گل بي خار: آسيب شناسي كتب اهدايي وهابيان در ايام حج

مشخصات كتاب

سرشناسه : درخشان، عدنان، 1352 -

عنوان و نام پديدآور : گل بي خار: آسيب شناسي كتب اهدايي وهابيان در ايام حج/ عدنان درخشان.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.

مشخصات ظاهري : 102 ص.

شابك : 6000 ريال 978-964-540-108-3:

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتاب حاضر شامل فهرست چهل عنوان از كتب اهل تسنن در مخالفت با وهابيان است.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

عنوان ديگر : آسيب شناسي كتب اهدايي وهابيان در ايام حج.

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها.

موضوع : وهابيه -- عقايد.

موضوع : زيارت -- نظر وهابيه.

رده بندي كنگره : BP207/62/د4گ8 1387

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 1222445

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

به بهانه ي مقدّمه

ص:9

سر در جيب تفكر فرو برده بودم و به آينده اي نه چندان دور فكر مي كردم؛ آينده اي كه در آن صدق و راستي، جاي گزين هرگونه دروغ و كژي مي شود و حقايق و واقعيّت ها در هاله اي از نور بر همگان هويدا مي گردد. كاش آن موعود الهي سر برسد و بر تمامي اين ناراستي ها خطّ بطلان بكشد. دردمندانه به انتظار نشسته ام و آزمندانه او را مي جويم تا بيايد و اين دنياي پُرتزوير را دگرگون سازد؛ دنيايي كه تبليغاتِ بَزَك كرده و زيبا، ديده ها را كم سو مي كند تا حقايق راستين، كم رنگ جلوه كند.

من طالب حجّم، حجّ بيت اللّه الحرام، آن كعبه ي آمالِ تمامي مسلمانان... مي خواهم احرام ببندم، از هر چه حجاب كه بوده و هست تهي گردم، سپيدِ سپيد به نزد پروردگار بروم.

مي خواهم لبّيك بگويم و كاش پاسخ را نيز به جان

ص: 10

بشنوم. امّا ... نكند در بازگشت از حج، آن گاه كه نامه ى عملم را به دست ولى زمان [مى دهند، در آن ميقات، نماز، احرام و لبيّكى نباشد و خطاب آيد كه:

«نه داخل ميقات شدى، نه نماز خواندى، نه احرام بستى و نه لبّيكى از روى صدق و راستى گفتى» «(1)»


1- اشاره به حديثى از امام سجاد ع: « قَالَ ع: تَنَظَّفْتَ وَ أَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟ قَالَ: نَعَمْ .... قَالَ ع:« فَحِينَ أَحْرَمْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَى نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ؟» قَالَ: لَا. قَالَ ع:« فَحِينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيْرِ اللَّه؟» قَالَ: لَا. قَالَ لَهُ ع:« مَا تَنَظَّفْتَ وَ لَا أَحْرَمْتَ وَ لَا عَقَدْتَ الْحَجَّ.» قَالَ ع لَهُ« أَ دَخَلْتَ الْمِيقَاتَ وَ صَلَّيْتَ رَكْعَتَي الْإِحْرَامِ وَ لَبَّيْتَ» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ ع:« فَحِينَ دَخَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ بِنِيَّةِ الزِّيَارَةِ قَالَ لَا قَالَ فَحِينَ صَلَّيْتَ الرَّكْعَتَيْنِ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَقَرَّبْتَ إِلَى اللَّهِ بِخَيْرِ الْأَعْمَالِ مِنَ الصَّلَاةِ وَ أَكْبَرِ حَسَنَاتِ الْعِبَادِ؟» قَالَ: لَا. قَالَ ع:« فَحِينَ لَبَّيْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ نَطَقْتَ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ بِكُلِّ طَاعَةٍ وَ صُمْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَةٍ؟» قَالَ: لَا. قَالَ لَهُ ع:« مَا دَخَلْتَ الْمِيقَاتَ وَ لَا صَلَّيْتَ وَ لَا لَبَّيْتَ». مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى م 1320، ج 10، ص 167، مؤسسه آل البيت. امام زين العابدين و سيّدالسّاجدين ع از شِبلى كه از سفر حج بازگشته بود، پرسيدند:« آيا خود را از آلودگى ها پاك كردى، لباس احرام پوشيدى و پيمان حج بستى؟» شبلى گفت: آرى. امام ع فرمود:« آيا آن زمان كه بر خود لباس احرام پوشاندى متوجّه بودى تا از هر آن چه خدا حرام كرده دور شوى و آن را بر خود حرام كنى؟» گفت: نه. امام ع فرمود:« آيا هنگام بستن پيمان حج، اين نيّت را در دل گذراندى كه هرگونه عهد و قرار با غير خدا را كه مورد رضايت او نيست بشكنى و گرداگرد معصيت نگردى؟» شبلى گفت: نه. امام ع فرمود:« پس نه از آلودگى ها پاك شدى نه محرم گشتى و نه پيمان حج بستى.» پس امام ع پرسيد:« آيا وارد ميقات شدى، دو ركعت نماز به جهت احرام خواندى و لبّيك گفتى؟» شبلى گفت: آرى.« امام ع فرمود: آيا وقتى نماز مى خواندى در نيّت داشتى به سبب بهترين اعمال و بزرگترين حسنات كه نماز است به خدا نزديك مى شوى؟» گفت: نه. امام ع فرمود:« آيا هنگام گفتن لبّيك اين نيّت در تو بود كه با خدا سخن مى گويى تا در تمام موارد از خدا اطاعت كنى و از هر معصيت دورى گزينى و از تمام گناهان خوددارى كنى؟» گفت: نه. امام ع فرمود:« پس در اين صورت نه داخل ميقات شده اى و نه در حقيقت نماز خوانده اى و نه لبّيك راستين گفته اى!.»

ص: 11

پاى در صحراى تفتيده ديروز مى گذارم، صحرايى كه امروز محلّ فرود حاجيان شده است و قلب بيابان هايش را سالن هاى زيبا پر كرده است. خداى را سپاس كه محل استقرار حاجى را تزيين كرده اند. تاريك بيابانِ ديروز را هزاران شى ء نورانى روشن كرده و جاى شن هاى روان و خار مغيلان را سنگ هاى مرمرين و صندلى هاى پايه سيمين گرفته است. ديروز بوميان با طَبق طَبق خرما به استقبال حاجيان مى رفتند و امروز دسته دسته كتاب در اختيار حاجيان مى گذارند.

ناشكرى نمى كنم و از هر شاخه، ميوه اى مى چينم و از هرگونه كتاب يكى برمى دارم.

*** قلبم فسرده است. اين همه نادرستى و ناپاكى را چرا با رنگ و لعاب بَزَك كرده اند. بازار مكاره را مى ماند كه زهر هَلاهِل را قندآميز كرده اند. روكشى از

ص: 12

شيرينى دارد و بالفور پايين مى رود؛ امّا درونش تلخى محض است و در باطن آكنده از نادرستى و ناپاكى است. يكى از يكى زيباتر و پر نقش و نگارتر. مار خوش خط و خال را مى ماند كه با طنّازى، به دورت مى پيچد و با عشوه گرى، زهر در كامت مى ريزد و تا افسون نشوى و ديگر بار به خود نيايى، در نمى يابى ...

*** سال ها پيش، آن زمان كه دل، هواى بيت اللّه و مسجد نبوى كرد، به عمره مشرّف شدم. آن چند كتابى كه براى توشه ى سفر اندوخته بودم در بدو ورود- سالن فرودگاه- از من به يغما بردند و من به تاوان آن، انبوهى از كتب تبليغى رايگانشان را براى مطالعه در چمدان انداختم. افسوس كه اين كتاب ها هرچه زيباتر مى نمود، از حقايق دينى تهى تر بود. پس از مراجعه به ايران، از ديگر دوستان نيز كتاب هايى در اين زمينه گرفتم و نمونه هايى از اشتباه هاى فاحش اين كتب را به رشته ى تحرير درآورم؛ تا شكرانه اى باشد در توفيق زيارت و براتى باشد بر ادامه ى هدايت.

اين نوشتار، در پى به نقد كشيدن كتاب ها و قلم هايى است كه جز ضلالت و تفرقه- آن هم در قبله گاه مسلمانان- هدفى را دنبال نمى كنند.

عدنان درخشان

تابستان 1386

ص: 13

مقدّمه

كتاب، چشمه اى است كه روح آدمى را سيراب مى كند و عطش فراگيرى او را فرو مى نشاند، تا آنجا كه بعضى كتاب را «بهترين دوست و همدم انسان» معرّفى مى كنند. امّا اگر عدّه اى در كتاب بذر نفاق بيفكنند و عقايد مسموم را در آن ترويج كنند، آيا سرابى نخواهد بود كه تشنگان را بى حاصل به دنبال خود خواهد كشانيد؟!

چرا بايد در سفر حج و در كنار خانه ى خدا- جايگاه اصلى خداشناسى- نوشته هايى توزيع شود كه خداوند را با صورت و چشم به تصوير كشد؟!

چرا بايد در كنار خانه ى پيامبر (ص) و اطراف مسجد النبى (ص) كتاب هاى رايگان، مظاهر اظهار محبّت به وجود مقدّس آن رسول رحمت را شرك معرّفى كند؟!

توحيد و نبوّت در نظر تمامى مسلمانان از اصول

ص: 14

اعتقادى است. چگونه مى توان پذيرفت آنان كه خود در توحيد و خداشناسى به خطا رفته اند و خدايى جسمانى را مى پرستند، ديگران را متّهم به شرك كنند و يا توجّه به نبى (ص) را مصداق مرده پرستى قلمداد نمايند؟

در اين مختصر، سخن آنان درباره ى توحيد، نبوّت و ديگر اصول اسلام و نيز سوء استفاده ى آنان از منابع اسلامى، به نقد كشيده خواهد شد.

مؤلف

ص:15

ص:16

ص: 17

فصل اوّل

توحيد

خداى جسمانى، شايسته ى پرستش نيست

توحيد و اعتقاد به خداى يكتا، رمز مشترك تمامى اديان آسمانى است. بنابراين بديهى است كه تأمّل در اين موضوع و شناختن خداوند متعال- بدان گونه كه خود، خود را معرّفى فرموده- وظيفه ى يكايك مسلمانان است. توجّه به همين نكته ى ساده راهنماى اين امر است كه خداوندِ جسمانى كه داراى دست و پا و چشم و گوش است، خدايى محتاج به جسم است و شايستگى عبادت نخواهد داشت.

معرّفى خدا در كنار خانه ى خدا

خدايى انسان نما

خواهيم ديد كه توحيد- اين اساسى ترين پايه در هر دين الهى- همانند اعتقاد به نبوّت، شفاعت، توسّل، مهدى منتظر [در كتبى كه در حج توزيع مى شود، وارونه جلوه گر شده، و وحدانيّت خدا به صورت تحريف شده عرضه مى گردد.

ص: 18

اعتقاد به خداوند كه از هر حدّ و مرزى فراتر است، در اين نوشته ها گرفتار ذهن محصور آدمى و در بند تفكّر محدود انسانى شده است. صد افسوس آنان كه ديگران را به راحتى كافر و مشرك مى خوانند، خود به تشبيه خداوند پرداخته اند و ذات بى كران الهى را در وادى جسم بخشى محدود ساخته اند. اين سخنان بدان جا مى انجامد كه: «خدا را قابل ديدن مى دانند».

جسم انگارى خداوند

در كتاب «عقيده اهل سنت و جماعت» «(1)» كه به زبان فارسى است و از زمستان سال 83 شمسى در ايّام حجّ واجب بين حجّاج فارسى زبان توزيع مى گردد، چنين مى خوانيم:

ايمان مى آوريم به اين كه خدا داراى چهره اى آراسته به عظمت و بزرگى و انعام و احسان است ... ايمان مى آوريم به اين كه خداوند داراى دو دست گرامى و عظيم و بزرگ است ... ايمان مى آوريم به اين كه براى خداى تعالى دو چشم حقيقى است، چنان كه مى فرمايد: وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا «(2)» (و كشتى را با وحى ما و زير نظر ما بساز ...) اهل سنت و جماعت همگى بر اين


1- لازم يه يادآورى است كه اين اعتقاد، اعتقاد تمامى اهل تسنّن در اين زمينه نيست و وهّابيان از عنوان اهل سنّت و جماعت، استفاده ى نابجا كرده اند.
2- هود: 37.

ص: 19

قول اند كه چشمان خداى متعال دوتاست ... «(1)» در همين كتاب در ترجمه ى آيه ى لا تُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأَبْصارَ «(2)» نويسنده به عنوان ترجمه و توضيح مى نويسد:

چشم ها او را (در دنيا) درك ننمايد (ليكن در آخرت مؤمنان او را خواهند ديد) و ... ايمان مى آوريم به اين كه مؤمنان در روز قيامت، خدا را خواهند ديد. «(3)» روشن است كه عبارت هاى «در دنيا» و «ليكن در آخرت مؤمنان او را خواهند ديد» به ترجمه ى اين آيه ى شريفه ى قرآن افزوده شده و تفسير شخصى نويسندگان كتاب است. عبارت «ايمان مى آوريم به اين كه مؤمنان در روز قيامت خدا را خواهند ديد» نيز برگرفته از همين تفسير است و ارتباطى با آيه ندارد.

قرآن هايى كه با ترجمه ى فارسى در مسجد الحرام و مسجدالنبى در دسترس زائران قرار مى گيرد نيز داراى چنين مطالبى است. براى مثال، مترجم فارسى زبان قرآن هاى عربستان، در ذيل آيه ى 26 سوره ى يونس مى نويسد:


1- عقيده ى اهل سنت و جماعت، ص 39- 41، محمد بن صالح العثيمين، ترجمه ى اسحاق بن عبداللّه دبيرى العوضى، چاپ اوّل، 1425 ق 1383 ش 2005 م، چاپ هاى متعدّد اين كتاب نيز در سال هاى بعد به رايگان، در اختيار حاجيان قرار گرفته است.
2- انعام: 103
3- عقيده ى اهل سنت و جماعت، ص 42

ص: 20

للَّذين أحْسَنُوا الْحُسنى و زيادَة

آنان كه نيكوكارى كردند، برايشان بهشت و زياده بر آن است. يعنى رؤيت خداى تعالى. «(1)» روشن است كه باز هم عبارت «يعنى رؤيت خداى تعالى» در آيه ى قرآن وجود ندارد و تفسير شخصى مترجم است.

در كتاب ديگرى كه به زبان عربى در مكه و مدينه توزيع مى شود، چنين مى خوانيم:

پروردگار ما هر شب (از عرش) به سمت آسمان دنيا پايين مى آيد (و در آن جا مى ماند) تا اين كه شب به يك سوم انتهايى مى رسد؛ آن گاه مى گويد: هر كس مرا بخواند او را جواب مى گويم. «(2)» چنين برداشتى از توحيد، مغاير اعتقاد فطرى آدمى است كه خداوند را بينا مى يابد اما نه با چشم يا دو چشمى كه با آنها مخلوقات را ببيند؛ هر فطرتى خداوند را خالق مكان مى داند و او را در همه جا حاضر و ناظر مى بيند نه اين كه خداوند بايد از عرش پايين بيايد تا صداى خلايق را بشنود و آنگاه درصدد استجابت برآيد.

اين سخنان، يكى از بدترين اعتقادات- شرك در


1- القرآن الكرِيم و ترجمة معانيه إلى اللغة الفارسيّة، ص 212
2- اصول الايمان، ص 19، محمّد بن عبد الوهّاب رئيس فكرى مذهب وهّابيّت، 1422 ق؛ عقيده اهل سنت و جماعت، ص 30 و 31.

ص: 21

ذات- و نشانگر ناآشنايى وهّابيان با توحيد راستين است. افسوس كه اينان، ادبيّات توحيدى را نمى دانند و در عين حال از مشرك و كافر خواندن مخالفان خود ابايى ندارند.

اشاعه ى شرك در ذات، به زبان هاى گوناگون

جاى بسى تأسّف است كه در عمل، چنين اعتقاداتى حتّى به زبان هاى ديگر هم ترويج مى شود كه آثار منفى خود را در پى خواهد داشت. به اين نمونه دقّت كنيد:

."gniK eht ma I "yaS lliw eh neht ,thgiR sih ni snevaeh eht lla dna dnah sih yb htrae( fO tenalP )elohW ehT psarG lliW hallA noitcerruseR fO yaD ehT nO :...( ariaruH ubA dnA )ramU nbI detarraN

«(1)» از فرزند عمر (و ابوهريره) نقل است: در روز رستاخيز خداوند تمام (كره) زمين را در دست خويش مى گيرد و آسمان ها را در دست راست خويش گرفته، مى گويد: من پادشاه هستم.

به راستى، كتاب هاى پرتيراژ وهابيّت عربستان و قرآن هاى چاپ شده به زبان هاى گوناگون، كه حاوى


1- تفسير معانى القرآن الكريم باللغة الانجليزية، ص 181، دكتر محمّد محسن خان و دكتر محمّد تقى الدين هلالى اساتيد دانشگاه مدينه، چاپ چهارم، 1994 م.

ص: 22

چنين تفاسيرى است، چه برداشتى از توحيد را براى مسلمانان به ارمغان خواهد آورد؟!

زير پرچم توحيد متّحد شويم

اوّلين توصيه براى ايجاد وحدتى پايدار، تلاش براى تصحيح مفاهيم در اصل اساسى «توحيد» است. يعنى به جاى برداشت غلط در اين كه «خداوند دو دست دارد و با يكى سيّاره زمين و با ديگرى تمام آسمان ها را مى گيرد» بگوييم «در روز قيامت، خداوند همه چيز را در يد قدرتمند خويش گرفته و همه چيز تحت سيطره و تسلّط اوست.» آن گاه مى فرمايد:

لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ «(1)» ملك و پادشاهى امروز براى كيست؟ براى خداوند يكتاى قهار است.

چنين خدايى چشم، دست، صورت و ... ندارد تا اوّلًا نيازمند به آن باشد و ثانياً به آن محدود گردد و ثالثاً بندگانش به وادى تشبيه گرفتار شوند.

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَي ءٌ «(2)» «خداى يكتا را هيچ مثل و مانندى نيست.»

خداوند چه در دنيا و چه در آخرت قابل ديدن


1- غافر: 16.
2- شورى: 11.

ص: 23

نيست؛ چرا كه هر چه به چشم آيد، حتّى اگر بزرگترين مخلوق باشد، باز هم محدود است و با عبارت «اللّه اكبر؛ خداوند برتر از آن است كه به وصف درآيد» و هر مسلمانى هر روز بارها آن را تكرار مى كند، مغايرت دارد. به همين جهت نبايد آيه ى:

لا تُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأَبْصارَ «(1)» چشم ها او را درك نمى كند ولى او ديدگان را- و آن چه را ديدگان مى نگرند- مى بيند.

را به ميل خويش تفسير كنيم و به آيه چيزى اضافه نماييم، لذا نگوييم «مؤمنان در دنيا خدا را نمى بينند؛ امّا در آخرت خداوند را خواهند ديد!». بلكه هيچ انسانى در دنيا و آخرت خداوند را نخواهد ديد؛ همان گونه كه آيه ى قرآن بر اين مطلب تصريح دارد.

خلاصه ى سخن

1- توحيد يعنى خدا را از هر گونه تشبيه، پاك و منزّه بدانيم. عبارت «اللّه اكبر» يعنى «خداوند بزرگ تر و برتر از آن است كه به وصف در آيد» نيز بر همين نكته اشاره دارد و مسلمانان هر روز و با هر نماز به آن توجّه مى كنند.

2- وهّابيان توحيد الهى را با خدايى كه داراى دو


1- انعام: 103.

ص: 24

دست، دو چشم و صورت است، جابه جا كرده اند. اين اعتقاد، همان تشبيهى است كه قرآن و روايات معصومين عليهم السلام آن را نفى مى كند.

3- وهّابيان كه خود در فهم توحيد به غلط رفته اند، ديگران را به شرك و كفر متّهم مى كنند.

ص:25

ص:26

ص: 27

فصل دوم

نبوّت

زيارت پيامبر (ص)

بدعت يا زيباترين واقعيّت

منتشركنندگان اين كتبِ به ظاهر رايگان «(1)» نه تنها زيارت قبر شريف نبوى را كم اهميّت جلوه مى دهند، بلكه هرگونه ارتباط قلبى و عاطفى مسلمانان را با رهبر راستين خويش تكفير مى كنند. وهّابيان در كتبى كه به صورت رايگان و به تعداد بى شمار توزيع مى شود، حتّى بوسيدن ضريح نبوى (ص) را بدعت مى شمارند.

ولايجوز لِأحد أن يتمسح بالحجرة أو يُقَبِّلَها او يطوف بها. لأنَّ ذلك لم يُنقل عن السلف الصالح بل هو بدعة منكرة. «(2)» جايز نيست كسى به خانه پيامبر (و ضريح شريف نبوى) دست بكشد يا آن را ببوسد و يا بر گرد آن


1- مگر جز اين است كه بسيارى از اين كتب با پولِ زكات- كه بايد به اهلش برسد- چاپ و توزيع مى شود.
2- التحقيق والايضاح، ص 93- 94، عبدالعزيز بن عبداللّه بن باز، چاپ 1419.

ص: 28

حركت كند. زيرا اين مطلب از هيچ كدام از سلف صالح (صحابه پيامبر (ص) و بزرگانى كه مورد قبول اهل سنت هستند) نقل نشده است؛ بلكه چنين عملى از بدعت هاى زشت شمرده مى شود.

برخلاف آن چه در بالا آمده است، اين عمل نه تنها بدعت نيست، بلكه از سلف صالح (گذشتگان نيكوكردار) حكايت هاى فراوانى در اين زمينه آمده است. بسيار بعيد- بلكه ناممكن- است كه ناشران وهّابى، اين مطالب را- كه در منابع اهل تسنّن فراوان به آن اشاره شده- نديده باشند. به نظر مى آيد وهّابيان با آگاهى كامل اين سخن را وارونه جلوه مى دهند.

براى مثال مى توان به عمل «ابوايّوب انصارى» كه به راستى سلف صالح و از اصحاب مشهور پيامبر (ص) است، استناد كرد.

زيارت قبر شريف نبوى توسط ابوايوب انصارى

أقبل مروان يوماً فوجد رجلًا واضِعاً وجهَهُ على القبرِ فَأخَذَ بِرَقبتِهِ وقال: أتدرى ما تصنع؟ قال نعم؛ فأقبل عليه فاذا هو أبوأيّوب الأنصارى رضي اللّه عنه فقال: جئتُ رسولَ اللّه (ص) آتِ الحجر؛ سمعتُ رسولَ اللّه (ص) يقول: لاتَبُكوا على الدّين إذا وَلِيَهُ أهلُه، ولكن ابكُوا عليه إذا وَلِيَهُ غيرُ أهله. هذا حديث

ص: 29

صحيح الإسناد ولم يخرجاه. «(1)» روزى مروان [فرزند حَكَم كه از طرفداران معاويه و بنى اميه بود] مردى را ديد كه صورت بر قبر شريف پيامبر نهاده است. گردن او را گرفت و گفت: مى دانى چه مى كنى؟ وقتى آن مرد سر از قبر برداشت ديد كه ابوايّوب انصارى [صحابى مشهور رسول خدا (ص)] است.

ابوايّوب پاسخ داد: آرى [مى دانم كه چه مى كنم] من سراغ سنگ نيامده ام. بلكه به نزد رسول خدا آمده ام. از آن حضرت شنيدم كه فرمود: بر دين گريه نكنيد آن زمان كه شايستگان عهده دار آن مى شوند؛ بلكه آن هنگام بگرييد كه نااهلان [همانند مروان و معاويه] عهده دار و والى آن گردند.

سپس حاكم نيشابورى اضافه مى كند كه:

سندهاى اين حديث بر اساس شرط بخارى و مسلم (نويسندگان دو كتاب مشهور سنّيان) صحيح است، اما آن دو در كتب خويش آن را نياورده اند.

آرى، اعتقاد سَلف صالح، توجّه و توسّل به قبر شريف نبوى (ص) بوده است و اين آل مروان و بنى اميه هستند كه به اين عمل اعتراض مى كنند.


1- از مدارك اهل تسنّن: مستدرك حاكم نيشابورى، ج 5، ص 418؛ الفتن والملاحم، حديث 8749، چاپ دارالفكر، بيروت. قابل توجّه است كه اين كتاب از كتب مشهور سنّى ها است.

ص: 30

پيامبر رحمتى كه نبايد از او چيزى خواست

مشاهده كرديم كه اينان، بوسيدن ضريح را بدعت مى انگارند و مسلمانان را از اين نحوه اظهار محبّت برحذر مى دارند.

در كتاب ديگرى- كه بين زائران مسجد نبوى توزيع مى شود- ارتباط عاطفى و حاجت خواهى نيز شرك به حساب مى آيد. در اين زمينه چنين مى خوانيم:

ولايجوز لأحد أن يسأل الرسول صلى اللّه عليه [وآله] وسلم قضاء حاجة ... وطلبه من الأموات شرك بالله. «(1)» براى هيچ كس جايز نيست كه از رسول خدا صلى اللّه عليه [وآله] وسلم حاجتش را بخواهد ... و حاجت خواهيش از مردگان، شرك به خداست.

اختلاف نظر اهل تسنّن با وهّابيان در موضوع زيارت

تعجّبى نخواهد داشت كه باز هم در مدارك اهل تسنّن موارد فراوانى را در مغايرت با ادّعاى فوق شاهد باشيم. به اين نمونه توجّه كنيد:

[اميرالمؤمنين] على (ع) روايت مى كند: «سه روز پس از دفن پيامبر اكرم (ص) باديه نشينى به مدينه


1- التحقيق والايضاح، ص 94، چاپ 1419 ق.

ص: 31

آمد و خود را بر قبر آن حضرت افكند و از خاك آن بر سر خود ريخت و گفت: يا رسول اللّه! گفتى و اطاعت كرديم، تو از خدا خبر دادى و ما از تو خبر يافتيم. از جمله آنچه در قرآن بر تو نازل شده اين آيه است: «اگر آنان هنگامى كه به خود ستم كردند به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى ايشان استغفار مى كرد خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» «(1)».

اينك من بر خودم ستم كردم. به سوى تو آمدم و مى خواهم برايم استغفار كنى. از داخل قبر شريف ندا آمد كه: خداوند تورا آمرزيد.» «(2)» جالب آن است كه تمامى سنّيان به پيامبر (ص) و آثار مرتبط با ايشان احترام مى گذارند؛ تا آنجا كه مؤلّف كتابِ «الفقه على المذاهب الأربعه» «(3)» مى نويسد:

هنگامى كه از دور، شهر مدينه را ديدى بر پيامبر صلوات و درود فرست و بگو: «خدايا، اين حرم نبىّ توست، پس آن را امان من از آتش قرار بده.» ... پس آن گاه كه داخل مسجد شدى بگو: «خدايا بر محمد و آل او درود فرست» پس برخيز و به سوى قبر رسول خدا برو و بالاى سر شريف آن حضرت و روبه قبله بايست ... چهره زيبا و باوقار


1- نساء: 64.
2- از مدارك سنى: وفاء الوفاء سمهودى، ج 4، ح 1361، باب هشتم:« فى زيارة النبى صلى اللّه عليه[ وآله] وسلم»، فصل دوم:« في بقيّة ادلّة الزيارة».
3- نام ترجمه ى كتاب اين است: فقه مذاهب چهارگانه ى اهل تسنّن

ص: 32

آن حضرت را تصور كن. گويى كه در قبرش خوابيده و به [اعمال] تو آگاه است و صدايت را مى شنود. پس بگو: «سلام بر تو اى پيامبر خدا و رحمت و بركت خدا بر تو باد! شهادت مى دهم كه تو رسول خدايى» ... و برسان سلام آن كس را كه به تو سفارش كرده است. پس بگو:

«سلام بر تو اى رسول خدا از طرف فلان فرزند فلان. از تو طلب شفاعت مى كند به سوى خداوند، پس شفيع او و تمام مسلمانان باش» ... سپس به سوى منبر برو و دستت را بر روى آن بگذار كه رسول خدا (ص) دست خويش را به هنگام سخنرانى بر روى آن مى نهاد تا از بركت رسول خدا بهره مند شوى. «(1)» چنانچه ديديم برخلاف نظر تمامى مسلمانان، وهّابيان نه تنها موارد فوق را انكار مى كنند، بلكه در اصل زيارت قبر پيامبر (ص) نيز شبهه مى افكنند و تلاش مى كنند زيارت روضه ى شريف نبوى را امرى فرعى نشان دهند. با كمال تأسّف اين اعتقاد باطل به صورت نوشتار و جزوه و كتاب و نوار و ... در مى آيد و بين زائران خانه ى خدا و مسجد نبوى به صورت رايگان و انبوه توزيع مى گردد. در جهانى كه تمامى اديان تلاش مى كنند ارتباط پيروان خود را با رهبر دينشان مستحكم كنند، به راستى چرا عده اى تمام تلاششان بر قطع ارتباط با پيامبر اسلام (ص) متمركز شده است؟!


1- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 366، عبدالرحمن الجزيرى.

ص: 33

در كتاب «راهنماى حجّ و عمره» كه هر سال در مكّه و مدينه توزيع مى شود چنين مى خوانيم:

... زيارت قبر پيامبر صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم برخلاف گمان بعضى از عامّه ى مردم، نه واجب است و نه شرطى از شروط اداى حج. «(1)» يكى از رهبران وهّابى توضيح بيشترى مى دهد و مى نويسد:

زيارت قبر نبوى نه واجب است و نه شرط (قبولى) حج ... كسانى كه از دور به سوى مدينه مى آيند نبايد به قصد زيارت سفر نمايند ... اگر سفر به قصد زيارت رسول خدا و ديگران شرعى بود بايد امّت (مسلمان) به آن دلالت مى كرد (و آن را انجام مى داد). «(2)» روشن است كه نويسندگان مطالب بالا، سفر زيارتى را نامشروع اعلام مى كنند و اين سؤال ها را در ذهن مخاطبان خويش، بى پاسخ رها مى سازند:

آيا به قصد زيارت رسول خدا (ص) سفر كردن، شرعى نيست؟!!

آيا زيارت رسول خدا (ص) از سفرهاى تفريحى و يا تجارى، بى ارزش تر است كه چنين سفرهايى جايز


1- . راهنماى حجّ و عمره، ص 88، ترجمه ى فضل ربى ممتاز زاده، چاپ 1418.
2- التحقيق و الايضاح، ص 101- 102.

ص: 34

است امّا سفر زيارتى مشروع نيست؟!!

آيا هيچ يك از امّت اسلام بر چنين مطلبى دلالت نمى كند؟!

چگونه است كه گذشتگانى كه مورد احترام مسلمانان و به ويژه اهل تسنّن اند، به چنين اعمالى مبادرت ورزيده اند؟

حكايتى زيبا از زيارت بلال حبشى

جا دارد قبل از بررسى پيشينه ى وهّابيان در ماجراى زيارت، حكايت ذيل را كه از كتب معتبر اهل تسنّن نقل شده است، بخوانيم:

و از كسانى كه به قصد زيارت رسول خدا و قبر آن حضرت از شام به مدينه آمد، بلال حبشى- مؤذّن رسول خدا- بود ... همان گونه كه ابن عساكر با سندى عالى اين داستان را نقل كرده است: بلال حبشى [مؤذّن رسول اللّه (ص)] آن حضرت را در خواب ديد كه به او مى فرمايد: اين چه جفايى است، اى بلال! آيا وقت آن نشده است كه به زيارت من آيى؟ بلال بيدار شد و اندوهگين و محزون گشت. بر مركب خود سوار شد و به زيارت قبر پيامبر (ص) آمد و شروع به گريستن كرد و صورت بر قبر پيامبر مى نهاد. چون حسن و حسين آمدند، آن دو را در آغوش كشيد و بوسيد. «(1)»


1- از مدارك سنّي: الوفاء الوفاء، سمهودي 1356: 4- 1357؛ اسدالغابة، ابن اثير 208: 1؛ شفاء السقام، سبكي: 39.

ص: 35

سُبكي از علماى سنّى، در شرح اين حديث و در تأييد زيارت قبور مى نويسد:

اعتماد ما در- مشروع بودن- سفر براى زيارت تنها به رؤيا و خواب بلال حبشى نيست؛ بلكه به عمل بلال حبشى است ... و رؤياى بلال تنها تأييدى بر عمل اوست. «(1)» با اين تفاصيل، چرا بايد در كتبى كه در كنار مسجد النّبى به زبان هاى متعدّد توزيع مى شود، بخوانيم:

جايز نيست كسى به قبر پيامبر دست بكشد و يا آن را ببوسد؛ چرا كه اين رفتار از هيچ يك از سلف صالح نقل نشده است؛ بلكه بدعتى زشت به شمار مى آيد. «(2)» آيا امثال ابوايّوب انصارى و بلال حبشى از صحابه ى رسول خدا (ص) و سلف صالح نيستند؟

پيشينه ى زيارت نزد مؤسّس فكرى فرقه ى وهّابى

اين طرز فكر، بدعتى است كه توسّط پايه گذار اعتقادى وهّابيّت- ابن تِيْمِيه حنبلى مذهب- رواج يافته است و نه تنها شيعيان- كه پيرو رسول خدا (ص) و اهل بيت: هستند با آن مخالف اند- بلكه هر چهار فرقه ى سنّى مذهب و حتّى حنبلى ها كه ابن تيميه در فقه


1- وفاء الوفاء سمهودى 1357: 4.
2- التحقيق والايضاح: 1425.

ص: 36

پيرو امام آن ها- احمد حنبل- است نيز با آن مخالفت كرده اند.

مخالفت سنّيان با ابن تيميه در ماجراى زيارت، به زندانى شدن وى مى انجامد

ابن تيميه به انتشار عقايد عجيب و فتواهاى نوظهور مشهور بود. نشر چنين عقايدى، عالمان سنّى زمان او را آن چنان تحريك نمود كه سرانجام وى را راهى زندان كردند.

تاريخ، ماجراى به زندان افتادن او را چنين بازگو مى كند:

گروهى از علماى اهل تسنّن چنين گفتند: زيارت قبر نبوى صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم فضيلت و سنّت است كه تمامى اهل تسنّن بر آن اجماع دارند. امّا فتوا دهنده ى مذكور [ابن تيميه] بايد كه توسّط علما از چنين فتاواى باطلى باز داشته شود و از نشر چنين فتواهايى او را منع كنند و در صورتى كه قبول نكرد، او را در زندان حبس نمايند.

نام كسانى كه اين دستور را امضا كردند، چنين است:

1- قاضى شافعى مذهب در مصر، محمّد بن ابراهيم بن سعداللّه بن جماعة.

2- قاضى القضاة حنفى مصر، محمّد بن جريرى انصارى حنفى (او اضافه مى كند كه در هر صورت بايد او را به زندان افكند؛ حتّى اگر توبه كند؛ چرا كه قبلًا

ص: 37

نيز توبه كرده و سپس همان عقايد را اشاعه داده است.)

3- مفتى بزرگ مالكى هاى مصر، محمّد بن ابوبكر مالكى (او اضافه مى نمايد: بايد در زندان بر او سخت گرفت تا از اين عقيده فاسد و ديگر مفسده هاى او جلوگيرى شود.)

4- قاضى حنبلى مصر احمد بن عمر المقدسى. «(1)» اين اعتقاد و ديگر عقايد او باعث شد كه وى به دستور فقهاى سنّى مذهب زمان خود، بارها به زندان بيفتد. تا اين كه فتواى او در مسأله ى زيارت قبر شريف نبوى (ص) سبب گرديد در شعبان سال 726 به بند كشيده شود و تا آخر عمر (شوّال سال 728) در زندان باشد.

مخالفت سنّيان با ابن تيميه و اعتقاداتش

رواج اين تفكّر، به حدّى سبب فتنه انگيزى شد كه حتّى ابن حَجَر عَسْقَلانى- كه بر ضدّ مذهب شيعه كتاب نوشته است- نيز به شديدترين صورت آن را رد مى كند:

من اعتقد عقيدة ابن تيميَّة حلَّ دمه و ماله. «(2)» هر كس معتقد به اعتقاد ابن تيميه باشد، مال و جان او حلال است.

ديگر علماى اهل تسنّن نيز به اجماعى بودن زيارت قبر شريف نبوى (ص) توجّه داده اند:

(در ميان اهل تسنّن بر اين كه زيارت قبر شريف


1- تكملة السيف الصيقل، شيخ محمّد زاهد كوثرى: 155.
2- الدّرر الكامنه، ابن حجر العسقلانى 147: 1.

ص: 38

پيامبر (ص) سنّت است) اجماع وجود دارد. قاضى عياض گفته است: زيارت قبر پيامبر بين مسلمانان سنّت است كه بر آن اجتماع دارند و فضايل زيادى بر آن وجود دارد. گروه زيادى از علما اجماع دارند كه زيارت قبر پيامبر براى مردان امرى مستحب است؛ همان گونه كه نَوَوى اين مطلب را حكايت كرده است. «(1)»

خلاصه ى سخن

1- زيارت حرم نبوى و مسافرت به قصد زيارت بارگاه رسول خدا (ص)، در اعتقاد مسلمانان از بهترين اعمال است و تنها وهّابيان آن را بدعت مى دانند.

2- وهّابيان اعتقاد به كفرآميز بودن سفر زيارتى را به تمام مسلمانان نسبت مى دهند، در حالى كه اين اعتقاد ساخته و پرداخته ى خود آن هاست.

3- بوسيدن قبر شريف نبوى (ص)، توسّل و توجّه به آن وجود مقدس، در منابع اهل تسنّن نيز فراوان يافت مى شود؛ اما وهّابيان درصدد انكار اين واقعيّت هستند.

4- وهّابيان اعتقاد نادرست خويش را در تيراژ وسيع منتشر و به رايگان توزيع مى كنند.

اينك به راستى بدعت گزار كيست؟ زائران مسجد نبوى و زيارت كنندگان قبر رسول خدا (ص) يا ...


1- وفاء الوفاء سمهودى 1362: 4.

ص: 39

تحريف متنى تاريخى در موضوع زيارت، حربه اى قديمى براى دورى مسلمانان از پيامبر

وهّابيان به جاى متّحد كردن امّت اسلام كه جايگاهش در زمان حج است، با نشر اكاذيب، مسلمانان را متّهم مى كنند كه با زيارت رسول خدا و توسّل و شفاعت خواهى از او، عمل شرك آميز انجام مى دهند. براى نيل به اين هدف، حتّى از دست كارى و تحريف متون كهن تاريخى نيز ابايى ندارند.

نَوَوى از علماى مشهور اهل تسنّن و متوفّاى 676 در كتاب خويش الأذكار مى نويسد:

فصل في زيارة قبر «(1)» رسول اللّه صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم و أذكارها.

اعلم أنه ينبغي لكلّ من حجّ أن يتوجّه إلى زيارة رسول اللّه صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم، سَواء كان ذلك طريقِهِ أو لم يكن، فان زيارته صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم من أهَمّ القُرُبات و اربَح المساعي و أفضلِ الطّلبات، فإذا توجّه للزيارة اكثرَ من الصّلاةِ عليه صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم في طريقه، فاذا وَقَعَ بصرُه على اشجارِ المَدينَة وحَرَمِها و ما يُعَّرف بها، زاد


1- واژه هايى كه زير آن ها خط كشيده شده است در چاپ كشور عربستان تحريف شده اند.

ص: 40

من الصلاة والتسليم عليه صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم و سألَ اللّه أن ينفعَه بزيارتِهِ صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم و ان يُسعدَه بها في الدارين وليقل: اللهم افتح علىَّ ابواب رحمتك وارزقنى في زيارةِ قبرِ نبيِّك صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم ما رزقْته اولياءَك و أهلَ طاعتِك و اغفِرلي و ارحَمني يا خيرَ مسؤول. «(1)» فصلى است درباره ى زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و [آله] و دعاهاى آن.

بدان هر كس كه عازم حج مى گردد، شايسته است آهنگ زيارت رسول خدا صلى الله عليه و [آله] نيز كند، خواه قبر شريف آن حضرت در مسير او باشد يا نباشد. زيرا زيارت ايشان از مهم ترين وسايل تقرّب به خدا، سودمندترين كار و برترين اهداف است. پس زمانى كه شخص آهنگ زيارت آن حضرت مى كند، [به جاست] در راه بر او درود فراوان فرستد و چون چشمش به درختان مدينه و حرم و علائم آن مى افتد، بر درود و سلام بر آن حضرت بيفزايد و از خداوند درخواست كند كه اين زيارت را براى او سودمند گرداند و به پاس آن، سعادت دنيا و آخرت را به وى عطا كند. و بايد اين ذكر را بگويد: «اللهَّم افتَح ...» يعنى بار خدايا،


1- الأذكار النووية، يحيى نووي دمشقي، تحقيق: محيى الدين طبعة دار ابن كثير، 1407 ه ق ص 333؛ اين كتاب قبلًا نيز در سال 1375 ق در قاهره چاپ شده است.

ص: 41

درهاى رحمتت را بر من بگشاى و به من در زيارت قبر پيامبرت، آن بهره اى را كه به اوليا و اهل طاعتت مى دهى، ارزانى بدار و بر من ببخشاى و مرا مورد رحمت قرار ده، اى كسى كه بهترين مطلوب درخواست كنندگانى.

اما در عصر ما همين كتاب توسّط مؤسّسه ى دارالهدى در رياض (پايتخت عربستان سعودى) چاپ مى شود و فردى به نام عبدالقادر ارناووط به اسم تحقيق، اين قسمت را چنين تغيير مى دهد:

فصل في زيارة مسجد رسول اللّه صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم.

اعلم أنه يستحب من أراد زيارة مسجد رسول اللّه ان يكثر من الصّلاة عليه في طريقه فاذا وقعَ بصره على اشجار المدينة وحرمها وما يعرّف بها زاد من الصّلاة و التسليم عليه صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم و سأل اللّه أن ينفعه بزيارته لمسجده و ان يُسعده بها في الدارين و ليقل: اللّهمَّ افتح على أبواب رحمتك و ارزقنى في زيارَة مسجد نَبيّك صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم ما رزقته اولياءك و اهل طاعتك و اغفرلي و ارحمني يا خير مسؤول. «(1)»


1- الأذكار محيى الدّين ابوزكريّا يحيى بن شرف نووى دمشقى، تحقيق نصوص و تخريج احاديث و تعليق عبدالقادر ارناووط چ 2: مزيد و منقح: دارالهدى، رياض 1408 ص 295.

ص: 42

در مقايسه ى دو متن، مشاهده مى كنيم كه عبارت هاى «زيارت قبر شريف نبوى (ص)» يا «زيارت رسول خدا (ص)» كه خوش آيند وهّابيان نيست، به عبارت «زيارت مسجد» تغيير يافته است! حتّى جمله هايى كه حكايت گر ثواب فراوان «زيارت» است، حذف گرديده است ...

مگر ارزش مسجد نبوى (ص) جز به وجود مقدّس خاتم الأنبياء (ص) و قبر مطهّر آن حضرت است كه برخى اين چنين نگران اند تا آن جا كه به تغيير عبارت دست مى يازند؟

مگر مى توان به راحتى متن زيارت، ادعيه و يا كتب مذهبى را كه برگرفته از تعاليم نبوى است، به ميل شخصى تغيير داد؟

به راستى چرا وهّابيان، مسلمانان را از توجّه به رسول خدا (ص) و اهل بيتش: برحذر مى دارند و به هر وسيله- حتّى تحريف متون و تخريب حرم امامان: در بقيع و سامراء- در تلاش اند تا نمازخواندن هاى منظّم، پى درپى، طولانى و اجبارى در مساجد شريفه را جاى گزين آن نمايند!!

ص: 43

نتيجه اى عبرت انگيز در قالب داستانى شگرف

معجزه اى از قبر شريف نبوى (ص)

نشر چنين مطالبى آن هم در مدينه و در كنار روضه و قبر شريف پيامبر (ص) و ترويج كتاب هايى اين چنين، انسان را به ياد حكايتى مى اندازد كه ذكر آن در منابع اهل تسنّن نيز رفته است:

أن خالد بن الوليد بن الحارث بن الحكم بن العاص و هو ابن مطيرة قام على منبر صلَّى اللّه عليه [وآله] وسلّم يوم جمعة فقال: لقد استعمل رسول اللّه صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم علىّ بن أبي طالب رضي اللّه عنه و هو يعلم أنّه خائن ولكن شفعت له ابنته فاطمة رضي اللّه تعالى عنها. و داودبن قيس في الروضة، فقام فقال: أس، أي يسكته. قال: فمزق الناس قميصا كان عليه شقائق حتّى وتروه، و أجلسوه حذراً عليه منه، وقال: رأيت كفا خرجت من القبر، قبر رسول الله صلَّى اللّه عليه [وآله] و سلّم و هو يقول: كذبت يا عدوَّ اللّه، كذبت يا كافر، مراراً. «(1)» خالد، معروف به ابن مطيره [كه از نزديكان بني اميّه بود] روز جمعه اى بر منبر رسول خدا


1- از مدارك اهل تسنّن: وفاء الوفاء، سمهودى 1356: 4.

ص: 44

صلى الله عليه و [آله] رفت و گفت: پيامبر، علىّ بن ابى طالب رضى اللّه عنه را به كارى فرمان داد و آگاه شد كه او خيانت كرده است. امّا دخترش فاطمه رضى اللّه عنها شفاعت او را نزد رسول خدا كرد.

در اين هنگام داود بن قيس كه در مسجد پيامبر نشسته بود [و از دروغ پردازى ابن مطيره آگاه بود] برخاست و فرياد زد: ساكت باش! مردم جامه ى او را گرفتند و او را از ترس ابن مطيره نشاندند كه ناگاه صدايى از قبر پيامبر صلى الله عليه و [آله] برخاست كه مى فرمود: اى دشمن خدا، دروغ گفتى! اى كافر، دروغ گفتى! و اين جملات چند بار تكرار گرديد.

اميد است آنان كه در كنار كعبه و مسجدالحرام و حرم شريف پيامبر به غير حقيقت متوسّل مى شوند، از چنين وقايعى پند گيرند و قبل از آن كه نامه ى عملشان با مرگ بسته شود، توبه كنند؛ تا در هنگام مرگ نداى «كذبت يا عدوّ اللّه كذبت يا كافر» را نشنوند.

ص:45

ص:46

ص: 47

فصل سوم

ميراث نبوي

ميراث نبوى، آماج تيرهاى بدانديشى

بدعت انگارى حقايق دين

بدعت به معناى وارد كردن معنا و عملى جديد در دين است. چنين عملى به تصريح فقه شيعه و سنّى حرام شمرده مى شود و فرد بدعت گزار كافر معرّفى مى شود. در نتيجه، به همان ميزان كه ورود يك بدعت به دين خطرناك است، بدعت انگارى حقايق دين نيز مى تواند آشفتگى فراوانى ايجاد كند. به اين معنا كه اگر حقيقتى- به سبب سلايق شخصى- بدعت معرّفى شود، گروه زيادى از مسلمانان كه پاى بند آن حقيقت اند و به آن عمل مى كنند، كافر شمرده مى شوند.

از سوى ديگر، بدعت شمردن حقايق دينى و افترا خواندن واقعيّت هاى مذهبى حرام است و دروغ و افترا محسوب مى شود. در نتيجه بدعت شمردن حقايق دين، خود به شرك منتهى مى شود.

همان گونه كه مشاهده كرديم، وهّابيان زيارت قبر نبوى (ص) را بدعت مى شمارند. آنان سابقه ى طولانى

ص: 48

در بدعت دانستن امورى دارند كه هر كدام، از اصيل ترين پايه هاى اسلام است. آن ها به راحتى حكمى را كه تمام مسلمانان به آن عمل مى كنند بدعت مى دانند و در نتيجه معتقدان و عاملان به اين حقيقت، بدعت گزار محسوب مى شوند و با برچسب كفر و شرك، جانشان به خطر مى افتد. اين ماجرا- علاوه بر نبوّت- در آثار نبوى و حتّى احكام فقهى نيز رخ داده است. به نمونه هايى ديگر كه در كتاب هاى توزيع شده در حج با آن مواجه مى شويم، توجّه كنيد:

بدعت انگارى در حكمى فقهى و مخالفت با شيعه و سنّى

در زمستان سال 83 در بين زائران فارسى زبان، كتاب «آموزش نماز» توزيع شده است. در مبحث «نيّت»، مترجم چنين توضيح مى دهد:

نيّت در قلب است؛ زيرا از رسول اكرم (ص) ثابت نشده كه آن حضرت نيّت را بر زبان آورده باشند، مگر نيّت حج و هم چنين از صحابه و ياران و تابعين هم ثابت نشده، پس نيّت كردن با زبان يك نوع بدعت به شمار مى رود. «(1)» توضيح بيشتر را مى توان در كتاب هاى ديگر- كه


1- آموزش نماز به زبان فارسى: 34. مترجم اسحاق بن عبداللّه دبيرى العوضى، چاپ 1425، وزارت شؤون اسلامى و اوقاف و دعوت و ارشاد عربستان سعودى.

ص: 49

به دست حجّاج داده مى شود- پيدا كرد:

در هنگام نماز و طواف و در غير آن بهتر است كه نيّت را به زبان نياورد ... بلكه اگر كسى نيّت را به زبان آورد بدعت است و اگر كسى اين نيّت را به آواز بلند بر زبان جارى سازد، زشت تر و گناهش شديدتر است. «(1)» اين سخن حتّى مورد قبول سنّيان هم نيست. جالب آن كه احمد حنبل- امام فقهى وهّابيان- با اين فتوا مخالف است. دو امام از چهار امام فقاهت اهل تسنّن- احمد حنبل و شافعى- به زبان آوردن نيّت را نه تنها بدعت نمى دانند، بلكه آن را سنّت مى شمارند و سيره ى پيامبر قلمداد مى كنند. امام ديگر مالك بن انس به زبان آوردن نيّت را از سنّت نمى شمرد. امّا از بدعت بودن آن نيز سخنى نمى گويد و در نتيجه قول مشهور اهل تسنّن، جواز به زبان آوردن نيّت در نماز و غير آن است. «(2)»

اين كه وهّابيان از نظر فقهى معتقدند به زبان آوردن نيّت بدعت است، محلّ بحث نيست. نكته در اين جاست كه آنان اين فتواى خاص را بين تمامى مسلمانان به عنوان حكم خدا نشر مى دهند و عمل نكردن به آن را بدعت مى دانند. تكليف بدعت گزار نيز


1- التحقيق والايضاح عربي: 19.
2- الفقه على المذاهب الأربعة 114: 1، عبدالرّحمان الجزيري، بيروت.

ص: 50

از نگاه عالمان اين فرقه مشخّص است.

سابقه اى طولانى در بدعت انگارى: ساعت، تلفن، دوچرخه، ... در نظر وهّابيان بدعت بوده است!

با كمال تأسّف به نظر مى رسد ملاك بدعت دانستن امور نزد اين گروه، ميل شخصى و درك سطحى از وقايع است. بدعت انگارى برخى واقعيّت هاى زندگى، نشانگر بينش سطحى وهّابيان است. از جمله امورى كه از زمان محمّد بن عبدالوهّاب (1206- 1115) پايه گذار وهّابيّت در عربستان به عنوان بدعت به آن نگريسته مى شد، موارد زير است:

1- پيشينه ى وهّابيّت نشان مى دهد كه آنان سيم هاى تلفن و تلگراف را به سبب اين كه در زمان پيامبر نبوده پاره مى كردند و استفاده از تلفن را بدعت مى دانستند و صدايى كه از تلفن شنيده مى شد را صداى شيطان مى دانستند!! «(1)» 2- وهّابيان اگر كسى را سوار بر موتورسيكلت مى ديدند، كتك مى زدند. آن ها دوچرخه را ارابه ى شيطان يا اسب شيطان مى ناميدند و استفاده از آن را بدعت مى دانستند. معتقد بودند كه اين وسيله به نيروى


1- اين وقايع مربوط به اوايل قرن بيستم- قرن اتم و كامپيوتر- است. ر. ك. كتاب وهّابيان: 375- 377، تأليف آقاى على اصغر فقيهى.

ص: 51

جادو و پاى شيطان حركت مى كند!! «(1)»

3- ساعت شماطه دار، وسايل نقليّه و اتومبيل ... و حتّى آسفالت جادّه ها- به جرم اين كه بدعت است و در زمان حيات پيامبر نبوده است- به آتش كشيده مى شد و تخريب مى گرديد!! «(2)»

و باز هم ... بدعت انگارى و مخالفت با اكثر مسلمانان در حكم فقهى ديگر: قسم به غير خدا

از سخنان نادرست و وحدت شكن وهّابيّت، اعتقادى است كه نتيجه ى آن، جز تفرقه، تهمت و بدبينى نيست:

من أنواع الشّرك الأصغر: الحلف بغير اللّه، كالحلف بالنّبىّ و الكعبة و الامانة و نحو ذلك. «(3)» از نمونه هاى شرك اصغر مى توان قسم خوردن به غير خدا را نام برد: مانند اين كه كسى به پيامبر، كعبه، امانت و مثل آن قسم بخورد.

ميزان صداقت وهّابيان دراجماعى بودن برخى احكام

متأسّفانه يك بار ديگر صحبت از اجماع مى شود و وهّابيان از اين كه همه ى اهل علم، با نظرشان موافق اند، سخن به ميان مى آورند:


1- كتاب وهابيان: 376.
2- همان: 376- 378.
3- التحقيق و الايضاح: 82.

ص: 52

... در جاهليّت، مشركان به مخلوقاتى غير از خدا قسم مى خوردند؛ مانند كعبه، شرافت، پيامبر، ملائكه، بزرگان. پس اين قسم ها به طور كلّى جايز نيست و اين مطلب اجماع اهل علم است. «(1)» جايز نيست انسان به چيزى (غير از خدا) قسم بخورد ... اين قول اكثر اهل علم است. بلكه برخى گفته اند: اين مطلب اجماعى است (و همه ى علما بر آن اتّفاق نظر دارند.) «(2)»

چنان كه ديديم وهّابيان ادّعا كرده اند: «قسم به غير خدا، طبق نظر همه ى مسلمانان حرام است» و اين حكم را اجماع اهل اسلام و اهل علم مى دانند! به راستى آيا از ديدگاه خود اهل تسنّن- و بدون توجّه به قول ائمّه ى هدى: و شيعيان- اين مسأله مورد اجماع است؟

الحنفيه: الحلف [بغير اللّه تعالى] ان كان الغرض منه الوثيقه أى اتفاق الخصم بصدق الحالف جاز بدون كراهة ... وان لم يكن ... فإنّه يكره. الشافعية: يكره الحلف بغير اللّه تعالى ...

الحنابله: قالوا يحرم الحلف بغير اللّه تعالى. «(3)» اعتقاد حنفى ها: قسم خوردن [به غير خداوند متعال] اگر قصد از اين كار مطمئن كردن مخالف نسبت به راست گويى فرد قسم خورده است، اين


1- مجموع فتاوى 116: 2، تأليف عبدالعزيز بن عبداللّه بن باز.
2- همان 142: 3.
3- الفقه على المذاهب الأربعة 415: 2.

ص: 53

قسم خوردن جايز است و كراهتى ندارد ... امّا اگر غير اين باشد [و قسم بى جهت و بى جا استفاده شود] كراهت دارد.

اعتقاد شافعى ها: قسم به غير خدا كراهت دارد.

اعتقاد حنبلى ها: آن ها مى گويند قسم به غير خدا حرام است.

همان گونه كه مشاهده كرديد، قسم به غير خدا، از ديدگاه دو فرقه ى اهل تسنّن يعنى شافعى ها و حنفى ها در مواردى مباح است و در موارد ديگر اگر جايز نباشد، مكروه است و نه حرام.

امّا فرقه ى حنابله- كه وهّابيان در فقه هم سوى با آنان هستند- قسم به غير خدا را مطلقاً حرام مى دانند. در فقه، تفاوت معناى مباح، مكروه و حرام بر هر كسى روشن است.

بار ديگر اين تذكّر لازم است كه «اعتقاد وهّابى ها براى خود آنان قابل احترام و عمل است» ولى نكته ى مهم اين جاست كه: «آنان اعتقاد خود را به تمام مسلمانان نسبت مى دهند و بى اعتقادان به آن را از حوزه ى اسلام خارج مى دانند.» باز هم اگر سخن تا به اين حدّ مى رسيد، قابل قبول مى نمود؛ چه بايد كرد كه فتواى مسلمان كشى در پس اين سخنان، جلوه هاى شوم چنين كلماتى را به تصوير مى كشد؟ «(1)»


1- نمونه هايى از اين خشونت ها در بخش« نتايج سخنان افسارگسيخته» مورد بررسى قرار گرفته است.

ص:54

ص: 55

ص:56

ص:57

فصل چهارم

مهدويّت و تحريف حقايق

وجدان هاى آگاه نمى پسندند كه به صرف دشمنى با يك اصل، حقايق پايمال شود و اساساً چرا بايد عدّه اى در راستاى مخالفت با شيعه، اعتقادات خويش را نيز زير پا نهند؟

آيا مى توان به وجود مهدى منتظر [اعتقاد داشت و در عين حال به صرف مخالفت با شيعيان آن را انكار كرد؟ آيا اصولًا در فرهنگ اسلامى- و نه شيعى- مهدويّت قابل انكار است؟ آيا مى شود معتقد به وجود مهدى آخرالزّمان [بود و كتابى توزيع كرد كه مهدويّت را ردّ مى كند؟

مهدى موعود و منابع معتبر اهل تسنّن

از مباحث اصيل و قابل پى گيرى و تحقيق- حتّى در مدارك معتبر و قديمى سنّيان- موضوع مهدويّت است. در «صحاح سته؛ كتب صحيح شش گانه» «(1)» كه معتبرترين كتب اهل تسنّن است، به روشنى از مهدويّت


1- اين كتب عبارت اند از: صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ابن ماجه، سنن ابى داود، سنن ترمذى، سنن نسائى. زمان تأليف همگى اين كتب قبل از قرن سوم هجرى است.

ص: 58

سخن رفته است.

مهدويّت و صحيح بخارى

محمّد بن اسماعيل بخارى (491- 256 هجرى) در كتاب صحيح خود- كه اهل تسنّن اين كتاب را برترين كتاب پس از قرآن مى دانند- از زبان رسول اكرم (ص) چنين نقل مى كند:

كَيْفَ أنتُم إذا نَزَلَ ابنُ مريمَ فيكم و امامُكم مِنْكم. «(1)» حال شما چگونه است آن گاه كه پسر مريم بر شما فرود آيد و امام [جهت نماز] از شما مسلمانان باشد. [و حضرت عيسى بدو اقتدا كند]؟

مهدويّت و صحيح مسلم

مُسلِم بن حَجّاج نيشابورى (204- 261 هجرى) نيز در صحيح خود- كه پس از صحيح بخارى معتبرترين كتاب نزد سنّى ها است- علاوه بر اشاره به حديث فوق «(2)»، حديث ديگرى به نقل از صحابى مشهور جابر بن عبداللّه انصارى آورده است. جابر مى گويد:

شنيدم كه پيامبر فرمودند: گروهى از امّتم آشكارا تا روز قيامت بر اساس حق پيكار مى كنند. آن گاه


1- صحيح بخارى، كتاب أحاديث الانبياء، باب 49: نزول عيسى بن مريم، حديث شماره 3449.
2- صحيح مسلم كتاب الايمان، باب 71: نزول عيسى بن مريم، حديث شماره 246.

ص: 59

فرمود: پس عيسى بن مريم فرود مى آيد، فرمانرواى گروه (مسلمانان) گويد: بيا و برايمان نماز بگزار. او مى گويد: نه! به درستى كه بعضى از شما به پاس گراميداشت اين امّت، بر ديگران امير هستيد. «(1)»

شارحان صحيح بخارى و مسلم، از مهدى (ع) مى گويند

شرح كنندگان دو كتاب صحيح بخارى و مسلم، به روشنى حديث هاى فوق را درباره ى حضرت مهدى [تفسير كرده اند. براى مثال ابن حَجَر عَسْقَلانى، از شرح كنندگان صحيح بخارى، در توضيح حديث هاى اين كتاب چنين مى نويسد:

قطعى و متواتر است كه مهدى (ع) از اين امّت است و همان كسى است كه عيسى (ع) پشت سر او به نماز مى ايستد.

وى در ادامه مى نويسد:

نماز خواندن عيسى (ع) پشت سر مردى از اين امّت، با توجّه به اين كه در آخرالزّمان و نزديك قيامت است، نشانه ى صحّت و درستى گفته هايى است كه گويد: به درستى زمين از قائمى براى خدا


1- صحيح مسلم كتاب الايمان، باب 71، حديث شماره ى 247.

ص: 60

با حجّت خالى نخواهد بود. «(1)»

اين مطلب كه از قول عالم بزرگ سنّى مذهب، «ابن حَجَر» نقل مى شود، تأييد روشنى بر اعتقاد شيعه نسبت به «استمرار امامت» و «وجود امام غايب (ع)» است.

مهدويّت در سنن «2» ابن ماجِه، ابوداود و تِرْمَذى

(2)

ابن ماجِه قزوينى (920- 372 هجرى) به حديث مشهور «المهدىُّ مِن وُلْد فاطمة»: «مهدى از فرزندان حضرت فاطمه [سلام اللّه عليها] است.» اشاره مى كند. «(3)» ابوداوود سيستانى (202- 572 هجرى) در كتاب سنن خويش مى نويسد:

پيامبر فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى بماند، خداوند آن روز را آن چنان طولانى مى كند تا فردى از من (يا اهل بيت من) قيام كند، او هم اسم من است. «(4)»


1- فتح البارى في شرح صحيح البخاري 383: 6- 385. هم چنين ر. ك. ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري 419: 5. در اين كتاب تصريح دارد كه حضرت عيسى ع در نماز به حضرت مهدى ع اقتدا مى كند.
2- نسائى فقط به احاديث فقهى اشاره مى كند. در نتيجه، كتاب سنن نسائى درباره ى حضرت ولى عصر ع روايتى ندارد؛ به همين دليل، سه كتاب ديگر مورد بررسى قرار مى گيرد.
3- سنن ابن ماجه، ج 2، كتاب الفتن، باب خروج المهدى، حديث 4086. وى در اين باب به هفت حديث اشاره مى كند.
4- سنن ابوداود، كتاب المهدى، ج 106: 4. وى در اين فصل نيز هفت روايت را بررسى مى كند.

ص: 61

محمّد بن عيسى تِرْمَذي (920- 792 هجرى) نيز با اشاره به دوران طلايى حكمرانى آن حضرت مى نويسد:

فردى به نزد ايشان مى آيد و مى گويد: اى مهدى [من نيازمندم] به من اعطا كن. به من اعطا كن. پس [آن وجود مقدّس دستور مى دهند] در دامانش تا آن جا كه در توان اوست [سيم و زر] بريزند. «(1)»

مهدى موعود (ع) و وهّابيان

جالب آن كه اعتقاد به مهدى (ع)، چنان مستند و مستدل است كه وهّابيان نيز مجبور به قبول وجود آن منجى شده اند و حتّى به اثبات وجود مهدى مى پردازند.

ابن تيميه (661- 287 هجرى) رهبر فكرى وهّابيّت و پايه گذار اعتقادى اين گروه افراطى مى نويسد:

رواياتى كه به خروج مهدى اشاره مى كند، احاديث صحيحى است ... مانند آن چه كه از رسول خدا نقل گرديده است: «... اگر از عمر دنيا يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانى خواهد كرد تا اين كه مردى از من يا (به تعبير روايت ديگر) از اهل بيت من قيام كند.» «(2)»


1- سنن ترمذى، ج 4، كتاب الفتن، باب 52: ما جاء فى المهدى، حديث 2232. در اين باب سه حديث بررسى شده است.
2- منهاج السنه ابن تيميه 211: 4. اين كتاب را ابن تيميه در ردّ شيعيان نوشته است.

ص: 62

حتّى در اين روزگار نيز رهبران فكرى وهّابيّت، به ظهور آن ولى الهى (ع) اعتراف و اذعان دارند. مفتى بزرگ عربستان عبدالعزيز بن باز چنين مى نويسد:

امّا اين كه برخى از علماى عصر حاضر، وجود مهدى منتظر را به طور كلّى انكار مى كنند، قول باطلى است؛ چرا كه احاديث درباره ى خروج (و ظهور) او در آخرالزّمان و اين كه او زمين را از عدل و داد پُر مى كند پس از آن كه از ظلم و ستم پر شده است، احاديثى است كه تواتر معنوى دارد و اين روايات بسيار نقل شده است. «(1)»

انكار وجود حضرت مهدى (ع) و اتّهام به آن وجود مقدّس در كتاب هاى وهّابيان

در سرزمين وحى، در اطراف مسجدالحرام و در كنار مسجد زيباى نبوى (ص)، همان وهّابيانى كه خود در اثبات وجود مهدى منتظر قلم فرسايى مى كنند، به زبان فارسى و براى تضعيف اعتقاد شيعيان به وجود آن حجّت الهى، كتابى چاپ و توزيع مى كنند كه نه تنها انكار مهدويّت مى نمايد «(2)»، بلكه آن حضرت را متّهم


1- . مجموع فتاوى و مقالات متبوعه 57: 4، عبدالعزيز بن باز.
2- « اهل بيت از خود دفاع مى كنند»: 168 به زبان فارسى، مؤلّف حسين موسوى، مترجم جواد منتظرى. اين كتاب از سال 1381 هجرى شمسى در بين زائران بيت اللّه الحرام حرم نبوى صلى الله عليه و آله توزيع مى شود.

ص: 63

مى كند كه مى خواهد پس از ظهور، قبله را از مكّه به كوفه تغيير دهد!!

نويسنده ى اين دروغ بزرگ و اين اتّهام زشت چنين نوشته است:

ما گمان مى كرديم كه امام قائم، مسجدالحرام را به حالت اصلى اش كه در زمان رسول خدا بوده است بازخواهد گرداند ولى بعدها فهميديم كه خير منظور اين است كه آن را خراب مى كند و با زمين هموار مى نمايد چون كه قبله را به سوى كوفه تغيير جهت خواهد داد.

آن گاه به روايت زير از اميرمؤمنان (ع) استناد كرده است:

فيض كاشانى روايت مى كند: (يا أهل الكوفه) اى مردم كوفه خداوند كسى را به اندازه ى شما دوست ندارد لذا امتيازاتى را به شما اختصاص داده است (مصلّاكم بيت آدم و بيت نوح وبيت ادريس و مصلّى ابراهيم ...) مصلاى شما خانه آدم و خانه نوح و خانه ادريس و مصلّاى ابراهيم است (ولاتذهب الأيّام حتّى ينصب الحجرالأسود فيه) طولى نمى كشد كه سرانجام حجرالأسود در آن نصب خواهد شد.

سپس اضافه مى كند:

ص: 64

بنابراين منتقل كردن حجرالأسود از مكّه به كوفه و كوفه را مصلّاى آدم و نوح و ادريس و ابراهيم دانستن، دليل بر اين است كه پس از خراب كردن مسجدالحرام، كوفه قبله ى نماز تعيين خواهد شد.

حقيقت ماجرا در ادّعاى واهىِ تغيير قبله

اين كه چگونه نويسنده ى كتاب از روايت اميرمؤمنان (ع) نتيجه گرفته «اعتقاد شيعيان اين است كه در زمان حضرت مهدى (ع) قبله از مكّه به سوى كوفه تغيير خواهد كرد.» مشخّص نيست.

اميرمؤمنان (ع) در اين حديث، نه تنها از تغيير قبله سخن نمى گويد، بلكه با اشاره به فضيلت مسجد كوفه و با استناد به دانشى كه به تعليم الهى و نبوى آموخته اند، بيان مى فرمايند كه اين مسجد، منزل گاه و محلّ نماز پيامبران بزرگ الهى از جمله حضرت آدم، نوح، ادريس و ابراهيم: بوده است.

سپس با بهره گيرى از گنجينه ى علم غيبى كه خداوند در اختيار اميرمؤمنان (ع) نهاده، در مقام پيشگويى مى فرمايند: روزى حجرالأسود به كوفه خواهد آمد.

اين واقعه نزديك به سيصد سال بعد از آن حضرت، در زمان حكومت قرامطه در سال هاى 317 تا 330 ق اتفاق افتاد و اصولًا ربطى به حضرت مهدى [و زمان ظهور ندارد.

ص: 65

تاريخ، اين واقعه را چنين ثبت كرده است:

سليمان بن حسن بن بهرام جنابى «ابوطاهر» پس از پدرش حسن در سال 310 در بحرين، رهبرى دولت قرامطه ى اسماعيليه را به دست گرفت ... در سال 316 و 31 (ع) ابوطاهر سپاه خود را به مكّه برد و كعبه را غارت كردند و حجرالأسود را نيز با خود بردند. او در سال 931 به كوفه بازگشت و در آن جا پنجاه روز مستقر شد. سپس ساحل بحرين را به تصرف درآورد و در سال 330 حجرالأسود را به كوفه آورد. «(1)» جالب آن است كه علّامه مجلسى پس از ذكر همان حديث، چنين توضيح مى دهد:

نصب حجرالأسود در مسجد كوفه، در زمان قرامطه اتفاق افتاد كه كعبه را خراب كردند و سنگ را به كوفه انتقال دادند. «(2)» پس از چندى نيز «حجرالأسود» به مكّه بازگردانده مى شود و در مراسمى خاص، در جاى خويش در زاويه ى كعبه قرار مى گيرد.

متأسّفانه نويسنده به جاى توجّه دادن مسلمانان به اين خبر غيبى و استفاده از آن در جهت معرّفى اولياى خدا- كه همانا اميرمؤمنان و فرزندان ايشان عليه السلام اند- با


1- اسماعيليه و قرامطه در تاريخ: 104- 105، نويسنده عارف تامر، تعليق حميرا زمرّدى، انتشارات حسابى.
2- بحارالأنوار 390: 100، ذيل حديث 14.

ص: 66

برداشتى كاملًا شخصى، از حديث سوء استفاده مى كند و حضرت مهدى (ع) را متّهم مى نمايد كه درصدد تغيير قبله خواهد بود.

خلاصه ى سخن

1- تغيير كلام و تحريف معناى حديث اميرمؤمنان (ع) توسّط نويسنده ى كتاب.

2- متّهم كردن امام زمان (ع) و موعود عدالت گستر جهان به امورى كه واقعيّت ندارد؛ مانند: تغيير قبله و نصب حجرالأسود در كوفه و تحريف حقايق.

3- انتشار عقيده اى باطل با عنوان «دروغين بودن مهدى موعود» در بين زائران بيت اللّه الحرام و مسجد نبوى.

4- انتشار عقيده اى باطل با آگاهى كامل از بطلان آن. چرا كه وهّابيان خود معتقد به وجود مهدى آخرالزّمان [هستند اما كتابى را به رايگان توزيع مى كنند كه درباره ى «ردّ مهدويّت» در آن، قلم فرسايى شده است.

بسيار بجاست كه از توزيع رايگان چنين كتبى آن هم در مكان هاى مقدس- مانند مكّه و مدينه- جلوگيرى به عمل آيد كه به يقين، رضايت الهى در اين كار است.

ص:67

ص:68

ص: 69

فصل پنجم

مسلمانان

جان مسلمانان محترم است

فطرت پاك خدادادى، جان و مال انسان ها را محترم مى شمارد. با اين نگاه، قطعاً حريم مسلمانان، جايگاهى به مراتب بالاتر خواهد داشت. دين اسلام كه دينى فطرى و بر نهاد پاكِ آدمى بنيان نهاده شده، بر اين مهم اشاره دارد.

دينى كه «به خوبى ها امر و از بدها نهى مى كند» به جان، مال و ناموس اهل اسلام، توجّهى خاص و ويژه دارد. در اين ميان رفتار بزرگان دين با دشمنان خويش، بهترين گواه بر اين مدّعاست.

جاى بسى تأسّف است كه وهّابيان همان گونه كه در توحيد، نبوّت، امامت، ... از معانى اسلامى دور افتاده اند، ارزش مسلمانى را نيز درك نكرده اند. آن ها در اين زمينه راهى برخلاف راه خدا، پيامبر (ص) و ائمّه ى اطهار: طى مى كنند. به نمونه هاى زير كه براى مقايسه ى مكتب اهل بيت: با روش وهّابيّت انتخاب شده است، دقّت نماييد:

ص: 70

نمونه هايى از عطوفت اسلامى

رأفت پيامبر اكرم (ص) بر قاتلان خويش

در ماجراى جنگ تبوك در سال نهم هجرى در آن زمان كه پيامبر (ص) در اوج قدرت بود و با فتح مكّه، كلّ شبه جزيره ى عربستان را در اختيار داشت، گروهى از اصحاب ايشان به طمع رسيدن به مقام و حكومت، در راه بازگشت از منطقه ى تبوك، درصدد بودند در گردنه ى كوهى در بين مسير، رسول خدا (ص) را ترور كرده و از بالاى كوه به دره افكنند. «(1)»

امّا به لطف الهى اين ترور، نافرجام ماند و منافقان شناسايى شدند؛ اما پيامبر (ص) كه مظهر رحمت بر عالميان است، از كشتن آن ها صرف نظر مى كنند.

آن حضرت در اين باره فرمودند:

[من آنان را نخواهم كشت زيرا] از اين كه مردمان بگويند محمّد [ (ص)] پس از آن كه از جنگ با كافران [در بدر، احد و خندق و ...] آسوده شد، دست به قتل اصحابش زد، كراهت دارم. [و اين رفتار، سيره ى پيامبران: نيست.]

اصحاب ايشان گفتند: اى رسول خدا اين ها [منافق اند و] اصحاب نيستند! پيامبر (ص) فرمودند:


1- اين ماجرا در تاريخ به نام« ماجراى عقبه ى تبوك» و عاملان اين خيانت به« اصحاب عقبه» مشهورند. براى بررسى بيشتر ر. ك: فروغ ابديّت، جعفر سبحانى، ج 2، فصل غزوه ى تبوك؛ تاريخ پيامبر اسلام: 593، محمّد ابراهيم آيتى.

ص: 71

مگر به يگانگى خدا و رسالت من شهادت نمى دهند؟ اصحاب گفتند: آرى. پس پيامبر (ص) فرمودند: [خداوند متعال] از قتل اين افراد مرا نهى كرده است. «(1)» چنين رفتارى از پيامبر (ص) در ماجراى فتح مكّه نيز مشاهده شده است. ايشان پس از آن كه اين شهر را بدون خونريزى فتح كردند، امان عمومى دادند. مشركان مكّه قبل از هجرت با آزار فراوان رسول خدا (ص)، خاطر آن حضرت را مكدّر و ناراحت مى كردند و برخى حتّى با ريختن زباله و فضولات حيوانات بر سر آن حضرت، ايشان را آزرده مى ساختند. هم اينان سه سال پيامبر (ص) و ديگر مسلمانان را در شِعب ابى طالب- درّه اى در اطراف مكّه- در شرايطى سخت زندانى كردند. در هنگام هجرت نيز مشركان، قصد كشتن پيامبر (ص) را كرده و در سال هاى بعد از هجرت، بارها به جنگ با پيامبر (ص) برخاستند. حتّى در جنگ احُد آن حضرت را مجروح كردند و دندان ايشان را شكستند ... امّا تمامى اين جسارت ها سبب نگرديد كه پيامبر (ص) به هنگام قدرت، از ايشان انتقام بگيرد. آن حضرت فرمودند:


1- مغازي واقدي 1042: 3- 1044؛ تفسير روح البيان 467: 3؛ سنن الكبرى: بيهقى 32: 9- 33؛ زاد المعاد 8: 3- 9؛ الدرُّ المنثور 259: 3- 260؛ ابن كثير، التفسير 122: 4؛ التاريخ 20: 5؛ السيرة 36: 4.

ص: 72

به راستى كه بد همسايگانى براى رسول خدا بوديد؛ برويد كه شما آزاد شدگان ايد. «(1)»

باران رحمت حسينى (ع) بر حرّ بن يزيدِ رياحى

حُرّ- فرمانده ى سپاه ابن زياد- كه اوّلين بار راه را بر امام حسين (ع) بست و به يك معنا مسبّب تمام حوادث بعدى در كربلا بود، آن هنگام كه پشيمان گرديد بلافاصله توبه اش از سوى امام پذيرفته شد و الگويى جاويدان براى گناه كاران گرديد تا به هنگام ندامت به درگاه الهى اولياى خدا: پناه آورند.

وانحاز الحرّبن يزيد الَّذى كان جعجع بالحسين إلى الحسين فقال له: قد كان منى الَّذى كان و قد أتيتك مواسياً لك بنفسى، افترى ذلك لى توبةً ممّا كان منّى؟

قال الحسين: نعم، إنّها لك توبة، فابشر، فأنت الحرّ فى الدّنيا و أنت الحرّ فى الآخرة إن شاءاللّه. «(2)» حرّ بن يزيد كه راه را بر امام حسين بسته بود، پيش آن حضرت آمد و گفت: همانا از من كارى


1- تاريخ يعقوبي 60: 2، چاپ بيروت، 1379.
2- اخبار الطّوال، دينورى م 281: 254؛ نعيّة الطلب، ابن العديم م 660 2628: 6؛ الحسين بن على، ابن العديم: 87. براى بررسى بيشتر ر. ك. موسوعة الامام الحسين 388: 3- 415، دفتر انتشارات كمك آموزشى.

ص: 73

سر زد و اكنون آمده ام تا جان خود را فداى تو كنم. آيا معتقدى كه اين جانبازى موجب پذيرفته شدن توبه ى من خواهد بود؟

امام حسين فرمود: آرى همين توبه ى تو است. بر تو مژده باد كه تو به خواست خداوند در دنيا و آخرت آزادى. «(1)»

آرى، سيّدالشّهداء (ع) نه تنها جمله اى در نكوهش او نفرمودند، بلكه او را ستوده و بشارت دادند.

وهّابيان، مكّه و مدينه را بستر تفرقه كرده اند

با كمال تأسّف، وهّابيان به جاى قدم گذاردن در وادى اسلام و پيروى از اولياى الهى، هم چون خوارج شده اند و هر كس را كه به اعتقاد آن ها معتقد نباشد با عنوان و برچسب «مشرك» «(2)» مى رانند و مال و جان او را- هر چند مسلمان باشد- هدررفته مى دانند. دريغ كه اين پايان ماجرا نيست و معتقدند چنين مشركانى بايد از صفحه ى روزگار حذف گردند تا اسلامِ ظاهرى وهّابيان كه روح عطوفت در كالبد آن نيست، ترويج گردد.


1- ترجمه اخبار الطّوال: 302- 303.
2- بسيارى افراد اعمال شرك آميزى انجام مى دهند كه شرك آشكار نيست و آنان را از دين اسلام خارج نمى كند. براى مثال، هر گناه نمونه ى روشنى از اين گونه شرك- شرك خفى- است. امّا وهّابيان ديگران را مشرك به شرك جلى و آشكار مى دانند كه مال، جان و ناموس چنين فردى از سوى آنان مباح و هدر رفته است.

ص: 74

مشرك خواندن مسلمانان، دست مايه ى فتواهاى فراوانى نزد وهّابيّت عربستان شده است. اينان با انتشار كتاب ها و جزوات، اين عقيده ى مسموم را ترويج مى كنند و خون چنين مشركانى را مباح مى شمارند. صد افسوس كه در اين كار- به زعم خويش- خود را مأجور نيز مى بينند و مستحقّ پاداش و اجر اخروى مى دانند.

برچسبى به نام شرك

«براى هيچ كس جايز نيست كه از پيامبر (ص) نيازمندى هاى خويش را بخواهد ... و خواستن چنين امورى از پيامبر (ص) شرك است.» «(1)» «عبدالعزيز بن عبداللّه بن باز» بزرگ ترين مفتى عربستان (متوفّاى سال 1421 ه- ق) توضيح بيشترى در اين زمينه مى دهد:

... و أشد من هذه المنكرات و أعظم منها: دعاء الأموات والاستغاثة منهم ... رجاء ان يشفعوا لداعيهم عنداللّه ... و هذا من الشِّرك


1- راهنماى حج و عمره فارسى: 88، ترجمه ى فضل ربى ممتاززاده. چاپ 1418 ه- ق. اين كتاب به زبان عربى و انگليسى هم در ايّام حج به صورت رايگان توزيع مى شود. چاپ بيست و پنجم به زبان عربى و چاپ بيست و سوم اين كتاب به زبان انگليسى در سال 1425 ه- ق 1383 هجرى شمسى و 2005 ميلادى در مكّه و مدينه توزيع شده است.

ص: 75

الأكبر الَّذي حرّمه اللّه. «(1)» و از شديدترين زشتى ها و بزرگترين آن ها عبارت است از: خواندن مردگان و پناه بردن به آنان ... و اميد به اين كه آن اموات [منظور اصلى رسول اكرم (ص)، ائمّه ى بقيع: و شهداى احد هستند] نزد خدا ايشان را شفاعت كنند ... پس اين شرك اكبر و بزرگ تر است كه خداوند آن را حرام كرده است. «(2)» و دست آخر همين عالم بزرگ و تأثيرگذار (عبدالعزيز بن باز)- كه بايد بفهمد چه مى گويد و آن چه مى گويد چه تأثيرى خواهد داشت «(3)»- حكم قتل اين معتقدان به شرك اكبر «(4)» (!!) را صادر مى كند:


1- التحقيق و الايضاح عربى نوشته ى عبدالعزيز بن باز چاپ سى و دوم، سال 1421 ه- ق. ناشر: رياست اداره ى بحث هاى علمى و فتاوا؛ همين كتاب از طرف ناشر ديگر يعنى وزارت فرهنگ اسلامى و اوقاف عربستان چاپ بيست و دوم در سال 1425 بين حجّاج توزيع گرديد. اين كتاب به زبان هاى اردو، بنگالى، انگليسى و ... نيز چاپ شده است.
2- اين اعتقاد را حتّى اهل تسنّن نيز قبول ندارند و تنها وهّابيان با پشتوانه ى پول نفت آن را ترويج مى كنند. عالمان فراوانى از اهل تسنّن در ردّ وهّابيّت كتاب نوشته اند. در اين زمينه به« پى نوشت» انتهاى كتاب مراجعه كنيد.
3- در تأثير سخن اين عالم همين بس كه در حجّ واجب هر سال جزوات و كتب او به صورت ميليونى و رايگان به زبان هاى مختلف بين حجّاج توزيع مى شود و در مساجد كشورهاى حوزه ى خليج فارس اين كتاب ها به فراوانى وجود دارد.
4- همان گونه كه مى دانيم عبدالعزيز بن باز اين اعتقاد را از محمّدبن عبدالوهّاب گرفته است. اوّلين كسانى كه به محمّدبن عبدالوهّاب اعتراض كردند پدر و برادرش بودند تا آن جا كه سليمان بن عبدالوهّاب- يعنى برادر وى- دو كتاب در رد وهّابيّت نوشته است:« فصل الخطاب فى الرد على محمّد بن عبدالوهاب» و« الصواعق الالهيه فى الرد على الوهابية». جالب آن است كه در فصل اوّل كتاب اخير، سليمان برادر خويش را متّهم كرده است كه مسلمانان را كافر و مشرك مى خواند.

ص: 76

بر سلطان و حاكم واجب است آن كس را كه به شرك اكبر شناخته مى شود توبه دهد و اگر توبه كرد [كه از شرك پاك شده است و مشكلى نيست] در غير اين صورت، بايد كشته شود. «(1)» با چنين ديدگاه، چه جايى براى وحدت مسلمانان باقى خواهد ماند!

نتايج سخنان افسارگسيخته:

خشونت در پى خشونت

با كمال تأسّف اين فتواهاى به ظاهر شرعى و افسارگسيخته كه در مكّه و مدينه- جايگاه اصلى وحدت تمامى مسلمانان جهان- منتشر مى شود در گوشه و كنار جهان اسلام به صورت عملى نيز اجرا گرديده و مى گردد.

گروهك سپاه صحابه در پاكستان، القاعده و طالبان در افغانستان ... كه با حمايت مادّى و معنوى وهّابيان تغذيه مى شوند بر اساس چنين اعتقادها و بر مبناى


1- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الافتاء 122: 1، فتواى 6208، زير نظر عبد العزيز بن عبداللّه بن باز، چاپ 1411. هم چنين به صفات 111 و 133 و 134 همين كتاب مراجعه كنيد.

ص: 77

اين گونه فتاوا به اعمالى دست زدند كه با مشاهده ى آن، براى بينندگان، از اسلام جز ترور، قتل و جنايت مفهوم ديگرى برداشت نمى شود.

جاويد پاراچه (يكى از رهبران سپاه صحابه): جوانان هوادار انجمن سپاه صحابه، بايد هزينه ى ازدواج خود را صرف خريد سلاح كرده و با قتل شيعيان، به همسران آن ها دست يابند. هفته نامه ى كيهان هوايى 17/ 7/ 70

حمله ى افراد مسلح به دو مسجد در كراچى و به شهادت رسيدن بيست نمازگزار شيعه ... روزنامه ايران 8/ 12/ 73

(در پاكستان) شش مهاجم (سپاه صحابه) سوار بر يك وانت، اجتماع حدود چهل شيعه را به رگبار بستند ... روزنامه ايران 30/ 5/ 75

دوازده تن از شيعيان كابل به بدترين وجه مُثله شدند. كيهان هوايى 21/ 3/ 76

طالبان هم چنين غنيمت گرفتن زنان شيعه را نيز آزاد اعلام كرده است. روزنامه ى زن 2/ 6/ 77

گروه طالبان پس از تصرّف مزار شريف (از شهرهاى شيعه نشين افغانستان)، تعداد زيادى زن و دختر جوان را از بين زنان و دختران انتخاب كرده و به عنوان كنيز به همراه خود برده و بقيّه ى آنان را به شهرهاى مختلف انتقال دادند. روزنامه ى قدس 29/ 6/ 77

ملا محمّد عمر- رهبر طالبان- فتوايى صادر كرده است كه كشتن شيعيان جنايت نيست؛ چون آن ها كافر هستند. روزنامه ى زن 20/ 8/ 77

ص: 78

طالبان وارد حسينيّه هاى شيعيان شده، عَلَم ها را شكستند و به مقدّسات توهين كردند. دست هاى شيعيان را با پارچه هاى سياهى كه حسينيّه ها با آن پوشش داده شده بود بستند و سپس آنان را تيرباران كردند. هفته نامه ى عاشورا 19/ 7/ 77

با برچيده شدن پايگاه وهّابيّت در پاكستان و افغانستان، اينك اين خشونت ها در عراق و اردن و ... پى گيرى مى شود و هر روز شاهد حمله ى گروه هاى افراطى وهّابى تحت رهبرى امثال اسامه بن لادن، ايمن الظّواهرى، ابومُصْعب زرقاوى و ديگر رؤساى بلندپايه ى القاعده هستيم كه حتّى به برادران اهل تسنّن نيز رحم نمى كنند و با حملات انتحارى، انسان هاى بى گناه و مسلمان و به خصوص زائران حرم مطهّر ائمّه ى هدى:، نمازگزاران مساجد و اجتماع شيعيان را در عزادارى ها و مراسم مذهبى به خاك و خون مى كشند.

به راستى با چنين طرز تفكّر و رفتارى، آيا از مسلمانى نشانى باقى خواهد ماند؟

آيا فطرت هاى پاك، با اين نحوه ى برخورد به سوى اسلام گرايش پيدا مى كنند؟ آيا حج كه جايگاه وحدت است- با ترويج چنين عقايد و كتبى- پايگاه تفرقه نخواهد شد؟

ص: 79

تحريف معناى اجماع مسلمانان و دروغى بزرگ براى مباح كردن خون مسلمانان

طرز فكر اشتباه، يك خطا است؛ امّا دروغ پراكنى براى اثبات اين طرز فكرِ اشتباه، خطاى بزرگترى است. به ويژه كه بار ديگر مدّعيان اين ادّعاى كذب، نظر خود را نظر همه ى مسلمانان بدانند كه در اين صورت، تمام اهل اسلام را آلوده به آن اعتقاد باطل جلوه مى دهند.

اين رفتار از سوى سياستمداران و كسانى كه هدف را توجيه گر وسيله مى دانند، به خوبى اعمال مى شود. جالب است بدانيد «گوبلز» وزير تبليغات هيتلر براى گسترش عقايد جنگ طلبانه ى خويش و ديگر رهبران آلمان نازى مى گفت: «دروغ هرچه بزرگ تر باشد و در سطح وسيع ترى پخش گردد، راحت تر پذيرفته مى شود.» گويا وهّابيان به جاى پيروى از رهبران اسلام و اولياى الهى، امثال گوبلز را الگو قرار داده اند و از اين ترفند بهره گرفته اند!

آن ها نه تنها دروغ سازى مى كنند بلكه آن دروغ را به تمامى مسلمانان و عالمان دين اسلام نسبت مى دهند و آن را اجماع مسلمانان قلمداد مى كنند. در يكى از كتاب هايى كه در ايّام حج توزيع مى شود، چنين آمده است:

كسى كه بين خود و خداوند متعال واسطه ها قرار

ص: 80

دهد ... و از آن ها شفاعت خواسته ... به اجماع امّت كافر مى شود. «(1)» باز در كتاب ديگرى چنين مى نويسند:

كسى كه بين خود و بين خدا واسطه قرار دهد ... و از او شفاعت بطلبد ... چنين اشخاصى، اجماع علما و دانشمندان اسلام بر كفر آنان است. «(2)» چنان كه مى بينيم وهّابيان ادّعا مى كنند: «شفاعت خواهى نزد بارگاه اولياى الهى و حتّى شخص رسول خدا و ائمّه ى بقيع، شرك اكبر است و چنين عملى از هر فردى سر بزند، به اجماع دانشمندان مسلمان و امّت اسلام كافر خواهد شد.»

اين كه اجماع ياد شده در كجا تحقّق يافته روشن نيست؛ چرا كه اوّلًا ميليون ها شيعه جزو امّت اسلام هستند و معتقدند نه تنها توسّل به نبى مكرّم اسلام و شفاعت خواهى از او شرك اكبر نيست، بلكه از بهترين اعمالى است كه يك زائر مى تواند در سفر حج انجام دهد كه در كمال تأسّف اين مطلب، در كتبى كه به رايگان در سفرهاى حج و عمره توزيع مى شود، مورد تخطئه قرار گرفته است. مطالب چنين كتاب هايى نه


1- راهنماى حج و عمره: 88.
2- نواقض اسلام فارسى: 7- 8، نوشته ى عبدالعزيز بن باز، ترجمه ى اسحاق بن عبداللّه دبيرى العوضى، سال 1421 ه- ق. اين كتاب به زبان هاى گوناگون از جمله فارسى و عربى در ايّام حج در عربستان توزيع مى شود.

ص: 81

تنها با اعتقاد شيعيان ناسازگار است بلكه با چهار فرقه ى اهل تسنّن نيز سنخيّت ندارد. در اين خصوص به بررسى ديدگاه مذاهب چهارگانه ى سنّيان مى پردازيم:

زيارت و شفاعت:

اختلاف ديدگاه اهل تسنّن با وهّابيان

برخلاف آن چه وهّابيان ادّعا كرده اند، زيارت پيامبر (ص) و شفاعت خواهى از آن وجود مقدّس، مورد قبول و احترام تمامى اهل تسنّن است.

در اين باره، در كتابى كه فقه مذاهب چهارگانه ى سنّيان را مقايسه كرده است، چنين مى خوانيم:

لا ريب في ان زيارة قبر المصطفى من أعظم القرب و أجلها شأناً ... فيقف عند رأسه الشريف مستقبل القبلة ... ثم يقول: السَّلام عليك يا نبي اللّه و رحمة اللّه و بركاته أشهد أنّك رسول اللّه ... و يبلغه سلام مَنْ اوصاه فيقول: السّلام عليك يا رسول اللّه من فلان بن فلان يستشفع بك إلى ربّك فاشفع له و لجميع المسلمين. «(1)»


1- الفقه على المذاهب الأربعة 365: 1- 366، تأليف عبدالرحمان الجزيري، چاپ دارالكتب العلميّه بيروت. در اين كتاب فقه چهار مذهب فقهى سنّى حنفى، حنبلى، شافعي و مالكي مورد بررسى قرار گرفته و مقايسه شده است. مطلب بالا مورد اتّفاق چهار مذهب سنّى است.

ص: 82

شك نيست كه زيارت قبر (رسول خدا) حضرت محمّد مصطفى [ (ص)] از بزرگ ترين راه هاى نزديكى به رحمت خداوند است و شأن اين زيارت نيز بسيار والاست ... پس در بالاى سر مبارك رو به قبله بايست ... و بگو: شهادت مى دهم كه تو رسول خدايى ... و سلام هر كس را كه به تو سفارش كرده است برسان و بگو: سلام بر تو اى رسول خدا از فلان پسر فلان كه از تو طلب شفاعت مى كند به سوى پروردگارت؛ پس او را شفاعت كن و تمام مسلمانان را نيز شفاعت نما.

اين اعتقاد، اعتقاد عموم اهل تسنّن است. قاضى عياض از علماى سنّى مى نويسد:

مالك بن انس، بزرگ مالكيان در پاسخ خليفه ى عبّاسى كه سؤال كرده بود: [براى حاجت خواهى] رو به قبله كنم يا رو به سوى رسول خدا آورم؟ گفت: رو به سوى رسول خدا كن و از او شفاعت بخواه تا خدا تو را شفاعت كند [مگر نشنيده اى كه] خداوند مى فرمايد: «اى پيامبر، اگر آنان كه به گناه بر خود ستم كردند، به نزد تو مى آمدند كه براى آنان از خدا طلب بخشش كنى و تو بر ايشان استغفار مى كردى، به تحقيق كه خداوند را پذيرنده ى توبه و مهربان مى يافتند» «(1)». «(2)»

شرنبلالى حنفى در كتاب خويش «مراقى» در


1- نساء: 64.
2- الغدير 135: 5.

ص: 83

زيارت رسول خدا (ص) اين گونه سفارش مى كند:

سلام بر تو اى آقاى من، اى رسول خدا، سلام بر تو اى نبىّ الهى ... من از راه دور آمده ام به قصد زيارت تو براى اين كه به شفاعت شما نائل شوم ... «(1)» عَدْوِى حَمزاوى مالكى در همين زمينه مى گويد:

بهترين آن چه در اين مكان شريف مى توان گفت، چنين است: اى رسول خدا، ما ميهمان و زائرين تو هستيم. به نزد تو آمديم براى اين كه حقّ تو را به جاى آوريم و با زيارتت متبرّك شويم و از تو طلب شفاعت كنيم؛ از آن چه كه پشت ما را خميده است و قلبمان را تاريك كرده است. «(2)» نمونه هايى اين چنين در مدارك سنّيان به فراوانى يافت مى شود و نشان مى دهد كه اهل تسنّن توسّل و شفاعت را از اعتقادهاى راستين مى شمرند و بر اين نكته اجماع دارند.

***

از كسانى كه خود را «خادمُ الحَرمينِ الشّريفين؛ خدمت گزار دو حرم شريف» مى دانند، انتظار مى رود كه اگر مسلمانى را دشمن خويش مى دانند، حدّاقلِ انصاف و حق مدارى را درباره ى او رعايت كنند و با استدلال منطقى و قرآنى به نقد آنان بپردازند. احترام


1- . الغدير، ج 139: 5.
2- همان: 141، به نقل از كنز المطالب: 216.

ص: 84

صاحب كعبه ايجاب مى كند كه از نشر سخنان غير واقعى، آن هم عليه گروهى از مسلمانان خوددارى شود و با عناوينى مانند شرك و كفر، مسلمانان و به خصوص شيعيان متّهم نشوند.

خلاصه ى سخن

1- توسّل و واسطه قرار دادن نبى مكرم اسلام و شفاعت خواهى از اولياى الهى، اعتقادِ عموم شيعه و اهل تسنّن است و تنها وهّابيان با اين اعتقاد مخالف اند.

2- وهّابيان توسّل و شفاعت را شرك اكبر مى دانند و ادّعا مى كنند كه اين اعتقادِ غلط، اعتقاد تمامى مسلمانان است؛ در حالى كه اين ادّعا مخصوص آن هاست و نه كس ديگر.

3- وهّابيان دو اصل مهم توسّل و شفاعت را كه از اركان اسلام است قبول ندارند و معناى اجماع و اجتماع مسلمانان را تحريف كرده اند.

4- آنان اين اعتقادات را در تيراژ ميليونى به رايگان در بين زائران منتشر مى كنند.

تحريف معناى «تمامى مسلمانان»

چنان كه ديديم وهّابيان عقايدى را در كتب خويش به اجماع- تمامى مسلمانان- نسبت مى دهند كه تنها خود به آن معتقدند؛ گويى آنان هيچ ارزشى براى ساير مسلمانان قائل نيستند. اين ترفند در زمينه ى احكام نيز

ص: 85

به كار گرفته شده است. به نمونه اى كوتاه توجّه كنيد:

كتاب آموزش نماز در سال 1383 به زبان فارسى بين حجّاج توزيع شده است. نويسنده در مقدّمه چنين مى نويسد:

لازم دانستم مسائل مهمّى كه بر هر مسلمان واجب است آن را انجام دهد، با ارائه ى دلايل شرعى از قرآن كريم و سنّت رسول اللّه جمع آورى كنم و مسائلى كه در آن اختلاف وجود دارد ... ترك كنم. «(1)» امّا نويسنده در توضيح چگونگى وضوگرفتن، مطالبى را به عنوان واجبات وضو مى آورد كه حتّى اهل تسنّن نيز آن را واجب نمى دانند. ايشان مى نويسد:

امورى كه مراعات آن در وقت وضو واجب است:

شستن صورت كه مضمضه و استنشاق نيز جزو [شستن] صورت شمرده مى شوند. يعنى شست و شوى دهان و بينى به وسيله ى داخل كردن آب در آن ها.

مسح كردن تمامى سر، كه گوش ها نيز جزو آن است. «(2)» شيعيان مى دانند كه ائمّه: چنين وضويى را سفارش نكرده اند. در عين حال نظر اكثر بزرگان اهل تسنّن نيز برخلاف مدّعاى فوق است. در كتاب «الفقه


1- آموزش نماز: 5، تأليف دكتر عبداللّه بن احمد بن على الزيد، ترجمه ى اسحاق بن عبداللّه دبيرى العوضى، چاپ اوّل، 1425 ه- ق.
2- همان: 29 و 30.

ص: 86

على المذاهب الأربعه» كه نظر علماى چهار فرقه ى سنّيان را بررسى كرده است، چنين مى خوانيم:

الحنابلة قالوا: فرائض الوضوء ستّة: الأوّل غسل الوجه ... انّهم خالفوا جميع الأئمّة في داخل الفم و الأنف. «(1)» حنبليان مى گويند: واجبات وضو شش مورد است. اوّل شستن صورت [كه مضمضه و استنشاق نيز جزو اين شست وشو، واجب است] ... آنان در اين مسأله كه شستن داخل دهان و بينى واجب است با ديگر امامان [سنّى] مخالف اند.

همان گونه كه مى بينيم تنها وهّابيان كه در فقه از احمد بن حنبل تبعيّت مى كنند چنين نظرى دارند و ديگر سنّيان- كه پيرو مالك، شافعى و ابوحنيفه هستند- در اين مسأله با حنابله اختلاف نظر دارند. پس چنين نظرى نه تنها بر هر مسلمانى واجب نيست، بلكه براى اهل تسنّن هم ضرورتى نخواهد داشت. فتواى شيعيان نيز در اين مورد محترم است و جايگاه خود را دارد.

هم چنين در مدركى كه پيش از اين گذشت، نويسنده مسح تمامى سر و گوش ها را از واجبات وضو مى داند. اين قول، سخن تمامى مسلمانان نيست تا نويسنده آن را بر هر مسلمان واجب بداند و آن را نظر عموم مسلمانان و اجماع آنان اعلام كند. در يكى از


1- الفقه على المذاهب الأربعة 37: 1.

ص: 87

مدارك سنّيان چنين مى خوانيم:

علما همگى مسح سر را از واجبات وضو مى دانند؛ امّا در مقدار مسح با هم اختلاف دارند. مالك مسح تمامى سر را واجب مى داند. شافعى و بعضى از پيروان مالك و ابوحنيفه، مسح قسمتى از سر را واجب مى دانند. برخى ديگر از اصحاب مالك، مسح يك سوم سر را و برخى دو سوم را واجب مى دانند. امّا ابوحنيفه مسح يك چهارم را نيز كافى مى داند. «(1)» در كتاب ديگرى، نويسنده پس از بررسى سخنان پيشوايان چهارگانه ى اهل تسنّن مى نويسد:

... امّا گوش ها، پس مسح آنان واجب نيست؛ زيرا گوش از قسمت هاى سر محسوب نمى شود و اين مطلب مورد اتّفاق همگان [و امامان سه گانه ى سنّى] است. جز حنابله كه مى گويند: گوش از جمله ى سر است «(2)» [و بايد همراه سر مسح شود.]

روشن است كه نويسنده ى كتاب آموزش نماز، از يك سو نظر احمد حنبل را ترويج مى كند و از سوى ديگر در مقدّمه ى كتاب ادّعا كرده مسائل اختلافى را ترك كرده است، وى در قسمت هاى مختلف كتاب خويش و در مسائل مورد اختلاف، نظرى را بيان


1- شرح بداية المجتهد و نهاية المقتصد 37: 1، قاضى ابوالوليد محمّد بن احمد بن رشد القرطبي الاندلسي، ناشر دارالسلام.
2- الفقه على المذاهب الأربعة 36: 1.

ص: 88

مى كند كه ديگران طبق مذهب خودشان، اجازه ى انجام آن را ندارند. عمل به اين فتوا براى كسانى كه پيرو احمد حنبل نيستند، مى تواند باعث ابطال وضو و در نتيجه باطل شدن نماز در مكّه و مدينه باشد.

شيعه ستيزى، چرا؟

دشمن اصلى وحدت، اتّهام است. يعنى متّهم كردن ديگران به امورى كه روح و جانشان از آن آگاه نيست. وهّابيّت كه روابط نزديك آن ها با انگليس و امثال لورنس عربستان، فيلبى و همفر- جاسوس انگليسى «(1) تامس ادوارد لورنس 1888- 1935 مشهور به لورنس عربستان و شاهزاده ى مكّه، شخصيّتى است كه به همّت امثال او كشور عربستان به نام يك قبيله- آل سعود(2)»- غيرقابل كتمان است، با هدف ايجاد تفرقه


1- تامس ادوارد لورنس 1888- 1935 مشهور به لورنس عربستان و شاهزاده ى مكّه، شخصيّتى است كه به همّت امثال او كشور عربستان به نام يك قبيله- آل سعود- سند خورد و عربستان سعودى نام گرفت. فعّاليّت لورنس به حدى براى استعمار پير انگليس با اهمّيّت بود كه وينسون چرچيل- نخست وزير مشهور انگليس- در مراسم تشييع جنازه اش گريست، او را يكى از بزرگ ترين انسان هاى عصر حاضر خواند و پيش بينى كرد كه به رغم نيازى كه به چنين افرادى داريم هرگز مانند او را نخواهيم يافت. مجسّمه ى نيم تنه ى او در كليساى سنت پل luaP. tS قرار دارد و خانه اش در كلودز هيل
2- سند خورد و عربستان سعودى نام گرفت. فعّاليّت لورنس به حدى براى استعمار پير انگليس با اهمّيّت بود كه وينسون چرچيل- نخست وزير مشهور انگليس- در مراسم تشييع جنازه اش گريست، او را يكى از بزرگ ترين انسان هاى عصر حاضر خواند و پيش بينى كرد كه به رغم نيازى كه به چنين افرادى داريم هرگز مانند او را نخواهيم يافت.

ص: 89

به تمامى گروه هاى مسلمان، بر چسب انحراف مى زنند و طبيعى است كه در اين ماجرا، سهم شيعيان به جهت پاى بندى آنان به اسلام راستين، بيش از ديگران باشد.

شيعه را همانند يهود و نصارا دانستن

وهّابيّت عربستان- كه خود را نماينده ى تمام اهل تسنّن قلمداد كرده و به جاى تحكيم وحدت در پى تشديد تفرقه است- مى نويسد:

التقريب بين الرافضة و بين أهل السُّنّة غير ممكن ... كما انّه لايمكن الجمع بين اليهود و النَّصارى ... «(1)مجسّمه ى نيم تنه ى او در كليساى سنت پل luaP. tS قرار دارد و خانه اش در كلودز هيل(2)» تقريب بين رافضه «(3)» و اهل تسنّن غير ممكن است ... به همان صورت كه تقريب بين يهودى و نصارا معنا ندارد.

كافر خواندن شيعيان

اى كاش كار به اين جا ختم مى شد كه شيعيان را با يهود و نصارا مقايسه كنند. رؤساى وهّابيّت در پاسخ


1- مجسّمه ى نيم تنه ى او در كليساى سنت پل luaP. tS قرار دارد و خانه اش در كلودز هيل
2- . مجموع فتاوى 156: 5، عبدالعزيز بن عبداللّه بن باز.
3- رافضه به معناى جدا شده و خارج شده ى از دين است و اين اتّهامى است كه دشمنان به شيعيان اهل بيت عليهم السلام نسبت مى دهند.

ص: 90

سؤالى، چنين فتوا مى دهند:

إذا كان الأمر كما ذكر السائل من أن الجماعة الَّذين لديه من الجعفريّةيدّعون عليّاً و الحسن و الحسين و سادتهم، فهم مشركون، مرتدون عن الاسلام، لايحل الأكل من ذبائحهم، لانّها ميتة ولو ذكروا عليها اسم اللّه. «(1)» اگر مطلب همان است كه سؤال كننده مى گويد (يعنى) گروهى در اطراف او از فرقه ى جعفرى (و مذهب شيعه) زندگى مى كنند كه على، حسن، حسين و بزرگان (و اولياى الهى خويش) را مى خوانند، پس اين افراد مشرك بوده و از اسلام خارج شده اند و خوردن گوشت ذبح شده توسّط آن ها حلال نيست؛ چرا كه (حكمِ آن، حكمِ) مردار است، حتّى اگر اسم خدا بر آن جارى شده باشد!!

... من دعائهم عليّاً و الحسن و الحسين و نحوهم فهم مشركون شركاً أكبر يخرج من ملّة الاسلام، فلايحل أن نزوجهم المسلمات و لايحلّ لنا أن نتزوج من نسائهم ... «و لاتَنْكِحوا المُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» «(2)». «(3)»


1- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء 264: 2، فتواى شماره ى 1661، زير نظر عبدالعزيز بن عبداللّه بن باز.
2- بقره: 221.
3- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والافتاء 264: 2- 265، فتواى شماره ى 3008.

ص: 91

... و كسانى كه على و حسن و حسين را مى خوانند پس آن ها آلوده به شرك اكبر و بزرگ تر محسوب مى شوند و از جمع مسلمانان خارج مى گردند. در نتيجه ازدواج زنان مسلمان (با مردان آن ها) جايز نيست و حلال نيست كه از زنان (شيعه) همسر گزيند (چرا كه آيه مى فرمايد:) «و با زنان مشرك ازدواج نكنيد تا مؤمن شوند».

با چنين عقايدى كه در كتاب هاى گوناگون چاپ و منتشر مى گردد، آيا آرزوى وحدت، خيالى واهى نخواهد بود و اميد يك دلى و هم دلى به سرابى بى ارزش، بدل نخواهد گرديد؟

در جهانى كه پيوسته سخن از اتّحاد مى رود و كشورها با عقايد گوناگون و زبان هاى مختلف، براى رسيدن به قدرت بيشتر دست به اتّحاد مى زنند، آيا الگويى اسلامى براى اين امر وجود ندارد؟ به زعم وهّابيان آيا به راستى مسلمانان- همانند جامعه ى اروپا يا كشورهاى آسياى جنوب شرقى- نمى توانند با يكديگر متّحد شوند؟ به راستى نمى توان به جاى لغات مشرك و كافر از واژگان ديگرى براى كسانى كه كتاب، قبله و پيامبر مشتركى دارند، استفاده كرد؟

اتّهام هاى خنده آور به شيعه

فردى كه كارش اتّهام به اين و آن است، به جهت دورى از حقّ و حقيقت، گاهى به دامان سخنان

ص: 92

مضحك و حكايات فكاهى مى افتد.

وهّابيّان امروز- به پيروى از ابن تيميه حرّانى (متوفّاى 728 ه-)- به سخنان عجيب و غريبى روى مى آورند و از شدّت دشمنى، گويى نمى فهمند چه مى گويند و كار به سخنان سخيف و خنده آور منتهى مى شود. آن جا كه رهبر يك گروه- ابن تيميه- به اين اتّهامات واهى متوسّل شود، تكليف پيروان او معلوم است.

اتّهامى خنده آور از ابن تيميه

او مى نويسد:

از حماقت هاى شيعه آن است كه آنان از گفتن عدد «10» كراهت دارند و براى خانه ى خويش [به جهت بد بودن با لفظ 10] ده ستون درست نمى كنند و [يا در باغ و مزارعشان] ده درخت نمى كارند ... و از عجايب است كه شيعيان لفظ «9» را دوست دارند. «(1)» وى حتى در جلد بعد كتابش ادعا مى كند:

از تعصب شيعيان اين است كه آن ها نمى گويند: «10» بلكه مى گويند: «9 و 1». «(2)» اين سخنان عجيب و اتهام هاى نابه جا، امروزه نيز


1- منهاج السنّة 9: 1.
2- همان 143: 2.

ص: 93

پى گيرى مى شود.

اتّهام هاى فكاهى و ترفندهاى امروزين

چند سالى است كه كتابى به زبان فارسى بين حاجيان توزيع مى شود كه در آن ادّعا شده است:

هنوز بعضى شيعيان معتقدند كه اهل سنّت دُم دارند. «(1)» جاى بسى تعجّب است كه چنين جملاتى در كتبى كه اسم «تحقيق نو» و «بررسى هاى جديد» را يدك مى كشد، خودنمايى مى كند. به نظر مى رسد تفرقه افكنان وهّابى به جاى بررسى متون كتب والاى شيعى و مراجعه به منابع اصيل تشيّع براى شناسايى اين فرقه ى ناجيه، به تماشاى فيلم هاى هاليوودى و خواندن رمان هاى تخيّلى مانند «هرى پاتر» و «ارباب حلقه ها» مشغول اند كه چنين جملات خنده آورى را به شيعه نسبت مى دهند.

همان نويسنده در راستاى ايجاد تفرقه ادّعا كرده است:

اگر كسى [از شيعيان] خواسته باشد يكى را دشنام دهد و خشم خودش را بر او فرونشاند، مى گويد:


1- اهل بيت از خود دفاع مى كنند: 142، مؤلّف دكتر حسين موسوى، مترجم جواد منتظرى، بهار 1381. اين كتاب، به صورت رايگان بين حجّاج توزيع مى شود.

ص: 94

استخوان سنّى در گور پدرت باد و از اين قبيل حرف ها. «(1)» و باز براى تفرقه ى بيشتر، شيعيان را متّهم مى كند كه اهل سنّت را نجس مى دانند؛ آن گاه خود را شيعه و مرجع تقليد و عالمى بزرگ در نجف جا مى زند و داستان زير را از قول پدر شيعه ى خود حكايت مى كند كه:

پدرم دستور داد رختخواب [مهمان سنّى] را بسوزانند و ظرف هايى كه در آن ها غذا خورد خوب بشويند چون شيعيان معتقدند كه سنّى به حدّى نجس است كه اگر هزار بار هم شست وشو داده شود، پاك نمى شود. «(2)» جاى شكر باقى است كه پدر مؤلّف به شكستن و چال كردن ظروف غذايى كه آن سنّى از آن ها استفاده كرده بود، دستور نداده است و امر نكرده كه خاكستر رختخواب را به باد دهند و زمينى كه رختخواب بر آن قرار داشته را خاك بردارى كنند! و داستان پردازى


1- مدرك قبل، هم چنين رجوع كنيد به صفحات 37، 49، 50، 55، 57، 61، 67، 83، 91، 96، 109، 110، 111، 131، 143، 154، 155، 169، 170، 176، 177 همان كتاب تا به ميزان حق جويى و حق طلبى نويسنده و مترجم پى ببريد. نويسنده اى كه سن او بين 79 تا 210 سال در نوسان است و على رغم اين كه خود را مرجع تقليد و عالم 90 ساله معرّفى مى كند اسم امامان شيعه را نيز بلد نيست!! ر. ك. كتاب دفاع از اهل بيت رسول خدا، روش شناسى شبهه پراكنى در كتاب« اهل بيت از خود دفاع مى كنند».
2- همان: 142 و 143.

ص: 95

نويسنده، در حدّ شكستن ظروف و آتش زدن رختخواب به پايان رسيده است!!

در هيچ رساله ى فارسى يا عربى موجود- كه اينك در دست همگان است- برادران سنّى مذهب، نجس محسوب نمى شوند، چه برسد به اين كه رختخواب مورد استفاده ى او به آتش كشيده شود يا ظروف غذاى او به اين شكل افراطى شست وشو گردد!

به اين ترويج كنندگان تفرقه- كه نمى خواهند وحدت بين شيعه و سنّى را ببينند- پيشنهاد مى كنيم، قبل از نوشتن يك كتاب، اگر وقت بررسى كتاب هاى شيعيان را ندارند، حدّاقل در كوچه و بازار مناطق شيعه نشين قدم بزنند تا تحقيقات آنان از استحكام بيشترى برخوردار باشد!

هر دَم از اين باغ برى مى رسد

از سال 85 شمسى كتاب هاى فراوانى به زبان فارسى به رايگان در اختيار زائران مكّه و مدينه قرار مى گيرد.

در يكى از اين كتاب ها نويسنده ادّعا مى كند:

دانش جوى رشته ى پزشكىِ دانشگاه شهيد بهشتى در تهران بوده و در عين حال در درس هاى حوزوى و در كلاس هاى خارجِ فقه در قم نيز شركت داشته است. وى در هر دو زمينه با موفّقيّت و پشتكار فعّاليّت مى كند تا آن جا كه «آقاى

ص: 96

وحيد خراسانى» او را براى تبليغ به مناطق سنّى نشين مى فرستند. وى مدّعى است با اين كه در خانواده اى شيعى رشد و نمو يافته است، پس از آشنايى با منابع سنّى، به مذهب آنان گرايش پيدا كرده و در نهايت وهّابيّت را انتخاب مى كند. «(1)» اين نويسنده ى دانش پژوه كه كتابش بيشتر شبيه به قصّه و رمان است تا يك كتاب علمى، در كلّ كتاب 200 صفحه اى خود، تنها در يك جا نام يك كتاب و نويسنده اش را مى آورد!

«نهج البلاغه»

و در كمال تعجّب نام نويسنده را «شيخ رضى ملعون» معرّفى مى كند و ادّعا مى كند كه چندين هزار حديث دروغى را در نهج البلاغه جعل كرده است!! «(2)» عجيب است شخصى كه خود را با عنوان «حجّةالاسلام» بر روى جلد كتاب معرّفى كرده و تحصيلات دانشگاهى دارد و در كلاس هاى خارجِ فقه مراجع بزرگوار قم شركت مى كند، نمى داند كه نهج البلاغه تأليف «سيّد رضى» است و نه «شيخ رضى» و نمى داند كه اين كتاب مورد قبول سنّى و شيعه است تا آن جا كه برخى از اهل تسنّن بر نهج البلاغه شرح نوشته اند.

... و يا در كتاب ديگرى باز هم فردى كه ادّعا مى كند شيعه بوده و در نهايت وهّابى شده است،


1- چگونه هدايت يافتم؟، رادمهر، چاب 1385 ش.
2- همان: 59.

ص: 97

مى نويسد:

شيعيان در معالجه ى فرزندان خود، زمانى كه از مداواى پزشك و دعاى علماى شيعه نتيجه نمى گيرند، به سراغ سنّى ها مى روند تا دعاى آنان براى معالجه اثر كند؛ چون نزد شيعه شايع است:

«شيطان را فقط شيطان بيرون مى راند.» (يعنى دعا خواندن سنّى كه مصداق شيطان است، براى معالجه ى بيمارى كه از شيطان سرچشمه گرفته، مفيد است.) «(1)»

دست بر قضا، دعاى آن عالِم سنّى اثر مى كند و بيمار مى فهمد كه حق با وهّابيّت است!!

... و بالأخره عجيب ترين ترفند در برخى از كتاب هاى توزيع شده در مكّه و مدينه، استفاده از نام بزرگان شيعه براى فريب خوانندگان فارسى زبان است. براى مثال بر روى جلد، در مقابل عنوان نويسنده يا مترجم، نام «جعفر سبحانى» يا «مرتضى عسكرى» خودنمايى مى كند. اين دو بزرگوار، از علماى مشهور شيعه در زمان حاضر هستند و به كار بردن چنين نام هايى، براى جلب توجّه مخاطبان، جز فريب خواننده، هدفى را دنبال نمى كند.

آيا كسانى كه ادّعاى هدايت مردم را دارند، مى توانند به هر وسيله اى براى رسيدن به هدف دست دراز كنند: دروغ، فريب، اتّهام ...؟!


1- آن گاه كه صحابه را شناختم، القصيبى، چاپ 1385 ش.

ص: 98

سخن آخر: دردِ دلى با مسلمانان

مسلمانان براى آن كه بتوانند در جهان امروز تأثيرگذار باشند، بايد با يكديگر متّحد گردند و با هم يارى، هم دلى، پشتكار و به عنايت و توجّهات الهى و در ذيل تعاليم نبوى (ص) و ائمّه ى اطهار:، آدميان اين كره ى خاكى را افلاكيانى آسمانى نمايند.

در اين راه، شناسايى تفرقه افكنان و دشمنان واقعى دين لازم خواهد بود. مؤمنان بايد منافقى را كه در لباس اسلام مخفى است و عقايد مسموم خويش را در قالب كتاب، نوار و جزوه ترويج مى كند، شناسايى كنند تا «از يك سوراخ دوبار گزيده نشوند».

أجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الحاجِّ وَ عِمارَةَ المسْجِدِ الحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اليَوْمَ الآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي القَوْمَ الظّالِمِينَ «(1)» «آيا سيراب ساختن حاجيان و آبادكردن مسجدالحرام را همانند [كار] كسى پنداشته ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مى كند؟ [نه، اين دو] نزد خدا يكسان نيستند، و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد.»


1- توبه: 19.

ص: 99

كتب اهل تسنّن در مخالفت با وهّابيان

از جمله كتاب هايى كه توسط علماى سنّى در رد وهّابيّت و اعتقادات آنان نوشته شده، مى توان به اين كتاب ها اشاره كرد:

1 و 2- الأصول الأربعة في ترديد الوهابية و العقائد الصحيحة في ترديد الوهابية النجدية، خواجه محمّد حسن جان صاحب سرهندى مجددى.

3- اظهار العقوق ممّن منع التّوسّل بالنّبي والولىّ الصَّدوق، شيخ مشرفى مالكي جزائري.

4- الاقوال المرضية في الرّدّ على الوهابيّه، محمّد كسم حنفى.

5- الانتصار للأولياء الأبرار، شيخ طاهر سنبل حنفى.

6- الأوراق البغدادية في الحوادث النّجديّه، شيخ ابراهيم راوي.

7- البراهين السّاطعه، شيخ سلامه ى عزّامى.

8- البصائر لمنكرى التّوسّل، شيخ حمداللّه داجوى.

9- تجريد سيف الجهاد لمدّعي الاجتهاد، شيخ عبداللّه بن عبداللّطيف شافعي.

ص: 100

10- تحريض الاغبياء علي الاستغاثة بالأنبياء و الأولياء، شيخ عبداللّه بن ابراهيم مير غيني.

11- تهكّم المقلّدين بمن ادّعي تجديد الدّين، شيخ محمّد پسر عبدالرحمان عفالق حنبلى.

12- التوسّل بالنبي وبالصالحين، ابوحامد بن مرزوق شامي.

13- جلال الحق فى كشف احوال شرار الخلق، شيخ ابراهيم حلمي قادري اسكندرى.

14- الحقايق الاسلامية فى الرّدّ على المزاعم الوهابية بأدلة الكتاب والسّنة النّبويه، مالك داوود.

15- الحقّ المبين فى الرّد على الوهابيين، شيخ احمد سعيد سرهندى نقشبندى.

16- خلاصة الكلام فى امراء البلد الحرام، سيّد احمد فرزند زينى دحلان مفتى مكّه.

17- الدّرر السنّية في الرّد على الوهابيه، سيد احمد پسر زينى دحلان.

18- ردّ على محمّد بن عبدالوهاب، شيخ الاسلام تونس شيخ اسماعيل تميمى مالكى.

19- الرّدّ على الوهابيه، فقيه حنبلى عبدالمحسن الأشيقرى.

20- الردّ على الوهابيه، شيخ ابراهيم بن عبدالقادر رياحى تونسى مالكى.

21- سعادة الدّارين فى الردّ على الفرقتين الوهابيه ومقلدة الظّاهريه، شيخ ابراهيم فرزند عثمان سمنودى

ص: 101

مصرى.

22- السّيف الباتر لعنق المنكر على الأكابر، ابوحامد مرزوق.

23- سيف الجبار المسلول على أعداء الأبرار، شاه فضل رسول قادرى.

24- سيف الهندى فى ابانة طريقة الشيخ النجدى، شيخ عبداللّه بن عيسى صنعانى.

25- شواهد الحق فى التّوسّل بسيّد الخلق، شيخ يوسف بنهانى.

26- الصارم الهندى فى عنق النجدى، شيخ عطاء مكّى.

27- صلح الاخوان فى الرّدّ على من قال بالشّرك والكفران، داود بن سليمان بغدادى.

28- الصواعق الالهيّه فى الرّدّ على الوهابيه، شيخ سليمان فرزند عبدالوهّاب برادر محمّد عبدالوهّاب.

27- الصّواعق والرعود تأليف، شيخ عفيف الدين عبداللّه بن داود حنبلى

30- ضياء الصدور لمنكر التوسل بأهل القبور، ظاهر شاه ميان هندى.

31- غوث العباد ببيان الرشاد، شيخ مصطفى حمامى مصرى.

32- فتنة الوهابيه، احمد بن زينى دحلان.

33- الفجر الصادق، شيخ جميل صدقى زهاوى.

34- فصل الخطاب فى الرّد على محمّد بن

ص: 102

عبدالوهاب، شيخ سليمان بن عبدالوهاب برادر محمّد بن عبدالوهاب.

35- فصل الخطاب فى ردّ ضلالات ابن عبدالوهاب، احمد بن على بصرى قبانى.

36- مخالفة الوهابيه للقرآن والسّنه، عمر عبدالسلام.

37- المدارج السنية فى ردّ الوهابيه، عامر قادرى.

38- مصباح الامام وجلاء الظلام فى ردّ شبه البدعى النجدى التى اضلّ العوام، سيد علوى بن احمد حداد.

39- المنحة الوهبيّة فى ردّ الوهابيه، شيخ داوود بن سليمان بغدادى نقشبنديه.

40- النقول الشرعيه فى الرد على الوهابية، شيخ مصطفى احمد شطى حنبلى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109