هزينه پاك بودن

مشخصات كتاب

سرشناسه : انصاريان حسين 1323 - عنوان و نام پديدآور : هزينه پاك بودن/مولف حسين انصاريان.

مشخصات نشر : قم دارالعرفان 1388.

مشخصات ظاهري : 36ص. 19/5×9 س.م

شابك : 978-964-2939-43-5

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : اخلاق اسلامي

موضوع : گناه (اسلام)

موضوع : زندگي پس از مرگ (اسلام)

رده بندي كنگره : BP247/8 /‮الف 87ھ4 1388.

رده بندي ديويي : 297/61

شماره كتابشناسي ملي : 1948203

سخن ناشر

آنچه انسان را در مسير پر فراز و نشيب زندگاني از نابساماني ها محفوظ مي دارد و موجب سعادت و سرفرازي و سربلندي او در امتحانات الهي مي شود ، پژوهش پيرامون علوم الهي و معارف اسلامي و پوشاندن جامۀ عمل به دستورات بلند رباني مي باشد .

در اين خصوص ، دست يابي به حقيقت معارف الهي و آشنايي با جايگاۀ حساس و ويژۀ آن ها در حيات انساني ، ضروري احساس مي شود .

مركز علمي تحقيقاتي دار العرفان ، در راستاي اهداف الهي خود ، اين بار افزون بر استفاده از مطالب پربار و عالمانۀ دانشمند محقّق حضرت استاد حسين انصاريان ، با انتشار گلچيني از متن سخنراني هاي معظّم له ، از بيان پر حرارت و جذاب سخنراني هاي استاد نيز تشنگانِ معارف سراسر نور ائمه اطهار : را بي نصيب نگذاشته و بدون خارج ساختن متن سخنراني از قالب گفتاري آن ، باب ديگري را براي استفاده از معارف آل الله : و سيراب گشتن از اين چشمۀ پرفيض باز نموده است .

اميد كه با عنايات خاص اهل بيت عصمت و طهارت : بيش از بيش بتوانيم از زمزم معارف آن ذوات مقدّس سيراب گرديم .

مركز علمي تحقيقاتي دارالعرفان الشيعي

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام

علي سيد الانبياء و المرسلين حبيب الهنا وطبيب نفوسنا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المكرمين .

وابستگي در دنيا و آخرت

سخن در آيات نوزدهم تا بيست و چهارم سوره مبارك رعد بود . (1)

كسي كه مي داند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده حق است مانند كسي است كه(از نظر باطن) نابيناست؟! فقط خردمندان(بينادل) متذكر (حق) مي شوند * همان كساني كه به عهد خود وفا مي كنند، و پيمان را نمي شكنند * و آنچه را خدا به پيوند آن فرمان داده پيوند مي دهند، و از (عظمت و جلال) پروردگارشان همواره در هراسند، و از حساب سخت و دشوار بيم دارند * و براي به دست آوردن خشنودي پروردگارشان (در برابر گناهان و انجام وظايف و حوادث) شكيبايي ورزيدند، و نماز را برپا داشتند، و بخشي از آنچه را روزي آنان كرديم در نهان و آشكار انفاق نمودند، و همواره با نيكي (عبادت) زشتي و پليدي (گناه) را دفع مي كنند (و با خوبي هاي خود نسبت به مردم، بدي هاي آنان را نسبت به خود برطرف مي نمايند) اينانند كه فرجام نيك آن سراي، ويژة آنان است * بهشتهاي جاويدي كه آنان و پدران و همسران و فرزندان شايسته و درست كارشان در آن وارد مي شوند، و فرشتگان از هر دري بر آنان درآيند * (و به آنان گويند:) سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان در (برابر عبادت و معصيت و مصيبت) پس نيكوست فرجام اين سراي.

خداي متعال در آيه نوزدهم اين سوره مي فرمايد : «يا كساني كه مي دانندو يقين دارند قرآني كه

بر تو نازل شده و حق است ، با كساني كه كوردل هستند و دنبال اين نبودند كه حق بودن قرآن كريم را بفهمند ، مانند يكديگرند؟»

آنهايي كه حق بودن قرآن را درك كردند ، پيرو قرآنند و بخاطر پيرويشان از قرآن ، دنياي پاكي دارند و داراي آخرت آبادي هستند ؛ اما كوردلاني كه پيرو هواي نفس خودشان هستند يا پيرو هواي نفس ديگران ، نه دنياي پاكي دارند و نه آخرت آبادي .

البته شما كه با مسجد و عبادت و علم و دين خدا آشنا هستيد مي دانيد كه آخرت آباد ، صد در صد محصول دنياي پاك است ، چون بين دنيا و بين آخرت ماهيتاً و ذاتاً جدايي نيست ؛ يعني اين طور نيست كه دنيا جايي باشد و آخرت هم جايي ديگر .

زيباترين حرفي كه در زمينه ارتباط دنيا و آخرت داريم ، كلام نوراني پيغمبر عظيم الشأن اسلام(ص) است كه فرمودند : «الدنيا مزرعة الآخرة» (1)

هيچ وقت محصول ، زراعت و كشت از زمينش جدايي ندارد .

تمام درختان در باغها ، صيفي جات و حبوبات در زمينها نتيجه همان خاك هستند ، هر قدر خاك مستعدتر و پاكتر باشد محصول پاكتري خواهد داد .

سرزمين وجود انسان در قرآن

قرآن مجيد آيه اي دارد كه در اين قسمت از گفتار ، ذكر آن خيلي بجاست ، مي فرمايد : «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ» (2)

سرزميني كه پاك است ، سالم است و محصولي را كه بيرون مي دهد ، يك محصول الهي و درست و سالم است .

سرزمين پاك و مستعد زميني است

كه يك عدد گندم به او مي دهند ، پررودگار مي فرمايد : تا هفتصد عدد مثل خودش را بيرون مي دهد .

در اواخر سوره مباركه«بقره» مي فرمايد : «كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (3)

يا يك دانه سيب را در يك سرزمين پاك مي كارند ، تبديل به يك درخت مي شود ، سالي چند صد سيب مي دهد ، در حالي كه اين درخت با سالي چند صد سيب ، يك روز همان دانه سياه و كم وزن بوده ؛ يعني بخاطر استعداد زمين و سلامت زمين و پاكي زمين ، به سك درخت پرمحصولي تبديل شده است كه همة مردم با رغبت پول براي آن محصول مي دهند ، وقتي هم كه مي خورند هم لذت مي برند و هم كسب انرژي مي كنند .

«وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» خيلي اين آيه زيباست ، مي فرمايد : زمين پاك و مستعد و آماده آنچه را كه مي روياند به اذن پروردگار است ؛ يعني اين گياه محصول اراده الهي است ، يك درخت خدايي است و يك محصول با منفعت است .

«وَالَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلا نَكِدًا» اما زميني كه استعداد و آمادگي ندارد ، شوره زار است ، به فرموده قرآن مجيد ، خبيث و آلود و ناپاك است ، آنچه كه از اين زمين بيرون مي آيد هم خيلي كم است و هم يك محصول بي فايده ؛ يك محصول پوكي است كه هم صاحبش از كاشتن آن ضرر كرده و هم مردم رغبتي به خريدن ندارند .

آنچه مهم است اين است كه قرآن هم مي فرمايد : «نكداً» ؛

يعني اين قدر هم اين محصول پوك ، پر نيست كه بتوان چند تا گاو و گوسفند را در آن بچرانند ، به درد گوسفند و گاو هم نمي خورد ، در هر دو سه وجب آن ، چيز بيخودي سر از خاك در آورده كه نه سبز است ، نه زيباست و نه فايده اي دارد .

نقش دنيا در آبادي آخرت

قرآن مجيد در سوره «شوري» و پيغمبرگرامي اسلام(ص)در اين روايت مي فرمايند : دنيا مزرعه است . حالا اگر شما اين دنيايتان را پاك بالا بياوريد ، پاك برقرار كنيد ، اين دنياي شما دنياي درستي باشد و به عبارت روشن تر ، اگر اهل ايمان باشيد ، اهل عمل صالح باشيد ، اين مي شود سرزمين پاك و در روز قيامت ، شما از اين كشتتان كه همان ايمان و اخلاق و عمل صالح است نتايج ارزشمندي مانند رضوان الهي و بهشت را به دست خواهيد آورد ؛ اما اگر دنياي خود را آلوده كنيد ، نجس كنيد و زمين زندگي را خبيث كنيد ، وارد قيامت مي شويد مي بينيد دست خيلي ها پر است ، دست شما خالي است . خيلي ها سزاوار شفاعت هستند ، مي بينيد كه شما نيستيد ! خيلي ها مورد نظر رحمت حق هستند و شما نيستيد .

بعد هم مي بينيد كه اين زمين نجس كه نكد از آن بيرون آمده ، گياه دارد ؛ ولي به قول قرآن مجيد گياه آن «ضريع» است .

حال گنهكاران جهنمي

خداي متعال در سوره «غاشيه» مي فرمايد : خوراك اهل جهنم همان است كه خودشان در دنيا كاشته اند : «لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلا مِنْ ضَرِيعٍ» (4) ، در اصطلاع قرآن كريم «ضريع» به گياهي گفته مي شود كه شتر با آن قدرت دندان و دو فكش نمي تواند بخورد ؛ ولي قرآن مي فرمايد : اهل جهنم بايد از علفي كه خودشان در دنيا كاشته اند را در آخرت بخورند ، كه البته بايد بخورند ، يعني اين طور نيست كه دهانشان را ببندند و به كارگران

جهنم بگويند ما ميل نداريم ! همين گياه را در دهانشان فشار مي دهند و مي گويند : بايد بخوري ! قرآن مي گويد : «لا يُسْمِنُ وَلا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ» (5).

اين گياه را شب و روز در جهنم به خورد آنها مي دهند ؛ اما نه چاقشان مي كند و نه نيرومند ، و نه گرسنگي آنها را برطرف مي كنند .

آبي را هم كه براي رفع تشنگي به خوردشان مي دهند ، پروردگار مي فرمايد :

« تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ »(6)

يك چشمه بغل دستشان است كه از شدت حرارت مي جوشد ، اين را نمي خواهند بخورند ؛ ولي كارگران جهنم در حلقشان مي ريزند . اين آب محصول همان اشكي است كه به ظلم از چشم مردم درآوردند ، و دلهايي است كه سوزاندند ، و موانعي است كه بين حق و بين مردم ايجاد كردند . اين سخن پروردگار است . ببينيد همة آيات قرآن ، همديگر را معني مي كنند و به همديگر ارتباط دارند . ما اگر دنيايمان دنياي پاكي باشد كه پروردگار مي فرمايد : «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً» (7) حيات پاك ، يا به قول آيه مورد بحث ، سرزمين پاك ، خوب ، هر چه در اين سرزمين پاك كاشته شود محصول زيبا و با منفعتي به دست مي دهد .

عنايت داشته باشيد برادرانم ! دنيا از آخرت ماهيتاً جدايي ندارد ، هر دو يك حقيقت است ، يك پرده اش به اين قيافه است كه ما مي بينيم و همين دنيا پرده ملكوتي اش به آن قيافه اي است كه در قرآن كريم بيان شده است ؛ بنابراين مردم در دنيا

بهشت و جهنم را مي سازند و آنجا كه رفتند پاي محصول خودشان هستند .

وارثان الهي

قبلاً به تناسب بحث هاي گذشته گفتم كه : در آيه دهم و يازدهم سوره مؤمنون پروردگار مي فرمايد : «أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُون َ» (8). اهل ايمان ارث مي برند ، چه چيزي را ارث مي برند؟ بهشت را ، از چه كسي اين بهشت را ارث مي برند؟ از دين ، چون با دين نسبت دارند بهشت را از دين ارث مي برند .

هزينه پاك ماندن

مشكل هم نيست كه آدم دنيايش را پاك نگه دارد ، آدم بايد براي پاك نگاه داشتن دنيايش يك مقدار«نه» در دهانش باشد ، «نه» جدي ؛ يعني انسان وقتي در مقابل دعوت ضد خدا قرار گرفت بگويد«نه» .

اگر به شخص كاسبي بگويند : اگر اين كار را انجام دهي ، ده برابر سود مي بري ، كاسب هم مي داند كه آن ده برابر سود حرام است بگويد«نه ! » ، يا اينكه در اين جنس تقلب كند . او بگويد«نه ! » ، چرا كه پيغمبراسلام(ص) فرمود : «لَيسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِماً» (9)

كسي كه در جنس مردم مسلمان تقلب مي كند از ما نيست و خائن است .

وقتي به انسان مي گويند : كه صد كيلو برنج صد در صد ايراني ده هزار تومان سود دارد ؛ اما اگر هفتاد كيلو خارجي با آن مخلوط كني ، هفتاد هزار تومان در صد كيلو مي تواني سود ببري ! بگويد «نه ! » .

پاك نگه داشتن زندگي فقط به «نه» گفتن در برابر دعوت هاي شيطان است .

آسيه نمونه اي ازانسان هاي پاك

در تاريخ هم بودند كساني كه در مقابل دعوت هواي نفس خودشان و دعوت هواي نفس ديگران گفتند «نه» ! وبه كمالات ومقام هاي والائي رسيدند ؛ البته ممكن است سختي هائي هم كشيده باشند ، ولي ما آن سختي ها را هم نداريم !

«آسيه» كه (در برابر خواسته هاي فرعون) گفت «نه» ، او را به چهار ميخ كشيدند و بعد هم يك سنگ هشتاد ، نود كيلويي را رها كردند روي بدنش كه كل سر و استخوان هاي بدنش را خورد كرد . (10)

حضرت آسيه(س) همزمان با

جادوگران فرعون كه در يك صحنه سياسي و اجتماعي صورت گرفت، با ديدن معجزات موسي(ع) ايمان آورد و پس از تحمل شكنجه هاي فراوان به شهادت رسيد.

اگر كسي شخصيت اجتماعي«آسيه» را در ذهن خود تصور نمايد و متوجه شود كه او همسر كسي بود كه ادعاي خدايي داشت، و تمام زرق و برقهاي مصر پهناور و مردم آن سامان در اختيار او بود، متوجه مي شود كه وي چگونه خود را در برابر آن همه عوامل مادي نباخت و با اين وضع شهادت را به جان و دل خريد و در برابر دعوتهاي شيطان قاطعانه ايستاد.

وي از نظر ايماني به جايي رسيدكه رسول خدا(ص) در موردش مي فرمايد:

«اما آسيه از بني اسرائيل و از زنان پاك و مؤمني بود كه خداي متعال را مخفيانه عبادت مي كرد. او از برترين زنان و از دختران انبياء و مادري براي مؤمنان بود».

ايمان آسيه مخفي ماند تا زماني كه فرعون «زن آرايشگر» دخترش را به جرم خداپرستي دستگير كرد.

وي كه روزي مشغول آرايشگري دختر فرعون (انيسا) بود شانه از دستش رها شد، همينكه خم شد تا شانه را بردارد بسم ا... گفت، دختر فرعون از او پرسيد: مگر خدايي غير از پدر من نيز هست؟ زن آرايشگر گفت: پدر تو نيز مانند ديگر مخلوقات، آفريده اي از آفريده هاي خداي من است. سر انجام فرعون از اين ماجرا باخبر شد و دستور داد تا آن زن مؤمنه را دستگير نموده و او را با ميخ به زمين بكوبند. فرعون او را زير ضربات تازيانه گرفت و از او خواست تا به خدايي اش اعتراف كند؛ اما اين زن برجسته دست از اعتقاد خود

برنداشت.

فرعون براي آنكه او را از عقيده اش باز دارد دستور داد فرزندان زن آرايشگر را آوردند همگي را در كوره اي از مس گداخته شده انداختند.

در اين ميان آسيه كه با چشمان خود اين جنايات را ديد صبر از كف داد و شديداً به فرعون اعتراض كرد و ضمن ابراز سخناني گفت: تا چه وقت مي خواهي به اين جنايات ادامه دهي؟ چقدر به خدايت و خداي عالميان جسارت پيدا كرده اي؟ اين زن و فرزندانش چه گناهي داشتند كه آنها را به آتش كشيدي؟

فرعون با شنيدن اين سخنان آتشين تعجب كرد و او را به جنون نسبت داد و گفت: مگر ديوانه شده اي كه اينگونه سخن مي گويي؟

آسيه گفت: ديوانه نشده ام ولي به خداي موسي كه خداي عالميان است ايمان آورده ام... .

سرانجام فرعون دستور داد تا اين زن برجسته را با ميخ به زمين دوختند و سنگ بزرگي را روي سينه اش گذاشتند، مأموران دستورش را اجابت كردند.

آسيه در آن حال با خداي متعال مناجاتي داشته است كه ضمن آن از حضرت حق درخواست نمود كه او را در بهشت جاي دهد و از شر فرعون و فرعونيان نجات دهد، در آن هنگام به آسيه الهام شد كه به آسمان نگاه كند، وي نگاهي كرد و جايگاه خود را مشاهده نمود و در حالي كه خنده بر لب داشت شربت شيرين شهادت را نوش جان كرد. اين وقايع را مي توانيد در بحارالانوار، 13/163 و تفسيرهاي مربوط به آيه 11 سوره تحريم ملاحظه نمايد.

يوسف اسوه پاكي

حضرت يوسف(ع) در برابر دعوت هاي زن بي شخصيتي گفت : «نه ! » ، و9 سال اورا به زندان انداختند ! ولي در مورد ما اينگونه

نيست ، اگر ما دربرابر دعوت هاي شيطان بگوئيم نه به زندان نمي رويم و ما رابه چهار ميخ نمي كشند !

جواني كه نامحرمي راه او را سد كرده باشد و تقاضاي حرام كند اين جوان بگويد «نه» ، يقيناً نه افسرشهرباني با او كار دارد و نه دادگستري ، مردم هم كه بفهمند اين جوان خوش قيافه به چند نفر نامحرم گفته نه ، همه از طريق فطرت مي گويند : آفرين ! در اين دوره پر از لجن گناه ، عجب گوهرهايي در درياي خدا پيدا مي شود ! تازه تعريفش را هم مي كنند ، التماس دعا هم به او مي گويند .

بله ! يك روزگاري «نه» گفتن زندان و يا به چهار ميخ كشيده شدن داشت و با شكنجه همراه بود ؛ اما در اين روزگار چنين نيست .

خاطره اي از دوران ستم

زمان شاه ، عده كمي در كشور مي گفتند «نه» ، كه آنها را به زندان مي انداختند .

يك وقت من يادم است ، ساواك شاه به من گفت : درآمد تو مثلاً از محرم و صفر چقدر است؟ من مثلاً گفتم : يك محرم و صفر كه منبر بروم ، حدود هشت هزار تومان ، گفتند : ما يك شغل در دادگستري يا در جايي ديگر به تو مي دهيم و ماهيانه چهار هزار تومان مي دهيم ، منبرت را هم برو ولي حرف ما را نزن ، نگو مملكت فاسد است ، نگو دين دارد از بين مي رود ، نگو بي حجابي بد است ، منبر هم برو ، پول محرم و صفر را هم بگير ، ما هم ماهيانه چهار هزار تومان به تو مي دهيم ! گفتم

: «نه» ، گفتند : خوب برو زندان ، گفتم : خوب باشد مي رويم زندان ! .

اتفاقاً زندان خوبي هم بود ؛ چون من تك و تنها بودم و هيچ كس هم كنارم نبود ، مخفيانه يك مهر(نماز) برده بودم ، ديدم بيرون كه نمي توانستم اين كار را بكنم چون كار داشتم ، از صبح تا شب يا نماز مي خواندم يا راه مي رفتم در آن اتاق و قرآن مي خواندم ، يا به تعداد مرده هايي كه مي شناختم يك حمد و دوازده سوره توحيد براي آنها مي خواندم تا بيست و چهار ساعت تمام شود .

اين قدر جوانها به خودشان سخت مي گيرند كه نمي شود گفت «نه» ، بالاخره جاذبه گناه زياد است ، امكان خلاف وجود دارد ، پولي هم كه نمي خواهد ، خيلي سخت است بگويم «نه» ، اينطور نيست سختي ندارد ، فقط بايد بخواهي ، خواستن خيلي مهم است .

هزينه بهشتي شدن

به خدا قسم بهشت رفتن هيچ خرجي ندارد ، جهنم رفتن خرجش خيلي سنگين است . فقط با نه گفتن آدم جهنم نمي رود ، اما با بله گفتن ، چقدر ترس و لرز دارد ، من با نامحرمي راه مي روم پدرم نبيند ، بستگانم نبينند ؛ حالا برنج را مخلوط مي كنم كسي نفهمد ، نيروي انتظامي نفهمد ، پرده جلوي مغازه ام نزنند كه اين مكان به علت تخلّف يك ماه تعطيل است ! . . . .

جهنم رفتن ترس و لرز دارد ، وحشت دارد ؛ اما بهشت رفتن نه ترس و نه لرز و نه مشكلي دارد . (11)

توصيه

اگر يادتان بماند بعد از منبر و نماز جماعت قبل از

اينكه به خانه برويد يك قرآن برداريد ، جزء آخر چند آيه اول سوره مباركه بروج را بخوانيد :

وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَالْيَوْمِ الْمَوْعُود ِ* وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ * وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ * (12)

گذشت از جان براي حفظ دين

پادشاهي بود به نام «ذونواس» كه يهودي متعصبي بود .

عيسي بن مريم(ع) مبعوث شده ، دين درست آورده ، چون دين يهود را خراب كرده بودند .

در شهر نجران ، عده اي زن و مرد به عيسي بن مريم ايمان آورده بودند ، ذونواس دستور داد كه اينها را بگيريد ، مردها ، زنها ، جوانان و بچه ها را گرفتند .

قرآن نمي گويد چند نفر بودند ، همه را آوردند ، ذونواس دستور داد : در يك گودالي مواد آتش زا ريختند كه قرآن مي گويد : آتش به آسمان شعله مي كشيد ، به اين مردان و زنان مؤمن گفت : يا از دين عيسي بن مريم برگرديد و يهودي شويد ، و يا زنده زنده شما را در آتش مي اندازم تا خاكستر شويد ! ! همه آنها گفتند : «نه» گفت : آنها را در آتش بريزيد ! .

اين را قرآن مي گويد ، داستان و روايت و قصه نيست ! اين را خدا تعريف مي كند ، همه را در آتش ريختند .

قرآن مي فرمايد : ظالمان هم نشسته بودند دور آتش و شاهد بلايي كه بر سر بندگان مؤمن مي آوردند بودند ! ، جرم بندگان مؤمن هم همين بود كه به خدا ايمان داشتند

. اين اراده قوي يك انسان مؤمن است ! .

ما كه مي گوييم «نه» ارزش و اعتبارمان بالا مي رود ، نه زندانمان مي كنند ، نه ما را زنده زنده در آتش مي سوزانند !

«نه» گفتن به قيمت اينكه زنده زنده آنها را بسوزانند تمام شد ؛ اما امروز ما «نه» كه مي گوييم آبرويمان بيشتر مي شود . مي گويند : اين جوان چقدر پاك است ، من مي دانم نامحرم سر راهش قرار گرفته ! يا اين كاسب از اولياء خداست ، صد جور تقلب مي تواند بكند ؛ اما زير بار تقلب نمي رود .

امام صادق(ع) بعد از نقل آتش سوزي اصحاب «اخدود» در يك روايتي مي فرمايند : عده اي از مؤمنين را در يك روزگاري گرفتند و گفتند از دين برگرديد ! گفتند : «نه» زنده زنده با اره دو سر ، آنها را اره كردند ! . شما ببينيد آدم را زنده بياورند ، دست و پايش را ببندند ، اره دو سر را بگذارند روي سرش ، يك طرف آن را اين مأمور و يك طرف ديگر را آن مأمور ، بكشند اين سو گردن و سينه را اره كنند ، ولي باز گفتند «نه» .

قيامت ما جواب اينها را چگونه مي توانيم بدهيم ، اگر در برابر خواسته هاي نفساني نگوييم «نه» مثلاً به خدا بگوييم نميشد بگوييم «نه» خدا متعال در پاسخ اين بهانه تراشي ما اصحاب اخدود را مي آورد ، اين اره شده ها را هم مي آورند ، مي فرمايد : چطور اينها توانستند بگويند «نه»؟ تو براي دو روز زندگي كثيف و براي شهوت حيواني ، براي چند ريال پول كه از

تقلب در جنس گير مي آوري ، نتوانستي بگويي «نه»؟ عذرت قابل قبول نيست . ! !

نمونه اي ديگراز انسان پاك

علماي بزرگواري كه در مجلس حضور دارند حتماً نام «ابن بطوطه» را شنيده اند . او اصالتاً اهل «آندلس» بوده كه الآن معروف به «اسپانيا» شده است . شغل اين دانشمند ، چهانگردي بوده ، هميشه يك قلم و دفتر حاضر داشت و در هر شهري كه وارد مي شد همه چيز آن شهر را مي نوشت مثل : آب و هواي اينجا خشك بود ، اينجا مرطوب بود ، اينجا خوب بود و بعد شرح حال و دين مردم را و . . . مي نوشته كه چاپ هم شده و اسم آن «سفرنامه ابن بطوطه» است .

ابن بطوطه سفري به ايران مي آيد ، شهرهاي ايران را يكي پس از ديگري مي ديده و جغرافيا ، آب و هوا ، تعداد دروازه ها و اوضاع مردم و . . . را مي نوشته ، تا به شهر «ساوه» مي رسد .

مي نويسد : من در منطقه ساوه ، بعضي از جوانها را با يك قيافه خاصي ديدم كه قيافه آنها ، شكل سر و صورت ، ادب و لباس پوشيدنشان جلب نظر مي كرد ، انگار اينها يك جمعيت و دار و دسته خاصي بودند كه در ساوه زندگي مي كردند .

از شخصي پرسيدم : اينها كه قيافه خاص و لباسهاي مخصوصي دارند ، اهل همين شهر هستند؟ گفت : بله . گفتم : اينها دينشان چه ديني است؟ گفت : مسلمانند . گفتم : اينها چه كساني هستند؟ گفت : اينها اسمشان طايفه «جماليه» است . گفتم : طايفه جماليه يعني چه؟ گفت : اينها همه

مريد و تربيت شده «شيخ جمال ساوه اي» هستند كه به آنها مي گويند جماليه ! گفتم : شيخ جمال كيست؟

آن وقت ابن بطوطه شرح حال شيخ جمال را كه از زبان مردم شنيده اين چنين نوشته است .

شيخ جمال آخوندي بود جوان ، درس خوانده و با سواد ، هر روز صبح براي درس دادن به طلبه ها ، به طرف محل درس حركت مي كرد ، كاري هم به كار كسي نداشته ، از آن مسيري كه نزديك به مدرسه بوده رد مي شده تا به مدرسه برسد و درس را شروع كند .

خانه اي در مسير راهش بود كه خانه زن جواني بود . زن شوهر داشت ، شوهر زن به سفر رفته بود ، چند ماه مي كشيد تا برگردد . اين زن گاهي كه جلوي در بوده ، يا كنار پنجره نشسته بوده ، اين شيخ جمال را مي ديده و از آنجا كه اين شيخ خوش قيافه بوده ، عاشق او مي شود ؛ ولي هر چه فكر مي كند كه ما اين شيخ را چگونه به دام بيندازيم ، چيزي به نظرش نمي آمد ، فكر هم مي كرد كه اگر يك روز در خانه را باز كند و جلوي شيخ را بگيرد و بگويد بفرماييد داخل ، شيخ با اين تديني كه دارد مي گويد : برو گمشو ! بنابراين بايد نقشه كشيد .

نقشه شيطاني

واي به روزي كه مرد و زن فكرشان فكر شيطاني شود ، و بخواهند عليه يك انسان طرح بريزند . آن زن هوسباز يك پيرزني را در محل صدا كرد ، گفت : من يك كاغذ به دستت مي دهم و مثلاً ده تومان

هم به تو مي دهم كه اين كار را بكني ! تو اين كاغذ در دستت باشد ، برو جلوي در بنشين ، شيخ جمال كه رسيد ، با صداي محزون به او بگو : مادر ! جوان من دو سه سال است كه به سفر رفته ، خبر از او نداشته ام ، ديشب نامه اش آمده ، سواد خواندن ندارم ، شما بيا در دالان اين خانه و اين نامه را بخوان تا خواهرش هم بفهمند برادرش چه نوشته است ! . با گردن كج و صداي محزون ، به شيخ گفت : از پسرم نامه آمده ، براي خاطر خدا بيا داخل دالان براي من بخوان تا خواهرش نيز بشنود .

شيخ جمال كه وارد دالان شد ، زن پشت در را قفل زد ، به شيخ جمال گفت : اگر صدايت در بيايد مي روم روي پشت بام و فرياد مي زنم و مردم را جمع مي كنم به آنها مي گويم شيخ جمال آمده با من شوهر دار زناي محصنه كند ! صدايت در نيايد ! گفت : چشم خانم ! بيا برويم داخل اتاق ! بفرماييد ! گفت : من مدتي است كه عاشق تو هستم بايد آنچه كه مي گويم انجام بگيرد .

شيخ گفت : چشم ، من هم شما را بيك نظر ديدم و عاشقت شدم ، من هم هيچ حرفي ندارم ، اما من كه مي روم مدرسه به طلبه ها درس بدهم اول يك دستشويي مي روم و بعد وضو مي گيرم و بعد درس مي دهم ! حالا اينجا فقط يك دستشويي مي خواهم بروم ، وضو كه نمي توانم بگيرم ، براي زنا كه آدم

وضو نمي گيرد . گفت : برو دستشويي ، اما دستشويي بالاي پله هاست . گفت عيبي ندارد . رفت توي دستشويي ، گفت : خدايا من كه نيازي به دستشويي نداشتم ، من مي خواهم از دام اين شيطان فرار كنم ، من با اين قيافه خوشگلم ، خودم را زشت مي كنم براي تو ! .

تيغي كه به همراه داشت و براي تراشيدن قلم از آن استفاده مي كرد را در آورد ، اول با آفتابه آب ريخت روي سر خود ، و كل اين موهاي زيبايش را تيغ زد ، ابروهايش را با تيغ زد ، محاسنش را با تيغ زد ، قيافه بسيار زشتي پيدا كرد ، با آن قيافه زشت و بد و سر و صورت خون آلود آمد جلو اتاق و گفت : خانم ما آماده ايم ! .

زن وقتي در را باز كرد و چشمش به او افتاد ، ديد عجب آدم زشت و بدگلي ! چنان ناراحت شد كه گفت : سريع بيا من در را باز كنم ، برو گورت را گم كن ! در حياط را باز كرد و شيخ آمد بيرون .

از آن روز خدا زبان شيخ ، گلوي شيخ و طنين صداي شيخ را عوض كرد و مردم عاشقش شدند ، جوانها آمدند دست به دامنش شدند . گفت : اين جوانهايي كه مي بيني تربيت شده هاي شيخ جمال هستند ! با «نه» گفتن زمين زندگي پاك مي شود ، از اين زمين پاك زندگي دنيا ، بهشت در مي آيد .

«الدُّنيَا مَزرَعَة الآخِرَة»

خاطره اي شنيدني

يك بار زمان شاه وارد يك مشروب فروشي شدم ، با همين عبا

و عمامه ! ديدم سر تمام ميزها مشروب است ، يك عده اي مشغول نوشيدن و يك عده اي مست هستند و يك عد ّه تازه نشسته اند .

من كه وارد شدم صاحب كافه گفت : آقا اشتباه آمده ايد ! گفتم : نه برادر ، اشتباه نيامده ام ، آدرس گرفتم و درست آمدم ، مگر اينجا فلان كافه نيست؟ گفت : چرا ! گفتم : پس من درست آمدم . گفت : فرمايشي داريد؟ گفتم : يك كلام !

آن زمان هم من سي سه سالم بود ، جوان بودم ! گفتم : من فقط يك كلمه مي خواهم به تو بگويم ، اما بايد اول از تو بپرسم : يهودي هستي : گفت : نه ! مسيحي هستي؟ گفت : نه ! مسلمانم ! گفتم : سني هستي؟ گفت : نه شيعه هستم ! گفتم : پس مي توانم آن يك كلمه را به تو بگويم ! گفت : بگو ! گفتم : پروردگار فرموده : مؤمنان پير ، نورِ من هستند و من حيا مي كنم كه نورم را با آتشم بسوزانم ، من خدا ديگر از او حيا مي كنم گفتم : تو كه از شصت سال گذشتي و سر و صورتت پر از سفيدي است ، چه مي كني؟ گفت : چكار بكنم؟ تكان عجيبي خورد ! . گفتم : ديروز چقدر آوردي؟ آن زمان ، گفت : هفت هزار تومان ! هفت هزار تومان شمردم و گفتم : اين پول مشروب ها ، به اينها هم بگو ديگر نخورند و بلند شوند بروند . همه را بيرون كرد . با هم رفتيم تمام مشروب ها را داخل چاه ريختيم

. رفتم رفقايم را آوردم يك پولي روي هم گذاشتند ، بيست و چهار ساعت نشد كه به تعداد دويست نفر ديگ و بشقاب و قاشق و چاقو همه چيز آورديم ! ؛ يعني من صبح اين كار را كردم ، بعد از ظهر آنجا تابلوي چلوكبابي خورده بود ، چلوكباب هم داشت ! روز اول هم يك روحاني گفت : دويست پرس چلوكبابش را من مي خرم ! بعد هم ديگر چلوكبابي شد ! .

امام حسين(ع) و نپذيرفتن دعوت هاي باطل

در حادثه كربلا نيز يك « نه» بوده ! معناي « نه» به عربي مي شود «لا» اين عربي را حضرت سيدالشهداء(ع) با كلمه الله همراه كرده است .

عمرسعد ، خولي ، سران لشكر ، سه چهار بار با حضرت حسين(ع) بين دو لشكر در يك چادر ملاقات كردند ، به او گفتند : آقا اگر بخواهي مقاومت كني ، جنگ سختي شعله ور مي شود ، بچه هايت كشته مي شوند ، برادرانت كشته مي شوند ، خودت كشته مي شوي ، دستها از بدن قطع مي شود ، سرها از بدن جدا مي شود ؛ آقا بيا جلوي اين همه داغ را با بيعت كردن با يزيد بگير ، نياز هم نيست كه با ما به شهر شام بيايي ، به ما هم نگفته اند كه تو را دست بسته ببريم ، ما نماينده يزيد هستيم ، همين جا دست در دست ما بگذار و بگو من به مدينه مي روم و مشغول كشاورزي مي شوم و كاري به كار يزيد ندارم ، برو راحت زندگي كن و هر چه پول هم خواستي ما براي تو مي فرستيم مدينه ! ! امام فقط فرمود : «لا والله»

به خدا قسم نه ! .

هزينه مقاومت امام حسين(ع)

اين نه» به چه قيمتي تمام شد؟ ! مي دانيد كه نزديك به هزار و چهارصد سال است ديوارها را سياهپوش مي كنيم ، خودمان لباس سياه مي پوشيم ، نسل به نسل آمده ايم سينه زديم ، زنجير زديم ، باز هم اين كارها را مي كنيم ، بعد از ما هم ديگران اين كارها را مي كنند ! چرا؟ بخاطر اينكه قيمت «نه» گفتن ابي عبدالله(ع) با قطعه قطعه شدن خودش و بچه هايش و حتي بچه شيرخواره اش تمام شد ؛ اما ما در روزگاري هستيم كه اگر بگوييم «نه» كسي با ما كاري ندارد . عجب حرف دلسوزي ابي عبدالله(ع) زدند .

البته از قول حضرت(ع) نقل مي كنند كه مضمونش اين است : شيعيان من ! هر كسي با هر زباني براي شما بگويد ، براي شما معلوم نمي شود كه چه شده ، خودتان كتاب برداريد بخوانيد ، نمي فهميد چه شده ، آن وقت مي فرمايد : (چه آرزويي كرده ابي عبدالله(ع)) مي گويد : چه كسي براي شما بگويد ، چه كسي براي شما بنويسد :

«لَيتَ كُم فِي يَومِ عَاشوُر َا جَميعاً تَنظُرُونِي» (13)

«اي كاش ! همۀ شما در روز عاشورا بوديد و مي ديديد كه بر من چه گذشت» .

شيعتي ما ان شربتم ماء عذب ف_اذكروني

او س__م_عتم بغريب او شهيد فاندوبني

فانا السبط الذي من غ_ير ج_رم قتل__وني

و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقوني

ليت كم في يوم عاشورا جم_يع_ا تنظروني

كيف استسقي لطفي فابوا ان يرحموني

پاورقي

1. شرح نهج البلاغه: 20/325 ،حديث 720؛ مجموعه ورام: 92/1 و ارشاد القلوب ديلمي: 1/98.

2.اعراف:58. «و زمين پاك گياهش به اذن پروردگارش بيرون مي آيد .و زميني كه ناپاك است جز گياهي

اندك و بي سود از آن بيرون نمي آيد؛ اين گونه نشانه ها را براي گروهي كه سپاس گزارند (به صورت هاي گوناگون) بيان مي كنيم

3. بقره: 261. مثل آنان كه اموالشان را در راه خدا اتفاق مي كنند، مانند دانه ي است كه هفت خوشه بروياند، در هر خوشه صد دانه باشد؛ و خدا براي هر كه بخواهد چند برابر مي كند، و خدا بسيار عطا كننده و داناست.

4.غاشيه: 6 ؛ براي آنان طعامي جز خار خشك و زهرآگين وجود ندارد

5.غاشيه: 7، كه نه فربه مي كند و نه از گرسنگي بي نياز مي نمايد.

6.غاشيه: 5، آنان را از چشمه اي بسيار داغ مي نوشانند.

7.نحل: 97. از مرد و زن هر كس كار شايسته انجام دهد در حالي كه مؤمن است، مسلماً او را به زندگي پاك و پاكيزه اي زنده مي داريم و پاداششان را بر پايه بهترين عملي كه همواره انجام مي داده اند مي دهيم.

8.مؤمنون:10و11، اينانند كه وارثان اند*وارثاني كه(از روي شايستگي) بهشت فردوس را به ميراث مي برند(و) در آن جاودانه اند.

9.امالي صدوق:270، مجلس 46، حديث 5 و عيون اخبار الرضا: 2/50، حديث 31 و مجموعة ورام: 2/227.

10.آسيه(س) دختر «مزاحم بن عبيد بن ريان بن وليد» از فرزندان و نسل پيامبران و از قوم بني اسرائيل است و در سال 3828 بعد از هبوط آدم(ع) فرعون مصر به ام «رامسيس» او را به همسري گرفت و دختري به نام «انيسا» به دنيا آورد، و چون اين دختر عليل بود و بيماري غير قابل علاج داشت، با ماليدن آب دهان وسي(ع) در همان دوران كودكي به وي، او را بهبود بخشيد.

11.( أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُون َ)

(يونس:62) «آگاه اشيد! يقينا دوستان خدا نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي شوند.» (إِنَّ الَّذِينَ مَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ َلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ) (بقره:٢٧٧) « مسلما كساني كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند و نماز را به پا داشتند، زكات پرداختند، براي آنان نزد پروردگارشان پاداشي شايسته و مناسب است، و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي شوند.»

12. بروج: 8-1. به نام خدا كه رحمتش بي اندازه و مهرباني اش هميشگي است سوگند به آسمان كه داراي برج هاست* و سوگند به روزي كه (برپا شدنش را براي داوري ميان مردم) وعده داده اند* و سوگند به شاهد پيامبر هر امت است) و مورد مشاهده كه اعمال هر امت است)* مرده باد صاحبان آن خندق(كه مؤمنان را در آن سوزاندند) * آن آتشي كه آتش گيرانه اش فراوان و بسيار بود* هنگامي كه آنان پيرامونش (به تماشا نشسته بودند* و آنچه را از شكنجه و آسيب درباره مومنان انجام مي دادند تماشاگر و ناظر بودند* و از مؤمنان چيزي را منفور و ناپسند نمي داشتند مگر ايمانشان را به خداي تواناي شكست ناپذير و ستوده.)

13.مصباح كفعمي: 376، چاپ هند، به نقل از اسرار الشهادة: فاضل دربندي، ج 3، ص 211.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109