آبادان

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : آبادان/ به کوشش خانه ادبیات و تاریخ پایداری

مشخصات نشر : تهران : صریر، 1383.

مشخصات ظاهری : ص 48

فروست : (راهیان نور1)

شابک : 96466611063500 ریال :

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 45؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع : جنگ ایران و عراق،1359- 1367 -- خاطرات.

موضوع : جنگ ایران و عراق،1359- 1367 -- خوزستان

شناسه افزوده : خانه ادبیات و تاریخ پایداری

رده بندی کنگره : DSR1609/ر2 1.ج 1383

رده بندی دیویی : 955/0843

شماره کتابشناسی ملی : م 83-35406

فصل 1

«درياقلي» مي خواست براي خود چاي بريزد كه صداي همهمه اي از دور شنيد. اول فكري شد صداي باد است كه در نخلستان مي پيچيد و سعف ها [1] را تكان مي دهد؛ اما وقتي صداي افتادن چيزي در رود بهمنشير بلند شد و بعد صداي چند نفر را كه به عربي داد و فرياد مي كردند شنيد، دلش به شور افتاد. راديوي كوچكش را خاموش كرد. از اتاقكش بيرون آمد. اوايل آبادان بود و هنوي كوي ذوالفقاري آبادان از گرمان تابستان فاصله اي چندان نگرفته بود. درياقلي گوش تيز كرد. صداي پاي صدها نفر را شنيد. به آرامي از روي بدنه ي اوراق شده ي ماشين ها بالا رفت و بعد به بهمنشير چشم دوخت. در دور دست ها، روي شهر آبادان

[ صفحه 8]

مي توانست منورها را ببيند كه نورافشاني مي كردند آن سوتر، در سمت خرمشهر و شلمچه، تعداد منورها بيش تر بود و برق انفجار را به سختي مي ديد.

به بهمنشير دقيق شد. سياهه ي افرادي را ديد كه از روي پل شناور به اين طرف مي آمدند. نفسش بند آمد. كم مانده بود از وحشت

پايين بيفتد. خودش را كنترل كرد. آمد پايين و روي زمين نشست. سرش را در ميان پنجه هايش گرفت.

پنج روز پيش خرمشهر به دست عراقي ها سقوط كرده بود و حال نوبت آبادان بود. نمي دانست چه بكند. اگر عراقي ها به آبادان مي رسيدند... نه، نبايد مي گذاشت چنين شود.

بلند شد. رفت طرف دوچرخه اش در گوشه ي قبرستان ماشين ها. سوار شد. فرمان را گرفت و ركاب زد؛ با آخرين توان روي جاده ي خاكي، از كنار نخل ها گذشت و نفس نفس زد. بايد خبر آمدن عراقي ها را مي رساند.

بدنش خيس عرق شده بود. اگر عراقي ها 4 كيلومتري جلوتر مي آمدند و جاده ي خسروآباد را كه تنها جاده ي تسليم نشده ي شهر بود، مي گرفتند، آن وقت 9 كيلومتر جلوتر به آبادان مي رسيدند. نفس نفس مي زد. و به ياد فرزندانش افتاد. برادران و خواهرانش. بايد خبر مي داد. بايد خودش را به حسن بنادري فرمانده عمليات سپاه آبادان مي رساند و خبر آمدن عراقي ها را مي داد.

در آن شب سخت، هيچ كس نمي داند كه درياقلي با چه تواني 9 كيلومتر جاده ي خاكي را ركاب زد و به حسن بنادري كه

[ صفحه 9]

در مقر سپاه بود، رسيد.

وقتي درياقلي به مقر رسيد، از دوچرخه اش پايين پريد و نفس نفس زنان با صداي هميشه گرفته اش فرياد كشيد: من با برادر بنادري كار دارم. زود باشيد خبرش كنيد!

نگهبان جلوي در كه از ديدن درياقلي در آن وقت شب تعجب كرده بود، نپرسيد با فرمانده چه كار دارد. با سرعت رفت و با بنادري برگشت. درياقلي فرياد كشيد: عراقي ها از كوي ذوالفقاري دارند به سمت آبادان مي آيند!

حسن بنادري از تعجب خشكش زد. در يك چشم به هم زدن مقر به هم ريخت. تعداد نيروها كم بود. حسن بنادري به پايگاه هاي ديگر بي سيم زد و خبر آمدن عراقي ها را داد. بعد خودش به همراه شش نفر ديگر به راه نمايي درياقلي به سوي كوي ذوالفقاري روانه شدند. آن ها فقط يك قبضه ي آرپي جي و چند سلاح ژ- 3 داشتند؛ اما نجات آبادان از همه چيز مهم تر بود. [2] .

در كتاب «مسالك الممالك» اصطخري آمده است:

عبادان، حصاركي است كوچك و آبادان [3] بر كرانه ي دريا و آب دجله آن جا گرد آيد و آن رباطي است كه در آن پاسباني بودندي كي [4] دزدان دريا را نگاه داشتندي و آن جا پيوسته اين

[ صفحه 10]

كار را گروهي مترصد [5] باشند. [6] .

گذر ناصرخسرو قبادياني هم به آبادان افتاده او در سفرنامه اش نوشته است: به عبادان رسيديم و مردم از كشتي بيرون شدند. عبادان بر كنار دريا نهاده است. چون جزيره اي كه شط آن جا دو شاخ شده است؛ چنان كه از هيچ جانب به عبادان، نتوان شد الا به آب گذر كنند و جانب جنوبي عبادان، خود درياي محيط است كه چون مد باشد تا ديوار عبادان، آب بگيرد و چون جزر شود، كم تر از دو فرسنگ دور شود.

در فرهنگ معين هم چنين مي خوانيم: آبادان از عبادان گرفته شده است و عبادان مركب از عباد (نام شخصي) و ان (پسوند مكان) مي باشد. حدود آن از اين قرار است: از شمال، شهرستان خرمشهر و رود كارون، از مشرق، رودخانه ي بهمنشير

و اراضي مسطح باتلاقي و از جنوب و مغرب، اروند. شهرستان آبادان به سبب محصور بودن بين رود كارون و بهمنشير، جزيره اي را تشكيل مي دهد كه درجه ي حرارت آن در بعضي از تابستان ها تا 58 درجه و در بهمن ماه به 8 درجه ي سانتي گراد مي رسد. طول جزيره 64 كيلومتر و عرض آن 2 تا 30 كيلومتر است. در قرون اوليه ي اسلام، چون آبادي عبادان در اين جزيره، آخرين آبادي قبل از شط العرب بوده است بر وجه مثل مي گفتند، ليس وراء عبادان قريه، يعني بعد از آبادان

[ صفحه 11]

قريه اي وجود ندارد؛ به همين خاطر است كه منوچهري در قصيده اي مي گويد:

از فراز همت او نيست جاي

نيست زان سوتر زعبادان دهي

در سال 1900 ميلادي، در اين جزيره به جز معدود كپر متفرق و چند نخلستان و چند خانه ي حصيري و جمعي از مردمان عرب چيزي ديده نمي شد. پس از آن كه پالايش گاه در سال هاي 1910 - 1909 ميلادي احداث شد، آبادان از لحاظ اقتصادي و سياسي اهميت جهاني يافت. نام عبادان از سال 1314 شمسي به آبادان تغيير يافت. [7] .

نفت مسجدسليمان و آن پالايش گاه عظيم، عبادان را از شكل كپرآباد و حلبي آباد و خانه هاي خشتي و گلي در آورد و آبادان، شهري شد نگين گونه و بلند آوازه. از هر سوي ايران، حركت به سمت آبادان براي درست رسي به زندگي بهتر آغاز شد. مردم با فرهنگ هاي گوناگون در كنار هم جمع شدند. فارس و عرب و كرد و لر و بلوچ و ترك و گيلاني و مازني همسايه شدند

و آبادان شهر 72 ملت شد.

پالايش گاه آبادان احتياج به نيروي كار داشت و هر روز از گوشه و كنار ايران، مردان كاري به آن مي آمدند. مردم قديمي آبادان روزهايي را به خاطر دارند كه در يك خانه ي بزرگ، عرب و تركمن و ترك و اصفهاني و رشتي و دشتستاني در كنار هم زندگي مي كردند و

[ صفحه 12]

رفت و آمد و بگو و بخند از خانه ها قهر نمي كرد.

واقعه ي آتش سوزي سينما ركس آبادان، ايران را تكان داد. تصاوير كساني كه در آتش سوخته و در گورستان آبادان به خاك سپرده مي شدند، به سر تا سر جهان مخابره شد. راه پيمايي و تظاهرات مردمي شدت گرفت و منجر به درگيري هاي فراواني شد. سرانجام با آمدن امام خميني (ره) در 22 بهمن 1357 عمر سلطنت شاهنشاهي به پايان رسيد.

پس از پيروزي انقلاب، آبادان مثل ديگر شهرهاي استان خوزستان دست خوش حوادثي شد كه افراد خلق عرب برپا مي كردند. بمب گذاري هاي فراوان در سطح شهر و زير لوله هاي نفت؛ آبادان را متشنج كرد. گروه هاي ضد انقلاب با استفاده از فضاي باز و درگيري بين مسؤولين رده بالاي كشور، به راحتي در سطح شهر فعاليت مي كردند و هر حزب و گروه ساز خود را مي زد. گروه خلق عرب با استفاده از كمك هاي مالي و نظامي فراوان عراق قدرت ديگري داشت. بيش تر بمب گذاري ها زير سر جاسوسان و مزدوران عراقي بود كه در يكي از پادگان هاي بصره آموزش مي ديدند. اكثر آن ها عضو گروه خلق عرب يا جبهة التحرير العربستان بودند كه به خيال خود قصد داشتند خوزستان را آزاد و ضميمه ي خاك عراق

كنند. [8] .

[ صفحه 13]

فصل 2

از اوايل سال 1358 و با روي كار آمدن صدام حسين در عراق، اقداماتي آشكار عليه جمهوري اسلامي ايران آغاز شد كه به منظور كسب آمادگي و ايجاد زمينه ي لازم براي يك جنگ گسترده صورت گرفت. از جمله ي آن ها مي توان به ايجاد تحركاتي در مرزها و پشتيباني و تحريك نيروهاي ضد انقلاب داخلي به ويژه در كردستان و خوزستان اشاره كرد. دولت بعثي عراق روابط گسترده اي با گروه ها و شيوخ قبايل مختلف خوزستان در دستور كار خود قرار داد و با بهره گيري از آنان، زمينه سازي براي جدا كردن خوزستان را فراهم كرد.

با گذشت زمان، مواضع خصمانه ي صدام حسين عليه جمهوري اسلامي ايران صريح تر شد. براي اولين بار، در تاريخ 18 فروردين 1359 شمسي يعني هم زمان با قطع روابط ايران و

[ صفحه 14]

آمريكا، اعلام كرد كه ايران بايد از سه جزيره ي تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي خارج شود. چندي بعد، در سخن راني ديگري تأييد كرد كه عراق آماده است اختلاف خود را با ايران با زور حل كند. آن ها پس از قرارداد 1975 م الجزاير همواره مدعي بودند كه قرارداد ياد شده به نفع ايران بوده و عراق تحت فشار آن را امضا كرده. سرانجام پس از ماه ها كشمكش و حملات كوچك به پاسگاه هاي مرزي و تجاوز به حريم هوايي ايران، نيروهاي عراق در 31 شهريور 1359 از آسمان و زمين به ايران حمله كردند.

در منطقه ي آبادان، عراقي ها با سلاح هاي سنگين و خمپاره تعدادي از مخازن نفت، اسكله ها و بعضي تأسيسات ديگر را منهدم

و عده اي از مردم غير نظامي را به خون كشيدند و پالايش گاه آبادان زير آتش سنگين عراق قرار گرفت. استراتژي عراق، تصرف منطقه ي كشور بود؛ به خاطر همين موضوع، يگان هاي زبده ي خود را براي عمليات در مناطق جنوب كشور سازمان دهي كرد.

لشكر 3 زرهي و تيپ 33 نيروي مخصوص عراق از محور شلمچه- خرمشهر - آبادان، حمله ي خود را آغاز كردند. آن ها پيش بيني كرده بودند كه براي تصرف خرمشهر و رسيدن به آبادان دو تا سه روز پيش تر زمان نياز ندارند. مقاومت نيروهاي مدافع خرمشهر باعث شد كه پس از 8 روز در يك كيلومتري خرمشهر زمين گير شوند و يگان هاي ديگري براي كمك به

[ صفحه 15]

منطقه ي نبرد بفرستند. مقاومت عاشورايي نيروهاي مردم در دفاع از خرمشهر در حالي انجام مي شد كه آن ها هيچ يك از سلاح هاي مورد نياز را براي دفاع نداشتند. در اولين روز جنگ در آبادان، دشمن با سلاح هاي سنگين و خمپاره عده اي از مردم را شهيد و تعدادي از مخازن نفت، اسكله ها و بعضي تأسيسات ديگر را منهدم كرد. پالايش گاه آبادان زير آتش سنگين دشمن قرار داشت و در آتش مي سوخت.

فاصله ي پالايش گاه تا اروند به قدري كم بود كه حتي گلوله ي سلاح هاي سبك عراقي ها هم به آن جا مي رسيد.

با فراخوان سپاه پاسداران، نيروهاي ذخيره و مردمي به سوي پايگاه هاي سپاه سرازير شدند. از سوي ديگر دختران آبادان براي كمك در بيمارستان هاي شهر شروع به فعاليت كردند. در دومين جنگ، ارتباط زميني آبادان و خرمشهر قطع شد. اسكله هاي آبادان زير آتش دشمن بود و قسمت هاي مختلف پالايش گاه و تعدادي از مخازن نفت

آتش گرفتند. دود غليظي آبادان را پوشانده بود. بين گارد ساحلي آبادان و نيروهاي دشمن درگيري شديد بود.

در سومين روز شروع جنگ تانك هاي عراقي تا نزديكي جاده ي اهواز رسيدند و پشت انبارهاي عمومي صف آرايي كردند و از ساعت 11 شب به بعد نيروهاي ارتش و سپاه با پشتيباني آتش سنگين و حملات هوايي، تعدادي تانك دشمن

[ صفحه 16]

را منهدم و بقيه را مجبور به عقب نشيني كردند.

اما پالايش گاه آبادان هنوز زير آتش سنگين توپخانه و بمباران هواپيماهاي دشمن بود. هنوز پالايش گاه و مخازن نفتي در آتش مي سوختند و دود غليظي آبادان را تيره و تار كرده بود.

ساعت 6 و 45 دقيقه ي صبح يك هواپيماي عراقي در آبادان سقوط كرد و نيم ساعت بعد چند هواپيماي دشمن، بيمارستان شركت نفت را بمباران كردند. بعدازظهر بر اثر بمباران هاي دشمن عده ي زيادي از مردم شهيد و مجروح شدند و لوله هاي نفت آتش گرفت. ساعتي بعد يك هواپيماي ديگر دشمن در آبادان سقوط كرد.

در آبادان، مردم بي دفاع حالا مجبور بودند كه خانه و زندگي شان را ترك كنند. با آن كه اكثر آن ها از مهاجرين بودند و از استان ها و شهرهاي دوردست به آبادان آمده بودند، باز هم آن جا را خانه ي خود مي دانستند و راضي به ترك آبادان نبودند؛ اما شدت حملات وحشيانه ي دشمن باعث شد كه بسياري مجبور به ترك خانه شوند.

در اين ميان جوانان آباداني با سنگربندي در لب اسكله و رود اروند وظيفه ي حراست از آن مناطق را برعهده گرفتند. خانم ها هم در مساجد و منازل غذا مي پختند و براي رزمندگان

مي فرستادند. حسن بنادري كه مسؤول علميات سپاه آبادان بود، هر روز گروه هاي 110 نفره ي بچه هاي آبادان را به خرمشهر مي فرستاد و شب ها در سطح شهر آبادان گشت زني

[ صفحه 17]

مي كردند.

مشكل ديگري كه در آبادان اتفاق افتاد، بمباران زندان شهر بود. با بمباران شدن زندان آبادان و ويران شدن ديوارهاي آن بسياري از زندانيان آبادان گريختند و حالا مشكلي ديگر به مشكلات مدافعان آباداني اضافه شده بود. آن ها حالا در تعقيب و دست گيري مجرمان فراري بودند.

نيروهاي ستون پنجم يا جاسوسان با دادن گرا به دشمن نقش اساسي در بمباران آبادان ايفا مي كردند. نيروهاي مدافع آبادان هر روز چند جاسوس را در حال بي سيم زدن به دشمن و دادن اطلاعات دست گير مي كردند. كار ديگر جاسوسان اين بود كه سوار بر موتورسيكلت در جاده ها مي گشتند و نيروهايي را كه براي كمك به سوي خرمشهر و آبادان مي آمدند، به طرف دشمن برده و باعث اسارت آن ها مي شدند.

دشمن قصد داشت از شلمچه وارد خرمشهر و سپس با استفاده از پل خرمشهر بر روي كارون، وارد جزيره ي آبادان شود؛ اما مقاومت شديد مدافعان خرمشهر باعث زمين گير شدن دشمن شد. فرمان دهي عراقي كه پس از 17 روز نبرد حتي موفق به ورود به خرمشهر نشده بودند، دنبال راه هاي جديد براي رسيدن به حداقل اهداف ممكن يعني تصرف جزيره ي آبادان بودند تا از بن بست نجات پيدا كنند. دو راه كار عبور از رودخانه ي خروشان اروند و عبور از رودخانه هاي

[ صفحه 18]

كارون و بهمنشير در دستور كار عراقي ها قرار گرفت. عراقي ها مي دانستند كه نصب پل روي اروند

با توجه به جزر و مدهاي وحشت ناك آن كار مشكلي است. پس تصميم گرفتند نيروهاي خود را از كارون و بهمنشير عبور بدهند. براي عبور از رودخانه ي كارون، منطقه اي ميان روستاي «مارد» و روستاي «سلمانيه» انتخاب شد كه به «قصبه» معروف است. شب 19 مهر ماه نيروهاي شناسايي عراق از رودخانه ي كارون كه هيچ گونه دفاعي از آن صورت نمي گرفت، به راحتي عبور كردند و تا روستاي مارد را شناسايي كردند و از نبودن نيروهاي ايراني در آن منطقه مطمئن شدند. فرمانده تيپ 6 زرهي كه مسؤوليت عمليات عبور از كارون برعهده اش بود، نيروهاي كماندرويي تيپ 33 نيروي مخصوص را به آن منطقه اعزام كرد. حضور نيروهاي كماندويي عراق در شرق كارون امنيت لازم را براي ورود قسمتي از توان زرهي تيپ 6 فراهم كرد. [9] .

در سپيده دم 19 مهر ماه، عراقي ها با نصب پل نظامي بر رودخانه ي كارون، يگان هاي رزمي را به شرق كارون منتقل كردند و در اطراف آن جا پخش شدند. ساعت 7 صبح همان روز، جاده ي اهواز - آبادان بسته شد و تعدادي اتوبوس مسافربري كه روي جاده در حال تردد بودند، به دست عراقي ها افتاد. عراقي ها مسافران اسير را به غرب كارون بردند؛ مردان را روانه ي بازداشت گاه و زنان را آزاد كردند.

[ صفحه 19]

با اطلاع سپاه آبادان از حضور نيروهاي عراقي در شرق كارون، بلافاصله يك گروهان نيرو به روستاي مارد اعزام شد. تيپ 6 زرهي عراق با برقراري سر پل، از رودخانه ي كارون تا جاده ي اهواز - خرمشهر به عرض حدود 2 كيلومتر، پل پي ام پي بر رودخانه نصب كرد. سپس

به تقويت منطقه ي شرق كارون پرداخت و پس از سه روز روستاي مارد هم به دست عراقي ها افتاد. روز بعد، عراقي ها به طرف جاده ي ماهشهر - آبادان حركت كردند و با تصرف اين جاده عملا جزيره ي آبادان به محاصره ي آن ها در آمد.

اين حركت دشمن باعث شد كه نيروهاي آباداني نتوانند به كمك مدافعان خرمشهر بروند و مجبور شدند از ديواره هاي شهر گذشته و در مناطق بياباني در برابر دشمن جبهه بگيرند.

محاصره ي جزيره ي آبادان، هر چند خطرهاي جدي براي آبادان و خرمشهر به وجود آورد اما هدف اصلي ارتش عراق كه تصرف كامل اين جزيره و تسلط بر اروند بود، حاصل نشد. فرمان دهان عراقي به اين نتيجه رسيدند كه بايد از رود بهمنشير بگذرند. [10] .

[ صفحه 21]

فصل 3

در چهارم آبان 1359 عراقي ها خرمشهر را تصرف كردند. در اين روز، معدود مدافعان خرمشهر با چشماني اشك بار و بدني مجروح از شهر خارج شدند. در پي اشغال خرمشهر، تلاش عراقي ها براي تنگ تر كردن محاصره ي آبادان ادامه يافت. حالا تمام نگاه ها به آبادان بود، جايي كه عراق برايش دندان تيز كرده بود.

عراقي ها تصميم داشتند با عبور از بهمنشير در منطقه ي ذوالفقاري، حلقه ي محاصره ي آبادان را كامل كنند و وارد شهر شوند. براي اين عمليات، تيپ 6 از لشگر 3 زرهي به همراه واحدهايي از تيپ 33 نيروي مخصوص انتخاب شدند. نحوه ي عمليات از بهمنشير مانند عبور از كارون طراحي شد.

[ صفحه 22]

آن ها با استفاده از تاريكي شب، منطقه ي ذوالفقاري را با راه نمايي يك جاسوس شناسايي كردند. در شب 9 آبان 1359،

پنج روز پس از سقوط خرمشهر، پل شناور روي بهمنشير زدند و به سوي كوي ذوالفقاري سرازير شدند.

عراقي ها مي توانستند از 2 پل ايست گاه 7 و 12 براي ورود به آبادان استفاده كنند؛ اما آن ها كوي ذوالفقاري را انتخاب كردند. دليل اين كار تجربه ي تلخ نبرد در خرمشهر بود. آن ها مي دانستند كه اگر بخواهند مستقيم وارد آبادان شوند، بايد با مدافعان از جان گذشته بجنگند و اين جنگ وقت آن ها را مي گرفت و بايد هزينه ي مادي و انساني فراوماني مي پرداختند؛ اما از لحاظ نظامي، با عبور از بهمنشير مي توانستند جاده ي خسروآباد را به عنوان آخرين راه ارتباطي با ساحل جنوبي ايران تصرف كنند و به اروند دست رسي آسان داشته باشند. به همين دليل كوي ذوالفقاري بهترين گزينه براي ورود به آبادان بود.

آن ها در دل شب و در سكوت روي بهمنشير پل زدند و نيروها و تانك ها و بلدوزرها شروع به گذشتن از پل كردند عراقي ها حساب همه چيز را كرده بودند؛ به جز چشمان بيدار مردي به نام درياقلي.

وقتي درياقلي به مقر سپاه رسيد و حسن بنادري را از آمدن عراقي ها آگاه كرد، خودش با آن ها به سوي ذوالفقاري

[ صفحه 23]

برگشت. حسن بنادري به نيروهاي ديگر در شهر آمدن عراقي ها را خبر داد. نيروهاي مدافع وقتي به ذوالفقاري رسيدند كه عراقي ها تا پاسگاهي كه سر راه آبادان - خسروآباد بود، رسيده بودند. جنگ نابرابر آغاز شد. حسن بنادري و نيروهايش همان جا خط پدافندي تشكيل دادند و از پيش روي عراقي ها جلوگيري كردند.

منطقه زير آتش شديد عراقي ها بود. مدافعان ايراني در گروه هاي

12 و 13 نفره تقسيم شدند و با عراقي ها جنگيدند. سربازان دشمن در نخلستان بودند. صداي انفجار، شليك گلوله ها و نعره ي مجروحين نخلستان را پر كرده بود. هر چند لحظه، قارچ انفجار از گوشه اي به آسمان بلند مي شد، نخل هاي زيادي در آتش مي سوختند و دود انفجار و آتش فضاي نخلستان را پوشانده بود.

با آمدن نيروهاي كمكي، عراقي ها مجبور به عقب نشيني شدند. نيروهاي ارتش و ژاندارمري در كنار رزمندگان فداييان اسلام و بسيج آبادان شروع به محاصره ي عراقي ها كردند. ايراني ها نمي دانستند عراقي ها در كجاي نخلستان هستند ولي از چپ و راست به آن ها حمله مي كردند.

با روشن شدن آسمان، ايراني ها از عظمت نبردي كه در آن حاضر بودند، شگفت زده شدند. به دستور فرمان دهي تصميم گرفته شد كه مانع از پخش شدن عراقي ها بشوند. اگر عراقي ها به خود مسلط مي شدند، عقب راندن آن ها ميسر نمي شد و

[ صفحه 24]

امكان داشت آن ها پيش روي كنند و آبادان سقوط كند.

نبرد تا شب ادامه يافت و ايراني ها با رشادت فراوان توانستند به سيل بندهايي كه قبلا براي جلوگيري از نفوذ آب بهمنشير زده شده بود، برسند. عراقي ها در بد وضعيتي گرفتار شده بودند. عده اي از داوطلبان ايراني با دست خالي به نبرد آمده بودند و سلاح كساني را كه شهيد و يا مجروح مي شدند، برمي داشتند.

سرانجام رزمندگان ايراني به پل شناور عراقي ها رسيدند. به خاطر تاريكي آسمان و جذر آب بهمنشير، پل در دو طرف ساحل به گل نشسته بود. يك بلدوزر عراقي كه قصد داشت وارد ساحل بهمنشير شود، با اصابت موشك آرپي جي منهدم شد و روي پل

گير كرد. چند تانك و بلدوزر و خودرو هم كه قصد گذشتن از پل را داشتند گير كردند و راه بند آمد.

به اين ترتيب، پل بسته شد. با پيش آمدن اين وضعيت نيروهاي عراقي نااميدانه به مقاومت هاي پراكنده دست زدند عده اي تسليم شدند و عده اي ديگر كه ذهن شان از وحشت فلج شده بود، خود را به بهمنشير انداختند.

عراقي ها در محاصره بودند. رزمندگان ايراني خوش حال از پيروزي به تعقيب آنها پرداختند. پاك سازي نخلستان كوي ذوالفقاري آغاز شد. ايراني ها سلاح هاي باقي مانده از دشمن را جمع آوري كردند و آن ها را كه تسليم مي شدند، به سوي آبادان بردند.

[ صفحه 25]

مقاومت مدافعان، آبادان بازتاب جهاني پيدا كرد. به عقيده ي كارشناسان نظامي، صدام حاضر بود به هر قيمت آبادان را تصرف كند تا در مذاكرات احتمالي صلح از موضع يك دولت فاتح نظرات خود را به ايران بقبولاند. آرزويي كه به نظر كارشناسان نظامي، با در نظر گرفتن دفاع جانانه ي مردم شهرهاي خرمشهر و آبادان، خيالي خام بود.

پس از واقعه ي كوي ذوالفقاري، عراقي ها از دست رسي به جزيره ي آبادان مأيوس شدند. پس از عقب نشيني عراق از جنوب بهمنشير، مدافعان شهر از بهمنشير عبور كرده، با دشمن درگير شدند و تلفات سنگيني به آن ها وارد كردند. اين حمله باعث شد كه عراقي ها از آبادان دور شوند و به پدافندي زود هنگام بپردازند.

از آن زمان تا مهر 1360 آبادان در محاصره عراقي ها باقي ماند. در اين مدت، مدافعان شهر در چند جبهه با دشمن مي جنگيدند. شهر نيز زير آتش مستقيم بود. خانواده هاي زيادي در آبادان مانده و آن جا

را ترك نكرده بودند. نبود برق و جيره بندي آب خللي در ايمان و تصميم آن ها وارد نكرد. بودن مردم غير نظامي، باعث روحيه ي رزمندگاني مي شد كه از شهرهاي دوردست براي دفاع از وطن به آن جا مي آمدند.

با بركناري بني صدر، رييس جمهور وقت در سال 1360 جان تازه اي در كالبد خسته اما اميدوار فرزندان ايران دميده شد. امام خميني (ره) در پيامي راجع به حصر آبادان فرموده

[ صفحه 26]

بود: هشدار مي دهم به پاسداران، قواي نظامي و فرمان دهان نظامي كه بايد اين حصر شكسته شود.

منظور امام، شكستن حصر آبادان بود.

در روز 20 خرداد 1360 رحيم صفوي فرمانده وقت عمليات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در جنوب به انرژي اتمي اهواز رفت و به رزمندگان ايراني مژده داد كه سحرگاه روز بعد به مزدوران بعثي در شرق كارون حمله خواهند كرد. شوروي فراوان بر رزمندگان ايراني حاكم شد. بعضي از آن ها سرود كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا سر دادند. بعضي به گوشه اي رفته و وصيت نامه نوشتند. نزديكي هاي مغرب همه آماده ي حركت به خط مقدم شدند.

ساعتي قبل از حمله به رحيم صفوي و حسن باقري اعلام شد كه بني صدر از فرمان دهي كل قوا عزل شده. همان جا حسن باقري پيشنهاد داد كه نام عمليات را بگذارند: فرمانده كل قوا، خميني روح خدا.

با اين اسم موافقت شد. ساعت 4 صبح عمليات در شرق كارون آغاز شد. عمليات فرمانده كل قوا تأثير قابل ملاحظه اي در طرح ريزي عمليات ثامن الائمه گذاشت. اولا اين باور را در نيروها و به خصوص فرمان دهان نظامي ايجاد كرد كه مي توان

با تكيه بر نيروهاي پياده، آبادان را از محاصره خارج كرد. ثانيا انهدام بخش وسيعي از نيروهاي دفاعي عراق و نزديك شدن به پل قصبه، نويددهنده ي يك پيروزي بزرگ بود؛ چرا كه

[ صفحه 27]

در عمليات شسكتن حصر آبادان، نيروهاي اين محور مي توانستند از فاصله ي كم تري به طرف پل قصبه كه روي كارون قرار داشت، هجوم ببرند. حجم وسيع آتش هاي دشمن و پاتك هاي مداوم ارتش عراق براي تصرف زمين هاي از دست داده كه موقعيت پل هاي آن ها را مي توانست با خطر مواجه كندن، تجارب بسيار ارزنده اي به همراه داشت. طراحان عمليات شكست حصر آبادان كه همه گي در صحنه ي رزم بودند با تمامي وجود احساس كردند كه بايد اول از مناطق مختلف به طور هم زمان به دشمن حمله كنند تا توان پاتك دشمن تقسيم شود. چون نيروهاي احتياط دشمن خطري جدي براي پيروزي محسوب مي شوند.

با انجام عمليات «فرمانده كل قوا» اولين قدم براي عمليات سراسري و شكست حصر آبادان برداشته شد. [11] .

[ صفحه 29]

فصل 4

درياقلي آن قدر زنده نماند كه شكست حصر آبادان را ببيند. پس از واقعه ي كوي ذوالفقاري «درياقلي سوراني» به مدافعان آبادان پيوست. او به همراه برادرانش سال ها پيش براي كار در شركت نفت به آبادان آمدند. درياقلي كه به مكانيكي ماشين علاقه داشت، يك اوراقي باز كرد. ماشين هاي تصادفي و اوراقي را مي خريد و وسايل به درد بخور آن را به كساني كه احتياج داشتند، مي فروخت و زندگي اش را مي گذراند.

چند روز پس از واقعه ي كوي ذوالفقاري بر اثر انفجار يك خمپاره پاي درياقلي قطع شد. او به تهران

اعزام و در بيمارستان سينا بستري شد. اما مدتي بعد به شهادت رسيد. هيچ كس از خانواده ي او نشاني نداشت. درياقلي را در بهشت زهرا (س)

[ صفحه 30]

تهران به خاك سپردند تا اين كه ماه ها بعد، برادرانش توانستند مزار او را بيابند.

اما در آبادان ماجراهاي ديگري هم اتفاق افتاد. كليساي شهر همسايه ي مسجد امام صادق (ع) (مسجد بهبهاني ها) است. در روزهاي محاصره ي شهر، كشيش كليسا به صرافت افتاد كه تابلوهاي نقاشي و مجسمه هاي حضرت مريم (ع)، حضرت عيسي (ع) و قديسين ديگر را از زير آتش دشمن نجات دهد. كشيش كه دست تنها بود، از بسيجيان آبادان كمك خواست. بسيجيان آباداني، در يكي از روزهاي پر از آتش و انفجار، با كمك كشيش توانستند تابلوها و مجسمه هاي كليسا را از گزند گلوله هاي خمپاره و توپ نجات بدهند بعد از آن نوبت به كليساي آشوري، كليساي كريستوفر و كليساي قاراپت مقدس رسيد.

با عزل بني صدر از فرمان دهي كل قوا و فرار او به فرانسه و تشديد جنگ مسلحانه ي منافقين با نيروهاي انقلاب در شهرها، شرايط بحراني، كشور را تحت الشعاع خود قرار داد به خاطر مديريت صحيح امام خميني در مهار بحران، وضعيت در جبهه هاي نبرد به سرعت رو به بهبود بود. فرمان دهان سپاه و ارتش در فضايي بهتر قادر بودند اقدامات هم آهنگي را براي اجراي عمليات به انجام برسانند.

در اواخر شهريور ماه 1360 تيمسار ظهيرنژاد، فرمانده

[ صفحه 31]

وقت نيروي زميني ارتش و يوسف كلاهدوز قائم مقام وقت فرمانده كل سپاه پاسداران، قرارگاه مشتركي براي هدايت عمليات در

شادگان زدند. قرارگاه در كنار جاده ي ماهشهر - آبادان زير نخل ها و در يك چادر بود.

حسن باقري در محور دارخوين فرمان دهي را به عهده گرفت و حسين خرازي، فرمانده جبهه ي دارخوين هم در كنار او بود. سيد رحيم صفوي با سرهنگ كهتري در جبهه ي فياضيه ي آبادان مشغول فعاليت شدند. غلام علي رشيد هم هدايت عمليات را در ايست گاه 7 و 12 به عهده گرفت. در محور ماهشهر هم مسؤوليت به عهده ي اسحاق عساكره گذاشته شد.

در طرح اوليه ي سپاه پاسداران به شوراي عالي دفاع آمده بود: «سپاه پاسداران مستقر در آبادان، دارخوين و ماهشهر مأموريت دارند تا با هم آهنگي و هم كاري كامل لشكر 77 پياده ي خراسان، از محور فياضيه و دارخوين به طور گسترده و از سه محور ايست گاه 12 و 7 و جاده ي ماهشهر - آبادان حمله كنند و نيروهاي دشمن را كه از كنار كارون تا جاده ي ماهشهر - آبادان گسترش دارند، به طور كامل محاصره و بعد از انهدام، در منطقه ي فتح شده پدافند نمايند.»

در طراحي عمليات ثامن الائمه چند موضوع مهم در نظر گرفته شد: 1- حمله ي يك پارچه و همه جانبه در همه ي محورها. 2- حمله ي شبانه 3- قيچي كردن دشمن 4- حمله ي

[ صفحه 32]

پشتيباني از محور ماهشهر.

پيرامون بند اول بايد گفت كه دشمن آمادگي مقابله با چنين تهاجم وسيعي را نداشت؛ زيرا خود را مواجه با درگيري عظيمي در سه محور مختلف مي ديد؛ لذا رعب و هراس از يك سو و دست پاچه گي و عدم كنترل و هدايت فرمان دهي از سوي ديگر، گريبان گير دشمن مي شد.

بنا به اعتراف يكي از فرمان دهان عراقي، بلافاصله بعد از كشته يا زخمي شدن فرمانده گردان يا گروهاني، نيروهايش فرار مي كردند يا در انتظار تسليم شدن مي ماندند.

حسن بعدي عمليات، حمله ي شبانه بود. اگر عمليات در روز شروع مي شد، نيروي زرهي عراق به لحاظ برتري كمي و كيفي كه نسبت به واحدهاي پياده ي ايراني داشت، مانع از پيش روي رزمندگان ايراني مي شد.

ابتكار ديگر كه مبتكر آن، فرمان دهي جوان به نام حسن باقري بود، آتش زدن سطح كارون در صبح عمليات بود. حسن باقري براي آن كه راه هاي ارتباطي و تداركاتي دشمن در حين عمليات بسته شود، دستور داد به كمك كاركنان شركت نفت ترتيبي داده شود تا با انتقال نفت سياه به رود كارون و به آتش كشيدن آن در ساعات اوليه ي صبح، علاوه بر ايجاد رعب و وحشت ميان سربازان عراقي، معابر تداركاتي و لجستيكي دشمن قطع شود. محل اجراي اين طرح سلمانيه در فاصله ي 5 كيلومتري خط تماس با دشمن انتخاب شد.

[ صفحه 33]

با نزديك شدن زمان عمليات و تغيير در حال و هواي منطقه اي نبرد، عراقي ها به خطوط مقابل خود حساس شدند تا آن كه يكي از نيروهاي شناسايي كه با خود مداركي از منطقه ي عملياتي و به ويژه جبهه ي دارخوين به همراه داشت، به اسارت عراقي ها در آمد. پس از اين واقعه، عراقي ها خطوط پدافندي خود را تقويت و به سه رده ي تأميني تقسيم كردند. به همين دليل فرمان دهان ايراني مجبور شدند تا معابر ديگري را جست و جوي كنند. ادامه ي شناسايي باعث حساسيت و هوش ياري دشمن شد. آن ها هشت روز

قبل از شروع عمليات، باقي مانده گردان 3 مكانيزه را كه در حمله ي قبلي در جبهه ي دارخوين متلاشي شده بود، به سرعت بازسازي و در خاك ريز رده ي سوم احتياط مستقر كردند.

سه روز قبل از عمليات، دشمن در ادامه ي فعاليت هاي خود، 2 خاك ريز تأميني ديگر احداث و يك گروهان تانك را پشت آن ها مستقر كرد. با وجود تمام تمهيدات پوششي و دفاعي در خطوط پدافندي، فرمان دهان ايراني براي شروع عمليات آماده شدند. دشمن قصد داشت جلوي عمليات را بگيرد. پس پيش قدم شد و دست به حمله از جبهه ي دارخوين زد. آن ها با پشتيباني آتش توپخانه اقدام به پيش روي كردند و بدون مواجهه با مقاومت خاصي توانستند به نخستين خاك ريز نيروهاي ايراني برسند. آن ها در رسيدن به اين خاك ريز از يك ديگر سبقت مي گرفتند چون اداره ي توجيه سياسي عراق به

[ صفحه 34]

آن ها ابلاغ كرده بود چنان چه سربازي خود را به خاك ريز نيروهاي ايراني برساند، به دريافت درجه ي افسري نايل خواهد شد؛ هم چنين به آن ها گفته بودند كه فقط تعداد معدودي از سربازان ايراني در آن منطقه استقرار يافته اند و نه بيش تر.

بعد از رسيدن نيروهاي عراق به خاك ريز، قصد كردند تا به خاك ريز دوم حمله كنند. هنوز چند قدمي از خاك ريز اول فاصله نگرفته بودند كه در كمين رزمندگان ايراني گرفتار شدند. باران گلوله بر سر آن ها باريدن گرفت و عراقي ها وحشت زده و غافل گير شده به اين طرف و آن طرف مي دويدند. سرانجام آن ها با دادن 300 كشته از صحنه ي نبرد گريختند. شكست عراق در اين عمليات، جبهه ي متزلزل دشمن را آسيب پذيرتر كرد. ضمن

اين كه سبب شد فرمان دهان سپاه و ارتش با اطمينان بيش تر سدهاي موجود در راه اجراي عمليات ثامن الائمه را شكسته و خود را براي رسيدن به پيروزي بزرگ در شرق كارون آماده كنند.

[ صفحه 35]

فصل 5

با نزديك شدن زمان عمليات، آخرين اقدامات هم آهنگي در سطح قابل توجهي در حال انجام بود. رزمندگان ايراني با رعايت پوشش و استتار در نقل و انتقالات و رعايت مسايل حفاظتي كه نتيجه ي آن غافل گير كردن دشمن بود، خود را آماده ي تهاجم كردند. تأكيد امام خميني (ره) بر وحدت و يك پارچه گي بين ارتش و سپاه و هم آهنگي كامل به منظور تهاجم عليه دشمن، مؤثرترين عامل در وحدت اين دو سازمان نظامي بود. امام فرموده بود كه نه سپاه به تنهايي مي تواند حمله كند و نه ارتش و هيچ كدام از آن ها بدون كمك مردم به پيروزي نخواهند رسيد. اين هم آهنگي شامل نحوه و چگونه گي به كارگيري آتش پشتيباني توپخانه و حضور مؤثر هوانيروز و تأمين هوايي منطقه ي عمليات توسط نيروهاي هوايي ارتش بود.

[ صفحه 36]

ساعت 12 نيمه شب پنجم مهر 1360 بي سيم ها به كار افتاد و رزمندگان ايراني با رمز يا حسين بن علي (ع) عمليات ثامن الائمه را آغاز كردند.

در ساعت 4 و 30 دقيقه ي صبح، فرمانده محور ماهشهر - آبادان اعلام كرد كه اهداف موردنظر تصرف و منطقه در حال پاك سازي است. او نزديك ظهر اعلام كرد كه تعداد اسرا از 800 نفر به 1000 نفر رسيده و نيروهاي دشمن بين جاده ي آبادان- ماهشهر و آبادان - اهواز محاصره شده اند و تعداد

شهدا و مجروحين خودي كم است.

با انهدام ارتش عراق در جبهه ي ماهشهر، جاده ي ماهشهر - آبادان پس از 349 روز آزاد شد.

اما در جبهه ي ذوالفقاري - هدف اصلي عمليات در كنار جاده ي قديم آبادان - اهواز بود كه بر اساس حساسيت منطقه، چند گردان از سپاه و ارتش به طور مشترك دست به حمله زدند. پس از گذشت 2 ساعت از شروع عمليات، نيروهاي سمت راست، خود را به خاك ريزهاي دشمن رساندند و موفق شدند وارد خاك ريزها شوند. در حالي كه در ساير محورها، نيروهاي عمليات كننده به اولين خطوط تدافعي دشمن نرسيده بودند. با گذشت زمان، نيروهاي ديگر توانستند خود را به خاك ريزها برسانند و اين زماني بود كه نيروهاي پيش تاز به سوي خاك ريزهاي دوم حمله كرده بودند.

پس ازتصرف سنگرهاي دشمن در خاك ريزهاي اول و

[ صفحه 37]

دوم، رزمندگان ايراني بلافاصله به خاك ريز سوم حمله كردند. نيروهاي عراقي در حال فرار بودند. توپخانه ي آن ها منطقه را زير آتش گرفته بود، اما چون از تمركز و نظم خاصي برخوردار نبود، نيروهاي ايراني توانستند بي دغدغه خود را به هدف هاي بعدي برسانند.

در جبهه ي دارخوين، رزمندگان ايراني مأموريت داشتند با عبور از خط نهر شادگان، پل قصبه را فتح و در حاشيه ي شرقي كارون پدافند كنند. سپس با نيروهاي محور فياضيه كه مسؤوليت تصرف پل حفار را به عهده داشتند، دست بدهند. آن ها در حاشيه ي رود كارون، به خاطر ميدان هاي مين و استحكامات دفاعي، به سختي پيش روي كردند، تا آن كه يك گلوله خمپاره بي هدف درمحل انتقال نفت به رودخانه ي كارون منفجر شد و باعث

آتش سوزي گسترده در منطقه ي سلمانيه و محمديه شد.

كارها براي به آتش كشيدن كارون مطابق برنامه پيش مي رفت. نفت سياه به ضخامت 1 تا 2 سانتي متر سطح رودخانه ي كارون را پوشانده بود. در ساعت 2 نيمه شب، بر اثر اصابت يك گلوله ي خمپاره به منبع ذخيره ي نفت، زبانه هاي آتش همه جا را فراگرفت. به تدريج منطقه در هاله اي از آتش فرو رفت. فرمان دهان ايراني نگران بودند. آن ها نمي دانستند كه اين آتش سوزي به نفع عمليات است. با روشن شدن آسمان، همه شاهد دود غليظ و سياهي شدند كه كاملا

[ صفحه 38]

منطقه عملياتي را در برگرفته بود.

در لحظه اي كه تشويش و نگراني فرمان دهان ايراني شدت بيش تري گرفته بود، وزش باد به سمت جنوب آغاز شد و باعث شد كه مركز فرمان دهي و هدايت عمليات تيپ 3 ارتش در دوده محاصره و توان فعاليت از نيروها گرفته شود. آن ها مجبور شدند به سنگر فرمان دهي سپاه كه در 200 تا 300 متري مقر تيپ 3 ارتش بود، نقل مكان كنند و در آن جا با دو بي سيم به هدايت نيروها مشغول شوند.

جريان باد به تدريج دود را به سمت تنها سنگر فرمان دهي عمليات نزديك و نزديك تر كرد. دود به 100 متري سنگر فرمان دهي رسيد و بحران جدي تر شد. فرمان دهان ايراني در نگراني و التهاب به سر مي بردند. همه گي دست به دعا برداشته و از قادر متعال كمك خواستند.

ناگهان باد عجيبي شروع به وزيدن كرد كه تا آن زمان در منطقه سابقه نداشت؛ به طوري كه فيبرهاي نصب شده روي سنگر فرمان دهي را از جا كند. سپس

دود سياه از زمين جدا شد و به آسمان رفت. در همين لحظات بود كه خطهاي اول و دوم عراق كه تا آن لحظه به سختي مقاومت مي كردند، به خاطر استيصال فرمان دهان شان سقوط كرد و رزمندگان خودي به سرعت آن جا را فتح كردند.

آتش زدن رودخانه باعث شد سازمان دهي نيروهاي عراقي در خطوط دفاعي شان دچار هرج و مرج شود و رزمندگان با

[ صفحه 39]

با استفاده از اين خلاء، بسيار زودتر از برآورد زماني به هدف اصلي خود يعني پل قصبه برسند. تصرف پل قصبه باعث اخلال جدي در تصميم گيري فرمان دهان عراقي شد. آن ها ناچار بودند براي فرار يا پاتك، از تنها پل باقي مانده در منطقه ي حفار استفاده كنند. در همين لحظات بود كه نيروهاي ديدبان در جبهه ي دارخوين، با نزديك شدن به پل حفار و هدايت آتش روي پل، دشمن را گيج و متحير كردند.

نيروهاي دشمن كه از جهنم كارون گريخته بودند، با استقرار در جناح غربي پل قصبه و به دست آوردن آرامش نسبي، اقدام به شليك مستقيم گلوله هاي تانك كردند. فرمان دهان ايراني فكر اين جا را هم كرده بودند. شهيد مرتضي تيموري فرمانده تخريب منطقه ي دارخوين به همراه چند تخريب چي ديگر سراغ پل قصبه رفتند و آن را منفجر كردند. با نابود شدن پل قصبه، اميد فرمان دهان عراقي براي استفاده از اين پل از بين رفت و نيروهاي مهندسي ايران كنار سر پل قصبه خاك ريز زدند و در حاشيه ي كارون آرامش برقرار شد.

مهم ترين محور عمليات، جبهه ي فياضيه بود. يگان هاي ايراني بايد ضمن حركت در شرق كارون، از جنوب به شمال، ارتباط

نيروهاي عراقي با غرب كارون را قطع مي كردند. در اين جبهه، از حدود 7 ماه قبل، نيروهايي مستقر شده بودند. آن ها براي اجراي عمليات شروع به زدن دو تونل كردند. تونل اول در سمت چپ كشتي سازي اروندان و تونل دوم در نزديكي

[ صفحه 40]

كارخانه ي شير پاستوريزه بود كه تا خاك ريزهاي عراق امتداد داشت. اهميت اين جبهه به قدري بود كه سيد رحيم صفوي شخصا هدايت و كنترل عمليات در اين محور را به عهده داشت.

با شروع عمليات، رزمندگان ايراني در جبهه ي فياضيه به ميدان وسيعي از مين به عمق 500 متر برخورد كردند. تخريب چي ها مشغول پاك سازي ميدان مين شدند؛ اما رزمندگان محور راست به فرمان دهي شهيد اكبر كامراني خط را شكستند و پيش روي كردند. ساعت 8 صبح پل قصبه فتح شد. بعد از آن، نيروهاي جبهه ي فياضيه و ايست گاه 7 و 12 به جاده ي اهواز - آبادان حمله كردند. اذان صبح بود كه جاده ي اهواز - آبادان فتح شد و اين يعني رسيدن به تمامي اهداف در عمليات ثامن الائمه. حصر آبادان شكسته و دشمن با ذلت عقب رانده شد. آبادان پس از يك سال محاصره آزاد شده بود. [12] .

خبر پيروزي رزمندگان اسلام درعمليات ثامن الائمه بازتاب گسترده اي در ايران و كشورهاي جهان داشت. امام خميني (ره) در پاسخ به تلگرام فرمان دهان نظامي پيامي به اين شرح فرستادند:

«تيمسار سرتيپ فلاحي، تيمسار سرتيپ ظهيرنژاد و جناب آقاي محسن رضايي ايد هم الله تعالي. تلگرام شما در خصوص

[ صفحه 41]

فتح بزرگ كه خداوند تعالي نصيب ارتش، نيروي هوايي

و هوانيروز، سپاه پاسداران، بسيج، ژاندارمري، فدائيان اسلام و ساير نيروهاي مردمي فرموده و محاصره ي آبادان به طور كامل شكسته شده است، واصل گرديد. اين جانب اين پيروزي بزرگ را به فرماندهان، تمامي نيروهاي مسلح و به سربازان ارج مند و سپاهيان نيرومند تبريك مي گويم و اميد است اين سرافرازي ها را كه براي اسلام و ميهن فراهم مي كنند، منظور نظر مبارك ولي الله الاعظم بقية الله ارواحنا له الفداء باشد و آخرين پيروزمندي را كه بيرون راندن نيروهاي متجاوز كافر از سرزمين هاي ميهن مان است، ملت شريف به زودي مشاهده كند. اين جانب به اسم ملت بزرگ ايران از رزمندگان دلير ارتش و سپاه و ديگر قواي مسلح ايدهم الله تعالي تقدير و تشكر مي كنم. از خداوند متعال توفيق، نصرت و عظمت اسلام و مسلمين و به خصوص نيروهاي مسلح اسلامي را خواستار است.»

پس از عمليات، فرمان دهان عمليات يعني سرلشكر فلاحي، سرتيپ نامجو، سرتيپ فكوري، يوسف كلاهدوز و محمد جهان آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) از منطقه بازديد كردند و سپس براي ارائه ي گزارش عمليات به امام خميني (ره) سوار بر هواپيماي 031- C عازم تهران شدند. در اين هواپيما تعدادي از مجروحين هم بودند كه براي مداوا به تهران اعزام مي شدند؛ اما هواپيما سقوط كرد و پنج فرمانده و مجروحيتي كه سوار آن بودند، به شهادت رسيدند.

[ صفحه 42]

عمليات ثامن الائمه در حالي به پايان رسيد كه پيروزي آن، جمهوري اسلامي ايران را در آستانه ي روزهاي بزرگ ديگر قرار داد.

كم كم مردم آبادان به شهرستان برگشتند. حالا همه مي دانستند كه نوبت آزاد كردن خرمشهر از چنگال دشمن است.

آبادان حالا عقبه ي جبهه ي جنوب حساب مي شد. سرانجام در سوم خرداد 1361 به فاصله ي 9 ماه از شكسته شدن حصر آبادان، خرمشهر هم آزاد شد.

اما آبادان هنوز زير آتش توپ و خمپاره ي عراق بود.

در اواخر سال 1364 و به دنبال عمليات شكوه مند و الفجر 8 كه به آزادسازي شهر فاو عراق منجر شد، دشمن، آبادان و خرمشهر را بمباران شيميايي كرد. در اين زمان، مسؤولين مجبور شدند كه مردم بومي و غيرنظامي آبادان را تخليه كنند. همين موضوع در اواخر سال بعد در عمليات كربلاي 5 هم اتفاق افتاد. بار ديگر مردم غيرنظامي آبادان مجبور به تخليه ي شهر شدند.

آبادان، از ساعات اوليه ي شروع جنگ تا روزهاي پاياني مرداد 1367 هيچ گاه از كينه و نفرت دشمن در امان نماند. آبادان يكي از شهرهايي است كه خيلي از رزمندگاني كه به جبهه رفته اند، از آن جا خاطرات تلخ و شيرين فراواني دارند. مردم مهمان نواز و خون گرم آباداني هميشه باعث دل گرمي و

[ صفحه 43]

روحيه ي رزمندگان بودند.

رزمنده ها وقتي مي خواستند يادي از خانواده هاي خود بكنند، به آبادان مي رفتند و از مخابرات آن جا به خانه تلفن مي كردند؛ در گرما، بستني و فالوده نوش جان مي كردند، از نانوايي ها نان تازه مي گرفتند و آش معروف آبادان را مي خوردند. آن هايي هم كه پول داشتند، دوستان شان را به «قليه ماهي» ميهمان مي كردند.

پس از پايان جنگ، مردم به شهرشان بازگشتند. دست در دست هم شروع به بازسازي و آباداني شهرشان كردند. ديوار كليساها و مسجد امام صادق (ع) و مسجد بهبهاني ها را كه بر اثر تركش هاي دشمن مجروح شده بودند، مرمت

كردند. پالايش گاه آبادان شروع به كار كرد. بار ديگر زندگي به آبادان بازگشت؛ همان چيزي كه دشمن مي خواست آن را از آبادان بدزدد.

اكنون در يكي از ميدان هاي اصلي آبادان، مجسمه ي مردي در حال دويدن به چشم مي خورد. او درياقلي است. مردي كه باعث شكست يورش شبانه ي دشمن در كوي ذوالفقاري شد.

پاورقي

[1] شاخه هاي نخل.

[2] براي اطلاع بيشتر از ماجران درياقلي نك: اگر درياقلي نبود، داستان هاي شهر جنگي، انتشارات سلام.

[3] آباد.

[4] كه.

[5] مراقب، مواظب.

[6] مسالك الممالك، اصطخري.

[7] فرهنگ معين، جلد پنجم.

[8] روزشمار جنگ ايران و عراق، ج چهارم.

[9] روزشمار جنگ ايران و عراق، ج چهارم.

[10] همان.

[11] نبردهاي شرق كارون، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

[12] سيد رحيم صفوي، نبردهاي شرق كارون.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109