سرشناسه : صدر، محمدباقر
عنوان و نام پدیدآور : مباحثی پیرامون حضرت مهدی (ارواحنا فداه)/ تالیف محمدباقر صدر ؛ ترجمه لطیف راشدی، سعید راشدی؛ با تحقیق عالمانه عبدالجبار شراره.
مشخصات نشر : قم مسجد مقدس جمکران 1387.
مشخصات ظاهری : 79ص.
شابک : 8000 ریال 978-964-973-149-0
وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری
یادداشت : کتابنامه: ص. [73] - 75؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق -
شناسه افزوده : راشدی، لطیف، مترجم
شناسه افزوده : راشدی، سعید، مترجم
شناسه افزوده : شراره عبدالجبار
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP224/4/ص4م2 1387
رده بندی دیویی : 297/462
شماره کتابشناسی ملی : 1606288
ص:1
ص:2
مباحثی پیرامون حضرت مهدی (ارواحنا فداه)
تالیف محمدباقر صدر
ترجمه لطیف راشدی، سعید راشدی
با تحقیق عالمانه عبدالجبار شراره.
ص:3
ص:4
تصویر
ص:5
ص:6
حمد و ستایش
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، باری الخلائق اجمعین باعث الانبیاء والمرسلین، رافع السموات و خافض الارضین، و الصلوة علی من اختاره من شجرة الانبیاء و مشکوة الضیاء و مصابیح الظلمه و ینابیع الحکمة، مولانا و مولی الکونین، سیّدنا و سیّد العالمین، الروح المجسَّد و الجسَّد المروّح أعلنی ابوالقاسم المصطفی محمّدصلی الله علیه وآله و علی اولاده الاطیبین الا نجبین و لعن الدائم علی اعادیهم من الآن الی یوم الدین.
حمد بی بدایت و سپاس بی نهایت سزاوار و شایسته ذاتی است که جهان تاریک را به انوار دانش روشن و صفحات قلوب را به ضیاء معرفت، مزیّن نمود.
و درود فراوان بر سرور کائنات و خاتم الانبیاء پیامبر اکرم و گرامی اسلام حضرت محمّدصلی الله علیه وآله و بر خاندان مطهر و عترت پاکش حضرت فاطمه زهراعلیها السلام و ائمه دوازده گانه علیهم السلام.
پیرامون مقوله مهدویّت، به برکت وجودی آن امام همام - ارواحنا فداه - به طور مقبول قلم فرسایی گردید. (سعیهم مشکور)، امّا ابتکار، عالم و مجتهد مجاهد و فیلسوف و اندیشمند مبارز و انقلابی، مرجع عالیقدر و افتخار آفرین
ص:7
جهان تشیّع استاد علاّمه حضرت آیت اللَّه العظمی سیّد محمّد باقر صدرقدس سره در کتاب گران سنگ خود «بحث حول المهدی» مایه مباهات و خرسندی می باشد.
کتاب یاد شده در عین حجم کم آن، می توان آن را کتابی جامع و مانع و بسیار مبارک و پُر محتوا بشمار آورد.
آن مرجع شهید سعی نموده تا در این کتاب، به شبهات و سؤالات عمده و مهمّ، پاسخ علمی، منطقی و متقن بدهد، و پاسخ گوی برخی شبهات زمان حیات مبارک خود باشد.
قلم توانمند و منطق علمی آن مرجع مجاهد، در زمینه های گوناگون فلسفی، منطقی، اقتصادی، تفسیری، کلامی و فقهی را می توان در تمام کتاب هایش به روشنی و وضوح مشاهده کرد و استفاده نمود. سر تا سر مطالب این کتاب، مسلح به منطق قوی و آموزه های علمی می باشد؛ امّا در برگردان آن از عربی به پارسی، سعی شده تا عبارات و جملات و مطالب مغلق، روان و سلیس شوند و تقریباً برای همگان قابل استفاده باشد.
به ویژه با تحقیق عالمانه و استادانه آقای «دکتر عبدالجبار شراره» و استخراج منابع و توضیح برخی مطالب در پانوشت، امکان استفاده عامه فراهم شده و تعمیم گردیده است.
بر خود واجب و لازم می دانم تا یادی از آن بزرگ مرجع مجاهد بنمایم و گوشه ای از زندگی سراسر برکت او را به قدر مقتضی بیان نمایم و خواهیم دید که چگونه آن مرد مجاهد و عالم و فقیه مبارز سراسر عمر پُر برکت خود را در راه خدمت به دین مقدس اسلام او اهل بیت علیهم السلام سپری نمود و سرانجام در مسلخ عشق شهید شد و به استکبار، «آری» نگفت.
ص:8
او در اسلام ذوب شده بود و در واپسین حیات و زندگی پُر برکت خود فرمود: «در امام خمینی قدس سره ذوب شوید، همان سان که او در اسلام ذوب شد.»
به امید آن که رهروی صادق و خالص آنان باشیم.
علامه شهید، آیت اللَّه سیّد محمّد باقر صدر، یکی از بزرگ ترین اندیشمندان مسلمان و به تعبیر امام خمینی: «مغز متفکّر اسلامی» در تاریخ اسلام به ویژه در قرن چهاردهم هجری است. فقیهی جامع الشرایط، فیلسوفی اجتماعی، مفسری بزرگ، متفکری آگاه به فرهنگ و علوم زمانش، نویسنده ای توانمند و پرکار و سیاست مداری هوشمند و شجاع و دردمند.
سیّد محمّد باقر صدر در تاریخ 25 ذیقعده 1353 در شهر مقدس کاظمین دیده به جهان گشود(1) و دومین فرزند خانواده بود. اجدادش همه از عالمان دین بودند؛ پدرش سیّد حیدر که جوان مرگ شد، پدر بزرگش آیت اللَّه العظمی سیّد اسماعیل صدر که یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه در نیمه اوّل قرن چهارده اسلامی بود و در سال 1338 هق وفات کرد و دیگر اجدادش که شاخه هایی سرسبز و پربار از شجره پربرکت «خاندان صدر» و از تبار غیرتمند و پاک امام کاظم علیه السلام بوده اند و در سرزمین ایران، لبنان و عراق از پاسداران فرهنگ و اندیشه و دانش و دین به شمار می رفته اند.
برادر بزرگ و معلمش سیّد اسماعیل نیز از علماو مجتهدان پرتلاش و جوان نجف بود که در سال 1388 ه.ق در چهل و هشت سالگی درگذشت.
ص:9
خواهرش «آمنه بنت الهدی صدر» یکی از زنان دانشمند ،شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق بود که در مسیر جهاد و مبارزه، با برادرش سیّد محمّد باقر همگام شد و سرانجام سرنوشت هر دو به شهادت و سعادت ابدی ختم گشت.(1)
سیّد محمّد باقر، از پنج سالگی به مدرسه رفت و تا یازده سالگی دوره ابتدایی را به اتمام رساند. در این دوران، نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار خدادادی او درخشید و تعجب آموزگاران و همکلاس های خود را برانگیخت، به طوری که اولیای مدرسه تصمیم گرفتند او رابه مدرسه کودکان تیزهوش و نابغه بگذارند تا به هزینه دولت درس بخواند و پس از طی مراحل لازم و قانونی، به دانشگاه های اروپا یا آمریکا اعزام کنند و در رشته های علوم جدید تحصیل کند و به کشور خود بازگردد.
او به تحصیل علوم دینی و پرداختن به رشته کار پدرانش گرایش داشت و از طرفی مادر و برادر بزرگش رضایت ندادند که او با پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خود باخته آموزش و پرورش آن روز عراق، درس بخواند...
بالاخره با راهنمایی دو دایی فقیه و دانشمندش آیت اللَّه «شیخ محمّد رضا آل یاسین» و آیت اللَّه «شیخ مرتضی آل یاسین» به فراگیری دروس حوزوی و علوم دینی پرداخت.(2)
تحصیلات علوم دینی را با کتاب «معالم الاصول» نزد برادرش سیّد اسماعیل آغاز کرد و دیگر کتاب های دوره سطح حوزه را با شور و شوق و تلاش بسیار در مدّتی کوتاه خواند و تمام کرد.
او علاوه بر تحصیل، دروس ابتدایی را نیز به خواهرش بنت الهدی می آموخت
ص:10
و بنت الهدی بی آنکه به مدارس نامناسب دخترانه آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش سیّد محمّد باقر و گاه سیّد اسماعیل، قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث، فقه و اصول و... را آموخت.(1)
در سال 1365 ه.ق که دوازده ساله بود به همراه برادرش سیّد اسماعیل به نجف اشرف رفت تا در محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه شهر امامت، به تحصیلات عالی بپردازد.
او دوره عالی فقه و اصول را در نزد مرحوم آیت اللَّه العظمی سیّد ابوالقاسم خویی و مرحوم آیت اللَّه شیخ محمّد رضا آل یاسین گذراند.(2) فلسفه اسلامی (اسفار ملاصدرا) را از مرحوم «شیخ صدرا بادکوبه ای» آموخت و در کنار آن، طی سال ها، فلسفه غرب و نظرات فلاسفه غیر مسلمان را به دقّت مورد تحقیق و نقد قرار داد.(3) کتاب «فَلسَفَتُنا» (فلسفه ما) گویای ابعاد گسترده اندیشه های فلسفی سیّد محمّد باقر صدر است.
در دیگر رشته های علوم حدیث، رجال، درایه، کلام و تفسیر نیز سال ها به تحصیل و تحقیق و مطالعه گذراند و به کمال رسید.
سیّد محمّد باقر در طول هفده - هیجده سال تحصیل (از آغاز تا پایان) علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده اش، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت.(4) و خودش نیز همیشه می گفته است که من به اندازه چند طلبه درس خوان، تلاش می کنم. در سایه
ص:11
این پشتکار جانانه بود که بر همه مشکلات فایق آمد و در کسب دانش و فضیلت به مقامی عالی دست یافت و گفته اند که از هنگام بلوغ شرعی، خود مجتهد شده بوده و از مجتهد دیگری تقلید نکرده است.(1)
سیّد محمّد باقر از بیست سالگی با تدریس کتاب «کفایة الاصول»(2) تعلیم و تربیت طلاب جوان را آغاز کرد. از بیست سالگی به تدریس دروس خارج فقه و اصول و از بیست و هشت سالگی به تدریس دوره خارج فقه بر اساس کتاب «العروة الوثقی»(3) پرداخت. بعدها فلسفه و تفسیر قرآن نیز تدریس می کرد. او در طول نزدیک به سی سال تدریس و تعلیم، شاگردانی جوان، محقق، پرشور، متّقی، متفکر، آگاه، مجاهد و سیاست مدار تربیت کرد، که هر یک از آن ها بعدها پرچمدار نشر علم و فرهنگ و آیین جهاد در راه خدا شدند و بعد از استادشان، راه علمی، فکری و سیاسی و اجتماعی او را ادامه دادند از جمله:
1. سیّد محمّد باقر حکیم
2. سیّد محمود هاشمی
3. سیّد کاظم حسینی حائری
4. شیخ مهدی آصفی
5. سیّد عبدالغنی اردبیلی
6. شیخ غلامرضا عرفانیان و...(4)
ص:12
بعضی از عالمان آگاه و روشن بین از جمله شهید سیّد محمّد مهدی حکیم، سیّد طالب رفاعی، شیخ مهدی سماوی، پس از مطالعه اوضاع سیاسی و اجتماعی عراق، به این نتیجه رسیده بودند که باید حزبی را مبتنی بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی تأسیس کنند، تا بتوانند مبارزات مسلمانان آن سامان را سر و سامان بدهند و به اهداف خود نائل آیند. پس از مطرح کردن این اندیشه با آیت اللَّه صدر، «حزب الدعوة الاسلامیه» (حزب دعوت اسلامی) را در سال 1377 ه.ق تأسیس کردند.(1)
آیت اللَّه صدر اساس نامه ای را نیز بر اساس اعتقادات دینی برای حزب دعوت تنظیم کرد. حزب دعوت به فعالیت خود پرداخت، آیت اللَّه سیّد محمّد باقر صدر پنج سال بعد از تأسیس حزب، بنا به مصالحی خود را از آن کنار کشید. امّا به دیگر اعضای حزب توصیه کرد که به کار خود ادامه دهند و او نیز پشتیبان آنان خواهد بود.(2)
در سال 1958 م. «عبدالکریم قاسم» با ظاهری پیشرو و چپ نما به حکومت عراق رسید و میدان را برای کمونیست ها باز کرد. در نتیجه آن، موجی الحادی و مخالف اسلام، سرزمین عراق را فرا گرفت. حوادث دوران حکومت عبدالکریم قاسم، عالمان آگاه و متعهد شیعه را در آن کشور به حرکت وا داشت. آنان ضروری دیدند که برنامه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فکری مکتب اسلام
ص:13
را هماهنگ با نیازهای حیات بشر معاصر عرضه نمایند. بدین گونه، تشکیل «جماعة العلماء فی النّجف الاشرف» (جامعه روحانیت نجف اشرف) پدید آمد و عالمان بزرگی همچون شیخ مرتضی آل یاسین، شیخ محمّد رضا آل یاسین، شیخ محمّد رضا مظفر و شهید سیّد مهدی حکیم (فرزند آیت اللَّه سیّد محسن حکیم) از اعضای اصلی آن بودند.
سیّد محمّد باقر صدر در آن زمان گرچه به خاطر جوان بودن نسبت به سایر اعضاء، که کمتر از سی سال داشت، عضو جماعة العلماء نبود، ولی با آنان همکاری جدی داشت و حتّی نخستین بیانیه جماعة العلماء را نیز او نوشت! و اکثر نوشته های آنان به قلم او نوشته می شد؛ زیرا وی قلمی توانا و نثری محکم و نو داشت و آگاهی های سیاسی و اجتماعی و فلسفی او نیز وسیع تر از دیگران بود. انتشار مجله «الاضواء» در سال 1961 م مهم ترین فعالیت فرهنگی جماعة العلماء بود که سرمقاله های پنج شماره اوّل آن تحت عنوان «رسالتنا» به قلم آیت اللَّه سیّد محمّد باقر صدر نگارش یافت و خواهرش بنت الهدی نیز در این مجله مقالات خود را به چاپ می رساند.(1)
همزمان با این فعالیت ها، به پیشنهاد مرحوم آیت اللَّه سیّد محسن حکیم - مرجع تقلید وقت - کتاب کم نظیر «فلسفتنا» را تألیف کرد.(2) این کتاب در دو بخش تنظیم شده است:
بخش اوّل: نظریه شناخت (معرفت) از دیدگاه های فلاسفه معاصر، در مقایسه با فلسفه اسلامی.
ص:14
بخش دوم: بینش فلسفی اسلام درباره جهان و نقد و ردّ جهان بینی مادّی و الحادی.
از آن پس به بررسی نظام های اقتصادی اسلامی و مکاتب شرق و غرب (سوسیالیسم و کاپیتالیسم) پرداخت که حاصل این تحقیق عمیق و بی سابقه، کتاب پر ارج «اقتصادنا» (اقتصاد ما) شد. این کتاب پر ارج نخستین اثری است که سیستم اقتصادی اسلام را در طرحی علمی و محققانه ارائه کرده و دو بخش است:
بخش نخست: در این بخش مکتب های اقتصادی شرق و غرب را بررسی کرده و به محک نقد روشن بینانه و عالمانه زده و مردود و فاقد ارزش دانسته است.
بخش دوم: طرح تفصیلی سیستم اقتصادی اسلام.
این کتاب در سال 1381 ه.ق به چاپ رسید.(1)
ص:15
سیّد محمّدباقر صدر، نهضت امام خمینی در ایران را روزنه امیدی برای نجات امّت اسلامی می دانست. بنابراین از آغاز نهضت اسلامی امام در سال (1342 ه.ش)، آن را تحت نظر داشت و از امام و حرکتش حمایت می کرد.
در تاریخ 9 جمادی الثانی 1385، حضرت امام خمینی از تبعیدگاه ترکیه به نجف اشرف منتقل شد. ورود امام به حوزه علمیه نجف، جنب و جوشی در آن ایجاد کرد. علما و روحانیون نجف درباره استقبال از امام، نظرات مختلفی داشتند. آیت اللَّه صدر با اشتیاق تمام به همراه عدّه ای از علمای دیگر، در مراسم استقبال از امام شرکت، و شاگردان و همفکرانش را نیز به آن دعوت کرد... در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف، سیّد محمّد باقر با ایشان ارتباط نزدیکی داشت و به او عشق می ورزید، عشقی که تا آخر عمر در بین او و امام بود.(1)
دوران مرجعیت آیت اللَّه سیّد محمّدباقر صدر، پس از وفات آیت اللَّه حکیم (1390 ه.ق) آغاز شد و بسیاری از مردم عراق از او تقلید کردند.(2)
در سال 1392 هق رژیم بعث عراق، بیش از پیش از تحرک های ضدّ استبدادی حزب دعوت اسلامی ودیگر گروه های مبارز و مسلمان به وحشت افتاد، بنابراین با یورش به خانه های مبارزان و مجاهدان، عده زیادی را دستگیر و زندانی کردند. آیت اللَّه صدر نیز با اینکه بیمار بود و در بیمارستان نجف بستری شده بود،تحت نظر مأموران سازمان امنیت رژیم بعث قرار گرفت.
ص:16
تا اینکه با اعتراض مردم و علما، سازمان امنیت دست از او برداشت.(1)
در سال 1394 ه.ق رژیم بعث عراق، پنج تن از شاگردان و مریدان صدر، یعنی شیخ عارف بصری، سیّد عزّ الدین قبّنچی، سیّد عماد الدین طباطبایی تبریزی، حسین جلوخان و سیّد نوری طعمه، را دستگیر و اعدام کرد! این گروه شهیدان، طلایه دار شهدای انقلاب اسلامی عراق بودند. این حادثه اثر ناگوار و سنگینی بر روح آیت اللَّه صدر گذاشت و مدّت ها به سختی متأثر و بیمار بود.
از حوادث مهمّ دیگر در دوران مرجعیت آیت اللَّه صدر، حرکت اربعین سال 1397 بود. مردم نجف از قدیم هر سال در روز اربعین حسینی، مویه کنان و عزادار، با پای پیاده از نجف تا کربلا راهپیمایی می کنند. در آن سال، آیت اللَّه صدر هر چه در توان داشت به هیئت های عزادار مساعدت کرد تا مراسم شورانگیز اربعین را هر چه باشکوه تر برگزار نمایند. آن روز ده ها هزار نفر در قالب عزاداران حسینی، اعتراض خود را علیه سلطه ضد انسانی رژیم بعث عراق، اعلام کردند.
به دنبال آن قیام تاریخی، آیت اللَّه صدر، را دستگیر و به سازمان امنیت بغداد منتقل کردند، در آنجا پس از بازجویی، هشت ساعت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار دادند. آثار آن شکنجه ها، تا آخر عمر در بدنش هویدا بود و به سختی می توانست از پله ها بالا برود.(2)
یکی از برنامه های خطرناک رژیم بعث عراق، «بعثی کردن نظام آموزش و پرورش» بود. به همه دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت از مدارس گرفته تا
ص:17
دانشگاه ها تکلیف کردند که به حزب بعث عراق بپیوندند و برنامه های ضد اسلامی آن را در تمام سطوح آموزش کشور اجرا کنند. در این هنگام، آیت اللَّه صدر در مقام مرجعیت و یگانه پرچمدار مبارزه با حزب کافر بعث، با صدور فتوایی، پیوستن به حزب و هر گونه همکاری با آن را تحریم کرد. این فتوا، تکلیف مردم را روشن ساخت و مردم از پیوستن به حزب و عضویت در آن پرهیز کردند. جز اندکی فرومایه و بی دین و ترسو.
تأثیر فتوای آیت اللَّه صدر به حدّی بود که یکی از مسؤولان حزب در این باره اعتراف کرد:
فتوای سیّد محمّد باقر، همه نقشه های ما را نقش بر آب کرده و هیچ کس، جز عده کمی ترسو و بزدل، از پذیرفتن عضویت حزب و همکاری با آن استقبال نکرد.(1)
بدین گونه حزب بعث، دشمن اصلی خود را شناخت.
آیت اللَّه صدر، از حامیان صادق امام خمینی و انقلاب اسلامی بود، امام در پاریس بود که سیّد محمّد باقر صدر، طی نامه ای پشتیبانی خود را از ایشان و ملّت انقلابی ایران اعلام و از مقام شهدای انقلاب، تجلیل کرد. همین فعالیت های او بود که ملّت مسلمان عراق را به سوی حمایت از مردم ایران سوق می داد و رژیم آمریکایی صدام حسین - حاکم خونخوار عراق - را خشمگین می کرد. در شب 22 بهمن 1357 که شب پیروزی شکوهمند مردم مسلمان و انقلابی ایران به رهبری امام خمینی قدس سره بر طاغوت آمریکایی - رژیم محمّد
ص:18
رضا پهلوی - بود. آیت اللَّه صدر در مسجد جواهری نجف اشرف به منبر رفت و برای مردم مسلمان عراق از انقلاب اسلامی ایران و نقش امام خمینی در احیای اندیشه های دینی و اصلاح امّت اسلام، سخن گفت و تکلیف مردم عراق را در برابر حکومت ضدّ دینی بعثی، معین کرد: قیام! قیام...
فردای آن شب، مردم عراق به دعوت رهبر خود، برای حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی قدس سره، در بسیاری از شهرهای عراق راهپیمایی کردند.(1)
از دیگر کارهای آیت اللَّه صدر، در جهت حمایت از انقلاب اسلامی ایران، تألیف سلسله کتاب های «الاسلام یقود الحیاة» در شش جلد بود که شامل بحث هایی نظیر: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، منابع قدرت دولت اسلامی، اقتصاد جامعه اسلامی و... می شود.
از کارهای شگفت انگیز آیت اللَّه صدر برای بیداری مردم عراق و آماده کردن آنها برای قیام و حرکت در مقابل حکومت جائر آن کشور، برگزاری تفسیر موضوعی قرآن بود. آن هم بعد از تعطیل کردن درس خارج فقه!
در حوزه علمیه نجف کمتر دیده شده بود که یک مرجع تقلید تفسیر قرآن بگوید؛ آن هم به جای درس خارج فقه، که این بیشتر مایه تعجب دیگران می شد. به طوری که برخی از شاگردان او، در این باره از وی سؤال کردند او جواب داد:
«برای من تدریس و تألیف و تحقیق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد،
ص:19
بلکه ادای وظیفه شرعی به هر نحو ممکن برای من از همه چیز مهم تر است. امروز در این برهه از تاریخ اسلام و مسلمین، که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی پیروز شده و پوزه قدرت های شیطانی شرق و غرب را به خاک مالیده و امّت اسلام را در سرتاسر دنیا بیدار کرده است، من وظیفه خود می دانم که با تفسیر قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان های انقلابی اسلام را مطرح نمایم و با بیان مفاهیم شور آفرین، حماسی و اجتماعی قرآن کریم، دل ها را برای پیوستن به انقلاب اسلامی ایران آماده کنم... از طرفی، درس خارج فقه و اصول، بیش از حدّ لازم در حوزه گفته می شود، امّا جای تفسیر قرآن سخت خالی است!»(1)
درس تفسیر شهید صدر هر هفته دو روز از تاریخ 17 جمادی الاول تا 5 رجب 1399 طی چهارده جلسه برگزار شد.(2) که بعد از آن رژیم طاغوتی صدام حسین از ترس بیداری مردم، درس تفسیر بیدار گونه آیت اللَّه صدر را به تعطیلی کشاند.
درس تفسیر قرآن جنب و جوشی در میان توده مردم به وجود آورده بود. حکومت ظالمانه صدام از این پدیده خجسته اسلامی، به وحشت افتاد و برای جلوگیری از هر گونه تحرک، در یک یورش وحشیانه، همه نمایندگان آیت اللَّه صدر را در تمام شهرهای کشور دستگیر و زندانی کرد. شهید صدر روز 16 رجب 1399 ه.ق را روز اعتراض و اظهار انزجار از اعمال ظالمانه رژیم اعلام کرد. مردم به اطاعت رهبر و مرجع تقلید خود برخاستند، دست از کارهای خود کشیدند، بازارها را تعطیل کردند و برای بیعت با رهبرشان به خانه او شتافتند... همان
ص:20
شب آیت اللَّه صدر دستگیر و روانه بغداد شد. در سازمان امنیت بغداد، از او خواستند که دست از پشتیبانی انقلاب اسلامی بردارد و مردم عراق را تحریک نکند. امّا شجاعانه جواب داد.
«من یک مسلمانم و در برابر سرنوشت همه مسلمانان جهان - و نه تنها عراق و ایران - مسؤل هستم و باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم و وظیفه شرعی منحصر به ایران و عراق نیست. حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن هم، یک وظیفه شرعی است!»(1)
همان روز بنت الهدی، به ایراد یک سخنرانی در حرم امام علی علیه السلام پرداخت و از مردم خواست که به خیابان ها بریزند و در مقابل دستگیری آیت اللَّه صدر، به رژیم بعثی اعتراض کنند. همین گونه نیز شد و رژیم برای ایجاد آرامش و جلوگیری از گسترش اعتراض مردم، مجبور شد که آیت اللَّه صدر را آزاد کند.(2)
روز 18 رجب 1399 ه.ق، خانه آیت اللَّه صدر و کوچه های اطراف آن از اوّل صبح تا پاسی از شب، مملو از جمعیتی بود که دیروز برای آزادی رهبرشان دست به تظاهرات اعتراض آمیز زده بودند و امروز آمده بودند تا بار دیگر با او بیعت کنند.
رژیم ستم پیشه صدام حسین، از تجدید پیمان امّت مسلمان عراق با مرجع و رهبرشان، سخت به وحشت افتاد و برای قطع رابطه مردم با آیت اللَّه صدر، نیروهای امنیتی را در سر کوچه آیت اللَّه صدر و کوچه های اطراف، مستقر کردند. بدین گونه محاصره نُه ماهه خانه آیت اللَّه صدر آغاز شد.(3)
ص:21
در مدّت نه ماه محاصره، رژیم با فرستادن مأموران و مزدوران خود به نزد آیت اللَّه صدر، سعی کرد او را از راهی که در پیش گرفته، منصرف کند، ولی آیت اللَّه صدر ثابت و استوار ایستاد و همچنان از انقلاب اسلامی ایران و امام و مردم انقلابی ایران حمایت کرد و هرگز به خواسته های رژیم خونخوار صدام، گردن ننهاد.(1) تا اینکه در بعد از ظهر گرم و سوزان روز شنبه 19 جمادی الاول 1400 (16 فروردین 1359)، «ابوسعید» رئیس سازمان امنیت نجف، با عده ای از مزدوران امنیتی، آیت اللَّه صدر را دستگیر و به سرعت از نجف به بغداد منتقل کرد. آیت اللَّه صدر این بار می دانست که دیگر بر نخواهد گشت، چون وقتی ابوسعید جنایتکار گفت:«آماده باشید به بغداد برویم!» به آرامی گفت:
«من خیلی وقت است که آماده شهادتم!»
فردای آن روز، حکومت جبار بغداد، اقدام به دستگیری بنت الهدی کرد، چون بیم داشت مبادا بنت الهدی بار دیگر مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت کند و رژیم را رسوا نماید!
«برزان ابراهیم»، برادر ناتنی صدام و رئیس سازمان امنیت کشور، در زندان از آیت اللَّه صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد، تا آزاد شود و گرنه کشته خواهد شد!
آیت اللَّه صدر این خواسته آن آدمکش را رد کرد و گفت:
«من آماده شهادتم، هرگز خواسته های غیر انسانی و ضد دینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من همان است که انتخاب کردم!...»(2)
وقتی که مزدوران بعثی، از منصرف کردن آیت اللَّه صدر و خواهرش مأیوس
ص:22
شدند، آن دو علوی پاک نژاد مظلوم را در روز سه شنبه 23 جمادی الاول 1400 ه.ق (19 فروردین 1359 ه.ش) زیر شکنجه به شهادت رساندند. جنازه آن دو شهید در جوار مرقد امام علی علیه السلام در آرامگاه خانوادگی «شرف الدین» به خاک سپرده شد.(1)
امام خمینی، در پیامی که به مناسبت شهادت مظلومانه آن دو شهید داد، سوگ مندانه نوشت:
«.. مرحوم آیت اللَّه شهید سیّد محمّد باقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود، به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشی به درجه رفیعه شهادت رسیده اند. شهادت ارثی است که امثال این شخصیت های عزیز از موالیان خود برده اند...»(2)
آثار قلمی متفکر بزرگ، شهید سیّد محمّد باقر صدر، همه علمی، تحقیقی، ابتکاری، کم نظیر و مورد استفاده و مراجعه اندیشمندان و اهل علم و مصداق روشن «باقیات صالحات» است.
در اینجا به معرفی فهرست گونه این آثار درخشان می پردازیم:
1. فدک فی التاریخ (فدک در تاریخ).
2. غایة الفکر فی علم الاصول.
3. فلسفتنا (فلسفه ما).
4. اقتصادنا (اقتصاد ما).
ص:23
5. الاسس المنطقیه للاستقراء.
6. المعالم الجدیدة للاصول.
7. بحوث فی شرح العروة الوثقی.
8. دروس فی علم الاصول، معروف به «حلقات».
9. الفتاوی الواضحة، رسالة عملیه شهید صدر است که در نوع خود سبک خاصی دارد.
10. البنک اللاربوی فی الاسلام (بانک بدون ربا در اسلام).
11. المدرسة الاسلامیة، بحث های اجتماعی و اقتصادی است.
12. بحث حول المهدی علیه السلام.
13. بحث حول الولایة.
14. الاسلام یقود الحیاة (اسلام راهنمای زندگی).
15. المدرسة القرآنیة، درس های تفسیر موضوعی قرآن.
16. دور الائمه فی الحیاة الاسلامیة (نقش امامان در اسلام).
17. نظام العبادات فی الاسلام(نظام عبادی از نظر اسلام).
18. حاشیه بر رساله عملیه آیت اللَّه شیخ مرتضی آل یاسین، تحت عنوان «بلغة الراغبین» که هنوز هم چاپ نشده است.
19. حاشیه بر «منهاج الصالحین» آیت اللَّه حکیم.
20. حاشیه بر مناسک حجّ آیت اللَّه خوئی.
21. حاشیه بر بخش نماز جمعه از کتاب شرائع الاسلام.
22. موجز احکام الحجّ، مختصری از احکام حج.
ثواب این کتاب به روح بزرگ و مطهر آن مرجع تقلید و فیلسوف فرزانه اهدا می نماییم، به امید آن که در روز حشر و نشر از شفاعتش بهره مند گردم.
ص:24
نیز به امید خشنودی مولایمان حجّت بن الحسن امام زمان - ارواحنا فداه - و گوشه چشمی که؛ «یأَیُّها الْعَزِیزُ مَسَّنا وَأَهْلَنا الضُّرُّ فَجِئْنا بِبِضَعَةٍ مُّزْجَیاةٍ فَتَصَدَّقَ عَلَیْنا و اَوْف لَنا الْکَیْلِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».
و آخر دعوانا اَنِ الحمدللَّه رب العالمین.
قم مقدسه
العبد: لطیف مطوف راشدی
ص:25
جریان مهدویت، تنها یک ایدئولوژی، تفکر و اندیشه اسلامی نیست که از نظر آموزش دینی مورد توجّه قرار گیرد و تلقین های دینی، آن را در افکار مردم جای دهد؛ بلکه این جریان، یک الهام فطری(1) است که در مقابل عقاید و تفکرات دیگران، ایّام و روزهای وعده داده شده درخشانی برای تمام مردم مجسم می کند تا در آن، تمام ادیان الهی با همه ابعادشان محقق شوند؛ نیز هدف و آرمان نهایی آن است که این جریان پس از سختی و تلاش های طولانی در طول تاریخ در مسیر مطمئن خود قرار می گیرد.
جریان مهدویت، فقط یک تفکر دینی که در اذهان انسان های دیندار وجود داشته باشد، نیست؛ بلکه این جریان در افکار مادّیون و کسانی که افکار غیبی را قبول ندارند و همیشه، تاریخ را بر اساس همین تناقضات تفسیر می کنند، وجود دارد.(2) در آن روز، تمام این تناقضات بر طرف می شود و صلح و امنیّت در آن،
ص:26
حکومت خواهد کرد. این چنین تجربه های شخصی که در طول تاریخ با انسان ها همراه بوده به صورت تجاربی وسیع و تعمیم یافته، بین انسان ها مطرح می شود.
این الهام و شعور باطنی که در تمام مردم وجود دارد از روشن ترین الهامات بشری است و زمین بعد از آنکه از ظلم و جور پر شد، توسط یکی از اولیا الهی پر از عدل و داد می شود(1).
زمانی که قرار باشد این الهام فطری مورد تأیید دین و ایمان قرار گیرد و عقیده مذهبی که مستقیماً به خداوند منسوب است، این تفکر و شعور را در ذهن به عنوان یک یقین و باور کامل پی ریزی کند و این حقیقت را با کمال صراحت تأکید کند که زمین در آخرین روزهای خود از عدل و داد پر می شود. در این موقع این شعور باطنی به شکل یک ایمان مستحکم، سرنوشت انسان ها را روشن می کند.
اثر ایمان و یقین فقط این نیست که انسان ها را در مقابل سختی، درد و مشکلات تسلی دهد ونگرانی را تبدیل به آرامش کند؛ بلکه باید گفت که در مقابل ناراحتی و ناامیدی ای که در مردم وجود دارد، یاری دهنده مظلومان و مردم را آماده قبول کردن تمام ظلم و ستم ها نماید.
ایمان به جریان مهدویت، عامل تقویت کننده و نیرو دهنده ای است که نیروی مقاومت و ایستادگی را در دل مظلومان به وجود می آورد و از خاموش شدن مشعل انتقام مظلومان و گردباد ناامیدی، جلوگیری نماید.
این جریان که با اعتقاد دینی آمیخته است، ثابت می کند که در آینده، جریان
ص:27
عدالتگرا می تواند با ظالمان درگیر شود و پایه های ظلم را نابود کند و جهان جدیدی بسازد. هر چقدر ظلم و ستم در جهان فراگیر شود و بر مقدّرات تسلط یابد، بالاخره باید روزی از بین برود و هر چقدر توانا باشد مانند ظلم، یک جریان غیرطبیعی است.(1) این سیر، آرزوی هر انسان و ملّت مظلومی است که چه زمانی می رسد تا در جهان، تغییرات سالم صورت گیرد و بنای ظالمانه جهان از نو ساخته شود.
تفکر مهدویت از اسلام جلوتر و وسیع تر است و نقش اسلام در دگرگونی چنین تفکری بسیار خوب بوده است؛ چون اسلام توانست تفکر مهدویت را که در ابتدا، نیروی عدالتگرای ناشناخته ای بود که ظلم را از جهان ریشه کن می کرد به یقین و باوری صددرصد در آورد و منجی بشریت را با تمام خصوصیاتش به همه شناساند و مردم به این مطلب رسیدند که منجی آینده، در حال حاضر هم وجود دارد و او نیز هم گام و هم صدا با مردم برای ایجاد دگرگونی و گسترش عدالت در جهان، لحظه شماری می کند.
اسلام، مهدی علیه السلام را یک تفکر حقیقی که باید در آینده یافت شود و همچنین به عنوان یک حقیقت مجهول که باید تازه شکل گیرد و به وجود آید، معرفی نمی کند؛ بلکه اسلام، مهدی علیه السلام را به عنوان یک حقیقت زنده معرفی می کند که منتظر قیام او هستیم و او فرد شناخته شده ای است که در کنار ما زندگی می کند و برای تمام ناراحتی ها، مشکلات، جنگ ها، ظلم ها و جنایت ها که در جای جای
ص:28
جهان رخ می دهد، ناراحت و غمگین می شود و منتظر روزی است که دست هر مظلومی را بگیرد(1) و ظالمان را از بین ببرد.
ولی تقدیر الهی این گونه است که این رهبر خودش را به مردم معرفی نکند و بر خلاف اینکه در همین جهان زندگی می کند، رازش را برملا نکند و همراه دیگران، منتظر آن روز موعود باشد. روشن است که تفکر اسلامی به وجهی که گفته شد، فاصله بین تمام مظلومان جهان و مهدی علیه السلام را نزدیک تر کرده و پلی را که بین این دو است را کوتاه تر خواهد کرد، حتّی اگر این انتظار طولانی تر شود.
اعتقاد به مهدی علیه السلام به گونه ای که اسلام آن را معرفی کرده که او انسان زنده ای است و همانند ما زندگی می کند و همانند ما منتظر آن روز است، اعتقاد عدم پذیرش ظلم و ستم را به صورت دایم و کامل به ما می بخشد که این تفکر را در چهره ظلم ستیز او مجسم کنیم. مهدی علیه السلام به زودی ظهور می کند و پیمان هیچ ظالمی را به گردن ندارد؛(2) پس ایمان به او، نشانه عدم قبول ظلم و هم صدایی با اوست.
ص:29
به همین سبب در احادیث، انتظار فرج توصیه شده، انتظار فرج، عاملی است که تفکر ظلم ستیزی و نیز رابطه مردم منتظر با رهبری را تقویت می کند و باعث زنده شدن تفکر ظلم ستیزی در اذهان مردم می گردد؛ البته این ارتباط بین مردم مظلوم و رهبر انتقام گیرنده در صورتی ممکن می شود که مردم، رهبر خود را زنده و شاهد در میان خود ببینند.(1)
اعتقاد به زنده بودن مهدی علیه السلام نیرویی در مردم منتظر به وجود می آورد که هرگاه مردم به این مطلب برسند که رهبرشان شاهد مظلومیت، ناکامی، سختی و شکنجه های آنان است و با آنها هم دردی می کند، موجب آرامش و کمتر شدن ناراحتیهایشان را فراهم می آورد.
امّا اکنون، اعتقاد به زنده بودن مهدی علیه السلام باعث شده است که عده ای از انسان های کوته فکر نتوانند چنین تفکری را هضم کنند و اصل مسئله گسترش عدالت در جهان، توسط منجی را منکر شوند.(2)
ص:30
آنها می پرسند: مهدی علیه السلام که تا به حال ده ها قرن زندگی کرده و شاید قرن های دیگری زندگی کند، چگونه می شود که برخلاف قوانین طبیعت چنین عمر طولانی داشته باشد؟
همچنین می پرسند: چرا خداوند، منجی بشریت را ده ها قرن قبل به دنیا آورد تا برای اصلاح جهان زنده نگاه دارد؟ آیا ممکن نبود که هرگاه جهان، صد در صد آماده پذیرش شد، همان زمان فردی را به دنیا آورد و به او قدرت بدهد که جهان را پر از عدل و داد کند؟(1)
همچنین می پرسند: مهدی علیه السلام فرزند امام یازدهم علیه السلام است.(2) وی در سال
ص:31
256 هجری به دنیا آمد(1) و پدرش در سال 260 هجری از دنیا رفته؛ یعنی او در زمان مرگ پدرش چهار یا پنج سال بیشتر نداشته است. این سن برای رهبری صلح جهانی، کم می باشد و پدرش نیز نبوده تا او را برای چنین کاری آماده کند؛(2) چگونه او از نظر دینی، فکری و عملی برای چنین کار بزرگی آماده شده است؟!
همچنین می پرسند: چگونه رهبری که قدرت دارد و می تواند جهان پر از ظلم و فساد را پر از صلح و آرامش کند؛ چرا زودتر قیام نمی کند تا مردم جهان کمتر سختی بکشند؟(3)
همچنین می پرسند: فرض کنیم که چنین چیزی امکان دارد؛ ولی آیا می توان حقیقتی را بدون دلیل عقلی و شرعی قبول کرد و تنها به چند حدیثی که از
ص:32
طرف پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده، کفایت کرد؟(1)
همچنین می پرسند: چگونه یک نفر می تواند این همه تغییرات در سطح جهان به وجود آورد؟ چون او هر چقدر هم که بزرگ باشد، نمی تواند تاریخ را بسازد؛ زیرا تاریخ بر اساس یک سری مقدمات پنهان و حلّ درگیری های اجتماعی شکل می گیرد؛ ولی فرد برجسته، مورد انتخاب سیر تاریخ قرار می گیرد که اتفاقات جهان به دست او انجام می شود.(2)
نیز می پرسند: این فرد از چه طریقی می تواند با تمام حکومت های باطل و ظالم روبرو شود تا در عمق تمام ملّت ها نفوذ کند و به شکل دایمی مالک تمام هستی مردم جهان شود و آنها را از بین ببرد و در برابر تمام قدرت های علمی، سیاسی، اجتماعی و نظامی پیروز شود؛ او با کدام قدرت می تواند، چنین کاری را انجام دهد؟(3)
این مسائل و اشکالاتی که در اذهان منکران جای گرفته و بر زبان جاری
ص:33
می کنند و قیل و قال به راه می اندازند؛ البته این گونه حرف ها نتیجه پژوهش های فکری نیست؛ بلکه این تفکرات منشأ روانی نیز دارد و آن این است که آنها به سبب هیبت و عظمت ظلم و ظالمان و ناامیدی از شکست دادن آنها، چنین تفکراتی دارند.
آنها، ظالمان و استعمارگران را قدرتمند می بینند و قدرت آنها به حدّی در چشم و مغزشان جای گرفته که تصور از بین رفتن آنها برایشان محال است و به همین سبب سخنانی که در مورد شکست ظالمان می شنوند، باور نمی کنند و همین امر باعث شده که آنان چنین تفکراتی داشته باشند و به راحتی عقاید مهدویت را رد کنند.
در این کتاب پرسش های بالا را بررسی می کنیم.
چگونه می شود که انسان، قرن ها زندگی کند؟ اگر مهدی علیه السلام مصلح جهانی باشد، او در حال حاضر 1100 سال عمر دارد و به این مطلب اعتراف کرده ایم که او حدود چهارده برابر انسان های معمولی عمر کرده است.
در مورد هر امکانی می توان در سه بعد سخن گفت:
1) امکان عملی
2) امکان علمی
3) امکان منطقی یا فلسفی
امکان عملی؛ یعنی اینکه وقوع موضوعی ممکن و طبیعی باشد و محقَّق هم بشود؛ مثلاً گردش در اطراف کره زمین و فرو رفتن در اعماق دریاها و سفر به کره ماه، اتفاق افتاده و امکانی عملی است.
ص:34
امکان علمی؛ یعنی موضوعی که از لحاظ علمی قابل انجام دادن باشد؛ ولی در خارج، امکان وقوع آن نباشد؛ مثل: سفر به مریخ که از لحاظ علمی امکان پذیر است؛ ولی به علّت نبود امکانات و وسایل مورد نظر تا به حال انجام نشده و ممکن است زمانی این مشکلات حل شود؛ امّا سفر به سیاره خورشید،نه تنها از لحاظ عملی، بلکه از لحاظ علمی نیز امکان پذیر نیست؛ به این علت که هنوز امکان ساخت وسایل و ابزاری که بتوان با آن به خورشید سفر کرد، وجود ندارد؛ از طرف دیگر هیچ وسیله ای تحمل مقاومت در برابر گرما و حرارت خورشید را ندارد.
«امکان منطقی یا فلسفی»، این است که امکان وجود حقیقتی در دنیا غیرممکن نباشد و هر موضوعی که امکان وجود آن بر اساس قوانین عقلی که تجربه شده است، محال به نظر نرسد؛ مثلاً: تقسیم کردن سه پرتقال به دو قسمت مساوی، بدون اینکه هیچ یک از پرتقال ها نصف شود، یک موضوع محال و غیرممکن فلسفی است؛ زیرا عدد سه فرد و به دو تقسیم کردن، زوج است. لازمه تقسیم کردن سه بدون نصف کردن به دو، این است که عدد سه، هم زوج و هم فرد باشد و این از لحاظ قوانین فلسفی غیرممکن است؛ ولی نسوختن بدن انسان با آتش، غیرممکن فلسفی نیست و وقوع آن از لحاظ قوانین فلسفی، امکان پذیر است؛ این موضوع برخلاف تجربه انسانی است که هر آنچه حرارتش بیشتر باشد در چیزی که حرارت کمتری دارد اثر می گذارد؛ پس با این توضیحات به این نتیجه می رسیم که امکان منطقی وسعتش از امکان علمی و امکان علمی وسعتش از امکان عملی بیشتر است.
شکّی نیست که طولانی شدن عمر انسان به هزاران سال، از لحاظ فلسفی موضوعی ممکن است. این موضوع مستلزم یک محال عقلی از قبیل تضاد یا
ص:35
تناقض نیست تا اینکه بگوییم از لحاظ قوانین فلسفی محال است.
نمی شود گفت که معنی حیات، زنده بودنی است که به زودی به مرگ منتهی می شود و نمی شود گفت: سرعت مرگ و یا مرگ زودرس داخل معنی حیات است؛ پس چون طول عمر مستلزم حیات و زندگی ای است که دیرتر مرگ را به همراه دارد و در طول عمر تناقض به وجود می آید، به صورتی که در معنی طولانی شدن عمر دو تناقض حاصل شود: 1. «حقیقت حیات» 2. «دیررس بودن مرگ»؛ در معنی حیات، زودرس بودن مرگ وجود دارد که برخلاف دیررس بودن مرگ است. بنابراین در مفهوم طول عمر، اجتماع نقیضین وجود دارد که آن هم غیرممکن می باشد.
امّا این گونه نیست؛ چون زندگی مادی یعنی زنده بودنی که در نهایت به مرگ ختم می شود، ولی زودرس بودن، به آن معنا نیست. امکان عملی طولانی شدن عمر انسان غیر ممکن است. ما در عصری زندگی می کنیم که انسان تا قعر اقیانوس ها می رود و پای بر کره ماه می گذارد؛ ولی نمی تواند وسیله ای اختراع کند تا عمر یک فرد هشتاد ساله را به هزار سال برساند، وگرنه تمام سرمایه داران و حاکمان تمایل دارند که عمرشان هزاران سال طول بکشد و تا جایی که می توانند در این جهان زندگی کنند.
امکان علمی طولانی شدن عمر انسان، از لحاظ علوم روز به ویژه فرمول های فیزیولوژیکی هیچ مشکلی ندارد و باید درباره این موضوع به عوامل پیری که منجر به مرگ می شود، بررسی و تحقیق کرد.
باید این سؤال را بررسی کرد که آیا پیر شدن، یک حالت طبیعی و قانون تکوینی برای بدن است که از آن گریزی نیست؟ آیا سلول های بدن، عمر مشخصی دارند که در پایان از بین می روند؟ آیا پیر شدن جزء جدا نشدنی
ص:36
زندگی انسان است که بر او مسلّط می شود تا بدنش را به طور کامل از کار اندازد؛ حتّی عوامل خارجی، احتیاط و مواظبت نیز در آن تأثیری ندارد؟ یا اینکه پیر شدن یک موضوع طبیعی برای بدن انسان است که به سبب عوامل خارجی همچون نرسیدن مواد غذایی خوب و کامل و یا وارد شدن میکروب و عوامل بیماری زا، بدن دچار نقص می شود، کم کم از کار می افتد و موجب مرگ انسان می شود.
این سؤال در میان دانشمندان مطرح است و نظرات متفاوتی نسبت به آن دارند. عده ای از آنها پیر و فرتوت شدن بدن را از این می دانند که بدن انسان به علت مشکلات در دریافت مواد غذایی و تولید مثل، دچار بی نظمی می شود و در نهایت منجر به مرگ می گردد.
نظریه طولانی شدن عمر انسان یک موضوع ممکن است و اگر در نظر بگیریم که انسان در طول عمر خود سلول ها را از نفوذ میکروب ها و سموم محافظت نماید و غذای سالم و کامل به بدن برساند؛ نباید هیچ وقت پیر و فرتوت شده و موجب مرگ انسان شود؛ حال آنکه با از کار افتادن اعضای بدن و فرتوت شدن آنهاست که فرد دچار مرگ می شود. اگر از این نظریه چشم بپوشیم و بگوییم که پیر شدن به سبب عوامل خارجی نیست. بلکه قانون طبیعی بدن است و خواه ناخواه بر بدن مسلّط می شود و انتهایش مرگ است.
ما این مسئله را در اطرافیان خود می بینیم و تجربیّات دانشمندان ثابت کرده است که پیر شدن در زمان خاصی رخ نمی دهد، برای بعضی به طور ناگهانی اتفاق می افتد که صورت با نشاط آنها را پر چین و چروک می کند و برای برخی به تدریج رخ می دهد. عده ای از مردم در سنّ بالا و عده ای در سنّ پایین دچار آن می شوند. تفاوت در این مطلب بیانگر این است که پیری یک قانون طبیعی
ص:37
می باشد؛ امّا همین قانون طبیعی با برخی مراقبت های ویژه و استفاده از داروها قابل تغییر است.
بنابراین طولانی شدن عمر انسان از نظر علمی امر محالی نیست اگر پیری و مرگ یک قانون طبیعی باشد، می توان با کمک علم در این کار دخالت کرد؛ اگر چه اجرای این برنامه تا به حال نتیجه خاصی برای انسان نداده امّا این کار در مورد حیوانات انجام شده؛ به هر حال از لحاظ علمی ثابت شده که طولانی شدن عمر انسان تا هزاران سال امکان دارد. تاکنون این نظریه ثابت نشده است، ولی شاید در آینده ای نزدیک ثابت شود. همین که علم، خواهان اجرای این مطلب است نشان دهنده امکان این کار می باشد.
با این توضیحات می توان گفت که طولانی شدن عمر امام زمان «عجل اللَّه تعالی» مطلبی دور از ذهن و ناشناخته نمی باشد.
امکان دارد این سؤال مطرح شود که این موضوع علمی با کوشش دانشمندان، شکل واقعیت به خود نگرفته، چگونه ممکن است که در هزار سال قبل در مورد امام زمان «عجل اللَّه تعالی» اجرا شده و او تا به حال شاداب و جوان مانده باشد؟ این مورد همانند بیماری سرطان است؛ در حالی که هنوز دارویی برای درمان آن به دست نیامده است.
باز این سؤال پیش می آید که چگونه اسلام از علم سبقت گرفته است و فردی با این سنّ را به ما معرفی می کند؟
جواب: این تنها موردی نیست که اسلام از علوم روز سبقت گرفته است. آیا اسلام تا به حال احکام و دستورات زیادی نداده که هم اکنون و بعد از قرن های
ص:38
متمادی به اسرار آنها پی می بریم؟(1)
قرآن در هزار سال قبل، بسیاری از مسائل علمی را قبل از به وجود آمدن علم آن، کشف کرده است، در همان سال ها قرآن در هزار سال قبل و پیش از اختراع میکروسکوپ و علم جنین شناسی و اسرار مربوط به آن سخن گفته و اطلاعاتی در اختیار همه مردم جهان قرار داده است؛ نیز قبل از آنکه بزرگ ترین دانشمندان افکاری پیرامون کُرات دیگر به ذهنشان برسد، این رسالت آسمانی اسراری در مورد آنها ذکر نموده و جالب اینکه علم روز، هم اکنون آن نظریات را پذیرفته و ممکن است که با پیشرفت بیشتر علوم به حقایق جدیدتری از علوم اسلامی دست پیدا کنند.
ص:39
همچنین قرآن در مورد معراج پیامبرصلی الله علیه وآله و سیر یک شبه ایشان از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سخن گفته است.(1)
آیا موضوع معراج پیامبرصلی الله علیه وآله از علم روز سبقت نگرفته است؟ پس خداوندی که قوانین طبیعت را به کار گرفت تا پیامبرش را یک شبه از مسجدالحرام به مسجد الاقصی ببرد، می تواند قوانین طبیعت را در مورد مهدی علیه السلام به کار گیرد و عمرش را طولانی کند. قبل از آنکه علم به چنین چیزی دست پیدا کند.
بله، شاید روزی برسد که انسان هم بتواند به علم طولانی کردن عمر دست یابد.
خداوند متعال امام زمان «عجل اللَّه تعالی» را برای یک تغییر بزرگ در جهان در نظر گرفته و این دگرگونی از روز اوّل عمر انسان تا به حال سابقه نداشته است. او می خواهد این تغییر و دگرگونی را در تمام زمین اجرا کند، پس بعید نیست که او نیز یک انسان عادی و معمولی نباشد.
او کسی است که می خواهد تمام قدرت های مادی و ماده پرستی را از بین ببرد؛ پس می تواند خود را از تمام بیماری ها و آفات و هر چیزی که باعث پیری می شود، حفظ نماید و بدنش را هزاران سال سالم و شاداب نگاه دارد و اگر انسان عاقل این تغییر و تحول عظیم را در جهان به وسیله مهدی علیه السلام بپذیرد، می تواند قبول کند که زندگی او هزاران سال ادامه یابد؛ چون مورد اوّل از مورد دوم به مراتب سخت تر و مشکل تر است.
در قرون گذشته، پیامبری به نام نوح علیه السلام می زیست که 950 سال مردم را به توحید دعوت می کرد(2) امّا مردم دعوت او را نپذیرفتند و دچار طوفان شدند و از بین رفتند و نوح یک جامعه جدید بنا کرد.
در آینده نیز چنین اتفاقی خواهد افتاد، مردی که بیش از هزار سال در میان مردم است، دنیا را تغییر می دهد و جهانی نو بنا می کند.
چگونه می شود عمر حداقل هزار ساله نوح را باور کرد؛ ولی عمر مهدی علیه السلام را قبول نکرد؟(3)
ص:40
دانستیم که طول عمر از لحاظ علمی امکان دارد؛ ولی فرض کنیم که از لحاظ علمی پیر شدن یک قانون طبیعی باشد که خواه، ناخواه گریبان انسان را می گیرد و دانشمندان در آینده هم نخواهند توانست این جریان را تغییر دهند. با این اوصاف ما می گوییم که طولانی شدن عمر مهدی علیه السلام ممکن و شدنی است. در قرون گذشته، نوح در میان مردم بود و برخلاف قانون طبیعت هزاران سال عمر کرد. اکنون نیز پس از قرن ها مهدی علیه السلام برخلاف طبیعت و براساس معجزه بیش از هزار سال عمر کرده است. البته این را هم بگویم که به دفعات اتفاق افتاده
ص:41
که خداوند متعال برای محافظت از رهبری که او را برای هدایت مردم فرستاده، در قوانین طبیعت، وقفه ایجاد نموده است.
آیا طولانی شدن عمر انسان عجیب است یا تأثیر نکردن آتش بر گوشت و پوست انسان؟ بنابر قانون طبیعت هرگاه جسمی بدون حرارت یا دارای حرارت ضعیف در برابر آتش سوزان قرار گیرد، آتش در آن اثر می کند. همچون ابراهیم علیه السلام که قرار است رهبری جامعه اش را به دست گیرد و بنای توحید را در میان آنها به پا دارد، خداوند متعال این قانون را معلق می کند تا از او محافظت کند و به آتش می گوید: «قُلْنا یانارُ کُونِی بَرْداً وَسَلماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ»: «ای آتش! در مقابل ابراهیم سرد و سلامت باش».(1) پس ابراهیم از میان آتش، سالم و زنده بیرون می آید و هیچ صدمه ای نمی بیند و اینجاست که «خداوند، قانون طبیعت را برای نجات یک رهبر دینی تعطیل می کند».
همچنین در حفاظت از جان موسی علیه السلام، برخلاف قانون طبیعت، دریا شکافته می شود(2)؛ قبیله رومان برای کشتن عیسی علیه السلام آمدند، ولی او به آسمان ها رفت(3)؛ نیز پیامبرصلی الله علیه وآله در نیمه شب از بین سواران عرب که قصد کشتن او را داشتند، عبور کرد و برخلاف قانون طبیعت، آنها او را ندیدند.(4) جریانات بسیار دیگری هست که خداوند برای محافظت از رهبر دینی، در قوانین طبیعت وقفه ایجاد کرده که
ص:42
اینها جزو عقاید ضروری مسلمانان می باشد؛ پس باید پیر شدن را که از قوانین غیرقابل تغییر است، در مورد مهدی علیه السلام تغییر یافته بدانیم.
ممکن است این موضوع را یک قاعده کلی در نظر بگیریم که خداوند برای محافظت از حجت خویش، قانون طبیعت را به حالت تعلیق نگه می دارد تا آن شخص بتواند حیات خود را ادامه دهد و هنگامی که مأموریتش را انجام داد، خداوند، قانون در را باز می گرداند که با یک حادثه و یا بر اثر جریان طبیعی زندگی از دنیا برود یا شهید شود.
در اینجا این سؤال مطرح است که: «چگونه می شود قانون طبیعت معلق شود؟(1) چگونه علاقه ضروری بین علت و معلول از هم گسیخته می شود؟ این برعکس تجربه علمی است که موفق به کشف این قانون طبیعت شده است».
جواب این که بر خلاف عقیده موحّدان و مسلمانان که خواست خداوند را همیشه بر قوانین طبیعی جهان مسلّط و حاکم می دانند، این مطلب را باید مورد توجّه قرار داد که از لحاظ علم و دانش، ضرورت اجرای قوانین طبیعی، ثابت نشده است. اگر چه در دنیا به عنوان قانون طبیعت شناخته شده است، ولی حقایقی بر اساس تجربه به دست آمده است؛ مثلاً هر گاه آب سرد در کنار آتش قرار گیرد، گرمای آتش در آن اثر می کند و آب را به جوش می آورد.
این تجربه کشف یک قانون طبیعی است که هر وقت آب و آتش در کنار هم قرار گیرند، آب به جوش می آید، ولی علم و دانش بین این دو، علاقه ضروری در
ص:43
نظر نگرفته است که ضرورتی بر وقوع آن وجود داشته باشد؛ برای اینکه ضرورت، یک حالت نهانی در هر موجودی است که از طریق تجربه و علم به دست نمی آید، منطق دانش روز این گونه است که قانون طبیعی از وجود یک علاقه ضروری بین تأثیرِ مؤثّر و تأثّر متأثّر نیست، بلکه قانون طبیعی از نزدیکی بین دو شئ مثل آب و آتش می باشد که نتیجه اش به جوش آمدن آب می شود؛ پس اگر معجزه ای رخ بدهد، این نزدیکی و رابطه از بین می رود و این گونه می شود که آب در کنار آتش قرار می گیرد و گرم نمی شود.
در این صورت یک موضوع ضروری را که در منطق علمی جدید محال باشد را به هم نزده است. معجزه با مفهوم دینی قابل قبول تر از منطق فلسفه قدیم است، چون در نظر منطق قدیم، قانون طبیعی از یک علاقه ضروری بین خاصیت دو شی ء می باشد، در مفهوم علاقه ضروری القاء مؤثر از اثر یا مقاومت موجود متأثر از نظر عدم پذیرش اثر، محال است؛ مثلاً غیرممکن است که آتش از سوزش بیفتد، یا اینکه آب در نزدیکی آتش، گرم نشود. این علاقه اثرِ مؤثّر و تأثّر متأثّر در منطق فلسفه روز به قانون اقتران تبدیل شده؛ یعنی این دو با هم مقارن اند، نه اینکه بین این دو ضرورتی باشد.
بر اساس منطق استقرایی که از آن در کتاب «الاسس المنطقیه» به صورت کامل بحث کردیم، فقط در یک جهت بین ما و مکتب فلسفه جدید مخالفت وجود دارد.
فلسفه جدید معتقد است که «نزدیک بودن و تقارن دو چیز با یکدیگر در دفعات مکرر باعث اثبات ضرورت و علّیت بین آن دو نیست». ما موافق این مطلب هستیم؛ امّا می گوییم که بین تمام موارد تقارن، جهت مشترکی وجود دارد؛ مثلاً آتش در هر جا و در هر زمانی که باشد، می سوزاند. اگر میان آتش و سوختن
ص:44
فقط یک تقارن باشد به این صورت که هر سوختنی که با آتش صورت می گیرد به علت یک تصادف و اتفاق اقترانی است؛ پس در برخی از دفعات، این تقارن تخلف می پذیرد و گاهی بعضی از آتش ها نمی سوزانند.
در آتش و سوختن علاوه بر این که جهت مشترک سوزاندن هست امّا به اثبات نرسیده که آن جهت مشترک، علّیت و ضرورت است؛ احتمال هم دارد که حکمت الهی، موجب تغییر قانون حاکم در عالم شود. در مواردی، حکمت الهی، بر این است که آتش با سوختن متقارن نشود؛ اینجاست که اراده خداوند، مقتضای این حکمت را در برمی گیرد و معجزه به وجود می آید.
سؤال دوم این است که چرا خداوند، یک انسان را تا به حال زنده نگاه داشته و برای او قوانین طبیعت را معلق کرده است؟ چه می شد خداوند او را در همان زمانی که قرار است قیام کند، بیافریند؟ به عبارت دیگر راز طولانی شدن عمر و غیبت طولانی چیست و چه فایده ای دارد؟
اکثر کسانی که چنین سؤالاتی می کنند، نمی خواهند پاسخ مذهب بر اساس عقاید غیبت را بشنوند؛ ما به این مطلب ایمان داریم که ائمه دوازده گانه علیهم السلام مجموعه واحد و بی نظیری هستند(1) که قابل تعویض و تبدیل نمی باشند؛ ولی
ص:45
کسانی که چنین سؤالاتی را مطرح می کنند، توقع دارند که پاسخ هایشان براساس فلسفه های اجتماعی و در پرتو حقایق محسوس عملی، داده شود؛ پس برای جواب به صورت موقت از آنچه که نسبت به شخصیت ائمه علیهم السلام ایمان داریم و خصلت هایی که در آنها سراغ داریم،(1) صرف نظر می کنیم و این سؤال را این گونه طرح می کنیم: آیا طولانی شدن عمر امام زمان «عجل اللَّه تعالی» بر اساس تجربیات به دست آمده، برای ایجاد تحول و تغییر در جهان مؤثر است؟ آیا طولانی شدن عمر، بهتر می تواند این قیام را به اجرا در آورد؟
بله، چنین است. اگر می خواهیم تغییر و تحولی عظیم در سرتاسر جهان به وجود آید به یک قهرمان اجرا کننده نیاز داریم که او باید نسبت به تمام مردم، اتفاقات، اماکن، مسائل اجتماعی و سیاسی، شناخت کافی داشته باشد تا بتواند این تغییرات را لحاظ کند.
اگر این قهرمان همانند نقطه ای ثابت بر روی یک خط طولانی، جامعه های بشری را سیر کند، از لحاظ نیروی نفسانی می تواند در مقابل تمام مسائل اجتماعی بایستد و برخلاف آن حرکت نماید و به پیروزی هم برسد.
ص:46
باید حجم فکری و ادراکات کسی که می خواهد تغییر و تحول در کلّ جامعه بشری ایجاد کند، از حجم آن جامعه بزرگ تر باشد. هر اندازه جهان هستی از لحاظ اجتماعی و سیاسی در مرتبه بالایی قرار داشته باشد، قیام در مقابل آن، احتیاج به فکر و شعور بالاتری دارد.
اگر تقدیر و خواسته الهی در روز موعود این است که جهان پر از ظلم و جور تغییر کند، باید کسی که فهم و شعور او از آن جهان بزرگ تر است، مجری آن کار باشد؛ او نباید دست پرورده دنیا باشد و در جامعه ای بزرگ شود که تمام امور اجتماعی آن بر اساس ظلم و ستم است؛ چون چنین کسی از دنیا کوچک تر است. هنگامی که قرار شد او در محیطی ثابت و اجتماعی، دوران طفولیت خود را سپری کند، چیزی جز قدرت و آزمودن قدرت توسط دیگران نمی توانست در چنین جامعه ای تغییر و تحولی عمیق به وجود آورد؛ برعکس کسی که پرورش یافته محیط دیگری باشد و اجتماعات و قدرت های بزرگ تری را دیده باشد که قبلاً چه سرنوشتی داشتند، متوجه می شود که از بین بردن چنین جوامعی ساده خواهد بود.
او این جریانات را از ابتدای شکل گیری و پذیرش آن، توسط شئون سیاسی و اجتماعی به چشم خود دیده است و هنگامی که آن قدرت ها با وسایل و ابزار خاصی روی کار آمدند و دوران اولیه حکومت خود را گذراندند تا قدرت آنها کامل شود و بر تمام افکار چیره شوند تا زمانی که رو به ضعف و نابودی رفتند و همچنین قدرت های جایگزین آنها را با اندیشه و ظرافت خاصی در طول هزاران سال شاهد بود؛ نه اینکه از دل کتاب های تاریخ خوانده باشد. بی شکّ جامعه و قدرتی را که او می خواهد دگرگون کند، نسبت به جوامع و قدرت های گذشته کوچک تر است.
ص:47
امام زمان «عجل اللَّه تعالی» بیش از هزار سال عمر کرده است و قدرت و هیبت چند هزار ساله در وجود او هست، وی به خوبی می داند که چه عواملی باعث به قدرت رسیدن حکومت ها و محیطها و چه عواملی باعث از بین رفتن آنها می شود؛ هر چقدر اجتماعات و قدرت های آنان عمری طولانی داشته باشند در برابر عمر تاریخ، کوتاه و کم هستند.
آیا سوره کهف را خوانده ای؟
جوانمردانی که به خدا ایمان آوردند و خداوند بر هدایت آنها افزود؟(1) آنها در مقابل حکومتی ظالم قرار داشتند که برای استحکام حکومت خود، خفقان سنگینی را در جامعه حاکم کرده بودند، مردم نمی توانستند از توحید، سخنی به زبان آورند؛ باید تخته چوب های بی جان را می پرستیدند. حتّی حق نداشتند در مورد توحید فکر کنند. آنان کسانی بودند که قدرت مبارزه با این ظلم ها و خفقان را نداشتند و از طرفی هم نمی خواستند در جامعه ای زندگی کنند که همانند اصطبل حیوانات باشد و در نهایت تصمیم گرفتند تا خود را از میان آن مردم کثیف نجات دهند و از زمره جانورانی که سرنوشت خود را به دست درندگانی داده بودند، خارج کنند.
آنها به غاری که بیرون شهر بود، پناه بردند و در این فکر بودند که آیا می شود، روزی این حکومت از بین برود؟
آنان در غار به خواب رفتند و بعد از 309 سال از خواب بیدار شدند(2) و دوباره
ص:48
جان گرفتند و بر اجتماع وارد شدند و دیدند، همان حکومتی که آنها را با ظلم و زور آواره کرده بود، از بین رفته و هیچ اثری از آن نمانده است؛ حتّی به عنوان قصّه و داستان نیز سخنی از آنها به زبان نمی آمد. تمام این مسائل برای این بود که خداوند، باطل را در نزد آنها کوچک و ناچیز گرداند و سرنوشت حکومتی را که در نظرشان پرقدرت بود، توانستند با چشم خود ببینند.
این جریان دقیقاً برای طولانی شدن عمر قائم آل محمّدصلی الله علیه وآله اتفاق می افتد و چنین قدرتی پیدا می کند که اشیاء غول پیکر را خرد و کوچک و درختان سر به فلک کشیده را همچون نهال و طوفان های ویران کننده را همچون یک نسیم ملایم مشاهده می کند.(1) اضافه بر این، زندگی چند هزار ساله، تجربیاتی به بار می آورد که برای رهبری این قیام و انقلاب بزرگ مفید است، به این علت که او در بیش از هزار سالی که زندگی کرده در اجتماعات و ملّت های مختلف زیسته و در مقابل یک سری تلاش هایی قرار گرفته که آن را در دیگران می بیند و نقاط ضعف و قوت و خطا و درستی را در مردم می نگرد و این عمر طولانی و دیدن تاریخ به چشم خود، برای او تجربه ای را در بر دارد که به هیچ وجه از ظاهر گروه ها و ملّت ها فریب نمی خورد و به راحتی می تواند آنها را تشخیص دهد و ریشه های این تحولات را به خوبی در می یابد.
ص:49
اجرای این تحول و دگرگونی عظیم، وظیفه ای می باشد که اسلام به او واگذار نموده است؛ پس، چون این انقلاب، اسلامی است، باید کسی رهبری آن را به عهده داشته باشد که به ابتدای اسلام، نزدیک و شخصیت او بر اساس اسلام اصیل شکل گرفته باشد، به گونه ای که محیط دوران موعود در او اثری نگذارد.
برخلاف این موضوع، اگر قرار می شد که امام زمان «عجل اللَّه تعالی» در همان زمان و داخل همان محیط و جامعه زندگی و براساس همان فرهنگ رشد کند، به ناچار تأثیراتی از آن محیط می گرفت، هر چند قصد داشته باشد که جامعه را تغییر دهد. پس نباید او در جامعه ای رشد کند که می خواهد آن را تغییر دهد، بلکه باید در جامعه ای کاملتر از آن باشد و شخصیت او بر اساس معارف اسلامی اوّلیه شکل گیرد.(1)
ص:50
سومین سؤال این است که چگونه ممکن است کسی در سن تقریباً پنج سالگی رهبری جامعه ای را به عهده گیرد؟ آیا می شود در طی این چند سال که او در کودکی به سر می برده، طوری آموزش ببیند که بتواند رهبری جامعه را به عهده گیرد؟
جواب: مهدی علیه السلام جانشین پدرش برای رهبری مسلمین بود؛ یعنی کُلّ امامت در روح و فکر او وجود داشت.
رهبری در کودکی، فقط مخصوص امام زمان «عجل اللَّه تعالی» نبوده، بلکه در امامان قبل از او هم وجود داشته است؛ مثلاً امام جوادعلیه السلام در هشت سالگی(1) و امام هادی علیه السلام در نه سالگی(2) و امام عسگری علیه السلام در 22 سالگی(3) به امامت رسیدند و می بینید که این موضوع از امام جوادعلیه السلام تا امام زمان «عجل اللَّه تعالی» ادامه داشته است تا در سال های اولیه عمر مبارکشان به مقام ولایت و رهبری برسند و روشن است که ائمه علیهم السلام حتّی در سن کودکی و یا نوجوانی از لحاظ روحی و فردی در مقامی بودند که بتوانند به راحتی رهبری جامعه اسلامی را به عهده گیرند و تجربه اجتماع اسلامی در مورد پدران امام زمان «عجل اللَّه تعالی» ، خود بزرگ ترین دلیل برای جواب این سؤال است.(4)
توضیح مطلب فوق این است:
الف: جانشینی ائمه علیهم السلام همانند حکومت موروثی که از پدر به پسر ارث
ص:51
می رسد یا مثل خلافت فاطمیون و عباسیون نبوده است؛ بلکه پیروی مردم از آنها بر اساس یک سری اصول بنا شده است که باید افکار از لحاظ اعتقادی قانع شوند که آیا آنان لیاقت جانشینی امام را دارند؟ نشانه ها را در او ببینند و رهبری آنان بر اساس عظمت بالای فکری و روحی باشد.
ب: از ابتدای اسلام، گروه کوچکی بوده اند که از لحاظ بینش فکری از همه بالاتر بوده اند که می توانستند، رهبر اسلام را بر اساس علمی که داشته اند تشخیص دهند، ولی در زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام تعداد این افراد زیاد شد و اصول و قواعد پیرامون رهبری که به صورت مبانی اعتقادی برای پیروان این مکتب در آمده بود، چنان دگرگونی فکری و علمی در میان مسلمانان به وجود آورد که صدها نفر از فقها، سخنوران، مفسران و دانشمندان در رشته های گوناگون علوم انسانی و اسلامی را در برگرفت، به طوری که حسن وثنا گفت: داخل مسجد کوفه شدم و دیدم که نهصد نفر (1) استاد می گویند: امام صادق علیه السلام چنین گفته...
ج: اسلام، شرایطی را که برای امام علیه السلام از نظر کفایت و لیاقت برای به دست گرفتن رهبری مسلمانان قرار داده، بسیار سخت و سنگین است؛ چون اسلام به این مطلب ایمان دارد که امام باید از تمام دانشمندان، داناتر باشد.(2)
د: دین اسلام از ابتدا برای ثبات و اجرای مبانی خود در مورد رهبری اسلام،
ص:52
جان های عزیز و بزرگی را فدا کرده است، چون از نظر حاکمان آن زمان، نظریه اسلام در مورد رهبری را بزرگترین خطر برای خود می دانستند و لا اقل این گونه فکر می کردند که همین ایدئولوژی، روزی باعث تشکیل انقلاب هایی برای از بین بردن حکومت های ظالم خواهد شد، از همین رو پیروان آن را می کشتند و به زندان می انداختند و صدها نفر از آنها را در گوشه های زندان شکنجه می کردند، ولی آنان دست از اعتقاد به ائمه علیهم السلام بر نمی داشتند و این کار برای آنها گران تمام می شد(1) و تحمّل این شکنجه ها فقط اعتقاد به مذهب و بزرگترین عبادت و وسایل قرب به خدا بود.
ه: ائمه علیهم السلام انسانهایی گوشه گیر نبوده اند که شیعیان فقط بر اساس گمان بگویند که آنها لیاقت رهبری را دارند. آنها همانند حکام و خلفا نبوده اند که خود را در کاخ و قصر مستور دارند و دست هیچ کسی به آنها نرسد و مردم آنها را نشناسند، بلکه آنان در میان مردم بوده اند، به جز زمانهایی که در زندان یا تبعید به سر برده اند. و ما به وسیله تعداد زیاد راویان و محدثان و مکاتباتی که با مردم داشته و مسافرت های متعدد آنها و نمایندگی علما و دانشمندان و رفت و آمدی که مردم از سرزمین های دور دست داشته اند و اقامه حج(2) به این مطلب می رسیم که آنها در میان مردم بوده اند، تمام موارد فوق نشان دهنده این است
ص:53
که ائمه علیهم السلام در سر تا سر جهان با تمام مردم از جمله دانشمندان و غیره رفت و آمد داشته اند و این نکته به اثبات می رسد که آنها از تمام دانشمندان برتر بوده اند.
و: حکومت های آن زمان، از نفوذ ائمه علیهم السلام در میان مردم و از جاذبه ای که داشتند، می ترسیدند و به همین علت تمام تلاش خود را به کار می بردند که این زعامت را در هم شکنند و در این راه از هیچ کاری فرو گذار نکردند و قساوت و جنایت و سرکشی خود را ظاهر نمودند، تا جایی که برای ثبات مقام و حکومت خود به ائمه علیهم السلام ظلم و ستم کردند و باکی از این نداشتند که با این کارهایشان در نزد مسلمانان و مردمی که ائمه علیهم السلام را دوست داشتند، منفور شوند.
اینها نکاتی هستند که غیر قابل تردید می باشند و حقایقی از تاریخ می باشند که شکی در آنها نیست و به این نتیجه می رسیم که: امامت در دوران نوجوانی و جوانی امری واقعی است و گمان و پندار نیست، چون هنگامی که کودکی هشت ساله ادعای امامت می کند و می گوید که خصایص ذاتی امام را دارد و از لحاظ فکری و روحی بر تمام مسلمانان برتری دارد و مردم هم پیرو او می شوند. او باید شعور، درک و علمی فوق العاده در فقه و تفسیر و کلام داشته باشد، چون اگر اینگونه نباشد، نمی تواند مراکز علوم اسلامی را قانع کند. با این اوصافی که گفتیم، امامان علیهم السلام در جامعه ای می زیستند که با تمام مردم رابطه داشتند و افرادی متفکر و اندیشمند نیز اطراف آنها بودند که همیشه اخبار آنها در اختیار متفکرین مسلمان و غیر مسلمان قرار داشت، پس چگونه می شود که کودکی در این شرایط بتواند ادعای امامت کند و مردم را به سوی خود دعوت کند و عموم پیروان، دسترسی به او داشته باشند و جان خود را فدای راه خود کند و به خاطر عقایدش، زندگی اش را در خطر اندازد و با این حال تلاش کند که
ص:54
ادعای خود را ثابت کند و اخبار او همیشه سر زبان ها باشد؟ آیا ممکن است که کودکی ادعای برتری بر همه دانشمندان را داشته باشد، در صورتی که از لحاظ فکری و علمی همانند کودکان باشد و در روابط اجتماعی مشت او باز نشود؟
اگر فرض کنیم که موارد فوق پوشیده بماند، چگونه حکومت ظالم آن زمان در برابر این کودک ساده و بدون امتیاز اقدامی نکرده، تا باطن و حقیقت او بر همگان آشکار شود؟ در حالی که پیش گرفتن چنین کاری برای آن حکومت، خیلی ساده تر از قتل و زندانی کردن است. اثبات عدم کفایت و لیاقت روحی و فکری فردی که چهل یا پنجاه سال دارد، برای رهبری اسلام، دشوارتر از کودکی است که هیچ ذکاوت و علم و درایت امامت در خون او نیست.(1) پیش گرفتن این روش، بسیار ساده تر و آسانتر از این است که حاکمان دست به قلع و قمع ائمه علیهم السلام و پیروان آنها بزنند.
بی شک تنها دلیلی که باعث سکوت حاکمان آن عصر در مقابل امامانی که در سنین کودکی بوده اند، این است که خود حکومت ها نیز درک می کردند که امامت آنها در کودکی واقعیت دارد و ساختگی نیست.
حکومت های آن زمان نیز چند مرتبه دست به چنین کارهایی زدند تا امامان کم سن و سال را به بازی بگیرند و رسوا کنند، ولی این گونه نشد و آنها شکست خوردند.(2) همچنین این امامان در طول اجرای برنامه های خود به بسیاری از مشکلات برخوردند و مبارزاتی انجام دادند، ولی هیچ گاه کوچکترین تزلزلی
ص:55
پیدا نکردند که اطمینان مردم نسبت به آنها سلب شود.
مطالب فوق نشان دهنده این است که، امامت در سنین ابتدایی زندگی ائمه علیهم السلام واقعیت دارد و گمان و پندار نیست و هر کس که با این اوصاف به دنیا گام بگذارد، چه در سن کودکی و چه در جوانی و چه در کهنسالی باشد، او امام و رهبر مردم است.
نمونه این گونه جریانات در میان وارثان الهی فقط یحیی علیه السلام است که خداوند به او می فرماید: «یایَحْیَی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»؛ «ای یحیی! این کتاب را با تمام قوت بگیر. و در کودکی به او فرزانگی دادیم».(1)
پس با این اوصاف که امامت را در سنین کودکی در اهل بیت علیهم السلام به اثبات رساندیم و دانستیم که واقعیت دارد، آیا باز هم کسی هست که بگوید چگونه می شود که مهدی علیه السلام در کودکی به امامت برسد؟(2)
سوال چهارم این است که: فرض را بر این بگیریم که وجود چنین رهبری که چنین عمری طولانی داشته باشد و امامتش در خردسالی شروع شده و غیبتش ساکت و بی سر و صدا است، ممکن باشد، ولی آیا این موارد ما را قانع می کند، قبول کنیم که او وجود دارد؟
چگونه می توانیم در این زمان به وجود او ایمان داشته باشیم؟ آیا فقط به
ص:56
احادیثی که از پیغمبرصلی الله علیه وآله در این مورد که خلاف متعارف است، کفایت کنیم؟ بلکه چگونه می توانیم یک فرد تاریخی در این زمان را اثبات کنیم؟ در حالی که او حقیقت داشته باشد، نه اینکه به خاطر زیاد بودن تلقین بودن یک انسان فرضی در افکار تعداد زیادی از مردم پدید آمده باشد؟(1)
جواب: اعتقاد به مهدویت که او را به عنوان یک رهبر مورد انتظار مطرح کرده است که جهان را تغییر خواهد داد، عموماً در احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله و خصوصاً در روایات ائمه علیهم السلام آمده است و در مباحث زیادی مورد تأکید قرار گرفته که شکی در آن نیست و حدود چهارصد حدیث از پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد مهدویت در کتاب های برادران اهل سنت آمده است.(2) تمام روایات و احادیثی که در مورد امام زمان «عجل اللَّه تعالی» از طریق شیعه و سنی آمده در حدود شش هزار روایت است و این تعداد بالایی است که در مورد هیچ یک از امور اسلامی مسلم، به این اندازه روایت نشده است.
امّا مصداق دادن این تفکر در مورد امام زمان «عجل اللَّه تعالی» می باشد که دارای مدارک کافی و روشن برای اثبات است.
تمام این مدارک را در دو دلیل خلاصه می کنیم:
ص:57
1. دلیل اسلامی.
2. دلیل علمی.
با دلیل اسلامی، وجود رهبر منتظر را ثابت می کنیم.
و با دلیل علمی ثابت می کنیم که مهدی علیه السلام فقط یک اسطوره و پندار نیست، بلکه او حقیقتی است که وجودش به وسیله تاریخ ثابت شده است.
دلیل اسلامی
در صدها روایت که از پیامبرصلی الله علیه وآله(1) و ائمه علیهم السلام آمده، دلالت می کنند که مهدی علیه السلام وجود دارد و از اهل بیت علیهم السلام(2) و از فرزندان حضرت زهراعلیها السلام و از نوادگان امام حسین علیه السلام(3) و او نهمین نواده امام حسین علیه السلام می باشد.(4)
ص:58
همچنین احادیثی که آمده: جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله دوازده نفر هستند.(1) این احادیث، تفکر عموم مردم را در مورد امام زمان «عجل اللَّه تعالی» محدود و مشخص می کند، در حالی که تلاش ائمه علیهم السلام بر این بود که خبرهای پیرامون امام زمان «عجل اللَّه تعالی» در دسترس عموم مردم قرار نگیرد و این موضوع را از دشمنان پنهان دارند که مبادا آنها بر علیه او توطئه کنند و به آن حضرت صدمه ای برسانند.(2)
با این حال، اخبار و احادیث بسیاری در این مورد منتشر شده است و این اخبار و احادیث زیاد، دلیلی بر وجود او نیست و اینکه ما این حقیقت را قبول کنیم، بلکه همراه با این احادیث، دلیل هایی نیز بر صحت این واقعیت دارند. این حدیث شریف نبوی به این معنی که: «جانشینان یا امرای بعد از من دوازده نفر هستند.» یا با عبارات مختلف دیگری در بیشتر از 270 روایت از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل
ص:59
شده است.(1) و این روایات در کتب مشهور شیعه و سنی از جمله صحیح بخاری(2)و صحیح مسلم(3) و صحیح ترمذی(4) و سنن ابی داود(5) و مسند احمد حنبل(6) و مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری(7) نقل شده است.
ملاحظه می کنید که این احادیث و روایات را بخاری، محدث سنی نقل می کند، در حالیکه او در زمان امام جوادعلیه السلام و امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام زندگی می کرده است و هنوز امامان به تعداد دوازده نفر نرسیده بودند و این مطلب، روشنگر این است که این حدیث قبل از آنکه تفکر پیرامون دوازده امام علیهم السلام در مغزها شکل گیرد و کامل شود، از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده؛ پس با این اوصاف جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی ماند، به اینکه گفته شود این احادیث نشأت گرفته از واکنش اعتقاد افراد دوازده امامی بوده است، چون اگر این احادیث را به پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت دهیم، در واقع مجهول و واکنش افراد دوازده امامی می باشد، چون در این صورت معنا ندارد که این روایات عکس العمل اعتقادی افراد دوازده امامی هست، پیش از تکمیل اصل این اعتقاد، آن حدیث در کتاب ها یافت شده، چون عکس العمل هر چیزی متأخر از خود اوست و نه مقدم بر آن.
پس هنگامی که ما یک دلیل مادی و روشنی داریم که این احادیث قبل از تکمیل دوازده امام وجود داشته و در کتاب ها ضبط شده، دیگر جایی برای این
ص:60
ادعاها باقی نمی ماند که بگوئید این احادیث عکس العمل اعتقادی دوازده امامی است، در صورتی که آنها یک حقیقت الهی می باشند که: «لا ینطق عن الهوی: بر اساس هوی و هوس حرف نمی زند.»(1) و فقط اعتقاد شیعه دوازده امامی است که می گوید امامت از علی علیه السلام شروع و به مهدی علیه السلام ختم شد که قابل تطبیق با این حدیث شریف پیامبرصلی الله علیه وآله است.(2)
دلیل علمی
دلیل علمی همان تجربه ای است که مردم در طی هفتاد سال که همان غیبت صغری است(3) به دست آوردند که توضیحاتی در این مورد خواهیم آورد.
غیبت صغری عبارت است از اوایل امامت حضرت مهدی علیه السلام که آن حضرت در آن زمان که در میان مردم بود، پنهان شود و اسمی از ایشان بر زبان ها نباشد، ولی با قلب و عقل خود به مردم نزدیک بود. اگر غیبت صغری همانند غیبت کبری می شد و امام علیه السلام از میان مردم می رفت، اضطراب و سردرگمی شدیدی شیعیان را در بر می گرفت و اساس آنها را متلاشی می کرد، چون تا آن زمان امام در میان مردم بود و مردم مشکلاتشان را به وسیله او حل می کردند، لذا برای اینکه این وضع پیش نیاید و مردم به تدریج به زندگی بدون امام عادت کنند، حضرت مهدی علیه السلام در ابتدا با اینکه از چشم ها پنهان بود، ولی به وسیله
ص:61
نمایندگان خود با مردم رابطه داشت و این نمایندگان که از نظر تقوا، زهد و پاکی در میان مردم مشهور بودند، این امور را به دست گرفتند. آنها به ترتیب چهار نفر بودند:
1. عثمان بن سعید عمری
2. محمّد بن عثمان بن سعید عمری
3. ابوالقاسم حسین بن روح
4. ابوالحسن علی بن محمّد سُمری
این چهار نفر(1) به ترتیبی که ذکر کردیم، نمایندگی امام زمان «عجل اللَّه تعالی» را به عهده داشتند و هر گاه یکی از آنها در حال مرگ بود، جانشینش را آن حضرت معرفی می کرد.
نواب، رابط بین مردم و امام بودند که خواسته ها و مشکلات آنها را به آن حضرت می رساند و جواب شفاهی یا کتبی،(2) از امام زمان «عجل اللَّه تعالی» می گرفتند. این گونه رابطه با امام عصر، برای ملّت آن زمان که از دیدار با رهبر خود محروم بودند، نوعی دلداری دادن بود.
نکته قابل توجّه اینکه در طی این هفتاد سال، تمام این نامه ها و دست نوشته ها به یک شکل و خط نوشته شده که نشان دهنده این است که امام زمان «عجل اللَّه تعالی» آنها را نوشته است.(3)
«علی بن محمّد سمری» آخرین نائب امام زمان «عجل اللَّه تعالی» بود که در پایان عصر
ص:62
غیبت اعلام کرد که غیبت صغری تمام شده و غیبت کبری آغاز شده است و دیگر نائبی بین امام و مردم وجود ندارد ؛ عبور و تغییر غیبت صغری به غیبت کبری در زمانی صورت گرفت که شیعیان از لحاظ علمی و شعور دینی به جایی رسیده بودند که از صدمات این دوران در امان باشند و مغزها و افکار برای این نوع تفکر آمادگی پیدا کردند که رهبر شیعه با نیابت عامه از طرف امام زمان «عجل اللَّه تعالی» و به دست مردم، فردی متخصص انتخاب شود که به عنوان مجتهد عادل که دارای بصیرت دنیوی و دینی است، از او یاد می شود.
اکنون می توان موقعیت و مطلب را بر اساس مطالب روشن شده گذشته ارزیابی کنیم، تا اینکه به صورت کاملا واضح و روشن درک کنیم که: مهدی علیه السلام حقیقتی است که در میان عده ای از مردم زیسته و شیعیان هفتاد سال تحت رهبری مستقیم او زندگی کرده اند که با نواب او رابطه داشته اند و در طی این هفتاد سال کسی این مطلب را نفهمیده بلکه با کلمات، بازی کرده یا در اقدام های گوناگون، خود را فریب داده و یا در رساندن مطلب، کوتاهی کرده است.
شما را به خدا قسم می دهم! آیا می شود که یک موضوع دروغ، هفتاد سال به وسیله چهار نفر که از لحاظ زمان مختلف بودند، مورد ابتلای مردم باشد و کوچکترین شکی در این مورد به خود راه ندهند و پیرامون اساس و اصل آن چانه زنی کنند و گویا موضوعی است که تنها خود آن را تجربه کرده اند و دیده اند، بدون اینکه از آنان چیزی که موجب تردید و شک شود، صادر شود و بدون اینکه میان این چهار مسئله یک ارتباط ویژه ای وجود داشته باشد و از این بین صفاتی در رفتار خود به دست می آورند که مورد اطمینان و باور اکثریت یا تمام مردم و ایمان بیاورند به موضوعی که آنها ادعا می کنند که این موضوع همراه با زندگی آنان آمیخته شده و به طور محسوس لمس کرده اند.
ص:63
از قدیم گفته اند: ریسمان دروغ، کوتاه است. بر اساس منطق تجربه زندگی، برحسب احتمال چند درصدی، هرچند که غیرممکن است این جریان دروغ باشد، و در طی این هفتاد سال برای مردمی که آن را به عنوان یک حقیقت ثابت قبول کرده اند، کشف نشود، بلکه به عکس، اطمینان آنها به این جریان بیشتر شد.
از اینجا خواهیم دانست که پدیده غیبت صغری را می توان به منزله یک تجربه علمی اثبات شده، قلمداد کرد و در برابر اعتقاد به ولادت(1) و حیات و غیبت و اعلام عمومی تسلیم شد.(2)
امام زمان «عجل اللَّه تعالی» برای چه، این مدّت طولانی را در غیبت به سر برده است؟ و اگر منظور این باشد که خود را برای رهبری جامعه آماده می سازد، پس چرا در همان اوایل غیبت صغری، ظهور و قیام نکرد؟ چرا پس از غیبت صغری و به جای اینکه داخل غیبت کبری شود، ظهور نکرد؟ چرا در زمان غیبت صغری که شیعیان، صفوف به هم فشرده ای داشتند و حکومت های آن زمان، قدرت اجرا و ادوات جنگی زمان حاضر را نداشتند ظهور نکرد؟
ص:64
جواب: هر تغییر اجتماعی، زمانی به نتیجه می رسد که شرایط و امکانات آن فراهم شود که این اهداف تحقق پیدا نمی کند، مگر آنکه این شرایط و امکانات فراهم گردد.
عملیات انقلاب اجتماعی که منحصر به رسالت آسمانی است، متوقف بر شرایط و عوامل زمانی نیست، چون رسالت الهی و آسمانی است، نه از فراهم آمدن شرایط زمانی واجتماعی، امّا برای اجرایی شدن آن به شرایط ثابت شده و موفقیت و زمان بندی آن، ارتباط تنگاتنگی با این شرایط دارد. بنابر مقدرات الهی، زمانی در حدود پنج قرن از زندگی جاهلیت سپری شد، تا آنکه آخرین رسالت ربانی و الهی بر قلب نازنین حضرت محمّدصلی الله علیه وآله نازل شد. چون ارتباط شرایط زمانی ثابت شده برای تحقق این امر، علی رغم نیاز جهانی به این رسالت، در مدّت طولانی، امّا نزول این رسالت می بایست مدّتی به تأخیر افتد؛ تا شرایط لازم که برای جنبه اجرا در کار انقلاب و دگرگونی اجتماع، شامل فراهم آمدن جو مناسب و شرایط عمومی برای ایجاد انقلاب هدفمند و دیگر اینکه برخی از نیازمندیهایی که این حرکت و دگرگونی نیازمند باشد، فراهم گردد.
پس هنگامی که در مورد تحولی که لنین در روسیه به وجود آورد، بیندیشیم، به این مطلب می رسیم که پیروزی او به جنگ جهانی اوّل مرتبط بود، چرا که حکومت روم ضعیف شده بود و این عوامل، فضای مناسبی برای ایجاد تغییر و دگرگونی در روسیه ایجاد کرد.
البته عوامل جزیی و محدود دیگری نیز در پیروزی لنین تأثیر داشت، از جمله: سلامتی لنین در برابر مخاطرات، تا اینکه توانست داخل روسیه شود و انقلاب را رهبری کند واگر برای او اتفاق یا حادثه ای پیش می آمد که او از بین می رفت، انقلاب به این سرعت در سطح شوروی فراگیر نمی شد.
ص:65
در انقلاب های آسمانی سنت خداوند این است که عملیات تغییر و دگرگونی از طرف خداوند وآسمانی است، ولی از لحاظ پیشرفت و نفوذ یک سیر طبیعی را می پیماید و تا زمانی که فضای مناسبی برای ایجاد یا رشد انقلاب پیش نیاید، این امر صورت نمی گیرد؛ از جمله این که اسلام بعد از مدّتی از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله در دنیا ظاهر شد و پیشرفت کرد.
پس اگر خداوند بخواهد، می تواند این فضا و آمادگی را به صورت معجزه بیافریند، در حالی که این کار برخلاف سنت خلقت است، چون آفرینش انسان بر مبنای امتحان و ابتلا و تلاش خود او واگذار شده است، چون تکامل انسان بستگی به این امتحان و ابتلا دارد و باید که عمل دگرگونی و تغییر الهی سیر طبیعی خود را طی کند. البته هنگامی که انقلاب در سطح جامعه جای گرفت، اگر موانع و مشکلاتی بر سر راه این انقلاب باشد، گاهی اوقات با کمک ها و عنایات غیبی خداوند رفع می شود، تا مجریان این انقلاب دچار سختی نشوند، از جمله اینکه خداوند، آتش نمرود را بر ابراهیم علیه السلام سرد و سلامت قرار داد.(1) همچنین دست یهودی فریبکار را که با شمشیری بر سر پیامبرصلی الله علیه وآله قرار گرفته بود، کوتاه کرد و او را از حرکت باز انداخت.(2)
همچنین خداوند با فرستادن تند بادی مهیب، خیمه های کفار و مشرکین را
ص:66
که در روز خندق در اطراف مدینه بودند را کند و ترس را به جان آنها انداخت.(1) این را بدانید که این گونه کمک رسانی ها منافاتی با طبیعی بودن انقلاب ندارد و مشخص شد که تا فراهم شدن فضای مناسب، امام زمان «عجل اللَّه تعالی» در غیبت به سر خواهد برد.
در پرتو این مطالب دانسته شد که او فقط برای دگرگونی اجتماعی محدود ذخیره نشده است، بلکه خداوند او را برای ایجاد تغییر و دگرگونی تمام عالم هستی ذخیره کرده تا تمام مردم را از تاریکی آزاد کند و نور عدالت را در جهان منتشر نماید.(2)
اجرای این تغییرو دگرگونی بزرگ، فقط با تلاش او و قدرت الهی و ولایت تکوینی اش کافی نمی باشد، و گرنه تمام این شرایط را وجود مقدس پیامبرصلی الله علیه وآله دارا بود، پس برای تحقق این انقلاب، احتیاج به فضای مناسب و جوی عمومی و آماده و یک محیطی طبیعی است.
آمادگی اجتماعی یعنی رشد فکری و شعور کامل اجتماعی که مردم خود را آماده دریافت عدالت می کنند و این شعور در بین تجربیات گوناگون مردم در طول مدّت زمان هایی به دست می آید، می فهمند که به کمک نیاز دارند، با فطرت پاکش یا به جهان غیبت یا وجود مجهول و پنداری متوجه می شوند.
از نقطه نظر مادی: شرایط زندگی نوین و پیشرفته مادی می تواند توانمندتر از شرایط زندگی گذشته و یا عصرهای پیشین باشد، مانند عصر غیبت صغری، بر
ص:67
پیاده کردن احکام دین و شریعت در کل جهان باشد، به این دلیل که وسایلی وجود دارد که مسافت های دور را نزدیک می کند و ارتباطهای سخت با ملّت های دیگر را آسان می نماید. فراهم آمدن ابزار و وسایلی که ابزار اصلی برای بیداری ملّت های جهان بر اساس این دین و رسالت الهی می باشند و برای تحقق این امر، کمک شایانی می کنند.
امّا مطلبی که در پرسش به آن اشاره شد، این است که اگر امام زمان «عجل اللَّه تعالی» در غیبت صغری قیام می کرد با مشکلات کمتری روبه رو بود؟ چون در آن زمان حکومت ها از لحاظ قدرت و ادوات جنگی در حدّ پایینی قرار داشتند و این مطلب درستی است، ولی باید به این مطلب توجّه داشت که لشکریان آنها هر چقدر که قوی باشند در مقابل شکست روحی کاری نمی توانند انجام دهند، سربازی که قدرتمند است و ادوات جنگی دارد، هنگامی که از لحاظ روحی شکست خورده باشد، چه کاری می تواند بکند؟ و چه بسیار جریاناتی در این مورد که در تاریخ نقل شده است؟(1)
سوال دیگری در اینجا مطرح می شود که: آیا می شود که انسانی آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند به تنهایی تاریخ را تغییر دهد و این نقش بزرگ را ایفا کند؟ آیا آن انسان، کسی نیست که شرایط، او را پیشنهاد می کند، تا به وسیله او حرکت انقلاب های اجتماعی تحقق یابد.
ص:68
تفکر پیرامون این سوال با نظریه خاصی از تفسیر تاریخ رابطه دارد و آن این است که: انسان، عامل دوم سازندگی تاریخ است.(1) و فقط می تواند تاریخ را بازگو کند و شخصیتی در میان شخصیت های تاریخ باشد و عامل اصلی و اساسی، محیط و شرایط اجتماعی است.
در برخی از کتاب ها که تألیف نموده ایم(2) توضیح داده ایم که تاریخ دو قطب است:
1. انسان ها
2. نیرو مادی مسلّط بر اجتماع
همان گونه که قدرت مادی و فضای محیط و طبیعت در انسان اثر می گذارد، همان طور نیز انسان در نیروهای مادی و محیط تأثیر می گذارد و اصولا این فرضیه که گفته اند: حرکت از ماده شروع می شود و به انسان منتهی می شود. دلایلی دارد؛ عکس آن نیز هست که می گوئیم: حرکت از انسان شروع می شود و به ماده ختم می شود، پس انسان و ماده همیشه در طول تفاعل یکدیگر هستند، پس امکان دارد که کسی برای تغییر تاریخ بزرگتر باشد و می تواند در مقابل تمام عوامل بایستد و به تنهایی تاریخ تازه ای بسازد، به خصوص اینکه آن فرد دارای رسالت آسمانی باشد.(3) و امدادهای غیبی او را بر همه چیز مسلّط می کند. این موضوع در تاریخ پیامبران، بخصوص تاریخ پیامبرصلی الله علیه وآله دیده شده است.
در حقیقت پیامبرصلی الله علیه وآله به حکم و اساس ارتباط رسالت او با خداوند متعال،
ص:69
خود، زمام حرکت تاریخ را به عهده گرفت و تمدنی به وجود آورد که شرایط زمانی و مکانی قادر به ایجاد این تمدن نبود. این موضوع را به صورت مشروح و مفصل در مقدمه دوم کتاب «الفتاوی الواضحه» بیان کردیم.
ممکن است همان کاری که به دست پیامبرصلی الله علیه وآله انجام شد، به دست فرزندش امام زمان «عجل اللَّه تعالی» انجام گیرد. همانطور که آن حضرت نیز وقوع این دوان عظیم را بشارت داده است.(1)
آخرین سوال از سوالاتی که طرح کردیم، این است که از چه راهی می توان تصور کنیم که در این راه آن شخص به پیروزی قاطع برای برقراری عدالت و نابودی پایه های ظلم و استکباری که با او در ستیز خواهند شد، دست می یابد؟
جواب این سوال به این مربوط است که: بدانیم زمان و ساعت ظهور مهدی علیه السلام چه هنگامی است؟ و امکان فرض آنچه که آن مرحله دارای امتیازات ویژه ای و پیچیدگی های خاصی باشد، تا اینکه در پرتو آن تصوری که انقلاب و دگرگونی در آن رخ می دهد و راهی که طی خواهد نمود، ترسیم کنیم. بنابراین تا زمانی که آن شرایط و مراحل برای ما ناشناخته هستند و پیچیدگی های آن برای ما پوشیده است، امکان شناخت و اطلاع رسانی علمی و آنچه که در روز
ص:70
موعود، چه اتفاق خواهد افتاد، وجود ندارد. و اگر فرض و تصورات پیشتر افراد این زمینه را فراهم کند که امکان تصور آن وجود دارد، این تصور چیزی جز تصور ذهنی و خیالی نیست و بدور از شالوده های عینی و علمی و حقیقی می باشد.
ولی ممکن است در پرتو احادیثی که در مورد امام زمان«عجل اللَّه تعالی» آمده(1) و تجاربی که از انقلاب های بزرگ در تاریخ آموخته ایم، یک صورت اساسی برای تغییرو دگرگونی روز موعود فرض کنیم و آن این است که ظهور مهدی علیه السلام زمانی اتفاق خواهد افتاد که بشریت دچار خلاء فکری و حکومت های اختناق آوری می گردد.(2) و این سقوطی است که نسل انسان را تهدید به نابودی می کند و به خاطر یک حادثه و تصادف آنی اتفاق نیفتاده است، بلکه این حالت نتیجه طبیعی سیر زندگانی انسان بوده که از تناقضات تاریخی منقطع از خدا در زندگی انسان نشأت گرفته است و در آن زمان است که انسان دست به هر کاری می زند تا از این راه نجات یابد، ولی نمی شود واین تفکر در ذهن انسان جوشش می گیرد که آتش ظلم مهار شود و عدل آسمانی بر روی زمین اجرا شود.
ص:71
حمد سپاس مخصوص خداوندی که آفریدگار جهانیان است و سلام و درود برمحمّد و خاندان پاکش، نگارش این کتاب در روز 13 جمادی الثانی سال 1397 ه.ق شروع و در هفدهم همان ماه تمام شد.
واللَّه ولی التوفیق محمّدباقر صدر نجف اشرف
پایان تحقیق این کتاب در ماه رجب المرجب سال 1416هق
در شهر مقدس قم به پایان رسید. دکتر عبدالجبار شراره.
ص:72
1. احتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، از علما قرن ششم. تحقیق: شیخ ابراهیم بهادری و شیخ محمّد هادی، زیر نظر علامه شیخ جعفر سبحانی، نشر اسوه، وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه، چاپ اوّل 1413 هجری.
2. ارشاد، شیخ محمّد بن نعمان مفید (ت/413 هجری) چاپ تهران، 1377 هجری.
3. الاصول العامة للفقه المقارن، علامه محمّدتقی حکیم، چاپ دوم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، بیروت 1979 میلادی.
4. اصول کافی، شیخ محمّد بن یعقوب کلینی (ت/329 هجری)، انتشارات مکتب اسلامی، تهران، 1388 هجری.
5. الاشاعة لاشراط الساعة، سیّد شریف محمّد بن رسول حسینی برزنجی(1103 ه.ق) چاپ اوّل، انتشارات عبدالحمید احمد حنفی، قاهره، (1370 ه.ش)
6. اقتصاد ما، «اقتصادنا» شهید محمّد باقر صدر، چاپ دارالفکر - بیروت.
7. بحارالانوار، علامه شیخ محمّد باقر مجلسی (ت/1111 ه.ق) چاپ دارالکتب الاسلامیة - تهران.
8. الباب الحادی عشر و شروحه، علامه ابومنصور حسن بن یوسف حلی (ت/726 ه.ق) تحقیق: دکتر مهدی محقق، انتشارات موسسه آستانه رضوی 1368 هجری.
9. التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول شیخ منصور علی ناصف، از علماء الازهر، انتشارات مکتب پاموق استانبول، چاپ سوم، دارالاحیاء الکتب العربیه 1381 ه.ق/1961 م.
10. تاریخ الامم و الملوک، امام ابو جعفر محمّد بن جریری طبری (ت / 310 ه.ق) چاپ استقامت قاهره، 1939 م.
11. تبصرة الولی فیمن رای القائم المهدی، سیّد هاشم بحرانی، انتشارات موسسه معارف اسلامی، قم.
12. التصوف و الکرامات، شیخ محمّدجواد مغنیه، چاپ بیروت.
ص:73
13. تفسیر قرآن عظیم، ابن کثیر دمشقی (ت/774 ه.ق) چاپ جدید، انتشارات معرفت، بیروت،1994 م.
14. الجامعة الاسلامیه (مجله)، سال اوّل، شماره سوم، مدینه منوره، 1969 م.
15. الحاوی للفتاوی، جلال الدین سیوطی (ت/911 ه.ق) چاپ دارالکتاب العربی، بیروت.
16. حق الیقین فی معرفة اصول الدین، سیّد عبداللَّه شُبَّر (ت/1242 ه.ق) چاپ عرفان، صیدا، 1352 هجری.
17. دفاع عن الکافی، ثامر هاشم عمیدی، نشر مرکز غدیر دروس اسلامی، قم، 1995 م.
18. سنن ابن ماجة، حافظ ابوعبداللَّه محمّد بن یزید قزوینی (ت/275 ه.ق) تحقیق محمّد فواد عبدالباقی، دارالفکر - بیروت.
19. السیرة النبویة، ابن هشام (ت/ 218 ه.ق) تحقیق: عبدالحفیظ شلبی، مصطفی السقا، ابراهیم الابیاری، چاپ مصطفی البابی الحلبی، مصر 1355 ه.ق/1936 م.
20. صحیح مسلم، مسلم بن حسین قشیری (ت/ 261ه) چاپ دوم، دارالاحیاء التراث العربی - بیروت 1978م.
21. صحیح بخاری، ابوعبداللَّه محمّد بن اسماعیل بخاری (ت/256 ه.ق) نشر موسسه تاریخ عربی - بیروت.
22. صحیح سنن المصطفی، ابوداود سلیمان بن الاشعث سجستانی (ت/275 ه.ق) نشر دارالکتاب عربی، بیروت.
23. الصواعق المحرقة، ابن حجر الهیثمی (ت/974 ه.ق) چاپ اوّل، انتشارات المیمنیة، مصر، 1312 هجری.
24. تاریخ غیبت صغری، محمّد صدر، نشر دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
25. غایة المأمول شرح التاج الجامع للاصول، شیخ منصور علی ناصف، چاپ بهامش التاج الجامع للاصول.
ص:74
26. الفتاوی الواضحة، شهید امام محمّدباقر صدر، نشر دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
27. فلسفه ما «فلسفَتُنا»، شهید امام محمّدباقر صدر، چاپ سوم، دارالفکر، بیروت، 1970 م.
28. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکی (ت/855 ه.ق) چاپ عدل، نجف اشرف.
29. الفصول المهمه، فی تألیف الامة علامه سیّد عبدالحسین شرف الدین، نشر موسسه بعثت، تهران.
30. المستدرک علی الصحیحین، ابوعبداللَّه محمّد بن عبداللَّه حاکم نیشابوری (ت/405 ه.ق) دارالفکر، بیروت، 1398 هجری.
31. مسند الامام احمد بن حنبل، انتشارات دارصادر، بیروت.
32. مع الانبیاء، عفیف عبدالفتاح طباره، نشر مکتب شریف رضی، قم، چاپ اوّل، 1413 ه.ق.
33. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج علی بن حسین بن محمّد اصفهانی (ت/356 ه.ق)
34. الملل و النحل، ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانی (ت/548 ه.ق) چاپ مکتب الانجلو مصر.
35. المهدی الموعود المنتظر، عند علماء اهل السنة و الامامیة شیخ نجم الدین جعفر بن محمّد عسکری، نشر موسسه امام مهدی علیه السلام قم، 1402 هجری.
36. موسوعه امام مهدی، انتشارات مکتب امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام، اصفهان، چاپ خیام، قم، 1401 هجری.
37. معجم احادیث امام مهدی علیه السلام، تألیف و نشر موسسه معارف اسلامی، قم، چاپ اوّل 1411 ه.ق، زیر نظر شیخ علی کورانی.
38. ینابیع المودة، شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، موسسه الاعلمی، بیروت.
ص:75