در جستجوي منجي

مشخصات كتاب

سرشناسه : طغياني، محمدحسين، 1363 -

عنوان و نام پديدآور : در جستجوي منجي/ محمدحسين طغياني.

مشخصات نشر : قم : عطرعترت، 1389.

مشخصات ظاهري : 144 ص.

شابك : 15000 ريال 978-600-5588-58-3 :

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : مهدويت-- احاديث

موضوع : مهدويت-- جنبه هاي قرآني

رده بندي كنگره : BP51/ط7د4 1389

رده بندي ديويي : 297/595

شماره كتابشناسي ملي : 2121785

ص: 1

اشاره

در جستجوي منجي

محمدحسين طغياني

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

طليعه

سپاس وستايش بي پايان، آفريننده يكتا وپديدآورنده دانا وتوانايي راسزد كه جهان را به پا داشت و سفره نعمت خويش را با مواهب بي شمار، پهن فرمود وحمد وثنا بر ذات يكتا وبي همتا وحكيم لايزالي باد كه انسان را به موهبت (لقد كرّمنا بني آدم) مفتخر كرد واو را برترين مصنوع قرار داد، وبا لطف ومرحمت خود، از او بر سر سفر آفرينش به بهترين وجه پذيرايي نمود و بر اين همه نعمت بر اومنّت نهاد. خدايي كه تنها به آفرينش او بسنده نكرد، بلكه بدو عقل را ارزاني كرد، وبا منّور نمودن روح او به نور علم وعقل، انسان را برهمه پديده ها مزيّت وبرتري بخشيد وبه اين هم بسنده نكرد، بلكه براي رشد وترقي وتكامل ونيل او به سعادت دنيوي واخروي وكمال مادّي ومعنوي وبهره وري صحيح از اين نعمت هاي ارزاني شده، انسانهاي كامل والگوهاي با فضيلت وپيشوايان معصوم وراهنمايان دلسوز را، پي درپي به سوي انسانها ارسال داشت، تا ايشان را از اسارت غرايز وشهوتهاي حيواني وناپاكيهاي اخلاقي وزشتي هاي عملي وكج انديشي هاي اعتقادي وبينش هاي غلط فرهنگي وانحرافات اقتصادي برهانند، وخلاصه بشر را ازآنچه مانع

ص: 7

رشدوكمال است نجات دهند وبه اوج مرتبه (يعبدونني لايشركون بي شيئا) برسانند. وسلام وصلوات بي شمار، بركامل ترين وبرترين سفير الهي حضرت خاتم الانبياء محمّد بن عبدالله صلي الله عليه وآله وبرجانشينان گرامي واوصياء گرانقدر واهل بيت پاكيزه او باد، كه درراه تحقّق اين آرمان مقدّس، از هيچ رنج ومحنّت وبلا ومصيبت وزحمت ومشقّت نهراسيدند، وبهترين مصداق براي آيه شريفه «الذين يبلغون رسلت الله ويخشونه ولا يخشون احداً الا الله» بودند، تا آنجا كه از همه چيز خود دراين مسير گذشتند.

وعذاب ولعنت نامحدود خدا برآناني كه درمقابل صراط مستقيم نبوّت محمّديه وولايت مطلقه علوّيه، راههاي انحرافي پديد آوردند ودست خلايق را از ريسمان محكم وحبل متين وعروه الوثقي جدا كردند، وبا دور كردن خلق از انوار پرفروغ ائمه هدي عليهم السلام بشريت را به ظلمت وتاريكي گرفتار كردند، وهمه سرمايه هاي خدا داد را به يغما بردند، ومسير جهان را دگرگون ساختند.

امّا با تمام مخالفتهاي مردمان بي خرد وناپاك درجهت اضمحلال ارزش هاي انساني وفراموش شدن حقايق الهي، بالاخره روزي خواهد آمد كه زمين از لوث وجود آنان پاك مي شود وفراعنه ونمروديان تاريخ بويژه آناني كه خانه وحي را به آتش كشيدند وحريم محور انوار الهيّه، فاطمه زهرا سلام الله عليها را شكستند به سزاي كارهاي ناشايستشان برسند. بالاخره روزي خواهد آمد كه طبق كلام حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم زمين پر از عدل وقسط مي شود وآن نيست، مگر درزمان ظهور حضرت حجت عليه السلام، همان امامي، كه دشمنان قصد محو كردن

ص: 8

نام اورادارند، وبا ايجاد شبهات قصد، سست كردن اعتقادات شيعيان وپيروانش را دارند وبا انكار ظهورش قصد نا اميدي منتظران را دارند، لذا حقير بي بضاعت جهت جلوه دادن خورشيد عالم تاب، واثبات حقيقت اختر تابناك آسمان امامت وولايت اين كتاب را به رشته تحرير درآوردم تا خدمت تاچيزي به مولا وصاحبمان حضرت حجت ابن الحسن عسكري عليه السلام نموده باشم. اميد است اين عمل ناچيز مقبول واقع شود وكمكي درهدايت پويندگان راه حق نمايد.

عبد الزهراء

محمد حسين طغياني

اول شعبان المعظم 1431ه ق- اصفهان

ص: 9

ص: 10

منجي دريك نگاه

شكي نيست هنگامي كه پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم رحلت فرمودند، سنّت آن بزرگوار با همه گستردگي ووسعتش ثبت نشده بود و چون حضرتش رسالتي جاودانه وتا قيامت برعهده داشت قطعاً كار دين را به مردم واگذار نكرده است وساحت مقدّس آن حجت معصوم الهي از چنين كاري منزه و پيراسته است كه با آن همه رأفت و شفقت نسبت به امّت خويش، مردم جاهل غير معصوم را به خود واگذارد.ازطرفي نمي توان پذيرفت كه آنها را تنها به قرآن كريم سپرده باشد، درحالي كه درآن كتاب، آيات محكم ومتشابه، مجمل ومفّصل، ناسخ ومنسوخ وجود دارد وهمچنين آيات آن داراي معاني وبرداشت هاي مختلفي است از همين رو مي بينيم بزرگان و سردمداران فرقه هاي اسلامي، همگي براي استدلال بر حقانيت خود با وجود مخالفت وتضاد كامل با يكديگر، از همين قرآن بهره مي گيرند از طرفي،پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم كاملاً به اين حقيقت آگاهي دارد كه منافقين ودشمنان اسلام درزمان حيات،دروغ ها به ايشان بستند پس از رحلت ايشان چه خواهند كرد؟لذا فرمودند «هركس به عمد دروغي به من نسبت داد،

ص: 11

جايگاهش در جهنم است»(1) بنابراين خردمندانه نيست كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم آئين خود را پس از آن همه رنج و زحمت و محنت و شكنجه در اختيار اجتهاد ديگران قرار دهد وهيچ مرجعي معرفي نكند كه به تمام رموز و حقايق اين كتاب آسماني دانا وبه سنّت با همه گستردگي اش، احاطه كامل داشته باشد وبا عصمت الهي از غرض ورزي ها درامان باشد. اهميّت و عظمت حديث ثقلين وارزش ارجاع دادن مسلمانان به عترت عليهم السلام براي دريافت دين حق از آنان، درهمين جا نمايان وآشكار مي شود وهمچنين از اينجا علت آن همه تأكيدهاي فراوان وپي درپي آن حضرت بر اين موضوع درمناسبت هاي فراوان وفرصت هاي مختلف از جمله در روز غدير وآخرين بار هم دربستر بيماري و لحظات پاياني حيات دنيايي،نمودار و جلوه گر مي شود.

زيدبن اسلم از پيامبر خدا صلي الله عليه وآله و سلم روايت مي كند كه فرمودند: «گويي كه دعوت شده ام، پس اجابت كرده ام. من دو يادگار گرانبها را درميان شما مي گذارم،كه يكي از ديگري بزرگتر است كتاب خدا وعترتم خانواده ام. پس بنگريد كه بعد ازمن با آنها چگونه رفتار خواهيد كرد؟به درستي كه آن دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه برحوض كوثر به من باز گردند. خداوند مولاي من است، و من مولاي هر مومن،هركس من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست بارالها! دوست بدار هركس كه اورا پشتيباني كرد، ودشمن بدار هركس كه با او

ص: 12


1- 1- بحارالانوار جلد 69 ص 256

دشمني كند»(1)

وهمچنين ازابوسعيد خدري روايت شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند«من دويادگار درميان شما مي گذارم، كه بعد از من تا زماني كه به آن بياوزيد،گمراه نمي شويد. ويكي از ديگري بزرگتر است، كتاب خدا كه رشته اي است كشيده، از آسمان به زمين وعترتم، خانواده ام. واين دو هرگز از هم جدا نمي شوند، تا اينكه در كنار حوض به من بازگردند. پس بنگريد كه بعد از من با آنان چگونه رفتار خواهيدكرد»(2) وبرهمگان واضح است كه اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم جزاصحاب كساء نيستند همان كساني كه آيه تطهير درشأن ومنزلت آنها نازل شده است چرا كه انس بن مالك مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تا مدّت شش ماه هنگام نماز، وقتي به خانه زهرا سلام الله عليها مي رسيد مي فرمود اي اهل بيت براي نماز برخيزيد، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.(3)

وهمچنين امام حسن مجتبي عليه السلام ضمن خطبه اي فرمود:«ما اهل بيتي هستيم كه خداوند درباره آنها فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.(4) و همچنين حضرت علي عليه السلام به ابوبكر فرمودند: تو را به خدا سوگند آيه تطهير درباره من و همسرم و فرزندانم نازل شده يا درباره تو و خانواده ات؟ جواب داد «درباره تو وخانواده ات»(5)

ص: 13


1- 1- مستدرک حاکم جلد 3 ص 109
2- 2- سنن ترمذی جلد 5 ص 662
3- 3- جامع الاصول جلد 1 ص 110
4- 4- ینابیع الموده صفحه 126
5- 5- نور الثقلین جلد 4 ص 271

پس امّت، بويژه اصحاب پيامبر نيازي به معرفي بيشتر نداشتند تا نخستين نفر بعد از پيامبر بزرگوار را بشناسند و سپس او را درانجام وظيفه اش ياري نموده تا از گمراهي ها مصون بمانند و البته امام هم به نوبه خود شخص بعد از خود را معين و معرفي مي كند و اين كار تا آخرين حجت معصوم الهي ادامه مي يابد تا زماني كه همگي آنان به همراه قرآن مجيد دركنار حوض بر رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وارد شوند. لذا حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم با معرفي كامل نام ونشان دوازده وصي خود صفت رحمت للعالمين را آشكارتر ساختندتا طبق حديث رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم كه فرمودند «در هر نسلي از امت من فردي شاخص از امت من هست»(1)

آن شخص بر مردم معرفي شده باشد. تا خداي نا خواسته بدون معرفت به آن امام و پيشوا از دنيا نرفته باشد كه دراين صورت مرگ او مرگ جاهليت خواهد بود چرا كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند «من مات ولم يعرف امام زمانه،مات ميته جاهليه» هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد مرده است به مانند مردم جاهليت.(2)

اين حديث كه با لفظ هاي مختلف ومعناي واحد دركتب اهل تسنن نقل شده است دلالت بر وجود امام در هر عصر و زماني مي كند وكساني كه ادعا مي كنند منظور از امام دراين حديث همان پادشاه، فرمانروا يا حاكم است گرچه فاسق و ستمگر باشد، بايد ابتدا با دليل وبرهان خردمندانه ثابت كنند كه شناخت ستمگر فاسق ازلوازم دين

ص: 14


1- 1- الصواعق المحرقه ص 149
2- 2- مسند احمد بن حنبل جلد 2 ص 83، صحیح مسلم جلد 6 ص 21

است واثراتي هم درپي دارد كه اگر شخصي او رانشناخت واز دنيا رفت، برمرگ دوران جاهليت مرده است بر هر حال، حديث بيانگر اين حقيقت است كه در هر نسل و دوراني امام حقي وجود دارد و امروز اين سخن محقق نمي شود، جز اينكه بگوييم حضرت مهدي عليه السلام فرزند فاطمه حق است و وجود دارد ودر قيد حيات است چرا كه شيعه و سنّي به چند طريق نقل كرده اند كه كميل بن زياد نخعي از اميرالمومنين علي عليه السلام نقل كرده است همانگونه كه در نهج البلاغه آمده است. حضرت بعد از سخنان طولاني فرموده اند «بارالها!آري، زمين از قيام كننده اي براي خدا وبا حجت خالي نمي ماند.»

و خالي نبودن زمين ازقيام كننده اي براي خدا با حجت الهي، با فرض متولد نشدن حضرت مهدي عليه السلام محقق نمي شود زيرا بعداز شهادت امام حسن عسكري عليه السلام در سال 260هجري، بايد حجت خدا روي زمين باشد و لذا مي بينيم ابن ابي الحديد هم متوجه اين واقعيت شده و درشرح نهج البلاغه خود چنين مي نويسد: «تا اينكه زمانه از شخصيتي خالي نباشدكه از سوي پروردگارنگهبان، گواه وچيره بربندگان اوست ودرمذهب اماميه كاملاًً به اين امر تصريح شده است جز اينكه هم مسلكان ما آنرا به ابدال تعبير مي كنند»(1)

با توجه به حديث ثقلين وحديث «من مات ولم يعرف امام زمانه...» نتيجه مي گيريم كه اگر واقعاً حضرت مهدي عليه السلام متولد نشده،

ص: 15


1- 1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 18

بايد امام قبل از او تا بر پايي قيامت زنده مي بود. درحالي كه به اتفاق مسلمانان، امام حسن عسكري، درسال 260 به شهادت رسيده است. واز طرفي رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم تعداد جانشينان خود را دوازده نفر معرفي كرده اند وحتي اسمهاي آنها را نيز معرفي كرده اند. كه دراين باره بخاري با اسنادش از جابر بن سمره نقل مي كند كه گفت: «شنيدم كه پيامبر صلي عليه وآله وسلم مي فرمودند: دوازده اميد خواهدبود. سپس چيزي فرمود كه نشنيدم. پدرم گفت:همگي آنان از قريش هستند»(1) و همچنين در صحيح مسلم چنين آمده است: «دين تا قيام قيامت برپا خواهد بود،يا برشما دوازده خليفه خواهد بود كه همگي از قريش هستند»(2)

وهمچنين مسند احمد به اسناد خود، از مسروق روايت مي كند كه گفت:«نزد عبدالله بن مسعود نشسته بوديم درحالي كه اوقرآن مي خواند. مردي به او گفت:اي ابوعبدالرحمن !آيا از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرسيديد كه اين امت چند خليفه خواهد داشت؟ عبدالله گفت: اززماني كه به عراق آمده ام،كسي جز تو اين سوال را از من نكرده است. سپس گفت:آري! از پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرسيدم، فرمودند دوازده نفر به تعداد نقباء بني اسرائيل»(3) و از طرفي نام و نسب اين دوازده نفرتوسط رسول اكرم صلي الله عليه وآله بيان شده است تا جاي هيچ گونه شك وشبهه اي باقي نماند.

ص: 16


1- 1- صحیح بخاری جلد 2 ص 164، کمال الدین جلد 1 ص 272
2- 2- صحیح مسلم جلد 2 ص 19
3- 3- مسند احمد جلد 5 ص 90، ص 97، ص 106، ص 107

قندوزي حنفي در«ينابيع الموده» از كتاب«المناقب» نوشته خوارزمي حنفي نقل مي كند كه به اسنادش از امام رضا عليه السلام از پدران گراميشان از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله درحديثي نام هاي ائمه دوازده گانه يك به يك تصريح شده وبا نام امير المومنين علي بن ابيطالب عليه السلام آغاز وبه نام حضرت مهدي عليه السلام فرزند امام حسن العسكري عليه السلام پايان يافته است. قندوزي پس از نقل حديث گويد: حمويني نيز اين روايت را نقل كرده است.(1)

درهمان كتاب از جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نفل شده است كه فرمودند «اي جابر جانشينان من و امامان مسلمانان بعد ازمن، اول آنان علي سپس حسن سپس حسين سپس نه امام ديگر از فرزندان امام حسين عليه السلام را با نام ذكركرده است كه اولين آنان حضرت علي بن حسين وآخرينشان حضرت مهدي بن الحسن العسكري عليهم السلام است»(2) هچنين در باب نسب حضرت مهدي عليه السلام آخرين خليفه پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم روايت شده كه سلمان فارسي وابو سعيد خدري و ابوايوب انصاري وابن عباس وعلي حلالي روايت كرده اندكه پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: اي فاطمه! ما خانداني هستيم كه شش خصلت به ما عطا شده كه به احدي از پيشينيان داده نشده واز آيندگان هم كسي غير از اهل بيت به آن دست نيابد .....»تا آنجا كه فرمودند: «واز ماست مهدي اين امت كه عيسي پشت سرش نماز مي خواند.سپس برشانه

ص: 17


1- 1- ینابیع الموده جلد 3 ص 161
2- 2- ینابیع الموده جلد 3 ص 170

حسين زده فرمودند:«مهدي امت ازاين است»(1)

ودرباب معرفي پدربزرگوارشان قندوزي شافعي درينابيع الموده از امام رضا عليه السلام چنين نقل مي كند«جانشين صالح از فرزندان حسن بن علي العسكري، اوصاحب الزمان واو مهدي سلام الله عليهم است.»(2) وهمچنين شعراني چنين آورده است: عبارت شيخ محي الدين درباب 366فتوحات چنين است: بدانيد كه گريزي از خروج مهدي عليه السلام نيست.واو خروج نمي كند تا اينكه زمين از ظلم وجور آكنده شود، پس او آن را پر ازقسط وعدل مي كندو اگرجز يك روز از دنيا باقي نباشد خداوند آنرا طولاني مي فرمايد تا اين كه آن جانشين به ولايت برسد. او از خاندان پيامبر اكرم واز فرزندان فاطمه وجدش حسين بن علي بن ابيطالب وپدرش حسن عسكري فرزند امام علي النقي ...»(3)

وهمچنين كمال الدين محمد ابن طلحه شافعي(4) نيز در كتاب مطالب السؤول خود به اين مطلب اشاره كرده است. اما در اين بين احاديثي وجود دارد كه نام پدر حضرت مهدي عليه السلام را عبدالله بيان كرده است و اين احاديث دستاويز كساني شده است كه مي گويند نام مهدي آخر الزمان «محمد ابن عبدالله» است لذا با بيان اين احاديث و دليل آوردن بر ضعف اين احاديث ، اثبات مي كنيم كه منجي آخرالزمان همان مهدي عليه السلام است.

ص: 18


1- 1- فصول المهمه ابن صباغ ص 295، ینابیع الموده ص 49 ب اب 94، معجم الاحادیث الامام المهدی جلد 1 ص 145
2- 2- ینابیع جلد 3 ص 166
3- 3- شعرانی الیواقیت و الجواهر جلد 2 ص 143 چاپ چاپخانه مصطفی بابی حلبی مصری 1959 میلادی
4- 4- متوفای 652 ه.ق

امّا احاديث منكرين

ابن ابي شيبه،طبراني وحاكم، همگي از عاصم بن ابي النجود،از زرّبن حيبش از عبدالله بن مسعود روايت كرده اند كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«دنيا از ميان نمي رود مگر اينكه خداوند مردي را برمي انگيزد كه نام او هم نام من، ونام پدرش نام پدرمن است»

وهمچنين نعيم بن حماد، خطيب وابن حجر،همگي از عاصم،از زرّ بن حبيش از ابن مسعود روايت كرده اندكه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«مهدي نامش همنام من ونام پدرش نام پدرمن است»(1)

امّا دلائل باطل بودن اين دو حديث

اين احاديث نمي تواتد حجت ودليل باشد چون عبارت«نام پدرش نام پدرمن است»

را بزرگان وحافظين حديث نقل نكرده اند.تنها جمله «نام او نام من است» را همگان بدون اضافه ديگر، آورده اند.بعضي از علماي پژوهشگر اهل سنّت كه راويان از عاصم بن ابي النجود را مورد بررسي قرار داده اند، به اين مطلب تصريح كرده اندوگويند: اين اضافه دراصل حديث نيست.ازطرف ديگر اين احاديث فقط به ابن مسعود،ختم مي شود، وحال آنكه درمسند احمددرچند مورد،همين حديث از ابن مسعود نقل شده كه با جمله «نام او نام من است» پايان پذيرفته است.(2)

ص: 19


1- 1- تاریخ بغداد ص 391، الفتن جلد 1 ص 367
2- 2- مسند احمد بن حنبل جلد 1 ص 376

ترمذي هم مي گويد: حديث از علي عليه السلام، ابو سعيد خدري، ام سلمه وابو هريره،فقط با لفظ «نام او نام من است» روايت شده است(1)

طبراني در «المعجم الكبير»آنرا از ابن مسعود از چند طريق فقط با لفظ «نام او نام من است» درحديث هايي به شماره هاي ذيل آورده است:

10214- 10215-الي 10230 ،حاكم نيز درمستدرك، حديث را ابن مسعود فقط با جمله «نام او نام من است»

نقل وسپس گويد:اين حديث با شرايط شيخين صحيح است.

وهمچنين حافظ ابو نعيم اصفهاني درمناقب المهدي اين حديث را با سي وسه سلسله راويان مختلف تا عاصم، نقل كرده است كه حتي يكي از آنها جمله «ونام پدرش نام پدرمن است» را ندارد وبا جمله «نام او نام من است» پايان پذيرفته است.

پس بدون شك آخرين منجي وخليفه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم حضرت مهدي فرزند برومند امام حسن عسكري است وهركس به غيراز اين اعتقاد داشته باشد طبق احاديثي كه از شيعه وسنّي نقل كرديم اعتقادش باطل است.

ص: 20


1- 1- سنن ترمذی جلد 4 ص 505

منجي درقرآن

بركسي پوشيده نيست كه قرآن كريم وسنّت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ، دوپايه واساس شرع مقدّس اسلام است.عقيده مسلمانان درمورد حضرت مهدي عليه السلام نيز براين دومبنا استوار است. لذا هم روايات بسياري از رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم درمورد آن حضرت رسيده است وهم تعدادي از آيات مباركه قرآن كريم، كه دراين فصل به بخشي از آيات اشاره مي كنيم به اين مطلب اشاره مي كند.

« هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله ولو كره المشركون»(1)

«اوست كه فرستاده خود را با هدايت ودين حق فرستاد تا اورا برتمام اديان دنيا غلبه دهد هرچند كه مشركين را خوش نيايد»

دراين آيه پروردگار متعال درباره پيروزي وبرتري كامل اسلام به پيامبر عظيم الشان خود خبر مي دهد، با تاكيد براين كه خواست دشمنان در خاموشي اين نور تابان،عملي نخواهد شد ومنظور از لغت «اظهار» دراين آيه چيزي جز « پيروزي دادن» نيست.

فخر رازي درتفسير خود چنين مي گويد:«بدان كه چيرگي بر

ص: 21


1- 1- سوره توبه آیه 33

ديگري، يا با حجّت وبرهان، يا با فراواني وزيادي ويا با غلبه وپيروزي است وچون بشارت الهي مربوط به آينده است نه حال، واز طرف ديگر آشكار شدن اين دين با حجت وبرهان درتمام زمانها معلوم است، بنابراين بايستي «چيرگي» به معني برتري اسلام با غلبه باشد(1)

وهمچنين درباره چيرگي اسلام درتفسير «ابن جزّي» چنين آمده است:

«چيرگي آنِ، يعني آن را بالاترين ونيرومندترين دين ها قرار داد تا مشرق ومغرب را فراگيرد»(2)

اما طبق احاديثي كه شيعه وسنّي نقل مي كنند اين چيرگي به دست نمي آيد مگر درزمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام. امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:« اين آيه بشارت به ظهور مهدي عليه السلام درآخرالزمان مي دهدوبه درستي كه او دين جدّش را بر ديگر اديان پيروز مي گرداند، بدان گونه كه در روي زمين مشركي نخواهد ماند»(3)

واين سخن تنها تعلق به شيعيان ندارد چرا كه «سدّي» مفسر نيز چنين مي گويد:« اين اظهار دين به هنگام خروج مهدي است. كه كسي نمي ماند جز اينكه پيرو اسلام شود»(4)

وهمچنين حافظ القندوزي كه ازعلماي اهل تسنن است در ينابيع الموده مي نويسد:

كه امام صادق عليه السلام فرمودند: «به خدا قسم تاويل اين آيه نمي آيد تا اينكه حضرت مهدي عليه السلام خروج كند پس زماني كه خروج كرد باقي

ص: 22


1- 1- تفسیر کبیر فخر رازی جلد 16 ص 40
2- 2- تفسیر ابن جزٍّی ص 252
3- 3- مجمع البیان جلد 5
4- 4- تفسیر قرطبی جلد 8 ص 121 و تفسیر کبیر جلد 16 ص 40

نمي ماند مشركي الا اينكه اكراه دارد از خروج او وباقي نمي ماند كافري مگر اينكه كشته شود. تا اينكه اگر دردل سنگي نيز كافري پنهان شده باشد. سنگ مي گويد اي مومن دردل من كافري است مرا بشكن وكافران را بكش»(1)

«لقد كتبنا في الزّبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون»

«ما در زبور بعد از تورات نوشتيم كه بندگان صالح من زمين را به ارث مي برند»(2)

اين آيه، به دنبال آياتي كه پاداش اخروي صالحان را بيان مي كند قرار گرفته ودرواقع بيانگر پاداش دنيوي آنان است، پاداش بسيار مهمي كه زمينه ساز سعادت واجراي احكام الهي وصلاح ونجات جامعه انساني است.

باتوجه به اينكه «ارض» به طور مطلق تمام كره زمين وسراسر جهان را شامل مي شود (مگر اينكه قرينه اي خاص درميان باشد) اين آيه بشارتي است درزمينه حكومت جهاني صالحان واز آنجا كه اين معني درگذشته تحقق نيافته بايد درآينده درانتظار آن بود، واين همان چيزي است كه به عنوان «حكومت جهاني مهدي» از آن ياد مي كنيم.

اين نكته نيز قابل توجه است كه آيه مي گويد:«ما اين وعده را دركتب انبياء پيشين نيز نوشته ايم، اشاره به اينكه اين وعده تازه نيست بلكه امري است ريشه دار كه درمذاهب ديگر نيز آمده است.

منظور از «زبور» به احتمال قوي همان «زبور داود» است كه

ص: 23


1- 1- ینابیع الموده ص 508
2- 2- انبیاء آیه 105

مجموعه اي از مناجاتها ونيايشها واندرزهاي داود پيامبر مي باشد كه دركتب عهد قديم (كتب وابسته به تورات)به عنوان«مزامير داود»از آن ياد شده است.

جالب اينكه درهمين كتاب«مزامير داود» باتمام تحريفاتي كه دركتب قديم به مرور زمان صورت گرفته، باز اين بشتارت بزرگ ديده مي شود.

درمزمور 37 جمله 9 مي خوانيم:

«زيرا كه شريران منقطع مي شوند واما متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد، وحال اندك است كه شرير نيست مي شود، هرچند مكانش را جستجو نمائي ناپيدا خواهد شد»

درجمله يازدهم همين«مزمور» آمده است: «امّا متواضعان وارث زمين شده واز كثرت سلامتي متلذّذ خواهند شد»

ونيز در جمله 29«مزمور» آمده است: «صديقان وارث زمين شده، تا ابد درآن ساكن خواهند شد» درروايات اسلامي علاوه بر اشارات روشني كه درآيه فوق نسبت به قيام مهدي عليه السلام شده است به طور صريح اين مساله امده است كه مورد نظر شيعه وسنّي مي باشد.ازجمله علماي اهل تسنن حافظ القندوزي سليمان الحنفي است كه از قول امام باقر وامام صادق عليهم السلام نقل مي كند كه فرمودند: منظور از بنده هاي صالح خداوند كه وارث زمين مي شوند«قائم واصحاب ايشان هستند.»(1)

وهمچنين شيخ منصور علي ناصف نويسنده كتاب«التاج الجامع

ص: 24


1- 1- عقد الدور: باب السابع ص 217

للاصول» (كتابي كه اصول پنجگانه معروف اهل سنّت درآن گردآوري شده وتقريضهاي مهمي از علماي الازهر برآن نوشته شده است)دركتاب مذكور چنين آورده است.

«درميان همه دانشمندان امروز وگذشته مشهور است كه درآخرالزمان به طور يقين مردي از اهل بيت عليهم السلام به نام مهدي ظاهر مي شود كه برتمام كشورهاي اسلامي مسلط مي گردد، وهمه مسلمانان ازاو پيروي ميكنند ودرميان آنها عدالت را اجرا مي نمايد ودين را تقويت مي كند» سپس مي افزايد احاديث مهدي را گروهي از اصحاب خوب پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده وبزرگان اهل تسنن مانند ابوداود ترمذي وابن ماجه وطبراني وابويعلي وبزاز وامام احمد وحاكم دركتابهاي خودآورده اند.(1)

وهمچنين«محمد شبلنجي» دانشمند معروف مصري دركتاب «نورالابصار» مي نويسد:

« اخبار متواتري از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به ما رسيده است كه مهدي از خاندان اوست وتمام روي زمين را پراز عدالت مي كند»

شكي نيست كه بندگان صالح خدا ممكن است بخشي از حكومت روي زمين را دراختيار بگيرند، همانگونه كه درعصر رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم.وبعضي از اعصار ديگر واقع شد. ولي قرار گرفتن حكومت تمام روي زمين دراختيار صالحان تنها درعصر مهدي عليه السلام صورت مي گيرد، وروايات فراواني كه از طريق اهل تسنن وشيعيان دراين زمينه رسيده است درسرحد تواتر است.

ص: 25


1- 1- التاج الاجامع للاصول جلد 5 ص 341

منجي دركلام ائمه معصومين عليهم السلام

منجي دركلام امير المومنين عليه السلام

ابو جحيفه وحارث بن عبدالله همداني وحارث بن شرب حديث كردند كه درخدمت علي بن ابيطالب عليه السلام بوديم. چون حسن به ان حضرت روي آورد، فرمود: «مرحبا يابن رسول الله» وچون حسين اقبال نمود، فرمود: «پدرم ومادرم فدايت اي پدر پسر بهترين كنيزان»!عرض شد: يا امير المومنين! چرا براي حسن چنان وبراي حسين چنين مي گوئي؟ پسر بهترين كنيزان كيست؟

حضرت فرمودند:آن پسر بهترين كنيزان (م ح م د)پسر حسن است واو پسر علي وعلي پسر محمدومحمدپسرعلي وعلي پسر موسي و او پسر جعفر وجعفر پسر محمد، محمد پسر علي وعلي پسر اين حسين است، آنگاه دست مبارك برسر حسين نهاد.(1)

ص: 26


1- 1- مقتضب الاثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر ص 31

منجي دركلام امام حسن عليه السلام

اصبغ بن نباته روايت كرده كه حضرت فرمودند:« امامان بعداز رسول خدا دوازده نفرند؛ نه تن از صلب برادرم حسين باشند واز جمله آنها، مهدي اين امّت است.(1)

وهمچنين ابان بن ابي عيّاش از سليمان قصري روايت نموده گفت شماره امامان را از حسن بن علي سوال كردم. فرمودند«شماره آن ها، شماره ماه هاي سال است» .(2)

منجي دركلام امام حسين عليه السلام

جعده بن هبيره روايت كرده كه گفت: مردي عدد ائمه را از حسين بن علي عليه السلام پرسش كرد.حضرت فرمودند:شماره امامان چون شماره نقباي بني اسرائيل است؛ نه نفر از فرزندان من است كه آخرينشان، قائم است.(3)

وهمچنين حضرت فرمودند:«قائم اين امّت نهمين فرزند من واو صاحب غيبت است. او انچنان كسي است كه درحال زندگي ميراثش تقسيم شود.(4)

منجي دركلام امام سجادعليه السلام

سعيد بن جبير از حضرت روايت كرده است كه امام سجاد

ص: 27


1- 1- کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر ص 223
2- 2- کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر ص 224
3- 3- کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر ص 231
4- 4- کمال الدین و تمام النعمه ص 317

فرمودند«ولادت قائم ما پنهان بر مردم باشد تا اين كه مي گويند هنوز متولد نشده، پنهان بودن ولادت براي اين است كه خروج فرمايد وآن درحالي است كه از هيچ كس بر گردن او بيعتي نباشد.(1)

منجي دركلام امام باقر عليه السلام

ابو حمزه ثمالي روايت كرده است كه حضرت فرمودند«از جمله محتوماتي كه نزد خداي تعالي تبديل پذير نيست قيام قائم ما است. هركس درآن چه مي گويم شك كند، خدا را درحالتي ملاقات نمايد كه كافر به او وجاحد براوست. بعد از آن فرمود: پدرم ومادرم فداي همنام وهم كنيه من، هفتمين امام بعد از من! ، پدرم فداي آن كسي كه زمين را پراز عدل وداد مي كند. چنانكه از ظلم وجور پرشده باشد! وفرمود اي ابو جعفر! هر كس او را درك كند واز او اطاعت نكند، پس محمد وعلي را اطاعت نكرده وبه تحقيق خدا بهشت را براو حرام كرده وجايگاه او آتش است وبد است آرامگاه ستمكاران.(2)

منجي دركلام امام صادق عليه السلام

حضرت فرمودند« هركس به تمامي ائمه اقرار كند ومهدي را انكار كند، مانند كسي است كه به تمامي پيغمران اقرار نمايد ولي پيغمبري محمّد را انكار كند.عرض شد: يابن رسول الله! مهدي از فرزندان كيست؟ فرمود پنجمي از اولاد هفتمين است؛ جسم او از

ص: 28


1- 1- کمال الدین و تمام النعمه
2- 2- الغیبه ص 97، کنز الفوائد

شما پنهان مي شودوبردن اسم او براي شما روا نيست.(1)

منجي دركلام امام كاظم عليه السلام

يونس بن عبد الرحمن روايت كرده كه خدمت حضرت موسي بن جعفر شرفياب شدم وعرض كردم: آيا قائم به حق توئي؟ فرمود من قائم به حق هستم وليكن آن قائمي كه زمين را از دشمنان خدا پاك كند وآن را پر از عدل كند، چنان كه پر از جورشده باشد،پنجمين از فرزندان من است كه از جهت بيم جان خود، غيبتي دراز كند. درزمان غيبت او قوم هايي از دين برگردندوقوم هاي ديگر بردين خويش بپايند.ان گاه فرمود:خوشي براي شيعيان ما است كه درغائب بودن قائم ما به دوستي ما چنگ زنند وبر موالات ما وبيزاري از دشمنان ما پايدار باشند آنان از ما هستند وما ازآنهائيم.آن ها خشنودند كه ما امامشان باشيم،ما خشنوديم كه ايشان شيعيان ما باشند وخوشي براي آنهاست به خدا سوگند، روز قيامت با ما ودردرجه ما خواهندبود.(2)

منجي در كلام امام رضا عليه السلام

حسن بن خالد روايت نموده كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمودند:دين نيست براي آنكس كه ورع ندارد ،به درستي كه گرامي ترين شما نزد خداي تعالي كسي است كه اتقي باشد ، يعني

ص: 29


1- 1- کمال الدین و تمام النعمه
2- 2- کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر ص 270

عمل او به تقيه پيش باشد .بعد از آن فرمود : به درستي كه خدا به سبب چهارمين از فرزندان من (پسر خاتون كنيزان) زمين را از هر جور و ظلم پاك فرمايد . او آن چنان كسي است كه مردم در ولادتش شك نمايند و او صاحب غيبت است . چون خروج كند ،زمين از نور پروردگارش روشن و ترازوي عدل ميان مردم گذارده شود، هيچ كس بر هيچ كس ستم نكند او آن چنان كسي است كه در زمان ظهورش منادي از آسمان ندايي در دهد كه جميع مردم زمين ، آن را بشنوند وآن ندا اين است :اي اهل زمين ، آگاه باشيد!به درستي كه حجت خدا،نزد خانه خدا ظاهرشده.پس پيروي اش كنيدوراه متابعتش گيريد!چرا كه حق دراو وبا اوست وآن قول خداي عزّوجل است كه صيحه را بشنوند،به راستي آن روز،روز خارج شدن است(1)

يعني روز خروج فرزند من،قائم مهدي است.(2)

منجي دركلام امام جواد عليه السلام

عبدالعظيم حسني روايت كرده كه خدمت امام محمدتقي عليه السلام شرفياب شدم ومرا آهنگ آن بود كه از حضرت پرسش كنم؛آيا قائم،همان مهدي است يادوكس مي باشند؟پيش ازپرسش،خود آن حضرت ابتدا به سخن كرده،فرمود:اي ابوالقاسم!به درستي قائم از ما، همان مهدي آن چناني است كه واجب است در زمان غايب بودنش انتظار كشيده شود ودرزمان ظهورش اطاعت كرده شود.

ص: 30


1- 1- سوره ق، آیات 42-41
2- 2- کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر ص 374

اوسوّمين ازفرزندان من است سوگند به آن كس كه محمد را به پيغمبري برانگيخته ومارا به امامت مخصوص داشته، اگر از دنيا باقي نماند مگر يكروز هرآينه خدا آن روز را آن قدر دراز فرمايد تا زماني كه خروج كند،پس زمين را پر ازعدل وداد كند.چنان چه از ظلم وجور،پر شده باشد. به درستي كه خداي تبارك وتعالي امر اورا دريك شب اصلاح مي كند. چنان كه امر كليم خود، موسي را اصلاح فرمود كه رفت براي اهل خود آتشي برگيرد.پس برگشت درحالي كه او رسول ونبي بود. بعد از اين كلمات فرمود: برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.(1)

منجي دركلام امام هادي عليه السلام

ابوهاشم جعفري روايت كرده است كه از امام علي النّقي عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: بعد ازمن خليفه وجانشين،پسرم حسن است. پس با جانشين بعد ازجانشين چگونه هستيد؟عرض كردم براي چه؟خدا مرا فداي تو قرار دهد! فرمود:به جهت آنكه جسم اورا نبينيد ويادكردن او به اسم براي شما حلال نباشد. عرض كردم: پس چگونه يادش كنيم؟ فرمود:بگوئيد«الحجه من آل محمّد»(2)

منجي دركلام امام حسن عسكري عليه السلام

موسي بن جعفر بغدادي روايت كرده كه از حضرت امام حسن

ص: 31


1- 1- کمالا الدین و تمام النعمه، العبقری الحسان ج 2 ص 423
2- 2- الکافی ج 1، اثبات الوصیه لکلام علی بن ابی طالب علیه السلام ص 264

عسكري عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:گويا با شما هستم ومي نگرم كه بعد ازمن درحق فرزند وجانشين من اختلاف كرده ايد.

آگاه باشيد به درستي كه اقرار كنندۀ به امامان بعداز رسول خدا كه انكار كننده فرزند من باشند مانند كسي است كه به تمام پيغمبران خدا وفرستادگان او اقراركند، آنگاه نبوّت محمّد را انكار نمايد وانكار كننده محمّد،مانند انكار كننده جميع پيغمبران است. چرا كه اطاعت آخر، مانند اطاعت اوّل ما ومنكر آخرما،چون منكر اوّل ما است، آگاه باشيد به درستي كه براي فرزند من، پنهان شدني است كه مردم درآن به شكّ وريب افتند،مگر كساني كه خداي عزّوجل آنها را نگاه دارد.(1)

ص: 32


1- 1- کفایه الاثر فی النص علی الائمه اثنی عشر ص 295

منجي دركتب اهل تسنن

يكي ازشبهاتي كه اخيراً مخالفين امام زمان عليه السلام بالاخص وهابيون مطرح مي كنند،شبه منحصر بودن مهدي عليه السلام دراحاديث شيعه وكتب شيعيان است ومي گويند احدي قائل به مهدويت فرزند امام حسن عسكري عليه السلام نيست لذا دراين فصل به بيان احاديث مهدويّت ازكتب اهل تسنن مي پردازيم،تا ثابت شود اين احاديث تنها دركتب شيعيان مطرح نشده است.

حمويني درفوائد السمطين از ابن عباس روايت كرده كه گفت: مردي از يهود كه اورا نعثل مي گفتند بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شد وگفت: چيزهايي ازتو بپرسم كه مدّت هاست به خاطر من رسيده؛ اگر جواب نيكو دهي اسلام آورم. فرمود: هرآنچه خواهي بپرس! گفت اي محمّد پروردگارت را براي من توصيف كن! فرمود: خداي تعالي توصيف نشود مگر به آن چه خود،ذات خويش را توصيف نموده، چگونه توصيف شود خالقي كه عقول وافهام از ادراك كنه ذاتش عاجز وكم اند واوهام، از رسيدن به كنگره جلالش كوتاه ودست خطرات،ازنيل به ذيل صفات كمالش قاصر

ص: 33

وابصار از مشاهده انوار جمال بي مثالش حيران وناتوان است؟خداي تعالي برتر وبالاتر است ازآن چه توصيف كنندگان، حضرتش را توصيف كنند، درعين نزديكي از مخلوقات برحسب علوّ ذات دور است، ودر عين دوري به تمام ممكنات برحسب احاطه نزديك است. اواست آفريننده كيف وكيفيّات ومكان ومكانيِِّات؛پس به «كيف هو؟» و«اين هو؟» كه پرسش از كيفيت ومكان است، جايز نيست سوال كرده شودچه ساحت ربوبيت ازآلايش كيفيت واينونيت منزه ومبرّا است. پس او است يگانه بي نياز ويكتاي بي انباز، نزاييده وزاييده نشده وهيچ كس با او برابر نتواند بود. نعثل پس از شنيدن اين جواب صحيح از حضرت رسالت ماب عرض كرد: راست گفتي اي محمّد! اين كه گفتي خداي واحد است وشبيه ندارد، آيا نه اين است كه گفته شود خدا واحد است ونيز گفته مي شود: انسان واحد است. پس خدا درصفت واحديّت، شبيه وشريكي ندارد، حضرت رسول صلي الله عليه وآله فرمودند خداي عزّوعلا واحد حقيقي است؛يعني به هيچ اعتبار درذات او تركيب راه ندارد،صرف بساطت وبسيط محض است امّا وحدت انسان اعتباري است، چه انسان مركّب از روح وبدن است پس معلوم شد در وحدت حقّه حقيقيه، براي خداي تعالي شريك وشبيه نباشد.عرض كرد: راست گفتي، پس به من خبرده وصيّ توكيست! زيراهيچ پيغمبري نبود مگر آن كه براي او وصي بوده است،به درستي

ص: 34

كه پيغمبر ما موسي به يوشع بن نون وصيّت نمود. حضرت فرمود: وصي من، علي بن ابي طالب عليه السلام است وبعد از او، دو سبط من حسن وحسين وبعداز حسين،نه نفر امامان از صلب حسين مي باشند.

گفت ايشان را براي من نام ببر! فرمود: چون حسين درگذرد،فرزند اوعلي بن الحسين،چون مدّت زندگاني علي سپري شود،پسرش محمّد، چون محمّد را رشته حيات قطع شود،پسرش جعفر پس از اوفرزندش موسي، چون موسي دنيا را وداع كند،پسرش علي، چون علي بدرود جهان نمايد،فرزندش محمّد، پس از او،پسرش علي، چون اودرگذرد،فرزندش حسن چون حسن درگذرد، فرزندش محمّد مهدي خواهد بود. پس اين دوازده نفرند كه اوصياي من خواهند بود.

نعثل گفت: ازچگونگي مردن علي وحسن وحسين مرا آگاهي ده!

پيغمبر صلي الله عليه وآله فرمودند: علي به ضربت شمشير كشته شود كه بر فرقش فرودآيد، حسن به زهر كشته گرددوحسين مذبوح خواهدشد.پرسيد:مكان ايشان كجاست؟فرمود: دربهشت ودردرجه من خواهندبود. نعثل چون اين كلمات از اشرف بريّات شنيد شهادتين گفت وبر وصايت اوصياء گواهي دادوگفت: دركتابهاي پيغمبران گذشته ودرآن چه موسي بن عمران به ما عهد نموده،يافته ام درآخرالزّمان پيغمبري ظاهرشود كه نام او احمد ومحمّد است. اوخاتم همه انبياست وبعد از اوپيغمبري مبعوث نشود. اوصياي او، دوازده نفر مي باشند: اول ايشان پسرعمّ وداماد او است، دوّم وسوّم دو برادر از

ص: 35

فرزندان وصي اول امّت آن پيغمبر،وصي اولش را بوسيله شمشير مي كشند،دوّم را به سمّ مي كشند و وصي سوّم وگروهي از اهل بيتش را با شمشير درحال تشنگي درزمين غربت مي كشند. پس اورا مانند گوسفند ذبح نمايند،بركشته شدن اوشكيبائي فرمايد وصبر نمايد؛براي اين كه دردرجات او ودرجات اهل بيت وذريّه اش بواسطه دريافتن سعادت شهادت،رفعت گيردوبراي اينكه دوستان ومتابعانش را به سبب جان باختن در راه جانان از آتش جهنم نجات بخشد.

وهمچنين دركتابهاي آسماني يافته ام كه نه نفر از اوصياي حضرت خاتم انبياء ازفرزندان وصي سوم خواهند بود. پس اين دوازده نفروصي،به عدد اسباط مي باشندحضرت فرمود:آيا اسباط را مي شناسي؟عرض كرد:بلي! دوازده نفربودند.

اوّل ايشان لاوي بن برخيا مي باشد. اوازميان بني اسرائيل غايب شدوپس ازغيبت ظاهرشد،خداي تعالي شريعت خويش را بعد از آن كه مندرس شده بود به ظهور اوظاهر كرد او با قرسطيا، پادشاه بني اسرائيل جنگ نمود تا اين كه او را كشت وعباد را از ظلم اوآسوده فرمود.حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه وآله فرمود آن چه دربني اسرائيل وقوع يافته، درامّت من واقع خواهدشد، مانند قدمي كه جاي قدمي وتيري كه جاي تيري نهاده شود.به درستي كه دوازدهم از اوصياي من از انظار غايب شود تا آن كه ديده نشودوزماني برامّت من بيايدكه از اسلام مگر اسمي وازقرآن جز نشاني باقي نماند.

پس دراين هنگام خداي تعالي به اواذن خروج دهد واسلام را به

ص: 36

سبب اوظاهر واز ايشان پيروي كند،واي برآنكسي كه آنان را دشمن دارد ومخالفت نمايد.

نعثل پس از استماع اين كلمات معجز آيات،درستايش حضرت پيغمبر وائمه اثناعشر عليهم السلام اشعاري بگفت.(1)

وهمچنين ابن عبّاس وابوسعيد خدري وجابر بن عبدالله انصاري ازطرق و روايات عامه چنين نقل كرده اند كه جابر خدمت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم عرض كرد: عدد امامان پس ازتوچند نفر است؟ فرمود:اي جابر!خدا تورا رحمت كند كه ازتمام اسلام سوال نمودي!عدد ايشان، عدد شهور وعدد نقباي بني اسرائيل است كه خداي تعالي مي فرمايد«لقد اخذ الله ميثاق بني اسرائيل وبعثنا منهم اثني عشر نقيباً» پس اي جابر! امامان دوازده نفراند؛ اوّل ايشان، علي بن ابي طالب عليه السلام وآخر ايشان قائم صلوات الله عليهم اجمعين است.(2)

وهمچنين مسلم درصحيح خود،به سند خود ازجابر بن سمره روايت كرده كه رسول خدا فرمودند«دين اسلام هميشه تا روزقيامت برپاست وبراي مردم،دوازده خليفه مي باشدكه همه آن ها ازقريش اند»(3) و همچنين حمويني به اسناد عديده از جابر بن عبدالله انصاري روايت كرده كه گفت: خدمت فاطمه زهرا عليها السلام مشرف شدم، پيش روي اولوحي ديدم كه برق ونور آن چشم را خيره مي كرد ودرآن

ص: 37


1- 1- کفایه الاثر فی النص علی الائمه اثنی عشر ص 11
2- 2- حلیه الاولیاء، صحیح ترمذی و صحیح نسائی
3- 3- صحیح مسلم جلد 6 ص 4

لوح،دوازده نام ديدم. عرض كردم: اين نام ها چه كساني هستند؟فرمود:اين ها نام هاي اوصياي پيغمبر است كه اول ايشان پسرعمّم علي بن ابيطالب عليه الاسلام ويازده نفر از اولادمن كه آخرايشان،قائم است.(1)

وهمچنين ابراهيم بن محمّد حمويني روايت را باسند ديگر از ابن عبّاس روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: دوازده خليفه از اولادمن،صاحب ومالك امر مي شوند وهمچنين احمدبن حنبل درمسند خود از قول رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم آورده است.(2)

كه حضرت فرمودند«دنيا از بين نمي رود تا اينكه مردي از اهل بيت من كه اسم اوهمانند اسم من است مالك عرب شود»

وهمچنين احمدبن حنبل مي گويد:پبغمبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم درباره حسين عليه السلام فرمودند:ايشان پسر امام وبرادرامام وپدرنه امام است كه نهمين ايشان قائم از ايشان است.

وهمچنين رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«بدرستيكه خلفاء واوصياي من وحجت هاي خدا برخلق بعد ازمن دوازده نفرند كه اول آنها برادرم وآخرين آنها،فرزندم است. گفته شد يا رسول برادروفرزند شما كيست؟فرمودندبرادرم علي بن ابيطالب وفرزندم مهدي است كه زمين را از عدل وقسط پرمي كند همانگونه كه از ظلم وجور پرشده باشد. سوگند به آن خدائيكه مرا به حق مبعوث كرده است اگر از عمر دنيا باقي نباشد الّا يك روز خداوند متعال آنقدر آن را طولاني مي كند

ص: 38


1- 1- فرائد السمطین جلد 2 ص 139
2- 3- مسند احمد حنبل ینابیع الموده جلد 2 ص 44

تا اينكه خارج شود درآن فرزندم مهدي ونازل شود حضرت عيسي وپشت سرآن نماز بخواند. وزمين به نور پروردگارش روشن شود وحكومتش غرب وشرق را بگيرد.(1)

اينها بخشي از احاديثي بود كه دركتب اهل تسنن درمورد حضرت مهدي عليه السلام بيان شده است پس چگونه دشمنان اهل بيت اين حقيقت را منكر مي شوند؟؟

منجي درروايات محدثين اهل تسنّن

يكي ديگر از كلماتي كه دشمنان حضرت حجّت عليه السلام بيان مي كنند اين است كه اعتقاد به مهدي عليه السلام مابين مسلمانان صدر اسلام نبوده واين اعتقاد چند قرني است كه مابين شيعيان ايجاد شده وغير شيعه قائلي ندارد. لذا دراين فصل به بعضي از دانشمندان ومحدثين اهل سنّت كه احاديث مهدويت را نقل كرده اند اشاره مي كنيم تا برهمگان ثابت شود كه اعتقاد به حضرت مهدي عليه السلام مخصوص يك مذهب وگروه خاص وزمان خاصي نبوده ونيست.

1- ابن سعد، نويسنده كتاب«الطبقات الكبري» متوفاي 230هجري قمري

2- ابن ابي شيبه،متوفاي 235ه- ق

3 - احمد بن حنبل متوفاي 241

4- بخاري، متوفاي 256

5- مسلم متوفاي 261

ص: 39


1- 1- ینابیع الموده جلد 3 ص 383

6- ابوبكر اسكافي متوفاي 260

7- ابن ماجه متوفاي 273

8-ابوداود متوفاي 275

9- ابن قتيبه دينوري متوفاي 276

10- ترمذي متوفاي 279

11- بزّاز متوفاي 292

12- ابويعلي موصلي متوفاي 307

13- طبري، متوفاي 310

14- عقيلي،متوفاي 322

15- نعيم بن حمّاد، متوفاي 322

16- بربهاري دانشمند بزرگ حنبليها درزمان خود دركتاب شرح السنّه متوفاي 329

17- ابن حبّان بستي، متوفاي 354

18- َمقدِسي متوفاي 355

19- طبراني، متوفاي 360

20- ابوالحسن آبري متوفاي 363

21- دارقطني متوفاي 385

22- خطابي متوفاي 388

23- حاكم نيشابوري متوفاي 405

24- ابونعيم اصفهاني متوفاي 430

25- ابو عمروداني متوفاي 444

26- بيهقي متوفاي 458

27- خطيب بغدادي متوفاي 463

ص: 40

28- ابن عبدالبرّمالكي متوفاي 463

29- ديلمي، متوفاي 509

30- بغوي، متوفاي 510

31- قاضي عياض،متوفاي 544

32- خوارزمي حنفي متوفاي 568

33- ابن عساكر،متوفاي 571

34- ابن جوزي، متوفاي 595

35- ابن جزري، متوفاي 606

36- ابن عربي، متوفاي 638

37- محمّدبن طلحه شافعي متوفاي 652

38- علامه سبط بن جوزي متوفاي 654

39- ابن ابي الحديد معتزلي متوفاي 655

40- منذري، متوفاي 656

41- گنجي شافعي،متوفاي 658

42- قرطبي مالكي، متوفاي 671

43- ابن خلكان،متوفاي 681

44- محب الدين طبري متوفاي 694

45- علامه ابن منظور، متوفاي 711،درلغت«َهدِيَ» لغت نامه «لسان العرب»

46- ابن تيميّه،متوفاي 728

47- جويني شافعي متوفاي 730

48- علاء الدين بن بلبان، متوفاي 739

49- ولي الدين تبريزي، متوفاي 741

ص: 41

50- المزي متوفاي 739

51- ذهبي، متوفاي 748

52- ابن الوردي، متوفاي 749

53- زرندي حنفي، متوفاي 750

54- ابن قيّم جوزيه، متوفاي 751

55- ابن كثير متوفاي 774

56- سعدالدين تفتازاني متوفاي 793

57- نورالدين هيثمي متوفاي 807

58- ابن خلدون مغربي متوفاي 808

59- شيخ محمّد جذري دمشقي شافعي متوفاي 833

60- ابوبكر بوحيري متوفاي 840

61- ابن حجر عسقلاني، متوفاي 852

62- سخاوي متوفاي 902

63- سيوطي متوفاي 911

64- شعراني متوفاي 973

65- ابن حجر هيثمي متوفاي 974

66- متّقي هندي، متوفاي 975

67- شيخ مرعي حنبلي 1033

68- محمّد رسول برزنجي،متوفاي 1103

69- زرقاني متوفاي 1132

70- محمّد بن قاسم، فقيه مالكي متوفاي 1182

71- ابوالعلاء عراقي مغربي،متوفاي 1183

72- سفاريني حنبلي، متوفاي 1188

ص: 42

73- زبيدي حنفي، متوفاي 1205 درلغت نامه«تاج العروس» ذيل لغت هدي

74- شيخ صبّان متوفاي 1206

75- محمّد امين سويدي، متوفاي 1246

76- شوكاني، متوفاي 1291

77- مومن شبلنجي متوفاي 1291

78- احمد زيني دحلان، متوفاي 1304

79- سيد محمّد صديق قنوجي بخاري، متوفاي 1307

80- شهاب الدين حلواني شافعي متوفاي 1308

81- ابوالبركات آلوسي حنفي متوفاي 1317

82- ابوالطيب محمّد شمش الحق عظيم آبادي 1329

83- كتاني مالكي متوفاي 1353

84- مبارك پوري متوفاي 1353

85- شيخ منصور علي ناصف متوفاي 1371 ه-ق

86- شيخ محمّد الخضر حسين مصري متوفاي 1377ه-ق

87- ابوالفيض غماري شافعي 1380ه-ق

88- شيخ محمّد بن عبدالعزيز مانع، متوفاي 1385ه-ق

89- شيخ محمّد فواد عبدالباقي متوفاي 1388ه-ق

90- ابوالاعلي مؤدودي متوفاي 1400

91- ناصرالدين الباني، معاصر

اينها تنها تعدادي از محدّثين اهل تسنن بودند كه حضرت مهدي عليه السلام را نقل كرده اند.

ص: 43

منجي دركتب اديان مختلف

يكي ديگر از كلمات دشمنان حضرت حجّت عليه السلام، اين است كه كسي منتظر ظهور امام زمان عليه السلام نمي باشد وتنها گروهي كه قائل به ظهور منجي، وبرپائي عدالت درجهان مي باشند، شيعيان هستند، لذا دراين فصل كلمات مختلفي كه درباب منجي آخرالزمان دركتب اديان مختلف ذكر شده است را مي آوريم تا حجّت به همگان تمام شود.

درتورات چنين مي خوانيم «ونهالي ازتنه يسي بيرون آمده، شاخه اي از ريشه هايش خواهد شكفت وروح خدا بر او قرار خواهد گرفت مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين را به راستي حكم خواهد كرد....گرگ بابره سكونت خواهد كردو وپلنگ با بزغاله خواهد خوابيد وشير وگوساله پرواري باهم. وطفل كوچك آنها را خواهد راند ودرتمام كوه مقدّس من، ضرروفسادي نخواهندكرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پرخواهدشد.(1)

وهمچنين دركتاب حيقوق نبي آمده است. «اگرچه تأخير نمايد،برايش منتظرباش.زيرا كه البته خواهد آمد ودرنگ نخواهدكرد......بلكه

ص: 44


1- 1- تورات اشعیای فصل 11 بند 1 تا 10

جميع امتها را نزد خود جمع مي كند وتمام قومها را براي خويش فراهم مي آورد.(1)

وهمچنين درانجيل مي خوانيم «كمرهاي خود را بسته، چراغهاي خودرا افروخته بداريد. وشما مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود رامي كشند كه چه وقت مراجعت مي كند تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بي درنگ براي اوبازكنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد، ايشان رابيدار يابد، پس شما نيز مستعد باشيد زيرا درساعتي كه گمان نمي بريد پسر انسان مي آيد.(2)

وهمچنين درانجيل چنين آمده است «امّا چون پسر انسان درجلال خود با جميع ملائكه مقدّس خويش آيد آنگاه بركرسي جلال خود خواهد نشست. وجميع امّتها درحضور او جمع شوند وآنها را ازهمديگر جدا مي كند به نحويكه چوپان، ميشها را از بزها جدا مي كند.(3)

وهمچنين دركتاب «دادنك» كه ازكتب براهمه است مي خوانيم.

«بعد از آنكه مسلماني به هم رسد درآخرالزمان و اسلام درميان مسلمانان ازظلم ظالمان وفسق عالمان وتعدي حاكمان ورياي زاهدان وبي ديانتي امينان وحسد حاسدان برطرف شود وبه جزء نام ازاونماند وپادشاهان ظالم وبي رحم شوند ورعيت بي انصاف شوند ودرخرابي يكديگر بكوشند وعالم را كفر وضلالت بگيرد، دست حق به درآيد وجانشين آخر«ممتاطا» كه محمّد باشد، ظهوركند ومشرق

ص: 45


1- 1- تورات، حیقوق نبی فصل 2 بند 5 تا 3
2- 2- انجیل لوقا، فصل 12 بند 36-35
3- 3- انجیل متی باب 25 بند 32-31

ومغرب عالم را بگيرد وبگردد همه جا وبسيار كسان را بكشد وخلايق را هدايت كند وآن درحالتي باشد كه تركان امير مسلمانان باشندوغير حق وراستي ازكسي قبول نكنند»

وهمچنين دركتاب «باسك» كه يكي ازكتب مذهبي هنديان است چنين آمده است «دوردنيا به پادشاه عادلي تمام مي شود كه درآخرالزمان بيايد واو پيشواي ملائكه وپريان وآدميان باشد وحق وراستي باوي بوده وهرآنچه درزمين ودرياها وكوه ها باشد به دست آورد وازآسمان ها وزمين ها خبر دهد وازاو بزرگتر كسي به دنيا نيامده باشد»

وهچنين دركتاب زكريا چنين آمده است: «شاد باش اي ولايت اسلام! وخوشحالي كن اي ولايت بيت المقدّس! كه اينك پادشاه تومي آيد، از براي توراستگو و شفاعت كننده گناهكاران فقير باشد وبرالاغ سوارشود واسب سواري را، ازميان يهود و لشكر را ازبيت المقدّس نيست كند وكمان جنگ را بشكند واسلام را درميان عجمان ظاهركند وحكم اوبه درياها و از درياها و رودخانه ها تا انتهاي زمين برسد»(1)

اينها تنها بخشي ازكلماتي است كه دركتب اديان مختلف ذكر شده است تا بر همگان ثابت شود كه منجي عالم بشريت خواهد آمد وزمين را پرازعدل و داد مي كند ونه تنها شيعه، بلكه همه اديان منتظر ظهور او هستند.

ص: 46


1- 1- عهد عتیق و عهد جدید ص 1645

منجي وصفات امامت

بدون شك هيچ ادعائي را بدون دليل نمي توان پذيرفت، مخصوصاً دعوي بسيارمهمي همچون امامت به خصوص اينكه درطول تاريخ افراد زيادي را مي شناسيم كه به دروغ مدعي سفارت ونبوت وامامت از سوي پروردگار ومأموريت براي هدايت خلق شدند وهدفشان اين بود كه مردم ساده لوح را اغفال كرده، براي رسيده به مقاصد پليد خود وتأمين خواسته هاي نامشروع، ادعاي امامت از سوي خداوند بزرگ كردندوگاه افراد ناآگاه را نيز به دنبال خود كشاندند.

بنابراين لازم است معيارهائي براي شناخت امامان راستين ازمدعيان دروغين پيدا كنيم،پس از دقت ومطالعه دراين زمينه به چهارطريق دست مي يابيم.

1-«اعجاز» يعني انجام امور خارق العاده اي كه از توانائي بشر بيرون است توأم با دعوي امامت

2- «علم»

3- «عصمت» دوري ازگناه ومعصيت

4- «انتصاب» ازطريق پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم يا امام معصوم پيشين

ص: 47

كه جانشين الهي خود را به فرمان حق تعيين كند.

اما با توجه به مطالب ذكر شده درمورد طريق شناخت امام، بايد گفت يكي از طرق اظهار امامت معجزه وبينه واضح مي باشد كه درقرآن به آن اشاره شده است.

ولي بايد توجه داشت كه قرآن از اين مسأله تعبير به اعجاز نمي كند بلكه عمدتاً ازسه تعبير «آيه»، «بينه»، و «برهان» استفاده مي كند. اكنون به آيات زير توجه فرمائيد.

«فرعون گفت اگر نشانه اي آورده اي ارائه بده اگر از راستگوياني. ناگهان عصاي خود را افكند واژدهائي آشكار شد. ودست خود را (ازگريبان) بيرون آورد سفيد (ودرخشان) براي بينندگان بود.»(1)

وهمچنين درسوره بني اسرائيل خداوند مي فرمايد:«و(اورا به عنوان) رسول وفرستاده به سوي بني اسرائيل (قرار داده كه به آنها گويد:) من نشانه اي ازطرف پروردگارشما برايتان آورده ام، من ازگل چيزي به شكل پرنده مي سازم سپس درآن مي دمم وبه فرمان خدا پرنده اي مي گردد، وكور مادرزاد ومبتلايان به برص را بهبودي مي بخشم ومردگان را زنده مي كنم وازآنچه مي خوريد ودرخانه خود ذخيره مي كنيد به شما خبر مي دهم، مسلماً دراينها نشانه اي براي شما است اگر ايمان داشته باشيد.»)(2)

وهچنين درسوره اعراف مي فرمايد: «وگفتند هرزمان آيتي براي ما بياوري كه سحرمان كني، به تو ايمان نمي آوريم. سپس(بلاها پشت

ص: 48


1- 1- اعراف 106 تا 108
2- 2- آل عمران 49

سرهم برآنها نازل كرديم) طوفان وملخ وآفت گياهي وقورباغه ها وخون را كه نشانه هائي ازهم جدا بودند برآنها فرستاديم(ولي باز آنها بيدار نشدند)وتكبر ورزيدند وجمعيت گنهكاري بودند.»(1)

وهمچنين در باب معجزه حضرت صالح خداوند متعال مي فرمايد:

«به سوي (قوم) ثمود برادرشان صالح را فرستاديم اي قوم من خدا را بپرستيد كه جز اومعبودي براي شما نيست دليل روشني از طرف پروردگار براي شما آمده، اين ناقه الهي براي شما معجزه اي است»(2)

ودرآخر بايد گفت خداوند متعال به موسي امر مي كند:« عصايت را بيفكن... دستت را درگريبانت فروبر هنگامي كه خارج مي شود سفيد ودرخشنده است وبدون عيب ونقص ... اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوي فرعون واطرافيان اوست»(3)

اينها بخشي از آيات مربوط به معجزه بود كه در قرآن به آنها اشاره شده است امّا درباب معجزه بايد به مطالبي اشاره كردتا بيشتربا اين واژه قرآني آشنا شويم.

ص: 49


1- 1- اعراف 132-133
2- 2- اعراف 73
3- 3- قصص آیه 31 و 32

حقيقت اعجاز چيست؟

همان گونه كه قبلاً اشاره كرديم، واژه اعجاز ومعجزه درقرآن مجيد، براي اين معني كه امروز درآن به كار مي بريم نيامده است، بلكه ازتعبيرات ديگري دراين زمينه استفاده شده كه درآيات گذشته آمد، دراينجا بحث بر سر لفظ نيست، منظور بيان حقيقت اعجاز ومعجزه است، ولي بد نيست قبلاً اشاره كوتاهي به مفهوم لغوي واژه «اعجاز» نيز داشته باشيم تامعلوم شود چرا اين واژه براي اين مفهوم دركلمات علماء وبزرگان انتخاب شده است. گرچه درمقاييس اللغه،براي ريشه اصلي«اعجاز»يعني«عجز» دومعني ذكر شده است:«ضعف» و«دنباله هر چيزي» ولي راغب درمفردات، اين دومعني را به يكي باز مي گرداند ومعني اصلي را همان« دنباله هر چيزي» مي داند، وازآنجا كه افراد ضعيف وناتوان به دنبال مي افتند، اين واژه به معني«ضعف» آمده، واز آنجا كه معجزات آنچنان است كه اگر ديگران بخواهند با آن مقابله به مثل كنند ناتوان مي شوند،واژه اعجاز برآن اطلاق شده است.به هرحال «معجزه»درتعرفي كه علماي عقايد براي آن ذكر كرده اند عبارت از چيزي است كه شرايط سه گانه زير درآن جمع باشد:

1 - كار خارق العاده اي باشد كه به كلي خارج از توانائي بشر است، وحتي بزرگترين نوابغ جهان، ازآوردن مثل آن عاجز است.

2- همراه با ادعاي نبوت يا امامت از سوي خدا بوده باشد يا به تعبير ديگر به عنوان سندي بر حقّانيّت مدّعي رسالت وامامت باشد.

ص: 50

3- همراه با «تحدّي» يعني دعوت به معارضه ومقابله به مثل گردد، يعني مدعي نبوت يا امامت اعلام كند كه اگر مي گوئيد اين كار از سوي خدا نيست همانند آن را بياوريد.همانگونه كه قرآن درباره معجزه بودن اين كتاب آسماني بارها چنين مطلبي را طرح كرده ونمونه آن را درآيات گذشته خوانديم.

از آنچه دربالا گفته شد امور زير را مي توان نتيجه گرفت:

الف. معجزه متكي به نيروي الهي است، وبا كارهاي نوابغ جهان واكتشافات حيرت انگيز علمي قابل مقايسه نمي باشد، في المثل يك كودك هفت ساله نابغه ممكن است سخنراني فصيح وبليغ وماهرانه وپرمحتوايي داشته باشد، اين يك نبوغ است لذا ممكن است كودك ديگري نيز همانند اوپيداشود، ولي يك طفل نوزاد، (عادتاً) ممكن نيست زبان به سخن بگشايد وبا فصاحت سخن بگويد كه«من بنده خدا، هستم كتاب آسماني به من داده شده،وپيامبرم» .(1) آنچنان كه درباره حضرت عيسي مي خوانيم.

يااينكه ممكن است دانشمندي با يك اكتشاف جديد علمي وداروهاي مخصوص بتواند درخت ميوه اي را كه درهفت سال به ثمر مي رسد درچند ماه به ثمر برساند، چنين دانشمندي مسلماً به يك كشف بزرگ نائل شده ولي عالم نابغه ديگري نيز ممكن است عملي مشابه او انجام دهد، امّا اگر دريك لحظه درخت خشكيده اي بارور گرددو(توأم با دعوي نبوت وتحدّي باشد) اين يك معجزه الهي

ص: 51


1- 1- مریم 30

است.

ب- معجزه به معني يك محال عقلي نيست، زيرا محال عقلي (خواه محال ذاتي باشد مانند اجتماع نقيضين وضدين درمحل واحدودرزمان واحد،يا محال بالغير مانند كاري كه وجود آن سرانجام منتهي به يك محال عقلي مي شود)به حكم عقل غير ممكن است، يا به تعبير ديگر از دايره قدرت بيرون مي باشد، يعني اصولاًبه كاربردن كلمه«قدرت» درمورد آن بي معني است، مثل اينكه از پيامبري بخواهند درآن واحد چيزي موجود باشد وهم موجود نباشد، ويا صخره عظيمي را درپوست يك تخم مرغ جا دهد بي آنكه صخره كوچك شود يا تخم مرغ بزرگ گردد، اينگونه پيشنهادها در درون خود تضادي را پرورش مي دهد، يعني خود پيشنهاد غلط است ودرحقيقت مفهومش اين است كه انسان چيزي را بخواهد ونخواهد. بنابراين محالات عقلي نه دربحث اعجاز ونه درهيچ بحث ديگري قابل طرح نيست، آنچه قابل طرح است محال عادي مي باشد، بنابراين معجزه فقط يك محال عادي است يعني طبق روال معمولي قانون علت ومعلول چنين چيزي با اسباب وشرايط معمولي وبا نيروي انساني قابل تحقق نمي باشد، ولي هيچ مانعي ندارد كه با نيروي الهي حاصل گردد مانند مثالهائي كه دربالا ذكر شد.

ج- معجزه به معني برهم زدن قانون عليّت نيست هرچند اين توهم براي بعضي پيدا شده كه اگر ما معجزات را بپذريم بايد اصل عليّت را به كلي برهم زنيم، وقبول كنيم كه ممكن است معلولي بدون هيچگونه علت وجود پيدا كند، واين موضوعي است كه هيچ عالم و

ص: 52

دانشمندي آن را نمي پذيرد.

بنابراين برخلاف اين توهم وپندار،معجزات داراي علت است، ممكن است اين علّت،علّت ماوراء طبيعي باشد(زيرا عالم منحصر به عالم ماده وطبيعت نيست)

ويا حتي ممكن است يك علّت طبيعي ناشناخته باشد، يعني علّتي كه شناخت آن براي افراد بشر بدون اتّكاء برعلم وقدرت پروردگار امكان پذير نيست، بنابراين هرگاه انساني به اين عامل ناشناخته دست پيدا كند حتماً متّكي به يك نيروي الهي است. معجزات انبياء ممكن است از نوع اوّل باشد يا ازنوع دوّم، زيرا هردوبراي اثبات ارتباط آنها با خدا يكسان است.

ه- آيامعجزات كار خداست يا نتيجه قدرت نفوس پيامبران است؟

اموري كه ازنبوغ يا اراده هاي قوي انساني، يا نفوس عاليه، صادر مي شود، امور محدود ومعيني هستند، ونظير وهمانند آن را در ديگر انسانها مي توان پيداكرد، درحالي كه معجزات نه محدوديتي دارد نه قابل معارضه است، ونه مثل آن را درغير انبياء وامامان مي توان يافت ولي سخن دراين است، آيا معجزه را خداوند انجام مي دهد وكارپيامبرصلي الله عليه وآله وسلم تنها دعاكردن ودرخواست نمودن است ويا اينكه خداوند،قدرتي به نفوس پيامبران واراده آنها مي دهد كه مي توانند با اذن الله اين گونه خارق عادت راظاهر سازند. بدون شك پاره اي از معجزات همچون قرآن مجيد، كار خدا وكلام خداست،سخن درمعجزات ديگري همچون معجزه عصاي موسي عليه السلام ويد بيضاء يا

ص: 53

معجزات حضرت مسيح درزمينه احياي مردگان وشفاي بيماران مي باشد. از نظر دليل عقل، هر دو احتمال ممكن است، يعني هيچ مانعي ندارد كه معجزه از سوي خدا به دعا ودرخواست پيامبر انجام شود،ويا خداوند چنين قدرتي را به نفوس پيامبران دهد، هيچكدام ازاين دو منافات با اصل توحيد واستناد معجزات به خداوند ندارد. ظواهر آيات قرآن نيز مختلف است، درمورد احياي مردگان به وسيله حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد:«واحي الموتي باذن الله»(من مردگان را به فرمان خدا زنده مي كنم)(1) دراينجا احياي مردگان را به خود نسبت مي دهد. درحالي كه درمورد ساختن وآفرينش يك پرنده مي گويد:«من درآن صورتي كه ازگل ساخته ام مي دمم، وبه فرمان خدا پرنده اي مي شود»(2)

اولي نشان مي دهد كه بعضي از معجزات، كار انبياء به فرمان خداست، ودوّمي نشان مي دهد كه بعضي ديگر كار خداست، وهمانگونه كه گفتيم هردو سرانجام به اراده الهي باز مي گردد. وهيچگونه منافاتي با اصل توحيد ندارد. آيا تأثير يك داروي شفا بخش كه آن هم به اذن الله است با اصل توحيد مخالف است؟ مسلماً نه، چه مانعي دارد كه اراده شخص پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وامامان معصومين عليهم السلام به اذن الهي موثر دراحياي مردگان وشفاي بيماران باشدوآنها كه اصرار درنفي اين معني دارند از اين حقيقت غافلند كه تأثير هرچيز به اذن الله است وآن عين توحيد است.

ص: 54


1- 1- آل عمران 49
2- 2- آل عمران 49

امّا علم امام

درقرآن مجيد اشاراتي به اين مسأله شده است كه به چند نمونه ازآنها اشاره مي كنيم. خداوند متعال درسوره نساء مي فرمايد «وهنگامي كه خبري از پيروزي يا شكست به آنها برسد (بدون تحقيق) آن را شايع مي كنند، درحالي كه اگر آن را به پيامبر و اولوالامر از ميان مسلمين كه آگاهي كافي وقدرت تشخيص دارند،ارجاع دهند آنها كه اهل ريشه يابي مسائل هستند ازآن آگاه خواهند شد واگر فضل ورحمت خدا نبود همه شماجز عده كمي از شيطان پيروي مي كردند»(1)

وهمچنين درآيه ديگر مي فرمايد:«ازكساني كه اهل علم ودانشند بپرسيد اگر چيزي را نمي دانيد»(2)

آيه نخست نشان مي دهدكه افرادي ازميان مسلمانان نا آگاهانه در مسير پخش شايعات كه احياناً بوسيله دشمنان اسلام ومنافقان ساخته وپرداخته مي شد قرار مي گرفتند گاه شايعه پيروزي، وگاه شايعه شكستها، وگاه شايعات ديگر واين امر، مايه غفلت وبي خبري وگاه سبب تضعيف روحيه مسلمانان مي شد، لذا قرآن مي فرمايد:«مسلمانان بايد در اينگونه مسائل مهم اجتماعي كه از آن آگاهي ندارند به پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم يا اولي الامر مراجعه كنند»

اولي الامر يعني صاحبان فرمان، به يقين دراينجا به معني

ص: 55


1- 1- نساء 83
2- 2- نحل 43 و انبیاء 7

فرماندهان جنگي نيست، چرا كه به دنبال آن مي گويند: آنهائي كه استنباط امور مي كنند.(يعني مسائل را از ريشه مورد بررسي قرار مي دهند.) از اين گونه امور آگاهند، ومردم ناآگاه بايد به آنها مراجعه كنند. (توجه داشته باشيد«يستنبطونه» ازماده «نبط» بروزن «فقط» دراصل به معني نخستين آبي است كه ازچاه مي كشند واز ريشه هاي زمين خارج مي شود، ازهمين رو به دست آوردن هر حقيقتي را ازدلائل وشواهد مختلف استنباط مي گويند.

اين تعبير تنها درباره عالمان صادق است نه فرماندهان جنگي ونه امرا، به اين ترتيب مسلمانان را موظف مي كند كه درمسائل حساس وسرنوشت ساز به آگاهان وصاحبان امر مراجعه كنند.

دراينكه منظور از «اولوالامر» دراينجا كيانند؟ باز درميان مفسران گفتگو است بعضي چناچه گفته شد آن را به معني اميران لشكر تفسير كرده اند وبعضي به معني علماء وفقهاء،وبعضي به معني خلفاي چهارگانه نخستين وبعضي به معني اهل عقد وحل يعني سردمداران جامعه وگروهي به معني امامان معصوم عليهم السلام دانسته اند.

ازميان اين پنج تفسير، تفسير آخر ازهمه مناسب تر به نظر مي رسد،زيرا در ذيل آيه دو ويژگي براي«اولوالامر» ذكرشده كه نمي تواند درباره غير معصوم صادق باشد.

نخست اينكه به طور قاطع مي گويند: «اگر مراجعه به اولوالامر كنند،آنان كه از ريشه مسائل آگاهند راهنمائيشان مي كنند» وظاهراً اين تعبير آن است كه علم آنها هرگز آميخته به جهل وشك وخطا نيست، واين درمورد غير معصومين صدق نمي كند. ديگر اينكه وجود

ص: 56

الوالامر را نوعي فضل ورحمت الهي مي شمرد كه اطاعت آنها مردم را از متابعت شيطان باز مي دارد.( ولولا فضل الله عليكم ورحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلاً)

روشن است كه تنها متابعت وپيروي معصومين مي تواند انسان را از گمراهي ومتابعت شياطين به طور قطع باز دارد، چرا كه افراد غير معصوم خود ممكن است لغزش پيدا كنند وگرفتار خطا وگناه شوند وبازيچه دست شيطان گردند!

به همين دليل دراحاديث متعددي كه از طريق اهل بيت عليهم السلام واهل سنّت به ما رسيده اولوالامر دراين آيه به معني امامان معصوم تفسير شده است.

ودرحديثي مرحوم طبرسي درمجمع البيان از امام باقر عليه السلام نقل مي كند:

«هم الائمه المعصومين» (آنان امامان معصومند)(1)

ودرتفسير عياشي از امام علي بن موسي الرضا عليه السلام نقل شده «منظور آل محمّدند وآنها كساني هستندكه از قرآن استنباط مي كنند وحلال وحرام را مي شناسند وآنها حجت خدا برخلق او هستند»(2)

ودرحديث ديگري از امام باقر عليه السلام مي خوانيم كه حضرت فرمودند:«كسي كه ولايت خدا واهل استنباط علم الهي را درغير برگزيدگان از اهل بيت انبياء قرار دهد با اوامر الهي مخالفت كرده است»(3)

ص: 57


1- 1- مجمع البیان جلد 3 ص 83
2- 2- تفسیر کنز الدقائق جلد 3 ص 486
3- 3- فسیر کنز الدقائق جلد 3 ص 486

درمورد آيه دوّم يعني فاسئلوا اهل الذّكر ان كنتم لا تعلمون كه درسوره نحل وانبياء آمده است، به همگان دستور مي دهد كه اموري را كه نمي دانند از اهل ذكر سوال كنند.

بدون شك، ذكر دراينجا به معني آگاهي واطلاع است،و«اهل ذكر» آگاهان ومطلعان را به طور كلي شامل مي شود، به همين دليل به اين آيه درمورد مساله تقليد، ورجوع جاهل به عالم، استدلال شده است، ولي مصداق اتم واكمل آن، كساني هستند كه علم آنها از علم پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وخدا سرچشمه مي گيرد، علم آنها علمي است خالي از خطا واشتباه، علمي است توأم با مقام عصمت به همين دليل اين آيه به امامان معصوم تفسير شده است از جمله درحديثي از امام علي بن موسي الرضا عليه السلام مي خوانيم كه در پاسخ سوال از آيه بالا فرمودند:«نحن اهل الذكر ونحن المسئولون» (يعني اهل ذكر مائيم واز ما بايد سوال كرد.)(1)

قابل توجه اين است كه همين مطلب يا نزديك به آن از تفاسير دوازدهگانه اهل سنّت نقل شده است (منظور از تفاسير دوازده گانه تفسير«ابويوسف» و«ابن حجر»و«مقاتل بن سليمان» وتفسير«وكيع بن جراح»وتفسير«يوسف بن موسي القطان»وتفسير «قتاده» وتفسير«حرب الطائي» وتفسير«ابي صالح» وتفسير«محمّد بن موسي شيرازي» است.(

دراين تفاسير از ابن عبّاس نقل شده است كه منظور از آيه

ص: 58


1- 1- تفسیر برهان جلد 2 ص 369

«فاسئلوا اهل الذّكر» (آنها محمّد وعلي وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام هستند آنها اهل ذكر وعلم وعقل وبيانند وآنها اهل بيت نبّوتند.)(1)

وهمچنين درمورد علم اهل بيت دركتاب بصائر الدرجات حديثي نقل شده است كه به آن اشاره مي كنيم«كسي كه گمان كند خدا بنده اي را حجّت خويش درزمين قرار داده سپس تمام آنچه را او به آن نياز دارد از وي پنهان مي كند به خدا افترا زده است»(2)

ص: 59


1- 1- احقاق الحق جلد 3 ص 482
2- 2- بصائر الدرجات مطابق نقل بحار جاد 26 ص 137

امّا عصمت امام

مصونيت از خطا وفراموشكاري وگناه، يكي ديگر ازشرايط عمومي امامان راستين است،ودر واقع تمام دلائلي كه دلالت بر معصوم بودن پيامبران الهي دارد دلالت برعصمت امامان عليهم السلام نيز دارد،چرا كه مسئوليت آنان تا حدزيادي شباهت به يكديگر دارد.

درست است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بنيانگذار شريعت است وبا عالم وحي درارتباط مي باشد ولي امامان عليهم السلام نيز حافظ شريعتند، هرچند هيچگونه وحي برآنان نازل نمي شود، ولي درامر هدايت مردم، وحفظ احكام وحدود الهي، ونشر كامل آيات آسماني به دنبال پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم گام برمي دارند وبه همين دليل دربسياري از صفات مشتركند وباهم شباهت دارند.

بنابراين تمام دلائل عمده اي كه دربحث عصمت انبياء مطرح مي شود درمورد امامان راستين نيز صادق است با اين اشاره به بعضي از آيات قرآني كه دراين زمينه است باز مي گرديم وسخن را از قرآن شروع مي كنيم: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً» (خداوند اراده كرده است كه ناپاكي وپليدي را از شما (اهل بيت پيامبر) دوركند، وشما را از هرنظر پاك سازد»(1)

درمورد عظمت ومقام امامت وولايت درتفسير آيه 124 بقره در

ص: 60


1- 1- احزاب 33

داستان حضرت ابراهيم عليه السلام آمده است كه خداوند اين پيامبر بزرگ را مورد آزمايش هاي مهم متعددي قرار داد وهنگامي كه از عهده همه آن آزمايشهاي مهم برآمد، فرمود:«انّي جاعلك للنّاس اماماً» (من تورا امام وپيشواي مردم قرار دادم»

(امامت به معني حكومت برجسم وجان وروح وتن وتربيت نفوس وجوامع بشري)

وهنگامي كه ابراهيم عليه السلام اين مقام را براي بعضي از ذريه وفرزندان خود تقاضا كرد با اجابت مشروط الهي روبرو شد، فرمود: «لاينال عهدي الظّالمين» (عهد وپيمان من (پيمان امامت) هرگز به ستمكاران نمي رسد، اين آيه دلالت بر معصوم بودن امامان وپيشوايان الهي مي كند وكساني كه درطول عمر خود يا از نظر اعتقادات راه شرك وكفر را پوئيده اند ويا دراعمال خود، ظلم وستمي برخويش يا ديگران مرتكب شده اند، شايسته اين مقام نيستند چراكه ظلم به معني وسيع كلمه، هم ظلم وشرك وكفر وانحرافات عقيدتي را شامل مي شود وهم هر گونه تعدي به ديگران وظلم برخويشتن ازطريق ارتكاب گناه.بنابراين پايه اصلي شرط بودن عصمت رادرامامان وپيشوايان الهي قرآن مجيد در همين آيه گذارده است. اكنون به آيه تطهير باز مي گرديم ومسأله عصمت را دراين آيه بررسي مي كنيم: درست است كه اين آيه درلابه لاي آيات مربوط به همسران پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم است ولي آيه تطهير كه درلابه لاي آنها نازل شده لحن جداگانه اي دارد ونشان مي دهد هدف ديگري را دنبال مي كند، چرا كه آيات قبل وبعد همه با ضميرهاي«جمع مونث» است ولي آيه مورد بحث با ضمائر«جمع

ص: 61

مذكر» آمده است! درآغاز اين آيه همسران پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را مخاطب ساخته وبه آنها دستور مي دهد كه درخانه هاي خود بمانند وهمانند رسوم جاهليت نخستين درميان مردم ظاهر نشوند وموازين عفت را رعايت كنند،نماز را برپا دارند وزكات را پرداخت كنند وخدا ورسولش را اطاعت نمايند(وقرن في بيوتكنّ ولا تبرجن تبرج الجاهليه الاولي واقمن الصلوه واتين الزكاه واطعن الله ورسوله) تمام شش ضميري كه دراين بخش از آيه آمده است همه به صورت جمع مونث است.

سپس لحن آيه طور ديگري مي شود ومي فرمايد:«خداوند«تنها» مي خواهد پليدي وگناه را از شما اهل بيت دور سازد وشما را كاملاًپاك كند»

«انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً» دراين بخش ازآيه دوضمير جمع به كار رفته است كه هردو به صورت جمع مذكر آمده است. درست است كه صدروذيل يك آيه معمولاً مطلب را دنبال مي كند ولي اين سخن درجائي است كه قرينه اي برخلاف آن وجود نداشته باشد،بنابراين كساني كه اين قسمت از آيه را نيز ناظربه همسران پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم دانسته اند سخني بر خلاف ظاهر آيه وقرينه موجود درآن، يعني تفاوت ضميرها،گفته اند.

از اين گذشته درمورد اين آيه دسترسي به روايات متعددي داريم كه علماي بزرگ اسلام اعم از اهل تسنن وشيعه آن را از شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده اند ودرمعروفترين منابع فريقين كه مورد قبول آنها است اين روايات به وفور وكثرت آمده است. اين روايات همگي

ص: 62

حاكي از آن است كه مخاطب دراين آيه، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم وعلي وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام مي باشند(نه همسران پيامبر) كه به طور مشروح خواهد آمد.

اهل بيت چه كساني هستند؟

جمعي ازمفسران اهل سنّت آن را به معني همسران پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم دانسته اند، ولي همانگونه كه گفتيم تغيير سياق آيه، وتبديل ضميرهاي «جمع مونث» درماقبل ومابعد اين آيه به «جمع مذكر» دليل روشني براين است كه اين جمله محتواي جداگانه دارد ومنظور ازآن چيز ديگري است،مگرنه اين است كه خداوند حكيم وقرآن درحد اعلاي فصاحت وبلاغت وهمه تعبيرات آن روي حساب است.

گروهي ديگر از مفسران آن را مخصوص به پيامبر وعلي وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام دانسته اند، وروايات فراواني درمنابع اهل سنّت وشيعه وارد شده ودرذيل به بخشي ازآنها اشاره مي كنيم.

وشايد به دليل وجود همين روايات است كه حتي كساني كه آيه را مخصوص به اين بزرگواران ندانسته اند، معني وسيعي براي آن قائل شده اند كه هم اين بزرگواران را شامل مي شود وهم همسران پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم واين تفسير سوّمي درآيه است.

امّا رواياتي كه دليل اختصاص آيه به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وعلي عليه السلام و بانوي اسلام فاطمه زهرا سلام الله عليها ودوفرزندانشان حسن وحسين عليهم السلام مي باشد. همانگونه كه اشاره شد بسيار زياد است، از جمله هيجده روايت تنها در«الدورالمنثور» نقل شده است،

ص: 63

كه پنج روايت از امّ سلمه، سه روايت از ابوسعيد خدري، يك روايت از عايشه، يك روايت از انس دو روايت از ابن عبّاس، دو روايت از ضحّاك بن مزاحم و يك روايت از زيد بن ارقم است.(1)

ثعلبي نيز يكي از علماي معروف اهل سنّت است كه دراواخر قرن چهارم واوائل قرن پنجم مي زيسته، وتفسير كبير او معروف است او از عايشه همسر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم چنين نقل مي كند: هنگامي كه از او درباره جنگ جمل و دخالتش درآن جنگ ويرانگر سوال كردند (با تأسف) گفت: اين يك تقدير الهي بود! وهنگامي كه درباره علي عليه السلام سوال كردند، چنين گفت: «آيا از من درباره كسي سوال مي كنيد كه محبوبترين مردم نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود، وازكسي مي پرسيد كه همسر محبوبترين مردم نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود،من با چشم خود ديدم علي وفاطمه وحسن وحسين عليه السلام را كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آنها را درزير پارچه اي جمع كرده بود، وفرمود: خداوندا! اينها خاندان منند وحاميان من، رجس وپليدي را ازآنها ببر واز آلودگي ها پاكشان فرما، من گفتم اي رسول خدا آيا من نيز ازآنها هستم فرمود: دورباش تو برخير ونيكي هستي «امّا جزء ايشان نمي باشي»(2)

وهچنين داستان حديث كساء درروايات فوق العاده فراواني با تعبيرات مختلف وارد شده و قدر مشترك همه آنها اين است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم علي عليه السلام وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام را فراخواندند (ويا به خدمت او آمدند) پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم عبا (يا پارچه اي)

ص: 64


1- 1- الدر المنثور جلد 5 ص 196
2- 2- مجمع البیان ج 8 ص 357

برآنها افكند وگفت: خداوندا اينها خاندان منند رجس وآلودگي را از آنها دوركن، ودراين هنگام آيه «انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» نازل گرديد. قابل توجه اينكه اين حديث، درصحيح مسلم از قول «عايشه» وهمچنين حاكم در «مستدرك» وبيهقي در«سنن» وابن جرير در«تفسيرش» وسيوطي در «الدّور المنثور» نقل شده است.(1)

حاكم حسكاني نيز درشواهد التنزيل جلد 2حديث 376 آن را آورده است ودرصحيح «ترمذي» نيز كراراً اين حديث نقل شده، دريكجا از «عمر وبن ابي سلمه» ودرجاي ديگر از «امّه سلمه»(2)

نكته ديگر اينكه«فخر رازي» به مناسبتي درذيل آيه مباهله(3) بعد از نقل حديث كساء مي افزايد: «بدان كه اين روايتي است كه صحتش مورد اتّفاق درميان علماي تفسير وحديث است»(4)

اين نكته قابل توجه است كه امام «احمدحنبل» درمسند خود، اين حديث را از طرق مختلف آورده است.(5) ودربخش ديگري از روايات كه آن نيز متعدد وفراوان است مي خوانيم كه بعد از نزول آيه تطهير، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم چندين ماه (دربعضي شش ماه ودربعضي هشت يا نه ماه) هنگامي كه براي نماز صبح از كنار خانه فاطمه سلام الله عليها مي گذشت صدا مي زد: «هنگام نماز است اي اهل بيت! خداوند تنها مي خواهد پليدي را از شما دور سازد وشما را پاك كند»(6) اينها

ص: 65


1- 1- صحیح مسلم ج 4 ص 1883 و حدیث 2424
2- 2- صحیح ترمذی جلد 5 ص 199
3- آیه 61 آل عمران
4- 4- تفسیر فخر رازی جلد 8 ص 80
5- 5- مسند احمد جلد اول صفحه 330 و جلد 4 ص 107 و جلد 6 ص 292
6- 6- شواهد التنزیل جلد 2 ص 11 و 12 و الدر المنثور جلد 5 ص 199

بخشي از رواياتي بودكه دلالت برپاكي اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم از گناه وآلودگي مي كند تابرهمگان ثابت شود كه طبق احاديث اهل سنّت اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم معصوم از گناه هستند و پيروي از غير معصوم درامر جانشيني پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم جايز نمي باشد. عصمتي كه حتماً بايد درپيامبران وامامان موجود باشد واين تنها اعتقاد شيعه نيست چراكه فخر رازي نيز درتفسير كبير مفاتيح الغيب خود مي نويسد «خداوند متعال مي فرمايد (لا ينال عهدي الظّالمين)»(1) پيمان من به ستمكاران نمي رسد ومراد از اين عهد، يا عهد نبوّت است يا عهد امامت. پس اگر عهد نبوّت باشد واجب مي آيدكه نبوّت براي ظالمان ثابت نگردد، وهرگاه كه امامت براي ظالمان ثابت نگردد واجب مي آيد كه نبوّت نيز براي ظالمان ثابت نگردد»(2)

ولازم به تذكر است كه فخر رازي براي اثبات اين حرف به شانزده آيه وروايت استناد مي كند.

انتصاب امام تنها ازسوي خدا

ازمجموع بحث هايي كه درمورد ويژگيهاي امام، وشباهت او دربسياري از جهات با پيامبران آمد،چنين نتيجه گرفته مي شود كه امامان معصوم عليهم السلام (جانشينان پيامبران) بايد از سوي خدا تعيين شوند. به تعبير ديگر، نه «انتخاب مردم» دراين زمينه نقشي دارد،ونه «اجماع امّت» يا «انتصاب» از سوي افراد عادي، چرا كه ويژگيهايي در

ص: 66


1- 1- بقره آیه 124
2- 2- تفسیر فخر رازی ذیل آیه 36 سوره بقره

امام معتبر است كه امام بدون اين دوبال وپر قادر برپرواز در فضاي امامت و پيشوائي نيست! چه كسي مي داند فلان شخص،ازگناه وخطا، مصونيّت دارد، وسيطره آگاهي او برتمام مسائل تشريع، وزندگاني انسانها ثابت ومسلم است. حتّي تشخيص ساير صفات ويژه اي كه براي امام در بالا شمرده شد، براي بسياري از مردم، مشكل است. بنابراين به خوبي مي توان نتيجه گرفت كه راهي براي تعييين امام جز از طريق انتصاب الهي نيست وابلاغ اين انتصاب الهي از طريق پيامبر يا امام معصوم پيشين صورت مي پذيرد.

نتيجه

باتوجه به مطالب ياد شده دراين فصل معلوم شد كه منجي آخر الزمان يعني آخرين وصي پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم داراي علم وعصمت ومعجزه وانتصاب از ناحيه خداوند متعال مي با شند كه درفصل هاي مختلف به آنها پرداخته مي شود.

ص: 67

منجي همان مهدي عليه السلام است

يكي ديگر از شبهات مربوط به حضرت مهدي عليه السلام كه وهابيون القاء مي كنند اين است كه اهل تسنن قائل به منجي هستند ولي اين منجي همان مهدي كه شيعيان مي گويند نيست بلكه منظور محمّد بن عبدالله است كه قيام مي كند. لذا دراين فصل احاديثي را از كتب اهل تسنن مبني براينكه منجي همان مهدي است كه شيعيان مي گويند مي آوريم تا اين شبهه نيز به لطف حضرت منتفي شود.

شبلنجي شافعي عن مقاتل بن سليمان و تابعين از مفسرين درذيل آيه 61 از سوره زخرف كه مي فرمايد: (وانه لعلم للساعه) يعني آن نشانه ساعت قيامت است. مي گويد: نشانه قيامت مهدي است كه درآخر الزمان مي باشد وبعد از خروجش نشانه ها ي قيامت ظاهر مي شود.(1)

وهمچنين رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «درآخرالزمان مردي از اولاد من خروج مي كند كه اسم او همان اسم من وكنيه او كنيه من است زمين را پرازعدل مي كند همانگونه كه ازجور وستم پرشده است

ص: 68


1- 1- نور الابصار ص 186

پس آن مهدي است(1)

وهمچنين رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمودند: از ماست بهترين انبياء وآن پدرتوست واز ماست بهترين اوصياء وآن شوهر توست واز ماست بهترين شهداء وآن عموي پدرت حمزه عليه السلام است وازماست آنكسي كه دوبال دارد وبه وسيله آن پرواز مي كند درهركجاي بهشت كه بخواهد واو پسر عموي پدرت جعفراست. واز ماست دوسبط اين امّت بزرگان وسيدان جوانان اهل بهشت، حسن وحسين وآنها فرزندان تو هستند واز ماست مهدي وآن از فرزند توست»(2) وهمچنين رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «بشارت باد تورا يا فاطمه كه مهدي از شما است»(3)

وهمچنين حضرت فرمودند: «ازما است مهدي امّت كه عيسي عليه السلام پشت سر او نماز مي خواند، سپس بركتف حسين عليه السلام زدند وفرمودند: از ايشان است مهدي امّت»(4)

وهمچنين امير المومنين صلي الله عليه وآله وسلم نظري به حسين عليه السلام كردند و فرمودند اين فرزندم سيد وآقاست همانگونه كه رسول الله او را نام گذاري فرمودند. وبعد فرمودند به زودي خارج مي شود ازصلب او مردي كه ناميده مي شود به اسم پيامبرشان وشبيه اوست درخلقت نه درخلق وخوي»(5)

ص: 69


1- 1- تذکرة الخواص ابن الجوزی
2- 2- ینابیع الموده جلد 3 ص 263
3- 3- تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر جلد 14 ص 475 و ینابیع الموده جلد 2 ص 70
4- 4- البیان للکنجی ص 120
5- 5- ینابیع الموده جلد 3 ص 259

درتوضيح اين حديث بايد گفت كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حكم به ظاهر كردند ولي حضرت حكم به باطن مي كنند وبيعتي از هيچ ظالمي برگردن حضرت نمي باشد وظالمين را محاكمه مي كند. اينها تنها بخشي از احاديثي است كه دركتب اهل تسنن بيان شده است آيا باوجود اين احاديث باز به شيعيان نسبت دروغگويي مي دهيد و (قيام مهدي عليه السلام) شيعيان را دروغ مي شماريد؟؟؟

وهمچنين ابوداود نيز آورده است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:« مهدي ازمن است، با پيشاني برجسته وبيني عقابي، زمين را چنانكه پراز ظلم وستم شده بود، پراز عدل وداد مي كند وهفت سال حكومت مي كند.»(1) وهمچنين احمد حنبل درمسند خود از قول پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آورده است. «مهدي از ما اهل بيت است كه خداوند او را درشبي برا ي اصلاح مي فرستد.»(2)

وهمچنين درسنن ابوداود از قول پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم آمده است كه «مهدي جزء عترت من و از فرزندان فاطمه است»

ص: 70


1- 1- سنن ابی داود ابتدای کتاب المهدی باب الملاحم
2- 2- سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، مسند امام احمد

منجي به دنيا آمد

يكي ديگر از اختلافاتي كه شيعيان با اهل تسنن درمورد حضرت مهدي عليه السلام دارند مسئله حيات حضرت است چرا كه شيعيان قائل به ولادت حضرت مهدي عليه السلام وغايب شدن ايشان از نظرها هستند ولي اهل تسنن قائل هستندكه منجي درآخر الزمان به دنيا مي آيد وزمين را پراز عدل وداد مي كند. لذا دراين فصل به مطالبي از علماي اهل تسنن (دركتب مختلف) درمورد به دنيا آمدن حضرت مهدي عليه السلام اشاره مي كنيم تا اين شبهه نيز از اذهان مومنين پاك شود ان شاء الله.

1- ابن اثير جزري عز الدين (متوفاي (630ه ق) ) دركتابش درباره حوادث سال 260 ه ق چنين مي نويسد: «دراين سال، ابو محمّد علوي عسكري وفات كرد، اويكي از دوازده امام مذهب اماميه وپدرمحمّداست كه معتقدند او منتظر مي باشد»(1)

2- ابن خلكان (متوفاي 681ه ق) دركتاب «وفيات الاعيان» گويد»:

«ابوالقاسم محمّد بن حسن عسكري، فرزند علي الهادي، فرزند محمّد الجواد كه پيشينيان او ذكر شد. براساس اعتقاد اماميه دوازدهمين از دوازده امام، ومعروف به «الحجه» است...ولادتش درروز جمعه نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج بود»

سپس از مورخ جهانگرد (ابن الازرق فارقي) متوفاي 577 (ه ق)

ص: 71


1- 1- الکامل فی التاریخ جلد 7 ص 274

درباب تاريخ ميا فارقين چنين نقل مي كند: «حجت ذكر شده در روز نهم ربيع الاول سال دويست وپنجاه وهشت، ونيز گفته شده درهشتم شعبان سال دويست وپنجاه وشش كه صحيح تر است، به دنيا آمده است»(1)

البته تاريخ صحيح ولادت آن حضرت، هماني است كه نخست ابن خلكان ياد كرده يعني روز جمعه پانزدهم شعبان سال 255كه شيعيان همگي به اين تاريخ اتفاق دارند.

شيخ صدوق متوفاي 381ه ق از استادش محمّد بن محمّد بن عصام كليني، از محمّد بن يعقوب كليني، از علي بن محمّد بن بندار روايت مي كند كه گفت:

«صاحب عليه السلام درنيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج متولد شد»(2)

3- ذهبي (متوفاي 748ه ق) درسه كتاب ذيل به ولادت حضرت مهدي عليه السلام اعتراف كرده است

الف: دركتاب «العبر» گويد:«ودرآن سال (يعني 256ه ق) محمّد فرزند حسن فرزند علي الهادي فرزند محمّد الجواد، فرزند علي الرضا، فرزند موسي كاظم، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني، ابوالقاسم به دنيا آمد كه رافضيها او را «الخلف الحجه» و«مهدي منتظر» و«صاحب الزمان» لقب داده اند واو آخرين از داوزده امام است.(3)

ص: 72


1- 1- وفیات الاعیان جلد 4 ص 176
2- 2- کمال الدین جلد 2 ص 430
3- 3- العبر فی خبر عنبر جلد 3 ص 31

ب: دركتاب «تاريخ دول الاسلام» درشرح زندگاني امام حسن عسكري عليه السلام مي گويد: «حسن فرزند محمّد فرزند علي الرضا فرزند موسي بن جعفر الصادق، پدرمحمّد هاشمي الحسيني، يكي از امامان شيعه است كه شيعيان معتقد به معصوم بودن آنان مي باشند.و«حسن عسكري» هم خوانده مي شود چون درسامرا كه عسكر نام دارد، مي زيست. او پدر منتظر رافضيهاست وروز هشتم ربيع الاول سال دويست وشصت درسامرا از دنيا به رضوان خدا رهسپارشد وبيست ونه سال داشت ودركنار پدرش به خاك سپرده شد. امّا فرزندش محمّد بن حسن كه رافضيها او را «قائم» «الخلف الحجه» مي خوانند بدر، سال دويست وپنجاه وهشت وگفته شده درسال 256(ه ق) متولد شده است»(1)

ج- دركتاب «سير اعلام النبلاء» مي نويسد: «منتظر شريف، ابوالقاسم محمّد بن حسن عسكري فرزند علي الهادي، فرزند محمّد الجواد، فرزند علي الرضي، فرزند موسي الكاظم، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني، پايان بخش دوازده سرور است.(2)

4-ابن الوردي(متو749ه ق) اودرحاشيه «تتمه المختصر» معروف به «تاريخ ابن الوردي» چنين آورده است:

«محمّد بن حسن خالص، درسال دويست وپنجاه وپنج متولد شد»

5- احمد بن حجر هيثمي شافعي (متوفاي 974ه ق) دركتابش

ص: 73


1- 1- تاریخ دول اسلام جزء مخصوص حوادث و مردگان سال های 251 تا 260 ه ق
2- 2- سیر اعلام النبلاء جلد 13 ص 119

«الصواعق المحرقه» درپايان فصل سوم از باب يازدهم گويد: «ابومحمّد حسن خالص كه ابن خلكان اورا عسكر ناميد درسال دويست وسي و دو متولد شد... درسرمن رأي از دنيا رفت ودركنارپدروعمويش به خاك سپرده شد وسنّش بيست وهشت سال بود، گفته مي شود كه او هم مسموم شده وجزپسرش ابوالقاسم محمّد الحجه فرزندي نداشت كه به هنگام فوت پدرپنج ساله بود، ولي خداوند به او حكمت ارزاني داشت وقائم منتظر خوانده مي شود وگفته شده: چون درمدينه مخفي وغائب شد، كسي ندانست به كجا رفت»(1)

وهمچنين شبراوي شافعي متوفاي 1171 ه ق دركتاب الاتحاف بحب الاشرف ص 68ومومن بن حسن شبلنجي متوفاي 1308 (ه ق) دركتاب نورالابصارص 186وخير الدّين زركلي متوفاي 1396دركتاب الاعلام جلد6 ص 80 به ولادت حضرت مهدي عليه السلام اشاره مي كنند كه خود گواه بر صدق كلام شيعيان است.

ص: 74


1- 1- الصواعق المحرقه چاپ اول ص 207

منجي و طول عمر

يكي ديگر از شبهات منكرين امامت حضرت مهدي عليه السلام، شبهه طول عمر حضرت مي باشد كه چگونه ممكن است انساني هزار و اندي سال عمر كند در حاليكه ميانگين عمر مردم زمان ما 60 سال و نهايت عمر مردم 120 سال مي باشد. و اين امر محالي مي باشد و تصور عمر 1176 ساله در سال 1431 (ه- .ق) غير ممكن مي باشد. در جواب اين شبهه بايد به مطالبي اشاره كنيم تا ممكن بودن اين امر برهمگاني ثابت شود.

اما دلايل طول عمر

اولاً آنچه در برخي از زمانها ميان انسانها به عنوان عادت جريان داشته، امتناعي ندارد كه در زمانهاي ديگر نيز به وقوع بپيوندد و حكمي كه در آينده به وقوع بپيوندد مانند حكمي باشد كه در گذشته به وقوع پيوسته است. بر فرض اينكه بپذيريم اينگونه موارد چه درايند ، وچه در گذشته عادتاً جريان نداشته است،ولي دليل هايي كه بر اساس آن خداوند را بر هركاري وازجمله اين كار قادر مي داند، اين پندار نادرست مخالفان حق و ادعاي آنان را باطل مي سازد.

همه دانشمندان اديان و ديگران اتفاق دارند كه آدم ابوالبشر عليه السلام نزديك هزار سال عمر كرد در حاليكه هيچ تغيير جسماني در او روي نداد. حالات معمولي انساني مانند خردسالي و جواني و پيري، از توانايي به ناتواني جسماني، از دانايي به ناداني گرايش پيدا نكرد و او

ص: 75

پيوسته بر يك صورت بود تا اينكه خداوند متعال جان او را گرفت.(1)

و همچنين قرآن كريم بيان مي كند، نوح پيامبر عليه السلام در ميان قوم خود فقط 950 سال براي انذار آنها زندگي كرده است.(2)

يكي ديگر از افراد لقمان كبير است. كه داراي عمر طولاني بوده است. بنابر نقل دانشمندان عمر او 3500 سال بوده است.(3) و همچنين ازمعمرين، ربيع بن صبيح بن وهب بن يغيض بن مالك بن سعدبن عدي بن فزاره است. او 340 سال عمر نمود و پيامبر اكرم را درك كرده است. او كه در سيصد سالگي بسيار سالخورده گرديده بود. چنين سروده است:

«جواني از ميان رفت و از من دور شد ولي چه روزگار پر بهره اي بود»

«هر گاه جوانمردي دويست سال عمر نمود، پس شادابي و جواني او تباه گرديده است.»(4)

و همچنين خداوند متعال درباره شيطان مي فرمايند. «او به خداوند متعال گفت پروردگارا پس مرا مهلت ده تا روزي كه خلق مبعوث مي شوند. خداوند متعال فرمود آري تو را مهلت دادم» پس همانگونه كه شيطان طول عمر پيدا كرد اين امكان وجود دارد كه هر شخصي به اذن خداوند متعال داراي عمرطولاني شود.

و همچنين داستان حضرت عزيررا خداوند متعال در سوره بقره آيه 259 بيان مي كند. وقتي او بر روستائي گذشت كه سقف بناهايش

ص: 76


1- 1- کمال الدین جلد 2 و قصص الانبیاء
2- 2- عنکبوت آیه 14
3- 3- ده پرسش شیخ مفید
4- 4- کمال الدین جلد 2

فرود ريخته بود. آباد شدن آن دهكده و بازگشتن آن به حال نخست و زنده شدن مردگان را بعد از آنكه مرده بودند، بعيد پنداشت او گفت: چگونه خداوند اين مردم را پس از مرگشان زنده خواهد كرد. آنگاه خداوند او را به مدت صدسال مي ميراند. هر خوردني و نوشيدني اگر مدتي بمانده فاسد مي شود اما خوردني و نوشيدني او به حال خود باقي ماند. الاغ او را نيز ايستاده در جاي خود نگه داشت و در همان حالت نخستين كه زنده بود باقي گذارد. مي خورد و مي آشامد و اين عمر طولاني به او ضرري نرساند و سست و رنجورش نكرد و هيچ يك از صفات ظاهري او تغييري نكرد. اين داستان در قرآن صراحتاً شرح داده شده است و مسلمانان و اهل كتاب در آن اختلافي ندارد. در حالي كه از عرف و عادت ما انسانها به دور است. بي دينان آن را انكار كرده و ما دي گرها و اختربينان و ... آن را محال دانسته اند.

و ثانياً براساس علم و عقل، به هيچ وجه نمي توان براي عمر و حيات، حد و مرزي مشخص كرد كه فراتر از آن قابل تصور نباشد چرا كه طبق نظر دانشمندان «اگر معناي مرگ از زيست شناسان پرسيده شود، در جواب خواهند گفت كه مرگ عبارت است از فقدان زندگي، اما اگر بخواهيم در باب زندگي، دنبال معنا و مفهومي بر آئيم، در اين زمينه به عدد زيست شناسان پاسخ خواهيم داشت»(1)

و در اين باره بايد گفت چرا بعضي از جانوران ده ها يا حتي صدها سال زندگي مي كنند؛ در حالي كه تعدادي ديگر طول عمر چند روزه

ص: 77


1- 1- بازگشت به زندگی چاپ دوم صفحه 13

دارند. حشره يك روزه، با سه دنباله و بال هاي شفاف، تنها 3 روز زندگي مي كند و اين دوران را به خاطر نداشتن دهان، گرسنه به سر مي برد؛ در حالي كه كك تمام مدت 3 سال زندگي اش را به بدن جان دار ديگر مي چسبد. مدت زندگي اين حشر:

دوره زندگي جوجه هاست. موش كور داراي زندگي 50 ساله است كه در زندانهاي زير زميني مي گذارند. بلندترين طول عمر را لاك پشت ها دارند؛ بعضي از آنها بيش از 300 سال عمر مي كنند.(1)

و همچنين در گياهان درخت مخصوصي وجود دارد كه در كاليفرنيا يافت مي شود. طول عمر اين درخت 3000 تا 4000 سال است. گياه با مبو نيز مدت زيادي زندگي مي كند؛ ولي درخت ديگري به نام «ماكروزاميا» كه بيشتر شبيه درخت خرماي استرليايي است، در بالاي ليست طبقه بندي طول عمر گياهان قرار دارد. بر طبق تحقيقات دانشمندان، اين درخت قديمي ترين درخت روي زمين است و سن آن تاكنون به 15000 سال رسيده است.(2)

ملاحظه مي شود كه علم، به صورت قطعي و مسلم، درباره حدنهايي عمر موجودات هيچ سخني نمي تواند بيان كند و به طريق اولي از بيان علت و فلسفه قضيه نيز ناتوان است در اين مطلب نيز شكي نيست كه انسان هم جزئي است از مجموعه عظيم موجودات هستي و آنچه درباره حيات و پيچيدگي هاي آن بيان مي شود، به

ص: 78


1- 1- زنده روزگار صفحه 39
2- 2- زنده روزگار صفحه 41

صورت قوي تر در مورد انسان نيز مصداق دارد.

از نظر عقل نيز هيچ گونه برهان موجهي براي حد نهايي عمر وجود ندارد؛ زيرا هر ميزاني كه به عنوان آخرين حد عمربيان گردد مطمئناً بالاتر از آن را مي توان عنوان داشت.

و هيچ گونه برهاني را نيز در برابر آن نمي توان اقامه كرد. زيرا اگر سوال شود: از نظر عقل، حد نهايي عمر انساني تا چه پايه است، آيا مي توان در پاسخ عددي را بيان كرد كه جاي اعتراض و ايراد عقلي باقي نماند ؟ مثلاً 130 سال آيا نمي توان 131 سال را در اين راستا حدنهايي عمر بيان داشت و يا 140 و 141 و ... را؟ اگر فرضاً حد نهايي عمر و حيات 150 سال بيان گردد، به كدام برهان عقلي نمي توان 160 سال عرضه كرد؟؟؟

چگونه قراردادن نهايت عمر در 120 سالگي ممكن است در حالي كه طبق گزارشات اخير در داغستان ازدواجي صورت گرفته است كه داماد 128 سال سن دارد و عروس 126 سال داشته است. پزشكان انگليسي ضمن معاينه و آزمايش زوج سالمند، عوامل عمده طول عمر اين مردم ريشه دار نواحي قفقازيه را در فهرست ذيل خلاصه كردند: غذاي ساده و خالص فعاليت جسماني مادام العمر، هواي پاكيزه ، آرامش محيط زيست، و پرهيز از دود و مسكرات ، آداب و رسوم فرهنگي غني و سالم ، طب سنتي و اخلاق خوش. و لازم به تذكر است، داغستاني ها هم اكنون ركورد طول عمر را در دست دارند و ميان جمعيت يك ميليون و پانصد هزار نفري آن 1200 زن و مرد

ص: 79

بالاي صد سال زندگي مي كنند.(1)

و همچنين طبق تحقيقي كه در دانشگاه براون ايالت رُد آيلند آمريكا صورت گرفته است گروهي از پژوهشگران آمريكايي ژن جديد پيري را در بدن انسان كشف كرده اند.

و طبق اين گزارش پژوهشگران موفق شدند با از بين بردن اين ژن، حيات برخي سلول ها را در بدن طولاني سازند.(2) مطمئناً خوانندۀ فهيم و ژرف نگر پس از ملاحظه مواردي از تلاش هاي انسان در سايه علم و تكنيك در مسير طولاني كردن عمر، اين سوال را از خود خواهد داشت. در صورتي كه بشر با قدرت محدود خود مي تواند چنين دگرگوني ها شگرفي را در طولاني تر كردن حيات ايجاد كند، آيا خداي انسان آفرين نخواهد توانست در حيات مخلوقات خويش و مخصوصاً وجود مقدس آخرين حجتش امام عصر ارواحنا فداء با قدرت كامل خويش عمري طولاني تقدير فرمايد؟؟؟

منجي و زمان ظهور

يكي ديگر از شبهات مطرح شده بوسيله و هابيون، شبهه زمان ظهور مي باشد آنها با ادعاي اينكه اهل بيت عليهم السلام براي ظهور زماني را معرفي نموده اند، به حديث «كذب الو قاتون» اشاره نموده اند و با مقابل هم قرار دادن اين احاديث حكم به دروغگو بودن اهل بيت عليهم السلام و پوچ بودن مسئله ظهور نموده اند.

ص: 80


1- 1- مجله خانواده شماره 131 سال هفتم
2- 2- روزنامه اطلاعات شماره 21125 مورخ 76/5/25

اما براستي آيا اهل بيت عليهم اسلام براي ظهور زمان را معرفي كرده اند ؟؟ پس احاديث مورد نظر و هابيون كدام است. آنها به استناد از كتاب شريف اصول كافي از قول امير المومنين عليه السلام و امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كنند.

حضرت علي عليه السلام فرموده اند «مهدي غيبت و حيرتي دارد كه گروهي به اين وسيله گمراه و هدايت مي شوند، وقتي كه سوال شد چه مدت در حيرت است ؟ گفت: شش روز يا شش ماه يا شش سال »

و همچنين حديث امام صادق عليه السلام كه فرمودند اي ثابت خداوند مدت اين امر را هفتاد سال قرار داده است وقتي كه امام حسين كشته شد، خداوند از اهل زمين خشمگين شد و آن را 140 سال به تاخير انداخت. گفت : به شما مي گويم كه او 140 سال بعد ظهور خواهد كرد و خداوند بعد از آن وقت ديگري را براي ما قرار نداده است» و همچنين امام صادق عليه السلام فرمود: «فاصله بين آمدن قائم و كشتن نفس زكيه بيشتتر از 15 شبانه روز نيست يعني سال 145 هجري » اين مطالب عين آنچه محمدالخميس در كتاب عجيب ترين دروغ تاريخ آورده مي باشد.

اما حقيقت امر:

اولاً در مورد حديث اول بايد گفت عين حديث در اصول كافي چنين است.

اصبغ بن نباته گويد: خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيدم و ديدم حضرت در حال فكر كردن هستند و به زمين مي كوبد (باعصا يا

ص: 81

انگشت) گفتم يا اميرالمومنين چرا من شما را انديشناك مي بينم و به زمين مي كوبيد، براي رغبت در كار خلافت است، فرمود، نه، هرگز روزي نبوده كه من بدان رغبتي داشته باشم و نه به دنيا ولي در انديشه نوزادي هستم كه از پشت من است، يازدهمين فرزندم، همان مهدي كه زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه از جور و ستم پر شود، براي او يك نهاني و سرگرداني است كه مردمي در آن گمراه شوند و ديگراني در آن راه جويند. گفتم يا اميرالمومنين ، اين نهاني و سرگرداني تا چه اندازه است، فرمود: شش روز ، شش ماه، شش سال ، گفتم اين امر شدني است؟ فرمود: آري...(1) و ثانياً با دقت در حديث مشخص مي شود كه منظور حضرت از شش روز و ماه و سال بيان امر نامعلومي است نه محدود كردن ظهور در اين سه وقت ، چرا كه حضرت فرمودند مهدي يازدهمين فرزدند من است و اين امر، يعني تولد يازدهمين فرزدند حضرت حتي در شش سال هم ممكن نيست، و اين حديث با احاديث تعيين وقت منافاتي ندارد.

اما در مورد حديث دوم بايد گفت كه اولاً حديث را تغيير داده اند و عين حديث چنين است. ابي حمزثمالي گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مي فرمودند: اي ثابت براستي خداوند تبارك و تعالي وقت اين امر را در هفتاد گذاشته بود و چون حسين عليه السلام كشته شد، خشم خداوند متعال بر اهل زمين سخت شد و آن را براي صدو چهل سال به تاخير انداخت ، ما براي شما بازگو كرديم و شما فاش كرديد حديث را و

ص: 82


1- 1- اصول کافی کتاب الحجه باب غیبت حدیث هفتم

پرده از راز برداشتيد و خدا پس از آن وقتي به ما ، اعلام نكرده و خداوند متعال است كه هر چه ر ا خواهد محو كند و هر چه را خواهد ثبت كند(1)

پس چرا حديث را به نفع مقاصد شوم خود تغيير مي دهند و اذهان مردم را مشوش مي كنند آيا فرداي قيامت جوابي نزد خداوند متعال دارند؟؟

و ثانياً طبق آنچه علامه مجلسي به نقل از غيبت شيخ وكمال الدين صدوق آورده اندمقصود ظهور حق عليه باطل است به دست يكي از ائمه نه خصوص ظهور امام دوازدهم درسال هفتاد هجري يا هفتاد سال بعد از غيبت حضرت مهدي عليه السلام و ثالثاً در حديث حرفي از ظهور حضرت مهدي عليه السلام در سال خاصي نشده است بلكه فرمودند «اين امر را ... »

و در آخر بايد گفت تعيين مدت غيبت و زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام توسط ائمه اطهار عليهم السلام نهي شده است و خود ايشان نيز وقتي تعيين نفرمودند چرا كه عبدالرحمن بن كثير مي گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مهزم وارد شد و گفت قربانت شوم به من خبر ده از اين امر كه انتظارش را داريم، چه وقتي هست؟

فرمود:«اي مهزم ، وقت گزاران دروغ زنانند و شتابداران هلاك شوند و پذيرندگان نجات يابند.»(2)

ص: 83


1- 1- اصول کافی کتاب الحجه باب کراهت وقت گذاری حدیث اول
2- 2- اصول کافی کتاب الحجه باب کراهت وقت گذاری حدیث دوم

منجي و غيبت

دشمنان دين مي گويند: اين ادعاي اماميه كه مي گويند:«صاحب ايشان از هنگام تولد تاكنون كه زماني طولاني است پنهان است و هيچ كس مكان او را نمي داند و هيچ شخص عادلي نيز ادعا نكرده كه او را ديدار نموده است و هيچ خبري از او نياورد و هيچ نشانه اي از او نداده است»

از عرف و عادت انسانها بيرون است چون براي هيچ يك از مردم چنين چيزي عادتاً واقع نشده است و هر كسي كه پنهان بود، زمان پنهان شدنش نيز معين بود، و از بيست سال تجاوز نكرده است چه رسد مدتي بسيار و ايشان چنين نتيجه مي گيرند كه چون اين اعتقاد اماميه در پنهان بودن و غيبت امامشان از عرف و عادت انسانها بيرون است، پس باطل بوده. و استدلال بر آن سودي ندارد.

اما استدلال ما:

اولاً ما براي اين امر احاديث بسياري از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم داريم كه در كتب شيعه و سني بيان شده است كه به چند نمونه از آنها كه در كتب اهل تسنن بيان شده است اشاره مي كنيم.

جابر عبدالله انصاري گفت جندل بن جناده بن جبير يهودي بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد و از مسائلي سوال كرد. و به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مسلمان شد. و سپس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره اوصياء حضرت سوال كرد. و حضرت شروع به شمارش كردند تا اينكه

ص: 84

فرمودند پس بعد از او پسرش محمد است كه مهدي و قائم و حجت خوانده مي شود. پس غائب مي شود و سپس خروج مي كند پس زماني كه خروج مي كند زمين را پر از قسط و عدل مي كند همانگونه كه پر از ظلم وجور شده باشد خوشا به حال صابرين در غيبت مهدي ، خوشا به حال متقين به خاطر محبت او .

آنانند كساني كه خداوند متعال دركتابش از آنها توصيف نموده و فرموده است «هدي للمتقين. الذين يومنون بالغيب».(1)

و همچنين اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: «اين آيه درباره ما نازل شده است و خداوند متعال قرار داده است امامت را در پشت حسين عليه السلام تا روز قيامت و بدرستيكه براي غائب ما دو غيبت است كه يكي از آنها طولاني تر از ديگري است. پس ثابت نمي ماند بر امامت او، الا كسي كه قوي باشد يقين او و شناخت و معرفتش صحيح باشد.(2)

ثانياً اينكه گفتند تا به حال كسي او را نديد است و با ايشان ملاقاني نداشته است، كلامي اشتباه است. چرا كه گروهي از اصحاب امام حسن عسگري عليه السلام در دوران حيات حضرت، فرزندش مهدي عليه السلام را ديدار كرده اند. اينان از اصحاب و ياران ويژه او پس از وفات پدرش بوده و در دوران غيبت او مدتهاي طولاني واسطه ميان او و شيعيانش بوده اند. براي شيعيان معالم دين را نقل مي كرده اند. پاسخ پرسشهاي آنها را از جانب امام مي آوردند و حقوق مالي امام را

ص: 85


1- ینابیع الموده جلد 1 صفحه 443
2- 2- ینابیع الموده جلد 3 صفحه 249

از آنها مي گرفته اند .

اينان گروهي هستند كه حسن بن علي عليه السلام آنان را در دوران حياتش عادل شمرده و در زمان خود، آنان را امين خود قرار داده است. اينان از جانب امام ، حق اظهار نظر در املاك و انجام خواسته هاي وي را داشته اند و نامها و نسبهاي ايشان نزد همگان معروف است. مانند ابوعمر و عثمان بن سعيدسمّان كه مردي جليل القدر و نائب نخستين امام زمان عليه السلام مي باشد. او در يازده سالگي خادم امام هادي عليه السلام بوده و امام هادي عليه السلام عهدنامه معروفي خطاب به او دارد. او همچنين وكيل امام عسكري عليه السلام بود است.(1) و همچنين ابوجعفر محمد بن عثمان وكيل دوم امام زمان عليه السلام او مردي جليل القدر است. او را ديدند كه براي خود قبري حفر مي كند و با ساج آنرا صاف مي گرداند از او در اين باره پرسدند او گفت: مردم را اهدافي است. پس از آن دوباره از اودر اين باره پرسيدند او گفت: فرمان دارم كه كارهايم را فراهم سازم . پس از گذشتن دو ماه از اين جريان در ماه جمادي الاولي سال 305 در گذشت.(2) و بني رحبا از اهالي نصيبين و بني سعيد و بني مهزيار در اهواز و بني ركولي در كوفه و بني نوبخت در بغداد و گروهي از اهالي قزوين و قم و ديگر نواحي آن يعني منطقه جبال كه نزد اماميه مشهورند و به ارتباط با او در نزد بسياري از اهل تسنن معروف هستند. و اينها ادعاي مخالفين را كه كسي حضرت را نديد است. باطل مي سازد.

ص: 86


1- 1- رجال شیخ و رجال ابن داوود
2- 2- رجال شیخ و رجال ابن داوود

و ثالثاً: غيبتي كه بر دست خداوند براي انساني حاصل مي آيد ، خروج از قوانين عادي زمانه ما نيست؛ چرا كه مخفي بودن اورا در واقع تدبيري از جانب خداوند براي مصالح خلق است كه جز خوداو كسي از آن آگاه نيست و با اين غيبت ، خلق خود را در عبادتش مي آزمايد. وانگهي ما را علم يقيني نباشد كه هر غايب از نظري كه امر دين خويش را به سببي نهان ساخته ، چنان است كه قومي جايگاهش بدانند و مكانش بشناسد. بسيار از اولياي الهي بوده اند كه بندگي پروردگار را شيوه خود قرار داده و با كردار خويش از ستمگران بريده اند و از سرزمين گنهكاران دوري جسته اند و با اين حال كسي جا و مكان آنها را نمي شناخته و هيچ انساني ادعا نكرده كه او را ديدار نموده و به همراه او در مجلسي گرد آمده است يكي از افراد حضرت خضرعليه السلام است . تمامي اهل حديث و مورخين نقل كرده اند كه ايشان مدتها پيش از موسي عليه السلام بوده اند و در زمان ما نيز به زندگي خود ادامه مي دهد و در زمين به گشت و گذار مي پردازد . هيچ كس جايگاه او را نمي داند و ادعاي همنشيني با او را ننموده است . فقط در قرآن داستان او با موسي نقل شده است كه در سوره كهف آيه 65 تا 82 برآن اشاره شده است.

همچنين قرآن كريم جريان پنهان شدن موسي بن عمران عليه السلام از هموطنان خود و گريز از فرعون و دژخيمان وي را در سوره قصص آيه 21 تا 31 نقل كرده است همچنين بيان مي كند كه در آن مدتي كه موسي از آنان پنهان بود بر هيچ كس ظاهر نگشت و كسي جا و مكان

ص: 87

او را نمي شناخت تا اينكه خداوند متعال او را رهائي بخشيد و به پيامبري برانگيخت و به مردم معرفي كرد و دوست و دشمن او را شناختند كه او همان موسي است.

و همچنين در قرآن كريم يك سوره كامل داستان يوسف بن يعقوب را نقل مي كند و بيان مي كند كه پدرش هيچ اطلاعي از او نداشته است. پدرش در همان حال پيامبر خدا بوده و هر بامداد و شام از جانب خداوند سبحان به او وحي مي رسيده است. با اينكه برادرانش با او معامله و خريد و فروش مي كردند و او را ملاقات كرده و مي ديدند ولي آنها و پدرشان از او هيچ خبري نداشتند. يوسف برادرانش را مي شناخت ولي آنها او را نمي شناختند.

وهمچنين داستان يونس پيامبر عليه السلام با قومش مي باشد. او از دست آنان گريخت چرا كه آنها مدتهاي طولاني با او بناي ناسازگاري را گذاشته بودند به همين سبب از قومش پنهان شد و هيچ كس جز خدا از جا و مكان او اطلاعي نداشت همان خدائي كه او را در دل دريا ميان شكم يك ماهي زنداني كرد. اين پديده نيز از عادت و عرف ما انسانها بيرون است حال آنكه خداوند متعال در سوره صافات آيه 139 تا 146 به آن اشاره نموده است.

وهمچنين داستان اصحاب كهف كه قرآن داستان آنها را آورده و آن حادثه را شرح داده است. آنان به خاطر دين و آئين خود از دست قوم خود گريختند و به غاري دور از شهر پناه بردند خداوند آنان را در آن غار بميراند و سگشان بر در غار بازوانش را گسترده بود، به همان حالت باقي ماند.

ص: 88

و اينها بخشي از دلائلي قرآني، براي اثبات غيبت بود كه بيان شد. و بر همگان واضح است كه اين امر طبق مصلحت خداوند بوده است و هر زماني كه او اراده كند امر ظهور محقق مي شود.

منجي و دشمني جعفر (عموي حضرت )

دستاويز ديگر دشمنان دين اين است كه جعفر بن علي، اين اعتقاد اماميه را كه برادرش حسن بن علي عليه السلام فرزندي داشته كه در دوران حيات او ولادت يافته را انكار كرده است و حتي اموال برادر را به جهت ادعاي ارث بردن از او چون فرزندي ندارد، تصاحب كرده و حاكم وقت را به توقيف كنيزان امام حسن عسكري عليه السلام وا داشته است. پس چون برادر امام حسن عسگري چنين كرده است. فعل او را دليلي واضح بر عدم وجود حضرت دانسته اند. و وجود حضرت را دروغ مي شمارند.

اما دلايل باطل بودن اين ادّعا

اين دستاويز شبهه در خور توجه هيچ انديشمندي نيست. چه برسد به اينكه به عنوان استدلال مطرح گردد. چرا كه همه امت اسلام اتفاق دارند كه جعفر هرگز مانند پيامبران داراي مقام عصمت نبوده تا ديگر انكار حق و ادعاي باطل از او سر نزند بلكه او يكي از افراد بشربوده كه لغزش و سهو و اشتباه از ازاو صادر مي گردد و ممكن است كه برامري باطل تكيه نموده و گمراه گردد. خداوند در قرآن مي فرمايد: پسران يعقوب بن اسحاق در حق برادرشان يوسف ستم كرده و او را در نهانگاه به چاه افكندند و پيراهن او را به خوني دروغين آغشته كرده تا يعقوب را فريب دهند. آنان پيمان خود را در نگهداري يوسف شكستند و به بهائي ناچيز او را فروختند و پدرشان يعقوب آنان را عاق نمود. آنان يعقوب را به اندوه فراق محبوبترين فرزندانش دچار ساخته و پيراهن خونين او را پيش يعقوب برده و به دروغ گفتند

ص: 89

كه او را گرگ خورده و بر اين گناه خود سوگند نيز خوردند: حال آنكه مي دانستند كه دروغ مي گويند و يوسف را هرگزگرگ ندريده است.(1)

اينان همه فرزندان پيامبران هستند و نزديكترين مردم از نظر نسب به پيامبر و خليل خدا ابراهيم عليه السلام مي باشند. انكار اين حقايق از جانب كسي است كه هم از لحاظ مقام دنيوي و هم اخروي از اينان پائين تر است. او به امر باطلي تكيه نموده كه به طور يقين اشتباهش معلوم است و امر حقي را كنار گذارده كه دلايل و برهانهاي روشني بر آن اقامه گرديده است. با وجود اينكه دليلهاي روشن عقلي و نقلي بر وجود فرزند امام حسن عسكري عليه السلام اقامه گرديده و انديشه درست، اين اعتقاد را اثبات مي كند. ديگر دستاويزي بر انكار اين قضيه نمي بينيم. عموي آن حضرت انگيزهاي روشني داشت كه فرزند برادر را انكار كند او با اينكار، صاحب ميراث ارزشمند و فراوان برادرش شد و باتملك و تصرف به آرزوهاي نفساني خود رسيد.

ثانياً : اوبا اين انكار ادعاي جانشيني حسن بن علي عليه السلام را داشت كه قدر و منزلش نزد همگان عظيم است و مي گفت كه تنها خود شايسته آن مقام است و ديگران لياقت آن را ندارند؛ تا در نتيجه همه شيعيان به اطاعت از انديشه هاي دروني او سر فرود آورند و اين اعتقاد را پيدا كنند كه امامت ويژه جعفر است و به ديگران نمي رسد.

و ثالثاً :آزمندي جعفر به وصول خمسي بود كه شيعيان به وكيلان حضرت عسگري عليه السلام در زمان حياتش پرداخت مي كردند و پس از شهادت حضرت نيز استمرار داشت.

اين امور درست مانند دستاويز كافران بي خبري بود كه به انكار درستي مدعا و رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم توسط عمومي ايشان و مشاركت جستن بسياري از خويشانش از بني هاشم و بني اميه در اين امر با عمويش ابولهب استدلال مي كردند. اين افكار از سوي ابولهب و ديگران در حالي بود كه دليل روشن و آشكار بر پيامبري اش وجود داشت، حال آنكه براي جعفر و امثال او يعني كساني كه از حقيقت دانش به دور بوده اند، راه شناخت وفهم ولادت حجت بن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف بسيار سخت بوده است.

پس هر كس كه در انكار يا اثبات و صحت مطلبي به دستاويز جعفر بن علي در انكار فرزند براي برادرش استناد كند، سخنش نزد دانشمندان بي ارزش است و از افراد فهميده به شمار نمي آيد، بلكه در شمار نادانان و بي خبران است.

منجي و وصيت پدرشان

دستاويز ديگر دشمنان دين و امامت ، وصيت ابومحمد حسن بن علي عليه السلام است. اينان مي گويند: حسن بن علي عليه السلام در بيماري كه منجر به وفات گرديد، به مادر خود «ام الحسن حديث» وصيت نمود و او را سرپرست همه اوقاف و اموال خود قرار داده و هر گونه اظهار نظر درباره صدقات و اوقافش را فقط از طرف آن بانو روا دانست. و اگر فرزندي براي حضرت وجود داشت به ايشان وصيت مي نمود و از ايشان حرفي به ميان مي آورد. پس اين دلالت بر عدم وجود فرزندي براي حضرت مي كند.

اما دلايل باطل بودن اين ادعا

اين اشكال نيز چيزي نيست كه بتوان به آن در انكار فرزندي كه پس

ص: 90


1- 1- یوسف آیات 8 تا 20

از او به مقام امامت مي رسد اعتماد نمود به جهت اينكه وصيت امام حسن عسكري عليه السلام مويد اين مطلب است كه هدف او پنهان ماندن ولادت آن فرزند بوده است. او همچنين مي خواسته احوال فرزند خود را از حاكم وقت و هر آن كس كه مانند او ريختن خونِ دعوت كننده به حق و مهدي منتظر را جايز مي شمارد، پنهان و مخفي دارد.

حسن بن علي عليه السلام اگر در وصيت خود نامي از فرزندش به ميان مي آورد و يا درباره او وصيت مي نمود، نقض غرض مي شد و با هدف اصلي اش يعني سامان دادن امور براي ايشان آنگونه كه بيان كرديم، مخالف بود، به خاطر همين در اين وصيت به خود و خانواده و نسب او هيچ اشاره اي نفرموده است.

به ويژه كه او مجبور بود براين وصيت از دولتمردان حكومت عباسي و شهود قاضيان حاكم وقت، شهادت و گواهي بگيرد. افرادي چون: بندۀ آزاد كردۀ؛ واثق بالله كه به دورانديشي معروف بود و عسكر خادم بوده آزاد كرده محمد بن مامون و فتح بن عبدربه

هدف او از اين كار، حراست و صيانت از قوم خويش و اموال مردم و به اثبات رساندن اين وصيت پيش قاضي زمان خود بود. او مي خواست با اين كار فرزند خود را پنهان داشته و با مطلع ساختن مردم از وجود اين فرزند جان او را حفظ نمايد. او همچنين با اين كار ، مي خواست دشمنانش را از كوشش و تلاش براي يافتن او بازداشته و مشكل شيعيان خود را سبك كند، چرا كه ديگران اعتقاد به وجود امامت وي را بر شيعيان زشت شمرده و برايشان طعن مي زدند. و همچنين در رد اين ادعا بايد گفت همه راويان پشت به پشت نقل

ص: 91

كرده اند كه ابوعبدالله جعفر بن محمد عليه السلام به خاطر گزند و زياني كه پس از وفاتش به فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام مي رسيد، درباره او تدبيري انديشيد و او را از اين مصون داشت. تدبير وي چنين بود كه از ميان فرزندان تنها به او وصيت نمود. و اين خبر را در ميان شيعيان پراكنده ساخت چرا كه اعتقاد حقيقي اش همين بود كه پس از او فرزندش موسي عليه السلام سزاوار مقام امامت است. تكيه گاه و دليل روشن شيعيان او براين مطلب چنين بود كه امام جعفر صادق عليه السلام بانص صريح تنها فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام را به امامت منصوب كرده و خواص ايشان نيز اين مطلب را نقل مي كنند. بنابراين در هنگام وفات تنها به فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام وصيت نكرد، بلكه به پنج نفر وصيت نمود.

1- منصور ، نام وي را پيش از ديگران آورد چرا كه او خليفه و پادشاه وقت بوده و تصميم گيري درباره خانواده اش با او بود. 2- بعد از وي ربيع وزير او 3- قاضي وقت 4- كنيز وامّ ولد خودش حميده بربريه 5-و در پايان فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام (1)

حضرت بدين سبب با وجود فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام نامي ازديگر فرزندانش نياورد چرا كه مي دانست برخي از آنان مدعي مقام امامت خواهند شد. و از طرفي بر عارفان در حق امامت واضح است كه امامت به ظالمين نمي رسد و امام معصوم از گناه است پس با اين شرط منصور و امثال او از وصايت خارج مي شوند و ناگزير بايد به

ص: 92


1- 1- اصول کافی جلد 1 بحارالانوار جلد 3

امامت و وصايت موسي به جعفر معتقد شد.

اين خبر شاهدي است براي اين مطلب كه امام حسن عسگري عليه السلام از وصيت به مادرشان، هدف و نظري داشته است.

منجي و علائم ظهور

يكي از مسائل مطرح شده در مورد منجي آخر الزمان مسئله علائم ظهور حضرت مهدي عليه السلام مي باشد . كه خود وسيله ايي است جهت شناخت حضرت مهدي عليه السلام، چرا كه بسياري ادعاي مهدويت نمودند و خود را «قائم» معرفي كردند لذا خداي متعال غير از قرار دادن صفاتي از جمله معجزه، علم و عصمت براي حضرت ، علائمي نيز براي ظهور قرار داده است جهت معلوم شدن زمان ظهور و معرفي شدن قائم حقيقي، اما علائم ظهور خود به دو نوع حتمي و علائم غيرحتمي تقسيم مي شوند كه در اين فصل به علائم حتمي ظهور كه دلات بر ظهور قطعي حضرت مي كند اشاره مي كنيم.

شيخ طوسي در كتاب «الغيبه» از ابن فضايل، او از حماد، او از ابراهيم بن عمر، او از عمر بن حنظله او از امام صادق عليه السلام روايت نموده كه، آن حضرت فرمود كه : «بيش از قيام قائم عليه السلام پنج علامت ظاهر خواهد شد و آنها: صيحه ، خروج سفيائي و خسف زمين در بيداد خروج يماني و قتل نفس زكيه است»(1)

ص: 93


1- غیبت شیخ طوسی صفحه 436 ح 426

اين علائم طبق احاديث شيعيان است لذا قبل از بيان احاديث ديگر در مورد علائم ظهور، به بيان احاديث اهل تسنن در اين مورد مي پردازيم و بعد به شرح و توضيح اين علائم مي پردازيم.

مسلم در صحيحش از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «پناهنده اي در خانه خدا پناه مي برد، آنگاه گروهي را به دنبالش مي فرستند، هنگامي كه آنان به «بيداد» از زمين مي رسند، آنها را به خود فرومي برد»(1) و همچنين شبلنجي در نورالابصار مي نويسند. امام صادق عليه السلام در باب علائم ظهور فرمودند:«خروج سفياني از شام و يماني ازيمن و خسف بيداء و قتل غلامي از آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم بين ركن و مقام و صيحه آسماني به اينكه او و همراهانش حق هستند . پس زماني كه ظهور كند پشت به كعبه مي دهد در حالي كه 313 نفر مرد از پيروانش دور او جمع شده اند و اول كلامي كه به زبان جاري مي كند اين آيه مي باشد «بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين»

اينها بخشي از احاديث اهل تسنن درباره علائم ظهور بود اما براستي علائم ظهور چيست؟ امام صادق عليه السلام فرمودند: «اختلاف بني العباس از حتميات ظهور و خروج سفياني در ماه رجب از حتميات ظهور و كشته شدن نفس زكيه از حتميات ظهور و نداء آسماني در اول روز از حتميات ظهور است.(2)

ص: 94


1- 1- صحیح مسلم با شرح النووی جلد 18 ص 4
2- 2- الخرایج و الجرائح جلد 3 صفحه 1561

اما خروج سفياني.

فضيل بن بسيار از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «از ميان كارها اموري موقوف هستند و اموري حتمي، و سفياني از جمله امور حتمي است كه چاره اي و گريزي از آن نيست».(1)

در بيان صفات سفياني بايد گفت احاديث فراواني از اهل البيت عليهم السلام وجود دارد كه همگي به پليدي او و سختي اوضاع درزمان او حكم مي كند.

اميرالمومنين عليه السلام فرمودند:«پسرآكله الاكباد از يا بس خروج مي كند و او مرديست چهارشانه و زشت رو و آبله رو و از دور يك چشم مي نمايد. نامش عثمان است و پدرش عنبسه است و از اولاد ابوسفيان است تا به سرزمين شامات مي آيد و جاده آنرا تصرف مي كند»(2)

و همچنين امام باقر عليه السلام فرموند: «سفياني سرخ روئي است سفيد سرخ و چشم كبود كه هرگز خداوند را نپرستيده و نه مكه را ديده نه مدينه را مي گويد: پروردگار را خونم را از مردم مي ستانم هر چند كه به آتش روم خونم را مي ستانم هر چند كه به آتش روم.»(3)

و همچنين امام صادق عليه السلام فرمودند: «گويا سفياني يا نماينده سفياني را مي بينم كه در رحبه كوفه رحل اقامت افكنده و سخنگوي او در ميان مردم اعلام كند: هر كس سر يكي از شيعيان علي عليه السلام را بياورد، هزار درهم جايزه دارد. پس همسايه بر همسايه خود حمله

ص: 95


1- 1- غیبت نعمانی ص 419
2- 2- کمال الدین و تمام النعمه جلد 2 صفحه 365
3- 3- مکیال المکارم جلد 2 ص 269

مي برد و مي گويد: اين از آنهاست، و سر از بدنش جدا مي كند و هزار درهم مي گيرد، و البته امارت و حكومت شما در آن روز به جز دست زنازادگان نخواهد بود، و گويا من صاحب برقع (نقات) را مي بينم، عرض كردم: صاحب برقع كيست؟ فرمود: مردي از شماست كه هم عقيده شماست. نقاب مي پوشد و شماها را شناسائي مي كند، به يك يك شما اشاره مي كند تا دستگير شويد او نيست مگرزاده حرام»(1)

و همچنين امام باقر عليه السلام فرمودند: «پس سفياني عده اي را به مدينه مي فرستد، و مهدي عليه السلام از آنجا به سوي مكّه كوچ مي كند، به ارتش سفياني خبر مي رسد كه حضرت مهدي عليه السلام به مكه رفت، لشكري در تعقيب آن حضرت مي فرستد ولي به او نمي رسد تا اينكه ترسناك وارد مكه شود. لشكر سفيناني در بيداء فرود مي آيد، پس منادي از جانب آسمان ندا مي كند؛ اي بيداء اين گروه را نابود كن پس زمين آنها را فرو مي برد ، و فقط سه نفر از انها باقي مي ماند كه خداوند صورتهايشان را به عقب بر مي گرداند و آنها از قبيله كلب هستند»(2)

2- نفس زكيه:

رسول اكرم صلوات الله عليه وآله فرمودند: «خروج نمي كند مهدي تا اينكه كشته شود نفس زكيه، پس زماني كه نفس زكيه كشته شد غضب مي كنند اهل آسمان و زمين بر آنها ، پس در اين هنگام مهدي مي آيد و مردم به سرعت به سوي او مي روند همانگونه كه

ص: 96


1- 1- غیبت شیخ طوسی باب النهی عن التوقیت
2- 2- غیبت نعمانی صفحه 79 و مکیال المکارم جلد 2 صفحه 2552

عروس در شب عروسي به سوي شوهرش برده مي شود پس زمين را پر از قسط و عدل مي كند و از آسمان باران شديدي مي بارد و از زمين گياهان خارج مي شوند و متنعّم مي شود امت در ولايت او به گونه اي كه در هيچ زماني به مانند آن زمان متنعّم نشده اند(1) و همچنين امام صادق عليه السلام فرمودند : «بين خروج قائم آل محمد عليه السلام و كشته شدن نفس زكيه جز پانزده شب نخواهد بود».(2)

و همچنين حضرت صادق عليه السلام فرمودند:«بدرستيكه نفس زكيه غلامي از آل محمد است كه اسم او محمد بن حسن است و كشته مي شود بدونه جرم و گناهي ، پس زماني كه كشته شد خداوند بر مي انگيزاند قائم آل محمد عليه السلام را در آن هنگام»(3)

و همچنين شيخ مفيد در ارشاد آورده است كه نفس زكيه در پشت كوفه با هفتاد نفر مرد از صلحا كشته مي شود ، مردي از بني هاشم در ميان ركن و مقام سر بريده گردد و ديوار مسجد كوفه خراب مي شود و بيرقهاي سياه از سمت خراسان رو مي آورند(4)

3- صيحه آسماني :

عبدالله بن سنان گفت در خدمت حضرت ابي عبدالله صادق عليه السلام بودم كه شنيدم شخصي از همدان گفت: اين سنيّان ما را سرزنش مي كنند و به ما مي گويند: شما مي پنداريد كه آواز دهنده اي از آسمان به نام صاحب اين امر بانگ خواهد زد. آن حضرت در حالتي كه تكيه

ص: 97


1- 1- التشریف بالمنن صفحه 275 سید بن طاووس
2- 2- مکیال المارم جلد 2 صفحه 228
3- 3- الخرایج و الجرائح جلد 3 صفحه 1154
4- 4- ارشاد شیخ مفید صفحه 356

داده بودند، خشمگين شدند و نشستند سپس فرمودند: اين سخن را از من نقل نكنيد از پدرم نقل كنيد كه هيچ اشكالي براي شما نخواهد داشت، من شهادت مي دهم كه از پدرم عليه السلام شنيدم كه مي فرمودند: والله اين مطلب در كتاب خدا كاملاً روشن است كه مي فرمايد : «اگر بخواهيم از آسماني آيتي فررود آوريم پس بر آن گردن نهند در حاليكه به آن خاضع باشند»

پس آن روز احدي درزمين باقي نمي ماند مگر اينكه درمقابل آن نشانه سرفرود آورد وبر آن گردن نهد وهمه اهل زمين وقتي بشوند صدا ئي از آسمان بلند است كه: آگاه باشيد كه حق با علي بن ابيطالب و شيعيان او است ايمان مي آورند . و چون فرداي آن روز شود ابليس برهوا رود تا جائي كه از چشم زمينيان مخفي گردد. آنگاه بانگ بر آورد كه : توجه كنيد حق با عثمان و شيعيان او است ؛ زيرا كه او مظلوم كشته شد. خونش را مطالبه كنيد.

حضرت فرمود: پس در آن هنگام خداوند مومنان را با قول ثابت بر حق استوار مي سازد كه همان نداي اول است ولي آنها كه در دلشان مرض هست (كه مرض به خدا قسم دشمني ما است ) در شك مي افتند، در آن هنگام از ما دوري جويند و ما را اهانت مي كنند و مي گويند: منادي اول سحري بود از سحرهاي اين خاندان سپس امام صادق عليه السلام اين آيه را خواندند: «چون آيه اي را ببينند روي بر تافته و مي گويند سحرهاي پي در پي است».(1)

و همچنين اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: «زماني كه منادي نداء دهد

ص: 98


1- 1- مکیال المکارم جلد 2 صفحه 266

از آسمان به اينكه حق با آل محمد عليهم السلام است. پس در آن زمان ذكر مهدي بر زبانها افتد و مردم به او محبت بسيار بورزند و ذكري غير از او در ميانشان نباشد».(1)

4- خسف بيداء

حنان مي گويد از امام صادق عليه السلام درباره خسف بيداء (يعني فرو بردن لشكر سفياني) پرسيدم ، حضرت فرمودند: «آيا هلاكت واقع خواهد شد در مسافتي كه از آن جا دوازده ميل راه است تا به مسافتي كه در ذات الجيش است» و آن نام جائي است درميان مكه و مدينه كه از آن جاتا به ميقاتگاه اهل مدينه يك ميل را ه است . چنانچه نقل مي كنند گردنبند عايشه در آن جا گسيخت(2)

5- يماني :

امام صادق عليه السلام فرمودند: «خروج اين سه نفر يعني خراساني و سفياني و يماني در يك سال، و در يك ماه و در يك روز واقع خواهد شد و در ميان ايشان از يماني هدايت كنندتر نيست، او خلايق را به سوي حق هدايت مي كند»(3) لازم به ذكر است كه در بعضي از روايات به خروج دجال به عنوان نشانه ظهور اشاره شده است. كه شيخ صدوق در كتاب «الغيبه» به اين مطلب اشاره نموده و از قول رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم نقل مي كنند كه حضرت فرمودند: «ده

ص: 99


1- 1- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن ص 129
2- 2- مهدی موعود جلد 2 صفحه 8
3- 3- غیبت شیخ طوسی صفحه 446 و مهدی موعود جلد 2 صفحه 48

چيز هست كه قبل از قيام قيامت بايد ظاهر شود: خروج سفياني ، و دجال و آمدن دخان و دابه الارض و خروج قائم عليه السلام و طلوع آفتاب از مغرب و فرود آمدن عيسي وفروبردن زمين در سمت مشرق و فرو بردن زمين در جريزه العرب و آتشي كه از قعر زمين شهر عدن بيرون مي شود و خلايق را به سوي محشر مي راند. »(1)

و همچنين علي بن ابراهيم در تفسير خود از ابي الجارود ، او از باقر عليه السلام در خصوص قول خداي تعالي روايت نموده: «ان الله قادر علي ان ينزل»(2)

يعني بدرستيكه خداي تعالي قادر است بر اينكه آيتي نازل گرداند. آن حضرت فرمود كه خداي تعالي بعد از اين در آخر الزمان ، آيات و علامات چندي به تو مي نمايد، از آن جمله دابه الارض و دجال و فرود آمدن عيسي عليه السلام از آسمان و طلوع آفتاب از مغرب است».(3)

«همچنين سيد ابن طاووس در كتاب التشريف بالمنن، از قول رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم نقل مي كند كه حضرت فرمودند«خارج مي شود دجال از طرف مشرق زمين از شهري كه به آن خراسان گفته مي شود و تبعيت مي كنند از دجال گروهي كه كأنه صورتهايشان ضربه خورده است»(4)

اينها تنها بخشي از احاديثي است كه در باب علائم ظهور حضرت مهدي عليه السلام در كتب شيعه و سني نهفته است.

ص: 100


1- 1- غیبت شیخ طوسی ص 436
2- 2- انعام آیه 37
3- 3- تفسیر علی بن ابراهیم، جلد 1 صفحه 198
4- 4- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن صفحه 300

منجي و رجعت

بدانكه كه از جمله اجماعيات شيعه بلكه ضروريات مذهب تشيع، حقيقت رجعت است. يعني پيش از قيامت در زمان حضرت قائم عليه السلام جمعي از نيكان بسيار نيك و بدان بسيار بد بر مي گردند . نيكان براي آنكه به ديدن دولت ائمه اطهار عليهم السلام ديدگانشان روشن گردد و بعضي از جزاي نيكيهاي ايشان در دنيا به ايشان برسد و بدان از براي عقوبت و عذاب دنيا و مشاهده اضعاف آن دولتي كه نمي خواستند به اهل بيت رسالت برسد و انتقام كشيدن شيعيان از ايشان. و ساير مردم در قبرها مي مانند تا در قيامت محشور شوند چنانچه در احاديث بسيار وارد شده است كه: رجوع نمي كند در رجعت مگر كسي كه داراي ايمان محض يا كفر محض باشد، اما ساير مردم در حالت خود باقي مي مانند و اكثر علماي اماميه دعواي اجماع بر حقيقت رجعت كرده اند مانند محمد بن بابويه در رساله «اعتقادات» شيخ مفيد و سيد مرتضي و شيخ طبرسي و سيد بن طاووس و غير ايشان از اكابر علماي اماميه و پيوسته طبرسي و سيد بن طاووس و غير ايشان از اكابر علماي اماميه بر اين مطلب نظر داشته اند.

ص: 101

اما لازم به ذكر است كه در اعصارماضيه ميان علماي اماميه و مخالفين در اين مسئله نزاع بوده است و بسياري از علماء و محدثين شيعه كتابهاي مستقلي در اين مسئله تاليف نموده اند.

لذا با توجه به اهميت اين بحث، در اين فصل به اثبات اين موضوع از طريق قرآن و روايات مي پردازيم.

اما رجعت در قرآن

آيه اول : «يوم نَحشر من كل امّه فوجاً ممن يكذب بآياتنا»(1) «روزي كه محشور گردانيديم از هر امتي فوجي از آنها كه تكذيب مي كنند به آيات ما»اين آيه درباره رجعت است نه در مورد قيامت چرا كه امام صادق عليه السلام فرمودند: «اين آيه در رجعت است كه حق تعالي از هر امتي فوجي را زنده مي كند و آيه قيامت آن است كه فرموده است:«و حشر ناهم فلم نغادرمنهم احداً» يعني محشور گردانيم ايشان را پس ترك نكنيم احدي از ايشان را كه زنده نكنيم و فرمودند كه مراد به آيات امير المومنين و ائمه اطهار عليهم السلام اند.(2)

آيه دوم: «و اذا وقع القول عليهم اخرجنالهم دابه من الارض تكلهم ان الناس كانوابايتنا لايوقنون»(3) (هنگامي كه وعده عذاب به وقوع پيوندد جنبده اي از زمين برانگيزيم با آنان تكلم كند، كه مردم به آيات ما يقين نداشتند)

ص: 102


1- 1- نمل آیه 83
2- 2- مجمع البیان جلد 7 صفحه 234 و رجعت علامه مجلسی صفحه 16
3- 3- نمل آیه 82

در احاديث بسياري وارد شده است كه مراد از اين دابه ، علي عليه السلام است كه نزديك قيامت ظاهر خواهد شد و عصاي موسي عليه السلام و انگشتر سليمان عليه السلام با او خواهد بود، و عصا را بر ميان دو ديده مومن خواهد زد و نقش خواهد بست كه او حقاًمومن است وانگشتر را درميان دوديده كافر خواهد زد و نقش خواهدگرفت كه اوحقاً كافر است(1) و عامه نيز مثل اين اخبار را در كتب خود از عمار و ابن عباس و غير ايشان روايت كرده اند و صاحب كشاف نيز روايت كرده است كه : دابه از صفا بيرون خواهد آمد و با عصاي موسي و انگشتر سليمان خواهد بود، پس عصا را بر محل سجود مومن خواهد زد، يا در ميان دو ديده اش؛ پس نقطه سفيدي به هم خواهد رسيد كه تمام روي او را روشن خواهد كرد مانند ستاره درخشان يا آنكه درميان دو چشمش نوشته ميشود مومن و انگشتر را بر بيني كافر مي زند و سياه مي شود، و جميع رويش را تيره ميكند؛ يا در ميان دو ديده اش نوشته مي شود كافر.

و همچنين ابن ماهيار در كتاب «ما نزل من القرآن في الائمه» روايت كرده است از اصبخ بن نباته كه گفت : معاويه مرا مورد خطاب قرار داد و گفت : شما گروه شيعيان گمان مي كنيد دابه الارض علي عليه السلام است. من گفتم: ما نمي گوئيم به تنهائي ، بلكه يهود نيز چنين مي گويد، معاويه فرستاد و اعلم علماي يهود را طلبيد و پرسيد كه شما دابه الارض را در كتب خود مي يابيد؟ گفت: بلي معاويه گفت: چه

ص: 103


1- 1- رجعت در دولت کریمه اهل بیت علیهم السلام صفحه 16 علامه مجلسی

چيز است؟ گفتند مردي است. معاويه گفت مي داني چه نام دارد؟ گفت : اليا معاويه گفت : اليا چه نزديك است به علي .

رجعت در احاديث شيعه و سني

طبق احاديث و روايات معتبر، اعتقاد به رجعت اعتقاد صحيحي مي باشد رجعتي كه در بين احاديث عامه نيز به چشم مي خورد هر چند اعتراف به آن نكنند ولي خود گواهي است روشن و حجتي است قاطع، كه به برخي از اين احاديث اشاره مي كنيم.

جابر بن عبدالله مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه حضرت فرمودند : «گروهي از امتم آشكارا تا روز قيامت براساس حق بيكار مي كنند، فرمود: پس عيسي بن مريم عليه السلام فرود مي آيد. فرمانده گروه گويد : بيا و برايمان نماز بگذار ، مي گويد: خير، به درستي كه بعضي از شما به پاس گرامي داشت اين امت، بر ديگران اميران هستيد»(1)

و اين همان اعتقاد شيعه به رجعت است كه زنده شدن نيكان بسيار نيك و بدان بسيار بد را مژده مي دهد.

و همچنين حضرت فرمودند: «چگونه ايد اگر پسر مريم بر شما فرود آيد، در حالي كه امامتان از شما باشد.(2) و همچنين حضرت فرمودند: «مهدي نظر مي افكند در حالي كه عيسي بن مريم فرود آمده گوئي آب از موهايش مي چكد . پس مهدي ميگويد: جلو برو و با مردم

ص: 104


1- 1- صحیح مسلم جلد 1 صفحه 137
2- 2- صحیح بخاری جلد 4 صفحه 25 و صحیح مسلم جلد 1 صفحه 136 حدیث 244

نماز بگذار، پس عيسي مي گويد: نماز تنها براي شما بر پا شده است. پس (عيسي)پشت سر مردي از فرزندان من نماز مي گذارد.(1)

اينها برخي از احاديثي بود كه دلالت بر رجعت حضرت عيسي عليه السلام مي كند كه در كتب اهل تسن آمده است اما به جا است به احاديث اماميه در مورد رجعت نيز اشاره كنيم.

ابوبصير مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم. اينكه خداوند متعال مي فرمايد«و اقسموا باالله جهد ايمانهم لايبعث الله من يموت بلي و عداً عليه حقا و لكن اكثر الناس لايعلمون»(2)

منظور چيست ؟ فرمودند : اي ابا بصير در اين باره چه مي گويند ؟ عرض كردم مشركين مي پندارند و براي رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم قسم مي خوردند كه خداوند مردگان را زنده نمي كند . حضرت فرمودند: مرگ بر كسي كه چنين مي گويد: از آنها بپرس كه آيا مشركين به الله قسم مي خوردند يا به لات و عزي وابوبصير مي گويد: گفتم : فدايت شوم پس برايم بيان فرما. فرمود: اي ابا بصير هنگامي كه قائم ما بپاخيزد خداوند گروهي از شيعيان ما را براي او برانگيزد و زنده كند كه گيره هاي شمشيرشان بر روي شانه هايشان است، چون اين خبر به قومي ازشيعيان ما كه نمرده باشند، مي رسد

به يكديگر گويند: فلان و فلان و فلان از قبرهايشان برانگيخته شدند و آنها با قائم عليه السلام هستند، اين سخن به گوش گروهي از دشمنان ما برسد، مي گويند: اي گروه شيعيان چقدر دروغگو هستيد! اين

ص: 105


1- 1- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 81
2- 2- نحل آیه 38

دولت و حكومت شما است و شما دروغ مي گوئيد! نه والله اينها كه شما مي گوئيد زنده نشده و زنده نخواهند شد تا روز قيامت ، پس خداوند گفتار آنها را حكايت كرده مي فرمايد. (واقسموابالله جهدايمانهم لايبعث الله من يموت»(1) و همچنين امام صادق عليه السلام فرمودند: «اول كسي كه قبرش منشق و شكافته مي گردد و او برمي خيزد و به دنيا رجوع مي نمايد، حسين بن علي است و اين رجعت عام نيست بلكه خاص است، يعني اين رجعت نسبت به همه خلايق نيست بلكه به دنيا رجوع نمي كند مگر مومن كه ايمانش كامل و مشركي كه اعتقادش شرك محض باشد.(2)

و همچنين امام صادق عليه السلام بعد از تلاوت آيه «و اذ اخذ الله ميثاق النبين»(3) فرمودند: «هر آينه همه پيغمبران به رسول ايمان مي آورند و به اميرالمومنين عليه السلام نصرت و ياري مي كنند. بعد از آن فرمود: آري به خدا سوگند ياد مي كنم هر آينه همه انبياء از عهد آدم عليه السلام تا آخر زمان ، بدين نهج رفتار نمايند. پس خداي تعالي هيچ نبيي و رسولي مبعوث نگردانيد مگر اينكه همه ايشان را به دنيا بر مي گرداند تا اينكه در پيش روي اميرالمومنين عليه السلام قتال و جهاد نمايند.(4)

اينها تنها بخشي كوچكي از احاديث مربوط به رجعت بود كه بيان شد و علاقمندان مي توانند به كتاب بصائر الدرجات و همچنين بحارالانوار علامه مجلسي رحمه الله عليه رجوع كنند، كه دربحار

ص: 106


1- 1- اصول کافی جلد 1 ص 200 حدیث اول، مکیال المکارم جلد 1 صفحه 237
2- 2- مختصر بصائر الدرجات صفحه 24
3- 3- آل عمران 81
4- 4- مختصر بصائر الدرجات صفحه 25

بيش از دويست حديث در مورد رجعت وجود دارد.

رجعت در امّت هاي گذشته

اين بابويه به سند معتبر از حسن بن جهم روايت كرده است كه: مامون از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيد كه : چه مي گوئي در رجعت ؟؟

حضرت فرمودند: حق است و در امم سابقه بوده است و قرآن مجيد به آن ناطق است و رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمودند : كه مي باشد در اين امت آنچه در امم سابقه بوده مانند دوتاي نعل كه با هم موافقند، و مانند پرهاي تيركه با يكديگر مساويند و حضرت فرمودند كه چون مهدي از فرزندان من بيرون آيد عيسي عليه السلام از آسمان به زير آيد و در عقب او نماز كند»(1)

با توجه به حديث رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم آنچه در امتهاي گذشته بوده است در اين امت هم خواهد بود و بايد دانست يكي از چيزهائي كه در امتهاي گذشته بوده است مسئله رجعت و بازگشت دوباره افراد به دنيا بوده است كه طبق قرآن به آن اشاره مي كنيم.

رجعت گروهي به دعاي «ارمياي نبي»

ابن بابويه در رساله «اعتقادات» گفته است كه اعتقاد ما در رجعت آن است كه آن حق است و حق تعالي فرموده است «الم ترالي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت فقال لهم الله موتوا ثم

ص: 107


1- 1- رجعت علامه مجلسی صفحه 37

احياهم »(1)

ايشان هفتاد هزار خانه بودند و در ميان ايشان هر سال طاعون واقع مي شد و اغنياء چون قوت داشتند بيرون مي رفتند و فقرا چون ضعيف بودند در محل خود مي ماندند و طاعون در اغنياء كمتر از فقراء واقع مي شد؛ پس يكسال همه اتفاق كردند كه از ديار خود بيرون روند، چون وقت طاعون شد همه بيرون رفتند و در كنار دريا فرود آمدند، چون بارهاي خود را بر زمين گذاشتند ندايي از جانب حق تعالي به ايشان رسيد كه بميريد، پس همه مردند، مردم استخوانهاي ايشان را در موضعي جمع كردند و سالها براين حال ماندند. پس پيغمبري از پيغمبران بني اسرائيل برايشان گذشت كه او را «ارمياي» مي گفتند و دعا كرد كه پروردگارا اگر خواهي ايشان را زنده كن كه شهرهاي تو را آباد كنند و بندگان تو ازايشان به هم رسند و تو را عبادت كنند در ميان سايرعبادت كنندگان تو. پس حق تعالي به او وحي كرد كه مي خواهي ايشان را زنده كنم از براي تو؟گفت: بله. پس همه ايشان را خدا زنده كرد به دعاي آن پيغمبر و با او رفتند پس اين جماعت بعد از مردن به دنيا بازگشتند و سپس به اجلهاي خود مردند.

تفسير صافي نيز همين قضيه را نقل مي كنند با اين تفاوت كه آن پيغمبري كه خداوند به دعاي آن هفتاد هزار نفر را زنده كرد حضرت حزقيل نبي بوده است نه«ارمياي نبي»(2)

و همچنين فخرزادي در تفسيرش به اين مطلب اشاره مي كند و نام

ص: 108


1- 1- بقره 243
2- 2- تفسیر صافی جلد 1 صفحه 199

حضرت حزقيل نبي را مي برد و مي گويد به دعاي او آن هفتاد هزار نفرزنده شدند(1)

به هر حال اين آيه دلالت بر زنده شدن دوباره افراد در دنيا ، قبل از قيامت مي كند . و اين همان رجعت است كه در ميان اعتقادات شيعيان به چشم مي خورد.

رجعت اصحاب كهف

به خواست خدا در آيات سوره كهف مي خوانيم كه خواب اصحاب كهف آنقدر طولاني شد كه به 309 سال بالغ گرديد و به اين ترتيب خوابي بود شبيه مرگ، و بيداريش همانند رستاخيز، لذا در اين باره قرآن مي گويد : «و اين گونه آنها را برانگيختيم»(2)

و در معرفي آنها بايد گفت خداوند مي فرمايد: «آنها جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايشان افزوديم»(3)

از آيات قرآن به طور اشاره و از تواريخ به صورت مشروح اين حقيقت استفاده مي شود كه اصحاب كهف در محيط و زماني مي زيستند كه بت پرستي و كفر، آنها را احاطه كرده بود و يك حكومت جبار و ستمگر كه معمولاً حافظ و پاسدار شركت و كفر و جهل و غارتگري و جنايت است بر سر آنها سايه شوم افكنده بود.

اما اين گروه از جوانمردان كه از هوش و صداقت كافي برخوردار بودند به فساد اين آئين پي بردند و تصميم برقيام گرفتند و در صورت

ص: 109


1- 1- ترجمه تفسیر کبیر مفاتیح الغیب جلد 6
2- 2- کهف آیه 19
3- 3- کهف آیه 13

عدم تواناي مهاجرت كردن از آن محيط آلوده .

در اين آيه نيز نشانه اي از رجعت در امت گذشته وجود دارد و آن زنده شدن دوباره اصحاب كهف است در دنيا و مردن آنها براي بار دوم.

رجعت در بني اسرائيل

خداوند متعال مي فرمايد«به خاطر آريد وقتي را كه گفتيد اي موسي ما به تو ايمان نمي آوريم تا اينكه خدا را آشكارا ببينيم پس شما را صاعقه در گرفت. مشاهده مي نموديد . «پس برانگيختيم شما را بعد از مرگ كه شايد خدا را شكرگزاريد .»(1)

در اين آيه خداوند متعال ذكر كرده است قصه هفتاد نفري را كه حضرت موسي از قوم خود اختيار كرد و با خود به «طور» برد، چون كلام خدا را شنيدند گفتند ما تصديق نمي كنيم تا خدا را علانيه ببينيم ، پس به سبب ظلم ايشان و گفتار بدايشان صاعقه اي به ايشان رسيد و همه مردند . پس موسي عليه السلام گفت : پروردگارا چه گويم با بني اسرائيل چون برگردم و ايشان را با خود نبرم. پس خدا ايشان را زنده كرد و به دنيا برگشتند و خوردند و آشاميدند وبه اجلهاي خود مردند .

و همچنين زنده شدن جوان بني اسرائيل بواسطه زدن پاره اي از اعضاي گاو بر بدن آن كه خداوند متعال در اين باره مي فرمايد: «بيادآريد وقتيكه نفسي را كشتيد و يكديگررا متهم كرده و خداوند

ص: 110


1- 1- بقره آیه 56-55

رازيكه پنهان مي داشتيد آشكار فرمود: پس گفتيم پاره اي از اعضاي گاو را بر بدن گشته زنيد كه اينگونه خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و بر شما آيات قدرت خويش را نمودار گرداند باشد كه درك كنيد»(1)

در اين آيه نيز خداوند متعال خبر از زنده شدن مرده اي مي دهد كه او نيز بعد از مردن در اين دنيا زنده شد و پرده از حقيقت كشود و امكان حيات مجدد را در دنيا ثابت كرد كه فخر رازي نيز در تفسير خود به آن اشاره نموده است.(2)

رجعت حضرت عيسي عليه السلام

در مورد رجعت حضرت عيسي عليه السلام در كتب مختلف اديان مطالبي بيان شده است كه به آنها اشاره مي كنيم .

(هركس عيسي مسيح را دوست ندارد به هنگام آمدن عيسي ملعون باد»(3)

«و چون اين گفت : وقتيكه ايشان همي نگريستند ، بالا برده شد، و ابري را از چشماي در ربود و چون به سوي آسمان چشم دوخته بودند، هنگامي كه او مي رفت ناگاه دو مرد سفيد پوش نزد ايشان ايستاده گفتند اي مردان جليلي چرا ايستاده به سوي آسمان نگرانيد؟ همين عيسي كه از نزد شما به آسمان بالا برده شد باز خواهد آمد، به

ص: 111


1- 1- بقره آیه 73-72
2- 2- تفسیر کبیر مفاتیح الغیب جلد 3 صفحه 1306
3- 3- ترجمه عهدین چاپ 1885 میلادی

همين طوريكه او را به سوي آسمان روانه ديديد»(1)

«و همچنين مسيح نيز چون يكبار قرباني شد تا گناهان بسياري را رفع نمايد،بار ديگر بدون گناه براي كسانيكه منتظر او باشند ظاهر خواهد شد به جهت نجات»(2) فراز ديگري از انجيل را عبدالله بن سليمان نقل كرده است كه بسيار جالب است. او مي گويد: من در انجيل خواندم كه خداوند به عيسي فرمود: (من ترا به سوي خود بالا مي برم، سپس ترا در آخر الزمان فرو مي فرستم تا از امت اين پيامبر شگفتيها ببيني، و آنها را در كشتن دجال ياري دهي ترا در وقت نماز مي فرستم ، تا با آنها نماز بخواني كه آنها امت مرحومه هستند.)(3)

رجعت حضرت عزيرعليه السلام

در قرآن كريم قصه حضرت عزير آمده است كه حق تعالي او را ميراند و بعد از صد سال زنده گردانيد و بعد از آنكه سالهازند ماند به اجل مقدر خود مرد.

حضرت عزير كه در اثناي سفر خود در حالي كه بر مركبي سوار بود و مقداري آشاميدني و خوراكي همراه داشت از كنار يك آبادي گذشت در حالي كه به شكل وحشتناكي درهم ريخته و ويران شده بو و اجساد و استخوانهاي پوسيده ساكنان آن به چشم مي خورد هنگامي كه اين منظره وحشت زا را ديد گفت چگونه خداوند اين مردگان را زنده مي كند؟ كه خداوند متعال در سوره بقره به آن اشاره

ص: 112


1- 1- اعمال رسولان باب 1 بندهای 9-11
2- 2- رساله به عبرانیان باب 289
3- 3- بحارالانوار جلد 52 صفحه 181

مي كند. و سپس خداوند او را يكصد سال ميرانيد سپس او را زنده كرد و به او گفت : چقدر درنگ كردي»

«پس خداوند او را صد سال ميراند سپس زنده اش برانگيخت و به او فرمود چند مدت درنگ نمودي جواب داد يك روز يا پاره اي از يك روز »(1)

اين هم يكي ديگر از آياتي بود كه دلالت بر رجعت افراد در امتهاي گذشته مي كند.

ص: 113


1- 1- بقره آیه 259

منجي و انتظار

بعضي از ناآگاهان چنين پنداشته اند كه انتظار ظهور مهدي عليه السلام براساس آيات و روايات فوق، ممكن است سبب ركود و عقب ماندگي، يا فرار از زير بار مسئوليتها، وتسليم در برابر ظلم و ستم گردد، چرا كه اعتقاد به اين ظهور بزرگ مفهومش قطع اميد از اصلاح جهان قبل از او و حتي كمك كردن به گسترش ظلم و فساد است تا زمينه ظهور آن حضرت فراهم گردد!

اين سخني است كه سالهاست برزبان مخالفان و منكران قيام مهدي عليه السلام است و ابن خلدون به آن اشاره كرده است، در حالي كه مطلب كاملاً بر عكس است و انتظار اين ظهور بزرگ آثار بسيار سازنده اي دارد، كه در ذيل به طور فشرده مي آوريم تا معلوم شود آنها كه چنين قضاوت كرده اند قضاوت عجولانه و حساب نشده اي است در برابر مساله اي كه هم در قرآن مجيد بر آن اشاره شد و هم در احاديث متواتر كه در كتب معروف اهل سنت و منابع شيعه آمده و با صراحت مطرح شده است

ص: 114

حقيقت انتظار و آثار سازنده آن

سخن در اين بود كه آيا ايمان به ظهور مهدي عليه السلام با آن برنامه جهانيش كه عالم را پر از عدل و داد مي كند و ريشه هاي ظلم و جور را قطع مي نمايد اثر سازنده تربيتي دارد يا آثار منفي؟

آيا ايمان به چنين ظهوري انسان را چنان در افكار رويائي فرو مي برد كه از وضع موجود خود غافل مي گردند و تسليم هرگونه شرايطي مي شوند؟ و يا اينكه به راستي اين عقيده يك نوع دعوت به قيام و سازندگي فرد يا اجتماع است؟ آيا ايجاد تحرك مي كند يا ركود؟ آيا مسئوليت آفرين است يا مايه فرار از زير بار مسئوليتها؟ و بالاخره آيا مخدر است يا بيدار كنند؟

قبل از توضيح و بررسي اين سوالات توجه به يك نكته كاملاً ضروري است و آن اين كه سازنده ترين دستورات و عاليترين مفاهيم هرگاه به دست افراد ناوارد و يا نالايق يا سوء استفاده چي بيفتند ممكن است چنان مسخ شود كه درست نتيجه اي بر خلاف هدف اصلي بدهد و در مسيري برضد آن حركت كند و اين نمونه هاي بسيار دارد و مسئله «انتظار» بطوري كه خواهيم ديد در رديف همين مسائل است به هر حال براي رهائي از هر گونه اشتباه در محاسبه در اين گونه مباحث بايد به اصطلاح آب را از سرچشمه گرفت تا آلودگيهاي احتمالي نهرها و كانالهاي ميان راه در آن اثر نگذارد . يعني مادر بحث «انتظار» مستقيماً به سراغ منابع اصلي اسلامي رفته و لحن گوناگون رواياتي را كه روي مسئله «انتظار» تاكيد مي كند مورد

ص: 115

بررسي قرار دهيم تا از اهداف اصلي آگاه شويم.

با دقت به اين چند روايت توجه كنيد:

1- كسي از امام صادق عليه السلام پرسيد: چه مي گوئيد درباره كسي كه داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حكومت حق را مي كشد و در اين حال از دنيا مي رود؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «او همانند كسي است كه با رهبر اين انقلاب در خيمه او بوده باشد سپس كمي سكوت كرد. و فرمود: مانند كسي است كه با پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در «مبارزاتش» همراه بوده است.(1)

عين اين مضمون درروايات زيادي با تعبيرات مختلفي نقل شده است.

2- در بعضي روايات «همانند شمشيرزني در راه خدا است»

3- در بعضي ديگر «همانند كسي است كه در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بكوبد»

4- در بعضي ديگر از روايات «همانند كسي است كه پيش روي پيامبر جهاد كند»

اين تشبيهات چند گانه كه در مورد انتظار ظهور مهدي عليه السلام در اين روايات وارد شده روشنگر اين واقعيت است كه يك نوع رابطه وتشابه ميان مسئله «انتظار» از يك سو و«جهاد» ومبارزه با دشمن درآخرين شكل خود از سوي ديگر وجود دارد.

ص: 116


1- 1- محاسن برقی طبق نقل بحارالانوار، چاپ قدیم جلد 13 صفحه 136

درروايات متعددي نيز انتظار چنين حكومتي را داشتن، به عنوان بالاترين عبادت معرفي شده است. اين مضمون دربعضي از احاديث از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ودر بعضي از امير المومنين عليه السلام نقل شده است، درحديثي مي خوانيم كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «بالاترين اعمال امّت من انتظار فرج از ناحيه، خدا كشيدن است.»(1)

مفهوم انتظار

«انتظار» معمولاً به حالت كسي گفته مي شود كه از وضع موجود ناراحت است وبراي ايجاد وضع بهتري تلاش مي كند. في المثل بيماري كه انتظار بهبودي مي كشد، يا پدري كه در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بيماري وفراق فرزند ناراحتند وبراي وضع بهتري مي كوشندچنين تاجري كه از بازار آشفته ناراحت است ودرانتظار فرونشستن بحران اقتصادي مي باشد اين دوحالت را دارد.«بيگانگي با وضع موجود» و«تلاش براي وضع بهتر» بنابراين مسئله انتظار حكومت حق وعدالت «مهدي» وقيام مصلح جهاني درواقع مركب از دوعنصر است، عنصر «نفي» وعنصر«اثبات» عنصر نفي همان بيگانگي با وضع موجود وعنصر اثبات خواهان وضع بهتر بودن است. واگر اين دو جنبه در روح انسان به صورت ريشه دار حلول كند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد. اين دو رشته اعمال عبارتند از ترك هرگونه همكاري وهماهنگي با عوامل ظلم وفساد

ص: 117


1- 1- کافی به نقل بحار جلد 13 ص 137

وحتي مبارزه ودرگيري با آنها از يك سو،وخود سازي وخود ياري وجلب آمادگي هاي جسمي وروحي ومادي ومعنوي براي شكل گرفتن آن حكومت واحد جهاني ومردمي از سوي ديگر است وخوب كه دقت كنيم مي بينيم كه هردوقسمت آن سازنده وعامل تحرك وآگاهي وبيداري است. با توجه به مفهوم اصلي«انتظار» معني روايات متعددي كه دربالا درباره پاداش ونتيجه كار منتظران نقل كرديم به خوبي درك مي شود.اكنون مي فهميم چرا منتظران واقعي را گاهي همانند كساني شمرده اند كه در خيمه حضرت مهدي عليه السلام يا زير پرچم او هستند يا كسي كه درراه خدا شمشير مي زند. يا به خون خود آغشته شده يا شهيد گشته است. آيا اينها اشاره به مراحل مختلف ودرجات مجاهده در راه حق وعدالت نيست كه متناسب با مقدارآمادگي ودرجه انتظار افراد است؟ يعني همانطور كه ميزان فداكاري مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است، انتظار وخودسازي وآمادگي نيز درجات كاملاًمتفاوتي دارد كه هركدام از اينها بايكي از آنها از نظر«مقدمات» و«نتيجه» شباهت دارد، هردو جهادند هردو آمادگي مي خواهند و خود سازي، كسي كه درخيمه رهبر چنان حكومتي قرارگرفته يعني درمركز ستاد فرماندهي يك حكومت جهاني است، نمي تواند يك فرد غافل وبيخبر وبي تفاوت بوده باشد، آنجا جاي هركس نيست،جاي افرادي است كه به حق شايستگي چنان موقعيت واهميتي را دارند.چنين كسي كه سلاح دردست دارد ودربرابر رهبران اين انقلاب با مخالفان حكومت صلح وعدالتش مي جنگد، آمادگي فراوان روحي وفكري ورزمي مي بايد

ص: 118

داشته باشد. براي آگاهي بيشتر از اثرات واقعي انتظار ظهور مهدي عليه السلام به توضيح زير توجه كنيد.

انتظار يعني آماده باش كامل

من اگر ظالم وستمگرم چگونه ممكن است درانتظار كسي باشم كه شعله عدالتش دامان آلودگان را مي گيرد؟ ارتشي كه درانتظار جهاد بزرگي است آمادگي رزمي نفرات خود را بالا مي برد وروح انقلاب را درآنها مي دمد وهرگونه نقطه ضعفي را اصلاح مي كند.زيرا چگونگي «انتظار» همواره متناسب با هدفي است كه درانتظار آن هستيم. انتظار آمدن يك مسافر عادي از سفر. بازگشت يك دوست بسيار عزيز.

انتظار فرا رسيدن فصل چيدن ميوه از درخت ودروكردن محصول هريك از اين انتظارها آميخته با يكنوع آمادگي است، دريكي بايد خانه راآماده كردو وسائل پذيرائي فراهم ساخت، درديگري ابزار لازم، وداس وكمباين و...

اكنون فكر كنيد آنها كه انتظار قيام مصلح بزرگ جهاني را مي كشند درواقع انتظار انقلاب ودگرگوني وتحولي رادارند كه وسيعترين واساسي ترين انقلابهاي انساني درطول تاريخ بشر است. انقلابي كه برخلاف انقلابهاي پيشين جنبه منطقه اي نداشته بلكه هم عمومي وهمگاني است وهم تمام شئون وجوانب زندگي انسانها راشامل مي شود، انقلابي است سياسي، فرهنگي، اقتصادي واخلاقي.

ص: 119

نخستين فلسفه: خود سازي فردي

چنين تحوّلي قبل از هرچيز نيازمند به عناصر آماده و با ارزش انساني است كه بتواند بارسنگين چنان اصلاحات وسيعي را درجهان بدوش بكشند واين در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح انديشه و اصلاحات وآگاهي وآمادگي روحي وفكري براي همكاري درپياده كردن آن برنامه عظيم است. تنگ نظريها، كوته بيني ها،كج فكريها، حسادت ها، اختلافات كودكانه و نابخردانه و بطوركلي هرگونه نفاق وپراكندگي با موقعيت «منتظران واقعي» سازگار نيست. نكته مهم اين است كه منتظرواقعي براي چنان برنامه مهمي هرگز نمي تواند نقش تماشاچي را داشته باشد بايد از هم اكنون حتماً درصف انقلابيون قرار گيرد. ايمان به نتايج وعاقبت اين تحول هرگز به او اجازه نمي دهد كه درصف مخالفان باشد قرارگرفتن درصف موافقان نيز محتاج به داشتن «اعمالي پاك» وروحي پاكتر وبرخورداري از«شهامت» و«آگاهي» كافي است من اگرفاسد ونادرستم چگونه مي توانم درانتظار نظامي كه افراد فاسد ونادرست درآن هيچگونه نقشي ندارند بلكه مطرود ومنفور خواهند بود، روزشماري كنم.

آيا اين انتظار براي تصفيه روح و فكر و شستشوي جسم و جان از لوث آلودگي هاكافي نيست!ارتشي كه در انتظار جهاد آزادي بخش به سر مي برد حتما به حالت آماده باش كامل در مي آيد سلاحي را كه براي چنين ميدان نبردي شايسته است بدست مي آورد. سنگرهاي لازم را مي سازد. آمادگي رزمي افراد خود را بالا مي برد . روحيه افراد

ص: 120

خود را تقويت مي كند و شعله عشق و شوق براي چنين مبارزه ايي را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مي دارد ارتشي كه داراي چنين آمادگي نيست هرگز در انتظار به سر نمي برد و اگر بگويد دروغ مي گويد.

انتظار يك مصلح جهاني به معناي آماده باش كامل فكري و اخلاقي ،مادي و معنوي ، براي اصلاح همه جهان است . فكر كنيد چنين آماده باشي چقدر سازنده است. وخود سازي براي چنين هدفي مستلزم به كاربستن عميق ترين برنامه هاي اخلاقي و فكري و اجتماعي است، اين است معناي انتظار واقعي آيا هيچكس مي تواند بگويد چنين انتظاري سازنده نيست!

فلسفه دوم- خود ياري هاي اجتماعي

منتظران راستين در عين حال وظيفه دارند تنها به خويش نپردازد بلكه مراقب حال يكديگر باشد، و علاوه بر اصلاح خويش در اصلاح ديگران نيز بكوشد زيرا برنامه عظيم و سنگيني كه انتظارش را مي شكند يك برنامه فردي نيست، برنامه ايي است كه تمام عناصر انقلاب بايد در آن شركت جويند ، بايد كار به صورت دسته جمعي و همگاني باشد ، كوششها و تلاشها بايد هماهنگ گردد، و عمق و وسعت اين هماهنگي بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهاني باشد كه انتظار آن را دارند، در يك ميدان وسيع مبارزه دسته جمعي هيچ فردي نمي توان از حال ديگران غافل بماند بلكه موظف است هر نقطه ضعفي را در هر كجا ببيند اصلاح كند وهر موضوع

ص: 121

آسيب پذيري را ترميم نمايد. و هر قسمت ضعيف و ناتواني را تقويت كند زيرا بدون شركت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزين ، پياده كردن چنان برنامه اي امكان پذير نيست. بنابراين منتظران واقعي علاوه بر اينكه به اصلاح خويش مي كوشند وظيفه خود مي دانند كه ديگران را نيز اصلاح كنند. اين است اثر سازنده ديگري براي انتظار يك مصلح جهاني و اين است فلسفه آن همه فضيلتها كه براي منتظران راستين شمرده شده است.

فلسفه سوم: منتظران راستين در فساد محيط حل نمي شوند

اثر مهم ديگري كه انتظار مهدي دارد حل نشدن در مفاسد محيط و عدم تسليم دربرابر آلودگيها است توضيح اينكه هنگامي كه فساد فراگير مي شود و اكثريت يا جمع كثيري را به آلودگي مي كشاند گاهي افراد پاك در يك بن بست سخت رواني قرار مي گيرند. بن بستي كه از ياس اصلاحات سرچشمه مي گيرد. گاهي آنها فكر مي كنند كار از كارگذشته و ديگر اميدي به اصلاح نيست و تلاش و كوشش براي پاك نگاهداشتن خويش بيهوده است، اين نااميدي و ياس ممكن است آنها را تدريجاً به سوي فساد و همرنگي با محيط بكشاند و نتوانند خود را به صورت يك اقليت صالح در برابر اكثريت ناسالم حفظ كنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوائي بدانند!

چيزي كه مي تواند در آنها «اميد» بدهد و به مقاومت و خويشتن داري دعوت كند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند اميد به اصلاح نهائي است، تنها در اين صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش

ص: 122

براي حفظ پاكي خويش و اصلاح ديگران بر نخواهند داشت و اگر مي بينيم در دستورات اسلامي ياس از آمرزش يكي از بزرگترين گناهان شمرده، شده است و ممكن است افراد ناآگاه تعجب كنند كه چرا ياس از رحمت خدا اينقدر مهم تلقي شده، حتي مهمتر از بسياري از گناهان ، فسلفه اش در حقيقت همين است كه گناهكار مايوس از رحمت، هيچ دليلي نمي بيند كه به فكر جبران بيفتند و يالااقل از ادامه گناه دست بردارد. و منطق او اين است اكنون كه آب از سرگذشت چه يك قامت چه صد قامت! من كه رسواي جهانم غم دنيا هيچ است! بالاتر از سياهي رنگ ديگري نيست! اما هنگامي كه روزنه اميد براي او گشوده شود اميد به عفو پروردگار ،اميد به تغيير وضع موجو د ، نقطه عطفي درزندگي او خواهد شد و او را به توقف كردن در مسير گناه و بازگذشت به سوي پاكي و اصلاح دعوت مي كند.

به همين دليل اميد را مي توان همواره به عنوان يك عامل موثر تربيتي در افراد فاسد شناخت همچنين افراد صالحي كه در محيطهاي فاسد گرفتارند، بدون اميد نمي توانند خويش را حفظ كنند نتيجه اينكه انتظار ظهور مصلحي كه هر قدر دنيا فاسد تر مي شود اميد ظهورش بيشتر مي گردد اثر فزاينده رواني در معقتدات دارد، و آنها را در برابر امواج نيرومند فساد بيمه مي كند، آنها نه تنها با گسترش دامنه فساد محيط مايوس نمي شوند بلكه به متقضاي

«وعده وصل چو شود نزديك آتش عشق تيز تر گردد »

وصول به هدف را در برابر خويش مي بينند و كوششان براي

ص: 123

مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق زيادتري تعقيب مي گردد.

نتيجه

از مجموع بحثهاي گذشته نتيجه مي گيريم كه اثر تخديري انتظار تنها در صورتي است كه مفهوم آن مسخ يا تحريف شود (همانگونه كه جمعي از مخالفان، تحريفش كرده اند و جمعي از موافقان مسخش ) اما اگر به مفهوم واقعي در جامعه و فرد پياده شود يك عامل مهم تربيت و خودسازي و تحرك و اميد خواهد بود. از جمله مدارك روشني كه اين موضوع را تائيد مي كند اين است كه در ذيل آيه «و عدالله الذين امنوامنكم و عملوالصالحات ليستخلفنهم في الارض » (خداوند به آنها كه ايمان دارند و عمل صالح انجام مي دهند وعده داده است كه حكومت روي زمين را در اختيارشان بگذارد.) كه از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده است كه منظور از اين آيه «مهدي و اصحاب مهدي عليه السلام هستند »(1)

در اين آيه مهدي عليه السلام و يارانش به عنوان «آنهائي كه ايمان و عمل صالح دارند» معرفي شده اند بنابراين تحقق اين انقلاب جهاني بدون ايمان مستحكم كه هر گونه ضعف و زبوني و ناتواني را دور سازد، و بدون اعمال صالحي كه راه را براي اصلاح جهان بكشايد امكان پذير نيست. و آنها كه در انتظار چنين برنامه اي هستند هم بايد سطح آگاهي

ص: 124


1- 1- بحارالانوار قدیم جلد 13 صفحه 14

و ايمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح اعمال خويش بكوشند تنها چنين كساني هستند كه مي توانند نويد شركت در حكومت او به خود دهند، نه آنها كه با ظلم و ستم همكاري دارند، و نه آنها كه ازا يمان و عمل صالح بيگانه اند. نه افراد ترسو و زبوني كه بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتي از سايه خود مي ترسند ونه افراد سست و بي حال و بيكاره اي كه دست روي دست گذارده و در برابر مفاسد محيط و جامعه شان سكوت اختيار كرده و كمترين تلاش و كوششي درراه مبارزه با فساد ندارند. اين است اثر سازنده انتظار قيام مهدي عليه السلام در جامعه اسلامي.

خداوندا ديدگان ما را به جمالش روشن كن و ما را از ياران وفادار و سربازان فداكارش قرارده!

ص: 125

منجي و مردم آخر الزمان

يكي ديگر از بحثهاي مطرح شده در مهدويت بحث در مورد مردم آخر الزمان مي باشد كه با شناخت مردم و حالت آنها و از بين رفتن اخلاق، امانت، ادب و دينداري در ميان آنها پي به نياز شديد به وجود منجي و مصلح جهان مي بريم چرا كه تنها اوست كه از بين برنده كفر و معصيت است و تنها اوست كه بر پا كننده عدالت جهاني است همان كسي كه در احاديث فراوان در موردشان فرمودند زمين را پر از عدل و قسط مي كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

لذا دراين فصل توجه شما را به احاديثي از رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم و اهل بيتشان كه در اين مورد بيان شده است جلب مي نمائيم.

1- رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «در آن زمان ربا شايع مي شود، كارها با رشوه انجام مي يابد، مقام و ارزش دين تنزل مي نمايد و دنيا در نظر آنها ارزش پيدا مي كند »(1)

2- «براي مردم زماني پيش مي آيد كه احدي يافت نمي شود جز اينكه به ربا آلوده گردد، اگر مستقيماً هم ربا نخورد، گرد ربا به او

ص: 126


1- 1- بشارة الاسلام صفحه 26

مي رسد»(1)

3- «اولين چيزي كه از اين امت برداشته مي شود حيا و امانت است»(2)

4- «در پيشقدم ظهور، فتنه هائي چون تيرگيهاي شب فرو ريزد، انسان اول صبح مومن است و آخر روز ايمانش از او گرفته مي شود. اول شب مومن است و تا پايان شب ايمانش از او گرفته مي شود. اقوامي از مردم دين خود را به چيزي اندك از متاع زودگذر دنيا مي فروشند»(3)

5- «مرد به برادرش حسد ورزيده ، به پدرش دشنام مي دهد و با شريكان از راه خيانت وارد مي شود»(4)

6- «هنگامي كه تكبر و خودپرستي در اعماق دلها نفوذ كرد، آن گونه كه سمومات دربدنها نفوذ مي كنند، گناهها علني شود محرمات الهي سبك شمرده شود»(5)

7- «گروهي از امّت من نام مشروب را عوض كرده، آنرا مي خوردند، و بالاي سر آنها ادوات موسيقي زده مي شود»(6)

8- «مردم را مي بيني كه همانند چهارپايان به طور علني روابط جنسي بر قرار مي كنند و كسي از ترس مردم نمي تواند آنرا تقبيح كند»(7)

9- «خمر جنبه دارويي پيدا مي كند! براي بيماران توصيه مي شود

ص: 127


1- 1- نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 500
2- 2- نهج الفصاحه جلد 1 صفحه 197
3- نهج الفصاحه جلد 1 صفحه 216
4- 4- الزام الناصب صفحه 181
5- 5- بحارالانوار جلد 52 صفحه 264
6- 6- مسند احمد حنبل جلد 2 صفحه 418
7- 7- بحارالانوار جلد 52 صفحه 252

و بيماران به قصد شفا و بهبودي به آن اقدام مي كنند»(1)

10- «هنگامي كه نيازها فراوان شود، مردم همديگر را نشناسند، انسان براي استمداد به برادرش مراجعه كند، ولي برادرش به غير آنچه همواره نگاه مي كرد به او نگاه كند، و به جز آنچه همواره با او سخن مي گفت با وي سخن بگويد، در چنين زماني منتظر فرج ما باشيد» .(2)

11- «بيشترين چيزي كه در مورد شما از آن بيمنا كم، فتنه نامرئي زنان است و آن هنگامي است كه غرق در طلا شوند، پولدار را به زحمت بيندازند، و بي پول را به چيزي كه قدرت ندارد وادار سازند» .(3)

12- «هنگامي كه مردها با مردها در آميزند و زنان با يكديگر»(4)

13- «هنگامي كه با چهارپايان در آميزند»(5)

14- «مرد را براي پوشيده نگه داشتن همسرش سرزنش مي كنند»(6)

15- «هنگامي كه زنها جامه مرد پوشند و پوشش حيا از آنها گرفته شود»(7)

16- «هنگامي كه زن را ببيني كه با خشنونت با همسرش رفتار مي كند، آنچه را كه او نمي خواهد انجام مي دهد و از در آمد شخصي خود به شوهرش انفاق ميكند و شوهرش براي چيز اندك از متاع دنيا

ص: 128


1- الزام الناصب صفحه 184
2- 2- غیبت نعمانی صفحه 156
3- نهج الفصاحه جلد 1 صفحه 61
4- 4- کشف الغمه جلد 3 صفحه 324
5- 5- منتخب الاثر 430
6- 6- روزگار رهائی جلد 2 صفحه 754
7- 7- بحارالانوار جلد 2 صفحه 263

خشنود مي شود و ناملايمات همسرش را تحمل مي كند»(1)

17- «و آن هنگامي است كه مرگ فقهاي راستين را يكي پس از ديگري بربايد و امّت محمّد صلي الله عليه وآله وسلم نماز را ترك گويند»(2)

18- « فقيهان آن زمان طبق هواي نفس خود فتوي مي دهند، قاضي هاي آنها آنچه را كه نمي دانند مي گويند، و بيشتر آنها به دروغ گواهي مي دهند. كسيكه چند درهم پول داشته باشد در نزد آنها عزيز و محترم است و كسيكه بي پول باشد در نزد آنها خوار و زبون است»(3)

19- «مردم فقه مي آموزند ولي نه براي دين، دانش مي اندوزند ولي نه براي عمل، با اعمال ديني حطام دنيا را طلب مي كنند»(4)

20- «مي بيني كه طالب حلال مورد تحقير و سرزنش قرار مي گيرد، و طالب حرام مور د تعظيم و ستايش واقع مي شود».(5)

21- «آلات لهو و لعب در رهگذر مردم آشكارا به كار گرفته مي شود، مردم عبور مي كنند و كسي جرئت نمي كند كه از آن جلوگيري به عمل آورد».(6)

22- «هنگامي كه ببيني كه در حرمين شريفين (مكه و مدينه) آنچه خداوند نمي پسندد انجام مي پذيرد، حج خانه خدا، تعطيل شده، دستور ترك صادر مي شود، و ببيني كه حج و جهاد را براي غير خداوند مي خواهند».(7)

ص: 129


1- 1- منتخب الاثر صفحه 430
2- 2- بحارالانوار جلد 52 صفحه 258
3- 3- روزگار رهائی جلد 2 صفحه 782
4- 4- بحارالانوار جلد 52 صفحه 258
5- 5- بحارالانوار صفحه 258 جلد 52
6- 6- منتخب الاثر صفحه 43
7- 7- بحارالانوار جلد 52 صفحه 257

23- «هنگامي كه نمازها تباه شود و آسمانها فشرده شوند، در آن زمان سال چون ماه و ماه چون هفته و هفته چون روز، و روز چون ساعت مي شود».(1)

24- «زمين پر از جور و ستم مي شود، تا جائيكه كسي نتواند نام خدا را به زبان جاري كند مگر در پنهاني! آنگاه خداوند قوم صالح و شايسته اي را مي آورد كه زمين را پر از عدل و داد نمايند»(2)

اينها تنها بخشي از احاديث مربوط به آخر الزمان بود كه به نظر شما خوانندگان محترم رسيد و احاديث در اين زمينه بسيار است ولي آنچه از اين احاديث برداشت مي شود و مشقتي است كه در آخر الزمان قبل از ظهور حضرت مهدي عليه السلام بر مردم عارض مي شود و كسي از آن سختيها سر بلند بيرون نمي آيد مگر با تقوي الهي و تمسك به اهل بيت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ان شاالله.

ص: 130


1- 1- روزگار رهائی جلد 2 صفحه 805
2- 2- صحیح مسلم جلد 1 صفحه 91

منجي و عصر ظهور

تكامل و تعالي انسانها به عوامل فراواني بستگي دارد كه از آن جمله، وجود مربي دانا و توانا و دلسوز به حال انسان ، همراه جامعه اي سالم را مي توان نام برد، كه در پناه آن انسانها به كمال مطلوب دست مي يابند ، وجود حضرت مهدي عليه السلام نيز كه مربي دانا و توانا و دلسوزي هستند نسبت به انسان ها سبب مي شود در عصر ظهور ايشان تحولاتي بسياري در دنيا ايجاد شود و اين تحولات چيزي جز كمال را در بر ندارند كه در اين فصل به كوشه اي از اين كمالات اشاره مي كنيم .

1- نزول بركات خدا بر بشر، به عوامل گوناگوني بستگي دارد كه يكي از عوامل مهم آن، بندگي و درستكاري بشر است. خداوند متعال مي فرمايد «اگرمردم شهرها و آباديها همه ايمان مي آورند و پرهيزگار مي شدند همانا ما، درهاي بركات آسمان و زمين را بر روي آنان مي گشوديم. وليكن چون پيامبران و آيات ما را تكذيب كردن ما هم آنان را به كيفر كردارشان گرفتارساختيم» (1)

ص: 131


1- 1- اعراف آیه 96

بشر گناه مي كند و فرامين خدا را زير پا مي گذارد. لذا حضرت حق نعمت هاي خويش را از بشر به خاطر گناهان ايشان سلب مي كند. و بالاترين گناه، انكار خداي متعال و تكذيب انبياء و اوصياء انبياء است. تنها در دوران حضرت مهدي عليه السلام است كه درِ اين گناه بسته مي شود، بشر رو به صلاح مي آورد و گوش به فرمان حجت خدا مي دهد و در مسير بندگي خدا مي افتد و لذا از بركات خالق منّان در حيات دنيوي بهره مند مي شود، و بركات آسماني و نعمت هاي زميني بر او نازل مي گردد چرا كه حضرت علي عليه السلام فرمودند: «خداوند بوسيله ما مي كشايد و هم بوسيله ما پايان مي دهد به وسيله ما خدا آنچه را بخواهد محو مي كند و هر چه خواهد باقي مي گذارد. و بوسيله ما سختي زمانه را بر طرف مي سازد و باران بوسيله ما فرو مي فرستد.پس فريبنده اي شما را نسبت به خدا نفريبد كه آسمان باران خود را فرو نمي آورد.از آنگاه كه خداي عزوجل آن را باز دارد. واگرقائم ما قيام كند، آسمان باران خود را فرو مي ريزد و زمين نباتات خود را بيرون مي دهد و كينه ها از دل بندگان خدا زايل مي شود و درندگان و حيوانات با هم صلح مي كنند، تا جائي كه زني كه ميخواهد راه عراق را تا شام بپيمايد، همه جا قدم بر روي سبزه و گياهان ميگذارد و در حالي كه سبد و زنبيل خود را بر سر دارد (و كسي طمع به آن نمي كند ) و نه درنده اي به او حمله مي آورد و نه او را درندگان به وحشت مي اندازند)(1)

ص: 132


1- 1- بحار الانوار جلد 52 صفحه 316

2- ظاهر شدن معادن ، گنج ها ، جمع اموال

امام صادق عليه السلام فرمودند: «چون قائم ما قيام كند، زمين با نور پروردگارش روشن گردد، و مردم از نور خورشيد بي نياز گردند و ظلمت و تاريكي از بين مي رود، و زمين گنج هاي خود را آشكار مي كند به طوري كه مردم آنها را روي سطح زمين مي بينند و مردي از شما فرد مستمندي را مي جويد كه به او انفاق كند و زكات مال را از او بپذيرد، ولي كسي را پيدا نمي كند كه آن مال را از و بپذيرد ، زيرا مردم به آنچه خدا به آنان از عقل خود ارزاني داشته، بي نياز شده اند»

طبيعي است كه بي نيازي مردم از نور خورشيد در عصر ظهور به معني زوال خورشيد و فوايد آن نيست همچنان كه امروز با كشف برق و بهره وري مردم از روشنائي چراغها در شب، از نور ماه در شبها به معني بطلان فوايد ماه نمي شود، بلكه اين بي نيازي تنها در جهت نور ماه براي روشنائي مي باشد

3- صلح بهائم و سباع و اطاعت آنها از مومنان

سيد بن طاووس در كتاب «سعدالسعود» گويد كه من در صحف ادريس نبي عليه السلام يافتم كه نوشته بود.

«در آن زمان امانتداري را در روي زمين برقرار مي سازيم، پس هيچ چيز به چيز ديگر زيان نمي رساند و هيچ چيز از چيزديگر نمي ترسد، و خزندگان و چهارپايان در ميان مردم مي گردند و هيچ يك به ديگري زيان نمي رساند و حرارت را از هر حرارت آفرين از گزندگان و

ص: 133

غيرايشان از ميان مي برم. و سم حيوانات نيشدار را از بين مي برم و بركات را از آسمان و زمين فرو مي آوردم»(1)

اين موضوع درادوار پيشين، سابقه كوچكي دارد. مثلاً در دوران حضرت نوح عليه اسلام درزماني كه سوار كشتي بودند، حيوانات در كنار هم در صلح و آرامش زيستند . علامه مجسي قدس سره ضمن خبري مي گويد: آنگاه كه (خداي متعال) نوح را امر كرد از هر جفت (حيوانات) دوتا را با خود حمل كند. نوح عرض كرد: من با (وجود) شيرو گاو چه كنم و با بزغاله و گرگ چه كنم؟ و با كبوتر و گربه چه كنم؟ خداوند متعال فرمودند: چه كسي دشمني را در ميان اين حيوانات افكنده است؟ نوح عرض كرد: تو اي پروردگار من. خداي تعالي فرمود: پس من ميان ايشان الفت و دوستي مي افكنم تا با هم دشمني و ضديت نكنند»(2)

4- طولاني شدن عمر افراد و ازدياد نسل

در دوران حكومت حضرت مهدي عليه السلام كه آلودگيها زدوده شده و فساد و فساد آفريني برچيده مي شود، چه فسادهاي شخصي، چه تباهي هاي اجتماعي و چه آلودگيهاي محيط زيست.

خداي متعال به بركت آن حضرت و دم مسيحايي او، بيماران را شفا مي بخشد، مرض هاي صعب العلاج را درمان مي كند و عمر طولاني نصيب بشر مي سازد، به گونه اي كه فرد هزار فرزند خويش را در حيات دنيوي خود مي بيند، خواه فرزندان شخصي و خواه نوادگان

ص: 134


1- 1- بحار الانوار جلد 52 صفحه 383
2- 2- بحار الانوار جلد 65 صفحه 66

اوچرا كه امام صادق عليه السلام فرمودند: « چون قائم ما قيام كند، زمين با نور پروردگارش روشن گردد و عمر انسان در آن زمان، چنان طولاني شود كه هزار پسر براي او زاده شود»(1)

5- زوال فقر از جامعه

قرآن كريم، يكي ازعوامل اصلي فقر و ناداري مردمان را كفران نعمت ها و ناسپاسي بشر نسبت به عنايات خداي متعال مي داند، چنان كه مي فرمايد: « خداي قريه اي را مثال آورد كه مردم در آن در امان و اطمينان بودند، و روزي فراوان، هر روز از همه جا به ايشان مي رسيد. تا اين كه مردم در برابر خدا ناسپاسي و كفر ورزيدند خدا هم به موجب كفران آنان، طعم گرسنگي و ترس را به آنها چشانيد»(2)

بايد خاطر نشان كرد كه نعمت هاي خداي متعال، تنها نعمت مادي نيست، بلكه نعمت هاي معنوي و روحاني به درجاتي از نعمت هاي مادي مهم تر هستند از مصايق بارز نعمت هاي معنوي، حجت هاي الهي و سفراي حق (پيامبران و امامان عليهم السلام مي باشند. چنان كه در ذيل آيه:

« ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم» يعني: سپس روزي كه ايشان از نعمت ها سوال مي شوند.(3)

روايات فراواني از لسان وحي رسيده است كه منظور از نعمت در اين آيه، ولايت حضرت علي عليه السلام است. لذا كفران اين نعمت مسلمانان را از قرون نخست دچار تنگناهاي گوناگون كرده است. و

ص: 135


1- 1- بحار الانوار جلد 52 صفحه 337
2- 2- نحل آیه 112
3- 3- تکاثر آیه 8

اين گرفتاري ها همچنان دامنگير مردم خواهد بود، تا ديگر بار حجت خدا اقامه شود، مردم به سوي او رو آورند، از اعمال خود و گذشتگان خود توبه كنند و امر را به آل محمد واگذارند.

آنگاه كه مهدي آل محمد عليهم السلام بر منصب حكومت تكيه زند، از فقر نشانه اي نخواهد بود. اين كه عده اي سير بخوابند و در كنارشان بسياري از انسان ها شب و روزشان را به گرسنگي سپري كنند.

و در اين باره از مفضل بن عمر روايت شده كه گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمودند: «چون قائم ما قيام كند، زمين با نور پروردگارش روشن گردد... مردمي از شما فرد مستمندي را مي جويد كه به او انفاق كند و زكات مال را از او بپذيرد، ولي كسي را پيدا نمي كند كه آن مال را از او بگيرد، زيرا مردم به سبب آن چه خدا به آنان از فضل خود ارزاني داشته است بي نياز شده اند».(1)

6- زوال امراض بدني و برومند شدن ابدان و ارواح

خداي متعال، نظام جهان را به گونه اي قرار داده كه اگر بشر در مسير معين شده توسط انبياي عظام قدم بر ندارد، و به فرائض الهي كه بخشي از آن، فراهم كننده سلامت جسمي انسان هاست، عمل نكند، تازيانه قهر الهي آنان را در برابر اعمال زشتشان مي گيرد و گرفتار بليّات و مشكلات و امراض و ناتواني ها مي كند. اما در زمان ظهور حجت الهي، مردم در اوج دينداري قرار مي گيرند و يكي از ثمرات اين

ص: 136


1- 1- بحار الانوار جلد 52 صفحه 337

عبادت خالصانه، سلامت جسم و روان است كه اين موضوع در جامعه معنوي زمان ظهور امام زمان عليه السلام صورت مي پذيرد.

از حضرت امام سجاد عليه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمودند: «هر گاه قائم ما قيام كند، خداوند عزوجل از شيعيان ما بيماري را بر طرف مي سازد، و دل هاي آنان را همچون پاره هاي آهن مي گرداند.

و به هر مردي از آنها نيروي چهل مرد مي دهد و آنها حاكمان زمين و رؤساي اجتماع خواهند شد.»

7- زوال كينه از دل ها و تكامل اخلاق و ايمان

در حديث اربعمأئه از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه فرمودند:

« و اگر قائم ما قيام كند، آسمان باران خود را فرو مي ريزد و زمين نباتات خود را بيرون مي دهد، و كينه ها از دل بندگان خدا زايل مي شود»(1)

و همچنين سيد بن طاووس رحمه الله در كتاب « سعد السعود» گويد كه من در صحف ادريس نبي عليه السلام يافتم ( كه نوشته بود) (رأفت و ترحم را در دل آنها جاي مي دهم، بطوري كه مواسات و برادري ميان آنها برقرار گردد، و آن چه دارند بطور مساوي ميان خود قسمت كنند فقرا بي نياز مي شوند و كسي بر ديگري برتري ندارد و بزرگ بر كوچك ترحم مي كند و كوچك بزرگ را احترام مي كند و همه به دين حق متديّن مي شوند و طبق دستورات آن رفتار مي كنند و حكم مي نمايند.)(2)

ص: 137


1- 1- بحار الانوار جلد 52 ص 372
2- 2- بحار الانوار جلد 52 ص 385

8- تكامل عقول و گسترش علم

خداي متعال در دولت حقه آل محمد عليهم السلام درياهاي بيكران از دانش هاي دروني و فطري را به روي بشر باز خواهد فرموده و انسان ها، به مقاماتي بالا و والا نائل خواهند شد. از حضرت امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «هر گاه قائم ما قيام نمود، خداوند دست رحمت خود را روي سر مردم مي گذارد، و بدان وسيله عقل هاي آنان متمركز مي شود و افكارشان كامل مي گردد»(1)

و هم چنين امام صادق عليه السلام فرمودند: « علم بيست و هفت حرف است. تمام آن چه پيامبران آورده اند دو حرف است. و مردم هم تا كنون بيش از آن دو حرف را ندانسته اند. پس زماني كه قائم ما قيام مي كند، بيست و پنج حرف ديگر را بيرون مي آورد، و آن را در ميان مردم منتشر مي سازد، و آن دو حرف را هم به آنها ضميمه مي نمايد، تا آن كه بيست و هفت حرف (علم) را منتشر مي كند»(2)

9- نابودي شيطان

اسحاق بن عمار گفت: از آن حضرت پرسيدم: اين كه خداوند به شيطان تا وقت معلوم مهلت مي دهد كه در كتاب خود مي فرمايد: «تو از مهلت داده شدگان تا روز وقت معلوم هستي» اين وقت معلوم، چه زماني خواهد بود؟ فرمودند: روز قيام قائم ماست. وقتي خداوند او را برانگيزد، در مسجد كوفه است. در آن وقت شيطان به آنجا مي آيد در حالي كه روي دو زانوي خود مي ايستد و مي گويد: اي واي از خطر

ص: 138


1- 1- اصول کافی، جلد 1 ص 19 و بحارالانوار جلد 52 ص 328
2- 2- بحارالانوار جلد 52 ص 336

امروز، آن حضرت پيشاني او را مي گيرد و گردنش را مي زند آن زمان، « روز وقت معلوم است كه مهلت شيطان» (به پايان مي رسد)(1)

البته بايد توجه داشت كه گرچه شيطان نابود مي گردد، ولي مردم همچنان قدرت بر ارتكاب گناه دارند، و تمايلات انساني در ايشان باقي مي ماند، و لذا تكليف وجود خواهد داشت.

لذا با تكامل عقلي انسان ها و هدايت امام معصوم عليه السلام زمينه آلودگي برچيده مي شود.

ص: 139


1- 1- بحارالانوار جلد 52 ص 376

منجي و مدعيان دروغين

از آن جهت كه عقيد به قيام مهدي عليه السلام و اصيل بودن عقيده به امام عليه السلام ايجاد تحرك و انقلاب مي نمايد، افراد دنيا طلب و شهرت طلب با ادعاي مهدويت، قصد منحرف نمودن مردم، و تسلط بر مال و جان و كشور آنها را دارند، و اين در حالتي است كه شيعيان واقعي با شناخت و معرفت كامل نسبت به امام و پيشواي خود، و دانستن صفات امام، پيرو آنها نمي شوند، ولي متاسفانه بسياري از مردم جاهل فريب ادعاهاي دروغ اين افراد را مي خورند و دنيا و آخرت خود را تباه مي كنند، افراد دروغگوئي كه دست نشانده دشمنان اسلام و قرآن هستند. و قصدي جز نابود كردن اسلام و تشيع ندارند. لذا بر شيعيان لازم است كه ابتدا صفات امام را كه در فصل منجي و صفات امام، به آن اشاره شد، بشناسند و ثانياً با شناخت مدعيان دروغين و ادعاهاي آنها، از آنها بيرازي جويند و ديگران را نيز از پيروي آنها نهي نمايند . لذا در اين فصل به معرفي تعدادي از اين افراد دروغگو مي پردازيم.

از جمله كساني كه به دروغ ادعاي با بيّت و نيابت خاصه و مهدويت نموده اند مي توان از (ابومحمد حسن شريعي ) نام برد.

ص: 140

او نخستين كسي است كه به دروغ و افتراء ادعاي بابيت و سفارت از جانب امام زمان عليه السلام كرد.

او از اصحاب امام علي النقي و بعد از آن از ياران امام حسن عسكري عليه السلام به شمار مي آمد. او اول كسي است كه مدعي مقامي شد كه خداوند براي او قرار نداده و شايسته آن هم نبود و نيز نخستين كسي است كه در اين خصوص بر خدا و حجتهاي پروردگار دروغ بست و چيزهائي به آنان نسبت داد كه شايسته مقام والاي آنان نبود و آنها ازآن بيزار بودند.

2- حسين بن منصور حلاج نيز يكي ديگر از افرادي است كه به دروغ ادعاي بابيت نمود و توقيعي از ناحيه امام زمان عليه السلام برلعن او صادر گرديد.(1)

3- همچنين «ابومحمدعبيدالله مهدي » در نيمه دوم قرن سوم شروع به دعوت نمود، در سال 297 هجري با كمك يارانش به حكومت رسيد، خود را اميرالمومنين خواند و شهر «مهديه» را در شمال آفريقا ساخت، وي پايه گذار حكومت «فاطمين» در آفريقاي شمالي است كه تا اوخر قرن پنجم ادامه داشت در سال 344 (ه - ق) وفات يافت.

4- «محمد بن عبدالله بن تومرت» كه در نيمه اول قرن ششم در آفريقا قيام نمود، مريدان او بنام«الموحدين» مشهور شدند، او رسماً خود را «مهدي موعود» مي خواند و كتاب «تنقيح الموطا» در اصلاح و

ص: 141


1- 1- غیبت طوسی صفحه 405 حدیث 378

تكميل كتاب «موطأ مالك بن انس» نگاشت .

5- «مهدي كرد» نيز يكي ديگر از مدعيان مهدويت است او در قرن يازده درزمان سلطان محمد چهارم، پادشاه عثماني، جواني، يهودي بنام اسحاق خود را منجي يهود خواند، عده اي از يهوديان اطرافش را گرفتند. در همين وقت پسر يكي از شيوخ كردستان خو درا «مهدي اسلامي » خواند و چندين هزار كرد را به دور خو جمع نمود.

به دستور سلطان عثماني، هر دو را گرفتند و به دربار فرستادند، آنها با ديدن عظمت دستگاه توبه كردند و از نديمان او شدند.

6- ميرزا غلام احمد قاديان كه ازاهالي «قاديا» بخشي از ايالت پنجاپ» هند است ادعاي مهدويت نمود. او در سال 1250 به دنيا آمد، پس از تحصيل در نزد استاد و مدتي خدمت در دستگاه انگليسيها خود را «مجدد اسلام درقرن 14» ناميد

كتاب «براهين احمديه» را در آخرين سالهاي قرن 13 تاليف نمود، سپسي خود را مهدي موعود و مسيح خواند.

7- محمد بن احمد بن عبدالله سوداني نيز از جمله مدعيان مهدويت است. او در آغاز جواني جزء دراويش بود، تظاهر به زهد و تقوي مي كرد ولي به عللي از ميان دراويش به خواري و خفت رانده شد، همين براي او عقده و انگيزه داعيه مهدويت گرديد.

وي بساط مهدويت خود را به تقليد از دوران رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ترتيب داد: همسرش را عايشه ام المومنين نام نهاد و به اطرافيانش لقب ابوبكر ، عمر، حسان بن ثابت و خالدبن وليد بخشيد.

افراد ديگري نيز همچون «علي محمد شيرازي» (سيد محمد

ص: 142

جونپوري هندي)، «محمدحسين مشهدي ومحمد بن علي سنوسي» مدعي مهدويت شده اند. عوامل مختلفي كه باعث اين ادعاها شده است، اكثراً نتيجه دسيسه هاي سياسي بوده، يا اينكه، مدعيان مي خواستنداز عقيده مردم سوء استفاده كنند و زمام حكومت را در دست بگيرند و يا عوامل بيگانه بوده اند كه از اين طريق اطلاعات لازم را از كشورها تهيه مي كردند و يا مي خواسته اند بدين وسيله حاكم شوند و منافع كشورها را به دست آورند. كه از جمله اينها علي محمّد شيرازي، معروف به «باب» مي باشد.

علي محمّد شيرازي ، بنيان گذار فرقه ضاله بابيت در روز اول ماه محرم سال 1235 هجري قمري مطابق با سوم (بابيستم )اكتبر 1819 ميلادي در عصر سلطنت فتحعلي شاه در شيراز متولد شد. پدرش محمدرضا شيرازي كه به خاطر شغل بزازي او را محمدرضا بزاز مي گفتند كه در ايام كودكي سيدعلي محمد از دنيا رفت ، از آن پس سيدعلي تحت كفالت و سرپرستي مادرش فاطمه بگم و دائي خود در آمد، او در كودكي توسط دائي خود به مكتب شيخ محمد عابد در محله قهوء اوليا ء فرستاد شد.(1)

شيخ محمد عابد نخستين معلم باب، شيخي مسلك بود و او را با مذاق شيخي گري پرورش داد. مذهبي كه داراي چهار ركن است. توحيد، نبوت، امامت وركن چهارم كه شيعه خالص و خاص بوده و معتقد بودند كه ركن رابع. رابط ميان امام و مردم است. ميرزا علي محمد پس از خروج از مكتب خانه و پيدايش روحيه شيخي گري

ص: 143


1- 1- ظهور الحق صفحه 223

در او، در سن 19 سالگي به بوشهر مسافرت كرد و در آنجا به رياضت و تسخير شمس پرداخت. ميرزا علي محمد كه بسيار عاشق و شيفته سيدكاظم رشتي شده بود. از بوشهر عازم كربلا شد و آنجا مدتي در محضر درس سيّد كاظم شركت كرده و در اين مدت با شاگردان سيّدكاظم نيز آشنا گرديد. ميرزا در سن 25 سالگي در زمان سلطنت محمد شاه قاجار ادعاي بابيت كرد، و گفت من باب و نايب خاص امام زمان عليه السلام و از ناحيه آن حضرت مامور هستم و ديري نپائيد كه ادعاي پيغمبري نمود و بعد از آن ادعاي خدائي نمود. سرانجام هم او را قبل از ظهور روز چهارشنبه 28 شعيان سال 1266 در سن 31 سالگي درميدان تبريز اعدام كردند .(1)

در ابطال همه اين مدعيان دورغين بايد گفت. كه اولاً امام داراي شرايطي است كه از جمله آنها معجزه ، علم، عصمت و انتصاب است. همان معجزه اي كه طبق كتب بابيان و ادعاهاي آنها رنج و زحمت باب و بهاء را به معجزه تعبير كرده اند و گفتند در راه ابلاغ رسالت چه اندازه خون جگر خورده اند. و همچنين طبق آنچه در كتاب اديان و مذاهب جلد 2 صفحه 776 بيان شده است باب در مقابل ناصرالدين شاه ادعا كرد: منم آن كسي كه هزار سال است انتظار او را مي كشيد، منم مهدي صاحب الامر، و وقتي از او طلب معجزه كردند او گفت من قادرم در يك روز دو هزار بيت بنويسم، چه كسي مي تواند چنين كاري را به مانند من انجام دهد. خوب بر همگان واضح است كه نوشتن دو هزار بيت، كه امروز در چند دقيقه با دستگاههاي پيشرفته انجام مي شود معجزه نيست، همانگونه

ص: 144


1- 1- الکواکب الدریه

كه در بحث منجي و صفات امام به آن اشاره شده است. و همچنين علم و عصمت و ديگر صفات ، كه ما در كتاب «باب و بهاء چه مي گويند.» به آنها اشاره كرده ايم. و اين مدعيان دروغين از آنها بي بهره بوده اند.

و ثانياً او چطور امامي است كه ادعاي خدائي و الوهيت مي كند همانگونه كه باب، در كتاب بيان و لوح هيكل به آن اشاره مي كند.

و ثالثاً خود باب و بهاء اقرار به امامت حجت بن الحسن عسگري عليه السلام و امامت ايشان نموده اند و اين اقرار در لابلاي كلمات آنها آشكار مي شود. باب در كتاب صحيفه عدليه خود مي نويسد: بر كل موجودات فرض است معرفت 12 مقدس كه قائم مقام ولايت مطلقه (اميرالمومنين عليه السلام) بوده باشند... الحسن بن علي و الحسين بن علي ... و حسن بن علي و الحجه القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان و الفاطمه الصديقه صلوات الله عليهم اجمعين . و اين شموس عظمت و نجوم عزت در هر شان قائم مقام رسول الله بوده اند.

و در آخر بايد گفت طبق آنچه در كتب اديان مختلف و قرآن و روايات آمده است ، به هنگام ظهور حضرت حجت عليه السلام بايد زمين پر از عدل و داد شود و در هيچ نقطه دنيا ظلمي نباشد و اين خود گواهي روشن بر دروغ بودن ادعاهاي آنها است. چرا كه اگر اينها مهدي موعود بودند بايد عدل و داد را در كل دنيا منتشر مي كردند و ريشه ظلم بر چيده مي شود. در حالتي كه چنين نشده است.واگر هيچ كدام از اين دلايل را هم نداشتيم توجه به احكام ودستورات بي پايه واساس آنها براي ابطال ادعاي آنها كافي بود. احكامي كه طبق تمام كتابهاي آسماني ودستورات ديني وفطرت وعقل بشر پسنديده نمي باشد.

ص: 145

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109