شرح فرازهايى از خطبه ى حضرت زهراءعليها السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : فقیه امامی، حسن، 1313 -

عنوان و نام پديدآور : مجموعه سخنرانی های حضرت آیه الله حاج سید حسن فقیه امامی (مد ضله العالی) در شرح فرازهایی از خطبه ی حضرت زهرا علیها السلام به مناسبت ایام فاطمیه جمادی الثانی 1425 ھ.ق

مشخصات نشر : اصفهان: مدرسه علمیه ذوالفقار اصفهان، واحد تحقیقات، 1388.

مشخصات ظاهری : 205 ص.؛ 14×21 س م.

شابک : 978-964-04-3507-6

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- خطبه ها -- نقد و تفسیر

رده بندی کنگره : BP27/22/ف7م3 1388

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : 1 7 9 3 9 4 1

ص: 1

متن سخنرانی

بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

ص: 2

بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الحمدُ للَّه ربّ العالمين حمدًا أزليًّا بأَبَديّته، و أَبَديًّا بأَزليّتهِ، سَرْمدًا بِإطلاقه مُتَجَلِّيًا مرايا آفاقِهِ، و الصلوةُ و السلام على سيّدِ أنبيائِهِ البشير النذير و السِراجِ المُنيرِ سيِّدنا أحمد و نبيِّنا أبي القاسم مُحَمَّد، واللَعنُ الدائم على أعدائهم أجمعين مِن الآن إلى قيامِ يوم الدّين.

قال الحكيم في كتابِهِ الكريم و مُبْرَمِ خطابِهِ العَظيم:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(1)

هديه محضر مبارك بقية اللّه الاعظم، امام المنتظر، حجة بن

ص: 3


1- حديد/25

الحسن المهدى، صلوات بفرستيد.

شهادت مظلومانه بى بى دو عالم، صديقه كبرى، فاطمه زهراعليها السلام را به ساحت مقدس حضرت بقية اللّه «ارواحنا فداء» و به عموم شيعيان آن بزرگوار بالاخص، حضّار محترم و سروران گرامى تسليت مى گويم.

مطلبى به نظرم رسيد، به مناسبت اين روز تقديم محضرتان كنم كه البتّه يك بحث قرآنى است ابتدائاً آيه كريمه اى كه تلاوت شد را ترجمه مى كنم و بعداً مطلب را توضيح خواهم داد. قرآن كريم مى فرمايد: ما رُسل و پيامبرانمان را توأم با بيّنات و معجزات و دلائلى كه شهادت بر حقانّيت آنها مى دهد فرستاديم و با آن پيامبران دو چيز را همراه كرديم؛ يكى كتاب و ديگرى ميزان. اين دو چيز به اين منظور همراه انبياء قرار گرفت تا مردم زندگى را بر مبناى عدالت و قسط پايه ريزى كنند.

«لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(1)

شاهد ما در اين آيه شريفه كلمه ميزان است. چون منظور از كتاب معلوم است. صد و جهارده كتاب آسمانى بر انبياء

ص: 4


1- حديد/25

نازل شده است. مخصوصاً بر پيامبران اولوالعزم صُحُف بر حضرت نوح، صحف ديگرى بر حضرت ابراهيم، تورات بر موسى، انجيل بر حضرت عيسى و قرآن بر خاتم انبياء مؤيد مجتبى محمد مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم. اين ها كتب آسمانى است و معلوم است.

اما منظور از ميزان چيست ؟ ميزان يعنى وسيله سنجش حق و باطل، خدا يك عامل سنجشى قرار داده تا حد ومرز هر چيزى مشخص شود و مردم متحيّر و سرگردان نشوند و با مراجعه به ميزان بتوانند عدل و قسط را پياده كنند. منظور از ميزان، اين است.

حالا ما بايد مقدماتى را تقديم محضرتان كنيم تا ببينيم مراد و منظور از اين ميزان در قرآن كريم چيست؟

مقدمه اوّل: همه موجودات وبالاخص انسان بايد يك سيرى را در ميان موت و حيات طى كند. كه اين سير، يك سِير طبيعى هم هست. حالا اين كه اين سير از كجا آغاز مى شود و به مرگ ختم مى شود، بحث خيلى مفصّلى دارد كه قرآن به مقاطع خاصى از آن اشاره مى كند خداوند از نطفه آغاز مى كند :

ص: 5

«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ»(1)

تا مى رسد به آنجايى كه:

«لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً»(2)

و منتهى به مرگ مى شود اين مقاطعى كه قرآن در اين خط سير به آن اشاره مى كند در موجودات ديگر هم همينطور است. حالا نبات باشد، جماد باشد، حيوان باشد و يا در ديگر موجودات، آنها هم يك خط سير طبيعى دارند. خداى متعال براى همه موجوداتى كه اين خط سير را دارند يك خط مشى صحيح را برنامه ريزى كرده است.

«قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»(3)

بنابراين يك خط سير مشخصى هست.

مقدمه دوم: اين است كه راههايى كه انسانها(به خصوص) طى مى كنند چند نوع راه است و بخصوص در انسان يك راه مستقيم است و بقيه ى راه ها انحرافى است. راه مستقيم، نزديكترين راهى است كه انسان را به هدف مى رساند. بعضى راه مستقيم را انتخاب مى كنند و ادامه

ص: 6


1- نحل/4
2- حج/5
3- طه/50

مى دهند. يك كج راه هايى هم هست كه گاهى انسانها دانسته وارد آنها مى شوند و گاهى ندانسته مى روند. قرآن كريم در سوره مباركه حمد اين سه گروه را مشخص كرده است. در مورد آنهايى كه در صراط مستقيم و راه راست حركت مى كنند مى فرمايد:

«صِراطَ الذينَ اَنعمتَ عَليهِم»(1)

كسانى كه راه كج را دانسته انتخاب مى كنند، در اين سوره با عنوان «مغضوب عليهم» از آنها ياد شده است. در جاى ديگر قرآن د ر مورد اين دسته مى فرمايد:

«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»(2)

اين دسته از افراد، يقين به حقانيت راه راست دارند ولى عمداً راه كج را انتخاب مى كنند. اين ها مورد غضب الهى هستند و مصداق اَتَم واكمل اين دسته، يهود هستند، كه اينها پيغمبر اسلام را مى شناختند:

«يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ»(3)

و به حدّى روى پيغمبر شناخت داشتند كه سيصد سال قبل

ص: 7


1- حمد/7
2- نمل/14
3- انعام/20

از ولادت پيغمبر از شام به يثرب آمدند چون مى دانستند مَقرّ حكومت رسول خدا در يثرب خواهد بود و آنجا جا گرفتند كه وقتى پيغمبر اسلام ظهور كرد سدِّ راه رسول اكرم بشوند. تا اين حد، آگاهى داشتند. همچنان كه فرزندانشان را مى شناختند پيغمبر اسلام را هم مى شناختند و به حقانيت او آگاه بودند.

گروه سوم كسانى هستند كه بيراهه مى روند ولى ندانسته.

«هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(1)

كه در سوره حمد از اينها تعبير به «ضالّين» شده است.

پس راه، منحصر به يك راه نيست.اگر يك انسانى در كتابش يا در سخنرانى اش اعلام كند كه صراط و راه، منحصر به فرد است؛ اين حرف نه با عقل سازگار است و نه با شرع و حرفى بسيار بى مبنا وبى اساس و بر خلاف صراحت قرآن كريم است. چون از نظر قرآن، سه راه است و يك راه نيست و هر سه راه نمى تواند حق باشد. فقط يك

ص: 8


1- كهف/103و104

راه حق است و بقيّه باطل است. همين طورى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: امتهاى سَلف فِرَق متفاوت داشتند. يهوديها 71 فرقه بودند؛ يك فرقه حق و 70 فرقه ى باطل.

مسيحى ها، 72 فرقه بودند؛ يك فرقه ى حق، بقيّه باطل.

مسلمانها و امّت من 73 فرقه مى شوند؛ يك فرقه، فرقه ى ناجيه اند و بقيه ى باطل.

پيغمبر اسلام انگ بطلان مى زند بر هفتاد و دو فرقه و فقط يك فرقه را امضاء مى كند و جاى تعجّب است كه پيغمبر انگ بطلان بر هفتاد و دو فرقه اسلامى مى زند وبعضى حتَّى بت پرستى را هم به عنوان صراط مستقيم معرفى مى كنند.

واقعاً تعجب است، آدم بُهْتَش مى زند كه با صراحت مى گويد بت پرست هم راهش راه مستقيم است، آنها هم كه گوساله سامرى را مى پرستيدند، آنها هم به حق مى رفتند يعنى يك خط بطلان مى كشد بر مبارزات تمام انبياء از زمان نوح تا زمان پيغمبر يك خط بطلان مى كشد بر مبارزات تمام اوصياء در طول تاريخ از اوصياى حضرت نوح گرفته تا امام زمان (عج).

ص: 9

پس همه اين مبارزات باطل است؟ چون اينها با باطل مبارزه مى كنند، مى توانيم بگوئيم مبارزه نداشتند، مى توانيم بگوئيم با حق مبارزه داشتند. طبق اين نظريه اگر بگوييم همه مبارزه با باطل داشتند؛ حرفى بسيار بى منطق و خلاف است.

مقدمه سوم: ما موظفيم كدام راه از اين سه راه را طى كنيم؟

قرآن كريم در اين مورد، ما را موظف مى كند و مى فرمايد:

«هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوه»(1)

ما نمى توانيم راه ضالّين را برويم، ما نمى توانيم راه مغضوبٌ عليهم را برويم، فقط بايد صراط مستقيم، يعنى راه راست را برويم. «فَاتَّبِعُوه»يعنى بايد بگرديم و در بين اين راه هاى مختلف، راه راست را پيدا كنيم؛ وقتى پيدا كرديم دنبال كنيم.

«هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوه»(2)

مقدمه چهارم: ما موظف هستيم در نمازهايمان سوره ى حمد بخوانيم:

ص: 10


1- انعام/153
2- انعام/153

«لا صَلوةَ اِلاّ بِفاتِحةِ الكِتاب»(1)

اگر حمد را در نماز نخوانيم ديگر نمازمان ، نماز نيست رَگ حياتى هر نمازى، سوره ى حمد است. حمد، ديباچه و فهرست قرآن است. مى توانيم بگوئيم ماكت قرآن سوره ى، مباركه ى حمد است. آنچه در قرآن هست؛ در سوره ى حمد خلاصه شده و البته دانشمندان اين مطلب را اثبات كرده اند كه واقعاً فشرده ى قرآن سوره ى حمد است. سوره ى حمد داراى ابعادى است و هر مفسّرى ناظر به بُعدى از ابعاد سوره ى حمد است. يكى از ابعاد سوره ى حمد اين است كه روى مسئله دعا در اين سوره، تكيه شده است. چون خود سوره در واقع دعاست. منتهى دعا شرايطى دارد، خصوصياتى دارد. از چه كسى طلب كنيم؟ چه وقت طلب كنيم؟ چه چيز را طلب كنيم؟ چگونه طلب كنيم؟ دعا، طلب كردن است. آن كسى كه رتبه اش پائين تر است اگر از مقام بالاتر چيزى را درخواست كرد؛ يعنى دعا كرده است. يكى از ابعاد سوره ى حمد اين است كه به ما تفهيم مى كند آن كسى كه ما مى خواهيم از او درخواستى

ص: 11


1- الخلاف، شيخ طوسى ج 1 ص 327.

بكنيم؛ چه كسى است؟ چه كسى لايق اين است كه ما گردنمان را در مقابل او كج كنيم و خواسته هايمان را از او طلب كنيم؟

مطلب دوم اين كه، ما كه مى خواهيم از او درخواست كنيم، بايد چه شرايطى داشته باشيم؟

مطلب ديگر اينكه ما چه چيز را از خدا بخواهيم كه همه چيز را خواسته باشيم؟ چون فرق مى كند. بعضى افراد هستند كه در دعا سليقه ندارند. يك چيزهاى پيش پا افتاده اى را از خدا مى طلبند كه در شأن آنها نيست. بايد ببينيم كه چه چيزهايى از خدا طلب كنيم كه همه چيز خواسته باشيم، و ديگر اين كه به چه كيفيّت از خدا طلب بكنيم؟

تمام اينها در سوره حمد به صورت فشرده مطرح شده است. اولاً آن كسى كه مى خواهيم از او درخواست بكنيم بايد بتواند كمبودهاى ما را جبران بكند. ما بى نهايت كمبود داريم و كسى بايد اين كمبودهاى ما را جبران بكند كه قادر بر رفع تمام نواقص ما باشد يعنى هر چه را كه بخواهيم، بتواند براى ما انجام بدهد و قرآن مى فرمايد:

ص: 12

«أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(1)

آن كسى كه ما از او چيزى را طلب مى كنيم يك ذات مستجمع جميع صفات كمالى است به نام «اللَّه»، كه هيچ نقطه ضعف و عجزى در او نيست و واجد تمام كمالات است و رحمن و رحيم است؛ يعنى نواقص بندگان را چه مؤمن و چه كافر در دنيا برطرف مى كند و در قيامت تنها نواقص مؤمنين را مرتفع مى كند.اين خدايى است كه لايق است از او چيزى مطالبه كنيم؛ چون رحمن و رحيم است كمبودها را مى تواند جبران بكند، علاوه بر اين رَبُّ العالَمين است يعنى مربّى تمام موجودات عالم كه آنها را به رشد و كمال مى رساند و زمام تربيت در دست اوست، خداست. به هر كسى مراجعه بكنيد، ممكن است نسبت به يك چيزى مسئوليت داشته باشد امّا ما مى خواهيم به جائى مراجعه كنيم كه حدّ و مرز نداشته باشد در تمام ابعاد بتواند ما را به كمال و رشد برساند و بتواند نيازمنديهاى ما را جبران بكند. رَبُّ العالَمين خداست. چه مى خواهيد؟ اگر مثل سليمان دنيا مى خواهيد:

ص: 13


1- فاطر/15

«رَبِّ... هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي»(1)

بايد دستهايت را بلند كنى و گردنت را كج بكنى و بگوئى «ياربّ» و اگر كسى بيمار است و شفا مى خواهد مثل ايوّب بايد از خدا بخواهد :

«وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»(2)

همچنين هر امر دنيوى ديگر را بايد فقط از او خواست.اگر در رابطه با آخرت مى خواهى دعا بكنى به كسى بايد مراجعه كنيد كه صاحب اختيار مطلق در امور آخرت باشد.

«مالِكِ يَومِ الديِن»(3)

پس آن كسى كه مى خواهيم از او درخواست بكنيم، يك ذاتِ مستجمع جميع صفات كمالى است كه عهده دار تربيت جهان هستى در دنيا و صاحب اختيار در آخرت است. كسى كه مى خواهيم از او درخواست بكنيم هيچ نقطه ضعفى ندارد هر چه بخواهيم و در هر حدّى كه بخواهيم، در قدرتش است و مى تواند و مى كند. پس

ص: 14


1- ص/35
2- انبیاء/83
3- حمد/4

شرايط از طرف او محيّا است. امّا شرايط ما چيست؟ ما كه درخواست كننده هستيم در چه شرايطى حق دعا و خواستن داريم؟ بايد اوّل در مقابل آن خدا تسليم باشيم، غير او را نپرستيم، نظر به غير او نكنيم، انقطاع الى اللَّه داشته باشيم، جز خدا هيچ موجودى را در عالم مؤثر نبينيم. بگوئيم:

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»(1)

خدايا ما با سراپاى وجودمان در اختيار تو و تسليم و تحت فرمان تو هستيم و ما خودمان اين مطلب را بايد اقرار كنيم كه به تنهايى، بدون خدا، قادر بر هيچ كارى نيستيم. خدايا از تو مى بايست استمداد بگيريم، درخواست كنيم تا تو براى ما انجام بدهى. پس شرايط ما يكى اين است كه ما بنده واقعى خدا باشيم چون اگر نافرمانى خدا كرديم، معصيت كرديم اين سدّ راه استجابت دعاى ما است.

«اللّهم اغْفِرلى الذنوبَ التى تَحْبسُ الدعاء»(2)

چيزى كه جلوى دعا را مى گيرد، گناه است. به همين خاطراست كه قبل از اينكه آدم دعا بكند، بايد استغفار كند

ص: 15


1- فاتحه/5
2- فرازی از دعای کمیل

اوّل با خدا تصفيه حساب بكند بعد دعا كند. شما مى خواهيد ملكى را منتقل كنيد، وقتى به دفتر مى رويد بايد تصفيه حساب ببرى، اداره گاز، اداره برق، اداره ماليات، اداره فلان، و... تمام اينها را مى بايست تصفيه حساب بكنيد تا يك چيزى را به شما انتقال بدهند. دستگاه خدا هم همين است تصفيه حساب بايد بكنى و اگر سراپاى وجود ما گناه باشد و بخواهيم از خدا طلب بكنيم و درخواستى داشته باشيم بعيد است كه به هدف برسيم:

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»(1)

خيلى خوب، حالا از خدا چه بخواهيم كه همه چيز خواسته باشيم؟ مى بينيد اينجا سر بند خيلى حسّاس است. ما به همه چيز نياز داريم شكى ندارد. هم در امور مادّى، هم معنوى، هم دنيوى، هم اخروى، در تمام ابعاد به خدا نيازمند هستيم. بهترين موقعيت ما هم وقتى است كه به نماز ايستاده ايم.

«الصلوةُ مِعْراجُ المُؤمِن»(2)

ص: 16


1- فاتحه/5
2- بحار الانوار، علامه مجلسى ج 81 ص 255 ب 16

«الصلوةُ قُرْبَانُ كُلُّ تقىّ»(1)

بهترين حالات مؤمن حالت نماز است، مقام قرب الهى است. مى خواهيم با خدا حرف بزنيم. يك خواسته داريم، چه از خدا بخواهيم كه در دل اين خواسته تمام خواسته ها موجود باشد؟ آن خواسته بايد اين باشد:

«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»(2)

خدايا راه ها مختلف است. منِ انسان هم تشخيص راههاى صحيح از باطل برايم مشكل است. تو به من كمك بده كه راه راست را بشناسم وطبق وظيفه دنبال كنم.

مقدمه پنجم: مى خواهم عرض كنم اين است كه ببينيم آيا خدا براى اينكه ما را به راه راست هدايت كند پيش بينى هاى لازم را فرموده يانعوذ باللَّه پيش بينى هاى لازم را نكرده؟ بر مى گرديم به اين آيه شريفه كه:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(3)

يك: ما پيغمبران را فرستاديم، دوّم: با آنها كتاب آسمانى

ص: 17


1- اصول كافى، شيخ كلينى ج 3 ص 265
2- فاتحه/6
3- حدید/25

فرستاديم، سوّم: ما با انبياء ميزان را فرستاديم.

پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم، هادى است.

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً»(1)

پغيمبر مانند يك خورشيد تابناك بر تارك جهان هستى نورافشانى مى كند و به نور خودش تمام عالم را ارشاد و هدايت مى كند.

عامل دوم: قرآن،

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(2)

در روايت هم دارد پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد:

«اذا أَقْبَلَ عليكم الفِتَن كالليلِ المُظْلم فعَلَيْكم بالقُرءآن فأِنَّه شافعٌ مُشَفَّع و ماهلٌ مُصَدَّق»(3)

ما بايد در موقعى كه ظلمتها، آن ظلمتهاى غول پيكر، به ما تهاجم مى كند، سراغ قرآن برويم. چون نور است و ما را از ظلمت نجات مى دهد. يعنى آن چيزى كه به درد ما مى خورد اين كتاب آسمانى است.اگر بخواهيم ببينيم

ص: 18


1- احزاب/45و46
2- اسراء/82
3- اصول كافى، شيخ كلينى ج 2 ص 598

فلاسفه چه گفتند، دانشمندان غرب چه گفتند، چه مكتبهايى به ما هر روز ارائه كردند، اينها درد دواكن نيست. مثل سيل از شرق و از غرب براى ما مكتب مى آورند. اينها مكتبهاى الهى نيست.اينها خودشان هم با هم درگيرند. اين، آن را رد مى كند. آن يكى ديگرى را رد مى كند. اين مكتب، مكتب ديگرى راخراب مى كند. ما قرآن داريم، چه نيازى به اين افكار باطله داريم كه متكى بشويم به اين اسمها و از راه منحرف شويم ؟!

قرآن و ميزان داريم. ميزان چيست؟ ابتدا اين را توضيح بدهم كه به حوادثى كه در جاهاى مختلف پيش مى آيد «فتنه» مى گويند. اين حوادث وقتى رخ مى دهد مردم را گمراه مى كند.

«إِنّمَا بَدْء وُقوعِ الْفِتَن أهواءٌ تُتَّبَع و آراءٌ تُبْتَدَع»(1)

در اين حوادث براى ما يك علامتهايى گذاشته اند تا راه را گم نكنيم. مثلاً از اينجا مى خواهيد برويد تهران وقتى مى رسيد سر سه راهيها يا سر چهار راه ها ممكن است ندانيد كدام راه است و گمراه شويد. بنابراين تابلو مى زنند.

ص: 19


1- اصول كافى، شيخ كلينى ج 1 ص 54

خاصيت تابلو اين است كه راه را نشان مى دهد تا ما به بيراهه نرويم. انبياء براى ما تابلو نصب كردند، كه ما راه را گم نكيم به نظر من با تَتَبُّع در روايات رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مى بينيد كه ايشان از بلافاصله بعد از زمان خودشان تا قيامت را تابلو گذاشته اند. اگر تَتَبُّع كنيد، پيدا مى كنيد، مثلاً تمام فتنه هاى آخرالزمان را پيغمبر تابلو زده اند كه ما گم نشويم. اگر ما بخواهيم اين تابلوها را به شما معرفى كنيم زمان مى برد. حتّى مى بينيم پيغمبر براى زمان ما هم تابلو گذاشته اند تا يك وقت خداى ناخواسته شيعيان راه را گم نكنند.

گاهى به تاريخ مراجعه بفرمائيد، مى بينيد پيغمبر يك نشانه هاى خيلى حساسى گذاشته اند كه حق و باطل روشن شود. مثلاً جنگ بين اميرالمؤمنين عليه السلام با عايشه و طلحه و زبير است. حال حق با على عليه السلام است يا با عايشه؟ اينجا سر دو راهى است. يك عدّه از اين طرف آمدند، يك عدّه از آن طرف. معلوم نيست حق با كيست؟ خوب، عامّه مردم هم كه توجه به ريزه كاريها ندارند. زن پيغمبر است و دختر ابى بكر و حالا در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام قيام كرده و اهل

ص: 20

سنت هم كه مى گويند مجتهده بوده. حق با چه كسى است؟

پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم يك روزى با زنان نشسته بودند، فرمودند: زمانى پيش مى آيد كه در حوأب (حوأب در مسير لشكر عايشه بود)، سگ ها به يكى از زن هاى من حمله مى كنند و بپرهيزيد از آن فتنه، و بعد رو كردند به عايشه و فرمودند: حواست جمع باشد، نكند كه تو آن (زن) باشى.(1)

يعنى يك چراغ قرمز، يك چراغ خطر نشان دادند، كه هم عايشه حساب كار خودش را بكند و هم مردم بدانند كه اگر درگيرى بين عايشه و اميرالمؤمنين شد، حق با عايشه نمى تواند باشد.

پيغمبر پيش بينى كردند و لذا عايشه بعد از جريان جنگ جمل هر وقت بحث جنگ جمل مى شد، گريه مى كرد تا حدّى كه روسرى اش خيس مى شد و مى گفت اى كاش اقدام نكرده بودم. پيغمبر به من هشدار داد و من غافل بودم. اين چراغ را پيغمبر روشن كرد. اين، ميزان است.

يا در جريان جنگ صفّين مى بينيم لشكر على عليه السلام يك طرف، لشكر معاويه يكى طرف. كدام حق است؟ پيغمبر

ص: 21


1- بحار الانوار،علامه مجلسى ج 28 ص 107

يك چراغ خطر روشن كرده كه مردم با ديدن اين چراغ خطر حق را از باطل تشخيص دهند. اين ميزان است فرمود:

«عمّار تَقْتُلُهُ الفِئَةُ الباغِيَة»(1)

گروه ستمگرى عمار را مى كشند. اتفاقاً عمار در جنگ صفّين حاضر بود لشكر معاويه عمّار را كشتند. معلوم شد حق با چه كسى است يك وِل وِله اى افتاد در لشكر معاويه كه پيغمبر پيش بينى كرده بود كه ما عمار را مى كشيم و معلوم شد ما باطليم.

و يا اين كه پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم به طور جمعى اهل بيت عليهم السلام را به عنوان «ميزان» معرفى كردند.

«اِنّى تاركٌ فيكم الثقلين: كتابَ اللَّه و عِترتى ما اِن تَمَسَّكتُم بِهما لَنْ تَضلّوا اَبَدا»(2)

اين يك ميزان است.در جايى ديگر پيغمبر در مورد اهل بيتش فرمود:

«أهلُ بَيتى أَمانٌ لِأُمّتى»(3)

ص: 22


1- بحار الانوار، علامه مجلسى ج 33 ص 7 ب 13
2- مستدرك وسائل الشيعة، نورى طبرسى ج 11 ص 372
3- عيون أخبار الرضا، شيخ صدوق ج 2 ص 27

يا فرمود:

«مَثَلُ أهلِ بَيتى كمَثلِ سَفينةِ نوح مَنْ رَكِبَها نجى و مَن تَخَلَّف عنها غَرَق»(1)

بيست شباهت بين كشتى نوح و بين اهل بيت پيغمبر است. اين ميزانى است كه پيغمبر مشخص كرده. پيغمبر فرمود:

«إنَّما مثلُ أهل بَيتى كمَثلِ نُجُوم السماءَ كُلّما غابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجمٌ آخر»(2)

همين طور كه ستاره ها هدايت گرند اهل بيت پيغمبر هم هدايت گرند. ميان اين هفتاد و سه فرقه مسلمين تنها شيعه اثنى عشرى است كه متمسك به ذيل عنايت اهل بيت است و به اين ميزان عنايت داشته است. اينها را پيغمبر بعنوان ميزان، معرفى فرموده است. خيلى عجيب است، اين همه حديث در مورد اهل بيت! نه يكى، نه دو تا، نه ده تا، گاهى هم افراد را ميزان قرار داده و به طور جدا گانه از آنها ياد كرده است. راجع به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمودند:

ص: 23


1- احتجاج، طبرسى ج 2 ص 380
2- بحار الانوار، علامه مجلسى ج 51 ص 22 ب 1

«اِبْنى هذا سَيِّدٌ لأنّ اللَّه يُصْلِحُ بِهِ بين فِئَتَيْنِ عَظِيمَتَين»(1)

پيغمبر، امام حسن عليه السلام را به عنوان مصلح در آينده معرفى كردند. يعنى يك ميزان نشان دادند تا وقتى كه اختلاف بين امام حسن عليه السلام و معاويه مى شود مشخص باشد حق با كيست.

نسبت به امام حسين عليه السلام فرمودند:

«اِنّ الحُسين مِصْباحُ الهُدى و سَفِينَةُ النَّجاة»(2)

قربان تو يا رسول اللَّه، نگذاشتى امّتت هيچ كجا بدون راهنما باشند.

اينها همه مقدمه بود براى اين مطلبى كه حالا مى خواهم عرض كنم. امروز مى خواهم اين را بگويم كه فاطمه عليها السلام بعنوان يك ميزان از طرف پيغمبر به مردم معرّفى شده كه اگر مردم بعد از پيغمبر متحيّر ماندند كه حق با كيست؛ ميزان، فاطمه عليها السلام باشد. اين مهمترين سِمَت فاطمه زهراعليها السلام است كه مى تواند بين حق و باطل را جدا كند و

ص: 24


1- كشف الغمّه، ابوالحسن اربلى ج 1 ص 564
2- مدينة المعاجز، بحرانى ج 4 ص 53

تكليف مردم مسلمان را تا قيامت روشن كند. آقا امام زمان (عج) فرمودند:

«فاطمةُ حُجّةٌ علينا»(1)

فاطمه، حجت خداست. چرا؟

اوّلين اختلاف بعد از پيغمبر در مسئله خلافت بود. حالا بايد ببينيم كه پيغمبر براى اين روز چه فكرى كرده است؟

پيغمبر در كنار قرآن بايد فرقان داشته باشد. امروز روزى است كه ما با فرقان پيغمبر راه حق و باطل را بايد تشخيص بدهيم كه بعد از وفات رسول اللَّه حق با كيست. حق با على عليه السلام است يا با خلفاء؟ سند ما فاطمه عليها السلام است.

احاديث بر دو نوع اند: بعضى احاديث، احاديث آحاد است و بعضى احاديث متواتره. احاديث متواترَه يعنى احاديثى است كه به طور قطع از معصوم صادر شده و هيچ ترديدى در آن نيست و بهترين نوع تواتر، تواترى است كه هر قرنى آنقدر اين روايت را مكرّر نقل كرده اند كه ما قطع به صدورش داريم. مثل حديث غدير خم، در قرن اوّل محدّثين زياد، در قرن دوم هم باز محدّثين زياد تا برسد به

ص: 25


1- اطيب البيان، آية اللَّه طيب ج 13 ص 226 - اسرار فاطميه مسعودى ص 37

قرن ما. به كتابهاى حديث كه مراجعه كنيم، مى بينيم، در هر قرنى محدّثين مسئله غدير خم را مطرح كرده اند.

بنابراين براى ما جاى هيچ ترديدى در غدير خم نيست. اتمام اين مطلبى كه من امروز عرض مى كنم، سند متواتر بين شيعه و سنى دارد. يعنى هيچ كس نمى تواند و جرأت ندارد در اين مطالبى كه عرض مى كنم خدشه وارد كند. يعنى با سند قطعى است. اهل سنت و شيعه نقل كرده اند، اگر ما تنها گفته بوديم شايد اعتراض مى شد؛ ولى شيعه و سنّى با هم گفته اند، متفقٌ عليه است پس قطعى است، متواتر است و اگر كسى منكر شود از مسير انصاف خارج شده است.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم يك قداستى به فاطمه زهراعليها السلام داده اند. اين قداست، گاهى عملى بود. مثلاً مى آمدند، سر فاطمه را مى بوسيدند، سينه فاطمه را مى بوسيدند، دست فاطمه را مى بوسيدند. ما پيغمبر را حكيم مى دانيم، آيا پيغمبر بى جهت سر و سينه و دست فاطمه را مى بوسد؟ نه، اين طور نيست. خيلى حكيمانه تر از اين حرفهاست.

انسان سه بُعد دارد و از سه چيز تشكيل مى شود: فكر و

ص: 26

اخلاق و عمل. اين سه چيز، يك انسان را بوجود مى آورند. پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم، سر فاطمه را مى بوسد كه افكار فاطمه را تقديس كرده باشد. اگر فكر انحرافى، - نعوذ باللَّه - در مغز فاطمه بود، جاى بوسه پيغمبر نبود. اگر در دل فاطمه يك رذيلت اخلاقى بود، جاى بوسه پيغمبر نبود. اگر دست فاطمه عامل گناه بود، جاى بوسه پيغمبر نبود.

پيغمبر با اين بوسه ها فكر فاطمه را تقديس مى كند، اخلاق فاطمه و عمل فاطمه را تقديس مى كند. يكى از چيزهايى كه پيغمبر راجع به فاطمه فرموده اند و شيعه و سنى متواتر نقل مى كنند و اين كلام، مقام با عظمت بى بى را مشخص مى كند اين است كه فرمود:

«اِنَّ اللَّه يَرضى لِرضى فاطِمة و يَغْضِبُ لِغَضَبِها»(1)

اگر فاطمه نسبت به چيزى يا كسى غضب كرد خدا بر او غضب كرده است. اين حديثى است كه همه (شيعه و سنى)

ص: 27


1- بحار الانوار، علامه مجلسى ج 21 ص 279 قريب به همين مضمون: «فاطمه بضعه منى فمن اغبضها اغضبنى» صحيح بخارى ج 4 ص 210 و 219 - صحيح مسلم ج 7 ص 141 - سنن ترمذى ج 5 ص 359

مى گويند.

حديث ديگرى كه بخارى بخصوص در سه مورد از كتاب صحيحش نقل مى كند اين است كه مى گويد: «فاطمه با آن دو سخن نگفت و بر آن ها غضبناك بود تا از دنيا رفت».(1)

سنى و شيعه بالاتفاق و به طور متواتر مى گويند فاطمه بر آن دو غضب داشت. سنى و شيعه از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل مى كنند: اگر فاطمه بر كسى غضب داشت خداوند غضب نموده است. پس بر آن دو چه كسى غضب كرده است؟ خداوند غضب نموده است.

اين چيزى است كه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به عنوان ميزان قرار داده است. يعنى: منِ شيعه امروز با اين استنادهاى قوى كه شيعه و سنى نقل كرده اند، به جرأت مى توانم بگويم كه آن راهى كه آن دو رفتند راه مغضوب عليهم بود. ما آن راه را نمى رويم. حجت، تمام !!!

اگر يك نفر شيعه يا سنّى روى اين مسئله اعتراض كنند، از

ص: 28


1- الف.صحيح بخارى ج 5 ص 82 باب غزوة خيبر ب. صحيح بخارى ج 4 ص 42 باب دعاء النبى ج. صحيح بخارى ج 8 ص 3 كتاب الفرائض

مسير انصاف خارج هستند. زير بناى اين طرز تفكّر بسيار متين و شرع پسند و عقل پسند و عاقل پسند است. اين، ميزان است.

بنابر اين فاطمه زهراعليها السلام براى تمام تك تك مسلمانهاى روى زمين اتمام حجت كرده است. فرموده: من بر اينها غضب دارم و چون بر آنها غضب دارم، مورد غضب خدا هستند و آن كسانى كه مورد غضب خدا هستند راهشان براى ما رفتنى نيست. صراط مغضوب عليهم است.

براى اثبات مسأله ى ولايت در سوره حمد هم از همين مطلب استفاده مى كنند. آن وقت مى فهميم فاطمه عليها السلام چه كرده است؟ روز قيامت اگر فاطمه زهراعليها السلام از افرادى كه منكر ولايت على عليه السلام هستند پرسيد: مگر من اظهار برائت از اين دو نكردم؟ شما چرا اعتنا نكردى؟ ما چه جوابى داريم بدهيم.

مسئله اى ديگر: چرا فاطمه عليها السلام بر اينها غضب كرد؟

يك چيز مُسلّم است، جزء متواتراتى است كه هزاران روايت و تاريخ و شعر و محاجّه در اين زمينه شده است. يعنى اگر ما، از قرن اول تا الآن، اين روايات و اخبار وتاريخ

ص: 29

و احتجاجات و اشعار را روى هم بگذاريم؛ براى ما يك مسئله قطعى پيش مى آيد و آن تهاجم به خانه فاطمه زهراعليها السلام است. اگر كسى گفت: نه! اينها افسانه است، معلوم مى شود هيچ مطالعه ندارد، كتاب مراجعه نكرده، حالا مى خواهد به طريقى، يك عدّه را تبرئه كند. ديگر كاتوليك تر از پاپ كه نمى شود. ديگر شما كه سنّى تر از سنى ها نمى توانيد باشيد. خود آن ها به طور قطع مسئله را مطرح كرده اند. چطور مى گوئيد افسانه است ؟!

جواب فاطمه زهراعليها السلام را چه مى دهيد؟!

حجت قاطعه، حضرت زهراعليها السلام را شما قطع مى كنيد؟!

كتاب است، سند است، حرف حساب داريم، اينطور نيست كه يك كسى يك مطلبى در تاريخ نوشته باشد و ما آن را سند بگيريم. خير، اينها افسانه نبوده است!! يك حقيقت است.

با اسناد اهل سنت قضيه اثبات شده است. هيچ جاى ترديدى نيست. ما به عنوان يك ميزان، كه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به ما ارائه كرده اند، اين مطالب را پذيرفته ايم و اين يكى از طرقى است كه ما حقّانيّت مذهب شيعه را اثبات مى كنيم.

ص: 30

اين يكى از موازينى است كه مى توانيم از آن استفاده بكنيم.

اطاله كلام شد و چند جمله را به عنوان ذكر مصيبت عرض مى كنم و رفع زحمت مى كنيم.

نزديك ظهر بود، فاطمه زهراعليها السلام اسماء را خواستند و فرمودند: اسماء پارچه اى بياور و روى من بينداز و از اتاق بيرون برو. خانمها اين يك درس است كه فاطمه زهراعليها السلام در حال احتضار مى دهد. فاطمه زهراعليها السلام الآن درون اتاق تنها است. كسى هم نيست؛ خانه، خانه خودش است؛ الآن در حال از دنيا رفتن است، امّا پوشش روى خودش مى اندازد، مبادا بعد از فوتشان كسى وارد اتاق بشود، زهراعليها السلام مى خواهد جسدش زير پوشش حجاب پنهان باشد. اين يك درس بسيار بزرگى است.

اسماء مى گويد رفتم، يك پارچه سفيدى آوردم، روى فاطمه عليها السلام انداختم و از اتاق بيرون رفتم. برگشتم صدا زدم يا سيدة نساءِ العالمين! جوابى نشنيدم، يا فاطمة الزهراء، جوابى نيامد پارچه را عقب زدم، ديدم فاطمه از دنيا رفته است. متحّير شدم از خانه بيرون آمدم گفتم الآن حَسنين عليهما السلام وارد خانه مى شوند. خبر از مرگ مادر ندارند،

ص: 31

متأثر مى شوند، رفتم به استقبال حسنين عليهما السلام اتفاقاً آنها به طرف خانه مى آمدند. رسيدند، سلام كردند اسماء حال مادر ما چطور است؟ گفتم: الحمدللَّه. خواستند وارد اتاق شوند. گفتم: نهار بخوريد، بعد به عيادت مادر بيائيد. گفتند: اسماء تو كى ديده بودى ما بى مادر غذا بخوريم؟! وارد خانه شدند، ديدند، بى بى از دنيا رفته است. مى گويد: ديدم آقا امام حسن عليه السلام بالاى سر مادر نشسته، ضجّه مى زند، گريه مى كند، از حسين عليه السلام غافل شدم، يك وقت نگاه كردم ديدم صورتش را به كف پاى مادر گذاشته.

«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(1)

ص: 32


1- شعراء/227

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109