گوهر خود را هویدا کن

مشخصات کتاب

شماره کتابشناسی ملی : 2616128

عنوان و نام پدیدآور : گوهر خود را هویدا کن کمال این است وبس [جزوه]سید محمد ضیاءآبادی

وضعیت نشر : [بی جا]: معاونت فرهنگی، 1381.

مشخصات ظاهری : 24ص.؛ 14×21 س م.

فروست : صفیر هدایت:سلسله مباحث معارفی سید محمد ضیاءآبادی؛01

گوهر خود را هویدا کن کمال اینست و بس

مکتب انسان ساز عاشورا ..... ص : 1

ایّام عاشورا و ایّام سوگواری و عزاداری است و ما همانگونه که به موضوع عزاداری امام سیّدالشّهدا (ع) همّت می گماریم که بسیار لازم است و مایه ی سعادت هر دو جهانی ماست؛ اگر تأمّل کنیم و بیندیشیم، مسلّم باور خواهیم کرد که درس گرفتن از «مکتب عاشورا» به مراتب بالاتر و لازم تر ازعزاداری تنهاست و عزاداری واقعی هم مولود درس گرفتن از مکتب انسان ساز عاشوراست.

عاشورا با دیده ی تحلیلی اگر به آن بنگریم؛ می بینیم مدرسه است، دارالتّعلیم و دارالتّربیه است. درس ایمان و اخلاص می دهد. درس صبر و تحمّل انحاء شداید در راه رسیدن به هدف و مقصد اعلای انسانی می دهد. عاشورا هم موقعیّت بسیار عظیم «دین» را در «عالم انسان» نشان می دهد و هم موقعیّت بسیار اهّم

گوهر خود را هویدا کن، ص: 2

و اعظم و جود اقدس امام را در عالم اسلام مشخّص می سازد.

می توان گفت: از جمله مراتب قصور یا تقصیری که درباره ی امامان داریم این است که ما خیال می کنیم وظیفه ی ما نسبت به آن بزرگواران تنها تشکیل مجالس برای ذکر فضایل و مناقبشان در ایّام ولادت آن عزیزان و ذکر مصائب در ایّام شهادتشان می باشد و بس! در ولادتشان جشن می گیریم و چراغانی می کنیم و شیرینی می خوریم. در شهادتشان لباس سیاه می پوشیم و سینه می زنیم و گریه می کنیم و ... و حال آن که این کارها در عین حال که از باب تعظیم شعائر

بسیار خوب است و در صورت اخلاص در عمل ثواب هم دارد ولی اینها وظیفه ی اصلی نمی باشد و انجام آن برای تحصیل سعادت کافی نیست بلکه ذکر فضایل و مناقب برای این است که آن برگزیدگان خدا را به داشتن کمالات انسانی و الهی در حدّ امکان بشناسیم و از طریق این معرفت به آنها محبّت پیدا کنیم و بر اثر محبّت در زندگی تابعشان باشیم. معرفت و محبّت و سپس تبعیّت، مقصود اصلی از ذکر فضایل و مناقب است که خدا فرموده:

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اسْوَهٌ حَسَنَهٌ ...؛ «1»

__________________________________________________

(1)- سوره ی احزاب، آیه ی 21.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 3

«همانا رسول خدا برای شما نیکوترین سرمشق است ...».

وظیفه ی شما در مورد رسول خدا تأسّی نیکو است که در تمام شؤون زندگی، از اخلاق و اعمال او تبعیّت کنید.

تحوّل اخلاقی و عملی، هدف اصلی از مجالس امام حسین (ع) ..... ص : 3

مقصود از ذکر مصائب هم این است که ما بیندیشیم آن مصیبتها که بر آن عزیزان خدا وارد کرده اند ما آنگونه مصائب را بر آنها وارد نکنیم و دردناکشان نسازیم و خوب میدانیم که امام حسین (ع) آن درد و زجری که از بی دینی مردم می کشید، از ضربات نیزه و شمشیر شمر و سنان و خولی و ... نکشید و لذا می فرمود:

(الا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَ انَّ الْباطِلَ لایُتَناهَی عَنْهُ)؛

«آیا نمی بینید که به حقّ عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد»؟!

حال اگر ما نیز عامل به حقّ و مُنتَهی از باطل نباشیم بر اساس این گفتار، آن امام محبوب را آزرده و دردناک کرده ایم!

ما مجالسی را که به نام امام حسین (ع) تشکیل می دهیم، مجلس توسّل می نامیم و توسّل را هم به معنای

ذکر مصیبت کردن و گریستن می شناسیم و حال آن که معنای توسّل

گوهر خود را هویدا کن، ص: 4

این نیست! توسّل یعنی: چیزی را وسیله قراردادن برای رسیدن به چیز دیگر. یعنی مقصد و هدف دیگری در کار است و برای رسیدن به آن هدف وسیله ای به کار می بریم.

ما می خواهیم شرکت در مجلس امام حسین (ع) و گریه بر مصائب ایشان را وسیله قرار دهیم برای اینکه اوّلًا او را به عنوان امام به معنای واقعیش بشناسیم و آنگاه از هدف و مقصدی که از نهضتش داشته است آگاه گردیم و بفهمیم منطقش چه بوده و از مردم زمانش چه می خواسته که نپذیرفته اند و عاقبت او را کشته اند! این حقیقت را خوب بفهمیم و مراقب باشیم که ما هم فکراً و عملًا در صف دشمنان آن حضرت قرار نگیریم! این معنای توسّل است؛ ولی ما این کار را نمی کنیم بلکه ما شرکت در این مجالس و گریه بر امام حسین (ع) را هدف قرار داده ایم نه وسیله! و لذا اگر مجلسی با شور و اشک و آه و ناله و افغان پایان پذیرد و به قول بعضی کربلا بشود آن مجلس را مجلس موفّق به حساب می آوریم و خود را که در آن مجلس شرکت داشته ایم انسان به هدف رسیده می دانیم و اصلًا توجّهی به تحوّل اخلاقی و عملی که هدف اصلی از شرکت در این مجالس می باشد نمی کنیم و کمبودی از این جهت در خود نمی بینیم و این معنای هدف قرار دادن وسیله است و ضدّ

گوهر خود را هویدا کن، ص: 5

معنای توسّل است.

زیارت عاشورا یعنی اظهار تنفّر از ظالمان زمان ..... ص : 5

ما خواندن زیارت عاشورا را هدف می دانیم و با خواندن آن مخصوصاً

اگر با صد لعن و صد سلام و در یک اربعین باشد، خود را عمل کننده به یک وظیفه ی مطلوب از آن زیارت به حساب می آوریم در صورتی که زیارت عاشورا وسیله است و می خواهد انسانهایی پرخاشگر در مقابل ظالمان و جبّاران بسازد نه افرادی تنها نوحه سرا و تسلیم در برابر ستمگران. مگر در آن زیارت نمی خوانیم:

(فَاسْأَلُ اللهَ الَّذِی اکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ اوْلیاءِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراءَهَ مِنْ اعْداءِکُمْ)؛

از خدایی تقاضامندم که مرا گرامی داشته به سبب معرفت شما و معرفت دوستان شما و به من برائت و بیزاری جستن از دشمنان شما را روزی کرده است چنان که می بینیم موضوع برائت از دشمنان اهل بیت (ع) هدفی است که باید در زندگی امّتی پیدا شود که با زیارت عاشورا سر و کار دارد. آن هم برائت فکری و قلبی و عملی نه تنها لفظی و مفهومی که اثری ندارد. حال آیا ما از خواندن زیارت عاشورا این هدف را می طلبیم و تعقیب می کنیم یا تنها آن را می خوانیم و همان خواندن را هدف می دانیم و جز آن مطلوبی نداریم؟!

آیا مقصود از اعداء اهل بیت (ع) تنها

گوهر خود را هویدا کن، ص: 6

یزید و ابن زیاد و شمر هزار و چهارصد سال پیش است و ما موظّفیم آنها را لعنت کنیم و افزون گشتن عذابشان را از خدا بخواهیم؟! آیا جز آنها دشمنی برای اهل بیت رسول (ع) در دنیای کنونی نیست؟! و حال آن که در همان زیارت می خوانیم:

(اللّهُمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک)؛

و با این جمله اقرار می کنیم که محمّد و آل محمّد (ع) علاوه بر

ظالم اوّل، دشمنان دیگری دارند که در هر زمان دنبال ظالم اوّل می روند و طرز تفکّر او و کار او را ادامه می دهند و ما موظّفیم عملًا به تبرّی از آنها برخیزیم و همانگونه که از خدا برای ظالمان اوّل عمیق ترین درکات جهنّم را می طلبیم از خدا برای ظالمان تابع نیز مطرودیّت از رحمت را بطلبیم و عملًا برای طرد آنان از جوّ زندگی دست به کار بشویم و تنها به لعنت لفظی و آرزوی قلبی نابودی آنان اکتفا نکنیم و بدانیم فرضاً که بر اثر لعنت های شبانه روزی ما در زیارت عاشورا علی الدّوام آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان بر عذابشان افزوده می شود و تا اعماق جهنّم سقوط کنند (و ان شاءالله که چنین نیز هست و ما هم موظّف به لعنت بر آنها هستیم) امّا آیا تنها لعنت بر آنها تکلیف را از گردن ما بر می دارد و دیگر ما وظیفه ای نسبت به یزید

گوهر خود را هویدا کن، ص: 7

منشان زمان خود نداریم؟ آیا اینان مصداق (وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلیَ ذلِک) نیستند که زیارت عاشورا دستور لعن بر آنها را می دهد؟ آیا مقصود از لعن همان لعن لفظی و آرزوی قلبی است یا هدف اعتراض و اظهار تنفّر و قیام در مقابل ستمگران زمان است بسان قیام عاشوراییان؟!

زیارت عاشورا یعنی انتقاد و تعرّض به حکومت های جبّار در هر زمان ..... ص : 7

زیارت عاشورا در هر زمان نمایشگر نهضت و قیام حسینی علیه یزیدیان است و می خواهد در مکتب خویش امّتی پرخاشگر و معترض به راه و رسم دنباله روهای آل ابی سفیان بپروراند که مجال رشد و نموّ به طرز تفکّر شیطانی آل زیاد و آل مروان ندهند وگرنه اشخاص آن جرثومه های فساد که هزار و چهارصد سال پیش پوسیده

و نابود گشته اند. امام حسین (ع) هم نمی گفت من با شخص یزید طرفم می گفت:

(وَ عَلَی الْاسْلامِ السَّلامُ إذْ قَدْ بُلِیَتِ الْامَّهُ بِراعٍ مِثْلِ یزید)؛

اگر آدمی مثل یزید [و دارنده ی فکری همچون فکر یزید] بر امّت اسلامی حاکم شود اسلام فاتحه اش خوانده می شود و این اختصاص به زمان امام حسین ندارد. در هر زمانی ممکن است چنین فکری به وجود آید و لذا در هر زمانی باید عاشورایی به وجود آید و زیارت عاشورا به همان معنا

گوهر خود را هویدا کن، ص: 8

که گفتیم خوانده شود نه به این معنا که ما می خوانیم. ما سالها در مساجد و منازل زیارت عاشورا را می خواندیم و جبّاران نیز با کمال آسودگی خاطر بر ما حکومت می کردند و از هیچ گونه ظلم و ستم بر ما دریغ نمی ورزیدند و دین و دنیای ما را به تباهی می کشیدند و این از آن جهت بود که ما خواندن زیارت عاشورا را هدف قرار داده بودیم و جز خواندن آن، گویی مطلوب گم شده ای نداشتیم که برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنیم در صورتی که زیارت عاشورا چنان که گفتیم وسیله است برای پرورش روح معترض و منتقد از حکومت جبّار در هر زمان نه برای خواندن و ثواب بردن و با بی تفاوتی از کنار حکومت های طاغوتی گذشتن و تنها به ارواح پلید طاغوتهای هزار و چهارصد سال پیش لعنت فرستادن و وظیفه ی خود را تمام شده دانستن!!

تحریک عقول مقدّم بر تحریک احساسات و عواطف است ..... ص : 8

البتّه ما موظّفیم در شبانه روز هزاران لعنت و نفرت نثار آن ارواح خبیث و پلید بنیان گذاران اساس ظلم بر آل رسول (ع) بنماییم و بدانیم که مؤسّس اوّل این اساس، ثقیفه ی بنی ساعده

بوده که نخستین محصول آن، حکومت جائرانه ی آن دو نفر که همه ی ما آنها را می شناسیم بوده است و واقعه ی کربلا

گوهر خود را هویدا کن، ص: 9

هم مولود شوم همان حکومت غاصبانه می باشد امّا مع الوصف باز تکرار می کنیم که لعن بر آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان و ... اگر چه طبق زیارت عاشورا وظیفه ی لازم است امّا وظیفه ی کافی نیست زیرا پیام زیارت عاشورا اظهار تنفّر از همه ی طاغوتها در همه ی زمانهاست و باز به عبارت پیشین که گفتیم زیارت عاشورا وسیله است نه هدف! نکته ی دیگری نیز که تذکّر آن لازم است این که در اکثر مجالسی که به نام امام سیّدالشّهدا (ع) تشکیل می شود؛ تحریک احساسات و عواطف بیش از تحریک عقول مورد توجّه قرار می گیرد. در صورتی که از نظر قرآن کریم آن چه که در درجه ی اوّل اهمّیّت است؛ موضوع تحکیم عقاید و تهذیب اخلاق و تنظیم و اصلاح اعمال است که بر اساس رشد عقل انجام می شود. تحریک عواطف نیز اگر توأم با رشد عقلی گردد دارای ارزش بسیار بزرگی می شود و روح آدمی را به نحوی عجیب تلطیف می کند و او را به عالم بالا صعود داده و با مقام اقدس و ارفع ولایت مرتبط می سازد.

آن اشکی که از چشم یک انسان عارف به مقام والای امام و مُحلّیَ «1» به فضایل اخلاق ریخته می شود، هر قطره اش پرده ها وحجاب ها از صفحه ی قلب برمی دارد و دریاهایی از آتش را

__________________________________________________

(1) مُحَلّی: آراسته شده.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 10

خاموش می گرداند.

تحکیم مبانی اعتقادی در سایه ی تحرّک عاطفه همراه با تحرّک عقل ..... ص : 10

عاطفه در مسیر حرکت انسان به سوی سعادت جاودان نقش بزرگی ایفا می کند به شرط این که با راهنمایی عقل رشید

آن راه را بپیماید. می توان گفت: یکی از رموز جاودانگی نهضت عاشورا این است که عواطف را تحریک می کند و شور و هیجان در دلها بوجود می آورد.

مادر! میوه ی دلش را کفن پوش کند و به میدان جنگ بفرستد و پس از لحظاتی سربریده ی پسر را به سمت مادر بیفکنند و او بجای این که آن سر را به سینه اش چسبانده آه و ناله سر بدهد آن را با دو دست خود بردارد و پیش پای امام عزیزش حسین (ع) بیفکند! آدم لب تشنه و دلسوخته ای در شدّت حرارت سوزان آفتاب و خونریزی از زخمهای فراوان، خود را به لب آب برساند و بی اختیار دستها را پر از آب کرده به نزدیکی لبها بیاورد که بنوشد:

(فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْن)؛

[دفعتاً] به یادش بیاید که برادرش حسین [و کودکانش] تشنه اند. آب را روی آب ریخته و کنار آب روان تشنه جان بدهد! این صحنه هاست که تا

گوهر خود را هویدا کن، ص: 11

آخرین روز دنیا دلها را می لرزاند و چشمها را می گریاند ولی مع الوصف این تحرّک عاطفه اگر با تحرّک عقل قرین نشود؛ دفع و رفع شبهات از افکار نمی کند و در امر هدایت انسان بقا و ثباتی نمی یابد و عجیب اینکه حتّیَ بعضی از درس خوانده ها گاهی می پرسند: آیا از نظر شما کار امام حسین (ع) کار عقلایی بوده است که خودش را با دست خودش به دامن آنچنان بلایی بیفکند که هم خود و فرزندانش کشته شوند و هم زنان و کودکانش به دست دشمنان اسیر گردند؟! این کار اوّلًا خلاف عقل است و ثانیاً خلاف گفته ی قرآن است که می فرماید:

... لا تُلْقُوا بِأیْدِیکُمْ إلَی التَّهْلُکَهِ ...؛ «1»

«... خودتان را

با دست خودتان به هلاکت نیفکنید ...».

پاسخ به یک شبهه ی اعتقادی! ..... ص : 11

اینگونه شبهات در اذهان از آن نظر پیدا می شود که معنای دین و حقیقت آن را نفهمیده اند و پی به معنای امام و موقعیّت او در عالم انسان نبرده اند. ما می پرسیم: آیا حکم عقل این نیست که انسان باید متاع کم ارزش را فدای متاع پر ارزش کند؟ اگر

__________________________________________________

(1)- سوره ی بقره، آیه ی 195.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 12

امر دائر بر این شد که یا باید ده میلیون تومان پول بدهید یا یک خانه ی دویست میلیونی شما را بگیرند؛ بدیهی است که پول را می دهید و خانه را نگه می دارید و اگر طوری شد که یا باید خانه را بدهید یا خودتان کشته شوید باز خانه را می دهید و جان خود را حفظ می کنید.

حال اگر متاعی به مراتب گرانبهاتر از جان شناختید آیا حکم عقل این نیست که جان را بدهید و آن متاع عالی تر را نگه دارید؟ اینجا جای تفکّر و درک و فهم است که انسان باید بیندیشد و این حقیقت را دریابد که زندگی دنیوی یک حیات موقّت پایان پذیر است و پس از مرگ و بیرون رفتن از دنیا؛ حیات ابدی و زندگی جاودانی انسان آغاز می گردد و خوشی آن حیات در دنیا و از طریق دین باید تأمین بشود. پس دین و آیین آسمانی اسلام تنها سرمایه ی حیات ابدی انسان در عالم پس از مرگ است. حال از عقل می پرسیم: آیا دل به این حیات موقّت در دنیا ببندم و پس از مرگ گرفتار عذاب دائم بشوم یا در راه حفظ دین که سرمایه ی حیات ابدی من است دل از این حیات موقّت

برکنم و پس از مرگ به حیات ابدی و سعادت جاودان نائل گردم؟ بدیهی است که عقل سلیم می گوید: حیات موقّت را بده و

گوهر خود را هویدا کن، ص: 13

حیات مؤبّد «1» را به دست آور. این جمله ی پر نور را که ارشاد به همین حکم عقل می کند از مولایمان امام امیرالمؤمنین (ع) بشنویم:

(إذا حَضَرَتْ بَلِیَّهٌ فَاجْعَلوُا امْوالَکُم دُونَ انْفُسِکُمْ وَ اذا نَزَلَتْ نازِلَهٌ فَاجْعَلوُا انْفُسَکُمْ دُونَ دینِکُم)؛

«وقتی بلیّه ای پیش آمد [که یا باید مال بدهید یا جان] مالتان را فدای جانتان قرار دهید و اگر حادثه ای پیش آمد [که یا باید جان بدهید یا دین] جانتان را فدای دینتان سازید».

(وَ اعْلَمُوا انَّ الْهالِکَ مَنْ هَلَکَ دینُهُ وُ الْحَریبُ مَنْ حُرِبَ دینُهُ)؛ «2»

«و بدانید که تباه شده کسی است که دینش تباه شده و غارت زده کسی است که دینش غارت شده است».

مشکل اصلی بسیاری از ما مردم همین است که حقیقت انسان و حیات انسانی را نشناخته ایم و نفهمیده ایم که انسان کیست و حیات انسانی چیست؟ انسان آن موجود متفکّر عاقلی است که مبدأ و منتهای عالم را شناخته و باور کرده که حیات حقیقی او پس از مرگ آغاز می شود و راه رسیدن به آن حیات حقیقی ابدی نیز جز تبعیّت از دستورات دین نمی باشد و لذا به حکم عقل «انسان عاقل» کسی است که حیات موقّت و زودگذر دنیوی را فدای حیات مؤبّد و پایان ناپذیر اخروی بنماید یعنی همان کار را که امام حسین (ع) و

__________________________________________________

(1) مؤبّد: ابدی، همیشگی، جاودان.

(2)- سفینهْ البحار، جلد 1، صفحه ی 476، (دین).

گوهر خود را هویدا کن، ص: 14

یاران وفادارش کرده اند و فرموده است:

(فَانّی لا ارَی الْمَوْتَ الّا سَعادَهً وَ

لا الْحَیاهَ مَعَ الْظالِمینَ الّابَرَماً)؛

«حقیقت آن که من مرگ [در راه حفظ اساس دین] را جز سعادت و خوشبختی نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز ملامت و افسردگی نمی یابم».

این معنای رشد عقلی است که ما باید از عاشورا و عزاداریهای خود تحصیل کنیم وگرنه تحرّک احساس و عاطفه ی زودگذری بیش نخواهد بود و نتیجه ی عقلانی ارزشمندی نخواهد داشت.

با تحریک عاطفه رشد عقلی حاصل نمی شود ..... ص : 14

در جلسه ی گذشته این آیه را خواندیم ولی به توضیح کافی آن نرسیدیم:

وَ لَوْ تَری إذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ «1»

«اگر ببینی آن هنگامی را که آنان [مجرمان و تبهکاران] را در برابر آتش نگه داشته اند [چه وضع و حالی دارند] و می گویند ای کاش ما [به دنیا] باز می گشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم».

یعنی آن روز می فهمند که عالم دیگری و حیات دیگری در کار بوده و آنها با بی اعتنایی از آن گذشته و الآن دچار بدبختی شومی گشته اند! آرزوی بازگشت به دنیا و جبران گذشته می نمایند امّا خدا می فرماید:

__________________________________________________

(1)- سوره ی انعام، آیه ی 27.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 15

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ...؛ «1»

«این آرزو برای این است که آنها آن چه را از افکار و نیّات شوم خویش که در دنیا پنهان می کردند [در کنار آتش جهنّم] برای آنها آشکار شده است [و تنبّه کاذبی پیدا کرده و اظهار ندامت می کنند]».

ولی این ندامت، ندامت ریشه دار و پابرجایی نیست تحرّک احساس زودگذری است و به محض تغییر اوضاع و شرایط دگرگون شده باز به حال اوّل بر می گردد و لذا می فرماید:

... وَ لَوْ رُدُّوا

لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إنَّهُمْ لَکاذِبُونَ؛ «2»

«... اینان اگر به فرض محال به دنیا برگردند [با آن که جهنّم را دیده و برگشته اند] باز به سراغ همان کارها می روند که از آن نهی شده بودند. آری؛ اینان دروغگویانند».

این دو آیه ی کریمه این حقیقت را به خوبی نشان می دهند که موضوع تحرّک عاطفه و احساس، آدمی را به رشد عقلی و ثبات روحی نمی رساند و او را در صراط مستقیم حقّ ثابت و پا برجا نگه نمی دارد آن فریاد یا لیتنا نرد و لا نکذب که دوزخیان می کشند از روی تحرّک احساس است نه از روی تحرّک عقل و انقلاب جان! شراره ی آتش دیده و نعره ی جهنّم

__________________________________________________

(1)- همان، آیه ی 28.

(2)- همان.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 16

شنیده اند و احساسشان تحریک شده است. فریاد می کشند ای امان ما را از اینجا بیرون ببرید دیگر آن کارها که می کردیم نمی کنیم ... امّا عقلشان همچنان مرده و قلبشان قسیّ «1» است! به همین جهت اگر به دنیا برگردند باز با همان عقل مرده و قلب قسیّ برمی گردند و منظره ی رعب انگیز جهنّم هم پس از مدّتی از احساسشان دور گشته فراموششان می شود و مجدّداً همان اخلاق شیطانی و اعمال شیطانی از نفس پلیدشان تراوش می کند! این گفتار خداست که طبیعت مخلوق خودش را نشان می دهد. شما ملاحظه می فرمایید در شب های قدر ماه مبارک رمضان مردمی در مسجد چراغها را خاموش کرده و قرآن ها را روی سر نهاده اند و فریاد بک یاالله شان در و دیوار را می لرزاند! اشک و آه و ناله و افغان سر داده غلغله ای به راه انداخته اند؛ کاروان توّابین از زمین به سوی آسمان حرکت کرده و

با حال توبه و انابه و استغفار رو به خدا می روند. طبیعی است که هر که آن صحنه را ببیند می گوید: دیگر این مردم اصلاح شدند؛ و به راه خدا آمدند دیگر ممکن نیست از فردا به راه خطا بروند. آیا مگر ممکن است به راه خدا افتادگان به راه خطا بروند؟! ولی

__________________________________________________

(1) قسیّ: قساوت گرفته و سنگدل.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 17

یاللعجب که می بینیم از فردا همان مردمند و همان آش و همان کاسه!! اصلًا تکان نخورده اند! چرا؟! چون صحنه ی دیشب صحنه ی تحریک احساسات بود نه تحریک افکار و عقول؛ اشک و آهی بود زود گذر.

روز عاشورا می بینیم چه غوغایی برپا می شود از شور و هیجان و اشک و آه و ناله و افغان بر سر و سینه زنان (که بسیار خوب است و لازم و بلکه بیمه کننده ی این کشور همان فریادهای «یا حسین» است که از عمق جان مردم برمی خیزد) هر بیننده ی آن صحنه های پر شور، اطمینان پیدا می کند که به طور مسلّم آن مردم از افکار و اخلاق یزیدی که این همه اظهار تنفّر و انزجار از او و از پیروانش می کنند تبرّی جسته و کمترین تمایلی به آن اخلاق و اعمال از خود نشان نخواهند داد ولی یاللاسف که می بینیم از فردا همان مردم به همان اخلاق و اعمال از دروغ و تدلیس «1» رباخواری و کلاه برداری و ... با کمال بی پروایی اقدام می کنند!! آن چنان که جدّاً مایه ی حیرت انسان می شود! افرادی مکّه می روند و برمی گردند، قیافه هایی به خود می گیرند و سخنانی می گویند آدم می گوید اینها دیگر نوری گرفتند و تحوّل پیدا کردند

__________________________________________________

(1) تدلیس: فریب دادن.

گوهر خود را

هویدا کن، ص: 18

و دیگر ممکن نیست منحرف شوند؛ ولی یاللعجب که پس از چند روز و چند ماهی که گذشت همه چیز تمام می شود و می بینیم نه قیافه همان قیافه ی مکّه است و نه سخنان آن سخنان و نه رفتار آن رفتار! عجب! پس چرا چنین شد؟! آری آنجا صحنه، صحنه ی تحرّک احساس بود؛ چشم، کعبه و طواف با پیکرهای کفن پوش می دید و انبوه صفوف نمازگزاران در مسجدالحرام مشاهده می کرد و گوش نغمه ی پرجاذبه ی لبیک اللّهم لبیک می شنید ... طبعاً حال توجّه به خدا و معنویّت در او به وجود می آمد امّا اکنون که از مکّه برگشته و آن صحنه ها از مقابل چشم و گوشش برداشته شده است دوباره به دامن عقل بی خبر و قلب قسیّش افتاده و همان اخلاق زشت و اعمال ناپسند از وی بروز کرده است که خدا می فرماید:

... وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ؛

«... [دوزخیان] اگر به دنیا برگردند، همان زشت کاریها را از سر می گیرند»!

پس وقتی چنین شد که جهنّم بینان اگر به دنیا برگردند جهنّم با آن دهشت و وحشت از یادشان برود، آیا توقّع داریم مکّه و کربلا بینان که به تهران و اصفهان برگردند مکّه و کربلا از یادشان نرود؟! بک یا الله گویان شب قدر که پای رادیو و تلویزیون نشستند بک یا الله از یادشان نرود؟!

گوهر خود را هویدا کن، ص: 19

عزاداران بر سر و سینه زنان روز عاشورا اگر روز یازدهم محرّم معامله ی پر سود نامشروعی پیش آمد دست از پا خطا نکنند و فرمان آتش بس به تمایلات نفسانیشان بدهند؟! خیر؛ این گفتار عمیق و پر محتوای خدای متعال است که

می فرماید:

... وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ؛

آری این حقیقت را باید بپذیریم که تحرّک عاطفه و احساس و رقّت قلب و اشک چشم که در مجالس و محافل مذهبی و اماکن مشرّفه ی دینی در ما پیدا می شود در مورد اکثریّت مردم یک حال موقّت زودگذر است و از نظر تربیت روح و پرورش جان اثر ثابتی ندارد و به خورد عقل و فکر آدم چیزی نمی دهد و لذا همین که مجلس تذکّر منقضی گشت و ساعتی گذشت، دیده می شود که باز همان جهل است و همان طغیان است و همان عناد!

... وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ؛

اصلاح مفاسد اخلاقی و اجتماعی در گرو تحریک عقول ..... ص : 19

بله؛ اگر در این مجالس و محافل، موضوع تحریک عقول، مورد توجّه جدّی قرار گرفت و عقل و فکر مردم نسبت به خداشناسی و پیامبر و امام شناسی و اعتقاد به روز حساب و جزا روشن شد و موقعیّت دین و امام در حیات و سعادت انسان به خوبی معلوم شد و زیان و

گوهر خود را هویدا کن، ص: 20

خسران هلاکت باری که در اثر محرومیّت از دین و امام گریبانگیر انسان می شود کاملًا شناخته شد؛ در این موقع است که اگر ذکر مصیبتی شود و براساس تحرّک فکر و عقل، عاطفه هم تحریک گردد و دل رقّت پیدا کند و چشم بگرید در این شرایط است که می شود مطمئن شد که این مجالس، نتیجه ی اصلاحی داده و قسمت مهمّی از مفاسد اخلاقی و اجتماعی را برطرف ساخته است؛ وگرنه تا حساب، حساب تحریک احساسات است، نتیجه ای جز همان شور و غوغای موقّت و اشک و آه زودگذر از این مجالس عائد ما نخواهد شد! به همین

جهت است که می بینیم قرآن کریم مسأله ی تحریک عقول و تنبیه قلوب را هدف و مطلوب اصلی قرار داده مکرّراً می گوید:

... لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ؛ ... لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛

إنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ ...؛ «1»

«قطعاً از سرگذشت پیشینیان تذکّری است برای آن کس که دارای عقل است ...».

أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أقْفالُها؛ «2»

«آیا در قرآن تدبّر نمی کنند یا بر قلبهاشان قفل نهاده شده است»؟

خطاب عتاب آمیز حضرت زینب (ع) به مردم کوفه ..... ص : 20

__________________________________________________

(1)- سوره ی ق، آیه ی 37.

(2)- سوره ی محمّد، آیه ی 24.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 21

ولی ما عملًا روش قرآن را تغییر داده و گریه و ندبه ی تنها را جای تفکّر و تعقّل نشانده ایم! این جریان را که مکرّر شنیده ایم روز دوازدهم محرم سال شصت و یک هجری وقتی اهل بیت امام حسین (ع) را به حال اسارت همراه با سرهای بریده ی بالای نیزه ها وارد شهر کوفه کردند غوغا و غلغله ای به وجود آمد. مرد و زن، پیر و جوان ناله و شیون سردادند آن چنانکه زنها موی سر خود را می کندند و مردها بر سر و صورت خود می زدند چون اهل کوفه شیعه و دوستدار اهل بیت پیامبر بودند و سالها چهره ی ملکوتی امیرالمؤمنین (ع) را دیده و از مواعظ و نصایح آن حضرت بهره ها برده و در جنگ جمل و صفین و نهروان در رکاب آن امام معصوم فداکاری ها کرده بودند امّا زینب کبریَ (ع) وقتی آن حال را از مردم کوفه دید بجای این که با آنها هم نوا گردد و گریه و اشک و آه آنها را بستاید سخت برآشفت و آنها را با خطاب های تند و عتاب آمیز سرکوفتشان داد و فرمود:

(یا اهْلَ الْکُوفَه یا اهْلَ

الْخَتْل وَ الغَدْر وَ الْخَذْل اتَبَکُون اجَلْ وَ اللهِ فَابْکوُا فَانَّکُمْ احَریاء بِالْبُکاءِ)؛

«ای اهل کوفه، ای مردم مکّار! فریبکار آیا گریه می کنید؟ آری؛ گریه کنید که شما از همه برای گریه سزاوارترید که به بدبختی خویش اشک بریزید».

واقعاً حیرت انگیز است! یک زن اسیر که

گوهر خود را هویدا کن، ص: 22

زیر بار مصیبت های سنگین کمرشکن قرار گرفته این چنین با قوّت قلب و طمأنینه ی نفس سخن می گوید و مردم یک شهر را به باد توبیخ و ملامت گرفته می گوید:

(انَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ انْکاثاً)؛

مَثَل شما مَثَل آن زن احمقی است که رشته های خود را پس از تافتن گشوده است. این همه شما زحمت در پیشبرد دین کشیدید در جنگ های متعدّد شهیدها دادید اینک همه را به باد فنا داده اید و بر ما گریه می کنید.

عقیله ی بنی هاشم (ع) با این بیان نشان داد که هر گریه و هر اشک و آهی مطلوب خدا نیست! آن گریه و اشکی مطلوب است که از فکری صحیح و عقلی متین نشأت گرفته و از روی معرفت و شناخت خدا و اولیای خدا تحقّق یابد و با سوختن دل همراه باشد. این گریه و اشک و آه است که حقّ را زنده می کند و باطل را می میراند.

عواطف و احساسات لطیف مردم به امام حسین (ع) ..... ص : 22

به هر حال این اشک و آه ها و این گریه و ناله ها که در ایّام عاشورا و در طول ایّام سال از عمق جان مردم برمی خیزد؛ حکایت از عواطف عمیق و احساسات لطیف این مردم نسبت به مولای محبوب و عزیزشان امام حسین (ع) می کند و نشان می دهد که محبّت امام حسین (ع)

گوهر خود را هویدا کن، ص: 23

واقعاً در دلها

نشسته است و هیچ قدرت و هیچ نقشه ای نمی تواند این محبّت را از دلها بیرون بکشد و این دلها را از امام حسین (ع) جدا کند و چنان که قبلًا نیز اشاره کردیم؛ اعتقاد ما این است که همین ارتباط صمیمانه ی این ملّت با اهل بیت پیامبر (ع) است که سبب بقاء همین مقدار از امنیّت و عافیت در این مملکت شده است وگرنه روی قانونی که قرآن نشان داده است و می گوید:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أیْدِی النَّاسِ ...؛ «1»

«به سبب اعمال مردم، فساد و تباهی، خشکی و دریا را فرا گرفته است ...».

باید در اثر این همه فساد و طغیان و عصیان که از این جنس دو پا روی زمین به وجود آمده است تا بحال زمین اهلش را فرو برده باشد و سیل و صاعقه و زلزله و طوفان ریشه ی این موجود مفسد را کنده باشد ولی دل و مغز شیعیان پاکدل و مجالس و محافلی که بنام حسین (ع) بر پا می شود و اشکهایی که زیر این پرچم ریخته می شود و فریادهای یا حسین که از عمق جانها کشیده می شود بدون اغراق برای این مملکت بلکه برای تمام کره ی زمین به منزله ی دستگاه آتش نشانی است که آبها می پاشد و آتش ها را خاموش می کند که

__________________________________________________

(1)- سوره ی روم، آیه ی 41.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 24

خدا فرموده است:

... وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اْلَارْضُ ...؛ «1»

«... اگر نه این بود که خدا به سبب گروهی گروه دیگر را دفع می کند فساد تمام زمین را فرا می گرفت».

شیعیان سپر بلای زمینیان ..... ص : 24

حضرت امام صادق (ع) ذیل این آیه فرمود:

(فَوَ اللهِ ما نَزَلَتْ

الّا فِیکُمْ وَ لا عُنِیَ بِها غَیْرُکُمْ)؛ «2»

به خدا قسم این آیه جز درباره ی شما (شیعیان) نازل نشده و غیر شما مقصود خدا نبوده است یعنی سپر بلای زمینیان شما شیعیانید اگر شما نبودید و دعاها و تضرّع های شما نبود و ضجّه و شیون های عاشورا و اربعین شما نبود و فریادهای یاعلی و یا حسین و یا زهرای شما نبود لفسدت الارض زمین یکباره رو به فساد و فنا رفته بود؛ دست شما و دامن اهل بیت رسول خداست نگهبان این زمین! ما امیدواریم انشاء الله خداوند به حرمت امام حسین (ع) این عواطف و احساسات بی شائبه ی شیعیان و دوستداران امام حسین (ع) را قرین تحوّل عقلی و رشد فکری قرار دهد و ما را با ایمان و یقینی ثابت از دنیا ببرد و در

__________________________________________________

(1)- سوره ی بقره، آیه ی 251.

(2)- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، صفحه ی 253.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 25

برزخ و محشر نیز مشمول عنایات مولایمان قرار دهد.

وقتی می خواست از مکّه به سمت کوفه حرکت کند برخی از بزرگان بنی هاشم و دیگران از باب صلاح اندیشی آن حضرت را از این سفر تحذیر می کردند از جمله برادرش محمّدبن حنفیه که می گفت:

برادرم! کوفیان بی وفا هستند؛ دیدی که با پدر و برادرت چه کردند؟! با تو نیز همانگونه رفتار خواهند کرد از این سفر منصرف شو. فرمود: نه من باید بروم. اگر بمانم اینجا کشته می شوم و حرمت حرم شکسته می شود و اثری هم نمی بخشد. محمّدبن حنفیه اصرار کرد. امام (ع) فرمود: باشد تا فکری بکنم! او که رفت فردا صبح روز هشتم ذی حجّه امام (ع) عزم حرکت کرد! ابن حنفیه باخبر شد و با شتاب آمد زمام ناقه ی

امام (ع) را گرفت و گفت: شما به من وعده دادید که فکری درباره ی این مطلب بکنید! فرمود: شما که دیشب رفتید، جدّم رسول خدا به خوابم آمد و به من فرمود:

(یا حُسَیْن اخْرُجْ الیَ الْعِراقِ

انَّ الله قَدْ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلًا)؛

«ای حسین! برو به سمت عراق. خدا خواسته که تو را کشته ببیند»!

گوهر خود را هویدا کن، ص: 26

محمّد از اینکه امام (ع) تصمیم قطعی به رفتن دارد سخت متأثّر شد و گفت: حالا که چنین است پس زنان و کودکان را چرا می برید؟! فرمود: رسول خدا فرموده است:

(انَّ الله قَد شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا)؛ «1»

«خدا خواسته که آنها را اسیر ببیند».

آثار قیام و اقدام امام حسین (ع) علیه آل ابی سفیان ..... ص : 26

آری؛ امام (ع) می خواست دو کار انجام بدهد: یکی این که با کشته شدنش کفر و بی ایمانی حاکمان بنی امیّه را برای امّت اسلام آشکار کند و به آنها بفهماند که «اسلام بنی امیّه» ضّد «اسلام محمّدی» است و آنها هدفی جز ریشه کن کردن اسلام ندارند.

پیامبر اکرم (ع) امام حسین (ع) را از کودکی با رفتار و گفتارش آن چنان بزرگ و باعظمت ارائه کرده و گفته بود:

(حُسَیْنٌ مِنّی وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ احَبَّ اللهُ مَنْ احَبَّ حُسَیناً)؛ «2»

«حسین از من است و من از حسینم. خدا دوست بدارد آن کس را که حسین را دوست بدارد».

و لذا مردم معتقد شده بودند: محبّت به حسین (ع) محبّت به رسول الله (ع) و دشمنی با

__________________________________________________

(1)- نفس المهموم، صفحه ی 101.

(2)- بحارالانوار، جلد 43، صفحه ی 271.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 27

حسین (ع) دشمنی با رسول الله (ع) است و کشندگان حسین، کشندگان رسول الله (ع) حساب می شوند و خدا هم فرموده است:

إنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ

لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً؛ «1»

آزار رسانندگان به خدا و رسولش ملعون به لعنت خدا در دنیا و آخرتند و محکوم به عذاب مهین اند «2» و بدیهی است کسانی که ملعون خدا در دنیا و آخرت اند اهلیّت حکومت بر امّت اسلامی ندارند. آری؛ امام حسین (ع) دید شرایط طوری پیش آمده که جز کشته شدن خودش به دست بنی امیّه هیچ راهی برای اثبات کفر آنها وجود ندارد! اگر فرضاً تمام بنی هاشم هم قیام کنند و تمام اهل مدینه هم با آنها همراهی نمایند و یزید را هم از تخت حکومت پایین بکشند یا همه کشته شوند باز هدف اصلی که اثبات کفر بنی امیّه است تأمین نمی شود. تنها کشته شدن شخص امام حسین (ع) (که در نظر امّت اسلام به منزله ی شخص رسول الله (ع) است) اثبات کننده ی کفر آل ابی سفیان است و لذا ضمن خطابه هایش می فرمود:

(انَا احَقُّ مَنْ غَیَّر)؛ «3»

تنها من سزاوارترین کس هستم. که برای تغییر

__________________________________________________

(1)- سوره ی احزاب، آیه ی 57.

(2) مُهین: خوارکننده، اهانت کننده.

(3)- نفس المهموم، صفحه ی 115.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 28

دادن و دگرگون ساختن وضع موجود اقدام به قیام کنم و احدی جز من نمی تواند این کار را به عهده بگیرد و با دادن خون قلبش حقیقت اسلام را به جهانیان اعلام نماید در زیارت اربعینش می خوانیم.

(بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنْ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلالَه)؛ «1»

«خدایا! حسین خون دلش را در راه تو داد تا بندگانت را از بی خبری نسبت به دین نجات دهد و آنها را از حیرت ضلالت برهاند».

این کار اوّل امام حسین (ع) بود که خود را برای کشته شدن به

دست حاکمان اموی آماده سازد امّا کار دیگرش این که باید این واقعه ی هائله ی «2» تکان دهنده را به گوش همه ی امّت در تمام شهرهای مملکت آن روز (با نبود وسایل ارتباط جمعی و رسانه های عمومی از تلفن، تلگراف، رادیو، تلویزیون، مجله و روزنامه برساند) وگرنه این حادثه در روز دهم محرّم سال شصت و یک در بیابان کربلا دور از آبادی ها واقع شد و جز لشکریان ابن زیاد احدی از جریان آگاه نشد و مردم نفهمیدند چه واقع شد و چرا واقع شد! اجساد کشته ها را هم زیر سم اسبها لگدمال کردند و خیمه ها را هم آتش زدند و تمام آثار را از بین بردند

__________________________________________________

(1)- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، صفحه ی 468.

(2) هائله: هول انگیز و وحشت زا.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 29

و زنان و کودکان بی پناه را هم به عنوان اسیران خارج از دین و مذهب به سمت کوفه و شام حرکت دادند تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد کنند و احدی جرأت نفس کشیدن در مقابل دستگاه حاکم نداشته باشد و در نتیجه تمام زحمات امام حسین بی ثمر می شد و هدف از قیام و شهادت که آگاه ساختن امّت از کفر و ضّد اسلامی دستگاه حاکم بود تأمین نمی گردید اینجاست که می بینیم امام حسین (ع) با الهام الهی نقشه ی شیطانی آنها را نقش بر آب کرده و برنامه ی قیام خود را طوری تنظیم نموده است که پس از وقوع شهادت، خود دشمن با دست خودش یک گروه مبلّغ توانا که هر یک بهتر از دهها رسانه ی عمومی از عهده ی نشر حقایق بر می آمدند حرکت داد و با خود برد.

امام سیّدالسّاجدین (ع) که به ظاهر

شدیداً بیمار بود و توانایی این که خود را سر مرکب نگه دارد نداشت و به همین جهت پاهایش را از زیر شکم شتر بسته بودند که نیفتد زینب کبریَ (ع) و امّ کلثوم خواهران امام حسین سکینه و فاطمه ی صغری دختران و رباب همسر امام حسین (ع) که هر یک سخنوری قهّار و موقع شناس بودند همراه دشمن به اسارت رفتند و وظیفه داشتند آنجا دو کار مهمّ انجام بدهند، اوّل اینکه خود را به عنوان اهل بیت

گوهر خود را هویدا کن، ص: 30

رسول خدا معرّفی کنند و دیگر اینکه حاکمان اموی و آل ابی سفیان را به عنوان کفر آیینان ضّد خدا و رسول به مردم شام که آن روز مرکز حکومت در یک مملکت بسیار پهناور اسلامی بود بشناسانند چون منطقه ی شام از همان روز اوّل که در زمان عمر تحت سیطره ی حکومت اسلامی در آمد به دست حاکمان اموی اداره می شد ابتدا یزیدبن ابی سفیان و بعد برادرش معاویهْ بن ابی سفیان از طرف عمر استاندار آنجا بودند. مدّت چهل سال این دو دشمن سرسخت اهل بیت آنجا تا می توانستند علیه علی امیرالمؤمنین و آل اطهارش (ع) تبلیغ نمودند تا آنجا که مردم شام اصلًا علی و آل علی را مسلمان نمی دانستند که وقتی شنیدند علی (ع) در مسجد کشته شده است تعجّب کردند که علی چه کاری در مسجد داشته است و از آن سو آل امیّه را اهل بیت پیامبر معرّفی کرده و گفته بودند مراد از اهل بیت و ذی القربی و اولی الامر که در قرآن آمده و اطاعتشان واجب و مودّتشان اجر رسالت است خاندان بنی امیّه اند! اینک وظیفه ی این گروه تبلیغی امام حسین (ع) در شام

انجام این دو کار سنگین است که باید طوری عمل کنند که این بنیان چهل سال منظّم و تحکیم شده را ویران نمایند و بنیانی از نوبه وجود بیاورند. آل علی را اهل بیت و ذی القربی و اولی

گوهر خود را هویدا کن، ص: 31

الامرقرآن معرّفی کنند و آل ابی سفیان را ضّد خدا و دشمن اسلام و قرآن نشان بدهند و این هر دو کار را به خوبی انجام دادند و جدّاً شام مرکز حکومت را منقلب کردند و مسلّم مرکز که منقلب شد؛ طبیعی است که انقلاب به سایر بلاد نیز انتقال می یابد البتّه منظور از این انقلاب، انقلاب در حکومت نیست بلکه منظور انقلاب اعتقادی و اصلاح توجّه دینی مردم است که بفهمند آل امیّه امام مفترض الطاعه ی «1» امّت نیستند و اصلًا دستگاه حاکم فعلی ضّد دین است و این یک کار بسیار اساسی و حیات بخش به عالم اسلام و مسلمین بود.

نقش شهادت امام حسین (ع) و یارانش و اسارت خاندانش در احیای دین ..... ص : 31

از اینجا می فهمیم معنای حرف امام حسین (ع) را که در جواب تحذیرکنندگان از سفر به کوفه می فرمود: من باید هم خودم بروم و هم اهل بیت از زنان و کودکانم را ببرم که جدّم در خواب به من فرموده است:

(انَّ الله قَد شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا)؛

«خدا خواسته هم تو را کشته ببیند و هم آنها را اسیر ببیند».

__________________________________________________

(1) مفترض الطاعه: واجب الاطاعه، کسی که تبعیّت از او واجب است.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 32

هم شهادت خودش احیا کننده ی دین بود و هم اسارت اهل بیتش (ع). از همان ابتدای حرکتش به سمت کوفه هدف و مقصدش را به همه اعلام کرد و سخن از شهادت خود به میان آورد! در مکّه روز

هفتم ذی حجّه ضمن خطابه ی عمومیش فرمود:

(خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی و لْدَ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَهِ عَلی جِیدِ الفَتاه)؛

«آنگونه که گردن بند، زینت یک زن جوان و ملازم گردن اوست؛ مرگ هم برای یک مرد باایمان زینت او و ملازم با جان اوست».

(وَ ما اوْلَهَنِی الی اسْلافِی اشْتیاقَ یَعْقوُبَ الی یُوسُف)؛

«اشتیاق دیدار گذشتگانم در دلم پیدا شده است همچون اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف»!

(خِیْرَلِی مَصْرعٌ ان الاقِیهِ)؛

«قتلگاهی برای من [از جانب خدا] انتخاب شده است و به سوی آن می روم».

(وَ کَان ی بِاوصالِی تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواو یسِ وَ کَرْبَلا)؛

«گویی که خود را می بینم در حالی که گرگان بیابان بین نواویس و کربلا به من حمله آورده و بند از بندم را جدا می کنند»!

اتمام حجّت امام حسین (ع) با یاران خویش و عکس العمل آنان ..... ص : 32

گوهر خود را هویدا کن، ص: 33

آنگاه ندا در داد که:

(مَنْ کانَ باذِلًا فینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطَّناً عَلَی لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فانَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً انشاءَالله)؛ «1»

«من فردا صبح رونده ام حال هر که راغب است خون دل در راه ما بریزد و خود را برای دیدار خدا آماده سازد با ما حرکت کند که به خواست خدا فردا می روم».

هیچگونه ابهامی در کار خود برا ی مردم باقی نگذاشت که کسی گمان نکند من برای به دست آوردن حکومت می روم و او به طمع رسیدن به مقام و منصبی دنبال من بیاید همه بدانند که من برای کشته شدن در راه خدا می روم! شب عاشورا نیز که در محاصره ی کامل دشمن قرار گرفته بود و تمام راهها را به رویش بسته بودند و کشته شدن قطعی بود، اصحاب خود را با خویشاوندانش که جمعاً به صد نفر نمی رسیدند جمع کرد و برای آخرین بار

با صراحت تمام به آنها فرمود: الآن شب است و هوا تاریک، همه ی شما از جانب من آزادید از تاریکی شب استفاده کنید و خود را از این بیابان پر بلا بیرون ببرید اگر بمانید فردا کشته می شوید!

(فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً)؛

«همه بروید و مرا تنها بگذارید که اینها تنها با من کار دارند».

(ثُمَّ لْیَأ خُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَد رَجُلٍ مِنْ اهْلِ بَیْتی)؛

هر کدام از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرد و ببرد یعنی ابوالفضل تو هم برو تو هم دست خواهرانت را

__________________________________________________

(1)- نفس المهموم، صفحه ی 100.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 34

بگیر و ببر؛ علی اکبر تو هم دست خواهرانت را بگیر و ببر؛ شاید گفته باشد آن کودک شیرخوارم را هم در آغوش مادرش ببرید. خدا داند که این سخنان چه آتشی در دلهای یاران و برادران و فرزندانش برافروخت! همه سکوت کردند و منتظرند که عبّاس چه خواهد گفت دیدند عبّاس شیفته ی برادر از جا برخاست و با چهره ای برافروخته به سخن در آمد و گفت: آقا من بروم! کجا بروم؟

(لَنَبْقَی بَعْدَک)؛

«بروم که بعد از تو بمانم».

(لا ارَانَا اللهُ ذلِکَ ابَداً)؛ «1»

«خدا نیاورد آن روز را که من بی تو بمانم».

پس از عبّاس (ع) اصحاب یکی پس از دیگری برخاستند و سخنانی پرشور گفتند.

مُسلِم بن عَوْسَجه که شاید مُسِن تر از دیگران بود از جا برخاست و گفت:

(یا مَوْلایَ یا ابا عَبْدِالله)؛

«اگر مرا بکشند و کشته ام را بسوزانند و خاکسترم را بر باد بدهند دوباره زنده ام کنند و بکشند و هفتاد بار با من این چنین کنند ممکن نیست دست از تو بردارم».

زهیربن قین گفت: مولای من! اگر هزار بار مرا بکشند و زنده ام کنند و باز

بکشند دست بردار از تو نخواهم بود به

__________________________________________________

(1)- همان، صفحه ی 137.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 35

محمّدبن بشیرحَضْرمی که از اصحاب بود گفتند: پسرت را در یکی از سر حدّات «1» اسیر کرده اند. گفت: او را هم به حساب خدا می گذارم و دست از مولایم برنمی دارم. امام سخن او را شنید و فرمود من تو را حلال کردم برو پسرت را آزاد کن. گفت: مولای من! درّندگان بیابان در حالی که زنده ام پاره پاره ام کنند اگر دست از تو بردارم به فرموده ی مرحوم محدثّ قمی زبان حالی همگی این بود:

شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل مم-- لوک این جنابم و محتاج این درم

گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر این مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟

صبح عاشورا هم باهم شوخی می کردند! یکی گفت: الآن چه وقت شوخی است ظاهراً بُرَیْر بود که گفت: هم اکنون وقت شوخی است! همه می دانند که من در جوانیم نیز اهل شوخی نبودم! حالا که پیر شده ام. ولی چرا شوخی نکنم؟ من که می دانم یک ساعت دیگر این مرغ جان از قفس تن پرواز می کند و با روی سفید به حضور پیامبر اکرم (ع) مشرّف می شوم.

عابِس بن ابی شبیب شاکری وقتی دید سنگبارانش می کنند زره از تن کند و با بدن بی زره و شمشیر به دست وسط

__________________________________________________

(1) سر حدّ: مرز کشور.

گوهر خود را هویدا کن، ص: 36

میدان دوید و گفت:

(الا رَجُلٌ الا رَجُلٌ)؛

«یک مرد در میان شما نیست که به میدان من بیاید [سنگبارانم می کنید]».

وقت آن آمد که خود عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم

شهامت و شجاعت یاران امام حسین (ع) از زبان دشمن ..... ص : 36

نقل شده است: پس از پایان جریان کربلا مردی از

یکی از سپاهیان ابن سعد که در کربلا حضور داشته است پرسید: شما سی هزار جمعیّت برای جنگ با هفتاد و دو نفر رفته بودید؟!

گفت: نگو هفتاد و دو نفر! ما آن روز با جماعتی رو به رو شدیم که وقتی دست به قبضه ی شمشیر بردند و به ما تاختند مانند شیرانی بودند که دنبال شکاری بدوند. از چپ وراست لشکر ما را به هم می ریختند! خود را به دریای مرگ می زدند! امان می دادیم نمی پذیرفتند. تطمیع می کردیم، نمی پذیرفتند! هیچ چیز نمی توانست میان آنها و مرگ یا فتح حائل بشود! اگر اندکی سستی کرده بودیم یک نفر از ما را زنده نمی گذاشتند.

استقبال قاسم بن الحسن (ع) از شهادت ..... ص : 36

در شب عاشورا که امام با اصحاب خود صحبت می کرد و خبر از شهادت فردای آنها می داد؛ در میان آن جمع حاضر

گوهر خود را هویدا کن، ص: 37

نوجوان سیزده ساله ای هم نشسته بود که شما دوستداران آل رسول (ع) آن نوجوان را خوب می شناسید. او یک گل از گلزار زهرای اطهر قاسم یادگار حضرت سبط اکبر امام حسن مجتبی (ع) بود که از کودکی پس از شهادت پدر بزرگوارش در دامن عموی عزیزش بزرگ شده و شدیداً مورد علاقه ی عمویش حسین (ع) است. وقتی سخن از کشته شوندگان فردا به میان آمد آن نوجوان سؤال کرد:

(یا عَمّا انَا فیمَنْ یُقْتَلُ)؛

«عموجان! من هم از کشته شونده ها خواهم بود».

نحوه ی این سؤال حکایت از عشق به شهادت دارد. امام فرمود: عزیزم! تو اوّل بگو مرگ در نظرت چگونه است؟ عرض کرد عموجان!

(احْلَی مِنَ الْعَسَل)؛

«از عسل شیرین تر است».

امام فرمود: بله عزیزم، تو هم کشته می شوی ولی بعد از اینکه به گرفتاری بزرگی مبتلا گردی! بعد فرمود: نه تنها تو

بلکه طفل شیرخوار من نیز کشته می شود! قاسم تعجّب کرد و گفت: عمو جان مگر به خیمه ها می ریزند که بچّه ها را می کشند فرمود: نه، وقتی من برای وداع آخر به خیمه گاه می آیم، بچّه را روی دستم می گیرم که ببوسم در همان حال تیر از طرف دشمن می رسد او در آغوشم کشته می شود! فردا شد و قاسم پس از شهادت حضرت علی اکبر (ع) آمد و مقابل عمو ایستاد و اجازه ی رفتن به میدان خواست. امام تا چشمش به یادگار برادر افتاد آغوش باز کرد و

گوهر خود را هویدا کن، ص: 38

قاسم را به سینه اش چسباند. در مَقاتِل این چنین نوشته اند و مرحوم محدّث قمّی در نفس المهموم نقل می کند:

(جَعَلا یَبْکیانِ حَتّی غُشِیَ عَلَیهِما)؛

«هر دو آنقدر گریه کردند که هر دو بیهوش شدند»!

ما در وداع هیچ شهیدی از شهدای کربلا این حال را از امام (ع) نمی بینیم!! وقتی به هوش آمدند؛ قاسم اجازه ی رفتن به میدان خواست. امام (ع) اجازه نداد. التماس کرد اجازه نداد! دستهای امام (ع) را بوسید اجازه نداد! عاقبت خود را انداخت روی پاهای امام پس از صدور اذن، عازم رفتن شد. امّا لباس رزم از زره و کلاه خود و چکمه برای یک کودک نابالغ که مهیّا نیست! ناچار با همان لباس معمولیش رفت یعنی یک پیراهن بلند بر تن و عمّامه ای کوچک بر سر و یک جفت کفش به پا داشت.

چگونگی میدان رفتن قاسم بن الحسن (ع) از زبان دشمن ..... ص : 38

راوی دشمن گفته دیدم کودکی از خیمه گاه حسین به سمت میدان آمد! با صورتی همچون پاره ی ماه و کفشی به پایش بود و بند یک لنگه ی کفش گسیخته شده بود و یادم نرفته که کفش پای چپش بود. شمشیر به

دست در حالی که قطرات اشک بر صورتش جاری بود ایستاد مقابل لشکر و خود را معرّفی کرد:

(انْ تُنْکِروُنی فَانَا بْنُ الْحَسَنِ سِبْطِ النَّبِیِ الْمُصْطَفَی الْمُؤتَمَن)؛

«اگر مرا نمی شناسید من قاسمم. پسر حسن مجتبی سبط اکبر پیغمبرم».

(هَذا حُسَیْنٌ کَاْلَاسِیرِ الْمُرْتَهَن بَیْنَ اناسٍ لا سُقَوْا صَوْبَ الْمُزَن)؛

گوهر خود را هویدا کن، ص: 39

این آقا که شما او را همچون اسیر در گرو گرفته شده ای محاصره اش کرده اید حسین است. حجّت خدا فرزند پیغمبر شما است. خدا این چنین مردمی را از باران رحمت خود محروم گرداند. به جنگ با آنها پرداخت و با همان سنّ کودکیش سه نفر و بنا بر نقلی سی و پنج نفر را به خاک هلاک افکند «1» و نامردی عمودی بر سرش کوبید. او روی زمین افتاد و صدا زد:

(یا عمّاه ادرکنی)؛

«عمویم مرا دریاب».

امام وقتی رسید که قاسم در حال جان دادن بود امام سخت گریست و فرمود: عزیزم! بر من بسیار دشوار است که صدایم بزنی من نتوانم جوابت بدهم یا جوابت بدهم امّا نافع به حالت نباشم. راوی گفته است: دیدم حسین خم شد نعش قاسم را از زمین بلند کرد و به سینه اش گرفت و رو به خیام حرم حرکت کرد در حالیکه پاهای قاسم از زمین کشیده می شد آورد در کار نعش جوان هجده ساله اش به زمین گذاشت.

صلّی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله الحسین صلّی الله علیک و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک

__________________________________________________

(1)- نفس المهموم، صفحه ی 198.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109