سرشناسه : ابنشعبه، حسنبن علی، قرن ق۴
عنوان قراردادی : [تحف العقول عن آلالرسول صلیالله علیهم. فارسی]
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه کتاب شریف تحت العقول عن آلالرسول علیهمالسلام/ تالیف ابنشعبه حرانی؛ مترجم بهراد جعفری
مشخصات نشر : تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۰.
مشخصات ظاهری : ص ۴۹۶
شابک : 964-440-217-0۳۰۰۰۰ریال
یادداشت : نمایه
عنوان دیگر : تحف العقول عن آلالرسول صلیالله علیهم. فارسی
موضوع : احادیث اخلاقی -- قرن ق۴
موضوع : احادیث شیعه -- قرن ق۴
موضوع : اخلاق اسلامی
شناسه افزوده : جعفری، بهراد، ۱۳۴۵ - ، مترجم
رده بندی کنگره : BP۲۴۸/الف۲۵ت۳۰۴۱ ۱۳۸۰
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۶۱
شماره کتابشناسی ملی : م۸۰-۲۷۲۷۳
کتابی که در اختیار خواننده محترم قرار دارد ترجمه ساده و روانی از کتاب نفیس و پرارزش «تحف العقول عن آل الرّسول علیهم السّلام» تألیف عالم ربّانی و محدّث عالی مقام جهان تشیّع «أبو محمّد حسن بن علی بن شعبه حرّانی» أعلی اللّه مقامه الشّریف است.
این مرد بزرگ از مفاخر علمای امامیّه و بسیار بزرگوار و جلیل بوده و شخصیّت او از کتاب ذیقیمتش آشکار و هویدا است، کتابی که با حجم اندک حاوی مطالبی بسیار سودمند از آداب، سنن، پند، حکمت، و نصایح و امثال آن از رسولخدا و ائمّه معصومین صلوات اللّه علیهم، و حضرات موسی، عیسی و لقمان علیهم السّلام میباشد.
شیوه مؤلّف در کتاب اینگونه است که ذیل عنوان هریک از ائمّه معصومین علیهم السّلام ابتدا خطبه یا کلامی از آن امام پیرامون توحید و یکتاپرستی آغاز کرده سپس به مواعظ یا نامه، و در آخر به کلمات قصار آن حضرت میپردازد.
این کتاب از زمان نگارش تا امروز پیوسته مورد وثوق علما و فقیهان شیعه و محدّثین بوده، و وجود آن در هر کتابخانه موجب روشنائی و هدایت است.
ترجمه این کتاب ابتدا همراه با متن معرب به زیور طبع آراسته شد، و پس از آن تصمیم به ویرایش و تصحیح مجدّد آن نمودم، تا متن کتاب بصورت ترجمه یکدست طبع شود.
و نیز در عین اینکه سعی شده در ترجمه متن، قداست کلام معصوم علیه السّلام حفظ گردد، کاملا رعایت بازگرداندن مفاهیم جملههای عربی به پارسی بشود و همان مفهومی که جمله عربی دارد عینا جمله پارسی داشته باشد. و در عین حال سادگی و عدم تکلّف در ألفاظ رعایت شد تا فهم و درک آن همگانیتر باشد.
برای عدم یکنواختی و سود افزونتر، در برخی از نقاط کتاب شرح حال مختصری از شخصیّتهائی که نامشان در متن آمده در پاورقی ذکر شد تا خواننده را فراغی حاصل
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 4
آید و ملال خاطرش با تفنّنی برطرف شود و مطالعه کتاب را بزودی رها نسازد.
باری در ترجمه این کتاب همانگونه که در طبع سابق توضیح دادم، سعی شد تا حدّ امکان منبع و مأخذ آن و نیز بیانات شخصیتهایی چون محدّث حکیم فیض کاشانی و علّامه مجلسی رحمهما اللّه و دیگر بزرگان شیعه مدّنظر قرار گیرد، که گاه در ترجمه داخل و گاه در زیرنویس درج گردید. و نیز تحقیقات استاد بزرگوار جناب آقای غفّاری- للّه درّه- را همچون طبع سابق در زیرنویس کتاب آوردم تا همگان از آن بهرمند گردند.
در خاتمه از خواننده بزرگوار تقاضا دارد همچون گذشته ما را از تذکّرات خود بهرمند فرموده و آگاه نماید.
بهراد جعفری
زمستان 80
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 5
هر شخصیّت و دانشمندی در برخورد با نام او ثنایش گفته و با عظمت و تکریم او را ستوده است، و رأی همگان بر فضل و فقه و تبحّر و جلالت قدر و علوّ شأن و اعتماد بر کتابش منطبق است.
شیخ ابراهیم قطیفی؛ معاصر محقّق کرکی- رحمهما اللّه- در کتاب «الوافیة فی تعیین الفرقة النّاجیة» بنابر نقل قاضی نور اللّه تستری قدّس سرّه در مجالس المؤمنین ضمن ترجمه حال أبو بکر حضرمی حدیثی نقل نموده و در بیانش چنین گوید: «الحدیث الأوّل، ما رواه الشّیخ العالم الفاضل العامل الفقیه النّبیه أبو محمّد الحسن بن علیّ بن شعبة الحرّانی فی الکتاب المسمّی بالتّمحیص عن أمیر المؤمنین علیه السّلام- ثمّ ذکر الحدیث» یعنی:
«حدیث نخست روایتی است که دانشمند فاضل عامل فقیه و هوشیار أبو محمّد حسن ابن علی بن شعبه حرّانی در کتاب خود بنام «تمحیص» از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده که فرمود- و حدیث را ذکر میکند-».
علّامه مجلسی- رضوان اللّه علیه- در فصل دوم کتاب بحار الأنوار گوید: به نسخهای عتیق و قدیمی از کتاب «تحف العقول» دست یافتم که نظم و ترتیب آن حاکی از علوّ شأن مؤلّفش دارد و بیشتر متن کتاب پند و اندرز؛ و اصول معلومهای است که بینیاز از سند است.
شیخ حرّ عاملی- رحمه اللّه- در کتاب خود «أمل الآمل» مؤلّف را به لفظ فاضل و جلیل ستوده و او را محدّث خوانده است.
مرحوم افندی (شاگرد علّامه مجلسی) صاحب کتاب ریاض العلماء از وی بنام فاضل، عالم و فقیه یاد میکند، و او را مورد اعتماد استاد خود و نیز مرحوم فیض کاشانی میداند.
سیّد بزرگوار محمّد باقر خوانساری در کتاب «روضات الجنّات» از او تمجید کرده و گفته: «او فردی است فاضل، فقیه، دانشمند، هشیار، بلندپایه و آبرومند، و کتابش «تحف العقول» گسترده و پرفائده میباشد و مورد وثوق اصحاب است»، سپس به محتوای کتاب پرداخته و ضمن تعریف از آن فصول مختلف آنرا بیان نموده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 6
عارف ربّانی شیخ حسین بن صادق البحرانی- قدّس سرّه- در رساله خود که در اخلاق و سلوک است گفته: «بسیار مایلم که در این باب حدیثی شگفتانگیز را که وافی و شافی است، از کتاب «تحف العقول»- که مؤلّف فاضل بزرگوارش حسن بن علی بن شعبه از قدمای اصحاب است- نقل نمایم.
تا آنجا که شخصیّتی همچون شیخ مفید- رضوان اللّه تعالی علیه- از این کتاب حدیث نقل میکند، و آن کتابی است که روزگار مانند و مثلش را ندیده است.
باری ذکر این کتاب نفیس و عظمت مؤلّفش در کتاب أعیان الشّیعه، و کتاب تأسیس الشّیعه، و کتاب الذّریعه، و و و و آمده است.
از زمان وفات مؤلّف تاریخ دقیقی در دست نیست، ولی از آنجا که او معاصر شیخ بزرگوار صدوق (ره)- متوفّای 381-، و راوی أبو علی بن همّام- متوفّای 336- است، برمیآید که وفاتش در قرن چهارم؛ و یا ابتدای قرن پنجم بوده.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 7
بنام خداوند بخشاینده مهربان
حمد و سپاس خداوندی را سزاست که حمد خویش را بدون نیاز به حمد حامدانش، راهی از راههای اعتراف به مقام خداوندی و بینیازی و ربّانیّت خویش قرار داد، و سبب و وسیلهای برای افزایش رحمتش، و راه و جادهای برای جوینده إحسان و فضل خویش مقرّر ساخت، و حقیقت اعتراف به نیکی نعمتهایش را در نهان لفظ استوار نمود، و از جمله نعمتهایش [توفیق] ستایش بر بخشایش اوست، و إقرار به بخشایندگیش را همردیف هرستایش لفظی قرار داد، هرچند بزرگ گشته.
و گواهی میدهم که هیچ معبودی در خور ستایش نیست جز خدای یگانه بیانباز، آن گواهی که از درونی پاک و بیریا دمیده، و گفتار زبان بدان شهادت بیانگر صدقی پنهان که: اوست آفریننده، سازنده، صورتگر و دارای نیکوترین نامها، چیزی همانند او نیست، چه همه چیز از خواست او سرچشمه گرفته، و مخلوق شباهتی با سازنده خود ندارد.
و گواهی میدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، در گذشته دور او را بر تمامی امّتها برگزید، چرا که میدانست او را همشکل و همانند در بین همنوعانش نیست. او را اختیار کرد تا از طرف خویش فرماندهنده و بازدارنده باشد، و او را در همه جهان آفرینش أداکننده از جانب خود برانگیخت. چرا که چشمهای ظاهری او را درنیابند، و أندیشههای درون پی به وی نبرند، و پندارهای عمیق در نهان او را مجسّم نسازد، هیچ معبودی جز او سزاوار پرستش نیست، پادشاهی است بر همه چیز چیره.
و اعتراف به نبوّت او را قرین اعتراف به مقام خدائی خویش ساخت، و او را به چنان کرامتی مخصوص داشت که هیچ آفریدهای را دستیابی به آن نشاید، چرا که او شایسته بود که دوست یگانه وی باشد، زیرا خداوند آنرا که دچار دگرگونی شود به خود مخصوص نسازد، و کسی را نظیری داشته باشد دوست خود نمیگیرد.
و دستور به صلوات بر او داد تا در گرامیداشت او بیفزاید، و راه دوستی با
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 8
خاندانش را بگشاید. پس درود و ثنای خدا بر او و خاندانش باد، و نیز کرامت و شرف و بزرگواریشانرا أفزون فرماید به نحوی که پایان نپذیرد و جاوید بماند. و بدرستیکه خداوند تبارک و تعالی پس از پیامبرش أفرادی را مخصوص خویش گردانیده و رتبه و مقام آنان را به جهت مقام خجسته پیامبر ارتقاء و تا مرتبه او بالا برد، و ایشان را [خوانندگان حقّ] به سوی خود و راهنمایان إرشاد قرار داد، إمامانی معصوم از لغزش، فاضل و کامل ساخت، و حجّتهائی بر تمام بشر، و داعیان به درگاه خویش، و شفیعانی که به اجازه او شفاعت کنند، مقرّر ساخت. خودسر چیزی نگویند، و به فرمانش عمل کنند، و حکم او را برپا داشته، و سنّتش را إظهار دارند، و حدودش را جاری؛ و فرائض و واجباتش را أدا کنند، تا کسی که هلاک میشود به حجّتی روشن هلاک شود، و آنکه زنده میماند به حجّتی روشن زنده بماند، درود و مدح خداوند و فرشتگان نیکوکار بر محمّد و دودمان نیکش باد.
باری؛ هنگامیکه در آنچه از علوم و دانش پیامبرمان و وصیّش و إمامان از فرزندان آن دو بزرگوار- رحمت و برکات و صلوات خداوند بر اینان باد- که به من رسیده به دقّت نظر کردم، و پیوسته در آن اندیشیدم دانستم که آن مقدار اندکی است از آنچه از ایشان گفتهاند، و جزئی است از آنچه صادر نشده، [با اینحال] آن علم را شامل و برگیرنده همه امور دین و دنیا و خیر این سرا و آن سرا از آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد یافتم. [چرا که] و حقیقت را نیافتم مگر آنچه از ایشان است و حقّ جز با ایشان نیست، و درستی جز از ایشان گرفته نشود، و راستی از غیر ایشان طلب نشود. و پس از ملاحظه دانشمندان شیعه که از ایشان در حلال و حرام و واجبات و مستحبّات- آنچه که خداوند ثوابش را برای ایشان نوشته- تألیف نمودهاند، و آیندگان را از زحمت تألیف بینیاز ساخته و بار گران گردآوری سخنان و گفتار معصومین علیهم السّلام را از دوش ایشان برداشتهاند، امّا در آنچه از این بزرگواران علیهم السّلام به من رسیده با روایاتی مواجه شدم که مشتمل بر حکمتهای رسا و پندهای شافی، و ایجاد رغبت و علاقه در آنچه ماندنی است، و پرهیز از هرآنچه ناپایدار است، بیم و امید، و ترغیب به أخلاق و کردار پسندیده، و بازداری از ناشایستهای آندو، و تشویق به پرهیزگاری و واداری به زهد و پارسائی است، و اینگونه دستورات اخلاقی را در گفتار بعضی از این إمامان معصوم علیهم السّلام- که در ضمن
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 9
سفارشها و سخنرانیها و نامه و فرمانهای گرانقدر آنان آمده بود- یافتم.
و همچنین مشابه این معانی کلماتی کوتاه و پرمعنی و پرفائده از ایشان هست ولی تألیفی از هیچیک از دانشمندان شیعه و یا کتابی که به آن اکتفا و اعتماد کنم و خود را بدان بینیاز نمایم ندیدم تا آنچه را که در نظر دارم فراهم شده باشد، لذا از آنچه در این زمینه بود کتابی آماده کردم و مطالبی که همجنس و مانند و نزدیک بدان بود أعمّ از خبری کمیاب و یا مطلبی خوب بدان افزودم، چرا که قصدم جلب رضای خدای جلّ ثناؤه و طلب پاداش او بود، و همی خواهم نفس خود را بر این مواعظ استوار و بدان أدب نمایم، و به آنچه سبب نجات و یا شوق به پاداش نیک و بیم از عقاب بود وادارم، و این خود سبب آگاهی من در هنگام بیتوجّهی و یادآوری من به وقت فراموشی بود.
و شاید مؤمن مخلصی آنرا بخواند، پس آنچه از مطالب آنرا که قبلا میدانسته یادآور او باشد و آنچه را نمیدانسته به دست آورد، پس مرا در پاداش کسی که فهمیده و بدان عمل کرده با خود شریک سازد، زیرا در این کتاب مطالبی مشتمل بر: اصول و فروع دین، و کلّیات و جزئیّات حقّ، و مجموعه آداب و سنن، و هشدارها و نصایح إمامان (علیهم السّلام)، و خیرات برجسته و خبرهای شایان توجّه میباشد.
و بنای کتاب را براساس سلسله مراتب حجج معصومین علیهم السّلام مقرّر نمودم، و چهار وصیّتنامه را که در راستای معنای کتاب و همانند آن بود بدان ملحق ساختم.
و دیگر از خصوصیات این کتاب إسقاط سند و نقل متن حدیث میباشد که آنرا به جهت کوتاهی و اختصار در کلام حذف نمودم- هرچند که غالب این أحادیث را [با نقل سند از اساتید خویش] شنیدهام- چون بیشتر آنها دستورات و نصایحی است که بر صحّت خود گواهی میدهد.
و ذکر این نکته شایان توجّه است که من این کتاب را برای أفراد مخالف و منکر [غیر شیعه دوازده إمامی] فراهم نیاوردم، بلکه آنرا برای کسی که تسلیم به أئمّه، و عارف به حقّ ایشان است، و همچنین گفتارشان را پسندیده دارد و در کار خود به آنان مراجعه میکند تألیف نمودم.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 10
و مطالبی از این نوع که در موضوع کتاب آمده أفزون از آن مقداری است که در حصر و شماره درآید، و پهناورتر از آن است که بتوان جمعوجور نمود، و تا همین أندازه أندیشمندان را بسنده و خردمندان را کافی است.
پس ای شیعیان مؤمن در آنچه إمامانتان علیهم السّلام فرموده و شما را بدان فراخوانده و تشویق نمودهاند أندیشه نمائید، و با چشم باطن و قلبتان بدان نظاره کنید، و با گوش جانتان بشنوید، و با أندیشه سالم و فهم درستی که خداوند به شما أرزانی داشته و به آن بر شما احتجاج نموده است آنرا دانسته و حفظ کنید. و به مثابه مخالفین خویش که دلائل ضروری و نصایح رسا را با بیاعتنائی گوش میکنند و بدان سطحی مینگرند و به زبان آنرا ستوده و فقط به گفتار آن را تمجید مینمایند- و نقل آنرا میپسندند و بس- مباشید. زیرا که ایشان از نصیحت سودی نبرند، و نه به آنچه تشویق شدهاند رو آورند، و نه از منهیّات پروا نمایند، پس حجّت بر ایشان تمام و اندوهشان دائمی است. بلکه مطالب رسیده را از آنکه خدا اطاعت فرمانش را واجب ساخته برگیرید، و از آنچه افراد از امامان بزرگوار و مورد اعتماد نقل کردهاند برگرفته و با گوش جان فرمان برید و بر سر آن استوار بوده و آنرا بکار بندید. و در این راه از کوتاهی و تقصیر برحذر و به عجز و ناتوانی خویش معترف باشید.
و بکوشید در آموختن مجهولات و عمل کردن به معلومات؛ تا قول و عملتان باهم بخواند. چرا که نجات در پرتو دانش این بزرگواران میسّر؛ و بدان زندگی فراهم شود. هماکنون خداوند حجّت را به وجود ایشان برپا و راه راست را به منزلت و موقعیّت ایشان مقرّر داشته، و راه هرگونه عذر و بهانه را به جهت منزلت آنان بسته است. پس این بزرگواران هیچ راهی برای اطاعت خدا و وسیلهای به سوی رضای او و راهی به سوی بهشت إلهی را وا نگذاشتهاند مگر اینکه بدان دستور داده و بسوی آن خوانده؛ و همهوهمه را در ظاهر و باطن و با تعریض و تصریح متذکّر شده و شناساندهاند. و همچنین از مجموعه اعمالی که آدمی را بسوی نافرمانی خداوند کشانده و موجب خشم إلهی ساخته و به عذاب نزدیک میکند غافل نبوده و از همه آنها برحذر داشته و به آن اشاره و از آن ترساندهاند، تا مردم را بر خدا بهانه و دستاویزی نباشد.
پس خوشبخت کسی است که خداوند او را موفّق به پیروی و یادگیری و پذیرش
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 11
از آنان ساخت، و بدبخت کسیکه با ایشان مخالفت ورزیده و از غیرشان دوست و محرم گرفته و دستورشان را ترک گفته و از آن روی برتافت، زیرا آن بزرگواران دستاویز استوار و ریسمان إلهیاند؛ آنانی که رسولخدا أمر به پیروی آنان داده و فرموده: اینان کشتی نجات، و والیان امرند، همانهایی که خداوند اطاعت فرمانشان را واجب ساخت و فرموده: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»، و آنان همان راستگویانند که امر به همراهی آنان نموده و فرموده: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».
بکوشید تا به تمام دستورات کوچک و بزرگشان عمل کرده و از منهیّات خرد و کلانشان برحذر باشید، زیرا آنکه فرمان کوچک را عمل میکند؛ بزرگتر را نیز جامه عمل میپوشاند، و بهمین ترتیب است کسی که از کمی گناه پروا نکند گرفتار زیادی آن خواهد شد، و در همین راستا روایت شده که: «از گناهان صغیره پروا کنید، و آن این سخن بنده است که: ایکاش جز این گناهی نداشتم»، و نیز: «به معصیت و کوچک بودن آن منگر، بلکه ببین معصیت چه کسی را میکنی، زیرا او خدای والای عظیم است». زیرا بمحض اینکه خداوند در درستی نیّت و بیریایی بندهاش در فرمانبری و دوستی او به رضای خداوند و بیمیلی او از خشمش واقف شود یاریش فرماید، و گوش قلبش را بازنماید و پس از آن هرروز خود را در رشد و ترقّی خواهد یافت، زیرا الأعمال بالنّیّات.
خداوند همه ما را بر اعمال صالح موفّق کرده و به گفتار درست ارشاد فرماید، و در کار دین و دنیا یاریمان نموده و در زمره کسانی قرار دهد که در وقت عطا شکر نموده و به وقت گرفتاری صبر را پیشه خود ساخته، و چون بدی کنند آمرزش جویند.
از خداوند برای خود و همه ثبات و دوام ایمان و یکتاپرستی و اقتدای به امامان- که به ما بخشیده- را خواهانم، چرا که اوست سخیّ و بخشنده!
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 12
پیشگفتار مؤلّف 7
سخنان رسولخدا صلی اللّه علیه و اله و سلّم وصیّت پیامبر به امام علی علیه السّلام 10، 18، 21 سخنان حکیمانه پیامبر 22
سفارشاتی به معاذ بن جبل 30 سخنانی دیگر 32
بیان دانش و خرد و جهل 33 نصایح پیامبر صلی اللّه علیه و اله و سلّم 34
خطبه حجّة الوداع 35 کلمات قصار پیامبر 37
سخنان حضرت علی علیه السّلام در اخلاص توحید 60 نامه امام علی به امام حسن علیهما السّلام 66
نامه امام علی به امام حسین علیهما السّلام 81 خطبه وسیله 84
آداب چهارصدگانه 91 عهدنامه مالک اشتر 116
خطبه دیباج 136 در حکمت، تشویق، تهدید و نصیحت 141
وصف تقصیرکاران 144 وصف پرهیزگاران 146 در بیان ایمان و کفر 149
کلام آنحضرت به کمیل 153 سفارشاتی کوتاه به کمیل 155
سفارشات آنحضرت به محمّد بن ابی بکر 160
نامه آنحضرت به مردم مصر 160 در بیان زهد و نکوهش دنیا 164
در بیان مساوات و برابری در تقسیم غنائم 167 پیرامون مصرف مناسب مال 169
تعریفی از دنیا برای پرهیزگاران 170
در میان ایمان و ارواح و اختلاف آنها 172
سفارشاتی به زیاد بن النّضر 174
در شرح حال راویان حدیث 176
در بیان ارکان اسلام و حقیقت توبه و استغفار 178
بیانات آنحضرت به امام حسن هنگام وفات 179
در فضیلت دانش 181 کلمات قصار امیر المؤمنین علیه السّلام 182
سخنان امام حسن علیه السّلام مجموعه پرسش و پاسخی در زمینههای گوناگون 207
از سخنان حکیمانه آنحضرت 208
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 13
مجموعهای از پاسخهای آنحضرت 209 در بیان «استطاعت» 211
نصیحتی از آنحضرت 212
خطبه آنحضرت پس از صلح با معاویه 213 کلمات قصار امام حسن علیه السّلام 214
سخنان امام حسین علیه السّلام در امر بمعرف و نهی از منکر 218 یک نصیحت و اندرز 221
نامه امام حسین علیه السّلام به مردم کوفه 222
پاسخ به سؤالات پادشاه روم 223
اقسام جهاد 224 یکتاپرستی 224
کلمات قصار امام حسین علیه السّلام 226
سخنان حضرت سجّاد علیه السّلام مواعظ روز جمعه آنحضرت علیه السّلام 230
سخنانی در زمینههای پند، زهد و حکمت 233
رساله حقوق 236 در بیان زهد 251
نامه آنحضرت به زهری 254 کلمات قصار امام سجّاد علیه السّلام 258
سخنان امام باقر علیه السّلام سفارشات آنحضرت به جابر بن یزید جعفی 264
گفتاری از آنحضرت علیه السّلام به جابر 267
از فرمایشات امام باقر علیه السّلام در احکام شمشیرها 268
یک نصیحت و اندرز 271 کلمات قصار حضرت باقر علیه السّلام 273
سخنان امام صادق علیه السّلام سفارشات آنحضرت علیه السّلام به عبد اللّه بن جندب 282
سفارشات امام صادق علیه السّلام به محمّد بن النّعمان أبو جعفر أحول 290
نامه امام صادق علیه السّلام به گروهی از شیعیان و یارانش 295
از فرمایشات آنحضرت علیه السّلام معروف به «نثر الدّرر» 298
سخنان امام صادق علیه السّلام در تعریف محبّت و دلبستگی به اهل بیت 307
پاسخ آنحضرت علیه السّلام در بیان انواع درآمدهای بندگان 317
نامه آنحضرت علیه السّلام در مورد غنیمتها و وجوب خمس 320
احتجاج امام صادق علیه السّلام با صوفیان 327
گفتار آنحضرت علیه السّلام پیرامون آفرینش انسان و ترکیب وجودش 332
و از فرمایشات حکیمانه آنحضرت علیه السّلام 335
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 14
کلمات قصار حضرت صادق علیه السّلام 336
سخنان امام کاظم علیه السّلام سفارشات امام کاظم علیه السّلام به هشام، و تعریف او از «عقل» 361
از سخنان حکیمانه آنحضرت علیه السّلام 379
گفتگوی امام کاظم علیه السّلام با هارون الرّشید 380
کلمات قصار حضرت کاظم علیه السّلام 384
سخنان امام رضا علیه السّلام بیانات حضرت رضا علیه السّلام در کلّیّات شریعت 390
از سخنان آنحضرت علیه السّلام در زمینه توحید و یکتاپرستی 398
از سخنان امام رضا علیه السّلام در شرح و بیان «اصطفاء» 400
تعریف آنحضرت علیه السّلام از امامت، و امام، و قدر و منزلت او 411
کلمات قصار حضرت رضا علیه السّلام 416
سخنان امام جواد علیه السّلام پاسخ امام جواد علیه السّلام به سؤال یحیی بن أکثم 422
یک مسأله نادر و عجیب 426
کلمات قصار حضرت جواد علیه السّلام 427
سخنان امام هادی علیه السّلام نامه آنحضرت علیه السّلام در إنکار و ردّ مذهب جبر و تفویض 429
پاسخ امام دهم علیه السّلام به سؤالات یحیی بن أکثم 449
کلمات قصار حضرت هادی علیه السّلام 454
سخنان امام حسن عسکری علیه السّلام نامه آنحضرت به إسحاق بن إسماعیل نیشابوری 457
کلمات قصار امام حسن عسکری علیه السّلام 460
**** فرمایشات رازگونه خداوند عزیز و جلیل با موسی بن عمران علیه السّلام 464
فرمایشات رازگونه خداوند جلّ ثناؤه با عیسی علیه السّلام 470
مواعظ مسیح علیه السّلام در انجیل و غیر آن 476
سفارشات مفضّل بن عمر به شیعیان 490
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 15
به نام خداوند بخشاینده مهربان
یا علی؛ از نشانههای یقین این است که دیگران را بدان چه مستوجب خشم خداست خشنود نسازی، و به آنچه خدا نصیبت ساخته شکر غیر او را نکنی، و دیگری را بر آنچه خداوند از تو بازداشته بد نگوئی، چرا که حرص آزمند آورنده روزی نیست، و نه بیزاری کسی آن را بازمیدارد، بدرستی که خداوند به فرمان و بخشش خویش نشاط و شادی را در یقین و خشنودی قرار داد، و سختی و غم را در تردید و عصبانیّت.
ای علی: هیچ فقری سختتر از نادانی، و هیچ اندوختهای سودمندتر از خردمندی و هیچ تنهایی و غربتی هراس انگیزتر از خودبینی نیست، و نیز هیچ درخواستی نیکوتر از مشورت، و هیچ خردی همچون عاقبت اندیشی، و هیچ فخری چون خوشرفتاری و هیچ عبادتی همانند فکر و اندیشه نیست.
ای علی: دروغگوئی آفت کلام، و فراموشی بلای دانش، و تنبلی بلای عبادت، و منّت گذاشتن بلای بخشش، و ستمگاری بلای شجاعت، و خودبینی بلای زیبائی، و فخر فروشی بلای افتخار خانوادگی است.
ای علی: ترا به راستگوئی سفارش میکنم، و هیچ گاه دروغ از لبانت خارج نشود، و هرگز بر خیانتی دلیر مشو، و از خدا چنان پروا کن که گوئی او را میبینی، و مال و جانت را فدای دینت کن، و خود را به رفتار نیک بیارای، و از اخلاق و صفات بد بر حذر باش.
ای علی: محبوبترین کردار در نزد خداوند سه چیز است: عامل به واجبات الهی از عابدترین مردمان، و آنکه از حرام خدا پروا کند از پارساترین خلق است، و قانع به روزی مقدّر خداوند از بینیازترین مردمان است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 16
ای علی: سه عمل در شمار خوبیهای رفتار است: پیوستن با کسی که از تو گسسته، بخشش به کسی که از تو دریغ داشته، و عفو کسی که به تو ستم روا داشته است.
ای علی: سه چیز مایه نجات است: حفظ زبانت، و گریه بر لغزشهایت، و آنکه خانهات محلّ راحت و پذیرائی تو باشد.
ای علی: سه چیز از بهترین رفتار است: رعایت إنصاف مردم، و همدردی با برادر دینیت برای رضای خدا، و یاد خدا در هر حال.
ای علی: سه گروه در شمار میهمانان الهیاند: آنکه برای خشنودی خدا به دیدار برادر مؤمنش بشتابد زائر خداست، پس گرامیداشت و اجابت دعایش به عهده خداوند است. و نمازگزاری که با تعقیبات؛ دو نماز را بهم متّصل نماید؛ میهمان خداست و گرامیداشت میهمان او با خود او است، و آنکه به حجّ و عمره رود پس او بر خدا وارد شده و اکرامش بر خدا لازم آید.
ای علی: سه کار در دنیا و آخرت پاداش پذیر است: سفر حجّ که فقرزداست، و کمک به بینوایان که بلا گردان است، و آمد و شد با خویشان (صله رحم) که بر عمر بیفزاید.
ای علی: سه خصلت اگر در فرد نباشد کارش راست نیاید: پاکدامنی تا او را از نافرمانی خدا باز دارد. دانشی که بواسطه آن از بیخردی نادان برهد. خرد و عقلی که در پرتو آن با مردم کنار بیاید.
ای علی سه گروه در روز جزا در سایه عرش الهی باشند: کسی که آنچه برای خود میپسندد بر برادرش نیز بپسندد، و دیگر آنکه او را کاری رسیده تا از رضایت یا عدم رضایت پروردگار بدان کار خاطرش آسوده نشود قدم از قدم بر ندارد، و کسی که تا خویش را از عیبی إصلاح نکند برادرش را بدان عیب خورده نگیرد، چرا که هر زمان عیبی را از خویش برطرف کرده و خود را إصلاح کند عیبی دیگر ظاهر شود، و مرد را همان بس که به خود پردازد.
ای علی: سه چیز از درهای خیر است: بخشش دل، و خوش زبانی، و تحمّل در برابر آزار.
ای علی: در تورات آمده است: چهار چیز در کنار چهار چیز است: کسی که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 17
روز را با حرص به دنیا آغاز کند بتحقیق بر خدا خشم کرده، و آنکه از اندوهی که او را رسیده گله کند بر خدا گلهمند شده، و آن کس که در برخورد با شخص ثروتمند خود را زبون سازد دو سوم دینش بر باد رود، و دوزخیان این امّت از آنانند که آیات الهی را به تمسخر و بازیچه میگرفتهاند.
[ای علی] چهار چیز هم ردیف چهار چیز است: آنکه حکومت یابد مستبدّ شود، و آنکه مشورت نکند پشیمان شود، آنچه دهی همان ستانی، فقر مرگ اکبر است. سپس از آن حضرت سؤال شد: منظور از فقر نداشتن طلا و نقره است؟ فرمود:
فقر در دین است.
ای علی: روز قیامت تمام چشمها گریان است مگر سه چشم: دیدهای که در راه خدا و طاعت بیداری کشیده، و دیگر آنکه از ممنوعات الهی چشم پوشیده، و دیگر آن چشمی که از ترس خدا اشک ریخته.
ای علی: خوشا به حال آنکه در حضور خدا بر گناهانی که جز خداوند بر آن آگاه نیست میگرید.
ای علی: سه چیز موجب هلاکت و سه چیز نجات دهنده است: امّا سبب هلاک: پیروی هوای نفس، و بخل حاکم بر وجود انسان، و سوم: خودپسندی است. أمّا نجات بخش: رعایت إنصاف در حال خشنودی و خشم، و میانهروی در ثروت و فقر، و ترس از خدا در نهان و آشکار چونان که تو او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی او که تو را میبیند.
ای علی: در سه کار دروغ جایز است: خدعه در جنگ، و وعده به همسر، و إصلاح بین مردم.
ای علی: در سه کار سخن راست ناروا است: سخن چینی، نقل کردار ناپسند زن برای همسرش، و تکذیب دعوی نیکوکاری.
ای علی: چهار چیز به هدر رود: خوردن پس از سیری. چراغ در شب ماهتاب. و کشت و زرع در نمکزار. و نیکی به افراد نااهل.
ای علی: کیفر چهار عمل سریع است: پاسخ خوبی به بدی. و آنکه به تو ستم کند بدون اینکه تو او را بیازاری. و دیگر هم پیمانت، در حالی که نیّتت وفای به اوست و قصد او خیانت به تو است. و آنکه با او صله رحم کنی و او پیوند خود را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 18
با تو بگسلد.
ای علی: اگر چهار چیز در کسی باشد اسلامش کامل است: راستی، شکر، حیاء، و خوش رفتاری.
ای علی: کم توقّعی از دیگران بینیازی نقد است، و پر توقّعی فقر و تهی دستی حاضر.
ای علی: مؤمن حقیقی سه نشانه دارد: روزه، نماز، أدای زکات. و شخص ظاهر ساز را نیز سه نشانه است: در حضور چابلوسی، در پشت سر بدگوئی، و در مصیبت سرزنش کند. و ستمکار را سه ویژگی است: زیر دستش را سرکوب کند، و بالادست خویش را نافرمانی، و همنوعان ستمکارش را یاری نماید.
و ریاکار را سه نشانه است: نزد مردم سرحال، و به وقت تنهائی بیحوصله، و در همه کار خوش دارد از او تعریف شود.
و منافق را سه علامت است: اگر سخن گوید دروغ است، و چنانچه مورد اعتماد و امانت داری واقع شود خیانت کند، و به هنگام وعده زیر قول خود زند.
تنبل را سه نشانه است: در انجام امور سستی کند تا به تقصیر و عقب ماندگی افتد، و کوتاهی کند آنقدر که به تباهی کشاند، و تلف کند تا گناهکار شود.
عاقل را نشاید که برای غیر سه مورد سفر کند: بهبود وضع زندگی، قدمی برداشتن برای روز جزا، و بردن لذّتی در غیر حرام.
ای علی: هیچ فقری سختتر از نادانی، و هیچ ثروتی سودمندتر از خرد، و هیچ تنهائی هولناکتر از تکبّر نیست. و هیچ عملی چون عاقبت اندیشی، و هیچ پرهیزی چون خویشتن داری، و هیچ افتخار خانوادگی همچون خوش أخلاقی نیست. و به تحقیق دروغ، بلای گفتار؛ و فراموشی، بلای دانش؛ و منّت گذاشتن، بلای بخشش است.
ای علی: بهنگام دیدن هلال ماه سه بار بگو:
اللَّه أکبر
؛ سپس بگو:
«الحمد الّذی خلقنی و خلقک و قدّرک منازل و جعلک آیة للعالمین»
: «حمد و سپاس آن خدائی را سزاست که من و تو را آفرید، و برای گردشت منازل مختلفی معیّن نمود، و تو را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 19
نشانهای برای جهانیان قرار داد».
ای علی: هنگام نگریستن در آینه سه مرتبه اللَّه أکبر گفته سپس بگو:
«اللّهمّ کما حسّنت خلقی فحسن خلقی»
: «خداوندا همچنان که آفرینشم را زیبا نمودی رفتارم را بیارای».
ای علی: هر گاه کاری تو را به هراس افکند دعا کن و بگو: «اللّهمّ بحقّ محمّد و آل محمّد إلّا فرّجت عنّی»: بار إلها تو به حقّ محمّد و دودمانش قسم میدهم که از این مشکل رهایم ساز.
أمیر مؤمنان علی علیه السّلام گوید: به پیامبر گفتم: ای فرستاده خدا مفهوم
«کلمات»
[در این آیه]: فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ: «پس آدم از پروردگارش چند کلمهای فرا گرفت- بقره: 37» چه بود؟ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: ای علی: خداوند «آدم» را بسرزمین هند و حوّا را به جدّه، و مار را به اصفهان؛ و إبلیس را به میسان «1» فرو فرستاد، و در بهشت چیزی زیباتر از مار و طاوس نبود، و پیش از این مار همچون شتر چهار پای داشت، پس إبلیس به درونش رفته و به توسّط آن آدم را گول زد، در این حال خداوند بر مار خشم نمود و پاهایش را گرفته و فرمود: غذایت را خاک قرار دادم و باید بر شکمت راه روی، لعنت خدا بر کسی که بتو رحم کند! و بر طاوس نیز که إبلیس را به درخت راهنمائی کرد غضب نموده و صدا و پاهایش را دگرگون ساخت. پس حضرت آدم صد سال را در هند سپری نمود، و بیآنکه سر به آسمان بلند کند پیوسته دست بر سر نهاده و بر خطای خویش گریست. پس خداوند جبرئیل را به سویش فرستاد، و او خطاب به آدم گفت: پروردگارت سلامت رسانده و میفرماید: ای آدم آیا تو را به قدرت خویش نیافریدم؟ آیا از روحم در تو ندمیدم؟ آیا فرشتگانم را به سجدهات نگماشتم؟ آیا حوّا؛ کنیز خویش را همسرت نساختم؟ آیا در بهشتم تو را منزل ندادم؟ پس این گریه دیگر برای چیست؟ ای آدم به این کلمات سخن گوی- که بیتردید خداوند پذیرای توبه تو خواهد بود-:
«سبحانک لا إله إلّا أنت، عملت سوءا و ظلمت نفسی، فتب علیّ إنّک أنت التّواب الرّحیم»
: «پاک و منزّهی، هیچ معبودی جز تو نیست، کار بدی کرده و به خویش ستم نمودم،
______________________________
(1) میسان نام شهری در استان بصره میباشد، و در کتاب یاقوت آمده است که قبر عزیر پیامبر علیه السّلام در آنجا است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 20
پس برحمتت بر من باز آی؛ چرا که تو بسیار توبه پذیر و مهربانی».
ای علی: هر گاه در بنه و بارت مار دیدی تا سه بار مهلتش ده، پس برای بار چهارم آن را بکش؛ چرا که کافر است.
ای علی: اگر ماری در راه دیدی آن را بکش، چرا که من با جنّ قرار کردهام که در صورت مار نمایان نشود.
ای علی چهار خصیصه أخلاقی نشانه بدبختی است: خشکی چشم، سنگدلی، آرزوی دراز، و دوستی دنیا.
ای علی: وقتی که در حضور ثنایت گفتند، بگو:
«اللّهمّ اجعلنی خیرا ممّا یظنّون و اغفر لی ما لا یعلمون و لا تؤاخذنی بما یقولون»
: «بار خدایا مرا بهتر از آنچه فکر میکنند قرار ده، و از خطاهائی که اینان بیخبرند چشم پوش، و به آنچه میگویند مؤاخذهام مفرما».
ای علی: هنگام همبستری بگو:
«بسم اللّهمّ جنّبنا الشّیطان و جنّب الشّیطان ما رزقتنی»
: «بنام خدا، پروردگارا شیطان را از ما و از فرزندی که روزی ما میکنی دور و بر کنار دار»، در این صورت اگر بچّهدار شدید هرگز از شیطان به او ضرری نرسد.
ای علی: غذایت را به نمک آغاز و بدان پایان بر، چرا که آن درمان هفتاد مرض است که کمترین آن أمراض: جنون و جذام و پیسی میباشد.
ای علی: بر بدن خود روغن زیتون بمال، که این عمل شیطان را تا چهل شب از انسان دور میسازد.
ای علی: در شب پانزدهم و اوّل ماه با همسرت نزدیکی مکن، آیا دیوانه را ندیدی که بیشتر در این دو شب متشنّج میشود ای علی: هر وقت صاحب فرزندی شدی، پسر یا دختر، در گوش راستش اذان و در گوش چپ إقامه بخوان، تا دیگر از ناحیه شیطان به او آسیبی نرسد.
ای علی: آیا میخواهی بدترین مردمان را به تو معرّفی نمایم؟! عرض کردم:
آری ای رسول خدا، فرمود: کسی که خطای کسی را نبخشاید، و از لغزشی در نگذرد. بعد فرمود: آیا تو را به بدتر از این خبر ندهم؟! عرض کردم: آری ای رسول خدا، فرمود: کسی که از آزارش آسودگی و به خیرش امیدی نیست.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 21
ای علی: مبادا عریان به گرمابه روی، زیرا همو که برهنه به حمّام رود و هم آنکه به او مینگرد هر دو ملعون و از رحمت خدا دور میباشند.
ای علی: انگشتری بر انگشت سبّابه و میانه خود مکن، چرا که این عمل رسم قوم لوط بوده است، و نیز انگشت کوچک را بیانگشتری مگذار.
ای علی: وقتی بندهای میگوید: «پروردگارا گناهم را بیامرز چون غیر از تو آمرزندهای نیست»، خداوند از این سخن به خود بالیده و خطاب به فرشتگانش میفرماید: این بنده میداند جز من آمرزندهای نیست، گواه باشید من او را آمرزیدم.
ای علی: از دروغ پروا کن، زیرا دروغ روی انسانیت انسان را سیاه نموده و او را نزد خدا در شمار دروغگویان درآورد، و صدق و راستی چهره باطن را روشن نموده و نزد پروردگار در زمره راستگویان ثبت میشود، و آگاه باش که «راستی» فرخنده و «دروغ» نحس است.
ای علی: از غیبت و سخن چینی بپرهیز، چرا که غیبت، روزه را میشکند، و سخن چینی مایه شکنجه در قبر است.
ای علی: بدون ضرورت به «اللَّه» سوگند مخور- چه دروغ و چه راست، و او را وسیله سوگند خویش قرار مده، زیرا خداوند کسی را که به نامش سوگند دروغ گوید مورد رحمت و رعایت خویش قرار نخواهد داد.
ای علی: غم روزی فردا مخور، چرا که هر فردائی روزیش مقدّر شده است.
ای علی: از لجبازی بپرهیز، زیرا ابتدایش نادانی و آخرش پشیمانی است.
ای علی: بر تو باد به مسواک کردن، که سبب پاکی دهان، و خشنودی پروردگار، و روشنائی دیده است. و خلال نمودن تو را محبوب فرشتگان میکند، زیرا فرشتگان از بوی دهان آنکه پس از صرف غذا خلال نمیکند آزار شوند.
ای علی: [هیچ گاه] خشم مگیر، پس چنانچه عصبانی شدی بنشین و در توانائی خداوند بر بندگان و بردباری از آنان بیندیش. و زمانی که به تو گفته شد: «از خدا بترس» خشمت را دور داشته و به بردباریت بازگرد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 22
ای علی: آنچه از جانب خود بخشش میکنی به حساب آر که آن را نزد خداوند اندوخته خواهی یافت.
ای علی: اگر رفتارت را با خانواده و همسایه و دوستان و آشنایان شایسته کنی نزد خداوند بلند پایه شوی.
ای علی: آنچه بر خود نمیپسندی بر غیر خود نیز مپسند. و آنچه برای خود گوارا میداری برای برادرت نیز بپسند، در نتیجه در فرمانت عادل، و در دادگریت میانهرو، و محبوب اهل آسمان و زمین خواهی شد. سفارش مرا- به خواست خدا- نگهدار.
در فرازی از یک حدیث طولانی و مفصّل آمده است که: راهبی معروف از نوادهگان یهودا- حواریّ حضرت عیسی علیه السّلام- به نام شمعون بن لاوی مسائل زیادی از آن حضرت پرسید و آن حضرت به تمامی آنها- با وجود بسیاریش- پاسخ گفت، و در آخر او نیز بدان حضرت ایمان آورده و وی را تصدیق کرد. و ما از مجموع این پرسش و پاسخ تنها به ذکر محلّ حاجت اکتفا نمودیم.
و از آن جمله شمعون پرسید: خرد چیست و چگونه است، و تقسیم بندی آن را هر آنچه که هست و نیست برایم بازگو فرموده و روشن سازید؟ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: خرد بازدارنده از نادانی است، و نفس به مثابه پلیدترین حیوانات میباشد که اگر بازداشته نشود سرگردان شود، پس خرد مهار نادانی است. و همانا خداوند پس از آنکه عقل را آفرید فرمودش: پیش آی، پیش آمد، و امر کرد که باز گرد، بازگشت، سپس خدای متعال فرمود: قسم به عزّت و جلالم موجودی را بزرگتر و فرمانبرتر از تو نیافریدم، به تو آغاز کنم و به تو از سرگیرم، پاداش نیک سزای توست و کیفر نیز بر دوش توست. سپس از عقل؛ صبر و بردباری منشعب شد، و از بردباری؛ دانش، و از دانش؛ هوشیاری، و از هوشیاری؛ پاکدامنی، و از پاکدامنی؛ خودداری، و از خودداری؛ شرم، و از شرم؛ وقار، و از وقار؛ تکرار نیکی، و از تکرار خوبی؛ بیزاری از تبهکاری، و از آن نصیحت پذیری. پس این ده گروه از أقسام خوبی است، و هر کدام از آنها به تنهائی به ده نوع دیگر تقسیم
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 23
میشوند.
امّا آنچه از بردباری و حلم منشعب میشود:
1- کردار شایسته، 2- همنشینی با نیکوکاران 3- برطرف شدن پستی، 4- رهائی از فرومایگی، 5- اشتیاق به نیکی، 6- دستیابی به درجات بالا، 7- گذشت، 8- مدارا، 9- إحسان، 10- سکوت. پس این ده چیز به برکت حلم گرد آید.
أمّا آنچه از علم منشعب میشود:
1- بینیازی در عین ناداری، 2- بخشش و کرم در عین نظر تنگی و خسّت، 3- هیبت و جذبه در عین خونسردی، 4- تندرستی در عین بیماری، 5- نزدیکی در عین دوری، 6- شرم و آزرم در عین خودستائی، 7- شأن و بزرگی در عین خواری [ظاهری]، 8- سربلندی در عین ناچیزی [ظاهری]، 9- دانائی، 10- و اعتبار. و این مجموعه در پرتو دانش برای خردمند مهیّا شود، پس خوشا به حال خردمند و دانشمند! و أمّا آنچه از رشد و هوشیاری منشعب میشود:
1- درستی (در گفتار و کردار)، 2- هدایت 3- نیکوکاری 4- پرهیزگاری، 5- کامیابی، 6- پایداری، 7- میانه روی، 8- راستی، 9- جوانمردی، 10- شناختن دین خدا. این ده چیز از قبل هوشیاری برای خردمند فراهم شود، پس خوشا به حال آنکه این دستورات را بر اساس یک برنامه صحیح برپا سازد و آنچه از پاکدامنی منشعب میشود عبارت است از:
1- خشنودی، 2- تسلیم، 3- کامیابی، 4- آسایش، 5- دلجویی، 6- فروتنی، 7- پندپذیری، 8- اندیشه کردن، 9 بخشش، 10- گشاده دستی.
اینها مجموعهای است که از ناحیه پاکدامنی نصیب خردمندی میگردد که به خدا و قسمت او خشنود است.
و آنچه از خویشتن داری منشعب میگردد:
1- سازندگی، 2- فروتنی، 3- پرهیزگاری، 4- توبه، 5- اندیشه کردن، 6- أدب، 7- نیکوکاری، 8- إظهار دوستی، 9- سود و دارائی، 10- خوشروئی.
این مجموعهای است که با خویشتن داری نصیب هر خردمند میگردد. پس خوشا به
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 24
حال آنکه مولایش به سبب این خصلت (خویشتن داری) اکرامش نمود.
و ثمرات و نتایج حیاء و شرم ده چیز است:
1- ملایمت، 2- دل رحمی، 3، 4- ترس از خدا در پنهان و آشکارا، 5- تندرستی، 6- پرهیز از بدی، 7- خوشروئی، 8- نظر بلندی، 9- پیروزی، 10- خوشنامی در میان مردم.
اینها بخاطر حیاء به خردمند میرسد، پس خوشا به حال کسی که پند الهی را پذیرفته و از پرده برداری او بترسد.
و امّا آنچه از وقار منشعب میشود:
1- ملایمت، 2- احتیاط، 3- امانتداری، 4- اجتناب از پیمانشکنی، 5- راستگوئی، 6- پاکدامنی، 7- اصلاح مال، 8- آمادگی در برابر دشمن، 9- بازداشتن از ناپسند، 10- دوری از سبکی. پس این مجموعه به سبب وقار به خردمند میرسد، پس خوشا به حال با وقار و نیز کسی که سبکی و نادانی او را نشاید، و گذشت و چشم پوشی میکند.
و امّا ثمرات تکرار نیکی:
1- خودداری از منهیّات الهی، 2- دوری از سبک مغزی، 3- اجتناب از گناه، 4- عقیده محکم، 5- علاقه به نجات، 6- فرمانبری خداوند، 7- بزرگداشت دلیل و راهنما، 8- دوری از شیطان، 9- پذیرش دادگری و عدالت، 10- حقّگوئی.
پس اینها آن چیزهائی است که به سبب تکرار و مداومت بر نیکی به خردمند میرسد، پس خوشا به حال آنکه آینده و نیز روز قیامت را یاد کرده و از فناء زندگی دنیا درس بگیرد.
و امّا آنچه در پرتو بیزاری از تبهکاری منشعب میگردد:
1- بزرگواری 2- پایداری، 3- دستگیری، 4- پایداری بر راه روشن، 5- پیگیری راه درست، 6- ایمان به خدا، 7- حفظ حرمت، 8- یک رنگی، 9- خودداری از کارهای بیهوده، 10- مواظبت از آنچه سودمند است. پس این مجموعهای است که به خردمند به سبب بیزاری از تبهکاری میرسد، پس خوشا به حال آنکه حقّ را بپا داشت و به ریسمانهای راه خدا چنگ زد.
و امّا آنچه از خلوص و نصیحتپذیری منشعب میشود:
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 25
1- افزایش خرد 2- ارتقاء اندیشه، 3- عاقبت بخیری، 4- رهائی از سرزنش، 5- خوشبختی 6- دوستی، 7- گشادگی دل (کنایه از آمادگی برای پذیرش کلام حقّ)، 8- دادگستری، 9- کامیابی در کارها، 10- توانائی بر فرمانبرداری خداوند.
پس خوشا به حال آن کس که از لغزشگاههای هوا و هوس نجات یافت. این خصال تماما از فهم و خرد نصیب انسان میشود.
شمعون گفت: مرا از نشانه و علامات جاهل با خبر سازید، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: اگر همراهش شوی آزارت دهد، و اگر از او دوری کنی ناسزایت گوید، و اگر تو را چیزی دهد منّت نهد، و اگر او را چیزی دهی ناسپاسی کند، اگر به او راز گوئی افشا کند، و اگر او تو را رازی گوید تو را به افشاگری متّهم سازد. اگر بینیاز شود سرکشی کند و سخت دل و ترش رو شود، و اگر بینوا شود نعمت خدای را انکار کند و از گناه پروا نکند، و اگر شاد شود زیاده روی کرده و از حدّش تجاوز کند، اگر غم بیند ناامید شود، و اگر بخندد قهقهه زند، اگر بگرید چونان بهائم عربده زند. به عیبجوئی نیکان پردازد، نه خدا را دوست دارد و نه از وی میترسد، از او حیا نکند و به یاد او نیفتد، اگر خشنودش سازی به آنچه در تو نیست ستایش و تحسینت کند، و در صورتی که بر تو خشم گیرد همه تحسینهایش از بین رفته و به دروغ تو را به باد بدگوئی گیرد. آری این راه و روش شخص جاهل و نادان است.
شمعون گفت: پس نشان اسلام را بیان فرمائید، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: ایمان، و علم، و عمل. پرسید: نشانهای ایمان و علم و عمل چیست؟ آن حضرت فرمودند:
نشان ایمان چهار چیز است: إقرار به یگانگی خدا، و اعتقاد قلبی به او، و کتابهای او، و فرستادگانش.
و امّا نشان دانش چهار چیز است: خداشناسی، شناخت دوستانش، دانستن واجبات الهی، و حفظ و نگهداری آنها تا اینکه انجام شود. و عمل عبارت است از:
نماز، روزه، پرداخت زکات، و یک رنگی.
شمعون گفت: نشان صادق، و مؤمن، و بردبار، و توبه کار، و شکرگزار، و خاشع، و صالح، و ناصح، و همچنین نشان آنکه دارای یقین است، و نشان
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 26
مخلص، و زاهد، و نیکوکار، و پرهیزگار را بیان فرمائید؟ و نیز نشان متکلّف، و ستمکار و ریاکار، و منافق، و حسود، و اسرافکار، و غافل، و خائن، و تنبل و دروغگو، و همچنین نشان فاسق چیست؟ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: نشان صادق چهار چیز است: راستگوئی، ایمان داشتن به نوید و بیم الهی، به پیمان خویش وفا کند، و از خیانت پرهیز و دوری گزیند.
و امّا نشان مؤمن: آنکه مهربانی کند، و بفهمد، و حیا کند.
نشان صابر چهار چیز است: شکیبائی بر ناملایمات، تصمیم به کارهای خوب، فروتنی، بردباری.
توبه کار را چهار نشان است: اخلاص در عمل، دوری از باطل، همیشه با حقّ بودن، و شوق بر کار خیر.
و نشان شاکر و سپاسگزار چهار چیز است: شکر در برابر نعمتها، و پایداری در گرفتاری، قناعت به قسمت الهی، ستایش و تعظیم نکردن از غیر خدا.
نشان خاشع چهار چیز است: ترس از خدا در نهان و آشکار، انجام کارهای نیک، اندیشه حساب روز رستاخیز، و راز و نیاز با خدا.
و نشان صالح چهار چیز است: دلش را پاک سازد، و کردارش را إصلاح نماید، و کسب و درآمدش را درست کند، و تمامی أعمالش را صحیح انجام دهد.
و ناصح چهار نشان دارد: به حقّ دادگری کند، حقّ را از جانب خویش ادا نماید، آنچه بر خود میپسندد برای دیگران نیز بپسندد، و به حقّ هیچ کس تجاوز نکند.
و اهل یقین را شش نشان است: به وجود پروردگار از روی حقیقت یقین داشته و بدو ایمان آورد، و محقّق بودن مرگ را باور داشته و از آن بترسد، و مطمئن باشد که قیامت حقّ است سپس از رسوائی خود در آن روز پروا کند، و یقین داشته باشد که بهشت حقّ است و بدان امیدوار بوده، و مرغ جانش به سوی آن پرواز کند. و همچنین به دوزخ و عذاب یقین داشته و برای رهائی از آن تلاش کند، و به حقیقت سؤال و جواب روز رستاخیز باور داشته آنگاه به حساب کردار خود برسد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 27
و نشان مخلص چهار چیز است: دارای قلبی سالم و درست و اعضائی بیآزار است، خیرش را به دیگران رسانده و بدی خود را از دیگران باز دارد.
و نشان زاهد ده چیز است: پرهیز از منهیّات الهی. خویشتن داری. دستورات خداوند را بر پای دارد. اگر برده است فرمانبر خوبی باشد، و اگر مالک است راه و روش درست آن را بداند. تعصّب و کینه نداشته. جواب بدی را به خوبی پاسخ دهد.
به آنکه زیانش رسانده سود بخشد. از آنکه به او ستم روا داشته گذشت کند در برابر حقّ سر تعظیم فرود آورد.
و نشان نیکوکار ده چیز است: 1- دوست میدارد برای خاطر خدا، 2- و دشمن میدارد فقط برای خدا، 3- دوستی میکند برای خدا، 4- جدا میشود برای خدا، 5- خشم میگیرد برای خدا، 6- خشنود میشود برای خدا، 7- کار میکند محض رضای خدا، 8- خواستهاش نزدیکی به اوست، 9- فروتنی میکند برای خدا با حال ترس، خلوص، شرمندگی و هشیاری، 10- در راه خدا و تقرّب به او احسان و نیکی میکند.
و نشان پرهیزگار شش چیز است: 1- از خدا میترسد، 2- از تنگنای الهی بر حذر است، 3 و 4- شب به روز و روز را به شب میرساند گوئی او را میبیند، 5- امور دنیائی او را محزون نسازد، 6- و به سبب خوش خوئی هیچ چیز از دنیا بر او دشوار نشود.
و نشان متکلّف چهار چیز است: بحث و جدل در امور بیحاصل کند، ستیزه با بالادست، عهدهدار کاری شود که فراهم نیاید، همّت گمارد بدان چه نجاتش نخواهد داد.
و نشان ظالم چهار چیز است: بالادست خود را به نافرمانی ستم کند، با چیرگی به زیردستش ستم کند، با حقّ دشمنی کند و ستم را آشکار نماید. «1» نشان ریاکار چهار چیز است: در حضور دیگران در کار خدا حریص است، و در تنهائی کاهل و تنبل، در کاری که از او تعریف شود حریص است، و با تلاش
______________________________
(1) لفظ «یغلب» قبلا آمده بود: «یقهر» و ظاهرا آن صحیح باشد. و جمله:
«یظهر الظّلم»
در بعضی از نسخهها:
«یظاهر الظّلمة»
میباشد، یعنی: «و ستمکاران را یاری کند».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 28
سعی در ظاهر سازی دارد.
نشان منافق چهار چیز است: باطنش نابکار، دلش مخالف زبان، کردارش مخالف گفتار، و باطنش مخالف ظاهرش باشد، پس وای بر منافق از آتش دوزخ! و نشان حسود چهار چیز است: بدگوئی، چاپلوسی، و از درماندگی رقیب شادی کند «1» و إسراف کار چهار نشان دارد: به بیهوده میبالد، خواهان آن چیزی است که نزدش نیست، در کار خیر بیمیل، و هر که برایش سودی نداشته باشد بزرگیش را انکار میکند.
غافل را چهار نشان است: کوری، بیتوجّهی، دلخوشی، و فراموشی.
و تنبل چهار نشان دارد: سستی کند تا حدّ کوتاهی، کوتاهی کند تا حدّ ضایع کردن، و ضایع کند تا اینکه تنگ دل شود، و تنگ دلی کند تا به گناه و نافرمانی افتد.
و دروغگو چهار نشان دارد: اگر زبان گشاید راست نگوید، و گفتار دیگران را نیز تصدیق نکند، سخن چینی، و تهمت زدن.
و فاسق چهار نشان دارد: هوسرانی، یاوهسرائی، دشمنی کردن، اتّهام.
و نشان خائن چهار چیز است: سرپیچی از دستور خداوند رحمان، آزار همسایگان، نفرت از یاران، و تمایل به بیدادگری و ستم.
شمعون گفت: شفایم بخشیدی و از کوری بینایم ساختی! اکنون به من روشهائی بیاموز تا به کمک آنها هدایت شوم، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: ای شمعون همانا تو را دشمنانی است از جنّ و إنس که در جستجوی تو بوده و همواره با تو در ستیزند تا اینکه دین و عقیده حقّت را به تاراج برند. دشمنان انسی را در آخرت هیچ نصیب و بهرهای نباشد و علاقهای به ثواب الهی ندارند، و تمام کوشش آنان
______________________________
(1) بنظر میرسد یکی از علائم چهارگانه حسود از نسخه ساقط شده باشد، و بنا بر قولی احتمال دارد بجای: «أربعة» «ثلاثة» بوده، همچنان که در وصایای لقمان به فرزندش آمده است که گوید:
«للحاسد ثلاث علامات: یغتاب إذا غاب، و یتملّق إذا شهد، و یشمت بالمصیبة»
.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 29
ایراد گرفتن به مردمان است، در حالی که بر خود سرزنشی نکنند و توجّهی به کردار خود ندارند. وقتی بینند که تو درستکاری حسادت کنند؛ و گویند: خود نماست! و اگر تو را نادرست بینند گویند هیچ خیری در او نیست.
و دشمنان جنّی تو عبارتند از إبلیس و لشکریانش. پس هر گاه نزد تو آمد و گفت: پسرت مرد! بگو: همانا زندگان آفریده شدند که بمیرند، پاره تنم داخل بهشت شد و از این مطلب خوشحالم.
و اگر نزد تو آمد و گفت: مالت از بین رفت! بگو: حمد و ثنا آن خداوندی را سزاست که بخشید و گرفت، و زکات را از من معاف داشت، و دیگر بر من زکاتی نیست.
و اگر نزدت آمد و گفت: مردم به تو ستم کردند و تو به آنان ستم نمیکنی!؟
بگو: راه سرزنش و عقوبت در روز جزا بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و بر نیکوکاران هیچ راهی (برای سرزنش و عقوبت) نیست.
و اگر نزد تو آمد و گفت: چقدر نیکیهای تو زیاد است!- تا تو را مغرور سازد- بگو: بدیهایم بیش از خوبیهایم میباشد، و اگر گفت: چقدر نمازت زیاد است! بگو: غفلت و بیخبریم به مراتب بیش از نمازم میباشد.
و اگر گفت: چقدر به مردم بخشش میکنی!؟ بگو: آنچه ستانم بیش از بخشش است.
و اگر گفت: چه بسیار در حقّ تو ستم کردهاند! بگو: آنان که مورد ستم من واقع شدهاند زیادترند.
و اگر گفت: چقدر کار میکنی! بگو: دیر زمانی است که بیهوده گذرانده و نافرمانی کردهام.
و اگر تو را گفت: شراب بنوش، بگو: گناه نمیکنم.
و اگر نزدت آمد و گفت: دنیا را دوست میداری؟ بگو: هیچ میلی بدان ندارم، و هم اکنون برو دیگری را بفریب! ای شمعون با نیکان معاشرت کن و پیروی پیامبرانی همچون یعقوب و یوسف و داود را بنما. هنگامی که خداوند تبارک و تعالی عالم زیرین را آفرید؛ پس از جوش و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 30
خروش به خود بالیده و گفت: چه چیزی مرا میپوشاند؟ خداوند زمین را آفرید و بر سطح آن گسترد؛ تا آرام گرفت. سپس زمین مغرورانه گفت: چه چیز بر من غلبه میکند؟ پس کوهها را آفرید و بر گردهاش چون میخ استوار ساخت تا بر خود نلرزد، پس زمین رام گشته و برقرار شد. و در پی آن کوهها بر زمین سر برکشیده و مغرورانه گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟ خدا آهن را آفرید و ساکنش ساخته و آرام شد، سپس آهن بر کوهها بالیده و گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟ آتش را آفرید و آهن را ذوب کرد، پس آهن آرام گرفت، سپس آتش دم برآورده و فریاد کرد و به خود بالیده و گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟
آب را آفرید و آن را خاموش کرد، و آرام گرفت، سپس آب به خود بالید و جوشید و گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟ باد را آفرید و آن أمواج آب را به جنبش درآورده و قعرش را به خیز واداشت و از جریان آن جلوگیری کرد، آب هم آرام گرفته و زبون شد. از پس آن باد به خود بالیده و طوفانی شد و گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟ انسان را آفرید، و او تا در برابر باد و غیر آن چارهجوئی کرده ساختمان و پناهگاه ساخت، پس باد آرام گرفته و ساکت شد، پس انسان گردنکشی کرد و گفت: چه کسی از من قویتر است؟ خداوند مرگ را آفرید و مغلوبش ساخت و انسان مطیع شد، سپس مرگ بر خود بالید، و خداوند عزّ و جلّ فرمود: به خود مبال! چرا که من تو را در میان دو گروه أهل بهشت و أهل دوزخ خواهم کشت، سپس هرگز زندهات نخواهم ساخت، و او ترسید.
سپس پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: بردباری بر خشم، و رحمت بر عذاب، و صدقه بر خطا چیره خواهد بود.
ای معاذ! به مردم یمن قرآن بیاموز، و فرهنگشان را به رفتار شایسته
______________________________
(1) «معاذ بن جبل أنصاری خزرجی است و کنیهاش أبو عبد الرّحمن است، به سنّ 18 سالگی إسلام اختیار کرده و از جمله اصحاب عقبه گشت. و در تمامی مشاهد به همراه پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بود. و بنا به گفته مؤرّخین اعزام او به سوی یمن بعد از غزوه تبوک به سال دهم هجرت صورت پذیرفت. و آوردهاند: به هنگام فرستادن او به سوی یمن وجود مبارک پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم به همراه مهاجرین و أنصار او را مشایعت نموده و در حالی که او سوار بر اسب بود؛ پیامبر در کنارش وی را سفارش میکرد، و معاذ آن جناب را گفت: ای فرستاده خدا من سواره و شما پیاده!؟ و پیامبر فرمود: ای معاذ این قدمهایم را در راه خدا به حساب میآوردم. سپس او را سفارش نمود. و لازم به تذکّر است که معاذ از کسانی شمرده شده که در ماجرای صحیفه ملعونه شرکت داشته و در آن از ولایت علیّ بن أبی طالب امیر المؤمنین علیه السلام تخلّف شده، و جماعتی آن را امضاء کرده بودند، و او در زمره مخالفین شمرده شده است».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 31
نیکو گردان، و مردمان را اعمّ از خوب و بد در جایگاه خودشان قرار ده، و دستور خداوند را در میان آنان اجرا کن، و در فرمان و مال خداوند از هیچ کس مترس، چرا که نه ولایت از آن توست و نه مال. و در هر کم و زیادی امانتشان را پس ده.
بر تو باد مدارا و گذشت بدون فروگذاری از حقّ، که شخص نادان بگوید از حقّ خدا چشم پوشیدی. قبل از اینکه مردم جاهلانه به کارت عیب بگیرند مصلحت آن کار را بر ایشان بیان کن، و رسول جاهلیّت را جز آنچه اسلام پذیرفته محو و نابود کن.
تمام دستورات اسلام را چه کوچک و چه بزرگ اعلام کن، و بیشتر تلاشت مصروف نماز گردد، چرا که آن پس از اعتراف به دین بمانند سر و رأس اسلام است.
و مردمان را به یاد خدا و روز جزا متذکّر شو، و به دنبال نصیحت باش، زیرا که آن سبب انجام اعمال خداپسندانه است، سپس مربّیانی در میانشان بفرست، و خداوندی را که به سویش بازخواهی گشت پرستش کن، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری بیم مدار.
و تو را به تقوای الهی، و راستگوئی، و وفای به پیمان، و پرداخت امانت، و دوری از خیانت، و نرم گوئی، و ابتدای به سلام و همسایهداری، و یتیمنوازی و درستکاری، و کوتاهی آرزو، و دوستی آخرت، و ترس از بازخواست، و همراهی ایمان، و اندیشه در قرآن، و فروخوری خشم، و تواضع، سفارش میکنم. و از ناسزاگوئی به مسلمان و فرمانبری گناهکار، و نافرمانی امام عادل، و تکذیب راستگو، یا تصدیق دروغگو بر حذر داشته و باز میدارم. و همیشه بیاد خدا باش و او را یاد کن، و برای هر گناهی توبهای جدید کن: برای معاصی پنهانی توبهای مخفیانه، و برای آنچه در آشکارا مرتکب شدی آشکارا توبه کن.
ای معاذ! اگر نبود که تا روز قیامت دیگر تو را نخواهم دید این سفارشات را کوتاه میکردم، ولی چنان میبینم که دیگر هیچ وقت تو را نخواهیم دید. ای معاذ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 32
آگاه باش که به تحقیق محبوبترین شما نزد من آن است که مرا با همان حال که از من جدا میشود ملاقات کند.
هر چیزی شرافتی دارد، و شرافت مکانهای اجتماعی رو به قبله بودن آن است.
آنکه دوست دارد آبرومندترین مردم باشد از خدا بترسد، و آنکه دوست دارد که از قویترین مردم باشد به خداوند اطمینان کند. و کسی که بخواهد از بینیازترین مردم باشد باید به آنچه در دست خداست بیش از آنچه خود دارد اعتماد و اطمینان کند.
سپس فرمود: آیا شما را به بدترین مردم خبردار نکنم؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: آنکه تنها منزل گیرد، و خیرش به دیگران نرسد، و بردهاش را شلّاق زند.
آیا به بدتر از آن خبرتان کنم؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: آنکه از هیچ خطائی نگذرد، و هیچ پوزشی را نپذیرد.
سپس فرمود: آیا بدتر از او را معرّفی کنم؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود:
آنکه به خیرش امید؛ و از شرّش ایمنی نیست، سپس فرمود: بدتر از او را معرّفی نکنم؟
گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: آنکه از مردم نفرت دارد و مردمان نیز از او بیزارند.
همانا حضرت عیسی علیه السّلام خطاب به قوم بنی إسرائیل فرمود: «ای بنی إسرائیل! برای جاهلان سخن حکیمانه مگویید که حقّ آن را ضایع کنند، و از أهلش باز مدارید که به ایشان ستم روا داشتهاید. با ستمکار مقابله نکنید که آبرویتان بریزد.
ای بنی إسرائیل! کارها بر سه گونهاند:
1- کاری که درستی آن روشن است؛ از آن پیروی کنید، 2- کاری که گمراهیاش حتمی است؛ از آن دوری کنید، 3- و کاری که نه درستی و نه خطای آن روشن است؛ آن را به خدا باز گزارید».
ای مردم! همانا برای شما نشانههائی جهت هدایت است، آنها را راهنمای راهتان گیرید، و نیز مقصدی است، بکوشید تا به آن برسید، همانا مؤمن همیشه در بیم و هراس است، زمانی که گذشت؛ نمیداند خدا با او چه کرده، و زمانی که باقی است نمیداند در بارهاش چه خواهد کرد. بنا بر این بنده باید برای آخرت از خود و دنیایش توشهای برگیرد. و نیز از جوانی قبل از پیری، و از زندگی پیش از مرگ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 33
کمال استفاده را ببرد، قسم به خدائی که جانم در دست اوست، پس از مرگ توبه حاصلی ندارد، و پس از دنیا خانه و سرائی برای انسان جز بهشت و یا جهنّم نیست.
دانش را بیاموزید که یادگیری آن خیر؛ و گفت و شنودش حمد و ثنای الهی، و تحقیق در آن جهاد است، و آموزش به جاهل صدقه است؛ و نشرش سبب نزدیکی به خداست، زیرا دانش راهنمای حلال و حرام بوده و طالب خود را به بهشت میبرد، و همچنین همدم تنهائی؛ و دوستی است به وقت دوری از خانه و کاشانه؛ و راهنمائی در خوشبختی؛ و اسلحهای بر علیه دشمنان، و زیب و زیور دوستان. خداوند به جهت دانش مردمی را رفعت بخشیده و در اعمال شایسته الگوئی جهت پیروی قرار داد. کارهاشان مورد توجّه؛ و آثارشان مورد بینش و راهنماست.
فرشتگان خواهان دوستی با ایشانند، زیرا دانش؛ هستی و زندگی بخش دلها و روشنائی دیدگان از نابینائی؛ و نیروی بدنها از سستی است.
اطاعت از خدا و شناخت و اقرار به یکتائی او، صله رحم، شناختن حلال و حرام؛ همه و همه در سایه دانش انجام شود، و دانش پیشوای خرد است.
و خداوند عقل را به سعادتمندان دهد و از بدبختان دریغ فرماید. و نشانه فرد عاقل: صبر در برابر گستاخی نادان؛ و گذشت از کسی که به او ستم کند، و فروتنی برای زیردست، و جلوزدن در تحصیل نیکی از بالادست خود، و عاقبت اندیشی قبل از سخن گفتن؛ اگر نیک است بگوید و سود برد، و اگر زشت است سکوت کند تا سالم بماند، و به هنگام فتنه به خدا پناهنده شده، و دست و زبان خویش باز دارد، اگر رفتار شایستهای دید آن را غنیمت شمارد، هرگز شرم و حیا از او جدا نشود، و هیچ حرص و طمعی از او سر نزند، پس اینها ده خصلت شناسایی عاقل است.
و نشان نادان: ستم نمودن به دوست، درازدستی به زیر دست، و تکبّر بر بالادست است، و گفتارش بدون اندیشه است و سکوتش غفلت، و در صورت ابتلای به فتنه در گرداب آن هلاک شود، و اگر رفتار شایستهای بیند روی برگردانده و کندی کند، از گناهان گذشته خود هراسی ندارد، و در باقی عمر دست از گناهان نشوید، در کار نیک سستی کرده، و در آن کندی نماید، و برای.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 34
آنچه از دست داده یا از بین برده هیچ اهمّیتی قائل نیست، پس اینها ده صفت فرد نادان محروم از عقل میباشد.
مرا چه شده که میبینم دوستی دنیا بر بیشتر مردمان چنان چیره شده که گوئی مرگ در این دنیا برای غیر ایشان نوشته شده است، و رعایت حقّ بر غیر ایشان واجب گردیده، تا آنجا که رفتگانشان را مردمی مسافر میگیرند که هر چه زودتر به سویشان باز میگردند، چنین پندارید آنان را به گور کرده، و میراثشان را میخورید، و پس از ایشان جاودان خواهید بود؟! هرگز هرگز! آیا آیندگان از پیشینیان پند نمیگیرند؟! هر موعظه قرآنی را نادیده گرفته و فراموش ساختند، و گوئی از سرانجام هر کردار زشتی در امانند، و از نزول هیچ بلا و از بروز هیچ پیشامد ناگواری نهراسیده.
خوشا به حال آنکه پروای الهی او را از ترس مردمان واداشته است.
خوشا به حال آنکه درآمدش حلال، باطنش درست، ظاهرش آراسته، و طبیعتش موزون است.
خوشا به حال آنکه ما زاد بر درآمدش را بخشیده و خود را از کلام زیادی باز میدارد.
خوشا به حال آنکه برای خدای تعالی فروتنی کند و بیآنکه از سنّت من بگرداند از حلال دنیا هم چشم بپوشد، و شکوه زندگانی را بدون تغییر از سنّت من ترک گفته، و بعد از من پیروی از خوبان خانوادهام کند، و با أهل علم و حکمت رفت و آمد داشته، و از نیازمندان دستگیری نماید.
خوشا به حال آنکه درآمدش حلال، و خرجش حلال، و بر تهی دستان احسان کند، و نیز از جمعیّت متکبّر و دنیا دوست؛ همان دینسازان بر خلاف سنّت، و عاملین به غیر روشم دوری گزیده باشد.
خوشا به حال آنکه با مردم خوشرفتار است، و به آن یاری داده، و بدی و زیان خود را از آنان دور بدارد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 35
حمد و ثنا از آن خداست، او را سپاس گوئیم، و از او کمک خواهیم، و از او طلب بخشش کنیم، و به سویش توبه کنیم، و از پلیدیهای خویش و کردار ناپسندمان به خدا پناه میبریم. آن را که خدا هدایتش فرمود گمراهکنندهای ندارد، و اگر خدا گمراهش کند او را راهنمائی نباشد. و شهادت میدهم که هیچ معبودی جز خداوند سزاوار پرستش نیست، یگانه است و بیأنباز. و شهادت میدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست. ای بندگان خدا! شما را به پروای الهی سفارش؛ و بر فرمانبری او ترغیب میکنم، و از او طلب خیر و صلاح میکنم، و اکنون میگویم:
ای مردم! به آنچه برایتان شرح میدهم گوش فرا دهید، زیرا نمیدانم شاید سال دیگر در این مکان شما را نبینم.
ای مردم! تا دم مرگ خون و آبروی هر یک از شما محترم است، به مانند حرمت این روزتان در این شهرتان، هان آیا مأموریّت خود را رساندم؟ خداوندا تو شاهد باش! هر آنکه نزدش امانتی است به صاحبش بازگرداند، همانا معاملات ربوی دوران جاهلیّت به تمامی ملغی و باطل است، و نخستین ربائی که لغو میکنم ربح پولهای عبّاس بن عبد المطّلب است، و نیز هر خونی که در دوران جاهلیّت بر گرده کسی مانده همه اکنون هدر میباشد، و نخستین خونی که هدر میکنم خون عامر بن ربیعة بن الحارث بن عبد المطّلب «1» است. و به تحقیق هر افتخار موروثی دوران جاهلیّت باطل است بجز خادمی کعبه و سقایت حاجّ (آب دادن حاجیان). و در قتل عمد قصاص است، و قتل شبیه به عمد- یعنی قتلی که با عصا و سنگ صورت
______________________________
(1) عامر بن ربیعه از افرادی بود که دایهاش از بنی اسد بود و بنو هذیل در أیّام پیش از إسلام او را به قتل رسانده بود، و پیامبر طلب خون او را در إسلام باطل فرموده و این حقّ را برای پدرش ربیعه بیاثر ساخت، و نکته قابل توجّه این است که پیامبر اسلام ابطال ربا و خون را از خانواده و أهل خود آغاز نمود تا به همگان بفهماند که در أمر دین هیچ ملاحظهای نیست.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 36
گرفته باشد (بدون قصد کشتن و تصادفی)- دیهاش صد شتر است، و آنکه بیشتر از این طلبد این فزونی از آداب دوران جاهلیّت است.
ای مردم! براستی شیطان از اینکه در سرزمین شما پرستش شود مأیوس و ناامید گشته ولی هنوز به فرمانبری در غیر آن؛ یعنی در سبک گرفتن معاصی خشنود است.
ای مردم! إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ (همانا تأخیر (و تغییر) ماه حرام به ماهی دیگر افزایش در کفر است که کسانی که کافر شدهاند بدان گمراه میشوند؛ آن را سالی حلال میشمارند و بسالی دیگر حرام، تا با شمار آنچه خدای حرام کرده است همسان و برابر سازند- توبه: 37)، و به تحقیق روزگار به همان وضعیت و حالتی که در آن روز خداوند آسمانها و زمین را خلق کرد چرخیده و بازگشته است، و إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ (همانا شمار ماهها نزد خدا دوازده ماه است در کتاب خدا (کتاب آفرینش یا لوح محفوظ) روزی که آسمانها و زمین را بیافرید؛ از آنها چهار ماه حرام است- توبه: 36) سه ماه آن پی در پی است: «ذو القعدة، ذو الحجّة، و محرّم» و «رجب» که بین ماه جمادی الثّانی و شعبان است. هان آیا (حکم خدا را به شما) رساندم؟ بار إلها خود گواه باش! ای مردم! همانا برای زنانتان بر شما حقّی است، و نیز برای شما بر آنان حقّی است، حقّ شما این است: کسی را به بسترتان نیاورد، و جز با اجازه شما کسی را که مکروهش دارید به منزلتان راه ندهد، و پاک نگهداشتن دامن خویش از هر زشتی، پس در صورت عدم رعایت این حقوق خداوند در سختگیری و ترک همخوابگی و تنبیهشان- نه به اندازهای که دردناک باشد- به شما رخصت داده است. و اگر پذیرفتند و شما را فرمان بردند پس غذا و پوشاکشان در حدّ معمولی و متعارف بر عهده شماست. آنان در نزد شما امانات الهی هستند، و کامگیری از آنان را بنا بر حکم کتاب خدا بر خود حلال کردهاید، پس تقوای الهی را در موردشان رعایت کرده و سفارشات مرا در حقّ آنان بپذیرید.
ای مردم! همانا مؤمنان با یک دیگر برادرند، و برای هیچ مؤمنی مال برادرش
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 37
جز با رضایت خاطر او روا نیست. هان! آیا (دستورات الهی را به شما) رساندم؟
بار إلها خود شاهد باش! مبادا به کفر بازگشته و یک دیگر را گردن زده و بکشید، زیرا من در میان شما یادگاری قرار دادم که اگر از آن پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد؛ و آن یادگار: کتاب خدا است و عترتم؛ که همان خاندانم میباشد، هان! آیا (دستور خدا را) رساندم؟ بار إلها خود گواه باش! ای مردم! به تحقیق پروردگارتان یکی است، و پدرتان نیز یکی است، همه شما از آدم، و او نیز از خاک بود، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (هر آینه گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست- حجرات: 13) برای هیچ فرد عربی بر عجمی فضیلتی نیست مگر به پرهیزگاری. هان! آیا إبلاغ کردم؟ گفتند: آری، فرمود:
پس حاضر به غایب برساند.
ای مردم! همانا خداوند سهم هر وارثی را از میراث معیّن نموده، و وصیّت به بیشتر از ثلث برای هیچ وارثی قابل اجرا نیست. فرزند متعلّق به صاحب بستر- یعنی شوهر- است، و نصیب شخص زناکار- که مدّعی پدری آن فرزند شده- خیبت و نومیدی است. و آنکه ادّعای پدری غیر از پدرش؛ و خود را به غیر مولای خود منتسب کند «1» لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر او باد! و خداوند از او هیچ توبه و جریمهای را نپذیرد، و درود و رحمت خداوند بر شما باد
1- برای پند آموزی: مرگ، و برای بینیازی: پارسائی، و برای مشغول بودن: عبادت کفایت میکند. و روز رستاخیز؛ خود پناهگاهی کافی بوده، و خداوند تنها پاداش دهنده کافی است.
2- دو خوی و عادت است که در نیکوکاری بالاتر از آن چیزی نیست:
______________________________
(1) مرحوم شیخ صدوق علیه الرّحمة در کتاب «فقیه» به طریق خود از أبان بن عثمان روایتی نقل کرده است که در آن امام صادق علیه السّلام به إبراهیم صیقل فرمود: «آیا میدانی منظور (پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) از جمله
«من تولی غیر موالیه»
چیست؟ عرض کرد: چه معنائی (از موالی) منظور بود؟ فرمود:
أهل بیت
». و در بعضی از نسخ کتاب فقیه بجای:
«أهل البیت»
«أهل الدین»
است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 38
ایمان به خدا، و سود رساندن به بندگان خدا. و همچنین دو خوی و عادت است که بدتر از آن دو چیزی نیست: شرک به خدا، و زیان رساندن به بندگان خدا.
3- مردی به آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم عرض کرد: مرا سفارشی فرما که خداوند بدان سودم بخشد، حضرت فرمود: پیوسته و بسیار بیاد مرگ باش تا دنیا را از یادت ببرد، و شاکر باش تا نعمتت افزون شود، و بسیار دعا کن؛ زیرا تو نمیدانی چه وقتی دعایت مستجاب میشود، و ستم مکن زیرا خداوند فرمان خویش را بر یاری ستمدیده رانده است، و فرموده: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ: «ای مردم؛ ستم و سرکشی شما تنها به زیان خودتان است» (یونس: 23)، و مبادا نیرنگ کنی که خداوند فرموده: لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ، (نیرنگ بد جز عملکننده آن را فرانگیرد- فاطر: 43).
4- شما در آینده برای ریاست حرص خواهید زد، بنا بر این اندوه و پشیمانی وبال گردنتان خواهد شد، پس چه خوب شیر دهندهای و چه بد از شیر بازگیرندهای است «1» 5- ملّتی که تصدّی امور اجتماعی خویش را به زنی وانهد هرگز کامیاب نخواهد شد.
6- از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم سؤال شد: کدام یاران برترند؟ فرمود: آنکه هر وقت یاد شدی یاریت کند، و هر وقت فراموش شدی تو را به یاد آورد. و پرسیده شد: کدام گروه از مردمان بدترند؟ فرمود: دانشمندان فاسد.
7- پروردگارم مرا به نه (9) چیز سفارش فرمود: اخلاص: در نهان و آشکارا، دادگری: در حال خوشنودی و خشم، میانهروی: به وقت فقر و ثروت، و گذشت از آنکه بر من ستم کرده، و بخشیدن به آنکه از من دریغ داشته، و پیوند با کسی که رابطه خویش از من بریده، و اینکه سکوتم: اندیشه باشد؛ و گفتارم: ذکر؛ و نگاهم عبرت باشد.
______________________________
(1) شاید مراد از «المرضعة» حسن روی کردن ریاست و از «الفاطمة» زشتی روگرداندن آن باشد، چرا که آن در ابتدا خوبیهایش را آشکار و زشتیهایش را پوشیده میدارد، و زمانی که از آدمی روی برتافت؛ وبال و تحمّل أفسوس را باقی میگذارد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 39
8- دانش را با نوشتن ثابت دارید.
9- هر گاه تبهکاری رئیس قوم خود شود، و رهبرشان خوارترین ایشان باشد، و مرد فاسق احترام شود، باید چشم به راه بلا بود.
10- تند راه رفتن وقار مؤمن را بزداید.
11- گاه فرد مال باخته تا بدان جا بیگناهان را متّهم سازد که جرمش از دزد أصلی بیشتر شود.
12- همانا خداوند کسی که در أدای حقوق الهی بخشنده است دوست میدارد.
13- هر گاه حاکمانتان از نیکان، و ثروتمندانتان از سخاوتمندان باشد و کارهایتان با مشورت انجام شود؛ زندگی بهتر از مرگ است. و هنگامی که حاکمانتان تبهکار باشند و ثروتمندانتان خسیس؛ مرگ خوشتر از زندگی است.
14- کسی که در گذران زندگی دارای سه ویژگی باشد نعمت دنیا بر او تمام است: آنکه با سه امر روز را به شب و شب را به روز آرد: 1- بدنش تندرست، 2- راهش أمن، 3- و غذای یک روز خود را داشته باشد. و چنانچه نعمت چهارمی نیز بدان اضافه شود نعمت دنیا و عقبی بر او تمام است، و آن ایمان به خدا و دین اوست.
15- رحم کنید بر آن عزیزی که خوار شده، و ثروتمندی که فقیر گشته، و دانشمندی که اسیر دست نادانان است «1» 16- بیشتر مردمان در دو صفت مورد آزمایشند: 1- تندرستی، 2- آسودگی خاطر.
17- طبیعت دلها بر دوست داشتن نیکوکاران و نفرت از بدکاران پی ریزی شده است.
______________________________
(1) مولانا گوید:
گفت پیغمبر که بر این سه گروه* رحم آرید ار ز سنگید ار ز کوه:
آنکه او بعد از عزیزی خوار شد* و آنکه بد با مال بیأموال شد و آن سوم آن عالمی کاندر جهان* مبتلا گشته میان ابلهان زانکه از عزّت به خواری آمدن* همچو قطع عضو باشد از بدن
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 40
18- ما جمعیت انبیا مأموریم با مردمان در حدّ فهم و عقلشان سخن بگوییم.
19- آنکه بار خویش بر دوش دیگران افکند از رحمت خدا دور خواهد بود 20- عبادت هفت قسم است که برتر آنها درآمد حلال میباشد.
21- خداوند از روی جبر فرمان برده نشود، و قهرا معصیت نگردد، زیرا خداوند بندگان را به خود وانگذاشته، ولی اوست قادر بر آنچه اینان را بر آن توانا ساخته، و تنها اوست مالک هر آنچه به آنان داده است، پس اگر بندگان همواره أوامر الهی را گردن نهند هیچ مانع و جلوگیری نخواهند داشت، و چنانچه معصیت کند؛ اگر خداوند بخواهد توانائی بازداشت از آن را دارد، و این طور نیست که آنکه توانائی بازداشتن از یک معصیت را دارد و جلوگیری نکرد؛ و وی مرتکب آن شد؛ او عامل را وادار کرده باشد. 22- رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بهنگام درگذشت فرزند گرامش ابراهیم فرمود: اگر نبود که درگذشته ذخیره فرد زنده است، و آخر به اوّل ملحق خواهد شد؛ در این صورت برایت سوگواری میکردم! سپس گریسته و فرمود: چشم میگرید و دل غمناک است، و هرگز جز آنچه موجب خشنودی پروردگار است بر زبان نرانیم، ای ابراهیم آگاه باش که در فقدان تو ما غمناکیم! 23- زیبائی در گفتار است.
24- علم از مردم دریغ نشود بلکه از دانشمندان محروم شوند، و چون عالمی نماند در این زمان مردم رهبرانی نادان برگیرند که اگر از حکم شرعی پرسیده شوند از روی جهل پاسخ گفته و ایشان را به راه غلط اندازند.
25- انتظار فرج برترین جهاد امّتم میباشد.
26- جوانمردی ما أهل بیت گذشت ستمکار، و بخشیدن به آنکه محروممان ساخته میباشد.
27- از پیروانم آنکه بیش از همه مورد رشک واقع میگردد: فردی سبکبار و بهرهمند از نماز است، و در پنهان عبادت خدایش را بخوبی انجام داده، و در میان مردم گمنام است، و روزیش به قدر کفاف بوده و به همین منوال پایداری میکند تا بمیرد، در حالی که میراثش کم و مویهکنندگان بر او اندکاند.
28- هر درد و اندوهی که به مؤمن رسد- هر چند او را به ستوه آورد-
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 41
موجب زدودن گناهانش میشود.
29- کسی که هر چه هوس کند بخورد، و هر آنچه دوست داشت بپوشد، و هر مرکبی که دلخواهش بود سوار شود، خداوند به او نظر رحمتی نخواهد کرد تا اینکه (لباس) بر کند یا (هوی و هوس) ترک گوید.
30- مؤمن در مثل به مانند خوشه گندم است، که یک بار خم و دگربار برپا ایستد، و کافر در مثل مانند درخت صنوبر پیوسته برپا و بیإدراک است. «1» 31- و از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم سؤال شد: گرفتارترین مردم در دنیا کیست؟
فرمود: پیامبران، سپس افضل ایشان، (به ترتیب هر که برتر مبتلاتر). و مؤمن به اندازه ایمان و کردار شایستهاش گرفتار شود، پس آنکه ایمانش صحیح و کردارش شایسته گرفتاریش سختتر است، و هر که ایمانش ناچیز و کردارش پستتر گرفتاریش کمتر است.
32- اگر دنیا در نزد خدا به اندازه بال پشهای ارزش داشت از آن به کافر و منافقی هیچ نمیداد.
33- دنیا دست به دست میچرخد، آنچه برای تو باشد با هر سستی و ضعفی به تو خواهد رسید، و آنچه به زیان توست به زور و توان دفع آن نتوانی، و هر که امید خویش از چیزهای از دست رفته قطع کند بدنش آرام گیرد. روشن باد دیده کسی که به نصیب الهی ساخته و خشنود است! 34- همانا به خدا سوگند هیچ کرداری که شما را جهنّمی سازد نبود مگر شما را بدان آگاه و از آن باز داشتم، و نیز هیچ کرداری که شما را بهشتی کند نبود مگر بدان آگاه و به انجامش واداشتم. و بدانید روح الأمین (جبرئیل) بر دل من الهام کرد که: «هرگز بندهای نمیرد مگر اینکه تمام روزی خود را دریافت دارد»، پس در طلب روزی زیادهروی نکنید، و دیر رسیدن روزی شما را وادار نکند سهم خود را در نزد خدا از راه حرام جوئید، زیرا آنچه نزد اوست فقط از راه فرمانبری به دست آید.
35- خداوند دو آهنگ را دشمن دارد: شیون به هنگام گرفتاری، و نی زدن
______________________________
(1) بعضی از شرّاح گویند: یعنی شخص با ایمان پیوسته مبتلا به بلا است و در اثر کم طاقتی به چپ و راست میچمد و به درگاه خدا پناه میبرد، أمّا کافر چون تیر کنار دیوار همیشه به یک حال است، نه خودش آسیبی میبیند و نه کسانش، تا وقتی که ناگهان از پا درآید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 42
به هنگام خوشی و نعمت.
36- نشان خشنودی خداوند از مخلوق: پائین بودن قیمتها، و دادگری حاکم است، و نیز نشانه خشم الهی بر مردمان: ستم حاکمان و گرانی قیمتها است.
37- چهار چیز اگر در فردی جمع شود در روشنی و قرب به خدای متعال است: 1- آنکه عصمت و محکمی کارش شهادت به یگانگی خدا و رسالت من است. 2- و آنکه هر گاه او را ماتمی رسد بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، یعنی: ما از آن خدائیم و به سوی او بازمیگردیم 3- و کسی که به هنگام خوشی بگوید: «الحمد للَّه»، 4- و به وقت ارتکاب معصیت بگوید: «أستغفر اللَّه و أتوب إلیه».
38- آن کس که چهار چیز داده شده از چهار چیز دیگر دریغ نشود: کسی که طلب غفران و آمرزش داده شده از مغفرت بیبهره نماند، و آن کس را که شاکر است: از فزونی نعمت، و کسی که توبه و بازگشت داده شده: از قبولی، و آنکه درخواست و دعا داده شده: از اجابت بینصیب نماند.
39- دانش همانند گنجینههائی است که کلیدهای آنها پرسش است. پس بپرسید- خداوند شما را رحمت کند- که در این بین چهار تن اجر برند: آنکه میپرسد، و گوینده، و شنونده، و دوستار ایشان.
40- از دانشمندان پرسش کنید، و با حکما و خردمندان گفتگو، و با تهیدستان همنشینی.
41- فضیلت دانش نزد من از فضیلت عبادت محبوبتر است، و برتری در دینتان پرهیزگاری است.
42- کسی که بدون دانش برای مردم فتوا دهد فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت کنند.
43- همانا جبران بلای بزرگ پاداش بزرگ است، پس هر گاه خداوند بندهای را دوست بدارد گرفتارش کند، پس آنکه با شکیبائی بدان تن در دهد خدا از او خشنود، و آنکه رنجیده خاطر شود و خشم گیرد خدا از او در غضب است.
44- مردی گفت: ای رسول خدا مرا نصیحتی فرما، فرمود: بر خدا شریک مگیر هر چند به آتش بسوزی و شکنجه شوی جز اینکه دلت به ایمان آرام باشد. و پدر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 43
و مادرت را فرمان بر و به ایشان نیکی کن؛ چه در قید حیات باشند یا نه. پس اگر هم از تو خواستند که خانواده و مالت را رها سازی رها کن زیرا که این عمل نشانه ایمان است. و نماز واجب را از روی عمد ترک مکن، زیرا کسی که نماز واجبی را عمدا رها کند از امان خداوند خارج است. زنهار از نوشیدن شراب یا هر مستکنندهای! چرا که این عمل کلید هر زشتی میباشد.
45- مردی از قبیله بنی تمیم به نام أبو امیّه نزد آن حضرت رسیده و گفت: ای محمّد مردم را به چه چیز میخوانی؟ فرمود: من و پیروانم از روی آگاهی خلق را به سوی خداوند میخوانیم؛ به آن خدائی که چون تو را مشکلی پیش آید و دست دعا به درگاهش بری مشکل را از تو دفع کند، و در گرفتاری اگر از او طلب یاری کنی کمکت نماید، و به وقت تهیدستی اگر از او درخواست کنی بینیازت سازد.
مرد گفت: ای محمّد مرا موعظه کن! فرمود: خشم مگیر، گفت: مرا بیفزا! فرمود:
آنچه بر خود میپسندی بر مردم نیز بپسند، گفت: بیفزا، فرمود: به مردم دشنام مده که با تو دشمن شوند، گفت: بیفزا، فرمود: إحسان را از أهلش دریغ مدار، گفت: بیفزا، فرمود: مردمان را دوست دار تا آنان نیز دوستت بدارند. برادرت را با گشادهروئی برخورد کن. و نیز دلتنگ مشو، زیرا این خصلت تو را از دنیا و آخرت باز خواهد داشت. جامه خود را تا نیمه ساق پا قرار ده و از بلند کردن جامه و پیراهن بر حذر باش، زیرا که آن نشانه نخوت و خودبینی است، و خداوند آن را دوست نمیدارد.
46- همانا خداوند پیرمرد زناکار، و توانگر ستمکار، و تهیدست خودپسند، و گدای سمج را دشمن دارد. و پاداش بخشنده منّت گذار را باطل کند. و از خوش گذران بیعار دروغگو بیزاری جوید.
47- کسی که تظاهر به تهیدستی کند فقیر شود.
48- رعایت مردم نیمی از ایمان، و مهربانی با ایشان نیمی از زندگی است.
49- بالاترین و شریفترین نقطه اندیشه پس از ایمان به خدا؛ رعایت حال مردم است، تا بدان جا که حقّی ضایع نشود. و از نشانههای خوشبختی انسان سبکی چانهاش میباشد «1» 50- پس از نهی شدن از بتپرستی آن اندازه که از مجادله و کشمکش با مردم
______________________________
(1) ظاهرا مراد از سبکی چانه یا فک کثرت ذکر خدا میباشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 44
منع شدم از هیچ چیز دیگر منع نشدم.
51- از ما نیست آنکه مسلمانی را فریب دهد، یا به او زیان رساند، و در مقام گول زدنش درآید.
52- رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در مسجد خَیف «1» بپا خواسته و فرمود: خداوند آن بنده را که گفتار من شنیده و بخاطر بسپرد و به آنکه نشنیده برساند شاد و خرّم کند. چه بسا حامل دانشی که آن را به داناتر از خود رساند، و چه بسا حامل دانشی که خود دانا نیست «2» سه چیز است که دل هیچ مسلمانی در آنها خیانت نکند: خالص نمودن کردار برای خدا، و خیرخواهی برای پیشوایان مسلمین، و همراه بودن با جماعت مسلمین.
مؤمنان همه برادر و خونشان برابر است «3» و همه آنان در برابر دشمن یکپارچهاند، و پائینترینشان به أمان دادن به مشرکین ذمّه همه را مشغول میسازد «4» 53- فرد مسلمان هنگام معامله با کافر ذمّی بگوید:
«اللّهمّ خر لی علیه»
یعنی:
«خدایا به من خیر بده بر او»، و به وقت معامله با مسلم بگوید:
«اللّهمّ خر لی و له»
یعنی: «خدایا به من و او خیر بده».
54- خدا رحمت کند آن بندهای را که سخن نیکی گفت و سود جست، یا لب از بدی فرو بست و سالم ماند.
55- هر که دارای سه ویژگی باشد ایمانش کامل است: به وقت خوشی خرسندیش او را به باطل نکشاند، به هنگام خشم پای از حقّ بیرون ننهد، و به
______________________________
(1) مسجد خیف مکانی در منی و بطرف غربی مسجد الحرام است.
(2) یعنی چه بسا شنوندگانی پیدا شوند که معنی سخن مرا از رساننده و مبلّغ آن سخن بهتر درک کنند.
(3) یعنی اگر شریفترینشان کوچکترین آنان را به ناحق بکشد باید کشته شود
(4) در باره معنی
«یسعی بذمّتهم أدناهم»
از امام صادق علیه السّلام سؤال شد، ایشان فرمودند: «یعنی اگر سپاهی از مسلمین جمعیّتی از مشرکین را محاصره کردند و در همین حال یکی از آن مشرکین رو به مسلمین کرده و گفت: مرا أمان دهید تا فرماندهتان را ملاقات و با او گفتگو کنم، و از افراد مسلمین پائینترینشان بدو امان داد در این حال رعایت امان او بر شریفترینشان واجب آید».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 45
هنگام قدرت به آنچه از آن او نیست دست نیازد.
56- هر که به ناحقّ حدّی را اجرا کند متجاوز است.
57- فضیلت تلاوت قرآن در نماز بیشتر از غیر آن است. و نیز ذکر خدا از صدقه دادن، و صدقه دادن از روزه گرفتن برتر بوده و روزه گرفتن کار نیک است.
سپس فرمود: هیچ سخنی بدون عمل، و هیچ عملی بدون هدف سودی نخواهد داشت، و نیز هیچ سخن و عمل و هدفی بدون پیروی از دستورات و مقرّرات دینی سودمند نخواهد بود.
58- متانت و بردباری از خداوند؛ و عجله از شیطان است.
59- به تحقیق آنکه هدفش از آموختن علم: ستیزهجوئی با نابخردان، یا بالیدن بر دانشمندان، و یا جلب توجّه مردم است تا مورد احترام قرار گیرد از هم اکنون جایگاه خویش را در جهنّم جستجو کند. زیرا ریاست و سروری برازنده غیر خداوند و شایستگان این مقام نیست. و آنکه خود را در غیر آن جایگاهی که خداوند قرار داده مقرّر دارد خداوند او را دشمن دارد. و آنکه به سوی خود بخواند و خویش را ناحقّ رئیس دیگران گمارد خداوند هرگز نظر رحمتی به سویش نکند؛ تا از گفتهاش بازگشته و از این خواسته ناروا توبه کند.
60- عیسی بن مریم علیهما السّلام به حواریّون فرمود: دوستی و محبّت خویش را به خداوند عرضه دارید، و به او نزدیک شوید! آنان گفتند: ای روح اللَّه به چه وسیله؟
فرمود: به وسیله دشمنی با جمعیت گنهکار و نافرمان. و نیز خشنودی خدا را به وسیله خشم بایشان بجوئید. آنان گفتند: در این صورت با چه کسی همنشین شویم؟! فرمود: با آن کس که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد، و گفتارش بر دانش شما بیفزاید، و کردارش شما را به آخرت تشویق کند.
61- بیشباهتترین شما به من شخص بخیل بد زبان بیشرم است.
62- بد اخلاقی شوم است.
63- مردی که نه از آنچه به مردم میگوید یا مردم در بارهاش میگویند باک ندارد یا ناپاک زاده است و یا از شیطان.
64- به تحقیق خداوند بهشت را بر هر قبیح بد زبان کم شرم و حیا- که از آنچه گوید و آنچه در بارهاش گویند پروا ندارد- ممنوع ساخته است. و آگاه
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 46
باش که اگر نسبش را پیگیری کنی او را جز از زنا یا شرکت شیطان نیابی «1». به آن حضرت عرض شد: ای رسول خدا آیا در میان مردمان شیطان هم هستند؟ فرمود:
آری، آیا کلام خداوند را نخواندهای (خطاب به شیطان میفرماید): «وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» یعنی: «در أموال و فرزندان شریکشان باش- إسراء: 64».
65- به هر که سود رسانی او نیز سودت رساند. و آن کس که برای رخدادهای صبر و پایداری فراهم نکند درمانده شود. و کسی که مردم را دشنام دهد دشنامش دهند، و هر کس که ایشان را وانهد رهایش نسازند. عرض شد: پس چه کنیم ای رسول خدا؟ فرمود: از آبروی خود برای روز رستاخیز؛ روز فقر و نیازت بدیشان وام ده (اگر تو را بد گفتند تلافی مکن).
66- رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: آیا میخواهید شما را به نیکوترین رفتار دنیا و آخرت رهنمون شوم؟ بپیوندی با آنکه از تو بریده، و بخشیدن به آنکه از تو منع کرده، و گذشت از آن کس که به تو ستم روا داشته.
67- روزی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بر جمعیتی که (برای مسابقه) پرتاب سنگ میکردند گذر کرد و فرمود: قهرمان شما کسی است که به وقت خشم بر نفس خود چیره شود، و پهلوانترین شما آن کس باشد که پس از چیرگی گذشت کند.
68- خداوند فرمود: این دینی است که برای خویش پسندیدهام، و هرگز هیچ چیزی جز سخاوت و خوش أخلاقی آن را بهبودی نبخشد، پس تا با آن (دین اسلام) همدم و هم داستانید به این دو خصلت گرامیش بدارید.
69- برترین شما از لحاظ ایمان خوشرفتارترینتان میباشد.
70- خوش أخلاقی دارندهاش را به درجه روزهدار شب زندهدار خواهد رسانید.
از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم سؤال شد: برترین موهبتی که به بنده داده شده چیست؟ فرمود:
خوش اخلاقی.
71- خوش اخلاقی پیوند دوستی را محکم سازد.
______________________________
(1) مفسّران را عقیده بر این است که: «شرکت شیطان در أموال همان سرمایههائی است که به حرام انباشته و در راه نامشروع مصرف میگردد، و شرکت در فرزندان هم پدید آمدن آنان از عمل حرام است».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 47
72- خوشروئی کینه را بزداید.
73- نیکوترین شما خوشرفتارترینتان میباشد؛ آنان که انس گیرند و الفت پذیرند.
74- دستها سه گونهاند: گیرنده (فقیر)، دهنده (سخی)، و نگه دارنده (بخیل)، و بهترین دستها دست دهنده است.
75- حیا کردن دو گونه است: یکی از خرد و دیگری از حماقت. پس اوّلی نشانه دانش، و دیگری نشانه نادانی است.
76- کسی که جامه حیا به دور افکند و علنی معصیت کند غیبت ندارد.
77- آنکه ایمان به خداوند و روز قیامت دارد شایسته است که به وعده خود وفا کند.
78- همانا «راستی» سبب جلب روزی، و «خیانت» سبب فقر و تنگدستی است.
79- نگاه فرزند به پدر و مادر از سر محبّت عبادت است.
80- همانا منتها درجه مصیبت سه چیز است: 1- آن را که دست بسته گردن زنند، 2- و اسیری که در بند دشمن است، 3- و دیگر کسی که غریبهای را بر روی همسرش ببیند.
81- دانش دوست مؤمن است، و بردباری وزیرش؛ و عقل راهنمایش؛ و صبر؛ فرمانده سپاه او، و سازگاری و نرمش پدرش، و نکوکاری برادرش، و نژاد همه از آدم است، و افتخار و اصالت هر کس پرهیزگاری او است، و مردانگی به اصلاح مال میباشد.
82- مردی مقداری شیر و عسل برای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم آورد تا بنوشد، حضرت فرمودند: دو نوشیدنی است که به یکی از آن میتوان بسنده کرد، و من هر دو را ننوشم و تحریم هم نکنم، ولی برای خداوند فروتنی کنم، زیرا کسی که برای خدا فروتنی کند خداوند رفعتش بخشد، و آنکه تکبّر کند پستش سازد. و کسی که در گذران زندگی میانهروی پیشه خود سازد خداوند روزیش دهد، و آنکه زیاده روی کند محرومش سازد، و آن را که بسیار یادش کند پاداش دهد.
83- نزدیکترین شما به من در روز قیامت: راستگوترینتان در سخن، و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 48
باوفاترینتان در پرداخت امانت و وفاداری به پیمان، و خوشأخلاقترینتان، و نیز آن کس که از همه به مردم نزدیکتر است.
84- هنگامی که فرد تبهکاری مدح شود عرش الهی به لرزه درآید، و پروردگار خشم گیرد.
85- مردی از دوراندیشی پرسید؟ فرمود: اینکه با اندیشمندی مشورت کنی سپس به رأیش گردن نهی.
86- روزی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: ای مردم! «رقوب» نزدتان کیست و به چه معناست؟ گفتند: مردی را که بمیرد و از خود فرزندی بجای ننهد. فرمود:
«رقوب» مردی را گویند که بمیرد و فرزندی پیش نفرستاده باشد که بحساب خدا گذارد هر چند فرزندان زیادی از خود بجای نهد. بعد فرمود: «صعلوک» در نزد شما کیست؟ گفتند: به مرد بیمال و نوا گویند. حضرت فرمود: بلکه بینوای واقعی کسی است که از مال خویش چیزی پیش نفرستاده تا نزد خداوند ذخیره او باشد، هر چند ثروت زیادی از خود بجای نهد. سپس فرمود: «صرعة» در میان شما چه معنائی دارد؟ گفتند: دلاور سرسختی که پهلویش به خاک نرسیده باشد. فرمود:
پهلوان واقعی کسی است که شیطان به قلبش کوفته تا سخت خشمگین شده و خونش بجوشد، آنگاه خدا را یاد کند و با صبر خشمش را به خاک افکند.
87- کسی که بدون علم دست به کاری زند، خرابیش بیش از سازندگی خواهد بود.
88- نشستن در مسجد به انتظار نماز تا زمانی که حدثی سر نزند عبادت است، گفته شد: حدث چیست؟ فرمود: غیبت کردن.
89- روزهدار تا غیبت مسلمانی را نکرده در عبادت است هر چند که در بسترش آرمیده باشد.
90- کسی که افشای فحشا کند مانند مرتکب آن است، و هر کس مؤمنی را به کاری سرزنش کند، نمیرد تا مرتکب آن شود.
91- سه گروهند که هر چند به اینان ستم نکردهای بر تو ستم کنند: 1- فرومایه، 2- همسر، 3- و خادمت.
92- چهار چیز از علائم بدبختی است: 1- خشکی چشم، 2- سنگدلی 3-
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 49
شدّت حرص در طلب دنیا، 4- و پافشاری به ارتکاب گناه.
93- مردی به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم عرض کرد: مرا نصیحتی فرما، فرمود:
عصبانی مشو، مجدّدا درخواست کرد، فرمود: عصبانی مشو. آنگاه فرمود:
دلاوری تنها به زمین زدن حریف نیست، بلکه دلاور کسی است که به وقت عصبانیت بر خود مسلّط باشد.
94- ایمان آن مؤمنی کاملتر است که خوش اخلاقتر باشد.
95- نرمی و مدارا در چیزی نباشد جز آنکه زینتش بخشد، و ناسازگاری در چیزی نباشد جز آنکه زشتش سازد.
96- پوشیدن لباس، توانگری را آشکار سازد، و نیکی کردن به خادم دشمن را خوار کند.
97- من مأمور به مدارای با مردم شدهام چونان که به تبلیغ رسالت.
98- در امور زندگی از پنهان کاری کمک بگیرید، زیرا هر صاحب نعمتی مورد حسد واقع شود.
99- ایمان دو نیم باشد: نیمی از آن در پایداری، و نیم دیگر در شکر کردن است.
100- خوش قولی از ایمان است.
101- غذا خوردن در گذرگاهها پستی است.
102- تمامی حاجتها به درگاه خداوند است [و] اسبابش [مردمند]، حاجات را بوسیله آنان از خدا بخواهید، پس هر که آنها را به شما داد از جانب خداست آن را با شکیبائی و صبر بگیرید.
مترجم گوید: «مراد از خبر آنست که قاضی الحاجات پروردگار تعالی است، و حاجات حاجتمندان را توسّط بندگانش روا میکند. پس مردم را مأمور بدانید، و رواکننده حاجات را ایزد متعال، و با صبر و شکیبائی تنها از او طلب کنید، نه از غیر او».
103- شگفتا بر مؤمن! خداوند جز خیرش را نخواهد؛ چه شادش کند یا ناراحت، اگر گرفتارش نماید کفّاره گناهش شود، و اگر عطایش داده و گرامیش دارد انعامی است که به او داده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 50
104- کسی که صبح و شام کند و تمام تلاش او آخرت باشد خداوند دلش را بینیاز گردانده، و کارش را فراهم سازد. و از دنیا نرود تا اینکه تمامی رزقش را دریافت دارد. و هر که صبح و شام کند و بیشتر تلاشش دنیا باشد خداوند فقر را در میان دو دیدهاش قرار داده، و کارش را پریشان سازد، و از دنیا جز آنچه نصیبش بوده بدست نیاورد.
105- و پاسخ به مردی که از جماعت امّتش سؤال نموده بود فرمودند: جماعت امّت من أهل حقّند هر چند اندک باشند.
106- کسی که خداوند به او برای عملی وعده پاداش دهد، وفا خواهد کرد، و آن را که وعید عذاب داده، اختیار (عذاب یا عفو) دارد.
107- رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: آیا آن کس را که بیش از همه به من شباهت اخلاقی دارد معرّفی نکنم؟! گفتند: بفرمایید ای رسول خدا، فرمود:
خوش اخلاقترین و بردبارترین، و نیکوکارترین شما به خویشان، و نیز آن کس که در خشنودی و خشم بیش از همه از طرف خود رعایت انصاف را میکند.
108- خورنده شکرگزار از روزهدار ساکت برتر است.
مترجم گوید: «ظاهرا مراد روزه مستحبّی است».
109- دوستی و رفاقت مؤمن با مؤمن برای خدا از بزرگترین شاخههای ایمان است. و آنکه برای خدا دوست دارد؛ و برای خدا دشمن داشته؛ و بخشش کند؛ یا دریغ دارد برای او، از برگزیدگان است.
110- محبوبترین بندگان نزد خدا پرسودترین آنان به بندگان است، و کسانی به حقّ خدا پایبندترند که کار خیر را نزدشان محبوب ساخته.
111- کسی که به شما نیکی کرد جبران کنید، و چنانچه نتوانستید تشکّر کنید، که همان تشکّر پاداش او خواهد.
112- کسی که از مدارا بینصیب مانده از تمام خیرات بیبهره است.
113- با برادرت نه مجادله و شوخی کن، و نه خلف وعده.
114- حرمتهائی که رعایت آنها بر هر مؤمنی لازم است: حرمت دین، و حرمت ادب، و حرمت غذا میباشد.
115- فرد مؤمن خوشرو و بذله گو است، و منافق، اخمو و ترشرو.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 51
116- بینیازی چه یار خوبی برای پرهیزگاری است! 117- مجازات ستمکاری از هر کیفری سریعتر میرسد.
118- هدیه دادن بر سه گونه است: هدیه در مقابل هدیه، هدیه ساخت و ساز، و هدیه برای خدا (بقصد قربت).
119- خوشا به حال کسی که لذّت نقد را برای موعودی که ندیده است ترک گوید.
120- کسی که فردا را از عمر خود بشمارد یاد مرگ را کنار گذاشته.
121- چگونه خواهید بود آنگاه که زنانتان فاسد و جوانانتان تبهکار گردند؛ با این حال امر به معروف و نهی از منکر را ترک گوئید؟! عرض شد: آیا این گونه خواهد شد ای رسول خدا؟! فرمود: آری و بدتر از این هم، چگونه باشید آنگاه که أمر به منکر و نهی از معروف کنید؟! عرض شد: ای رسول خدا این گونه خواهد شد؟! فرمود: آری و بدتر از این هم، چگونه خواهید بود آنگاه که معروف را زشت، و منکر را نیکو دانید؟! 122- چون فال بد زدی اعتنا مکن، و هر گاه شک کردی داوری مکن، و چون رشک بردی ستم مکن.
123- از امّت من نه چیز برداشته شده: اشتباه، فراموشی، آنچه بیاختیار بر آن وادار شوند، آنچه نمیدانند، آنچه توانش را ندارند، آنچه بدان ناچار شدهاند، حسد «1»، فال بد زدن، وسوسه در اندیشه در کار خلقت، تا هنگامی که لب و زبان
______________________________
(1) ظاهرا مراد از برداشته شدن حسد آن حسدی است که آشکارش نکند، همچنان که در حدیث آمده است که:
«إنّ المؤمن لا یظهر الحسد»
یعنی: مؤمن حسد را آشکار نمیسازد. و بنظر میرسد جمله:
«ما لم ینطق بشفة و لا لسان»
قیدی برای سه مورد آخری باشد، و در تایید این مطلب در کتاب کافی (ج 2 ص 463) روایتی آمده است که: «رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود:
نه خصلت از امّت من برداشته شده: خطا، فراموشی، آنچه ندانند، آنچه نتوانند، آنچه بدان توانائی ندارند، آنچه بناخواه (با زور) بر آن وارد شوند، طیره، وسوسه در تفکّر (و اندیشه) در آفرینش، و حسد در صورتی که به زبان یا دست آشکار نشود»، و احتمال دارد مراد از «اندیشه در وسوسه» وسوسههای شیطانی در اندیشه کردن در حالات مردم، و بدگمانی به آنان در آنچه از ایشان مشاهده کند، ولی باید به این گمان بد خود در باره مردم حکم نکند، و آن را آشکار نساخته و به موجب آن عمل نکند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 52
بدان نگشودهاند.
124- هر گاه خواب دیدن از کسی برداشته شد نگران نشود، زیرا آنکه در دانش راسخ شود خواب دیدن از او گرفته شود.
125- از میان امّتم اگر دو گروه اصلاح شوند تمامی امّت اصلاح گردند، و چون فاسد شوند همه فاسد خواهند شد. گفته شد: ای رسول خدا آنان کیانند؟
فرمود: فقیهان و زمامداران.
126- کاملترین مردم از لحاظ عقل خداترس ترین و فرمانبرترینشان است. و کمخردترین مردم کسی است که از سلطان بیش از خدا میترسد، از همه به او فرمانبرتر است.
127- همنشینی با سه گروه دل را میمیراند: همنشینی با أراذل، گفتگوی با زنان، و همنشینی با توانگران.
128- وقتی خداوند بر امّتی خشم گیرد عذابشان نکند در این صورت نرخها افزایش یابد، و عمر مردم کوتاه شود، و بازرگانانشان سود نبرند، و میوههای باغهایشان مطلوب و گوارا و با برکت نگردد، و نهرها و جویبارهایشان هرگز پر آب نشود، و بارانها از ریزش بر آنها بازداشته شوند، و نابکاران بر آنان چیره و مسلّط شوند.
129- پس از من هر گاه زناکاری زیاد شود، مرگ ناگهانی افزایش یابد، و هر گاه کمفروشی شود خداوند به قحط و کمبود دچارشان سازد. و چون زکات نپردازند زمین نیز برکت خود را از زراعت، میوه و معدنها دریغ نماید. و چون در داوری ستم کنند، بر جور و ستم و کینهتوزی همدست شوند، و هر گاه پیمانها بشکنند خداوند دشمنشان را بر ایشان مسلّط نماید. و چون قطع رحم کنند ثروت در دست اشرار افتد. و هنگامی که امر به معروف نکرده و نهی از منکر ننمایند و پیروی از نیکان از اهل بیت من نکنند خداوند اشرارشان را بر آنان چیره سازد، و در یک چنین حالی نیکانشان دعا کنند ولی مستجاب نشوند.
130- و هنگامی که آیه: وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ یعنی:
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 53
(دیدگانت را بدان چه گروههایی از آنان را از متاع دنیا دادهایم مدوز» (طه: 131) بر آن حضرت نازل شد فرمود: کسی که دلش به صبر الهی آرام نگیرد جانش از افسوس دنیا به لب رسد، و کسی که دیدگانش را بر دارائی مردمان کشد غصّهاش طولانی شده و روزی مقدّر خدا را بد شمرده، و زندگی برای او تلخ گردد. و کسی که نعمت خدا را بر خود جز خوراک و پوشاک نداند و نفهمد به تحقیق به نعمتهای الهی جهل ورزیده و کافر شده است، و تلاشش به هدر رفته و عذابش نزدیک گردد.
131- رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: جز مسلمان وارد بهشت نشود، أبو ذر پرسید:
ای رسول خدا اسلام چیست؟ فرمود: اسلام برهنه است و لباسش پرهیزگاری، و زیر پوشش هدایت، و روپوشش شرم، قانونش پارسائی، تمامیّتش دین، و میوهاش کردار شایسته است. و هر چیزی را اساس و پایهای است و پایه اسلام دوستی ما اهل بیت است.
132- کسی که خشنودی مخلوق را در آن عمل که مستوجب خشم خداست جستجو کند خداوند عزّ و جلّ همان مخلوق را بر وی مسلّط سازد.
133- خداوند از میان بندگانش گروهی را برای نیازهای مردم آفریده که مشتاق کار نیکند و سخاوت را بزرگواری دانند، و خداوند اخلاق و رفتار نیک را دوست میدارد.
134- همانا خداوند را بندگانی است که مردم در نیازمندیهایشان بدانان پناه میبرند، آنان همان کسانند که در روز رستاخیز از عذاب الهی در امانند.
135- مؤمن پذیرای تربیت الهی است، وقتی گشایش دهد میبرد؛ و چون تنگ گرفت؛ پایداری میورزد.
136- روزگاری بر این مردم خواهد آمد که اگر دنیای کسی مهیّا شود دیگر به تباهی دینش اهمیّتی ندهد.
137- همانا خداوند دلهای بندگانش را بر دوستی آن کس که به ایشان نیکوکاری کند و دشمنی آن کس که به آنان بدی کند سرشته است.
138- هر گاه امّتم به پانزده رفتار عادت کنند بر آنان عذاب نازل شود، گفته شد: ای رسول خدا آنها کدام است؟ فرمود: زمانی که غنیمت و مال را در میان
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 54
130- دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.
140- روزگاری بیاید که در آن زمان مردم به مانند گرگند، و هر که گرگ نباشد گرگها او را بدرند.
141- کمترین چیزی که در آخر الزّمان هست برادری مطمئن و درهمی پول حلال است.
142- با بدگمانی خود را از (شرّ) مردم در امان دارید.
143- همانا تمامی خوبیها به کمک عقل یافت شود، و دین ندارد آنکه عقل ندارد.
144- گروهی در حضور پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از مردی تعریف نمودند تا آنجا که تمام صفات نیکش را برشمردند، آنگاه آن حضرت فرمود: عقلش چگونه است؟
گفتند: ای فرستاده خدا ما تو را از تلاش در عبادت و کارهای خوبش خبر میدهیم و شما از عقلش میپرسید؟! حضرت فرمود: همانا مرد أحمق بر اثر حماقتش مرتکب هرزگیهائی به مراتب بزرگتر از نابکاری شود. و به تحقیق؛ مردم در فردای قیامت به اندازه خردشان به درجات عالی نائل و به قرب پروردگارشان رسند.
145- خداوند خرد را سه قسمت آفریده، هر که همه را داشت خردش کامل است، و هر که هیچ یک را نداشت از عقل بینصیب است: 1- خوب شناختن خدا، 2- نیکو طاعت کردن برای خدا، 3- و خوب پایداری نمودن در اجرای فرمانش.
146- مردی نصرانی از اهل نجران- که خوش بیان و دارای وقار و هیبت بود- وارد مدینه شد، عرض شد: ای رسول خدا این نصرانی چه خردمند است! حضرت گوینده را سرزنش کرده و فرمود: بس کن! خردمند کسی است که خدا را یگانه دانسته و به فرمانش گردن نهد.
147- دانش؛ دوست مؤمن است، و بردباری وزیرش، و خرد راهنمایش، و عمل سرپرستش، و پایداری فرمانده لشکرش، و مدارا و نرمش پدرش، و نیکوکاری برادرش است، و نژاد او از آدم است، و افتخار خانوادگی در پرهیزگاری میباشد، و جوانمردی اصلاح مال است.
148- هر آن کس که به او محبّتی شد باید جبران کند، و گر نه تشکّر نماید، و اگر تشکّر هم ننمود در این صورت کفران نعمت نموده است.
149- با یک دیگر دست دهید، زیرا این کار کینه را بزداید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 55
150- نهاد مؤمن با هر ویژگی خوی گیرد مگر با دروغ و خیانت.
151- هر آینه قسمتی از شعر حکمت است، و برخی از گفتارها اثر جادوئی دارد.
152- رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم به ابو ذر فرمود: کدام رشته ایمان محکمتر است؟ گفت:
خدا و رسولش داناترند، حضرت فرمود: دوستی کردن در راه خدا، و دشمنی کردن برای خدا، و بغض برای خدا.
153- از خوشبختیهای انسان: خیرخواستن از خدا، و رضایت بدان چه او حکم کرده است. و از بدبختیهایش: ترک خیرخواهی از خدا، و نارضائی از تقدیر خداست.
154- پشیمانی (از گناه) نوعی توبه است.
155- به قرآن ایمان نیاورده است آن کس که حرامش را حلال شمارد.
156- مردی از پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم تقاضای نصیحت نمود، ایشان فرمودند: زبانت را نگاه دارد، او دوباره گفت: مرا سفارشی فرما، فرمود: زبان خویش نگاه دار، او باز گفت: مرا سفارشی فرما، فرمود: وای؛ خدا از تو بگذرد! آیا مردم را چیزی غیر از محصول زبانشان به رو در آتش میافکند؟! 157- کارهای خوب از مرگهای بد جلوگیری کنند، و صدقه پنهانی آتش خشم الهی را فرو نشاند، و صله رحم نمودن بر عمر بیفزاید، و هر کار نیکی صدقه است، و اهل معروف و احسانکنندگان در دنیا خود در آخرت نیز اهل احسان باشند «1» و بدکاران در این سرا همان زشتکاران در آخرتند، و اوّلین گروه که به بهشت درآیند نیکوکاران باشند.
158- خداوند خوش دارد هنگامی که نعمتی به بندهای ارزانی داشت اثرش را در او ببیند، و در آن حال بدی زندگی و إظهار فقر را دشمن دارد.
159- خوب سؤال کردن نیمی از دانش است، و مدارا کردن نیمی از زندگی.
160- فرزند آدم پیر شود و دو صفتش جوان گردد: حرص و آرزو.
______________________________
(1) در کتاب ثواب الأعمال آمده است: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم سؤال شد که این چگونه باشد؟
فرمود: «خداوند از راه لطف منّت نهد و ایشان را ببخشد و آنان حسنات خود را بمردم ببخشند، و بدین سبب به بهشت روند، پس هم در دنیا اهل احسان بودهاند، و هم در آخرت».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 56
161- حیا و آبروداری از صفات ایمان است.
162- روز قیامت تا از بنده چهار چیز پرسش نشود قدمی برندارد: از عمرش که در چه سپری ساخته؟ و جوانیش در چه چیز صرف کرده؟ و از مالش که از کجا آورده و در چه موردی خرج کرده؟ و از دوستی ما اهل بیت.
163- هر کس در معامله با مردم ستم نکند، و در سخن گفتن با آنان دروغ نگوید، و در وعدههایش با آنان خلف و عهدشکنی نکند، پس وی از کسانیست که مردانگی و انسانیتش به حدّ کمال رسیده، و عدالتش آشکار گشته، و دوستی و برادری با وی لازم آمده، و غیبت او حرام شده است.
164- مؤمن همه چیزش حرمت دارد: آبرویش و ثروتش، و خونش.
165- به اقوامتان احسان کنید هر چند به یک سلام کردن باشد.
166- ایمان اعتقادی در دل است، و ایمان گفتاری به زبان، و ایمان کرداری به اعضا میباشد.
167- توانگری به زیادی کالا نیست، بلکه به بینیازی دل است.
168- اجتناب و دوری از بدی نوعی صدقه است.
169- چهار چیز لازمه هر عاقل و اندیشمندی از امّت من است، گفته شد:
ای رسول خدا آنها چیست؟ فرمودند: گوش فرا دادن به دانش، و نگهداری و پخش کردن، و عمل نمودن به موجب آن است.
170- همانا برخی از سخنرانیها چون سحر عقل را میرباید، و برخی از دانستنها نادانی است، و برخی از سخنان نارسا است.
171- سنّت دو گونه است، سنّت واجب: که بکارگیری آن پس از من موجب هدایت و ترک آن سبب گمراهی است. و سنّت مستحبّ: که عمل به آن سبب برتری بوده و ترک آن گناهی ندارد.
172- هر که حاکمی را با آن خشنودی که مستوجب خشم خداست خشنود سازد از دین خدا بیرون است «1» 173- بهتر از نیکوکاری، فرد نیکوکار است، و بدتر از بدی، بدکردار
______________________________
(1) باید دانست که مراد از خشمگین نمودن خدا، یا راضی ساختن او، اینست که به محیط غضب حقّ رود یا به محیط رضای او، زیرا خداوند محلّ حوادث نیست که کسی بتواند در او تأثیر کرده؛ او را خشنود کند یا به غضب آورد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 57
میباشد.
174- آن کسی که خداوند او را از خواری گناهان به عزّت طاعت کشانده، پس او را بدون داشتن مالی غنی، و بدون طائفه و عشیره، عزیز، و بدون داشتن همدمی؛ آرامش داده است، و کسی که از خداوند بترسد خدا همه چیز را از او میترساند، و هر که از خدا نترسد خداوند او را از هر چیزی میترساند، و هر که به روزی اندک الهی بسنده کند خداوند نیز به اندکی عمل از وی راضی میشود، و کسی که از درآمد حلال شرم نکند: خرجش کم، خاطرش آسوده، و عیالش (خانوادهاش) در آسایش و رفاه بسر میبرند. و کسی که در دنیا زهد پیشه کند خداوند حکمت را در دلش جای داده و زبانش را بدان گویا میسازد، و او را به عیوب دنیا، درد و دوایش بصیرت بخشد، و سرانجام سالم به سرای ابدی بیرونش برد.
175- از لغزشهای مصیبتزدگان درگذرید.
176- بیرغبتی در دنیا: کوتاه کردن آرزو، و شکر هر نعمت، و پرهیز از منهیّات الهی است.
177- هیچ کار خیری را از روی خودنمائی انجام مده، و از روی شرم وامگذار.
178- همانا من بر سه چیز امّتم نگرانم: 1- بخل غالب، 2- و هوای نفسی که پیروی شود، 3- و پیشوای گمراه.
179- هر که غصّهاش افزون شود جسمش بیمار گردد، و آن که رفتارش بد است جانش در شکنجه است، و هر که با مردم ستیزه کند بزرگی و شرفش بر باد رود.
180- آگاه باشید! همانا بدترین گروه از امّتم آنانند که از ترس شرّشان احترام شوند، و آگاه باشید! کسی را که از بیم شرّش احترام کنند از امّت من نیست.
181- از امّتم آن کس که صبح کند و تلاشش غیر دستور خدا باشد از خدا نیست، و کسی که اهتمام به کارهای مسلمین نورزد از ایشان نیست، و آن کس که با میل خود به خواری تن دهد از ما أهل بیت نخواهد بود.
182- و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم این نامه دلداری را به معاذ در تسلیت فرزندش نگاشت: از محمّد فرستاده خدا به معاذ بن جبل، سلام بر تو باد، سپاس گویم خداوندی را که جز او معبودی نیست، امّا بعد: خبر بیتابی در اندوه مرگ فرزندت به من رسیده، همانا پسرت از هدایای ارزنده الهی و از سپردههائی بود که بطور
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 58
موقّت در دست تو بود، و خداوند تو را به او تا زمانی معیّن بهرهمند ساخت، و به وقت رسیدن اجل جان او را ستاند، فإنّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (زیرا ما از آن خدائیم و به سوی او بازمیگردیم)، مبادا بیتابیت موجب تباهی پاداش تو گردد، و در صورتی که پاداش (بر) مصیبت را دریابی خواهی دانست که این مصیبت در مقابل پاداشی که خداوند برای اهل تسلیم و پایداری فراهم ساخته بسیار ناچیز است. و آگاه باش که بیتابی، مرده را باز نگرداند، و سرنوشت را تغییر ندهد، بنا بر این صبر را نیکو دار و تحقّق وعده الهی را بجوی، مبادا بر آنچه که بر تو و همه مردم حتمی است و در زمان و موعد خود نازلشدنی است تأسّف بخوری! سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.
183- از علائم (برپائی) قیامت: افزایش قاریان قرآن، کمی فقیهان، و بسیاری أمیران، و کمی درستکاران، و زیادی بارش باران و کمبود گیاهان است.
184- حاجت آن را که توانائی ابلاغ نیازش را به من ندارد به من برسانید، زیرا هر که حاجت نیازمندی که توانائی ابلاغ آن را به صاحب قدرتی ندارد برساند خداوند در روز رستاخیز قدمهایش را بر صراط استوار دارد.
185- دو چیز شگفت انگیز است: 1- گفتار حکیمانه از احمق؛ آن را بپذیرید، 2- و گفتار بیمغز از حکیم، از آن درگذرید.
186- تنبل را سه نشان است: 1- کاهلی کند تا به کوتاهی کردن افتد، 2- و بعد کوتاهی کند تا تباه سازد، 3- و پس از تباهی به گناه افتد.
187- کسی که از حلال شرم نکند به خود سود رسانده، و خرجش سبک گردد، و تکبّر از او دور شود، و هر که به روزی اندک خدا بسنده کند خداوند نیز به کردار اندک او خشنود شود، و آن کس که شیفته دنیا شود آرزویش در آن دراز گشته؛ خداوند به اندازه تمایل او به دنیا دلش را کور سازد. و هر که دل از دنیا برکند آرزویش کوتاه گشته؛ خداوند او را بدون آموزش، دانش عطا کند، و بیراهنما هدایتش نماید، و کوری را از وی زدوده و بینایش سازد.
آگاه باشید! از پس من جمعیتی آیند که حکومت از برای ایشان جز با کشتار و زورگوئی برپا نگردد، و توانگری جز با بخل بر ایشان فراهم نشود، و محبوبیت در بین مردم را جز با هوسرانی و سهل انگاری در دین کسب نکنند.
آگاه باشید! هر که آن دوره را دریافت، و بر فقر پایداری کرد در حالی که قدرت بر توانگری را داشت، و بر گمنامی صبر کرد با اینکه قدرت کسب عزّت را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 59
دارا بود، و بر بدخواهی مردم صبر داشت در حالی که میتوانست محبوب آنان شود، و بدین کار نظری جز جلب خشنودی خداوند و سرای آخرت نداشت خداوند پاداش پنجاه صدّیق را به وی عطا خواهد کرد.
188- زنهار از فروتنی منافقانه! که ظاهر خاشع باشد ولی دل غیر آن.
189- نیکوکار مورد نکوهش مشمول رحمت است 190- هدیه را بپذیرید، و عطر برترین هدیه است، زیرا سبکبارتر و خوشبوتر است.
191- همانا احسان فقط به متدیّن و خانوادهدار رواست «1» و جهاد ناتوانان حجّ گزاردن است. و جهاد زن خوب شوهرداری کردن است. مهرورزی نیمی از دین است، هر که میانه روی را پیشه خود سازد هرگز بینوا نگردد، روزی را با صدقه دادن فرود آرید. خداوند نخواسته روزی بندگان مؤمن را از آنجائی که امید دارند و پیش بینی میکنند قرار دهد.
192- هیچ بندهای به مقام پرهیزگاران نرسد مگر به ترک کردن حلال از بیم گرفتاری به حرام و در امان ماندن از آن.
______________________________
(1) در کتاب فقیه (ج 6 ص 373 ح 5904) حدیث این گونه است:
«الصّنیعة لا تکون صنیعة إلّا عند ذی حسب أو دین»
یعنی: «احسان جز در باره خانوادهدار و دیندار احسان نیست». و در کتاب عیون اخبار الرّضا علیه السّلام (ج 2 ص 124) حدیثی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نقل شده که در آن رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم میفرماید:
«اصطنع المعروف إلی أهله و إلی غیر أهله، فإن کان أهله، فهو أهله، و إن لم یکن أهله فأنت أهله»
یعنی: «احسان را بر أهلش و غیر أهلش انجام ده، پس اگر گیرنده اهل باشد که بجا بوده و سخنی نیست، و اگر نابجا بود و گیرنده اهلیّت نداشت تو خود که اهلیّت احسان را داری». و بنظر میرسد متن حدیث در اصل:
«إلّا إلی ذی دین»
بوده، و لفظ «إلّا» از نسخهها ساقط شده باشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 60
و از امیر مؤمنان- وصی مرتضی- علی بن أبی طالب علیه السّلام روایاتی طولانی در این زمینه (توحید، حکمت، زهد، و ....) نقل شده است که اگر میخواستیم فقط به سخنرانیها و فرمایشات آن حضرت در زمینه توحید که به دست ما رسیده است بسنده کرده و ذکر نمائیم آن به اندازه تمام این کتاب میشد. ولی ما تنها به یک خطبه آن حضرت در زمینه توحید این باب را شروع نمودیم، سپس به فراخور کتاب به ذکر منقولات از آن جناب در این زمینهها (حکمت، زهد، موعظه، و ...) و آنچه کمتر در دسترس است و خاصّه و عامّه در آن متّفقاند اکتفا نمودیم، و به خواست خداوند متعال همان اندازه کافی و رضایت بخش است.
همانا مرحله نخست در خداپرستی شناخت اوست، و پایه و اساس خداشناسی منحصر به فرد دانستن اوست «1»، و قوام و اساس توحید این است که صفات (زائد بر ذات) را از ذات خداوند منتفی بدانیم «2» زیرا عقل انسان خود گواهی میدهد که هر چیزی که از صفت و موصوفی ترکیب شده باشد، مخلوق است، و نیز هر مخلوقی
______________________________
(1) توحید یعنی منحصر به فرد دانستن خدا، و نه یکی دانستن او، معنای توحید این نیست که بگوئی خدا یکی است و دو تا نیست، بلکه توحید به این معنا است که خدا تک است و مثل و مانند ندارد، حتی ضدّ هم ندارد. به عبارت دیگر توحید به این معنی نیست که خدا یکی است و دو تا نیست، بلکه به این معناست که تک است و دومی ندارد.
(2) اشاعره را عقیده بر این است که هر صفت از صفات خداوند؛ مانند علم، قدرت دارای حقیقتی است جدای از ذات خداوند، و مغایر با آن، ولی طبق تعالیم أئمّه معصومین علیهم السّلام این گونه صفات (یعنی صفات ذات) عین ذات خداوند هستند، علم خدا، چیزی غیر از ذات خدا نیست، قدرت خدا نیز چیزی جدای از ذات او نیست، بلکه علم خداوند عین ذات اوست، قدرت او نیز عین ذاتش میباشد، و نیز سایر صفات ذات این گونه است. (نقل از تعلیق مرحوم سیّد هاشم طهرانی (ره) بر کتاب توحید شیخ صدوق علیه الرّحمة)
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 61
خود گواهی میدهد که خالقی دارد که نه صفت است و نه موصوف، و هر صفت و موصوفی همیشه باید با هم همراه باشند، و همراهی دو چیز با هم، نشانه حادث بودن آنهاست، و حادث بودن هم با أزلی بودن منافات دارد، پس هر آن کس پندارد که او ذات خدا را شناخته [آن صرف وهم است] و در واقع خدا را نشناخته است، و هر که نهایتی برای او فرض کند یگانگی او را باور نداشته است، و کسی که برای او مثل و مانندی قائل شود او را تصدیق ننموده است، و هر کس او را تشبیه کند به حقیقت او آگاهی نیافته است، و هر کس بخواهد با نیروی فکر خود او را توهّم نماید در حقیقت به سراغ خدا نرفته است، و کسی که بخواهد کنه ذات خدا را دریابد در واقع قائل به توحید نیست «1» و آن کس که برای او نهایتی مقرّر نموده به او عقیده و ایمان نداشته است، و هر که به او اشاره کند در واقع به سوی خدا نرفته و بدو دل نداده، و هر که حدّی برایش تصوّر کند در واقع خدا را قصد نکرده، و هر کس برای خداوند جزء و عضوی قائل شود برای او تذلّل و خواری نکرده است، هر آنچه به همراه نفس و ذات خود شناخته شود مصنوع و ساخته شده است، و هر آنچه در چیز دیگری (یا به چیز دیگری) غیر از خود قائم و پابرجا باشد، معلول است و نیاز به علّت دارد.
به وسیله مخلوقات و ساختههای خدا میتوان به وجود او استدلال کرد، و توسّط عقل است که معرفت و شناخت او پا میگیرد. و با اندیشه نمودن حجّت وی ثابت گردد، و با نشانههای خود بر خلقش حجّت آورده، خداوند مخلوقات را آفرید و پردهای میان خود و آنان کشید، جدائی او از مخلوق نشانه اختلاف آفریدگار و آفریده است، و دوری و جدائی او از بندگانش، مکانی و مادّی نیست، بلکه تفاوت وجودی اوست با نحوه وجود آنها، و نیز آلات و ادوات دادن خدا به آنان دلیلی است بر اینکه خودش آلات و ابزاری ندارد، زیرا آلات و ادوات؛ شاهد عجز و فقر صاحب آنهاست (و احتیاج در خداوند راهی ندارد) و آغاز داشتن آفرینش مخلوقات دلیل بیآغازی اوست. چه هر که ابتدا داشته باشد نمیتواند آغازگر چیز دیگری باشد. (از ایجاد دیگران عاجز است) نامهایش محض عبارت و تعبیر است، و کارهایش مجرّد تفهیم، ذات او
______________________________
(1) زیرا با این کار عملا قائل شده است که خداوند نیز همچو سائر موجودات است و میتوان به کنه او دست یافت، و حال آنکه خداوند «تک» است و مثل و مانند ندارد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 62
حقیقت است و کنهش جدائی او از خلق، هر که بخواهد اوصاف خدا را دریابد، او را نشناخته است، و هر که برایش مانندی پنداشته از او درگذشته و او را پشت سر نهاده است، و هر که بخواهد کنه او را دریابد به خطا رفته است، هر که بگوید:
کجاست برایش جایگاهی پنداشته، و هر که گوید: در چیست؟ او را در میان ظرفی پنداشته، و هر که بگوید: حدّش تا کجاست؟ برای او نهایتی فرض کرده، و هر که بگوید: چرا و از چه راهی موجود شده؟ برای او علّتی تصوّر نموده است، و هر که بگوید: چگونه است؟ او را (به مخلوقش) همانند ساخته، و هر که بگوید: از چه زمانی بوده؟ برای او وقتی در نظر گرفته، و هر که بگوید: تا چه زمانی خواهد بود؟ برای او انتهائی قرار داده است، و هر کس چنین کند او را مرکّب دانسته، و هر که اجزاء و ابعاض برای خدا تصوّر کند او را وصف نموده، و هر که او را وصف نماید کارش به الحاد و کفر میانجامد، و هر که برای خدا معتقد به اجزاء و ابعاض شده از او رو گردانده است.
خداوند با تغییر مخلوقات و دگرگونیشان دستخوش تغییر نشود، همچنان که با محدود ساختن هر موجودی حدّ نپذیرد، احد است ولی نه به حساب شماره «1»، سرور والامقامی است که همگان در حوائج رو سوی او آرند، بدون تقسیم و جدا نمودن حاجت (بینیاز است نه چون آفریدگان)، درونست نه به داخل شدن در چیزی، آشکار است نه به جدا بودن، هویدا و با شکوه است نه چنان که به چشم آید، لطیف است ولی نه از نظر جسم، فاعل است ولی نه با جوش و خروش حرکتی «2» میسنجد و تصمیم میگیرد ولی نه با نیروی اندیشه «3» تدبیر میکند ولی نه با حرکت، شنوا و بیناست ولی نه با ابزار و اسباب، نزدیک است نه از جهت مکانی، دور است ولی نه از نظر مسافت، موجود است نه بعد از عدم (قبل از او عدم نبوده بلکه او همیشه موجود بوده است)، زمان و مکان ندارد، چرت و خواب او را نگیرد،
______________________________
(1) یعنی نه به عنوان عددی در مقابل «دو» و «سه»، بلکه «تک» است و بیهمتا و دومی ندارد.
(2) این جمله در کتاب توحید و نیز عیون أخبار الرّضا علیه السّلام این گونه آمده است:
«فاعل لا باضطرار»
، یعنی: کار انجام میدهد ولی نه از روی اجبار، بلکه با اختیار تامّ.
(3) «به نیروی اندیشه» ترجمه
«بحول الفکرة»
بالحاء المهملة میباشد، و در توحید و عیون: «بجول الفکرة» بالجیم میباشد، یعنی: «چرخش اندیشه».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 63
صفات مختلف او را محدود نسازد، و آلات و ادوات در بندش نکشد او قبل از زمان بوده، و پیش از عدم وجود داشته است، ازلیّتش از هر آغاز و ابتدائی فراتر میباشد، از آفرینش حواسّ توسّط او معلوم شود که خود فاقد این حواسّ است، و از سرشتن جواهر توسّط او دانسته شد که او را جوهری نیست، و از آفرینش جهان معلوم شد که او را آفرینندهای نیست، و از خلق ضدّیّت بین اضداد دانسته شد که خدا ضدّ ندارد، و با ایجاد هماهنگی بین اشیاء دانسته شد که قرین و هماوردی ندارد، بین روشنائی و تاریکی؛ و همچنین بین سرما و گرما ضدّیت برقرار کرده است، نیروهای سرکش و نامساعد را به گرد هم جمع نمود، و پراکندهها را به هم درآمیخت، و پراکندگی اینها و اجتماع آنها دلیلی است بر وجود پراکندهکننده و گرد آورندهاشان، خداوند سبحان آنها را دلائل پروردگاری خویش ساخت، و گواهانی بر اختفای (غیبت) خود نموده، و از حکمت خویش همه را گویا ساخته است، زیرا هستی آنها گویا به حدوث آنهاست، به وسیله وجودشان از نیستی و عدمشان خبر دهند، و با نقل و انتقالات آنها از وضعی به وضع دیگر خبر میدهند که زوال پذیرند. با غروب و ناپیدا شدن خود اعلام میدارند که آفرینندهاشان را ناپیدائی و غروبی نیست، همچنان که قول خداوند اشاره به همین معنی دارد: وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ، «و از هر چیزی دو گونه- که یکی جفت دیگری است- آفریدیم باشد که یاد کنید و پند گیرید- ذاریات: 49»، و بین «قبل» و «بعد» جدائی افکند و آنان را اسیر زمان نمود تا همه بدانند او را قبل و بعدی نیست، طبیعتهای گوناگون موجودات گواهی است بر اینکه طبیعت بخش آنها را طبیعتی نیست، و تفاوت و اختلاف آنها با هم دلیل است بر اینکه تفاوت دهنده به آنها تفاوتی در ذاتش راه ندارد، زمان دار بودن آنها بیانکننده این واقعیّت است که آفرینندهاشان فاقد زمان و فراتر از آن است، آنها را از یک دیگر محجوب و پنهان داشت تا دانسته شود پرده و حجابی بین خودش و آنها نیست، آنگاه که پروردهای نبود مقام پروردگاری داشت، و آن زمان که مملوک و مخلوقی نبود، او مالک علی الإطلاق و مستولی بر همه چیز بود «1» آن زمان که مسموعی نبود معنای شنیدن در
______________________________
(1) در صورتی که لفظ «الهیّة» به معنای عبادت باشد بنا بر این خداوند «مألوه» خواهد بود، و «عبد» نیز «اله» و «متألّه». و چنانچه به معنای مالک بودن در تأثیر و تصرّف در اشیاء باشد- کما اینکه در اینجا و در بسیاری از احادیث دیگر مراد است- خداوند «اله» است، و عبد «مألوه» می باشد، و بر همین اساس در حدیثی از امام کاظم علیه السّلام آمده است
«سألته عن معنی «اللَّه» عز و جلّ، فقال علیه السّلام: استولی علی ما دقّ و جلّ»
، یعنی: خدا بر هر چیز کوچک و بزرگ تسلّط و سیطره دارد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 64
مورد او صادق بود، و آنگاه که هیچ موجودی نبود تا معلوم واقع شود او میدانست، و آنگاه که مقدوری نبود او قادر و توانا بود (آنگاه که هیچ معلوم و مقدوری نبود او میدانست و توانا بود) این طور نیست که فقط از هنگامی که دست به آفرینش زد؛ آفریننده محسوب شود، بلکه قبل از خلقت و ایجاد؛ خالقیّت و آفرینندگی در مورد او مصداق داشته است، از هیچ؛ آنها را از هم جدا نمود و با هیچ آنها را به هم درآمیخت، بیهیچ تلاش و کوششی همه را اندازهگیری نمود.
اوهام را به ذاتش راهی نیست، و نه فهم، حقیقتش را دریابد. کلمه «متی» به معنی «کی؟ چه زمانی؟» محدودش نساخته و نشان دهنده وقت معیّنی برای او نیست «1» کلمه «قد» به معنی «قرب زمانی» او را نزدیک نسازد، و تردید و احتمال حجاب او نشود، و کلمه «مع» به معنی «با» او را قرین و همراه چیزی نکند، و بکارگیری ضمیر غایب «هو» در مورد او به این معنا نیست که خداوند مظروف است و در محدوده زمان قرار گرفته است، هر آلتی به همانند خود اشاره دارد، و فعّالیّت هر چیزی در محیط خود آنها است، و توسّل به ابزار دلیل نیازمندیست، و تضادّ بین دو چیز خبر از ناهمتائی دهد، و آلات خود را محدود سازد، و هر شبیه به همانند خود بازگردد، هر پدید آمدهای نشانگر و معرّف وقت خویش است. و به کمک نامها صفاتشان متمایز شود، و به عناوین؛ همتا و همسان جدا میگردد، و حوادث و پدیدهها به آنها برمیگردد.
ابتدا و زمان داشتن باعث شده است که اشیاء و موجودات، قدیم نباشند، و قرب زمانی داشتن، آنها را از ازلی بودن بازداشته، و «لو لا» (نبود چیزی در اثر وجود چیز دیگر) حتمیّت تحقّق را از آنها سلب میسازد، افتراق و جدائی آنها دلیل و
______________________________
(1) ترجمه این عبارت بر اساس نسخه «توحید» و «عیون» است، که در آن دو بجای
«تفوته» «توقّته»
آمده است، و همچنین آنجا که میگوید:
«لا تشتمله هو»
بنظر میرسد تصحیفی از سوی نسخه برداران باشد، و صحیح آن:
«لا تشتمله حین»
باشد، همچنان که در آن دو کتاب آمده، و در نهج البلاغه
«لا یشمل بحدّ»
است، و ترجمه متن بر اساس نسخه عیون و توحید میباشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 65
نشانه وجود جداکننده آنهاست، تفاوت و جدائی آنها دلالت بر وجود تفاوت دهنده آنهاست، آفرینندهاشان بوسیله آنها بر عقول جلوه نموده، و به دیده شدن آنها؛ از چشمها محجوب گردیده، ملاک سنجش افکار در باره خداوند همین اشیاء و موجودات است، در آنها عبرت نهاده شده «1»، و دلیلشان بر اساس اشیاء است، تصدیق و اقرار به خداوند توسّط عقول صورت میپذیرد، و به وسیله اقرار به خدا ایمان کامل میگردد.
دین و دیانیتی نیست مگر به شناخت، و هیچ شناختی نباشد مگر با تصدیق، و تصدیق نباشد مگر با تجرید توحید، و توحید جز با اخلاص فراهم نشود، و اخلاص با تشبیه؛ اخلاص نیست، و نفی تشبیه با اثبات صفات زائد بر ذات صورت نپذیرد، و تجرید جز با سلب همه صفات وجود نداشته و کامل نباشد، اثبات شبیه از یک سو موجب تشبیه از همه جهات میگردد، یگانهپرستی کامل با نفی برخی صفات (نفی ناقص) پابرجا نشود، اقرار عدم انکار است، اخلاص در توحید با هیچ انکاری فراهم نگردد، و هر چه در آفریده موجود است در آفریدگارش ممتنع، و هر چه در آفریده ممکن است در آفریدگارش غیر ممکن، حرکت و جنبش در او راه ندارد، و جزء جزء شدن و به هم پیوستن و اتّصال در او غیر ممکن است، و چگونه چیزی را که خود او اجرا کرده در وی روا باشد؟ و چگونه به او باز گردد آنچه را که خود وی آغاز کرده است؟ و آنچه را که خود پدید آورده در او هم پدید شود؟! که در این صورت ذاتش دستخوش دگرگونی و کنه او تجزیه پذیرد، و ازلی بودنش غیر ممکن شود (نتوان گفت ازلی است) و دیگر برای ازلیّت معنائی جز حدوث (پدید شدن) نباشد، و برای آفریدگار معنائی جز آفریده ندهد، و اگر او را پشت سری باشد ناچار پیش روئی هم باید، و اگر در پی کمال باشد این کمالجوئی مستلزم نقص است، و چگونه در خور نام ازلیّت است کسی که از حدوث و پدید شدن ممتنع نیست؟ و چگونه سزاوار ابدیّت است کسی که دستخوش دگرگونی احوال و گذشت زمان است؟ و چگونه توانائی ایجاد اشیاء را دارد آنکه از تأثیر اشیاء در وجودش ممتنع نیست، در این صورت نشان مصنوعات در وی برپا و استوار گشته، و به رهنما و نشانه اشیاء تبدیل شده، با فرض بر اینکه
______________________________
(1) در کتاب توحید و عیون بجای آمده است:
«و فیها أثبت غیره»
، و لغت «غیر» به معنای تغییر است، یعنی: تغییرات در آنها نهاده شده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 66
همه آنها دلیل وجودش بودند، در این صورت صفاتش با صفات موجودات پست قرین است.
قول محال (مخالف حقّ و حقیقت) حجّت و برهانی ندارد، و سؤال در باره خداوند فاقد جواب است.- این مختصری از آن خطبه بود-. آفریدگار معنائی جز آفریده ندهد، و اگر او را پشت سری باشد ناچار پیش روئی هم باید، و اگر در پی کمال باشد (این کمالجوئی) مستلزم نقص است و چگونه درخور نام ازلیّت است کسی که از حدوث و پدید شدن ممتنع نیست؟ و چگونه سزاوار ابدیّت است کسی که دستخوش دگرگونی احوال و گذشت زمان است؟ و چگونه توانائی ایجاد اشیاء را دارد آنکه از تأثیر اشیاء در وجودش ممتنع نیست، در این صورت نشان مصنوعات در وی برپا و استوار گشته، و به رهنما و نشانه اشیاء تبدیل شده، با فرض بر اینکه همه آنها دلیل وجودش بودند، در این صورت صفاتش با صفات موجودات پست قرین است.
قول محال (مخالف حقّ و حقیقت) حجّت و برهانی ندارد، و سؤال در باره خداوند فاقد جواب است.- این مختصری از آن خطبه بود-.
از پدری که عمرش بسر آمده، و به بدرود زمان گردن نهاده، زندگی را پشت سر گذارده، تسلیم روزگار گشته، نکوهشگر این سرا، و ساکن سرای اموات، و کوچکننده فردا از این جهان به دیار آنان، به فرزندی که آرزوی آنچه به دست آمدنی نیست دارد، پوینده راه به نیستی رسیدگان است، فرزندی که هدف بیماریها و در گرو گذشت زمانه است، و تیررس هر آسیب، و در بند دنیا، سوداگر بازار فریب است، و بدهکار عوامل مردن، و اسیر مرگ و میر، و هم پیمان غصّهها، و همنشین غمها، و هدف هر آفت، و مغلوب شهوات، و جانشین مردگان.
امّا بعد، براستی سنجش و تأمّل در روگردانی دنیا بر خود؛ و سرکشی روزگار و آخرتی که به من روی آورده، مرا از یاد دیگران و توجّه به بازماندگان بازداشت، ولی از آن زمان که بیشتر؛ غم و اندوه خود را دارم (این غمخواری) رأی مرا باز گردانید، و جلوگیر از پیروی خواهش نفسم شد، و حقیقت کارم را برایم آشکار ساخت، و مرا به کاری راست و جدّی- که در آن شوخی و بازی راه ندارد- واداشت، و با حقیقتی که دروغی آن را نیالوده است روبرو ساخت. تو را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 67
پارهای از خود، بلکه همه وجود خویش یافتم، چنان که اگر آسیبی به تو رسد گوئی به من رسیده، و اگر مرگ به سر وقتت آید رشته زندگی مرا گسسته، و من به کار تو همان توجّه را دارم که به کار خویش، و این نامه را به تو نگاشتم تا از آن در تربیتت مدد گیرم، خواه من زنده مانم و خواه درگذرم.
فرزندم تو را سفارش میکنم به: ترس از خدا، و همیشه در فرمان او بودن، و دل را به یاد او آباد نمودن، و به ریسمان او (قرآن) چنگ زدن، و کدام وسیله و رشتهای از آنچه تو را با خدا پیوند دهد استوارتر باشد که به آن بیاویزی؟! فرزندم! دلت را به اندرز زنده دار، و به پارسائی بمیران، و به یقین نیروبخش، و با [یاد] مرگ رام کن، و به اعتراف به فنا و نیستشدنش وادار ساز، و به سختیهای دنیایش بینا گردان، و از یورش روزگار و دگرگونیهای آشکار شب و روزش بترسان، و سرگذشت پیشینیان را بدو عرضه کن، و مصائب گذشتگان را بیادش آر، و در شهرها و ویرانههای آنها سیاحت کن، و بنگر که چه کردند، و کجا بار گشودند، و از کجا به کجا شدند؟ تا دریابی که از دوستانی عزیز دل شستند، و به دیار غربت مسکن گزیدند. در میان خانمانشان فریاد زن: های! ای خانههای خالی و بیصاحب! کجایند صاحبان و اهلت «1»! سپس بر سر گورهایشان درنگ
______________________________
(1) حکیم و عارف مشهور خاقانی در قصیده معروف خود این مضمون را چه خوب پرورده که:
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان* ایوان مدائن را آئینه عبرت دان یک دم ز ره دجله منزل به مدائن کن* وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران از آتش حسرت بین بریان جگر دجله* خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه* زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان هر گه به زبان اشک آواز ده ایوان را* تا آنکه بگوش دل پاسخ شنوی ز ایوان دندانه هر قصری پندی دهدت نونو* پند سر دندانه بشنو ز بن دندان گوید که تو از خاکی ما خاک توئیم اکنون* گامی دو سه بر ما نه اشکی دو سه هم بفشان از ناله جغد الحق مائیم به دردسر* و از دیده گلابی کن درد سر ما بنشان آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی* جغد است پی بلبل نوحه است پس از الحان این است همان ایوان کز نقش رخ مردم* خاک در او بودی ایوان نگارستان پرویز و به زرین کسری و ترنج زر* بر باد شده یکسر با خاک شده یکسان پرویز کنون گم شد زان گمشده کمتر گوی* زرّین تره کو برخوان رو «کم ترکوا» بر خوان گوئی که کجا رفتند این تاجوران یک یک* زیشان شکم خاک است آبستن جاویدان
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 68
کن و بگو: های! ای پیکرهای پوسیده، و اندامهای از هم پاشیده، این سرائی که در آنید چگونه یافتید؟! ای فرزندم، دیری نپاید که تو یکی از آنان خواهی بود.
پس در آبادی و اصلاح اقامتگاه خویش بکوش، و آخرتت را به دنیا مفروش، و در آنچه نمیدانی سخن مگو، و آنچه را بر عهده نداری بر زبان مران، و به راهی که بیم گمراهی و گمگشتگی دارد قدم مگذار، زیرا خودداری از حیرت گمراهی از افتادن در کارهای بیمناک بهتر است، امر به معروف کن تا در شمار نیکوکاران باشی، و بدی و ناپسند را با دست و زبانت زشت دار، و از بدکاران تا توانی کناره گیر، در راه خدا چنان که شاید بکوش، و در کار خدا سرزنش هیچ ملامتگری در تو اثر نکند، و به راه حق در گردابها هر کجا که بود در شو، و در پی آموختن و شناخت دین رو، خود را به شکیبائی عادت ده، و در همه کارها نفس خود را به پناه پروردگار خویش درآر، که خود را به پناهگاهی استوار و نگاهبانی نیرومند سپردهای، آنچه از پروردگارت خواهی تنها از او خواه، که بخشیدن و محروم نمودن به دست اوست، و فراوان طلب خیر کن (خیر و صلاح را بیندیش)، و سفارش مرا دریاب، و روی از آن متاب، که بهترین گفته سخنی است که سود دهد، و بدان در دانشی که فایدتی نبخشد خیری نیست، و نه در فرا گرفتن دانشی که معتقد نباشند.
فرزندم، چون دیدم تو سالیانی را پشت سر نهادهای، و نگریستم که خود روز بروز سست میگردم، چنان دیدم که در باره اموری سفارشهای لازم را به تو بنمایم، تا مبادا مرگ شتافته و مرا دریابد پیش از آنکه آنچه در دل دارم به تو برسانم، یا نیز اندیشهام همچون تنم نقصانی به هم رساند، یا پیش از من پارهای خواهشهای نفسانی بر تو غالب گردد، یا فریبندگیهای دنیا پیشدستی کند و تو به مانند شتری سرکش و گریزان شوی. چه، دل نوجوان همچون زمین ناکشته است که هر بذری را پذیراست، بنا بر این به تربیتت پیش از آنکه دلت سخت شود و عقلت هوائی دیگر گیرد همّت گماشتم، تا با رأی قاطع به کار خود روی آری و از آنچه تجربه- آموختگان در پی آن بوده و آزمودهاند بهرهبرداری، و رنج طلب از تو برداشته شود، و نیازت به آزمون نیفتد، (و این را بدان که) به تو آن رسد که ما بدان رسیدهایم، و بسا برای تو روشن شود آنچه برای ما تیره و مبهم بوده.
فرزندم! من اگر چه به اندازه پیشینیان نزیستهام، ولی باندازهای در کردارشان نگریستهام و در سر گذشتهاشان اندیشیده، و در بقایای آنان سیر کردهام، تا اینکه همچون یکی از ایشان شدم، بلکه با آن شناختی که از کارهاشان به دست آوردهام
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 69
گوئی چنان است که همراه نخستین تا به آخرشان به سر بردهام، بنا بر این نقاط روشن را از تار؛ و سودمند را از زیانبار، باز شناختم، و از هر چیز، زبده آن را برایت جدا نموده و خوبش را برای تو خواستم، و نامعلومش را از تو دور ساختم، و چون به کار تو چونان پدری مهربان عنایت داشتم، و بر تربیت تو همّت گماشتم، چنان دیدم که این عنایت در عنفوان جوانیت که قلبی پاک و نیّتی صاف داری به کار رود، و باید که نخست قرآن را به تو بیاموزم، و تأویل آن را؛ و نیز مقرّرات اسلام و احکامش را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم، و به سخن دیگر نپردازم، ولی باز از آن ترسیدم که مبادا رأی و هوائی که مردم را دچار اختلاف گردانید بر تو تاخته و کار را بر تو مشتبه سازد، و هر چند که خوش نداشتم که تو را از این اختلاف باخبر سازم ولی استوار داشتن کار تو را از این راه پسندیدهتر دانستم، تا آنکه تو را به حال خود واگذارم و به دست چیزی سپارم که از هلاکت در آن بر تو خاطر جمع نیستم، و امیدوارم که خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید، و راه راست را به تو بنماید، پس این وصیت را به تو سپردم، و در عین حال کار را محکم نمودم.
فرزندم، از سفارشم آن مجموعهای که خوش دارم بکار بندی عبارت است از:
ترس از خدا (تقوا)، و بسنده نمودن بر آنچه بر تو واجب داشته (واجبات الهی)، و رفتن به راهی که پدرانت پیمودند و پارسایان همکیشت بر آن عمر به سر آوردند، چه، آنان از نگریستن در کار خویش باز نایستادند چنان که تو مینگری، و نه از اندیشیدن چنان که تو میاندیشی، و انجام کار چنانشان کرد که آنچه را شناختند به کار بستند، و از بند آنچه بر عهده ایشان نبود رستند، و چنانچه حاضر نباشی سنّت آنان را پیش گیری مگر هر چه آنان دانستند بدانی، باید جستجوی تو از روی دریافتن و دانستن باشد، نه اینکه گرد شبهات بگردی، و به جدال و ستیزه برآئی. و (فرزندم) پیش از اینکه این راه را بپوئی از معبود خود یاری جوی، و برای توفیق خود روی بدو آر، و از هر آلودگی که مایه اشتباهت باشد و تو را گمراه کند بگذر، و چون یقین کردی که دلت پاک و مطیع گشته، و اندیشهات فراهم و به کمال رسیده، و در این باره یکدلشدهای، در آنچه برایت روشن ساختم تأمّل کن، و اگر آنچه دوست داری از آسودگی فکر و اندیشهات برایت فراهم و ممکن نشد، بدان که بیهدف قدم میسپاری، و کسی که در طلب دین است نباید راه اشتباه و خلط رود (بدون آگاهی و روشن بینی کار کند)، و در این حال بازداشتن خویش بهترین است (نه خبط میکند نه حقّ و باطل را به هم میریزد).
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 70
آغاز و پایان سخن من در این باره این است که در برابر تو؛ خدایم و خدایت و خدای نیاکانت- از اوّل تا آخر- و پروردگار تمام آسمانیان و زمینیان را شکر و سپاس میگویم، چونان شکر و سپاسی که در خور و مقام اوست، چنانه گاه او را شاید، و چونان که دوست دارد و سزاوار است، و از وی درخواست میکنیم که از جانب ما بر پیامبرمان و خاندان وی، و پیامبران الهی و فرستادگانش درود و صلوات فرستد، باندازه آن درودی که از همه مخلوقات میفرستد، و نیز از وی میخواهیم که نعمتش را در آنچه به ما توفیق درخواست داده با اجابت تکمیل و تمام فرماید، زیرا با نعمت وی کارهای خوب و شایسته به کمال خواهد رسید.
پس فرزندم سفارش مرا نیک دریاب، و بدان آن کس که مرگ را بر سر آدمی میآورد (مالک مرگ)، همان است که زندگی را در دست دارد (مالک زندگی است)، و آن کسی که میآفریند همان است که میمیراند، و کسی که نابود میسازد همان است که باز میگرداند، و آن کس که به بلا مبتلا میکند؛ همو بهبود و سلامتی عطا میفرماید، و بدان که جهان جز به همان سنّتی که خداوند تبارک و تعالی آفریده است بر پای نماند، که نعمت است و ابتلا (گرفتاری)، و سرانجام پاداش روز جزا، یا هر چه او بخواهد و ما خبر نداریم، پس اگر دانستن چیزی از این جمله بر تو دشوار گردد، آن دشواری را حمل به نادانی خود کن، چه تو نخست که آفریده شدی نادان بودی، سپس دانا گردیدی، و چه بسیارند آن چیزها که ندانی و در حکم آن سرگردانی، و بینشت بدان راه نیافته، آنگاه خواهی فهمید، پس پناهنده درگاه آن شو که تو را آفریده است و روزی داده و درستت کرده، پس توجّه و قصدت تنها برای او باشد، و امیدوار درگاه او باش، و ترس و بیمت نیز از او باشد.
و بدان فرزندم، که هیچ کس همانند پیامبر ما از جانب خدا خبر نیاورده، پس خرسند باش که او را راهنما گیری، و برای نجات؛ راهبریش را بپذیری، که من در نصیحت تو کوتاهی نکردم، و تو هر چند بکوشی و در باره خود بیندیشی، به پایه اندیشهای که من در حقّ تو دارم نخواهی رسید. و بدان فرزندم! اگر پروردگارت شریکی داشت رسولانش نزد تو میآمدند، و نشانههای پادشاهی و قدرت آن دیگر را میدیدی، و از کردار و صفتهای او آگاه میگردیدی، ولی خدایت یگانه معبود است. چنان که خود خویش را وصف کرده، کسی در حکمرانی وی با او ضدّیت و خصومتی ندارد، و حجّتی نیارد، و اوست که همه چیز را آفریده، و ربوبیت او والاتر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 71
از آن است که در دل و دیدهای گنجد، و چون این را دانستی کار چنان کن که از چون توئی باید، که خرد منزلتی و بیمقداری، و ناتوانی و نیازمندی شدید سزاوار توست، طاعت خدا را خواهان، و از او ترسان، و از خشم او هراسان باش، که خدا تو را جز به نیکوکاری نفرموده و جز از زشتکاری نهی ننموده است.
فرزندم، من تو را از دنیا و تغییراتش؛ و از نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه و باخبر ساختم، و تو را از آن سرا و آنچه برای اهلش فراهم شده آگاه کردم، و برای تو در باره هر دو مثلها زدم. همانا مثل آنان که دنیا را نگریستند و شناختند همچون گروهی مسافرند که در منزلی ناسازگار و بیآب و علف بار افکندند و آهنگ منزلی خرّم و سرزمینی سرسبز کنند، پس رنج راه را بر خود هموار نموده و فراق دوستان و سختی سفر- در غذا و خواب- را بامید خانه فراخ و آرامگاه آسوده تحمّل کنند. پس آنان این صبر و تحمّل را آزار نشمارند و احساس درد ننمایند. و هزینه سفر را، تاوان به حساب نیاورند. و هیچ چیز نزدشان خوشایندتر از آن نیست که به منزل مقصود نزدیکشان سازد.
و داستان آن مردمان که فریفته شده، و از راغبان دنیایند، چون گروهی است که در منزلگاهی پرنعمت بودند، و از آنجا رفتند، و در منزلی خشک و بیآب و گیاه رخت گشودند، در نتیجه هیچ چیز نزد آنان ناپسندتر و هولناکتر از جدائی وضع موجود و رسیدن ناگهان به دیگر منزل نباشد.
من تو را به انواع نادانیها گوشزد کردم تا مبادا خود را عالم شماری، و چنانچه چیزی به تو رسید که آن را میدانی این را بزرگ نشماری، زیرا دانشمند کسی است که بداند دانستههای او در مقابل مجهولاتش ناچیز است. پس بدین خاطر خودش را نادان بحساب آورد، و در تحصیل دانش تلاش بیشتری نماید، و پیوسته خواستار و جویا و شیفته آن باشد، و در مقابل اهل علم و دانش خاضع و سراسر گوش، و ملازم خاموشی، و از هر خطا و لغزش بر حذرکننده بوده و دوری گزیند، و در برابر استاد با حیا، اگر به مسألهای برخورد که ندانست، آن را ردّ نکند (بلکه بپذیرد)، برای اینکه از قبل به نادانی خود اقرار کرده است. به تحقیق نادان کسی است که خود را با تمام جهالتش نسبت به دانستنیها، دانا و عالم شمارد، و به رأی و نظر خود، بسنده کند، پس در این صورت پیوسته از دانشمندان دوری گزیند، و بر آنان خرده گیرد، و مخالفانش را خطاکار، و مجهولات خود را گمراهی شمارد، پس هنگامی که به یکی از این مجهولات برخورد کرد آن را ردّ کرده و دروغ شمارد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 72
و از سر نادانی گوید: من این مسأله را نمیشناسم و معتقد نیستم، و گمان ندارم که وجود داشته و از کجا چنین چیزی آمده؟!! و آن به سبب اعتمادی است که به رأی خود دارد و نیز کمبود شناخت او به نادانیش میباشد، و از معتقداتش؛ اعمّ از آنچه در شکّ است و آنچه از سر نادانی نمیشناسد دست بردار نیست، و پیوسته خواهان بهرهبرداری از جهل بوده و منکر حقّ میباشد، و در نادانی، حیران و سرگردان بماند، و از طلب دانش تکبّر ورزیده و سرباز زند.
فرزندم، سفارشم را دریاب، و خود را مقیاس و میزانی میان خود و دیگران ساز، آنچه برای خودت دوست داری برای دیگری نیز دوست بدار، و آنچه را که برای خودت خوش نداری برای او نیز ناخوش دار، و ستم مکن؛ چونان که خوش نداری بر تو ستم رود، و نیکی کن، همان طور که دوست داری به تو نیکی شود، و آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز ناپسند دار، و از مردم برای خود آن را بپسند که در حقّ آنان از خود میپسندی، و آنچه را ندانی مگو، بلکه همه آنچه را هم که میدانی مگو، و از آن سخن که دوست نداری به تو گویند صرف نظر کن، و بدان و آگاه باش که خودپسندی مخالف هوشیاری و آگاهی است و آفت و بلای عقلها، پس وقتی که به هدفت نائل شدی بیش از دیگران در پیشگاه خداوند فروتنی کن.
و بدان که پیشاپیش تو راهی است پر مشقّت و دور، و سخت هولناک، و در این راه تو را از پیش بینی صحیح گزیری نیست، و اینکه توشه خود را اندازه نموده و سبک بار باشی، و بیش از مقدار نیاز بار بر پشت خود منه، که سنگینی آن بر تو گران آید، و چنانچه حاجتمندی یافتی که توشهات را برگیرد و فردا که بدان نیازمندی تو را به کمال پس دهد او را غنیمت شمر، و آن را که در حال بینیازیت از تو وام خواهد مغتنم شمار، و موعد پرداختش را روز تنگدستی خود قرار ده.
و بدان که پیشاپیش تو گردنهای است سخت و دشوار، که به ناچار از آنجا به بهشت یا دوزخ رهسپار خواهی شد، که در آن مسیر سبکبار خوشحالتر است، بنا بر این پیش از فرود آمدنت بفکر خود باش. و بدان آن کسی که گنجینههای سرای دنیا و آخرت به دست اوست، به تو اجازه داده که از او بخواهی و پذیرش دعایت را بر عهده گرفته است، و تو را فرموده از او بخواهی تا به تو بدهد و او مهربان است، بین خود و تو ترجمانی ننهاده و تو را از خود مانع نشده، و تو را به واسطهای نسپرده، و اگر گناه کردی از توبهات منع ننموده، و چون بازگردی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 73
سرزنشت نکرد و در کیفرت شتاب ننمود، و آنجا که خود را در معرض رسوائی قرار دادهای رسوایت نساخت، و حساب گناهت را نکشید، و از بخشایش نومیدت نساخت، در توبه کردن بر تو سخت نگرفت، بلکه بازگشتت از گناه را کار نیک شمرده، و هر گناهت را یکی گرفته، و هر کار نیکویت را ده تا به حساب آورده، در توبه و بازگشت را برایت باز گذارده، هر گاه که خواهی آوا و رازگوئیت را بشنود تا حاجت خود بدو عرضه داری، و از آنچه در دل داری بازگوئی، و از اندوه خویش بدو شکایت کنی، و در کارها از او یاری جوئی، و راز خود را- که از مردم پنهان ساخته- به او بگوئی، سپس کلید گنجهای خود را به دست تو سپرده، پس مصرّانه در خواهش و خواستهات اصرار کن، تا در رحمت برویت گشوده شود، که به تو رخصت سؤال از خود را داده تا هر گاه خواستی درهای گنجینههایش را با دعا بگشائی، پس اصرار کن، و تأخیر در اجابت تو را نومید نسازد، که بخشش بسته به مقدار درخواست است، و بسا که در پذیرفتن دعایت درنگ افتد، تا بیشتر دست به دعا برداری، تا پاداشت بیشتر و کاملتر گردد، و گاه که چیزی را خواستهای و تو را ندادهاند، و بهتر از آن در این سرا یا آن سرایت دادهاند، یا به سود و صلاح تو بوده که اجابت نکنند، و چه بسا چیزی را طلبیدی که اگر به تو میدادند تباهی دینت را در آن میدیدی، پس خواسته و سؤالت در باره چیزی باشد که به تو فایده دهد و نیکی آن برایت پایدار ماند، و سختی و رنج آن به کنار؛ زیرا نه مال برای تو پایدار است و نه تو برای مال برقرار، همانا بزودی پایان کارت را نیک و یا بد ببینی، و یا بخشنده کریم از آن بگذرد.
و بدان که تو برای آن سرا آفریدهشدهای نه برای این سرا، و برای نیستی نه برای جاودانگی، و برای مرگ نه زیستن، تو در منزلی هستی که از آن رخت خواهی بست، و در خانهای که بیش از چند روزی در آن نتوانی نشست، و در راهی هستی که پایانش آخرت است، و شکار مرگی، که گریزنده از آن نرهد، و بناچار روزی تو را دریابد، پس بترس که در حالتی ناخوشایند فرا رسد که تو در اندیشه توبه باشی، و او تو را از آن باز دارد، در این صورت خویشتن را هلاک کرده باشی.
فرزندم، بسیار به یاد مرگ باش و یاد آنچه با آن پنجه درافکنی، و آنچه پس از مرگ روی بدان نمائی، و همه را پیش چشم قرار ده، تا چون بر تو درآید خود را آماده کرده باشی تا غافلگیرت نکند، و فراوان آخرت را یاد کن، و نیز
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 74
نعمتها و عذابهای دردناکش را در نظر آر، زیرا که این، دلت را از دنیا برگیرد، و در نظرت بیمقدار سازد، چه خدا تو را از دنیا خبر داده، و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده، و پرده از زشتیهایش گشوده، و مبادا فریفته شوی که بینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سر آن بر یک دیگر حمله میبرند، همانا دنیا پرستان سگان پارسکننده و درندگان شکاریاند، برخی را برخی بد آید، و نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش نماید، و بزرگشان بر خرد [دست چیرگی گشاید]، دنیا اهلش را از راه هدایت گمراه ساخته، و به راه کوریشان رانده، و دیدههاشان را از راه شایسته و صحیح بپوشانده، در حیرت آن سرگردان، و به گرداب آشوبش غرقهاند، دنیا را به خدائی خود گرفتهاند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا، و دنباله آن را از یاد بردهاند! فرزندم! مبادا تو به مانند کسی باشی که عیوب فراوان دنیا زشتش ساخته، دستهای اشتران پایبند نهاده، و دستهای دیگر رها، عقلها از کف دادهاند، در کار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی بینهایت دشوار و سخت روان، نه شبانی که بکارشان رسد، باش تا کم کم پرده تاریکی بگشاید، گوئی کاروان در رسیده، و آن که بشتابد باز گردد.
و بدان فرزندم! کسی که مرکبش روز و شب است؛ او را میبرند گر چه خود نرود، خداوند جز ویرانی سرای دنیا و آبادی سرای آخرت را نخواسته است.
فرزندم! اگر در دار دنیا از آنچه خداوند تو را بر حذر دشته دل بر کنی و اعراض نمائی، همانا دنیا در خور آن است، و اگر سفارش مرا در باره آن پذیرا نیستی پس به یقین بدان که تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از عمر مقدّرت پا فراتر ننهی، و به راه همان کس هستی که پیش از تو میشتافت، پس در طلب دنیا آسان گیر، و در کسبش نیک رفتار کن، «چه بسا طلبی که منجر به ربودن مال گردد»، هر جوینده یابنده نیست، و هیچ آرام و میانه روی نیازمند نشود، نفس خود را از هر پستی گرامی دار، هر چند وسیله رسیدن به مطلوب باشد زیرا هر چه از خود ببازی هرگز به تو باز نگرداند، بنده غیر مباش چرا که خدایت آزاد آفریده، و چه خیری است در آن نیکی که جز با بدی به دست نیاید؛ و آن توانگری که جز با سختی و خواری بدان نرسند؟
پس مبادا که مرکب طمع تو را به هر جا بکشاند، و به آبشخورهای هلاکتت رساند، و تا میتوانی کاری کن که میان تو و خدا هیچ ولی نعمت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 75
و واسطهای نباشد، زیرا تو در دار دنیا قسمتی و سهمی داری که خواهی گرفت، و نعمت کم از طرف خدای سبحان به مراتب بهتر از نعمتهای زیادی است که از خلق به تو برسد، هر چند که همه نعمتها از آن خداست، و در صورتی که عطای خدا و خلق را با بخششی که از پادشاهان و فرومایگان درخواست میکنی بسنجی- با اینکه والاترین مثلها شایسته خداوند است-، خواهی دید که عطای اندک پادشاهان مایه سربلندی است و عطای بسیار فرومایگان ننگ و عار باشد، پس در کار خود میانه رو باش که عاقبتت به خیر گردد، تو نباید به هیچ قیمتی چیزی از دین و آبرویت را بفروشی. مغبون (فریفته) آن کس است که در بهرهای که باید از خدا بگیرد زیان کند. از دنیا همان را که به تو رو کرد بگیر، و آنچه رو گرداند واگذار، و باز اگر نمیپذیری (لا أقلّ) در طلب آن آرام و نیک رفتار باش. از همنشینی کسی که از او بر دینت در هراسی بر حذر باش! و از سلطان دوری کن، از فریبهای شیطان در امان مباش، که بگوئی: «هر وقت به بدی و ناروائی برخوردم دست میکشم»، زیرا مسلمانانی که پیش از تو بودند نیز از همین راه هلاک شدند، با اینکه یقین به معاد داشتند، اگر به یکی از آنان بیپرده و صریح میگفتی آخرتت را به دنیا بفروش، دل بدان نمیداد، ولی شیطان از طریق مکر و خدعه او را بفریفت تا آن را در برابر کالای ناچیز دنیا به پرتگاه هلاکتش افکند، و کم کم از کار بدی به کار بد دیگرش کشانید، تا اینکه از رحمت خداوند ناامیدش ساخت، و او را به مرحله یأس و حرمان وارد ساخت، تا بالأخره برای مخالفت اسلام و احکامش وجهتراشی کرد. و اگر دلت جز دوستی دنیا و نزدیکی به سلطان چیز دیگری نخواست، و از راهنمائی من سر باز زد، در این صورت زبانت را نگه دار، زیرا به پادشاهان در هنگام خشم اعتمادی نباشد، و جویای اخبارشان مشو، و اسرارشان را فاش مکن، و خود را بامور آنان داخل مکن.
در سکوت ایمنی از پشیمانی نهفته است، و جبران آنچه به نگفتن به دست نیاوردهای آسانتر است تا تدارک آنچه به گفتن از دست دادهای، که نگاهداری آنچه در ظرف است به محکم بستن در آن است، و نگهداری آنچه در دست توست نزد من بهتر است از آنچه در دست غیر توست، و جز از مردم مطمئن چیزی نقل مکن، و گر نه دروغگو درآئی، و دروغگوئی خاری و ذلّت است، تدبیر صحیح با روزی در حدّ کفاف کفایتکنندهتر است از روزی بسیار با اسراف، و اندوه نومیدی بهتر از درخواست از مردم است، و کسب و پیشه با پارسائی از شادمانی با
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 76
هرزگی بهتر است «1»، و آدمی خود بهتر از هر کس نگهبان راز خویش است، و بسا کوشندهای که به زیان خود میکوشد آنکه پرحرف است هذیان گو و یاوهسر است، هر که اندیشه کند بینا گردد، از بهترین بهره آدمی همنشین خوب است، با نیکان همنشین شو تا از ایشان گردی، و از بدان بپرهیز تا در شمار ایشان نباشی، مبادا بدبینی بر تو چیره شود تا میان تو و هیچ دوستی راه آشتی نگذارد، و گاه گویند: بدبینی دوراندیشی است. حرام چه بد غذائی است! و ستم بر ناتوان زشتترین ستمهاست، کار زشت همچون نام خود زشت است، پایداری نمودن در ناملایمات دل را حفظ میکند، هر جا مدارا، درشتی به حساب آید، درشتی مدارا شمرده شود، چه بسا که دارو درد است و درد درمان باشد، چه بسا کسی که دوست نیست و پند میدهد، و چه بسا ناصحی که در صحبت خود خیانت ورزد، مبادا که بر آرزوها تکیه کنی که آن سرمایه احمقان و بازدارنده از خیر آخرت و دنیاست، دلت را بوسیله ادب بیافروز، چونان که آتش خود با هیزم شعلهور میشود، چون هیزم کش شب (گزافه گو و یاوه سرا) و خاشاک سیلاب (بیهوده و مهمل) مباش کفران نعمت (نشانه) پستی است، و همنشینی نادان شوم است (عاقبت خوشی ندارد)، خرد؛ اندوختن تجربههاست، و بهترین تجارب آن است که تو را پند دهد، نرمخوئی (خوش اخلاقی) از کرم و بزرگواری است، فرصت را غنیمت دان پیش از آنکه (از دست رود و) غصّه و اندوه شود، اراده و تصمیمگیری از دوراندیشی است، تنبلی سبب محرومیت است، هر جویندهای یابنده نیست، و هر مسافری برنمیگردد، و از جمله زیانها تباه ساختن توشه راه است، و هر کاری پایان و نتیجهای دارد، و بسا اندکی که پربارتر از بسیار است، و آنچه برایت مقدّر شده به زودی تو را دریابد، بازرگان به خطر افکننده (خود و مالش) میباشد، هیچ خیری در یاور و دوست بیقدر و قیمت نیست، در کاری که پایانش نامشخّص و مشکوک است قدم مگذار، هر کس بردبار شد بزرگوار گشت، و هر کس با شور و دقّت فهمید بر دانش خود بیفزود، دیدار نیکوکاران (موجب) آبادی دلهاست، تا مرکب روزگار رام توست با آن بساز، و مبادا لجاجت همچون اسب سرکش تو را بردارد
______________________________
(1) ترجمه متن بر اساس جمله:
«العفّة مع الحرفة خیر من سرور مع فجور»
، و در نهج البلاغة آمده است:
«الحرفة مع العفّة خیر من الغنی مع الفجور»
یعنی: کسب کردن با پارسائی بهتر است تا بینیازی و به گناه آلوده گردیدن.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 77
(و به گرداب تباهی اندازد)، و اگر مرتکب گناهی شدی زود آن را با توبه پاک ساز، با آن که تو را امین شمرد خیانت نکن هر چند او به تو خیانت کرده باشد، و رازش را فاش مساز هر چند که او خود فاش کند، و به امید و آرزوی بیشتر؛ خطر را بر خود مپذیر، و درخواست کن، زیرا آنچه برایت مقدّر شده بتو میرسد، با سرفرازی بگیر و بخوبی بخشش کن و به مردم سخن خوش و نیکو بگو.
و براستی این چه سخن حکیمانه و جامعی است: اینکه بر مردم بپسندی آنچه بر خود میپسندی بپسند و آنچه برای خود روا نداری برای مردم نیز روا مدار، همانا کم اتّفاق میافتد که تو در اثر شتابزدگی بر کسی از پشیمانی در امان بمانی مگر بر او نیکی کنی.
و بدان که از نشانههای بزرگواری و شخصیّت وفای به عهد و پیمان و دفاع و حمایت از خانواده است، و روی گرداندن علامت دشمنی است، و بهانهگیری زیاد نشانه بخل و تنگ نظری است. و همانا دریغ داشتن از برادرت همراه لطف و مهربانی از بخشش با ترشروئی بهتر است، صله رحم نشانه بلند نظری و بخشندگی است، هنگامی که پیوند فامیلی خود را گسستی دیگر چه کسی میتواند به تو امیدوار یا به پیوندت اعتماد کند؟! تهمت زدن موجب قطع رابطه است، چون برادرت پیوندش را از تو گسست تو خود را به پیوند با او وادار، و چون از تو رو گرداند مهربانی و احوالپرسی پیش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دریغ مدار، و هنگام دورشدنش به نزدیکی با او، و به وقت سختیگیریش از نرمی نمودن، و به هنگام خطا کردن از عذر خواهی کوتاهی مکن، تا آنجا که گویا تو بنده او و او ولی نعمت توست، و مبادا این نیکی را آنجا کنی که نباید یا در باره آن کس که نشاید، هرگز دشمن دوستت را به دوستی مگیر، که در این صورت با دوستت دشمنی کردهای، فریبکاری مکن زیرا که آن خوی لئیمان است، و نصیحتی که به برادرت میکنی- در خوبی باشد یا از زشتی- باید خیرخواهانه و بیغرض باشد، و در هر حال با او مساعدت کن، و به هر سو که رو کند همراهش باش، و هرگز خواهان مجازاتش مباش اگر چه خاک به دهانت پاشد، با دشمنت به بخشش رفتار کن که آن بهتر و شیرینترین پیروزی است، با خوش اخلاقی خود را از شرّ مردم محفوظ بدار، و خشم خود را فرو خور، که من جرعهای شیرینتر از آن ننوشیدم و پایانی گواراتر از آن ندیدم، از برادرت به محض شک و تردید مبر، و بدون دلجوئی از او مگسل، و با کسی که با تو درشتی کرد نرمخوئی کن؛ باشد که بزودی او هم با تو نرم شود، چه
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 78
زشت است گسستن پس از پیوستن؛ و ستمکاری پس از برادری، و دشمنی پس از دوستی؛ و خیانت به آن کس که تو را امین شمرده؛ و مأیوس ساختن آن کس که به تو امید بسته، و نارو زدن به آن کس که به تو اعتماد نموده، و اگر ناگزیر از قطع رابطه با برادرت شدی جایی برای- دوستی- او برای خود باقی گذار تا اگر روزی بر وی آشکار گردید راه برگشت داشته باشی، هر کسی که به تو گمان نیک برد گمانش را تأیید کن، و مبادا حقّ برادرت را به اعتماد رفاقتی که با او داری ضایع سازی! چه آن کس که حقّش را پایمال کردهای برادر نتوانی شمرد، مبادا خانوادهات به سبب تو بدبختترین مردم باشند! به آن کس که تو را نخواهد و از تو بیزاری جوید دل مبند، و از آن کس که خواهان توست- چنانچه در خور معاشرت بود- روی مگردان، مبادا برادرت به بریدن از تو قویتر از تو در پیوستن تو به او باشد، و مبادا که او در بدی رساندن به تو از خوبی کردن تو به او پیشگامتر باشد، و نه در بخل از تو در بخشش نیرومندتر باشد، و نه توانائی او در تقصیر (کوتاهی) از توانائی تو در فضل (نیکی) بیشتر باشد، و جفای کسی که بر تو ستم کند در دیدهات بزرگ نیاید، چه او در زیان خود و سود تو کوشش نماید، و سزای آن کس که شادت کند آن نیست که با او بدی کنی، رزق و نصیب دو رزق است: یکی آن رزق که تو آن را میجوئی، و دیگر رزقی که آن تو را میجوید، چنانچه اگر تو به سراغ آن نروی خود به سوی تو میآید.
و بدان فرزندم! روزگار پر از پیش آمدهای ناگوار است، مبادا در زمره افرادی باشی که ملامتشان بسیار و عذرشان نزد مردم کم است، چه زشت است فروتنی به هنگام نیازمندی، و درشتی به وقت بینیازی، همانا بهره تو از این سرا همان است که آبادانی خانه آخرتت بدان است، در این صورت بجا بخشش و خرج کن، و خزانهدار دیگران مباش، اگر بدان چه از دستت رفته بیقراری کنی، در این صورت میبایست بر هر چه به دستت نرسیده نیز بیقراری و زاری کنی، از آنچه نبوده است بر آنچه بوده دلیل گیر، که کارها مانند یک دیگرند، هیچ [نعمت] ولی نعمتی را ناسپاسی مکن، چرا که کفران نعمت در شمار پستترین کفرهاست، عذر و پوزش را پذیرا باش، مبادا از کسانی باشی که از پند بهرهای نبرند مگر از روی ناچاری و اجبار (تا گرفتار نشوند درس نگیرند)، زیرا خردمند پند را مؤدّبانه میپذیرد، و چارپایان جز با تازیانه به راه نیایند، رعایت حقّ هر کس که حقّت را شناخت بنما، شریف باشد یا حقیر، غمهای وارده را با دل نهادن بر پایداری و صبر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 79
و حسن یقین از خود دور گردان، کسی که میانه روی (عدالت) را ترک گوید به ستم گراید بهترین سعادت آدمی قناعت است، و حسد از بدترین همراهان آدمی است، در نومیدی کوتاهی و تقصیر نهفته است، بخل ملامتآور است، یار به منزله خویشاوند است، و دوست کسی است که در غیاب به آئین دوستی پایبند باشد، و هوای نفس را با کوری پیوند است، از عوامل کامیابی و موفّقیّت توقّف نمودن به هنگام سرگردانی است، یقین (خاطر جمعی) چه غمزدای خوبی است! و نتیجه دروغ نکوهش است، و سلامت (پاکی) در راستی و درستی است، و عاقبت دروغ بدترین عواقب است، بسا دور که از هر نزدیک نزدیکتر است، و بسا نزدیک که از هر دور دورتر، و غریب کسی است که یار و رفیقی ندارد، مبادا بد گمان تو را از داشتن دوست محروم سازد، هر کس که پرهیز کرد شفا یافت، و هر کس که از حقّ تجاوز کند به تنگنا افتد، و هر کس که به حدّ خود بسنده کند (حرمتش) پایندهتر باشد، چه عادت خوبی است سخاوت!، پستترین درجه پستی ستم نمودن به وقت توانائی است، حیا وسیله راهیابی به هر زیبائی است، و محکمترین رشته پرهیزگاری است، و استوارترین رشتهای که به آن چنگزنی رابطهای است که میان تو و خداست، آن کس که گلهات را بپذیرد بر تو منّت دارد، زیادهروی در سرزنش آتش لجاجت را شعلهور میسازد، بسا فرد مبتلا به بیماری مزمن که جان بدر برد، و فرد تندرست که از پا درآید. آنجا که نومیدی کامیابی ببار آورد، امیدواری موجب هلاکت است، نه هر عیبی (رخنهای) آشکار گردد، و نه به هر فرصتی توان رسید، بسا که بینا به خطا افتد، و کور به مقصد خود رسد، هر جویندهای یابنده نیست، و چنین نیست که هر که پرهیز کرد نجات یافت، پیوسته بدی را عقب بیانداز که هر وقت بخواهی در آن شتاب کنی میسّر خواهد شد، اگر خواهی احسانت کنند احسان کن، برادرت را همان گونه که هست قبول کن، گله بسیار مکن که گله زیاد؛ کینه آورده و عاقبت به دشمنی کشد، از آن کس که امید عذر پذیری داری عذر بخواه، دوری از نادان مساوی است با نزدیکی به دانا، نگهداری خانواده از کرم است، هر کس که با روزگار ستیزه کند هلاک شود، و هر کس که بر او عیب گیرند غضب کند، چه نزدیک است انتقام کشیدن از ستمکاران، آنچه بیشتر سزاوار فرد پیمان شکن میباشد بیوفائی است.
لغزش فرد محتاط سختترین لغزش، و انگیزه دروغ زشتترین انگیزهها میباشد، فساد و اسراف مال بسیار را نابود کند، و اقتصاد و میانهروی مال اندک
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 80
را رشد و نما میبخشد، بیکسی خواریست و احسان نمودن به پدر و مادر از بزرگ طبعی است، لغزش قرین شتابست، در لذّتی که سرانجامش پشیمانی است خیری نیست، خردمند کسی است که تجربهها پندش دادهاند، هدایت کوری را میزداید، و زبانت بیانگر خرد توست، با اختلاف الفت میسّر نیست، احوالپرسی همسایه از آداب همسایهداری است، فرد میانهرو هرگز هلاک نشود، و زاهد هرگز محتاج نگردد، باطن هر کس از ظاهرش پیداست، چه بسا کسی که به دنبال چیزی است که منجر به مرگش شود، مبادا اطمینان را با امید عوض کنی، نه هر چه از آن ترسند زیان بار است، چه بسا شوخی که جدّی شود، هر کس که به زمانه اطمینان کند به او خیانت کند، و هر کس بر زمانه تکبّر کند، وی را خوار سازد، و هر کس که بر آن خشم گیرد مغلوبش نماید، و هر کس که بدان پناه برد واگذاردش، نه هر تیراندازی به نشان زند، چون اندیشه سلطان تغییر کند زمانه دگرگون شود، بهترین فرد از خانوادهات کسی است که از غیر بینیازت سازد، شوخی سبب حقد و کینه است، و چه بسا حریصی که به گدایی افتد، و رأس دین درستی یقین است، کمال اخلاص تو در پرهیزت از گناه است، و بهترین سخن آن سخنی است که عمل تصدیقش کند، سلامت در راستی است، دعا کلید رحمت است، پیش از سفر از همسفر بپرس، و قبل از خانه از همسایه، دنیا را منزل موقّت بحساب آر (در حال کوچ باش)، هر کس که بر تو تاخت تحمّل کن، هر کس که از تو عذر خواهی کرد عذرش بپذیر، گذشت و عفو از مردم را تحصیل کن (از مردم درگذر)، به هیچ کس خبر ناگوار را مرسان، برادرت را فرمان بر هر چند تو را نافرمانی کرده باشد، و به او خوبی کن هر چند او به تو جفا کند، و خود را به بخشش عادت ده، و از هر رفتاری بهترینش را برای خودت انتخاب کن، زیرا خیر به عادت است، و مبادا سخن آلودهای بگوئی- و یا خندهآور (مضحک) باشی- هر چند آن را از دیگران حکایت کنی، تو خود رعایت انصاف را بنما، قبل از اینکه از تو دادخواهی کنند، مبادا با زنان (در کاری که مربوط به آنان نیست) مشورت کنی، که زنان در آن امور سست رأیند، و در تصمیمگیری در آن ناتوان، و آنان را در حجاب دار تا دور از نامحرمان باشند، زیرا سختگیری در حجاب برای تو و آنان بهتر است، و بیرون رفتنشان (از منزل) بدتر از وارد کردن اشخاص غیر مطمئنّ بر آنان نیست، و اگر توانی چنان کن که جز تو را نشناسند، و کاری که خارج از توانائی زن است به دستش مسپار، زیرا این رفتار برای شادابی او بهتر است و برای خاطرش
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 81
آسایش بخشتر و برای زیبائیش پایدارتر است، زیرا که زن چون گل بهاری است لطیف و آسیب پذیر، نه پهلوانی است دلاور، و مبادا گرامیداشت او را از حدّش بگذرانی- که با این کار- او را در شفاعت کردن از دیگران به طمع اندازی، تا اینکه بخاطر او (در صورت عدم پذیرش) بر تو خشم گیرد، و بپرهیز از اینکه خلوت با زنان را طولانی کنی! که ملولت سازند یا تو ملولشان کنی، و در برابر آنان مقداری از خودداریت را حفظ کن، که خودداری تو از آنان و اینکه مقتدرت دانند بهتر است تا قدرت نمائی کنی و ضعیفت شمارند، و بپرهیز از رشک نابجا، که این کار درستکارشان را به نادرستی کشاند، ولی در عین حال کارشان را استوار دار، و اگر گناهی دیدی سریعا انکار کن- چه بزرگ و چه کوچک-، و مبادا چنان کیفر کنی که گناه را بزرگ و سرزنش را بیمقدار نمائی. مملوکانت را نیکو تربیت کن، و کمتر خشم گیر، و از سرزنش بسیار در غیر گناه بپرهیز، و چنانچه از یکی از ایشان گناهی سر زد، سرزنش و عتاب را نکو بنما، چرا که سرزنش همراه گذشت در نزد خردمند دردناکتر از زدن است، و دیوانگان را رها ساز، و قصاص را کم کن، و برای هر یک از آنان وظیفهای معیّن کن که مسئولش باشد، تا کارها را به عهده دیگری ننهد، و خویشانت را گرامی بدار، که آنان چون بال تواند که بدان پرواز میکنی، و ریشه تواند که به آن بازمیگردی، و به یاری آنان است که حمله میآوری، و خویشان ذخیره روز مبادایند، کریمشان را گرامی دار، و بیمارشان را عیادت کن، و در کارها شریکشان ساز، و در سختی و مشکلات بر آنان آسان گیر (دستگیرشان باش)، و در همه کارهایت از خدا یاری بخواه، که او شایستهترین یاور است، دین و دنیای تو را به خداوند میسپارم، و از او بهترین قضا و تقدیر را در دنیا و آخرت برایت خواستارم، درود و رحمت خداوند بر تو باد.
ای فرزندم، تو را سفارش میکنم به ترس از خدا؛ در حال دارائی و ناداری، و نیز به سخن حقّ در خشنودی و خشم، و میانهروی در توانگری و تنگدستی، و به عدالت نسبت به دوست و دشمن، و- نیز- به کار کردن در شادابی و کسالت، و به خشنودی از خدا در گرفتاری و گشایش.
فرزندم! آن عملی که ظاهرش شرّ نماید ولی عاقبتش رفتن به بهشت باشد شرّ نیست، و آن خیر ظاهری که سرانجامش جهنّم باشد خیر نیست، هر نعمتی بجز
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 82
بهشت کوچک است، و هر بلائی غیر از جهنّم سلامتی است.
آگاه باش فرزندم! کسی که بر عیب خود واقف شود به عیب دیگران نپردازد، و هر کس که لباس پرهیزگاری از خود برکند دیگر با هیچ لباسی عیوب خود را نپوشاند، و کسی که به قسمت خدائی راضی باشد غم چیزهای از دست رفته را نخورد. و آن کس که شمشیر ستم برکشید خون خود بدان بریخت، و کسی که چاهی برای برادرش بکند خود در آن افتد. و هر کس که پرده دیگری را بدرد عیوب خانوادهاش فاش شود، و آن کس که خطای خود را از یاد برد خطای دیگران را بزرگ شمارد، و کسی که در کارها خود را به رنج انداخت خویش را هلاک ساخت. و آن کس که بیپروا خود را به گردابهای امور اندازد غرق شود، و کسی که تنها رأی خود را پسندد به گمراهی افتد. و کسی که به نظر خود بسنده کند (مشورت نکند) بلغزد، و هر کس که بر مردم تکبّر نماید خوار شود، و کسی که با دانشمندان معاشرت کند محترم گردد، و هر کس که با اوباش بیامیزد زبون گردد، و آن کس که با مردم گستاخی نماید دشنام شنود، و هر کس که به جایهای بدنام رود مورد تهمت قرار گیرد، و کسی که شوخی کند سبک شود، و هر کس که بسیار چیزی را به کار برد، بدان معروف شود، و کسی که حرفش بیش باشد خطایش بیشتر است، و آن کس که خطایش بیش؛ حیایش اندک است، و آن کس که حیایش کم شود پرهیزش کم گردد، و کسی که پرهیزگاریش کم شود دلش بمیرد، و کسی که دلش بمیرد به جهنّم رود.
فرزندم! هر کس که به عیبهای مردم نگرد [و آن را ناپسند دارد] و همانها را بر خود بپسندد این فرد احمق است، و کسی که اندیشه کند درس خواهد گرفت، و هر کس درس گیرد گوشه گیر شود، و کسی که گوشه گیر شود نجات یابد، و هر کس که شهوت و خواستههای دل را ترک گوید آزاده است، و کسی که حسادت را ترک گوید محبوب مردم گردد.
فرزندم! عزّت مؤمن در گرو بینیازی او از مردم است، قناعت سرمایهای است که تمام نگردد، هر کس که بسیار یاد مرگ کند به کم این سرا بسنده نماید، هر کس دانست که گفتارش جزء کردارش به حساب آید جز در آنچه سودش بخشد زبان نگشاید.
فرزندم! شگفتا بر کسی که از کیفر گناه میترسد با این حال دست از گناه بر نمیدارد، و امید به پاداش دارد ولی توبه و کردار شایسته نمیکند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 83
فرزندم! اندیشه روشنائی آورد، و بیتوجّهی، تاریکی غفلت، و نادانی گمراهی. و خوشبخت کسی است که از غیر خود درس گیرد، و ادب بهترین میراث است، و خوش اخلاقی بهترین همدم. با قطع پیوند فامیلی برکت و رشدی میسور نیست، و با هرزگی بینیازی.
فرزندم! سلامتی ده جزء است که نه قسمت آن در سکوت- جز یاد و ذکر خدا- نهفته است، و یک قسمت آن در عدم معاشرت با نابخردان.
فرزندم! کسی که در مجالس به سبک گناهکاران بیاراید خداوند زبونش نماید و هر کس که در آموختن دانش تلاش کند دانا شود فرزندم! رأس دانش مدارا میباشد، و آفت آن خشونت، و پایداری در ناملایمات از گنجهای ایمان است، و پاکدامنی زیور تهیدستی و فقر است، و شکر و سپاسگزاری زیور توانگری. و بسیار دیدار نمودن ملال آور است. اعتماد نمودن قبل از آزمودن بیاحتیاطی است. خودپسندی آدمی نشانه کم عقلی اوست.
فرزندم! چه بسا نگاهی که حسرت آورد، و چه بسا سخنی که نعمتی را برباید فرزندم! هیچ شرافتی برتر از اسلام نیست، و هیچ کرمی عزیزتر از پرهیزگاری و نه هیچ پناهگاهی محکمتر از خویشتنداری، و نه واسطهای پیروزتر از توبه، و نه جامهای زیباتر از تندرستی، و نه ثروتی فقرزداتر از رضایت به روزی روزانه (قوت)، و کسی که به کفاف زندگی بسنده کند زود آسایش را دریابد و در راحتی و آسایش جای کند.
فرزندم! حرص زدن کلید سختی و مرکب گرفتاری است، و باعث بیپروا در گناهان افتادن، و دنیاپرستی فراهمکننده همه زشتیهاست. در ادب نفست این بس که [دوری کنی از] آنچه را که از دیگران ناپسند شماری، برادرت همان حقّ بر گردن تو دارد که تو بر او داری، و کسی که بدون عاقبت اندیشی خود را در کارها گرفتار کند در معرض حوادث است، فکر کردن پیش از عمل تو را از پشیمانی حفظ کند. هر کس که در نظرات مختلف با دقّت نظر کند نقاط ضعف را دریابد. پایداری سپر تنگدستی است، و بخل روپوش بینوائی، و حرص نشانه فقر، بینوای مهربان بهتر از توانگر ستمگر است. برای هر چیز غذائی و قوتی است و آدمیزاد غذای مرگ است.
فرزندم! هیچ گناهکاری را ناامید مکن، که چه بسیار گناهکارانی که عاقبت بخیر شدند، و چه بسیار مردمی که به آینده دلخوش بودند و سرانجام به تباهی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 84
گرائیده و به جهنّم رفتند، به خدا پناه میبریم از آتش! فرزندم! چه بسا فرد نافرمانی که نجات یافت و چه بسا تلاشگری که سقوط کرد، هر کس که به دنبال راستی باشد سختی بر او سبک گردد، هدایت نفس در مخالفت با آن نهفته است، گذشت ساعات کمکننده عمرها میباشد، وای بر ستمکاران از خداوند احکم الحاکمین و رازدان! فرزندم! چه بد توشهای است به راه قیامت دشمنی بر بندگان، آدمی هر جرعه و لقمهاش تواند گلوگیر شود، و هرگز نعمتی جز با از دست دادن نعمتی دیگر به دست نیاید، چه قدر راحتی به سختی نزدیک است، و تنگدستی به نعمت، و مرگ به زندگی، و بیماری به تندرستی. پس خوشا به حال کسی که علم و عمل، و دوستی و کینه، و گرفتن و رها کردن، و گفتار و خاموشی، و کردار و گفتارش را برای خدا از هر پیرایهای پاک ساخت. و آفرین بر دانشمندی که عمل کرد و تلاش نمود، و از شبیخون مرگ بر حذر بوده و آماده و مهیّا گردد. اگر پرسیده شود اندرز گوید و اگر رهایش کند سکوت کند، گفتارش درست است و سکوتش از درماندگی در جواب نیست، و وای بر کسی که گرفتار ناکامی و بیکسی و نافرمانی است، در این صورت آنچه از دیگری عیب داند برای خویش بپسندد و آنچه را که خود کند بر مردم عیب گیرد.
فرزندم آگاه باش! هر کس که نرم گفتار شد دوست داشتنی شود، خداوند تو را توفیق هدایت دهد، و به قدرت خود تو را از اهل طاعتش نماید، زیرا که او بخشنده و کریم است.
«آنچه مناسب حال کتاب بود آوردیم».
سپاس و ستایش آن خدائی را سزاست که پندار و اندیشهها را از راهیابی به هستیش بیبهره ساخته، و خردها را از خیال پردازی در ذاتش به پرده داشته، زیرا از همانندی و هم شکلی به دور است؛ و ذات مقدّسش را تغییر و تفاوتی نیست، و در صفات کمالش به جزء جزء شدن تبعیض پذیر نیست، از همه چیز جداست، ولی نه در مسافت، و در همه چیز هست، ولی نه بر وجه ممازجت (آمیختگی)، بر همه چیز آگاه است أمّا نه به اسباب، دانش او جز ذات او نیست، بین او و معلوماتش
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 85
واسطهای نیست که بدان وسیله دانای به معلوم شده باشد اگر گفته شد: «بوده» بر اساس تأویل ازلیّت وجود است، و اگر گفته شود: «همیشه هست»، بر این تأویل است که نیستی را در ساحت او راهی نیست، در این حال از سخن یاوه گروهی که غیر او را پرستیدند و معبودی جز او گرفتند بس منزّه و برتر است! او را سپاس گوئیم، آن گونه سپاسی که از مخلوقاتش پسند کرده و قبولش را لازم دانسته، گواهی میدهم که هیچ معبودی جز «اللَّه» در خور پرستش نیست، که یگانه و بیانباز است، و گواهی میدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، دو شهادتی که گفتار را بالا برند و کردار را در میزان سنجش مضاعف نمایند، و ترازوی سنجشی که فاقد آن دو باشد سبک گردد، و در صورت وجود آن دو سنگین شود، و مایه رسیدن به بهشت و رهائی از جهنّم و عبور از صراط باشد، شما با شهادت به وحدانیّت حقّ [و نبوّت و معاد] (توحید نظری) به بهشت درآئید، و با پرستش و عبادت او (توحید عملی) رحمت را دریابید. پس بر پیامبر خود بسیار درود فرستید:
«همانا خدا و فرشتگان او بر پیامبر درود میفرستند، ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او درود فرستید و سلام گوئید، سلامی در خور و شایسته- احزاب: 56».
ای مردم، شرافتی برتر از اسلام نیست، و هیچ کرمی عزیزتر از پرهیزگاری، و نه هیچ پناهگاهی محکمتر از خویشتنداری، و نه واسطهای (شفیعی) پیروزمندتر از توبه، و نه جامهای با جلالتر از خلعت عافیت، و نه سپری جلوگیرتر از سلامت، و نه ثروتی فقرزداتر از رضایت و قناعت، و آن کس که به روزی روزانه بسنده کرد آسایش خود را فراهم آورد. و دوستی دنیا کلید رنج است، و مال- اندوزی اسب گرفتاری است، و حسد آفت دین، و آزمندی (حرص) موجب بیپروا افتادن در گناهان، و سبب محرومیّت است، ستمکاری سوق دهنده به هلاکت است، و دنیاپرستی فراهمکننده همه زشتیها. چه بسا طمعی که ناکامی شود، و آرزوئی که غلط از آب درآید، و امیدی که به نومیدی کشد، و سودائی که به زیان انجامد. بدانید و آگاه باشد! کسی که بدون توجّه به عواقب امور خود را به ورطه مشکلات اندازد در معرض حوادث رسواکننده قرار خواهد گرفت. و چه بد گردنبندی است قرض برای مؤمن «1».
______________________________
(1) شیخ کلینی علیه الرّحمة در کتاب «روضه کافی» بجای این جمله آورده است:
«بئست القلادة قلادة الذّنب للمؤمن»
یعنی: «گناه برای مؤمن بد گردنبندی است».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 86
ای مردم، هیچ گنجی سودمندتر از علم نیست، و هیچ عزّتی نافعتر از بردباری و نه هیچ افتخار فامیلی رساتر از ادب، و نه هیچ رنجی دردناکتر از خشم، و نه هیچ جمالی زیباتر از خرد، و نه هیچ رفیقی بدتر از نادانی، و نه هیچ زشتی ناپسندتر از دروغ، و نه هیچ نگهبانی نگهدارتر از خموشی، و نیز هیچ غائبی نزدیکتر از مرگ نیست.
ای مردم، کسی که بر عیب خود نظر افکند به عیب دیگران نپردازد، و هر کس که به روزی خداداد بسنده کند بر آنچه دیگران دارند افسوس نخورد. و هر کس که شمشیر ستم بر کشد خون خود بدان ریزد، و کسی که چاهی برای برادرش کند خود در آن افتد، و هر کس که پرده دیگری را بدرد عیوب خانوادهاش فاش شود، و آن کس که خطای خود را از یاد برد خطای دیگران را بزرگ شمارد، و کسی که رأی خود را تنها بپسندد به گمراهی افتد، و کسی که به رأی خود بسنده کند (مشورت نکند) بلغزد، و هر کس که بر مردم تکبّر نماید خوار شود، و آن کس که با مردم گستاخی نماید دشنام شنود، و کسی که با دانشمندان معاشرت کند محترم گردد، و هر کس که با اوباش بیامیزد زبون گردد، و کسی که بیش از توان خود بار کشد درمانده شود.
ای مردم، هیچ اندوختهای سودمندتر از خردمندی نیست، و نه هیچ فقری سختتر از نادانی، و هیچ پند دهندهای رساتر از پاکی، و نه هیچ خردی همچون عاقبت اندیشی، و نه هیچ عبادتی همانند فکر و اندیشه، و نه هیچ درخواستی نیکوتر از مشورت، و نه هیچ غربتی هراسناکتر از خودبینی، و نه هیچ ورعی همچون خودداری [از محرّمات]، و نیز هیچ بردباری چون صبر و خموشی نیست.
ای مردم، همانا آدمی را ده خوی و خصلت است که آنها را زبانش آشکار میسازد: 1- شاهدی که از باطن خبر دهد، 2- داوری که بین گفتار جدائی اندازد، 3- سخنوری که بدان جواب دهد، 4- واسطهای که بدان به حاجت رسد، 5- بیانگری که بدان اشیاء شناخته شوند، 6- فرماندهی که فرمان به خیر و خوبی دهد، 7- نصیحتگری که از زشتی باز دارد، 8- تسلّی بخشی که بدان تسلی آتش غم فرو نشیند، 9- و ستایشگری که کینه را بزداید، 10- و تحسینگری که بدان گوشها را بنوازد و شیفته سازد.
ای مردم، همانا خیری نیست در خموشی از سخن سنجیده همچنان که در سخن نابخردانه خیری نباشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 87
ای مردم، بدانید کسی که زبانش را حفظ نکند پشیمان خواهد شد، و آن کس که در پی آموختن نباشد نادان بماند، و هر کس که خود را به بردباری وادار نکند به بردباری نرسد، و کسی که مهار نفس خویش را بدست نگیرد عاقل نیست، و فرد بیخرد ذلیل و خوار است، و شخص ذلیل احترام نشود، و هر کس که تقوای الهی داشت نجات یابد، و کسی که ثروتی را از راه نامشروع بدست آورد همان گونه در راهی که پاداش و ثوابی ندارد خرج کند. آن کس که خوی بد را به وقت آبرومندی ترک نکند، به ناچار زمانی دست کشد که مورد سرزنش است، آن کس که به فقرا در حال بینیازی بخشش نکند، در این صورت درخواست کند در حال نیازمندی و محرومیّت. و کسی که به ناحقّ جویای عزّت باشد خوار گردد، و آن کس که با حقّ ستیزه کند به سستی گراید، و هر کس که علم دین آموزد محترم شود، و کسی که تکبّر کند خوار شود، و هر کس که نیکوکاری نکند ستایش نشود.
ای مردم، همانا نیکی مرگ پیش از خواری است (مردن و خوار نشدن)، و پایداری در مشکلات پیش از بیتابی، و محاسبه پیش از کیفر. و مرگ بهتر از بینوائی است، و کوری چشم از بسیاری از دیدنها بهتر است. روزگار دو روز است:
روزی به سود تو و روزی به ضرر توست، پس صبور باش؛ که به هر دو آن آزموده خواهی شد.
ای مردم، شگفت انگیزترین عضو انسان قلب اوست، که آن را سرچشمههائی از حکمت است و ضدّ آن، اگر روزنه امیدی برایش گشوده شود طمع خوارش سازد، اگر آتش طمع افروخته شود حرص نابودش کند، اگر مأیوس شود تأسّف و اندوه بمیراندش، اگر عصبانی شود خشمگین گردد، اگر به خشنودی دل خوش کند هشیاری را از یاد ببرد، و اگر او را ترسی رسد غم و اندوه پریشانش کند، اگر امنیت برقرار شود غرور هشیاریش را برباید، اگرش نعمتی رسد بزرگ منشی او را میگیرد، و چنانچه او را ثروتی رسد بینیازی سرکشش سازد، و اگر به بینوائی و فقر گرفتار شود دچار بلا شود، و چنانچه او را مصیبتی رسد بیتابی رسوایش کند، و اگر بیتابی به زحمتش اندازد ناتوانی زمینگیرش کند، و اگر در غذا خوردن زیادهروی کند، پرخوری راه نفسش را ببندد، هر گونه کوتاهی در باره او زیانبار است، و هر زیادهروی نابودکننده.
ای مردم، کسی که خیرش کم باشد خوار گردد، و کسی که بخشش کرد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 88
بزرگی یافت، و هر کس که مالش فراوان شود ریاست یابد، و هر کس که بردباریش افزون شود شریف گردد، و کسی که در ذات خداوند اندیشه نماید کارش به الحاد و بیدینی کشد، و هر که بسیار به چیزی پردازد به همان شناخته شود، و کسی که بسیار شوخی کند سبک شود، و کسی که خندهاش زیاد باشد شکوه و هیبتش برود، فرد بیأدب افتخار خانوادگیش تباه است (به کار نیاید) همانا برترین کردار آبروداری با مال است. کسی که با نابخردان معاشرت نماید عاقل نیست، و هر کس که با نادانان آمیخت خود را برای هر گونه حرفی آماده کرد. هیچ کس را از مرگ خلاصی نیست، نه توانگر به واسطه ثروتش، و نه بینوا به واسطه فقرش.
ای مردم، همانا دلها را گواهانی است که نفوس را از مسیر تقصیرکاران بگردانند، تیزهوشی در نصایح از چیزهائی است که نفس انسان را از خطا بر حذر میدارد، و نفوس را تصوّرات هوس انگیزی است، و این خردهایند که جلوگیری نموده و باز میدارند، در تجربهها دانشی جدید نهفته است، و آزمودن به راه راست رهبری میکند، برای تربیت تو ناپسند داشتن کار دیگران کافی است، برادر مؤمنت همان حقّ بر گردن تو دارد که تو بر او داری، و هر کس که به رأی خود بسنده نماید (مشورت نکند) در خطر تباهی است.
اندیشه نمودن پیش از اقدام به کار تو را از پشیمانی محفوظ دارد. کسی که پذیرای نظرات دیگران باشد نقاط ضعف و خطا را دریابد. و هر کس که از اضافه گوئی بپرهیزد دانایان نظرش را بپذیرند. و کسی که تمایلات نفسانی خود را مهار کند با این کار ارزش خویش را نگهداشته است. و کسی که زبان خود را کنترل نماید خاطرش از بابت فامیل آسوده گشته و به خواستهاش برسد. و در تغییر و تحوّل روزگار (فراز و نشیب) گوهر وجودی مردان شناخته شود. گذشت زمان اسرار پنهان را برایت آشکار کند (ماه پشت ابر نمیماند). کسی که غرق در تاریکی است برق جهنده سودش ندهد. کسی که معروف به سخنان حکیمانه شود به دیده بزرگی و شکوه در او نگرند. شریفترین توانگری در ترک آرزوها نهفته است.
و صبر سپری است از بینوائی، و حرص زدن علامت ناداری است، و تنگ نظری روپوش بیچارگی است. دوستی، خویشاوندی سودبخش است. و بینوای مهربان از توانگر ستمگر بهتر است. و اندرز و نصیحت پناهگاه کسی است که آن را بپذیرد. کسی که دیدگان خود را آزاد و رها گذارد اندوهش زیاد شود. اهل خانه فرد بد اخلاق از او بیزارند. هر کس که به نوائی رسید خود را برتر دانست. بیشتر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 89
اوقات آرزویت وعده دروغت دهد. فروتنی خلعت شکوهت بپوشاند. در گشادهروئی گنجهای روزی نهفته است. و کسی که پاکدامنی او را بیاراست عیبش از مردمان پنهان شود. در سخن گفتن مراعات حدّ میانه را نمائید چرا که این عمل هزینه را سبک کند. هدایت نفس در مخالفتش نهفته است. هر کس که روزگار را شناخت از آماده بودن غفلت نورزد. هان! همانا با هر جرعه و هر لقمهای گلوگیری است. و هیچ نعمتی جز با زوال نعمتی دیگر بدست نیاید. هر جانداری را غذای روزانهای است، و هر دانهای را خورندهای، و تو (ای آدمیزاد) غذای مرگی.
ای مردم، بدانید هر کس که بر روی زمین راه پیموده بیتردید به درون آن روان است. و شب و روز در نابودی بنیاد عمرها شتابندهاند.
ای مردم، کفران نعمت نشانه پستی است. و معاشرت با نادان عاقبت خوشی ندارد. از نشانههای بزرگواری نرمی در گفتار است. بپرهیزید از فریبکاری، که آن شیوه مردمان پست است. هر جویندهای یابنده نیست و هر غائبی را بازگشتی نباشد. به کسی که از تو بیزار است دل مبند. چه بسا آن دوری که از هر نزدیک هم نزدیکتر است. همیشه پیش از سفر از همسفر پرسان شو و پیش از خانه از همسایه.
عیب برادرت را در آنچه در خود سراغ داری بپوشان. از خطای برادرت درگذر برای آن روز که دشمنت بر تو میتازد. هر کس بر فردی که قادر به زیان او نیست خشم گیرد اندوهش دراز و روحش آزرده شود. فرد خداترس دست از ستم بردارد.
و هر فردی که خوب را از بد نشناسد به مانند چارپایان است. همانا از نشانههای فساد نابودی توشه راه است. چه کوچک است مصیبت دنیا در جنب فقر و فاقه فردا. [هیهات] و شما دشمن و مخالف یک دیگر نشدید مگر به علّت رواج معصیتها و گناهان در میانتان. پس چه نزدیکست راحت این دنیا به رنج آخرت! و شدّت فقر این سرا به دگرگونی آخرت! آن چیزی که ظاهرش شرّ نماید ولی عاقبتش رفتن به بهشت باشد شرّ نیست، و آن خیر ظاهری که سرانجامش جهنّم باشد خیر نیست. و هر نعمتی در جنب بهشت حقیر و بیارزش است. و هر بلائی در قیاس با جهنّم سلامت است. به هنگام اصلاح درون گناهان کبیره نمایان شود. خالص نمودن عمل از انجام نفس عمل مشکلتر است. پاک داشتن نیّت از فساد سختتر است بر مجاهدان در طول جنگ.
هیهات! اگر پروای الهی را در نظر نداشتم سیاستمدارترین فرد عرب بودم. بر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 90
شما باد به رعایت تقوای الهی در نهان و آشکار، و سخن حقّ در حال رضا و خشم، و میانهروی در توانگری و بینوائی، و به دادگری بر دشمن و دوست، و به کار کردن در وقت چابکی و تنبلی، و به خشنودی از خداوند در سختی و راحتی.
پرحرف خطایش بسیار است، و پرخطا حیایش کم، و کم حیا پرهیزش کم است. و کسی که پرهیزگاریش کم گردد دلش بمیرد، و فرد دل مرده به جهنّم میرود و هر کس که بیندیشد عبرت گیرد، و پند آموخته گوشهگیر شود، و گوشه گیر جان سالم بدر برد. و هر کس که ترک شهوات گوید آزاده است. و کسی که حسد را کنار نهد محبوب مردم گردد. عزّت مؤمن در گرو بینیازی او از مردم است. و قناعت سرمایهای است تمام ناشدنی. و کسی که بسیار یاد مرگ کند به کم این سرا بسنده نماید. و هر کس دانست که گفتارش جزء کردارش به حساب آید جز در آنچه سودش بخشد زبان نگشاید. شگفتا بر کسی که از کیفر گناه در هراس است و دست از گناه نمیکشد! و امید به پاداش اخروی دارد و توبه و کردار شایسته نمیکند. اندیشیدن روشنائی آورد، و بیتوجّهی تاریکی. و نادانی گمراهی است.
و خوشبخت کسی است که از غیر خود درس گیرد، و ادب بهترین میراث است، و خوش اخلاقی بهترین همدم. و با قطع پیوند فامیلی برکت و رشدی میسور نباشد، و با هرزگی بینیازی و توانگری. سلامتی ده جزء است که نه (9) قسمت آن در سکوت- جز یاد و ذکر خدا- نهفته است، و یک قسمت آن در عدم معاشرت با نابخردان. رأس دانش مدارا است و آفت آن خشونت. و از گنجهای ایمان پایداری در برابر ناملایمات است. و پاکدامنی زیور تهیدستی و فقر است، و شکر و سپاسگزاری زیور توانگری. بسیار دیدار نمودن ملال آور است. و اعتماد نمودن پیش از آزمودن بیاحتیاطی است. خودپسندی آدمی نشانه کم خردی اوست.
هیچ فرد گناهکاری را ناامید مساز، که چه بسیار گناهکارانی که عاقبت بخیر شدند، و چه بسیار افرادی که به کردار خود دل خوش کرده بودند و سرانجام به تباهی گرائیده و راهی جهنّم شدند. دشمنی با بندگان چه بد توشهای است برای راه آخرت. خوشا به حال کسی که علم و عملش، و دوستی و کینهاش، و گرفتن و رها کردنش، و سخن گفتن و خاموشیش، و کردار و گفتارش را برای خداوند از هر پیرایهای پاک ساخت. مسلمان تا هنگامی که پارسا نشود مسلمان نیست و او به پارسائی نرسد تا اینکه زاهد شود، و نیز زاهد نشود تا دور اندیش شود، و هرگز به دوراندیشی نرسد تا اینکه خردمند گردد، و خردمند نیست مگر آن کسی که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 91
فرمان الهی را انجام دهد و برای سرای آخرت کار کند. و صلّی اللَّه علی محمّد النّبی و علی أهل بیته الطّاهرین.
(و آن شامل چهار صد فصل برای دین و دنیا میباشد) حجامت کردن، جسم را سالم نموده و خرد را تقویت کند. چیدن شارب نشانه نظافت است و هم از سنّت. خوشبو نمودن احترامی است برای نویسندگان [اعمال]، و نیز از سنّت به شمار میرود. مالیدن روغن، پوست را نرم میسازد و بر قوای مغزی و خرد بیفزاید، و سبب راحتی جریان آب در محلّ وضو و غسل میگردد، و ژولیدگی مو را برطرف، و رنگ را روشن سازد. مسواک نمودن موجب خشنودی پروردگار و پاکیزگی دهان است، و آن نیز از سنّت میباشد. شستن موی سر با خطمی چرک را بزداید و از آلودگیها پاک سازد. گرداندن آب در دهان و بینی به هنگام وضو یا غسل، پاککننده آن دو است. انفیه (روغن خوشبوئی که در بینی چکانده شود) سر را سلامت دارد و موجب درمان جسم و همه سردردها است. نوره سبب استحکام بدن و پاکی تن است. و کوتاه نمودن ناخنها از دردهای بزرگ جلوگیری کند و نیز روزی آورد و برکتش دهد. زدودن (تراشیدن) موی زیر بغل بوی بد را ببرد، و پاککننده بوده و نیز از سنّت است. شستن دست پیش از صرف غذا و پس از آن روزی را زیاد کند. غسل کردن در هر عید پاککننده است برای کسی که حاجتمند درگاه الهی و پیرو سنّت باشد. نماز شب موجب تندرستی بدن، و خشنودی پروردگار؛ و روی آوردن به رحمت الهی؛ و پناهندگی به اخلاق و روش انبیاء میباشد. خوردن سیب موجب معطّر شدن معده است. جویدن کندر دندانها را محکم و بلغم را زدوده و بوی دهان را از بین میبرد. باقی ماندن در عبادتگاه از هنگام أذان صبح تا طلوع خورشید سریعتر از مسافرت و جهانگردی روزی رسان است. خوردن «به» موجب قوّت قلب ضعیف و خوش بوکننده معده است و بر سرعت فهم بیفزاید، و همچنین ترسو را شجاع کند، و فرزند را زیبا کند. خوردن بیست و یک عدد مویز سرخ در هر صبح ناشتا هر بیماری و درد را بجز مرگ دفع کند. مستحبّ است فرد مسلمان در شب اوّل ماه رمضان با همسرش بیامیزد، به جهت فرمایش خداوند: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ یعنی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 92
«در شب (ماه) روزه آمیزش با زنانتان برای شما حلال شد- بقره: 187».
انگشتر از غیر جنس نقره را به دست مکنید، چرا که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «خداوند آن دستی که انگشتر آهنی دارد پاک نسازد». هر کس که بر انگشترش نامی از نامهای خداوند را حکّ نموده باید از آن دستی که بدان استنجاء میکند بیرون آرد.
هر کس از شما به هنگام نگریستن در آینه بگوید:
«الحمد للَّه الّذی خلقنی فأحسن خلقی، و صوّرنی فأحسن صورتی، و زان منی ما شان من غیری، و أکرمنی بالإسلام»
یعنی: «حمد و سپاس آن خداوندی را سزاست که مرا آفرید و آفرینشم را نکو داشت، و صورتگری کرد و صورتم را زیبا نمود، و مرا به آن چیزی آراست که در دیگری بد بود، و مرا به اسلام گرامی داشت». هر کدام از شما خود را برای برادر مسلمانی که دیدارش آمده است مرتّب کند (بیاراید)، چنان که برای بیگانهای که مایل است او را ببیند مرتّب میکند. روزهداری سه روز از هر ماه [پنجشنبه اوّل ماه، چهارشنبه نیمه ماه، پنجشنبه آخر ماه]، و نیز روزه ماه شعبان دل نگرانی و تشویش خاطر را بزداید. شستن موضع غائط و بول با آب سرد مرض بواسیر را از بین ببرد. شستشوی لباسها اندوه و نگرانی را بزداید، و طهور از شرائط نماز است.
موی سپید را برنکنید زیرا که نور است. و هر کس که تار موئی در راه اسلام سپید نماید همان به روز رستاخیز برای او روشنائی باشد. فرد مسلمان با حال جنابت هرگز نخسبد، بلکه بدون وضو نیز نخوابد، و در صورتی که آب نیابد بر زمین تیمّم کند، زیرا روح فرد با ایمان به سوی خدا پر کشد پس او را بپذیرد و برایش دعای خیر کند، در این صورت اگر زمان مرگش رسیده باشد آن روح را در صورت زیبائی قرارش دهد، و در غیر این صورت او را با فرشتگان امین خود به جسمش باز گرداند. شایسته هیچ مسلمانی نیست که رو به قبله بزاق افکند، و اگر سهوا مرتکب شد استغفار کند. هیچ مسلمانی نباید محلّ سجدهاش را پف کند، و نه بر غذا و نوشیدنی و نه بر دعای همراهش. قضای حاجت در محل عبور و مرور، و ادرار کردن از بلندی و ایستاده در هوا و در آب جاری ممنوع است. و هر که که مرتکب آنها شود و به او آسیبی رسید هیچ کس را غیر از خود سرزنش نکند، چرا که آب و هوا را موجوداتی است. و هیچ کدام از شما هنگام بول کردن آن را به هوا پرتاب نسازد. و رو به باد هم نباشد. و به پشت نخوابد «1» و مرد مسلمان هرگز بیحوصله
______________________________
(1) در کتاب خصال آمده است: «هیچ مردی به رو نخوابد»، و همچنین در کتاب عیون أخبار الرّضا علیه السّلام (باب 24 ح 1) آمده است: «انبیاء طاق باز میخوابند» و در کتاب دعائم الاسلام در ضمن روایتی نبوی ممنوع بودن در حالت طاق باز را فقط در مسأله غذا خوردن آورده است و در این حال بنظر میرسد که در متن کتاب تحریفی رخ داده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 93
به نماز نایستد و نیز در اقامه آن تأخیر نکند «1».
بندهای که در پیشگاه خداوند ایستاده است باید از اندیشه نمودن (در غیر خدا) بکاهد، چرا که فقط آن مقدار از نماز او راست که بدان دل داده است. ذکر خداوند را در هیچ جا و هیچ حالی ترک مکنید.
هیچ کدامتان در نماز به چپ و راست نظر نکند، که در این صورت خداوند آن بنده را که روی از قبله گرداند گوید: «ای بنده من، توجّهت را به سوی من بدار که آن از روی نمودن به دیگران بهتر است». ذرّات ساقطشده از سفره را بخورید که این کار به اجازه خداوند درمان هر دردیست برای آن کس که بدان نیّت شفا کند. لباس پنبهای بپوشید که آن خلعت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بوده است، و آن جناب جز از روی ضرورت هرگز جامه پشمین و موئین نپوشید. هر کدام از شما آن انگشتان که بدانها غذا میخورد را بلیسد خداوند عزّ و جلّ به او فرماید: خدا به تو برکت دهد.
همانا خداوند زیبائی را دوست میدارد، و هم اینکه نتیجه این نعمت خود را در بندهاش خود ببیند. صله رحم را ترک مگوئید و لو با دادن یک سلام، برای فرمایش خداوند: اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ یعنی: «و از خدائی که به نام او از یک دیگر درخواست میکنید پروا داشته باشید و همچنین از [بریدن با] خویشاوندان- نساء: 1». و روزتان را به گفتن: «چنین و چنان شد»، و «چها و چها انجام دادیم» سپری مسازید (روزتان را به یاوهسرائی مگذرانید)، زیرا شما را نگهبانانی است که بر کردارتان نظارت میکنند. و خدای را به هر جا و مکانی یاد کنید. و بر پیامبر و آل او صلوات فرستید- صلّی اللَّه علیه و علیهم-، زیرا خداوند هنگامی که آن حضرت را با توجّه یاد میکنید دعایتان را قبول میفرماید. فرصت دهید تا غذای داغ سرد شود و امکان خوردنش فراهم گردد، زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در حالی که غذای داغی نزدیکشان بود فرمودند: «صبر کنید تا سرد و قابل خوردن شود، چرا که خدا نمیخواهد غذای داغ به ما بخوراند، و خیر و برکت در غذای سرد است، و داغ برکتی ندارد». به فرزندانتان مطالبی بیاموزید که در پرتو آنها مشمول
______________________________
(1) ترجمه کتاب بر اساس کتاب خصال میشود: «هرگز مرد مسلمان بیحوصله و خواب آلود به نماز نایستد».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 94
خیرات الهی گشته تا مبادا مخالفان مذهب بر فکر و اندیشه ایشان مسلّط گردند.
ای مردم، زبانتان را نگه دارید، و سلام کنید؛ سلامی در خور و شایسته.
امانت را به صاحبانش- هر چند قاتلین انبیاء باشند- بازگردانید. هنگام ورود به بازار و محلّ کسب بسیار یاد خدا باشید، و نیز زمانی که مردم همه مشغول خرید و فروش هستند، زیرا این کار موجب جبران گناهان و برکت در خیرات است، و هرگز از بیخبران مباشید. به هنگام حلول ماه رمضان هیچ بندهای را نسزد که سفر کند به دلیل فرمایش خداوند: فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ یعنی: «پس هر کس از شما این ماه را دریابد باید آن را روزه بدارد- بقره: 185». در نوشیدن مشروب و مسح نمودن بر روی کفش هیچ گونه تقیّهای نیست. مبادا در باره ما غلوّ کنید! ما را بندگانی مخلوق محسوب دارید آنگاه (در این چارچوب) هر چه میخواهید در فضل ما بگوئید. هر کس که ما را دوست دارد پس باید کردارش را در سایه پرهیزگاری منطبق با کردار ما سازد، زیرا پرهیزگاری برترین مایه نجات در سرای دنیا و آخرت است. هرگز با فرد بدگوی ما همنشین مشوید، و در حضور دشمنانمان علنی از ما تعریف نکنید تا با این کار دوستی ما را آشکار نموده و خود را در نزد حاکمتان خوار سازید. خود را موظّف به راستگوئی کنید که (راستگوئی) موجب نجات است. بدان چه نزد خداست اشتیاق ورزید و خواهان رضا و طاعتش باشید، و بر این دو پایداری نمائید. و برای مؤمن چقدر زشت است که رسوا و بیآبرو وارد بهشت شود. روز قیامت به سبب اعمال ناشایستی که از پیش فرستادهاید در مسأله شفاعت ما را به زحمت نیندازید، و در آن روز خود را در نزد دشمنانتان رسوا مسازید، و یک دیگر را به جهت مسائل ناچیز دنیائی در جایگاهی که در نزد خداوند دارید دروغگو معرّفی مکنید. اوامر الهی را بکار گیرید زیرا میان شما و تمایلات و آرزوها جز مأمور خدا «1» فاصلهای نیست. و آنچه نزد خداست بهتر و ماندنیتر است، و قسم به خدا که آن بنده را چنان مژدهای رسد که دیدگانش روشن و مشتاق دیدار خداوند گردد. و هرگز برادران ایمانی ناتوانتان را خوار مسازید، زیرا هر کس که مؤمنی را کوچک کند خداوند او را ذلیل نماید، و روز قیامت خداوند آن دو را به هم نرساند مگر اینکه توبه کند. وقتی کسی به نیازمندی برادرش پی برد او را مجبور به پرداخت بدهیش مکند. به دیدار هم روید و به
______________________________
(1) مراد فرشته مرگ و یا خود مرگ است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 95
یک دیگر مهر ورزید و بذل و بخشش کنید، و مانند آن منافقی نباشید که میگوید و انجام نمیدهد.
ازدواج کنید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «هر کس که دوست دارد شیوه مرا دنبال کند پس ازدواج کند، زیرا ازدواج از سنّتهای من محسوب میشود.
جویای فرزند باشید زیرا که من به واسطه زاد و ولد شما (زیادی شما) بر امّتهای دیگر افتخار خواهم نمود. فرزندانتان را از خوردن شیر زنان بدکار و دیوانه مصون دارید، زیرا شیر (خصوصیّات روانی مادر را به فرزند) منتقل میسازد. و از خوردن گوشت هر پرندهای که سنگدان و ناخن پشت پا و چینهدان ندارد خودداری کنید.
و همچنین از خوردن گوشت هر حیوان نیش دار و پرنده چنگال دار بپرهیزید. و سپرز (طحال) را مخورید، زیرا که آن از خون فاسد میروید. و جامه سیاه به تن مکنید که آن خلعت فرعون است. و از غدّههای گوشت بپرهیزید که رگ بیماری جذام را تحریک میکند. در فهم احکام دین به قیاس توسّل مجوئید که قیاس بردار نیست. و در آینده گروهی آیند که در دین به قیاس عمل کنند و آنان دشمن دیناند. و نخستین قیاسگر شیطان بود. کفش نوکدار مپوشید که آن کفش فرعون است. و او نخستین فردی بود که کفش نوکدار پوشید. با بادهگساران مخالفت کنید (سازش مکنید). و خرما بخورید که داروی هر دردی است. و از فرمایش رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم پیروی نمائید که فرمود: «هر کس که بر خود در سؤال و گدائی را باز کند خداوند دری از فقر بر او باز گشاید». و بسیار از خداوند طلب مغفرت کنید که روزی را کسب میکند. در حدّ توان اعمال خیر و شایسته پیش فرستید که فردای قیامت آن را خواهید یافت. مبادا مجادله کنید که موجب شکّ و تردید است.
هر کس که از خدا حاجتی دارد آن را در سه وقت طلب کند: ساعتی از روز آدینه، و وقت ظهر، هنگامی که باد میوزد و درهای آسمان گشوده میگردد و رحمت نازل میشود. و پرندگان به صدا در میآیند، و در آخر شب هنگام سپیدهدم که دو فرشته (از قول خدا) ندا میکنند: آیا توبهکنندهای هست که توبهاش را بپذیرم آیا نیازمندی هست که عطایش دهم؟ آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم؟
آیا حاجتمندی هست؟ پس آن خواننده به سوی خدا را اجابت کنید. رزق و روزی را در فاصله سپیدهدم تا هنگام برآمدن خورشید طلب کنید (به دعا و طلب حلال) که آن در طلب روزی از جهانگردی مؤثّرتر است، و آن همان ساعتی است که خداوند روزی را در بین بندگانش پخش میکند: چشم به راه گشایش الهی باشید و از رحمت خداوند نومید نشوید که بهترین کار در نزد خداوند: انتظار
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 96
فرج و گشایش، و آن چیزی است که فرد مؤمن بر آن پشتکار میورزد.
هر گاه نماز صبح گزاردید پس از اتمام آن به خدا توکّل کنید که جایزهها در آن زمان داده میشود. با شمشیرها (اسلحه) وارد حرم نشوید، و هیچ یک از شما در حالی که شمشیری جلوی اوست نماز مخواند، چرا که قبله محلّ امان و آسایش است. هر گاه حجّ گزاردید به مدینه بزیارت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نیز بروید که ترک آن ستم است و دستور همین است. و قبور دیگری که سکنه آن بر شما حقّ دارند نیز زیارت کنید، و نزد آنان از خدای روزی بخواهید، که آنان به این دیدار خرسند گردند. هر فردی میتواند نزد قبر پدر و مادرش پس از اینکه بر ایشان دعا کرد حاجت خود را از خدا طلب کند. گناه اندک را وقتی توانائی بر گناه بزرگ ندارید کوچک مشمارید، که گناهان کوچک جمع شده و بزرگ میگردند. سجده طولانی نمائید که هر کس که این کار کند فرمان خدا برده و نجات یابد. بسیار یاد مرگ کنید و یاد بیرونشدنتان از گورها، و همچنین روزی که در پیشگاه خدا میایستید تا مصیبتها بر شما آسان گردد. هر گاه کسی از شما گرفتار چشم درد شد «آیة الکرسی» را به نیّت بهبود چشمش بخواند که إن شاء اللَّه بهبود مییابد. از ارتکاب گناهان پرهیز کنید که هر گونه گرفتاری و کمبود رزق از گناه است، حتی خراش جایی از بدن و زخم و مصیبت، زیرا که خداوند میفرماید: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ، یعنی: «هر مصیبتی که به شما رسد به سبب کارهائی (خطا و گناهانی) است که دستهایتان کرده و از بسیاری [از گناهان] در میگذرد- شوری: 30». به هنگام صرف غذا بسیار به یاد خدا باشید و حرف مزنید زیرا غذا نعمتی از نعمات الهی و رزقی از ارزاق اوست، که در این صورت شکر و سپاسش بر شما واجب گشته. پیش از زوال نعمت وجودش را مغتنم شمارید که در غیر این صورت نعمت از دست رفته، و بر علیه صاحبش گواهی خواهد داد که با او چگونه رفتاری داشته است. هر کس که به روزی اندک خداوند بسنده کند خدا نیز به اعمال اندک او بسنده نماید. مبادا تقصیر و کوتاهی کنید که آن موجب حسرت است آنگاه که دیگر سودی ندارد. به هنگام کارزار با دشمن: 1- از سخن بکاهید، 2- و بسیار خدای جلّ و عزّ را یاد کنید، 3- و فرار مکنید که با این کار خدا را به خشم آرید و مستوجب غضبش گردید، 4- به هنگام برخورد با برادران مجروح یا گرفتار خود یا آن کس که دشمن قصدش را کرده و بدان طمع بسته با جان و دل تقویتش نمائید. تا آنجا که توان دارید نیکوکاری کنید که این کار از مرگ بد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 97
جلوگیری کند.
هر کس که مایل است بداند که جایگاه او نزد خداوند چگونه است باید ببیند به هنگام روبروئی با گناهان مقام و منزلت خداوند نزد او چگونه است. بهترین چیزی که مرد در خانهاش نگه میدارد گوسفند است، پس هر کس که در خانهاش یک گوسفند است فرشتگان روزی یک بار او را تقدیس کنند، و هر که دو گوسفند دارد روزی دو بار تقدیسش کنند، و همچنین است در سه گوسفند، و خداوند میفرماید: خجسته و با برکت باد زندگیتان. وقتی فرد مسلمانی ضعیف و سست شد گوشت با شیر بخورد که خداوند نیرو را در این دو قرار داده است «1» به هنگامی که قصد سفر حجّ نمودید شخصا برای خرید وسائل مورد نیازتان اقدام کنید که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً یعنی: «و اگر بیرون شدن را میخواستند هر آینه ساز و برگ آن را آماده میساختند- توبه: 46». هر گاه یکی از شما در آفتاب نشست پشتش را به آن کند که این کار درد پنهان را آشکار نماید. وقتی که مشرّف به سفر حجّ شدید فراوان و بسیار به خانه خدا نگاه کنید، زیرا که خدای را در آن نقطه یک صد و بیست رحمت است، که از آن میان شصت تای از آن ویژه طوافکنندگان؛ و چهل تای از آن برای نمازگزاران، و بیست تای آن مخصوص نظارهگران است.
نزد خانه شکوهمند خداوند به هر گناه که در خاطر دارید اعتراف کنید و برای آنچه که بیاد ندارید این جمله را بگوئید:
«ما حفظته یا ربّ علینا و نسیناه فاغفره لنا»
یعنی:
«پروردگارا هر آنچه از گناهان که تو دانی و ما از یاد بردهایم بر ما ببخشای»، پس
______________________________
(1) بنظر چنان میرسد که مراد از لبن در اینجا شیر نباشد، بلکه ماست یا دوغ باشد، زیرا اعراب غالبا به شیر حلیب میگویند و شاید به قرینه روایت موسی بن بکر که در کتاب أطعمه و اشربه کافی است مراد از لحم با لبن کباب با ماست و یا دوغ باشد، موسی بن بکر گوید امام هفتم روزی به من فرمود چرا رنگ و روی تو زرد است؟ عرض کردم: مریضم و ناراحتی دارم، فرمود: گوشت بخور، پس من گوشت را به طور معمول پختم و خوردم، بعد از چند روز دوباره حضرتش مرا دید در حالی که من حالم خوب نشده بود فرمود: مگر نگفتم گوشت بخور؟ عرض کردم: من از آن روز تاکنون جز آن چیز دیگری نخوردهام، فرمود:
گوشت را چگونه خوردی؟ عرض کردم: پختم و خوردم، حضرت فرمود: نه بلکه بصورت کباب بخور، من عمل کردم پس از هفتهای مرا خواست در حالی که خون به صورت من برگشته بود، یعنی رنگم سرخ شده بود و از زردی درآمده بودم، فرمود: اکنون خوب شد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 98
در صورتی که کسی در آن مکان اعتراف کند و خطاهای خود را شماره نموده و یاد کند و از خداوند درخواست چشم پوشی از آنها کند بر خداوند واجب شود که آن گناهان را برای او بیامرزد.
پیش از نازل شدن بلا و گرفتاری دعا کنید که درهای آسمان در شش حال گشوده میگردد: 1- به هنگام بارش باران، 2- به وقت جهاد، 3- هنگام بانگ نماز، 4- و هنگام خواندن قرآن، 5- هنگام نیم روز (ظهر)، 6- و هنگام سپیدهدم (طلوع فجر). هر کس که بدن مردهای را پس از سرد شدن لمس کند غسل بر او لازم شود. و کسی که مرده با ایمانی را غسل داد پس از آنکه کفنهای او را پوشاند، خود غسل کند، و قبل از آن او را لمس نکند که در این صورت باید غسل کند. کفنها را با بخور خوشبو مسازید. و به مردگان خود بجز کافور عطر دیگری مزنید، چرا که مرده در حکم فرد محرم است. به بستگان خود دستور دهید که بر سر جنازه سخن نیکو گویند، زیرا حضرت فاطمه علیها السّلام آنگاه که پدر بزرگوارشان صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بدرود حیات گفتند دختران بنی هاشم برای او (از در تسلیت به رسم جاهلیّت) مرثیه خواندند ایشان را فرمود: زاری و مویه را وانهید و دعا کنید. فرد مسلمان آینه تمام نمای برادرش میباشد، پس هنگامی که از برادرتان لغزش و خطائی را مشاهده نمودید همگی بر او نتازید بلکه او را راهنمائی و نصیحت کنید و با او خوشرفتاری نمائید و از اختلاف بپرهیزید که آن مایه گمراهی است. بر شما باد به میانهروی؛ با هم مهر وزید و به یک دیگر رحم کنید. هر کس که با چارپایش سفر میکند نخست آب و علف آن حیوان را بدهد. مبادا به صورت چارپایان ضربه زنید که آنها پروردگار خود را تسبیح میکنند. هر کس از شما که در سفر راه را گم کرد و یا اینکه بر جان خود ترسید فریاد کشد:
«یا صالح أغثنی»
یعنی: «ای صالح بدادم برس»، زیرا در میان برادران شما از بنی جانّ کسی است که وقتی این ندا را بشنود جواب دهد و گمشده شما را به راه آورد، و چارپایش را نگهدارد. هر کدام شما که از شیر بر خود و چارپا و گوسفندش در هراس باشد در این صورت خطّی به دورش بکشد و بگوید:
«اللهمّ ربّ دانیال و الجبّ و کلّ أسد مستأسد، احفظنی و غنمی»
یعنی: «خدایا ای پروردگار دانیال و چاه و هر شیر درندهای، من و رمهام را حفظ فرما». و هر کس از شما که از غرق شدن بیم دارد بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ، وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ» یعنی: «رفتن و ایستادن
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 99
کشتی با نام خداست همانا پروردگار من آمرزگار و مهربان است، و خدای را چنان که شایسته اوست نشناختند، و روز رستاخیز زمین یکسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها به دست قدرت او پیچیده شوند، پاک و منزّه است او، و برتر از آنست که با او انبازی گیرند».
و هر کس که از عقرب در هراس است این (سه) آیه را بخواند: سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ* إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ، یعنی: «سلام بر نوح در میان جهانیان* ما نیکوکاران را این چنین پاداش میدهیم* همانا او از بندگان مؤمن ما بود». برای فرزندانتان در هفتمین روز تولّد عقیقه کنید «1» و اوّلین بار که موی سر فرزندتان را تراشیدید هم وزن مویش نقره صدقه دهید، زیرا که آن بر هر مسلمان واجب است. و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نیز این گونه با دو فرزندش حسن و حسین علیهما السّلام رفتار نمود. همان زمان که به فقیر چیزی میدهید از او بخواهید در حقّ شما دعا کند، چرا که آن دعا برای شما قبول شود ولی در حقّ خودش مستجاب نشود، زیرا غالبا دروغ میگویند. و همچنین آن چیزی که به فقیر دهد لحظهای از او گرفته و ببوسد، چرا که آن پیش از آنکه به دست فقیر برسد خدای آن را برگرفته است. و در همین زمینه است که خداوند میفرماید: وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ یعنی: «و صدقهها را میستاند- توبه: 104»، شب هنگام صدقه دهید که صدقه شبانگاه آتش خشم الهی را فرو نشاند. سخنان را از کردارتان به حساب آرید که در این صورت لبانتان جز به خیر گشوده نشود. از آنچه خداوند روزیتان ساخته خرج کنید، زیرا انفاقکننده [در راه رضای من] همچون مجاهد در راه خداست. پس هر کس که یقین به تلافی و پاداش خداوند داشته باشد انفاق مینماید و دلش بدان سخی باشد. کسی که بر یقین باشد و شکی او را رسد بر یقین خود بماند، زیرا که شک نمیتواند یقین را باطل و لغو کند. و گواهی و شهادت ناحقّ مدهید، و هرگز بر سر سفرهای که در آن شراب نوشیده میشود منشینید، چرا که بنده نمیداند چه وقت خواهد مرد. و چون یکی از شما بر سر سفره غذا نشست چونان بنده بنشیند، و بر روی زمین غذا بخورد، و یکی از پاهایش را بر دیگر میاندازد و چهار زانو منشیند، چرا که آن حالتی از نشستن است
______________________________
(1) مراد از عقیقه گوسپندی است که برای نوزاد قربانی میکنند. و پارهای از فقها مانند سیّد مرتضی و ابن جنید و شیخ طوسی آن را واجب شمردهاند و فقهای پس از او آن را سنّت مؤکّد و مستحبّ دانند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 100
که خدا از آن بیزار بوده، و بر آن کس که این گونه نشیند به شدّت غضب نماید.
زمان شام خوردن انبیاء علیه السّلام پس از نماز عشاء بود. و خوردن شام را ترک مکنید، زیرا ترک آن بدن را رنجور میسازد. تب پیشقراول مرگ است. و آن زندان خدا در زمین میباشد؛ هر کدام از بندگانش را که بخواهد در آن گرفتار میسازد، و تب گناهان را- چونان ریزش کرک از کوهان شتر- بریزد. هیچ مرضی نیست مگر اینکه از داخل بدن است جز زخم و تب، چرا که آن دو بطور مخصوصی بر بدن نمایان شوند. با آب سرد و بنفشه حرارت تب را فرو نشانید، زیرا حرارت آن (گوئی) از گرمای جهنّم است. پیش از چیرگی بیماری بر تندرستی هیچ فرد مسلمانی را نسزد که با دارو به درمان خود بپردازد. دعا کردن سرنوشت حتمی را بر میگرداند، پس آن را آماده کنید و به کار بندید. همانا وضو گرفتن و رای مسأله طهارت و پاکی دارای ده حسنه میباشد، پس وضو گیرید و از تنبلی بپرهیزید که فرد تنبل حقّ خدا را ادا نکند.
خود را به وسیله آب از بوی بد و زننده پاکیزه دارید و به خودتان برسید، زیرا که خداوند از بندگان بدبو و چرکین خود بیزار است، آن بندگانی که هر کس کنارشان نشیند از چرکین بودنشان به ستوه آید. هیچ کدامتان را نشاید که در وقت خواندن نماز با بازی با ریش یا چیز دیگری خود را سرگرم نماید. پیش از آنکه به کار دیگری سرگرم شوید به کار خیر پیش دستی نمائید.
فرد با ایمان خود از خویش در رنج است و مردمان از او در آسایش. باید بیشتر گفتارتان ذکر خدای باشد. از گناهان برحذر باشید، چرا که بنده به واسطه ارتکاب گناه جلوی روزیش گرفته شود. بیماران خود را با دادن صدقه درمان نمائید، و دارائیتان را با پرداخت زکات در امان دارید. نماز خواندن برای هر پرهیزگاری موجب قرب به درگاه الهی است. حجّ نمودن، جهاد افراد ضعیف و ناتوان است.
فرمانبرداری و خوشرفتاری با شوهر جهاد زنان است. فقر و تهیدستی مرگی بزرگ است. کمی عائله یکی از دو راه آسایش در زندگی است. صلاحدید و اندازه نگهداشتن نیمی از زندگی است. غم و اندوه سبب نیمی از پیری است. مرد میانهرو فشار خرج و تهیدستی را (هرگز) احساس نکند، کسی که نظر خواهی و مشورت کند هلاک نشود. احسان و نیکوکاری جز به افراد شرافتمند و دیندار شایسته نیست (1). هر چیز را نتیجهای است و نتیجه نیکوکاری شتاب در آزادی است. کسی که به تلافی عمل خیر یقین دارد مردانه بخشش کند. هر کس که به
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 101
مصیبت بر رانهای خود دست کوبد اجرش زایل شود. برترین کردار فرد با ایمان انتظار فرج است. کسی که پدر و مادر خود را غمگین سازد آن دو را آزرده است.
رزق و روزی را با دادن صدقه فرود آرید. انواع گرفتاریها را با دعا کردن دفع کنید، و بر شما باد به دعا کردن پیش از آنکه بلا بیاید، و قسم به آن خدائی که دانه را شکافته و مردم را آفریده هجوم بلا و گرفتاری بر مؤمن از ریزش و فشار سیل از فراز تپّه به زیر و از دویدن استرها شتابانتر است. از خداوند بخواهید که از شدّت گرفتاری جان سالم بدر برید، که آن موجب تباهی دین است. خوشبخت کسی است که از غیر خود عبرت گیرد و بدان عمل کند، خود را به اخلاق خوب پرورش دهید، زیرا بنده مؤمن در پرتو خوش اخلاقی به مقام روزهدار شب زندهدار نائل آید.
هر کس که با آگاهی از حرمت مسکر آن را بنوشد خداوند به او از چرک و خون دوزخیان بنوشاند؛ هر چند که آمرزیده شود. نذر نمودن در معصیت و سوگند خوردن در قطع رحم صحیح نیست. دعوتکننده بیعمل به کمان بیزه ماند. زن باید خود را برای شوهرش خوشبو سازد. کسی که در راه دفاع از مال خود کشته شود شهید است. زیان رسیده را نه حمدی باشد و نه پاداش. «1» سوگند فرزند بدون رضایت پدر و سوگند زن بیاجازه شوهرش صحیح نیست. خموشی تا شب در غیر ذکر خدا صحیح نیست. پس از هجرت بادیهنشینی و پس از فتح مکّه هجرت بیمورد است. خواهان آنچه نزد خداست باشید و در معرض آن قرار گیرید زیرا نتیجه آن بینیازی از اموال مردم است. خداوند اهل حرفه کارگر امین را دوست میدارد. هیچ کرداری در نزد خداوند محبوبتر از نماز نیست، مبادا امور دنیائی شما را از اوقات (پنجگانه) آن باز دارد! چرا که خداوند گروهی را که آن اوقات را کوچک شمردند مورد سرزنش قرار داده است و فرموده: الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ یعنی: «آنان که از نمازشان غافلند «2»- ماعون: 5»، بدانید که نیکوکاران از مخالفان شما به یک دیگر خودنمائی و ریا کنند و به همین خاطر است که خداوند آنان را موفّق نمیسازد، و جز عمل خالص را نمیپذیرد. عمل نیک فرسوده و کهنه نگردد، و گناه فراموش نشود، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ
______________________________
(1) بنا بر نقل خصال: «زیان رسیده را نه حمدی باشد و نه پاداش» ترجمه شود
(2) مراد این است که نسبت به نماز سهل انگارند و آن را در وقت خود و با شرائط لازم نمیخوانند و گاهی فراموش میکنند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 102
یعنی: «همانا خداوند با کسانی است که پرهیزگاری کنند و کسانی که نیکوکارند- نحل: 128».
فرد باایمان دارای چند ویژگی است: 1- برادرش را سرزنش نکند، 2- و باو خیانت نورزد، 3- و او را متّهم نسازد، 4- و در مشکلات تنهایش مگذارد، 5- و از وی بیزاری مجوید. عذر برادرت را بپذیر و اگر او را بهانهای نبود بهانهای برایش بیاب. برکندن کوهها از براندازی سلطهای (قدرتی) که هنوز وقتش باقی است آسانتر است، اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ یعنی: «از خدا یاری بخواهید و شکیبائی ورزید که زمین از آن خداست، آن را به هر کس از بندگانش که خواهد به میراث دهد، و سرانجام [نیک] پرهیزگاران راست- اعراف: 128». در هیچ کاری پیش از فرا رسیدن وقت آن شتاب مکنید که موجب پشیمانی است. پایان کار و زندگی برایتان طولانی نیاید تا که دلهاتان سخت [و تاریک] گردد. بر ضعیفانتان رحم آرید و از خداوند رحمت طلبید. مبادا بدگوئی کنید که فرد مسلمان از برادرش بدگوئی نکند، و خداوند از این کار نهی کرده است آنجا که فرموده: أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ یعنی: «آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد بلکه شما را بد آید- حجرات: 14». و فرد باایمان به وقت ایستادن در نماز دستهایش را روی هم نگذارد که خود را به کافران (مجوس) شبیه سازد. هیچ کدامتان ایستاده آب ننوشد که موجب دردی است بیدرمان مگر خدا شفا دهد. هر گاه یکی از شما در وقت خواندن نماز به جانوری (گزنده) برخورد آن را زیر خاک کند و آب دهان بر آن بیاندازد و یا اینکه در لباسش پیچد تا از نماز فارغ شود. روگردانی از قبله بیش از اندازه نماز را باطل میسازد، و هر کس که این گونه کند میباید که نماز را از ابتدا با اذان و اقامه و تکبیرة الاحرام آغاز کند.
هر کس که پیش از طلوع آفتاب ده بار سوره «توحید» و «قدر» و «آیة الکرسی» را بخواند با این کار مال خود را از آنچه بیم آن دارد در امان دارد. و کسی که پیش از طلوع آفتاب سوره توحید و قدر را بخواند مرتکب هیچ گناهی نشود هر چند که ابلیس بکوشد. و از غلبه قرض و وام به خدا پناه برید. اهل بیت پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم همانند کشتی نوح میباشند و هر کس که از آن جدا و عقب ماند هلاک شود. بالا گرفتن جامه سبب طهارت است در حال نماز، خداوند فرموده: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ «و جامه خویش را پاک ساز- مدّثّر: 4»، و منظور از پاکی، بالا زدن آن است.
خوردن یک انگشت عسل شفا است، خدای فرماید: یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 103
مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ «از درون آنها (زنبوران) آشامیدنی رنگارنگ بیرون میآید که در آن برای مردم شفاست- نحل: 71».
غذایتان را با نمک آغاز و با آن پایان برید که چنانچه مردم از خواصّ و منافع آن باخبر بودند آن را بر پادزهر مقدّم میداشتند، کسی که غذایش را با نمک شروع کند خدا هفتاد درد را- که غیر خدای تعالی از آن باخبر نیست- از او دور سازد. سه روز از هر ماه را روزه بدارید که آن با روزه تمام عمر برابری میکند. و ما: پنجشنبه (اوّل ماه) و پنجشنبه (آخر ماه) و چهارشنبه میان آن دو (نیمه ماه) را روزه میداریم، زیرا خداوند جهنّم را در روز چهارشنبه آفرید، بنا بر این از شرّ آن به خدا پناه برید.
هر گاه کسی از شما حاجتی دارد بامداد پنجشنبه به دنبالش رود، زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود:
«اللّهمّ بارک لامّتی فی بکرتها یوم الخمیس»
یعنی: «خداوندا، بامداد روز پنجشنبه را بر امّتم مبارک گردان». و نیز به هنگام خروج از منزل این آیه را بخواند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ* رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ* رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ* رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ، «1» و نیز آیة الکرسی و سوره قدر و حمد را بخواند، زیرا در این آیات برآورده شدن نیازهای
______________________________
(1) یعنی: «همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد شد شب و روز خردمندان را نشانههائی است، همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته؛ خدای را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی (از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی) پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار، پروردگارا هر کس را که تو به آتش درآوری براستی خوار و رسوایش کردهای، و ستمکاران را هیچ یاورانی نیست، پروردگارا ما ندای ندا دهندهای (ندای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) را که به ایمان فرا میخواند شنیدیم که [میگفت:] به پروردگارتان ایمان آورید، اینک ایمان آوردیم؛ پروردگارا پس گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را از ما بزدای و ما را با نیکوکاران بمیران، پروردگارا، و آنچه را بر [زبان] فرستادگانت به ما وعده دادی به ما ارزانی دار و ما را در روز رستاخیز خوار و رسوا مگردان، که تو خلاف وعده نمیکنی».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 104
دنیا و آخرت حتمی است.
جامههای ضخیم بپوشید، زیرا هر کس که جامهاش نازک است دین او نیز سست و ضعیف است. هرگز به وقت نماز جامه بدن نما مپوشید. به سوی خدا توبه کنید و در محبّت او درآئید، زیرا که خدا توبهکاران و پاکیزگان را دوست دارد. فرد با ایمان بسیار به سوی خدا برگردد و توبه کند.
هر گاه فرد مؤمنی به برادرش بگوید: «أفّ» رشته برادری میان آن دو بریده میشود، و هنگامی که به او گوید: «تو کافری» یکی از آن دو کافر است، و او را نسزد که وی را تهمت زند و در غیر این صورت ایمان در دل او همچون نمک در آب حلّ شود.
باب توبه و بازگشت برای هر کسی که بخواهد باز است، پس به سوی خدا خالصانه باز گردید به امید آنکه پروردگارتان اثر گناهتان را از شما بزداید. و هنگامی که پیمان بستید به آن وفا کنید. هیچ نعمت و آسایشی از مردم و جمعیّتی زائل نشده مگر به خاطر گناهانی که مرتکب شدند، و بدرستی که خداوند به بندگان ستم نکند. و چنانچه دعا میکردند دچار این زوال نعمت نشده بودند، و اگر آنان به هنگام مصیبت یا زوال نعمت با نیّت پاک به خدا پناه میبردند و سستی نکرده و زیادهروی نمینمودند هر آینه خداوند هر فسادی را برای آنان اصلاح میکرد و هر چیز از دست رفته را به سویشان باز میگرداند. هر گاه بر مسلمانی کار دشوار گردد گشایش آن را از خدای خواهد که کلید همه کارها و نیز اداره آسمانها و زمین و آنچه ما بین آن دو میباشد در دست اوست، و او پروردگار تخت عظیم است (یعنی همه عالم در قبضه قدرت و خواست اوست)، و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانیان است. و هنگامی که بنده از خواب بیدار شود پیش از برخاستن بگوید:
«حسبی الرّبّ من العباد حسبی هو حسبی و نعم الوکیل»
یعنی: «تنها پروردگار مرا از بندگان کافی است، کافی است او مرا کافی است، و او بهترین تکیهگاه است». و هنگامی که یکی از شما در شب برخیزد به اطراف آسمان نگریسته و این آیه را بخواند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ- إلی قوله:- لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ «1» نگریستن در چاه زمزم موجب درمان بیماری است، بنا بر این از آب آن بیاشامید؛ از طرفی که نزدیک رکن حجر الأسود است. [در زیر حجر الأسود] «2» چهار نهر بهشتی است: فرات، و
______________________________
(1) آل عمران: 191 إلی 194. تمام آیات به همراه ترجمه در ص 103 گذشت.
(2) ما بین کروشه بر اساس نسخه خصال ترجمه شده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 105
نیل، و دو نهر سیحان و جیحان.
فرد مسلمان در رکاب کسی که در انجام دستورات الهی بر او اعتمادی نیست و فرمان خدا را در باره غنیمت جنگی اجرا نمیکند به جنگ نرود، و چنانچه در یک چنین جنگی کشته شود در حبس حقوق ما و ریختن خونهای ما دشمنان را یاری نموده است، و مرگ وی همان مرگ دوران جاهلیت است. یاد ما- خاندان پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم- درمان از خباثت و بیماریها و وسوسههای شکّ آلود است، و دوستی ما سبب خشنودی پروردگار است، آنان که گوش به فرمان ما بوده و پیرو راه و عقیده ما باشند فردای قیامت در فردوس برین با ما خواهند بود. و کسی که در انتظار دولت ما باشد همچون کسی است که در راه خدا در خون خود بغلطد. هر کس که در میدان جنگ ما با دشمنان حاضر باشد و فریاد دادخواهی ما را بشنود و یاریمان نکند در این صورت خداوند او را به رو در دوزخ افکند. آنگاه که مردمان برانگیخته شوند و از هر سو راهها بر آنان بسته شود ما درب بهشتیم. ما همچون باب حطّه هستیم که آن سلامت است و هر کس بر آن درآید گناهانش فرو ریزد، و هر کس به آن داخل شود نجات یابد، و هر کس که از آن عقب ماند هلاک شود. خدا به آن داخل شود نجات یابد، و هر کس که از آن عقب ماند هلاک شود. خدا به ما آغاز کرده است و به ما پایان میبخشد، و به سبب ما هر آنچه که بخواهد محو مینماید، و به جهت ما روزگار سخت و دشوار را دور میسازد، و به یمن وجود ما باران را فرو میبارد، مبادا شیطان، نفس شما را فریب دهد، چنانچه دولت ما بر سر کار بود آسمان قطرات بارانش را میبارید و زمین گیاهانش را خارج میساخت و هر گونه کینه و دشمنی از دلهای بندگان زدوده میشد و درندگان و چارپایان با هم میساختند، تا آنجا که یک زن در طی مسافت بین عراق تا شام در حالی که سبدی بر سر دارد جز بر سبزهزار قدم ننهد، و هیچ درندهای او را نترساند و او نیز از آن نترسد. اگر بدانید و توجّه کنید که در برابر این زندگی در میان دشمنانتان و پایداری بر سخنان ناهنجاری که میشنوید چه پاداشی خواهد بود بیتردید دیدگانتان روش میشد. و چنانچه مرا از دست دهید پس از من چیزهائی را خواهید دید که هر یک از شما به سبب ظلم و تجاوز و خودخواهی و استبداد و بیاعتنائی که به حقوق الهی، و ترسی که بر جان خود بیند آرزوی مرگ کند، پس در یک چنین دورانی همگی به ریسمان خدا (قرآن) چنگ زنید و پراکنده مشوید، و بر شما باد به صبر و خواندن نماز، و تقیّه، و بدانید که خداوند از بندگان چند چهره بیزار است. از حقّ و پیروان آن دست مکشید، که هر کس دیگری را جایگزین ما کند هلاک شود، و دنیا را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 106
هم از دست بدهد، و گنهکار از آن بیرون شود.
هر کدام از شما به هنگام ورود به منزل بر اهلش سلام کند و اگر او را اهلی نبود پس بگوید:
«السّلام علینا من ربّنا»
و نیز سوره توحید را به هنگام ورود به خانهاش بخواند، زیرا باعث زدودن فقر و تهیدستی است. به کودکان خود نماز خواندن را بیاموزید، و چون به هشت سالگی رسیدند آنان را به خواندن نماز وادارید (و در نخواندن مؤاخذه کنید).
از نزدیک شدن به سگها پرهیز کنید، زیرا در صورتی که بدن سگ در حالت خشکی به جامه کسی برخورد کند باید بر آن آب بپاشد و چنانچه مرطوب باشد آن را بشوید. هر گاه از سخنان ما حدیثی را شنیدید که معنایش را نفهمیدید آن را به خود ما بازگردانید و در فهم یا عمل به آن توقّف کنید «1»، و هنگامی که حقّ مطلب بر شما آشکار گشت آن را بپذیرید و افشاگر و شتابزده مباشید. پس تندروها باید به سوی تعلیمات ما باز گردند، و کندروها باید خود را به ما برسانند.
هر کس که به ما بپیوندد به مقصود برسید، و هر کس که عقب ماند تباه گشت.
هر کس که دستور ما را فرمان برد به حقّ پیوست، و هر کس که از راه ما منحرف شد از حقّ دور گشت. برای دوستداران ما گروه بسیاری از رحمت الهی است و برای دشمنانمان گروه بسیاری از خشم خداست. راه ما میانهروی است و بکارگیری دستورمان راهیابی است. شک در نماز در پنج حالت موجب بطلان است: در نماز وتر (رکعت یازدهم نافله شب)، در دو رکعت اوّل هر نماز واجبی که باید در آن حمد و سوره خواند، و در نماز صبح، و نماز مغرب، و هر نماز دو رکعتی واجب، اگر چه در حال سفر باشد.
فرد خردمند بدون طهارت (وضو یا غسل) قرآن نمیخواند تا اینکه برای آن به یکی از آن دو تطهیر کند. در وقت خواندن نماز به هنگام قراءت قرآن رعایت احکام وقف و نیز آیات سجده را بنمائید. هیچ مردی نباید به هنگام خواندن نماز جامهاش را حمایلوار به گردن آویزد که این از کردار قوم لوط است. برای مرد خواندن نماز در یک جامه که دو طرفش را به گردن خود گره زده، و یا در یک پیراهن ضخیم که دکمههایش را بیندازد کفایت میکند. مرد نباید روبروی عکس و یا فرشی که در آن نقش صورت است نماز بخواند، ولی چنانچه عکس زیر پایش باشد، و یا چیزی بر روی آن بیندازد که آن را بپوشاند نماز خواندن مانعی ندارد.
______________________________
(1) این در صورتی است که صحّت صدور آن از معصوم علیه السّلام مسلّم باشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 107
مرد نباید سکّههای عکسدار را در حال نماز در جامه خود گره زند. و چنانچه سکّه درون کیسه و یا داخل لباس آشکار باشد مانعی ندارد. مرد نباید بر خرمن گندم و جو و یا هر خوراکی دیگر و یا نان سجده کند.
هر کدام از شما هنگام رفتن به بیت الخلا این دعا را بخواند:
«بسم اللَّه، اللّهمّ أمط عنّی الأذی و أعذنی من الشّیطان الرّجیم»
یعنی: «بنام خدا، خداوندا فضولات را از من دور ساز، و مرا از شرّ شیطان راندهشده از درگاهت در پناه خود گیر». و هنگام نشستن بگوید:
«اللّهمّ کما أطعمتنیه طیّبا و سوّغتنیه فاکفنیه»
یعنی: «خداوندا همان طور که غذای پاک روزیم ساختی و گوارایم نمودی پس مرا از آن کفایت فرما». پس وقتی که به مدفوع خود پس از پایان کار نگاه میکند بگوید:
«اللّهمّ ارزقنی الحلال و جنّبنی الحرام»
یعنی:
«خداوندا رزق و روزی حلال نصیبم فرما، و حرام را از من دور دار»، زیرا که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: هیچ بندهای نیست مگر اینکه خداوند فرشتهای را مأمورش ساخته که به هنگام قضای حاجت گردن آن بنده را تا آنجا که به مدفوع خود نظر کند خم میکند، پس در این وقت شایسته است که از خداوند طلب حلال کند، زیرا که آن فرشته گوید: ای آدمیزاد این همان چیزی است که برای دستیابی به آن حرص میزدی، پس ببین آن را از کجا آوردی و به کجا رفت، هیچ کس پیش از گفتن
«بسم اللَّه»
وضو نگیرد، تا قبل از دست زدن به آب این دعا را بخواند:
«بسم اللَّه، اللّهمّ اجعلنی من التّوّابین و اجعلنی من المتطهّرین»
یعنی: «بنام خدا، بار إلها مرا از توبهکنندگان و پاکان قرار ده»، و پس از پایان وضو بگوید:
«أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم»
یعنی: «گواهی میدهم که هیچ معبودی نیست مگر اللَّه، یگانه است و بیشریک، و نیز گواهی میدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست- درود خدا بر او و خاندانش باد-». پس در این هنگام سزاوار آمرزش میگردد. هر کس حقّ نمازش را با شناخت کامل بجا آورد خدا او را بیامرزد.
هیچ کس نباید نماز نافلهای را در وقت نماز واجب بخواند، و نیز آن را جز از روی عذر ترک مگوید، و باید پس از آن در صورت امکان قضایش را بجا آورد، چرا که خداوند عزّ و جلّ میفرماید: الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ یعنی: «آنان که در بجای آوردن نماز خویش پیوسته و دائمی باشند- معارج: 23»، و آنان در زمره کسانی هستند که قضای نوافل شب را که از ایشان فوت گشته به روز بخوانند و چنانچه از روز باشد در شب بخوانند. هیچ نماز نافلهای را در وقت نماز واجب
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 108
مخوانید، بلکه نخست نماز واجب را بجای آرید و سپس هر چه خواستید نماز دیگر بخوانید. نماز خواندن در حرم مکّه و مدینه برابر هزار نماز است. یک درهم که در راه رسیدن به حجّ خرج میشود با هزار درهم برابری میکند. مرد باید که در نمازش خاشع باشد، و اگر چنین شد [اعضای تنش نیز خاشع شود و] هرگز در وقت خواندن نماز خود را با چیزی سرگرم نسازد. دعا نمودن (قنوت) در هر نماز دو رکعتی پیش از رکوع رکعت دوم میباشد غیر از نماز جمعه که در آن دو قنوت است: یکی از آن دو پیش از رکوع رکعت اوّل و دیگری پس از رکوع رکعت دوم، و قراءت در رکعت اول نماز جمعه پس از خواندن سوره حمد سوره جمعه میباشد، و [در رکعت دوم] سوره «منافقون».
پس دو سجده قدری بنشینید تا بدنتان آرام گیرد، سپس برخیزید، براستی روش ما چنین است. هنگامی که هر کدامتان خواست که به نماز ایستد پیش از شروع آن دو دست خود را برابر سینه بالا برد، و هنگامی که یکی از شما در پیشگاه خداوند به نماز برخیزد رو به قبله ایستد، و کمرش را راست نگه دارد و خم نشود، و هر گاه از نماز فارغ شد دو دستش را به سوی آسمان بالا برد و راست نگه دارد «1» ابن سبأ گفت: مگر نه اینست که خداوند در هر جایی هست؟ امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: آری، وی گفت: پس برای چه دستهایمان را به آسمان بلند بداریم؟ فرمود:
وای بر تو آیا این آیه را نخواندهای: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ یعنی: «و رزق و روزی شما و آنچه بدان وعده داده شدهاید در آسمان است- ذاریات: 22»، پس در این صورت آیا رزق و روزی را از غیر مکانش طلب کنیم. و آن همانست که خداوند در آسمان وعده داده است. نماز هیچ بندهای تا زمانی که از خداوند بهشت را بخواهد و از آتش دوزخ به او پناه ببرد و از وی درخواست همسری حور العین را نماید پذیرفته نشود. هنگامی که هر کدامتان به نماز ایستاد همچون کسی باشد که گویا آخرین نماز عمر او در این جهان است. لبخند موجب بطلان نماز نمیشود، ولی قهقهه نماز را باطل میکند. هر گاه خواب با دل آمیخته شد تجدید وضو واجب میشود. به هنگام خواندن نماز اگر خواب بر دیدگانت چیره شد نماز را قطع کرده و استراحت کن، چون در حالت خواب آلودگی ممکن است بر علیه خود
______________________________
(1) در کتاب خصال آورده است: «دو دستش را به سوی آسمان بالا برد و آنقدر دعا کند تا خسته شود».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 109
دعا کنی.
هر کس که ما را قلبا دوست بدارد و با زبان یاریمان کند، و در رکابمان با نیرویش همراه ما نبرد کند، او در بهشت با ما همدرجه است. و کسی که ما را قلبا دوست بدارد ولی با زبان یاریمان نکند؛ و در رکاب ما نیز نبرد ننماید، یک درجه از جایگاه پیش پائینتر است. و کسی که ما را قلبا دوست بدارد و با دست و زبان یاریمان نکند او نیز همراه ما در بهشت است، و کسی که ما را قلبا دشمن دارد و با دست و زبان به ما زیان برساند جایگاهش در پستترین درجه جهنّم است. و کسی که قلبا ما را دشمن دارد و با زبانش به ما زیان رساند ولی عملی بر زیان ما انجام ندهد به همان اندازه عذابش کمتر است. و کسی که ما را قلبا دشمن دارد و با دست و زبانش به ما آسیبی نرساند او در دوزخ است. همانا اهل بهشت به درجات شیعیان ما آن گونه نظر کنند که آدمی به ستارگان آسمان مینگرد. هنگام خواندن سورههائی که با تسبیح شروع میشود بگوئید:
«سبحان ربّی الأعلی»
، و هنگام خواندن آیه: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِ» چه در نماز باشید یا غیر آن بر آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بسیار صلوات بفرستید. در میان اعضای بدن هیچ چیز کم شکرگزارتر از چشم نیست، پس کمتر به خواستهاش پاسخ گوئید که در غیر این صورت شما را از یاد خدای عزّ و جلّ باز میدارد. هر گاه سوره «تین» را خواندید در آخرش بگوئید:
و نحن علی ذلک من الشّاهدین
یعنی: «ما نیز بر این از گواهانیم»، و به هنگام خواندن آیه: قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ بگوئید: آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ یعنی:
«به خدای یکتا و آنچه به ما فرود آمده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (نوادهگان یعقوب) فرود آمده؛ و آنچه به موسی و عیسی داده شده و به آنچه به پیامبران از پروردگارشان داده شده ایمان آوردیم، هیچ یک از ایشان را از آنان جدا نکنیم، و او را فرمانبردار و گردن نهادهایم- بقره: 136». هر گاه بندهای در تشهّد آخر نماز واجبش پس از گفتن:
«أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ»
، از او حدثی سر زند نمازش صحیح است. خداوند بزرگوار به هیچ عملی عالیتر از رفتن برای نماز پرستش نشده است. خیر و منفعت را در گردن و سمّ شتران بجوئید که میروند و میآیند «1» دلیل نامگذاری نبیذ به سقایه (آب زمزم)
______________________________
(1) شاید مراد خرید و فروش آن است، و یا اینکه مسافرت و بارکشی با شتر باشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 110
این بود که برای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از شهر طائف مقداری کشمش رسید و ایشان فرمودند که آن را در آب زمزم که تلخ بود خیس کنند، و با این کار میخواست از تلخیش کاسته شود، و در صورتی که کهنه شد آن را نیاشامید.
هنگامی که مرد عریان و بدون پوشش گردد، در این حال شیطان به او نگریسته و در او طمع کند، پس- از این روی- خود را پوشیده دارید، شایسته هیچ مردی نیست که جامه خود را از رانش دور کرده و میان مردم بنشیند. هر کس که چیز بدبوئی مانند سیر و پیاز بخورد نباید بمسجد رود. مرد در هنگام سجده نماز باید نشیمنگاه و قسمت اخیر بدن خود را بلند کند. هر کدام از شما به هنگام غسل کردن باید از دو بازوی خود شروع کند. هر گاه به تنهائی نماز میخوانی باید صدای قراءت حمد و سوره، و تکبیر و تسبیحت را خود بشنوی. هر گاه نمازت را به پایان بردی رویت را به سمت راستت برگردان.
تقوی و پرهیزگاری را به عنوان توشه از این سرا برگیرید، زیرا که آن بهترین توشهای است که از آن برگرفتهاید. هر کس که درد خود را تا سه روز از مردم پنهان سازد و تنها به درگاه خداوند بنالد بر خدا لازم آید که درد او را شفا بخشد.
دورترین حالتی که بنده از خداوند دارد وقتی است که تمام تلاشش برای شکم و شهوت جنسیش باشد. مرد نباید به سفری رود که از آن بر دینش میترسد. چهار چیز را در دعا به گوش برسان: صلوات بر پیامبر و آلش، و درخواست بهشت از پروردگارت، و پناهندگی به او از دوزخ، و فقط از او حور العین بخواه. هنگامی که مرد نمازش را تمام کرد بر پیامبر صلوات بفرستد، و از او درخواست بهشت کند، و از دوزخ به او پناه برد، و همسری حور را از خدا بخواهد، زیرا کسی که بر پیامبر صلوات نفرستد دعایش برگردد، و هر کس از خداوند بهشت را طلب کند، بهشت شنیده و گوید: پروردگارا خواسته بندهات را به او عطا کن، و هر کس از دوزخ به خدا پناه برد، دوزخ گوید: بار إلها بندهات را از آنچه به تو پناه جسته پناهش ده. و آن کس که حور خواهد، حور نیز از خدا خواهد از آن او گردد. موسیقی (غناء) «1» ناله ابلیس بر بهشت است. وقتی هر کدامتان که خواست بخسبد دست راستش را به زیر گونه راستش گذارده و بگوید:
«بسم اللَّه، وضعت جنبی للَّه علی ملّة إبراهیم و دین محمّد و ولایة من افترض اللَّه طاعته، ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن»
یعنی:
______________________________
(1) مراد مجالس طرب و لهو و لعب است. (استاد غفّاری)
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 111
«به نام خدا، پهلوی خود بر زمین نهادم برای خدا، بر کیش ابراهیم و دین محمّد و ولایت کسی که خداوند فرمانبری او را واجب فرموده، آنچه خدای خواهد بشود و آنچه نخواهد نشود» هر کس که به وقت خوابیدن این جمله را بگوید از دزد غارتگر، و زیر آوار ماندن محفوظ خواهد ماند، و تا هنگام بیدار شدن فرشتگان برایش آمرزش طلبند. و هر کس که سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را به هنگام رفتن به بستر بخواند خداوند پنجاه هزار فرشته را بر او گمارد تا تمام شب را از او پاسداری کنند. و چون یکی از شما خواست بخوابد پهلو بر زمین ننهد تا اینکه بگوید:
«اعیذ نفسی و أهلی و دینی و مالی و ولدی و خواتیم عملی و ما خوّلنی ربّی و رزقنی «1» بعزّة اللَّه و عظمة اللَّه و جبروت اللَّه و سلطان اللَّه و رحمة اللَّه و رأفة اللَّه و غفران اللَّه و قوّة اللَّه و قدرة اللَّه و لا إله إلّا اللَّه و أرکان اللَّه و صنع اللَّه و جمع اللَّه و برسول اللَّه، و بقدرته علی ما یشاء من شرّ السّامّة و الهامّة و من شرّ الجنّ و الإنس و من شرّ ما ذرء فی الأرض و ما یخرج منها و من شرّ ما ینزل من السّماء و ما یعرج فیها و من شرّ کلّ دابّة أنت آخذ بناصیتها إنّ ربّی علی صراط مستقیم و هو علی کلّ شیء قدیر، و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»
، یعنی: «جان خود و خانواده و دین و دارائی و فرزندان و سرانجام کارم و آنچه پروردگارم به من واگذار نموده و روزیم کرده پناه دهم به عزّت خدا و عظمت و جبروت و حاکمیّت او، و نیز به رحمت خدا و مهربانی و بخشایش او، و هم به نیرو و توانائیش، و به
«لا إله إلّا اللَّه»
(وحدانیّت او)، و ارکان و صنع او و گردآوری او، و به فرستاده او، و به توانائی خدا بر هر چیز که بخواهد، از آسیب سامّه و هامّه «2» و جنّ و آدمی، و از آسیب هر آنچه که بر روی زمین میجنبد و از آن خارج میشود، و از زیان آنچه از آسمان نازل میشود و آنچه به آسمان بالا میرود، و از زیان هر جنبندهای که مهارش را تو بدست داری، براستی که پروردگارم بر راه راست است، و او بر هر کاری قادر و تواناست، و نیرو و قدرتی نیست مگر بواسطه خداوند». زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم پیوسته با این دعا حسن و حسین علیهما السّلام را به امان خدا میسپرد، و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم به ما نیز همین دستور را داده است.
ما خزانه داران دین خدا و چراغهای دانشیم، هر گاه پیشوائی از ما درگذرد،
______________________________
(1) در کتاب خصال این گونه آمده است:
«و ما رزقنی ربّی و خوّلنی»
. (2) سامّه: هر جانور گزندهای که زهر آن کشنده نیست، و هامّه: جانور گزندهای که زهر آن کشنده است مانند مار.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 112
دیگری به جای وی درآید، هر کس که از ما پیروی نماید گمراه نشود، و کسی که ما را انکار کند هدایت نگردد، و آن کس که دشمنان را بر علیه ما تقویت کند روی نجات نبیند، و آن کس که ما را وانهد یاری نشود. و به هیچ طمعی بر مال اندک دنیا- که فانیست- ما را تنها مگذارید، زیرا هر کس که دنیا را بر ما ترجیح دهد در روز قیامت افسوس و حسرتش افزون گردد و این معنی فرمایش خداوند است: و أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ، یعنی:
«تا کسی نگوید: ای حسرتا بر آنچه در کار خدا کوتاهی کردم، و از مسخرهکنندگان بودم- زمر: 56». کودکانتان را از چربی غذایی که خوردهاند بشوئید، زیرا شیطان آن چربی را میبوید و کودک در جای خوابش میترسد، و همچنین نویسندگان اعمال از آن اذیّت شوند. برای شما اوّلین نگاه به زن بیاشکال است، پس دنبال نگاه اوّل را مگیرید و از فتنه برحذر باشید.
فرد دائم الخمر خدای را همچون بت پرست دیدار کند، حجر بن عدی عرض کرد: ای امیر مؤمنان دائم الخمر کیست؟ فرمود: کسی که هر گاه آن را بیابد بنوشد.
هر کس که چیز مستکنندهای را بنوشد تا چهل شبانه روز نمازش پذیرفته نشود.
کسی که به قصد بردن آبروی فرد مسلمانی سخنی گوید تا وقتی که عذری برای رهائی خود نیاورد خداوند او را در لجنزار دوزخیان نگه دارد. هیچ مردی نباید با مردی دیگر زیر یک روانداز بخوابد، و نه هیچ زنی با زنی دیگر، و در غیر این صورت ادب شود و آن تعزیر و خوردن شلّاق است. دباء (نوعی کدو) بخورید که بر نیروی عقل (حافظه) بیفزاید، و آن مورد پسند پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بود. ترنج (بالنگ) را پیش از غذا و پس از آن بخورید، زیرا دودمان پیامبر چنین میکردند. گلابی قلب را جلا دهد و دردهایش را به اجازه خدا آرام سازد، هنگامی که مرد به نماز میایستد ابلیس آید و از روی حسد به او نگاه میکند چون میبیند که رحمت خدا سر تا پای او را پوشانده است. بدترین کارها بدعتها و کارهای نو ظهور است (آنها که در کتاب و سنّت و اجماع معروف نباشند) و برترین آنها آن است که موجب رضای خداوند عزّ و جلّ باشد، کسی که به دنیا دل ببندد- آن را بر آخرت ترجیح دهد- سرانجام ناگواری دارد. اگر نمازگزار میدانست به سبب اقامه نماز چه مقدار از رحمت خداوند او را در برگرفته است هرگز راضی نمیشد که سر از سجده بردارد. از امروز و فردا کردن در کار آخرت پرهیز کنید، هر گاه برایتان ممکن شد بدان عجله کنید. آنچه روزی شماست به شما خواهد رسید هر چند ضعیف و ناتوان باشید، و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 113
آنچه به زیان شما مقدّر باشد با هیچ تدبیری قادر به دفع آن نخواهید بود «1» سفارش به خیر و نیکی کنید و از بدی باز دارید. هنگام پا نهادن بر رکاب این آیه خوانده شود: سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ یعنی: «پاک و منزّه است آن کسی که این را رام ما کرد، و گر نه ما را توان آن نبود، و ما به سوی پروردگارمان باز میگردیم- زخرف: 13 و 14». و نیز هر کدامتان به هنگام رفتن به سفر بگوید:
«اللّهمّ أنت الصّاحب فی السّفر و الحامل علی الظّهر و الخلیفة فی الأهل و المال و الولد»
، یعنی: «بار إلها تنها توئی رفیق سفر و پشتیبان، و در نبود و غیابم توئی نگهبان همسر و دارائی و فرزندم»، و چون خواستید بار نهید بگوئید:
«اللّهمّ أنزلنا منزلنا مبارکا و أنت خیر المنزلین»
یعنی: «پروردگارا ما را در جایی با برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آرندگانی». هر گاه برای کاری به بازار یا محلّ کسب رفتید بگوئید:
«أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم)، اللّهمّ إنّی أعوذ بک من صفقة خاسرة و یمین فاجرة و أعوذ بک من بوار الأیّم»
یعنی:
«گواهی میدهم که هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر اللَّه، یکتا و بیانباز است، و نیز گواهی دهم که محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بنده و فرستاده اوست، خداوند از انجام معامله زیانبخش، و گفتن قسم دروغ و از بیهمسری به تو پناه میبرم». فرد چشم براه وقت نماز پس از عصر به منزله زائر خداست، و بر خداوند گرامیداشت زائرش و نیز اعطای خواستههایش واجب آید. آنکه به حجّ و عمره رود نیز میهمان خداست، و بر خدا واجب است که میهمانش را گرامی داشته و آمرزش خود را بیدریغ به او ارزانی دارد. هر کس به کودک نابخردی نوشابه مستکنندهای بنوشاند خداوند او را در لجن زار دوزخ زندانی میکند تا بر کاری که کرده است عذر موجّهی بیاورد. صدقه دادن سپری بزرگ و پردهای است برای مؤمن از دوزخ، و همچنین از نابودی ثروت کافر جلوگیری مینماید، و سریعا تلافی صدقهاش به او داده میشود، و بیماری از جسم او دور میگردد، ولی در سرای آخرت او را بهره و نصیبی نیست. به سبب زبان اهل دوزخ در آتش واژگون شدند، و به سبب همین
______________________________
(1) استاد غفّاری- ایّده اللَّه- گفتهاند: یعنی باید بقدر امکانات موجود خود فعّالیّت داشته باشید تا آنچه مقدّر است از روزی به شما برسد، و امّا آنچه از بدی مقدّر شما باشد نمیتوانید به هیچ حیلهای آن را دفع کنید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 114
زبان اهل گور شایسته نور شدند. بنا بر این زبانهایتان را نگاهدارید و آنها را به ذکر خدا مشغول سازید. افراد صورتگر (پیکرتراش) در روز قیامت از آنها سؤال خواهد شد. هنگامی که از هر کدامتان مشکلی حلّ شد باید در عوض آن بگوید:
«أماط اللَّه عنک ما تکره»
، یعنی: «خداوند از تو هر چه ناپسند داری دور دارد».
هنگامی که هر کدامتان از گرمابه خارج شد و برادرش به او گفت: «حمّامت خوش باد!» بگوید: «خداوند خاطرت را خنک سازد». و هر گاه به او گفته شد:
«حیّاک اللَّه بالسّلام»
یعنی: «خداوند سلام بر تو فرستد»، در پاسخش بگوید:
«و أنت فحیّاک اللَّه بالسّلام و أحلّک دار المقام»
یعنی: «و تو را نیز خداوند سلام فرستد و در بهشت جاوید ساکن نماید».
خواستن از هر کس پس از ثناگوئی او است، بنا بر این ابتدا خدای را سپاس گوئید سپس نیازمندیهای خود را درخواست کنید، و پیش از خواهش او را ستایش کنید. ای دعاکننده هرگز درخواست ناشدنی و نامشروع مکن، هر گاه خواستید در باره تولّد نوزاد پسر به مردی تبریک گوئید پس بگوئید:
«بارک اللَّه لک فی هبته و بلّغ أشدّه و رزقت برّه»
یعنی: «خداوند این بخشش را به تو خجسته کند، و او را به برنائی رساند و نیکی وی را روزی تو گرداند». وقتی هر کدامتان از مکّه بازگشت دو چشمش را ببوس و نیز دهانش را که با آن حجر الأسود را- که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم آن را بوسیده- بوسیده است، و نیز محلّ سجده و پیشانیش را ببوس، و هنگام گفتن شادباش به او بگوئید:
«قبّل اللَّه نسکک و شکر سعیک و أخلف علیک نفقتک و لا جعله آخر عهدک ببیته الحرام»
یعنی: «خداوند اعمال عبادیت را بپذیرد، و تلاشت را قدردانی کند، و جبران مخارجت را بنماید، و این را آخرین حجّ تو قرار ندهد». از فرومایگان بر حذر باشید، زیرا فرد فرومایه هیچ ترسی از خدای عزّ و جلّ ندارد. براستی که خداوند [بر زمین] نظری فکند و ما را برگزید و برای ما شیعیانمان را برگزید تا ما را یاری کنند، و به شادی ما شاد باشند و بخاطر اندوه ما اندوهگین گردند، و جان و مالشان را در راه ما ببخشند، آنان از ما هستند و به سوی ما آیند. هر یک از شیعیان ما اگر مرتکب گناهی شود پیش از مرگ به بلائی دچار گردد که گناهان او را پاک کند و این بلایا در ثروت و یا در فرزند و یا در جسمش باشد تا آنکه دوست ما خداوند را در حالی دیدار کند که هیچ گناهی نداشته باشد و چنانچه مقداری از گناهانش مانده باشد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 115
بهنگام جان دادن بر او سخت گیرد تا او را از آلودگی گناهان پاک سازد. شیعه وفات یافته ما صدّیق و شهید از جهان رفته، زیرا رهبری ما را پذیرفته و در راه ما دوستی کرده و دشمنی نموده، و مقصودش از این کار فقط رضای خدای عزّ و جلّ بوده است، و در حالی که به خدا و رسولش ایمان داشته است. هر کس که سرّ ما را فاش سازد خداوند تیزی شمشیر را به او بچشاند. فرزندانتان را در روز هفتم تولّد ختنه کنید، و هیچ سرما و گرمائی شما را از آن باز ندارد، زیرا ختنه باعث پاکیزگی بدن است، و همچنین زمین از بول فرد ختنه نشده به خداوند مینالد.
مستی چهار گونه است: 1- مستی جوانی، 2- مستی دارائی، 3- مستی خواب، 4- مستی فرمانروائی. دوست دارم برای فرد مؤمن که هر پانزده روز یک بار نوره کشد. خوردن گوشت ماهی را کم کنید زیرا بدن را آب میکند و بلغم را بیفزاید و نفس کشیدن را سخت میکند. جرعه جرعه نوشیدن شیر درمان هر دردی بجز مرگ است. انار را با پیه آن بخورید که معده را دبّاغی کند، و دل را زنده میدارد و وسوسههای شیطان را میبرد. کاسنی بخورید که در هر بامداد قطرهای از قطرات باران بهشت بر آن است. آب باران را بنوشید که موجب پاکیزگی بدن بوده و از بیماریها جلوگیری میکند، خدا در قرآن فرموده: وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ یعنی: «و آبی از آسمان فرو فرستد تا شما را پاکیزه نموده و پلیدی شیطان را از شما بزداید- انفال: 11». سیاه دانه درمان هر دردی است مگر زهرناک باشد. گوشت گاو درد است و شیر و روغن آن درمان میباشد، برای زن باردار بهترین غذا و دوا خرماست، خداوند در قرآن میفرماید: وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا یعنی: «تنه درخت خرما را بجنبان تا خرمای تازه برایت بیفتد- مریم: 25». کام فرزندان خود را با خرما بردارید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم با حسن و حسین علیهما السّلام این چنین کرد.
هنگامی که هر کدامتان قصد همبستر شدن با زنش را کرد هرگز بر او پیشی مگیرد بلکه باید درنگ کند تا او هم مانند وی آماده شود. هر گاه یکی از شما زنی را دید و از او خوشش آمد به دیدار همسرش رود، زیرا نزد او همانی را بیابد که دیده، و راه شیطان را بر دلش هموار نسازد، و دیدهاش را از آن زن بیگانه باز گرداند. و در صورتی که او را همسری نبود دو رکعت نماز گزارد و خدای را بسیار ستایش کند. و هر گاه یکی از شما قصد آمیزش با همسرش را داشت در آن میان کمتر سخن گوید،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 116
زیرا حرف زدن در آن زمان سبب لالی کودک میشود و هیچ کدامتان به داخل فرج همسرش نظر نکند که مرض پیسی ببار آورد. و هنگام آمیختن با همسر این دعا خوانده شود:
«اللّهمّ إنّی استحللت فرجها بأمرک و قبّلتها بأمانک فإن قضیت منها ولدا فاجعله ذکرا سویّا و لا تجعل للشّیطان فیه شرکا و نصیبا»
یعنی: «بار إلها من به فرمان تو وی را بر خود حلال کردم و او را به رسم امانت از تو پذیرفتم، پس اگر فرزندی از او برای من مقدّر فرمودهای آن فرزند را پسری کامل گردان، و شیطان را در او شریک مگردان و بهرهمند مساز. حقنه یکی از چهار درمان است، که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در بارهاش چیزهائی فرموده و از آن جمله: بهترین داروئی که با آن درمان کردهاید حقنه است، و آن شکم را فربه کند و درد درون را دور سازد و تن را نیرو بخشد. داروی بینی را از بنفشه تهیّه کنید، زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود:
چنانچه مردم به خواصّ بنفشه پی میبردند آن را جرعه جرعه مینوشیدند. هر گاه یکی از شما قصد همبستر شدن با زن خود کرد از آمیزش در شب اوّل ماه (عربی) و شب نیمه آن خودداری کند، زیرا شیطان در این دو هنگام فرزند میجوید. از حجامت کردن در روز چهارشنبه و روز جمعه خودداری کنید، زیرا چهارشنبه همیشه نامبارک است و در آن روز جهنّم آفریده و ساخته شد. و در روز جمعه ساعتی است که هر کس در آن ساعت حجامت کند حتما خواهد مرد.
[بنام خداوند بخشاینده مهربان] این مجموعه دستورات و فرامین بنده خدا علی امیر مؤمنان به مالک بن حارث اشتر است آنگاه که او را والی مصر ساخت، و کلّیات آن عبارت است از: جمع آوری خراج، و جنگ (دفاعی) با دشمنان، بهبود وضع مردم، و آبادانی شهرهای آن.
او را به ترس از خدا، و به پایبند بودن به طاعتش و پیروی از دستورات الهی در قرآن فرمان میدهد: به واجبات و مستحبّاتی که انجام دادن آنها مایه خوشبختی و پشت پازدن به آنها مایه بدبختی است. و همچنین او را تشویق میکند که با دل و دست و زبان آئین خدا را یاری نماید. چون او پیروزی کسانی را که به یاریش شتابند تضمین فرموده، چرا که او نیرومند و با عزّت است. و نیز او را وامیدارد که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 117
نفس خود را هنگام رویاروئی با شهوات بکشد، زیرا که نفس سرکش؛ آدمی را به کارهای بد و هرزه وامیدارد مگر پروردگار ترحّمی کند، که خدایم آمرزنده و مهربان است. و اینکه به هنگام شک و شبهه به قرآن تکیه کند، زیرا که در آن بیان هر چیزی هست، و نیز برای اهل ایمان مایه هدایت و رحمت است. و دیگر اینکه رضای خدا را جستجو کند، و پیرامون خشم او نگردد، و بر نافرمانی او اصرار نورزد زیرا پناهی جز درگاه او نیست.
سپس ای مالک این را بدان که من تو را روانه کشوری نمودم که پیش از این دولتهائی در آن به عدل و داد و یا ظلم و ستم پرداختهاند، و همانا مردم به کارهای تو همان گونه نظر کنند که تو در باره امور والیان پیش از خودت مینگری، و همان را در بارهات گویند که تو در باره آنان میگوئی. و نیکان و افراد صالح را از آنچه که خداوند بر زبان بندگانش جاری میسازد میتوان شناخت. پس بنا بر این باید محبوبترین ذخیره در پیش تو عمل صالح به میانه روی در جمع مال و گذران امور مردمت باشد. پس جلوی خواستههای دلت را بگیر و خویشتن را از آنچه برایت روا نیست باز دار، زیرا که بخلورزیدن به نفس در واقع بهترین شیوه داوری است در آنچه نفس دوست دارد یا ناخوش میانگارد. و قلبت را به مهر ملّت بیامیز، و با لطف و محبّت به آنان احسان کن. و مبادا با آنان همچون حیوان شکاری که برای خوردنشان دنبال فرصت میگردند باشی! چرا که مردمان دو دستهاند: یا برادر دینی تو بشمار میروند و یا در آفرینش با تو همانند میباشند. خطائی که از آنان روی میدهد، و یا- دانسته و ندانسته- کار زشتی از آنان سر میزند، باید که آنان را ببخشی و از گناهشان درگذری؛ همان گونه که دوست داری خدا تو را ببخشد و از گناهانت بگذرد. چون هر چه باشد تو بالاتر از آنانی، و والی امر از تو بالاتر، و خدا از آنکه تو را به ولایت و فرمانداری گماشت بالاتر است. برای اینکه قرآن را به تو آموخته، و از سنّتهای پیامبرش بینایت ساخته است. بر تو باد به رعایت دستورات این عهدنامه که برایت نگاشتم. مبادا که با ستم و زورگوئی به جنگ خدا بروی، و با آئین پاک او مخالفتورزی. زیرا نه تاب خشم و کیفرش را داری و نه میتوانی از آمرزش و بخشودنش بینیاز شوی. و این مطلب را به خاطر بسپار که هیچ گاه از گذشت و بخششی که نمودهای پشیمان مباشی، و هیچ گاه از کیفری که نمودهای به خود مبالی. و نیز هرگز نسبت به پیشامدی که راه چاره دارد سرعت بخرج مده. و زنهار از اینکه بگوئی من دارای قدرتم و فرمان میدهم و باید
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 118
فرمان من اطاعت شود، زیرا که این عقیده موجب سیاهی دل و سستی دین و فتنه انگیزیست، بنا بر این از بدبختی و عواقب آن به خدا پناه بر. و هر گاه قدرتی که از آن برخورداری موجب خودپسندیت گشت و به سبب آن حسّ بزرگی و سرفرازی در تو جلوه کرد در این زمان بیدرنگ به عظمت و شکوه ملک خدا که بر تو حاکم است بنگر، و توانائی او را بر آنچه از آنها بیبهرهای بیاد آر، زیرا که این کار به بلند پروازیهای تو پایان میبخشد، و از تندرویهایت میکاهد، و عقل از دست رفته را به تو باز میآورد، و مبادا خود را با خدا در عظمت برابر بخوانی، و در توانائی خود را همانند او دانی، که او هر گردنکشی را خوار گرداند و هر خرامنده نازندهای را بیمقدار سازد.
نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود؛ و از جانب افراد خاصّ خاندانت، و از جانب رعایائی که به آنان علاقمندی انصاف بخرج ده، که در غیر این صورت ستم نمودهای، و هر کس که به بندگان خدا ستم کند، خداوند پیش از بندگانش دشمن او خواهد بود، و هر آن کس که خدا با او خصومت ورزد حجّت و دلیلش را باطل سازد، و چنین آدمی پیوسته مورد خشم خداست تا اینکه دست از ستمکاری بکشد و توبه نماید. هیچ چیزی مانند اصرار بر ستمکاری موجب دگرگونی نعمت خدا نیست، چرا که خداوند آه و ناله مظلومان را میشنود و در کمین ستمکاران است، و هر کس که این چنین باشد در سرای دنیا و آخرت در گرو نابودی است.
و باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که نه از حقّ بگذرد و نه فروماند، و عدالتش همگانیتر باشد و ملّت را دلپذیرتر، که ناخشنودی عمومی، خشنودی خاصّان را بیاثر گرداند، و خشم نزدیکان خشنودی همگان را زیانی نرساند، و هیچ یک از افراد ملّت چون خاصّان والی هنگام فراوانی نعمت برای او گرانبارتر، و در موقع سختی و گرفتاری کمک و همکاریشان کمتر، و از انصاف گریزانتر، و در خواهش اصرارشان بیشتر، و در هنگام بخشش سپاسگزاریشان کمتر، و در موقع دریغ و منع عذر ناپذیرتر، و در برابر حوادث روزگار کم صبر و ناپایدارتر، نیست. ولی پایه دین و جمعیت مسلمانان و ذخیره دفاع از دشمنان تنها توده ملّت هستند، بنا بر این باید هواخواه آنان باشی و توجّه خود را به کارهائی که بهرهاش همگانیتر و سرانجامش بهتر باشد مصروف داری، و لا قوّة إلّا باللَّه.
و باید دورترین مردم از تو و مبغوضترین آنان در نزد تو افرادی باشند که به
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 119
رعیّت عیبجوتر، البتّه در مردم کم و بیش زشتیهائی هست که والی از دیگران به پوشاندن آنها سزاوارتر است. پس مبادا بکوشی که پرده اسرار مسلمانان را بدری و آبروی آنان را ببری، و تا حدّ امکان زشتیها را پرده پوشی کن تا خداوند هم زشتیهای تو را که میخواهی از چشم رعیّت پنهان بماند پرده پوشد. گره هر کینه را نسبت به مردم بگشای و موجبات دشمنی با این و آن را از خود دور ساز، عذرپذیر باش، حدود را حتی الامکان با شبههها ردّ کن، و آنچه را به نظرت واضح نیست ندیده بگیر، و حرف سخن چین را زود باور مکن، و پند او را مپذیر، چرا که او هر چند خویشتن را ناصح و دلسوز نشان بدهد باز در لابلای سخنش فتنه و فریب مینهد.
در هیچ کاری با بخیل مشورت مکن که تو را از احسان باز دارد، و از فقر و تهیدستی بترساند. و همچنین با ترسو، زیرا تو را ناتوان سازد، و نه با حریص و آزمند که تو را به جمع مال از راه ستم تشویق نماید. که بخل و ترس و آز سرشتهای پراکندهای است که بدگمانی به خداوند تمام آنها را گرد آورده که به تمامی در سرشت اشرار فراهم آمده است. به یقین بدان که بدترین وزیران تو، کسی است که در گذشته وزیر بدکاران بوده و در گناههای آنان همدست بوده و به کارهای آنان بر بندگان خدا سرپرستی داشته است. پس مبادا چنین کسان محرم راز تو شوند، و تو در مسئولیت خویش شریکشان سازی همان گونه که شریک حکومت غیر تو شدند و آنان را به تباهی و پرتگاه زشتی کشاندند. مبادا فریفته ظاهرسازی آنان شوی که ایشان یاران گنهکاران و برادران ستمکارانند، و نیز مرکز هر طمع و دغلکاری، و تو میتوانی بجای آنان وزیران بهتری بدست آوری که همان ادب را داشته و کاربر باشند، از آن افرادی که تمام کارها را سنجیده و خوب و بد آنها را فهمیدهاند. بنا بر این زحمت تو با بودن چنین وزیری سبکتر، و یاری و کمک او به تو بهتر، و مهر و محبّتش بیشتر، و دوستیش با دیگری کمتر است. هیچ ستمکاری را یاری نکرده و همدست گنهکاری نبوده، و نیز هیچ گونه سابقه و پیشینهای در اجحاف به مسلمانان و تجاوز به هم پیمانان نداشتهاند. این گونه افراد را مخصوص انجمنهای محرمانهات ساز و از همکاران خود بشمار آر، پس باید گزیدهترین آنان در نزدت گویاترینشان به سخن حقّ و محتاطترینشان به رعایت انصاف در حقّ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 120
آنچه سودش به تو برسد بینا گردانند. و به پارسایان و راستگویان و خردمندان و مردم خانوادهدار بپیوند، و ایشان را چنان تربیت کن که زبان به تعریف بیحدّ تو نگشایند، و برای کاری که نکردهای بیهوده نستایند. زیرا ستایش بسیار خودپسندی آورد و والی را به وادی غرور کشد، و پذیرش آن موجب دشمنی خداوند است.
مبادا افراد نیکوکار و بدکار در نظرت به یک پایه باشند، که این شیوه باعث کم رغبتی نیکوکار در نیکی و دلیری و تشویق بدکاران در زشتکاری است، و با هر کدامشان همان گونه که در خور او است رفتار کن، و این نشانگر نوعی ادب از جانب توست که خداوند تو و یارانت را به آن سود بخشد.
سپس بدان که هیچ چیز بهتر از نیکی کردن به ملّت و پائین آوردن هزینه زندگی، و کمی اجبارشان به کاری که مسئول آن نیستند، موجب خوشبینی و اطمینانشان به تو نشود، پس بکوش تا در این موضوع روشی را پیش گیری که تو را به رعیّت خوشبین سازد، که این خوشبینی بار رنج فراوانی را از دوشت برمیدارد و کسی که بیشتر از دیگران به خوشبینی و نیّت پاک تو سزاوارتر است، همان است که نزد او خوب امتحان دادهای، و آن کس که مورد بدبینی و عدم اعتماد تو است آنست که به او بد امتحان دادهای، پس این جایگاه را به سود و بر زیان خود بفهم تا از روی بینش بر خوشرفتاری تو بیافزاید، و نزد همگان از میدان امتحان پیروز بیرون آئی، همراه آنچه که خداوند در معاد برایت تدارک دیده است.
زنهار سنّتهای درستی را که بزرگان این امّت پیش گرفته بودند، و در پرتو آنها رشتههای الفت را به هم پیوند داده و کار رعیّت را اصلاح مینمودند نقض مکن، و سنّتها و روشهای تازهای که به سنّتهای گذشته زیان برساند میاور، که اجر و پاداش برای کسی خواهد بود که آن سنّتها را برقرار کرده، و گناه نقض آن به گردن تو افتد.
برای استوار نمودن کار مملکت و سر و سامان دادن به زندگی رعیّت از جانب خود با دانشمندان به بررسی و گفتگو بپرداز، و با خردمندان بساط دوستی و همنشینی بینداز، که این کار حقّ را پایدار و باطل را دفع کند، و برای دلیل و مثال کافی است، زیرا سنّتهای درست همان راه اطاعت خدا است.
پس بدان مردم از گروههای مختلفی تشکیل یافتهاند که کار هر کدام جز به وسیله دیگری اصلاح و تکمیل نمیشود، و هیچ کدام از دیگری بینیاز نیستند،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 121
دستهای از آن سپاهیان خدا، و گروهی از ایشان نویسندگان یا منشی بخشهای عمومی و یا خصوصی، و برخی قضات دادگستری، و گروهی عاملانند که کار خود به انصاف و مدارا پیش برند، و تنی چند پیشکاران دارائی و تحصیلداران خراج از مسلمانان و دریافت جزیه از ذمّیان، و دستهای هم بازرگانان و صنعتگران هستند، و طبقه پائین هم مستمندان و بیچارگانند، و خدا نصیب هر دسته را معیّن داشته و میزان واجب آن را در کتاب خود یا سنّت پیامبرش صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نگاشته است، پیمانی است که ما آن را پذیرفته، و اجرایش را به عهده گرفتهایم.
پس لشکریان- به خواست و فرمان خدا- پناهگاه و حافظان ملّت، و زیب و زیور فرماندار، و مایه عزّت و آبروی دین، و وسیله امنیّت و آرامش میباشند، و رعیّت جز به وجود آنان پایدار نمیماند، سپس باید دانست که بنیه سپاهیان بستگی به خراجی دارد که خداوند برایش تعیین کرده، تا به وسیله آن بتوانند با دشمن خود بجنگند و بدان دلگرم باشند، و نیازمندیهایشان را برطرف سازند، سپس این دو گروه (رعیّت و سپاه) جز با گروه سوم قوام و پایداری نمیپایند، و آنان عبارتند از: قاضیان، و عاملان، و نویسندگان دیوان، که در کارها حکم بدهند، و عدالت را پدیدار کنند، و منافع را جمع آوری نمایند، و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتمادند. و اوضاع هیچ یک از ایشان سامان نپذیرد مگر به وجود بازرگانان و پیلهوران و صنعتگران که برای بدست آوردن سود و بهره بازارها را برپا میکنند، و آنان را از تهیّه نیازمندیها بدست خود بینیاز میسازند.
سپس قشر پائین؛ نیازمندان و از کار افتادگان هستند، که درخور عنایت و حمایت میباشند، و در بودجه الهی تک تک آنان به قدر حاجت و نیازشان حقّ دارند، و هر کدام از آنان را بر والی حقّی به اندازه کاری است که در اجتماع میکند، و والی و فرماندار هنگامی از عهده مسئولیتی که خدا بر دوش او نهاده برمیآید که با یاری جستن از خدا در تدبیرها و کارهایش اهتمام ورزد و کوشش کند و خویش را بر آن دارد که همیشه جانب حقّ را بپذیرد، و در هر آنچه دشوار باشد و یا آسان صبر پیشه سازد، بنا بر این فرمانده سپاهت را کسی قرار ده که در نزد تو نسبت به خدا و پیامبر او و امام تو خیرخواهتر از همه و وفادارتر و جانبازتر و درست کردارتر، و پاکدامنتر و بردبارتر باشد، فرماندهای که دیر به خشم آید، و زود عذر پذیرد، و بر ناتوانان رحمت آرد، و بر قوی دستان سخت گیرد، و از کسانی باشد که بروز مشکلات آنان را از جای بدر نبرد، و ضعف و سستی او را از پای
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 122
درنیاورد. سپس روابط خود را با افراد با شخصیت و اصیل و خاندانهای صالح و خوش سابقه برقرار ساز، و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار، چرا که آنان کانون کرم و مراکز نیکی میباشند، که مردم را به خدا خوشبین نمایند و به قضا و قدر معتقد سازند. سپس همچون پدری که به امور فرزندش رسیدگی میکند تو هم به کارهایشان رسیدگی کن. مبادا آنچه که ایشان را بدان تقویت مینمائی در دیدهات بزرگ آید. و هرگز لطف و محبّتی را- گر چه اندک باشد- در باره آنان ناچیز و بیارزش مشمار، زیرا همین لطف و محبّتهای کم، آنان را وادار به خیرخواهی و حسن ظنّ نسبت به تو میسازد. زنهار مبادا به صرف اینکه به کارهای بزرگشان رسیدگی میکنی از رسیدگی به جزئیّات امور آنان غافل شوی! که هر کدام جایگاه ویژه خود را دارد، محبّتهای جزئی جای خود را و کارهای بزرگ نیز موقعیّت مخصوص به خودش را دارد که خود را از آن بینیاز نمیدانند.
و باید گزیدهترین فرماندهان لشکر تو کسی باشد که در کمک به سپاهیان بیش از همه مواسات کند، و از در بذل و بخشش بر آنان مضایقه ننماید، و در هزینه بازماندگانشان نیز گشایش دهد تا در جهاد دشمن یک دل و آسوده خاطر گردند. و پیوسته ایشان را از عواطف قلبی و مراقبتهای خود نسبت به آنان باخبر ساز تا بدانند که در نزد تو عزیزند و ارجمند، و مطمئن شوند که تو به فکر گشایش زندگی آنان هستی، و آن را با خوشرفتاری و توجّه و مهربانی ثابت و محقّق ساز، زیرا که مهرورزیدنت به آنان دلهاشان را بر تو مهربان نماید. و به راستی برترین چیزی که موجب روشنائی چشم زمامداران میشود گسترش عدالت در همه شهرها و موجب محبوبیّت نزد رعیّت است، زیرا محبّت آنان جز با پاکی دلهایشان آشکار نمیگردد، و وفاداری آنان تنها از راه محافظت اولیاء امور و نگهداری فرمانداران، و سنگین نشمردن دوام حکومت آنان، و عدم آرزوی پایان یافتن حکومتشان صورت میپذیرد. زنهار مبادا در اداره نمودن قشونت به همان بهره غنیمت که بین آنان تقسیم نمودهای اکتفا نمائی! لیکن علاوه بر بهره هر غنیمت، از بیت المال نیز به ایشان بده تا یاری ایشان را جلب کنی و این کار موجب بازگشت آنان به یاری خدا و دینش باشد. و در میان لشکر افراد شجاع و دلیر را از دیگران امتیاز ده، و این کار را به وسیله بخشش نمودن و تعریف و تمجید آنان، و احوالپرسی از تک تک ایشان، و یادآوری دلاوریهائی که در هر میدان از خود نشان دادهاند انجام ده تا هم فکر و هم
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 123
آرمان تو گردند، زیرا فزونی یادآوری کارهای خوبشان- به خواست خدا- شجاعان را به حرکت بیشتر تشویق میکند، و آنان را که در کار سستی میورزند به کار وادار میسازد. سپس باید بر آنان جاسوسانی معروف به امانت و حقّگوئی بگماری تا حسن خدمت هر کدام از آنان را ثبت نمایند، و آنان به اطّلاع تو بر حسن خدمتشان مطمئن گردند. سپس باید زحمت هر کدام از آنان را به دقّت بدانی، و هرگز زحمت و تلاش کسی از آنان را به دیگری نسبت ندهی، و در پاداش او به اندازه زحمتی که کشیده کوتاهی مکنی، به هر کدام از آنان فراخور خدمتش پاداش دهی، و در حدود فعّالیّتش تقدیر کنی. مبادا شرافت و بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و نه کوچکی و بیمایگی کسی موجب گردد که خدمات بزرگش را کوچک پنداری. و مبادا لغزش و خطای اتّفاقی از فرد خوش سابقهای شخصیت او را در نظرت تباه سازد. پس [بدان که همه] ارجمندی از آن خداست، آن را به هر کس که بخواهد میدهد. و سرانجام [نیک] پرهیزگاران راست.
و چنانچه یکی از افراد لشکرت و از آنان که ضرباتی بر دشمن وارد ساختهاند به شهادت رسید در این صورت تو باید به مانند یک وصیّ مهربان و مورد وثوق در خانوادهاش جانشین او گردی تا آنجا که هیچ گونه فقدان سرپرست خانه در بین آنان مشاهده نشود، زیرا که این کار دلهای پیروانت را بر تو مهربان میسازد، و حسّ فرمانبرداری تو را در ایشان زنده میکند، و برای جانفشانی در زیر لوای حکومت تو- هر چند سخت و مشکل باشد- آماده میشوند.
و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را در رفتار با مشرکین قوانین و مقرّراتی بود، و برای ما نیز پس از او سنتهائی است که در باره ستمکاران و آنان که رو به قبله ما دارند و نام مسلمانی بر خود نهند اجرا شد، چرا که خداوند مردمی را که دوستدار راهنمائیشان بوده فرموده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا، یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدای را فرمان برید و پیامبر را نیز فرمان برید، و صاحبان امر را که از شمایند، پس اگر در باره چیزی ستیزه و کشمکش کردید آن را به خدا (کتاب خدا) و پیامبر بازگردانید، چنانچه به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، که این بهتر است و سرانجام آن نیکوتر- نساء: 59»، و در آیه دیگر فرموده: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 124
لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا، یعنی: «و حال آنکه اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر خویش باز میگرداندند هر آینه کسانی از آنان که [حقیقت] آن را بیرون میکشند آن را میدانستند (و به آنان میفهماندند) و اگر فزون بخشی و مهربانی خدا بر شما نبود از شیطان پیروی میکردید مگر اندکی- نساء: 83». بنا بر این واگذاری به خدا همانا بکاربردن دستورهای صریح اوست، و واگذاری به رسول یعنی پیروی کردن از سنّت او که همه آن را تایید میکنند، نه آنچه مورد اختلاف است و یا مورد خاصّی دارد. و مائیم خاندان رسول خدا که دستورات صریح قرآن را بیرون میکشیم، و متشابه آن را جدا میسازیم و حکم ناسخ را از منسوخ- که خداوند بار گران تکلیفش را از آن برداشته است- میشناسیم.
پس در کار دشمنت به همان شیوهای که از ما در باره دشمنان سراغ داری رفتار کن، و لحظه به لحظه گزارش هر پیشامدی را به ما بنویس، تا از طرف ما دستورات کلّی دریافت داری، و خداوند یار و مددکار است. سپس در کار داوری در بین مردم با نیّتی پاک نظاره کن، زیرا دادرسی در گرفتن حقّ ستمدیده از ستمگر، و ستاندن حقّ ناتوان از قوی، و برپائی حدود الهی بر اساس مقرّرات و برنامه مربوطه، همه و همه از سلسله اموری است که موجب اصلاح بندگان خدا و دیار و شهرهای او میگردد. پس برای داوری و قضاء در بین مردم بهترین افراد و ارزشمندترینشان را از نظر دانش و بردباری و پارسائی و بخشندگی انتخاب کن. کسی باشد که مشکلات او را در تنگنا قرار ندهد، و برخورد مخالفان با یک دیگر او را از کوره به در نبرد، و دیگر از خصوصیّاتش این باشد که: در خطایش پافشاری نکرده و اصرار نورزد، و برگشت به حقّ- به هنگام روشنشدنش- بر او گران نیاید و سخت نباشد، هیچ گاه دلش به طمعی نگراید، و در فهم مطالب به دانستن سطحی اکتفا نکند، و در موارد شبهه بیش از دیگران تأمّل کند، و به دلیل و برهان بیشتر از همه تمسّک جوید، و از مراجعه دادخواهان کمتر از دیگران ناراحتی کشد، و در کشف حکم حقیقی پایداریش بیش از دیگران باشد به هنگام آشکار شدن حقّ از همه استوارتر و قاطعتر باشد. از کسانی که مدح و ثنای فراوان فریبش ندهد، و ستایش بیحدّ دلش را نبرد، و توجّهی به تبلیغ نکند، پس برای منصب و کرسی قضا و داوری این گونه افراد را برگزین، ولی البتّه چنین افرادی کم و کمیابند. آنگاه شایسته است که قاضی این چنین را پیوسته بیازمائی و داوریش را بررسی کنی، و در بذل و بخشش
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 125
تا آنجا که رفع نیازش کند و از آن کمک گیرد بر او در را بگشا، که دیگر حاجت و نیازی به مردم پیدا نکند. آن گونه مقام و منزلتی در دستگاه خود برای او قائل شو تا هیچ کدام از یاران نزدیکت به نفوذ در او طمع نورزند و از توطئه ایشان در نزدت مصون بماند. در مصاحبت با او کمال احترام را بجای آر، و در انجمنت او را نزدیک خود جای ده، و داوریش را اجرا کن، و حکمش را نافذ دار، و پشتوانهاش را محکم کن، و همکارانش را از بهترین افرادی که در فقه و پرهیزگاری و خیرخواهی برای خدا و بندگانش، و مورد رضای خاطرت میباشند قرار دهد، تا در موارد شبهه با آنان گفتگو کند و از آنان آنچه از او پنهان بوده استفاده نماید تا به حلّ آن پی ببرد، تا- به خواست خدا- گواه و شاهدانی بر داوری او در میان مردم باشند.
سپس توجّه خود را به آنان که گزارشات قضائیّه را از اطرافت گرد میآورند معطوف دار تا از قاضیانی باشند که در حکم خدا و سنّت رسولش صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم اختلاف نکرده و به معارضه نپردازند، زیرا اختلاف در حکم موجب از بین رفتن عدل و داد و غفلت از آئین دین، و سبب تفرقه میباشد. و خداوند مجموع آنچه که باید بیاورند و خرج نمایند (امور مالی) را روشن ساخته، و دستور داده در آنچه که نمیدانند به کسی که خدا علم قرآنش را بدو سپرده و حفظ حکمش را از او خواسته مراجعه کنند. زیرا اختلاف قاضیان تنها در بروز حقّ کشی در بین آنان و اکتفا به نظر خود نه آن کس که خداوند پیروی و دوستی او را واجب نموده است، که در این صورت دیگر دین و اهل آن روی خوشی را ندیده و کارشان اصلاح نگردد. ولی بر حکمران است که بر اساس دستور الهی و قانونی که دارد حکم کند. پس چنانچه از حلّ آن عاجز شد رأی و حکم آن را به اهل آن واگذار کند، و اگر اهلش را نیافت از دیگر از فقهای مسلمین نظرخواهی نماید، و بهیچ وجه آن را ترک نگوید.
و در خور دو قاضی اهل اسلام نیست که بر اختلاف یک حکم پافشاری کنند و بهتر است آن را به والی امر ارجاع دهند تا او بر اساس دانشی که خدایش به او آموخته حکم کند، و در این صورت بر رأی و حکم او توافق کنند؛ چه اینکه رأی او موافق نظر آن دو باشد و چه نباشد. باری، پیرامون گزینش قاضی دادگر درست اندیشه کن، زیرا این دین روزگاری چند در دست نابکاران گرفتار بوده، و از روی هوا و هوس با آن رفتار میکردند، و آن را وسیلهای برای نیل به خوشیهای دنیا ساخته بودند. به تمام قاضیهای شهرهای خود بنویس تا هر حکم اختلافی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 126
حقوقی را به سویت ارجاع دهند، سپس این احکام را به دقّت بررسی کن و آنهائی که موافق کتاب خدا و سنّت پیامبرش و مطابق دستور امام توست همان حکم را امضا و آنان را بر آن وادار. و آنچه که امر آن بر تو مشتبه شد فقیهان و دانشمندان را در نزد خود حاضر ساز و در مورد آن با ایشان مشورت کن، سپس هر چه که مورد تایید فقهای اهل اسلام قرار گرفت همان را اجرا کن، زیرا هر آنچه که افراد رعیّت در آن اختلاف نمایند باید به امام ارجاع گردد، و بر اوست یاری خواستن از خدا، و تلاش و کوشش در برپائی حدود، و وادار نمودن اهل رعیّت بر دستورش، و لا قوّة إلّا باللَّه.
دیگر آنکه به پندار و کردار کارگردانان حکومتت بنگر، و آنان را پس از آزمایش و امتحان به کار بگمار، و مبادا تنها به دلخواه خودت و بدون مشورت سرنوشت مسلمانان را به دست آنان بسپاری، زیرا استبداد رأی و تسلیم هوای نفس شدن در این امر ستم و خیانت ببار آورد، و مردم را گرفتار و مضطرّ سازد، و کارها با تباهی اصلاح نپذیرد. کارگردانان خود را از میان پرهیزگاران و دانشمندان و اهل سیاست انتخاب کن، و افراد کار آزموده و با تجربه و پاکدامن را از بین خانوادههای درستکار و پیشقدم در اسلام برگزین، زیرا رفتارشان شایستهتر و خاندانشان پاکتر، و نیز کمطمعتر و در بینش عواقب امور از دیگران بیناترند، پس باید در حوزه حکومتی تو ایشان یاورانت باشند. سپس در مسئولیت کاری ایشان توسعه بده و حقوق آنان را زیاد کن، چه با این شیوه خاطرشان آسوده میگردد، و دیگر از دستیازیدن به اموال زیر دستشان بینیاز میشوند، و در صورتی که از دستورت سرپیچی نمودند یا در سپردهات خیانت ورزیدند عذر و بهانهای نداشته باشند. سپس اعمال و رفتارشان را بررسی کن، و بازرسهایی راستگو و باوفا بر آنان بگمار، زیرا مراقبتهای محرمانه از کارشان موجب ترغیب و تشویق آنان به امانتداری و مدارا نمودن به زیر دستان میگردد. همیشه از یاران و همکاران بر حذر باش، تا اگر روزی یکی از آنان دستش را به خیانتی آلوده ساخت و گزارشات بازرسان تو بر آن یکپارچه شد به گواهی ایشان بسنده نمائی و او را زیر تازیانه کیفر بگیری، و تنها در حدّ خلافش کیفر کن، و کوچک و خوارش بساز، و داغ خیانت بر پیشانیش بنه، و طوق ننگین تهمت را به گردنش بینداز راههای بهبود وضع خراج دهندگان را بررسی کن، زیرا در بهبودی وضع
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 127
خراج و خراج دهندگان بهبودی دیگران نهفته است.
و هرگز دیگران جز با صلاح و بهبودی خراج دهندگان به صلاح و آسایش دست نخواهند یافت. زیرا مردم همگی عیال و نان خور خراج و خراجگزاران میباشند. و باید نظر و اهتمام تو به آبادانی آن سرزمین بیش از گرفتن خراج آن باشد، زیرا خراج جز با آبادانی بدست نیاید و شرط رسیدن به بهرهبرداری آبادانی است، امّا کسی که گامی در راه آبادانی برنداشته بطور یقین بداند که کشور را به تباهی میکشاند و بندگان خدا را به هلاکت میرساند، و خودش هم جز مدّتی کوتاه بر سر کار نمیماند. خراج دهندگان را از هر نقطه از سرزمینت گرد آور و به آنان دستور ده تا گزارش وضعیت شهرشان را داده و تو را از مصالح امور و راحتی و راهگشائی خراجشان مطّلع بسازند، سپس از افراد متخصّص دیگر نیز بپرس، و اگر روزی به عللی از قبیل نرسیدن آب به رودخانهها و جویها (خشک شدن چشمهها) و یا دگرگونی زمین در اثر آب گرفتن و فساد بذرها، و یا تشنگی بسیار برای زراعت، و آسیب دیدن آن به وسیله آفات گوناگون، از سنگینی خراج به تو شکایت آوردند، در این صورت خراج را به مقداری که امید آن داری که خداوند کارشان را اصلاح فرماید کم کن، و چنانچه برای اصلاح اموری که با اموال خود قادر به انجام آن نیستند درخواست کمک یا وامی کردند به درخواستشان جامه عمل بپوشان، زیرا این کمک تو به آنان سرانجامش خیر است. و مبادا این تخفیف بر تو گران آید، زیرا که آن ذخیرهای است که آنان بالاخره آن را در آبادانی کشورت و آراستن حکومتت بکار میبندند، همراه با دستیابی به دوستی و محبّت و خوشبینی و خیرخواهی آنان میباشد و به آنچه که خداوند بدان جلبشان را آسان نموده است.
زیرا خراج به زور و زحمت ستانده نشود، هر چند که این خود قراردادی است که در صورت بروز هر حادثهای میتوان روی آن حساب کرد، و تو میتوانی با تقویت آنان از ما زاد نیرویشان استفاده کنی، چرا که راحتی و اعتماد آنان را ذخیره کردهای، به جهت اینکه ایشان را به عدالت و مهربانی خود عادت دادهای، و آنان عذر تو را در پیشامدی که رخ داده و به آنان تکیه کردی دریافته و با خوشدلی پذیرا خواهند شد. آری، تا وقتی که اصلاحات و آبادانی ادامه دارد رعیّت هم در برابر هر چیزی که به ایشان تحمیل کنی با خوشی تاب میآورند، ولی آنچه که مسلّم و قطعی است ویرانی و تباهی زمین به جهت تنگدستی صاحبان آن است، و بیچارگی و فقر آنان همانا زائیده اسراف زمامداران، و بدگمانیشان به بقای حکومت آنان، و عدم
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 128
درس گرفتن از زمامداران گذشته میباشد، و تو در آنچه بدان گماشتهشدهای به مانند کسی عمل کن که میل دارد حمد و ثنای مردمان و ثواب و پاداش خداوند در رضایش و خشنودی امام را ذخیره کند، و لا قوّة إلّا باللَّه.
سپس در وضع منشیان و دفتردارانت نظر کن، و به بررسی نیازمندیهای هر کدام از آنان بپرداز، و بر ایشان پایه و رتبهای قرار ده، و کارهایت را به بهترینشان بسپار، نامههای حاوی تدابیر و اسرار خود را به کسی که از صلاحیت اخلاقیش آگاهی بسپار، و از جمله افرادی که برای گفتگو در کارهای حسّاس و مهمّ شایستگی لازم را داشته و صاحبنظر و خیرخواه و باهوش باشد. و از همگان رازدارتر بوده و از افرادی که موقعیّت و منصب سرکشش نسازد، و گستاخی و دلیری به وادی هلاکش نکشاند که در خلوت به تو دلیری کند و در حضور مردم دنبال آن را بگیرد. و در خواندن گزارشهائی که از اطراف برایت میرسد و در ارسال پاسخ صحیح آنها غفلت و کوتاهی نکند، و آن خواه در چیزی باشد که از تو دریافت میدارد و یا از سوی تو میبخشد. باید پیمانهائی که برای تو تنظیم میکند سست و آسیب پذیر نباشد، و اگر پیمانی به زیان تو بسته شده باشد در گسستن آن در نماند. ارزش خویشتن را خوب بشناسد و از آن بیاطّلاع نباشد، چه؛ آن کس که از منزلت خود بیخبر است از ارزش و مقام دیگری آگاهیش بمراتب کمتر است.
و غیر از این جهت نامهها و دفاتر خراج و دفاتر نظامی و لشکریت گروهی را بگمار که در انتخاب ایشان تمام تلاشت را مصروف داشتهای، چرا که آنان مسئولین حکومت و ولایت تو هستند که سود ایشان برای تو بیشتر و برای عموم همگانیتر است. سپس در انتخاب این منشیان هرگز به فراست و اطمینان و خوشگمانی خود تکیه مکن، زیرا آنان میدانند که چگونه با ظاهرسازی و خوش خدمتی نظر زمامداران را جلب نمایند، هر چند در پشت این ظاهر آراسته هیچ گونه نشانی از خیرخواهی و اخلاص و درستی نباشد. ولی میتوانی آنان را توسّط مسئولیتهائی که برای والیان نیکوکار پیش از تو عهدهدار بودهاند بیازمائی، در این صورت به خوش سابقهتر و معروفترین آنان به نجابت و امانت اعتماد کن، چه؛ این دلیل آنست که تو برای خدا و کسی که ولایت را به دستت سپرده است خیرخواه میباشی، سپس ایشان را به خوش خدمتی و نرمی در سخن فرمان ده، و برای هر یک از کارهایت باید رئیسی انتخاب کنی که او را نه بزرگی و عظمت کارها درماندهاش سازد و نه کثرت آنها پریشان و خستهاش کند، سپس به بررسی حالات پنهانشان بپرداز و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 129
نامههای رسیده را وارسی کن و حاجتمندان را زیر نظر دار، و ببین که ولایت و پذیرش آنان نسبت به والی و امامشان چگونه است، زیرا بسیاری از دفترداران و منشیان- جز آنان که خدا نگاهشان دارد- تنگدل (ملولی) و عزّت طلب و خودبین میباشند. و مردم چارهای جز درخواست نیازشان ندارند، و باید بدانی هر عیبی که در منشیان (دفترداران) تو باشد و تو از آن چشم پوشی کنی شخصا مسئول آن خواهی بود، و در مقابل، هر گونه فضیلتی که در آنان باشد نیز به حساب تو خواهد بود، افزون بر ثواب نیکوئی که در پیشگاه خدا داری.
سپس (ای مالک) توجّه خود را به بازرگانان و صنعتگران معطوف دار! درخواستهای آنان را بپذیر، و سفارش ایشان را بنما، برخی از ایشان مقیم شهرهایند، و گروهی از آنان دوره گردند؛ سرمایه خود را به صورت کالا میگردانند و جای ثابتی ندارند، و دستهای هم که صنعتگرند و به دست خود کار میکنند، چرا که بازرگانان مایههائی برای منفعت بوده و نیازمندیهای مردم را در شهرها، در بیابان و دریا و دشت و کوهسار و آنجاهائی که مردم کمتر دسترسی دارند و جرأت رفتن بدان جا را نیز ندارند، از سرزمینهای دشمن تو- که دارای صنایعی شدند و خداوند سود و منفعت را بر دست آنان جاری ساخته است- گردآوری میکنند. بنا بر این پاس حرمتشان را بدار، و امنیت راههایشان را برقرار ساز، و حقوقشان را حفظ کن، این نکته را مدّ نظر دار که ایشان مردمی آرام و صلح جویند که هیچ ترس و هراسی از یاغی شدن و آشوبشان نیست. و بهترین امور در نزد ایشان آنچه موجب برقراری امنیت و حفظ حاکم است- پس شایسته است که به امور آنان- در شهری که هستی و نیز شهرهای اطرافت- رسیدگی نمائی، و بدان با همه این گفتار تعداد بسیاری از ایشان در معامله بیش از حدّ سختگیرند و بخل میورزند، و پیوسته در پی احتکار و تحکّم اجناسند (هر قیمتی که خود خواهند روی اجناس گذارند) و اینها موجب زیان توده مردم و عیب و ننگ بر والیان است.
بنا بر این از احتکار جلوگیری کن! چرا که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از آن منع نمود. داد و ستد میباید بسیار آسان و راحت صورت پذیرد و بر موازین عدل استوار باشد، و نرخها به هیچ یک از طرفین- فروشنده و خریدار- ضرر نرساند. پس هر گاه بازرگانی پس از ممنوعیت احتکار از طرف تو به چنین کاری دست یازید، او را- به اندازه خودش و غیر ظالمانه- کیفر ده و مجازات کن، زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم چنین شیوهای را معمول میداشت.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 130
پس خدا را خدا را، در باره طبقه پائین، بیچارگان، و درماندگان، و مستمندان، و نیازمندان که در شدّت فقرند و زمینگیران در نظر دار، زیرا این طبقه به دو گروه تقسیم میشوند: یا نیازمند خرسندند (قانع)، و یا بینوای سائل (معتر)، پس آنچه را که خداوند از حقّ خود برای آن طبقه نزد تو سپرده است در اختیارشان گذار، و از درآمدها (مستغلّات دولتی) در هر شهر برای آنان حقوقی مقرّر دار، و این را بدان که برای آنان که دورند همان حقّ است که برای نزدیکان است و رعایت همه به عهده تو است.
مبادا توجّه به کاری تو را از رسیدگی به حال ایشان به خود مشغول دارد، زیرا در پرداختن به کارهای مهمّ و بزرگ عذر و بهانهای در اهمال کارهای کوچک نیست. بنا بر این از رسیدگی به کارشان دریغ مورز و چهرهات را بر رویشان درهم مکش، و برای رضای خدا فروتنی کن تا خداوند جایگاهت را رفیع کند، و در مقابل ضعیفان افتاده و فروتن باش، و چنان بنما که در این کار به ایشان نیازمندی، و خود شخصا به بررسی حال آن افراد که مشکلاتشان به تو گزارش نمیشود بپرداز، از کسانی که چشمها حاضر به دیدنشان نیست، و مردم آنان را کوچک میشمارند. برای بررسی حال آنان شخص مطمئنّی که از جماعت خداترسان و فروتنان باشد برگزین، تا مشکلات ایشان را به تو گزارش دهد، پس رفتارت با آنان به گونهای باشد که به هنگام روبرو شدن با خدا (روز قیامت) عذر و بهانهای را پیش فرستاده باشی (معذور باشی). زیرا که این گروه از دیگران به عدل و داد نیازمندترند، و در ادای حقّ همگان نزد خدا جای عذر و بهانهای باقی گذار. و حال یتیمان و زمین گیران و سالخوردگان را بررسی کن، آنان که هیچ راه چارهای ندارند و نمیخواهند دست نیاز به سوی مردم برند، و برای آنان جیره و خواروباری معیّن دار چرا که ایشان بندگان خدایند، پس به وسیله نجات این جمعیت از مشکلات و برگرداندن آنان به جایگاه اصلیشان از نظر حقوق و مزایا خود را به خداوند نزدیک ساز، زیرا محقّقا، اعمال و کردار آدمی تنها به درستی نیّت خالص میگردد. پس بدین نکته توجّه کن که دل همه مردم یا بعضی از ایشان تنها به احقاق حقوقشان در پنهانی خوش نشده و آرام نمیگیرد، بلکه باید حضورا حاجات خود را با تو در میان نهند، و این مطلب بر زمامداران سخت و گران است، و رعایت حقّ بتمامه سخت و ثقیل است. هر چند که خداوند آن را برای گروهی که خواهان عاقبتند راحت و سبک ساخته است، آنان خود را وادار به صبر کرده و به صحّت و درستی وعده الهی- برای
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 131
آن کسان که صبر کنند و پاداش خواهند- دل دادهاند، پس از زمره آنان باش و در پیمودن این راه از خداوند یاری جوی.
و ساعت و زمانی را مختصّ رسیدگی حال حاجتمندان کن، که در آن ساعت بدون هیچ مشغولیّتی به رفع مشکلاتشان بپردازی، سپس اجازه ورودشان ده، و با آنان همنشین شو به گونهای که در آن رعایت فروتنی و تواضع برای خداوند را- که قدر و مقامت داده است- کرده باشی، و سپاهیان و یارانت را- از نگهبانان و پاسبانانت- از هر گونه تعرّض به ایشان بازدار، و در مجلست برای آنان فروتنی کن، و در گفتگو و روبرو شدن با آنان نرم و ملایم باش، تا سخنگوی آنان بیواهمه با تو سخن گوید، چرا که من از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بارها شنیدم که میفرمود: «ملّتی که در میان آنان حقّ ناتوان بدون ترس و نگرانی از زورمند ستانده نشود هرگز پاک و پیراسته نمیگردد».
سپس خشونت و تندی ایشان را در سخن تحمّل کن، و گرفتگی خاطر و بزرگ منشی را از خود دور دار تا خداوند رحمت واسعهاش را بر تو بگستراند، و پاداش اهل طاعتش را به تو ارزانی دارد. بخشش کن آن طور که به خوشی و گوارائی باشد، و بازدار و منع کن به گونهای که توأم با پوزش و نرمش باشد، و آنجا فروتنی کن، چرا که خداوند فروتنان را دوست میدارد. و باید گرامیترین کمککاران بر تو- به خواست خدا- نرمخوتر و خوش برخوردتر و مهربانترین آنان به ناتوانان باشد.
سپس برخی از کارهایت میباشد که شخصا باید به آنها رسیدگی کنی، یکی از آن کارها پاسخگوئی به گزارشات کارگزاران و مسئولینت میباشد که دبیران تو از عهده آن برنمیآیند. و دیگر رسیدگی به نیازمندیهای مردم در گزارشهایشان. و دیگر آگاهی از بودجهای میباشد که در اختیار دفترداران و خزانهداران است، و در این راه هیچ سستی به خود راه مده و تأخیر آن را روا مدار، برای هر یک از آن امور بازرسی قرار ده تا عملکرد کارگزارانت را در آن مسئولیّت زیر نظر داشته باشد، تا موجبات آرامش قلبی و آسودگی خاطرت فراهم آید، و هر گاه قصد انجام کاری را کردی حتما پس از اندیشه و تفکّر و مشورت با سرپرست مربوطه باشد، و این نظرخواهی باید عاری از هر گونه ملاحظه و نظر شخصی که خلاف آن را بر تو ثابت میکند باشد، سپس کار هر روز را در همان روز به انجام برسان، زیرا هر روز کاری مخصوص به خود دارد. و برای آنچه میان تو و خداست نیکوترین اوقات و بهترین ساعات را برای خلوت با او بگذار، هر چند اگر حسن نیّت داشته باشی، و مردم در آسایش و رفاه باشند، همه آن اوقات
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 132
عبادت و برای خداست. و از جمله کارهائی که به ویژه میباید همراه با اخلاص انجام دهی برپائی فرائضی است که مخصوص ذات پاک خداوند است، پس در بخشی از شب و روز جسم خود را خاصّ واجبات الهی کن، زیرا خداوند نوافل را تنها مخصوص پیامبرش گردانید نه دیگر مردم، که فرموده: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً یعنی: «و پارهای از شب را به آن (خواندن قرآن و ادای نوافل) بیدار باش که این برای تو از نمازهای واجب افزون میباشد، امید است که پروردگارت تو را در جایگاهی ستوده بدارد- إسراء: 79»، و این وظیفهای است که خداوند تنها مخصوص پیامبرش ساخت، و بدان گرامیش داشت، و برای دیگر از مردمان مستحبّ است و اختیاری، که خداوند میفرماید: وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ یعنی: «و هر که کار نیکی به خواست خویش کند خداوند قدردان و داناست- بقره: 158»، و هر آنچه که موجب تقرّب تو به خدا و کرم او میگردد بسیار و فراوان بجای آر، و فرائض الهی را به طور کامل و عاری از هر گونه عیب و نقصی ادا کن، هر چند که خسته و فرسوده شوی، پس هنگامی که با مردم نماز میگزاری مبادا آن را طول دهی و زنهار که نفرت آور یا تضییعکننده باشد، زیرا در میان نمازگزاران کسانی هستند که ممکن است بیمار و یا در پی کار و حاجتی باشند. و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم هنگامی که مرا روانه یمین میساخت پرسیدم: با آنان چگونه نماز گزارم؟ فرمود: «مانند ناتوانترین آنان نماز بخوان و نسبت به اهل ایمان مهربان باش».
و پس از این، مبادا پنهان شدن از ملّتت را به درازا کشی، زیرا پنهان شدن زمامداران از نظر مردم نوعی گرفتگی و محدودیّت و کم اطّلاعی از امور است، و پردهنشینی ایشان را از آنچه که در اطرافشان میگذرد بیخبر میسازد، و در نتیجه موجب میشود که در نظرشان بزرگ کوچک، و کوچک بزرگ، و نیکو زشت، و زشت نیکو جلوه کند، و حقّ با باطل آمیخته شود، چرا که زمامدار در هر حال یک بشر است و به کارهائی که مردم از او پنهان میدارند پی نبرد، و سخن و گفتار را هیچ گونه علائم و نشانی نیست تا با آنها راست از دروغ شناخته شود.
پس به جهت کم شدن فاصله با مردم خود را از تباهی و فساد در حقوق آنان مصون دار. همانا تو از این دو حال خارج نیستی: 1- یا مردی هستی که در راه حقّ بخشنده و سخاوتمندی، پس دیگر پنهان گشتنت برای چیست؟ از برای دادن حقّی است که میپردازی؟ یا عمل شایستهای که از عهدهاش برآئی؟، 2- و یا مردی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 133
هستی بخیل و تنگ نظر، پس در این صورت چقدر زود است دست کشیدن مردم از درخواست تو آنگاه که از بخششت مأیوس شوند، با اینکه بیشتر نیازهای مردم برای تو عاری از هر گونه رنج و زحمتی است، مانند شکایت از ستم، یا دادخواهی است. پس- به خواست خدا- از آنچه برایت شرح دادم بهره لازم را ببر، و به آنچه خوشبختی و رشدت را تأمین میکند بسنده کن.
سپس زمامداران را افراد مخصوص و همرازانی است که در آنان عاداتی از قبیل خودخواهی و دست درازی و عدم انصاف در داد و ستد میباشد، پس ریشه ستم آنان را با از بین بردن موجبات آن از بیخ برکن، و هرگز به خویشان و اطرافیان درگاهت زمینی از املاک دولتی را به بخشش وامگذار، و هرگز نباید قراردادی به سود آنان ببندی که موجب ضرر سایر مردم باشد، خواه در بهرهای که از آب دارند یا عمل مشترکی که هزینههای آن را بر دیگران نهند، و در نتیجه و پایان کار سود و لذّت آن نصیب ایشان شده، و عیب و ننگش در سرای دنیا و آخرت دامنگیر تو خواهد شد. بر تو باد به دادگری در فرمانت، آنگاه که کارها به تو میرسد، و حقّ را در باره ایشان- نزدیک یا دور- رعایت کن، و در این راه شکیبا باش و آن را به حساب خدا گذار، و همین رفتار را با خویشان و فامیلت نیز انجام بده، و عاقبت آن را با همه سختی و رنجی که دارد چشم دار، زیرا پایان آن پسندیده است.
و چنانچه رعیّت به تو گمان ستمی بردند، در این صورت عذر و دلیلت را برای آنان باز و روشن ساز، و با صراحت و بیپرده ذهنشان را از هر نقطه سیاهی پاک دار، چه در این گونه رفتار پرورش جان تو و ارفاق و ملاطفتی برای رعیّت نهفته است، و نیز طلب پوزش و عذرخواهی میباشد که تو را به خواستهات- که برپاداشتن آنان بر حقّ است- در کمال نرمش و خوبی میرساند، مبادا چنانچه دشمنت به تو پیشنهاد صلحی پسندیده داد آن را نپذیری، زیرا در صلح و آشتی؛ آسایش لشکرت، و رهائی از اندوه فراوانت، و امنیّت کشورت نهفته است، ولی- و زنهار- از نزدیکی دشمن به هنگام پیشنهاد صلح، زیرا دشمن گاهی نزدیک میشود که غافلگیر سازد، پس بهتر است که احتیاط و دوراندیشی را بکار بندی و جلوی هر راه نفوذ احتمالی و خطرناکی را سدّ نمائی، و در همه کارها به خدا توکّل و اعتماد است. و چنانچه بر سر یک موضوع بین تو و دشمنت مشکلی پیش آمد که به سبب آن ناچار به عقد قرارداد صلحی با او شدی یا تعهّدی در بارهاش نمودی، باید به عهد خود وفا کنی، و آن را به درستی رعایت نمائی، و حتی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 134
در صورت لزوم جانت را سپر پیمان و تعهّد سازی چرا که هیچ یک از فرائض و دستورات خداوند عزّ و جلّ همچون ارج نهادن به وفای عهد نیست که مردم- با تمام اختلافاتی که در خواستهها و عقائدشان میباشد- در رعایت آن متّفق و هم آواز باشند. و حتی اهل شرک در آنچه که بین آنان و مسلمین بود نیز پابند بودند، چرا که طعم تلخ پیمانشکنی و خیانت را چشیده بودند. بنا بر این هرگز پیمانشکنی مکن، و آن را به خیانت آلوده مساز، و دشمنت را مفریب، زیرا هیچ کس جز فرد جاهل بر خداوند دلیری نکند. همانا خداوند عهد و پناهش را با رحمت خود مایه آسایش بندگان و حریم امنی بر ایشان قرار داده تا در صورت بروز هر پیشامد به آن پناه برند و از جوارش بهرهمند شوند. بنا بر این عهد و حمایت خدا از هر فریب و خیانت و فسادی بری و دور است.
پس مبادا قرار گرفتن در تنگنا و سختی به سبب گردن نهادن به عهد الهی تو را وادار به شکستن آن سازد، زیرا صبر و پایداری تو بر آن سختی که امید گشایش و سرانجام نیکویش را داری بسیار بهتر و نیکوتر از خیانتی است که از مجازات و کیفرش بترسی، و بعد هم خدا تو را مورد بازخواست قرار دهد، و نتوانی درخواست بخشودگیش را نه در دنیا و نه در آخرت فراهم سازی.
و بپرهیز از ریختن خون ناحقّ، زیرا هیچ چیزی نیست که نقمت بارتر و سرانجامش بدتر، و در زوال نعمت و پایان دادن به زمامداری سریعتر از ریختن خون ناحقّ باشد. و خداوند در میان بندگان ابتدا در مورد خونهائی که ریختهاند دادرسی خواهد کرد. مبادا زمامداری و حکومت خود را با ریختن خون حرام حفاظت کنی که این کار پایههای حکومتت را پوسانده و نابود میسازد، پس بپرهیز از فراهم ساختن موجبات خشم الهی، زیرا خداوند برای سرپرست (وارث و خونخواه) کسی که به ستم کشته شده تسلّطی قرار داده و فرموده: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً یعنی: «و کسی که به ستم کشته شود همانا برای ولیّ او (وارث و خونخواه) تسلّطی (بر قصاص یا گرفتن دیه) قرار دادهایم، پس نباید در کشتن زیادهروی کند زیرا که او (ولیّ) یاری شده است- إسراء: 33». و هیچ عذر و بهانهای در قتل عمد نداری؛ نه در پیشگاه خداوند و نه در نزد من، زیرا مجازات آن فقط قصاص است. و چنانچه در تنبیه مجرمی ناخواسته- با تازیانه یا دستت- زیادهروی نمودی و او را کشتی- چرا که گاهی یک مشت منجر به مرگ میشود- مبادا نخوت حکومت تو را از پرداخت خونبها- که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 135
موجب تقرّب به خداست- به خانواده مقتول باز دارد.
از خودپسندی و دل دادن به چیزی که ترا خوش آید و دوست داشتن چاپلوسی مردم دوری گزین، زیرا آنها همه از مناسبترین فرصتهای شیطان است، تا نیکیهای نیکوکاران را محو و نابود سازد.
از منّت نهادن بر رعیّت به هنگام احسان و نیکوکاری و نیز از بزرگ شمردن کار بیش از آنچه انجام دادهای بپرهیز، و همچنین از تخلّف وعدهای که به آنان میدهی، و از تند سخن گفتن با رعیّت، زیرا منّت گذاردن؛ احسان را باطل و بیاجر گرداند، و تخلّف از وعده موجب خشم خدا و مردم میشود. و به راستی خداوند فرموده است: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ یعنی: «بزرگ دشمنی و خشمی است به نزد خدای گفتن آنچه را که نمیکنید- صفّ: 3».
زنهار مبادا از شتابزدگی در کارها پیش از رسیدن وقتشان، و از سستی و تنبلی در وقت رسیدن زمانشان، و از گستاخی و پافشاری به هنگام معلوم نبودن خوب و بدشان، و از بیاعتنائی به وقت واضحشدنشان، هر چیزی را در جای خود گذار و هر کاری را در زمان مختصّ آن به انجام رسان.
مبادا چیزی را که بهره همه مردم در آن یکسان است ویژه خودسازی، و زنهار از شانه خالی کردن از وظائف مربوطه، و بپرهیز از غفلت و نادانی در آنچه مربوط به تو بوده و بر همگان آشکار است. زیرا که آن از تو گرفته و به دیگری داده میشود. و به زودی پرده از روی کارهایت کنار رود و خداوند جبّار با عظمت خود جلوه کند، و داد ستمدیدگان از ستمگران بستاند، جلو خشم و تندی و دستیازی و زخم زبان خود را بگیر، و تمام آنها را با در اختیار گرفتن تیزی زبان و تأخیر در یورش مواظبت کن، و نیز به هنگام بروز یکی از علائم خشم چشمانت را به سمت آسمان بالا بر، تا اینکه آتش خشمت فروکش کند، و حاکم نفس خود گردی، و این را بدان که هرگز حاکم بر خود نخواهی شد مگر اینکه فراوان به یاد بازگشت به سوی پروردگارت افتاده، بر اندوه و نگرانیت بیفزائی.
سپس این را بدان که مطالب گرد آمده در این عهدنامه از قسمتهائی تشکیل یافته که در آن از ارشاد تو هیچ کوتاهی نکردم، و این در صورتی است که خداوند هدایت و توفیقت را خواسته باشد، در این صورت از یادآوری آنچه که از ما دیدهای دریغ نمیورزی، و در نتیجه حوزه حکومتی تو تبدیل به یک حکومت دادگستر، یا سنّت پسندیده گشته و یا در آن نشانی از پیامبرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و یا
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 136
دستوری از کتاب خدا (قرآن) ظاهر شود، پس به قسمتهائی از نوع زمامداری که در من مشاهده کردی اقتدا کن، و تمام کوششت را در پیروی از این عهدنامه- که با آن برای خود حجّت را تمام کردم- صرف کن، تا چنانچه نفست به هوایش مبادرت ورزید عذری نداشته باشی. و هیچ کس جز خدای جلّ ثناؤه نتواند از بدی حفظ کند و موفّق به خیر گرداند. و نیز از جمله سفارشاتی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم به من فرموده تأکید به خواندن نماز و پرداخت زکات و رعایت حال بردگان (زیردستان) بوده. و به همین نکته هم دستوراتم را برای تو به پایان میبرم، و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلی العظیم.
و من از خداوند رحمت واسعهاش و بخششهای بزرگ و قدرتش را برای اجابت خواسته همه حاجتمندان خواستارم، که من و تو را موفّق بدارد تا خشنودی و رضایش را از اینکه نزد او و خلقش معذور باشیم جلب مینمایم. همراه با مدح و ثنای نیک در میان بندگان، و گذاشتن آثار نیکو در شهرها، و نعمت کامل و فزونی کرامت، و نیز از او درخواست داریم که زندگی ما را به خوشبختی و شهادت به پایان برد، که ما همه به سوی او مشتاقیم، و سلام و درود بسیار بر رسول خدا و آل پاکش باد.
حمد و سپاس خدائی را سزاست که آفریننده مردمان، و شکافنده سپیده دم و حیات بخش مردگان، و برانگیزاننده اهل قبور است. و گواهی میدهم که هیچ معبودی در خور پرستش نیست جز اللَّه که یگانه است و بیانباز، و گواهی میدهم که محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بنده و فرستاده اوست.
ای بندگان خدا آگاه باشید و بدانید که برترین وسیلهای که بندگان مقرّب خدا بدان توسّل جویند عبارتست از: ایمان به خدا و فرستادگانش، و دستوراتی که بر ایشان وحی شده، و کوشش در راه خدا؛ که اوج قلّه اسلام است، و نیز «کلمه إخلاص» (شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر)، که موزون با فطرت و سرشت آدمی است، و بپاداشتن نماز؛ که آئین دین اسلام است. و پرداخت زکات؛ زیرا فریضهای است واجب، و روزه ماه رمضان؛ چرا که آن دیواری است محکم از آتش و غضب الهی، و انجام حجّ خانه خدا و عمره؛ زیرا این دو، فقر و تهیدستی را نابود و گناه را محو کنند و بهشت را موجب شوند. و صله رحم؛ که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 137
باعث فزونی مال و طول عمر، و افزایش جمعیّت است. و صدقه پنهانی؛ که آن خطا را جبران، و آتش خشم الهی را فرو مینشاند. و صدقه آشکار؛ که مرگ ناگهانی و ناگوار را دور میسازد، و کارهای خیر و نیکوکاری، که از لغزشهای بد باز میدارد.
و بشتابید به عبادت خدا (فراوان یاد خدا کنید) که بهترین ذکرهاست، و آن موجب مصونیت از نفاق و رهائی از آتش است، و ذاکر را نزد هر خیری که خداوند قسمت میکند یادآور است، و برای او زیر عرش خداوند همهمه و آوائی است. و به وعدههائی که به خدا ترسان داده شده دل بندید و چشم دارید. زیرا وعده خدا راستترین وعدههاست، و هر وعدهای که دهد به همان صورت که وعده داده تحقّق پذیرد، پس به راه و رسم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم اقتدا کنید، که آن برترین و بهترین راه و رسم است و رفتارتان را منطبق به رفتارش سازید، چرا که آن گرامیترین روشهاست. و کتاب خدا (قرآن) را فرا گیرید، که بهترین سخنان است، و آن را خوب بفهمید که آن موجب نشاط دلهاست، و از روشنائی آن شفا طلبید چرا که آن عامل بهبود آنچه در سینههاست، و آن را به بهترین وجه بخوانید زیرا نیکوترین سرگذشتهاست، وَ إِذا قُرِئَ (علیکم) الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ یعنی: «و چون (بر شما) قرآن خوانند بدان گوش فرا دارید و خاموش باشید، امید است که در خور رحمت شوید- اعراف: 204»، و هنگامی که به سبب دانش نهفته در آن هدایت شده و راه یافتید آنگاه بدان چه از آن دانستید عمل کنید که رستگار خواهید شد. پس ای بندگان خدا بدانید که دانشمندی که به غیر دانش خویش عمل میکند به مانند فرد نادان و سرگردانی است که هرگز از خواب جهل و نادانی بیدار نشود، بلکه حجّت بر او قویتر و نیز در پیشگاه خداوند او بیشتر سرزنش میشود، و حسرت و افسوس بر آن دانشمندی که از دانش خود دست کشیده بیشتر است و طولانیتر، همچنان که بر سر هر نادان سرگردان در جهل میآید، و هر دو: سرگردان، مهمل، و بیهود، گمراه شده و بیخرد، و آنچه در آنند بینتیجه، و اعمالشان بیهوده و باطل است.
ای بندگان خدا، تردید مکنید که به شک افتید، و شک مکنید که به وادی کفرتان کشد، و کفر مورزید که پشیمان و نادم گردید. و قدر خود را سبک مسازید که سست و سهل انگار میشوید، و این کوتاهی و سستیها شما را به راههای ستمگری میکشاند و در آخر هلاک میشوید. و هنگامی که با حقّ روبرو شدید و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 138
آن را شناختید در آن سستی مورزید که زیانی آشکار خواهید دید ای بندگان خدا، همانا رعایت پرهیزگاری از دوراندیشی است، و مغرور نشدن به رحمت و فضل خدا از عصمت است.
ای بندگان خدا، همانا خیرخواهترین مردم به حال خود مطیعترین آنان نسبت به پروردگارش میباشد، و پرحیلهترین آنان به خود نافرمانترین ایشان خواهد بود.
ای بندگان خدا، به راستی هر کس که خدا را فرمان برد در امان است و شاد، و هر که او را نافرمانی کند نومید و پشیمان گردد و جان سالم بدر نخواهد برد.
ای بندگان خدا، از خدا طلب یقین کنید، زیرا یقین رأس دین است، و در طلب عافیت به درگاهش زاری کنید، زیرا عافیت بزرگترین نعمت است. و آن را برای سرای دنیا و آخرت مغتنم شمارید. و به درگاهش در طلب توفیق لابه کنید، چرا که آن پایهای استوار و محکم است. و بدانید و آگاه باشید که یقین بهترین چیزی است که با دل همراهی کند. و بهترین یقین پرهیزگاری است. و برترین کارهای حقّ و درست تصمیم و اراده به انجام آنهاست. و بدترین آنها عبادات ساختگی و نوظهور میباشد، و هر امر نوظهوری بدعت و هر بدعتی عاقبتش گمراهی است. و ویرانی و از میان رفتن سنّتها به جهت بدعتها است. مغبون (گول خورده و ضرر کرده) کسی است که در حقّ دین و عقیدهاش ستم کند، و خوشبخت کسی است که دین او برایش سالم بماند، و یقین او نیکو گردد. و سعادتمند آن کس است که از دیگری پند گیرد، و بدبخت کسی است که فریفته هوای نفس خود گردد.
ای بندگان خدا، بدانید که اندک مقدار ریاکاری شرک است، و همانا خالص نمودن عمل یقین است. و هوای نفس (آدمی را) به دوزخ کشاند، و همنشینی با جماعت خوش گذران قرآن را از یاد ببرد و شیطان را حاضر سازد. و تأخیر و تبدیل ماههای حرام به ماهی دیگر افزایش در کفر است. و کردار سرکشان موجب خشم خداوند است، و خشم خدای به سوی آتش کشاند. و گفتگوی با زنان سرانجامش گرفتاری است و نیز دلها را منحرف میکند. و نگاه پیوسته به آنان روشنائی دیده دل را میرباید. و نگاه چشمها از دامهای شیطان است، و همنشینی با سلطان، آتش خشم الهی را برافروزد.
ای بندگان خدا، راست بگوئید، زیرا خداوند با راستگویان است، و دروغ را از خود دور کنید. زیرا که آن از ایمان به دور است، و همانا راستگو بر جایگاه
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 139
رفیع نجات و کرامت است، و دروغگو بر پرتگاه و نابودی است.
حقّ گوئید تا بدان شناخته شوید. و بدان عمل کنید تا از اهل آن به شمار آئید. امانت را به آن کس که به شما اطمینان کرد باز گردانید. با آنان که از شما بریدهاند صله رحم کنید. به آنان که از شما دریغ داشتهاند احسان نمائید. و هر گاه پیمان بستید پس بدان وفا کنید، و در هنگام قضا عادل باشید، و چون ستم دیدید صبر کنید. و هر گاه بدرفتاری شدید درگذرید و چشم پوشید همان گونه که دوست دارید از شما نیز درگذرند. به پدران مباهات مکنید و مبالید، وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ یعنی: «و یک دیگر را به لقبهای بد مخوانید، بدنامی است نام کردن [مردم] به بدکرداری پس از ایمان آوردن [آنان]- حجرات: 11»، و با یک دیگر شوخی مکنید، و به هم خشم مگیرید، و بر هم فخر مفروشید، وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً یعنی: «و پشت سر یک دیگر بدگوئی (غیبت) مکنید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟- حجرات: 12»، و به هم حسد مورزید، زیرا حسد ایمان را تباه سازد همان طور که آتش هیزم را، و با هم دشمنی مکنید که آن ویرانکننده است «1».
سلام کردن را در جهان آشکار سازید، و تحیّت را بهتر از آن پاسخ گوئید، بر دردمندان و یتیمان رحم آرید، و ناتوان و ستمدیده و وامداران (بدهکاران) و تاوانزدگان (هر کس که خانهاش سوخته یا سیل مالش را برده)، و در راه خدا (هزینه جهاد) و در راه ماندگان، و سائلان، و در آزادی بردگان، و بردگانی که با مولای خود قرار آزادی بستهاند، و درماندگان را یاری رسانید. و ستمدیده را یاری کنید و حقوق واجب را پرداخت نمائید، جان خود را در راه خدا به جهاد و کوشش وادارید چنان که سزاوار است، زیرا که او مجازاتش سخت است، و در راه خدا به جهاد پردازید. مهمان را پذیرائی کنید. وضو را نیکو دارید، و نمازهای پنجگانه را در وقتشان بخوانید، زیرا هر یک در نزد خدا مقام و جایگاهی دارد.
فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ یعنی: «پس هر کس که به خواست خود کار نیکی کند بر او بهتر است» «همانا خداوند قدردان و داناست- بقره: 184، 158». وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ
______________________________
(1) حالقه به آن خصلت زشت و ناپسندی اطلاق میشود که هر خصلت پسندیدهای را محو و نابود کند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 140
یعنی: «یک دیگر را بر نیکوکاری و پرهیزگاری یاری دهید، و کسی را در گناهکاری و ستم بر دیگران یار مباشید- مائده: 2»، و اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، یعنی: «ترس از خدا را چنان که شایسته ترس اوست پیشه کنید، و ممیرید مگر در حالی که مسلمان باشید- آل عمران: 102».
ای بندگان خدا، بدانید که آرزو، خرد را بر باد دهد، و وعده را تکذیب کند، و بر غفلت اصرار ورزد، و حسرت بار است، بنا بر این آرزو را دروغ انگارید چرا که آن فریب است، و همانا آرزومند گناهکار است. کردار خود را در میان آرزو و ترس استوار سازید پس اگر برای شما شوق و امیدی پدید شد سپاس گزارید و با آن شوقی دیگر را فراهم سازید، چرا که خداوند برای مسلمین اعلام به نیکی فرموده و برای سپاسگزاران به فراوانی، زیرا که من هیچ چیز را مانند بهشت ندیدم که خواهنده آن خواب باشد و نه مانند دوزخ که گریزانش به خواب رفته باشد. و هیچ معامله و سودائی را پرسودتر از کسی که برای آن روزی کوشش مینماید که ذخیرهها در آن اندوخته شود و هر پنهانی در آن نمایان شود. و به تحقیق هر کس که حقّ او را سود ندهد باطل زیانش رساند. کسی را که هدایت به راهش ندارد به حتم گمراهی به زیانش کشاند. و هر کس که یقین سودش نبخشد شک و دودلی به خسرانش اندازد. و همانا که شما بر کوچ کردن مأمورید. و بر کسب توشه نیز راهنمائی شدهاید. آگاه باشید که من از وحشتناکترین چیزی که بر شما بیمناکم دو چیز است: درازی آرزو، و هواپرستی است. آگاه باشید! دنیا روی گردانده و فنای خویش اعلام داشته، و سرای آخرت روی آورده و طلایه آن آشکار گردیده است، و آگاه باشید که امروز میدان تلاش و مسابقه است و فردای قیامت هنگام جائزه، آگاه باشید که جایزه برندگان بهشت است، و پایان عقب ماندگان دوزخ خواهد بود، آگاه باشید که شما اکنون در روزهای مهلتید که أجل و مرگ به دنبال دارد، و به شتاب میآید، پس هر کسی که در روزگار خود کردارش را پیش از مرگ برای خدا پاک سازد سودش رساند، و مرگ او را ضرری نرساند. و هر کس که در روزگار مهلتش کار نکند (کوتاهی کند) فرا رسیدن اجل (مرگ) به خسرانش کشاند، و کردارش هیچ سودی برایش نداشته است.
ای بندگان خدا، برای استواری دین خود به نماز خواندن در وقت آن، و پرداخت زکات در موقعش، و تضرّع و زاری (به درگاه خدا)، و صله رحم، و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 141
ترس از معاد، و بخشش به سائل، و گرامیداشت ناتوانان، و آموختن قرآن، و عمل کردن به آن، و راستگوئی، و وفاداری به پیمان، و بازگرداندن امانت (وقتی به شما اطمینان شد) متوسّل شوید. پاداش الهی را آرزو کنید و از کیفرش بترسید.
و در راه خدا توسّط اموال و جانهاتان جهاد و کوشش کنید. و از این دنیا زاد و توشهای برگیرید که خود را با آن حفظ کنید. عمل خیر کنید تا خیر ببینید، در آن روزی که هر کس کار خیری پیش فرستاده به خیر برسد، این گفتارم را میگویم و از خداوند برای خود و شما طلب آمرزش میکنم.
أمّا بعد: همانا جایگاه و سرانجام نیرنگ و فریب در دوزخ است، بنا بر این از خدا در هراس باشید و از قدرتش بر حذر. بدرستی که خداوند پس از اینکه حجّت خود را بر بندگان به اتمام رساند و ایشان را بیم داد دیگر نمیپسندد که ندانسته گرفتار راندگی از درگاه او شده و اندک اندک هلاک شوند. به همین جهت تلاش بنده به تباهی کشد تا آنجا که وفای به پیمان را از خاطر میبرد و پندارد که کار خوبی انجام داده است، و این گونه در گمان و امید به سر میبرد، و از خبرهای حقّ به او رسیده در غفلت است، و کار را بر خود پیچیده میسازد و علی رغم هر تلاش و کوشش نفس خویش را به وادی هلاکت میکشاند، در حالی که در مهلتی مقرّر از سوی خدا به سر میبرد همدل بیخبران شده و با گناهکاران روزگار را سپری میکند و با اهل ایمان در طاعت خدا به مجادله میپردازد، و ظاهرسازی و نیرنگ جماعت لاابالی را نیکو میشمارد، پس اینان جماعتی میباشند که دلهاشان به شبهه دمساز گردیده، و با دروغ و بهتان بر دیگران بزرگی کنند، و پندارد که آن کردار موجب قرب و نزدیکی بخداوند است. این بدان جهت است که به هوا و هوس رفتار کرده، و گفتار دانایان را تغییر داده، و کورکورانه و جاهلانه آن را تحریف نمودند، و با این رفتار خواهان شهرت و ریاکاری شدند، بدون دانستن راههای سهل و مستقیم و نزدیک، و نشانههای متداول، و علامت مشخّصی، تا سرآمدن عمرشان، و رسیدن به آبگیر نهائی خود این راه را طی کنند تا اینکه خداوند پرده از پاداش کارشان برداشت و آنان را از پرده تاریک بیخبریشان بیرون آورد، در این حال رو به سوی جایی کنند که پیش از این بدان پشت کرده بودند
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 142
(سرای آخرت)، و پشت به چیزی کنند که کنون روی بدان نهاده بودند (سرای دنیا)، پس نه بدان چه از خواستههایشان که رسیده بودند سودی جستند، و نه از آنچه که طلب نمودند و به آن نائل آمدند نفعی کردند، و نه از اموری که به دست آوردند لذّتی بردند، و تماما وبال آنان شد، و کار بدان جا کشید که از آنچه که به دنبالش دوان بودند گریزان شدند.
و من شما را از این چنین لغزشگاهی بر حذر میدارم، و به رعایت تقوای خداوند- که جز آن سودی نمیبخشد- فرمان میدهم، پس چنانچه کسی راستگوست باید از خود سود برد، بنا بر آنچه در ضمیرش پنهان ساخته است، چرا که بینا و زیرک تنها کسی است که: شنید و اندیشه کرد، و دید و تشخیص داد، و از عبرتها سود جست، و سرانجام در راه و جادهای هموار و روشن گام نهاد، و از پرتگاه هواپرستی اجتناب ورزید و از راه کور دوری نمود. و (فرد بینا و زیرک هرگز) گمراهان را- توسّط کجروی در حقّ، یا انحراف در گفتار و سخن، یا دگرگونی در صداقت و راستی- بر تباهی خود یاری نکند، و لا قوّة إلّا باللَّه.
بگویید آنچه برایتان گفته شده، و برای آنچه روایت شدهاید تسلیم باشید، و خود را بدان چه که تکلیف نشدهاید به زحمت نیفکنید، چرا که هر چه کنید، یا به زبان رانید، و بدان رو نمائید؛ مسئولیّت آن تنها بر گردن خود شماست. از شبهه برحذر باشید، چرا که آن برای فتنه پیریزی شده است، و در پی سهولت و همواری کارها باشید. گفتار و کردارتان را در میان خود بر پایههای خوبی استوار سازید، و فروتنی را بکار بندید، ترس و تضرّع را برای خدا شعار خویش سازید، و در بین خود به تواضع و انصاف و بخشش و فرو بردن خشم عمل کنید، چرا که آن سفارش خداست. و مبادا بر یک دیگر رشک برید، و کینه ورزید، زیرا که آن دو از کردار جاهلیّت است، وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ، یعنی: «و هر کسی باید بنگرد که برای فردا چه پیش فرستاده است، و از خدا پروا داشته باشید، که خدا بدان چه میکنید آگاه است- حشر: 18».
ای مردم از روی یقین بدانید که خداوند برای هیچ بندهای- هر چند تلاشش سخت و حوزه تدبیر و چارهجوئیش وسیعتر گردد، و رنج و زحمتش افزون شود- بیش از آن نصیبی که برایش در ذکر حکیم (قرآن یا لوح محفوظ) پیش بینی کرده قرار نداده است، و آنچه را که در ذکر حکیم برایش مقدّر شده- هر چند که ناتوان و کم تدبیر باشد- تغییر نیابد. ای مردم هیچ فردی با تکیه بر تبحّر خویش نتواند
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 143
ذرّهای به نصیبش بیفزاید، و نیز پشیزی را با سبک مغزی کم کند.
از این رو دانای به این ماجرا و عملکننده به آن آسودهترین مردمان در سود و منفعت است، و هر کس که آن را وانهد گرفتارترین مردمان در خسارت است. چه بسا فرد در نعمتی که گمان میکند که همیشه در نعمت است و غافلگیر شود، و فرد گرفتاری در نظر مردمان که آن ساخته خداست تا در اثر صبر و پایداری مقام و منزلتش بالا رود پس ای شنونده از مستی به هوش آی، و از خواب غفلت برخیز، و از شتاب خود بکاه، و در آنچه که از خدا به تو رسیده- که بیتخلّف است و راه گریزی ندارد و حتمی است- خوب اندیشه کن. سپس ناز خود را کنار گذار، و جاه فروشی را رها کن، و به خود آی، و گور و منزل خویش را به یاد آر، چرا که گذرگاهت بر آن است، و جایگاهت آنجاست. و همان گونه که رفتار میکنی با تو رفتار خواهد شد، و آن طور که بذر بیفشانی درو خواهی کرد، و هر چه کنی همان با تو کنند، و آنچه پیش فرستادهای بیهیچ شکّی فردا بر آن وارد خواهی شد. پس باید اندیشه در آنچه موعظه شدی تو را سود بخشد. و آنچه شنیدی و وعده داده شدی را به گوش داری. و این را بدان که تو ما بین دو خصلت قرار دادهشدهای که ناگزیر از برپائی یکی از آن دوئی: یا به فرمانبری خدا، توسّط شنیدههایت، و یا به آنچه دانستی عمل کنی و حجّت خداوند بر تو تمام است.
زنهار، زنهار، کوشش، کوشش! زیرا «هیچ کس تو را مانند آگاه، آگاه نکند- فاطر: 14»، همانا از واجبات مسلّم خداوند در کتاب حکیمش که به خاطر آن خشنود شود و برای آن خشم گیرد، و بر آن پاداش و یا کیفر دهد این است که انسان- هر چند که گفتارش خوش باشد و دیگران حال و فضلش را بیارایند- در صورتی که پس از مرگ خدای را با یکی از این خصلتها بدون توبه ملاقات کند مؤمن نیست: شرک به خدا در عباداتی که بر او واجب ساخته، یا فرو نشاندن خشم به خودکشی، یا تعهّد کاری کند و به کاری دیگر پردازد، یا برای انجام حاجتی که به مردم دارد بدعتی در دین گذارد، یا ستایش مردم از کار خیر نکردهاش او را شاد سازد، یا کردارش در میان مردمان همراه با دوروئی و دو زبانی، و با تکبّر و فخر باشد. و آگاه باش [و این را بیندیش] که هر مثال را میتوان گواه و شاهدی بر مانند آن گرفت، به تحقیق تمام کوشش چارپایان تنها شکم آنهاست، و تلاش درندگان در تجاوز و ستم خلاصه میشود، و جماعت زنها تمام تلاششان مصروف به آرایش دنیا و فساد در آن است، و براستی که مؤمنان نگرانند، مؤمنان فروتنند، مؤمنان ترسانند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 144
از کسانی مباش که بدون هیچ عملی به آخرت امید بسته، و با آرزوهای دراز به توبه چشم دارد «1»، در باره سرای دنیا چون زاهدان سخن گوید، ولی همچون دنیاپرستان عمل کند. اگر از دنیا عطا شود سیر نگردد، و چنانچه دریغ شود قانع نشود. از عهده سپاس آنچه به او داده شده برنیاید، ولی باز هم فزونی طلبد.
دیگران را نهی کند امّا خود باز نایستد، مردم را به امری وادارد که خود نمیکند، افراد صالح را دوست دارد ولی به کردارشان رفتار نمیکند، و گناهکاران را دشمن میدارد در حالی که خود یکی از ایشان است. و مرگ را- به دلیل زیادی گناهانش- ناخوش دارد، و در طول زندگیش دست از ارتکاب آن برندارد. گوید: «تا کی کار کنم و رنج برم؟ آیا ننشینم و در آرزو بسر برم؟. او در آرزوی آمرزش به سر میبرد، امّا پیوسته در گناه غوطهور است. از عمرش به اندازهای که هر کس در آن زمان به هوش میآید سپری شده، در باره عمر گذشتهاش گوید: ای کاش کار کرده و زحمت کشیده بودم، که برایم بهتر بود!، و همچنان عمرش را بیتوجّه و از روی غفلت تباه میسازد. اگر بیمار شود از کوتاهی در عمل پشیمان گردد، و اگر بهبودی یابد مغرورانه احساس آسایش کند و عمل را عقب اندازد. تا زمانی که بهبودی حاصل باشد خودبین است، و به محض گرفتاری ناامید. نفس او مغلوب گمانش شده است، و به آنچه یقین دارد عمل نمیکند. به رزق مقدّرش قناعت نمیورزد، و به آنچه خدایش تضمین کرده اعتماد نمیکند. به اعمالی که بر او واجب شده اعتنائی ندارد، و در دل شکّ دارد. اگر بینیاز شود مغرور گردد و سرمست، و چنانچه فقیر و نادار شود مأیوس و سست و رنجور. و این در حالی است که او سرشار از گناه و ثروت است، زیادی طلبد ولی سپاس نگذارد، به خطای کم مردم پردازد در آنچه به او ربطی ندارد، و خطای بسیار خود را نادیده گیرد. چنانچه شهوتی بر او عارض گردد به امید توبه مرتکب آن شود و از سرانجام آن غافل باشد. نه شوق او را به کارش وادارد، و نه بیم و هراسش او را باز دارد. به هنگام درخواست اصرار ورزیده و سماجت کند، ولی در عمل کوتاهی ورزد. و در گفتار
______________________________
(1) ترجمه بر اساس نهج البلاغه عبارت است از: «و با آرزوهای دراز توبه را به عقب اندازد».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 145
توانگر است و از ناحیه عمل فقیر. سود و منفعت عمل ناکردهاش را آرزو کند، و از کیفر خطائی که کرده آسوده باشد. در این سرا به سمت آنچه فانی است پیشی گیرد، و از روی نادانی دست از آنچه ماندنی و پایدار است بکشد. در حالی که او از مرگ میترسد ولی از گذشت زمان باکی ندارد. گناه غیر خود را بسیار شمارد آنچه بسیارش را برای خود کم به حساب آرد. آن طاعتی را که اگر دیگران انجام دهند کوچک شمرد از خویش بزرگ داند، بر گناه کوچک دیگران نگران است، و به عمل اندک خود امیدوار، از این رو به مردم ایراد گیر و از برای خود سهل انگار است. به هنگام عافیت و خوشی امانتدار است و به وقت خشم و گرفتاری خیانتکار، هنگامی که عافیت یابد گمان برد که توبه کار است، و اگر گرفتار شود پندارد که مجازات گردیده. روزه را به عقب اندازد و خواب را پیش دارد. نه شب را به عبادت برخیزد و نه صبح را به روزه گذراند. روز کند در حالی که بیداری نکشیده چشم براه صبح است، و گرسنگی نکشیده در انتظار شام. از فرد زیردست خود به خدا پناه برد و از بالادست خود بیواهمه. مردم را برای خود به زحمت اندازد، ولی خود را برای خدایش خسته نسازد. خواب در جمع توانگران برای او از نماز با جمع مستمندان خوشتر است. از کم و اندک غضب ورزد و در فراوانی سرکشی کند.
آنچه به سود اوست بر دیگری دریغ ورزد، و به عکس آنچه به زیان اوست بر دیگری دریغ نکند، خوش دارد که اطاعت گردد و نافرمانی نشود، و حقّ خود را بگیرد و حقّ دیگران را نپردازد.
دیگری را ارشاد میکند و خود را گمراه. از مردم میترسد ولی نه در راه طاعت خدا، و در راه طاعت بندهها از خدا پروا نمیکند. منکر را معروف دارد و معروف را منکر. پاس نعمتهای خدایش را نگذارد و بر بسیاری نعمتهای او شکر نگوید. نه به نیکی سفارش کند و نه از زشتی باز دارد. تمام عمرش در اشتباه سپری شده است.
اگر بیمار شود اخلاص ورزیده و توبه کند، و چنانچه بهبودی یابد سخت دل شود و به گناه بازگردد. و او پیوسته بر زیان خود عمل کند نه بر سود خود، نمیداند کردارش او را به کجا میکشاند؛ تا چه زمان و تا به کجا این انحراف ادامه مییابد؟! پروردگارا ما را از نافرمانی خود بر حذر دار، و ای طالب اندرز حفظ کن و به یاد سپار، و هر زمان که خواهی بازگرد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 146
از حمد و ثنای الهی فرمود: به درستی که پرهیزگاران در سرای دنیا دارای این صفات برجستهاند: گفتارشان راست، شعارشان میانه روی، و رفتارشان فروتنی است، به فرمانبری تسلیم اوامر الهی. دیدگانشان را از آنچه خدا ممنوع داشته پوشانیده، و گوشهاشان را بر طلب دانش واداشتهاند. در گرفتاری و آسودگی حالشان یکسان است. و اگر نبود أجل و سرآمد معیّنی که خداوند برای ایشان مقرّر داشته از شوق پاداش الهی و یا از هول مجازات؛ بقدر یک چشم بر هم زدن روحهای آنان در جسمهاشان آرام نمیگرفت. آفریدگار جهان در فکر و اندیشه ایشان بزرگ است، از این رو هر چه جز اوست در دیدگانشان خوار و کوچک. رابطه آنان با بهشت به مانند کسانی است که آن را دیده و در آسایشش بسر بردهاند. و با دوزخ همچون کسانی هستند که آن را مشاهده کرده و درونش در شکنجهاند. دل پرهیزگاران اندوهگین، و مردم از گزندشان در امان، بدنهاشان لاغر، و نیازهاشان کم و سبک، و ارواحشان عفیف و پاک است، و کمک و یاریشان به اسلام فراوان. دورانی کوتاه را شکیبائی کردند تا آسایشی دراز مدّت را- که خدای بخشنده برای ایشان فراهم ساخته- به دنبال آورد. دنیا آنان را خواست و آنان دنیا را نخواستند. آنان را طلبید ولی درمانده و عاجزش ساختند.
امّا شب هنگام؛ پیوسته برپا ایستاده و آیات قرآن را با تأمّل و درنگ به گونهای خوانند که با آن جان خویش را محزون سازند و داروی درد خود را به دست آرند.
اندوهشان به جهت گریه بر گناهان و درد زخمهای دل بالا گیرد و به جوش و خروش آید. پس آنگاه که به آیهای بگذرند که در آن تشویق و امیدواری است با علاقه بسیار به آن روی آورند و چنان مشتاقانه به آن دل دهند که گوئی آن پاداش وعده شده در پیش چشمشان حاضر است. و هر گاه به آیهای که از آن بیم و تهدید برآید بگذرند گوشهای دلشان را بدان نهند که گوئی صدای ناله و زاری و فریاد آن در بیخ گوششان طنین انداز است. پس آنان با رکوع پشتها را خم کنند، و با سجده پیشانی و کف دستها و سر انگشت پاها را بر زمین نهند، و با این کار پیوسته از خدای بزرگ درخواست رهائی از عذاب دوزخ کنند.
امّا روز هنگام؛ از زمره حکیمان و دانشمندان؛ و نیکان خداترس باشند.
آری ترس از خدا آنان را به مانند تیرهای تراشیده، لاغر و نحیف ساخته است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 147
هر کس به آنان بنگرد گمان برد که بیمار و ناخوشند، و گوید: دیوانه است. در حالی که اندیشهای بزرگ آنان را به این وضع درآورده، هر گاه بزرگی و قدرت خدای متعال را همراه یاد مرگ و هراسهای روز رستاخیز به یاد آرند این یادآوری، دلهاشان را به وحشت اندازد و خاطرشان آشفته و پریشان گردد، و فکرشان از هوش برود. و هر گاه که از این ماجرا نگرانند، با کردار شایسته به سوی خدا شتابند، و در این راه از اعمال اندک خشنود نشوند، و فراوان را بسیار نشمارند، همواره خویشتن را متّهم میدارند و از کردارشان بیمناکند، هر گاه یکی از آنان ستوده و تعریف شود از آنچه میگویند در هراس افتد و گوید: «من از دیگران به خود آگاهترم و پروردگارم به حال من داناتر، بار إلها بدان چه میگویند مرا مؤاخذه مفرما، و بهتر از آنچه پندارند قرارم ده، و گناهانی را که نمیدانند بیامرز، همانا توئی دانای نهانها. و از نشانههای هر یک از افراد پارسا و پرهیزگار این است که: او را در فهم آئین و انجام احکام دین قوی و نیرومند بینی، و در سستی نمودن به عمل بیمناک و ترسنده. ایمانش در حدّ یقین است، و در کسب دانش حریص. در شناخت موارد رفق و مدارا زیرک است و در انفاق مهربان. در فهم دین باهوش و دانشمندی است بردبار. در توانگری میانهرو است و در عبادت خاشع. در فقر و تنگدستی تظاهر به راحتی کند و در سختی شکیباست. با زحمتکشان مهربان است و در راه حقّ بخشنده. در بدست آوردن سود آرام است و طالب روزی حلال. در راه هدایت و تکامل با نشاط است و از طمع و آز به دور. در درستکاری پایدار است و به هنگام شهوت خویشتن دار. ستایش نادان او را مفریبد، و حساب و شمارش اعمالش موجب کندی کردار شایسته او نمیشود. در عین اینکه کردار شایسته میکند ترسان است. روز را به شب رساند در حالی که همّش سپاسگزاری است.
و شب را به بامداد برساند و تمام فکرش یاد خداست. شب را با حال خوف سپری کند و روز را با خرسندی و شادی آغاز کند. ترسان و بیمناک از غفلتی است که از آن برحذر شده، و شادمان و خرسند از فضل و رحمتی است که بدو رسیده.
اگر نفس او در آنچه برایش دشوار است نافرمانیش کند، او نیز از آنچه نفس دوست میدارد محرومش سازد. شادیش در مواردی است که از خطا بر حذر باشد.
روشنی دیدهاش در چیز ماندگار است، و بیرغبتیش در چیز فانی. حلم و بردباریش را به دانش آمیخته است و دانش را به کردار. او را بینی که از سستی و تنبلی بدور و نشاطش پیوسته است. آرزویش کوتاه است و لغزشش اندک. دلش خاشع است
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 148
و نفسش قانع. جهلش پنهان است و کارش آسان.
دینش استوار است و شهوتش مرده. خشمش فروخورده است و اخلاقش پاک. اسراری را که بدو سپرده شده حتی برای دوستان نقل نکند. شهادت و گواهی دشمنان را کتمان نکند.
هیچ عملی را به تظاهر انجام ندهد و از روی حیا ترک مگوید. به خیرش امید است و از گزندش آسودگی. اگر در جمع غافلان و بیخبران باشد در شمار باخبران و ذاکران به حساب آید. از آن کس که بدو ستم کرده بگذرد، و بدان که محرومش ساخته عطا کند، و با آن کس که از او بریده بپیوندد. بردباریش را از دست ندهد.
از آراستن خود در نماند. از بدزبانی و ناسزا بدور است و گفتههایش نرم. بیمکر است و پر خیر و خوش کردار. رو به خیر دارد و از بدی گریزان است. در پیش آمدهای ناگوار آرام است و با وقار، و در ناگواریها شکیبا و بردبار، و در خوشی و آسایش سپاسگزار. بر کسی که غضب کند ستم نکند. به خاطر دوستی با کسی مرتکب گناه نشود. ادّعای ناحقّ نکند و منکر حقّ دیگران نشود. پیش از آنکه بر ضدّ او گواهی دهند فرمان حقّ را بپذیرد. آنچه را بدو سپرند تباه نسازد.
و مردم را با لقبهای زشت نخواند. نه جنایت کند و نه بدان رو کند. به همسایه آزار نرساند. به گرفتاری و مشکلات خرسند و شاد نگردد. به سوی حقّ شتابان است و امانات را (به صاحبانش) بازگرداند. در ناپسند تأخیر کند و کندی نماید.
سفارش به نیکی کند و از زشتی باز دارد. در امور دنیا جاهلانه وارد نشود، و از حوزه حقّ و راستی قدم بیرون ننهد. اگر سکوت کند خموشی غمینش نسازد، و چنانچه خنده کند آوایش بلند نشود. بدان چه از اوست قانع است. خشم او را از جا بدر نبرد، و هوای نفس بر او چیره نگردد، و بخل بر او پیروز نشود. بدان چه از او نیست طمع نورزد. با مردم معاشرت کند تا بیاموزد. و سکوت نماید تا سالم ماند.
و بپرسد تا بفهمد. به گفتار خیر گوش فرا ندهد تا با آن دیگران را درمانده سازد.
و بدان سخن مراند تا بر دیگران جاه فروشی کند. اگر بر او ستم شود شکیبائی ورزد تا خدا برایش انتقام گیرد. تن و جانش از او در زحمتند و مردم از او در آسایش. خود را برای آخرتش به رنج انداخته، و مردم را از زحمت خویش آسوده ساخته. دوری او از آن کس که از او کناره گرفته برای کراهت و پاک ماندن از بدی است. و نزدیکیش با هر که معاشرت دارد همراه نرمش و مهربانی است. نه دوریش از خودپسندی و بزرگ منشی است، و نه نزدیکیش از روی مکر و زبان بازی، بلکه به خوبان و صالحان پیش از خود اقتدا میکند و پیشوای نیکوکاران پس از خود باشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 149
همانا خداوند همه چیز را آغاز نمود و از آن برای خود هر چه خواست برگزید و از میانشان آنچه را که دوست داشت به خود اختصاص داد. و از بین آنها ایمان را پسندید و مشتقّ از اسم خود ساخت. و خداوند ایمان را به هر یک از مخلوقاتش که دوست بدارد ببخشید. سپس آن را بیان کرد و قوانین و دستوراتش را برای هر کس که در آن گام نهد سهل و آسان داشت، و پایههایش را برای آن کس که به سوی آن کناره گیرد استوار ساخت. و آن را مایه عزّت پیروان، و آسودگی واردین، و هدایت اقتداکنندگان، و آرایش زیور خواهان، و آئین دین گروندگان، و پناه پناهندگان، و رشته محکم متمسّکان بدان ساخت، و برهان سخنوران، و شرافت عارفان و حکمت گویندگان، و نور روشنی خواهان و حجّت و دلیل مناظرهکنندگان، و پیروزی احتجاجکنندگان، و مایه دانش آموزندگانش قرار داد. و همچنین ایمان را حدیث راویانش ساخت و فرمان قاضیان، و مایه خویشتنداری گویندگان و خرد تدبیرگران، و فهم اندیشمندان، و یقین عاقلان، و بینش مریدان، و نشانهای برای تیزهوشانش ساخت. و مایه عبرت پند پذیران، و نجات اهل ایمان، و دوستی خداوند برای شایستگان، و مایه تقرّب منتظران، و اعتماد تکیهکنندگان، و آسایش آن کسان که کار خویش به خدا سپارند، و آئین نیکوکاران، و خیر شتابندگان، و سپر صابران، و پوشش پرهیزگاران، و تطهیر راه یافتگان، و امان مسلمین، و روح و جان راستگویانش ساخت. بنا بر این «ایمان» ریشه و اصل حقّ است. و ریشه حقّ راهش هدایت است، و صفتش نیکوئی و نشانش بزرگواری، برنامهاش روشن است، منارهاش تابان، چراغهایش فروزان، هدف و پایانش رفیع. در میدان مسابقه پیشرو است، چابکسواران را مهیّا. جایزهاش بسیار عالی، یاورانش دیرین و کهن، سوارانش بزرگوار، کردار شایسته راهنمای آن است و پاکدامنی چراغش. مرگ پایان و انجام آن است و سرای دنیا میدان مسابقهاش.
رستاخیز انجمن آن است و بهشت جایزه آن، و دوزخ کیفرش. تقوا و پرهیزگاری ساز و برگ آن است و نیکوکاران سوارانش. پس به سبب ایمان میتوان بر کردار شایسته هدایت شد، و در پرتو کردار نیک فقه و دانش رونق گیرد، و آن موجب ترس از مرگ شود، و با مرگ سرای دنیا خاتمه یابد. و با دنیا
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 150
آخرت روبرو و مقابل شود و با قیامت بهشت نزدیک شود و بهشت مایه حسرت و افسوس اهل دوزخ است، و دوزخ مایه اندرز پرهیزگاری است، و پرهیزگاری اساس و ریشه احسان. تقوا و پرهیزگاری هدف و غایتی است که نه پویندهاش هلاک شود و نه عامل بدان پشیمان گردد. زیرا در پرتو تقوا است که رستگاران کامیاب گردند. و با گناه و نافرمانی است که بازندگان خسارت و زیان بینند.
پس باید خردمندان جلوگیری کنند، و اهل تقوا درس گیرند.
پس ایمان بر چهار ستون است: صبر، باور، عدل و داد، و جهاد.
و صبر چهار شاخه دارد: اشتیاق، ترس، زهد، انتظار. پس هر کس که مشتاق بهشت است شهوتهای نفسانی را از یاد ببرد. و کسی که از دوزخ بیم داشت از چیزهای حرام پرهیز کند. و هر کس که در دنیا زاهد باشد مصیبتها بر او آسان گردد. و آن کس که چشم براه و در انتظار مرگ است در کارهای خیر شتاب ورزد.
و یقین چهار شاخه دارد: تیزهوشی، رسیدن به حقایق، عبرتشناسی، سنّت و روش پیشینیان. هر آن کس که تیزهوش است به حقیقت برسد. و کسی که به حقیقت پی برد عبرت گیرد، و هر کس که درس گرفت راه و روش گذشتگان را بشناسد و به کار گیرد، و چنین شخصی گویا با پیشینیان زندگی کرده است.
و عدل و داد چهار شاخه دارد: فهم عمیق، فرو رفتن در دانش، قضا و داوری صحیح، و حلم و بردباری وسیع و پهناور. پس هر کس فهمید؛ تمام نقاط تاریک دانش را روشن کند. و کسی که حکم و فرمان را شناخت گمراه نشد. و هر کس بردباری پیشه ساخت در کارش کوتاهی نورزید و بدان صفت در میان مردم خوشنام زیست.
و جهاد چهار شاخه دارد: سفارش به نیکی، بازداری از زشتی، و پایداری در میادین نبرد، و دشمنی با فاسقان. پس هر کس که سفارش به نیکی کرد پشت مؤمنان را استوار و محکم ساخت. و آن کس که از زشتی بازداشت کافران را زبون و خوار کرده، و کسی که در میادین نبرد پایداری نمود ادای وظیفه کرده است، و هر آن کس که فاسقان را دشمن دارد برای خدا خشم گرفته و برای چنین شخصی خداوند خشم و غضب کند. این بود تعریف ایمان و ارکان و شعبههایش.
و کفر بر چهار ستون است: فسق، غلوّ، شکّ، و شبهه.
و فسق چهار شاخه دارد: تندخوئی، کوردلی، بیتوجّهی، سرکشی. پس فرد خشن و تندخو مؤمن را خوار و فقیهان و دینشناسان را دشمن دارد و بر گناه اصرار
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 151
ورزد. و شخص کوردل ذکر را فراموش کند و ناسزاگو شود و با آفریدگارش به ستیزه پردازد و شیطان بر او چیره گردد. و کسی که بیتوجّهی و غفلت کند بر خود جنایت نموده، و اندیشهاش واژگون گردد، و گمراهی خود را رشد و صلاح پندارد، و آرزوها او را بفریبد تا عمر او به سر آید و پایان پذیرد، و پرده از دیدهاش برافتد. و آنچه از خدا گمان نمیکرد آشکار گردد در این هنگام تمام وجودش را افسوس و حسرت فرا گیرد. و هر کس که از فرمان الهی سرپیچی کند به وادی شکّ و تردید افتد و خدا بر او بزرگی کند سپس با قدرت خود خوار و ذلیلش سازد، و با جلال و عظمت خود کوچکش کند. بدانسان که در طول زندگی خود کوتاهی کرده و به آفریدگار بخشندهاش مغرور گردیده بود.
و غلوّ یا همان زیادهروی در آئین دین چهار شاخه دارد: موشکافی، ستیزهجوئی، و انحراف از حقّ، و گردنکشی. بنا بر این هر کس که با اوهام خود موشکافی کند به حقّ دست نیابد، و از این کار جز غرق شدن در رنج و درد چیزی عایدش نگردد. و هیچ خیال و تصوّری از او دور نشود جز اینکه پنداری دیگر گریبانگیرش شود، از این رو همیشه درگیر افکاری پریشان و مضطرب است. جماعتی که با هم جنگ و ستیز کنند سستی و کاهلی در میانشان افتد، و به سبب لجاجت بسیار کارشان به تباهی و فساد گراید. و کسی که از حقّ منحرف شود خوبی در نزدش بد و بدی در نزد او نیک جلوه کند و سرمست گمراهی گردد. و آن کس که به لجاجت پردازد راههایش تاریک گردد. و کارش بر او پیچیده شود، و در تنگنا قرار گیرد، و هر کس از راه و طریقی به جز راه اهل ایمان پیروی کند سزایش برکناری از دین و آئینش خواهد بود.
و شکّ چهار شاخه دارد: ستیز در کلام، هراس، دو دلی، و خودباختگی.
پس ستیزهکاران به کدام یک از نعمتهای پروردگارت چون و چرا کنند؟! و آن کس که پیش رویش او را به هراس افکند به قهقرا برمیگردد. و کسی که در آئین دین خویش دودلی کند گذشتگان از او پیشی گیرند و آیندگان نیز از او پیش افتند و شیاطین او را زیر پا گیرند. و هر کس که تسلیم تباهی دنیا و آخرت شود هر دو سرا را از کف بدهد. و هر کس نجات یافت پس به برکت و فضل یقین بوده است.
شبهه چهار شاخه دارد: شادمان شدن به زیور، خودآرائی، توجیه کجروی، و آمیختن حقّ به باطل. و این برای آنست که زیور و آرایش مانع برهان و کلام
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 152
واقع و حقّ است، و خودآرائی موجب افتادن در شهوت است. و کج روی صاحبش را سخت منحرف سازد. و آمیختن حقّ به باطل تیرگیهائی است روی هم انباشته. و این بود کفر و ارکانش.
و نفاق بر چهار ستون است: هواپرستی، سهل انگاری، خشم، و آز و طمع.
و از اینها هواپرستی چهار شاخه دارد: ستم، تجاوز و دشمنی کردن، شهوت، و سرکشی. پس هر کس که ستم روا دارد گرفتاریهایش افزون گردد و تنها بماند، و بر علیه خود یاری شود. و کسی که تجاوز و دشمنی کند از سختیها نیاساید و قلبش آرام نگیرد. و هر کس که نفس خود را از شهوات سرزنش نکند به دریای افسوس و اندوه فرو رود و در آن غوطهور گردد. و کسی که سرکشی کند بیهیچ بهانه و دلیلی- و دانسته- گمراه گردد.
و امّا شاخههای سهل انگاری عبارتند از: خود را بزرگ شمردن، و بخود بالیدن، و امروز و فردا کردن، و آرزو. و این بدان جهت است که بزرگی نمودن از حقّ باز دارد، و بخود بالیدن در این سرای دنیا موجب کوتاهی در امر آخرت گردد. و امروز و فردا کردن در کار سبب کوری و فرو افتادن در چاه گمراهی است. و چنانچه آرزو نمیبود انسان حساب کار خود را میکرد. و اگر به حساب کارش میرسید از ترس و هراس جان میداد.
و امّا شاخههای خشم عبارت است از: تکبّر، فخر، بیپروائی، و تعصّب.
پس کسی که کبر ورزد از حقّ روی گرداند. و هر کس که فخر فروشی کند کارش به هرزگی کشد. و کسی که بیپروائی ورزد در پستی پافشاری کند. و هر کس که سرسختی در نادرستی او را فرا گیرد ستم کند. پس چه بد موقعیّتی است بسر بردن در میان روی گرداندن از حقّ؛ و هرزگی و پافشاری.
و شاخههای طمع عبارتند از: شادمانی به لذّت گذرا، و مرح، «1» و سرسختی، و تکبّر. پس پیوسته شادان بودن در نزد خدای امری است ناپسند، و خرامیدن به ناز خودپسندی است. و آن سرسختی که فرد را به حمل گناهان وادار نماید یک بلا و گرفتاری است. و تکبّر؛ سرگرمی و بازی و مشغولیّت بوده و تعویض خوب
______________________________
(1) مرح یعنی: بالاگرفتن نشاط و فرح شادمانی بحدّی که شخص از حدّ خود تجاوز کند و متبختر و مختال شود. (أقرب الموارد)
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 153
است با بد (یعنی: از دست دادن عمر گرانمایه به بیهودگی).
پس این بود نفاق و ستونها و شعبههای آن. خداوند بر تمام بندگانش غالب و چیره است، نامش بلند است و توان و قدرتش استوار. نیرویش سخت است و برکاتش لبریز. حکمتش نورانی است. و حجّتش پیروز، و دینش پاک و خالص.
سخنش حقّ است و نیکیهایش پیش و برتر. نسبتش پاک و روشن است و موازینش عادلانه. پیامهایش رسا است و نگهبانانش حاضر. بدکرداری را گناه دانسته، و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی و چرک. و خوش کرداری را کامیابی دانسته است و عذر خواهی را توبه، و بازگشت را پاککننده. پس هر کس که توبه کرد هدایت یافت. و آن کس که گرفتار فتنه شد تا مادامی که به سوی خدا به توبه بازنگشته و به گناه خویش اعتراف نکرده و پاداش نیکو را باور ننموده است پیوسته در گمراهی بسر برد. و هرگز بر خدا دلیری نورزد جز کسی که محکوم به نیستی و نابودی است.
خدا را خدا را! چه وسیع است این اوصافش: قبول توبه و رحمت، و مژده و ملایمت و صبر عظیمش. و چه سخت است آن شکنجهها و دوزخ، و عزّت و قدرت و سختگیری او! پس هر کس که به طاعت الهی دست یافت کرامتش را برگزیده، و کسی که پیوسته در نافرمانی خداست عذاب دردناکش را خواهد چشید، آنجاست عاقبت آن سرا.
براستی که این دلها به مانند ظرفهایند، و بهترینشان فراگیرندهترین آنها است، آنچه به تو میگویم از من گوش دار، مردم سه دستهاند: دانشمند الهی، و آموزنده راه نجات، و أحمقان فرومایه؛ که در پی هر بانگی میدوند و با هر بادی به سوئی روند، نه به نور دانش روشنی یافتند تا راه برند، و نه به سوی دژی استوار شتافتند تا نجات یابند.
ای کمیل، دانش بهتر از مال است، دانش تو را نگه میدارد ولی تو مال را. نفقه و خرج، مال را میکاهد، و دانش با انفاق افزون میگردد. دانش فرمانده است و مال فرمانبر.
ای کمیل، دوستی دانشمند، آئینی است که با آن جزا و پاداش دهند. انسان
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 154
توسّط دانش در زمان حیاتش به کسب طاعت پردازد و پس از مرگ نام نیک باقی گذارد. و سود و بهره مال با نابودی مال از دست برود. ثروت اندوزان گو اینکه زندهاند مرده بشمار آیند، ولی دانشمندان تا زمان باقی است جاویدند و گرامی، ظاهرا وجودشان ناپیدا است ولی نفس ایشان در دلها آشکار. سپس- پس از اشاره به سینه خود- فرمود: بدان که در اینجا دانشی سرشار نهفته است که برایش فراگیرانی نیافتم؛ آری به فرد باهوش و تیزفهم بر میخورم که نامطمئن و دین به دنیا فروخته است، و از حجّتهای خداوند بر علیه دوستان خدا یاری میجوید، و از نعمتهای الهی بر نافرمانی او. یا به فردی که پیرو اهل حقّ است ولی فاقد هر گونه بینش و فراست در شناخت پیرامونش، و با اوّلین مورد شبههای که بر او عارض میشود به وادی شکّ و تردید افتد.
بار إلها! نه این شایسته است و نه آن در خور. یا به فردی که غرق در لذّت است و اسیر شهوت، یا فردی که حریص به جمع و ذخیره مال. که این دو گروه نه از زمره رهبران دینند و نه از اهل فراست و یقین. شبیهترین موجودات به اینان همانا چارپایان چرندهاند، آری بدینسان علم و دانش- با مرگ صاحبان آن- میمیرد.
ولی آری، زمین هرگز از حجّت قائم از جانب خدا- که یا آشکار است و مشهور، یا ترسان است و ناپیدا- خالی نخواهد ماند، تا دلائل الهی و نشانههایش باطل نگردد، و راویان قرآنش از میان نروند. کجایند آن افراد؟! تعدادشان کم، و قدر و منزلتشان بزرگ است، به واسطه ایشان است که خداوند دلائل و حجّتهایش را حفظ میکند تا به افراد همانند خود بسپارند، و بذر آن را در دلهای شبیه خود بکارند.
علم و دانش- بر اساس حقائق ایمان- بایشان یورش برد تا روح یقین را یافتند، و آنچه را که افراد خوش گذران سخت و دشوارش شمردند آنان سهل و آسانش داشتند. و به آنچه که جاهلان در هراس بودند خو گرفتند، ایشان با بدنهاشان همنشین اهل دنیایند ولی ارواحشان به ملکوت اعلی پیوند دارد.
ای کمیل، آنان امینهای خدایند در میان خلقش، و خلفای او در زمینش، و چراغهای تابناک او در شهرهایش، و دعوتگران به دین او میباشند.
وه که چقدر مشتاق دیدار آنان هستم!! از خداوند برای خود و تو آمرزش میطلبم.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 155
1- ای کمیل، هر روز نام خدا را ببر، و بگو:
«لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»
، و بر خدا توکّل دار، و ما را یاد کن، و نام ما ببر و بر ما صلوات فرست. و آن را بر خود و آنچه به نگهداریش اهتمام داری بچرخان تا به خواست خدا از آسیب آن روز نجات یابی.
2- ای کمیل، همانا خداوند پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را تعلیم فرمود، و رسول خدا مرا تربیت نمود، و من نیز مؤمنان را پرورش میدهم، و فرهنگ آداب و رسوم را به مردم بزرگوار خواهم آموخت.
3- ای کمیل، هیچ دانشی نیست مگر آنکه من آن را آغاز کنم، و هیچ سرّی نیست جز آنکه قائم علیه السّلام به پایان رساند. ای کمیل، اینان فرزندانی هستند که برخی از آنان از برخی دیگرند، و خدا شنونده و داناست. ای کمیل، فقط از ما برگیر تا از ما گردی.
4- ای کمیل، هیچ جنبشی نیست جز آنکه تو در آن نیازمند شناخت و معرفتی.
5- ای کمیل، به هنگام صرف غذا نام خدائی را بر زبان جاری کن که با نام او هیچ دردی زیان نرساند، و در آن درمان از هر آسیب و گزندی نهفته است.
6- ای کمیل، خوراک خود را با همسفره صرف کن و در آن بخل مورز زیرا تو هرگز هیچ چیزی را روزی مردم نکنی در حالی که خداوند به این کار تو پاداش فراوان دهد. رفتارت را بر او نیکو و خوش دار، و همنشینت را شاد و خشنود ساز و نسبت به خدمتکارت بدگمان مشو.
7- ای کمیل، صرف غذایت را بقدری طول ده تا همخوراکت سیر گردد و جز تو نیز از آن بهره برد.
8- ای کمیل، وقتی غذایت را به پایان بردی خداوند را بر آنچه روزیت ساخت- با صدای بلند- شکر گوی تا دیگران نیز شکرش گویند و به این کار پاداش تو افزون گردد.
9- ای کمیل، شکم خود را از غذا انباشته و سنگین مساز، و در آن برای آب جایی گذار و برای هوا محلّی. و در حالی که میل به خوردن در تو باقی است از
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 156
آن دست بکش. که اگر چنین کنی از آن لذّت میبری، زیرا سلامتی بدن بسته به کم خوراکی و کم نوشیدن است.
10- ای کمیل، برکت در مال و ثروت کسی است که زکات دهد، و اهل ایمان را یاری نماید، و صله رحم کند.
11- ای کمیل، به فامیل مؤمنت بیش از دیگران عطا و بخشش کن، و به ایشان مهربانتر و بر آنان دلسوزتر باش. و تهیدستان را صدقه ده.
12- ای کمیل، هیچ سائلی را- هر چند به دادن نیمی از دانه انگور یا خرما باشد- محروم مساز، زیرا صدقه در نزد خدا افزون گردد.
13- ای کمیل، نیکوترین زیور فرد مؤمن فروتنی است، و زیبائیش پاکدامنی است، و شرفش فهم و دریافت دین است، و عزّت او بسته به دوری از قیل و قال است.
14- ای کمیل، در هر گروه، جماعتی برتر از جماعت دیگرند، مبادا با فرو- مایگان آنان درافتی، و اگر ناسزایت گفتند تحمّل کن، و از شمار کسانی باش که خدا در بارهاشان فرموده: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً، یعنی: «و چون نادانان ایشان را مخاطب سازند گویند سلامی (به خداحافظی دوری گزینند)- فرقان: 63».
15- ای کمیل، در هر وضعیّتی حقّ را بگو، و با پرهیزگاران دوستی کن، و فاسقان را ترک گو، و از اهل نفاق کناره گیر، و با خیانتکاران معاشرت مکن.
16- ای کمیل، با ستمکاران طرح دوستی مریز و معاشرت مکن، تا با ایشان بیامیزی و همکار شوی، و مبادا احترامشان کنی و در انجمنهایشان حضور یابی بدان وضعی که خشم الهی را برانگیزد، و چنانچه ناگزیر از حضور در محفلشان شدی پیوسته به یاد خدا باش، و بر او توکّل کن، و از گزندشان به خدا پناه بر، و از ایشان کناره گیر، و کردارشان را در دل ناپسند دار، و به تعظیم خداوند صدایت را بلند کن تا بشنوند، زیرا بدین کار حمایت گردی و از گزندشان در امان بمانی.
17- ای کمیل، بهترین چیزی که بندگان پس از اقرار به خدا و دوستانش بدان تن میدهند خویشتن داری و بردباری و شکیبائی است.
18- ای کمیل، فقر و تنگدستی خود را بر مردم آشکار مکن، و با عزّت و پرده پوشی برای رضای خدا بر آن صبر کن.
19- ای کمیل، عیبی ندارد که برادرت را بر راز خود آگاه سازی، امّا برادر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 157
تو کیست؟ برادر تو آن کس است که به وقت سختی و محنت تو را وامنهد، و در هنگام گرفتاری و جریمه از تو کناره نگیرد، و تو را تا آنجا وامگذارد که از او درخواست کنی، و تو و کارت را رها مسازد تا آگاهش کنی، پس چنانچه منحرف است اصلاحش کن.
20- ای کمیل، فرد مؤمن آینه مؤمن است، او را به دقّت مینگرد و برانداز میکند تا حاجتش را برطرف نماید و وضعش را اصلاح کند.
21- ای کمیل، افراد مؤمن با هم برادرند و هیچ چیز نزد هر برادری از برادرش برتر و ارجمندتر نیست.
22- ای کمیل، اگر برادرت را دوست نداری برادرش نیستی، همانا فرد مؤمن کسی است که همچون کلام ما سخن گوید، پس آن کس که خلاف آن نماید از ما دست کشیده، و کسی که از ما دست بردارد به ما نرسد، و هر کس که با ما نباشد در قعر جهنّم است.
23- ای کمیل، هر کس که در سینه دردی داشته باشد آن را به بیرون اندازد.
هر کس از ما به تو خبری رسانید و خواست که پنهانش داری، در این صورت مبادا آن را فاش سازی، که از افشای آن توبهای نیست، و کردار بیتوبه عاقبت کارش آتش زبانه کشیده است.
24- ای کمیل، فاش ساختن سرّ آل محمّد (علیهم السّلام) قابل جبران نیست، و از کسی تحمّل نمیشود، و آنچه را که گفتند غیر از فرد مؤمن و مطمئن را باخبر مساز 25- ای کمیل، به هنگام هر سختی و گرفتاری بگو:
«لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»
، تا نجات یابی، و نزد هر نعمت بگو:
«الحمد للَّه»
، تا افزون گردد، و هر گاه روزیت دیر رسید از خداوند طلب مغفرت کن تا در آن گشایش دهد.
26- ای کمیل، در پرتو ولایت ما خود را از شرکت شیطان در مال و فرزندانت نجات ده «1».
27- ای کمیل، ایمان گاهی ثابت است و استوار، و گاهی به عاریت، پس برحذر باش که از جماعتی باشی که ایمانشان عاریت است. و حال آنکه ایمان تنها در
______________________________
(1) شرکت شیطان در اموال همان سرمایههائی است که به حرام انباشته و در راه نامشروع خرج میشود، و شرکت در فرزندان هم پدید آمدن آنان از عمل حرام است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 158
خور ثبات و استواری است آن زمانی که راه روشنی را پیش گیری و ادامه دهی که نه تو را منحرف سازد و نه از راه راست دور.
28- ای کمیل، نه در ترک واجب رخصت است و نه در نافله سختگیری.
29- ای کمیل، به تحقیق شمار گناهانت از نیکیهایت بیشتر است، و غفلت و بیخبریت از توجّه و ذکرت افزونتر، و بخششهای الهی بر تو زیادتر از کردار توست.
30- ای کمیل، تو هیچ گاه خالی از نعمتها و عافیت خدادادی نخواهی بود پس در هر حال و صورتی از حمد و تمجید و تسبیح و تقدیس [و شکر] و یاد خداوند فروگذاری مکن.
31- ای کمیل مبادا از شمار افرادی باشی که خداوند در باره ایشان فرموده:
نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ، یعنی: «خدای را فراموش کردند و خدا خودشان را فراموششان ساخت- حشر: 19»، و آنان را فاسق شمرده، پس ایشانند بدکاران نافرمان.
32- ای کمیل، قدر و مرتبه تنها به نماز خواندن تو نیست، و نه به روزه داشتن و صدقه دادن، بلکه قدر و مرتبه این است که نماز همراه با دلی پاک و کرداری پسندیده نزد خدای، و ترس و خشوعی درست باشد. و توجّه کن در کجا و بر چه چیزی نماز میخوانی، که چنانچه از راه صحیح و حلال نباشد پذیرفته نگردد.
33- ای کمیل، زبان از دل تراود و دل با خوراک جان گیرد، از این رو در غذایی که دل و جسمت را تغذیه میکنی بنگر، چون اگر حلال نباشد خداوند تسبیح و شکر تو را قبول نکند.
34- ای کمیل، بفهم و بدان که ما برای هیچ یک از افراد بشر اجازهای در عدم پرداخت امانت نمیدهیم، پس هر کس که از من در این موضوع اجازهای را نقل کند بیهوده بافته و گناه کرده و به جهت دروغی که ساخته سزایش دوزخ است.
سوگند میخورم شنیدم که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم ساعتی پیش از وفات سه بار به من فرمود: «ای ابو الحسن سپرده و امانت- چه زیاد چه کم، تا نخ و سوزن- را به صاحبش- نکوکار یا تبهکار باشد- باز گردان.
35- ای کمیل، جهاد تنها تحت فرمان امامی عادل جهاد است. و غنیمت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 159
جز از جانب امام با فضیلت، حلال نیست.
36- ای کمیل، چنانچه هیچ پیامبری ظاهر نشده بود، و در روی زمین فرد مؤمن پرهیزگاری وجود داشت آیا در خواندن مردم به سوی خدا راه خطا میپوئید یا درست؟ بلکه به خدا قسم که ره خطا میپوئید تا آن زمان که خداوند او را بدان کار بگمارد، و آماده و شایسته آن کارش نماید.
37- ای کمیل، دین از آن خدا است، و او قیام بدان را از هیچ کس نمیپذیرد مگر اینکه رسول باشد یا نبی یا وصیّ. ای کمیل، آن جایگاه ویژه نبوّت است و رسالت است و امامت. و پس از آنها هیچ کس خارج از این دو گروه نیست: یا از دوستان طرفدار است، و یا از گمراهان بدعت گذار، و خدا فقط از پرهیزگاران میپذیرد.
38- ای کمیل، بدرستی که خداوند بخشنده است و مهلت دهنده، و بزرگ است و مهربان، ما را بر شیوه و اخلاقش راهنمائی فرموده و فرمان به رعایت آن و واداشتن مردم بدان داده است، به تحقیق، ما آن شیوه را بیدرنگ اجرا نمودیم و بدون نفاق ارسال داشتیم، و بیتکذیب تصدیق نمودیم، و بدون هیچ شک و تردیدی پذیرفتیم.
39- ای کمیل، بخدا سوگند که من چاپلوسی نکنم برای آنکه اطاعت شوم، و نه آرزو برآورم تا نافرمانی نشوم، و تمایلی به طعام اعراب (اموال زکوی) ندارم تا ولایت و حکومتم بخشند و بدان (ولایت) خوانده شوم.
40- ای کمیل، همانا کامیابی مردم تنها در بدست آوردن دنیای فانی و درگذر خلاصه میشود، ولی ما به آخرت پاینده پایدار کامیاب میگردیم.
41- ای کمیل، همگان به سوی آخرت باز گردند، و آنچه از آخرت که ما بدان دل بستهایم: رضای خداوند است و درجات عالی بهشت، که خداوند آن را فقط به پرهیزگاران به میراث میدهد.
42- ای کمیل، کسی که در بهشت منزل نکند وی را به عذابی دردناک و ذلّتی دائم مژده و بشارت ده. دردناک مژده ده و به ذلّتی دائم بشارت.
43- ای کمیل، خداوند را بر توفیق او و بر هر حال و وضعیّتی حمد و سپاس گویم، اکنون هر زمان که خواستی برخیز.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 160
این مجموعه سفارشاتی است که بنده خدا امیر مؤمنان هنگامی که محمّد بن أبی بکر را به ولایت مصر گماشت بدو سپرد.
او را به رعایت تقوای الهی و اینکه در نهان و آشکار به طاعت او گردن نهد، و در حضور و غیاب از او بترسد، و آنکه با فرد مسلمان نرمی کند و با تبهکار سختگیری. با اهل ذمّه به عدالت رفتار نماید، و با ستمدیده به انصاف و داد، و بر ستمکار به سختیگیری و تندی. و از مردم گذشت نماید و تا حدّ امکان نیکوکاری کند. و اینکه خداوند، نیکوکاران را پاداش دهد و گناهکاران را عذاب نماید.
و او را فرمان داد که مردم اطراف خود را به طاعت الهی و همگامی با جماعت مسلمین فرا خواند. چرا که برای ایشان در این دعوت آنچنان عافیت و ثواب بزرگی نهفته است که هیچ کس نه قدر و اندازهاش تواند و نه به کنه آن پی برد. و او را دستور داد که با آنان نرمخوئی کند و با ایشان به مساوات و برابری رفتار نماید، چه در مجلس، و چه موقعیّت، آنسان که دور و نزدیک در رعایت حقّ به نزد او یکسان و برابر باشند. و دیگر اینکه در بین مردم به عدل و داد حکم کند و انصاف را برپا دارد و از هوی و هوس پیروی نکند، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نهراسد. زیرا خداوند با کسی است که فرمان او را اطاعت کند و طاعت و دستورش را بر غیر او ترجیح دهد.
«این فرمان به قلم عبید اللَّه بن أبی رافع نگاشته شد»
از بنده خدا امیر مؤمنان به محمّد بن أبی بکر و مردم مصر، سلام بر شما.
أمّا بعد؛ نامه تو به من واصل شد و به خواستهات پی بردم، و توجّه و اندیشهات به اموری که حوزه مسئولیتی تو آن را ایجاب میکند و خیر و صلاح مسلمین نیز در آن است بسیار خشنودم ساخت، و دریافتم آن چیزی که این کلام را بر زبان تو جاری ساخته تنها نیّتی پاک و اندیشهای بیفساد بوده.
أمّا بعد؛ بر تو باد به رعایت تقوای الهی در هر موقعیّت، ایستاده یا نشسته،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 161
چه در نهان و چه در آشکار. و هر گاه تو در بین مردم قضا راندی جانب فروتنی را از دست مده، نرمخو باش و گشاده رو.
و مساوات و برابری را در نگاه و نیم نگاهت رعایت کن، تا نه بزرگان به حمایت تو از ایشان طمع ورزند، و نه افراد ناتوان و ضعیف از عدالت تو بر آنان مأیوس. و اینکه [در هنگام قضا و داوری] از ادّعاکننده درخواست شاهد کنی، و از آن کس که بر علیه او ادّعا شده سوگند و قسم بخواهی. و هر کس که با برادرش صلحی کرد صلحش را امضا کن، مگر صلحی که حلالی را حرام یا حرامی را حلال نماید. دانشمندان دینی و راستگویان و وفاداران و افراد باحیا و پرهیزگار را بر جماعت نابکار و دروغگو و حیلهگر ترجیح ده و مقدّم بدار، و آن گونه رفتار کن تا افراد صالح و نیکوکار در شمار برادران و دوستان تو باشند، و تبهکاران و حیلهگران از دشمنانت به حساب آیند.
زیرا محبوبترین برادرانت آنانند که در یاد خدا از همه ذاکرتر و در خوف الهی از همه بیمناکترند، و من امید آن دارم که- به خواست خدا- از شمار ایشان باشی.
و من شما را به رعایت تقوای الهی در آنچه از آن بازخواست شوید، و از آنچه سرانجام کارتان بدان جا کشد سفارش میکنم، زیرا خداوند در کتابش فرموده:
کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ یعنی: «هر کسی در گرو کاری باشد که کرده است- مدّثّر: 38»، و نیز فرموده: وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ یعنی: «و خداوند شما را از [نافرمانی یا عذاب] خویش بیم میدهد و بازگشت به سوی خداست- آل عمران: 28»، و همچنین فرموده: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ یعنی: «به پروردگارت سوگند که همگی آنان را بازخواست میکنیم از آنچه انجام میدادند- حجر: 92 و 93». پس بر شما باد به رعایت تقوای الهی زیرا که آن در جمعآوری خیرات از همه پیش است و مقدّم، و در پرتو آن به چنان خیری میتوان دست یافت که با هیچ چیز دیگری بدست نیاید، خداوند فرماید:
وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ یعنی: «و به کسانی که پرهیزگاری کردند گفته شود: پروردگار شما چه چیزی فرو فرستاده است، گویند: خیر را، برای کسانی که نیکوئی کردند در این جهان نیکی است، همانا سرای آخرت بهتر است، و چه نیکوست سرای پرهیزگاران- نحل: 30».
آگاه باشید ای بندگان خدا که پرهیزگاران هم بهره دنیا بردند و هم سود آخرت، با اهل دنیا در دنیاشان شریک شدند در حالی که اهل دنیا در آخرت با
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 162
آنان شرکت نجستند. خداوند عزّ و جلّ فرماید: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ یعنی: «چه کسی آرایشی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است- أعراف: 32». در دنیا به بهترین وضع منزل کردند، و بهترین لذّتها را نیز بردند.
و آگاه باشید ای بندگان خدا که اگر شما رعایت تقوای الهی را بنمائید و مراعات سفارش پیامبرتان را در خاندانش بکنید به تحقیق خداوند را به برترین نوع عبادت پرستش کردهاید و به بهترین ذکر یاد نمودهاید، و پسندیدهتر از همگان شکرش را گفتهاید، و نیکوترین شیوه صبر و شکر را گزیدهاید و والاترین تلاش را نمودهاید، و چنانچه دیگران نمازشان طولانیتر از شما باشد و بیش از شما روزه گیرند و صدقه دهند با این حال شما به خداوند وفادارتر، و برای اولیای خدا و ولیّ أمر از خاندان پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم خیرخواهتر خواهید بود.
ای بندگان خدا از مرگ و نزدیکی آن و گرفتاریش بر حذر باشید، و از سختیهای جان دادن بهراسید. و خود را برای روبرو شدن با آن آماده سازید. زیرا مرگ کار بزرگی پیش آورد، یا خیری است که شرّی به همراه ندارد، و یا شرّی که پیوسته از خیر تهی است. پس چه کسی از فردی که در راه بهشت کار میکند به بهشت نزدیکتر است؟ و چه کسی از اهل جهنّم به آتش نزدیکتر؟ پس به هنگام ستیزه نفس با شما بسیار یاد مرگ کنید! زیرا که من شنیدم که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم میفرمود: «بسیار نابودکننده خوشی را یاد کنید». و بدانید که حوادث رخدادهای پس از مرگ برای آن کس که مشمول غفران و رحمت خدا نگشته سختتر از خود مرگ است.
ای محمّد! بدان که من تو را به فرمانروائی بزرگترین یاران و أعوان خود؛ مردم مصر گماردم. پس بر تو لازم است که در آن دیار- هر چند که جز ساعتی از روز نپائی- از مردم بر جانت بهراسی و بر دینت حذر کنی. پس چنانچه توانستی که خدای را به خاطر خشنودی بندهاش به خشم نیاوری همان کن، زیرا خشنودی خدا جانشین دیگر چیزهاست ولی [با از دست دادن رضای خدا] هیچ چیزی جای آن را پر نکند. بر ستمکار سختگیری کن و جلوی خواستهاش را بگیر، و با نیکوکاران نرمی کن و به خود نزدیکشان کن، و ایشان را محرمان و یاران خود ساز.
سپس نمازت را بنگر که چگونه است، زیرا که تو امام جماعتی، و هیچ امام جماعتی نیست که بر نمازگزارانی- که در نمازشان عیب و تقصیر است- نماز گذارد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 163
جز اینکه بار سنگین تقصیر آنان بر گردن او خواهد بود، و از نماز آنان چیزی کسر نشود. و نیز نمازی را بیکم و کاست به پایان نبرد جز اینکه مانند مأمومین پاداش برد، و از ثواب آنان هیچ چیزی کم نگردد. و به وضوی خود توجّه کن، زیرا که آن کاملکننده نماز است و هیچ نمازی بیوضو نماز نیست. و این را بدان که تمام اعمال تو از نمازت تبعیّت میکند. و بدان هر کس که حقّ نماز را ضایع کند در ضایع ساختن دستورات دیگر اسلام پیشتازتر است.
ای مردم مصر اگر توانستید عملتان را تصدیقکننده سخن خود سازید و ظاهر و باطن خود را یکی نمائید و کردارتان خلاف زبانتان نگردد همان کنید. و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «من بر امّت خود نه از آسیب فرد مؤمن در هراسم و نه از گزند مشرک بیمناک، چه اگر مؤمن باشد خداوند به سبب ایمانش مانع او گردد، و چنانچه مشرک باشد به شرکش ریشه کنش سازد و رسوایش نماید. لیکن من بر شما از فرد منافق شیرین زبان در هراسم که موافق عقائد شما سخن گوید و مخالف آن عمل کند» و هیچ باک و ابائی ندارد، حال آنکه پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «کسی که نیکیهایش او را شاد سازد و بدیهایش او را محزون، این چنین شخصی بطور قطع مؤمن است»، و پیوسته میفرمود: «دو خوی و عادت است که هیچ گاه در فرد منافق گرد نیاید: حسن ظاهر و فهم و دریافت سنّت.
و بدان ای محمّد بن أبی بکر که برترین بینش و ادراک تنها به پارسائی در دین خدا و عمل به دستور او خواهد بود. از خداوند درخواست میکنم که ما و تو را یاری نماید تا شکرش را بجای آریم و تسبیحش گوئیم و حقّش را ادا کنیم و به دستورش رفتار نمائیم، همانا او شنوا و نزدیک است.
و این را بدان که دنیا سرای گرفتاری و فنا، و آخرت سرای ماندگار و پاداش است. پس چنانچه توان آن داری که چیزهای پایدار را بر امور فانی ترجیح دهی همان کن، امیدواریم که خداوند بینش آنچه میبینیم و درک آنچه را که میفهمیم روزی ما فرماید، تا نه از دستوراتش کوتاهی کنیم، و نه به امور ممنوع و حرامش دست یازیم، چرا که در هر حال بهرهای از دنیا به تو خواهد رسید، در حالی که تو به بهره آخرت محتاجتر میباشی. پس چنانچه برای تو دو کار پیش آمد که یکی از آن دو برای آخرت و دیگری برای دنیا بود کار آخرت را مقدّم دار. و اگر توان آن داری که میل و رغبت خود را در کار خیر افزون نمائی و نیّت خود را پاک گردانی همان کن، زیرا خداوند عطا و بخشش بر بنده را برابر با نیّت قلبی او انعام فرماید، از
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 164
این رو چنانچه کسی کار خیر و خیرخواهان را دوست بدارد- هر چند که کار خیری نکند- به خواست الهی مانند خیرخواه به حساب آید.
پس تو را ابتدا به رعایت تقوای الهی، و سپس به این نه صفت و خصلتی که خلاصه و نتیجه اسلام است سفارش میکنم: از خدا بترس، و در راه خدا از مردم مترس. و بهترین گفتار آن است که کردار تصدیقش نماید. و هرگز در یک موضوع دو گونه حکم و داوری مکن که کار بر تو مختلف شود و از مسیر حقّ منحرف گردی. آنچه برای خود و خاندانت دوست میداری برای همه مردمت نیز دوست بدار، و آنچه برای خود و خاندانت نمیپسندی برای ایشان نیز ناخوش دار.
دلیل و برهان را نزد خداوند تقویت نمای و امور مردمت را اصلاح کن. و برای رسیدن به حقّ در مشکلات تن در ده، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری مهراس و شخص خود را آماده ساز، و هنگامی که فرد مسلمانی با تو مشورت کرد خیرش را بگو، و شخصیت خود را برای دور و نزدیک از مسلمانان سرمشق و مقتدا کن. به کار نیک و پسندیده فرمان ده، و از کار زشت و ناپسند باز دار، و بر آنچه به تو رسد شکیبائی کن، که این از کارهای استوار است. سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد.
من شما را از دنیا برحذر میدارم، زیرا که آن در عین اینکه شیرین و با طراوت است، در لابلای شهوات قرار گرفته، و به جهت نقد بودنش جلب توجّه گردیده، و با آرزوهای دراز قرین گشته، و با فریب و نیرنگ آرایش یافته، نه شادیش پایدار است و نه از گزند و آسیبش کسی در امان. نیرنگ باز است و زیان بار، زوال پذیر است و نابودشدنی، خورنده است و پر هلاکت. هر چند هم به آرزوی دنیاپرستان جامه عمل بپوشاند و موجبات خشنودیشان را فراهم سازد باز هم بیش از آنچه که خداوند سبحان در قرآن معرّفیش نموده نخواهد بود که فرموده: کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً یعنی: «مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم، پس گیاه زمین با آن بیامیخت [و روئید]، سپس [چنان] خشک و شکسته شود که بادها آن را پراکنده گرداند. و خدای بر هر چیزی تواناست- کهف: 45». دیگر آنکه هیچ کس از دنیا شادی و سروری ندیده جز اینکه بدنبال
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 165
آن با اشک و آه روبرویش ساخته است.
و هنوز از خوشیهایش کیف و لذّتی نبرده که به ناراحتیهای روگردانی آن مبتلا میگردد. هنوز باران ملایم خوشی، راحتی دائم و پیوستهای برایش مهیّا نساخته که ابر بلاء بر او غرّیدن گیرد، اگر بامدادی به یاری کسی برخیزد شامگاهان خود را به ناشناسی و غریبی زند. اگر از سوئی برای کسی گوارا و شیرین بنماید، از دیگر سو تلخ و مرگ آور گردد.
هیچ کس در سایه آسایش آن نیاسود جز آنکه بامدادان در مخوفترین هراس افتاد.
بسیار فریبنده است و هر چه در آن است نیز فریبندگی دارد، فانی است و زودگذر، و هر کس که در آنست فانی و ناپایدار. هیچ گونه خیری از زاد و توشه در آن نیست جز پرهیزگاری و ترس از پروردگار. کسی که در حدّ کفایت بدان بسنده کند آرامش آن یابد، و آن کس که از آن بسیار طلبد برایش نپاید و بزودی از بین برود. بسا کسانی که بدان اعتماد کردند و بناگاه طعم تلخ غم و اندوه را به ایشان چشانید، و بسا افرادی که بدان اطمینان نمودند و به زمینشان افکند. و بسا افرادی که سخت مواظب خود بودند فریبشان داد، و چه بسیار صاحب عظمتی را که حقیر و ناچیزش ساخت، و متکبّران و فخر فروشانی را که به گرسنگی و فقرشان انداخت، و تاجدارانی که سرنگونشان ساخت. قدرتمندی آن خواری است، و عیش آن تیرگی و تاری. گوارائیش شور است و شیرینیش تلخ. جماعت زنده آن در معرض مرگند، و افراد سالمش در معرض بیماری، و زورمند و توانایش در معرض حقّ کشی و بیعدالتی است. حکومتش بر باد رونده است و توانا و عزیزش شکست خورده. آسایش و امنش نکبت بار و پناهندهاش غارت زده. و بدنبال تمام اینها سختی و رنج مرگ و نالههای آن است، و هراس از قیامت و ایستادن در پیشگاه حاکم دادگستر «تا آنان را که بدی کردند بدان چه کردند کیفر دهد و نیکوکاران را به پاداش نیکو جزا دهد- نجم: 32». مگر شما در جایگاه آنانی بسر نمیبرید که عمرشان از شما طولانیتر؛ و آثارشان روشنتر و شمارشان از شما افزونتر بود و سپاهیانشان انبوهتر، و سختتر از شما سرکشی میکردند؟ دنیا را پرستیدند آنهم چه پرستیدنی! و آن را برای خود بگزیدند آنهم چگونه گزیدنی! سپس با خواری از آن رخت بربستند، آیا شما هم این را بر میگزینید؟! یا اینکه بر دنیا حرص میزنید؟ یا اینکه بر آن دل آرام داشتهاید؟ خداوند میفرماید: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ* أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ یعنی:
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 166
«هر کس که زندگانی این جهان و آرایش آن را خواهد، در این جهان [پاداش] کارهایشان را بدیشان تمام بدهیم و آنان در آن کم داده نشوند* اینانند که در آن جهان جز آتش دوزخ ندارند، و آنچه در دنیا کردهاند ناچیز و بیبر شده و آنچه کردهاند تباه و نابود است- هود: 15 و 16».
پس چه بد سرائی است برای کسی که از آن نهراسد و در آن بیمناک نباشد. و بدانید- هر چند که خود میدانید- که شما بناچار باید آن را ترک گوئید. و آن همان گونه است که خدا وصف فرموده:
لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ یعنی: « [زندگانی دنیا] بازی و بیهودگی و آرایش و فخر کردن با یک دیگر و نازیدن در مالها و فرزندان است- حدید: 21». بنا بر این از جماعتی که بر فراز هر جای بلند نشانهای به بازی و بیهودگی بنا میکنند و کوشکهای بلند و استوار میسازند- تا شاید جاویدان بمانند- درس عبرت گیرید، و نیز از کسانی که میگفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است- فصّلت: 16». و از سرگذشت برادران خود درس و عبرت پذیرید که چگونه به سوی مزارشان حمل شدند، بیآنکه سوارشان خوانند، و فرو آمدند و بیآنکه مهمانشان خوانند! و از گور بر ایشان منزلی ساختند و از خاک کفنی و از استخوانهای پوسیده همسایگانی! آری، همسایگانی که پاسخ هیچ بانگی را ندهند و هیچ ستمی را باز ندارند. نه به دیدار هم روند و نه به دیدارشان آیند. بردبارانی شدند که کینههاشان رفته، و بیخبرانی که حسد در دلشان مرده. نه از آسیبشان هراسی و نه به دفاعشان امیدی است، گوئی هرگز نبودند. و چونان کلام خداوند سبحان است که میفرماید: فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ یعنی: «و اینک این خانههایشان است که پس از آنان جز اندکی در آنها نشیمن نگرفتند و ما وارث آنان بودیم- قصص: 58». درون زمین را جایگزین روی آن ساختند و تنگنا را بر فراخی و گشایش ترجیح دادند، و غربت و تنهائی را بر خانواده، و ظلمت و تاریکی را بر نور و روشنائی. آنسان که بدین سرا آمدند همان گونه- پابرهنه و عریان- آن را ترک گفتند. با اعمال خود از آن به زندگانی همیشگی و سرای جاودان پیوستند، چنان که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ، یعنی: «چنان که نخستین بار آفرینش آفریدگان را آغاز کردیم آن را باز گردانیم، وعدهای است بر ما و همانا ما کننده آنیم- انبیاء: 104».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 167
«در جواب گروهی که به این طرز عمل امام علیه السّلام اعتراض داشتند» أمّا بعد: ای مردم، براستی که ما پروردگار و معبود و ولی نعمت خود را حمد و سپاس گوئیم، خدائی که نعمتهای خود را آشکار و نهان، و بدون هیچ توان و قدرتی از جانب ما و فقط از روی منّت و تفضّل بر ما ارزانی داشته است، تا ما را بیازماید که آیا سپاسگزاریم یا کفران نعمت میکنیم، در این صورت کسی که شکر گوید نعمت او را بیفزاید، و آن کس را که کفران ورزد عذاب نماید. و گواهی میدهم که هیچ معبودی جز «اللَّه» سزاوار پرستش نیست، یگانه است و بیشریک، یکتا و بینیاز است. و گواهی میدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، او را مایه رحمتی برای بندگان و [اهالی] شهرها و حیوانات [چارپایان و رمه] فرستاده است، و نعمتی است که بدان بخشش فرموده و همچنین منّت و تفضّلی است، درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد.
ای مردم، در پیشگاه خداوند آن کس قدر و مقامش عالیتر و ارزشش والاتر است که از همه به دستور خداوند پایبندتر، و به طاعت او پرکارتر است، و بیش از دیگران از سنّت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم پیروی میکند، و در احیای کتاب خدا کوشاتر است. بنا بر این برای هیچ یک از خلق خدا در نزد ما فضیلتی جز در سایه طاعت خدا و رسول، و پیروی از قرآن و سنّت پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نیست. این کتاب خدا است که در پیش روی ما، و همچنین تاریخ زندگانی پیامبر در میان ما است. هیچ کس جز نادان مخالف منحرف از آنان بیخبر نیست. از فرمایشات خدای عزّ و جلّ در قرآن است که میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، یعنی: «ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم و شما را شاخهها و تیرهها کردیم تا یک دیگر را بازشناسید، البتّه گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست- حجرات: 14». در این صورت هر کس که از خدا بترسد او شریف و محترم و دوست داشتنی است، و نیز همین گونهاند کسانی که طاعت خدا و رسول او را بجای آرند، خداوند در قرآن میفرماید: إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ، یعنی: «اگر خدا را دوست میدارید پس مرا پیروی کنید تا خدا شما را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 168
دوست دارد و گناهانتان را بیامرزد، و خدا آمرزگار و مهربان است- آل عمران: 31» «و خدا و پیامبر را فرمان برید پس اگر رو بگردانید خدا کافران را دوست ندارد».
سپس با صدائی بلند فریاد کرد: ای گروه مهاجر و انصار، و ای مسلمانان، آیا بر خدا و رسول او منّت میگذارید که اسلام آوردهاید؟. در حالی که بر خدا و رسول اوست که بر شما منّت گذارند اگر از راستگویان بوده باشید. سپس فرمود:
آگاه باشید، همانا هر کس که روی به قبله ما دارد و از گوشت حیوان سربریده ما میخورد، و گواهی میدهد که هیچ معبودی جز اللَّه سزاوار ستایش نیست و اینکه محمّد بنده و رسول خدا است، در این صورت ما با او بر اساس دستورات و قوانین اسلام رفتار میکنیم و از بودجههای اسلام بهرهمندش میسازیم، هیچ کس بر دیگری فضل و برتری جز به تقوا و طاعت الهی ندارد. از خداوند خواهانم که ما و شما را از زمره پرهیزگاران و اولیا و دوستان خود قرار دهد؛ افرادی که نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین شوند.
سپس فرمود: آگاه باشید! این دنیا که شما نسبت به آن تا این اندازه آرزومند و شیفته گشتهاید، و آن نیز گاهی شما را میپذیرد و گاهی از خود میراند، خانه و منزلی نیست که برای آن خلق شده و نه آنکه به سوی آن دعوت شده باشید.
هشیار باشید! که نه دنیا برای شما باقی ماند و نه شما برای آن، در این صورت مبادا جلوه ظاهر و زودگذر آن شما را بفریبد که بدون تردید از آن بر حذر شدهاید، و چگونگیش معرّف حضورتان نیز شده است، و پیش از این آن را آزموده و سرانجامش را خود خوش نداشتهاید. خدا شما را رحمت کند! پس به سوی منازلی که مأمور به آبادانی آنها شدهاید بشتابید که آن آباد و معموری است که هرگز ویرانی ندارد، و پایندهای است که تباهی ندارد. خداوند شما را بدان تشویق نموده و به سوی آن فراخوانده و برای شما در آن پاداش و ثواب مقرّر داشته است.
پس ای جماعت مهاجر و انصار و ای اهل دین خدا نیک بنگرید، آنچه را که بدان در کتاب خدا معرّفی شدهاید، و آن مقام و جایگاهی که در نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم داشتید و برای آن تلاش میکردید آیا براستی ملاک برتری و فضیلت شما به خاندان و نژاد بود یا به نوع کردار و طاعت؟! خدا شما را رحمت کند! پس نعمتهای الهی را در پرتو خویشتن داری و رعایت حال آن جماعتی که خدا در کتاب خود دستور به نگهداری آنان و انجام اوامرشان فرموده، بر خود کامل کنید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 169
آگاه باشید که با حفظ اساس دستورات الهی و پرهیزگاری دیگر پائین آمدن سطح دنیایتان به شما ضرری نمیرساند. و همین طور حفظ متاعی از دنیا پس از نادیده گرفتن دستور پرهیزگاری دیگر سودی بحالتان نخواهد داشت، بر شما باد ای بندگان خدا که تسلیم امر خدا، و خشنود به قضا و شکیبا بر بلای او باشید.
امّا این غنائم هیچ کس را در آن بر دیگری رجحان و برتری نیست، هم اینک خدای عزّ و جلّ سهم و قسمت هر فرد را معیّن نموده است، پس آن مال خداست و شما بندگان مسلمان او هستید، و این کتاب خدا است که بدان اعتراف نمودهایم و بر حقّانیّت آن گواهی دادهایم، و بر آن سر تسلیم فرود آوردهایم، و سرگذشت پیامبران نیز در پیش رو داریم، بنا بر این آن را بپذیرید- خدا شما را رحمت کند- در این صورت هر کس که بدین امر رضایت نداد هر نوع که خواهد روی گرداند. زیرا بر کسی که به طاعت الهی گردن نهد و به حکم او قضا و دادگری کند هیچ وحشتی نیست، آنانند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهیگین شوند، و آنانند رستگاران. و از خدایمان؛ پروردگار و معبودمان درخواست میکنیم که ما و شما را از اهل طاعت خود قرار دهد، و شور و شوقمان را در آنچه نزد اوست مقرّر دارد. آنچه را که شنیدید من بدان رفتار خواهم کرد و برای خود و شما از خدا طلب آمرزش میکنم.
چون جماعتی از یاران آن حضرت در صفّین رفتار معاویه را- در بذل و بخشش اموال به طرفداران خود- مشاهده نمودند- و مردم همه دنیاپرستند- به أمیر مؤمنان علیه السّلام گفتند: این اموال را بخشش کن و اشراف و بزرگان و آن کسانی که بیم مخالفت یا پیوستن ایشان به دشمن میرود را بر دیگران ترجیح بده (به آنان بیشتر عطا کن) تا زمانی که اوضاع بر وفق مرادت گشت آنگاه دادگری در میان رعیّت و تقسیم عادلانه اموال را انجام ده.
أمیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: مرا فرمان میدهید که پیروزی را با ستم در حقّ مسلمانانی که والی ایشانم طلب کنم؟ بخدا سوگند تا شب و روز برقرارند و ستارگان در پی هم روان هرگز چنین نکنم! و در صورتی که مال مسلمین از خودم بود نیز همگان را برابر میداشتم تا چه رسد به اینکه مال تنها متعلّق به خود ایشان است
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 170
- پس مدّتی نه چندان کوتاه سکوت نموده سپس افزود- هر کس که مالی دارد از فساد برحذر باشد، زیرا اعطای نابجای مالتان تبذیر است و اسراف، و این کار ممکن است نام و یاد بخشنده را در میان مردم بالا برد ولی در نزد خداوند خوار و بیمقدار سازد. هیچ کس مال خویش را در غیر راهی که خداوند فرموده مصرف نکرد و به غیر اهلش نسپرد جز اینکه از شکر و سپاس خود محرومش ساخت و خیرش برای دیگران ماند. پس چنانچه از بین آن افراد ناسپاس کسی پیدا شد که در ظاهر ابراز دوستی کرد و قدردانی نمود این کار فقط جنبه چاپلوسی و دروغ دارد، و تنها با این عمل خود را از یاران او بنمایاند تا دگر بار مانند سابق از او عطائی دریافت دارد، امّا اگر پای وی بلغزد و محتاج یاری و تلافی از او گردد بدترین یار است و لئیمترین دوستدار. گفتار [تملّق آمیز] آن افراد نفهم تا هنگامی است که بر آنان بخشش میکند در حالی که از بخشش به آنچه در راه خداست بخل میورزد، پس با این حال دیگر چه سودی تباهتر و خوارتر از این است؟! و کدام نکوکاری ضایعتر و کم بهرهتر از این نیکوئی است؟ بنا بر این هر کس که دارای مال و ثروتی گشت صله رحم کند، و مهمانی را نیکو دهد، و با آن ثروت بینوا را از فقر، و اسیر را از اسارت آزاد سازد، و مقروضین و وامداران و نیز در راه ماندگان و فقیران و مهاجران (جماعت آواره) را یاری نماید، و خود را به ثواب و رعایت حقوق وادار نماید، زیرا که او با رعایت این خصلتها به شرف دنیا، و درک فضیلت آخرت خواهد رسید.
جابر بن عبد اللَّه انصاری گوید: ما همراه امیر مؤمنان علیه السّلام در بصره بودیم، و پس از فراغت از نبرد با جنگ افروزان (سپاه جمل) در اواخر شب بود که آن حضرت نظری بر ما انداخت و فرمود: مشغول چه صحبتی هستید؟ گفتیم: در نکوهش دنیا، فرمود: ای جابر، بر چه چیزی دنیا را بدگوئی میکنید؟ پس حمد و ثنای الهی را بجای آورد آنگاه فرمود:
أمّا بعد: پارهای مردمان را از نکوهش دنیا چه منظوری است؟ و چرا در آن به زهد و بیرغبتی گرایند، در حالی که سرای دنیا جایگاه راستی و صدق است برای کسی که آن را باور کند، و خانه تندرستی است برای آن کس که درست درکش نماید، و سرای توانگری است برای آن کس که از آن توشه برگیرد، مسجد پیامبران
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 171
الهی، و محلّ نزول وحی خداست، عبادتگاه فرشتگان و محلّ سکونت دوستان و بازار اولیای حضرت حقّ است، که در آن رحمت الهی را بدست آوردند، و بهشت را در آن سود بردند.
بنا بر این چه کسی دنیا را نکوهش میکند ای جابر؟
در حالی که این دنیا جدائی خود را اعلام نموده و گسستن خود را خبر داده، و مرگ خود را به نیستی بیان داشته، و به بلا و گرفتاریش بلا را به نمایش گذاشته، و با خرسندیش به شادی مشتاق کرده است. شامگاهان در مصیبت است و بامدادان در نعمت و تندرستی، تا اینکه بترساند و یا مشتاق گرداند. بهمین جهت گروهی هنگام پشیمانی آن را مذمّت میکنند. در حالی که به تمام آنان صادقانه خدمت نموده است. به یادشان آورد تا یاد آور شدند، و پندشان داد تا به کار بستند. و آنان را بر حذر داشت تا پرهیز کردند، و تشویق نمود تا مشتاق گشتند. پس ای کسی که از دنیا بد میگوئی و در عین حال فریبش را خوردهای، چه وقتی مستوجب نکوهش تو گشت! بگو چه زمانی تو را بخود فریفته ساخت؟! آیا به سقوط پدرانت در دامن فنا؟ یا به آرامگاه مادرانت در بستر خاک؟ چه بسیار بیمارانی را که پرستاری نمودی و از آنان مراقبت کردی و [برای شفایشان] تجویز دارو کردی، و به بالینشان طبیب آوردی، ولی نه به مقصودت رسیدی و نه به حاجتت نائل آمدی، بلکه دنیا حقیقت خود را با این وضع برای تو مجسّم ساخت و به حال خود حال و وضع تو را در فردائی به نمایش گذاشت که نه دوستانت سودت رسانند و نه فریادت بجائی رسد، در آن زمان که به سبب مرگ علائم بیماری و دردناکی سوز و گداز مرگ بالا گیرد و سخت شود، آن روز که نه ناله سود بخشد و نه شیون توان آن دارد که مانع مرگ شود، که سینه به جهت آن سخت فشار بیند و گلو گرفته گردد، که دیگر نه آوائی به گوشش رسد و نه آوازی به هراسش اندازد. امان از غم و افسوس مدید و طولانی به هنگام مرگ!! بدنبال آن بر تابوتش نهاده و بر چهار دست جابجایش کنند، پس در گورش بخسبد، چشم براه در تنگی قبر بسر برد، در حالی که توانش رفته و عمرش بپایان رسیده و یاران مهربان او را ترک گفتهاند و نوازشگران از او گسستهاند، نه دوستان نزدیک شوند و نه زائران به او سر زنند، و نه سرایش نظمی پذیرد. و دیگر نه نشانی از او بماند و نه خبری از او بدست آید.
وارثان به شتاب آیند و هر چه از او مانده پخش شود، و اندوه و وحشت به او رسد و گناهان او را فرا گیرند. پس چنانچه خیری پیش فرستاده بهرهاش بکار او آید، و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 172
اگر شرّی پیش داشته سرانجامش زیانبار باشد. و چگونه پایداری دنیا کسی را سود بخشد در حالی که مرگ عاقبت کارش و گور زیارتگاهش خواهد بود؟! پس همین مطلب برای پند و اندرز کافی است.
ای جابر، بس است، همراهم بیا. [جابر گفت:] همراه آن حضرت رفتم تا به گورستانی رسیدیم ناگاه حضرت فریاد کرد: ای خاکنشینان و ای جماعت دور از وطن، بدانید: امّا خانهها پس ساکن شدند، و امّا ارثها پس تقسیم شد، و امّا همسران پس به خانه شوی رفتند، این خبری است که ما داریم، پس نزد شما چه خبر است؟ سپس لختی سکوت کرده، آنگاه سر برداشت و فرمود: سوگند به آن کسی که آسمان را برپا داشت تا اوج گرفت، و زمین را گسترد تا وسعت یافت که اگر اجازه سخن گفتن داشتند میگفتند که ما بهترین توشه و همراه را تقوی یافتیم.
بعد آن حضرت فرمود: هر گاه خواستی بازگرد.
مردی خدمت آن جناب رسید و گفت: جمعی از مردم عقیده دارند که بنده تا ایمان در اوست زنا نکند، شراب ننوشد، ربا نخورد، و خون محترم را نریزد. همانا که این طرز تفکّر بر من بسیار گران آمده و از آن دلتنگ شدهام تا آنجا که میپندارم چنان بندهای که نماز میگذارد و مرا [در صورت فوت] دفن میکند و من نیز مرده او را بخاک میسپارم، با وجود این چگونه برای گناه کوچکی که مرتکب شده از ایمان خارج میگردد؟! آن حضرت در پاسخ فرمود: برادرت به تو راست گفته، زیرا من خود شنیدم که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم میفرمود: خداوند مردم را سه گروه آفریده، و در سه درجه و مقام جایگزینشان ساخته، و این همان فرمایش الهی است که:
فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ* وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ* وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، یعنی: «پس خجستگان و سعادتمندان، چه باشند خجستگان؟* و شومان و بدبختان، چه باشند شومان و بدبختان؟* و پیشتازان پیشیگیرندگانند* آنانند مقرّبان- واقعه: 8 إلی 11».
أمّا آنچه خداوند جلّ و عزّ در باره «السّابقون السّابقون» فرموده، پس ایشان پیامبرانی هستند مرسل و غیر مرسل که خداوند در وجود آنان پنج روح نهاده است:
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 173
«روح القدس» و «روح ایمان» و «روح قوّت» و «روح شهوت» و «روح بدن».
توسّط «روح القدس» پیامبرانی مرسل مبعوث شدند، و به وسیله «روح ایمان» خدا را پرستش کردند و کسی را انباز او نساختند، و با «روح قوّت» با دشمن خود جنگیدند، و به امر معاش خود پرداختند، و با «روح شهوت» لذّت خوردن و نوشیدن را بردند و از نکاح حلال زنان برخوردار شدند، و با «روح بدن» جنبیدند و راه رفتند، پس این گروه نیز آمرزیدهاند و از لغزششان چشم پوشی شده است (کنایه از عصمت آنان دارد). سپس [در قرآن] فرمود: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، یعنی: «این پیامبران، برخیشان را بر برخی برتری دادیم، از ایشان کسی بود که خداوند با وی سخن گفت، و برخیشان را به پایههای بالا برد؛ و عیسی پسر مریم را حجّتها و نشانههای روشن دادیم و او را به روح القدس نیرومند گردانیدیم- بقره: 253»، سپس در باره تمام پیامبران فرمود:
وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ، یعنی: «و ایشان را به روحی از نزد خویش نیرومند گردانید- مجادله: 22»، یعنی ایشان را با آن روح گرامی داشت و بر دیگران برتری داد، این دسته نیز آمرزیدهاند.
سپس اصحاب میمنه را یاد فرمود، و ایشان همان مؤمنان حقیقی و راستین هستند، که خداوند در آنان چهار روح نهاده است: «روح ایمان» و «روح قوّت» و «روح شهوت»، و «روح بدن». پس بنده همواره خواهان کمال این ارواح است تا هنگامی که حالاتی برایش پیش آید. سائل پرسید: آن حالات چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: أمّا نخستین حالات همان فرمایش الهی است که: وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً یعنی: «و برخی از شما به پستترین دوران عمر بازگردانده شود تا سرانجام پس از دانائی چیزی نداند- نحل: 70»، این همان کسی است که همه ارواحش کاستی یافته، ولی از ایمان بیرون نرفته، زیرا خداوند این کار را کرده و او را بدین جایگاه کشانده است. این چنین فردی نه برای نماز وقتی شناسد و نه توان نماز شب دارد و نه قادر به روزه است، این کاهش «روح ایمان» است، و بخواست خدا زیانی هم به او ندارد.
و «روح شهوت» از او به گونهای نقصان پذیرد که چنانچه زیباترین دختران آدم بر او بگذرد هیچ رغبتی به او نکند. و تنها «روح بدن» باقی ماند که تا فرا
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 174
رسیدن مرگ توسّط آن بجنبد و حرکت کند. سرانجام و عاقبت این گروه نیز ختم به خیر است. خدای عزّ و جلّ با او چنین کرده، و همچنین در دوران شادابی و جوانی حالاتی برایش پیش آید که قصد گناه میکند و در این میان «روح قوّت» تحریکش مینماید و «روح شهوت» نیز برایش میآراید و «روح بدن» او را میکشاند تا به وادی خطا و گناهش اندازد. پس آنگاه که مرتکب گناه شد از ایمان کناره گیرد و ایمان از او دست کشیده، پس در صورت عدم توبه هرگز ایمان به سویش باز نگردد، و چنانچه توبه کرد و ولایت را پذیرفت در این صورت خدا توبهاش را بپذیرد، و اگر گناه را تکرار کرد در واقع دست از ولایت برداشته و خدا او را به آتش دوزخ داخل سازد.
امّا مراد از «أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» به تحقیق یهود و نصارایند، که خداوند سبحان میفرماید: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ (یعنی محمّدا و الولایة فی التّوریة و الانجیل) کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ (فی منازلهم) وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ، یعنی: «کسانی که کتاب بر ایشان دادهایم او را میشناسند همچنان که پسران خود را میشناسند و هر آینه گروهی از ایشان حقّ را میپوشانند در حالی که خود میدانند* حقّ از پروردگار توست، پس هرگز از اهل شکّ و تردید مباش- بقره: 146 و 147». پس چون [یهود و نصاری] آنچه را که میشناختند انکار کردند، خداوند به این بلا گرفتارشان ساخت و روح ایمان را از ایشان بگرفت و تنها سه روح «قوّت» و «شهوت» و «بدن» را در پیکرشان جای داد. سپس آنان را با چارپایان مربوط ساخته و فرمود: إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ، یعنی: «آنان جز مانند چارپایان نیستند- فرقان: 44»، زیرا حیوان با «روح قوّت» بار کشد، و توسّط «روح شهوت» علف خورد، و در پرتو «روح بدن» راه میرود. سائل به آن جناب عرض کرد: دلم را زنده کردی!
در هر شام و صبح از خدا بترس، و از فریب و غرور بر جان خویش هراسناک باش، و بهیچ وجه خاطر از آن آسوده مدار، و بدان که اگر نفس خود را از بسیاری از خواهشهایش به جهت ترس از عواقب آن باز نداری، هوا و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 175
هوس تو را به زیان فراوان اندازد تا بناچار دست برداری. بنا بر این نفس خود را از غوطهور شدن در وادی ستم و گمراهی و تجاوز و دشمنی باز دار. اکنون که تو را امیر این لشکر نمودم مبادا آنان را خوار سازی و بر ایشان زیاده روی و گردن فرازی نمائی، زیرا بهترین شما پرهیزگارترین شماست، از دانشمندشان بیاموز، و جاهلشان را تعلیم کن، و از فرومایه و احمقشان درگذر، زیرا که تو تنها در پرتو دانش و اجتناب از آزار و جهالت است که میتوانی به خیر دست یابی.
سپس دستوراتی را بصورت مکتوب- حاوی سفارشات و تحذیر- روانه وی ساخت [بدین مضمون]: بدان، گروهی که در صف مقدّم دشمن قرار دارند دیدهبان آنانند، و دیدهبانهای صف مقدّم جاسوسانند. بنا بر این هر گاه که از شهر و دیارت خارج شدی و به نزدیکی دشمن رسیدی بیدرنگ جماعتی از دیدهبانها را به هر ناحیه و بعضی از درّهها و درختان و مخفیگاهها و هر سو اعزام کن تا مبادا دشمن بر شما شبیخون زند و در کمین شما باشد. و هرگز سپاهیانت را از صبح تا شام راه مبر مگر اینکه برای آمادگی و آرایش جنگی باشد، تا چنانچه غافلگیر شدید و یا حادثه ناگواری به شما رسید پیش بینی آن را از قبل نموده باشید. پس هر گاه که به دشمن رسیدید و یا او به سر وقت شما آمد باید لشکرگاه شما در پای تبّهها، یا دامنه کوهها، یا بین رودخانهها باشد، تا اینکه شما را پناهی باشد و دشمنتان مانعی.
کاری کنید تا نبرد شما با دشمن [حتی الامکان] از یک سو یا از دو سو باشد. و افراد دیدهبان خود را در قلّه کوهها و بر فراز تپّهها و جانب رودخانهها بگمارید، که برایتان دیدهبانی کنند، تا مبادا دشمن از جایی که محلّ خطر است و یا مورد اطمینان بر شما یورش برد. و چون فرود میآئید با هم فرود آئید، و هر گاه کوچ میکنید با هم کوچ کنید. و زمانی که هوا تاریک شد و قصد اقامت نمودید دور سپاهت را با افراد مجهّز به نیزه و سپر احاطه کن، و کمانداران را در پناه سپرداران قرار دهید تا مبادا بیتوجّهی کرده و غافل شوید (که در این صورت از شبیخون دشمن در امان نخواهید بود). و تو خود نگهبانی از سپاهت را بعهده گیر، و مبادا خوابیدن و آرمیدنت به شب از حدّ چرت زدن و چشم گرم داشتن تجاوز نماید. پس این شیوه و عادت را تا رسیدن به دشمن رعایت کن و بر همان بمان. و بر تو باد به بردباری در جنگ، و پرهیز از شتاب، مگر فرصت مناسبی برایت پیش آید. مبادا پیش از یورش دشمن و یا صدور فرمانی از جانب من در جنگیدن پیش دستی کنی- سلام و رحمت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 176
خداوند بر تو باد.
سلیم بن قیس به آن حضرت عرض کرد: من از سلمان و أبو ذرّ و مقداد مطالبی پیرامون تفسیر قرآن، و نیز احادیثی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم میشنوم، سپس تأیید آن را از شما میشنوم. ولی مطالب بسیاری از همین مقوله (تفسیر و حدیث) در دست مردم میبینم که با آنها مخالف است، آیا مردم از روی عمد [بر پیامبر] دروغ میبندند و قرآن را از روی رأی و سلیقه شخصی تفسیر میکنند آیا چنین است؟! امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: اکنون که پرسش کردی پاسخ را دریاب: همانا آنچه در نزد مردم است مجموعهای میباشد از حقّ و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاصّ، محکم و متشابه، و هم احادیثی است که بخوبی در خاطر حفظ شده و هم روایاتی که به ظنّ و گمان نقل گردیده است. و در عصر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم آنقدر به او دروغ بستند تا آنکه آن حضرت میان مردم بپا خواسته و سخنرانی کرد و فرمود: «ای مردم هم اکنون دروغبندان بر من زیاد شدهاند، پس هر کس که به عمد بر من دروغ میبندد جایگاه خود را دوزخ گزیند». و به همین منوال پس از رحلت آن حضرت بر او دروغ بستند.
همانا حدیث تنها از چهار طریق- که پنجمی ندارد- به تو میرسد:
نخست فرد منافقی است که إظهار ایمان میکند و تظاهر به اسلام مینماید و نه پروائی از دروغ عمدی بر پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم دارد و نه آن را گناه میشمارد. و چنانچه مردم میدانستند که آن شخص، منافق و دروغ ساز است، هرگز از او نپذیرفته و گفتهاش را تایید نمیکردند، ولی [چون از حقیقت حال او بیخبرند] گویند: او همدم پیامبر بوده و او را دیده و از او شنیده، پس مردم- بیهیچ اطّلاعی از حال او- گفتهاش را پذیرفتهاند، در حالی که خداوند جلّ و عزّ از وضع منافقان آنچنان که باید و شاید آگاه ساخته، و به بهترین صورت ممکن اوصافشان را برشمرده و فرموده: إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ، یعنی: «چون آنان را ببینی پیکرهاشان تو را به شگفت آرد، و اگر سخن گویند به گفتارشان گوش فرا دهی- منافقون: 4»، آنگاه پس از رحلت پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم پراکنده گشتند و زنده ماندند و [آرام آرام] به رهبران گمراهی و دعوتکنندگان به دوزخ- در
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 177
پرتو دروغ و بهتان- تقرّب جستند، پس آن رهبران نیز ایشان را به کار گرفته و بر مسند ریاست و قضا نشاندند، و بر گرده مردم سوار ساختند، و در سایه ایشان خود به چپاول دنیا پرداختند. و تو خود میدانی که مردم همراه زمامداران و حاکمان، دنیاخواه میباشند و غیر از دنیا هدفی ندارند، مگر کسی که خداوند محفوظش دارد.
و این یکی از چهار تن است.
و دوم: فردی است که از پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم مطلبی شنیده ولی در آن دچار اشتباه شده است و آن را درست حفظ نکرده و در عین حال قصد دروغ هم نداشته. [و شیوهاش بدین منوال است که] آنچه در اختیار دارد بدان عمل میکند و گوید:
«من آن را از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم شنیدم»، و اگر مردم میدانستند که او دچار اشتباه شده از او نمیپذیرفتند، و خود او نیز چنانچه به این مطلب واقف بود آن حدیث را ترک میگفت. و این هم دوم فرد است.
و سوم: شخصی است که مطالبی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم شنیده است که ابتدا بدان امر فرموده سپس از آن بازداشته، ولی او [از حکم بعد] خبر نیافته، یا از کاری بازداشته سپس بدان امر فرموده و از آن دستور باخبر نشده است. این شخص در حقیقت «منسوخ» را فرا گرفته ولی «ناسخ» را نشنیده و حفظ نکرده است. و اگر مردم میدانستند که آن «منسوخ» است آن را ترک میکردند، همچنان که اگر خود او نیز از نسخ آن باخبر میشد رهایش میساخت.
و چهارم: کسی است که نه بر خدا دروغ بسته و نه بر رسول او. به جهت ترس از خدا و برای احترام پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از دروغ بیزار است. نه دچار اشتباه شده است و نه فراموش کرده، بلکه شنیدههایش را محفوظ داشته و آن را همان گونه که شنیده نقل کرده، نه به آن افزوده است و نه از آن کاسته. ناسخ را حفظ کند و بدان عمل مینماید، و منسوخ را شناخته و آن را ترک گفته. زیرا دستور و امر پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نیز بمانند قرآن دارای ناسخ است و منسوخ، محکم است و متشابه.
امر و فرمان از جانب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم دارای دو جنبه میباشد: کلامی جنبه همگانی داشته و گفتاری جنبه خصوصی، درست همانند قرآن، در آنجا که خداوند عزّ و جلّ میفرماید: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، یعنی: «آنچه را که پیامبر به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت باز ایستید- حشر: 7». و افرادی بودند که کلام او را میشنیدند بیآنکه آن را درک کنند و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 178
بفهمند که چه قصد و هدفی در کلام خدا و رسول نهفته است؟ و آن را حفظ میکردند در حالی که از هر گونه آگاهی تهی بوده. و این طور نبود که تمام اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در باره مطلبی پرسش کنند و دنبال آن را بگیرند، برخی از ایشان از پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم میپرسیدند ولی فهمجوئی نمیکردند، تا آنکه عدّهای بیشتر مایل بودند که فردی بادیهنشین یا رهگذر یا از اهل ذمّهای از راه برسد و بپرسد تا آنان بشنوند و بفهمند.
امّا من هر روز یک نوبت به حضور آن جناب میرسیدم و آن جناب با من به تنهائی مینشست و در هر موضوعی با او سخن میگفتم. و این مطلب را تمام اصحاب میدانند که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم این رفتار را با هیچ کس غیر از من نداشت. و چه بسا پیش میآمد که آن بزرگوار نزدم میآمد. و هنگامی که من به خدمت آن جناب در منازلش میرسیدم خانه را از غیر من خالی میکرد در حالی که همسرانش را بیرون کرده و با من تنها بود. اگر پرسش میکردم پاسخم میگفتم و چون پرسشم تمام میشد و خاموش میشدم آن حضرت خود سخن آغاز میکرد. هیچ آیهای در موضوعات مختلف چه در شب و چه در روز، چه راجع به آسمان و چه زمین، چه سرای دنیا و چه آخرت، چه بهشت و چه دوزخ، چه دشت و چه کوه، چه نور و چه ظلمت بر آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم نازل نشد جز آنکه آن را بر من تلاوت کرده و املاء میفرمود، و من نیز آن را مینگاشتم، در این بین تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و خاصّ و عامّ آن را به من میآموخت، و اینکه در چه مکانی و در باره چه موضوعی است تا روز قیامت برایم روشن میساخت.
کمیل بن زیاد گوید: از امیر مؤمنان علیه السّلام از ارکان اسلام سؤال نمودم که آن چیست؟ در جواب فرمودند: ارکان اسلام هفت چیز میباشد: نخستین رکن آن «عقل» است که «صبر» بر آن استوار گردیده، و دوم: آبروداری و راستگوئی، و سوم: تلاوت قرآن آن طور که شایسته آنست. و چهارم: دوستی و دشمنی تنها برای خدا، و پنجم: رعایت حقّ خاندان پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و شناختن ولایت ایشان، و ششم: حقّ برادران و حمایت از آنان، و هفتم: حسن همجواری با مردم است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 179
عرض کردم: ای امیر مؤمنان بندهای مرتکب گناه میشود و از آن استغفار میکند، حدّ استغفار چیست؟ فرمود: ای پسر زیاد [حدّ استغفار] توبه است، گفتم: همین! فرمود: نه، پرسیدم: پس چگونه؟ فرمود: براستی هنگامی که بنده مرتکب گناهی شد با تحریک بگوید:
«أستغفر اللَّه»
، گفتم: منظور از تحریک چیست؟ فرمود: با دو لب و زبان، بگونهای که از جنباندن آن، حقیقت را دنبال کند، گفتم: حقیقت چیست؟ فرمود: عبارت است از تصدیق قلبی و تصمیم بر عدم بازگشت به گناهی که از آن استغفار نموده است. کمیل گوید: بنا بر این چنانچه بدینسان رفتار کنم آیا از شمار استغفارکنندگان خواهم بود؟ فرمود: نه، کمیل گفت: چطور؟ فرمود: برای آنکه تو هنوز به اصل و ریشه [استغفار] نرسیدهای، کمیل گوید: بفرمائید که اصل و ریشه استغفار چیست؟ فرمود: تجدید توبه و رجوع بدان از گناهی که کرده و از آن استغفار نموده، و آن نخستین درجه عابدان است، و ترک گناه و طلب آمرزش اسمی است [واحد] که برای شش معنی بکار برده میشود: نخست: پشیمانی از گذشته است، و دوم: تصمیم قطعی بر عدم تکرار آن گناه، و سوم: پرداخت حقوق مردم، و چهارم: انجام وظائف واجب الهی، و پنجم: آب کردن گوشتی است که از [راه] نامشروع و حرام روئیده است، بطوری که پوست به استخوان بچسبد سپس ما بین آن دو گوشتی نو و تازه بروید، و ششم:
چشاندن رنج طاعات به جسم است همان طور که لذّت گناهان را به او چشاندی.
مؤلّف کتاب گوید «از آن سفارشات باندازهای که نیاز کتاب بود به رشته تحریر درآوردیم».
این وصیّت نامهایست که علی بن أبی طالب بدان وصیّت میکند، افراد با ایمان را سفارش نموده است به گواهی دادن به اینکه معبودی جز «اللَّه» سزاوار پرستش نیست، یگانه است و بیانباز، و گواهی به اینکه محمّد بنده و فرستاده اوست، که خداوند او را به راهنمائی و دین حقّ فرستاد تا بر همه ادیان پیروزش بنماید هر چند که مشرکان آن را خوش ندارند. و سلام و درود خدا بر محمّد باد. زان پس [گویم:] نماز من و عبادتهای من، و زندگانی من و مرگ من؛ همه برای خدا؛ پروردگار جهانیان است، که او را انبازی نیست، و مرا به این [آئین] فرمان دادهاند، و من
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 180
نخستین مسلمانم.
سپس ای حسن، من تو و تمام فرزندان و خانوادهام و هر کس از اهل ایمان که نامهام به او برسد را به تقوا و ترس از خداوندی که پروردگار ماست سفارش میکنم. و مرگ شما را فرا نرسد مگر در حالتی که مسلمان باشید، و به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید، زیرا که من خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم شنیدم میفرمود:
«آشتی دادن میان مردمان بهتر است از عموم نماز و روزه» «1» و آنچه دین را تباه ساخته و از بین ببرد همانا فتنهانگیزی میان مردمان است. و لا قوّة إلّا باللَّه به اقوام و خویشان خود توجّه کنید و با ایشان معاشرت کنید و پیوند نمائید تا خداوند [در روز قیامت] حساب را بر شما آسان گرداند.
خدا را! خدا را! در باره یتیمان، مبادا آنان در حضور شما [در اثر عدم رسیدگی] از بین روند! زیرا که من خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم شنیدم که میفرمود:
«هر کس فرد یتیمی را نگهداری کند تا بینیاز گردد خداوند به این خاطر بهشت را بر او واجب سازد، همچنان که برای خورنده مال یتیم دوزخ را واجب ساخته».
خدا را! خدا را! در باره توجّه به قرآن! نکند دیگران در فهم آن بر شما پیشی گیرند.
خدا را! خدا را! رعایت حال همسایگان را بنمائید که سفارششده پیامبر شمایند، پیوسته بدیشان سفارش میفرمود تا جایی که گمان بردیم بزودی سهمیهای از ارث بر ایشان قرار خواهد داد.
خدا را! خدا را! در باره خانه پروردگارتان، از خود خالی مگذارید تا در این سرا ماندگارید، که اگر متروک بماند مهلت داده نخواهید شد. و کمترین بهره و سودی که نصیب حاجّ میگردد آمرزش گناهان گذشته او میباشد.
خدا را! خدا را! در مورد نماز، که آن بهترین کردار و ستون دین شماست.
خدا را! خدا را! در زکات، زیرا پرداخت آن غضب الهی را فرو نشاند.
خدا را! خدا را! در انجام روزه ماه رمضان، زیرا روزه داشتن آن برای شما همچون سپری باشد از آتش دوزخ.
خدا را! خدا را! در رعایت حال نیازمندان و مستمندان، آنان را در زندگی
______________________________
(1) مراد نماز و روزه مستحبّی است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 181
خود شریک سازید، خدا را! خدا را! در باره جهاد، به مال و جان و زبانهاتان، همانا تنها دو [نوع] مرد به جهاد پردازند: امام هدایت شده، یا فرد طرفدارش که پیروی از هدایت او میکند.
خدا را! خدا را! در رعایت حال اولاد پیامبرتان، نکند در حضور شما ستم شوند، در حالی که شما قادر به دفع ستم از ایشان باشید، خدا را! خدا را! در باره اصحاب پیامبرتان همانها که نه بدعتی گذاردند و نه بدعتگذاری را پناه دادند، که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در باره ایشان سفارش فرمود، و بر بدعت گزارشان؛ چه اصحاب و چه دیگران و پناه دهندگان به ایشان لعنت فرستاد، خدا را! خدا را! در باره زنان و بردگانتان، زیرا آخرین سخنی که پیامبرتان بدان سفارش نمود این فرمایش بود که: «من شما را به [رعایت حال] دو گروه ناتوان؛ زنان و بردگان، سفارش میکنم»، نماز! نماز! نماز! در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری مهراسید و بیم مکنید، تا خداوند شما را از قصد سوء و ستم دیگران نجات دهد. به مردم سخن خوش و نیک بگوئید، همان گونه که خداوند دستورتان داده است. امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید، که در صورت ترک آن خداوند بدترین شما را حکمرانتان میکند، سپس هر چه بر آنان نفرین کنید مستجاب نگردد.
بر شما باد: به یک دیگر پیوستن، و به هم بخشیدن، و به سوی هم شتافتن. و از کرداری همچون: قطع رابطه و روی گردانیدن و جدائی از هم برحذر باشید! و یک دیگر را بر نیکوکاری و پرهیزگاری یاری دهید، و یار یک دیگر به گناهکاری و ستم بر دیگران مباشید، و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است. خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پیامبرتان را در حقّ شما حفظ فرماید، شما را به خدا میسپارم و سلام و رحمت و برکات الهی را بر شما میفرستم. سپس پیوسته میگفت: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» تا اینکه درگذشت و دار فانی را بدرود گفت.
ای مردم بدانید که تمامیّت و کمال دین در گرو تحصیل دانش و عمل بدان است.
و به تحقیق وجوب تحصیل دانش بر شما از بدست آوردن مال دنیا بالاتر است، چرا
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 182
که ثروت و مال نه تنها تقسیم شده، بلکه مقدار معیشت برای شما تضمین گردیده است. و آن را دادگری عادل در میان شما تقسیم و تضمین نموده، [و] برای شما بزودی بدان وفا خواهد کرد. در حالی که دانش در نزد اهلش برایتان اندوخته شده و شما مأمور به تحصیل آن از طریق ایشان هستید. بنا بر این آن را بجوئید و از این نکته غافل نباشید که زیادی و کثرت مال و ثروت دین را تباه سازد و دلها را سخت نماید.
در حالی که نور علم و دانش، و عمل بدان موجب اصلاح دین و راهیابی به بهشت است. مال و ثروت با خرج کردن نقصان پذیرد ولی دانش با انفاق بسیار گردد، و مراد از انفاق دانش همانا انتشار آن در میان حافظان و راویانش میباشد. و بدین مطلب توجّه کنید که همنشینی با عالم و پیروی از او دینی است که خدا بوسیله آن دینداری و پرستش میشود، و اطاعت عالم موجب بدست آمدن نیکیها و محو گناهان است، و همچنین ذخیرهای برای مؤمنین باشد، که در زمان حیات مایه سربلندی و پس از وفات موجب ذکر خیر و نیکنامی ایشان است. همانا که دانش دارای برتریهای بسیار است و چنانچه آن را به فردی روحانی تشبیه کنیم رأس آن:
فروتنی، و دیدگانش: بیزاری از حسد، گوشش: فهم، زبانش: راستی، حافظهاش:
کنجکاوی و بررسی، دل و قلبش: خوش بینی، عقل و خردش: شناخت ابزار کارها، دستش: رحمت، همّتش: تندرستی، و پایش: دیدار و زیارت دانشمندان، حکمتش: پارسائی، و قرارگاه و پایگاهش: رهائی، و رهبرش: عافیت است.
سواری و مرکبش: وفا، سلاحش: ملایمت در گفتار، شمشیرش: رضایت و خشنودی، کمانش: سازگاری، سپاهش: گفت و شنود با دانشمندان، دارائی و ثروتش: ادب، اندوخته و پس اندازش: دوری از گناهان، توشهاش: نیکوکاری، پناهش: صلح و سازش، راهنمایش: هدایت، و دوست و رفیقش: معاشرت با نیکان است.
1- صفاتی که از اندوختههای بهشتی است عبارتند از: خیر اندیشی، پوشاندن اعمال و کردار خیر، پایداری بر بلایا، و عدم اظهار گرفتاریها.
2- خوش اخلاقی بهترین همنشین است. و ابتدای نامه اعمال مؤمن خوش اخلاقی او است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 183
3- زاهد واقعی در سرای دنیا کسی است که حرام بر صبرش چیره نگردد و حلال او را از سپاسگزاری غافل مسازد.
4- امیر مؤمنان علیه السّلام در نامهای به عبد اللَّه بن عبّاس نوشت: «أمّا بعد، چه بسا انسان را رسیدن به چیزی که هرگز از دستش رفتنی نبود شاد سازد و از دست دادن چیزی که هرگز به دست آمدنی نبود محزون و غمین نماید. پس شایسته است که شادی تو از چیزهایی باشد که برای آخرتت فراهم آوردهای، و افسوس و اندوهت از بهره امور آخرتی باشد که از دست دادهای. و بدان چه از دنیا دست مییابی بسیار شادی مکن، و بدان چه از دست دادهای افسوس مخور و ناله مکن. و باید تلاشت مصروف دوران پس از مرگ باشد».
5- و آن حضرت علیه السّلام در نکوهش دنیا فرمود: ابتدای آن سختی و رنج است، و پایان آن مرگ و نیستی، حلالش حساب دارد و حرامش کیفر ببار آرد. فردی که در آن سالم باشد آسوده خاطر است و کسی که در آن بیمار شود نادم و پشیمان.
توانگر گرفتار گردد و بینوا محزون. هر کس که در راه بدست آوردن آن کوشد بدان نرسد، و کسی که رهایش سازد به او روی آورد. آن که با چشم بصیرت بدان نگرد حقیقت را به او بنماید، و هر کس که دیدهاش را بدان دوزد از دیدن حقایق نابینایش سازد.
6- دوستت را در حدّ اعتدال دوست بدار، مبادا روزی دشمنت شود. و با دشمنت چندان کینه مورز، چه بسا روزی دوست تو گردد.
7- هیچ ثروتی چون عقل نیست، و فقر و فلاکتی بدتر از نادانی نخواهد بود.
8- ارزش هر کس بقدر کاری است که بدان استاد است (آن ارزی که میورزی).
9- ترس با یأس همراه است، و کمروئی با بیبهرگی. حکمت و دانش گمشده مؤمن است. پس باید آن را تحصیل کند هر چند از منحرفان و اشرار.
10- اگر دانشمندان آن گونه که در خور دانش است رفتار میکردند به تحقیق محبوب خداوند و فرشتگان و بندگان فرمانبردار الهی میگشتند، ولی علم را فقط برای رسیدن به دنیا تحصیل نمودند، به همین خاطر مورد غضب الهی واقع شدند و در میان مردمان خوار گشتند.
11- برترین نوع عبادت: صبر است و سکوت، و چشم براه گشایش بودن.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 184
12- به تحقیق برای هر بدبختی و بلائی دورهای است موقّت که باید سپری شود، پس چنانچه یکی از شما دچار آن شد سر تسلیم فرود آرد و پایداری پیشه سازد تا دوره آن بگذرد. زیرا هنگام بروز حادثه هر گونه چارهجوئی [عجولانه] برای فرار از آن بر شدّت آن بیافزاید.
13- امیر مؤمنان علیه السّلام به مالک اشتر فرمود: این سخن را از من بگوش گیر و نگه دار، ای مالک، جوانمردیش نقصان پذیرد آن کس که ضعف یقین دارد، و کسی که طمع را شعار [زندگیش] سازد خود را از چشم مردمان بیندازد. و آن کس که سفره دل پیش هر کس بگشود خویشتن را خوار نمود، و کسی که راز خود را فاش ساخت [با این کار] خویش را از ارزش بیانداخت. و کسی که زبانش را بر خود امیر کرد خویش را بهلاکت افکند. حرص شدید هلاککننده شخصیت است.
کسی که به کارهای مختلف پردازد از همه جا بماند. بخل و تنگ نظری ننگ است، و ترس بیجا نقصان. تقوا و پرهیزگاری «سپر» است. سپاسگزاری ثروت، و پایداری شجاعت است. بینوا و تهیدست در شهر خود نیز بیگانه است. فقر و تنگدستی فرد زیرک را از اقامه دلیل باز میدارد. و بهترین همنشین رضایت و خشنودی است. و ادب و انسانیّت از زیورهای نوین شخصیت است. قدر و مقام مرد بحدّ عقل و خرد او است، و سینهاش صندوق رازش میباشد. پایداری دور اندیشی است. اندیشه آینهای است روشن و صاف (که واقعیّت هر چیز در آن پیدا است). حلم و بردباری سرشتی است ارجمند. صدقه داروی مؤثّر و نجات بخشی است. کردار مردم در دنیا آینهنمای آخرتشان خواهد بود. و حوادث عبرت انگیز بیم دهنده شایستهای است، و گشادهروئی وسیله دوستیابی است.
14- مرتبه صبر در صفات ایمان مانند «سر» است در بدن، بنا بر این هر کس که صبر ندارد از ایمان تهی است.
15- شما در مهلتی به سر میبرید که در پی آن مرگ است، و با شما آرزوهائی است مانع از عمل. پس این فرصت را غنیمت شمرده و پیش از فرا رسیدن مرگ خود را آماده سازید، و آرزو را سرکوب کنید، و از کردار نیک توشه برگیرید. آیا [غیر این] راه نجات یا گریز و فراری هست؟ یا گذرگاهی؟ یا جای امنی؟ یا پناهگاهی؟ پس به کجا رو خواهید کرد، و به کدامین سو میروید؟! 16- شما را به رعایت تقوای الهی سفارش میکنم که آن بهرهای است برای
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 185
جوینده امیدوار، و پناهی است مطمئنّ برای فراری آواره. تقوا را شعار باطن سازید. خدا را خالصانه یاد کنید تا در پرتو آن به حیات برتر دست یابید و راههای رهائی و نجات را طی نمائید. دنیا را چونان زاهدی دل کنده نظاره کنید، دنیا فردی که آن را وطن ماندگار گزیده بیرون براند، و خوشگذران آسوده خاطر را غافلگیر سازد. نه به گذشتهاش امیدی است که باز گردد، و نه از آیندهاش خبری است که چشم براه نشیند. ناز و نعمتش به گرفتاری پیوسته است و پایداریش به نیستی. شادمانیش آمیخته به اندوه میباشد، و بقایش به سستی و ناتوانی گرائیده است.
17- خودبینی از سرکشی پدید آید، و سرکشی از بزرگ منشی، و بزرگ منشی از تکبّر. و بیشکّ شیطان دشمنی است آماده و در کمین، که شما را وعدههای پوچ و توخالی دهد. فرد مسلمان برادر و غمخوار مسلمان است، پس همدیگر را وامگذارید و بر هم القاب زشت منهید، چرا که دستورات دین بینظیر است و راههای آن هموار و صاف. هر کس بدان عمل کند به منظور رسد، و هر کس از آن کناره گیرد نابود و هلاک شود، و هر کس که آن را ترک گوید از دین کنار رفته (کافر شود). فرد مسلمان چون لب به سخن گشاید هرگز دروغ نگوید، و چون وعده دهد تخلّف ننماید، و زمانی که امانت گیرد خیانت نورزد.
18- عقل دوست مؤمن است و بردباری وزیر او. مدارا پدر او است، و نرمی برادرش. و فرد عاقل ناگزیر به رعایت سه چیز است: نگریستن در شخصیت خود، نگهداری زبانش، شناختن زمانهاش. هان آگاه باشید که فقر و تهیدستی از بلاها است، و سختتر از تهیدستی بیماری جسم است، و بدتر از آن بیماری دل باشد. هان آگاه باشید که توانگری مالی از نعمتها است، و بهتر از آن تندرستی است، و برتر از تندرستی پرهیزگاری دل است.
19- ساعات زندگی مؤمن سه بخش است: بخشی با پروردگارش در راز و نیاز، و قسمتی با نفس خود در حساب، و قسمت دیگرش دمسازی با لذّت نیکو و حلال. و فرد عاقل را نشاید که جز برای سه منظور جلای وطن کند: برای بهبود وضع زندگی، یا قدمی در راه آخرت، یا لذّتی در غیر حرام.
20- چه بسا افرادی که بوسیله نعمت غافلگیر شوند، و بجهت پرده پوشی خدا بر گناهانشان مغرور گردند، و بخاطر تعریف و تمجیدی که در باره ایشان
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 186
گویند فریب خورند. و خداوند هیچ بندهای را به مانند «مهلت دادن» نیازمود، خدای عزّ و جلّ فرماید: إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً، یعنی: «همانا مهلتشان میدهیم تا بر گناه بیفزایند- آل عمران: 178».
21- باید در دل خود نیاز به مردم و بینیازی بدیشان را جمع آوری نمائی، نیاز و احتیاجت به آنان در نرم گوئی و گشادهروئی جلوه نماید، و بینیازیت در آبرومندی و دوام عزّت و بزرگ منشی.
22- نه خشم گیرید و نه به خشم آرید. سلام کردن را رواج دهید و سخن را نیکو دارید.
23- فرد بزرگوار چون محبّت بیند نرم شود، و فرد دنی و پست چون احترام شود سخت و سنگدل گردد.
24- آیا مایلید شما را از فقیه واقعی آگاه سازم؟ او کسی است که مردم را در گناه کردن رخصت ندهد و از رحمت الهی ناامیدشان نکند، و از مهلت الهی آسوده خاطرشان نسازد. قرآن را به شوق چیز دیگری رها نکند. نه عبادت تهی از فهم خیری دارد، و نه دانستن بدون تأمّل و اندیشه، و نه قرائت بیتدبّر و سنجش.
25- آن زمان که خداوند [بروز قیامت] مردمان را گرد آورد، نداکنندهای فریاد کشد: ای مردم، امروز مقرّبترین شما به خداوندگار همانا خداترسترین شماست.
و محبوبترین شما به او نیکوکارترینتان. و مقام آن کس برتر که برای خدا پرکارتر، و گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است.
26- در شگفتم از مردمی که از خوردن غذا- به جهت ترس از آزارش- پرهیز میکنند، ولی از ارتکاب گناه- بخاطر هراس از دوزخ- اجتناب نکنند؟! و همچنین از افرادی که بردگان را با مال خویش میخرند؛ امّا با نیکوکاری روح افراد آزاد را تصاحب نمیکنند؟! سپس أمیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: به تحقیق ماهیت «خیر» و «شرّ» جز بتوسّط مردم شناخته نگردد. پس هر گاه قصد شناختن خیر را داشتی کار خیر کن تا با اهل خیر آشنا شوی. و همچنین اگر خواستی «شرّ» را بشناسی به کار بد رو کن تا اهلش را بشناسی.
27- همانا که من از دو چیز بیش از هر چیز بر شما بیمناکم: آرزوی طولانی داشتن، و پیروی هوای نفس کردن، چون آرزوی دراز آخرت را از یاد ببرد، و پیروی هوای نفس، آدمی را از راه حقّ باز دارد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 187
28- مردی در شهر بصره از آن حضرت در باره «برادران» پرسید، و در پاسخ فرمود: برادران دو گروهند: یکی برادران قابل اعتماد و دیگری برادران خنده رو، امّا برادران مورد اعتماد پناهگاهند و چونان بال و خاندان و دارائیاند. پس چنانچه به برادرت اعتماد پیدا کردی مال و دست یاری خود را از او دریغ مدار، با دوست او دوستی کن و با دشمنش دشمنی، رازش را پنهان ساز و عیبش را بپوشان، و نیکیش را آشکار ساز. بدان که آنان از کبریت احمر (هر چیز نفیس و کمیاب) نایابترند.
و امّا دوستان خندهرو، پس تو از طریق آنان به خوشی و لذّت خود میرسی، پس هرگز این لذّت را از دست مده، و بیش از این هم از باطن ایشان مخواه (توقّع خلوص و صمیمیّت از آنان مکن)، و از خوشروئی و شیرین زبانی خود تا آنجا که آنان تو را برخوردار میکنند بهرهمندشان ساز.
29- مبادا دشمن دوست خود را به دوستی گیری که با این کار با دوستت دشمنی کردهای.
30- از روی تردید پیوند خود را با برادرت مگسل، و بدون دلجوئی رشته دوستیت را با او مبر.
31- شایسته فرد مسلمان است که از رفاقت با سه گروه خودداری نماید: از فرد لاابالی، و از احمق، و از دروغگو. امّا فرد لاابالی، کردار خود را در نظرت بیاراید و میکوشد که تو مانند او گردی، و در امور دین و آخرتت هیچ گونه کمکی به تو نمیکند، بنا بر این رفاقت با او خلاف حقّ است و موجب سختی دل، و رفت و آمد با او موجب ننگ تو است. امّا احمق: نه تو را به کار خیری وادار نماید، و نه امیدی هست که در غایت تلاشش شرّی را از تو بگرداند، چه بسا قصد کند که سودت رساند ولی به زیانت اندازد، پس مرگ چنین رفیقی از حیاتش بهتر است، و سکوتش از سخن گفتن شایستهتر، و دوریش به از نزدیکی! و امّا دروغگو: رفاقت با او خالی از هر لذّت و خوشی است، گفتارت را به جمع دیگران ببرد و سخن دیگران را به تو رساند. هر زمان که بافتن داستانی را پایان دهد، داستانی دیگر پردازد، و این رفتار را تا آنجا ادامه دهد که دیگر گفتار راستش نیز باور نشود. میان مردم به ایجاد دشمنی بپردازد و [بذر] کینه در سینهها بکارد. پس تقوای الهی پیشه سازید و مراقب خود باشید.
32- بر تو عیبی نیست؛ دوستی با فرد خردمند اگر چه خالی از کرم باشد،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 188
ولی از عقل او بهره گیر و از زشتی رفتارش پرهیز نما. مبادا دوستی فرد سخاوتمند را از دست دهی، هر چند که از خرد تهی است، ولی میتوانی به یاری عقل خود از کرم او سود بری. ولی با تمام توان و قدرتت از [دوستی با] فرد خسیس و احمق بگریز [که نه عقلی دارد و نه سخاوتی].
33- صبر سه گونه است: صبر بر گرفتاری، صبر بر طاعت، صبر از معصیت.
34- کسی که قادر به بازداشتن نفس خویش از چهار چیز باشد در خور آن است که هرگز دچار حادثهای نگردد، پرسیدند: آنها کدامند؟ فرمود: شتاب، لجاجت، تکبّر، و سستی (تنبلی).
35- اعمال به سه دسته تقسیم میشود: واجبات، مستحبّات، گناهان. امّا واجبات بنا به دستور الهی و خواست و رضایت و علم و تقدیر او است. بنده بدان رفتار کند و در پرتو آن از عذاب خداوند برهد. و امّا مستحبّات: به فرمان واجب الهی نیست ولی به خواست و رضایت و علم و تقدیر او است. بنده آنها را انجام دهد و در مقابل پاداش گیرد. و امّا گناهان: نه به امر خدا است، و نه به خواست و رضای او، و تنها به علم و تقدیر او است که در زمان خود مقدّر نماید. پس بنده با اختیار خود گناه کند و خدا نیز بدانها مجازاتش نماید، زیرا خداوند از آن منعش کرده بود و دست برنداشت.
36- ای مردم همانا خداوند را در هر نعمتی حقّی است، پس هر کس که آن را ادا نماید نعمتش افزون کند، و هر کس که در أدای آن کوتاهی کند خود را در معرض تباهی نعمت و شتاب به عقوبت خواهد افکند. پس شایسته است که خداوند شما را به هنگام نعمت ترسان بیند، چنان که از گناهان هراسان.
37- کسی که تنگدست شد و آن را خواست الهی بحساب نیاورد پاداشی را که برای او امید آن میرفت تباه ساخته. و بعکس، آن کسی که گشایشی در مالش پدید آمد، و آن را چون دامی پنهان قلمداد نکرد از امر خوفناکی خود را ایمن دانسته است.
38- ای مردم، از خداوند درخواست یقین کنید، و با التماس طلب عافیت نمائید. چرا که عافیت بالاترین نعمت است، و یقین بهترین چیز ماندگار در دل. و فریفته و گول خورده کسی است که دین خود را از دست داده. و آن کس مورد غبطه است که یقینش نیکو است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 189
30- هیچ کس به مزه ایمان دست نیابد، تا باور کند که آنچه بدو رسیده امکان خطایش نبوده، و آنچه که بدو نرسیده نباید به او میرسیده.
40- هیچ مؤمنی به چیزی سختتر از محرومیّت از سه مطلب گرفتار نشده است، پرسیدند: آنها کدامند؟ فرمود: مواسات در مال خود، رعایت درستی و عدل و داد از جانب خود، و بسیاری ذکر خدا، امّا منظور من از ذکر خدا؛ گفتن «سبحان اللَّه و الحمد للَّه» نیست، بلکه بیاد خدا بودن به هنگام روبرو شدن با حرام و حلال است.
41- کسی که از دنیا بدان چه او را کافی است بسنده کند کمتر چیز آن کفایتش نماید. و هر کس از دنیا بدان چه او را کفایت است قناعت نکند هیچ مقدار از آن او را بس نباشد.
42- مرگ آری ولی تن دادن به خواری هرگز! صبر آری ولی خود باختن و بیتابی هرگز! دنیا دو روز است، یک روز به سود تو است و روزی به زیانت، آن روز که به سود تو است سرمست مشو، و زمانی که به زیان تو بود غم مخور، که به هر دوی آنها امتحان خواهی شد.
43- احسان و نیکوکاری کن بر هر کس که خواهی تا اسیرت گردد.
44- فرد مؤمن نه چاپلوسی کند و نه حسد ورزد، جز در راه تحصیل علم.
45- ستونهای کفر چهار چیز است: 1- دلبستگی به دنیا، 2- ترس از دست رفتن دنیا 3- ناخرسندی [از تقدیرات] 4- و خشم.
46- صبر و پایداری کلید رسیدن است، و پیروزی سرانجام صابر، و هر حاجتمندی را زمانی است که دست تقدیر آن را به حرکت آورد.
47- زبان خود وزنی است که «جهل» آن را سبک سازد و «عقل» آن را سنگین.
48- هر کس که انتقام را به عمل ناروا و ناحقّ طلب کند خداوند بحقّ طعم تلخ خواری و پستی را به او بچشاند. به تحقیق که خدا دشمن چیزی است که ناپسند دارد.
49- کسی که طلب خیر و راهیابی کند حیران نشود، و کسی که مشورت کند پشیمان نگردد.
50- آبادانی و عمران شهرها در پرتو وطن دوستی صورت یافته.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 190
51- کسی که رعایت سه نکته را کند خوشبخت شود: سپاسگزاری هنگام ظهور نعمت، طلب عفو و مغفرت هنگام تأخیر روزی، و بسیار گفتن:
«لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»
هنگام مصیبت و سختی.
52- دانش سه گونه است: یا «فقه» برای امور دینی، یا «پزشکی» برای بدن، و یا «نحو» برای سخن گفتن است.
53- حقّ خدا به هنگام سختی خشنودی است و پایداری، و در راحتی ستایش است و سپاسگزاری.
54- گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است، و چه بسا اندک ساعت خوشی اندوهی دراز ببار آورد. مرگ علامت رسوائی و بیارزشی دنیا است که [یاد آن] هیچ دلخوشی و لذّتی را برای دانا و خردمند باقی نگذاشته است.
55- دانش رهبر است، و کردار راننده، و نفس [مرکبی] لجوج و خیرهسر.
56- بدان چه ناامیدی امیدوارتر باش تا بدان چه در انتظار آن هستی، زیرا موسی علیه السّلام رفت تا پارهای آتش برای خانوادهاش برگیرد، خدا با او سخن گفت و پیامبر شد و بازگشت. و ملکه سبا [خورشید پرست] بیرون شد و در مصاحبت سلیمان علیه السّلام مسلمان شد. و ساحران فرعون در پی عزّت فرعون شتافتند و با ایمان بازگشتند.
57- شباهت مردم در امورشان به حاکمان بیش از شباهت ایشان به پدرانشان میباشد.
58- ای مردم بدانید: عاقل نیست کسی که از سخن ناروا در بارهاش پریشان و مضطرب گردد «1»، و فرزانه نیست آن کس که از ستایش نادان خرسند شود، مردمان زائیده کردار نیکشان میباشند. ارزش هر کس در گرو آن است که بدان آگاهی دارد. به دانش سخن گوئید تا شخصیت شما بارز شود.
59- خدا رحمت کند آن کس را که: خدایش را در نظر دارد، و خطایش را جلوگیر باشد و با تمایلش ستیز کند، و آرزوهای نابجایش را زیر پا نهد، با پرهیزگاری هوای نفس خود را مهار نماید و با ترس الهی آن را لجام زند. سپس مهارش را در دست گرفته به راه فرمانبرداری خدا سوق دهد. و با کشیدن لجام از
______________________________
(1) یعنی: کسی که قول مزوّر و ساختگی در او تأثیر گذارد عاقل نیست.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 191
معصیتش باز دارد. در حالی که دیدهاش را به آخرت دوخته، و هر لحظه در انتظار مرگ خود باشد، پیوسته در اندیشه، و بسیار شب زندهدار، دل از دنیا برگیرد، و برای آخرت سخت بکوشد، پایداری را مرکب رهائی خود قرار دهد، و پرهیزگاری را ذخیره آخرتش سازد، و سوز دل بدان درمان کند، درس گیرد و مقایسه نماید، و دل از دنیا و مردم برگیرد، آموختنش برای فهمیدن و درستی [در کردار و گفتار] باشد، یاد آخرت دلش را پریشان سازد و ترک فراش کند و رختخواب رها سازد [و به عبادت پردازد که در این صورت] رغبت و میلش در امور الهی بسیار زیاد است، و ترس از خدایش بسیار سخت. اندکی از آنچه پنهان میدارد اظهار نماید، و به نمود اندکی از دانستههایش بسازد، اینانند امانتهای الهی در شهرهای او، و توسّط ایشان بلا از بندگانش بگردد، چنانچه یکی از آنان عهدی با خدا بندد بخوبی بدان وفا کند. پایان خواستهاشان حمد و سپاس خداوند؛ پروردگار جهانیان است.
60- روزی و قوت تسلیم بیخردی است و ناکامی در بند خردمندی و بلا و گرفتاری سرسپرده پایداری است 61- امیر مؤمنان علیه السّلام در تسلیت به أشعث در مرگ برادرش عبد الرّحمان چنین فرمود: بیتابیت ادای حقّ برادرت عبد الرّحمان است، و پایداریت وفای حقّ الهی، پس چنانچه صبر پیشه سازی تقدیر الهی بگذرد و تو ستوده باشی. اشعث گفت:
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»! یعنی: «ما از آن خدائیم و به سوی او بازمیگردیم- بقره: 156»، پس امیر مؤمنان علیه السّلام او را فرمود: آیا تأویل آن را میدانی؟ اشعث گفت:
تنها توئی پایان علم و نهایت دانش! فرمود: امّا اینکه گفتی: «إِنَّا لِلَّهِ» با این کلام به بودن خود به خواست خدا اعتراف نمودی و با گفتن: «وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» به مرگ خود اقرار کردی.
62- روزی امیر مؤمنان علیه السّلام سوار بر مرکبی بود و جمعی پیاده در پی او روان، به آنان فرمود: آیا میدانید [این کار] پیاده در پی سواره روان موجب فساد اخلاق آن سواره گردد، و خواری و مذلّت پیاده را در پی دارد؟ باز گردید.
63- کارها بر سه قسم است: کاری که هدایتش آشکار است؛ از آن پیروی کن. و از آنچه که گمراهیش بارز است؛ دوری گزین. و امور مشکل را به اهل و خیرهاش واگذار.
64- روزی جابر به آن حضرت علیه السّلام گفت: ای امیر مؤمنان چگونه شب را به
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 192
روز رساندی؟ فرمود: شب را بروز آوردیم در حالی که نعمات الهی بر ما بیشمار بود، و نافرمانیمان از او بیحساب، ندانیم کدامین نعمتش را پاس گذاریم؛ شکر زیبائیهای آشکار یا زشتیهای ما را که پنهانش داشته؟! 65- و عبد اللَّه بن عبّاس را در مرگ نوزادش این گونه تسلیت فرمود: آن مصیبتی که بر دیگری وارد شود و تو پاداش بری در نزد من محبوبتر است از مصیبتی که بر تو وارد شود و دیگری پاداش برد. در این صورت پاداش برای توست نه بخاطر تو، و عزا برای تو نیکو گردد نه از تو، و امیدوارم که خدا جبران او را برایت بکند، همان گونه که او را از جانب تو پاداش داده.
66- از آن حضرت علیه السّلام پرسیده شد: توبه نصوح یعنی چه؟ فرمود: پشیمانی از درون، طلب آمرزش به زبان، و تصمیم بر عدم تکرار.
67- شما با قدرت آفریده شدهاید و بیاراده و ناگزیر پرورش یافتهاید، و [سپس] در میان گورها نهان گشته و از هم متلاشی گردید. سپس یک به یک از گور برانیگخته شوید و به وادی حساب درآئید، پس خدا رحمت کند بندهای را که چون گناه کند اعتراف نماید، و چون بترسد به طاعت حقّ پردازد، بهوش باشد و پیش تازد، سالیانی عمر کند و درس عبرت گیرد، برحذر شود و باز ایستد، دعوت را بپذیرد و بسوی خدا رو آورده، بازگشت کند و توبه نماید، راهنما جوید و بدنبالش گام بردارد، آرزومندانه کاوش کند، و به گریز [باطل] نجات یابد، و ذخیرهای بدست آرد و درون از آلایش پاک سازد، و آماده آخرت گردد، و برای روز حرکت و راهی که در پیش دارد و روز نیاز و مکانی که در آن درویش ماند توشهای فراهم آورد، و آن را پیشاپیش به سرای ابدی روانه سازد. پس برای خود خیری تهیّه کنید! آیا جوانان با طراوت چشم براه چیزی غیر از دوران پیری و کهولتند؛ و آنان که در شادابی تندرستی و سلامتند جز حوادث بیماری را در انتظارند، و آیا آن کس که لختی در این سرا باقی است توقّعی جز مرگ ناگهانی و رسیدن اجل و نزدیکی مرگ دارد؟! 68- رعایت تقوای الهی را بکنید، همچون وارستهای که دامن به کمر زده، و به تنهائی [خود را] آماده ساخته، و در فرصتی که داشته شتافته، و ترسان و لرزان مراقب بوده، و در فراوانی ثروت و سرانجام صبر و عاقبت کار میاندیشد که: خدا انتقام کشنده و یاوری بسنده و بهشت؛ پاداش و بخششی کافی است، و دوزخ مجازات و درس عبرتی است بس، و کتاب خدا (قرآن) برای بازخواست کردن و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 193
طرفگیری کفایت مینماید.
69- مردی از امیر مؤمنان علیه السّلام در باره «سنّت» و «بدعت» و «فرقت» و «جماعت» سؤال کرد و حضرت فرمودند: امّا مراد از سنّت همان سیره و روش رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم است، و بدعت هر چه آن را مخالفت کند، و فرقت اهل باطلند هر چند بسیار باشند، و جماعت؛ اهل حقّند هر چند اندک باشند. بنده را نشاید که به غیر پروردگارش امید بندد و جز از گناهش بهراسد، و اگر از دانشمندی سؤالی شد و جوابی برایش نیافت، از گفتن: «اللَّه أعلم» یعنی: «خدا داناتر است» شرم نکند.
جایگاه صبر برای ایمان، بمانند «سر» است برای بدن.
70- مردی به آن حضرت علیه السّلام گفت: مرا نصیحت کن، فرمود: تو را سفارش میکنم که نه برای کار خیر- هر چند بیشمار- و نه برای گناه- هر چند اندک- پایانی قائل شوی (مبادا کار خیر خود را- هر چند بیشمار باشد- بس دانی، و گناهت را- هر چند اندک است- کم گیری).
71- و دیگری نصیحت طلبید، فرمود: نفس خود را نه به فقر وعده ده و نه به عمر دراز نوید.
72- افراد دیندار را علائمی است که بدانها شناخته شوند: راستگوئی، پرداخت امانت، وفای بعهد، صله رحم، مهرورزی به ناتوانان، و کمی موافقت با زنانشان، و نیکوکاری، و خوشرفتاری، و بردباری بسیار، و پیروی از علم و آنچه مایه تقرّب به خدا است، پس ایشان راست زندگانی خوش و بازگشت نیکو.
73- هیچ بندهای آرزویش را طولانی نکرد جز آنکه عملش را از یاد برد.
[جز آنکه کردار او را بفراموشی واداشت] 74- فرزند آدم شبیهترین چیز است به میزان و ترازو، یا سبک گردد به نادانی، و یا سنگین شود به دانائی.
75- ناسزاگوئی به مؤمن بیرون شدن از نظام الهی است، و جنگ با او کفر است، و مصونیّت مال او همچون قداست خون او است.
76- جان و مال خود را فدای برادرت کن، و دادگری و انصاف خود بر دشمنت معمول دار، و خوشروئی و احسانت را برای باقی مردم گذار، بر مردم سلام کن تا بر تو سلام کنند.
77- آقا و مولای مردم در سرای دنیا افراد باسخاوتند، و در آخرت پرهیزگاران.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 194
78- آرزوها دو نوع است، اوّل آنکه برای دیگری است که در سپری شدن دوران به آن نائل نشدم، و در آینده نیز امیدی بدان ندارم، و آرزوی دیگر آنکه در غیر زمان تعیینشدهاش بدان نخواهم رسید، هر چند قدرت آسمانها و زمین را بکار گیرم. پس برای کدامیک از آن دو عمر خود را تلف سازم؟! 79- به تحقیق فرد مؤمن چون نگرد عبرت گیرد، و چون سکوت کند اندیشه نماید، و هر گاه سخن گوید یادآور شود، به وقت توانگری شکر گوید، و به هنگام سختی صبر پیشه کند، زودرضا و دیر خشم است، اندک نعمت الهی خشنودش سازد و بسیار آن او را بدخو و منحرف نسازد، ارادهاش قادر نیست به تمام نیّات خیرش جامه عمل بپوشاند (نیّات خیرش بقدری زیاد است که ارادهاش توانائی رسیدگی و عملی ساختن تمام آنها را ندارد)، بسیار قصد خیر کند و تنها قسمتی از آنها را عملی سازد، و بر آن نیّات خیرش که عملی نشده افسوس خورد که چرا نشد؟! و فرد منافق چون بنگرد بازی گیرد، و چون سکوت کند غفلت ورزد، و هنگام سخن گفتن یاوه گوید، و به وقت توانگری سرکشی کند، و چون سختی بیند نالان شود، زود به خشم آید و دیر راضی گردد، اندک الهی او را به خشم آورد، و بسیارش خشنودش نسازد، بسیار به فکر بدی است و تنها به مقداری از آنها عمل کند و بر کردار شرّ و نادرست که عملی نشده تأسّف خورد که چرا نشد؟! 80- سرای دنیا و آخرت چونان دو دشمن بیدادگر با دو راه مختلفند، کسی که دنیا را دوست بدارد و بدان دلبندد آخرت را دشمن داشته و در ستیز است، و مثل آن دو سرا چونان مشرق و مغرب است، و پوینده بین آن دو به هر کدام نزدیک شود از دیگری دور گردد.
81- آن کس که از هشدار بهراسد [زمان] دور بر او نزدیک شود، و کسی که به روزی [معیّن] این سرا بسنده نکند دیگر هر چه فراهم آورد او را بس نباشد.
هر کس که برای سرای دنیا کوشید آن را از کف بداد، و هر کس که رهایش ساخت دنیا بسویش شتافت. جز این نیست که دنیا همچون سایهایست گسترده تا سرآمدی معیّن، خدا رحمت کند آن بندهای را که چون سخن حکیمانهای شنید آن را فرا گرفت، و به سوی رستگاری خوانده شد و بدان رو آورد، و در پی راهنما افتاد و نجات یافت، اعمالی نیکو پیش فرستاد و کرداری شایسته و مورد پذیرش [برای آخرت] مهیّا ساخت، و از آنچه پرهیز باید دوری گزید، هوس و آرزو به دور داشت [و پاداشی] در عوض کالای گرانبهای آخرت را بدست آورد. با هوس
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 195
خویش جنگید و آرزویش را سرکوب کرد. صبر و پایداری را مرکب نجات خویش ساخت، و پرهیزگاری را زاد و توشه روز وفات. در طریق روشن گام نهاد و راه راست را مسیر خویش گرفت. فرصت زندگی را غنیمت شمرد، و بر اجل پیشی گرفت (پیش از آنکه مرگ فرا رسد خویش را آماده کرد) و از کردار نیک توشه آخرت برگرفت.
82- امیر مؤمنان علیه السّلام به مردی فرمود: در چه حال و وضعید؟ پاسخ گفت:
در امید بسر بریم و در هراس، فرمود: آن کس که امید چیزی برد آن را بجوید، و کسی که از چیزی بهراسد از آن بگریزد. و نمیدانم آن هراس که در پیشامدهای شهوانی موجب اجتناب از گناه نگردد چگونه خوف و هراسی است؟ و آن امید که در وقوع حوادث؛ سبب صبر بر مصیبت نشود؛ چگونه امید و رجائی است؟! 83- امیر مؤمنان علیه السّلام در پاسخ عبایة بن ربعی که پرسید: آن قدرتی که با آن برپا میایستیم و مینشینیم و کار انجام میدهیم چیست؟! فرمود: تو پرسشی از «قدرت» کردی، بگو آیا تنها خود مالک آن هستی یا تو و خدا؟ عبایه ساکت ماند، پس آن حضرت بدو گفت: اگر گفته بودی: من و خدا، تو را کشته بودم، و اگر میگفتی: بدون خدا و بتنهائی، باز هم تو را کشته بودم، عبایه گفت: پس چه بگویم؟ فرمود: میگوئی: تو مالک آنی به خواست و اجازه خداوندی که تنها تو را مالک آن ساخته، پس چنانچه اختیارش را به تو بسپرد آن از بخشش او است، و اگر تو را از داشتن آن محروم دارد از آزمون او است. پس اوست مالک آنچه اختیار بخشیده، و توانای بر آنچه توانمندت ساخته.
84- اصبغ بن نباته گفت: شنیدم امیر مؤمنان علیه السّلام میفرمود: سخنی را برایتان بازگو میکنم که رعایت بدان در خور هر مسلمانی است، سپس بما رو کرده فرمود: خداوند بنده مؤمنی را در این سرا مجازات ننماید مگر اینکه او کریمتر و بزرگوارتر از آن است که روز قیامت آن کیفر را تکرار کند. و همچنین پرده عفو بر کرده هیچ بنده مؤمنی در این سرا نکشیده و آن را نبخشیده جز آنکه بزرگوارتر و بخشندهتر و گرامیتر از آن است که به روز جزا عفو و بخشش خود را از او دریغ دارد. سپس فرمود: و همچنین گاهی خداوند بنده را به رنج و بلائی در جسم و دارائی و خانواده او بیازماید، و این آیه را خواند: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ، یعنی: «هر مصیبتی که به شما رسد به سبب کارها و خطاها و گناهانی است که مرتکب آن شدهاید، و از بسیاری [گناهان] در
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 196
میگذرد- شورا: 30».
85- ابتدای گسستن و از یاران بریدن خموشی و لب فرو بستن است. بر حال کسی که زود رنج است افسوس مخور. زشتترین نوع تلافی، مجازات کردن به بدی گفتن است. به بدی کردن است.
86- نخستین [ارمغان] خودپسندی تباه نمودن خرد است. هر کس که بر زبان خویش غالب آید از [شرّ] آن در امان بماند. کسی که در پی اصلاح رفتارش نباشد سختی و بلایش بسیار گردد، هر آن کس که بدخو باشد خانوادهاش از او بستوه آیند.
گاهی سخن نابجائی نعمتی را بر باد دهد. سپاسگزاری مانع هر فتنهای است.
آبروداری رأس مردانگی است. وکیل و شفیع هر گناهکاری فروتنی است.
حقیقت هر دوراندیشی درنگ نمودن و توقّف به هنگام بدگمانی و شکّ است.
گنجینههای روزی و قوت در گشادهروئی نهفته است.
87- گرفتاریها بطور برابر و یکسان در بین مردمان تقسیم شده است. در حالی که باب توبه گشوده است هیچ ناامیدی و یأسی از گناه خویش به دل راه مده! هدایت و ارشاد در ناسازگاری با شهوت نهفته است. سرانجام هر آرزوئی مرگ است. به آدم بخیل نگاه کردن و سرمشق قرار دادن او؛ بیرحمی و سنگدلی پدید آرد، و نگریستن به نادان دیده را تاریک میسازد. سخاوت و بخشندگی نشانه زیرکی است، و پستی و فرومایگی از بیخبری.
88- تهیدستی مرگ بزرگتر است. و کمی [تعداد] خانواده یکی از دو راحتی است و نیمی از خوشی، و غم نیمی از پیری. آن کس که میانه روی پیشه سازد بینوا نشود. کسی که نظرخواهی کند به تباهی نیافتد. احسان و نیکوکاری جز برای افراد خانوادهدار و دیندار شایسته نیست، خوشبخت کسی است که از دیگران عبرت گیرد [نه از خود]. زیان دیده و گول خورده نه در خور ستایش است و نه شایسته پاداش. هیچ کار نیکوئی از بین نرود، همچنان که هیچ گناهی فراموش نگردد.
89- نیکوکاری کنید تا ستوده شوید. سپاسگزاری را شعار خود سازید تا [خردمندان] با شما معاشرت کنند. سخن بیهوده را کنار نهید تا سبک مغزان از شما دور گردند. همنشین را گرامی دارید تا محفل شما آباد بماند. از همگنان حمایت کنید تا همسایگی با شما اختیار شود. با مردم از جانب خود به عدالت و داد رفتار کنید تا به شما اعتماد شود. و بر شما باد به رعایت اخلاق پسندیده که آن بزرگی شأن و مقام
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 197
است. و بر حذر باشید از اخلاق پست و نکوهیده که آن، فرد محترم را خوار نماید و عزّت و سرافرازی را تباه سازد 90- قناعت پیشه دار تا عزیز و نیرومند گردی.
91- صبر همچون سپری در برابر ناداری است، و حرص نشانه تهیدستی. و عدم اظهار ناداری خودداری از نیازمندی است. پند و اندرز پناهگاه کسی است که بدان پناه برد.
92- هر کس که لباس دانش او را در برگیرد مردمان عیب او نبینند.
93- فرد حسود خوشی ندارد، و فرد ملول دوستی. و دروغگو مردانگی (نه حسود خوشی دارد و نه ملول دوستی، و نه دروغگو مردانگی) 94- برای عزّت خود نماز تراویح را بصورت فرادی بخوانید. «1» 95- هر عزیزی که زیر سلطه قدرتی قرار گیرد ذلیل و خوار شود.
96- دو چیز مردمان را هلاک ساخته است: ترس از بینوائی، و جستن فخر و سربلندی.
97- ای مردم، از دوستی دنیا برحذر باشید، چرا که آن سرآغاز هر گناهی است، و محلّ ورود هر گرفتاری، و ریسمان هر فتنه، و موجب هر بلا و آفتی است.
98- تمام خیر در سه خصلت گرد آمده است: نگریستن، و لب فرو بستن، و سخن گفتن. پس هر نگاهی که تهی از عبرت باشد بیتوجّهی است و سکوتی که خالی از اندیشه باشد بیخبری است، و هر سخن عاری از یادآوری (ذکر) یاوه و چرند است (پوچ و بینتیجه است)، پس خوشا به حال کسی که نگاهش مایه عبرت است و سکوتش اندیشه، و سخن گفتنش یادآوری و ذکر است، و نیز بر گناهان [خود] بگرید، و مردم از شرّش در امان باشند.
99- بسیار از این انسان در شگفتم! خرسند به دستیابی چیزی است که از دستش نمیرفت، و غمگین به جهت از دست دادن چیزی که آن را بدست نمیآورد.
و اگر میاندیشید تشخیص میداد و میفهمید که آن تدارک شده است و روزی و قوت بر او تقدیر گردیده است، بنا بر این بر آنچه برایش میسور بوده بسنده کرده، و در معرض ناملایمات هم قرار نمیگرفت.
______________________________
(1) مراد از تراویح، نمازهای نافلهای است که در ماه رمضان خوانده میشود، و دستور اکید پیامبر و اهل البیت علیه السّلام به فرادی خواندن آن است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 198
100- امیر مؤمنان علیه السّلام هنگامی که در بازار میگشت و اهل سوق را پند و اندرز میداد میفرمود: ای بازاریان طلب خیر [از خدا] را پیش دارید، در داد و ستد از سهل المعامله بودن برکت جوئید، و مشتریان و مراجعهکنندگان را از خود دانید، و خود را با بردباری بیارائید، و از سوگند خودداری و از دروغ پرهیز کنید، و از ستم دوری نمائید، و بر آنان که [از طرف شما یا دیگری] مورد ظلم واقع گشتهاند انصاف داشته باشید (و خود را بجای آنان تصوّر نمائید) و گرد معاملات ربوی مگردید، و پیمانه و ترازو را تمام و درست انجام دهید، و از قیمت کالاهای مردم مکاهید، و در زمین فساد راه میاندازید.
101- از آن حضرت علیه السّلام سؤال شد: در میان مخلوقات الهی کدام زیباتر است فرمود: زبان، پس سؤال شد: کدام زشتتر است؟ فرمود: زبان، آنگاه فرمود:
در پرتو زبان است که رویها سپید گردد، و رویها سیاه.
102- نیکو سخن گوئید تا به خوش زبانی مشهور شوید، و بدان عمل نمائید تا از خوبان گردید.
103- در روز گرفتاری مال را سپر جان خویش سازید، و بهنگام سختی زمانه جان خود را سپر دینتان نمائید، و این را بدانید که فرد نابود و فانی آن کس است که دینش بر باد رود، و غارت شده کسی است که دین او بتاراج رفته باشد.
هان! هیچ تهیدستی و فقری پس از بهشت نیست، و هیچ توانگری پس از دوزخ.
104- هیچ بندهای تا از دروغ- شوخی یا جدّی- دست برندارد طعم ایمان را نخواهد یافت.
105- شایسته هر فرد مسلمانی است که از دوستی فرد دروغگو پرهیز نماید، زیرا او دروغ گفتن را بدان جا رساند که سخن راست او هم باور نشود.
106- بردن قسمتی از مال مسلمانان به ناروا از بزرگترین گناهان است.
107- کسی که از کیفر بهراسد دست از ستم مردم بردارد.
108- هیچ ظالمی را ندیدم که به فرد مظلوم از حسود شبیهتر باشد.
109- فرد ستمکار، و دستیار او، و راضی به کردار او، از شرکای سهگانهاند.
110- صبر دو گونه است: صبر به وقت مصیبت، نیکو [و زیبا] است، و نیکوتر و بهتر از آن، صبر و خودداری از چیزی است که خداوند بر تو حرام داشته.
و ذکر نیز بر دو گونه است: ذکر به وقت مصیبت، که نیکو و زیبا است، و برتر از
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 199
این، یاد خدا هنگام مواجهه با حرام الهی است تا اینکه مانع تو شود.
111- خداوندا! دست نیاز مرا به سوی هیچ فرد تبهکار از خلقت دراز مساز، و آنچه از نیاز و حاجت که برایم مقدّر فرمودهای آن را بدست خوشروترین و بخشندهترین و گرامیترین ایشان در سخن و کم منّتترینشان بر من بسپار.
112- خوشا به حال کسی که بر اساس طاعت الهی با مردم انس گیرد و آنان با او دوستی کنند.
113- بتحقیق از حقیقت ایمان این است که بنده راستی را تا آنجا گرامی دارد که از دروغی که سود دنیایی دارد نیز پرهیز کند.
114- سپرده و امانت را به صاحبش هر چند از کشنده فرزندان پیامبران باشد باز پس دهید.
115- پرهیزگاری اصل و پایه ایمان است.
116- هان! ذلّت در طاعت الهی از ارجمندی در معصیت او به عزّت نزدیکتر است.
117- مال و فرزندان کشت و زرع این سرایند، و کردار شایسته کشت و زرع آخرت است. و خداوند گروهی را از [محصول] آن دو برخوردار ساخته.
118- در کتاب تورات مطلبی در دو برگ نگاشته شده است، در یکی از آن دو آمده: کسی که از دنیا غمین باشد از قضای الهی ناخشنود است، و فرد مؤمنی که از مصیبتی که بدو رسیده به مخالف دینش شکایت کند جز این نیست که از خدای خود به دشمن او شکایت برده، و کسی که به طمع رسیدن به ثروت فرد توانگری به او تواضع نماید دو ثلث دین او به باد رفته. کسی که قرآن بخواند و بمرد و بدوزخ شد از شمار کسانی بوده که آیات خدا را به شوخی و ریشخند میگرفته است.
سپس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: و در روی دیگر آن ورقه آمده: کسی که مشورت نکند پشیمان شود. هر کس که اموال را تنها به خود اختصاص دهد نابود گردد. و تنگدستی بزرگتر مرگ است.
119- بهترین قسمت [بدن] انسان زبان اوست، و خرد او دینش میباشد، و جوانمردیش آنجا است که نفس خود را قرار میدهد، و قوت و روزی قسمت شده است، و روزگار دست بدست گردان، و مردمان تا آدم علیه السّلام همه با هم برابرند.
120- امیر مؤمنان علیه السّلام به کمیل بن زیاد فرمود: آرام گیر تا مشهور نگردی تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 200
و خود را پنهان ساز تا نامت برده نشود، یادگیر و بیاموز تا عالم گردی، و خاموشی گزین تا در امان بمانی. وقتی که خدا تو را از دین خود آگاه ساخت چه باک که نه تو مردم را شناسی و نه ایشان تو را شناسند.
121- کسی که با فرد در خور مدارا کنار نیاید فرزانه نیست.
122- چهار چیز است که هر چه در راه رسیدن بدان مرکب سواری را تیزتر برانید باز کوتاه آمدهاید: 1- جز به پروردگار خود به هیچ کس امید مبندد، 2- جز از گناه خود مهراسد، 3- از گفتن: «نمیدانم» وقتی نمیداند شرم مکند، 4- و چون نداند از آموختن تکبّر نورزد.
123- و به عبد اللَّه بن عبّاس در نامهای این گونه فرمود: أمّا بعد، آنچه تو را بکار آید برگیر، و آنچه که تو را بکار نیاید واگذار، در دوری از آنچه بکارت نیاید رسیدن به آنچه بکارت آید نهفته است، و جز این نیست که تو بر آنچه پیش رو داری قدم مینهی نه بر آنچه پشت سر نهادهای، و آنچه را که فردا با آن موجه خواهی شد آنچنان بنا کن که دوست داری با آن روبرو شوی، بدرود.
124- بتحقیق بهترین چیزی که مردم در پرتو آن دل دوستانشان را بدست میآورند و کینه از دل دشمنانشان میزدایند: گشادهروئی در برخوردها، احوالپرسی در پشت سر، و خوش حالی و خوشروئی در حضور ایشان است.
125- هیچ بندهای بر طعم ایمان دست نیابد تا آنکه باور کند که آنچه بدو رسیده امکان خطایش نبوده، و آنچه که بدو نرسیده نباید به او میرسیده.
126- ای پروردگار من، چه سیهروز است و تیره بخت آن کس که مشاهداتش به چشم و دل از ملک و قدرت تو تا چه رسد به آنچه ندیده بزرگ نباشد! و سیهروزتر از او کسی است که آنچه از پادشاهی و قدرت تو دیده و ندیده نسبت به عظمت و جلالت اندک و کوچک نشمارد. خدائی جز تو نیست! پاک و منزّهی، و من از ستمکاران بودم.
127- جز این نیست که دنیا؛ سرای نیستی، رنج، دگرگونی، و عبرت است.
نشانه نیستی آن اینکه میبینی روزگار کمان خود را به زه کرده است، و بر آن تیر نشانده. تیرهایش بخطا نرود، و زخمش درمان نپذیرد، تندرستان را هدف تیر بیماری قرار دهد، و زندگان را به تیر مرگ از پا درآورد. نشان رنج دنیا اینکه آدمی به جمع آنچه نخواهد خورد، و به ساخت آنچه نخواهد نشست پردازد. (نه به خوردن آنچه فراهم نموده رسد و نه به اقامت در آنچه ساخته نائل آید) و به سوی خدا
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 201
میرود در حالی که نه مالی را بهمراه میبرد و نه خانهای! و نشان دگرگونی آن اینکه؛ کسی که [دیروز] مورد غبطه و آرزوی مردم بود [امروز] مورد رحم واقع میشود، و آن کس که مورد رحم بود میبینی که بر او غبطه میبرند، در این بین چیزی نیست جز نعمتی که رخت بربسته و بلائی که فرو آمده. و نشان عبرت دنیا اینکه آدمی در حالی که نزدیک است به آرزویش برسد مرگ او را میرباید، نه آرزوئی به دست آمده و نه آرزومندی باقی مانده (بحال خود رها شده)، سبحان اللَّه؛ شادی دنیا چه فریبنده، و سیرابیش چه تشنگی آور، و سایهاش چه زودگذر است! گویا آنچه بوده اصلا نبوده، و گویا آنچه بودنی است قبلا وجود داشته.
[و] بتحقیق تنها سرای آخرت جایگاه اقامت است و سرای باقی، و بهشت و دوزخ.
دوستان خدا در پرتو صبر و پایداری به پاداش رسیدند، و با بجا آوردن اعمال به آرزوی خویش.
128- فرو بردن دو جرعه، و فرو ریختن دو قطره، و برداشتن دو گام، از محبوبترین راههای [رسیدن] به خداست: 1- فرو بردن جرعه خشم با حلم و بردباری، و جرعه حزن و اندوه با صبر و پایداری. 2- فرو ریختن قطره اشکی در دل شب، و قطره خونی در راه خدا. 3- گام برداشتن فرد مسلمان که بدان صف رزمندگان راه خدا را محکم سازد، و دیگر قدمی در راه صله رحم، که آن از گام نخست برتر و عالیتر است.
129- هیچ کس دوست و یار مهربان برادر خود نباشد تا در هنگام گرفتاری او را یاری کند، و پس از وفات، پشتیبان و نگهدار او باشد.
130- همانا دل افراد نادان را طمع از جا برکند و آرزوها در گروشان میگذارد «1»، و نیرنگ و فریبها راه سخن را بر او ببندد.
131- هر کس یکی از صفات خوب در او استوار باشد از [فقدان] صفات دیگرش چشم پوشم، ولی هرگز از نداشتن عقل و دین نگذرم، زیرا جدائی از دین جدائی از امنیّت است و زندگی با هراس بیمعنا است، و فقدان عقل فقدان زندگی است، و [بیخردان] فقط با مردگان مقایسه شوند و بس! 132- کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد آن کس را که بدو بدگمان
______________________________
(1) مراد از آن آرزوهای شیطانی و بیجائی است که تا آنها را فراهم نسازد رهایش نسازد، همچنان که رهن و گرو تنها با پرداخت مال آزاد میگردد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 202
گردد سرزنش مکند. و کسی که راز خویش پنهان کند اختیارش همیشه در دست خود اوست.
133- بیشکّ خداوند شش گروه را به شش خوی و عادت عذاب کند:
«عرب» را به تعصّب، «ملّاکان» را به تکبّر، و «امیران» را به ستمکاری، و «فقیهان» و دانشمندان را به حسادت، و «بازرگانان» را به خیانت، و «روستائیان» را به جهل و نادانی.
134- ای مردم، رعایت تقوای الهی را بنمائید، زیرا بردباری و پایداری در امر پرهیزگاری آسانتر از تحمّل عذاب الهی است.
135- زهد در دنیا [عبارت است از] کوتاهی آرزو، سپاس هر نعمت، و خودداری از حرام الهی است.
136- آنگاه که همه چیز جفت گشت؛ تنبلی و درماندگی با هم جفت شدند، و «فقر» و محصول و ثمره آن دو گردید. [یعنی: فقر زائیده تنبلی و درماندگی است] 137- هان! به یقین روزگار را سه حال است: روزی که گذشت؛ امیدی بدان مبند، روز باقی، که حتمی است، و روزی که خواهد آمد، و تو از آن در امان نیستی، پس دیروز پند و اندرز بود، و امروز غنیمت است، و فردا حالش بر تو نامعلوم. دیروز گواه و شاهدی است پذیرفته و مقبول، و امروز امین و درستکاری پرداختکننده و فردا که بنزد تو زودگذر است، و غیبتش درازا، او نزد تو آمده نه تو بنزد او. ای مردم! بیشکّ بقا و ماندگاری پس از فنا و نیستی نزد تو آمده نه تو بنزد او. ای مردم! بیشکّ بقا و ماندگاری پس از فنا و نیستی است، و جز این نبوده است که ما از گذشتگان خود ارث بریم و آیندگان از ما، پس در پرتو آنچه که از آن درگذرنده میباشید به اصلاح امور آخرت پردازید. و راههای خیر را بپوئید، و در آن از کمی اهلش مهراسید، و از امتیاز همدمی خدای خود در آن راه غافل مشوید و پیوسته او را بیاد آرید. هان! یقینا عاریتها امروز است و بخشش و پاداش فردا. همانا ما شاخههائی هستیم از ریشههای درگذشته، پس ریشهها که رفتند شاخهها نیز سپری شوند (در این صورت شاخهها را پس از ریشهها چه بقائی است؟!) ای مردم، اگر شما دنیا را بر آخرت ترجیح دهید در مقابل کالائی پست با شتاب دعوت دنیا را پاسخ مثبت دادهاید، و مرکب آرزوهایتان تا نقطه بیپایان بتازد، و آن [شما را] به آبشخورهائی که سرانجامش ندامت و پشیمانی است بکشاند. و آنچه با گذشتگان و پیشینیان نموده- از دگرگونی حالات و عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن- به شما بچشاند (با
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 203
شما همان کند که با گذشتگان نموده).
138- نماز موجب تقرّب هر پرهیزگار است، و حجّ جهاد هر ناتوان و ضعیف. برای هر چیز زکاتی است و زکات بدن روزه است. برترین کردار آدمی چشم براه بودن او به گشایش الهی است. دعوتکننده بیعمل همچون تیرانداز بیزه است. آن کس که یقین به پاداش دارد در بخشش سخاوت بخرج دهد. روزی را با دادن صدقه فرود آرید. و اموالتان را با پرداخت زکات نگهدارید. آن کس که میانهروی پیشه سازد هرگز نیازمند نخواهد شد. حسابگری و تدبیر نیمی از زندگی است و مهرورزی نیمی از خرد و عقل، و اندوه خوردن؛ نیمی از ابطال است. کمی نانخور از زن و فرزند یکی از دو آسایش و وسعت زندگی است.
هر کس که پدر و مادرش را غمگین سازد بدیشان عصیان ورزیده. هر کس به وقت مصیبت و غم دست بر ران خود کوبد اجرش تباه گردد. احسان کردن جز به خانوادهدار و یا فرد دیندار احسان نیست. خداوند مصیبت را در حدّ و اندازه صبر و خود نگهداری فرو فرستد. هر کس به حساب خرج کند خداوند روزیش دهد، و آن کس که ولخرجی کند محرومش سازد. درستی روزی آورد و نادرستی فقر و تنگدستی. چنانچه خداوند خیر مورچه را میخواست بدو بال نمیداد (چون مورچه بالدار عمرش کوتاه است).
139- کالای دنیا همچون نشخوار و گیاهان خشکیده است، و میراث آن چون مشتی گوسفند و شتر! قناعت در حدّ کفافش برتر از انباشتن و ذخیرت آن است، و دل کندن از آن مطمئنتر از اعتماد بر آن. [در دنیا] توانگر و دارا محکوم به درویشی و فقر است. راحتی آن در بیرغبتیش نهفته است. آن کس را که ظاهر دلربای دنیا به شگفتش آورد کوریش از پی درآید. هر کس که خود را شیفته دنیا سازد؛ دلش را پر از غم و اندوه کند و جنبشی بر سویدای دل او برپا کند مانند جنب و جوش کره [که از حرکت سریع مشک شیر حاصل شود] اندوهی نگرانش سازد و غمی مشغول. تا آنگاه که گلویش بگیرد و رگهای قلبش قطع گردد، و پیکری [برای دفن] به گوشهای افتاده شده، سرآمدن عمرش بر خدا آسان است و مکان دفنش بر نیکان سهل و بیاهمیّت. و جز این نیست که فرد مؤمن دنیا را به دیده عبرت بنگرد، و از آن در حدّ ضرورت بهره گیرد، و به گوش دشمنی و بغض [دنیا را] میشنود.
140- حلم را فرا گیرید، که آن یار و وزیر مؤمن است، و دانش راهنمای او،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 204
و مدارا برادرش، و خرد همراه و رفیقش، و صبر امیر لشکرش.
141- و به مردی که در امساک و پرهیزگاری زیاده روی کرده بود فرمود:
ای مرد، فرمایش الهی را نشنیدهای که: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ، یعنی: «و به نعمت پروردگارت شکر گوی- ضحی: 11»؟! بخدا سوگند که ناشکری نعمتهای او به کردار نزد خداوند بهتر از ناشکری اوست به زبان.
142- به فرزند خود امام حسن علیه السّلام فرمود: تو را سفارش میکنم به:
رعایت تقوای الهی، و برپائی نماز به وقتش، و پرداخت زکات در موردش، و نیز به گذشت از خطا، و فرو خوردن خشم، و صله رحم، و بردباری در مقابل نادان، و دقّت در فهم دین، و درنگ و پایداری بر اوامر الهی، و نگهداری و مواظبت قرآن، و همسایهداری نیکو، و امر به معروف (سفارش بر کار نیک و پسندیده)، و نهی از منکر (بازداشتن از زشت و ناپسند)، و دوری و اجتناب از هر کار زشت، و از هر آنچه در آن خداوند نافرمانی و عصیان شود، سفارش میکنم.
143- دنیا به چهار چیز برپا است: به دانشمندی که دانش خویش را بکار گیرد، و به توانائی که در احسان و نیکوکاری سخاوت ورزد، و به نادانی که از آموختن تکبّر نورزد (سرباز نزند)، و به تهیدستی که آخرت خود را به دنیای دیگران نفروشد. پس هر گاه دانشمند علم خویش را نادیده انگاشت، و توانگر از بخشش خویش خودداری کرد، و نادان از آموختن تکبّر ورزید، و تهیدست آخرت خویش به دنیای دیگران فروخت، پس [در یک چنین وضعی] عذاب و خسران بر آنان باد! 144- هر آن کس که بتواند نفس خویش از چهار چیز باز دارد، در خور آن است که هیچ وقت ناپسندی نبیند، گفته شد: ای امیر مؤمنان آنها کدامند؟ فرمود:
شتاب کردن، لجاجت، خودبینی، و تنبلی.
145- بندگان خدا بدانید که پرهیزگاری قلعه محکم و استواری است، و تبهکاری قلعهای سست و بیبنیاد، که نه ساکنان خود را [از آسیب] جلوگیر شود، و نه پناهنده بدان را در امان دارد. آری به تقوی و پرهیزگاری است که نیش خطا قطع میشود، در پرتو پایداری و طاعت الهی است که پاداش خدائی بدست میآید.
و توسّط یقین است که میتوان به برترین درجه مقصود رسید. بندگان خدا بدانید که خداوند موجبات نجات را از دوستانش دریغ نداشته، چرا که ایشان را بر آنها رهنمون گشته (و چنانچه توبه کنند به کیفر گناه از رحمت خود مأیوس و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 205
ناامیدشان نساخته است) 146- خاموشی حکمت است، ترک سخن سلامت (نجات)، و رازداری پارهای از خوشبختی و سعادت.
147- تمام کارها در بند و رام تقدیر قرار دارد تا آنجا که آفت و بلا نیز در تقدیر است.
148- مردانگی مرد به حدّ کمال نرسد تا [دانش دین را] دریابد و بفهمد، و در مخارج زندگی میانهروی پیشه سازد، و بر حوادث پایداری نماید، و تلخی و تندی برادرانش را گوارا بشمارد.
149- از صفت مردانگی و جوانمردی سؤال شد، فرمود: عملی در نهان مکن که در آشکار از آن شرم کنی.
150- آمرزش خواهی با بجای آوردن معصیت؛ خود گناهانی جدید است.
151- شناخت معبود را در جان خود ثابت دارید تا حرکت اعضا در عبادت خدا سودتان بخشد.
152- آن کس که اعمال دینی را برای خوردن برگزیند [و بکار نبندد] نصیبش همان باشد.
153- ایمان: سخنی است پذیرفته و مقبول، و کردار و عملی است انجام شده، و شناخت و عرفانی است قابل درک.
154- ایمان بر چهار پایه [استوار] است: 1- توکّل و اعتماد به خداوند، 2- واگذاری و تفویض کارها به او، 3- اطاعت محض در برابر فرمان او، 4- و راضی بودن به قضای الهی است.
و پایههای کفر چهار چیز است: 1- رغبت (دلبستگی بدنیا)، 2- رهبت (ترس از دست رفتن دنیا)، 3- خشم، 4- و شهوت.
155- هر کس که در دنیا زهد را پیشه خویش ساخت و از خواریش غمین نگشت، و نه برای کسب عزّتش رقابت نکرد، خداوند او را بدون راهنمای از مردمان هدایت کند، و بدون آموختن بیاموزد، و حکمت را در سینهاش ثابت بدارد (تقویت نماید) و بر زبانش براند.
156- به یقین خداوند را بندگانی است که در نهان، بیریا با او رفتار کردند، و در مقابل خداوند نیز بخوبی از ایشان قدردانی نمود، اینانند که نامه اعمالشان به روز جزا [از هر گناهی] سفید است و پاک، و چون در پیشگاه خدا ایستند، نامه
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 206
اعمالشان را از رفتار پنهانی که با او داشتند پر سازد «1».
157- رفتار خود را در پرتو خوبیها در بند نمائید، و به جانب نیکیها رهبری کنید، و نفس خود را به حلم و بردباری عادت دهید، و بر آنچه که دیگران را بر شما و حقّتان برتری میدهند پایداری کنید، و در رفتار با مردم وسواس بخرج مدهید [زیاد دقیق مشوید]، و شخصیت خود را در پرتو تغافل و بیتوجّهی از امور پست گرامی بدارید. نگاه و چشمداشت افراد ناتوان را با اعتبار و آبروی خود دریابید، و اگر از رسیدن به آنچه بدان امید بستهاند واماندید؛ با کمک و امدادی به فریادشان برسید. و از آنچه که از شما پنهان است کاوشگر مباشید که در این صورت امور پوشیده از شما و نهان افزون گردد. از دروغ و خلاف حقیقت پرهیز کنید، زیرا که آن از لحاظ پایه و مرتبه از پستترین آداب و رفتار است، و آن، نوعی از تبهکاری و گونهای از پستی و بیمایگی است. خویش را با عدم موشکافی و کنجکاوی در امور بیارزش ارجمند بدارید.
158- معیّن بودن زمان مرگ (اجل) از هر تعویذ و حرزی کافی است. زیرا هیچ فردی از مردم نیست جز آنکه افرادی نگهبان از جانب خدا مراقب اویند تا نه در چاه افتد، و نه دیواری بر او فرو ریزد، و نه حیوان درندهای بدو حمله برد، و هنگامی که زمان مرگ سر رسد از او کناره گیرند.
______________________________
(1) ادامه حدیث در کتاب «ارشاد القلوب» این گونه آمده است:
« [قال المفضّل بن صالح] قلت [لأبی عبد اللَّه الصّادق علیه السّلام]: و کیف ذاک یا مولای؟! فقال: أجلّهم أن تطّلع الحفظة علی ما بینه و بینهم»
، یعنی: «مفضّل گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: این چگونه است ای مولای من؟! فرمود: خداوند ایشان را برتر از این داند که فرشتگان مراقب را بر آنچه بین او و ایشان است باخبر سازد».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 207
از امام أبی محمّد حسن بن علی- صلوات و رحمت و برکات خداوند بر آن دو باد- نوه پرهیزگار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم، گفتاری طولانی [در حکمت، اندرز، و زهد و امثال آن] روایت شده که آن مجموعه پاسخ و پرسشی است در زمینههای گوناگون که پدر بزرگوار آن حضرت علیهما السّلام یا فرد دیگری از او بعمل آورده است.
از آن حضرت سؤال شد: زهد چیست؟ فرمود: دل دادن به پرهیزگاری و دست کشیدن از دنیا.-: حلم چیست؟ فرمود: فرو خوردن خشم و خویشتن داری.
-: سداد چیست؟ فرمود: راندن بدی با خوبی.-: شرف چیست: فرمود:
نیکوکاری با فامیل و پذیرفتن جریمه ایشان.-: شجاعت و مردانگی چیست؟
فرمود: دفاع از پناهنده، و پایداری در میادین نبرد و جمله حوادث، و دلیری بهنگام پیش آمد ناگوار.-: سرافرازی چیست؟ فرمود: در غرامت ببخشی و از گناه درگذری.- بزرگواری چیست؟ فرمود: نگاهداری دین و آئین، و خویشتن داری، و نرمخوئی، و دقّت در عمل، و پرداخت حقوق، و مهرورزی با مردم.-: کرم چیست؟ فرمود: بخشش پیش از درخواست، و غذا دادن و سیر کردن مردم در زمان قحطی.-: پستی چیست؟ فرمود: توجّه در ناچیز، و دریغ از ناقابل.-:
فرومایگی چیست؟ فرمود: کاستی در بخشش، و دشنام و ناهنجاری در گفتار.-: بلند نظری چیست؟ فرمود: بخشش در خوشی و ناخوشی (رفاه و تنگدستی).-:
تنگ نظری (بخل) چیست؟ فرمود: آنچه را از مال که نزد توست شرف بنداری، و آنچه را که بخشیدهای خسارت.-: برادری چیست؟ فرمود: برادری نمودن در سختی و راحتی.-: نامردی (بزدلی) چیست؟ فرمود: جسارت بر دوست، و ترس از دشمن.-: بینیازی چیست؟ فرمود: قناعت نفس به روزی مقسوم هر چند اندک باشد.-: فقر چیست؟ فرمود: حرص بسیار به هر چیز.-: گشاده دستی و جود چیست؟ فرمود: بخشش در حدّ توان.-: کرم چیست؟ فرمود: خویشتن داری در سختی و راحتی.:- بیباکی چیست؟ فرمود: رویاروئی با حریفان.-: قدرت چیست؟ فرمود: سختگیری و نبرد با زورمندان.-: خواری و ذلّت چیست؟ فرمود:
ترسیدن به وقت راستی و درستی.-: نادانی و نفهمی چیست؟ فرمود: ستیز نمودن با فرماندهات و آن کسی که بر آسیب تو قادر است.-: برتری و مزیّت چیست؟
فرمود: بجا آوردن خوبی و صرف نظر از بدی.-: دوراندیشی چیست؟ فرمود:
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 208
صبر بسیار و مدارای با حاکمان و احتیاط از تمام مردم.-: شرف چیست؟ فرمود:
همراهی با برادران و نگاهداری از همسایگان.-: ناکامی و محرومیت چیست؟
فرمود: واگذاشتن نصیب و بهرهات وقتی به تو روی آورده (پشت پا زدن به بخت و اقبال).-: بیعقلی (سفاهت) چیست؟ فرمود: پیروی فرومایگان و همراهی گمراهان.-: درماندگی در گفتار چیست؟ بازی با ریش و سرفه [به عمد] کردن هنگام صحبت و گفتار.-: شجاعت چیست؟ فرمود: سازگاری با یاران، و صبر و پایداری به هنگام عیبجوئی.-: زحمت چیست؟ فرمود: سخن در آنچه که به تو مربوط نیست.: نادانی و کم خردی چیست؟ فرمود: ندانستن نفع و ضرر مالی و بیاعتنائی به آبرو.-: پستی و فرومایگی چیست؟ فرمود: همه چیز را برای خود خواستن، و یاری ندادن همسر.
ای مردم، آن کس که از برای خداوند خیرخواهی کند، و سخن و فرمان او را راهنما و دلیل خود میگیرد، به استوارترین راه هدایت شده است، و خداوند او را در راه راست موفّق فرماید، و به سرانجام نیکو رهنمون گردد. زیرا پناهنده به خدا در امان است و محفوظ، و دشمن خدا در هراس و بییاور. پس با ذکر بسیار از خداوند برحذر باشید، و در پرتو تقوا و پرهیزگاری از خدا بترسید. و با طاعت و فرمانبرداری به خداوند تقرّب جوئید، که او نزدیک است و پاسخگو. خداوند تبارک و تعالی فرموده: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ، یعنی: «و چون بندگانم در باره من از تو پرسند، همانا من [به ایشان] نزدیکم؛ خواندن خواننده را- آنگاه که مرا بخواند- پاسخ میدهم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که ره یابند- بقره: 186». پس دعوت خدا را بپذیرید و بدان ایمان آورید. زیرا آن کس که عظمت خدا را شناخت شایسته نیست که خود را بزرگ شمارد، و بیشکّ بزرگی قدر و مرتبه کسانی که از عظمت خدا آگاهند در این است که برابر او فروتنی کنند، و عزّت افرادی که از جلال و شکوه او باخبرند در این است که برای او افتادگی نمایند. و سلامت آنان که از قدرت او باخبرند در این است که در بندگی و تسلیم او باشند. و از پس این شناخت خود را گم نکنند، و از پس هدایت گمراه نشوند. و بیشکّ و یقینا بدانید که شما هرگز به کنه تقوا و پرهیزگاری پی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 209
نخواهید برد تا اینکه از صفت هدایت خبردار شوید. و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید ماند مگر اینکه روی گرداننده از قرآن را بشناسید. و هرگز قرآن را آنچنان که در خور آن است نخواهید خواند مگر آن کس را که جابجایش ساخته بشناسید. پس آنگاه که بدین مطلب پی بردید؛ از بدعتها و ظاهرسازیها باخبر شوید، و افترای بر خدا و تحریف را میبینید، و نیز درمییابید آن کس که سقوط کرد چگونه سقوط کرد. مبادا افراد نادان شما را به وادی جهل و نادانی بکشند. پس [فهم] آن را از اهلش بخواهید، زیرا تنها آنانند نوری که از پرتوشان روشنائی جویند، و امامانی که از آنان پیروی شود، و یقینا ایشانند حیات و زندگی دانش، و مرگ و نیستی جهل و نادانی. آنانند که حلمشان از جهلشان خبر دهد، و گویائی سخنشان از سکوت آنان، و ظاهرشان از باطنشان حکایت کند، نه حقّ را مخالفند و نه در آن خلاف آرند (اختلاف کنند). و از جانب خدا برای ایشان سنّت و روشی مقرّر گردیده، و در باره ایشان فرمانی صادر شده، به تحقیق در این سخن یاد کردی است برای یادآوران. پس هنگامی که آن را شنیدید بیندیشید، اندیشیدنی همراه با توجّه، نه آنکه فقط برای نقل و روایت، زیرا راویان کتاب بسیارند و رعایتکنندگانش اندک «1»، و خداست که باید از او یاری خواست.
در حدیثی طولانی و ما آنچه از آن مورد نیاز بود نگاشتم- معاویه شخص ناشناسی را به سوی امیر مؤمنان علیه السّلام روانه ساخت، تا آن حضرت به سؤالاتی که پادشاه روم از او پرسیده بود جواب گوید. آن شخص وقتی وارد کوفه شد و با آن جناب وارد سخن شد؛ حضرت او را نپذیرفت و از او بازجوئی کرد تا اینکه خود را معرّفی نمود. [آنگاه] امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: خداوند فرزند [هند] جگرخوار را بکشد! چقدر خود و یارانش را گمراه ساخت! خدا او را بکشد، کنیزی را آزاد کرد و چه خوب و نیک بود او را به همسری میگرفت. خداوند بین من و این امّت داوری کند! پیوند خانوادگی خود را با من گسستند، و مقام و منزلت والای مرا کوچک شمردند، و خاطرات پرافتخار مرا نادیده انگاشتند.
[سپس فرمود:] حسن و حسن و محمّد [ابن حنفیّه] را نزد من فراخوانید، پس آنان
______________________________
(1) رعایت قرآن به معنی فهمیدن معنی و تفکّر و تدبّر در آن و عمل کردن به مقتضای آنست.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 210
خوانده شدند، فرمود: ای برادر شامی این دو (حسن و حسین)؛ ذریّه پیامبرند، و این (محمّد) فرزند من است، پس از هر یک که خواستی پرسش کن، مردک شامی گفت: از این- یعنی امام حسن علیه السّلام- میپرسم. سپس پرسید:
فاصله بین حقّ و باطل؛ و بین زمین و آسمان؛ و بین مشرق و مغرب چقدر است؟ لکّه بیرنگ در ماه چیست؟ و قوس قزح، و کهکشان (راه مکّه) چیست؟
و نخستین چیزی که بر روی زمین روان شد (پخش شد) کدام است؟ و اوّل چیزی که بر روی آن به جنبش درآمد چه بود؟ و [نام] چشمهای که ارواح مؤمنین و مشرکین بدان پناه گیرند چیست؟ و مؤنّث چیست؟ و آن ده چیز که هر کدام از دیگری سختترند چیست؟
امام حسن علیه السّلام فرمود: ای برادر شامی، فاصله ما بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت میباشد، آنچه با دو دیدهات مشاهده کردی همان حقّ است، و آنچه با دو گوش خود میشنوی بسیارش باطل است. و فاصله ما بین آسمان و زمین به اندازه دعای ستمدیده و بلند نگریستن (طول نگاه و مدّ بصر) است. پس هر کس جز این گفت او را تکذیب کن. و فاصله بین مشرق و مغرب یک روز پیوسته از حرکت خورشید- از طلوع تا غروب- است، هر کس غیر از آن گوید او را انکار کن. و امّا کهکشان (راه مکّه) همان شکافهای آسمان است که جایگاه سرازیر شدن آب سیلسا در طوفان نوح علیه السّلام بودهاند. و امّا «قوس و قزح»، پس مگو: «قزح» که آن [نام] شیطان است، ولی آن قوس خدا است، و موجب در امان بودن از غرق شدن است. و امّا آن لکّه بیرنگی که در ماه است، بیشکّ نور ماه همانند نور خورشید بود امّا خداوند آن را محو و تاریک ساخت. و در قرآن فرموده: فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً، یعنی: «پس نشانه شب را زدودیم [تاریکی آن را به تابش خورشید محو کردیم] و نشانه روز را روشن گردانیدیم- اسراء: 12».
و امّا نخستین چیزی که بر سطح زمین روان شد آن وادی ظلمت بود. و امّا اوّل چیزی که بر روی زمین به جنبش درآمد درخت خرما بود. و امّا آن چشمهای که ارواح مؤمنین در آن پناه گیرند، نامش «سلمی» است، و آن که ارواح مشرکین بدان پناه جویند «برهوت». و امّا «مؤنّث» انسانی است که جنسیت او نامعلوم است [مرد است یا زن]، و تا هنگام بلوغ در انتظار بماند، پس اگر زن باشد سینههایش نمایان شود، و چنانچه مرد باشد ریشش درآید، و در غیر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 211
این صورت بدو گفته شود که به دیوار بول کند، پس اگر به دیوار اصابت کرد، او مرد است، و اگر به عقب ریخت- همچون بول کردن شتر- او زن است. و امّا آن ده چیزی که هر کدام از دیگری سختتر است: سختترین چیزی که خداوند آفرید سنگ بود، و سختتر از آن آهن، و سختتر از آهن، آتش است، و سختتر از آتش؛ آب، و از آن سختتر، ابر؛ و سختتر از ابر، باد؛ و از باد سختتر، فرشته، و سختتر از فرشته، فرشته مرگ، و از فرشته مرگ سختتر خود مرگ، و سختتر از مرگ فرمان خدا است.
فرد شامی [پس از شنیدن این پاسخها] گفت: به یقین گواهی میدهم که تو فرزند رسول خدائی، و اینکه «علی» وصی «محمّد» است. سپس این جوابها را نوشت و برای معاویه برد، و معاویه نیز آن را برای پادشاه روم ارسال داشت. پس هنگامی که آن نامه بدست پادشاه روم رسید گفت: من فکر میکنم که این جوابها از معاویه نباشد، و آن جز از معدن و سرچشمه نبوّت نیست.
حسن بصریّ نامهای بدین مضمون به امام حسن علیه السّلام نگاشت: «امّا بعد؛ بیشکّ شما جماعت بنی هاشم کشتی روان در طوفان سهمگین، و نشانههای تابان مشهورید، یا همچون کشتی نوح علیه السّلام که اهل ایمان بر آن سوار شدند و مسلمانان در آن نجات یافتند. ای فرزند رسول خدا این نامه را هنگام اختلافمان در مسأله «قدر» و سرگردانیمان در مسأله «استطاعت» برایت نگاشتم، پس ما را از عقیده خود و پدرانت باخبر ساز، که یقینا دانش شما برگرفته از علم خدا است، و شما حجّتهائی بر مردم میباشید و خدا حجّت بر شما است، فرزندانی که برخی از ایشان از برخی دیگرند، و خدا شنوا و داناست».
پس امام حسن علیه السّلام این گونه او را جواب فرمود: «بنام خداوند بخشنده مهربان؛ نامهات بدستم رسید، و اگر بخاطر سرگردانی و حیرت- که از آن یاد کردی- در تو و درگذشتگانت نبود تو را آگاه نمیکردم، امّا بعد؛ هر کس ایمان نیاورد به «قدر» چه خوب و چه بدش که خداوند آن را میداند او کافر است. و کسی که گناهان را به خدا باز گرداند فاجر و تبهکار است. خداوند نه به زور طاعت شود، و نه به قهر و چیرگی معصیت، و بندگان را از روی مسامحه و غفلت، بیفائده رها نساخته، بلکه اوست مالک آنچه به آنان داده، و توانای بر آنچه ایشان را بر آن توانا ساخته، بلکه آنان را از روی اختیار و انتخاب فرمان داده، و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 212
با اخطار و انذار بازداشته است، اگر بندگان تصمیم به اطاعت خدا گیرند هیچ مانعی نداشته و ندارند، و اگر به ارتکاب گناهی کشیده شوند، چنانچه خدا بخواهد بر آنان منّت نهد میتواند مانع از بجا آوردن آن گناه شود، و چنانچه مانع نشود او نیست که ایشان را بر انجام آن گناه کشانده، و بر خلاف میل بدان وادار ساخته باشد، بلکه باز هم بر ایشان منّت نهاده که آنان را بینا ساخته و آگاه نموده، و بر حذر داشته (اخطار داده)، و امر و نهی فرموده. نه خمیره جانشان را- همچون فرشتگان- با اوامر خود سرشته است، و نه بر آنچه ایشان را نهی کرده، مجبورشان ساخته. و حجّت رسا از آن خدا است، پس اگر میخواست همه شما را راه مینمود، و درود بر آن کس که راه راست را پیروی کند».
به یقین بدانید! که خداوند شما را بیهود و عبث نیافریده، و بحال خود رهایتان نساخته، سرآمد عمرتان را ثبت کرده، و قوت و روزی شما را در میانتان پخش کرده، برای آنکه هر صاحب خردی جایگاه خود را بشناسد، و بداند که آنچه در تقدیر اوست به او خواهد رسید؛ و آنچه از او دریغ داشته شده هرگز به او نمیرسد، شما را از روزی دنیا کفایت فرموده، و برای عبادت و پرستش خود خاطرتان را آسوده ساخته، و بر سپاسگزاری تشویق نموده، و یادآوری و ذکر خود را بر شما مقرّر داشته، و به پرهیزگاری- که نهایت خشنودی اوست- سفارش کرده. تقوا راه ورود هر توبه و بازگشت؛ و در افق اعلای هر خرد و دانائی، و مرتبه عالی هر کرداری است. پرهیزگاران در پرتو رعایت تقوا رستگار شدند.
خداوند تبارک و تعالی فرماید: إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً، یعنی: «همانا رستگاری از آن افراد پرهیزگار است- نبأ: 31»، و نیز فرماید: وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، یعنی: «و خداوند کسانی را که پرهیزگاری کردند با رستگاری و کامیابیشان برهاند، که نه بدی بدیشان رسد و نه اندوهگین شوند- زمر: 61». پس ای بندگان خدا، از خدا پروا کنید، و بدانید هر کس از خدا پروا کند [همو] راه بیرون شدن از هر گرفتاری را برایش پدید آرد، و در کارش وی را راهنمائی کند، و حجّت و برهانش را چیره سازد، و روسفیدش گرداند، و به آرزویش برساند. [آری، اینان] با کسانی خواهند بود که خدا نعمتشان داده: از پیامبران، و راستی پیشگان، و شهیدان و صالحان، و ایشانند یاران خوب و همنشینان عالی.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 213
آنگاه که معاویه او را گفت: «برتری و فضیلت ما را بیان کن»- پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر محمّد و آلش فرمود: هر کس مرا میشناسد که میشناسد، و هر کس که مرا بجا نمیآورد، بداند من حسن فرزند فرستاده خدا، فرزند بشیر و نذیر، فرزند کسی که برگزیده به رسالت بود، فرزند آن کس که فرشتگان بر او درود فرستادند، فرزند کسی که امّت بدو شرف یافت، فرزند آن کس که جبرئیل از جانب خداوند پیک و قاصد او بود، آری فرزند آن کس که مایه رحمت برای جهانیان مبعوث شد، [خداوند بر او و تمام خاندانش درود فرستد]. معاویه نتوانست کینه و حسد خود را پنهان کند، ناچار گفت:
حسن! خرمای تازه را برای ما تعریف کن، فرمود: بسیار خوب، ای معاویه، «باد» باردارش سازد، و «خورشید» رشدش دهد، و «ماه» رنگینش سازد، و «گرما» پختهاش کند، و «شب» سردش نماید. سپس سخن پیشین خود را از سرگرفته و فرمود: منم فرزند آن کس که دعایش [در پیشگاه خداوند] مستجاب و پذیرفته بود، منم فرزند کسی که مقام قرب و منزلت او به نزد خدا به اندازه دو کمان یا نزدیکتر بود، منم فرزند شافع فرمانروا، منم فرزند مکّه و منی، منم فرزند کسی که قریش بناچار تسلیم او شد، منم فرزند کسی که طرفدارش خوشبخت شد و مخالفش بدبخت، منم فرزند آن کس که زمین از برایش پاککننده و سجدهگاه مقرّر گشت، منم فرزند آن کس که اخبار آسمان پیوسته بر او نازل میشد، منم زاده آن خاندان که خداوند از ایشان پلیدی را دور ساخت، و کاملا پاک و مطهّرشان نمود.
معاویه گفت: حسن! گمان میکنم که هوای خلافت در سر داری؛ و نفست بر سر خلافت با تو در کشمکش و ستیز است؟!. فرمود: معاویه! وای بر تو، جز این نیست که جانشین و خلیفه پیامبر کسی است که به شیوه و روش او رفتار کند، و به طاعت خدا عمل نماید، به جانم سوگند که تنها مائیم نشانههای هدایت، و مشکات تقوا، امّا تو، معاویه! از شمار افرادی هستی که سنّتها را تباه ساختند و بدعتها را زنده، و بندگان خدا را به بردگی کشاندند، و آئین خدا را به بازی گرفتند. آنچه در آنی بینامی و پستی است و اندکی زیست نمائی، و وزر و وبالش بر تو بماند. معاویه! بخدا سوگند که خداوند شهرهائی به نام «جابلقا» و «جابلسا» در مشرق و مغرب آفریده که هیچ کس جز جدّم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را بدین شهرها مبعوث نداشت. معاویه گفت: أبا محمّد! ما را از شب قدر باخبر ساز [که کدام شب
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 214
است]، فرمود: بسیار خوب، از این گونه مطالب پرسش کن، بیتردید خداوند آسمانها را هفت [طبقه] آفرید و زمینها را نیز هفت [لایه]، و جنّ را از هفت [گونه] و انس را از هفت، در نتیجه آن شب را [در هفته آخر ماه رمضان] از شب بیست و سوم تا شب بیست و هفتم بجو و طلب کن. این بگفت و از جا برخاست علیه السّلام.
1- هیچ جمعیتی مشورت و نظرخواهی نکردند جز اینکه به خرد و شعور خویش راه یافته و رسیدند.
2- پستی و لئامت؛ عدم شکر نعمت است.
3- به یکی از فرزندانش فرمود: پسرک من! با هیچ کس دوستی و برادری مکن؛ تا آمد و شد، و راه و روش، و منشأ و اصل او را دریابی، پس چون به تجربه یافتی و آن معاشرت را پسندیدی، با او بر اساس گذشت از لغزش و برادری در مشکلات دوستی و رفاقت کن.
4- در طلب بکوش امّا نه پیروزمندانه و غالب، و به تقدیر اعتماد کن، امّا نه چونان تسلیم شده و عقب کشیده، زیرا میل به مزیّت و برتری از سنّت است، و عدم افراط در طلب از عفّت. نه عفّت ردّکننده روزی است و نه حرص و آز، جلبکننده آن، چرا که رزق و روزی تقسیم شده است و زیادهجوئی گناه است.
5- نزدیک و فامیل کسی است که دوستی او را نزدیک ساخته؛ هر چند نژادش دور باشد، و دور و غریب آن کس است که دوستی؛ او را دور ساخته، هر چند خویشاوندیش نزدیک باشد. چیزی نزدیکتر از دست به بدن نیست، و به یقین [گاه] همین دست خیانت کند، در نتیجه بریده شود و اثر آن محو میگردد.
6- آن کس که تسلیم خواست خدا باشد هرگز آرزوئی غیر از آن وضعی که خدا برایش خواست نکند.
7- سرافکندگی از دوزخ راحتتر است. (تحمّل ننگ دنیائی از تحمّل عذاب دوزخ راحتتر است) 8- خیری که خالی از هر شرّی است: سپاسگزاری بر هر نعمت، و صبر کردن بر هر بلا و مصیبت است.
9- به مردی که از بیماری شفا یافته بود فرمود: خداوند تو را یاد کرد؛ ذکرش گوی، و تو را بخشید و معاف کرد؛ شکرش گوی.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 215
10- بهنگام صلح با معاویه فرمود: بخدا سوگند آنچه ما را از [جنگ] شامیان بازداشت نه شکّ بود و نه پشیمانی، و جز این نبود که ما جمعیّت؛ پیوسته با سلامت [فکر] و پایداری با شامیان در نبرد بودیم، ولی [امروز] سلامت دلها به دشمنی تبدیل شده و پایداری به بیتابی و شما در حالی به مأموریت نبرد به صفّین بودید که دینتان را مقدّم بر دنیای خود میدانستید ولی امروز دنیا مقدّم بر دینتان شد.
11- هیچ کس را سراغ ندارم جز اینکه او در روابط میان خود و پروردگارش [تا حدّی] نادان است.
12- به آن حضرت گفته شد: در شما بزرگی و عظمتی است، فرمود: آری، در من عزّتی است، خداوند فرماید: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ، یعنی: «و بزرگی و ارجمندی (عزّت) از آن خدا، و پیامبر او، و مؤمنان است- منافقون: 8».
13- آن حضرت در تعریف یک برادر شایستهای که داشته این گفتار را فرموده «1»:
«او از بزرگوارترین مردم در نظرم بود، و آنچه در رأس بزرگواری او در دیدگانم بود کوچکی و حقیر بودن دنیا در دیدگان او بود. جهل بر او سلطهای نداشت، از این رو هیچ دستی را جز بجانب فرد مطمئنّ برای سودی دراز نمیکرد، نه شکوه میکرد و نه خشمگین و ناراضی بود و نه دلتنگ و ملول، بیشتر عمرش خاموش بود، و چون لب به سخن میگشود گویندگان را از گفتار باز میداشت، در ظاهر افتاده بود و در دیدهها ناتوان مینمود! ولی بهنگام پایمردی و کار چون شیر ژیان؛ خروشان بود، هر گاه با اهل علم گرد میآمد حرص او بر شنیدن بیش از سخن گفتن بود، اگر بر شنیدن مقهور و چیره میشد، در سکوت و خموشی شکست ناپذیر بود. (یعنی: در خموشی و سکوت کسی بر او چیره نمیشد) آنچه انجام نمیداد بر زبان نمیراند، و ناگفته؛ کار واجب را انجام میداد، هر گاه دو کار برایش پیش میآمد که نمیدانست کدام به رضای پروردگار نزدیکتر است، هر کدام را که به هوای نفس نزدیکتر میدید با آن مخالفت میکرد، هیچ کس را به کرداری که جای عذر دارد سرزنش نمیکرد.
______________________________
(1) در اینکه مراد از آن برادر چه کسی بوده اختلاف است، بعضی را عقیده بر این است که مراد پدر گرامی او بوده و بنا بر مصلحتی نام وی را ذکر نکرده، و بعضی گویند که مراد أبو ذر غفاری یا عثمان بن مظعون بوده، و دستهای دیگر گویند اصلا شخص معیّنی در نظر نبوده و بر حسب عادت عرب جنبه تمثیل داشته و بیانگر یک انسان ایدهآل است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 216
14- هر کس پیوسته در وقت نماز به مسجد رود یکی از این هشت چیز را بهره خواهد برد: نشانه محکمی [که در راه حقّ او را استوار سازد]، یا برادری که مورد استفاده او باشد، یا دانش تازهای [که از زبدههای علم باشد]، یا رحمتی [از طرف حقّ] که در انتظار آن بوده، یا کلمه و سخنی که او را براه خیر و نجات راهنمائی کند، یا او را از بدی بازدارد، یا گناه را از روی حیا ترک گوید و یا از سر ترس وانهد.
15- آن حضرت علیه السّلام دارای نوزادی پسر شد و قریش از در تبریک بر او وارد شده و گفتند: «این جوان دلاور را به تو شادباش میگوئیم»، فرمود: این چه گفتاری است؟! شاید او پیاده بود، جابر عرض کرد: چگونه گوئیم ای زاده رسول خدا؟ فرمود: وقتی برای یکی از شما نوزاد پسری بدنیا آمد، برای عرض تبریک او بگوئید: «سپاس خداوندی را که او را به تو ارزانی داشت، و او بر تو مبارک باد، و امید است خداوند او را به رشد خویش برساند، و تو را از خیر او بهرمند سازد».
16- از او سؤال شد: «مردانگی» چیست؟ فرمود: حرصورزیدن مرد بر دین خود، و اصلاح مال و ثروتش، و رعایت حقوق.
17- بیشکّ بیناترین چشمها آن است که نافذ و بینای در خیر، و عقیده و مذهبش باشد، و شنواترین گوشها آن است که پند و اندرز را بخاطر بسپرد و به سود خود بکار گیرد. و سالمترین دلها آن است که از هر شبهه و تردیدی پاک باشد.
18- مردی از او خواست تا موعظهاش کند، فرمود: مبادا مرا مدح گوئی، که من خود را بهتر از تو میشناسم، یا مرا تکذیب کنی، زیرا که تکذیب شده را قبول رأی و نظری نیست، یا نزد من از کسی بدگوئی نمائی، آن مرد به امام گفت: اجازه فرمائید تا بروم، فرمود: بسیار خوب، هر وقت خواستی برو.
19- هر کس که طالب عبادت است خود را برای آن [از هر گناهی] پاکیزه سازد، اگر مستحبّات به واجبات زیان رساند، مستحبها را ترک گوئید. باور و یقین پناهگاهی برای راستی و سلامت است. هر کس که دوری سفر را به یاد آورد مهیّای آن شود، و فرد عاقل کسی را که از او موعظه خواهد فریب نمیدهد. میان شما و اندرز پرده بزرگ منشی است. دانش، عذر و بهانه را بر طالب علم بسته است.
تمام افرادی که زمانشان بسر آمده خواهان مهلتند، و هر صاحب مهلتی تعلّل میورزد و کوتاهی.
20- ای بندگان خدا، از خدا پروا کنید، و در جستجو و درخواست با تلاش
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 217
و کوشش بکار پردازید، و از روبرو شدن با پیری و کهنسالی بر حذر باشید (پیش از رویاروئی با دوران پیری با جدّیت در طلب، تلاش و کوشش کنید)، و پیش از نزول پارههای عذاب و درهم کوبنده لذّتها، در عمل شتاب کنید، که یقینا این سرا نعمتهایش نپاید، و از آسیبش ایمنی نباشد، و از بدیهایش جلوگیری نیست [آری] این سرا فریبنده است و دل انگیز، امّا زود گذر و بیدوام، همچون ستونی است مشرف بر سقوط (تکیه گاهی است نااستوار) پس ای بندگان خدا از عبرتها درس گیرید، و متوجّه اثر پیشینیان باشید، به جهت بهشت دست از گناه بکشید و پند و اندرز را بکار بندید، تنها خداوند شما را از هر پناه و یاری کردنی کافی است، و قرآن برای بازخواست و داوری، و بهشت از هر پاداشی کفایت میکند، و دوزخ از هر کیفر و سرانجام بد کفایت میکند.
21- بهنگام روبرو شدن با برادرتان جای نور پیشانی محلّ سجده او را ببوسید.
22- در عید فطری بر جماعتی که سرگرم بازی و خنده بودند عبور کرد، پس بالای سرشان ایستاده و فرمود: «یقینا خداوند ماه رمضان را میدان مسابقهای برای خلق خود قرار داده است، که به وسیله طاعت او به سوی خشنودیش بر یک دیگر سبقت جویند، پس گروهی از مردم پیشی جستند و پیروز شدند، و گروهی دیگر کوتاهی کردند و نومید و ناکام گشتند. پس شگفتا و بسیار شگفتا! از آن کس که به خنده و بازی مشغول باشد در چنین روزی که نیکوکاران در آن پاداش مییابند و باطلگرایان در آن زیان میکنند، و قسم بخدا که اگر پرده برداشته شود دریابند و بدانند که نیکوکار سرگرم احسان و نیکوکاری خود است و بدکار مشغول و گرفتار زشتکاری خود!» سپس حضرت [از آن محل] عبور کرد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 218
از امام شهید أبو عبد اللَّه حسین بن علی علیهما السّلام نوه پرهیزگار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم گفتاری طولانی [در حکمت، اندرز، زهد، و امثال آن] روایت شده است.
که از امیر مؤمنان علیه السّلام نیز نقل شده است- ای مردم «1» از پند و اندرزی که خداوند دوستان خود را بخاطر سخن ملامت باری که بر دانشمندان یهود فرموده؛ عبرت گیرید، آنجا که [در قرآن] فرماید:
لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ، یعنی «چرا مربّیان خداپرست و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلودشان باز نمیدارند؟- مائده: 63»، و [در آیهای دیگر] فرماید: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ- إلی قوله: لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ یعنی: «کسانی از فرزندان اسرائیل (یعقوب) که کافر شدند لعنت شدند- تا آنجا که فرماید:- آری، بد بوده است آنچه را که انجام میدادند- مائده: 78»، و تنها دلیل انتقاد و بدگوئی خداوند از ایشان این بود که آن افراد با اینکه اعمال منکر و ناپسند ستمکاران را مشاهده میکردند، ولی به جهت بهرهای که از آنان میبردند و هراسی که از آن بر حذر بودند، در منع و بازداشتن ایشان هیچ قدمی بر نمیداشتند. در حالی که خداوند میفرماید: فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ یعنی:
«شما از مردم مترسید، و از من بترسید- مائده: 44» و نیز فرماید: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ یعنی: «و مردان و زنان مؤمن دوستان و یاوران یک دیگرند، به کار نیک و پسندیده فرمان
______________________________
(1) در خطابه فوق، روی سخن حضرت با افرادی سرشناس است که مورد توجّه عموم هستند و مسئولیّتشان در جامعه اسلامی از دیگران بیشتر است، و در انجام وظیفه کوتاهی میکنند و لذا مورد ملامت واقع شدهاند، و این نمیشود مگر اینکه اینان همان جمعیّتی باشند که امام علیه السّلام از ایشان دعوت کرد و در «منی» که حرم امن است برای ایشان خطبه خواند، زیرا در شهر «مدینه» بعید است که حضرت بتواند رسما منبر برود، و مهاجر و انصاری که باقی ماندهاند و امروز از سران اسلامی محسوبند را گرد هم جمع نماید و حاکم وقت جلوگیری نکند، مضامین بعد مؤیّد گفتار ماست. و نیز قرائن دیگری هم در کار است که نمیتوان گفت این خطابه را بعدا در مکّه و بعد از فوت معاویه خوانده است. (استاد غفّاری)
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 219
میدهند، و از کار زشت و ناپسند باز میدارند- توبه: 71»، بنا بر این خداوند به «امر به معروف» و «نهی از منکر» بعنوان فریضهای از جانب خود سخن آغاز فرمود، چه او بر این مطلب واقف بود که اگر حقّ این دو مطلب ادا شده و تحقّق پذیرد و برپا ماند، تمامی واجبات چه آسان و چه مشکلش پایدار و استوار میگردد.
چرا که آن دو فرا- خوان و دعوتی است به اسلام، همراه با دفع ستمگریها، و مخالفت با ستمگران، و تقسیم کردن بیت المال، و پخش غنائم، و دریافت زکات از جای خود، و پرداخت آن به محلّ مصرفش. سپس شما ای مردمان پرنفوذ، جماعتی هستید معروف به دانش و خوبی و خیرخواهی، و بواسطه خدا در دل دیگران مهابتی پیدا نمودهاید، شرافتمند از شما حساب میبرد، و ناتوان و ضعیف شما را گرامی میدارد، و آنان که با شما هم درجه و همپایهاند و بر آنان حقّ نعمتی ندارید شما را بر خود مقدّم میدارند. هر گاه نیازهای مردم از ایشان دریغ شود شما به شفاعت برمیخیزید چونان هیبت پادشاهان و ملوک، و عزّت بزرگان و سروران در کوی و برزن گذر میکنید، آیا جز این است که تمام اینها را تنها به جهت امیدی که مردم به برپائی حقوق الهی بشما دارند نائل شدهاید؟! هر چند که شما از ادای غالب حقوق خدائی در تقصیر و کوتاهی بسر میبردید و حقّ امامان را ناچیز و بیاهمیّت میشمرید، امّا حقّ افراد ناتوان را پس پایمال ساختید، ولی حقّ خود را- بنا بر ادّعایتان- طلب کردید. نه مالی را بخشش نمودید، و نه جانی را برای آفرینندهاش به مخاطره انداختید، و نه با خویشاوندی برای رضای خدا به ستیز پرداختید، [و با این حال] شما بر خدا آرزوی بهشت میکشید؛ و همجواری با پیامبران؛ و امان از عذابش را خواهانید!! من بر شما جماعت آرزومند از خداوند؛ بیمناکم و در هراس، که مبادا گرفتار عذابی از عذابهای الهی؛ و مشمول عقوبت خداوند گردید، زیرا شما به یک مقامی از بزرگی رسیدهاید که بدان بر دیگران برتری و ترجیح یافتهاید- در حالی که افراد مشهور به خداپرستی احترام نشوند- و شما بخاطر خدا در میان مردم ارجمند شدهاید، با چشم خود میبینید و ناظرید که پیمانهای الهی شکسته شده؛ و هراس ندارید!؟ با آنکه از شکستن پیمان پدرانتان در هراسید! عهد و پیمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم خوار و بیمقدار گشته، و کورها و لالها و زمینگیرها در همه شهرها بیسرپرست و بیپناه ماندهاند، و بر آنان رحم نمیشود، با این حال شما در حدّ مسئولیّت خود نیز کار نمیکنید، و آن کس را که در این راه وظیفهاش را انجام میدهد یاری نمیکنید! به مسامحه و سازش با ستمگران خود را آسوده میدارید، و تمام اینها از جهت آنست که خداوند فرمان جلوگیری از منکرات و بازداشتن مردم را از آنها داده، و شما از آن
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 220
غافلید و بدان بیتوجّه! و شما از این لحاظ گرفتارترین مردمید! و سهم بیشتری از این مصیبت را دارائید، زیرا شما در حفظ مقام رفیع علمی دانشمندان، مغلوب و دچار شکست شدید، و ای کاش میدانستید، یا کوشش و تلاشی داشتید.
این بدین خاطر است که زمام امور بدست افرادی است، که عالم به احکام خدا، و حلال و حرامند، و شمائید که دارای این مقام بودید و از دستتان گرفتند، و آن را تنها بدین سبب از شما بتاراج بردند که از حقّ پراکنده شدید، و در سنّت [پیامبر]- با وجود دلیل روشن- اختلاف کردید، در حالی که اگر بر آزار و گرفتاریها شکیبائی کرده بودید، و در راه خدا مخارج را تحمّل مینمودید، زمام امور الهی به شما برمیگشت، و از جانب شما به اجرا درمیآمد، و به شما ارجاع میشد، امّا [افسوس!] که در حفظ مقام خود پایههای ظلم و ستم را استوار ساختید، و زمام امور خداوندی را بدست ایشان سپردید، تا با شبهه و تردید کار کنند، و در شهوت و دلخواه خود پیش رفته و در آن غوطهور باشند، و آنچه موجب سلطه اینان بر این مقام شد؛ گریز و ترس شما از مرگ؛ و خشنودیتان بزندگی این سرا بود، که چند روزه و ناپایدار است. افراد ناتوان را زیر دست ایشان ساختید، تا برخی را برده و مقهور کنند، و برخی را برای لقمه نانی بیچاره! و مملکت اسلامی را با نظرات [فاسد] خود دستخوش تغییر و تحوّل قرار بدهند، و در جهت پیروی از اشرار؛ و دلیری و جرأت بر جبّار، رسوائی و هوسرانی را برای خود هموار و صاف سازند، در هر شهری گویندهای از ایشان بر فراز منبر داد سخن میدهد، و همه جا در تصرّف و تحت نفوذ ایشان است، و دستشان در همه جا باز میباشد، و مردمان بیهیچ دفاعی برده آنان و در اختیار ایشانند، و عاجز از هر گونه دفاع از خود در بین زورگوئی معاند، و فرمانروائی سختگیر بر ناتوان- که هیچ اعتقادی به خدا و معاد ندارد- گرفتارند، شگفتا! و چرا در شگفت نباشم، در حالی که زمین در تصرّف خائنی است بیدادگر، و باجگیری نابکار، و تحت نفوذ مردی است نامهربان و بیترحّم بر مؤمنان. و خدا در آنچه ما در کشمکش آنیم حاکم باشد، و همو به حکم خود در بین ما داوری نماید.
خداوندا! تو خود آگاهی که آنچه از ما گفته شد نه به جهت چشم داشت در سلطهگری بود، و نه به آرزوی مال دنیا، لیکن برای آن بود تا نشانهها و آثار دینت را نمایان سازیم، و در شهرهایت اصلاح کنیم، باشد که بندگان ستم دیدهات آسوده خاطر گردند، و در پرتو آن امنیّت به واجبات و آداب و دستورات عمل کنند، پس چون شما یاریمان نکردید و در باره ما انصاف نداشتید بنا بر این ستم
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 221
پیشگان بر شما قدرت یافتند، و در خاموش ساختن نور پیامبرتان کوشیدند، و خدا ما را کافی است، بر او توکّل کردهایم، و به سوی او بازگشتیم، و بازگشت [همه] به سوی اوست.
شما را به تقوای الهی سفارش میکنم، و از روزهای [سخت و ناگوار] او برحذر میدارم، و نشانههایش را در معرض دید همگان قرار میدهم، گویا [زمان مرگ] که وحشت خیز است و بیم آور با ورود ترسناک و فرود ناخوشایند، و طعم تلخش در رسیده! تا به روحتان درآویزد، و میان شما و عمل جدائی اندازد، پس در پرتو سلامتی بدن در مدّت عمر شتاب کنید، گوئی چنان است که شما بیتوجّه مورد شبیخون و در معرض حوادث ناگهان آن واقع شدهاید، پس شما را از بیرون به داخل زمین، و از بالا به قعر آن میکشد؛ و از دلبستگی بدیگران به تنهائی سوق میدهد، و از آسایش و روشنائی به تاریکی میکشد، و از گشایش و وسعت به تنگی و ضیق منتقل میسازد. آنجا که نه خویشاوندی دیدار شود، و نه بیماری عیادت، و نه فریادی اجابت. امیدوارم که خداوند ما و شما را بر ترس و وحشت آن روز یاریمان فرماید، و از مجازات و کیفرش نجات دهد، و از پاداش فراوانش بهرهمند سازد.
ای بندگان خدا، اگر این سرا منتهای مقصد، و پایان مسیرتان بود، همان انسان را از جهت اشتغال بس بود که تمام اندوهش را مخصوص آن سازد، و آن را بکلّی از یاد ببرد، و زحمتش را در پی رهائی از آن افزون سازد، پس چگونه؟ در حالی که پس از این در گرو کردار خویش است، و برای رسیدگی به حسابش بازداشت میشود، نه او را وزیری است که مانع گرفتاریش شود، و نه یار و مددکاری که از او حمایت کند، و در آن روز دیگر هیچ کس را که پیش از آن ایمان نیاورده، یا در حال ایمانش کار نیکی نکرده، ایمان آوردنش سود ندارد، بگو منتظر باشد که ما نیز منتظریم و چشم براه. شما را سفارش به تقوای الهی میکنم که بیشکّ خداوند تعهّد نموده که هر کس از او پروا کند حالش را از ناخوشی به آنچه خوش دارد تغییر دهد، و از جایی که گمان ندارد روزی رساند. مبادا از شمار افرادی باشید که از گناهان مردم در خوف و هراسند، امّا از کیفر گناه خود آسوده خاطرند و ایمن، که یقینا خدای تبارک و تعالی در مورد بهشت خود فریب نخواهد خورد، و دسترسی به آنچه که نزد خداوند است تنها در پرتو طاعت او نهفته است، إن شاء اللَّه.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 222
«هنگامی که رهسپار آن دیار شد و پی برد که دست از یاریش کشیدهاند» امّا بعد؛ ای مردم، هلاکت و اندوه بر شما باد! که با آن شور ما را «1» خواندید تا بفریاد شما رسیم، و ما شتابان آمدیم، با همان شمشیر که پیش از این در دستان ما بود بر سر ما کشیدید، و آتشی که بر دشمن خود و شما افروخته بودیم بر ما افروختید! یکپارچه بر ضدّ دوستان و کمک دشمنتان گرد آمدید، با اینکه آنان نه رفتار عادلانهای با شما داشتند، و نه شما چشم امیدی به خیر ایشان داشتید، نه بدعتی از جانب ما سر زده، و نه نظر و رأی سستی از ما بروز کرده است. نفرین بر شما! چرا آنگاه که شمشیر در نیام بود و دلها آرام، و تصمیم نااستوار (پیش از بیعت با مسلم) ما را رها نساختید!؟ چونان پرواز ملخ بسوی فتنه پریدید، و همچون پروانه در آتش آن افتادید، پس هلاکت و لعنت بر ستمگران امّت؛ و پس ماندههای احزاب؛ و رهاکنندگان قرآن، و تف شیطان، و تحریفکنندگان کلام (همانها که راز معانی از کلمات برگرداندند)، و بر خاموشکنندگان سنّتها باد! بر آنان که زنازاده را به نژاد متّصل میسازند، و بر مسخرهکنندگان، آنان که قرآن را پاره پاره کردند، بخدا سوگند که این پیمان شکنی و بیوفائی عادت دیرینه شماست، که خون شما با آن پیوسته و آمیخته است، و ریشهاتان بر آن استوار.
شما برای صاحب خود بدترین میوه گلوگیر، و برای غاصب لقمهای گوارا! هان؛ که لعنت خدا بر عهدشکنان باد! آنان که سوگندها و عهود را- پس از استوار کردن آنها- میشکنند، در حالی که خدای را بر خویشتن ضامن کردهاند.
هان؛ هم اکنون این فرد ناپاک زاده (ابن زیاد) پسر ناپاک زاده، در انتخاب دو چیز پافشاری میکند: یا عقیده و ایمان، و یا پذیرش خواری و مذلّت، در حالی که هر گونه پستی از ما بدور است. خداوند و پیامبر و مؤمنان، و نیز پاکدامنان، و افراد با غیرت، و شخصیتهای سربلند نمیپسندند که طاعت فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران ترجیح دهیم، و من با همین افراد اندک از خانوادهام، در برابر دشمن سر سخت و پرشمار مقاومت میکنم، هر چند که یاران تنهایم گذاشتهاند. هان! بدانید که آنان جز باندازه سوار شدن بر اسب منتظر نمانند تا اینکه آسایی جنگ به
______________________________
(1) از کتاب لهوف سیّد ابن طاوس پیداست که این خطبه در روز عاشورا خوانده شده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 223
چرخش افتد، و گردنها آویزان شود. این عهدی است که پدرم علیه السّلام به من سپرد، پس رأی خویش گرد آرید، سپس حیله و نیرنگتان را در باره من بکار بندید، و مرا مهلت مدهید، من بر خدا- که پروردگار من و شما است- توکّل کردم، هیچ جنبندهای نیست مگر آنکه او گیرنده موی پیشانی اوست بیشکّ پروردگار من بر راه راست است.
در حدیثی طولانی که ما موارد نیاز از آن را نگاشتیم:
[فرستاده پادشاه] از آن حضرت در باره کهکشان، و آن هفت موجودی که خدا آنان را بیآنکه در رحم مادر باشند آفرید سؤال کرد، امام علیه السّلام خندید، فرستاده به او گفت: چرا خندیدی؟ فرمود: پرسشهای تو از کسی که نهایت دانش است، همچون پشیزی در وسط دریا میباشد. امّا کهکشان [یا همان راه مکّه]، قوس (کمان) خدا است، و آن هفت چیزی که در رحم مادر آفریده نشدند [عبارتند از]: آدم، حوّا، و کلاغ، و گوسفند حضرت ابراهیم، و شتر خدا [در داستان حضرت صالح علیه السّلام]، و عصای موسی، و پرندهای که حضرت عیسی علیه السّلام [به فرمان خدا] آن را آفرید.
سپس از قوت و روزی بندگان سؤال کرد، در جواب فرمود: قوت و روزی بندگان در آسمان چهارم است، که خداوند حدّ آن را به اندازهای که بخواهد فرو میآرد، و به اندازهای که بخواهد فراخ میگرداند.
سپس پرسید: ارواح مؤمنان در کجا جمع میشوند؟ فرمود: زیر صخره بیت- المقدس در شب جمعه، و آن عرش نزدیک خداوند است، که از آنجا زمین را گسترده و پهناور فرموده، و بر آن در نور دیده شود، و از همان جا بر آسمان استوار گشته، و امّا ارواح کافران در دنیا به «حضرموت»- که پشت شهر یمن است- گرد آیند و جمع شوند، سپس خداوند آتشی را از سمت مشرق و مغرب برمیانگیزد
______________________________
(1) این خبر در باب مربوط به امام حسن مجتبی علیه السّلام بطور طولانی گذشت، و ظاهرا اسامی «حسن» به «حسین» و «معاویه» به «یزید» بر ناسخ مشتبه شده، هر چند که احتمال نقل آن از هر دو سبط گرامی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم ممکن است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 224
که دو باد در میان آنهاست، پس مردم را به سوی این صخره در بیت المقدس محشور مینماید، که در جانب راست این صخره محبوس شوند، و بهشت از برای پرهیزگاران خودنمائی کند، و دوزخ در سمت چپ صخره در عمق طبقات زمین میباشد که فلق و سجّین در آن است. و از نزد همان صخره است که مردمان پراکنده شوند، بنا بر این آن کس که بهشتی است از نزد صخره بر آن درآید، و آن کس که اهل دوزخ است نیز از نزد صخره بر آن داخل شود.
آن حضرت علیه السّلام از جهاد سؤال شد، که آیا دستور نبوی است (سنّت)؛ یا الهی است (فرض)؟ فرمود: جهاد چهار نوع است: دو نوع آن جهاد فرض است، و دو نوع آن جهاد سنّت است که یکی از آن دو تنها با دستور خداوند تحقّق میپذیرد، پس یکی از دو جهاد واجب الهی جهاد با نفس است که انسان را از ارتکاب گناهان باز میدارد، و آن از بزرگترین مبارزات است. و دیگر از جهاد فرض، نبرد و جنگ با دشمنان کافر کیشی است که به شما نزدیکند، و امّا آن جهادی که سنّت است و تنها با دستور خداوند صورت میپذیرد همان کارزار با دشمن بوده که بر آحاد مختلف امّت اسلامی واجب است، و در صورت اجتناب از آن گرفتار عذاب میشوند، و این عذاب تنها بر امّت است، ولی آن جهاد بر امام، سنّت میباشد، و حدّ آن این است که امام با یاری مردم در مقابل دشمن ایستادگی کرده و با ایشان نبرد میکند. و امّا آن جهادی که سنّت [مطلق] است شامل هر سنّت و رسم [نیکی] میشود که مرد مسلمان آن را برپا دارد و در برپائی و اجرا و احیای آن تمام سعی خود را مبذول بدارد، که هر گونه کار و تلاش در آن راه از برترین اعمال بشمار میرود، زیرا که آن احیای سنّت است، و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرموده: «هر کس که دستور و مقرّرات نیکوئی را وضع کند پاداش آن کار و اجر عاملین بدان تا روز قیامت بدو خواهد رسید، بیآنکه ذرّهای از اجر عاملان بدان کاسته شود».
ای مردم، از این جماعت خارجشده از دین (مارقین) که خدای یگانه را با خود قیاس میکنند بر حذر باشید، اینان گفتارشان شبیه به سخن افرادی از اهل کتاب است که کافر شدند، بلکه او خدای یگانه است که چیزی همانند او نیست، و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 225
اوست شنوا و بینا، چشمها او را در نیابد و او چشمها را دریابد، و اوست لطیف (ریزین و باریکدان) و آگاه [به ظاهر و باطن].
وحدانیّت و جبروت را مخصوص خود ساخته [هیچ کس جز او در آن دخالتی ندارد] و مشیّت و خواست و قدرت و علم بر هر آنچه شدنی است به اجرا درآورده، در حیطه قدرتش نه بدخواهی دارد که ستیزهجوئی کند، و نه همتائی که با او برابری کند و نه مخالفی که به کشمکش پردازد. نه هم نامی دارد که شبیه او باشد، و نه مانندی که به او ماند. نه دستخوش حوادث گردد، و نه بر او تغییر و تحوّل اثر گذارد، و نه هیچ پدیدهای در وی راه یابد وصفکنندگان از درک صفات و حدّ و کنه عظمت او ناتوانند [هیچ شارحی توان آن ندارد که به حقیقت عظمت صفات وی برسد] «1» و اندازه جبروت و بزرگی او بر هیچ دلی خطور نمیکند، زیرا او در هیچ صفت همتائی ندارد، نه دانشمندان در پرتو علم و دانش او را دریابند، و نه اندیشمندان به یاری فکرشان وی را درک کنند. و لکن توسّط تصدیق، آن هم از روی ایمان به غیب میتوان به آنکه او هست پی برد. چون خدا به هیچ صفت مخلوقات وصف نمیشود، او یگانه است و بینیاز، آنچه در خیال و وهم از او تصوّر شود خلاف آن است، آنکه در زیر وصف و بیان و درک «2» گنجانده شود پروردگار نیست، و آن چیزی که در هوا یا غیر آن یافت شود معبود [و در خور پرستش] نیست. او در هر چیزی وجود دارد ولی نه در بند و حصار آن، و از هر چیزی جدا است ولی نه آن گونه که از آن پنهان باشد، آن کس که مخالفی با او مقایسه شود و همتائی با او برابری کند؛ قادر و توانا نیست، قدمت او زمانی و گذشت روزگار نیست، و خدا در همه جا هست و توجّه به او سوی مخصوصی ندارد (به هر سو که روی آرید خدا همان جا است).
از خرد و عقل نهان است، همچنان که از دیدگان ناپیدا، و ناپیدائی او از آسمانیان مانند ناپیدائیش از اهل زمین است. نزدیکی به خدا کرامت است، و دوری از او حقارت. نه «فی» [که ظرف زمان و مکان است] در او جای دارد، و نه کلمه «إذ» (گاه) او را در زمان محصور و محدود میسازد و نه «إن» (اگر) [که نشانه
______________________________
(1) یعنی وصف خداوند تنها از مجرا و مسیر خود او- تعالی ذکره- ممکن است.
(2) مرحوم علّامه مجلسی در معنی «بلاغ» و موارد تصحیف آن: «تلاع» و «نقاع» بیاناتی دارند، پس هر کس در پی آن است برای اطّلاع به کتاب بحار الانوار ج 4 ص 301 و 302 مراجعه فرمایید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 226
تردید در کلام است] او را ملزم [نه در بند مکان است و نه محدود به زمان، و نه در قید تردید و اگر]. رفعت مقام او بدون صعود و فراز، و حضور او بیهیچ جابجائی است. نیست و نابود را بیافریند، و بود را از صحنه هستی بیرون برد. جز او را در یک زمان دو صفت نباشد. اندیشه به همان ایمان به بودن او تواند رسید، و اعتقاد به همان محض وجود اوست نه بصفتی جز در وجود او، او خود خالق صفات است نه آنکه با آنها تعریف شود، و باختیار او علوم شناخته میشود نه آنکه او با آن ابزار شناخته شود، پس این خدای بیهمتا و بیمانندی میباشد- پاک و منزّه است-، اوست شنوا و بینا.
1- آن حضرت علیه السّلام در طیّ مسیر خود به کربلا فرمود «1»: براستی که این سرا دگرگون گشته و تغییر قیافه داده و خوبیهایش رو به زوال است، و جز رطوبتی که بر ته کاسه نشیند، و جز یک زندگی پست و کم ارزشی- مانند چراگاهی که جز گیاه زیانبخش و بیمارکننده در آن چیز دیگری نمیروید- از آن باقی نمانده است.
آیا نمیبینید که به حقّ عمل نمیشود، و باطل را رها نمیسازند؟! در یک چنین وضعی باید مرد باایمان آرزوی مرگ کند [و این وضع اسفناک مؤمن را عاشق شهادت و لقای پروردگار میسازد] چرا که من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ستوه فکر و رنجش دل ندانم، براستی که مردم گوش به فرمان و پیرو دنیایند، و عقیده و آئین چون لعابی بر سر زبان آنان میباشد که تا زندگیشان روبراه است آن را میچرخانند، و چون به گرفتاری آزموده شوند افراد دیندار کم شوند».
2- به مردی که در حضور او از فردی بدگوئی و غیبت میکرد فرمود: ای مرد، دست از بدگوئی و غیبت بردار، زیرا که آن خوراک روزانه سگهای دوزخ است.
______________________________
(1) طبری از عقبة بن أبی العیزار نقل کرده است که گفت: حسین علیه السّلام در «ذی حسم» برخاست و سپاس خدای بگفت و او را ستایش کرد آنگاه فرمود: «
امّا بعد، أنّه قد نزل من الأمر ما ترون و أنّ الدّنیا قد تنکّرت
- إلخ» یعنی: «کاری «پیش آمد که میبینید و دنیا دگرگون گشته- تا آخر خطبه».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 227
3- مردی در نزد آن حضرت علیه السّلام گفت: احسان و نیکوکاری در غیر اهلش هدر رود، فرمود: این گونه نیست، بلکه احسان همچون بارش باران است که به خوب و بد میرسد.
4- خداوند در مقابل گرفتن توان افراد؛ بار طاعت خویش از دوششان بر گیرد، و قدرت هر فردی را که برگیرد تکلیف از او بردارد.
5- مردمی خدا را به چشمداشتی پرستیدند، این پرستش تاجران است، و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند، و این عبادت بردگان است، و گروهی وی را برای سپاس و شکر پرستیدند و این پرستش آزادگان است، که از برترین نوع عبادت است.
6- مردی پیش از هر سخنی بدان حضرت گفت: حالت چطور است؛ خدا تو را سلامت بدارد، آن حضرت بدو گفت: سلام بر هر سخن مقدّم است، خداوند سلامتت دهد، سپس فرمود: به هیچ کس تا سلام نکند اجازه ورود مدهید.
7- اگر خدای سبحان بخواهد تدریجا بندهای را غافلگیر کند، نعمت بسیارش دهد و توفیق شکرگزاری از او برگیرد.
8- آن حضرت علیه السّلام طی نامهای به عبد اللَّه بن عبّاس- هنگامی که عبد اللَّه بن زبیر او را به یمین تبعید کرد- فرمود «1»: امّا بعد؛ شنیدهام که ابن زبیر تو را به طائف تبعید ساخته، امیدوارم که خداوند بدین سبب آوازهات را بلند سازد و گناه تو بریزد، و جز این نیست که افراد صالح گرفتار شوند (گرفتاری از آن صالحان است) و اگر چنین بود که تنها در آنچه دوست داری اجر و پاداش میبردی، پاداش تو کم و اندک میگشت، امیدوارم که خدا صبر و پایداری در گرفتاری، و سپاسگزاری به هنگام آسایش و رفاه را برای ما و شما بخواهد، و هیچ دشمن حسودی را به جهت [مشکلات] ما و تو شاد نسازد (یعنی: امیدوارم ما و شما را
______________________________
(1) نسبت این نامه به امام حسین علیه السّلام نادرست است، زیرا ماجرای تبعید عبد اللَّه بن عبّاس به طائف پس از شهادت آن حضرت علیه السّلام بوقوع پیوست. و ظاهرا این نامه از جانب حضرت سجّاد علی بن الحسین علیه السّلام بوده، و ناسخ در نگارش «علی بن الحسین» دچار سهو شده و با تقدیم و تأخیر نام «حسین بن علی» را مکتوب داشته است. و دیگر آنکه ابن عبّاس توسّط ابن زبیر به طائف تبعید و در همان جا وفات یافت، نه «یمن»، و ظاهرا نسخه تصحیف شده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 228
مبتلا به سرکوفت دشمن حسود مگرداند)، و السّلام.
9- مردی بخدمت آن حضرت علیه السّلام رسیده و درخواستی کرد، فرمود: خواهش و درخواست جز در این موارد جائز نیست: خسارتی سنگین، فقری خوارکننده، یا ضمانتی سخت و گران، مرد گفت: جز برای یکی از این موارد به خدمت نرسیدم، حضرت دستور داد تا او را یک صد سکّه طلا بدهند.
10- به فرزند گرامش حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود: ای پسر جانم، مبادا آن کس که هیچ یاوری جز خدای جلیل و عزیز ندارد از تو ستم بیند! 11- مردی از آن حضرت علیه السّلام پرسید، این فرمایش الهی: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ، یعنی: «و نعمت پروردگارت را بازگوی- ضحی: 11» یعنی چه؟
گفت: به فرستاده خود فرموده تا نعمتهائی که در دین بدو داده بر زبان جاری سازد و بمردم بگوید.
12- مردی از انصار (اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از اهل مدینه) حضور آن حضرت رسید و خواست تا خواهشی کند، امام فرمود: ای برادر انصار، شخصیّت خود را از درخواست حضوری حفظ کن، و نیازت را توسّط نامه ابراز کن، و من آن را به گونهای انجام دهم که بخواست خدا تو را شاد و خرسند سازد. او نیز نوشت:
ای ابا عبد اللَّه من به فلان کس پانصد سکّه طلا بدهکارم، و در مطالبهاش مرا به ستوه آورده، پس با او صحبتی فرما تا به هنگام فراخدستی و گشایش مرا مهلتی دهد. چون امام آن نوشته را خواند به منزل رفت و کیسهای حاوی هزار سکّه طلا را با خود آورد، و او را گفت: پانصد سکّهاش را صرف پرداخت قرضت کن، و از پانصد سکّه الباقی در راه زندگیت مدد گیر. و حاجت و نیازت را فقط بر این گونه افراد ابراز کن: دیندار، جوانمرد، خانوادهدار. امّا فرد متدیّن و دیندار در حفظ دینش کوشد [و رویت را زمین نزند]، و امّا جوانمرد از مردانگیش حیا میکند، و امّا فرد خانوادهدار میداند که تو آبرویت را بخاطر نیاز به او زیر پا نهادهای، بنا بر این آبرویت را حفظ میکند؛ و تو را ناکام و محروم باز نمیگرداند.
13- برادران چهار دستهاند: 1- سودمند برای تو و خود، 2- و سودمند برای تو، 3- موجب زیان تو، 4- و برادری که نه برای تو سودی دارد و نه برای خودش زیانی. سؤال شد: اینها را بیان فرمائید، فرمود: آن برادری که به تو و خودش سود میرساند رفیقی است که با این کار بدنبال دوام رفاقت و برادری است، نه قطع و نابودی آن، پس این فرد هم برای تو سودمند است و هم برای خویش،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 229
زیرا هنگامی که برادری به کمال رسد زندگی هر دوشان نکو گردد، و چون دو رنگی و دگرگونی در آن رسوخ کند همهاش باطل گردد. و آن برادری که فقط به سود توست رفیقی است که طمع را از خود دور ساخته و تنها شیفته و آرزومند رفاقت و برادری است، پس چون این گونه است هیچ طمعی به دنیا ندارد، پس یک چنین رفیقی همه چیزش را به تو ببخشد. و آن برادری که موجب زیان توست رفیقی است که انتظار گرفتاری تو را میکشد، و اسرار درون پنهان میسازد، و در بین فامیل بر تو دروغ میبندد، و در تو همچون حسودان مینگرد، بر چنین کسی لعنت خدای یگانه باد! و آن برادری که نه سودی برای تو خودش ندارد، آن رفیقی است که خداوند او را انباشته از حماقت و نادانی کرده و از رحمت خود بسیار دور ساخته، این رفیق را میبینی که خود را بر تو ترجیح میدهد و از سر از بدنبال مال تو میباشد (چشم به مال تو دارد).
14- از نشانههای خوشبختی و سعادت همنشینی با خردمندان است، و از نشانههای نادانی مجادله و ستیز با غیر مخالف، و از علائم فرد دانشمند، خردهگیری و انتقاد از سخن خویش است، و آگاهی و اشراف او به حقائق نظریات میباشد.
15- بیشکّ فرد با ایمان خداوند را پناه خود گیرد، و گفتار او را آینه تمام نمای خویش سازد؛ یک بار در تعریف مؤمنان بنگرد و دگر بار در وصف ستمگران، پس او بهمین صورت در نکات و لطائف بسر برد، و از جهت خود در شناخت، و از زیرکیش در یقین و از پاکیش قوی و پرتوان است.
16- از هر کرداری که موجب عذر خواهی است بپرهیز، که یقینا فرد مؤمن نه بدی میکند و نه عذر خواهی. و منافق پیوسته بدی میکند و عذر خواهی.
17- سلام کردن هفتاد حسنه و ثواب دارد که شصت و نه تای آن از ان سلامکننده است و یک بخش آن برای جواب دهنده.
18- بخیل کسی است که از سلام کردن دریغ میکند.
19- هر کس که توسّط نافرمانی خدا (گناه) مبادرت به کاری بکند، آنچه امید دارد زودتر از دستش برود، و از آنچه میگریزد زودتر بسرش آید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 230
ای مردم، از خدا پروا کنید و بدانید که به سوی او بازمیگردید، پس هر کس کار نیک یا بدی کرده حاضر بیند [و بگونهای شود] که آرزو کند ای کاش میان او و کارهای بدش جدائی دوری بود. خدا شما را از [نافرمانی] خود برحذر میدارد.
وای بر تو ای آدمیزاد بیتوجّه، که تحت نظر باشی و از تو هیچ غفلتی نیست. به یقین سرآمد عمرت (مرگ) با سرعت بسویت روان گشته و شتابان بتو روی آورده، تو را میطلبد و چه نزدیک است تو را دریابد، آنگاه که عمرت بپایان رسد و فرشته مرگ جانت را ستاند، و به تنهائی روانه گورت شدی، آنگاه روحت را به تو بازگرداند، و دو فرشته «منکر» و «نکیر» برای بازپرسی و آزمونی سخت بر تو روی آورند (سرزده بر تو درآیند). هان! همانا که آن دو (نکیر و منکر) ابتدا از پروردگاری که او را میپرستیدی سؤال کنند، و نیز از پیامبری که بسویت فرستاده شد، و از دین و کیشت که بدان پایبند بودی، و کتابی که تلاوت میکردی، و از امامت که طرفداریش مینمودی، و از عمرت پرسند که در چه سپری ساختی، و از مالت که از کجا آوردی و در چه راهی خرج کردی، پس (تا زندهای) تمام هوش و حواست را جمع کن، و برای خود فکری کن، و پیش از آزمون و بازپرسی و امتحان پاسخ را آماده کن، چنانچه تو فردی با ایمان، و آگاه به دینت بودی، و پیرو راستگویان، و طرفدار دوستان خدا، در این صورت خداوند پاسخ صحیح را در فکر تو اندازد و زبانت را بحقّ گویا سازد، و بخوبی جواب گوئی، و حجّت و برهانت را در اندیشهات جاری خواهد نمود. و به بهشت و رضوان الهی بشارت یابی (خبر خوش یابی) و فرشتگان با روئی گشاده و عطری دل انگیز با شما روبرو میشوند. و اگر عاری از آن صفات بودی؛ زبانت به لکنت افتد، برهانت باطل آید، و از پاسخ صحیح درمانده شوی، و به دوزخ بشارت یابی، و فرشتگان عذاب برای پذیرائی تو با آبی جوشان، و داخل کردنت به آتش دوزخ، به استقبالت آیند.
آدمیزاد! بدان که در پس این قضایا روز قیامتی است که برای قلبها بزرگتر،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 231
هولناکتر، و دردآورتر است، «آن، روزی است که مردم را برای آن فراهم آرند و آن، روز حضور همگان است «1»، در آن روز خداوند اوّلین و آخرین را گرد میآورد، روزی که [برای زندهشدن مردگان] در صور دمیده شود، و گورها زیر و زبر گردند [تا اینکه زنده بیرون آیند]، آن، روزی نزدیک است، آنگاه که دلها به گلوها رسد، در حالی که غمگین و پراندوهاند. آن روز از هیچ لغزشی نگذرند، و هیچ فدیه و بازخریدی نستانند، و از هیچ کس پوزشی نپذیرند، و جای توبهای برای کسی نمانده، و هیچ چیز جز پاداش نیکوکاری و کیفر بدی در کار نباشد، پس هر کس که از زمره مؤمنان باشد [چنانچه] قدر ذرّهای نیکی نموده آن را بیابد، و هر کس که از اهل ایمان باشد و بقدر ذرّهای بدی کرده نتیجه آن را نیز بیابد.
ای مردم، از نافرمانیها و گناهانی که خدای یگانه از آنها منعتان کرده، و در قرآن- که کتاب صادق است و گفتار گویا- بر حذر داشته، پرهیز کنید! و آن زمان که شیطان ملعون شما را به شهوات و خوشیهای نقد این سرا میخواند از مهلت دادن خداوند و عذاب او خاطر آسوده مدارید، که خداوند میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ، یعنی: «براستی آنان که پرهیزگاری کردند چون وسوسهای از شیطان به ایشان رسد یادآور شوند، و بناگاه بصیرت یابند- اعراف: 201»، و قلب و دلتان را آکنده از ترس خداوند کنید، و بیاد آرید که به شما در بازگشتتان به سوی او همچنان که نوید پاداش نیکویش را داده است، بیم مجازات سخت خود را نیز داده است. زیرا آن کس که از چیزی بهراسد مراقبش باشد، و کسی که از چیزی بر حذر باشد آن را ترک کند، مبادا از شمار افراد بیتوجّه و آرزومند زیور دنیا باشید، آنان که بدیها با نیرنگ کردند، و حال آنکه خداوند متعال میفرماید: أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ* أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ* أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ، یعنی: «پس آیا کسانی که بدیها به نیرنگ کردند ایمن شدهاند از اینکه خداوند آنان را به زمین فرو ببرد؟ یا از جایی که آگاهی ندارند عذاب بدیشان آید؟* یا جان آنان را در گرماگرم کارشان بگیرد، پس [خدا را با گریز خود] ناتوانکننده نیستند* یا آنان را بر حال ترس و
______________________________
(1) اشاره به آیه مبارکه (104 از سوره هود): ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ میباشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 232
بیم [یا کاستن نعمتها] بگیرد- نحل: 45 إلی 47»، پس توجّه کنید که خداوند شما را از رفتاری که در قرآن با ستمگران نموده برحذر داشته، و از نزول بعضی از انواع عذابی که در قرآن جماعت ستمکار را تهدید نموده ایمن مباشید، که خداوند در کتاب خود با نقل سرانجام دیگران شما را پند داده، و بیشکّ خوشبخت کسی است که از غیر خود پند و اندرز گیرد، و به تحقیق خداوند در کتابش [قرآن] آنچه پیش از شما با مردم ستمکار آبادیها نموده بگوشتان خوانده، آنجا که میفرماید:
«پس از آن قومی دیگر پدید آوردیم»، و فرمود: «پس چون عذاب را احساس کردند میگریختند [فرشتگان گویند:] «مگریزید، و به کامرانی و خانههای خویش بازگردید تا هنگامی که از شما بپرسند»، پس چون عذاب بر ایشان نازل شد: «گفتند: وای بر ما که [از عبودیّت خارج و] ستمکار بودیم»، پس اگر گوئید: «ای مردم! منظور خدا از آن جمعیّت تنها مشرکان است»، چگونه چنین چیزی ممکن است، در حالی که او میفرماید: «و ترازوهای عدل و داد را در روز رستاخیز برپا میکنیم، که هیچ ستمی به کسی نشود، و چنانچه هموزن دانه خردلی باشد همه را به حساب آریم، و ما حسابگرانی دقیق میباشیم»؟! بندگان خدا! بدانید که برای مشرکان نه ترازوئی برپا شود، و نه نامه اعمالی گشوده گردد، و جز این نیست که گروه گروه به دوزخ روند، و برپائی میزانها و گشودن نامه اعمال تنها مخصوص مسلمانان است. پس بندگان خدا! از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند متعال آرایش دنیا را بر هیچ یک از دوستانش نپسندیده و آنان را نه در آن و نه در زرق و برق و جلای دنیا تشویق نکرده است، و جز این نیست که این سرا و ساکنانش را بیافرید تا ایشان را بیازماید که کدامشان برای آخرتش نیکوکارتر است. و بخدا سوگند که در آن برایتان مثلهائی زده شد، و آیاتی برای آنان که اهل فکر و اندیشهاند آورده شد، پس ای مؤمنان از شمار جماعتی باشید که در فکرند و اندیشه میکنند، لا قوّة إلّا باللَّه.
و از آنچه خداوند شما را بر حذر داشته، که نقد زندگی این سرا است، چشم پوشید، خداوند میفرماید- و گفتار او حقّ است-: إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 233
فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ، یعنی:
«تنها، مثل زندگی این سرا به آبی ماند که از آسمان فرو فرستادهایم پس با گیاه زمین از آنچه مردمان [از گندم و جو] و چارپایان [از علوفه] میخورند با هم در آمیخت تا چون زمین آرایش خود را فرا گرفت و آراسته شد و أهل آن پنداشتند که خود بر آن توانائی دارند فرمان ما شبی یا روزی در رسد پس آن را چنان درو کردیم که گوئی دیروز هیچ نبوده است، این چنین آیات را برای افرادی که میاندیشند به تفصیل بیان میکنیم- یونس: 24»، و به دنیا مگرائید و پشت گرم مشوید که بیشکّ خداوند به محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرموده است: وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ، یعنی: «به کسانی که ستم کردند مگرائید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید»، و به این سرا و آنچه در آن است همچون اعتماد کسی که آن را قرارگاه و منزلگاه خود گرفته است پشت گرمی نکرده و اعتماد مکنید، که سرای کوچ است و ناپایدار، و منزل کفایت و بسندگی [به قوت لا یموت] و جای عمل است. پس کردار شایسته را پیش از زوال روزهایش، و دستور خداوند بر ویرانیش، از آن توشه برگیرید. پس همان کس که آن را نخستین بار آفرید و آبادش ساخت همو ویرانش سازد، و اوست وارث این جهان. و در تهیّه توشه تقوا و زهد در دنیا برای خود و شما از خداوند یاری میجوئیم. امیدوارم که همو ما و شما را در نقد زندگی دنیا از زاهدان قرار دهد، و در پاداش آخرتش از راغبان، که جز این نیست که ما از آن خدائیم و بدو منسوب و وابسته. و السّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
خداوند ما و شما را از نیرنگ ستمکاران و جور حسودان و زور جائران نجات بخشد، مؤمنان! مبادا که این سرکشان و پیروانشان؛ از آرزومندان دنیا که دلباخته و شیفته آنند- آنان که بدنیا و کالای پوسیده ناچیزش؛ و گیاه خشکیده نیست شدنیش در فردا روز؛ روی نهادهاند- شما را بفریبند. از آنچه خداوند شما را بر حذر داشته بهوش باشید! و در آنچه از این سرا بیعلاقهتان خواسته زهد پیشه سازید، و بدان چه در این سراست چونان کسی که آن را خانه ابدی و قرارگاه همیشگی ساخته اعتماد نکرده و پشت گرمی مکنید، و بخدا سوگند برای شما آنچه در دنیاست بر علیه خود شهادت میدهد [که عبارتند از:] جلوهگری ظاهرش، دگرگونی انقلابش، موارد عبرت آمیز آن، و بازیگریهای با اهلش، و آنکه چگونه افراد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 234
گمنام و وامانده را بلند آوازه میکند، و افراد شریف را کوچک میسازد، و فردا روز گروههائی را به آتش درمیافکند. پس در این امور مطالبی برای شخص آگاه و بیدار شایسته ملاحظه است، و همچنان آزمون و بازدارندهای. و براستی پیشامدهائی که در هر شبانه روز بر سر شما میآید، از فتنههای گمراهکننده و بدعتهای تازه، و قوانین جائرانه، و ناگواریهای زمان، و ترس از سلطان، و وسوسه شیطان؛ همه و همه دلها را از خواست درونش باز میدارد، و از راه راست و شناخت حقّ پرستان غافل میسازد، مگر آن عدّه اندکی که خداوند عزیز و جلیل [آنان را] حفظ نموده است. و گردش روزگار و دگرگونی حالات و سرانجام زیانبخش فتنههای دنیا را نمیشناسد جز آن کس که خداوند او را نگاه دارد، و آنکه راه هدایت را پیماید، و میانهروی را پیشه خود سازد. سپس بر این امور از زهد یاری جوید، و دائما اندیشه کند، و از عبرتها درس گیرد و باز ایستد، پس در حسن ظاهر و جلوههای دنیا زهد پیشه سازد و از لذّات آن دست بردارد و آرزومند و خواهان نعمتهای جاوید آخرت گردد، و تمام کوشش خود را برای آن بنماید، و مراقب مرگ باشد، و زندگی با ستمگران را منفور بدارد، پس اینجاست که با دیدهای تیزبین به آنچه در دنیاست بنگرد، و [در نتیجه] فتنههای تازه و بدعتهای گمراهکننده، و بیداد پادشاهان ستمگر را دریابد، بجان خودم سوگند شما چندان از امور گذشته، در روزگار سپریشده مالامال از فتنههای متراکم و لجاجت و اصرار؛ پشت سر نهادهاید که میتوانید با بهرهگیری از تجربه آنها از گمراهان و بدعتگذاران و ستمگران و جماعتی که بناحقّ در زمین فساد میکنند پرهیز کنید.
پس از خداوند مدد و یاری طلبید، و به طاعت خدا و کسی که از دیگران به پیروی و فرمانبری شایستهتر است بازگردید.
پرهیز کنید! بترسید! پیش از پشیمانی و افسوس و مرگ، و ایستادن در برابر خدا، قسم به خدا که نتیجه و ثمر گناه هیچ قومی جز عذاب الهی نیست، و هیچ گروهی دنیا را بر آخرت ترجیح ندادند جز آنکه دچار سرانجام و عاقبتی شوم شدند. شناخت خدا و انجام دستورات او دو یار مأنوسند، پس هر کس که خدا را شناخت از او بترسد، زیرا این ترس است که او را بر انجام فرمان خداوند وادار میسازد و برمیانگیزد، بیشک دانشمندان و پیروان آنان از شمار افرادی میباشند که خداوند را شناخته، و به فرامین او گردن نهاده و مشتاق اویند. و خداوند فرموده:
إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ، یعنی: «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 235
میترسند- فاطر: 28» پس هیچ چیز این دنیا را توسّط گناهی مخواهید، و در دنیا سرگرم انجام دستورات خداوند باشید و اوقات و روزهای آن را غنیمت شمارید، و برای آنچه که فردای قیامت نجات شما در آن است تلاش کنید، که این راه کمگناهتر، و به عذر و پوزش نزدیکتر، و به نجات امیدش بیشتر است، پس انجام دستور و طاعت خدا را بر هر کاری مقدّم بدارید؛ و نیز طاعت آن کس که خداوند انجام دستوراتش را واجب ساخته. و کارهای دیگری چون طاعت سرکشان، و فریفتگی شکوه و جلوه دنیا را بر دستور و طاعت خدا و طاعت صاحبان امرتان مقدّم مدارید. و بدانید که شما همگی بنده خدائید و ما با شما میباشیم، فردای قیامت سروری حاکم؛ بر ما و شما داوری خواهد کرد، و هموست که شما را نگه داشته و مورد بازخواست قرار میدهد، پس پاسخ را پیش از ایستادن و بازخواست و درآمدن بر پروردگار جهانیان آماده کنید، آن روز «هیچ کس جز به اذن او سخن نمیگویند» و به یقین بدانید که خداوند نه فرد دروغگوئی را تأیید و تصدیق میکند و نه راستگوئی را تکذیب، نه عذر در خور و بجائی را ردّ میکند، و نه عذر بیجائی را میپذیرد، بلکه حجّت خداوند بر مردمان توسّط رسولان و اوصیای ایشان است.
پس، از خدا پروا کنید و به اصلاح نفس خود و طاعت خدا و آنان که ولایتشان را پذیرفتهاید بپردازید، امید است یکفرد از کوتاهی نمودن گذشتهاش در راه خدا، و تضییع حقّ او پشیمان شود [پشیمانی همان توبه است]، پس از خداوند طلب آمرزش کنید، و به سوی او بازگردید، چرا که او توبه پذیرد و از بدیها در میگذرد، و میداند شما چه میکنید، پس از رفاقت و همنشینی با گناهکاران، و یاری ستمگران و همسایگی تبهکاران پرهیز کنید! و از فتنهشان برحذر باشید و از آستان ایشان دور شوید، و بدانید که هر کس با دوستان خدا مخالفت کند، و آئینی جز دین خدا برگزیند و نظرش را با خودسری بر دستور ولی خدا ترجیح دهد (تنها نظر خودش را بپذیرد)، در آتشی درآید که زبانه میکشد، و بدنهائی بیروح و عاری از هر سعادت را میبلعد، ایشان مردگانند و حرارت آتش را نمییابند، پس ای دارندگان بینش عبرت گیرید! و خدا را بشکرانه اینکه شما را هدایت نمود سپاس گوئید، و بدانید شما هرگز از تحت قدرت خداوند به قدرت دیگری خارج نمیشوید. آری خداوند کردار شما را مینگرد سپس بسوی او برانگیخته و فراهم میشوید، پس اندرز را بکار بندید، و رفتار افراد صالح را فرا گیرید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 236
امیدوارم خداوند تو را «1» مشمول رحمت خود قرار دهد، بدان که خداوند بر تو حقوقی دارد که همه چیز تو را فرا گرفته است، در هر جنبشی که کنی، یا سکون و آرامشی که گیری، یا جایی که فرود آئی، یا هر عضوی که تکان دهی، یا ابزاری که بکار گیری، [خداوند را در تمام آنها حقّی است] که برخی بزرگتر و برخی کوچکترند، و بزرگتر از همه رعایت حقّ خود او- تبارک و تعالی- است، که بر تو واجب ساخته، که آن ریشه همه حقّها است، و باقی حقوق تماما از آن منشعب میشود. سپس رعایت حقوق را برای بدن؛ بر اساس تفاوت اعضا؛ از سر تا قدمت لازم دانسته، برای چشم و گوش و زبان، دست و پا و شکم و دامنت حقّی را بر تو واجب ساخته است. پس این اعضای هفتگانه است که به کمک آنها کارها صورت میپذیرد.
سپس خداوند عزیز و جلیل برای کارها و افعال تو نیز حقوقی را لازم دانسته، برای نمازت، روزهات، صدقهات، و قربانیت؛ بر تو حقّی واجب فرموده است.
سپس حقوق از تو خارج و به افرادی که بر تو حقوق واجبی دارند میرسد، و از همه واجبتر رعایت حقوق رهبرانت، سپس زیردستانت، و پس از آن حقوق خویشاوندانت میباشد، که از این حقوق نیز حقوقی دیگر منشعب میشود.
حقوق رهبران سه قسم است که واجبتر آنها بر تو رعایت حقّ کسی است که با قدرت و توان در پی صلاح و حفظ تو است، سپس حقّ استادت که با دانش و علم مصلحت تو را میاندیشد، و بعد از آن حقّ مولا و مالک تو است. و هر مدبّر و مصلحت اندیشی رهبر و پیشوا است.
و حقوق زیردستانت سه گونه است که از همه واجبتر رعایت حقوق کسی است که در قدرت زیر دست توست، سپس در علم- زیرا نادان زیر دست دانا است
______________________________
(1) این روایت را شیخ صدوق- اعلی اللَّه مقامه- با اندکی اختلاف در دو کتاب خود «فقیه» و «خصال» مسندا آورده است، و از متن آن چنین برمیآید که «رساله حقوق» در اصل نامهای بوده که از جانب آن امام به یکی از اصحابش نگاشته شده، و در نقل آن بعضا تلخیص گشته است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 237
- و بعد از آن افراد تحت اختیارت؛ چون همسران تو و بردگانت. و حقوق خویشانت بسیار است، که بستگی به دور و نزدیک بودن نسبت خانوادگی دارد، که واجبترین آنها بر تو حقّ مادرت، سپس پدرت، بعد فرزندت، و پس از آن برادرت، سپس بهمین ترتیب بر اساس نزدیکی خویشان ادامه مییابد سپس حقّ ولی نعمتت که از قید بردگی آزادت کرده، و حقّ آن کس که نعمتت را با آزاد ساختنش از یوق بردگی بر او جاری ساختهای، سپس حقّ کسی که به تو احسان نموده، سپس حقّ اذان گوی نمازت، و بعد حقّ پیشنمازت، بعد [بترتیب] حقّ همنشینت، بعد حقّ همسایه است، بعد حقّ رفیقت، بعد حقّ شریکت، بعد حقّ مالت بر تو، سپس حقّ بدهکارت، بعد حقّ طلبکارت، بعد حقّ طرف معاملاتت، آن طرفی که بر تو ادّعا دارد، و حقّ آن کس که تو بر علیه او ادّعا داری، سپس حقّ کسی که با تو مشورت میکند، و بعد حقّ آن کس که تو با او مشورت میکنی، و بعد حقّ آن کس که از تو طلب خیرخواهی میکند، و بعد حقّ فرد بزرگتر، بعد حقّ فرد کوچکتر، بعد حقّ سائل و درخواستکننده، بعد حقّ کسی که از او خواهش نمودی،، بعد حقّ آن کس که با سخن یا عمل، عمدا یا سهوا بتو بدی کرده یا با آن دو به تو خوبی کرده، سپس حقّ همه همکیشانت، بعد حقّ کفّاری که در پناه دین تواند، سپس حقوقی که به مقتضای احوال در زندگی پدیدار میآید. پس خوشا بحال کسی که خداوند بر ادای حقوقی که بر او واجب ساخته یاریش نماید، و موفّقش داشته و براه راست ارشادش فرماید.
1- امّا حقّ خداوند- که چون او را میپرستی بسیار بزرگ است-: هیچ شریکی برای او مگیری، پس چون با اخلاص چنین کنی، او نیز کفایت امر دنیا و آخرت تو را تعهّد نماید، و آنچه را از آن دو دوست بداری برایت حفظ فرماید.
2- و امّا حقّ نفس تو بر تو این است که آن را کاملا در بندگی و طاعت خدا بگماری، با این کار حقّ زبان و گوش و چشم و دست و پا و شکم و دامنت را رعایت کرده و ادا میکنی، و برای این مهمّ از خداوند یاری طلب.
3- و امّا حقّ زبانت این است که آن را از دشنام دادن گرامی داری، و به خیر عادت دهی، و به ادب و تربیت وادارش نمائی. و آن را جز در موارد نیاز و سود دین و دنیا بکار مگیری. و از سخنان یاوه زشت کم فائدهای که از زیان و خسرانش ایمن نیستی، و درآمدش ناچیز است، معافش بداری. و زبان، گواه عقل، و راهنمای بر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 238
آن شمرده میشود. و آراستگی فرد خردمند به سبب عقل اوست، و زیبائی رفتارش در [زیر] زبان او نهفته است. و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم.
4- و امّا حقّ گوش تو این است که آن را راه و طریقی به قلب خود سازی تا از جز سخن خوش که در دلت خیری پدید آرد، یا رفتار و خوئی ستوده بدست آورد پاک و منزّهش بداری، چون گوش درب ورودی گفتار به قلب است که انواع معانی، چه خوب و چه بد را بقلب میرساند، و لا قوّة إلّا باللَّه.
5- و امّا حقّ چشم تو این است که آن را از هر ناروا و حرامی فرو بندی، و آن را جز در موارد عبرت انگیزی که در پرتو آن بینش یا دانشی مییابی بکار مگیری و فرسودهاش مسازی. زیرا چشم درب ورودی عبرت است.
6- و امّا حقّ پاهایت این است که با آن دو راه حرام مپوئی، و آن را مرکب خود در راهی که موجب خواری پویندگانش میگردد نساخته و قرار ندهی. زیرا آن دو تو را حمل کرده و براه دین میکشانند. و [در پایان] جایزه از آن تو خواهد بود، و لا قوّة إلّا باللَّه.
7- و امّا حقّ دست تو این است که آن را به حرام دراز مکنی که با این کار مستوجب کیفر خداوند در آخرت و گرفتار ملامت و سرکوفت مردم در دنیا میگردی. و از اموری که خداوند بر آن دو واجب فرموده کوتاهش مساز، بلکه آن را با پرهیز از مباحات و اصرار بر مستحبّات، عزیز و گرامی بدار. پس چون در دنیا پرهیز نمود و شریف شد مستوجب پاداش نیکوی آخرت گردد.
8- و امّا شکمت این است که آن را همچون ظرفی برای حرام- اندک یا بسیار- مسازی، و حتی در حلال آن نیز میانه روی کنی، و آن را از حدّ تقویت به حدّ حقارت و ناجوانمردی مرسانی، و چون به گرسنگی و تشنگی بیقراری نمود و آشفته شد بر آن مسلّط شوی. زیرا آن سیری که صاحبش را مبتلا به مرض سوء هضم سازد کاهلی آرد و سستی و واماندگی، و موجب دوری از هر احسان و مردانگی میشود. و بیشکّ آن سیرابشدنی که شکم صاحبش را انباشته از آب نماید، کم عقلی آرد و نادانی، و مردانگی را نیز دور میسازد.
9- و امّا حقّ دامنت، این است که آن را بر آنچه که بر تو حرام است حفظ کرده و پاک نگه داری، و با کمک فرو بستن چشم- که از بهترین یاوران است- و نیز با بسیار یاد مرگ بودن، و تهدید نمودن نفس به عذاب و ترساندنش بر آن مهمّ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 239
کمک گیری. [چرا که] مصون ماندن از خطا، و حمایت و تأیید تنها با خداست، و لا حول و لا قوّة إلّا به.
10- امّا حقّ نماز این است که بدانی آن ورود به درگاه الهی است، و اینکه تو در پیشگاه خداوند ایستادهای. پس چون این معنی و موقعیّت را دانستی تو را سزد که در آنجا همچون بندهای خوار و خودباخته، بیمناک و امیدوار، درمانده و زار- بزرگ دارنده آن کسی که در مقابلش با آرامی و سرافکندگی و فروتنی اعضا، و تواضع ایستاده است همراه با راز و نیاز نیکوئی که در دل با او دارد- در آزادی جانت که خطاها احاطهاش نموده، و گناهان به نابودیش کشانده، به او روی میآوری، و لا قوّة إلّا باللَّه.
11- و امّا حقّ روزه این است که بدانی آن پردهایست که خداوند آن را بر زبان و گوش و چشم و دامن و شکمت کشیده تا بوسیله آن تو را از دوزخ حفظ کند. و این گونه در حدیث آمده که: «روزه خود سپری در برابر آتش دوزخ است»، پس چنانچه تمام اعضایت در پرده و حفاظ آن آرام گرفت در این صورت به محفوظ ماندن [از آتش] امیدوار باش، امّا اگر اعضا و جوارح را رها بسازی و بگذاری که در آزادی و پریشانی باشند، و مانع آنها از تجاوز از حدّ نباشی از اینکه پرده دریده شود، و از آن بدر روی در امان نخواهی بود، و لا قوّة إلّا باللَّه.
12- و امّا حقّ صدقه (کمک به نیازمندان) این است که بدانی آن؛ اندوخته و پس انداز تو نزد پروردگارت میباشد، و سپردهای از آن توست که نیازی به گواه گرفتن نداری، پس چون بدین معنی پی بردی؛ تو بدان چه که در پنهان به امانت سپردهای مطمئنتر از چیزی هستی که آن را آشکارا همی سپردهای، و تو را سزد که آنچه با خدا آشکارا داشتهای سرّی و پنهان نمائی، و در هر حال و وضعی آن مطلب بصورت راز بین تو و او باشد، و بر آنچه بدو سپردهای هیچ کمکی بر گواهی گوشها و چشمها- که گوئی بدانها خاطرجمعتری- بر آن مخواه، البتّه نه بدین صورت که تو نسبت به برگشت سپردهات به خود اطمینان نداری. سپس بر هیچ کس بخاطر صدقه؛ منّت مگذار، چرا که آن برای تو است، پس چنانچه بدان بالیدی و منّت نهادی از اینکه بروزگار همان کس که بر او منّت نهادی گرفتار شوی خاطر آسوده مدار، زیرا این گواه بر این موضوع است که آن را برای خودت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 240
نخواستهای، چون اگر برای خودت خواسته بودی هرگز بر کسی منّت نمیگذاشتی، و لا قوّة إلّا باللَّه.
13- و امّا حقّ قربانی این است که همراه با نیّتی خالص برای خدایت بوده، و فقط بمنظور رحمت الهی و قبول او باشد، نه برای جلب نظر مردم، پس چون این گونه گشتی، نه خودنمائی و نه ریا نمودهای، و تنها خدا را در نظر میگیری، و بدان که خداوند را بدان چه راحت است و میسور باید خواست، نه بدان چه سخت است و دشوار، همچنان که برای مخلوقات خود تکلیف را راحت نموده نه سخت و دشوار. و همچنین فروتنی برای تو بهتر از خان منشی است، برای آنکه سختی و پرخرجی در افراد خان منش است. و رفتار متواضعانه نه زحمت دارد و نه خرج، زیرا موزون با سرشت، و موجود در طبیعت است، و لا قوّة إلّا باللَّه.
14- امّا حقّ زمامدار حکومت بر تو این است که بدانی تو برای او وسیله شدهای، و او نیز بجهت سلطهای که خدایش داده گرفتار تو گشته است.
پس در خیرخواهی بدو اخلاص ورز، و بجهت نفوذی که بر تو دارد با او در نیفت و دشمنی مکن، و باعث نابودی خود و او مگرد. و برای عطایش از سر رضا و خشنودی؛ فروتنی و نرمش پیش گیر تا دست از تو بردارد و زیانی به دین و آئینت نرساند. و بر این مهمّ از خداوند کمک گیر. و با او مبارزه و سماجت مکن، که در غیر این صورت او و خود را نافرمانی کرده و با این کار خود را در معرض رفتار ناپسند او قرار داده، و او را نیز بهلاکت میرسانی، در حالی که تو را سزد که بر ضدّ خود یار او باشی، و در آنچه با تو میکند شریک او، و لا قوّة إلّا باللَّه.
15- و امّا حقّ کسی که عهدهدار تعلیم تو میباشد: تعظیم او، احترام محضر او، خوب گوش دادن به سخنانش، و توجّه و رو کردن به اوست. و کمک تو به استادت برای رفع حاجات علمی که هرگز از آن بینیاز نخواهی بود، به این است که عقل و خردت را برایش فارغ سازی، و فهم و هوشت را برای او حاضر، و قلبت را پاک گردانی، و توسّط ترک خوشیها و کاهش شهوات بینش و دیدهات را برایش جلا دهی. و اینکه باید همچون رسول و فرستاده میان او و افراد نادان عمل نمائی، و پیام استاد را به وجهی نیکو بدیشان برسانی، و چون از جانب او عهده دار ابلاغ پیام و مأمور قیام بدان گشتی در ادایش خیانت مکنی، و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 241
16- و امّا حقّ مالکت (یعنی مولایت) همچون حقّ زمامدار و پیشوای حکومتت میباشد، با این تفاوت که اختیارات مولا بیش از زمامدار است. و اجرای دستوراتش در هر کوچک و بزرگی بر تو لازمست، جز اینکه بخواهد تو را از حقوق واجب الهی خارج ساخته، و میان تو و حقّ خدا و حقوق مردم جدائی افکند، پس چون حقّ خدا را بجا آوردی به ادای حقّ او بازگرد، و به آن مشغول باش و سرگرم، و لا قوّة إلّا باللَّه.
17- أمّا حقوق رعیّت تحت سلطهات این است که بدانی آنان را به برکت قدرت و توانت رعیّت خود ساختهای، و ایشان نیز به جهت ضعف و زبونی، زیردست و رعیّت تو شدهاند، پس چه چیزی بهتر از این که کسی ناتوانی و خواریش تو را [از هر شرّی] کفایت کرده (خاطرت را آسوده ساخته)، تا آنجا که او را زیردست تو نموده، و دستورت را آنچنان در آنان نافذ ساخته که با هیچ توان و قدرتی قادر به سرپیچی از تو نمیباشند، و هر جا که از تو به ستوه آیند فریادرسی جز رحمت و حمایت خداوند، و صبر و پایداری چیز دیگری ندارند، و چقدر شایسته تو است که از این عزّت و نیروی خداداد- که با آن پیروزشدهای- شکرگزار باشی.
و هر کس که شکر خدا را بجای آرد خداوند بر نعمتی که او را بهرهمند ساخته بیفزاید، و لا قوّة إلّا باللَّه.
18- امّا حقّ زیردستان علمی تو (یعنی شاگردانت) این است که بدانی خداوند در آن علم که به تو بخشیده و گنجینه حکمتی که بتو ارزانی داشته؛ تو را قیّم و سرپرست ایشان ساخته است، پس چنانچه در این مأموریتی که خداوند بتو داده بخوبی عمل نمودی؛ و در برپاداشتن آن وظیفه همانند خزانهداری مهربان؛ و خیر خواه- مانند مولا به بندههایش-، و همچون مأموری که چون فرد نیازمندی را بیند از اموال تحت اختیارش به او میدهد صابر و شکیبا باشی؛ در این صورت تو سرپرستی بیدار و هوشیار بوده، و برای این کار خادمی با ایمان هستی، و گر نه رفتار تو با خداوند خائنانه بوده؛ و با خلق او ستمکارانه باشد، و با این رفتار خواهان سلب آن نعمت الهی و خواستار رفتار قاهرانه او شدهای.
19- و امّا حقّ همسرت- که با پیوند زناشوئی زیردست تو شده- این است که بدانی خدای عزّ و جلّ او را مایه آرامش و راحتی، و همدم و نگهدار تو ساخته،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 242
و نیز باید هر کدامتان به شکرانه وجود همسرش خدا را شکر گوید، و بداند که این نعمتی از جانب خدا بر او است. و واجب است که با این نعمت خدا (یعنی همسر) خوشرفتاری کند، و او را احترام دارد، و با او بسازد و ملایمت کند، هر چند که حقّ تو بر آن زن سنگینتر، و طاعتت بر او لازمتر است- در هر چه بخواهی یا نخواهی- تا آنجا که گناه نباشد، که براستی با وی مهربانی کردن و تفریح نمودن حقّ او است. و در صورتی محلّ آرامش خواهد بود که کامجوئی و لذّتی که ناچار به انجام آن است رعایت شود، و این حقّ بسیار بزرگی است، و لا قوّة إلّا باللَّه.
20- و امّا حقّ برده و غلام زیردست تو این است که بدانی او آفریده پروردگارت، و گوشت و خون تو است. و اینکه تو تنها مالک او میباشی، نه اینکه تو سازنده او باشی نه خدا، تو گوش و چشمی برایش نساختهای، و تو روزیش ندادهای، بلکه خدا است که تو را از تمام اینها کفایت کرده، و او را مسخّر تو ساخته، و تو را امین خود بر او قرار داده، و او را برسم امانت بتو سپرده است، تا بخاطر خدا او را حفظ کنی، و با او رفتاری خداپسندانه داشته باشی، و از آنچه خود میخوری بدو بدهی، و از لباسی که میپوشی بدو بپوشانی، نه اینکه او را بکارهای سخت بگماری، پس اگر او را نخواستی، از مسئولیّت الهی او خارج شو و با چیز دیگر یا فرد دیگر تعویضش کرده، و با این کار آفریده خدا را آزار ندادهای، و لا قوّة إلّا باللَّه.
21- پس حقّ مادرت این است که بدانی او تو را در جایی حمل کرده است که هیچ کس فردی دیگر را در آنجا حمل نمیکند، و از میوه دل خود چیزی بتو خورانده است که هیچ کس بدیگری نمیخوراند. و با گوش و چشم و دست و پا و مو و پوست [و خلاصه] تمام جوارحش تو را حفاظت نموده و از تو نگهداری کرده، و از این کارش هم خرّم و شاد بوده، و در عین حال مراقب بوده، و در ایّام بارداری هر ناگواری و درد و سنگینی و غم و اندوهی را بجان خریده و تحمّل نمود، تا آن موقعی که دست قدرت الهی تو را از او فارغ ساخت و بر پهنه زمین آورد، از آن ببعد خوش داشت که تو سیر باشی و او گرسنه، تو پوشیده باشی و او برهنه، تو سیراب باشی و او تشنه، و بر تو سایه بگستراند و خود در برابر آفتاب باشد، و با سختی خود تو را به رفاه اندازد، و با بیخوابی خود خواب را بر تو شیرین کند، مادر
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 243
اندرونش ظرف تو، و دامنش محلّ آرامش تو، و پستانش ظرف آب تو، و جانش پناه تو بوده است. و فقط بخاطر تو متحمّل گرم و سرد دنیا شده است، پس بهمان اندازه هم تو از او تشکّر کن، و آن را جز بیاری و توفیق خداوند نتوانی! 22- و امّا حقّ پدرت این است که بدانی او ریشه وجود تو میباشد و تو شاخه اوئی، و بیشکّ اگر او نبود تو نبودی، پس هر وقت در وجود خود نعمتی را- که خشنودت میسازد- مشاهده کردی، بدان که پدر تو ریشه و اصل آن نعمت بر تو باشد (یعنی آن نعمت را از پدر داری) و بهمان اندازه حمد و سپاس الهی را بجا آور [و لا قوّة إلّا باللَّه].
23- و امّا حقّ فرزندت؛ توجّه بدین امر است که او از تو میباشد (یعنی:
شاخهای از شاخسار وجود تو است) و در چند روز این دنیا خیر و شرّش وابسته به تو است. و بدانی که یقینا از جمله وظائفی که بر عهدهات گذاشته شده؛ از قبیل:
تربیت نیکو، راهنمائی بسوی پروردگارش، یاری و مساعدتش در طاعت خدا- در باره خود و او- مسئول میباشی، و در این تکلیف به ثواب میرسی و یا مجازات میگردی، پس در این باره همچون افرادی که توسّط حسن اثرشان بر فرزند؛ نامه عمل خود را در این چند روز دنیا میآرایند رفتار کن، و در تربیتش آن نوع بکوش که نزد پروردگارش- از آنچه بین تو و او عمل شده و برای او از خدا مدد گرفتهای- معذور باشی، و لا قوّة إلّا باللَّه.
24- و امّا حقّ برادرت این است که بدانی او همچون دستت یاور تو میباشد که آن را میگشائی، و مانند پشت و تکیهگاه که بدان تکیه میکنی، و چونان عزّت تو است که بر آن اعتماد میکنی، و نیروی تو است که با آن حمله میکنی، پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز، و وسیله ستم به خلق خدا قرار مده، و یاریش را در باره خودش؛ و کمک نمودن به او در برابر دشمنش، و حائل شدن میان او و شیطانهایش، و نصیحت و خیرخواهیش، و توجّه به او در راه خدا را هرگز وامگذار و از آن کوتاهی مکن، و این در صورتی است که مطیع فرمان پروردگارش باشد و أوامر او را بخوبی پاسخ گوید، و گر نه باید خدا نزد تو مقدّم و گرامیتر از او باشد.
25- امّا حقّ آن مولایت (1) که تو را از یوغ بندگی آزاد کرده این است که بدانی او مال خود را در بارهات خرج کرده، و تو را از ذلّت و وحشت بندگی به
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 244
افتخار آزادی و آرامش آن خارج ساخته و بیرون برده، و از گرفتاری مملوک بودن آزادت نموده، و حلقههای [زنجیر] بردگی را از دوش تو جدا کرده، و عطر دل انگیز عزّت آزادی را برایت آفریده، و تو را از زندان غم و اندوه خارج ساخته، و سختی را از تو دور نموده، و زبان عدل و داد را برایت گشوده، و مال دنیا را برایت مباح کرده، و تو را صاحب خودت نموده، و از اسارت رهایت ساخته، و برای عبادت پروردگارت آسوده خاطرت نموده است، و بدین جهت تن به کسری مالش داده (یعنی تحمّل کم شدن مالش را نموده) پس بدان که او در زمان حیات و مرگت؛ بعد از خویشاوندانت از نزدیکترین مردمان به تو خواهد بود و از تمام خلق در یاری و کمک و مساعدت تو- در راه خدا- شایستهتر میباشد. پس در اموری که به تو نیاز دارد خود را بر او مقدّم مدار.
26- و امّا حقّ آن مولائی «1» که نعمت آزادیش را تو بر او جاری ساختی این است که بدانی بیشکّ خداوند تو را حامی، نگهبان، یاور و پناهگاه او ساخته، و او را برایت همچون واسطهای بین خود و تو قرار داده، و از این رو در خور آن است که تو را از آتش باز دارد، پس این پاداش برای تو در آخرت است، [و پاداش دنیائی او این است که] اگر در دنیا خویشاوندی نداشته باشد به تلافی مخارجی که برای [آزادی] او متحمّل شدی و وظائفی که بدنبال آن انجام دادی تو را از ارث خود بهرهمند ساخته، پس چنانچه رعایت حقوق او را نکنی بیم آن میرود که میراث او برایت حلال و گوارا نباشد، و لا قوّة إلّا باللَّه.
27- امّا حقّ کسی که به تو نیکی و احسانی نموده: تشکّر، یادآوری احسان او، نشر گفتار نیکو در باره او، و در اموری که میان تو و خدای سبحان میباشد از سر اخلاص برایش دعا کنی، پس اگر چنین کنی، شکر او را در نهان و آشکار بجا آوردهای، پس در صورت امکان احسان او را تلافی کن، و گر نه باید منتظر فرصت باشی، و خود را برای جبرانش آماده سازی.
28- امّا حقّ أذان گو، این است که بدانی کسی که بانگ نماز سر میدهد
______________________________
(1) رابطه «ولاء» میان دو نفر از آنجا پدید میآید که یکی از آن دو دیگری را آزاد کند، و در این حال هر دو را نسبت بیکدیگر «مولی» میخوانند، یکی مولای آزادکننده، و دیگری مولای آزاد شده، و امام سجّاد علیه السّلام در اینجا حقّ هر یک از آن دو را طیّ فرازی جداگانه بیان فرموده است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 245
پروردگار را بیاد تو میآورد، و تو را به بهره و نصیبت فرا میخواند، و بهترین یاران تو بر انجام فریضهای که خداوند بر تو تکلیف کرده است میباشد، بنا بر این از او همچون کسی که به تو احسان نموده تشکّر و قدردانی کن، و چنانچه خود در خانهات بدین امر اهتمام داری [یا از وی غم و ناراحتی داری]، نباید به او در کاری که برای خداست شک کنی، و یقینا بدانی که او بر تو نعمتی است الهی، پس شکرانه این نعمت الهی را در هر حال بجای آر، و لا قوّة إلّا باللَّه.
29- و امّا حقّ پیش نمازت این است که بدانی او سفارت میان تو و خدا، و نمایندگی تو را بدرگاه پروردگارت بعهده گرفته است، او از جانب تو سخن میگوید نه تو از طرف او، او برایت دعا میکند نه تو برای او، او در بارهات درخواست میکند نه تو در باره او، و نگرانی و اندوه ایستادن در پیشگاه خداوند و درخواست نمودن از او را همو از تو کفایت کرده، پس چنانچه در قسمتی از این امور کوتاهی یا تقصیری صورت گیرد بر عهده اوست نه بر تو، اگر خطا کار باشد تو شریک او نیستی و او بر تو فضیلتی ندارد، پس جانش را سپر جان تو کرده، و نمازش را سپر نمازت، از این رو باید در مقابل آنچه که بجا آورده است از او تشکّر و سپاسگزاری کنی، و لا قوّة إلّا باللَّه.
30- و امّا حقّ همنشین این است که با او نرمخو و خوش برخورد باشی، و در سخن گفتن با او انصاف بخرج دهی (یعنی: در سخن گفتن با او همان شیوه را پیش گیری که میخواهی با تو داشته باشد)، و دیدهات را یکباره از او برنگیر، و هر گاه با او سخن میگوئی قصد تو فهماندن وی باشد، و چنانچه تو همنشین او بودی هر چند در برخاستن از نزد او آزادی، و او نیز چنانچه همنشین تو بود هر چند در برخاستن از مجلست مختار است، ولی تو جز با اجازه او برنخیز، و لا قوّة إلّا باللَّه.
31- و امّا حقّ همسایه: در پشت سر و نبودش حفظ و نگهداری او، و در حضورش گرامیداشت و احترام او، و در حضور و غیاب، یاری و کمک به او است. (در پشت سر او را حفظ کنی، و در حضور گرامیش داری، و در همه حال یاری و کمکت را از او دریغ مداری)، نباید از او عیبجوئی نمائی، و نیز نمیباید از سر کنجکاوی به جستجوی بدی او پردازی تا آن را بفهمی. پس چنانچه از سر اتّفاق و بدون هیچ عملی بدان بدی پی بردی باید برای حفظ و نگهداری آنچه فهمیدهای همچون دژی محکم و پردهای ضخیم باشی، که چنانچه نیزهها سینهای را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 246
بشکافند- بخاطر دست یافتن بر آن- بدان راز پی نبرند. مخفیانه به سخنانش گوش مدهی (گفته دیگران را در بارهاش مپذیر)، در گرفتاری و سختی تنهایش مگذاری، در هیچ نعمتی بر او حسودی مکنی، و باید از لغزشش درگذری و خطایش را نادیده گیری، و چون با تو نادانی کرد حلم و بردباریت را از او دریغ مداری (یعنی با او بردباری کن)، رفتارت با او پیوسته مسالمت آمیز باشد تا زبان دشنام و ناسزا را از او دور سازی، و حیله فرد ناصح ظاهری را در او بیاثر کنی، و بزرگوارانه با او معاشرت نمائی، و لا قوّة إلّا باللَّه.
32- و امّا حقّ دوست و رفیق این است که تا آنجا که میتوانی به آئین فضل و احسان با او دوستی کنی، و اگر نشد در مصاحبت با او از حدّ انصاف خارج نشوی، و همان طور که تو را گرامی میدارد او را گرامی داری، و چون از تو پشتیبانی کرد از او پشتیبانی کنی، مبادا در کار نیکی بر تو پیشی گیرد، پس اگر پیشدستی کرد آن را تلافی کن. و در اموری که سزاوار دوستی است در حقّش کوتاهی مکن، خود را موظّف دار که خیرخواه و نگهدار او باشی، و بر طاعت پروردگارش کمک و یاریش نمائی و در ترک گناه یار و مددکار او باشی. سپس بر او مایه رحمت باشی نه عذاب، و لا قوّة إلّا باللَّه.
33- و امّا حقّ شریک این است که در غیاب او کارش را بر عهده گیری، و در حضورش نیز همتای او انجام وظیفه کنی، و همچنین به رأی و نظر خود پیش از مشورت با او تصمیم مگیری و بدان اقدام مکنی (یعنی خودرأی مباش) همچنان که مالش را حفظ میکنی در هر کم و بیشی تجاوز را از خود دور دار، زیرا در حدیث است که: «دست برکت خدا تا زمانی بر سر دو شریک است که خیانت نکنند»، و لا قوّة إلّا باللَّه.
34- و امّا حقّ مال این است که آن را جز از راه حلال بدست نیاوری، و جز در راه مشروع خرج نکنی، آن را بیجا و در غیر موارد مربوطه خرج مکنی، و از موارد بجا و مربوطهاش دریغ مداری، و مال چون از آن خدا است آن را جز به راه او، و غیر سبب و وسیله قرب به او قرار مدهی، و آن کس را که محتمل است سپاست را نگوید [در بردن ثلث] بر خود ترجیح مده که در غیر این صورت در خور آن است که جانشین خوبی در اموالت نباشد، و در آن رعایت طاعت پروردگارت را نکند.
و تو با این کار به بهرهمندی او از مالت وی را کمک کردهای، و چنانچه در مالت و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 247
آن ارث بجای مانده به شیوهای بسیار نیکو رفتار کند که در این صورت به طاعت پروردگارش عمل نموده و در نتیجه غنیمت را او ببرد، و بار گناه و افسوس و پشیمانی همراه با مجازات بر گرده تو بماند، و لا قوّة إلّا باللَّه.
35- و امّا حقّ طلبکارت این است که اگر مالی داری طلبش را بپردازی و آسوده خاطر و بینیازش سازی و او را ندوانی و امروز و فردا نکنی در پرداخت حقّش سهل انگاری نکنی که بتحقیق رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «سهل انگاری فرد دارا و توانگر (در پرداخت حقّ طلبکار) ستم است». و اگر تنگدست بودی او را با گفتاری نیکو خشنود سازی، و خیلی محترمانه از او تقاضای مهلت نمائی، و به شیوهای که همراه با لطف و مدارا باشد او را از خود بازداری، و نابودی مالش را با بد بودن این معامله جمع نکنی (یعنی: با این کار او را از نسیه دادن و خیر رساندن دلسرد مسازی)، که بیشکّ این پستی و فرومایگی است، و لا قوّة إلّا باللَّه.
36- و امّا حقّ همکار و طرف معاملهات این است که او را مفریبی، و دغلی نکنی، و تکذیب ننمائی، و غفلت زدهاش مسازی، و گولش نزنی، و او را همچون دشمنی بیرحم و بیملاحظه مکوبی، و چنانچه بتو اعتماد نمود تا آنجا که میتوانی برایش بکوشی، و بدان که بیشکّ فریفتن و اغفال کسی که بتو اعتماد نموده حرمتش همچون حرمت ربا است، و لا قوّة إلّا باللَّه.
37- و أمّا حقّ مدّعی (خصمی که ادّعائی بر ضدّ تو طرح کرده) این است که اگر ادّعایش حقّ و درست بود دلیلش را بر هم نزنی، و ادّعایش را باطل نسازی، تا به نفع او خصم خود شوی، و بر آن داوری کنی، و بدون حضور هیچ گواهی، گواه او باشی، که بیشکّ این [نوع رفتار] حقّ خدا بر تو میباشد. و چنانچه ادّعایش ناحقّ و باطل بود با او ملایمت کنی و او را از آن عمل به وحشت اندازی، و به آئینش سوگند دهی، و با یاد و ذکر خدا شدّت و تندیش را بشکنی، و از یاوهسرائی و جنجال- که نه تنها بدخواهی دشمنت را از تو دفع نکند، بلکه تو را گرفتار گناهش نیز بسازد- پرهیز کنی، که بدین خاطر تیغ دشمنیش را بر تو تیز کند، که بیشکّ سخن ناپسند و زشت شرانگیز است و سخن پسندیده و خوب شرّ برانداز است (یعنی: سخن زشت آتش فتنه را شعلهور میسازد و سخن خوب آتش فتنه را خاموش)، و لا قوّة إلّا باللَّه.
38- و أمّا حقّ خصمی که تو بر ضدّ او ادّعائی داری این است که اگر ادّعایت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 248
حقّ بود در گفتگوی با طرف نیکو سخن گوئی، چرا که ادّعا در گوش مدّعی علیه (یعنی آنکه بر علیه او ادّعا میشود) بسیار سخت و ناراحتکننده و گوش خراش است، و برای گریز از دعوا بطور خلاصه و بنرمی و آرامش و روشنترین گفتار و لطف کامل با او بحث کنی، و با این طرز رفتار دلیل و برهانت را بر او عرضه داری، و با کشمکش با او به قیل و قال از دلیلت باز نمانی تا دلیلت بر باد رود، و نتوانی آن را جبران کنی، و لا قوّة إلّا باللَّه.
39- و امّا حقّ کسی که با تو مشورت میکند این است که اگر فکر خوبی برایش داری در خیرخواهی و نصیحت او بکوشی، و بر آن راهنمائی کنی؛ آنچنان که اگر تو بجای او بودی همان کار را میکردی، و این طرز رفتار باید توأم با مهربانی و ملایمت باشد، زیرا ملایمت دلتنگی را بزداید، و تندی و خشونت آرامش را به غم کشاند، و اگر برایش هیچ فکری به ذهنت نرسید ولی شخص دیگری را میشناسی که به فکرش اعتماد داری و برای خود میپسندی باید او را به وی راهنمائی و ارشاد کنی، در نتیجه تو با این طرز رفتار نه در بارهاش کوتاهی کردهای و نه هیچ راهنمائی را از او دریغ داشتهای، و لا قوّة إلّا باللَّه.
40- و أمّا حقّ راهنمایت این است که چون تو را به نظری که موافق به نظر و فکر تو نبود راهنمائی کرد او را متّهم نسازی، زیرا مردمان در نظریات گوناگون بوده و دارای اختلافند، پس چنانچه به نظریهاش مشکوک بودی آزادانه عمل کن، ولی تهمت زدن به او- در حالی که شایسته مشورت است- بر تو ممنوع و غدقن است، و پیوسته بپاس این رفتار- که بتو نظر داده و بخوبی خیرخواهی و نصیحت کرده- از او تشکّر میکنی، پس چنانچه مناسب و موافق با تو نظر داد خدا را سپاس میگوئی و آن را از برادرت با تشکّر میپذیری، و در جبران آن- چنانچه زمانی به تو پناه آورد و توسّل جست- منتظر فرصت میباشی (تا جبران آن اخلاصی که با تو ورزیده در آن روز که از تو راهنمائی خواست بنمائی)، و لا قوّة إلّا باللَّه.
41- و امّا حقّ کسی که از تو نصیحت میطلبد (نصیحت خواه) این است که شرط نصیحت را براه صواب تا آنجا برایش بجا آوری که میدانی قبول میکند (یعنی به آن جامه عمل میپوشاند) و همی کوش تا بگونهای گوشنواز و در حدود عقلش با او سخن گوی، که بیشکّ هر خرد و عقلی دارای سطح اندیشهای است که آن سخن را میشناسد و میپذیرد، و باید راه و روش تو با او توأم با مهر و محبّت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 249
باشد.
42- و امّا حقّ نصیحتکننده (یعنی مشاور) این است که در برابرش نرمش و ملایمت نشان دهی، و دل بدو دهی، و به سخنان او گوش دهی تا نصیحت او را دریابی و بفهمی، پس در آن نصیحت اندیشه کن، که اگر درست بود خدا را سپاس گوئی و از او بپذیری و قدرشناسی کنی، و اگر [پس از اندیشه دریافتی] سخنش موافق صواب نیست، ضمن اینکه با او مهربان میباشی، متّهمش مسازی، و این را بدانی که در نصیحتت فروگذاری ننموده، جز اینکه اشتباه فهمیده و به خطا افتاده است، مگر آنکه نزد تو سزاوار تهمت گشته باشد، که بنا بر این در هر حال به کار او هیچ اعتنائی مکن، و لا قوّة إلّا باللَّه.
43- و أمّا حقّ فرد کهنسال این است که او را بجهت [بالا بودن] سنّش محترم داری و بخاطر اسلامش تجلیل نمائی، اگر در اسلام دارای سوابق درخشانی بود او را [در همه حال] مقدّم داری، و با او دعوا و کشمکش نکنی، نه در راه بر او پیشی گیری و نه پیشاپیش او راه روی، و نه او را نادان شماری، و چنانچه با تو جاهلانه رفتار کرد تحمّل کنی، و به حقّ اسلام و سنّش او را گرامی داری، که جز این نیست که حقّ سنّ به اندازه حقّ اسلام است، و لا قوّة إلّا باللَّه.
44- و أمّا حقّ فرد خردسال: مهربانی نمودن با او، پرورش او، آموزش او، گذشت و بخشیدن از او، پرده پوشی [بر عیوب] او، ملایمت با او و یاری کردن او، و پوشاندن خطاهای کودکانه او- زیرا این طرز رفتار موجب توبه و بازگشت است-، و مدارای با او، و عدم تحریکش [با عیبجوئی و خردهگیری]، که بیشکّ این برخورد به هدایت و رشد او نزدیکتر است.
45- و أمّا حقّ سائل: عطا کردن به او وقتی صدق گفتارش را باور کردی، و توانستی نیازش را برآوری، و برایش در آن گرفتاری دعا کنی، و به خواستهاش جامه عمل پوشانی، و اگر در صدق گفتارش مشکوک بودی و او را متّهم میداری و قصد عطای به او را نداری، از اینکه آن از دامهای شیطان باشد خاطر آسوده مدار، چه بسا میخواهد تو را از بهرهات محروم سازد، و میان تو و قرب به پروردگارت جدائی افکند، پس با پرده پوشی او را واگذار و با رفتاری خوش ردّ کن، و چنانچه در وضعی که از او میدانی بر نفس خود چیره و غالب آمدی و بدو چیزی دادی، همانا این روش از استوارترین کارهاست.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 250
46- و أمّا حقّ کسی که از او چیزی بخواهند این است که اگر عطا کرد همراه با تشکّر و قدردانی از او باشد، و در عدم عطایش او را معذور داشته، و گمانت را بدو نیکو داری (خوش بین باشی) و بدانی که اگر عطا نکرد مال خودش را نداده و هیچ ملامتی نسبت به مال خود ندارد، هر چند [بخود] ستمکار باشد، که بیشکّ انسان بسی ستمگر و ناسپاس است.
47- و أمّا حقّ کسی که خداوند توسّط عمل او تو را شاد ساخته این است که اگر قصد او بدان شاد نمودن تو بوده ابتداء خدا را حمد گوئی، سپس در مقام پاداش بهمان اندازه از او تشکّر کنی، و بنا بر فضیلت پیشدستی، در جبران و تلافی نمودنش منتظر فرصت باشی. و چنانچه [در این واسطه] قصد او تو نبود، حمد الهی را بجای آر و خدا را سپاس گوی و این را بدان که آن شادی از جانب اوست، و او مایه خرسندی تو شده، و آن کس را که واسطه نعمت الهی بر تو شده دوست بداری و پس از این برای او آرزوی خیر کنی- چرا که وسائل و واسطههای نعمت هر کجا که باشد برکت است- هر چند که قصدی نداشته باشد، و لا قوّة إلّا باللَّه.
48- و امّا حقّ کسی که دست تقدیر او را واسطه بدی به تو- در گفتار یا کردار- نموده، این است که اگر از روی عمد بوده؛ بخشش و گذشت از همه چیز بهتر و برتر است، که هم کدورت را برایش ریشه کن کند، و هم رفتار نیکوئی است همراه با دیگر از مزایای اخلاقی که در پی دارد، که براستی خداوند میفرماید:
وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ، یعنی: «و هر آینه هر کس که کین ستاند پس از آنکه بر او ستم رفته باشد پس هیچ راهی [از تعرّض و سرزنش] بر آنان نیست- شوری: 41»، تا آنجا که فرماید: [وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ] إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ، یعنی: « [و هر که شکیبائی ورزد و درگذرد] هر آینه آن از کارهای ستوده و استوار است- شوری: 43»، و نیز فرماید: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ، یعنی: «و اگر سزا میدهید، بمانند آنچه با شما کردهاند سزا دهید، و اگر شکیبائی کنید آن برای شکیبایان بهتر است- نحل: 126»، این شیوه رفتار در عمد و قصد است. پس چنانچه از روی سهو بود و قصدی در کار نبود با قصد انتقام بدو ستم مرسانی، که در این صورت بر کار خطا و سهو او را مجازات نمودهای، و با او ملایمت کن، و تا آنجا که میتوانی با او خوشرفتاری کنی، و لا قوّة إلّا باللَّه.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 251
49- و أمّا حقّ اهل دینت بطور عموم: حسن نیّت، مهربانی به همگان، و مدارا نمودن با بدرفتارشان، و انس و الفت با آنان، و کوشش در راه اصلاحشان، و تشکّر از اهل احسانشان- چه در حقّ خود و چه در باره تو-، که بیشکّ نیکوکاری به خود- چنانچه آزارش را از تو بازدارد- در اصل احسان به تو میباشد، زحمتش را از تو باز میدارد، و خود را از [آزار] تو حفظ میکند، پس تمام ایشان را مشمول دعای خود کن، و به همه یاری و کمک نما، و مقام هر یک را در نظر دار و رعایت کن، کهنسال آنان را بجای پدر، و خردسالشان را بجای فرزند، و افراد میان سالشان را بجای برادر گیر، پس چنانچه هر کدامشان بر تو وارد شدند با لطف و مهربانی از او دلجوئی و تفقّد نما، و حقوق برادری را در بارهاش رعایت کن.
50- و أمّا حقّ اهل ذمّه و در پناه اسلام: حکم آنان این است که آنچه را خدا از ایشان پذیرفته قبول کنی، و به ذمّه و عهدی که خدا برای ایشان مقرّر داشته وفا نمایی، و در آنچه از ایشان خواسته شده و خود را بر آن مجبور نمودهاند به همان [قوانین اسلام با اهل ذمّه] حکم کنی، و در رفتار با ایشان همان گونه که خداوند بر تو تکلیف نموده عمل کنی، و به احترام ذمّه خدا و وفای بدان عهد از ستم بدیشان پرهیز کنی، و عهد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم حائل از ستمکاری با آنان و لازم الوفاء است، زیرا در حدیثی به ما رسیده است که پیامبر فرمود: «هر کس که به افراد در پناه اسلام (اهل ذمّه) ستم کند من خصم اویم»، بنا بر این از خدا پروا کن، و لا قوّة إلّا باللَّه.
پس این پنجاه حقّی بود که تو را احاطه نموده و بر تو واجب شده، که در هیچ حالی از آن حقوق خارج نشوی جز آنکه مشمول رعایت و ادای یکی از آنها خواهی شد، و بر این مهمّ تنها یاری و مدد از خدای جلّ ثناؤه باید خواست، و لا قوّة إلّا باللَّه و الحمد للَّه ربّ العالمین.
علامت و نشان بیرغبتان بدنیا و مشتاقان به آخرت؛ رها نمودن هر رفیق و دوست و جدائی از هر همنشینی است که همفکر با ایشان نیست و خواست ایشان را نمیخواهد. هان! بیشکّ کسی که برای پاداش فردا روز میکوشد همو به خوشی نقد دنیا بیرغبت است و برای مرگ آماده، و بکار آخرت- پیش از سرآمدن عمر و فرا رسیدن مرگ که ناگزیر از دیدار آن است- کوشنده، و پیش از مرگ هوشیار
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 252
است و بر حذر، که براستی خدای عزّ و جلّ میفرماید: حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ، یعنی: «تا چون یکی از ایشان را مرگ فرا رسد گوید: پروردگارا مرا بازگردانید «1»* شاید در آنچه واگذاشتهام کار نیک و شایستهای کنم- مؤمنون: 99 و 100»، از این رو میباید هر کدام از شما نفس خود را همانند فردی بداند که [پس از مرگ] بدنیا بازگشته، و بر تقصیر و کوتاهی بر کردار شایسته برای روز تهیدستی و فقر، نادم و پشیمانست.
ای بندگان خدا، بدانید آن کس که از شبیخون در هراس باشد از بستر خواب کناره میگیرد و از خوابیدن میگذرد، و از ترس سلطه دنیا پرستان تا حدّی از خوردن و نوشیدن خودداری میکند. وای بر تو ای فرزند آدم! پس چگونهای از هراس شبیخون خداوند صاحب عزّت، با گرفتن و مؤاخذه دردناک و شبیخون او بر جماعت نافرمان و گناهکار، همراه با مرگهای ناگهانی شب و روز؟!، پس این همان شبیخونی است که نه راه خلاص و نجاتی دارد، و نه پناهگاهی و نه گریزگاهی! پس ای مؤمنان همچون هراس [اهل یقین و] پرهیزگاران از بازخواست الهی بترسید، که براستی خداوند [در سوره ابراهیم ذیل آیه 14] میفرماید: ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ، یعنی: «این برای آن کس است که از ایستادن در برابر من [برای حسابرسی] بترسد و از بیم کردن من بهراسد». پس از خوشیهای نقد دنیا و فریب و آسیبش بر حذر باشید و هوشیار، و سرانجام زیانبار میل به دنیا را بخاطر آورید، که بیشکّ زیور و پیرایه دنیا فتنه است و دل دادن بدان گناه.
و بدان- وای بر تو- ای فرزند آدم که براستی شدّت پرخوری، سرشت آرزو داشتن، و مستی سیری، و غفلت دارائی از جمله چیزهائی است که از کار و تلاش باز میدارد و حرکت آن را کند میسازد، و ذکر را به فراموشی میسپارد و از توجّه به مرگ منحرف مینماید، تا اینکه گویا فرد گرفتار دوستی دنیا دارای یک گیجی و سرگشتگی همچون مستی شراب است. و یقینا کسی که بخدا میاندیشد و از او در
______________________________
(1) در اینکه چرا فعل «ارجعون» بصورت جمع آمده در حالی که خطاب با فرد است نه با جماعت، و بنا بر قواعد باید «ارجعنی» باشد گویند: این بدان خاطر است که شخص معصیت کار و کافر در آن حال خود را باخته و بجای اینکه یک بار بگوید: «ربّ ارجعنی» مکرّر میگوید: «ربّ ارجعنی ربّ ارجعنی ربّ ارجعنی»، و فصحا و سخن پردازان در نقل چنین کلامی تنها یک جمله نقل میکنند لکن بصورت جمع. (استاد غفّاری)
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 253
هراس است و برای او عمل میکند؛ باید نفس خود را تمرین داده، و به گرسنگی عادت دهد، تا هیچ میل و شوقی به سیری پیدا نکند، و از این روست که اسب برای پیش بردن در مسابقه لاغر میشود.
ای بندگان خدا، تقوای خداوند را همچون کسی که آرزومند پاداش او، و ترسان از مجازاتش میباشد رعایت کنید، خداوند را در نظر گیرید چرا که هم فرصت داده و هم بیم نموده، هم تشویق کرده و هم به ترس انداخته، در حالی که شما نه بدان پاداش ارزندهای که تشویقتان فرموده هیچ شور و شوقی دارید که بکار پردازید و بدستوراتش عمل کنید، و نه از آن کیفر سخت و عذاب دردناکش که شما را بدان ترسانده هیچ ترسی دارید که [از گناه] خودداری کنید، در حالی که خداوند در کتاب خود شما را خبردار ساخته که: فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ، یعنی: «پس هر کس عملی از کارهای نیک و شایسته کند در صورتی که مؤمن باشد تلاش و کوشش وی بیأجر و پاداش نباشد و ما برای او نویسندهگانیم- انبیاء: 94»، سپس برای شما در کتابش مثلهائی زد، و آیههای گوناگونی آورد تا از خوشگذرانی چند روزه این دنیا برحذر باشید، و نیز فرمود: إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ، یعنی: «جز این نیست که مالها و فرزندانتان [برای شما] آزمونند، و مزد و پاداش بزرگ نزد خداوند است- تغابن: 15»، پس تا حدّ توان از خدا بترسید و کوشش کنید و فرمان برید، و زانپس رعایت تقوای الهی را بنمائید و از پند و اندرزش درس گیرید و در باره بسیاری از شما این را میدانم که گناهان دامنگیرشان شده و با این حال پرهیزی از آن ندارند، و به دینشان زیان رسانده ولی آن را بد نشمارند، آیا به ندای الهی گوش فرا نمیدهید که دنیا را به باد عیب و حقارت گرفته؟! آنجا که میفرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ* سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ یعنی:
«بدانید که زندگانی این دنیا بازی و بیهودگی و آرایش و فخر کردن با یک دیگر و نازیدن- یا افزونجوئی- در مالها و فرزندان است؛- مثل بارانی که گیاه رویانیدنیش کشاورزان را خوش آید و شگفت آور است، ولی این طور نماند، بلکه
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 254
پژمرده شود و آن را زرد بینی و آنگاه خشک و شکسته و خرد گردد؛- و در آن جهان عذابی سخت و نیز آمرزشی از سوی خدا و خشنودی اوست، و زندگانی این جهان جز کالای فریبندگی نیست* به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که فراخی آن همچون پهنای آسمان و زمین است [و] برای کسانی که به خدای و پیامبرانش ایمان آوردهاند آماده شده، [از یک دیگر] پیشی گیرید، این فزون بخشی خداست که آن را به هر کس که خواهد میدهد، و خدا دارای فزون بخشی بزرگ است- حدید: 20 إلی 21». و نیز فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ، یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید، و هر کسی باید بنگرد که برای فردا (یعنی روز رستاخیز) چه پیش فرستاده است، و از خدا پروا داشته باشید که خدا بدان چه میکنید آگاه است. و مانند کسانی نباشید که خدای را فراموش کردند و خدا خودشان (یعنی تدبیر حال خویشتن) را فراموششان ساخت، اینانند بدکاران- حشر: 18 إلی 19».
پس از خدا پروا کنید ای بندگان خدا و اندیشه نمائید و برای آنچه آفریده شدهاید کار کنید، که بیشکّ خداوند شما را بیهوده نیافریده و مهمل رها نساخته، و خود را به شما شناسانده، و فرستادهاش را به سوی شما فرستاده، و کتاب خود که شامل حلال و حرام و دلائل و مثلها است بر شما نازل فرموده، پس از خدا پروا کنید، که پروردگارتان اقامه دلیل نموده و فرموده: أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ* وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ* وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ، یعنی: «آیا برای او دو چشم نساختهایم [که بدان میبیند]؟ و زبانی [که بدان سخن میگوید] و دو لب [که دهان او را میپوشاند و در سخن گفتن و خوردن و آشامیدن به او کمک میکند]؟* و او را دو راه [خیر و شرّ] ننمودیم؟- بلد: 8 إلی 10»، پس همین آیات بر شما حجّت است، از این رو تا آنجا که توان دارید رعایت تقوای الهی را بنمائید، چرا که هیچ قدرت و توانی نیست جز بیاری خدا، و هیچ توکّلی نیست مگر بر او، و صلّی اللَّه علی محمّد [نبیّه] و اله.
امیدوارم خداوند ما و تو را از گرفتاریها حفظ کند و در باره دوزخ به تو رحم کند، امروز حال تو بگونهای شده که هر آشنا را سزد که بر تو رحم آرد، بیشکّ بار نعمات الهی بر تو سنگین شده، چرا که تنی سالم و عمری درازت داده، و دلائل و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 255
حجّتهای خداوند بر تو تمام شده، که تو را به دستورات قرآن موظّف ساخته، و توسّط آن فقه دینت آموخته، و تو را با رفتار پیامبر خود محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم آشنا کرده، پس برای هر نعمتی که بر تو انعام فرموده، و در هر دلیلی که بدان بر تو اقامه نموده، وظیفهای را مقرّر داشته است، و اینها تنها برای این است که شکر و سپاس تو را بیازماید، و احسان و فضل خود را بر تو آشکار نماید، آنجا که فرموده: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ، یعنی: «اگر شکرگزارید همانا شما را [نعمت] بیفزایم، و اگر ناشکری کنید بیتردید عذاب من سخت است- ابراهیم علیه السّلام 7».
پس خوب بیاندیش فردا روز که در حضور خدا بایستی و از نعمتهائی که بر تو ارزانی داشته بپرسد که چگونه رعایت کردی؟ و از حجّتهای خود جویا شود که به چه ترتیبی حقّشان را ادا نمودی، چگونه فردی خواهی بود؟ (یعنی: چه پاسخی برای این سؤالات آماده ساختهای؟) مبادا فکر کنی که خدا عذر تو را بپذیرد، و به کوتاهی و تقصیر تو راضی شود!! هرگز هرگز، این گونه نیست! در کتاب خود [قرآن] از دانشمندان پیمان گرفته، آنگاه که فرموده: لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ یعنی: «باید آن [حقائق کتاب] را برای مردم روشن بیان کنید و پنهانش مکنید- آل عمران: 187»، و تو بدین نکته توجّه کن که بیشکّ کمترین چیزی که پنهان داشتهای و سبکترین باری که بر دوش کشیدهای این است که همدم تنهایی ستمگر گشتهای، و با نزدیک شدن به او و اجابت خواستهاش جادّه گمراهی و ضلالت را برایش هموار ساختهای، چقدر میترسم که فردا روز همراه با خیانتکاران گرفتار گناه خود باشی و از درآمدی که بجهت همکاری با ستمگران گرد آوردهای بازخواست و مؤاخذه شوی، زیرا تو مالی را که حقّ تو نبوده دریافت داشتهای، و به فردی نزدیک شدهای که حقّ هیچ کس را ملاحظه ننموده، و تو نیز حرام و باطلی را میبینی ردّ نمیکنی، و آن کس را که به جنگ خدا برخاسته اجابت کردهای، آیا جز این است که وقتی تو را فراخواندند با این کار خواستند که تو را محوری سازند تا آسیای ستمشان بر آن محور بچرخد؟! و تو را پلی سازند تا در خلافکاریشان بر آن عبور کنند؟! و نردبان گمراهی خود قرارت دادهاند تا مبلّغ گمراهی و پوینده راهشان باشی؟ و میخواهند توسّط تو شخصیت علما را در نظر مردم مشکوک نمایند، و با کمک تو دل افراد نادان را به سمت خود جذب کنند و مطیع خود سازند، و تو آن گونه بر فساد آن جماعت سرپوش نهادی؛ و آنچنان رفت و آمد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 256
عام و خاصّ مردم را بدرگاهشان معمول داشتی که از عهده برجستهترین وزیرانشان و قویترین یارانشان هم بر نمیآمد. وه که چه ناچیز است عطایشان به تو در مقابل آنچه از تو گرفتند! و چه کم برای شخصیّت تو عمل کردند! تا چه رسد به میزان خرابیشان بر تو! بحال خود اندیشه و فکر کن، زیرا هیچ کس جز خودت بدان نمیاندیشد، و همچون یک فرد مسئول به حساب شخصت رسیدگی کن.
و بیاندیش که شکرانه آن کس را که در طول زندگی- خردسالی تا پیری- تو را تغذیه کرده چگونه پاس داشتهای؟ چقدر از این موضوع در هر اسم که در شمار جماعتی باشی که خداوند [در سوره اعراف ذیل آیه 169] در کتابش فرموده:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا، یعنی: «پس، از پی ایشان [که نیکان و دادگران بودند] آیندگانی [بدکار] جانشین شدند که کتاب را به میراث بردند، کالای ناپایدار دنیا را میستانند و گویند بزودی ما را بیامرزند»، تو در سرای جاودان و همیشگی نیستی، بلکه در جهانی بسر میبری که در آن ندای کوچ سر داده شده، مگر زنده ماندن آدمی پس از مرگ رفیقانش چقدر است؟! خوشا به حال کسی که در این سرا هراسان است و بیمناک! و بدا بحال آن کس که بمیرد و پس از او گناهانش بماند! بهوش باش که آگاه و بیدار شدی، و بشتاب که هنوز فرصت داری، تو با کسی معامله میکنی که عاری از جهل است و بیشکّ آن کسی که مواظب تو است غفلت ندارد، مهیّا شو که سفری دور و دراز در پیش داری که زمانش نزدیک شده، و به درمان گناهت پرداز که براستی مرض سختی بدو راه یافته.
مبادا فکر کنی که من [با این سخنان] قصد دارم تو را سرکوفت زده و یا سرزنش نمایم و یا نکوهش کنم، [نه این طور نیست] بلکه میخواهم که خداوند اندیشه و فکر تباهشدهات را دوباره جان دهد، و دین فراموششدهات را بتو باز گرداند، و در این بین فرمایش خداوند متعال را در کتابش بیاد آوردم که میفرماید:
وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ، یعنی: «و یادآوری کن و پند ده، که یادآوری و پند مؤمنان را سود میرساند- ذاریات: 55».
تو پند و اندرز کهنسالان و نزدیکان درگذشتهات را رها ساختی (یعنی: در فهم و رعایت آن سهل انگاری کردی)، و از پس ایشان همچون گوسفندی شاخ شکسته [تنها] بجا ماندی. ببین آیا ایشان نیز همچون تو گرفتار شدند؟ یا مانند تو
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 257
در این پرتگاه افتادند؟ یا آیا کار خیری را بخاطر داری که در آن سهل انگاری کرده باشند؟ یا به مطلبی پی بردی که از آن بیخبر بودهاند؟ بلکه تنها تفاوتی که تو با ایشان داری توجّه و دل دادن مردم است که تن به رأی تو میدهند و به دستوراتت جامه عمل میپوشانند، اگر حلال دانی جایز شمرند و چنانچه حرام شماری نامشروع و حرام دانند، در حالی که این حقّ تو نیست، امّا آنچه موجب پیروزی و غلبه ایشان بر تو شده [عبارت است از:] چشم داشت و آرزویشان بدنیایت، سپری شدن اهل علمشان، و غالب شدن نادانی بر تو و ایشان، و دوست داشتن ریاست، و دنیاپرستی از جانب تو و ایشان. آیا تو از جهل و غفلتی که در آنی خبر داری؟ و بلا و گرفتاری مردم را میبینی؟ که تو به آنان بلا رساندی و ایشان را گرفتار ساختی، زیرا مقام و جایگاه تو را دیدند و [به آرزوی اینکه همچو تو شوند] دست از کار کشیدند و مرغ جانشان به شوق رسیدن به مقام علمیت؛ و بدست آوردن آنچه تو بدست آوردی پر کشید، و از جانب تو به دریائی افتادند بسیار عمیق و بیته، و گرفتار بلائی شدند بیحدّ و اندازه، که امیدوارم خدا به داد ما و تو برسد! امّا بعد، پس اکنون از هر آنچه در آنی پرهیز کن، تا به افراد صالح ملحق شوی، آنان که در لباسهای کهنه و پوسیدهشان دفن شدند در حالی که [از فرط گرسنگی] شکمشان به پشت چسبیده بود، نه میان آنان و خدا پردهای بود، و نه سرای دنیا توانست آنان را بفریبد، و نه ایشان فریفتهاش شدند، مشتاق شدند و طلبیدند، و دیری نپائید که پیوستند و رسیدند، پس چنانچه سرای دنیا تا این حدّ میرسد که فردا روز مانند توئی را- با اینکه سنّ تو بالا، و دانشت استوار است و عمرت بسر آمده- پایبندت نماید و خود را در دلت جا کند، پس دیگر آن نوجوانی که علمش دچار نادانی و اندیشهاش دستخوش سستی است، و عقلش تهی از پختگی است چه کند [و دیگر از او چه انتظاری باید داشت] إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ! دیگر به چه کسی باید اعتماد کرد؟ و گله و شکایت را نزد چه کسی باید برد؟ ما شکایت درد و اندوهمان و آنچه در تو میبینیم را بخدا میبریم، و آن مصیبتی که از جانب تو بما رسیده بحساب خدا میگذاریم.
و بیندیش شکرانه کسی را که در طول زندگی- خردسالی تا پیری- تو را تغذیه کرده چگونه پاس داشتهای؟ و به خدائی که در پرتو دین خود تو را آبرومند ساخته چگونه احترام میکنی؟ و جامه آن کس را که با آن در بین مردم آبرومندت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 258
ساخته چگونه حفظ میکنی؟ و نزدیکی و دوریت با کسی که تو را فرمان داده با حالی توأم با فروتنی بدو نزدیک شوی چگونه میباشد؟ تو را چه شده که از این چرت بیدار نمیشوی؟ و از لغزشت باز نمیگردی؟ با اینکه اظهار داری که بخدا سوگند من هیچ گاه برای احیای دین خدا، یا در تباه ساختن باطلی قیام نکردم، پس این است شکر و قدردانیت از کسی که حاجاتت را برآورده؟ میترسم و در هراسم که مبادا مشمول این فرمایش خداوند در قرآن [سوره مریم آیه 59] گردی که:
أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا، یعنی: «نماز را فرو گذاشتند (یعنی در آن سهل انگاری کردند) و کامها و آرزوهای دل را پیروی نمودند، پس زودا که [سزای] گمراهی خود را ببینند»، خداوند مسئولیت کتاب خود [قرآن] را بر عهده تو نهاده، و علم آن را بتو سپرده، و تو هر دو را تباه ساختی، پس آن خدائی را حمد گوئیم که ما را از آنچه تو را گرفتارش ساخته محفوظ داشت. و السّلام
1- خشنود بودن به قضای الهی- که ناخوشایند است- بالاترین درجه یقین میباشد.
2- آن کس که شخصیّت خود را گرامی و محترم داشت؛ دنیا در نظرش پست و بیمقدار گشت.
3- به آن حضرت علیه السّلام عرض شد: ارزش چه کسی از همه مردم بیشتر است؟
فرمود: کسی که دنیا را برای خود باارزش نداند (یعنی دنیا در نظرش هیچ نیرزد).
4- شخصی در حضور آن حضرت گفت: «خداوندا مرا از آفریدههایت بینیاز فرما»، امام [با شنیدن این سخن] فرمود: این گونه نیست! مردم فقط در پرتو کمک به هم زندهاند، بلکه [این گونه] بگو: «بار إلها! مرا از مردمان بد و تبهکارت بینیاز فرما» (یعنی: مرا محتاج این گونه جماعت مفرما).
5- هر کس بدان چه که خداوند برایش تقسیم فرموده بسازد بیتردید او از بینیازترین مردمان باشد.
6- هیچ عملی همراه پرهیزگاری اندک نیست، و چگونه عمل مقبول [حضرت حقّ] اندک است.
7- از گفتن دروغ- کوچک یا بزرگ در شوخی یا جدّی- خودداری کنید،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 259
که بیشکّ آدمی چون دروغی کوچک گوید بر گفتن دروغ بزرگ دلیر شود.
8- یاری خدا تا همین قدر بر تو بس که دشمنت در باره تو به معصیت خداوند افتاده است.
9- تمامی خوبیها در خویشتنداری انسان نهفته است.
10- به یکی از فرزندانش فرمود: پسر جانم! خداوند مرا برای تو پسندید نه تو را برای من، و سفارش مرا به تو کرد نه سفارش تو را به من، بر تو باد به احسان و نیکی هر چند به هدیهای اندک باشد.
11- فردی از آن حضرت علیه السّلام پرسید: زهد چیست؟ فرمود: زهد دارای ده بخش است، که بالاترین درجه زهد همان پائینترین درجه پرهیزگاری است، و رفیعترین درجه پرهیزگاری و تقوا فروترین درجه یقین است، و بالاترین درجه یقین نازلترین درجه رضا و خشنودی است. و براستی که [معنی] زهد در آیهای از کتاب خدا [سوره حدید آیه 23] بیان شده است: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ، یعنی: «تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخورید، و بدان چه شما را داد شادمان مشوید».
12- عرض حاجات به مردمان بردن و خواهش از ایشان، زندگی را خوار میسازد و حیا و شرم را تباه میکند، و حرمت و وقار را همی کاهد، و خلاصه فقر حاضر است. در حالی که کمی درخواست و عرض حال به مردم بینیازی و توانگری حاضر میباشد «1» 13- براستی محبوبترین شما نزد خداوند کسی است که عملش خوبتر باشد، و پرکارترین شما نزد خداوند کسی است که اشتیاقش به آنچه نزد خداست عظیمتر باشد، و نجات یافتهترین شما از عذاب الهی کسی است که بیم و هراسش از خدا بیشتر باشد، و نزدیکترین شما به خدا فردی میباشد که گنجایش اخلاقیش افزون باشد، و پسندیدهترین شما نزد خدا کسی است که معاش عیالش را وسعت بیشتری بخشد، و گرامیترین شما آن کس میباشد که بیش از دیگران رعایت تقوای خداوند را مینماید.
14- آن حضرت علیه السّلام به یکی از فرزندانش فرمود: ای فرزند، در نظر داشته
______________________________
(1) یعنی: کسی که دست نیازش دائما بسوی مردم دراز باشد همیشه فقیر است و محتاج، و بالعکس آن کس که بسیار کم، و جز در موارد حسّاس و ناچاری از دیگران کمک نمیگیرد همیشه توانگر است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 260
باش که با پنج گروه همنشین نشوی، و به هیچ راهی گفتگو و رفاقت نکنی، فرزند پرسید: پدر جان آنان چه کسانند؟ فرمود: مبادا با دروغگو همنشین شوی، زیرا او همچون سرابی است که دور را در نظرت نزدیک و نزدیک را برایت دور جلوه میدهد. از همنشینی فاسق و گنهکار بپرهیز چرا که او به یک لقمه یا کمتر از آن تو را بفروشد. و زنهار! مبادا با شخص بخیل همنشین شوی، چرا که او مال خود را در سختترین نیازمندیهایت از تو دریغ میدارد. زنهار! بپرهیز از همنشین شدن با أحمق، زیرا که او در عین اینکه قصد سود رساندت را دارد [بواسطه حماقتش] بتو زیان میزند. و مبادا با آن کس که از خویشانش بریده رفاقت کنی، که من او را در قرآن ملعون یافتم.
15- شناخت و حدّ کامل آئین و دین فرد مسلمان این است که یاوهسرائی و سخنان بیهوده را ترک گوید، کمتر جدل کند، و بردبار باشد و پایداری نماید، و خوش اخلاق باشد.
16- ای آدمیزاده، تو تا زمانی رو به خوبی داری که در باطن خود اندرزگوئی داشته باشی، و حسابگری اندیشهات و ترس و هراس وضع ظاهرت، و بر حذر بودن از نادرستی لباس زیرین (فکر و اندیشه) تو باشد. آدمیزاده! بیشکّ تو میمیری و زان پس برانگیخته خواهی شد و در پیشگاه خدای با عزّت و جلال مورد سؤال قرار خواهی گرفت، پس پاسخ و جوابی برای او آماده کن.
17- برای هیچ فرد قرشی و یا عربی افتخاری جز بتواضع و فروتنی نیست، و بزرگواری شخص جز به پرهیزگاری او نیست، و عملی جز با نیّت، و عبادت عاری از فهم آن و دانستن احکام آن مورد قبول نخواهد بود. هان! منفورترین مردم نزد خدا کسی است که دستورات امام یا رهبر را بپذیرد ولی به کردار او اعتنائی نکند.
18- و نتیجه دعای مؤمن یکی از این سه چیز است: یا برای [روز مبادای] او اندوخته و ذخیره میشود، یا در همین سرا برایش مستجاب میشود، و یا [بواسطه آن دعا] بلائی از او دور میشود.
19- بتحقیق فرد منافق [کسی است که] دیگران را از بدی نهی میکند ولی خود باز نمیایستد، امر میکند و خود عمل نمیکند. هنگامی که به نمازی میایستد به هر سو نظر میکند، و چون به رکوع رود [بیآنکه سر از رکوع بردارد] زانویش را بزمین زند بسجده رود و چون سجده کند [همچون کلاغ] نوک به زمین میزند، روز را به شب رساند و با اینکه روزه هم نیست نظری جز خوردن شام ندارد، و چون بامداد کند با اینکه شب را بیدار نبوده اندوهی جز خوابیدن ندارد، در حالی که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 261
فرد مؤمن کردارش را به پایداری و حلم خود آمیخته، مینشیند تا آگاه شود و بداند، و گوش فرا میدهد (یعنی سکوت میکند) تا در امان بماند، نه اسرار را بر دوستان فاش سازد، و نه گواهی و شهادت افراد غریبه را کتمان مینماید، نه عمل درستی را آلوده به ریا سازد و نه از روی حیا و شرم آن را ترک گوید. اگر تعریف شود از گفتار دیگران در هراس افتد و از آنچه آنان خبر ندارند [از خداوند] طلب آمرزش کند، و جهل و ندانستن کسی که او را نمیشناسد هیچ زیانی به او نمیرساند.
20- آن حضرت علیه السّلام پس از مشاهده فرد بیماری که لباس عافیت پوشیده بود بدو فرمود: پاککننده از گناهان بر تو گوارا باد! بیتردید خداوند تو را فراموش ننموده؛ پس تو یاد او باش، و از [گناه] تو گذشته پس او را سپاس و شکر گوی.
21- پنج چیز است که اگر برای یافتن آنها سفر کنید [و در این راه] مرکبهای سواری را لاغر و نزار سازید همانندشان نخواهید یافت: 1- هیچ بندهای جز از گناهش در هراس نباشد، 2- و جز به پروردگارش چشم امید ندوزد، 3- فرد جاهل چون از مطلبی سؤال شد که نمیدانست از آموختن شرم نکند، 4- رابطه صبر باایمان همچون سر است برای بدن، 4- و آن کس که عاری از صبر است ایمان ندارد.
22- خداوند میفرماید: آدمیزاده! بدان چه بتو دادم راضی و خشنود باش تا سرآمد افراد زاهد باشی. آدمیزاده! بدان چه بر تو واجب ساختم عمل کن تا از شمار عابدترین افراد باشی. آدمیزاده! از آنچه بر تو ممنوع و حرام ساختم کناره گیر تا سرآمد پارسایان باشی.
23- چه بسیار افرادی که چون به خوبی تعریف شدند عقل و هوش از کف دادند، و چه بسیار افرادی که از پردهپوشی [خداوند] بخود مغرور شدند، و چه بسیار افرادی که بوسیله احسان او غافلگیر شدند.
24- ای وای بر کسی که یکیهایش بردههایش چیره و غالب شود- منظور آن حضرت علیه السّلام این است که بدی یکی محسوب شود و خوبی دهتا. (یعنی: وای بر کسی که بدیهایش که یکی است بر خوبیهایش که هر کدام ده برابر میگردد غالب شود) 25- بتحقیق این دنیا پشت به ما روانه شده، و آخرت روی به ما میآید. و هر یک از آن دو را فرزندانی است پس از فرزندان آخرت باشید نه دنیا، و از جماعت بیرغبت و زاهد بدنیا باشید و مشتاق به آخرت، که بیشکّ جماعت بیرغبت بدنیا زمین خدا را فرش خود، و خاک را بستر، و کلوخش را بالش، و آب را بوی خوش خود ساختند، و گذران زندگی خود را از دنیا بریدند. بدانید هر کس
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 262
که مشتاق بهشت گشت به خوبیها شتاب نماید و لذّتها را به باد فراموشی میسپرد، و کسی که از دوزخ بهراسد در بازگشت و توبه از گناهان بسوی خدا شتاب میورزد. و از امور نامشروع رو گرداند و هر کس که در دنیا رفتارش زاهدانه باشد گرفتاریها بر او آسان شود و آن را ناخوش ندارد، و همانا خداوند بندگانی دارد که به سوی آخرت و پاداش آن دلبستگی و تعلّق خاطر دارند، و ایشان همچون افرادی میباشند که گوئی بهشتیان را در بهشت جاودان و برخوردار از نعمت میبینند، و دوزخیان را در حال عذاب در آتش مینگرند. از این رو شرّ و ناگواری خود را از مردمان بدور داشتهاند، چون دلهاشان به سبب خوف الهی از مردم فارغ است، و دیدهاشان از حرام پوشیده، و نیازشان به مردم سبک است. معاش اندک را از خدا پذیرفتهاند که همان قوت یا غذای روزانه است، دورهای کوتاه را صبر کردند تا مگر از حسرت دراز روز رستاخیز برهند.
26- مردی به آن حضرت علیه السّلام گفت: من برای خدا شما را بسیار دوست میدارم، حضرت علیه السّلام سر بزیر انداخته سپس فرمود: بار إلها! بتو پناه میبرم که برای تو محبوب شوم و تو از من بیزار باشی! سپس رو بدان مرد کرده و فرمود: منهم تو را برای همان خدائی دوست میدارم که تو بدان خاطر مرا دوست داری.
27- براستی که خداوند از شخص بخیل، گدای سمج نفرت دارد.
28- چه بسا فرد مغرور گول خوردهای که صبح را سرگرم و خندان آغاز مینماید، میخورد و میآشامد، و از این مطلب غافل است که شاید خداوند بر او غضب نموده، که همان او را به آتش میکشاند.
29- رفتار مؤمن این گونه است که در ایّام تنگدستی باندازه درآمد خرج میکند، و در روزگار رفاه و آسایش بقدر گشایش. از طرف خود به مردم حقّ میدهد، و پیش از آنان سلام میکند.
30- سه چیز موجب نجات مؤمن است: بازداشت زبان از مردم و عدم بدگوئی ایشان، پرداختن به کارهائی که سود آخرت و دنیا در بردارد، و گریه طولانی بر گناهش.
31- نگاه مؤمن در روی برادر مؤمنش برای اظهار دوستی و محبّت او عبادت است.
32- سه خوی و رفتار است که اگر در فرد باایمان باشد در پناه و حمایت خدا قرار میگیرد، و پروردگار در روز قیامت او را در سایه عرش خود جای دهد، و از
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 263
هراس بزرگ آن روز آسوده و ایمنش بدارد [آن سه چیز عبارت است از]: 1- آنکه به مردم همان دهد که از ایشان برای خود توقّع دارد، 2- و دیگر اینکه قدم از قدم برندارد تا دریابد که آیا آن طاعت خدا است یا نافرمانی او، 3- و اینکه هیچ عیبی را تا از خود برطرف نساخته برادر همکیشش را بدان سرزنش نکند. و برای آدمی همین بس که سرگرم شدن به عیوب شخصی او را از عیبجوئی مردم وادارد.
33- هیچ چیز نزد خداوند پس از شناخت او محبوبتر از پارسائی در خوردن و پاکدامنی نیست. و هیچ چیز در نزد خدا محبوبتر از این نیست که مورد درخواست و روا شدن حاجت قرار گیرد.
34- آن حضرت به فرزند خود امام باقر علیه السّلام فرمود: هر کس که از تو درخواست خیری کرد حاجتش را روا کن، اگر اهل آن بود بجا انجام دادهای، و اگر اهل آن خیر نبود تو خود که اهل آنی، و اگر فردی از سمت راستت تو را دشنام گفت؛ بعد بسمت چپت رفته و از تو عذرخواهی کرد عذرش را بپذیر.
35- انجمن و محفل افراد صالح دعوت به نیکی و صلاح کند، و آداب دانشمندان موجب افزایش عقل است. و فرمانبری و طاعت صاحبان امر (یعنی امامان معصوم علیهم السّلام) کمال عزّت میباشد. و طلب رشد ثروت کمال مردانگی است.
و راهنمائی مشورتکننده ادای حقّ نعمت است. و خودداری از آزار دیگران کمال عقل و مایه راحت جسم در دنیا و آخرت است.
36- آن حضرت هنگام تلاوت این آیه: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، یعنی: «و اگر [بخواهید] نعمت خدا را بشمرید، آن را شمار نتوانید کرد- ابراهیم:
34» میگفت: پاک و منزّه است خدائی که در هیچ کس شناخت نعمت خود را مقرّر نفرمود جز آنکه او بفهمد توان معرفت نعمتهای او را ندارد، همچنان که در هیچ کس از شناخت درکش را بیش از این نداده که بداند قادر به درک او نیست.
پس خدای عزّ و جلّ شناخت عارفان را در پرتو کوتاهی از شناخت خود قدردانی فرموده، و این اقرار به عجز را شکر و سپاس آن شناخته، همان گونه که علم دانشمندان را به این مطلب که آنان او را درک نمیکنند ایمان قرار داد، چه او به گنجایش فکر و حدّ فهم مردم واقف است که آن از این اندازه تجاوز نمیکند.
37- پاک و منزّه است خدائی که اقرار به نعمت خود را حمد و سپاس شناخته. منزّه و پاک است آن خدائی که اقرار به درماندگی از شکر را بجای سپاسگزاری پذیرفته است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 264
گفتاری طولانی از حضرت أبو جعفر محمّد بن علی علیهما السّلام- شکافنده علم خدا و پیامبر- که در زمینههای: پند، حکمت، اندرز و امثال آن روایت شده.
نقل شده است که آن حضرت علیه السّلام به جابر فرمود: جابر! از مردم روزگار خود پنج چیز را غنیمت شمار: 1- اگر حضور داشتی شناخته نشوی (تو را نشناسند)، 2- و چنانچه [از میانشان] غایب شدی جویایت نشوند، 3- و اگر در جمع [ایشان] بودی رأی و نظرت را نخواهند، 4- و اگر مطلبی بگوئی آن را نپذیرند، 5- و چنانچه [از ایشان] خواستگاری کنی تو ردّت کنند.
و تو را به پنج مطلب سفارش میکنم: 1- اگر مورد ستم واقع شدی، تو ستم مکن، 2- و چنانچه خیانت شدی تو خیانت مکن، 3- و اگر تکذیب شدی، تو خشم مگیر (عصبانی مشو)، 4- و چون تعریف شدی خرسند مباش، 5- و چنانچه نکوهش شدی بیتابی مکن (نه به تعریفشان خوش باش و نه از ملامتشان بیتابی کن). و پیرامون آن نکوهشی که در بارهات گفته شد اندیشه کن و ببین اگر آن را در خود یافتی، در این صورت سقوط و افتادنت از نظر خداوند هنگام خشمت از حرف درست برای تو مصیبت بارتر از آن ترسی است که از سقوطت در دیده مردم داری. و چنانچه خلاف آنچه در بارهات گفتهاند بودی، این خود پاداشی است که آن را بدون زحمت سود بردهای.
و بدان که تو دوست و طرفدار ما شمرده نخواهی شد تا [چنان شوی که] اگر تمام همشهریانت جمع شدند و گفتند: «تو مرد بدی هستی» این سخن محزونت نسازد، و چنانچه گفتند: «تو مرد خوبی هستی» تو را خوشحال نکند، ولی نفس خود را بر کتاب خدا عرضه دار پس اگر پوینده راه قرآن، و در آنچه بیرغبتی خواسته زاهد بودی؛ و در آنچه به طمع انداخته آرزومند بودی؛ و از تهدیدش ترسان؛ در این صورت پابرجا باش و تو را مژده باد! که بیشکّ آن سخنان که در بارهات گفتند هیچ زیانی به تو نخواهند رساند. و چنانچه جدای از قرآن هستی پس دیگر بخود بالیدنت برای چیست؟ براستی که فرد مؤمن توجّهی خاصّ به مبارزه با هوای نفس دارد تا بر تمایلاتش چیره شود، [و در این مبارزه] گاهی کجی نفس را
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 265
راست نموده و در راه دلبستگی بخدا هوای نفس را مخالفت میکند، و پارهای از اوقات، نفس [سرکش] او را بر زمین زده و در نتیجه دل به خواستههایش میدهد.
ولی خداوند به او جانی دوباره دهد و او نیز جان گیرد، و از لغزش و خطایش درگذرد تا بخود آید و به توبه و ترس پناه برد و بگراید، در نتیجه بینش و شناختش افزون گردد، زیرا که ترسش افزون گشته، و این بدان خاطر است که خداوند [در سوره اعراف، آیه 201] میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ، یعنی: «کسانی که پرهیزگاری کردند چون وسوسهای از شیطان به آنان رسد [خدا را] یاد کنند، پس آنگاه دارای بینش باشند».
ای جابر، قوت و روزی اندک خداوند را برای خود بسیار شمار تا از عهده شکرش برآئی، و بجهت نکوهش نفس و طلب عفو و گذشت، بسیاری طاعت نفس را برای خدا کم گیر، تا هم نفس را زبون سازی و هم متعرّض عفو و گذشت باشی، و با دانشی که داری گزند و آسیب موجود را از جان خود دور ساز، و دانش موجود را در پرتو عمل بیریا و خالص بکار بند، و به یاری سختی شبزندهداری عمل عبادی بیریا را از غفلت بزرگ مواظبت کن، و طاقت سختی شبزندهداری را در پرتو هراس و ترسی راستین کسب کن، و از خرسندی به آراستگی و زینت تنها زندگی موجود این سرا برحذر باش، و در پرتو راهنمائی عقل از جسارت و تندی هوی و هوس بهوش باش و مواظب، و هنگام چیرگی هوس توسّط راهنمائی فکر و اندیشه باز ایست، و کردار بیریا و خالص را برای روز پاداش حفظ کن، و با پرهیز از حرص؛ اهل قناعت شو، و با فداکاری قناعت آزمندی و حرص بسیار را از خود دور کن، و شیرینی زهد را در پرتو کوتاه کردن آرزو بدست آر، و با سردی نومیدی رشتههای آزمندی را قطع کن، و راه تکبّر را توسّط خودشناسی سدّ کن، و آسایش خود را با واگذاری صحیح امور به خدا فراهم ساز، و راحتی جسم را در پرتو خاطر جمعی طلب کن، و خاطر جمعی را با کاستن خطا بدست آر، و توسّط یاد خدا در خلوت نرمی دل را بخواه، و با اندوه پیوسته روشنائی دل را کسب کن، و با ترسی راستین از شیطان برحذر باش، مبادا امید دروغین بندی، که آن تو را به وادی هراس واقعی اندازد. توسّط کردار درست، خود را برای خدای عزّ و جلّ بیارای، و حبّ الهی را در پرتو شتاب در جابجائی (مرگ) بدست آر، زنهار از تأخیر! که هلاکشدگان در این دریا غرقه شدند،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 266
مبادا غفلت کنی که سنگدلی آرد، مبادا جایی که عذری نداری تنبلی کنی، که جماعت پشیمان بدان سنگر (یعنی تنبلی) پناه میبرند، و گناهان گذشته را با تلخی پشیمانی و تندی ندامت و استغفار بسیار بیاد آر، و توسّط بازگشتی نیکو در معرض نسیم رحمت و عفو الهی قرار گیر، و بر این مهمّ از دعای خالص و مناجات در شبهای تار کمک گیر، و شکر بسیار و عظیم را توسّط بسیار شمردن روزی اندک، و کم شمردن بسیاری طاعت بدست آور، و نعمت فراوان را با شکر بسیار کسب کن، و با هراس از زوال نعمت یا برای نجات از زوال نعمت به شکر بسیار پناه بر، و با از بین بردن طمع پایداری عزّت را طلب کن، و خواری طمع را با سختی ناامیدی [از مردم] دور ساز، و سختی ناامیدی [از مردم] را در پرتو همّت والا بدست آر، و با کوتاه کردن آرزو، از این سرا توشه برگیر، بمحض امکان فرصت برای رسیدن به هدف شتاب کن، و هیچ فرصتی همچون روزهای فراغت همراه با تندرستی نیست، بپرهیز از اعتماد به فرد غیر مطمئنّ! زیرا بدی را اعتیادی است همچون عادت انسان به خوردن غذا.
و این را بدان که هیچ دانشی همچون طلب سلامت [سلامت خواهی] نیست، و نه هیچ سلامتی مانند سالم بودن دل، و نه اندیشه و خردی همچون مخالفت با هوس، و نه هیچ ترسی مانند ترس بازدارنده [از گناه]، و نه هیچ امیدی همچون امید یاری دهنده (یعنی مشوّق در کار)، و نه هیچ تهیدستی چون فقر دل، و نه هیچ توانگری و بینیازی چون توانگری و بینیازی نفس، و نه قدرتی همچون غلبه بر هوی، و نه هیچ نوری چون نور یقین، و هیچ یقینی بپای بیاعتنائی تو بدنیا نمیرسد و هیچ شناختی همچون خودشناسی نیست، و نه هیچ نعمتی همچون تندرستی، و هیچ تندرستی همچون یاری و کمک توفیق نیست، و نه مقام و شرفی همچون بلند همّتی، و نه زهدی همچون کوتاه کردن آرزو، و هیچ حرصی بپای رقابت بر سر مقام نمیرسد و هیچ عدالتی همچون انصاف و دادگری نیست، و نه تجاوزی همچون بیدادگری، و نه بیدادی همچون موافقت هوی، و هیچ طاعتی بپای ادای واجبات نمیرسد، و هیچ ترسی همچون اندوه نیست، و نه مصیبتی چون بیعقلی، و هیچ بیعقلی بپای کم یقینی نمیرسد، و هیچ کمبود یقینی همچون نبود ترس نیست و نه فقدان ترسی همچون کمی اندوه بر کمبود ترس، و هیچ مصیبتی مانند کوچک شمردن گناهت و خشنودی به وضع موجودت نیست، و هیچ فضیلتی بپای جهاد نمیرسد، و هیچ جهادی همچون مبارزه با هوی و هوس نیست، و نه قدرتی همچون
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 267
دور ساختن خشم، و هیچ معصیتی بپای دلبستگی به جاودانگی نمیرسد، و هیچ خواری و ذلّتی همچون خواری آزمندی نیست، زنهار! مبادا کوتاهی کرده و فرصت را از دست دهی چرا که آن میدانی است که برای اهلش زیان و خسارت ببار میآورد.
[جابر گوید] روزی آن حضرت علیه السّلام از منزل خارج شد در حالی که میفرمود:
جابر! بخدا سوگند، شب را غمگین و دل نگران به صبح رساندم، پرسیدم: فدایت گردم! غم و دل نگرانیتان برای چیست؟ برای دنیا؟! فرمود: نه جابر بلکه غم و اندوهم نگرانی از آخرت است، جابر! هر کس آن پاکی حقیقت ایمان بر دلش وارد شود دیگر کمتر توجّهی به هیچ زیور دنیائی نکند، براستی خوشی بزیور دنیا فقط و فقط بازی است و سرگرمی، و بیشکّ سرای آخرت، زندگانی [راستین] است.
جابر! در خور و شایسته فرد مؤمن نیست که به خوشی زندگی این سرا تکیه و اعتماد کند، و این را بدان که دنیاپرستان همان جماعت غافل و فریبکار و نادانند، و دلدادگان به آخرت همان مؤمنان و عملکنندگان (تلاشگران) و زاهدانند که اهل دانش و فهم، و نیز اهل اندیشه و اندرز و آزمونند، که بهیچ وجه از یاد خدا بودن خسته و ملول نمیشوند.
جابر! این را بدان که بدون هیچ شکّی پرهیزگاران همان توانگرانند، که اندک از دنیا بینیازشان ساخته، و هزینه و خرجشان ناچیز است، اگر کار خیری را فراموش کنی بیادت آورند، و چون آن را انجام دهی یاریت کند، خواست دل و لذّتشان را پشت سر انداختند، و طاعت پروردگارشان را پیش رویشان مقدّم داشتند، و به راه خیر و ولایت دوستان خدا نگریستند، پس در نتیجه به آنان دل بستند و بدیشان گرویدند و از آنان پیروی کردند.
[جابر!] در این دنیا چنین منزل گزین که آن را همچون باراندازی در نظر گیری که در آن بار انداخته و ساعتی بعد کوچ خواهی کرد، یا همچون ثروتی دان که در خواب بینی که بدان بهرهمند شده و بدان خاطر خوشحال و مسرور گردی، سپس از خواب بیدار شوی در حالی که هیچ چیزی در دست نداری، و من تنها بدین جهت برایت مثالی زدم تا در صورت توفیق الهی در آن اندیشه کنی و آن را بکار بندی.
پس ای جابر، آنچه از آئین و حکمت الهی که بتو سپردم آن را نگهدار، و از در خیرخواهی وارد شو و ببین که خداوند در زندگیت و بطور کلّی در نزد تو دارای
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 268
چه مقامی است، پس همان برای تو نزد خدا- چون بسوی او باز گردی- پیمان و ضمانتی خواهد بود. ببین که اگر این سرا در نظرت [غیر از] آن چیزی بود که برایت تعریف کردم، در این صورت همین امروز [بدون از دست دادن فرصت] از آنجا به سرای خشنودی (یعنی آخرت) که گله پذیر است نقل مکان کن «1»، پس چه بسا شخصی که برای رسیدن به هدف دنیائی حرص میزند، چون بدان رسد وبال آن گریبانش را بگیرد و بدان سبب بدبخت شود، و چه بسا فردی که امری از امور آخرت را ناخوش دارد ولی چون بدان رسیده همان مایه سعادتش شده است (یعنی همان کار را که ناخوش میداشت موجب خوشبختی و سعادتش گردید).
مردی از شیعیان از آن حضرت علیه السّلام پیرامون جنگهای امیر مؤمنان علیه السّلام پرسید، و امام علیه السّلام در جواب فرمود: خداوند [عزیز] محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را همراه پنج شمشیر مبعوث داشت.
که سه تای از آنها پیوسته برهنه است و تا جنگ پایان نیابد غلاف نشوند.
و این روند ادامه خواهد یافت و پایان نپذیرد تا خورشید از مغرب خود بتابد «2»، پس چون خورشید از مغربش سر برآرد در آن روز همه مردم از امنیّتی عمومی بهرهمند شوند، پس آن روز است که [بنا بر اشاره خدا در سوره انعام آیه 158]: لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً، یعنی: «دیگر هیچ کس را که پیش از آن ایمان نیاورده یا در حال ایمانش کار نیکی نکرده ایمان آوردنش سود ندارد»، و [چهارم] شمشیری که بازداشته است و ممنوع، و [پنجم] شمشیری است در نیام، که آن را دیگران بیرون کشند ولی حکم و فرمانش بدست ما میباشد.
______________________________
(1) مرحوم فیض کاشانی (ره) در شرح این فراز از اندرز امام علیه السّلام گوید: یعنی اگر دنیا در نزد تو غیر از آن چیزی بود که برایت شرح دادم و بدان دل بستهای، باید از آنجا به سرائی نقل مکان کنی که در آن پروردگارت را خشنود سازی، یعنی در دنیا با جسم خود میباشی و در آخرت با روحت، و تا رسیدن مرگ در راه نجات از آتش و کسب رضای خداوند کوشش نمائی.
(2) شاید مراد از طلوع خورشید از مغربش نمودار شدن علائم قیامت و روز رستاخیز باشد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 269
امّا آن سه شمشیر کشیده شده و برهنه: یکی بر سر دشمنان از مشرکان عرب است، خدای عزّ و جلّ [در سوره توبه، آیه 5] فرماید: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ، یعنی: «دشمنان مشرک را هر جا که یابید بکشید و بگیریدشان و در تنگنا قرارشان دهید (بازداشتشان کنید) و در هر گذرگاهی به کمینشان بنشینید»، [و در همان سوره آیه 11 فرماید:] فَإِنْ تابُوا (أی آمنوا) وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ، یعنی: «پس اگر توبه کنند (یعنی ایمان آورند) «1» و نماز برپا دارند و زکات بدهند، برادران دینی شمایند». از این گروه هیچ چیز جز کشته شدن یا مسلمان شدن پذیرفته نمیشود، و دارائی و ثروتشان غنیمت مسلمانان است، و فرزندانشان اسیر میباشند، همان گونه که پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در بارهاشان عمل کرد، چرا که آن حضرت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم هم اسیر نمود و هم درگذشت و بخشید، و هم فدیه پذیرفت.
و شمشیر دوم بر اهل ذمّه (یعنی: یهودیها و ترسایان) کشیده شده، خداوند سبحان [در سوره بقره، آیه 83] فرماید: قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً، یعنی: «به مردم سخن خوش و نیک بگوئید»، این آیه در باره أهل ذمّه نازل شد، [تا آنکه] فرمایش خداوند [در سوره توبه آیه 29]: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ، یعنی: «با کسانی از کتاب دادهشدگان (یعنی جهودان و ترسایان) که به خدا و روز واپسین ایمان نمیآورند و آنچه را که خدا و پیامبر او حرام کردهاند حرام نمیشمارند و دین حقّ را نمیپذیرند کارزار کنید تا آنگاه که به دست خود با خواری جزیه دهند»، آن آیه پیش را نسخ نمود، پس هر کدام از آن جماعت که در کشور اسلامی باشد بغیر از پرداخت جزیه یا کشته شدن هرگز چیز دیگری از آنان پذیرفته نخواهد شد و تمام اموال و دارائیشان از غنائم مسلمین بحساب آید و اولادشان اسیرند، پس چون پرداخت جزیه را بر خود پذیرفتند، در نتیجه اسارتشان بر ما حرام، و اموالشان محترم، و ازدواج با ایشان حلال است. و هر کدام از آنان در کشوری که با ما در جنگ است بسر برد در
______________________________
(1) جناب استاد غفّاری- حفظه اللَّه- جمله ما بین پرانتز را از اضافات نسخه پردازان دانسته و قول صحیح را:
«فإن تابوا من قتال المسلمین»
میدانند. برای توضیحات بیشتر به کتاب تهذیب الأحکام ج 4 ص 146 چاپ نشر صدوق مراجعه کنید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 270
این صورت اسیر نمودن و تاراج اموالشان برای ما حلال خواهد بود و ازدواج با آنان حرام است و از آنان جز مسلمان شدن یا پرداخت جزیه یا کشته شدن، هرگز چیز دیگری پذیرفته نخواهد شد.
و شمشیر سوم بروی مشرکان غیر عرب، همچون ترک و دیلم و خزر، کشیده شده، خداوند عزّ و جلّ در سورهای که با آیه: الَّذِینَ کَفَرُوا آغاز میگردد (یعنی سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) پس از نقل حکایت آنان [ذیل آیه 4] فرماید: [فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا] فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها، یعنی: « [پس چون با کافران- در کارزار- روبرو شدید] گردنها را بزنید تا آنگاه که بر آنان چیره شوید، پس [اسیر گیرید و] بند را محکم و استوار کنید- تا نگریزند- آنگاه یا منّت نهید [و آزادشان کنید] و یا [آنان را] باز فروشید- به مال یا معاوضه با اسیران- تا جنگ پایان پذیرد» و امّا اینکه میفرماید: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ: «آنگاه یا منّت نهید [و آزادشان کنید» یعنی:
پس از اسارتشان، و: «وَ إِمَّا فِداءً»: «و یا باز فروشید»، یعنی به مال یا معاوضه با اسیران، پس؛ از اینان نیز جز کشته شدن یا مسلمان شدن هرگز چیز دیگری پذیرفته نخواهد شد، و در ضمن تا هنگامی که آنان در کشور بیگانهاند ازدواج با ایشان حلال نیست.
و امّا شمشیر [چهارم] محفوظ و بازداشته، شمشیری است که بروی جماعت ستمگر و شورشی و [مشهور به] اهل تأویل کشیده شود، خداوند [در سوره حجرات، آیه 9] فرموده: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما (صلحا) فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ یعنی:
«و اگر دو گروه از مؤمنان با هم کارزار کنند، میانشان آشتی دهید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم و تجاوز کند، با آن کس که ستم و تجاوز میکند بجنگید تا به فرمان خدای باز گردد»، هنگامی که این آیه نازل شد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود:
«بیشکّ برخی از شما میباشند که پس از من به حکم تأویل [و باطن قرآن] نبرد و جنگ میکند همان گونه که من به ظاهر و صریح [قرآن] جنگیدم»، از پیامبر سؤال شد که آن شخص کیست؟ فرمود: آنکه کفش خویش پینه و وصله میزند- یعنی علی أمیر مؤمنان علیه السّلام-. و عمّار بن یاسر [خطاب به افرادی که در جنگ با معاویه شکّ داشتند] گفت: من همراه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم زیر همین پرچم سه بار جنگیدهام، و این چهارمین بار است، بخدا سوگند که اگر [دشمنان] آنقدر ما را [با
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 271
شمشیر] بزنند تا به نخلستانهای هجر (که از شهرهای بحرین یا یمن است) عقب برانند کاملا آگاه یقین داریم که ما بر حقّیم و آنان بر باطل.
و سیره و روش امیر مؤمنان علیه السّلام با دشمنان خود همان راه و رسمی بود که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم با مردم مکّه در روز فتح داشت، که هیچ از اولادشان اسیر نگرفت، و همچنین دستور داد: «هر کس که درب خانهاش را ببندد [و در سرای خود بماند] و سلاح جنگیش را کنار گذارد در امان است». و همچنین امیر مؤمنان علیه السّلام در روز نبرد بصره (یعنی جنگ جمل) این گونه فرمان داد که: «هیچ فرزندی از ایشان را اسیر نکنید! و مجروحشان را به قتل مرسانید! و شخص فراری را تعقیب مکنید! و هر کس که درب خانه خود ببست و سلاح جنگیش را کنار نهاد در امان است».
و شمشیر [پنجم] که در نیام است، شمشیری است که با آن حکم قصاص اجرا میشود، خدای عزّ و جلّ [در سوره مائده، آیه 45] فرماید: النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ، یعنی: «تن را به تن [قصاص است]، و چشم را به چشم»، و [اختیار] کشیدن آن شمشیر بدست خونخواهان و اولیای مقتول است، و صدور حکم و داوریش بدست ما است.
این بود شمشیرهائی که خداوند [رسول خود] محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را با آنها مبعوث داشت، پس هر کس تمام آن شمشیرها یا یکی از آنها، یا قسمتی از روش و احکام آنها را انکار کند، همانا به آنچه خداوند تبارک و تعالی بر محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم پیامبر خود فرو فرستاده کافر شده است.
روزی جمعی از شیعیان و طرفداران امام باقر علیه السّلام خدمت آن حضرت حاضر شدند پس به نصیحت و اندرزشان پرداخته و آنان را بهوش داشت، در حالی که آن جماعت بیتوجّه و سرگرم خود بودند، و این موضوع امام علیه السّلام را بخشم آورد، و پس از اندکی سر بزیر افکندن و درنگ سر از زمین برداشته و خطاب به ایشان کرده فرمود: مسلّما اگر قسمتی از گفتار من بر دل یکی از شما نشسته بود [حتما] بدان جان میداد. هان! ای جسمهای بیروح و جان، و ای فتیلههای بیسو، گویا شما همچون چوبهای تکیه به دیوار دادهاید، و مانند بتهای ساخته شدهاید، آیا [نمیخواهید] طلا از معدن برگیرید؟! و یا روشنی از نور تابان بیابید؟! یا مروارید از دریا بچنگ آرید؟ گفتار نیک و خوب را از [دهان] هر کس که درآید- هر چند
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 272
که خود او بکار نبندد- برگیرید، که [در تأیید این سخن] خداوند [در سوره زمر، آیه 18] میفرماید: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ، یعنی: «آنان که سخن را میشنوند و بهترین نحو آن را پیروی میکنند، آنانند کسانی که خداوند هدایتشان فرموده».
وای بر تو! ای مغرور، آیا آن کس را که چیز ناپایدارش دهی و او به عوض چیز همیشگی و پایدارت عطا کند سپاس و شکر نمیگذاری؟! یک درهم ناپایدار دهی و در عوض ده تا هفتصد برابر از بخشندهای بزرگوار اجر و پاداش بری، او است که تو را خوراک دهد و آب بنوشاند تو را بپوشاند و سلامتی و تندرستی عطا کند، و پاداشت دهد، آن خدائی که تو را در شبانه روز حفظ، و هنگام گرفتاریت به دادت رسیده، و در آزمایش و آزمونت رشد و صلاح تو را اراده فرماید، گویا تو شبهای گرسنگی و هراس خود را از خاطر بردهای؟! که او را خواندی و تو را اجابت کرد؟! و به سبب احسانی که بر تو روا داشت مستوجب سپاس و شکر گردید، [و در مقابل] تو در بین جماعتی که بیادت بود او را فراموش کردی، و دستورش را نافرمانی نمودی. وای بر تو! جز این نیست که تو همچون دزدی از دزدان گناهانی! هر زمان که شهوتی بر تو عرضه شود و زمینه گناههای مهیّا گردد [بیدرنگ] بسویش بشتابی، و از روی جهل بدان اقدام نمائی، آنچنان به آن گناه بپردازی که گویا تو در نظر خدا نیستی و از دید او پنهانی! یا اینکه که خداوند در کمین و مراغب تو نیست؟! ای خواستار بهشت چقدر خوابت طولانی و مرکبت کند و همّتت سست است! پس خدا را- تو از خواستار و خواسته- متوجّه باش، و ای گریزان از دوزخ! چقدر مرکبت بسوی آن شتابان و سریع است! و اسباب فرو شدن در آن را چه با تلاش بسیار فراهم کردی، بدین گورها بنگرید که چگونه در پس دیوار منازل نقش بستهاند، رسمهاشان بهم نزدیک؛ و مزارشان کنار هم، ولی دیدارشان بسیار از هم دور! ساختند و ویران کردند، انس گرفتند (آرامش یافتند) و پراکنده شدند، و منزل گزیدند و رانده شدند و ساکن شدند و کوچ نمودند، جماعتی با صفاتی چنین عجیب چه کسی شنیده؟! که نزدیکی دور باشد، دوری نزدیک، هم آباد و هم ویرانه، هم آرام و هم در هراس، هم ساکن و هم آواره، هم در وطن و هم در غربت! جز اهل قبور؟! ای زاده سه روز، روزی که در آن تولّد یافتی، و روزی که در آن به گور روی، و روزی که از آن به سوی پروردگارت خارج شوی، ای وای که چه روز
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 273
بزرگی است؟!! ای دارندگان هیکل زیبا، و ای شتران در گرد آب زانو زده، چه شده که من جسمتان را آباد بینم و دلهاتان را ویران؟! بخدا سوگند اگر آنچه را که با آن مواجه خواهید شد، و آنچه سرانجام کارتان است بنگرید [با اشاره به آیه 27 سوره انعام] خواهید گفت: یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، یعنی: «ای کاش [بدنیا] بازگردانده شویم و آیات پروردگارمان را دروغ نشماریم و از مؤمنان باشیم»، خداوند جلیل [در همان سوره آیه 28] فرماید: بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ [مِنْ قَبْلُ] وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ، یعنی: « [چنین نیست] بلکه آنچه [پیش از این] پوشیده و نهان میداشتند بر آنها پدیدار شده و اگر [بدنیا] بازگردانده شوند بیگمان بدان چه از آن نهی شدهاند باز گردند، و براستی آنان دروغ میگویند».
1- با فرد منافق، به زبان سازش کن، و شخص مؤمن را قلبا دوست بدار، و اگر فردی یهودی با تو همنشین شد، با او بخوبی مجالست کن.
2- هیچ چیز نیکوتر از آمیختگی حلم و بردباری با علم و دانش نیست.
3- کمال واقعی: فهم و دریافت دین است، و صبر و پایداری در برابر بلا و گرفتاری، و ارزیابی مخارج زندگی.
4- بخدا سوگند که فرد متکبّر با ردای خدا کشمکش دارد (یعنی: متکبّر پیوسته با کبر و بزرگمنشی که ردای و روپوش خدا است دعوا دارد).
5- روزی آن حضرت علیه السّلام از اطرافیانش پرسید: مروّت (جوانمردی) چیست؟
در جواب حرفهائی زدند و سخنها گفتند، پس خود امام علیه السّلام فرمود: مروّت یعنی:
طمع مبندی که خوار شوی، و اظهار ناداری نکنی که تهیدست شوی، و بخل مورزی که ناسزایت گویند، و نادانی نکنی که بدخواه و دشمنت گردند، از آن حضرت علیه السّلام پرسیدند: چه کسی قادر بر انجام این مهمّ است؟ فرمود: آن کس که میل دارد همچون باصره دیده عزیز، و بسان مشک؛ سرآمد عطرها، و در پایه و مرتبه خلیفه روزگار شما باشد.
6- روزی شخصی در حضور آن حضرت علیه السّلام گفت: «خداوندا! ما را از تمام خلقت بینیاز فرما»، امام باقر علیه السّلام خطاب بدو فرمود: این گونه مگو، بلکه بگو:
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 274
«خداوندا ما را از بدان و اشرار خلقت بینیاز فرما»، که بیشکّ فرد مؤمن از برادر خود بینیاز نخواهد بود.
7- بحقّ قیام کن، و از امور بیفائده کناره گیر، و از دشمنت دوری کن، و از دوست خود- از هر گروه و جمعیّتی که باشد- بر حذر باش و بهوش، جز از دوست امینی که از خدا بترسد. و با تبهکار همنشین مشو، و او را بر راز خود آگاه مساز، و در کارهایت از افراد خدا ترس نظرخواهی کن.
8- رفاقت بیست ساله خویشی و قرابت است.
9- اگر توان آن داری که با هیچ کس معاشرت نکنی جز آنکه او را مورد احسان و محبّتت قرار دهی همان کن.
10- سه چیز از خوبیهای سرای دنیا و آخرت است: 1- گذشت از آن کس که بتو ستم کرده، 2- پیوند با کسی که با تو قطع رابطه نموده است، 3- و ملایمت و بردباری هنگامی که مورد جهل واقع شدی.
11- ستم بر سه گونه است: 1- ستمی که آمرزیدنی نیست، 2- و ستمی که خدا از آن میگذرد، 3- ستمی که آن را رها نسازد. امّا آن ستمی که آمرزیدنی نیست؛ شرک به خدا است، و امّا ستم آمرزیدنی ستم بنده است بر خود در آنچه میان او و خدا است. و امّا آن ستمی که خداوند صرف نظر نکند حقوقی است که مردم بیکدیگر دارند.
12- هیچ بندهای نیست که از یاری و کمک به برادر مسلمان خود و تلاش در راه نیازش- چه برآورده شود و چه نشود- خودداری کند و امتناع ورزد، جز آنکه گرفتار تلاش [بر آوردن] حاجت کسی شود که بر علیه او مرتکب گناه گردد و اجری هم نخواهد داشت. و هیچ بندهای نیست که از صرف هزینه و خرجی در راه خدا بخل ورزد جز آنکه گرفتار صرف مخارج چند برابر آن- در آنچه خدای را بخشم آرد- گردد.
13- در هر تقدیر الهی برای فرد مؤمن خیری نهفته است.
14- خداوند از اینکه برخی از مردم در تقاضای چیزی به هم اصرار کنند کراهت دارد. ولی این اصرار و سماجت را به درگاه خود دوست دارد. براستی که خداوند جلیل دوست دارد که حاجتی از او خواهند و آنچه را نزد او است طلب کنند.
15- هر آن کس را که خداوند در باطن او اندرزگوئی مقرّر نساخت، اندرز
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 275
مردمان هرگز در او اثری نخواهد داشت.
16- کسی که وضع ظاهرش بهتر از حال باطنش باشد ترازوی اعمالش سبک است.
17- چه بسا مردی که هنگام دیدار همتایش به او گوید: امیدوارم خدا دشمنت را سرنگون کند! در حالی که آن فرد جز خدا دشمن دیگری ندارد.
18- به سه شخص سلام نکنند: 1- کسی که به نماز جمعه میرود، 2- و آن کس که بدنبال جنازه [در تشییع آن] است، 3- و در گرمابه «1».
19- دانشمندی که از پرتو دانشش دیگران بهره و سود برند [درجه قرب او] از هفتاد هزار عابد بالاتر است.
20- هیچ بندهای به مقام دانشمندی نمیرسد تا اینکه نه به ما فوق خود حسادت ورزد، و نه زیردست را خوار کند.
21- آن کس که معصیت و نافرمانی خدای را میکند؛ خدای را نشناخته، و این دو بیت را خواند:
تعصی الإله و أنت تظهر حبّه* هذا لعمرک فی الفعال بدیع لو کان حبّک صادقا لأطعته* إنّ المحبّ لمن أحبّ مطیع
خدا را معصیت کنی و اظهار محبّت او نمائی؟! بجانت قسم که این در میان کارها بسی عجیب است! اگر دوستیت صادقانه میبود اطاعتش میکردی! که بیشکّ فرد محبّ مطیع و فرمانبردار محبوب است.
22- اظهار نیاز به نوکیسه، در مثال به سکّه نقرهای میماند که در دهان افعی است که تو؛ هم بدان محتاجی و هم از آن در خطر.
23- سه خوی و خصلت است که صاحبان آنها تا وبال و گرفتاریش را در این دنیا نبینند نخواهند مرد: 1- ستم، 2- قطع ارتباط خویشاوندی (قطع رحم)، 3- و سوگند دروغ که آن نبرد با خداوند است! و براستی آن طاعتی که سریعتر از دیگر طاعات پاداشش میرسد صله رحم است. و گروهی با آنکه فاجر و معصیتکارند ولی در پرتو صله رحم و مهرورزی به یک دیگر ثروتشان برکت یافته
______________________________
(1) فیض کاشانی- رحمه اللَّه- گوید: زیرا که این اشخاص خاطرشان مشغول بوده و بخود سرگرمند، پس اگر سلام نکند هیچ باکی بر آنان نیست.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 276
و افزون گردد، و بیشکّ سوگند دروغ خوردن و قطع رحم (رفت و آمد با خویشان) شهرها را ویران و خالی از سکنه میسازد. (یعنی: سوگند دروغ خوردن و قطع رفت و آمد با خویشان موجب نابودی شهرها و متروک ماندن آنها میشود).
24- هیچ عملی جز در پرتو شناخت حقّ پذیرفته نشود، و هیچ شناختی جز در پرتو عمل نباشد. هر کس که آگاه شد همان بر عمل رهنمونش گردد. و فرد بیمعرفت عاری از عمل است.
25- براستی که خداوند مردمی را برای احسان و نیکوکاری مقرّر فرموده، احسان و کارهای خیر را محبوب دلشان ساخته، و طالبان نیازمندان را بسویشان روان فرموده، و بر آوردن حاجت و نیازشان را بر نیکوکاران سهل و راحت نموده، [و در مثال] همان طور که برای باران زنده ساختن زمین خشک و جان دادن اهلش را سهل و راحت ساخته است. و براستی که خداوند برای احسان و نیکی دشمنانی از خلق خود قرار داده، که احسان و انجام آن را منفورشان ساخته، [بهمین خاطر] خداوند رو نمودن حاجتمندان را بدیشان ممنوع ساخته و از نیکوکاری به آنان جلوگیری نموده، همچنان که بارش باران را از زمین خشک و بیحاصل قدغن مینماید تا زمین را تباه، و اهلش را بمیراند. و با این حال آنچه را که خدا از آن میگذرد بسیار است! 26- محبّت قلبی برادرت را [با خود] توسّط محبّت قلبیت با او بفهم و دریاب.
(یعنی: حقیقت محبّت خود در برادرت را در قلب خود جستجو کن) 27- ایمان: دوستی و دشمنی [در راه خدا] است.
28- از شیعیان ما نیست جز کسی که از خدا پروا کند و از وی فرمان برد. و آنان جز با این اوصاف شناخته نشوند: فروتنی، خشوع، پس دادن سپرده و امانت، بسیاری ذکر خدا، روزه، نماز، نیکی با پدر و مادر، و رسیدگی به همسایگان فقیر و مستمندان و بدهکاران، راستگوئی، تلاوت قرآن، فروبستن زبان از مردم جز در گفتار نیک، و آن گروه (یعنی: شیعیان) در بین قوم و خویش خود در هر چیز قابل اعتماد و امینند.
29- چهار چیز از گنجهای نیکوکاری است: پنهان کردن حاجت، و نهان داشتن صدقه، و پنهان نمودن درد، و مخفی داشتن گرفتاری.
30- راستگوئی به پاکی عمل انجامد. و خوش نیّتی بر مقدار روزی بیفزاید،
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 277
و نیکوکاری به خانواده عمر را طولانی کند.
31- زنهار! بپرهیز از تنبلی و بیحوصلگی، چرا که آن دو کلید هر بدی و شرّ میباشند (یعنی موجب و سبب هر بدی و شرّند). فرد تنبل هیچ حقّی را ادا نمیکند، و آدم بیحوصله پای هیچ حقّی نمیایستد (یعنی: بر هیچ حقّی پایداری نمیورزد) 32- هر کس که برادری را در راه خدا بدست آورد، و بر اساس ایمان به خدا و وفاداری به آئین برادری با او رفاقت کند، و این عمل را تنها برای رضای خدا انجام دهد [در این صورت] پرتوی از نور الهی، و امان از عذابش را سود برد، و حجّت و عذری نجات بخش در روز قیامت و عزّتی پایدار و نامی بلند نصیبش گردد.
زیرا فرد مؤمن نه به خدا موصول است و نه از او مفصول، پرسیدند: این جمله چه مفهومی دارد؟! فرمود: وصل و پیوسته بخدا نیست؛ که او باشد، و جدای از او هم نیست که از او نباشد.
33- بر دغلی و کجی آدمی همان بس که بینای عیب دیگران باشد و کور و نابینای عیب خود، یا اینکه دیگران را بر چیزی عیب گیرد که خود توان ترک آن را ندارد و یا همنشین خود را با مطالبی یاوه و بیهوده آزار رساند.
34- فروتنی [یعنی:] 1- خشنود باشی به نشستن در جایی که از مقامت پستتر است، 2- با هر فردی که برخورد نمودی سلام کنی، 3- و بحث و جدل را- هر چند که بر حقّ باشی- ترک گوئی.
35- مؤمن برادر مؤمن است، از این رو نه او را دشنام گوید، و نه محرومش سازد، و نه بدو گمان بد برد.
36- امام باقر علیه السّلام به فرزندش فرمود: نفس خود را به شکیبائی و پایداری بر حقّ وادار کن، زیرا اگر کسی چیزی را در انجام حقّ دریغ کند؛ چند برابر آن را در باطل بپردازد.
37- کسی که سهمش تندخوئی شد؛ ایمان از او در حجاب گشت.
38- خداوند از فرد ناسزاگوی بد زبان بیزار است.
39- خداوند را مجازاتهائی روحی و جسمی است، همچون تنگی در اسباب زندگی، و سستی در عبادت، و هیچ بندهای به چیزی بدتر از سنگدلی (قساوت قلب) عقوبت نشده است.
40- در روز قیامت گویندهای فریاد برآرد: کجایند صابران!؟ در این حال گروهی از مردمان برخیزند، دوباره فریاد زند: کجایند صابران با مشقّت (جماعتی
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 278
که با سختی خود را وادار به صبر کردهاند)!؟ پس گروهی از مردم برخیزند. راوی گوید از امام علیه السّلام پرسیدم: فدایت گردم، صابران و متصبّران چه کسانند؟ فرمود:
صابران همان کسانند که بر انجام واجبات پایداری کردند، و متصبّران گروهی میباشند که بر ترک محرّمات با سختی پافشاری نمودند.
41- خداوند فرماید: ای آدمیزاده، از آنچه بر تو ممنوع ساختم دوری کن تا از پرهیزگارترین مردم گردی.
42- برترین عبادت پارسائی در خوردن و پاکدامنی در شهوت است.
43- خوش برخوردی و گشادهروئی محبّت آور است و وسیله تقرّب به خداوند. و ترشروئی و گرفتگی دشمنی آرد و موجب دوری از [رحمت] خدا است.
44- هیچ فردی با وسیلهای از من تقاضائی نکرده و متوسّل به من نشده که آن برایش نزدیکتر به خواستهاش باشد از اینکه دست خیر گذشتهام را برای او با خیری دیگر دنبال کنم، تا خیر آخر خیر اوّل را بخوبی حفظ و بارور سازد، زیرا دریغ داشتن عطاهای آخر؛ زبان شکر عطاهای اوّل را قطع میکند، ولی طبعم اجازه ردّ حاجات نخستین را بمن نمیدهد «1» 45- حیا و ایمان پیوسته و متّصل در یک ریسمانند، هر کدام برود آن دیگر بدنبالش خواهد رفت.
46- براستی هر فرد خوب و بدی این دنیا را بچنگ آرد، امّا خداوند این دین و آئین را فقط به جماعت خاصّ خود عطا کند.
47- ایمان؛ اقرار است و عمل، و اسلام؛ اقرار بیعمل میباشد. ایمان آن چیزی است که در دل باشد (یعنی امری است باطنی) و اسلام [اعمالی ظاهری همچون] ازدواج، میراث، و حفظ جان است، ایمان اسلام را شریک سازد امّا اسلام باایمان شریک نیست (یعنی: هر فرد مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی ممکن است مؤمن نباشد) 48- هر کس که باب هدایتی را ترویج دهد برابر تمام عملکنندگان به آن اجر برد، بدون اینکه از پاداش ایشان کم شود. و هر کس که باب گمراهی و ضلالتی را گشاید گناهش به اندازه تمام کسانی خواهد بود که مرتکب آن میشوند
______________________________
(1) یعنی: وسیلهای برای جلب خیرات؛ بهتر از این نیست که انسان با رفتار شایسته خود موجب استمرار و دوام احسان فرد نیکوکار گردد.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 279
بیآنکه اندکی از بار گناه آنان کم شود.
49- فرد مؤمن نه چابلوسی کند و نه حسد برد، جز در راه تحصیل علم و دانش.
50- شایسته دانشمند است که چون از او چیزی پرسند که نداند، بگوید:
خدا داناتر است. و سزاوار هیچ غیر دانشمندی نیست که چنین گوید.- و در روایتی دیگر آمده است که گوید: «نمیدانم، تا مبادا پرسنده را به شکّ و تردید اندازد»- 51- نخستین کسی که زبان به عربی گشود اسماعیل فرزند ابراهیم علیهما السّلام بود (یعنی: مخترع زبان عربی همو بود) در حالی که سیزده سال داشت. و پیش از این بر زبان پدر و برادرش سخن میگفت، و او اوّل کسی است که به عربی سخن گفت و همو کسی است که پدرش در خواب دید او را ذبح میکند.
52- آیا [میخواهید] شما را بچیزی آگاه کنم که با انجام آن سلطان و شیطان از شما دور شوند؟! أبو حمزه [ثابت بن دینار] گفت: آری، بفرمائید تا انجامش دهیم، فرمود: روز را با صدقه دادن آغاز کنید، که آن (یعنی: صدقه بامدادی) روی ابلیس را سیاه مینماید و شرّ آن روز سلطان ستمگر را بر شما بیاثر میکند. و بر شما باد به دوستی و محبّت در راه خدا و همکاری بر اعمال شایسته و خوب، که آن ریشه سلطان و شیطان را قطع میکند. و دیگر اینکه: در آمرزش خواهی (استغفار) سماجت کنید و اصرار ورزید، چرا که آن موجب محو گناهان است.
53- براستی که این زبان کلید هر خیر و شرّی است، پس سزاوار فرد مؤمن است؛ همچنان که بر طلا و نقرهاش قفل میزند زبان خود را فرو بندد، زیرا پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «خداوند رحمت کند آن مؤمنی را که زبان خود از هر شرّی حفظ میکند که این کار [همچون] صدقهای است که بر خود میدهد»، سپس [امام باقر علیه السّلام] فرمود: هیچ کس تا زبانش را حفظ نکند از ارتکاب گناه مصون نخواهد ماند.
54- از موارد غیبت آن است که در باره برادرت چیزی را بازگوئی (فاش کنی) که خداوند آن را بر او پوشیده داشته، امّا امور ظاهری او از قبیل: تندی، و شتاب کردن هیچ عیبی به بازگوئی آنها نیست. و بهتان آن است که در باره برادرت آن گوئی که در او نیست.
55- بیشکّ پرحسرتترین افراد در روز قیامت آن بندهای است که عدالتی را بستاید و بر خلاف آن عملی دیگر نماید (یعنی: راه راستی را به مردم نشان دهد و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 280
خود راهی دیگر رود).
56- بر شما باد به پارسائی و تلاش و کوشش [در حدّ توان]، و راستگوئی، و پس دادن سپرده به آن کس که شما را امین شمرده؛ چه آن فرد خوب باشد و چه بد.
چنانچه قاتل علی بن أبی طالب امانتی به من بسپرد حتما آن را بدو پس میدهم.
57- رفت و آمد با خویشان موجب پاکی اعمال و برکت دارائی، و راندن بلا، و آسانی حساب، و طولانی شدن عمر میگردد.
58- ای مردم، براستی که شما در این سرا بمانند هدفی میباشید که تیرهای مرگ همواره بسویتان نشانه میرود. و هیچ کدامتان جز با گذشت روزی از عمرش بروز جدید و تازهای از آن نمیرسد، پس کدام لقمه غذائی است که گلوگیر نباشد؟ یا جرعه آبی است که راه نفس نبندد؟! از این سرای در کوچ به ساختن سرای پیش رو بدان میروید پردازید، که بیشکّ امروز غنیمت است و فردا را چه دانی که از آن کیست؟! اهل دنیا مسافرانی هستند که بار خود در سرائی دیگر گشایند، ما شاخههائی از آن ریشههای از بین رفتهایم، پس دیگر شاخه را پس از ریشه چه بقائی است؟! کجایند آن کسان که عمرشان از شما طولانیتر و آرزویشان درازتر بود؟! آدمیزاده! آنچه که قدرت برگرداندن آن را نداری (مرگ) به سر وقتت آمده، چیزی را از تو میبرد (عمر) که برنخواهد گشت، پس خوشی گذران را (هرگز) خوشگذرانی مشمار، تو را از آن جز لذّتی که به مرگت نزدیک سازد نصیبی نیست! زود است که تو دوستی از دست رفته؛ و پیکری بیجان گردی، پس بر تو باد که مراقب خود باشی، و غیر آن را رها سازی، و از خدا یاری طلب کن تا یاریت نماید.
59- کسی که همان کار نیکو کند که با او شده [فقط] تلافی کرده است. و هر کس دو برابر جبران کند سپاسگزاری نموده، و هر کس که شکر گوید جوانمرد است، و آن کس که دریابد و بفهمد آنچه کرده به خود کرده هرگز در انتظار تشکّر مردم نمیماند، و توقّع دوستی بسیار ایشان را نکند، پس از دیگران مخواه که برای آنچه برای خود کردهای و آبرویت را بدان حفظ نمودهای؛ از تو تشکّر کنند، و این نکته را در نظر دار که فرد حاجتمند با درخواست از تو آبرویش را زیر پا نهاده، از این رو [شایسته است] تو با برآوردن نیازش آبرویت را حفظ کنی.
60- بیشکّ خداوند بنده مؤمنش را با گرفتاری و بلا مورد لطف خود قرار میدهد، همچون فرد غائبی که برای خانوادهاش هدیه میفرستد، و نیز بندهاش را از
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 281
دنیا پرهیز میدهد همچنان که طبیب بیمارش را پرهیز دهد.
61- براستی که خداوند دنیا را به همه- چه دوست و چه دشمن- ارزانی داشته، ولی دین خود را تنها به دوست خود عطا میفرماید.
62- جز این نیست که پیروان و شیعیان امیر مؤمنان علی علیه السّلام آن افرادند که در راه ولایت ما بیکدیگر بذل و بخشش میکنند و به سبب دوستی ما به هم مهر میورزند، و بخاطر زنده نگهداشتن امر ما بدیدار هم میشتابند، آنان که چون بخشم آیند ستم روا مدارند، و بهنگام خشنودی زیاده روی نکنند، موجب برکت همسایگان و آرامش همنشین خودند.
63- سستی و تنبلی موجب خسارت به دین و دنیا است.
64- اگر درخواستکننده، یا فرد سائل به ماهیّت درخواست یا گدائی پی میبرد هرگز کسی از کسی درخواست نمیکرد، [و از آن طرف] اگر درخواست شده و مسئول میدانست که در ردّ درخواست چه چیزی نهفته است هیچ کس دیگری را ردّ نمیکرد «1» 65- براستی که خداوند بندگانی دارد که به خوبی و مبارکی زندگی میکنند، و مردم نیز در جوار ایشان بخوبی زیست دارند، و آنان در میان بندگان او همچون باران میباشند، و همچنین خداوند بندگانی دارد که ملعون و نکبتبارند، نه خود زیست کنند و نه مردم در کنارشان بهرهای از زندگی دارند. و آنان در میان بندگان او همچون ملخها میباشند که بر هیچ چیز نیفتند جز آنکه نیست و نابودش سازند.
66- با مردم به نیکوترین شیوهای که میخواهید با شما گویند سخن گوئید.
چرا که خداوند از فردی که مؤمنان را لعن میکند و بدیشان ناسزا میگوید و طعنه میزند بیزار است، و از ناسزاگوی بیآبرو؛ و گدای سمج نفرت دارد. و فرد با حیا و بردبار، و پاکدامن و پارسا را دوست میدارد.
67- براستی که خداوند افشای سلام را دوست میدارد.
______________________________
(1) یعنی: اگر کسی به حقیقت رو انداختن پی میبرد هرگز کسی به دیگری رو نمیانداخت، و چنانچه درخواست شده یا مسئول بدین نکته توجّه میداشت که در ردّ درخواست چه چیزی نهفته است هیچ کس روی دیگری را زمین نمیانداخت.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 282
مؤلّف کتاب گوید: از امام صادق أبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام- که درود خدا بر آن دو باد- سخنانی طولانی [در زمینههای پند، حکمت، زهد و امثال آن] روایت شده است.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: ای عبد اللَّه، ابلیس دامهای خود را در این سرای فریب گسترده، و از این کار جز فریب دوستان ما قصد دیگری ندارد، و لکن سرای آخرت چنان در دیده باطن آنان بزرگ و والا گشته که دیگر هیچ چیز را بجای آن نمیخواهند. آنگاه حضرت فرمود: آه! آه! بر دلهای آکنده از نور، که دنیا در نظرشان تنها بمانند اژدهائی خوش خط و خال و زهر آلود و دشمنی، زبان نافهم است. با خدا انس دارند و از آنچه جماعت خوشگذران بدان مأنوس شدهاند گریزان. اینان بحقّ دوستان من میباشند، به یمن و برکت وجود آنان هر فتنهای برطرف شود و هر مصیبت و بلائی از میان برود.
پسر جندب! شایسته هر مسلمان آشنای با ما این است که کردارش را در هر شب و روز بر خود عرضه نماید و حسابرس خود گردد، پس اگر کار نیکی مشاهده کرد بر آن بیفزاید، و در صورت مشاهده انجام کار بد از آن طلب آمرزش کند مبادا که روز رستاخیز رسوا شود. خوشا بحال بندهای که هیچ گونه غبطه و حسرتی بر نعمت و بهرههای دنیائی خطاکاران نخورد! خوشا بحال بندهای که آخرت را طلبید و برایش کوشید! خوشا بحال بندهای که آرزوهای دروغین سرگرمش نساخت! سپس فرمود: خداوند آن مردمان را رحمت کند که چراغ بودند و روشنگر، آنان که با کردار خود و کوشش در حدّ توانشان مردم را بسوی ما دعوت میکردند، ایشان مانند فاشکنندگان اسرار ما نیستند.
پسر جندب! مؤمنان فقط آنانند که از خدا میترسند، و بیم آن دارند که نعمت هدایت را از دست بدهند، هنگام یاد خدا و نعمتهایش بر خود بلرزند و نگران شوند، و چون آیات الهی بر آنان خوانده شود بدان چه نفوذ قدرت او ظاهر ساخته بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگارشان توکّل کنند.
______________________________
(1) او از اهل کوفه بوده، و از اصحاب خاصّ امام صادق و کاظم و رضا علیهم السّلام بشمار میآید، و نزد اهل حدیث مورد وثوق و دارای شخصیتی والا است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 283
پسر جندب! دیر زمانی است که بنای جهل و نادانی آبادی گرفته، و پایههایش محکم گشته، و این بدان خاطر است که دین خدا را بازیچه گرفتند، تا آنجا که عابد تقرّب جوینده بخدا قصدی جز خدا دارد، اینانند ستمکاران.
پسر جندب! اگر شیعیان ما پایداری کنند؛ فرشتگان با آنان دست دهند، و ابر بر سرشان سایه افکند، و همچون [روشنائی] روز بدرخشند، و از آسمان و زمین قوت و روزیشان برسد، و هیچ چیزی از خدا نخواهند جز آنکه عطایشان فرماید.
پسر جندب! در باره گنهکاران از همکیشانتان جز سخن خیر چیز دیگری مگو، و از خداوند برای آنان طلب توفیق و درخواست بخشش کنید، و هر آن کس که ما را بخواهد و دوست بدارد و دشمنانمان را به دوستی نگیرد، و آنچه [را از دین] میداند بگوید، و از آنچه آگاهی ندارد یا برایش مشکل است خموشی گزیند [با داشتن این خصوصیّات] او از اهل بهشت است.
پسر جندب! آن کس که تنها بر عمل خود تکیه کند هلاک میشود، و کسی که با پشت گرمی به رحمت الهی، گستاخانه و بیپروا گناه کند نجات نیابد، پرسیدم پس چه کسانی اهل نجاتند؟! فرمود: آنان که میان بیم و امید بسر برند، گوئی از سر شوق ثواب؛ و هراس از عذاب گوئی دلهاشان در چنگال پرندهای [شکاری] است.
پسر جندب! هر کس این موضوع که خدا حوران بهشتی را بهمسریش درمیآورد؛ و تاج نور بر سرش مینهد خوشحال میکند، باید برادر مؤمنش را دلشاد سازد.
پسر جندب! از خواب شب و گفتار روز بکاه، که هیچ عضوی در بدن کمسپاستر از چشم و زبان نیست، آری مادر سلیمان علیه السّلام خطاب به فرزندش گفت:
ای پسر جانم، از خواب [زیاد در شب] پرهیز کن، که پرخوابی در آن روز که مردمان محتاج کردارشان هستند- تو را تهیدست و فقیر میسازد.
پسر جندب! براستی که شیطان دامهائی دارد که با آنها شکار میکند، پس، از تورها و دامهایش برحذر باشید، پرسیدم: ای زاده پیامبر آنها چیستند؟ فرمود:
امّا دامهای شیطان؛ ممانعت از نیکی با برادران است، و امّا تورهای شیطان؛ خواب ماندن از انجام نمازهای واجب است. بدانید که هیچ عبادتی همچون گام برداشتن برای نیکی کردن به برادران (یعنی: همکیشان) و دیدار آنان نیست. وای
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 284
بحال آنان که از نماز غفلت نمایند، و در گوشههائی خلوت بخسبند، وای بحال آنان که در روزگار سستی و ضعف دین؛ خدا و آیاتش را مسخره کنند [و بنا بفرمایش إلهی در سوره آل عمران، آیه 77]: أُولئِکَ (الّذین) لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ [وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ] یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ، یعنی:
«آنان [کسانی هستند که] در آخرت بهرهای ندارند، و خداوند در روز رستاخیز نه با آنان سخن گوید [و نه بدیشان با نظر رحمت نگاه کند]، و نه آنان را از آلودگی پاک سازد، و ایشان را عذابی است دردناک».
پسر جندب! هر کس که شب را بروز رساند و غصّهاش جز رهائی از آتش دوزخ باشد؛ امری بزرگ را کوچک و خوار شمرده، و [با این کار] در برابر سودی ناچیز از پروردگارش دوری نموده است، و هر کس که برادرش را بفریبد و تحقیر نماید و با او درافتد خداوند دوزخ را جایگاهش سازد. و هر کس بر مؤمنی حسادت کند، [نور] ایمان در دلش همچون نمک در آب ذوب شود.
پسر جندب! هر کس که شب را بروز رساند و نگران چیزی جز رهائی از آتش دوزخ باشد؛ امری بزرگ را کوچک و خوار شمرده و [با این کار] در برابر سودی ناچیز از پروردگارش دوری نموده است. و هر کس که برادرش را بفریبد و تحقیر نماید و با او درافتد [در این صورت] خداوند دوزخ را جایگاه او میسازد. و هر کس بر مؤمنی حسادت ورزد [نور] ایمان در دلش همچون نمک در آب ذوب شود.
پسر جندب! آن کس که در راه برآمدن حاجت برادرش گام بردارد عملش همچون سعی بین صفا و مروه است. و [درجه] آن کس که نیاز حاجتمندی را برآورده همچون شهید راه خدا در جنگ بدر و احد باشد، و خداوند هیچ امّتی را جز بجهت بیاعتنائی به حقوق برادران فقیرشان عذاب نکند.
پسر جندب! به شیعیان ما ابلاغ نما و بگو: مبادا تحت تأثیر عقاید گوناگون قرار گیرید! که بخدا سوگند [اسباب] رسیدن به دوستی و ولایت ما جز در پرتو پارسائی و تلاش در دنیا و مساوات با برادران در راه خدا میسور نخواهد بود و بدان نتوان رسید. و کسی که به مردمان ستم میکند از شیعیان ما نیست.
پسر جندب! جز این نیست که شیعیان ما به چند ویژگی و خصلت شناخته میشوند: سخاوت، بخشش به برادران، خواندن پنجاه رکعت نمازهای شبانه روز (یعنی: 17 رکعت نمازهای واجب، و 33 رکعت نوافل)، شیعیان ما همچون
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 285
زوزه سگ جیغ نکشند، و همچون کلاغ طمع نورزند، و با دشمنان ما همسایگی نکنند، هرگز دست نیاز بسوی آنان- هر چند که از گرسنگی بمیرند- دراز نکنند، شیعیان ما «مارماهی» نخورند، و بر روی کفش مسح نکشند، و بر ادای نماز ظهر مواظبت کنند، و نوشیدنی مستکننده ننوشند، پرسیدم: فدایت گردم آنان را [با این خصوصیّات] در کجا جویم؟! فرمود: بر سر کوهها و اطراف شهرها، چون به شهری وارد شدی سراغ کسانی را بگیر که هیچ آمیزشی بین آنان و مردم نباشد، پس این همان مؤمن است، همچنان که خداوند [در سوره یاسین، آیه 20] فرموده:
وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعی، یعنی: «و مردی از کرانه آن شهر شتابان بیامد». بخدا سوگند [آن مرد] فقط حبیب النّجّار بود و بس.
پسر جندب! بر همه گناهان- جز ستم به همکیشانت- امید آمرزش است. و هر احسانی- جز آنکه به ریا باشد- پذیرفته خواهد بود.
پسر جندب! در راه [خشنودی] خدا دوستی کن، و به دستاویز استوار چنگ بزن، و پناهنده هدایت شو تا کردارت پذیرفته شود، زیرا از فرمایش خداوند در قرآن این گونه برمیآید که [نمیآمرزم کسی را] بغیر از «آن کس که ایمان آورد و کار نیک و شایسته کند، سپس در راه راست باشد»، بنا بر این جز ایمان چیز دیگری پذیرفته نشود، و ایمان جز با عمل نیست، و عمل جز با یقین نباشد، و یقین جز با خشوع [ممکن] نیست، و ریشه و اصل همه هدایت است، بدین خاطر هر کس که هدایت یابد کردارش نیز پذیرفته میشود، و فرد پذیرفته و مقبول به عالم ملکوت عروج خواهد کرد، [و بنا به فرمایش خداوند در سوره بقره، آیه 213] وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، یعنی: «و خدا هر کس را که خواهد به راه راست هدایت میکند».
پسر جندب! اگر میخواهی مجاور خداوند جلیل در سرای [رحمت] او باشی، و همجوار او در بهشت مسکن گزینی، باید دنیا برایت آسان و سهل باشد، و مرگ را [پیوسته] پیش چشم خود قرار دهی، و هیچ چیزی را برای فردا ذخیره مکنی، و این را بدان که آنچه پیش فرستادی بسود تو باشد؛ و آنچه را بر جای نهادی بزیان تو خواهد بود.
پسر جندب! هر کس که درآمدش را از خود دریغ نماید [با این کار] تنها برای دیگران جمع میکند، و هر کس که از هوی و هوس اطاعت نماید پیروی دشمن نموده، و هر کس که بخدا اعتماد کند همو تمام مشکلات دنیا و آخرتش را حلّ مینماید
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 286
(یعنی: اعتماد به خدا حلکننده تمام گرفتاریهای دنیایی و آخرتی است) و در غیابش همه چیزش را نگه داشته و حفظ میکند، و کسی که برای هر بلا بردباری و صبری، و برای هر نعمت شکری؛ و برای هر سختی گشایشی آماده نکرده از پای درآید.
هنگام هر فاجعه- در فرزند یا در مال یا فقدان کسان و خویشان- خود را وادار به صبر کن، چرا که [خدا] امانتش را برگیرد، و بخشش خود را پس گیرد، که به [فقدان] این دو، فقط [میزان] صبر و شکرت را بیازماید. به خدا آنچنان امید ببند که تو را بر معصیت او گستاخ و بیپروا نسازد، و از وی آنچنان بترس که از رحمت او ناامیدت نسازد، و فریب گفتار و ستایش فرد نادان را مخور (به سخن و ستایش فرد نادان مغرور مشو) که در این صورت تکبّر و گردن فرازی نمائی و به کردارت خودپسند شوی. زیرا برترین عمل؛ عبادت و فروتنی است، از این رو ثروت و دارائی خود را تباه مساز، و به اصلاح مال دیگران- که پشت سر مینهی (یعنی: آن مالی که پس از خود باقی گذاری)- مپرداز، و بدان چه خداوند قسمتت فرموده بساز و قناعت کن، و فقط بدان چه نزد تو است بنگر، و آرزوی چیزهای دست نیافتنی مکن، زیرا هر کس قناعت بورزد سیر شود، و هر کس قانع نباشد سیری پذیر نیست، و بهرهات را از آخرت خویش برگیر، نه در توانگری سرمست شو و نه در تهیدستی بیتاب. نه آنچنان درشتخوی و سخت دل باش که مردم از نزدیک شدن به تو ناراحت شوند، و نه آن گونه سست باش که آشنایان زبون و خوارت سازند. نه با ما فوق ستیزهجوئی کن، و نه زیر دست را مسخره نما، و با هیچ صاحب امری در نیفت، و گوش بحرف احمقان مسپار، و زیردست هر کسی خود را خوار مساز. و مبادا بار خود بر دوش دیگران بگذاری. هنگام واقع شدن کاری پیش از درآمدن در آن و پشیمان شدن؛ توقّف کن تا بخوبی راه ورود و خروج آن را دریابی، و دل خود را همچون فامیل و نزدیکان دان، که گوئی با آن شریکی، و آگاهی و دانائی خود را همچون پدری که از او پیروی میکنی، و تمایلات نفسانی [خواستههای دل] را همچون دشمنی دان که با آن در نبردی، و آن را سپردهای بدان که باید آن را باز پس دهی، زیرا تو طبیب نفس خود گشته، و از علائم سلامتیش آگاهشدهای، درد بر تو آشکار شده، و بر دارو و درمان رهنمون گشتهای، بنا بر این ببین با نفس خود چه میکنی، و اگر به کسی احسان نمودهای مبادا آن نیکوکاری را با منّت بسیار و به رخ کشیدن تباه سازی، بلکه آن خیر را با احسانی برتر و بهتر پیوند کن، زیرا این برخورد برای رفتارت زیباتر است، و ثوابت
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 287
را در آخرت افزون سازد. و بر تو باد به خاموشی و سکوت؛ تا از بردباران بحساب آئی- چه جاهل باشی و چه عالم-، زیرا سکوت برای تو در محضر دانشمندان زیور است، و نزد جاهلان پرده و پوشش.
پسر جندب! عیسی بن مریم علیهما السّلام به یارانش فرمود: «فکر میکنید که اگر یکی از شما از کنار برادر [خواب] خود عبور کند و ببیند قسمتی از لباسش کنار رفته و اندکی از عورتش پیدا شده [چه برخوردی میکند] آیا تمام جامه را کنار میزند تا بقیّه عورت هم نمایان شود؛ یا لباس را به جای اوّل بازگردانده تا پوشیده شود؟! یاران گفتند: بله؛ عورتش را میپوشانیم! فرمود: هرگز! بلکه تمام عورت را آشکار میسازید- در اینجا بود که یاران دریافتند که این مثلی است که برای ایشان زده-، پرسیدند: ای روح اللَّه، موضوع از چه قرار است؟ فرمود: [یعنی] فردی از شما چون از عیب برادرش آگاه شود آن را پوشیده نمیدارد. این مطلب را به حقّ و راستی برایتان میگویم که: به خواستههایتان جز با ترک لذّتها دست نخواهید یافت، و جز در پرتو شکیبائی بر ناملایمات به آرزوهایتان نخواهید رسید، زنهار! از نگاه [به نامحرم حتی یک بار] پرهیز کنید! زیرا در دل تخم شهوت میکارد، و همان [یک نگاه] برای فساد و تباهی نگاهکننده کافی است. خوشا بحال کسی که دیدهاش در دل است؛ نه در چشم. همچون خریداران برده به عیب مردمان منگرید، و چون بردگان به عیب خود بنگرید، زیرا جز این نیست که مردمان دو گروهند:
گرفتار [به رنج و بلا]، و تندرست [از هر رنج و بلا]، از این رو به گرفتار رحم کنید، و به شکرانه تندرستی خود از هر رنج و بلا خداوند را سپاس گوئید» [پایان سخنان حضرت عیسی علیه السّلام].
پسر جندب! با کسی که از تو بریده رابطه برقرار کن، و به آن کس که از تو دریغ داشته عطا کن، و با هر که با تو بد کرده خوبی کن، و در جواب آن کس که دشنامت داده سلام کن، و در حقّ کسی که با تو خصومت کرده انصاف ده، و از [تقصیر] آن کس که بر تو ستم کرده گذشت کن، همان طور که تو مایلی بخشوده شوی، [یک لحظه] به گذشتی که خداوند از تو نموده توجّه کن: آیا نمیبینی خورشید او بر خوب و بد پرتو انداخته! و بارانش بر صالح و خطاکار میبارد؟! پسر جندب! در انظار مردم صدقه مده تا تو را ستایند، که در این صورت پاداشت را کاملا دریافت داشتهای، بلکه چنان باش که چون دست راستت عطا کرد دست چپت نفهمد، زیرا آن کس که برای او در پنهان صدقه میدهی- در
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 288
آن روز که عدم آگاهی مردم از صدقهات هیچ زیانی بتو نرساند- تو را آشکارا و در حضور مردم پاداش دهد. صدا و آواز را [در مناجات با خدا] آهسته کن، زیرا آن پروردگارت که بر پنهان و آشکار شما با خبر است به خواسته شما پیش از درخواست واقف است، و چون روزه داشتی کسی را غیبت مکن، و روزه خود را آلوده به ستم مسازید، و همچون جماعت ریاکار و ظاهر ساز روزه مگیر؛ آنان که صورت را تیره و گرفته سازند، و سر و مویشان را ژولیده؛ و لبهاشان را خشک کنند، تا مردم دریابند که ایشان روزه دارند! پسر جندب! تمامی خیر و شرّ (خوبی و بدی) در پیش روی تو است، و هرگز تا پیش از آخرت (مرگ) نه خیر را درک کنی و نه شرّ را، چرا که خدای جلیل و عزیز تمام خیر را در بهشت؛ و تمام شرّ و بدی را در دوزخ- که هر دو جاویدند- قرار داده است. پس واجب است بر هر کس که خداوند او را هدایت فرموده، و به ایمان گرامی داشته، و شعور و آگاهیش را بوی إلهام کرده، و در نهادش عقلی نهاده تا بکمک آن با نعمتهای خداوند آشنا شود، و خلاصه علم و حکمتی بدو ارزانی داشته تا به تدبیر امر دین و دنیایش پردازد [بر یک چنین کسی] لازم و ضروری است که خود را وادار کند که شکر خدا گوید و کفران نورزد، و خدا را یاد کند و از یاد نبرد و فرمانش را گردن نهد و سرپیچی نکند، [و تمام] اینها را هم جبران خیر گذشتهای کند که بتنهائی مشمول لطف او قرار گرفت، و هم برای نعمت تازهای که پس از آفرینش بدو ارزانی داشته، و هم برای پاداشی که وعدهاش فرموده، و هم بخاطر این فضل و رحمتی که هیچ تکلیفی بیش از طاقت و توانش بر او نکرده، و آنچه را که از انجامش درمانده میشود بر گردهاش ننهاده، و کمک به او را تعهّد نموده تا انجام تکالیف محوّله بر او آسان شود، و فرموده تا در انجام تکالیف اندک از او طلب یاری کنند. در حالی که این انسان [همو که مشمول هدایت و ایمان و رشد شد] از فرمان او روی گردان است، و از انجام وظیفهاش درمانده، و جامه سهل انگاری و بیاعتنائی- میان خود و خدا- پوشیده، مطیع هوی و هوس شده، و رهسپار راه شهوات گشته، و سرای دنیا بر آخرت ترجیح داده، و با این حال آرزوی باغ بهشت دارد؟! هیچ کس را نشاید که با کردار فاجران به جایگاه نیکوکاران چشم دوزد! هان [بدانید] که اگر آن رخداد (رستاخیز) رخ دهد، و قیامت برپا شود، و آن حادثه بزرگ فرا رسد، و خداوند جبّار میزان عدل را برای داوری برپا کند، و مردمان جهت روز حساب آشکار شوند، در این زمان است که
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 289
دریابی رفعت و کرامت از آن کیست، و حسرت و پشیمانی از آن چه کسی است، پس امروز در این سرا کاری کن تا بدان توقّع نجات و کامیابی در آخرت را داشته باشی.
پسر جندب! خداوند جلیل و عزیز در یکی از الهامهای خود فرمود: «من تنها نماز آن کس را میپذیرم که در برابر بزرگی و عظمتم فروتنی کند، و بخاطر من نفس خود را از لذّتها باز دارد، و روزش را با یاد من سپری سازد، و بر بندگانم تکبّر نورزد، و گرسنه را سیر کند، و برهنه را بپوشاند، و بر گرفتار رحم نماید، و غریب را جا و مکان دهد، پس یک چنین بندهای نورش همچو خورشید بتابد، و [من] در تاریکیها بدو نور دهم، و در نادانی و جهالت؛ او را حلم و بردباری بخشم، قسم به عزّتم که از او حراست کنم، و فرشتگانم را مأمور حفاظتش کنم، [یک چنین بندهای است که] مرا بخواند و جوابش گویم، درخواست کند و عطایش کنم، چنین بندهای در مثال همچون باغهای بهشت است، که میوههایش بیمانند و تغییر ناپذیر است».
پسر جندب! اسلام برهنه است، و لباسش حیا و شرم، و زیورش وقار و سنگینی است، مردانگیش کردار شایسته و درست؛ و ستون و پایهاش پارسائی است، و هر چیزی اصل و ریشهای دارد، و اصل و ریشه اسلام دوستی ما خاندان است.
پسر جندب! براستی خداوند را حصار و قلعهای است از نور که با زمرّد و حریر احاطه شده، و با سندس و دیباج مزیّن گشته است. این حصار میان دوستان و دشمنان ما کشیده میباشد، پس آنگاه که از طول توقّف [در محشر و شدّت گرما] مغزها جوشیدن گیرند، و جانها به لب رسند، و جگرها پخته شوند [همانوقت است که] دوستان خدا را بداخل آن قلعه برند، که در امان و پناه الهی باشند، در آن قلعه هر چه دل خواهد و دیده را خوش آید فراهم است، [حال بشنوید از حال و وضع] دشمنان خدا؛ عرق زبانشان را بسته، هول و هراس رشته امیدشان را گسسته، و بدان چه خدا برایشان آماده ساخته چشم دوختهاند و [بنا به آیه 62 سوره «ص»] میگویند: ما لَنا لا نَری رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ، «ما را چه شده؛ که مردانی را که ایشان را از بدها میشمردیم نمیبینیم؟!»، و دوستان خدا به آنان نظر کنند و بخندند، و این همان معنای فرمایش الهی [در آیه بعد] است که فرموده: أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ، یعنی: «آیا به مسخره
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 290
گرفتیمشان [و به دوزخ نیامدهاند] یا دیدگان [ما] از ایشان بگردیده است (یعنی:
آیا در دوزخند و ما ایشان را نمیبینیم)»، و فرمایش خداوند که فرموده: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ* عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ، یعنی: «پس امروز (قیامت) کسانی که ایمان آوردهاند به کافران میخندند* در حالی که بر تختها [تکیه زده؛ دوزخیان را که به انواع عذاب گرفتارند] مینگرند- مطفّفین: 34 و 35»، پس هیچ کس که فرد مؤمنی از دوستان ما را به کلمهای یاری کرده باشد باقی نماند جز آنکه خدا او را بیحساب به بهشت برد.
أبو جعفر گوید: امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: خداوند جماعتی را در قرآن بجرم افشاگری به باد انتقاد و سرزنش گرفته است، پرسیدم: قربانت گردم، در کجای قرآن فرموده؟ گفت: فرموده: وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ، یعنی: «و چون به آنان خبری از ایمنی یا ترس برسد آن را فاش یا پخش میکنند- نساء: 83»، سپس امام فرمود: آن کس که اسرار ما را فاش میسازد همچون کسی است که بر روی ما شمشیر میکشد، خدا رحمت کند آن بندهای را که چون مطالب محرمانه ما را شنید آن را زیر قدمش دفن کند (یعنی از مخالفین پنهان دارد)، بخدا سوگند که من بدکاران شما را بهتر از بیطار (دامپزشک) به چارپایان میشناسم، جماعت تبهکار شما همانهایند که قرآن را جز ناهنجار و بنوع آوازه نخوانند، و نماز نخوانند جز آخر وقت، و زبان خود نگه ندارند. بدان که چون حسن بن علی علیهما السّلام مجروح شد و مردم با او نساختند، و در نتیجه کار [خلافت] را به معاویه واگذار کرد، شیعیان این گونه بدو سلام میکردند: «سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان!»
______________________________
(1) او محمّد بن علی بن نعمان معروف به «صاحب الطّاق» است؛ که او را «مؤمن الطّاق» نیز گویند. از اصحاب امام صادق و کاظم علیهما السّلام است، و مردی موثّق و دانشمند و حاضر جواب بوده، گویند: یکی از مخالفین روزی پس از فوت امام صادق علیه السّلام به او گفت:
آن کس که او را امام و پیشوای خود میدانستی بمرد! مؤمن الطّاق بدون درنگ گفت: «و أمّا إمامک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»، یعنی: «امّا امام تو که شیطان باشد- چنان که خداوند در قرآن فرموده- تا روز قیامت زنده است!»، و آن شخص مخالف بناچار زبان از طعن او بازداشت، باری وی دارای چند کتاب است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 291
[و او در جواب ایشان] میفرمود: «من خوارکننده مؤمنان نیستم بلکه موجب عزّت مؤمنانم، من چون دیدم که شما تاب مقاومت در برابر ایشان را ندارید کار را بدو (معاویه) واگذاردم تا با این کار خود و شما را در میانشان نگه دارم، و این تصمیم من همچون تصمیم آن عالم بود «1» که کشتی را معیوب ساخت تا آن برای صاحبانش باقی بماند، و حکایت من و شما این گونه است تا در میانشان زنده بمانیم».
پسر نعمان! من به یکی از افراد شما حدیثی را میگویم و او از قول من آن سخن را نقل میکند، در نتیجه من نیز بخاطر این عمل وادار میشوم لعن و بیزاری از او را جایز شمارم «2» چرا که پدرم پیوسته و مکرّرا میفرمود: «چه چیزی نوربخشتر و عزیزتر از تقیّه برای چشم است؟ مسلّما تقیّه سپر و حافظ مؤمن است، و اگر تقیّه نبود دیگر خداوند پرستش نمیشد»، و خداوند عزیز و جلیل فرموده: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً، یعنی: «مؤمنان نباید کافران را بجای مؤمنان به دوستی گیرند، و هر کس چنین کند هیچ ارتباط و پیوندی با خدا نخواهد داشت مگر اینکه در حالی از آنان تقیّه کند- آل عمران: آیه 28».
پسر نعمان! از ستیزهجوئی بپرهیز، چرا که آن موجب پامال شدن عملت میشود، و از جدال دوری کن، زیرا نابودت میکند. و از خصومت و دشمنی بسیار حذر کن، زیرا از خدا دورت میسازد، سپس فرمود: براستی گذشتگان شما پیوسته سکوت و خموشی میآموختند، در حالی که شما سخن گفت را فرا میگیرد! آنان را رسم چنین بود که هر گاه فردی میخواست از متعبّدان باشد ابتدا ده سال به فراگیری سکوت میپرداخت، پس اگر موفّق میشد و بر آن پایداری میکرد که از ناسکان بود، و گر نه میگفت: من سزاوار و شایسته این خواسته و مقام نیستم، جز این نیست که کسی اهل نجات و خلاصی است که مدّتها زبان از ناپسند فرو بندد، و در حکومت باطل بر آزاری که میشود پایداری ورزد، اینانند که بحقّ مردمانی نجیب و اصیل و برگزیدهاند، و دوستان خدا و اهل ایمانند. براستی منفورترین شما
______________________________
(1) مراد همسفر حضرت موسی علیه السّلام است، که ماجرایش در سوره کهف آیات 65 تا 82 مذکور میباشد، که گویند نامش خضر است.
(2) مراد آن حضرت علیه السّلام این است که من بجهت نجات او از دست ستمگران مبادرت به لعن او میکنم و از او بیزاری میجویم، تا با این کار جان او را نجات دهم.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 292
در نزد من جماعت خبر پراکن و سخن چین است. و نیز افرادی که به برادران (همکیشان) خود حسادت میورزند نه از من میباشند و نه من از ایشانم. جز این نیست که دوستان ما تسلیم دستور ما هستند و از فرامین ما پیروی میکنند، و در تمام کارها به ما اقتدا مینمایند. سپس فرمود: بخدا سوگند اگر یکی از شما بقدر تمام زمین به خدا [سکّه] طلا تقدیم کند سپس بر مؤمنی حسادت ورزد او را با همان طلا در دوزخ داغ زنند.
پسر نعمان! فاشکننده سرّ [ما] مثل کشنده و قاتل ما با شمشیر نیست، بلکه بار گناه او سنگینتر است؛ سنگینتر است؛ سنگینتر است.
پسر نعمان! هر کس که حدیثی بر علیه ما نقل کند [یا ببافد] از شمار کسانی باشد که ما را بعمد کشته است نه به خطا! پسر نعمان! در روزگار برپائی حکومت جور؛ با افراد مشکوک بساز [راه بیا]، و با سلام و دعای ظاهری با ایشان روبرو شو، زیرا متعرّض چنین دولتی خود را به کشتن دهد و هلاک سازد «1». براستی که خدا میفرماید: وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ، یعنی: «خود را به دست خویش بهلاکت میفکنید- بقره: 195».
پسر نعمان! ما خاندانی هستیم که شیطان پیوسته و دائما فردی را به جمع ما وارد میکند که نه از ما، و نه هم عقیده ما است، پس چون او را مشهور ساخت و مورد توجّه مردم شد شیطان به او دستور میدهد که بر ما دروغ ببندد، و بهمین منوال ادامه دارد، یکی که رفت دیگری از راه میرسد.
پسر نعمان! کسی که از او سؤالی علمی شود و در پاسخ بگوید: نمیدانم، با علم به انصاف رفتار کرده است، و فرد مؤمن تا زمانی که نشسته غضبش باقی است، و چون برخیزد غضبش فرو نشیند.
پسر نعمان! عالم نمیتواند هر چه را که میداند بتو بگوید، چرا که آن رازی است که خدا پنهانی به جبرئیل خبر داده، و جبرئیل به محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم سپرده و او به علی، و علی به حسن علیه السّلام، و حسن به حسین علیه السّلام، و حسین به علی (امام سجّاد) علیه السّلام، و
______________________________
(1) این گونه تقیّه و مخفیکاری در صورتی جایز است که اصول اسلام و از ضروریّات دین برپا بماند، و إلّا نه تنها جایز نیست بلکه حرام است. و از شیخ طوسی- رحمه اللَّه- نقل است که گوید: اساسا تقیّه و مخفیکاری در اصول دین رخصت است نه عزیمت (یعنی جایز است نه واجب).
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 293
علی به محمّد (امام باقر) علیه السّلام، و محمّد علیه السّلام نیز آن را به آن کس که خواسته سپرده، بدین خاطر شتاب مکنید؛ که بخدا سوگند این امر سه بار نزدیک شده بود ولی چون شما آن را افشا ساخته و ظاهر نمودید خداوند آن را به تأخیر انداخت، بخدا سوگند که شما هیچ سرّی ندارید جز آنکه دشمنانتان از شما بدان آگاهترند پسر نعمان! خود را نجات بده، زیرا بدستورم رفتار نکردی (یعنی: در جماعت سخنی بر زبان راندی که تحت تعقیب قرار گرفتی)، سرّ مرا فاش مساز، که بیشکّ مغیرة بن سعید بر پدرم دروغ بست و سرّ او را فاش ساخت و در نتیجه خداوند تیزی شمشیر را به او چشانید. و نیز أبو الخطاب «1»؛ که بر من دروغ بست و رازم را فاش ساخت [سرانجام] به عاقبت مغیره دچار شد هر کس امر ما را مخفی بدارد خداوند او را در دنیا و آخرت میآراید، و بهرهاش را بدو عطا میکند، و او را از مرگ و زندان تنگ حفظ مینماید. روزگاری قوم بنی اسرائیل آنچنان دچار قحطی گردید که چارپایان و فرزندانشان همه هلاک شدند، پس حضرت موسی علیه السّلام بدرگاه الهی دعا کرد، زان پس خداوند به او فرمود: موسی! [آنان آشکارا] زنا
______________________________
(1) او رئیس فرقه مغیریّه است، که در آغاز کار خویشتن دوستی خود را به امامیّه آشکار ساخت و گفت که امامت پس از علی و حسن و حسین (علیه السّلام) به نبیره او؛ محمّد بن- عبد اللَّه بن حسن بن حسن بن علی رسید، و او مهدی و همنام پیغمبر، و پدرش همنام پدر پیامبر است. و رافضیان او را در این سخن پیروی کرده و چشم براه محمّد بن عبد اللَّه بن حسن ابن حسن بن علی نشستند، وی پس از پیشوائی ایشان کفری روشن را آشکار ساخت. یکی اینکه دعوی پیغمبری و دانائی اسم اعظم کرد و گفت: وی بتوسّط آن نام، مردگان را زنده کند و لشکرها را گریزان سازد. دیگر اینکه در تشبیه و مانند کردن خدای گزافه گوئی کرده گفت: پروردگار وی مردی است از نور و او را اندامها و دلی است که سرچشمه دانش است و اندامهای او بصورت حروف هجا میباشد، و «الف» دو گام او است و «عین» بمانند چشم وی است. و أبو الخطّاب رئیس فرقه خطّابیه و نامش محمّد بن مقلاص اسدی است.
وی ابتدا چنین پنداشت که امامان پیغمبرند، سپس ایشان را بخدائی رساند و فرزندان حسن و حسین را پسران خدا و دوستان او خوانده و میگفت: جعفر صادق خدای است، چون جعفر از این سخن آگاه شد او را لعنت کرده و از پیش خود براند. ابو الخطّاب از آن پس دعوی خدائی کرد و پیروانش گفتند: جعفر خدای است، جز اینکه أبو الخطّاب در خدائی از او و علی بن أبی طالب برتر است. خطّابیّه گواهی دادن بدروغ بر دشمنانشان را روا میدانستند.
(الفرق بین الفرق، عبد القاهر بغدادی)
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 294
کردند و معاملات ربوی را رواج دادند، کنیسهها (عبادتگاهها) را بنا نهاده، ولی زکات نپرداختند. موسی علیه السّلام عرض کرد: خداوندا! با رحمت خود بر ایشان لطف کن، که اینان عاری از اندیشه و بیخردند. پس خداوند به موسی وحی فرستاد که «من پس از چهل روز دیگر بر آنان باران میفرستم و ایشان را میآزمایم». ولی این مطلب را پراکنده ساختند و افشا نمودند، در نتیجه بارش باران به مدّت چهل سال از ایشان دریغ شد. و شما [ای جماعت شیعه] فرجتان نزدیک شده بود، و شما آن را در محافلتان منتشر ساختید [از این رو آن نیز به عقب افتاد].
ای أبو جعفر، شما را با مردم چه کار؟ دست از مردم بردارید، و هیچ کس را بدین امر (امامت ما) مخوانید، بخدا سوگند اگر تمام آسمانیان [و اهل زمین] بر گمراه ساختن آن بنده که خداوند هدایتش را خواسته گرد آیند نتوانند گمراهش کنند.
دست از مردم بردارید و ایشان را رها سازید، کسی از شما نگوید: برادرم، عمویم، همسایهام. که بیشکّ هر گاه خداوند جلیل و عزیز خیر بندهای را بخواهد آنچنان روحش را پاک سازد که بمحض شنیدن سخن پسندیده آن را بشناسد و بجا آورد، و دیگر هیچ حرف ناپسند و زشتی را نپذیرد، و کلمهای را بدلش الهام فرماید که توسّط آن کارش را فراهم آورد.
پسر نعمان! اگر خواسته باشی برادرت (همکیشت) دوستیش را برای تو پاک و خالص سازد، بهیچ وجه با او شوخی مکن، جدال مکن، بر او مباهات و فخر مکن، با او بدرفتاری مکن. او را از راز خود باخبر مساز، جز آن رازی که در صورت باخبر شدن دشمنت از آن راز زیانی بتو نرسد، که دوست گاهی دشمنت میشود.
پسر نعمان! هیچ بندهای تا سه سنّت و رفتار در وی نباشد به مقام اهل ایمان نرسد: فرمانی از خدا، و سنّتی از پیامبر، و رفتاری از امام. آن سنّت خداوند این است که سرّ پوش باشد، خداوند میفرماید: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً، یعنی: «دانای نهان و ناپیداست، و کسی را بر غیب خود آگاه نسازد- جنّ: 26».
و سنّت پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم این است که با مردم مدارا کند و با شیوهای نیکو با ایشان رفتار کند. و آن رفتار از امام این است که در سختی و گرفتاری تا رسیدن فرج الهی پایداری کند.
پسر نعمان! سخنوری و بلاغت تنها به تیزی زبان و یاوهسرائی نیست، بلکه رساندن مقصود و حجّت و برهان صحیح است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 295
پسر نعمان! هر کس به دشنام گوی ما گوش دهد خلاف خواست خدا رفتار کرده (از دستور خدا سرپیچی کرده)، و هر کس که برای ما خشم گیرد و بجهت عدم توان انتقام آن را فرو خورد در بالاترین درجه [بهشت] با ما خواهد بود. و هر کس روزش را با افشای راز ما آغاز کند، خداوند وی را مقهور تیزی شمشیر و تنگنای زندان سازد.
پسر نعمان! علم را برای سه چیز مجوی و دنبالش مباش: 1- با آن خودنمائی کنی، 2- و [بدان] مباهات و فخر کنی، 3- و ستیزهجوئی و کشمکش [بحث و جدل] کنی. و دانش را برای سه چیز رها مکن: 1- میل به نادانی، 2- بیاعتنائی به دانش، 3- و خجالت از مردم. دانش بینشر همچون چراغ زیر پوشش است.
پسر نعمان! براستی که خداوند جلیل و عزیز هر گاه خیر بندهای را بخواهد نقطهای سفید در دلش جای دهد، در نتیجه دلش به گردش درآمده و حقجو گردد، سپس به عقیده و مرام شما شتابانتر از مرغ به آشیانهاش گراید.
پسر نعمان! براستی که خداوند حبّ و دوستی ما خاندان را از گنجینههای آسمانی زیر عرش- همچون گنجینههای طلا و نقره- فرو فرستد، و جز به اندازه نازل نکند، و آن را جز به بهترین مردمان عطا نکند، و براستی خداوند را ابری است همچو ابر باران، که هر گاه بخواهد یکی از افراد محبوب خلقش را بدان مخصوص سازد، به آن ابر فرمان دهد تا به نطفه رشد کرده یا جنین [آن فرد] در شکم مادرش ببارد.
امّا بعد، از پروردگارتان درخواست عافیت کنید، و افتاده و باوقار باشد، و آرامش و آبروی خود را نگهدارید، و از آنچه افراد صالح پرهیز کردند شما نیز دوری کنید، [در برخورد] با اهل باطل رعایت ادب و نزاکت را بنمائید، با ستمشان بسازید و آن را تحمّل کنید، زنهار! مبادا با آنان ستیز کنید، و هنگامی که همنشین و معاشر و طرف بحثشان شدید- که هیچ گریز و چارهای هم از آن نیست- نوع رفتارتان با آنان بر اساس تقیّه و مخفیکاری که دستوری است الهی؛ باشد.
پس اگر بدین خاطر [عدم تقیّه] گرفتارشان شوید؛ به آزارتان پردازند و در چهره شما مخالفت و بدخواهی را دریابند، و اگر خداوند شرّشان را از سرتان کوتاه نساخته بود گستاخانه و بیپروا بر شما یورش میبردند. و [آنان] آنچه از دشمنی و نفرت که از شما در سینه دارند از آنچه اظهار میدارند بیشتر است. در حالی که محلّ
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 296
تجمّع شما و ایشان یکی است. و براستی که اگر خداوند بندهای را در اصل آفرینش مؤمن بیافریند، تا او را بیزار از بدی نسازد و از آن دورش نکند آن شخص نمیرد، و هر کس را که خدا بیزار از بدی ساخت و شرّ را از او دور نمود؛ او را از گزند کبر و بزرگی حفظ کند، در نتیجه سر براه شود و اخلاقش نیکو و گشاده رو گردد، و وقار و آرامش و افتادگی اسلام در او نمایان شود، و از اموری که خداوند حرام ساخته پرهیز کند، و از کارهائی که موجب خشم خداوند میشود دوری گزیند، و خداوند دوستی و مدارای با مردم را نصیبش فرماید، و گسستن از مردم و دشمنی با آنان را ترک گوید. و با این خوی ناپسند و دارندگان آن خصلت رابطهای ندارد.
و براستی اگر خداوند بندهای را در اصل آفرینش کافر بیافریند «1» آن بنده نمیرد تا اینکه خداوند شرّ و بدی را محبوب او سازد و وی را بدان نزدیک نماید. پس چون نظرش را به بدی جلب؛ و بدان نزدیکش ساخت، گرفتار کبر و بزرگی شود، سنگدل و بدرفتار گردد، ترش روی و بد زبان و بیحیا شود، و خداوند پردهاش بدرد، و آن بنده آنچنان بر مرکب گناه بتازد که هیچ گاه باز نایستد. و آنچنان نافرمانی خدا را پیش گیرد که هم طاعت الهی و هم اهل طاعت را دشمن بدارد. چه دور است فاصله میان حال مؤمن و کافر! بنا بر این از خدا درخواست عافیت کنید، و تنها از او بجوئید و طلب کنید، و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه.
بسیار دعا کنید! که براستی خداوند آن بندگانش که دست نیاز بسوی او برمیدارند و بدرگاهش دعا میکنند را دوست دارد، و بندگان مؤمن خود را وعده
______________________________
(1) ظاهر این کلام همان عقیده به جبر است که در مذهب اهل بیت علیهم السّلام مردود و باطل میباشد، زیرا آن مخالف اختیار و همچنین نصّ صریح قرآن است که میفرماید: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ یعنی: «همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است آفرینش خدای را دگرگونی نیست». پس این کلام یا نیاز به تأویل دارد و یا باید بر آن توقّف نمود و یا علم آن را به اهلش واگذاشت، و جناب استاد غفّاری- حفظه اللَّه- را عقیده بر این است که گذشته از بحثهای مفصّل در باب جبر و اختیار، احتمال میرود که متن حدیث بدست راویان بیتوجّه دستخوش تغییر و تصرّف گشته باشد، که اصل «جعله» بوده که شده «خلقه». و بیان خبر این گونه میشود که ثمرات و نتایج موزون بودن با نظام هستی و فرامین الهی همان مکارم اخلاق و درستی عمل است، و پیامدهای انحراف از نظام و سرپیچی از دستورات الهی همان مفاسد اخلاقی میباشد که در متن بدان اشاره گردیده است. در نهایت برای اطّلاع بیشتر به مجلّد دوم اصول کافی بحث «طینت مؤمن و کافر» مراجعه فرمائید.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 297
اجابت داده، و همو است که دعای اهل ایمان را در روز قیامت عمل و کرداری قرار میدهد تا توسّط آن بر تعداد بهشتیان افزوده شود. و در همه ساعات شبانه روز؛ تا آنجا که توان دارید بیاد خدا باشید بسیار و فراوان، که براستی خداوند دستور به زیاد یاد او بودن فرموده، و خداوند هر مؤمنی که ذکر او را گوید یاد کند، هیچ بنده مؤمنی او را یاد نکرده جز آنکه خداوند او را بخیر یاد کند.
و بر همه نمازها [بخصوص] نماز میانه «1» مواظبت کنید، و با فروتنی در مقابل فرمان بدرگاه خدا بایستید، همچنان که خداوند پیش از شما اهل ایمان را به [رعایت] آن امر فرموده، و شما باید تهیدستان مسلمان را دوست بدارید، که خوارکننده آنان و هر آن کس که بر آنان تکبّر کند بیشکّ از دین خدا منحرف گردیده، و خداوند او را حقیر نماید و بر او خشم گیرد و از او بیزار است. و پدرمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرموده: «پروردگارم بمن دستور فرموده که تهیدستان مسلمان را دوست بدارم»، و بدانید که مسلّما هر کس فرد مسلمانی را کوچک و خوار سازد خداوند آنچنان گرفتار بیزاری و حقارتش نماید که مردم به شدیدترین وجهی او را دشمن بدارند. پس در رعایت حال برادران مسلمان تهیدست خود از خدا پروا کنید، که بیشک حقّ دوستی و محبّت به آنان بر شما محفوظ است. و براستی خداوند پیامبرش را امر به دوستی ایشان فرموده، پس هر کس با فردی که خداوند امر بدوستیش کرده دوستی نکند و با او مهر نورزد، به خدا و پیامبر عصیان ورزیده و از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی کرده، و هر کس بمیرد در حالی که دستور آن دو را نافرمانی کرده به مرگ گمراهان مرده است.
زنهار! مبادا بزرگ منشی و تکبّر کنید، که بزرگی ردای خدا است (یعنی:
برازنده خدا است) و کسی که با خدا در ردای او ستیزه کند خداوند در روز قیامت او را در هم شکند و خوار سازد.
مبادا بر هم ستم کنید، که آن از خوی و خصلت افراد صالح نیست، زیرا خداوند ستم هر ستمگر را بر خودش بازگرداند، و یاری خدا نصیب ستم دیده شود، و آن کس را که خدا یاریش فرماید چیره شود، و از جانب خداوند به پیروزی رسد.
______________________________
(1) یا همان نماز وسطی که بنا به نقل بیشتر روایات نماز ظهر است، و برخی «وسطی» را «فضلی» گرفتهاند، یعنی آن نماز که فضیلتش بیشتر است همچون نماز جماعت، یا مراد آن نمازی است که حضور قلب در آن بیشتر است.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 298
مبادا بیکدیگر حسادت کنید که بیشکّ حسادت ریشه و اصل کفر است.
مبادا به زیان مسلمان مظلوم- که نفرینش بر شما قبول میشود- همدست شوید، که براستی جدّمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: «بتحقیق نفرین مسلمان مظلوم پذیرفته و مستجاب شود».
مبادا نفستان به محرّمات الهی حریص شود، زیرا هر کس در این سرا حرمت الهی را لکّه دار سازد یا بشکند، خداوند برای همیشه میان او و بهشت، و نعمت و لذّت و شرافت و دائمیش جدائی افکند.
1- سختگیری در حساب کشیدن موجب جدائی است، و انتقاد موجب دشمنی.
کم صبری رسوائی است، و افشای راز انحطاط و خرابی است. سخاوت و بخشندگی زیرکی و هشیاری است، و بخل بیتوجّهی.
2- هر کس در سه رفتار مداومت کند به تمام خواستههای خود برسد: 1- پناهندگی بدرگاه الهی، 2- و خشنودی از تقدیر خداوند، 3- و نیکو داشتن اندیشه بر او.
3- هر کس در سه چیز کوتاهی کند ناکام و بیبهره بماند: درخواست از بخشنده، و همنشینی با دانشمند، و کوتاهی در جلب توجّه قدرتمند.
4- سه چیز محبّت آور است: دین داری، فروتنی، و بخشش.
5- کسی که خود را از داشتن سه صفت پاک سازد به سه صفت خاصّ دست بیابد: هر کس شرّ و بدی را از خود دور کند به عزّت و سربلندی رسد، و چنانچه خودبینی را کنار نهد محترم شود، و اگر از بخل و تنگ نظری بیزار شود به مقام رفیع شرافت دست یابد.
6- سه چیز کینه آور است: نفاق، ستم، و خودبینی.
7- هر کس دارای یکی از سه خصلت نباشد او را شریف و بزرگوار نخوانند:
عقل و خردی که او را بیاراید، و ثروتی که بینیازش سازد، و عشیره و قومی که یاریش کنند.
8- سه خصلت از قدر و مرتبه مرد بکاهد. حسادت، سخن چینی، و سبک مغزی (نادانی).
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 299
9- صاحبان سه خصلت جز در سه موقعیّت شناخته نشوند: شخص حلیم و بردبار مگر در هنگام خشم، و دلاور و شجاع جز بوقت نبرد، و برادری جز در زمان نیازمندی شناخته نشوند.
10- هر کس سه خصلت در او باشد منافق است، هر چند روزه گیرد و نماز بخواند: 1- چون زبان گشاید دروغ بگوید، 2- و هنگامی که وعده دهد تخلّف کند، 3- و چون بدو اعتماد شود خیانت کند.
11- از سه گروه مردم برحذر باش: از خائن، و ستمگر، و از سخن چین.
زیرا هر خائنی که بسود تو کار کند سرانجام بتو خیانت میکند، و همین گونه است، ستمگر و سخن چین، که گرچه روزگاری به سود تو عمل کند و برایت سخن چینی نماید ولی در پایان همان گونه بتو ستم نماید و از تو نزد دیگران سخن چینی خواهد کرد.
12- آدم امین را آن زمان امین خوانند که بر سه مورد بدو اعتماد شود و خیانت نکند: بر مال، بر راز، و بر حفظ ناموس. و هر کس دو موردش را رعایت نمود و آن دگر را واگذارد و حفظ امانت نکرد امین نیست.
13- با احمق مشورت مکن، و از دروغگو یاری و کمک مخواه، و به رفاقت فرد ملول اعتماد مکن، زیرا دروغگو دور را نزدیک و نزدیک را برایت دور میسازد. و فرد احمق خود را برایت به زحمت میاندازد ولی تو را به خواستهات نمیرساند. و فرد ملول را چون بدو تکیه کنی رهایت کند.
14- چهار چیز هیچ گاه از چهار چیز دیگر نه سیر شود و نه بینیاز: زمین از باران، و چشم از دیدن، و زن از مرد، و دانشمند از دانش.
15- چهار چیز موجب پیری نابهنگام و زودرس است: خوردن گوشت خشک شده (یعنی: دودی یا نمک سود)، نشستن بر مکان مرطوب، و انجام کارهای طاقت فرسا و سخت، مانند بالا رفتن از نردبان یا پلّهها، و آمیزش و تزویج با پیرزن.
16- زنان بر سه گونهاند: یا برایت تمام سود و بهرهاند، و یا نیم سود و نیم زیانند، و یا تمام ضرر و زیانند. امّا آنکه برایت تمام سود است؛ دوشیزه میباشد، و آن نیم سود و نیم زیان، زن بیوه است. و تمام زیان زن بیوه بچّهدار است.
17- دارنده این سه خصلت آقا و شریف است: فرو خوردن خشم، و گذشت از گنهکار، و ارتباط [با خویشان] با جان و مال.
18- سه چیز را از وقوع سه حادثه امانی نیست: 1- اسب از سرنگون شدن، 2- شمشیر از کندی، 3- و فرد حکیم از لغزش و خطا.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 300
19- رعایت سه نکته موجب شیوائی سخن و بلاغت است: 1- نزدیکی به معنای مقصود، 2- و دوری از سخن زائد، 3- و فهماندن مطلب زیاد با لفظی کوتاه و کم.
20- نجات و خلاصی در رعایت سه نکته است: 1- زبان خود را حفظ نمائی، 2- خانهات وسیع باشد، 3- و از خطایت پشیمان شوی.
21- جهل و نادانی در سه چیز است: 1- عوض کردن برادران [همکیش]، 2- و بیدلیل کنارهگیری کردن، 3- و کاوش در امور بیحاصل.
22- سه چیز در هر کس که باشد بزیان او است: 1- مکر، 2- عهدشکنی، 3- ستم و زیاده روی. و این موارد با اشاره به فرمایش الهی است که میفرماید: وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ یعنی: «و نیرنگ بد جز سازنده آن را فرا نگیرد- فاطر:
43»، و آیه: فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ، یعنی:
«پس بنگر که سرانجام نیرنگشان چگونه بود، آنان و قومشان را تماما هلاک کردیم- نمل: 51»، و خدای جلیل و عزیز فرموده: فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، یعنی: «پس هر کس که پیمان بشکند جز این نیست که بزیان خود شکسته است- فتح: 10»، و فرموده: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا، یعنی: «ای مردم، [بدانید] ستم و سرکشی شما تنها بزیان خودتان خواهد بود- یونس: 23».
23- سه چیز مرد را از بدست آوردن امور شریف و بزرگ، یا منزلت عالی باز میدارد: 1- دون همّتی، 2- و کمی تدبیر، 3- و سستی فکر و عقیده.
24- دور اندیشی در سه چیز نهفته است: 1- خدمت به بالادست و ما فوق، 2- و اطاعت از پدر، 3- و فروتنی در مقابل کسی که بر تو ولایت دارد.
25- سه چیز شایسته معاشرت و انس میباشد: 1- همسر موافق، 2- فرزند خوش رفتار، 3- و دوست باصفا.
26- کسی که از سه چیز بهرمند گشته به ثروتی عظیم رسیده: قناعت نمودن بدان چه داده شده، و نومیدی از مال مردم، و ترک هر چیز ما زاد بر نیاز و حاجت.
27- فرد بخشنده را تنها با داشتن سه رفتار بخشنده و جواد گویند: 1- چه در حال رفاه و چه در حال سختی بخشنده باشد، 2- آنکه به فرد مستحقّ ببخشد، 3- و این نکته را دریابد که شکر دریافت شده برای او از آنچه بخشیده بیشتر است.
28- مرد را در سه مورد هیچ عذر و بهانهای نیست: 1- مشورت با فرد
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 301
خیرخواه، 2- و کنار آمدن و مدارای با حسود، 3- و اظهار دوستی و محبّت به مردم.
29- خردمند تا سه رفتار را [در خود] کامل نکند عاقل نیست: 1- در حال خشنودی و خشم رعایت حقّ دیگران را بکند، 2- آنچه برای خود میپسندد برای دیگران نیز همان را بخواهد، 3- و هنگام لغزش و خطا حلم و بردباری را بکار گیرد.
30- نعمت و برکت [خداداد] تنها با رعایت سه چیز ماندگار شود: 1- شناخت و معرفتی در آن نعمت که شایسته خدای سبحان باشد، 2- و سپاس آن نعمت، 3- و عدم عیبجوئی آن.
31- سه چیز است که هر کس گرفتار یکی از آنها شود آرزوی مرگ نماید: 1- فقر پیاپی و ماندگار، 2- آبروی ریخته شده (یا: زن ننگ آور)، 3- و دشمن غالب و چیره.
32- کسی که سه چیز را نخواهد گرفتار سه چیز دیگر شود: هر کس صلح جو نباشد بییاور شود، و کسی که احسان نکند پشیمان شود، و هر کس بر تعداد دوستانش نیفزاید زیان بیند.
33- دوری از سه چیز بر همه واجب و ضروری است: 1- همدمی با تبهکاران، 2- گفت و شنود پیوسته با زنان، 3- و همنشینی با بدعتگذاران.
34- سه چیز نشانه جوانمردی آدمی است: خوش خلقی، فرو خوردن خشم، و چشم فرو بستن (یعنی: باحیا بودن).
35- هر کس به سه چیز دل بندد فریب خورده است: 1- باور داشتن چیز غیر ممکن، 2- اعتماد نمودن به فرد نامطمئن، 3- و طمع کردن به مال دیگران.
36- سه عمل موجب تباهی دین و دنیا است: 1- سوء ظنّ، گوش به هر سخن سپردن، 3- و اختیار امور خود را به زن دادن.
37- بهترین زمامدار کسی است که دارنده سه خصلت است: مهربانی، بخشش، و عدالت.
38- کوتاهی در سه چیز در خور هیچ زمامداری نیست: 1- در حراست از مرزها، 2- در رسیدگی به دادخواهی، 3- و در انتخاب کارکنان صالح برای کارهایشان.
39- رعایت سه رفتار در حقّ زمامداران بر مردم و درباریان واجب است: 1- فرمانبرداری، 2- خیرخواهی آنان در غیاب و حضور، 3- و دعا برای پیروزی و خوبی حالشان.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 302
40- هر زمامدار یا حاکمی برای درباریان و عموم مردم خود سه وظیفه دارد: 1- به شخص نیکوکار پاداش نیکو دهد تا در آن کار تشویق شود، 2- بر خطای بدکار پرده پوشد تا او توبه کرده و دست از گمراهی بردارد، 3- همگان را با احسان و انصاف متّحد و یکپارچه سازد.
41- سه چیز را هر زمامداری ناچیز بشمرد و در آن مسامحه کند برایش گران تمام خواهد شد: 1- از فرد گمنام و بیفضیلتی که کمتر در اجتماع ظاهر میشود، 2- و از شخصی که تحت عنوان «امر به معروف» و «نهی از منکر» به بدعت و نوآوری در دین میخواند، 3- و از مردم شهری که برای خود رهبری گزیدند تا مانع از اجرای حکم زمامدار در باره ایشان شود.
42- فرد عاقل هیچ کس را حقیر نشمارد، و آن دسته از مردم که بیش از همه شایسته این رفتارند سه گروهند: 1- دانشمندان، 2- و حاکمان، 3- و دوستان. زیرا کسی که به تحقیر علما پردازد دین خود را به تباهی کشانده، و اگر با حاکم این گونه رفتار کند دنیای خود را نابود ساخته، و با تحقیر برادران؛ مردانگیش را معیوب نموده است.
43- همراهان و ملتزمین رکاب حاکم سه دستهاند: 1- گروهی خیرخواهند، که برای خود و سلطان و مردم مایه برکتند، 2- و گروهی که قصد و نظرشان تنها نگهداری و حفظ مقام خود است، اینان نه پسندیدهاند و نه مورد نکوهش، بلکه به نکوهش نزدیکترند، 3- و گروهی که تبهکارند و با بدی سازگار و موافق، که برای خود و سلطان مایه بدبختی و نکوهشند.
44- سه چیز است که تمام مردم بدان محتاجند: امنیّت، و عدالت، و فراوانی (رفاه).
45- سه شخص زندگی را تیره و تار میسازند: حاکم ستمگر، و همسایه بد، و زن بدزبان.
46- هیچ جا و مکانی جز با سه چیز دلپذیر و مطبوع نیست: 1- هوای خوش و نیکو، 2- آب فراوان و گوارا، 3- و زمین حاصلخیز.
47- سه چیز پشیمانی ببار آرد: بخود نازیدن، و بر هم بالیدن، و ستیزه بر سر قدر و منزلت.
48- سه چیز در سرشت آدمی آمیخته شده است: حسادت، حرص، و شهوت.
49- سه خصلت است که با بودن یکی از آنها؛ هر سه تای آن صفات در بزرگداشت و احترام و زیبائی او مرتّب و منظّم شوند: پارسائی، یا بخشش، یا شجاعت و دلاوری.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 303
50- هر کس که این سه خصلت را دارد فردی کامل است: 1- عقل، 2- زیبائی، 3- و نیکو سخن گفتن.
51- سه مجرم تا رسیدن به پایان کارشان محکوم به سلامتند: 1- زن باردار تا فارغ شود، 2- زمامدار تا عمرش تمام شود، 3- و فرد غائب تا هنگام بازگشت.
52- سه چیز محرومیّت و ناکامی ببار آرد: 1- اصرارورزیدن در خواهش، 2- و غیبت کردن، 3- و مسخره نمودن.
53- سرانجام سه چیز ناپسند است: 1- یورش بیموقع دلاور؛ هر چند پیروزی آورد، 2- و نوشیدن داروی بیجا هر چند جان سالم بدر برد، 3- و درخواست از حاکم هر چند به خواستهای که از او دارد برسد.
54- سه خصلت است که همه خودشان را در آنها بر حقّ میدانند: دین؛ که بدان معتقد است، 2- و هوس؛ که بر او غالب شده، 3- و در سیاست اداره امورش.
55- تمام مردم سه طبقه و گروهند: 1- رهبران: که مردم گوش بفرمان ایشانند، 2- و افراد همتا و برابر، 3- و آنان که با هم در ستیز و جنگند.
56- استواری و پایداری سرای دنیا [وابسته] به بودن سه چیز است: آتش، نمک، و آب.
57- هر کس سه چیز را بیجا طلب کند از سه چیز؛ بجا و بحقّ محروم شود: 1- کسی که دنیا را بناحقّ طلب کند از آخرت بماند، 2- و ریاست طلب بیجا و ناحقّ، از فرمانبری بحقّ ناکام ماند، 3- و هر کس بیجا و ناحقّ مال و ثروت بجوید، بجا و بحقّ از ماندگاری آن مال محروم شود.
58- اقدام به انجام سه کار در خور هیچ مرد دوراندیشی نمیباشد: 1- سمّ خوردن برای آزمایش؛ هر چند نجات یابد، 2- و افشای راز به فامیل حسود؛ هر چند از آن آسیبی نبیند، 3- و دریانوردی؛ هر چند برایش در آن کار ثروتی باشد.
59- مردمان هیچ شهری از داشتن سه گروه- که در مشکلات دنیا و آخرت بدیشان پناه برند- بینیاز نیستند، و در صورت نداشتن آنان؛ فرومایهاند و بیتدبیر: 1- فقیه دانشمند پارسا، 2- و حاکم خیرخواه فرمانروا، 3- و پزشک ماهر مطمئن.
60- دوست [واقعی] به سه خصلت آزموده شود، در صورتی که همه را داشت؛ او دوستی با صفا است، و گر نه او فقط دوست خوشیها است نه سختیها: 1- یا از او درخواست پولی کن، 2- و یا مالی را بدو بسپار، 3- و یا در پیشامدی ناگوار او را داخل کن.
61- اگر مردم از [آسیب] سه چیز محفوظ باشند آن سلامتی و امانی همه جانبه و
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 304
دربرگیرنده هر امانی خواهد بود: زبان بد، دست بد، و کردار ناشایست و بد.
62- اگر در برده و غلام یکی از این سه خصلت نباشد؛ اربابش در نگهداری او آسایشی نخواهد داشت: 1- آئینی که هدایتش کند، 2- یا ادبی که ادارهاش نماید، 3- یا ترسی که او را [از ناپسند] بازدارد.
63- بتحقیق هر کس در محیط خانه و خانواده نیازمند به داشتن سه خوی و خصلت است، و اگر هم در نهادش نیست باید خود را بدان وادار نماید: 1- خوش خوئی، 2- گشاده دستی به اندازه و با احتیاط، 3- و غیرتی محکم و قوی.
64- هر صنعتگری برای سود بردن نیازمند سه خصلت است: 1- به کار خود ماهر باشد، 2- وظیفهشناس و امین باشد، 3- خاطر مشتری را جلب نماید.
65- سه چیز است که هر کس گرفتار یکی از آنها شود عقلش بباد رود: 1- نعمتی از دست رفته، 2- همسری زن فاسد، 3- و داغ دوست و رفیقی عزیز و محبوب.
66- شجاعت با سه خوی سرشته شده، که هر کدام دارای امتیازی مخصوصند: 1- فداکاری، 2- عارداشتن از خواری و پستی، 3- و نامجوئی، که اگر آنها در فردی شجاع گرد آیند، او دلاوری است که کسی در برابرش نایستد، و توان برابریش را ندارد، و در نتیجه پهلوان روزگار خود گردد، و اگر یکی از آن خصلتها بیش از دیگری شود شجاعت او در همان خوی و خصلت رو به فزونی نهاده و قویتر گردد.
67- رعایت سه حقّ از جانب فرزند بر پدر و مادر واجب میباشد: 1- سپاسگزاری آن دو در هر حال، 2- اطاعت آن دو در هر امر و نهی در غیر معصیت (یعنی: مغایر با فرمان خداوند نباشد)، 3- و خیرخواهی آن دو در نهان و آشکار.
68- و رعایت سه چیز در مورد فرزند بر پدر واجب است: 1- انتخاب مادری [شایسته] برای او، 2- نهادن نامی نیکو، 3- و عدم کوتاهی در تربیتش.
69- برادران و رفقا برای حفظ روابط خود نیازمند بکار بستن سه رفتارند، که در صورت عدم رعایت آنها ناچار از هم جدا شوند و به هم دشمنی ورزند، آن سه رفتار این است: 1- با هم به انصاف رفتار کنند، 2- و با یک دیگر مهربان باشند، 3- و به هم حسادت نورزند.
70- تا زمانی که خویشاوندان بر رعایت سه چیز یکپارچه و همصدا نشوند در خطر از هم پاشیدگی و ابتلا به سرزنش و ملامت دشمنند، و آن سه این است: 1- حسادت را کنار نهند تا مبادا چند دسته شده و کارشان به جدائی انجامد، 2- با هم رفت و آمد و معاشرت کنند، تا این کار آنان را وادار به دوستی کند، 3- و همدستی و کمک بیکدیگر نمایند تا
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 305
همگی عزیز شوند.
71- شوهر در روابط خود با همسرش ناچار از رعایت سه چیز است: 1- سازگاری، تا در پرتو آن موافقت؛ سازش و محبّت و علاقه زن را بدست آورد، 2- خوشرفتاری با او، 3- و با آراستن ظاهر و توسعه در زندگی دل او را بدست آورد.
72- و زن نیز در روابط خود با شوهر سازگارش ناگزیر به رعایت سه چیز است: 1- یک رنگی، تا همیشه و در همه حال- خوشی یا ناخوشی- خاطرش را بخود آسوده سازد، 2- تعهّد به او و نگاهداشتن او تا اگر گاهی خطائی از او سر زد در بارهاش دلسوزی کند و با او مهربان باشد، 3- و اظهار عشق به او، با عشوه و ناز و زیبائی ظاهر در دیده شوهر.
73- نیکی جز با سه خصلت تکمیل نشود و بکمال نرسد: 1- شتاب نمودن در آن، 2- و اندک شمردن بسیارش، 3- و بیمنّت بودن آن.
74- شادمانی و خرسندی در سه چیز نهفته میباشد: 1- در وفاداری، 2- و رعایت حقوق، 3- و همکاری در مشکلات و سختیها و کارهای دشوار.
75- سه چیز راهنمای رسیدن به رأی درست است: 1- خوش برخوردی، 2- خوب گوش دادن، 3- و خوبی پاسخ.
76- مردان سه دستهاند: 1- خردمند، 2- احمق، 3- و بدکار. خردمند چون سخن شنود و یا پرسیده شود پاسخ دهد، و چون زبان گشاید درست گوید، و چون گوش دهد [بخاطر] بسپارد. و فرد احمق شتابزده سخن گوید و در گفتگو حیران شود، و هر گاه وادار به کاری زشت شود انجام دهد. و چون به فرد تبهکار و بد اعتماد نمائی خیانت کند، و اگر آگاه و باخبرش سازی بیاحترامیت کند.
77- برادران همکیش سه دستهاند: 1- آنکه همچون غذا و خوراک دائما مورد نیاز تو میباشد؛ فرد عاقل و خردمند است، 2- و آن دیگر که چون درد و مرض است فرد احمق است، 3- و سوم آنکه همانند دارو [شفابخش] است، و فرد باهوش و زیرک است.
78- سه چیز بر عقل و خرد انجام دهنده آن دلالت میکند: 1- پیک و فرستاده که حکایت از قدر و منزلت فرستنده کند، 2- و هدیّه و پیشکش؛ گویای مقدار شخصیّت اهداکننده است، 3- و نامه؛ که نشانگر قدر و ارزش نویسنده است. «1»
______________________________
(1) بنا بر نسخه بحار الانوار که لغت «عقل» را دارد ترجمه این گونه میشود: «نشانگر میزان عقل و خرد نویسنده است».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 306
70- علم سه چیز است: 1- آیه محکم، 2- فریضه عادلانه، 3- سنّتی پابرجا «1».
80- مردم سه دستهاند: 1- نادان و جاهلی که از آموختن امتناع میکند و بیزار است، 2- عالم و دانشمندی که علمش او را سست و ضعیف ساخته است، 3- و خردمند و عاقلی که برای دنیا و آخرتش تلاش میکند.
81- دارنده سه خصلت عاری از غربت و تنهائی است: 1- تربیت نیکو، 2- بیآزاری، 3- و اجتناب از شکّ و دودلی.
82- روزها سه گونه است: 1- دیروز، که دیگر بدست نمیآید، 2- و امروز که مردم در آنند؛ شایسته است که آن را غنیمت بشمارند، 3- و فردائی که تنها آرزوئی بیش نیست.
83- هر کس که سه خصلت در او نیست ایمانش بدو سودی نبخشد: 1- حلمی که توسّط آن، جهل فرد نادان را دفع کند، 2- و پارسائی و پرهیزی که او را از آرزوی حرام بازدارد، 3- و رفتاری که در پرتو آن با مردم بسازد و راه بیاید و کنار آید.
84- سه چیز در هر کس که باشد ایمانش کامل است: 1- آن کس که چون خشم کند حقّ را زیر پا نگذارد، 2- و چون خشنود و راضی شود به باطل نگراید، 3- و چون به قدرت رسد گذشت کند.
85- مردم دنیا نیازمند سه خصلتند: 1- رفاه و آسایش بدون خستگی، 2- و فراوانی همراه با قناعت، 3- و شجاعت عاری از سستی و تنبلی.
86- فراموش کردن سه چیز در هیچ حالی شایسته فرد عاقل نیست: 1- فنا و ناپایداری دنیا، 2- و تغییر حالات، 3- و آسیبهای بیامان.
______________________________
(1) مرحوم فیض کاشانی- رحمه اللَّه- در شرح این روایت گوید: «علم حقیقی آنست که دانستنش برای معاد و قیامت مفید و سودمند باشد، و عدم آگاهی بدان موجب زیان در آن روز شود، آنگاه پس از بیان علم سودمند از نظر شرع؛ آن را به سه قسم منحصر نموده است:
1- آیه محکمه: که اشاره به اصول عقائد دارد، زیرا براهین آن آیات محکمات جهان و قرآن کریم است. و در قرآن دلائل مبدء و معاد بلفظ «آیه» و «آیات» بسیار ذکر شده است، 2- فریضه عادلانه: اشاره به علم اخلاق است که خوبش از لشکر عقل و بدش از لشکر جهل است، و بر انسان واجب است که دارای لشکر عقل و عاری از لشکر جهل باشد، و عدالت آن کنایه از حدّ وسط بین افراط و تفریط است، 3- و سنّت پابرجا: اشاره به احکام شریعت؛ یعنی مسائل حلال و حرام دارد».
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 307
87- سه چیز بطور کامل در یکنفر ظاهر نشود: 1- ایمان، 2- عقل، 3- و سخت کوشی.
88- یاران سه گونهاند: 1- یاوری که با جانش بداد میرسد، 2- و غمخواری که با مال و دارائیش کمک میکند، و این دو در برادری صادقند و راستگو، 3- و دیگری که در حدّ کفاف و رفع نیاز از تو میستاند، و تو را برای خوشی و لذّت میخواهد، پس او را از افراد عاقل بحساب میاور.
89- هیچ بندهای حقیقت ایمان را کامل نمیکند تا دارای سه خصلت گردد:
1- فهم در دین و آئین، 2- نیکو داشتن اندازهگیری گذران زندگی و معاش، 3- و پایداری بر مصیبتها. «و لا قوّة إلّا باللَّه العلی العظیم»
مردی بر امام صادق علیه السّلام وارد شد، آن حضرت از وی پرسید: از چه کسانی هستی؟ وی گفت: از دوستداران و پیروان شما، امام علیه السّلام به او فرمود: خداوند تا دوستی بندهای را نپذیرد وی را دوست نخواهد داشت، و دوستیش را نپذیرد تا بهشت را بر او واجب گرداند، سپس فرمود: تو از کدام [دسته از] دوستان ما میباشی؟ آن مرد سکوت کرد، در این بین یک تن از اصحاب بنام سدیر «1» به امام عرض کرد: ای زاده پیامبر مگر دوستان شما چند دسته و گروهند؟! فرمود: سه دسته و گروهند: 1- گروهی از ایشان ما را آشکارا دوست دارند ولی در باطن میلی به ما ندارند، 2- و گروهی در باطن ما را دوست دارند و در ظاهر به ما میلی ندارند، 3- و گروهی در ظاهر و باطن به ما عشق میورزند، و اینان عالیترین گروه مردمند، از آبی شیرین و گوارا نوشیدهاند «2»، و تأویل قرآن را دانسته، و سخن جداکننده حقّ از باطل را دریافتهاند، و سبب سببها را میدانند، و اینانند عالیترین گروه مردم، فقر و نیازمندی و انواع بلا سریعتر از تاختن اسب بر سرشان روان است،
______________________________
(1) او سدیر- هموزن أمیر- ابن حکیم صیرفی از اصحاب امام صادق و کاظم علیهما السّلام است، اخباری در مدح او وارد شده است، وی از بزرگان شیعه و محبّان خالص و پابرجای اهل بیت عصمت علیهم السّلام است.
(2) یعنی از دانشی که عاری از هر شک و شبهه بود بهره جستند.
تحف العقول / ترجمه جعفری، ص: 308
بدیشان سختی و رنج و آسیب رسیده و چنان پریشان و گرفتار شدهاند که دستهای از ایشان زخمی و گروهی کشته شدند، و در شهرهای دور افتاده پراکنده شدند، به برکت ایشان است که خداوند بیمار را شفا میبخشد، و فقیر را توانگر میکند، و بحرمت آنان است که شما یاری میشوید، و باران بر سرتان میبارد، و روزی داده میشوید، آنانند که هر چند تعدادشان کم و اندک است ولی در پیشگاه خداوند دارای قدر و منزلتی عظیم و بزرگ میباشند. و گروه سوم که پائینترین گروه مردمند، آشکارا ما را دوست میدارند، و رفتارشان بمانند پادشاهان است، اینان زبانشان با ما (یعنی: در حدّ شعار) و شمشیرهایشان بر علیه ما است، و گروه دوم که طبقه میانی مردمند، آشکارا دوستمان میدارند و در باطن میلی بما ندارند، و بجانم سوگند که اگر در باطن دوستمان میداشتند نه آشکارا، روزه داران روز و عابدان شب بودند، و اثر رهبانیّت (پرهیز و گوشهگیری) را در چهرهاشان مییافتی، آنان اهل صلح و سازشند.
آن مرد گفت: در این صورت من از دوستان آشکار و نهان شمایم! امام علیه السّلام فرمود: براستی دوستان آشکار و نهان ما نیز نشانههائی دارند که گویای شخصیت آنان است. آن مرد گفت: آن نشانهها کدامند؟ فرمود: خصلتهائی که نخستین آنها این است که ایشان مسأله توحید (یکتاپرستی) را بطور صحیح شناخته و علمش را تکمیل کردهاند، و زان پس به ایمان بخدا و صفاتش پرداختهاند، سپس از حدود و حقائق و شروط و تأویلهای ایمان باخبر شده و بدان پی بردهاند. سدیر گفت: ای زاده پیامبر تاکنون تعریف ایمان را بدین صورت از شما نشنیده بودم! فرمود: آری ای سدیر، هیچ بندهای را نرسد که از ماهیّت ایمان سؤال کند تا آنکه بفهمد ایمان به چه کسی است، سدیر گفت: ای زاده پیامبر اگر مایل باشید گفته خود را شرح و تفسیر بفرمائید، امام علیه السّلام فرمود: آن کس که پندارد خدا را با خیالات قلبی می