زندگينامه آيت الله العظمى حاج سيد محمد حسيني شاهرودي (مدظلّه)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين والصلوة والسلام على سيدنا محمد وآله الطاهرين

ولعنة الله على اعدائهم اجمعين من الان الى يوم الدين

فرازهايى از زندگانى

حضرت آية الله العظمى

حاج سيد محمد حسينى شاهرودى (دام ظله)

مقدمه

حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى در خانواده مذهبى به سال 1298 يا 1301 هجرى قمرى در يكى از روستاهاى شاهرود متولد شده و پس از طى تحصيلات اوليه و دوره مقدمات در شهر بسطام عازم حوزه علميه مشهد مقدس شدند و در دروس سطح و خارج فقه و اصول محضر اساتيد وفقهاى آن زمان حاضر شدند. سپس در سال 1328 هجرى قمرى عازم حوزه علميه نجف اشرف شده و از محضر درس مرحوم آقاى آخوند خراسانى صاحب كفايه بمدت يكسال و نيم استفاده نمودند. پس از فوت استادشان به مجلس درس مرحوم آقاى نائينى و آقاى عراقى حاضر شدند و از آندو بهره وافى بردند و همزمان به تدريس و تربيت طلاب مشغول شدند. پس از فوت استادشان مرحوم آقاى نائينى تدريس خارج ايشان شروع گشت و مورد توجه فضلا و طلاب قرار گرفت. پس از فوت مرحوم آقاسيد ابوالحسن اصفهانى رساله عمليه ايشان در دسترس مقلدين در كشورهاى عراق و ايران و خليج و لبنان و هند و پاكستان قرارگرفت. و با درگذشت مرحوم آقاى بروجردى مرجعيت ايشان در اماكن يادشده بخصوص ايران و عراق و خليج شهرت و توسعه بيشترى حاصل نمود و حوزه بحث فقه و اصول ايشان در نجف فضلا وعلماء بيشمارى را در بر داشت و نماز جماعت مسجد هندى بيشترين نمازگزار را داشت. تامين هزينه هاى در مانى طلاب در نجف وهمچنين شهريه و تامين

نان طلاب حوزه هاى علميه نجف و كربلاء و سامراء و مشهد مقدس به عهده معظم له قرارداشت. اولين بار در تاريخ مرجعيت و حوزه از طرف ايشان گروهى به عنوان بعثه دينيه حج در سال 1387هجرى قمرى -1346 شمسى- به امر معظم له و به سرپرستى آقازاده بزرگ ايشان اعزام شدند كه بسيار مورد استقبال حجاج قرارگرفت. همچنين معظم له نخستين شهرك مسكونى طلاب بنام «حى الامام الشاهرودى» را در نجف اشرف تأسيس نمودند. عمر پر بركت مرجعيت ايشان همواره در تربيت فضلا و علما و رسيدگى به امور حوزه و تدريس و تأليف بود و آثار فراوانى مانند كتاب الحج و كتاب الاجاره و يك دوره اصول از ايشان بجا مانده است. و سرانجام پس از قريب يك قرن عمر سراسر تقوى و فضيلت و تلاش علمى و سرپرستى حوزات علميه در 17 شعبان 1394 ق دار فانى را وداع نموده و در صحن مطهر امير مؤمنان على -عليه السلام- در سمت بالاى سر مدفون گرديدند.

والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً

ولادت وخانواده معظم له

حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد حسينى شاهرودى ، در ماه جمادى الاول سال 1344 هجرى قمرى ، در نجف اشرف ديده به جهان گشودند ودر خانواده اى رشد ونمو كردند كه از متديّن ترين وبا تقواترين بيوت علمى نجف اشرف به شمار مى رفت ، چه آنكه از طرف پدرى ، والدى همچون مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود حسينى شاهرودى داشتند كه مستغنى از تعريف وبى نياز از توصيف مى باشند .

آن شخصيت بزرگ از لحاظ عدالت وتقوى وزهد وورع وفقاهت زبانزد خاص

وعام بودند وپس از فوت مرحوم آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهاني -قدس سره- سالهاى متمادى زعامت دينى وعلمى ومرجعيّت عامّه حوزه هاى علميه وجهان تشيّع را بر عهده داشتند . ذكر احوال ايشان از عهده اين جزوه مختصر خارج است ودر كتب مفصله زندگينامه آن مرجع عظيم الشأن همانند كتاب «الامام الشاهرودى» به رشته تحرير در آمده است .

واما والده حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمّد شاهرودى صبيّه مرحوم آية الله شيخ محمد رضا فاضل نيشابورى بود كه از زهّاد معروف واز مدرّسين عقائد واخلاق در حوزه نجف اشرف بشمار مى رفت ، وروحانيون وفضلاء در جلسه در ايشان شركت نموده واز بيانات گهربار ايشان استفاده مى بردند . والده ماجده معظّم له بانويى بود مشهور به ترك زرق وبرق وزخارف دنيوى ، وهيچگاه در مقابل سختيها ومرارتهايى كه زندگى در نجف اشرف بويژه در آن زمان داشت خم به ابرو نياورد وبا ايمان كامل وباتوكل به خدا در كنار همسر عظيم الشأن خود زندگى مى كرد ، وحتّى در اواخر ايام مرجعيّت عامّه مرحوم آية الله العظمى شاهرودى -قدس سره-دست از ساده زيستى وترك دنيا برنداشته به همان رويه حسنه وخدا پسندانه ادامه داد .

آن مرحومه در كنار تقوى وتديّن داراى مدارج علمى ومراتبى از فضل وكمال بود ومنزل ايشان همواره محلّ تردّد بانوان مسلمان بود كه قرائت قرآن ونماز خود را تصحيح نموده واحكام شرعى ومسائل دينى را از ايشان فرا مى گرفتند ، وحتّى فرزندان ونوادگانشان مقدار زيادى از مقدمات ومسائل شرعى واحكام اسلامى وروايات اخلاقى را نزد ايشان فرا مى گرفتند .

حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد

شاهرودى در سايه اين محيط معنوى وپاك تعليمات اوليّه ودروس ابتدائى ومقدماتى را نزد والد ماجد ووالده ماجده خويش فراگرفتند وريشه هاى ايمان وتقوى وتعاليم اسلامى در وجودشان مستحكم گرديد .

از مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره- چنين نقل شده است كه فرمودند : «من سيد محمد را تا بيست ويك سالگى از خود دور ننمودم» وآنمرحوم چنان تعاليم اسلامى واحكام حرام وحلال را در قلب فرزندان خود جاى داده وراسخ نموده بودند كه آنان ضرب المثل در تطبيق اخلاقيات واحكام اسلامى بودند .

به همين لحاظ بود كه حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد شاهرودى در زمان صباوت اشتهار به صدق لهجه وخلوص نيّت داشتند ، ووالد معظّم ايشان عقيده كاملى به صفاى روح وطينت پاك ميوه زندگى خود داشتند ، ولذا در مواقع شدّت وبروز بعض گرفتاريها وناملايمات به ايشان دستور مى فرمودند كه وضو ساخته در بالاى بام زير آسمان باتوجه تمام يك زيارت عاشوراى كامل بخواند كه شايد گشايشى در كار واقع شود وبه مرّات پس از خواندن زيارات اثر آن ظاهر شده ومشكل برطرف مى شد .

گوشه هايى از اشتغالات علمى

حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد شاهرودى -دام ظله-

مقدّمات وسطوح :

معظّم له مقدمات را نزد والد بزرگوار خود وهمچنين مرحوم شيخ على شهر بابكى ومرحوم شيخ شمس زنجانى كه از اساتيد مبرّز علم منطق بود فراگرفتند .

بعضى از دروس سطح مانند رسائل ومكاسب را نزد والد معظّمشان بصورت خصوصى فراگرفتند وكتاب كفاية الاصول را نزد مرحوم آية الله العظمى ميرزا هاشم آملى -قدس سره- ومرحوم آية الله شيخ عبد الحسين رشتى -قدس سره- حاضر شدند

.

تدريس سطوح عاليه :

معظّم له در ابتداء جوانى از مدرسين سطوح عاليه دروس حوزوى بشمار مى رفتند ورموز ومعضلات ومطالب سخت ودشوار كتب درسى را بخوبى براى شاگردان شرح داده وروشن مى نمودند واين امر همزمان بود باابتداى حضور ايشان در درس خارج .

حضور در درس خارج

ايشان در سال 1360 هجرى قمرى ، در سن شانزده سالگى به آخرين مرحله دروس حوزوى يعنى درس خارج قدم نهادند ، ودر اين سن وسال كم شروع در درس خارج بى سابقه يا كم نظير بوده است ولى ايشان به بركت استعداد خدادادى ونبوغ وذكاوت فوق العاده كه باريتعالى به ايشان عنايت فرموده بود ، ونيز به سبب تربيت وخط مشى صحيحى كه والد بزرگوارشان ترسيم نموده بودند وبخصوص تأكيد داشتند كه ايشان متمحّض در درس وبحث باشند واز اشتغالات ديگر برحذر باشند ، از عمر گرانبها استفاده كامل برده واوقات خود را با جدّ وجهد فراوان در راه تحصيل وتعليم صرف مى نمودند .

ايشان مدت مديدى در جلسات درس خارج شركت نموده واز محضر درس آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره-بهره كافى برده واز علوم ايشان استفاده كامل مى نمودند تا اينكه خود به درجات عاليه اجتهاد نائل آمدند ودر عين حال تا آخرين جلسات درس والد معظّم خود شركت نمودند وتقريرات درس اصول وفقه ايشان را به رشته تحرير در آوردند .

تقريرات درس خارج

درس خارج داراى مفاهيم مشكل واصطلاحات دشوار ومعانى عميق مى باشد كه دقت بسزائى را مى طلبد ، وبخصوص در زمان سابق كه بسيارى از كتابها وشرحهاى فعلى موجود نبود بسيارى از مطالب غامض اين علم شريف در اجمال وابهام قرار مى گرفت .

در چنين شرايطى روشن است كه بسيارى از پويندگان معرفت وطالبان علوم آل محمّد -صلى الله عليه وآله- كه تازه در اين وادى قدم گذاشته اند كاملاً به عمق مطالب پى نبرده ومقصود استاد بر آنها روشن نمى شود ، ودر اينجاست كه اهميت

مجلس تقرير دوباره درس خارج نمودار مى گردد .

به همين جهت معظّم له هر روزه پس از اتمام درس خارج والد معظّم ، بلا فاصله جلسه ديگرى تشكيل داده ودرس را از ابتداء شرح مى نمودند وكاملاً توضيح مى دادند وعده زيادى از بيانات ايشان استفاده مى بردند .

شركت در مجلس استفتاء

معظّم له از اركان مجلس استفتاء مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره-بودند ، كه در اين مجلس استفتاءاتى كه از طرف شيعيان نقاط مختلف جهان كه از مقلّدين آن مرحوم بودند مى رسيد پاسخ داده مى شد .

اين مجلس استفتاء باحضور جمعى از بارزترين فضلاء وعلماء حوزه علميه نجف اشرف برگزار مى گرديد ، ومسائل مهم وبغرنج در آن جلسه مطرح مى شد وپس از بحث وبررسى لازم آنها را به نظر مبارك مرحوم آية الله العظمى شاهرودى -قدس سره- مى رساندند وايشان آخرين حكم را صادر مى فرمودند .

كسب اجازه اجتهاد

معظّم له در سال 1375 هجرى قمرى ، پس از بروز مدارج علمى وكمالى وپس از امتحانهاى متعدّدى كه از ايشان به عمل آمد موفّق به كسب اجازه اجتهاد از مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره- شدند ، باتوجه به آنكه آن مرحوم در زمينه اعطاء اجازه اجتهاد در حوزه علميه نجف اشرف معروف به «ذو الشهادتين» بودند ، يعنى در امتحان اجتهاد چنان سختگيرى ودقّتى مى كردند كه اجازه اجتهاد ايشان ارزش اجازه اجتهاد از دو نفر از علماء را داشت .

همچنين معظم له از مرحوم آية الله العظمى سيد جمال الدين گلپايگانى -قدس سره-كه از شاگردان مبرّز ميرزاى نائينى -قدس سره-بودند اجازه اجتهاد درياف نمودند .

تدريس خارج فقه واصول :

معظّم له اولين جلسات تدريس خارج را تقريباً در سال 1383 هجرى قمرى ، در سن سى ونه سالگى ، ودر مسجد هندى كه از مهمترين مراكز تدريس در حوزه علميه نجف اشرف به شمار مى رفت شروع نمودند ، وهمچنان در مجلس درس

والد معظم شركت مى جستند وتاكنون در كنار خدمات اجتماعى واشتغالات علمى ، روزى دو جلسه بحث خارج فقه واصول ايراد مى نمايند ، وشاگردانى مبرز وبافضل به جامعه اسلامى تحويل داده اند ودر حال حاضر عده زيادى از شخصيتهاى علمى ودينى كه در بلاد مختلف مشغول به خدمت وترويج احكام وتدريس در حوزه هاى علميه ودانشگاهها وارائه خدمات در مسئوليتهاى مختلف هستند از شاگردان ايشان مى باشند .

ارجاع احتياطات

معظم له پس از سالها تدريس فقه واصول ودر كنار آن شركت در درس والد معظّم خويش وبه لحاظ عوامل متعددى همچون نبوغ خدادادى وتوفيقات ربّانى وسعى وكوشش در تعليم وتعلم وشركت فعّال در مجالس استفتاءات ومباحثات علمى به بالاترين درجات علم وكمال نائل آمدند ورفته رفته رشد فكرى وسطح علمى ومراتب اجتهاد وتقواى ايشان بر همگان روشن شده وظاهر گرديد ، لذا مرحوم آية الله العظمى شاهرودى ايشان را شايسته تقليد ديدند ودر سال 1388 هجرى قمرى مقلّدين خود را در احتياطات مسائل شرعى به فرزند برومند خود ارجاع دادند وبدين جهت بود كه عده اى از مؤمنين پس از ارتحال آن مرجع عاليقدر در سال 1394 هجرى قمرى ، به تقليد فرزند ايشان گرويدند .

پس از آن به درخواست عده كثيرى از مؤمنين از ايران وعراق وكشورهاى ديگر در سال 1398 هجرى قمرى ، رساله عمليه ايشان به زبان فارسى وعربى ، در نجف اشرف به چاپ رسيد .

هجرت به حوزه علميه قم

در پى اخراج معظّم له توسط رژيم بعث عراق از نجف اشرف به جمهورى اسلامى ايران در سال 1400 هجرى قمرى ، ايشان در شهر مقدس قم رحل اقامت افكندند وهمچنان به تدريس فقه واصول وتربيت وتهذيب شاگردان پرداخته ومنشأ خيرات وبركات وخدمات كثيره وحل مشكلات شرعى واجتماعى مى باشند .

همچنين در مجلس استفتاء ايشان كه هر هفته باحضور عده اى از مجتهدين وعلماء برجسته حوزه علميه قم برقرار مى شود ، سؤالات شرعى كه بصورت كتبى از داخل وخارج كشور مى رسد پاسخ داده مى شود .

تأليفات معظّم له

تأليفات مطبوع

1 - «ذخيرة المؤمنين ليوم الدين» رساله عمليه به زبان عربى .

2 - «توضيح مناسك الحج» مناسك حج به زبان عربى .

3 - «دروس في احكام النساء» به زبان عربى .

4 - «كتاب الطهارة» تقريرات بحث خارج فقه ايشان است كه توسط اخوى گرانقدرشان جناب آية الله حاج سيد حسين حسينى شاهرودى كه از علماء برجسته ومدرسين حوزه علميه قم مى باشد ، به رشته تحرير در آمده است .

5 - «كتاب الصوم» احكام روزه به زبان عربى .

6 - «رساله توضيح المسائل» رساله عمليه به زبان فارسى .

7 - «توضيح مناسك حج» احكام حج به زبان فارسى .

8 - «رساله توضيح المسائل» به زبان اردو .

9 - كتاب استفتائات فارسى .

10 - كتاب درسهايى ويژه بانوان .

11 - «رساله مختصر الاحكام» به زبان اردو .

تأليفات مخطوط

1 - حاشيه بر عروة الوثقى .

2 - كتاب فى الحدود .

3 - تقريرات مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره- .

4 - كتاب استفتاءات به زبان عربى كه در دست چاپ است .

سجاياى روحى ومزاياى اخلاقى

حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد شاهرودى -دام ظله-

معظّم له با آنكه در جميع امور ، متخلّق به اخلاق اسلامى ومتمسّك به روش ائمه اطهار -عليهم السلام- هستند ولى بعضى صفات حسنه ايشان بارزتر است كه ذيلاً به پاره اى از آنها اشاره مى شود :

ايشان اسوه زهد ، اخلاص ، تقوى ، حسن خلق ، برخورد خوب وگشاده روئى بامردم هستند واز هرگونه تكبّر وتوجّه به مادّيات منزّه مى باشند ، در مقابل مؤمنين بقدرى متواضع وفروتن مى باشند كه هر شخصى در اوّلين برخورد مجذوب اخلاق ايشان مى شود . معظّم له همواره به كوچك وبزرگ ابتداء به سلام نموده ، وكراراً مشاهده شده كه با خادمان خود بر سر يك سفره نشسته اند . هيچگاه از همنشينى وهم صحبت شدن بافقراء ومستضعفين دورى نمى نمايند ودر مجالس آنها شركت مى كنند. در مباحثات علمى به طرف مقابل احترام گذاشته ودر كمال صبر ومتانت به سخنان وى گوش مى دهند وپس از اتمام با لحنى آرام شروع به جواب مى نمايند . گاهى كه در مسير راهى مى روند وشخصى مسأله اى سؤال مى كند ويا اينكه حاجت ديگرى دارد ، به قدرى ايشان را سرپا معطّل مى كند كه همراهان خسته شده وبه ستوه مى آيند ولى خود آن جناب باكمال صبر ومتانت به سؤالات طرف پاسخ مى گويند ومشكل او را بر طرف

مى كنند .

در برخورد بامشكلات وگرفتاريهاى مردم باصبر وحوصله بسيار به حلّ وفصل آنها مى پردازند ، وبخاطر چنين صفاتى است كه در قلوب مؤمنين جاى گرفته واز محبوبيت فوق العاده اى در ميان اجتماع برخوردارند .

واز صفات حسنه ايشان مداومت بر مستحبّات وترك مكروهات وصبر در عبادت واقامه نمازهاى مستحبّى وتلاوت قرآن وخواندن ادعيه مأثوره وزيارات وتوسّلات به معصومين -عليهم السلام- است .

عدالت وتقواى ايشان به پايه اى است كه مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره- در مواقع كسالت ودر زمان كهولت سن ، ايشان را به جاى خود به اقامه نماز جماعت مى گماردند وبارها ديده شده بود كه پس از آنكه ايشان نماز را شروع مى كردند آن مرجع والا مقام به مسجد آمده وبه ايشان اقتداء مى نمودند .

معظّم له به تبعيّت از سيره ائمه اطهار -عليهم السلام- از قديم الايّام به اكرام ضيف ومهمان نوازى اهتمام ورزيده ودرب منزل خود را باز گذارده اند .

ايشان ملجأ ومأواى مستضعفين ودرماندگان مى باشند ولذا بيت رفيع ايشان همواره پذيراى عده زيادى از گرفتاران ومبتلايان وابناء السبيل است كه هر كدام را به فراخور حال وبه حسب امكانات مساعدت نموده وگرفتارى آنها را حل مى نمايند .

از خصوصيات بارز معظّم له اهتمام به شؤون طلاب علوم دينى است كه تا حدّ توان از هر نحو كمك به آنان مضايقه نمى نمايند ، ودر صرف سهم مبارك امام -عليه السلام- مى فرمايند اولويت با طلاّب فقير ومحصّل است ، وهر گاه مبالغى از حقوق شرعيّه را نزد ايشان مى آورند فوراً آنرا به مستحقّين از روحانيون وپس از آن

به موارد مقرّره شرعيّه تقسيم مى نمايند .

معظّم له بانصايح حكيمانه خود راهنما ومشعل هدايتى به اخلاص است ، وهمواره به مؤمنين ودوستان ميفرمايند كه جميع اعمال ورفتار خود را قربةً الى الله وبجهت كسب ثواب اخروى انجام دهيد ، وحتى كارهاى روز مرّه وعادى را مقدمه براى انجام وظائف شرعى وطاعات وعبادات وبراى جلب رضاى الهى قرار دهيد .

از جمله نصايح ايشان ودستور العملى كه نسبت به خصوص طلاب علوم دينى دارند آنست كه دروس علمى خود را مقدم همه كارها قرار دهند وبيشتر همّت ووقت خود را صرف آن نمايند ، على الخصوص تعليم فقه آل محمد -صلى الله عليه وآله-كه مبيّن وراهنماى حلال وحرام الهى بوده ودستور العمليست كه شامل تمام ابعاد زندگى بشرى در جميع مراحل وزمانها مى باشد .

عشق وعلاقه بى حدّ ايشان نسبت به پيامبر اكرم -صلى الله عليه وآله- واهل بيت عصمت وطهارت -عليهم السلام-زبانزد خاص وعام مى باشد . ايشان از ايام قديمه در نجف اشرف علاوه بر آنكه ملتزم به شركت در مجلس هفتگى توسّل به ابا عبد الله الحسين -عليه السلام-در بيت رفيع والد معظّم خود ، وسائر مجالس ذكر اهل بيت -عليهم السلام- بودند ، در منزل خود نيز شبهاى جمعه مجلس عزادارى وتوسل به ائمّه اطهار -عليهم السلام- برقرار نموده وتعظيم شعائر اسلامى مى نمودند . وبه قدرى بر مصائب جدّ بزرگوارشان حضرت ابا عبد الله الحسين -عليهم السلام- گريه مى نمايند كه همچون والد گراميشان جزو بكّائين بر سيّد الشهداء -عليه السلام- شمرده مى شوند .

محبت اهل بيت -عليهم السلام- چنان باوجود ايشان ممزوج شده كه تازمانى كه در نجف اشرف

اقامت داشتند هر روزه به زيارت مولى المتّقين حضرت امير المؤمنين -عليه السلام-مشرّف مى شدند ، وهمچنين بيش از صد بار با پاى پياده به كربلاى حسينى مشرف شدند . وهمواره به زيارت ديگر عتبات مقدسّه عراق مشرف مى شدند . وپس از اخراج از عراق به همين رويّه حسنه ادامه داده وملتزم مى باشند كه هر روز به زيارت مرقد مطهّر حضرت معصومه عليها السلام دخت گرامى امام موسى بن جعفر -عليه السلام- در شهر مقدس قم مشرّف شوند .

ودر بيت رفيعشان هر هفته روزهاى جمعه ، ودر ايام وفات ، مجلس عزادارى ودر ايام محرّم وصفر مجلس سوگوارى حضرت ابا عبد الله الحسين -عليه السلام- برقرار مى باشد . ونيز در ايام مواليد اهل بيت واعياد مذهبى مجالس باشكوهى در بيت معظّم له برقرار مى شود .

وهمچنين در عين كثرت اشتغالات در سال چندين بار به زيارت امام على بن موسى الرضا -عليه السلام- مشرّف مى شوند ، واز انوار مقدّسه آنحضرت كسب فيض مى نمايند .

خدمات اجتماعى حضرت آية الله العظمى

حاج سيد محمد شاهرودى -دام ظله-

معظّم له در زمان مرجعيّت مرحوم والد خود ، به موازات اشتغالات علمى ، در خدمات وسيعى كه از سوى بيت رفيع آنمرحوم به جهان تشيّع ارائه مى شد نقش بسزائى داشتند ودر كنار برادر مكرّمشان جناب مستطاب آية الله حاج سيد على حسينى شاهرودى كه همواره يار وياور مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى -قدس سره- بود ، گامهاى بلندى در اين راه بر مى داشتند كه ذكر اين خدمات در اين جزوه مختصر ميّسر نيست .

معظّم له پس از رحلت والد معظّمشان به چنين رويّه اى ادامه

داده وتاكنون منشأ خدمات بسيارى براى جامعه اسلامى بوده اند كه در اينجا به گوشه اى از آنها بصورت فهرست اشاره مى شود :

كمك به طلاب حوزه هاى علميه بطرق مختلف مثل پرداخت شهريه در مقاطع مختلف به طلاب ، پرداخت شهريه حوزه هاى علميّه بعض شهرستانها ، كمك به هزينه هاى مختلف روحانيون ، واگذارى اراضى جهت منزل مسكونى طلاب ، اعطاى اجازه براى صرف حقوق شرعيه در مدارس علميه ومراكز اسلامى در ايران وكشورهاى ديگر .

فرستادن وكلا ومبلغين ، وتشويق آنها براى ترويج احكام اسلامى به نقاط مختلف ايران وكشورهاى ديگر ، اعزام مبلغين وروحانيون به مناطق محروم شيعه نشين كه در معرض هجوم دينى واعتقادى دشمنان هستند واعطاى كمكهاى اقتصادى به ساكنان آن مناطق ، كمك به گرفتاران ، مستضعفين وفقراء در زمينه هاى مختلف مثل هزينه معالجه ، سفر ، تعمير وخريد منزل ، ازدواج وغيره وحل وفصل نزاعها ومشكلات اجتماعى .

تاسيس مجتمع مسكونى جهت اسكان طلاب كه تفصيل آن را به قسمتهاى ديگر موكول ميكنيم .

كمك به ابناء السبيل وآوارگان وكسانى كه از وطن خود دور مانده اند .

تأسيس حسينيه وكمك به ساخت مساجد ، حسينيه ها ، مدارس علميه ، كتابخانه ها ، بيمارستانها ، درمانگاهها ، ومراكز بهداشتى مثل حمام وغيره بخصوص در روستاها ومناطق محروم .

كمك به مجالس تعظيم شعائر مانند مجالس سوگوارى واعياد وكمك به مراكز مذهبى فرهنگى ومجتمعهاى اسلامى در داخل وخارج . وبسيارى خدمات ديگر كه ذكر يكايك آنها موجب تطويل مى شود .

در پايان اميد است بامسطور نمودن اين كلمات قليله توانسته باشيم گوشه اى گرچه اندك از زندگانى پر عظمت حضرت آية

الله العظمى حاج سيد محمد حسينى شاهرودى -دام ظله- وهمچنين بيت رفيع مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمود حسينى شاهرودى -قدس سره- را تبيين نموده واين هاديان شيعيان در زمان غيبت حضرت ولى عصر حجة بن الحسن -عجّل الله تعالى فرجه الشريف- را بهتر بشناسانيم .

استادتر باشد، در صورتى كه فتواى او مخالف با غيرش باشد.

مسأله 3 مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت: اول آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم آنكه دو نفر عالم عادل، كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آنكه دو نفر عالمِ عادلِ ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند. سوم آنكه عده اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.

مسأله 4 اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است و بداند ديگرى از او اعلم نيست، بايد از او تقليد نمايد. و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند. ولى چنانچه يكى از آنان پرهيزكارتر باشد بنابر احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد.

مسأله 5 بدست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول شنيدن از خود مجتهد. دوم شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند. سوم شنيدن از كسى كه انسان به گفته او اطمينان دارد. چهارم ديدن در رساله مجتهد، در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.

مسأله 6 تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض

شده است، مى تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد. و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده جستجو لازم نيست.

مسأله 7 اگر مجتهد اعلم در مسأله اى فتوى دهد مقلدِ آن مجتهد يعنى كسى كه از او تقليد مى كند نمى تواند در مسئله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلانطور عمل شود، مثلاً بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت سوّم و چهارم نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اللهُ اكبَرْ بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مى گويند عمل كند و سه مرتبه بگويد، و يا به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل نمايد، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند مى تواند يك مرتبه بگويد. و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مسأله محل تأمل يا محل اشكال است.

مسأله 8 اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مسأله اى فتوى داده احتياط كند مثلاً بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مى شود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند، مقلد او نمى تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتوى عمل كند يا به احتياط بعد از فتوى كه آن را احتياط مستحب مى گويند عمل نمايد.

مسأله 9 اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند، از دنيا برود مى تواند در مسائلى

كه از او ياد گرفته باقى بماند.

مسأله 10 بنابر جواز بقاء اگر در مسأله اى به فتواى مجتهدى عمل كند، و بعد از مردن او در همان مسأله به فتواى مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمى تواند آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد. حتى اگر مجتهد زنده در مسأله اى فتوى ندهد و احتياط نمايد و مقلد مدتى به آن احتياط عمل كند، دوباره نمى تواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته عمل نمايد.

مسأله 11 مسائلى را كه انسان غالباً به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.

مسأله 12 اگر براى انسان مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند، چنانچه ممكن است، بايد صبر كند تا فتواى مجتهد اعلم را بدست آورد. و اگر ممكن نيست بايد به فتواى مجتهدى كه علم او كمتر از مجتهد اعلم و بيشتر از مجتهدهاى ديگر است عمل كند، يا اگر مى تواند از راه احتياط وظيفه خود را انجام دهد.

مسأله 13 اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود لازم نيست به او خبر دهد كه فتوى عوض شده، ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد بايد اشتباه را برطرف كند.

مسأله 14 اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در صورتى اعمال او صحيح است كه با فتواى مجتهدى كه فعلاً بايد از او تقليد كند مطابق باشد، يا از راه ديگرى بفهمد كه به وظيفه واقعى خود رفتار كرده است.

احكام طهارت(آب مطلق و مضاف)

احكام طهارت(آب مطلق و مضاف)

مسأله 15 آب يا مطلق

است يا مضاف.

آب مضاف :آبى است كه آن را از چيزى بگيرند. مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزى مخلوط باشد، مثل آبى كه به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند و غير اينها آب مطلق است، و آن بر پنج قسم است: اول آب كر دوم آب قليل سوم آب جارى چهارم آب باران پنجم آب چاه.

1 آب كر

مسأله 16 آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن هر يك سه وجب و نيم است بريزند، آن ظرف را پر كند. و وزن آن از صدوبيستوهشت من تبريز بيست مثقال كمتر است، و به حسب كيلو كه دويست و هفده مثقال صيرفى است 377 كيلو و نيم هفده مثقال و نيم كمتر مى شود.

مسأله 17 اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است مانند لباس نجس، به آب كر برسد، چنانچه آن آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد، نجس مى شود، و اگر تغيير نكند نجس نمى شود.

مسأله 18 اگر بوى آب كر بواسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود.

مسأله 19 اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر باشد برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس مى شود، و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است.

مسأله 20

آب فواره اگر متصل به كر باشد، آب نجس را پاك مى كند. ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد، آن را پاك نمى كند، مگر آن كه چيزى روى فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شودو احتياط مستحب آن است كه آب فواره با آب نجس مخلوط گردد.

مسأله 21 اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند، آبى كه از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد و عين نجاست هم در آن نباشد پاك است.

مسأله 22 اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن به قدر كر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس مى شود. و هر قدر از يخ هم آب شود نجس مى شود.

مسأله 23 آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه، مثل آب كر است، يعنى نجاست را پاك مى كند، و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود. و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كر ندارد.

مسأله 24 كر بودن آب به سه راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان يقين كند. دوم آنكه دو مرد عادل خبر دهند. سوم اطمينان از قول كسى كه آب در اختيار او است و به كر بودن آن خبر دهد. مثلاً حمّامى بگويد آب حوض حمام كر است.

2 آب قليل

مسأله 25 آب قليل آبى است

كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.

مسأله 26 اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد نجس مى شود ولى اگر از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مى باشد.

مسأله 27 آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است. و بنابر اقوى بايد از آب قليلى هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست، براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مى ريزند، و از آن جدا مى شود اجتناب كنند. ولى آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مى شويند با پنج شرط پاك است. اول آنكه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. سوم نجاست ديگرى مثل خون يا بول يا غائط بيرون نيامده باشد. چهارم ذره هاى غائط در آب پيدا نباشد. پنجم بيشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.

3 آب جارى

مسأله 28 آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.

مسأله 29 آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.

مسأله 30 اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا مزه اش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است. و ظرفى كه

متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است. و آبهاى ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا به واسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك وگرنه نجس است.

مسأله 31 آب چشمه اى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند باز مى جوشد، حكم آب جارى دارد. يعنى اگر نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.

مسأله 32 آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى است، حكم آب جارى دارد.

مسأله 33 چشمه اى كه مثلاً در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد، فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى را دارد.

مسأله 34 آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به خزينه اى كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جارى است.

مسأله 35 آب لوله هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مى ريزد، اگر متصل به كر باشد مثل آب جارى است.

مسأله 36 آبى كه روى زمين جريان دارد، ولى از زمين نمى جوشد چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى شود. اما اگر از بالا با فشار به پائين بريزد، چنانچه نجاست به پائين آن برسد بالاى آن نجس نمى شود.

4 آب باران

مسأله 37 اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد، جائى كه باران به آن برسد پاك مى شود. و در فرش و

لباس و مانند اينها فشار لازم نيست. ولى باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بايد طورى باشد كه بگويند باران مى آيد. و احتياط مستحب آن است كه باران به حدى باشد، كه بر زمين سخت جارى شود.

مسأله 38 اگر باران به عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد، و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذره اى خون در آن باشد، يا آنكه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس مى باشد.

مسأله 39 اگر بر سقف عمارت يا روى بام عين نجاست باشد، تا وقتى باران به بام مى بارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مى ريزد پاك است. و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد، به چيز نجس رسيده است نجس مى باشد.

مسأله 40 زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مى شود. و اگر باران بر زمين جارى شود و به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مى كند.

مسأله 41 خاك نجسى كه به واسطه باران گل شود پاك است.

مسأله 42 هر گاه آب باران در جائى جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعى كه باران مى آيد، چيز نجسى را در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مى شود.

مسأله 43 اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران

ببارد و بر زمين نجس جارى شود، فرش نجس نمى شود و زمين هم پاك مى گردد.

5 آب چاه

مسأله 44 آب چاهى كه از زمين مى جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، مقدارى كه در كتابهاى مفصل گفته شده، از آب آن بكشند.

مسأله 45 اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود بنابر احتياط مستحب، موقعى پاك مى شود كه با آبى كه از چاه مى جوشد مخلوط گردد.

مسأله 46 اگر آب باران يا آب ديگر، در گودالى جمع شود و كمتر از كر باشد، به رسيدن نجاست به آن نجس مى شود.

احكام آبها

مسأله 47 آب مضاف كه معنى آن (در مسأله 15 ) گفته شد، چيز نجس را پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است.

مسأله 48 آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذره اى نجاست به آن برسد نجس مى شود، ولى چنانچه از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس و مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مى باشد. مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه به دست رسيده نجس و آنچه به دست نرسيده پاك است.

مسأله 49 اگر آب مضاف نجس، طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود كه ديگر آب مضاف

به آن نگويند پاك مى شود.

مسأله 50 آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مى كند، وضو و غسل هم با آن صحيح است و آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه، مثل آب مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است.

مسأله 51 آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلاً مطلق بوده يا مضاف نجاست را پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است. ولى اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن نمى شود.

مسأله 52 آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى باشد نجس مى شود. ولى اگر بو يا رنگ يا مزه آب، به واسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود، مثلاً مردارى كه كنار آب است بوى آن را تغيير دهد نجس نمى شود.

مسأله 53 آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن ببارد يا باد باران را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان در آن جارى شود، و تغيير آن از بين برود پاك مى شود.

مسأله 54 اگر چيز نجسى را در كر يا جارى آب

بكشند، آبى كه بعد از بيرون آوردن از آن مى ريزد پاك است.

مسأله 55 آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاك است. و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه نجس است.

مسأله 56 نيم خورده سگ و خوك و كافر نجس و خوردن آن حرام است و نيم خورده حيوانات حرام گوشت پاك و خوردن آن مكروه مى باشد. مگر نيم خورده گربه كه خوردن آن كراهت ندارد.

احكام تخلى

(بول و غائط كردن)

مسأله 57 واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر، عورت خود را از كسانى كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از ديوانه و بچه هاى مميز كه خوب و بد را مى فهمند، بپوشاند. ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.

مسأله 58 لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند. و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشاند كافى است.

مسأله 59 موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه و زانوها رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسأله 60 اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمى كند. و اگر جلوى بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.

مسأله 61 احتياط مستحب آن است كه طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعداً گفته مى

شود، و موقع تطهير مخرج بول و غائط رو به قبله يا پشت به قبله نباشد.

مسأله 62 اگر براى آنكه نامحرم او را نبيند، مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، بايد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند. و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.

مسأله 63 رعايت احتياط به اينكه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند لازم نيست، مگر آن كه از راه ديگرى حرام شود. ولى اگر خود بچه بنشيند جلوگيرى از او واجب نيست.

مسأله 64 در چهار جا تخلى حرام است: اول در كوچه هاى بن بستى كه مالك دارد، در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند و نيز در كوچه هاى غير بن بست در صورت اضرار به عابرين. دوم در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است. سوم در جائى كه براى عده مخصوصى وقف شده است مثل بعضى از مدرسه ها. چهارم روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد.

مسأله 65 در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مى شود: اول آنكه با غائط نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد. دوم آنكه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده باشد. سوم آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. و در غير اين سه صورت مى شود مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعداً گفته مى شود، با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگر چه شستن با

آب بهتر است.

مسأله 66 مخرج بول با غير آب پاك نمى شود. و د ر كر و جارى اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافى است، ولى با آب قليل بايد دو مرتبه شست بنابر احتياط واجب و بهتر آن است كه سه مرتبه شسته شود.

مسأله 67 اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن نماند. ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد، و اگر در دفعه اول طورى شسته شود كه ذره اى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.

مسأله 68 با سنگ و كلوخ و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند مى شود مخرج غائط را تطهير كرد و چنانچه رطوبت كمى داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد، ولى بايد از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه به يك مرتبه يا دو مرتبه مخرج پاكيزه شود.

مسأله 69 احتياط واجب آن است كه سنگ يا پارچه اى كه غائط را با آن برطرف مى كنند، سه قطعه باشد مگردر سنگهاى بزرگ ذوالجهات و پارچه هاى دراز كه يك قطعه كافى است و اگر با سه قطعه برطرف نشود، بايد به قدرى اضافه نمايند تا مخرج كاملاً پاكيزه شود، ولى باقى ماندن ذره هاى كوچكى كه ديده نمى شود اشكال ندارد.

مسأله 70 پاك كردن مخرج غائط با چيزهائى كه احترام آنها لازم است مانند كاغذى كه اسم خدا و پيغمبران بر آن نوشته شده حرام است. و با استخوان و سرگين هم نبايد مخرج غائط را پاك كرد. و اگر كسى با اينها غائط را

برطرف كند، معصيت كرده ولى مخرج پاك مى شود.

مسأله 71 اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه بعد از بول يا غائط فوراً تطهير مى كرده، احتياط واجب آن است كه تطهير نمايد.

مسأله 72 اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير كرده يا نه. نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند.

استبراء

مسأله 73 استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى دهند، براى آنكه يقين كنند بول در مجرى نمانده است و آن داراى اقسامى است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند. و بعد، شست را روى آلت و انگشت سبّابه يا وسط را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

مسأله 74 آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن از انسان خارج مى شود و به آن مذى مى گويند پاك است. و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مى آيد و به آن وذى گفته مى شود و آبى كه گاهى بعد از بول بيرون مى آيد و به آن ودى مى گويند اگر بول به آن نرسيده باشد پاك است. و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود، و شك كند كه

بول است يا يكى از اينها پاك مى باشد.

مسأله 75 اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مى باشد، و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مى شود. ولى اگر شك كند استبرائى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه پاك مى باشد، و وضو را هم باطل نمى كند.

مسأله 76 كسى كه استبراء نكرده اگر بواسطه آنكه مدتى از بول كردن او گذشته، يقين كند بول در مجرى نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مى باشد، و وضو را هم باطل نمى كند.

مسأله 77 اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد، چنانكه بعد از وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطاً غسل كند وضو هم بگيرد، ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافى است.

مسأله 78 براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند پاك است يا نه پاك مى باشد، وضو و غسل او را هم باطل نمى كند.

مستحبات و مكروهات تخلى

مسأله 79 مستحب است در موقع تخلى جائى بنشيند كه كسى او را نبيند، و موقع وارد شدن به مكان تخلى، اول پاى چپ و موقع بيرون آمدن، اول پاى راست را بگذارد. و همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند و سنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.

مسأله 80 نشستن روبروى خورشيد و ماه در موقع تخلى

مكروه است. ولى اگر عورت خود را بوسيله اى بپوشاند مكروه نيست. و نيز در موقع تخلى نشستن روبروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و درب خانه و زير درختى كه ميوه مى دهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه مى باشد. و همچنين است حرف زدن در حال تخلى، ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد.

مسأله 81 بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب خصوصاً آب ايستاده مكروه است، و همچنين ايستاده بول كردن. ولكن در حال تنوير كراهت ندارد.

مسأله 82 خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است و اگر براى بدن ضرر داشته باشد حرام است.

مسأله 83 مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى بول كند.

نجاسات

نجاسات

مسأله 84 نجاسات يازده چيز است: اول بول دوم غائط سوم منى چهارم مردار پنجم خون ششم و هفتم سگ و خوك هشتم كافر نهم شراب دهم فقاع يازدهم عرق حيوان نجاستخوار.

1 2 بول و غائط

مسأله 85 بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مى كند، نجس است، ولى بول و غائط حيوان حرام گوشتى كه خون آن جستن نمى كند، اگر چه مثل پشه و مگس كه گوشت هم ندارند نباشد پاك است.

مسأله 86 مستحب است از فضله پرندگان حرام گوشت خصوصاً از بول و فضله شب پره اجتناب كرد.

مسأله 87

بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است و همچنين است بول و غائط حيوانى كه انسان آن را وطى كرده يعنى با آن نزديكى نموده، و گوسفندى كه گوشت آن از خوردن شير خوك محكم شده است.

3 منى

مسأله 88 منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است.

4 مردار

مسأله 89 مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است. چه خودش مرده باشد، يا به غير دستورى كه در شرع معين شده آن را كشته باشند، و ماهى چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بميرد پاك است.

مسأله 90 چيزهائى از مردار كه مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان روح نداشته باشد پاك است.

مسأله 91 اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

مسأله 92 پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه موقع افتادنشان رسيده، اگر چه آنها را بكنند پاك است. ولى بنابر احتياط واجب بايد از پوستى كه موقع افتادنش نرسيده و آن را كنده اند اجتناب نمايند.

مسأله 93 تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد، اگر پوست روى آن سفت شده باشد پاك است. ولى ظاهرآن را بايد آب كشيد.

مسأله 94 اگر بره و بزغاله پيش از آنكه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.

مسأله 95 دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه مى آورند، اگر انسان

يقين به نجاست آنها نداشته باشد پاك است.

مسأله 96 گوشت و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، و همچنين است اگر يكى از اينها در دست مسلمان باشد، ولى اگر بدانند آن مسلمان از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه نجس مى باشد.

5 خون

مسأله 97 خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند نجس است، پس خون حيوانى كه مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد يا مشكوك است كه دارد يا ندارد مثل مار پاك مى باشد.

مسأله 98 اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش مى ماند پاك است ولى اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اينكه سر حيوان در جاى بلندى بوده خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است، و بنابر احتياط واجب از خون باقى مانده در بدن حيوان حرام گوشت اجتناب شود.

مسأله 99 دليل بر نجاست ذرّه خونى كه در تخم مرغ به وجود مى آيد نداريم و ادلّه مطلقه يا شامل آن نمى شود و يا دلالت بر نجاست نمى كند بلكه دلالت بر مانعيت براى نماز مى نمايد مضافاً بر اينكه خون تخم مرغ است نه خون مرغ.

مسأله 100 خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مى شود نجس است و شير را نجس مى كند.

مسأله 101 خونى كه

از لاى دندانها مى آيد، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بين برود پاك است، ولى احتياط مستحب آن است كه آن را فرو نبرند.

مسأله 102 خونى كه به واسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مى ميرد اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، و اگر به آن خون بگويند نجس است و در اين صورت چنانچه ناخن يا پوست سوراخ شود، اگر مشقت ندارد بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت دارد بايد اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود بشويند و پارچه يا چيزى مثل پارچه بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند و تيمم هم بكنند.

مسأله 103 اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت به واسطه كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است.

مسأله 104 اگر موقع جوشيدن غذا ذره اى خون در آن بيفتد، تمام غذا و ظرف نجس مى شود. و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.

مسأله 105 زردابه اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مى شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك مى باشد.

6 7 سگ و خوك

مسأله 106 سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است، ولى سگ و خوك دريائى پاك است.

8 كافر

مسأله 107 كافر يعنى كسى كه منكر خدا است، يا براى خدا شريك قرار مى دهد، يا پيغمبرى حضرت خاتم الانبياء محمدبن

عبدالله صلى الله عليه و آله وسلم را قبول ندارد، نجس است. و نيز كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است نجس مى باشد و همچنين اگر بداند كه از دين اسلام است و حضرت فرموده و منكر آن شود اگر چه از ضروريات نباشد نجس است حسب اطلاق بعض اخبار و ملازمه بين انكار آن و انكار رسالت، و اگر ضرورى بودن را نداند بنابر احتياط واجب بايد از او اجتناب كرد، و همچنين است در منكر معاد و كبائر ضروريه بلكه در اينها اقوى اجتناب است.

مسأله 108 تمام بدن كافر حتى مو و ناخن و رطوبتهاى او نجس است.

مسأله 109 اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نابالغ، كافر باشند آن بچه هم نجس است، و اگر يكى از اينها مسلمان باشد بچه پاك است.

مسأله 110 كسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه پاك مى باشد. ولى احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمى تواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود در صورتى كه وقف بر مسلمانان باشد يا حريم و مختص مسلمانان باشد و مزاحم دفن آنان باشد.

مسأله 111 اگر مسلمانى به يكى از دوازده امام عليهم السلام دشنام دهد يا با آنان دشمنى داشته باشد نجس است.

9 شراب

مسأله 112 شراب و هر چيزى كه انسان را مست مى كند، چنانچه بخودى خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد اگر چه چيزى در

آن بريزند كه روان شود پاك است.

مسأله 113 الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب و ميز و صندلى و مانند اينها بكار مى برند، اگر انسان نداند مست كننده است پاك مى باشد.

مسأله 114 اگر انگور و آب انگور بخودى خود جوش بيايد خوردن آن حرام است، و همچنين اگر بواسطه پختن جوش بيايد، خوردن آن حرام مى باشد.

مسأله 115 خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايند پاك، و خوردن آنها حلال است، اگر چه احتياط مستحب خصوصاً در مويز و كشمش آن است كه از آنها اجتناب كنند.

10 فقاع

مسأله 116 فقاع كه از جو گرفته مى شود و به آن آبجو مى گويند نجس است ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مى گيرند و به آن ماءالشعير مى گويند پاك مى باشد.

11 عرق حيوان نجاستخوار

مسأله 117 اقوى طهارت عرق جنب از حرام است و احتياط استحبابى اجتناب از آن است اگر چه نماز خواندن با آن صحيح نيست چه در حال جماع بيرون آيد يا بعد از آن از مرد باشد يا از زن از زنا باشد يا از لواط يا از وطى و نزديكى كردن با حيوانات يا استمناء(و استمناء آن است كه انسان با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد).

مسأله 118 اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن حرام است مثلاً در روزه ماه رمضان، با زن خود نزديكى كند، بنابر احتياط مستحب بايد از عرق خود اجتناب نمايد و نماز خواندن با آن صحيح نيست.

مسأله 119 اگر جنب از حرام عوض

غسل، تيمم نمايد و بعد از تيمم عرق كند، باز هم بنابر احتياط مستحب بايد از عرق خود اجتناب نمايد.

مسأله 120 اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند، احتياط مستحب آن است كه از عرق خود اجتناب نمايد و نماز با آن صحيح نيست و اگر اول با حلال خود نزديكى كند و بعد از حرام جنب شود چيزى بر او نيست.

مسأله 121 بنابر اقوى بايد از عرق شتر نجاستخوار و بنابر احتياط واجب بايد از عرق هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد.

راه ثابت شدن نجاست

مسأله 122 نجاست هر چيز از سه راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان يقين كند چيزى نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد. بنابر اين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائى كه مردمان لاابالى و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات نمى كنند در آنها غذا مى خورند، اگر انسان يقين نداشته باشد، غذائى را كه براى او آورده اند نجس است اشكال ندارد. دوم آنكه كسى كه چيزى در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلاً همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد، ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار او است نجس مى باشد بنابر اقوى بايد از آن اجتناب نمايد. سوم آنكه دو مرد عادل بگويند چيزى نجس است. و نيز اگر يك نفر عادل هم بگويد چيزى نجس است اگر از قول او اطمينان حاصل نشود، بنابر احتياط واجب بايد از آن چيز اجتناب كرد، والا واجب

است.

مسأله 123 اگر به واسطه ندانستن مسأله نجس بودن و پاك بودن چيزى را نداند مثلاً نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر با اينكه مسأله را مى داند، چيزى را شك كند پاك است يا نه، مثلاً شك كند آن چيز خون است يا نه يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مى باشد.

مسأله 124 چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است. و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است. و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست وارسى كند.

مسأله 125 اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده مى كند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند. ولى اگر مثلاً نمى داند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه هيچ از آن استفاده نمى كند و مال ديگرى است، از لباس خودش هم لازم نيست اجتناب نمايد.

راه نجس شدن چيزهاى پاك

مسأله 126 اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها بطورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد چيز پاك نجس مى شود. و اگر ترى بقدرى كم باشد كه به ديگرى نرسد، چيزى كه پاك بوده نجس نمى شود.

مسأله 127 اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمى شود.

مسأله 128 دو چيزى كه انسان

نمى داند كدام پاك و كدام نجس است، اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد نجس نمى شود.

مسأله 129 زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مى شود و جاهاى ديگر آن پاك است و همچنين است بعض ميوه جات مثل خيار و گلابى و مانند آن.

مسأله 130 هر گاه شيره و روغن و مانند اينها طورى باشد كه اگر مقدارى از آن را بردارند جاى آن خالى نمى ماند، همين كه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مى شود، ولى اگر طورى باشد كه جاى آن در موقع برداشتن خالى بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جائى كه نجاست به آن رسيده نجس مى باشد. پس اگر فضله موش در آن بيفتد جائى كه فضله افتاده نجس و بقيه پاك است.

مسأله 131 اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آنهم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مى شود، و اگر نداند پاك است.

مسأله 132 اگر جائى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به جاى ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مى شود. و اگر عرق به جاى ديگر نرود جاهاى ديگر بدن پاك است.

مسأله 133 اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد، اگر خون داشته باشد، جائى كه خون دارد نجس و بقيه آن پاك است. پس اگر به بيرون دهان

يا بينى برسد، مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است و محلى را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه پاك مى باشد.

مسأله 134 اگر آفتابه اى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس بگذارند چنانچه آب، طورى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود، آب آفتابه نجس مى شود، بلكه اگر آب بر زمين جارى شود يا فرو رود، در صورتى كه سوراخ آفتابه به زمين نجس متصل باشد به طورى كه مانع از تدافع و فشار شود نيز آب محكوم به نجاست است، ولى اگر سوراخ آن به زمين نجس متصل نباشد و آب زير آفتابه هم با آب داخل آن يكى حساب نشود يا آنكه آب داخل آن با فشار بيرون آيد، آب آفتابه نجس نمى شود.

مسأله 135 اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتىكه بعد از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است. پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن يا چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و همچنين است آب دهان و بينى اگر در داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاست

مسأله 136 نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب بكشند.

مسأله 137 اگر جلد قرآن نجس شود در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد بايد آن را

آب بكشند.

مسأله 138 گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن عين نجس خشك باشد حرام است و برداشتن قرآن از روى آن واجب مى باشد، چنانچه موجب هتك باشد و غالب چنين است.

مسأله 139 نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن باشد حرام است و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند، يا به واسطه تراشيدن و مانند آن كارى كنند كه از بين برود.

مسأله 140 دادن قرآن به كافر حرام، و گرفتن قرآن از او واجب است در صورت هتك.

مسأله 141 اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است، مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است. و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد بنابر احتياط واجب بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است، و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد تا وقتى كه يقين نكرده اند، بكلى از بين رفته به آن مستراح نروند.

مسأله 142 خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و همچنين است خورانيدن آن به ديگرى و اما به اطفال و ديوانه ها پس اگر مسكر باشد يا خوردن آن براى طفل مضر باشد حرام است والا جايز است.

مسأله 143 فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مى شود آن را آب كشيد، اگر نجس بودن آن را به طرف بگويد اشكال ندارد. و اگر نگويد و موجب وقوع طرف

در حرام يا ترك واجب شود اقوى حرمت است.

مسأله 144 اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مى خورد يا با لباس نجس نماز مى خواند، لازم نيست به او بگويد.

مسأله 145 اگر جائى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مى شوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است چنانچه موجب وقوع آنها در فعل حرام يا ترك واجب مثل نماز خواندن بىوضوء شود خبر دادن به آنها واجب است و اما اگر سبب شود كه نماز در لباس نجسى كه علم به نجاست آن ندارند بخوانند لازم نيست خبر دادن.

مسأله 146 اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمانها بگويد. اما اگر يكى از مهمانها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد. ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه ممكن است به واسطه نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.

مسأله 147 اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه صاحبش آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مى كند و موجب واقع شدن او در فعل حرام يا ترك واجب شود بايد نجس شدن آن را به او بگويد.

مسأله 148 اگر بچه بگويد چيزى نجس است يا چيزى را آب كشيده، نبايد حرف او را قبول كرد. ولى بچه اى كه تكليفش نزديك است، اگر بگويد چيزى را آب كشيدم حرف او اگر موجب اطمينان باشد قبول مى شود، و اگر بگويد چيزى نجس است

احتياط مستحب آن است كه از آن اجتناب كنند.

مطهّرات

مطهّرات

مسأله 149 يازده چيز نجاست را پاك مى كند و آنها را مطهّرات گويند: اول آب دوم زمين سوم آفتاب چهارم استحاله پنجم كم شدن دو سوم آب انگور بنابر نجاست آن ششم انتقال هفتم اسلام هشتم تبعيّت نهم بر طرف شدن عين نجاست دهم استبراء حيوان نجاستخوار يازدهم غائب شدن مسلمان. و احكام اينها به طور تفصيل در مسائل آينده گفته مى شود.

1 آب

مسأله 150 آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند: اول آنكه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد چيز نجس را پاك نمى كند. دوم آنكه پاك باشد. سوم آنكه وقتى چيز نجس را مى شويند، آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد. چهارم آنكه بعد از آب كشيدن چيز نجس عين نجاست در آن نباشد و پاك شدن چيز نجس با آب قليل يعنى آب كمتر از كر شرطهاى ديگرى هم دارد كه بعداً گفته مى شود.

مسأله 151 ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست. و در كر و جارى يك مرتبه كافى است، ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف، آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاك پاك خاك مال كرد و بعد يك مرتبه در كر يا جارى يا سه مرتبه با آب قليل شست، و اما ظرفى را كه آب دهان سگ در آن ريخته احتياط به خاك مال نمودن و شستن سه مرتبه ترك نشود.

مسأله 152 اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن

زده، تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد كهنه به چوبى بپيچند و به توسط آن، خاك را به آن ظرف بمالند، و اگر ممكن نيست بايد خاك را در آن بريزند و به شدت حركت دهند تا به همه آن ظرف برسد.

مسأله 153 ظرفى را كه خوك بليسد يا از آن چيز روانى بخورد، با آب قليل بايد هفت مرتبه شست و در كر و جارى يك مرتبه كافى است، و لازم نيست آن را خاك مال كنند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه خاك مال شود.

مسأله 154 اگر بخواهند ظرفى را كه به شراب نجس شده، با آب قليل آب بكشند، سه مرتبه شستن كفايت مى كند اگر چه احوط و اولى هفت مرتبه شستن است.

مسأله 155 كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر يا جارى بگذارند، به هر جاى آن كه آب برسد پاك مى شود. و اگر بخواهند باطن آنهم پاك شود، بايد بقدرى در آب كر يا جارى بماند كه آب به تمام آن فرو رود.

مسأله 156 ظرف نجس را با آب قليل دو جور مى شود آب كشيد:

يكى آنكه سه مرتبه پر كنند و خالى كنند. دوم آنكه سه دفعه قدرى آب در آن بريزند و هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند.

مسأله 157 اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالى

كنند پاك مى شود. و همچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند، بطورى كه تمام اطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبى كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند. و اگر بخواهند كه با ظرفى كه غساله اول را در آورده اند غساله دوم را در بياورند بايد اول آنرا آب بكشند.

مسأله 158 اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند، ظاهرش پاك مى شود.

مسأله 159 تنورى كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بريزند، به طورى كه تمام اطراف آن را بگيرد پاك مى شود. و در غير بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست يك مرتبه به دستورى كه گفته شد آب در آن بريزند كافى است و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون بياورند، بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

مسأله 160 اگر چيز نجس را بعد از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست.

مسأله 161 اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب بكشند، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود، در صورتى كه بول در آن چيز نمانده باشد، يك مرتبه ديگر كه آب روى آن بريزند پاك مى شود ولى در لباس و فرش و مانند اينها بايد

بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد. (و غساله آبى است كه معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چيزى كه شسته مى شود، خود به خود يا بوسيله فشار مى ريزد).

مسأله 162 اگر چيزى به بول پسر شير خوارى كه غذا خور نشده و شير خوك و زن كافره نخورده نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مى شود، ولى احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روى آن بريزند. و در لباس و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست.

مسأله 163 اگر چيزى به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مى گردد و نيز اگر در دفعه اوّل كه آب روى آن مى ريزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روى آن بيايد پاك مى شود. ولى در هر صورت لباس و مانند آنرا بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.

مسأله 164 اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر يا جارى فرو برند، بعد از برطرف شدن عين نجاست پاك مى شود. ولى اگر بخواهند آنرا با آب قليل آب بكشند، بنابر احتياط واجب بايد به هر صورت كه ممكن است اگر چه به لگد كردن باشد دو دفعه فشار دهند، كه در هر دفعه غساله آن جدا شود.

مسأله 165 اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود،

به فرو بردن در كر و جارى پاك مى گردد. و اگر باطن آنها نجس شود پاك شدن آنها موقوف است بر اين كه رطوبت نجسى كه در باطن آنها است خشك شود و بعد در آب كر و يا جارى بگذارد تا آنكه آب به باطن آنها نفوذ كند در اين صورت پاك مى گردد.

مسأله 166 اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يا نه باطن آن پاك است.

مسأله 167 اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده باشد چنانچه آنرا در ظرفى بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك مى شود و ظرف آن هم پاك مى گردد. ولى اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب بكشند، بايد در هر مرتبه كه آب روى آن مى ريزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غساله اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.

مسأله 168 لباس نجسى را كه به نيل و مانند آن رنگ شده اگر در آب كر يا جارى فرو برند و آب پيش از آنكه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد آن لباس پاك مى شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن بيرون آيد.

مسأله 169 اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند، و بعد مثلاً لجن آب در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيرى از رسيدن آب كرده آن لباس پاك است.

مسأله 170 اگر بعد از آب كشيدن لباس و

مانند آن خورده گل يا اشنان در آن ديده شود پاكست. ولى اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها نجس است. مگر آنكه آبى كه لباس به آن آب كشيده شده كر و يا جارى بوده و به آن نفوذ كرده باشد.

مسأله 171 هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمى شود. ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مى باشد، اما چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاى نجاست در آن چيز مانده نجس است.

مسأله 172 اگر نجاست بدن را در آب كر يا جارى برطرف كنند، بدن پاك مى شود. و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.

مسأله 173 غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاى نجس برسد پاك مى شود.

مسأله 174 اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند، چنانچه بدون فشار غساله آن جدا نشود بايد فشار دهند كه غساله آن جدا شود به حدّى كه آب متنجس، در آن باقى نماند مگر رطوبتى كه مثل رنگ جسم باشد بنابر احتياط واجب.

مسأله 175 اگر جائى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آنست و معمولاً موقع آب كشيدن آنجا نجس مى شود، با پاك شدن جاى نجس

پاك مى شود. و همچنين است اگر چيز پاكى را پهلوى چيز نجس بگذارند و روى هر دو آب بريزند. پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس، روى همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس تمام انگشتها پاك مى شود.

مسأله 176 گوشت و دنبه اى كه نجس شده، مثل چيزهاى ديگر آب كشيده مى شود. و همچنين است اگر بدن يا لباس، چربى كمى داشته باشد كه از رسيدن آب به آنها جلوگيرى نكند.

مسأله 177 اگر ظرف يا بدن نجس باشد، و بعد به طورى چرب شود كه جلوگيرى از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند بايد چربى را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.

مسأله 178 چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست، اگر زير شيرى كه متصل به كر است يك دفعه بشويند، پاك مى شود. و نيز اگر عين نجاست در آن باشد چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا به وسيله ديگر برطرف شود و آبى كه از آن چيز مى ريزد، بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد با آب شير پاك مى گردد و اما اگر آبى كه از آن مى ريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد بايد به قدرى آب شير روى آن بريزند تا در آبى كه از آن جدا مى شود بو يا رنگ يا مزه نجاست نباشد.

مسأله 179 اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه عين نجاست را از آن

برطرف كرده يا نه، آن چيز پاك است، و اگر متوجه برطرف كردن عين نجاست نبوده، بايد دوباره آنرا آب بكشد.

مسأله 180 زمينى كه آب روى آن جارى نمى شود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمى گردد. ولى زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد، چون آبى كه روى آن مى ريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مى رود، با آب قليل پاك مى شود. اما زير ريگها نجس مى ماند.

مسأله 181 زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن فرو نمى رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك مى گردد، ولى بايد به قدرى آب روى آن بريزند كه جارى شود، و چنانچه آبى كه روى آن ريخته اند از سوراخى بيرون رود همه زمين پاك مى شود، و اگر بيرون نرود جائى كه آبها جمع مى شود نجس مى ماند. و براى پاك شدن آنجا بايد گودالى بكنند، كه آب در آن جمع شود، بعد آنرا بيرون بياورند و گودال را با خاك پاك پر كنند.

مسأله 182 اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم پاك مى شود.

مسأله 183 اگر از شكر آب شده نجس قند بسازند، و در آب كر يا جارى بگذارند پاك نمى شود.

2 زمين

مسأله 184 زمين با سه شرط كف پا و ته كفش نجس را پاك مى كند:

اول آنكه زمين پاك باشد. دوم آنكه خشك باشد. سوم آنكه اگر عين نجس مثل خون و بول، يا متجنس مثل گلى كه نجس

شده در كف پا و ته كفش باشد به واسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود. و احوط اقتصار بر نجاستى است كه به راه رفتن بر زمين حاصل شده باشد و نيز زمين بايد خاك يا سنگ و مانند اينها باشد و با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس پاك نمى شود.

مسأله 185 پاك شدن كف پا و ته كفش نجس، به واسطه راه رفتن روى آسفالت و روى زمينى كه با چوب يا آجر يا گچ فرش شده محل اشكال است.

مسأله 186 براى پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است پانزده قدم يا بيشتر راه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده قدم يا ماليدن پا به زمين، نجاست برطرف شود.

مسأله 187 لازم نيست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك مى شود.

مسأله 188 كف پا و ته كفش نجس به راه رفتن پاك مى شود، و اما اطراف آن كه معمولاً به گل آلوده مى شود، پاك شدن آن محل اشكال است.

مسأله 189 كسى كه با دست و زانو راه مى رود، اگر كف دست يا زانوى او نجس شود، با راه رفتن پاك مى گردد.

و اما پاك شدن ته عصا و ته پاى مصنوعى و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و درشكه و مانند اينها محل اشكال است .

مسأله 190 اگر بعد از راه رفتن، بو يا رنگ يا ذره هاى كوچكى ازنجاست كه ديده نمى شود، در كف پا يا ته

كفش بماند اشكال ندارد. اگر چه احتياط مستحب آنست به قدرى راه روند كه آنها هم برطرف شوند.

مسأله 191 داخل كفش و مقدارى از كف پا كه به زمين نمى رسد، به واسطه راه رفتن پاك نمى شود. و همچنين كف جوراب به واسطه راه رفتن پاك نمى شود.

3 آفتاب

مسأله 192 آفتاب زمين و ساختمان و چيزهائى كه مانند درب و پنجره در ساختمان به كار برده شده را، با پنج شرط پاك مى كند:

اول آنكه چيز نجس بطورى تر باشد، كه اگر چيز ديگرى به آن برسد تر شود، پس اگر خشك باشد بايد بوسيله اى آنرا تر كنند تا آفتاب خشك كند.

دوم آنكه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب آنرا برطرف كنند.

سوم آنكه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمى شود، ولى اگر ابر به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال ندارد.

چهارم آنكه آفتاب به تنهائى چيز نجس را خشك كند، پس اگر مثلاً چيز نجس بواسطه باد و آفتاب خشك شود، پاك نمى گردد، ولى اگر باد به قدرى كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد.

پنجم آنكه آفتاب مقدارى از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، يك مرتبه خشك كند. پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آنرا خشك كند و دفعه ديگر زير آنرا خشك نمايد، فقط روى

آن پاك مى شود و زير آن نجس مى ماند.

مسأله 193 آفتاب حصير نجس را پاك مى كند، ولى اگر يك طرف آنرا خشك كند، پاك شدن طرف ديگر آن اشكال دارد. و اما پاك شدن درخت و گياه به واسطه آفتاب اشكال ندارد.

مسأله 194 اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن بواسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين نجس است، و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست از آن برطرف شده يا نه يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه.

مسأله 195 اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفى كه آفتاب به آن نتابيده پاك نمى شود.

4 استحاله

مسأله 196 اگر جنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت چيز پاكى درآيد پاك مى شود، و مى گويند استحاله شده است. مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود ولى اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمى شود.

مسأله 197 كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس است و نيز بايد از ذغالى كه از چوب نجس درست شده اجتناب نمايند.

مسأله 198 چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه نجس است.

مسأله 199 اگر شراب بخودى خود يا به واسطه آنكه چيزى مثل سركه و نمك در آن ريخته اند سركه شود، پاك مى

گردد.

مسأله 200 شرابى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، يا نجاست ديگرى به آن برسد، به سركه شدن پاك نمى شود.

مسأله 201 سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند نجس است.

مسأله 202 اگر پوشالِ ريزِ انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه بريزند ضرر ندارد ولى چنانچه قبل از سركه شدن مسكر شود بايد كه تا خرما و كشمش و انگور سركه نشده، خيار و بادمجان و مانند اينها در آن نريزند.

5 كم شدن دوسوم آب انگور

مسأله 203 آب انگورى كه به آتش جوش آمده نجس نمى شود، ولكن خوردن آن حرام است، و اگر آنقدر بجوشد كه ثلثان شود، يعنى دو قسمت آن كم شود و يك قسمت آن بماند، حلال مى شود، ولى اگر بخودى خود جوش بيايد فقط به سركه شدن حلال مى شود.

مسأله 204 اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود، چنانچه باقيمانده آن بخودى خود جوش بيايد يا به آتش به جوش آيد، حرام است.

مسأله 205 آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه حلال و پاك است ولى اگر به آتش جوش بيايد، تا انسان يقين نكند كه دو قسمت آن كم شده حلال نمى شود، و همچنين اگر بخودى خود به جوش آيد تا يقين نكند كه سركه شده حلال نمى شود.

مسأله 206 اگر مثلاً در يك خوشه غوره يك دانه يا دو دانه انگور باشد چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مى شود، آب غوره بگويند و اثرى از شيرينى انگور در آن نباشد

و بجوشد پاك و خوردن آن حلال است.

مسأله 207 اگر يك دانه انگور در چيزى كه به آتش مى جوشد بيفتد و بجوشد بايد از خوردن آن اجتناب كنند.

مسأله 208 اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند، كفگيرى را كه در ديگ جوش آمده زده اند در ديگى كه جوش نيامده بزنند مانعى ندارد، و اگر همه جوش آمده باشد، كفگير ديگى را كه ثلثان نشده، در ديگى كه ثلثان شده از جهت حرمت نزنند.

مسأله 209 چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد نجس نمى شود.

6 انتقال

مسأله 210 اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد يعنى حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند، به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاك مى گردد. و اين را انتقال گويند پس خونى كه زالو از انسان مى مكد چون خون زالو به آن گفته نمى شود و مى گويند خون انسان است نجس مى باشد.

مسأله 211 اگر كسى پشه اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مى باشد پاك است، و همچنين است اگر بداند از او مكيده ولى جزو بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه بقدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است يا معلوم نباشد كه مى گويند خون پشه است يا خون انسان، نجس مى باشد.

7 اسلام

مسأله 212 اگر كافر شهادتين بگويد يعنى

بگويد: اشهد ان لا اله الاالله و اشهد ان محمداً رسول الله مسلمان مى شود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بينى او پاك است. ولى اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست به بدن او بوده، بايد برطرف كند و جاى آن را آب بكشد، بلكه اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست برطرف شده باشد، احتياط واجب آن است كه جاى آن را آب بكشد.

مسأله 213 اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلكه اگر در بدن او هم باشد، بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كند.

مسأله 214 اگر كافر شهادتين بگويد، و انسان نداند قلباً مسلمان شده يا نه، پاك است. ولى اگر بداند قلباً مسلمان نشده نجس است.

8 تبعيّت

مسأله 215 تبعيت آن است كه چيز نجسى به واسطه پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود.

مسأله 216 اگر شراب سركه شود، ظرف آنهم تا جائى كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مى شود، و كهنه و چيزى هم كه معمولاً روى آن مى گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود پاك مى گردد. ولى اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن شراب از آن اجتناب كنند.

مسأله 217 آب انگور اگر به آتش جوش بيايد و پيش از آنكه دو قسمت از سه قسمت آن كم شود به جائى بريزد نجس نمى شود، و همچنين ظرفى كه آب انگور در آن

جوش مى آيد و چيزهائى كه مانند كفگير و غير آن براى پختن آب انگور بكار مى رود، پاك است.

مسأله 218 تخته يا سنگى كه روى آن، ميت را غسل مى دهند و پارچه اى كه با آن عورت ميت را مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل مى دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك مى شود.

مسأله 219 كسى كه چيزى را با دست خود آب مى كشد، بعد از پاك شدن آن چيز، دست او هم پاك مى شود.

مسأله 220 اگر لباس و مانند آنرا با آب قليل آب بكشند، و به اندازه معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود، آبى كه در آن مى ماند پاك است.

مسأله 221 ظرف نجس را كه با آب قليل آب مى كشند، بعد از جدا شدن آبى كه براى پاك شدن، روى آن ريخته اند، آب كمى كه در آن مى ماند پاك است.

9 برطرف شدن عين نجاست

مسأله 222 اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شوند بدن آن حيوان پاك مى شود، و همچنين است باطن بدن انسان مثل توى دهان و بينى. مثلاً اگر خونى از لاى دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود، آب كشيدن توى دهان لازم نيست. ولى اگر دندان عاريه در دهان نجس شود، بايد آنرا آب بكشند.

مسأله 223 اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد، چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده، آن غذا پاك است.

و اگر خون به آن برسد نجس مى شود.

مسأله 224 مقدارى از لبها و پلك چشم كه موقع بستن، روى هم مى آيد و نيز جائى را كه انسان نمى داند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود بنابر احتياط واجب بايد آب بكشد.

مسأله 225 اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند، چنانچه طورى آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بريزد، پاك مى شود بلكه از اول نجس نشده.

10 استبراء حيوان نجاستخوار

مسأله 226 بول و غائط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است، و اگر بخواهند پاك شود، بايد آنرا استبراء كنند يعنى تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، نگذارند نجاست بخورد و غذاى پاك به آن بدهند. و بنابر احتياط واجب بايد شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را سى روز و گوسفند را ده روز و مرغابى را هفت يا پنج روز و مرغ خانگى را سه روز، از خوردن نجاست باز دارند و غذاى پاك به آنها بدهند، و اگر بعد از اين مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته شود، بايد تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آنها نگويند آنها را از خوردن نجاست باز دارند.

11 غائب شدن مسلمان

مسأله 227 اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در اختيار او است، نجس شود و آن مسلمان غائب گردد، با شش شرط پاك است.

اول آنكه آن مسلمان چيزى كه بدن يا

لباسش را نجس كرده نجس بداند پس اگر مثلاً لباسش به عرق جنب از حرام آلوده شود و آن را نجس نداند، بعد از غائب شدن او نمى شود آن لباس را پاك دانست.

دوم آنكه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است.

سوم آنكه انسان ببيند آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مى كند، مثلاً ببيند با آن لباس نماز مى خواند.

چهارم آنكه آن مسلمان بداند شرط كارى را كه با آن چيز انجام مى دهد پاكى است، پس اگر مثلاً نداند كه بايد لباس نمازگزار پاك باشد، و با لباسى كه نجس شده نماز بخواند، نمى شود آن لباس را پاك دانست.

پنجم آنكه انسان احتمال دهد آن مسلمان چيزى را كه نجس شده آب كشيده است پس اگر يقين داشته باشد كه آب نكشيده، نبايد آن چيز را پاك بداند. و نيز اگر نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاك دانستن آن چيز محل اشكال است.

ششم آنكه بنا بر احتياط واجب آن مسلمان بالغ باشد.

مسأله 228 اگر خود انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده است، يا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چيز پاك است، و همچنين است اگر كسى كه چيز نجس را آب كشيده خبر دهد، بشرط حصول اطمينان به تطهير.

مسأله 229 كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر بگويد آب كشيدم و انسان به گفته او اطمينان پيدا كند آن لباس پاك است.

مسأله 230 اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن

چيز نجس يقين پيدا نمى كند، مى تواند به گمان اكتفا نمايد.

احكام ظرفها

مسأله 231 ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده، خوردن و آشاميدن از آن ظرف حرام است. و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائى كه بايد با چيز پاك انجام داد، استعمال كنند، بلكه احتياط واجب آنست كه چرم سگ و خوك و مردار را، اگر چه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.

مسأله 232 خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره حرام است، و احتياط واجب ترك استعمال آنها است، اگر چه براى زينت اطاق هم باشد، و احتياط استحبابى ترك نگاهداشتن آن است اگر چه استعمال هم نكنند. و بر صاحب ظرف لازم نيست طورى آنرا بشكند كه ديگر به آن ظرف نگويند.

مسأله 233 ساختن ظرف طلا و نقره و مزدى كه براى آن مى گيرند محل اشكال است.

مسأله 234 خريد و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضى هم كه فروشنده مى گيرد اگر فقط براى نگهدارى باشد، حرام نيست. ولى احتياط مستحبى ترك آن است.

مسأله 235 گيره استكان كه از طلا يا نقره مى سازند اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهائى و چه با استكان حرام است. و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.

مسأله 236 استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

مسأله 237 اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه مقدار آن فلز بقدرى زياد باشد

كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند استعمال آن مانعى ندارد.

مسأله 238 اگر انسان غذائى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اينكه چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام مى باشد، در ظرف ديگر بريزد اشكال ندارد. بلكه اگر به اين قصد هم نباشد، حرام بودن ريختن آن از ظرف طلا يا نقره در ظرف ديگر محل تأمل است، ولى در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعى ندارد.

مسأله 239 استعمال بادگير قليان و غلاف شمشير و كارد و قاب قرآن، اگر از طلا يا نقره باشد، اشكال ندارد. ولى احتياط واجب آن است كه عطردان و سرمه دان طلا و نقره را استعمال نكنند.

مسأله 240 استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى اشكال ندارد ولى براى وضو و غسل، در حال ناچارى هم نمى شود ظرف طلا و نقره را استعمال كرد.

مسأله 241 استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر اشكال ندارد.

وضو

وضو

مسأله 242 در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر و روى پاها را مسح كنند.

مسأله 243 درازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى جائى كه موى سر بيرون مى آيد تا آخر چانه شست، و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شست قرار مى گيرد بايد شسته شود، و اگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضو باطل است. و براى آنكه يقين كند اين مقدار كاملاً شسته شده بايد كمى اطراف آنرا هم بشويد.

مسأله 244 اگر صورت يا

دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم باشد بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولى تا كجاى صورت خود را مى شويند، او هم تا همانجا را بشويد. و نيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول، پيشانى را بشويد.

مسأله 245 اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست كه نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضو وارسى كند كه اگر هست برطرف نمايد.

مسأله 246 اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را به پوست برساند و اگر پيدا نباشد شستن مو كافى است و رساندن آب به زير آن لازم نيست.

مسأله 247 اگر شك كند كه پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب بايد مو را بشويد و آبرا به پوست هم برساند.

مسأله 248 شستن توى بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شود واجب نيست، ولى براى آنكه يقين كند از جاهائى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را هم بشويد، و كسى كه نمى دانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر نداند در وضوهائى كه گرفته اين مقدار را شسته يا نه نمازهائى كه خوانده صحيح است.

مسأله 249 بايد دست ها را از بالا به پائين شست، و اگر از پائين به بالا بشويد وضو باطل است. و همچنين است صورت على الاحوط.

مسأله 250 اگر دست را تر

كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى دست به قدرى باشد كه به واسطه كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود كافى است.

مسأله 251 بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.

مسأله 252 براى آنكه يقين كند آرنج را كاملاً شسته بايد مقدارى بالاتر از آرنج را هم بشويد.

مسأله 253 كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را تا مچ شسته در موقع وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد. و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او باطل است.

مسأله 254 در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم مستحب و مرتبه سوم و بيشتر از آن حرام مى باشد، و اينكه كدام شستن اول يا دوم يا سوم است مربوط به قصد كسى است كه وضو مى گيرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلاً ده مرتبه آب به صورت بريزد اشكال ندارد و همه آنها شستن اوّل حساب مى شود، و اگر به قصد اينكه سه مرتبه بشويد سه مرتبه آب بريزد مرتبه سوم آن حرام است.

مسأله 255 بعد از شستن هر دو دست بايد جلوى سر را با ترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند. و احتياط واجب آن است كه با دست راست، از بالا به پائين مسح نمايد.

مسأله 256 يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشانى است جاى مسح مى باشد. و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافيست، اگر چه وجوب مسح به

مقدار عرض يك انگشت، خالى از قوت نيست، و احتياط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازاى يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد.

مسأله 257 لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است. ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مى ريزد يا به جاهاى ديگر سر مى رسد، بايد بيخ موها را مسح كند. يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد، و اگر موهائى را كه به صورت مى ريزد يا به جاى ديگر سر مى رسد جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد، يا بر موى جاهاى ديگر سر، كه جلوى آن آمده مسح كند باطل است.

مسأله 258 بعد از مسح سر بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده روى پاها را از سر يكى از انگشتها تا برآمدگى روى پا مسح كند، و احتياط واجب آن است كه تا مفصل را هم مسح نمايد.

مسأله 259 پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافى است، ولى احوط آن است كه به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد، و بهتر از آن مسح تمام روى پا است.

مسأله 260 واجب نيست كه در مسح پا دست را بر سر انگشتها بگذارد و بعد به پشت پا بكشد، بلكه اگر تمام دست را روى پا بگذارد و كمى بكشد هم كفايت مى كند اگر چه قسم اول احوط است.

مسأله 261 در مسح سر و

روى پا بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را نگهدارد و سر يا پا را به آن بكشد وضو باطل است. ولى اگر موقعى كه دست را مى كشد سر يا پا مختصرى حركت كند اشكال ندارد.

مسأله 262 جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است. ولى اگر ترى آن به قدرى كم باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مى شود بگويند فقط از ترى كف دست است اشكال ندارد.

مسأله 263 اگر براى مسح رطوبتى در كف دست نمانده باشد نمى تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از ريش خود رطوبت بگيرد و بعيد نيست صحّت اگر از اعضاء ديگر وضو رطوبت بگيرد و با آن مسح نمايد.

مسأله 264 اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد احتياط واجب آن است كه سر را با همان رطوبت مسح كند، و براى مسح پاها از اعضاء ديگر وضو رطوبت بگيرد.

مسأله 265 مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است، ولى اگر بواسطه سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد و اگر روى كفش نجس باشد بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند، و احتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد.

مسأله 266 اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح، آنرا آب بكشد بايد تيمم نمايد.

وضوى ارتماسى

مسأله 267 وضوى

ارتماسى آن است كه انسان صورت و دستها را در آب فرو برد و به قصد وضو بيرون آورد. و اگر موقعى كه دست ها را در آب فرو مى برد نيت وضو كند و تا وقتى كه آنها را از آب بيرون مى آورد و ريزش آب تمام مى شود به قصد وضو باشد، وضوى او صحيح است و نيز اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو كند و تا وقتى كه ريزش آب تمام مى شود، به قصد وضو باشد، وضوى او صحيح مى باشد. و همچنين است اگر دست راست رابه قصد وضو در آب فرو ببرد، و دست چپ را به قصد وضو به غير ارتماس بشويد.

مسأله 268 در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پائين شسته شود، پس اگر وقتى كه صورت و دستها را در آب فرو مى برد قصد وضو كند بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد. و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.

مسأله 269 اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى و بعضى را غير ارتماسى انجام دهد اشكال ندارد.

دعاهائى كه موقع وضو گرفتن مستحب است

مسأله 270 كسى كه وضو مى گيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب مى افتد بگويد: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ والْحَمْدُ للهِ الَّذى جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْه نَجِساً و موقعى كه پيش از وضو دست خود را مى شويد بگويد: اَللّهُمَّ اجْعَلنى مِنَ التوَّ ابينَ وَاجْعَلْنى مِنَ المُتَطهِّرينَ و

در وقت مضمضه كردن يعنى آب در دهان گرداندن بگويد: اَللّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى يَومْ اَلقْاكَ وَ اَطْلِقْ لِسانى بِذِكرِكَ و در وقت استنشاق يعنى آب در بينى كردن بگويد: اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَىَّ ريحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنى مِمَّنْ يَشَمُّ ريحَها وَ رَوْحَها وَطيبَها و در موقع شستن رو بگويد: اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّفيه الْوُجوُهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهى يَوْمَ تَبْيَضُّ فيهِ الْوجُوهُ و در وقت شستن دست راست بخواند : اَللّهُمَّ اَعْطِنى كِتابى بِيَمينى وَالْخُلْدَ فى الجَنانِ بِيَسارى وَ حاسِبْنى حِساباً يَسيراً و موقع شستن دست چپ بگويد : اَللّهُمَّ لا تُعْطنى كِتابِى بِشِمالى وَلا مِنْ وَراءِ ظَهرى وَ لا تَجعَلها مَغْلُولَةً اِلى عُنُقى وَ اَعوُذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النيّرانِ و موقعى كه سر را مسح مى كند بگويد: اَللّهُمَّ غَشِّنى بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ و در وقت مسح پا بخواند: اَللّهُمَّ ثَبِّتْنى عَلى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الاَْقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعيْى فى ما يُرضيكَ عَنِّى ياذَا الْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ.

شرائط وضو

شرائط صحيح بودن وضو سيزده چيز است:

شرط اول آنكه آب وضو پاك باشد.

شرط دوم آنكه آب وضو مطلق باشد.

مسأله 271 وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد، و اگر با آن وضو نمازى هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.

مسأله 272 اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضو ندارد چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمم كند و اگر وقت دارد، احتياط واجب آن است كه صبر كند تا آب صاف شود و

وضو بگيرد.

شرط سوم آنكه آب وضو و فضائى كه در آن وضو مى گيرد مباح باشد.

مسأله 273 وضو با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه حرام و باطل است. و نيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بريزد، چنانچه در غير آنجا نتواند وضو بگيرد وضوى او باطل مى باشد بلكه اگر در غير آنجا هم بتواند وضو بگيرد صحت وضويش، محل اشكال است.

مسأله 274 وضو گرفتن از حوض مدرسه اى كه انسان نمى داند آن حوض را براى همه مردم وقف كرده اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتى كه معمولاً مردم از آب آن وضو بگيرند و عمل ايشان، كشف از تعميم وقف كند اشكال ندارد.

مسأله 275 كسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند اگر نداند حوض آن را براى همه مردموقف كرده اند يا براى كسانى كه در آنجا نماز مى خوانند، نمى تواند از حوض آن وضو بگيرد، ولى اگر معمولاً كسانى هم كه نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضو مى گيرند و اين عملشان كاشف از تعميم وقف باشد، مى تواند از حوض آن وضو بگيرد.

مسأله 276 وضو گرفتن از حوض تيمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اينها براى كسانى كه ساكن آنجاها نيستند، در صورتى صحيح است كه معمولاً كسانى هم كه ساكن آنجاهانيستند، با آب آنها وضو بگيرند، بشرط آنكه وضو گرفتن آنها كشف از تعميم وقف كند.

مسأله 277 وضو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحبان آنها راضى هستند

اشكال ندارد، ولى اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهى كنند بلكه با احتمال عقلائى به كراهت آنها احتياط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگيرند.

مسأله 278 اگر فراموش كند آب، غصبى است و با آن وضو بگيرد صحيح است، ولى كسى كه خودش آب را غصب كرده اگر غصبى بودن آنرا فراموش كند و وضو بگيرد گر چه حكم به بطلان وضويش نمى توان كرد، لكن احوط آن است كه به آن وضو اكتفا نكند.

شرط چهارم آنكه ظرف آب وضو مباح باشد.

شرط پنجم آنكه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.

مسأله 279 اگر آب وضو در ظرف غصبى يا طلا و نقره است و غير از آن آب ديگرى ندارد بايد تيمم كند و نمى تواند با آب آنها وضو بگيرد، و اگر آب ديگرى دارد چنانچه در ظرف غصبى يا طلا و نقره وضوى ارتماسى بگيرد يا با آنها آب را به صورت و دستها بريزد وضوى او باطل است، و در صورتى كه با مشت يا چيز ديگر آب را از آنها بردارد و به صورت و دستها بريزد وضوى او صحيح است.

مسأله 280 احتياط مستحب آن است، در حوضى كه مثلاً يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است چنانچه عرفاً تصرف در آن نباشد، وضو نگيرد.

مسأله 281 اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

شرط ششم آنكه اعضاء وضو موقع شستن و

مسح كردن پاك باشد.

مسأله 282 اگر پيش از تمام شدن وضو، جائى را كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضو صحيح است.

مسأله 283 اگر غير از اعضاء وضو جائى از بدن نجس باشد وضو صحيح است. ولى اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آن است كه اول آنرا تطهير كند بعد وضو بگيرد.

مسأله 284 اگر يكى از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده سزاوار نيست ترك احتياط به اعاده وضو و اگر مى داند ملتفت بوده، يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه وضو صحيح است، و در هر صورت جائى را كه نجس بوده بايد آب بكشد.

مسأله 285 اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن بند نمى آيد و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد، بعد به دستورى كه گفته شد وضوى ارتماسى بگيرد.

شرط هفتم آنكه وقت براى وضو و نماز كافى باشد.

مسأله 286 هر گاه وقت به قدرى تنگ است كه اگر وضو بگيرد تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود بايد تيمم كند، ولى اگر براى وضو و تيمم يك اندازه وقت لازم است بايد وضو بگيرد.

مسأله 287 كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند، اگر به قصد قربت يا براى كار مستحبى مثل

خواندن قرآن وضو بگيرد صحيح است. و اگر براى خواندن آن نماز وضو بگيرد باطل است.

شرط هشتم آنكه به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضو بگيرد، و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد، باطل است.

مسأله 288 لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند ولى بايد در تمام وضو متوجه باشد كه وضو مى گيرد، به طورى كه اگر از او بپرسند چه مى كنى بگويد وضو مى گيرم.

شرط نهم آنكه وضو را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد يعنى اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد و بايد پاى چپ را بعد از پاى راست مسح كند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل است.

شرط دهم آنكه كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.

مسأله 289 اگر بين كارهاى وضو به قدرى فاصله شود كه وقتى مى خواهد جائى را بشويد يا مسح كند رطوبت جاهائى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد وضو باطل است، و اگر فقط رطوبت جائى كه جلوتر از محلى است كه مى خواهد بشويد يا مسح كند، خشك شده باشد مثلاً موقعى كه مى خواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد، احتياط واجب آن است كه وضو را از سر بگيرد.

مسأله 290 اگر كارهاى وضو را پشت سرهم به جا آورد ولى به واسطه گرماى هوا يا حرارت زياد بدن

و مانند اينها رطوبت خشك شود وضوى او صحيح است.

مسأله 291 راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوى او صحيح است.

شرط يازدهم آنكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد و اگر ديگرى او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد، وضو باطل است.

مسأله 292 كسى كه نمى تواند وضو بگيرد بايد نائب بگيرد، كه او را وضو دهد. و چنانچه مزد هم بخواهد در صورتى كه بتواند بايد بدهد، ولى بايد خود او نيت وضو كند و با دست خود مسح نمايد، و اگر نمى تواند بايد نائبش دست او را بگيرد و به جاى مسح او بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرند و با آن رطوبت، سر و پاى او را مسح كنند.

مسأله 293 هر كدام از كارهاى وضو را كه مى تواند به تنهائى انجام دهد، نبايد در آن كمك بگيرد.

شرط دوازدهم آنكه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.

مسأله 294 كسى كه مى ترسد اگر وضو بگيرد مريض شود يا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد، ولى اگر نداند كه آب براى او ضرر دارد و وضو بگيرد، اگر چه بعد بفهمد ضرر داشته وضوى او صحيح است.

مسأله 295 اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه

وضو با آن صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضو بگيرد.

شرط سيزدهم آنكه در اعضاء وضو مانعى از رسيدن آب نباشد.

مسأله 296 اگر مى داند چيزى به اعضاء وضو چسبيده ولى شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيرى مى كند يا نه، بايد آنرا برطرف كند يا آب را به زير آن برساند.

مسأله 297 اگر زير ناخن چرك باشد وضو اشكال ندارد، ولى اگر ناخن را بگيرند بايد براى وضو آن چرك را برطرف كنند، و نيز اگر ناخن بيشتر از معمول بلند باشد، بايد چرك زير مقدارى را كه از معمول بلندتر است برطرف نمايند.

مسأله 298 اگر در صورت و دستها و جلوى سر و روى پاها به واسطه سوختن يا چيز ديگر برآمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافى است و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند، ولى چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن مى چسبد و گاهى بلند مى شود، بايد آنرا قطع كند يا آب را به زير آن برساند.

مسأله 299 اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كارى شك كند گل به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند، يا به قدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا كند كه اگر بوده برطرف شده يا آب به زير آن رسيده است.

مسأله

300 جائى را كه بايد شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، و همچنين است اگر بعد از گچ كارى و مانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمى نمايد بر دست بماند، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مى رسد يا نه يا مسح بر بشره مى شود يا نه بايد آنها را برطرف كند.

مسأله 301 اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاء وضو مانعى از رسيدن آب هست وبعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده يا نه، وضوى او صحيح است.

مسأله 302 اگر در بعضى از اعضاء وضو مانعى باشد كه گاهى آب به خودى خود زير آن مى رسد و گاهى نمى رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يانه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب به زير آن نبوده سزاوار نيست ترك احتياط به اعاده وضو.

مسأله 303 اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاء وضو ببيند و نداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده وضوى او صحيح است، ولى اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، سزاوار نيست ترك احتياط به اعاده وضو.

مسأله 304 اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در اعضاء وضو بوده يا نه، وضو صحيح است.

احكام وضو

مسأله 305 كسى كه در كارهاى وضو و شرائط آن مثل

پاك بودن آب و غصبى نبودن آن خيلى شك مى كند، بايد به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 306 اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه بنا مى گذارد كه وضوى او باقيست، ولى اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر وضوى او باطل است.

مسأله 307 كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه بايد وضو بگيرد.

مسأله 308 كسى كه مى داند وضو گرفته و حدثى هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است بايد وضو بگيرد، و اگر در بين نماز است بايد نماز را بشكند و وضو بگيرد، و اگر بعد از نماز است نمازى كه خوانده صحيح است و براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد.

مسأله 309 اگر بعد از وضو يا در بين آن يقين كند كه بعضى جاها را نشسته يا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهائى كه پيش از آن است خشك شده، بايد دوباره وضو بگيرد، و اگر خشك نشده بايد جائى را كه فراموش كرده و آنچه بعد از آن است بشويد يا مسح كند، و اگر در بين وضو در شستن يا مسح كردن جائى شك كند بايد بهمين دستور عمل نمايد.

مسأله 310 اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه نماز او صحيح است، ولى بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.

مسأله 311 اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او باطل

است و بايد وضو بگيرد و نماز را بخواند.

مسأله 312 اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوى او باطل شده يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.

مسأله 313 اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مى ريزد يا نمى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه يقين دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مى كند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مى كند بخواند. و اگر مهلت او به مقدار كارهاى واجب نماز است، بايد در وقتى كه مهلت دارد، فقط كارهاى واجب نماز را به جا آورد، و كارهاى مستحب آن مانند اذان و اقامه و قنوت را ترك نمايد.

مسأله 314 اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمى كند و در بين نماز چند دفعه بول يا غائط از او خارج مى شود، كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگيرد سخت نيست، بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و هر وقت بول يا غائط از او خارج شد، فوراً وضو بگيرد، و بقيه نماز را بخواند، و احتياط مستحب آن است كه همان نماز را دوباره با يك وضو بخواند، و اگر در بين آن نماز وضوى او باطل شد اعتنا نكند.

مسأله 315 كسى كه بول يا غائط طورى پى درپى از او خارج مى شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه براى او سخت است، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضو بخواند، بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد.

مسأله

316 كسى كه بول يا غائط پى درپى از او خارج مى شود اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، احتياط واجب آن است كه براى هر نماز يك وضو بگيرد.

مسأله 317 اگر مرضى دارد كه نمى تواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند، بايد به وظيفه كسانى كه نمى توانند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كنند عمل نمايد.

مسأله 318 كسى كه بول يا غائط پى درپى از او خارج مى شود، بايد براى هر نمازى وضو بگيرد و فوراً مشغول نماز شود، ولى براى آوردن سجده و تشهد فراموش شده و نماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد، در صورتى كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست، ولكن احتياط در خصوص نماز احتياطى ترك نشود.

مسأله 319 كسى كه بول او قطره قطره مى ريزد بايد براى نماز به وسيله كيسه اى كه در آن، پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر جلوگيرى مى كند، خود را حفظ نمايد، و احتياط واجب آن است كه پيش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد، و نيز كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط به جاهاى ديگر جلوگيرى نمايد، و احتياط واجب آن است كه اگر مشقّت ندارد، براى هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.

مسأله 320 كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند در صورتى كه ممكن باشد، بايد به مقدار

نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگيرى نمايد اگر چه خرج داشته باشد، بلكه اگر مرض او به آسانى معالجه شود احتياط واجب آن است كه خود را معالجه نمايد.

مسأله 321 كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهائى را كه در وقت مرض مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد، ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود، بايد نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

چيزهائى كه بايد براى آنها وضو گرفت

مسأله 322 براى شش چيز وضو گرفتن واجب است: اول براى نمازهاى واجب غير از نماز ميت. دوم براى سجده و تشهد فراموش شده، اگر بين آنها و نماز حدثى از او سرزده مثلاً بول كرده باشد، و از براى سجده سهو، واجب نيست وضو بگيرد، لكن اگر رجاءاً بگيرد خوب است. سوم براى طواف واجب خانه كعبه. چهارم اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد. پنجم اگر نذر كرده باشد كه جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده، يا بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن در صورتى كه مجبور باشد، دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بى احترامى به قرآن است، بايد بدون اينكه وضو بگيرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بيرون آورد، يا اگر نجس شده آب بكشد.

مسأله 323 مسّ نمودن خط قرآن، يعنى رساندن جائى از بدن

به خط قرآن براى كسى كه وضو ندارد حرام است، و احتياط واجب آن است كه موى خود را هم به خط قرآن نرساند، مگر آنكه بلند باشد، ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.

مسأله 324 جلوگيرى بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست، ولى اگر مس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد، بايد از آنان جلوگيرى كنند.

مسأله 325 كسى كه وضو ندارد، بنابر احتياط واجب حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانى نوشته شده باشد، مس نمايد، و احتياط مستحب آن است كه اسم مبارك پيغمبر و امام و حضرت زهرا عليهم السلام را هم مس ننمايد.

مسأله 326 اگر پيش از وقت نماز به قصد اينكه با طهارت باشد، وضو بگيرد يا غسل كند صحيح است، و نزديك وقت نماز هم اگر به قصد مهيّا بودن براى نماز وضو بگيرد اشكال ندارد.

مسأله 327 كسى كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوى واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوى او صحيح است.

مسأله 328 مستحب است انسان براى نماز ميت و زيارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان عليهم السلام وضو بگيرد، و همچنين براى همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن و نيز براى مسّ حاشيه قرآن و براى خوابيدن وضو گرفتن مستحب است، و نيز مستحب است كسى كه وضو دارد دوباره وضو بگيرد، و اگر براى يكى از اين كارها وضو بگيرد، مى تواند هر كارى را كه بايد با وضو انجام داد

به جا آورد، مثلاً مى تواند با آن وضو نماز بخواند.

چيزهائى كه وضو را باطل مى كند

مسأله 329 هفت چيز وضو را باطل مى كند: اول بول. دوم غائط. سوم باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود. چهارم خوابى كه به واسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود ولى اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضو باطل نمى شود. پنجم چيزهائى كه عقل را از بين مى برد مانند ديوانگى و مستى و بيهوشى. ششم استحاضه زنان كه بعداً گفته مى شود. هفتم كارى كه براى آن بايد غسل كرد مانند جنابت.

احكام وضوى جبيره

چيزى كه با آن زخم و شكستگى را مى بندند و دوائى كه روى زخم و مانند آن مى گذارند جبيره ناميده مى شود.

مسأله 330 اگر در يكى از جاهاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى باشد چنانچه روى آن باز است و آب براى آن ضرر ندارد، بايد به طور معمول وضو گرفت.

مسأله 331 اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت و دستها است و روى آن باز است و آب ريختن روى آن ضرر دارد، چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد، احتياط واجب آن است كه دست تر بر آن بكشد، و اگر اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است و نمى شود آب كشيد، بايد اطراف زخم را به طورى كه در وضو گفته شد، از بالا به پائين بشويد، و بنابر احتياط واجب پارچه پاكى روى زخم بگذارد و دست تر روى آن بكشد، و اگر گذاشتن پارچه هم ممكن نيست بايد اطراف زخم را

بشويد، و بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد

مسأله 332 اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها است و روى آن باز است، چنانچه نتواند آنرا مسح كند، بايد پارچه پاكى روى آن بگذارد و روى پارچه را باترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند، و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد مسح لازم نيست، ولى بايد بعد از وضو تيمم نمايد.

مسأله 333 اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد چنانچه باز كردن آن ممكن است و آب هم براى آن ضرر ندارد، بايد باز كند و وضو بگيرد چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، يا جلوى سر و روى پاها.

مسأله 334 اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت يا دستها باشد و بشود روى آنرا باز كرد، چنانچه ريختن آب روى آن ضرر دارد و كشيدن دست تر ضرر ندارد، احتياط واجب آن است كه دست تر روى آن بكشد و بعد پارچه پاكى روى آن بگذارد و روى پارچه را هم دست تر بكشد.

مسأله 335 اگر نمى شود روى زخم را باز كرد ولى زخم و چيزى كه روى آن گذاشته پاك است و رسانيدن آب به زخم ممكن است و ضرر هم ندارد، بايد آب را به روى زخم برساند، و اگر زخم يا چيزى كه روى آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب بروى زخم ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم برساند، و در صورتى كه آب براى زخم ضرر دارد، يا آنكه

رساندن آب بروى زخم ممكن نيست، يا زخم نجس است و نمى شود آنرا آب كشيد، بايد اطراف زخم را بشويد و اگر جبيره پاك است، روى آنرا مسح كند و اگر جبيره نجس است، يا نمى شود روى آنرا دست تر كشيد، مثلاً دوائى است كه به دست مى چسبد، پارچه پاكى را به طورى كه جزء جبيره حساب شود، روى آن بگذارد و دست تر روى آن بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست، احتياط واجب آن است كه وضو بگيرد و تيمم هم بنمايد.

مسأله 336 اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها يا تمام هر دو دست را گرفته باشد، بايد وضوى جبيره اى بگيرد، و بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد.

مسأله 337 اگر جبيره تمام اعضاء وضو را گرفته باشد، بنابر احتياط واجب بايد وضوى جبيره اى بگيرد و تيمم هم بنمايد.

مسأله 338 كسى كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روى آن كشيده است، بايد سر و پا را با همان رطوبت مسح كند.

مسأله 339 اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا باز است، بايد جاهائى كه باز است روى پا را و جائى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند.

مسأله 340 اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روى پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند و در جاهائى كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.

مسأله

341 اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست بايد به دستور جبيره عمل كند، و بنا بر احتياط واجب تيمم هم بنمايد، و اگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بر دارد، پس اگر زخم در صورت و دستها است اطراف آن را بشويد، و اگر در سر يا روى پاها است اطراف آن را مسح كند و براى جاى زخم به دستور جبيره عمل نمايد.

مسأله 342 اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شكستگى نيست، ولى به جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد، بايد تيمم كند و احتياط مستحب آنست كه وضوى جبيره اى هم بگيرد.

مسأله 343 اگر جائى از اعضاء وضو را رگ زده است و نمى تواند آن را آب بكشد يا آب براى آن ضرر دارد، بايد به دستور جبيره عمل كند.

مسأله 344 اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست، يا به قدرى مشقت دارد كه نمى شود تحمل كرد، بايد به دستور جبيره عمل كند، و بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد.

مسأله 345 غسل جبيره اى مثل وضوى جبيره اى است، ولى احوط وجوبى آنست كه آنرا ترتيبى بجا آورند، هر چند بتوانند غسل ارتماسى را با شرائطى كه از جمله آنها است پاك بودن عضو و ضرر نداشتن آب از براى او انجام دهند، و اما اگر نتوانند شرائط غسل ارتماسى را تحصيل كنند، متعين ترتيبى است.

مسأله 346 كسى كه وظيفه او تيمم است اگر در بعضى از جاهاى تيمم او زخم يا دمل يا شكستگى

باشد، بايد به دستور وضوى جبيره اى، تيمم جبيره اى نمايد.

مسأله 347 كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره اى نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمى شود، مى تواند در اول وقت نماز بخواند، ولى اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، احتياط واجب بلكه اقوى آن است كه صبر كند و اگر عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيره اى بجا آورد.

مسأله 348 اگر انسان براى مرضى كه در چشم او است موى چشم خود را بچسباند، بايد وضو و غسل را جبيره اى انجام دهد، و احتياط واجب آنست كه تيمم هم بنمايد.

مسأله 349 كسى كه نمى داند وظيفه اش تيمم است يا وضوى جبيره اى، بنابر احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد.

مسأله 350 نمازهائى را كه انسان با وضوى جبيره اى خوانده صحيح است. ولى بعد از آنكه عذرش برطرف شد، براى نمازهاى بعد بنابر احتياط واجب بايد وضو بگيرد.

غسلهاى واجب

غسلهاى واجب

غسلهاى واجب هفت است.

اول غسل جنابت. دوم غسل حيض. سوم غسل نفاس. چهارم غسل استحاضه. پنجم غسل مس ميت. ششم غسل ميت. هفتم غسلى كه به واسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب مى شود.

احكام جنابت

احكام جنابت

مسأله 351 به دو چيز انسان جنب مى شود. اول جماع. دوم بيرون آمدن منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد، يا بى شهوت، با اختيار باشد يا بى اختيار.

مسأله 352 اگر رطوبتى از مرد خارج شود و نداند منى است يا بول يا غير اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم منى دارد و اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضى از اينها را نداشته باشد حكم منى ندارد، ولى در مريض لازم نيست آن آب با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آيد و در موقع بيرون آمدن، بدن سست شود، در حكم منى است. لكن شرط بودن سست شدن بدن محل تأمل است.

مسأله 353 اگر از مردى كه مريض نيست آبى بيرون آيد كه يكى از سه نشانه اى را كه در مسأله پيش گفته شد داشته باشد و نداند نشانه هاى ديگر را داشته يا نه، چنانچه پيش از بيرون آمدن آن آب، وضو داشته غسل تنها كافى است و اگر وضو نداشته، بايد غسل كند و بنابر احتياط واجب وضو هم بگيرد.

مسأله 354 مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند، و اگر بول

نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد، كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم منى دارد.

مسأله 355 اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، در زن، بالغ باشند يا نابالغ، اگر چه منى بيرون نيايد هر دو جنب مى شوند. و تحقق جنابت به دخول در دبر محل اشكال است و احتياط ترك نشود.

مسأله 356 اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه غسل بر او واجب نيست.

مسأله 357 اگر نعوذبالله حيوانى را وطى كند، يعنى با او نزديكى نمايد و منى از او بيرون آيد غسل تنها كافى است، و اگر منى بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطى وضو داشته باز هم غسل تنها كافى است، و اگر وضو نداشته احتياط واجب آنست كه غسل كند، وضو هم بگيرد.

مسأله 358 اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

مسأله 359 كسى كه نمى تواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم مى تواند با عيال خود نزديكى كند.

مسأله 360 اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود او است و براى آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهائى را كه يقين دارد، بعد از بيرون آمدن آن منى خوانده قضا كند، ولى نمازهائى را كه احتمال مى دهد، بعد از بيرون آمدن آن منى خوانده، لازم نيست قضا نمايد.

چيزهائى كه بر جنب حرام است

مسأله 361 پنج چيز بر

جنب حرام است:

اول رساندن جائى از بدن به خط قرآن، يا به اسم خدا و اما اسم پيغمبران و امامان عليهم السلام را بنابر احتياط مستحب مس ننمايد.

دوم رفتن در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اگر چه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.

سوم توقف در مساجد ديگر و همچنين حرم امامان عليهم السلام بنابر احتياط واجب ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براى برداشتن چيزى برود مانعى ندارد.

چهارم داخل شدن در مسجد به قصد گذاشتن چيزى در آن، بلكه بنا بر احتياط واجب گذاشتن چيزى در آن اگر چه بدون داخل شدن هم باشد.

پنجم خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است:

اول سوره سىودوم قرآن(آلم تنزيل) دوم سوره چهل و يكم(حم سجده) سوم سوره پنجاه و سوم (والنجم) چهارم سوره نود و ششم(إقرء) و اگر يك حرف از اين چهار سوره را هم بخواند حرام است.

چيزهائى كه بر جنب مكروه است

مسأله 362 نه چيز بر جنب مكروه است:

اول و دوم خوردن و آشاميدن ولى اگر وضو بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست. سوم خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هائى كه سجده واجب ندارد.

چهارم رساندن جائى از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاى قرآن.

پنجم همراه داشتن قرآن. ششم خوابيدن ولى اگر وضو بگيرد يا به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تيمم كند مكروه نيست. هفتم خضاب كردن به حنا و مانند آن. هشتم ماليدن روغن

به بدن. نهم جماع كردن، بعد از آنكه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده است.

غسل جنابت

مسأله 363 غسل جنابت به خودى خود مستحب است و براى خواندن نماز واجب و مانند آن واجب مى شود، ولى براى نماز ميت و سجده شكر و سجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست، اگر چه براى نماز ميت احوط است.

مسأله 364 لازم نيست در وقت غسل، نيت كند كه غسل واجب يا مستحب مى كنم و اگر فقط به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافى است.

مسأله 365 اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است.

مسأله 366 غسل را چه واجب باشد و چه مستحب به دو قسم مى شود انجام داد ترتيبى و ارتماسى.

مسأله 367 در غسل ترتيبى بايد به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشويد، و اگر عمداً يا از روى فراموشى يا به واسطه ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نكند غسل او باطل است.

مسأله 368 نصف ناف و نصف عورت را بايد با طرف راست بدن و نصف ديگر را بايد با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.

مسأله 369 براى آنكه يقين كند هر سه قسمت يعنى سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده بايد هر قسمتى را كه مى شويد مقدارى از قسمتهاى ديگر را

هم با آن قسمت بشويد، بلكه احتياط مستحب آنست كه تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.

مسأله 370 اگر بعد از غسل بفهمد جائى از بدن را نشسته و نداند كجاى بدن است، بايد دوباره غسل كند.

مسأله 371 اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافى است. و اگر از طرف راست باشد بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد، و اگر از سر و گردن باشد بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.

مسأله 372 اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافى است، ولى اگر در شستن مقدارى از طرف راست شك كند، بايد بعد از شستن آن مقدار، طرف چپ را هم بشويد، و اگر در شستن مقدارى از سر و گردن شك كند، بايد بعد از شستن آن، دوباره طرف راست و طرف چپ را بشويد.

غسل ارتماسى

مسأله 373 در غسل ارتماسى بايد آب در يك آن تمام بدن را بگيرد، پس اگر به نيت غسل ارتماسى در آب فرو رود، چنانچه پاى او روى زمين باشد بايد از زمين بلند كند.

مسأله 374 در غسل ارتماسى لازم نيست موقعى نيت كند كه مقدارى از بدن بيرون آب باشد، بلكه اگر تمام بدن هم زير آب باشد مى تواند نيت كند.

مسأله 375 اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن

آب نرسيده چه جاى آنرا بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.

مسأله 376 اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد و براى ارتماسى وقت دارد، بايد غسل ارتماسى كند.

مسأله 377 كسى كه روزه واجب گرفته يا براى حج يا عمره احرام بسته نمى تواند غسل ارتماسى كند، ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند صحيح است.

احكام غسل كردن

مسأله 378 در غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد، ولى در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست، و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتى را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافى است.

مسأله 379 كسى كه از حرام جنب شده و اگر بخواهد با آب گرم غسل كند عرق مى كند، چون عرق او بنابر أقوى طاهر است. لازم نيست كه با آب سرد غسل كند ولكن چون كه احتياط مستحب نجاست است بهتر آنست كه با آب سرد غسل كند و اگر آب سرد پيدا نكند يا براى او ضرر داشته باشد، بعد از آنكه تمام بدن زير آب كُر رفت نيت غسل ترتيبى كند و به نيت سر و گردن بدن را حركت دهد بعد يك مرتبه به نيت طرف راست و مرتبه ديگر به نيت طرف چپ بدن را حركت دهد.

مسأله 380 اگر در غسل به اندازه سر موئى از بدن نشسته بماند، غسل باطل است، ولى شستن جاهائى از بدن كه ديده نمى شود، مثل توى گوش و بينى واجب نيست.

مسأله 381 جائى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن بنا بر احتياط واجب بايد بشويد.

مسأله 382

اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن به قدرى گشاد باشد كه داخل آن ديده شود، بايد آنرا شست و اگر ديده نشود شستن داخل آن لازم نيست.

مسأله 383 چيزى را كه مانع از رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف كند و اگر پيش از آنكه يقين كند برطرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است.

مسأله 384 اگر موقع غسل شك كند، چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد، در بدن او هست يا نه، بايد وارسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست.

مسأله 385 در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مى شوند بشويد، و شستن موهاى بلند واجب نيست، بلكه اگر آب را طورى به پوست برساند كه آنها تر نشوند، غسل صحيح است ولى اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممكن نباشد، بايد آنها را بشويد كه آب به بدن برسد.

مسأله 386 تمام شرطهائى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب و غصبى نبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است، ولى در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پائين بشويد و نيز در غسل ترتيبى لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقدارى صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتى طرف چپ را بشويد اشكال ندارد، ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، اگر به اندازه اى كه غسل كند و نماز بخواند، بول و غائط از او بيرون

نمى آيد، بايد هر قسمت را فوراً بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل هم فوراً نماز بخواند، و همچنين است حكم زن مستحاضه كه بعداً گفته مى شود.

مسأله 387 كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد يا بدون اينكه بداند حمامى راضى است، بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامى را راضى كند، غسل او باطل است.

مسأله 388 اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند، ولى كسى كه غسل مى كند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد، يا از مال حرام بدهد غسل او اشكال دارد مگر آنكه علم به رضايت حمامى حتى در اين صورت داشته باشد.

مسأله 389 اگر بخواهد پول حرام يا پولى كه خمس آنرا نداده به حمامى بدهد، غسل او باطل است مگر آنكه علم به رضايت حمامى حتى در اين صورت داشته باشد.

مسأله 390 اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند و پيش از غسل شك كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامى به غسل كردن او راضى است يا نه، غسل او باطل است، مگر اينكه پيش از غسل حمامى را راضى كند.

مسأله 391 اگر شك كند كه غسل كرده يا نه بايد غسل كند، ولى اگر بعد از غسل شك كند، كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.

مسأله 392 اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر زند، مثلاً بول كند أقوى كفايت تمام نمودن غسل و بجا آوردن وضوء است، و احتياط مستحب آنست كه دوباره غسل كند، به قصد آنچه بر او

است واقعاً و بعد از آن وضو هم بگيرد.

مسأله 393 اگر به خيال اينكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد براى نماز غسل كند، چنانچه بعد از غسل به اندازه خواندن يك ركعت يا بيشتر وقت داشته باشد غسل او صحيح است، و اگر كمتر از يك ركعت وقت داشته باشد و غسل را به قصد غايتى از غايات ديگر نياورده باشد، اولى إعاده آنست اگر بنحو تقييد باشد.

مسأله 394 كسى كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه نمازهائى را كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.

مسأله 395 كسى كه چند غسل بر او واجب است مى تواند به نيت همه آنها يك غسل بجا آورد، يا آنها را جداجدا انجام دهد. و اگر نيت غسل جنابت نمايد كفايت از بقيه مى نمايد على الاقوى.

مسأله 396 اگر بر جائى از بدن، آيه قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، بنابر احتياط واجب اگر ممكن است بايد آنرا از بين ببرد، و اگر ممكن نيست بايد وضو و غسل را ارتماسى انجام دهد، و چنانچه بخواهد وضو يا غسل را ترتيبى بجا آورد، بايد آب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

مسأله 397 كسى كه غسل جنابت كرده، نبايد براى نماز وضو بگيرد، ولى با غسلهاى ديگر نمى شود نماز خواند و بايد وضو هم گرفت.

استحاضه

استحاضه

يكى از خونهائى كه از زن خارج مى شود خون استحاضه است و زن را در موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مى گويند.

مسأله 398 خون استحاضه در بيشتر اوقات زردرنگ و

سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد و غليظ هم نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.

مسأله 399 استحاضه سه قسم است: قليله و متوسطه و كثيره.

استحاضه قليله آنست كه خون فقط روى پنبه اى را كه زن داخل فرج مى نمايد آلوده كند و در آن فرو نرود.

استحاضه متوسطه آنست كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در يك گوشه آن باشد، ولى از پنبه به دستمالى كه معمولاً زنها براى جلوگيرى از خون مى بندند، نرسد.

استحاضه كثيره آنست كه خون، پنبه را بگيرد و به دستمال هم برسد.

احكام استحاضه

مسأله 400 در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد و پنبه را عوض كند و ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده آب بكشد.

مسأله 401 در استحاضه متوسطه بايد زن براى نماز صبح غسل كند و تا صبح ديگر براى نمازهاى خود، كارهاى استحاضه قليله را كه در مسأله پيش گفته شد انجام دهد، و اگر عمداً يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند، و اگر براى نماز ظهر غسل نكند بايد پيش از نماز مغرب و عشا غسل نمايد، چه آنكه خون بيايد يا قطع شده باشد.

مسأله 402 در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه در مسأله پيش گفته شد، بايد براى هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد و يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يكى براى نماز

مغرب و عشا بجا آورد و بين نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد و اگر فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد، بايد براى نماز عشا دوباره غسل نمايد.

مسأله 403 اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز هم بيايد چنانچه زن براى آن خون، وضو و غسل بجا نياورده باشد، بايد در موقع نماز وضو و غسل را بجا آورد.

مسأله 404 مستحاضه متوسطه و كثيره كه بايد وضو بگيرد و غسل كند هر كدام را اول بجا آورد صحيح است، ولى بهتر آنست كه اول وضو بگيرد.

مسأله 405 اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد براى نماز مغرب و عشا غسل نمايد.

مسأله 406 اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشا غسل ديگرى بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود بايد براى نماز مغرب و عشا غسل نمايد.

مسأله 407 مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز صبح براى نماز صبح غسل كند، غسل او باطل است، ولى اگر خيلى نزديك اذان صبح براى نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند و همينكه وقت داخل شد، فوراً نماز صبح را بخواند اشكال ندارد.

مسأله 408 زن مستحاضه براى هر نمازى چه واجب باشد و چه مستحب بايد وضو

بگيرد، و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند يا بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهائى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد. ولى براى خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.

مسأله 409 زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط براى نماز اولى كه مى خواند، بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد لازم نيست.

مسأله 410 اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعى كه مى خواهد نماز بخواند، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد و بعد از آنكه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است كارهائى را كه براى آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز بخواند استحاضه او تغيير نمى كند، پيش از داخل شدن وقت هم مى تواند خود را وارسى نمايد.

مسأله 411 زن مستحاضه اگر پيش از آنكه خود را وارسى كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلاً استحاضه اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح است، و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده،نماز او باطل است.

مسأله 412 زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد،

بايد به آنچه مسلماً وظيفه اوست عمل كند، مثلاً اگر نمى داند استحاضه او قليله است يا متوسطه، بايد كارهاى استحاضه قليله را انجام دهد و اگر نمى داند متوسطه است يا كثيره، بايد كارهاى مستحاضه متوسطه را انجام دهد ولى اگر بداند سابقاً كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد.

مسأله 413 اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و غسل باطل نمى شود، و اگر بيرون بيايد هر چند كم باشد وضو و غسل را باطل مى كند.

مسأله 414 زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسى كند و خون نبيند اگر چه بداند دوباره خون مى آيد، با وضوئى كه دارد مى تواند نماز بخواند.

مسأله 415 زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده، مى تواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.

مسأله 416 اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك مى شود، يا به اندازه خواندن نماز خون بند مى آيد، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند على الاحوط.

مسأله 417 اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد به مقدارى كه وضو و غسل و نماز را بجا آورد به كلى پاك مى شود أحوط آنست كه نماز را تأخير بيندازد، و موقعى كه به كلّى پاك شد دوباره وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم

نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضو و غسلى كه دارد مى تواند نماز بخواند.

مسأله 418 مستحاضه كثيره و متوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد بايد غسل كند، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده ديگر خون نيامده لازم نيست دوباره غسل نمايد.

مسأله 419 مستحاضه قليله بعد از وضو و مستحاضه كثيره و متوسطه بعد از غسل و وضو، بايد فوراً مشغول نماز شود ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد. و در نماز هم مى تواند كارهاى مستحب مثل قنوت و غير آنرا بجا آورد.

مسأله 420 زن مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود.

مسأله 421 اگر خون استحاضه زن جريان دارد و قطع نمى شود چنانچه براى او ضرر ندارد، بايد پيش از غسل و بعد از آن به وسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند، ولى اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى نمايد، و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون آيد، بايد دوباره غسل كند و اگر نماز هم خوانده بايد دوباره بخواند.

مسأله 422 اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحيح است، ولى اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود، بايد غسل را از سر بگيرد.

مسأله 423 احتياط مستحب آنست كه زن مستحاضه در تمام روزى كه روزه است به مقدارى كه مى تواند، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.

مسأله 424 روزه زن مستحاضه اى

كه غسل بر او واجب مى باشد، على الاحوط در صورتى صحيح است كه غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مى خواهد فرداى آن را روزه بگيرد بجا آورد، و نيز غسلهائى را كه براى نمازهاى روزش واجب است، انجام دهد ولى اگر براى نماز مغرب و عشا غسل نكند و براى خواندن نماز شب پيش از اذان صبح غسل نمايد و در روز هم غسلهائى را كه براى نمازهاى روزش واجب است بجا آورد، روزه او صحيح است.

مسأله 425 اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه او صحيح است.

مسأله 426 اگر استحاضه قليله زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد، و اگر استحاضه متوسطه كثيره شود بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براى استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فائده ندارد و بايد دوباره براى كثيره غسل كند.

مسأله 427 اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن كثيره شود، بايد نماز را بشكند و براى استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد و كارهاى ديگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند، و اگر براى هيچ كدام از غسل، و وضو وقت ندارد، بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو و اگر براى يكى از آنها وقت ندارد، بايد عوض آن تيمم كند و ديگرى را بجا آورد، ولى اگر براى تيمم هم وقت ندارد نمى تواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب قضا نمايد و

همچنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او متوسطه يا كثيره شود.

مسأله 428 اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد على الاحوط.

مسأله 429 اگر استحاضه كثيره زن متوسطه شود، بايد براى نماز اول، عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد مثلاً اگر پيش از نماز ظهر استحاضه كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز غسل كند و براى نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگيرد، ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد بايد براى نماز عصر غسل نمايد و اگر براى نماز عصر هم غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند و اگر براى آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد بايد براى عشا غسل نمايد.

مسأله 430 اگر پيش از هر نماز خون مستحاضه كثيره قطع شود و دوباره بيايد براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد.

مسأله 431 اگر استحاضه كثيره قليله شود، بايد براى نماز اول عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد، و نيز اگر استحاضه متوسطه قليله شود، بايد براى نماز اول، عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد.

مسأله 432 اگر مستحاضه يكى از كارهائى را كه بر او واجب مى باشد، حتى عوض كردن پنبه را ترك كند نمازش باطل است.

مسأله 433 مستحاضه قليله اگر

بخواهد غير از نماز كارى انجام دهد، كه شرط آن وضو داشتن است، مثلاًبخواهد جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد وضو بگيرد و وضوئى كه براى نماز گرفته كافى نيست.

مسأله 434 اگر مستحاضه غسلهاى واجب خود را بجا آورد، رفتن در مسجد و توقف در آن و خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد و نزديكى شوهر با او حلال مى شود، اگر چه كارهاى ديگرى را كه براى نماز واجب است مثل عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.

مسأله 435 اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز سوره اى را كه سجده واجب دارد بخواند يا مسجد برود، بنابر احتياط واجب بايد غسل نمايد، و همچنين است اگر شوهرش بخواهد با او نزديكى كند، ولى اگر بخواهد جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد وضو هم بگيرد.

مسأله 436 نماز آيات بر مستحاضه واجب است، و بايد براى نماز آيات هم كارهائى را كه براى نماز يوميه گفته شد انجام دهد.

مسأله 437 هر گاه در وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براى نماز آيات هم تمام كارهائى را كه براى نماز يوميه او واجب است انجام دهد. و نمى تواند هر دو را با يك غسل و وضو بخواند.

مسأله 438 اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، بايد براى هر نماز كارهائى را كه براى نماز ادا بر او واجب است بجا آورد.

مسأله 439 اگر زن بداند خونى كه از او

خارج مى شود خون زخم نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را ندارد، بايد به دستور استحاضه عمل كند بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.

حيض

حيض

حيض خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مى شود. و زن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مى گويند.

مسأله 440 خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سياه يا سرخ است و با فشار و كمى سوزش بيرون مى آيد.

مسأله 441 زنهاى سيّده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مى شوند،

يعنى خون حيض نمى بينند و زنهائى كه سيّده نيستند بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند.

مسأله 442 خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال، و زن بعد از يائسه شدن مى بيند حيض نيست.

مسأله 443 زن حامله و زنى كه بچه شير مى دهد، ممكن است حيض ببيند.

مسأله 444 دخترى كه نمى داند نُه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض نيست، و اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض است و معلوم مى شود نه سال او تمام شده است.

مسأله 445 زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.

مسأله 446 مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود، و اگر مختصرى

هم از سه روز كمتر باشد حيض نيست.

مسأله 447 لازم نيست سه روز اول حيض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلاً دو روزخون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند حيض است بنا برأقوى،و احتياط به جمع بين تروك حائض و اعمال مستحاضه ترك نشود.

مسأله 448 لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در فرج يا رحم، خون باشد كافى است، ولى چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود و مدت پاك شدن، به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج يا رحم خون بوده، چون مسامحه عرفى در مقام تطبيق حكم شرعى، اعتبار ندارد، حيض نيست.

مسأله 449 لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند، ولى بايد درشب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بيايد، يا در وسطهاى روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم و چهارم هم هيچ خون قطع نشود، حيض است.

مسأله 450 اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند و روزهائى كه خون ديده و در وسط پاك بوده، روى هم از ده روز بيشتر نشود، روزهائى هم كه در وسط پاك بوده، حيض است.

مسأله 451 اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است يا خون حيض، در صورتى كه اطمينان

به حيض بودن آن پيدا كند، بايد آنرا حيض قرار دهد.

مسأله 452 اگر خونى ببيند كه نداند خون زخم است يا حيض، بنابر احتياط واجب، بايد عبادتهاى خود را بجا آورد و كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك كند.

مسأله 453 اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس، چنانچه شرائط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.

مسأله 454 اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده حيض مى باشد.

مسأله 455 اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد از ده روز سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است و خون اول اگر چه در روزهاى عادتش باشد حيض نيست.

احكام حائض

مسأله 456 چند چيز بر حائض حرام است:

اول عبادتهائى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود ولى بجا آوردن عبادتهائى كه وضو و غسل و تيمم براى آنها لازم نيست، مانند نماز ميت، مانعى ندارد.

دوم تمام چيزهائى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم جماع كردن در فرج كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آنست كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دُبُر زن حائض أقوى

كراهت شديده است. ولى سائر استمتاعات مانند بوسيدن و ملاعبه نمودن مانعى ندارد.

مسأله 457 جماع كردن در روزهائى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعاً بايد براى خود حيض قرار دهد حرام است، پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به دستورى كه بعداً گفته مى شود روزهاى عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.

مسأله 458 اگر شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن با زن خود در قُبُلْ جماع كند بنابر احتياط واجب بايد هجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار نخود و نيم بدهد، مثلاً زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند، بايد هيجده نخود طلا بدهد و در شب يا روز سوم و چهارم نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم بايد چهار نخود و نيم بدهد. و بنابر احتياط واجب براى وطى در دُبُر زن حائض هم بايد كفاره بدهد.

مسأله 459 اگر مرد بداند كه زن در حال حيض است و با او نزديكى نمايد بايد كفاره بدهد و اما اگر نداند و نزديكى كند كفاره ندارد.

مسأله 460 واجب نيست هجده نخود، طلاىكفاره سكه دار باشد، بلكه بنابر أظهر و اشهر دادن قيمت آن كافى است.

مسأله 461 اگر قيمت طلا در وقتى كه جماع كرده، با وقتى

كه مى خواهد به فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه مى خواهد به فقير بدهد حساب كند.

مسأله 462 اگر كسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض با زن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را كه روى هم سىويك نخود و نيم مى شود بدهد.

مسأله 463 اگر انسان بعد از آنكه در حال حيض جماع كرده و كفاره آنرا داده دوباره جماع كند باز هم بايد كفاره بدهد.

مسأله 464 اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها كفاره ندهد، احتياط واجب آنست كه براى هر جماع يك كفاره بدهد.

مسأله 465 اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بايد كفاره بدهد.

مسأله 466 اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمى به گمان اينكه عيال خود اوست جماع نمايد، احتياط واجب آنست كه كفاره بدهد.

مسأله 467 كسى كه نمى تواند كفاره بدهد، بنابر احتياط واجب بايد استغفار كند اگر هنگام تعلق كفاره متمكن نبوده، و اما اگر متمكن بود و بعد عاجز شد در هر وقت توانست بايد كفاره را بدهد.

مسأله 468 طلاق دادن زن در حال حيض، بطورى كه در كتاب طلاق گفته مى شود باطل است.

مسأله 469 اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام، بايد حرف او را قبول كرد. لكن اگر بگويد در يك ماه سه مرتبه حيض شده ام بايد از زنهائى كه مطلع به حال او هستند

سئوال شود كه آيا حال او چنين بوده سابقاً.

مسأله 470 اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است.

مسأله 471 اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه نماز او صحيح است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه خوانده باطل است.

مسأله 472 بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجبست براى نماز و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل كند، و دستور آن مثل غسل جنابت است، ولى براى نماز بايد پيش از غسل يا بعد از آن وضو هم بگيرد، و اگر پيش از غسل وضو بگيردبهتر است.

مسأله 473 بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است شوهرش هم مى تواند با او جماع كند، ولى احتياط شديد آنست كه پيش از جماع موضع را بشويد و احتياط مستحب آنست كه پيش از غسل از جماع با او خوددارى نمايد، اما كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال نمى شود.

مسأله 474 اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه بتواند يا غسل كند وضو بگيرد، بايد غسل كند و بدل از وضو تيمم نمايد، و اگر فقط براى وضو كافى باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد و اگر براى هيچ يك از آنها آب

ندارد بايد دو تيمم كند يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو.

مسأله 475 نمازهاى يوميه اى كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد، ولى روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد. نماز كسوف و خسوف او هم قضاء ندارد.

مسأله 476 هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود، بايد فوراً نماز بخواند.

مسأله 477 اگر زن غير حائض نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت باندازه خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى در تند خواندن و كند خواندن و چيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند. مثلاً زنى كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستورى كه گفته شد از اول ظهر بگذرد و حائض شود و براى كسى كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافيست.

مسأله 478 اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند بايد قضاى آنرا بجا آورد، و اما اگر فقط به قدر يك ركعت با وضو و غسل درك كند بنابر احتياط واجب بايد نماز را بخواند و اگر نخواند قضا نمايد.

مسأله 479 اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد،

ولى مى تواند با تيمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نيست، اما اگر گذشته از تنگى وقت تكليفش تيمم است مثل آنكه آب برايش ضرر دارد، بايد تيمم كند و آن نماز را بخواند.

مسأله 480 اگر زن حائض شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند على الاحوط.

مسأله 481 اگر بخيال اينكه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.

مسأله 482 مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد به رجاء مطلوبيت مى تواند تيمم نمايد و در جاى نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

مسأله 483 خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جائى از بدن به مابين خطهاى قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن، براى حائض مكروه است.

اقسام زنهاى حائض

مسأله 484 زنهاى حائض بر شش قسمند:

اول صاحب عادت وقتيّه و عدديّه و آن زنى است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند.

دوم صاحب عادت وقتيه و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در هر

دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.

سوم صاحب عادت عدديه و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.

چهارم مضطربه و آن زنى است كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معينى پيدا نكرده يا عادتش بهم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده است.

پنجم مبتدئه و آن زنى است كه دفعه اول خون ديدن او است.

ششم ناسيه و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر كدام اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مى شود.

1 صاحب عادت وقتيه و عدديه

مسأله 485 زنهائى كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته اند:

اول زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين هم پاك شود، مثلاً دوماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است.

دوم زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معين مثلاً از اول ماه تا هشتم خونى كه مى بيند نشانه هاى حيض را دارد، يعنى غليظ و سياه و گرم و بافشار و سوزش بيرون مى

آيد و بقيه خونهاى او نشانه هاى استحاضه را دارد كه عادت او از اول ماه تا هشتم مى شود.

سوم زنى كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هردو ماه همه روزهائى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى هم يك اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهائى است كه خون ديده و در وسط پاك بوده است، و لازم نيست روزهائى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلاً اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون ديده سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم از نه روز بيشتر نشود، همه حيض است و عادت اين زن نه روز مى شود.

مسأله 486 زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقب تر خون ببيند، به طورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند، و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اينكه

پيش از سه روز پاك شود، بايدعبادتهائى را كه بجا نياورده قضا نمايد.

مسأله 487 زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر چند روز پيش از عادت و همه روزهاى عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است. و اگر ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى عادت خود ديده حيض است و خونى كه پيش از آن و بعد از آن ديده استحاضه مى باشد. و بايد عبادتهائى را كه در روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده قضا نمايد و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، و اگر از ده روز بيشتر شود فقط روزهاى عادت او حيض است و خونى كه جلوتر از آن ديده استحاضه مى باشد، و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است، و اگر بيشتر شود فقط روزهاى عادت حيض و باقى استحاضه است.

مسأله 488 زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است، واگر از ده روز بيشتر شود روزهائى كه در عادت خون ديده با چند روز قبل آن كه روى هم به اندازه عادت اوست حيض است و روزهاى اول

را استحاضه قرار مى دهد، و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است، و اگر بيشتر شود، بايد روزهائى كه در عادت خون ديده با چند روز بعد از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 489 زنى كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، چند صورت دارد:

1 آنكه تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن، در روزهاى عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مى بيند در روزهاى عادت نباشد كه بايد همه خون او را حيض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد.

2 آنكه خون اول در روزهاى عادت نباشد، و تمام خون دوم يا مقدارى از آن در روزهاى عادت باشد كه بايد همه خون دوم را حيض، و خون اول را استحاضه قرار دهد.

3 آنكه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد، و با پاكى وسط و مقدارى از خون دوم كه آن هم در روزهاى عادت بوده از ده روز

بيشتر نباشد، كه در اين صورت همه آنها حيض است، و مقدارى از خون اول كه پيش از روزهاى عادت بوده و مقدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است، مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم حيض است و از اول تا سوم و همچنين از دهم تا پانزدهم استحاضه ميباشد.

4 آنكه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى خون اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر باشد، كه بنابر احتياطى كه ترك آن سزاوار نيست بايد در تمام دو خون و پاكى وسط كارهائى را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد ترك كند و كارهاى استحاضه را بجا آورد يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد عبادتهاى خود را انجام دهد. اگر چه اقوى آنست كه حكم صورت سوم را دارد.

مسأله 490 زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن.

مسأله 491 زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن دوباره به شماره روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند خون ايام عادت

را حيض قرار دهد و اگر قبل از ايام عادت خود به شماره روزهاى عادت خود خون ببنند و در ايام عادت هم نيز خون ببيند، بهتر آنست كه در هر دو خون كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاى استحاضه رابجا آورد.

مسأله 492 زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه هاى حيض را داشته باشد استحاضه است، مثلاً زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است، اگر ازاول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.

2 صاحب عادت وقتيه

مسأله 493 زنهائى كه عادت وقتيه دارند سه دسته اند:

اول زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود ولى شماره روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.

دوم زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانه هاى حيض را دارد، يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد و بقيه خونهاى او نشانه استحاضه

را دارد و شماره روزهائى كه خون او نشانه حيض دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست، مثلاً در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانه هاى حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

سوم زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

مسأله 494 زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت خون ببيند بطورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته بايد به احكامى كه براى زنهاى حائض گفته شد رفتار نمايد، و اگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل آنكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهائى را كه بجا نياورده قضا نمايد.

مسأله 495 زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند مقدار ايام حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، شماره

عادت خويشان خود را حيض قرار دهد به نحوى كه(در مسأله شماره 500) مى آيد چه پدرى باشند چه مادرى، زنده باشند يا مرده، ولى در صورتى مى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاى حيض همه آنان يك اندازه باشد، و اگر شماره روزهاى حيض آنان يك اندازه نباشد، مثلاً عادت بعضى پنج روز و عادت بعض ديگر هفت روز باشد نمى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد، مگر كسانى كه عادتشان با ديگران فرق دارد بقدرى كم باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند، كه در اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود قرار دهد.

مسأله 496 زنى كه عادت وقتيه دارد و شماره عادت خويشان خود را حيض قرار مى دهد به نحوى كه در (مسأله شماره 500) مى آيد بايد روزى را كه در هر ماه اول عادت او بوده اول حيض خود قرار دهد، مثلاً زنى كه هر ماه روز اول ماه خون مى ديده و گاهى روز هفتم و گاهى روز هشتم پاك مى شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و عادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.

مسأله 497 زنى كه بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد چنانچه خويش نداشته باشد، يا شماره عادت آنان مثل هم نباشد، بايد در هر ماه از اول روزى كه خون مى بيند تا هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، ولى اگر در خون روزهاى وسط يا آخر نشانه هاى حيض بيشتر باشد،

بايد هفت روز وسط يا آخر را حيض قرار دهد.

3 صاحب عادت عدديه

مسأله 498 زنهائى كه عادت عدديه دارند سه دسته اند:

اول زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد، كه در اين صورت هر چند روزى كه خون ديده عادت او مى شود، مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مى شود.

دوم زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مى بيند نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهائى كه خون، نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است اما وقت آن يكى نيست، كه در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد عادت او مى شود، مثلاً اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود.

سوم زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهائى كه خون ديده و روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به يك اندازه باشد، تمام

روزهائى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت حيض او مى شود، و لازم نيست روزهائى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد. مثلاً اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند، و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مى شود.

مسأله 499 زنى كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود خون ببيند و از ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهائى كه ديده يك جور باشد بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه خونهائى كه ديده يك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهائى كه خون نشانه حيض را دارد با شماره روزهاى عادت او يك اندازه است، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر روزهائى كه خون نشانه حيض دارد از روزهاى عادت او بيشتر است فقط به اندازه روزهاى عادت او حيض و بقيه استحاضه است، و اگر روزهائى كه نشانه حيض دارد از روزهاى عادت او كمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازه روزهاى عادتش شود حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد.

4 مضطربه

مسأله 500 مضطربه يعنى

زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهائى كه ديده يك جور باشد، چنانچه عادت خويشان او هفت روز است، بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر كمتر است مثلاً پنج روز است بايد همانرا حيض قرار دهد، و بنابر احتياط واجب، در تفاوت بين شماره عادت آنان و هفت روز كه دو روز است كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد و كارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد عبادتهاى خود را انجام دهد، و اگر عادت خويشانش بيشتر از هفت روز مثلاً نه روز است، بايد هفت روز راحيض قرار دهد، و بنابر احتياط واجب در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان كه دو روز است كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد.

مسأله 501 مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه دارد چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز باشد، بايد به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نمايد، و اگر خونى كه نشانه حيض دارد، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد همه آن حيض است، ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه حيض را داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه و نه

روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نمايد.

5 مبتدئه

مسأله 502 مبتدئه يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن اوست، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهائى كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را بطورى كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد به نحوى كه در(مسأله 500) گذشت.

مسأله 503 مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد همه آن حيض است، ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه خون حيض داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد عادت خويشان خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد به نحوى كه در (مسأله 500 گذشت).

مسأله 504 مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد عادت خويشان خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد به نحوى كه در (مسأله 500 گذشت).

6 ناسيه

مسأله 505 ناسيه يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده است، اگر بيشتر

از ده روز خون ببيند بايد روزهائى كه خون او نشانه حيض را دارد، حيض قرار دهد و اگر نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، بايد هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرقه حيض

مسأله 506 مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى ببينند كه نشانه هاى حيض را داشته باشد، يا يقين كنند كه سه روز طول مى كشد، بايد عبادت را ترك كنند، و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهائى را كه بجا نياورده اند قضا نمايند، ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مى كشد و نشانه هاى حيض را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاى استحاضه را بجا آورند و كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند بايد آنرا حيض قرار دهند.

مسأله 507 زنى كه در حيض عادت دارد چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم برخلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاى آن يا هم وقت و هم شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش بر مى گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است، مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مى ديده و پاك مى شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مى شود.

مسأله 508 مقصود

از يك ماه، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

مسأله 509 زنى كه معمولاً ماهى يك مرتبه خون مى بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه هاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.

مسأله 510 اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانه هاى حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاى حيض داشته حيض قرار دهد.

مسأله 511 اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند نبايد غسل كند.

مسأله 512 اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اگر پاك نبود، اگر چه به آب زرد رنگى هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد، يا عادت او ده روز است، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند

و اگر سر ده روز پاك شد، يا خون او از ده گذشت، سر ده روز غسل نمايد و اگر عادتش كمتر از ده روز است، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك مى شود نبايد غسل كند، و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مى گذرد، واجب است تا دهم احتياط كند به ترك عبادت اگر خون به صفات حيض باشد، و الا نيز احتياط كند به ترك عبادت تا دهم در يك روزش واجب و در باقى مستحب اگر چه احوط جمع است بين تروك حائض و اعمال مستحاضه. پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز از خون پاك شد تمامش حيض است و اگر از ده روز گذشت بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادتهائى را كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد.

مسأله 513 اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد، و اگر چند روز را به گمان اينكه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته بايد قضا نمايد.

نفاس

مسأله 514 از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است، و زن را در حال نفاس، نفساء مى گويند.

مسأله 515 خونى كه زن پيش

از بيرون آمدن اولين جزء بچه مى بيند نفاس نيست.

مسأله 516 لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اى هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند، كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد كه عرفا بگويند سقط نموده خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.

مسأله 517 ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز نمى شود.

مسأله 518 هر گاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر مى ماند انسان مى شد يا نه، لازم نيست وارسى كند و خونى كه از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نيست.

مسأله 519 زن نفساء مثل زن حائض است در جميع واجبات و محرمات هر چند كه نسبت به بعض آنها به نحو احتياط وجوبى است، مگر در دادن كفاره جماع كه احتياط مستحبى است.

مسأله 520 طلاق دادن زنى كه در حال نفاس است صحيح نيست، و نزديكى كردن با او حرام مى باشد، و اگر شوهرش با او نزديكى كند، احتياط مستحب آن است به دستورى كه در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 521 وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد، و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است، و اگر روزهائى كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضا

نمايد.

مسأله 522 اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند كه اگر پاك است، براى عبادتهاى خود غسل كند.

مسأله 523 اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد، به اندازه روزهاى عادت او نفاس و بقيه استحاضه است، و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه مى باشد، و احتياط مستحب آنست كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسى عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

مسأله 524 زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن بنابر احتياط واجب تا يك روز عبادت خود را ترك نمايد و بعد از يك روز تا روز دهم مستحب است كه كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است ترك نمايد، و اگر از ده روز بگذرد استحاضه است و بايد روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را هم استحاضه قرار دهد و عبادتهائى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد، مثلاً زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون ببيند، بايد شش روز را نفاس قرار دهد و بنابر احتياط واجب در روز هفتم عبادت را ترك كند و در روز هشتم و

نهم و دهم مستحب است كه كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است ترك نمايد و اگر بيشتر از ده روز خون ديد، از روز بعد از عادت او، استحاضه مى باشد.

مسأله 525 زنى كه در حيض عادت دارد اگر بعد از زائيدن، تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پى درپى خون ببيند، به اندازه روزهاى عادت او نفاس است، و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مى بيند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد استحاضه است. مثلاً زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زائيده و تا يك ماه يا بيشتر پى درپى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بيستم تا بيست و هفتم است مى بيند استحاضه مى باشد، و بعد از گذشتن ده روز اگر خونى را كه مى بيند در روزهاى عادتش باشد حيض است، چه نشانه هاى حيض را داشته باشد، يا نداشته باشد، و همچنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد ولى نشانه هاى حيض را داشته باشد اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس مى بيند، در روزهاى عادت حيض او نباشد و نشانه هاى حيض را هم نداشته باشد استحاضه است.

مسأله 526 زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم

آن استحاضه است و خونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض وگرنه آن هم استحاضه مى باشد.

غسل مس ميت

مسأله 527 اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند، مس كند يعنى جائى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميت نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيدارى با اختيار مس كند يا بى اختيار حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميت برسد بايد غسل كند، ولى اگر حيوان مرده اى را مس كند غسل بر او واجب نيست.

مسأله 528 براى مس مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگر چه جائى را كه سرد شده مس نمايد.

مسأله 529 اگر موى خود را به بدن ميت برساند يا بدن خود را به موى ميت يا موى خود را به موى ميت برساند، چنانچه مو خيلى بلند و خارج از متعارف نباشد بنحوى كه عرفاً مس ميت بر او صدق نمايد بايد غسل كند.

مسأله 530 براى مس بچه مرده، حتى بچه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده غسل مس ميت واجب است. و بنابر احتياط مستحب براى بچه سقط شده اى كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كند، بنابر اين اگر بچه چهار ماهه اى مرده به دنيا بيايد، چنانچه بدن او در حال سقط شدن سرد شده باشد، مادر او بايد غسل مس ميت كند، و اما اگر از چهار ماه كمتر داشته باشد، واجب نيست مادر او غسل نمايد.

مسأله 531 بچه

اى كه بعد از مردن مادر به دنيا مى آيد، چنانچه در آنحال بدن مادرش سرد شده باشد، وقتى بالغ شد واجبست غسل مسّ ميت كند.

مسأله 532 اگر شخصى، ميتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد غسل بر او واجب نمى شود، ولى اگر پيش از آنكه غسل سوم تمام شود جائى از بدن او را مس كند اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مس ميت نمايد.

مسأله 533 اگر ديوانه يا بچه نابالغى ميت را مس كند، بعد از آنكه آن ديوانه عاقل يا بچه، بالغ شد بايد غسل مس ميت نمايد.

مسأله 534 اگر از بدن زنده يا مرده اى كه غسلش نداده اند، قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود و پيش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آنرا مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده استخوان نداشته باشد براى مس آن، غسل احوط است.

مسأله 535 براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آنرا غسل نداده اند چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، بنابر احتياط واجب بايد غسل كرد و همچنين است براى مس دندانى كه از مرده جدا شده، در صورتى كه آن مرده را غسل نداده باشند، ولى براى مس دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، يا گوشت آن خيلى كم است، غسل واجب نيست.

مسأله 536 غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند، ولى كسى كه غسل مس ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند، بايد وضو هم بگيرد.

مسأله 537 اگر

چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد يك غسل كافى است.

مسأله 538 براى كسى كه بعد از مس ميت غسل نكرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هائى كه سجده واجب دارد مانعى ندارد، ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند و وضو بگيرد.

احكام محتضر

مسأله 539 مسلمانى را كه محتضر است يعنى در حال جان دادن مى باشد مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند، به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملاً به اين طور ممكن نيست تا اندازه اى كه ممكن است بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به هيچ قسم ممكن نباشد، اولى و بهتر آنست كه او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود، او را به پهلوى راست و اگر آن هم نشود به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند اگر موجب اذيت او نشود.

مسأله 540 احتياط واجب آنست كه تا وقتى غسل ميت تمام نشده، او را روبه قبله بخوابانند، ولى بعد از آنكه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتى كه بر او نماز مى خوانند بخوابانند.

مسأله 541 رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجبست و اجازه گرفتن از ولى او لازم نيست. و اگر بعضى انجام دهند از ديگران ساقط مى شود.

مسأله 542 مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و ساير عقائد حقه را به كسى كه در حال جان دادن است طورى تلقين كنند

كه بفهمد، و نيز مستحب است چيزهائى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كند.

مسأله 543 مستحب است اين دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:(اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَ اقْبَلْ مِنّى الْيَسيرَ مِن طاعَتِكَ يا مَن يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعفوُ عَنِ الْكَثيرِ اِقْبَل مِنّى الْيَسيرَ وَ اعْفُ عَنّى الْكَثير اِنَّكَ اَنّتَ الْعَفُوُّ الْغَفُوُر اَلّلهُمَّ ارْحَمْنى فَانَّكَ رَحيمٌ ).

مسأله 544 مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود، و سبب تعجيل مرگ او نشود، به جائى كه نماز مى خوانده ببرند.

مسأله 545 مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين او، سوره مباركه(يس) و (الصافات) و (احزاب) و (آية الكرسى) و آيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آيه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.

مسأله 546 گذاشتن چيزى روى شكم محتضر و بودن جنب و حائض نزد او و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او، مكروه است. و همچنين تنها گذاشتن او بعد از موت و در بعض كتب حرف زدن زياد را نزد محتضر از مكروهات شمرده اند.

احكام بعد از مرگ

مسأله 547 بعد از مرگ مستحب است، چشمها و لبها و چانه ميت را ببندند و دست و پاى او را دراز كنند و پارچه اى روى او بيندازند و اگر شب مرده است، در جائى كه مرده چراغ روشن كنند و براى تشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند بايد صبر كنند تا معلوم شود، و نيز اگر ميت

زن حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد به قدرى دفن را عقب بيندازند، كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.

احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت

احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت

مسأله 548 غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان اگر چه دوازده امامى نباشد بر هر مكلفى واجب است، و اگر بعضى انجام دهند از ديگران ساقط مى شود، و چنانچه هيچكس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند.

مسأله 549 اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.

مسأله 550 اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نمايد.

مسأله 551 اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام داده اند، بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.

مسأله 552 براى غسل و كفن و نماز و دفن ميت، بايد از ولى او اجازه بگيرند.

مسأله 553 ولى زن شوهر او است و بعد از او، مردهائى كه از ميت ارث مى برند مقدم بر زنهاى ايشانند

مسأله 554 اگر كسى بگويد من وصىّ يا ولىّ ميّتم، يا ولى ميت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه به حرف او اطمينان دارند و ديگرى هم نمى گويد من ولى يا وصى ميتم يا ولى ميت به من اجازه

داده است، انجام كارهاى ميت با اوست و اگر به حرف او اطمينان ندارند، يا ديگرى مى گويد من ولى يا وصى ميتم، يا ولى ميت به من اجازه داده است، در صورتى كه دو نفر عادل به گفته اولى شهادت دهند بايد حرف او را قبول كرد.

مسأله 555 اگر ميت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولى كس ديگرى را معين كند، احتياط واجب آن است كه ولى و آن كس، هر دو اجازه بدهند و لازم نيست كسى كه ميت، او را براى انجام اين كارها معين كرده، اين وصيت را قبول كند، ولى اگر قبول كرد، بايد به آن عمل نمايد.

احكام غسل ميت

مسأله 556 واجب است ميت را سه غسل بدهند. اول به آبى كه با سدر مخلوط باشد. دوم به آبى كه با كافور مخلوط باشد. سوم با آب خالص.

مسأله 557 سدر و كافور بايد به اندازه اى زياد نباشد، كه آب را مضاف كند و باندازه اى هم كم نباشد، كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

مسأله 558 اگر سدر و كافور باندازه اى كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.

مسأله 559 كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن طواف حج يا عمره بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند و به جاى آن بايد با آب خالص غسلش بدهند.

مسأله 560 اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن

جايز نباشد مثل آنكه غصبى باشد، بايد به جاى هر كدام كه ممكن نيست، ميت را با آب خالص غسل بدهند.

مسأله 561 كسى كه ميت را غسل مى دهد، بايد مسلمان دوازده امامى و بالغ و عاقل باشد و مسائل غسل راهم بداند.

مسأله 562 كسى كه ميت را غسل مى دهد، بايد قصد قربت داشته باشد يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.

مسأله 563 غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد واجب است، و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او جايز نيست، و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد، و اگر هيچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست.

مسأله 564 بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.

مسأله 565 حرام است مرد زن را، و زن مرد را غسل بدهد، ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مى تواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتياط مستحب آنست كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.

مسأله 566 مرد مى تواند دختر بچه اى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست غسل دهد، زن هم مى تواند پسر بچه اى را كه سه سال بيشتر ندارد غسل دهد.

مسأله 567 اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است

مرد پيدا نشود، زنانى كه با او نسبت دارند و محرمند، مثل مادر و خواهر و عمه و خاله يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، مى توانند از زير لباس يا چيزى كه بدن او را بپوشاند غسلش بدهند و نيز اگر براى غسل ميت زن، زن ديگرى نباشد و مردهائى كه با او نسبت دارند و محرم اند يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، مى توانند از زير لباس او را غسل دهند.

مسأله 568 اگر ميت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، بهتر آنست كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.

مسأله 569 نگاه كردن به عورت ميت حرام است، و كسى كه او را غسل مى دهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمى شود.

مسأله 570 اگر جائى از بدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آنكه آنجا را غسل بدهند آب بكشند، و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاك باشد.

مسأله 571 غسل ميت مثل غسل جنابت است، و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است ميت را غسل ارتماسى ندهند، ولى در غسل ترتيبى هر يك از سه قسمت بدن را مى توانند در آب كثير فرو ببرند.

مسأله 572 كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى او كافيست.

مسأله 573 مزد گرفتن براى غسل دادن ميت محل اشكال

است، و اگر كسى براى گرفتن مزد، ميت را غسل دهد در صورتى كه قصد قربت از او متمشى نشود آن غسل باطل است، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل مانعى ندارد.

مسأله 574 اگر آب پيدا نشود يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بنابر اظهر عوض هر سه غسل، ميت را يك تيمم بدهند كافى است، و سزاوار نيست ترك احتياط به سه تيمم عوض هر سه غسل، پس احتياط مستحب آنست كه اولاً يك تيمم بدهند عوض از مجموع اغسال و بعد براى هر غسلى يك تيمم بدهند.

مسأله 575 كسى كه ميت را تيمم مى دهد، بايد دست خود را به زمين بزند و به صورت و پشت دستهاى ميت بكشد، و اگر ممكن باشد احتياط واجب آنست كه با دست ميت هم او را تيمم بدهد.

احكام كفن ميت

مسأله 576 ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سر تا سرى مى گويند كفن نمايند.

مسأله 577 لنگ بايد از ناف تا زانو بدن را بپوشاند، و بهتر آنست كه از سينه تا روى پا برسد، و پيراهن بايد از سرشانه تا نصف ساق يا تمام بدن را بپوشاند و بهتر آنست كه تا روى پا برسد، و درازاى سرتاسرى بايد به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد، و پهناى آن بايد باندازه اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد.

مسأله 578 مقدارى از لنگ كه از ناف تا زانو را مى پوشاند، و مقدارى از پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مى پوشاند مقدار واجب كفن

است،و آنچه بيشتر از اين مقدار كه در مسأله قبل گفته شد مقدار مستحب كفن مى باشد.

مسأله 579 اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند اشكال ندارد. و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده برندارند.

مسأله 580 اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد از ثلث مال او بردارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آنرا معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.

مسأله 581 اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند مى توانند از اصل مال بردارند، و واجب است كه مقدار واجب كفن را به ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند، و لازم نيست ورثه بالغ به مقدار زايد اجازه بدهند تا مقدارى را كه اجازه داده اند، از سهم آنان برداشته شود.

مسأله 582 كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد و همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد شوهرش بايد كفن او را بدهد. و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولى شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.

مسأله 583 كفن ميت بر خويشان

او واجب نيست، اگر چه مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد.

مسأله 584 اگر هر يك از سه پارچه كفن به قدرى نازك باشد كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد، ولكن با مجموع سه پارچه، بدن ميت پوشيده شود اقوى كفايت است.

مسأله 585 كفن كردن با پوست مردار و چيز غصبى اگر چيز ديگرى هم پيدا نشود جايز نيست. و چنانچه كفن ميت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد، بايد از تنش بيرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند.

مسأله 586 كفن كردن ميت با چيز نجس و با پارچه ابريشمى خالص و يا پارچه اى كه با طلا بافته شده جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.

مسأله 587 كفن كردن با پارچه اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده در حال اختيار جايز نيست، و احتياط واجب آنست كه با پوست حيوان حلال گوشتى هم كه به دستور شرع كشته شده ميت را كفن نكنند، ولى اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آنست كه با اين دو هم كفن ننمايند.

مسأله 588 اگر كفن ميت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگرى نجس شود چنانچه كفن ضايع نمى شود،بايد مقدار نجس را بشويند يا ببُرند، اگر چه بعد از گذاشتن در قبر باشد، و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد بايد عوض نمايد.

مسأله 589 كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد بايد مثل ديگران كفن

شود، و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

مسأله 590 مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود را تهيه كند.

احكام حنوط

مسأله 591 بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند. و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند، و بايد كافور سائيده و تازه باشد، و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد كافى نيست.

مسأله 592 احتياط مستحب آنست كه اول كافور را به پيشانى ميت بمالند.

مسأله 593 بهتر آنست كه ميت را پيش از كفن كردن حنوط نمايند، اگر چه در بين كفن كردن و بعد از آن هم مانعى ندارد.

مسأله 594 كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن طواف بميرد، حنوط كردن او جايز نيست.

مسأله 595 زنى كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده اگر چه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.

مسأله 596 احتياط واجب آنست كه، ميت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند، و اينها را با كافور مخلوط ننمايند.

مسأله 597 مستحب است، قدرى تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام با كافور مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهائى كه بى احترامى مى شود نرسانند، و نيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور مخلوط شد آنرا كافور نگويند.

مسأله 598 اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به

اندازه غسل باشد حنوط لازم نيست، و چنانچه از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد، احوط آنست كه اول به پيشانى و اگر زياد آمد به جاهاى ديگر بمالند.

مسأله 599 مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند.

احكام نماز ميت

مسأله 600 نماز خواندن بر ميت مسلمان اگر چه بچه باشد واجب است ولى بايد پدر و مادر آن بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند، و شش سال بچه تمام شده باشد.

مسأله 601 نماز خواندن بر بچه اى كه شش سال او تمام نشده مستحب است، ولى نماز خواندن بر بچه اى كه مرده به دنيا آمده مستحب نيست.

مسأله 602 نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود، و اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد كافى نيست.

مسأله 603 كسى كه مى خواهد نماز ميت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمم باشد، و بدن و لباسش پاك باشد، و اگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد اگر چه احتياط مستحب آنست كه تمام چيزهائى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند.

مسأله 604 كسى كه بر ميت نماز مى خواند بايد رو به قبله باشد، و نيز واجبست ميت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 605 مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد، و نيز بايد از جاى ميت پست تر يا بلندتر نباشد، ولى

پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد.

مسأله 606 نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند اگر از ميت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشد اشكال ندارد.

مسأله 607 نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميت نيستند اشكال ندارد.

مسأله 608 بين ميت و نمازگزار بايد پرده و ديوار يا چيزى مانند اينها نباشد، ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسأله 609 در وقت خواندن نماز بايد عورت ميت پوشيده باشد، و اگر كفن كردن او ممكن نيست، بايد عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها باشد بپوشانند.

مسأله 610 نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند، و در موقع نيت ميت را معين كند، مثلاً نيت كند نماز مى خوانم بر اين ميت قربةً الى الله.

مسأله 611 اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند مى شود نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 612 اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز بخواند احتياط واجب آنست كه آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد، و بر ولى هم واجب است كه اجازه بدهد.

مسأله 613 مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميت اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.

مسأله 614 اگر ميت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود، نمازى كه

بر او خوانده شده باطل بوده است تاوقتى جسد او از هم نپاشيده، واجبست با شرطهائى كه براى نماز ميت گفته شده بر قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز ميت

مسأله 615 نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است. بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد:(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ) و بعد از تكبير دوم بگويد: (اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد) و بعد از تكبير سوم بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُومِنينَ وَ الْموُمِناتِ) و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: ( اَللّهُمَّ اغْفِر لِهذا الْمَيِّتِ) و اگر زن است بگويد:(اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذهِ المَيِّتِ) و بعد تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبُدُهُ وَ رَسُوُلُه اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً بَيْنَ يَدَىِ السْاعَةِ) و بعد از تكبير دوم بگويد: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد كَأَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى اِبراهيمَ وَ آلِ اِبْراهيمَ اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ وَصَلِّ عَلى جَميعِ الانبياءِ وَ الْمُرْسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّيقينَ وَ جَميع عِبادِ الله الصّالحين) و بعد از تكبير سوم بگويد: (اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُومِنينَ وَ المُؤمِناتِ وَ الّمُسّلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ اَلاحياءِ مِنْهُمْ وَ الاَمْواتِ تابِعْ بَينَنا وَ بَيْنَهُم بِالْخَيراتِ اِنَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىء قَديرٌ).

و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ اَمَتِكَ

نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحسِناً فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسيئَاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِر لَهُ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى أَعْلى عِلِّيِّينَ وَ اَخْلِفْ عَلى أهْلِهِ فى الغابرينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرّاحِمين) و بعد تكبير پنجم را بگويد ولى اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذهِ اَمَتُكَ وَ إبْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنةُ اَمَتِكَ نَزَلَتْ بكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِه اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنها اِلا خَيراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بها مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدُ فى اِحْسانِها وَ إِنْ كانَتْ مُسيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِر لَها اَللّهُمَّ اجْعَلها عِنْدَكَ فى أَعْلى عِلِّييِّنَ وَ اَخلِفْ عَلى أَهْلِها فى الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ)

مسأله 616 بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سرهم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود.

مسأله 617 كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند، بايد تكبيرها و دعاهاى آنرا هم بخواند.

مستحبات نماز ميت

مسأله 618 چند چيز در نماز ميت مستحب است: اول كسى كه نماز ميت مى خواند با وضو يا غسل يا تيمم باشد و احتياط مستحب آنست، در صورتى تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميت نرسد. دوم اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى به او نماز مى خواند، مقابل وسط قامت او بايستد، و اگر ميت زن است مقابل سينه اش بايستد. سوم پا برهنه نماز بخواند. چهارم

در هر تكبير دستها را بلند كند. پنجم فاصله او با ميت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد. ششم نماز ميت را به جماعت بخواند. هفتم امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند، و كسانى كه با او نماز مى خوانند، آهسته بخوانند. هشتم در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد. نهم نمازگزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند. دهم پيش از نماز سه مرتبه بگويد: الصَّلوة يازدهم نماز را در جائى بخوانند، كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا مى روند. دوازدهم زن حائض اگر نماز ميت را به جماعت مى خواند، در صفى تنها بايستد.

مسأله 619 خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است، ولى در مسجد الحرام مكروه نيست.

احكام دفن

مسأله 620 واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد، و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

مسأله 621 اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مى توانند به جاى دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند.

مسأله 622 ميت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.

مسأله 623 اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمى شود و بودن او در كشتى مانعى ندارد بايد صبر كنند تا به خشكى برسد و او را در زمين دفن كنند. وگرنه بايد در كشتى غسلش بدهند

و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميت چيز سنگينى به پايش ببندند و به دريا بيندازند، يا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند، و اگر ممكن است بايد او را در جائى بيندازند كه فوراً طعمه حيوانات نشود.

مسأله 624 اگر بترسند كه دشمن، قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببُرد، چنانچه ممكن باشد بايد به طورى كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.

مسأله 625 مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميت بردارند.

مسأله 626 اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد.

مسأله 627 دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان مسلمانان جايز نيست

مسأله 628 دفن مسلمان در جائى كه بى احترامى به او باشد، مانند جائى كه خاكروبه و كثافت مى ريزند، جايز نيست.

مسأله 629 دفن ميت در جاى غصبى و در زمينى كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده، جائز نيست.

مسأله 630 دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست، مگر آنكه قبر كهنه شده و ميت اولى از بين رفته باشد.

مسأله 631 چيزى كه از ميت جدا مى شود، اگر چه مو و

ناخن و دندانش باشد بايد با او دفن شود. و دفن ناخن و دندانى كه در حال زندگى از انسان جدا مى شود مستحب است.

مسأله 632 اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.

مسأله 633 اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر داشته باشد بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند، و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد. ولى بايد به وسيله شوهرش اگر اهل فن است يا زنى كه اهل فن باشد او را بيرون بياورند، و اگر ممكن نيست مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آنهم ممكن نشود، مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد،و در صورتى كه آنهم پيدا نشود كسى كه اهل فن نباشد مى تواند بچه را بيرون آورد.

مسأله 634 هر گاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد اگر چه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند، بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد، پهلوى چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند.

مستحبات دفن

مسأله 635 مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و ميت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا بروند و نيز مستحب است جنازه را در چند ذرعى قبر، زمين بگذارند و با

سه مرتبه كم كم ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند، و اگر ميت مرد است در دفعه سوم طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پائين قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند، و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند، و در موقع وارد كردن پارچه اى روى قبر بگيرند. و نيز مستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند، و دعاهائى كه دستور داده شده پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنكه ميت را در لحد گذاشتند گره هاى كفن را باز كنند، و صورت ميت را را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك زير سر او بسازند، و پشت ميت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميت به پشت بر نگردد. و پيش از آنكه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست ميت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند:

اسمع افهم يا فُلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند، اسمع افهم يا محمد بن على پس از آن بگويند:

هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً صلى الله عليه و آله عبده

و رسوله و سيد النبيين و خاتم المرسلين و ان عليا أمير المؤمنين و سيد الوصيين و امام افترض الله طاعته على العالمين و ان الحسن و الحسين و على بن الحسين و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى ابن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و على بن محمد و الحسن بن على و القائم الحجة المهدى صلوات الله عليهم أئمة المؤمنين و حجج الله على الخلق أجمعين و أئمتك أئمة هدى ابرار يا فلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد و بعد بگويد: اذا أتاك الملكان المقربان رسولين من عندالله تبارك و تعالى و سئلاك عن ربك و عن نبيك و عن دينك و عن كتابك و عن قبلتك و عن ائمتك فلاتخف و لا تحزن و قل فى جوابهما الله ربى و محمد صلى الله عليه و آله نبيى و الاسلام دينى و القرآن كتابى و الكعبه قبلتى و أميرالمؤمنين على بن ابى طالب امامى و الحسن بن على المجتبى امامى و الحسين بن على الشهيد بكربلاء امامى و على زين العابدين امامى و محمد الباقر امامى و جعفر الصادق امامى و موسى الكاظم امامى و على الرضا امامى ومحمد الجواد امامى و على الهادى امامى و الحسن العسكرى امامى و الحجة المنتظر امامى هؤلاء صلوات الله عليهم اجمعين ائمتى و سادتى و قادتى و شفعائى بهم أتولى و من اعدائهم أتبرأ فى الدنيا و الاخرة ثم اعلم يا فلان بن فلان(به جاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد بعد بگويد) أن الله تبارك و تعالى نعم الرب و

ان محمد صلى الله عليه و آله نعم الرسول و ان على بن ابيطالب و اولاده المعصومين الائمه الاحد عشر نعم الائمه و ان ماجاء به محمد صلى الله عليه و آله حق و ان الموت حق و سئوال منكر و نكير فى القبر حق و البعث حق و النشور حق و الصراط حق و الميزان حق و تطائر الكتب حق و ان الجنة حق و ان الساعة أتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور پس بگويد: أفهمت يا فلان و بجاى فلان اسم ميت را بگويد پس از آن بگويد: ثبتك الله بالقول الثابت و هداك الله الى صراط مستقيم عرّف الله بينك و بين أوليائك فى مستقر من رحمته پس بگويد: اللهُمَّ جاف الارض عن جنبيه و اصعد بروحه اليك ولقّه منك برهانا اللّهُمَّ عفوك عفوك.

مسأله 636 مستحب است كسى كه ميت را در قبر مى گذارد با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد، و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد، و غير از خويشان ميت كسانى كه حاضرند با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: إِنّا للهِ وَ انّا اِلَيْهِ راجِعُونَ اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مى باشد او را در قبر بگذارد، و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.

مسأله 637 مستحب است قبر را مربع يا مستطيل بسازند، و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود، و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند دستها را بر

قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه انا انزلناه بخوانند و براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند:

اللّهُمَّ جاف الارض عن جنبيه و اصعد اليك روحه و لقّه منك رضوانا و اسكن قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك.

مسأله 638 پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند، مستحب است ولى ميت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعاهائى را كه دستور داده شده به ميت تلقين كند.

مسأله 639 بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند، ولى اگر مدتى گذشته است كه به واسطه سر سلامتى دادن، مصيبت يادشان مى آيد ترك آن بهتر است، و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت غذا بفرستند، و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

مسأله 640 مستحب است انسان در مرگ خويشان مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند، و هر وقت ميت را ياد مى كند انا لله و انا اليه راجعون بگويد، و براى ميت قرآن بخواند، و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد، و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

مسأله 641 جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.

مسأله 642 پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست، ولى در مصيبت آنان يقه پاره كردن جايز است، اگر چه احوط ترك آن است.

مسأله 643 اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد و خون يا

موى خود را بكند، بايد يك بنده آزاد كند يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند، و همچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند.

مسأله 644 احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت، صدا را خيلى بلند نكند.

نماز وحشت

مسأله 645 در شب اول دفن سه نحو روايت شده:

اول آنكه دو ركعت نماز بخوانند و در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى، و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره إنّا أنزلناه بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند: اَللّهُمَّ صلّ على محمّد و آل محمّد و ابعث ثوابها الى قبر فلان، و بجاى كلمه فلان اسم ميت را بگويند.

دوم آنكه در ركعت اول بعد از حمد دو مرتبه قل هو الله و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه الهيكم التكاثر بخوانند و بعد از سلام اللهم، تا آخر بخوانند.

سوم مثل دوم باضافه آية الكرسى در ركعت اوّل.

مسأله 646 نماز وحشت را در هر موقع از شب اول دفن مى شود خواند ولى بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشا خوانده شود.

مسأله 647 اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول دفن او تأخير بيندازند.

نبش قبر

مسأله 648 نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگر چه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

مسأله 649 نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.

مسأله 650 شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست: اول آنكه ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند. دوم آنكه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده

غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند و همچنين است اگر چيزى از مال خود ميت كه بورثه او رسيده با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولى اگر وصيت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، براى بيرون آوردن اينها نمى توانند قبر را بشكافند. سوم آنكه ميت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير دستور شرع كفن شده، يا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند. چهارم آنكه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند. پنجم آنكه ميت را در جائى كه بى احترامى به اوست مثل قبرستان كفار يا جائى كه كثافات و خاكروبه مى ريزند دفن كرده باشند. ششم آنكه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند، مثلاً بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اى كه دفنش كرده اند بيرون آورند. هفتم آنكه بترسند درنده اى بدن ميت را پاره كند، يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد. هشتم آنكه قسمتى از بدن ميت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند، ولى احتياط واجب آنست كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده نشود. و جواز نبش در موارد مذكوره در صورتى است كه موجب هتك ميت نباشد و چنانچه موجب هتك و بيرون آمدن بوى او يا جدا شدن اعضاى او مثلاً باشد بايد ملاحظه اهم را نمود.

غسلهاى مستحب

مسأله

651 غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است و از آنجمله است:

1 غسل جمعه. و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت ادا و قضا تا غروب جمعه بجا آورد، و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آنرا بجا آورد، و كسى كه مى ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مى تواند روز پنجشنبه يا شب جمعه غسل را انجام دهد، در روايتى وارد شده است كه انسان در موقع غسل جمعه بگويد: اشهد ان لا اله الاالله وحده لاشريك له و ان محمداً عبده و رسوله اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين. و در روايت ديگر به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه در موقع غسل جنابت مى گوئى: اللهم طهر قلبى و تقبل سعيى واجعل ما عندك خيرا اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين و در موقع غسل جمعه ميگوئى : اللهم طهر قلبى من كل آفة تمحق دينى و يبطل به عملى اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين.

2 غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاى طاق. مثل شب سوم و پنجم و هفتم ولى از شب بيست ويكم مستحب است همه شب غسل كند، و براى غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و بيست وهفتم و بيست ونهم بيشتر سفارش

شده است. و وقت غسل شبهاى ماه رمضان تمام شب است و بهتراست غسل را مقارن بين نماز مغرب و عشا بجاآورد. و نيز مستحب است در شب بيستوسوم غير از غسل اول شب، يك غسل هم در آخرشب انجام دهد.

3 غسل روز عيد فطر وعيد قربان. و وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آنرا پيش از نماز عيد بجا آورد.

4 غسل شب عيد فطر. و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح، و بهتر است در اول شب بجا آورده شود.

5 غسل روز هشتم و نهم ذيحجه. و در روزنهم بهتراست آن را نزديك ظهر بجاآورد.

6 غسل روز اول و پانزدهم و بيست و هفتم و آخر ماه رجب.

7 غسل روز عيد غدير. و بهتر است پيش از ظهر آن را انجام دهند.

8 غسل روز بيست و چهارم ذيحجه.

9 غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذى قعده.

10 غسل دادن بچه اى كه تازه به دنيا آمده.

11 غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.

12 غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.

13 غسل كسى كه جائى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده اند رسانده .

14 غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً نخوانده در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد. بلكه احتياط وجوبى در اين صورت آوردن غسل است.

15 غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آنرا

ديده باشد. ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلاً براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.

مسأله 652 پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام، خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر و حرم امامان عليهم السلام، مستحب است انسان غسل كند، و اگر در يك روز چند مرتبه مشرف شود يك غسل كافى است، و كسى كه مى خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود اگر به نيت همه يك غسل كند كافى است، و نيز اگر در يكروز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله شود يك غسل براى همه كفايت مى كند، و براى زيارت پيغمبر و امامان از دور يا نزديك، و براى حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنين براى توبه و نشاط به جهت عبادت، و براى سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام مستحب است انسان غسل كند، و اگر يكى از غسلهائى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد و بعد كارى كند كه وضو را باطل مى نمايد مثلاً بخوابد غسل او باطل مى شود، و مستحب است دوباره غسل را بجا آورد.

مسأله 653 انسان نمى تواند با غسل مستحبى، كارى كه مانند نماز وضو لازم دارد انجام دهد.

مسأله 654 اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد، و به نيت همه يك غسل بجا آورد كافى است.

تيمم

تيمم

در هفت مورد بجاى وضو و غسل بايد تيمم كرد.

اول آنكه تهيه آب بقدر وضو يا غسل

ممكن نباشد.

مسأله 655 اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيه آب وضو و غسل به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان باشدچنانچه زمين آن پست و بلند است، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمى كه با كمان پرتاب مى كردند(1)، در جستجوى آب برود و اگر زمين آن پست و بلند نيست بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستجو نمايد.

مسأله 656 اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعض ديگر پست و بلند باشدبايد در طرفى كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير و در طرفى كه هموار نيست، به اندازه پرتاب يك تير جستجو كند.

مسأله 657 در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست در آنطرف جستجو لازم نيست.

مسأله 658 كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت دارد اگر يقين دارد در محلى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست بايد براى تهيه آب برود، و اگر گمان دارد آب هست رفتن به آن محل لازم نيست، ولى اگر گمان او قوى باشد بنابر احتياط واجب بايد براى تهيه آب به آن محل برود.

مسأله 659 لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود، بلكه مى تواند كسى را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد، و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافيست.

مسأله 660 اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب هست، بايد به قدرى جستجو نمايد

كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نااميد شود.

مسأله 661 اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مى كند، احتياط واجب آنست كه دوباره در جستجوى آب برود.

مسأله 662 اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مى شود، احتياط واجب آنست كه دوباره در جستجوى آب برود.

مسأله 663 اگر وقت نماز تنگ باشد، يا از دزد و درنده بترسد، يا جستجوى آب بقدرى سخت باشد كه نتواند

تحمل كند، جستجو لازم نيست.

مسأله 664 اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود معصيت كرده، ولى نمازش با تيمم صحيح است.

مسأله 665 كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد نمازش باطل است.

مسأله 666 اگر بطور متعارف جستجو كرده، و بعد از جستجو آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جائى كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحيح است، مگر آنكه وقت باقى باشد كه در اينصورت بنابر احتياط مستحب نماز را اعاده نمايد.

مسأله 667 كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تيمم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد كه براى جستجو وقت داشته، احتياط واجب آنست كه دورباره نمازش را بخواند،

و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 668 اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضو داشته باشد، و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست، يا نمى تواند وضو بگيرد چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نبايد آنرا باطل نمايد.

مسأله 669 اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد، و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، احتياط مستحب آنست كه آنرا باطل نكند.

مسأله 670 كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد و مى داند كه اگر آنرا بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است و احتياط مستحب آنست كه پيش از وقت نماز هم آنرا نريزد.

مسأله 671 كسى كه مى داند آب پيدا نمى كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوى خود را باطل كند، يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده، ولى نمازش با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آنست كه قضاى آن نماز را بخواند.

دوم از موارد تيمم

مسأله 672 اگر بواسطه پيرى، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا نداشتن وسيله اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمم كند، و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن بقدرى مشقت داشته باشد كه تحمل آنرا نتواند نمايد.

مسأله 673 اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد و مجبور است بخرد، يا كرايه نمايد،

اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد بايد تهيه كند، و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند، ولى اگر تهيه آنها بقدرى پول مى خواهد كه نسبت بحال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد.

مسأله 674 اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند، مگر آنكه مستلزم هتك نباشد و قرض دهنده هم مطلع بر عدم قدرت او بر اداء باشد.

مسأله 675 اگر كندن چاه مشقت ندارد، بايد براى تهيه آب، چاه بكند.

مسأله 676 اگر كسى مقدارى آب بى منت به او ببخشد بايد قبول كند.

سوم از موارد تيمم

مسأله 677 اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرضى يا عيبى در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد يا شدت كند يا به سختى معالجه شود بايد تيمم نمايد، ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.

مسأله 678 لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال، ترس براى او پيدا شود، بايد تيمم كند.

مسأله 679 كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد، بايد تيمم نمايد.

مسأله 680 اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند، و پيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم

او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد، بنابر احتياط واجب بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 681 كسى كه مى داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد، و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، وضو و غسل او صحيح است.

چهارم از موارد تيمم

مسأله 682 هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو، يا غسل برساند، خود او يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كسانى كه با او مربوطند مانند نوكر و كلفت از تشنگى بميرند، يا مريض شوند، يا بقدرى تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، بايد بجاى وضو و غسل تيمم نمايد و نيز اگر بترسد حيوانى كه مال خود اوست از تشنگى تلف شود بايد آب را به آن بدهد و تيمم نمايد، و همچنين است اگر كسى كه حفظ جان او واجب است به طورى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود، و نيز همچنين است اگر بترسد كه بعداً تشنه شود.

مسأله 683 اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجس هم به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حيوانش بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.

پنجم از موارد تيمم

مسأله 684 كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه

اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمى ماند، بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند ولى احتياط مستحب آنست كه اول رفع نجاست نمايد، و اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تيمم

مسأله 685 اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد، مثلاً آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن، آب و ظرف ديگرى ندارد، بايد بجاى وضو و غسل تيمم كند.

هفتم از موارد تيمم

مسأله 686 هر گاه وقت بقدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود بايد تيمم كند.

مسأله 687 اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد معصيت كرده، ولى نماز او با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آنست كه قضاى آن نماز را هم بخواند.

مسأله 688 كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، وقت براى نماز او مى ماند يا نه، بايد وضو يا غسل را بجا آورد.

مسأله 689 كسى كه بواسطه تنگى وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز آبى كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد، در صورتى كه وظيفه اش تيمم باشد، بايد دوباره تيمم نمايد، اگر چه بعيد نيست كفايت همان تيمم، در صورتى كه بلا

فصل بعد از نماز آب تلف شود.

مسأله 690 كسى كه آب دارد، اگر به واسطه تنگى وقت با تيمم مشغول نماز شود، و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفه اش تيمم باشد بعيد نيست كفايت همان تيمم براى نمازهاى بعد.

مسأله 691 اگر انسان به قدرى وقت دارد كه مى تواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد، و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چيزهائى كه تيمم به آنها صحيح است

مسأله 692 تيمم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ صحيح است، ولى احوط و اولى آنست كه اگر خاك ممكن باشد به چيز ديگر تيمم نكند، و اگر خاك نباشد، با ريگ و اگر ريگ نباشد، با كلوخ و چنانچه كلوخ هم نباشد، با سنگ تيمم نمايد.

مسأله 693 تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحيح است ولى تيمم به گچ و آهك پخته و به سنگ معدن مثل سنگ عقيق باطل مى باشد.

مسأله 694 اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غبارى كه در فرش و لباس و مانند اينهاست تيمم نمايد. و چنانچه گرد پيدا نشود بايد به گل تيمم كند. و اگر گل هم پيدا نشود، احتياط مستحب آنست كه نماز را بدون تيمم بخواند، و واجب است بعداً قضاى آنرا بجا آورد.

مسأله 695 اگر بتواند با تكاندن فرش و

مانند آن خاك تهيه كند تيمم به گرد باطل است، و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گل باطل مى باشد.

مسأله 696 كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آنرا آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نيست خود برف يا يخ را به صورت و دستها بمالد به نحوى كه صورت و دستها از آن تر شود و اگر اين هم ممكن نيست و چيزى هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، بى طهارت نماز بخواند بنابر احتياط استحبابى، ولى در صورت اخير نمازى را كه خوانده بايد قضا كند.

مسأله 697 اگر به خاك و ريگ، چيزى مانند كاه كه تيمم به آن باطل است مخلوط شود نمى تواند به آن تيمم كند، ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمم به آن خاك و ريگ صحيح است.

مسأله 698 اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه ممكن است بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.

مسأله 699 تيمم به ديوار گلى صحيح است، و احتياط مستحب آنست كه با بودن زمين با خاك خشك، به زمين با خاك نمناك تيمم نكند.

مسأله 700 چيزى كه بر آن تيمم مى كند بايد پاك باشد، و اگر چيز پاكى كه تيمم به آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست، ولى بايد قضاى آنرا بجا آورد.

مسأله 701 اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزى

صحيح است و به آن تيمم نمايد بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده، نمازهائى را كه با آن تيمم خوانده بايد دوباره بخواند.

مسأله 702 چيزى كه بر آن تيمم مى كند و مكان آن چيز بايد غصبى نباشد، پس اگر بر خاك غصبى تيمم كند، يا خاكى را كه مال خود اوست بى اجازه در ملك ديگرى بگذارد و بر آن تيمم كند، تيمم او باطل مى باشد.

مسأله 703 تيمم در فضاى غصبى باطل است، پس اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد، تيم او باطل مى باشد.

مسأله 704 تيمم به چيز غصبى يا در فضاى غصبى يا بر چيزى كه در ملك غصبى است در صورتى باطل است كه انسان بداند غصب است و عمداً تيمم كند، چنانچه نداند يا فراموش كرده باشد تيمم او صحيح است، ولى اگر چيزى را خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و بر آن تيمم كند، يا ملكى را غصب نمايد و فراموش كند كه غصب كرده و چيزى را كه بر آن تيمم مى كند در آن ملك بگذارد، يا در فضاى آن ملك تيمم نمايد، هر چند حكم به بطلان تيمم او نمى توان كرد، لكن احوط آنست كه به آن تيمم اكتفا نكند، و اگر نماز هم خوانده است اعاده نمايد.

مسأله 705 كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك او غصبى است،بايد با تيمم نماز بخواند.

مسأله 706 مستحب است چيزى كه بر آن تيمم مى كند، گردى

داشته باشد كه به دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن،مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بريزد و اگر گرد به اندازه اى باشد كه حاجب شود تكاندن لازم است.

مسأله 707 تيمم به زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روى آنرا نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آنرا گرفته باشد باطل است.

دستور تيمم بدل از وضوء يا غسل

مسأله 708 در تيمم بدل از وضو يا غسل چهار چيز واجب است: اول نيت. دوم زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است. سوم كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن از جائى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى و احتياطاً بايد دستها روى ابروها هم كشيده شود. چهارم كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست، و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ. و بهتر آنست كه بعد از دست كشيدن به پيشانى دو مرتبه كف دستها را بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند جهت كشيدن دستها بلكه ترك آن سزاوار نيست.

مسأله 709 در تيمم بدل از غسل مشهور بين علماء آنست كه زدن دوم دستها بر خاك واجب است ولكن اقوى عدم وجوب است هر چند كه ترك آن سزاوار نيست.

احكام تيمم

مسأله 710 اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را هم مسح نكند تيمم باطل است، چه عمداً مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد، ولى دقت زياد هم لازم نيست، و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح شده كافيست.

مسأله 711 براى آنكه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدارى بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.

مسأله 712 پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پائين مسح نمايد، و كارهاى آنرا بايد پشت سر هم بجا آورد، و اگر بين

آنها بقدرى فاصله دهد كه نگويند تيمم مى كند باطل است.

مسأله 713 در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او جهت رفع حدث جنابت است يا رفع حدث حيض است يا استحاضه است يا رفع حدث اصغر بجاى وضو است مثلاً، و اگر نداند كه بعهده او كدام يك آنها است به عنوان ما فى الذمه كافى است و چنانچه اشتباهاً بجاى نيت رفع حدث جنابت نيت رفع حدث حيض نمود مثلاً اگر بر وجه تقييد باشد تيمم او باطل است.

مسأله 714 در تيمم بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك باشد على الاحوط، و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آنرا آب بكشد، لازم نيست كه با پشت دست تيمم نمايد، بلكه تيمم با كف دست نجس كافى است، مگر آنكه نجاست آن طورى باشد كه سرايت كند به آن چيزى كه به آن تيمم مى كند، و خشك كردن آن هم ممكن نباشد كه در اين صورت بايد با پشت دست تيمم نمايد.

مسأله 715 انسان بايد براى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد، و اگر در پيشانى ياپشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد برطرف نمايد.

مسأله 716 اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نمى تواند باز كند، بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمم به آن

صحيح است بزند، و به پيشانى و پشت دستها بكشد.

مسأله 717 اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد، ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آنرا عقب بزند.

مسأله 718 اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى هست چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستجو نمايد تا يقين كند كه مانعى نيست.

مسأله 719 اگر وظيفه او تيمم است و نمى تواند تيمم كند، بايد نائب بگيرد و كسى كه نائب مى شود بايد او را با دست خود او تيمم دهد، و اگر ممكن نباشد نه بزدن دست و نه به وضع، بايد نائب دست خود را به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.

مسأله 720 اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آنرا فراموش كرده يا نه، بايد آن قسمت را با آنچه بعد از آنست بجا آورد.

مسأله 721 اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه تيمم او صحيح است.

مسأله 722 كسى كه وظيفه اش تيمم است، نمى تواند پيش از وقت نماز براى نماز تيمم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبى تيمم كند، و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تيمم نماز بخواند.

مسأله 723 كسى كه وظيفه اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تيمم نماز بخواند، ولى اگر بداند كه تا آخر وقت عذر

او برطرف مى شود بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند. و نيز اگر اميد دارد كه عذرش برطرف شود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند، يا در تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد.

مسأله 724 كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، اگر احتمال ندهد كه عذرش بزودى برطرف شود، مى تواند نمازهاى قضاى خود را با تيمم بخواند، ولى اگر احتمال دهد به زودى عذر او برطرف مى شود، خواندن نماز قضا براى او اشكال دارد.

مسأله 725 كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبى را كه مثل نافله هاى شبانه روز وقت معين دارد با تيمم بخواند، ولى اگر احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها عذر او برطرف مى شود، نبايد آنها را در اول وقتشان بجا آورد.

مسأله 726 كسى كه احتياطاً بايد غسل جبيره اى و تيمم نمايد، مثلاً جراحتى در پشت او است اگر بعد از غسل و تيمم نماز بخواند، وبعد از نماز حدث اصغرى از او سر زند مثلاً بول كند براى نمازهاى بعد، بايد بدل از غسل احتياطاً تيمم كند و وضو هم بگيرد.

مسأله 727 اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند بعد از برطرف شدن عذر، تيمم او باطل مى شود.

مسأله 728 چيزهائى كه وضو را باطل مى كند، تيمم بدل از وضو را هم باطل مى كند، و چيزهائى كه غسل را باطل مى نمايد، تيمم بدل از غسل را هم باطل مى نمايد.

مسأله 729 كسى كه نمى تواند غسل

كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، يك تيمم نمايد كافى است.

مسأله 730 كسى كه نمى تواند غسل كند اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمم نمايد.

مسأله 731 اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد، ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند، بايد وضو بگيرد، و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمم ديگرى هم بدل از وضو بنمايد.

مسأله 732 اگر بدل از غسل تيمم كند، و بعد كارى كه وضو را باطل مى كند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند بايد وضو بگيرد، و بنابر احتياط واجب بدل از غسل تيمم نمايد، و اگر نمى تواند وضو بگيرد بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو، ولى اگر تيمم او بدل از غسل جنابت باشد چنانچه يك تيمم نمايد به قصد اينكه آنچه تكليف اوست انجام داده باشد، كافيست.

مسأله 733 كسى كه بايد براى انجام عملى مثلاً براى خواندن نماز، بدل از وضو و بدل از غسل تيمم كند، احتياط واجب آنست كه تيمم سومى هم به قصد اينكه بتواند آن عمل را انجام دهد بنمايد، ولى اگر در تيمم اول نيت بدل از وضو يا نيت بدل از غسل نمايد، و تيمم دوم را به قصد اينكه وظيفه خود را انجام داده باشد بجا آورد تيمم سوم لازم نيست.

مسأله

734 كسى كه وظيفه اش تيمم است، اگر براى كارى تيمم كند تا تيمم و عذر او باقى است، كارهائى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد مى تواند بجا آورد، ولى اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز ميت، يا خوابيدن، تيمم كرده، فقط كارى را كه براى آن تيمم نموده، مى تواند انجام دهد.

مسأله 735 در چند مورد مستحب است نمازهائى را كه انسان با تيمم خوانده دوباره بخواند:

اول آنكه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است.

دوم آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند و عمداً خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است.

سوم آنكه از ترس مزاحمت جمعيت و نرسيدن به نماز جماعت، نماز جمعه را با تيمم خوانده است. بلكه در اين صورت بايد نماز ظهر را با وضو اعاده نمايد على الاقوى. و در چند مورد احتياط مستحب آن است كه نماز را اعاده نمايد. اول آنكه تا آخر وقت عمداً در جستجوى آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مى كرد، آب پيدا مى شد. دوم آنكه عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمم نماز خوانده است. سوم آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى شود، و آبى را كه داشته ريخته است.

احكام نماز

احكام نماز

نماز مهمترين اعمال دينى است، كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهاى ديگر هم قبول مى شود و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول

نمى شود. و همانطور كه اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند، چرك در بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مى كند. و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند. و كسى كه نماز را پست و سبك شمارد مانند كسى است كه نماز نمى خواند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود، كسى كه به نماز اهميت ندهد و آنرا سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است. روزى آنحضرت در مسجد تشريف داشتند، مردى وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملاً بجا نياورد حضرت فرمودند اگر اين مرد در حالى كه نمازش اينطور است از دنيا برود به دين من از دنيا نرفته است. پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگى نماز نخواند، و در حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد كه با چه كسى سخن مى گويد، و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند، و اگر انسان در موقع نماز كاملاً به اين مطلب توجه كند از خود بى خبر مى شود، چنانكه در حال نماز تير را از پاى مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند. و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد، و گناهانى كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات، و ندادن خمس و زكات، بلكه هر معصيتى را ترك كند، و همچنين سزاوار است كارهائى كه ثواب نماز را كم

مى كند بجا نياورد، مثلاً در حال خواب آلودگى، و خوددارى از بول به نماز نايستد. و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نيز كارهائى كه ثواب نماز را زياد مى كند بجا آورد، مثلاً انگشترى عقيق به دست كند و لباس پاكيزه بپوشد، و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد.

نمازهاى واجب

نمازهاى واجب شش است: اول نماز يوميه. دوم نماز آيات سوم نماز ميت. چهارم نماز طواف واجب خانه كعبه. پنجم نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است. ششم نمازى كه به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد، واجب مى شود.

نمازهاى واجب يوميه

نمازهاى واجب يوميه پنج است: ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت. مغرب سه ركعت. عشا، چهار ركعت. صبح دو ركعت.

مسأله 736 در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرايطى كه گفته مى شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 737 اگر چوب يا چيزى مانند آنرا، راست در زمين هموار فرو برند صبح كه خورشيد بيرون مى آيد سايه آن به طرف مغرب مى افتد و هر چه آفتاب بالا مى آيد، اين سايه كم مى شود، و در شهرهاى ما، در اول ظهر شرعى به آخرين درجه كمى مى رسد، و ظهر كه گذشت، سايه آن به طرف مشرق بر مى گردد و هر چه خورشيد رو به مغرب مى رود، سايه زيادتر مى شود، بنابر اين وقتى سايه به آخرين درجه كمى رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مى شود ظهر شرعى شده است(1) ولى در بعضى شهرها مثل مكه كه گاهى موقع

ظهر سايه به كلى از بين مى رود، بعد از آنكه سايه دوباره پيدا شده معلوم مى شود ظهر شده است.

مسأله 738 چوب يا چيز ديگرى را، كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو مى برند شاخص گويند.

مسأله 739 نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركى دارند: وقت مخصوص نماز ظهر اول ظهر است تا وقتى كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد كه اگر كسى سهواً تمام نماز عصر را در اين وقت بخواند نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز عصر موقعى است كه به اندازه خواندن نماز عصر وقت به مغرب مانده باشد كه اگر كسى در اين موقع نماز ظهر را بخواند نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند. و ما بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است، كه اگر كسى در اين وقت اشتباهاً تمام نماز عصر را پيش از نماز ظهر بخواند نمازش صحيح است و عصر حساب مى شود. و بايد نماز ظهر را بعد از آن بجا آورد ولكن سزاوار نيست ترك احتياط به خواندن چهار ركعت به قصد ما فى الذمه.

مسأله 740 اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند، يعنى نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد مى خوانم همه نماز ظهر باشد، و بعد از آنكه نماز را تمام

كرد، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، آنچه را كه آورده باطل است،چه در اثناء بفهمد چه بعد از اتمام.

مسأله 741 در زمان حضور امام عليه السلام واجب است، انسان در روز جمعه به جاى نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولى در اين زمان اگر كسى نماز جمعه بخواند، احتياط واجب آنست كه نماز ظهر را هم بخواند.

مسأله 742 وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا هر مقدارى كه از وقت را فرا گيرد.

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 743 مغرب موقعى است كه سرخى طرف مشرق، كه بعد از غروب آفتاب پيدا مى شود از بالاى سر انسان بگذرد.

مسأله 744 نماز مغرب و عشا هر كدام وقت مخصوص و مشتركى دارند: وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است تا وقتى كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد، كه اگر كسى مثلاً مسافر باشد و تمام نماز عشا را سهواً در اين وقت بخواند نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز عشا براى مختار موقعى است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد، كه اگر كسى تا اين موقع نماز مغرب را نخواند، بايد اول نماز عشا و بعد از آن نماز مغرب را بخواند. و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشا است، كه اگر كسى در اين وقت اشتباهاً نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحيح است، و بايد نماز مغرب را بعد از آن

بجا آورد.

مسأله 745 وقت مخصوص و مشترك كه معنى آن در مسأله پيش گفته شد، براى اشخاص فرق مى كند، مثلاً اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسى كه مسافر است تمام شده و داخل وقت مشترك مى شود. و براى كسى كه مسافر نيست، بايد به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد.

مسأله 746 اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز عشا شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه تمام آنچه را كه خوانده يا مقدارى از آنرا در وقت مشترك خوانده و به ركوع ركعت چهارم نرفته است بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند، و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند. اما اگر تمام آنچه را كه خوانده در وقت مخصوص نماز مغرب خوانده باشد باطل است. و بايد نماز مغرب و عشا را به ترتيب انجام دهد.

مسأله 747 آخر وقت نماز عشا براى مختار نصف شب است، و شب را بايد از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد، نه تا اول آفتاب(1)

مسأله 748 اگر از روى معصيت، نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتياط مستحب، بايد تا قبل از اذان صبح، بدون اينكه نيت ادا و قضا كند بجا آورد.

وقت نماز صبح

مسأله 749 نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سفيده اى رو به بالا حركت مى كند كه آنرا فجر اول گويند، موقعى كه آن سفيده پهن شد، فجر

دوم و اول وقت نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح موقعى است كه آفتاب بيرون مى آيد.

احكام وقت نماز

مسأله 750 موقعى انسان مى تواند مشغول نماز شود، كه يقين كند وقت داخل شده است، يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، يا يك نفر عادل اگر موجب اطمينان شود.

مسأله 751 اگر به واسطه ابر يا غبار يا نابينائى و يا بودن در زندان نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين كند، بايد نماز را تأخير بيندازد تا يقين كند وقت داخل شده است.

مسأله 752 اگر دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، يا انسان يقين كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده نماز او باطل است، و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده، ولى اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد كه دربين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.

مسأله 753 اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز هم بفهمد كه نماز را در وقت خوانده نماز او صحيح است و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت خوانده، يا نفهمد كه در وقت خوانده يا پيش از وقت، نمازش باطل است. بلكه اگر بعد از نماز هم بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده بايد دوباره آن نماز را بخواند.

مسأله 754 اگر يقين كند وقت داخل شده و

مشغول نماز شود و در بين نماز شك كند كه وقت داخل شده يا نه

نماز او باطل است، ولى اگر در بين نماز يقين داشته باشد كه وقت شده، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه نمازش صحيح است.

مسأله 755 اگر وقت نماز به قدرى تنگ است، كه به واسطه بجا آوردن بعضى از كارهاى مستحب نماز، مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، بايد آن مستحب را بجا نياورد، مثلاً اگر به واسطه خواندن قنوت، مقدارى از نماز بعد از وقت خوانده مى شود بايد قنوت نخواند.

مسأله 756 كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد بايد نماز را به نيت ادا بخواند، ولى نبايد عمداً نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.

مسأله 757 كسى كه مسافر نيست، اگر تامغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند. و همچنين اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط عشا را بخواند و بعداً مغرب را قضا نمايد.

مسأله 758 كسى كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند. و اگر شخص مختار تا نصف شب به

اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشا را بخواند و بعداً مغرب را قضا نمايد. و چنانچه بعد از خواندن عشا، معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است، بايد فوراً نماز مغرب را به نيت ادا بجا آورد.

مسأله 759 مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خيلى سفارش شده است، و هر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آنكه تأخير آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 760 هر گاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در اول وقت، نماز بخواند، ناچار است مثلاً با تيمم يا با لباس نجس نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقى است، مى تواند در اول وقت، نماز بخواند، ولى اگر احتمال دهد كه عذر او از بين مى رود، بايد صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند. و لازم نيست به قدرى صبر كند كه فقط بتواند كارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر براى مستحبات نماز مانند اذان و اقامه و قنوت هم وقت دارد، مى تواند تيمم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

مسأله 761 كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمى داند و احتمال مى دهد كه يكى از اينها در نماز پيش آيد، بايد براى يادگرفتن اينها نماز را از اول وقت

تأخير بيندازد، ولى اگر اطمينان دارد كه نماز را بطور صحيح تمام مى كند، مى تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله اى كه حكم آنرا نمى داند پيش نيايد، نماز او صحيح است، و اگر مسأله اى كه حكم آنرا نمى داند پيش آيد، جايز است به يكى از دو طرفى كه احتمال مى دهد عمل نمايد و نماز را تمام كند، ولى بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

مسأله 762 اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه مى كند، در صورتى كه ممكن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند و همچنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فوراً آنرا بجا آورد پيش آمد كند مثلاً ببيند مسجد نجس است كه بايد اول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواند و چنانچه اول نماز بخواند، معصيت كرده ولى نماز او صحيح است.

نمازهائى كه بايد به ترتيب خوانده شود

مسأله 763 انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مسأله 764 اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است، نمى تواند نيت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند، و همينطور است در نماز مغرب و عشا.

مسأله 765 اگر در بين نماز عصر يقين كند

كه نماز ظهر را نخوانده است ونيت را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده، بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و در صورتى كه جزئى از نماز را به قصد ظهر آورده باشد بايد بعد از تمام كردن دوباره نماز عصر را بخواند و مى تواند كه نماز را بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 766 اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند و نماز عصر را بعد از آن بجا آورد، ولى اگر وقت به قدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مى شود بايد به نيت نماز عصر، نماز را تمام كند، و در اين صورت ترك احتياط نكند به قضا نمودن نماز ظهر را در خارج وقت.

مسأله 767 اگر در نماز عشا پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت به قدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز نصف شب مى شود، بايد به نيت عشا نماز را تمام كند و اگر بيشتر وقت دارد، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتى تمام كند، بعد نماز عشا را بخواند.

مسأله 768 اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند.

مسأله 769 اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد، نمازى را كه

بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نمى تواند نيت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعى كه نماز عصر را احتياطاً مى خواند، اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمى تواند نيت را به نماز ظهر برگرداند.

مسأله 770 برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا، و از مستحب به نماز واجب جايز نيست.

مسأله 771 اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان مى تواند در بين نماز نيت را به نماز قضا برگرداند ولى بايد برگرداندن نيت، به نماز قضا ممكن باشد مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مى تواند نيت را به قضاى صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.

نمازهاى مستحب

مسأله 772 نمازهاى مستحبى زياد است و آنها را نافله گويند و بين نمازهاى مستحبى به خواندن نافله شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز جمعه سىوچهار ركعتند كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و يازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح مى باشد و چون دو ركعت نافلها عشا نشسته خوانده مى شود، يك ركعت حساب مى شود ولى در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر چهار ركعت اضافه مى شود.

مسأله 773 از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع و يك ركعت آن، به نيت نماز و تر خوانده شود. و دستور كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است.

مسأله 774 نمازهاى

نافله را مى شود نشسته خواند، ولى بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند، مثلاً كسى كه مى خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند، و اگر مى خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتى نشسته بخواند.

مسأله 775 نافله ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند، و اما نافله عشا را اگر به رجاء مطلوبيت بياورد مانعى ندارد.

وقت نافله هاى يوميه

مسأله 776 نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مى شود و وقت آن از اول ظهر است تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلاً اگر درازاى شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سايه اى كه بعد از ظهر پيدا مى شود به دو وجب رسيد، آخر وقت نافله ظهر است.

مسأله 777 نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مى شود و وقت آن تا موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به چهار هفتم آن برسد. و چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بايد نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتياط واجب نيت ادا و قضا نكند.

مسأله 778 وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مى شود از بين برود، اگر چه دور

نيست كه وقت او امتداد داشته باشد به امتداد وقت خود مغرب تا وقت مختص به عشاء.

مسأله 779 وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

مسأله 780 نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مى شود و وقت آن بعد از فجر اول است تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيدا شود. و نشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد. و ممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلافاصله بخواند.

مسأله 781 وقت نافله شب از نصف شب است، تا اذان صبح و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود.

مسأله 782 مسافر و كسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى تواند آنرا در اول شب بجا آورد.

نماز غفيله

مسأله 783 يكى از نمازهاى مستحبى نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مى شود. در ركعت اول آن، بعد از حمد بايد به جاى سوره اين آيه را بخوانند: «و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤمنين» و در ركعت دوم بعد از حمد بجاى سوره اين آيه را بخوانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو ويعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبة فى ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين» و

در قنوت آن بگويند: «اللهم انى اسئلك بمفاتح الغيب التى لا يعلمها الا انت ان تصلى عل محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا و كذا». و بجاى كلمه كذا و كذا حاجتهاى خود را بگويند و بعد بگويند: «اللهم انت ولّى نعمتى و القادر على طلبتى تعلم حاجتى فاسئلك بحق محمد و آله (عليه و عليهم السلام)لما قضيتهالى».

احكام قبله

مسأله 784 خانه كعبه كه درمكه معظمه مى باشد قبله است و بايد رو بروى آن نماز خواند ولى كسى كه دور

است، اگر طورى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مى خواند كافيست. و همچنين است كارهاى ديگرى كه مانند سر

بريدن حيوانات، بايد رو به قبله انجام گيرد.

مسأله 785 كسى كه نماز واجب را ايستاده مى خواند، بايد صورت و سينه و شكم و جلوى پاهاى او رو به قبله

باشد،و احتياط مستحب آنست كه انگشتان پاى او هم رو به قبله باشد. لكن نبايد بيشتر از متعارف انگشتان پا را از قبله

منحرف نمايد.

مسأله 786 كسى كه بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمى تواند بطور معمول بنشيند و در موقع نشستن، كف پاها را

بزمين مى گذارد بايد در موقع نماز صورت و سينه و شكم و ساق پاى او رو به قبله باشد.

مسأله 787 كسى كه نمى تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوى راست طورى بخوابد كه جلوى

بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله، باشد و اگر اين

را هم نتواند بايد به پشت بخوابد به طورى كه كف پاهاى او

رو به قبله باشد.

مسأله 788 نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا آورد.

مسأله 789 نماز مستحبى را مى شود در حال راه رفتن و سوارى خواند، و اگر انسان در اين دو حال، نماز

مستحبى بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد.

مسأله 790 كسى كه مى خواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله كوشش نمايد، تا يقين كند كه قبله كدام

طرف است و اگر نتواند يقين پيدا كند، بايد به گمانى كه از محراب مسجد مسلمان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر

پيدا مى شود عمل نمايد، حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه به واسطه قواعد علمى قبله را مى شناسد گمان به قبله پيدا

كند كافيست.

مسأله 791 كسى كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا كند نمى تواند به گمان خود عمل نمايد،

مثلاً اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پيدا كند، ولى بتواند از راه ديگر گمان قويترى پيدا كند، نبايد به حرف

او عمل نمايد.

مسأله 792 اگر براى پيدا كردن قبله وسيله اى ندارد، يا با اينكه كوشش كرده، گمانش به طرفى نمى رود،

چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد چهار نماز به چهار طرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، بايد به

اندازه اى كه وقت دارد، نماز بخواند مثلاً اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد، بايد يك نماز به هر طرفى كه مى خواهد

بخواند، و بايد نمازها را طورى بخواند كه يقين كند يكى از آنها رو به قبله بوده، يا اگر از قبله كج بوده، به طرف دست

راست يا

چپ قبله نرسيده است.

مسأله 793 اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است، بايد به هر دو طرف نماز بخواند، ولى

احتياط واجب آنست كه در صورت گمان، به چهار طرف نماز بخواند.

مسأله 794 كسى كه بايد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند كه مثل نماز ظهر و عصر بايد

يكى بعد از ديگرى خوانده شود، بهتر آنست كه نماز اول را به هر چند طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را

شروع كند.

مسأله 795 كسى كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز كارى كند كه بايد رو به قبله انجام داد، مثلاً

بخواهد سر حيوانى را ببرد، بايد به گمان عمل نمايد و اگر گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد در صورت

ضرورت به آن كار صحيح است.

پوشاندن بدن در نماز

مسأله 796 مرد بايد در حال نماز، اگر چه كسى او را نمى بيند عورتين خود را بپوشاند، و بهتر است از ناف تا

زانو را هم بپوشاند.

مسأله 797 زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشاند و احتياط مستحب آنست كه كف

پا را هم بپوشاند، ولى پوشاندن صورت به مقدارى كه در وضو شسته مى شود و دستها تا مچ و روى پاها تا مچ پا لازم

نيست. اما براى آنكه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پائين تر از مچ

را بپوشاند.

مسأله 798 موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد فراموش شده را بجا مى آورد، بلكه بنابر

احتياط مستحب در موقع سجده

سهو هم، بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

مسأله 799 اگر انسان عمداً، يا از روى ندانستن مسأله، در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است.

مسأله 800 اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، بايد آنرا بپوشاند و احتياط مستحب آنست كه نماز را

تمام كند و دوباره بخواند، خصوصاً اگر پوشانيدن آن احتياج به وقت معتدّبه داشته باشد ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه

در نماز عورت او پيدا بوده، نمازش صحيح است.

مسأله 801 اگر در حال ايستادن لباسش عورت او را مى پوشاند ولى ممكن است در حال ديگر، مثلاً در حال

ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعى كه عورت او پيدا مى شود، به وسيله اى آنرا بپوشاند نماز او صحيح است. ولى

احتياط مستحب آنست كه با آن لباس نماز نخواند.

مسأله 802 انسان مى تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند، ولى احتياط مستحب آنست

موقعى خود را با اينها بپوشاند كه چيز ديگرى نداشته باشد.

مسأله 803 انسان در حال ناچارى مى تواند در نماز خود را با گل بپوشاند.

مسأله 804 اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد كه پيدا مى كند، اقوى

اينست كه نماز را تأخير بيندازد و اگر چيزى پيدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظيفه اش نماز بخواند. و چنانچه در اول

وقت نماز را رجاءاً بخواند و بعداً معلوم شود كه تا آخر وقت لباس پيدا نمى كرده نماز او صحيح است.

مسأله 805 كسى كه مى خواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتى برگ درخت و علف و گل و لجن

نداشته

باشد و احتمال ندهد كه تا آخر وقت چيزى پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند در صورتى كه احتمال بدهد كه

ناظر محترم او را مى بيند، بايد نشسته نماز بخواند و براى ركوع و سجود باسر اشاره نمايد و بهتر آنست كه به قدرى خم

شود كه عورتش پيدا نباشد و براى سجود كمى بيشتر از ركوع خم شود و مهر را بالا بياورد و پيشانى را بر آن بگذارد، و

اگر اطمينان دارد كه ناظر محترم او را نمى بيند، احتياط مستحب آنست كه دو نماز ايستاده بخواند و موقعى كه ايستاده

است قُبل خود را با دست بپوشاند و در يكى از آن دو نماز، ركوع و سجود را بجا آورد و در ديگرى بجاى ركوع و سجود

با سر اشاره نمايد و اقوى كفايت قسم دوم است.

لباس نمازگزار

لباس نمازگزار

مسأله 806 لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول آنكه پاك باشد. دوم آنكه مباح باشد. سوم آنكه از اجزاء مردار

نباشد. چهارم آنكه از حيوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم آنكه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص و

طلا باف نباشد. و تفصيل اينها در مسائل آينده گفته مى شود.

شرط اول:

مسأله 807 لباس نمازگزار بايد پاك باشد و اگر كسى عمداً با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل

است.

مسأله 808 كسى كه نمى داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است، اگر با بدن يا لباس نجس نماز بخواند،

نمازش باطل مى باشد.

مسأله 809 اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيز نجسى را نداند نجس است مثلاً نداند عرق شتر جلال نجس

است و با آن نماز بخواند نمازش باطل است.

مسأله 810

اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز او صحيح است، ولى

احتياط مستحب آنست كه اگر وقت دارد، دوبار آن نماز را بخواند.

مسأله 811 اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را

دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 812 كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن يا لباس او نجس شود و پيش از

آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه

همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس يا بيرون

آوردن آن،نماز را بهم نمى زند، بايد در بين نماز بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض نمايد، يا اگر چيز ديگرى

عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد، ولى چنانچه طورى باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض

كند يا بيرون آورد، نماز بهم مى خورد و يا اگر لباس را بيرون آورد برهنه مى ماند، بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك

نماز بخواند.

مسأله 813 كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است اگر در بين نماز لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزى

از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه نجس شده، يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس

شده يا از پيش

نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس، نماز را بهم نمى زند و

مى تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را

بيرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمى تواند آب بكشد يا عوض

كند، بايد لباس را اگر ممكن است بيرون آورد و به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را تمام كند، ولى چنانچه

طورى است كه اگر لباس را آب بكشد يا عوض كند، نماز بهم مى خورد و به واسطه سرما و مانند آن نمى تاند لباس را

بيرون آورد، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحيح است، و بعد نمازش را در لباس پاك احتياطاً قضا نمايد.

مسأله 814 كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن او نجس شود و پيش از آنكه چيزى

از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همانوقت نجس

شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن نماز را بهم نمى زند، بايد آب بكشد و اگر نماز را بهم مى زند،

بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحيح است.

مسأله 81 كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن

يا لباسش نجس بوده نماز او صحيح است.

مسأله 816 اگر لباس را آب

بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك

نشده، واجب نيست نماز را دوباره بخواند، اگر چه احوط اعاده آنست.

مسأله 817 اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خونهاى نجس نيست، مثلاً يقين كند كه خون

پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهائى بوده كه نمى شود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است.

مسأله 818 اگر يقين كند خونى كه در بدن يا لباس اوست خون نجسى است كه نماز با آن صحيح است، مثلاً

يقين كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحيح

است.

مسأله 819 اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى

نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است، ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آنرا

فراموش كرده برسد و بدون اينكه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است. و نيز اگر

جائى از اعضاء وضو با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آنكه آنجا را آب بكشد،

وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل مى باشد.

مسأله 820 كسى كه يك لباس دارد اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشيدن يكى از آنها آب داشته

باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد بدن را آب بكشد و نماز را به دستورى كه

براى برهنگان گفته شد بجا

آورد و اگر به واسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد، هر كدام از بدن يا لباس را كه بخواهد، مى تواند آب

بكشد. ولى اگر مثلاً نجاست يكى بول است كه اگر بخواهد با آب قليل آب بكشد بايد دو مرتبه آب روى آن بريزد و

ديگرى خون است كه يك مرتبه ريختن آب روى آن كافيست بايد آنرا كه به بول نجس شده آب بكشد.

مسأله 821 كسى كه غير از لباس نجس، لباس ديگرى ندارد بايد نماز را بدستورى كه براى برهنگان گفته شد

بجا آورد ولى اگر به واسطه سرما و مانند آن نمى تواند لباسش را بيرون آورد، بايد با لباس نجس نماز بخواند و نماز او

صحيح است.

مسأله 822 كسى كه دو لباس دارد، اگر بداند يكى از آنها نجس است و نداند كدام يك آنهاست، چنانچه وقت

دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند، مثلاً اگر مى خواهد نماز ظهر و عصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر و يك

نماز عصر بخواند، ولى اگر وقت تنگ است، اظهر آنست كه با يكى از آن دو لباس نماز بخواند هر چند كه قول به تخيير

بين آن و بين برهنه نماز خواندن بعيد نيست. و احتياط مستحب آنست كه آن نماز را با لباس پاك قضا نمايد.

شرط دوم:

مسأله 823 لباس نمازگزار بايد مباح باشد و كسى كه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، اگر عمداً در

لباس غصبى يا در لباسى كه نخ يا تكمه يا چيز ديگر آن غصبى است نماز بخواند باطل است، و همچنين است اگر

جاهل مقصر باشد.

مسأله 824

كسى كه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، ولى نمى داند نماز را باطل مى كند، اگر عمداً با

لباس غصبى نماز بخواند نمازش باطل است.

مسأله 825 اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است، ولى

اگر كسى خودش لباسى را غصب نمايد و فراموش كند كه غصب كرده است و با آن نماز بخواند، اگر چه حكم به بطلان

نماز او نمى توان كرد، لكن احوط آنست كه اكتفابه آن نماز ننموده و دو باره آنرا با لباس مباح بخواند.

مسأله 826 اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگرى عورت

او را پوشانده است و مى تواند فوراً يا بدون اينكه موالات يعنى پى درپى بودن نماز بهم بخورد لباس غصبى را بيرون

آورد، بايد آنرا بيرون آورد و نمازش صحيح است. و اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده، يا نمى تواند لباس غصبى را

فوراً بيرون آورد، يا اگر بيرون آورد پى درپى بودن نماز بهم مى خورد، در صورتى كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته

باشد بايد نماز را بشكند و با لباس غير غصبى نماز بخواند و اگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را

بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نمايد.

مسأله 827 اگر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، يا مثلاً براى اينكه دزد لباس غصبى را نبرد

با آن نماز بخواند نمازش صحيح است.

مسأله 828 اگر كسى با عين پولى كه خمس يا زكات آنرا نداده لباس بخرد، نماز

خواندن در آن لباس باطل

است.

شرط سوم:

مسأله 829 لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده اى كه خون جهنده دارد، يعنى حيوانى كه اگر رگش را ببرند

خون از آن جستن مى كند نباشد، بلكه اگر از حيوان مرده اى كه مانند ماهى و مار خون جهنده ندارد لباس تهيه كنند،

احتياط واجب آنست كه با آن نماز نخواند.

مسأله 830 هر گاه چيزى از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد، اگر چه لباس

او نباشد نمازش باطل است.

مسأله 831 اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، يا با لباسى كه

از آنها تهيه كرده اند نماز بخواند، نمازش صحيح است.

شرط چهارم:

مسأله 832 لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان حرام گوشت نباشد، و اگر موئى از آن هم همراه نمازگزار باشد،

نماز او باطل است.

مسأله 833 اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار

باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل، و اگر خشك شده و عين آن برطرف شده باشد، نماز صحيح است.

مسأله 834 اگر مو و عرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار باشد اشكال ندارد. و همچنين است اگر

مرواريد و موم و عسل همراه او باشد.

مسأله 835 اگر شك داشته باشد كه لباسى از حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، چه در داخله تهيه

شده باشد چه در خارجه، جايز است كه با آن نماز بخواند.

مسأله 836 صدف از حيوانات حرام گوشت است. و اگر انسان احتمال دهد كه تكمه صدفى و مانند آن

از آن

حيوان است، جايز است با آن نماز بخواند.

مسأله 837 پوشيدن خز خالص در نماز اشكال ندارد، ولى احتياط واجب آنست كه با پوست سنجاب نماز

نخوانند.

مسأله 838 اگر با لباسى كه نمى داند يا فراموش كرده كه از حيوان حرام گوشت است نماز بخواند، بنابر اقوى

نمازش صحيح است.

شرط پنجم:

مسأله 839 پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولى براى زن در نماز و غير نماز

اشكال ندارد.

مسأله 840 زينت كردن با طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشترطلا به دست كردن و بستن ساعت

مچى طلا به دست، براى مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است. و احتياط واجب آنست كه از استعمال عينك طلا

هم خوددارى كند، ولى زينت كردن به طلا، براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

مسأله 841 اگر مردى فراموش كند كه انگشترى يا لباس از طلا است يا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند،

واجب نيست كه آن نماز را دوباره بخواند و همچنين اگر جاهل قاصر باشد.

شرط ششم :

مسأله 842 لباس مرد نمازگزار بايد ابريشم خالص نباشد و در غير نماز هم پوشيدن آن براى مرد حرام است، و

در عرقچين و بند شلوار و مثل اينها از چيزهائى كه نماز در آنها به تنهائى تمام نمى شود نيز اقوى بطلان است.

مسأله 843 اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن ابريشم خالص باشد پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در

آن باطل است.

مسأله 844 لباسى را كه نمى داند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر، اگر در نماز بپوشد اشكال

ندارد.

مسأله 845 دستمال ابريشمى و مانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال ندارد و نماز را باطل نمى كند.

مسأله 846 پوشيدن لباس ابريشمى براى زن، در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

مسأله 847 پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلا باف و لباسى كه از مردار تهيه شده در حال ناچارى

مانعى ندارد. و نيز كسى كه ناچار است لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها ندارد، مى تواند با اين لباسها نماز

بخواند.

مسأله 848 اگر غير از لباس غصبى و لباسى كه از مردار تهيه شده، لباس ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس

بپوشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 849 اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس ديگرى ندارد، چنانچه در پوشيدن لباس

ناچار باشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد اگر چه ترك احتياط به تكرار نماز ايضاً در لباس

حرام گوشت سزاوار نيست.

مسأله 850 اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلا باف، لباس ديگرى نداشته باشد، چنانچه در پوشيدن

لباس ناچار نباشد بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 851 اگر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به كرايه يا خريدارى

باشد تهيه نمايد، ولى اگر تهيه آن به قدرى پول لازم دارد كه نسبت به دارائى او زياد است، يا طورى است كه اگر پول را

به مصرف لباس برساند به حال او ضرر دارد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 852 كسى كه

لباس ندارد اگر ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه دهد چنانچه قبول كردن آن براى او

مشقت نداشته باشد، بايد قبول كند، بلكه اگر عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست، بايد از كسى كه لباس

دارد، طلب بخشش يا عاريه نمايد.

مسأله 853 پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه مى خواهد آنرا بپوشد معمول نيست،

مثل آنكه اهل علم لباس نظامى بپوشد، احتياط واجب ترك آنست، ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 854 احتياط واجب آنست كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه نپوشد بلكه اقوى حرمت است در

صورت صدق تشبه و خروج از لباس معمولى. ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 855 كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند، اگر برهنه باشد، و لحاف و تشك او نجس يا ابريشم خالص يا از

اجزاء حيوان حرام گوشت باشد، بنابر اقوى بايد در نماز اگر صدق پوشيدن نمايد خود را با آنها نپوشاند.

مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد

مسأله 856 در سه صورت كه تفصيل آنها بعداً گفته مى شود اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او

صحيح است: اول آنكه به واسطه زخم يا جراحت يا دملى كه در بدن او است، لباس يا بدنش به خون آلوده شده

باشد. دوم آنكه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقريباً به اندازه يك اشرفى مى شود) به خون آلوده باشد.

سوم آنكه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او

صحيح است: اول آنكه لباسهاى كوچك

او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد. دوم آنكه لباس زنى كه پرستار بچه

خودش است نجس شده باشد، و احكام اين پنج صورت مفصلاً در مسائل بعد گفته مى شود.

مسأله 857 اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل باشد، چنانچه طورى است كه آب

كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براى او سخت است تا وقتى كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده است،

مى تواند با آن خون نماز بخواند. و همچنين است اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا دوائى كه روى زخم گذاشته اند و

نجس شده، در بدن يا لباس او باشد. بلكه اقوى صحت نماز است اگر چه بر او شستن سخت نباشد.

مسأله 858 اگر خون بريدگى و زخمى كه به زودى خوب مى شود و شستن آن آسان است، در بدن يا لباس

نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

مسأله 859 اگر جائى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز

بخواند، ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس كه معمولاً به رطوبت زخم آلوده مى شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز

خواندن با آن مانعى ندارد.

مسأله 860 اگر از زخمى كه توى دهان و بينى و مانند اينها است، خونى به بدن يا لباس برسد، احتياط واجب

آنست كه با آن نماز نخواند، و با خون بو اسيرى كه دانه هاى آن بيرون است، مى شود نماز خواند، بلكه بنابر اقوى در

صورتى كه دانه هايش بيرون نباشد نيز مى شود با آن نماز خواند.

مسأله 861 كسى كه بدنش زخم

است، اگر در بدن يا لباس خود خونى ببيند و نداند از زخم است يا خون

ديگر، جايز است كه با آن نماز بخواند.

مسأله 862 اگر چند زخم در بدن باشد و بطورى نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود تا وقتى همه

خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد ولى اگر به قدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب

شود، هر كدام كه خوب شد، بايد براى نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

مسأله 863 اگر مقدار سر سوزنى خون حيض يا خون سگ، يا خوك يا بقيه حيوانهاى حرام گوشت، در بدن يا

لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است و همچنين است خون نفاس و استحاضه و كافر و مردار على الاحوط. ولى

خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگر چه در چند جاى بدن و لباس باشد در صورتى كه

روى هم كمتر از درهم باشد(كه تقريباً به اندازه يك اشرفى مى شود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد.

مسأله 864 خونى كه به لباس بى آستر بريزد و به پشت آن برسد يك خون حساب مى شود، ولى اگر پشت آن،

جدا، خونى شود، و بهم متصل نشود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود. پس اگر خونى كه در پشت و روى لباس است

روى هم كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است.

مسأله 865 اگر خون، روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا به آستر بريزد و روى لباس خونى

شود، و روى

لباس و آستر آن بهم متصل نباشد بايد هر كدام را جدا حساب نمود. پس اگر خون روى لباس و آستر، كمتر

از درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است.

مسأله 866 اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن برسد در صورتى كه خون و رطوبتى كه به

آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است. بلكه اگر رطوبت و خون به اندازه

درهم نشود و اطراف را هم آلوده نكند، نماز خواندن با آن اشكال دارد.

مسأله 867 اگر بدن يا لباس خونى نشود ولى به واسطه رسيدن به خون نجس شود، اگر چه مقدارى كه نجس

شده كمتر از درهم باشد، نمى شود با آن نماز خواند.

مسأله 868 اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگرى به آن برسد، مثلاً يك

قطره بول روى آن بريزد نماز خواندن با آن جايز نيست.

مسأله 869 اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه نمى شود با آنها عورت را پوشانيد نجس

باشد، چنانچه از مردار و حيوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آنها صحيح است، و نيز اگر با انگشترى نجس

نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 870 جايز است كه چيز نجس مانند دستمال و كليد و چاقوى نجس همراه نمازگزار باشد.

مسأله 871 زنى كه پرستار بچه خود مى باشد چه پسر باشد و چه دختر و به بول او لباسش نجس شده و بيشتر

از يك لباس ندارد، هر گاه شبانه روزى يك مرتبه لباس

خود را آب بكشد، اگر چه تا روز ديگر لباسش به بول بچه نجس

شود، مى تواند با آن لباس نماز بخواند. ولى احتياط مستحب آنست كه لباس خود را طراف عصر براى نماز ظهر و عصر

آب بكشد.

مسأله 872 هر گاه لباس پرستار به بول بچه اى كه از خودش نيست نجس شود، اگرچه روزى يك مرتبه آنرا آب

بكشد، چنانچه بعد از آن نجس شود نماز خواندن در آن لباس خالى از اشكال نيست.

چيزهائى كه در لباس نماز گزار مستحب است

مسأله 873 چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است: عمامه با تحت الحنك، پوشيدن

عبا و لباس سفيد و پاكيزه ترين لباسها و استعمال بوى خوش و دست كردن انگشترى عقيق.

چيزهائى كه در لباس نمازگزار مكروه است

مسأله 874 چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آنجمله است: پوشيدن لباس سياه و چرك و تنگ و

لباس شرابخوار و لباس كسى كه از نجاست پرهيز نمى كند و لباسى كه نقش صورت دارد. و نيز باز بودن تكمه هاى لباس

و دست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد مكروه مى باشد.

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار نه شرط دارد:

شرط اول: آنكه مباح باشد.

مسأله 875 كسى كه در ملك غصبى نماز مى خواند اگر چه روى فرش و تخت و مانند اينها باشد، نمازش باطل

است. ولى نماز خواندن در زير سقف غصبى و خيمه غصبى مانعى ندارد.

مسأله 876 نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است، بدون اجازه كسى كه منفعت ملك، مال او

مى باشد باطل است، مثلاً در خانه اجاره اى اگر صاحب خانه يا ديگرى بدون اجازه كسى كه آن خانه را اجاره كرده نماز

بخواند نمازش باطل است، و همچنين است اگر در ملكى كه ديگرى در آن حقى دارد نماز بخواند، مثلاً اگر ميت

وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند، تا وقتى ثلث را جدا نكنند، نمى شود در ملك او نماز خواند.

مسأله 877 كسى كه در مسجد نشسته، اگر ديگرى جاى او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند نمازش باطل

است على الاحوط.

مسأله 878 اگر در جائى كه نمى

داند غصبى است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، يا در جائى كه غصبى

بودن آنرا فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است، ولى كسى كه خودش جائى را

غصب كرده، اگر فراموش كند و در آنجا نماز بخواند اگر چه حكم به بطلان نمازش نمى توان كرد، لكن احوط آنست كه

اكتفا به آن نماز ننموده و در جاى ديگرى دوباره آنرا بخواند.

مسأله 879 اگر بداند جائى غصبى است، ولى نداند كه در جاى غصبى نماز باطل است و در آنجا نماز

بخواند، نماز او باطل مى باشد.

مسأله 880 كسى كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه مثلاً ماشين يا تخت هاى آن يا حيوان

سوارى يا زين آن غصبى باشد نماز او باطل است در صورتى كه سجده بر جاى غصبى نمايد يا فضا مغصوب باشد مثل

فضاء داخل ماشين غصبى. و اما چنانچه فضاء مغصوب نباشد و سجود به نحو ايماء و اشاره باشد و قصد قربت هم

بتواند بكند در اين صورت احتياط مستحبى اعاده آن است و همچنين است اگر بخواهد بر آن حيوان نماز مستحبى

بخواند.

مسأله 881 كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است اگر سهم او جدا نباشد بدون اجازه شريكش نمى تواند در

آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.

مسأله 882 اگر با عين پولى كه خمس و زكات آنرا نداده ملكى بخرد، تصرف او در آن ملك حرام، و نمازش هم

در آن باطل است.

مسأله 883 اگر صاحب ملك به زبان اجازه نماز خواندن بدهد، وانسان بداند كه قلباً راضى نيست، نماز

خواندن در ملك او باطل است. و اگر اجازه

ندهد و انسان يقين كند كه قلباً راضى است نماز صحيح است.

مسأله 884 تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكات بدهكار است حرام و نماز در آن باطل است، ولى اگر

بدهى او را بدهند يا ضامن شوند كه ادا نمايند، تصرف و نماز در ملك او اشكال ندارد.

مسأله 885 تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است، ولى اگر ضامن

شوند كه قرضهاى او را بپردازند، يا اينكه طلبكارها و وصى ميت يا طلبكارها و حاكم شرع اجازه بدهند، تصرف و نماز

در ملك او مانعى ندارد.

مسأله 886 اگر ميت قرض نداشته باشد، ولى بعضى از ورثه او صغير يا ديوانه يا غائب باشند، تصرف در

ملك او حرام و نماز در آن باطل است.

مسأله 887 نماز خواندن در مسافر خانه و حمام و مانند اينها كه براى واردين آماده است اشكال ندارد، چون

اطمينان به رضا حاصل است، ولى در غير اين قبيل جاها در صورتى مى شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، يا

حرفى بزند كه معلوم شود براى نماز خواندن اذن داده است، مثل اينكه به كسى اجازه دهد در ملك او بنشيند و

بخوابد، كه از اينها فهميده مى شود براى نماز خواندن هم اذن داده است.

مسأله 888 در زمين بسيار وسيعى كه براى او مشكل است موقع نماز از آنجا بجاى ديگر برود، بى اجازه مالك

مى شود نماز خواند.

شرط دوم:

مسأله 889 مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد. واگر به واسطه تنگى وقت يا جهت ديگر ناچار باشد در جائى

كه حركت دارد، مانند اتو مبيل و كشتى و ترن نماز

بخواند، به قدرى كه ممكن است بايد، در حال حركت چيزى نخواند

و اگر آنها از قبله به طرف ديگرى حركت كنند، به طرف قبله برگردد.

مسأله 890 نماز خواندن در اتومبيل و كشتى و ترن و مانند اينها، وقتى ايستاده اند مانعى ندارد.

مسأله 891 روى خرمن گندم و جو و مانند اينها كه نمى شود بى حركت ماند نماز باطل است.

شرط سوم:

مسأله 892 در جائى كه به واسطه باد يا باران يازيادتى جمعيت، انسان اطمينان دارد كه نمى تواند نماز را تمام

كند، نمى تواند شروع به نماز نمايد، ولى چنانچه شك دارد و احتمال مى دهد كه بتواند نماز را تمام كند، مى تواند

رجاءاً شروع به نماز نمايد.

شرط چهارم : آنكه در جائى كه ماندن در آن حرام است،مثلاً زير سقفى كه نزديك است خراب شود نماز

نخواند. لكن اقوى آنست كه حرمت ماندن در آن موجب بطلان نماز نمى شود هر چند كه اعاده احوط است.

شرط پنجم : آنكه روى چيزى كه ايستادن و نشستن روى آن حرام است مثل فرشى كه اسم خدا يا قرآن بر آن

نوشته شده نماز نخواند چونكه موجب هتك دين است بلكه در بعضى موارد موجب كفر است و ممكن نيست به اين

گونه نماز قصد قربت نمود.

شرط ششم : آنكه در جائى كه سقف آن كوتاه است و نمى تواند در آنجا راست بايستد، يا به اندازه اى كوچك

است كه جاى ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند. و اگر ناچار شود كه در چنين جائى نماز بخواند، بايد به قدرى كه

ممكن است قيام و ركوع و سجود را بجا آورد.

شرط هفتم:

مسأله 893 بنابر اقوى بايد جلوتر از

قبر پيغمبر و امام عليه السلام نماز نخواند، و همچنين مساوى با آن نماز

نخواند بنابر احتياط واجب.

مسأله 894 اگردر نماز چيزى مانند ديوار بين او و قبر مطهر باشد كه بى احترامى نشود اشكال ندارد، ولى

فاصله شدن صندوق شريف و ضريح و پارچه اى كه روى آن افتاده كافى نيست.

شرط هفتم: آنكه مكان نمازگزار اگر نجس است بطورى تر نباشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد، ولى

جائى كه پيشانى را بر آن مى گذارد اگر نجس باشد، در صورتى كه خشك هم باشد نماز باطل است. و احتياط مستحب

آنست كه مكان نمازگزار اصلاً نجس نباشد.

شرط نهم: آنكه جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوها و سر انگشتان پاى او، بيش از چهار انگشت بسته پست تر يا

بلندتر نباشد، و تفصيل اين مسأله در احكام سجده گفته مى شود.

مسأله 895 لازم نيست زن در حال نماز عقب تر از مرد بايستد، و جاى سجده او از جاى ايستادن مرد كمى

عقب تر باشد، اگر چه احوط است. لكن در صورتى كه عقب تر نباشد احتياط واجب آنست كه لااقل به مقدار يك ذراع

بين مرد و زن فاصله باشد.

مسأله 896 مكروه است زن برابر مرد يا جلوتر بايستد و باهم وارد نماز شوند ولى چنانچه بين آنها يك ذراع

فاصله باشد واجب نيست كه نماز را دوباره بخوانند، و اگر يكى زودتر از ديگرى به نماز بايستد نماز او صحيح است، و

همچنين كسى كه بعد مشغول نماز شده واجب نيست نمازش را دوباره بخواند در صورت فاصله يك ذراع.

مسأله 897 اگر بين مرد و زن ديوار يا پرده يا چيز ديگرى باشد كه

يكديگر را نبينند، و يا بين آنان اقلاً ده ذراع كه

تقريباً پنج ذرع مى شود فاصله باشد، و يا آنكه مكان يكى از آنان به قدرى بلند باشد كه نگويند زن جلوتر از مرد يا برابر

او ايستاده است كراهت برطرف مى شود.

مسأله 898 مشهور بين علماء آنست بودن مرد و زن نامحرم در اطاقى كه كسى در آنجا نيست و كسى هم

نمى تواند وارد شود حرام است، لكن ادله حرمت قابل اشكال است سنداً و دلالةً و احتياط مستحب آنست كه در آنجا

نماز نخوانند ولى اگر يكى از آنها مشغول نماز باشد و ديگرى كه با او نامحرم است وارد شود نماز او اشكال ندارد.

مسأله 899 نماز خواندن در جائى كه تار و مانند آن استعمال مى كنند در صورتى كه ضرورتى اقتضا نكند و

وقت هم واسع باشد، باطل است لكن اگر قصد قربت از او متمشى شود اقوى صحت است.

مسأله 900 احتياط واجب آنست كه در خانه كعبه و بر بام آن نماز واجب نخوانند، ولى در حال ناچارى

اشكال ندارد.

مسأله 901 خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد بلكه مستحب است در داخل خانه

مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند.

جاهائى كه نماز خواندن در آنها مستحب است

مسأله 902 در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است كه نماز را درمسجد بخوانند، و بهتر از همه مسجدها

مسجد الحرام است، و بعد از آن مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وبعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت

المقدس و بعد از مسجد بيت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد ازآن مسجد

محله و بعد از مسجد محله، مسجد

بازار است.

مسأله 903 براى زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه واطاق عقب بهتر است، ولى اگر بتوانند كاملاً

خود را از نامحرم حفظ كنند، و در مسجد نماز بخوانند فضيلت مسجد را درك خواهند نمود.

مسأله 904 نماز در حرم امامان عليهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد است، ونماز درحرم مطهر حضرت

امير المؤمنين عليه السلام برابر دويست هزارنماز است .

مسأله 905 زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد مستحب است، و همسايه مسجد

اگرعذرى نداشته باشد مكروه است در غير مسجدنماز بخواند.

مسأله 906 مستحب است انسان باكسى كه در مسجد حاضر نمى شود غذانخورد و در كارها با او مشورت

نكند و همسايه او نشود و از او زن نگيرد و به او زن ندهد.

جاهائى كه نماز خواندن در آنها مكروه است

مسأله 907 نماز خواندن در چند جا بنابرمشهور مكروه است و از آن جمله است : حمام، زمين نمكزار، مقابل

انسان، مقابل درى كه باز است، در جاده، خيابان

و كوچه اگربراى كسانى كه عبور مى كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام و بنابر احتياط واجب نماز باطل

است، مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله اى كه محل بول باشد، روبروى

عكس و مجسمه چيزى كه روح دارد مگر آنكه روى آن پرده بكشند، در اطاقى كه جنب در آن باشد، در جائى كه عكس

باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روى قبر، بين دو قبر، در قبرستان ولكن دليلى بر كراهت بعض

ازمذكورات نداريم .

مسأله 908 كسى كه در

محل عبور مردم نماز مى خواند، يا كسى روبروى اوست مستحب است جلوى خود

چيزى بگذارد، و اگر چوب يا ريسمانى هم باشد كافى است

احكام مسجد

مسأله 909 نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد حرام است، و هر كس بفهمد كه نجس

شده است بايد فوراً نجاست آنرا برطرف كند، و احتياط واجب آنست كه طرف بيرون ديوار مسجد راهم نجس نكنند،

و اگرنجس شود نجاستش رابر طرف نمايند .

مسأله 910 اگر نتواند مسجد راتطهير نمايد، ياكمك لازم داشته باشد و پيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب

نيست، ولى بنابر احتياط واجب، بايد به كسى كه مى تواند تطهير كند اطلاع دهد.

مسأله 911 اگر جائى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن ممكن نيست بايد آنجا رابكنند، و اگر تطهير

آنهم متوقف باشد برخراب كردن مقداركمى از آن جايز است آن مقدار كم راخراب نمايند، وپركردن جائى كه كنده اند،

و ساختن مقدار كمى راكه خراب كرده اند، واجب نيست . ولى اگرچيزى مانندآجر مسجد نجس شود در صورتى كه

ممكن باشد، بايد بعد از آب كشيدن بجاى اولش بگذارند.

مسأله 912 اگر مسجدى راغصب كنند و بجاى آن خانه و مانند آن بسازند يا بطورى خراب شود كه نماز

خواندن در آن ممكن نباشد، باز هم نجس كردن آن حرام، و تطهير آن واجب است.

مسأله 913 نجس كردن حرم امامان عليهم السلام حرام است . واگر يكى از آنهانجس شود، چنانچه نجس

ماندن آن بى احترامى باشد تطهير آن واجب است بلكه احتياط مستحب آنست كه اگربى احترامى هم نباشد آن

راتطهيركنند.

مسأله 914 اگر حصيرمسجد نجس شود بايد آن راآب بكشند،

ولى چنانچه بواسطه آب كشيدن خراب

مى شود، و بريدن جاى نجس بهتر است بايد آن را ببرند.

مسأله 915 بردن عين نجس مانندخون در مسجد اگر بى احترامى به مسجد باشد حرام است، بلكه احتياط

واجب آنست كه اگر بى احترامى هم نباشد، عين نجس رادر مسجد الحرام به حدود قديمى آن نبرند، ولى بردن چيزى

كه نجس شده در صورتى حرام است كه بى احترامى به مسجد باشد.

مسأله 916 اگر مسجد رابراى روضه خوانى چادر بزنند و فرش كنندو سياهى بكوبند و اسباب چاى در آن

ببرند، در صورتى كه اين كارها به مسجد ضررنرساند ومانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.

مسأله 917 بنابر احتياط واجب نبايد مسجد رابه طلا زينت نمايند و نبايد صورت چيزهائى كه مثل انسان و

حيوان روح دارد، در مسجد نقش كنند و نقاشى چيزهائى كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است.

مسأله 918 اگر مسجد خراب هم شود نمى توانند آنرا بفروشند يا داخل ملك و جاده نمايند. و اين در صورتى

است كه از اجزاء مسجد باشد، و اما اگر چيزى رابعد از ساخته شدن مسجد وقف بر مسجد نمودند و بعداً از استفاده

افتاد و خواستند كه در مسجد ديگر از آن استفاده نمايند، بايد جهت مسجد ديگر آنرا بخرند و وجه آنرا در همان

مسجد اول صرف نمايند.

مسأله 919 فروختن در وپنجره و چيزهاى ديگرمسجد حرام است، واگر مسجد خراب شود بايد اينها راصرف

تعمير همان مسجد كنند، و چنانچه بدرد آن مسجد نخورد بايد در مسجد ديگر مصرف شود، ولى اگر بدرد مسجدهاى

ديگر هم نخورد، مى توانند آنرا بفروشند و پول آنرا اگر ممكن است صرف تعمير همان

مسجد و گرنه صرف تعمير

مسجد ديگر نمايند.

مسأله 920 ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مى باشد مستحب است، واگر مسجدى

طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد مى توانند آنرا خراب كنند و دو باره بسازند، بلكه مى توانند مسجدى راكه

خراب نشده براى احتياج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند يعنى بر زمين آن اضافه نمايند.

مسأله 921 تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است، و كسى كه مى خواهد مسجد برود

مستحب است خود راخوشبو كند، و لباس پاكيزه و قيمتى بپوشد، و ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن

نباشد، و موقع داخل شدن به مسجد اول پاى راست و موقع بيرون آمدن اول پاى چپ رابگذارد، و همچنين مستحب

است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر ازمسجد بيرون رود.

مسأله 922 وقتى انسان وارد مسجد مى شود، مستحب است دو ركعت نماز بقصد تحيت و احترام مسجد

بخواند، و اگر نماز واجب يامستحب ديگرى هم بخواند كافى است.

مسأله 923 خوابيدن در مسجد اگر انسان ناچار نباشد، و صحبت كردن راجع به كارهاى دنيا، و مشغول

صنعت شدن، و خواندن شعرى كه نصيحت و مانند آن نباشد مكروه است. و نيز مكروه است آب دهان و بينى و

اخلاط سينه را در مسجد بيندازد و چيز گمشده اى راطلب كند، و صداى خود رابلند كند، ولى بلند كردن صدابراى

اذان مانعى ندارد.

مسأله 924 راه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است، و كسى كه پياز و سير و مانند اينها خورده كه بوى

دهانش مردم رااذيت مى كند مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامة

مسأله

925 براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب يوميه اذان و همچنين اقامه بگويند، بلكه

ترك اقامه سزاوار نيست، ولى پيش از نمازهاى واجب غير يوميه مثل نماز آيات، مستحب است سه مرتبه بگويند

الصّلوة .

مسأله 926 مستحب است در روز اولى كه بچه به دنيا مى آيد ياپيش از آنكه بند نافش بيفتد، در گوش راست او

اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.

مسأله 927 اذان هجده جمله است : اَللهُ اَكْبَرُ چهار مرتبه اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ اللهِ، حَىَّ عَلَى

الصَّلوةِ، حَىَّ عَلى الفَلاح، حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ، اللهُ اَكْبَرُ، لا اِلهَ اِلا اللهُ هر يك دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است يعنى دو مرتبه

اَلله اَكْبَرُ از اول اذان و يك مرتبه لا اِلهَ اِلا اللهُ از آخر آن كم مى شود و بعد از گفتن حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ، بايد دو مرتبه قَدْ قامَتِ

الصَّلوةُ اضافه نمود.

مسأله 928 اَشْهُدُ اَنَّ عَليّاً وَلىُّ اللهِ جزء اذان و اقامه نيست. ولى خوبست بعد از اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ اللهِ، به قصد

قربت گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه

الله اكبر يعنى خداى تعالى بزرگتر از آنست كه او را وصف كنند. اشهد ان لا اله الا الله يعنى شهادت مى دهم كه غير

خدائى كه يكتا و بى همتا است خداى ديگرى سزاوار پرستش نيست. اشهد ان محمداً رسول الله يعنى شهادت مى دهم كه

حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله وسلم پيغمبر و فرستاده خداست. اشهد ان عليا اميرالمؤمنين ولى الله يعنى

شهادت مى دهم كه حضرت على عليه الصلاة والسلام اميرالؤمنين و ولى خدا بر همه

خلق است. حى على الصلوة يعنى

بشتاب براى نماز. حى على الفلاح يعنى بشتاب براى رستگارى. حى على خيرالعمل يعنى بشتاب براى بهترين كارها كه

نماز است. قد قامت الصلوة يعنى بتحقيق نماز برپاشد. لا اله الاالله يعنى خدائى سزاوار پرستش نيست مگرخدائى كه

يكتا و بى همتا است.

مسأله 929 بين جمله هاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصله نشود، و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد،

بايد دوباره آنرا از سربگيرد.

مسأله 930 اگر در اذان و اقامه صدا رادر گلوبيندازد چنانچه غنا شود يعنى بطور آوازه خوانى كه درمجالس لهو

و بازيگرى معمول است، اذان و اقامه را بگويد حرام است، و اگر غنا نشود مكروه مى باشد.

مسأله 931 در پنج نماز اذان ساقط ميشود: اول نماز عصر روز جمعه بنابر مشهور. دوم نماز عصر روز عرفه كه

روز نهم ذيحجه است. سوم نماز عشاء شب عيد قربان، براى كسى كه در مشعر الحرام باشد. چهارم نماز عصر و عشاء

زن مستحاضه بنابر مشهور. پنجم نماز عصر و عشاء كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول خوددارى كند و همچنين

است بنابر مشهور كسى كه نمى تواند از غائط خوددارى كند. و در اين پنج نماز در صورتى اذان ساقط مى شود، كه با

نماز قبلى هيچ فاصله نشود، يا فاصله كمى بين آنها باشد، ولى فاصله شدن نافله ضرر دارد . و هر جاكه جمع بين ظهر و

عصر يا بين مغرب و عشاء نمود ترك اذان در دومى مانعى ندارد و در احاديث صحيحه نقل شده كه حضرت جمع بين

دو نماز نمودند و در دومى اذان نگفتند.

مسأله 932 اگربراى نمازجماعتى اذان و اقامه گفته باشند

كسى كه باآن جماعت نماز مى خواند، مى تواند براى

نماز خود رجاءاً اذان و اقامه بگويد.

مسأله 933 اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند جماعت تمام شده، تا وقتى كه صفها بهم

نخورده و جمعيت متفرق نشده نمى تواند براى نماز خود اذان و اقامه بگويد .

مسأله 934 در جائى كه عده اى مشغول نماز جماعتند يا نماز آنان تازه تمام شده و صفها بهم نخورده است،

اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت ديگرى كه برپا مى شود، نماز بخواند، باسه شرط اذان و اقامه از او ساقط

مى شود: اول آنكه براى آن نماز، اذان واقامه گفته باشند. دوم آنكه نماز جماعت باطل نباشد. سوم آنكه نماز او و نماز

جماعت در يك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز

بخواند،مستحب است اذان و اقامه بگويد. لكن چنانچه نماز جماعت در مسجد نباشد سقوط اذان و اقامه محل تامل

است و اگر رجاءاً بجا بياورد مانعى ندارد.

مسأله 935 اگر در شرط دوم از شرطهائى كه در مسأله پيش گفته شد شك كند، يعنى شك كند كه نماز جماعت

صحيح بوده يانه اذان و اقامه از او ساقط است ولى اگر در يكى از دو شرط ديگر شك كند، مستحباً يا رجاءاً اذان و اقامه

بگويد .

مسأله 936 كسى كه اذان و اقامه ديگرى را مى شنود، مستحب است هر قسمتى راكه مى شنود بگويد.

مسأله 937 كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده، چه با او گفته باشد يا نه در صورتى كه بين آن اذان و اقامه و

نمازى كه مى خواهد بخواند، زياد

فاصله نشده باشد مى تواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.

مسأله 938 اگر مرد اذان زن رابا قصد لذت بشنود، اذان او ساقط نمى شود بلكه اگر قصد لذت هم نداشته

باشد، ساقط شدن اذان اشكال دارد.

مسأله 939 اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولى در جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگويد

كافيست.

مسأله 940 اقامه بايد بعد از اذان گفته شود، واگر قبل از اذان بگويند صحيح نيست.

مسأله 941 اگركلمات اذان و اقامه رابدون ترتيب بگويد مثلاً حى على الفلاح راپيش از حى على الصلاة بگويد،

بايد از جائى كه ترتيب بهم خورده، دو باره بگويد.

مسأله 942 بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها بقدرى فاصله دهد، كه اذانى را كه گفته اذان اين

اقامه حساب نشود مستحب است دو باره اذان و اقامه رابگويد. و نيز اگربين اذان و اقامه و نماز بقدرى فاصله دهد كه

اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز، اذان و اقامه بگويد .

مسأله 943 اذان و اقامه بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر به عربى غلط بگويد، يا بجاى حرفى حرف

ديگر بگويد، يا مثلا ترجمه آنها رابه فارسى بگويد صحيح نيست.

مسأله 944 اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود، و اگر عمداً يااز روى فراموشى پيش از

وقت بگويد باطل است .

مسأله 945 اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يانه، بايد اذان رابگويد ، ولى اگر مشغول اقامه شود

وشك كندكه اذان گفته يا نه، گفتن اذان لازم نيست.

مسأله 946

اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آنكه قسمتى را بگويد شك كندكه قسمت پيش ازآن را گفته يا نه،

بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده بگويد

ولى اگردر حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آنست گفته يانه، گفتن آن لازم نيست.

مسأله 947 مستحب است انسان در موقع گفتن اذان رو به قبله بايستد، و با وضو يا غسل باشد، و دستها را به

گوش بگذارد، و صدارا بلند نمايد و بكشد، و بين جمله هاى اذان كمى فاصله دهدو بين آنها حرف نزند.

مسأله 948 مستحب است انسان در موقع گفتن اقامه راه نرود، و آن را از اذان آهسته تر بگويد، و جمله هاى آنرا

بهم نچسباند ولى به اندازه اى كه بين جمله هاى اذان فاصله مى دهد، بين جمله هاى اقامه فاصله ندهد.

مسأله 949 مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بر دارد، يا قدرى بنشيند يا سجده كند، يا ذكر بگويد، يا

دعا بخواند، يا قدرى ساكت باشد، يا حرفى بزند يا دو ركعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح و

مغرب مستحب نيست.

مسأله 950 مستحب است كسى راكه براى گفتن اذان معين مى كنند، عادل و وقت شناس و صدايش بلند

باشد، و اذان رادر جاى بلند بگويد .

واجبات نماز

واجبات نماز

واجبات نماز يازده چيز است : اول نيت. دوم قيام يعنى ايستادن. سوم تكبيرة الاحرام يعنى گفتن الله اكبر دراول نماز. چهارم ركوع. پنجم سجود. ششم قرائت. هفتم

ذكر. هشتم تشهد. نهم سلام. دهم ترتيب. يازدهم موالات يعنى پى درپى بودن اجزاء نماز.

مسأله 951 بعضى از واجبات نماز ركن است، يعنى اگر انسان آنها را بجا نياورد، يا در نماز اضافه كند، عمداً

باشد يا اشتباهاً نماز باطل مى شود، و بعضى ديگر ركن نيست، يعنى اگر عمداً كم يا زياد شود نماز باطل مى شود، و

چنانچه اشتباهاً كم يا زياد گردد، نماز باطل نمى شود، و ركن نماز پنج چيز است: اول نيت. دوم تكبيرة الاحرام (1).

سوم قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام، و قيام متصل به ركوع يعنى ايستادن پيش از ركوع . چهارم ركوع. پنجم دو

سجده.

مسأله 952 انسان بايد نماز را به نيت قربت ، يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد ، و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلاً به زبان بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر ميخوانم قربةً الى الله.

مسأله 953 اگر در نماز ظهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز مى خوانم و معين نكند ظهر است يا

عصر نماز او باطل است. و نيز كسى كه مثلاً قضاى نماز ظهر بر او واجب است، اگردر وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز

قضا يانماز ظهر رابخواند، بايد نمازى را كه مى خواند، در نيت معين كند.

مسأله 954 انسان بايد از اول تاآخر نماز به نيت خود باقى باشد، پس اگر در بين نمازبطورى غافل شود كه اگر

بپرسند چه مى كنى نداند چه

بگويد نمازش باطل است.

مسأله 955 انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسى كه ريا كند يعنى براى نشان

دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است، خواه فقط براى مردم باشد، يا خدا و مردم هردو را در نظربگيرد .

مسأله 956 اگر قسمتى از نماز راهم براى غير خدا بجا آورد نماز باطل است، چه آن قسمت، واجب باشد مثل

حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت بلكه اگرتمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در

جاى مخصوصى مثل مسجد، يا در وقت مخصوصى مثل اول وقت يا بطرز مخصوصى، مثلاً با جماعت نماز بخواند،

نمازش باطل است.

تكبيرة الاحرام

مسأله 957 گفتن اللهُ اَكْبَر در اول هر نماز، واجب و ركن است، و بايد حروف الله و حروف اكبر و دو كلمه الله و

اكبر را پشت سر هم بگويد، و نيز بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شود، و اگر به عربى غلط بگويد يا مثلاً ترجمه

آن را به فارسى بگويد صحيح نيست.

مسأله 958 احتياط مستحب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه پيش ازآن مى خواند، مثلاً به اقامه

يا به دعائى كه پيش از تكبير مى خواند نچسباند.

مسأله 959 اگر انسان بخواهد الله اكبر رابه چيزى كه بعد از آن مى خواند مثلاً به بسم الله الرَّحْمن الرَّحيم بچسباند،

بايد ( ر ) اكبر را پيش (ضمه )بدهد.

مسأله 960 موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد، و اگر عمداً درحالى كه بدنش حركت دارد، تكبيرة

الاحرام را بگويد باطل است.

مسأله 961 تكبير و حمد و سوره

و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه خودش بشنود، و اگر بواسطه سنگينى يا

كرى گوش يا سر و صداى زياد نمى شنود بايد طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.

مسأله 962 كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمى تواند الله اكبر رادرست بگويد بايد به هر طور كه

مى تواند بگويد، و اگر هيچ نمى تواند بگويد بايد در قلب خود بگذراند، و براى تكبير اشاره كند و زبانش را هم اگر

مى تواند حركت دهد.

مسأله 963 مستحب است قبل از تكبيرة الاحرام بگويد : «يامُحسِنُ قَدْ اَتاكَ المُسىُ وَ قَدْاَمَرتَ اَلْمُحْسِنَ اَنْ

يَتَجاوَزَعَنِ الْمُسئِ اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنَا المُسىُ بِحَقّ مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد صَلِّ عَلى مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما

تَعْلَّمُ مِنّى»يعنى اى خدائى كه به بندگان احسان مى كنى بنده گنه كار به در خانه تو آمده و تو امر كرده اى كه نيكو كار از

گناهكار بگذرد تو نيكوكارى و من گناهكار، بحق محمد و آل محمد صلى الله عليه وآله و سلم رحمت خود را بر محمد

و آل محمد بفرست و از بديهائى كه مى دانى از من سر زده بگذر.

مسأله 964 مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز، و تكبيرهاى بين نماز دستها راتا مقابل گوشها بالا ببرد.

مسأله 965 اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام راگفته يانه، چنانچه مشغول خواندن چيزى شده به شك خود

اعتنانكند، و اگر چيزى نخوانده بايد تكبير را بگويد.

مسأله 966 اگربعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آنرا صحيح گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزى

شده به شك خود اعتنا نكند، و اگر چيزى

نخوانده بايد تكبير را بگويد، و احتياط واجب آنست كه اول عملى كه نماز را

باطل ميكند انجام دهد، مثلاً صورت خود را از قبله بر گرداند بعد تكبير رابگويد .

قيام (ايستادن)

مسأله 967 قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام، و قيام پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركوع مى گويند ركن

است، ولى قيام در موقع خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست. و اگر كسى آنرا از روى فراموشى ترك كند

نمازش صحيح است.

مسأله 968 واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد ازآن مقدارى بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير

گفته است.

مسأله 969 اگرركوع رافراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد و به

ركوع رود، و اگر بدون اينكه بايستد بحال خميدگى به ركوع بر گردد، چون قيام متصل به ركوع رابجا نياورده نماز او

باطل است.

مسأله 970 موقعى كه ايستاده است بايد بدن را حركت ندهد و به طرفى خم نشود و به جائى تكيه نكند . ولى

اگر از روى ناچارى باشد يا در حال خم شدن براى ركوع پاها راحركت دهد اشكال ندارد و احتياط واجب آنست كه در

حال قيام گردن را راست نگهدارد واما راست نگهداشتن سر لازم نيست.

مسأله 971 اگر موقعى كه ايستاده، از روى فراموشى بدن را حركت دهد يا به طرفى خم شود يا به جائى تكيه

كند اشكال ندارد، ولى در قيام موقع گفتن تكبيرة الاحرام اگر از روى فراموشى هم باشد بنابر احتياط مستحب بايد نماز

راتمام كند و دوباره بخواند . و بنابراقوى مى تواند نماز

را بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 972 احتياط واجب آنست كه در موقع ايستادن هر دو پا روى زمين باشد، ولى لازم نيست سنگينى بدن

روى هر دو پا باشد، و اگر روى يك پا باشد اشكال ندارد.

مسأله 973 كسى كه مى تواند درست بايستد، اگرپاها راخيلى گشاد بگذارد كه صدق ايستادن ننمايد، نمازش

باطل است.

مسأله 974 موقعى كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزيست حتى موقع گفتن ذكرهاى مستحبى نماز، بايد

بدنش آرام باشد. و در موقعى كه مى خواهد كمى جلو يا عقب رود يا كمى بدن رابه طرف راست يا چپ حركت دهد

بايد چيزى نگويد، ولى «بحول الله وقوته اقوم واقعد» را بايد در حال برخاستن بگويد.

مسأله 975 اگر در حال حركت بدن ذكر بگويد، مثلاً موقع رفتن به ركوع يا رفتن به سجده تكبير بگويد، چنانچه

آنرا بقصد ذكرى كه در نماز دستور داده اند بگويد، دور نيست وجوب اعاده نماز، و اگر به اين قصد نگويد بلكه بخواهد

ذكرى گفته باشد نماز صحيح است.

مسأله 976 حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب

آنست كه آنها راهم حركت ندهد.

مسأله 977 اگرموقع خواندن حمد و سوره يا خواندن تسبيحات، بى اختياربقدرى حركت كند كه از حال آرام

بودن بدن خارج شود، احتياط واجب آنست كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه رادر حال حركت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 978 اگردربين نماز از ايستادن عاجز شود بايد بنشيند، و اگر از نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد، ولى

تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند.

مسأله 979 تا انسان مى تواند ايستاده نماز بخواند نبايد بنشيند. مثلاً

كسى كه در موقع ايستادن بدنش حركت

مى كند يا مجبور است به چيزى تكيه دهد، يابدنش راكج كند، يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول گشاد بگذارد، بايد

به هر طور كه مى تواند ايستاده نماز بخواند ولى اگر به هيچ قسم حتى مثل حال ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست

بنشيند و نشسته نماز بخواند.

مسأله 980 تا انسان مى تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند، و اگر نتواند راست بنشيند بايد هر طور كه

مى تواند بنشيند، و اگربه هيچ قسم نمى تواند بنشيند بايد به طورى كه در احكام قبله گفته شد به پهلوى راست بخوابد،

و اگر نمى تواند به پهلوى چپ، واگر آنهم ممكن نيست به پشت بخوابد، به طورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.

مسأله 981 كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگربعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد و ركوع راايستاده بجا

آورد بايد بايستد و از حال ايستادن به ركوع رود و اگر نتواند، بايد ركوع راهم نشسته بجاآورد.

مسأله 982 كسى كه خوابيده نماز مى خواند، اگر در بين نماز بتواند بنشنيد بايد مقدارى راكه مى تواند نشسته

بخواند، و نيز اگر مى تواند بايستد بايد مقدارى را كه مى تواند ايستاده بخواند، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى

نخواند.

مسأله 983 كسى كه نشسته نماز مى خواند اگر دربين نماز بتواند بايستد بايد مقدارى راكه مى تواند ايستاده

بخواند، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند.

مسأله 984 كسى كه مى تواند بايستد اگربترسد كه بواسطه ايستادن مريض شود يا ضررى به او برسد مى تواند

نشسته نماز بخواند، و اگر از نشستن هم بترسد مى

تواند خوابيده نماز بخواند.

مسأله 985 اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند بايد نماز راتأخير بيندازد، پس

اگر نتوانست بايستد در آخر وقت مطابق وظيفه اش نماز رابجا آورد. و چنانچه در اول وقت نماز را رجاءاً نشسته خواند

و در آخر وقت توانست كه ايستاده بخواند بايد اعاده نمايد.

مسأله 986 مستحب است در حال ايستادن، بدن راراست نگهدارد، شانه ها راپائين بيندازد، دستها را روى

رانها بگذارد، انگشتها رابهم بچسباند، جاى سجده را نگاه كند، سنگينى بدن رابطور مساوى روى دو پابيندازد،

باخضوع و خشوع باشد، پاهاراپس و پيش نگذارد،اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب فاصله ، دهد و

اگر زن است پاها رابهم بچسباند.

قرائت

مسأله 987 در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميه انسان بايد، اول حمد و بعد از آن يك سوره تمام

بخواند .

مسأله 988 اگر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلاً بترسد كه اگرسوره را بخواند،

دزد يا درنده ياچيز ديگرى به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند.

مسأله 989 اگر عمداً سوره راپيش از حمد بخواند نمازش باطل است، و اگر اشتباهاً سوره را پيش از حمد

بخواند ودر بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره رااز اول بخواند.

مسأله 990 اگر حمد و سوره يا يكى از آنها رافراموش كند و بعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح

است .

مسأله 991 اگرپيش از آنكه براى ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده بايد بخواند، و اگر بفهمد

سوره را نخوانده بايد

فقط سوره را بخواند، ولى اگر بفهمد حمد تنها رانخوانده بايد اول حمد و بعد از آن دوباره سوره

را بخواند، و نيز اگر خم شود و پيش از آنكه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره ياسوره تنها ياحمد تنها را نخوانده ،

بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد .

مسأله 992 اگر درنماز يكى از چهار سوره اى راكه آيه سجده دارد و در مسأله 361 گفته شد، عمداًبخواند،

نمازش باطل است .

مسأله 993 اگراشتباهاًمشغول خواندن سوره اى شود كه سجده واجب دارد چنانچه پيش از رسيدن به آيه

سجده بفهمد، بايد آن سوره رارها كند و سوره ديگر بخواند و اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد، مى تواند سوره

راتمام كند و احتياطاً در حال نماز بدل از سجده تلاوت ايماء كند و بعد از نماز سجده آنرا بجا آورد.

مسأله 994 اگردر نماز آيه سجده رابشنود، نمازش صحيح است و بايدبعد از نماز سجده آنرا بجاآورد. و در بين

نماز هم احتياطاً باسر اشاره نمايد.

مسأله 995 در نماز مستحبى خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز بواسطه نذر كردن واجب شده باشد،

ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار

كرده باشد بايد همان سوره را بخواند.

مسأله 996 درنماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه، مستحب است در ركعت اول بعد از حمد، سوره جمعه

ودر ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين بخواند و اگر مشغول يكى از اينها شود، بنابر احتياط واجب نمى تواند آنرا

رها كند و سوره ديگر بخواند.

مسأله 997 اگر بعد از حمد مشغول خواندن

سوره قل هو الله احد يا سوره قل يا ايها الكافرون شود ولو به گفتن

بسم الله آنها نمى تواندآنرا رها كند و سوره ديگربخواند، ولى در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روى فراموشى

بجاى سوره جمعه و منافقين يكى از اين دو سوره رابخواند، تا به نصف نرسيده مى تواند آنرا رها كند و سوره جمعه و

منافقين رابخواند.

مسأله 998 اگر در نماز جمعه يانماز ظهر روز جمعه عمداً سوره قل هو الله أحد يا سوره قل ياايها الكافرون

بخواند، اگر چه به نصف نرسيده باشد، بنابراحتياط واجب نمى تواند رهاكند و سوره جمعه و منافقين رابخواند.

مسأله 999 اگر در نماز، غير از سوره قل هو الله احد و قل ياايها الكافرون، سوره ديگرى بخواند، تا به نصف

نرسيده مى تواند رها كند و سوره ديگر بخواند.

مسأله 1000 اگر مقدارى از سوره را فراموش كند، يا از روى ناچارى، مثلاً بواسطه تنگى وقت يا جهت ديگر

نشود آنرا تمام نمايد مى تواند آن سوره را رها كند و سوره ديگر بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد، يا سوره اى راكه

مى خوانده قل هو الله احد، يا قل يا ايها الكافرون باشد.

مسأله 1001 بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء رابلند بخواند ، و بر مرد و زن

واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند مگر نماز ظهر روز جمعه كه مخير است .

مسأله 1002 مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشاء مواظب باشد كه تمام كلمات حمد وسوره حتى حرف

آخر آنها را بلند بخواند.

مسأله 1003 زن

مى تواند حمد وسوره نماز صبح ومغرب و عشاء رابلنديا آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم

صدايش را بشنود، بنابر احتياط واجب بايد آهسته بخواند.

مسأله 1004 اگر در جائى كه بايد نماز رابلند خواند، عمداً آهسته بخواند يا در جائى كه بايد آهسته خواند،

عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است. ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن حكم مسأله باشد و توجه به سئوال و ياد

گرفتن آن نداشته باشد صحيح است، و اگر در بين خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده لازم نيست مقدارى راكه

خوانده دو باره بخواند.

مسأله 1005 اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش رابلند كند، مثل آنكه آنها رابا فرياد

بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1006 انسان بايد نماز راياد بگيرد كه غلط نخواند، و كسى كه به هيچ قسم نمى تواند صحيح آنرا ياد

بگيرد، بايد هر طور كه مى تواند بخواند. و احتياط مستحب آنست كه نماز را به جماعت بجا آورد.

مسأله 1007 كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را بخوبى نمى داند و مى تواند ياد بگيرد، چنانچه

وقت نماز وسعت دارد بايد ياد بگيرد، و اگر وقت تنگ است، بنابر احتياط واجب در صورتى كه ممكن باشد، بايد

نمازش را به جماعت بخواند.

مسأله 1008 مشهور بين علماء آنست كه مزد گرفتن براى ياد دادن واجبات نماز حرام است و ما در ادله آن

اشكال نموديم ولى براى مستحبات آن اشكال ندارد.

مسأله 1009 اگر يكى از كلمات يا سوره رانداند ، يا عمداًآنرا نگويد يا بجاى حرفى حرف ديگر بگويد مثلا

بجاى (ض ) (ظ) بگويد ، يا جائى كه بايد بدون زير و

زبر خوانده شود زير و زبر بدهد يا تشديد رانگويد نماز او باطل

است اگر مقصر باشد.

مسأله 1010 اگر انسان كلمه اى را صحيح بداند و در نماز همانطور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، بايد

دوباره نماز را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد اگر كوتاهى در ياد گرفتن نموده.

مسأله 1011 اگر زير و زبر كلمه اى را نداند، يا نداند مثلاً كلمه اى به (س) است يا به(ص) بايد ياد بگيرد و

چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آنكه در أهدناالصراط المستقيم، مستقيم را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد

بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1012 اگر در كلمه اى واو و حرف قبل از واو در آن كلمه پيش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه

همزه(ء) باشد مثل كلمه سوء، بنابر احتياط واجب بايد آن واو را مد بدهد يعنى آن را بكشد، و همچنين اگر در كلمه اى

الف باشد و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل (جاء)، بايد

الف آنرا بكشد، و نيز اگر در كلمه اى (ى) باشد و حرف پيش از(ى) در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از(ى) در

آن كلمه همزه باشد مثل(جىء)، بايد (ى) را با مد بخواند، و اگر بعد از اين واو و الف و يا بجاى همزه(ء)حرفى باشد كه

ساكن است يعنى زير و زبر و پيش ندارد، باز هم بايد اين سه حرف را با مد بخواند، مثلاً در ولاالضالين كه بعد از الف،

حرف لام ساكن است، بايد الف آنرا با مد

بخواند و چنانچه به دستورى كه گفته شد رفتار نكند احتياط واجب آنست كه

نماز را تمام كند و دوباره بخواند و يا بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 1013 احتياط واجب آنست كه در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون ننمايد، و معنى وقف به

حركت آنست كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه اى را بگويد و بين آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد. مثلاً بگويد، الرحمن

الرحيم و ميم الرحيم را زير بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگويد مالك يوم الدين. و معنى وصل به سكون آنست كه

زير يا زبر يا پيش كلمه اى را نگويد و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آنكه بگويد الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را

زير ندهد و فوراً مالك يوم الدين را بگويد.

مسأله 1014 در ركعت سوم و چهارم نماز مى تواند فقط يك حمد بخواند، يا يك مرتبه تسبيحات اربعه بگويد

يعنى: سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُللهِ وَ لا اِلهَ اِلاّاللهُ وَ اللهُ اَكْبَرُ و گفتن سه مرتبه مستحب است، پس در وسعت وقت خود را از ثواب

آن محروم ننمايد و مى تواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد، و بهتر است در هر دو ركعت

تسبيحات بخواند.

مسأله 1015 در تنگى وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد.

مسأله 1016 بر مرد واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز حمد يا تسبيحات را آهسته بخواند.

مسأله 1017 اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتياط واجب بايد بسم الله آنرا هم آهسته بگويد.

مسأله 1018 كسى كه نمى تواند تسبيحات را ياد

بگيرد، يا درست بخواند بايد در ركعت سوم و چهارم حمد

بخواند.

مسأله 1019 اگر در دو ركعت اول نماز به خيال اينكه دو ركعت آخر است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از

ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگردر ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.

مسأله 1020 اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اين كه در دو ركعت اول است حمد بخواند، يا در دو ركعت

اول نماز با اينكه گمان مى كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش

صحيح است.

مسأله 1021 اگر در ركعت سوم يا چهارم مى خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا مى خواست

تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، بنابر احتياط واجب بايد آنرا رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند، ولى

اگر عادتش خواندن چيزى بوده كه به زبانش آمده، مى تواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است.

مسأله 1022 كسى كه عادت دارد در ركعت سوم يا چهارم تسبيحات بخواند، اگر بدون قصد مشغول خواندن

حمد شود، بنابر احتياط واجب بايد آنرا رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند.

مسأله 1023 در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات استغفار كند، مثلاً بگويد: استغفر الله

ربى و اتوب اليه. يا بگويد اللهم اغفرلى وكسى كه مشغول گفتن استغفار است، اگر شك كند كه حمد يا تسبيحات را

خوانده يا نه، بنابر احتياط واجب بايد برگردد و حمد يا تسبيحات را بخواند، و چنانچه عادت داشته در نماز فقط بعد

از تسبيحات استغفار كند بايد به شك خود اعتنا ننمايد

و اگر در جاهاى ديگر نماز هم استغفار مى كرده، بايد حمد يا

تسبيحات را بخواند، و نيز اگر نمازگزار پيش از خم شدن به ركوع در حالى كه مشغول گفتن استغفار نيست، شك كند كه

حمد يا تسبيحات را خوانده يانه، بايد حمد يا تسبيحات را بخواند.

مسأله 1024 اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم، شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يانه، بايد به شك

خود اعتنا نكند و اما اگر در حال رفتن به ركوع شك كند اگر در ابتداى آن ملتفت شود بايد برگردد حمد يا تسبيحات را

به قصد قربت مطلقه بخواند ولى اگر خيلى نزديك به ركوع ملتفت شود احتياطاً بايد برگردد به قيام و حمد يا تسبيحات

اربعه را به نيت قربت مطلقه بخواند.

مسأله 1025 هر گاه شك كند كه آيه يا كلمه را درست گفته يا نه، اگر به چيزى كه بعد از آنست مشغول نشده،

بايد آن آيه يا كلمه را بطور صحيح بگويد و اگر به چيزى كه بعد از آنست مشغول شده، چنانچه آن چيز ركن باشد مثل

آنكه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره را درست گفته يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر ركن نباشد مثلاً

موقع گفتن الله الصمد شك كند كه قل هو الله احد را درست گفته يا نه، باز هم مى تواند به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر

احتياطاً آن آيه يا كلمه را بطور صحيح بگويد اشكال ندارد، و اگر چند مرتبه هم شك كند مى تواند چند بار بگويد، اما

اگر به وسواس برسد و باز هم بگويد، بنابر احتياط واجب بايد نمازش را دوباره

بخواند.

مسأله 1026 مستحب است در ركعت اول، پيش از خواندن حمد بگويد: اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ و در

ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر، بِسم الله را بلند بگويد، و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقف كند

يعنى آنرا به آيه بعد نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معناى آيه توجه داشته باشد. اگر نماز را به جماعت

مى خواند بعد از تمام شدن حمد امام، و اگر فرادى مى خواند بعد از آنكه حمد خودش تمام شد بگويد: اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ

الْعالَمين، و بعد از خواندن سوره قول هو اللهُ احد، يك يا دو يا سه مرتبه كذلك الله ربنا بگويد، و بعد از خواندن سوره

كمى صبر كند بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد يا قنوت را بخواند.

مسأله 1027 مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول، سوره انا انزلناه و در ركعت دوم، سوره قل هو الله

احد را بخواند.

مسأله 1028 مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز، سوره قل هو الله احد را نخواند.

مسأله 1029 خواندن سوره قل هو الله احد به يك نفس مكروه است.

مسأله 1030 سوره اى را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند، ولى اگر سوره قل هو الله

احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.

ركوع

مسأله 1031 در هر ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه اى خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد، و اين

عمل را ركوع مى گويند.

مسأله 1032 اگر به اندازه ركوع خم شود، ولى دستها را به زانو نگذارد

اشكال ندارد.

مسأله 1033 هر گاه ركوع را بطور غير معمول بجا آورد، مثلاً به چپ يا راست خم شود، اگر چه دستهاى او به

زانو برسد، صحيح نيست.

مسأله 1034 خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر مثلاً براى كشتن جانور خم شود،

نمى توان آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و دوباره براى ركوع خم شود و به واسطه اين عمل، ركن زياد نشده و

نماز باطل نمى شود.

مسأله 1035 كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق دارد مثلاً دستش خيلى بلند است كه اگر

كمى خم شود به زانو مى رسد، يا زانوى او پائين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو برسد،

بايد به اندازه معمول خم شود.

مسأله 1036 كسى كه نشسته ركوع مى كند، بايد به قدرى خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد، و بهتر

است به قدرى خم شود كه صورت، نزديك جاى سجده برسد.

مسأله 1037 احتياط واجب آنست كه در ركوع سه مرتبه سُبْحانَ اللهِ يا يك مرتبه سُبّحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ

بگويد، ذكرهاى ديگر هم به اين مقدار كافيست و در تنگى وقت و در حال ناچارى گفتن يك سبحان الله كافيست.

مسأله 1038 ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود، و مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت

مرتبه بلكه بيشتر بگويند.

مسأله 1039 در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكرى كه

براى ركوع دستور داده اند بگويد، بنابر

احتياط واجب آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 1040 اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مى گويد، بى اختيار به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن

بدن خارج شود بايد بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگويد، ولى اگر كمى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن

خارج نشود، يا انگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.

مسأله 1041 اگر پيش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد، عمداً ذكر ركوع را بگويد نمازش باطل

است.

مسأله 1042 اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است، و اگر سهواً سر

بردارد چنانچه پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال آرامى بدن

دوباره ذكر را بگويد، و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد نماز او صحيح است.

مسأله 1043 اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، احتياط واجب آنست كه بقيه آنرا در حال برخاستن بگويد.

مسأله 1044 اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد نماز صحيح است، ولى بايد پيش از آنكه از

حال ركوع خارج شود، ذكر واجب يعنى سبحان ربى العظيم و بحمده يا سه مرتبه سبحان الله را بگويد.

مسأله 1045 هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود بايد به چيزى تكيه دهد و ركوع كند، و اگر موقعى هم كه

تكيه داده نتواند به طور معمول ركوع كند بايد به هر اندازه مى تواند خم شود، و اگر هيچ نتواند خم شود، بايد موقع

ركوع بنشيند و نشسته ركوع كند،

و احتياط مستحب آنست كه نماز ديگرى هم بخواند، و براى ركوع آن باسر اشاره

نمايد.

مسأله 1046 كسى كه مى تواند ايستاده نماز بخواند، اگر در حال ايستادن يا نشستن نتواند ركوع كند، بايد

ايستاده نماز بخواند و براى ركوع باسر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، بايد به نيت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر

آنرا بگويد و به نيت برخاستن از ركوع چشمها را باز كند، و اگر از اين هم عاجز است بايد در قلب نيت ركوع كند و ذكر

آن را بگويد.

مسأله 1047 كسى كه نمى تواند ايستاده يا نشسته ركوع كند، و براى ركوع فقط مى تواند در حالى كه نشسته

است كمى خم شود، يا در حالى كه ايستاده است با سر اشاره كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره

نمايد، و احتياط مستحب آنست كه نماز ديگرى هم بخواند، و موقع ركوع آن بنشيند و هر قدر مى تواند براى ركوع خم

شود.

مسأله 1048 اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن سر بردارد و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود، يا

بعد از آنكه به اندازه ركوع خم شد و بدنش آرام گرفت، به قدرى خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع

برگردد چون ركوع زياد شده نمازش باطل است، و اين حكم در صورتيست كه رجوعش به ركوع، به قصد ركوع باشد

والا در آن تأمل است.

مسأله 1049 بعد از تمام شدن ذكر ركوع بايد راست بايستد، وبعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود، و اگر

عمداً پيش از ايستادن يا پيش از آرام گرفتن بدن

به سجده رود نمازش باطل است.

مسأله 1050 اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آنكه به سجده برسد يادش بيايد بايد بايستد بعد به ركوع رود،

و چنانچه به حالت خميدگى به ركوع برگردد نمازش باطل است.

مسأله 1051 اگر بعد از آنكه پيشانى به زمين رسيد يا بعد از برداشتن سر از سجده اول يادش بيايد كه ركوع

نكرده، بنابر احتياط واجب بايد برگردد و بعد از ايستادن ركوع را بجا آورد، و پس از تمام كردن نماز دو سجده سهو بجا

آورد، و نماز را هم اعاده نمايد و يا اينكه نماز را بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 1052 مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده تكبير بگويد و در ركوع زانوها را

به عقب دهد، و پشت را صاف نگهدارد، و گردن را بكشد و مساوى پشت نگهدارد، وبين دو قدم را نگاه كند، و پيش از

ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد ولى آنرا به نيت ذكر ركوع نگويد، و بعد از آنكه از ركوع برخاست و راست ايستاد در

حال آرامى بدن بگويد: سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه.

مسأله 1053 مستحب است در ركوع، زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

سجود

سجود

مسأله 1054 نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب بعد از ركوع دوسجده كند، و سجده

آنست كه پيشانى و كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارند.

مسأله 1055 دو سجده روى هم يك ركن است، كه اگر كسى در نماز واجب عمداً يا از روى فراموشى هر

دو را

ترك كند يا دو سجده ديگر به آنها اضافه نمايد نمازش باطل است.

مسأله 1056 اگر عمداً يك سجده كم يا زياد كند نماز باطل مى شود، و اگر سهواً يك سجده كم كند حكم آن

بعداً گفته خواهد شد.

مسأله 1057 اگر پيشانى را عمداً يا سهواً به زمين نگذارد سجده نكرده است اگر چه جاهاى ديگر به زمين

برسد، ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهواً جاهاى ديگر را به زمين نرساند، يا سهواً ذكر نگويد سجده صحيح

است.

مسأله 1058 احتياط واجب آنست كه در سجده سه مرتبه سُبْحانَ اللهِ يا يك مرتبه سُبْحانَ رَبِّىَ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهْ

بگويد. و بايد اين كلمات دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود. و مستحب است سبحان ربى الاعلى و بحمده را سه يا

پنج يا هفت مرتبه بگويد.

مسأله 1059 در سجود بايد به مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد، و موقع گفتن ذكر مستحب هم اگر آن را بقصد

ذكرى كه براى سجده دستور داده اند بگويد، آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 1060 اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام بگيرد عمداً ذكر سجده را بگويد، يا پيش از

تمام شدن ذكر عمداً سر از سجده بردارد نماز باطل است.

مسأله 1061 اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام گيرد سهواً ذكر سجده را بگويد، و پيش از آنكه

سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است بايد دوباره در حال آرام بودن ذكر را بگويد.

مسأله 1062 اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته، يا پيش

از

آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته نمازش صحيح است.

مسأله 1063 اگر موقعى كه ذكر سجده را مى گويد، يكى از هفت عضو را عمداً از زمين بردارد نماز باطل

مى شود، ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر نيست اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد اشكال

ندارد.

مسأله 1064 اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده، سهواً پيشانى را از زمين بردارد نمى تواند دوباره به زمين

بگذارد، و بايد آن را يك سجده حساب كند، ولى اگر جاهاى ديگر را سهواً از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين

بگذارد و ذكر را بگويد.

مسأله 1065 بعد از تمام شدن ذكر سجده اول، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره به سجده رود.

مسأله 1066 جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى زانوهاى او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد. بلكه اقوى

آنست كه جاى پيشانى او از جاى انگشتان و سر زانوهايش پست تر از چهار انگشت بسته نباشد.

مسأله 1067 در زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست، اگر جاى پيشانى نمازگزار از جاى

انگشتهاى پا و سر زانوهاى او مختصرى بيش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد اشكال ندارد.

مسأله 1068 اگر پيشانى را به چيزى بگذارد كه از سر زانوهاى او بلندتر از چهار انگشت بسته است، چنانچه

بلندى آن بقدرى است كه نمى گويند در حال سجده است، بنابر احتياط واجب بايد سر را بردارد و به چيزى كه بلندى

آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد، و اگر بلندى آن به قدريست كه مى گويند در حال سجده است

بنابر اقوى بايد پيشانى را از روى

آن به روى چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد، و اگر

كشيدن پيشانى ممكن نيست، بنابر اقوى بايد سر را بردارد و بگذارد، و نماز را تمام كند و احتياط مستحب آنست كه

دوباره بخواند. و اگر عمداً سر را بر آنجاى بلند گذاشته احتياط واجب آنست كه دوباره بخواند يا بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 1069 بايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مى كند چيزى نباشد، پس اگر مهر به قدرى چرك باشد كه

پيشانى به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولى اگر مثلاً رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد.

مسأله 1070 در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد، ولى در حال ناچارى پشت دست هم مانعى ندارد،

و اگر پشت دست ممكن نباشد بايد مچ دست را بگذارد، و چنانچه آن را هم نتواند بايد تا آرنج هر جا را كه مى تواند بر

زمين بگذارد، و اگر آن هم ممكن نيست گذاشتن بازو كافيست.

مسأله 1071 در سجده بايد سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارد و اگر انگشتهاى ديگر پا، يا روى پا را

به زمين بگذارد يا به واسطه بلند بودن ناخن سر شست به زمين نرسد نماز باطل است. و كسى كه به واسطه ندانستن

مسأله نمازهاى خود را اينطور خوانده بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند.

مسأله 1072 كسى كه مقدارى از شست پايش بريده، بايد بقيه آنرا به زمين بگذارد، و اگر چيزى از آن نمانده يا

اگر مانده خيلى كوتاه است بايد بقيه انگشتان را بگذارد، و اگر هيچ انگشت ندارد، بايد هر مقدارى از پا باقى مانده

به

زمين بگذارد.

مسأله 1073 اگر به طور غير معمول سجده كند، مثلاً سينه و شكم را به زمين بچسباند، يا پاها را دراز كند، اگر

چه هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1074 مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مى كند بايد پاك باشد، ولى اگر مثلاً مهر را روى فرش نجس

بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد و پيشانى را به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.

مسأله 1075 اگر در پيشانى دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن است بايد با جاى سالم پيشانى سجده كند،

و اگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند و دمل را در گودال و جاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد بر

زمين بگذارد.

مسأله 1076 اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد، بايد به يكى از دو طرف پيشانى سجده كند، و اگر

ممكن نيست به چانه و اگر به چانه هم ممكن نيست بايد به هر جا از صورت كه ممكن است سجده كند، و اگر به هيچ

جا از صورت ممكن نيست بايد با جلوى سر سجده نمايد.

مسأله 1077 كسى كه نمى تواند پيشانى را به زمين برساند بايد به قدرى كه مى تواند خم شود، و مهر يا چيز

ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است روى چيز بلندى گذاشته و طورى پيشانى را برآن بگذارد كه بگويند سجده كرده

است، ولى بايد كف دستها و زانوها و انگشتان پا را بطور معمول به زمين بگذارد.

مسأله 1078 كسى كه هيچ نمى تواند خم شود، بايد براى سجده

با سر اشاره كند، و اگر نتواند بايد با چشمها

اشاره نمايد، و در هر دو صورت احتياط مستحب آنست كه بنشيند و چنانچه بتواند محل سجده را بلند كند و پيشانى

را بر آن بگذارد، و اگر با سر يا چشمها هم نمى تواند اشاره كند بايد در قلب نيت سجده كند، و بنابر احتياط واجب با

دست و مانند آن براى سجده اشاره نمايد.

مسأله 1079 كسى كه نمى تواند بنشيند بايد ايستاده نيت سجده كند، و چنانچه مى تواند براى سجده با سر

اشاره كند، و اگر نمى تواند با چشمها اشاره نمايد، و اگر اين را هم نمى تواند در قلب نيت سجده كند و بنابر احتياط

واجب با دست و مانند آن براى سجده اشاره نمايد.

مسأله 1080 اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد بايد نگذارد دوباره به جاى

سجده برسد، و اين يك سجده حساب مى شود چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه، و اگر نتواند سر را نگهدارد و

بى اختيار دوباره به جاى سجده برسد روى هم يك سجده حساب مى شود، و اگر ذكر نگفته باشد بايد بگويد به قصد

قربت مطلقه.

مسأله 1081 جائى كه انسان بايد تقيه كند مى تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد، و گفتن به اينكه لازم

نيست براى نماز بجاى ديگر برود محل اشكال است، ولى اگر بتواند بر حصير يا چيزى كه سجده بر آن صحيح

مى باشد طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد، نبايد بر فرش و مانند آن سجده نمايد.

مسأله 1082 اگر روى تشك پر يا چيز ديگرى كه بدن روى آن آرام نمى گيرد

سجده كند باطل است.

مسأله 1083 اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند چنانچه آلوده شدن بدن و لباس براى او مشقت

ندارد و در حال سجده پيشانى او بر گل مستقر مى شود بنابر احتياط واجب بايد نماز را به طور معمول بجا آورد، و اگر

مشقت دارد مى تواند در حالى كه ايستاده براى سجده با سر اشاره كند و تشهد را ايستاده بخواند، و اگر سجده و تشهد

را به طور معمول هم بجا آورد، نمازش صحيح است. و احتياط مستحب آنست كه در صورت اول هر دو قسم را بجا

آورد.

مسأله 1084 در ركعت اول و ركعت سومى كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا، بنابر

احتياط واجب بايد بعد از سجده دوم قدرى بى حركت بنشيند و بعد برخيزد، و اين عمل را جلسه استراحت مى نامند.

چيزهائى كه سجده بر آنها صحيح است

مسأله 1085 بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى كه از زمين مى رويد مانند چوب و برگ درخت سجده كرد، و

سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى و معدنى صحيح نيست.

مسأله 1086 چنانچه برگ مو خشك شده باشد سجده بر آن اشكال دارد.

مسأله 1087 سجده بر چيزهائى كه از زمين مى رويد و خوراك حيوان است مثل علف و كاه صحيح است.

مسأله 1088 سجده بر گلهائى كه خوراكى نيستند صحيح است، ولى سجده بر دواهاى خوراكى كه از زمين

مى رويد مانند گل بنفشه و گل گاوزبان صحيح نيست.

مسأله 1089 سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول است و در شهرهاى ديگر معمول

نيست و نيز سجده بر ميوه نارس صحيح نيست.

مسأله

1090 سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است. و احتياط واجب آنست كه در حال اختيار به گچ

و آهك پخته و آجر و كوزه گلى و مانند آن سجده نكنند.

مسأله 1091 اگر كاغذ را از چيزى كه سجده بر آن صحيح است مثلاً از كاه ساخته باشند مى شود بر آن سجده

كرد، بلكه مى شود بر كاغذى هم كه از پنبه و مانند آن ساخته شده سجده نمايد.

مسأله 1092 براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مى باشد، بعد از آن خاك و

بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه است.

مسأله 1093 اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد و به واسطه سرما يا گرماى زياد و مانند

اينهانمى تواند بر آن سجده كند چنانچه لباس او از كتان يا پنبه است بايد به لباسش سجده كند، و اگر از چيز ديگر است

بايد بر پشت دست يا چيز معدنى مانند انگشترى عقيق سجده نمايد، ولى احتياط مستحب آنست كه تا سجده بر

پشت دست ممكن است، بر چيز معدنى سجده نكند.

مسأله 1094 سجده بر گل و خاك سستى كه پيشانى روى آن آرام نمى گيرد باطل است.

مسأله 1095 اگر در سجده اول مهر مثلاً به پيشانى بچسبد بنابر اقوى بايد آن را براى سجده دوم بكند، و

همچنين است اگر خاك باشد.

مسأله 1096 اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مى كند گُم شود، و چيزى كه سجده بر آن صحيح است

نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد بايد نماز را بشكند، و اگر وقت تنگ است

بايد به لباسش اگر از پنبه يا كتان

است سجده كند، و اگر از چيز ديگر است بر پشت دست يا چيز معدنى مانند انگشترى عقيق سجده نمايد و احتياط

مستحب آنست كه تا سجده بر پشت دست ممكن است، به چيز معدنى سجده نكند.

مسأله 1097 هر گاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن

باشد بايد پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه سجده بر آن صحيح است بكشد، و اگر ممكن نباشد چنانچه وقت

نماز وسعت دارد، بايد نماز را بشكند و اگر وقت تنگ است در صورتى كه لباسش از پنبه يا كتان است بايد پيشانى را از

روى آن به روى لباسش بكشد، و اگر از چيز ديگر است پيشانى را از روى آن به پشت دست يا چيزى معدنى بكشد.

مسأله 1098 اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد.

مسأله 1099 سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام مى باشد. و بعضى از مردم عوام كه مقابل قبر امامان

عليهم السلام پيشانى را به زمين مى گذارند، اگر براى شكر خداوند متعال باشد اشكال ندارد وگرنه حرام است.

مستحبات و مكروهات سجده

مسأله 1100 در سجده چند چيز مستحب است:

1 كسى كه ايستاده نماز مى خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملاً ايستاد، و كسى كه نشسته نماز

مى خواند بعد از آنكه كاملاً نشست براى رفتن به سجده تكبير بگويد.

2 موقعى كه مرد مى خواهد به سجده برود اول دستها را و زن اول زانوها را به زمين بگذارد.

3

بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.

4 در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند، و برابر گوش بگذارد به طورى كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و اين دعا را بخواند: «يا خير المسؤلين و يا خير المعطين ارزقنى و

ارزق عيالى من فضلك فانك ذو الفضل العظيم» يعنى اى بهترين كسى كه از او سؤال مى كنند و اى بهترين عطا كنندگان،

روزى بده به من و عيال من از فضل خودت پس بدرستى كه تو داراى فضل بزرگى.

6 بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد.

7 بعد از هر سجده وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تكبير بگويد.

8 بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر الله ربى و اتوب اليه بگويد.

9 سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روى رانها بگذارد.

10 براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن الله اكبر بگويد.

11 در سجده ها صلوات بفرستد، ولى آنرا به قصد ذكرى كه در سجده دستور داده اند نگويد.

12 در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.

13 مردها آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند، و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند، و زنها آرنجها را بر زمين

بگذارند، و اعضاء بدنرا به يكديگر بچسبانند، و مستحبات ديگر سجده در كتابهاى مفصل گفته شده است.

مسأله 1101 قرآن خواندن در سجده مكروه است. و نيز مكروه است براى

برطرف كردن گرد و غبار جاى

سجده را فوت كند، و اگر در اثر فوت كردن دو حرف از دهان بيرون آيد نماز باطل است. و غير از اينها مكروهات

ديگرى هم در كتابهاى مفصل گفته شده است.

سجده واجب قرآن

مسأله 1102 در هر يك از چهار سوره «والنجم» و «اقرء» و «الم تنزيل» و «حم سجده» يك آيه سجده است، كه

اگر انسان بخواند يا بشنود بعد از تمام شدن آن آيه بايد فوراً سجده كند، و اگر فراموش كرد هر وقت يادش آمد بايد

سجده نمايد.

مسأله 1103 اگر انسان موقعى كه آيه سجده را مى خواند، از ديگرى هم بشنود بنابر احتياط واجب، بايد دو

سجده نمايد.

مسأله 1104 در غير نماز اگر در حال سجده آيه سجده را بخواند يا بشنود بايد سر از سجده بر دارد و دوباره

سجده كند.

مسأله 1105 اگر انسان از بچه غير مميز كه خوب و بد را نمى فهمد، يا از كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد آيه

سجده را بشنود احتياط واجب آنست كه سجده كند و همچنين است اگر مثلاً از گرامافون و راديو آيه سجده را بشنود.

مسأله 1106 در سجده واجب قرآن بايد جاى انسان غصبى نباشد، و جاى پيشانى او از جاى زانوها و سر

انگشتانش بيش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد، ولى لازم نيست با وضو يا غسل و رو به قبله باشد و عورت خود را

بپوشاند و بدن و جاى پيشانى او پاك باشد، و نيز چيزهائى كه در لباس نمازگزار شرط مى باشد، درلباس او شرط نيست

اما اگر لباس او غصبى است چنانچه سجده كردن، تصرف در آن لباس باشد سجده باطل است.

مسأله 1107

احتياط واجب آنست كه در سجده واجب قرآن، پيشانى را بر مهر يا چيز ديگرى كه سجده بر آن

صحيح است گذاشته و جاهاى ديگر بدن را به دستورى كه در سجده نماز گفته شد بر زمين بگذارد.

مسأله 1108 هر گاه در سجده واجب قرآن پيشانى را به قصد سجده به زمين بگذارد، اگر چه ذكر نگويد

كافيست، و گفتن ذكر، مستحب است و بهتر است بگويد:

لا اِلهَ اِلاّ اللهُ حَقَّا حَقَّاً لا اِلهَ الاّ اللهُ ايماناً وَ تَصْديقاً لا اِلهَ الاّ اللهُ عُبُوديَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَكَ يارَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا

مُسْتَكْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَليلٌ ضَعيفٌ خائِفٌ مُسْتَجيرٌ.

تشهد

مسأله 1109 در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب، و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و

عشاء، بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند، و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند يعنى بگويد: اَشْهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاّاللهُ

وُحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد. و احتياط واجب آنست كه به غير اين

ترتيب نگويد.

مسأله 1110 كلمات تشهد بايد به عربى صحيح و به طورى كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

سأله 1111 اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد كه تشهد را نخوانده بايد بنشيند و

تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند، و بنابر احتياط واجب

بايد بعد از نماز براى ايستادن بيجا دو سجده سهو بجا آورد، و اگر در ركوع يا بعد از آن

يادش بيايد، بايد نماز را تمام

كند، و بعد از سلام نماز تشهد را قضا كند، و براى تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1112 مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را به كف پاى چپ بگذارد و

پيش از تشهد بگويد: اَلْحَمْدُ لِلّهِ، يا بگويد:

بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ الحَمْدُ للهِ وَ خَيْرُ الاَسماءِ للهِ و نيز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به يكديگر

بچسباند و به دامان خود نگاه كند، و بعد از تمام شدن تشهد بگويد: وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ.

مسأله 1113 مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را بهم بچسبانند.

سلام نماز

مسأله 1114 بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالى كه نشسته و بدن آرام است بگويد:«اَلسَّلامُ

عَلَيْكَ اَيُّها النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه» و بعد از آن بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ» به اضافه «وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ» بنابر احتياط

واجب، يا بگويد: «اَلسّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللهِ الصالِحين» ولى اگر اين سلام را بگويد احتياط مستحب آنست كه بعد از آن

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه» را هم بگويد.

مسأله 1115 اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه صورت نماز بهم نخورده، و كارى هم كه

عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح

است.

مسأله 1116 اگر يادش بيايد كه سلام نماز را نگفته است، باد و شراط نمازش صحيح است و احتياطاً دو

سجده سهو بجا آورد:

1 بعد از تشهد حالت نمازگزار را

حفظ كرده باشد به اندازه اى كه در اثر گذشت زمان از حال نمازگزار خارج

شده باشد.

2 در مدت مذكور، مرتكب عملى كه عمدى و سهوى آن مبطل نماز است(مثل پشت به قبله كردن يا خروج

حدث) نشده باشد. در غير اينصورت نماز او باطل است.

ترتيب

مسأله 1117 اگر عمداً ترتيب نماز را بهم بزند، مثلاً سوره را پيش از حمد بخواند، يا سجود را پيش از ركوع بجا

آورد، نماز باطل مى شود.

مسأله 1118 اگر ركنى از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آنرا بجا آورد، مثلاً پيش از آنكه ركوع كند دو سجده

نمايد، نماز باطل است.

مسأله 1119 اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آنست و ركن نيست بجا آورد، مثلاً پيش از آنكه دو

سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را بجا آورد و آنچه را اشتباهاً پيش از آن خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1120 اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاًحمد را فراموش كند و

مشغول ركوع شود، نمازش صحيح است.

مسأله 1121 اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد از آنست و آن هم ركن نيست بجا آورد،

مثلاً حمد را فراموش كند و سوره را بخواند چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلاً در ركوع يادش بيايد كه حمد را

نخوانده بايد بگذرد و نماز او صحيح است، و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش كرده بجا آورد و

بعد از آن، چيزى را كه اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1122 اگر سجده اول را به

خيال اينكه سجده دوم است، يا سجده دوم را به خيال اينكه سجده اول

است بجا آورد نماز صحيح است، و سجده اول سجده اول، و سجده دوم او سجده دوم حساب مى شود.

موالات

مسأله 1123 انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعنى كارهاى نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر

هم بجا آورد، و چيزهائى را كه در نماز مى خواند به طورى كه معمول است پشت سر هم بخواند، و اگر به قدرى بين آنها

فاصله بيندازد كه نگويند نماز مى خواند نمازش باطل است.

مسأله 1124 اگر در نماز سهواً بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله به قدرى نباشد كه صورت نماز از

بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد بايد آن حرفها يا كلمات را به طور معمول بخواند، و اگر مشغول ركن بعد

شده باشد نمازش صحيح است.

مسأله 1125 طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ موالات را بهم نمى زند.

قنوت

مسأله 1126 در تمام نمازهاى واجب و مستحب، پيش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند بلكه

در نمازهاى واجب، احتياط در ترك نكردن آنست ولكن در ركعت دوم از نماز شفع رجاءاً بياورد، و در نماز وتر با آنكه

يك ركعت مى باشد خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است، و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد، و نماز

آيات پنج قنوت، و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد، و احتياط واجب

آنست كه قنوتهاى نماز عيد فطر و قربان را ترك نكند.

مسأله 1127 مستحب است در قنوت دستها مقابل صورت و كف آنها را رو به آسمان و پهلوى هم نگهدارد، و

غير شست انگشتهاى ديگر را بچسباند، و به كف دستها نگاه كند.

مسأله 1128 در قنوت هر ذكرى بگويد، اگر

چه يك«سُبْحانَ الله» باشد كافيست و بهتر است بگويد:«لا اِلهَ اِلاّ اللهُ

الْحَليمُ الْكَريمُ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ العَلىُّ الْعَظيمُ سُبحانَ اللهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبعِ وَ رَبِّ الاَرَضينَ السَّبعِ و ما فيهِنَّ و ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ

الْعَظيمِ وَ الحَمْدُللهِ رَبِّ العالَمينَ».

مسأله 1129 مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولى براى كسى كه نماز را به جماعت مى خواند اگر

امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نيست.

مسأله 1130 اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد، و اگر فراموش كند و پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود

يادش بيايد مستحب است بايستد و بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد مستحب است بعد از ركوع قضا كند، و اگر در

سجده يادش بيايد مستحب است بعد از سلام نماز قضا نمايد.

ترجمه نماز

1 ترجمه سوره حمد

بِسْمِ اللهِ الَّرحمنِ الرَّحيمِ، يعنى ابتداء مى كنم به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن و كافر رحم مى كند و در آخرت بر

مؤمن رحم مى نمايد.

اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ العالَمينَ، يعنى ثنا مخصوص خداونديست كه پرورش دهنده همه موجودات است. اَلرَّحمنِ الرَّحيمِ،

يعنى در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مى كند. مالِكِ يَوْمِ الدّينِ، يعنى پادشاه و صاحب اختيار روز

قيامت است. اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينَ، يعنى فقط تو را عبادت مى كنيم و فقط از تو كمك مى خواهيم. اِهْدِنَاالصِّراطَ

الْمُسْتَقيمَ، يعنى هدايت كن ما را به راه راست كه آن دين اسلام است. صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ، يعنى به راه كسانى كه به

آنان نعمت دادى كه آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند. غَيْرِ المَغْضُوبِ عَلَيْهِم وَ لا الضّالِّينَ، يعنى نه

براه كسانى كه

غضب كرده اى برايشان و نه آن كسانى كه گمراهند.

2 ترجمه سوره قل هوالله احد

بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ، يعنى بگو اى محمد(ص) كه خداوند، خدائيست يگانه. اللهُ الصَّمَدُ، يعنى

خدائى كه از تمام موجودات بى نياز است. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. فرزند ندارد و فرزند كسى نيست. وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَد، يعنى

هيچ كس از مخلوقات، مثل او نيست.

3 ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائى كه بعد از آنها مستحب است

سُبْحانَ رَبِّىَ العَظيمِ وَ بِحَمْدِه، يعنى پرورگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك و منزه است و من مشغول ستايش او

هستم. سُبْحانَ رَبِّىَ الاَعْلى وَ بِحَمْدِه، يعنى پروردگار من كه از همه كس بالاتر مى باشد از هر عيب و نقصى پاك و منزه است

و من مشغول ستايش او هستم. سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه، يعنى خدا بشنود و بپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش مى كند. اَسْتَغْفِرُ

اللهَ رَبِّى وَ اَتُوبُ اِلَيْه، يعنى طلب آمرزش و مغفرت مى كنم از خداوندى كه پرورش دهنده من است و من به طرف او

بازگشت مى نمايم، بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقوُمُ وَ اَقْعُدْ، يعنى بيارى خداى متعال و قوه او بر مى خيزم و مى نشينم.

4 ترجمه قنوت

لا اله الله الحليم الكريم، يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى همتائى كه صاحب حلم و كرم

است. لا اله الا الله العلى العظيم، يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى همتائى كه بلند مرتبه و بزرگ

است. سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع، يعنى پاك و منزه است خداوندى كه پروردگار

هفت آسمان و

پروردگار هفت زمين است. و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم، پروردگار هر چيزيست كه در آسمانها و زمينها و ما بين

آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. و الحمدلله رب العالمين، يعنى حمد و ثنا مخصوص خداونديست كه پرورش

دهنده تمام موجودات است.

5 ترجمه تسبيحات اربعه

سبحان الله والحمد للهولا اله الا اللهوالله اكبر، يعنى پاك و منزه است خداوند تعالى و ثنا مخصوص اواست و نيست

خدائى سزاوار پرستش مگر خداى بى همتا و بزرگتر است از اينكه او را وصف كنند.

6 ترجمه تشهد و سلام

الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، يعنى ستايش مخصوص پروردگار است و شهادت مى دهم كه

خدائى سزاوار پرستش نيست، مگر خدائى كه يگانه است و شريك ندارد. و اشهد ان محمداً عبده و رسوله، يعنى شهادت

مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله بنده خدا و فرستاده اوست. اللهم صل على محمد و آل محمد، يعنى خدايا رحمت

بفرست بر محمد و آل محمد. وتقبل شفاعته و ارفع درجته، يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را و درجه آنحضرت را نزد خود

بلند كن.

السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته، يعنى سلام بر تو اى پيغمبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد.السلامُ علينا

و على عبادالله الصالحين، يعنى سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، يعنى سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنين باد.

تعقيب نماز

مسأله 1131 مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب، يعنى خواندن ذكر و دعا و قرآن شود.

و بهتر است پيش

از آنكه از جاى خود حركت كند و وضو و غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند. و

لازم نيست تعقيب به عربى باشد، ولى بهتر است چيزهائى را كه در كتابهاى دعا دستور داده اند بخواند، و از تعقيبهائى

كه خيلى سفارش شده است، تسبيح حضرت زهراسلام الله عليها است كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه

الله اكبر، بعد 33 مرتبه الحمدلله ، بعد از آن 33 مرتبه سبحان الله. و مى شود سبحان الله را پيش از الحمدلله گفت، ولى

بهتر است بعد از الحمدلله گفته شود.

مسأله 1132 مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد و همين قدر كه پيشانى را به قصد شكر بر زمين

بگذارد كافيست. ولى بهتر است صد مرتبه يا سه مرتبه يا يك مرتبه، شكراًلِلّه يا عَفُواً بگويد. و نيز مستحب است هر

وقت نعمتى به انسان مى رسد يا بلائى از او دور مى شود سجده شكر بجا آورد.

صلوات بر پيغمبر

مسأله 1133 هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم مانند محمد و احمد يالقب و

كنيه آنجناب را مثل مصطفى و ابوالقاسم، بگويد يا بشنود، اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد.

مسأله 1134 موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم مستحب است صلوات را هم

بنويسد. و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مى كند صلوات بفرستد.

مبطلات نماز

مسأله 1135 دوازده چيز نماز را باطل مى كند، و آنها را مبطلات مى گويند.

اول آنكه در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود، مثلاً در

نماز بفهمد مكانش غصبى است.

دوم آنكه در بين نماز عمداً يا سهواً يا از روى نا چارى، چيزى كه وضو يا غسل را باطل مى كند پيش آيد، مثلاً

بول از او بيرون آيد ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او

خارج شود چنانچه به دستورى كه در احكام وضو گفته شد(1) رفتار نمايد، نمازش باطل نمى شود و نيز اگر در بين نماز

از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتى كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحيح است.

مسأله 1136 كسى كه بى اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز خوابش برده يا بعد از آن، بايد نمازش را

دوباره بخواند.

مسأله 1137 اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از نماز بوده يا در بين نماز، نمازش صحيح

است.

مسأله 1138 اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است، يا در سجده

شكر، بايد آن نماز را دوباره بخواند.

سوم از مبطلات نماز آنست كه مثل بعضى كسانى كه شيعه نيستند دستها را روى هم بگذارد، بنابر احتياط

واجب.

مسأله 1139 هر گاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد اگر چه مثل آنها نباشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز

را دوباره بخواند، ولى اگر از روى فراموشى يا ناچارى يا براى كار ديگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را رويهم

بگذارد اشكال ندارد.

چهارم از مبطلات نماز آنست كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد، ولى اگر اشتباهاً يا از روى تقيه بگويد،

نمازش باطل نمى

شود.

پنجم از مبطلات نماز آنست كه عمداً يا از روى فراموشى پشت به قبله كند، يا بطرف راست يا چپ قبله

برگردد، بلكه اگر عمداً به قدرى برگردد كه نگويند رو به قبله است، اگر چه به طرف راست يا چپ نرسد، نمازش باطل

است.

مسأله 1140 اگر عمداً يا سهواً سر را به قدرى بگرداند كه بتواند پشت سر را ببيند نمازش باطل است، ولى اگر

سر را كمى بگرداند عمداً باشد يا اشتباهاً نمازش باطل نمى شود.

ششم از مبطلات نماز آنست كه عمداً كلمه اى بگويد كه دو حرف يا بيشتر باشد اگر چه معنى هم نداشته باشد،

ولى اگر سهواً بگويد نماز باطل نمى شود.

مسأله 1141 اگر كلمه اى بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معنى داشته باشد مثل(ق) كه در زبان

عرب به معناى اين است كه نگهدارى كن، چنانچه معناى آنرا بداند و قصد آنرا نمايد، نمازش باطل مى شود. بلكه اگر

قصد معناى آنرا نكند ولى ملتفت معناى آن باشد، احتياط واجب آنست كه نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1142 سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها كه دو

حرف است اگر عمدى باشد، نماز را باطل مى كند.

مسأله 1143 اگر كلمه اى را به قصد ذكر بگويد مثلاً بقصد ذكر بگويد: الله اكبر و در موقع گفتن آن ، صدا را بلند

كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند اشكال ندارد، ولى چنانچه بقصد اينكه چيزى به كسى بفهماند بگويد، اگر چه قصد

ذكر هم داشته باشد نماز باطل مى شود.

مسأله 1144 خواندن قرآن در نماز، غير

از چهار سوره اى كه سجده واجب دارد و در احكام جنابت گفته

شد(1) و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد، ولى احتياط واجب آنست كه به غير عربى دعا نكند.

مسأله 1145 اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را احتياطاً چند مرتبه بگويد اشكال ندارد. و همچنين

است اگر عمداً بگويد و به قصد جزئيت نباشد. ولى اگر از روى وسواس چند مرتبه بگويد، نماز باطل مى شود.

مسأله 1146 در حال نماز انسان نبايد به ديگرى سلام كند، و اگر ديگرى به او سلام كند، بايد همانطور كه او

سلام كرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته سلام عليكم در جواب بگويد سلام عليكم.

مسأله 1147 انسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا در غير نماز فوراً بگويد و اگر عمداً يا از روى فراموشى

جواب سلام را به قدرى طول دهد كه اگر جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نبايد

جواب بدهد، و اگر در نماز نباشد جواب دادن واجب نيست.

مسأله 1148 بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود، ولى اگر سلام كننده كر باشد، چنانچه

انسان بطور معمول جواب او را بدهد كافيست.

مسأله 1149 واجب نيست كه نمازگزار جواب سلام را به قصد دعا بگويد به اين معنى كه از خداوند عالم براى

كسى كه سلام كرده سلامتى بخواهد، بلكه به قصد تحيّت هم جايز است.

مسأله 1150 اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز يعنى بچه اى كه خوب و بد را مى فهمد به نمازگزار سلام كند،

نمازگزار مى تواند بلكه واجب است جواب او را به عنوان رد تحييت بدهد،

ولى در جواب سلام زن بگويد، سلام

عليك و كاف را زير و زبر و پيش ندهد.

مسأله 1151 اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصيت كرده، ولى نمازش صحيح است.

مسأله 1152 اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند، به طورى كه سلام حساب نشود جواب او واجب نيست.

مسأله 1153 جواب سلام كسى كه از روى مسخره يا شوخى سلام مى كند واجب نيست.

مسأله 1154 اگر كسى به عده اى سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولى اگر يكى از آنان

جواب دهد كافيست.

مسأله 1155 اگر كسى به عده اى سلام كند و كسى كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد،

بازهم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

مسأله 1156 اگر به عده اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام

كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب بدهد. و همچنين است اگر بداند قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب

سلام را بدهد، اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته و ديگرى جواب ندهد بايد جواب او را بگويد.

مسأله 1157 سلام كردن مستحب است، و خيلى سفارش شده است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و

كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

1158 اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است جواب سلام ديگرى را بدهد.

1159 در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد مثلاً اگر كسى گفت سلام عليكم در

جواب بگويد سلام عليكم و رحمة

الله.

هفتم از مبطلات نماز خنده با صدا است چه عمدى و چه اضطرارى و اما چنانچه سهواً با صدا بخندد، نمازش

اشكال ندارد مگر آنكه از صورت نماز خارج شود، و همچنين لبخند نماز را باطل نمى كند.

مسأله 1160 اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالتش تغيير كند، مثلاً رنگش سرخ شود، بنابر احتياط

مستحب بايد نمازش را دوباره بخواند، مگر آنكه از صورت نماز خارج شود كه واجب است نمازش را دوباره بخواند.

هشتم از مبطلات نماز آنست كه براى كار دنيا عمداً با صدا گريه كند. و احتياط واجب آنست كه براى كار دنيا

بى صدا هم گريه نكند، ولى اگر از ترس خدا يا براى آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد، بلكه از بهترين

اعمال است.

نهم از مبطلات نماز كاريست كه صورت نماز را بهم بزند مثل دست زدن و به هوا پريدن و مانند اينها كم باشد يا

زياد، عمداً باشد يا از روى فراموشى، ولى كارى كه صورت نماز را بهم نزند مثل اشاره كردن با دست اشكال ندارد.

مسأله 1161 اگر در بين نماز به قدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مى خواند نمازش باطل مى شود.

مسأله 1162 اگر در بين نماز كارى انجام دهد، يا مدتى ساكت شود و شك كند كه نماز بهم خورده يا نه، نمازش

صحيح است.

دهم از مبطلات نماز خوردن و آشاميدن است، كه اگر در نماز طورى بخورد يا بياشامد كه نگويند نماز

مى خواند عمداً باشد يا از روى فراموشى نمازش باطل مى شود، ولى كسى كه مى خواهد روزه بگيرد اگر پيش از اذان

صبح مشغول به خواندن نماز وتر باشد

و تشنه باشد چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود، در صورتى كه

آب روبروى او در دو سه قدمى باشد مى تواند در بين نماز آب بياشامد اما بايد كارى كه نماز را باطل مى كند، مثل رو

گرداندن از قبله انجام ندهد.

مسأله 1163 اگر به واسطه خوردن يا آشاميدن عمدى، موالات نماز بهم بخورد يعنى طورى شود كه نگويند

نماز را پشت سر هم مى خواند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1164 اگر در بين نماز، غذائى را كه در دهان يا لاى دندانها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمى شود. و نيز

اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.

يازدهم از مبطلات نماز شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى يا سه ركعتى، يا در دو ركعت اول نمازهاى چهار

ركعتى است.

دوازدهم از مبطلات نماز آنست كه ركن نماز را عمداً ياسهواً كم يا زياد كند، ولكن زيادى تكبيرة الاحرام سهواً

نماز را باطل نمى كند، يا چيزى را كه ركن نيست، عمداً كم يا زياد نمايد.

مسأله 1165 اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده يا نه، نمازش

صحيح است.

چيزهائى كه در نماز مكروه است.

1166 مكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ بگرداند و چشمها را، هم بگذارد يا به

طرف راست و چپ بگرداند، و باريش و دست خود بازى كند و انگشتها را داخل هم نمايد و آب دهان، بيندازد، و به

خط قرآن يا كتاب يا خط انگشترى

نگاه كند و نيز مكروه است موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر براى شنيدن

حرف كسى ساكت شود، بلكه هر كارى كه خضوع و خشوع را از بين ببرد مكروه مى باشد.

مسأله 1167 موقعى كه انسان خوابش مى آيد، و نيز موقع خوددارى كردن از بول و غائط، مكروه است نماز

بخواند. و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه مى باشد، و غير از اينها مكروهات ديگرى

هم در كتابهاى مفصل گفته شده است.

مواردى كه مى شود نماز واجب را شكست

مسأله 1168 بنابر احتياط مستحب نبايد نماز واجب را اختياراً بشكند، ولى براى حفظ مال و جلوگيرى از

ضرر مالى يا بدنى مانعى ندارد.

مسأله 1169 اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب است يا حفظ مالى كه نگهدارى آن

واجب مى باشد بدون شكستن نماز ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند، ولى شكستن نماز براى مالى كه اهميت ندارد

مكروه است.

مسأله 1170 اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در

بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نباشد، بايد نماز را

بشكند و طلب او را بدهد بعد نماز را بخواند.

مسأله 1171 اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد نماز را تمام كند، و

اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز را بهم نمى زند بايد در بين نماز تطهير كندبعد بقيه نماز را بخواند و اگر نماز را

بهم مى زند در صورتى كه بعد از نماز تطهير مسجد ممكن

باشد، نشكستن نماز اولى است، مگر آنكه بودن نجاست در

مسجد موجب هتك مسجد باشد كه در اين صورت هم مثل وقتى كه اگر بعد از نماز تطهير مسجد ممكن نباشد، بايد

نماز را بشكند و مسجد را تطهير نمايد، بعد نماز را بخواند.

مسأله 1172 كسى كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت كرده ولى نماز او صحيح است. اگر چه

احتياط مستحب آنست كه دوباره بخواند.

مسأله 1173 اگر پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان و اقامه را فراموش كرده، چنانچه

وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براى گفتن آنها نماز را بشكند.

شكيات

شكيات

شكيات نماز 23 قسم است: هشت قسم آن شكهائى است كه نماز را باطل مى كند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد، و نه قسم ديگر آن صحيح است.

شكهاى باطل

مسأله 1174 شكهائى كه نماز را باطل مى كند از اين قرار است:

اول شك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتى مثل نماز صبح و نماز مسافر ولى شك در شماره ركعتهاى نماز مستحب دو ركعتى و نماز احتياط نماز را باطل نمى كند.

دوم شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى.

سوم آنكه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.

چهارم آنكه در نماز چهار ركعتى پيش از تمام شدن سجده دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر (تفصيل اين مسأله در صورت چهارم در مسأله 1208).

پنجم شك بين دو و پنج يا دو و بيشتر از پنج.

ششم شك بين سه و شش يا سه و بيشتر از شش.

هفتم شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

هشتم شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش، پيش از تمام شدن سجده دوم. ولى اگر بعد از سجده دوم شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش براى او پيش آيد، احتياط واجب آنست كه بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام كند، و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند. و مى تواند هم نماز را بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 1175 اگر يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد مى تواند نماز را بهم

بزند، و بهتر آنست كه به قدرى فكر كند كه صورت نماز بهم بخورد، يا از پيدا شدن يقين يا گمان نا اميد شود.

شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد

مسأله 1176 شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است:

اول شك در چيزى كه محل آوردن آن گذشته است، مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده يا نه.

د و م شك بعد از سلام نماز.

سوم شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم شك كثير الشك يعنى كسى كه زياد شك مى كند.

پنجم شك امام در شماره ركعتهاى نماز، در صورتى كه مأموم شماره آنها را بداند و همچنين شك مأموم در صورتى كه امام شماره ركعتهاى نماز را بداند.

ششم شك در نماز مستحبى

1 شك در چيزى كه محل آن گذشته است

مسأله 1177 اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آنرا انجام داده يا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد، و اگر مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد شده، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1178 اگر در بين خواندن آيه اى شك كند كه آيه پيش را خوانده يا نه و همچنين اگر آخر آيه را مى خواند شك كند كه اول آنرا خوانده يا نه بنابر احتياط استحبابى بايد جزء مشكوك را به قصد قربت مطلقه بخواند.

مسأله 1179 اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب آن مانند ذكر و

آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1180 اگر در حالى كه به سجده مى رود شك كند كه ركوع كرده يا نه، يا شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه، اظهر عدم اعتناء به شك است لكن احتياط به اعاده نماز يا از سر گرفتن ترك نشود.

مسأله 1181 اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد برگردد و بجا آورد.

مسأله 1182 كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند، اگر موقعى كه حمد يا تسبيحات مى خواند، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر پيش از آنكه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد.

مسأله 1183 اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست نشده، بايد آنرا بجا آورد، مثلاً اگر پيش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد و چنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد شده نمازش باطل است.

مسأله 1184 اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه،چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست نشده، بايد آنرا بجا آورد، مثلاً اگر پيش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه بايد حمد را بخواند، و اگر بعد از انجام آن يادش بيايد

كه آنرا بجا آورده بوده، چون ركن زياد نشده نمازش صحيح است.

مسأله 1185 اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر يادش بيايد كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده بايد آنرا بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده بايد بجا آورد، و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش باطل است.

مسأله 1186 اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلاً موقعى كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر بعد يادش بيايد كه آنرا بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده بايد بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش صحيح است، بنابر اين اگر مثلاً در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است.

مسأله 1187 اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، يا شك كند درست گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده، يا به واسطه انجام كارى كه نماز را بهم مى زند، از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به شك

خود اعتنا نكند، و اگر پيش از اينها شك كند، بايد سلام را بگويد.

2 شك بعد از سلام

مسأله 1188 اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه، مثلاً شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلاً بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت نمازش باطل است.

3 شك بعد از وقت

مسأله 1189 اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده يا نه يا گمان كند كه نخوانده خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند بلكه اگر گمان كند كه خوانده، بايد آنرا بجا آورد.

مسأله 1190 اگر بعد از گذشتن وقت ش كند كه نماز را درست خوانده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1191 اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده، ولى نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر، بايد چهار ركعت نماز قضا به نيت نمازى كه بر او واجب است بخواند.

مسأله 1192 اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند يك نماز خوانده، ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى، بايد قضاى نماز مغرب و عشا را بخواند.

4 كثير الشك(كسى كه زياد شك مى كند)

مسأله 1193 اگر

كسى در يك نماز سه مرتبه شك كند، يا در سه نماز پشت سر هم مثلاً در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند، كثيرالشك است. و چنانچه زياد شك كردن او از غضب يا ترس يا پريشانى حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1194 كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزى شك كند، چنانچه بجا آوردن آن، نماز را باطل نمى كند، بايد بنا بگذارد كه آنرا بجا آورده، مثلاً شك كند كه ركوع كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است، و اگر بجا آوردن آن، نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه آنرا انجام نداده، مثلاً اگر شك كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع نكرده است.

مسأله 1195 كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مى كند چنانچه در چيزهاى ديگر نماز شك كند، بايد به دستور آن عمل نمايد، مثلاً كسى كه زياد شك مى كند سجده كرده يا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، بايد به دستور آن رفتار نمايد، يعنى اگر ايستاده ركوع را بجا آورد، و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.

مسأله 1196 كسى كه در نماز مخصوصى مثلاً در نماز ظهر زياد شك مى كند اگر در نماز ديگر مثلاً در نماز عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد.

مسأله 1197 كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مى خواند، زياد شك مى كند اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكى براى او پيش آيد،

بايد به دستور شك عمل نمايد.

مسأله 1198 اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد به دستور شك عمل نمايد. و كثير الشك تا وقتى يقين نكند كه به حال معمولى مردم برگشته بايد به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1199 كسى كه زياد شك مى كند، اگر شك كند ركنى را بجا آورده يا نه و اعتنا نكند، بعد يادش بيايد كه آنرا بجا نياورده چنانچه مشغول ركن بعد نشده بايد آنرا بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر شك كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد ركوع كند و اگر در سجده دوم يادش بيايد نمازش باطل است.

مسأله 1200 كسى كه زياد شك مى كند، اگر شك كند چيزى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آنرا بجا نياورده، چنانچه از محل آن گذشته نمازش صحيح است، مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت يادش بيايد كه حمد نخوانده بايد بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است.

5 شك امام و مأموم

مسأله 1201 اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند، مثلاً شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست. و نيز اگر امام يقين داشته باشد كه

چند ركعت خوانده است و مأموم در شماره ركعتهاى نماز شك كند، بايد به شك خود اعتنا ننمايد.

6 شك در نماز مستحبى

مسأله 1202 اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد، مثلاً اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است. و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت به هر طرف شك عمل كند، نمازش صحيح است.

مسأله 1203 كم شدن ركن، نافله را باطل مى كند، ولى زياد شدن ركن، آنرا باطل نمى كند، پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده بايد آن كار را انجام دهد، و دوباره آن ركن را بجا آورد مثلاً اگر در بين ركوع يادش بيايد كه سوره را نخوانده، مى تواند بر گردد و سوره را بخواند و دوباره به ركوع رود.

مسأله 1204 اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند، خواه ركن باشد يا غير ركن، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد، و اگر محل آن گذشته به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1205 اگر در نماز مستحبى دو ركعتى گمانش به سه ركعت يا بيشتر برود، بايد اعتنا نكند و نمازش صحيح است، و اگر گمانش به دو ركعت يا كمتر برود احتياط مستحب آنست كه به همان گمان عمل كند، مثلاً اگر گمانش به يك ركعت مى رود

بنابر احتياط مستحب يك ركعت ديگر بخواند.

مسأله 1206 اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب مى شود، يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز، سجده سهو يا قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.

مسأله 1207 اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طيار وقت معين نداشته باشد بنا بگذارد كه نخوانده است، و همچنين است اگر مثل نافله يوميه وقت معين داشته باشد، و پيش از گذشتن وقت شك كند كه آنرا بجا آورده يا نه، ولى اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

شكهاى صحيح

مسأله 1208 در نه صورت، اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى، شك كند، بايد فوراً فكر نمايد. پس اگر يقين يا گمان به يك طرفِ شك پيدا كرد، همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند. وگرنه به دستورهائى كه گفته مى شود، عمل نمايد و آن نه صورت از اين قرار است:

اول آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت، كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند، و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به دستورى كه بعداً گفته مى شود بجا آورد.

دوم شك بين دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند، و بعد از

نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.

سوم شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بر چهار بگذارد، و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد.

چهارم شك بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند، و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد، ولى اگر بعد از گفتن ذكر، و پيش از سر برداشتن از سجده دوم، يكى از اين چهار شك، براى او پيش آيد بنابر احتياط واجب بايد به دستور همان شك عمل كند، و نماز را هم دوباره بخواند.

پنجم شك بين سه و چهار، كه در هر جاى نماز باشد، بايد بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام كند، و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد.

ششم شك بين چهار و پنج در حال ايستادن كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد، و بنا بر احتياط واجب بايد دو سجده سهو هم براى قيام بيجا بنمايد.

هفتم شك بين سه و پنج در حال ايستادن كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد، و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد. و بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو هم براى قيام بيجا بنمايد.

هشتم شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستادن، كه بايد بنشيند و تشهد

بخواند و بعد از سلام نماز، دو ركعت نماز احتياط و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد و بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو هم براى قيام بيجا بنمايد.

نهم شك بين پنج و شش در حال ايستادن كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد، و دو سجده سهو بجا آورد، و بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو ديگر براى ايستادن بيجا بنمايد.

مسأله 1209 اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد و به وظيفه شك عمل ننمايد بلكه از سر بگيرد چنانچه پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند مثل رو گرداندن از قبله، نماز را از سر گيرد نماز دومش هم باطل است. و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند، مشغول نماز شود نماز دومش صحيح است.

مسأله 1210 اگر يكى از شكهائى كه نماز احتياط براى آنها واجب است در نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتياط نماز را از سر بگيرد. پس اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند نماز را از سر گرفته نماز دومش هم باطل است، و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند، مشغول نماز شده، نماز دومش صحيح است.

مسأله 1211 وقتى يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، چنانكه گفته شد، بايد فوراً فكر كند، ولى اگر چيزهائى كه به واسطه آنها ممكن است يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا شود، از بين نمى رود، چنانچه كمى بعد فكر كند اشكال

ندارد، مثلاً اگر در سجده شك كند مى تواند تابعد از سجده فكر كردن را تأخير بيندازد.

مسأله 1212 اگر اول گمانش به يك طرف بيشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوى شود، بايد به دستور شك عمل نمايد. و اگر اول دو طرف در نظر او مساوى باشد و به طرفى كه وظيفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش بطرف ديگر برود، بايد همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند.

مسأله 1213 كسى كه نمى داند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در نظر او مساويست بايد طبق حالت سابق خود عمل نمايد.

مسأله 1214 اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدى داشت كه مثلاً دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بنا را به سه گذاشته، ولى نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده، يا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده، بايد نماز احتياط را بخواند.

مسأله 1215 اگر موقعى كه تشهد مى خواند، يا بعد از ايستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورد يا نه، و در همان موقع يكى از شكهائى كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بيفتد صحيح مى باشد، براى او پيش آيد، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت چنانچه به دستور آن شك عمل كند نمازش صحيح است.

مسأله 1216 اگر پيش از آنكه مشغول تشهد شود، يا پيش از ايستادن، شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهائى كه بعد از تمام شدن دو سجده

صحيح است، برايش پيش آيد نماز باطل است.

مسأله 1217 اگر موقعى كه ايستاده بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنج شك كند و يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش بجا نياورده، نمازش باطل است.

مسأله 1218 اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد، مثلاً اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.

مسأله 1219 اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلاً بين دو و چهار شك كرده يا بين سه و چهار، واجب است كه به دستور هر دو عمل كند، و بنابر احتياط واجب نماز را هم دوباره بخواند. و مى تواند كه نماز را بشكند و بعد از شكستن از سر بگيرد.

مسأله 1220 اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكى براى او پيش آمده ولى نداند از شكهاى باطل بوده يا از شكهاى صحيح و اگر از شكهاى صحيح بوده كدام قسم آن بوده است، بايد دو ركعت نماز احتياط ايستاده، و دو ركعت نشسته و دو سجده سهو بجا آورد، و نماز را هم دوباره بخواند و مى تواند كه نماز را بشكند و بعداً از سر بگيرد.

مسأله 1221 كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر شكى كند كه بايد براى آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد، و اگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو

ركعت نشسته بجا آورد.

مسأله 1222 كسى كه ايستاده نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مى خواند و حكم آن در مسأله پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد.

مسأله 1223 كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد، بايد به وظيفه كسى كه نماز را ايستاده مى خواند عمل كند.

نماز احتياط

مسأله 1224 كسى كه نماز احتياط بر او واجب است، بعد از سلام نماز بايد فوراً نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد، پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد، و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اول بجا آورد، و بعد از تشهد سلام دهد.

مسأله 1225 نماز احتياط سوره و قنوت ندارد، و بايد آنرا آهسته بخوانند و نيت آنرا بزبان نياورند، و احتياط واجب آنست كه بسم الله آنرا هم آهسته بگويند.

مسأله 1226 اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد، نمازى كه خوانده درست بوده، لازم نيست نماز احتياط را بخواند. و اگر در بين نماز احتياط بفهمد، لازم نيست آنرا تمام نمايد.

مسأله 1227 اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى نمازش كم بوده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد آنچه از نماز نخوانده بخواند ، و براى سلام بيجا دو سجده سهو بنمايد . و

اگر كارى كه نماز راباطل مى كند انجام داده مثلاً پشت به قبله كرده ، بايد نماز را دوباره بجا آورد .

مسأله 1228 اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است.

مسأله 1229 اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين دو و چهار، دو ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده بايد نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1230 اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتياط كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده مثلاً پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بخواند، و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد دو ركعت كسرى نمازش را بجا آورد، و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1231 اگر بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند.

مسأله 1232 اگر بين سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز احتياط نشسته يا يك ركعت ايستاده را مى خواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده بايد نماز احتياط

را تمام كند، و بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1233 اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده را مى خواند، پيش از ركوع ركعت دوّم يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد بنشيند و نماز احتياط را يك ركعتى تمام كند، و بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1234 اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا كمتر از نماز احتياط بوده، چنانچه نتواند نماز احتياط را مطابق كسرى نمازش تمام كند، بايد آنرا رها كند و كسرى نماز را بجا آورد، و بنا بر احتياط واجب، نماز را دوباره بخواند، مثلاً در شك بين سه و چهار اگر موقعى كه دو ركعت نماز احتياط نشسته را مى خواند يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، چون نمى تواند دو ركعت نشسته را بجاى دو ركعت ايستاده حساب كند، بايد نماز احتياط نشسته را رها كند، و دو ركعت كسرى نمازش را بخواند، و احتياطاً نماز را هم دوباره بجا آورد.

مسأله 1235 اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته، به شك خود اعتنا نكند، و اگر وقت دارد، در صورتى كه مشغول كار ديگرى نشده و از جاى نماز بر نخاسته و كارى هم مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد نماز احتياط را بخواند. و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند بجا آورده، يا بين نماز و شك او زياد طول كشيده،

بنابر احتياط واجب بايد اصل نماز را دوباره بخواند، و اما اگر فقط مشغول كار ديگرى شده، بنابر احتياط واجب بايد نماز احتياط را بجا آورد، و ترك احتياط به اعاده اصل نماز سزاوار نيست.

مسأله 1236 اگر در نماز احتياط، ركنى را زياد كند يا مثلاً بجاى يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مى شود، بايد دوباره نماز احتياط واصل نماز را بخواند.

مسأله 1237 موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از كارهاى آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد، و اگر محلش گذشته، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه به ركوع نرفته بايد بخواند. و اگر به ركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1238 اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد، و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد. مثلاً موقعى كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتياط است، اگر شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده و اگر شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است، و معذلك احتياط واجب آنست كه نماز احتياط با اصل نماز را اعاده نمايد.

مسأله 1239 اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهواً

كم يا زياد شود، احتياط واجب آنست كه دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1240 اگر بعد از سلام نماز احتياط، شك كند كه يكى از اجزاء يا شرائط آنرا بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1241 اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند، احتياط واجب آنست كه بعد از سلام نماز، آنرا قضا نمايد.

مسأله 1242 اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا دو سجده سهو بر او واجب شود، بايد اول نماز احتياط را بجا آورد.

مسأله 1243 حكم گمان در عدد ركعات نماز مثل حكم يقين است مگر گمان به چيزى كه سبب بطلان نماز باشد كه در اين صورت حكم يقين را ندارد و اما گمان در افعال نماز اگر چه به حكم شك است على الاظهر لكن ترك احتياط سزاوار نيست.

مسأله 1244 حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه و نمازهاى واجب ديگر فرق ندارد، مثلاً اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتى است، نمازش باطل مى شود.

سجده سهو

مسأله 1245 براى پنج چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو به دستورى كه بعداً گفته مى شود بجا آورد:

اول آنكه در بين نماز، سهواً حرف بزند.

دوم جائى كه نبايد نماز را سلام دهد، مثلاً در ركعت اول سهواً سلام بدهد.

سوم آنكه يك سجده را فراموش كند.

چهارم آنكه تشهد را فراموش كند.

پنجم آنكه در نماز چهار ركعتى بعد از سجده دوم شك كند

كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، و نيز اگر در جائى كه بايد بايستد مثلاً موقع خواندن حمد و سوره اشتباهاً بنشيند يا در جائى كه بايد بنشيند مثلاً موقع خواندن تشهد اشتباهاً بايستد، بنابر احتياط واجب، بايد دو سجده سهو بجا آورد. بلكه براى هر چيزى كه در نماز اشتباهاً كم يا زياد كند بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو بنمايد. و احكام اين چند صورت در مسائل آينده گفته مى شود.

مسأله 1246 اگر انسان اشتباهاً يا بخيال اينكه نمازش تمام شده حرف بزند، بايد دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1247 براى حرفى كه از آه كشيدن و سرفه پيدا مى شود سجده سهو واجب نيست. ولى اگر مثلاً سهواً آخ يا آه بگويد بايد سجده سهو نمايد.

مسأله 1248 اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره بطور صحيح بخواند، براى آن غلط سجده سهو واجب نيست.

مسأله 1249 اگر در نماز سهواً مدتى حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافيست.

مسأله 1250 اگر سهواً تسبيحات اربعه را بيشتر از سه مرتبه بگويد بنا بر احتياط واجب بايد بعد از نماز دو سجده سهو آورد.

مسأله 1251 اگر در جائى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهواً بگويد: السلام علينا و على عبادالله الصالحين يا بگويد السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، بايد دو سجده سهو بنمايد، ولى اگر اشتباهاً مقدارى از اين دو سلام را بگويد، يا بگويد السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1252

اگر درجائى كه نبايد سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگويد دو سجده سهو كافيست.

مسأله 1253 اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد، بايد برگردد و بجا آورد، و بعد از نماز بنابر احتياط واجب بايد براى ايستادن بيجا دو سجده سهو بنمايد.

مسأله 1254 اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد و بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله 1255 اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نياورد، معصيت كرده و واجب است هر چه زودتر آنرا انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نياورد، هر وقت يادش آمد بايد فوراً انجام دهد، و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1256 اگر شك دارد كه سجده سهواً بر او واجب شده يا نه، لازم نيست بجا آورد.

مسأله 1257 كسى كه شك دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافيست.

مسأله 1258 اگر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده، بايد دو سجده سهو بجا آورد، و اگر بداند سهواً سه سجده كرده. احتياط واجب آنست كه دوباره دو سجده سهو بنمايد.

دستور سجده سهو

مسأله 1259 دستور سجده سهو اينست كه بعد از سلام نماز نيت سجده سهو كند و پيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذار دو هر ذكرى كه بخواهد بگويد و احتياط مستحب آنست كه بگويد: «بِسْمِ

اللهِ وَ بِاللهِ وَ صَلَّى اللهُ عَلى مُحمد وَ آلهِ » يا «بِسْمِ اللهِ و بِاللهِ اَللهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» ولى بهتر است بگويد: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهاَ النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ» بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و يكى از ذكرهائى را كه گفته شد بگويد و بنشيند، و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.

قضاى سجده و تشهد فراموش شده

مسأله 1260 سجده و تشهد را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضاى آنرا بجا مى آورد، بايد تمام شرائط نماز: مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاى ديگر را داشته باشد.

مسأله 1261 اگر سجده را چند دفعه فراموش كند، مثلاً يك سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز قضاى هر دو را با سجده هاى سهوى كه براى آنها لازم است بجا آورد، و لازم نيست معين كند كه قضاى كدام يكِ آنها است و اگر يك سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت آخر فراموش نمايد و يا دو تشهد را فراموش نمايد بنا بر اقوى بايد اول سجده آخر را كه فراموش شده و بعد از آن تشهد و سلام بجا آورد و بعد سجده اول را قضاء نمايد و همچنين بنا بر اقوى بايد تشهد آخر را كه فراموش شده و سلام را بجا آورد و بعد تشهد اول را قضا نمايد اين در صورتى است كه كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند انجام نداده باشد و اگر انجام

داده باشد بايد اصل نماز را اعاده نمايد.

مسأله 1262 اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، احتياط واجب آنست كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضا نمايد. و اگر نداند كدام اول فراموش شده، بايد احتياطاً يك سجده و تشهد و بعد يك سجده ديگر بجا آورد، يا يك تشهد و يك سجده و بعد يك تشهد ديگر بجا آورد، تا يقين كند سجده و تشهد را به ترتيببى كه فراموش كرده قضا نموده است.

مسأله 1263 اگر به خيال اينكه اول، سجده را فراموش كرده اول قضاى آنرا بجا آورد، و بعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش كرده، احتياط واجب آنست كه دوباره سجده را قضا نمايد. و نيز اگر بخيال اينكه اول تشهد را فراموش كرده، اول بجا آورد، و بعد از سجده يادش بيايد كه اول سجده را فراموش كرده، بنابر احتياط واجب بايد دوباره تشهد را بخواند.

مسأله 1264 اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه اگر عمداً يا سهواً در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مى شود مثلاً پشت به قبله نمايد، احتياط واجب آنست كه بعد از قضاى سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند اين در صورتى است كه سجده يا تشهدى كه فراموش شده از غير ركعت آخر باشد و اما اگر از ركعت آخر باشد بنابر اقوى بايد اصل نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1265 اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر فراموش كرده، چنانچه كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند،

مثل رو گرداندن از قبله انجام نداده، بنابر اقوى بايد بقصد اينكه وظيفه خود را انجام داده باشد، سجده فراموش شده و بعد از آن تشهد و سلام و دو سجده سهو بجا آورد. و نيز اگر يادش بيايد كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده،بنابر اقوى بايد بقصد اينكه وظيفه خود را انجام داده باشد، تشهد را بخواند و بعد از آن سلام دهد و دو سجده سهو بنمايد.

مسأله 1266 اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهدى كه از ركعت سابق فراموش شده كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب مى شود، مثل آنكه سهواً حرف بزند، بايد سجده يا تشهد را قضا كند و غير از سجده سهوى كه براى قضاى سجده يا تشهد لازم است لازم نيست كه دو سجده سهو ديگر بنمايد.

مسأله 1267 اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را بايد هر دو را قضا نمايد، و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد.

مسأله 1268 اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه واجب نيست قضا نمايد.

مسأله 1269 اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پيش از ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه، احتياط واجب آنست كه آنرا قضا نمايد.

مسأله 1270 كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد، اگر براى كار ديگرى هم سجده سهو بر او واجب شود، بايد بعد از نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد، بعد سجده سهو را بجا آورد.

مسأله 1271 اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضاى سجده يا

تشهد فراموش شده را بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد و اگر وقت نماز گذشته، قضاى آن احوط است.

كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز

مسأله 1272 هر گاه چيزى از واجبات نماز را عمداً كم يا زياد كند، اگر چه يك حرف آن باشد، نماز باطل است.

مسأله 1273 اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيزى از واجبات نماز را كم يا زياد كند، نماز باطل است. ولى چنانچه به واسطه ندانستن مسأله حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند، يا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند، يا در مسافرت نماز ظهر و عصر و عشا را چهار ركعتى بخواند، نمازش صحيح است.

مسأله 1274 اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده، يا بدون وضو يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را بهم بزند، و دوباره با وضو يا غسل بخواند. و اگر بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز با وضو يا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 1275 اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش فراموش كرده، نمازش باطل است. و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش بيايد، بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخيزد و حمد و سوره باتسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند، و بعد از نماز بنا بر احتياط واجب بايد براى ايستادن بيجا دو سجده سهو بنمايد.

مسأله 1276 اگر پيش از گفتن السلام علينا والسلام عليكم يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را

بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1277 اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز نخوانده، بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.

مسأله 1278 اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمداً يا سهواً اتفاق بيفتد نماز را باطل مى كند، مثلاً پشت به قبله كرده، نمازش باطل است. و اگر كارى كه عمدى و سهوى آن، نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد فوراً مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.

مسأله 1279 هر گاه بعد از سلام نماز عملى انجام دهد كه اگر در نماز عمداً يا سهواً اتفاق بيفتد نماز را باطل مى كند، مثلاً پشت به قبله نمايد و بعد يادش بيايد كه دو سجده آخر را بجا نياورده نمازش باطل است. و اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند يادش بيايد، بايد دو سجده اى را كه فراموش كرده بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو براى سلامى كه اول گفته است بنمايد.

مسأله 1280 اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله يا به طرف راست يا به طرف چپ قبله بلكه مطلق انحراف به زيادتر از آن مقدار كه عمداً جائز است بجا آورده، بايد دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

نماز مسافر

نماز مسافر

مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را

با هشت شرط شكسته بجا آورد، يعنى دو ركعت بخواند:

شرط اول: آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد و فرسخ شرعى تقريباً پنج كيلومتر و نيم است.

مسأله 1281 كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگر در يك شب و يك روز يا به فاصله كمتر از ده روز برود و برگردد مثلاً اگر روز برود و همان روز يا شب آن برگردد، چنانچه رفتن او كمتر از چهار فرسخ نباشد و همچنين برگشتن او، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد يا به عكس اظهر آنست كه بايد تمام بخواند اگر چه در هر دو صورت ترك احتياط به جمع بين شكسته و تمام سزاوار نيست.

مسأله 1282 اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد، ولى روزى كه مى رود، همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برنگردد مثلاً امروز برود و فردا و يا بعد از چند روز برگردد، نماز را شكسته بخواند و روزه را هم نگيرد، بلكه قضاى آنرا بجا آورد.

مسأله 1283 اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند. و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه در صورتى كه تحقيق كردن برايش مشقت دارد، بايد نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد، بنابر احتياط واجب بايد تحقيق كند كه اگر دو عادل بگويند، يا بين مردم معروف باشد به طورى كه سبب اطمينان شود كه سفر او هشت فرسخ است،

نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1284 اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، و روزه بگيرد و قضاى آنرا هم بجا آورد.

مسأله 1285 كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آنرا چهار ركعتى بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 1286 كسى كه يقين دارد از جاى خود تا جائى كه قصد رفتن به آنجا را دارد هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين راه بفهمد كه هشت فرسخ بوده، اگر چه كمى از راه باقى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد.

مسأله 1287 اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روى هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1288 اگر محلى دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود، بايد تمام بخواند.

مسأله 1289 اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند، و اگر ديوار ندارد، بايد از خانه هاى آخر شهر حساب نمايد.

شرط دوم آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را

داشته باشد، پس اگر به جائى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند جائى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا روز ديگر به وطنش يا به جائى كه مى خواهد ده روز بماند برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1290 كسى كه نمى داند سفرش چند فرسخ است، مثلاًبراى پيدا كردن گمشده اى مسافرت مى كند و نمى داند كه چه مقدار بايد برود تا آنرا پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند. ولى در برگشتن چنانچه تا وطنش يا جائى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برگردد، چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1291 مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مى رود و مثلاً قصدش اين است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد، بايد تمام بخواند.

مسأله 1292 كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمى

راه برود وقتى به جائى برسد كه ديوار شهر را نبيند و اذان آنرا نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود كه نگويند مسافر است، بايد نمازش را تمام بخواند و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1293 كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند نوكرى كه با آقاى خود مسافرت مى كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر نداند بنابر احتياط واجب بايد از او بپرسد، كه اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد.

مسأله 1294 كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1295 كسى كه در سفر به اختيار ديگريست، اگر شك دارد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود يا نه، بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر شك او از اينجهت است كه احتمال مى دهد مانعى براى سفر او پيش آيد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط سوم آنكه در بين راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1296 اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد يا در

برگشتن و ماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1297 اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه همان روز يا شب آن برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند بلكه اگر بعد از چند روز هم برگردد بايد شكسته بخواند.

مسأله 1298 اگر براى رفتن به محلى حركت كند و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل اولى كه حركت كرده تا جائى كه مى خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1299 اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، و در موقعى كه مردد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1300 اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه هشت فرسخ ديگر برود، يا چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برگردد تا آخر مسافرت بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1301 اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، چنانچه باقيمانده سفر او كمتر از هشت فرسخ باشد و نخواهد همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز

ديگربرگردد بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر راهى كه پيش از مردد شدن و راهى كه بعد از آن مى رود، روى هم هشت فرسخ باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

شرط چهارم آنكه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، يا ده روز يا بيشتر در جائى بماند، پس كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلى بماند، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1302 كسى كه نمى داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش مى گذرد يا نه، يا ده روز در محلى مى ماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1303 كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلى بماند، و نيز كسى كه مردد است كه از وطنش بگذرد يا ده روز در محلى بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر باقيمانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط پنجم آنكه براى كار حرام سفر نكند و اگر براى كار حرامى مانند دزدى سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند، و همچنين است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آنكه براى او ضرر داشته باشد، يا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهى پدر و مادر و

اذيت شدن آنها سفرى بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولى اگر مثل سفر حج واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند.

مسأله 1304 سفرى كه اسباب اذيت پدر و مادر باشد حرام است، و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.

مسأله 1305 كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام هم سفر نمى كند، اگر چه در سفر، معصيتى انجام دهد، مثلاً غيبت كند يا شراب بخورد، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1306 اگر مخصوصاً براى آنكه كار واجبى را ترك كند، مسافرت نمايد نمازش تمام است. پس كسى كه بدهكار است، اگر بتواند بدهى خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد و مخصوصاً براى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر مخصوصاً براى ترك واجب مسافرت نكند، بايد نماز را شكسته بخواند و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1307 اگر سفر او سفر حرام نباشد ولى حيوان سوارى يا مركب ديگرى كه سوار است غصبى باشد، يا در زمين غصبى مسافرت كند، بنا بر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1308 كسى كه با ظالم مسافرت مى كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، بايد نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد يا مثلاً براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.

مسأله 1309 اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند، حرام نيست و بايد نماز را

شكسته بخواند.

مسأله 1310 اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود، نمازش تمام است و چنانچه براى تهيه معاش به شكار رود نمازش شكسته است و همچنين اگر براى كسب و زياد كردن مال برود، ولى احتياط مستحب آنست كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولى بايد روزه نگيرد.

مسأله 1311 كسى كه براى معصيت سفر كرده، موقعى كه از سفر برمى گردد اگر توبه كرده و برگشتن او هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و همچنين اگر توبه نكرده، بايد شكسته بخواند، اگر چه احتياط مستحب آنست كه در اين صورت هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1312 كسى كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد معصيت برگردد، چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و همان روز يا شب آن يا چند روز ديگر برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1313 كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه راه براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند، ولى نمازهائى را كه شكسته خوانده صحيح است.

شرط ششم آنكه از صحرا نشينهائى نباشد كه در بيابانها گردش مى كنند و هر جا آب و خوراك براى خود و حشمشان پيدا كنند، مى مانند و بعد از چندى به جاى ديگر مى روند، و صحرا نشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1314 اگر يكى از صحرا نشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه حيواناتشان سفر كند چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، احتياط واجب

آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند اگر لوازم زندگى با او نباشد والا بنابر اقوى بايد تمام بخواند.

مسأله 1315 اگر صحرا نشين براى زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم آنكه شغل او مسافرت نباشدبنا بر اين شتر دارو راننده و چوبدار و كشتيبان و مانند اينها، اگر چه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند، در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخوانند. ولى در سفر اول اگر چه طول بكشد، نمازشان شكسته است.

مسأله 1316 كسى كه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى مثلاً براى زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند ولى اگر مثلاً شوفر، اتومبيل خود را براى زيارت كرايه بدهد و در ضمن، خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1317 حمله دار يعنى كسى كه براى رساندن حاجيها به مكه مسافرت مى كند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، بايد نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد شكسته بخواند.

مسأله 1318 كسى كه شغل او حمله داريست و حاجيها را از راه دور به مكه مى برد چنانچه تمام سال يا بيشتر سال را در راه باشد، بايد نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1319 كسى كه در مقدارى از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفرى كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مى دهد، بايد در سفر نماز را تمام بخواند و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1320 راننده و دوره گردى كه در دو سه فرسخى شهر

رفت و آمد مى كند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخى برود، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر مردم بگويند شغل او مسافرت است، در صورتى كه سفر هشت فرسخى برود، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1321 كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد و چه بدون قصد بماند بايد در سفر اولى كه بعد از ده روز مى رود نماز را شكسته بخواند ولكن در غير چاروادار(مُكارى) احوط وجوبى جمع است.

مسأله 1322 كسى كه شغلش مسافرت است، اگر در غير وطن خود ده روز بماند، چنانچه از اول قصد ماندن ده روز را داشته، در سفر اولى كه بعد از ده روز مى رود، بايد نماز را شكسته بخواند ولكن در غير چار وادار(مُكارى) احوط وجوبى جمع است. و اگر از اول قصد ماندن ده روز را نداشته، بايد در سفر اول تمام بخواند. و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1323 كسى كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1324 كسى كه در شهرها سياحت مى كند و براى خود وطنى اختيار نكرده، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1325 كسى كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلاً در شهرى يا در دهى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى درپى مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1326 كسى كه از وطنش

صرف نظر كرده و مى خواهد وطن ديگرى براى خود اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد و عنوان ديگرى هم از عناوينى كه موجب تمام نماز مى شود بر او صادق نباشد، بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند.

شرط هشتم آنكه به حد ترخص برسد، يعنى از وطنش و همچنين بنابر احتياط واجب از جائى كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند،به قدرى دور شود كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آنرا نشنود. ولى بايد در هوا غبار يا چيز ديگرى نباشد كه از ديدن ديوار و شنيدن اذان جلوگيرى كند و لازم نيست به قدرى دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبيند، يا ديوارها هيچ پيدا نباشد، بلكه همينقدر كه ديوارها كاملاً معلوم نباشد، كافى است.

مسأله 1327 كسى كه به سفر مى رود اگر به جائى برسد كه صداى اذان را نشنود ولى ديوار شهر را ببيند، يا ديوارها را نبيند و صداى اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1328 مسافرى كه به وطنش برمى گردد، وقتى ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان آنرا بشنود، بايد نماز را تمام بخواند. و اما مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند وقتى ديوار آنجا را ببيند و صداى اذانش را بشنود بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند و يا نمازش را تأخير بيندازد تا به منزل برسد.

مسأله 1329 هر گاه شهر در بلندى باشد كه از دور ديده شود، يا به قدرى گود باشد

كه اگر انسان كمى دور شود ديوار آنرا نبيند، كسى كه از آن شهر مسافرت مى كند، وقتى به اندازه اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود، ديوارش از آنجا ديده نمى شد، بايد نماز خود را شكسته بخواند، و نيز اگر پستى و بلندى خانه بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظه معمول بنمايد.

مسأله 1330 اگر از محلى مسافرت كند كه خانه و ديوار ندارد وقتى به جائى برسد كه اگر آن محل ديوار داشت از آنجا ديده نمى شد، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1331 اگر به قدرى دور شود كه نداند صدائى را كه مى شنود صداى اذان است يا صداى ديگر نماز را شكسته بخواند و بنابر احتياط مستحب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند. ولى اگر بفهمد اذان مى گويند و كلمات آنرا تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند.

مسأله 1332 اگر به قدرى دور شود كه اذان خانه ها را نشنود ولى اذان شهر را كه معمولاً در جاى بلند مى گويند بشنود، نبايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1333 اگر به جائى برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جاى بلند مى گويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مى گويند بشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1334 اگر چشم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد، در محلى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط ديوار خانه ها را نبيند و گوش متوسط صداى اذان معمولى را نشنود.

مسأله 1335 اگر موقعى كه سفر مى رود شك كند كه به حد ترخص

يعنى جائى كه اذان را نشنود و ديوار را نبيند رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند. و در موقع برگشتن، اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند. به شرط آنكه نماز در رفتن و برگشتن در يك جا نباشد.

مسأله 1336 مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مى كند وقتى به جائى برسد كه ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان آنرا بشنود، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1337 مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا چند روز ديگر برگردد. وقتى به جائى برسد كه ديوار وطن را نبيند و صداى اذان آنرا نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1338 محلى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده وطن اوست، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد و در نظر مردم وطن او محسوب گردد.

مسأله 1339 اگر قصد دارد در محلى كه وطن اصلى اش نيست مدتى بماند و بعد به جاى ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمى شود.

مسأله 1340 جائى را كه انسان قصد دارد مدت زيادى بماند مثلاً سى سال يا بيشتر اگر چه دور نيست اينجا وطن عرفى او باشد، ولكن مع ذلك اگر مسافرتى براى او پيش آيد و دوباره به همان جا بر گردد تا مادامى كه

قصد اقامه نكرده بنابر احتياط واجب بايد نمازش را هم تمام و هم شكسته بخواند.

مسأله 1341 كسى كه در دو محل زندگى مى كند، مثلاً شش ماه در شهرى و شش ماه در شهر ديگرى مى ماند، هر دو وطن اوست و نيز اگر بيشتر از دو محل را براى زندگى خود اختيار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب مى شوند.

مسأله 1342 كسى كه در محلى ملك دارد، اگر موقعى كه آن ملك را دارد شش ماه بقصد توطن در آنجا بماند، تا وقتى كه آن ملك، مال اوست هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، بايد نماز را تمام بخواند تا مادامى كه از آنجا صرف نظر نكرده و اما اگر صرف نظر كرده باشد بايد نمازش را شكسته بخواند و احتياط مستحب آنست كه نمازش را هم تمام و هم شكسته بخواند.

مسأله 1343 اگر به جائى برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده، نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگرى هم براى خود اختيار نكرده باشد.

مسأله 1344 مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محل بماند، يا مى داند كه بدون اختيار ده روز در محلى مى ماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1345 مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد، و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و همچنين اگر مثلاً قصدش اين باشد كه از ظهر

روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند، واجب نيست كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، بلكه تمام خواندن كفايت مى كند.

مسأله 1346 مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يكجا بماند پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1347 مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا برودتا كمتر از مسافت اگر چند ساعتى بيش معطل نشود ضرر به اقامه ندارد و بايد نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1348 مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در محلى بماند مثلاً قصدش اين است كه اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبى پيدا كند ده روز بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1349 كسى كه تصميم دارد، ده روز در محلى بماند، اگر چه احتمال بدهد كه براى ماندن او مانعى برسد، بايد نماز را تمام بخواند، اين در صورتى است كه احتمالى كه مى دهد عقلائى نباشد كه منافات با تصميم بر ماندن ده روزش داشته باشد و الا بايد قصر بخواند.

مسأله 1350 اگر مسافر بداند كه مثلاً ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در جائى بماند، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند بايد نماز را شكسته بخواند. اگر چه از موقعى كه قصد كرده تا

آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد.

مسأله 1351 اگر مسافر قصد كند ده روز در محلى بماند، چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود كه در آنجا بماند يا به جاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند. و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1352 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتى خوانده باشد روزه اش صحيح است و تا وقتى در آنجا هست بايد نمازهاى خود را تمام بخواند. و اگر يك نماز چهار ركعتى نخوانده باشد، روزه آن روزش صحيح است، اما نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و روزهاى بعد هم نمى تواند روزه بگيرد.

مسأله 1353 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر از ماندن منصرف شود و شك كند پيش از آنكه از قصد ماندن برگردد، يك نماز چهار ركعتى خوانده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.

مسأله 1354 اگر مسافر به نيت اينكه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتى تمام نمايد.

مسأله 1355 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر در بين نماز چهار ركعتى از قصد خود برگردد، چنانچه داخل ركوع ركعت سوم نشده، بايد نماز را دو ركعتى تمام نمايد و

بقيه نمازهاى خود را شكسته بخواند. و اگر به ركوع ركعت سوم رفته، بنابر احتياط واجب بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند و دوباره شكسته بخواند، و تا در آنجا هست نمازهايش را هم تمام و هم شكسته بجا آورد.

مسأله 1356 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند، و لازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند.

مسأله 1357 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، بايد روزه واجب را بگيرد و مى تواند روزه مستحبى را هم بجا آورد، و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

مسأله 1358 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جاى اول خود ده روز بماند، از وقتى كه مى رود تا برمى گردد و بعد از برگشتن، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر نخواهد بعد از برگشتن، ده روز بماند در موقع رفتن به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است و در مدتى كه آنجا مى ماند و در موقع برگشتن و بعد از آنكه بر گشت بنابر اقوى بايد نمازش را تمام بخواند و احتياط مستحب آنست كه هم تمام و هم شكسته بخواند خصوصاًدر برگشتن و محل اقامت، اين در صورتى است كه قصد مسافرت نكرده باشد و اما اگرقصد مسافرت كرده باشد بايد در رفتن به جائى كه قصد

دارد و در مدتى كه آنجا مى ماند و در موقع برگشتن و بعد از آنكه برگشت نمازش را شكسته بخواند.

مسأله 1359 مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماندبايد در رفتن و در محلى كه قصد ماندن ده روز دارد،نمازهاى خود راتمام بخواند، ولى اگر محلى كه مى خواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد و نخواهد ده روزدر آنجا بماند، بايد موقع رفتن و مدتى كه در آنجا مى ماند نمازهاى خود راشكسته بخواند.

مسأله 1360 مسافرى قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردديا نه، يا بكلى از برگشتن به آنجا غافل باشد، يا بخواهد برگردد ولى مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه، يا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتى كه مى رود تا برمى گردد و بعد از برگشتن، نمازهاى خود را تمام بخواند.

مسأله 1361 اگر بخيال اينكه رفقايش مى خواهند ده روز در محلى بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند، و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتى كه در آنجا هست، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1362 اگر مسافر بعد از رسيدن

به چهار فرسخ سى روز در محلى بماند و در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردد باشد بعد از گذشتن سى روز اگر چه مقدار كمى در آنجا بماند بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ در رفتن بقيه راه مردد شود، از وقتى كه مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1363 مسافرى كه مى خواهد نه روز يا كمتر در محلى بماند، اگر بعد از آنكه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر بماند و همينطور تا سى روز، روز سىويكم بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1364 مسافرى كه سى روز مردد بود، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه سى روز را در يكجا بماند، پس اگر مقدارى از آنرا در جائى و مقدارى را در جاى ديگر بماند، بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرقه

مسأله 1365 مسافر مى تواند در مسجد الحرام، و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم، و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند. ولى اگر بخواهد در جائى كه اول جزء اين مساجد نبوده و بعد به اين مساجد اضافه شده نماز بخواند، احتياط واجب آنست كه شكسته بخواند، و نيز مسافر مى تواند در حائر حضرت سيدالشهداء عليه السلام نماز را تمام بخواند. ولى احتياط واجب آنست كه در غير حرم مطهر شكسته بخواند و مسجد پشت سر كه ملحق به حرم شده خارج از حرم است و اگر دورتر از اطراف قبر مطهر به مقدار بيست و پنج ذراع نماز بخواند،

شكسته بجا آورد.

مسأله 1366 كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند اگر در غير چهار مكانى كه در مسأله پيش گفته شد عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است و همچنين است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند در وقت اعاده نمايد و چنانچه بعد از گذشتن وقت متذكر شود بنا بر احتياط واجب بايد قضا نمايد.

مسأله 1367 كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر غفلتاً تمام بخواند نمازش باطل است.

مسأله 1368 مسافرى كه نمى داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر تمام بخواند نمازش صحيح است.

مسأله 1369 مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضى از خصوصيات آنرا نداند، مثلاً نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند، چنانچه تمام بخواند نمازش باطل است.

مسأله 1370 مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اينكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى بفهمد كه سفرش هشت فرسخ بوده، نمازى را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 1371 اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند. چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته بجا آورد، و اگر بعد از وقت يادش بيايد، قضاى آن نماز بر او واجب نيست.

مسأله 1372 كسى كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است.

مسأله 1373 اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر

است، يا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است. و در صورتى كه به مقدار خواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1374 اگر مسافر بعضى از خصوصيات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند كه چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن برگردد بايد شكسته بخواند چنانچه به نيت نماز چهار ركعتى مشغول نماز شود و پيش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است و در صورتى كه به مقدار يك ركعت از وقت هم مانده باشد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1375 مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مسأله به نيت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود و در بين مسأله را بفهمد، بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند و احتياط مستحب آنست كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتى بخواند.

مسأله 1376 مسافرى كه نماز نخوانده اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش برسد يا به جائى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و كسى كه مسافر نيست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1377 اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا عشا قضا شود، بايد آنرا دو

ركعتى قضا نمايد اگر چه در غير سفر بخواهد قضاى آنرا بجا آورد، و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز قضا شود، بايد چهار ركعتى قضا نمايد اگر چه در سفر بخواهد آنرا قضا نمايد.

مسأله 1378 مستحب است مسافر بعد از هر نماز سى مرتبه بگويد، سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُللهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اللهُ اَكْبَر و در تعقيب نماز ظهر و عصر و عشا بيشتر سفارش شده است. بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت مرتبه بگويد.

نماز قضا

نماز قضا

مسأله 1379 كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد قضاى آنرا بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده يا به واسطه مستى يا بيهوشى كه به اختيار خودش بوده نماز نخوانده باشد، ولى نمازهاى يوميه اى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده، قضا ندارد.

مسأله 1380 اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده، بايد قضاى آنرا بخواند.

مسأله 1381 كسى كه نماز قضا دارد، بايد در خواندن آن كوتاهى نكند ولى واجب نيست فوراً آنرا بجا آورد.

مسأله 1382 كسى كه نماز قضا دارد مى تواند نماز مستحبى بخواند.

مسأله 1383 اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضائى دارد يا نمازهائى را كه خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطاً قضاى آنها را بجا آورد.

مسأله 1384 قضاى نمازهاى يوميه كه در اداء آنها ترتيب شرط است مثل ظهر و عصر از يك روز و مغرب و عشا از يك شب بايد به ترتيب خوانده شود و در غير آنها بنابر احتياط

استحبابى كه تركش سزاوار نيست مراعات ترتيب را نمايد.

مسأله 1385 اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را بخواند، يا مثلاًبخواهد قضاى يك نماز يوميه و چند نماز غير يوميه را بخواند، لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد.

مسأله 1386 اگر ترتيب نمازهائى را كه نخوانده فراموش كند، مستحب است طورى آنها را بخواند كه يقين كند به ترتيبى كه قضا شده بجا آورده است مثلاً اگر قضاى يك نماز ظهر و يك نماز مغرب بر او واجب است و نمى داند كدام اول قضا شده، احتياطاً بايد اول يك نماز مغرب و بعد از آن يك نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند، يا اول يك نماز ظهر و بعد از آن يك نماز مغرب و دوباره نماز ظهر را بخواند، تا يقين كند هر كدام را كه اول قضا شده اول خوانده است، ولى اگر نمازهائى كه ترتيب آنها را فراموش كرده به قدرى زياد باشد كه اگر بخواهد به ترتيب بخواند خيلى مشقت دارد بدون ترتيب بجا آورد.

مسأله 1387 اگر نماز ظهر يك روز و نماز عصر روز ديگر يا دو نماز ظهر يا دو نماز عصر از او قضا شده و نمى داند كدام اول قضا شده است. چنانچه دو نماز چهار ركعتى بخواند به نيت اينكه اولى قضاى نماز روز اول و دومى قضاى نماز روز دوم باشد كافيست.

مسأله 1388 اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا يا يك نماز عصر و يك نماز عشا از او قضا شود و نداند كدام اول قضا شده است مستحب است طورى آنها

را بخواند كه يقين كند به ترتيب بجا آورده است، مثلاً اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا از او قضا شده و اوّلى آنها را نمى داند، بايد اول يك نماز ظهر بعد يك نماز عشا دوباره يك نماز ظهر، يا اول يك نماز عشا بعد يك نماز ظهر، دوباره يك نماز عشا بخواند.

مسأله 1389 كسى كه مى داند يك نماز چهار ركعتى نخوانده ولى نمى داند ظهر است يا نماز عصر، اگر يك نماز چهار ركعتى به نيت قضاى نمازى كه نخوانده بجا آورد كافيست.

مسأله 1390 كسى كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمى داند اولى آنها كدامست پنج نماز بايد بجا آورد و اگر بخواهد ترتيب استحبابى را مراعات نمايد بايد نه نماز به ترتيب بخواند مثلاً از نماز صبح شروع كند و بعد از آنكه ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند، و اگر شش نماز پشت سر هم از او قضا شده و اولى آنها را نمى داند، بايد ده نماز به ترتيب قضا كند، و همينطور براى هر يك نمازى كه به نمازهاى قضاى او اضافه مى شود در صورتى كه پشت سر هم قضا شده باشد، بايد يك نماز بر مقدارى كه گفته شد اضافه نمايد، مثلاً اگر هفت نماز او قضا شده و اولى آنها را نمى داند بايد يازده نماز به ترتيب بجا آورد.

مسأله 1391 كسى كه مى داند نمازهاى پنجگانه او هر كدام از يك روز قضا شده و ترتيب آنها را

نمى داند، اگر بخواهد ترتيب استحبابى را مراعات نمايد بايد پنج شبانه روز نماز بخواند، و اگر شش نماز از شش روز از او قضا شده بايد شش شبانه روز نماز بخواند، و همچنين براى هر نمازى كه به نمازهاى قضاى او اضافه شود، بايد يك شبانه روز بيشتر بخواند تا يقين كند به ترتيبى كه قضا شده بجا آورده است، مثلاً اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد، بايد هفت شبانه روز قضا نمايد.

مسأله 1392 كسى كه مثلاً چند نماز صبح يا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره آنها را نمى داند، مثلاً نمى داند كه سه يا چهار يا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافيست. ولى اگر شماره آنها را مى دانسته و فراموش كرده، بنابر احتياط واجب بلكه خالى از قوت نيست كه بايد به قدرى نماز بخواند كه يقين كند تمام آنها را خوانده است مثلاً اگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است و يقين دارد كه بيشتر از ده تا نبوده، احتياطاً بايد ده نماز صبح بخواند.

مسأله 1393 كسى كه فقط يك نماز قضا از روزهاى پيش دارد لازم نيست كه اول آنرا بخواند و بعد مشغول نماز آنروز شود. ولى اگر يك نماز يا بيشتر، از همانروز از او قضا شده، در صورتى كه ممكن باشد بنا بر احتياط واجب بايد نماز قضاى آنروز را پيش از نماز اداء بخواند.

مسأله 1394 اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همانروز از او قضا شده، چنانچه وقت وسعت دارد و ممكن

است نيت را به نماز قضا برگرداند، بنا بر احتياط واجب بايد نيت نماز قضا كند. مثلاً اگر در نماز ظهر پيش از تمام شدن ركعت دوم يادش بيايد كه نماز صبح آنروز قضا شده در صورتى كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد، احتياطاً بايد نيت را به نماز صبح برگرداند و آن را دو ركعتى تمام كند بعد نماز ظهر را بخواند، ولى اگر وقت تنگ است يا نمى تواند نيت را به نماز قضا برگرداند مثلاً در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نيت نماز صبح كند يك ركوع كه ركن است زياد مى شود، نبايد نيت را به قضاى صبح برگرداند.

مسأله 1395 اگر از روزهاى گذشته نمازهاى قضا دارد و يك نماز يا بيشتر هم از همان روز از او قضا شده چنانچه براى قضاى تمام آنها وقت ندارد، يا نمى خواهد همه را در آنروز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد نماز قضاى آن روز را پيش از نماز ادا بخواند ولى اگر مى خواهد مراعات ترتيب استحبابى را نمايد بعد از خواندن قضاى نمازهاى سابق دوباره نماز قضائى را كه در آن روز پيش از نماز ادا خوانده بجا آورد.

مسأله 1396 تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهاى خود عاجز باشد. ديگرى نمى تواند نمازهاى او را قضا نمايد.

مسأله 1397 نماز قضا را با جماعت مى شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا، و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلاً اگر نماز قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر

امام بخواند اشكال ندارد.

مسأله 1398 مستحب است بچه مميز يعنى بچه اى كه خوب و بد را مى فهمد به نماز خواندن و عبادتهاى ديگر عادت دهند بلكه مستحب است او را به قضاى نمازها هم وادار نمايند.

نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است

مسأله 1399 اگر پدر نماز و روزه خود را بجا نياورده باشد، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگش بجا آورد، يا براى او اجير بگيرد. ولى روزه اى را كه در سفر نگرفته، اگر چه نمى توانسته قضا كند، احتياط واجب آنست كه پسر بزرگتر قضا نمايد يا براى آن اجير بگيرد. و نسبت به مادر دليل معتبرى بر وجوب قضاى نماز و روزه بر پسر بزرگتر نداريم، لكن ترك احتياط سزاوار نيست.

مسأله 1400 اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر و مادرش نماز و روزه قضا داشته اند يا نه، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 1401 اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه بجا آورده يا نه، بنابر احتياط واجب بلكه اقوى بايد قضا نمايد.

مسأله 1402 اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است قضاى نماز و روزه پدر و مادر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست. ولى احتياط مستحب آنست كه نماز و روزه آنان را بين خودشان قسمت كنند، يا براى انجام آن قرعه بزنند.

مسأله 1403 اگر ميت وصيت كرده باشد كه براى نماز و روزه او اجير بگيرند، بعد از آنكه اجير، نماز و روزه او را بطور صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چيزى واجب نيست.

مسأله 1404 اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر و مادر

را بخواند، بايد به تكليف خود عمل كند، مثلاً قضاى نماز صبح و مغرب و عشاء مادرش را بايد بلند بخواند.

مسأله 1405 كسى كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول بجا آورد صحيح است.

مسأله 1406 اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه باشد، وقتى كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزه پدر را قضا نمايد. و چنانچه پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد بر پسر دوم چيزى واجب نيست.

مسأله 1407 اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز و روزه پدر يا مادر را قضا كند بميرد بر پسر دوم چيزى نيست.

نماز جماعت

نماز جماعت

مسأله 1408 مستحب است نمازهاى واجب مخصوصاً نمازهاى يوميه را به جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا، خصوصاً براى همسايه مسجد و كسى كه صداى اذان مسجد را مى شنود بيشتر سفارش شده است.

مسأله 1409 اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صدو پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مى شود تا به ده نفر برسند وعده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركب و درختهاقلم و جن و انس و ملائكه نويسنده شوند، نمى توانند ثواب يك ركعت آنرا بنويسند.

مسأله 1410 حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنائى جايز نيست. و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر

نماز جماعت را ترك كند.

مسأله 1411 مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادى يعنى تنها خوانده شود بهتر است. و نيز نماز جماعتى را كه مختصر بخوانند از نماز فرادائى كه آنرا طول بدهند بهتر مى باشد.

مسأله 1412 وقتى كه جماعت بر پا مى شود، مستحب است كسى كه نمازش را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند. و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او كافيست.

مسأله 1413 اگر امام يا مأموم بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند اشكال دارد.

مسأله 1414 كسى كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند، از وسواس راحت مى شود، بنابر احتياط واجب بايد نماز را با جماعت بخواند.

مسأله 1415 اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند، نماز جماعت بر او به صرف امرشان واجب نمى شود.

مسأله 1416 نماز مستحب را نمى شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه براى آمدن باران مى خوانند، و نمازى كه واجب بوده و به جهتى مستحب شده است، مانند نماز عيد فطر و قربان كه در زمان امام عليه السلام واجب بوده و به واسطه غائب شدن ايشان مستحب مى باشد.

مسأله 1417 موقعى كه امام جماعت نماز يوميه مى خواند، هر كدام از نمازهاى يوميه را مى شود به او اقتدا كرد، ولى اگر نماز يوميه اش را احتياطاً دوباره مى خواند، اقتدا كردن به او اشكال دارد. مگر

در دو صورت :

1 آنكه مأموم هم مثل امام باشد در اينكه نمازش را احتياطاً دوباره بخواند و در سبب احتياط به نحوى كه اگر نماز قبلى مأموم باطل بوده نماز قبلى امام هم باطل بوده مثلاً هر دو نماز را احتياطاً اعاده نمايند به جهت اينكه در نماز قبل در ذكر ركوع يا سجود عمداً اكتفاء به يك سبحان الله نموده اند.

2 آنكه امام نماز قبلى را منفرداً خوانده باشد و فعلاً به قصد امر واقعى به جماعت اعاده نمايد، چه فعلاً واجب باشد به جهت باطل بودن نماز قبلى و چه مستحب باشد به جهت اينكه به جماعت اعاده نموده و در هر دو صورت اقتدا به او صحيح است.

مسأله 1418 اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود را مى خواند مى شود به او اقتدا كرد، ولى اگر نمازش را احتياطاً قضا مى كند، يا احتياطاً قضاى نماز كس ديگر را مى خواند، اگر چه براى آن پول نگرفته باشد، اقتداى به او اشكال دارد مگر آنكه قضاى قطعى غير باشد.

مسأله 1419 اگر انسان نداند نمازى را كه امام مى خواند نماز واجب يوميه است يا نماز مستحب، نمى تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1420 اگر امام در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتدا نكرده باشد، كسانى كه دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمى بينند نمى توانند اقتدا كنند.

مسأله 1421 اگر به واسطه درازى صف اول، كسانى كه دو طرف صف ايستاده اند، امام را نبينند مى توانند اقتدا كنند. و نيز اگر به واسطه درازى يكى

از صفهاى ديگر كسانى كه دو طرف آن ايستاده اند، صف جلوى خود را نبينند مى توانند اقتدا نمايند.

مسأله 1422 اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد كسى كه مقابل درب پشت صف ايستاده نمازش صحيح است، و نيز نماز كسانى كه پشت سر او اقتدا مى كنند صحيح مى باشد، ولى نماز كسانى كه دو طرف او ايستاده اند وصف جلو را نمى بيند صحيح نيست.

مسأله 1423 كسى كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست يا چپ به واسطه مأموم ديگر به امام متصل نباشد نمى تواند اقتدا كند.

مسأله 1424 جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلندتر نباشد، ولى اگر مكان امام مقدار خيلى كمى بلندتر باشد اشكال ندارد و نيز اگر زمين سراشيب باشد و امام در طرفى كه بلندتر است بايستد در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد و طورى باشد كه به آن، زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.

مسأله 1425 اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد اشكال ندارد، ولى اگر بقدرى بلند باشد كه نگويند اجتماع كرده اند، جماعت صحيح نيست.

مسأله 1426 اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند بچه مميز يعنى بچه اى كه خوب و بد را مى فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است مى توانند اقتدا كنند.

مسأله 1427 بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز، و تكبير گفتن آنان نزديك باشد، بنابر احتياط واجب كسى كه در صف بعد ايستاده، نمى تواند تكبير بگويد و بايد صبر كند تا تكبير شخص جلو او تمام شود.

مسأله 1428 اگر بداند نماز يك صف

از صفهاى جلو باطل است، در صفهاى بعد نمى تواند اقتدا كند، ولى اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مى تواند اقتدا نمايد.

مسأله 1429 هر گاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمى تواند به او اقتدا كند.

مسأله 1430 اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، يا كافر بوده، يا به جهتى نمازش باطل بوده، مثلاً بىوضو نماز خوانده چنانچه به وظيفه منفرد عمل كرده باشد غير از ترك قرائت نمازش صحيح است.

مسأله 1431 اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه چنانچه در حالى باشد كه وظيفه مأموم است مثلاً به حمد و سوره امام گوش مى دهد بنابر احتياط واجب بايد نمازش را به نيت فرادى تمام نمايد. لكن اگر خود را مقتدى ببيند و مشغول به نماز جماعت بداند اظهر عدم اعتنا به شك است. و اگر مشغول كارى باشد كه هم وظيفه امام و هم وظيفه مأموم است مثلاً در ركوع يا سجده باشد، بايد نماز را به نيت فرادى تمام نمايد.

مسأله 1432 احتياط واجب آنست كه در بين نماز جماعت تا ناچار نشود چنانچه جماعت خواندن از برايش واجب باشد، نيت فرادى نكند. بلى بهتر بلكه احوط آنست كه اگر جماعت هم واجب نباشد، از اول قصد فرادى را نداشته باشد.

مسأله 1433 اگر مأموم به واسطه عذرى يا بدون عذر بعد از حمد و سوره امام نيت فرادى كند، لازم نيست حمد و سوره را بخواند ولى اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت فرادى

نمايد، بايد مقدارى را كه امام نخوانده بخواند.

مسأله 1434 اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد، نمى تواند دوباره نيت جماعت كند، ولى اگر مردد شود كه نيت فرادى كند يا نه و بعد تصميم بگيرد كه نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحيح است.

مسأله 1435 اگر شك كند كه نيت فرادى كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نيت فرادى نكرده است.

مسأله 1436 اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگر چه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش صحيح است و يك ركعت حساب مى شود. اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش باطل است، و احتياط مستحب آنست كه نماز را تمام نموده و بعد اعاده نمايد مگر آنكه يقين داشته كه به امام مى رسد در اين صورت اقوى صحت نماز و احوط اعاده است.

مسأله 1437 اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و بمقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه نمازش باطل است . و احتياط مستحب آنست كه نماز را تمام نموده و بعداًاعاده نمايد مگر آنكه يقين داشته كه به امام مى رسد كه اقوى در اين صورت صحت نماز و احوط اعاده است .

مسأله 1438 اگرموقعى كه امام در ركوع است اقتداكند و پيش از آنكه باندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بر دارد واجب نيست بايستد تا امام براى ركعت بعد بر خيزد و آنرا ركعت اول نماز خود حساب كند. بلكه مى تواند نيت فرادى

نمايد، و اگر برخاستن امام بقدرى طول بكشد كه نگويند اين شخص نماز جماعت مى خواند، بايد نيت فرادى نمايد.

مسأله 1439 اگراول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آنكه به ركوع رود، امام سر از ركوع بر دارد نماز اوصحيح است.

مسأله 1440 اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت و گفتن تكبيرة الاحرام بنشيند و تشهد را به قصد قربت مطلق با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد و بدون آنكه دوباره نيت كند و تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند و آنرا ركعت اول نماز خود حساب كند.

مسأله 1441 مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد و اگر مساوى او بايستد اشكال ندارد، ولى اگر قد او بلندتر از امام است، بنابر احتياط واجب بايد طورى بايستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

مسأله 1442 در نماز جماعت بايد بين مأموم و امام پرده و مانند آن كه پشت آن ديده نمى شود فاصله نباشد، و همچنين است بين انسان و مأموم ديگرى كه انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولى اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و مأموم ديگرى كه مرد است، و زن به واسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.

مسأله 1443 اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم و امام، يا بين

مأموم و كسى كه مأموم به واسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگرى كه پشت آنرا نمى توان ديد فاصله شود، قهراً فرادى مى شود، و چنانچه به وظيفه منفرد عمل نمايد نمازش صحيح است.

مسأله 1444 احتياط واجب آنست كه بين جاى سجده مأموم و جاى ايستادن امام بيشتر از مقدارى كه بشود به يك گام از آن رد شد فاصله نباشد. و نيز اگر انسان به واسطه مأمومى كه جلوى او ايستاده به امام متصل باشد، احتياط واجب آنست كه فاصله جاى سجده اش از جاى ايستادن او بيشتر از اين مقدار نباشد.

مسأله 1445 اگر مأموم به واسطه كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، مستحب آنست كه با كسى كه در طرف راست يا چپ او اقتدا كرده، بيشتر از يك قدم معمولى فاصله نداشته باشد.

مسأله 1446 اگر در نماز، بين مأموم و امام، يا بين مأموم و كسى كه مأموم به واسطه او به امام متصل است، فاصله بيش از حد پيدا شود قهراً فرادى مى شود، و نمازش اگر به وظيفه منفرد عمل نموده باشد صحيح است.

مسأله 1447 اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود، يا همه نيت فرادى نمايند، نماز كسانى كه در صف بعد ايستاده اند قهراً فرادى مى شود، و صحيح است اگر به وظيفه منفرد عمل نموده باشند.

مسأله 1448 اگر در ركعت دوم اقتدا كند، لازم نيست حمد و سوره بخواند، ولى قنوت و تشهد را با امام بخواند، و احتياط آنست

كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند، و بايد بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد سوره را نخواند و خود را به امام برساند و اگر براى حمد وقت ندارد بنابر احتياط واجب قصد فرادى نمايد و عمل به وظيفه منفرد نمايد.

مسأله 1449 اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است، اقتدا كند، بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده، بنشيند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد، و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد و در ركوع خود را به امام برساند.

مسأله 1450 اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمى رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نمايد.

مسأله 1451 اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند.

مسأله 1452 كسى كه مى داند اگر سوره يا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمى رسد، چنانچه عمداً سوره يا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد نمازش فرادى مى شود و صحيح است اگر به وظيفه منفرد عمل نمايد.

مسأله 1453 كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا

تمام نمايد به ركوع امام مى رسد، احتياط واجب آنست كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام نمايد.

مسأله 1454 كسى كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام مى رسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحيح است.

مسأله 1455 اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است مى تواند اقتدا كند، ولى بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد بفهمدكه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.

مسأله 1456 اگر بخيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده نمازش صحيح است. ولى اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند، و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند.

مسأله 1457 اگر بخيال اينكه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است. و اگر در بين حمد و سوره بفهمد لازم نيست آنها را تمام كند.

مسأله 1458 اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت برپا شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود. بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.

مسأله 1459 اگر موقعى كه

مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است جماعت برپا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتى تمام كند و خود را به جماعت برساند.

مسأله 1460 اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد، لازم نيست نيت فرادى كند.

مسأله 1461 كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده، مستحب است وقتى امام تشهد ركعت آخر را مى خواند، انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد.

شرائط امام جماعت

مسأله 1462 امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحيح بخواند، و نيز اگر مأموم مرد است امام او هم بايد مرد باشد و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مى فهمد به بچه مميز ديگر مانعى ندارد.

مسأله 1463 امامى را كه عادل مى دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقيست يا نه، مى تواند به او اقتدا نمايد.

مسأله 1464 كسى كه ايستاده نماز مى خواند، نمى تواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند اقتدا كند، و كسى كه نشسته نماز مى خواند نمى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد.

مسأله 1465 كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند، مى تواند به كسى كه نشسته نماز مى خواند اقتدا كند. و كسى كه

خوابيده نماز مى خواند مى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد.

مسأله 1466 اگر امام جماعت به واسطه عذرى با لباس نجس يا با تيمم يا با وضوى جبيره اى نماز بخواند، مى شود به او اقتدا كرد.

مسأله 1467 اگر امام مرضى دارد كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، مى شود به او اقتدا كرد. و نيز زنى كه مستحاضه نيست مى تواند به زن مستحاضه اقتدا نمايد.

مسأله 1468 بنابر احتياط واجب كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد، امام جماعت نشود.

احكام جماعت

مسأله 1469 موقعى كه مأموم نيت مى كند، بايد امام را معين نمايد ولى دانستن اسم او لازم نيست، مثلاً اگر نيت كند اقتدا مى كنم به امام حاضر، نمازش صحيح است.

مسأله 1470 مأموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند، ولى اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهار امام باشد، بايد حمد و سوره را بخواند.

مسأله 1471 اگر مأموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشاء صداى حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخيص ندهد، بايد حمد و سوره را نخواند، و اگر صداى امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره را بخواند ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد.

مسأله 1472 اگر مأموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام را بشنود، احتياط واجب آنست كه حمد و سوره نخواند.

مسأله 1473 اگر مأموم سهواً حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدائى را كه مى

شنود صداى امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده، نمازش صحيح است .

مسأله 1474 اگر شك كند كه صداى امام را مى شنود يانه، يا صدائى بشنود و نداند صداى امام است يا صداى كس ديگر، مى تواند حمد و سوره بخواند.

مسأله 1475 احتياط واجب آنست كه مأموم در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر حمد و سوره نخواند و مستحب است بجاى آن ذكر بگويد .

مسأله 1476 مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد بلكه احتياط مستحب آنست كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد .

مسأله 1477 اگر مأموم سلام امام را بشنود، يا بداند چه وقت سلام مى گويد، واجب نيست كه پيش از امام سلام نگويد، و چنانچه عمداً پيش از امام سلام دهد نمازش صحيح است و لازم نيست دوباره با امام سلام دهد.

مسأله 1478 اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرام و سلام، چيزهاى ديگر نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد . ولى اگر آنها را بشنود، يا بداند امام چه وقت مى گويد، احتياط مستحب آنست كه پيش از امام نگويد.

مسأله 1479 مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مى شود، كارهاى ديگر آن، مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد . و اگر عمداًپيش از امام يا مدت بيش ازحدى بعد از امام انجام دهد، معصيت كرده على الاحوط . و نمازش صحيح است اگر به وظيفه منفرد عمل نمايد و احتياط مستحب آنست كه نماز را اعاده نمايد .

مسأله 1480

اگر سهواً پيش از امام سر از ركوع بر دارد، چنانچه امام در ركوع باشد، بايد به ركوع بر گردد و با امام سر بر دارد و دراين صورت زياد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمى كند ولى اگر به ركوع برگردد و پيش از آنكه به ركوع برسد، امام سر بر دارد نمازش باطل است.

مسأله 1481 اگر اشتباهاً سر بر دارد و ببيند امام در سجده است بايد به سجده بر گردد، و چنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد براى زياد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمى شود.

مسأله 1482 كسى كه اشتباهاً پيش از امام سر از سجده بر داشته هر گاه به سجده بر گردد، و هنوز به سجده نرسيده امام سر بر دارد، نمازش صحيح است، ولى اگر در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد نمازش باطل است .

مسأله 1483 اگر اشتباهاً سر از ركوع يا سجده بر دارد، و سهواً يا بخيال اينكه به امام نمى رسد، به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است .

مسأله 1484 اگر سر از سجده بر دارد و ببيند امام در سجده است، چنانچه بخيال اينكه سجده اول امام است، بقصد اينكه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب مى شود. واگر بخيال اينكه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده، بايد بقصد اينكه با امام سجده كند تمام كند و دو باره با امام به سجده رود. و در هر دو صورت احتياط مستحب آنست كه

نماز را بهجماعت تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 1485 اگر سهواًپيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر سر بر دارد به مقدارى از قرائت امام مى رسد، بايد بر گردد و با امام به ركوع رود، و احتياط مستحب اعاده نماز است، و اگر عمداً بر نگردد، احتياط واجب آنست كه نماز را به جماعت تمام كند و دوباره بخواند يا بشكند و از سر بگيرد.

مسأله 1486 اگر سهواً پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر بر گردد به چيزى از قرائت امام نمى رسد، در صورتى كه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحيح است، و همچنين اگر بقصد اينكه با امام نماز بخواند، سر بر دارد و با امام به ركوع رود، نيز نمازش صحيح است .

مسأله 1487 اگر سهواً پيش از امام به سجده رود، در صورتى كه صبر كند تا امام به او برسد نمازش صحيح است، و چنانچه بقصد اينكه با امام نماز بخواند سر بر دارد و با امام به سجده رود، احتياط واجب اعاده نماز است .

مسأله 1488 اگر امام درركعتى كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند،يا در ركعتى كه تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود، مأموم نبايد قنوت و تشهد را بخواند، ولى نمى تواند پيش از امام به ركوع رود يا پيش ازايستادن امام بايستد بلكه بايد صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او بخواند .

چيزهائى كه در نماز جماعت مستحب است

مسأله 1489 اگر مأموم يك مرد باشد مستحب است طرف راست

امام بايستد و اگر يك زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طورى بايستد كه جاى سجده اش مساوى زانو يا قدم امام باشد و اگريك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام و باقى پشت سر امام بايستند، و اگر چند مرد يا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بايستند، و اگر چند مرد و چند زن باشند، مستحب است مردها عقب امام و زنها پشت مردها بايستند.

مسأله 1490 اگر امام و مأموم هر دو زن باشند بهتر است كه رديف يكديگر بايستند و امام جلوتر از ديگران نايستد.

مسأله 1491 مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال و تقوى در صف اول بايستند.

مسأله 1492 مستحب است صفهاى جماعت منظم باشد و بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان رديف يكديگر باشد .

مسأله 1493 مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلوة مأمومين برخيزند.

مسأله 1494 مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند و قنوت و ركوع و سجود راطول ندهد مگربداند همه كسانى كه به او اقتدا كرده اند مايلند.

مسأله 1495 مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائى كه بلند مى خواند، صداى خود رابقدرى بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى بايد بيش از اندازه صدا را بلند نكند.

مسأله 1496 اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مى خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و

بعد برخيزد، اگر چه بفهمد كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.

چيزهائى كه در نماز جماعت مكروه است

مسأله 1497 اگر در صفهاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بايستد.

مسأله 1498 مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام بشنود.

مسأله 1499 مسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت مى خواند مكروه است در اين نمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند. و كسى كه مسافر نيست مكروه است در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد .

نماز آيات

نماز آيات

مسأله 1500 نماز آيات كه دستور آن بعداً گفته خواهد شد، بواسطه چهار چيز واجب ميشود : اول گرفتن خورشيد. دوم گرفتن ماه اگر چه مقدار كمى از آنها گرفته شود و كسى هم از آن نترسد. سوم زلزله اگر چه كسى هم نترسد. چهارم رعد و برق و بادهاى سياه وسرخ و مانند اينها در صورتى كه بيشتر مردم بترسند.

مسأله 1501 اگر از چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر از يكى اتفاق بيفتد، انسان بايدبراى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلا اگر خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند .

مسأله 1502 كسى چندنماز آيات بر او واجب است، اگر همه آنها براى يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلاً سه مرتبه خورشيد گرفته ونماز آنها رانخوانده است، موقعى كه قضاى آنها را ميخواند، لازم نيست معين كند كه براى كدام دفعه آنها باشد. و همچنين است اگر چند نماز براى رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند اينها بر او واجب شده باشد، ولى اگر براى آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله، يا

براى دو تاى اينها نمازهائى بر او واجب شده باشد، بنابر احتياط واجب، بايد موقع نيت معين كند نماز آياتى را كه مى خواند براى كدام يك آنهااست.

مسأله 1503 چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است، در هر شهرى اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاى ديگر واجب نيست، ولى اگر مكان آنها بقدرى نزديك باشد كه با آن شهريكى حساب شود، نماز آيات بر آنها هم واجب است .

مسأله 1504 از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مى كند انسان بايد نماز آيات را بخواند، و احتياط واجب آن است كه بقدرى تأخير نيندازد كه شروع به باز شدن كند.

مسأله 1505 اگر خواندن نماز آيات را بقدرى تأخير بيندازد كه آفتاب يا ماه شروع به باز شدن كند نماز را بخواند بقصد قربت مطلقه و نيت اداء و قضاء لازم نيست و همچنين است اگر بعد از باز شدن تمام آن ، نماز بخواند .

مسأله 1506 اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه باندازه خواندن يك ركعت نماز يا كمتر باشد، نمازى را كه مى خواند بقصد قربت مطلقه بجا آورد. و همچنين است اگر مدت گرفتن آنها بيشتر باشد، ولى انسان نماز را نخواند، تا باندازه خواندن يك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد.

مسأله 1507 موقعى كه زلزله و رعد و برق و مانند اينها اتفاق مى افتد، انسان بايد فوراًنماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداء است.

مسأله 1508 اگر بعد از

باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، بايد قضاى نماز آيات را بخواند. ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نيست.

مسأله 1509 اگر عده اى بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گفته باشد بايد نماز آيات را بخواند بلكه اگر مقدارى از آن هم گرفته باشد، احتياط استحبابى خواندن نماز آيات است. و همچنين است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست، بگويند خورشيد يا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.

مسأله 1510 اگر انسان به گفته كسانى كه كه از روى قاعده علمى وقت گرفتن خورشيد و ماه را مى دانند، اطمينان پيداكند كه خورشيد يا ماه گرفته، بنابر احتياط واجب بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مى گيرد و فلان مقدار طول مى كشد و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند، بنابر احتياط واجب بايد به حرف آنان عمل نمايد، مثلاً اگر بگويند آفتاب فلان ساعت شروع به باز شدن مى كند، احتياطاً بايد نماز را تا آن وقت تأخير نيندازد.

مسأله 1511 اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده بايد دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 1512 اگر وقت نماز يوميه، نماز آيات هم برانسان واجب شود، چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت يكى از آن

دو تنگ باشد، بايد اول آنرا بخواند و اگر وقت هر دوتنگ باشد، بايد اول نماز يوميه را بخواند .

مسأله 1513 اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است، چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آنرا تمام كند بعد نماز آيات را بخواند. و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد، بايد آنرا بشكند و اول نماز آيات، بعد نماز يوميه را بجا آورد.

مسأله 1514 اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است، بايد نماز آيات را رها كند و مشغول نماز يوميه شود، و بعد از آنكه نماز را تمام كرد پيش از انجام كارى كه نماز را بهم بزند، بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

مسأله 1515 اگردرحال حيض يا نفاس زن، آفتاب يا ماه بگيرد، نماز آيات بر او واجب نيست و قضاهم ندارد. ولى اگر زلزله يا رعد و برق و مانند اينها اتفاق بيفتد، بنابر احتياط واجب بايد بعد از پاك شدن، نماز آيات را بخواند بلكه گفتن به وجوب آن خالى از قوت نيست.

دستور نماز آيات

مسأله 1516 نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن اينست كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد دوباره يك حمد و يك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد

و تشهد بخواند و سلام دهد.

مسأله 1517 در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن حمد، آيه هاى يك سوره را پنج قسمت كند، و يك آيه يا بيشتر از آن را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اينكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد. مثلاً به قصد سوره قل هو الله احد، بسم الله الرحمن الرحيم بگويد و به ركوع رود، بعد بايستد و بگويد: قل هوالله احد دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد: الله الصمد باز به ركوع رود و بايستد و بگويد: لم يلد ولم يولد و به ركوع رود باز هم سر بردارد و بگويد: و لم يكن له كفواً احد و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند، و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1518 اگر در يك ركعت از نماز آيات پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعى ندارد.

مسأله 1519 چيزهائى كه در نماز يوميه واجب و مستحب است در نماز آيات هم واجب و مستحب مى باشد. ولى در نماز آيات مستحب است بجاى اذان و اقامه سه مرتبه بگويند الصلوة.

مسأله 1520 مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد سمع الله لمن حمده

و نيز پيش از هر ركوع و بعداز آن تكبير بگويد ولى بعداز ركوع پنجم ودهم گفتن تكبير مستحب نيست.

مسأله 1521 مستحب است پيش از ركوع دوم وچهارم وششم و هششتم ودهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافيست.

مسأله 1522 اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش بجائى نرسدنماز باطل است.

مسأله 1523 اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است يادر ركوع اول ركعت دوم وفكرش به جائى نرسد نماز باطل است. ولى اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع چنانچه به سجده نرسيده بايد ركوعى را كه شك دارد بجا آورده يا نه، بجا آورد. و اگربه سجده رسيده بايد به شك خود اعتنانكند.

مسأله 1524 هر يك از ركوعهاى نماز آيات ركن است كه اگر عمداً يا اشتباهاً كم يا زياد شود باطل است.

نماز عيد فطر وقربان

مسأله 1525 نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام واجب است و بايد به جماعت خوانده شود و در زمان ماكه امام عليه السلام غائب است مستحب مى باشد. و مى شود آنرا به جماعت يا فرادى خواند.

مسأله 1526 وقت نماز عيدفطر و قربان از اول آفتاب روز عيد است تا ظهر.

مسأله 1527 مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عيد فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند بعد نماز عيد را بخوانند.

مسأله 1528 نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت

اول بعد از خواندن حمدوسوره بايد پنج تكبير بگويد وبعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد. و بر خيزد و در ركعت دوم چهارتكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود وبعد از ركوع دوسجده كند وتشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله 1529 در قنوت نماز عيدفطر و قربان هر دعا و ذكرى بخوانند كافيست. ولى بهتر است اين دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبرِياءِ وَالْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَروُتِ وَ اهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوى وَالمَغْفِرَةِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذا الْيَومِ الذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلمينَ عيداً و لِمُحَمَّد صَلّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ ذُخراً و شَرَفاً و مَزيداً أَن تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ أَن تُدْخِلَنى فى كُلِّ خَيْر أَدْخَلْتَ فيه مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ أَن تَخْرِجَنى مِنْ كُلِّ سُوء أَخْرَجْتَ مِنهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُكَ عَلَيْهِ و عَلَيْهِمْ، اَللّهُمَّ إنى أَسْئَلُكَ خَيْرَ ما سئَلَكَ مِنْهُ عِبادُكَ الصّالِحوُنَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمّا اسْتَعاذ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلَصون».

مسأله 1530 در زمان غائب بودن امام عليه السلام مستحب است بعد از نماز عيد فطر و قربان دو خطبه بخوانند. و بهتر است كه در خطبه عيدفطر احكام زكات فطره و در خطبه عيد قربان احكام قربانى را بگويند.

مسأله 1531 نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس «سوره 91 » ودرركعت دوم سوره غاشيه «سوره 88» را بخوانند يا در ركعت اول سوره سبح اسم«سوره 87»

و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

مسأله 1532 مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولى در مكه مستحب است در مسجدالحرام خوانده شود.

مسأله1533 مستحب است پياده و پابرهنه و با وقار به نماز عيد بروند و پيش از نماز غسل كنند و عمامه سفيد برسر بگذارند.

مسأله 1534 مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند و كسى كه نماز عيد ميخواند اگر امام جماعت است، يا فرادى نماز مى خواند، نماز را بلند بخواند.

مسأله 1535 بعد از نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح آن و بعد از نماز عيد فطر، مستحب است اين تكبيرها را بگويد : «اَللهُ اَكْبرُ اَللهُ اَكْبرُ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اللهُ اَكْبَرُ اللهُ اَكْبر وَلِلّهِ الْحَمْدُ اَلْحَمْدُ للهِ عَلى ما هَدينا وَلَهُ الشُّكْرُ عَلى ما اَوْلينا».

مسأله 1536 مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است ، تكبيرهائى را كه در مسأله پيش گفته شد تا على ماهدينا بگويد و بعد از آن بگويد : « اَللهُ اَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهيمَةِ الاَنْعامِ وَالْحَمْدُ للهِ عَلى ما اَبْلانا» ولى اگر عيد قربان را در منى باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد وآخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذى حجه است، اين تكبيرها رابگويد.

مسأله 1537 احتياط مستحب آنست كه زنها از رفتن به نماز عيد خوددارى كنند، ولى اين احتياط

براى زنهاى پير نيست .

مسأله 1538 در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر، مأموم بايد غير از حمد و سوره چيزهاى ديگر نماز را خودش بخواند.

مسأله 1539 اگر مأموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها را گفته، بعد از آنكه امام به ركوع رفت، بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها را كه با امام نگفته خودش بگويد، و اگر در هر قنوت يك سبحان الله يا يك الحمدالله بگويد كافيست.

مسأله 1540 اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است، مى تواند نيت كند و تكبير اول نماز را بگويد و به ركوع رود.

مسأله 1541 اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند، احتياط آنست كه بعد از نماز آنرا بجا آورد. و نيز اگر كارى كه براى آن سجده سهو لازم است پيش آيد، بنابر احتياط بايد بعد از نماز دو سجده سهو بنمايد.

اجير گرفتن براى نماز

مسأله 1542 بعد از مرگ انسان، مى شود براى نماز و عبادتهاى ديگر او كه در زندگى بجا نياورده، ديگرى را اجير كنند يعنى به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد. و اگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.

مسأله 1543 انسان مى تواند براى بعضى از كارهاى مستحبى مثل زيارت قبر پيغمبر و امامان عليهم السلام، از طرف زندگان اجير شود. و نيز مى تواند كار مستحبى انجام دهد و ثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه نمايد.

مسأله 1544 كسى كه براى نماز قضاى ميت اجير شده، بايد يا مجتهد باشد يا مسائل نماز را از روى تقليدى صحيح بداند.

مسأله

1545 اجير بايد موقع نيت، ميت را معين نمايد. و لازم نيست اسم او را بداند پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مى خوانم كه براى او اجير شده ام كافيست.

مسأله 1546 اجير بايد عبادتهاى ميت را به قصد ما فى الذمه او بجا آورد.

مسأله 1547 بايد كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را بطور صحيح انجام مى دهد.

مسأله 1548 كسى كه ديگرى را براى نمازهاى ميت اجير كرده اگر بفهمد كه عمل را بجا نياورده، يا باطل انجام داده، بايد دوباره اجير بگيرد.

مسأله 1549 هر گاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه، اگر چه بگويد انجام داده ام، بنابر احتياط واجب بايد دوباره اجير بگيرد. ولى اگر شك كند كه عمل صحيح بوده يا نه، گرفتن اجير لازم نيست.

مسأله 1550 كسى را كه عذرى دارد و مثلاً با تيمم يا نشسته نماز مى خواند، نمى شود براى نمازهاى ميت اجير كرد، اگر چه نماز ميت هم همانطور قضا شده باشد.

مسأله 1551 مرد براى زن و زن براى مرد مى تواند اجير شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد.

مسأله 1552 قضاى نمازهاى ميت بنابر احتياط مستحب كه ترك آن سزاوار نيست در صورتى كه ترتيب آنها معلوم باشد، بايد به ترتيب خوانده شود، اما اگر ترتيب آنها را نمى دانند، بنابر احتياط مستحب با اجير شرط كنند كه به قدرى نماز بخواند كه ترتيب به عمل آيد و اگر به دستورى كه در آخر (مسأله 1555)داده مى شود، عمل شود

رعايت احتياط شده، چه يك نفر نمازها را بخواند و چه چند نفر.

مسأله 1553 اگر با اجير شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصى انجام دهد چنانچه در نظر او باطل نباشد بايد همانطور بجا آورد. و اگر با او شرط نكنند، بايد در آن عمل به تكليف خود رفتار نمايد و احتياط مستحب آنست كه از وظيفه خودش و ميت هر كدام به احتياط نزديكتر است به آن عمل كند مثلاً اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربعه بوده و تكليف او يك مرتبه است، سه مرتبه بگويد.

مسأله 1554 اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، بايد مقدارى از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.

مسأله 1555 اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت اجير كند، بنا بر احتياط مستحب كه ترك آن سزاوار نيست بايد براى هر كدام آنها وقتى را معين نمايد، مثلاً اگر با يكى از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند، با ديگرى قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند و نيز بايد نمازى را كه در هر دفعه شروع مى كند، معين نمايد مثلاً قرار بگذارد، اول نمازى را كه مى خواند صبح باشد يا ظهر يا عصر و همچنين بايد با آنها قرار بگذارد كه در هر دفعه، نماز يك شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آنرا حساب نكنند و در دفعه بعد نماز يك شبانه روز را از سر شروع نمايند.

مسأله 1556 اگر كسى اجير شود كه مثلاً در مدت يك سال

نمازهاى ميت را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بنابر احتياط واجب بايد براى نمازهائى كه مى دانند يا احتمال مى دهند بجا نياورده، ديگرى را اجير نمايند.

مسأله 1557 كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده اند، اگر پيش از تمام كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند، بايد اجرت مقدارىرا كه نخوانده از مال او به ولىّ ميت بدهند. مثلاً اگر نصف آنها را نخوانده، بايد نصف پولى را كه گرفته از مال او به ولىّ ميت بدهند، و اگر شرط نكرده باشند، بايد ورثه اش از مال او اجير بگيرند اما اگر مال نداشته باشد برورثه او چيزى واجب نيست.

مسأله 1558 اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد وخودش هم نماز قضا دشته باشد ، بايد از مال او براى نمازهائى كه اجير بوده ديگرى را اجير نمايند و اگر چيزى زياد آمد ،در صورتى كه وصيت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند ، براى تمام نمازهاى او اجير بگيرند، و اگر اجازه ندهند ثلث آنرا به مصرف نماز خودش برسانند.

احكام روزه

احكام روزه

روزه آنست كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چيزهائى كه روزه را باطل مى كند و شرح آنها گفته مى شود خوددارى نمايد.

نيت

مسأله 1559 لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند، مثلاً بگويد فردا را روزه مى گيرم، بلكه همينقدر كه براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد كافيست. و براى آنكه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده ،بايد مقدارى پيش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب، از انجام كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.

مسأله 1560 انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن، نيت كند، و بهتر است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه رابنمايد.

مسأله 1561 وقت نيت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

مسأله 1562 وقت نيت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى كه باندازه نيت كردن به مغرب وقت مانده باشد، كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبى كند روزه او صحيح است.

مسأله 1563 كسى كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است ، اگر پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند، روزه او صحيح است (1)چه روزه او واجب باشد چه مستحب. و اگر بعد از ظهر بيدار شود، نمى تواند نيت روزه واجب نمايد.

مسأله 1564 اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگرى بگيرد، بايد آنرا

معين نمايد، مثلاً نيت كند كه روزه قضايا روزه نذر مى گيرم، ولى در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مى گيرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند، روزه ماه رمضان حساب مى شود.

مسأله 1565 اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نيت روزه غير رمضان كند، نه روزه رمضان حساب مى شود و نه روزه اى كه قصد كرده است.

مسأله 1566 اگر مثلاً به نيت روز اول ماه روزه بگيرد، بعد بفهمد دوم يا سوم بوده، روزه او صحيح است.

مسأله 1567 اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و در بين روز بهوش آيد، احتياط واجب آنست كه روزه آن روز را تمام نمايد، و قضاى آن را هم بجا آورد.

مسأله 1568 اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود و در بين روز بهوش آيد، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد.

مسأله 1569 اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود، روزه اش صحيح است.

مسأله 1570 اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد نيت كند و روزه او صحيح است(2). و اگر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد، يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل مى باشد. ولى بايد تا مغرب

كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد، و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نمايد.

مسأله 1571 اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نيست اگر نيت روزه نكرده باشد ولى اگر قبل از ظهر كارى كه روزه را باطل مى كند مرتكب نشده باشد احتياط واجب آنست كه روزه را بگيرد و اگر نيت كرده باشد روزه بر او واجب است.

مسأله 1572 كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى اجير شده اگر روزه مستحبى بگيرد اشكال ندارد. ولى كسى كه روزه قضا دارد نمى تواند روزه مستحبى بگيرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگيرد، در صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبى او بهم مى خورد و مى تواند نيت خود را به روزه قضا برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است، و اگر بعد از مغرب يادش بيايد اقوى بطلان است.

مسأله 1573 اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر كرده باشد كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نيت نكند، روزه اش باطل است و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است، يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند، انجام نداده باشد، و نيت كند روزه او صحيح (1)و گرنه باطل مى باشد.

مسأله 1574 اگر براى روزه واجب غير معينى مثل روزه كفاره

عمداً تا نزديك ظهر نيت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است.

مسأله 1575 اگر در ماه رمضان، پيش از ظهر كافر مسلمان شود اگر چه چيزى نخورده باشد روزه او صحيح نيست ولو اينكه نيت روزه را هم قبل از ظهر كرده باشد.

مسأله 1576 اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بنابر احتياط واجب بايد نيت روزه كند و آن روز را روزه بگيرد و چنانچه بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روز بر او واجب نيست.

مسأله 1577 روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان واجب نيست روزه بگيرد. و اگر بخواهد روزه بگيرد نمى تواند نيت روزه رمضان كند، يا نيت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نيست روزه قضا يا مانند آن باشد، بلكه بايد نيت روزه قضا و مانند آن بنمايد، و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مى شود.

مسأله 1578 اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان، به نيت روزه قضا يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است، بايد نيت روزه رمضان كند.

مسأله 1579 اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان مردد

شود كه روزه خود را باطل كند يا نه، يا قصد كند كه روزه را باطل كند، روزه اش باطل مى شود، اگر چه از قصدى كه كرده توبه نمايد و كارى هم كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد ولى در صورتى كه مردد شدن به جهت رخ دادن چيزى باشد كه نداند روزه را باطل مى كند يا نه، روزه اش اگر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده صحيح است در صورتى كه موجب تردد در نيت روزه نشود.

مسأله 1580 در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معين نيست، مثل روزه كفاره، اگر قصد كند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، يا مردد شود كه بجا آورد يا نه، چنانچه بجا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند

روزه او صحيح است.

چيزهائى كه روزه را باطل مى كند

چيزهائى كه روزه را باطل مى كند

مسأله 1581 نه چيز روزه را باطل مى كند: اول خوردن و آشاميدن دوم جماع. سوم استمناء و استمناء آن است كه انسان با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد. چهارم دروغ بستن به خدا و پيغمبر و همچنين جانشينان پيغمبر عليهم السلام على الاحوط. پنجم رساندن غبار غليظ به حلق على الاحوط.

ششم فرو بردن تمام سر در آب. هفتم باقى ماندن بر جنابت و حيض تا اذان صبح و همچنين است نفاس على الاحوط. هشتم اماله كردن با چيزهاى روان. نهم قى كردن و احكام اينها در مسائل آينده گفته مى شود.

1 خوردن و آشاميدن

مسأله 1582 اگر روزه دار عمداً چيزى بخورد يا بياشامد، روزه او

باطل مى شود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز، معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد، حتى اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره ببرد و رطوبت آنرا فرو برد، روزه او باطل مى شود، مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان بطورى از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

مسأله 1583 اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد لقمه را از دهان بيرون آورد و چنانچه عمداً فرو برد روزه اش باطل است، و به دستورى كه بعداً گفته خواهد شد، كفاره هم بر او واجب مى شود.

مسأله 1584 اگر روزه دار سهواً چيزى بخورد يا بياشامد، روزه اش باطل نمى شود.

مسأله 1585 احتياط واجب آنست كه روزه دار از استعمال آمپولى كه بجاى غذا بكار مى رود خود دارى كند ولى تزريق آمپولى كه عضو را بى حس مى كند اشكال ندارد.

مسأله 1586 اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان مانده عمداً فرو ببرد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1587 كسى كه مى خواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان دندانهايش را خلال كند، ولى اگر بداند يا اطمينان داشته باشد غذائى كه لاى دندان مانده در روز فرو مى رود چنانچه خلال نكند و چيزى از آن فرو رود روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1588 فرو بردن آب دهان، اگر چه به واسطه خيال كردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى كند.

مسأله 1589 فرو بردن

اخلاط سر و سينه كه به فضاى دهان نرسيده اشكال ندارد، ولى اگر داخل فضاى دهان شود، بنابر احتياط واجب بلكه خالى از قوت نيست كه نبايد آنرا فرو ببرند.

مسأله 1590 اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد مى تواند به اندازه اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد، ولى روزه او باطل مى شود و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.

مسأله 1591 جويدن غذا براى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه معمولاً به حلق نمى رسد، اگر چه اتفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمى كند. ولى اگر انسان از اول بداند كه به حلق مى رسد روزه اش باطل مى شود و بايد قضاى آنرا بگيرد و كفاره هم بر او واجب است.

مسأله 1592 انسان نمى تواند براى ضعف، روزه را بخورد ولى اگر ضعف او به قدرى است كه معمولاً نمى شود آنرا تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.

2 جماع

مسأله 1593 جماع روزه را باطل مى كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد.

مسأله 1594 اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، روزه باطل نمى شود.

مسأله 1595 اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا نه، روزه او صحيح است.

مسأله 1596 اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا او را به جماع مجبور نمايند به طورى كه به فعل

او نباشد، روزه او باطل نمى شود. ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا ديگر مجبور نباشد، بايد فوراً از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود، روزه او باطل است.

3 استمناء

مسأله 1597 اگر روزه دار استمناء كند، يعنى با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1598 اگر بى اختيار منى از او بيرون آيد، روزه اش باطل نيست. ولى اگر كارى كند كه بى اختيار منى از او بيرون آيد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1599 هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مى شود يعنى در خواب منى از او بيرون مى آيد، واجب نيست نخوابد و اگر هم بخوابد روزه اش باطل نمى شود.

مسأله 1600 اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.

مسأله 1601 روزه دارى كه محتلم شده، مى تواند بول كند و به دستورى كه در (مسأله 73) گفته شد، استبراء نمايد، اگر چه بداند به واسطه بول يا استبراء كردن باقيمانده منى از مجرى بيرون مى آيد.

مسأله 1602 روزه دارى كه محتلم شده، اگر بداند منى در مجرى مانده و در صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مى آيد، بنا بر احتياط واجب بايد پيش از غسل بول كند.

مسأله 1603 اگر به قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و شوخى كند، اگر چه منى از او بيرون نيايد روزه او باطل مى شود.

مسأله 1604 اگر

روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و شوخى كند، چنانچه اطمينان دارد كه منى از او خارج نمى شود، اگر چه اتفاقاً منى بيرون آيد روزه او صحيح است. ولى اگر اطمينان ندارد، در صورتى كه منى از او بيرون آيد، روزه اش باطل است.

4 دروغ بستن به خدا و پيغمبر

مسأله 1605 اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا و پيغمبر عمداً نسبت دروغ بدهد، اگر چه فوراً بگويد دروغ گفتم يا توبه كند، روزه او باطل است. و احتياط واجب آنست كه به حضرت زهرا سلام الله عليها و پيغمبران ديگر و جانشينان پيغمبران هم نسبت دروغ ندهد.

مسأله 1606 اگر بخواهد خبرى را كه نمى داند راست است يا دروغ نقل كند، بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه خبر را گفته، يا از كتابى كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نمايد.

مسأله 1607 اگر چيزى را به اعتقاد اينكه راست است از قول خدا و پيغمبر نقل كند، و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمى شود.

مسأله 1608 اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل مى كند و چيزى را كه مى داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعداً بفهمد آنچه را گفته راست بوده روزه او باطل مى شود.

مسأله 1609 اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمداً به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل مى شود. ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

مسأله

1610 اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم چنين مطلبى فرموده اند، و او جائى كه در جواب بايد بگويد نه، عمداً بگويد بلى، يا جائى كه بايد بگويد بلى عمداً بگويد نه، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1611 اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستى را بگويد بعد بگويد دروغ گفته، يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد و فرداى آن، كه روزه مى باشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه اش باطل مى شود.

5 رساندن غبار غليظ به حلق

مسأله 1612 رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مى كند على الاحوط. چه غبار چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، يا غبار چيزى باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك. و بنابر احتياط واجب بايد غبارى را هم كه غليظ نيست به حلق نرساند.

مسأله 1613 اگر به واسطه باد غبار غليظى پيدا شود، و انسان با اينكه متوجه است، مواظبت نكند و به حلق برسد، روزه اش باطل مى شود على الاحوط.

مسأله 1614 احتياط واجب آنست كه روزه دار بخار غليظ و دود سيگار و تنباكو و مانند اينها را هم به حلق نرساند.

مسأله 1615 اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل حلق شود، چنانچه يقين داشته يا اطمينان كه به حلق نمى رسد روزه اش صحيح است، و اگر گمان مى كرده كه به حلق مى رسد، بنابر احتياط واجب بايد آن روز را قضا كند.

مسأله 1616 اگر فراموش كند كه روزه است

و مواظبت نكند، يا بى اختيار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه اش باطل نمى شود. و چنانچه ممكن است بايد آنرا بيرون آورد.

6 فرو بردن سر در آب

مسأله 1617 اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد اگر چه باقى بدن او از آب بيرون باشد، روزه اش باطل مى شود. ولى اگر تمام بدن را آب بگيرد، و مقدارى از سر بيرون باشد، روزه باطل نمى شود.

مسأله 1618 اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آنرا دفعه ديگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمى شود.

مسأله 1619 اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه، روزه اش صحيح است.

مسأله 1620 اگر تمام سر زير آب برود، ولى مقدارى از موها بيرون بماند روزه باطل مى شود.

مسأله 1621 احتياط واجب آنست كه سر را در آب مضاف فرو نبرد.

مسأله 1622 اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب بگيرد، يا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمى شود.

مسأله 1623 اگر اطمينان داشته باشد كه آب سر او را نمى گيرد و خود را در آب بيندازد و آب تمام سر او را بگيرد، روزه اش اشكال ندارد و اگر اطمينان نداشته باشد و خود را در آب بيندازد و آب تمام سر او را بگيرد بنابر احتياط واجب بايد روزه اش را قضا نمايد.

مسأله 1624 اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، يا

ديگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است، يا آن كس دست خود را بردارد، بايد فوراً سر را بيرون آورد، و چنانچه بيرون نياورد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1625 اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحيح است.

مسأله 1626 اگر بداند كه روزه است و عمداً براى غسل سر را در آب فرو برد، چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معين باشد، روزه و غسل هر دو باطل است، و اگر روزه مستحب باشد يا روزه واجبى باشد كه مثل روزه كفاره وقت معينى ندارد، غسل صحيح و روزه باطل مى باشد.

مسأله 1627 اگر براى آنكه كسى را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب فرو برد اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل مى شود.

7 باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح

مسأله 1628 اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمداً تيمم ننمايد، روزه اش چنانچه در ماه رمضان و يا قضاى آن باشد باطل است، كما اينكه در واجب معين احوط وجوبى بطلان آنست،و اما در واجب موسع و روزه مستحبى باطل نيست، اگر چه احوط استحبابى آنست كه غسل و يا تيمم را قبل از فجر ترك نكند.

مسأله 1629 اگر در روزه واجبى كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معين است تا اذان صبح غسل نكند و تيمم هم ننمايد، ولى از

روى عمد نباشد، مثل آنكه ديگرى نگذارد، غسل و تيمم كند روزه اش صحيح است.

مسأله 1630 كسى كه جنب است و مى خواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، بايد تيمم كند و روزه بگيرد و احوط مستحبى آنست كه قضاى آن را هم بجا آورد.

مسأله 1631 اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد، مثلاً اگر نمى داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضا كند.

مسأله 1632 كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچكدام از غسل و تيمم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مى شود. ولى اگر براى تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، بايد تيمم نمايد و روزه بگيرد و احوط مستحبى آنست كه قضاى آنرا بجا آورد.

مسأله 1633 اگر براى آنكه بفهمد وقت دارد يا نه، جستجو نمايد و گمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تيمم كند روزه اش صحيح است و اگر بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد و خود را جنب نمايد و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و با تيمم روزه بگيرد، بنابر احتياط مستحب روزه آن روز را

قضا كند.

مسأله 1634 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند كه اگر بخواند تا صبح بيدار نمى شود، نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود، روزه اش باطل است، و قضا و كفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1635 هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود جايز است پيش از غسل بخوابد اگر عادت بيدار شدن را داشته باشد و اگر عادت نداشته باشد بنابر احتياط واجب نبايد پيش از غسل بخوابد اگر چه احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود.

مسأله 1636 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا عادتش چنين است كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحيح است.

مسأله 1637 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا عادتش چنين است كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند بنابر احتياط واجب اگر نگوئيم اقوى است، قضا و كفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1638 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند، يا ترديد داشته باشد

كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد و بيدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفاره دارد.

مسأله 1639 اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند يا عادتش چنين است كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح، بيدار مى شود و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد روزه آن روز را قضا كند. و اگر از خواب دوم بيدار شود و براى مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، قضاى روزه بر او واجب مى شود و احتياط استحبابى دادن كفاره است.

مسأله 1640 بنابر احتياط واجب خوابى را كه در آن محتلم شده، بايد خواب اول حساب كند پس اگر بعد از بيدار شدن دوباره بخوابد و بداند ياعادتش چنين است كه بيدار مى شود و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه تا اذان خواب بماند، بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن روز را بگيرد، و اگر دوباره بيدار شود و بداند يا عادتش چنين است كه اگر بخوابد بيدار مى شود و تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند در صورتى كه باز هم بخوابد و تا اذان خواب بماند، بايد قضاى آن روز را بگيرد، و بنابر احتياط مستحب كفاره هم بايد بدهد.

مسأله 1641 اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نيست فوراً غسل كند.

مسأله 1642 هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود، و ببيند محتلم شده، اگر چه بداند

پيش از اذان محتلم شده، روزه او صحيح است.

مسأله 1643 كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، هر گاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روى عمد نباشد روزه او باطل است.

مسأله 1644 كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است. چنانچه وقت قضاى روزه تنگ است، مثلاً پنج روز، روزه قضاى رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است، بنابر احتياط واجب بايد آن روز را روزه بگيرد و بعد از رمضان هم عوض آن را بجا آورد، و اگر وقت قضاى روزه تنگ نيست، روزه او باطل است.

مسأله 1645 اگر در روزه واجبى غير روزه رمضان و قضاى آن تا اذان صبح جنب بماند، ولى از روى عمد نباشد، چنانچه وقت آن روزه معين است مثلاً نذر كرده كه آن روز را روزه بگيرد، روزه اش صحيح است، و اگر مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست، احتياط واجب آنست كه غير از آن روز روز ديگرى را روزه بگيرد بلكه خالى از قوت نيست.

مسأله 1646 اگر زن پيش از اذان صبح از حيض پاك شود و عمداً غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمداً تيمم نكند، روزه اش باطل است در روزه رمضان بلكه در قضاى آن و در هر روزه واجب معين بنابر احتياط واجب، و نفاس مثل حيض است على الاحوط.

مسأله 1647 اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك مى شود يا كسى

كه جنب است و براى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، بايد تيمم نمايد، و بنابر احتياط واجب تا اذان صبح بيدار بماند. و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست، كفايت تيمم محل تأمل است.

مسأله 1648 اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى هيچكدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، چنانچه روزه اى را كه مى گيرد مثل روزه رمضان واجب معين باشد صحيح است. و اگر روزه مستحب يا روزه اى باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست، صحيح بودن آن اشكال دارد.

مسأله 1649 اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگر چه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 1650 اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند، و بعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، روزه هائى كه گرفته صحيح است.

مسأله 1651 اگر زن پيش از اذان صبح از حيض پاك شود و در غسل كردن كوتاهى كند و تا اذان غسل نكند، روزه اش باطل است، و همچنين است نفاس على الاحوط. ولى چنانچه كوتاهى نكند مثلاً منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند روزه او صحيح است.

مسأله 1652 اگر زنى كه در حال استحاضه است، غسلهاى خود

را به تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شد بجا آورد، روزه او صحيح است.

مسأله 1653 كسى كه مس ميت كرده يعنى جائى از بدن خود را به بدن ميت رسانده مى تواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد. و اگر در حال روزه هم ميت را مس نمايد، روزه او باطل نمى شود.

8 اماله كردن

مسأله 1654 اماله كردن با چيز روان اگر چه از روى ناچارى و براى معالجه باشد روزه را باطل مى كند.

9 قى كردن

مسأله 1655 هر گاه روزه دار عمداً قى كند اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل مى شود ولى كفاره ندارد ولى اگر سهواً يا بى اختيار قى كند اشكال ندارد.

مسأله 1656 اگر در شب چيزى بخورد كه مى داند به واسطه خوردن آن، در روز بى اختيار قى مى كند، احتياط واجب آنست كه روزه آن روز را قضا نمايد.

مسأله 1657 اگر روزه دار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه براى او ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خود دارى نمايد.

مسأله 1658 اگر مگس در گلوى روزه دار برود، چنانچه ممكن باشد، بايد آنرا بيرون آورد و روزه او باطل نمى شود. ولى اگر بداند كه به واسطه بيرون آوردن، قى مى كند، واجب نيست بيرون آورد و روزه او صحيح است.

مسأله 1659 اگر سهواً چيزى را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش بيايد كه روزه است، چنانچه ممكن باشد، بايد آنرا بيرون آورد، و روزه او صحيح است.

مسأله 1660 اگر يقين داشته باشد كه به واسطه

آروغ زدن چيزى از گلو بيرون مى آيد، نبايد عمداً آروغ بزند، ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد.

مسأله 1661 اگر آروغ بزند و چيزى در گلو يا دهانش بيايد، بايد آنرا بيرون بريزد، و اگر بى اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است.

احكام چيزهائى كه روزه را باطل مى كند

مسأله 1662 اگر انسان عمداً و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، روزه او باطل مى شود، و چنانچه از روى عمد نباشد، اشكال ندارد، ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مسأله (1639) گفته شد تا اذان صبح غسل نكند، روزه او باطل است.

مسأله 1663 اگر روزه دار سهواً يكى از كارهائى كه روزه را باطل مى كند، انجام دهد و بخيال اينكه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره يكى از آنها را بجا آورد روزه او باطل مى شود.

مسأله 1664 اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند، يا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمى شود. ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلاً به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مى زنيم، و خودش براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد، روزه او باطل مى شود.

مسأله 1665 روزه دار نبايد جائى برود كه مى داند مجبورش مى كنند كه خودش روزه خود را باطل كند، و اگر از روى ناچارى كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، روزه او باطل مى شود.

آنچه براى روزه دار مكروه است

مسأله 1666 چند چيز براى روزه دار مكروه است، و از آن جمله است: دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن، در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد، انجام دادن هر كارى كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مى شود، انفيه كشيدن، اگر نداند كه به حلق مى رسد و اگر بداند به حلق

مى رسد جايز نيست، بو كردن گياههاى معطر، نشستن زن در آب، استعمال شياف، تر كردن لباسى كه در بدن است، كشيدن دندان و هر كارى كه به واسطه آن از دهان خون بيايد، مسواك كردن به چوب تر، بى جهت آب يا چيزى در دهان كردن. و نيز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن منى زن خود را ببوسد، يا كارى كند كه شهوت خود را به حركت آورد و اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد، روزه او باطل مى شود.

جاهائى كه قضا و كفاره واجب است

جاهائى كه قضا و كفاره واجب است

مسأله 1667 اگر در روزه رمضان عمداً قى كند يا در شب جنب شود و به تفصيلى كه در مسأله (1639) گفته شد بيدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، فقط بايد قضاى آن روز را بگيرد. ولى اگر كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند، عمداً انجام دهد، در صورتى كه مى دانسته آن كار روزه را باطل مى كند، قضا و كفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1668 اگر به واسطه ندانستن مسأله كارى انجام دهد كه روزه را باطل مى كند، چنانچه مى توانسته مسأله را ياد بگيرد، كفاره بر او واجب مى شود و اگر نمى توانسته مسأله را ياد بگيرد، كفاره بر او واجب نيست.

كفاره روزه

مسأله 1669 كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند، يا به دستورى كه در مسأله بعد گفته مى شود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مُدكه تقريباً ده سير است طعام يعنى گندم يا جو و مانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد هر چه مى تواند به فقير طعام بدهد، واگر نتواند روزه بگيرد يا طعام بدهد، بايد استغفار كند، اگر چه مثلاً يك مرتبه بگويد استغفرالله . و احتياط واجب آنست كه هر وقت بتواند، كفاره را بدهد .

مسأله 1670 كسى كه ميخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد بايد سى و يك روز آن را پى در پى بگيرد، و اگر بقيه آن پى در پى نباشد اشكال ندارد .

مسأله 1671 كسى كه

مى خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز، روزى باشد كه مانند عيد قربان، روزه آن حرام است.

مسأله 1672 كسى كه بايد پى درپى روزه بگيرد، اگر دربين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد، ياوقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه آن واجب است، مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد بايد روزها را از سر بگيرد.

مسأله 1673 اگر در بين روزهائى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، عذرى مثل حيض ، يانفاس ، ياسفرى كه دررفتن آن مجبوراست براى او پيش آيد، بعد از بر طرف شدن عذر واجب نيست روزه ها رااز سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از بر طرف شدن عذربجا مى آورد.

مسأله 1674 اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلاً حرام باشد مثل شراب و زنا، يا به جهتى حرام شده باشد مثل خوردن غذاى حلالى كه براى انسان ضرر دارد و نزديكى كردن باعيال خود در حال حيض، بنابر احتياط كفاره جمع بر او واجب ميشود، يعنى بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند، يا به هر كدام آنها يك مُدكه تقريباً ده سير است گندم يا نان آن، يا جو يا نان آن، يا يك مدمويز يا يك مد خرما بدهد. و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد، هر كدام آنها كه ممكن است بايد انجام دهد.

مسأله 1675 اگر روزه دارى دروغى را به خدا

و پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم نسبت دهد، اگر چه روزه خود را به چيز حرام باطل كرده، ولى كفاره جمع كه تفصيل آن در مسأله پيش گفته شد بر او واجب نمى شود.

مسأله 1676 اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، براى هر دفعه، يك كفاره بر او واجب است. ولى اگر جماع او حرام باشد، براى هر دفعه يك كفاره جمع واجب مى شود.

مسأله 1677 اگر روزه دار در يك روزه ماه رمضان چند مرتبه غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، براى همه آنها يك كفاره كافى است.

مسأله 1678 اگر روزه دار غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، و بعد با حلال خود جماع نمايد، بنابر احتياط براى هر كدام يك كفاره واجب مى شود.

مسأله 1679 اگر روزه دار غير جماع كار ديگرى كه حلال است و روزه را باطل مى كند، انجام دهد مثلاً آب بياشامد و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه را باطل مى كند غير جماع انجام دهد، مثلاً غذاى حرامى بخورد، يك كفاره كافى است.

مسأله 1680 اگر روزه دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيابد، چنانچه عمداً آنرا فرو ببرد، روزه اش باطل است.

و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب مى شود. و اگر خوردن آن چيز حرام باشد مثلاًموقع آروغ زدن، خون يا غذائى كه از صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بيايد و عمداً آنرا فرو برد، بايد قضاى آن روزه را

بگيرد، و بنا بر احتياط كفاره جمع هم بر او واجب مى شود.

مسأله 1681 اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز عمداً روزه خود را باطل كند، بايد يك بنده آزاد نمايد يا دو ماه پى درپى روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام دهد.

مسأله 1682 كسى كه مى تواند وقت را تشخيص دهد، اگر به گفته كسى كه مى گويد مغرب شده افطار كند، و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1683 كسى كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، يا پيش از ظهر براى فرار از كفاره سفر نمايد كفاره از او ساقط نمى شود، بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش آيد، بنابر اقوى كفاره بر او واجب است.

مسأله 1684 اگر عمداً روزه خود را باطل كند، و بعد عذرى مانند حيض يا نفاس يا مرض براى او پيدا شود، كفاره بر او واجب نيست.

مسأله 1685 اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفاره بر او واجب نيست.

مسأله 1686 اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال، و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نيست.

مسأله 1687 اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را بايد

بدهد، و اگر زن به جماع راضى بوده بر هر كدام يك كفاره واجب مى شود.

مسأله 1688 اگر زنى شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نمايد، يا كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، واجب نيست كفاره روزه شوهر را بدهد.

مسأله 1689 اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع كند و در بين جماع، زن راضى شود، بنابر احتياط واجب بايد مرد، دو كفاره و زن يك كفاره بدهد.

مسأله 1690 اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مى شود، و روزه زن صحيح است و كفاره هم بر او واجب نيست.

مسأله 1691 اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد، و بر خود زن هم كفاره واجب نيست.

مسأله 1692 كسى كه به واسطه مسافرت يا مرض روزه نمى گيرد، نمى تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند، ولى اگر او را مجبور نمايد، كفاره بر مرد واجب نيست.

مسأله 1693 انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند ولى لازم نيست فوراً آنرا انجام دهد.

مسأله 1694 اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آنرا بجا نياورد، چيزى بر آن اضافه نمى شود.

مسأله 1695 كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مُد كه تقريباً ده سير است طعام

بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى مى تواند براى هر يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد.

مسأله 1696 كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كارى كه روزه راباطل مى كند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريباً ده سير است طعام بدهد، و اگر نمى تواند، سه روز روزه بگيرد .

جاهائى كه فقط قضاى روزه واجب است

مسأله 1697 در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نيست: اول آنكه روزه دار در روز ماه رمضان عمداً قى كند . دوم آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلى كه در مسأله (1639) گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار نشود . سوم عملى كه روزه را باطل مى كند بجانياورد، ولى نيت روزه نكند، ياريا كند، يا قصد كند كه روزه نباشد، يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد. چهارم آنكه درماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك روز يا چند روز روزه بگيرد . پنجم آنكه درماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده. و نيز اگر بعد از تحقيق با اينكه گمان دارد صبح شده، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضاى آن روز بر او واجب است . بلكه اگر بعد از تحقيق

شك كند صبح شده يانه و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، واجب است كه قضاى روزه آن روز را بجا آورد. ششم آنكه كسى بگويد صبح نشده و انسان به گفته او كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم آنكه كسى بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند، يا خيال كند شوخى مى كند و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده است. هشتم آنكه كور و مانند آن به گفته كس ديگر افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. نهم آنكه در هواى صاف به واسطه تاريكى يقين كند كه مغرب شده و افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. ولى اگر در هواى ابر به اطمينان اينكه مغرب شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نيست. دهم آنكه براى خنك شدن، يا بى جهت مضمضه كند، يعنى آب در دهان بگرداند و بى اختيار فرو رود. ولى اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد، يا براى وضوى نماز واجب مضمضه كند و بى اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.

مسأله 1698 اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بى اختيار فرو رود، يا آب داخل بينى كند و بى اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.

مسأله 1699 مضمضه زياد براى روزه دار مكروه است. و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو

برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.

مسأله 1700 اگر انسان بداند كه به واسطه مضمضه بى اختيار، يا از روى فراموشى آب وارد گلويش مى شود، نبايد مضمضه كند.

مسأله 1701 اگر در ماه رمضان، بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم نيست.

مسأله 1702 اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمى تواند افطار كند. ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مى تواند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد.

احكام روزه قضا

مسأله 1703 اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاى وقتى را كه ديوانه بوده قضا نمايد.

مسأله 1704 اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه هاى وقتى را كه كافر بوده قضا نمايد. ولى اگر مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه هاى وقتى را كه كافر بوده بايد قضا نمايد.

مسأله 1705 روزه اى كه از انسان به واسطه مستى فوت شده بايد قضا نمايد، اگر چه چيزى را كه به واسطه آن مست شده، براى معالجه خورده باشد.

مسأله 1706 اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده اگر وقت رفع عذر را مى دانسته و بعد فراموش كرده بايد مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهد روزه نگرفته قضا نمايد، مثلاً كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمى داند پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم بايد شش روز روزه بگيرد اما

كسى كه وقت رفع عذر را نمى داند و قبل از عروض شك هم نمى دانسته مى تواند مقدار كمتر را يعنى پنج روز را قضا كند، اگر چه احتياط مستحب آنست كه مقدار بيشتر يعنى شش روز را قضا نمايد.

مسأله 1707 اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد قضاى هر كدام را كه اول بگيرد مانعى ندارد. ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد، مثلاً پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد، احتياط آنست كه اول قضاى رمضان آخر را بگيرد.

مسأله 1708 اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد، و در نيت معين نكند، روزه اى را كه مى گيرد قضاى كدام رمضان است، قضاى سال اول حساب مى شود.

مسأله 1709 كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضاى روزه او تنگ نباشد، مى تواند پيش از ظهر روزه خود را باطل نمايد.

مسأله 1710 اگر قضاى روزه ميتى را گرفته باشد مستحب است، كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

مسأله 1711 اگر به واسطه مرض، يا حيض، يا نفاس، روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هائى را كه نگرفته براى او قضا كنند.

مسأله 1712 اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد، قضاى روزه هائى را كه نگرفته بر او واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مد كه تقريباً ده سير است طعام يعنى گندم يا نان آن، يا جو يا نان

آن، يا يك مد مويز، و يا يك مد خرما به فقير بدهد. ولى اگر به واسطه عذر ديگرى مثلاً براى مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند بنابر احتياط واجب بايد روزهائى را كه نگرفته قضا نمايد و براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.

مسأله 1713 اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و بعد از رمضان مرض او برطرف شود، ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاى روزه را بگيرد بنا بر احتياط واجب بايد روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و نيز اگر در ماه رمضان، غير مرض عذر ديگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه هائى را كه نگرفته بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد و براى هر روز يك مد طعام دهد.

مسأله 1714 اگر در ماه رمضان به واسطه عذرى روزه نگيرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آينده عمداً قضاى روزه را نگيرد بايد روزه را قضا كند و براى هر روز يك مد گندم يا نان آن، يا يك مد جو يا نان آن، يا يك مد خرما يا يك مد مويز هم به فقير بدهد.

مسأله 1715 اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذرى پيدا كند، بايد قضا را بگيرد و براى هر روز يك مد گندم يا نان آن، يا جو

يا نان آن، يا يك مد مويز، و يا يك مد خرما به فقير بدهد، ولى اگر موقعى كه عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد از برطرف شدن عذر روزه هاى خود را قضا كند و پيش از آنكه قضا نمايد در تنگى وقت عذر پيدا كند، بنابر احتياط واجب جمع نمايد بين قضا و كفاره.

مسأله 1716 اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آنكه خوب شد، بايد قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد كه تقريباً ده سير است، طعام يعنى گندم يا نان آن، يا جو يا نان آن، يا يك مد مويز، و يا يك مد خرما به فقير بدهد.

مسأله 1717 كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مى تواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.

مسأله 1718 اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد، بايد قضا را بگيرد و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.

مسأله 1719 اگر روزه رمضان را عمداً نگيرد، بايد قضاى آنرا بجا آورد و براى هر روز دو ماه روزه بگيرد، يا به شصت فقير طعام بدهد يا يك بنده آزاد كند و چنانچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد، زايد بر كفاره براى هر روز، دادن يك مد لازم است و قضاى روزه هم بر او لازم است.

مسأله 1720 اگر روزه رمضان را عمداً نگيرد و در روز، مكرر جماع كند، بنابر احتياط واجب كفاره هم مكرر مى شود. ولى اگر چند مرتبه كار ديگرى كه روزه

را باطل مى كند انجام دهد، مثلاً چند مرتبه غذا بخورد، يك كفاره كافى است.

مسأله 1721 بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر بايد قضاى نماز و روزه او را به تفصيلى كه در مسأله (1399) گفته شد بجا آورد و همچنين بعد از مرگ مادر بنابر احتياط مستحب كه ترك آن سزاوار نيست.

مسأله 1722 اگر پدر غير از روزه رمضان، روزه واجب ديگرى را مانند روزه نذر نگرفته باشد بنابر احتياط واجب، قضاى آن بر پسر بزرگتر لازم است.

احكام روزه مسافر

مسأله 1723 مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد، و مسافرى كه نمازش را تمام مى خواند مثل كسى كه شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد.

مسأله 1724 مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولى اگر براى فرار از روزه باشد مكروه است.

مسأله 1725 اگر غير روزه رمضان، و نذر روزه روز معين، روز معين ديگرى بر انسان واجب باشد تا ناچار نشود بنابر احتياط واجب نمى تواند در آن روز مسافرت كند، و اگر در سفر باشد، چنانچه ممكن است بايد قصد كند كه ده روز در جائى بماند و آن روز را روزه بگيرد.(1)

مسأله 1726 اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آنرا معين نكند، نمى تواند آنرا در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر

كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد، بايد آنرا در سفر بجا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معينى را چه مسافر باشد يا نباشد روزه بگيرد، بايد آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگيرد.

مسأله

1727 مسافر مى تواند براى خواستن حاجت، سه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را در مدينه طيبه روزه مستحبى بگيرد با اعمال خاصى كه در وسائل ذكر شده.

مسأله 1728 كسى كه نمى داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مسأله را بفهمد، روزه اش باطل مى شود، و اگر تا مغرب نفهمد، روزه اش صحيح است.

مسأله 1729 اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مى باشد، و در سفر روزه بگيرد، روزه او باطل است.

مسأله 1730 اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام كند. و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتى به حد ترخص برسد، يعنى به جائى برسد كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آنرا نشنود، بايد روزه خود را باطل كند. و اگر پيش از آن، روزه را باطل كند كفاره بنابر احتياط بر او واجب است.

مسأله 1731 اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جائى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده، روزه آن روز بر او واجب نيست.

مسأله 1732 اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جائى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.

مسأله 1733 مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد مكروه است در روز ماه رمضان جماع نمايد، و در خوردن

و آشاميدن كاملاً خود را سير كند.

كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست

مسأله 1734 كسى كه به واسطه پيرى نمى تواند روزه بگيرد، يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولى بايد براى هر روز يك مد كه تقريباً ده سير است گندم يا نان آن، يا جو يا نان آن، يا يك مد مويز، و يا يك مد خرما و مانند اينها به فقير بدهد.

مسأله 1735 كسى كه به واسطه پيرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد، بايد قضاى روزه هائى را كه نگرفته بجا آورد.

مسأله 1736 اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مى شود و نمى تواند تشنگى را تحمل كند، يا براى او مشقت دارد روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مد گندم يا نان آن، يا جو يا نان آن، يا يك مد مويز، و يا يك مد خرما و مانند اينها به فقير بدهد. و احتياط مستحب آنست كه بيشتر از مقدارى كه ناچار است آب نياشامد. و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد، بايد روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد.

مسأله 1737 زنى كه زائيدن او نزديك است و روزه براى خودش يا حملش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مد طعام يعنى گندم يا جو يا نان و مانند اينها به فقير بدهد. و روزهائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد.

مسأله 1738 زنى كه بچه شير مى دهد و شير او كم است چه مادر بچه و يا دايه او باشد، يا بى اجرت

شير دهد، اگر روزه براى او و يا بچه اى كه شير مى دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مد طعام يعنى

گندم يا جو يا نان و مانند اينها به فقير بدهد و روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد، ولى اگر كسى پيدا شود بى اجرت بچه را شير دهد، يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگرى كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، اقوى آنست كه بچه را به او بدهد و روزه بگيرد.

راه ثابت شدن اول ماه

مسأله 1739 اول ماه به پنج چيز ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان ماه را ببيند، دوم عده اى كه از گفته آنان يقين پيدا مى شود، بگويند ماه را ديده ايم. و همچنين است هر چيزى كه به واسطه آن يقين پيدا شود. سوم دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده ايم، ولى اگر صفت ماه را برخلاف يكديگر بگويند، اول ماه ثابت نمى شود. چهارم سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مى شود، و سى روز از اول ماه رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت مى شود. پنجم حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

مسأله 1740 اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم كه تقليد او رانمى كند، بايد به حكم او عمل نمايد. ولى كسى كه مى داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمى تواند به حكم او عمل نمايد.

مسأله 1741

اول ماه با پيشگوئى منجمين ثابت نمى شود. ولى اگر انسان از گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد.

مسأله 1742 بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمى شود كه شب پيش، شب اول ماه بوده است.

مسأله 1743 اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد، چنانچه دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده ايم، بايد روزه آن روز را قضا نمايد.

مسأله 1744 اگر در شهرى اول ماه ثابت شود، براى مردم شهر ديگر فايده ندارد مگر آن دو شهر با هم نزديك باشند، يا انسان بداند كه افق آنها يكى است يا افق آنها با هم نزديك باشد به نحوى كه ملازمه باشد بين ديدن در يكى از آنها با ديدن در ديگرى.

مسأله 1745 اول ماه به تلگراف ثابت نمى شود، مگر آنكه دو شهرى كه از يكى به ديگرى تلگراف كرده اند، نزديك يا هم افق باشند و انسان بداند كه تلگراف از روى حكم حاكم شرع يا شهادت دو مرد عادل بوده است.

مسأله 1746 روزى را كه انسان نمى داند آخر رمضان است يا اول شوال، بايد روزه بگيرد، ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطار كند.

مسأله 1747 اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل نمايد. و اگر آن هم ممكن نباشد هر ماهى را كه بداند قبل از رمضان نيست روزه بگيرد صحيح است، ولى بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته دوباره يك ماه روزه بگيرد.

روزه هاى حرام و مكروه

مسأله 1748

روزه عيد فطر و قربان، حرام است و نيز روزى را كه انسان نمى داند آخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد حرام مى باشد.

مسأله 1749 اگر زن بواسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بين برود، روزه او حرام است . و احتياط مستحب آنست كه اگر حق شوهر هم از بين نرود، بدون اجازه او روزه مستحبى نگيرد.

مسأله 1750 روزه مستحبى اولاد اگر اسباب اذيت پدر و مادر، يا جد شود حرام است.

مسأله 1751 اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد، ودربين روز پدر او را نهى كند، بايد افطار نمايد اگر ترك افطار سبب اذيت پدر شود و اگر سبب اذيت اونشود افطارلازم نيست.

مسأله 1752 كسى كه مى داند روزه براى او ضرر ندارد، اگر چه دكتر بگويد ضرر دارد، بايد روزه بگيرد و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد، اگر چه دكتر بگويد ضررندارد، بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست .

مسأله 1753 اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد، و از آن احتمال ترس براى اوپيدا شود چنانچه احتمال او درنظر مردم بجا باشد، نبايد روزه بگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست .

مسأله 1754 كسى كه عقيده اش اينست كه روزه براى اوضرر ندارد، اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، واجب نيست قضاى آنرا بجا آورد.

مسأله 1755 غير از روزه هائى كه گفته شد، روزه هاى حرام ديگرى هم هست كه در كتابهاى مفصل گفته شده است.

مسأله 1756

روزه روز عاشورا، و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است .

روزه هاى مستحب

مسأله 1757 روزه تمام روزهاى سال، غير از روزه هاى حرام و مكروه كه گفته شد، مستحب است . و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است، كه از آن جمله است:

1 پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولى كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسى اينها را بجانياورد مستحب است قضا نمايد و چنانچه اصلا نتواند روزه بگيرد، مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا 6/12 نخود نقره به فقير بدهد.

2 سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دوماه اگر چه يك روز باشد .

4 روز عيد نوروز، روز چهارم تا نهم شوال، روز بيست و پنجم و بيست و نهم ذى قعده، روز اول تا روز نهم ذى حجه ( روز عرفه )، ولى اگر بواسطه ضعف روزه، نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مكروه است، عيد سعيد غدير (18 ذى حجه )، روز مباهله(24 ذى حجه)، روز اول و سوم و هفتم محرم، ميلاد مسعود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ( 17 ربيع الاول )، پانزدهم جمادى الاولى، روز مبعث حضرت رسول اكرم صلى عليه و آله و سلم (27 رجب ). و اگر كسى روزه مستحبى بگيرد واجب نيست آنرا به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او رابه غذا دعوت كند مستحب است دعوت او را قبول كند و در بين روز

افطار نمايد.

مواردى كه مستحب است انسان از كارهائى كه

روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد

مسأله 1758 براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نيستند از كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايند:

اول مسافرى كه در سفركارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد و پيش از ظهر به وطنش يا به جائى كه مى خواهد ده روز بماند برسد.

دوم مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جائى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.

سوم مريضى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مى كند، انجام داده باشد.

چهارم مريضى كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم زنى كه دربين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.

ششم كافرى كه بعد از ظهر مسلمان شود.

مسأله 1759 مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار كردن بخواند . ولى اگر كسى منتظر او است يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمى تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند، ولى بقدرى كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد.

احكام خمس

احكام خمس

مسأله 1760 در هفت چيز خمس واجب ميشود: اول منفعت كسب. دوم معدن. سوم گنج. چهارم مال حلال مخلوط به حرام. پنجم جواهرى كه بواسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا به دست مى آيد. ششم غنيمت جنگ. هفتم زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد. و احكام اينها مفصلاً گفته خواهد شد.

1 منفعت كسب

مسأله 1761 هر گاه انسان از تجارت يا

صنعت، يا كسبهاى ديگر مالى بدست آورد، اگر چه مثلاً نماز و روزه ميتى را بجا آورد و از اجرت آن، مالى تهيه كند، چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايدخمس يعنى پنج يك آنرابه دستورى كه بعداً گفته ميشود بدهد .

مسأله 1762 اگر از غير كسب، مالى بدست آورد، مثلاً چيزى به او ببخشند ، و از مخارج سالش زياد بيايد، اقوى آنست كه خمس آن را هم بدهد.

مسأله 1763 مهرى راكه زن مى گيرد خمس ندارد. و همچنين است ارثى كه به انسان مى رسد. ولى اگر مثلاً با كسى خويشاوندى دورى داشته باشد و نداند چنين خويشى دارد، احتياط واجب آنست خمس ارثى را كه از او مى برد بدهد.

مسأله 1764 اگر مالى به ارث به او برسد و بداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده، بايد خمس آن را بدهد. و نيز اگر در خود آن مال خمس نباشد، ولى انسان بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، بايد خمس رااز مال او بدهد.

مسأله 1765 اگر بواسطه قناعت كردن، چيزى از مخارج سال انسان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1766 كسى كه ديگرى مخارج او را مى دهد، بايد خمس تمام مالى را كه بدست مى آورد بدهد.

مسأله 1767 اگر ملكى را بر افراد معينى مثلاً بر اولاد خود وقف نمايد، چنانچه در آن ملك زراعت و درختكارى كنند و از آن چيزى بدست آورند و از مخارج سال آنان زياد بيايد، بايد خمس آن را

بدهند. بلكه اگر طور ديگرى هم از ملك نفع ببرند مثلاً اجاره آن را بگيرند، بنا بر احتياط واجب بايد خمس مقدارى را كه از مخارج سالشان زياد مى آيد بدهند.

مسأله 1768 مالى را كه فقير گرفته و از مخارج سالش زياد آمده اگر از بابت صدقه مستحبى بوده بنابر احتياط واجب خمس آن را بايد بدهد و همچنين اگر از بابت خمس و زكات بوده در صورتى كه زايد از مخارج سال را مالك شود خمس آنها را بايد بدهد على الاظهر. ولى اگر از مالى كه به او داده اند منفعتى ببرد مثلاً از درختى كه بابت خمس به او داده اند ميوه اى بدست آورد، و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1769 اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد، يعنى به فروشنده بگويد اين جنس را به اين پول مى خرم، چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحيح است، و انسان بايد پنج يك جنسى را كه خريده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است پس اگر پول را كه فروشنده گرفته از بين نرفته حاكم شرع خمس همان پول را مى گيرد و اگر از بين رفته عوض خمس را از فروشنده يا خريدار مطالبه مى كند.

مسأله 1770 اگر جنسى را بخرد و بعد از معامله قيمت آنرا از پول خمس نداده بدهد، معامله اى كه كرده صحيح است. ولى چون از پولى كه خمس در آنست به فروشنده داده به مقدار پنج يك آن پول به او

مديون مى باشد وپولى را كه به فروشنده داده اگر از بين نرفته حاكم شرع پنج يك همان را مى گيرد و اگر از بين رفته عوض آنرا از خريدار يا فروشنده مطالبه مى كند.

مسأله 1771 اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آنرا اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مى تواند پنج يك آن مال را بگيرد. و اگر اجازه بدهد معامله صحيح است. و خريدار بايد مقدار پنج يك پول آنرا به حاكم شرع بدهد و اگر به فروشنده داده مى تواند از او پس بگيرد.

مسأله 1772 اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند، پنج يك آن چيز، مال او نمى شود.

مسأله 1773 اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد، مالى به دست انسان آيد، واجب نيست خمس آنرا بدهد.

مسأله 1774 تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه شروع به كاسبى مى كنند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد مى آيد بدهند. و كسى كه شغلش كاسبى نيست، اگر اتفاقاً منفعتى ببرد، بعد از آنكه يك سال از موقعى كه فائده برده بگذرد، بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش زياد آمده بدهد.

مسأله 1775 انسان مى تواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آيد خمس آنرا بدهد. و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد.

مسأله 1776 كسى كه مانند تاجر و كاسب بايد براى دادن خمس، سال قرار دهد، اگر

منفعتى بدست آورد و در بين سال بميرد،بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند.

مسأله 1777 اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود، و آنرا نفروشد و در بين سال قيمتش پائين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست.

مسأله 1778 اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و به اميد اينكه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آنرا نفروشد و قيمتش پائين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست.

مسأله 1779 اگر غير مال التجاره مالى داشته باشد كه خمسش را داده، يا خمس ندارد چنانچه قيمتش بالا رود و آنرا بفروشد لازم است كه خمس مقدارى كه بر قيمتش اضافه شده است بدهد اگر در بين سال آنرا در مئونه خود صرف ننمايد لكن اگر زيادتى قيمت از جهت كم ارزشى پول باشد مثلاً در بيست سال قبل جنسى را به صد تومان خريده در اين زمان به هزار تومان فروخته ولكن اين هزارتومان فعلى بيشتر از صدتومان بيست سال قبل ارزش ندارد و قيمت جميع اجناس بيست سال قبل تا بحال يك بر دَه شده در اين صورت بر زيادتى قيمت آن خمس تعلق نمى گيرد، و چنانچه مثلاً درختى كه خريده ميوه بياورد، يا گوسفند چاق شود، در صورتى كه مقصود او از نگهدارى آنها كاسبى بوده، بايد خمس آنچه زياد شده بدهد و اگر مقصودش كاسبى نبوده بلكه گذران زندگى بوده بايد خمس مقدارى كه از مخارج ساليانه زياد مى آيد بدهد.

مسأله 1780 اگر باغى احداث

كند براى آنكه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد، بايد خمس ميوه و نمو درختها را بدهد و اگر باغ را هم فروخت بايد خمس زيادى قيمت آن را هم بدهد ولى اگر قصدش اين باشد كه ميوه آن را بفروشد فقط بايد خمس ميوه درختها را بدهد.

مسأله 1781 اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد، سالى كه موقع فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد، بايد خمس آنها را بدهد ولى اگر مثلاً از شاخه هاى آن كه معمولاً هر سال مى برند استفاده اى ببرد براى گذران زندگى و به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد، در آخر هر سال بايد خمس آنرا بدهد.

مسأله 1782 كسى كه چند رشته كسب دارد، مثلاً اجاره ملك مى گيرد و خريد و فروش و زراعت هم مى كند، بايد خمس آنچه را در آخر سال از مخارج او زياد مى آيد بدهد. و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر ضرر كند، بنابر احتياط واجب بايد خمس نفعى را كه برده بدهد.

مسأله 1783 خرجهائى را كه انسان براى بدست آوردن فايده مى كند مانند دلالى و حمالى، مى تواند جزء مخارج ساليانه حساب نمايد.

مسأله 1784 آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه دختر و زيارت و مانند اينها مى رساند، در صورتى كه از شأن او زياد نباشد، و زياده روى هم نكرده باشد، خمس ندارد.

مسأله 1785 مالى را كه انسان به مصرف نذر

و كفاره مى رساند، جزء مخارج ساليانه است. و نيز مالى را كه به كسى مى بخشد يا جايزه مى دهد، در صورتى كه از شأن او زياد نباشد، از مخارج ساليانه حساب مى شود.

مسأله 1786 اگر انسان در شهرى باشد كه معمولاً هر سال مقدارى از جهيزيه دختر را تهيه مى كنند، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس آنرا نبايد بدهد، و اگر از منافع آن سال در سال بعد جهيزيه تهيه نمايد، بايد خمس آنرا بدهد.

مسأله 1787 مالى را كه خرج سفر حج و زيارتهاى ديگر مى كند، از مخارج سالى حساب مى شود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده اگر چه سفر او تا مقدارى از سال بعد طول بكشد.

مسأله 1788 كسى كه از كسب و تجارت فايده اى برده، اگر مال ديگرى هم دارد كه خمس آن واجب نيست، مى تواند فقط منافع كسب را در مخارج سال خود صرف نمايد و آن مال ديگر را نگهدارد.

مسأله 1789 اگر آذوقه اى كه براى مصرف سالش خريده، در آخر سال زياد بيايد، بايد خمس آنرا بدهد. و چنانچه بخواهد قيمت آنرا بدهد، در صورتى كه قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده باشد، بايد قيمت آخر سال را حساب كند.

مسأله 1790 اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه اى براى منزل بخرد و بعد احتياجش از آن برطرف شود، خمس ندارد. و همچنين است زيور آلات زنانه، اگر وقت زينت كردن زن به آنها گذشته باشد.

مسأله 1791 اگر در يك سال منفعتى نبرد، نمى تواند مخارج آن

سال را از منفعتى كه در سال بعد مى برد كسر نمايد.

مسأله 1792 اگر در اول سال منفعتى نبرد و از سرمايه خرج كند و پيش از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد، مى تواند مقدارى را كه از سرمايه برداشته از منافع، كسر كند در صورتى كه تمام سرمايه محل احتياج ضرورى او باشد.

مسأله 1793 اگر مقدارى از سرمايه از بين برود و از باقيمانده آن منافعى ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد، نمى تواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده، از منافع بردارد. ولى اگر با سرمايه اى كه براى او مانده نتواند كسبى كند كه سزاوار شأن او باشد، يا منافعى كه از آن پيدا مى شود، براى مخارج سال او كافى نباشد، مى تواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده از منافع كسر نمايد.

مسأله 1794 اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى او از بين برود، نمى تواند از منفعتى كه به دستش مى آيد آن چيز را تهيه كند. ولى اگر در همان سال به آنچيز احتياج داشته باشد، مى تواند در بين سال از منافع كسب، آنرا تهيه نمايد.

مسأله 1795 اگر در اول سال براى مخارج خود قرض كند و پيش از تمام شدن سال منفعتى ببرد، مى تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد.

مسأله 1796 اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض كند، مى تواند از منافع سالهاى بعد قرض خود را ادا نمايد.

مسأله 1797 اگر براى زياد كردن مال، يا خريدن ملكى كه به آن احتياج ندارد قرض كند،

نمى تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد. ولى اگر مالى را كه قرض كرده و چيزى را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، مى تواند از منافع كسب قرض را ادا نمايد.

مسأله 1798 انسان مى تواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد يا به مقدار قيمت خمس كه بدهكار است، پول بدهد.

مسأله 1799 كسى كه قصد دادن خمس را دارد اگر خمس را بذمه خود بگيرد به دست گردان مى تواند در آن تصرف كند.

مسأله 1800 كسى كه خمس بدهكار است نمى تواند آن را بذمه بگيرد يعنى خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند، و چنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود، بايد خمس آنرا بدهد.

مسأله 1801 كسى كه خمس بدهكار است، اگر با حاكم شرع مصالحه كند، مى تواند در تمام مال تصرف نمايد، و بعد از مصالحه منافعى كه از آن بدست مى آيد مال خود او است.

مسأله 1802 كسى كه با ديگرى شريك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شريك او ندهد، و در سال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت بگذارد، هيچ كدام نمى توانند در آن تصرف كنند.

مسأله 1803 اگر بچه صغير سرمايه اى داشته باشد و از آن منافعى بدست آيد، و جوب دادن خمس آن بر ولى بعيد نيست و اگر ولى نداد بعد از آنكه بالغ شد، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1804 انسان نمى تواند در مالى كه يقين دارد خمسش را نداده

اند تصرف كند، ولى در مالى كه شك دارد خمس آن را داده اند يا نه، و فعلاً در دست ديگرى است مى تواند تصرف نمايد. و اگر در دست خود شخصى است كه خمس بر او تعلق گرفته و نمى داند كه خمس آنرا داده يا نه تصرف در آن محل اشكال است.

مسأله 1805 كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر ملكى بخرد و قيمت آن بالا رود، چنانچه آن ملك را براى آن نخريده كه قيمتش بالا رود و بفروشد مثلاً زمينى را براى زراعت خريده است، در صورتى كه آن را خريده و از پول خمس نداده قيمت آنرا داده، بايد خمس قيمتى را كه خريده بدهد. ولى اگر مثلاً پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته اين ملك را به اين پول مى خرم، در صورتى كه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، خريدار بايد خمس مقدارى كه آن ملك ارزش دارد بدهد.

مسأله 1806 كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر از منافع كسب چيزى كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از خريد آن گذشته، بايد خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فايده برده آنها را خريده، لازم نيست خمس آنها را بدهد، و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتياط واجب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.

2 معدن

مسأله 1807 اگر از معدن،

طلا، نقره، سرب، مس، آهن،نفت، ذغال سنگ، فيروزه، عقيق، زاج، نمك و معدنهاى ديگر چيزى به دست آورد، در صورتى كه به مقدار نصاب باشد، بايد خمس آنرا بدهد.

مسأله 1808 نصاب معدن 15 مثقال معمولى طلا است، يعنى اگر قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده، بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن صرف كرده به 15 مثقال طلا برسد، بايد خمس آنرا بدهد و بنابر احتياط مستحب بايد مراعات زكات نقدين را بنمايد.

مسأله 1809 استفاده اى كه از معدن برده، اگر قيمت آن به 15 مثقال طلا نرسد، خمس آن در صورتى لازم است كه به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب او، از مخارج سالش زياد بيايد.

مسأله 1810 گچ و آهك و گل سرشور و گل سرخ از چيزهاى معدنى نيست و كسى كه اينها را بيرون مى آورد، در صورتى بايد خمس بدهد كه آنچه را بيرون آورده، به تنهائى يا با منافع ديگر كسبش، از مخارج سال او زياد بيايد.

مسأله 1811 كسى كه از معدن چيزى به دست مى آورد، بايد خمس آنرا بدهد چه معدن روى زمين باشد، يا زير آن، در زمينى باشد كه ملك است، يا در جائى باشد كه مالك ندارد.

مسأله 1812 اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا مى رسد يا نه، بنابر احتياط واجب بايد به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت آنرا معلوم كند.

مسأله 1813 اگر چند نفر چيزى از معدن بيرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده اند،

قيمت آن به 15 مثقال طلا برسد، اگر چه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آنرا بدهند.

مسأله 1814 اگر معدنى را كه در ملك ديگرى است بيرون آورد، آنچه از آن به دست مى آيد، مال صاحب ملك است. و چون صاحب ملك براى بيرون آوردن آن خرجى نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده بدهد.

3 گنج

مسأله 1815 گنج مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان باشد، و كسى آنرا پيدا كند و طورى باشد كه به آن، گنج بگويند.

مسأله 1816 اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند، مال خود او است و بايد خمس آنرا بدهد.

مسأله 1817 نصاب گنج اگر طلا و نقره باشد همان اولين نصاب آنها است كه در باب زكات ذكر شده و بعد از كم كردن مخارجى كه اگر به حد نصاب برسد بايد خمس آنها را بدهد.

مسأله 1818 اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند مال كسانى كه قبلاً مالك آن زمين بوده اند نيست مال خود او مى شود، و بايد خمس آنرا بدهد، ولى اگر احتمال دهد كه مال يكى از آنان است، بايد به او اطلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسى كه پيش از او مالك زمين بوده اطلاع دهد، و به همين ترتيب به تمام كسانى كه پيش از او مالك زمين بوده اند خبر دهد، و اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست، مال خود او

مى شود، و بايد خمس آنرا بدهد.

مسأله 1819 اگر در ظرفهاى متعددى كه در يكجا دفن شده مالى پيدا كند كه قيمت آنها روى هم 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا باشد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آنرا بدهد، ولى چنانچه در چند جا گنج پيدا كند، هر كدام آنها كه قيمتش به اين مقدار برسد، خمس آن واجب است، و گنجى كه قيمت آن به اين مقدار نرسيده خمس ندارد.

مسأله 1820 اگر دو نفر گنجى پيدا كنند كه قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا برسد، اگر چه سهم هر يك آنان به اين مقدار نباشد بنا بر احتياط واجب بايد خمس آنرا بدهند.

مسأله 1821 اگر كسى حيوانى را بخرد و در شكم آن مالى پيدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بايد به او خبر دهد. و اگر معلوم شود مال او نيست، بايد به ترتيب، صاحبان قبلى آن را خبر كند، و چنانچه معلوم شود كه مال هيچ يك آنان نيست، اگر چه قيمت آن 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا نباشد جزء منافع او محسوب مى شود و در صورتى كه زايد بر مئونه سال او باشد بايد خمس آنرا بدهد.

4 مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1822 اگر مال حلال با مال حرام به طورى مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن هيچكدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيه مال حلال مى شود.

مسأله 1823 اگر مال حلال با حرام

مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند، ولى صاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 1824 اگر مال حلال با حرام مخلوط شود، و انسان مقدار حرام را نداند، ولى صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضى نمايند، و چنانچه صاحب مال راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند چيز معينى مال او است و شك كند كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه يقين دارد مال او است به او بدهد، و احتياط مستحب آنست مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهد مال او است به او بدهد.

مسأله 1825 اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى را كه مى داند از خمس بيشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد و در مصرف لازم است احتياط نمايد و آن را به سيد فقير بدهد.

مسأله 1826 اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، يا مالى كه صاحبش را نمى شناسد به نيت او صدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پيدا شد، در صورت اول بنابر احتياط مستحبى كه تركش سزاوار نيست به مقدار مالش به او بدهد و در صورت دوم بنابر اقوى بايد به مقدار مالش به او بدهد اگر خودش به عنوان او صدقه داده باشد.

مسأله 1827 اگر مال حالى با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست، ولى نتواند بفهمد كيست بنابر

احتياط واجب بايد همه را راضى كند و اگر راضى نشوند بايد آن مال را بطور مساوى بين آن چند نفر قسمت كند.

5 جواهرى كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد

مسأله 1828 اگر به واسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا لؤلؤ و مرجان يا جواهر ديگرى بيرون آورند، روئيدنى باشد يا معدنى، چنانچه بعد از كم كردن مخارجى كه براى بيرون آوردن آن كرده اند، قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بايد خمس آن را بدهند، چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا در چند دفعه آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا از چند جنس، يك نفر آن را بيرون آورده باشد، يا چند نفر.

مسأله 1829 اگر بدون فرو رفتن در در يا به وسيله اسبابى جواهر بيرون آورد و بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بنابر احتياط خمس آن واجب است. ولى اگر از روى آب دريا يا از كنار در يا جواهر بگيرد، در صورتى بايد خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

مسأله 1830 خمس ماهى و حيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در دريا مى گيرد، در صورتى واجب است كه به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

مسأله 1831 اگر انسان بدون قصد اينكه چيزى از دريا بيرون آورد در دريا فرو رود و اتفاقاً جواهرى به دستش آيد، بنابر احتياط واجب بايد

خمس آنرا بدهد. و بنابر اقوى بايد خمس آن را بدهد اگر حينى كه جواهر به دستش آمده قصد حيازت نموده باشد.

مسأله 1832 اگر انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد، و در شكم آن جواهرى پيدا كند كه قيمتش 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر هست بايد خمس آنرا بدهد. و اگر اتفاقاً جواهر بلعيده باشد، در صورتى خمس آن واجب است كه به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

مسأله 1833 اگر در رودخانه هاى بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهرى بيرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مى آيد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1834 اگر در آب فرو رود و مقدارى عنبر بيرون آورد كه قيمت آن 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، بايد خمس آنرا بدهد. و چنانچه از روى آب يا از كنار دريا بدست آورد، اگر قيمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد، بنابر احتياط خمس آن واجب است.

مسأله 1835 كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است، اگر خمس آنها را بدهد و چيزى از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست دوباره خمس آنرا بدهد.

مسأله 1836 اگر بچه اى معدنى را بيرون آورد، يا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، يا گنجى پيدا كند، يا به واسطه فرو رفتن در دريا جواهرى بيرون آورد ولىّ او بايد خمس آنها را بدهد.

6 غنيمت

مسأله 1837 اگر مسلمانان به امر امام عليه السلام با كفار جنگ

كنند و چيزهائى در جنگ بدست آورند، به آنها غنيمت گفته مى شود. و مخارجى را كه براى غنيمت كرده اند، مانند مخارج نگهدارى و حمل و نقل آن و نيز مقدارى را كه امام عليه السلام صلاح مى داند به مصرفى برساند و چيزهائى كه مخصوص به امام است، بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيه آن را بدهند.

7 زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد

مسأله 1838 اگر كافر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد، بايد خمس آنرا از همان زمين يا از مال ديگرش بدهد. و اما اگر خانه و دكان و مانند اينها را از مسلمان بخرد، و جوب خمس آن در اينصورت محل اشكال است و در دادن اين خمس قصد قربت لازم نيست، بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مى گيرد، لازم نيست قصد قربت نمايد.

مسأله 1839 اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان ديگرى هم بفروشد، بايد خمس آنرا بدهد، و نيز اگر بميرد و مسلمانى آن زمين را از او ارث ببرد، بايد خمس آنرا از همان زمين، يا از مال ديگرش بدهند.

مسأله 1840 اگر كافر ذمى موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آنرا بدهد، شرط او صحيح نيست و بايد خمس را بدهد ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد اشكال ندارد.

مسأله 1841 اگر مسلمان زمينى را به غير خريد و فروش، ملك كافر كند و عوض آنرا بگيرد مثلاً به او صلح نمايد، اقوى عدم وجوب

خمس است بر كافر اگر چه احوط استحبابى دادن خمس است.

مسأله 1842 اگر كافر ذمى صغير باشد و ولى او برايش زمينى بخرد، بايد خمس آنرا بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1843 خمس را بايد دو قسمت كنند، يك قسمت آن سهم سادات است و بايد به سيد فقير ، يا سيد يتيم ، يا به سيدى كه در سفر در مانده شده، بدهند، و نصف ديگر آن سهم امام عليه السلام است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند، يا به مصرفى كه او اجازه مى دهد برسانند ولى اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدى كه از او تقليد نمى كند بدهد در صورتى به او اذن داده مى شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مى كند، سهم امام را به يك طور مصرف مى كند.

مسأله 1844 سيد يتيمى كه به او خمس مى دهند، بايد فقير باشد، ولى به سيدى كه در سفر در مانده شده اگر در وطنش فقير هم نباشد، مى شود خمس داد.

مسأله 1845 به سيدى كه در سفر در مانده شده ، اگر سفر او سفر معصيت باشد بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.

مسأله 1846 به سيدى كه عادل نيست مى شود خمس داد، ولى به سيدى كه دوازده امامى نيست، نبايد خمس بدهند.

مسأله 1847 به سيدى كه معصيت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصيت او باشد نمى شود خمس داد، و به سيدى هم كه آشكارا معصيت مى كند، اگر چه دادن خمس كمك به معصيت او نباشد، بنابر احتياطى كه تر كش

سزاوار نيست نبايد خمس بدهند.

مساله 1848 اگر كسى بگويد سيدم نمى شود به او خمس داد، مگر آنكه دو نفر عادل، سيد بودن او را تصديق كنند، يا در بين مردم بطورى معروف باشد كه انسان يقين كند سيد است.

مساله 1849 به كسى كه در شهر خودش مشهور باشد سيد است، اگر چه انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد، مى شود خمس داد.

مساله 1850 كسى كه زنش سيد است بنابر احتياط واجب نبايد به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند. ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد ونتواند مخارج آنان را بدهد، جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

مسأله 1851 اگر مخارج سيدى كه زن انسان نيست بر انسان واجب باشد بنابر احتياط واجب، نمى تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد.

مسأله 1852 به سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و او نمى تواند مخارج آن سيد را بدهد، مى شود خمس داد.

مسأله 1853 احتياط واجب آنست كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد فقير خمس ندهند.

مسأله 1854 اگر در شهر انسان سيد مستحقى نباشد واحتمال هم ندهد كه پيدا شود يا نگهدارى خمس تا پيدا

شدن مستحق ممكن نباشد، بايد خمس را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند و مى تواند مخارج بردن آنرا از خمس بر دارد. و اگر خمس از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، بايد عوض آنرا بدهد واگر كوتاهى نكرده، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 1855 هر گاه در

شهر خودش مستحقى نباشد، ولى احتمال دهد كه پيدا شود اگر چه نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد، مى تواند خمس را به شهر ديگر ببرد و چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف شود، نبايد چيزى بدهد، در صورتى كه خمس را جدا كرده باشد يا جميع مال تلف شده باشد. ولى نمى تواند مخارج بردن آنرا از خمس بر دارد.

مسأله 1856 اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، باز هم مى تواند خمس را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند. ولى مخارج بردن آنرا بايد از خودش بدهد ودر صورتى كه خمس از بين برود، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد ضامن است.

مسأله 1857 اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد، و از بين برود، لازم نيست دوباره خمس بدهد. و همچنين است اگر به كسى بدهد كه از طرف حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.

مسأله 1858 اگر خمس را از خود مال ندهد وقيمت بدهد، بايد به قيمت واقعى آن مال حساب كند و چنانچه كمتر از قيمت حساب كند، اگر چه مستحق به آن قيمت راضى شده باشد، بايد مقدارى راكه كم كرده بدهد.

مسأله 1859 كسى كه از مستحق طلبكار است و مى خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند و ما فى الذمه او را بابت خمس به او واگذار كند جائز است اگر چه احتياط مستحب آنست كه خمس را به اوبدهد و بعد مستحق بابت بدهى خود به او بر گرداند.

مسأله 1860

مستحق نمى تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، ولى كسى كه مقدار زيادى خمس بدهكار است و فقير شده و مى خواهد مديون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضى شود كه خمس را از او بگيرد و به او ببخشد اشكال ندارد.

احكام زكات

احكام زكات

مسأله 1861 زكات نه چيز واجب است: اول - گندم. دوم - جو. سوم - خرما. چهارم - كشمش. پنجم - طلا. ششم - نقره. هفتم - شتر. هشتم - گاو. نهم - گوسفند. واگر كسى مالك يكى از اين نه چيز باشد، باشرايطى كه بعداً گفته مى شود، بايد مقدارى كه معين شده، به يكى از مصرفهائى كه دستور داده اند برساند.

مسأله 1862 سلت كه دانه ايست به نرمى گندم و خاصيت جو دارد، و علس كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا مى باشد، زكاتشان بنابر احتياط واجب بايد داده شود.

شرايط واجب شدن زكات

مسأله 1863 زكات در صورتى واجب مى شود كه مال به مقدار نصاب كه بعداً گفته مى شود برسد ومالك آن، بالغ وعاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف كند.

مسأله 1864 اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند وشتر و طلا و نقره باشد، اول ماه دوازدهم بايد زكات آنرا بدهد، ولى اول سال بعد را بايد بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

مسأله 1865 اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا ونقره در بين سال بالغ شود، احتياط واجب آنست كه زكات را بدهد مثلاً اگر بچه اى در اول محرم مالك چهل گوسفند شود وبعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، يازده ماه كه از اول محرم بگذرد، اگر شرايط ديگر راهم داراباشد احتياطاً بايد زكات آنرابدهد.

مسأله 1866 زكات گندم و جو وقتى واجب مى شود كه به آنها گندم وجو گفته شود، وزكات كشمش بنابر احتياط وقتى واجب مى شود كه غوره است، و موقعى

هم كه رنگ خرما زرد يا سرخ شد، بنابر احتياط زكات آن واجب مى شود. ولى وقت دادن زكات، در گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه آنها، و در خرما و كشمش موقعى است كه خشك شده باشد.

مسأله 1867 اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه در مسأله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد، بايد زكات آنها را بدهد.

مسأله 1868 اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال ديوانه باشد زكات بر او واجب نيست. ولى اگر در مقدارى از سال ديوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، بنابر احتياط زكات بر او واجب است.

مسأله 1869 اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقدارى از سال مست يا بيهوش شود، زكات از او ساقط نمى شود، و همچنين است اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و خرما و كشمش مست يا بيهوش باشد.

مسأله 1870 مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمى تواند در آن تصرف كند زكات ندارد. ولى اگر زراعتى را از او غصب كنند و موقعى كه زكات آن واجب مى شود در دست غصب كننده باشد هر وقت به صاحبش برگشت، احتياط واجب آنست كه زكات آنرا بدهد.

مسأله 1871 اگر طلا و نقره يا چيزى ديگر را كه زكات آن واجب است قرض كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آنرا بدهد، و بر كسى كه قرض داده چيزى واجب نيست.

زكات گندم و جو و خرما و كشمش

مسأله 1872 زكات گندم و جو

و خرما و كشمش وقتى واجب مى شود كه به مقدار نصاب برسند، و نصاب آنها 288من تبريز و 45 مثقال كم است كه 207/847 كيلو گرم مى شود.

مسأله 1873 اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و جو و گندمى كه زكات آنها واجب شده، خود و عيالاتش بخورند، يا مثلاً به فقير بدهد، بايد زكات مقدارى را كه مصرف كرده بدهد.

مسأله 1874 اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود را بدهند.

مسأله 1875 كسى كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آورى زكات است، موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مى كنند، و بعد از خشك شدن خرما و انگور، مى تواند زكات را مطالبه كند، و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 1876 اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو زكات آنها واجب شود، مثلاً خرما در ملك او زرد يا سرخ شود، بايد زكات آنرا بدهد.

مسأله 1877 اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آنها را بدهد.

مسأله 1878 اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكات آنرا داده، يا

شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست. و اگر بداند كه زكات آنرا نداده، چنانچه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكات داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است، و حاكم شرع مى تواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد. و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحيح است و خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد. و در صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مى تواند از او پس بگيرد.

مسأله 1879 اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به 288 من و 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات آن واجب نيست.

مسأله 1880 اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آنها را بدهد.

مسأله 1881 خرمائى كه تازه آنرا مى خورند و اگر بماند خيلى كم مى شود چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكات آن واجب است و اگر بعد از خشك شدن، خرما به آن نمى گويند زكات واجب نيست.

مسأله 1882 گندم و جو و خرما و كشمش كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.

مسأله 1883 اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب شود يا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كند زكات آن ده يك است و

اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود، زكات آن بيست يك است. و اگر مقدارى از باران، يا نهر، يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبيارى با دلو و مانند آن استفاده نمايد زكات نصف آن ده يك و زكات نصف ديگر آن بيست يك مى باشد، يعنى از چهل قسمت سه قسمت آنرا بايد بابت زكات بدهند.

مسأله 1884 اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند آبيارى با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن بيست يك است، و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران غلبه داشته، زكات آن ده يك است، بلكه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته، ولى آبيارى با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آن باشد، بنابر احتياط واجب زكات آن ده يك مى باشد.

مسأله 1885 اگر شك كند كه آبيارى با آب باران و آب دلو به يك اندازه بوده يا آب باران غلبه داشته، مى تواند از نصف آن ده يك و از نصف ديگر آن بيست يك بدهد، و نيز اگر شك كند كه هر دو به يك اندازه بوده، يا آبيارى با دلو غلبه داشته، مى تواند زكات تمام آنرا بيست يك بدهد.

مسأله 1886 اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد، ولى با آب دلو هم آبيارى شود، و آب دلو

به زياد شدن محصول كمك نكند، زكات آن ده يك است. و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول كمك نكنند،زكات آن بيست يك است.

مسأله 1887 اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه كنار آنست زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نشود، زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده بيست يك و زكات زراعتى كه كنار آنست، ده يك مى باشد.

مسأله 1888 مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده است، حتى مقدارى از قيمت اسباب و لباس را كه به واسطه زراعت كم شده، مى تواند از حاصل كسر كند. و چنانچه باقيمانده آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، بايد زكات آنرا بدهد.

مسأله 1889 تخمى را كه به مصرف زراعت رسانده، اگر از خودش باشد، به مقدار وزن آن مى تواند از حاصل كسر كند، و اگر خريده باشد، مى تواند قيمتى را كه براى خريد آن داده، جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1890 اگر زمين و اسباب زراعت يا يكى از اين دو، ملك خود او باشد نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند و نيز براى كارهائى كه خودش كرده، يا ديگرى بى اجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمى شود.

مسأله 1891 اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست. ولى اگر خرما يا انگور را پيش

از چيدن بخرد، پولى را كه براى آن داده، جزء مخارج حساب مى شود.

مسأله 1892 اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد، پولى را كه براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمى شود. ولى اگر زراعت را بخرد، پولى را كه براى خريد آن داده مى تواند جزء مخارج حساب نمايد و از حاصل كم كند، اما بايد قيمت كاهى را كه از آن بدست مى آيد، از پولى كه براى خريد زراعت داده كسر نمايد. مثلاً اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت كاه آن صد تومان باشد، فقط چهار صد تومان آنرا مى تواند جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1893 كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است مى تواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را كه براى خريد اينها داده جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1894 كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است نمى تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و به واسطه زراعت بكلى از بين بروند، مى تواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد، و اگر مقدارى از قيمت آنها كم شود، مى تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند، ولى اگر بعد از زراعت چيزى از قيمتشان كم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1895 اگر در يك زمين جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا كه زكات آن واجب نيست بكارد، چنانچه مقصودش زراعت كردن چيزى بوده كه زكات ندارد و بعد چيزى را كه زكات

دارد زراعت كرده، نبايد مخارج را حساب كند و اگر مقصودش زراعت كردن چيزى بوده كه زكات دارد و بعداً چيزى را كه زكات ندارد زراعت كرده، مى تواند تمام مخارج را حساب نمايد و از حاصل كم كند و در صورتى كه مقصودش زراعت هر دو بوده مخارجى را كه كرده، بايد به هر دو قسمت نمايد مثلاً اگر هر دو به يك اندازه بوده، مى تواند نصف مخارج را از جنسى كه زكات دارد كسر نمايد.

مسأله 1896 اگر براى شخم زدن يا كار ديگرى كه تا چند سال براى زراعت فايده دارد خرجى كند، مى تواند آنرا جزء مخارج سال اول حساب نمايد.

مسأله 1897 اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمى آيد، گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه اول مى رسد به اندازه نصاب يعنى 288 من و 45 مثقال كم باشد، بايد زكات آنرا موقعى كه مى رسد بدهد و زكات بقيه را هر وقت بدست مى آيد ادا نمايد، و اگر آنچه اول مى رسد به اندازه نصاب نباشد، در صورتى كه يقين دارد با آنچه بعد بدست مى آيد به اندازه نصاب مى شود، باز هم واجب است زكات آنچه را كه رسيده همان وقت و زكات بقيه را موقعى كه مى رسد بدهد، و اگر يقين ندارد كه همه آنها به اندازه نصاب شود، صبر مى كند تا بقيه آن برسد، پس اگر روى هم به مقدار نصاب

شود، زكات آن واجب است، و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نيست.

مسأله 1898 اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد، بنابر احتياط زكات آن واجب است.

مسأله 1899 اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب مى شود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن به قدرى به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

مسأله 1900 اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد، نمى تواند زكات آنرا خرماى تازه يا انگور بدهد، و نيز اگر زكات خرماى تازه يا انگور بر او واجب باشد، نمى تواند زكات آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد. و اما اگر يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكات بدهد مانعى ندارد.

مسأله 1901 كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بميرد، بايد اول تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.

مسأله 1902 كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد، اگر بميرد و پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به 288 من و 45 مثقال كم برسد، بايد زكات بدهد. و اگر پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند و براى طلبكار هم ضمانت دين را نكرده باشند با رضايت

او، چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهى او باشد، واجب نيست زكات اينها را بدهند، و اگر مال ميت بيشتر از بدهى او باشد، در صورتى كه بدهى او به قدرى است كه اگر بخواهند ادا نمايند، بايد مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مى دهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه است، و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آنرا بدهد.

مسأله 1903 اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد، احتياط واجب آنست كه زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد.

نصاب طلا

مسأله 1904 طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بيست مثقال شرعى است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده مثقال معمولى است برسد، اگر شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آنرا كه نُه نخود مى شود از بابت زكات بدهد، و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است كه سه مثقال معمولى مى شود يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك بدهد، و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود فقط بايد زكات 15 مثقال آنرا بدهد و زيادى آن زكات ندارد، و همچنين است هر چه بالا رود. يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را

بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.

نصاب نقره

مسأله 1905 نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولى است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آنرا كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد، و اگر به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن 21 مثقال است، يعنى اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را به طورى كه گفته شد بدهد، و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط بايد زكات 105 مثقال آنرا بدهد و زيادى آن زكات ندارد، و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر 21 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقدارى كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد. بنابراين اگر انسان چهل يك هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است، مثلاً كسى كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آنرا بدهد، زكات 105 مثقال آنرا كه واجب بوده داده، و مقدارى هم براى 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

مسأله 1906 كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آنرا داده باشد، تا وقتى از نصاب اول كم نشده، همه سال بايد زكات آنرا بدهد.

مسأله 1907 زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى

شود كه آنرا سكه زده باشند، و معامله با آن رايج باشد و اگر سكه آن از بين هم رفته باشد، بايد زكات آنرا بدهند. و همچنين است بنابر احتياط واجب اگر سكه معاملى آن باقى ولكن فعلاً از رواج افتاده باشد و براى زينت بكار نرفته باشد.

مسأله 1908 طلا و نقره سكه دارى كه زنها براى زينت بكار مى برند، در صورتى كه معامله با آن رايج باشد، زكات آن واجب است بنابر احتياطى كه ترك آن سزاوار نيست.

مسأله 1909 كسى كه طلا و نقره دارد، اگر هيچكدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد مثلاً 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب نيست.

مسأله 1910 چنانكه سابقاً گفته شد زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد، و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.

مسأله 1911 اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اى را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست. ولى اگر براى فرار از دادن زكات اين كارها را بكند، احتياط مستحب آنست كه زكات را بدهد.

مسأله 1912 اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات آنها را بدهد، و چنانچه به واسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتى را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

مسأله 1913 اگر طلا و نقره

اى كه دارد خوب و بد داشته باشد مى تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولى بهتر است زكات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

مسأله 1914 طلا و نقره اى كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، انسان بايد زكات آنرا بدهد. و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هست يا نه، بنابر احتياط واجب بايد به وسيله آب كردن، يا از راه ديگر مقدار خالص آنرا معلوم كند.

مسأله 1915 اگر طلا و نقره اى كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن مخلوط باشد، نمى تواند زكات آنرا از طلا و نقره اى بدهد كه بيشتر از معمول فلز ديگر دارد. ولى اگر به قدرى بدهد كه يقين كند طلا و نقره خالصى كه در آن هست، به اندازه زكاتى مى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكات شتر و گاو و گوسفند

مسأله 1916 زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائى كه گفته شده دو شرط ديگر دارد: اول آنكه حيوان در تمام سال بيكار باشد و اگر در تمام سال يكى دو روز هم كار كرده باشد، بنابر احتياط مستحب زكات آن را بدهد. دوم آنكه در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر تمام سال يا مقدارى از آنرا از علف چيده شده، يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد زكات ندارد. و همچنين اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك

بخورد زكات ندارد اگر چه احتياطاً مستحب است.

مسأله 1917 اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه كسى نكاشته بخرد، يا اجاره كند، يا براى چراندن در آن باج بدهد بايد زكات را بدهد.

نصاب شتر

مسأله 1918 شتر دوازده نصاب دارد:

اول پنج شتر و زكات آن يك گوسفند است،و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكات ندارد.

دوم ده شتر و زكات آن دو گوسفند است.

سوم پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم بيست شتر و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم بيست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم بيست و شش شتر و زكات آن يك شتر ماده است كه داخل سال دوم شده باشد و چنانچه شتر ماده اى كه داخل سال دوم شده نداشته باشد، يك شترِنر، كه داخل سال دوم شده باشد بدهد.

هفتم سىوشش شتر و زكات آن يك شتر ماده است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم چهل و شش شتر و زكات آن يك شتر ماده است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم شصت و يك شتر و زكات آن يك شتر ماده است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم هفتاد و شش شتر و زكات آن دو شتر ماده است كه داخل سال سوم شده باشد.

يازدهم نود و يك شتر و زكات آن دو شتر ماده است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم صد وبيست و يك شتر و بالاتر از آنست كه بايد يا چهل تا چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك شتر

ماده بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر پنجاه تا يك شتر ماده كه داخل سال چهارم شده باشد بدهد و يا با چهل و پنجاه حساب كند ولى در هر صورت بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مى ماند، از نه تا بيشتر نباشد، مثلاً اگر 140 شتر دارد، بايد براى صد تا دو شترى كه داخل سال چهارم شده و براى چهل تا يك شترى كه داخل سال سوم شده بدهد.

مسأله 1919 زكات مابين دو نصاب واجب نيست، پس اگر شماره شترهائى كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده، فقط بايد زكات پنج تاى آنرا بدهد. و همچنين است در نصابهاى بعد.

نصاب گاو

مسأله 1920 گاو دو نصاب دارد:

نصاب اول آن سى تا است كه وقتى شماره گاو به سى رسيد، اگر شرائطى را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك گوساله اى كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد. نصاب دوم آن چهل است و زكات آن يك گوساله ماده اى است كه داخل سال سوم شده باشد، و زكات ما بين سى و چهل واجب نيست مثلاً كسى كه سىونه گاو دارد، فقط بايد زكات سى تاى آنها را بدهد، و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده فقط بايد زكات چهل تاى آنرا بدهد و بعد از آنكه به شصت رسيد، چون دوبرابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوساله اى كه داخل سال

دوم شده بدهد، و همچنين هر چه بالا رود، بايد يا سى تاسى تا حساب كند يا چهل تا چهل تا يا با سى و چهل حساب نمايد، و زكات آنرا به دستورى كه گفته شد بدهد. ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مى ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سىو چهل حساب كند و براى سى تاى آن زكات سى تا و براى چهل تاى آن زكات چهل تا را بدهد چون اگر به حساب سى تا حساب كند، ده تا زكات نداده مى ماند.

نصاب گوسفند

مسأله 1921 گوسفند پنج نصاب دارد:

اول چهل، و زكات آن يك گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد.

دوم صدو بيست و يك، و زكات آن دو گوسفند است.

سوم دويست و يك، و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم سيصد و يك، و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم چهار صد و بالاتر از آنست كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند و براى هر صدتاى آنها يك گوسفند بدهد. و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد،يا مطابق قيمت گوسفند، پول يا جنس ديگر بدهد كافى است.

مسأله 1922 زكات مابين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره گوسفندهاى كسى از نصاب اول كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد و بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آنرا بدهد، و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است در نصابهاى بعد.

مسأله

1923 زكات شتر و گاو و گوسفند كه به مقدار نصاب برسد واجب است چه همه آنها نر باشند يا ماده يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.

مسأله 1924 در زكات، گاو و گاو ميش يك جنس حساب مى شود و شتر عربى و غير عربى يك جنس است، و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق ندارند.

مسأله 1925 اگر گوسفند براى زكات بدهد بايد اقلاً هفت ماه كامل داشته باشد و احتياط مستحب آنست كه داخل سال دوم شده باشد. و اگر بز بدهد بايد اقلاً يك سالش كامل شده و احتياط مستحب آنست كه داخل سال سوم شده باشد.

مسأله 1926 گوسفندى را كه بابت زكات مى دهد، اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد. ولى بهتر است گوسفندى را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد، و همچنين است در گاو و شتر.

مسأله 1927 اگر چند نفر با هم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسيده، بايد زكات بدهد، و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكات واجب نيست.

مسأله 1928 اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد، و روى هم به اندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.

مسأله 1929 اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند، بايد زكات آنها را بدهد.

مسأله 1930 اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير باشند، مى تواند زكات را از خود آنها

بدهد. ولى اگر همه سالم و بى عيب و جوان باشند، نمى تواند زكات آنها را مريض، يا معيوب، يا پير بدهد. بلكه اگر بعضى از آنها سالم و بعضى مريض و دسته اى معيوب و دسته ديگر بى عيب و مقدارى پير و مقدارى جوان باشند، احتياط واجب آنست كه براى زكات آنها سالم و بى عيب و جوان بدهد.

مسأله 1931 اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شترى را كه دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب نيست.

مسأله 1932 كسى كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را از پول و يا طلا و نقره بدهد، تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكات را بدهد، و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند، زكات بر او واجب نيست، مثلاً كسى كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتى به چهل نرسيده، زكات بر او واجب نيست.

مصرف زكات

مسأله 1933 انسان مى تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند.

اول فقير و آن كسى است كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسى كه صنعت يا ملك يا سرمايه اى دارد كه مى تواند مخارج سال خود را

بگذراند فقير نيست.

دوم مسكين و آن كسى است كه از فقير سخت تر مى گذراند.

سوم كسى كه از طرف امام عليه السلام يا نائب امام مأمور است كه زكات را جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى كند و آنرا به امام يا نائب امام يا فقرا برساند.

چهارم كافرهائى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مى شوند، يا در جنگ به مسلمانان كمك مى كنند.

پنجم خريدارى بنده ها و آزاد كردن آنان.

ششم بدهكارى كه نمى تواند قرض خود را بدهد.

هفتم سبيل الله يعنى كارهائى كه منفعت عمومى دينى دارد، مثل ساختن مسجد و مدرسه اى كه علوم دينيه در آن خوانده مى شود.

هشتم ابن السبيل يعنى مسافرى كه در سفر در مانده شده، و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 1934 جائز است كه به فقير و مسكين، بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را از زكات يك مرتبه بدهد و اگر كاسب است، و مقدارى پول يا جنس دارد بنابر احتياط مستحب بايد فقط به اندازه كسرى مخارج يك سالش زكات بدهد. و اقوى جواز دادن بيشتر از مخارج سال است به فقير كاسب(1).

مسأله 1935 كسى كه مخارج سالش را داشته، اگر مقدارى از آنرا مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقى مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه، نمى تواند زكات بگيرد.

مسأله 1936 صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است، مى تواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد، و لازم نيست ابزار كار، يا

ملك، يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1937 فقيرى كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد، اگر خانه اى دارد كه ملك او است و در آن نشسته، يا مال سوارى دارد، چنانچه بدون اينها نتواند زندگى كند، اگر چه براى حفظ آبرويش باشد، مى تواند زكات بگيرد. و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهائى كه به آنها احتياج دارد. و فقيرى كه اينها را

مسأله 1938 فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگى نكند. ولى تا وقتى مشغول ياد گرفتن است، مى تواند زكات بگيرد.

مسأله 1939 به كسى كه قبلاً فقير بوده و مى گويد فقيرم، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نكند، مى شود زكات داد.

مسأله 1940 كسى كه مى گويد فقيرم و قبلاً فقير نبوده يا معلوم نيست فقير بوده يا نه، چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود، احتياط واجب آنست كه به او زكات ندهند.

مسأله 1941 كسى كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد، مى تواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 1942 اگر فقير بميرد و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند. ولى اگر مال او به اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند، يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود را بگيرد، بنابر احتياط واجب نبايد طلبى را كه از او دارد،بابت زكات حساب كند.

مسأله 1943

چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مى دهد لازم نيست به او بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است، به اسم پيشكش بدهد ولى بايد قصد زكات نمايد.

مسأله 1944 اگر به خيال اينكه كسى فقير است به او زكات بدهد، بعد بفهمد فقير نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مى داند فقير نيست زكات بدهد، چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد، بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد، و اگر از بين رفته باشد، پس اگر كسى كه آن چيز را گرفته مى دانسته زكات است، انسان بايد عوض آنرا از او بگيرد و به مستحق بدهد. و اگر نمى دانسته زكات است، نمى تواند چيزى از او بگيرد و بايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد.

مسأله 1945 كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، مى تواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد، ولى بايد مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد، اما اگر در معصيت خرج كرده مى تواند مخارج سال خود را در اداء دين صرف نمايد و بعداً زكات از سهم فقراء بگيرد.

مسأله 1946 اگر به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده چنانچه آن بدهكار فقير باشد، مى تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند، ولى احتياط واجب آنست كه اگر از آن معصيت توبه نكرده، چيزى را كه به

او داده بابت زكات حساب نكند.

مسأله 1947 كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه فقير نباشد، انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

مسأله 1948 مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزى خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقير نباشد، مى تواند زكات بگيرد. ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقدارى كه به آنجا برسد، مى تواند زكات بگيرد.

مسأله 1949 مسافرى كه در سفر در مانده شده و زكات گرفته بعد از آنكه به وطنش رسيد، اگر چيزى از زكات زياد آمده باشد، بايد آنرا به دهنده زكات يا وكيل او برگرداند و اگر نمى تواند به حاكم شرع بدهد و بگويد آن چيز زكات است.

شرائط كسانى كه مستحق زكاتند

مسأله 1950 كسى كه زكات مى گيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد و اگر انسان كسى را شيعه بداند و به او زكات بدهد، بعد معلوم شود شيعه نبوده، بايد دوباره زكات بدهد مگر از سهم مؤلفه قلوب داده باشد.

مسأله 1951 اگر طفل يا ديوانه اى از شيعه فقير باشد، انسان مى تواند به ولى او زكات بدهد، به قصد اينكه آنچه را مى دهد ملك طفل يا ديوانه باشد.

مسأله 1952 اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد، مى تواند خودش يا به وسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند،

و بايد موقعى كه زكات به مصرف آنان مى رسد نيت زكات كنند.

مسأله 1953 به فقيرى كه گدائى مى كند، مى شود زكات داد ولى به كسى كه زكات را در معصيت مصرف مى كند نمى شود زكات داد.

مسأله 1954 به كسى كه معصيت كبيره را آشكارا بجا مى آورد، احتياط واجب آنست كه زكات ندهند .

مسأله 1955 به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، مى شود زكات داد.

مسأله 1956 انسان نمى تواند مخارج كسانى را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكات بدهد، ولى اگر مخارج آنان را ندهد، ديگران مى توانند به آنان زكات بدهند.

مسأله 1957 اگر انسان زكات به پسرش بدهد، كه خرج زن و نوكر و كلفت خود نمايد اشكال ندارد.

مسأله 1958 اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد، پدر مى تواند براى خريدن آنها به او زكات بدهد.

مسأله 1959 پدر مى تواند به پسرش زكات بدهد، كه براى خود زن بگيرد، پسر هم مى تواند براى آنكه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.

مسأله 1960 به زنى كه شوهرش مخارج او را مى دهد، يا خرجى نمى دهد، ولى ممكن است او را به دادن خرجى مجبور كنند نمى شود زكات داد.

مسأله 1961 زن مى تواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگر چه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.

مسأله 1962 سيد نمى تواند از غير سيد زكات بگيرد، ولى اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج

او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد، مى تواند از غير سيد زكات بگيرد.

مسأله 1963 بعض علماء فرموده اند كه به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه، مى شود زكات داد. و ممكن است به چند دليل بر اين مطلب استدلال نمود و لكن جميع ادله آن محل اشكال است اگر چه به احتمال ضعيف نبايد اعتنا نمود.

نيت زكات

مسأله 1964 انسان بايد زكات را بقصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد و بنابر احتياط واجب بايد در نيت معين كند كه آنچه را مى دهد زكات مال است، يا زكات فطره، ولى اگر مثلاً زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نيست معين كند چيزى را كه مى دهد زكات گندم است يا زكات جو.

مسأله 1965 كسى كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقدارى زكات بدهد و نيت هيچكدام آنها را نكند، چنانچه چيزى راكه داده همجنس يكى از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مى شود. و اگر همجنس هيچكدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت مى شود، پس كسى كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است اگر مثلا يك گوسفند از بابت زكات بدهد و نيت هيچكدام آنها را نكند، زكات گوسفند حساب مى شود، ولى اگر مقدارى نقره بدهد، به زكاتى كه براى گوسفند و طلا بدهكار است تقسيم مى شود.

مسأله 1966 اگر كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، موقعى كه زكات را به آن وكيل مى دهد، بنابر احتياط واجب بايد نيت كند كه آنچه را

وكيل او بعداً به فقير مى دهد زكات باشد، وكيل هم وقتى كه زكات را به فقير مى دهد، بايد از طرف مالك نيت زكات كند.

مسأله 1967 اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد و پيش از آنكه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند، زكات حساب مى شود.

مسائل متفرقه زكات

مسأله 1968 تأخير زكات در صورتى كه مقدار آنرا بنويسد و معين نمايد يا از مال خود جدا نمايد اشكال ندارد مگر آنكه به حد اهمال و بى اعتنائى برسد .

مسأله 1969 بعد از جداكردن زكات لازم نيست فوراً آنرا به مستحق بدهد، ولى اگر به كسى كه مى شود زكات داد، دسترسى دارد، احتياط مستحب آنست كه دادن زكات را تأخير نيندازد.

مسأله 1970 كسى كه مى تواند زكات را به مستحق برساند، اگر ندهد وبواسطه كوتاهى او از بين برود، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 1971 كسى كه مى تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد و بدون آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود چنانچه دادن زكات را بقدرى تأخير انداخته كه نمى گويند فوراً داده است، بايد عوض آن را بدهد و اگر به اين مقدار تأخير نينداخته مثلاً دو سه ساعت تأخير انداخته و در همان دوسه ساعت تلف شده، در صورتى كه مستحق حاضر نبوده، چيزى بر او واجب نيست، و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتياط واجب بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 1972 اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، مى تواند در بقيه آن تصرف كند، و اگر از مال

ديگرش كنار بگذارد مى تواند در تمام مال تصرف نمايد. مسأله 1973 انسان نمى تواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بر دارد و چيز ديگرى بجاى آن بگذارد.

مسأله 1974 اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد مثلاً گوسفندى كه براى زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است .

مسأله 1975 اگر موقعى كه زكات را كنار مى گذارد مستحقى حاضر باشد، بهتر است زكات را به او بدهد، مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتى بهتر باشد.

مسأله 1976 اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالى كه براى زكات كنار گذاشته تجارت كند و ضرر نمايد، نبايدچيزى از زكات كم كند، ولى اگر منفعت كند، بنابر احتياط واجب بايد آنرا به مستحق بدهد .

مسأله 1977 اگر پيش از آنكه زكات بر او واجب شود، چيزى بابت زكات به فقير بدهد، زكات حساب نمى شود و بعد از آنكه زكات بر او واجب شد اگر چيزى را كه به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقرخود باقى باشد، مى تواند چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

مسأله 1978 فقيرى كه مى داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزى بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است، پس موقعى كه زكات بر انسان واجب مى شود، اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد، مى تواند عوض چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

مسأله 1979 فقيرى كه نمى داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزى بابت زكات

بگيرد و پيش او تلف شود، ضامن نيست، و انسان نمى تواند عوض آنرا بابت زكات حساب كند.

مسأله 1980 مستحب است در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران و اهل علم و كمال را بر غير آنان و كسانى را كه اهل سئوال نيستند بر اهل سئوال مقدم بدارد و زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقراى آبرومند بدهد ولى اگر دادن زكات به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد مستحب است زكات را به او بدهد .

مسأله 1981 بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحبى را مخفى بدهند .

مسأله 1982 اگر در شهر كسى كه مى خواهد زكات بدهد مستحقى نباشد و نتواند زكات را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعداًمستحق پيدا كند، بايد زكات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زكات برساند و مى تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكات بر دارد و اگر زكات تلف شود ضامن نيست.

مسأله 1983 اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، مى تواند زكات را به شهر ديگر ببرد. ولى مخارج بردن به آن شهر را بايداز خودش بدهد، واگر زكات تلف شود ضامن است، مگر آنكه وكالتاً از قبل حاكم شرع زكات را قبض نموده باشد و با اجازه او برده باشد.

مسأله 1984 اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائى را كه براى زكات مى دهند با زكات دهنده است.

مسأله 1985 كسى كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات بدهكار

است، مكروه است كه كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به يك فقير بدهد و نيز اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره برسد، مكروه است كه به يك فقير كمتر از آن بدهد.

مسأله 1986 مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتى را كه از او گرفته به او بفروشد، ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از قيمت كردن كسى كه زكات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.

مسأله 1987 اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه، بايد زكات را بدهد، هر چند شك او براى زكات سالهاى پيش باشد.

مسأله 1988 فقير نمى تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او ببخشد. ولى كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمى تواند زكات را بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مى تواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد. و بهتر آنست كه زكات را از او بگيرد و به او قرض بدهد و او را وكيل نمايد كه هر مقدار كه متمكن شد تدريجاً به فقرا بدهد.

مسأله 1989 انسان مى تواند از زكات،(از سهم سبيل الله) قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر

او واجب است. و نيز مى تواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قراردهد.

مسأله 1990 انسان نمى تواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدى آنرا به مصرف مخارج خود برسانند.

مسأله 1991 فقير مى تواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات بگيرد، ولى اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، احوط استحبابى آنست كه براى زيارت و مانند آن زكات نگيرد.

مسأله 1992 اگر مالك، فقيرى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، براى خودش هم مى تواند بردارد مگر آنكه ظاهر كلام مالك دادن به غير باشد.

مسأله 1993 اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد، چنانچه شرطهائى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، بايد زكات آنها را بدهد.

مسأله 1994 اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك باشند و يكى از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد.

مسأله 1995 كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالى كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد. و اگر از بين رفته باشد، مى تواند خمس

يا زكات را بدهد، يا كفاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.

مسأله 1996 كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد، چنانچه مالى كه خمس و زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاى ديگرى كه بر او واجب است قسمت كنند. و اگر مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او را به خمس و زكات و قرض و نذر و مانند اينها قسمت نمايند. مثلاً اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به كسى بدهكار است و همه مال او سى تومان است، بايد بيست تومان بابت خمس و ده تومان به دين او بدهند.

مسأله 1997 كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مى تواند براى معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم، واجب باشد، مى شود به او زكات داد و در مستحب محل تأمل است مگر آنكه از سهم سبيل الله بدهند. و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد، زكات دادن به او اشكال دارد.

زكات فطره

زكات فطره

مسأله 1998 كسى كه موقع غروب شب عيد فطر بالغو عاقل وهشيار است و فقير و بنده كس ديگر نيست، بايد براى خودش و كسانى كه نان خور او هستند، هر نفرى يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش

يا برنج يا ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد، و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.

مسأله 1999 كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسبى هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذراند فقير است و دادن زكات فطره بر او واجب نيست.

مسأله 2000 انسان بايد فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مى شوند بدهد،كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.

مسأله 2001 اگر كسى را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مى دهد، لازم نيست خودش فطره او را بدهد.

مسأله 2002 فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده و در موقع هلال شوال آنجا بوده بر او واجب است.

مسأله 2003 فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت صاحبخانه وارد مى شود و مدتى نزد او مى ماند، بنابر اقوى واجب است. و همچنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجى او را بدهد.

مسأله 2004 فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مى شود، بر صاحبخانه واجب نيست، اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

مسأله 2005 اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر

ديوانه يا بيهوش باشد زكات فطره بر او واجب نيست.

مسأله 2006 اگر پيش از غروب يا مقارن غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنى شود، در صورتى كه شرائط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات فطره را بدهد.

مسأله 2007 كسى كه موقع غروب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب نيست،اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد.

مسأله 2008 كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نيست. ولى مسلمانى كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد زكات فطره را بدهد.

مسأله 2009 كسى كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم و مانند آن دارد مستحب است زكات فطره را بدهد، و چنانچه عيالاتى داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد مى تواند به قصد فطره، آن يك صاع را به يكى از عيالاتش بدهد و او هم به همين قصد به ديگرى بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر چيزى را كه مى گيرد به كسى بدهد كه از خود شان نباشد، و اگر يكى از آنها صغير باشد، ولىّ او بجاى او مى گيرد، واحتياط آنست چيزى را كه براى صغير گرفته به كسى ندهد.

مسأله 2010 اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود يا كسى نان خور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد اگر چه مستحب است فطره كسانى را

كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مى شوند بدهد.

مسأله 2011 اگر انسان نان خور كسى باشد و پيش از غروب يا مقارن غروب نان خور كس ديگر شود، فطره او بر كسى كه نان خور او شده واجب است،مثلاً اگر دختر پيش از غروب به خانه شوهرش رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.

مسأله 2012 كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد واجب نيست فطره خود را بدهد.

مسأله 2013 اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمى شود.

مسأله 2014 اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را بدهد از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمى شود.

مسأله 2015 زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد، چنانچه نان خور كس ديگر باشد، فطره اش بر آنكس واجب است. و اگر نان خور كس ديگر نيست، در صورتى كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد.

مسأله 2016 كسى كه سيد نيست، نمى تواند به سيد فطره بدهد حتى اگر سيدى نان خور او باشد، نمى تواند فطره او را به سيد ديگر بدهد.

مسأله 2017 فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مى خورد، بر كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مى دهد، ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل برمى دارد، فطره طفل بركسى واجب نيست.

مسأله 2018 انسان اگر چه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد ، بايدفطره آنان رااز مال حلال بدهد .

مسأله 2019

اگر انسان كسى را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را بدهد بايد فطره او را هم بدهد، ولى چنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او وا بدهد مثلاً پولى براى مخارجش بدهد، واجب نيست فطره او را بدهد.

مسأله 2020 اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند، ولى اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

مسأله 2021 اگر زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقاً براى زكات مال گفته شد برسانند كافيست . ولى احتياط مستحب آنست كه فقط به فقراى شيعه بدهند.

مسأله 2022 اگر طفل شيعه اى فقير باشد، انسان مى تواند فطره را به مصرف او برساند، يا بواسطه دادن به ولى طفل، ملك طفل نمايد.

مسأله 2023 فقيرى كه فطره به او مى دهند، لازم نيست عادل باشد. ولى احتياط واجب آنست كه به شرابخوار و كسى كه آشكارا معصيت مى كند فطره ندهند.

مسأله 2024 به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مى كند نبايد فطره بدهند.

مسأله 2025 احتياط واجب آنست كه به يك فقير كمتر از يك صاع كه تقريبا سه كيلو است فطره ندهند . ولى اگر بيشتر بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2026 اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آنست مثلاً از گندمى كه قيمت آن دوبرابر قيمت گندم معمولى است، نصف صاع كه معناى آن در مسأله پيش گفته شد بدهد، كافى نيست.

مسأله 2027 انسان نمى تواند نصف صاع را از يك جنس

مثلاً گندم و نصف ديگر آنرااز جنس ديگر مثلاً جو بدهد.

مسأله 2028 مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم دارد، و بعد همسايگان فقير را ، بعد اهل علم فقير را ولى اگر ديگران از جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنهارا مقدم بدارد.

مسأله 2029 اگر انسان بخيال اينكه كسى فقير است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقير نبوده، چنانچه مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد، بايد پس بگيرد و به مستحق بدهد. و اگر نتواند بگيرد، بايد از مال خودش فطره را بدهد. و اگر از بين رفته باشد، در صورتى كه گيرنده فطره ميدانسته آنچه را گرفته فطره است، بايد عوض آنرا بدهد، و اگر نمى دانسته، دادن عوض بر او واجب نيست، و انسان بايد دو باره فطره را بدهد.

مسأله 2030 اگر كسى بگويد فقيرم، نمى شود به او فطره داد مگر آنكه از گفته او اطمينان پيداشود يا انسان بداند كه فقير بوده است.

مسائل متفرقه زكات فطره

مسأله 2031 انسان بايد زكات فطره را بقصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد ، و موقعى كه آنرا مى دهد، نيت دادن فطره نمايد.

مسأله 2032 اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست و احتياط مستحب آنست كه درماه رمضان هم فطره را ندهد، اگر چه اقوى صحت است در ماه رمضان حسب صحيحه فضلاء ( وسائل باب 12 زكات فطره حديث 4) ولى اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد،

طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.

مسأله 2033 گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مى دهد، بايد با جنس ديگر يا خاك مخلوط نباشد، و چنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به يك صاع كه تقريباً سه كيلو است برسد، يا آنچه مخلوط شده بقدرى كم باشد كه قابل اعتنانباشد اشكال ندارد.

مسأله 2034 اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست.

مسأله 2035 كسى كه فطره چند نفر را مى دهد، لازم نيست همه راازيك جنس بدهد، و اگر مثلاً فطره بعضى را گندم و فطره بعضى ديگر را جو بدهد، كافيست.

مسأله 2036 كسى كه نماز عيد فطر مى خواند، بنابر احتياط واجب بايد فطره را پيش از نمازعيد بدهد. ولى اگر نماز عيد نمى خواند مى تواند دادن فطره را تا ظهر تأخير بيندازد.

مسأله 2037 اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عيد به مستحق ندهد، احتياط واجب آنست كه هر وقت آنرا مى دهد نيت فطره نمايد.

مسأله 2038 اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، بعداً بايد بدون اينكه نيت ادا وقضا كند ، فطره را بدهد .

مسأله 2039 اگر فطره را كنار بگذارد، نمى تواند آن را براى خودش بردارد و مالى ديگر را براى فطره بگذارد.

مسأله 2040 اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است چنانچه فطره را ندهد و نيت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره باشد، اشكال دارد.

مسأله 2041 اگر مالى را كه براى فطره

كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسى به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آنرا بدهد. و اگر دسترسى به فقير نداشته ضامن نيست.

مسأله 2042 اگر در محل خودش مستحق پيدا شود بنابر احتياط مستحبى كه تركش سزاوار نيست فطره را به جاى ديگر نبرد ، و اگر بجاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.

احكام حج

مسأله 2043 حج: زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه اين شرائط را دارا باشد، يك مرتبه واجب مى شود:

اول آنكه بالغ باشد. دوم آنكه عاقل و آزاد باشد. سوم به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را انجام دهد، يا عمل واجبى را كه از حج مهمتر است ترك نمايد، پس اگر مثلاً مجبور باشد از راه غصبى برود و راه ديگرى هم نباشد نبايد حج برود. چهارم آنكه مستطيع باشد. و مستطيع بودن به چند چيز است: اول آنكه توشه راه و مركب سوارى يا مالى كه بتواند آنها را تهيه كند داشته باشد. دوم سلامت مزاج و توانائى آنرا داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را بجا آورد. سوم در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، يا انسان بترسد كه در راه،جان يا عرض او از بين برود، يا مال او را ببرند، حج بر او واجب نيست ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود، اگر چه دورتر باشد، بايد از آن راه برود. چهارم

به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچه و مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مى دانند و متكفل مخارج آنها شده، داشته باشد. ششم بعد از برگشتن، كسب يا زراعت يا عايدى ملك يا راه ديگرى براى معاش خود داشته باشد، كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.

مسأله 2044 كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمى شود، وقتى حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

مسأله 2045 زنى كه مى تواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شوهرش هم مثلاً فقير باشد و خرجى او را ندهد، و ناچار شود كه به سختى زندگى كند، حج بر او واجب نيست.

مسأله 2046 اگر كسى توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى به او بگويد حج برو، من خرج تو و عيالات تو را در موقعى كه در سفر حج هستى مى دهم در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه خرج او را مى دهد حج بر او واجب مى شود.

مسأله 2047 اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود و بر مى گردد، به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند و او قبول نمايد، حج بر او واجب مى شود، اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.

مسأله 2048 اگر مخارج

رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود و برمى گردد به او بدهند و بگويند حج برو ولى ملك او نكنند در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه از او پس نمى گيرند، حج بر او واجب مى شود.

مسأله 2049 اگر مقدارى مال كه براى حج كافيست به كسى بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، حج بر او واجب نمى شود.

مسأله 2050 اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه حج نمايد، هر چند بعداً مالى از خود پيدا كند، ديگر حج بر او واجب نيست.

مسأله 2051 اگر براى تجارت مثلاً تاجده برود و مالى بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطيع باشد، بايد حج كند و در صورتى كه حج نمايد، اگر چه بعداً مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب نيست.

مسأله 2052 اگر انسان اجير شود كه از طرف كس ديگر حج كند، چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد بايد از كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد.

مسأله 2053 اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود، بايد اگر چه به زحمت باشد بعداً حج كند، و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسى او را براى حج اجير كند، بايد به مكه رود و حج كسى را كه براى او اجير شده بجا آورد و تا سال بعد در مكه

بماند و براى خود حج نمايد ولى اگر ممكن باشد كه اجير شود و اجرت را نقد بگيرد و كسى كه او را اجير كرده راضى شود كه حج او در سال بعد بجا آورده شود، بايد سال اول براى خود، و سال بعد براى كسى كه اجير شده حج نمايد.

مسأله 2054 اگر در سال اولى كه مستطيع شده به مكه رود و در وقت معينى كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد مستطيع نباشد، حج بر او واجب نيست. ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته، اگر چه به زحمت باشد بايد حج كند.

مسأله 2055 اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد به واسطه پيرى يا مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نا اميد باشد از اينكه بعداً خودش حج كند، بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولى كه به قدر رفتن حج مال پيدا كرده، به واسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج كند، احتياط مستحب آنست كسى را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد و اگر مأيوس است از تمكن بعد از اين، بايد نائب بگيرد.

مسأله 2056 كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء را از طرف او بجا آورد و اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مى شود.

مسأله 2057 اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و بجا آورد صحيح است.

احكام خريد و فروش

چيزهائى كه در خريد و فروش مستحب است

مسأله 2058

پنج چيز در خريد و فروش مستحب است:

اول يادگرفتن احكام آن، حضرت صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه مى خواهد خريد و فروش كند، بايد احكام آنرا ياد بگيرد، و اگر پيش از ياد گرفتن احكام آن خريد و فروش كند، بواسطه معامله هاى باطل و شبهه ناك به هلاكت مى افتد.

دوم آنكه در قيمت جنس بين مشتريهاى مسلمان فرق نگذارد.

سوم آنكه در قيمت جنس سخت گيرى نكند.

چهارم چيزى را كه مى فروشد زيادتر بدهد، و آنچه را مى خرد كمتر بگيرد.

پنجم كسى كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند، براى بهم زدن معامله حاضر شود.

مسأله 2059 اگر انسان نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل، در موردى كه جاى جريان قاعده فراغ نباشد، نمى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد.

مسأله 2060 كسى كه مال ندارد و مخارجى بر او واجب است مثل خرج زن و بچه، بايد كسب كند، و براى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات و دستگيرى از فقراء، كسب كردن مسحب است.

معاملات مكروه

مسأله 2061 عمده معاملات مكروه از اينقرار است:

اول ملك فروشى، مگر آنكه بجاى آن ملك ديگرى بخرد.

دوم قصابى.

سوم كفن فروشى.

چهارم معامله با مردمان پست.

پنجم معامله بين اذان صبح و اول آفتاب. حسب روايت على بن اسباط كه نهى نموده.

ششم آنكه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.

هفتم آنكه براى خريدن جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد، داخل معامله او شود. حسب روايت

ضعيفى كه شيخ صدوق عليه الرحمة نقل نموده(1).

معاملات حرام

مسأله 2062 معاملات حرام شش است:

اول خريد و فروش اعيان نجسه، مگر سگ شكارى و عبد كافر، مثل مردار و خنزير(خوك) و خمر و سگ

غيرشكارى و همچنين است بقيه نجاسات در صورتى كه منفعت مُحلّله نداشته باشند، لكن در صورتى كه گوشت مردار و تذكيه شده بهم مخلوط شده باشد، جايز است فروختن آن به كسانى كه مردار را حلال مى دانند.

دوم خريد و فروش مال غصبى.

سوم خريد و فروش چيزى كه مال نيست مثل حيوانات درنده.

چهارم معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار حرام باشد، مانند اسباب قمار.

پنجم معامله اى كه درآن ربا باشد.

ششم فروش جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آنرا با پيه مخلوط كرده است و اين عمل را غش مى گويند.

مسأله 2063 فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد، ولى اگر مشترى آن چيز را براى كارى بخواهد كه شرط آن پاك بودن است مثلاً لباس است كه مى خواهد با آن نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد فروشنده، نجس بودن آنرا به او بگويد.

مسأله 2064 اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود، چنانچه آنرا براى كارى بخواهند كه شرطش پاك بودن است، مثلاً روغن نجس رابراى خوردن بخواهند، فروش آن حرام است. و اگر براى كارى بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند،

فروش آن اشكال ندارد.

مسأله 2065 خريد و فروش دواهاى نجس حرام است اگر خوردنى باشد و معالجه با دواى طاهر ممكن باشد، ولى اگر پول را براى ظرف آن يا براى زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2066 خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهائى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند، اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد. ولى روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگيرند و از حيوانى باشد كه اگر رگ آنرا ببرند خون از آن جستن مى كند، نجس است و معامله آن باطل مى باشد.

مسأله 2067 اگر روباه رابه غير دستورى كه در شرع معين شده كشته باشند، يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

مسأله 2068 خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند، يا از دست كافر گرفته مى شود، باطل است. ولى اگر انسان بداند كه آنها از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده، خريد و فروش آنها اشكال ندارد. و همچنين اگر بداند كه يك مقدار از گوشت يا پيه يا چرمى كه از حيوانى است كه مى داند تذكيه شده به آن مملكت غيراسلامى رفته، و احتمال بدهد كه آنچه به دست او رسيده از همان تذكيه شده ها باشد و بقيه آن محل ابتلاء او نباشد، در اين صورت نيز خريد و فروش و استعمال آن اشكال ندارد.

مسأله 2069 خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از

دست مسلمان گرفته شود اشكال ندارد. ولى اگر انسان بداند كه آن مسلمان آنرا از دست كافر گرفته و تحقيق نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، خريدن آن حرام و معامله آن باطل است.

مسأله 2070 خريد و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است.

مسأله 2071 فروختن مال غصبى باطل است و فروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.

مسأله 2072 اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله اشكال دارد.

مسأله 2073 اگر خريدارى بخواهد پول جنس را بعداً از حرام بدهد معامله صحيح است ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

مسأله 2074 خريد و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حتى سازهاى كوچك حرام است.

مسأله 2075 اگر چيزى را كه مى شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين بفروشند كه آنرا در حرام مصرف كنند مثلاً انگور را به اين قصد بفروشد كه از آن شراب تهيه نمايند، معامله آن حرام و باطل است.

مسأله 2076 خريد و فروش مجسمه كراهت شديده دارد، ولى خريد و فروش صابونى كه روى آن مجسمه دارد، اگر مقصود، معامله صابون باشد اشكال ندارد.

مسأله 2077 خريدن چيزى كه از قمار، يا دزدى، يا از معامله باطل تهيه شده حرام است و اگر كسى آنرا بخرد، بايد به صاحب اصلى اش برگرداند.

مسأله 2078 اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آنرا معين كند مثلاً بگويد اين يك من روغن را مى فروشم، معامله به مقدار پيهى كه در

آن است باطل مى باشد و پولى كه فروشنده براى پيه آن گرفته مال مشترى و پيه مال فروشنده است، و مشترى مى تواند معامله روغن خالصى را هم كه در آنست بهم بزند ولى اگر آنرا معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد، بعد روغنى كه پيه دارد بدهد، مشترى مى تواند آن روغن را پس بدهد، و روغن خالص مطالبه نمايد.

مسأله 2079 اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مى فروشند، به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد، ربا و حرام است، و گناه يك درهم ربا بزرگتر از آنست كه انسان هفتاد مرتبه با محرم خود زنا كند، بلكه اگر يكى از دو جنس سالم و ديگرى معيوب، يا جنسِ يكى خوب و جنس ديگرى بد باشد، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مسِ درست را بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد، يا برنج صدرى را بدهد و بيشتر از آن برنج گرده بگيرد، يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد، ربا و حرام مى باشد.

مسأله 2080 اگر چيزى را كه اضافه مى گيرد غير از جنسى باشد كه مى فروشد، مثلاً يك من گندم به يك من گندم و يك قِران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى او انجام دهد، ربا و حرام مى باشد.

مسأله 2081

اگر كسى كه مقدار كمتر را مى دهد چيزى اضافه كند، مثلاً يك من گندم و يك دستمال را به يك من ونيم گندم بفروشد، اشكال ندارد. وهمچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلاً يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم و يك دستمال بفروشند.

مسأله 2082 اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مى فروشند يا چيزى را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مى كنند، بفروشد و زيادتر بگيرد مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد.

مسأله 2083 جنسى را كه در بعضى از شهرها با وزن يا پيمانه مى فروشند و در بعضى از شهرها با شماره معامله مى كنند در هر شهرى حكم همانجا را دارد.

مسأله 2084 اگر چيزى را كه مى فروشد و عوضى راكه مى گيرد از يك جنس نباشد، زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح است.

مسأله 2085 اگر جنسى را كه مى فروشد و عوضى را كه مى گيرد از يك چيز عمل آمده باشد، بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يك من روغن گوسفند بفروشد و در عوض آن يك من و نيم پنير گوسفند بگيرد، ربا و حرام است.

مسأله 2086 جو و گندم در ربا يك جنس حساب مى شود، پس اگر يك من گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد ربا و حرام است. و نيز اگر مثلاً ده من جو بخرد كه سر خرمن ده

من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را مى دهد، مثل آنست كه زيادى گرفته و حرام مى باشد.

مسأله 2087 اگر مسلمان از كافرى كه در پناه اسلام نيست ربا بگيرد اشكال ندارد. و نيز پدر و فرزند، و زن و شوهر، مى توانند از يكديگر ربا بگيرند.

شرائط فروشنده و خريدار

مسأله 2088 براى فروشنده و خريدار شش چيزشرط است:

اول - آنكه بالغ باشند.

دوم - آنكه عاقل باشند.

سوم - آنكه سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

چهارم - آنكه قصد خريد و فروش داشته باشند، پس اگر به شوخى بگويد مال خود را فروختم معامله باطل است.

پنجم - كسى آنها را مجبور نكرده باشد.

ششم - آنكه جنس و عوضى را كه مى دهند مالك باشند و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 2089 معامله با بچه نابالغ باطل است، اگر چه پدر يا جد آن بچه به او اجازه دادهباشند كه معامله كند على الاحوط. اما اگر طفل وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار بدهد و پول را به فروشنده برساند، چون واقعاً دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند، معامله صحيح است. ولى بايد فروشنده و خريدار يقين داشته باشند، كه طفل، جنس و پول را به صاحب آن مى رساند.

مسأله 2090 اگر از بچه نابالغ چيزى بخرد، يا چيزى به او بفروشد، بايد جنس يا پولى را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد. و اگر صاحب آنرا نمى شناسد

و براى شناختن او هم وسيله اى ندارد، بايد چيزى را كه از بچه گرفته، از طرف صاحب آن، مظالم بدهد.

مسأله 2091 اگر كسى بابچه نابالغ معامله كند و جنس يا پولى كه به بچه داده از بين برود، نمى تواند از بچه يا ولى او مطالبه نمايد.

مسأله 2092 اگر خريدار يافروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضى شود و بگويد راضى هستم معامله صحيح است.

مسأله 2093 اگر انسان مال كسى را بدون اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال به فروش آن راضى نشود و اجازه ندهد معامله باطل است.

مسأله 2094 پدر و جد پدرى طفل، و نيز وصى پدر و وصى جد پدرى مى توانند مال طفل رابفروشند، مجتهد عادل هم مى تواند مال ديوانه يا طفل يتيم يامال كسى را كه غائب است بفروشد. لكن بايد جد و وصى و حاكم شرع ملاحظه صرفه و غبطه را بنمايند و اما پدر پس هر چند كه كفايت عدم ضرر بعيد نيست ولكن احتياط به مراعات غبطه و مصلحت ترك نشود.

مسأله 2095 اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش، صاحب مال معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است و چيزى را كه غصب كننده به مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع اجازه، ملك مشترى است و چيزى را كه مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع اجازه، ملك كسى است كه مال او را غصب كرده اند.

مسأله 2096 اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد، بقصد اينكه پول آن، مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله

را اجازه نكند معامله باطل است. و اگر براى كسى هم كه مال را غصب كرده اجازه نمايد، صحيح بودن معامله اشكال دارد.

شرائط جنس و عوض آن

مسأله 2097 جنسى كه مى فروشند و چيزى كه عوض آن مى گيرند پنج شرط دارد:

اول آنكه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد.

دوم آنكه بتوانند آنرا تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبى كه فرار كرده صحيح نيست، ولى اگر اسبى را كه فرار كرده با چيزى كه مى تواند تحويل دهد مثلاً با يك فرش بفروشد، اگر چه آن اسب پيدا نشود، معامله صحيح است.

سوم خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و بواسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مى كند، معين نمايند.

چهارم كسى در جنس يادر عوض آن حقى نداشته باشد، پس مالى را كه انسان پيش كسى گرو گذاشته، بدون اجازه او نمى تواند بفروشد.

پنجم خود جنس را بفروشد نه منفعت آنرا، پس اگر مثلاً منفعت يك ساله خانه را بفروشد، صحيح نيست ولى چنانچه خريدار بجاى پول، منفعت ملك خود را بدهد مثلاً فرشى را از كسى بخرد و عوض آن منفعت يكسال خانه خود را به او واگذار كند اشكال ندارد و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 2098 جنسى را كه در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مى كنند، در آن شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مى تواند همان جنس را در شهرى كه با ديدن معامله مى كنند، با ديدن خريدارى نمايد.

مسأله 2099 چيزى را كه با وزن خريد و فروش مى

كنند با پيمانه هم مى شود معامله كرد، به اين صورت كه اگر مثلاً بخواهد ده من گندم بفروشد با پيمانه اى كه يك من گندم مى گيرد، ده پيمانه بدهد.

مسأله 2100 اگر يكى از شرطهائى كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است. ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند، تصرف آنها اشكال ندارد.

مسأله 2101 معامله چيزى كه وقف شده باطل است، ولى اگر بطورى خراب شود كه نتوانند استفاده اى راكه مال براى آن وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصيرمسجد بطورى پاره شود كه نتوانند روى آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد، و در صورتى كه ممكن باشد، بايد پول آنرا در همان مسجد به مصرفى برسانند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر باشد.

مسأله 2102 هر گاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كرده اند بطورى اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه آن مال يا جانى تلف شود، مى توانند آن مال را بفروشند و به مصرفى كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است برسانند.

مسأله 2103 خريد و فروش ملكى كه آنرا به ديگرى اجاره داده اند اشكال ندارد، ولى استفاده آن ملك درمدت اجاره، مال مستأجر است. و اگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، يا به گمان اينكه مدت اجاره كم است ملك را خريده باشد، پس از اطلاع مى تواند معامله خودش را بهم بزند.

صيغه خريد و فروش

مسأله 2104 در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربى بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسى بگويد اين مال

را در عوض اين پول فروختم و مشترى بگويد قبول كردم معامله صحيح است، ولى خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد وفروش باشد.

مسأله 2105 اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل مالى كه از خريدار مى گيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد معامله صحيح است و هر دو مالك مى شوند.

خريد و فروش ميوه ها

مسأله 2106 فروش ميوه اى كه گل آن ريخته و دانه بسته، پيش از چيدن صحيح است و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

مسأله 2107 اگربخواهند ميوه اى را كه بر درخت است، پيش از آنكه دانه ببندد و گلش بريزد بفروشند، مى توانند چيزى از حاصل زمين مانند سبزيها را با آن بفروشند، يا با مشترى شرط كنند كه ميوه را پيش از دانه بستن بچيند، يا ميوه بيشتر از يك سال رابه او بفروشند و بدون چيزهائى كه ذكر شد معامله صحيح است بنابر اقوى ولى كراهت دارد و اگر ميوه اصلاً بوجود نيامده معامله باطل است مگر آنكه با ضميمه ويا دو ساله بفروشند كه در اين دو صورت صحيح است.

مسأله 2108 اگر خرمائى را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولى نبايد عوض آنرا خرما بگيرند، اما اگر كسى يك درخت خرما در خانه يا باغ كس ديگر داشته باشد، در صورتى كه مقدار آنرا تخمين بزنند، و صاحب درخت آنرا به صاحب خانه يا باغ بفروشد و عوض آن خرمابگيرد، چنانچه خرمائى راكه مى گيرد كمتر يا زيادتر از مقدارى كه تخمين زده

اند نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2109 فروختن خيار و بادمجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى چند مرتبه چيده مى شود، در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشد و معين كنند كه مشترى در سال چند دفعه آنرا بچيند اشكال ندارد.

مسأله 2110 اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته، به چيز ديگرى غير گندم و جو بفروشند اشكال ندارد.

نقد و نسيه

مسأله 2111 اگر جنسى را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده بعد از معامله مى توانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند و تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آنرا در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند، و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه آنرا طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آنرا بجاى ديگر ببرد فروشنده جلوگيرى نكند.

مسأله 2112 در معامله نسيه بايد مدت معلوم باشد، پس اگر تعيين مدت نشود معامله باطل است و اما اگر جنسى را بفروشد كه سر خرمن پول آنرا بگيرد، معامله باطل است بنابر احتياط واجب بلكه بطلان خالى از قوت نيست.

مسأله 2113 اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتى كه قرار گذاشته اند، نمى تواند عوض آنرا از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مى تواند پيش از تمام شدن مدت، طلبى را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.

مسأله 2114 اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى كه قرار گذاشته اند، مى

تواند عوض آنرا از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند بپردازد، بايد او را مهلت دهد.

مسأله 2115 اگر به كسى كه قيمت جنس را نمى داند، مقدارى نسيه بدهد و قيمت آنرا به او نگويد، معامله باطل است. ولى اگر به كسى كه قيمت نقدى جنس را مى داند نسيه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلاً بگويد جنسى را كه به تو نسيه مى دهم، تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مى فروشم گرانتر حساب مى كنم و او قبول كند اشكال ندارد.

مسأله 2116 كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدت، مقدارى از طلب خود را كم كند، و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

معامله سلف

معامله سلف

مسأله 2117 معامله سلف آنست كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول را مى دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم، يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.

مسأله 2118 اگر پولى كه از طلا و نقره است سلف بفروشد و عوض آنرا پولى كه از طلا و نقره است بگيرد معامله باطل است. ولى اگر جنسى را سلف بفروشد و عوض آنرا جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است و احتياط مستحب آنست در عوض جنسى كه مى فروشد پول بگيرد و جنس ديگر نگيرد.

شرائط معامله سلف

مسأله 2119 معامله سلف شش شرط دارد:

اول خصوصياتى را كه قيمت جنس به واسطه آنها فرق مى كند معين نمايند.

دوم حسب اجماع علماء پيش از آنكه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد و موقع پرداخت آن رسيده باشد و طلب خود را بابت قيمت جنس حساب كند و او قبول نمايد اگر چه اين صورت خالى از اشكال نيست و احتياط مستحبى ترك آنست. و چنانچه مقدارى از قيمت آنرا بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است، ولى فروشنده مى تواند معامله همان مقدار را بهم بزند.

سوم مدت را كاملاً معين كنند، و اگر مثلاً بگويد تا اول خرمن جنس را تحويل مى دهم چون مدت كاملاً معلوم نشده معامله

باطل است.

چهارم وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت جنس به قدرى كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آنرا تحويل دهد.

پنجم جاى تحويل جنس را معين نمايند بنابر احتياط واجب، ولى اگر از حرفهاى آنان جاى آن معلوم باشد، لازم نيست اسم آنجا را ببرند.

ششم وزن يا پيمانه آنرا معين كنند و جنسى را هم كه معمولاً با ديدن معامله مى كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو، و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.

احكام معامله سلف

مسأله 2120 بنابر احتياط واجب انسان نمى تواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، اگر چه آنرا تحويل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد. ولى فروختن غله مانند گندم و جو پيش از تحويل گرفتن آن مكروه است.

مسأله 2121 در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرارداد كرده بدهد، مشترى بايد قبول كند و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد، و طورى باشد كه از همان جنس حساب شود، مشترى بايد قبول نمايد.

مسأله 2122 اگر جنسى را كه فروشنده مى دهد، پست تر از جنسى باشد كه قرارداد كرده، مشترى مى تواند قبول نكند.

مسأله 2123 اگر فروشنده بجاى جنسى كه قرارداد كرده، جنس ديگرى بدهد، در صورتى كه مشترى راضى شود، اشكال ندارد.

مسأله 2124 اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آنرا تحويل دهد ناياب شود و نتواند آنرا تهيه كند، مشترى مى تواند صبر كند تا

تهيه نمايد، يا معامله را بهم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.

مسأله 2125 اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل دهد و پول آنرا هم بعد از مدتى بگيرد، معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره

مسأله 2126 اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشند، سكه دار باشند يا بى سكه، در صورتى كه وزن يكى از آنها زيادتر از ديگرى باشد، معامله حرام و باطل است.

مسأله 2127 اگر طلا را به نقره، يا نقره را به طلا بفروشند، معامله صحيح است و لازم نيست وزن آنها مساوى باشد.

مسأله 2128 اگر طلا يا نقره را به طلا يا نقره بفروشند، بايد فروشنده و خريدار پيش از آنكه از يكديگر جدا شوند، جنس و عوض آنرا به يكديگر تحويل دهند، و اگر هيچ مقدارى از چيزى را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند، معامله باطل است.

مسأله 2129 اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزى را كه قرار گذاشته تحويل دهد و ديگرى مقدارى از آنرا تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است، ولى كسى كه تمام مال به دست او نرسيده مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2130 اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص، و خاك طلاى معدن را به طلاى خالص بفروشند، معامله باطل است، ولى فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشكال ندارد.

مواردى كه انسان مى تواند معامله را بهم بزند

مسأله 2131 حق بهم زدن معامله را خيار مى گويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مى توانند معامله را بهم بزنند:

اول آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند، و اين خيار را خيار مجلس مى گويند.

دوم آنكه مغبون شده باشند(خيار غبن).

سوم در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان بتوانند معامله را بهم

بزنند(خيار شرط).

چهارم فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و كارى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود(خيار تدليس).

پنجم فروشنده يا خريدار، شرط كند كه كارى انجام دهد، يا شرط كند مالى را كه مى دهد طور مخصوصى باشد، و به آن شرط عمل نكند، كه در اين صورت ديگرى مى تواند معامله را بهم بزند(خيار شرط).

ششم در جنس يا عوض آن عيبى باشد(خيار عيب).

هفتم معلوم شود مقدارى از جنسى را كه فروخته اند، مال ديگرى است، كه اگر صاحب آن به معامله راضى نشود، خريدار مى تواند معامله را بهم بزند، يا پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد. و نيز اگر معلوم شود مقدارى از چيزى را كه خريدار عوض قرار داده، مال ديگرى است و صاحب آن راضى نشود، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند، يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد(خيار شركت).

هشتم فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است، كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را بهم بزند و نيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه مى دهد بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند(خيار رؤيت).

نهم مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحويل ندهد، كه اگر مشترى شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند، ولى اگر جنسى را كه خريده مثل بعضى از

ميوه ها باشد كه اگر شب بماند ضايع مى شود، چنانچه پول آن را ندهد، و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مى تواند معامله را پيش از ضايع شدن بهم بزند(خيار تأخير).

دهم حيوانى را خريده باشد، كه در اين صورت تا سه روز مى تواند معامله را بهم بزند، و اگر در عوضِ حيوانى كه خريده، حيوان ديگرى داده باشد، فروشنده هم تا سه روز مى تواند معامله را بهم بزند(خيار حيوان).

يازدهم فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد، مثلاً اسبى را كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را بهم بزند(خيار تعذر تسليم). و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 2132 اگر خريدار قيمت جنس را نداند، يا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه به قدرى گران خريده كه مردم به آن اهميت مى دهند، مى تواند معامله را بهم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند، يا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزنتر از قيمت آن بفروشد، در صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان فروخته اهميت بدهند، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2133 در معامله بيع شرط، كه مثلاً خانه هزار تومانى را به دويست تومان مى فروشند و قرار مى گذارند كه اگر فروشنده سر مدت، پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند، در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند، معامله صحيح است.

مسأله 2134 در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته

باشد كه هر گاه سر مدت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مى دهد معامله صحيح است، ولى اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند، و اگر خريدار بميرد، نمى تواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.

مسأله 2135 اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى اعلا بفروشد، مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2136 اگر خريدار بفهمد مالى را كه گرفته عيبى دارد مثلاً حيوانى را بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را بهم بزند، يا فرق قيمت سالم و معيوب آنرا معين كند و به نسبت تفاوت قيمت سالم و معيوب، از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد. مثلاً مالى را كه به چهار تومان خريده ، اگر بفهمد معيوب است در صورتى كه قيمت سالم آن هشت تومان است و قيمت معيوب آن شش تومان باشد، چون فرق سالم و معيوب يك چهارم مى باشد، مى تواند يك چهارم پولى را كه داده، يعنى يك تومان از فروشنده بگيرد.

مسأله 2137 اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست، چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را بهم بزند، يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد بگيرد، در صورتى كه برگرداندن ممكن نباشد يا خريدار به دادن تفاوت راضى شود.

مسأله 2138 اگر بعد از معامله

و پيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن پيدا شود، خريدار مى تواند معامله را بهم بزند، و نيز اگر در عوض مال بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن، عيبى پيدا شود، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند، ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد.

مسأله 2139 اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فوراً معامله را بهم نزند، ديگر حق بهم زدن معامله را ندارد.

مسأله 2140 هر گاه بعد از خريدن جنس، عيب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2141 در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند معامله را بهم بزند، يا تفاوت قيمت بگيرد:

اول آنكه موقع خريدن، عيب مال را بداند.

دوم به عيب مال راضى شود.

سوم در وقت معامله بگويد: اگر مال عيبى داشته باشد، پس نمى دهم و تفاوت قيمت هم نمى گيرم.

چهارم فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد مى فروشم، ولى اگر عيبى را معين كند و بگويد، مال را با اين عيب مى فروشم، و بعد معلوم شود عيب ديگرى هم دارد، خريدار مى تواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد، يا تفاوت قيمت بگيرد.

مسأله 2142 در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند معامله را بهم بزند، ولى مى تواند تفاوت قيمت بگيرد:

اول آنكه بعد از معامله در مال تصرف كند.

دوم بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حق بر گرداندن آنرا ساقط كند.

سوم

بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگرى در آن پيدا شود. ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن سه روز عيب ديگرى پيدا كند اگر چه آنرا تحويل گرفته باشد، باز هم مى تواند آنرا پس دهد، و نيز اگر فقط خريدار تا مدتى حق بهم زدن معامله را داشته باشد و در آنمدت، مال عيب ديگرى پيدا كند، اگر چه آنرا تحويل گرفته باشد، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2143 اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آنرا نديده و ديگرى خصوصيات آنرا براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى بگويد و آنرا بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسائل متفرقه

مسأله 2144 اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد، بايد تمام چيزهائى را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مى شود بگويد، اگر چه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد، مثلاً بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه.

مسأله 2145 اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آنرا معين كند و بگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش، و هر چه زيادتر فروختى مال خودت باشد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط مى تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگيرد. ولى اگر بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول كردم يا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد و او هم به قصد خريدن

بگيرد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد، مال خود او است.

مسأله 2146 اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجاى آن، گوشت ماده بدهد معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته اين گوشت نر را مى فروشم مشترى مى تواند معامله را بهم بزند، و اگر آنرا معين نكرده، در صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب بايد گوشت نر به او بدهد.

مسأله 2147 اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن نرود، و بزاز پارچه اى به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2148 قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است، و اگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

مسأله 2149 اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقدارى از مال خود را با مال ديگرى بطورى مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود، و به عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند، يا كارى كنند كه معلوم باشد مى خواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.

مسأله 2150 اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مى گيرند با يكديگر شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار مى گذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند، شركت آنان صحيح نيست.

مسأله 2151 اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسى بخرد و قيمت آنرا خودش بدهكار شود، ولى در جنسى كه هر كدام خريده اند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح

نيست، اما اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او نسيه بخرد، بعد هر شريكى جنس را براى خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است.

مسأله 2152 كسانى كه به واسطه عقد شركت با هم شريك مى شوند بايد مكلف و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند، و نيز بايد بتوانند در مال خود تصرف نمايند، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر شركت كند صحيح نيست.

مسأله 2153 اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مى كند، يا بيشتر از شريك ديگر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد، بايد آنچه را شرط كرده اند به او بدهند بلكه اگر شرط كنند كسى كه كار نمى كند، يا كمتر كار مى كند، بيشتر منفعت ببرد، اقوى صحت شرط و شركت آنان است.

مسأله 2154 اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد، يا تمام ضرر يا بيشتر آنرا يكى از آنان بدهد، شركت محل اشكال است.

مسأله 2155 اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد، منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مى برند، و اگر سرمايه آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلاً اگر دو نفر شركت كنند، و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد، سهم او از منفعت و ضرر دوبرابر ديگرى است، چه هر دو به يك اندازه كار

كنند، يا يكى كمتر كار كند، يا هيچ كار نكند.

مسأله 2156 اگر در عقد شركت، شرط كنند كه هر دو باهم خريد و فروش نمايند، يا هر كدام به تنهائى معامله كنند، يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرارداد عمل نمايند.

مسأله 2157 اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه، خريد و فروش نمايد، هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمى تواند با آن سرمايه معامله كند.

مسأله 2158 شريكى كه اختيار سرمايه شركت با اوست، بايد به قرارداد شركت عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد، يا نقد بفروشد، يا جنس را از محل مخصوصى بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد. و اگر با او قرارى نگذاشته باشند، بايد به طور معمول معامله كند و داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد. و نبايد نسيه بخرد، يا نسيه بفروشد، يا مال شركت را در مسافرت همراه خود ببرد در صورتى كه معمول نباشد.

مسأله 2159 شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند، اگر برخلاف قراردادى كه با او كرده اند خريد و فروش كند، و خسارتى براى شركت پيش آيد ضامن است، ولى اگر بعداً به قراردادى كه شده معامله كند صحيح است. و نيز اگر با او قراردادى نكرده باشند و برخلاف معمول معامله كند، ضامن مى باشد، اما اگر بعداً مطابق معمول معامله كند معامله او صحيح است.

مسأله 2160 شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند، اگر زياده روى ننمايد، و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقاً مقدارى از آن يا تمام آن

تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2161 شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند، اگر بگويد سرمايه تلف شده، و پيش حاكم شرع قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.

مسأله 2162 اگر تمام شريكها از اجازه اى كه به تصرف در مال يكديگر داده اند بر گردند، هيچ كدام نمى توانند در مال شركت تصرف كنند، و اگر يكى از آنان از اجازه خود برگردد، شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند، ولى كسى كه از اجازه خود برگشته، مى تواند در مال شركت تصرف كند.

مسأله 2163 هر وقت يكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت كنند، اگر چه شركت مدت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند اگر متضرر نشوند.

مسأله 2164 اگر يكى از شريكها بميرد، يا ديوانه، يا بى هوش شود، شريكهاى ديگر نمى توانند در مال شركت تصرف كنند، و همچنين است، اگر يكى از آنان سفيه شود، يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نمايد.

مسأله 2165 اگر شريك چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع و ضررش مال خود اوست، ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر بگويد به آن معامله راضى هستم، نفع و ضررش مال هر دوى آنان است.

مسأله 2166 اگر با سرمايه شركت معامله اى كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طورى باشد كه اگر مى دانستند شركت درست نيست، به تصرف در مال يكديگر راضى بودند، معامله صحيح است، و هر چه از آن معامله پيدا شود، مال همه آنان است، و اگر اينطور نباشد، در صورتى كه كسانى كه به تصرف ديگران راضى نبوده اند، بگويند به

آن معامله راضى هستيم معامله صحيح وگرنه باطل مى باشد و در هر صورت هر كدام آنان براى شركت كارى كرده است، اگر به قصد مجانى كار نكرده باشد، مى تواند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمول از شريكهاى ديگر بگيرد.

احكام صلح

مسأله 2167 صلح آنست كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد كه او هم در عوض، مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب يا حقى كه دارد بگذرد. بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرد مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به كسى واگذار، يا از طلب يا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحيح است.

مسأله 2168 دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مى كنند، بايد بالغ و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند.

مسأله 2169 لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند صحيح است.

مسأله 2170 اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد، كه مثلاً يكسال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه شير گوسفندان را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است، ولى اگر گوسفندان را يك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض، مقدارى روغن بدهد اشكال دارد.

مسأله 2171 اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به

ديگرى صلح كند در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد، ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود بگذرد قبول كردن او لازم نيست.

مسأله 2172 اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند، مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادى براى بدهكار حلال نيست، مگر آنكه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را راضى كند، يا طورى باشد كه اگر مقدار طلب خود را مى دانست، باز هم به آن مقدار صلح مى كرد.

مسأله 2173 اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنس مى باشد و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، احتياط واجب آنست كه وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، ولى اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهد كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است صلح صحيح است.

مسأله 2174 اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكى باشد، مثلاً هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه آنان صحيح است، و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد مثلاً يكى ده من برنج و ديگرى دوازده من گندم طلبكار باشد. ولى اگر طلب آنان از يك جنس و چيزى باشد كه معمولاً با وزن يا پيمانه آنرا معامله مى كنند در صورتى كه وزن يا پيمانه آنها مساوى نباشد،

مصالحه آنان اشكال دارد.

مسأله 2175 اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

مسأله 2176 اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر مى توانند صلح را بهم بزنند. و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يا يكى از آنان، حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد مى تواند صلح را بهم بزند.

مسأله 2177 تا وقتى خريدار و فروشنده، از مجلس معامله متفرق نشده اند مى توانند معامله را بهم بزنند. و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد، تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد. و همچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و جنس را تحويل نگيرد، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند، ولى كسى كه مالى را صلح مى كند در اين سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد، و در هشت صورت ديگر كه در احكام خريد و فروش گفته شد مى تواند صلح را بهم بزند.

مسأله 2178 اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مى تواند صلح را بهم بزند، ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد اشكال دارد.

مسأله 2179 هر گاه مال خود را به كسى صلح نمايد، و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثى نداشتم، بايد چيزى را كه به تو صلح كردم

وقف كنى و او هم اين شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل نمايد.

احكام اجاره

احكام اجاره

مسأله 2180 اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مى كند بايد مكلف و عاقل باشند و به قصد و اختيار خودشان اجاره را انجام دهند، و نيز بايد در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را اجاره كند، يا اجاره دهد صحيح نيست.

مسأله 2181 انسان مى تواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد.

مسأله 2182 اگر ولى يا قيم بچه، مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد، و اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچه بالغ شد، مى تواند بقيه اجاره را بهم بزند مگر آنكه مصلحت ملزمه اى در اجاره دادن تمام مدت بوده.

مسأله 2183 بچه صغيرى را كه ولى ندارد، بدون اجازه مجتهد نمى شود اجير كرد و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد، مى تواند از چند نفر مؤمن كه عادل باشند، اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.

مسأله 2184 اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند، بلكه اگر مالك به كسى بگويد، ملك خود را به تو اجاره دادم و او هم بگويد قبول كردم اجاره صحيح است، و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد اين كه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند، و او هم به قصد

اجاره كردن بگيرد، اجاره صحيح مى باشد.

مسأله 2185 اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجير شود، همين كه مشغول آن عمل شد، اجاره صحيح است.

مسأله 2186 كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، يا اجاره كرده، صحيح است.

مسأله 2187 اگر خانه يا دكان يا اطاقى را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد، مستأجر نمى تواند آنرا به ديگرى اجاره دهد، واگر شرط نكند مى تواند آنرا به ديگرى اجاره دهد ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آنرا اجاره دهد، بايد در آن كارى مانند تعمير و سفيدكارى انجام داده باشد.

مسأله 2188 اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند، نمى شود او را به ديگرى اجاره داد و اگر شرط نكند، بايد زيادتر نگيرد.

مسأله 2189 اگر غير خانه و دكان و اطاق و اجير، چيز ديگر مثلاً زمين را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نمايد، اگر چه بيشتر از مقدارى كه اجاره كرده آنرا اجاره دهد اشكال ندارد.

مسأله 2190 اگر خانه يا دكانى را مثلاً يكساله به صدتومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نمايد، مى تواند نصف ديگر آن را به صدتومان اجاره دهد ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده مثلاً به صدوبيست تومان اجاره دهد، بايد در آن، كارى مانند تعمير انجام داده باشد.

شرائط مالى كه آنرا اجاره مى دهند

مسأله 2191 مالى

را كه اجاره مى دهند چند شرط دارد:

اول آنكه معين باشد، پس اگر بگويد يكى از خانه هاى خود را اجاره دادم درست نيست.

دوم مستأجر آن را ببيند، يا كسى كه آنرا اجاره مى دهد طورى خصوصيات آنرابگويد كه كاملاً معلوم باشد(1).

سوم تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است.

چهارم آن مال بواسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست.

پنجم استفاده اى كه مال را براى آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران كفايت آنرا نكند و از آب نهر هم مشروب نشود صحيح نيست.

ششم چيزى را كه اجاره مى دهد مال خود او باشد، و اگر مال كس ديگر را اجاره دهد، در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.

مسأله 2192 اجاره دادن درخت براى آن كه از ميوه اش استفاده كنند اشكال دارد.

مسأله 2193 زن مى تواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود، و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر بواسطه شير دادن حق شوهر از بين برود، بدون اجازه او نمى تواند اجير شود.

شرائط استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند

مسأله 2194 استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند چهار شرط دارد:

اول آنكه حلال باشد. بنابر اين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى، يا نگهدارى شراب، و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.

دوم پول دادن براى آن استفاده، درنظر مردم بيهوده نباشد.

سوم اگر چيزى را كه اجاره مى دهند

چند استفاده دارد، استفاده اى را كه مستأجر بايد از آن ببرد معين نمايند. مثلاً اگر حيوانى را كه سوارى مى دهد و بار مى برد اجاره دهند، بايد در موقع اجاره معين كنند كه سوارى يا باربرى آن مال مستأجر است يا همه استفاده هاى آن.

چهارم مدت استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند مثلاً با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را بطور مخصوصى بدوزد كافيست.

مسأله 2195 اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند، ابتداى آن بعد از خواندن صيغه اجاره است.

مسأله 2196 اگر خانه اى را مثلاً يكساله اجاره دهند، و ابتداى آنرا يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند، اجاره صحيح است، اگر چه موقعى كه صيغه مى خوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.

مسأله 2197 اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه نشستى، اجاره آن ماهى ده تومان است اجاره صحيح نيست.

مسأله 2198 اگر به مستأجر بگويد خانه را ماهى ده تومان به تو اجاره دادم يا بگويد خانه را يك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم، و بعد از آن هم هر قدر بنشينى اجاره آن ماهى ده تومان است، در صورتى كه ابتداى مدت اجاره را معين كنند يا ابتداى آن معلوم باشد، اجاره ماه اول صحيح است.

مسأله 2199 خانه اى را كه غريب و زوار در آن منزل مى كنند و معلوم نيست چقدر در آن مى مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبى يك تومان بدهند و صاحبخانه راضى شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد،

ولى چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحيح نيست و صاحب خانه هر وقت بخواهد مى تواند آنان را بيرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

مسأله 2200 مالى را كه مستأجر بابت اجاره مى دهد بايد معلوم باشد، پس اگر از چيزهائى است كه مثل گندم با وزن معامله مى كنند، بايد وزن آن معلوم باشد على الاحوط. و اگر از چيزهائى است كه مثل تخم مرغ با شماره معامله مى كنند، بايد شماره آن معين باشد على الاحوط. و اگر مثل اسب و گوسفند است، بايد اجاره دهنده آنرا ببيند، يا مستأجر خصوصيات آنرا به او بگويد.

مسأله 2201 اگر زمينى را براى زراعت جو يا گندم اجاره دهد و مال الاجاره را جو يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست.

مسأله 2202 كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حق ندارد اجرت آنرا مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد، پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.

مسأله 2203 هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مال الاجاره آنرا بدهد.

مسأله 2204 اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خياطى را در روز معينى براى دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده

كار باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد، چه خياط بيكار باشد، چه براى خودش يا ديگرى كار كند.

مسأله 2205 اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلاً اگر خانه اى را يكساله به صدتومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولاً پنجاه تومان است بايد پنجاه تومان را بدهد، و اگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد. و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

مسأله 2206 اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده ضامن نيست و نيز اگر مثلاً پارچه اى را كه به خياط داده از بين برود در صورتى كه خياط زياده روى نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد، نبايد عوض آنرابدهد.

مسأله 2207 هر گاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند ضامن است.

مسأله 2208 اگر قصاب سر حيوانى را ببرد، و آنرا حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجانى سر بريده باشد، بايد قيمت آنرا به صاحبش بدهد.

مسأله 2209 اگر حيوانى را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار باركند، و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است و نيز اگر مقدار

بار را معين نكرده باشند و بيشتر از معمول باركند و حيوان تلف شود، يا معيوب گردد ضامن مى باشد.

مسأله 2210 اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد، چنانچه آن حيوان بلغزد، يا رم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست ولى اگر بوسطه زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است.

مسأله 2211 اگر كسى بچه اى را ختنه كند و ضررى به آن بچه برسد يا بميرد چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد ضامن نيست.

مسأله 2212 اگر دكتر بدست خود به مريض دوا بدهد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضررى برسد يا بميرد، دكتر ضامن است، و اما اگر درد و دواى مريض را بگويد و مريض دوا را بخورد، نمى توان حكم به ضمان كرد، مگر آنكه سبب از مباشر اقوى باشد. بلى اگر فقط بگويد فلان دوا براى فلان مرض فايده دارد، و بواسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد، يا بميرد دكتر ضامن نيست.

مسأله 2213 هر گاه دكتر به مريض يا ولى او بگويد، كه اگر ضررى به مريض برسد ضامن نيستم، در صورتى كه دقت و احتياط خود را بكند و به مريض ضررى برسد، يا بميرد دكتر ضامن نيست.

مسأله 2214 مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده، با رضايت يكديگر مى توانند معامله رابهم بزنند و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق

قرارداد، اجاره را بهم بزنند.

مسأله 2215 اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است، مى تواند اجاره را بهم بزند، ولى اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند، نمى توانند اجاره را بهم بزنند.

مسأله 2216 اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آنكه تحويل دهد كسى آنرا غصب نمايد، مستأجر مى تواند اجاره را بهم بزند و چيزى را كه به اجاره دهنده داده پس بگيرد، يا اجاره را بهم نزند و اجاره مدتى را كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از او بگيرد، پس اگر حيوانى را يك ماهه به ده تومان اجاره نمايد و كسى آنرا ده روز غصب كند، و اجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان باشد، مى تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگيرد.

مسأله 2217 اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد، و بعد ديگرى آنرا غصب كند، نمى تواند اجاره را بهم بزند، و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب كننده بگيرد.

مسأله 2218 اگر پيش از آنكه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد، اجاره بهم نمى خورد و مستأجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد، و همچنين است اگر آنرا به ديگرى بفروشد.

مسأله 2219 اگر پيش از ابتداى مدت اجاره، ملك بطورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل مى شود و پولى كه

مستأجر به صاحب ملك داده به او برمى گردد، بلكه اگر طورى باشد كه بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد، مى تواند اجاره را بهم بزند.

مسأله 2220 اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدتى كه باقيمانده باطل مى شود، و اگر استفاده مختصرى هم بتواند از آن ببرد، مى تواند اجاره مدت باقيمانده را بهم بزند.

مسأله 2221 اگر خانه اى را كه مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آنرا بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود، اجاره باطل نمى شود، و مستأجر هم نمى تواند اجاره را بهم بزند، و اگر ساختن آن بقدرى طول بكشد كه مقدارى از استفاده مستأجر از بين برود، اجاره به آن مقدار باطل مى شود و مستأجر مى تواند اجاره باقيمانده را بهم بزند.

مسأله 2222 اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد، اجاره باطل نمى شود، ولى اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد، مثلاً ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد، و پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد، از وقتى كه مرده اجاره باطل است.

مسأله 2223 اگر صاحب كار، بنّا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد، چنانچه بنّا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مى گيرد به عمله بدهد، زيادى آن بر او حرام است، و بايد آنرا به صاحب كار

بدهد، ولى اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند و براى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگرى بدهد، در صورتى كه كمتر از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد، زيادى آن براى او حلال مى باشد.

مسأله 2224 اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را با نيل رنگ كند، چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد، حق ندارد چيزى بگيرد.

احكام جعاله

مسأله 2225 جعاله آنست كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه براى او انجام مى دهند مال معينى بدهد، مثلاً بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، ده تومان به او مى دهم، و به كسى كه اين قرار را مى گذارد جاعل، و به كسى كه كار را انجام مى دهد عامل مى گويند. و فرق بين جعاله و اينكه كسى را براى كارى اجير كنند، اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه، اجير بايد عمل را انجام دهد، و كسى هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مى شود، ولى در جعاله عامل مى تواند، مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمى شود.

مسأله 2226 جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد كند، و شرعاً بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنابراين جعاله آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند صحيح نيست.

مسأله 2227 كارى را كه جاعل مى گويد براى او انجام دهند، بايد حرام يا بى فايده نباشد، پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد، يا در شب به جاى تاريكى برود

ده تومان به او مى دهم، جعاله صحيح نيست.

مسأله 2228 اگر مالى را كه قرار مى گذارد بدهد معين كند، مثلاً بگويد هر كس اسب مرا پيدا كند اين گندم را به او مى دهم لازم نيست بگويد آن گندم مال كجاست و قيمت آن چيست، ولى اگر مال را معين نكند مثلاً بگويد كسى كه اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مى دهم بايد خصوصيات آن را كاملاً معين نمايد.

مسأله 2229 اگر جاعل مزد معينى براى كار قرار ندهد، مثلاً بگويد هر كس بچه مرا پيدا كند پولى به او مى دهم و مقدار آن را معين نكند، چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را به مقدارى كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مسأله 2230 اگر عامل پيش از قرارداد كار را انجام داده باشد، يا بعد از قرارداد بقصد اينكه پول نگيرد انجام دهد، حقى به مزد ندارد.

مسأله 2231 پيش از آنكه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل مى توانند جعاله را بهم بزنند.

مسأله 2232 بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال دارد.

مسأله 2233 عامل مى تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آنرا تمام نمايد. مثلاً اگر كسى بگويد هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مى دهم و دكتر جراحى شروع به عمل كند، چنانچه طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند چشم معيوب مى شود، بايد آنرا تمام نمايد و در صورتى

كه ناتمام بگذارد، حقى بر جاعل ندارد.

مسأله 2234 اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، براى جاعل فايده ندارد، عامل نمى تواند چيزى مطالبه كند، و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد، مثلاً بگويد هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مى دهم، ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد، براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه بطور مصالحه يكديگر را راضى نمايند.

احكام مزارعه

مسأله 2235 مزارعه آنست كه مالك با زارع به اين قسم معامله كند كه زمين را در اختيار او بگذارد، تا زراعت كند و مقدارى از حاصل آنرا به مالك بدهد.

مسأله 2236 مزارعه چند شرط دارد:

اول آنكه صاحب زمين به زارع بگويد زمين را به تو واگذار كردم در مدت يكسال به نصف حاصل آن مثلاً، و زارع هم بگويد قبول كردم، يا بدون اين كه حرفى بزنند، مالك زمين را واگذار كند و زارع قبول نمايد، ولى در اين صورت تا زارع مشغول كار نشده مالك و زارع مى توانند معامله را بهم بزنند.

دوم صاحب زمين و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند، و سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

سوم مالك و زارع از تمام حاصل زمين ببرند، پس اگر مثلاً شرط كنند كه آنچه اول يا آخر مى

رسد، مال يكى از آنان باشد مزارعه باطل است.

چهارم سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد، پس اگر مالك بگويد در اين زمين زراعت كن، هر چه مى خواهى به من بده صحيح نيست.

پنجم مدتى را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند، و بايد مدت به قدرى باشد كه در آن مدت به دست آمدن حاصل ممكن باشد.

ششم زمين قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد اما بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحيح است.

هفتم اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصى است، چيزى را كه زارع بايد بكارد معين كنند، ولى اگر زراعت معينى را در نظر ندارند، يا زراعتى را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نيست آن را معين نمايند.

هشتم مالك زمين را معين كند، پس كسى كه چند قطعه زمين دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكى از اين زمينها زراعت كن و آنرا معين نكند، مزارعه باطل است.

نهم خرجى را كه هر كدام آنان بايد بكنند معين نمايند، ولى اگر خرجى را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آنرا معين نمايند.

مسأله 2237 اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدارى از حاصل براى او باشد، و بقيه را بين خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار چيزى باقى مى ماند، مزارعه صحيح است.

مسأله 2238 اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل بدست نيايد، چنانچه مالك راضى شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در

زمين او بماند و زارع هم راضى باشد مانعى ندارد، و اگر مالك راضى نشود، مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، و اگر براى چيدن زراعت ضررى به زارع برسد لازم نيست عوض آنرا به او بدهد مگر آنكه خود مالك زمين زراعت را بكَند، كه در اين صورت لازم است عوض آنرا بدهد، ولى زارع اگر چه راضى شود كه به مالك چيزى بدهد، نمى تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند، مگر آنكه از كندن ضرر مهمى به زارع برسد و از ماندن ضرر به مالك نرسد.

مسأله 2239 اگر به واسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نباشد، مثلاً آب از زمين قطع شود، مزارعه بهم مى خورد، و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند، چنانچه زمين در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفى نداشته است، بايد اجاره آن مدت را به مقدار قرارداد، به مالك بدهد.

مسأله 2240 اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يكديگر نمى توانند مزارعه را بهم بزنند، و نيز اگر مالك بقصد مزارعه زمين را به كسى واگذار كند، بعد از آنكه او مشغول عمل شد، جايز نيست بدون رضايت يكديگر معامله را بهم بزنند، ولى اگر در ضمن خواندن صيغه مزارعه شرط كرده باشند، كه هر دو يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق قرارى كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند.

مسأله 2241 اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه بهم نمى خورد، و وارثشان به جاى آنان است، ولى اگر زارع بميرد

و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه بهم مى خورد، و چنانچه زراعت نمايان شده باشد، بايد سهم او را به ورثه اش بدهند، و حقوق ديگرى هم كه زارع داشته، ورثه او ارث مى برند، ولى نمى توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقى بماند مگر آنكه از كندن ضرر مهمى به ورثه برسد و از ماندن ضرر به مالك نرسد.

مسأله 2242 اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه تخم مال مالك بوده، حاصلى هم كه بدست مى آيد مال اوست، و بايد مزد زارع و مخارجى را كه كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى را كه مال زارع بوده و در آن زمين كار كرده به او بدهد، و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال اوست، و بايد اجاره زمين و خرجهائى را كه مالك كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى كه مال او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد.

مسأله 2243 اگر تخم مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يا بى اجرت، زراعت در زمين بماند اشكال ندارد، و اگر مالك راضى نشود، پيش از رسيدن زراعت هم مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند و زارع اگر چه راضى شود چيزى به مالك بدهد، نمى تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند مگر در صورت ضرر، و نيز مالك نمى تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد، و زراعت

را در زمين باقى بگذارد.

مسأله 2244 اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ريشه زراعت در زمين بماند، و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالك و زارع از زراعت صرف نظر نكرده باشند، حاصل سال دوم را هم بايد مثل سال اول قسمت كنند.

احكام مساقات

مسأله 2245 اگر انسان با كسى به اين قسم معامله كند كه درختهاى ميوه اى را كه ميوه آن مال خود اوست، يا اختيار ميوه هاى آن با اوست، تا مدت معينى به آن كس واگذار كند، كه تربيت نمايد و آب دهد و به مقدارى كه قرار مى گذارند از ميوه آن بردارد، اين معامله را مساقات مى گويند.

مسأله 2246 معامله مساقات در درختهائى كه مثل بيد و چنار ميوه نمى دهد صحيح نيست، ولى در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مى كنند صحت بعيد نيست.

مسأله 2247 در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت بقصد مساقات آنرا واگذار كند، و كسى كه كار مى كند به همين قصد مشغول كار شود، معامله صحيح است.

مسأله 2248 مالك و كسى كه تربيت درختها را بعهده مى گيرد، بايد مكلف و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند، يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

مسأله 2249 مدت مساقات بايد معلوم باشد، و اگر اول آنرا معين كنند و آخر آنرا موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مى آيد صحيح است.

مسأله 2250 بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها

باشد، و اگر قرار بگذارند كه مثلاً صد من از ميوه ها مال مالك، و بقيه مال كسى باشد كه كار مى كند، معامله باطل است.

مسأله 2251 بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن قرار بگذارند، پس اگر كارى مانند آبيارى كه براى تربيت درخت لازم است باقى مانده باشد، معامله صحيح است و گرنه باطل است، اگر چه احتياج به كارى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن داشته باشد.

مسأله 2252 معامله مساقات در بوته خربزه و خيار مانند اينها صحيح نيست.

مسأله 2253 درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مى كند و به آبيارى احتياج ندارد، اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن و كود دادن محتاج باشد معامله مساقات در آن اشكال دارد.

مسأله 2254 دو نفرى كه مساقات كرده اند، با رضايت يكديگر مى توانند معامله را بهم بزنند، و نيز اگر در ضمن خواندن صيغه مساقات شرط كنند كه هر دو، يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى كه گذاشته اند، بهم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطى كنند و عملى نشود، كسى كه براى نفع او شرط كرده اند مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2255 اگر مالك بميرد معامله مساقات بهم نمى خورد، و ورثه اش بجاى او هستند.

مسأله 2256 اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، ورثه اش بجاى او هستند،

و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجير هم نگيرند، حاكم شرع از مال ميت اجير مى گيرد و حاصل را بين ورثه ميت و مالك قسمت مى كند، و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد، پس اگر قرار گذاشته اند كه به ديگرى واگذار نكند، با مردن او معامله بهم مى خورد، و اگر قرار نگذاشته اند، مالك مى تواند عقد را بهم بزند يا راضى شود كه ورثه او يا كسى كه آنها اجيرش مى كنند، درختها را تربيت نمايد.

مسأله 2257 اگر شرط كند كه تمام حاصل براى مالك باشد، مساقات باطل است و ميوه مال مالك مى باشد، و كسى كه كار مى كند نمى تواند مطالبه اجرت نمايد، ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد، مالك بايد مزد آبيارى و كارهاى ديگر را به مقدار معمول، به كسى كه درختها را تربيت كرده بدهد.

مسأله 2258 مشهور بلكه اجماع علماء اماميه بر آنست كه اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند، كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مى آيد مال هر دو باشد، معامله باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال اوست، و بايد مزد كسى كه آنها را تربيت كرده بدهد اگر عامل علم به بطلان نداشته باشد و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده بعد از تربيت هم مال اوست و مى تواند آنها را بكند، ولى بايد گودالهائى را كه به واسطه كندن درختها پيدا شده پر كند، و اجاره زمين را از روزى كه درختها را

كاشته به صاحب زمين بدهد اگر صاحب زمين جاهل به بطلان باشد، و مالك هم مى تواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند، و اگر به واسطه كندن درخت، عيبى در آن پيدا شود لازم نيست عوض آنرا بدهد، و اما اگر خود مالك زمين درختها را بكند بايد تفاوت قيمت آنرا به صاحب درخت بدهد، و صاحب درخت نمى تواند او را مجبور كند كه با اجاره، يا بدون اجاره، درخت را در زمين باقى بگذارد، چونكه باقى ماندن درختها دائماً در زمين موجب ضرر و منع سلطنت مالك است.

كسانى كه نمى توانند در مال خود تصرف كنند

مسأله 2259 بچه اى كه بالغ نشده شرعاً نمى تواند در مال خود تصرف كند مگر در بعض خيرات. و نشانه بالغ شدن يكى از سه چيز است:

اول روئيدن موى درشت زير شكم بالاى عورت.

دوم بيرون آمدن منى.

سوم تمام شدن پانزده سال قمرى در مرد، و تمام شدن نه سال قمرى در زن.

مسأله 2260 روئيدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر انسان به واسطه اينها به بالغ شدن يقين كند.

مسأله 2261 ديوانه و سفيه، يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، نمى توانند در مال خود تصرف نمايند.

مسأله 2262 كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است، تصرفى كه موقع ديوانگى در مال خود مى كند صحيح نيست.

مسأله 2263 انسان مى تواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مى رود هر قدر از مال خود را به مصرف

خود و عيال و مهمان و كارهايى كه اسراف شمرده نمى شود برساند، و نيز اگر مال خود را به قيمت بفروشد، يا اجاره دهد اشكال ندارد، و همچنين است اگر مثلاً مال خود را به كسى ببخشد، يا ارزانتر از قيمت بفروشد، هر چند كه بيشتر از ثلث باشد، و احتياج به اجازه ورثه هم ندارد.

احكام وكالت

وكالت آنست كه انسان كارى را كه مى تواند در آن دخالت كند، به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسى را وكيل كند كه خانه او را بفروشد يا زنى را براى او عقد نمايد، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند چون حق ندارد در مال خود تصرف كند، نمى تواند براى فروش آن، كسى را وكيل نمايد.

مسأله 2264 در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند، و اگر انسان به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به كسى بدهد كه براى او بفروشد، و او مال را بگيرد، وكالت صحيح است.

مسأله 2265 اگر انسان كسى را كه در شهرى ديگر است وكيل نمايد و براى او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، اگر چه وكالت نامه بعد از مدتى برسد، وكالت صحيح است.

مسأله 2266 موكل، يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مى كند، و نيز كسى كه وكيل مى شود، بايد بالغ و عاقل باشند، و از روى قصد و اختيار اقدام كنند.

مسأله 2267 كارى را كه انسان نمى تواند انجام دهد، يا شرعاً نبايد انجام دهد نمى تواند براى انجام

آن از طرف ديگرى وكيل شود، مثلاً كسى كه در احرام حج است، چون نبايد صيغه عقد زناشوئى را بخواند، نمى تواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.

مسأله 2268 اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد، و آن كار را معين نكند وكالت صحيح نيست.

مسأله 2269 اگر وكيل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد، بعد از آنكه خبر به او رسيد، نمى تواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحيح است.

مسأله 2270 وكيل مى تواند از وكالت كناره گيرى كند، و اگر موكل غائب هم باشداشكال ندارد.

مسأله 2271 وكيل نمى تواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را وكيل نمايد، ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طورى كه به او دستور داده، مى تواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير، بايد از طرف او وكيل بگيرد، و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.

مسأله 2272 اگر انسان با اجازه موكل خودش، كسى را از طرف او وكيل كند، نمى تواند آن وكيل را عزل نمايد، و اگر وكيل اول بميرد، يا موكل او را عزل كند وكالت دومى باطل نمى شود.

مسأله 2273 اگر وكيل به اجازه موكل، كسى را از طرف خودش وكيل كند، موكل و وكيل اول، مى توانند آن وكيل را عزل كنند، و اگر وكيل اول بميرد، يا عزل

شود، وكالت دومى باطل مى شود.

مسأله 2274 اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند، و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهائى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مى توانند آن كار را انجام دهند، و چنانچه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمى شود، ولى اگر نگفته باشد كه با هم يا به تنهائى انجام دهند، يا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمى توانند به تنهائى اقدام نمايند، و در صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مى شود.

مسأله 2275 اگر وكيل يا موكل بميرد يا ديوانه شود وكالت باطل مى شود، و در ديوانه موقت و بيهوشى بطلان احوط است و نيز اگر چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود مثلاً گوسفندى كه براى فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مى شود.

مسأله 2276 اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند، و چيزى براى او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.

مسأله 2277 اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار اوست كوتاهى نكند و غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگرى در آن ننمايد و اتفاقاً آن مال از بين برود، نبايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2278 اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى كند، يا غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند تصرف ديگرى در آن بنمايد و آن مال از بين برود، ضامن است، پس اگر لباسى را كه

گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2279 اگر وكيل غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگرى در مال بكند، مثلاً لباسى را كه گفته اند بفروش بپوشد و بعداً تصرفى را كه به او اجازه داده اند بنمايد، آن تصرف صحيح است.

احكام قرض

قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه درآيات قرآن و اخبار راجع به آن زياد سفارش شده است. از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد، مال او زياد مى شود، و ملائكه بر او رحمت مى فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مى گذرد، و كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مى شود.

مسأله 2280 در قرض لازم نيست صيغه بخوانند، بلكه اگر چيزى را به نيت قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است ولى مقدار آن بايد كاملاً معلوم باشد.

مسأله 2281 هر وقت بدهكار بدهى خود را بدهد، طلبكار بايد قبول نمايد.

مسأله 2282 اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند بايد كه طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه نكند ولى اگر مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، مى تواند طلب خود را مطالبه نمايد.

مسأله 2283 اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهى خود را بدهد، بايد فوراً آنرا بپردازد، و اگر تأخير بيندازد گناهكار است در صورتى

كه وقت آن رسيده باشد.

مسأله 2284 اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و اثاثيه منزل و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد، چيزى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را بدهد.

مسأله 2285 كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، چنانچه بتواند كاسبى كند، احتياط واجب آنست كه كسب كند و بدهى خود را بدهد.

مسأله 2286 كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد كه او را پيدا كند، بايد با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقير بدهد، و اگر طلبكار او سيد نباشد، واجب نيست كه طلب او را به غير سيد فقير بدهد، بلكه مى تواند به سيد فقير هم بدهد.

مسأله 2287 اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و بدهى او نباشد، بايد مالش را به همين مصرفها برسانند، و به وارث او چيزى نمى رسد.

مسأله 2288 اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره قرض كند و قيمت آن كم شود يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافى است، ولى اگر هر دو به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.

مسأله 2289 اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال آنرا مطالبه كند، احتياط واجب آنست كه بدهكار همان مال را به او بدهد.

مسأله 2290 اگر كسى كه قرض مى دهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد، مثلاً يك من گندم بدهد و

شرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد، يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا و حرام است، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كارى براى او انجام دهد، يا چيزى را كه قرض كرده با مقدارى جنس ديگر پس دهد، مثلاً شرط كند يك تومانى راكه قرض كرده با يك كبريت پس دهد، ربا و حرام است، و نيز اگر با او شرط كند كه چيزى را كه قرض مى گيرد بطور مخصوصى پس دهد، مثلاً مقدارى طلاى نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد، باز هم ربا و حرام مى باشد، ولى اگر بدون اينكه شرط كند، خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد، اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مسأله 2291 ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است، و كسى كه قرض ربائى گرفته مالك آن نمى شود و نمى تواند در آن تصرف كند، ولى چنانچه طورى باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بودند، صاحب پول راضى بود كه گيرنده قرض در آن پول تصرف كند، قرض گيرنده مى تواند در آن تصرف نمايد.

مسأله 2292 اگر گندم يا چيزى مانند آن را بطور قرض ربائى بگيرد و با آن زراعت كند، حاصلى كه از آن بدست مى آيد مال قرض دهنده است.

مسأله 2293 اگر لباسى را بخرد و بعداً از پولى كه به قرض ربائى گرفته، يا از پول حلالى كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد، ولى اگر به فروشنده بگويد كه اين لباس را

با اين پول مى خرم، پوشيدن آن لباس حرام است، و اگر بداند پوشيدن آن حرام است، نماز هم با آن باطل مى باشد.

مسأله 2294 اگر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگر از طرف(وكيل) او كمتر بگيرد، اشكال ندارد، و اين را صرف برات مى گويند.

مسأله 2295 اگر مقدارى پول به كسى بدهد كه بعد از چندروز در شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلاً نهصد و نود تومان بدهد كه بعداز ده روز در شهر ديگر هزار تومان بگيرد، ربا و حرام است، ولى اگر كسى كه زيادى را مى گيرد در مقابل زيادى، جنس بدهد يا عملى انجام دهد اشكال ندارد.

مسأله 2296 اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد، سفته يا براتى داشته باشد، و بخواهد طلب خود را پيش از وعده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.

احكام حواله دادن

مسأله 2297 اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگرى بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آنكه حواله درست شد، كسى كه به او حواله شده بدهكار مى شود، و ديگر طلبكار نمى تواند طلبى را كه دارد از بدهكار اولى مطالبه نمايد.

مسأله 2298 بدهكار و طلبكار و كسى كه سر او حواله شده، بايد مكلف و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند، يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

مسأله 2299 حواله دادن سر كسى كه بدهكار نيست، در صورتى صحيح است كه او قبول كند، و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است، جنس

ديگر حواله دهد مثلاً به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله صحيح نيست.

مسأله 2300 موقعى كه انسان حواله مى دهد بايد بدهكار باشد، پس اگر بخواهد از كسى قرض كند، تا وقتى از او قرض نكرده نمى تواند او را به كسى حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض مى دهد از آن كس بگيرد.

مسأله 2301 حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آنرا بدانند، پس اگر مثلاً ده من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكار باشد و به او بگويد، يكى از دو طلب خود را از فلانى بگير و آنرا معين نكند، حواله درست نيست.

مسأله 2302 - اگر بدهى واقعاً معين باشد، ولى بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است، مثلاً اگر طلب كسى را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد، حواله صحيح مى باشد.

مسأله 2303 طلبكار مى تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى كه به او حواله شده فقير نباشد، و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.

مسأله 2304 اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمى تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد ولى اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند، كسى كه حواله را قبول كرده، همان مقدار را مى تواند از حواله دهنده مطالبه نمايد.

مسأله 2305 بعد از آنكه

حواله درست شد، حواله دهنده و كسى كه به او حواله شده، نمى توانند حواله را بهم بزنند، و هر گاه كسى كه به او حواله شده در موقع حواله فقير نباشد، اگر چه بعداً فقير شود، طلبكار هم نمى تواند حواله را بهم بزند، و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشد و طلبكار بداند فقير است، ولى اگر نداند فقير است و بعداً بفهمد، اگر چه در آنوقت مال دار شده باشد، طلبكار مى تواند حواله را بهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.

مسأله 2 اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده، يا يكى از آنان براى خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه گذاشته اند، مى توانند حواله را بهم بزنند.

مسأله 2307 اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسى كه به او حواله شده داده است، مى تواند چيزى را كه داده از او بگيرد و اگر بدون خواهش او داده و قصدش اين بوده كه عوض آنرا نگيرد، نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.

احكام رهن

مسأله 2308 رهن آنست كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد، طلبش را از آن مال بدست آورد.

مسأله 2309 در رهن لازم نيست صيغه بخوانند، و همين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن صحيح است.

مسأله 2310 گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مى گيرد، بايد مكلف و عاقل

باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

مسأله 2311 انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرف كند، و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتى صحيح است كه صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضى هستم.

مسأله 2312 چيزى را كه گرو مى گذارند، بايد خريد و فروش آن صحيح باشد، پس اگر شراب و مانند آنرا گرو بگذارند، درست نيست.

مسأله 2313 استفاده چيزى را كه گرو مى گذارند، مال كسى است كه آنرا گرو گذاشته است.

مسأله 2314 طلبكار و بدهكار نمى توانند مالى را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه يكديگر ملك كسى كنند، مثلاً ببخشند يا بفروشند، ولى اگر يكى از آنان آنرا ببخشد يا بفروشد، بعد ديگرى بگويد راضى هستم اشكال ندارد.

مسأله 2315 اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد، پول آن هم مثل خود مال، گرو مى باشد.

مسأله 2316 اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند و او ندهد، طلبكار مى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بايد بقيه را به بدهكار بدهد، ولى اگر به حاكم شرع دسترسى دارد، بايد براى فروش آن از حاكم شرع اجازه بگيرد.

مسأله 2317 اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و چيزهائى كه مانند اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولى اگر مالى را

كه گرو گذاشته خانه و اثاثيه هم باشد، طلبكار مى تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن

مسأله 2318 اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، ضامن شدن او در صورتى صحيح است، كه به هر لفظى اگرچه عربى نباشد به طلبكار بگويد كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم، و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند، ولى راضى بودن بدهكار شرط نيست.

مسأله 2319 ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى هم آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند، ولى اين شرطها در بدهكار نيست، مثلاً اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.

مسأله 2320 هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلاً بگويد اگر پدرم اجازه بدهد من مى دهم، ضامن شدن او باطل است.

مسأله 2321 كسى كه انسان ضامن بدهى او مى شود بايد بدهكار باشد، پس اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، تا وقتى قرض نكرده، انسان نمى تواند ضامن او شود.

مسأله 2322 در صورتى انسان مى تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهى همه معين باشند، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل است، و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نفر را به

تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى كدام را مى دهد ضامن شدن او باطل مى باشد، و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلاً ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن يكى از دو طلب تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول، صحيح نيست.

مسأله 2323 اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمى تواند از بدهكار چيزى بگيرد، و اگر مقدارى از آنرا ببخشد، نمى تواند آن مقدار را مطالبه نمايد.

مسأله 2324 اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمى تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مسأله 2325 ضامن و طلبكار مى توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند، ضامن بودن را بهم بزنند.

مسأله 2326 هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمى تواند ضامن بودن او را بهم بزند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد، و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد، ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.

مسأله 2327 اگر انسان در موقعى كه ضامن مى شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، مى تواند ضامن بودن او را بهم بزند و اگر پيش از آنكه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده باشد، چنانچه بخواهد ضامن بودن او را بهم بزند، اشكال ندارد على الاظهر.

مسأله 2328 اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد، نمى تواند

چيزى از او بگيرد.

مسأله 2329 اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد، بعد از دادن بدهى او مى تواند مقدارى را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد، ولى اگر بجاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد، مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد، و ضامن ده من برنج بدهد، نمى تواند برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت

مسأله 2330 كفالت آنست كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، بدهكار را به دست او بدهد، و به كسى كه اينطور ضامن مى شود كفيل مى گويند.

مسأله 2331 كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه عربى نباشد، به طلبكار بگويد كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهى به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نمايد.

مسأله 2332 كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند، و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.

مسأله 2333 يكى از پنج چيز، كفالت را بهم مى زند:

اول كفيل، بدهكار را به دست طلبكار بدهد.

دوم طلب طلبكار داده شود.

سوم طلبكار از طلب خود بگذرد.

چهارم بدهكار بميرد.

پنجم طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.

مسأله 2334 اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده، بايد او را به

دست طلبكار بدهد.

احكام وديعه(امانت)

مسأله 2335 اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد و او هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفى بزنند، صاحب مال بفهماند كه مال را براى نگهدارى به او مى دهد، و او هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانت دارى كه بعداً گفته مى شود عمل نمايد.

مسأله 2336 امانت دار و كسى كه مال را امانت مى گذارد، بايد هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر مالى را پيش بچه يا ديوانه امانت بگذارد يا ديوانه و بچه مالى را پيش كسى امانت بگذارند صحيح نيست.

مسأله 2337 اگر از بچه يا ديوانه چيزى را به طور امانت قبول كند، بايد آنرا به صاحبش بدهد، و اگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه است، به ولّى او برساند، و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهى كند و تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2338 كسى كه نمى تواند امانت را نگهدارى نمايد، بنابر احتياط واجب بايد قبول نكند.

مسأله 2339 اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست، ولى احتياط مستحب آنست كه اگر ممكن باشد آنرا نگهدارى نمايد.

مسأله 2340 كسى كه چيزى را امانت مى گذارد، هر وقت بخواهد مى تواند آنرا پس بگيرد، و كسى هم كه امانت را قبول مى كند، هر وقت بخواهد مى تواند آنرا به صاحبش برگرداند.

مسأله 2341 اگر انسان

از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را بهم بزند، بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن، يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا به آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست، و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2342 كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر براى آن جاى مناسبى ندارد، بايد جاى مناسب تهيه نمايد و طورى آنرا نگهدارى كند، كه مردم نگويند در امانت خيانت كرده و در نگهدارى آن كوتاهى نموده است، و اگر در جائى كه مناسب نيست بگذارد و تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2343 كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تعدى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتفاقاً آن مال تلف شود ضامن نيست، ولى اگر آنرا در جائى بگذارد كه گمان مى رود ظالمى بفهمد و آنرا ببرد، چنانچه تلف شود، بايد عوض آنرا به صاحبش بدهد.

مسأله 2344 اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد، كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى و اگر احتمال هم بدهى كه از بين برود، نبايد آنرا به جاى ديگر ببرى، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براى حفظ بهتر بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببرى، مى تواند آنرا به جاى ديگر ببرد، و اگر در آنجا ببرد و تلف شود

ضامن نيست، ولى اگر نداند به چه جهت گفته كه به جاى ديگر نبر، چنانچه به جاى ديگر ببرد و تلف شود، احتياط واجب آنست كه عوض آنرا بدهد.

مسأله 23 اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند ولى به كسى كه امانت را قبول كرده نگويد كه آنرا به جاى ديگر نبر، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود، مى تواند آنرا به جاى ديگرى كه مال در آنجا محفوظ تر است ببرد، و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2346 اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده بايد فوراً امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعى مال را به ولى او ندهد، و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2347 اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وارث او برساند، يا به وارث او خبر دهد، و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آنكه مى خواهد بفهمد كسى كه مى گويد من وارث ميتم راست مى گويد يا نه، يا ميت وارث ديگرى دارد يا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند، و مال تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2348 اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، كسى كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى

بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند، پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران است.

مسأله 2349 اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود، وارث يا ولى او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به او برساند.

مسأله 2350 اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند، و اگر ممكن نيست بايد آنرا به حاكم شرع بدهد، و چنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد، در صورتى كه وارث او امين است و از امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت كند، وگرنه بايد وصيت كند و شاهد بگيرد، و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آنرا بگويد.

مسأله 2351 اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند، و به وظيفه اى كه در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود، بايد عوضش را بدهد على الاظهر، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و بعد از مدتى پشيمان شود و وصيت كند.

احكام عاريه

مسأله 2352 عاريه آنست كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن استفاده كند، و در عوض چيزى هم از او نگيرد.

مسأله 2353 لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلاً لباس را به قصد عاريه به كسى بدهد، و او هم به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است.

مسأله 2354 عاريه دادن

چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى منفعت آنرا به ديگرى واگذار كرده مثلاً آنرا اجاره داده، در صورتى صحيح است كه مالك چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده، بگويد به عاريه دادن راضى هستم.

مسأله 2355 چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلاً آنرا اجاره كرده، مى تواند عاريه بدهد، ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند، نمى تواند آنرا به ديگرى عاريه دهد.

مسأله 2356 اگر ديوانه و بچه مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، اما اگر ولى بچه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد، و بچه آن مال را به دستور ولى به عاريه كننده برساند اشكال ندارد.

مسأله 2357 اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند، و در استفاده از آن هم زياده روى ننمايد و اتفاقاً آن چيز تلف شود، ضامن نيست، ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2358 اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود، ضامن نيست.

مسأله 2359 اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد.

مسأله 2360 اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصرف كند مثلاً ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او بدهد.

مسأله 2361 كسى كه چيزى عاريه داده، هر وقت بخواهد مى تواند آنرا

پس بگيرد، و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مى تواند آنرا پس دهد.

مسأله 2362 عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا و نقره باطل است.

مسأله 2363 عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن، و عاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده، صحيح است.

مسأله 2364 اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا وكيل يا ولى او بدهد و بعد آن چيز تلف شود، عاريه كننده ضامن نيست، ولى اگر بدون اجازه صاحب مال، يا وكيل يا ولى او آنرا به جائى ببرد كه صاحبش معمولاً به آنجا مى برده، مثلاً اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود، يا كسى آنرا تلف كند ضامن نيست.

مسأله 2365 اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه دهد، مثلاً ديگ نجس را براى طبخ عاريه دهد بايد نجس بودن آنرا بگويد و چنانچه علم به نجاست مضر باشد مثلاً لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخوانند، بنابر احتياط مستحب بايد نجس بودن آنرا به كسى كه عاريه مى كند بگويد.

مسأله 2366 چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمى تواند به ديگرى اجاره يا عاريه بدهد.

مسأله 2367 اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود، عاريه دومى باطل نمى شود.

مسأله 2368 اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آنرا به صاحبش برساند، و

نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.

مسأله 2369 اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاريه كند و از آن استفاده اى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مى تواند عوض مال و عوض استفاده اى را كه عاريه كننده برده، از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند، و اگر از عاريه كننده بگيرد، او نمى تواند چيزى را كه به مالك مى دهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

مسأله 2370 اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آنرا از او بگيرد، او هم مى تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد على الاظهر، ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد،نمى تواند چيزى را كه به صاحب مال مى دهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

احكام نكاح يا ازدواج و زناشوئى

احكام نكاح يا ازدواج و زناشوئى

به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مى شود، و آن بر دو قسم است: دائم و غير دائم.

عقد دائم: آنست كه مدت زناشوئى در آن معين نشود، و زنى را كه به اين قسم عقد مى كنند دائمه مى گويند، و عقد غير دائم: آنست كه مدت زناشوئى در آن معين شود، مثلاً زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند، و زنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مى نامند.

احكام عقد

مسأله 2371

در زناشوئى چه دائم و چه غير دائم، بايد صيغه خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مى خوانند، يا ديگرى را وكيل مى كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 2372 وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مى تواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.

مسأله 2373 زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است نمى توانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند و گمان به اينكه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمى كند، ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافى است چونكه موجب اطمينان است.

مسأله 2374 اگر زنى كسى را وكيل كند كه مثلاً ده روزه او را به عقد مردى درآورد و ابتداى ده روز را معين نكند، آن وكيل مى تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روز به عقد آن مرد درآورد، ولى اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معينى را قصد كرده، بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.

مسأله 2375 يك نفر مى تواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف دو نفر وكيل شود، و نيز انسان مى تواند از طرف زن وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند، ولى احتياط مستحب آنست كه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد دائم

مسأله 2376 اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگويد: زَوَّجْتُكَ نَفْسى عَلَى الصِّداقِ الْمَعْلُوم(يعنى خود را زن تو نمودم به مهرى

كه معين شده)، پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: قَبِلْتُ التَّزْويج(يعنى قبول كردم ازدواج را) عقد صحيح است، و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن بگويد: زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ مُوَكِّلَكَ اَحْمَدَ عَلَى الصِّداقِ الْمَعْلُوم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى اَحْمَدَ عَلَى الصِّداق صحيح مى باشد، و واجب نيست لفظى را كه مرد مى گويد با لفظى كه زن مى گويد مطابق باشد، كه اگر زن زوجت، بگويد بايد مرد هم قبلت التزويج بگويد، بلكه قَبِلْتُ النِّكاح بگويد صحيح است.

دستور خواندن عقد غير دائم

مسأله 2377 اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدت، و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: زَوَّجْتُكَ نَفْسى فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلوُمَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمعلوم، بعد بدون فاصله مرد بگويد: قَبِلتُ صحيح است و اگر ديگرى را وكيل كنند، و اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتى مُوَكِّلَكَ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلوْم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى هكَذا صحيح مى باشد.

شرائط عقد

مسأله 2378 عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول آنكه به عربى صحيح خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، چنانچه ممكن باشد، احتياط واجب آنست كسى را كه مى تواند به عربى صحيح بخواند وكيل كنند و اگر ممكن نباشد، خودشان مى توانند به غير عربى بخوانند، اما بايد لفظى بگويند كه معنى زوجت و قبلت را بفهماند.

دوم مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند، يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند، زن به گفتن زوجتك نفسى قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد، و مرد به گفتن قبلت التزويج زن بودن او را براى خود قبول نمايد و اگر وكيل مرد و زن، صيغه را مى خوانند، به گفتن زوجت و قبلت قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند.

سوم كسى كه صيغه را مى خواند، بالغ و عاقل باشد، چه براى خودش بخواند، يا از طرف ديگرى وكيل شده باشد.

چهارم

اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنها صيغه را مى خوانند، در عقد، زن و شوهر را معين كنند مثلاً اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند. پس كسى كه چند دختر دارد، اگر به مردى بگويد: زوجتك احدى بناتى(يعنى زن تو نمودم يكى از دخترانم را) و او بگويد: قبلت يعنى قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معين نكرده اند عقد باطل است.

پنجم زن و مرد به ازدواج راضى باشند، ولى اگر زن ظاهراً به كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضى است عقد صحيح است.

مسأله 2379 اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى آنرا عوض كند عقد باطل است.

مسأله 2380 كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آنرا قصد نمايد مى تواند عقد را بخواند.

مسأله 2381 اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعداً زن و مرد بگويند به آن عقد راضى هستيم، عقد صحيح است.

مسأله 2382 اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد راضى شوند و بگويند به آن عقد راضى هستيم چنانچه در حال واقع شدن عقد اظهار نارضايتى نموده باشند احتياط مستحب آنست كه دوباره عقد را بخوانند.

مسأله 2383 پدر و جد پدرى مى توانند براى فرزند نابالغ، يا ديوانه خود كه به حال ديوانگى بالغ شده است ازدواج كنند، و بعد از آنكه آن طفل بالغ شد، يا ديوانه

عاقل گرديد، اگر ازدواجى كه براى او كرده اند، مفسده اى نداشته، نمى تواند آنرا بهم بزند، و اگر مفسده اى داشته، مى تواند آنرا بهم بزند.

مسأله 2384 دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، سزاوار است از پدر، يا جد پدرى خود اجازه بگيرد و اجازه مادر و برادر لازم نيست.

مسأله 2385 اگر پدر و جد پدرى غائب باشند، يا دختر باكره نباشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.

مسأله 2386 اگر پدر يا جد پدرى، براى پسر نابالغ خود زن بگيرد، پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

مسأله 2387 اگر پدر يا جد پدرى، براى پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالى داشته مديون مهر زن است، و اگر در موقع عقد مالى نداشته پدر يا جد او بايد مهر زن را بدهند.

عيبهائى كه به واسطه آنها مى شود عقد را بهم زد

مسأله 2388 اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن، يكى از اين هفت عيب را دارد مى تواند عقد را بهم بزند:

اول ديوانگى.

دوم مرض خوره.

سوم مرض برص.

چهارم كورى.

پنجم زمين گير بودن.

ششم آنكه افضا شده يعنى راه بول و حيض يا راه حيض و غائط او يكى شده باشد.

هفتم آنكه گوشت يا استخوانى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.

مسأله 2389 اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه است، يا آلت مردى ندارد، يا عنين است، يعنى مرضى دارد كه نمى

تواند وطى و نزديكى نمايد، يا تخمهاى او را كشيده اند، مى تواند عقد را بهم بزند، بلكه اگر شوهر بعد از عقد هم كاملاً ديوانه شود كه اوقات نماز را تمييز ندهد، زن مى تواند عقد را بهم بزند، و نيز اگر بعد از عقد و قبل از دامادى شوهر عنين شود، زن مى تواند عقد را بهم بزند، و در خصوص عنن بايد مرد را مهلت بدهند تا يكسال شايد معالجه شود.

مسأله 2390 اگر مرد يا زن به واسطه يكى از عيبهايى كه در دو مسأله پيش گفته شد عقد را بهم بزنند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.

مسأله 2391 اگر به واسطه آنكه مرد نمى تواند وطى و نزديكى كند، زن عقد را بهم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد، ولى اگر به واسطه يكى از عيبهاى ديگرى كه گفته شد مرد يا زن عقد را بهم بزنند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده باشد، چيزى بر او نيست و اگر نزديكى كرده بايد تمام مهر را بدهد، و چنانچه مرد را گول زده اند و تدليس نموده اند، مرد مهر را از آنكه تدليس نموده و او را گول زده مى گيرد.

عده اى از زنها كه ازدواج با آنها حرام است

مسأله 2392 ازدواج با زنهايى كه مثل مادر و خواهر و مادرزن با انسان محرم هستند، حرام است.

مسأله 2393 اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد، اگر چه با او نزديكى نكند، مادر و مادر مادرِآن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند با آن مرد محرم مى شوند.

مسأله 2394 اگر زنى را عقد كند و با او نزديكى

نمايد، دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هر چه پائين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعداً به دنيا بيايند، با آن مرد محرم مى شوند.

مسأله 2395 اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست نمى تواند با دختر او ازدواج كند.

مسأله 2396 عمه و خاله پدر، و عمه و خاله پدر پدر، و عمه و خاله مادر، و عمه و خاله مادر مادر، هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2397 پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند، و پسر و نوه پسرى و دخترى او هر چه پائين آيند چه در موقع عقد باشند، يا بعداً به دنيا بيايند به زن او محرم هستند.

مسأله 2398 اگر زنى را براى خود عقد كند، دائمه باشد يا صيغه، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست، نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.

مسأله 2399 اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى دهد، در بين عده نمى تواند خواهر او را عقد نمايد، بلى اگر طلاق بائن باشد بعد از وقوع طلاق مى تواند خواهر او را بگيرد، و اما اگر زنى را متعه نمايد، پس اقوى لزوم خوددارى از ازدواج با خواهر او است در بين عده، هر چند مدت تمتع گذشته باشد، يا متمتع مدت را بخشيده باشد، به جهت ورود نص.

مسأله 2400 انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادرزاده او ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازه زنش

آنان را عقد نمايد و بعداً زن بگويد به آن عقد راضى هستم اشكال ندارد.

مسأله 2401 اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده يا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفى نزند، چنانچه بعداً رضايت ندهد، عقد آنان باطل است.

مسأله 2402 اگر انسان پيش از آنكه دختر عمه يا دختر خاله خود را بگيرد با مادر آنان زنا كند، ديگر نمى تواند با آنان ازدواج نمايد.

مسأله 2403 اگر با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از آنكه با آنان نزديكى كند با مادرشان زنا نمايد، احتياط مستحب آنست كه از ايشان جدا شود.

مسأله 2404 اگر با زنى غير از عمه و خاله خود زنا كند، احوط بلكه اقوى آنست كه با دختر او ازدواج نكند، ولى اگر زنى را عقد نمايد و با او نزديكى كند بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمى شود، اگر چه در اين صورت احتياط استحبابى جدا شدن از او است، و همچنين است اگر پيش از آنكه با او نزديكى كند با مادر او زنا نمايد.

مسأله 2405 زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر درآيد، مرد مسلمان هم نمى تواند با زنهاى كافره غير كتابيه مانند يهود و نصارى بطور دائم و يا متعه ازدواج كند و همچنين با زنهاى كتابيه به طور دائم بنابر احتياط واجب ولى صيغه كردن زن يهوديه و نصرانيه مانعى ندارد.

مسأله 2406 اگر با زنى كه شوهر دارد يا در عده طلاق رجعى است زنا كند آن زن بر او حرام مى شود على الاحوط، و اگر با زنى كه در

عده متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا كند، بعداً مى تواند او را عقد نمايد، و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات، در احكام طلاق گفته خواهد شد.

مسأله 2407 اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند، بعداً مى تواند آن زن را براى خود عقد نمايد، ولى احتياط مستحب آنست كه صبر كند، تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد، و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد

كند.

مسأله 2408 اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، يا يكى از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام مى شود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكى نكرده باشد.

مسأله 2409 اگر زنى را براى خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عده بوده چنانچه هيچ كدام نمى دانسته اند زن در عده است و نمى دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتى كه مرد با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او حرام مى شود.

مسأله 2410 اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و با او ازدواج كند، بايد از او جدا شود، و نمى تواند بعداً هم او را به عقد خود درآورد، و همچنين اگر نمى دانسته ولكن نزديكى نموده.

مسأله 2411 زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمى شود، و چنانچه توبه نكند و بر عمل

خود باقى باشد، بهتر است كه شوهر او را طلاق دهد، ولى چنانچه مهرش را نداده و طلب نمايد و وقت آن رسيده باشد و شوهر بتواند بدهد بايد مهرش را بدهد.

مسأله 2412 زنى را كه طلاق داده اند، و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدت او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم، عده شوهر اول تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 2413 مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، اگر چه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند، ولى اگر گمان كند كه دخول شده، يا شك كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمى شود.

مسأله 2414 اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج، با آنكس لواط كند، آنها بر او حرام نمى شوند.

مسأله 2415 اگر كسى در حال احرام كه يكى از كارهاى حج است، با زنى ازدواج نمايد عقد او باطل است، و چنانچه مى دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، ديگر نمى تواند آن زن را عقد كند.

مسأله 2416 اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام نيست ازدواج كند عقد او باطل است، و اگر زن مى دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است، احتياط واجب بلكه خالى از قوت نيست كه بعداً با آن مرد ازدواج نكند.

مسأله 2417 اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج

است و نيز يكى از كارهاى عمره مفرده است بجا نياورد، زنش بر او حرام مى شود، و نيز اگر زن طواف نساء نكند شوهرش بر او حرام مى شود، ولى اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند، به يكديگر حلال مى شوند.

مسأله 2418 اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند بايد تا آخر عمر از دخول به او خوددارى نمايد على الاحوط، در صورتى كه افضا شده باشد.

مسأله 2419 زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مى شود، ولى اگر با شرائطى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، با مرد ديگرى ازدواج كند، شوهر اول مى تواند دوباره او را براى خود عقد نمايد.

احكام عقد دائم

مسأله 2420 زنى كه عقد دائمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود و بايد خود را براى هر لذتى كه او مى خواهد تسليم نمايد، و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند، و اگر در اينها از شوهر اطاعت كند، تهيه غذا و لباس و منزل او بر شوهر واجب است، و اگر تهيه نكند چه توانائى داشته باشد، يا نداشته باشد مديون زن است.

مسأله 2421 اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند گناهكار است، و حق غذا و لباس و منزل و همخوابى را ندارد ولى مهر او از بين نمى رود.

مسأله 2422 مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

مسأله 2423 مخارج سفر زن،

اگر بيشتر از مخارج وطن باشد، با شوهر نيست ولى اگر شوهر زن را سفر ببرد، بايد خرج سفر او را بدهد.

مسأله 2424 زنى كه از شوهر اطاعت مى كند و شوهر خرج او را نمى دهد اگر ممكن است، مى تواند خرجى خود را بدون اجازه از مال او بردارد، و اگر ممكن نيست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، در موقعى كه مشغول تهيه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نيست.

مسأله 2425 بنابر مشهور بين علماء قدس الله أرواحهم، مرد بايد در هر چهار شب يك شب نزد زن دائمى خود بماند، لكن اقوى عدم وجوب آنست، در صورتى كه يك زن داشته باشد و اقوى وجوب آن است در صورت تعدد و شروع در شب ماندن پيش آنها و در غير اين دو صورت ترك آن سزاوار نيست.

مسأله 2426 شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه، نزديكى با عيال دائمى خود را ترك كند، و همچنين است غير دائمى على الاحوط بلكه على الاقوى در بعض صور.

مسأله 2427 اگر در عقد دائمى مهر را معين نكنند عقد صحيح است، و چنانچه مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهائى كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2428 اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدتى معين نكرده باشند، زن مى تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلوگيرى كند، چه شوهر توانائى دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد ولى اگر پيش از گرفتن مهر به نزديكى راضى شود و شوهر با او نزديكى كند، ديگر نمى

تواند بدون عذرشرعى، از نزديكى شوهر جلوگيرى نمايد.

متعه يا صيغه

مسأله 2429 صيغه كردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است.

مسأله 2430 احتياط واجب آنست كه شوهر بيش از چهار ماه نزديكى با متعه خود را ترك نكند، مگر با اجازه او بلكه در صورتى كه زن جوان باشد و مدت زياد باشد مثلاً ده سال يا پنجاه سال اقوى حرمت ترك است.

مسأله 2431 زنى كه صيغه مى شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند، عقد و شرط او صحيح است، و شوهر فقط مى تواند لذتهاى ديگر از او ببرد، ولى اگر بعداً به نزديكى راضى شود، شوهر مى تواند با او نزديكى نمايد.

مسأله 2432 زنى كه صيغه شده اگر چه آبستن شود، حق خرجى ندارد.

مسأله 2433 زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد، و از شوهر ارث نمى برد و شوهر هم از او ارث نمى برد و چنانچه در ضمن عقد شرط نمايند ارث بردن را، بعد از عقد با ورثه مصالحه نمايند.

مسأله 2434 زنى كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجى و همخوابى ندارد، عقد او صحيح است، و براى آنكه نمى دانسته حقى بر شوهر پيدا نمى كند.

مسأله 2435 زنى كه صيغه شده مى تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، ولى اگر به واسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مى رود، بيرون رفتن او حرام است.

مسأله 2436 اگر زنى مردى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين او را براى خود صيغه نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم

خود درآورد يا به غير از مدت يا مبلغى كه معين شده او را صيغه كند، وقتى آن زن فهميد اگر بگويد راضى هستم عقد صحيح وگرنه باطل است.

مسأله 2437 اگر پدر يا جد پدرى براى محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت زنى را به عقد پسر نابالغ خود درآورد كافى است، و نيز مى تواند دختر نابالغ خود را براى محرم شدن به عقد كسى درآورد، ولى بايد آن عقد براى دختر يا پسر نفعى داشته باشد على الاحوط.

مسأله 2438 اگر پدر يا جد پدرى طفل خود را كه در محل ديگرى است و نمى داند زنده است يا مرده، براى محرم شدن به عقد كسى در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل مى شود، و چنانچه بعداً معلوم شود كه در موقع عقد آن دختر زنده نبوده عقد باطل است، و كسانى كه به واسطه عقد ظاهراً محرم شده بودند نامحرمند.

مسأله 2439 اگر زنى كه صيغه شده به تمام مدتى كه قرار داده اند وفا نكند، شوهر مى تواند به همان مقدار از مهر او كم كند، مثلاً اگر نصف مدت را حاضر نشده نصف مهر را كم كند، و اگر ثلث را حاضر نشده ثلث را كم كند، مگر ايام حيض او كه نزديكى جايز نيست، لذا نمى تواند كم كند. و اگر مرد مدت صيغه را ببخشد، چنانچه با او نزديكى كرده، بايد تمام چيزى را كه قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزديكى نكرده، بايد نصف آنرا بدهد، حسب اجماع و اتفاق علماء، طبق خبر زرعة از سماعه از حضرت صادق عليه الصلاة والسلام،

ولكن اگرزن در عقد شرط كرده باشد كه شوهر نزديكى نكند محل اشكال است، خصوصاً اگر مدتى لذتهاى ديگرى از او برده باشد.

مسأله 2440 مرد مى تواند زنى را كه صيغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود درآورد.

احكام نگاه كردن

مسأله 2441 نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم، و همچنين نگاه كردن به موى او چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام است، و احتياط واجب بلكه اقوى آنست كه بدون قصد لذت هم به آنها نگاه نكند و اين اقوائيت در غير نظره اولى است، كه غالباً قهرى است، هر چند كه مقدمات آن اختيارى باشد، و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام مى باشد.

مسأله 2442 اگر انسان بدون قصد لذت به سر و صورت و دستهاى زنهاى اهل كتاب مثل زنهاى يهود و نصارى نگاه كند، در صورتى كه نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد، و احتياط واجب آنست كه به غير آنچه كه متعارف بوده نپوشيدن آن، نگاه نكند.

مسأله 2443 زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، و بنابر احتياط واجب زن جوان بايد صورت و دستهاى خود را از مرد نامحرم بپوشاند بلكه احتياط واجب آنست كه بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب و بد را مى فهمد و به حدى رسيده كه نظر كردن او يا نظر كردن به او موجب هيجان شهوت بشود بپوشاند.

مسأله 2444 نگاه كردن به

عورت ديگرى حتى به عورت بچه مميزى كه خوب و بد را مى فهمد حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها باشد، ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسأله 2445 مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند مى توانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسأله 2446 مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند، و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.

مسأله 2447 مرد نبايد عكس زن نامحرم را بيندازد، و اگر زن نامحرمى را بشناسد نبايد به عكس او نگاه كند على الاحوط.

مسأله 2448 اگر زن بخواهد زن ديگر، يا مردى غير از شوهر خود را تنقيه كند يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند، كه دست او به عورت آن مرد نرسد و همچنين است اگر مرد بخواهد مرد ديگر، يا زنى غير زن خود را تنقيه كند يا عورت او را آب بكشد.

مسأله 2449 اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد، كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند، و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او را نگاه كند.

مسأله 2450 اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، بنابر احتياط واجب بايد آئينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند، ولى

اگر چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشوئى

مسأله 2451 كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مى افتد، لازم است زن بگيرد، و اگر به سبب زن گرفتن واجبى مثل حج يا اداء دين مطالَب از او فوت مى شود بايد آن واجب را مقدم بدارد و از حرام هم خوددارى نمايد و صبر كند.

مسأله 2452 اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد، و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، مى تواند عقد را بهم بزند.

مسأله 2453 ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتى كه كسى در آنجا نيست و ديگرى هم نمى تواند وارد شود حرام است على الاحوط، چه به ذكر خدا مشغول باشند يا به صحبت ديگر، خواب باشند يا بيدار، ولى اگر طورى باشد كه كس ديگر بتواند وارد شود، يا بچه اى كه خوب و بد را مى فهمد در آنجا باشد اشكال ندارد.

مسأله 2454 اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند، و قصدش اين باشد كه آنرا ندهد، عقد صحيح است ولى مهر را بايد بدهد.

مسأله 2455 مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين يعنى حكمى را كه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند مثل واجب بودن نماز و روزه انكار كند، در صورتى كه بداند آن حكم ضرورى دين است، مرتد مى شود.

مسأله 2456 اگر زن پيش از آنكه شوهرش با او نزديكى كند، به طورى كه در مسأله پيش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مى گردد على الاحوط و همچنين است اگر

بعد از نزديكى مرتد شود ولى يائسه باشد، يعنى اگر سيده است شصت سال و اگر نيست پنجاه سال او تمام شده باشد، و اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستورى كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد، پس اگر در بين عده مسلمان شود عقد باقى، و اگر تا آخر عده مرتد بماند، عقد باطل است على الاحوط.

مسأله 2457 مردى كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام مى شود، و بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مى شود، عده وفات نگهدارد.

مسأله 2458 مردى كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده و مسلمان شده اگر پيش از نزديكى با عيالش مرتد شود، عقد او باطل مى گردد على الاحوط، و اگر بعد از نزديكى مرتد شود، چنانچه زن او در سن زنهائى باشد كه حيض مى بينند بايد آن زن به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مى شود عده نگهدارد، پس اگر پيش از تمام شدن عده، شوهر او مسلمان شود، عقد باقى وگرنه باطل است على الاحوط.

مسأله 2459 اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد و مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد.

مسأله 2460 اگر زن انسان از شوهر ديگرش دخترى داشته باشد، انسان مى تواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند، و نيز اگر دخترى را براى پسر خود عقد كند، مى تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.

مسأله 2461 اگر زنى از زنا آبستن شود،

در صورتى كه خود آن زن، يا مردى كه با او زنا كرده، يا هر دوى آنان مسلمان باشند، براى آن زن جايز نيست بچه را سقط كند، ولكن اگر روح در او دميده نشده باشد و بقاء او موجب ضرر مهمى بر مادر باشد در اين صورت مى تواند او را سقط نمايد.

مسأله 2462 اگر كسى با زنى كه شوهر ندارد و در عده كسى هم نيست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه اى از آنان پيدا شود، در صورتى كه ندانند از نطفه حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2463 اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه اى از آنان به دنيا آيد، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو مى باشد، ولى اگر زن مى دانسته كه در عده است شرعاً بچه فرزند پدر است، و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مى باشند.

مسأله 2464 اگر زن بگويد يائسه ام(1) نبايد حرف او را قبول كرد، ولى اگر بگويد شوهر ندارم، حرف او قبول مى شود.

مسأله 2465 اگر بعد از آنكه انسان با زنى ازدواج كرد، كسى بگويد آن زن شوهر داشته و زن بگويد نداشتم، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر داشته، بايد حرف زن را قبول كرد.

مسأله 2466 تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمى تواند او را از مادرش جدا كند.

مسأله 2467 مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى مكلف شده عجله

كنند، حضرت صادق عليه السلام فرمودند: يكى از سعادتهاى مرد آنست كه دخترش در خانه او حيض نبيند.

مسأله 2468 اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، احتياط واجب آنست كه زن مهر را نگيرد، و شوهر هم با زن ديگر ازدواج نكند.

مسأله 2469 كسى كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچه اى پيدا كند آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2470 هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با او نزديكى كند معصيت كرده، ولى اگر بچه اى از آنان به دنيا آيد حلال زاده است.

مسأله 2471 زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد شوهر كند و شوهر اول از سفر برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است، ولى اگر شوهر دوم با او نزديكى كرده باشد، زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد ولى خرج عده ندارد.

احكام شير دادن

احكام شير دادن

مسأله 2472 اگر زنى بچه اى را با شرائطى كه در مسأله (2482) گفته خواهد شد شير دهد، آن بچه به اين عده محرم مى شود:

اول خود زن و او را مادر رضاعى مى گويند.

دوم شوهر زن كه شير مال اوست و او را پدر رضاعى مى گويند.

سوم پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.

چهارم بچه هائى كه از آن زن به

دنيا آمده اند، يا به دنيا مى آيند.

پنجم بچه هاى اولاد آن زن هر چه پائين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آن بچه ها را شير داده باشند.

ششم خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند يعنى به واسطه شير خوردن، با آن زن، خواهر و برادر شده باشند.

هفتم عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعى باشند.

هشتم دائى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند.

نهم اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پائين روند، اگر چه اولاد رضاعى او باشند.

دهم پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.

يازدهم خواهر و برادر شوهرى كه شير مال او است اگر چه خواهر و برادر رضاعى او باشند.

دوازدهم عمو و عمه و دائى و خاله شوهرى كه شير مال اوست هر چه بالا روند، اگر چه رضاعى باشند، و نيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مى شود به واسطه شير دادن محرم مى شوند.

مسأله 2473 اگر زنى بچه اى را با شرائطى كه در مسأله 2482 گفته مى شود شير دهد، پدر آن بچه نمى تواند با دخترهائى كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج كند، و نيز نمى تواند دخترهاى شوهرى را كه شير مال او است اگر چه دخترهاى رضاعى او باشند براى خود عقد نمايد، ولى جايز است با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج كند.

مسأله 2474 اگر زنى بچه اى را با شرائطى كه در مسأله (2482) گفته

مى شود شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاى آن بچه محرم نمى شود، ولى احتياط مستحب آنست كه با آنان ازدواج ننمايد، و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمى شوند.

مسأله 2475 اگر زنى بچه اى را شير دهد، به برادرهاى آن بچه محرم نمى شود، و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه اى كه شير خورده محرم نمى شوند.

مسأله 2476 اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزديكى نمايد، ديگر نمى تواند آن دختر را براى خود عقد كند.

مسأله 2477 اگر انسان با دخترى ازدواج كند، ديگر نمى تواند با زنى كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.

مسأله 2478 انسان نمى تواند با دخترى كه مادر يا مادر بزرگ انسان او را شير كامل داده ازدواج كند، و نيز اگر زن پدر انسان، از شير پدر او دخترى را شير داده باشد، انسان نمى تواند با آن دختر ازدواج نمايد، و چنانچه دختر شيرخوارى را براى خود عقد كند، بعد مادر يا مادر بزرگ يا زن پدر او، آن دختر را شير دهد، عقد باطل مى شود.

مسأله 2479 با دخترى كه خواهر يا زن برادر انسان، او را شير كامل داده، نمى شود ازدواج كرد و همچنين است اگر خواهر زاده، يا برادر زاده، يا نوه خواهر، يا نوه برادر انسان، آن دختر را شير داده باشد.

مسأله 2480 اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، و

همچنين است اگر بچه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد، ولى اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است، بر شوهر خود حرام نمى شود.

مسأله 2481 اگر زن پدر دخترى، بچه آن دختر را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرائط شير دادنى كه علت محرم شدن است

مسأله 2482 شير دادنى كه علت محرم شدن است، هشت شرط دارد:

اول بچه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنى كه مرده است شير بخورد فايده ندارد.

دوم شير آن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه اى را كه از زنا بدنيا آمده به بچه ديگر بدهند، به واسطه آن شير بچه به كسى محرم نمى شود.

سوم بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوى او بريزند نتيجه ندارد.

چهارم شير، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد بنحوى كه لفظ شير بر آن صدق نكند.

پنجم شير از يك شوهر باشد، پس اگر زن شيردهى را طلاق دهند، بعد شوهر ديگرى كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن، شيرى كه از شوهر اول داشته باقى باشد، و مثلاً هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائيدن از شير شوهر دوم به بچه اى بدهد، آن بچه به كسى محرم نمى شود.

ششم بچه بواسطه مرض شير را قى نكند و اگر قى كند، بنابر احتياط واجب كسانى كه بواسطه شير خوردن به آن محرم

مى شوند بايد با او ازدواج نكنند، و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

هفتم پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بطورى كه در مسأله بعد گفته مى شود شير سير بخورد، يا مقدارى شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئيده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحب آنست كسانى كه بواسطه شير خوردن او به او محرم مى شوند، با او ازدواج نكنند، و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

هشتم دو سال بچه تمام نشده باشد، و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شير دهند به كسى محرم نمى شود، بلكه اگر مثلاً پيش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن، يك مرتبه شير بخورد، به كسى محرم نمى شود، ولى چنانچه از موقع زائيدن زن شيرده، بيشتر از دو سال گذشته باشد، و شير او باقى باشد و بچه اى را شير دهد آن بچه به كسانى كه گفته شد، محرم مى شود بنابر اظهر.

مسأله 2483 بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد، و نيز بايد پانزده مرتبه از شير يك زن بخورد، و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد، و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمى صبر كند كه از اولى كه پستان در دهان مى گيرد تا وقتى سير مى شود، يك

دفعه حساب شود اشكال ندارد.

مسأله 2484 اگر زن از شير شوهر خود بچه اى را شير دهد، بعد شوهر ديگر كند و از شير آن شوهر هم بچه ديگر را شير دهد، آن دو بچه به يكديگر محرم نمى شوند.

مسأله 2485 اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد همه آنان به يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مى شوند.

مسأله 2486 اگر كسى چند زن داشته باشد و هر كدام آنان به شرائطى كه گفته شد بچه اى را شير دهد، همه آنها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم مى شوند.

مسأله 2487 اگر كسى دو زن شيرده داشته باشد، و يكى از آنان بچه اى را مثلاً هشت مرتبه، و ديگرى هفت مرتبه شير بدهد، آن بچه به كسى محرم نمى شود.

مسأله 2488 اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر، به خواهر و برادر آن پسر، محرم نمى شوند.

مسأله 2489 انسان نمى تواند بدون اذن زن خود، با زنهائى كه به واسطه شير خوردن، خواهر زاده يا برادر زاده زن او شده اند ازدواج كند، و نيز اگر با پسرى لواط كند، بايد دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعى هستند، يعنى به واسطه شير خوردن دختر و خواهر و مادر او شده اند، براى خود عقد نكند.

مسأله 2490 زنى كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمى شود.

مسأله 2491 انسان نمى

تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعى باشند، يعنى بواسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند، و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتى كه عقد آنان در يك وقت بوده هر دو باطل است، و اگر در يك وقت نبوده عقد اولى صحيح و عقد دومى باطل مى باشد.

مسأله 2492 اگر زن از شير شوهر خود كسانى را كه ذيلاً گفته مى شود شير دهد، شوهرش بر او حرام نمى شود:

اول برادر و خواهر خود را.

دوم عمو و عمه و دائى و خاله خود را.

سوم اولاد عمو و اولاد دائى خود را.

چهارم برادر زاده خود را.

پنجم برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را.

ششم خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را.

هفتم عمو و عمه و دائى و خاله شوهرش را.

هشتم نوه زن ديگر شوهر خود را.

مسأله 2493 اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به انسان محرم نمى شود.

مسأله 2494 مردى كه دو زن دارد، اگر يكى از آن دو زن، فرزند عموى زن ديگر را شير دهد، زنى كه فرزند عموى او شير خورده، به شوهر خود حرام نمى شود.

آداب شير دادن

مسأله 2495 براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر براى شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد، و خوبست كه شوهر مزد بدهد، و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مى تواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.

مسأله 2496 مستحب است دايه

اى كه براى طفل مى گيرند، دوازده امامى و داراى عقل و عفت و صورت نيكو باشد، و مكروه است كم عقل يا غير دوازده امامى، يا بد صورت، يا بد خلق، يا زنا زاده باشد. و نيز مكروه است دايه اى بگيرند كه بچه اى كه دارد از زنا به دنيا آمده باشد. و در مضمره حلبى مذكور است كه اگر دايه يهودى يا نصرانى گرفتى منع نما او را از آشاميدن و خوردن محرمات مثل گوشت خنزير و منع نما او را از بردن طفل به منزل خود(1).

مسائل متفرقه شير دادن

مسأله 2497 مستحب است زنها را جلوگيرى كنند، كه هر بچه اى را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير داده اند، و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند(2).

مسأله 2498 كسانى كه به واسطه شير خوردن، خويشى پيدا مى كنند، مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث نمى برند، و حقهاى خويشى كه انسان با خويشان خود دارد براى آنان نيست.

مسأله 2499 در صورتى كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شير بدهند.

مسأله 2500 اگر به واسطه شير دادن حق شوهر از بين نرود، زن مى تواند بدون اجازه شوهر، بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه اى را شير دهد كه به واسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود، مثلاً اگر شوهر او دختر شيرخوارى را براى خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادرزن شوهر مى شود،

و بر او حرام مى گردد.

مسأله 2501 اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شيرخوارى را در مدتى كه قابل استمتاع باشد براى خود صيغه كند، و با شرائطى كه در مسأله (2482) گفته شد زن برادرش آن دختر را شير دهد.

مسأله 2502 اگر مرد پيش از آنكه زنى را براى خود عقد كند بگويد به واسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگويد شير مادر او را خورده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمى تواند با آن زن ازدواج كند، و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است، پس اگر مرد با او نزديكى نكرده باشد، يا نزديكى كرده باشد، ولى در وقت نزديكى كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد، و اگر بعد از نزديكى بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زنهائى كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2503 اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردى حرام شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمى تواند با آن مرد ازدواج كند، و اگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتى است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است، و حكم آن در مسأله پيش گفته شد.

مسأله 2504 شير دادنى كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مى شود:

اول خبر دادن عده اى كه انسان از گفته آنان يقين پيدا كند.

دوم شهادت دو مرد عادل، يا چهار زن كه عادل باشند، ولى

بايد شرائط شير دادن را هم بگويند، مثلاً بگويند ما ديده ايم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده و چيزى هم در بين نخورده، و همچنين ساير شرطها را كه در مسأله (2482) گفته شد شرح دهند.

مسأله 2505 اگر شك كنند بچه به مقدارى كه علت محرم شدن است شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسى محرم نمى شود ولى بهتر آنست كه احتياط كنند.

احكام طلاق

احكام طلاق

مسأله 2506 مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد بالغ و عاقل باشد و به اختيار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.

مسأله 2507 زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد، و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد، و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى شود.

مسأله 2508 طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

دوم معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، احتياط واجب آنست كه دوباره او را طلاق دهد.

سوم مرد به واسطه غائب بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه.

مسأله 2509 اگر زن را از خون حيض پاك بداند

و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است، و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده طلاق او صحيح است.

مسأله 2510 كسى كه مى داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

مسأله 2511 اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه اطلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده، بايد تا مدتى كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

مسأله 2512 اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2513 اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنابر احتياط واجب بايد دوباره او را طلاق دهد.

مسأله 2514 اگر با زنى

كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد بقدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود صبر كند. و چنانچه در همان شهر باشد ولكن نتواند نزد آن زن برود كه از حال او مطلع شود و بخواهد او را طلاق بدهد بايد يك ماه صبر كند كه ظن پيدا كند كه يك مرتبه خون ديده و بعداً پاك شده.

مسأله 2515 اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى حيض نمى بيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد و بعداً او را طلاق دهد.

مسأله 2516 طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود، و دو مرد عادل آنرا بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد: زَوْجَتى فاطِمَةُ طالِق يعنى زن من فاطمة رها است، و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد: زَوْجَةُ مُوَكِّلى فاطِمَةُ طالِق.

مسأله 2517 زنى كه صيغه شده، مثلاً يك ماهه يا يكساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت او را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم، و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

عده طلاق

مسأله 2518 زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه(1) عده ندارد، يعنى اگر چه شوهرش با او

نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند.

مسأله 2519 زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد، يعنى بعد از آنكه در پاكى طلاقش داد، بقدرى صبر كند كه دوباره حيض ببيند و پاك شود، و همينكه حيض سوم بعد از طلاق را ديد عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند، ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد، يعنى مى تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

مسأله 2520 زنى كه حيض نمى بيند، اگر در سن زنهائى باشد كه حيض مى بينند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

مسأله 2521 زنى كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، بايد سه ماه هلالى يعنى از موقعى كه ماه ديده مى شود تا سه ماه عده نگهدارد، و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقى ماه را با دوماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند، و آن ماه بيست و نه روز باشد، بايد نه روز باقيمانده را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عده نگهدارد، و احتياط مستحب آنست كه از ماه چهارم بيست و يك روز عده نگهدارد، تا با مقدارى كه از ماه اول عده نگه داشته سى روز شود.

مسأله 2522 اگر زن

آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچه اوست بنابراين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچه به دنيا آيد عده اش تمام مى شود.

مسأله 2523 زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست(2) اگر صيغه شود مثلاً يك ماهه يا يكساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدت آن زن تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگهدارد، پس اگر حيض مى بيند بايد به مقدار دو حيض عده نگهدارد و شوهر نكند، و اگر حيض نمى بيند بايد چهل و پنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد.

مسأله 2524 ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مى شود، چه زن بداند طلاقش داده اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دوباره عده نگهدارد.

عده زنى كه شوهرش مرده

مسأله 2525 زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده شبانه روز عده نگهدارد، يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد اگر چه يائسه(3) يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند، و اين عده را عده وفات مى گويند.

مسأله 2526 زنى كه در عده وفات مى باشد حرام است لباس الوان بپوشد و سرمه بكشد، و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود

بر او حرام مى باشد، و احتياط مستحب آنست كه از منزل خود بيرون نشود مگر در تشييع جنازه شوهر يا زيارت قبر او يا ديدن پدر و مادر خود يا قضاء حاجتى كه ديگرى براى او انجام ندهد و احتياط واجب آنست كه شب در غير منزل خود بيتوته ننمايد مگر آنكه ناچار باشد. بلى تغيير منزل مانعى ندارد.

مسأله 2527 اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده، و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود، و در صورتى كه آبستن باشد، به مقدارى كه در عده طلاق گفته شد، براى شوهر دوم عده طلاق، و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد، و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اول عده وفات، و بعد براى شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.

مسأله 2528 ابتداى عده وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

مسأله 2529 اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود:

اول آنكه مورد تهمت نباشد، مثل آنكه بگويد در يك ماه سه مرتبه حيض ديده ام كه در اين صورت بايد از زنهاى مطلع از عادت سابق او فحص و سئوال نمود على الاحوط.

دوم از طلاق يا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

طلاق بائن و طلاق رجعى

مسأله 2530 طلاق بائن آنست كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد، و آن بر شش قسم است:

اول

طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم طلاق زنى كه يائسه باشد، يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال، و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

سوم طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

چهارم طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم و ششم طلاق خلع و مبارات و احكام اينها بعداً گفته خواهد شود، و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

مسأله 2531 كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، در مدت عده حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از مواقع كه در كتابهاى مفصل گفته شده، بيرون كردن او اشكال ندارد، و همچنين واجب است كه در اين مدت نفقه او را بدهد و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود مگر با اذن شوهر. و در بعض اخبار است كه مطلقه رجعيه خود را زينت نمايد كه شايد شوهر مايل شود و رجوع نمايد.

احكام رجوع كردن

مسأله 2532 در طلاق رجعى مردبه دو قسم مى تواند به زن خود رجوع كند:

اول حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

مسأله 2533 براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع

كردم صحيح است.

مسأله 2534 مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نمى رود.

مسأله 2535 اگر زنى را دوبار طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به مردى ديگر شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال مى شود، يعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اول آنكه عقد شوهر دوم هميشگى باشد، و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اول نمى تواند او را عقد كند.

دوم شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند.

سوم شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود، و چنانچه در بين عده رجوع نمايد و دخول نمايد و بعد طلاق دهد و باز در بين عده رجوع نمايد و دخول نمايد و بعد طلاق دهد و بعد از محلل باز او را عقد نمايد و به همين نحو نيز طلاق دهد و رجوع و دخول نمايد تا نه طلاق، بعد از طلاق نهم بر او حرام مؤبد مى شود، و به محلل گرفتن حلال نمى شود، و اما اگر در بين عده رجوع ننمايد يا رجوع نمايد لكن دخول ننمايد، بعد از طلاق نهم حرام مؤبد نمى شود و به

گرفتن محلل باز بر او حلال مى شود على الاظهر.

طلاق خلع

مسأله 2536 طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند، و در بعض احاديث است كه جايز نيست طلاق خلع و گرفتن مهر يا مال ديگرى از زن مگر در صورتى كه زن اظهار كراهت شديد و اشمئزاز از شوهر نمايد به حدى كه بترسند كه مرتكب محرمات شود و بگويد به شوهر كه اطاعت تو در هيچ امرى نخواهم كرد، چه تفسير بنمايد كلام خود را و چه به اجمال واگذارد.

مسأله 2537 اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد مى گويد: زَوْجَتى فاطِمَةُ خالَعْتُها (يا خَلَعْتُها) عَلى ما بَذَلَتْ و گفتن: هِىَ طالِق بهتر است.

مسأله 2538 اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه طلاق را اينطور مى خواند: عَنْ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلى مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْه، پس از آن بدون فاصله مى گويد: زَوْجَةُ مُوَكِّلى خالَعْتُها يا(خَلَعْتُها) عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِق، و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد بجاى كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد مثلاً اگر صد تومان داده بايد بگويد: بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان.

طلاق مبارات

مسأله 2539 اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند، و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن

طلاق را مبارات گويند.

مسأله 2540 اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَتى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها فَهِىَ طالِق يعنى مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست، و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلى فاطِمَةَ عَلى مَهرِها فَهِىَ طالِق و در هر دو صورت اگر بجاى كلمه (على مهرها) بِمَهْرِها بگويد اشكال ندارد.

مسأله 2541 صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن براى آنكه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلاً به فارسى بگويد: براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

مسأله 2542 اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند، و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 2543 مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

مسأله 2544 اگر با زن نامحرمى به گمان اينكه عيال خود او است نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، بايد عده نگهدارد.

مسأله 2545 اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، لازم نيست عده نگهدارد، لكن در صورت دوّم احتياط ترك نشود.

مسأله 2546 اگر مرد زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود، طلاق و عقد

آن زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.

مسأله 2547 هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است و همچنين است اگر شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، يا مثلاً تا شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكيل باشد،] مگر به رضايت شوهرش خود را طلاق دهد[، زيرا كه در وكالت تنجيز لازم است، و صحيحش آنست كه مرد در ضمن عقد لازم، زن خود را وكيل نمايد در مدت معينى، مثلاً از حين عقد ازدواج تا مدت پنجاه سال بر طلاق خودش، به شرط آنكه زن اعمال آن وكالت را ننمايد و خود را طلاق ندهد، مگر بعد از آنكه مثلاً شوهرش مسافرت نمايد، و يا مثلاً شش ماه نفقه او را ندهد.

مسأله 2548 زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود، و به دستور او عمل نمايد، و مجتهد براى او ضرب الاجل و تعيين مدت نمايد تا چهار سال و در اين مدت مجتهد مى نويسد يا شخصى مى فرستد به آن صقع و نواحى كه در آنجا مفقود شده پس اگر معلوم شد كه شوهر زنده است زن بايد صبر كند، و اگر در بين چهار سال معلوم نشد، بعد از چهار سال مجتهد به ولى شوهر مى گويد: اگر شوهر مالى دارد نفقه زن را از آن مال بدهد و بايد زن صبر كند و اگر مالى ندارد، پس

چنانچه ولى از مال خود بر او انفاق نمايد نيز بايد صبر كند، و چنانچه انفاق ننمايد حاكم شرع امر مى نمايد به ولى او كه زن را طلاق دهد و زن چهار ماه و ده روز بعد از طلاق عده نگه مى دارد، و بعداً شوهر مى كند، و چنانچه اتفاقاً در بين عده شوهر آمد حق رجوع به زن دارد و اما اگر بعد از تمام شدن عده آمد حقى بر زن ندارد، و زن به هر كه بخواهد ازدواج مى نمايد.

مسأله 2549 پدر و جد پدرى ديوانه، مى توانند زن او را طلاق بدهند على الاظهر.

مسأله 2550 اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، اگر چه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مى تواند مدت آن زن را ببخشد على الاظهر ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.

مسأله 2551 اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند، و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند بنابر اقوى نمى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود يا براى كس ديگر عقد كند.

مسأله 2552 اگر كسى زن خود را بدون اينكه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد، و مثلاً بعد از يكسال بگويد يكسال پيش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، مى تواند چيزهائى

را كه در آن مدت براى زن تهيه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهائى را كه مصرف كرده، نمى تواند از او مطالبه نمايد.

احكام غصب

غصب آنست كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حق كسى مسلط شود و اين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مى شود. از حضرت پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مى اندازند.

مسأله 2553 اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى ديگرى كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده، و همچنين است اگر كسى در مسجد جائى براى خود بگيرد و ديگرى را نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد بدون آنكه خود او مشغول استفاده از آنجا باشد.

مسأله 2554 چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مى گذارد، بايد پيش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد، پس اگر پيش از آنكه طلب او را بدهد آن چيز را از او بگيرد، حق او را غصب كرده است.

مسأله 2555 مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند، اگر ديگرى غصب كند صاحب مال و طلبكار مى توانند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند، و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است و اگر آن چيز از بين

برود و عوض آنرا بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مى باشد.

مسأله 2556 اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند و اگر آن چيز از بين برود، بايد عوض آنرا به او بدهد.

مسأله 2557 اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى بدست آيد، مثلاً از گوسفندى كه غصب كرده بره اى پيدا شود، مال صاحب مال است، و نيز كسى كه مثلاً خانه اى را غصب كرده، اگر چه در آن ننشيند بايد اجاره آنرا بدهد.

مسأله 2558 اگر از بچه يا ديوانه چيزى را غصب كند، بايد آنرا به ولى او بدهد، و اگر از بين رفته، بايد عوض آنرا بدهد.

مسأله 2559 هر گاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند، اگر چه هر يك به تنهائى مى توانسته اند آنرا غصب نمايند، هر كدام آنان ضامن نصف آنست.

مسأله 2560 اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند، مثلاً گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است اگر چه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.

مسأله 2561 اگر ظرف طلا و نقره بنابر حرمت ساختن و نگاه داشتن آن يا چيز ديگرى را كه ساختن و نگاه داشتنش حرام است غصب كند و خراب نمايد، لازم نيست مزد ساختن آنرا به صاحبش بدهد، ولى اگر مثلاً گوشواره اى را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد آنرا با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و چنانچه براى اينكه مزد ندهد، بگويد آنرا مثل اولش مى سازم، مالك مجبور نيست قبول

نمايد.

مسأله 2562 اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، مثلاً طلايى را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد مال را بهمين صورت بده، بايد به او بدهد، و نمى تواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آنرا به صورت اولش درآورد، و اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند، بايد مزد ساختن آنرا هم به صاحبش بدهد، و در صورتى كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد تفاوت قيمت را هم بايد بدهد.

مسأله 2563 اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگويد بايد آنرا به صورت اول درآورى واجب است آنرا به صورت اولش درآورد و چنانچه قيمت آن به واسطه تغيير دادن از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آنرا به صاحبش بدهد، پس طلائى را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگويد بايد به صورت اولش درآورى، در صورتى كه بعد از آب كردن، قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود، بايد تفاوت آنرا بدهد.

مسأله 2564 اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند، يا درخت بنشاند زراعت و درخت و ميوه آن مال خود اوست، و چنانچه صاحب زمين راضى نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، كسى كه غصب كرده بايد فوراً زراعت يا درخت خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكند و نيز بايد اجاره زمين را در مدتى كه زراعت و درخت در آن بوده

به صاحب زمين بدهد و خرابيهائى را كه در زمين پيدا شده، درست كند، مثلاً جاى درختها را پر نمايد، و اگر به واسطه اينها قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آنرا هم بدهد، و نمى تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، و نيز صاحب زمين نمى تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.

مسأله 2565 اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين او بماند، كسى كه آنرا غضب كرده، لازم نيست درخت و زراعت را بكند، ولى بايد اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده بدهد.

مسأله 2566 اگر چيزى را كه غصب كرده از بين برود در صورتى كه مثل گاو و گوسفند باشد، كه قيمت اجزاء آن با هم فرق دارد، مثلاً گوشت آن يك قيمت و پوست آن قيمت ديگر دارد، بايد قيمت آنرا بدهد و چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه غصب كرده بدهد، و احتياط مستحب آنست كه بالاترين قيمتى را كه از زمان غصب تا زمان تلف داشته بدهد، و چنانچه در بيست سال قبل مثلاً گوسفندى را غصب نموده و در آن سال قيمت آن سى تومان بوده و تلف نموده و فعلاً قيمت آن سيصد تومان است در صورتى كه جميع أشياء به همين نسبت مثلاً يك به ده زياد شده، بايد فعلاً سيصد تومان بدهد چونكه در حقيقت اجناس و همچنين طلا و نقره ترقى ننموده بلكه اسكناس بى ارزش شده، و

در آن زمان سى تومان معادل يك مثقال طلا بوده و در اين زمان سيصد تومان معادل يك مثقال طلا مى باشد و قيمت گوسفند در آن زمان و اين زمان يك مثقال طلا است.

مسأله 2567 اگر چيزى را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو باشد كه قيمت اجزاء آن با هم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده بدهد، ولى چيزى را كه مى دهد بايد خصوصياتش مثل چيزى باشد كه آنرا غصب كرده و از بين رفته است، و همچنين است استكان و قورى و راديو و تلويزيون و يخچال و كولر و امثال آن از چيزهائى كه از كارخانجات به عمل مى آيد، و جميع افراد آن يكنواخت مى باشد، هر چند كه قيمت اجزاء يك فرد آن مختلف است، على الاقوى.

مسأله 2568 اگر چيزى را كه مثل گوسفند قيمت اجزاء آن با هم فرق دارد، غصب نمايد و از بين برود، چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد، ولى در مدتى كه پيش او بوده مثلاً چاق شده باشد، بايد قيمت وقتى را كه چاق بوده بدهد.

مسأله 2569 اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد و از بين برود، صاحب مال مى تواند عوض آنرا از هر يك از آنان بگيرد، يا از هر كدام آنان مقدارى از عوض آنرا مطالبه نمايد، و چنانچه عوض مال را از اولى بگيرد، اولى مى تواند آنچه را داده از دومى بگيرد، ولى اگر از دومى بگيرد، او نمى تواند آنچه را كه داده از اولى مطالبه نمايد.

مسأله 2570

اگر چيزى را كه مى فروشند يكى از شرطهاى معامله در آن نباشد، مثلاً چيزى را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله بنمايند، معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد، وگرنه چيزى را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبى است، و بايد آنرا بهم برگردانند، و در صورتى كه مال هر يك در دست ديگرى تلف شود، چه بدانند معامله باطل است چه ندانند، بايد عوض آنرا بدهند.

احكام حيوان و مالى كه انسان آنرا پيدا مى كند

مسأله 2571 گوسفند و امثال آن كه خود را از امثال گرگ نمى تواند حفظ نمايد چنانچه انسان، آن را در بيابانى كه محل خطر است پيدا نمايد مى تواند آنرا بگيرد و احوط آنست كه در اطراف آن محل به مقدار ميسور فحص نمايد، و اگر مالك پيدا شد به او رد نمايد، و الا قيمت آنرا به عهده بگيرد و گوسفند را تصرف نمايد، و يا از قِبل صاحبش تصدق نمايد، و يا گوسفند را براى مالك آن حفظ نمايد و در اين صورت اگر بدون تعدى و تفريط تلف شد ضامن قيمت گوسفند نيست، و اما مثل شتر كه خود را از گرگ مى تواند حفظ نمايد پس جايز نيست گرفتن آن مگر آنكه آن حيوان عاجز شده باشد و از راه افتاده باشد و صاحبش هم او را ترك نموده و پى او نرود كه در اين صورت هر كه او را حفظ نموده و آذوقه داده و از هلاكت نجات دهد مال او مى شود و صاحب

اولى حقى ندارد.

مسأله 2572 مالى كه انسان پيدا مى كند اگر نشانه اى نداشته باشد كه به واسطه آن، صاحبش معلوم شود احتياط واجب آنست كه از طرف صاحبش صدقه بدهد اين در صورتى است كه آن را در غير حرم مكه پيدا نمايد، و اما اگر در آنجا پيدا نمايد احتياط واجب آنست كه آن را برندارد و اگر برداشت بايد آنرا صدقه بدهد از طرف صاحب آن.

مسأله 2573 اگر مالى را پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن از (6/12) نخود نقره سكه دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد، و انسان نداند راضى است يا نه، نمى تواند بدون اجازه او بردارد، و اگر صاحب آن معلوم نباشد مى تواند به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد و احتياط واجب آنست كه هر وقت صاحبش پيدا شد، عوض آنرا به او رد نمايد و اگر تلف شده باشد ضامن، نيست.

مسأله 2574 هر گاه چيزى كه پيدا كرده نشانه اى دارد كه به واسطه آن مى تواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن سنى يا كافرى است كه در امان مسلمانان است، در صورتى كه قيمت آن چيز به (6/12) نخود نقره سكه دار برسد، بايد از روزى كه آنرا پيدا كرده تا يكسال هر هفته يك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلان نمايد، و احتياطاً در هفته اول هر روزى يك مرتبه اعلان نمايد.

مسأله 2575 اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند، مى تواند به كسى كه اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.

مسأله 2576 اگر تا يكسال اعلان كند و

صاحب مال پيدا نشود اگر آن مال از غير حرم مكه باشد مى تواند آنرا براى خود بردارد، به قصد اينكه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آنرا به او بدهد يا براى او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، و احتياط مستحب آنست كه از طرف صاحبش صدقه بدهد ولكن اگر پيدا شد بايد عوض آن را به او بدهد و اما اگر از حرم مكه باشد بايد آن را حفظ نمايد و يا صدقه دهد.

مسأله 2577 اگر بعد از آنكه يكسال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد، مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم ننموده ضامن نيست، ولى اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، يا براى خود برداشته باشد، در هر صورت ضامن است.

مسأله 2578 كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمداً به دستورى كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اينكه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.

مسأله 2579 اگر بچه نابالغ يا ديوانه چيزى پيدا كند، ولىّ او بايد اعلان نمايد على الاحوط و اگر ولى اعلان ننمود خود بچه يا ديوانه بعد از بلوغ يا عاقل شدن بايد اعلان نمايد.

مسأله 2580 اگر انسان در بين سالى كه اعلان مى كند، از پيدا شدن صاحب مال نااميد شود، و بخواهد آنرا صدقه بدهد جايز است و اشكال ندارد.

مسأله 2581 اگر در بين سالى كه اعلان مى كند مال از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، يا تعدى يعنى زياده روى كرده

باشد، بايد عوض آنرا به صاحبش بدهد، و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 2582 اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به (6/12) نخود نقره سكه دار مى رسد، در جائى پيدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پيدا نمى شود، مى تواند در روز اول آنرا از طرف صاحبش صدقه بدهد، و چنانچه صاحبش پيدا شود و به صدقه دادن راضى نشود، بايد عوض آنرا به او بدهد و ثواب صدقه اى كه داده مال خود او است.

مسأله 2583 اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اينكه مال خود او است بردارد، بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يكسال اعلان نمايد، و همچنين است اگر مثلاً پاى خود را به گمشده اى بزند و آنرا از جاى خودش حركت دهد، و از آنجا به جاى ديگر نقلش دهد.

مسأله 2584 لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزى را كه پيدا كرده بگويد بلكه همينقدر كه بگويد چيزى پيدا كرده ام كافى است.

مسأله 2585 اگر كسى چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مال من است، در صورتى بايد به او بدهد كه نشانه هاى آنرا بگويد، ولى لازم نيست نشانه هايى را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.

مسأله 2586 اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به (6/12) نخود نقره سكه دار برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد، يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگرى آنرا بردارد، كسى كه آنرا پيدا كرده

ضامن است.

مسأله 2587 هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مى شود، لازم نيست با اجازه حاكم شرع، يا وكيل او قيمت آنرا معين كند و بفروشد يا مصرف نمايد و پولش را نگهدارد و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد، بلكه مى تواند بدون مراجعه به حاكم شرع و يا وكيل او، قيمت آنرا معين نموده و به آنچه ذكر شد عمل نمايد.

مسأله 2588 اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آنرا پيدا كند اشكال ندارد.

مسأله 2589 اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى بجاى آن بگذارند، چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده، مى تواند بجاى كفش خودش بردارد، ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد، و چنانچه از پيدا شدن او نااميد شود، بايد زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد كفشى كه مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده بايد فحص از صاحبش نمايد و اگر مأيوس شد از طرف صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2590 اگر مالى را كه كمتر از (6/12) نخود نقره سكه دار ارزش دارد پيدا كند، و از آن صرف نظر نمايد ودر مسجد يا جاى ديگر بگذارد، چنانچه كسى آنرا بردارد، براى او حلال است.

احكام سربريدن و شكار كردن حيوانات

احكام سربريدن و شكار كردن حيوانات

مسأله 2591 اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه بعداً گفته مى شود سر ببرند،

وحشى باشد يا اهلى بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، ولى حيوانى كه نجاستخوار شده، اگر به دستورى كه در شرع معين نموده اند، آنرا استبراء نكرده باشند و حيوانى كه انسان با آن وطى و نزديكى كرده بعد از سربريدن، گوشت آنها حلال نيست.

مسأله 2592 حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بزكوهى و حيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده و بعداً وحشى شده مثل گاو و شتراهلى كه فرار كرده و وحشى شده است، اگر به دستورى كه بعداً گفته مى شود آنها را شكار كنند پاك و حلال است، ولى حيوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى و حيوان حلال گوشت وحشى كه به واسطه تربيت كردن، اهلى شده است، با شكار كردن پاك و حلال نمى شود.

مسأله 2593 حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و حلال مى شود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنابراين بچه آهو كه نمى تواند فرار كند و بچه كبك كه نمى تواند پرواز نمايد با شكار كردن پاك و حلال نمى شود، و اگر آهو و بچه اش را كه نمى تواند فرار كند، با يك تير شكار نمايند آهو حلال و بچه اش حرام است.

مسأله 2594 حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر بخودى خود بميرد پاك است، ولى گوشت آنرا نمى شود خورد.

مسأله 2595 حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند مار با سر بريدن حلال نمى شود، ولى مرده آن پاك است.

مسأله 2596 سگ و خوك به واسطه

سربريدن و شكار كردن پاك نمى شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است، و حيوان حرام گوشتى را كه درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستورى كه گفته مى شود سر ببرند، يا با تير و مانند آن شكار كنند پاك است، ولى گوشت آن حلال نمى شود، و اگر با سگ شكارى آنرا شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

مسأله 2597 فيل و خرس و بوزينه و موش و حيوانى كه مانند مار و سوسمار در داخل زمين زندگى مى كنند، اگر خون جهنده داشته باشند و بخودى خود بميرند نجسند، بلكه اگر سر آنها را هم ببرند، يا آنها را شكار نمايند، بدنشان پاك نمى شود.

مسأله 2598 اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد، يا آنرا بيرون آورند خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بريدن حيوانات

دستور سر بريدن حيوانات

مسأله 2599 دستور سر بريدن حيوان آنست كه چهار رگ بزرگ گردن آنرا از پائين برآمدگى زير گلو بطور كامل ببرند، و اگر آنها را بشكافند كافى نيست.

مسأله 2600 اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند، تا حيوان بميرد بعد بقيه را ببرند فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولى به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند، اگر چه پيش از جان دادن حيوان، بقيه رگها را ببرند اشكال دارد، ولكن اگر بعد از آنكه بعض رگها را قطع نمودند حيوان اتفاقاً فرار نمايد و فوراً تعقيب نمايند و پيش از جان دادن بقيه را قطع نمايند اشكال ندارد.

مسأله 2601 اگر گرگ گلوى گوسفند را به

طورى بكند كه از چهار رگى كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزى نماند آن حيوان حرام مى شود، ولى اگر مقدارى از گردن را بكند و چهار رگ باقى باشد، يا جاى ديگر بدن را بكند، در صورتى كه گوسفند زنده باشد و به دستورى كه گفته مى شود سر آنرا ببرند حلال و پاك مى باشد.

شرائط سر بريدن حيوان

مسأله 2602 سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:

اول كسى كه سر حيوان را مى برد چه مرد باشد، چه زن، بايد مسلمان باشد و اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم نكند، و بچه مسلمان هم اگر مميز باشد يعنى خوب و بد را بفهمد مى تواند سر حيوان را ببرد.

دوم سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد ولى چنانچه آهن پيدا نشود و طورى باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مى ميرد، با چيز تيزى كه چهار رگ آنرا جدا كند مانند شيشه و سنگ تيز، مى شود سر آنرا بريد.

سوم در موقع سر بريدن، گردن و دست و پا و شكم حيوان رو به قبله باشد، و كسى كه مى داند بايد رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حيوان را رو به قبله نكند، حيوان حرام مى شود، ولى اگر فراموش كند، يا مسأله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا نتواند حيوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد.

چهارم وقتى مى خواهد سر حيوان را ببرد، يا كارد به گلويش بگذارد، به نيت سر بريدن، نام خدا را ببرد، و همينقدر

كه بگويد بسم الله كافى است، و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمى شود و گوشت آنهم حرام است، ولى اگر از روى فراموشى نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

پنجم حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند، اگر چه مثلاً چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين زند.

دستور كشتن شتر

مسأله 2603 اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، بايد با پنج شرطى كه براى سربريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن و برنده باشد، در گودى بين گردن و سينه اش فرو كنند.

مسأله 2604 وقتى مى خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ايستاده باشد، ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده، يا به پهلو خوابيده و دست و پا و سينه اش رو به قبله است، كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

مسأله 2605 اگر بجاى اينكه كارد را در گودى گردن شترفرو كنند، سر آنرا ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد در گودى گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است، ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستورى كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، و نيز اگر كارد در گودى گردن گاو و گوسفند و مانند اينها فرو كنند، و تا زنده است سر آنرا ببرند حلال و پاك

مى باشد.

مسأله 2606 اگر حيوانى سركش شود و نتوانند آنرا به دستورى كه در شرع معين شده بكشند، يا مثلاً در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، هر جاى بدنش را كه زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد حلال مى شود، و رو به قبله بودن آن لازم نيست ولى بايد شرطهاى ديگرى را كه براى سربريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

چيزهائى كه موقع سربريدن حيوانات مستحب است

مسأله 2607 بعضى از علماء فرموده اند كه چند چيز در سربريدن حيوانات مستحب است:

اول موقع سربريدن گوسفند، دو دست و يك پاى آنرا ببندند و پاى ديگرش را بازبگذارند، و موقع سربريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند و دم آنرا باز بگذارند، و موقع كشتن شتر دو دست آنرا از پائين تا زانو، يا تا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوم كسى كه حيوان را مى كشد رو به قبله باشد.

سوم پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند.

چهارم كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود، مثلاً كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را ببرند، ولكن نسبت به بستن دو دست و يك پاى گوسفند روايتى نيافتم.

چيزهائى كه در كشتن حيوانات مكروه است

مسأله 2608 چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:

اول آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت آن بريده شود.

دوم پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند.

سوم در جائى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر از جنس او آنرا ببيند.

چهارم در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولى در صورت احتياج عيبى ندارد.

پنجم خود انسان چهارپائى را كه پرورش داده است بكشد، و احتياط واجب آنست كه پيش از بيرون آمدن روح مغز حرام را كه در تيره پشت است نبرند، و سر حيوان را از بدنش جدا نكنند ولى اگر ببرند يا جدا كنند

آن حيوان حرام نمى شود بنابر اقوى، و اگر از روى غفلت يا به واسطه تيز بودن كارد بى اختيار سر حيوان جدا شود نه حرام و نه مكروه است.

احكام شكار كردن با اسلحه

احكام شكار كردن با اسلحه

مسأله 2609 اگر حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:

اول آنكه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد، يا مثل نيزه و تير، تيز باشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند و اگر به وسيله دام يا چوب و سنگ و مانند اينها حيوانى را شكار كنند، پاك نمى شود و خوردن آنهم حرام است. و اگر حيوانى را با تفنگ شكار كند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آنرا پاره كند پاك و حلال است، و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را بكشد، يا به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.

دوم كسى كه شكار مى كند بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد، و اگر كافر يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآلهوسلم مى كند، حيوانى را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست.

سوم اسلحه را براى شكار كردن حيوان بكار برد و اگر مثلاً جائى را نشان كند و اتفاقاً حيوانى را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آنهم حرام است.

چهارم در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام

خدا را نبرد شكار حلال نمى شود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد. حسب اجماع علماء و خبر موسى بن بكر.

پنجم وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد، حرام است.

مسأله 2610 اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند، و يكى از آنان مسلمان و ديگرى كافر باشد، يا يكى از آن دو نام خدا را ببرد و ديگرى عمداً نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست.

مسأله 2611 اگر بعد از آنكه حيوانى را تير زدند مثلاً در آب بيفتد، و انسان بداند كه حيوان به واسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست، بلكه اگر شك كند كه فقط براى تير بوده يا نه، حلال نمى باشد.

مسأله 2612 اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيوانى را شكار كند، شكار حلال است و مال خود او مى شود، ولى گذشته از اينكه گناه كرده، بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله 2613 اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است با شرطهائى كه گفته شد، حيوانى را دو قسمت كنند، و سر و گردن در يك قسمت بماند و انسان وقتى برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است، و همچنين است اگر حيوان زنده باشد، ولى به اندازه سربريدن وقت نباشد، اما اگر به اندازه سر بريدن وقت باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، قسمتى كه سر و

گردن ندارد حرام و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر سر آنرا به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال، وگرنه آنهم حرام مى باشد.

مسأله 2614 اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كنند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است، و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، و سر آنرا به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال، وگرنه آن قسمت هم حرام مى باشد.

مسأله 2615 اگر حيوانى را شكار كنند، يا سر ببرند و بچه زنده اى از آن بيرون آيد چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند حلال و گرنه حرام مى باشد.

مسأله 2616 اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده اى از شكمش بيرون آورند، چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روئيده باشد، پاك و حلال است.

شكار كردن با سگ شكارى

مسأله 2617 اگر سگ شكارى، حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند، پاك بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد:

اول سگ بطورى تربيت شده باشد كه هر وقت آنرا براى گرفتن شكار بفرستند برود، و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند بايستد و نيز بنابر احتياط واجب بايد عادتش اين باشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد، ولى اگر اتفاقاً شكار را بخورد اشكال ندارد.

دوم صاحبش آنرا بفرستد و اگر پيش خود دنبال شكار رود و حيوان را شكار كند، خوردن آن حيوان

حرام است، بلكه اگر پيش خود دنبال شكار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند كه زودتر آنرا به شكار برساند، اگر چه به واسطه صداى صاحبش شتاب كند، بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايد.

سوم كسى كه سگ را مى فرستد بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد، و اگر كافر يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم مى كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.

چهارم وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر سگ، شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.

ششم كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سربريدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتى برسد كه به اندازه سربريدن وقت باشد، مثلاً حيوان چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين بزند، چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.

مسأله 2618 كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه مثلاً به واسطه بيرون آوردن كارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حيوان بميرد حلال است، ولى اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن، سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد، احتياط واجب آنست كه از خوردن آن خوددارى كنند.

مسأله

2619 اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيوانى را شكار كنند، چنانچه همه آنها داراى شرطهائى كه گفته شد بوده اند، شكار حلال است، و اگر يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده، شكار حرام است.

مسأله 2620 اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است، و نيز اگر آن را با حيوان ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال و پاك مى باشند.

مسأله 2621 اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر باشد، يا عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است، و نيز اگر يكى از سگهائى را كه فرستاده اند به طورى كه گفته شد تربيت شده نباشد، آن شكار حرام مى باشد.

مسأله 2622 اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى حيوانى را شكار كنند، آن شكار حلال نيست، ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد، و به دستورى كه در شرع معين شده سر آنرا ببرند حلال است.

صيد ماهى

مسأله 2623 اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است، و چنانچه در آب بميرد پاك است، ولى خوردن آن حرام مى باشد، و ماهى بى فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است.

مسأله 2624 اگر ماهى از آب بيرون بيفتد، يا موج آنرا بيرون بيندازد، يا آب فرو رود و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آنكه بميرد، با دست يا به وسيله ديگر

كسى آنرا بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.

مسأله 2625 كسى كه ماهى را صيد مى كند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولى مسلمان، بايد بداند كه كافر آن را زنده گرفته.

مسأله 2626 ماهى مرده اى كه معلوم نيست آنرا زنده از آب گرفته اند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد، اگر چه بگويد آنرا زنده گرفته ام حرام مى باشد.

مسأله 2627 لازم نيست كه از خوردن ماهى زنده خوددارى كرد.

مسأله 2628 اگر ماهى زنده را بريان كند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند، لازم نيست كه از خوردن آن خوددارى نمايند.

مسأله 2629 اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالى كه زنده است در آب بيفتد، لازم نيست از قسمتى كه بيرون آب مانده اجتناب نمايند، و مى توانند آنرا بخورند.

صيد ملخ

مسأله 2630 اگر ملخ را با دست يا به وسيله ديگرى زنده بگيرند، خوردن آن حلال است، و لازم نيست كسى كه آنرا مى گيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ مرده اى در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آنرا زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته ام حلال نيست.

مسأله 2631 خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند حرام است.

احكام خوردنيها و آشاميدنيها

احكام خوردنيها و آشاميدنيها

مسأله 2632 خوردن گوشت مرغى كه مثل شاهين چنگال دارد، حرام است، و پرستو حلال مى باشد، و در اخبار مدح از پرستو و هدهد شده، و نهى از اذيت كردن و كشتن اينها شده، و لذا علماء فرموده اند كه خوردن گوشت هدد و پرستو كراهت دارد.

دوم از علائم حرمت پرنده ها آنست كه بال زدن او در هوا كمتر از بال نزدن او باشد.

سوم از علائم حرمت آنها آنست كه نه چينه دان و نه سنگ دان و نه انگشت كوچك پشت پا كه شبيه خارى است كه به پائين ساق پا متصل است، هيچ يك از اين سه را نداشته باشد.

مسوخ چه در حيوانات پرنده و چه در دريائى و چه در زمينى حرام است. و در كلاغ اقوال و اخبار مختلفه وارد شده است، و احوط بلكه اقوى حرمت جميع اقسام آن است. و در بعض اخبار ذكر شده كه طاووس از مسوخ است. و چنگال دارها و درنده ها از حيوانات زمينى حرام است.

مسأله 2633 اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلاً دنبه يا

مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند نجس و حرام مى باشد.

مسأله 2634 چهارده چيز از حيوانات حلال گوشت حرام است:

1 خون.

2 فضله.

3 نرى.

4 و 5 بچه دان و قرينش(جفت) بنابر احتياط واجب.

6 غدد كه آنرا دشول مى گويند.

7 تخم كه آنرا دنبلان مى گويند.

8 چيزى كه در مغز كله است، و به شكل نخود مى باشد.

9 مغز حرام كه در ميان تيره پشت است.

10 پى كه در دو طرف تيره پشت است.

11 زهره دان.

12 سپرز(طحال).

13 بول دان(مثانه).

14 حدقه چشم.

و در خبر اسماعيل بن مرار كه حدقه چشم مذكور است فرج هم مذكور است لذا 15 فرج است على الاحوط.

مسأله 2635 خوردن سرگين و بول حيوان و آب دماغ و چيزهاى خبيث ديگر كه طبيعت انسان از آن متنفر است حرام مى باشد، ولى اگر پاك باشد و مقدارى از آن بطورى با چيز حلال مخلوط شود كه در نظر مردم نابود حساب شود، خوردن آن اشكال ندارد.

مسأله 2636 خوردن گل حرام است و همچنين خوردن خاك حرام است على الاحوط، ولى خوردن كمى از تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام براى شفاء، اشكال ندارد.

مسأله 2637 فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در دهان آمده حرام نيست، و نيز فرو بردن غذائى كه موقع خلال كردن از لاى دندان بيرون مى آيد، اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2638 خوردن چيزى كه براى انسان ضرر مهم دارد حرام است.

مسأله 2639 خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسى

با آنها وطى كند يعنى نزديكى نمايد، حرام مى شوند و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند، و در جاى ديگر بفروشند.

مسأله 2640 اگر با حيوان حلال گوشتى مانند گاو و گوسفند نزديكى كنند، بول و سرگين آنها نجس مى شود و آشاميدن شير آنها هم حرام است، و بايد فورى آن حيوان را بكشند و بسوزانند، و كسى كه با آن وطى كرده، پول آنرا به صاحبش بدهد.

مسأله 2641 آشاميدن شراب حرام، و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمره شده است، و اگر كسى آنرا حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسى كه شراب مى خورد، عقل خود را از دست مى دهد و در آن موقع خدا را نمى شناسد و از هيچ گناهى باك ندارد و احترام هيچكس را نگه نمى دارد و حق خويشان نزديك را رعايت نمى كند و از زشتيهاى آشكار رو نمى گرداند و روح ايمان و خداشناسى از بدن او بيرون مى رود و روح ناقص خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مى ماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مى كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمى شود و روز قيامت روى او سياه است و زبان از دهانش بيرون مى آيد و آب دهان او به سينه اش مى ريزد و فرياد تشنگى او بلند است.

مسأله 2642 نشستن سر سفره اى كه در آن شراب مى خورند، اگر انسان يكى از آنان حساب

شود حرام است، و چيز خوردن از آن سفره نيز حرام است.

مسأله 2643 بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از گرسنگى يا تشنگى بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

چيزهائى كه موقع غذا خوردن مستحب است

مسأله 2644 چند چيز در موقع غذا خوردن مستحب است:

اول هر دو دست را پيش از غذا خوردن بشويد.

دوم بعد از غذا دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند.

سوم ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد، و پيش از غذا اول ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسى كه طرف راست او نشسته و همين طور تا برسد به كسى كه طرف چپ او نشسته، و بعد از غذا اول كسى كه طرف چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد و همينطور تا بطرف راست ميزبان برسد و ميزبان بعد از آن دست خود را بشويد.

چهارم در اول غذا بسم الله بگويد، بلكه اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است.

پنجم با دست راست غذا بخورد.

ششم با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.

هفتم اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كسى از غذاى جلوى خودش بخورد.

هشتم لقمه را كوچك بردارد.

نهم سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد.

دهم غذا را خوب بجود.

يازدهم بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند.

دوازدهم انگشتها را بليسد.

سيزدهم بعد از غذا خلال نمايد، ولى با

چوب انار و چوب ريحان و نى و برگ درخت خرما خلال نكند.

چهاردهم آنچه بيرون سفره مى ريزد جمع كند و بخورد، ولى اگر در بيابان غذا بخورد، مستحب است آنچه مى ريزد، براى پرندگان و حيوانات بگذارد.

پانزدهم در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا نخورد.

شانزدهم بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بياندازد.

هفدهم در اول غذا و آخر آن نمك بخورد.

هجدهم ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.

چيزهائى كه موقع غذا خوردن مكروه است

مسأله 2645 چند چيز در غذا خوردن مكروه است:

اول در حال سيرى غذا خوردن.

دوم پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مى آيد.

سوم نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن.

چهارم خوردن غذاى گرم.

پنجم فوت كردن چيزى كه مى خورد يا مى آشامد.

ششم بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن.

هفتم پاره كردن نان با كارد.

هشتم گذاشتن نان زير ظرف غذا.

نهم پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده به طورى كه چيزى در آن نماند.

دهم پوست كندن ميوه.

يازدهم دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملاً آنرا بخورد.

مستحبات آشاميدن آب

مسأله 2646 در آشاميدن آب چند چيز مستحب است:

اول آنرا بطور مكيدن بياشامد.

دوم در روز ايستاده آب بخورد.

سوم پيش از آشاميدن آب بسم الله و بعد از آن الحمدلله بگويد.

چهارم به سه نَفَس آب بياشامد.

پنجم از روى ميل آب بياشامد.

ششم بعد از آشاميدن آب حضرت اباعبدالله عليه السلام و اهل بيت ايشان را ياد كند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.

مكروهات آشاميدن آب

مسأله 2647 زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در شب بحال ايستاده مكروه است، و نيز آشاميدن آب با دست چپ و همچنين از جاى شكسته كوزه و جائى كه دسته آنست مكروه مى باشد.

احكام نذر و عهد

مسأله 2648 نذر آنست كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را براى خدا بجا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.

مسأله 2649 در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آنرا به عربى بخوانند پس اگر بگويد چنانچه مرض من خوب شود، براى خدا بر من است كه ده تومان به فقير بدهم نذر او صحيح است.

مسأله 2650 نذر كننده بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند، بنابراين نذر كردن كسى كه او را مجبور كرده اند، يا به واسطه عصبانى شدن بى اختيار نذر كرده صحيح نيست.

مسأله 2651 آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، اگر مثلاً نذر كند چيزى به فقير بدهد صحيح نيست.

مسأله 2652 اگر شوهر از نذركردن زن جلوگيرى نمايد، زن نمى تواند نذر كند و اگر با جلوگيرى شوهر نذر كند نذر او باطل است، بلكه چنانچه اذن ندهد ولكن منع هم نكند باز هم باطل است على الاظهر.

مسأله 2653 اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمى تواند نذر او را بهم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.

مسأله 2654 اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، بايد به آن نذر عمل نمايد، بلكه اگر

بدون اجازه او نذر كند، بنابر احتياط عمل كردن به آن نذر واجب است.

مسأله 2655 انسان كارى را مى تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد بنابراين كسى كه نمى تواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او صحيح نيست.

مسأله 2656 اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد يا كار واجب يا مستحبى راترك كند، نذر او صحيح نيست.

مسأله 2657 اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست، و اگر انجام آن از جهتى بهتر باشد وانسان بقصد همان جهت نذر كند، مثلاً نذر كند غذايى را بخورد كه براى عبادت قوت بگيرد، نذر اوصحيح است، ونيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد وانسان براى همان جهت نذر كند كه آنرا ترك نمايد مثلاً براى اينكه دود مضر است نذر كند كه آنرا استعمال نكند نذر او صحيح مى باشد.

مسأله 2658 اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايى بخواند كه بخودى خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست، مثلاً نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلاً بواسطه اينكه خلوت است و انسان حضور قلب پيدا مى كند، نذر صحيح است.

مسأله 2659 اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همانطور كه نذر كرده بجا آورد، پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد، يا روزه بگيرد، يا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز

يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمى كند، و نيز اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافى نيست.

مسأله 2660 اگر نذر كند روزه بگيرد، ولى وقت و مقدار آنرا معين نكند، چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است، و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آنرا معين نكند اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مى كند و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آنرا معين نكند، اگر چيزى بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كارى براى خدا بجا آورد، در صورتى كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

مسأله 2661 اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد ولى مى تواند (1) در آن روز مسافرت كند هر چند سفر او ضرورى نباشد ولى بعداً بايد قضا كند ولكن كفاره ندارد.

مسأله 2662 اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد به نحوى كه در مسأله 2678 ذكر مى شود كفاره بدهد اگر چه احتياط مستحبى كه تركش سزاوار نيست از براى كسى كه عاجز از عتق باشد آنست كه به شصت فقير طعام بدهد و اگر از اين هم عاجز باشد و نيز از لباس پوشاندن ده فقير هم عاجز باشد دو ماه پى درپى روزه بگيرد و اگر تمكن از جمع بين هر دو داشته باشد جمع نمايد.

مسأله 2663 اگر

نذر كند كه تا وقت معينى عملى را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت مى تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روى فراموشى يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست، ولى باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نياورد، و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2664 كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين نكرده است، اگر از روى فراموشى، يا ناچارى، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نيست، ولى بعداً هر وقت از روى اختيار آنرا بجا آورد، بايد به مقدارى كه در دو مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2665 اگر نذر كند كه در هر هفته روز معينى مثلاً روز جمعه را روزه بگيرد چنانچه يكى از جمعه ها عيد فطر يا قربان يا ايام تشريق (11 و 12 و 13 ذى الحجه در منى) باشد يا در روز جمعه مريض شود بلكه اگر عذر ديگرى مانند حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى آنرا بجا آورد.

مسأله 2666 اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد، بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2667 اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد، نمى تواند آنرا به فقير ديگر بدهد، و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به

ورثه او بدهد.

مسأله 2668 اگر نذر كند كه به زيارت يكى از امامان مثلاً به زيارت حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافى نيست، و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 2669 كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آنرا نذر نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد.

مسأله 2670 اگر براى حرم يكى از امامان يا امام زادگان چيزى نذر كند، بايد آنرا در تعمير و روشنائى و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند، يا به زوار و خدام آنان بدهد.

مسأله 2671 اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه مصرف معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد نكرده، بايد به فقرا و زوار بدهد، يا مسجد و مانند آن بسازد، و ثواب آنرا به آن امام هديه نمايد. و همچنين است اگر چيزى را براى امام زاده اى نذر كند.

مسأله 2672 گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از امامان نذر كرده اند، اگر پيش از آنكه به مصرف نذر برسد شير بدهد يا بچه بياورد، مال كسى است كه آنرا نذر كرده، ولى پشم گوسفند و مقدارى كه چاق مى شود جزء نذر است.

مسأله 2673 هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده، يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نيست.

مسأله 2674

اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد بعد از آنكه دختر به تكليف رسيد، اختيار با خود اوست، و نذر آنان اعتبار ندارد، بلكه اصل نذرشان اشكال دارد.

مسأله 2675 هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد كار خيرى را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش برآورده شد، بايد آن كار را انجام دهد، و نيز اگر بدون آنكه حاجتى داشته باشد، عهد كند كه عمل خيرى را انجام دهد، آن عمل بر او واجب مى شود.

مسأله 2676 در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و نيز كارى را كه عهد مى كند انجام دهد، بايد يا عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب، يا كارى باشد كه انجام آن بهتر از تركش باشد، و در متساوى الطرفين احوط وجوبى انجام دادن است.

مسأله 2677 اگر به عهد خود عمل نكند بايد كفاره بدهد، يعنى شصت فقير را سير كند، يا دوماه روزه بگيرد يا يك بنده آزاد كند.

احكام قسم خوردن

مسأله 2678 اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند، مثلاً قسم بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند، بايد كفاره بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را سير كند، يا آنان را بپوشاند، و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد. و بدان كه در پوشاندن هر يك از ده فقير مى تواند به يك پارچه اى كه تن او را بپوشاند اكتفاء نمايد على الاظهر و افضل دو پارچه است، بلكه احوط است، و

در سير كردن مى تواند ده فقير را دعوت نمايد و سير كند به نان و هر قاتقى، و افضل نان و گوشت است، و مى تواند به هر فقيرى يك مد كه سه ربع كيلو است تقريباً گندم يا آرد بدهد، و افضل آنست كه يك مشت زيادتر بدهد، و افضل از آن دو مد است، و چنانچه نوبت به روزه گرفتن رسيد بايد سه روز پشت سر هم روزه بگيرد.

مسأله 2679 قسم چند شرط دارد:

اول كسى كه قسم مى خورد بايد بالغ و عاقل باشد، و از روى قصد و اختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده اند، درست نيست، و همچنين است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد قسم بخورد.

دوم كارى را كه قسم مى خورد انجام دهد بايد حرام و مكروه نباشد و كارى را كه قسم مى خورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد، و اگر قسم بخورد كه كار مباحى را بجا آورد، بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، و نيز اگر قسم بخورد كار مباحى را ترك كند بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.

سوم به يكى از اسمهاى خداوند متعال قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمى شود مانند(خدا) و (الله) و نيز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مى گويند ولى به قدرى به خدا گفته مى شود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر مى آيد، مثل آنكه به خالق

و رازق قسم بخورد صحيح است و چنانچه به اسم مشتركى قسم بخورد و قرينه باشد كه همه مردم بفهمند كه مقصود او ذات مقدس است احوط وفاء است.

چهارم قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آنرا قصد كند صحيح نيست، ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.

پنجم عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد، و اگر موقعى كه قسم مى خورد ممكن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتى كه عاجز مى شود، قسم او بهم مى خورد، و همچنين است اگر عمل كردن به قسم به قدرى مشقت پيدا كند كه نشود آنرا تحمل كرد.

مسأله 2680 اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند، يا شوهر از قسم خوردن زن جلوگيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست.

مسأله 2681 اگر فرزند بدون اجازه پدر، و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، پدر و شوهر مى توانند قسم آنان را بهم بزنند، بلكه چنانچه منع ننمايند و اجازه هم ندهند باز هم باطل است على الاظهر.

مسأله 2682 اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به قسم عمل نكند، كفاره بر او واجب نيست و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد. و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد، مثل اينكه مى گويد والله الان مشغول نماز مى شوم و به واسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد. و بدان كه مستحب است بعد از قسم انشاءالله بگويند و چنانچه گفت و قصدش شرط كردن

بوده مخالفت آن كفاره ندارد.

مسأله 2683 كسى كه قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است، و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مى باشد، ولى اگر براى اينكه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مى شود، اما اگر بتواند توريه كند، يعنى موقع قسم خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود، بنابر احتياط واجب بايد توريه نمايد، مثلاً اگر ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه او را نديده اى و انسان يك ساعت قبل او را ديده باشد، احتياط واجب آنست كه بگويد او را نديده ام و قصد كند كه از پنج دقيقه پيش نديده ام.

احكام وقف

مسأله 2684 اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مى شود و خود او و ديگران نمى توانند آنرا ببخشند، يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمى برد ولى در بعضى از موارد كه در مسأله 2101 و 2102 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.

مسأله 2685 لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلاً بگويد خانه خود را وقف كردم و خودش يا كسى كه خانه را براى او وقف كرده، يا وكيل يا ولى آن كس بگويد قبول كردم وقف صحيح است، ولى اگر براى افراد مخصوصى وقف نكند، بلكه مثل مسجد و مدرسه براى عموم وقفكند، يا مثلاً بر فقرا يا سادات وقف نمايد، قبول كردن كسى لازم نيست على الاظهر بلكه در قسم اول هم دليل معتبرى بر

اشتراط قبول نداريم و اقوى در بناء مساجد آنست كه احتياج به صيغه ندارد.

مسأله 2686 اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست.

مسأله 2687 كسى كه مالى را وقف مى كند چون قصد قربت شرط صحت وقف نيست، لازم نيست قصد قربت داشته باشد اگر چه احوط است بلى از موقع خواندن صيغه، بايد مال را براى هميشه وقف كند و اگر مثلاً بگويد اين مال بعد از مردن وقف باشد چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده صحيح نيست و نيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، يا بگويد تا ده سال وقف باشد بعد پنج سال وقف نباشد، و دوباره وقف باشد وقف صحيح نمى باشد بنابر مشهور بلكه جماعتى از علماء اعلام نقل اجماع نموده اند.

مسأله 2688 وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسى كه براى او وقف شده يا وكيل يا ولى او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح است.

مسأله 2689 اگر مسجدى را وقف كنند، بعد از آنكه يك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست مى شود.

مسأله 2690 وقف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف كند، بنابراين سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف

نمايد اگر چيزى را وقف كند صحيح نيست.

مسأله 2691 اگر مالى را براى كسانى كه به دنيا نيامده اند وقف كند، درست نيست، ولى اگر براى زندگان و بعد از آنها براى كسانى كه بعداً به دنيا مى آيند وقف نمايد مثلاً چيزى را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه هاى او باشد و هر دسته اى بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند صحيح است.

مسأله 2692 اگر چيزى را برخودش وقف كند مثل آنكه دكانى را وقف كند كه عايدى آنرا بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست، ولى اگر مثلاً مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مى تواند از منافع وقف استفاده نمايد.

مسأله 2693 اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايند و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف كرده باشد و آنها بالغ باشند، اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختيار با ولى ايشان است، و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.

مسأله 2694 اگر ملكى را مثلاً بر فقرا يا سادات وقف كند، يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متولى معين نكرده باشد، اختيار آن با حاكم شرع است.

مسأله 2695 اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى ملك آنرا اجاره دهد و بميرد باطل نمى شود،

ولى اگر متولى نداشته باشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده، آنرا اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند، اجاره باطل مى شود و در صورتى كه مستأجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مى گيرد.

مسأله 2696 اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمى رود.

مسأله 2697 ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى وقف، مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

مسأله 2698 اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آنرا به مصرفى كه معين شده نرساند، حاكم شرع مى تواند امينى را به او ضم نمايد كه با هم متولى باشند و اگر به اين نحو جلوگيرى از خيانت نشود مى تواند بجاى او متولى امينى معين نمايد.

مسأله 2699 فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند، نمى شود براى نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.

مسأله 2700 اگر ملكى براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و انتظار هم نمى رود كه به اين وجه موجود فعلى احتياج پيدا كند، مى توانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.

مسأله 2701 اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مى گويد بدهند، در صورتى كه بدانند يا

گمان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدارى معين كرده، بايد همانطور مصرف كنند، و اگر يقين يا گمان نداشته باشند، بايد اول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد، بين امام جماعت و كسى كه اذان مى گويد بطور مساوى قسمت نمايند و بهتر آنست كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

احكام وصيت

مسأله 2702 وصيت آنست كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهائى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با اوست قيم و سرپرست معين كند. و كسى را كه به او وصيت مى كنند وصى مى گويند.

مسأله 2703 كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، براى هر كارى مى تواند وصيت كند، و اما كسى كه مى تواند حرف بزند، چه در كارهاى كوچك و كم ارزش، و چه در كارهاى بزرگ، اشاره او فايده ندارد بنابر مشهور، ولكن اقوى صحت آنست.

مسأله 2704 اگر نوشته اى به امضاء يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند.

مسأله 2705 كسى كه وصيت مى كند بايد بالغ و عاقل باشد و از روى اختيار وصيت كند، و نيز بايد سفيه نباشد يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند، ولكن پسر ده ساله چنانچه فهميده باشد و بجا وصيت نمايد صحيح است.

مسأله 2706 كسى كه از روى عمد مثلاً زخمى به خود زده يا

سمى خورده است كه به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مى شود، اگر وصيت كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحيح نيست.

مسأله 2707 اگر انسان وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند، آن كس آن چيز را مالك مى شود، چه بعد از مردن وصيت كننده آنرا قبول كند، و چه در زمان زنده بودن او، زيرا كه رد مانع است، نه آنكه قبول شرط باشد، و بر فرض شرط بودن قبول، قبول در حال حيات كافى مى باشد.

مسأله 2708 وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد، بايد فوراً امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند، و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمى تواند بدهد، يا موقع دادن بدهى او نرسيده، بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگربدهى او معلوم باشد، وصيت كردن لازم نيست.

مسأله 2709 كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است، بايد فوراً بدهد و اگر نمى تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد، يا احتمال مى دهد كسى آنها را ادا نمايد، بايد وصيت كند، و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد.

مسأله 2710 كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر نماز و روزه قضا دارد، بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد، ولى احتمال بدهد كسى بدون آنكه چيزى بگيرد آنها را انجام مى دهد، باز هم واجب است

وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى كه در مسأله 1398 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد، يا وصيت كند كه براى او بجا آورند.

مسأله 2711 كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر مالى پيش كسى دارد يا در جائى پنهان كرده است كه ورثه نمى دانند، چنانچه به واسطه ندانستن، حقشان از بين برود، بايد به آنان اطلاع دهد على الاحوط و لازم نيست براى بچه هاى صغير خود قيم و سرپرست معين كند، ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين مى رود، يا خودشان ضايع مى شوند، بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد.

مسأله 2712 وصى بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد، لكن جايز است كه بالغ و نابالغ را با هم وصى قرار دهد كه نابالغ بعد از بلوغ عمل نمايد.

مسأله 2713 اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهائى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه هر دو با هم به وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، حاكم شرع آنها را مجبور مى كند و اگر اطاعت نكنند، بجاى آنان ديگران را معين مى نمايد.

مسأله 2714 اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلاً بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند، بعد بگويد به او

ندهند وصيت باطل مى شود، و اگر وصيت خود را تغيير دهد، مثل آنكه قيمى براى بچه هاى خود معين كند، بعد ديگرى را بجاى او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مى شود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.

مسأله 2715 اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلاً خانه اى را كه وصيت كرده به كسى بدهند بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن وكيل نمايد، وصيت باطل مى شود.

مسأله 2716 اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگرى بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آنرا بدهند.

مسأله 2717 اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، مقدارى از مالش را به كسى ببخشد بايد همان مقدار را به آن كس بدهند. و اما اگر وصيت كند كه بعد از مردن او مقدارى به كسى بدهند، چنانچه بيشتر از ثلث مال او باشد در زائد بر ثلث بايد ورثه اجازه نمايند و اگر اجازه ننمودند وصيت نسبت به زائد بر ثلث نافذ نمى باشد.

مسأله 2718 اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آنرا به مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.

مسأله 2719 اگر در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، بگويد مقدارى به كسى بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است بايد مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند، و اگر متهم نباشد، و كسى هم منكر گفته

او نشود، بايد از اصل مال او بدهند.

مسأله 2720 كسى كه انسان وصيت مى كند كه چيزى به او بدهند، بايد وجود داشته باشد، پس اگر وصيت كند به بچه اى كه ممكن است فلان زن حامله شود چيزى بدهند باطل است، ولى اگر وصيت كند به بچه اى كه در شكم مادر است چيزى بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است. و آنچه گفته شد در وصيت تمليكيه است كه خود مالك انشاء تمليك مى نمايد به اشخاصى بعد از موت، و اما در وصيت عهديه كه امر مى كند به وصى خود به انجام كارهائى بعد از موت، پس مانعى نيست على الاظهر كه بگويد مثلاً از منافع ثلث من در هر سال مقدارى به حسينيه فلان قريه اگر درست شد بده، يا بگويد فلان مقدار بده به اولاد فلانى اگر اولادى داشت، و حال آنكه در حال حيات موصى نه حسينيه درست شده نه اولاد.

مسأله 2721 اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند، ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصى كرده، يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست، در صورتى كه مشقت فوق العاده نداشته باشد، بايد وصيت او را انجام دهد، و نيز اگر وصى پيش از مرگ موقعى ملتفت شود كه مريض به واسطه شدت مرض نتواند به ديگرى وصيت كند، بايد وصيت را قبول كند.

مسأله 2722 اگر

كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمى تواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميت معين كند، و خود از كار كناره گيرى نمايد، ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.

مسأله 2723 اگر كسى دو نفر را وصى كند، چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا ديوانه يا كافر شود، حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاى او معين مى كند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه يا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مى كند، ولى اگر يك نفر بتواند وصيت را عملى كند، معين كردن دو نفر لازم نيست.

مسأله 2724 اگر وصى نتواند به تنهائى كارهاى ميت را انجام دهد، حاكم شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين مى كند.

مسأله 2725 اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدى نموده، مثلاً ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته ضامن است و اگر كوتاهى نكرده و تعدى هم ننموده ضامن نيست.

مسأله 2726 هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر آنكس بميرد فلانى وصى باشد، بعد از آنكه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.

مسأله 2727 حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل خمس و زكات و مظالم

ادا كردن آنها واجب مى باشد، بايد از اصل مال ميت بدهند، اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد.

مسأله 2728 اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده باشد، آنچه مى ماند مال ورثه است.

مسأله 2729 اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند، يا كارى كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه داده اند و تنها راضى بودن آنان كافى نيست، و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است.

مسأله 2730 اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمى توانند از اجازه خود برگردند.

مسأله 2731 اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر او را بدهند، و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد براى نماز و روزه او اجير بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند، و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهى

او باشد، ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از ثلث مال مصرف شود، وصيت براى نماز و روزه و كارهاى مستحبى باطل است.

مسأله 2732 اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند، چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آنرا به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند، و در صورتى كه ثلث كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.

مسأله 2733 اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله، يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، بايد مقدارى را كه مى گويد به او بدهند بلكه همچنين است اگر قسم بخورد و دو زن عادله هم شهادت بدهند. و شهادت دو مرد و يك مرد و قسم، و يك مرد و دو زن، و دو زن و قسم در ساير حقوق ماليه نيز معتبر است. و اگر يك زن عادله شهادت دهد، بايد يك چهارم چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف

آنرا و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آنرا به او بدهند. و نيز اگر دو مرد كافر ذمى كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتى كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده، بايد چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند، و چنانچه بدگمان به آن دو ذمى شوند حاكم شرع بعد از نماز عصر آن دو را قسم مى دهد على الاحوط.

مسأله 2734 اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم، يا ميت مرا قيم بچه هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.

مسأله 2735 اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آنكس پيش از آنكه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند، مى توانند آن چيز را قبول نمايند على الاظهر، ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد وگرنه حقى به آن چيز ندارند.

احكام ارث

احكام ارث

مسأله 2736 كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند سه دسته هستند:

دسته اول پدر و مادر و اولاد ميت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائين روند، هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يكنفر از اين دسته هست دسته دوم ارث نمى برند.

دسته دوم جد يعنى پدربزرگ و جده يعنى مادربزرگ و خواهر و برادر است و با نبودن

برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يكنفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمى برند.

دسته سوم عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است و تا يكنفر از عموها و عمه ها و دائى ها و خاله هاى ميت زنده اند، اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر ميت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد، ارث به پسرعموى پدر و مادرى مى رسد، و عموى پدرى ارث نمى برد. حسب اجماع علماء شيعه، و مرسله شيخ صدوق قدس سره و خبر حسن بن عمارة(1) و فقه الرضا(2) و مرسله طبرسى در مجمع البيان(3).

مسأله 2737 اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود ميت و اولاد آنان، و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر ميت ارث مى برند، و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مى برند، و اگر اينها هم نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله جد و جده ميت و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مى برند.

مسأله 2738 زن و شوهر به تفصيلى كه در مسائل (2778) به بعد گفته مى شود از يكديگر ارث مى برند.

ارث دسته اول

مسأله 2739 اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد، مثلاً پدر يا مادر، يا يك پسر يا يك دختر باشد همه مال ميت به او مى رسد، و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود. و اگر يك پسر و يك

دختر باشند، مال را سه قسمت مى كنند دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مى برد. و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2740 اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشد، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مى برد. ولى اگر ميت دو برادر ياچهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند، يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى باشد يا نه اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد، اينها ارث نمى برند اما به واسطه بودن اينها، مادر شش يك مال را مى برد و بقيه را به پدر مى دهند، و نيز شرط است در اين مطلب كه حجبش مى نامند، آنكه برادرها يا خواهرها حر باشند و مملوك نباشند و در حال موت زنده و متولد باشند نه حمل، و مشرك نباشند بلكه مطلق كافر حجب نمى نمايد حسب اجماع علماء و روايت حسن بن صالح(4) و مشهور شرط نموده اند نيز آنكه اخوه(برادرها) قاتل ميت نباشند.

مسأله 2741 اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك دختر باشد چنانچه ميت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد مال را پنج قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آنرا مى برد. و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و

دو خواهر پدرى داشته باشد مال را شش قسمت مى كنند، پدر و

مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مى برد و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مى كنند يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مى دهند. مثلاً اگر مال ميت را 24 قسمت كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آنرا به پدر و 4 قسمت آنرا به مادر مى دهند. حسب اتفاق علماء مذكور در مفتاح الكرامة(1)

مسأله 2742 اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت مى برند و پسر چهار قسمت آنرا مى برد. و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند. و اگر پسر و دختر باشند آن چهار قسمت را طورى تقسيم مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2743 اگر وارث ميت فقط پدر و يك پسر يا مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آنرا پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مى برد.

مسأله 2744 اگر وارث ميت فقط پدر يا مادر با پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آنرا پدر يا مادر مى برد و بقيه را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2745 اگر وارث ميت فقط پدر و يك دختر يا مادر و يك دختر باشد، مال را چهار قسمت مى كنند،

يك قسمت آنرا پدر يا مادر و بقيه را دختر مى برد.

مسأله 2746 اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر، يا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مى برد و چهار قسمت را دخترها بطور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، و چنانچه وارث فقط پدر و مادر و چند دختر و شوهر باشد مال را دوازده قسمت مى نمايند سه قسمت كه ربع است شوهر مى برد و پدر و مادر هر يك دو قسمت كه سدس است مى برند و پنج قسمت باقى را كه اقل از ثلثين است بين دخترها قسمت مى نمايند،چونكه شوهر هيچ وقت از ربع كه فرض ادناى اوست كمتر نمى برد، و همچنين زن از ثمن كه فرض ادناى

و اما آيه شريفه سوره نساء آيه (11) كه با وجود اخوه تعيين سدس مى نمايد فقط فرض و نصيب را متعرض است، كما اينكه نسبت به ابوين هم با وجود اولاد تعيين سدس مى نمايد، و مفهومى كه موجب منع از رد شود ندارد، و لذا به هر دو رد مى شود و على فرض اصرار بر مفهموم و اينكه معنى آيه شريفه آن است كه از مجموع ماترك ولد، مادر بيشتر از سدس نمى برد حتى رداً جواب مى گوئيم كه آيه شريفه شامل مورد رد نمى شود، چونكه مفروض آيه عدم وجود اولاد است، كه در اينصورت مى فرمايد اگر اخوه نبود مادر ثلث و اگر اخوه بود مادر سدس مى برد و در مفروض آيه رد مورد ندارد، و جميع مازاد از نصيب

مادر مال پدر است بالقرابه چونكه أب فرض و نصيب معينى ندارد.

و قديستدل بر حجب از رد بعلت وارده در دو حديث زراره كه دومى آن صحيح است(3 و 4 باب 10 ميراث الابوين و الاولاد وسائل) زيرا مى فرمايد: «چونكه اخوه عائله أب مى باشد لذا از ام كم شد و بر اب اضافه شد.»، و اين علت نسبت به رد هم هست كه بايد به ملاحظه كثرت عائله أب به ام رد نشود و بر اب اضافه شود پس كما اينكه اخوه و كثرت عائله اب موجب حجب از نصيب اعلا شد موجب حجب از رد هم بايد بشود. و جواب آن است كه اولاً اين علت كما اينكه نسبت به نصيب ام موجب منع بالكل نشد، بلكه موجب قلت شد كذلك نسبت به رد هم بايد موجب قلت شود نه منع بالكل، و لذا چونكه با وجود اخوه نصيب ام كم مى شود رد به او هم چونكه تابع نصيب است ايضاً بالنسبه كم مى شود.

و ثانياً: اين جهت مذكوره ملاك است و ضابط منصوص العله بر آن منطبق نيست.

و ثالثاً: در كلام خود زراره است، و لعله اجتهاد خود اوست چونكه از امام عليه السلام نقل نكرده است.

و على هذا مدرك حجب از رد فقط اجماع و اتفاق است، و اين هم حجة نيست به جهت آنكه محتمل است كه مدرك اجماع همين سه دليلى باشد كه اشاره نموديم و رد نموديم ولكن مع ذلك كله سزاوار نيست ترك احتياط به تصالح.

اوست هيچ وقت كمتر نمى برد، و پدر و مادر هيچوقت از سدس كه فرض ادناى آنها است كمتر

نمى برند، لذا نقص بر دخترها وارد مى شود.

مسأله 2747 اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسرى او اگر چه دختر باشد، سهم پسر ميت را مى برد و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميت را مى برد، مثلاً اگر ميت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مى دهند.

ارث دسته دوم

مسأله 2748 دسته دوم از كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند جد يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ و برادر و خواهر ميت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مى برند و داشتن جد مانع از ارث اولاد برادر و خواهر نمى شود.

مسأله 2749 اگر وارث ميت فقط يك برادر يا يك خواهر باشد، همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر پدر و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشد، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد، مثلاً اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادرى دارد، مال را پنج قسمت مى كنند، هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آنرا مى برد.

مسأله 2750 اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و خواهر پدرى كه از مادر با ميت جدا است ارث نمى برد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى ندارد، چنانچه فقط

يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسأله 2751 اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد كه از پدر با ميت جدا است، همه مال به او مى رسد. و اگر چند برادر مادرى يا چند خواهر مادرى يا چند برادر و خواهر مادرى باشد، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

مسأله 2752 اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى، و برادر و خواهر پدرى و يك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند و مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند، و هر برادرى دوبرابر خواهر مى برد.

مسأله 2753 اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى، و برادر و خواهر پدرى و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برد و مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند، و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسأله 2754 اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر مادرى يا يك خواهر مادرى باشد،

مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آنرا برادر يا خواهر مادرى مى برد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند، و هر برادرى دوبرابر خواهر مى برد.

مسأله 2755 اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر مادرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آنرا برادر و خواهر مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دوبرابر خواهر مى برد.

مسأله 2756 اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصيلى كه در مسأله (2779) گفته مى شود مى برد و خواهر و برادر بطورى كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مى برند. و نيز اگر زنى بميرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مى برد و خواهر و برادر بطورى كه در مسائل پيش گفته شد ارث خود را مى برند، ولى براى آنكه زن يا شوهر ارث مى برد از سهم برادر و خواهر مادرى چيزى كم نمى شود و از سهم برادر خواهر پدر و مادرى يا پدرى كم مى شود، مثلاً اگر وارث ميت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى او باشد نصف مال به شوهر مى رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادرى مى دهند، و آنچه مى ماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است، پس اگر

همه مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند.

مسأله 2757 اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مى دهند و سهم برادر و خواهر زاده مادرى بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود و از سهمى كه به برادر زاده و خواهر زاده پدرى يا پدر و مادرى مى رسد، هر پسرى دو برابر دختر مى برد.

مسأله 2758 اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدرى باشد يا مادرى، همه مال به او مى رسد و با بودن جد ميت پدر جد او ارث نمى برد.

مسأله 2759 اگر وارث ميت فقط جد و جده پدرى باشد، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت را جد و يك قسمت را جده مى برد و اگر جد و جده مادرى باشد، مال را بطور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسأله 2760 اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدرى و يك جد يا جده مادرى باشد مال سه قسمت مى شود، دو قسمت را جد يا جده پدرى و يك قسمت را جد يا جده مادرى مى برد.

مسأله 2761 اگر وارث ميت جد و جده پدرى و جد و جده مادرى باشد مال سه قسمت مى شود، يك قسمت آنرا جد و جده مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، و دو قسمت آنرا به جد و جده پدرى مى دهند و جد دوبرابر جده مى برد.

مسأله 2762

اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده مادرى او باشد، زن ارث خود را به تفصيلى كه در مسأله (2779) گفته مى شود مى برد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادرى مى دهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به جد و جده پدرى مى دهند و جد دو برابر جده مى برد. و اگر وارث ميت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را مى برد و جد و جده به دستورى كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مى برند.

ارث دسته سوم

مسأله 2763 دسته سوم عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است به تفصيلى كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسى نباشد، اينها ارث مى برند.

مسأله 2764 اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، چه پدر و مادرى باشد يعنى با پدر ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى، همه مال به او مى رسد و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى باشند، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند، عمو دوبرابر عمه مى برد، مثلاً اگر وارث ميت دو عمو و يك عمه باشد، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمه مى دهند و چهار قسمت را عموها بطور

مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسأله 2765 اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى باشد، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود. و همچنين است اگر وارث عمو و عمه مادرى باشد بنابر اشهر و احتياط آنست كه در تقسيم با يكديگر صلح نمايند.

مسأله 2766 اگر وارث ميت عمو و عمه باشد و بعضى پدرى و بعضى مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمى برد، پس اگر ميت يك عمو يا يك عمه مادرى دارد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند و عموى پدر و مادرى دوبرابر عمه پدر و مادرى مى برد، و اگر هم عمو و هم عمه مادرى دارد، مال را سه قسمت مى كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند و عمو دوبرابر عمه مى برد و يك قسمت را به عمو و عمه مادرى مى دهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند بنابر مشهور، و احتياط آنست كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2767 اگر وارث ميت فقط يك دائى، يا يك خاله باشد، همه مال به او مى رسد و اگر هم دائى و هم خاله باشد و همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى باشند، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مى شود بنابر اجماع منقول، و احتياط آنست كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2768 اگر وارث ميت فقط يك

دائى، يا يك خاله مادرى، و دائى و خاله پدر و مادرى و دائى و خاله پدرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمى برد، و مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى مى دهند و احتياط آنست كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2769 اگر وارث ميت فقط دائى و خاله پدرى، و دائى و خاله مادرى و دائى و خاله پدر و مادرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمى برد، و بايد مال را سه قسمت كنند، يك قسمت آنرا دائى و خاله مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت نمايند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى بدهند و احتياط آنست كه در تقسيم آن با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2770 اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه باشد مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دائى يا خاله و بقيه را عمو يا عمه مى برد.

مسأله 2771 اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه باشد، چنانچه عمو و عمه، پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دائى يا خاله مى برد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه مى دهند، بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند سه قسمت رابه دائى يا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مى دهند.

مسأله 2772 اگر وارث

ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آنرا به دائى يا خاله مى دهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدرى و مادرى يا پدرى مى دهند و عمو دوبرابر عمه مى برد. بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت را به دائى يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى دهند.

مسأله 2773 اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت را دائى يا خاله مى برد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مى كنند، يك سهم آنرا بطور مساوى بين عمو و عمه مادرى قسمت مى كنند بنابر مشهور و احوط آنست كه در تقسيم آن با يكديگر صلح نمايند و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى قسمت مى نمايند و عمو دوبرابر عمه مى برد. بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله يا دائى و دو قسمت سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى باشد.

مسأله 2774 اگر وارث ميت چند دائى و

چند خاله باشد كه همه پدر و مادرى يا پدرى يا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مى شود، دو سهم آنرا به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مى كنند و يك سهم آنرا دائى ها و خاله ها بطورى كه سابقاً بيان شد بين خودشان قسمت مى نمايند.

مسأله 2775 اگر وارث ميت دائى يا خاله مادرى و چند دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى، و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مى شود، دو سهم آنرا به دستورى كه سابقاً گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مى كنند، پس اگر ميت يك دائى يا يك خاله مادرى دارد، يك سهم ديگر آنرا شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى مى دهند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى دهند، كه بنابر احتياط بايد در تقسيم آن با هم صلح كنند. و اگر چند دائى مادرى يا چند خاله مادرى يا هم دائى مادرى و هم خاله مادرى دارد آن يك سهم را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دائى ها و خاله هاى مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى و يا پدرىمى دهند كه بنابر احتياط در تقسيم آن با هم صلح مى كنند.

مسأله 2776 اگر ميت عمو و عمه و دائى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به عمو و عمه مى رسد، به اولاد آنان و مقدارى

كه به دائى و خاله مى رسد به اولاد آنان داده مى شود.

مسأله 2777 اگر وارث ميت عمو و عمه و دائى و خاله پدر، و عمو و عمه و دائى و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مى شود يك سهم آنرا عمو و عمه و دائى و خاله مادر ميت مى برند و دو سهم ديگر آنرا سه قسمت مى كنند يك قسمت را دائى و خاله پدر ميت مى برند و دو قسمت ديگر آنرا به عمو و عمه پدر ميت مى دهند و عمو دوبرابر عمه مى برد.

ارث زن و شوهر

مسأله 2778 اگر زنى كه به عقد دائم عقد شده بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقيه را ورثه ديگر مى برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى برند.

مسأله 2779 اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن دائمى و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال را زن و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و زن از زمين خانه مسكونى و غيره بطور كلى، نه از خود زمين و نه از قيمت آن ارث نمى برد و از هوائى خانه مانند بنا و درخت ارث نمى برد ولى از قيمت آنها ارث مى برد و همچنين از درخت و زراعت و ساختمانى كه در زمين باغ و زراعت و زمينهاى ديگر است از قيمت

ارث مى برد.

مسأله 2780 اگر زن بخواهد در چيزهائى كه از آنها ارث نمى برد، مانند زمين خانه مسكونى، تصرف كند، بايد از ورثه ديگراجازه بگيرد. و نيز احتياط واجب آنست كه ورثه تا سهم زن را نداده اند، در چيزهائى كه زن از قيمت آنها ارث مى برد، مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف نكنند، و چنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشند در صورتى كه زن معامله را اجازه دهد، صحيح وگرنه باطل است.

مسأله 2781 اگر بخواهند بنا و درخت آنرا قيمت نمايند، بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.

مسأله 2782 مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهائى كه در آن بكار رفته، در حكم ساختمان است.

مسأله 2783 اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد، چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحى كه گفته شد، بطور مساوى بين زنهاى او قسمت مى شود، اگر چه شوهر با هيچيك از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد، ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته، زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمى برد و حق مهر هم ندارد.

مسأله 2784 اگر زن در حال مرض، شوهر كند و به همان مرض بميرد، شوهرش اگر چه با او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مى برد.

مسأله 2785

اگر زنى را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعى بدهند و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مى برد. و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد، زن از او ارث مى برد، ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن، يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد.

مسأله 2786 اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن دوازده ماه هلالى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مى برد:

اول آنكه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.

دوم به واسطه بى ميلى به شوهر مالى به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضى شود كه در اين صورت ارث بردن او اشكال دارد، بلكه اگر چيزى هم به شوهر ندهد، ولى طلاق به تقاضاى زن باشد، باز هم ارث بردنش اشكال دارد.

سوم شوهر در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود، زن از او ارث نمى برد.

مسأله 2787 لباسى كه مرد براى پوشيدن زن خود گرفته و به او نبخشيده، اگر چه زن آنرا پوشيده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

مسأله 2788 قرآن و انگشتر و شمشير ميت و لباسى را كه پوشيده مال پسر بزرگتر است و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكى دارد، مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر دارد، احتياط واجب آنست كه پسر

بزرگ در آنها با ورثه ديگر صلح كند. و همچنين صلح نمايند در كتابها و رحل او يعنى اثاثى كه در سفر با خود مى برد.

مسأله 2789 اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد مثلاً از دو زن او در يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را بطور مساوى بين خودشان قسمت كنند.

مسأله 2790 اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر باشد، بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش گفته شد، به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد، بايد از آن چهار چيزى هم كه به پسر بزرگتر مى رسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلاً اگر همه دارائى او شصت تومان است و به مقداربيست تومان آن از چيزهائى است كه مال پسر بزرگتر است و سى تومان هم قرض دارد، پسر بزرگ بايد به مقدار ده تومان از آن چهار چيز را بابت قرض ميت بدهد على الاحوط.

مسأله 2791 مسلمان از كافر ارث مى برد، ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميت باشد از او ارث نمى برد ولى اگر قبل از قسمت نمودن مال بين ورثه كافر مسلمان شود ارث مى برد.

مسأله 2792 اگر كسى يكى از خويشان خود را عمداً و به ناحق بكشد، از او ارث نمى برد، ولى اگر از روى خطا باشد مثل آنكه سنگ را به هوا بيندازد و اتفاقاً به يكى از خويشان او بخورد و او را بكشد از او

ارث مى برد، ولى اقوى ارث نبردن او است از ديه قتل كه بعداً گفته مى شود. و همچنين برادر و خواهر مادرى از ديه، ارث نمى برند و زن و شوهر دائمى از ديه يكديگر ارث مى برند مگر آنكه قاتل باشند.

مسأله 2793 هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، براى بچه اى كه در شكم است كه اگر زنده به دنيا بيايد ارث مى برد، سهم دو پسر را كنار مى گذارند، ولى اگر احتمال بدهند بيشتر است مثلاً احتمال بدهند كه زن سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مى گذارند، و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آمد، زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند.

احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است

احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است

مسأله 2794 اگر كسى با يكى از محرمهاى خود كه مثل مادر و خواهر با او نسبت دارند زنا كند، به حكم حاكم شرع بايد او را گردن بزنند و اگر مرد كافر با زن مسلمان زنا كند، بايد او را بكشند، و همچنين مرد اگر زنى را مجبور كند بر زناى با او. و در اخبار بسيار وارد شده است كه انجام دادن يكى از حدها باعث مى شود كه مردم كار نامشروع نكنند، و دنيا و آخرت آنان را حفظ مى كند و منفعتش براى آنان بيشتر است از اينكه چهل روز باران ببارد.

مسأله 2795 اگر مرد آزاد زنا كند، بايد او را صد تازيانه بزنند. و چنانچه سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه صد تازيانه اش بزنند، در دفعه چهارم بايد او را بكشند، ولى كسى كه زن عقدى دائمى دارد، و

در حالى كه بالغ و عاقل و آزاد بوده با او نزديكى كرده و هر وقت هم بخواهد مى تواند با او نزديكى كند، اگر با زنى كه بالغه و عاقله است زنا كند، بايد او را سنگسار نمايند، و همچنين است اگر كنيز داشته باشد على الاقوى. و چنانچه پير باشد بايد اول او را صد تازيانه بزنند و بعداً سنگسار نمايند، و زن هم مثل مرد است در تازيانه زدن و سنگسار نمودن.

مسأله 2796 مشهور بين علماء آنست كه اگر مرد ببيند كه كسى با زن او زنا مى كند چنانچه نترسد كه به او ضررى بزنند مى تواند هر دو را بكشد، و اگر آنان را نكشد آن زن بر او حرام نمى شود، و ادله نسبت به جواز كشتن آن مردزناكننده متعدد است، و بعض آن قابل اعتماد است.

مسأله 2797 اگر مرد مكلف عاقلى با مكلف عاقل ديگر لواط كند، بايد هر دوى آنان را بكشند لكن نسبت به قتل لواط كننده اى كه محصن نيست مختصر تأملى است چونكه بعض اخبار كه مطابق فتواى بعض عامّه است مى گويد جلد است و يك نفر يا دو نفر به آن عمل نموده اند و بقيه علماء جميعاً از آن اعراض نموده اند و گفته اند قتل است طبق اخبار مطلقه. و حاكم شرع مى تواند لواط كننده را با شمشير بكشد، يا سنگسار كند يا زنده به آتش بسوزاند، يا دست و پاى او را ببندد و از جاى بلندى به زير اندازد. و مشهور بين علماء طبق روايت ضعيفى آنست كه مخير است بين اين چهار و يا

ديوارى را روى او خراب كند. و بدان كه مساحقه نيز از گناهان بسيار بزرگ است و روايت شده كه لواط را ابليس به مردان ياد داد و مساحقه را(لاقيس) دختر او به زنان ياد داد و آنكه خداى متعال و ملائكه زنها و دخترهاى مساحقه كننده را لعنت مى كند و بر آنها هفتاد حله آتشى مى پوشانند و عمودى از آتش در سر و جوف آنها فرو برده مى شود. و اقوى حسب اخبار معتبره آنست كه حكم مساحقه حكم زنا است كه اگر محصنه باشد سنگسار و الا صد تازيانه به او مى زنند و اگر سه مرتبه حد بر او جارى شد مرتبه چهارم او را مى كشند.

مسأله 2798 اگر يك نفر كس ديگر را امر كند به ناحق كسى را بكشد، در صورتى كه قاتل و كسى كه به او دستور داده، هر دو مكلف و عاقل باشند، قاتل را بايد كشت و كسى كه او را امر كرده بايد حبس كرد تا بميرد.

مسأله 2799 اگر فرزند، پدر يا مادر را عمداً بكشد، بايد او را بكشند، ولى اگر پدرى فرزند خود را عمداً بكشد، بايد به دستورى كه در احكام ديه گفته مى شود ديه بدهد، و كفاره نيز بر او واجب مى شود و هر قدر حاكم شرع صلاح مى داند او را بزنند.

مسأله 2800 هر گاه كسى پسرى را از روى شهوت ببوسد، حاكم شرع اقل از حد هر قدر صلاح مى داند تازيانه به او مى زند و روايت شده است كه خداوند عالم دهانه اى از آتش به دهان او مى زند،

و ملائكه آسمان و زمين و ملائكه رحمت و غضب بر او لعنت مى كنند و جهنم براى او مهيا خواهد بود، ولى اگر توبه كند توبه او قبول مى شود.

مسأله 2801 اگر كسى مرد و زن را براى زنا بهم برساند، چنانچه آن كس زن باشد، بايد هفتاد و پنج تازيانه به او بزنند و اگر مرد باشد، بعد از هفتاد و پنج تازيانه بايد از محلى كه در آن محل اين كار را كرده بيرونش كنند، و مشهور بين علماء آنست كه بايد سر او را بتراشند و در كوچه و بازار بگردانند و همچنين است حكم كسى كه مرد و پسر را براى لواط بهم برساند حسب اجماع علماء.

مسأله 2802 اگر كسى بخواهد با زنى زنا كند، يا با پسرى لواط نمايد، و بدون آنكه او را بكشند جلوگيرى از او ممكن نباشد كشتن او جايز است.

مسأله 2803 اگر كسى به مرد يا زن مسلمانى كه بالغ و عاقل و آزاد است نسبت زنا يا لواط بدهد، يا ولدالزنا بگويد، بايد هشتاد تازيانه از روى لباس به او بزنند.

مسأله 2804 كسى كه مكلف و عاقل است اگر از روى اختيار شراب بخورد با علم به حرمت، در دفعه اول و دوم بايد تمام بدنش را غير از عورت برهنه كنند و هشتاد تازيانه به او بزنند، و در دفعه سوم يا چهارم بايد او را بكشند، لكن زن را نبايد برهنه نمايند.

مسأله 2805 كسى كه مكلف و عاقل است اگر چهار نخود و نيم طلاى سكه دار يا چيز ديگرى را كه به اين مقدار ارزش دارد

بدزدد، چنانچه شرطهائى را كه در شرع براى آن معين شده دارا باشد، در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند، و در دفعه دوم بنابر احتياط بايد پاى چپ او را از وسط قدم ببرند، و در دفعه سوم بايد او را حبس كنند تا بميرد، و چنانچه مال دارد خرج او را از مال خودش، و اگر ندارد از بيت المال بدهند. و در صورتى كه در زندان دزدى كند بايد او را بكشند. و بدان كه اقوى آنست كه محاربى كه سلاح بر روى مسلمان كشيده چنانچه نه كسى كشته و نه مجروح نموده و نه مالى برده حاكم شرع او را نفى بلد مى نمايد و به اهل آن شهر مى نويسد كه با او مراوده و معامله ننمايند و تصدّق بر او ننمايند. و اگر به كسى جراحتى هم وارد نموده قبلاً حكم آنرا بر او جارى مى نمايد و بعداً نفى بلد مى نمايد و در بعض اخبار مذكور است كه مدت نفى يك سال است. و چنانچه مال هم از مردم غارت كرده اگر امام بخواهد او را مى كشد و دار مى زند و اگر بخواهد دست راست و پاى چپ او را قطع مى نمايد. و چنانچه قتل نموده و مال نگرفته او را مى كشد و چنانچه هم مال گرفته و هم قتل نموده دست راست او را قطع مى نمايد، و او را مى كشد، اگر چه اولياء مقتول از مال و خون او را عفو نمايند و او را بر

سر دار مى نمايد و بعد از سه روز پايين مى آورد، و اگر مسلمان بوده به احكام ساير اموات عمل مى نمايد. و چنانچه قبل از آنكه حاكم شرع بر او ظفر يابد توبه نمايد قبول مى شود و حد رفع مى شود.

حد مرتد

مرتد كه از اقسام كافر است كه در هشتم از نجاسات سابقاً ذكر شد اگر فطرى باشد يعنى اصلاً مسلمان بوده و بعد كافر شده، اگر مرد باشد كشتن او براى هر مسلمان حلال است، و بر حاكم شرع لازم است كه او را بكشد، و توبه او را هم قبول ننمايد و از ساعت ارتدادش زن او از او جدا مى شود و تا چهار ماه و ده روز عده وفات نگاه مى دارد و اموالش بين ورثه قسمت مى شود، و اگر ملى باشد يعنى سابقاً كافر بوده و بعد مسلمان شده و دو مرتبه كافر شده پس حاكم شرع او را امر به توبه مى نمايد اگر قبول نكرد او را مى كشد. اما زن مرتده پس چه فطرى باشد و چه ملى امر به توبه مى شود و اگر توبه نكرد حبس ابد مى شود و در لباس و خوراك، بسيار بر او ضيق مى گيرند، و اعمال شاقه بر او تحميل مى كنند و در وقت نماز او را مى زنند تا نماز بخواند.

احكام ديه

مسأله 2806 اگر كسى عمداً و به ناحق ديگرى را بكشد، ولىّ كشته مى تواند قاتل را عفو كند يا بكشد، يا مقدارى كه در مسأله بعد گفته مى شود از او ديه بگيرد، اما اگر از روى خطا بكشد، مثلاً براى حيوانى تير بيندازد و اشتباهاً كسى را بكشد ولىّ كشته حق ندارد او را بكشد، اما مى تواند ديه بگيرد.

مسأله 2807 ديه اى كه قاتل بايد بدهد يكى از شش چيز است:

اول صد شتر كه داخل سال ششم شده باشند، و

احوط آنست كه در ديه عمد شترها نر هم باشند. و در ديه شبه عمد چهل شتر ماده و آبستن كه داخل سال ششم و سى ماده كه داخل سال چهارم و سى ماده ديگر كه داخل سال سوم شده باشند. و در ديه خطاء محض سى شتر ماده كه داخل سال چهارم و سى ماده كه داخل سال سوم و بيست نر كه داخل سال سوم و بيست ماده كه داخل سال دوم شده باشند.

دوم دويست گاو.

سوم هزار گوسفند.

چهارم دويست حله و هر حله دو پارچه اى است كه در يمن مى بافند.

پنجم هزار دينار كه هر دينار يك مثقال شرعى طلا است كه هر مثقال آن هجده نخود است.

ششم ده هزار درهم كه هر درهمى 6/12 نخود نقره سكه دار است.

و بدان كه ديه قتل زن از هر يك از شش چيز نصف ديه مرد است و نيز قتل اگر در أشهر حرم شد و آن ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب است، يك ثلث بر آن اضافه مى شود.

مسأله 2808 ديه چند چيز مثل ديه كشتن است كه مقدار آن در مسأله پيش گفته شد.

اول آنكه دو چشم كسى را كور كند، يا چهار پلك چشم او را از بين ببرد، و اگر يك چشم او را كور كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

دوم دو گوش كسى را ببرد، يا كارى كند كه هر دو گوش او كر شود، و اگر يك گوش او را ببرد يا كر كند بايد نصف ديه كشتن را بدهد. و حسب مشهور و اجماع

منقول و خبر مسمع و خبر عبدالرحمان عرزمى، اگر دو نرمه گوش او را از بين ببرد، بايد ثلث ديه كشتن را بدهد.

سوم تمام بينى يا نرمه بينى كسى را ببرد.

چهارم زبان كسى را از بيخ ببرد، و اگر مقدارى از آنراببرد، بايد به نسبت ديه بدهد، مثلا اگر نصف زبان را ببرد، بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

پنجم تمام دندانهاى كسى را از بين برد، و ديه هر كدام از دوازده دندان جلوى دهان كه شش عدد بالا و شش عدد پائين مى باشد بيست يكِ ديه كشتن است و بحسب طلا پنجاه مثقال شرعى طلااست، و هر مثقال شرعى هجده نخود است. و اگر يكى از شانزده دندان عقب را كه هشت عدد آنها بالا و هشت عدد پائين است از بين ببرد، بايد بيست و پنج مثقال شرعى طلا بدهد.

ششم هر دو دست كسى را از بند جدا كند، و اگر يك دست را از بند جدا كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

هفتم ده انگشت كسى را ببرد، و ديه هر انگشت ده يكِ ديه كشتن است على الاظهر.

هشتم پشت كسى را طورى بشكند كه ديگر درست نشود.

نهم هر دو پستان زنى را ببرد، و اگر يكى از آنها راببرد، بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

دهم هر دو پاى كسى را تا مفصل، يا همه ده انگشت پا را ببرد، و ديه هر انگشت ده يكِ ديه كشتن است على الاظهر.

يازدهم تخمهاى مردى را از بين ببرد.

دوازدهم طورى به كسى آسيب برساند كه عقل او از بين برود .

سيزدهم به

كسى صدمه اى بزند كه ديگر بوى خوب و بد رانفهمد، يا هر دو لب كسى را ببرد.

و غير از اين مواردى كه گفته شد، موارد ديگرى هم هست كه مجال ذكرش نيست. و قاعده كليه طبق صحيحه هشام بن سالم(1) آنست كه هر چه در انسان يك است در آن تمام ديه است و هر چه در انسان دو است در هر يك آن نصف ديه است و لكن اخبار و اقوال در خصوص تخم چپ و لب پائين مختلف است، و بعضى دلالت مى كند كه تخم چپ و لب پائين ديه آن زيادتر از تخم راست و لب بالا است.

مسأله 2809 اگر اشتباهاً كسى را بكشد، بايد ديه او را بدهد، و يك بنده آزاد كند، و اگر نتواند بنده آزاد كند دو ماه روزه بگيرد، و اگر اين را هم نتواند شصت فقير را سير كند. و اگر عمداً و به ناحق بكشد در صورت عفو يا گرفتن ديه بايد دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند و يك بنده آزاد كند.

مسأله 2810 كسى كه سوار حيوان است، اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى آسيب برساند، ضامن است، و نيز اگر ديگرى كارى كند كه حيوان به سوار خود، يا به كس ديگر صدمه بزند، ضامن مى باشد.

مسأله 2811 اگر انسان كارى كند كه زن حامله سقط كند، چنانچه چيزى كه سقط شده نطفه باشد، ديه اش بيست مثقال شرعى طلا است كه هر مثقال آن هجده نخود مى باشد، و اگر علقه يعنى خون بسته باشد، چهل مثقال، و اگر مضغه يعنى

پاره گوشت باشد، شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال، و اگر گوشت آورده ولى هنوز روح در او دميده نشده، صد مثقال، و اگر روح در او دميده شده، چنانچه پسر باشد ديه او هزار مثقال، و اگر دختر

مسأله 2812 اگر زن حامله كارى كند كه بچه اش سقط شود، بايد ديه آنرا به تفصيلى كه در مسأله پيش گفته شد، به وارث بچه بدهد و به خود زن چيزى از آن نمى رسد. و اسقاط جايز نيست مگر اينكه روح در او دميده نشده باشد و بقاء او موجب ضرر مهمى باشد و استعمال چيزى كه نطفه را در محل فاسد مى كند پس اقوى جواز و احوط اجتناب است.

مسأله 2813 اگر كسى زن حامله را بكشد و حمل او هم تلف شود، بايد ديه زن و بچه را بدهد.

مسأله 2814 اگر پوست سر يا صورت مردى را پاره كند، بايد يك شتر به او بدهد، و اگر به گوشت برسد و قدرى از آن را هم ببرد، بايد دو شتر بدهد، و اگر خيلى از گوشت را پاره كند، بايد سه شتر بدهد، و اگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار شتر، و اگر استخوان نمايان شود، پنج شتر و اگر استخوان بشكند، ده شتر، و اگر بعضى از ريزه هاى استخوان از جاى خود بيرون آيد، پانزده شتر، و اگر به پرده مغز سر برسد، بايد سى و سه شتر بدهد.

مسأله 2815 اگر به صورت كسى سيلى يا چيز ديگر بزند بطورى كه صورت او سرخ شود، بايد يك مثقال و نيم شرعى طلا كه

هر مثقالى هجده نخود است بدهد، و اگر كبود شود، سه مثقال، و اگر سياه شود، بايد شش مثقال شرعى طلا بدهد، ولى اگر جاى ديگر بدن كسى را بواسطه زدن، سرخ يا كبود يا سياه كند، بايد نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

مسأله 2816 اگر به حيوان حلال گوشت كسى زخم بزند، يا چيزى از بدن آنرا ببرد، بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب آنرابه صاحبش بدهد، و اگر چشم آنرا كور كند بايد ربع قيمت آن روز آنرا بدهد.

مسأله 2817 اگر انسان سگ شكارى كسى را بكشد، بايد بيست و يك مثقال معمولى نقره سكه دار به او بدهد. و مشهور آن است كه اگر سگى كه نگهدارى خانه را مى كند، يا سگ گله كسى را تلف نمايد، بايد ده مثقالونيم نقره سكه دار بدهد و اگر سگى كه پاسبانى زراعت را مى كند بكشد، بايد نه من و نيم و سه سير و چهارده مثقال و نيم گندم كه تقريباً 29 كيلو و 75 گرم مى شود بدهد.

مسأله 2818 اگر حيوان زراعت يا مال كسى را از بين ببرد،چنانچه صاحب حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد، بايد مقدارى را كه ضرر زده به صاحب مال، يا زراعت بدهد.

مسأله 2819 اگر بچه يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، ولى يا معلم او مى تواند بقدرى كه ادب شود و ديه واجب نشود او را بزند.

مسأله 2820 اگر كسى بچه اى را طورى بزند كه ديه واجب شود، ديه مال طفل است، و اگر مرده به ورثه او بدهد و چنانچه مثلاً پدر بچه بقدرى

او را بزند كه بميرد، ديه او را ورثه ديگرش مى برند و به خود پدر از ديه چيزى نمى رسد.

مسائل متفرقه

مسأله 2821 اگر ريشه درخت همسايه در ملك انسان بيايد، مى تواند از آن جلوگيرى كند، و چنانچه ضررى هم از ريشه درخت به او برسد، مى تواند از صاحب درخت بگيرد.

مسأله 2822 جهيزيه اى كه پدر به دختر مى دهد، اگر مثلاً بواسطه صلح يا بخشش ملك او كرده باشد، نمى تواند از او پس بگيرد و اگر ملك اونكرده باشد، پس گرفتن آن اشكال ندارد.

مسأله 2823 اگر كسى بميرد، ورثه بالغ او مى توانند از سهم خودشان خرج عزادارى ميت نمايند، ولى از سهم صغير نمى شود چيزى برداشت.

مسأله 2824 اگر انسان غيبت مسلمانى را كند، احتياط واجب آنست كه اگر مفسده اى پيدا نشود، از آن مسلمان خواهش كند كه او را حلال نمايد، و چنانچه ممكن نباشد، بايد براى او از خدا طلب آمرزش كند و اگر بواسطه غيبتى كه كرده توهينى به آن مسلمان شده، در صورتى كه ممكن است، بايد آن توهين را برطرف نمايد.

مسأله 2825 انسان نمى تواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسى كه مى داند خمس نمى دهد، خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند.

مسأله 2826 آوازى كه مخصوص مجالس لهو و بازيگرى است، غنا و حرام مى باشد، و اگر نوحه يا روضه يا قرآن را هم با غنابخواند حرام است، ولى اگر آنرا با صداى خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2827 كشتن حيوانى كه اذيت مى رساند و مال كسى نيست، اشكال

ندارد.

مسأله 2828 جايزه اى را كه بانك به بعضى از كسانى كه در صندوق پس انداز حساب دارند مى دهد، بدون آنكه شرط نمايد، چون براى تشويق مردم از خودش مى دهد و ضرر آن به كسى نمى رسد حلال است.

مسأله 2829 اگر چيزى را به صنعتگرى بدهند كه درست كند و صاحب آن نيايد آنرا ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند و از پيدا كردن صاحب آن نااميد شود، بايد آنرا به نيت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2830 سينه زدن در كوچه و بازار با اينكه زنها عبور مى كنند در صورتى كه سينه زن پيراهن پوشيده باشد، اشكال ندارد. و نيز اگر جلوى جمعيت عزادار بيرق و مانند آن ببرند، مانعى ندارد ولى بايد استعمال آلات لهو نشود.

مسأله 2831 گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد، براى زن مانعى ندارد، ولى اگر زينت حساب شود براى مرد جايز نيست.

مسأله 2832 حرام است انسان استمناء كند يعنى با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد.

مسأله 2833 تراشيدن ريش و ماشين كردن آن اگر مثل تراشيدن باشد حرام است، و در اين حكم تمام مردم يكسانند، و حكم خدا بواسطه مسخره مردم تغييرنمى كند، پس كسى هم كه اول تكليف اوست، يا اگر ريش نتراشد مردم او را مسخره مى كنند، چنانچه ريش بتراشد يا طورى ماشين كند كه مثل تراشيدن باشد حرام است على الاحوط.

مسأله 2834 احتياط واجب آنست كه ولى پيش از آنكه بچه بالغ شود او را ختنه نمايد و اگر او را ختنه نكند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب

است.

مسأله 2835 اگر پدر و مادر فقير باشند و نتوانند كاسبى كنند فرزند آنان اگر بتواند، بايد خرجى آنان را بدهد.

مسأله 2836 اگر كسى فقير باشد و نتواند كاسبى كند، پدر او بايد خرجى او را بدهد. و اگر پدر ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد، چنانچه فرزندى هم نداشته باشد كه بتواند خرجى او را بدهد، جد پدرى او بايد خرجى او را بدهد. و اگر جد پدرى ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد، مادرش بايد خرجى او را بدهد. و اگر مادر هم ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد، بايد مادر پدر، و مادر مادر، و پدر مادر، با هم خرجى او را بدهند. و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد، پدر مادر، بايد خرجى او را بدهد.

مسأله 2837 ديوارى كه مال دو نفر است، هيچكدام آنان حق ندارد بدون اذن شريك ديگر آنرا بسازد، يا سر تير يا پايه عمارت خود را روى آن ديوار بگذارد، يا به ديوار ميخ بكوبد، ولى كارهائى كه معلوم است شريك راضى است مانند تكيه دادن به ديوار و لباس انداختن روى آن اشكال ندارد، اما اگر شريك او بگويد به اين كارها راضى نيستم، انجام اينها هم جايز نيست.

مسأله 2838 عكاسى و نقاشى صورت، مكروه است.

مسأله 2839 درخت ميوه اى كه شاخه آن از ديوار باغ بيرون آمده، اگر انسان نداند صاحبش راضى است، نمى تواند از ميوه آن بچيند و اگر ميوه آن روى زمين هم ريخته باشد، نمى تواند آنرا بردارد.

و الحمدلله رب العالمين و صلى الله على خير خلقه محمد

و آله الطاهرين .

پي نوشت ها

1 ركنيت آن از حيث نقيصه است نه زياده سهوى.

2 از مسأله 313 تا 321.

3 از مسأله 351 ...

4- على الاظهر ولكن احتياط به قضا ترك نشود.

5- على الاظهر ولكن احتياط به قضا ترك نشود.

6- على الاظهر ولكن احتياط به قضا ترك نشود.

7- لكن در نذر اظهر جواز مسافرت است اختيارا.

چونكه فرقى بين فقير كاسب و فقير غير كاسب نيست و اخبارى كه درباره كاسب فقير مى گويد بقيه را از زكات بگيرد مقصود بقيه سال نيست بلكه به قرينه قبل آن مقصود خرج بقيه عائله است. و اما يك دسته از اخبار ديگرى كه ممكن است استدلال به آن بر عدم جواز گرفتن مطلق فقراء بيشتر از مخارج سال را يك مرتبه يا سنداً و يا سنداً و دلالتاً ضعيف است مضافاً بر اينكه مشهور علماء بلكه همه حسب المنقول اعراض از ظاهر اين دسته از اخبار نموده اند.

8ندارد، اگر به اينها احتياج داشته باشد، مى تواند از زكات خريدارى نمايد.

9 وسائل باب 49 آداب التجاره حديث 3.

10 مدرك اجماع است الا ان يقال بانهم عملوا بالمرسله(نهى النبى عن الغرر).

11 معناى يائسه در مسأله 2456 گفته شد.

12 معناى يائسه در مسأله 2456 گفته شد.

13 معناى يائسه در مسأله 2456 گفته شد.

14-على الاظهر.

15 وسائل ج 17 باب 5 ميراث الاعمام و الاخوال حديث 5 و 2.

16 فقه الرضا ج 3 باب 5 ميراث الاعمام و الاخوال حديث 1.

17 وسائل ج 17 باب 1 موجبات الارث حديث 5.

18 وسائل ج 17 باب 15 ميراث الابوين و الاولاد.

19 اتفاق علماء مذكور در مفتاح الكرامة بر اين

است كه وجود اخوه سبب حجب مادر حتى از رد مى شود، ولكن ادله حجب اخوه مادر را، فقط دلالت بر حجب از ثلث مى نمايد، و دلالت بر حجب از رد حتى بالاطلاق هم ندارد، زيرا كه قرائن دلالت مى كند بر اينكه نظر به حجب از ثلث است در جميع اخبار بلكه حديث 1 باب 17 ميراث الابوين و الاولاد وسائل صحيحه محمدبن مسلم كه دلالت دارد بر اينكه با وجود بنت واحده و ابوين، به ام هم رد مى شود، اطلاق دارد و شامل صورت وجود اخوه هم مى شود.

20 وسائل ج 19 باب 1 حديث 12.

باشد، ديه او پانصد مثقال شرعى طلا است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109