حکمت نامه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام)

مشخصات کتاب

سرشناسه : محمدی ری شهری، محمد، 1325 -

عنوان و نام پدیدآور : حکمت نامه حضرت عبدالعظیم (ع)/ محمد محمدی ری شهری.

مشخصات نشر : قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر ٬ 1390.

مشخصات ظاهری : 291 ص.

شابک : 978-964-493-614-2

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [315] - 325 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : عبدالعظیم بن عبدالله(ع)، 173 - 250؟ق.

موضوع : احادیث شیعه

شناسه افزوده : دار الحدیث

رده بندی کنگره : BP53/5 /ع2 م25 1390

رده بندی دیویی : 297/984

شماره کتابشناسی ملی : 2686757

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

حکمت نامه حضرت عبدالعظیم (ع)

محمد محمدی ری شهری

ص :4

ص :5

ص :6

پیش گفتار

حکمت،در لغت

واژۀ«حکمت»در لغت،از ریشۀ«حُکم»گرفته شده است و«حُکم»به معنای«منع» است؛زیرا حُکم و داوریِ عادلانه،مانع ظلم می شود.دهنۀ اسب و دیگر چارپایان نیز در عربی،«حَکَمه»نامیده می شود؛چرا که مهارکنندۀ حیوان است و علم،در عربی،«حکمت»نامیده شده است؛چرا که از جهلِ عالِم،جلوگیری می کند. (1)

همچنین بر هر چیز نفوذناپذیری،صفت«مُحکَم»اطلاق می گردد. (2)

آلوسی در تفسیر روح المعانی،در تبیین واژۀ«حکمت»،از کتاب البحر جاحظ، چنین نقل می کند:

دانشمندان،در معنای این کلمه،بیست و نُه قول دارند که برخی از آنها به هم نزدیک اند.پاره ای از عالمان،بیشترِ این معانی را اصطلاحی می دانند که قائل به آنها،به مصداق مهمّ«حکمت»بسنده کرده و همان را در معنای آن آورده است، وگرنه در اصل،«حکمت»از مصدر«اِحکام»است که به معنای استواری در علم و گفتار و کردار یا همۀ اینهاست. (3)

بنا بر این،از منظر واژه شناسی،کلمۀ«حکمت»،حاکی از نوعی استواری و اتقان است و به هر چیز استوار و نفوذناپذیر،اعم از مادّی یا معنوی،اطلاق می گردد.

ص:7


1- (1) .ر.ک:معجم مقاییس اللّغة:مادّۀ«حکم».
2- (2) .در الصحاح (ج 5 ص 1902) در معنای«أحکَمتُ شَیئاً فَاُحکِمَ»آمده است:چیزی را استوار کردم و آن هم استوار شد؛یعنی پابرجا و محکم شد.
3- (3) .روح المعانی:ج 3 ص 41.

حکمت،در قرآن و حدیث

واژۀ«حکمت»،بیست بار در قرآن کریم آمده است و خداوند متعال،در این کتاب آسمانی،91 بار،خود را با صفت«حکیم»ستوده است. (1)

تأمّل در موارد کاربرد این واژه در متون اسلامی،نشان می دهد که حکمت،از نگاه قرآن و حدیث،عبارت است از:«مقدّماتِ استوار علمی و عملی و روانی،برای نیل به مقصد والای انسانیّت»و آنچه احادیث اسلامی در تفسیر«حکمت»آورده اند،در واقع،مصداقی از مصادیق این تعریف کلّی است.

اقسام حکمت

اشاره

بر پایۀ آنچه در تعریف کلّی ذکر کردیم،حکمت از نگاه قرآن و حدیث،به سه نوع تقسیم می شود:حکمت علمی،حکمت عملی و حکمت حقیقی.گفتنی است که این تقسیم بندی و نام گذاری،بر اساس تأمّل در کاربردهای واژۀ حکمت در قرآن و احادیث اسلامی است.

حکمت های علمی و عملی و حقیقی،هر یک به منزلۀ پلّه های نردبان استواری هستند که انسان با بهره گیری از آنها،به قلّۀ کمال انسانیّت،صعود می کند.جالب توجّه است که بدانیم پلّۀ اوّل این نردبان (حکمت علمی) را فرستادگان خداوند متعال،بنا نهاده اند.پلّۀ دوم (حکمت عملی) را انسان،خود باید بسازد و پس از ساخته شدن آن،آخرین پلّۀ جهش به مقام انسان کامل (یعنی حکمت حقیقی) را خداوند متعال،آماده می سازد.

اینک،توضیح کوتاهی در بارۀ این سه گونۀ حکمت:

1.حکمت علمی

مقصود از حکمت علمی،هر گونه دانستنی یا معرفتی است که برای صعود به مقام

ص:8


1- (1) .در قرآن صفت«حکیم»،36 بار همراه با صفت«علیم»،47 بار با صفت«عزیز»،چهار بار با صفت«خبیر»و یک بار همراه هر یک از صفات«توّاب»،«حمید»،«علیّ»و«واسع»آمده است.

انسان کامل،ضروری است.به سخن دیگر،هم دانش مربوط به عقاید،«حکمت» است،هم دانش مربوط به اخلاق،و هم دانش مربوط به اعمال.از این روست که قرآن کریم،پس از ارائۀ ره نمودهای گوناگون در عرصه های اعتقادی و اخلاقی و عملی،همۀ آنها را حکمت می نامد و می فرماید:

ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ. 1

این [ سفارش ها ] از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است.

این مفهوم از حکمت،نخستین فلسفۀ بعثت انبیای الهی است.قرآن کریم،در آیات متعدّدی،بر این مطلب،تأکید کرده است،از جمله در این آیه:

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ. 2

بی گمان،[ خدا] بر مؤمنان در برانگیختن فرستاده ای از میان خود ایشان، منّت نهاده است،که آیاتش را برایشان می خواند و آنها را پاکیزه می گرداند و به ایشان،کتاب و حکمت می آموزد،هر چند پیش از آن،در گم راهیِ آشکاری بودند.

2.حکمت عملی

حکمت عملی،برنامۀ عملیِ رسیدن به مرتبۀ انسان کامل است.از نگاه قرآن و احادیث،هم دانش و هم عملی که مقدّمۀ تکامل انسان اند،«حکمت»نامیده می شوند،با این تفاوت که دانش،پلّۀ نخست تکامل،و عمل،پلّۀ دوم آن است.

احادیثی که حکمت را به فرمانبری از خداوند متعال،مدارا با مردم،دوری از گناهان، و اجتناب از نیرنگْ تفسیر کرده اند،به این نوع از حکمت،اشاره دارند. (1)

ص:9


1- (3) .ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج2،ص353 ( [1]معرفت شناسی/بخش پنجم/فصل یکم:معنای حکمت).

3.حکمت حقیقی

حکمت حقیقی،نورانیّت و بصیرتی است که در نتیجۀ به کار بستنِ حکمت عملی در زندگی،برای انسان،حاصل می گردد.در واقع،حکمت علمی،مقدّمۀ حکمت عملی،و حکمت عملی،سرآغاز حکمتِ حقیقی است و تا انسان بدین پایه از حکمت نرسیده است،حکیمِ حقیقی نیست،هر چند بزرگ ترین استاد حکمت باشد.

حکمت حقیقی،در واقع،همان جوهر دانش و نورِ دانش و دانشِ نور است.از این رو،خواصّ دانش حقیقی و آثارش،بر آن،مترتّب می گردد،که از مهم ترینِ آنها بیم از خداوند متعال است:

إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. 1

از بندگان خدا،تنها دانایان اند که از او بیم دارند.

در کلام پیامبر خدا،حکمت حقیقی،عیناً بر این اثر،منطبق شده است،آن جا که می فرماید:

خَشیَةُ اللّهِ رَأسُ کُلِّ حِکمَةٍ. (1)

بیم از خداوند عز و جل،اساس هر حکمتی است.

حکمت حقیقی،جاذبه ای عقلانی بر ضدّ کشش های نفسانی است (2)که هر اندازه در جان انسانْ قوّت یابد،به همان اندازه،تمایلات نفسانی در او ضعیف می شوند، (3)تا آن جا که کاملاً از بین می روند. (4)در این حال است که عقل به طور کامل،زنده

ص:10


1- (2) .حلیة الأولیاء:ج 2 ص 386، [1]مسند الشهاب:ج 1 ص 59 ح 41.
2- (3) .اشاره است به روایتی از امام صادق علیه السلام:«الحکمة ضدّ الهوی؛حکمت،ضدّ هوس است»(الخصال:ص 591ح 13).
3- (4) .اشاره است به حدیثی از امام علی علیه السلام:«کلّما قویت الحکمة ضعفت الشهوة؛هر گاه حکمت نیرومند گردد،خواسته های نفسانی ضعیف می شوند»(غرر الحکم:ح 7205 ).
4- (5) .اشاره است به حدیثی از امام علی علیه السلام در وصف مؤمن:«میتة شهوته؛خواسته های نفسش مُرده اند»(نهج البلاغة:خطبۀ 193). [2]

می گردد (1)و ادارۀ انسان را به دست می گیرد و از آن پس،زمینه ای برای انجام دادن کارهای ناشایست،در وجود انسان،باقی نمی مانَد.در نتیجه،حکمت،با عصمت، همراه می گردد (2)و در نهایت،همۀ ویژگی های حکیم و عالِم حقیقی،برای آدمی حاصل می گردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت،به والاترین درجات خودشناسی،خداشناسی،امامت و رهبری دست می یابد.

سرآمد حکیمان

انبیای الهی و اوصیای آنان،همان کسانی هستند که به قلّۀ حکمت علمی،عملی و حقیقی دست یافته اند.بر این پایه،از جانب خداوند متعال،مأمور آموختن علم و حکمت به جامعۀ بشر شده اند.

حکمت نامۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام

حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام راویِ بخشی از حکمت های خاندان رسالت است،و بدین مناسبت،این مجموعه،حکمت نامۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام نامیده شد.

این حکمت نامه،شاملِ شناخت نامۀ عبد العظیم علیه السلام و یکصد حکمت،از سخنان حکیمانه ای است که بی واسطه یا با واسطه،توسط ایشان،از اهل بیت علیهم السلام روایت شده است.پیش از ورود به متن کتاب،ذکر چند مطلبْ ضروری است:

1.در نگارش شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام از شماری از کتاب ها و مقالاتی که در مجموعه آثار کنگرۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام منتشر شده اند،بهره برده ایم.

2.بجز یک روایت،متن همۀ روایاتی که در این حکمت نامه آمده و نیز ترجمۀ آنها برگرفته از مسند حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام (3)است،پس از مصدریابی توسط

ص:11


1- (1) .اشاره است به حدیثی از امام علی علیه السلام در وصف سالک إلی اللّه:«قد أحیا عقلَه وأمات نفسَه؛خِردش را زنده کرده ونفسش را میرانده است»(عیون الحکم والمواعظ:ص 366).
2- (2) .ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج2 ( [1]معرفت شناسی/بخش پنجم/فصل سوم:آثار حکمت/عصمت).
3- (3) .تألیف عزیز اللّه عطاردی و علیرضا هزار،از مجموعه آثار کنگرۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام (شمارۀ یک).

«پژوهشکدۀ علوم و معارف حدیث»،با نظمی نوین در پنج فصل ارایه می شود.البته اصلاحات زیادی در ترجمه صورت گرفته و شماری از روایات،مجدداً ترجمه شده اند.

3.کار اصلیِ نگارنده در این مجموعه،شرح اکثر احادیث آن است،و نکتۀ قابل توجّه در این باره،این است که در بسیاری از موارد،پیوند سخنان حکیمانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام با قرآن کریم،مشخص گردیده است،و اگر دیگر سخنان آن بزرگواران نیز بر همین منوال شرح داده شوند،معلوم می شود که ره نمودهای آنان،چیزی جز تفسیر قرآن و شرح پیام ها،اشارات و لطایف این کتاب آسمانی نیست.

4.سند کامل روایات،همراه با متن عربی آنها آمده تا معلوم شود که حضرت عبد العظیم علیه السلام در چه نقطه ای از سند قرار گرفته است.البته در مواردی که روایتی به منظور شرح دادن آن تقطیع شده باشد،در پانوشت،به متن کاملِ آن در فصل پنجم ارجاع می گردد.

و اینک در لیلة القدر،در جوار حرم مطهّر حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام،این مجموعه را به پیشگاه آن بزرگوار،هدیه می کنم،به امید آن که با کرامتش بپذیرد،و این خدمت گزار کوچک و همۀ خدمت گزاران این آستان را مشمول لطف و عنایت نماید، و از شفاعت خویش برخوردار فرماید.

ربّنا! تقبّل منّا،إنّک أنت السّمیع العلیم.

محمّد محمّدی ری شهری

بیست و سوم رمضان المبارک 1432

یکم شهریور 1390

ص:12

شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام

اشاره

حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام،یکی از شخصیت های بزرگ علمی،عملی و جهادی است که تا کنون آن گونه که شایسته است،شناخته نشده است.

در مقدّمۀ حکمت نامۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام،موضوعاتی چون:شخصیت خانوادگی،ویژگی های علمی و عملی،هجرت به شهر ری و وفات ایشان در این شهر،بررسی شده اند. (1)

یک.تبار

اشاره

تبار حضرت عبد العظیم علیه السلام با چهار واسطه،به سبط اکبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خاندان وحی می رسد.احمد بن علی نجاشی-که یکی از ارکان علم رجال است-،در بارۀ نسب آن بزرگوار می نویسد:

هنگامی که جنازۀ او را برای غسل برهنه می کردند،در جیب لباس وی نوشته ای یافت شد که در آن،نسبش،این گونه ذکر شده بود:من ابو القاسم،عبد العظیم بن عبد اللّه بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم. (2)

بر اساس این نسخه از رجال النجاشی،در نسب ایشان،میان وی و امام حسن علیه السلام،

ص:13


1- (1) .گفتنی است که برای معرّفی شخصیت حضرت عبد العظیم،در 22 خرداد ماه 1382،کنگرۀ بزرگداشت حضرت عبد العظیم در تالار شیخ صدوقِ آستان مقدّس ایشان برگزار شد و مجموعۀ آثار این کنگره در 29 جلد منتشر گردید.
2- (2) .رجال النجاشی:ج 2 ص 67 ش 651.

پنج نفر واسطه وجود دارد؛لیکن در نسخه های معتبر این کتاب، (1)میان«زید»-یعنی جدّ سوّم ایشان-و امام حسن علیه السلام،شخص دیگری واسطه نیست.بنا بر این،نیاکان حضرت عبد العظیم علیه السلام به ترتیب،عبارت اند از:

1.عبد اللّه بن علی

پدر حضرت عبد العظیم علیه السلام،«عبد اللّه»نام داشت و مادرش،«فاطمه»دختر عقبة بن قیس بود. (2)عبد اللّه،در زمان حیات جدّش«حسن بن زید»متولّد شد و چون قبل از تولّدش،پدرش«علی»در زندان در گذشت،جدّش کفالت او را به عهده گرفت. (3)

از عبد اللّه،به نقلی،پنج پسر و به نقلی،نُه پسر (4)بر جای ماند که یکی از ایشان حضرت عبد العظیم علیه السلام بوده است.

2.علی بن حسن

نام جدّ اوّل حضرت عبد العظیم علیه السلام،«علی»و لقب او«سدید» (5)است.وی همراه پسرعمویش عبد اللّه محض و گروهی دیگر از سادات حسنی،در دوران خلافت منصور بر ضدّ عبّاسیان قیام کرد.جمعی از آنان و از جمله وی،دستگیر و به بغداد منتقل شدند.او پس از مدّتی در زندان وفات یافت. (6)

ص:14


1- (1) .ر.ک:معجم رجال الحدیث:ج 10 ص 46 ش 6580.
2- (2) .منتقلة الطالبیه:ص 157 [1] به نقل از:شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه مقالاتِ چاپ شده:ص 72 (مقالۀ«آشنایی با حضرت عبد العظیم علیه السلام و مصادر شرح حال او»،رضا استادی)،مهاجران آل ابوطالب:ص 235.
3- (3) .ر.ک:سرّ السلسلة العلویة:ص 24،عمدة الطالب:ص 94،مجموعه مقالات کنگرۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام:ج 3 ص 50 (مقالۀ«بررسی کلّی روایات حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام»،محمّدکاظم رحمان ستایش).
4- (4) .ر.ک:مجموعه مقالات کنگرۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام:ج 3 ص 50 (مقالۀ«بررسی کلّی روایات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام»،محمّدکاظم رحمان ستایش).
5- (5) .ر.ک:عمدة الطالب:ص 93 و 70.
6- (6) .سرّ السلسلة العلویة:ص 22،عمدة الطالب:ص 70 و 94.
3.حسن بن زید

جدّ دوم حضرت عبد العظیم علیه السلام،«حسن»نام داشت.وی تنها فرزند پسر زید بود که از بزرگان عصر خودش به شمار می رفته،و در بین بنی هاشم،به بخشش،کَرَم،سخاوت و خدمت به محرومان،شهرت داشته است.

وی از سوی منصور عبّاسی به ولایت مدینه گمارده شد؛ولی پس از مدّتی،مورد خشم او قرار گرفت و به زندان افتاد (1)و در سال 168 ق،در هشتاد سالگی از دنیا رفت. (2)

4.زید فرزند امام حسن علیه السلام

جدّ سوم حضرت عبد العظیم علیه السلام،زید فرزند بزرگ امام حسن مجتبی علیه السلام است.ایشان متولّی اوقاف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده و به جلالت قدر،کرامت طبع،عزّت نفس و کثرت نیکوکاری،توصیف گردیده است.شاعران،او را ستوده اند و مردم از هر سو برای برخورداری از فضلش به وی روی می آورده اند. (3)وی در یکصد سالگی،چشم از جهان فرو بست (4)و در محلّی به نام«حاجز»در چند منزلی مدینه دفن گردید. (5)

نگاهی گذرا به زندگی نامۀ نیاکان و خاندان حضرت عبد العظیم علیه السلام نشان می دهد که این خاندان،دارای دو ویژگی برجسته بوده اند:

اوّل.مبارزه و پیکار بر ضدّ ستم و سلطۀ استکباریِ حاکم به جامعۀ اسلامی،به گونه ای که پدر حضرت عبد العظیم علیه السلام در زندان از دنیا رفت و ایشان پدر خود را ندید،و جدّ ایشان نیز مدّتی در زندان به سر برد.

ص:15


1- (1) .تاریخ الإسلام،ذهبی:ج 14 ص 414.
2- (2) .سرّ السلسلة العلویة:ص 21،عمدة الطالب:ص 70.
3- (3) .ر.ک:الإرشاد:ج 2 ص 21.
4- (4) .سرّ السلسلة العلویة:ص 22،عمدة الطالب:ص 69.قول 90 و 95 سالگی هم گفته شده است.
5- (5) .سرّ السلسلة العلویة:ص 20.

دوم.کرامت طبع،عزّت نفس و خدمت به محرومان.ملقّب شدن عبد العظیم به حضرت«السیّد الکریم»،ریشه در این ویژگی خانوادگی این بزرگوار دارد. (1)

دو.تاریخ تولّد و وفات

تاریخ دقیق تولّد و وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام مشخّص نیست؛ (2)امّا در برخی از منابع متأخّر،این گونه آمده است:

حضرت شاه عبد العظیم که کنیه اش ابو القاسم و ابو الفتح نیز بوده،در روز پنج شنبه چهارم ماه ربیع الآخر سنۀ 173 هجری قمری،مطابق 25 تیر ماه 158 یزدگردی، در زمان هارون الرشید در مدینه در خانۀ جدّش حضرت امام حسن مجتبی متولّد شده...و پس از مدّت 79 سال و شش ماه و یازده روز قمری عمر،در روز آدینه پانزدهم شوّال المکرّم سنۀ 252 هجری قمری،مطابق سیزده مهر ماه قدیم سنۀ 235 یزدگردی،در زمان المعتزّ باللّه عبّاسی به سرای آخرت رحلت نمود. (3)

همچنین در برخی از منابع متأخّر از کتاب نزهة الأبرار سیّد موسی بَرزنجی و

ص:16


1- (1) .از شیخ رجبعلی نکوگویان نقل شده است که حضرت عبد العظیم را در عالم معنا زیارت می کند و از او می پرسد:از کجا به این مقام رسیدید؟ایشان پاسخ می دهد:«از راه احسان به خَلق.از قرآن،نسخه برداری می کردم و آن نسخه ها را در اختیار مردمی که طالب آنها بودند،می گذاشتم و دستْ مُزد ناچیزی نصیبم می شد که آن را احسان می کردم»(ر.ک:کیمیای محبّت:ص 210.نیز،ر.ک:همان،فصل هفتم«احسان اولیای خدا»). نگارنده می گوید:کرامت و احسان آن بزرگوار در عالم برزخ نیز تداوم دارد،این جانب در این باره خاطراتی دارم که برخی از آنها در کتاب آموزنده ترین خاطره ها خواهد آمد،إن شاء اللّه.
2- (2) .در گذشته،در عرف عامّۀ مردم،کلمۀ«شاه»در بسیاری از موارد،به نشانۀ تجلیل و احترام به کار می رفت.به امیرمؤمنان علی علیه السلام،«شاه مردان»و به امام حسین علیه السلام،«شاه شهید»یا«شاه شهیدان»می گفتند.در بارۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام این کلمه در کتاب های سدۀ سیزده و چهارده هجری (نه کتاب های قبل از آن) دیده می شود و این کلمه،جزو نام ایشان نیست.(ر.ک:شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه مقالات چاپ شده:ص 73 (مقالۀ«آشنایی با حضرت عبد العظیم علیه السلام و مصادر شرح حال او»،رضا استادی).
3- (3) .ر.ک:مجموعۀ مقالات کنگرۀ بزرگداشت حضرت عبد العظیم علیه السلام:ج 3 ص 181-185 (رسالۀ«عراضة الإخوان:سفرنامۀ معلّم حبیب آبادی به آستانۀ حضرت عبد العظیم و شهر ری»،محمّدعلی معلّم حبیب آبادی).

مناقب العترةی احمد بن محمّد بن فهد حلّی و تاریخ نور الدین محمّد السمهودی نقل شده که ولادت حضرت عبد العظیم علیه السلام پنج شنبه چهارم ربیع ثانی سال 173 ق،در مدینه و وفاتش در پانزدهم شوّال 252 ق،بوده است. (1)

گفتنی است با توجّه به این که در منابع کهن و معتبر،تاریخ تولّد و وفات ایشان ذکر نشده و منابع گزارش های پیش گفته،شناخته شده نیستند،این گزارش ها فاقد اعتبارند؛لیکن در کتاب شریف الکافی،از حضرت عبد العظیم علیه السلام،از هشام بن حکم روایت نقل شده است. (2)تاریخ وفات هشام بن حکم،سال 199 ق،یا پیش از آن است. (3)و مظنون،این است که حضرت عبد العظیم علیه السلام هنگام نقل روایت،کمتر از بیست سال نداشته است.بنا بر این،تولّد ایشان باید سال 180 ق،یا پیش از آن باشد. (4)

همچنین بر اساس روایتی از امام هادی علیه السلام که ثواب زیارت قبر حضرت عبد العظیم علیه السلام،همانند زیارت مرقد سیّد الشهداء علیه السلام دانسته شده،باید بگوییم که او در دوران امام هادی علیه السلام و پیش از شهادت ایشان از دنیا رفته است و از آن جا که دوران امامت ایشان از سال 220 تا 254 ق بوده،وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام پیش از سال 254 ق،اتّفاق افتاده است.

بنا بر این،هر چند بر پایۀ قراین یاد شده،احتمال تولّد حضرت عبد العظیم علیه السلام در سال 173 ق،و وفات ایشان در سال 252 ق،منطقی و معقول است،با این حال،اثبات آن نیاز به منبع معتبر دارد.

از سوی دیگر با عنایت به این که به هر دلیل،چهارم ربیع الثانی،به عنوان تاریخ

ص:17


1- (1) .شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه رساله های خطّی و سنگی:ص 273 (رسالۀ«الخصائص العظیمیّة»،شیخ جواد شاه عبد العظیمی).
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 424 ح 63. [1]
3- (3) .ر.ک:معجم رجال الحدیث:ج 19 ص 270 ش 13329.
4- (4) .ر.ک:شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه مقالات چاپ شده:ص 67 (مقالۀ«آشنایی با حضرت عبد العظیم علیه السلام و مصادر شرح حال او»،رضا استادی).

تولّد حضرت عبد العظیم علیه السلام و پانزدهم شوّال،به عنوان تاریخ وفات ایشان شهرت یافته،بزرگداشت یاد آن حضرت و تجلیل از مقام معنوی آن بزرگوار در روزهای یاد شده،نیکوست. (1)

گفتنی است که در جلسۀ 628 مورّخ 1389/5/26 شورای انقلاب فرهنگی، چهارم ربیع الثانی،به عنوان«روز ولادت حضرت عبد العظیم علیه السلام»جهت درج در تقویم رسمی کشور به تصویب رسید و در تاریخ 1389/7/18 به آستان مقدّس آن حضرت ابلاغ گردید.

سه.درک محضر امامان

بر اساس آنچه در تاریخ تولّد و وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام گذشت،ایشان دوران حیات پنج امام از امامان اهل بیت علیهم السلام-یعنی امام کاظم علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام-را درک کرده است؛امّا این بِدان معنا نیست که به محضر همۀ آنها هم رسیده و یا از آنها سخنی نقل کرده است.

آنچه قطعی و مسلّم است،این است که ایشان محضر امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام را درک نموده و از آنها احادیث فراوانی نقل کرده که بخشی از آنها در این حکمت نامه آمده اند.همچنین اگر به روایت کتاب الاختصاص منسوب به شیخ مفید اعتماد کنیم، حضرت عبد العظیم علیه السلام محضر امام رضا علیه السلام را نیز درک کرده و از ایشان روایت نموده است. (2)

ص:18


1- (1) .شایان ذکر است که با مراجعه به منابع حدیثی و تاریخی،مشخّص می گردد که دربارۀ تاریخ تولد و وفات بسیاری از پیشوایان اسلام،گزارش های مختلفی وجود دارد و تاریخ دقیق و قطعی آنها مشخّص نیست و بزرگداشت ایّام ولادت و یا وفات آنها بر اساس انتخاب نظر مشهور و یا انتخاب یکی از گزارش هاست.
2- (2) .لیکن نمی توان به این روایت اعتماد کرد (ر.ک:معجم رجال الحدیث:ج 10 ص 49 ش 6580) و بر فرض پذیرش آن،احتمال دارد مقصود از«أبی الحسن»،امام هادی علیه السلام باشد و کلمۀ«الرّضا»توسط راوی و یا مستنسخ،افزوده شده باشد.

گفتنی است که طبق برخی از نسخه های رجال الطوسی،حضرت عبد العظیم علیه السلام از اصحاب امام عسکری شمرده شده (1)و در کتاب شِرعة التسمیةی میر داماد نیز آمده که ایشان محضر امام عسکری علیه السلام را نیز درک کرده است؛ (2)لیکن روایتی از آن امام،از طریق ایشان به ما نرسیده است.

چهار.عظمتِ علمی

برای اثبات عظمت علمی حضرت عبد العظیم علیه السلام،کافی است که بدانیم امام معصوم، مردم را برای حلّ مشکلات دینی و یافتن پاسخ پرسش های اعتقادی و عملی شان،به ایشان ارجاع داده است.

صاحب بن عَبّاد در رساله ای که در شرح حال حضرت عبد العظیم علیه السلام نوشته، (3)در توصیف علمی ایشان آورده:ابو تراب رویانی،روایت کرد که شنیدم ابو حمّاد رازی می گفت:خدمت امام هادی علیه السلام در سامرّا رسیدم و مسائلی از حلال و حرام از ایشان پرسیدم.امام به پرسش های من پاسخ داد و هنگامی که خواستم از ایشان خداحافظی کنم،به من فرمود:

یا أبا حَمّاد! إذا أَشکَلَ عَلَیک شَیءٌ مِن أمرِ دینِک بِناحِیَتِک فَسَل عَنهُ عَبدَ العَظیمِ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیّ و أقرِئهُ مِنّیِ السَّلامَ.

ص:19


1- (1) .رجال الطوسی:ص 401 ش 5875.
2- (2) .شرعة التسمیة:ص 45.باید توجّه داشت که بر اساس روایتی که از امام هادی علیه السلام در بارۀ فضیلت زیارت حضرت عبد العظیم علیه السلام آمده،ایشان در دوران امامت امام هادی علیه السلام از دنیا رفته است.بنا بر این نمی تواند از اصحاب امام عسکری علیه السلام و در دوران امامت آن حضرت باشد.این احتمال نیز که ممکن است لقب عسکری برای امام هادی علیه السلام هم به کار می رفته باشد،قابل تأمّل است،چنان که در روایت صدوق در ثواب الأعمال در بارۀ فضیلت زیارت حضرت عبد العظیم علیه السلام،ایشان با عنوان لقب عسکری نامیده شده و همین امر،موجب شده که تصوّر شود حضرت عبد العظیم علیه السلام از اصحاب فرزند ایشان که معروف به عسکری است نیز بوده است.
3- (3) .این رساله در سال 516 ق،به خط یکی از بنی بابویِه نگارش یافته است (ر.ک:خاتمة مستدرک الوسائل:ج 4ص 404 ش 173).

ای ابو حمّاد! هنگامی که چیزی از امور دینی در منطقه ات برای تو مشکل شد،از عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان. (1)

این تعبیر،به روشنی نشان می دهد که حضرت عبد العظیم علیه السلام در عصر خود، مجتهد توانمندی بوده که بر اساس اصول و قواعدی که از اهل بیت علیهم السلام در اختیار داشته،می توانسته دیدگاه های اسلام ناب را در زمینه های مختلف اعتقادی و عملی، استخراج کند و به پرسش های مردم پاسخ گوید.

بنا بر این،ایشان تنها یک محدّث و راوی احادیث اهل بیت علیهم السلام نبوده است؛بلکه از علمای بزرگ خاندان رسالت بوده که پس از معصومان،توان پاسخگویی به مسائل علمی را داشته و توانمندی علمی اش مورد تأیید و تصدیق امام هادی علیه السلام قرار گرفته است. (2)

ص:20


1- (1) .شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه رساله های خطّی و سنگی:ص 23 (رسالۀ«رسالةٌ فی فضل عبد العظیم علیه السلام»،صاحب بن عبّاد).
2- (2) .در این جا مناسب است به مزاحی از آیة اللّه اراکی،مرتبط با شخصیت علمی حضرت عبد العظیم علیه السلام اشاره کنم:در تاریخ 1373/4/4 ش،همراه آیة اللّه علی اکبر مسعودی،تولیت وقت آستان حضرت معصومه علیه السلام،با استاد بزرگوارم حضرت آیة اللّه محمّدعلی اراکی رحمه الله دیداری داشتم.پس از احوالپرسی،آقای مسعودی مرا به عنوان تولیت آستان حضرت عبد العظیم معرّفی کرد.آیة اللّه اراکی فرمود:«می گویند:سه کس،شهید سه چیز شدند.آن سه،عبارت اند از:حضرت عبد العظیم علیه السلام،سیّد مرتضی و حاج محسن عراقی!»و در ادامه توضیح دادند که:«حضرت عبد العظیم علیه السلام با این که از کبار محدّثین است،ولی امام زاده بودنش،محدّث بودن او را شهید کرده.معمولاً حضرت عبد العظیم را به عنوان یک عالم و محدّث نمی شناسند؛بلکه او را یکی از امام زادگان تلقّی می کنند. سیّد مرتضی،به عکس،امام زاده بودنش شهید فقاهتش شده.با این که او مانند حضرت عبد العظیم علیه السلام چهار واسطه بیشتر تا امام معصوم ندارد،ولی کسی او را به عنوان امام زاده نمی شناسد! و سوم،حاج محسن عراقی،با این که وی از فقهای بزرگ بود و از نظر علمی،در حدّی بود که در جلسه ای در نجف که آقا ضیا عراقی هم حضور داشته،یک نیم روز با آخوند خراسانی در رابطه با "جواز اجتماع امر و نهی" بحث می کردند و هیچ یک قدرت مُجاب کردن دیگری را نداشتند؛ولی چون ثروتمند بود،ثروت،فقاهتش را شهید کرد.مردم او را به عنوان یک ثروتمند می شناسند و نه یک عالم و فقیه!».ایشان در ادامه افزودند:«شأن نزول این ماجرا،قسمت اخیر آن است».

پنج.تألیفات

مرحوم نجاشی در کتاب رجال خود-که با موضوع«مؤلّفان شیعه»تألیف شده-،از حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام نام برده و کتاب خطب امیر المؤمنین علیه السلام را به وی نسبت داده است. 1چه بسا سیّدرضی رحمه الله در تدوین نهج البلاغه از این کتاب استفاده کرده باشد و این کتاب از مصادر اصلی نهج البلاغه باشد! نجاشی در پایان شرح حال حضرت عبد العظیم علیه السلام،سند خودش را به روایات ایشان،از طریق استادش ابن نوح،به حضرت عبد العظیم می رساند. 2

شیخ طوسی نیز در کتاب الفهرست خود-که موضوع آن،معرّفی مؤلّفان و مصنّفان شیعه است-از حضرت عبد العظیم نام می برد و می گوید:«له کتاب».سپس سند خودش را به احمد بن ابی عبد اللّه برقی می رساند که او از حضرت عبد العظیم علیه السلام نقل حدیث می کند. 3

صاحب بن عبّاد نیز در احوال حضرت عبد العظیم علیه السلام،عبارت:«له کتاب یسمّیه کتاب یوم و لیلة»را آورده است. 4

شش.عظمت معنوی

مهم ترین نشانۀ عظمت معنوی و مقامات باطنی حضرت عبد العظیم علیه السلام،برابری فضیلت زیارت مزار آن بزرگوار،با فضیلت زیارت سیّد الشهدا علیه السلام است.

شیخ المحدّثین،صدوق،از محمّد بن یحیی عطّار-که یکی از اهالی ری است- این گونه نقل کرده که:خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم.ایشان فرمود:«کجا بودی؟».

ص:21

پنج.تألیفات

مرحوم نجاشی در کتاب رجال خود-که با موضوع«مؤلّفان شیعه»تألیف شده-،از حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام نام برده و کتاب خطب امیر المؤمنین علیه السلام را به وی نسبت داده است. (1)چه بسا سیّدرضی رحمه الله در تدوین نهج البلاغه از این کتاب استفاده کرده باشد و این کتاب از مصادر اصلی نهج البلاغه باشد! نجاشی در پایان شرح حال حضرت عبد العظیم علیه السلام،سند خودش را به روایات ایشان،از طریق استادش ابن نوح،به حضرت عبد العظیم می رساند. (2)

شیخ طوسی نیز در کتاب الفهرست خود-که موضوع آن،معرّفی مؤلّفان و مصنّفان شیعه است-از حضرت عبد العظیم نام می برد و می گوید:«له کتاب».سپس سند خودش را به احمد بن ابی عبد اللّه برقی می رساند که او از حضرت عبد العظیم علیه السلام نقل حدیث می کند. (3)

صاحب بن عبّاد نیز در احوال حضرت عبد العظیم علیه السلام،عبارت:«له کتاب یسمّیه کتاب یوم و لیلة»را آورده است. (4)

شش.عظمت معنوی

اشاره

مهم ترین نشانۀ عظمت معنوی و مقامات باطنی حضرت عبد العظیم علیه السلام،برابری فضیلت زیارت مزار آن بزرگوار،با فضیلت زیارت سیّد الشهدا علیه السلام است.

شیخ المحدّثین،صدوق،از محمّد بن یحیی عطّار-که یکی از اهالی ری است- این گونه نقل کرده که:خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم.ایشان فرمود:«کجا بودی؟».

ص:21


1- (1) .رجال النجاشی:ج 2 ص 66 ش 651.
2- (2) .رجال النجاشی:ج 2 ص 67 ش 651.
3- (3) .الفهرست:ص 193 ش 548. [1]
4- (4) .شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه رساله های خطّی و سنگی:ص 21 (رسالۀ«رسالةٌ فی فضل عبد العظیم علیه السلام»،صاحب بن عبّاد).

گفتم:حسین بن علی علیه السلام را زیارت کردم.امام هادی علیه السلام فرمود:

أما إنَّک لَوزُرتَ قَبرَ عَبدِ العَظیمِ عِندَکُم کُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام. (1)

بدان که اگر قبر عبد العظیم را در شهر خودتان زیارت کنی،مانند کسی هستی که حسین بن علی علیه السلام را زیارت کرده باشد.

برای توضیح این روایت و تبیین عظمت معنوی حضرت عبد العظیم علیه السلام،باید موضوعات:فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام،و مقصود از برابری زیارت حضرت عبد العظیم با زیارت امام حسین علیه السلام و حکمت آن،بررسی گردند:

الف-فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام

در احادیث اهل بیت علیهم السلام،فضایل،آثار و برکات فراوانی برای زیارت امام حسین علیه السلام بیان شده است،مانند:آمرزیده شدن گناهان،دعای فرشتگان،دعای اهل بیت علیهم السلام، طولانی شدن عمر،افزوده شدن روزی،زدوده شدن اندوه،شادی دل،تبدیل شدن بدی ها به خوبی ها،تبدیل شدن شقاوت به سعادت،و برخورداری از حق شفاعت.

همچنین در شماری از احادیث،فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام،بیشتر از حج و حتّی طبق برخی از احادیث،ثواب آن،بیش از هزار حج و هزار عمره است. (2)

ب-مقصود از برابری زیارت عبد العظیم با زیارت سیّد الشهدا علیه السلام

مسئله این است که بر اساس حدیثِ یاد شده،آیا زیارت حضرت عبد العظیم علیه السلام به طور مطلق می تواند جای گزین زیارت امام حسین علیه السلام شود و یا در شرایط خاصّی،از چنین فضیلتی برخوردار است؟در یک جمله،آیا برابری زیارت عبد العظیم علیه السلام و زیارت امام حسین علیه السلام،مطلق است و یا مقیّد؟

ص:22


1- (1) .ثواب الأعمال:ص 124 ح 1.
2- (2) .برای آشنایی با متن احادیثی که بدانها اشاره شد،ر.ک:دانش نامۀ امام حسین علیه السلام:ج 11 (فصل سوم و چهارم از بخش سیزدهم) و برای توضیحات لازم،ر.ک:همان:ج 11 ص 101-111 (پژوهشی در بارۀ ارزش زیارت امام حسین علیه السلام ).

آنها نقل نشده و حدّ اقل به ما نرسیده که زیارتش با زیارت سیّد الشهدا برابری کند.

بنا بر این،حضرت عبد العظیم علیه السلام باید از خصوصیات و مقامی برخوردار باشد که از مرقد مطهّرش نور حرم حسینی ساطع گردد و شمیم دل انگیز سیّد الشهدا از آن استشمام شود.

گفتنی است که احادیث دیگری نیز در فضیلت زیارت حضرت عبد العظیم علیه السلام نقل شده اند،مانند آنچه از شهید ثانی در تعلیقۀ خلاصة الأقول علّامۀ حلّی از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود:

هر کس قبر عبد العظیم را زیارت کند،بر خدا لازم می شود که او را داخل بهشت کند. (1)

و در حدیث دیگری از آن امام آمده که فرمود:

هر کس نمی تواند مرا زیارت کند،برادرم عبد العظیم حسنی را در ری زیارت کند. (2)

لیکن این احادیث،علاوه بر ارسال و ضعف سند،از نظر تاریخی نیز مورد خدشه اند؛زیرا حضرت عبد العظیم علیه السلام سال ها پس از شهادت امام رضا علیه السلام زنده بوده است،مگر این که بگوییم از اخبار غیبیه امام رضا علیه السلام هستند.

هفت.روایات حضرت عبد العظیم علیه السلام

بخش قابل توجّهی از کتاب هایی که در شرح حال حضرت عبد العظیم علیه السلام تألیف شده اند،به روایاتی اختصاص یافته که ایشان در سلسلۀ سند آنها قرار گرفته است، مانند:

ص:24


1- (1) .حاشیة الشهید الثانی علی خلاصة الأقوال:ص 191 ح 289،مجموعه مقالات کنگرۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام:ج 3 ص 42 (مقالۀ«زیارت حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام»،رضا استادی).
2- (2) .مجموعه مقالات کنگرۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام:ج 3 ص 43 (مقالۀ«زیارت حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام»،رضا استادی).

کتاب جنّات النعیم، (1)شصت روایت؛روح و ریحان، (2)57 روایت؛التذکرة العظیمیة، (3)چهل روایت؛عبد العظیم الحسنی حیاته و مسنده، (4)78 روایت؛مسند حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام-که در مجموعه آثار کنگرۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام به چاپ رسیده-، یکصد و بیست روایت. (5)

لیکن باید توجّه داشت که آنچه بدان اشارت رفت،همۀ روایات حضرت عبد العظیم علیه السلام نیستند.صاحب بن عبّاد،ایشان را«کثیر الحدیث و الروایة»توصیف کرده و در رسالۀ کوتاه خود،ایشان را چنین توصیف نموده:

ذو وَرَعٍ و دینٍ،عابِدٌ مَعروفٌ بِالأَمانَةِ و صَدقِ اللَّهجَةِ،عالِمٌ بِاُمورِ الدّینِ،قائِلٌ بِالتَّوحیدِ وَ العَدلِ،کَثیرُ الحَدیثِ وَ الرِّوایَةِ. (6)

[عبد العظیم،] شخصی پرهیزگار و دیندار بود.اهل عبادت بود و به امانت داری و راستگویی شهرت داشت.به امور دینی دانا بود.توحید و عدل را باور داشت و بسیار حدیث و روایت [از اهل بیت علیهم السلام ] نقل می کرد.

همان گونه که پیش از این اشاره شد،کتاب خطب امیرالمؤمنین و کتاب یوم و لیلة از جمله مصنّفات ایشان است،و بر این اساس باید گفت:بسیاری از روایات حضرت عبد العظیم علیه السلام،به دلایل مختلف به ما نرسیده اند.

هشت.مهاجرت به ری

جزئیات مسائل مربوط به علل مهاجرت حضرت عبد العظیم علیه السلام به شهر ری،

ص:25


1- (1) .نگارش ملاّ اسماعیل فدایی کزاری (م 1263 ق).
2- (2) .نگارش ملاّ محمّدباقر کجوری (م 1313 ق).
3- (3) .نگارش محمّدابراهیم کلباسی (م 1362).
4- (4) .نگارش عزیزاللّه عطاردی (معاصر).
5- (5) .ر.ک:مسند حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام:ص 19.
6- (6) .شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه رساله های خطّی و سنگی:ص 21 (رسالۀ«رسالةٌ فی فضل عبد العظیم علیه السلام»،صاحب بن عبّاد).

مشخّص نیست؛لیکن می توان گفت که سابقۀ مبارزاتی خاندان آن بزرگوار از یک سو،و شخصیت علمی و جهادی و ارتباط بسیار نزدیک حضرت عبد العظیم علیه السلام با اهل بیت علیهم السلام از سوی دیگر،موجب شدند که ایشان در سال های پایانی زندگی،تحت تعقیب حکومت وقت،قرار گیرد.از این رو،برای ادامۀ فعّالیت ها و چه بسا با اشارۀ امام هادی علیه السلام،زندگی مخفی را انتخاب کرد،و با لباس پیک و به صورت مسافری ناشناس،وطن اصلیِ خود را ترک کرد و شهرهای مختلفی را پشت سر گذاشت تا آن که در شهر ری در مکانی به نام«سربان» (1)رحل اقامت افکند و در خانۀ یکی از پیروان اهل بیت علیهم السلام در محلّه ای-که«سکّة الموالی»نامیده می شد-،سکونت یافت.روزها روزه بود و شب ها به عبادت می پرداخت و گاه به صورت مخفیانه از خانه ای که در آن ساکن بود،خارج می شد و به زیارت قبری که هم اکنون در مقابل مزار او قرار دارد، می رفت و می فرمود:این،قبر مردی از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام است.

معلوم نیست که حضرت عبد العظیم علیه السلام چند سال در شهر ری سکونت داشته است.مسلّم،این است که ایشان به قدری در این شهر بوده که بیشتر شیعیان ری،به تدریج با ایشان آشنا شده بودند، (2)و با در نظر گرفتن این که ایشان به شدّت تحت تعقیب بوده و ارتباط تک تک مردم با او چه بسا مدّت ها طول می کشید،می توان گفت:احتمالاً ایشان چند سال از سال های پایانی عمر خود را در ری گذرانده است.

همچنین رفت و آمد بیشتر شیعیان با وی،حاکی از فعّالیت های فرهنگی و سیاسی اوست.

ص:26


1- (1) .گزارش شده که سربان در آن تاریخ،یکی از زیباترین مناطق تفریحی جهان و شاه راهی بوده که شهر ری را به دوقسمت تقسیم می کرده و در وسط آن،نهری جاری بوده است.در کنار آن نهر،درختان سرسبزِ در هم پیچیده و در میان درختان،بازارهایی وجود داشته که اطراف آن را درختان فرا گرفته بود (ر.ک:معجم البلدان:ج 3 ص 205).
2- (2) .این مطلب در گزارش نجاشی و صاحب بن عبّاد آمده است.

نُه.سبب وفات

بر پایۀ گزارش نجاشی و صاحب بن عبّاد،حضرت عبد العظیم علیه السلام در اثر بیماری و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. (1)هنگامی که بدن شریفش را برای غسل دادن برهنه کردند،در جیب ایشان ورقه ای یافت شد که در آن،نسب ایشان تا امیر مؤمنان علیه السلام نوشته شده بود. (2)

لیکن در کتاب الشجرة المبارکة در بارۀ سبب وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام آمده:

وقُتِلَ بِالرَّیِّ و مَشهَدُهُ بِها مَعروفٌ و مَشهورٌ. (3)

[حضرت عبد العظیم] در ری کشته شده و مزار او در آن جا معروف و مشهور است.

همچنین در کتاب المنتخب طریحی آمده:

قیلَ:و مِمَّن دُفِنَ حَیّاً مِنَ الطّالِبِیّنَ عَبدُ العَظیم الحَسَنِیُّ بِالرَّیِّ. (4)

گفته شده از جمله کسانی که از خاندان علی بن ابی طالب زنده به گور شده،عبد العظیم حسنی در ری است.

در گزارش دیگری به کتاب مشجّرات ابن مُعَیّه،نسبت داده شده که ایشان را با زهر، به شهادت رسانده اند. (5)

ص:27


1- (1) .رجال النجاشی:ج 2 ص 67 ش 651،شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعه رساله های خطّی و سنگی:ص22 (رسالۀ«رسالةٌ فی فضل عبد العظیم علیه السلام»،صاحب بن عبّاد).
2- (2) .ر.ک:ص 11.
3- (3) .الشجرة المبارکة،فخر رازی (م 606 ق):ص 64 (از منشورات کتاب خانۀ آیة اللّه مرعشی).گفتنی است که هر چند برخی به استناد یاد نکردن فخر رازی از این کتاب در سیاهۀ آثارش،در انتساب این کتاب به وی تردید کرده اند،لیکن نسخه های خطّی کتاب،در انتساب آن به فخر رازی،صراحت دارند و متن آن نیز نشان می دهد که مؤلّف،دانشمندی کاملاً آگاه به انساب خاندان رسالت بوده است و به همین دلیل،نسب شناسان،آن را در شمار منابع معتبر علم انسابْ یاد می کنند.
4- (4) .المنتخب،طریحی:ص 7. [1]گفتنی است که بسیاری از گزارش های این کتاب،ضعیف و نادرست اند و لذا منفردات آن،قابل اعتماد نیستند.
5- (5) .شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعۀ کتاب ها و رساله ها:ص 141(«زندگانی ū حضرت عبد العظیم و امام زادگان مجاور»،محمد رازی شریف).

در بارۀ گزارش های یاد شده،چند نکته قابل توجّه است:

1.گزارش صاحب بن عبّاد و نجاشی،معتبر و مربوط به قرن چهارم و پنجم هجری است.بنا بر این در تعارض با گزارش های متأخّر،بر آنها تقدّم دارد.

2.گزارش های یاد شده نشان می دهند که ظاهراً تا قرن پنجم هجری،موضوع شهادت حضرت عبد العظیم مطرح نبوده است،و گرنه در این گزارش ها به آن اشاره می شد.

3.در صورتی که بتوانیم بر گزارش کتاب الشجرة المبارکة اعتماد کنیم،جمع میان این گزارش و گزارش مشجرات ابن معیّه و نیز گزارش منابع معتبر یاد شده،این است که ایشان در اثر مسموم شدن،بیمار شده و به شهادت رسیده است.

4.با عنایت به پیشینۀ خانوادگی حضرت عبد العظیم علیه السلام و قیام علویان در طبرستان،در صورتی که زمامداران فاسد بنی عبّاس از مخفیگاه ایشان در ری آگاه می شدند،قطعاً ایشان را به شهادت می رساندند،و بعید نیست در اثر کثرت رفت و آمد با ایشان در مدّت حضورشان در ری،به این موضوع پی برده باشند.

5.تشبیه زیارت حضرت عبد العظیم علیه السلام به زیارت امام حسین علیه السلام می تواند قرینه ای بر شهادت ایشان باشد.

بنا بر این،هر چند دلیل قاطعی بر شهادت حضرت عبد العظیم علیه السلام در دست نیست،لیکن دلیل محکمی بر نفی شهادت ایشان نیز وجود ندارد؛بلکه با توجّه به نکتۀ سوم،چهارم و پنجم،پذیرفتن اصل شهادت ایشان بعید نیست.

ده.مدفن حضرت عبد العظیم علیه السلام با اشارۀ پیامبر صلی الله علیه و آله

بر پایۀ گزارش صاحب بن عبّاد (326-385 ق)، (1)شب وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام،

ص:28


1- (1) .گفتنی است که این گزارش،با اندکی تفاوت در رجال النجاشی (372-450 ق) نیز آمده،و متن حاضر،برگرفته ازهر دو منبع است.

یکی از شیعیان ری در عالم رؤیا،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دید که به او فرمود:«مردی از فرزندان مرا فردا از سَکَّةُ المَوالی می آورند و در باغ عبد الجبّار بن عبد الوهّاب،در کنار درخت سیب،دفن خواهند کرد».آن شخص نزد صاحب باغ رفت تا آن درخت و مکان آن را بخرد.صاحب باغ به او گفت:این درخت و مکانش را برای چه می خواهی؟او جریان رؤیای خود را بازگو کرد.صاحب باغ گفت:من هم چنین خوابی دیده ام و بدین جهت،محلّ این درخت و همۀ این باغ را وقف سادات و شیعیان کرده ام که اموات خود را در آن دفن کنند. (1)

بنا بر این گزارش،با عنایت به این که باغ های آن دوران،معمولاً بسیار بزرگ بوده، می توان حدس زد که تا شعاع قابل توجّهی در اطراف مرقد مطهّر حضرت عبد العظیم علیه السلام وقف دفن سادات و پیروان اهل بیت علیهم السلام بوده است.

ص:29


1- (1) .رجال النجاشی:ج 2 ص 66-67 ش 651؛شناخت نامۀ حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و شهرری/مجموعۀ رساله های خطّی و سنگی:ص 22 (رسالۀ«رسالةٌ فی فضل عبد العظیم علیه السلام»،صاحب بن عبّاد).

ص:30

فصل یکم:حکمت های اعتقادی

1/1 عرضۀ دین بر کارشناسان دینی

اشاره

1 .الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی الدقاق و علیّ بن عبد اللّه الورّاق جمیعاً، قالا:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنا أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ،قال:

دَخَلتُ عَلی سَیِّدی عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،فَلَمّا بَصُرَ بی قالَ لی:مَرحَباً بِکَ یا أبَا القاسِمِ! أنتَ وَلِیُّنا حَقّاً.

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! إنّی اریدُ أن أعرِضَ عَلَیکَ دینی،فَإِن کانَ مَرضِیّاً ثَبَتُّ عَلَیهِ حَتّی ألقی اللّهَ عز و جل.

فَقالَ:هاتِ یا أبَا القاسِمِ !

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:خدمت مولای خود علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (امام هادی علیه السلام ) رسیدم.وقتی نگاه ایشان به من افتاد،فرمود:«خوش آمدی،ای ابوالقاسم! تو حقیقتاً دوست ما هستی».

گفتم:ای پسر رسول خدا ! مایلم دینم را به شما عرضه کنم،اگر مورد پسند بود،بر آن ثابت باشم تا خداوند عز و جل را ملاقات کنم.

امام علیه السلام فرمود:«ای ابو القاسم،عرضه کن».

ص:31

فَقُلتُ:إنّی أقولُ:إنَّ اللّهَ تَعالی واحِدٌ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ،خارِجٌ مِنَ الحَدَّینِ:حَدِّ الإبطالِ و حَدِّ التَّشبیهِ،و أنَّهُ لَیسَ بِجِسمٍ و لا صورَةٍ،و لا عَرَضٍ و لا جَوهَرٍ،بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ،و مُصَوِّرُ الصُّوَرِ،و خالِقُ الأَعراضِ وَ الجَواهِرِ،و رَبُّ کُلِّ شَیءٍ ومالِکُهُ و خالِقُهُ،و جاعِلُهُ و مُحدِثُهُ،و أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ،خاتَمُ النَّبِیّینَ،فَلا نَبِیَّ بَعدَهُ إلی یَومِ القِیامَةِ،و أنَّ شَریعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ،فَلا شَریعَةَ بَعدَها إلی یَومِ القِیامَةِ،و أقولُ:إنَّ الإِمامَ وَ الخَلیفَةَ و وَلِیَّ الأَمرِ بَعدَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام،ثُمَّ الحَسَنُ،ثُمَّ الحُسَینُ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ،ثُمَّ موسی بنُ جَعفَرٍ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ موسی،ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ علیهم السلام،ثُمَّ أنتَ یا مَولایَ.

فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام:ومِن بَعدِیَ الحَسَنُ ابنی،فَکَیفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ؟

قالَ:فَقُلتُ:و کَیفَ ذاکَ یا مَولایَ؟

قالَ:لِأَنَّهُ لا یُری شَخصُهُ،و لا یَحِلُّ ذِکرُهُ بِاسمِهِ حَتّی یَخرُجَ،فَیملأَ الأَرضَ قِسطاً و

گفتم:من معتقدم که خدای متعال،یکی است و مانندی ندارد،و از دو حدّ ابطال و تشبیه،بیرون است.خداوند،جسم و صورت و عَرَض و جوهر نیست؛بلکه اوست که اجسام را جسمیّت داده و صورت ها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است.او پروردگار همه چیز و مالک و آفرینندۀ پدیده هاست،و [عقیده دارم که] محمّد صلی الله علیه و آله بنده و فرستادۀ او،خاتم پیغمبران است و پس از وی تا روز قیامت، پیامبری نخواهد بود.شریعت وی،آخرینِ شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینی نخواهد آمد.عقیدۀ من در بارۀ امامت،این است که امام و خلیفه و ولیّ امر پس از پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است و پس از او حسن و پس از وی حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمّد بن علی و سپس جعفر بن محمّد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس محمّد بن علی علیهم السلام و پس از آنها تو هستی ای مولای من.

در این هنگام،امام هادی علیه السلام فرمود:«و پس از من،فرزندم حسن،امام است؛لیکن مردم در بارۀ امامِ پس از او،چه خواهند کرد؟».

گفتم:ای مولای من ! مگر جریان امامِ پس از او،از چه قرار است؟

فرمود:«او،دیده نمی شود و بردن اسمش بر زبان ها ممنوع است تا آن گاه که

ص:32

عَدلًا کَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً.

قالَ:فَقُلتُ:أقرَرتُ.و أقولُ:إنَّ وَلِیَّهُم وَلِیُّ اللّهِ،و عَدُوَّهُم عَدُوُّ اللّهِ،و طاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ،و مَعصِیَتَهُم مَعصِیَةُ اللّهِ.و أقولُ:إنَّ المِعراجَ حَقٌّ،وَ المَسأَلَةَ فِی القَبرِ حَقٌّ،و إنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ،وَ النّارَ حَقٌّ،وَ الصِّراطَ حَقٌّ،وَ المیزانَ حَقٌّ،و إنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیبَ فیها،و إنَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبورِ.و أقولُ:إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوَلایَةِ:الصَّلاةُ،وَ الزَّکاةُ،وَ الصَّومُ،وَ الحَجُّ،وَ الجِهادُ،وَ الأَمرُ بِالمَعروفِ وَ النَّهیُ عَنِ المُنکَرِ.

فَقالَ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام:یا أبَا القاسِمِ ! هذا وَ اللّهِ دینُ اللّهِ الَّذی ارتَضاهُ لِعِبادِهِ،فَاثبُت عَلَیهِ،ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا و فِی الآخِرَةِ. (1)

[از پس پردۀ غیبت] بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید،همان طور که از ظلم و ستم پر شده است».

گفتم:[به این امام غایب هم] اقرار دارم و نیز معتقدم:دوست آنان،دوست خدا و دشمن آنان،دشمن خداست،طاعت آنان،طاعت خدا و نافرمانی از آنان،نافرمانی از خداست.من عقیده دارم که معراج،پرسش در قبر،بهشت،دوزخ،صراط و میزان حقند،و روز قیامت خواهد آمد و در آن هیچ شکّی نیست،و خداوند همۀ مردگان را زنده خواهد کرد.نیز عقیده دارم که واجبات،پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارت اند از:نماز،زکات،روزه،حج،جهاد،امر به معروف و نهی از منکر.

در این هنگام،امام هادی علیه السلام فرمود:«ای ابوالقاسم ! به خدا سوگند،این [عقاید]، دین خداست که آن را برای بندگانش برگزیده است.پس بر آن،ثابت قدم باش.

خداوند،تو را بر عقیده ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار بدارد!».

شرح

در این روایت،حضرت عبد العظیم علیه السلام عقاید دینی خود را به سرآمد کارشناسان دینی معاصر خود یعنی امام هادی علیه السلام ارائه می کند.امام علیه السلام هم ضمن تأیید و تأکید بر این که

ص:33


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 419 ح 557، [1]بحار الأنوار:ج 3 ص 268 ح 3. [2]

دینِ مورد پسند خداوند متعال،همین است،از ایشان می خواهد که پیوسته بر همین اعتقادات،استوار بماند و بدین سان برای وی دعا می نماید:

ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا و فِی الآخِرَةِ.

خداوند،تو را بر این سخن [و عقیدۀ] استوار،در دنیا و آخرت،پایدار بدارد!

در این داستان،چند نکته قابل توجّه است:

1.حضرت عبد العظیم علیه السلام،نخستین کسی نیست که عقاید دینی خود را بر امام زمانش عرضه داشته و به تأیید امام رسانده است.پیش از ایشان نیز افرادی مانند:

ابراهیم مخارقی،حمران بن اعیَن،عمر بن حریث،حسین بن زیاد عطّار و یوسف، عقاید دینی خود را بر امام صادق علیه السلام عرضه داشته اند. (1)امثال این بزرگان،در امور اعتقادی به اجتهاد خود اکتفا نمی کرده اند و برای این که میان خود و خدا حجّت داشته باشند،عقاید دینی خود را به امام زمان خود عرضه می داشته اند.

2.این کار یعنی مراجعه به کارشناسان دین،ریشۀ قرآنی دارد.خداوند در دو آیه، مردم را به آنان ارجاع فرموده است: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ 2 اگر نمی دانید،از آگاهان بپرسید.

3.حضرت عبد العظیم علیه السلام از نظر علمی،خود،یکی از بزرگ ترین محدّثان و فقها بوده و از نظر سنّی،تقریباً دو برابر امام هادی علیه السلام سن داشته است.ایشان که محضر امام جواد علیه السلام را نیز درک کرده بود،خدمت امام هادی علیه السلام می رسد و عقاید دینی خود را به ایشان عرضه می نماید.این اقدام،حاکی از معرفت وی نسبت به مقام امامت و ولایت کُبرا و از سوی دیگر،بیانگر تواضع علمی این فقیه بزرگ در برابر امام زمان خویش است.

4.نکتۀ اخلاقی ای که از این حکایت«عرضۀ دین»باید از این سیّد شریف جلیل

ص:34


1- (1) .ر.ک:بحار الأنوار:ج 6 ص 3-9 (دینی که اعمال،جز با اعتقاد بر آن پذیرفته نمی شود).

حسنی آموخت،پرهیز از غرور به علم و مقام علمی است،مبادا که انسان به علم خود و به چند کلمه اصطلاح،مغرور شود.غرور،یکی از آفات بزرگ درخت انسانیت و از موانع رشد و ترقّی و نیل به کمالات است؛ولی در میان انواع آن،غرور به علم و غرور به عقل و فهم،از همه خطرناک تر است.

از این رو،بزرگان و پرورش یافتگان مکتب وحی و مدرسۀ تربیت اهل بیت علیهم السلام و افراد ساخته شده و به انسانیت رسیده،هر چه علم و درکشان بیشتر می شود،خضوع علمی و شکستگی نفسانی آنها و تواضعشان در برابر بزرگان و اساتید،بیشتر می گردد و در مسائل،حدّت و تندی ندارند و به اصطلاح فقها،تسرّع در فتوا نمی نمایند.اینان می فهمند که رفع هر جهلی،موجب توجه یافتن به مجهولات بیشتر و دریافت پاسخ هر پرسشی برایشان منبع پرسش های فراوان تر است....

حضرت عبد العظیم با چنین درک و شناختی،متواضعانه در برابر امام زمان خود، زانو بر زمین می نهد و دینش را عرضه می دارد. (1)

بنا بر این،انسان در هر مرحله ای از دانش دین شناسی باشد،شایسته است وقتی به محضر دین شناس بالاتر از خود می رسد،برای تأیید و یا تکمیل معارف دینی خود اقدام نماید.

5.بهره گیری از نظریّۀ کارشناسان دینی،زمینه ساز ثبات و پایداری انسان در دینداری است.

ص:35


1- (1) .مجموعه آثار کنگرۀ حضرت عبد العظیم علیه السلام:ج 24 ص 33.

2/1 موحّد کامل

اشاره

2 .علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن محمّد بن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الفضل،عن شیخ من أهل الکوفة،عن جدّه من قِبَل امّه-وَاسمُهُ سُلَیمانُ بنُ عَبدِ اللّهِ الهاشِمِیِّ -،قالَ:

سَمِعتُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ یَقولُ:قالَ رَسولُ اللّهُ صلی الله علیه و آله لِلنّاسِ وهُم مُجتَمِعونَ عِندَهُ:

أحِبُّوا اللّهَ لِما یَغدوکُم بِهِ مِن نِعمَةٍ،وأحِبّونی للّهِ ِ تَعالی،وأحِبّوا قَرابَتی لی. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:سلیمان بن عبد اللّه هاشمی گفت:از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که مردم نزد ایشان گرد آمده بودند،فرمود:"خداوند را برای نعمت هایی که به شما داده،دوست بدارید و مرا نیز برای خداوند،دوست بدارید و خویشاوندان و اهل بیتم را هم به خاطر من دوست بدارید"».

شرح

این حدیث،به این ره نمود مهمّ اعتقادی،اخلاقی و اجتماعی اشاره دارد که یگانه پرستان،تنها خداوند متعال را به طور مستقل دوست دارند،و دوستی دیگری، هر چند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد،باید به خاطر خداوند باشد؛زیرا ولی نعمت حقیقی و اصلی او،تنها خداست.برای توضیح مطلب چند نکته قابل توجه است:

1.می توان گفت روایت یاد شده،تفسیر آیۀ 165 از سورۀ بقره است که می فرماید:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً.

ص:36


1- (1) .علل الشرائع:ص 599 ح 52، [1]بحار الأنوار:ج 17 ص 14 ح 28. [2]

برخی از مردم،در برابر خدا،همانندهایی [برای او] بر می گزینند،و آنها را چون دوست داشتن خدا،دوست می دارند؛ولی آنها که ایمان آورده اند،دوستی شان با خدا شدیدتر است،و آنها که [با برگزیدن همتا برای خدا] ستم کردند،هنگامی که عذاب [الهی] را مشاهده کنند،خواهند دانست که تمام قدرت،از آنِ خداوند است.

طبق این آیه،اهل ایمان،از آن جا که جز خدا هیچ کس را در جهان هستی مؤثّر نمی دانند،همتایی برای خدا باور ندارند تا نسبت به او علاقه مند باشند.افزون بر این، محبّت آنان نسبت به خدا،شدیدتر از محبّت مشرکان به همتایان پنداری خویش است.بنا بر این،اهل توحید،تنها به خدای یگانه عشق می ورزند و اگر دیگری را دوست دارند،به دلیل دوستی او و برای اوست.

2.با عنایت به توضیحاتی که در تبیین آیۀ یاد شده ارائه گردید،روشن می شود که چگونه حدیث نبوی مورد بحث را می توان تفسیر این آیه دانست؛زیرا دوست داشتن خدا به دلیل نعمت های او،اشاره به آن است که ولی نعمت حقیقی انسان،تنها خداست و جز او در سرنوشت انسان و جهان،مؤثّر نیست.از این رو،تنها او به طور مستقل،مستحقّ محبّت است؛زیرا انسان فطرتاً نسبت به کسی که به او نیکی می کند، احساس دوستی می نماید.بنا بر این،انسان به حکم فطرت باید به خدا محبّت داشته باشد.

بدیهی است که محبّت خدای متعال ایجاب می کند که شخص باایمان،به هر کس که خدا او را دوست دارد نیز علاقه مند باشد،که سرآمد دوستان خدا پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است و مقتضای دوستی او،علاقه مندی به خاندان رسالت است.

3.دوستی هایی که برای خدا نیستند و ریشه در تمایلات نفسانی دارند،نشانۀ شرک اند.بنا بر این،تا دل انسان از محبّت غیر خدا تهی نشده،موحّد حقیقی و کامل نیست.

ص:37

3/1 شمار پیامبران

اشاره

3. قصص الأنبیاء للراوندی عن ابن بابویه،قال:حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمد بن عمران الدقّاق،حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،حدّثنا سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی علیه السلام،قالَ:

کَتَبتُ إلی أبی جَعفَرٍ-أعنی مُحَمَّدَ بنَ عَلِیِّ بنِ موسی علیه السلام-أسأَلُهُ عَن ذِی الکِفلِ مَا اسمُهُ،و هَل کانَ مِنَ المُرسَلینَ؟

فَکَتَبَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ:بَعَثَ اللّهُ تَعالی جَلَّ ذِکرُهُ مِئَةَ ألفِ نَبِیٍّ و أربَعَةً و عِشرینَ ألفَ نَبِیٍّ؛المُرسَلونَ مِنهُم ثَلاثُمِئَةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً،و إنَّ ذَا الکِفلِ مِنهُم صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم،و کانَ بَعدَ سُلَیمانَ بنِ داودَ علیه السلام،و کانَ یَقضی بَینَ النّاسِ کَما کانَ یَقضی داودُ علیه السلام،و لَم یَغضَب إلّاللّهِ ِ عز و جل،و کانَ اسمُهُ«عویدیا»وهُوَ الَّذی ذَکَرَهُ اللّهُ تَعالی جَلَّت عَظَمَتُهُ فی کِتابِهِ حَیثُ قالَ: وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ . (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام نوشتم که نام«ذو الکفل»چه بود؟و آیا«ذو الکفل»از پیامبران مُرسل بوده یا نه؟

امام-که درودهای خدا بر او باد-نوشت:«خداوند،صد و بیست و چهار هزار پیغمبر مبعوث کرد که سیصد و سیزده نفر آنان،مُرسل بودند و ذو الکفل هم از این پیغمبران به شمار می رفت.او (ذو الکفل) پس از سلیمان بن داوود علیهما السلام مبعوث شد و مانند داوود،میان مردم داوری می کرد و جز برای خداوند،خشم نمی کرد.نام وی عویدیا بود،و او همان کسی است که خداوند متعال در کتاب خود (قرآن)،آن جا که می فرماید:

و اسماعیل و یَسَع و ذو الکفل را به یاد آور [که] همه از نیکان بودند، (2)او را یاد کرده است».

ص:38


1- (1) .قصص الأنبیاء،راوندی:ص 213 ح 277، [1]بحار الأنوار:ج 13 ص 405. [2]
2- (2) .ص:آیۀ 48.

شرح

قرآن کریم به روشنی دلالت دارد که شمار انبیا فراوان است؛امّا تعداد آنها را مشخّص نکرده است.در احادیث،شمار آنها بسیار متفاوت گزارش شده و عددی که در روایت حضرت عبد العظیم علیه السلام آمده،مشهور است؛ولی در روایات دیگر،عدد«صد و بیشتر»، (1)«هشت هزار»، (2)«سی و دو هزار» (3)و«یکصد و چهل هزار» (4)نیز ذکر شده است.

شیخ صدوق رحمه الله مطابق روایتِ«یکصد و بیست و چهار هزار»،نظر داده،می گوید:

اعتقاد ما در مورد عدد انبیا این است که آنها 124000 نفر بوده اند و 124000 وصی داشته اند. (5)

گفتنی است که در عقیده به«نبوّت»،معیّن کردن عدد انبیا ضروری نیست؛بلکه اعتقاد اجمالی به همۀ انبیای الهی کافی است.

پیامبرانی که نام آنها در قرآن آمده،عبارت اند از:1.آدم،2.نوح،3.ادریس،4.هود، 5.صالح،6.ابراهیم،7.لوط،8.اسماعیل،9.یَسَع،10.ذو الکفْل،11.الیاس،12.

یونس،13.اسحاق،14.یعقوب،15.یوسف،16.شعیب،17.موسی،18.هارون، 19.داوود،20.سلیمان،21.ایّوب،22.زکریّا،23.یحیی،24.اسماعیل (صادق الوعد)،25.عیسی،26.محمد صلی الله علیه و آله.

ص:39


1- (1) .کنز العمّال:ح 3228.
2- (2) .بحار الأنوار:ج 11 ص 31.
3- (3) .بحار الأنوار:ج 11 ص 60.
4- (4) .بحار الأنوار:ج 16 ص 302.
5- (5) .الاعتقادات،صدوق:ص 92.

4/1 ویژگی های اسلام

اشاره

4. الکافی: عن عدّة من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن عن أبی جعفر الثّانی علیه السلام،عن أبیه،عن جَدّه صلوات اللّه علیهم،قالَ:

قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:إنَّ اللّهَ خَلَقَ الإِسلامَ فَجَعَلَ لَهُ عَرصَةً، وجَعَلَ لَهُ نوراً،وجَعَلَ لَهُ حِصناً،وجَعَلَ لَهُ ناصِراً؛فَأمّا عَرصَتُهُ فَالقُرآنُ،وأمّا نورُهُ فَالحِکمَةُ،وأمّا حِصنُهُ فَالمَعروفُ،وأمّا أنصارُهُ فَأنا وأهلُ بَیتی وشیعَتُنا.

فَأَحِبّوا أهلَ بَیتی وشیعَتَهُم وأنصارَهُم؛فَإِنَّهُ لَمّا اسرِیَ بی إلی السَّماءِ الدُّنیا فَنَسَبَنی جَبرَئیلُ علیه السلام لِأَهلِ السَّماءِ استَودَعَ اللّهُ حُبّی وحُبَّ أهلِ بَیتی وشیعَتِهِم فی قُلوبِ المَلائِکَةِ،فَهُوَ عِندَهُم وَدیعَةٌ إلی یَومِ القِیامَةِ،ثُمَّ هَبَطَ بی إلی أَهلِ الأَرضِ فَنَسَبَنی إلی أهلِ الأَرضِ،فَاستَودَعَ اللّهُ عز و جل حُبّی وحُبَّ أهلِ بَیتی وشیعَتِهِم فی قُلوبِ مُؤمِنی امَّتی؛فَمُؤمِنو امَّتی یَحفَظونَ وَدیعَتی فی أهلِ بَیتی إلی یَومِ القِیامَةِ.

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد،از پدرانش،از امیر مؤمنان علیهم السلام-:

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:«خداوند،اسلام را پدید آورد،و برای آن فضا و عرصه ای قرار داد، و نوری و دژی و یاوری مقرّر داشت.فضایش قرآن و نورش حکمت است و دژش کارهای نیک اند و یاران آن،من و اهل بیتم و شیعیان ما هستند.پس اهل بیت مرا و شیعیان و یاران آنها را دوست دارید؛زیرا هنگامی که مرا به آسمان ها بردند،جبرئیل مرا به اهل آسمان ها معرّفی کرد و خداوند،دوستی من و خاندانم و شیعیان آنها را در دل های فرشتگان به ودیعه نهاد و این محبّت تا روز قیامت در نزد آنها محفوظ است.

پس از این،جبرئیل مرا به زمین آورد و به اهل زمین معرّفی نمود.پس پروردگار، محبّت من و اهل بیتم و شیعیان آنها را در دل های مؤمنان امّتم به ودیعه نهاد و مؤمنان امّت من تا روز قیامت،ودیعۀ مرا در خاندانم نگهداری خواهند کرد.آگاه باشید اگر مردی از امّت من،تمام عمر خود را در عبادت خدا به پایان رساند و پس از

ص:40

ألا فَلَو أنَّ الرَّجُلَ مِن امَّتی عَبَدَ اللّهَ عز و جل عُمُرَهُ أیّامَ الدُّنیا ثُمَّ لَقِیَ اللّهَ عز و جل مُبغِضاً لِأَهلِ بَیتی وشیعَتی،ما فَرَّجَ اللّهُ صَدرَهُ إلّاعَنِ النِّفاقِ. (1)

آن،در پیشگاه خداوند،حاضر گردد و بغض خاندانم را در دل داشته باشد و یا شیعیان آنها را دشمن بدارد،خداوند،سینۀ او را جز با نفاق نمی گشاید».

شرح

اشاره

در این حدیث،اسلام به خانه ای تشبیه شده که دارای ویژگی هایی است که جامعۀ انسانی می تواند در پرتو آنها بهترین و آرام ترین و لذّتبخش ترین زندگی ها را برای خود تأمین نماید.این ویژگی ها عبارت اند از:

1.بهره مندی از فضای باز معنوی

نخستین برکتِ زندگی در پرتو اسلام،بهره گیری از فضای باز معنوی قرآن کریم است.در حدیث یاد شده،قرآن به عنوان عرصه و فضای باز خانۀ اسلام معرّفی گردیده و بدین سان فضای بازی که از نظر معنوی به وسیلۀ قرآن برای جامعه پدید می آید،به فضای باز مادّی تشبیه شده است.در این تشبیه،چند نکته قابل توجّه است:

اوّل.فضای مادّی،هر چه بازتر باشد،افراد بیشتری می توانند از آن بهره ببرند.

فضای معنوی هدایت قرآن،به قدری گسترده است که همۀ مردم جهان می توانند از آن بهره مند شوند.

هُدیً لِلنّاسِ. 2

[قرآن] برای همۀ مردم راه نماست.

ص:41


1- (1) .الکافی:ج 2 ص 46 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 65 ص 341 ح 13. [2]

دوم.چنان که سرسبزی و خرّمی فضای مادّی در بهار،موجب آسایش و آرامش جسم است،فضای معنوی قرآن همیشه بهار است و خزان ندارد.در حدیثی،امام علی علیه السلام قرآن را چنین توصیف فرموده:

رَبیعُ القُلُوبِ. (1)

بهار دل هاست.

سوم.چنان که فضای باز مادّی،موجب انس و آرامش جسم است،فضای معنوی قرآن،مایۀ انس و آرامش جان است.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده:

مَن أنِسَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ،لَم توحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخوانِ. (2)

کسی که با تلاوت قرآن انس گیرد،از جدایی برادران،احساس تنهایی نخواهد کرد.

چهارم.چنان که فضای باز مادّی،شادی جسم را به همراه دارد،فضای معنوی قرآن،جان را شاد می کند.در دعای ختم قرآن می خوانیم:

وفَرِّح بِهِ قَلبی. (3)

و دلم را به آن،شاد ساز.

پنجم.فضای باز مادّی،گشایش مادّی پدید می آورد؛امّا قرآن،ظرفیت روانی و فکری انسان را افزایش می دهد.در دعای مذکور می خوانیم:

وَ اشرَح بِهِ صَدری. (4)

و سینه ام را به آن،بگشا.

2.روشن بینی در پرتو نور حکمت
اشاره

دومین برکت زندگی در پرتو اسلام،بهره گیری از نور حکمت این آیین الهی

ص:42


1- (1) .نهج البلاغة:خطبۀ 110.
2- (2) .غرر الحکم:ح 8790.
3- (3) .الکافی:ج 2 ص 577 ح 2،عدّة الداعی:ص 279 ح 7.
4- (4) .همان جا.

است.

حکمت از نگاه قرآن و حدیث،عبارت است از:مقدّمات محکم و استوار علمی، عملی و روانی برای نیل به مقصد والای انسانیت،و آنچه در احادیث اسلامی در تفسیر حکمت آورده اند،در واقع،مصداقی از مصادیق این تعریف کلّی است.

اقسام حکمت
اشاره

حکمت به سه نوع تقسیم می شود:حکمت علمی،حکمت عملی،و حکمت حقیقی.

الف-حکمت علمی

مقصود از حکمت علمی،مطلق معارفی است که برای صعود به مقام انسان کامل، ضروری است.

ب-حکمت عملی

حکمت عملی،برنامۀ عملیِ رسیدن به مرتبۀ انسان کامل است.احادیثی که حکمت را به فرمانبری از خداوند متعال،مدارا با مردم،دوری از گناهان،و اجتناب از نیرنگ تفسیر کرده اند،به این نوع از حکمت،اشاره دارند.

ج-حکمت حقیقی

حکمت حقیقی،نورانیت و بصیرتی است که در نتیجۀ به کار بستن حکمت عملی در زندگی برای انسان حاصل می گردد.در واقع،حکمت علمی،مقدّمۀ حکمت عملی،و حکمت عملی،سرآغاز حکمت حقیقی است و تا انسان،بدین پایه از حکمت نرسیده،حکیم حقیقی نیست،هر چند بزرگ ترین استاد حکمت باشد. (1)

بر این اساس،هر کس داخل عرصۀ معنوی اسلام یعنی قرآن شود،از نورانیت حکمت علمی،عملی و حقیقی بهره مند می گردد و به تعبیر قرآن،«خیر فراوان»

ص:43


1- (1) .برای توضیح بیشتر،ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 2 ص 360-365. [1]

نصیب او می گردد. (1)

3.آرامش در دژِ نفوذناپذیر نیکوکاری

مفهوم واژه های«معروف»،«خیر»،«برّ»و«احسان»به هم نزدیک است و همۀ آنها به معنای نیکی و نیکوکاری اند. (2)

در حدیث یاد شده،از«نیکوکاری»به«دژ نفوذناپذیر اسلام»یاد شده،و این بدان معناست که هر کس بخواهد از فضای معنوی قرآن استفاده کند و از نورانیت حکمت این عرصۀ معنوی بهره مند شود،حتماً باید با به کارگیری عملیِ آن،و انجام کارهای نیک و اجتناب از زشتی ها،راه نفوذ انواع آفات به این فضا را مسدود نماید.

4.یاری گرفتن از پرتوان ترین یاران

آخرین و مهم ترین برکت زندگی در پرتو اسلام،بهره گیری از پُرتوان ترین یارانِ آن، یعنی خاندان رسالت است.بر این اساس،کسانی که راه خود را از اهل بیت علیهم السلام جدا کرده اند،در حقیقت،خود را از نصرت یاران حقیقی اسلام و پُرتوان ترین یاری دهندگان این آیین آسمانی محروم نموده اند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از تبیین برکات زندگی در پرتو اسلام تأکید می فرماید که محبّت خاندان رسالت،اصلی ترین شرط مسلمانی است و بدون آن،ایمان تداوم نخواهد یافت و دشمنان اهل بیت،هر چند به ظاهر مسلمان باشند،در واقع،در صف منافقان قرار دارند.

ص:44


1- (1) . یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً (بقره:آیۀ 269). [1]
2- (2) .برای توضیح کامل این واژه ها،ر.ک:خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث (درآمد).

5/1 شناخت اهل بیت

اشاره

5. ثواب الأعمال: أبی قال:حدّثنی سعد بن عبد اللّه،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،قال:

حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی-وکان مریضاً-عن محمّد بن عمر،عن حمّاد بن عثمان، عن عیسی بن السّرِی أبی الیَسع،قال:

قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:«مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً»؟

قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:أحوَجُ ما یَکونُ إلی مَعرِفَتِهِ إذا بَلَغَ نَفسُهُ هذا-وأشارَ بِیَدِهِ إلی صَدرِهِ-فَقالَ:لَقَد کُنتُ عَلی أمرٍ حَسَنٍ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:ابو یسع گفت:به امام صادق علیه السلام گفتم:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده:«کسی که از دنیا برود و امام زمان خود را نشناسد،او به مرگ جاهلی مرده است»؟

امام صادق علیه السلام فرمود:«بیشترین زمانی که بنده به چنین شناختی نیاز دارد،زمانی است که جانش به این جا برسد»و به سینۀ شریفش اشاره کرد و سپس فرمود:«[ آن وقت است که می گوید:خدای را شُکر که ] من بر طریق نیکویی بودم».

شرح

در فرهنگ اسلامی،عصر رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،عصر علم،و دوران پیش از ایشان، دوران جاهلیت است،بدین معنا که پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله به دلیل تحریفی که در ادیان آسمانی پدید آمده بود،مردم راهی برای شناخت حقایق هستی نداشتند و آنچه به نام دین نامیده می شد،چیزی موهوم و خرافه بود.

ص:45


1- (1) .ثواب الأعمال:ص 244 ح 1، [1]بحار الأنوار:ج 23 ص 85 ح 26. [2]

بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز عصر علم بود و اساسی ترین مسئولیت ایشان،مبارزه با جهل و روشن کردن حقایق برای مردم بود:

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ. 1

او کسی است که در میان مردمِ درس نخوانده،فرستاده ای از [جنس] خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را [از پلیدی های عقیدتی و اخلاقی و عملی] پاکیزه کند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد،هر چند که پیش از آن در گم راهی آشکار بودند.

قرآن،نبوّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را پدیده ای منطبق با موازین عقلی و علمی معرّفی کرده است:

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ. 2

کسانی که به ایشان دانش داده شده،آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده،حق می دانند.

این سخن،بدین معناست که اگر دانشمندان،حقیقتاً در صدد شناخت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر آیند،به سادگی می توانند صداقت او را در ادّعای پیامبری تصدیق کنند؛ زیرا محتوای دعوت او منطبق با موازین عقلی و علمی است و او چیزی جز حق نمی گوید و مردم را به چیزی جز پیروی از عقل و علم،دعوت نمی کند.

اکنون با توجّه به این مقدّمه،به شرح حدیث یاد شده می پردازیم.در این حدیث که مضمون آن در منابع شیعه و اهل سنّت مکرّر نقل شده،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید که مرگ بدون شناخت امام،مرگ جاهلیت است؛یعنی کسی که امام زمان خودش را نمی شناسد،زندگی او،زندگی یک مسلمان حقیقی نیست و اگر بدون شناخت امام بمیرد،همانند کسی است که در دروان جاهلیت و قبل از اسلام مرده است.

ص:46

برای توضیح این مطلب،توجّه به چند نکته ضروری است:

1.این حدیث از پیش بینی قرآن در بارۀ آیندۀ جهان اسلام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله الهام گرفته و در واقع ریشه در این آیه دارد:

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ. 1

و محمّد،جز فرستاده ای که پیش از او [نیز] فرستادگانی [آمدند و] گذشتند، نیست.آیا اگر او بمیرد یا کشته شود،به گذشتۀ خود [یعنی به جاهلیت] باز می گردید؟!.

حدیث یاد شده،شرح می دهد که چگونه ممکن است جامعۀ اسلامی به دوران جاهلیت باز گردد،بدین شکل که:با حذف اصل امامت و رهبری امام عادل،باز گشتن به جاهلیت جهان اسلام،قابل پیش بینی است! چیزی که هست،آن جاهلیت،بدون نقاب اسلام بود و این جاهلیت،با نقاب اسلام است.

2.بی تردید،مقصود از امامی که شناخت وی تداوم بخش عصر علم و مانع بازگشت به جاهلیت است،هر کسی نیست که زمام جامعۀ اسلامی را به دست گیرد؛ بلکه مقصود،امامان از خاندان رسالت هستند که با عنوان اهل بیت و عترت،در حدیث ثقلین و غدیر و صدها حدیث دیگر به مردم معرّفی شده اند.

3.هنگام مرگ،انسان به روشنی می فهمد راهی که اهل بیت علیهم السلام به او نشان داده اند، راه درست دینداری بوده و شناخت امام،چه نقشی در حیات معنوی و زندگی اخروی او داشته است.

4.حدیث یاد شده می تواند اشاره به این آیات باشد:

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ. 2

همانا تو هشدار دهنده ای و برای هر قومی،راهبری است.

ص:47

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ. 1

این سخن را به هم پیوسته نازل کردیم.شاید متذکّر شوند.

5.هیچ گاه زمین از امام و حجّت الهی،خالی نیست.بنا بر این اگر حجّت خدا ظاهر نبود،حتماً در پس پرده غیبت وجود دارد.احادیث فراوانی بر این نکته تأکید کرده اند.

6.منکر امام زمان علیه السلام-در صورتی که حجّت بر او تمام شده باشد-،بهره ای از اسلام واقعی ندارد و در هر حال،گم راه است و این معنا در هنگام مرگ بر او ظاهر می گردد.

7.سعادت و رستگاری جامعۀ بشر،در گرو پیروی از رهبران الهی است.

8.پیروی از امام غایب و تمسّک به او،به معنای مبارزه با موانع حکومت دینی و زمینه سازی برای ظهور اوست.

ص:48

6/1 روشن بینی اهل بیت

اشاره

6. الکافی: عن أحمد بن مهران،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن ابن أبی عمیر،قال:

أخبَرَنی أسباطٌ بَیّاعُ الزُّطِّیِّ،قالَ:کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ * وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ ،قالَ:فَقالَ:نَحنُ المُتَوَسِّمونَ،وَالسَّبیلُ فینا مُقیمٌ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:شخصی به نام اسباط گفت:در خدمت امام صادق علیه السلام بودم.مردی از ایشان در بارۀ آیۀ شریف: به یقین،در این برای هوشیاران عبرت هاست و آن بر سر راهی،پا بر جاست (2)سؤال می کرد.

امام علیه السلام در جواب او فرمود:«مقصود از "هوشیاران" ما هستیم و راه هم در ما پا بر جاست».

شرح

این روایت از نظر سند،صحیح است و به معنای باطنی آیات 75 و 76 از سورۀ حجر اشاره دارد.

ظاهر آیات یاد شده،در بارۀ عبرت آموزی از سرنوشت قوم لوط است که به عذاب الهی گرفتار شدند و همگی هلاک گردیدند،و در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ویرانه های شهر آنها در کنار جادّۀ مکّه به شام دیده می شد و به روشنی نشان می داد آنها چگونه نابود شده اند.قرآن تأکید می فرماید که دیدن ویرانی های شهر قوم لوط،عبرت آموز است؛ ولی تنها انسان های هوشیار و روشن بین می توانند از این منظرۀ آموزنده،درس

ص:49


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 218 ح 1، [1]بحار الأنوار:ج 24 ص 130 ح 17. [2]
2- (2) .حجر:آیۀ 75-76.

عبرت بگیرند.

این معنای ظاهری آیه است ولی امام صادق علیه السلام می فرماید:

نَحنُ المُتَوَسِّمونَ،وَ السَّبیلُ فینا مُقیمٌ.

ماییم هوشیاران (روشن بینان) و راه در ما ثابت است.

یعنی بالاترین مرتبۀ هوشیاری و روشن بینی،به اهل بیت علیهم السلام اختصاص دارد و به همین دلیل،راه رسیدن به حق در همۀ زمینه ها،تنها به وسیلۀ آنها قابل شناسایی است و این ویژگی برای همیشه در آنان ثابت و استوار است.

گفتنی است که جملۀ«و السبیل فینا مقیم»می تواند اشاره به آیۀ قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً (1)باشد که در آن،اهل بیت علیهم السلام،«راه پروردگار» معرّفی شده اند.

ص:50


1- (1) .بگو از شما مزد رسالت نمی خواهم،جز اینکه کسی بخواهد،راهی به سوی پروردگارش [در پیش]گیرد (فرقان:آیۀ 57). [1]

7/1 پیروی از اهل بیت

اشاره

7. الکافی: عن أحمد بن مهران،عن عبد العظیم الحسنی،عن علیّ بن أسباط،عن علیّ بن عقبة،عن الحکم بن أیمن،عن أبی بصیر،قال:

سَأَلتُ أباعَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ إلی آخِرِ الآیَةِ.

قالَ:هُمُ المُسَلِّمونَ لِآلِ مُحَمَّدٍ،الَّذینَ إذا سَمِعُوا الحَدیثَ لَم یَزیدوا فیهِ ولَم یَنقُصوا مِنهُ،جاؤوا بِهِ کَماسَمِعوهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:ابو بصیر گفت:از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن خداوند عز و جل: آنان که به سخن،گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند (2)پرسیدم.فرمود:«آنان،تسلیم شدگان خاندان محمّد علیهم السلام هستند.هر گاه از آنها حدیثی شنیدند،در آن کم و زیاد نمی کنند و خبر را همان گونه که شنیده اند،به مردم می رسانند».

شرح

این حدیث،بیانگر یکی از روشن ترین مصادیق آیۀ 17 و 18 از سوره زمر است:

وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ * اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.

کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خدا باز گشتند،آنها

ص:51


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 391 ح 8، [1]بحار الأنوار:ج 2 ص 158 ح 1. [2]
2- (2) .زمر:آیۀ 18.

رابشارت باد.پس مژده بده بندگان مرا،آنهایی که به سخن،گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند.آنان،کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندان اند.

واژۀ«طاغوت»از ریشۀ«طغیان»به معنای تجاوز از حدّ و مرز است و بدین جهت به زمامداران جائر،طاغوت اطلاق می شود.

در حدیثی از امام در تفسیر کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خدا باز گشتند،آنها را بشارت باد آمده:

أنتُم هُم،و مَن أطاعَ جَبّارَاً فَقَد عَبَدَهُ. (1)

[کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند،] شما آنها هستید.هر کسی از زورگویی پیروی کند،او را پرستیده است.

بنا بر این،مقصود از عبادت طاغوت،اطاعت از کسی یا چیزی،در برابر فرمان خداست.

خداوند متعال در آیات یاد شده،ابتدا به کسانی که از پیروی طاغوت اجتناب کرده اند و در وصف بندگان خدای یگانه قرار گرفته اند،بشارت داده و در ادامه به کسانی که سخن همه را می شنوند و بهترین و درست ترین سخن را می پذیرند و از آن پیروی می کنند،مژده داده و تأکید نموده که چنین کسانی مشمول عنایت و هدایت خاصّ الهی قرار گرفته اند و خرمندان واقعی،آنها هستند.

بی تردید،همۀ کسانی که از اطاعت غیر خدای یگانه اجتناب می کنند و از دستورهای الهی پیروی می نمایند و در زندگی،پیرو کسی هستند که سخن او بهتر و درست تر است،از منظر قرآن،«خردمند»محسوب می شوند و مشمول مژدۀ الهی در آیات یاد شده اند؛لیکن در حدیثی که ملاحظه شد،روشن ترین مصداق آیاتِ یاد شده،بیان گردیده و این نکات آورده شده است:

ص:52


1- (1) .میزان الحکمة:ج 6 ص 477 ح 11328. [1]

1.همۀ کسانی که در برابر اهل بیت علیهم السلام ادّعای زعامت و رهبری جامعۀ اسلامی را دارند و مردم را به پیروی از خود می خوانند،طاغوت محسوب می شوند و پیروی از آنان،دانسته یا ندانسته،پیروی از طاغوت است.

2.سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام منطبق با موازین عقلی و علمی اند و هر خردمندی می تواند این واقعیت را درک کند.

3.اگر سخنان اهل بیت در کنار سخنان مدّعیان رهبری بررسی شوند،به سادگی می توان فهمید که حق با اهل بیت علیهم السلام است.

4.عقل با تأمّل در ره نمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به روشنی درک می کند که تنها راه سعادت،این است که به طور مطلق،تسلیم ره نمودهای آنان باشد.

5.یکی از روشن ترین مصادیق پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام،پرهیز از تحریف سخنان آنان و کم یا زیاد کردن احادیث آنهاست.

ص:53

8/1 خطر پیروی از غیر اهل بیت

اشاره

8. الکافی: عن بعض أصحابنا،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن مالک بن عامر،عن المفضل بن زائدة،عن المفضّل بن عمر،قال:

قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَن دانَ اللّهَ بِغَیرِ سَماع عَن صادقٍ ألزَمَهُ اللّهُ-الَبَتَّةَ-إلَی العَناءِ،ومَنِ ادَّعی سَماعَاً مِن غَیرِ البابِ الَّذی فَتَحَهُ اللّهُ فَهُوَ مُشرِکٌ،وذلکَ البابُ المَأمونُ عَلی سِرِّ اللّهِ المَکنُونِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که خدا را بدون شنیدن [ آداب آن ] از راستگویی عبادت کند،خداوند قطعاً او را گرفتار مشقت خواهد کرد و کسی که مدّعی شنیدن [ حقایق دین ] از غیر دری شود که خدا آن را گشوده،مشرک است و آن،دری است مورد اعتماد در حفظ راز مکنون الهی».

شرح

این حکمت،به خطر پیروی نکردن از اهل بیت علیهم السلام در زندگی اشاره دارد.برای توضیح،باید به نکات زیر توجّه شود:

1.روایتِ یاد شده،در واقع،تفسیری است بر آیۀ یکصد و نوزدهم از سورۀ توبه که می فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ.

ای کسانی که ایمان آورده اید ! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید.

تردیدی نیست که کامل ترین مصادیق این آیۀ نورانی،اهل بیت علیهم السلام هستند؛چرا که به دلیل ویژگی«عصمت»،از صداقت کامل در گفتار و کردار برخوردارند و به

ص:54


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 377 ح 4، [1]بحار الأنوار:ج2 ص105 ح68. [2]

همین جهت تنها می توان به طور مطلق،از آنها پیروی نمود.بر همین اساس هم در احادیث معتبر (1)تصریح شده که منظور از«صادقان»در آیۀ یاد شده،خاندان رسالت اند.

2.نخستین خطری که متوجّه محرومان از پیروی اهل بیت علیهم السلام می شود،گُم کردن راه درست بندگی خداست که موجب حیرت و سرگردانی و مشقّت دنیوی و اخروی است.در بخش اوّل روایت یاد شده،به این خطر اشاره شده است.

3.دومین خطری که در کمین کسانی است که همراه اهل بیت نیستند،خطر شرک است.این خطر،ویژۀ کسانی است که از رهبرانی جز خاندان رسالت پیروی می نمایند.بنا بر این،منظور از«شرک»در این جا،شرک عملی،یعنی شرک در اطاعت و فرمانبری است،چنان که در آیۀ 31 از سورۀ توبه آمده:

اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ.

آنها دانشمندان و راهبان خود را اربابانی در برابر خدا قرار دادند و [نیز] مسیح فرزند مریم را،با آن که مأمور نبودند جز این که خدایی یگانه را که هیچ معبودی جز او نیست،بپرستند.او پاک است از آنچه همتایش قرار می دهند.

در این آیه نیز مقصود از شریک قرار دادنِ«اَحبار (دانشمندان)»و«رُهبان (راهبان)»با خدا،شرک در اطاعت و فرمان برداری است،چنان که در برخی از احادیث،به این موضوع،تصریح شده است.

ص:55


1- (1) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 208 ح 1 و 2. [1]

9/1 غربت پیروان اهل بیت

اشاره

9. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی بن المتوکل رحمه الله،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن سلیمان بن سفیان،عن صباح الحذّاء،عن یعقوب بن شعیب،قال:

قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَن أشَدُّ النّاسِ عَلَیکُم؟فَقُلتُ:کُلُّ النّاسِ !

فَأعادَها عَلَیَّ.فَقُلتُ:کُلُّ النّاسِ! فَقالَ:أتَدری لِمَ ذاکَ؟قُلتُ:لا أدری !

قالَ:إنَّ إبلیسَ دَعاهمُ فَأَجابوه وأَمَرَهُم فَاَطاعوه،ودَعاکُم فَلَم تُجیبوا وأَمَرَکُم فَلَم تُطیعوا،فَأَغری بِکُمُ النّاسَ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:یعقوب بن شعیب گفت:امام صادق علیه السلام به من فرمود:«دشمن ترین مردم نسبت به شما چه کسانی هستند؟».

گفتم:همۀ مردم !

امام علیه السلام این سخن را تکرار کرد.

گفتم:همۀ مردم !

فرمود:«می دانی چرا با شما دشمنی می کنند؟».

گفتم:نمی دانم.

فرمود:«علّتش این است که شیطان،آنها را دعوت کرد و آنها اجابتش کردند و به آنها دستور داد و آنها اطاعتش کردند؛ولی شما را دعوت کرد و شما اجابتش نکردید و به شما دستور داد و شما اطاعتش نکردید.به همین دلیل،آنها را بر ضدّ شما برانگیخت».

ص:56


1- (1) .علل الشرائع:ج 2 ص 598. [1]

شرح:

برای توضیح این حکمت،نکات زیر قابل توجّه است:

1.این روایت به روشنی نشان می دهد که حتّی در دوران امامت امام صادق علیه السلام که دوران شکوفایی مکتب تشیّع بوده،تودۀ مسلمانان،با پیروان اهل بیت علیهم السلام برخورد خوبی نداشته اند و در واقع،آنها در جامعۀ اسلامی غریب بوده اند،و این رویداد،به معنای غربت اسلام ناب در جامعۀ اسلامی است.

2.غربت اسلام ناب در جامعۀ اسلامی،پدیده ای است که طبق احادیث شیعه و اهل سنّت،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن را پیش بینی کرده و از هواداران آن،تمجید نموده است.

متن حدیث،چنین است:

إنَّ الإِسلامَ بَدَأَ غَرِیباً وسَیَعودُ غَریباً کما بَدأَ،فَطوبی لِلغُرَباءِ. (1)

اسلام،غریبانه آغاز شد و به زودی همچون ابتدای خود،غریب خواهد شد.پس خوشا به حال غریبان !

3.یکی از اقدامات شیطان برای پیشگیری از گسترش اسلام ناب،ایجاد اختلاف در جامعۀ اسلامی و تحریک دیگران بر ضدّ پیروان اهل بیت علیهم السلام است.

4.معیار شناخت حق و باطل،دلایل و نشانه هایی است که حق را اثبات می کنند، نه کثرت و قلّت هواداران. (2)بنا بر این،وقتی کسی حق را تشخیص داد،نباید از کم بودن هواداران آن وحشت نماید،چنان که از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده که فرمود:

أیُّها النّاسُ ! لا تَسْتَوحِشوا فی طریقِ الهُدی لِقلّةِ أهلِهِ،فإنَّ النّاسَ اجْتَمَعوا علی مائدةٍ شِبَعُها قصیرٌ،و جُوعُها طویلٌ. (3)

ای مردم! در راه راست،به دلیل شمار اندک رهروان آن،احساس تنهایی نکنید؛ زیرا مردم بر سفره ای گرد آمده اند که سیری آن،کوتاه مدّت و گرسنگی اش طولانی است.

ص:57


1- (1) .کنز العمّال:ح 1192.
2- (2) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 3 ص 156« [1]معیار شناخت حق».
3- (3) .بحار الأنوار:ج 67 ص 158 ح 1. [2]

امام علیه السلام در این سخن نورانی به پیروان حق توصیه می فرماید که مبادا اندک بودن افراد حق مدار و غربت آنها در دنیا،سبب شود که به باطل گرایش پیدا کنند؛زیرا سفرۀ لذّات دنیویِ هواداران باطل،به زودی جمع خواهد شد و برای همیشه گرفتار پیامدهای این لذّات زودگذر خواهند بود،چنان که غربت هواداران حق به پایان خواهد رسید و از برکات صبر و تحمّل خود در راه حق برای همیشه بهره مند خواهند شد.

ص:58

10/1 روشنگری اهل بیت

اشاره

10. الکافی: عن أحمد بن مهران،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن أسباط والحسن بن محبوب،عن أبی أیّوب،عن أبی خالد الکابلی،قالَ:

سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالی: فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا ، فَقالَ:یا أباخالِدٍ ! النّورُ-وَاللّهِ-الأَئِمَّةُ علیهم السلام.یا أباخالِدٍ ! لَنورُ الإِمامِ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضیئَةِ بِالنَّهارِ،وهُمُ الَّذینَ یُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنینَ، ویَحجُبُ اللّهُ نورَهُم عَمَّن یَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم ویَغشاهُم بِها. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:ابو خالد کابلی گفت:از امام باقر علیه السلام از معنای این سخن خدای متعال:به خدا و فرستادة او و نوری که فرستادیم،ایمان بیاورید (2)سؤال کردم.

فرمود:«ای ابو خالد ! به خدا سوگند،مقصود از این "نور"،امامان علیهم السلام هستند.ای ابو خالد ! نور امام در دل های اهل ایمان از نور آفتاب تابان در روز،روشن تر است و امامان هستند که دل های مؤمنان را روشن می کنند،و خداوند،هر گاه خواستش تعلّق بگیرد،مانع تابش این نور به دل های افراد می شود و در نتیجه،دل های آنان،تاریک و ظلمانی می شود».

شرح

یکی از نام های قرآن،«نور»است؛زیرا این کتاب آسمانی،راه صحیح زندگی را به انسان نشان می دهد.خداوند متعال در آیۀ هشتم از سورۀ تغابن،برای آن که جامعۀ بشر به سعادت دنیا و آخرت دست یابد،از مردم می خواهد به خدا و پیامبر خدا و

ص:59


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 195 ح 4، [1]بحار الأنوار:ج 23 ص 308 ح 5. [2]
2- (2) .تغابن:آیۀ 8.

نوری که نازل فرموده،ایمان بیاورند.

نکتۀ قابل تأمّل در حدیث یاد شده که ثقة الإسلام کلینی آن را با سند صحیح از امام باقر علیه السلام نقل کرده،این است که امام علیه السلام،«نور»را در آیه ای که به آن اشاره شد،به«امامان اهل بیت علیهم السلام»تفسیر نموده است.

بی تردید،این تفسیر،تفسیر باطنی است؛زیرا علاوه بر این که خداوند متعال، قرآن را در موارد متعدّدی«نور»نامیده،تعبیر«أنزلنا (نازل کردیم)»قرینۀ روشنی است که نشان می دهد مقصود از نور در این آیه،قرآن است؛ولی بر پایۀ احادیث معتبر،قرآن،افزون بر معنای ظاهری،معانی دیگری در باطن دارد که استواران در علم،از آن آگاه اند.

برای تبیین تفسیر باطنی آیۀ یاد شده،توجّه به این مقدّمۀ کوتاه ضروری است که هدایت الهی،دو گونه است:هدایت عام و هدایت خاص.

هدایت عام،به معنای ارائۀ طریق است؛ولی هدایت خاص،به معنای رساندن به مقصد است و به کسانی اختصاص دارد که از هدایت عامّ الهی بهره گرفته اند.بنا بر این،خداوند منّان،دارای دو نور هدایت است:نوری که فقط راه نمایی می کند و نوری که علاوه بر راه نمایی،سالک را به مقصد می رساند.

نور راه نما،همان انبیای الهی،کتاب های آسمانی و امامان اند؛امّا نوری که به مقصد می رساند،چیست؟روایت یاد شده،اشاره دارد که نوری که به مقصد می رساند نیز از طریق انسان کامل یعنی امام به جامعه منتقل می شود.

به دیگر سخن،نقش انبیا و اوصیای آنان که به موقعیت انسان کامل و ولایت تکوینی دست یافته اند،تنها نشان دادن راه تکامل نیست؛بلکه در پرتو نورافشانی باطنی امام،باطن و ضمیر و جان انسان هایی که با بهره گیری از نور راه نمایی الهی، استعداد بهره برداری از نور هدایت خاصّ او را یافته اند،پرورش می یابند و به سوی کمال مطلق-که مقصد و مقصود حرکت انسانی است-،ره سپار می گردند.

می توان گفت احادیثی که امام عصر-أرواحنا فداه-را در عصر غیبت به خورشیدِ پس ابر تشبیه کرده اند،ناظر به همین معنا از بهره گیری از نور هدایت اویند.

ص:60

11/1 شمار امامان اهل بیت

اشاره

11. کمال الدین: حدّثنا أبو العبّاس محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی،قال:حدّثنا الحسن بن إسماعیل،قال:حدّثنا سعید بن محمّد القطّان،قال:حدّثنا عبد اللّه بن موسی الرویانی أبو تراب،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علیّ بن أبی طالب،قال:

حَدَّثَنی عَبدُ اللّهِ بنُ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ:أنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ باقِرَ العِلمِ علیهما السلام جَمَعَ وُلدَهُ وفیهِم عَمُّهُم زَیدُ بنُ عَلِیٍّ،ثُمَّ أخرَجَ کِتاباً إلَیهِم بِخَطِّ عَلِیٍّ علیه السلام وإملاءِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،مَکتوبٌ فیهِ:

[ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

هَذا کِتابٌ مِنَ اللّهِ العَزیزِ الحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نورِهِ وسَفیرِهِ،وحِجابِهِ ودَلیلِهِ،نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الأَمینُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمینَ.

عَظِّم یا مُحَمَّدُ أسمائی،وَاشکُر نَعمائی،ولا تَجحَد آلائی،إنّی أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنا،قاصِمُ الجَبّارینَ،و مُبیرُ المُتَکَبّرینَ،ومُذِلُّ الظّالِمینَ،ودَیّانُ یَومِ الدّینِ،إنّی أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّاأنا،فَمَن رَجا غَیرَ فَضلی،أو خافَ غَیرَ عَدلی،عَذَّبتُهُ عَذاباً لا اعَذِّبُهُ أحَداً مِنَ العالَمینَ؛فَإِیّایَ فَاعبُد،وعَلَیَّ فَتَوَکَّل.

إنّی لَم أبعَث نَبِیّاً فَأکمَلتُ أیّامَهُ وَانقَضَت مُدَّتُهُ إلّاجَعَلتُ لَهُ وَصِیّاً،وإنّی فَضَّلتُکَ عَلَی الأَنبِیاءِ،وفَضَّلتُ وَصِیَّکَ عَلی الأَوصِیاءِ،وأکرَمتُکَ بِشِبلَیکَ بَعدَهُ وبِسِبطَیکَ الحَسنِ وَالحُسَینِ،وجَعَلتُ حَسَناً مَعدِنَ عِلمی بَعدَ انقِضاءِ مُدَّةِ أبیهِ،وجَعَلتُ حُسَیناً خازِنَ وَحیی،وأکرَمتُهُ بِالشَّهادَةِ،وخَتَمتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ،فَهُوَ أفضَلُ مَنِ استُشهِدَ، وأرفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً،جَعَلتُ کَلِمَتِیَ التّامَّةَ مَعَهُ،وَالحُجَّةَ البالِغَةَ عِندَهُ،بِعِترَتِهِ اثیبُ واُعاقِبُ،أوَّلُهُم عَلِیٌّ سَیِّدُ العابِدینَ،وزَینُ أولِیائِیَ الماضینَ،وَابنُهُ سَمِیُّ جَدِّه المَحمودِ،مُحَمَّدٌ الباقِرُ لِعِلمی،وَالمَعدِنُ لِحِکمَتی،سَیَهلِکُ المُرتابونَ فی جَعفَرٍ،اَلرّادُّ

ص:61

عَلَیهِ کَالرّادِّ عَلَیَّ،حَقَّ القَولُ مِنّی لَأُکرِمَنَّ مَثوی جَعفَرٍ،ولَأَسُرَّنَّهُ فی أولِیائِهِ وأشیاعِهِ وأنصارِهِ،وَانتَجبت بَعدَ«موسی»فِتنَةٌ عَمیاءُ حِندِسٌ؛لِأَنَّ خَیطَ فَرضی لا یَنقَطِعُ، وحُجَّتی لاتَخفی،وأنَّ أولِیائی لا یَشقَونَ أبَداً،ألا ومَن جَحَدَ واحِداً مِنهُم فَقَد جَحَدَ نِعمَتی،ومَن غَیَّرَ آیَةً مِن کِتابی فَقَدِ افتَری عَلَیَّ،و وَیلٌ لِلمُفتَرینَ الجاحِدینَ عِندَ انقِضاءِ مُدَّةِ عَبدی موسی،وحَبیبی،وخِیَرَتی ألا إنَّ المُکَذِّبَ بِالثّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أولِیائی،وعَلِیٌّ وَلِیّی وناصِری ومَن أضَعُ عَلَیهِ أعباءَ النُّبُوَّةِ،وأمتَحِنُهُ بِالاِضطِلاعِ، یَقتُلُهُ عِفریتٌ مُستَکبِرٌ،یُدفَنُ فِی المَدینَةِ الَّتی بَناها العَبدُ الصّالِحُ ذُو القَرنَینَ،إلی جَنبِ شَرِّ خَلقی،حَقَّ القَولُ مِنّی لَاُقِرَّنَّ عَینَهُ بِمُحَمَّدٍ ابنِهِ،وخَلیفَتِهِ مِن بَعدِهِ،فَهُوَ وارِثُ عِلمی،ومَعدِنُ حِکمَتی،ومَوضِعُ سِرّی،وحُجَّتی عَلی خَلقی،جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثواهُ،وشَفَّعتُهُ فی سَبعینَ (1)مِن أهلِ بَیتِهِ کُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النّارَ،وأختِمُ بِالسَّعادَةِلِابنِهِ عَلِیٍّ وَلِیّی وناصِری،وَالشاهِدِ فی خَلقی،وأمینی عَلی وَحیی،اُخرِجُ مِنهُ الدّاعی إلی سَبیلی،وَالخازِنَ لِعِلمی الحَسَنَ،ثُمَّ اکِملُ ذلِکَ بِابنِهِ رَحمَةً لِلعالَمینَ،عَلَیهِ کَمالُ موسی،وبَهاءُ عیسی،وصَبرُ أیّوبَ،سَتَذِلُّ أولِیائی فی زَمانِهِ، ویَتهَادَونَ رُؤوسَهُم کَما تَهادی رُؤوسُ التُّرکِ وَالدَّیلَمِ،فَیُقتَلونَ،ویُحرَقونَ، ویَکونونَ خائِفینَ مَرعوبینَ وَجِلینَ،تُصبَغُ الأَرضُ مِن دمائِهِم،ویَفشُو الوَیلُ وَالرَّنینُ فی نِسائِهِم،اُولئِکَ أولِیائی حَقّاً،بِهِم أدفَعُ کُلَّ فِتنَةٍ عَمیاءَ حِندِسٍ،وبِهِم أکشِفُ الزَّلازِلَ،وأرفَعُ عَنهُمُ الآصارَ (2)وَالأَغلالَ،اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم واُولئِکَ هُمُ المُهتَدونَ]. (3)

ثُمَّ قالَ فی آخِرِهِ:قالَ عَبدُ العَظیمِ:العَجَبُ کُلُّ العَجَبِ لِمُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ وخُروجِهِ إذ سَمِعَ أباهُ علیه السلام یَقولُ هکَذا ویَحکیهِ !

ص:62


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]سبعین ألفاً».
2- (2) .الآصار:جمع إصر،وهو الذنب و الثقل (لسان العرب:ج 4 ص 22«أصر»).
3- (3) .ما بین المعقوفین أثبتناه من نفس المصدر:ص 309.

ثُمَّ قالَ:هذا سِرُّ اللّهِ ودینُهُ ودینُ مَلائِکَتِهِ؛فَصُنهُ إلّاعَن أهلِهِ وأولِیائِهِ. (1)

12. کمال الدین: حدّثنا علیّ بن عبد اللّه الورّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،عن عبد اللّه بن موسی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:حدّثنی صفوان بن یحیی،عن إبراهیم بن أبی زیاد،عن أبی حمزة الثمالی،عن أبی خالد الکابلی،قال:

دَخَلتُ عَلی سَیِّدی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ زَینِ العابِدینَ علیه السلام فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! أخبِرنی بِالَّذینَ فَرَضَ اللّهُ عز و جل طاعَتَهُم ومَوَدَّتَهُم،وأَوجَبَ عَلی عِبادِهِ الاِقتِداءَ بِهِم بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

فَقالَ لی:یا کُنکُرُ ! إنَّ اولی الأَمرِ الَّذینَ جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل أئِمَّةً لِلنّاسِ وأوجَبَ عَلَیهِم طاعَتَهُم:أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام،ثُمَّ الحَسَنُ،ثُمَّ الحُسَینُ ابنا عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،ثُمَّ انتَهی الأَمرُ إلَینا،ثُمَّ سَکَتَ.

فَقُلتُ لَهُ:یا سَیِّدی ! رُوِیَ لَنا عَن أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ علیه السلام:أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ للّهِ ِ عز و جل عَلی عِبادِهِ،فَمَنِ الحُجَّةُ وَالإِمامُ بَعدَکَ؟

قالَ:اِبنی مُحَمَّدٌ،وَاسمُهُ فِی التَّوراةِ باقِرٌ؛یَبقُرُ العِلمَ بَقراً،هُوَ الحُجَّةُ وَالإِمامُ بَعدی.ومِن بَعدِ مُحَمَّدٍ ابنُهُ جَعفَرٌ،وَاسمُهُ عِندَ أهلِ السَّماءِ الصّادِقُ.

فَقُلتُ لَهُ:یا سَیِّدی ! فَکَیفَ صارَ اسمُهُ الصّادِقَ،و کُلُّکُم صادِقونَ؟

قالَ:حَدَّثنی أبی،عَن أبیه علیهما السلام،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:«إذا وُلِدَ ابنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام فَسَمُّوهُ الصّادِقَ؛فَإِنَّ لِلخامِسِ مِن وُلدِهِ وَلَداً اسمُهُ جَعفَرٌ یَدَّعِی الإِمامَةَ اجتِراءً عَلی اللّهِ وکَذِباً عَلَیهِ،فَهُوَ عِندَ اللّهِ جَعفَرٌ الکَذّابُ المُفتَری عَلیَ اللّهِ عز و جل،وَالمُدَّعی لِما لَیسَ لَهُ بِأَهلٍ،المخالِفُ عَلی أبیهِ، وَالحاسِدُ لِأَخیهِ،ذلِکَ الَّذی یَرومُ کَشفَ سِترِ اللّهِ عِندَ غَیبَةِ وَلِیِّ اللّهِ عز و جل».

ثُمَّ بَکی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهما السلام بُکاءً شَدیداً،ثُمَّ قالَ:کَأَنّی بِجَعفَرٍ الکَذّابِ وقَد حَمَلَ طاغِیَةَ زَمانِهِ عَلی تَفتیشِ أمرِ وَلِیِّ اللّهِ،وَالمُغَیَّبِ فی حِفظِ اللّهِ،وَالتَّوکیلِ بِحَرَمِ

ص:63


1- (1) .کمال الدین:ص 312 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 201. [2]

أبیهِ جَهلًا مِنهُ ِبِولادَتِهِ،وحِرصاً مِنهُ عَلی قَتلِهِ إن ظَفِرَ بِهِ،و طَمَعاً فی میراثِهِ،حَتّی یَأخُذَهُ بِغَیرِ حَقِّهِ.

قالَ أبو خالِدٍ:فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! وإنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟

فَقالَ:إی وَرَبّی،إنَّ ذلِکَ لَمَکتوبٌ عِندَنا فِی الصَّحیفَةِ الَّتی فیها ذِکرُ المِحَنِ الَّتی تَجری عَلَینا بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

قالَ أبو خالِدٍ:فَقُلتُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! ثُمَّ یَکونُ ماذا؟

قالَ:ثُمَّ تَمتَدُّ الغَیبَةُ بِوَلِیِّ اللّهِ عز و جل الثّانی عَشَرَ مِن أوصِیاءِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَالأَئِمَّةِ بَعدَهُ.

یا أباخالِدٍ ! إنَّ أهلَ زَمانِ غَیبَتِهِ القائِلینَ بِإِمامَتِهِ وَالمُنتَظِرینَ لِظُهورِهِ،أفضَلُ مِن أهلِ کُلِّ زَمانٍ؛لِأَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أعطاهُم مِنَ العُقولِ وَالأَفهامِ وَالمَعرِفَةِ ما صارَت بِهِ الغَیبَةُ عِندَهُم بِمَنزِلَةِ المُشاهَدَةِ،وجَعَلَهُم فی ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنزِلَةِ المُجاهِدینَ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّیفِ،اُولئِکَ المُخلَصونَ حَقّاً،وشیعَتُنا صِدقاً، وَالدُّعاةُ إلی دینِ اللّهِ عز و جل سِرّاً وجَهراً.

وقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام:اِنتظارُ الفَرَجِ مِن أعظَمِ الفَرَجِ. (1)

ترجمۀ حدیث 11

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام صادق علیه السلام فرمود:امام باقر علیه السلام فرزندان خود را پیرامونش جمع نمود و در میان آنها عموی ایشان زید بن علی هم بود.پس از آن،امام علیه السلام کتابی را بیرون آورد که به خطّ امیر مؤمنان و املای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود،و در آن،نوشته شده بود:«بسم اللّه الرحمن الرحیم.این کتابی است از جانب خداوند توانا و درستکار به سوی محمّد که نور او و سفیر او و حاجب و دربان او و ره نمای اوست.

این نامه را جبرئیل امین از نزد خداوند جهانیان فرود آورده است.

ای محمّد ! نام های مرا بزرگ بشمار و از نعمت های من سپاس گزاری کن و

ص:64


1- (1) .کمال الدین:ص 319 ح 2، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 286 ح 1. [2]

نعمت هایم را انکار مکن.منم خدایی که جز من معبودی نیست.منم شکنندۀ پشت ستمگران،و در هم کوبندۀ متکبّران،و خوار کنندۀ ظالمان،و جزا دهندۀ روز رستاخیز.منم خداوندی که جز من معبودی نیست.هر کس غیر از فضل من،به دیگری امیدوار باشد،و یا غیر از عدل من،از دیگری بترسد،او را عذابی خواهم داد که هیچ کس را مانند آن عذاب نکرده باشم.پس مرا عبادت کن و بر من توکّل نما.

به درستی که من پیغمبری را مبعوث نکردم،مگر این که زمانی که مدّت پیامبری اش تمام گشت،برایش وصی ای قرار دادم.ومن تو را بر پیغمبران برتری دادم و وصیّ تو را نیز بر سایر اوصیا برگزیدم،و تو را به دو نازدانه ات بعد از او و به دو نوه ات،حسن و حسین،گرامی داشتم.حسن را بعد از گذشتن زمان پدرش،معدن علم خود قرار دادم،و حسین را گنجور وحی خویش ساختم و او را به شهادت گرامی داشتم،و عاقبت کار او را به سعادت ختم نمودم.او افضل شهداست و بلندترین مقام را در میان آنها دارد.کلمۀ کامل و حجّت رسای خود را در نزد او گذاشتم،و به وسیلۀ عترت او جزا می دهم و عقاب می کنم.اوّلین آن عترت،علی است که سَرور عبادت کنندگان و زینت دوستان گذشته ام است،و فرزندش محمّد-که همنام جدّ ستوده اش است-،شکافندۀ علم و معدن حکمت من است.زود است مردمی که در بارۀ جعفر به شک می افتند،هلاک گردند و کسی که وی را تکذیب کند،گویا مرا تکذیب کرده است.به راستی من جایگاه جعفر را گرامی خواهم داشت،و او را به وسیلۀ شیعیان و دوستان و پیروانش خشنود خواهم ساخت.پس از وی به موسی،فتنۀ کور و تاریک و ظلمانی نازل خواهد شد،[هر چند] رشتۀ تقدیراتم بریده نمی شود و برهانم پنهان نمی ماند و دوستانم بدبخت نمی شوند.

آگاه باشید که هر کس یکی از آنها را انکار نماید،به نعمت من ناسپاسی کرده است، و هرکس آیه ای از کتاب مرا جا به جا کند،بر من دروغ بسته است.وای بر افترا زنندگان و انکار کنندگان،در آن هنگامی که زمان بنده و دوست و برگزیده ام موسی منقضی می شود! آگاه باشید که تکذیب کنندۀ هشتمین،تکذیب کنندۀ همۀ اولیای من است.علی،ولی و یاری کنندۀ من است،و کسی است که دشواری های نبوّت را بر

ص:65

دوش او می گذارم،و او را به قوّت،آزمایش می کنم.او را دیوی سرکش و خودپرست خواهد کشت،و در شهری که بنای آن به دست بندۀ صالح،ذو القرنین،گذاشته شده، در نزد بدترین مخلوقات من،دفن خواهد گردید.گفتارم ثابت است که دیدگان او را به وسیلۀ فرزندش محمّد-که جانشین اوست-،روشن خواهم ساخت.او وارث علم و معدن حکمت و جایگاه اسرار من است و بر مخلوقاتم حجّت است.بهشت را جایگاه او قرار خواهم داد،و او را در هفتاد نفر از خویشاوندانش که آتش جهنّم بر آنها لازم شده باشد،شفیع خواهم ساخت و عاقبت کار فرزند او علی را که دوست و یاری کنندۀ من است،به سعادت (خوش بختی) پایان می دهم.او که گواه در میان خلقم و امین بر وحیم است و از وی دعوت کننده به راهم و خازن علم خود،حسن،را بیرون خواهم کرد،و آن را به فرزندش که رحمت بر جهانیان است،کامل خواهم نمود.در این فرزند،کمال موسی و بهای عیسی و صبر ایّوب نهفته است.در زمان او، دوستانم خوار خواهند شد و سرهای آنها را به یکدیگر هدیه خواهند داد،همان طور که سرهای ترک و دیلم را به هم هدیه می دادند.پس اینان کشته می شوند و سوخته می گردند،همواره ترسناک،مرعوب و نگران خواهند بود،زمین به خونشان رنگین می شود و فریاد و ناله و بانک و شیون،از زنان آنها بلند است.اینان،دوستان واقعی من هستند.به وسیلۀ اینها هر فتنۀ کور و ظلمانی را دفع خواهم ساخت،و به خاطر اینها زلزله ها را برطرف می کنم و غل و زنجیرها را از آنها بر می دارم.این دسته از مردم، مشمول صلوات پروردگارشان اند و اینان هدایت شده هستند».

عبدالعظیم علیه السلام گوید:از محمّد بن جعفر،تعجّب است که پس از این که این حدیث را از پدرش شنید و آن را برای مردم بازگو کرد،به گفتار او توجّهی نکرد و خروج نمود.آن گاه گفت:این،از اسرار پروردگار و دین او و دین فرشتگان اوست.او را از نااهلان نگه دار.

ترجمۀ حدیث 12

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:ابو خالد کابلی گفت:بر مولایم زین العابدین

ص:66

علی بن الحسین علیهما السلام وارد شدم و به ایشان گفتم:ای فرزند پیامبر خدا ! مرا از کسانی که خداوند،اطاعت از آنها و دوستی شان را پس از پیغمبر واجب نموده و بندگان خود را به اقتدا به آنان ملزم ساخته است،آگاه نما.

فرمود:ای کُنکُر ! (1)اولو الأمری که خداوند،آنها را امام مردم قرار داده و اطاعت ایشان را واجب نموده است،امیر مؤمنان علیه السلام و بعد از او،دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام هستند و سپس این مقام به ما رسیده است»و آنگاه ساکت شد.

ابو خالد گفت:گفتم:ای سَرور من ! برای ما روایت کرده اند که امیر مؤمنان علیه السلام فرموده:«زمین هیچ گاه از حجّت خدا بر بندگانش خالی نمی ماند».پس حجّت و امام پس از تو کیست؟

فرمود:«فرزندم محمّد که نام او در تورات،باقر است؛زیرا علم را به صورت کامل از هم خواهد شکافت [و حقایق آن را برای مردم بازگو خواهد کرد].او امام و حجّت بعد از من است.پس از وی،فرزندش جعفر،حجّت و امام است و نام او در نزد اهل آسمان،صادق است.

راوی گفت:گفتم:ای سیّد من ! چگونه وی را«صادق»نامیده اند،در حالی که شما اهل بیت،همه صادق هستید؟

فرمود:«پدرم از پدرش روایت کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"هرگاه فرزندم جعفر بن محمّد متولّد شد،او را صادق نام بگذارید؛زیرا پنجمین فرزند او که جعفر نام خواهد داشت،به دروغ،مدّعی مقام امامت خواهد شد.وی در نزد پروردگار، کذّاب و افترا زننده محسوب است و مدّعی مقامی است که اهلیّت آن را ندارد.او با پدرش مخالفت می نماید و به برادرش حسد می ورزد و در هنگامی که ولیّ خدا غایب است،قصد افشای اسرار پروردگار را خواهد کرد"».

امام زین العابدین علیه السلام سپس گریۀ زیادی نمود و فرمود:«گویا می بینم جعفر کذّاب را در حالی که طاغوت زمان خود را در جستجوی امر ولیّ خدا راه نمایی می کند،و

ص:67


1- (1) .کُنکر،لقب ابو خالد است.

حال این که ولیّ پروردگار در محافظت خداوند،قرار گرفته و وکالت حرم پدرش به عهدۀ وی نهاده شده است.جعفر کذّاب،از روی جهلی که به ولادت ولیّ عصر دارد، حریص است که او را بعد از ولادت به قتل برساند برای این که به میراث پدرش دست پیدا کند و ارث او را بدون استحقاق دریافت نماید».

ابو خالد گفت:گفتم:ای پسر پیامبر خدا ! این اموری که فرمودید،اتّفاق می افتد؟

فرمود:«آری،به پروردگارم سوگند،این مطالب در صحیفه ای که نزد ما موجود است،نوشته شده و در آن صحیفه،تمام سختی ها و پیشامدهایی که پس از پیامبر خدا برای ما رخ خواهد داد،مضبوط است».

ابو خالد گفت:گفتم:پس از آن،چه خواهد شد؟

فرمود:«پس از آن،غیبت ولیّ خدا و دوازدهمین وصیّ پیامبر خدا و ائمّه علیهم السلام به درازا خواهد کشید».ای ابو خالد ! مردمان زمان غیبتِ او که به امامت او معتقد گردند و منتظر ظهور او باشند،بهترین مردمان هستند؛زیرا خداوند به اندازه ای به آنان فهم و خرد و معرفتْ مرحمت نموده که غیبت در نزد آنها به منزلۀ مشاهده است،و مردم آن زمان،مانند کسانی که در کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به جهاد پرداخته باشند،محسوب خواهند شد.آنها حقّاً بندگان خالص و شیعیان راستگو هستند،و آنان اند که مردم را به سوی دین خدا در آشکارا و پنهان دعوت می کنند».

امام علیه السلام فرمود:«انتظار فَرَج،از بهترین اعمال است».

شرح

اشاره

افزون بر دو حدیثی که حضرت عبد العظیم علیه السلام در بارۀ شمار امامان نقل کرده،احادیث فراوان دیگری هست که در آنها،پیامبر خدا دوازده نفر از خاندان خود را یکی پس از دیگری به عنوان جانشینان خود و امامان و رهبران آیندۀ جهان اسلام،به امّت معرّفی کرده است.این متون را به دو دسته می توان تقسیم کرد:

دستۀ اوّل،احادیثی که در منابع روایی پیروان اهل بیت علیهم السلام آمده اند.سند این احادیث،صحیح و معتبر است و دلالت آنها بر مبنای پیروان اهل بیت در موضوع

ص:68

امامت،روشن و غیر قابل تردید است.

دستۀ دوم،احادیثی که منابع اهل سنّت از پیامبر خدا روایت کرده اند.این احادیث نیز بر مبنای اهل سنّت از صحّت و اعتبار لازم برخوردارند؛لیکن دلالت آنها به وضوح دلالت احادیث دستۀ اوّل نیست و از این رو،احتمالات مختلفی در تبیین مقصود آنها ذکر شده است.

در این پژوهش،علاوه بر ارزیابی سند این دسته از احادیث،روشن خواهد شد که مقصود آنها نیز چیزی جز مدلول احادیث دستۀ اوّل نیست:

1.ارزیابی سند احادیث

در زمینۀ ارزیابی سند احادیث مربوط به تعداد خلفا،چند نکته قابل ذکر است:

الف-سند این احادیث در منابع کهن و معتبر اهل سنّت (1)به جابر بن سَمُره و ابو جُحَیفه می رسد.

ب-گزارش جابر بن سَمُره در نزد اهل سنّت،صحیح و معتبر است.بَغَوی در ارزیابی این حدیث می گوید:

بر صحّت این حدیث،اتّفاق وجود دارد. (2)

افزون بر این،آلبانی،برخی طُرُق این حدیث را صحیح می داند. (3)این حدیث همچنین در صحیح مسلم (4)و صحیح البخاری (5)روایت شده که این نقل ها نیز نزد اهل سنّت معتبر شمرده می شوند،هر چند در نقل بخاری به جای«اثنا عشر خلیفة»،«اثنا

ص:69


1- (1) .صحیح مسلم:ج 6 ص 3 و 4،مسند ابن حنبل:ج 5 ص 87-90،مسند أبی داوود:ج2 ص309 ح4280،صحیح ابن حبّان:ج15 ص44،المعجم الکبیر:ج2 ص195-232،تاریخ بغداد:ج2 ص124.
2- (2) .شرح السنّة:ج 15 ص 31.
3- (3) .سلسلة الأحادیث الصحیحة:ج 1 ص 651 ش 376.
4- (4) .صحیح مسلم:ج6 ص3 و 5.
5- (5) .صحیح البخاری:ج8 ص127.

عشر أمیراً»آمده است.

ج-گزارش جابر بن سَمُره با همان اسنادی که در منابع اهل سنّت آمده،در منابع حدیثی شیعه نیز نقل شده است. (1)

د-احادیث یاد شده،علاوه بر جابر بن سَمُره،از طریق عبد اللّه بن عمر،عبد اللّه بن مسعود،عبد اللّه بن عمرو بن عاص،اَنَس بن مالک و عبد اللّه بن ابی اوفی نیز نقل شده اند؛لیکن منابعی که این گزارش ها را روایت کرده اند،مصادر شیعی اند.

ه-نکتۀ قابل تأمّل،این است که:سخنی سرنوشت ساز با آن اهمّیت که آیندۀ رهبری در جامعۀ اسلامی را رقم می زند،چرا آن گونه که باید،مورد توجّه صحابیان قرار نگرفته و کمتر به نقل آن پرداخته اند،تا آن جا که حدیث«اِثنا عَشَرَ خلیفة (دوازده خلیفه)»به حدیث جابر بن سَمُره،معروف گردیده است؟

بی تردید،سیاسی بودن مضمون حدیث در عدم نقل آن توسّط اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله، مؤثّر بوده است.از این رو،عدم شهرت نقل آن از طرق مختلف،بر بی توجّهی صحابیان به این موضوع مهم،دلالت ندارد.

2.زمان و مکان صدور احادیث

مُسلم،در صحیح خود،سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ خلفای پس از خود را مربوط به روز جمعه ای می داند که شخصی به نام اسلَمی سنگسار شد (2)و چون این واقعه در مدینه اتّفاق افتاده است، (3)می توان گفت که مکان سخن پیامبر صلی الله علیه و آله،مسجد مدینه بوده است؛ امّا احمد بن حنبل،در مُسنَد خویش،زمان صدور این حدیث را عرفه و مکان آن را

ص:70


1- (1) .ر.ک:الخصال:ص 469-473 ح 12-30 ( [1]با 19 سند)،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 248-250،العمدة:ص 416 ح 856 و ص 419 ح 871، [2]کشف الغمّة:ج 1 ص 57-58،إعلام الوری:ج 2 ص 158، [3]بحار الأنوار:ج 36 ص 239 ح 38.
2- (2) .صحیح مسلم:ج6 ص4.
3- (3) .اُسد الغابة:ج 5 ص 6.

سرزمین عرفات (1)ذکر کرده است و در گزارشی دیگر،مکان صدور آن را مِنا می داند. (2)

با تأمّل در متن گزارش هایی که مربوط به این واقعه است،به نظر می رسد که جابر بن سَمُره،تنها یک واقعه را بیان می کند و با توجّه به ویژگی های اختصاصی موجود در متن،احتمال تعدّد واقعه،بعید است.

3.اختلاف در متن احادیث

متن حدیث جابر بن سَمُره،به گونه های مختلفی گزارش شده است.در بیشتر گزارش ها«اثنا عشر خلیفة (دوازده خلیفه)»،در صحیح البخاری«اثنا عشر أمیراً (دوازده امیر)»و در گزارش های دیگر،«اثنا عشر إماماً (دوازده امام)»،«اثنا عشر مَلِکاً (دوازده پادشاه)»و«اثنا عشر قیّماً (دوازده سرپرست)»آمده است و مطابق برخی از نقل ها،متن حدیث با عبارت« لا یَزالُ أَمرُ النَّاسِ ماضیاً ما وَلیَهُمُ اثنا عَشَرَ رَجُلاً ؛ (3)همواره کارهای مردم انجام می شود،مادام که دوازده مرد،سرپرست آنها باشند»گزارش شده است.

همۀ این گزارش ها،نشان دهندۀ آن است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،در پی معرّفی جانشینان خود و رهبران آیندۀ جهان اسلام بوده و راوی و یا راویان حدیث،سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل به معنا کرده اند.

نکتۀ قابل توجّه،این که:پس از معرّفی دوازده نفر به عنوان جانشینان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله توسّط ایشان،همهمه و هیاهو مجلس را فرا می گیرد، (4)به گونه ای که جابر بن سَمُره تصریح می کند که سخن پایانی پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنیده (5)و از پدر یا عموی خود می پرسد که:ایشان چه گفت؟و او پاسخ می دهد که ایشان فرمود:«کلّهم من قریش؛ (6)

ص:71


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 7 ص 429 ح 20991.
2- (2) .مسند ابن حنبل:ج5 ص99.
3- (3) .صحیح مسلم:ج 3 ص 1452 ح 6؛الخصال:ص 473 ح 27،بحار الأنوار:ج 36 ص 239 ح 35. [1]
4- (4)
5- (5)
6- (6) 2-.مسند ابن حنبل:ج 7 ص 429 ح 20991.

همۀ آنها از قریش اند»،یا«کلّهم من بنی هاشم؛ (1)همۀ آنها از بنی هاشم اند».

این صحنه نشان می دهد که فضای سیاسی برای اعلان رهبران آیندۀ جهان اسلام، مناسب نبوده است،چنان که جملۀ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ؛ 2 خداوند،تو را از آسیب مردمان حفظ می کند در جریان غدیر،اشاره به همین واقعیت است.البتّه بعد از غدیر نیز هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بیماریِ منجر به وفاتش می خواهد به صورت مکتوب،مشکل رهبری آیندۀ جهان اسلام را حل کند،با کارشکنی و همهمه و غوغا رو به رو می شود و در نتیجه،تصریح به این امر،میسّر نمی گردد. (2)

4.مقصود از«دوازده خلیفه»

تأمّل در واژه های«خلیفه»، (3)«امام»، (4)«وصی»، (5)«امیر» (6)و الفاظ مشابه آنها که در گزارش های مختلف حدیث جابر آمده و نیز موقعیت خانوادگی و عدد کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به عنوان جانشینان خود معرّفی می کند و مهم تر از همه،تأکید ایشان بر این که قوام دین و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قیامت در گرو خلافت آنهاست،به روشنی نشان می دهند که پیامبر صلی الله علیه و آله در این پیام مهم،در صدد ارائۀ مشخّصات افرادی بوده که پس از او شایستگی علمی،عملی،سیاسی و مدیریتی لازم را برای رهبری جامعۀ اسلامی دارند؛کسانی که از هر جهت می توانند خلیفۀ خدا و خلیفۀ پیامبر خدا

ص:72


1- (1) .ینابیع المودّة:ج2 ص316 ح908. [1]
2- (3) .ر.ک:صحیح البخاری:ج 1 ص54 ح114 و ج 4 ص 1612 ح 4168 و ج 8 ص 2680 ح 6933،مسند ابن ū حنبل:ج 1 ص 695 ح 2992،الطبقات الکبری:ج 2 ص 244.
3- (4) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 9 ص 311 ( [2]اهل بیت علیهم السلام/فصل یکم/شمار امامان اهل بیت علیهم السلام/تعبیر«دوازده خلیفه»).
4- (5) .ر.ک:همان:ص 319 ( [3]اهل بیت علیهم السلام/فصل یکم/شمار امامان اهل بیت علیهم السلام/تعبیر«دوازده امام»).
5- (6) .ر.ک:همان:ص 323 ( [4]اهل بیت علیهم السلام/فصل یکم/شمار امامان اهل بیت علیهم السلام/تعبیر«دوازده وصی»).
6- (7) .ر.ک:همان:ص 319 ( [5]اهل بیت علیهم السلام/فصل یکم/شمار امامان اهل بیت علیهم السلام/تعبیر«دوازده امیر»).

باشند.

در آن هنگام،اهمّیت این پیام و رساندن آن،به گونه ای بود که به گفتۀ ابن عبّاس، ابو بکر در آغاز حکومتش،خود را خلیفه نمی خوانَد و در پاسخ کسی که از او می پرسد:«آیا تو خلیفۀ پیامبر خدایی؟»،پاسخ می دهد:نه.و در پاسخ این سؤال که:

«پس تو کیستی؟»،پاسخ می دهد:من،جای گزین پس از او هستم. (1)

دقّت و تأمّل در معنای واژۀ«خلیفه»،خود،بیانگر این معناست که خلیفه به معنای جانشین است و جانشین،کسی است که وظیفۀ شخص پیشین را به عهده دارد و جای خالی او را پُر می کند،و چون وظیفۀ اصلی و محوری پیامبر صلی الله علیه و آله،هدایتگری و راه نمونی مردمان به سوی رستگاری است،تنها،فردی شایستگی عنوان خلافت را دارد که به بهترین وجه به هدایت مردمان بپردازد.

به همین دلیل است که پیامبر صلی الله علیه و آله،مبلّغان دین را خلفای خود شمرده است.در حدیثی آمده است که پیامبر خدا برای خلفای (جانشینانِ) خود از خداوند طلب رحمت نمود و در جواب این سؤال که«خلفای شما چه کسانی هستند؟»فرمود:

الَّذینَ یَأتونَ مِن بَعدی یَروونَ حَدیثی و سُنَّتی. (2)

کسانی که پس از من می آیند و حدیث و سنّت مرا روایت می کنند.

از سوی دیگر،حکومت،فقط وسیله و ابزاری بوده است که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن استفاده کرده و آن را در جهت هدف خویش به کار گرفته است؛زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله،چه زمانی که حکومت داشته و چه زمانی که حکومتی نداشته (همانند دوران سخت مکّه)،وظیفۀ خویش را به انجام رسانده است.

توجیهات و تأویلاتی که به نقل از محقّقان حدیثی اهل سنّت در پی می آید،نشان دهندۀ این مطلب است که آنان بدون توجّه به علّت غایی بعثت پیامبران،به معنای

ص:73


1- (1) .کنز العمّال:ح 35708.
2- (2) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 4 ص 420 ح 5919.

شایع«خلیفه»توجّه کرده اند و در میان حاکمان و قدرت مداران،به دنبال خلیفه گشته اند.بدیهی است که حاکمان ظالم و خونریزی همانند یزید و عبد الملک را نمی توان خلیفۀ بزرگ ترینِ پیامبران الهی و خاتم آنان دانست.

باری ! تردیدی نیست که هدف پیامبر صلی الله علیه و آله از این سخن،معرّفی بهترین کسانی است که پس از او شایستگی کامل را برای رهبری امّت اسلامی دارند؛لیکن با عنایت به این که مقام نبوّت،منزّه از سخن لغو یا معمّاگونه است،مسئلۀ مهم در فقه الحدیث و فهم سخن پیامبر خدا،تعیین مصداق خلفای دوازده گانه ای است که ایشان،آنان را به عنوان خلفای شایستۀ خود،معرّفی نموده است.

از نگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام،پاسخ،روشن است؛زیرا آنان بر این باورند که خلفای دوازده گانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله،دوازده تن از اهل بیت ایشان اند که اوّلین آنها،امام علی علیه السلام و آخرین آنها،امام مهدی علیه السلام است که هم اکنون،زنده است و روزی جهان را از عدل و داد پُر خواهد کرد. (1)

محدّثان اهل سنّت با این که حدیث جابر بن سَمُره را صحیح می دانند،پاسخ روشنی برای تبیین مصادیق خلفای دوازده گانه ندارند،تا آن جا که ابن جوزی در کتاب کشف المشکل می گوید:

اگر چه در بارۀ این حدیث جستجوی بسیار کردم و در مورد آن سؤال نمودم،لیکن کسی را نیافتم که مقصود [واقعی] آن را بداند. (2)

مهلّب نیز چنین تصریح می نماید:

کسی را نیافتم که به معنای حقیقی این حدیث،رسیده باشد. (3)

ص:74


1- (1) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج9 ص 333 ( [1]اهل بیت علیهم السلام/فصل یکم/احادیث در بر دارندۀ شمار امامان و نام های آنان) و اهل بیت علیهم السلام در قرآن و حدیث:ص197 ( [2]شمار امامان و نام های آنان).
2- (2) .کشف المشکل:ج 1 ص 449.نیز،ر.ک:فتح الباری:ج 13 ص 212.
3- (3) .ر.ک:فتح الباری:ج 13 ص 211.

همچنین ابن حجر،اجمالاً عدم فهم حدیث یاد شده را تأیید می کند. (1)

البتّه عدّه ای از جمله افراد یاد شده خواسته اند که ولو به صورت احتمال،مقصود از خلفای دوازده گانه را بیان کنند؛لیکن با تأمّل در آنچه گفته اند،مشخّص می گردد که مدّعای آنان،نه از حیث عدد و نه از حیث ویژگی ها،با آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده،قابل انطباق نیست. (2)

ص:75


1- (1) .فتح الباری:ج 13 ص 212.
2- (2) .برای آگاهی بیشتر در این زمینه و نقد نظریه های مختلف،ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 9 ص 366-374. [1]

12/1 پیشوای حق پذیران

اشاره

13. الکافی: عن أحمد بن مهران،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن یحیی بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السلام،قال: لَمّا نَزَلَت: وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ ،قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:هِیَ اذُنُکَ یا عَلِیُّ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از یحیی بن سالم-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هنگامی که آیۀ شریف:[تا] گوش های شنوا آن را نگاه دارد (2)نازل گردید،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:مقصود از گوش های شنوا گوش شماست».

شرح

این روایت در تفسیر آیۀ 12 از سورۀ حاقّه،به بیان یکی از فضایل امام علی علیه السلام پرداخته است.این آیه،پس از آیاتی است که به سرنوشت شوم شماری از اقوام گذشته اشاره دارند تا درس عبرتی برای دل های بیدار و گوش های شنوا و پذیرای حق باشد.قرآن در ادامه در بیان هدف و حکمت مجازات های آنان می فرماید:

لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ.

تا آن رای و سیله ای برای یادآوری شما قرار دهیم و گوش های شنوا آن رای نگاه دارد.

یعنی هدف از مجازات تبهکاران،تربیت انسان و هدایت جامعه در مسیر کمال انسانی بوده است.البتّه همه کس از این یادآوری ها بهره نمی گیرد؛بلکه تنها گوش های شنوا و دل های پذیرای حق از آن عبرت می گیرند.

ص:76


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 423 ح 57، [1]بحار الأنوار:ج 35 ص 326 ح 1. [2]
2- (2) .حاقّه:آیۀ 12.

به تعبیر دیگر،پند و اندرز برای کسی مفید است که سخن حق را می شنود و در دل جا می دهد،نه کسی که با یک گوش می شنود و آن را از گوش دیگر خارج می کند.

بر پایۀ احادیثی که شیعه و اهل سنّت روایت کرده اند،این آیه در شأن امام علی علیه السلام نازل شده است. (1)وقتی این آیه نازل شد،پیامبر صلی الله علیه و آله از خداوند خواست تا گوش امام علی علیه السلام را مصداق آن قرار دهد.این دعا مستجاب شد،به گونه ای که پس از آن،ایشان هیچ چیز را فراموش نمی کرد.

بر این اساس،امام علی علیه السلام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کامل ترین مصداق برای گوش های شنوا و دل های حق پذیر و به سخن دیگر،امام حق پذیران است،و هر کس به میزان پذیرش حق،به این«میزان عمل»نزدیک تر خواهد بود.

ص:77


1- (1) .ر.ک:دانش نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام:ج 7 ص 537 ( [1]گوش شنوا).

13/1 پیشوای پرهیزکاران

14. مئة منقبة: حدّثنی الشریف أبو جعفر محمّد بن أحمد بن عیسی العلوی رحمه الله،قال:حدّثنی محمّد بن أحمد المکاتب،قال:حدّثنی حمّاد بن مهران،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:حدّثنا محمّد بن محمّد بن علیّ،قال:حدّثنا محمّد بن کثیر،قال:حدّثنی إسماعیل بن زیاد البزّاز،عن أبی إدریس،عن رافع مولی عائشة،قال:

کُنتُ غُلاماً أخدِمُ عائِشَةَ،فَکُنتُ إذا کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عِندَها قَریباً اعاطیهِم.قالَ:

فَبَینَما النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عِندَها ذاتَ یَومٍ،و إذا داقٌّ یَدُقُّ البابَ،فَخَرَجتُ إلَیهِ فَإِذا جارِیَةٌ مَعَها طَبَقٌ مُغَطّی،قالَ:فَرَجَعتُ إلی عائشة وأخبَرتُها،فَقالَت:أدخِلها.فَدَخَلَت به، فوَضَعَتهُ بَینَ یَدَی عائِشَةَ،فوضَعَته عائِشَةُ بَینَ یَدَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،فَجَعَلَ یَتَناوَلُ مِنهُ ویَأکُلُ.وخَرَجَتِ الجارِیَةُ.

فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:لَیتَ أمیرَ المُؤمِنینَ وسَیِّدَ المُسلِمینَ وإمامَ المُتَّقینَ یَأکُلُ مَعی !

فَقالَت عائِشَةُ:ومَن هُوَ یا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله المُجتَمِعُ فیهِ هذِهِ الخِصالُ؟

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:رافع،غلام عایشه،گفت:من در نوجوانی، خدمت گزار عایشه بودم و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در خانۀ عایشه بود و نزدیک هم بودند،من روی آنها را می انداختم.

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد عایشه بود.کسی در زد.به سوی در رفتم و دختری را دیدم که در دستش طَبَقی پوشیده بود.به سوی عایشه باز گشتم و جریان را گفتم.عایشه گفت:

او را به درون خانه راه نمایی کن.

آن دختر،داخل شد و طَبَق را در مقابل عایشه بر زمین نهاد و عایشه طَبَق را مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله گذارد.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شروع به خوردن از آن نمود و آن دختر،بیرون رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«کجاست امیر مؤمنان و سَرور مسلمانان و امام پرهیزگاران تا با من غذا بخورد؟».

عایشه گفت:امیر مؤمنان و سَرور مسلمان ها کیست؟!

ص:78

فَسَکَت،ثُمَّ أعادَ الکَلامَ مَرَّةً اخری،فَقالَت عائِشَةُ مِثلَ ذلِکَ،فَسَکَتَ النَّبِیُّ، فَجاءَ أحَدٌ ودَقَّ عَلَینَا البابَ،فَخَرَجَتُ إلَیهِ فَإِذا هُوَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام.قالَ:

فَرَجَعتُ،وقُلتُ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله:عَلِیٌّ عَلی البابِ.

فَقالَ:أدخِله.ثُمَّ قالَ:یا أبَا الحَسَنِ،مَرحَباً وأهلًا بِکَ،لَقَد تَمَنَّیتُکَ مَرَّتَینِ حَتّی لَمّا أبطَأتَ عَلَیَّ الدُّخولَ سَأَلتُ اللّهَ أن یَأتِیَنی بِکَ،اِجلِس وکُلْ.فَجَلَسَ وأکَلَ مَعَهُ.

ثُمَّ قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:یا عَلِیُّ،قاتَلَ اللّهُ مَن قاتَلَکَ،وعادی اللّهُ مَن عاداکَ.

فَقالَت عائِشَةُ:ومَن یُقاتِلُهُ ویُعادیهِ؟فَسَکَتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله،ثُمَّ أعادَ مِثلَ ذلِکَ،فَقالَت عائِشَةُ:ومَن یُقاتِلُهُ ویُعادیهِ؟قالَ:أنتِ و مَن مَعَکِ. (1)

پیامبر صلی الله علیه و آله،اندکی درنگ کرد و سپس دوباره فرمایش خود را تکرار نمود.عایشه نیز گفتۀ خود را تکرار کرد.باز پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت نمود.در این هنگام،کسی درِ خانه را به صدا در آورد.من (نافع) به سوی در رفتم و علی را بر درِ خانه یافتم.بر گشتم و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتم:علی است.

پیامبر علیه السلام فرمود:«او را به داخل راه نمایی کن»و آن گاه فرمود:«مرحبا به تو! خوش آمدی ! دو بار آرزوی دیدارت را نمودم و چنانچه دیرتر می آمدی،از خدا می خواستم تا تو را برایم بیاورد.بنشین و بخور».او نشست و با پیامبر صلی الله علیه و آله خورد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«خدا بکشد کسی را که با تو بجنگد و خدا دشمن بدارد کسی را که با تو دشمن باشد!».

عایشه گفت:مگر چه کسی با او جنگ و دشمنی می کند؟

پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت کرد.عایشه دو باره پرسید:مگر چه کسی با او جنگ و دشمنی می کند؟

پیامبر دو مرتبه فرمود:تو و همراهانت.

ص:79


1- (1) .مئة منقبة:ص 97،الیقین،ابن طاووس:ص 246.

14/1 نام های مادر امامان

15. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ یونُسَ بنِ ظَبیانَ،قالَ:

قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:لِفاطِمَةَ علیها السلام تِسعَةُ أسماءٍ عِندَ اللّهِ عز و جل:فاطِمَةُ،وَالصِّدّیقَةُ، وَالمُبارَکَةُ،وَالطّاهِرَةُ،وَالزَّکِیَّةُ،وَالرَّاضِیَّةُ (/الرَّضِیَّةُ)،وَالمَرضِیَّةُ،وَالمُحَدِّثَةُ، وَالزَّهراءُ.

ثُمَّ قالَ:أتَدری أیُّ شَیءٍ تَفسیرُ فاطِمَةَ علیها السلام؟قُلتُ:أخبِرنی یا سَیِّدی.قالَ:

فُطِمَت مِنَ الشَّرِّ.

قالَ:ثُمَّ قالَ:لَولا أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام تَزَوَّجَها ما کانَ لَها کُفؤٌ إلی یَومِ القِیامَةِ عَلی وَجهِ الأَرضِ؛آدَمُ فَمَن دونَهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام صادق علیه السلام فرمود:«برای فاطمه علیها السلام در نزد خداوند،نُه نام است:فاطمه،صدّیقه،مبارکه،طاهره،زکیّه،راضیه (/رضیّه)، مرضیّه،محدّثه و زهرا»و سپس فرمود:«آیا می دانی معنای "فاطمه" چیست؟».

گفتم:بفرمایید.

فرمود:«[کسی که] از بدی،دور نگه داشته شده است».

ایشان سپس فرمود:«اگر امیر مؤمنان علیه السلام نبود که با او (فاطمه) ازدواج کند تا روز قیامت از آدم تا خاتم،برایش کفوی پیدا نمی شد».

ص:80


1- (1) .علل الشرائع:ج 1 ص 178 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 43 ص 10 ح 1. [2]

15/1 گریۀ پیامبر بر سَرور شهیدان

16. الأمالی للمفید: أخبرنی أبو عبیداللّه محمّد بن عمران المرزبانی،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد الجوهریّ،قال:حدّثنا الحسن بن عُلیل العنزی،عن عبد الکریم بن محمّد،قال:حدّثنا حمزة بن القاسم العلوی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن الحسن بن الحسین العرنی،عن غیاث بن إبراهیم،عن الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السلام،قال:

أصبَحَت یَوماً امُّ سَلَمَةَ-رَحِمَهَا اللّهُ-تَبکی،فَقیلَ لَها:مِمَّ بُکاؤُکِ؟فَقالَت:لَقَد قُتِلَ ابنِیَ الحُسَینُ علیه السلام اللَّیلَةَ،وذلِکَ أنَّنی ما رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مُنذُ قُبِضَ إلَّا اللَّیلَةَ،فَرَأَیتُهُ شاحِباً کَئیباً.

قالَت:فَقُلتُ:ما لی أراکَ-یا رَسولَ اللّهِ-شاحِباً کَئیباً؟قالَ:ما زِلتُ اللَّیلَةَ أحفِرُ قُبوراً لِلحُسَینِ وأصحابِهِ علیهم السلام. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود،به نقل از غیاث بن ابراهیم-:امام صادق علیه السلام فرمود:«صبحگاهی،امّ سلمه گریه می کرد.به او گفته شد:علّت گریه ات چیست؟

گفت:فرزندم حسین،شب گذشته به شهادت رسیده است؛زیرا از هنگام وفات پیامبر خدا،ایشان را در خواب ندیده بودم،جز دیشب که [در عالم رؤیا] او را در حالی سخت اندوهگین و شکسته دیدم.

گفتم:ای پیامبر خدا ! چرا شما را در حال اندوه و شکسته می بینم؟فرمود:تمام دیشب برای حسین و اصحابش به کَندن قبر،مشغول بودم».

ص:81


1- (1) .الأمالی،مفید:ص 319 ح 6؛بحار الأنوار:ج 45 ص 230 ح 1. [1]

16/1 گریۀ زمین و آسمان بر امام حسین

اشاره

17. کامل الزیارات: حدّثنی أبی وعلیّ بن الحسین جمیعاً،عن سعد بن عبد اللّه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد البرقیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن الحسن بن الحکم النخعی،عن کثیر بن شهاب الحارثی،قال:

بَینَما نَحنُ جُلوسٌ عِندَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فی الرَّحبَةِ إذ طَلَعَ الحُسَینُ علیه السلام،فَضَحِکَ عَلِیٌّ علیه السلام ضِحکاً حَتّی بَدَت نَواجِدُهُ،ثُمَّ قالَ:

إنَّ اللّهَ ذَکَرَ قَوماً وقالَ: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ ،وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ! لَیُقتَلَنَّ هذا،ولَتَبکِیَنَّ عَلَیهِ السَّماءُ وَالأَرضُ. (1)

18 . کامل الزیارات: حدّثنی أبی،عن سعد بن عبد اللّه،عن أحمد بن محمّد،عن البرقی،عن عبد العظیم،عن الحسن،عن أبی سلمة،قال:

قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام:ما بَکَتِ السَّماءُ وَالأَرضُ إلّاعَلی یَحیی بنِ زَکَرِیّا وَالحُسَینِ علیهما السلام. (2)

ترجمۀ حدیث 17

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:کثیر بن شهاب حارثی گفت:خدمت امیر مؤمنان علیه السلام در«رحبه»نشسته بودیم که ناگهان حسین علیه السلام از دور پیدا شد.در این هنگام،علی بن ابی طالب خنده اش گرفت،به اندازه ای که دندان هایش نمایان شد.

سپس فرمود:«خداوند،گروهی را در قرآن ذکر کرده و [در باره شان] فرموده: آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند و آنها مهلت داده نشدند ؛ (3)لیکن سوگند به خداوندی که دانه را

ص:82


1- (1) .کامل الزیارات:ص 186 ح 261؛ [1]بحار الأنوار:ج 45 ص 212. [2]
2- (2) .کامل الزیارات:ص 186 ح 262، [3]بحار الأنوار:ج 45 ص 213. [4]
3- (3) .دخان:آیۀ 29.

از هم شکافت و انسان را آفرید،این-یعنی حسین بن علی-را خواهند کشت و آسمان و زمین بر او خواهند گریست».

ترجمۀ حدیث 18

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود،به نقل از ابو سلمه-:امام صادق علیه السلام فرمود:

«آسمان و زمین،جز بر حسین بن علی علیه السلام و یحیی بن زکریّا علیه السلام،برای دیگری گریه نکرده اند».

شرح

احادیث فراوانی در منابع روایی شیعه و اهل سنّت،وجود دارد که نشان می دهند شهادت جان خراش امام حسین علیه السلام،آثار ویژه ای به صورت تکوینی در جهان داشته که یکی از آنها گریۀ آسمان و زمین است.در این باره دو نکته قابل توجّه است:

1.تحقّق این امور،محال عقلی نیست.بنا بر این،وقوع آنها بر پایۀ ادلّۀ نقلی و معتبر،قابل اثبات است.

2.گریه و خنده،شادی و غم،در غیر انسان،همانند انسان نیست؛بلکه نوعی تأثیر و تأثّر تکوینی است. (1)گریۀ آسمان و زمین برای یک رخداد غم انگیز،می تواند تأثیرپذیری و واکنش تکوینی باشد.

ص:83


1- (1) .برای توضیح بیشتر،ر.ک:دانش نامۀ امام حسین علیه السلام:ج 7 ص331 (بخش نهم/فصل دوم:نشانه های آشکارشده) و ج 10 (فصل چهارم/گریۀ فرشتگان،گریۀ جنیان،گریه حیوانات گوناگون،گریۀ دوزخ و گریۀ آسمان و زمین).

17/1 پاداش زیارت سَرور شهیدان

19. کامل الزیارات: حدّثنی أبی،عن سعد بن عبد اللّه وعبد اللّه بن جعفر الحمیری،عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقی،عن أبیه،عن عبد العظیم بن عبد اللّه بن الحسن،عن الحسن بن الحکم النخعی،عن أبی حمّاد الأعرابی،عن سدیر الصیرفی،قال:

کُنّا عِندَ أبی جَعفَرٍ علیه السلام فَذَکَرَ فَتَیً قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام،فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:ما أتاهُ عَبدٌ فَخَطا خُطوَةً إلّاکَتَبَ اللّهُ لَهُ حَسَنَةً،وحَطَّ عَنهُ سَیِّئَةً. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:سَدیر صَیرَفی گوید:نزد امام باقر علیه السلام بودیم که جوانی از قبر امام حسین علیه السلام یاد کرد.امام علیه السلام فرمود:«هیچ بنده ای در راه [زیارت قبر حسین علیه السلام ] گام برنمی دارد،مگر این که خداوند برای او حسنه ای می نویسد و از وی گناهی پاک می کند».

ص:84


1- (1) .کامل الزیارات:ص 256 ح 384، [1]بحار الأنوار:ج 98 ص 25 ح 25. [2]

18/1 زیارت سَرور شهیدان در شب قدر

20. الإقبال: عن أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی،قال:حدّثنا علیّ بن نصر السبندنجی، قال:حدّثنا عبید اللّه بن موسی،عن عبد العظیم الحسنی،عن أبی جعفر الثانی [الإمام الجواد] علیه السلام،قالَ:

مَن زارَ الحُسَینَ علیه السلام لَیلَةَ ثَلاثٍ وعِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ،وهِیَ اللَّیلَةُ الَّتی یُرجی أن تَکونَ لَیلَةَ القَدرِ وفیها یُفرَقُ کُلُّ أمرٍ حَکیمٍ،صافَحَهُ روحُ أربَعَةٍ وعِشرینَ ألفَ مَلَکٍ ونَبِیٍّ،کُلُّهُم یَستَأذِنُ اللّهَ فی زِیارَةِ الحُسَینِ علیه السلام فی تِلکَ اللَّیلَةِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-:امام جواد علیه السلام فرمود:«هر کس حسین علیه السلام را در شب بیست و سوم ماه رمضان-که امید می رود شب قدر باشد و در آن هر کار حکیمانه ای،حل و فصل می شود-،زیارت کند،ارواح بیست و چهار هزار ملائکه و انبیا با او مصافحه می کنند و آنان همگی برای زیارت حسین علیه السلام در آن شب از خدا اجازه می گیرند».

ص:85


1- (1) .الإقبال:ج 1 ص 383، [1]بحار الأنوار:ج 95 ص 166. [2]

19/1 نام،لقب و کُنیۀ امام رضا

21. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن سلیمان بن حفص المروزی،قالَ:

کانَ موسی بنُ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام یُسَمّی وَلَدَهُ عَلِیّاً علیه السلام«اَلرِّضا»وکانَ یَقولُ:«اُدعُوا إلَیَّ وَلَدِیَ الرِّضا»،و«قُلتُ لِوَلَدِیَ الرِّضا»،و«قالَ لی وَلَدِیَ الرِّضا»،وإذا خاطَبَهُ قالَ:«یا أبَا الحَسَنِ». (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از سلیمان بن حفص مروزی:امام کاظم علیه السلام فرزند خود،علی،را رضا خطاب می کرد و می فرمود:"فرزندم رضا را برایم بخوانید" و یا "به فرزندم رضا،چنین گفتم" و "فرزندم رضا،به من چنین گفت"،و هر گاه او را خطاب می کرد،می فرمود:"یا ابا الحسن".

ص:86


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 14 ح 2؛ [1]بحار الأنوار:ج 49 ص 4. [2]

20/1 فضیلت زیارت امام رضا

22. الأمالی للصدوق: حدّثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمیّ،قالَ:حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی الدّقاق،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،قال:حدّثنا أبو سعید سهل بن أبی زیاد الآدمی الرازی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

سَمِعتُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ الرِّضا علیه السلام یَقولُ:ما زارَ أبی علیه السلام أحَدٌ فَأصابَهُ أذیً مِن مَطَرٍ أو بَردٍ أو حَرٍّ إلّاحَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَی النّارِ. (1)

23. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا محمّد بن علیّ ماجیلویه،قال:حدّثنا علیّ بن إبراهیم بن هاشم،عن أبیه،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام، قال:

ضَمِنتُ لِمَن زارَ أبی علیه السلام بِطوسٍ عارِفاً بِحَقِّهِ الجَنَّةَ عَلَی اللّهِ تَعالی. (2)

24. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا محمّد بن أحمد السنانی،قال:حدّثنا أبو الحسین محمّد بن جعفر الأسدی،قال:حدّثنی سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

سَمِعتُ عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ العَسکَرِیَّ علیه السلام یَقولُ:أهلُ قُمَّ وأهلُ آبَةَ مَغفورٌ لَهُم لِزِیارَتِهِم لِجَدّی عَلِیِّ بنِ موسی الرِّضا علیه السلام بِطوسٍ،ألا ومَن زارَهُ فَأَصابَهُ فی طَریقِهِ قَطرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَی النّارِ. (3)

25. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا محمّد بن علیّ ما جیلویه،قال:حدّثنا علیّ بن إبراهیم بن هاشم،عن أبیه،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام:قَد تَحَیَّرتُ بَینَ زِیارَةِ قَبرِ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام وبَینَ زِیارَةِ قَبرِ

ص:87


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 752 ح 1010، [1]بحار الأنوار:ج 99 ص 36 ح 21. [2]
2- (2) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 256 ح 7، [3]بحار الأنوار:ج 99 ص 37 ح 26. [4]
3- (3) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 260 ح 22، [5]بحار الأنوار:ج 57 ص 231 ح 73. [6]

أبیکَ علیه السلام بِطوسٍ،فَما تَری؟

فَقالَ لی:مَکانَکَ،ثُمَّ دَخَلَ وخَرَجَ ودُموعُهُ تَسیلُ عَلی خَدَّیهِ،فَقالَ:زُوّارُ قَبرِ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام کَثیرونَ،وزُوّارُ قَبرِ (أبی-ظ) علیه السلام بِطوسٍ قَلیلونَ. (1)

ترجمۀ حدیث 22

حضرت عبد العظیم علیه السلام:از امام جواد علیه السلام شنیدم که می فرمود:«هرکس پدرم را زیارت کند و در راه زیارت او،آزاری از ناحیۀ باران و یا سردی و گرمی به وی برسد، خداوند،بدن او را بر آتش حرام خواهد نمود».

ترجمۀ حدیث 23

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام جواد علیه السلام فرمود:«کسی که پدرم را در طوس زیارت کند و عارف به حقّ او باشد [یعنی او را امام مفترض الطاعه بداند و ملزم به اجرای دستورات وی باشد]،من برای او بهشت را ضمانت می کنم».

ترجمۀ حدیث 24

حضرت عبد العظیم علیه السلام:از امام هادی علیه السلام شنیدم که فرمود:«مردمان قم و آوه آمرزیده هستند؛ چرا که قبر جدّم علی بن موسی الرضا علیه السلام را زیارت می کنند.آگاه باش هر کس او را زیارت کند و در راه،قطره ای از آسمان به او برسد،خداوند،بدن او را بر آتش حرام می کند».

ترجمۀ حدیث 25

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:من در بارۀ زیارت قبر حسین علیه السلام در کربلا و زیارت قبر پدرت در طوس متحیّرم.چه می فرمایید؟

به من فرمود:«این جا باش»و سپس داخل اتاقی شد و در حالی بیرون آمد که اشک از دیدگانش جاری بود و به گونه هایش می ریخت.آن گاه فرمود:«زائران قبر سیّد الشهدا زیادند؛ولی قبر پدرم،زائران کمی دارد!».

ص:88


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 256 ح 8، [1]بحار الأنوار:ج 99 ص 37 ح 27. [2]

21/1 قائم آل محمّد

26. کمال الدین: حدّثنا محمّد بن أحمد الشیبانی،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی علیهم السلام:إنّی لَأَرجو أن تَکونَ القائِمَ مِن أهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ الَّذی یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلًا کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

فَقالَ علیه السلام:یا أبَا القاسِمِ! مامِنّا إلّاوهُوَ قائِمٌ بِأَمرِ اللّهِ عز و جل،وهادٍ إلی دینِ اللّهِ،ولکِنَّ القائِمَ الَّذی یُطَهِّرُ اللّهُ عز و جل بِهِ الأَرضَ مِن أهلِ الکُفرِ وَالجُحودِ ویَملَأُها عَدلاً وقِسطاً؛ هُوَ الَّذی تَخفی عَلی النّاسِ وِلادَتُهُ،ویَغیبُ عَنهُم شَخصُهُ،ویَحرُمُ عَلَیهِم تَسمِیَتُهُ، وهُوَ سَمِیُّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وکَنِیُّهُ،وهُوَ الَّذی تُطوی لَهُ الأَرضُ،ویَذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعبٍ، ویَجتَمِعُ إلَیهِ مِن أصحابِهِ عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ:ثلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِن أقاصِی الأَرضِ،وذلِکَ قَولُ اللّهِ عز و جل: أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ،فَإِذَا اجتَمَعَت لَهُ هذِهِ العِدَّةُ مِن أهلِ الإِخلاصِ أظهَرَ اللّهُ أمرَهُ،فَإِذا کَمَلَ لَهُ العَقدُ -وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ-خَرَجَ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل،فَلا یَزالُ یَقتُلُ أعداءَ اللّهِ حَتّی یَرضَی اللّه عز و جل. (1)

27. کمال الدین: حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی، قال:حدّثنا أبو تراب عبد اللّه بن موسی الرویانی،قال:حدّثنا عبد العظیم بن عبد اللّه بن علیّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام [الحسنی]،قال:

دَخَلتُ عَلی سَیِّدی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیّ بنِ موسی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام وأنا اریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ القائِمِ،أهُوَ المَهدِیُّ أو غَیرُهُ؟فَابتَدَأَنی فَقالَ لی:

یا أبَا القاسِمِ ! إنَّ القائِمَ مِنّا هُوَ المَهدِیُّ الَّذی یَجِبُ أن یُنتَظَرَ فی غَیبَتِهِ،ویُطاعَ

ص:89


1- (1) .کمال الدین:ص377 ح2، [1]بحار الأنوار:ج52 ص283 ح10. [2]

فی ظُهورِهِ،وهُوَ الثّالِثُ مِن وُلدی.وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّة وخَصَّنا بِالإِمامَةِ، إنَّهُ لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّایَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ،ذلِکَ الیَومَ حَتّی یَخرُجَ فیهِ،فَیَملأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلًا کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،وإنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَیُصلِحُ لَهُ أمرَهُ فی لَیلَةٍ کما أصلَحَ أمرَ کَلیمِهِ موسی علیه السلام؛إذ ذَهَبَ لِیَقتَبِسَ لِأَهلِهِ ناراً فَرَجَعَ وهُوَ رَسولٌ نَبِیٌّ. (1)

ترجمۀ حدیث 26

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد گفتم:من امیدوارم که آن«قائم از اهل بیت محمّد علیهم السلام»که زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آن که از جور و ستم پر شده،شما باشی.

فرمود:«ای ابو القاسم ! ما اهل بیت،همه قائم به امر خداوندیم و راه نمای دین او هستیم؛لیکن آن قائم که خداوند به وسیلۀ او جهان را از کفر و انکار حق،پاک می کند و جهان را از عدل و داد پر می نماید،کسی است که ولادت او از انظار،مخفی می ماند و شخص او از مردم پنهان می شود و بردن نام او بر مردم حرام می گردد.او با پیغمبر همنام و هم کنیه است و او همان شخصی است که زمین برای او در هم پیچیده می گردد و هر دشواری ای برایش آسان می شود.یارانش-که به تعداد اصحاب بدر،یعنی 313 نفرند-،از اطراف و اکناف دنیا پیرامونش جمع می شوند،و آیۀ شریف: در هر جایی که باشید،خداوند،همۀ شما را جمع می کند و پروردگار به همه چیز،تواناست ، (2)ناظر به این معناست.هر گاه این عدّه که از اهل اخلاص اند،اجتماع کنند،خداوند،امر او را ظاهر خواهد نمود و هنگامی که لشکریانش-که ده هزار نفرند-،به هم پیوندند،به فرمان و اذن پروردگار،ظهور خواهد نمود و پیوسته دشمنان خداوند را خواهد کشت تا این که خداوند راضی گردد».

ص:90


1- (1) .کمال الدین:ص 377 ح 1، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 156 ح 1. [2]
2- (2) .بقره:آیۀ 148.

ترجمۀ حدیث 27

حضرت عبد العظیم علیه السلام:خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و قصد داشتم که از ایشان در بارۀ«قائم»بپرسم که آیا مهدی،خود ایشان است یا دیگری؟قبل از این که موضوع سؤال را مطرح کنم،ایشان خود آغاز به سخن نمود و فرمود:«ای ابو القاسم ! قائم از خاندان ما،همان "مهدی" است که انتظار او در غیبتش واجب است و در ظهورش اطاعت می گردد،و او سومین فرزند از اولاد من است.سوگند به خدایی که محمّد را به پیامبری برانگیخت و ما را ویژۀ امامت گردانید،اگر از دنیا نماند مگر یک روز، خداوند،آن روز را چنان طولانی خواهد کرد که او از پردۀ غیبت بیرون آید و زمین را از عدل و داد پُر نماید،همان طور که از جور و ستم پر شده است.خداوند،کار او را در یک شب سامان می دهد،به همان روشی که امر کلیمش موسی علیه السلام را در هنگامی که جهت آوردن آتش برای خانواده اش رفت،سامان داد و او در حالی برگشت که صاحب رسالت و نبوّت بود».

ص:91

22/1 دین مداری در عصر غیبت

28. کمال الدین: حدّثنا محمّد بن أحمد الشیبانی،قال:حدّثنا محمّد بن جعفر الکوفی،قال:

حدّثنا سهل بن زیاد الآدمی،قال:حدّثنا عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،عن أبیه،عن آبائه،عن أمیر المؤمنین علیهم السلام،قالَ:

لِلقائِمِ مِنّا غَیبَةٌ أمَدُها طَویلٌ،کَأَنّی بِالشّیعَةِ یَجولون جَوَلانَ النَّعَمِ فی غَیبَتِهِ، یَطلُبونَ المَرعی فَلا یَجِدونَهُ،ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلی دینِهِ ولَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ،فَهُوَ مَعی فی دَرَجَتی یَومَ القِیامَةِ.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:إنّ القائِمَ مِنّا إذا قامَ لَم یَکُن لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ؛فَلِذلِکَ تَخفی وِلادَتُهُ ویَغیبُ شَخصُهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد علیه السلام،از پدرش،از پدرانش علیهم السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«برای قائم ما،غیبتی است که زمان آن به طول خواهد انجامید.من شیعیان را می بینم که در غیبت او مانند گوسفندان که در جستجوی چراگاه به این طرف و آن طرف می روند،سرگردان اند.بدانید که هر کس از شیعیان ما در غیبت امامش بر دین و عقیدۀ خود ثابت بماند و دلش از طول غیبت سخت نگردد،او در روز قیامت با من و در درجۀ من خواهد بود».

سپس فرمود:«قائم ما هر گاه قیام نماید،بیعت هیچ کسی را بر گردن ندارد،و به این خاطر است که ولادت او از مردم،پنهان می ماند و وجودش از دیده ها غایب می گردد».

ص:92


1- (1) .کمال الدین:ص 303 ح 14. [1]

23/1 انتظار فَرَج

اشاره

29. کمال الدین:حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی الدَّقّاق،قالَ:حدَّثَنا محمّد بن هارون الصّوفی،قال:حدَّثَنا أبو تُراب عبداللّه بن موسی الرویانی،قال:حدّثنا عبدالعظیم بن عبداللّه بن علیّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قالَ:

دَخَلتُ عَلی سَیِّدی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام وأنا اریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ القائِمِ،أهُوَ المَهدِیُّ أو غَیرُهُ؟فَابتَدَأَنی فَقالَ لی:...أَفضَلُ أعمالِ شیعَتِنا انتِظارُ الفَرَجِ.ٍّ (1)

30. الکافی: عن الحسین بن علیّ العلوی،عن سهل بن جمهور،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن الحسن بن الحسین العرنی،عن علیّ بن هاشم،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السلام،قال:

ما ضَرَّ مَن ماتَ مُنتَظِراً لِأَمرِنا ألّا یَموتَ فی وَسَطِ فُسطاطِ المَهدِیِّ وعَسکَرِهِ! (2)

ترجمۀ حدیث 29

حضرت عبد العظیم علیه السلام:خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و قصد داشتم که از ایشان در بارۀ«قائم» بپرسم که آیا او مهدی است یا دیگری؟قبل از این که موضوع سؤال را مطرح کنم،ایشان خود آغاز به سخن نمود و فرمود:«...بهترین اعمال شیعیان ما،انتظار فَرَج است».

ترجمۀ حدیث 30

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام فرمود:«کسی که در انتظار فرا رسیدن دوران ما بمیرد،نمردن در خیمه های مهدی علیه السلام و لشکرگاه او برایش زیانبار نیست».

شرح

اشاره

احادیث فراوانی در بارۀ اهمّیت و ارزش«انتظار فَرَج»از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است،

ص:93


1- (1) .کمال الدین:ص 377 ح 1، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 156 ح 1. [2]
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 372 ح 6. [3]

از جمله این دو حدیث که حضرت عبد العظیم علیه السلام در سلسلۀ سند آنها قرار دارد.بر اساس حدیث اوّل،فضیلت انتظار فَرَج،برابر است با فضیلت همراهی با امام عصر علیه السلام هنگام قیام ایشان برای تشکیل حکومت جهانی اسلام،و طبق حدیث دوم،در عصر غیبت،هیچ عملی به اندازۀ انتظار فَرَج،ارزش ندارد.

با ملاحظۀ این احادیث،این پرسش پیش می آید که:انتظار فَرَج،یعنی چه؟و کدام منتظر،این همه فضیلت دارد؟

آنچه در زندگی بسیاری از کسانی که خود را«منتظر»تصوّر می کنند دیده می شود، این است که انتظار دارند امام زمان ظهور کند و با اعجاز الهی،متکبّران را از بین ببرد و رفاه،آسایش و عدالت را در جهان بگسترد و بعد به آنها بگوید:«بفرمایید! سفره آماده است!»،همان طور که بنی اسرائیل به موسی علیه السلام گفتند: تو و خدایت بروید و با دشمنان بجنگید.ما این جا نشسته ایم . (1)

این نوع انتظار،انتظار واقعی نیست؛بلکه اصلاً انتظار نیست.انتظار،یعنی چشم به راه بودن،و چشم به راه بودن هر کس،متناسب با رهاورد اوست.رهاورد امام عصر علیه السلام،قیام برای بر پا داشتن ارزش های انسانی و در رأس آنها،عدالت اجتماعی است.بنا بر این،انتظار واقعی،به معنای آمادگی برای همراهی با امام عصر علیه السلام در گسترش توحید و حاکمیت اسلام بر جهان است.

برای شناخت منتظران واقعی،باید دید مقتضای آمادگی برای همراهی با امام عصر علیه السلام در گسترش توحید و حاکمیت جهانی اسلام چیست؟

وظیفۀ منتظران حقیقی
اشاره

مقتضای انتظار حقیقی،زمینه سازی فرهنگی برای جهانی شدن اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام است؛زیرا انقلاب مهدوی،بزرگ ترین انقلاب فرهنگی در جهان است،و هنگامی امام زمان علیه السلام ظهور خواهد کرد که زمینه برای چنین تحوّل بزرگی فراهم

ص:94


1- (1) . فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ (مائده:آیۀ 24). [1]

باشد.بنا بر این،نخستین مسئله در زمینه سازی جهت برقراری حکومت مهدوی، یافتن راه های گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در جهان است،که خوش بختانه آنان خود،این راه ها را نشان داده اند.این راه ها عبارت اند از:

1.انتقال معارف اهل بیت علیهم السلام به جهانیان

نخستین راه گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام،انتقال معارف این خاندان در زمینه های اعتقادی،اخلاقی و عملی به جهانیان است.عبد السلام بن صالح هروی می گوید:از امام رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبداً أحیا امرَنا ؛رحمت خدا بر آن بنده ای که امر ما را زنده کند!».گفتم:چگونه امر شما را زنده کند؟فرمود:

یَتَعَلَّمُ عُلومَنا و یُعَلِّمُهَا النّاسَ؛فَإنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعونا.

علوم ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد؛زیرا اگر مردم زیبایی های سخن ما را بدانند، از ما پیروی می کنند. (1)

این سخن،به روشنی نشان می دهد که اصلی ترین راه برای زنده کردن امر اهل بیت علیهم السلام-که همان حاکمیت سیاسی آنان است-،آشنا کردن مردم جهان با سخنان زیبا و منطقی این خاندان است.هر چه مردم جهان با معارف نورانی اهل بیت علیهم السلام بیشتر آشنا شوند،گرایش آنان بیشتر می گردد و زمینۀ حاکمیت سیاسی آنان بیشتر فراهم می شود.

2.تبلیغ عملی

دومین اقدام اساسی برای گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام،تبلیغ عملی است.در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است که به پیروان خود،توصیه فرمود که خاموش و بدون سخن،مردم را به مکتب اهل بیت علیهم السلام دعوت کنند (2)و وقتی از ایشان پرسیدند که چگونه می شود بدون سخن،مردم به خاندان دعوت شوند،فرمود:

ص:95


1- (1) .معانی الأخبار:ص 180 ح 1. [1]
2- (2) .«و أن تَکونوا لَنا دُعاةً صامِتین».(دعائم الإسلام،ج1 ص56). [2]

تَعمَلونَ ما أمَرناکُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ،وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَیناکُم عَنهُ مِنِ ارتِکابِ مَحارِمِ اللّهِ،وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ،وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ،وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ،وتَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ،ولا یَطَّلِعُ النّاسُ مِنکُم إلّاعَلی خَیرٍ؛فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَیهِ قالوا:هؤُلاءِ الفُلانِیَّةُ،رَحِمَ اللّهُ فُلاناً ما کانَ أحسَنَ ما یُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! وعَلِموا فَضلَ ما کانَ عِندَنا فَسارَعوا إلَیهِ.

أشهَدُ عَلی أبی؛مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ-رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ ورَحمَتُهُ وبَرَکاتُهُ-لَقَد سَمِعتُهُ یَقولُ:کانَ أولِیاؤُنا وشیعَتُنا فی ما مَضی خَیرَ مَن کانوا فیهِ؛إن کانَ إمامُ مَسجِدٍ فِی الحَیِّ کانَ مِنهُم،وإن کانَ مُؤَذِّنٌ فِی القَبیلَةِ کانَ مِنهُم،وإن کانَ صاحِبُ وَدیعَةٍ کانَ مِنهُم،وإن کانَ صاحِبُ أمانَةٍ کانَ مِنهُم،وإن کانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ یَقصُدونَهُ لِدینِهِم ومَصالِحِ امورِهِم کانَ مِنهُم.فَکونوا أنتُم کَذلِکَ؛حَبِّبونا إلَی النّاسِ،ولا تُبَغِّضونا إلَیهِم.

به دستوری که در طاعت از خداوند داده ایم،عمل کنید،از انجام دادن حرام های خداوند-که از آنها نهیتان کرده ایم-،اجتناب کنید،با مردم با راستی و عدالت رفتار کنید،امانت را ادا نمایید،امر به معروف و نهی از منکر کنید و مردم،از شما جز خوبی سراغ نداشته باشند،که اگر شما را بر این حال ببینند،خواهند گفت:

"اینها پیرو فلانی هستند.خداوند،فلانی را رحمت کند که چه قدر خوب یارانش را فرهیخته کرده است!" و ارزش آنچه را که نزد ماست،می شناسند و به سوی آن، شتاب خواهند کرد.من شهادت می دهم که از پدرم (باقر علیه السلام ) شنیدم که می فرمود:

دوستان و شیعیان ما در گذشته،بهترین مردم دوران خود بودند.اگر در قبیله ای، امامی بود،از ایشان بود.اگر در قبیله ای مؤذّنی بود،از میان آنان بود.اگر نگاه دارندۀ سپرده ای [از مال مردم] بود،از آنان بود و اگر عالمی در میان مردم بود که برای دین و مصلحتِ کارشان،به او مراجعه می کردند،از ایشان بود.شما نیز چنین باشید.ما را در نظر مردم،محبوب کنید و در نظرشان،مبغوض نسازید. (1)

ص:96


1- (1) .دعائم الإسلام:ج 1 ص 57.

24/1 قضا و قدر

اشاره

31. خاتمة مستدرک الوسائل: عن عبید اللّه بن موسی،عن عبد العظیم عن إبراهیم بن أبی محمود،قال:

قال الرضا علیه السلام:ثَمانِیَةُ أَشیاءَ لا تَکونُ إلّابِقَضاءِ اللّهِ وقَدَرِهِ:النَّومُ وَالیَقظَةُ،وَالقُوَّةُ وَالضَّعفُ،وَالصِّحَّةُ وَالمَرَضُ،وَالمَوتُ وَالحَیاةُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از ابراهیم بن ابی محمود-:امام رضا علیه السلام فرمود:

«هشت چیز است که جز به قضا و قدرِ خداوند نیست:خواب،بیداری،توانایی، ناتوانی،تن درستی،بیماری،مرگ و زندگی».

شرح

تبیین معنای قضا و قدر الهی و مسائل مربوط به آن،از حوصلۀ این نوشته بیرون است؛ (2)امّا برای تبیین اجمالی حکمت یاد شده،اشاره به چند نکته خالی از فایده نیست:

1.در نظام آفرینش،همۀ پدیده ها بر پایۀ قضا و قدر استوارند و هیچ چیز،از محدودۀ تقدیر الهی،خارج نیست. (3)بنا بر این،اثبات قضا و قدر در موارد هشتگانه ای که در حدیثِ یاد شده آمده،به معنای نفی سایر موارد نیست.در واقع، موارد هشتگانه،مواردی از زندگی هستند که قضا و قدر الهی در آنها کاملاً محسوس و مشهود است.

ص:97


1- (1) .خاتمة مستدرک الوسائل:ج4 ص407،بحار الأنوار:ج 5 ص 95 ح 17. [1]
2- (2) .برای آگاهی بیشتر و دستیابی به توضیحات لازم در این باره،ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 8.
3- (3) .دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 8 ص 361 ( [2]نقش قضا و قدر در آفرینش).

2.قضا و قدر الهی،دو گونه است:محتوم و غیر محتوم.تقدیر غیر محتوم انسان ها،قابل تغییر است و می توان آن را از طریق عواملی که آنها نیز در محدودۀ تقدیر الهی،در نظام آفرینش مؤثرنّد،تغییر داد. (1)مثلاً انسان می تواند با دعا،صدقه و مانند اینها جلوی اجَل معلّق و غیر محتوم را بگیرد،به خلاف اجَل حتمی اش که قابل تغییر نیست.

3.شاید اصلی ترین پیام حکمتِ یاد شده مبنی بر نقش قضا و قدر در امور هشتگانه ای که در متن حدیث آمده،تلاش برای کشف استعدادها جهت برنامه ریزی برای بهره برداری صحیح از آنهاست.

توضیح مطلب،این که هر کس از نظر جسمی و روحی به طور طبیعی ویژگی هایی دارد که تعیین کنندۀ مقدّرات آیندۀ اوست.انسان،با شناخت صحیح از توانایی های خود و آگاهی از عوامل سلامت،بیماری و مرگ های زودرس و برنامه ریزی جهت بهره برداری صحیح از امکانات خدادادی،می تواند سرنوشت زندگی خود را تغییر دهد و بسیاری از ناملایمات را در محدودۀ مقدّرات الهی،از خود دفع نماید،و در برخورد با مقدّراتِ محتوم،رضا به قضای الهی پیشه سازد و از برکات آن در دنیا و آخرت بهره مند شود.

ص:98


1- (1) .دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 8 ص 305 ( [1]عوامل خوشایندی بدا).

25/1 پاسخ به شبهۀ جبر

اشاره

32. التوحید: حدّثنا محمّد بن أحمد الشیبانی،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،قال:

حدّثنا سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن الإمام علیّ بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبیه الرّضا علیّ بن موسی علیهم السلام،قال:

خَرَجَ أبو حَنیفَةَ ذاتَ یَومٍ مِن عِندِ الصّادِقِ علیه السلام فَاستَقبَلَهُ موسی بنُ جَعفَرٍ علیه السلام،فَقالَ لَهُ:یا غُلامُ ! مِمَّنِ المَعصِیَةُ؟

قالَ:لا تَخلو مِن ثَلاثٍ:إمّا أن تکونَ مِنَ اللّهِ عز و جل،ولَیسَت مِنهُ؛فَلا یَنبَغی لِلکَریمِ أن یُعَذِّبَ عَبدَهُ بِما لا یَکتَسِبُهُ،وإمّا أن تَکونَ مِنَ اللّهِ عز و جل ومِنَ العَبدِ،ولَیسَ کَذلِکَ فَلا یَنبَغی لِلشَّریکِ القَوِیِّ أن یَظلِمَ الشَّریکَ الضَّعیفَ،وإمّا أن تَکونَ مِنَ العَبدِ، وهِیَ مِنهُ،فَإِن عاقَبَهُ اللّهُ فَبِذَنبِهِ،وإن عَفا عَنهُ فَبِکَرَمِهِ وَجودِهِ. (1)

33. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا محمّد بن أحمد السنانی،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبداللّه الحسنی،عن إبراهیم بن أبی محمود،قال:

سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالی: وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ .

فَقالَ:إنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وتَعالی لا یوصَفُ بِالتَّرکِ کَما یوصَفُ خَلقُهُ،ولکِنَّهُ مَتی عَلِمَ أنَّهُم لا یَرجِعونَ عَنِ الکُفرِ وَالضَّلالِ،مَنَعَهُمُ المُعاوَنَةَ وَاللُّطفَ وخَلّی بَینَهُم وبَینَ اختِیارِهِم.

قالَ:وسَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ .

قالَ:الخَتمُ هُوَ الطَّبعُ عَلی قُلوبِ الکُفّارِ عُقوبَةً عَلی کُفرِهِم،کَما قالَ عز و جل: بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلِیلاً .

قالَ:وسَألتُهُ عَنِ اللّهِ عز و جل هَل یُجبِرُ عِبادَهُ علَی المَعاصی؟

ص:99


1- (1) .التوحید:ص 96 ح 2،بحار الأنوار:ج 5 ص 4 ح 1. [1]

فَقالَ:بَل یُخَیِّرُهُم ویُمِهلُهُم حَتّی یَتوبوا.

قُلتُ:فَهَل یُکَلِّفُ عِبادَهُ ما لا یُطیقونَ؟

فَقالَ:کَیفَ یَفعَلُ ذلِکَ وهُوَ یَقولُ: وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ ؟

ثُمَّ قالَ علیه السلام:حَدَّثَنی أبی موسی بنُ جَعفَرٍ،عن أبیهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ:

مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ تَعالی یَجبُرُ عِبادَهُ عَلی المَعاصی أو یُکَلِّفُهُم ما لا یُطیقونَ،فَلا تَأکُلوا ذَبیحَتَهُ،ولاتَقبَلوا شَهادَتَهُ،ولا تُصَلّوا وَراءَهُ،ولا تُعطوهُ مِنَ الزَّکاةِ شَیئاً. (1)

ترجمۀ حدیث 32

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام هادی علیه السلام،از پدرش،از امام رضا علیه السلام-:ابو حنیفه روزی از نزد صادق علیه السلام برمی گشت،که موسی بن جعفر علیه السلام با او رو به رو گردید.ابو حنیفه گفت:ای جوان ! معصیت (گناه)،از ناحیۀ چه کسی است؟

موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:«از سه حال،خارج نیست:یا از جانب خداوند است، که قطعاً از طرف او نیست.در این صورت،سزاوار نیست که خدای کریم،بندۀ خود را به جهت معصیتی که از وی صادر نشده است،عذاب کند.یا از جانب خداوند و بنده،هر دو،صادر شده است که این هم صحیح نیست و در این صورت سزاوار نخواهد بود که شریک قوی به رفیق ضعیف خود،ستم نماید.و یا از جانب بنده است و همین صحیح است،که در این صورت اگر خداوند او را عقوبت کند،این به خاطر گناهی است که از وی سر زده است،و اگر از او بگذرد،این،کرم و لطفی است که پروردگار به او نموده است».

ترجمۀ حدیث 33

حضرت عبد العظیم علیه السلام:ابراهیم بن ابی محمود گفت:از امام رضا علیه السلام تفسیر آیۀ شریف: و آنان را در تاریکی هایی که نمی بینند،ترک کرد (2)را سؤال کردم.

فرمود:"خداوند به صفت "ترک"،آن چنان که مخلوقات او به این صفت متّصف

ص:100


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 123 ح 16، [1]بحار الأنوار:ج 5 ص 11 ح 17. [2]
2- (2) .بقره:آیۀ 17.

می شوند،موصوف نمی گردد؛لیکن چون خداوند به درون بندگان،آگاه است و می داند که آنها از کفر و الحاد و گم راهی بر نخواهند گشت،لطف و کمک خود را از آنها گرفته است و آنها را به اختیار خودشان گذاشته است».

از ایشان،معنای خدا بر دل هایشان و بر شنوایی آنان،ختم نموده است (1)را پرسیدم.

فرمود:"ختم"،مهر زدن به دل کافران است به سبب عقوبت بر کفر آنها،همان طور که خداوند فرموده: خدا به جهت کفری که در نهاد آنهاست،بر دل آنها مهر زده است و جز اندکی،ایمان نخواهند آورد » (2).

از ایشان پرسیدم:آیا خداوند،بندگان خود را به معصیت،مجبور می کند؟

فرمود:«خداوند،بندگان خود را صاحب اختیار ساخته و به آنها مهلت داده که توبه کنند».

گفتم:آیا خداوند،بندگان را به کارهایی که از طاقت آنها خارج است،تکلیف می کند؟

فرمود:«چگونه این عمل را انجام می دهد،در صورتی که خود فرموده است:

خداوند به بندگان خود،هرگز ستم نمی کند (3).

امام علیه السلام سپس فرمود:«پدرم موسی بن جعفر از پدرش روایت می کرد که می فرمود:هر کس گمان کند که خداوند متعال،بندگانش را به معاصی مجبور می کند، و یا آنها را به کارهایی که از طاقتشان بیرون است تکلیف می نماید،از ذبیحۀ او نخورید،شهادت او را نپذیرید،پشت سر او نماز نگزارید و به او چیزی از زکات ندهید».

شرح

اشاره

بحث جبر و تفویض،از دیرباز،ذهن انسان ها را به خود مشغول ساخته است.اگر به

ص:101


1- (1) .بقره:آیۀ 7.
2- (2) .نساء:آیۀ 155.
3- (3) .فصّلت:آیۀ 46.

فلسفۀ باستان بنگریم،می بینیم که در قرن چهارم پیش از میلاد،رواقیان به جبر (1)و اپیکوریان به تفویض (2)اعتقاد داشته اند.در عصر جدید نیز دکارت،تفویضی است (3)و اسپینوزا،جبری. (4)

در قرآن کریم آمده است که مشرکان مکّه به منظور توجیه شرک آوردن خویش،از نظریّۀ جبر،سود می جسته اند:

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا. 5

کسانی که شرک ورزیدند،به زودی خواهند گفت:اگر خدا می خواست،نه ما و نه پدرانمان،شرک نمی ورزیدیم.

گزارش های تاریخی نشان می دهند که در صدر اسلام نیز اعتقاد به جبر و یا دست کم،پرسش در بارۀ آن،به طور جدّی،مطرح بوده است. (5)

برای روشن شدن این مسئله،این موضوع را در سه بخشِ:«نظریّۀ جبر»،«نظریّۀ تفویض»و«نظریّۀ نه جبر و نه تفویض»بررسی می کنیم.

یک.نظریّۀ جبر
اشاره

جبر،در مقابل اختیار و آزادی است.انسان مجبور،انسانی است که قدرت و اختیار و آزادی ندارد.انسان در مورد یک عمل خاص،وقتی قادر و مختار است که توانایی اراده و انجام دادن آن عمل و نیز توانایی ترک اراده و انجام ندادن آن را داشته باشد.

علّامۀ حلّی در تعریف قدرت می گوید:

القُدرَةُ صِفَةٌ تَقتَضی صِحَّةَ الفِعلِ مِنَ الفاعلِ لا إیجابَهُ؛فَإنَّ القادِرَ هُوَ الّذی یَصِحُّ مِنهُ

ص:102


1- (1) .تاریخ فلسفه:ج 1 ص 537-538.
2- (2) .تاریخ فلسفه:ج 1 ص 557.
3- (3) .اصول فلسفه:اصل 35 ص 62،تأمّلات:ص 63.
4- (4) .اخلاق:ص 119. [1]
5- (6) .ر.ک:طبقات المعتزلة:ص 9-11،تاریخ المذاهب الإسلامیّة:ص 95.

الفِعلُ وَالتّرکُ مَعاً. (1)

قدرت،صفتی است که امکان صدور فعل از فاعل را به همراه دارد و نه لزوماً تحقّق فعل را؛چرا که قادر،کسی است که امکان انجام دادن یا انجام ندادن کار،هر دو را با هم داشته باشد.

بنابر این،انسان مجبور،کسی است که چنین قدرت و اختیاری را نداشته باشد.

برای نمونه،اگر دست و پای کسی را ببندند و به زور در حلق او شراب بریزند،هر چند این شخص،خوردن شراب را انجام می دهد،امّا در انجام دادن این کار،مختار نیست؛چرا که نمی توانسته آن را ترک کند.

طرفداران نظریّۀ جبر،معتقدند که انسان در هیچ عملی،اختیار ندارد و آزاد نیست؛یعنی هیچ عملی را نمی توان یافت که فعل و ترک آن برای انسان ممکن باشد.

طرفداران«نظریّۀ جبر»در علوم مختلف

نظریّۀ جبر،در علوم مختلف،طرفدارانی دارد و در هر علم،منشأ خاصّی برای آن لحاظ می شود.در جامعه شناسی،جبر اجتماعی-که ناشی از روابط اجتماعی حاکم بر انسان هاست-مطرح می شود.در روان شناسی،جبر روان شناختی-که ناشی از وضعیت جسمی و روحی فرد است-مطرح می شود.در فلسفه،گروهی جبرِ علّی و معلولی را منشأ جبر می دانند و در کلام،جبرِ ناشی از خداوند و اراده و قدر و قضای او مطرح است.

در این مبحث،جبرِ مطرح شده در علم کلام،مورد نظر است،هر چند پس از اثبات بطلان این نوع جبر،اشاره ای هم به ردّ انواع دیگر جبر خواهیم داشت.

شهرستانی در مورد جبرِ مطرح شده در کلام و اقسام آن می گوید:

جبر،در حقیقت،سلب فعل از بنده و نسبت دادن آن به پروردگار متعال است.

جبرگرایی،گونه هایی دارد:جبرگراییِ ناب که به هیچ وجه،فعل و قدرتی برای

ص:103


1- (1) .کشف المراد:ص 248.

بنده قائل نیست و جبرگراییِ میانه که اجمالاً قدرتی برای بنده قائل است؛امّا بی هیچ اثری. (1)

در کتاب های مذاهب و فرق اسلامی،نخستین فرقه ای که«جبریّه»نامیده شده است،مُرجئۀ جبریّه به رهبری جهم بن صفوان است. (2)به این گروه،جهمیّه نیز می گویند.اینان،«جبرگرای ناب»اند. (3)شهرستانی،عقیدۀ جهم را چنین توصیف می کند:

همانا انسان بر چیزی قدرت ندارد و به داشتن استطاعت،توصیف نمی شود.او در کارهایش مجبور است و هیچ قدرت و اراده و اختیاری از خود ندارد.خداوند متعال،افعال انسان را خلق می کند،همان گونه که [افعالِ] همۀ جمادات را خلق می نماید؛ولی افعال،مجازاً به انسان نسبت داده می شوند،همان گونه که مجازاً به جمادات نسبت داده می شوند،چنان که گفته می شود:«درخت،میوه داد»،«آب، جاری شد»،«سنگ،تکان خورد»،«خورشید،طلوع کرد و غروب کرد»، «آسمان،ابری شد و بارید»،«زمین،لرزشی کرد و رویید»و مانند اینها.ثواب و عقاب،جبر است،چنان که همۀ افعال،جبرند....وقتی جبرْ ثابت شد،تکلیف نیز جبر می شود. (4)

یکی از جریان های مهمّ اعتقادی در اسلام،اهل حدیث هستند.اینان،خود را جبری نمی دانند؛امّا لازمۀ سخنانشان جبر است.احمد بن حنبل در اعتقادنامۀ خود می گوید:

خداوند،حکمش را بر بندگان،جاری ساخت و آنان نمی توانند از حکم او بیرون بروند؛بلکه همگی به همان سمتی در حرکت اند که برایشان قرار داده است و

ص:104


1- (1) .الملل و النحل:ج 1 ص 85.
2- (2) .جهمیّه،یاران جهم بن صفوان اند.او از جبرگرایانِ ناب بود و بدعتش در تِرمِذ،آشکار شد.مسلم بن احوزِ مازنی،وی را در مَرو در اواخر حکمرانی بنی امیّه کشت (الملل و النحل:ج 1 ص 86).
3- (3) .الفرق بین الفرق:ص 211.
4- (4) .الملل و النحل:ج 1 ص 86.

ناگزیر در همانی قرار دارند که برایشان مقدّر کرده است،و آن،عین دادگری خداوند عز و جل است.زنا،دزدی،می گساری،آدمکشی،حرامخواری،شرک به خداوند عز و جل،و گناهان و نافرمانی ها،همگی با قضا و قدر خدا هستند،بی آن که کسی را بر خدا حجّتی باشد؛بلکه خداوند بر بندگانش،حجّت رسا دارد و از آنچه می کند،پرسیده نمی شود و آنان مورد پرسش قرار می گیرند ....هر کس بپندارد که خداوند عز و جل برای بندگانی که نافرمانی می کنند،خیر و طاعتْ خواسته و بندگان هم برای خودشان شر و نافرمانی خواسته اند و بر اساس خواستشان عمل می کنند،پنداشته که خواست بندگان بر خواست خدا،برتر است.و کدام افترا بر خدا،بزرگ تر از این است؟! (1)

مصداق بارز«جبرگرایی میانه»،اشاعره هستند،هر چند که آنان خود را جبری نمی دانند.اشاعره،عمومیّت قضا و قدر جبری در افعال را می پذیرند و قائل اند که همه چیز از جمله افعال اختیاری انسان،مخلوق خدایند.ابو الحسن اشعری (پایه گذار نظریّۀ اشاعره) می گوید:

هیچ کننده ای،حقیقتاً جز خداوند برای آن نیست. (2)

وی برای این که از جبر،رهایی یابد و برای انسان،نقشی در نظر بگیرد،«نظریّۀ کسب»را مطرح می کند.به اعتقاد او فقط قدرت قدیم،در خلق و ایجاد فعل،مؤثّر است و این قدرت،از آنِ خداست؛امّا انسان نیز از قدرت حادث،برخوردار است و اثر قدرت حادث،احساس آزادی و اختیار است،نه انجام دادن کار.

مقصود از«کسب»،مقارنت ایجاد فعل در انسان با ایجاد قدرت حادث در انسان است؛امّا از آن جا که هم فعل و هم قدرت حادث،هر دو،به وسیلۀ خدا انجام می پذیرند،«کسب»نیز مخلوق خدا خواهد بود.وی می گوید:

اگر کسی بگوید:«چرا شما می پندارید که دستاورد بندگان،آفریدۀ خداوند

ص:105


1- (1) .ر.ک:بحوث فی الملل و النحل:ج 1 ص 161.
2- (2) .اللمع:ص 39.

والاست؟»،به او گفته می شود:این را از این رو گفتیم که خداوند متعال فرموده است: و خداوند،شما و کردارتان را آفریده است (1). (2)

بنا بر این،اشاعره انسان را دارای قدرت حادثی می دانند که اثری در ایجاد فعل ندارد،و این،همان نظریّۀ جبرگرایی میانه است.

دلیل این که اشاعره،«کسب»را به انسان نسبت می دهند،این است که فعل و قدرت حادث،در وجود انسانْ حادث می شود،همان طور که به چیزی که حرکتْ در آن حلول کرده،متحرّک می گویند. (3)

دلایل نظریّۀ جبر و نقد آنها
اشاره

طرفداران نظریّۀ جبر،به دو دلیل،تمسّک کرده اند که اجمالاً به طرح و نقد آن دو می پردازیم:

1.تمسّک به قضا و قدر

مهم ترین دلیل متکلّمان جبری مذهب،قضا و قدر خداوند است.در عبارات احمد بن حنبل دیدیم که وی اختیار انسان را مُنافی با عمومیّت قضا و قدر خداوند می داند.وی معتقد است که اگر خداوند برای انسان،کاری مثل خوردن شراب را تقدیر کرده باشد،ولی انسانْ آزاد باشد که آن را ترک کند و این کار را انجام ندهد،خداوند، مغلوب و انسان،غالبْ فرض می شود.

نقد دلیل نخست

در پاسخ این دلیل،باید گفت که قضا و قدر در افعال اختیاری انسان،به معنای مجبور

ص:106


1- (1) .صافّات:آیۀ 96.
2- (2) .اللمع:ص 40.
3- (3) .ر.ک:اللمع:ص 37.

کردن او به اعمال خاصّی نیست؛بلکه تقدیر خداوند در این باره،به این معناست که خداوند،برای قدرت و توانایی انسان،حدّی قائل شده و به اندازۀ معیّنی به انسان، قدرت بخشیده است.

قضای خداوند نیز به این معناست که خداوند به این محدودیت،حکم کرده و آن را ایجاد نموده است.البتّه به کار بردن این قدرت محدود نیز مشروط به اذن خداست.

بنا بر این اگر انسان معصیت کند،خداوند،مغلوب نمی شود؛چرا که خود خداوند، قدرت معصیت را به انسان داده و در هنگام معصیت نیز تکویناً مانع صدور معصیت نشده است،هر چند تشریعاً و از طریق پیامبرانش به انسان ها اعلام کرده است که به معصیت،رضایت ندارد.

2.تمسّک به توحید افعالی

دلیل دیگر طرفداران جبر از جمله اشعری بر نظریّۀ جبر،توحید افعالی خداوند است که بر اساس آن،فاعل همۀ افعال،خداست.او در این باره به این آیه استدلال کرده است: «وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ؛ و خداوند،شما و کردارتان را آفریده است» (1)و «کردارتان»را همۀ افعال انسان ها دانسته است.

نقد دلیل دوم

در مورد توحید افعالی باید گفت که اگر توحید افعالی،به معنای انجام شدن همۀ کارها (از جمله کارهای اختیاری انسان و گناهان او) به وسیلۀ خدا باشد،این معنا همان جبر است و سخنی است نادرست.

معنای درست توحید افعالی،این است که قدرت و توانایی انجام دادن همۀ افعال، از سوی خداست؛یعنی حتّی آن گاه که انسان کاری اختیاری نیز انجام می دهد،قدرت آن را از خدا دریافت کرده است.آیۀ یاد شده هم خطاب به بت پرستان است و «کردارتان»،بت ها هستند،نه افعال انسان ها.

ص:107


1- (1) .صافّات:آیۀ 96. [1]
دلایل بطلان نظریّۀ جبر
اشاره

علاوه بر این که دلایل طرفداران جبر برای اثبات مدّعایشان کافی نیست و در واقع، هیچ دلیلی برای این نظریّه وجود ندارد،چندین دلیل وجود دارد که بطلان این نظریّه را ثابت می نماید:

1.علم حضوری به آزادی در افعال

روشن ترین دلیل ردّ نظریّۀ جبر،وجدان انسان یا علم حضوری او به خود و افعال خویش است.اگر انسان به خود باز گردد و به افعالش توجّه کند،در می یابد که عملی را که اراده کرده و انجام داده،می توانسته اراده نکند و انجام ندهد،یا کاری را که اراده نکرده و انجام نداده،می توانسته اراده کند و انجام دهد.از سوی دیگر،معنای اختیار، همین آزادی در انجام دادن و انجام ندادن است.

بر این اساس،با علم حضوری-که قوی ترین و معتبرترین علم انسان است-،هم بطلان نظریّۀ جبرگراییِ ناب،ثابت می شود (چون انسان به قدرت خویش،علم حضوری و وجدانی دارد) و هم نظریّۀ جبرگرایی میانه،ابطال می گردد (چون انسان به تأثیر قدرت خویش بر عمل اختیاری اش نیز علم حضوری دارد).

این برهان،افزون بر ابطالِ جبر کلامی،جبر اجتماعی،روانی و فلسفی را نیز ابطال می نماید؛چرا که هر چند ساختار جامعه و جسم و روان،بر افعال انسان،مؤثّرند و این تأثیر در برخی موارد،فوق العاده زیاد است،امّا انسان با علم حضوری در می یابد که تأثیر عوامل یاد شده،علّت تامّه برای انجام دادن کارها نیست؛بلکه او به رغم اقتضائات روانی و اجتماعی،می تواند راه دیگری را انتخاب کند.

به دیگر سخن،عوامل روحی و اجتماعی،ممکن است انتخاب یک گزینه را دشوار نمایند؛امّا دشواری،مانع انتخاب انسان نیست و انسان می تواند در شرایط دشوار نیز انتخاب نماید.واقعیّت نیز گواه این مدّعاست؛چرا که به چشم خود می بینیم که برخی افراد،به رغم خانوادۀ ناشایست و اجتماع فاسد،راه صحیح

ص:108

زندگی را انتخاب می کنند و به عکس،شماری از کسانی که در خانواده های شایسته پرورش یافته اند و محیط زندگی آنان سالم است،راه فساد و تباهی را بر می گزینند.

علّیت فلسفی نیز چیزی جز مجموعۀ عوامل مؤثّر بر افعال انسان نیست که هیچ گاه موجب سلب اراده از انسان نمی گردد و به تعبیر دیگر،علّیت فلسفی در مورد افعال انسان،هیچ گاه تحقّق نمی یابد.

2.جایز نبودن اسناد«کار قبیح»و«ظلم»به خدا

دلیل دیگر بطلان نظریّۀ جبر،این است که لازمۀ این نظریّه،اِسناد دادن کارهای قبیح به خداوند و ظالم دانستن خداست.اگر فاعلِ همۀ افعال،از جمله کارهای قبیح انسان را خدا بدانیم،این کارها به خدا منتسب خواهند شد.از سوی دیگر،مجبور کردن انسان ها به گناه و مجازات آنها به خاطر انجام دادن گناه،ظلمی آشکار است.این،در حالی است که عقلاً محال است که خداوند،مرتکب ظلم و کارهای قبیح گردد.

به جهت همین ارتباطِ میان نظریّۀ جبر و عدل خداوند است که متکلّمان امامیّه، بحث جبر و اختیار را در ذیل بحث عدل خداوند و یا افعال خداوند،مطرح می کنند و با ردّ نظریّۀ جبر،ظلم و کارهای قبیح را از خداوند،نفی می نمایند. (1)

قرآن کریم تصریح می فرماید که هر انسانی به مقتضای دستاوردهای خود،پاداش می بیند و در نزد خداوند،به هیچ کس ستم نمی شود:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ. 2

هر کس نیکی ای بیاورد،ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس بدی ای بیاورد،جز مانند آن،جزا نمی شود و بر آنان ستم روا نمی گردد.

ص:109


1- (1) .ر.ک:کشف المراد:ص 308. [1]

اَلْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ. 1

امروز،هر کسی به [موجب] آنچه انجام داده است،مجازات می شود.امروز، ستمی نیست.همانا خدا زودشمار است.

بی تردید اگر انسان به انجام دادن کارهای ناشایست مجبور باشد،کارهای او دستاورد او نیستند و مجازات کردن او ظلم است.

از امام علی علیه السلام نقل شده است که:

لا تَقولوا:أَجبَرَهُم عَلی المَعاصی،فَتَظلِموهُ. (1)

نگویید:[خداوند ] آنها را به گناهان وا داشته،که [اگر چنین بگویید،] در حقّ خداوند،ستم روا داشته اید.

نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده:

اللّهُ أَعدَلُ مِن أن یُجبِرَ عَبداً عَلی فِعلٍ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ عَلَیهِ. (2)

خداوند،عادل تر از آن است که بنده ای را به کاری وا دارد و آن گاه او را به سبب آن،عذاب کند.

3.مردود بودن نفی حسن و قبح عقلی و آموزه های دینی

نظریّۀ جبر،علاوه بر این که با عدل خداوند منافات دارد،حکمت نبوّت،امامت،معاد و نیز همۀ آموزه های دینی و حسن و قبح عقلی را نفی می نماید؛چرا که انسان مجبور،همچون حیوانات و جمادات خواهد بود و در مورد این موجودات نمی توان سخن از مسئولیت و تکلیف و شریعت و معاد و دیگر آموزه های دینی به میان آورد.

بنا بر این،دلایلی که آموزه های یاد شده را اثبات می کنند،همگی دلایل ردّ نظریّۀ جبر نیز هستند.

ص:110


1- (2) .عوالی اللآلی:ج 4 ص 109 ح 164. [1]
2- (3) .التوحید:ص 361 ح 6.
دو.نظریّۀ تفویض
اشاره

تفویض در لغت،به معنای واگذار کردن و تسلیم کردن امری به دیگری است و در احادیث و علم کلام،معانی متعدّدی دارد.در این جا ابتدا به معانی آن اشاره می کنیم و سپس معنای مورد بحث در مسئلۀ جبر و اختیار را توضیح خواهیم داد.

معانی تفویض

واژۀ«تفویض»در قرآن،احادیث و اصطلاح علما،کاربردهای مختلفی دارد،مانند:

1.تفویض اخلاقی،یعنی انسان،امور مربوط به خدا را به خدا واگذار کند و در کارها بر او توکّل نماید.

2.تفویض تشریعی (اباحیگری)،بدین معنا که خداوند،تکلیفی بر انسان مقرّر نکرده و تشریع را به خودِ او واگذار نموده است.

3.تفویض دینی،یعنی بخشی از امور دینی از جانب خدا به انبیا یا اوصیای آنان واگذار شده است.

4.تفویض تکوینی،به معنای واگذار کردن آفرینش و یا تدبیر امور مخلوقات به انبیا و یا اوصیای آنان.

5.تفویض تفسیرِ شماری از صفات خداوند (مانند صفات خبری) (1)به خداوند.

گفتنی است که در این جا،صحّت و بطلان هیچ یک از این معانی را بررسی نمی کنیم.

6.تفویض در مقابل جبر،به معنای واگذاری افعال انسان به طور مطلق به خود او.

بر اساس نظریّۀ تفویض-که مقابل نظریّۀ جبر است-انسان در محدودۀ افعالِ

ص:111


1- (1) .صفات خبری،صفاتی هستند که در قرآن و احادیث به خداوند،نسبت داده شده اند؛ولی اثبات این صفات برای خدا از طریق عقل،امکان پذیر نیست،مانند:داشتن چهره و دست.برخی از اهل حدیث (مانند مالک بن انس و نیز ماتِریدی)،معتقد به این معنا از تفویض بوده اند (ر.ک:الملل و النحل:ج 1 ص 85،التوحید:ص 74). [1]

تفویض شده به او،اصل«توانایی انجام دادن امور»را از خدا دریافت کرده است و پس از این دریافت،او خود در افعال خویش استقلال دارد و تحقّق این افعال،منوط به اذن و اجازۀ تکوینی خدا نیست؛بلکه خداوند نسبت به این افعال،فاقد قدرت و توانایی است.

این نظریّه در تاریخ علم کلام و فرق و مذاهب،به دو گروه نسبت داده شده است:

گروه اوّل،قَدَریانِ نخستین هستند که در رأس آنها،معبد جُهَنی و غیلان دمشقی قرار دارند.البتّه اسناد تاریخی و حدیثی،مفوّضه بودن این گروه را اثبات نمی کنند؛ امّا در کتاب های فرق و مذاهب،عقیدۀ تفویض و نفی قضا و قدر الهی،به این گروه، نسبت داده شده است. (1)از آن جا که کتاب های این متکلّمان در دست نیست،نمی توان در این باره قضاوت قطعی نمود.

گروه دوم،معتزله هستند که خود را مفوّضه یا قَدَری نمی دانند.متکلّمان امامیّه نیز معمولاً معتزله را طرفداران اختیار و هم رأی با امامیّه می دانند؛ (2)امّا لازمۀ برخی عقاید معتزله،تفویض است.

قاضی عبد الجبّار معتزلی،فصل مستقل و مبسوطی از کتاب المغنی را به عنوان«فی استحالة مقدور لقادرین أو لقدرتین»اختصاص داده و دلایل متعدّدی بر این نظریّه اقامه کرده است.وی از استادانش (ابو علی جُبّایی و ابو هاشم جُبّایی) نیز مطالبی در تأیید این نظریّه نقل نموده است.

بر اساس این نظریّه،خداوند بر افعال انسان،قدرت ندارد؛چرا که انسان بر افعال اختیاری خویش قدرت دارد.در نتیجه اگر خداوند نیز به این افعالْ قادر باشد،تعلّق دو قادر بر یک مقدور پیش می آید،که محال است.

ص:112


1- (1) .ر.ک:آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی:ج 6 ص 45،فرهنگ جامع فرق اسلامی:ج2 (قدریه) و ج3 (مفوّضه).
2- (2) .نهج الحقّ و کشف الصدق:ص 101،أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت:ص 110،کشف المراد:ص 308،النافع یوم الحشر:ص 27 و 156،أوائل المقالات:ص 15.

لازمۀ این نظریّه،عجز و ضعف خدا و محدود شدن سلطنت اوست؛چرا که بر اساس این نظریّه،خداوند بر افعال اختیاری انسان ها سلطنت ندارد و عاجز از این است که جلوی صدور فعل انسان ها را بگیرد،در حالی که محدودیت و عجز و ضعف،از ویژگی های مخلوق است و نمی توان این صفات را به خالق نسبت داد.امام باقر علیه السلام در ارتباط با بطلان نظریّۀ تفویض (در کنار بطلان نظریّۀ جبر) می فرماید:

لَم یُفَوِّضِ الأَمرَ إِلی خَلقِهِ وَهناً مِنهُ وَ ضَعفاً،وَ لا أَجبَرَهُم عَلی مَعاصیهِ ظُلماً. (1)

خداوند از روی سستی و ناتوانی،کار را به آفریده اش نسپرده و آنها را از روی ستم،به گناهان وا نداشته است.

نقل شده است که شخصی قَدَری،وارد شام شد و مردم از مناظره با او در ماندند.

عبد الملک بن مروان از والی مدینه خواست تا امام باقر علیه السلام را برای مناظره با او به شام بفرستد.امام باقر علیه السلام فرزند خود،جعفر صادق علیه السلام را برای مناظره فرستاد.قَدَری به امام صادق علیه السلام گفت:هر چه می خواهی،بپرس.و امام علیه السلام فرمود:«سورۀ حمد را بخوان».

آن شخص شروع به خواندن سورۀ حمد کرد تا آن که به آیۀ:«تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می خواهیم»رسید.در این هنگام،امام علیه السلام به او فرمود:«درنگ کن.از چه کسی کمک می خواهی و چه نیازی به کمک داری؟کار،که به تو واگذار شده است!».

قَدَری در پاسخ فرو ماند و بُهت زده،سکوت اختیار کرد. (2)

گفتنی است که معتزله بر اساس همان ادلّه ای که در ردّ نظریّۀ جبر گفته شد،اختیار انسان را می پذیرند؛امّا چنان که دیدیم،اختیارشان سر از تفویض در می آورد.در نظریّۀ«جایگاهی میان جبر و تفویض»ضمن اثبات اختیار،تفویض نیز رد می شود.

ص:113


1- (1) .بحار الأنوار:ج 5 ص 17. [1]
2- (2) .ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 9 ص 42 ح 6154. [2]
سه.نظریّۀ«نه جبر و نه تفویض»

امامانِ اهل بیت علیهم السلام ضمن ردّ نظریّۀ جبر و نظریّۀ تفویض،نظریّۀ صحیح را «جایگاهی میان جبر و تفویض»دانسته اند.امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرماید:

لا جَبرَ وَ لا قَدَرَ،وَ لَکِن مَنزِلَةٌ بَینَهُما. (1)

نه جبر است و نه قدر؛بلکه جایگاهی میان این دو است.

بر اساس این نظریّه،انسان ها مجبور نیستند (چرا که دارای قدرت و اختیارند) و از سوی دیگر،کارها به طور مطلق،به انسان ها تفویض نشده است (چرا که خداوند نیز نسبت به مقدورات انسان ها قادر است)؛بلکه مالکیّت انسان در طول مالکیّت خداست و خداوند عز و جل به داشتن قدرت،مالک تر و تواناتر است.از این رو،هر لحظه که بخواهد،می تواند از به کار گرفته شدن قدرت به وسیلۀ انسان یا تأثیر قدرتِ اعطا شده به او جلوگیری کند و یا اصل قدرت را از انسان،سلب نماید.در احادیث آمده است:

هُوَ...القادِرُ عَلی ما أَقدَرَهُم عَلَیهِ. (2)

اوست...توانایی که آنان را بر انجام دادن آن،توانمند کرده است.

چکیدۀ بررسی،این که:بنا بر نظریّۀ«نه جبر و نه تفویض»،هم آزادی و اختیار انسان-که امری بدیهی و وجدانی است-پذیرفته می شود (که بر این مبنا عدل خداوند،نبوّت انبیا،معاد و تکلیف،معقول و منطقی اند) و هم قلمرو قدرت و سلطنت خداوند عز و جل محدود نمی گردد.بر این اساس،دلایل بطلان نظریّه های جبر و تفویض،دلیل اثبات نظریّۀ«نه جبر و نه تفویض»نیز هستند.

ص:114


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 159 ح 10. [1]
2- (2) .التوحید:ص 361 ح 7.

26/1 راز اختلاف استعدادها

اشاره

34. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیهما السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام.فقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

لایَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما تَفاوَتوا،فَإِذا استَوَوا هَلَکوا. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما.

ایشان از امام علی علیه السلام روایت کرد که فرمود:«مردم تا وقتی که متفاوت باشند، همواره در خیر و نیکی اند؛امّا وقتی مساوی شوند،تباه می گردند».

شرح

به نظر می رسد که این حدیث،ریشه در آیۀ 32 از سورۀ زخرف دارد. (2)از نگاه این آیه،اختلاف سطح جایگاه اجتماعی مردم و در نتیجه اختلاف سطح زندگی آنها،یک سنّت الهی است و حکمت آن نیز همیاری انسان ها در پدید آوردن نظام اجتماعی و تمدّن بشری است.

بنا بر این،روایت یاد شده،بدین معناست که تفاوت مواهب عقلی و استعدادها، اساس نظام اجتماعی و تمدّن انسانی است و اگر همۀ استعدادها یکسان باشد،نظام

ص:115


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53-54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج74 ص385 ح10. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
2- (2) .«نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًاسُخْرِیًّا».

اجتماعی فرو می ریزد و تمدّن بشری تباه می گردد.

از این ره نمود،دو نکتۀ اعتقادی و اجتماعی می توان استنباط کرد:

اوّل.اختلاف استعداد انسان ها،بیانگر حکمت و تدبیر آفریدگار انسان در مدیریت مشیت و زندگی انسان است: هر کسی را بهر کاری ساختند مِهر آن را در دلش انداختند

تفاوت مواهب عقلی و اختلاف استعدادهای مردم (مانند:اختلاف زبان ها و رنگ های آنان)، (1)از آیات خداشناسی و نشانه های توحید است که در قرآن به آن اشاره شده است.

دوم.بر اساس مقتضای سنّت آفرینش در اختلاف استعدادها،که هر کس برای کاری متناسب با ویژگی های ذاتی خود ساخته شده است،شاغل شدن انسان در مشاغل ناهماهنگ با استعداد و توانایی اش،موفّقیت آمیز نخواهد بود.این نکته،تأثیر بسزایی در آموزش مدیریت و مهارت های زندگی دارد.

شاغل شدن انسان در مشاغل ناهماهنگ با استعداد و توانایی اش،عوارضی در پی خواهد داشت،از جمله:

1.اشغال جایگاه شغلی افراد شایستۀ آن کار؛

2.ارائۀ خدمات و کالاها به صورت بی کیفیت و نامرغوب؛

3.اکتفا به درآمدهای پایین؛

4.جلوگیری از رشد و خلاقیت؛

5.رنج کشیدن در زندان«شغل»؛

6.محروم شدن جامعه از استعدادهای مفید؛

7.متحمّل شدن هزینۀ فرصت های از دست رفته.

ص:116


1- (1) .«وَ مِنْ ءَایَتِهِ خَلْقُ السَّمَوَ ٰتِ وَ الْأَرْضِ وَاخْتِلَفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَ ٰنِکُمْ إِنَّ فِی ذَ ٰلِکَ لَأَیَتٍ لِّلْعَلِمِینَ»(روم:آیۀ 22). [1]

فصل دوم:حکمت های عبادی

1/2 نورانیّت وضو

اشاره

35. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی! فَما جَزاءُ مَن أتَمَّ الوُضوءَ مِن خَشیَتِکَ؟قالَ:أبعَثُهُ یَومَ القِیامَةِ ولَهُ نورٌ بَینَ عَینَیهِ یَتَلَألَأُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند عز و جل با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:خدایا! پاداش کسی که از خوف تو،وضو را کامل کند،چیست؟خداوند فرمود:او را در روز قیامت در حالی بر می انگیزانم که نوری در میان دو چشمش می درخشد».

شرح

بر پایۀ این حدیث،یکی از آثار وضو،نورانیت چهره در قیامت است.در این باره چند

ص:117


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 77 ص 301 ح 1. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.

نکته قابل توجّه است:

1.نقش عبادت در نورانیت جان،اختصاص به وضو ندارد؛بلکه انواع کارهای نیکو،اگر با قصد قربت و انگیزۀ الهی انجام شوند،موجب نورانیت جان و افزایش بصیرت درونی اند.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده:

إنَّ عَلی کُلِّ حَقٍّ حَقیقَةً،و عَلی کُلِّ صَوابٍ نوراً. (1)

هر کار حقّی،حقیقتی دارد و با هر کار درستی،نوری همراه است.

بنا بر این،نورانیت حاصل از وضو باید خصوصیتی داشته باشد که موجب امتیاز آن از سایر نیّت هاست.

2.بر پایۀ حدیث یاد شده،ویژگی نورانیتی که از وضو پدید می آید،این است که در تاریکی قیامت،به صورت درخشش خاصّی در چهرۀ اهل ایمان،نمودار می گردد.

3.بر اساس شماری از احادیث،نقش وضو در نورانیت امّت اسلامی،بیش از سایر امّت هاست،چنان که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گزارش شده که فرمود:

یَحشُرُ اللّهُ امَّتِی یَومَ القِیامَةِ بَینَ الاُمَمِ غُرَّاً مُحَجَّلینَ مِن آثارِ الوُضُوءِ. (2)

خداوند در روز قیامت امت مرا از میان امّت ها،انسان هایی نشان دار و پیشانی سفید از آثار وضو،بر می انگیزد.

جمع بندی این حدیث و احادیث مشابه آن، (3)با حدیثی که در متن آمد،این است که یکی از امتیازات امّت اسلامی بر سایر امّت ها،این است که سایر امّت ها در اثر وضو، تنها با چهرۀ نورانی محشور می شوند؛ولی مسلمانان،سر تا پا نورانی هستند.

4.برکات وضو تنها در نورانیت قیامت خلاصه نمی شود؛بلکه طهارت ناشی از آن،در زندگی دنیوی انسان نیز مؤثّر است.در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

أکثِر مِنَ الطَّهورِ یَزِدِ اللّهُ فی عُمرِکَ،وإنِ استَطَعتَ أن تَکونَ بِاللَّیلِ والنَّهارِ عَلی طَهارَةٍ

ص:118


1- (1) .الکافی:ج 2 ص 54 ح 4. [1]
2- (2) .دعائم الإسلام:ج 1 ص 100. [2]
3- (3) .ر.ک:میزان الحکمة،واژۀ«وضو»،آثار وضو.

فَافعَل،فَإنَّک تَکونُ إذا مِتَّ عَلَی الطَّهارَةِ شَهیدَاً.

به طهارتت بیفزا که خداوند،عمرت را زیادتر می کند.اگر می توانی در شب و روز باطهارت باشی،چنین کن؛چرا که اگر با طهارت بمیری،شهید مرده ای. (1)

بر این اساس،یکی از دستور العمل های مهم برای سیر و سلوک و تهذیب نفس، این است که سالک همیشه باوضو باشد.

ص:119


1- (1) .الأمالی،مفید:ص 60.

2/2 مباهات خدا به نمازگزار

اشاره

36. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام،قالَ موسی:إلهی ! ما جَزاءُ مَن شَهِدَ أنّی رَسولُکَ ونَبِیُّکَ وأنَّکَ کَلَّمَتنی؟

قالَ:یاموسی ! تَأتیهِ مَلائِکَتی فَتُبَشِّرُهُ بِجَنَّتی.

قالَ موسی علیه السلام:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن قامَ بَینَ یَدَیکَ یُصَلّی؟

قالَ:یا موسی ! اباهی بِهِ مَلائِکَتی راکِعاً وساجِداً،وقائِماً وقاعِداً،ومَن باهَیتُ بِهِ مَلائِکَتی لَم اعَذِّبهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«در مکالمۀ خداوند با موسی بن عمران،موسی علیه السلام گفت:خدایا ! پاداش کسی که گواهی دهد من فرستاده و پیامبر تو هستم و تو با من سخن گفته ای،چیست؟

فرمود:ای موسی! فرشتگان من،پیش او می روند و او را به بهشتم بشارت می دهند.

موسی گفت:خدایا! پاداش کسی که در پیشگاه تو بایستد و نماز بخواند،چیست؟

فرمود:به رکوع و سجود و قیام و قعود او به فرشتگانم مباهات خواهم کرد،و کسی را که من به او به فرشتگانم مباهات نمایم،عذاب نخواهم نمود».

شرح

افزون بر حدیثی که ملاحظه شد،در احادیث اهل بیت علیهم السلام،بارها بر این نکته تأکید

ص:120


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 13 ص 327 ح 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.

شده که عبادت برخی از بندگان،موجب مباهات خداوند متعال نزد فرشتگان است، مانند:عبادت جوان،که بر پایۀ حدیثی،خداوند متعال،خطاب به فرشتگان نسبت به عبادت جوان،این چنین مباهات می نماید:

اُنظُروا إلی عَبدی ! تَرَکَ شَهوَتَهُ مِن أجلی.

بنده ام را بنگرید که برای من،خواسته های نفس خود را کنار نهاده است. (1)

همچنین کسانی که برای خدا آزار دیگران را تحمّل می کنند، (2)یا نافلۀ شب را در روز قضا می نمایند، (3)یا در بیابانی بی آب و علف،به تنهایی به نماز می ایستند،یا در شب زنده داری،در سجده به خواب می روند،یا در جبهۀ نبرد با دشمن در حالی که یارانشان فرار کرده اند،مقاومت می کنند و به شهادت می رسند، (4)موجب مباهات خدا نزد فرشتگان می شوند.

نظیر این احادیث،فراوان است.برای توضیح این گونه احادیث،دو مسئله باید روشن شود:

1.مباهات به معنای بالیدن،نازیدن و اظهار فخر نمودن است و مباهات خدا نزد فرشتگان،بدین معناست که او کارهای نیک انسان های شایسته را به رخ فرشتگان می کشد و می فرماید:این ها،همان کسانی هستند که شما آفرینش آنها را مورد پرسش قرار دادید و گفتید:

أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ.

آیا در زمین،کسی را قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها را بریزد؟.

و من در پاسخ شما گفتم:

ص:121


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 392 ح 588.نیز،ر.ک:حکمت نامۀ جوان:ص 90 ( [1]افتخار خداوند به عبادت جوان).
2- (2) .الدعوات،راوندی:ص 20.
3- (3) .وسائل الشیعة:ج 4 ص 278 ح 15.
4- (4) .وسائل الشیعة:ج 5 ص 296 ح 7.

إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ. 1

من چیزی را می دانم که شما نمی دانید.

آنچه فرشتگان نمی دانستند،این بود که انسان از استعدادی برخوردار است که اگر از آن درست استفاده کند،به نقطه ای از کمال دست می یابد که فرشتگان نمی توانند رسید.

بنا بر این،مباهات خدا در واقع،اشاره به پاسخ او به فرشتگان در تبیین حکمت خلقت انسان و ارائۀ نمونه هایی از کمالات اختیاری موجودی است که ملائکه، حکمت آفرینش او را نمی دانستند یا نمی توانستند بدانند.

2.با عنایت به آنچه در معنای«مباهات»بیان شد،معلوم می شود که چرا خدا به «نمازگزار»مباهات می کند.مباهات خدا به نمازگزار،نشانۀ نقش بی بدیل نماز در سازندگی انسان و صعود او به قلّۀ کمالات انسانی است.

خداوند منّان در نخستین مکالمات خود با موسی علیه السلام در تبیین حکمت نماز می فرماید:

إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی. 2

منم من،خدایی که جز من معبودی نیست.پس مرا عبادت کن و نماز را برای یاد من به پا دار.

نماز،کامل ترین مصداق یاد خداست و نخستین نقش آن در سازندگی انسان، پاکسازی جان از آلودگی های اخلاقی و عملی و بالاترین برکات آن،دستیابی به قلّۀ یقین و معارف شهودی است.

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ. 3

نماز را بر پا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز می دارد،و قطعاً یاد خدا [آثارش] بزرگ تر است.

ص:122

این سخن،بدین معناست که نقش یاد خدا در سازندگی جان و کمالات انسان، بسیار فراتر از جلوگیری از آلودگی های اخلاقی و عملی است.به سخن دیگر، نماز،آثار و برکاتی برای نمازگزار و جامعۀ انسانی دارد که پیشگیری از آلودگی های اخلاقی و اجتماعی در مقایسۀ با آنها کوچک است. (1)از این رو امام صادق علیه السلام با صراحت اعلام می فرماید که پس از معرفت،هیچ عبادتی بافضیلت تر از نماز نیست.

ثقه الإسلام کُلَینی با سند صحیح از معاویة بن وَهْب نقل کرده که او می گوید:از امام صادق علیه السلام پرسیدم:بافضیلت ترین عملی که موجب قرب الهی می شود و محبوب ترین اعمال نزد خداوند عز و جل چیست؟امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

ما أعلَمُ شَیئًا بَعدَ المَعرِفَةِ أفضَلَ مِن هذِهِ الصَّلاةِ،ألا تَری أنَّ العَبدَ الصّالِحَ عیسَی بنَ مَریَمَ علیه السلام قالَ: وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (2). (3)

بر این اساس،جا دارد که خداوند منّان،نزد فرشتگان به نمازگزاران راستین ببالد و بر آنان،آفرین و بر خود، فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ بگوید.

ص:123


1- (1) .برای توضیح بیشتر در این باره،ر.ک:فرهنگ نامۀ نماز.
2- (2) .مریم:31. [1]
3- (3) .الکافی:ج 3 ص 264 ح 1، [2]بحار الأنوار:ج 82 ص 225 ح 50. [3]

3/2 برکات نماز

اشاره

37. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صَلّی الصَّلَواتِ لِوَقتِها؟

قالَ:اُعطیهِ سُؤلَهُ،واُبیحُهُ جَنَّتی. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«آن گاه که خداوند عز و جل با موسی سخن گفت،گفت:خدایا! پاداش کسی که نمازها را در وقتش به جا آورد،چیست؟خداوند فرمود:خواستش را اجابت و بهشتم را بر او مباح می کنم».

شرح

اشاره

نماز،برکات فراوانی برای زندگی مادّی و معنوی (2)و دنیوی و اخروی انسان دارد که در این حدیث،به دو اثر از آثار آن اشاره شده است:

1.اجابت دعا

یکی از موارد استجابت دعا،پس از گزاردن نماز است.این اثر در احادیثِ یاد شده و احادیث دیگری مورد تأکید قرار گرفته است،مانند آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که

ص:124


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 79 ص 204 ح 5. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .برای آشنایی با همۀ آثار و برکات نماز،ر.ک:فرهنگ نامۀ نماز،از همین مؤلّف.

فرمود:

مَن أدّی فَریضَةً فَلَهُ عِندَ اللّهِ دَعوَةٌ مُستَجابَةٌ. (1)

کسی که نماز واجبی را انجام دهد،در نزد خدا یک دعای مستجاب دارد.

البتّه این،در صورتی است که مانعی برای اجابت دعا وجود نداشته باشد. (2)

2.جواز ورود به بهشت

دومین اثر نماز،این است که نمازگزار در جهان پس از مرگ،می تواند از نعمت های بهشت جاوید،بهره مند گردد.در احادیث فراوانی به این اثر اشاره شده است،مانند آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

مِفتاحُ الجَنَّةِ الصَّلاةُ. (3)

نماز،کلید بهشت است.

این تعبیر،مانند تعبیر«اباحۀ بهشت برای نمازگزار»،حاکی از نقش تکوینی نماز برای بهره گیری از نعمت های بهشتی است،بدین معنا که افراد بی ایمان و بی نماز،در نظام تکوینی عالم آخرت نمی توانند از نعمت های الهی استفاده کنند،چنان که اهل بهشت در پاسخ اهل دوزخ که از آنها درخواست می کنند از نعمت هایی که برخوردارند به آنها نیز بدهند،می گویند: إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ؛ خداوند،آن دو (آب و سایر نعمت های بهشتی) را بر کافران حرام کرده. (4)این حرمت،حرمت تشریعی نیست؛بلکه حرمت تکوینی است.

ص:125


1- (1) .الأمالی،مفید:ص 118.
2- (2) .برای آگاهی از موانع اجابت دعا،ر.ک:نهج الدعاء،از همین مؤلّف.
3- (3) .سنن الترمذی:ج 1 ص 10 ح 4.
4- (4) .اعراف:آیۀ 50. [1]

4/2 دعای رؤیت هلال ماه رمضان

38. الإقبال ،عن أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی فیما رواه بإسناده إلی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

صَلّی أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الرِّضا علیه السلام صَلاةَ المَغرِبِ فی لَیلَةٍ رَأی فیها هِلالَ شَهرِ رَمَضانَ،فَلَمّا فَرَغَ مِنَ الصَّلاةِ ونَوَی الصِّیامَ رَفَعَ یَدَیهِ فَقالَ:

اللّهُمَّ،یا مَن یَملِکُ التَّدبیرَ وهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ،یا مَن یَعلَمُ خائِنَةَ الأَعیُنِ وما تُخفِی الصُّدورُ وتُجِنُّ الضَّمیرُ وهُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ،اللّهُمَّ اجعَلنا مِمَّن نَوی فَعَمِلَ، ولا تَجعَلنا مِمَّن شَقِیَ فَکَسِلَ،ولا مِمَّن هُوَ عَلی غَیرِ عَمَلٍ یَتَّکِلُ،اللّهُمَّ صَحِّح أبدانَنا مِنَ العِلَلِ،وأعِنّا عَلی مَا افتَرَضتَ عَلَینا مِنَ العَمَلِ،حَتّی یَنقَضِیَ عَنّا شَهرُکَ هذا وقَد أدَّینا مَفروضَکَ فیهِ عَلَینا،اللّهُمَّ أعِنّا عَلی صِیامِهِ،ووَفِّقنا لِقِیامِهِ،ونَشِّطنا فیهِ لِلصَّلاةِ،ولا تَحجُبنا مِنَ القِراءَةِ،وسَهِّل لَنا فیهِ إیتاءَ الزَّکاةِ.

ترجمه

حضرت عبد العظیم:امام جواد علیه السلام در شبی که هِلال ماه رمضان را دید،نماز مغرب را خوانْد و پس از پایان نماز،چون نیّت روزه کرد،دست برداشت و چنین عرض کرد:

«خداوندا! ای آن که مالک تدبیری و بر هر چیز،توانایی! ای آن که نگاه های ناروای چشم ها را می دانی و از آنچه در سینه ها نهان و در درون،پنهان است،باخبری! ای باریک بین و آگاه!

خداوندا! ما را از آنانی قرار ده که نیّت کردند و عمل نمودند،و از آنانی قرار مده که بدبخت شدند و سستی نشان دادند،و نه از آنان که به غیر عمل،تکیه کردند.

خداوندا! بدن های ما را از بیماری ها سالم بدار و بر کاری که بر ما واجب ساخته ای، یاری ده تا آن که این ماهت بر ما بگذرد،در حالی که تکلیف واجبت را ادا کرده باشیم.

خداوندا! بر روزه داری اش یاری مان کن و بر عبادتش توفیقمان ده و برای نماز در آن،نشاطمان بخش و ما را از قرائت [ قرآن]،محروم نگردان و پرداخت زکات را در

ص:126

اللّهُمَّ لا تُسَلِّط عَلَینا وَصَباً ولا تَعَباً ولا سَقَماً ولا عَطَباً،اللّهُمَّ ارزُقنَا الإِفطارَ مِن رِزقِکَ الحَلالِ،اللّهُمَّ سَهِّل لَنا فیهِ ما قَسَمتَهُ مِن رِزقِکَ ویَسِّر ما قَدَّرتَهُ مِن أمرِکَ، وَاجعَلهُ حَلالاً طَیِّباً نَقِیّاً مِنَ الآثامِ،خالِصاً مِنَ الآصارِ وَالأَجرامِ.

اللّهُمَّ،لا تُطعِمنا إلّاطَیِّباً غَیرَ خَبیثٍ ولا حَرامٍ،وَاجعَل رِزقَکَ لَنا حَلالاً لا یَشوبُهُ دَنَسٌ ولا أسقامٌ،یا مَن عِلمُهُ بِالسِّرِّ کَعِلمِهِ بِالإِعلانِ،یا مُتَفَضِّلاً عَلی عِبادِهِ بِالإِحسانِ،یا مَن هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ،وبِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ خَبیرٌ،ألهِمنا ذِکرَکَوجَنِّبنا عُسرَکَ،وأنِلنا یُسرَکَ وَاهدِنا لِلرَّشادِ،ووَفِّقنا لِلسَّدادِ،وَاعصِمنا مِنَ البَلایا،وصُنّا مِنَ الأَوزارِ وَالخَطایا،یا مَن لا یَغفِرُ عَظیمَ الذُّنوبِ غَیرُهُ،ولا یَکشِفُ السَّوءَ إلّاهُوَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ وأکرَمَ الأَکرَمینَ،صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وأهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ،وَاجعَل صِیامَنا مَقبولاً،وبِالبِرِّ وَالتَّقوی مَوصولاً،وکَذلِکَ فَاجعَل سَعیَنا

آن برای ما آسان ساز.

خداوندا! بر ما درد مدام،خستگی،بیماری و نابودی را چیره مساز.

خداوندا! به ما افطاری از روزیِ حلالت روزی گردان.

خداوندا! آنچه را در آن از روزی ات بر ما تقسیم کرده ای و آنچه را از فرمانت بر ما مقدّر ساخته ای،برایمان آسان گردان و آن روزی را حلال،پاک،دور از آلودگی ها و پیراسته از گناهان و جُرم ها قرار بده.

خداوندا! جز پاکیزۀ نیالوده و غیر حرامْ به ما نخوران،و روزیِ خود را برای ما حلال و به دور از آلودگی و بیماری ها قرار بده.

ای که نهان را چون آشکار می دانی! ای که بر بندگانت با فضل،نیکی می کنی! ای که بر هر چیز،توانا و به هر چیز،دانایی! یادت را به ما الهام کن،و ما را از دشواری دور گردان،و به آسانی ات برسان،و به درستکاری،ره نمونمان باش،و به راه درست توفیقمان ده،و از بلاها نگاهمان دار و از گناهان و خطاها مصونمان ساز.

ای آن که جز او کسی گناهان بزرگ را نمی بخشاید و جز او بدی را برطرف نمی سازد! ای مهربان ترینِ مهربانان و گرامی ترینِ گرامیان! بر محمّد و دودمان پاکش درود فرست و روزه داریِ ما را بپذیر و به نیکی و تقوا پیوسته ساز.نیز تلاشمان را

ص:127

مَشکوراً،وقِیامَنا مَبروراً،وقُرآنَنا مَرفوعاً،ودُعاءَنا مَسموعاً،وَاهدِنا لِلحُسنی، وجَنِّبنَا العُسری،ویَسِّرنا لِلیُسری،وأعلِ لَنَا الدَّرَجاتِ،وضاعِف لَنَا الحَسَناتِ،وَاقبَل مِنَّا الصَّومَ وَالصَّلاةَ،وَاسمَع مِنَّا الدَّعَواتِ،وَاغفِر لَنَا الخَطیئاتِ، وتَجاوَز عَنَّا السَّیِّئاتِ،وَاجعَلنا مِنَ العامِلینَ الفائِزینَ ولا تَجعَلنا مِنَ المَغضوبِ عَلَیهِم ولَاالضّالّینَ،حَتّی یَنقَضِیَ شَهرُ رَمَضانَ عَنّا وقَد قَبِلتَ فیهِ صِیامَنا وقِیامَنا، وزَکَّیتَ فیهِ أعمالَنا،وغَفَرتَ فیهِ ذُنوبَنا،وأجزَلتَ فیهِ مِن کُلِّ خَیرٍ نَصیبَنا،فَإِنَّکَ الإِلهُ المُجیبُ وَالرَّبُّ القَریبُ،وأنتَ بِکُلِّ شَیءٍ مُحیطٌ. (1)

پاداش یافته،عبادتمان را پذیرفته،قرآن خوانی مان را بالارفته،و دعاهایمان را شنیده قرار بده،و ما را به بهترین کار،هدایت کن،و از سختی،دورمان ساز،و آسانی را برایمان هموار گردان،و درجات ما را بالا ببر،و حسنات ما را بیفزای،و روزه و نمازمان را بپذیر،و دعاهایمان را بشنو،و خطاهایمان را ببخشای،و از بدی هایمان در گذر،و ما را از عمل کنندگانِ کامیاب قرار بده و از آنانی قرار مده که بر آنان خشم گرفته ای و نه گم راهان،تا آن که ماه رمضان،در حالی از ما بگذرد که روزه داری و عبادتمان را پذیرفته باشی،کارهایمان را پاک ساخته باشی،گناهانمان را آمرزیده،و بهرۀ ما را از هر خیری در این ماه،فراوان قرار داده باشی.همانا تو معبود اجابت کننده و پروردگار نزدیکی،و تو بر هر چیز،احاطه داری».

ص:128


1- (1) .الإقبال:ج 1 ص 76، [1]مستدرک الوسائل:ج 7 ص 444 ح 8620. [2]

5/2 برکات روزۀ ماه رمضان

اشاره

39. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ لَکَ مُحتَسِباً؟

قالَ:یا موسی ! اقیمُهُ یَومَ القِیامَةِ مَقاماً لا یَخافُ فیهِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:پروردگارا ! پاداش کسی که برای رضای تو، روزۀ ماه رمضان را بگیرد،چیست؟فرمود:ای موسی ! او را در روز قیامت،در جایی قرار خواهم داد که از هول و وحشت آن روز نترسد».

شرح

از منظر احادیث اهل بیت علیهم السلام،ماه رمضان،ماهِ ضیافت و مهمانی خداوند منّان،و خدا خود،میزبان روزه داران است.

در این مهمانی،برکات فراوانی نصیب روزه داران می گردد،مانند:ملکۀ تقوا و توان پرهیز از گناهان و مقاومت در سختی ها،دوری از شیطان و آتش دوزخ،صحّت و سلامت بدن،نور معرفت و حکمت،و نزدیکی به خدا. (2)

یکی از برکات مهمّ روزه داری در ماه رمضان که در حدیث یاد شده به آن اشاره

ص:129


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 13 ص 327 ح 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .برای توضیح برکات یاد شده،ر.ک:ماه خدا،از همین مؤلّف.

گردیده،امنیت و آرامش در روز قیامت است.در این باره دو روایت نقل شده است:

یکی از امام هادی علیه السلام از طریق حضرت عبد العظیم علیه السلام-که ملاحظه شد-و دیگری از امام باقر علیه السلام که طبق آن،خداوند متعال در پاسخ موسی علیه السلام می فرماید:

یا موسی ! لَهُ جَنَّتی،و لَهُ الأَمانُ مِن کُلِّ هَولٍ یَومَ القِیامَةِ،وَ العِتقُ مِنَ النّارِ. (1)

ای موسی! بهشت من،برای اوست و برای اوست ایمنی از هر هراسی در روز قیامت و آزادی از آتش دوزخ.

1.در هر دو حدیث،تأکید شده که این پاداش برای کسی است که در روزه داری، قصد قربت داشته باشد و برای رضای خدا روزه بگیرد.

2.آرامشی که در قیامت برای روزه دار پدید می آید،در واقع،حاصل تقوایی است که در دنیا در نتیجۀ این عمل عبادی برای روزه دار حاصل شده است (2)و این پیشگویی در قرآن کریم نیز مورد تأیید قرار گرفته،آن جا که فرمود: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ ؛ (3)مردم باتقوا [در قیامت] در جایگاهی امن قرار دارند.

3.این حدیث نشان می دهد که در دین موسی علیه السلام نیز روزۀ ماه رمضان،واجب بوده است.

ص:130


1- (1) .فضائل الأشهر الثلاثة:ص 89 ح 68، [1]بحار الأنوار:ج 96 ص 364 ح 34. [2]
2- (2) .«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(بقره:آیۀ 183). [3]
3- (3) .دخان:آیۀ 51. [4]

6/2 تلاوت کلام خدا

اشاره

40. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن تَلا حِکمَتَکَ سِرّاً وجَهراً؟

قالَ:یا موسی ! یَمُرُّ عَلی الصِّراطِ کَالبَرقِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:«خدایا! پاداش کسی که کتاب حکمت تو را در نهان و آشکارا بخواند،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او از صراط،مانند برق خواهد گذشت».

شرح

این حدیث در بارۀ تشویق و تأکید بر تلاوت (خواندن) و مطالعۀ کتاب خداست.در این باره نکات ذیل،قابل توجه است:

1.یکی از نام های تورات،«حکمت»بوده است،همان طور که قرآن کریم نیز «حکمت»نامیده شده است. (2)

2.تعبیر«حکمت»به جای تورات،اشاره به این است که کتاب های آسمانی سراسر،علم و حکمت اند و از این رو خواندن و مطالعه و بهره گیری از ره نمودهای

ص:131


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 13 ص 327 ح 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .برای آشنایی با نام های قرآن،ر.ک:شناخت نامۀ قرآن،از همین مؤلّف.

حکیمانۀ آنها برای همه،ضروری است.

3.تأکید بر خواندن حکمت الهی در آشکار و نهان،اشاره به این معانی است:

یک.قاریان با اخلاص کتاب خدا،کسانی هستند که به قرائت آشکار آن،اکتفا نمی کنند؛بلکه در نهان نیز با آن سر و کار دارند.اکتفا به قرائت آشکار و امتناع از قرائت نهان،نشانۀ ریاکاری و خودنمایی قاری است.

دو.قرائت آشکار کتاب خدا به دلیل فرهنگ سازی عمومی و بهره گیری همگانی، و قرائت نهان،به جهت بهره گیری فردی از آموزه های آن،ضروری است.

سه.قرائت آشکار،مقدّمۀ قرائت نهان و بهره گیری عملی از کتاب خداست و کسی حقیقتاً کتاب خدا را تلاوت می کند که به آن عمل نماید،چنان که در قرآن آمده:

اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ. 1

کسانی که به آنها کتاب [آسمانی] دادیم،آن را چنان که حقّ تلاوت آن است، تلاوت می کنند.

در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر«حقّ تلاوت»آمده که:مقصود،آن است که از آن (کتاب خدا)،چنان که شایسته است،پیروی می کنند. (1)

ص:132


1- (2) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 9 ص 348« [1]حقّ تلاوت».

7/2 گریه از بیم خدا

اشاره

41. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن دَمِعتَ عَیناهُ مِن خَشیَتِکَ؟

قالَ:یا موسی ! أقِی وَجهَهُ مِن حَرِّ النّارِ،واُومِنُهُ یَومَ الفَزَعِ الأَکبَرِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:خدایا ! پاداش کسی که از خوف تو گریه کند، چیست؟فرمود:ای موسی ! چهرۀ او را از آتش،نگهداری خواهم کرد و او را از وحشت روز قیامت،ایمن خواهم ساخت».

شرح

برای تبیین و تفسیر مقصود از«بیم داشتن از خدا و گریستن از خوف او»،توجّه به این نکات،ضروری است:

1.خداوند متعال،زیبایی و جمال مطلق است.بنا بر این،موجودی ترسناک نیست؛بلکه به عکس،زیبا و دوست داشتنی است.آنچه ترسناک است،مقام عدل خداوند و مجازات او در برابر کارهای زشت و نارواست.از این رو،قرآن،بهشت جاوید را از آنِ کسانی می داند که از مقام پروردگار خود بترسند. (2)

ص:133


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 90 ص 328. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) . وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ؛ برای کسی که از مقام پروردگار خود بترسد،دو بهشت است (الرحمن:آیۀ 61) و ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ ؛این [یاری الهی] برای کسی است که از مقام من بترسد و از تهدید من بیم داشته باشد (ابراهیم:آیۀ 14). [3]

بر این اساس،ترس از خدا در واقع،ترس از گناهان و کارهای زشت است. (1)از این رو،امام علی علیه السلام تأکید می فرماید:

لا یَرْجُوَنَّ أحَدٌ مِنکُم إلّارَبَّهُ،و لا یَخافَنَّ إلّاذَنْبَهُ. (2)

هیچ یک از شما نباید جز به پروردگار خویش امید بندد و جز از گناه خویش بترسد.

2.گریه از ترس مجازات الهی،نشانۀ نهایت پشیمانی از گناهان و توبۀ حقیقی است و سبب می شود که گنهکار مجدّداً مرتکب گناه نشود.از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرمود:

البُکاءُ مِن خَشیَةِ اللّهِ مِفتاحُ الرَّحمةِ. (3)

گریستن از ترس خدا،کلید رحمت است.

و بدین سان بر اساس حدیثی که در متن آمده،گریستن از خوف خدای سبحان، موجب امنیت و آرامش در روز قیامت-که به خاطر شدّت ترسناک بودنش، «ترسناک ترین روز»نامیده شده-،می گردد.

در حدیثی دیگر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

مَن خَرَجَ مِن عَینَیهِ مِثلُ الذُّبابِ مِن الدَّمْعِ مِن خَشیَةِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ بهِ یَومَ الفَزَعِ الأکبَرِ. (4)

هر کس از ترس خدا به اندازۀ مگسی اشک از چشمش خارج شود،خداوند،او را در آن روزِ ترس بزرگ ایمن می گرداند.

3.از آن جا که حسنات ابرار،سیّئات مقرّبان اند،توبه از گناهان،برای همگان ضروری است. (5)چیزی که هست،ابرار از بیم مجازات دوزخ گریه می کنند و مقرّبان

ص:134


1- (1) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 3 ص 523« [1]تفسیر ترس».
2- (2) .نهج البلاغة:حکمت 82. [2]
3- (3) .غرر الحکم:ح 2051.
4- (4) .بحار الأنوار:ج 93 ص 336 ح 30. [3]
5- (5) . وَ تُوبُوا إِلَی اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (نور:آیۀ 31). [4]

از بیم مجازات جدایی از محبوب مطلق، (1)و از این رو بیم از خدا،ویژۀ عالمان حقیقی و دانشمندان راستین است. (2)

در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده که به ابو ذر فرمود:

یا أبا ذَرٍّ ! مَن اوتِیَ مِنَ العِلمِ ما لا یُبکیهِ لَحَقیقٌ أن یَکونَ قَد اوتِیَ عِلماً لا یَنفَعُهُ،لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَماءَ فَقالَ عز و جل: إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً * وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً * وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً . (3)

ای ابو ذر! به هر کس دانشی داده شود،ولی [ از بیم خدا ] نگرید،دانشی بی سود داده شده است؛زیرا خدای عز و جل دانشمندان را توصیف نموده و فرموده است: بی گمان،کسانی که پیش از [نزول] آن،دانش یافته اند،چون این کتاب بر آنان خوانده شود،سجده کنان به رو در می افتند و می گویند:«منزّه است پروردگار ما که بی گمان،وعدۀ پروردگار ما انجام شدنی است»و به رو در می افتند و می گریند و بر فروتنی آنها افزوده می شود .

و بر این اساس،هر چه معرفت انسان نسبت به خداوند سبحان بیشتر شود،بر خوف و خشیت او افزوده می گردد. (4)

ص:135


1- (1) .وَهَبنِی یا إلهِی صَبَرتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیفَ أصبِرُ عَلی فِراقِکَ (دعای کمیل).
2- (2) . إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ (فاطر:آیۀ 28). [1]
3- (3) .مکارم الأخلاق:ج 2 ص 367 ح 2661 [2] عن أبی ذرّ.
4- (4) .ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 2 ص 331 ( [3]معرفت شناسی/بخش چهارم/فصل سوم:آثار دانش/بیم از خدا).

8/2 درود بر پیامبر

اشاره

42. علل الشرائع: حدّثنا أحمد بن محمّد الشیبانی،قال:حدّثنا محمّد بن أحمد الأسدی الکوفی، عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

سَمِعتُ عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ العَسکَرِیَّ علیه السلام یَقولُ:إنَّمَا اتَّخَذَ اللّهُ عز و جل إبراهیمَ خَلیلاً لِکَثرَةِ صَلاتِهِ عَلی مُحَمَّدٍ وأهلِ بَیتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:از امام هادی علیه السلام شنیدم که می فرمود:«خداوند عز و جل،ابراهیم را از این جهت برای خود دوست گرفت که او به محمّد و اهل بیت ایشان-که درودهای خداوند بر ایشان باد-بسیار صلوات می فرستاد».

شرح

لقب«خلیل»،یکی از لقب های ابراهیم علیه السلام است که خداوند سبحان،خود،آن را به او عنایت کرده است.در قرآن کریم می خوانیم:

وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً. 2

و خدا ابراهیم را به دوستی خود،انتخاب کرد.

از این رو،در میان انبیا،ابراهیم علیه السلام به«خلیل الرحمن (دوست خدای مهربان)» معروف گردیده است.

تردیدی نیست که این اقدام خداوند منّان،بدون حکمت نیست؛امّا حکمت آن چیست؟در احادیث اهل بیت علیهم السلام،پاسخ های متعدّدی به این پرسش داده شده است:

اوّل.ابراهیم علیه السلام دیگران را اطعام می کرد و هنگامی که مردم در خواب بودند،نماز

ص:136


1- (1) .علل الشرائع:ص 34 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 91 ص 54 ح 23. [2]

می خواند.از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

مَا اتَّخَذَ اللّهُ إبراهیمَ خَلیلاً إلّالإطعامهِ الطَّعامَ،وصَلاتِهِ باللَّیلِ والنّاسُ نِیامٌ. (1)

خداوند،ابراهیم را خلیل (دوستِ) خود نگرفت،مگر برای آن که اطعام می کرد و شب هنگام که مردم خواب بودند،نماز می گزارد.

دوم.ابراهیم علیه السلام دارای این ویژگی بود که به هیچ نیازمندی،پاسخ منفی نمی داد و از هیچ کس چیزی نمی خواست.از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:

اِتَّخَذَ اللّهُ عز و جل إبراهیمَ خَلیلاً لأنّهُ لَم یَرُدَّ أحَداً،ولَم یَسألْ أحَداً غیرَ اللّهِ عز و جل. (2)

خداوند عز و جل،ابراهیم را خلیل [خود] قرار داد؛چون دست رد به سینۀ هیچ حاجتخواهی نزد و از هیچ کس هم جز خداوند عز و جل چیزی نخواست.

سوم.ابراهیم علیه السلام بسیار سجده می کرد.نقل شده که امام صادق علیه السلام در پاسخ شخصی که از ایشان پرسید:«چرا خداوند عز و جل ابراهیم را به عنوان خلیل انتخاب کرد؟»،فرمود:

لِکَثَرةِ سُجودِهِ عَلَی الأَرضِ. (3)

زیرا او بسیار بر زمین سجده می کرد.

چهارم.ابراهیم علیه السلام بسیار بر محمّد و خاندان او،درود می فرستاد.

راوی این حدیث،حضرت عبد العظیم علیه السلام از امام هادی علیه السلام است،آنطور که گذشت.

گفتنی است که همۀ این احادیث را مرحوم شیخ صدوق رحمه الله در علل الشرائع آورده است،و تعارضی میان آنها وجود ندارد؛زیرا انتخاب ابراهیم علیه السلام به عنوان«خلیل و دوست خدای سبحان»دلایل مختلفی داشته که در هر حدیثی،به یک و یا چند دلیل آن،اشاره شده است.

ص:137


1- (1) .علل الشرائع:ص 35 ح 4. [1]
2- (2) .علل الشرائع:ص 34 ح 2. [2]
3- (3) .علل الشرائع،ص 34 ح 1. [3]

9/2 دعا،توبه و استغفار

اشاره

43. التوحید: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:

حدّثنا عبیداللّه بن موسی أبی تراب الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن إبراهیم بن أبی محمود،قال:

قُلتُ لِلرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّه،ما تَقولُ،فِی الحَدیثِ الَّذی یَرویه النّاسُ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ:«إنَّ اللّهَ تَبارَک وتَعالی یَنزِلُ کُلَّ لَیلَةٍ إلَی السَّماءِ الدُّنیا»؟

فَقالَ علیه السلام:لَعَنَ اللّهُ المُحَرِّفینَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ،وَاللّهِ ما قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَذلِک،إنَّما قالَ صلی الله علیه و آله:«إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یُنزِلُ مَلَکاً إلی السَّماءِ الدُّنیا کُلَّ لَیلَةٍ فِی الثُّلُثِ الأَخیرِ،ولَیلَةَ الجُمُعَةِ فی أوَّلِ اللَّیلِ،فَیَأمُرُهُ فَیُنادی:هَل مِن سائِلٍ فَاُعطیهِ؟هَل مِن تائِبٍ فَأتوبَ عَلَیهِ؟هَل مِن مُستَغفِرِ فَأَغفِرَلَهُ؟یا طالِبَ الخَیرِ أقبِل،یا طالِبَ الشَرِّ أقصِر.فَلا یَزالُ یُنادی بِهذا حَتّی یَطلُعَ الفَجرُ،فَإِذا طَلَعَ الفَجرُ عادَ إلی مَحَلِّهِ مِن

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:ابراهیم بن ابی محمود گفت:به امام رضا علیه السلام گفتم:در بارۀ حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کنند که«خداوند-تبارک و تعالی-هر شب به آسمان دنیا فرود می آید»،چه می فرمایی؟

فرمود:«خداوند از رحمت و آمرزش خود دور سازد کسانی را که کلمات و گفتارها را از جای خود تغییر می دهند.به خدا سوگند،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین نفرموده است؛بلکه فرموده:خداوند در یک سومِ آخر هر شبی و هر شب جمعه از اوّل آن، فرشته ای را به آسمان دنیا می فرستد و به او فرمان می دهد تا ندا دهد:آیا کسی هست از من چیزی بخواهد تا به او عطا کنم؟آیا توبه کننده ای هست تا از [اعمال ناشایست] وی در گذرم؟آیا کسی هست که از من طلب آمرزش کند تا [گناهانِ] او را ببخشم؟[آن فرشته فریاد می زند:] ای جویندۀ خیر و برکت ! [به طرف خداوند] روی آور،و ای طالب شر! [از ظلم و ستم خود] دست بکش.این فرشته به این سخنان ادامه می دهد تا

ص:138

مَلَکوتِ السَّماءِ»،حَدَّثَنی بِذلِکَ أبی عَن جَدّی،عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله. (1)

صبح شود.پس در هنگام طلوع آفتاب به جایگاه خود در ملکوت آسمان ها بر می گردد».

امام رضا علیه السلام در پایان فرمود:«این حدیث را پدرم از جدّم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من روایت نمود».

شرح

این حدیث ناظر به سخنی است که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده شده،حاکی از این که خداوند سبحان هر شب به آسمان دنیا می آید و مردم را به دعا و استغفار دعوت می نماید! متن روایت به نقل از ابو هریره چنین است:

یَنزِلُ اللّهُ إلَی السَّماءِ الدُّنیا کُلَّ لَیلَةٍ حینَ یَمضی ثُلُثُ اللَّیلِ الأَوَّلِ فَیَقولُ:أنَا المَلِکُ أنَا المَلِکُ،مَن ذَا الَّذی یَدعونی فَأستَجیبُ لَهُ،مَن ذَالَّذی یَسأَلُنی فَأُعطیهِ،مَن ذَا الَّذی یَستَغفِرُنی فَأَغفِرُ لَهُ! فَلا یَزالُ کُذلِکَ حَتی یُضیئَ الفَجرُ. (2)

خداوند در اوایل هر شب،به آسمان دنیا فرو می آید و می گوید:من فرمان روایم.

من فرمان روایم.کیست که از من بخواهد،تا اجابتش کنم؟کیست که از من درخواست کند،تا به او بدهم؟کیست که از من درخواست آمرزش کند،تا بیامرزم او را؟این کار ادامه پیدا می کند تا فجر بدمد.

بر اساس حدیثی که در متن آمد،حضرت عبد العظیم از امام رضا علیه السلام نقل می کند که آنچه به نقل از ابو هریره به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده که خدا هر شب به آسمان دنیا می آید و چنین و چنان می گوید،واقعیت ندارد و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله تحریف شده است و آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده،این است که فرشته ای هر شب در یک سوم آخر آن و شب جمعه از آغاز شب،به شرحی که در حدیث آمده،مردم را به سوی خدا دعوت

ص:139


1- (1) .التوحید:ص 176 ح 7،بحار الأنوار:ج 3 ص 314 ح 7. [1]
2- (2) .صحیح مسلم:ج 2 ص 175.

می نماید.

در بارۀ این حدیث،چند نکته قابل توجّه است:

1.روایت ابو هریره،مخالف قرآن و عقل است؛زیرا از منظر قرآن،خدا محیط بر همه چیز است (1)و همه جا هست (2)و از نظر عقلی نیز موجودی که از جایی به جای دیگر منتقل می شود،نمی تواند واجب الوجود باشد.بنا بر این بر فرض که حدیث امام رضا علیه السلام هم نبود،به حکم قرآن و عقل،روایت ابو هریره باطل و مردود بود.

2.حدیث امام رضا علیه السلام نشان می دهد که در جامعۀ اسلامی عصر ایشان،عدّه ای بر این باور بوده اند که خدا هر شب به آسمان دنیا می آید و مردم را به خود دعوت می نماید!

3.جریان منحرف وهّابیت نیز به پیروی از ابن تیمیّه معتقد است که خدا هر شب به آسمان دنیا می آید.ابن تیمیّه ضمن اشاره به روایت ابو هریره،می گوید:

فَمَن أنکَرَ النُّزولَ أو تَأَوَّلَ فَهُوَ مُبتَدِعٌ ضالٌّ. (3)

هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار کند یا توجیه نماید،بدعت گذار و گم راه است.

ابن بطوطه در سفرنامۀ خود می نویسد:

«ابن تیمیه در مسجد دمشق که من حضور داشتم،بر بالای منبر گفت:«إنّ اللّه ینزل إلی السماء الدنیا کنزولی هذا ؛خدا به آسمان دنیا فرود می آید،همانطور که من از پلّۀ منبر فرود می آیم ».سپس از منبر فرود آمد.ابن الزهراء از فقهای مالکی اعتراض کرد و اظهارات وی را به اطّلاع ملک ناصر رسانید.وی دستور داد او را زندانی کردند. (4)

ص:140


1- (1) . إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ (فصّلت:آیۀ 54). [1]
2- (2) . وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ (حدید:آیۀ 4). [2]
3- (3) .مجموعة الرسائل الکبری:رسالۀ یازدهم،ص 45.
4- (4) .رحلة ابن بطوطة:ص 113.

فصل سوم:محاسن اخلاق و رفتار

1/3 تحصیل دانش

اشاره

44. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمدبن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیهما السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام...،فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:قیمَةُ کُلِّ امرئٍ ما یُحسِنُهُ. (1)

45 . الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو أحمد عبیداللّه بن الحسین ابن إبراهیم العلوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی الرازی فی منزله بالریّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام،عن آبائه علیهم السلام،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

قُلتُ أربَعاً أنزَلَ اللّهُ تَعالی تَصدیقی بِها فی کِتابِهِ:...قُلتُ:«قَدرُ-أو قالَ:قیمَةُ- کُلِّ امرِئٍ ما یُحسِنُ»،فَأَنزَلَ اللّهُ فی قِصَّةِ طالوتَ: إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ

ص:141


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 1 ص 165 ج 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ (1). (2)

ترجمۀ حدیث 44

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما....

فرمود:«پدرم از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:ارزش هر انسان به اندازه ای است که نیک می داند (/نیک انجام می دهد)».

ترجمۀ حدیث 45

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد،از پدرانش علیهم السلام-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«چهار سخن گفته ام که خداوند،مرا در قرآن تأیید فرموده است....من گفته ام:

ارزش هر انسان به اندازۀ دانش و هنر اوست.و خداوند در داستان طالوت می فرماید:

در حقیقت،خدا او را بر شما برتری داده و او را در دانش و نیروی بدن بر شما برتری بخشیده است» .

شرح

بزرگان علم و ادب در تبیین اهمّیت و ارزش این حدیث،فراوان سخن گفته اند.

خلیل بن احمد فراهیدی می گوید:

أحَثُّ کَلِمَةٍ فی طَلَبِ العِلمِ. (3)

این سخن،تشویق کننده ترین کلام،در تحصیل علم است.

سیّد رضی می گوید:

و هذِهِ الکَلِمةُ الّتی لا تُصابُ لَها قیمةٌ،و لا توزَنُ بِها حِکمةٌ،و لا تُقرَنُ إلَیها کَلِمَةٌ. (4)

این،سخنی است که نمی توان ارزشی برای آن تعیین کرد و حکمتی را هم وزن آن

ص:142


1- (1) .البقرة:247. [1]
2- (2) .الأمالی،طوسی:ص 494 ح 1082، [2]بحار الأنوار:ج 1 ص 165 ح 5. [3]
3- (3) .بحار الأنوار:ج 1 ص 166. [4]
4- (4) .نهج البلاغة، [5]ذیل حکمت 81.

دانست و سخنی را قرین آن نمود.

و اینک نکاتی در شرح آن:

1.این حدیث،ریشه در آیۀ 9 از سورۀ زمر: هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ؛ آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند،یکسان اند؟! دارد.در این آیه، تشخیص فضیلت علم،بی ارزشی جهل و برتری عالم بر جاهل،به داوری بدیهی عقل،واگذار شده است.بر این اساس،معیار ارزش انسان،میزان دانش اوست؛امّا معیارِ ارزش علم چیست؟

2.معیار ارزش علم،نقش آن در آسایش بیشتر و زندگی بهتر انسان است.بنا بر این،ارزش هر عالمی به اندازۀ ارزش علم اوست.ریاضیدان،پزشک،مهندس ساختمان،خیّاط،نقّاش و سایر دانشمندان و هنرمندان،به اندازه ای که علم و هنر آنها در سعادت و زندگی بهتر جامعه نقش دارد،ارزشمند و قابل احترام هستند.

3.باارزش ترین علم،دانشی است که سعادت و آسایش همیشگی انسان را تأمین نماید.بر این اساس،علم خداشناسی و دانش های مرتبط با آن،با ارزش ترین علوم،و دانشمندان خداشناس،ارزشمندترین دانشمندان هستند.صدر و ذیل آیۀ پیش گفته، به روشنی بر این مدّعا دلالت دارد.متن کامل آیۀ یاد شده،این است:

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ. 1

[آیا چنین کسی بهتر است] یا کسی که شب را [به عبادت خدا] به سجود و قیام می پردازد و از [مجازات] آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟بگو:آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند،یکسان اند؟! تنها خردمندان اند که پند می گیرند.

در این آیه،ابتدا خداوند سبحان،این سؤال را مطرح فرموده که آیا انسان های خداشناسی که در دل شب،بستر استراحت و خواب ناز را رها می کنند و در محضر

ص:143

پروردگار خود،به عبادت و راز و نیاز می پردازند،با خداناشناسانِ ناسپاس،که شب را به غفلت سپری می کنند،یکسان اند؟

خداوند در ادامۀ این پرسش،جهت روشن شدن بهتر پاسخ آن،سؤال دیگری را که پاسخش برای همگان،بسیار بدیهی و روشن است،عِدل سؤال اوّل،طرح می نماید و سپس می فرماید:آیا کسانی که می دانند،با کسانی که نمی دانند،یکسان اند؟!.تشبیهِ مؤمنِ شب زنده دار به عالم،و تشبیه کافرِ عاقل به جاهل،اشاره به این معناست که مقصود از علم در آیۀ یاد شده،مطلق علم نیست؛بلکه این علم،همان علمی است که آیۀ دیگر،آن را از بیم خدای سبحان،جدایی ناپذیر معرّفی کرده است:

إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. 1

همانا بیم از خدا،ویژۀ دانشمندان از بندگان اوست.

بنا بر این،از منظر قرآن،علمی ارزش دارد که تأمین کنندۀ سعادت ابدی و آسایش همیشگی است و برتری آن عالمی بر جاهل،انکارناپذیر است که علمش موجب ترسش از عدل الهی و مجازات اخروی گردد،وگر نه،علمی که مایۀ انحراف و در خدمت تجاوز به حقوق دیگران باشد،ارزشی ندارد و معیاری برای سنجش ارزش انسان نیست.

4.علم،هنگامی در خدمت انسان و جامعۀ انسانی قرار می گیرد و ارزشمند می گردد که به عمل تبدیل گردد، (1)وگر نه،علم بی عمل،سودی ندارد.بنا بر این،جملۀ «ما یُحسِنه»در حدیث مورد بحث را می توان به«عمل»نیز تفسیر نمود.بر این اساس، این حدیث را به دو صورت می توان ترجمه کرد:«ارزش هر انسان،به اندازه ای است که نیک می داند»و یا«نیک انجام می دهد».

5.علمی که تأمین کنندۀ سعادت ابدی انسان است،در صورتی که با عمل همراه شود،بی نهایت ارزش دارد.بنا بر این،ارزش عالمِ با عمل،بی نهایت است.

ص:144


1- (2) .شاید آیۀ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ (بقره:آیۀ 247)، [1]اشاره به این نکته باشد.

2/3 اهتمام به فرایض

اشاره

46. الأمالی للطوسی: عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:حدّثنا أبو جعفر محمّد بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه،عن علیّ علیهم السلام،قال:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:السُّنَّةُ سُنَّتانِ:سُنَّةٌ فی فَریضَةٍ،الأَخذُ بِها هُدیً وتَرکُها ضَلالَةٌ،وسُنَّةٌ فی غَیرِ فَریضَةٍ،الأَخذُ بِها فَضیلَةٌ،وتَرکُها إلی غَیرِها [غَیرُ] خَطیئَةٍ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«سنّت،دو گونه است:سنّت فریضه (واجب) که عمل به آن،هدایت و ترک آن،گم راهی است و سنّت غیر فریضه (غیر واجب) که عمل به آن،فضیلت است و ترک آن،گناه نیست».

شرح

مقصود از«سنّت»در این حدیث،مجموعۀ برنامه ها و دستور العمل هایی است که اسلام برای هدایت انسان به سوی مقصد اعلای انسانیت و رسیدن به کمالات مادّی و معنوی ارائه کرده است.این برنامه ها به دو بخش تقسیم می شوند:

اوّل.برنامه هایی که رعایت آنها لازم و ترک آنها موجب گم راهی است.این برنامه ها شامل انجام دادن واجبات و ترک محرّمات اند و«سنّتِ فریضه»یا«فرایض» نامیده می شوند.

ص:145


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 589 ح 11. [1]گفتنی است که این حدیث در الکافی (ج 1 ص 72) [2] با سند دیگر از امام علی علیه السلام نقل شده و در آن به جای«ترکها إلی غیرها خطیئة»«ترکها إلی غیر خطیئة»آمده و در الخصال (ص 48)،«و [3]ترکها غیر خطیئة»آمده است.علّامۀ مجلسی در بحار الأنوار (ج 2 ص 26) [4] این حدیث را از الأمالی طوسی، [5]همانند نقل الخصال آورده است و ظاهر شروح کافی نیز اضافۀ غیر به خطیئة است.بنا بر این به نظر می رسد که متن الخصال،اصح باشد.از این رو،متن را مطابق آن اصلاح کردیم.

دوم.برنامه هایی که رعایت آنها نیکوست؛لیکن ترک آنها به گم راهی نمی انجامد.

این برنامه ها شامل انجام مستحبّات و ترک مکروهات اند و«سنّت غیر فریضه»یا «فضایل»نامیده می شوند.

پیام اصلیِ این حدیث،عبارت است از اهتمام و جدّیت تمام در انجام فرایض.

توضیح این پیام،این که:شیطان،تا آن جا که بتواند،تلاش می کند انسان را به طور کامل،از فرایض و فضایل دور نگه دارد،به گونه ای که هیچ کار نیکی از انسان صادر نشود،و اگر نتوانست،تلاش می کند که کار نیک او،بی خاصیت شود و نقشی در سعادت او ایفا نکند.شیطان برای رسیدن به این هدف،از حیله های مختلف و دام های رنگارنگی استفاده می نماید.

یکی از حیله های شیطان برای گم راهی انسان و بی اثر کردن کارهای نیک او،وادار ساختن او به فضایل همراه با بی اعتنایی به فرایض است،مانند کسی که خضوع و خشوع در عبادت دارد؛ولی در دین،بدعت می گذارد.در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده که شیطان بدعت گذاران در دین را رها می کند تا هر چه می خواهند،عبادت کنند و در عبادت،اظهار خشوع نمایند و اشک بریزند! (1)

یا به نافلۀ شب اهمّیت می دهد؛ولی در کنار این فضیلت،دل مؤمنی را با زبان یا قلم می آزارد.

یا مدرسه می سازد؛ولی حقوق واجب مالی خود را پرداخت نمی کند.

یا خانمی که به حجاب اهمّیت نمی دهد؛ولی زیارت عاشورایش ترک نمی شود.

نکتۀ قابل توجّه،این است که اگر اشتغال به فضایل،سبب بی اعتنایی به فرایض و ترک آنها شود،فضایل نیز خاصیت خود را از دست می دهند و موجب نزدیکی انسان به خداوند سبحان نمی گردند.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده که فرمود:

لا قُربَةَ بالنَّوافِلِ إذا أضَرَّت بالفَرائضِ. (2)

هر گاه مستحبّات به واجبات لطمه زنند،مستحبّات موجب نزدیکی [ انسان به

ص:146


1- (1) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 1 ص 151 ح 1751«بدعت گذار و عبادت».
2- (2) .نهج البلاغة:حکمت 39. [1]

خدا ] نمی گردند.

و در حدیثی دیگر از ایشان آمده:

إنّک إنِ اشتَغَلتَ بفَضائلِ النَّوافِلِ عَن أداءِ الفَرائضِ،فلَن یَقومَ فَضلٌ تَکسِبُهُ بِفَرضٍ تُضَیِّعُهُ. (1)

اگر با پرداختن به فضیلت مستحبّات،از به جا آوردن فرایض باز می مانی،هرگز آن فضیلتی که به دست می آوری با [گناه] آن فریضه ای که ضایعش می کنی، برابری نمی کند.

با در نظر گرفتن مطالبی که گذشت،راز تأکید اهل بیت علیهم السلام بر اهمّیت دادن مسلمانان بر انجام فرایض گشوده می شود. (2)پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،پرهیزگارترینِ مردم را کسی می داند که به فرایض الهی عمل کند:

اِعمَلْ بفَرائضِ اللّهِ تَکُن أتقَی الناسِ. (3)

به فرایض خدا عمل کن،تا از پرهیزگارترینِ مردم باشی.

همچنین امام زین العابدین علیه السلام فرموده:

مَن عَمِلَ بما افتَرَضَ اللّهُ علَیهِ فهُو مِن خَیرِ الناسِ. (4)

هر کس به آنچه خداوند بر او فرض کرده است عمل کند،او از بهترین مردمان است.

با اندکی تأمّل،معلوم می شود که حکمت تأکید خاندان رسالت بر انجام فرایض، این است که مبادا مسلمانان،گرفتار فریب شیطان شوند و فضایل،جای فرایض را در زندگی آنها بگیرد،وگر نه،بدیهی است که پس از انجام فرایض،فضایل اخلاقی و عملی،موجب افزایش تقرّب به خدای سبحان و رسیدن به قلّۀ کمالات انسانی می گردد.

ص:147


1- (1) .غرر الحکم:ح 3793. [1]
2- (2) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 9 ص 100« [2]ترغیب به انجام فرایض».
3- (3) .الکافی:ج 2 ص 82 ح 4. [3]
4- (4) .الکافی:ج 2 ص 81 ح 1. [4]

3/3 مراقبت از زبان

اشاره

47. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لإَبی جَعفرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام: یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام...فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:المَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ. (1)

48 . الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو أحمد عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم العلوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی الرازی فی منزله بالری،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام،عن آبائه علیهم السلام،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

قُلتُ أربَعاً أنزَلَ اللّهُ تَعالی تَصدیقی بِها فی کِتابِهِ؛قُلتُ:«المَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ،فَإِذا تَکَلَّمَ ظَهَرَ»،فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالی: فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ (2). (3)

ترجمۀ حدیث 47

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما....

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل کرد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:انسان زیر زبان خود،پنهان است».

ص:148


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 68 ص 276 ح 7. [2]
2- (2) .محمّد:آیۀ 30. [3]
3- (3) .الأمالی،طوسی:ص 494 ح 1082، [4]بحار الأنوار:ج 1 ص 165 ح 5. [5]

ترجمۀ حدیث 48

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد،از پدرانش-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«چهار سخن گفته ام که خداوند،مرا در قرآن تأیید فرموده است.من گفته ام:

آدمی در زیر زبان خود،پنهان است.پس هر گاه زبان به سخن بگشاید،شناخته می شود.پس خداوند نازل فرمود: آنان را به سیمای [حقیقی]شان باز می شناسی و آنان را از طرز سخن گفتنشان می شناسی .

شرح

در تبیین این حکمت،نکات زیر قابل توجّه اند:

1.این حدیث می تواند تفسیر این آیه باشد:

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ. 1

اگر بخواهیم،آنان را به تو می نمایانیم تا آنان را با سیمایشان باز شناسی و [نیز] آنها را از طرز سخن گفتنشان می شناسی. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.

2.ضمیرشناسی،یک علم و دسترس به آن،امکان پذیر است.در حدیثی دیگر از امام علی علیه السلام به این نکته تصریح شده است:

ما أضمَرَ أحَدٌ شَیئاً إلّاظَهَرَ فی فَلَتاتِ لِسانِهِ وصَفَحاتِ وَجهِهِ. (1)

هیچ کس چیزی را در درونْ نهان نمی دارد،مگر آن که در لغزش های زبان و نمودهای چهره اش آشکار می گردد.

3.پرگویی،عیب های انسان را بیش از پیش،آشکار می کند.

4.افراد نادان،هر چه کمتر حرف بزنند،به سود آنهاست.

5.مصاحبه برای گزینش افراد شایسته و کارآمد،یک اصل مهم و کاربردی است.

ص:149


1- (2) .نهج البلاغة:الحکمة 26؛ [1]دستور معالم الحکم:ص 25. [2]

6.نوشتار نیز می تواند همانند گفتار،معرّف شخصیت انسان باشد،چنان که در حدیثی آمده:

الخَطُّ لِسانُ الیَدِ. (1)

خط،زبانِ دست است. عالِمی در محفل تدریس بود

ص:150


1- (1) .غرر الحکم:ح 706.

هر که را شرع شریف آمد لقب

ص:151

4/3 حسن خُلق

اشاره

49. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیهما السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام....

قالَ:حَدَّثنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:إنَّکُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِکُم،فَسَعُوهُم بِطَلاقَةِ الوَجهِ وحُسنِ اللِّقاءِ؛فَإِنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:«إنَّکُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِکُم،فَسَعوهُم بِأَخلاقِکُم». (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما....

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل کرد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:شما هرگز نمی توانید مردم را با مال،بهره مند سازید.پس با آنها با اخلاق و خوش رویی برخورد کنید؛چرا که من از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:"شما نمی توانید مردم را با اموال خود بهره مند سازید.پس با اخلاق خوب با آنان برخورد کنید"».

شرح

این سخن تفسیری است بر آیۀ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً؛ 2 با مردم به زبان خوش،سخن بگویید و ره توشه ای است برای مهارت های زندگی و می تواند اشاره به این نکات

ص:152


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]الأمالی،صدوق:ص 531. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

باشد:

1.به عکسِ ثروت های مادّی،که همگانی نیستند و پایان پذیرند،حُسن خُلق، ثروتی است که همگان به آن دسترس دارند و پایان پذیر هم نیست و هر چه از آن هزینه کنی،تمام نمی شود.از این رو،حتّی ثروتمندترین افراد،نمی توانند همۀ مردم را از ثروت خود بهره مند کنند؛ولی انسان های خوش اخلاق،می توانند همگان را از ثروت معنوی اخلاق خود،برخوردار نمایند.

2.همۀ انسان ها ثروت گران بهایی به نام«حُسن خُلق»در اختیار دارند که از آن غافل اند.کارکرد این ثروت در تأمین زندگی توأم با خوش بختی،به مراتب،بیش از ثروت های مادّی است.

3.انسان،با ثروت معنوی«اخلاق»،به مراتب،بیش از ثروت های مادّی می تواند مردم را از خود راضی کند.

4.گشاده رویی با مردم،یک وظیفۀ انسانی و اسلامی است.

5.گشاده رویی،نقشی بنیادین در زندگی آرمانی انسانی و جامعۀ مطلوب اسلامی دارد.

ص:153

5/3 دوراندیشی

اشاره

50. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام....

قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:التَّدبیرُ قَبلَ العَمَلِ یُؤمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! حدیثی از پدرانت برایم بازگو کن.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:تدبیر قبل از انجام کار،از پشیمانی پیشگیری می کند».

شرح

کلمۀ«تدبیر»از ریشۀ«دَبْر»و«دُبُر»به معنای پایان و پُشت است و تدبیر کارها،به معنای دقّت در سرانجام و پایان آنهااست.رهنمود امام علی علیه السلام،برای پیشگیری از ندامت و پشیمانی در زندگی این است که انسان هر کاری را که می خواهد انجام دهد،قبل از انجام دادن آن در بارۀ پایان آن،خوب فکر کند.در این باره چند نکته قابل توجّه است:

1.ره نمود یاد شده،در واقع برگرفته از همۀ آیاتی (2)است که تأکید دارند تأمّل در

ص:154


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53 و 54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج68 ص338 ح1. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
2- (2) .مانند این آیات: وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (اعراف:آیۀ 86)، [3]فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (اعراف:آیۀ 84)، [4]فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظّالِمِینَ (یونس:آیۀ39)، [5]فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ (یونس:آیۀ 73). [6]

سرنوشت افراد و جوامع تبهکار،برای آن که انسان به سرنوشت آنان گرفتار نشود، ضروری است.

2.سنّت الهی و قانون تکوینی حاکم بر تاریخ،غیر قابل تغییر است.از این رو، ظلم،فساد،گناه و تبهکاری،عاقبتی جز هلاکت و تباهی ندارد.

3.انسان های تبهکار،روزی پشیمان خواهند شد و چه بسا وقتی پشیمان شوند که پشیمانی برای آنها سودی ندارد. (1)

4.افراد دوراندیش،کمتر دچار غم و اندوه،پریشانی و ضعف اعصاب می شوند، و هر چه عقل تدبیرشان در زندگی بیشتر باشد،مشکلات آنها کمتر خواهد بود.از این رو در حدیثی آمده است:

أعْقَلُ النّاسِ أنْظَرُهُم فی العَواقِبِ. (2)

خردمندترین مردم،عاقبت اندیش ترین آنهاست.

5.دوراندیشی،به قدری در سعادت مادّی و معنوی انسان مؤثّر است که وقتی شخصی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ره نمودی برای زندگی خواست،بر اساس روایت کلینی، ایشان برای توجّه دادن به اهمّیت و نقش این ره نمود در زندگی،سه بار از او پرسید:

«اگر سفارشی کنم،انجام می دهی؟»و وقتی وی در بار سوم پاسخ مثبت داد،پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

إذا أنتَ هَمَمْتَ بأمْرٍ فتَدبَّرْ عاقِبَتَهُ،فإنْ یَکُنْ رُشْداً فأمْضِهِ،وإنْ یَکُنْ غَیّاً فانْتَهِ عَنهُ. (3)

هر گاه خواستی کاری کنی،در عاقبت آن بیندیش.اگر کار درستی بود،آن را انجام بده و اگر نادرست و گم راه کننده بود،از آن خودداری کن.

ص:155


1- (1) .در آیات فراوانی به این معنا اشاره شده است،مانند: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً (فرقان:آیۀ 27) و [1]یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ (غافر:آیۀ 52). [2]
2- (2) .غرر الحکم:ح 3367. [3]
3- (3) .الکافی:ج 8 ص 150 ح 130. [4]

6/3 پاسداری از شخصیت خود

اشاره

51. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام....

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:ما هَلَکَ امرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما....

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:هر کس اندازه و ارزش خود را بداند،تباه نشود».

شرح

این حدیث،یکی از مهم ترین راه های پاسداری از شخصیت را ارائه می نماید و آن عبارت است از:رعایت قدر و منزلت خود در برخورد با دیگران.در تبیین این سخن، چند نکته قابل توجّه است:

1.انسان ها از نظر استعداد فکری و روحی،توان علمی و منزلت اجتماعی،قدر و مرتبۀ متفاوتی دارند.کسی می تواند از شخصیت اجتماعی خود پاسداری کند که

ص:156


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53-54 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 72 ص 66 ح 1. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

مرتبۀ توان علمی و منزلت اجتماعی خود را بداند و در برخوردها مراعات کند،چنان که در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است:

مَن عَرَفَ قَدرَهُ لَم یَضع بَینَ النّاسِ. (1)

هر کس اندازۀ خود را بداند،در میان مردم،فرومایه نمی شود.

2.مراعات نکردن توان علمی و منزلت اجتماعی در برخوردها،موجب می شود شخصیت اجتماعی انسان تباه گردد.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است:

هَلَکَ مَن لَم یَعرِف قَدرَهُ. (2)

هر که اندازۀ خود را نشناسد،نابود می شود.

3.هر کس از توان علمی محدودی برخوردار است.از این رو،مراعات توان علمی،ایجاب می کند که انسان در بارۀ هر چیزی اظهارنظر نکند.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است:

قَولُ«لا أعلَمُ»نِصفُ العِلمِ. (3)

گفتن:«نمی دانم»،نیمی از دانستن است.

4.چنانچه انسان کاری را بپذیرد که توان انجام دادن آن را ندارد،موجب تباهی شخصیت اجتماعی او می گردد.

5.هر کس اندازۀ خود را نگه دارد،مورد احترام مردم واقع خواهد شد،چنان که از امام علی علیه السلام نقل شده:

مَن وَقَفَ عِندَ قَدرِهِ أکرَمَهُ النّاسُ. (4)

کسی که اندازۀ خود را بشناسد،از گرامیداشت مردم برخوردار خواهد بود.

ص:157


1- (1) .عیون الحکم و المواعظ:ص 442.
2- (2) .عیون الحکم و المواعظ:ص 511.
3- (3) .غرر الحکم:ح 6758.
4- (4) .غرر الحکم:ح 8617. [1]

و سرانجام،«هر که محلّ خویش بداند و پای به اندازۀ گلیم خویش دراز کند و گرد کاری که لایق مرتبت و در خور منزلت او نیست نگردد،همۀ عمر از ملامت، رسته باشد و به سلامت،پیوسته.شعر:

هر که مقدار خویشتن بشناخت

ص:158

7/3 مدارا با مردم

اشاره

52. الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو صالح محمّد بن صالح بن فیض العجلی الساوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، قال:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الرِّضا،عَن آبائِهِ علیهم السلام،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ أبی جَعفَرٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن أبیهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام:...قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:أمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ النّاسِ،کَما أمَرَنی بِإِقامَةِ الفَرائِضِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به اسناد خود-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«خداوند،مرا فرمان داده که با مردم مدارا نمایم،همان طور که مرا بر به پاداشتن واجبات،مأمور نموده است».

شرح

این حدیث،یکی از ره نمودهای بسیار مهمّ اخلاقی،خانوادگی،اجتماعی و مدیریتی است.نکات قابل توجّه برای توضیح آن،عبارت اند از:

1.مدارا در واقع،نوعی نرمش و سازش در برخورد با دیگران،به منظور جلب دوستی،یا تقویت آن و یا دفع شرّ دشمنان است.

در یک جمله،مدارا عبارت است از سیاست و تدبیر برخورد با مردم.

2.فرق«مدارا»و«مداهنه»،این است که در مداهنه،با نرمش و سازش،ارزش های دینی فدای مطامع دنیوی می گردند؛ولی در مدارا،اصولاً هدف،حفظ ارزش های

ص:159


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 481 ح 1050، [1]بحار الأنوار:ج 2 ص 69 ح 23. [2]

اخلاقی و دینی است.از این رو،«مدارا»،صفت ارزشی و«مداهنه»،صفتی ضدّ ارزشی شمرده می شود.

3.حدیث یاد شده،می تواند تفسیر این آیۀ شریف باشد:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ. 1

به خاطر رحمت الهی،با آنان نرم خو شدی،و اگر خشن و سنگ دل بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند.

مدارای پیامبر صلی الله علیه و آله با مردم و نرمش او در برخورد با آنان،در واقع،رحمتی از جانب خداوند سبحان بود که مردم را به ایشان جذب کرد و در نتیجه،هستۀ اوّلیۀ نظام اسلامی را در جهان پدید آورد.

4.مدارا با مردم،نه تنها یک ره نمود دینی،بلکه یک تکلیف عقلی جهت تأمین آرامش و آسایش زندگی و نیل به اهداف سیاسی و اجتماعی است.از این رو در احادیث فراوانی،«مدارا»از علایم و آثار عقل و حکمت دانسته شده است،مانند:

ثَمَرَةُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ. (1)

میوۀ خرد،مدارا کردن با مردم است.

عُنوانُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ. (2)

مدارا کردن با مردم،سرلوحۀ خِرد است.

لَیسَ الحَکیمُ مَن لَم یُدارِ مَن لا یَجِدُ بُدّاً مِن مُداراتِهِ. (3)

فرزانه نیست آن که مدارا نکند با کسی که چاره ای جز مدارا کردن با او نیست.

5.در تفسیر این آیۀ شریف: قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً؛ 5 با مردم،نیکو سخن بگویید،در

ص:160


1- (2) .غرر الحکم:ح 4629. [1]
2- (3) .غرر الحکم:ح 6321. [2]
3- (4) .بحار الأنوار:ج 78 ص 57 ح 121. [3]

حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است که مقصود آیه،این است که با همۀ مردمان اعم از مؤمنان و مخالفان،نیکو سخن بگویید.با مؤمنان باید گشاده رو بود و با مخالفان باید به نرمی و مدارا سخن گفت تا به ایمان جذب شوند و [در صورتی که جذب نشدند،] کمترین ثمرۀ آن،این است که خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون می دارد. (1)

6.اقداماتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به منظور تألیف قلوب دشمنان و یا پیشگیری از انحراف پیروانِ تازه مسلمان خود انجام می داد،یکی از مصادیق مدارای سیاسی است.اصولاً در قرآن،بخشی از زکات،تحت عنوان«و المؤلّفة قلوبهم»، (2)به این امر، اختصاص یافته است.

ص:161


1- (1) .بحار الأنوار:ج 75 ص 401 ح 42.
2- (2) .ر.ک:توبه:آیۀ 60. [1]

8/3 گذشت

اشاره

53. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبداللّه الحسنی،قال: قلت لأبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام:یابن رسول اللّه حدّثنی بحدیث عن آبائک...فقال:حدّثنی أبی عن جدّی عن آبائه علیهم السلام،قال:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:مَن رَضِیَ بِالعافِیَةِ مِمَّن دونَهُ رُزِقَ السَّلامَةَ مِمَّن فَوقَهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای پسر پیامبر خدا! از پدرانت حدیثی برای من روایت فرما.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدارنش نقل کرد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:کسی که با گذشت از زیردستان خشنود گردد،سلامت،از بالادست روزی اش می شود».

شرح

این حدیث به یک سنّت و قانون الهی در بارۀ گذشت و چشم پوشی از لغزش زیردستان،اشاره دارد.برای توضیح آن،این نکات،قابل توجّه اند:

1.حدیثِ یاد شده،ریشه در آیۀ: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ؛ 2 باید بگذرند و چشم پوشی کنند.آیا دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد دارد که گذشت از لغزش دیگران را موجب آمرزش و مغفرت الهی دانسته است.

2.در نظام آفرینش،نتیجۀ گذشت از لغزش زیردستان،برخورداری از گذشت

ص:162


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 68 ص 338 ح 1. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

بالادستان است.

3.چشم پوشی از لغزش زیردستان،یک خصلت ارزشمند الهی است.

4.آسان گرفتن بر دیگران،در واقع،آسان گرفتن بر خود و سختگیری بر آنان، سخت گرفتن بر خویش است.

5.گذشت،یکی از رازهای شادکامی و موفّقیت در زندگی است.

6.گذشت،یکی از خصلت های ارزندۀ مدیریتی است.

ص:163

9/3 مخاطب شناسی در تبلیغ

اشاره

54. الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو صالح محمّد بن صالح بن فیض العجلی الساوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

حدّثنا محمّد بن علیّ الرضا،عن آبائه علیهم السلام،عن محمّد بن علیّ أبی جعفر،عن أبیه،عن جدّه، عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:إنّا امِرنا مَعاشِرَ الأَنبِیاءِ أن نُکَلِّمَ النّاسَ بِقَدرٍ عُقولِهِم. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«ما جماعت پیغمبران، مأموریم که به اندازۀ فهم و خرد مردم،سخن بگوییم».

شرح

اشاره

روان شناسیِ مخاطب،مهم ترین رکن تبلیغ پس از اسلام شناسی و رمز موفّقیت مبلّغ است.مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نیازهای تبلیغی وی آگاهی نداشته باشد،بی تردید،در رسیدن به اهداف تبلیغی خود،ناکام خواهد ماند.

مخاطب شناسی در برنامه ریزی صحیح تبلیغی،درگیر نشدن مبلّغ با خواست های فطری مردم،و نیز توجّه ویژه به نسل جوان در برنامه ریزی ها،نقش اساسی دارد.

1.برنامه ریزی صحیح تبلیغی
اشاره

نخستین پیش نیاز هر گونه برنامه ریزی برای تبلیغات،مخاطب شناسی است.مبلّغ،تا وقتی که ظرفیت فکری و روحی مخاطب خود را نداند و از زمینه های ذهنی و روانی و میزان تأثیرپذیری مخاطب،اطّلاعات کافی نداشته باشد و موانع تأثیرپذیری

ص:164


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 481 ح 1050، [1]بحار الأنوار:ج 2 ص 69 ح 23. [2]

مخاطب را تشخیص ندهد،نمی تواند برنامه ریزی صحیحی برای تبلیغات داشته باشد.

میزان تأثیرپذیری مخاطب

یکی از نکات مهمّی که در قرآن و احادیث اسلامی در ارتباط با مخاطب شناسی مورد توجّه قرار گرفته،تفاوت مردم از نظر ظرفیت ها و استعدادهای طبیعی و اکتسابی،و میزان تأثیرپذیری آنان از تبلیغات مفید و سازنده است.با در نظر گرفتنِ این تفاوت ها،هر سخنی برای هر کسی،مفید و سازنده نیست.چه بسا نوعی از تبلیغات برای فرد یا جمعی مفید باشد؛امّا برای فرد یا جمعی دیگر،غیر مفید و حتّی زیانبار باشد.از این رو،انبیای الهی موظّف بوده اند که در تبلیغات خود،ظرفیت فکری و روحی مردم را در نظر داشته باشند. (1)

تفاوت استعدادهای طبیعی

از نگاه احادیث اسلامی،مردم از نظر استعدادهای ذاتی،مانند معادن زمینْ،متفاوت اند: (2)برخی چون معدن طلا از استعدادهای بالایی برخوردارند،برخی مانند معدن نقره هستند و....همان طور که انواع معادن زمین،برای جامعۀ بشر،مفید و کارسازند،ولی بهره برداری از آنها نیاز به شناخت و برنامه ریزی دارد،انواع استعدادهای فطری انسان ها نیز برای ادارۀ جامعۀ انسانی،مفید و سازنده است؛لیکن بهره گیری از آنها نیازمند شناخت درست و برنامه ریزی صحیح است.

تفاوت استعدادهای اکتسابی

ظرفیت اکتسابی انسان ها،مانند ظرفیت ذاتی آنان،متفاوت است.نُصوص (متون)اسلامی،به طور کلّی،انسان ها را بر اساس میزان تأثیرپذیری از تبلیغات سازنده،به سه

ص:165


1- (1) .ر.ک:تبلیغ در قرآن و حدیث:ص297 (مراعات توان مخاطب).
2- (2) .ر.ک:تبلیغ در قرآن و حدیث:ص179 ح 180 و ص181 ح184.

دسته تقسیم کرده اند:

دستۀ اوّل:کسانی که فطرت پاک انسانی خود را با کارهای ناشایست و بخصوص ظلم کردن،آلوده نکرده اند،از تقوای عقلی برخوردارند و ظرفیت مناسبی برای پذیرش تبلیغات سازنده دارند.

در احادیث اسلامی،از این گروه به انسان های«عاقل»و«فراگیرنده در مسیر نجات (متعلّمٌ علی سبیل النّجاة)»تعبیر شده است.این گروه،مخاطب اصلی تبلیغات اسلام و همۀ انبیای الهی هستند و کلمۀ«المتقین»در آیۀ: ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ؛ 1 این است کتابی که در [حقّانیت] آن،هیچ تردیدی نیست [و] مایۀ هدایت پرهیزگاران است،اشاره به همین گروه دارد.

جوان،به دلیل این که در آغاز راه زندگی است و فطرت انسانی او آلوده نشده است،بیشترین تأثیر پذیری را از تبلیغات سازنده دارد و به همین دلیل،جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبیای الهی قرار دارند و در احادیث اسلامی،توصیه شده که مبلّغان،توجّه ویژه ای به نسل جوان داشته باشند. (1)

دستۀ دوم:کسانی که فطرت انسانی خود را با کارهای ناشایست،آلوده کرده اند و از تقوای عقلی برخوردار نیستند؛امّا آلودگی آنها به مرحلۀ خطرناک و غیر قابل علاج نرسیده است.

از نظر انبیای الهی،این دسته از مخاطبان،مبتلا به بیماری موانع شناخت هستند؛ ولی بیماری آنان قابل درمان است.از این رو،پیامبران،بنا بر مسئولیت تبلیغی ای که از جانب خداوند دارند،همچون طبیبی حاذق و مهربان،خود به سراغ بیمار می روند و با برنامه ریزی های مناسب،گاه با نرمش و گاه با تندی،موانع آگاهی را از ذهن و دل بیمار،پاک می کنند و او را از دستۀ دوم مخاطبانِ خود خارج می کنند و در دستۀ اوّل

ص:166


1- (2) .ر.ک:تبلیغ در قرآن و حدیث:ص181 ح 183.

قرار می دهند.امام علی علیه السلام،این هنر بزرگ تبلیغاتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را چنین توضیح می دهد:

طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ،قَد أحکَمَ مَراهِمَهُ،وأحمَی مَواسِمَهُ.یَضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَةُ إلَیهِ،مِن قُلوبٍ عُمیٍ،وَ آذانٍ صُمٍّ،وَ ألسِنَةٍ بُکمٍ.مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ،وَ مَواطِنَ الحَیرَةِ. (1)

طبیبی است که در میان بیماران می گردد تا دردشان را درمان کند.داروها و مرهم های خود را مهیّا کرده است و ابزار جرّاحی خویش را گداخته است تا هر زمان که نیاز افتد،آن را بر دل های نابینا و گوش های ناشنوا و زبان های ناگویا بگذارد.با داروهای خود،در پیِ یافتن غفلت زدگان و سرگشتگان وادی ضلالت است.

استاد شهید مرتضی مطهّری رحمه الله،توضیح جالبی در بارۀ این سخن دارد که متن آن، چنین است:

پیغمبر صلی الله علیه و آله،ابزار و وسایلی که به کار می بُرد.یک جا قدرت و مِیسَم [/داغ] به کار می بُرد،یک جا مرهم.یک جا با خشونت و صلابتْ رفتار می کرد،یک جا با نرمی؛ولی مواردش را می شناخت....در همه جا از این وسایل که استفاده می کرد،در جهت بیداری و آگاهی مردم استفاده می کرد.شمشیر را جایی می زد که مردم را بیدار کند،نه به خواب کند.اخلاق را در جایی به کار می بُرد که سبب آگاهی و بیداری می شد.شمشیر را در جایی به کار می بُرد که دل کوری را بینا می کرد،گوش کری را شنوا می کرد،چشم کوری را باز می کرد،زبان گنگی را گویا می کرد؛یعنی تمام وسایلی که پیغمبر به کار می بُرد،در جهت بیداری مردم بود. (2)

دستۀ سوم:کسانی که آلودگی اکتسابی آنان به مرحلۀ خطرناک و غیر قابل علاج رسیده است.

این گروه،در مکتب انبیای الهی،مرده ای میان زندگان (میّتُ الأحیاء) و مردۀ

ص:167


1- (1) .نهج البلاغة:خطبۀ 108. [1]
2- (2) .مجموعه آثار استاد شهید مطهّری:ج 16 ص 108.

روحی و فکری شمرده می شوند؛زیرا زنگارهای اعمال زشت و غیر منطقی،چنان ذهن و روان آنان را تیره کرده که نمی توانند حقایق مفید و سازنده را بپذیرند.از این رو،تبلیغات،کمترین اثری در هدایت و سازندگی آنان ندارد و به همین دلیل،قرآن کریم،تصریح و تأکید می فرماید:

إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ. 1

تنها کسانی [دعوت تو را] اجابت می کنند که گوش شنوا دارند،و مردگان را خداوند [در قیامت] بر خواهد انگیخت.

إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ. 2

البتّه تو مردگان را شنوا نمی گردانی،و این ندا را به کران،چون پشت بگردانند،نمی توانی بشنوانی،و راهبرِ کوران از گم راهی شان نیستی.

بدین سان،کسانی که در اثر آلودگی ها،به مرگ روانی مبتلا شده اند،نمی توانند از تبلیغات مفید،بهره مند شوند.

نکتۀ قابل تأمّل،این است که وقتی انسان در اثر کارهای ناشایست،به مرگ اندیشه و روان مبتلا شد،حقیقت را می فهمد؛ولی نمی تواند بپذیرد.قرآن کریم،در بارۀ چنین شخصی می گوید:

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ. 3

پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته،گم راه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟آیا پند نمی گیرید؟.

ص:168

هنگامی که در اثر تراکم آلودگی ها،هوس بر انسان،چیره گردد و به صورت بُت، مورد پرستش وی واقع شود،چنین انسانی دیگر قابل هدایت نیست.نه این که سخن حق را نمی فهمد.می فهمد؛امّا نمی تواند بپذیرد.از این رو،او گم راهی است که راه را می داند.

نکتۀ دیگر،این که بی اثر بودن تبلیغات در سازندگی این گروه،موجب سلب مسئولیت تبلیغیِ مبلّغ نمی گردد.از نظر قرآن،مبلّغ باید برای این دسته از مردم نیز برنامۀ تبلیغی داشته باشد؛امّا نه به امید هدایت؛بلکه برای اتمام حجّت،تا هنگامی که گرفتار عواقب شوم و خطرناک سوء استفاده از آزادی شدند،به خدا اعتراض نکنند که چرا راه نمایی برای آنان نفرستاده است. (1)

مسئولیت برنامه سازی برای تبلیغات

با تأمّل در میزان تأثیرپذیری مخاطبان و تفاوت ظرفیت های ذاتی و اکتسابی مردم، مشخّص می شود که برنامه ریزی صحیح تبلیغی تا چه اندازه مهم و دشوار است،و این واقعیت،مسئولیت مبلّغان و سازمان های تبلیغی و مراکز فرهنگی و بخصوص صدا و سیما را در نظام اسلامی،در ساختن برنامه های مناسب و مفید،مضاعف می نماید.

2.درگیر نشدن با خواست های فطری مردم

یکی از آفات تبلیغات،به طور عام،تبدیل شدن آن به ضدّ خود،توسّط مبلّغ است.

بارها اتّفاق افتاده است که تبلیغات در زمینه های مختلف سیاسی،اجتماعی و فرهنگی،اثر معکوس بر جای گذارده است.یکی از دلایل آن،این است که روان شناسی مخاطب،مورد توجّه قرار نگرفته است و تبلیغات،در برابر نیازهای طبیعی و فطری مخاطب،قرار گرفته است.استاد مطهّری در این باره می گوید:

ص:169


1- (1) .ر.ک:تبلیغ در قرآن و حدیث:ص 168 (اقامۀ حجّت).

از نظر روان شناسی مذهبی،یکی از موجبات عقبگرد مذهبی،این است که اولیای مذهب،میان مذهب و یک نیاز طبیعی،تضاد برقرار کنند،مخصوصاً هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود. (1)

اگر در برنامه ریزی تبلیغ دینی،میان دین و حقوق سیاسی،اجتماعی و یا فردی مردم،تضاد برقرار شود،تبلیغات نه تنها موفّق نخواهد بود،بلکه به ضدّ تبلیغات تبدیل خواهد شد.از این رو،کسانی که دینداری را به محترم نبودن حقوق سیاسی مردم،عدم آزادی اندیشه،ترک دنیا،مخالفت با شادی،گریز از دیگران و ترک ازدواج و مانند اینها تفسیر می کنند،در واقع،علیه دینْ تبلیغ می نمایند.شهید مطهّری می گوید:

درست در مرحله ای که استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم،تشنۀ این اندیشه بودند که حقّ حاکمیت از آنِ مردم است،[از طرف] کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتّکا به افکار کلیسا،این فکر عرضه شد که مردم در زمینۀ حکومت،فقط تکلیف و وظیفه دارند،نه حق.همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را بر ضدّ کلیسا،بلکه بر ضدّ دین و خدا به طور کلّی بر انگیزد. (2)

یکی از ویژگی های اسلام ناب،این است که همۀ تمایلات فطری انسان را در نظر گرفته است.اصولاً فطری بودن دین،بدین معناست که همۀ برنامه های دینی (اعم از عقاید،اخلاق و اعمال)،ریشه در فطرت انسان ها دارند.از این رو،مبلّغ اگر به واقع، اسلام شناس باشد و نیازهای فطری مخاطب را بداند،هرگز به نام دین و برای تبلیغ اسلام،با خواست فطری مردم و حقوق طبیعی آنها درگیر نمی شود.

ص:170


1- (1) .مجموعه آثار استاد شهید مطهّری:ج 16 ص 442.
2- (2) .همان جا.

10/3 استخاره و استشاره

اشاره

55. الأمالی للطوسی: أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو الحسن علیّ بن خالد المراغی، قال:حدّثنا أبو صالح محمّد بن فیض العجلی،قال:حدّثنا أبی،قال:حدّثنا عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قالَ:

حَدَّثَنا أبو جَعفرٍ مُحَمّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ موسی،قالَ:حَدَّثَنی أبِیَ الرِّضا عَلیُّ بنُ موسی،قالَ:حَدَّثَنی أبی موسی بنُ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنی أبی جَعفَرٌ،قالَ:

حَدَّثَنی أبی مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،قالَ:حَدَّثَنی أبی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنی أبِیَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،قالَ:بَعَثَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی الیَمَنِ فَقالَ-وهُوَ یُوصِینی-:یا عَلِیُّ ! ما حارَ مَنِ استَخارَ،ولا نَدِمَ مَنِ استَشارَ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد علیه السلام،از پدرانش-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا به یمن فرستاد و در ضمن وصیّت هایی که به من می نمود،فرمود:

ای علی ! سرگردان نخواهد شد کسی که طلب خیر کند،و پشیمان نمی گردد کسی که کارهای خود را با مشورت انجام دهد».

شرح

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله،امام علی علیه السلام را به نمایندگی خود،به یمن اعزام کرد،ره نمودهایی برای ایشان داشت که در این مأموریت سیاسی-اجتماعی،از آنها بهره گیرد.در حدیثِ یاد شده،به دو ره نمود مدیریتی مهم،اشاره شده است:یکی«استخاره»،یعنی مشورت با خداوند متعال،و دیگری«استشاره»،یعنی بهره گیری از نظر و مشورت

ص:171


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 136 ح 220، [1]بحار الأنوار:ج 72 ص 100 ح 13. [2]

دیگران.

برای توضیح این دو ره نمود،این نکات،قابل توجّه اند:

1.استخاره،به معنای«طلب خیر از خداوند متعال»است.در احادیث فراوانی توصیه شده که انسان در هر کاری که می خواهد وارد شود،از خداوند متعال بخواهد که او را به آنچه خیر اوست،راه نمایی بفرماید و در تشخیص سود و زیان خود،خطا نکند،درست تصمیم بگیرد و کاری که موجب پشیمانی است،انجام ندهد.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید:

یَقولُ اللّهُ عز و جل:مِن شَقاءِ عَبدی أن یَعمَلَ الأَعمالَ و لا یَستخیرُ بی. (1)

خداوند عز و جل می فرماید:از بدبختی بنده ام،این است که کارها را انجام دهد و از من درخواست خیر نکند.

در حدیث دیگری از امام علی علیه السلام روایت شده که به فرزندش توصیه می فرمود:

و أَکثِرِ الاِستِخارَةَ. (2)

بسیار استخاره (طلب خیر از خداوند) کن.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

کانَ أَبی یُعَلِّمُنی الاِستِخارَةَ کَما یُعَلِّمُنِی السُّوَرَ مِنَ القُرآنِ. (3)

پدرم،به همان صورت که به من سوره های قرآن را می آموخت،استخاره می آموخت.

همچنین از ایشان نقل شده:

مَن دَخَلَ فِی أَمرٍ بِغَیرِ استِخارَةٍ ثُمَّ ابتُلِیَ لَم یوجَر. (4)

هر کس بدون استخاره،وارد کاری شود و گرفتار گردد،پاداشی نمی گیرد.

ص:172


1- (1) .بحار الأنوار:ج 91 ص 222 ح 1. [1]
2- (2) .نهج البلاغة:نامۀ 31. [2]
3- (3) .فتح الأبواب:ص 148. [3]
4- (4) .المحاسن:ج 2 ص 598 ح 4. [4]

البتّه باید توجّه داشت که مقصود از استخاره در این احادیث-همان طور که اشاره شد-،طلب خیر از خداوند متعال است،نه استخاره با تسبیح یا با قرآن و یا با وسیله ای دیگر،هر چند این گونه استخاره ها هم اگر با توجّه به شرایط آن انجام شود، می تواند مصداق احادیث یاد شده باشد.

2.استشاره،به معنای نظرخواهی از افراد صاحب نظر است.در احادیث فراوانی تأکید شده که انسان در کارهایی که انجام دادن آنها نیاز به مشورت دارد،از دیگران نظرخواهی نماید.از امام علی علیه السلام نقل شده است:

مَن شاوَرَ ذَوِی العُقولِ استَضاءَبأنوارِ العُقولِ. (1)

هر که با خردمندان مشورت کند،از پرتو خردها روشنایی می گیرد.

المَشورَةُ تَجلِبُ لکَ صَوابَ غَیرِکَ. (2)

مشورت،اندیشۀ درست دیگران را برای تو کسب می کند.

المُستَشِیرُ مُتَحَصِّنٌ مِنَ السَّقَطِ . (3)

مشورت کننده،برای مصونیت از خطا خود را در دژ قرار داده.

گفتنی است که مشورت با دیگران،مانند استخاره،شرایطی دارد (4)که رعایت آنها ضروری است و در این جا مجال ذکر آنها نیست.

3.آمدن استشاره در کنار استخاره،در حدیثِ یاد شده،اشاره به این است که در انجام دادن امور مهم،استشاره و استخاره،مکمّل یکدیگرند.از این رو در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده:

إذا أرَدتَ أمراً فلا تُشاوِرْ فیهِ أحَداً حتّی تُشاوِرَ رَبَّکَ.

هرگاه خواستی کاری انجام دهی،پیش از مشورت با پروردگارت،با هیچ کس مشورت مکن.

ص:173


1- (1) .میزان الحکمة:ج 6 ص 87 ح 10008. [1]
2- (2) .میزان الحکمة:ج 6 ص 87 ح 10009. [2]
3- (3) .میزان الحکمة:ج 6 ص 87 ح 10010. [3]
4- (4) .ر.ک:میزان الحکمة:عنوان«مشورت».

در ادامۀ حدیث،وقتی راوی می پرسد:«چگونه با پروردگارم مشورت کنم؟»، امام علیه السلام می فرماید:

تقولُ:«أستَخِیرُ اللّهَ»مائةَ مرّةٍ،ثُمّ تُشاوِرُ الناسَ؛فإنّ اللّهَ یُجرِی لکَ الخِیَرَةَ علی لِسانِ مَن أحَبَّ. (1)

صد بار می گویی:«أستَخیرُ اللّه؛از خدا،خیر (راه درست) را می طلبم»و سپس با مردم مشورت می کنی.در این صورت،خداوند،خیر و صلاح تو را بر زبان هر که دوست داشته باشد،جاری می سازد.

ص:174


1- (1) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 6 ص 89 ح 10025. [1]

11/3 نیکی پس از بدی

اشاره

56. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الفضل،عن خاله محمّد بن سلیمان،عن رجل،عن محمّد بن علی [ علیه السلام ]-أنّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ-:

یا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ!...أحسِن؛فَإِنّی لَم أرَ شَیئاً قَطُّ أشَدَّ طَلَباً ولا أسرَعَ دَرکاً مِن حَسَنَةٍ مُحدَثَةٍ لِذَنبٍ قَدیمٍ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:

«ای محمّد بن مسلم ! نیکی کن که به راستی هرگز چیزی مانند کار نیکِ جدید را ندیده ام که این چنین،به تعقیب یک گناه قدیم بر آید و با سرعت،خود را به آن برساند [و آن را محو سازد]».

شرح

این حدیث،سرعت تأثیر کارهای نیک را در زدودن آثار شوم کارهای زشت و گناه از روح و روان و زندگی انسان،با بیانی رسا توضیح می دهد.در این باره،نکاتی ارائه می گردد:

1.حدیث یاد شده می تواند تفسیر این آیه باشد:

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ. 2

در دو طرف روز،و اوایل شب،نماز را برپا دار که به یقین،نیکی ها بدی ها را از بین

ص:175


1- (1) .علل الشرائع:ص 599 ح 49، [1]بحار الأنوار:ج 68 ص 243 ح 5. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 98.

می برند.

این آیه با صراحت اعلام می کند که انواع کارهای نیک می توانند آثار کارهای زشت را از بین ببرند.از این رو،روایت شده که امام علی علیه السلام در تبیین آیۀ یاد شده می فرماید:

إنَّ اللّهَ عز و جل یُکَفِّرُ بِکُلِّ حَسَنةٍ سیِّئةً. (1)

خداوند متعال با هر کار نیکی،یک کار بد را می زداید.

2.نقش سریع کار نیک را در زدودن آثار زشت،می توان از وعدۀ مؤکّد خداوند متعال در این آیه فهمید:

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. 2

هر گاه خداوند،چیزی را اراده نماید،به آن می گوید:«هست شو»و آن به وجود می آید.

3.تناسب حکم و موضوع،ایجاب می کند که زدودن آثار گناهان بزرگ،تنها با انجام دادن کارهای نیک بزرگ امکان پذیر است.این نکته را می توان از حدیثی که در بند 4 آمده نیز استنباط کرد.

4.نماز،بهترین وسیله برای زدودن آثار گناهان از جان است؛زیرا اصلی ترین مصداق آیۀ یاد شده است.از این رو در حدیثی آمده که امام علی علیه السلام فرمود:

الصَّلواتُ الخَمسُ کفّارةٌ لِما بینَهُنَّ ما اجتَنَبتَ مِن الکبائرِ،و هِی التی قالَ اللّهُ: إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ . (2)

نمازهای پنجگانه،گناهانی را که در فاصلۀ میان آنها مرتکب شده ای،می پوشاند، به شرط آن که از گناهان کبیره دوری کنی،و همین نمازها هستند که خداوند فرموده: همانا خوبی ها بدی ها را از بین می برند .

در حدیثی دیگر،امام صادق علیه السلام نمازهای پنجگانه را به نهر آبی تشبیه نموده که

ص:176


1- (1) .میزان الحکمة:ج 4 ص 298 ح 6894. [1]
2- (3) .میزان الحکمة:ج 6 ص 281 ح 10718. [2]

جان انسان را در هر شبانه روز،پنج بار از گناهان شستشو می دهد،مگر گناهی که موجب خروج انسان از ایمان می گردد و گناهکار بر آن اصرار ورزد. (1)

5.نقش مؤثّر و تعیین کنندۀ پاکی از گناهان در سعادت و خوش بختی انسان در دنیا و آخرت،موجب گردیده که بر پایۀ حدیثی،امام علی علیه السلام،آیۀ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ؛ به یقین،نیکی ها بدی ها را از بین می برند را امیدوار کننده ترین آیۀ قرآن بنامد. (2)

ص:177


1- (1) .میزان الحکمة:ج 6 ص 281 ح 10719. [1]
2- (2) .میزان الحکمة:ج 4 ص 298 ح 6896. [2]

12/3 توانگری در بینوایی

اشاره

57. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام...فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:قِلَّةُ العِیالِ أحَدُ الیَسارَینِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما....

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:یکی از دو راحتی،کمیِ اهل و عیال است».

شرح

مقصود،این است که وقتی افراد تحت تکفّل انسان اندک باشند،طبعاً زندگی او هزینۀ کمتری دارد.در این صورت،فقیری که عیال او کمتر است،با توانگری که باید هزینۀ زندگی افراد بیشتری را تأمین کند،از نظر توانگری،همانند هستند.این معنا به حسب ظاهر،روشن است؛ولی سخن یاد شده می تواند اشاره به دو نکتۀ دقیقی باشد که کاربرد فردی و اجتماعی دارد:

ص:178


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53-54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج101 ص71 ح9. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

1.تدبیر در دخل و خرج زندگی،یکی از راه های بی نیازی است.کسی که درآمد کمتری دارد،باید به گونه ای برای زندگی خود،برنامه ریزی کند که افراد تحت تکفّل او و هزینه هایی که برای آنها لازم است،برابری کند.

2.در جامعه ای که مشکل اقتصادی وجود دارد و مدیریت جامعه توانِ تأمین نیازهای مادّی و معنوی مردم را ندارد،تولید مثل،مطلوب نیست؛زیرا نیازمندی های جامعه را افزایش می دهد،و فقر مادّی،زمینه ساز فقر فرهنگی است.

ص:179

13/3 بخشش مال

اشاره

58. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال: قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام...فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:مَن أیقَنَ بِالخَلَفِ جادَ بِالعَطِیَّةِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما....

فرمود:«پدرم از جدّم از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:کسی که به جای گزین شدن [مالی که آن را انفاق می کند] باور داشته باشد،بذل و بخشش می کند».

شرح

این سخن،اشاره به این معناست که مردم در بذل و بخشش،دو دسته اند:

دستۀ اوّل:کسانی که سخن خداوند متعال را در بارۀ جایگزین کردن،باور ندارند.

چنین افرادی از بخشیدن مال خود به دیگران بخل می ورزند؛چون بخشش را موجب کاهش مال خود می پندارند.

دستۀ دوم:کسانی که وعدۀ خدای متعال را در جای گزین ساختن،باور دارند.

چنین افرادی به آسانی،مال خود را به نیازمندان می بخشند.

در این باره از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده که فرمود:

حَسْبُ البخیلِ مِن بُخلِهِ سُوءُ الظَّنِّ بربِّهِ،مَن أیقَنَ بالخَلَفِ جادَ بالعَطیّةِ. (2)

ص:180


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53-54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج93 ص115 ح6. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
2- (2) .میزان الحکمة:ج 1 ص 507 ح 1714. [3]

در بخل بخیل،همین بس که به خدای خود،بدگمان است.کسی که به جای گزین شدن [مالی که می بخشد] یقین داشته باشد،بذل و بخشش می کند.

در تبیین حدیثِ یاد شده،چند نکته قابل ذکر است:

1.این حدیث،ریشه در این آیه دارد که تصریح می کند:

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ. 1

آنچه انفاق کنید،خداوند،آن را جای گزین می نماید.

2.یکی از آثار مهمّ باورهای دینی،زدوده شدن صفت رذیلۀ«بخل»و آراسته شدن جان به زیور«جود و سخاوت»است.

3.کسانی که وعدۀ خداوند متعال را باور دارند،نه تنها پرداخت حقوق واجب مالی،بلکه بذل و بخشش های مستحب و نیکوکاری نیز بر آنها آسان است.

4.کسانی که از انفاق مال خود در راه خدا امتناع می کنند،باید در ایمان خود به خداوند متعال تردید نمایند.

5.آنچه خداوند متعال،جای گزین مالی می نماید که انفاق شده،موجب برکت زندگی است.بنا بر این،یکی از راه های زیاد شدن روزی و بابرکت شدن آن،انفاق است.در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده:

الصَّدَقةُ تَقضِی الدَّینَ،و تُخلِفُ بِالبَرَکَةِ. (1)

صدقه دادن قرض را ادا می کند و برکت بر جای می گذارد.

شایان ذکر است که وعدۀ خداوند متعال به جای گزین کردن مالی که انفاق می گردد، بدین معنا نیست که هر کس مالی را از هر راهی به دست آورد و در هر راهی بذل و بخشش کرد،خداوند،آن را جای گزین می نماید؛بلکه مقصود،آن است که اگر مالی از راه حلال تحصیل شود و در راه حق مصرف گردد،خداوند متعال،آن را جای گزین می نماید.این معنا در حدیثی از امام صادق علیه السلام با صراحت بیان شده است. (2)

ص:181


1- (2) .میزان الحکمة:ج 6 ص 222 ح 10522. [1]
2- (3) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 12 ص 382 ح 20683.

14/3 داستان ضیافت سلمان از ابو ذر

59. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنا أبو تراب محمّد بن عبد اللّه بن موسی الرویانی،قال:حدّثنا عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن الإمام محمّد بن علیّ،عن أبیه الرضا علیّ بن موسی،عن أبیه موسی بن جعفر،عن أبیه الصادق جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیهم السلام،قال: دَعا سَلمانُ أباذَرٍّ-رحمة اللّه علیهما-إلی مَنزِلِهِ،فَقَدَّمَ إلَیهِ رَغیفَینِ،فَأَخَذَ أبوذَرٍّ الرَّغیفَینِ فَقَلَّبَهُما.

فَقالَ سَلمانُ:یا أباذَرٍّ ! لِأَیِّ شَیءٍ تُقَلِّبُ هذَینِ الرَّغیفَینِ؟

قالَ:خِفتُ أن لا یَکونَا نَضیجَینِ.

فَغَضِبَ سَلمانُ مِن ذلِکَ غَضَباً شَدیداً،ثُمَّ قالَ:ما أجرَأَکَ حَیثُ تُقَلِّبَ هذَینِ الرَّغیفَینِ،فَوَ اللّهِ،لَقَد عَمِلَ فی هذَا الخُبزِ الماءُ الَّذی تَحتَ العَرشِ،وعَمِلَت فیه المَلائِکَةُ حَتّی ألقَوهُ إلی الرّیحِ،وعَمِلَت فیهِ الرّیحُ حَتّی ألقَتهُ إلی السَّحابِ،وعَمِلَ فیهِ السَّحابُ حَتّی أمطَرَهُ إلی الأَرضِ،وعَمِلَ فیهِ الرَّعدُ وَالبَرقُ وَالمَلائِکَةُ حَتّی وَضَعوهُ مَواضِعَهُ،وعَمِلَت فیهِ الأَرضُ وَالخَشَب وَالحَدیدُ وَالبهائِمُ وَالنّارُ وَالحَطَبُ

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد علیه السلام،از پدرانش،از امام زین العابدین علیه السلام-:

سلمان،ابو ذر را به منزل خود دعوت نمود و در مقابل او دو قرص نان گذاشت.ابو ذر،آن دو گردۀ نان را برگرداند و این رو و آن رو کرد.سلمان گفت:برای چه این نان ها را این رو و آن رو می کنی؟

ابو ذر گفت:ترسیدم که این نان ها تازه نباشند !

سلمان،خشمناک شد و سپس گفت:چه چیز،به تو جرئت داد که این دو نان را این رو و آن رو کنی؟به خداوند سوگند که در عمل آمدن این نان،آب زیر عرش به کار رفته و فرشتگان در آن عمل کرده اند تا آن را به دست باد سپرده اند و باد،آن را به ابرها سپرده و ابرها در آن عمل نموده و آن را به وسیلۀ باران به زمین آورده اند،و رعد و برق

ص:182

وَالمِلحُ وما لا احصیهِ أکثَرُ،فَکَیفَ لَکَ أن تَقومَ بِهذَا الشُّکرِ؟

فَقالَ أبوذَرٍّ:إلی اللّهِ أتوبُ وأستَغفِرُ إلَیهِ مِمّا أحدَثتُ،وإلَیکَ أعتَذِرُ مِمّا کَرِهتَ.

قالَ:ودَعا سَلمانُ أبا ذَرٍّ ذاتَ یَومٍ إلی ضِیافَةٍ،فَقَدَّمَ إلَیهِ مِن جِرابِةِ کِسرَةً یابِسَةً وبَلَّها مِن رَکوَتِهِ.

فَقالَ أبوذَرٍّ:ما أطیَبَ هذَا الخُبزَ لَو کانَ مَعَهُ مِلحٌ !

فَقامَ سَلمانُ وخَرَجَ ورَهَنَ رَکوَتَهُ بِمِلحٍ وحَمَلَهُ إلَیهِ.

فَجَعَلَ أبوذَرٍّ یَأکُلُ ذلِکَ الخُبزَ ویَذُرُّ عَلَیهِ ذلِکَ المِلحَ ویَقولُ:الحَمدُ للّهِ ِ الَّذی رَزَقَنا هذا القَناعَةَ.

فَقالَ سَلمانُ:لَو کانَت قَناعَةً لَم تَکُن رَکوَتی مَرهونَةً ! (1)

و فرشتگان در آن عمل کرده اند تا آن را به این جا رسانیده اند،و زمین و آهن و چوب در آن عمل کرده اند و چارپایان و آتش و هیزم و نمک در عمل آمدن آن به کار رفته اند،و نیز چیزهایی که از شماره کردن آنها عاجزم.پس چگونه می توانی شکر همۀ این نعمت ها را بگزاری؟

ابوذر گفت:من از این عمل خود،استغفار می کنم،و به درگاه او توبه می نمایم و از این کار که موجب ناراحتی ات شد،پوزش می خواهم.

[دیگر] روزی سلمان،ابو ذر را به مهمانی خواند و از میان یک انبان،یک تکّه نان خشکی بیرون آورد و سپس مقداری آب بر آن پاشید.

ابو ذر گفت:چه قدر خوب بود اگر این نان مقداری نمک همراه داشت !

در این هنگام،سلمان بیرون رفت و ظرف آب خود را گرو گذاشت و مقداری نمک تهیّه کرد و در پیش ابو ذر نهاد.

ابو ذر از آن نمک به آن نان پاشید و میل می کرد و می گفت:خداوند را سپاس می گویم که به ما این اندازه قناعت روزی نموده است.

سلمان گفت:اگر قناعتی در بین بود،مشک آبم گرو نمی رفت !

ص:183


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 52 ح 203، [1]بحار الأنوار:ج 22 ص 320 ح 8. [2]

15/3 دید و بازدید برادران دینی

اشاره

60. الأمالی للمفید: حدّثنی الشریف الصالح أبو محمّد الحسن بن حمزة،قال:حدّثنی أبو الحسن علیّ بن الفضل،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی،قال:حدّثنی أبو القاسم عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال: سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیِّ بنِ موسی علیه السلام یَقولُ:مُلاقاةُ الإِخوانِ نُشرَة وتَلقیحٌ لِلعَقلِ،وإن کانَ نَزَراً قَلیلًا. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:شنیدم امام جواد علیه السلام فرمود:«دیدار برادران با یکدیگر، موجب انبساط خاطر و بارور شدن عقل است،هرچند اندک و کوتاه باشد».

شرح

یکی از آداب اجتماعی که در احادیث بر آن تأکید شده،دید و بازدید برادران دینی است.این موضوع تا آن جا از اهمّیت برخوردار است که در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

مَن زارَ أخاهُ المؤمنَ إلی مَنزِلِهِ لا حاجَةً مِنهُ إلَیهِ کُتِبَ مِن زُوّارِ اللّهِ،وکانَ حَقیقاً علی اللّهِ أن یُکرِمَ زائرَهُ. (2)

هر کس نه به قصد نیازخواهی،به دیدن برادر مؤمن خود به خانۀ او رود،از دیدار کنندگان خدا نوشته می شود و شایسته است که خداوند،دیدارکننده اش را گرامی بدارد.

در حدیثی که حضرت عبد العظیم از امام جواد علیه السلام نقل کرده،به دو حکمت از این دستور العمل اسلامی اشاره شده است:

یک.دیدارهایی که بر اساس انگیزه های الهی انجام می شوند،دل تنگی را زایل

ص:184


1- (1) .الأمالی،مفید:ص 328 ح 13،بحار الأنوار:ج 71 ص 353 ح 26. [1]
2- (2) .میزان الحکمة:ج 5 ص 110 ح 8123. [2]

می کنند و موجب شادی و انبساط خاطر می گردند.بدین سان،دل و جان آدمی زنده و شاداب می گردد،چنان که در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:

تَزاوَرُوا فإنّ فی زِیارَتِکُم إحْیاءً لِقُلوبِکُم. (1)

دید و بازدید کنید که دیدار شما از یکدیگر،موجب زنده شدن دل های شما می گردد.

و در حدیثی دیگر از امام علی علیه السلام آمده است:

لِقاءُ أهلِ الخَیرِ عِمارَةُ القَلبِ. (2)

دیدار نیکان،موجب آبادانی دل است.

دو.دیدارهای دینی،موجب بارور شدن عقل می گردند؛زیرا:

اوّلاً:شادی و شادابیِ حاصل از دیدارهایی که همراه با انگیزه های الهی است، سبب می شود که انسان بتواند بهتر فکر کند و از برکات عقل خویش بیشتر بهره ببرد.

ثانیاً:دیدارهایی که انگیزۀ الهی دارند،معمولاً با کسانی انجام می شود که انسان از معرفت و معنویت آنها استفاده می کند.چنین دیدارها بی تردید در تقویت بنیۀ عقلی انسان،مؤثّر است.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است:

جالِسِ العُلَماءَ یَزدَدْ علمُکَ. (3)

با حکیمان،همنشین شو تا عقلت رشد کند.

و در حدیثی دیگر می فرماید:

مجالَسةُ الحُکَماءِ حیاةُ العُقولِ،و شِفاءُ النُّفوسِ. (4)

همنشینی با حکمیان،حیات بخش خِردها و درمان جان هاست.

بنا بر این،میزان باروری عقل دیدار کننده،در دیدارهای دینی با میزان علم، حکمت و معنویت دیدار شونده،ارتباط مستقیم دارد.

ص:185


1- (1) .الکافی:ج 2 ص 179 ح 16. [1]
2- (2) .بحار الأنوار:ج 77 ص208 ح 1. [2]
3- (3) .غرر الحکم:ح 4787.
4- (4) .غرر الحکم:ح 9875.

16/3 قصاص

اشاره

61. الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو أحمد عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم العلوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی الرازی فی منزله بالریّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام،عن آبائه علیهم السلام،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه علیّ بن أبی طالب علیه السلام،قال:

قُلتُ أربَعاً أنزَلَ اللّهُ تَعالی تَصدیقی بِها فی کِتابِهِ:...قُلتُ:«القَتلُ یُقِلُّ الَقتلَ»، فَأَنزَلَ اللّهُ وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ (1). (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد،از پدرانش علیهم السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

«چهار سخن گفته ام که خداوند،مرا در قرآن تأیید فرموده است...گفتم:کشتن [به قصاص]،کشتار را [در جامعه] کم می کند.خداوند،[این آیه را] نازل کرد: ای خردمندان ! شما را در قصاص،زندگانی است ».

شرح

یکی از جملات حکیمانۀ امیر مؤمنان علیه السلام که مورد تأیید قرآن قرار گرفته و از سوی دیگر،تفسیر قرآن محسوب می شود،این است که«کشتن،از کشتن می کاهد».

آیه ای که قصاص را موجب حیات و زندگی می داند،این حکمت را تأیید می کند و حکمت یاد شده نیز توضیح می دهد که مقصود از زندگی و حیاتی که حاصل قانون قصاص است،کاهش یافتن آمار قتل و جنایت است؛زیرا اجرای این قانون سبب می شود که:

ص:186


1- (1) .البقرة:آیۀ 179. [1]
2- (2) .الأمالی،طوسی:ص 494 ح 1082، [2]بحار الأنوار:ج 1 ص 165 ح 5. [3]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 94.

اوّلاً:افراد جانی،کمتر احساس امنیت کنند و کمتر زندگی افراد بی گناه را به خطر اندازند.

ثانیاً:قانون قصاص،سبب می شود که کمتر کسی به فکر قتل دیگران بیفتد و در نتیجه جان خود را از دست بدهد.

ثالثاً:چه بسا کشتن یک نفر،به خونریزی های فراوان بینجامد.اجرای قانون قصاص،در موارد فراوانی،از چنین کشتارهایی،پیشگیری می نماید.

ص:187

17/3 دوستی در راه خدا

اشاره

62. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن أحَبَّ أهلَ طاعَتِکَ؟قالَ:یا موسی ! احَرِّمُهُ عَلی ناری. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:پاداش کسی که [به سبب دوستی تو] فرمانبرانت را دوست بدارد،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او را بر آتشم حرام می سازم».

شرح

اشاره

در احادیث اهل بیت علیهم السلام،آثار و برکات فراوانی برای دوستی در راه خدا ذکر شده که پیشگیری از دوزخی شدن،یکی از آنهاست.سایر آثار،عبارت اند از:تکامل ایمان، رهایی از سلطۀ شیطان،خالص شدن دوستی،بقای دوستی تا روز قیامت،شفاعت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،آرامش در روز قیامت،ورود به بهشت بدون حساب،و پیشی گرفتن به سوی بهشت. (2)

بررسی ره نمودهای اهل بیت علیهم السلام در بارۀ دوستی،به روشنی نشان می دهد که اسلام،دینِ محبّت است و جامعۀ مطلوب اسلامی،جامعه ای است مبتنی بر محبّت و

ص:188


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 و 277 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 66 ص 383 ح 46. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .برای آشنایی با احادیثی که بر این آثار دلالت دارند،ر.ک:دوستی در قرآن و حدیث:ص 694-718. [3]

دوستی،و محبّت خدای سبحان،اصلی ترین پایۀ تکامل مادّی و معنوی،و دنیوی و اخروی انسان است. (1)

مهم ترین نکته ای که از جمع بندی احادیث تأکیدکننده بر دوستی در راه خدا و برای خدا،می توان به دست آورد،این است که دوستی برای خدا،تنها راه رسیدن به جامعۀ آرمانی مبتنی بر محبّت است و جز از این طریق،عداوت و فساد و تباهی،از زمین ریشه کن نخواهند شد و جامعۀ بشر،به زندگی دلخواه نخواهد رسید.

ریشۀ عداوت

اگر دشمنی ها و تباهی ها را در سطح جهان با دقّت ریشه یابی کنیم،به این نقطه می رسیم که اساس همۀ فتنه ها و فسادها خودخواهی است.جنگ ها،خونریزی ها، جنایت ها،زشتی ها و پلیدی ها و همۀ رذایل اخلاقی و عملی،ریشه در خودخواهی انسان دارند (2)و اگر این اصلی ترین ریشۀ فتنه ها علاج شود،عداوت،جای خود را به محبّت می دهد و جامعۀ بشر،طعم شیرین محبّت را خواهد چشید.

مبدأ محبّت

علاج خودخواهی،خداخواهی است. (3)انسان،تا خداخواه نشود،از خود تهی نمی گردد و تا از خود تهی نگردد،نمی تواند حقیقتاً دیگری را دوست بدارد.از این رو در حدیث قدسی آمده است:

یَابنَ آدَمَ! کُلٌّ یُریدُکَ لِأَجلِهِ وَ أنَا اریدُکَ لِأَجلِکَ. (4)

ای فرزند آدم! هر کسی تو را به خاطر [نیاز و منفعت] خود می خواهد،در حالی که من [بی نیاز مطلقم و] تو را به خاطر خودت می خواهم.

ص:189


1- (1) .ر.ک:دوستی در قرآن و حدیث:بخش اوّل و [1]دوم.
2- (2) .ر.ک:دوستی در قرآن و حدیث:ص 431 ( [2]تحقیقی در بنیاد محبّت خدا) و ص 439 (درمان دنیادوستی).
3- (3) .ر.ک:دوستی در قرآن و حدیث:ص 441 ( [3]رمز خودسازی).
4- (4) .ر.ک:دوستی در قرآن و حدیث:ص 391 ح 933 ( [4]من دوستت دارم،پس دوستدارم باش).

بر این اساس،انسان به هر میزانی که از خود تهی شود و خودخواه نباشد،می تواند دیگران را به همان اندازه حقیقتاً دوست داشته باشد و بدین سان،رازِ تأکید اسلام بر دوستی به خاطر خدا،آشکار می شود که تنها کسانی واقعاً انسان ها را دوست دارند و هوادار واقعی مردم اند که محبّت آنها برای خدا باشد.

علّت شکست مکتب های اختراعی مانند مارکسیسم در شعار طرفداری از خلق، این است که طرفداری واقعی از خلق،بدون توجّه به خالق،امکان پذیر نیست.کسی که مردم را برای خدا دوست ندارد و به خاطر خدا هوادار خلق نباشد،نمی تواند منافع شخصی خود را در نظر نگیرد و محبّتی که بر پایۀ منافع خود باشد،در واقع،محبّت به دیگری نیست؛بلکه نوعی خودخواهی در چهرۀ دیگرخواهی و در پوشش محبّت به دیگران است.از این رو،وجود و تداوم آن،دائر مدار منافع است.دوستدار،هر گاه احساس کند که محبوبش نمی تواند نیاز و خواستۀ او را تأمین کند،محبّتش به او زایل می شود و چه بسا دوستی ها که تبدیل به دشمنی گشته اند.بر این اساس،متون اصلی اسلام،تأکید دارند که تنها،دوستی هایی که بر پایۀ دین و برای خدا باشند،تداوم خواهند یافت و دوستی هایی که بر پایۀ خودخواهی و منافع شخصی اند،دیر یا زود، تبدیل به دشمنی خواهند شد:

اَلْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ. 1

دوستان در آن روز،دشمن یکدیگرند،جز پرهیزگاران.

بنا بر این،حکمت دوستی برای خدا،این است که ساماندهی جامعۀ مطلوب انسانیِ مبتنی بر محبّت،راهی جز این ندارد.

چراییِ دشمنی برای خدا

سؤال مهمّی که این جا ممکن است به ذهن برسد،این است که اسلام اگر هوادار جامعۀ مبتنی بر محبّت است،چرا پیروان خود را به دشمنی برای خدا تشویق می کند

ص:190

و دشمنی برای خدا را مانند دوستی برای او واجب می داند و آن را«استوارترین دستاویز ایمان»و«برترین عمل» (1)می خواند؟علاوه بر این،چه ضرورتی دارد که انسان،به جای دوستی با دیگران،با آنان دشمنی کند؟و اساساً دشمنی کردن با دیگران،چه دردی از دردهای اجتماع را درمان می کند؟و کدام مشکل را حل می نماید؟و در یک جمله،حکمت دشمنی برای خدا چیست؟

معنای دشمنی برای خدا

برای دانستن چراییِ دشمنی برای خدا،ابتدا باید دید که معنای آن چیست.اگر دشمنی برای خدا درست تفسیر گردد،چراییِ آن،نیاز به بیان ندارد.

دشمنی برای خدا،بدین معناست که دشمنی کننده،با فردی که به او دشمنی می کند،خصومت شخصی نداشته باشد و دشمنیِ او به دلیل منافع شخصی نباشد؛ بلکه دشمنی اش تنها به خاطر خدا باشد و بس.بدین سان،میان دشمنی برای خدا و دشمنی برای خود،تفاوت جوهری وجود دارد.

دشمنی برای خود و برای تأمین منافع فردی و گروهی،مبدأ همۀ فسادها و فتنه ها و ویرانی هاست؛امّا دشمنی برای خدا،مانند دوستی برای خدا،سرچشمه و زمینه ساز انواع خیرات و برکات و سازندگی های فردی و اجتماعی است.

به عبارت دیگر،دشمنی برای خدا،دشمنی برای تأمین منافع مردم است؛چرا که دشمنی انسان نمی تواند نفعی برای خداوند متعال داشته باشد؛زیرا او بی نیاز مطلق است،و تنها انسان و جامعۀ انسانی از دوستی و یا دشمنی برای خدا سود می برند.

باید توجّه داشت محبّت کردن به کسانی که به جامعۀ انسانی رحم نمی کنند،بسیار خطرناک است.از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود:

رَحمَةُ مَن لا یَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ،وَ استِبقاءُ مَن لا یُبقی یُهلِکُ الاُمَّةَ. (2)

مهربانی با کسی که مهربانی نمی کند،مانع رحمت [الهی] است و باقی نهادن آن که باقی نمی نهد،جامعه را نابود می کند.

ص:191


1- (1) .ر.ک:دوستی در قرآن و حدیث:ص 661 ( [1]استوارترین دستاویز ایمان).
2- (2) .غرر الحکم:ح 5430. [2]

مقتضای محبّت به جامعۀ انسانی،دشمنی با چنین عناصر خطرناک و کوتاه کردن دست آنها از تجاوز به حریم انسانیت است.

بر این اساس،فلسفۀ دشمنی کردن برای خدا،مبارزه با موانع شکوفایی ارزش های انسانی و پاکسازی جامعه از عناصر ضدّ ارزشی است.اهمّیت این مبارزه، نه تنها کمتر از تلاش برای ساماندهی جامعۀ مبتنی بر محبّت نیست،بلکه همپای این تلاش محسوب می شود.

بُغض،ریشه در حُب دارد!

علاوه بر آنچه در چراییِ دشمنی برای خدا ذکر شد،اصولاً بُغض (کین)،ریشه در حُب (مهر) دارد و محبّت (مهرورزیِ) واقعی،همیشه با مَبغَضَت (کین ورزی) همراه است.انسان به هر چیزی علاقه پیدا کند،به طور طبیعی از ضدّ آن متنفّر می گردد.

انسان نمی تواند کسی را واقعاً دوست داشته باشد و دشمن او را دشمن ندارد.بغض نسبت به دشمنان،در حقیقت،یکی از روشن ترین دلیل های واقعی بودن دوستی در مدعیانِ محبّت است.از این رو،در متون اسلامی،«دشمنی برای خدا»در کنار «دوستی برای خدا»،مورد توجّه و تأکید است.

ص:192

18/3 صلۀ رحم

اشاره

63. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن وَصَلَ رَحِمَهُ؟ قالَ:یاموسی ! أنسَأُ (1)لَهُ أجَلَهُ،واُهَوِّنُ عَلَیهِ سَکَراتِ المَوتِ،ویُنادیهِ خَزَنَةُ الجَنَّةِ:

هَلُمَّ إلَینا فَادخُل مِن أیِّ أبوابِها شِئتَ. (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:خدایا ! پاداش کسی که با خویشاوندانش پیوند داشته باشد،چیست؟

فرمود:مرگ او را به تأخیر خواهم انداخت و سختی های مرگ را بر او آسان خواهم نمود،و کارگزاران بهشت به او نداد خواهند داد:"به سوی ما شتاب کن و از هر دری که میل داری،به بهشت وارد شو"».

شرح

از نظر اسلام،صلۀ رحم،یکی از واجبات مؤکّد و قطع رحم،یکی از گناهان کبیره است.در این باره چند نکته قابل توجّه است:

1.مقصود از«رَحِم»،خویشاوندان نَسَبی اند و این واژه،شامل خویشاوندان سببی نمی گردد. (3)

ص:193


1- (1) .نَسَأتُ الشیءَ:أخّرتُهُ (الصحاح:ج 1 ص 75 مادّۀ«نسأ»).
2- (2) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307،بحار الأنوار:ج 66 ص 383 ح 46. [1]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
3- (3) .ر.ک:صلة الرحم و قطیعتها،سیّد حسن طاهری خرم آبادی (با تعلیقات آیة اللّه شیخ مرتضی حائری)،فصل هشتم.

2.صلۀ رَحم،به معنای پیوند با خویشاوندان نَسَبی،در مقابل قطع رحم (بریدن و جدایی از آنها) است،و مقصود از پیوند با خویشاوندان،حفظ رابطۀ خانوادگی است و لازمۀ آن،نیکی کردن به آنهاست.

3.وجوب صلۀ رحم،اختصاص به ارحام مؤمنِ صالح ندارد؛بلکه وجوب آن، شامل مطلق نزدیکان نسبی می شود.البته مواردی استثنا شده است،مانند:جایی که صلۀ رحم موجب ضرر طرف مقابل شود،یا موجب تأثیرپذیری صله کننده از انحراف خویشاوند کافر و یا فاسق گردد،و یا موجب تأیید عملی شخص منحرف و به انحراف کشیده شدن دیگران گردد.

4.صلۀ رَحم و نیکی به خویشاوندان،به تناسب نزدیکی و دوری آنها،مصادیق متفاوتی دارند.بنا بر این،ممکن است برخی از کارها نسبت به خویشاوندان دور، صله و نیکی محسوب شوند؛ولی نسبت به نزدیکان مانند پدر و مادر یا برادر و خواهر،کافی نباشند.

5.بریدن از خویشاوندان،آثار زیانباری برای زندگی انسان در دنیا و آخرت دارد.

این گناه از جمله گناهانی است که کیفر آنها از دنیا آغاز می شود.یکی از کیفرهای دنیوی این گناه،کوتاه شدن عمر است. (1)

6.نیکی کردن به خویشاوندان،آثار و برکات فراوانی برای زندگی دنیوی و اخروی انسان دارد که شماری از آنها در متن حدیثِ یاد شده ملاحظه گردید.آثار دیگری نیز برای آن در احادیث آمده است،مانند:گشایش در روزی،آسان شدن حسابرسی در روز قیامت،حسن خُلق،و پیشگیری از گناه. (2)

گفتنی است که در احادیث اهل بیت علیهم السلام بیشتر بر نقش صلۀ رحم در طولانی شدن

ص:194


1- (1) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 4 ص 404 ( [1]صلۀ رحم و طول عمر) و ص 407 (بر حذر داشتن از قطع رحم).
2- (2) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 4 ص 402 ( [2]آثار صلۀ رحم).

عمر،تأکید گردیده است.

7.بدیهی است که آثار و برکاتی که در احادیث برای صلۀ رحم ذکر شده،در صورتی است که این کار اخلاقی،به قصد قربت و برای خدا انجام شود.بنا بر این، کسی که با انگیزه های غیر الهی به خویشاوندان خود نیکی می کند،لااقل نباید انتظار برکات اخروی آن را داشته باشد.

8.به نظر می رسد مهم ترین حکمت تأکید بر صلۀ رحم و تحریم قطع پیوند خویشاوندی،تحکیم بنیاد خانواده و زمینه سازی جهت تقویت وحدت جامعۀ بزرگ اسلامی است.از این رو در تفسیر این سخن خدای سبحان: وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ؛ 1 آنان که آنچه خدا دستور به پیوندش داده،پیوند می دهند.

طبق روایتی،امام صادق علیه السلام می فرماید:

مِن ذلکَ صِلَةُ الرَّحِمِ،و غایَةُ تَأْوِیلِها صِلَتُکَ إیّانا. (1)

یکی از مصادیق آن،صلۀ رحم است و تأویل نهایی آن،پیوند برقرار کردنت با ما [خاندان] است.

در این حدیث،هدف نهایی صلۀ رحم،پیوند بر قرار کردن امّت اسلامی با خاندان رسالت قلمداد شده است.بنا بر این،تقویت بنیاد خانواده به وسیلۀ صلۀ رحم،مقدّمۀ تقویت وحدت جامعه به رهبری خاندان رسالت است.

ص:195


1- (2) .بحار الأنوار:ج 74 ص 98 ح 40. [1]

19/3 اطعام نیازمند

اشاره

64. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ موسی علیه السلام:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن أطعَمَ مِسکیناً ابتِغاءَ وَجهِکَ؟

قالَ:یاموسی ! آمُرُ مُنادِیاً یُنادی یَومَ القِیامَةِ عَلی رُؤوسِ الخَلائِقِ:إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ مِن عُتَقاءِ اللّهِ مِنَ النّارِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:پروردگارا ! پاداش کسی که برای رضای تو، نیازمندی را اطعام کند،چیست؟

فرمود:روز قیامت،فرمان می دهم فریاد بزنند که این شخص،از آزاد شدگان دوزخ است».

شرح

اطعام نیازمندان،یکی از مسائلی است که اسلام فوق العاده به آن اهمّیت داده است،به گونه ای که اگر ره نمودهای اسلام مورد توجّه قرار گیرد،گرسنگی از جامعۀ بشر، ریشه کن خواهد شد.

اسلام برای مبارزه با فقر و گرسنگی،از سه روش استفاده کرده است:

1.ذی حق دانستن نیازمندان در اموال ثروتمندان.قرآن کریم در توصیف

ص:196


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 66 ص 383 ح 46. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.

انسان های نیکوکار می فرماید:

وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. 1

[از ویژگی های نیکوکاران،این است که] در اموال آنان،حقّی برای نیازخواه و محروم است.

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود:

إنّ اللّهَ سبحانَهُ فَرَضَ فی أموالِ الأغنیاءِ أقواتَ الفُقَراءِ،فما جاعَ فَقیرٌ إلّابما مُتِّعَ بهِ غَنیٌّ،و اللّهُ تعالی سائلُهُم عن ذلکَ. (1)

خداوند سبحان،خوراک تهی دستان را در اموال توانگران قرار داده است.پس هیچ تهی دستی گرسنه نمی ماند،مگر به سبب این که ثروتمندی از حقّ او بهره مند شده است،و خدای بزرگ در این باره از آنان بازخواست می کند.

2.تشویق مسلمانان به اطعام نیازمندان.قرآن در توصیف ابرار (نیکان)می فرماید:

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً. 3

و با وجود دوست داشتن غذا،آن را به مستمند و یتیم و اسیر می دهند.[و می گویند:] ما تنها برای رضای خدا اطعامتان می کنیم.از شما نه پاداشی می خواهیم و نه سپاسی.

أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ * یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ. 4

یا در روز گرسنگی،طعام دادن،به یتیمی خویشاوند،یا مستمندی خاک نشین.

ص:197


1- (2) .نهج البلاغة:حکمت 328. [1]

پیش از این آیات و پس از آنها،خداوند سبحان،برخورداری از انواع نعمت های بهشت را به کسانی که دارای ویژگی یاد شده هستند،وعده داده است.در احادیث نیز آثار و برکات فراوانی برای اطعام مستمندان آمده و حدیثی که در متن ملاحظه شد، یکی از آنهاست.

3.تهدید کسانی که از اطعام نیازمندان امتناع می ورزند.در آیات فراوانی،چنین افرادی مستوجب عذاب های دوزخ معرّفی شده اند. (1)از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

وَ الَّذی نَفسُ محمّدٍ بِیَدِهِ،لا یُؤمِنُ بی عَبدٌ یَبِیتُ شَبعانَ وَ أخُوهُ-أو قالَ:جارُهُ- المُسلمُ جائعٌ. (2)

سوگند به آن که جان محمّد در دست اوست،به من ایمان نیاورده آن بنده ای که شب را سیر بخوابد و برادر (/همسایۀ) مسلمانش گرسنه باشد.

ص:198


1- (1) .ر.ک:حاقّه:آیۀ 33-36 مدّثّر:آیۀ 44،فجر:آیۀ 18،ماعون:آیۀ 2-3.
2- (2) .الأمالی،طوسی:ص 598 ح 1241. [1]

20/3 خودداری از خیانت

اشاره

65. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن تَرَکَ الخِیانَةَ حَیاءً مِنکَ؟قالَ:یا موسی ! لَهُ الأَمانُ یَومَ القِیامَةِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت:موسی گفت:خداوندا ! پاداش کسی که برای شرم از تو، خیانت را ترک کند،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او در روز قیامت،در امان است».

شرح

واژۀ«خیانت»ضدّ«امانت»و به معنای مخالفت با حق و پیمان شکنی در پنهان است. (2)

بنا بر این،خودداری از خیانت،به معنای امانتداری در موقعیتی است که زمینه برای خیانت فراهم گردیده است.

از جمله نکاتی که در بررسی آیات و احادیثی که مردم را به رعایت امانتداری و خودداری از خیانت دعوت کرده اند،جلب توجّه می نمایند،این مواردند:

1.از نظر اسلام،عرصۀ امانتداری،بسیار گسترده است.هر نعمتی که خداوند متعال به انسان داده و هر کاری که به او واگذار و هر مسئولیتی که به او سپرده می شود، در واقع،امانتی نزد اوست.از این رو،آیات و احادیثی که مردم را به رعایت امانت

ص:199


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276-277 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 66 ص 383 ح 46. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .ر.ک:مفردات ألفاظ القرآن:مادّۀ«خَوَنَ».

ترغیب می کنند،شامل همۀ عرصه های امانت های سیاسی،فرهنگی،اقتصادی، اخلاقی و عملی هستند.

2.به منظور گسترش هر چه بیشتر فرهنگِ امانتداری در جامعه،در احادیث اسلامی،فواید مادّی و معنوی فراوانی برای امانتداری ذکر شده است.خلاصۀ آنچه در روایات در تبیین نقش امانتداری و خودداری از خیانت آمده،عبارت است از:

الف.علاقۀ خداوند متعال و پیامبر صلی الله علیه و آله به امانتدار،

ب.رمز جایگاه رفیع امیر مؤمنان علیه السلام نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،

ج.زمینه ساز ارزش اخلاقی«صداقت»،

د.موجب شرکت در اموال دیگران و فراوان شدن روزی و ثروتمندی،

ه.ذخیره شدن پاداش انفاق کنندگانِ در راه خدا برای امانتدار،

و.آرامش و آسایش در روز قیامت (نکته ای که در حدیث فوق الذکر بدان اشاره شد)،

ز.رهایی از آتش دوزخ و بهره بردن از بهشت جاوید و محشور شدن با پیامبران و صدّیقان و شهیدان،

ح.کامیابی مادّی و معنوی،و خیر دنیا و آخرت. (1)

ص:200


1- (1) .برای توضیح نکات یاد شده و ملاحظۀ متن آیات و احادیث مرتبط با امانتداری،ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:مدخل«امانت».

21/3 خودداری از آزار دیگران

اشاره

66. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن کَفَّ أذاهُ عَنِ النّاسِ وبَذَلَ مَعروفَهُ لَهُم؟

قالَ:یا موسی ! تُنادیهِ النّارُ یَومَ القِیامَةِ:لا سَبیلَ لی عَلَیکَ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،...موسی گفت:خدایا ! پاداش کسی که از آزار مردم دست بدارد و با آنها به نیکی رفتار نماید،چیست؟

فرمود:در روز قیامت،آتش دوزخ به او ندا می دهد:"تو را به من راهی نیست"».

شرح

بر پایۀ این حدیث،خودداری از آزار دیگران و نیکی کردن به آنها،یکی از موانع بزرگ رفتن به دوزخ است و آتش دوزخ نمی تواند کسی را که آزارش به دیگران نرسیده،آزار دهد.و اینک،نکاتی در توضیح این حدیث:

1.از منظر احادیث اسلامی،رعایت حقوق دیگران و اجتناب از آزار رساندن به آنان، بارزترین نشانۀ پیروی از اسلام است.اهمّیت این ویژگی،تا آن جاست که بدون آن، نمی توان کسی را مسلمان نامید.در حدیثی معتبر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن یَدِهِ وَ لِسانِهِ. (2)

مسلمان،کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند.

ص:201


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 66 ص 383 ح 46. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 495 ح 1. [3]

این تفسیر از مسلمانی که از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است،به روشنی نشان می دهد که رعایت حقوق مردم مسلمان و خودداری از آزردن آنان، نخستین شرط مسلمانی است و انتخاب نام«مسلمان»برای پیروان این آیین،به همین مناسبت است.بنا بر این،مدّعیان اسلام،به میزان رعایت حقوق دیگران،مسلمان اند و هر کس،به هر میزان موجب آزار دیگران شود،به همان اندازه از اسلام فاصله گرفته است.

2.در احادیث دیگری،تأکید شده که آزردن دیگران،از ویژگی های انسان های پَست و شرور است (1)و مسلمان،کسی است که آزارش حتّی به مورچه ای نمی رسد. (2)

3.در اسلام،هر گونه آزاررسانی،به دلیل این که تجاوز به حقوق مردم است، مذموم و ممنوع شمرده شده است.از این رو،هر کاری که موجب رنجش خاطر دیگری شود،مانند:شوخی آزار دهنده، (3)سخن آزار دهنده، (4)و حتّی عبادت آزار دهنده، (5)از نظر اسلام،نکوهیده و مذموم است.

4.خودداری از آزار دیگران،نه تنها آثار و برکات فراوانی برای زندگی همیشگی انسان در آخرت دارد،بلکه موجب آسایش و آرامش او در دنیا می گردد. (6)از این رو در حدیثی از امام زین العابدین علیه السلام آمده که می فرماید:

کَفُّ الأَذی مِن کَمالِ العَقلِ،وَ فیهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً وَ آجِلاً. (7)

آزار نرساندن،از کمال خِرَد است و در دنیا و آخرت،مایۀ راحتی تن است.

ص:202


1- (1) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 497 ( [1]آزاررسانی،عادت بَدان است).
2- (2) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 503 ح 25. [2]
3- (3) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 513 ( [3]شوخی آزار دهنده).
4- (4) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 515 ( [4]سخن آزار دهنده).
5- (5) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 519 ( [5]عبادت آزار دهنده).
6- (6) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 2 ص 505 ( [6]برکات آزار نرساندن).
7- (7) .دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 3 ص 26 ح 1283. [7]

22/3 تحمّل آزار دیگران

اشاره

67. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صَبَرَ عَلی أذی النّاسِ وشَتْمِهِم فیکَ؟

قالَ:اُعینُهُ عَلی أهوالِ یَومِ القِیامَةِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،...موسی گفت:پروردگارا ! پاداش کسی که به خاطر تو بر اذیّت و آزار مردم و دشنام آنها شکیبایی ورزد،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او را در سختی های روز قیامت،کمک خواهم کرد».

شرح

تحمّل آزار،دو گونه است:گونه ای بسیار نکوهیده و گونه ای بسیار پسندیده.تحمّل آزار به معنای تسلیم شدن در برابر خواست های نامشروع متجاوزان و ترکِ مقاومت و اظهار ضعف و زبونی در برابر سختی ها،از نظر اسلام،بسیار نکوهیده است،تا آن جا که امام علی علیه السلام می فرماید:

المَنِیَّةُ وَ لَاالدَّنِیَّةُ. (2)

مرگ،آری ! ننگ،هرگز!

ص:203


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276-277 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 68 ص 421 ح 46. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.
2- (2) .نهج البلاغة:حکمت 396.

گونۀ دیگر از تحمّل آزار،رنج دیدن در جهت رعایت حقوق دیگران و در راه انجام دادن وظایف دینی،بخصوص در مسیر جهاد آزادیبخش است که موجب عزّت و افتخار در دنیا و پاداش بزرگ الهی در آخرت می گردد. (1)

بی تردید در هیچ مکتبی تا این حد و با این دقّت،حرمت و کرامت و حقوق انسان،مورد توجّه نیست.

ص:204


1- (1) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث: [1]مَدخل«آزاررسانی (الأذی)»،فصل ششم.

23/3 خطبۀ ازدواج

68. الکافی: عدّة من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد العظیم بن عبد اللّه،قال:

سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ علیه السلام یَخطبُ بِهذِهِ الخِطبَةِ:

الحَمدُ للّهِ ِ العالِمِ بِما هُوَ کائِنٌ مِن قَبلِ أن یَدینَ لَهُ مِن خَلقِهِ دائِنٌ،فاطِرِ السَّماواتِ وَالأَرضِ،مُؤَلِّفِ الأَسبابِ بِما جَرَت بِهِ الأَقلامُ ومَضَت بِهِ الأَحتامُ مِن سابِقِ عِلمِهِ ومُقَدَّرِ حُکمِهِ،أحمَدُهُ عَلی نِعَمِهِ،وأعوذُ بِهِ مِن نِقَمِهِ،وأستَهدِی اللّهَ الهُدی،وأعوذُ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَالرَّدی،مَن یَهدِهِ اللّهُ فَقَدِ اهتَدی،وسَلَکَ الطَّریقَةَ المُثلی،و غَنِمَ الغَنیمةَ العُظمی،ومَن یُضلِلِ اللّهُ فَقَد حارَ عَنِ الهُدی وهَوی إلی الرَّدی.

وأشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ،وأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ المُصطَفی،و وَلِیُّهُ المُرتَضی،وبَعیثُهُ بِالهُدی،أرسَلَهُ عَلی حینِ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ،

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:از امام هادی علیه السلام شنیدم که در هنگام عقد نکاح،این خطبه را قرائت می فرمود:«سپاس،مخصوص خداوندی است که به موجودات،عالِم بود پیش از آن که مخلوقاتش در برابر او خضوع کرده باشند؛خدایی که آسمان ها و زمین را آفرید و اسباب و علل را به هم پیوند داد،بر همان روشی که قلم تقدیر و آفرینش بر آن جاری گردید،و قضا و قدر و حکم پروردگار بر آن پیشی گرفت.او را به خاطر نعمت هایی که عطا فرموده،سپاس می گویم و از خشم و غضبش،به او پناه می برم و از او طریق هدایت [و راه مستقیم] را طالبم،و از گم راهی و کجروی به آستانش پناه می برم.هرکس که خدا او را ره نما باشد،رهایی خواهد یافت و طریق روشنی را پیدا خواهد کرد و سود فراوانی خواهد برد،و هرکس که از راه خدا دور افتد و یا منحرف گردد،خداوند هم او را به حال خود وامی گذارد و سرانجام سرگردان شده،در چاه گم راهی سقوط خواهد کرد.

گواهی می دهم که معبودی جز پروردگار یکتای بی همتا نیست و او شریک و

ص:205

وَاختِلافٍ مِنَ المِلَلِ،وَانقِطاعٍ مِنَ السُّبُلِ،ودُروسٍ مِنَ الحِکمَةِ،وطُموسٍ مِن أعلامِ الهُدی وَالبَیِّناتِ،فَبَلَّغَ رِسالَةَ رَبِّهِ،وصَدَعَ بِأَمرِهِ،وأدّی الحَقَّ الَّذی عَلَیهِ،وتُوُفِّیَ فَقیداً مَحموداً صلی الله علیه و آله.

ثُمَّ إنَّ هذِهِ الاُمورَ کُلَّها بِیَدِ اللّهِ تَجری إلی أسبابِها ومَقادیرِها،فَأَمرُ اللّهِ یَجری إلی قَدَرِهِ،وقَدَرُهُ یَجری إلی أجَلِهِ،وأجَلُهُ یَجری إلی کِتابِهِ،ولِکُلِّ أجَلٍ کِتابٌ، یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ. 1

أمّا بَعدُ؛فَإِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ،ونِسبَةَ المَنسوبِ،أوشَجَ بِهِ الأَرحامَ،وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً،إنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلعالَمینَ،وقالَ فی مُحکَمِ

انبازی ندارد،و [گواهی می دهم که] محمّد صلی الله علیه و آله بندۀ خدا و فرستادۀ برگزیدۀ او و ولیّ مورد رضایت اوست که برای هدایت بندگان مبعوث فرمود.او را در هنگامی برانگیخت که پیغمبری در میان مردم نبود،و ملّت های جهان با هم در نزاع و اختلاف بودند و طرق هدایت از هم گسیخته شده و حکمت،کهنه گردیده و نشانه های هدایت و راه های روشن از بین رفته بود.در این هنگام او رسالت پروردگارش را ابلاغ کرد،و دستور او را آشکار نمود،و حقّی را که بر عهده داشت،ادا کرد،و ستوده در گذشت.

به تحقیق،زمام تمام کارها،در دست خداوند است و آنها از طرف خداوند در مجاری طبیعی و اسباب و در اندازه های خود،قرار می گیرند.پس فرمان خداوند،از طریق تقدیر،اجرا می گردد و تقدیر او،تا زمانی است و زمان آن،بسته به امضای خداست.هر مدّتی نوشته ای دارد. خداوند،هر چه را بخواهد،از بین می برد و هر چه را بخواهد،نگه می دارد،و اصل کتاب،در پیشگاه خداوند است .

و بعد،خداوند عز و جل برای پیوند خانوادگی و نزدیک شدن دل ها به یکدیگر، خویشاوندی را مقرّر فرمود و به وسیلۀ آن،پیوستگی ارحام را به یکدیگر برقرار نمود،و آن را مایۀ رحمت و مهر قرار داد،و در این،نشانه هایی برای جهانیان است.

ص:206

کِتابِهِ: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً (1) ،وقالَ: وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ (2) ،وإنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ مِمَّن قَد عَرَفتُم مَنصِبَهُ فِی الحَسَبِ،ومَذهَبَهُ فِی الأَدَبِ،وقَد رَغِبَ فی مُشارَکَتِکُم،وأحَبَّ مُصاهَرَتَکُم،وأتاکُم خاطِباً فَتاتَکُم فُلانَةَ بِنتَ فُلانٍ،وقَد بَذَلَ لَها مِنَ الصَّداقِ کَذا وکَذا،العاجِلُ مِنهُ کَذا وَالآجِلُ مِنهُ کَذا،فَشَفِّعوا شافِعَنا،وأنکِحوا خاطِبَنا،ورُدّوا رَدّاً جَمیلًا،وقولوا قَولًا حَسَناً،وأستَغفِرُ اللّهَ لی ولَکُم ولِجَمیعِ المُسلِمینَ. (3)

خداوند در آیۀ محکم قرآنش فرمود: اوست آن خدایی که از آب،بشری آفرید و او را [دارای خویشاوندی] نَسَبی و دامادی قرار داد ،و نیز فرمود: برای کنیزان بی شوهر و غلامان بی زن که در خانه های شما هستند،وسیلۀ ازدواج فراهم کنید .به درستی که فلانی پسر فلانی،از کسانی است که شما مقام او را از جهت خانوادگی می شناسید،و روش ادبی او را می دانید.وی تصمیم گرفته که با شما در زندگی شرکت کند و خویشاوندیِ شما را بپذیرد.اکنون نزد شما آمده و خواستگار دختر جوان شماست.مهریّۀ او را طبق مقرّرات می پردازد.مقداری را اکنون می پردازد و بقیّه را در آینده خواهد پرداخت.

اینک خواستگاری (پا در میانیِ) ما را بپذیرید و این پسر را به دامادی بپذیرید و [او را] به طرز نیکویی برگردانید و با گفتاری خوب از خود راضی سازید.از خداوند برای خود و شما و همۀ مسلمانان آمرزش می خواهم».

ص:207


1- (1) .فرقان:آیۀ 54. [1]
2- (2) .نور:آیۀ 32. [2]
3- (3) .الکافی:ج 5 ص 372 ح 6. [3]

ص:208

فصل چهارم:بدی های اخلاق و رفتار

1/4 خودبینی

اشاره

69. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علی بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام...فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:مَن دَخَلَهُ العُجبُ هَلَکَ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:هر کس گرفتار [بیماری] عُجب (خودبینی) گردد،نابود می شود».

ص:209


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53-54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج74 ص385 ح10. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

شرح

در این حدیث،عُجب،یکی از خطرناک ترین بیماری های اخلاقی معرّفی شده که موجب هلاکت و نابودی معنوی انسان می گردد.نکات قابل توجّه در تبیین این حکمت،عبارت است از:

1.عُجب به معنای خودبینی،در مقابل خدابینی است.به سخن دیگر،گاه،انسان بر این باور است که هر چه دارد،از خداوند سبحان است. (1)از این رو،همۀ کمالات خود را از خدا می داند.چنین انسانی،خدابین است و گرفتار خودبینی و خودپسندی نیست؛ولی گاه،خدا را فراموش می کند و تمام داشته هایش را از خود می داند و خود را مستقل و همه کاره می پندارد.در این صورت،او دچار بیماری خودبینی است.بر این اساس،خودبینی در واقع،نوعی گمان باطل نسبت به خویش است.

2.خودبینی،آفتی است که همۀ ارزش های اخلاقی و عملی را به ضدّ ارزش، تبدیل می نماید.از این رو،امیر مؤمنان علیه السلام در عهدنامۀ مالک اشتر،این خصلت را مناسب ترین فرصت شیطان برای بر باد دادن نیکیِ نیکوکاران معرّفی نموده است. (2)

در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده که شیطان به سپاهیانش می گوید:«اگر در سه کار بر فرزند آدم چیره آیم،دیگر باکی ندارم که چه کار [نیکی] می کند؛زیرا آن کار،از او پذیرفته نمی شود:هر گاه عملش را زیاد شمرد،و گناهانش را از یاد ببرد،و عُجب (خودبینی) به او راه یابد». (3)

3.بیماری خودبینی،منشأ همۀ بیماری های اخلاقی و ریشۀ همۀ گرفتاری های فردی و اجتماعی است.امام خمینی رحمه الله خطاب به فرزندش،در این باره می فرماید:

فرزندم! از خودخواهی و خودبینی به در آی که این،ارث شیطان است،که به

ص:210


1- (1) .«وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»(نحل:آیۀ 53). [1]
2- (2) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 7 ص 46 ح 12921. [2]
3- (3) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 7 ص 55 ح 11976. [3]

واسطۀ خودبینی و خودخواهی،از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفیّ او -جلّ و علا-سر باز زد.و بدان که تمام گرفتاری های بنی آدم،از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است،و شاید آیۀ شریفۀ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ (1)در بعض مراحل آن،اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشۀ فتنه -که شیطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ریشه دارد-باشد،و هر کس برای رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید، و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید،همه چیز و همه کس اصلاح می شود.

پسرم! سعی کن که به این پیروزی دست یابی،یا دست کم به بعض مراحل آن.

همّت کن و از هواهای نفسانیّه که حد و حصر ندارد،بکاه،و از خدای متعال-جلّ و علا-استمداد کن،که بی مدد او،کس به جای نرسد. (2)

4.عُجب،مراتبی دارد که خطرناک ترینِ آنها این است که انسان،کار زشت و ناپسند خود را شایسته و زیبا ببیند. 3در حدیثی از امام کاظم علیه السلام آمده که عُجب، درجاتی دارد و یکی از آنها این است که کردار زشت بنده،در نظرش زیبا جلوه کند و آن را نیکو ببیند و خوشش آید و چنین بپندارد که کار خوبی می کند. 4

5.فرق عُجب و کِبر،این است که انسانِ مبتلا به بیماری عُجب،خود را بزرگ می بیند و بر خود می بالد و به دیگری کاری ندارد؛امّا شخصی که به بیماری کبر مبتلاست،خود را بزرگ تر از دیگران تصوّر می کند.بنا بر این،بیماری کبر،معلول بیماری عُجب (خودپسندی) است.

ص:211


1- (1) .بقره:آیۀ 193. [1]
2- (2) .صحیفۀ امام:ج 20 ص 155.

2/4 ناسپاسی

اشاره

70. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق ومحمّد بن أحمد السنانی والحسین بن إبراهیم بن أحمد المکتب،قالوا:حدّثنا أبو الحسین محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن محمود بن أبی البلاد،قال:

سَمِعتُ الرِّضا علیه السلام یَقولُ:مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّهَ عز و جل. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:محمود بن ابی البلاد می گوید:از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود:«کسی که از صاحبان نعمتْ سپاس گزاری ننماید،از خداوند بزرگ [در برابر الطاف او] سپاس گزاری نکرده است».

شرح

این حدیث،یکی از احادیثی است که به روشنی نشان می دهد حقوق مردم با حقوق خداوند متعال،پیوندی ناگسستنی دارد،بدین معنا که امکان ندارد کسی حقّ خدا را بدون در نظر گرفتن حقوق مردم،ادا کند.به عبارت دیگر،کسی که به حقوق مردم تجاوز می کند،بندۀ خدا نیست.

برای توضیح این حدیث،نکات در پی،قابل توجّه اند:

1.شُکر،عبارت است از توجّه داشتن به نعمت و ابرازِ آن،در برابر کفر که به معنای فراموش کردن نعمت و پنهان کردن آن است.

از این رو،برخی گفته اند که شکر،مقلوب«کَشْر»یعنی کشف است. (2)کسی که از

ص:212


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 24 ح 2، [1]بحار الأنوار:ج 68 ص 44 ح 47. [2]
2- (2) .ر.ک:مفردات ألفاظ القرآن:مادّۀ«شکر».

نعمتی تشکّر می کند،در واقع،آن را ابراز و آشکار می نماید.

2.شکر،سه گونه است:شکر قلبی،یعنی توجّه داشتن به نعمت،و یاد آن بودن؛ شکر زبانی،یعنی سپاس گزاری از مُنعم؛و شکر عملی،یعنی پاداش دادن به مُنعم به اندازۀ استحقاقش.

3.شکر،یکی از سپاهیان عقل است.در حدیثی،امام صادق علیه السلام در تبیین سپاهیان عقل و جهل می فرماید:

وَ الشُّکرُ وَ ضِدُّهُ الکُفرانُ. (1)

شکر،و ضدّ آن،ناسپاسی است.

چارپایان،چون عقل ندارند،سپاس گزاری و شکر را نمی فهمند.به درازگوش،هر چه خدمت کنی و نعمت دهی،تشکّر نخواهد کرد؛امّا عقل،انسان را به سپاس گزاری از ولی نعمت خود دعوت می کند.بی تردید،هر نعمتی که به انسان برسد،از جانب خداست:

وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ. 2

و هر نعمتی که دارید،از خداست.

بر این اساس،از منظر عقل،هیچ کس شایسته تر از خداوند متعال برای حمد و شکر نیست.از این رو،همان طور که در اوّلین نیایش صحیفۀ سجّادیه آمده،ستایش و سپاس خداوند متعال،مرز میان انسان و حیوان است و اگر این فاصله برداشته شود، انسان ها از مرز انسانیت،خارج می شوند و به حریم چارپایان،وارد می گردند.بنا بر این،هر چه انسان از عقل بیشتری برخوردار باشد و از حیواناتْ بیشتر فاصله بگیرد، شکر قلبی،زبانی و عملیِ او نسبت به خداوند متعال،افزون تر می گردد.

4.یکی از صفات کمال الهی که بارها در قرآن بر آن تأکید شده،صفت«شکر»

ص:213


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 21 ح 14. [1]

است.در این کتاب آسمانی،خداوند،چهار بار با صفت«شکور» (1)و دو بار با صفت «شاکر» (2)توصیف گردیده است.شاکر بودن خداوند متعال،بدین معناست که پاداش عمل نیک انسان را به طور کامل،بلکه بیش از آن عنایت می فرماید.

بر این اساس،هر چه انسان سپاس گزارتر باشد،یعنی بیشتر به یاد نعمت های الهی باشد و عملاً سپاس گزاری نماید،به خداوند متعال نزدیک تر می شود.

5.در حدیث یاد شده،امام رضا علیه السلام،تشکّر از خدا را با تشکّر از بندگان پیوند زده است.این بدین معناست که یکی از مصادیق سپاس گزاری از خدا،سپاس گزاری از بندگان او و رعایت حقوق آنهاست و بدون سپاس گزاری از بندگان،شکر خدا محقّق نمی گردد.

6.این حدیث،ریشه در همۀ آیاتی دارد که حقوق خدا را به حقوق انسان ها گره زده اند،مانند این حدیث از امام رضا علیه السلام که می فرماید:

إنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٌ بِها ثَلاثَةٌ اخری:أمَرَ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ،فَمَن صَلّی وَ لَم یُزَکِّ لَم یَقبَل مِنهُ صَلاتَهُ،وَ أمَرَ بِالشُّکرِ لَهُ ولِلوالِدَینِ،فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لَم یَشکُرِ اللّهَ،وَ أمَرَ بِاتِّقاءِ اللّهِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ،فَمَن لَم یَصِل رَحِمَهُ لَم یَتَّقِ اللّهَ. (3)

خداوند به سه چیز فرمان داده که با سه چیز همراه اند:به نماز و زکات،دستور داده است و هر کس نماز بگزارد و زکات نپردازد،نمازش پذیرفته نمی شود (4)؛به شکرگزاری از خدا و شکرگزاری از پدر و مادر فرمان داده است و هر کس از پدر و مادرش تشکّر نکند،از خدا شکرگزاری نکرده است؛و به پروا از خدا و پیوند با خویشان،فرمان داده است و هر کس با خویشانش پیوند نداشته باشد،از خدا پروا ندارد.

ص:214


1- (1) .فاطر:آیۀ 30-34،شورا:آیۀ 23،تغابن:آیۀ 17.
2- (2) .بقره:آیۀ 158،نساء:آیۀ 147.
3- (3) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 224. [1]
4- (4) .به آیات فراوانی اشاره دارد که گزاردن نماز را همراه با دادن زکات ذکر کرده اند.

3/4 استبداد به رأی

اشاره

71. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام.فَقالَ:...حَدَّثنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنی [ بِرَأیِهِ ] (1). (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:از پدرانت حدیثی برایم بیان فرما.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:کسی که با تکیه بر نظر خود،از نظر دیگران،احساس بی نیازی کند،خود را در خطر افکنده است».

شرح

این سخن،ره نمود بسیار ارزنده ای در بارۀ راه رسیدن به تشخیص درست تصمیم گیری،در همۀ زمینه ها بویژه تصمیم های مدیریتی است و آن،عبارت است از:

اکتفا نکردن به تشخیص و نظر خود در کارها،و بهره گیری از نظر و مشورت افراد صاحب نظر.در این باره،چند نکته قابل توجّه است:

1.این ره نمود،ریشه در آیه ای دارد که اهل ایمان را تشویق می کند در کارها مشورت کنند (3)و از نظر دیگران برای انتخاب تصمیم صحیح بهره گیری نمایند.حتّی

ص:215


1- (1) .واژۀ داخل کروشه را به نقل از کتاب بحار الأنوار افزوده ایم.
2- (2) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 72 ص 98 ح 1. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
3- (3) .شورا:آیۀ 38.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که از مصونیت الهی برخوردار است،باید در کارها با مسلمانان مشورت نماید. (1)

2.در نظام آفرینش به استثنای معصومان علیهم السلام،اندیشۀ هیچ کس از خطا مصونیت ندارد،و معصومان نیز برای آن که الگوی دیگران باشند،در کارها با دیگران مشورت می کردند.

3.مقتضای حکمت بالغۀ الهی،این است که انسان ها در تشخیص تصمیم صحیح در زندگی،از نظر یکدیگر استفاده کنند.

4.یکی از لغزش های خطرناک اندیشه،استبداد رأی و اکتفا کردن به نظر خویش است،چنان که از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

المُستَبِدُّ بِرَأیِهِ مَوقوفٌ عَلی مَداحِضِ الزَّلَلِ. (2)

کسی که به استبداد رأی دچار شده،بر لغزشگاه های اندیشه،ایستاده است.

5.پرهیز کردن از خودرأیی و استفاده از نظر دیگران،به انسان کمک می کند که به اندیشۀ درست دست یابد و دیدگاه های نادرست را تشخیص دهد. (3)

ص:216


1- (1) .آل عمران:آیۀ 159.
2- (2) .بحار الأنوار:ج 57 ص 105. [1]
3- (3) .ر.ک:الکافی:ج 8 ص 22 ح 4. [2]

4/4 عیبجویی

اشاره

72. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام.فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

لَو تَکاشَفتُم ما تَدافَنتُم. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:از پدرانت حدیثی برایم بیان فرما.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:اگر باطن شما برای یکدیگر آشکار می شد،حاضر نبودید که در تدفین یکدیگر شرکت کنید».

شرح

این سخن را می توان ناظر به حکمت تحریم تجسّس برای عیبجویی در آیۀ شریف:

وَ لا تَجَسَّسُوا (2)دانست.برای توضیح حدیث یاد شده،این نکات،قابل توجّه اند:

1.عیب ها و ضعف های پنهانی مردم،فراوان اند،به گونه ای که اگر باطن آنها بر یکدیگر آشکار گردد،هیچ کس حاضر نیست در مراسم دفن دیگری حضور یابد.

2.یکی از نعمت های بزرگ الهی،پنهان بودن عیوب مردم از یکدیگر است،و حکمت تحریم تجسّس،پاسداری از این نعمت است.

3.همان طور که خداوند متعال،ستّار العیوب است،اهل ایمان نیز،نه تنها باید در

ص:217


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53-54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج74 ص385 ح10. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
2- (2) .حجرات:آیۀ 12. [3]

جستجوی عیب های دیگران نباشند،بلکه لازم است که در صورت آگاهی از عیب آنها،آن را بپوشانند.

4.اهل ایمان باید تلاش کنند که باطن خود را اصلاح کنند تا در قیامت-که همۀ پرده ها کنار می رود-، (1)رسوا نشوند.

ص:218


1- (1) . یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ (طارق:آیۀ 31).

5/4 ظلم

اشاره

73. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام.قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:بِئسَ الزّادُ إلی المَعادِ العُدوانُ عَلی العِبادِ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما.

فرمود:پدرم از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:بد توشه ای است برای روز قیامت،دشمنی کردن با بندگان خدا!».

شرح

این حدیث،ریشه در آیاتی دارد که دلالت دارند بر این که جزای آخرت،صورت برخی از اعمالی است که انسان در این جهان انجام می دهد،مثل این آیه:

اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (2)

همانا جزایتان،آن اعمالی است که می کردید.

اینک نکاتی در تبیین آن،بیان می کنیم:

1.در قیامت،چیزی جز عمل انسان به او باز نمی گردد.از این رو،هر کاری که انسان در این دنیا انجام می دهد،در واقع،گردآوری زاد و توشه برای آخرت اوست.

ص:219


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج2 ص53-54 ح204، [1]بحار الأنوار:ج 72 ص 309 ح 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
2- (2) .جاثیه:آیۀ 28. [3]

در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده که کارهایی که بندگان در دنیا می کنند،در آخرت، فراپیش آنهاست. (1)

2.بدترین زاد و توشه ای که انسان برای آخرتش ذخیره می کند،ستم به بندگان خداست و در برابر آن،نیکی کردن به آنان است که بهترین ذخیرۀ آخرت است،همان گونه که امام علی علیه السلام،به نیکوکاری سفارش کرده و آن را توشه ای برای معاد می داند. (2)

انَس،از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود:«میان بهشت و آدمی،هفت گردنه است که آسان ترین آنها مرگ است».

انس می پرسد:سخت ترین آنها کدام است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:«ایستادن در پیشگاه خداوند عز و جل آن گاه که ستم دیدگان،گریبان ستمگران را بگیرند». (3)

ص:220


1- (1) .نهج البلاغة:حکمت 7. [1]
2- (2) .ر.ک:غرر الحکم:ح 5954 و 5980.
3- (3) .کنز العمّال:ح 8862.

6/4 همنشینی با بدان

اشاره

74. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام.فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:مُجالَسَةُ الأَشرارِ تورِثُ سوءَ الظَّنِّ بِالأَخیارِ. (1)

75. مسائل علیّ بن جعفر: حدّثنی محمّد بن موسی بن المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعدآبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ جَعفَرٍ،عَن أخیهِ موسی بنِ جَعفَرٍ،عَن أبیهِ علیهما السلام،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام:لَیسَ لَکَ أن تَقعُدَ مَعَ مَن شِئتَ؛لِأَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یَقولُ:

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ 2 . (2)

ترجمۀ حدیث 74

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برایم حدیثی بیان فرما.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:همنشینی با بدان،موجب بدبینی به نیکان است».

ص:221


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 71 ص 191 ح 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.
2- (3) .مسائل علیّ بن جعفر:ص 343-344 ح 847، [3]بحار الأنوار:ج 2 ص 116 ح 13. [4]

ترجمۀ حدیث 75

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام زین العابدین علیه السلام فرمود:«جایز نیست با هرکسی همنشینی کنی؛زیرا خداوند-تبارک و تعالی-می فرماید: هر گاه دیدی کسانی در آیات ما [غرض ورزانه] فرو می روند،از آنها دوری کن تا در سخنی غیر از آن فرو روند،و اگر شیطان،تو را به فراموشی انداخت،پس از یادآوری،دیگر با گروه ستمکار، همنشینی نکن ».

شرح

در این حدیث،همنشینی با افراد شرور و زشتکار،به دلیل آن که موجب بدگمانی به نیکان می گردد،نکوهیده شمرده شده است.برای تبیین این حکمت،نکات ذیل، قابل توجّه اند:

1.این حکمت،ریشه در آیۀ دوازده از سورۀ حجرات دارد که دوری از بسیاری از گمان ها را لازم می داند؛زیرا برخی از گمان ها گناه اند. (1)یکی از گمان های گناه، بدگمانی به نیکان است.با توجّه به این که بدگمانی معمولاً در اختیار انسان نیست، نهی از بدگمانی به معنای پرهیز از مقدّمات آن و یا ترتیب اثر ندادن بر آن است.بنا بر این،حدیث یاد شده،در واقع،یکی از مقدّمات اختیاریِ«بدگمانی به نیکان»را تبیین می نماید که اگر کسی بخواهد جلوی این کار را بگیرد،باید با بَدان و اشرار،همنشین نگردد.

در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

مَن أساءَ بِأخیهِ الظَّنَّ فَقَد أساءَ بِرَبِّهِ،إنَّ اللّهَ تَعالی یَقولُ: اِجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ (2). (3)

ص:222


1- (1) .«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِ ّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِ ّ إِثْمٌ؛ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری ازگمان ها بپرهیزید؛چرا که برخی از گمان ها گناه اند».
2- (2) .حجرات:آیۀ 12. [1]
3- (3) .کنز العمّال:ح 7587.

کسی که به برادر [دینی] خود گمان بد برد،نسبت به پروردگار خود بدی کرده است؛زیرا خداوند عز و جل می فرماید: از بسیاری از گمان ها بپرهیزید .

2.در حکمت یاد شده،توضیحی در بارۀ زیان های بدگمانی به نیکان،ارائه نگردیده که اشاره به این نکته است که زیان های این خصلت برای زندگی فردی و اجتماعی انسان،بدیهی است.

3.یکی از زیان های بدگمانی،این است که شخص بدگمان،در زندگی خود،تنها خواهد ماند و برای خود،دوست و همنشینی،باقی نخواهد گذاشت؛زیرا وقتی کسی نسبت به نیکان،سوء ظن داشته باشد،نسبت به افراد بد،به طریق اولی،بدگمان خواهد بود.از این رو،در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است:

مَن غَلَبَ عَلَیهِ سُوءُ الظَّنِّ لَم یَترُک بَینَهُ وَ بَینَ خَلیلٍ صُلحَاً. (1)

هر که بدگمانی بر او چیره شود،جای آشتی با هیچ دوستی،برای او باقی نمی ماند.

از این رو،بدگمان،از همه کس گریزان است.در حدیثی دیگر از ایشان آمده است:

أسوَأُ النَّاسِ حالاً مَن لَم یَثِقْ بَأحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ،وَ لَم یَثِقْ بهِ أحَدٌ لِسُوءِ فِعلِهِ. (2)

آن کسی حال و روزش از همه بدتر است که به سبب بدگمانی اش،به کسی اعتماد ندارد و به سبب بدکرداری اش،هیچ کس به او اعتماد نمی کند.

ص:223


1- (1) .غرر الحکم:ح 8950.
2- (2) .کنز الفوائد:ج 2 ص 182. [1]

7/4 فریفته شدن

اشاره

76. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الفضل،عن خاله محمّد بن سلیمان،عن رجل،عن محمّد بن علیّ [ علیهما السلام ] أنّه قال لمحمّد بن مسلم:

یا مُحَمَّدَ بنَ مُسلمٍ! لا یَغُرَّنَّکَ النَّاسُ مِن نَفسِکَ،فَإِنَّ الأَمرَ یَصِلُ إلَیکَ دونَهُم. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:

«مبادا مردم،تو را فریب دهند و از خود،غافل سازند؛زیرا [اگر فریفته شدی،] زیان آن،متوجّه خودت خواهد شد،نه آنها».

شرح

در این حدیث،فریفتگی،یکی از رذایل اخلاقی شمرده شده که زیان آن،متوجّه شخص فریب خورده می گردد،و توصیه شده که انسان باید همواره هشیار باشد تا تسلیم وسوسه های فریبکاران نشود.نکات قابل توجّه در شرح این حدیث،عبارت اند از:

1.حکمت یاد شده،ریشه در آیاتی از قرآن کریم دارد،مانند:

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. 2

کافران به مؤمنان گفتند:«شما از راه ما پیروی کنید و گناهانتان به گردن ما»،

ص:224


1- (1) .علل الشرائع:ص 599 ح 49. [1]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 98.

و[لی] چیزی از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت.آنان به یقین،دروغگو هستند.

در آیه ای دیگر نیز این معنا بدین سان بیان شده است:

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی. 1

هیچ گنهکاری،بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد و اگر سنگین باری، دیگری را برای حمل گناه خود بخواند،چیزی از آن برداشته نمی شود،هر چند از خویشان باشد.

در قیامت،فریبکاران جِن و انس،نه تنها گناه فریب خوردگان را به دوش نمی گیرند،بلکه آنها را سرزنش هم می کنند که چرا فریب خورده اند و از آنان پیروی کرده اند،و از آنها اظهار برائت و بیزاری می نمایند! (1)

2.عوامل متعدّدی می توانند موجب مصونیت از وسوسه های شیاطین انس و جن و فریب فریبکاران گردند،از جمله:باور داشتن این حقیقت که هر کس مسئول کارهای خویش است و در قیامت،هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نخواهد گرفت.

در ادامۀ حدیثی که در متن آمد،به نشانه های فریفتگی اشاره شده که شرح آن در حکمت های بعدی خواهد آمد.

ص:225


1- (2) .ر.ک:ابراهیم:آیۀ 22،سبأ:آیۀ 31-32،بقره:آیۀ 167-168.

8/4 بیهوده کاری

اشاره

77. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی المتوکّل رحمه الله،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبداللّه الحسنی،عن سلیمان،عن رجل،عن محمّد بن علیّ[ علیهما السلام ]،أنَّه قال لمحمّد بن مسلم:

...وَ لا تَقطَعِ النَّهارَ عَنکَ کَذا وَ کَذا،فَإَنَّ مَعَکَ مَن یُحصِی عَلَیکَ. (1)

78 . جامع الأحادیث للقمّی: حدّثنی أبو القاسم علیّ بن محمّد بن علیّ العلوی،قال:سمعت محمّد بن أحمد السنانی،قال:سمعت محمّد العلویّ العریضی یقول:سمعت عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی یقول:سَمِعتُ أحمَدَ بنَ عیسی العَلَوِیَّ یَقولُ:سَمِعتُ أبا صادِقٍ یَقولُ:

سَمِعتُ الصّادِقَ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَقولُ-یَتَمَثَّلُ لِأَبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ رَحمَةُ اللّهِ عَلَیهِ-:

أنتَ فیِ غَفلَةٍ و قَلبُکَ ساهی

ترجمۀ حدیث 77

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:

«روزهای زندگی را به انجام دادن کارهای بیهوده هدر نده؛زیرا کسانی با تو هستند که کارهای روزانه ات را شماره می کنند».

ص:226


1- (1) .علل الشرائع:ج 2 ص 599 ح 49. [1]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 98.

ترجمۀ حدیث 78

حضرت عبد العظیم علیه السلام:از احمد بن عیسی علوی شنیدم که می گفت:از ابو صادق شنیدم که می گفت:از امام صادق علیه السلام شنیدم که از ابو ذر غفاری-که رحمت خدا بر او باد-نقل کرد:

تو در غفلتی و دلت فراموشکار است

عمر به پایان رسید و گناهان همچنان باقی هستند

مجموعه ای از گناهان،همۀ آنها

در نامه ات جمع شده و تو از آنها غافلی

اقدامی به توبه نکردی تا این که

پیرمردی شدی و امروز،ریسمانت سست است

از تو در شگفتم که چگونه نادانسته می خندی

و خطاهایت برای معبودم آشکار است!

پس امروز به جِد،در خودت بیندیش

و جان غافلت را به پرسش بکش،ای سرگردان!

شرح

در ادامۀ حدیثی که در حکمت قبل شرح آن گذشت،در حدیث 77،به یکی از علایم فریفتگی یعنی«بیهوده کاری»اشاره شده،که ضمن نهی از آن،راه پیشگیری از این آفت زندگی نیز ارائه گردیده است.امّا توضیح این حکمت،عبارت است از:

1.گران بهاترین سرمایۀ سعادت جاوید آدمی،عمر اوست.بنا بر این،کسی که انسان را به کاری که موجب نابودی این سرمایه می گردد دعوت کند،«فریبکار»و کسی که دعوت او را بپذیرد و عمر خود را صرف کارهای بیهوده نماید،«فریب خورده»است.

2.یکی از راه های مهمّ پیشگیری از بیهوده کاری،این است که انسان باور کند همراهانی (مأموران ثبت اعمال) دارد که هیچ گاه از او جدا نمی شوند و آنها او را

ص:227

می بینند؛ولی او آنها را نمی بیند،و روزی به پروندۀ اعمال او رسیدگی خواهد شد و در برابر کارهای نیک،بهترین پاداش ها را در سرای جاوید خواهد دید و در مقابل کارهای بد،با خطرناک ترین سرنوشت،روبه رو خواهد شد و هنگامی که در نامۀ عملش کارهای بیهوده را ملاحظه کرد،حسرت خواهد خورد.

3.حکمت یاد شده در واقع،تفسیری است بر آیاتی مانند:

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ. 1

آن گاه که دو [فرشتۀ] دریافت کننده از راست و چپ مراقب نشسته اند، [آدمی] هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد،جز آن که مراقبی نزد اوست و آن را ضبط می کند.

این آیه و آیات مشابه آن،به روشنی دلالت دارند که علاوه بر احاطۀ علمیِ خداوند سبحان بر ظاهر و باطن انسان،و افزون بر اعضا و جوارح آدمی که مأمور ضبط اعمال اویند،دو فرشته نیز مأموریت دارند تا ثبت اعمال او را انجام دهند.آنها پیوسته از طرف راست و چپ انسان،مراقب کارهای اویند و لحظه ای از او جدا نمی شوند.

در حدیثی از امام علی علیه السلام،این ماجرا بدین سان بیان شده است:

اِعلَمُوا عِبادَاللّهِ أَنَّ علَیکُم رَصَداً مِن أنفُسِکُم،و عُیُوناً من جَوارِحِکُم،و حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحفَظُونَ أعمالَکُم،و عَدَدَ أنفاسِکم،لا تَستُرُکُم مِنهُم ظُلمَةُ لَیلٍ داجٍ،و لا یُکِنُّکُم مِنهُم بابٌ ذو رِتاجٍ. (1)

بدانید-ای بندگان خدا-که دیده بانانی از وجود شما و جاسوسانی از اعضای بدن شما و نگهبانانی صادق،بر شما گماشته شده اند که اعمال شما و شمار نَفَس هایتان را ثبت می کنند.نه سیاهی شب تار،[اعمال] شما را از دید آنها پوشیده می دارد و نه دروازۀ محکم و بسته،شما را از آنان مخفی می کند.

ص:228


1- (2) .نهج البلاغة:خطبۀ 157. [1]

9/4 کوچک شمردن نیکی

اشاره

79. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الفضل،عن خاله محمّد بن سلیمان،عن رجل،عن محمّد بن علیّ[ علیهما السلام ]-أنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ-:

یا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ !...لا تَستَصغِرَنَّ حَسَنَةً [ تَعمَلُها،فَإِنَّکَ تَراها حینَ تَسُرُّکَ ] (1). (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:«ای محمّد بن مسلم! هرگز کردار نیک خود را کوچک مشمار؛چرا که [در قیامت] آن را شادی آفرین خواهی دید».

شرح

این حکمت،به این آیه اشاره دارد:

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. 3

هر کس هموزن ذرّه ای کار خیر انجام دهد،[پاداش] آن را می بیند.

روشن است که اگر کسی این پیشگویی خداوند سبحان را باور داشته باشد و بداند که کوچک ترین نیکی های او به دیگران،موجب شادی اش در زندگی جاوید می گردند،در انجام دادن هیچ کار نیکی،کوتاهی نمی کند.در این باره نکات زیر،قابل توجّه اند:

ص:229


1- (1) .عبارت داخل کروشه را به نقل از کتاب بحار الأنوار افزوده ایم.
2- (2) .علل الشرائع:ص 599 ح 49، [1]بحار الأنوار:ج 73 ص 355-356 ح 65. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 98.

1.معیار در ارزیابی عمل نیک،پذیرفته شدن آن نزد خداوند سبحان است،نه کوچکی و بزرگی آن.در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:

مَن قَبِلَ اللّهُ مِنهُ حَسَنَةً واحِدَةً لَم یُعَذِّبهُ أبَداً وَ دَخَلَ الجَنَّةَ. (1)

خداوند اگر یک کار نیک را از کسی بپذیرد،هرگز عذابش نمی کند و وارد بهشت می شود!

بر این اساس،کارِ نیکِ مورد پذیرش خداوند متعال،بزرگ است،هر چند در دیدۀ افراد ظاهربین،کوچک شمرده شود.

2.انسان نمی داند کدام عملش مورد قبول خدای سبحان است تا بتواند ارزیابیِ درستی از اعمال نیک خود داشته باشد.بنا بر این باید هیچ فرصتی را در انجام دادن کارهای نیک از دست ندهد.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است:

إنَّ اللّه-تَبارکَ و تَعالی-...أخفی رِضاهُ فی طاعَتِهِ،فَلا تَستَغِرَنَّ شَیئَاً مِن طاعَتِهِ فَرُبَما وافَقَ رِضاهُ وَ أنتَ لا تَعلَمُ. (2)

خداوند-متعال-...خشنودی خود را در طاعتش پنهان کرده است.پس هیچ طاعتی را کوچک مپندار؛زیرا چه بسا آن طاعت،با خشنودی او همراه باشد و تو بی خبر باشی.

3.کوچک شمردن کار نیک،نشانۀ ناباوری و یا بی اعتنایی به پاداش اخروی آن است.از این رو،سبب می شود که انسان،تدریجاً نسبت به نیکی های بزرگ نیز بی اعتنا گردد.

با توجّه به نکات یاد شده،خردمند،کسی است که هیچ کار نیکی را کوچک نمی شمارد و هیچ فرصتی را در زندگی،برای انجام دادن نیکی ها از دست نمی دهد.

ص:230


1- (1) .میزان الحکمة:ج 8 ص 166 ح 14471. [1]
2- (2) .میزان الحکمة:ج 4 ص 485 ح 7535. [2]

10/4 کوچک شمردن بدی

اشاره

80. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الفضل،عن خاله محمّد بن سلیمان،عن رجل،عن محمّد بن علیّ[ علیهما السلام ]-أنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ-:

یا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ !... [ ولا تَستَصغِرَنَّ سَیِّئَةً ] (1) تَعمَلُ بِها،فَإِنَّکَ تَراها حینَ تَسوؤُکَ. (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:

«ای محمّد بن مسلم!...هرگز کردار بد خود را کوچک مپندار؛زیرا [در قیامت،] آن را ناخوشایند خواهی دید».

شرح

این حکمت-که در ادامۀ حدیث پیشین ذکر شده-،به این آیه اشاره دارد:

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ. 3

و هر کس هم وزن ذرّه ای بدی کند،[جزای] آن را خواهد دید.

کسی که باور داشته باشد کوچک ترین کارهای بد خود را در قیامت خواهد دید، این تصویر،موجب شرمساری و ناراحتی او می شود و قطعاً هیچ کار بدی را کوچک نمی پندارد.در این باره نیز چند نکته،قابل ذکر است:

1.کوچک شمردن گناه،کوچک شمردن نافرمانی خدای سبحان و در واقع،

ص:231


1- (1) .عبارت داخل کروشه را به نقل از کتاب بحار الأنوار افزوده ایم.
2- (2) .علل الشرائع:ص 599 ح 49، [1]بحار الأنوار:ج 73 ص 355-356 ح 65. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 98.

کوچک شمردن خداوند عز و جل است،و بدین سان،گناهان کوچک،در صورتی که در دیدۀ گنهکار،کوچک شمرده شوند،بزرگ می گردند.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است که بزرگ ترین گناه نزد خدای سبحان،گناهی است که در نظر گنهکار،کوچک جلوه نماید. (1)

2.کوچک شمردن گناه،نشانۀ ناباوری و یا بی اعتنایی به کیفر اخروی آن است.از این رو،سبب می شود که گنهکار به تدریج،به گناهان بزرگ مبتلا شود.در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است که گناهان کوچک،راه هایی به سوی گناهان بزرگ اند و کسی که از خداوند در گناهِ اندک نترسد،در گناه زیاد نیز ترسی نخواهد داشت. (2)

3.چه بسا گناهی که کوچک شمرده می شود،موجب خشم خدای سبحان و زمینه ساز گرفتاری گنهکار به کیفر دائمی او می گردد.در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده که:خداوند،خشم خود را در نافرمانی از او پنهان کرده است.بنا بر این،هرگز هیچ گناهی را کوچک مشمار؛زیرا چه بسا که آن گناه،با خشم خدا همراه باشد و تو ندانی. (3)

در حدیثی دیگر،از امام صادق علیه السلام آمده که:هر گاه قصد کار بدی کردی،آن را انجام مده؛زیرا گاه،خداوند،بنده را در حال ارتکاب گناهی می بیند و می فرماید:«به عزّت و جلالم سوگند که از این پس،هرگز تو را نمی آمرزم». (4)

بر این اساس،خردمندان،هیچ گناهی را کوچک نمی شمارند و تلاش می کنند تا از همۀ گناهانِ کوچک و بزرگ دوری کنند،و اگر در اثر فریب نفْس و شیطان،مرتکب گناهی شدند،هیچ فرصتی را برای توبه و بازگشت به خدای سبحان،از دست نمی دهند.

ص:232


1- (1) .میزان الحکمة:ج 4 ص 269 ح 6771. [1]
2- (2) .میزان الحکمة:،ج 4 ص 276 ح 6804. [2]
3- (3) .میزان الحکمة:ج 4 ص 275 ح 6796. [3]
4- (4) .میزان الحکمة:ج 4 ص 272 ح 6789. [4]

11/4 بیهوده گویی

اشاره

81. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصّوفی،عن عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن سلیمان بن جعفرٍ الجعفریّ، قال:

سَمِعتُ موسی بنَ جَعفَرٍ علیهما السلام یَقولُ:حَدَّثَنی أبی،عَن أبیهِ،عَن سَیِّدِ العابِدینَ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن سَیِّدِ الشُّهَداءِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،قالَ:مَرَّ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام بِرَجُلٍ یَتَکَلَّمُ بِفُضولِ الکَلامِ،فَوَقَفَ عَلَیهِ،ثُمَّ قالَ:

إنَّکَ تُملی عَلی حَافِظَیکَ کِتاباً إلی رَبِّکَ؛فَتَکَلَّم بِما یَعنیکَ،ودَع مالا یَعنیکَ. (1)

82 . مسائل علیّ بن جعفر: حدّثنی محمّد بن موسی بن المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ جَعفَرٍ،عَن أخیهِ موسی بنِ جَعفَرٍ،عَن أبیهِ علیهما السلام،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام:...ولَیسَ لَکَ أن تَتَکَلَّمَ بِما شِئتَ؛لِأَنَّ اللّهَ تَعالی قالَ: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (2) ؛ولِأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:«رَحِمَ اللّهُ عَبداً قالَ خَیراً فَغَنِمَ،أو صَمَتَ فَسَلِمَ». (3)

ترجمۀ حدیث 81

حضرت عبد العظیم علیه السلام:سلیمان بن جعفر جعفری گفت:از موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که می فرمود:«پدرم،از پدرش؛از پدرانش نقل نمود که:امیر مؤمنان علیه السلام از کنار شخصی عبور کرد که زیاده گویی می کرد.در نزد او ایستاد و به او فرمود:به درستی

ص:233


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 85 ح 53، [1]بحار الأنوار:ج 68 ص 276 ح 4. [2]
2- (2) .اسرا:آیۀ 36. [3]
3- (3) .مسائل علیّ بن جعفر:ص 343 و 344 ح 847، [4]بحار الأنوار:ج 2 ص 116 ح 13. [5]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 99.

که تو بر دو فرشتۀ نگهبان اعمالت نوشته ای املا می کنی.پس سخنانی بگو که برایت سودمند باشد و از سخنان بیهوده،دم فرو بند».

ترجمۀ حدیث 82

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام زین العابدین علیه السلام فرمود:«سزاوار نیست که هر چه دلت خواست،بر زبان آوری؛زیرا خداوند فرموده: چیزی را که بدان علم نداری،پیروی نکن و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"خداوند رحمت کند بنده ای را که خیری بر زبان جاری سازد و از آن سودمند گردد،یا ساکت شود تا سالم بماند!"».

شرح

حدیث شمارۀ 81،اشاره دارد به آیاتی از سورۀ ق:

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ. 1

آن گاه که دو [فرشتۀ] دریافت کننده،از راست و چپ مراقب نشسته اند،[آدمی] هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد،جز آن که مراقبی نزد اوست و آن را ضبط می کند.

حدیث شمارۀ 82 نیز دربارۀ مراقبت در گفتار است،علاوه بر نکاتی که پیش از این،در شرح حدیث شمارۀ 76 و 77 گذشت،در تبیین دو حدیثِ یاد شده،می توان به این نکات،اشاره کرد:

1.در روایتی،امام صادق علیه السلام در بارۀ مأموریت فرشتگانِ همراه انسان می فرماید:

ما مِن أحَدٍ إلّاوَ مَعَهُ مَلَکَانِ یَکتُبانِ ما یَلفِظُهُ،ثُمَّ یَرفَعانِ ذلِکَ إلی المَلَکَینِ فَوقَهُما فَیُثبِتانِ ما کانَ مِن خَیرٍ وَ شَرٍّ وَ یُلقِیانِ ما سِوی ذلِکَ. (1)

ص:234


1- (2) .بحار الأنوار:ج 5 ص 322. [1]

هیچ کس نیست،مگر این که دو فرشته همراه او هستند که هر چه رابگوید، می نویسند.سپس نوشتۀ خود را تحویل دو فرشتۀ بالاتر از خود می دهند.آنها آنچه را که نیک و بد است،ثبت می کنند و دیگر مطالب را رها می کنند.

بدین سان،بیهوده گویی،علاوه بر این که موجب هدر رفتن بخشی از سرمایۀ گران بهای عمر انسان می شود،مایۀ رنجش کرام الکاتبین نیز می گردد.

2.فرشتگان،نه تنها سخنان انسان را در نامۀ عمل او ثبت می کنند،بلکه همۀ اعمال و حتّی نفس های آدمی را ثبت و ضبط می نمایند.

بنا بر این،این که در آیه و حدیث یاد شده،فقط به«ثبت الفاظ»اشاره شده به دلیل نقش بسیار مؤثّر مراقبت از زبان در پیشگیری از گناهان است.در حدیثی،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لا یَسلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتّی یَخزُنَ لِسانَهُ. (1)

هیچ کس از گناهانْ در امان نمی مانَد،مگر آن که زبانش را نگه دارد.

ص:235


1- (1) .میزان الحکمة:ج 10 ص 262 ح 18287. [1]

12/4 مُهر شدن قلب

اشاره

83. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا محمّد بن أحمد السنانی،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن إبراهیم بن أبی محمود،قال:

سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام...عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ (1). قالَ:الخَتمُ:هُوَ الطَّبعُ عَلی قُلوبِ الکُفّارِ عُقوبَةً عَلی کُفرِهِم،کَما قالَ عز و جل:

بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلِیلاً 2. 3

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:ابراهیم بن ابی محمود گفت:از امام رضا علیه السلام تفسیر آیۀ شریف: خداوند،بر دل ها و شنوایی آنان،ختم نهاد را پرسیدم.

امام فرمود:«ختم،[همان] طبع (مُهر زدن) بر دل کافران به سبب کُفر آنهاست، چنان که خداوند فرموده: بلکه خداوند به خاطر کفرشان بر دل های آنان،طبع (مُهر) نهاده،پس جز عدّۀ اندکی از آنها ایمان نخواهند آورد .

شرح

یکی از تعبیرهای هشتگانۀ قرآن-که از بیماری های فکری و روحی به حساب می آید-،«مُهر شدن قلب»است.تعبیرهای دیگر،عبارت اند از:بیماری قلب، قساوت قلب،انحراف قلب،زنگار قلب،کور شدن قلب،قُفل شدن قلب و مردن قلب. (2)

ص:236


1- (1) .بقره:آیۀ 7. [1]
2- (4) .برای توضیح این بیماری ها،ر.ک:مبانی شناخت:( [2]بخش دوم/فصل هفتم:نام های بیماری اندیشه)،محمّد محمّدی ری شهری.

برای توضیح اجمالی بیماری«مُهر شدن قلب»و حدیث مورد نظر،نکات در پی، قابل توجّه اند:

1.قرآن کریم از بیماری«مُهر شدن قلب»،دو تعبیر دارد:یکی«ختم»و دیگری «طبع».تعبیر اوّل،پنج بار،و تعبیر دوم،یازده بار در قرآن به کار رفته است.

2.از نظر لغوی،«طبع»عبارت است از:چیزی را به شکل خاصّی در آوردن؛ولی «ختم»،به معنای زدنِ مُهر یا نگین نقشدار خاصّی است که در مُهر و موم کردن پایانِ نامه و یا چیزهایی که می خواهند دست نخورده باقی بماند،به کار می رود.بنا بر این، «طبع»،اعم از«ختم»است؛یعنی هر«ختم»،«طبع»هم هست،ولی هر«طبع»،«ختم» نیست.

3.در قرآن کریم،«ختم»و«طبع»،هر دو به یک معنا،یعنی«مُهر شدن قلب»به کار رفته اند.حدیثی هم که در متن آمد،بر این معنا تأکید نموده است.

4.مُهر شدن قلب،نوعی بیماری روحی و قلبی است که ابتلا به آن،طبیعت فکری و روحی انسان را تغییر می دهد و به سبب آن در آدمی،حالت و طبیعتی پدید می آید که دیگر نمی تواند حقایق عقلی و قلبی را درست تشخیص دهد.

5.نکته ای که در تعبیر«طبع»وجود دارد،این است که تکرار کارهای ناشایست سبب می شود که طبیعت نخستین انسان تغییر کند و ناشایستگی،به صورت طبیعت دوم او در آید.

6.نکته ای که در تعبیر«ختم»وجود دارد،این است که فساد و تباهیِ طبیعت نخستین انسان،به معنای مسدود شدن همۀ راه های نجات بر او،و پایان یافتن امید به رستگاری اوست.

7.عامل ابتلای انسان به بیماری«مُهر شدن قلب»از نظر قرآن،انواع کارهای

ص:237

زشت و ناشایست اند.

توضیح،این که:هر عمل ناشایستی،اثر خاصّی بر اندیشه و روان انسان دارد و تکرار کارهای زشت،اثر یاد شده را تشدید می کند،تا آن جا که طبیعت نخستین انسان،به کلّی دگرگون می شود و زنگارهای ناشی از کارهای ناشایست،به صورت طبیعت ثانوی با اندیشه و روان انسان،همراه می گردند.قرآن،از این حالت،به«مُهر شدنِ قلب»تعبیر می کند.

در آیات گوناگونی،به عوامل ابتلای انسان به بیماری«طبع»و«ختم»اشاره شده است؛ (1)لیکن مبدأ اصلی همۀ عوامل این بیماری،پیروی از تمایلات نفسانی است که در این آیه بِدان اشاره شده است:

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ. 2

هیچ دیدی آن کسی را که هوس خود را خدای خود گرفت و خدا او را با داشتن علم،گم راه کرد و بر گوش و قلبش مُهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت؟دیگر بعد از خدا،چه کسی او را هدایت می کند؟! آیا متذکّر نمی شوید؟!.

این سخن،بدین معناست که هواپرستی سبب می شود که قلب شخص هوسران، به تدریج،به بیماری«ختم»و«طبع»مبتلا شود و در نتیجه،گوش عقل و قلب او مُهر و موم و دیدۀ بصیرتش کور شود و بدین سان،راه های شناخت عقلی و قلبی او مسدود می گردد و در چنین حالی،مرگ معنوی او فرا می رسد و دیگر هیچ امیدی به هدایت او نیست.

ص:238


1- (1) .ر.ک:غافر:آیۀ 35،یونس:آیۀ 74،اعراف:آیۀ 110.

13/4 خودنمایی در عبادت

اشاره

84. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام...قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ یُریدُ بِهِ النّاسَ؟قالَ:یا موسی ! ثَوابُهُ کَثَوابِ مَن لمَ یَصُمهُ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:خداوندا ! پاداش کسی که برای مردم روزه بگیرد،چیست؟

فرمود:ای موسی ! جزای وی،مانند کسی است که روزه نگرفته باشد».

شرح

این حدیث،به این نکته اشاره دارد که تظاهر و خودنمایی در عبادت،موجب بی ثمری آن می گردد و کارهای نیک انسان ریاکار،مورد قبول خداوند سبحان نیست.

از این رو،کسی که برای خودنمایی روزه می گیرد،نباید انتظار پاداش الهی و برخورداری از برکات آن را داشته باشد.در این باره،نکات ذیل،قابل توجّه اند:

1.علّتِ مقبول نبودنِ عبادت ریاکاران،این است که عمل آنها،فاقد اصلی ترین شرط پذیرفته شدن عبادت،یعنی اخلاص و انگیزۀ الهی یا همان«قصد قربت»است.

کسی که کاری را با انگیزۀ نفسانی و برای خودنمایی انجام دهد،در واقع،کاری برای خدای سبحان انجام نداده است.بنا بر این،نباید انتظار پاداش آن را داشته باشد.

ص:239


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276-277 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 13 ص 327 ح 4. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 92.

2.انگیزۀ غیر الهی در عبادت،ریاکار را به شرک عملی گرفتار می نماید،هر چند از نظر اعتقادی،موحّد باشد.از این رو،در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

مَن صامَ یُرائی فَقَد أشرَکَ. (1)

کسی که در روزه داری خودنمایی کند،مشرک است.

همچنین در حدیثی از امام باقر علیه السلام،از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که در تفسیر آیۀ 110 از سورۀ کهف (2)می فرماید:

مَن صَلّی مُراءاةَ النّاسِ فَهُوَ مُشرِکٌ،وَ مَن زَکّی مُراءاةَ النّاسِ فَهُوَ مُشرِکٌ،وَ مَن صامَ مُراءاةَ النّاسِ فَهُوَ مُشرِکٌ،وَ مَن حَجَّ مُراءاةَ النّاسِ فَهُوَ مُشرِکٌ،وَ مَن عَمِلَ عَمَلاً مِمّا أمَرَ اللّهُ بِهِ مُراءاةَ النّاسِ فَهُوَ مُشرِکٌ،وَ لَایَقبَلُ اللّهُ عَمَلَ مُراءاةٍ. (3)

هر کس برای خودنمایی به مردم نماز بخواند،مشرک است.هر کس برای خودنمایی به مردم زکات دهد،مشرک است.هر کس برای خودنمایی به مردم روزه بگیرد،مشرک است.هر کس برای خودنمایی به مردم حج گزارد،مشرک است.هر کس هر یک از فرمان های خدا را برای خودنمایی به مردم انجام دهد، مشرک است و خدا عمل مشرک را قبول نمی کند.

3.پذیرفته نشدن عبادتِ شخص ریاکار،کمترین نتیجۀ خودنمایی است،و چه بسا این آفت خطرناک عبادت،انسان را دچار شدیدترین عذاب های دوزخ نماید،در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل است که:دوزخیان از شدّت حرارت آتشی که ریاکاران دچار آن هستند،فریاد [اعتراض] بر می آورند! (4)

ص:240


1- (1) .ر.ک:ماه خدا در قرآن و حدیث:ج 1 ص 254 ح 291.
2- (2) .«فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لَایُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَاً؛پس هر که امید دیدار پروردگارش را دارد،باید کاری شایسته کند و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک قرار ندهد».
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 47. [1]
4- (4) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 4 ص 333 ح 7007. [2]

14/4 گناهان کبیره

اشاره

85. الکافی: عدّة من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، قال:

حدّثنی أبو جعفر صلوات اللّه علیه،قال:سَمِعتُ أبی یَقولُ:سَمِعتُ أبی موسی بنَ جَعفَرٍ علیهم السلام یَقولُ:دَخَلَ عَمرُو بنُ عُبَیدٍ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،فَلَمّا سَلَّمَ وجَلَسَ تَلا هذِهِ الآیَةَ: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ (1)ثُمَّ أمسَکَ.

فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:ما أسکَتَکَ؟قالَ:اُحِبُّ أن أعرِفَ الکَبائِرَ مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل.

فَقالَ:نَعم یا عَمرُو ! أکبَرُ الکَبائِرِ الإشراکُ بِاللّهِ،یَقولُ اللّهُ: مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ 2.

وبَعدَهُ الأیاسُ مِن رَوحِ اللّهِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ 3.

ثُمَّ الأَمنُ لِمَکرِ اللّهِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (2).

ومِنها عُقوقُ الوالِدَینِ؛لِأَنَّ اللّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ العاقَّ جَبّاراً شَقِیّاً (3).

وقَتلُ النَّفسِ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إلّابِالحَقِّ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها... (4)إلی آخِرِ الآیَةِ.

ص:241


1- (1) .شورا:آیۀ 37.
2- (4) .اعراف:آیۀ 99. [1]
3- (5) .ر.ک:آیۀ 32 سورۀ مریم. [2]
4- (6) .نساء:آیۀ 93. [3]

وقَذفُ المُحصَنَةِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (1).

وأکلُ مالِ الیَتیمِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً (2).

وَالفَرارُ مِنَ الزَّحفِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (3).

وأکلُ الرِّبا؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ (4).

وَالسِّحرُ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (5).

وَالزِّنا؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً (6).

وَالیمینُ الغَموسُ الفاجِرَةُ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ (7).

وَالغُلولُ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ (8).

ومَنعُ الزَّکاةِ المَفروضَةِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ

ص:242


1- (1) .نور:آیۀ 23. [1]
2- (2) .نساء:آیۀ 10. [2]
3- (3) .انفال:آیۀ 16. [3]
4- (4) .بقره:آیۀ 275. [4]
5- (5) .بقره:آیۀ 102. [5]
6- (6) .فرقان:آیۀ 68 و 69. [6]
7- (7) .آل عمران:آیۀ 77. [7]
8- (8) .آل عمران:آیۀ 161. [8]

وَ ظُهُورُهُمْ 1.

وشَهادَةُ الزّورِ،وکِتمانُ الشَّهادَةِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ 2.

وشربُ الخَمرِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل نَهی عَنها کَما نَهی عَن عِبادَةِ الأَوثانِ.

وتَرکُ الصَّلاةِ مُتَعَمِّداً أو شَیئاً مِمّا فَرَضَ اللّهُ؛لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:«مَن تَرَکَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدَ بَرء مِن ذِمَّةِ اللّهِ وذِمَّةِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله».

ونَقضُ العَهدِ وقَطیعَةُ الرَّحِمِ؛لِأَنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ 3.

قالَ:فَخَرَجَ عَمرٌو ولَهُ صُراخٌ مِن بُکائِهِ وهُوَ یَقولُ:هَلَکَ مَن قالَ بِرَأیِهِ ونازَعَکُم فِی الفَضلِ وَالعِلمِ. (1)

86 . علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی،عن علیّ بن الحسن السعد آبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن محمّد بن علیّ،عن أبیه عن جدّه،قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السلام یقول:عُقوقُ الوالِدَینِ مِنَ الکَبائِرِ؛لأَنَّ اللّهَ تَعالی جَعَلَ العاقَّ عَصِیّاً شَقِیّاً. (2)

ترجمۀ حدیث 85

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام جواد علیه السلام فرمود:«از پدرم شنیدم که می فرمود:از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که فرمود:عمرو بن عبید خدمت صادق علیه السلام رسید و پس از آن که سلام کرد و نشست،آیۀ شریف آنان که از گناهان کبیره و کارهای زشت،خودداری

ص:243


1- (4) .الکافی:ج 2 ص 285 ح 24، [1]علل الشرائع:ج 2 ص 391، [2]بحار الأنوار:ج 7 ص 6 ح 7. [3]
2- (5) .علل الشرائع:ج 2 ص 479 ح 2. [4]

می کنند را قرائت نمود و پس از خواندن آیه،سکوت کرد.

صادق علیه السلام به او فرمود:چرا سکوت کردی؟

گفت:مایلم گناهان کبیره را از [طریق] قرآن بشناسم.

ایشان فرمود:باشد،ای عمرو! بزرگ ترینِ گناهان کبیره،شرک به خداست.

خداوند می فرماید: وهر کس برای خدا شریکی قائل شود،خداوند،بهشت را بر او حرام خواهد ساخت .

از گناهان کبیره،نومیدی از رحمت خداوند است؛زیرا خداوند عز و جل فرموده: از رحمت خداوند،نومید نمی گردد،مگر کافران .

از گناهان کبیره،در امان بودن از مکر خداست [یعنی انسان به عذاب و غضب خداوند،اعتنا نکند و با کمال آسایش،خود را به معصیت و نافرمانی پروردگار مشغول سازد]؛زیرا خداوند می فرماید: از مکر خدا ایمن نیست،مگر گروه زیانکاران .

از جمله گناهان کبیره،نافرمانی پدر و مادر است؛زیرا خداوند سبحان،کسانی را که از فرمان پدر و مادر سرپیچی نمایند،بدبخت و ستمگر معرّفی فرموده است.

از گناهان کبیره،کشتن کسی است که خداوند،ریختن خون وی را حرام نموده است،مگر کسی که به دستور شرع کشته شود؛زیرا خداوند عز و جل می فرماید: جزای او (کسی که خون مؤمنی را بریزد)،دوزخ است و او همواره در آن خواهد بود... .

از گناهان کبیره،نسبت دادن زنا به زن مسلمان است؛چون خداوند عز و جل فرموده:

آنان در دنیا و آخرت،از رحمت و آمرزش خدا دور هستند و آنان عذاب سختی خواهند داشت .

از گناهان کبیره،خوردن مال یتیم است؛چون خداوند می فرماید: [کسانی که مال یتیم را به ستم می خورند،] جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می برند و زود است که به آتش دوزخ بپیوندند .

از گناهان کبیره،فرار از جهاد است؛زیرا خداوند می فرماید: و هر کس در آن روز (روز جهاد) به آنان (دشمن) پشت کند،قطعاً به خشم خداوند گرفتار می شود و در دوزخ خواهد

ص:244

بود-و چه بد سرانجامی است-مگر آن که کناره گیری برای نبردی [مجدّد] یا پیوستن به جمعی [دیگر از همرزمانش] باشد .

از گناهان کبیره،خوردن رباست؛چون خداوند می فرماید: کسانی که ربا می خورند، [روز قیامت از گور] به پا نمی خیزند،مگر مانند برخاستنِ آن کس که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده باشد .

از گناهان کبیره،سِحر و جادوست؛زیرا خداوند فرموده: همانا دانسته بودند که هر کس که آن [سحر و جادو] را بخرد [و فرا گیرد]،در آخرت،بهره ای ندارد .

از گناهان بزرگ،زِنا کردن است؛زیرا خداوند عز و جل فرموده: و هر کس مرتکب آن گردد، سزایش را دریافت خواهد کرد،و برای او در روز قیامت،عذاب دو چندان خواهد بود و در آن به خواری،جاودان خواهد ماند .

از گناهان کبیره،دروغی است که صاحبش را در زشتی و بدکاری فرو برد؛ زیرا خداوند فرموده: کسانی که با پیمان خدا و سوگندهای خود،بهای اندکی می خرند [یعنی با سوگند دروغ،منافع خود را در نظر می گیرند]،آنان در آخرت،بهره ای نخواهند داشت .

از گناهان کبیره،خیانت است؛زیرا خداوند عز و جل می فرماید: هر کس خیانت بورزد،با همان خیانت که انجام داده،در قیامت،حاضر خواهد گردید .

از گناهان کبیره،ندادن زکات واجب است؛زیرا خداوند می فرماید: با آنها (پول های اندوخته از حقوق واجب)،پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ خواهد شد .

از گناهان کبیره،گواهی دادن به دروغ و مخفی داشتن شهادت است؛چون خداوند می فرماید: هر کس شهادت را کتمان کند،دلش معصیتکار است .

از گناهان کبیره،نوشیدن شراب است؛زیرا خداوند از خوردن شراب نهی فرموده،همچنان که از پرستش بتان نهی نموده است.

از گناهان کبیره،ترک عمدی نماز است،و یا ترک هر عملی که خداوند،واجب نموده است؛زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:هر کس نماز را به عمد ترک نماید،از ذمّۀ خدا و پیغمبر او بیرون خواهد رفت.

ص:245

از گناهان کبیره،پیمان شکنی و قطع رحم است؛زیرا خداوند می فرماید: این دسته از مردمان [که گرفتار این صفت نکوهیده می شوند]،مشمول لعنت هستند و برای آنان سرای بدی خواهد بود .

در این هنگام،عمرو بیرون رفت،در حالی که گریه اش بلند شده بود و می گفت:

هلاک گشت کسی که از نزد خود،[در بارۀ دین] اظهار نظر کند و با شما در فضیلت و دانش،دشمنی ورزد!».

ترجمۀ حدیث 86

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام جواد علیه السلام،از پدرانش نقل نمود که امام صادق علیه السلام فرمود:

«نافرمانی پدر و مادر،از گناهان کبیره است؛زیرا خداوند متعال [در قرآن] نافرمان را عصیانگر بدبخت قرار داده است».

شرح

حدیث نخست را ثقة الإسلام کلینی به سند صحیح،از حضرت عبد العظیم علیه السلام در تبیین گناهان کبیره نقل کرده است.نکات قابل توجّه در شرح آن،عبارت اند از:

1.عَمرو بن عبید (80-143ق) یکی از دانشمندان معتزلی و دومین شخصیت این گروه پس از واصل بن عطاست.وی می خواست که امام صادق علیه السلام گناهان کبیره را با استناد به آیات قرآن برای او توضیح دهد.از این رو وقتی که خدمت ایشان رسید،پس از عرض سلام،این آیه را تلاوت کرد:

وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ. 1

و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاری ها اجتناب می کنند.

او پس از تلاوت آیه،سکوت نمود.

امام علیه السلام علّت سکوت او را پرسید و وی پاسخ داد:مایلم گناهان کبیره را از طریق قرآن بشناسم.

ص:246

این پرسش،نشان می دهد که عَمرو در بارۀ جایگاه علمی امام علیه السلام،چیزهایی شنیده بوده؛ولی از آن،آگاهی کاملی نداشته و تصوّر می کرده که امام مانند خودش بر اساس نظریات شخصی،اظهار نظر می کند.او در واقع می خواست امام را امتحان کند.از این رو،وقتی امام علیه السلام پاسخ وی را با استناد به آیات قرآن داد،چنان تحت تأثیر ایشان قرار گرفت که بی اختیار،بلند بلند گریه کرد و گفت:هلاک گشت کسی که [در بارۀ دین] از نزد خود اظهار نظر کند و با شما در فضیلت دانش،دشمنی نماید!

2.شماری از آیات قرآن،دلالت دارند بر این که گناهان،دو دسته اند:دستۀ اوّل:

گناهانی که قرآن از آنها با«کبائر»تعبیر کرده،مانند: کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ (1)و یا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ (2)و دستۀ دوم:گناهانی که قرآن آنها را«لَمَم»و یا«سیئة»نامیده است (3)و مقصود،گناهانی هستند که نسبت به دستۀ اوّل از اهمّیت کمتری برخوردارند،هر چند فی نفسه،آنها نیز کارهایی ناپسند هستند و خداوند متعال از آنها نهی کرده است.

3.تعداد گناهان کبیره در احادیث،گوناگون بیان شده است:پنج،هفت،نُه،و در حدیثی که در متن آمده،هجده و در شماری از احادیث،بیش از اینها. (4)این احادیث، در واقع با هم اختلافی ندارند؛زیرا احادیثی که عدد در آنها ذکر نشده-مثل حدیثی که در متن آمد-،هر یک به بخشی از گناهان کبیره اشاره دارند.همچنین احادیثی که عدد خاصّی در آنها آمده،ممکن است ذکر عدد در آنها،اشاره به مراتب خطر گناهان کبیره باشد،این که خطرناک ترین آنها پنج گناه،پس از آنها هفت،و پس از آنها نُه گناه است.

4.امام خمینی قدس سره در تبیین معیار تشخیص گناهان کبیره می فرماید:

گناهان کبیره،هر معصیتی است که نسبت به آن،وعده به آتش یا عقاب داده شده، یا با شدّت و عظمت از آن یاد شده است،یا دلیلی دلالت می کند که آن گناه از

ص:247


1- (1) . «اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ» (نجم:آیۀ 32). [1]
2- (2) . «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» ( نساء:آیۀ 31). [2]
3- (3) .ر.ک:نجم:آیۀ 32 و [3]نساء:آیۀ 31. [4]
4- (4) .وسائل الشیعة:ج 15 ص 318«باب تعیین الکبائر التی یجب اجتنابها».

بعضی از کبایر،بزرگ تر یا مانند آن است،یا عقل حکم می کند که کبیره است،یا در اذهان دین مداران،بزرگ شمرده می شود،یا نصّی (آیه و روایتی) وارد شده که کبیره است. (1)

5.علّامه طباطبایی قدس سره در تفسیر آیۀ 31 از سورۀ نساء،پس از بیان حدیثی که در متن از حضرت عبد العظیم علیه السلام آوردیم،می فرماید:

قریب به همین معنا،از اهل سنّت،و منسوب به ابن عبّاس،روایت شده است.

از این روایت،دو چیز به دست می آید:

اوّل آن که:گناه کبیره،گناهی است که نهی سخت در آن باشد،به وعده به آتش یا اصرار در نهی،در قرآن یا در روایت،همان طور که از موارد استدلال حضرت علیه السلام معلوم می شود و ضمناً معنی حدیث کافی:«کبیره آن است که خدا آتش را به سبب آن،واجب کند»ظاهر گردید.پس واجب کردن و وعدۀ آتش،اعم است از آن که در قرآن باشد یا در روایت پیغمبر صلی الله علیه و آله.

گمان می کنم که آنچه از ابن عبّاس نقل شده هم همین طور و اعم از تصریح و تلویح در قرآن یا احادیث باشد و شاهد بر این،روایت ابن عبّاس (در تفسیر طبری)است:«کبیره هر گناهی است که خداوند با آتش یا غضب یا لعنت یا عذاب،آن را ختم کرده باشد»،و مبیّن می گردد که روایت دیگر وی (در تفسیر طبری و غیر آن):«هر آنچه را که خداوند نهی فرموده،کبیره است»،مخالفت در معنای کبیره نیست؛بلکه منظور،بزرگ نمودن همۀ گناهان است بالنسبه به حقارت انسان در مقابل عظمت پروردگار.

دوم،آن که:منحصر کردن گناهان کبیره در روایات گذشته و آینده یا در هشت یا در نُه عدد-که در برخی روایات نبوی از طریق اهل سنّت رسیده-،یا در بیست عدد (مثل همین روایت سابق)،یا در هفتاد (مثل روایات دیگر)،همه و همه به مناسبت اختلاف در بزرگی و کوچکی گناهان است،همان طور که از جملۀ امام علیه السلام:«و بزرگ تر از همۀ گناهان،شرک است»استفاده می شود. (2)

ص:248


1- (1) .تحریر الوسیلة:ج 1 ص 214.
2- (2) .ترجمۀ تفسیر المیزان:ج 4 ص 496-497.

6.گناهانی که در شماری از احادیث اهل بیت علیهم السلام،به کبیره بودن آنها تصریح شده است، (1)عبارت اند از:

1.شرک و کفر،2.ناامیدی از رحمت خدا،3.احساس امنیت از مکر خدا، 4.نافرمانی کردن از والدین،5.آدم کشی،6.اتّهام زدن به زنان پاک دامن، 7.خوردن مال یتیم،8.فرار از جنگ،9.رباخواری،10.جادوگری،11.زنا، 12.لواط،13.قسم خوردن دروغ،14.خیانت کردن،15.زکات ندادن،16.کذب و کتمان در شهادت،17.شرابخواری،18.نماز نخواندن،19.عهدشکنی،20.قطع رحم،21.دزدی،22.خوردن مردار و خون،23.خوردن گوشت خوک،24.

قماربازی،25.کم فروشی،26.همکاری با ستمگران،27.یاری نکردن ستم دیدگان، 28.ادا نکردن حقوق بدون عذر،29.دروغگویی،30.تکبّر،31.اسراف، 32.بی اعتنایی به حج و ترک آن،33.جنگ با اولیای خدا،34.اشتغال به لهو و لعب، 35.اصرار بر گناهان صغیره،36.انکار ما أنزل اللّه (انکار آنچه خداوند نازل کرده است)،37.دروغ بستن بر خدا و پیامبر و اوصیا،38.انکار حقّ اهل بیت علیهم السلام، 39.تعرّب بعد الهجرة (ارتداد و ارتجاع پس از دین مداری)،40.تخلّف در عمل به وصیّت،41.شکستن حرم امن الهی، (2)42.بردن آبروی مؤمن، (3)43.بدگمانی به خدا. (4)

ص:249


1- (1) .عمدۀ این احادیث،در کتاب وسائل الشیعة (ج 15 ص 318 باب«تعیین الکبائر التی یجب اجتنابها») آمده اند.همچنین شماری از گناهان کبیره در تحریر الوسیلةی امام خمینی رحمه الله در تبیین شرایط امام جماعت بیان شده اند.گفتنی است که استخراج و جمع بندی این روایات توسط جناب آقای امیرحسین ملک پور از پژوهشگران دار الحدیث انجام گرفته است.
2- (2) .ر.ک:الکافی:ج 2 ص 217 ح 24 و ص 216 ح 21، [1]تهذیب الأحکام:ج 4 ص 149 ح 417،کتاب من لایحضره الفقیه:ج 3 ص 366 ح 1745 و ص 367 ح 1746 و ص 372 ح 1755 و ج 4 ص 184 ح 5420،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 125،کنز الفوائد:ص 184.
3- (3) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 269 ح 4877.
4- (4) .الفردوس:ج 1 ص 364 ح 1469،کنز العمّال:ج 3 ص 135 ح 5849.

15/4 خشم گرفتن بر زمان و اعتماد به آن

اشاره

87. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکِ علیهم السلام.قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:مَن عَتَبَ عَلی الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتُهُ...مَن وَثَقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما.

فرمود:«پدرم از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:کسی که به زمانْ خشمگین گردد،ناراحتی او زیاد به طول خواهد انجامید....کسی که به زمان اعتماد کند،بر زمین خواهد خورد».

شرح

این سخن،به نکتۀ مهمّی در بارۀ«مهارت های زندگی در مدیریت زمان»اشاره دارد.

گفتنی است که مقصود از زمان در این جا،مفهوم لغوی و یا فلسفی آن نیست؛بلکه مراد،موقعیت های فردی،اجتماعی و تاریخی و شرایط و مقتضیات حاکم بر آن است.در تبیین حدیث یاد شده،این نکات،قابل توجّه اند:

1.بُرهه های مختلف تاریخ،ویژگی ها و قوانین خاصّی دارند که تنها با مدیریت صحیح و رعایت قوانین خاصّ آنها می توان به موفّقیت دست یافت،وگر نه با گلایه

ص:250


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 74 ص 385 ح 10. [2]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 93.

کردن از زمان،گرهی گشوده نمی گردد و نتیجه ای حاصل نمی شود.

2.زمان،عیب و ایرادی ندارد؛آن که عیب و ایراد دارد،انسان است که به حساب زمان گذاشته می شود.در این باره،حدیثی به صورت شعر از امام رضا علیه السلام نقل شده که می فرماید: یَعیبُ النّاسُ کُلُّهُم زَمانَاً

3.زمان و تاریخ،مانند نیروی جاذبۀ زمین،قانونی دارد که باید آن را شناخت و از آن بهره گرفت؛زیرا هر گونه برخورد غیر علمی با آن،موجب افزوده شدن رنج و زحمت خواهد شد.در احادیثی از امام علی علیه السلام آمده است:«کسی که با زمانْ ستیزه جوید،زمان،او را بر زمین می زند»، (1)«کسی که به زمان اعتماد کند،زمین می خورد»، (2)«آن که از زمانه ایمن بنشیند،زمانه به او خیانت می کند». (3)

4.نکاتی که بدانها اشاره شد،حاکی از اهمّیت علم زمان شناسی است که تحصیل آن،مورد تأکید احادیث اهل بیت علیهم السلام است.از امام علی علیه السلام نقل است که:«برای انسان، همین شناخت،بس است که زمان خود را بشناسد». (4)

5.یکی از آثار علم زمان شناسی،این است که انسانِ زمان شناس،در حوادث مشتبه تاریخی،غافلگیر نمی شود (5)و دیگر آن که از حوادث عبرت آموز تاریخ، شگفت زده نمی گردد (6)و بدین سان،در برهه های مختلف تاریخ می تواند زمان را مدیریت نماید.

ص:251


1- (2) .میزان الحکمة:ج 5 ص 37 ح 7831. [1]
2- (3) .میزان الحکمة:ج 5 ص 36 ح 7825. [2]
3- (4) .میزان الحکمة:ج 5 ص 36 ح 7826. [3]
4- (5) .میزان الحکمة:ج 5 ص 36 ح 7822. [4]
5- (6) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 5 ص 36 ح 7824.
6- (7) .ر.ک:میزان الحکمة:ج 5 ص 36 ح 7823. [5]

16/4 نافرمانی کردن از پدر و بی حرمتی به بزرگان

اشاره

88. بحار الأنوار: عن سهل بن زیاد عن عبد العظیم الحسنی،عن إسحاق الناصح مولی جعفر،عن أبی الحسن الأوّل علیه السلام،قال:

قُمُّ عُشُّ آلِ مُحَمَّدٍ و مَأوی شیعَتِهِم،و لکِن سَیَهلِکُ جَماعَةٌ مِن شَبابِهِم بِمَعصِیَةِ آبائِهِم و الاِستِخفافِ وَالسُّخرِیَةِ بِکُبَرائِهِم و مَشایِخِهِم،و مَعَ ذلِکَ یَدفَعُ اللّهُ عَنهُم شَرَّ الأَعادی و کُلَّ سوءٍ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام کاظم علیه السلام فرمود:«قم،جایگاه و پایگاه خاندان محمّد صلی الله علیه و آله و پناهگاه شیعیانشان است؛لیکن گروهی از جوانانشان به خاطر نافرمانی از پدرانشان و مسخره نمودن و بی حرمتی نسبت به بزرگان و کهن سالانشان هلاک می شوند.در عین حال،خداوند،شرّ دشمنان و هر بلایی را از آنان دور می کند».

شرح

اشاره

در این حدیث نورانی،چند نکته قابل توجّه است:

1.نقش قم در گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام

بر پایۀ این حدیث،قم به عنوان«عُشّ آل محمّد»و خانۀ پیروان خاندان رسالت، معرّفی شده است.«عُشّ»به معنای آشیانۀ پرندگان است.این نکته،بسی قابل تأمّل است که در میان همۀ نقاط روی زمین،حتّی حرمین شریفین،شهر قم،به عنوان نقطۀ امن و آرامش برای اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنها در نظر گرفته شده است.این،بِدان معناست که خاندان رسالت،پیش بینی می کرده اند که در آینده،این منطقه،پایگاه

ص:252


1- (1) .بحار الأنوار:ج 57 ص 214 ح 31. [1]

مناسبی برای گسترش فرهنگ آنان در جهان خواهد گردید.

این پیش بینی،در احادیث دیگری هم با صراحت بیان شده،مانند آنچه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

سَیأتی زَمانٌ تکونُ بَلْدةُ قُمّ وَ أهلُها حُجّةً علی الخلائقِ،وَ ذلکَ فی زمانِ غَیْبَةِ قائمِنا علیه السلام إلی ظُهورِهِ. (1)

روزگاری خواهد آمد که شهر قم و مردمان آن بر دیگر مردمان،حجّت اند.آن روزگار،در زمان غیبت قائم ماست تا هنگام ظهورش.

و در حدیث دیگری از ایشان آمده است:

سَتَخْلو کُوفةُ مِن المؤمنینَ،وَ یَأرِزُ عنها العِلمُ کما تَأرز الحَیّةُ فی جُحْرِها،ثُمّ یَظهَرُ العلمُ ببلدةٍ یُقالُ لها قُمّ،وَ تَصیرُ مَعْدِناً للعِلمِ وَ الفَضلِ،حتّی لا یَبقی فی الأرضِ مُسْتَضعَفٌ فی الدِّینِ حتّی المُخَدَّراتُ فی الحِجالِ،وَ ذلکَ عند قُرْبِ ظُهورِ قائمِنا، فیَجْعَلُ اللّهُ قُمّ وَ أهلَهُ قائمِینَ مَقامَ الحُجّةِ. (2)

به زودی،کوفه از مؤمنان،تهی خواهد گشت و علم از آن،رخت بر خواهد بست، همانند ماری که در سوراخش پنهان می شود.آن گاه علم در شهری به نام قم آشکار خواهد شد.این شهر،معدن علم و فضیلت می شود،تا آن جا که روی کُرۀ زمین کسی نمی ماند که در دین،ضعیف و ناتوان باشد،حتّی زنان پرده نشین،و این [واقعه] نزدیک ظهور قائم ماست.خداوند،قم و مردم آن را جانشین مقام حجّت می کند.

2.خطری که در آینده،گروهی از جوانان قم را تهدید می کند

این پیش بینی نیز بسیار قابل توجّه است،که با همۀ اهمّیت و ارزشی که شهر قم به عنوان پایگاه اصلی نشر معارف اهل بیت علیهم السلام خواهد داشت،گروهی از جوانان این شهر،به دلیل نافرمانی ار پدرانشان-که آنها را به پیروی از خطّ مستقیم ولایت دعوت

ص:253


1- (1) .بحار الأنوار:ج 60 ص 213 ح 22. [1]
2- (2) .بحار الأنوار:ج 60 ص 213 ح 23. [2]

می کنند-و نیز بی حرمتی به بزرگان و مشایخ علمی و تربیتی این شهر،راه هلاکت و نابودی معنوی را خواهند پیمود.

بنا بر این،جوانان قم باید نسبت به این هشدار،حسّاس باشند تا به دام منحرفان نیفتند.

3.مصونیت قم از توطئه های دشمنان اسلام

سومین نکتۀ مهمّی که در این حدیث بِدان اشاره شده،این است که انحراف جمعی از جوانان قم،تأثیری در عنایت ویژۀ خداوند سبحان به مردم این دیار نخواهد داشت و این شهر برای همیشه به عنوان پایگاه اصلی نشر معارف اهل بیت علیهم السلام از شرّ دشمنان اسلام،مصون و محفوظ خواهد ماند و زمینه ساز حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی-أرواحنا له الفداء-خواهد شد.

در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نیز این معنا مورد تأکید قرار گرفته است:

إنَّ الملائکةَ لَتَدْفَعُ البَلایا عَن قُمّ و أهلِهِ،و ما قَصدَهُ جَبّارٌ بسُوءٍ إلّاقَصمَهُ قاصِمُ الجَبّارِینَ. (1)

فرشتگان،بلایا را از قم و مردم قم دور می کنند.هیچ ستمگری،آهنگ بدی به آنان نمی کند،مگر آن که در هم شکنندۀ ستمگران،او را در هم می شکند.

افزون بر احادیثی که بدانها اشاره شد،احادیث دیگری نیز در بارۀ اهمّیت ویژۀ شهر قم به عنوان پایگاه معارف اهل بیت علیهم السلام و زمینه ساز حکومت جهانی امام مهدی -عجل اللّه فرجه-،از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است که با در نظر گرفتن تاریخ صدور آنها،از معجزات علمی این بزرگواران محسوب می شوند؛زیرا حتّی در زمان علّامۀ مجلسی رحمه الله-که این احادیث را در بحار الأنوار ثبت می کرده-،فضای علمی امروز حوزۀ علمیّۀ قم،طبق محاسبات معمولی،قابل پیش بینی نبود،چه رسد به زمان صدور این احادیث.

ص:254


1- (1) .بحار الأنوار:ج 60 ص 213 ح 22. [1]

17/4 انکار مجهولات

اشاره

89. الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو أحمد عبیداللّه بن الحسین بن إبراهیم العلوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی الرازی فی منزله بالریّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام،عن آبائه علیهم السلام،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه علیّ بن أبی طالب علیه السلام،قال:

قُلتُ أربَعاً أنزَلَ اللّهُ تَعالی تَصدیقی بِها فی کِتابِهِ:...قُلتُ:«مَن جَهِلَ شَیئاً عاداهُ»،فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالی: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ (1). (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«چهار سخن گفته ام که خداوند،مرا در قرآن،تأیید فرموده است....من گفته ام:هر که چیزی را نداند،با آن دشمنی می ورزد.پس خداوند نازل فرمود: بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن، احاطه نداشتند و هنوز تفسیرش به آنان نرسیده است ».

شرح

یکی از نشانه های افراد نادانی که به بیماری خوددانابینی مبتلا هستند،«انکار مجهولات»است.مبتلایان به این بیماری،تصوّر می کنند اگر حقیقتی وجود داشت باید آنها از آن آگاه باشند و با تکیه بر این پندار،منکر حقایقی می شوند که از آن،آگاهی ندارند.از این رو،با حقایق علمی،مخالفت می ورزند و با علمای حقیقی،دشمنی می کنند.

ص:255


1- (1) .یونس:آیۀ 39. [1]
2- (2) .الأمالی،طوسی:ص 494 ح 1082، [2]بحار الأنوار:ج 68 ص 283 ح 33. [3]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 94.

امام علی علیه السلام با تعبیرهای گوناگونی،به این معنا اشاره فرموده است:«مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند»؛«کسی که چیزی را نداند،از آن عیبجویی می کند»؛«هیچ کس مانند نادانان،با دانشمندانْ مخالفت نمی کند»؛«با آنچه نمی دانید،دشمنی مَورزید؛چرا که بیشتر دانش،در آن چیزهایی است که شما نمی دانید». (1)

در حدیث یاد شده،امام علیه السلام به این نکته اشاره کرده که حکمت های یاد شده،مورد تأیید قرآن و خداوند سبحان است و این نکته را روشن می کند که تکذیب و انکار حقّانیت قرآن توسّط مخالفان آن و دشمنان اسلام،مبدأ علمی ندارد؛بلکه ناشی از جهل آنهاست.

در حدیث دیگری،امام علیه السلام ضمن سفارش های بسیار ارزنده ای به فرزندش امام حسن علیه السلام،توضیحات بیشتری در بارۀ نشانه هایِ بیماری خوددانابینی و ویژگی های مبتلایان به این بیماری در مخالفت با حقایق علمی بیان می فرماید.متن حدیث،چنین است:

إنَّ الجاهِلَ مَن عَدَّ نَفسَهُ بِما جَهِلَ مِن مَعرِفَةِ العِلمِ عالِماً و بِرَأیِهِ مُکتَفِیاً،فَما یَزالُ لِلعُلَماءِ مُباعِداً و عَلَیهِم زارِیاً،و لِمَن خالَفَهُ مُخَطِّئاً،و لِما لَم یَعرِف مِنَ الأُمورِ مُضَلِّلاً،فَإِذا وَرَدَ عَلَیهِ مِنَ الاُمورِ ما لَم یَعرِفهُ أنکَرَهُ و کَذَّبَ بِهِ و قالَ بِجَهالَتِهِ:ما أعرِفُ هذا،وَ ما أراهُ کانَ،و ما أظُنُّ أن یَکونَ،و أنّی کانَ؟و ذلِکَ لِثِقَتِهِ بِرَأیِهِ و قِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجَهالَتِهِ.

فَما یَنفَکُّ بِما یَری مِمّا یَلتَبِسُ عَلَیهِ رَأیُهُ مِمّا لا یَعرِفُ لِلجَهلِ مُستَفیداً،و لِلحَقِّ مُنکِراً،وَ فِی الجَهالَةِ مُتَحَیِّراً،وَ عَن طَلَبِ العِلمِ مُستَکبِراً. (2)

به راستی که نادان،کسی است که خود را در آنچه نمی داند،دانا شمرد و به اندیشه و رأی خویش،اکتفا ورزد،و همیشه از عالمان،دوری گزیند و آنان را نکوهش کند،و آن را که با او مخالفت ورزد،خطاکار قلمداد کند،و هر چیزی را که نمی شناسد،گم راه کننده معرّفی نماید.پس هر زمان که بر او چیزی عرضه شود که

ص:256


1- (1) .ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 2 ص 45 ( [1]نشانه های نادانی و دشمنی با دانش و دانشمند).
2- (2) .تحف العقول:ص 73،بحار الأنوار:ج 77 ص 203 ح 1. [2]

آن را نمی شناسد،انکار می کند و آن را دروغ می شمرَد و از روی نادانی می گوید:

«این را نمی شناسم و گمان نکنم در گذشته وجود داشته یا این که در آینده محقّق گردد».این همه،بر پایۀ اعتماد به اندیشۀ خویش و شناخت اندک از نادانی خویش است.در نتیجه،به دلیل خوددانابینی خیالی،پیوسته به جهل خود می افزاید،منکِر حقیقت می گردد،در نادانیِ خویش سرگردان می شود و از طلب دانش،سر باز می زند. (1)

به عنوان مثال،اگر هزار سال پیش،به کسی که به بیماریِ خوددانابینی مبتلا بود، گفته می شد که:«موجودات بسیار ریزی وجود دارند که چشم غیر مسلّح،آنها را نمی بیند و همانها سبب بیماری های جسمی اند»،یا به وی گفته می شد که:«خون در بدن،گردش می کند و اگر از حرکت باز ایستد،آدمی می میرد»،یا گفته می شد که:

«مادّه،از ذرّات ریزی تشکیل شده است و هر جزئی،خود از ذرّه های ریزتر تشکیل شده و در آن جزء،الکترون ها بر گرد پروتون ها و نیز هسته ها با سرعت سرسام آوری می چرخند و آدمی زادگان از این ذرّه،اسلحه های ویرانگر می سازند که می تواند در چند لحظه،به حیات کرۀ زمین پایان دهد»،بی تردید،چنین شخصی،همۀ این پیشگویی ها را نفی می کرد و آنها را خرافه و خیال می شمرد و گمان می کرد که اگر چنین حقایقی وجود داشت،وی آنها را شناخته بود و چون او از این چیزها آگاهی ندارد،هر که چنین ادّعایی کرده،باید تکذیب شود و رأی او غیر علمی و بر خلاف واقع دانسته شود.

امام علی علیه السلام در تبیین علّت این گونه برخورد با حقایق مجهول می فرماید:

وَ ذَلِکَ لِثِقَتِهِ بِرَأیهِ وَ قِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجِهالَتِهِ.

این [اظهار نظرها]،به جهت اعتماد به رأی خویش و آگاهی اندک از مجهولات خود است.

ص:257


1- (1) .از آن جا که ترجمۀ تحت اللفظی این عبارت،برای خوانندۀ فارسی زبان نامفهوم بود،مضمون آن به فارسی برگردانده شد.

به سخن دیگر،اگر این منکران حقیقت،اندازۀ نادانی خود را می دانستند و می فهمیدند که معلومات آنها در برابر مجهولاتشان،به حساب نمی آید،این چنین بر پندارهای خود،اعتماد نمی ورزیدند و آنچه را بدان علم ندارند،انکار نمی کردند.

امام علی علیه السلام در ادامۀ توصیف آثار زیانبار این بیماری خطرناک می فرماید:

در نتیجه،از ناحیۀ آرای غلطی که افکار نادرست بر او مشتبه کرده و از طریق آنچه نمی شناسد،پیوسته بر نادانی می افزاید و حق را انکار می کند.

این،بزرگ ترین زیان خوددانابینی است که نه تنها بیمار را در نادانی نگه می دارد و بر جهل مرکّبش می افزاید،بلکه به تدریج،نادانی های نوینی به صورت علم برای او پدیدار می کند و راه درمان،بیش از پیش بر او مسدود می گردد. (1)

ص:258


1- (1) .برای توضیح بیشتر در بارۀ این حدیث،ر.ک:دانش نامۀ عقاید اسلامی:ج 1 ص 113-124. [1]

18/4 رهاسازی گوش

اشاره

90. مسائل علیّ بن جعفر: حدّثنی محمّد بن موسی بن المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:

حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ جَعفَرٍ،عَن أخیهِ موسی بنِ جَعفَرٍ،عَن أبیهِ علیهما السلام،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام:...لَیسَ لَکَ أن تَسمَعَ ما شِئتَ؛لِأَنَّ اللّهَ تَعالی یَقولُ: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (1). (2)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام زین العابدین علیه السلام فرمود:«روا نیست که به هر چیزی گوش فرا دهی؛زیرا خداوند می فرماید: همانا گوش و چشم و دل،همه مسئول اند ».

شرح

این حکمت،اشاره دارد به یکی از وظایف مهمّ پیروان قرآن که متأسّفانه غالب قریب به اتّفاق مسلمانان،از آن غفلت دارند.نکات قابل توجّه در تبیین آن،عبارت اند از:

1.مسلمان،حق ندارد هر صدایی را بشنود و به هر سخنی گوش فرا دهد؛زیرا قرآن کریم،گوش انسان را مسئول شنیده های خود می داند،و روزی انسان در مورد شنیده های خود،مورد بازخواست قرار می گیرد.بنا بر این،رهاسازی گوش،حرام و مراقبت از آن،واجب است.

2.برای امتثال این دستور العمل قرآنی،مسلمان باید احکام شنیدن را بداند تا بتواند از شنیده های خود مراقبت کند و از چیزهایی که شنیدن آن حرام است،دوری نماید.

ص:259


1- (1) .اسراء:آیۀ 36. [1]
2- (2) .مسائل علیّ بن جعفر:ص 343-344 ح 847، [2]بحار الأنوار:ج 2 ص 116 ح 13. [3]نیز،ر.ک:همین کتاب:ح 99.

3.شنونده،شریک گوینده است.اگر سخن گوینده صواب و دارای ثواب باشد، شنونده،در ثواب آن شریک است،چنان که در حدیثی آمده:«شنونده ذکر خدا،ذاکر است» (1)و اگر سخن گوینده گناه و دارای عقاب باشد،شنونده نیز در عقاب آن،شریک خواهد بود،چنان که در حدیثی آمده«شنوندۀ غیبت،دومین غیبت کننده است» (2)و یا «شنوندۀ سخن زشت،شریک گوینده است». (3)

4.مسلمان،حق ندارد در مجالسی شرکت کند که می داند ناچار است به آنچه حرام است گوش فرا دهد و اگر ندانسته وارد چنین مجالسی شد،پس از آگاهی،فوراً باید آن را ترک نماید.از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:

مَن کانَ یؤمنُ باللّهِ و الیَومِ الآخِرِ فلا یَجْلِسْ فی مَجلِسٍ یُسَبُّ فیه إمامٌ،أو یُغتابُ فیه مسلمٌ،إنّ اللّه یقولُ فی کتابهِ: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ (4) . (5)

هر کس به خدا و روز واپسین ایمان دارد،نباید در مجلسی بنشیند که در آن به امامی دشنام داده می شود یا از مسلمانی غیبت می شود.خداوند در کتاب خود می فرماید:چون بینی کسانی در آیات ما [از روی عناد] گفتگو می کنند،از آنها روی گردان شو تا به سخنی جز آن بپردازند،و اگر شیطان،تو را به فراموشی افکند،چون به یادت آمد،با آن مردمِ ستمکار منشین.

5.در این باره،شیخ صدوق رحمه الله آورده است:

مردی به امام صادق علیه السلام گفت:همسایگانی دارم که آنان را کنیزکانی است که آواز می خوانند و عود می نوازند.گاهی اوقات،به مستراح که می روم،برای این که ساز

ص:260


1- (1) .سامع ذکر اللّه ذاکر (میزان الحکمة:ج 5 ص 402 ح 9074). [1]
2- (2) .سامع الغیبة أحد المغتابین (میزان الحکمة:ج 5 ص 403 ح 9078). [2]
3- (3) .سامع هُجر القول شریک القائل (میزان الحکمة:ج 5 ص 403 ح 9077). [3]
4- (4) .انعام:آیۀ 68. [4]
5- (5) .بحار الأنوار:ج 75 ص 246 ح 9. [5]

و آواز آنها را بشنوم،نشستنم را طول می دهم.

امام علیه السلام به او فرمود:«این کار را نکن».

مرد گفت:به خدا سوگند،با قصد،این کار را نمی کنم؛بلکه آوازی است که با گوشم می شنوم.

امام علیه السلام فرمود:«عجبا از تو! مگر نشنیده ای که خداوند متعال می فرماید:همانا گوش و چشم و دل،از همۀ اینها بازخواست می شود؟».

آن مرد گفت:انگار این آیۀ کتاب خداوند عز و جل را از هیچ عرب و عجمی نشنیده بودم.پس این عمل خود را ترک می کنم و از خدای بزرگ،آمرزش می طلبم. (1)

ص:261


1- (1) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 1 ص 80 ح 177.

19/4 ولخرجی در خرید خانه

91. الأمالی للصدوق: حدّثنا صالح بن عیسی بن أحمد بن محمّد العجلی،قال:حدّثنا محمّد بن محمّد بن علیّ،قال:حدّثنا محمّد بن الفرج الرویانی،قال:حدّثنا عبد اللّه بن محمّد العجلی، قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن أبیه،عن أبان مولی زید بن علیّ،عن عاصم بن بهدلة،قال:

قالَ لی شُرَیحٌ القاضی:اِشتَرَیتُ داراً بِثَمانینَ دیناراً،وکَتَبتُ کِتاباً،وأشهَدتُ عُدولًا،فَبَلَغَ ذلِکَ أمیرَ المُؤمنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام،فَبَعَثَ إلَیَّ مَولاهُ قَنبَراً فَأَتَیتُهُ،فَلَمّا أن دَخَلتُ عَلَیهِ قالَ:یا شُریحُ ! اشتَرَیتَ داراً،وکَتَبتَ کِتاباً،وأشهَدتَ عُدولًا،ووَزَنتَ مالًا؟قُلتُ:نَعمَ.

قالَ:یا شُرَیحُ ! اتَّقِ اللّهَ،فَإِنَّهُ سَیَأتیکَ مَن لا یَنظُرُ فی کِتابِکَ ولا یَسأَلُ عَن بَیِّنَتِکَ حَتّی یُخرِجَکَ مِن دارِکَ شاخِصاً،ویُسلِمُکَ إلی قَبرِکَ خالِصاً،فَانظُر أن

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:عاصم بن بهدله گفت که:شریح قاضی به من گفت:خانه ای را به هشتاد دینار خریدم و در این باره نوشته ای (سندی) هم رد و بدل نمودم و چند نفر عادل را هم گواه گرفتم.خبر به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام رسید.ایشان غلام خود،قنبر،را برای احضار من فرستاد و من هم خدمت ایشان رسیدم.هنگامی که بر ایشان وارد شدم،فرمود:«ای شریح ! شنیده ام خانه ای خریده ای و نوشته ای رد و بدل کرده ای و گواهانی گرفته ای و پول هایی خرج نموده ای».

گفتم:درست است.

فرمود:«ای شریح ! از خدا بترس.همانا به همین زودی،کسی نزد تو خواهد آمد که در نامه ات نظر نمی کند و از گواهت نمی پرسد.تو را از منزلت بیرون کرده،به قبرستان تسلیمت می کند.پس بنگر که این خانه را از غیر مالکش نخریده باشی،و

ص:262

لا تَکونَ اشتَرَیتَ هذِهِ الدّارَ مِن غَیرِ مالِکِها،ووَزَنتَ مالًا مِن غَیرِ حِلِّهِ،فَإِذا أنتَ قَد خَسِرتَ الدّارَینِ جَمیعاً؛الدُّنیا وَالآخِرَةَ.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:یا شُرَیحُ ! فَلَو کُنتَ عِندَما اشتَرَیتَ هذِهِ الدّارَ أتَیتَنی،فَکَتَبتُ لَکَ کِتاباً عَلی هذِهِ النُّسخَةِ،إذاً لَم تَشتَرِها بِدِرهَمَینِ.

قالَ:قُلتُ:وما کُنتَ تَکتُبُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟!

قالَ:کُنتُ أکتُبُ لَکَ هذَا الکِتابَ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ،هذا مَا اشتَری عَبدٌ ذَلیلٌ مِن مَیِّتٍ ازعِجَ بِالرَّحیلِ، اشتَری مِنهُ داراً فی دارِ الغُرورِ،مِن جانِبِ الفانینَ إلی عَسکَرِ الهالِکینَ.وتَجمَعُ هذِهِ الدّارُ حُدوداً أربَعَةً:فَالحَدُّ الأَوَّلُ مِنها یَنتَهی إلی دَواعِی الآفاتِ،وَالحَدُّ الثّانی مِنها یَنتَهی إلی دَواعِی العاهاتِ،وَالحَدُّ الثّالِثُ مِنها یَنتَهی إلی دَواعِی المُصیباتِ،وَالحَدُّ الرّابِعُ مِنها یَنتَهی إلی الهَوی المُردی وَالشَّیطانِ المُغوی،وفیهِ یُشرَعُ بابُ هذِهِ

بهای آن را از غیر حلال نداده باشی که در این صورت،در دنیا و آخرت،زیان خواهی کرد.

ای شریح ! اگر آن گاه که می خواستی خانه ای بخری،در نزد من حاضر می شدی،برایت نوشته ای می نوشتم که در آن صورت،خانه را [حتّی] به دو درهم نمی خریدی».

گفتم:ای امیر مؤمنان! چه می خواستی بنویسی؟

فرمود:«نامه ای به این مضمون برایت می نوشتم:به نام خداوند بخشندۀ مهربان.این است آنچه خریده است بندۀ ذلیل،از مرده ای که به همین زودی کوچانده می شود.او در دنیای فریبنده،منزلی خریده است که در کوی فانی شوندگان و سپاه نابودان جای دارد،و حدود چهارگانۀ این منزل،بدین ترتیب است:حد اوّل،منتهی است به آفت ها؛دوم،منتهی

است به مرض ها؛سوم،منتهی است به مصیبت ها؛چهارم،منتهی است به پرتگاه و شیطان فریب دهنده،که درِ این خانه،از همین حدّ چهارم گشوده می شود.

این بندۀ فریفتۀ آرزوها،از بنده ای که مُشرف به مرگ است،خانه ای را خرید و خود را از عزّت قناعت بیرون برد و در ذلّت طالبان دنیا درآورد.زیانی که این

ص:263

الدّارِ.

اشتَری هذَا المَفتونُ بِالأَمَلِ مِن هذَا المُزعَجِ بِالأَجَلِ جَمیعَ هذِهِ الدّارِ،بِالخُروجِ مِن عِزِّ القُنوعِ وَالدُّخولِ فی ذُلِّ الطَّلَبِ،فَما أدرَکَ هذَا المُشتَری فیما اشتَری مِنهُ مِن دَرَکٍ،فَعَلی مُبلی أجسامِ المُلوکِ،وسالِبِ نُفوسِ الجَبابِرَةِ،مِثلُ کِسری وقَیصَرَ وتُبَّعٍ وحِمیَرَ،ومَن جَمَعَ المالَ إلی المالِ فَأَکثَرَ،وبَنی فَشَیَّدَ،ونَجَّدَ فَزَخرَفَ،وَادَّخَرَ بِزَعمِهِ لِلوَلَدِ،إشخاصُهُم جَمیعاً إلی مَوقِفِ العَرضِ لِفَصلِ القَضاءِ،وخَسِرَ هُنالِکَ المُبطِلونَ.

شَهِدَ عَلی ذلِکَ العَقلُ إذا خَرَجَ مِن أسرِ الهَوی ونَظَرَ بِعَینِ الزَّوالِ لِأَهلِ الدُّنیا، وسَمِعَ مُنادِی الزُّهدِ یُنادی فی عَرَصاتِها:ما أبیَنَ الحَقَّ لِذی عَینَینِ ! إنَّ الرَّحیلَ أحَدُ الیَومَینِ،تَزَوَّدوا مِن صالِحِ الأَعمالِ،وقَرِّبوا الآمالَ بِالآجالِ،فَقَدَ دَنَتِ الرِّحلَةُ وَالزَّوالُ. (1)

خریدار از جنس متحمّل می شود،بر عهدۀ تباه کنندۀ اجسام و گیرندۀ جان پادشاهان ستمگری مانند کسرا،قیصر،تُبَّع،و حِمیر است.آن کس که ثروت ها را روی هم انباشت،و اموال را روز به روز افزود،ساختمان های بلند و بناهای محکم ساخت، آنها را زینت داد و آراست،و پنداشت که ثروت ها را برای فرزندان ذخیره کرده است.

این ثروتمندان برای عرضۀ اعمال [در پیشگاه پروردگار]،حاضر می شوند تا حکم قطعی در باره شان صادر گردد و در آن جا باطل گروندگان،زیان خواهند دید.

شاهد این گفتار،عقل است،هر گاه که از اسارت هوس بیرون گردد و با چشم های عبرت بین،به زوال دنیا نظر افکند و به منادی زهد که فریاد می زند،گوش فرا دهد که می گوید:حق برای کسی که دو چشم بینا داشته باشد،بسیار روشن است.کوچ نمودن از دنیا،از دو روز،بیرون نیست [و امروز یا فردا از دنیا خواهید رفت].از اعمال شایسته توشه بردارید،و آرزوها را به مرگ ها نزدیک کنید؛چرا که کوچ کردن و فانی شدن،نزدیک است».

ص:264


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 388 ح 501، [1]بحار الأنوار:ج 74 ص 279 ح 1. [2]

فصل پنجم:حکمت های جامع

1/5 پاداش کارهای نیک و بد

92. الأمالی للصدوق: حدّثنا علیّ بن أحمد،قال:حدّثنا محمّد بن أبی عبد اللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

لَمّا کلّم اللّه عز و جل موسی بنَ عِمرانَ علیه السلام،قالَ موسی:إلهی ! ما جَزاءُ مَن شَهِدَ أنّی رَسولُکَ ونَبِیُّکَ وأنَّکَ کَلَّمتَنی؟

قالَ:یاموسی ! تَأتیهِ مَلائِکَتی فَتُبَشِّرُهُ بِجَنَّتی.

قالَ موسی علیه السلام:إلهی ! فَماجَزاءُ مَن قامَ بَینَ یَدَیکَ یُصَلّی؟

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام هادی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند با موسی بن عمران علیه السلام سخن می گفت،موسی گفت:خدایا ! پاداش کسی که گواهی دهد من، فرستاده و پیامبر تو هستم و تو با من سخن گفتی،چیست؟

فرمود:ای موسی ! فرشتگانم در نزد او حاضر می شوند و وی را به بهشت من مژده می دهند.

موسی علیه السلام گفت:خدایا ! پاداش کسی که در پیشگاه تو بِایستد و نماز بخواند، چیست؟

ص:265

قالَ:یا موسی ! اباهی بِهِ مَلائِکَتی راکِعاً وساجِداً،وقائِماً وقاعِداً،ومَن باهَیتُ بِهِ مَلائِکَتی لَم اعَذِّبهُ.

قالَ موسی علیه السلام:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن أطعَمَ مِسکیناً ابتِغاءَ وَجهِکَ؟

قالَ:یاموسی ! آمُرُ مُنادِیاً یُنادی یَومَ القِیامَةِ عَلی رُؤوسِ الخَلائِقِ:إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ مِن عُتَقاءِ اللّهِ مِنَ النّارِ.

قالَ موسی علیه السلام:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن وَصَلَ رَحِمَهُ؟

قالَ:یاموسی ! انسِئُ لَهُ أجَلَهُ،واُهُوِّنُ عَلَیهِ سَکَراتِ المَوتِ،ویُنادیهِ خَزَنَةُ الجَنَّةِ:هَلُمَّ إلَینا فَادخُل مِن أیِّ أبوابِها شِئتَ.

قالَ موسی علیه السلام:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن کَفَّ أذاهُ عَنِ النّاسِ وبَذَلَ مَعروفَهُ لَهُم؟

فرمود:ای موسی! به رکوع و سجود و ایستادن و نشستن او به فرشتگانم مباهات خواهم کرد،و کسی را که من به عمل او افتخار کنم،عذاب نخواهم نمود.

موسی علیه السلام گفت:خدایا! پاداش کسی که برای رضای تو نیازمندی را سیر کند، چیست؟

فرمود:ای موسی! روز قیامت،امر می کنم که در میان آفریده ها فریاد بزنند:"فلانی پسر فلانی،از آزاد شدگانِ خدا از دوزخ است".

موسی علیه السلام گفت:خدایا ! پاداش کسی که با خویشاوندانش پیوند داشته باشد، چیست؟

فرمود:ای موسی! مرگ او را به تأخیر خواهم انداخت و سختی های مرگ را بر او آسان خواهم نمود،و کارگزاران بهشت،او را ندا خواهند داد:"به سوی ما شتاب کن و از هر دری که میل داری،به بهشت وارد شو".

موسی علیه السلام گفت:خدایا ! پاداش کسی که از آزار مردم دست بدارد و با آنها به نیکی رفتار نماید،چیست؟

ص:266

قالَ:یا موسی ! تُنادیهِ النّارُ یَومَ القِیامَةِ:لا سَبیلَ لی عَلَیکَ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن ذَکَرَکَ بِلِسانِهِ وقَلبِهِ؟

قالَ:یا موسی ! اظِلُّهُ یَومَ القِیامَةِ بِظِلِّ عَرشی،وأجعَلُهُ فی کَنَفی.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن تَلا حِکمَتَکَ سِرّاً وجَهراً؟

قالَ:یا موسی ! یَمُرُّ عَلی الصِّراطِ کَالبَرقِ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صَبَرَ عَلی أذی النّاسِ وشَتمِهِم فیکَ؟

قالَ:اُعینُهُ عَلی أهوالِ یَومِ القِیامَةِ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن دَمِعَت عَیناهُ مِن خَشیَتِکَ؟

قالَ:یا موسی ! أقی وَجهَهُ مِن حَرِّ النّارِ،واُومِنُهُ یَومَ الفَزَعِ الأَکبَرِ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن تَرَکَ الخِیانَةَ حَیاءً مِنکَ؟

فرمود:ای موسی! آتش دوزخ به او ندا خواهد داد:"تو را به سوی من راهی نیست".

موسی علیه السلام گفت:خدایا! پاداش کسی که تو را به زبان و دل خود یاد کند،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او را روز قیامت در سایۀ عرش خود قرار می دهم و در تحت حمایت خویش حفظ می کنم.

گفت:خدایا! پاداش کسی که کتاب حکمت تو را در نهان و آشکارا بخواند، چیست؟

فرمود:ای موسی ! او از صراط،مانند برق خواهد گذشت.

گفت:خدایا! پاداش کسی که بر اذیّت و آزار مردم و دشنام آنها به خاطر تو شکیبایی ورزد،چیست؟

فرمود:[ای موسی !] او را در سختی های روز قیامت،کمک خواهم کرد.

گفت:خدایا ! پاداش کسی که از خوف تو گریه کند،چیست؟

فرمود:ای موسی ! چهرۀ او را از آتش،نگه خواهم داشت و او را از وحشت روز قیامت،ایمن خواهم ساخت.

گفت:خدایا ! پاداش کسی که برای شرم از تو خیانت را ترک کند،چیست؟

ص:267

قالَ:یا موسی ! لَهُ الأَمانُ یَومَ القِیامَةِ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن أحَبَّ أهلَ طاعَتِکَ؟

قالَ:یا موسی ! احَرِّمُهُ عَلی ناری.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن قَتَلَ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً؟

قالَ:لا أنظُرُ إلَیهِ یَومَ القِیامَةِ ولا اقیلُ عَثرَتَهُ.

قالَ:إلهی! فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفساً کافِرَةً إلی الإِسلامِ؟

قالَ:یا موسی،آذَنُ لَهُ فِی الشَّفاعَةِ یَومَ القِیامَةِ لِمَن یُریدُ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صَلّی الصَّلَواتِ لِوَقتِها؟

قالَ:اُعطیهِ سُؤلَهُ،واُبیحُهُ جَنَّتی.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن أتَمَّ الوُضوءَ مِن خَشیَتِکَ؟

فرمود:ای موسی ! او در روز قیامت،در امان است.

گفت:خدایا! پاداش کسی که اطاعت کنندگان تو را دوست بدارد،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او را بر آتش [غضب] خود،حرام خواهم ساخت.

گفت:خدایا! سزای کسی که از روی قصد و عمد،مؤمنی را بکشد،چیست؟

فرمود:[ای موسی!] در روز قیامت،نظر رحمت به او نخواهم داشت و از لغزش وی در نخواهم گذشت.

گفت:خدایا! پاداش کسی که کافری را به اسلام دعوت کند،چیست؟

فرمود:ای موسی! او را در روز قیامت،اذن خواهم داد که برای هر کسی که بخواهد،شفاعت کند.

گفت:خدایا! پاداش کسی که نمازها را در اوقاتش ادا کند،چیست؟

فرمود:[ای موسی!] خواسته هایش را اجابت خواهم کرد و بهشتم را بر او مباح خواهم ساخت.

گفت:خدایا ! پاداش کسی که از ترس تو وضو را کامل کند،چیست؟

ص:268

قالَ:أبعَثُهُ یَومَ القِیامَةِ ولَهُ نورٌ بَینَ عَینَیهِ یَتَلَألَأُ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ لَکَ مُحتَسِباً؟

قالَ:یا موسی ! أُقیمُهُ یَومَ القِیامَةِ مَقاماً لا یَخافُ فیهِ.

قالَ:إلهی ! فَما جَزاءُ مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ یُریدُ بِهِ النّاسَ؟

قالَ:یا موسی ! ثَوابُهُ کَثَوابِ مَن لَم یَصُمهُ. (1)

فرمود:[ای موسی!] او را در روز قیامت،در حالی بر می انگیزانم که نور درخشانی در میان چشمانش باشد.

گفت:خدایا! پاداش کسی که برای رضای تو،ماه رمضان را روزه بگیرد،چیست؟

فرمود:ای موسی ! او را در روز قیامت،در جایی قرار خواهم داد که از [هول و وحشت] آن روز نترسد.

گفت:خدایا ! پاداش کسی که برای مردم روزه بگیرد،چیست؟

فرمود:ای موسی ! ثواب او،مانند کسی است که روزه نگرفته است».

ص:269


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 276 ح 307، [1]بحار الأنوار:ج 13 ص 327 ح 4. [2]

2/5 احادیث سلسلة الذهب

93. عیون أخبار الرضا علیه السلام: حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران الدقّاق،قال:حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی،قال:حدّثنی أبو تراب عبیداللّه بن موسی الرویانی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، قال: قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الرِّضا علیه السلام:یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! حَدِّثنی بِحَدیثٍ عَن آبائِکَ علیهم السلام.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما تَفاوَتوا،فَإِذَا استَوَوا هَلَکوا».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«لَو تَکاشَفتُم ما تَدافَنتُم».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:به امام جواد علیه السلام گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما.

فرمود:«پدرم،از جدّم و او از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:مردم همواره در خیرند تا آن وقت که با یکدیگر تفاوت داشته باشند.پس هر گاه با هم برابر شوند،هلاک می شوند».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:اگر از درونِ همدیگر آگاه می شدید،یکدیگر را دفن نمی کردید».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

ص:270

قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«إنَّکُم لَن تَسَعُواالنّاسَ بِأَموالِکِم فَسَعوهُم بِطَلاقَةِ الوَجهِ وحُسنِ اللِّقاءِ،فَإِنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:إنَّکُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِکُم فَسَعوهُم بِأَخلاقِکُم».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«مَن عَتَبَ عَلی الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتُهُ».

فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

«مُجالَسَةُ الأَشرارِ تورِثُ سوءَ الظَّنِّ بِالأَخیارِ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:شما هرگز نمی توانید مردم را با مالی که در دست دارید،برخوردار کنید.پس آنان را با گشاده رویی و خوش رویی برخوردار کنید؛چرا که من از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:"شما نمی توانید با اموالتان به مردم رسیدگی نمایید؛پس با اخلاق خود به آنان یاری دهید».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:کسی که زمان [خود] را سرزنش کند،ناراحتی او به طول خواهد انجامید».

به ایشان گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:همنشینی با بدان،موجب بدبینی به نیکان است».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

ص:271

قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«بِئسَ الزّادُ إلی المَعادِ العُدوانُ عَلی العِبادِ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«قیمَةُ کُلِّ امرِئٍ ما یُحسِنُهُ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«المَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«ما هَلَکَ امرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ».

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:بد توشه ای است برای روز قیامت،دشمنی کردن با بندگان خدا!».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:ارزش هر انسانی،بسته به اعمالی است که موجب نیک نامی او گردد».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای فرزند پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:مرد در زیر زبان خود،پنهان است».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:شخصی که اندازۀ خود را بداند،هیچ گاه هلاک نمی شود».

ص:272

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

«التَّدبیرُ قَبلَ العَمَلِ یُؤمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«مَن وَثَقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَا بنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام«خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنی [ بِرَأیِهِ ] » (1).

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«قِلَّةُ العِیالِ أحَدُ الیَسارَینِ».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش روایت کرد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

برنامه ریزی پیش از کار،تو را از پشیمانی،در امان نگه می دارد».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش برایم روایت کرد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:هر کس به زمان اعتماد کرد،زمین خورْد».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش برایم روایت کرد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:هر کس احساس بی نیازی کند،خود را به خطر انداخته است».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:یکی از دو راحتی و آسایش،قلّت اهل و عیال است».

ص:273


1- (1) .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار. [1]

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«مَن دَخَلَهُ العُجبُ هَلَکَ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«مَن أیقَنَ بِالخَلَفَ جادَ بِالعَطِیَّةِ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:زِدنی یَابنَ رَسولِ اللّهِ.

فَقالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن جَدّی،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:«مَن رَضِیَ بِالعافِیَةِ مِمَّن دونَهُ،رُزِقَ السَّلامَةَ مِمَّن فَوقَهُ».

قالَ:فَقُلتُ لَهُ:حَسبی. (1)

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:هرکس گرفتار خودبینی گردد،هلاک خواهد شد».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:کسی که به عوضْ یقین داشته باشد بذل و بخشش می کند».

گفتم:بیشتر برایم بفرما،ای پسر پیامبر خدا!

فرمود:«پدرم،از جدّم،از پدرانش نقل نمود که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:هر کس با گذشت از زیردستانْ خشنود گردد،از [آزار] مافوق خود در سلامت خواهد بود».

گفتم:مرا بس است!

ص:274


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 53-54 ح 204، [1]بحار الأنوار:ج 74 ص 385 ح 10. [2]

3/5 تأیید شدن چهار سخن امام علی با وحی

94. الأمالی للطوسی: أخبرنا جماعة عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو أحمد عبیداللّه بن الحسین بن إبراهیم العلوی،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی الرازی-فی منزله بالریّ-عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السلام،عن آبائه علیهم السلام،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه علیّ بن أبی طالب علیهم السلام،قال:

قُلتُ أربَعاً أنزَلَ اللّهُ تَعالی تَصدیقی بِها فی کِتابِهِ:

قُلتُ:«المَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ،فَإِذا تَکَلَّمَ ظَهَرَ»،فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالی:

وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ (1).

قُلتُ:«مَن جَهِلَ شَیئاً عاداهُ»،فَأَنزَلَ اللّهُ: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ (2).

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد،از پدرانش-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«چهار سخن گفتم که خداوند،مرا در قرآن،تأیید فرموده است.من گفتم:

آدمی در پس زبان خود،پنهان است.پس هر گاه زبان به سخن بگشاید،شناخته می شود.پس خداوند متعال نازل فرمود: همانا آنان را از طرز سخن گفتنشان می شناسی .

من گفتم:هر کس چیزی را نداند،با آن چیز به مخالفت بر می خیزد.پس خداوند متعال نازل فرمود:بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن،احاطه نداشتند و تأویل آن به آنان نرسیده بود.

ص:275


1- (1) .محمّد:آیۀ 30. [1]
2- (2) .یونس:آیۀ 39. [2]

قُلتُ:«قَدرُ-أو قالَ:قیمَةُ-کُلِّ امرِئٍ ما یُحسِنُ»،فَأَنزَلَ اللّهُ فی قِصَّةِ طالوتَ: إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ (1).

قُلتُ:«القَتلُ یُقِلُّ القَتلَ»،فَأَنزَلَ اللّهُ: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ (2). (3)

من گفتم:ارزش-یا اندازۀ-هر کس به میزان دانش و هنر اوست.خداوند در داستان طالوت نازل فرمود: در حقیقت،خدا او را برای شما برگزیده و او را در دانش و نیروی بدن،بر شما برتری بخشیده است .

گفتم:کشتن قاتل (قصاص) کشتار را [در جامعه] کم می کند.خداوند نازل فرمود:

ای خردمندان ! شما را در قصاص،زندگانی است.

ص:276


1- (1) .بقره:آیۀ 247. [1]
2- (2) .بقره:آیۀ 179. [2]
3- (3) .الأمالی،طوسی:ص 494 ح 1082، [3]بحار الأنوار:ج 68 ص 283 ح 33. [4]

4/5 مواعظ امیر مؤمنان به یاران

95. الأمالی للطوسی: حدّثنا الشیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطوسی، قال:أخبرنا الحسین بن عبیداللّه،عن علیّ بن محمّد بن محمّد العلوی،قال:حدّثنی محمّد بن موسی الرّقی،قال:حدّثنی علیّ بن محمّد بن أبی القاسم،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن أبیه،عن أبان مولی زید بن علیّ،عن عاصم بن بهدلة،عن شریح القاضی،قال:

قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام لِأَصحابِهِ یَوماً وهُوَ یَعِظُهُم:

تَرَصَّدوا مَواعیدَ الآجالِ وباشِروها بِمَحاسِنِ الأَعمالِ،ولا تَرکَنوا إلی ذَخائِرِ الأَموالِ فَتُخَلّیکُم خَدائِعَ الآمالِ،إنَّ الدُّنیا خَدّاعَةٌ صَرّاعَةٌ،مَکّارَةٌ غَرّارَةٌ سَحّارَةٌ، أنهارُها لامِعَةٌ،وثَمَراتُها یانِعَةٌ،ظاهِرُها سُرورٌ،وباطِنُها غُرورٌ،تَأکُلُکُم بِأَضراسِ المَنایا،وتُبیرُکُم بِأتلافِ الرَّزایا،لَهُم بِها أولادُ المَوتِ،وآثَروا زینَتَها فَطَلَبوا رُتبَتَها، جَهِلَ الرَّجُلُ،ومِن ذلِکَ الرَّجُلُ المولَعُ بِلَذّاتِها،وَالسّاکِنُ إلی فَرحَتِها،وَالآمِنُ لِغَدرَتِهِا !

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود،از شریح قاضی-:امیر مؤمنان علیه السلام روزی به اصحاب خود در ضمن موعظه فرمود:«مراقب وعده های مرگ باشید،و به کارهای نیکْ مباشرت کنید،و به اندوختن ثروت،میل نکنید؛چرا که شما را به فریب آرزوهای دراز تسلیم می کند.همانا دنیا بسیار فریبکار و بسیار حیله گر و بسیار گول زن و جادوگر است و پشت آدمی را به خاک می رساند.جویبارهای دنیا، درخشان و میوه هایش رسیده اند.ظاهرش خوشایند و درونش فریب است.دنیا در ظاهر،موجب خوش حالی و در باطن،دارای حیله است.با دندان های مرگ،شما را می خورَد،و با بلاهای ویرانگرش نابودتان می کند.آدمیان در دنیا،فرزندان مرگ هستند؛ولی زینت دنیا را اختیار کردند و مقام آن را برگزیدند.خواهانِ دنیا نادان است،که به لذّت های دنیا حریص است و به خوشی های آن،دل بسته و از فریب این

ص:277

دارَت عَلَیکُم بِصُروفِها،ورَمَتکُم بِسِهامِ حُتوفِها،فَهِیَ تَنزِعُ أرواحَکُم نَزعاً،وأنتُم تَجمَعونَ لَها جَمعاً،لِلمَوتِ تولَدونُ،وإلی القُبورِ تُنقَلونَ،وعَلی التُّرابِ تُنَوَّمونَ، وإلی الدّودِ تُسَلِّمونَ،وإلی الحِسابِ تُبعَثونَ.

یا ذَا الحِیَلِ وَالآراءِ،وَالفِقهِ وَالأَنباءِ ! اذکُروا مَصارِعَ الآباءِ،فَکَأَنَّکُم بِالنُّفوسِ قَد سُلِّبَت،وبِالأَبدانِ قَد عُرِّیَت،وبِالمَواریثِ قَد قُسِّمَت،فَتَصیرُ-یا ذَا الدَّلالِ وَالهَیئَةِ وَالجَمالِ-إلی مَنزِلَةٍ شَعثاءَ،ومَحَلَّةٍ غَبراءَ،فَتُنَوَّمُ عَلی خَدِّکَ فی لَحدِکَ،فی مَنزِلٍ قَلَّ زُوّارُهُ،ومَلَّ عُمّالُهُ،حَتّی تُشَقَّ عَنِ القُبورِ،وتُبعَثَ إلی النُّشورِ،فَإِن خُتِمَ لَکَ بِالسَّعادَةِ صِرتَ إلی الحُبورِ،وأنتَ مَلِکٌ مُطاعٌ،وآمِنٌ لایُراعُ،یَطوفُ عَلیکُم وِلدانٌ کَأَنَّهُمُ الجُمانُ،بِکَأسٍ مِن مَعینٍ بَیضاءَ لَذَّةً لِلشّارِبینَ،أهلُ الجَنَّةِ فیها یَتَنَعَّمونَ، وأهلُ النّارِ فیها یُعَذَّبونَ،هؤُلاءِ فِی السُّندُسِ وَالحَریرِ یَتَبَختَرونَ،وهؤُلاءِ فِی الجَحیمِ وَالسَّعیرِ یَتَقَلَّبونَ،هؤُلاءِ تُحشی جَماجِمُهُم بِمِسکِ الجِنانِ،وهؤُلاء یُضرَبونَ بِمَقامِعِ

جهان،آسوده.این دنیای در حال تغییر و تبدّل،شما را در میان گرفته و با تیرهای مرگ،پیکرهای شما را هدف قرار داده است.دنیا جان های شما را می گیرد؛ولی شما برای دنیا،ثروت جمع می کنید.شما برای مُردن متولّد می شوید و به قبرها منتقل می گردید و روی خاک ها می خوابید و تسلیم کرم ها می شوید و برای حساب، برانگیخته خواهید شد.

ای صاحبان چاره و اندیشه ها ! ای اصحاب درایت و خردها ! از جایگاه زمین خوردن پدران خود یاد کنید.زودا که جان ها ستاده شوند و بدن هایی عریان گردند و میراث در بین وارثان تقسیم شود.ای عشوه گر شکوهمند زیبارو! اکنون به منزلی قدم می گذاری که پر از گرد و غبار و سنگ و کلوخ است.در این جا با چهرۀ خود به روی خاک خواهی خفت،در حالی که این منزل،زائرش کم است و کمتر کسی از شما دیدن می کند،تا آن وقت که قبرت از هم بشکافد و برای نشر مبعوث گردی.پس اگر زندگی تو به سعادت پایان یافته باشد،به شادکامی خواهی رسید،در حالی که پادشاه و فرمان روا می گردی و در امن و آسایش قرار می گیری که در آن بیم و هراسی به تو نخواهد رسید و برای خدمت گزاری شما،جوانانی گمارده شده اند که گویا دُر و

ص:278

النّیرانِ،هؤُلاءِ یُعانِقونَ الحورَ فِی الحِجالِ،وهؤُلاءِ یُطَوَّقونَ أطواقاً فِی النّارِ بِالأَغلالِ، فی قَلبِهِ فَزَعٌ قَد أعیی الأَطِبّاءَ،وبِهِ داءٌ لایَقبَلُ الدَّواءَ.

یا مَن یُسَلَّمُ إلی الدّودِ ویُهدی إلَیهِ ! اعتَبِر بِما تَسمَعُ وتَری،وقُل لِعَینَیکَ تَجفو لَذَّةَ الکَری،وتَفیضُ مِنَ الدُّموعِ بَعدَ الدُّموعِ تَتری،بَیتُکَ القَبرُ بَیتُ الأَهوالِ وَالبِلی، وغایَتُکَ المَوتُ،یا قَلیلَ الحَیاءِ !

اسمَع یا ذَا الغَفلَةِ وَالتَّصریفِ،مِن ذِی الوَعظِ وَالتَّعریفِ،جُعِلَ یَومُ الحَشرِ یَومَ العَرضِ وَالسُّؤالِ،وَالحِباءِ وَالنَّکالِ،یَومَ تُقلَبُ إلَیهِ أعمالُ الأَنامِ،وتُحصی فیهِ جَمیعُ الآثامِ،یَومَ تَذوبُ مِنَ النُّفوسِ أحداقُ عُیونِها،وتَضَعُ الحَوامِلُ ما فی بُطونِها،ویُفَرَّقُ بَینَ کُلِّ نَفسٍ وحَبیبِها،ویَحارُ فی تِلکَ الأَهوالِ عَقلُ لَبیبِها،إذ تَنَکَّرَتِ الأَرضُ بَعدَ

مرواریدند.در دست آنها ظرف هایی نهاده شده که از آب خوشگوار و شیرین،پُر شده اند و بهشتیان را سیراب می کنند.بهشتیان در آن جا همواره در نعمت،و دوزخیان همواره در دوزخ در حال عذاب اند.بهشتیان در لباس های فاخر و زیبا به خود می بالند،و دوزخیان از حرارت آتش دوزخ،در خود می پیچند.آنان در بهشت، به مشک و عنبر خوش بو می شوند و اینان در دوزخ با گرزهای آتشین،کوبیده می گردند.آنها با حور العین در حجله ها هم آغوش اند و اینها در آتش با غل و زنجیرها بسته شده اند.اینک در دل من،دردی است که پزشکان،از معالجۀ آن حیران و عاجزند،و در آن،دردی است که دواپذیر نیست.

ای کسی که به مار و مور تسلیم می شوی ! از آنچه شنیده و دیده ای،پند گیر.به دیدگانت بگو تا از لذّت خواب در گذرند و پی در پی،اشک بریزند.منزلگاه تو، سرانجام،قبر است؛منزلی که در آن،بیم و هراس و پوسیدگی است.پایان زندگی ات مرگ است،ای کم شرم!

ای کسی که در غفلت و گم راهی فرو رفته ای ! از واعظِ ناصح بشنو.روز قیامت، هنگام عرضۀ اعمال و سؤال از افعال و اقوال بندگان و روز عطا کردن و عذاب نمودن است؛روزی که اعمال بندگان در آن،زیر و رو می گردند و تمام گناهان به شمارش می آیند؛روزی که از شدّت حرارت،چشم ها آب می شوند و زنان باردار از هراس، سقط می نمایند و بین دوستان،جدایی می افتد و از هیبتش،عقل خردمندان،سر در گم

ص:279

حُسنِ عِمارَتِها،وتَبَدَّلَت بِالخَلقِ بَعدَ أنیقِ زَهرَتِها.

أخرَجَت مِن مَعادِنِ الغَیبِ أثقالَها،ونَفَضَت إلی اللّهِ أحمالَها،یَومَ لایَنفَعُ الجَدُّ إذ عاینَوا الهَولَ الشَّدیدَ فَاستَکانوا،وعُرِفَ المُجرِمونَ بِسیماهُم فَاستَبانوا،فَانشَقَّتِ القُبورُ بَعدَ طولِ انطِباقِها،وَاستَسلَمَتِ النُّفوسُ إلی اللّهِ بِأَسبابِها.

کُشِفَ عَنِ الآخِرَةِ غِطاؤُها،وظَهَرَ لِلخَلقِ أنباؤُها،فَدُکَّتِ الأَرضُ دَکّاً دَکّاً،ومُدَّت لِأَمرٍ یُرادُ بِها مَدّاً مَدّاً،وَاشتَدَّ المُثارونَ إلی اللّهِ شَدّاً شَدّاً،وتَزاحَفَتِ الخَلائِقُ إلی المَحشَرِ زَحفاً زَحفاً،ورُدَّ المُجرِمونَ عَلی الأَعقابِ رَدّاً رَدّاً،وجَدَّ الأَمرُ-وَیحَکَ یا إنسانُ-جَدّاً جَدّاً،وقُرِّبوا لِلحِسابِ فَرداً فَرداً،وجاءَ رَبُّکَ وَالمَلَکُ صَفّاً صَفّاً، یَسأَلُهُم عَمّا عَمِلوا حَرفاً حَرفاً،فَجیءَ بِهِم عُراةَ الأَبدانِ،خُشَّعاً أبصارُهُم،أمامَهُمُ الحِسابُ،ومِن وَرائِهِم جَهَنَّمُ یَسمَعونَ زَفیرَها،ویَرَون سَعیرَها.

خواهد شد.زمین پس از آبادانی،به حالت خرابی خواهد افتاد و نزهت آن به خارستانی،بدل خواهد گردید.

روز قیامت،زمین گوهرهای گران بهای خود را از معادن غیب،خارج خواهد ساخت و آنچه را که در بر دارد،به سوی خداوند،حمل خواهد کرد؛روزی که با دیدن اوضاع هولناک،تلاش،هیچ ثمری ندارد و از این رو،افتادگی پیشه می کنند،و سیمای گناهکاران،مجرم بودن آنها را می فهمانَد.روز قیامت،قبرها پس از مدّتی که به هم آمده بودند،باز می گردند،و مردمان با وسایلشان تسلیم خداوند خواهند شد.

در این هنگام،پرده از آخرت برداشته می شود و اخبار آن برای مردمان،عیان می گردد.زمین متلاشی می شود،کوه های آن به هم فرو می ریزد،پستی و بلندی آن از بین می رود و هموار می گردد.

اینان در این روز برای خود،یاری کننده و دوستی نمی بینند که آنها را از این ذلّت، پناه دهد.این مردم،با شتاب به جایگاه های حشر و جمع شدن رو می آورند و به سوی محشر رانده می شوند.در این هنگام،آسمان ها به دست قدرت پروردگار،در هم پیچیده می گردند،مانند پیچیده شدن اوراق کتاب.بندگان،هنگام عبور از صراط،

ص:280

فَلَم یَجِدوا ناصِراً ولا وَلِیّاً یُجیرُهُم مِنَ الذُّلِّ،فَهُم یَعدونَ سِراعاً إلی مَواقِفِ الحَشرِ، یُساقون سَوقاً،فَالسَّماواتُ مَطوِیّاتٌ بِیَمینِهِ کَطَیِّ السِّجِلّ لِلکُتُبِ،وَالعِبادُ عَلی الصِّراطِ وَجِلَت قُلوبُهُم،یَظُنّونَ أنَّهُم لا یَسلَمونَ،ولا یُؤذنُ لَهُم فَیَتَکَلَّمونَ،ولا یُقبَلُ مِنهُم فَیَعتَذِرونَ.

قَد خُتِمَ عَلی أفواهِهِم،وَاستُنطِقَت أیدیهِم وأرجُلُهُم بِما کانوا یَعمَلونَ،یا لَها مِن ساعَةٍ ما أشجی مَواقِعِها مِنَ القُلوبِ حینَ مُیِّزَ بَینَ الفَریقَینِ،فَریقٌ فِی الجَنَّةِ وفَریقٌ فِی السَّعیرِ،مِن مِثلِ هذا فَلیَهرَبِ الهارِبونَ،إذا کانَتِ الدّارُ الآخِرَةُ لَها یَعمَلُ العامِلونُ. (1)

دل هایشان ترسان است و گمان می کنند که از این راه،جان سالم به در نخواهند بُرد،و به آنان،اذن سخن گفتن داده نخواهد شد و عذرشان پذیرفته نخواهد گردید.

به دهان این گنهکاران،مهر زده شده؛لیکن دست ها و پاهای آنها به گفتار می آیند و اعمالشان را بازگو می کنند.وای از آن وقتی که بین دو دسته (گناهکاران و نیکوکاران)جدایی افکنده شود! آن،زمان بسیار سختی است و دل ها در آن زمان،در ناراحتیِ فوق العاده ای قرار می گیرند.نیکوکاران در بهشت و بدکاران در دوزخ قرار می گیرند.

اکنون از مانند این عذاب ها باید فرار کرد و برای منزل آخرت باید کوشید».

ص:281


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 652 ح 1353، [1]بحار الأنوار:ج 74 ص 373 ح 35. [2]

5/5 مواعظ امام رضا به مأمون

96. الاختصاص: عن عبد العظیم الحسنی علیه السلام:کَتَبَ المَأمون إلَی الرِّضا علیه السلام،فَقالَ:عِظنی، فَکَتَبَ علیه السلام إلَیهِ:

إنَّکَ فِی دُنیا لَها مُدَّةٌ

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:مأمون به امام رضا علیه السلام نوشت:مرا موعظه کن؟

امام علیه السلام در پاسخ،این اشعار را نوشت:

تو در دنیایی هستی که مدّتی دارد

در این مدّت،عمل [صالح] اهل عمل،پذیرفته می شود.

آیا نمی بینی که مرگ،دنیا را فرا گرفته

و آرزوی آرزومند را از آن می گیرد؟

در ارتکاب گناهان،به آنچه مایلی،شتاب می کنی؛

و توبه را به آینده محوّل می سازی!

مرگ،ناگهان اهلش را در کام می کشد

این گونه [زندگی کردن]،کار دوراندیش خردمند نیست.

ص:282

6/5 بیماری مؤمن و لطف خداوند

اشاره

97. الأمالی للطوسی: حدّثنا الشیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسی،قال:أخبرنا جماعة عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو أحمد عبیداللّه بن الحسین بن إبراهیم العلوی النصیبی، قال:حدّثنا أبی،قال:حدّثنا عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی بالریّ،قال:

حَدَّثَنا أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ موسی الرِّضا،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ،عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیهم السلام-أنَّهُ قالَ-:المَرَضُ لا أجرَ فیهِ،ولکِنَّهُ لا یَدَعُ عَلی العَبدِ ذَنباً إلّاحَطَّهُ،وإنَّمَا الأَجرُ فِی القَولِ بِاللِّسانِ وَالعَمَلِ بِالجَوارِحِ،وإنَّ اللّهَ بِکَرَمِهِ وفَضلِهِ یُدخِلُ العَبدَ بِصِدقِ النِّیَّةِ وَالسَّریرَةِ الصّالِحَةِ الجَنَّةَ. (1)

ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از امام جواد علیه السلام،از پدرانش-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

«بیماری،موجب ثواب نمی شود؛لیکن سبب از بین رفتن گناهان بندگان می گردد.

همانا پاداش،در برابر گفتن به زبان و عمل کردن با اعضای بدن است و خداوند،از روی لطف و کَرَمش،بندگان خود را به خاطر نیّت های درست و دل های پاک،به بهشت،وارد می کند».

شرح

نقل شده که امیر مؤمنان علیه السلام در بازگشت از جنگ صفّین در نزدیکی کوفه،به پیرمردی به نام صالح بن سلیم بر خورد که در سایۀ خانه ای نشسته و آثار بیماری در چهره اش نمایان بود.امام علیه السلام ضمن احوالپرسی،گفتگوی کوتاهی با وی داشت و در پایان، خطاب به او فرمود:

ص:283


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 602 ح 1245، [1]بحار الأنوار:ج 5 ص 317 ح 15. [2]

جَعَلَ اللّهُ ما کانَ مِن شَکواکَ حَطّاً لِسَیِّئاتِکَ؛فَإِنَّ المَرَضَ لا أَجرَ فیهِ،و لکِن لایَدَعُ لِلْعبدِ ذَنْباً إلّاحَطَّه،وَ إِنَّمَا الأَجرُ فی القَولِ بِاللِّسانِ وَ العَمَلِ بِالیَدِ وَ الرِّجْلِ،وَإنَّ اللّهَ عز و جل یُدخِلُ بِصِدقِ النِّیَّةِ وَ السَّریرَةِ الصّالِحَةِ [عَالَماً جَمّاً] مِن عِبادِهِ الجَنَّةَ. (1)

خداوند،این درد و رنجی را که داشته ای،مایۀ ریختن گناهانت قرار دهد؛چرا که در بیماری،پاداشی نیست؛امّا گناهی برای بنده فرو نمی گذارد،مگر آن که آن را فرو می ریزد.پاداش،تنها در گفتن به زبان و عمل کردن به دست و پای است و خداوند عز و جل،جمعِ فراوانی از بندگان خویش را به راستیِ نیّت و به نهادِ درست،به بهشت وارد می کند.

بنا بر این،به نظر می رسد آنچه در روایت حضرت عبد العظیم علیه السلام آمده،بخشی از متن اخیر است.سیّد رضی قدس سره نیز این متن را با اندکی تفاوت لفظی،در نهج البلاغه (حکمت 42) آورده و در ادامه گفته است:

امام علیه السلام راست فرموده که در بیماری،اجری نیست؛چرا که بیماری،از قبیل آن چیزهایی است که بنده به موجب آن،مستحقّ عوض می شود؛زیرا استحقاق عوض،در مقابل چیزهایی پیدا می شود (از قبیل:دردها و بیماری ها و آنچه در این حکمت است) که فعل خداوند با بندۀ خویش باشد؛امّا استحقاق اجر و ثواب، در مقابل فعل بنده تحقّق می یابد.بنا بر این،میان این دو،تفاوتی وجود دارد که ایشان،چنان که دانش ژرفکاو و رأی درست ایشان اقتضا می کرده،بیان فرموده است.

باید گفت:مؤلّف گران قدر نهج البلاغه،در تبیین کلام امام علیه السلام،میان«عوض»و «اجر»،در معنا،تفاوت قائل شده است.از این رو،بیمار را مستحقّ«عوض»دانسته، نه«اجر»؛چون بیماری،فعل خداوند متعال است؛لیکن تأمّل در احادیث رسیده در مورد پاداش بیماری ها،ما را بِدین ره نمون می شود که این احادیث،در چند دسته جای می گیرند:

ص:284


1- (1) .وقعة صفّین:ص 529. [1]آنچه ما بین کروشه آمده،از تاریخ الطبری [2]افزوده شده است.برای آگاهی از متن کامل گزارش،ر.ک:بحار الأنوار:ج 22 ص 552. [3]

1.برخی از احادیث،بر این تصریح کرده اند که در بیماری،هیچ پاداشی وجود ندارد؛امّا بیماری،مایۀ پاکیِ بیمار از گناهان است. (1)

2.شماری از احادیث،بیان می کنند که بیماری،گناهان انسان را می ریزد،با این تفاوت که این دسته احادیث،نسبت به مسئلۀ اجر و پاداش،سکوت کرده اند. (2)

3.برخی از احادیث،بیان می کنند که بیماری،مرتبۀ انسان را بالا می برد. (3)

4.بعضی از احادیث،به وجود پاداشی بزرگ برای بیماری تصریح می کنند (4)و برخی نیز از این خبر می دهند که پاداش سه شب تبدار بودن،با عبادت هفتاد سال، برابر است. (5)

5.در برخی احادیث،آمده که در نامۀ عمل بیمار،نوشته می شود؛پاداشی معادل انجام دادن اعمالی که به سبب بیماری،توفیق انجام دادن آنها را نیافته است. (6)

6.در حدیثی از امام حسین علیه السلام روایت شده است:امیر مؤمنان،علی بن ابی طالب علیه السلام،سلمان فارسی را عیادت کرد و فرمود:«ای ابو عبد اللّه! از بیماری خویش،در چه حالی؟».

گفت:ای امیر مؤمنان! فراوان،خدا را سپاس می گویم و از دلْ آزردگی بسیار،به تو شکایت می آورم.

فرمود:«ای ابو عبد اللّه! دل آزرده مباش؛زیرا هیچ کس از شیعیان ما نیست که به او دردی رسد،مگر به واسطۀ گناهی که پیش تر،از او سر زده و آن بیماری،مایۀ پاک شدن اوست».

سلمان گفت:اگر چنان باشد که تو می گویی-که چنان نیز هست-،پس در این کار

ص:285


1- (1) .ر.ک:دانش نامۀ احادیث پزشکی:ح 160 و 177. [1]
2- (2) .ر.ک:دانش نامۀ احادیث پزشکی:ح 158-159 و 161. [2]
3- (3) .ر.ک:دانش نامۀ احادیث پزشکی:ح 180. [3]
4- (4) .ر.ک:دانش نامۀ احادیث پزشکی:ح 187 و 190. [4]
5- (5) .ر.ک:دانش نامۀ احادیث پزشکی:ح 189. [5]
6- (6) .ر.ک:دانش نامۀ احادیث پزشکی:ح 192-199. [6]

برای ما پاداشی جز پاک شدن از گناهان نیست.

علی علیه السلام فرمود:«ای سلمان! به واسطۀ شکیبایی بر بیماری و نالیدن به درگاه خداوند و دعا کردن در پیشگاه او،برایتان پاداش نیز هست و به سبب همین کارهاست که برای شما حسنه نوشته می شود و جایگاه هایتان فراتر برده می شود؛امّا درد،فقط موجب پاک شدن گناه،و نوعی کفّاره است».

سلمان پس از شنیدن این سخن،پیشانی علی علیه السلام را بوسید و گریست و گفت:ای امیر مؤمنان! اگر تو نبودی،چه کسی برای ما این چیزها را از هم باز می شناسانْد؟! (1)این حدیث در واقع،جمع بندی همۀ احادیث پیش گفته است.

توضیح،این که:بیماری،عمل انسان نیست تا به سبب آن به وی پاداش داده شود.

از سوی دیگر،در بیان امام علیه السلام آمده است که وقتی مؤمنی در برابر درد و بیماری شکیبایی ورزد و در پیشگاه خداوند،دعا و زاری کند،پاداش خواهد داشت و به واسطۀ آن بر رتبۀ وی در پیشگاه خداوند،افزوده می شود و برای او حسنات نوشته خواهد شد،و این،بدان سبب است که این شکیبایی و دعا،عملی از اعمال انسان اند.

از همین جاست که می بینیم احادیث مربوط،به رغم همۀ اختلافات ظاهری،هیچ تعارضی با همدیگر ندارند؛زیرا احادیثی که از پاداش نداشتن بیماری سخن می گویند،نه به عمل و نیّت بیمار،بلکه به خود بیماری نظر دارند،و احادیثی که از ثواب بیمار و بالا رفتن رتبۀ او حکایت می کنند،به شکیبایی و مقاومت و نیّت او ناظرند.از این رو،اگر بیمار در دوران تن درستی،عمل نیکی انجام می داده (برای مثال،نماز شب می خوانده)،پاداش آن برای وی در دوران بیماری نیز نوشته می شود.بیماری که علاوه بر این،شکیبایی هم می کند،افزون بر آن پاداش،پاداش شکیبایی خویش را هم می گیرد،و بیماری که علاوه بر شکیبایی،دعا و گریه و زاری نیز می کند،از جایگاه بالاتری نزد خدا برخوردار می شود.

ص:286


1- (1) .طبّ الأئمّة،ابنا بسطام:ص 15،بحار الأنوار:ج 81 ص 185 ح 39.

7/5 عوامل مصونیّت از فریفتگی

98. علل الشرائع: حدّثنا محمّد بن موسی المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعدآبادی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الفضل،عن خاله محمّد بن سلیمان،عن رجل،عن محمّد بن علیّ علیهما السلام-أنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ-: یا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ! لا یَغُرَّنَّکَ النّاسُ مِن نَفسِکَ،فَإِنَّ الأَمرَ یَصِلُ إلَیکَ دونَهُم،ولا تَقطَعِ النَّهارَ عَنکَ کَذا وکَذا،فَإِنَّ مَعَکَ مَن یُحصی عَلَیکَ،ولا تَستَصغِرَنَّ حَسَنَةً [ تَعمَلُها،فَإِنَّکَ تَراها حَینَ تَسُرُّکَ،ولا تَستَصغِرَنَّ سَیِّئَةً ] (1) تَعمَلُ بِها،فَإِنَّکَ تَراها حینَ تَسوؤُکَ،وأحسِن فَإِنّی لَم أرَ شَیئاً قَطُّ أشَدَّ طَلَباً ولا أسرَعَ دَرَکاً مِن حَسَنَةً مُحدَثَةٍ لِذَنبٍ قَدیمٍ. (2)

*ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به سند خود-:امام باقر علیه السلام خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:

«ای محمّد بن مسلم! مبادا مردم،تو را فریب دهند و از خودت غافل سازند؛زیرا [اگر فریفته شدی،] زیان آن،متوجّه خودت خواهد شد،نه آنها.روزهای زندگی را به انجام دادن کارهای بیهوده هدر نده؛زیرا با تو کسانی هستند که کارهای روزانه ات را ثبت می کنند.هرگز عمل نیکی را که انجام دادی،اگر چه کوچک بود،حقیر مشمار؛ زیرا آن را در جایی که خشنودت می سازد،خواهی دید و اگر کار زشتی از تو سر زد، آن را نیز کوچک ندان؛زیرا آن را در جایی که بدحالت می سازد،خواهی دید.نیکی نما؛چرا که من چیزی ندیدم که انسانی را زودتر به مقصد برساند از عمل خوب جدیدی که در مقابل گناه کهنه ای انجام دهد».

ص:287


1- (1) .عبارت داخل کروشه را به نقل از کتاب بحار الأنوار افزوده ایم.
2- (2) .علل الشرائع:ص 599 ح 49، [1]بحار الأنوار:ج 73 ص 355 ح 65. [2]

8/5 ادب همنشینی،گفتن و شنیدن

99. مسائل علیّ بن جعفر: حدّثنی محمّد بن موسی بن المتوکّل،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین السعدآبادی،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی،قال:حدّثنی علیّ بن جعفر،عن أخیه موسی بن جعفر،عن أبیه علیهما السلام،قال:

قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام:...لَیسَ لَکَ أن تَقعُدَ مَعَ مَن شِئتَ؛لِأَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یَقولُ: إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ . (1)

ولَیسَ لَکَ أن تَتَکَلَّمَ بِما شِئتَ؛لِأَنَّ اللّهَ تَعالی قالَ: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ

*ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام-به نقل از علی بن جعفر،از برادرش موسی بن جعفر علیه السلام،از پدرش امام صادق علیه السلام-:زین العابدین علیه السلام فرمود:«جایز نیست با هر کس همنشینی کنی؛زیرا خداوند-تبارک و تعالی-فرموده است:(هر گاه دیدی کسانی را که در آیات ما کنجکاوی می کنند،از آنها دوری کن،تا در مطالبی غیر از آیات ما به بحث و جدل بپردازند، و اگر چنانچه شیطان،تو را به فراموشی انداخت،پس از یادآوری،دیگر با گروه ستمگران همنشینی نکن.

و نباید هر چه را دلت خواست،بر زبان آوری؛زیرا خداوند فرموده:(از چیزی که بِدان علم نداری،پیروی نکن و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده:"خداوند،رحمت کند

ص:288


1- (1) .انعام:آیۀ 68. [1]

عِلْمٌ (1)؛ ولِأَنَّ رَسول اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:«رَحِمَ اللّهُ عَبداً قالَ خَیراً فَغَنِمَ،أو صَمَتَ فَسَلِمَ».

ولَیسَ لَکَ أن تَسمَعَ ما شِئتَ؛لِأَنَّ اللّهَ تَعالی یَقولُ: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (2). (3)

بنده ای را که خیری بر زبان جاری سازد و از آن سودمند گردد،یا ساکت شود تا سالم بماند".

و حق نداری به هر چیزی گوش فرا دهی؛زیرا خداوند متعال می فرماید:(همانا گوش و چشم و دل،همه مورد پرسش قرار می گیرند)».

ص:289


1- (1) .اسرا:آیۀ 36.
2- (2) .اسرا:آیۀ 36. [1]
3- (3) .مسائل علیّ بن جعفر:ص 343 ح 847، [2]بحار الأنوار:ج 2 ص 116 ح 13. [3]

9/5 پیام امام رضا به شیعیان

100. الاختصاص: روی عن عبد العظیم،عن أبی الحسن الرضا علیه السلام،قال:

یا عَبدَ العَظیمِ ! أبلِغ عَنّی أولِیائِی السَّلامَ وقُل لَهُم أن لا یَجعَلوا لِلشَّیطانِ عَلی أنفُسِهِم سَبیلًا،ومُرهُم بِالصِّدقِ فِی الحَدیثِ وأداءِ الأَمانَةِ،ومُرهُم بِالسُّکوتِ وتَرکِ الجِدالِ فیما لا یَعنیهِم،وإقبالِ بَعضِهِم عَلی بَعضٍ،وَالمُزاوَرَةِ؛فَإِنَّ فی ذلِکَ قُربَةً إلَیَّ،ولا یَشغَلوا (1)أنفُسَهُم بِتَمزیقِ بَعضِهِم بَعضاً،فَإِنّی آلَیتُ عَلی نَفسی أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِکَ وأسخَطَ وَلِیّاً مِن أولِیائی دَعَوتُ اللّهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنیا أشَدَّ العَذابِ،وکانَ فِی

*ترجمه

حضرت عبد العظیم علیه السلام:امام رضا علیه السلام (2)فرمود:ای عبدالعظیم! به دوستانم از طرف من سلام برسان و به آنان بگو:راهی برای شیطان بر خویش قرار ندهند،و آنان را به راستگویی در گفتار،و ادای امانت،و خاموشی،و ترک جدال در موارد بی فایده،و رویکرد نسبت به یکدیگر و به دیدار هم رفتن فرمان بده،که باعث نزدیکی به من است.خویش را به کوبیدن یکدیگر مشغول نکنند،که من به جانم سوگند خورده ام که هر کس چنین کند و یکی از دوستانم را خشمگین سازد،از خدا درخواست کنم که او را در دنیا به شدیدترین عذابْ معذّب سازد و در آخرت،از زیانکاران باشد.

به آنان بیاموز که خداوند،نیکوکارشان را می بخشد و از بدکارشان در می گذرد، مگر آن که به او شرک ورزیده باشد،یا یکی از دوستانم را آزار برساند،یا بدی او را در

ص:290


1- (1) .فی المصدر:«یشتغلوا»،و التصویب من بحار الأنوار. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 18 پانوشت شمارۀ 2.

الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرینَ،وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم وتَجاوَزَ عَن مُسیئِهِم،إلّامَن أشرَکَ بِهِ أو آذی وَلِیّاً مِن أولِیائی،أو أضمَرَ لَهُ سوءاً؛فَإِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ لَهُ حَتّی یَرجِعَ عَنهُ،فَإِن رَجَعَ وإلّا نُزِعَ روحُ الإیمانِ عَن قَلبِهِ وخَرَجَ عَن وَلایَتی،ولَم یَکُن لَه نَصیبٌ فی وَلایَتِنا،وأعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِکَ. (1)

دل خود جای دهد،که خداوند،او را مادام که از این کار روی برنتابد،نخواهد بخشید.پس اگر باز گردد که هیچ؛وگرنه،روح ایمان از جانش خارج می گردد،و از ولایت من بیرون می رود،و در ولایت ما بهره ای نخواهد داشت.من از چنین فرجامی به خدا پناه می برم.

ص:291


1- (1) .الاختصاص:ص 247،بحار الأنوار:ج 71 ص 230 ح 27. [1]

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109