دوست كيست؟! دوستى چيست؟!

مشخصات كتاب

سرشناسه : دانشمند، مهدی

عنوان و نام پديدآور : دوست کیست ؟ دوستی چیست ؟/ مهدی دانشمند

مشخصات نشر : قم : موسسه فرهنگی خادم الرضا(ع )، 1380.

مشخصات ظاهری : ص 80

شابک : 964-360-443-8 3000ریال ؛ 964-360-443-8 3000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع : دوستی (اسلام ) -- ادبیات نوجوانان

موضوع : دوستی -- ادبیات نوجوانان

موضوع : روابط بین اشخاص -- ادبیات نوجوانان

رده بندی کنگره : BP254/2 /د2د9

رده بندی دیویی : 297[ج ]/652

شماره کتابشناسی ملی : م 80-12639

مقدمه

از اين كه خداوند منّان يك بار ديگر توفيق را يارم نمود تا در نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام قدمى بردارم، شاكرم و اميد آن دارم كه جوانان عزيز با مطالعه اين كتاب، مسير جديدى را به روى خود بگشايند.

گر چه تصميم نداشتم كتاب حاضر را با عجله در اختيار شما جوانان عزيز قرار دهم؛ امّا از آن جا كه لطف و عنايت معصومان عليهم السلام همواره شامل حال نوكر كوچكشان بوده است، باز در تحرير و تكثير اين كتاب، مشمول عنايات و رحمت اهل بيت قرار گرفتم و اينك كتاب «دوست كيست؟دوستى چيست؟» به صورتى كه مشاهده مى كنيد، در اختيار شما خواننده محترم قرار دارد.

كتاب حاضر، نگرشى است بر يك مسأله مهم اجتماعى، به خصوص براى جوانان، يعنى دوستى و رفاقت و معاشرت از ديدگاه شرع مقدس اسلام و از نظر مربيان حقيقى بشر، يعنى چهارده معصوم عليهم السلام.

در اين كتاب، سعى شده است مطالب و موضوعات ضرورى مورد بحث قرار گيرد و با سبك روان به تحليل آن پرداخته شود.

به اميد آن كه حضرت حق، اين اثر ناچيز را به عنوان ران ملخى به درگاه سليمانى خويش بپذيرد و همواره ما را از نزول بركات و

نعمت هاى خويش بهره مند نمايد.

در پايان، از مركز نشر، مؤسسه فرهنگى - هنرى خادم الرضاعليه السلام در قم كه در چاپ اين كتاب ما را مساعدت نمودند، صميمانه تشكر مى كنم و اميدوارم ثواب اين اثر براى قبر و قيامت همه ما ذخيره گردد. ان شاء اللَّه

مهدى دانشمند

ويرايش جديد

زمستان 1384

انسان و نياز به دوست

زندگى اجتماعى و ارتباط ميان همنوعان، يكى از مهم ترين مسايلى است كه در بين برخى از موجودات عالم يافت مى شود.

حيواناتى مانند مورچه و زنبور، داراى زندگى اجتماعى بسيار منظمى مى باشند؛ تا جايى كه گروهى از آن ها براى پيشبرد اهداف زندگى غريزى خود، داراى سِمَت هاى ويژه اى هستند. براى نمونه، مى توان به اين نكته جالب اشاره كرد كه برخى از حشره شناسان دريافته اند:

در زندگى زنبورها، هر زنبورى مأموريتى دارد. گروهى از آن ها مراقبان و پاسبانان كندو مى باشند و هر زنبورى كه قصد ورود به كندو را داشته باشد، مورد تفتيش قرار مى دهند و دهان او را بو مى كنند؛ اگر زنبورى به جاى استفاده از گُل هاى خوشبو، روى گلى بدبو و يا لاشه مردارى نشسته باشد، او را باز خواست كرده و در يك چشم به هم زدن سر از پيكرش جدا مى كنند.(1)

پروفسور مولوزان كه ملقّب به پدر علم حشره شناسى است و 32 جلد كتاب در مورد زندگى عنكبوتيان نوشته است، در تحقيقات خود مى نويسد: عنكبوت موجودى است كه بر خلاف موجودات ديگر، زندگى فردى را دوست دارد و از زندگى جمعى با همنوعان خود بيزار است.

البته ناگفته روشن است كه موجودات عالم از روى «غريزه» و به صورت جبرى داراى چنين نوع رفتار و سبك زندگى مى باشند. اما انسان كه به عنوان گل سر سبد موجودات عالم معرّفى شده

و داراى استعدادهاى درخشان پنهانى است، فقط از روى غريزه يا جبر داراى چنين ويژگى و امتيازى نيست، بلكه از روى اختيار و با در نظر گرفتن حدود و مصالح خود با ديگران در ارتباط است.

همان طور كه مى دانيم، تمامى حيوانات فقط داراى تكامل جسمى و جنسى مى باشند و از رشد و تكامل روحى و معنوى محرومند و هرگز سراغ نداريم حيوانى به دليل رعايت نكردن مصالح اجتماعى خود، سقوط كرده و يا دچار فساد اخلاقى شود؛ اما انسان از آن جا كه لياقت تكامل و رشد دارد و احتمال خطر سقوط اجتماعى براى او نيز وجود خواهد داشت، سقوط نيز دارد. به عبارت ديگر، انسان مى تواند با قرار گرفتن در مسير ايمان و اخلاق، به عالى ترين و رفيع ترين قله سعادت نايل آيد و نيز با عدم رعايت اصول اخلاقى و اجتماعى و آلودگى هاى فكرى و رفتارى، به پايين ترين درجه سقوط كند و به تعبير قرآن كريم، از حيوان نيز پَست تر گردد:

«اولئِكَ كَالْاَنْعام بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبيلاً»

لذا يكى از مؤثرترين عوامل سقوط و صعود، همنشين آدمى است؛ همنشينى كه گاه انسان را از سير تكاملى باز داشته و گاه او را در راه رسيدن به موفقيت رهنمون مى سازد.

تأثيرات همنشينى، ناخود آگاه به انسان منتقل شده و ناخواسته شخص را تحت تأثير قرار مى دهد.

اسب و تازى گر ببندى پيش هم

رنگشان يكسان نگردد، طبعشان يكسان شود

بنابر اين، ما به تمام خوانندگان اين كتاب، به ويژه جوانان عزيزى كه در اوّل راه زندگى قرار گرفته اند، هشدار مى دهيم كه سخت مواظب بوده و در انتخاب دوست، بيش از پيش دقّت به خرج داده و نكات و مطالبى را كه

در صفحات بعد اشاره مى كنيم، با دقّت مطالعه كنيد.

دقت كنيد

دنياى كنونى داراى بيش از يك ميليارد جوان است و بحمداللَّه بالاترين درصد جمعيّت كشور اسلامى ما را نيز جوانان تشكيل مى دهند.

بنابر اين، مى توان به اين حقيقت اشاره كرد كه ايران امروز، جوان ترين دوران خود را سپرى مى كند.

ايام جوانى، دورانى بسيار حساس با ويژگى هايى منحصر به فرد است، كه تمامى انسان ها با آن روبرو بوده و خواهند بود.

مسير جوانى همچون جادّه اى پرپيچ و خم، لغزنده، و بسيار خطرناك با درّه هايى عجيب و غريب است، كه تاكنون ميليون ها قربانى از جوانان غير هوشيار گرفته است.

البته از مهم ترين خواسته هاى درونى بشر، رفاقت و همنشينى با همسن و سال ها و همدوره هاى آدمى بوده و به دست آوردن هنر دوست يابى و ايجاد روابط دوستانه، از آرزوهاى بشر مى باشد. جوانان، به خصوص در ابتداى دوران جوانى، به شدت تحت تأثير دوستان خود قرار گرفته، روش و منش و خُلق و خوى خود را به يكديگر هديه داده و يادگار مى گيرند. البته اگر اين تأثيرات در مسير رشد و تعالى باشد، فوق العاده در موفقيت انسان مؤثر است؛ در غير اين صورت، بسيار خطرناك خواهد بود.

راستى چه بايد كرد؟ دوستان خود را چگونه گزينش كنيم؟ اين ها سؤالاتى است كه هر انسان عاقلى براى به دست آوردن پاسخ آن بايد تحقيق كرده و خود را به زحمت بيندازد، تا با تجاربى تلخ و ناگوار به پاسخ اين سؤالات دست نيابد.

دانستن چيستى و كيستى در مورد گزينش همنشين، از مهم ترين علوم و فراورده هاى اجتماعى است.

مراحل رفاقت

همان طور كه مى دانيم، زندگى انسان به سه بخش تقسيم مى گردد:

1. دوران كودكى؛

2. دوران جوانى؛

3. دوران پيرى.

دوستى و رفاقت را نيز به تناسب اين سه مرحله مهم، به

سه قسم تقسيم مى كنيم.

اوّل: در دوران كودكى، معمولاً ارتباطات بدون دليل و از روى احساسات كودكانه و عواطف محض است.

انسان در دوران كودكى از روى دليل و برهان با كسى ارتباط برقرار نمى كند؛ حتّى دوستى او با پدر و مادرش نيز فقط از روى احساس نيازى است كه به آنان دارد و نسبت به والدين خود دلبستگى پيدا كرده است.

بديهى است كه كودك مسايل شرعى و تديّن يا فساد اخلاقى را درك نمى كند؛ او فقط براى حفظ خود، دريافته است كه والدين، نيازهاى مادى و عاطفى او را برطرف مى سازند، از اين رو عاشق آن ها است و به جهت محبت هاى سرشار و مداوم و ارتباط دايمى كه با والدين خود دارد، شيفته آنان است. و اِلاَّ اگر از بدو تولّد، به جاى والدينش زن و مرد ديگرى اين نقش را ايفا كنند، همين علاقه عميق را نسبت به آنان خواهد داشت و به آن ها عادت خواهد كرد.

دوم: دوستى و رفاقت در دوران جوانى، بسيار حساس و مهم است. در اين دوران، روابط دوستى رنگ و لعاب خيره كننده اى دارد و معمولاً كسانى كه در اين سنين قرار مى گيرند، بيش از هر چيز ديگر، دوستى و رفاقت را مدّ نظر قرار مى دهند.

از آن جا كه دختران و پسران جوان به مرحله اى حساس و به بلوغ جنسى رسيده و پا به دوران جديدى گذاشته اند، ناخواسته احساس استقلال مى كنند، و عشق و شور جوانى به وضوح در رفتارهاى فردى و اجتماعى آنان نمايان خواهد بود.

اينان به شدت شيفته ارتباط با اطرافيان خود بوده و به محض آن كه كسى به روى آنان لبخندى بزند و از آن ها تعريف

كند، اسير دوستى با او مى شوند. مسلّم است كه گاهى احساسات و عواطف در اين دوران، جوانان را تهديد مى نمايد. براى مثال، اگر جوانى با احساسات و عواطف سرشار خود، زمينه دوستى را براى خود و طرف مقابل فراهم آورد، در صورت مشاهده كوچك ترين كبر و خودپسندى و غرور از طرف مقابل، سريع اقدام به قطع رابطه مى كند.

متأسفانه چون برخى از جوانان در ايجاد رابطه و دوستى با ديگران از معيار مناسب و دليل عقلى استفاده نمى كنند، احتمال سقوط در درّه هاى هولناك فساد اخلاقى برايشان بسيار جدّى خواهد بود.

سوم: دوران پيرى كه آخرين دوران زندگى دنيوى انسان است، داراى ويژگى هاى مهم و قابل اهميّتى است كه همين امر، سبب تمايز و جدايى آن از دوران جوانى و كودكى مى شود.

معمولاً رفاقت و دوستى در دوران پيرى، درست شبيه دوران كودكى است و از روى احساس نياز افراد سرچشمه مى گيرد. مسايلى مانند امور شغلى و استفاده هاى مادى نيز مى تواند از مهم ترين عوامل رابطه و دوستى بين افراد سالخورده باشد.

مشكلات مادى و زندگى در جامعه كوچك خانوده، هرگز امكان بروز احساسات درونى افراد را در اين دوره نداده و هر كسى پس از برطرف شدن نيازش، به سراغ مشغله هاى خود مى رود.

آفت دوستى

دوستى را در يك مثال محسوس، مى توان به درختى تشبيه كرد كه در زمان نهال بودنش با كمى نسيم و باد به اين طرف و آن طرف رفته و نمى تواند ثبات خويش را حفظ نمايد؛ و هر چه پيش مى رود و عمرى از او مى گذرد، استحكام درخت در مقابل تند بادها بيش از پيش مى گردد.

منتهى مشكل اين جاست كه بعضى از درختان در اوج زيبايى و رشد،

دچار آفت مى شوند. البته پس از اين مرض، تا مدت زمانى كسى متوجه نمى شود، ولى در يك روز طوفانى و نسبتاً سخت، كمر درخت شكسته و سرنگون مى گردد. آن روز، روز رسوايى درخت است. همه مى فهمند كه درختِ شكسته، ظاهرش فريبنده، ولى باطنش پوك و سست و فاسد بوده است.

آدمى نيز مى تواند همچون درختى پُر ثمر در جامعه مفيد باشد، تا از ميوه هاى كلامش، از زيبايى اعمالش، و از سايه امنيتش، بر او تكيه اعتماد زنند و هميشه مورد توجه قرار گيرد و مردم و دوستانش در كنار او سفره دل پهن كرده و زير سايه لطف او، خستگى هاى روزگار را به در كنند.

بنابراين، جوانان عزيز كه خواستار زندگى شرافتمندانه هستند، بايد با دوستان حقيقى خود بيش تر مرتبط بوده، ريشه درخت دوستى را محكم تر نمايند؛ همچنين از دوستان ظاهرى و افرادى كه شايستگى همنشينى را ندارند، دورى گزينند.

خداوند مهربان در آيه 17 سوره نوح مى فرمايد:

«وَاللَّهُ اَنْبَتَكُمْ مِنَ الْاَرضِ نَباتا»

خداوند براى شما از زمين، نبات و گياه مى روياند.

شايد بتوان اين گونه نتيجه گرفت كه ما نيز بايد كِشتزار دل و قلب و وجودمان را به دست خدا بدهيم، تا او با هنر باغبانى، زيباترين و عالى ترين محصول از ايمان و اخلاق را به ثمر برساند. امّا افسوس و صد افسوس كه به تعبير قرآن كريم، برخى براى خدا و دينشان همچون كويرى خشك و لم يزرع مى مانند:

«اِنَّ الْاِنسانَ لِرَّبِّهِ لَكَنود»

كَنُود يعنى كوير، خشك، بى حاصل و بى ثمر.

آرى؛ بعضى براى شيطان از جنگل گلستان زيباترند، ولى براى خدا و دين خدا چنان خشك و خشن مى باشند كه تحمّل لحظه اى توقف در نزد آنان را نخواهى داشت.

با توجه به

مطالبى كه گذشت، مى توان نتيجه گرفت بسيارى از كسانى كه در درّه هولناك دوست بد سقوط كردند، چنان دچار فساد اخلاقى شدند كه يا جانشان را در اين مسير باخته و از دست دادند و يا در پشت ميله هاى زندان، سر ندامت به ميله هاى حبس كوبيدند.

آرى؛ بى توجهى در رفاقت و دوستى ها، چنين زمينه هايى را براى آدمى فراهم مى آورد.

آنان بدون دقّت و با عجله، خود را در كوچه پس كوچه هاى خيالات خويش سرگردان نموده و براى به دست آوردن توجّه ديگران، بدون در نظر گرفتن عواقب خطرناك همنشينى با افراد پست، خود را به آب و آتش زدند.

روزانه ده ها نامه و تماس تلفنى كه با خطبا و روان شناسان در ميان گذاشته مى شود، آه و درد ناشى از روابط آلوده بين جوانان را گوشزد نموده و مدام خاطر نشان مى سازد كه در سخنرانى ها، جوانان را از اين مسأله مهم آگاه نموده و آنان را از عواقب خطرناك سرعت در جاده هاى دوستى بر حذر بداريد.

متأسفانه اين گروه از جوانان، تنها عامل سقوط خويش را دوست و همنشين خود معرّفى مى نمايند! البته روشن است كه هر كسى در روابط اجتماعى خود دقت نكند و تن به دوستى هر فردى بدهد، به طور قطع دچار مشكلات روحى و روانى زيادى خواهد شد، كه گاه قابل درمان و جبران نخواهد بود.

البته اين مطلب را نيز بايد در نظر داشت كه دوستى با افراد ناباب و متأثر شدن از آنان، تنها عامل سقوط نيست، و نمى توان همه اشتباه ها و مشكلات را چماقى ساخت و بر سر ديگران كوبيد، بلكه به تعبير امام صادق عليه السلام:

«صَديقُ كُلُّ امْرِءٍ عَقْلُهُ و عَدُّوُهُ جَهْلُهُ»

بهترين دوست

آدمى؛ بصيرت، عقل، شعور، و احتياط آدمى است و بدترين دشمن براى او؛ نادانى، بى توجهى، و پاى از گليم دراز كردن، و دل به دريا زدن و بى احتياطى اوست.

آرى؛ مقصر اصلى، شخص آدمى است كه در انتخاب همنشين، دقت نكرده و بى توجه بوده است.

بعضى از جوانان شكست خورده، با خواندن اشعارى مانند:

من از بيگانگان هرگز ننالم

هر آنچه كرد با من آشنا كرد

بى دقتى خويش را توجيه كرده و تمامى تقصير را به ديگران نسبت مى دهند؛ در حالى كه در تبيين معناى واقعى شعر، منظور از آشنا، هواى نفس خويش است، و اين شعر را بايد با اين نكته تفسير كرد كه: خود كرده را تدبير نيست.

در زندان ها و ندامتگاه ها هم، اشعارى مى خوانند؛ مانند:

دوستى با هر كه كردم خصم مادرزاد شد

آشيان هر جا گزيدم، خانه صياد شد

آن رفيقى را كه با خون جگر پروردمش

وقت مردن بر سر دار آمد و جلّاد شد

و اين گونه وانمود مى كنند كه:

تمام مشكلات و مصائب و بدبختى ها را از دوستان خود به ارث برده اند؛ در حالى كه، هر كس هر چه مى كشد، از خويشتن است. تيرى اگر به عقاب مى خورد و او را صيد مى كند، به واسطه بال و پر خويش است كه چنان تند و تيز، هوا را مى شكافد و به هدف مى رسد و او را سرنگون مى سازد. به قول شاعر: از ماست كه بر ماست.

عشق و دوستى

بسيارى از جوانان به دليل درك نكردن مقام والاى خود، با آتش احساسات، دچار عشق هاى مجازى و كاذب شده، خرمن آينده خود را مى سوزانند. اينان فكر مى كند هر چه هست، همين عشق است و گاه تا پاى جان بر سر آن مى ايستند.

استاد مطهرى قدس سره در

كتاب ارزشمند «اسلام و مقتضيات زمان»، به ماجرايى زيبا اشاره كرده اند كه توجه شما را به آن جلب مى نمايم:

«جوانى عاشق شده بود، زندگيش را پدرش تأمين مى كرد و هنوز سرد و گرم روزگار را نچشيده بود. چون پدرش را مى ديد كه راجع به مسايل عشق و عاشقى بى تفاوت است، او فكر مى كرد عقل پدرش نمى رسد و پدرش درك ندارد؛ مى گفت: چرا پدرم عشق را نمى فهمد؟ عاشقى را درك نمى كند؟

روزى پدرش را به ملامت كشيد و از عالم عشق خود چيزى را با او در ميان گذاشت و گفت:

جان پدر تو جلوه جانان نديده اى

روى چو ماه و زلف پريشان نديده اى

ننشسته اى به گوشه اى از درد عاشقى

آن دم ز در رسيدن جانان نديده اى

جوان فكر مى كرد پدرش اين چيزها را نمى فهمد. (همين كه اين جملات را گفت) پدرش به او پاسخ جانانه اى داد:

جان پسر تو سفره بى نان نديده اى

جنگ عيال و ناله طفلان نديده اى

ننشسته اى به گوشه اى از درد قرض خواه

ناگه ز در رسيدن مهمان نديده اى»(2)

آرى؛ گروهى از جوانان به خيال خود به دنبال عشق رفته و در پى معشوق خود سرگردانند. آنان دوست دارند با دلبران خويش همچون ليلى و مجنون باشند و شُهره عام و خاص گردند؛ غافل از آن كه در جذب دوستان و معشوقان حقيقى، عوامل نهفته اى وجود دارد كه بدون در نظر گرفتن آن، ثمرى جز رسوايى و بدبختى و ظهور ناملايمات روحى و روانى نخواهد داشت.

حال سؤال اين است كه چه كسى مى تواند دوست واقعى انسان باشد؟ نظر بزرگان دين و قرآن كريم در اين مورد چيست؟ اوصاف و شرايط دوست خوب كدام است؟

سؤالات فوق را در صفحه هاى بعد جواب خواهيم داد. پس به دقّت

مطالعه كنيد و سپس در مورد دوستان خود خوب بينديشيد. همچنين اين سؤال را نيز از خود بپرسيد كه: آيا من دوستى نيك براى ديگران بوده ام يا...؟!

اگر هر كسى غفلت و بى توجّهى را كنار بگذارد و با نگاه به رفتار اجتماعى اش، خويشتن را محاكمه نمايد و چگونه بودن را بررسى كرده، واقعيت را دريابد، بسيارى از مشكلات اجتماعى برطرف خواهد شد.

به همين علت است كه پيشوايان دينى ما، همواره گوشزد كرده اند كه در معاشرت هاى اجتماعى، به گونه اى باشيم كه دوست داريم ديگران با ما آن گونه باشند.

بنابراين، بياييم خود را محك بزنيم كه: چگونه ايم و بايد چگونه باشيم؟

انسان و حركت به سوى كمال

قرآن كريم و روايات معصومين عليهم السلام بر اين نكته تصريح دارند كه تمام موجودات عالَم كه به فيض وجود مفتخر شده اند، در حركتند و در مسيرى راه مى پيمايند كه انتهاى آن كمال مطلق است.

به اين مثال توجه كنيد:

كشاورزى كه دانه هاى گندم را بر زمين آماده مى پاشد. دانه ها از همان موقع كه در دل خاك قرار مى گيرند، لحظه اى براى به كمال رسيدن خود درنگ نمى كنند.

هنگامى كه دانه سر از خاك بيرون مى آورد، نصف راه كمال را پيموده است. سپس با بهره بردارى از نور خورشيد و انرژى هاى لازم در طبيعت، راه را براى خوشه شدن طِى مى كند و سرانجام در هدف خويش فنا مى گردد، و در سنبله وجودش با لبخندى مليح به فرزندان خويش درس تكامل و حركت مى دهد.

به راستى اگر كسى سؤال كند كه آن دانه گندم اول كه زارع در زمين پاشيد و اكنون تبديل به خوشه هفتاد دانه اى شده، كجاست، آيا مى توانيم به طور مشخّص آن را نشان دهيم؟ هرگز! چرا كه آن دانه گندم

در هدف خود كه رسيدن به كمال بود، نيست شده و اثرى جز ساقه اى خشك و زرد در زمين ديده نمى شود.

آرى؛ زندگى انسان نيز چنين خواهد بود. او از بدو تولد تا لحظه مرگ در مسير كمال در حركت است. البته فرق انسان با ساير موجودات اين است كه طبيعت، مسير تكاملى خود را از روى جبر و بدون اختيار مى پيمايد، امّا انسان راه راست يا انحرافى را با اختيار خود انتخاب كرده و در حركت است.

بديهى است كه اگر موانعى در راه رشد و تكامل نباتات (مانند گندم) ايجاد شود، هرگز به مقصد نرسيده و سبب تلف شدن آن مى گردد.

انسان نيز پس از آن كه در مسير كمال قرار گرفت، اگر در برابر خود مانعى مشاهده كند، بايد براى رفع مانع كوشش نموده و مسير رسيدن به كمال حقيقى را براى خود هموار نمايد.

بدون ترديد، موانع فراوانى از قبيل هواهاى نفسانى و شهوات حيوانى و عوامل بيرونى و درونى، همانند سرعت گيرى بزرگ در اتوبان تقوا و كمال انسان قرار دارد. بنابر اين، بايد كوشيد تا آن موانع را از بين برد و با خيالى آسوده به حركت در مسير حق و حقيقت ادامه داد.

گفتنى است كه يكى از موانع بزرگ كه بر سر راه هر انسانى قرار دارد، ارتباطات اجتماعى است ،كه گاهى نه تنها مانع پيمودن راه مى باشد، بلكه موجب انحراف و دورى او از مسير مستقيم الهى نيز خواهد شد.

چه بسيار انسان هاى صالحى كه با سعى و تلاش در مسير كمال قرار گرفتند، امّا بدون بينش و آگاهى لازم، دل به هر كس و ناكسى سپردند و سرانجام از راه درست منحرف

شدند.

آرى؛ اين است معناى آيه شريفه اى كه مى فرمايد:

دوستى هاى دنيايى در قيامت مبدّل به دشمنى خواهد شد و آنان انحراف خويش را به گردن يكديگر مى اندازند و آرزو مى كنند كه اى كاش با دوستان ناباب نشست و برخاست نمى كردند و اجازه نمى دادند كه ديگران، آن ها را از حركت در مسير حق و كمال بازدارند!

و چه زيبا شاعر سروده است:

مى رود از سينه ها در سينه ها

از ره پنهان صلاح و كينه ها

صحبت صالح تو را صالح كند

صحبت طالح تو را طالح كند

* * *

با بدان كم نشين كه صحبت بد

گر چه خوبى، تو را پليد كند

آفتاب به اين بزرگى را

لكّه ابرى ناپديد كند

دوستى در قرآن

اهميّت دوستى و رفاقت تا حدّى است كه خداوند متعال در قرآن تصريح نموده كه در روز قيامت، گروهى از منحرفان و كسانى كه مشمول عذاب الهى مى شوند، از دوستان و همنشينان ناباب خود مى نالند.

آيات 27 تا 29 از سوره مبارك «فرقان» در مورد همين مسأله نازل شده است. در آيه 27 از اين سوره مى خوانيم:

«يا وَيْلَتا لَيْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»

اى واى بر من! كاش فلانى را به عنوان دوست برنمى گزيدم.

در شأن نزول اين آيه، داستان عجيبى نقل شده است، كه در اين جا به طور خلاصه به آن ماجرا اشاره مى كنيم:

در دوران زندگى رسول خداصلى الله عليه وآله دو نفر به نام «اُبَىّ» و «عُقْبه» زندگى مى كردند. عادت «عُقبه» بر اين بود كه هرگاه از مسافرت بر مى گشت، مجلس مهمانى ترتيب مى داد و گروهى از دوستان و آشنايان خود را پذيرايى مى نمود.

روزى پس از فراهم آوردن مقدمات مهمانى، مجلسى برپا كرد و گروهى را دعوت نمود و در ميان دوستانش، رسول خداصلى الله عليه وآله

را نيز دعوت كرده بود. سفره غذا گسترده شد و همه مهمانان شروع به خوردن غذا نمودند؛ اما رسول خداصلى الله عليه وآله همچنان نشسته بودند و غذا نمى خوردند.

«عقبه» خطاب به حضرت عرض كرد: چرا نمى خوريد؟

حضرت فرمودند: اى عقبه! من از غذاى شما نمى خورم؛ مگر آن كه اسلام بياورى.

پس از چند لحظه گفتگو، عقبه «شهادتين» را بر زبان جارى كرد و مسلمان شد؛ پيامبرصلى الله عليه وآله نيز از غذاى او خوردند.

اين خبر به سرعت در شهر پيچيد و دوستش «اُبَىّ» نيز متوجّه مسلمان شدن عُقبه گرديد. او با عجله نزد عقبه آمد و گفت: چرا از دين اجداد خود خارج شدى؟ و به شدت او را نكوهش كرد.

عقبه گفت: من از دين اجدادم خارج نشده ام؛ مردى حاضر به خوردن غذاى من نبود و من براى اين كه او گرسنه از سر سفره برنخيزد، چنين كردم و به خواسته اش جامه عمل پوشاندم.

اُبَىّ رو به عقبه كرد و گفت: به شرطى حرف هايت را مى پذيرم كه جلو راه «محمّد» را بگيرى و او را دشنام و ناسزا بگويى.

سرانجام عقبه فريب دوست بد خود را خورد و بر سر راه رسول خداصلى الله عليه وآله قرار گرفت و هر چه از دهانش بيرون آمد، نثار ايشان نمود. اما پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با صبر و مهربانى از كنار عُقبه گذشتند.

تا اين كه عقبه در جنگ «بدر» در لشكر دشمن قرار گرفت و كشته شد و دوستش اُبَىّ نيز در جنگ احد به درك واصل گرديد.

همين امر سبب شد تا آيه 27 از سوره فرقان نازل گردد و سرانجامِ كسى را كه به دست دوست خود منحرف گشته

و با كفر به هلاكت رسيده، بيان كند.

با توجه به اين داستان عجيب، بايد دقت كرد كه به راستى چه تعداد از مردم - به ويژه جوانان عزيز - به دليل تأثيرات منفى دوستان، از مقدسات و اعتقادات خود دست مى كشند؟!

چه بسيار جوانانى كه به علت رفاقت با افراد بى لياقت، فاسد و منحرف گشته، سرانجامشان مانند دو رفيق مرتد زمان رسول خداصلى الله عليه وآله مى شود و آن گاه جز حسرت و اندوه، حاصل كارشان نيست.

پس بياييد بار ديگر با دقت، دوستان خود را سنجيده گزينش و وارسى كنيم و خود نيز بكوشيم دوستان خوبى براى دوستانمان باشيم.

آيه اى ديگر

قرآن كريم در آيه اى ديگر به نكته زيبايى اشاره كرده، مى فرمايد:

در روز قيامت، دوستى هايى كه براى غير خدا بوده است، همه تبديل به دشمنى مى شود.

دوستى هايى كه براى منافع مادى و مفاسد هوس انگيز زودگذر برقرار شده، به علت اين كه عامل شقاوت و بدبختى گشته است، به دشمنى سختى تبديل خواهد شد.

«اَلْاَخِلاَّءُ يَؤمئذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌ اِلاَّ الْمتَّقين»(3)

مرحوم علامه طباطبائى قدس سره در تفسير شريف الميزان، ذيل آيه فوق مى فرمايد:

اين كه چرا دوستان، به استثناى متّقين، دشمن يكديگرند، به اين دليل است كه لازمه دوستىِ طرفينى اين است و هر دو يكديگر را در امور مهم كمك مى كنند، ولى گاه، اين تعاون در مسير شهوت و حرام قرار مى گيرد. پس در حقيقت طرفين به بدبختى و شقاوت و عذاب دايمى يكديگر كمك نموده اند. به خلاف دوستى هاى پرهيزكاران كه مايه پيشرفت يكديگر در مسير الهى مى باشند و اين دوستى در روز قيامت، به سود ايشان خواهد بود.(4)

بنابراين، لازم است كه مردم - به ويژه دختران و پسران جوان - در

رفت و آمد با دوستان و همنشينان خود، اين نكته را در نظر داشته باشند كه مبادا با دست خود، زمينه دشمنى گروهى را با خود در قيامت فراهم آورند. جوانان بايد از كسانى كه مانع رشد و شكوفايى استعدادهاى درونى آن ها مى شوند و آنان را از مسير تكاملى انسان منحرف مى كنند، به شدت بپرهيزند.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله ضمن حديثى مى فرمايند:

«روز قيامت، تمام آشنايى ها و نسبت ها از بين خواهد رفت.»

اين كه قرآن كريم به دقّت كردن در برقرارى دوستى پافشارى مى كند و در ضمن آن، دشمنى در قيامت را گوشزد مى نمايد، دليل روشنى بر اهميّت اين مسأله است كه در روز قيامت، دوستى گروهى از مردم تبديل به دشمنى مى شود و هر كدام ديگرى را مايه سقوط و هلاكت خود مى دانند و اعمال ناشايست خود را به گردن دوست خود مى اندازند.

گرچه در قيامت هيچ چيز از مأموران و فرمانبران خداوند مخفى نخواهد ماند، امّا انسان مُجرمى كه به دنبال راه گريز است، گناهان و مفاسد اخلاقى خود را به گردن دوست و همنشين خود مى اندازد. او فكر مى كند كه در آن جا نيز مانند دنيا، جاى پهن كردن بساط زرنگى است؛ غافل از آن كه:

«اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد»(5)

خداوند در كمينگاه انسان هاى خلافكار و مُجرم است.

اهميت دوستى در روايات

اكنون كه به اهميّت دوستى در قرآن پى برديم، وقت آن رسيده است تا اين مهم را از ديدگاه مربيان حقيقى بشر يعنى چهارده معصوم عليهم السلام مورد بررسى قرار دهيم و آنگاه خود به قضاوت بنشينيم و دوستان و همنشينان خود را در آينه تمام نماى كلام آن بزرگواران برانداز نماييم و در آخر، خويشتن را زير محكِ معيارهاى اهل

بيت عليهم السلام قرار دهيم.

در اين جا روايات و سخنان معصومين عليهم السلام را در مورد دوستى و اخلاق اجتماعى به چند بخش تقسيم مى كنيم:

الف. اهميّت دوستى.

ب. با چه كسانى دوست شويم؟

ج. از چه كسانى قطع رابطه نماييم؟

اكنون توجه شما را به كلام گهربار آن مربيان حقيقى بشريت جلب مى نماييم.

1. امام على عليه السلام فرمودند:

«عَلَيْكُم بِالْاِخْوانِ فَاِنَّهُمْ عُدَّةٌ فى الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ اَلا تَسْمَعُونَ اِلى قَوْلِهِ تَعالى : فَما لَنا مِنْ شافِعينَ وَ لا صَدَيقٍ حَميمٍ».

«پيوند دوستى را با برادران دينى خود محكم سازيد، كه آنان ذخاير دنيا و آخرتند؛ مگر نشنيده ايد كه خداوند متعال (در قرآن) مى فرمايد: در اين روز نخست نه شفيعى داريم و نه دوستى كه در كارمان همّت گمارد.»

آرى؛ دوست حقيقى كه انسان را در مسير حقّ و كسب فضايل يارى مى كند، از نظر امام على عليه السلام ذخيره اى است كه در دنيا و آخرت همّت مى گمارد و چاره جوى انسان مى شود.

نكته اى كه از اين حديث به دست مى آيد، اين است كه پيوند دوستى ميان برادران ايمانى، نه فقط به درد دنيا مى خورد، بلكه در آخرت نيز مى توان از آن بهره ها گرفت و نجات يافت.

تعبير فوق، از زيباترين تعبيرهايى است كه قرآن نيز بدان اشاره نموده است. در آيه 67 سوره «زخرف» مى خوانيم:

«گروهى از دوستانِ دنيايى در روز قيامت دشمن يكديگرند، مگر پرهيزكاران.»

عبارت «اِلاَّ المتَّقين» كه در آيه فوق آمده است، همان معنايى را مى رساند كه در حديث مزبور، امام على عليه السلام به آن تصريح نموده اند؛ يعنى دوستان حقيقى و كسانى كه در دنيا بر مبناى معيارهاى الهى با يكديگر مرتبط بودند، به دفاع از يكديگر بر مى خيزند و همديگر را (مثل وقتى كه در دنيا

بودند) براى رسيدن به ثواب هاى الهى يارى مى كنند.

شايد بتوان يارى كردن دوستان واقعى در قيامت را اين گونه تفسير كرد كه: همان گونه كه دوستان دنيايى، گناهان خود را به گردن يكديگر مى اندازند، دوستان حقيقى نيز رسيدن به سعادت و دست يافتن به مدال پرافتخار نجات و پيروزى را مرهون همنشينى با دوستان خود برمى شمارند و نقش آنان را در اين كاميابىِ بى نظير، مؤثر و مهم اعلان مى دارند.

البته معلوم است كه هيچ شادى و مسرّتى به پاى آن خوشحالى نخواهد رسيد؛ چرا كه در آن لحظه، به دليل همين طرفدارى، خود و دوستان مؤمنش را در آستانه نجات و غرق شدن در نعمت هاى الهى مى بيند.

2. امام على عليه السلام فرمودند:

«اَعْجَز النَّاسُ مَنْ عَجَزَ عَنْ اِكتِسابِ الْاِخوانِ وَ عَجَزَ مِنْهُ ضَيِّعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ».(6)

«عاجزترين مردم كسى است كه عاجز از به دست آوردن دوست باشد، و عاجزتر از او كسى است كه دوستى را كه به دست آورده، از دست بدهد.»

از روايت فوق نيز اين نكته به دست مى آيد كه همان گونه كه انتخاب دوست در زندگى انسان از اهميّت بالايى برخوردار است، حفظ رابطه دوستى و محكم كردن ريشه هاى آن بين خود و دوستان، بسيار ضرورى است.

بنابراين، دوستى هاى زودگذر و رفاقت هاى بى ريشه و كودكانه، نمى تواند انسان را از بى كسى و غربت نجات دهد. پس بايد براى رفع احتياجات دنيايى و آخرتى خود، بيش ترين همّت را در برقرارى و محكم ساختن دوستى با صالحان به كار برد و هرگز به جهت ناملايمات و مشغوليات روز مرّه زندگى، دوستى و رفاقت را فدا نكرد و رابطه دوستى را هر چه بيش تر مستحكم نمود.

شايد بتواند گفت كه

علت اين همه تأكيد بر محكم نمودن ريسمان روابط ميان دوستان و برادران دينى در سيره و سخنان معصومان عليهم السلام همين مطلب باشد.

3. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند:

«اَلْجَليسُ الصَّالِحِ خَيْرٌ مِنَ الْوَحْدَة وَ الْوَحْدَةُ خَيْرٌ مِنْ جَليس السُّوءِ».(7)

«همنشين شايسته بهتر از تنهايى است، و تنهايى از همنشين بد بهتر است.»

گر چه در روايات تأكيد زيادى بر انتخاب دوست شده و به معاشرت با همنوعان و گزينش آنان سفارش فراوان شده است، امّا روايت فوق، شايستگى و لياقت افراد را مدنظر قرار داده و از دوستى با افراد منحرف و ناشايست نهى كرده است.

اين مسأله، خود نشانگر اين نكته است كه غربت و گوشه نشينى و دورى از همنوعان، در شرايطى كه دوستان بد و پليد و منحرف، به جز خسارت ثمر ديگرى ندارند، به طور قطع بهتر از نشست و برخاست با افرادى است كه مانع پيشرفت و درخشش استعدادهاى درونى انسان مى شوند.

بنابراين، بر جوانان عزيز لازم است كه از معاشرت با افراد فاسد و شرور و كسانى كه شايستگى رفاقت و دوستى را ندارند، بپرهيزند؛ چرا كه تنهايى و عزلت نشينى، بهتر از همراهى كسانى است كه زمينه هاى زشتى و انحراف را براى انسان به بار مى آورند.

4. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند:

«اَوْلَى النَّاسِ بِالتُّهْمَةِ مَنْ جالَسَ اَهْلَ التُّهْمَةِ».(8)

«شايسته ترين مردم براى بدنامى و ننگ اجتماعى، كسى است كه با بدان نشست و برخاست مى كند.»

همان گونه كه در صفحه هاى قبل اشاره كرديم، تأثير گذارى دوست و مصاحب انسان، قهرى است و خواه ناخواه انسان متأثر از دوستانش خواهد بود و خُلقيّات يكديگر را به ارث خواهند برد. از اين رو، كسانى كه با افراد

شرور و فاسد نشست و برخاست مى كنند، هر چند كه خود را قوّى و با اراده بدانند و بگويند ما به اخلاق و رفتار دوستان خود كارى نداريم و متأثر از آنان نخواهيم شد، اما هرگز نمى توانند از لكه دار شدن شخصيت اجتماعى خود جلوگيرى نمايند.

جوان ظاهر الصلاحى كه با افراد معتاد و ترياكى همنشين مى شود، حتى اگر خود را از ارتكاب اعمال دوستان معتادش دور بدارد، باز هم در نظر مردم از شخصيت مثبت و ايده آلى برخوردار نخواهد بود.

ننگ اجتماعى و ديدگاه مردم در مورد آدمى، به اعتبار دوستان و مصاحبان اوست؛ به همين دليل در روايتى از قول حضرت سليمان عليه السلام آمده است:

«لا تَحْكُمُوا عَلى رَجُلٍ بِشَىْ ءٍ حَتّى تَنْظُروا اِلى مَنْ يُصاحِبْ فَاِنَّما يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِالشُكالِهِ وَ اَقْرانِهِ وَ يُنْسَبُ اِلى اَصْحابِهِ وَ اَخْدانِهِ».(9)

«درباره كسى به نيكى يا بدى قضاوت نكنيد، تا دوستان و همنشينانش را ببينيد؛ چرا كه آدمى از امثال و نزديكانش شناخته مى شود و به صفات همنشينان و دوستان صميمى خود توصيف مى گردد.»

بنابراين، براى معرّفى شخصيت اجتماعى انسان، همنشين و دوست نقش مهمى ايفا مى كند، و همان گونه كه نشست و برخاست با بزرگان و افراد شايسته، به انسان آبرو مى بخشد و در نظر مردم امتياز بزرگى به حساب مى آيد، نشست و برخاست با افراد فاسد، شرور و منحرف، شخصيت اجتماعى انسان را لكّه دار كرده و او را از درجه اعتبار ساقط مى كند.

پس بار ديگر تأكيد مى كنيم كه خوانندگان محترم در هر سنّى قرار دارند، به ويژه دختران و پسران جوان، از نزديك شدن به سفره هاى معصيت كه مشتى اراذل و اوباش گسترده اند، پرهيز كرده و مواظب شخصيت اجتماعى

خود باشند.

نكته ديگرى كه از روايت استفاده مى شود، اين است كه اجتناب از مواضع تهمت، از مسايلى است كه عقل سليم و شرع مقدس اسلام، آن را مورد تأكيد قرار داده است.

رمز پيروزى بسيارى از كسانى كه به مدال پرافتخار موفقيّت دست يافته اند، اين است كه دل به هر كس نسپرده، از مواضع تهمت و رفت آمد با افراد فاسد خوددارى كرده، دوستان خود را زير ذرّه بين عقل قرار داده و با وسواس و دقّت فراوان، خود را از موضع تهمت دور نموده اند.

چه بسيار جوانانى كه به دليل نداشتن بينش در انتخاب دوست، با افرادى مصاحب شدند كه آنان را از درجه اعتبار ساقط نموده و از چشم عموم انداختند و با اين كار، زمينه هاى تهمت را براى خود فراهم كردند و ناخواسته به اوصاف زشت و ناپسند دوستان خود شهرت يافتند.

با چه كسانى دوست شويم؟

شرايط و اوصاف دوستان و همنشينان، از مسايل بسيار مهمى است كه در روايات چهارده معصوم عليهم السلام مورد تأكيد قرار گرفته است.

به راستى چه كسى شايستگى دوستى دارد؟ چگونه بايد دوستان حقيقى را انتخاب نمود؟ و به طور كلى شرايط يك دوست خوب چيست؟

پيش از آن كه سؤالات فوق را از ديدگاه واليان امر يعنى مربيان حقيقى بشر كه همان معصومان عليهم السلام هستند، مورد بررسى قرار دهيم، توجه شما را به نكته اى دقيق و لازم جلب مى نماييم:

هيچ مسأله اى در زندگى بشر به اندازه «انتخاب» و گزينش اهميت ندارد. انسان هميشه بر سر دو راهى است. صبح كه از خواب برمى خيزد، با اين سؤال مواجه مى شود كه: امروز چه كند؟ نسبت به مشكلات روزمره اش چه برخوردى داشته باشد؟ و تا چه اندازه فرصت را

صرف فلان كار نمايد؟

اين سؤالات از مسايلى است كه هر انسانى، خواه ناخواه، با آن روبرو است.

حال سخن اين است كه انسان چگونه آينده خود را با سؤالات مهم ديگرى كه پيش رو دارد، رقم بزند و بداند آيا موفق خواهد شد يا نه؟

در جواب اين سؤال، گفتنى است كه اگر آدمى با بينش و آگاهى لازم وارد كارزار زندگى شود، هرگز دچار شكست نخواهد شد. اگر درست انتخاب كند و خوب و بد را با ديدى باز در نظر بگيرد و پس از انتخابى صحيح، با جديّت و كوشش به فعاليت بپردازد، به طور قطع و يقين به هدف دست خواهد يافت و به اوج موفقيت خواهد رسيد.

انتخاب دوست و همنشين نيز يكى از سؤالات مهم و قابل توجه براى انسان است. هر كسى حق دارد از خود سؤال نمايد كه با چه كسى دوست شوم و ارتباط اجتماعى خود را با چه كسى محدود نمايم؟ بنابراين، آگاهى و بينش دقيق درباره اين مسأله ضرورى است؛ چرا كه دوست و همنشين، نقش تعيين كننده اى در آينده و موفقيت يا شكست انسان ايفا مى كند.

با توجه به مطلب فوق، كسانى كه بر سر دو راهى انتخاب قرار گرفته اند، بايد اين نكته را مدنظر داشته باشند و بيش از پيش دقّت به خرج داده و مسير دوست يابى را با بينشى صحيح بپيمايند، و دل را قلمرو محبّت هر كسى قرار ندهند، تا به پيروزى هاى درخشانى نايل آيند.

به اين مثال توجه نماييد:

فرض كنيد يكى از آشنايان شما ازدواج كرده است و شما براى شركت در آن مجلس دعوت شده ايد. با خود فكر مى كنيد كه بايد هديه اى تهيّه نماييد. پس

از ساعت ها فكر، به اين نتيجه مى رسيد كه براى شركت در اين مجلس، دسته گلى خريده و با دست پرگل وارد شويد.

به همين منظور به مغازه گل فروشى مى رويد. گل هاى موجود در مغازه سه دسته اند:

1. گل هايى كه هم ظاهر زيبايى دارند و هم باطن زيبايى؛ يعنى هم قشنگ هستند و هم خوشبو؛

2. گل هايى كه ظاهر زيبايى ندارند، ولى از بوى خوبى برخوردارند؛

3. گل هايى كه ظاهر زيبايى دارند، اما بوى خوبى نمى دهند.

اكنون شما كدام دسته گُل را انتخاب مى كنيد؟ آيا تا گل زيباى خوشبويى هست، انسان عاقل سراغ گل هاى ديگر مى رود؟! آيا گل خوشبويى كه از ظاهر زيبايى نيز برخوردار است، بهتر از گل زيباى بدبو نيست؟

بنابراين، ما نيز بايد در مورد انتخاب دوست و رفيق خود چنين نكته اى را در نظر داشته باشيم.

مبادا از روى احساسات و با فقط در نظر آوردن زيبايى ظاهر، دل به هر كس و ناكسى ببنديم. مبادا زمينه اى را فراهم كنيم كه افراد فاسد و شرور، ما را به عنوان دوست برگزينند و سرانجام با هزار فريب و نيرنگ، ما را در كام فساد و انحراف بكشانند؛ چرا كه ممكن است كار از كار بگذرد و تمام پل هاى پشت سر ويران گردد و ديگر فرصت بازسازى آن هرگز فراهم نيايد، و كار آدمى به جايى برسد كه به خود بگويد:

اى كاش ظرف خاطره هايم را در اقيانوس فراموشى غرق نمى كردم و در جاده گناه و عصيان سرعت نمى گرفتم.

كاش اهداف مقدّس و الهى خود را تباه نمى نمودم و خويش را به بند مى كشيدم و تا لب گور از دوستان حقيقى جدا نمى شدم.

كاش نياز خود را در برابر نامحرمان دوست نما به حراج

نمى گذاشتم و قيمت كالاى زندگى ام را نمى شكستم، تا بازار دوستى ام چنين كساد نشود.

كاش در روابط غير خدايى، نفس خود را به آب و آتش نمى زدم و اين چنين آبروى خود را در برابر حقّ، در كاسه اى از شراب شهوت سر نمى كشيدم.

و كاش و صدها اى كاش ديگر.

ويژگى هاى همنشين خوب

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند:

«قالَ الْحَوّاريونُ لِعيسىَ بْنِ مَرْيَمَ: يا روُحَ اللَّهِ مَنْ نُجالِسُ؟

قالَ: مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤيَتَهُ وَ يَزيدُ فى عِلْمِكُم مَنطِقُهُ وَ يُرَعِّبَكُمْ فىِ الْاخِرَة عَمَلُهُ».(10)

«حواريون به حضرت عيسى عليه السلام گفتند: يا روح اللَّه! با چه كسى همنشين شويم؟

فرمود: باكسى كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد و منطق و سخنش علم شما را زياد كند و كردارش شما را به آخرت مشتاق نمايد.»

در اين حديث، سه شرط براى دوستان و همنشينان ذكر شده است:

شرط اول: ديدن او، شما را به ياد خدا بيندازد

گروهى از دوستان به علت ارتباط خالصانه كه با محبوب واقعى خود يعنى خداوند متعال و اهل بيت عليهم السلام پيدا كرده اند، رنگ و لعاب الهى خيره كننده اى به خود گرفته اند.

آنان به شدت شيفته لقاى پروردگار بوده و اين اشتياق در تمام حركات و رفتارهاى اجتماعى آنان ديده مى شود و ناخودآگاه انسان را به ياد امور معنوى و عبادت خداوند مى اندازند.

فرض كنيد يكى از خادمان حرم حضرت رضاعليه السلام را در خيابان ببينيد؛ بديهى است كه ناخودآگاه به ياد شكوه و جلوه حرم اين امام همام خواهيد افتاد.

دوستان حقيقى انسان نيز بايد اين چنين باشند؛ يعنى ملاقات با آنان آدمى را به ياد خداوند و ياد معشوق حقيقى دل هاى سالم و پاك يعنى حضرت ولى عصر(ارواحنا له الفداه) بيندازد.

بر عكس مثال فوق نيز صحت دارد؛ يعنى اگر شما شخص فاسد و منحرفى - كه از هيچ گناهى فرو گذار نيست و علناً مرتكب حرام مى شود - را ببينيد، آيا وجودش شما را به ياد شيطان نمى اندازد؟ آيا از او تنفّر پيدا نمى كنيد؟

بنابراين، همان گونه كه ديدن گروهى، انسان را به ياد گناه و فساد مى اندازد، زيارت برخى

كه داراى كمالات اخلاقى مى باشند، ذهن انسان را به ياد حق تعالى منوّر مى نمايد. پس بر ما لازم است كه اين شرط مهم و اساسى را مدنظر داشته و دوستانى را برگزينيم كه ما را به ياد خدا متذكر شوند و فضايل و كمالات معنوى را به ما هديه دهند.

شرط دوم: همنشينى با او، علم شما را افزون گرداند

نشست و برخاست با كسانى كه قطره اى از درياى بى كران معارف الهى نوش جان كرده و خود را متّصف به صفات عالى انسانى نموده اند، ثمرات زيادى دارد، كه يكى از آن ها اين است كه بر علم و دانش انسان مى افزايد.

اكنون خاطره اى از خود (مؤلف) در همين زمينه نقل مى كنم:

هنوز دوازده بهار از عمرم نگذشته بود كه با پيشنهاد دبير دينى ام وارد حوزه علميه ذوالفقارى اصفهان شدم.

بعد از ورود به حوزه، با اساتيد و دوستانى آشنا گرديدم كه به حق مجالست و معاشرت با آنان مايه مباهات و فخر و عزّتم بود.

و خداوند را شاكرم كه توفيق و افتخار همنشينى و كسب فيض از اساتيد بزرگى همچون مرحوم آيت اللَّه حاج سيد احمد فقيه امامى(ره) و پدرى دلسوز و استادى فرزانه حضرت آيت اللَّه حاج آقا حسن امامى(روحى فداه) و آيت اللَّه حاج شيخ على اكبر فقيه و ديگر اساتيد را شامل حالم نمود. و اگر نبود مواعظ و نصايح و اوامر و نواهى اين بزرگواران، معلوم نبود در كدام مسير قرار مى گرفتم.

هرگاه در مجلسى با مرحوم آيت اللَّه امامى برخورد مى نمودم، به نكته تازه اى مى رسيدم و امروز تمامى توفيقات خود را مرهون زحمات و سفارش هاى استادى همچون آيت اللَّه حاج آقا حسن امامى (روحى فداه) مى دانم.

جوانان عزيز! شما نيز سعى كنيد در مسير زندگى خود با

عالمان و دانشمندان رابطه صميمانه اى برقرار نماييد و بخشى از اوقات خويش را به بهره بردن از اين قشر مهم علمى اختصاص دهيد. علما، وارثان پيامبرانند و از همه مهم تر اين كه آنان در مسايل اجتماعى، محرم اسرار بندگان خداوند هستند.

جوانان عزيز! شما مى توانيد با برقرارى رابطه دوستى با يك عالم و دانشمند دينى، باب جديدى به روى خود باز كنيد و اسرار درونى خود را به او بگوييد و مطمئن باشيد كه او اسرار شما را براى ديگران بازگو نمى كند و در مشكلات زندگى، با ارايه راه حل هاى شرعى، سالم و منطقى، شما را يارى مى نمايد.

شرط سوم: رفتارش شما را به ياد آخرت بيندازد

آخرين شرطى كه در حديث مزبور مدّنظر قرار گرفته، اين است كه: حركات و رفتار او شما را به ياد آخرت بيندازد.

شخصى كه همواره در كوچه پس كوچه هاى لاابالى گرى سرگردان است و اصول زندگى اش را «خوراك، پوشاك و مسكن» قرار داده، چگونه مى تواند از شخصيت درونى والايى برخوردار باشد.

آيا به راستى هنگام مواجه شدن با چنين افرادى، كه مادّى گرا و به دور از معنويت هستند، احساس ناراحتى نمى كنيد؟ آيا كسى كه فقط به فكر دنيا است و از هيچ كار زشتى براى پيشبرد اهداف شيطانى خود دريغ ندارد، مى تواند آينده ما را تأمين نمايد؟

فردى كه عمر پُر قيمت و با ارزش را همچون حيوانات به امور شكمى و شهوت صرف مى نمايد، چگونه مى تواند دوست ايده آلى براى ما باشد؟

پس بياييد به فكر دوستى باشيم كه اگر تمام دنيا را هم يك جا به او دادند، حاضر به گناه و معصيت نشود؛ دوستى كه در آشكار و نهان ترس از خدا داشته باشد و عملش ما را به

ياد آخرت بيندازد.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايند:

«همنشينى با اهل ديانت و دينداران، موجب شرافت و برترى در دنيا و آخرت است.»(11)

شرايط دوست خوب از نظر امام حسن عليه السلام

«جُنادة بن ابى اُميّه» مى گويد:

در آخرين لحظات عمر شريف امام حسن مجتبى عليه السلام، خود را به بالين آن حضرت رساندم. ديدم در مقابل ايشان طشتى قرار داشت، كه به دليل سمّى كه «معاوية بن ابى سفيان» ملعون با نقشه اى مرموزانه توسط جُعده ملعونه به ايشان خورانده بود، لخته هاى خون از دهان شريفشان به درون طشت فرو مى ريخت.

پس فرصت را مغتنم شمردم و خطاب به ايشان عرض كردم:

مولاى من! در اين لحظات آخر، مرا موعظه نما و از سفارش هاى خود بهره مند ساز.

حضرت، وصيّت مفصّلى انشا نمودند و ضمن آن فرمودند:

«و از براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا هميشه خواهى بود و براى آخرتت چنان كار كن كه گويا فردا مى ميرى. اگر مى خواهى در حالت تنهايى عزيز باشى و عزت داشته باشى، از ذلت معصيت خداوند به سوى طاعتش خارج شو.

هر گاه خواستى با كسى همنشين شوى و كسى را به عنوان دوست برگزينى، همراه كسى شو كه همراهى او زينت تو باشد و اگر او را خدمت كنى، تو را محافظت نمايد و اگر از او يارى خواستى، تو را يارى كند و اگر سخنى گفتى، تو را تصديق كند و اگر بر دشمنى حمله كردى، تو را تقويت نمايد و اگر دستى دراز نمودى، به تو احسان كند و اگر رخنه اى در حال تو ظاهر شد، آن را پرنمايد و اگر از تو نيكى ديد، آن را آشكار كند و اگر سؤالى كردى، عطا نمايد و اگر ساكت شدى، شروع

به صحبت نمايد و اگر بلايى به تو رسيد، آزرده شود.

دوست تو بايد كسى باشدكه از او به تو مصيبتى نرسد و به سبب او ضررى به تو وارد نگردد و وقتى حقوق ضرورى پيش آمد، تو را تنها نگذارد و اگر با يكديگر نزاع كنيد، تو را بر خود ترجيح دهد.»

«جُنادة» مى گويد: چون سخنان حضرت به اين جا رسيد، رنگ مباركش تغيير كرد و نَفَس شريفش قطع شد و در حالى كه سر مباركش بر سينه برادر بزرگوارش امام حسين عليه السلام بود، شربت شهادت را نوش جان كرد.(12)

حرف هاى جدّى و مهم، معمولاً در آخرين لحظات ديدار زده مى شود و از آن جا كه چنين سفارش هايى كم تر فراموش مى شود، شرع مقدس اسلام سفارش به «وصيت» كرده است.

به راستى مسأله دوستى و رفاقت، چقدر اهميّت دارد كه امام حسن مجتبى عليه السلام در آخرين لحظات عمر شريف خود، اين چنين روى آن پافشارى مى كنند.

اوصاف و شرايط دوستى را كه حضرت در آن لحظات مهم مدّنظر قرار دادند، به طور قطع بايد مورد توجه و دقّت و اهميّت فراوان قرارداد و بر ماست كه هميشه با پيروى از سخنان گهربار آن حضرت در انتخاب دوست، شرايط و اوصاف مذكور را در نظر داشته باشيم.

دوست كامل در كلام امام صادق عليه السلام

در پايان اين بخش، توجه شما را به يك روايت زيبا و خواندنى از امام صادق عليه السلام جلب مى نماييم:

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«الصّداقَةُ مُحْدوُدَةٌ فَمَنْ لَمْ تَكُنْ فِيِه تِلكَ الْحُدُودِ فَلا تَنْسِبْهُ اِلى كمالِ الصّداقَةِ وَ مَنْ لَمُ يَكُنْ فِيِه شَى ءٌ مِنْ تِلكَ الْحُدُودِ فَلا تَنْسِبْهُ اِلى شى ءٍ مِنَ الصِّداقَة: اَوَّلُها: اَنْ تَكُونَ سَريرَتُهُ وَ عَلانيَّتُهُ لَكَ واحِدَةٍ و الثَّانيةُ: اَنْ يَرى زَيْنُكَ

زَينَهُ و شَيْنُكَ شَيْنَهُ و الثَّالِثَةُ: لا يُغَيِّرهُ عَنْكَ مالٌ وَ لا ولايَةٌ وَ الرّابِعَةُ: انْ لايَمْنَعُكَ شَيْئاً مِمَّا تَسِلُ اِلَيْهِ مَقُدوُرَتَهُ و الْخامِسَةُ: لا يُسلِمكَ عِنْدَ النَّكباتِ.»(13)

«دوستى و رفاقت حدودى دارد. كسى كه در بردارنده تمام آن حدود نيست، نمى تواند دوست كاملى باشد. آن حدود عبارتند از:

1. ظاهر و باطنش با تو يكسان باشد؛

2. زينت تو را زينت خود و زشتى و پليدى تو را زشتى خود بداند؛

3. دست يافتن او به مال يا مقام، در چگونگى رابطه اش با تو تغييرى ايجاد نكند؛

4. از آنچه در دست دارد، از تو مضايقه ننمايد؛

5. هنگام ناراحتى و سختى ها، تو را تنها نگذارد.

پنج شرط فوق كه مورد تأكيد امام ششم عليه السلام قرار گرفته، از مهم ترين شرايط دوستان حقيقى است.

برخى از افراد در ظاهر ادعاى دوستى مى كنند، امّا در باطن دچار نفاق هستند. اينان چون نفع خود را در نزد شخصى ببينند، اظهار دوستى مى نمايند و همين كه نيازشان برطرف گرديد، همه چيز را زير پا مى نهند و در يك كلام، انسان هاى دو رنگ و دو چهره اند.

امام على عليه السلام در حديثى اين گروه را مورد لعن و نفرين قرار داده اند كه: از رحمت خدا دور باد انسان مُتلوّن و دو رو.

گروهى از افراد نيز زينت دوست خود را زينت خود مى دانند، اما همين كه كار زشتى از او سر زد و يا دچار حادثه تلخ معصيت و انحراف از صراط مستقيم شد، او را تنها مى گذارند و زشتى او را از خود نمى دانند. اين گروه نيز از نظر حضرت صادق عليه السلام نمى توانند دوست خوبى براى انسان باشند.

دسته اى هم، چون به مال و مقام دست يابند، دچار غرور و

كبر مى شوند و در برخوردهاى معمولى هميشگى، دچار نفاق مى گردند. اينان نيز شرط دوست حقيقى را نداشته و بايد از آن ها پرهيز نمود.

عده اى نيز در سختى و بلاها و جاهايى كه انسان نياز به تكيه گاه دارد، آدمى را تنها گذاشته و از مال و كمك خود مضايقه مى كنند. اين گروه نيز شرط دوستى را مراعات نكرده و از زمره دوستان خارج مى شوند.

آتش روى بُتان بر خود مزن

ورنه از آتش گذر كن چون خليل

يا مكن با پيل بانان دوستى

يا بنا كن خانه اى در خورد پيل

با چه كسانى رفاقت نكنيم؟

با چه كسانى رفاقت نكنيم؟

پس از آن كه دوستى و رفاقت و شرايط و اوصاف آن را از ديدگاه قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام بررسى نموديم، اينك وقت آن رسيده است كه نظر مربيان حقيقى اسلام يعنى چهارده معصوم عليهم السلام را در مورد صفات و خُلقيّات دوستان ناباب مورد توجه قرار دهيم. اما پيش از ذكر روايات و بررسى صفات دوستان ناباب، توجه به نكته اى زيبا لازم است.

تمام نعمت هاى الهى از قبيل علم، شهرت، ثروت، همسر شايسته و دوستان و همنشينان صالح، در صورتى براى انسان حاصل مى شود كه عواملى فراهم گردد. يكى از بزرگ ترين عوامل آن، مشيّت الهى و خواست خداوند است و پس از آن، عامل مهمى وجود دارد به نام ظرفيّت.

در يك كلام مى توان گفت: تا ظرفيّت براى انسان حاصل نشود، امكان متنعّم شدن به نعمت هاى الهى نخواهد بود. چه بسيار افرادى كه در خيال خود، برخوردارى از نعمت هاى ظاهرى دنيايى را حقّ خود دانسته اند، اما در واقع، داشتن آن نعمت ها برايشان خيرى نداشته و در اصل براى آنان شرّ بوده است.

شخصى با خود فكر مى كند كه چرا من ثروت

ندارم يا چرا شهرت نيافتم؟ و اين حقّ من است كه از اين نعمت ها برخوردار شوم؛ اما او حقيقت امر را ندانسته و از آن جا كه ظرفيّت تحمل آن نعمت را در خود ايجاد نكرده، از برخوردارى آن نعمت مورد نظر محروم مانده است.

نكته مهمى كه در اين قسمت قابل توجه مى باشد، اين است كه ايجاد ظرفيت براى برخوردارى از نعمت هاى دنيوى، «اكتسابى» است؛ يعنى مى توان گفت شخصى كه تا ديروز از داشتن ظرفيت محروم بود، امروز با توسل به كارهاى نيك و پسنديده، درياى بى كران رحمت الهى را خروشان نموده و اين عامل مهم را براى خود ايجاد كرده است.

با توجه به نكته فوق، دوستان و همنشينانى كه صفات مذموم و پليد را در خود پرورش داده اند، نه تنها مانع رشد كمالات انسانى مى شوند، بلكه گاهى انسان را از كسب عامل مهم «ظرفيت» بى بهره مى نمايند.

چه بسيار جوانان پاكى كه به دليل رفاقت هاى غير مجاز، تن به روابط غير مشروع دادند و حتى ظرفيّت كاملى را كه پيش از آن براى خود فراهم كرده بودند، از بين برده و در گوشه اى زانوى انتظار مرگ را بغل نمودند.

پسر يا دختر جوانى را تصور كنيد كه از تمام مزاياى زندگى بهره مند است. او با داشتن فرصت هاى مناسب، مى توانست آينده درخشانى در پيش رو داشته باشد؛ يعنى تحصيلات عالى خود را به اتمام برساند و پس از تشكيل خانواده، در راه رفع نيازهاى جامعه و خانواده خود به تلاش و كوشش بپردازد.

اين شخص اگر در مسير زندگى خود، حدود الهى و بايدها و نبايدهاى شرع مقدّس اسلام را در نظر نگيرد و بر سر سُفره هاى فاسد و

شيطانى بنشيند، به طور قطع زمينه سقوط و انحطاط خود را فراهم مى آورد و از بهره مند شدن نعمت هاى الهى محروم مى ماند. نام ديگر اين محروم ماندن، از بين بردن ظرفيت است، كه عامل مهمى در به دست آوردن نعمت هاى الهى محسوب مى شود.

ناگفته نماند كه اين عامل، تمام علت نيست، بلكه در مجموعِ علل و عوامل، مى تواند از مهم ترين آن ها به شمار آيد.

بنابر اين، بر كسى مخفى نيست كه دوستى و رفاقت، نقش مهمى در آينده انسان ايفا مى كند و تأثير تعيين كننده اى در به دست آوردن موفقيت هاى آينده دارد.

برادر و خواهر عزيز!

شرايط و اوصافى كه اينك به آن اشاره مى كنيم، از طرف كسانى مطرح شده كه علم و دانش و آگاهى آنان، لَدُنّى است. پس خوب توجه كنيد و براى برخوردار شدن از يك زندگى شرافتمندانه، دوستان خود را زير ذره بين دقّت قرار دهيد. مبادا با دست خود شرايطى را فراهم نماييد كه پس از گذشت سال ها، پشيمانى به بار آيد و گاه خسارات ناشى از آن غير قابل جبران باشد.

پرهيز از شَرور

امام على عليه السلام فرمودند:

لا تَصْحَبُ الشَّريرَ فَاِنَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ مِنْ طَبْعَةِ شَرَّاً وَ انْتَ لاتَعْلَمُ»(14)

«با مردم شرور و فاسد مصاحبت نكن؛ چرا كه طبيعت تو بدى و ناپاكى را از او مى دزدد، در حالى كه تو از آن بى خبرى.»

پرهيز از چاپلوس

امام على عليه السلام فرمودند:

«لا تَصْحَبُ الْمالِقَ، فَيُزَيِّن لَكَ فِعْلَهُ وَ يَوَدُّ اَنَّكَ مِثْلُهُ»(15)

«با چاپلوس مصاحبت مكن؛ چرا كه تو را اغفال مى كند و دوست دارد تو نيز مانند وى باشى.»

شرايط پنج گانه

از حضرت باقرعليه السلام نقل شده است كه فرمودند: پدرم به من سفارش كرد كه با پنج گروه مصاحبت و دوستى نكنم:

1. فاسق؛ چرا كه تو را با لقمه نانى، بلكه كم تر از آن مى فروشد.

پرسيدم: پدر جان! كم تر از يك لقمه نان چگونه مى شود؟

فرمودند: گاهى به طمع لقمه اى، انسان را مى فروشد و آن لقمه را نمى يابد.

2. بخيل؛ چرا كه او از بخشش مال و ثروتش، در وقت سختى و نيازمندى تو به آن جلوگيرى مى كند.

3. دروغگو؛ زيرا او مانند سراب است؛ دور را به تو نزديك و نزديك را برايت دور نشان مى دهد.

4. احمق؛ زيرا او مى خواهد به تو نفعى برساند، ولى از روى نادانى به تو ضرر مى رساند.

5. قاطع رَحِم؛ چرا كه خداوند متعال او را در سه جاى قرآن لعن نموده است.

نتيجه معاشرت

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند:

«لا تَجْلِسُوا اِلاَّ عِنْدَ مَنْ يَدْعُوكُم مِنَ الخَمْسِ إلىَ الْخَمْسِ: مِنَ الشَّكِ اِلىَ اليَقينِ وَ مِنَ الْكِبْرِ اِلىَ التَّواضُع وَ مِنَ الرِّياءِ اِلىَ الِاخْلاصِ وَ مِنَ العَداوَةِ اِلىَ النَّصيحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ اِلىَ الزُّهْدِ»(16)

«ننشينيد نزد كسى، مگر آن كه شما را از پنج چيز به پنج چيز فراخواند:

1. از شك به يقين؛

2. از كبر به فروتنى؛

3. از ريا و خودنمايى به اخلاص؛

4. از دشمنى با مردم به خيرخواهى؛

5. از رغبت به دنيا، به زهد و كناره گيرى از آن.»

همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده اند:

«لاخَيْرَ فىِ صُحْبَةِ مَنْ لايَرى لَكَ من الْحَقّ»(17)

«خيرى در همنشينى با كسى نيست كه براى تو حقى قايل نباشد.»

چون شمشير

امام جوادعليه السلام فرمودند:

«اِيَّاكَ و مُصاحَبَةَ الشَّريرَ فَاِنَّهُ كالسَّيفِ يَحْسُنَ مَنْظَرَهُ و يَقْبَحَ اَثرُهُ»(18)

«بپرهيز از همنشينى با شرور؛ چرا كه او همانند شمشير برهنه

است؛ ظاهرى زيبا و اثرى زشت دارد.»

هلاكت و بدبختى

امام على عليه السلام فرمودند:

«اِيَّاكَ و صُحْبَةَ مَنْ اَلْهاكَ وَ اَغْراكَ؛ فَاِنَّهُ يَحْزُلُكَ وَ يُوبَقُكَ»(19)

«بپرهيز از همنشينى با كسى كه اغفالت مى كند و تو را فريب مى دهد؛ چرا كه سرانجام مايه خوارى و هلاكت تو خواهد شد.»

نكته خواندنى

از «ابراهيم بن ادهم» پرسيدند: چرا با مردم معاشرت نمى كنى؟

پاسخ داد: اگر با كم تر از خودم معاشرت كنم، از نادانى او در رنج خواهم بود و اگر با برتر از خودم رفاقت نمايم، بامن تكبّر كند و اگر با همچون خودم معاشرت نمايم، بر من حسد ورزد، بنابراين با كسى رفيق شده ام كه نه از صحبتش در رنج و نه در وصالش زوال و نه در اُنس با او وحشتى كنم و او كسى نيست جز خداى متعال.

شباهت هاى دوست خوب و آينه

اكنون يك بار ديگر روايات ارزشمند صفحات پيش را مطالعه نماييد و سپس در مورد خويش و دوستان خود خوب فكر كنيد. به راستى تا چه حد توانسته ايد اين شرايط را در خويش ايجاد نموده و دوست قابل قبولى براى دوستان خود باشيد؟ آيا تا به حال دم از دوستى مى زديد (يا مى زنند) و يا در حقيقت با دوستان خود چون يك روح در دو پيكر بوده ايد؟ اگر اين گونه باشيد كه «طُوبى لَهُم وَ حُسْنُ مَآب» و گرنه حتماً در دوستى تجديد نظر نماييد كه فردا دير است. به همين جهت است كه پيامبراكرم صلى الله عليه وآله فرموده اند:

«اَلْمُوْمِنُ مِراةٌ الْمُوْمِنْ»

مؤمن آينه مؤمن است.

در اين جا، 30 صفت از صفات آينه را كه بايد در دوست خوب و مؤمن نيز وجود داشته باشد، يادآور مى شويم:

30 صفت از صفات آينه و دوست خوب

1. آينه، هم خوبى را نشان مى دهد و هم بدى را.

دو دوست نيز بايد همچون آينه تمامى محسنات و معايب را به هم گوشزد نمايند.

2. آينه، خوبى و بدى را بدون واسطه بيان مى كند و تمامى مطلب را به خود شخص مى گويد، نه به ديگرى.

دو رفيق نيز بايد همچون آينه، اگر معايبى وجود دارد، آن را به يكديگر گوشزد نمايند و واسطه اى بين خودشان قرار ندهند.

3. آينه، عيب و حُسن را بدون سر و صدا مى گويد و فرياد نمى زند.

دو يار و دوست هم بايد آبروى يكديگر را حفظ كنند و با فرياد و دعوا آبروى يكديگر نريزند و بدون سر و صدا مطالب را به همديگر بيان كنند.

4. آينه، اگر عيبى را مى گويد، نمى خواهد طرفش را مسخره كند يا تحقير و كوچك نمايد، بلكه با اخلاص كارش را انجام مى دهد.

دو

دوست هم بايد همچون آينه، مطالب را به گونه اى بيان كنند كه ديگرى احساس نكند دوستش قصد تمسخر يا تحقير دارد.

5. آينه، وقتى خوبى را نشان مى دهد، قصد تملّق گويى ندارد.

دو رفيق نيز بايد همچون آينه، اگر خوبى همديگر را مى گويند، قصد چاپلوسى نداشته باشند.

6. آينه، از احدى نمى ترسد و فقط به وظيفه اش عمل مى كند.

دو دوست هم نبايد ترسى از همديگر داشته باشند و اگر معايبى از هم مى بينند، كِتمان كنند.

7. آينه، اگر خُرد و شكسته هم شود، باز دست از صفات خود برنمى دارد و به كارش ادامه مى دهد.

دو يار شفيق نيز بايد همچون آينه باشند؛ يعنى اگر با عصبانيت شكسته شدند، دست از وظيفه دوستى و رفاقتشان برندارند.

8. آينه، با كمك آينه اى ديگر، مى تواند پشت سر انسان را نشان دهد.

دو دوست هم بايد با كمك يكديگر، آنچه را كه در غياب آنان گفته مى شود، به يكديگر گوشزد نمايند.

9. آينه، ارزشش به آينه بودن آن است.

دو رفيق هم بايد ارزششان را به صفات اخلاقى و ايمانى بدانند، نه به مال، شهرت، رياست و چيزهاى ديگر دل ببندند يا طمع كنند.

10. آينه، شيشه اى بوده كه با مادّه اى به نام جيوه تبديل به آينه شده است و اگر اين مادّه (جيوه) از بين برود، شيشه اى بيش نخواهد بود.

دو يار و غمخوار هم بايد بدانند اگر ارزشى دارند، به دليل شعور، درك، ايمان، ظرفيت و صفات اخلاقى است، والّا اگر اين صفات از بين برود، به درد هم نخواهند خورد.

11. آينه، براى بيان خوبى يا بدى از كسى مُزد نمى گيرد.

دو دوست نيز بايد از يكديگر توقّع و انتظار بى جا نداشته و خالصانه در خدمت يكديگر باشند.

12. آينه،

با كسى كينه ندارد و به خاطر معايب كسى اخم نمى كند و همه را در هر حالى و زمانى مى پذيرد.

دو دوست و غمخوار نيز بايد همچون آينه باشند و نسبت به يكديگر كينه به دل نگيرند.

13. آينه، با هيچ كس تعارف و رو دربايستى ندارد و هميشه به وظيفه اش عمل مى كند.

دو دوست نيز بايد همچون آينه، چيزى را از هم پنهان نكنند و كاملاً شفاف، هر چه را كه هست، به يكديگر گوشزد نمايند.

14. آينه، معايب و محاسن را كم و زياد نمى كند و آنچه را كه هست مى گويد، نه كم تر و نه بيش تر.

دو همراز نيز بايد در بيان معايب و محاسن صادق باشند و در اين راه به افراط و تفريط كشيده نشوند.

15. آينه، اگر به كسى عيبى را مى گويد، قصد تسويه حساب ندارد و فقط به وظيفه اش عمل مى كند.

دو رفيق نيز نبايد در مقام تلافى و تسويه حساب باشند.

16. آينه، اگر كثيف شود، گرد و غبار اجازه نمى دهد كه آينه پيامش را واضح و آشكار بيان كند.

دو غمخوار نيز اگر كدورتى بينشان به وجود آيد، بايد سريعاً آن كدورت را برطرف كنند، تا مبادا به دوستى شان لطمه اى وارد شود.

17. آينه، همه افراد برايش مساوى اند و نسبت به هر كسى وظيفه اش را به خوبى انجام مى دهد.

دو دوست نيز نبايد براى كسى يا چيزى ملاحظه اى داشته باشند، بلكه بايد در هر حالى به وظيفه دوستى خود عمل نمايند.

18. آينه، در برابر شخص مقابل خود واكنش نشان نمى دهد.

دو دوست نيز نبايد معايب يكديگر را به دليل لجبازى بگويند؛ مثلاً بگويد: حالا كه اين حرف را زدى، من هم اين مطلب را به تو مى گويم!

19. آينه، اگر

كاملاً تميز باشد، وقتى نورى بر آن بتابد، آن نور را به طور كامل نشان مى دهد.

اگر در دو رفيق، نور ايمان و تقوا حاكم باشد، بهتر مى توانند در وظيفه دوستى كوشا باشند.

20. آينه، زمان نمى شناسد و هر وقت در مقابلش بايستى، به وظيفه خود عمل كند.

دو دوست هم نبايد براى بيان نظرات خود بهانه بياورند، بلكه در هر زمانى بايد معايب و محاسن همديگر را به هم نشان دهند.

21. آينه، معايب و محاسن را با هم مى گويد و بين آن ها جدايى نمى اندازد.

دو رفيق هم بايد در بيان معايب و محاسن، فاصله زمانى ايجاد نكنند، بلكه در يك مجلس و زمان، به هر دو اشاره نمايند.

22. آينه، هرگز در كارش احساس خستگى نمى كند.

دو دوست نيز نبايد از بيان معايب يكديگر ملول و خسته شوند.

23. آينه با كسى قهر نمى كند و هرگز كارش را تعطيل نمى نمايد.

دو دوست نيز نبايد همچون كودكان با هم قهر كنند و از عمل به وظايفشان دست بكشند.

24. آينه، از بيان و تكرار معايب خسته نمى شود.

دو رفيق هم نبايد به هم بگويند: چند بار به تو بگويم، از تو خسته شدم، ديگر به تو نخواهم گفت.

25. آينه، خطر شكستن و احتمال از بين رفتن نيز دارد، بنابراين شديداً نيازمند محافظت است.

دو دوست نيز بايد بدانند كه لازم است از صفات اخلاقى خود بسيار مراقبت كنند، تا مبادا آن صفات ارزنده را از دست بدهند.

26. آينه، را در محلى نصب مى كنند كه به راحتى بتوان از آن استفاده نمود.

دو رفيق نيز بايد به گونه اى با هم برخورد كنند كه در هر حال و زمان و مكانى بتوانند به وظيفه اخلاقى خود عمل نمايند.

27. آينه

را در بهترين مكان قرار مى دهند.

دو دوست هم بايد شديداً به هم احترام بگذارند؛ چرا كه مى خواهند رفاقتشان تا پايان عُمر باشد.

28. انسان هر روز بايد خودش را در آينه ببيند.

دو غمخوار و همراز نيز بايد هر روز با هم ملاقات داشته باشند و در مقابل نقد و بررسى يكديگر قرار بگيرند.

29. آينه، معايب و محاسنِ همان لحظه را مى گويد و كارى با گذشته ندارد.

دو دوست هم نبايد حرف هاى كهنه شده را زنده كنند و باعث كدورت يكديگر شوند.

30. آينه، هرگز به انسان دروغ نمى گويد.

دو دوست هم در هيچ شرايطى نبايد صداقت را از دست بدهند.

دختران و دوستى

دختران و دوستى

از آن جا كه بيش تر مخاطبان اين نوشته، پسران و دختران جوانند، لازم دانستيم كه بخشى از آن را به دوستى و رفاقت دختران اختصاص دهيم.

دختران و پسران از نظر اوضاع روحى و مسايل روانى، داراى صفات متضادى هستند و معمولاً از تفاوت هاى محسوسى برخوردارند؛ يعنى در مسايل شخصى و اجتماعى، هر كدام روحيات و صفات ويژه خود را در نظر مى گيرند و پس از آن به دنبال گزينش و انتخاب، همّت مى گمارند.

انتخاب دوست و رفيق نيز در زندگى هر كدام از دختران و پسران جوان متفاوت است و شرايط و اوصاف ويژه اى دارد. مثلاً يك دختر جوان دبيرستانى، ملاك ها و ويژگى هايى را كه در چگونگى گزينش و انتخاب دوست در نظر مى گيرد، با ملاك هايى كه يك پسر جوان دبيرستانى در نظر دارد، كاملاً متفاوت است.

از آن جا كه دختران جوان به دنبال عوامل موفقيّت و به هدف رسيدن و به قول خودشان خوشبخت شدن هستند، دلبستگى آنان به هر چيز و هر كسى از روى احساسات و عواطف

درونى، و بر مبناى همين ملاك است.

براى مثال، اگر دختر جوانى دريافت كه دوستى با دختر همسايه در موفقيت او نقش زيادى ايفا مى كند، خود را به آب و آتش مى زند و چنان شيفته او مى شود كه از حدّ و حساب خارج است.

با توجه به مطالب فوق، ما در اين قسمت عاجزانه از دختران جوان درخواست مى كنيم كه در هنگام گزينش و انتخاب دوست، دو چندان دقّت داشته باشيد و بر احساسات و عواطف زودگذر خود غلبه كنيد و با بينشى صحيح و در نظر گرفتن حدود الهى، در برقرارى روابط خود اقدام نماييد.

چه بسيار دختران جوانى كه با همنوعان خود رابطه دوستى ريخته و او را محرم اسرار خويش به حساب آوردند، اما سرانجام دچار شكست و تباهى شدند.

دخترم!

مبادا دچار فريب دشمنان دوست نما شوى و در اين امر مهم بدون بينش و آگاهى لازم اقدام نمايى. مواظب باش كه بسيارى از دختران، هرگز طعم خوش تربيت را نچشيده و حسادت و نظر تنگى، آنان را به سوى تو كشانده است.

هستند دخترانى كه خود منحرف شده و دوست دارند تو نيز در مفاسد اخلاقى با آنان شريك شوى. مطمئن باش تا تو را مثل خودشان به دام بى عفّتى و آلودگى نكشانند، رهايت نمى كنند. پس از آن كه تو را مانند خود بى آبرو كردند، در گوشه اى با تماشاى تباه شدن و انزواى تو پايكوبى مى نمايند.

خواهرم!

سرگذشت دختران جوانى كه دچار انحراف شدند و سرانجام بدن هاى قطعه قطعه شده آنان در بيابان ها و مزبله ها پيدا شد، نشانگر بى احتياطى در انتخاب دوست است. پس سفارش اين برادر كوچكتان را فراموش نكنيد و از همين الان، بيش از گذشته درباره دوستان خود بينديشيد...

به راستى تا چه اندازه دوستانتان توانسته اند شما را به سوى فضايل و كمالات معنوى رهنمون شوند؟

در هر حال اگر به اين حقيقت دست يافتيد كه دوستان شرور و فاسد، شما را به لبه گور بى كسى و غربت و بى آبرويى كشانده اند، جز خود را ملامت نكنيد؛ چرا كه اين خود بوديد كه با شتاب در جاده دوستى هاى غير مجاز سرعت گرفتيد و آنان را محرم راز خود دانستيد. پس بار ديگر اين نكته را زير لب زمزمه كنيد كه:

خود كرده را تدبير نيست!

برخى از دختران جوان بر اثر نداشتن بينش صحيح و بهره مند نشدن از كمالات اخلاقى، قوانين شرع مقدس اسلام را در روابط اجتماعى ميان پسران و دختران، مانع آزادى مى دانند و در اين

انديشه باطل خود سرگردانند كه راستى چه مى شد اگر رابطه بين دختران و پسران آزاد مى گرديد...؟!

خواهرم!

اگر اسلام عزيز شخصيت و شخص تو را چون دُرّى دانسته است كه بايد در صدف عفاف و پاكى محافظت شود، دليل بر اسارت تو نيست؛ اين عين آزادى است.

دخترى كه قرار است مايه لذّت هر كسى شود، چگونه مى تواند ادعاى آزادى كند؟ آيا او كه هر روز به دنبال روابط نامشروع خود، تن به بى عفتى و آلودگى مى دهد، آزاد است؟! آيا اين عين اسارت نيست؟!

دخترم!

اگر با پسرى عيّاش و فاسد كه هرگز طعم خوش تربيت و اخلاق را نچشيده است، در ارتباط باشى و او را در موفقيت يا شكست خود دخيل بدانى، آيا هيچ به فكر فرداى خود بوده اى؟ من دلسوزانه به شما پيشنهادى مى كنم؛ از اين راه مى توانيد درك كنيد كه پسران جوان در روابط خود با شما چه نقشه اى در سر مى پرورانند.

مگر شما عاشق عفّت نيستيد؟! اگر پسرى به خواستگارى شما بيايد، مگر اوّلين شرط او پاكى شما نيست؟ اگر متوجه روابط نامشروع شما شود، آيا تن به ازدواج خواهد داد؟ هرگز؛ چرا كه تمام انسان هاى روى زمين، عاشق عفّت و پاكدامنى هستند. حتى كثيف ترين مردم از نظر اخلاقى، هنگام انتخاب شريك زندگى خود و همسر آينده خويش، دوست دارند همسر عفيف و پاكدامنى داشته باشد و هرگز تن به ازدواج با يك دختر بى عفت و هرزه را نخواهند داد.

نكته ديگرى كه لازم است به عنوان تذكرى دلسوزانه براى دختران و خواهران عزيز ذكر كنم، اين است كه پسران براى برقرار كردن رابطه دوستى با شما، جز دفع شهوت و خاموش نمودن غريزه سركش جنسى خود، هيچ هدفى نداشته و ندارند و اگر شما تن به خواسته آن ها بدهيد، مرواريد

پر قيمت عفّت و شخصيت زنانه خود را به حراج گذاشته و در اصل، شما ضرر كرده ايد؛ ضررى كه هرگز قابل جبران نخواهد بود.

دختر رعناى من! از صحبت مردان بترس

ز آن كه اغلب رِند و شيّادند، از آنان بترس

مرد چون صياد ماهر هر دلى آرد به دام

هوش دار! از دام عشق اين ستمكاران بترس

نو گل نشكفته گلزار عشق و زندگى

از فريب بلبل شيداى خوش الحان بترس

بحر افسون و فريب مرد را ساحل كجاست؟

تا نگردى غرق در درياى بى پايان بترس

عاشق دلداده شيدا سر و پا حيله است

زين بلاى جان و از اين رهزن ايمان بترس

شما اى دختران! من با شمايم

سرا پا گوش باشيد

در اين دور و زمان باهوش باشيد

مبادا دست ناپاكان خائن

بريزد شاخ و برگ آبروتان

مبادا زير طوفان هوس ها

شود مدفون به خوارى آرزوتان

خواهرم!

لذّت هاى مادى اين دنيا، به خفّت دايمى آخرت نمى ارزد. اگر امروز نام زنان و دختران با فضيلت و برجسته الهى را مى شنويد و مى بينيد كه شهرت جهانى يافته اند، همه در سايه تلاش و كوشش براى كسب فضايل اخلاقى و كمالات معنوى بوده است.

پس ما هم در حدّ توان خود براى دست يابى به آن خلق و خوى انسانى تلاش كنيم و شخصيت خود را در بازار روابط به حراج نگذاريم.

جاذبه هاى كاذب براى جلب دوستى

جاذبه هاى كاذب براى جلب دوستى

بسيارى از تاجران فرهنگ فروش، با نشر فرهنگ غرب به قصد افزايش درآمد خود، از هيچ جنايتى دريغ نكرده، بسيارى از مقدّسات و اعتقادات ما را خدشه دار نمودند.

صفحه هاى بعد را به اين امر اختصاص داده ام و عاجزانه از دختران و پسران جوان درخواست مى كنم تا پس از مطالعه اين كتاب - كه اثر كوچكى از شعله هاى آتش دل است - خوب فكر كرده و ارزش و قيمت والاى شخصيتى خود را نشكسته و بازار كالاى خود را به كِسادى نكشانند.

خواهر و برادر عزيزم!

اسلام، رنج ها و مشقّت هاى فراوانى را متحمّل شده است. پس از رحلت جانسوز رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله، مولاى غريب و مظلوممان امير مؤمنان عليه السلام را خانه نشين كرده و حرمت يگانه همسرش فاطمه زهراعليها السلام را شكستند. پس از آن يكى پس از ديگرى امامان و پيشوايان معصوم عليهم السلام ما را كه براى راهنمايى بشر از سوى خدا انتخاب شده بودند، به شهادت رساندند.

تا زمان «معتمد عباسى» - آخرين خليفه عباسى - بيش ترين فشارها، زجرها، تبعيدها و شكنجه ها را بر شيعيان وارد آوردند و در جستجوى امام زمان عليه السلام بسيج شدند. آنان به فكر خام خود به دنبال دست يافتن به «مهدى» بودند، تا با پيدا كردنش، نسل امامت را منقرض نمايند؛ غافل از آن كه خداوند هرگز بندگانش را بدون حجت و راهنما قرار نمى دهد.

اكنون بيش از هزار سال است كه يوسف فاطمه، حضرت مهدى عليه السلام در پس پرده غيبت قرار دارد و غريبانه و مظلومانه، خود انتظار فرجش را از خداوند درخواست مى كند.

اين ها نمونه اى است از زحمات و تحمّل مشقّات در برقرار كردن احكام اسلام و به ثمر نشاندن اهداف

عالى شرع محمدى صلى الله عليه وآله.

حال سؤال اين است كه دختران و پسران جوانى كه در پيمودن راه هاى معصيت تن به هر كس و ناكسى مى دهند، آيا با تمام نيرو به جنگ با ارزش ها برنخاسته اند؟!

آيا بى حجابى، تيشه اى بر ريشه سيره و روش زندگى حضرت زهراعليها السلام نيست؟ آيا با اعمال و رفتارمان، دل فرزند فاطمه عليها السلام را خون نكرده ايم؟!

خواهرم!

امروز اگر به ياد فردا نباشى و در كسب فضايل و معنويات نكوشى، جز خسارت و زيان چيز ديگرى نصيبت نخواهد شد.

در خيابان چهره آرايش مكن

از جوانان سلب آسايش مكن

زلف خود از روسرى بيرون مريز

در مسير چشم ها افسون مريز

ياد كن از آتش روز معاد

طرّه گيسو منه در دست باد

خواهرم! ديگر تو كودك نيستى

فاش تر گويم، عروسك نيستى

خواهرم! اى دختر ايران زمين

يك نظر عكس شهيدان را ببين

خواهرم! اين قدر طنّازى مكن

با اصول شرع لجبازى مكن

خواهرم! اين نوع لباس تنگ چيست؟

پوشش چسبان رنگارنگ چيست؟

در امور خويش سرگردان مشو

نو عروس چشم نامردان مشو

«آغاسى»

تهاجم به مقدسات

تهاجم به مقدسات

يكى از نكات مهمّى كه در مورد اعتقادات بشر از اهميّت زيادى برخوردار مى باشد، اين است كه اگر كسى يا كسانى معتقد به چيزى شدند (خواه عقيده خرافى و باطل يا اعتقاد به حق)، برطرف كردن و متزلزل ساختن ريشه هاى آن؛ هرگز با تهديد، شكنجه، تبعيد و زندان امكان پذير نخواهد بود.

براى نمونه، مى توان به مبارزات رسول خداصلى الله عليه وآله در دوران رسالت الهى خود با اعتقادات خرافى مردم جزيرة العرب اشاره نمود.

رسول خداصلى الله عليه وآله هرگز در دوران رسالت خود، براى جذب مردم و برطرف نمودن اعتقادات خرافى آنان، از راه زور، شكنجه و تهديد وارد نشدند، بلكه فقط در زمينه باطل نمودن معتقدات جُهَّال عرب اقدام نمودند و به موفقيّت چشم گيرى نيز دست يافتند.

در آن روزگارى كه كشتن دختران در ذهن و افكار مردم ريشه دوانده بود و دختردارى و دخترزايى، لكّه ننگى به حساب مى آمد، و در آن زمانى كه بت پرستى به شكل عجيبى رواج يافته بود - تا جايى كه طبق نقل تاريخ، مردم به تعداد روزهاى سال، 365 بت داشتند

و آنان را تقديس مى نمودند - رسول خداصلى الله عليه وآله مبعوث شدند و مبارزه جدّى خود را عليه خرافات و معتقدات باطل آنان آغاز نمودند.

در يك مثال محسوس، مى توان كشتن، فشار و خشونت را در مورد برطرف ساختن اعتقادات، مانند چكّشى دانست كه بر سر ميخى كوبيده شود. بديهى است كه ميخ فرو رفته را با چكّش يا فشار بر سر آن نمى توان از جا كند و هر چه بر او فشار وارد گردد، استقامت و پايدارى آن دو چندان مى شود.

به دو نمونه در اين مورد توجه كنيد.

نمونه اول

زن آرايشگرى كه در دربار فرعونِ زمان موسى عليه السلام سِمَت آرايشگرى را به عهده داشت، روزى مشغول شانه زدن موهاى يكى از دختران فرعون بود. ناگهان شانه از دست او رها شد و ناخودآگاه نام خداوند را بر زبان جارى نمود.

دختر فرعون پرسيد: آيا اين خدايى كه نامش را مى برى، پدر من است؟

زن آرايشگر گفت: پدر تو نيز مخلوقى از مخلوقات خداى من است.

فرعون كه از خداپرستى و توحيد آرايشگر آگاه شد، او را به بند كشيد و دستور داد تا او را با شكنجه و فشار و كتك، وادار كنند كه دست از اعتقادات خود - كه اعتقاد به خداپرستى و توحيد بود - بردارد. او در زير ضربات تازيانه، اَحَدْ اَحَد مى گفت و صدايش به آسمان مى رفت. سرانجام فرزند خردسالش را در مقابل چشمانش گردن زدند و او را در كوره اى از آتش گداخته شده از مس انداختند، امّا دست از عقيده خود برنداشت.

آسيه عليها السلام كه يكى از چهار زن بزرگ دنيا است، در اين ماجرا به دفاع برخاست و خداپرستى و توحيد خود

را آشكار نمود. فرعون كه تا آن زمان از خداپرستى همسرش مطّلع نبود، سخت ناراحت شد و او را نيز زير ضربات تازيانه قرار داد، تا دست از اعتقاد خود بردارد؛ امّا اين زن بزرگ و با فضيلت، همچون آرايشگر مزبور تسليم نگرديد، و سرانجام به دستور فرعون در كوره آتش انداخته شد و به شهادت رسيد.

مرحوم علامه طباطبائى در الميزان، ذيل آيه اوّل از سوره مبارك «اسراء»، رواياتى را از اخبار معراج نقل كرده است. يكى از آن روايات اين است:

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند: در معراج بويى به مشامم رسيد كه خوبى و نيكويى آن قابل وصف نيست و تا آن زمان بويى به آن خوشى استشمام نكرده بودم. پرسيدم: اين بو از چيست؟ جواب دادند: اين بوى مشاطه فرعون است كه در راه عقيده خود جان داد و تسليم شرك نشد.

نمونه دوم

«بلال حبشى» كه از اولين مسلمانان آفريقاى سياه به شمار مى رفت، توسط ارباب خود «اُمَيّة بن خلف» به بند كشيده شد و زير ضربات تازيانه قرار گرفت.

اُميّه به خيال اين كه مى توان بلال را با شكنجه و فشار، از عقيده اش بازگرداند، او را تا سر حد مرگ زير ضربات تازيانه گرفت؛ اما هر چه مى گذشت، بر استوارى و پايدارى او افزوده مى شد.

شاعر مى گويد:

تن فداى خار مى كرد آن بلال

خواجه اش مى زد براى گوشمال

كه چرا تو ياد احمد مى كنى

بنده بد، منكر دين منى

مى زد اندر آفتابش او به خار

او اَحَدْ مى گفت بهر افتخار

از تنش صد جاى خون بر مى جهد

او اَحَدْ مى گويد و سر مى نهد

اُميّة بن خلف، چنان بلال را شكنجه مى نمود كه كم تر كسى اميد زنده ماندن او را داشت، اما سرانجام با وساطت

رسول خداصلى الله عليه وآله زمينه آزادى بلال فراهم شد و در جمع شيفتگان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله قرار گرفت.(20)

آخرين كلام

با توجه به مطالبى كه گذشت، اينك توجّه شما را به نكته مهمّى جلب مى نمايم. مشهورترين اديان دنيا سه دين هستند:

1. دين مسيح؛ 2. دين يهود؛ 3. دين اسلام.

در ميان اين سه دين و اديان ديگر دنيا، هيچ دينى به اندازه دين اسلام دشمن ندارد و در يك كلام، تمام تبليغات دنيا عليه اسلام بسيج شده و اين نكته غير قابل انكارى است.

همچنين در ميان تمام كشورهاى مسلمان، هيچ كشورى به اندازه ايران دشمن ندارد، كه اين نكته نيز قابل انكار نيست. نقشه هاى دشمنان و كينه توزان مغرض براى به ثمر نشاندن مقاصد پليد خود، فقط در قشر جوان جامعه خلاصه مى شود، و در ميان جمعيت كشورمان، هيچ قشرى به اندازه قشر جوان مدّنظر آنان نبوده و نيست.

آنان دريافته اند كه اگر نيروى كارآمد جوان كشور ايران را از پاى درآورند و معتقدات آنان را سُست نمايند، در يك جمله، به مقاصد خود رسيده اند.

بنابراين، يكى از نكات مهمى كه دشمنان به آن توجّه كامل دارند، اين است كه براى ريشه كن نمودن اعتقادات جوانان اين مرزوبوم، هرگز از راه شكنجه و فشار و زور يا تهاجم نظامى موفّق نخواهند بود؛ چرا كه آنان جنگ هشت ساله تحميلى را تجربه كردند و دريافتند كه با اين ترفند نمى توانند به مقاصد خود برسند.

آنان با محاسبه دقيق به اين نتيجه رسيده اند كه اگر ميلياردها دلار خرج كنند و در جنگ نظامى عليه اسلام و مسلمانان بسيج شوند، هرگز ثمرى جز اتلاف سرمايه و زمان نصيب آنان نمى شود. بنابراين، با

طرح تبليغات و تهاجم فرهنگى عليه مقدسات اسلام و كشور شيعه، آستين بالا زده اند و هر روز با نقشه اى تازه به صحنه مى آيند.

روزى با اشاعه منكرات از قبيل عكس ها و فيلم هاى مبتذل، و روز ديگر با القاى افكار ضد اسلامى، براى ريشه كن نمودن معتقدات ملت ايران و به خصوص جوانان عزيز به ميدان آمدند. ترياك و مواد مخدّر را ميان جوانان شايع كردند و گروه زيادى از جوانان پر شور ما را به دنياى بى كسى و غربت كشاندند. حجاب را ميان دختران و خواهران ما خلاف آزادى معرفى نمودند و گروه زيادى از آنان را به بى عفّتى كشاندند.

بنابراين، بر جوانان عزيز لازم است كه در روابط اجتماعى دقّت كنند و تن به دوستى با هر كس ندهند. به بيان ديگر، دوستان واقعى را از گرگ صفتان زشت خو جدا كنند و به تبليغات بيگانگان جواب مثبت ندهند.

جوانانى كه به استقبال آغوش باز دشمنان دوست نما شتافتند، در آخر با دنيايى از خفت، كنج عزلت گزيدند و تمام آرزوهايشان بر باد رفت و خيالاتشان نقش بر آب شد.

90 درصد از كسانى كه پشت ميله هاى زندان ها قرار گرفته اند، از همنشينان خود شاكى هستند و تمام علت سقوط خود را نتيجه شركت در مجالس عيش و نوش و همراهى با دوستان فاسد و منحرف خود مى دانند.

اينان از نقشه دشمنان بى خبر بودند يا خود را به بى خبرى زدند؟ آيا دختران جوانى كه با برقرار كردن رابطه نامشروع، دامن عفت خود را لكّه دار كردند، يا جوانانى كه به اعتياد و مفاسد اخلاقى ديگر تن دادند، نمى دانستند كه عواقب خطرناك بى باكى در جاده دوستى چيست؟ پس چرا چنين شد؟

جواب روشن

است؛ تمام علت زير سر نقشه هاى دشمنان اسلام است كه براى تخريب عقايد يك ملّت، تنها راه را منزوى كردن و به فساد و فحشا كشاندن نسل جوان دانسته اند.

كاش فريادم را مى شنيدند و اشك قلمم را بر روى روح سفيد كاغذ نظاره مى كردند؛ كاش سوز دلم را نمك نمى زدند.

دوستان من!

شما را به ارزش دوستى قسم مى دهم كه نگذاريد كار به جايى برسد كه شيطان، در مراسم اعدام عقل، پاى كوبى كند؛ نگذاريد دشمنانِ قسم خورده خود نمايى كنند و گرگ هاى در لباس ميش يارگيرى نمايند.

دوستانتان را با چشم باز انتخاب كنيد. يار هر تيمى نشويد و با همّت خود توپ دشمنان را به تور دروازه دل خود نچسبانيد؛ چرا كه قاضى اين ميدان، دو بار بيش تر اخطار نمى دهد و براى بار سوم، انسان خطا كار را از ميدان زندگى، شور و نشاط، بهره مندى از دوران عمر و درك لحظات شيرين روزگار، با كارت قرمز اخراج مى كند؛ تا جايى كه حتّى حق تماشاى اين ميدان را هم نداشته و به رختكن گور سرازيرت كند.

پس باشد كه...

كاش صاحب برسد، بنده به زنجير كند

اين جوانان، همه را در ره خود پير كند

هيچ كس كاش نباشد نگهش بر راهى

چشم بر در بُود و دلبر او دير كند

كاش چشم گُل زهراعليها السلام به دل من اُفتد

خود بسازد دل ويرانه و تعمير كند

كاش با آن قلم عشق شبى نام مرا

در ميان صُحُف فاطمه عليها السلام تحرير كند

كاش روزى بزند تكيه به ديوار حرم

با همان لحن على عليه السلام نغمه تكبير كند

به اميد ديدار

پي نوشت ها

1) شهيد مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1.

2) اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 130.

3) زخرف، 67.

4)

الميزان، ج 18، ص 181، ترجمه.

5) فجر، 14.

6) غرر الحكم.

7) هزار حديث، ص 277، ح 2.

8) مستدرك، ج 2، ص 65.

9) مستدرك، ج 2، ص 62.

10) اصول كافى، ج 3.

11) اثنى عشريه، ص 15.

12) معالى السبطين فى احوال الحسن و الحسين، ج 1، ص 51؛ به نقل از سخنان ماندگار، وصيت نامه هاى چهارده معصوم، ظهيرى، ص 66.

13) امالى، شيخ صدوق، مجلس 590، ح 1.

14) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 272.

15) غررالحكم، ج 2، ص 811.

16) مجموعه ورّام، ج 2، ص 110.

17) اثنى عشريه، ص 15.

18) بحارالانوار، ج 17، ص 214.

19) غررالحكم، ج 1، ص 152.

20) جواد محدثى، آشنايى با اسوه ها (بلال و سلمان)، انتشارات دفتر تبليغات.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109