مقامات فاطمه الزهراء علیه السلام فی الکتاب و السنة

اشارة

سرشناسه : سند، محمد، 1340 -

عنوان و نام پدیدآور : مقامات فاطمةالزهراءعلیه السلام فی الکتاب والسنة / محاضرات: محمدسند؛ بقلم: محمدعلی الحلو.

مشخصات نشر : بیروت: دارالهادی، 1422ق.= 2002م.= 1381.

مشخصات ظاهری : 183ص.

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری

یادداشت : عربی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- کرامت ها

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- جنبه های قرآنی

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- نظر اهل سنت

شناسه افزوده : حلو، سیدمحمدعلی

رده بندی کنگره : BP27/2/س83م7 1381

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : 1120698

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

مقامات فاطمةالزهراءعلیه السلام فی الکتاب والسنة

محاضرات: محمدسند

بقلم: محمدعلی الحلو

ص :4

فهرست

مقدمه استاد شیخ محمد سند 9

ترجمۀ مقدمه استاد شیخ محمد سند 10

مقدمۀ محقق و مقرر 11

مقام اول:منزلت فاطمه علیها السلام در قرآن 15

مقام دوم:فاطمه علیها السلام و حجت بودن آن حضرت بر ائمه و انبیای الهی 17

حجت بودن فاطمۀ زهرا بر همۀ امامان 17

نتیجه 32

حجت بودن فاطمۀ زهرا بر همۀ انبیای الهی 33

الف-قرآن 33

ب-روایات 35

مقام سوم:مریم،تمثیلی از فاطمه علیهما السلام 37

مقامات حضرت مریم علیها السلام 38

ص:5

فضیلت اول:مریم و گفت وگوی او با فرشتگان 40

اثبات حجیت مریم بنت عمران:49

خلاصه 53

مراحل آمادگی و انتخاب مریم علیهما السلام 55

یک سانی نعمت،دلیل یک سانی حجیّت 58

اعتقاد به حجیت مریم مقدس 61

اعتدال اسلامی و افراط مسیحی 62

شباهت بین مقام مریم و فاطمه 67

فاطمه علیها السلام بر فراز مقام ابرار است 75

فاطمۀ زهرا یکی از مطهرینی است که کتاب را درک فرموده است:82

فاطمه و حجیت آن حضرت در دین اسلام 85

جهت اول:بررسی آیۀ عظیم القدر مباهله:86

جهت دوم:بررسی حدیث قدسی لولاک 92

وجه اول:از منظر علم کلام 92

وجه دوم برای تفسیر حدیث قدسی:از منظر حکمت و فلسفه 96

وجه سوم:از منظر عرفان 97

مقام چهارم:امّ ابیها و امّ المؤمنین 99

مقام پنجم:خشنودی و غضب فاطمه علیها السلام 101

بیان استدلال:103

ص:6

مقام ششم:مباهات خداوند به فاطمه علیها السلام 107

مقام هفتم:مضامین عالی خطبۀ حضرت زهرا علیها السلام 111

مقام هشتم:فاطمه علیها السلام معیار امامت 117

خلاصه 123

مقام نهم:شمول همۀ آیات مربوط به اهل بیت پیامبر بر فاطمه علیها السلام 125

بیان مطلب:131

مقام دهم:ولایت حضرت فاطمه علیها السلام در امور عامه 133

جهت اول:ولایت فاطمه علیها السلام در اموال عمومی 134

جهت دوم:مراد از ذوی القربی کیست؟139

جهت سوم:زهرا علیها السلام اولین مصداق ذوی القربی 140

جهت چهارم:نفوذ اذن آن حضرت در خمس و انفال 141

جهت پنجم:فاطمه؛بارزترین افراد ذوی القربی 144

جهت ششم:ثبوت خمس برای آن حضرت و مطالبۀ ولایت عامه 145

جریان فدک از منظری جدید 148

کلامی از امام خمینی رحمه اللّه 149

نگاهی دیگر به قضیۀ فدک 153

جهت هفتم:شواهد دیگر بر ولایت آن حضرت 168

توضیح مطلب:174

ص:7

جهت هشتم:روایات اهل سنت:176

فهرست ها 183

آیات 183

احادیث 187

معصومان و پیامبران علیهم السلام 189

اعلام(اشخاص،مکان ها،کتاب ها،قبایل و گروه ها)191

کتاب نامه 197

ص:8

مقدمه استاد شیخ محمد سند

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه الّذی اشترط طاعة رسوله و طاعة أولیاء امره النازل فی لیلة القدر ثمّ الصلاة و السّلام علی أفضل رسله الّذی أبان نسبه و نسب أهل بیته بسورة القدر فأعلم هویتهم بها و علی آله و لاء الامر المتنزل من أم الکتاب

و بعد:فقد قام الفاضل حجة الاسلام الشیخ(أحمد الخوانساری)بتقریر ما باحثناه من نبذ من مقامات فاطمة الزهراء...و لقد اجاد جنابه فی ضبط اللطائف و أحمد اللّه تعالی و ادعوه أن یجزیه و یشکر جهده.

محمد سند

28 محرم الحرام 1426 ه

ص:9

ترجمۀ مقدمه استاد شیخ محمد سند

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

حمد و سپاس خدای را که اطاعت رسول و اولیائش را که در شب قدر امور بر آنها نازل می گردد واجب ساخت و سلام و صلوات بر برترین پیامبرانش-محمد- که جایگاه او و خاندانش به سورۀ قدر روشن می گردد و حقیقت و واقعیت آنان را به سورۀ مبارکۀ قدر شناسانید و سلام و صلوات بر خاندان مطهّرش که امور عالم هستی از ام الکتاب به سوی آنان نازل می گردد.

اما بعد،بحث های حقیر در مورد برخی از مقامات فاطمة الزهرا علیها السّلام را فاضل گرامی حجة الاسلام شیخ احمد خوانساری،بسیار عالی تقریر کرده و نکات دقیق بحث را آورده اند.ان شاء اللّه خداوند به ایشان جزای خیر دهد و سعی و تلاش ایشان مورد قبول بارگاه الهی واقع گردد.

محمد سند

28 محرم الحرام 1426 ه

ص:10

مقدمۀ محقق و مقرر

بسم اللّه الرحمن الرحیم

حمد و سپاس نامتناهی خدای عزّ و جل را که براساس حکمت بالغه اش عالم را لباس هستی پوشاند و از میان همۀ موجودات آدمیان را به کرامت انسانی افضل و اشرف قرار داد:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً.

و درود و تحیت بر خاتم رسولانش حضرت محمد بن عبد اللّه و وصیّ مکرّمش سید الوصیین و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام و ائمّۀ معصومین مخصوصا بقیة الله فی الارضین علیهم السّلام و سلام و درود بر سیدۀ زنان و اسوۀ انس و جان،ام ابیها فاطمة الزهراء علیها السّلام که شناخت و معرفت حقیقت نورانی او بر خلق نه که سخت بلکه ناممکن می باشد کوثر حق و روشنایی لیلۀ قدر،ادامۀ رسول مصطفی و همتای علی مرتضی و مادر حسن مجتبی و حسین شهید مظلوم به کربلا دردانه ای که مریم و ساره به خدمت او ایستاده و برهانی قاطع بر رسالت نبوی و وصایت علوی و حجتی الهی بر اولاد معصومینش که حجت خدا بر خلقند.

ص:11

اوست که مریم تمثیلی از او در قرآن و مایۀ مباهات خداوند بر فرشتگان است؛ اوست که هم عزادار پدر است و هم به دنبال حق ضایع شدۀ همسر که نه حق یک تن که حق همۀ بشر است.

آن حضرت معرّف نهایت کمال و اوج عروج انسانیت است،ازاین رو نمی توان به همۀ زوایای وجودش پی برد،ولی به مصداق

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید

«بضاعتی مزجاة»تقدیم محضرش می کنیم.

باری،اثری که پیش رو دارید در مورد مقام و منزلت ائمّۀ معصومین و مادر آنها حضرت صدیقۀ کبری فاطمة الزهراء علیها السّلام است.دراین باره شبهات و سؤالاتی توسط برخی ناآگاهان و یا معاندین طرح گردیده است که علمای گران قدر در رفع این شبهات تلاش های فراوان نموده اند و حقایق دین و اصول مذهب را روشن کرده اند.

یکی از این عالمان،جناب استاد آیة الله شیخ محمد سند بحرانی-حفظه اللّه- است که در شرح مقامات آن بزرگواران مباحثی عنوان کرده اند که تاکنون کم سابقه یا بی سابقه است.

این کتاب در حقیقت نتیجۀ یکی از مباحثی است که برای پاسخ به برخی سؤال هایی از آنها غفلت شده،تنظیم گردیده است؛از آن جمله مقام حضرت زهرا علیها السّلام و ماهیت حجیت و ولایت آن بانوی الهی است.

برای اجابت این قبیل سؤال ها معظم له مباحثی با محوریت قرآن کریم و مفسریّت سنت نبویّه و ائمّۀ هدی-صلوات الله علیهم-عنوان فرموده اند که البته کاملا با استدلال های فقهی و کاربردی مقرون است.

ص:12

نکتۀ دیگر استفادۀ مؤلف محترم از ادلّۀ مورد اتفاق شیعه و سنی است،لذا بسیاری از مقامات آن حضرت از لابه لای کلمات بزرگان اهل سنت به تصویر کشیده شده است.

در واقع این کتاب بحثی کاملا استدلالی و علمی در مورد مقامات و حجیّت ولایت الهی آن حضرت است که در ابتدا به صورت تقریر مطالب به عنوان مقامات فاطمة الزهراء علیها السّلام فی الکتاب و السنّة به قلم فاضل گران قدر آقای سید محمد علی الحلو-دامت توفیقاته-به زبان عربی چاپ شده است و پس از ترجمۀ کامل و البته آزاد و با حفظ مطالب اصلی آن جلسه های دیگری با استاد شیخ محمد سند برگزار و تحقیقات جدیدی بدان اضافه گردید که اینک در اختیار همۀ علاقه مندان به آن بانوی بزرگ قرار می گیرد.

در پایان لازم می دانم از همۀ مسئولان و دست اندرکاران مؤسسّۀ بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی)که زحمت ویرایش، آماده سازی و نشر آن را به عهده گرفتند تشکر کنم.

این کتاب را به ثمرۀ مبارکۀ شجرۀ کوثریه حضرت صاحب الامر-روحی فداه- تقدیم می کنم و ثواب آن را به روح والد مکرم مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ ابو الفضل نجفی خوانساری قدس سرّه اهدا می نمایم.

و لله الحمد و الشکر

احمد خوانساری

قم،تیر ماه 1384

ص:13

ص:14

مقام اول: منزلت فاطمه علیها السّلام در قرآن

مقام و منزلت فاطمۀ زهرا علیها السّلام در قرآن کریم،به روشنی بیان شده است.

بیش از 60 آیه از قرآن (1)شاهد بر فضیلت و مقام بلند آن حضرت است که بر هر مکلفی ایمان و تسلیم بر آنها را واجب کرده است.البته غیر از آیات صریحی که آن حضرت در فضائل با سایر اهل بیت عصمت و طهارت مشترک می باشد.پس کتاب خداوند ما را کافی است،و آیا بالاتر از شهادت و گواهی خداوند شاهد و گواهی وجود دارد؟و آیا بالاتر از نیکوداشت او وجود دارد؟گوارا باد بر آن نفس زکیه از ذکر مدام و نیکو باد آن طریقۀ مستدام و بلند مرتبه باد آن مقام الهی!

ص:15


1- 1) .ر.ک:ما نزل من القرآن فی شأن فاطمة الزهراء.این کتاب با مشخص کردن بیش از 60 آیه، مختصات فاطمة الزهراء را بیان کرده است.

ص:16

مقام دوم: فاطمه علیها السّلام و حجت بودن آن حضرت بر ائمه و انبیای الهی

حجت بودن فاطمۀ زهرا بر همۀ امامان

اشاره

علت و هدف نهایی خلقت و آفرینش همۀ موجودات همانا عبادت و پرستش خداوند است: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ، عبادت و پرستش خداوند تمام نمی گردد مگر در صورت شناخت او و معرفت و شناختش کامل نمی گردد مگر به وسیلۀ انبیا و اولیای الهی،زیرا هم ایشانند که حجت خداوند بر مردمانند در هر زمانی و هم ایشانند که طریق و سبیل به سوی اویند.

هشام بن حکم از امام صادق علیه السّلام روایت می کند حضرت در جواب زندیقی که پرسید:پیامبران و رسولان را از چه راه ثابت می کنی؟فرمودند:

چون ثابت کردیم آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر است و سزاوار نباشد که خلقش او را ببینند یا لمس کنند و

ص:17

بی واسطه با یکدیگر برخورد و صحبت کنند ثابت شد که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای بندگانش بیان کنند و آنها را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فسادشان رهبری نمایند،پس وجود امر و نهی کنندگان از طرف خدای حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیامبران و برگزیدگان خلق اویند؛ حکیمانی هستند که به حکمت تربیت شده و به حکمت برانگیخته گشته اند با آن که در خلقت و اندام با مردم مساوی اند اما در احوال و اخلاق با مردم فرق دارند،از جانب خداوند حکیم دانا به حکمت و دانایی مؤید باشند.سپس آمدن پیامبران در هر عصر و زمانی به سبب دلایل و براهینی که آوردند ثابت شود تا زمین خدا از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ای داشته باشد خالی نماند. (1)

بنابراین،حجت یعنی دلیل و نشانه به سوی خداوند که با آن،مردم را از نافرمانی اش دور و هدایتشان می کند پس حجیت الهی مقامی است که از راه علوم لدنی الهی با مردم ارتباط پیدا می کند.

اهل بیت علیهم السّلام حجت خداوند بر مردمانند و مادرشان فاطمۀ زهرا علیها السّلام حجت خداوند بر ایشان است و روایت امام عسکری علیه السّلام به این مطلب تصریح می کند آن جا که می فرماید:«ما حجت خداوند بر خلق هستیم و فاطمه حجت بر ماست». (2)

شاهد بر این مطلب،روایاتی است که در مورد مصادر و اساس

ص:18


1- 1) .اصول کافی،ج 1،کتاب الحجة.
2- 2) .اطیب البیان،ج 13،ص 235.

علوم ائمه مانند جعفر و صحیفه و جامعه آمده است و مصحف فاطمه را از آن جمله برشمرده است.مدلول روایات آن است که مصحف فاطمه واسطۀ علمی بین ائمه و خداوند تبارک و تعالی در علم محفوظ می باشد و در آن،همۀ وقایع تا روز قیامت آمده است،در نتیجه فاطمۀ زهرا علیها السّلام با این منبع فراگیر علوم بر ائمۀ اطهار حجت می باشد؛همان گونه که پیامبر اکرم به واسطۀ قرآن کریم حجت بر ائمه علیهم السّلام است.

البته واسطه بودن فاطمۀ زهرا بوسیلۀ مصحف مذکور فقط از باب نقش و خط و وجود مکتوب آن نمی باشد،زیرا وجود مکتوب مصحف فاطمه وجود تنزّلی و تنزیلی آن حقایقی است که به قلب مطهر صدیقۀ کبری القا شده است پس وساطت آن حضرت به لحاظ ارتباط وی با عالم انوار می باشد.

در تفسیر فراتی کوفی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت در تفسیر سورۀ قدر فرمودند: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ شب،فاطمه است و قدر خداوند است،پس هرکس فاطمه را واقعا شناخت شب قدر را درک کرده است و همانا فاطمه،فاطمه نامیده شد،زیرا مردم از درک و شناخت او عاجزند و این آیات: وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یعنی فاطمۀ زهرا،از هزار مؤمن بافضیلت تر است و هم اوست که مادر مؤمنین است تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها.»

امام در ادامۀ تفسیر سورۀ قدر فرمودند:«مراد از ملائکه مؤمنینی هستند که علم آل محمد را ملکۀ خود قرار می دهند و مراد از روح القدس همانا فاطمۀ زهرا است.

ص:19

بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ* سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنی تا موقعی که قائم قیام کند».

در روایت دیگری زراره از حمران نقل می کند که پرسیدم از امام صادق چه چیزی در شب قدر تدبیر می شود؟آیا آن چیز خارج از قدرت خداست؟امام فرمودند:قدرت خداوند قابل وصف و درک نیست مگرنه این است که خداوند در قرآن می فرماید فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (1)پس چگونه ممکن است خداوند حکیم باشد امّا در جزئیات امور تدبیر ننماید قدرت خداوند غیر قابل وصف است،زیرا هرچه بخواهد به وجود می آورد.

و اما آیۀ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یعنی فاطمه علیها السّلام و آیۀ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها مراد از ملائکه در اینجا مؤمنینی هستند که علوم آل محمد را فرا می گیرند و مراد از«الروح»روح القدس می باشد که همان فاطمۀ زهراست.

مِنْ کُلِّ أَمْرٍ* سَلامٌ یعنی هر امر مسلّمی را می گویند حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنی تا موقعی که قائم علیه السّلام قیام کند». (2)

پیامبر اکرم هم مانند فاطمۀ زهرا واسطۀ علمی وصول قرآن به ائمۀ اطهار است در روایتی صحیح از زراره نقل شد که گفت از

ص:20


1- 1) .علامه طباطبائی در ذیل آیۀ شریفه می فرماید:امور به مقتضای قضا و قدر الهی دو مرحله اند: مرحلۀ اجمال و ابهام و مرحلۀ تفصیل و شب قدر بنابر آیۀ شریفۀ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ شبی است که همۀ امور و کارها از مرحلۀ احکام به مرحلۀ فرق و تفصیل خارج می شوند. «المیزان،ج 18،ص 140».
2- 2) .تأویل الآیات الظاهره،ص 791.احتمالا این مطلب از تفسیر محمد بن عباس اخذ شده است.

امام باقر شنیدم:

اگر علم ما افزایش پیدا نکند نابود می شود و از بین می رود.

عرض کردم:آیا به علم شما چیزی زیاد می شود که پیغمبر آن را نمی دانست؟فرمود:«هرگاه بنای افزایش علم باشد اول آن را به رسول خدا عرضه می کنند سپس به امامان تا به ما برسد».

در روایت دیگری امام صادق می فرماید:

هیچ مقداری از علم از نزد خداوند عزّ و جل خارج نمی شود مگر این که ابتدا بر رسول خدا وارد شود سپس به امیر مؤمنان آن گاه به امامان دیگر یکی پس از دیگری تا این که امام آخر از امام اول داناتر نباشد(یعنی علم همه مساوی است).

بنابراین،واسطه بودن پیامبر اکرم فقط در انتقال وجود مکتوب قرآن به سایر ائمه نبوده است بلکه آن حضرت واسطۀ انتقال حقایق نورانی قرآن به ارواح مقدس ائمه می باشد،پس القا و قبول یک حقیقت نوری و ملکوتی می باشد.این آیت قرآنی به همین مطلب اشاره می کند: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ* فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ.

امام صادق در روایت دیگری در مورد مصدر علوم الهی ائمه می فرماید:

فاطمه بعد از رسول خدا هفتاد و پنج روز در دنیا زیست و از فراق پدر بسیار اندوهناک بود،جبرئیل او را در مرگ پدر تسلیت می داد و خوش دل می ساخت و از احوال و مقام پدرش خبر می داد و سرگذشت فرزندانش را پس از او می گفت و علی علیه السّلام اینها را می نوشت و آن

ص:21

نوشته ها مصحف فاطمه است. (1)

در روایت دیگری امام علیه السّلام این مصدر عظیم علوم الهی را از منظری دیگر نمایان می سازد و می فرماید:

مصحف فاطمه کتابی است که قرآن نیست و در آن،هرآن چه که مردم به ما نیاز دارند موجود است و ما[با وجود آن کتاب]به هیچ کسی احتیاج نداریم[از نظر علمی]حتی در آن کتاب حکم جلده و جریمۀ خراش نیز هست. (2)

در روایت دیگری امام علیه السلام جنبۀ دیگری از این مصدر الهی را نمایان می سازد و می فرماید:

«مصحف فاطمه در نزد ماست و مردم چه می دانند که مصحف فاطمه چیست»راوی می گوید پرسیدم:مصحف فاطمه چیست؟امام فرمود:

«کتابی است به اندازۀ سه برابر قرآن و به خداوند سوگند که حتی یک حرف از قرآن هم در آن موجود نیست». (3)

این که امام علیه السلام فرمودند حتی یک حرف از قرآن در آن مصحف نیست مراد حضرت این نیست که قرآن کریم خالی از علومی است که در مصحف فاطمیه است،زیرا قرآن تبیان همه چیز است بلکه مراد این است که الفاظ و آیات و کلمات قرآن در مصحف به کار برده نشده است،چون علوم فاطمۀ زهرا در مصحف فاطمی از جانب جبرئیل امین نازل شده است و

ص:22


1- 1) .کافی،ج 1،ص 88.
2- 2) .بصائر الدرجات،ص 150.
3- 3) .کافی،ج 1،ص 239.

بیان خواهد شد که فاطمۀ زهرا مطهره است و به کنه قرآن که در کتاب مکنون و هم چنین به لوح محفوظ که در آن همۀ امور از آشکار و نهان و رطب و یابس همه و همه دسترسی دارد.پس در واقع علوم فاطمۀ زهرا علم به حقیقت علوی و ملکوتی قرآن است نه چیزی خارج و بیش از آن.

شاهد بر این مطلب روایتی است که طبری در کتاب دلائل الامامه از ابی بصیر نقل می کند که گفت:«از امام ابا جعفر محمد بن علی علیه السلام در مورد مصحف فاطمه پرسیدم حضرت فرمودند:مصحف فاطمه کتابی است که بعد از فوت رسول خدا بر فاطمه نازل شد.

-آیا در آن از قرآن هم آمده است؟

-خیر؛در آن چیزی از قرآن نیست.

-آن را برای من توصیف کن و بشناسان.

-آن مصحف دو جلد دارد و از یاقوت کبود می باشد که طول و عرض ورق آن،قرمز است.

-فدایت شوم ورق و کاغذ آن را برای من توصیف کن.

-کاغذ آن از درّی سفید است که هرچه بخواهی همان شود.

-فدایت شوم در آن مصحف چیست؟و مطالب آن چه می باشد؟

-همۀ اخبار و حوادث تا روز قیامت در آن می باشد و هم چنین اخبار آسمان ها و آن چه در آن است و تعداد فرشتگان و دیگران و هم چنین تعداد مخلوقات خداوند از پیامبران و غیر آنها و اسامی همۀ پیامبران و اسامی همۀ کسانی که پیامبران را تکذیب و یا دعوت آنها را اجابت کردند.و اسامی همۀ مردم از مؤمنان و کافران از پیشینیان و پسینیان و نام همۀ

ص:23

شهرهای شرق و غرب عالم و اوصاف همۀ آنها و تعداد مؤمنان و کافران هر شهری و مشخصات و اوصاف تکذیب کنندگان و اوصاف قرون اولیه و داستان های آنها و هرکس از سرکشان و طاغوت هایی که حکومت کرده اند و مدت زمامداری و تعداد آنها و اسامی پیشوایان و اوصاف آنها و همۀ زمامداران و بزرگان آنها و هرکسی که در طول ادوار تاریخ زندگی کرده است.

-فدایت شوم ادوار تاریخ چند سال است؟-پنجاه هزار سال که در هفت دوره می باشد.در آن مصحف،اسامی همۀ خلق خدا و اجل آنها و نیز صفت بهشتیان و تعدادشان و تعداد داخل شوندگان آتش و اسامی همۀ آنها آمده است.هم چنین علم قرآن،چنان که نازل شده است و علم تورات چنان که نازل شده است و علم انجیل چنان که نازل شده است و علم زبور و تعداد هر درخت و کلوخی در همۀ سرزمین ها در آن وجود دارد.

امام باقر علیه السلام فرمود:و چون خداوند اراده کرد،جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بر او(حضرت زهرا)نازل فرمود تا آن مصحف را برای آن حضرت حمل کردند و به وسیلۀ آن ملائکه کتاب را بر او نازل فرمود و این واقعه در یک سوم آخر بعد از نیمۀ شب جمعه اتفاق افتاد پس هبوط کرد با مصحف مذکور درحالی که او(فاطمۀ زهرا)ایستاده مشغول نماز بود،آنها(میکائیل و جبرئیل و اسرافیل)ایستاده بودند(به احترام حضرت)تا او نشست و بعد از فراغ از نماز بر او سلام کردند و گفتند:خداوند به تو سلام می رساند و بعد مصحف را در اتاقش قرار دادند.

فاطمه فرمود:همۀ سلام ها و ایمنی ها برای اوست و از اوست و به سوی

ص:24

اوست و بر شما ای فرستادگان خداوند سلام باد.

سپس آن سه فرشته به سوی آسمان عروج کردند،پس حضرت فاطمه، آن مصحف را بعد از نماز صبح تا موقع ظهر قرائت فرمود تا به آخر خواند و اطاعت از او بر جمیع مخلوقات خداوند از جن و انس و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب می باشد.

-فدایت شوم آن مصحف بعد از زمان فاطمۀ زهرا علیها السلام چه شد؟و در دست که افتاد؟

-آن را به امیر المؤمنین سپرد و بعد از او به امام حسن و سپس امام حسین رسید و بعد از او در نزد اهلش است تا به دست صاحب الامر خواهد رسید.

-این علم بسیار عظیم و کثیری است؟

-ای ابا محمد آن چه برایت توصیف کردم در دو ورق اول آن کتاب است و حتی یک حرف بیش از آن نزدم.(یعنی همۀ آن چه ذکر شد فقط در دو ورق از کل کتاب است). (1)

البته آن چه باید به آن توجه کرد این است که اختلاف بیان روایات در مورد کیفیت مصحف مذکور یا به تعداد صفحات آن برمی گردد یا اوصاف آن و یا وجوه دیگری که بر خوانندگان بعد از این که مجموع همۀ کلام در این فصل را مطالعه کنیم روشن خواهد گشت.

به طور مسلّم،ظهور روایات مذکور این است که مصحف فاطمه مشتمل بر هر امر کوچک و بزرگی و رطب و یابس و همۀ مخلوقات خداوند

ص:25


1- 1) .طبری،دلائل الامامه،ص 27.

در گذشته و حال و آینده است و همۀ دانش های کتاب های آسمانی را دربر دارد.و از آنجا که آن حضرت از همۀ زشتی ها و پلیدی ها پاک و منزه است چنان که در سورۀ احزاب و واقعه بیان خواهیم کرد لذا همۀ حقایق ملکوتی قرآن را درک و لمس کرده است: لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ حقایقی را که در کتاب و لوح محفوظ که تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ (1)است وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (2)است و کتاب مبین یعنی همۀ اسرار پنهانی آسمان و زمین در آن می باشد (3)و هرچه در خشکی و دریا و هر تر و خشکی در آن است. (4)پس مضمون روایت مذکور دلالت می کند بر این آیات علاوۀ بر این که قرآن مهیمن بقیۀ کتب آسمانی است لذا معارف قرآن همۀ معارف سایر کتاب های آسمانی را در بر می گیرد،پس کسی که حقیقت ملکوتی قرآن را درک کند همۀ حقایق کتاب های آسمانی را هم درک کرده است.

در روایتی دیگر امام صادق فرمودند:«مصحف فاطمه ظاهر خواهد گشت و در آن وصیت فاطمه است.» (5)

از مجموع این روایات چنین می توان نتیجه گرفت که مصحف فاطمه در یک رشتۀ خاص علمی نیست بلکه همۀ علوم و معارف را دربر می گیرد که ائمه به بعضی از آنها اشاره داشته اند،مانند همۀ حوادث و رخدادها تا روز قیامت و به طریق اولی احکام تکلیفی مثل ارش خدش.بنابر

ص:26


1- 1) .نحل(16)آیۀ 89.
2- 2) .دخان(44)آیۀ 2.
3- 3) .نمل(75)آیۀ 27.
4- 4) .انعام(6)آیۀ 59.
5- 5) .اصول کافی،ج 1،ص 187.

روایت اخیر حتی وصیت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا در آن می باشد و از اشارۀ امام چنین فهمیده می شود که وصیت آن حضرت مشتمل بر مسائل بسیار مهم و حساسی است و از قول امام که می فرماید:«مصحف فاطمه ظاهر و خارج خواهد گشت»نوعی تهدید فهمیده می شود.چه بسا در خلال آن وصیت ارزشمند و مهم توصیه هایی در مورد امامت الهی است که امری مهم تر و خطیرتر از آن وجود ندارد و دلالت می کند بر اینکه یکی از شئون فاطمۀ زهرا عهد گرفتن به امامت ائمه از نسل مبارکش می باشد.و این دلالت دارد بر ولایت آن حضرت بر ائمۀ اطهار.و از همین قبیل است که امام قبلی به امام بعدی وصیت می کند و یا وصیت پیامبر به امامت امیر المؤمنین و سایر ائمه.

آشکارترین دلیلی که بر این مقام عظمای آن حضرت دلالت می کند روایتی در مورد نزول لوح اخضر(سبز)بر آن حضرت است که اسامی ائمه علیهم السلام را در بر دارد و از همین گونه است که وصایت ائمه نسبت به حضرت فاطمۀ زهرا(همان طور که امام بعدی وصی امام قبلی است و در زیارت امام حسین و امام علی ابن موسی الرضا آمده است که«السلام علیک یا وارث فاطمه»)دلالت می کند بر وراثت الهی بین آن حضرت و ائمۀ معصومین.اجمالا باید گفت مقام وصایت به امام مقام خطیر الهی است مانند مریم بنت عمران که کلمۀ خدا یعنی عیسی بن مریم به او القا شد و مسئولیت بشارت به نبوت عیسی به مردم بر عهدۀ او گذارده شده بود.

پس مصحف فاطمی شأن مهمی در معین کردن منصب امامت الهی دارد و بالتبع نقش مختص به آن حضرت را در تعیین رهبری اسلام که در زعامت

ص:27

حقۀ ائمۀ معصومین برجسته می شود به اثبات می رساند.با این نشانه ها عظمت حجیت آن حضرت را بر ائمه روشن می سازد که نشأت گرفته از وصیتی است که پیامبر اکرم به فاطمۀ زهرا سپرد و از این جا مسئولیت عظیم فاطمۀ زهرا در ترسیم برنامه های امت اسلامی از ابتدا سقیفۀ بنی ساعده واضح می گردد.پس در واقع مخالفت آنها با فاطمۀ زهرا مخالفت با مسیری بود که خداوند برای این امت و همۀ اقوام و امم آینده ترسیم کرده بود و به فاطمه سپرده بود.در ضمن وصیتی الهی که مشتمل بر تعیین امامت می باشد و روایتی که خواهد آمد این نکته را روشن می سازد که مصحف فاطمی و وصیت در ضمن آن وحی الهی بوده که توسط پیامبر اکرم به فاطمۀ زهرا القا شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:«و برای فاطمه مصحفی به جای گذاشته شد که قرآن نیست و لکن کلام خداست که بر او نازل گشت به املای رسول خدا و خط علی علیه السلام». (1)

مضمون این روایت این است که مقداری از مصحف فاطمی به املای شخص رسول خدا-بعد از وفاتش-بر فاطمۀ زهرا بوده است نه از ناحیۀ جبرئیل،مؤید این مطلب روایت فوق است که هیچ علم جدیدی از ناحیۀ خداوند بر امام حیّ نازل نمی شود مگر این که ابتدا بر رسول خدا در نشئۀ آخرت نازل شود و سپس بر امیر المؤمنین و بعد بر همۀ امامان قبلی تا به امام قائم حیّ نازل می گردد.این روایت از جمله روایاتی است که دلالت می کند بر واسطه بودن رسول خدا در علوم لدنی معصومین.در روایت

ص:28


1- 1) .بصائر الدرجات،ص 156.

هم چنین آمده بود که علی علیه السلام آن چه پیامبر در نشئۀ آخرت بر فاطمۀ زهرا علیها السلام القا و املا می فرمود می نوشت و این نظیر شأن و مقام امیر مؤمنان است که هرچه پیامبر می شنید او هم می شنید(وحی)و هرچه پیامبر می دید او هم می دید.در این باره روایات عدیده ای نقل شده است یکی از آنها این روایت است که پیامبر اسلام فرمود«تو(ای علی)می شنوی آنچه من می شنوم و می بینی آن چه من می بینم فقط(فرق بین من و تو این است که)تو نبی نیستی»

در آخر خطبۀ قاصعۀ نهج البلاغه که همان مفاد حدیث منزلت است«تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی»زیرا هرآنچه حضرت موسی می دید و می شنید هارون هم می دید و می شنید.مفاد آیات کریمه بر این اشتراک در مقام دلالت دارد بنابراین آن چه بر فاطمۀ زهرا نازل می شد امیر مؤمنان می شنید مانند آیاتی که دلالت می کند بر نزول وحی از جانب خداوند بر حضرت مریم با این که مریم نبی نبود و لکن حجت الهی بود پس نزول کلام قدسی خداوند بر آن حضرت مقام حجیت الهی او را روشن می سازد.

به همین جهت است که در اختیار داشتن مصحف فاطمی یکی از دلایل امامت ائمۀ اطهار است.

از ابی بصیر نقل شده که گفت:شنیدم امام صادق می فرمود:«ابو جعفر (امام باقر)وفات نکرد مگر اینکه مصحف فاطمه را قبض نمود». (1)

پس مصحف فاطمی یکی از منابع علمی و دلیل امامت حقۀ ائمه

ص:29


1- 1) .همان،ص 158.

به شمار می رود.از اینجا روشن می گردد که حجیت فاطمۀ زهرا بر فرزندان معصومش در واقع از باب وساطت علمی بین خداوند و ایشان می باشد که به وسیلۀ مصحف فاطمی برقرار شده است مانند حجیت رسول خدا بوسیلۀ قرآن مجید که مصدر علوم ائمه می باشد.

گفتنی است آن علمی که ائمۀ اطهار از مصحف فاطمی اخذ می کنند فقط از وجود مکتوب آن مصحف نمی باشد بلکه این وجود مکتوب یک وجود تنزیلی از آن حقائقی است که بر قلب مطهر فاطمۀ زهرا القا شده است،پس وساطت آن حضرت به لحاظ عالم انوار می باشد و شاهد بر این مطلب روایات آغاز آفرینش و خلقت انوار ائمۀ اطهار می باشد که ابتدا نور پیامبر اکرم خلق شد سپس نور امیر مؤمنان و نور فاطمۀ زهرا از نور رسول خدا و امیر مؤمنان مشتق شد و بعد نور حسنین از نور آنها و انوار سایر ائمّه از آن نور مشتق گردید.پس فاطمۀ زهرا علیها السلام واسطۀ فیض تکوینی و کمالات نفسانی همۀ ائمۀ اطهار می باشد که این مقامی رفیع و سرّی عظیم می باشد.

سلمان فارسی نقل می کند که روزی خدمت رسول خدا رسیدم حضرت تا به من نظر افکند فرمود:«ای سلمان خداوند عز و جل هیچ نبی و یا رسولی را مبعوث نفرمود مگر اینکه برای او دوازده نقیب قرار داد»گفتم:

ای رسول خدا این مطلب را از دو کتاب فهمیدی(تورات و انجیل)؟فرمود:

ای سلمان آیا نقبای دوازده گانه مرا که خداوند آنها را برای امامت بعد از من اختیار کرده است می شناسی؟

گفتم:خدا و رسولش داناترند.

فرمود:ای سلمان خداوند مرا از نور پاکش آفرید و من خدا را

ص:30

اطاعت کردم و خداوند علی را از نور من خلق کرد پس او را به اطاعت خویش فراخواند،و او هم اطاعت خدا کرد و از نور من و علی علیه السلام،فاطمه را آفرید پس او را به اطاعت خویش فراخواند،او هم اطاعت خدا کرد و از نور من و علی و فاطمه،حسن و حسین را آفرید پس آن دو را به اطاعت خویش فراخواند آنها هم اطاعت کردند پس خداوند عز و جل ما را بر پنج اسم از اسماء خودش نام گذاری کرد پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند علی است و این علی و خداوند فاطر است و این فاطمه و خداوند احسان است و این حسن و خداوند محسن است و این حسین.

سپس از نور حسین علیه السلام نه نفر از ائمه را خلق فرمود پس آنها را فرا خواند و آنها هم اطاعتش کردند.قبل از خلقت آسمان استوار یا زمین گسترده و هوا،آب،فرشته و یا بشر همه ما انواری بودیم که تسبیح او می کردیم و سخنان او را می شنیدیم و فرمانبردار او بودیم». (1)

پس فاطمۀ زهرا همان گونه که پیامبر اکرم و امیر مؤمنان آفرینش و برگزیده شدند آفریده و انتخاب شد.این مقام خطیر و شأن عظیمی می باشد.و همان طور که نور علی از نور محمد صلّی اللّه علیه و اله گرفته شد نور فاطمه از نور علی و نور حسنین از نور فاطمه و انوار فرزندان نه گانۀ امام حسین از نور امام حسین اخذ شد که دلالت بر مراتب نورانیت آنها می کند و این که بعدی فیض از قبلی گرفته است و قبلی واسطۀ فیض بعدی است.

از همین روست که فاطمۀ زهرا واسطۀ نورانی فیض فرزندان معصومش می باشد و بالتبع حجت بر آنها نیز هست.

ص:31


1- 1) .بحار الأنوار،ج 35 ص 6.

روایتی از امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است که این مطلب را تأکید می کند،و آن روایت این است که حضرتش فرمود:«خداوند تبارک و تعالی به عمران وحی فرمود که:من به تو فرزند پسری هدیه می کنم پس مریم را به او بخشید و به مریم عیسی را بخشید پس عیسی از مریم است و مریم از عیسی است و مریم و عیسی یک حقیقتند و من از پدرم هستم و پدرم از من و من و پدرم حقیقت واحدی هستیم». (1)

پس اگر عیسی و مریم یک حقیقتند در مورد حقیقت ائمه-که دو میلیون سال قبل از خلقت جهان تسبیح خدا می گفتند-چه باید گفت.

از ایشان روایت شد که:«خداوند ما را دو میلیون سال،جلوتر از خلقت عالم آفرید پس ما تسبیح خداوند می کردیم و فرشتگان نیز به همراه ما تسبیح می گفتند». (2)

پس ائمه از فاطمه و فاطمه از ایشان است و همه دارای حقیقت واحدند.

این برهانی است بر عقیدۀ ما،که آن حضرت واسطۀ فیض تکوینی و کمالات ائمۀ اطهار است درود و سلام خدا بر ایشان و بر مادرشان بزرگ زنان دو جهان.

نتیجه

1.مصحف فاطمی یکی از مصادر علوم ائمه است و معنای آن این است که آن حضرت واسطۀ علمی بین خداوند و ائمۀ اطهار می باشد.

2.انوار مقدس ائمۀ اطهار در ابتدای خلقت از نور پاک و مطهر فاطمۀ

ص:32


1- 1) .همان،ج 25،ص 1.
2- 2) .همان،ج 25،ص 1.

زهرا گرفته شده است و لازمۀ این،حجیت آن حضرت بر فرزندان معصومش می باشد.

حجت بودن فاطمۀ زهرا بر همۀ انبیای الهی

اشاره

این مقام و منزلت را از نگرگاه قرآن و روایات،بررسی می کنیم:

الف-قرآن

مطلب مذکور را به دوگونه می توان از قرآن کریم استفاده کرد:

اول:این که آن حضرت مطهره می باشد،لذا می تواند حقایق علوی ملکوتی قرآن کریم را که در لوح محفوظ است درک کند.(آیاتی که بر این مطلب دلالت می کنند خواهد آمد)کسی که علمش بر کتابی که مهیمن (1)همۀ کتاب های آسمانی است احاطه دارد پس بر اصحاب آن کتاب ها هم افضل است.

دوم:خداوند تبارک و تعالی در سورۀ بقره آیات 31-34 می فرماید:

«سپس علم[علم اسرار آفرینش و نام گذاری موجودات]را همگی به آدم آموخت.بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست می گویید اسامی اینها را به من خبر دهید.(فرشتگان)عرض کردند:منزّهی تو!ما چیزی جز آن چه به ما تعلیم داده ای نمی دانیم؛تو دانا و حکیمی.

فرمود:ای آدم!آنان را از اسامی(و اسرار)این موجودات آگاه کن.

ص:33


1- 1) .یکی از شواهد جامعیت قرآن نسبت به بقیۀ کتاب های آسمانی این است که در خود قرآن مجید،تورات موسی توصیف شده است به این که«فیه تبیان من کلّ شیء»اما قرآن توصیف شده به«تبیان لکلّ شیء».

هنگامی که آنان را آگاه کرد،(خداوند)فرمود:آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان ها و زمین را می دانم؟!و نیز می دانم آن چه را آشکار می کنید و آن چه را پنهان می داشتید.و(یاد کن)هنگامی را که به فرشتگان گفتیم:

برای آدم سجده و خضوع کنید،همگی سجده کردند؛جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران گشت».

هم چنین در سورۀ طه آیۀ 57 می فرماید:

«فرمود ای ابلیس چه چیزی تو را بازداشت از این که بر آن چه من به دست خود آفریدم سجده نکنی؟!تکبر ورزیدی یا خودت را بزرگ داشتی؟!»

ظاهر این دو آیه و هم چنین آیات دیگر این است که این اسماء موجوداتی زنده و عاقل و دانا بوده اند برای این که ضمیر و اسم اشاره در این آیات به موجود عاقل و زنده و ذی شعور برمی گردد.علت این که آدم ابو البشر به مقام شریف خلافت الهی نائل گشت و همۀ ملائکه را واداشت تا مقابل او با خضوع و خشوع سجده کنند وجود آن اسماء الهی و موجودات می باشد و در نتیجه مقام آن موجودات از آدم افضل است چه رسد به همۀ فرشتگان.

در سورۀ ص هم به آن موجودات شریف با نام«عالین»اشارت می فرماید،چون خداوند تبارک و تعالی موجودات را(غیر از آدم)به دو گروه تقسیم می فرماید: أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ موجودات ما دون از آدم(فرشتگان)که علت عدم سجود ابلیس استکبار می شود و یا موجودات مافوق آدم که نه مطیع اویند و نه به او سجده می کنند که آدم به

ص:34

برکت این موجودات ذی شعور بدان مقام بلند نائل گردید.

مقتضای این که خداوند،علم آدم به آن موجودات را علم به همه اسرار و نهان زمین و آسمان ها توصیف می فرماید این است که فرشتگان دانای به آن علم نیستند،زیرا آن موجودات نسبت به زمین و آسمان ها غیبند و غیب یعنی غیر مشهود و مقتضای همۀ اینها این است که آن موجودات زنده عاقل ذی شعور انواری هستند که قبل از آفرینش زمین و آسمان و ملائکه و قبل از آدم آفریده شده باشند.پیامبر اکرم می فرماید:«أول ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر»و دیگر آن که آن موجودات نورانی نور آدم و سایر انبیا نباشد و گرنه نیاز به آگاه کردن آدم به ذات خودش نبود و هم چنین سایر پیامبران الهی در مقام خلافت الهی احتیاجی به دانستن آن اسماء نداشتند.علاوه بر این که آیات متعددی از قرآن کریم دلالت می کنند بر این که مقام خلافت الهی مقامی است که افراد معدودی از بشر که انبیا باشند و آدم اولین آنهاست به لحاظ شناخت و معرفتی که نسبت به آن انوار مقدسه داشته اند اهلیت برای آن مقام را پیدا کرده اند و در واقع این یک سنت الهی به شمار می رود و آیات و روایات وارده از معصومین علیهم السلام بر این نکته اشارت دارند.

ب-روایات

اول:روایات آغاز آفرینش-که خواهد آمد-دلالت می کند که اولین مخلوق خداوند نور سید رسل صلّی اللّه علیه و آله و سپس به ترتیب نور علی علیه السلام فاطمه علیها السلام حسنین علیهما السلام و فرزندان نه گانۀ امام حسین می باشند.این روایات دلالت می کنند که خلقت نور چهارده معصوم بر همۀ انبیاء و پیامبران مقدم

ص:35

بوده است و بالتبع آن انوار مقدس بر همۀ انبیاء حجت می باشند.

دسته دوم از روایات:روایاتی هستند که دلالت می کنند بر این که فاطمۀ زهرا ولایت بر همۀ انبیای الهی را دارد و هم چنین اطاعت او بر همۀ آنها واجب بوده است.از این دسته است روایتی که از ابی بصیر نقل شد و امام علیه السلام در آن فرمود:«اطاعت از او(فاطمۀ زهرا علیها السلام)بر همۀ مخلوقات خداوند از جن و انس و پرندگان و وحوش و همۀ انبیا و فرشتگان واجب است». (1)

و در روایت کتاب بصائر الدرجات،که سند آن عالی است،از حذیفة بن اسعد نقل شد که امام فرمود:«رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:نبوت هیچ پیامبری کامل نگردید مگر آن که ولایت من و اهل بیتم بر او عرضه شد و آن پیامبر بر اطاعت و ولایت ایشان اقرار کرده است». (2)

سوم:روایتی که از معصومین نقل شده که فرمودند:«اگر امیر مؤمنان با فاطمۀ زهرا ازدواج نمی کرد هیچ کفوی برای او تا روز قیامت در زمین پیدا نمی شد از آدم و بعد از او». (3)

علامه مجلسی هم به این مطلب اشاره دارد و می گوید می توان به این روایت استدلال کرد بر این که علی و فاطمه علیهما السلام اشرف از همۀ پیامبران اولی العزم غیر از رسول خدا می باشند.

البته روایات دیگری هم در این باب هست که در این مختصر مجال ذکر همۀ آنها نیست.

ص:36


1- 1) .دلائل الامامه،ص 27.
2- 2) .علامه مجلسی در بحار الأنوار،بابی را ذکر کرده که در آن 60 روایت راجع به افضل بودن چهارده معصوم بر همۀ انبیا می باشد.«بحار الأنوار،ج 26،ص 267».
3- 3) .بحار الأنوار،ج 10،ص 43.

مقام سوم: مریم،تمثیلی از فاطمه علیهما السلام

اشاره

خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ؛ (1)

و هم چنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم.

امام صادق علیه السلام در مورد این آیه می فرماید:

«مریم بنت عمران که دامان خود را پاک داشت مثلی است که خداوند بر فاطمه علیها السلام زده است و فرمود همانا فاطمه پاک دامن بود پس خداوند آتش را بر ذریه و نسل او حرام کرده است». (2)

قبل از بیان مطلب،یک نکتۀ مهم را نباید فراموش کرد که در مورد

ص:37


1- 1) .تحریم(66)آیۀ 12.
2- 2) .تفسیر برهان،ج 4،ص 358.

معرفت اهل بیت آن چه در قرآن کریم در مقام انبیا و پیامبران و اوصیا و حجت های الهی ذکر شد مثلی است که خداوند برای مقامات و شئون پیامبر اسلام و اهل بیت شریفش زده است و روایات اهل بیت به این مطلب مهم و قاعدۀ کلی اشارت دارند.

پس هم گونگی و هم آهنگی بین حالت های فاطمۀ زهرا و مریم به وجوهی از آیات قرآن تمام می شود و تشابه زیادی بین آن دو می یابیم.

مقامات حضرت مریم علیها السلام

اشاره

خداوند متعال در قرآن کریم فضائلی برای حضرت مریم بیان فرموده که مقام او را نزدیک مقام انبیا و پیامبران می نماید و هم او سرور زنان دورۀ خودش بوده است؛چه رسد به مقامات حضرت فاطمۀ زهرا که سیدۀ نساء العالمین من الاولین و الآخرین می باشد.

مفضل بن عمر می گوید به امام صادق عرض کردم:مرا خبر ده و آگاه کن در مورد گفتۀ رسول خدا در مورد فاطمه که همانا او سیدۀ زنان عالمین است،آیا مراد این است که او(حضرت فاطمه)سیدۀ زنان دورۀ خودش بوده است؟امام فرمود:«مریم سیدۀ زنان دورۀ خودش بود و لکن فاطمه علیها السلام سیدۀ زنان عالمین از پیشینیان و پسینیان می باشد.» (1)

هم چنین مراد آیۀ کریمۀ: إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ (2)همۀ عالمین و همۀ دوران ها تا روز قیامت نیست بلکه مراد

ص:38


1- 1) .طبری،دلائل الامامه،ص 540.
2- 2) .آل عمران(3)آیۀ 42:«ای مریم خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است.»

عالم زمان خودش می باشد مانند آن چه در مورد بنی اسرائیل نازل شده است: اُذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ. (1)

هم چنین آیۀ کریمه از زبان موسی خطاب به بنی اسرائیل: قالَ أَ غَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ. (2)

هم چنین قول خداوند تعالی: وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِینَ. (3)و نیز: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلَی الْعالَمِینَ (4)که در همۀ این آیات مراد برتری و فضیلت بنی اسرائیل بر همۀ امت ها نیست بلکه مراد برتری آنها بر انسان های زمان خودشان می باشد،زیرا در جای دیگر خداوند می فرماید:

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ (5)و هم چنین وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً. (6)این دو آیه خطاب به امت اسلامی است که این امت افضل از بنی اسرائیل است و البته منظور بعضی از امت اسلامی است.

پس منظور از برگزیدگی مریم بر عالمین همان عوالم امت ها از قبیل

ص:39


1- 1) .بقره(2)آیۀ 7 و 122:«(ای بنی اسرائیل)نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم به یاد آورید(و نیز به خاطر آورید که)من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم.»
2- 2) .اعراف(7)آیۀ 140:«گفت:آیا غیر از خداوند برای شما بطلبم؟!درحالی که او شما را بر جهانیان برتری داد.»
3- 3) .جاثیه(45)آیۀ 160:«و از روزی های پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان برتری بخشیدیم.»
4- 4) .دخان(44)آیۀ 32:«ما آنها را با علم(خویش)بر جهانیان برگزیدیم و برتری دادیم.»
5- 5) .آل عمران(3)آیۀ 110:«شما بهترین امتی بودید که به سود انسان ها آفریده شده اید.»
6- 6) .بقره(2)آیۀ 143:«همان گونه(که قبلۀ شما یک قبلۀ میانه است)شما را نیز امت میانه ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد.»

اقوام و ملل و مذاهبی است که در زمان او در شرق و غرب عالم زندگی کرده اند.

لذا برایمان آشکار خواهد شد که اشارت های قرآنی به مقام حضرت مریم همانا مقامات سیدۀ نساء العالمین نیز می باشد و با چشم پوشی از اولویتی که گذشت آن چه در مورد مریم آمده است به طریق اولی برای آن حضرت نیز ثابت است.

فضیلت اول:مریم و گفت وگوی او با فرشتگان

اشاره

آن چه در مورد مصحف فاطمی و کیفیت نزول جبرئیل بر آن حضرت بیان شد حالتی از حالت های وحی الهی است که بر غیر نبی نازل شده است و در چندین موضع قرآن برای تعدادی از زنان و مردان کامل ثابت گردیده است،خداوند در قرآن می فرماید:

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً؛ (1)

و شایسته نیست هیچ انسانی که خدا با او سخن گوید مگر از راه وحی یا از پشت حجاب یا رسولی می فرستد.

و آن چه برای حضرت مریم اتفاق افتاد از بالاترین اقسام وحی است چون جبرئیل بر او نازل گشت و هر دو قسم اول و سوم وحی را شامل می شود که در آیۀ شریفه به ترتیب اهمیت ذکر شده است:

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً که نسبت به قسم دوم و سوم

ص:40


1- 1) .شوری(42)آیۀ 51.

(وحی از پشت حجاب و فرستادن رسول فرشته)اعظم و اشرف است و شاهد بر حصول اولین مرتبۀ وحی برای مریم آیۀ کریمۀ سورۀ آل عمران است:

قالَتْ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ...؛ (1)

(مریم)گفت:پروردگارا!چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است؟!فرمود:خداوند این گونه هرچه را بخواهد می آفریند هنگامی که چیزی را مقرر دارد فقط به آن می گوید:«موجود باش»آن نیز خودبخود موجود می شود.

که قائل و گفت وگوکننده در«قال»نفس خداوند تبارک و تعالی می باشد و با توجه به آیات قبلی سورۀ آل عمران این مطلب روشن می شود:

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ؛ (2)

(به یاد آورید)هنگامی را که فرشتگان گفتند:ای مریم خداوند تو را به کلمه ای از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح،عیسی پسر مریم است،در حالی که در این جهان و جهان دیگر صاحب شخصیت خواهد بود و از مقربان است.

که در آیات قبلی اشاره به نزول فرشتگان بر او(مریم)و بشارت دادنش به عیسی می باشد.

ص:41


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 47.
2- 2) .همان،آیۀ 45.

شاهد بر این که خطاب و قول مستقیما از جانب خداوند است و این که از ناحیۀ جبرئیل نمی باشد چنان که توهّم شده است،زیرا تمثّل جبرئیل برای آن حضرت که در سورۀ مریم آمده است مدت زمانی بعد از نزول ملائکۀ بشارت دهنده بوده است و شاهد مطلب این است که مریم حیرت و تعجبش تکرار می گردد:

قالَتْ أَنّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا* قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنّاسِ وَ رَحْمَةً مِنّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا؛ (1)

گفت:چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و زن آلوده ای هم نبوده ام!گفت:مطلب همین است پروردگارت فرموده این کار بر من آسان است و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما و این امری است پایان یافته(و جای گفت وگو ندارد).

در این آیۀ اخیر برخلاف آیۀ قبلی(قالت ربّ)خطاب مریم متوجه خداوند نمی باشد و جواب جبرئیل در واقع یادآوری همان جواب خداوند در آیۀ 47 آل عمران است که متصل به بشارت ملائکه است.

پس روشن می شود وحیی که برای مریم حاصل شد بدون واسطه شدن فرشتگان پیام آور(قسم سوم وحی)و نه گفت وگوی از پشت حجاب بوده است(قسم دوم)بلکه بالاترین اقسام وحی بوده است که غالبا برای غیر انبیای اولوالعزم آن هم در بعضی حالات برای کسی حاصل نشده است و

ص:42


1- 1) .مریم(19)آیۀ 20 و 21.

این یک فضیلت و منقبت بسیار بزرگ برای حضرت مریم می باشد که در قرآن ذکر شده است.همان طور که مفاد وحی برای مریم همانا ابلاغ نبوت عیسی و برانگیخته شدنش به شریعت انجیل می باشد نظیر همین مطلب برای حضرت فاطمۀ زهرا اتفاق افتاد که لوح سبز(اخضر)بر آن حضرت نازل گشت که در آن اسامی همۀ ائمه و وصیت به امامت هرکدام بود.

همان طور که مریم محدثه بود؛یعنی با ملائکه گفت وگو می کرد فاطمۀ زهرا نیز چنین بود با این که هیچ کدام نبی یا پیامبر نبودند.

شیخ صدوق از امام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام روایت می کند:

قال:«سمعت أبا عبد اللّه یقول:إنّما سمّیت فاطمة محدثة لأنّ الملائکة کانت تهبط من السماء تنادیها کما تنادی مریم بنت عمران،فتقول یا فاطمة إنّ اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین یا فاطمة اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین،فتحدثهم و یحدثونها قالت لهم ذات لیله:

ألیست المفضلة علی نساء العالمین مریم بنت عمران؟فقالوا:إنّ مریم کانت سیدة نساء عالمها و إنّ اللّه عزّ و جل جعلک سیدة نساء عالمک و عالمها و سیدة الأوّلین و الآخرین؛ (1)

همانا فاطمه علیها السّلام محدثه نامیده شد،زیرا فرشتگان از آسمان نازل می گشتند و او را ندا می دادند همان طور که مریم دختر عمران را ندا داده بودند و می گفتند:ای فاطمه خداوند تو را برگزید و پاک آفرید و تو را بر همۀ زنان عالم برگزید.ای فاطمه برای پروردگارت قنوت کن و سجده نما و با رکوع کنندگان رکوع نمای،پس او با آنها سخن می گفت و آنها هم با او.در

ص:43


1- 1) .علل الشرائع،ص 183.

یک شبی به آنها گفت:آیا با فضیلت ترین زن دو جهان مریم دختر عمران نیست؟فرشتگان به او گفتند:همانا مریم سرور زنان دورۀ خودش بود و خداوند عزّ و جل تو را سرور زنان دورۀ خودت و دورۀ او و سرور زنان از پیشینیان و آیندگان قرار داده است».

بااین که مریم نه نبی بود و نه پیامبر به او وحی شد و با ملائکه سخن می گفت پس سخن با فرشتگان در انحصار انبیا نیست بلکه اگر آن شخص از حجت های خداوند نیز باشد این امر اتفاق می افتد،همان طور که مریم با ملائکه سخن می گفت و فرشتگان او را بشارت می دادند و آیاتی چند دلالت بر گفت وگوی مریم با فرشتگان دارد از آن جمله:

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا* فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا* قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا* قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا* قالَتْ أَنّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا* قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنّاسِ وَ رَحْمَةً مِنّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا؛ (1)

و در این کتاب،مریم را یاد کن آن هنگامی که از خانواده اش جدا شد و در ناحیۀ شرقی(بیت المقدس)قرار گرفت و میان خود و آنان حجابی افکند در این هنگام ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی عیب و نقص بر مریم ظاهر شد او(ترسید و)گفت:من از شرّ تو به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزکاری.گفت:من فرستادۀ

ص:44


1- 1) .مریم(19)16-21.

پروردگار توام،تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم.گفت:چگونه ممکن است برای من فرزندی باشد در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و زن آلوده ای هم نبوده ام.گفت:مطلب همین است پروردگارت فرموده این کار بر من آسان است تا او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما و این امری است پایان یافته.

این آیه نشان گفت وگوی بین مریم و ملک الهی است که برگزیدگی او را روشن می سازد که جبرئیل به صورت انسان بر او ظاهر می گردد تا بشارت خداوند را به او برساند و این بیانگر این است که مریم به مقامی رسید که یکی از حجت های خداوند گردید،زیرا این تمثّل جبرئیل بر او نظیر تمثّل و ظاهر شدن فرشتگان بر حضرت ابراهیم است در هنگامی که به او بشارت دادند: وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری (1)و هر دو بشارت به یک سیاق می باشد.همان طور که به ابراهیم بشارت نبوت اسحاق و یعقوب داده شد، به مریم بشارت نبوّت و رسالت عیسی علیه السّلام داده شد و هر دو بشارت از امر مهمی خبر می دادند و هر دو بشارت اهمیت کسی را هم که به او بشارت داده شده می رساند.

با توجه به این که تمثّل فرشتگان بر ابراهیم غالبا مانند تمثّل جبرئیل بر مریم مقدس است و هیچ تفاوتی ماهوی ندارند و هر دو وحی الهی است عظمت مسئولیت مریم را که او را در قبال انبیا از کسانی قرار می دهد که خداوند هدایتشان کرد و برگزید(از غیر پیامبران)و مقام حجیت الهی مریم را که نزدیک به حجیت انبیا است مگر در خصوصیاتی مثل رسالت و نبوت

ص:45


1- 1) .شوری(42)آیۀ 70.

روشن می سازد.

حتی به بالاترین مرتبۀ وحی،که وحی مباشر و گفت وگوی مستقیم با خداوند است،نایل گردید: قالَتْ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. (1)پس وحی الهی که بر حضرت مریم عارض گردید مقام و منزلت آن حضرت را آشکار می سازد،زیرا وحی الهی مباشر و مستقیم مخصوص انبیا و آن هم در بعضی لحظات مهم و حساس می باشد نظیر آن چه برای زکریای نبی اتفاق افتاد که فرشتگان او را به تولد یحیی بشارت دادند حقایق مهمی بر او روشن گردید و این مشابهت بین زکریا و مریم دلیل بر نزدیکی مقام آن دو است؛یعنی مقام نبوت زکریا و مقام حجیت مریم در آیۀ کریمه در مورد حضرت زکریا آمده است:

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصّالِحِینَ* قالَ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ؛ (2)

و هنگامی که او در محراب ایستاده مشغول نیایش بود فرشتگان او را صدا زدند که:خدا تو را به یحیی بشارت می دهد که کلمۀ خدا(مسیح) را تصدیق می کند و رهبر خواهد بود و از هوس های سرکش برکنار و پیامبری از صالحان است.عرض کرد:پروردگارا!چگونه ممکن است

ص:46


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 47.
2- 2) .همان،آیات 40-39.

فرزندی بر من باشد در حالی که پیری به سراغ من آمده و همسرم نازا است؟!فرمود:بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می دهد.

از مشابهت حالت ها می توان یک رابطۀ ظاهری و باطنی بین حالت نبوت زکریا و حجّیت مریم را نتیجه گرفت؛همان طور که در آیۀ قبلی بشارت به زکریا و گفت وگوی او با فرشتگان در اثنای عبادتش را بیان می فرماید:

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ

همان طور که در سورۀ مریم گفت وگوی او با فرشتگان در موقع عبادتش در حالی که از مردم دوری گزیده بود را بیان می فرماید:

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا* فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا. (1)

هم چنین تکلم نبی خدا زکریا با خداوند تعالی به صورت مستقیم و بدون واسطه که خداوند از زبان زکریا می فرماید:

قالَ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ. (2)

این آیه نظیر اتفاقی است که برای مریم افتاد،خداوند از زبان مریم می فرماید:

قالَتْ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ. (3)

ص:47


1- 1) .مریم(19)آیۀ 15-11.
2- 2) .آل عمران(3)آیۀ 40.
3- 3) .همان،آیۀ 47.

در این دو آیه هر دو(زکریا و مریم)به خداوند عرضه می دارند که بشارت فرزند پسر به آنها غیر ممکن است،زیرا همسر زکریای نبی کهن سال است در حالی که در سنین جوانی هم عقیم بوده است و مریم نیز هنوز ازدواج نکرده است و چنین چیزی در نزد او هم محال به نظر می رسد.

و جواب خداوند به هر دوی آنها: قالَ کَذلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ نشان می دهد که حداقل بین حالت زکریا و حالت مریم مشابهت وجود دارد چه رسد به این که ارتباطی تام بین این دو بشارت و واقعه می باشد.

مشابهت بین این دو بشارت در سورۀ مریم آمده است: أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ. قصۀ زکریا از این قرار است که وی به کهن سالی رسیده بود و خوفناک بود بعد از او جانشین شایسته ای نداشته باشد و مسیر دعوت الهی اش به انحراف کشیده شود و عده ای منتظر مرگ او بودند تا به اهداف شومشان برسند،در این جا است که نقش مریم و فرزندش در تصدیق دعوت یحیی و تکمیل رسالت زکریا و حفظ آن دو از نقشه های شوم یهود روشن می گردد.

پس در واقع مریم علیها السلام در جایگاه دفاع و تصدیق رسالت زکریا و محافظت یحیی از تکذیب قومش و غصب خلافت توسط آنها می باشد.

و خواهیم گفت که در این جهت هم شباهتی تام بین فاطمۀ زهرا و مریم وجود دارد؛فاطمۀ زهرا هم با توجه به این که حجت الهی بود خلافت رسول خدا را که در امیر المؤمنین تجلّی یافته بود ثابت فرمود و با جدیّت تمام کسانی که در صدد غصب خلافت از آل البیت بودند را مفتضح گردانید و بیشترین دفاع ها را از ولایت و خلافت الهی فرمود.همان طور که در

ص:48

قضیۀ وراثت زکریا و خلافت الهی یحیی اتفاق افتاد و تا بدان جا رسید که او را به شهادت رسانیدند و از ولایتش سر باز زدند.

اثبات حجیت مریم بنت عمران:

قرآن کریم به حجیّت مریم تصریح کرده است:

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً؛ (1)

و ما فرزند مریم و مادرش را آیت و نشانه ای قرار دادیم.

و آیه همان حجّت است یعنی ما عیسی و مادرش را حجت قرار دادیم در روایتی هم امام صادق علیه السلام (2)همین معنا را می فرماید.و در این آیۀ شریفه خداوند حجیت مریم را در عرض حجیت فرزندش که پیامبر بزرگ الهی بود قرار داده است بلکه حجیت مریم قبل از حجیت عیسی بوده است و این بدون شک یک فضیلت بزرگ و منزلت رفیع می باشد.پس قول خداوند وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً یعنی مسیح و مادرش هر دو از اصول دین مسیحیت هستند و این از جمله عقایدی است که مسلمین هم باید بدان معتقد باشند،زیرا ایمان به همۀ کلمات الهی و آیات الهی و کتاب های آسمانی و پیامبران و حجت های الهی بر همه واجب می باشد،زیرا خداوند در قرآن کریم می فرماید: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ. (3)

ص:49


1- 1) .مؤمنون(23)آیۀ 50.
2- 2) .البرهان،ج 3،ص 113.
3- 3) .بقره(2)آیۀ 285:پیامبر به آن چه از سوی خداوند بر او نازل شده ایمان آورده و همۀ مؤمنان نیز

مریم یکی از حجت های بزرگ الهی است که مقدمۀ نبوت عیسی بود، زیرا با خداوند گفت وگوی بدون واسطه نمود و به او بشارت داده شد همان طور هم مقام و فضیلت او یکی از مسلمات در نزد بنی اسرائیل بود که این آیۀ کریمه بدان اشارت دارد:

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ؛ (1)

و تو در آن هنگام که قلم های خود را(برای قرعه کشی)به آب می انداختند تا کدام سرپرستی مریم را عهده دار شوند حضور نداشتی.

و هم چنین آیۀ کریمه:

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً؛ (2)

و به طرز شایسته ای(نهال وجود)او را رویانید و کفالت او را به زکریا سپرد،هر زمان زکریا وارد محراب او می شد غذای مخصوصی در نزد او می دید.

این آیات بر الگو و نمونه بودن مریم در نزد بنی اسرائیل تأکید می کند، پذیرفتن معجزۀ تولد عیسی و نبوتش یکی از علل حجت بودن مریم در نزد آنها بود.پس امر خداوند به قبول مسئولیت حمل عیسی از راه معجزه و بدون ازدواج یکی از مقدمات نبوت عیسی و شریعت مبارک آن حضرت بود و از این جاست که درمی یابیم مریم مقدس اولین مبلّغ بعثت عیسی و

ص:50


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 44.
2- 2) .آل عمران(3)آیۀ 37.

شریعت مسیحیت است؛زیرا خداوند او را امر کرد به تحمل مسئولیت سنگین و طاقت فرسای حمل عیسی مسیح بدون وجود پدر تا زمینه سازی برای نبوت او گردد و بعد از این او را امر نمود که به سوی بنی اسرائیل برود و با آنها هیچ صحبتی نکند و اشاره به طفل نماید تا آن طفل به سخن درآید و در اوان طفولیت با آنها تکلم کند و مریم علیها السلام شروع به تبلیغ دین جدید نمود بدون آن که نبی و یا رسولی و یا حتی عیسی این امر الهی و مسئولیت خطیر را بر عهدۀ او گذارده باشند و این معنای آیۀ کریمه است: وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً.

بنابراین اگر حجیت مریم و آن چه بر او نازل گشت و مقام و منزلت او نبود چه بسا که معجزۀ الهی ولادت عیسی بدون وجود پدر نیز باطل می گشت به این که گفته شود-العیاذ باللّه-که او بچه ای در راه پیدا کرده یا این که پنهانی ازدواج کرده و امثال آن و بالاترین وجه حجیت آن حضرت از این آیۀ کریمه استفاده می شود: فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا. (1)

این گونه مجاهدت و به خطر انداختن آبرو تنها به امر خداوند تعالی میسّر است و این حکمت بالغۀ الهی در نزد مریم را می رساند به گونه ای که برپا داشتن دین خدا مقدور نبود مگر به وسیلۀ عرض و آبرویش و در معرض خطر انداختن عصمت و طهارتش و بعد هم به جای رفع شبهه کردن از خود امر به سکوت می گردد.

ص:51


1- 1) .مریم(19)آیۀ 29:«(مریم)به او اشاره کرد؛گفتند:چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم».

این دقیقا نظیر آن چیزی است که بعد از فاجعۀ کربلا برای خاندان پیامبر اتفاق افتاد و کار به جایی رسید که رسوا کردن بنی امیّه ممکن نبود مگر با خطر افتادن خاندان نبوی و اسارت آنها از ناحیۀ بنی امیّه و مگر با حضور عقیلۀ بنی هاشم زینب کبری در مجلس ابن زیاد و یزید و خطبه های غرّای آن حضرت برای روشن ساختن حقّانیت سید الشهداء و بطلان بنی امیّه و حزب تباهکارشان.

بنابراین،آن چه برای حضرت مریم اتفاق افتاد و حرمت و تقدس او را به خطر انداخت برای حرمت و تقدس فاطمۀ زهرا نیز تکرار شد،زیرا در راه دفاع از امامت امیر مؤمنان حرمت و قداست آن حضرت مورد تهاجم قرار گرفت و مهاجمان به خانۀ آن حضرت حمله بردند و نفاق درونی اصحاب سقیفه را آشکار ساخت و آنها را مفتضح کرد و از همین جاست که خلیفۀ اول از شدت ناراحتی و غضب روی منبر رسول خدا مجبور شد که سخنان رکیکی به زبان آورد. (1)

بنابراین ارتقای مریم به مرتبۀ حجیت سببی شد برای بنیان شریعت عیسوی و تکمیل آن.همان طور که وضع حمل معجزه آسای او و آمدنش به سوی بنی اسرائیل یکی از مشکل ترین و پرمخاطره ترین کارها بود که همانا جهاد به وسیلۀ عرض و آبرویش بود و این در نزد غیرت مندان از کشته شدن هم سخت تر و هم مشکل تر است،زیرا برای مقدس ترین زنان زمان،تحمل شنیدن بزرگ ترین دروغ و تهمت از عده ای تکامل نیافته مشکل است و کار بدان جا رسید که مریم از شدت حیا و خوف از

ص:52


1- 1) .ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج 16،ص 215.

ملامت کنندگان آرزوی مرگ نمود:

قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا؛ (1)

گفت:ای کاش پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم.

حضرت امام صادق در این مورد می فرماید:«زیرا او(مریم)در میان قومش انسان رشید بافراستی را نیافت که او را از بدی پاک بدارد و منزه کند.» (2)

خلاصه

نکتۀ اول:اولین کسی که رسالت و نبوت حضرت عیسی را تبلیغ کرد مریم است و این یک روش منحصر به فرد در رسالت الهی است که حامل اول آن یک زن باشد.

نکتۀ دوم:مطلبی که بر کمال ایمان او دلالت می کند دریافت وحی و اوامر الهی به صورت مستقیم و بدون واسطه قرار گرفتن پیامبر بین او و بین خداوند تبارک و تعالی است.

نکتۀ سوم:آن چه دلالت می کند بر حجیت وحی الهی بر زنی پاک و برگزیده،این است که اگر فرض شود مریم ایمان به وحی الهی نمی آورد و امر الهی را امتثال نمی کرد به تحقیق آن معجزۀ بزرگ الهی که حقانیت رسالت عیسی را ثابت می کرد محو می گردید،از این جاست که او از استوانه های دین و شریعت عیسوی گردید همان طور که در آیۀ کریمه

ص:53


1- 1) .مریم(19)آیۀ 23.
2- 2) .کنز الدقائق،ج 8،ص 210.

آمده است: وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً. این آیت الهی حتی در نزد ما مسلمین هم واجب الاعتقاد است از این جهت که به همۀ آیات و کلمات الهی و کتاب های آسمانی و پیامبران باید اعتقاد داشت مانند مقام صدیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا علیها السلام که خداوند برای اثبات نبوت سید المرسلین به آن حضرت احتجاج فرمود(در آیۀ مباهله)و خداوند او را از جملۀ صاحبان اصلی و استوانه های دعوت به دین اسلام قرار داد و پنج تن آل عبا را در تبلیغ دین الهی و شریعت اسلامی و نبوت محمدی از صادقین قرار داد.

همان طور که حجیت مریم یکی از اصول دین مسیحیت است،زیرا او و پسرش آیت الهی اند؛یعنی حجتی هستند که باید همۀ مسلمین تسلیم آنها باشند و اعتقاد به مریم مقدس در واقع متمّم رسالت و نبوت عیسی علیه السلام می باشد.لذا می بینیم که در آیات متعددی از قرآن کریم خداوند این حجیت و آیت بودن و استوانه و اصل دین مسیحیت بودن مریم و عیسی را رد نمی فرماید بلکه شریک قرار دادن آنها را نسبت به خود ردع و منع می فرماید و مسیحیان را به سبب اعتقاد به آن دو بزرگوار تخطئه نمی کند، بلکه غلوّ و بزرگ نمایی آنها را و خدا شمردنشان را تقبیح می فرماید و تأکید بر انسان بودن شان دارد و آنان را انسان هایی بزرگ که آیت و حجت الهی اند برمی شمارد:

وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ؛ (1)

و آن گاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید:آیا تو به مردم گفتی که

ص:54


1- 1) .مائده(5)آیۀ 116.

من و مادرم را به عنوان دو معبود(غیر از خدا)انتخاب کنید؟!

و نیز آیۀ:

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ؛ (1)

مسیح پسر مریم فقط فرستادۀ(خدا)بود،پیش از وی نیز فرستادگان دیگری بودند؛مادرش نیز زن بسیار راست گویی بود و هر دو غذا می خوردند.

مراحل آمادگی و انتخاب مریم علیها السلام

اشاره

از آن جا که مریم همواره در کسب رضایت خداوند نهایت سعی و تلاش خود را می نمود و حتی نفس شریفش را وقف اطاعت و عبادت و انقطاع به سوی او کرده بود لذا خداوند او را برگزید و بر همۀ زنان برتری بخشید.

واضح است که انتخاب مریم به تدریج اتفاق افتاد و مریم مراحل رشد را یکی پس از دیگری پشت سر گذارد تا بدان مدارج عالی رسید.

ابتدا خداوند او را به نیکویی پذیرفت سپس نهال وجود او را به بهترین وجه رویاند و بعد او را تحت سرپرستی نبی خدا زکریا قرار داد و با توجه به این که مادر مریم نذر کرده بود که او را خادم خانۀ خدا کند خود او هم طبق همین نذر عمل کرد و خود را وقف اطاعت و بندگی خداوند نمود و این اولین مرحلۀ ظهور قابلیت در مریم مقدس است،زیرا بسیار کم اتفاق می افتاد که دختر جوانی تارک دنیا شود و همۀ لذت های دنیا را کنار بگذارد

ص:55


1- 1) .همان،آیۀ 75.

برای این که به نذر مادرش عمل کرده باشد و همین صفات شوق و اشتیاق او به بندگی خداوند بود که او را مستحق مسئولیت الهی حجیت و اصطفا و برگزیدگی کرد.

خداوند تبارک و تعالی مراحل رشد و تکامل مریم را چنین ترسیم می فرماید:

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ* فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ * فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ؛ (1)

(به یاد آورید)هنگامی که همسر عمران گفت:خداوندا آن چه را در رحم دارم برای تو نذر کردم که محرّر(آزاد برای خدمت خانۀ تو)باشد از من بپذیر،که تو شنوا و دانایی.ولی هنگامی که او را به دنیا آورد گفت:

خداوندا!من او را دختر آوردم-و خداوند به آن چه او به دنیا آورده بود عالم تر بود-و پسر همانند دختر نیست من او را مریم نامیدم و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم.خداوند او را به طرز نکویی پذیرفت و به گونه ای شایسته(نهال وجودش)را

ص:56


1- 1) .آل عمران(3)آیات 35-37.

رویانید و کفالت او را به زکریا سپرد.هرزمان زکریا وارد محراب او می شد غذای مخصوصی در آن جا می دید از او پرسید:ای مریم این را از کجا آورده ای؟گفت:این از سوی خداست.خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی می دهد.

بدین سان،آمادگی و تربیت مریم برای حمل حجت الهی با عنایت خداوند و تحت سرپرستی زکریای نبی به تدریج حاصل گشت.در همین جا باید گفت مراحل آمادگی فاطمۀ زهرا برای قبول مسئولیت های سنگین هم دو مرحله دارد:

مرحلۀ اول آمادگی پیامبر اکرم برای تلقی این کرامت و معجزۀ الهی.

مرحلۀ دوم آمادگی و تربیت فاطمۀ زهرا تحت سرپرستی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و همان طور که خداوند در مدح مریم می فرماید: وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا کفالت و سرپرستی فاطمۀ زهرا به عهدۀ سید الانبیا و الاوصیا نهاد که این منقبت به مراتب از مناقب مریم بالاتر و بزرگتر است.

در این هنگام که مریم مراتب کمال را یکی پس از دیگری طی کرد و قابلیت مقام برگزیدگی را احراز کرد فرشتگان به او بشارت اصطفاء دادند:

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ؛ (1)

(به یاد آورید)هنگامی که فرشتگان گفتند ای مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری بخشیده است.

ص:57


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 42.

که این آیۀ شریفه عطف است بر چند آیۀ قبل:

إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ؛ (1)

خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.

یعنی انتخاب و اصطفای مریم در عرض انتخاب و اصطفای پیامبرانی مانند آدم و نوح و آل ابراهیم می باشد.

یک سانی نعمت،دلیل یک سانی حجیّت

یکی دیگر از فضایل مریم مقدس این است که مریم با پیامبر بزرگ خداوند حضرت عیسی در نعمت هایی که خدا بر آنها ارزانی داشت یک سان است و این دلالت بر قرب او به خداوند و مقام رفیع و کرامت کم نظیرش می کند؛یعنی بین عیسی و مریم در سنخ ماهیت یک سانی وجود دارد.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ

ص:58


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 33.

هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ؛ (1)

(به خاطر بیاور)هنگامی که خداوند به عیسی بن مریم گفت:یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم زمانی که تو را با«روح القدس» تقویت کردم،که در گاهواره و به هنگام بزرگی با مردم سخن می گفتی و هنگامی که کتاب و حکمت تورات و انجیل را به تو آموختم و هنگامی که به فرمان من از گل چیزی به صورت پرنده ساختی و در آن می دمیدی و به فرمان من پرنده ای می شد و کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من شفا می دادی و مردگان را به فرمان من زنده می کردی و هنگامی که بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو بازداشتم و در آن موقع که دلایل روشن برای آنها آوردی ولی جمعی از کافران آنها گفتند اینها جز سحر آشکار نیست.

این نعمتی الهی است که مخصوص برگزیدگان از اولیای الهی است مانند سخن سلیمان: رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ (2)و این همان نعمتی است که موقعی که خداوند مریم را در عرض انبیای بزرگ می آورد در سورۀ مریم بدان اشارت دارد: ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّا و یا وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ که این آیه بعد از ذکر یحیی و عیسی است و بعد از آن وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا سپس یادآوری اسحاق و یعقوب می فرماید و بعد وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ

ص:59


1- 1) .مائده(5)آیۀ 110.
2- 2) .نمل(27)آیۀ 19:پروردگارا شکر نعمت هایی که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتی به من الهام کن.

مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا سپس می فرماید: وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا و یا وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا که در همۀ این آیات خداوند چیزهایی را که به پیامبر و اولیای خودش اعطا کرده است یادآوری می فرماید؛مثلا به زکریا،یحیی را بخشید و یا به مریم عیسی را و به ابراهیم اسحاق و یعقوب را هبه کرد و به همۀ آنها رحمت خودش را ارزانی داشت و به همۀ آنان زبانی راستین عنایت فرمود و به موسی برادرش هارون نبی را بخشید.

سپس خداوند در نهایت می فرماید:

أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا؛ (1)

آنها پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود از فرزندان آدم و از کسانی که با نوح(بر کشتی)سوار کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از کسانی که هدایت کردیم برگزیدیم آنها کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می شد به خاک می افتادند در حالی که سجده می کردند و گریان بودند.

پس این که مریم مقدس را قرآن کریم در کنار انبیای بزرگ الهی بیان می فرماید و نعمت برگزیدگی و هدایت را در قبال نعمت نبوت و رسالت قرار می دهد از این جهت است که هر دو نعمت هایی لدنی از جانب خداوند می باشند.

ص:60


1- 1) .مریم(19)آیۀ 58.

مشابهت این دو نعمت از خود آیات قرآن مجید فهمیده می شود آن جا که خداوند می فرماید:

إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ؛ (1)

موقعی که خداوند به عیسی ابن مریم فرمود یاد کن نعمت مرا که بر تو و مادرت ارزانی دادم.

پس این که در آیۀ کریمه نعمت فقط برای عیسی ذکر نشده است بلکه مادرش هم شریک در نعمت او ذکر شده است دلیل بر این است که خداوند نعمت های مشترکی را بر آن دو ارزانی داشته و تفضل کرده است و امتنان الهی اقتضا می کند که مریم مقدس در همۀ مواردی که بعد از آن ذکر شده است مانند معجزات تبدیل مجسمه به موجودی زنده و یا شفای بیماران لاعلاج و زنده کردن مرده شریک عیسی می باشد.

اعتقاد به حجیت مریم مقدس

قبلا نیز در جای خود تأکید کرده ایم که اعتقاد به حجت الهی بودن مریم مقدس و مقامات آن حضرت از خصوصیات دین حنیف اسلام است.اساسا در دین اسلام مقام زن و امکان رشد و تکامل او به مراتب عالی به واسطۀ اطاعت خداوند و پرهیزکاری و پاکدامنی تأکید شده است نه مانند تمدن غرب که صرفا شعار فریبنده ای باشد که هیچ قابلیت رشد و کمالی برای زن قائل نیست برخلاف اسلام که الگوهایی شایسته برای تعالی زن پاکدامن،

ص:61


1- 1) .مائده(5)آیۀ 110.

مانند مریم مقدس و فاطمۀ زهرا به جهانیان ارائه می کند.

تمدن غرب از یک طرف ادعای طرفداری از حقوق زن می کند و از طرف دیگر زن را تا حدّ یک کالا جهت استفاده های شهوانی تنزل می دهد.

این کجا و اعتقاد به مقام مریم مقدس و شناخت عظمت و مسئولیت بزرگ آن بانوی بزرگ در دیانت مسیحیت و مقام حجیت الهی او کجا.

غرب با ادعای طرفداری و مطالبۀ حقوق زن رسالت واقعی او را،که تربیت امت باشد،به فراموشی می سپرد.زن اگر در جایگاه و منظر واقعی خود مورد توجه قرار گیرد حتی توانایی هدایت و تشخیص حق از باطل را پیدا می کند،چنان که مریم به واسطۀ مقام حجیت الهی اش بنی اسرائیل را هدایت کرد و همان طورکه سیدة النساء العالمین حضرت فاطمۀ زهرا نهایت لیاقت خویش را در تشخیص انحرافات اعتقادی بعد از وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به منصۀ ظهور رسانید.این الگوها در هیچ یک از برنامه های مدعیان حقوق زن یافت نمی شود،زیرا آنان فقط او را وسیله ای برای لهو و لعب خویش قرار دادند و با دادن آزادی های ظاهری،زن را از رسالت الهی اش دور نمودند.

اعتدال اسلامی و افراط مسیحی

مسیحیت به سبب انحراف از مسیر حق در تشخیص مقام مریم و فرزندش مسیح جانب افراط را پیش گرفت و تا بدان جا پیش رفت که خداوند را سومین خدایان سه گانه قرار داد (1)و مسیح و مادرش را شریک

ص:62


1- 1) .اشاره به آیۀ 73 سورۀ مائده.

خداوند گرفت.دین مبین اسلام این مشکل اعتقادی مسیحیت را معالجه کرد و در ابتدا الوهیت آن دو را که بندگان خاضع و خاشع خداوند بودند باطل کرد و خضوع و عبودیت مسیح را در برابر مقام ربوبی تأکید نمود.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ؛ (1)

مسیح گفت:ای بنی اسرائیل خداوند یگانه را که پروردگار من و شماست پرستش کنید،زیرا هرکس شریکی برای خدا قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و جایگاه او دوزخ است و ستم کاران یار و یاوری ندارند.

در این آیۀ شریفه مأموریت عیسی دعوت به عبودیت و اطاعت از خداوند واحد احد معرفی می گردد و غیر از آن را شرک و ظلم مستوجب آتش می داند سپس به انسان بودن مسیح و مادرش اشاره و تأکید می کند که آن دو،انسان هایی بودند که به مقام حجیت الهی نائل شدند و این نبود مگر به سبب اطاعت و عبادت آن دو و در آیه ای دیگر به مقام رسالت عیسی و حجیت مریم اشاره می فرماید:

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّی یُؤْفَکُونَ؛ (2)

ص:63


1- 1) .مائده(5)آیۀ 72.
2- 2) .همان،آیۀ 75.

مسیح فرزند مریم فقط فرستادۀ(خدا)بود،پیش از وی نیز فرستادگان دیگری بودند مادرش نیز زن بسیار راست گویی بود هر دو غذا می خوردند،بنگر چگونه نشانه ها را برای آنها آشکار می سازیم سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده می شوند.

اسلام به بشر بودن آن دو بزرگوار ابتدائا تأکید می نماید بعد اشاره به حجیتشان می کند که از راه عبودیت و بندگی خداوند حاصل شده بود و با همۀ این تأکیدها مسیحیت دست از دروغ بزرگش برنداشت به همین جهت قرآن کریم به صراحت و شدّت حکم به کفر کسانی که مسیح را خدا می پنداشتند نمود:

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ؛ (1)

آنها که گفتند خداوند همان مسیح فرزند مریم است به یقین کافر شدند.

مسیحیت تحریف شده حتی به این حدّ هم اکتفا نکرد و کار را به جایی رساند که خداوند متعال را سوّمین خدایان ذکر کرد در آیات دیگر اشاره به کفرآمیز بودن این اعتقاد دارد:

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ؛ (2)

آنها که گفتند خداوند یکی از سه خداست به یقین کافر شدند؛معبودی جز معبود یگانه نیست.

روش قرآن کریم در این جا آشکار ساختن انحراف اعتقادی مسیحیت

ص:64


1- 1) .همان،آیۀ 72.
2- 2) .همان،آیۀ 73.

بدون هیچ ملاحظۀ عاطفی(برای جلب آنها)است و باصراحت تمام ریشۀ چنین تفکر باطلی را در غلوّ و گمراهی آنها اعلام می دارد؛مثلا در سورۀ نساء می فرماید:

یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکِیلاً؛ (1)

ای اهل کتاب!در دین خود غلوّ(و زیاده روی)نکنید و دربارۀ خدا غیر از حق نگویید،مسیح عیسی بن مریم فرستادۀ خداست و کلمه (و مخلوق)اوست که او را به مریم القا نمود و روحی(شایسته)از طرف او بود.بنابراین به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید (خداوند)سه گانه است(از این سخن)خودداری کنید که برای شما بهتر است خدا،تنها معبود یگانه است او منزه است که فرزندی داشته باشد؛(بلکه)از آن اوست آن چه در آسمان ها و در زمین است و برای تدبیر و سرپرستی آن ها خداوند کافی است.

قرآن همان طور که مسیحیت را از افراط و غلوّ در مورد عیسی و مادرش برحذر می دارد همان گونه هم یهود را به سبب تفریط و دشمنی و عداوت نسبت به آن دو بزرگوار سرزنش می فرماید،راه میانۀ قرآن این است که نه حجیت آنها مستلزم خدا دانستنشان است و نه بشر بودن آنها

ص:65


1- 1) .نساء(4)آیۀ 171.

مستلزم عدم حجیّتشان است.این حقیقتی است که قرآن کریم در مورد بسیاری از پیامبران و انبیای الهی آشکار می نماید،لذا در مقام تعلیم به نبیّ اکرم اسلام می فرماید: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ. (1)

پس نه نزول وحی الهی انسان بودن کسی را نفی می کند و نه انسان بودن پیامبران نزول وحی را،در قرآن به زبان ابراهیم می فرماید: یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا. (2)

در مورد بقیۀ انبیای الهی هم داستان چنین است که قوم آنها یا در مورد آن بزرگواران جانب تفریط و تقصیر را می گرفتند و گمان می بردند که انسان بودن و آدم معمولی بودن(به حسب ظاهر)با پیامبری و ارتباط با غیب سازگاری ندارد و یا جانب افراط و غلوّ را می گرفتند و گمان می کردند که حجت الهی بودن با انسان بودن منافات دارد هم چنان که یهود و بنی اسرائیل در مورد عزیر چنین فکر می کردند،اما راه حق و اعتدال نفی هر دو اعتقاد افراطی و تفریطی است و قبول این مطلب است که آنها انسان هایی بودند که هم حجت خدا و هم دارای ارتباط با غیب نیز بوده اند و هیچ کدام دیگری را نفی نمی کند.اسلام همان طور که عداوت و دشمنی با اولیای الهی را نمی پذیرد غلوّ و زیاده روی را هم ردّ می کند پس وظیفۀ هرکس در قبال حجت های الهی این است که نه در مورد آنها غلوّ و زیاده روی کند و نه دربارۀ آنها دشمنی و عداوت نماید و نه در حق آنها کوتاهی و شک نماید.چنان که در زیارت جامعۀ کبیره آمده است:

ص:66


1- 1) .فصّلت(41)آیۀ 6.
2- 2) .مریم(19)آیۀ 43.

«فالراغب عنکم مارق و اللازم لکم لاحق و المقصّر فی حقّکم زاهق؛

روگردان از شما از دین جهیده و ملازم شما به شما رسیده و مقصّر در حق شما نابود است».

قرآن کریم بعد از آن که ماهیت بشری مسیح را می شناساند به رسالت او اشاره می کند و خروج از این دایره را باطل می انگارد.

تا این جا راجع به اشتراک مسیح و مادرش مریم در نعماتی بود که خداوند به هر دوی آنها ارزانی داشت.

اما در مورد این که هر دو در حجیت مشترکند در آیۀ کریمه آمده است:

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً که آیت به معنای حجت است همان طور که امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه فرموده است. (1)

شباهت بین مقام مریم و فاطمه

انگیزۀ ما از ذکر مقام حضرت مریم در این کتاب،آن است که با اولویت قطعی بین شیعه و اهل سنت،مقام حضرت فاطمۀ زهرا برایمان آشکار گردد؛بدین صورت که وقتی مریم مقدس،که سیدۀ زنان زمان خودش بود، چنین مقامات والایی را،که قرآن کریم بدان گواهی می دهد،احراز کرده باشد،رفعت و بلندمرتبگی مقام فاطمۀ زهرا سیده و سرور زنان در همۀ دورانها روشن می گردد؛علاوه بر این که در قرآن کریم مقاماتی برای حضرت زهرای اطهر ثابت شده است که بسیار بالاتر و بزرگتر از چیزهایی است که در مورد مریم مقدس آمده است،لذا احتیاجی به بیان و

ص:67


1- 1) .تفسیر برهان،ج 3،ص 113.

اثبات اولویت فاطمۀ زهرا نسبت به مریم مقدس وجود ندارد و این واقعیتی است که در روایات فریقین وجود دارد و بدعتی از جانب شیعۀ امامیه در مورد فاطمۀ زهرا نیست.

یکی از فضایل مریم مقدس که در قرآن کریم به آن تصریح گشته است حجیت او در یکی از ادیان آسمانی(مسیحیت)می باشد در حالی که فاطمۀ زهرا در قرآن کریم در زمرۀ اهل بیتی شمرده می شود که پیامبر خاتم هم یکی دیگر از اعضای آن می باشد و این یک مقام الهی است که مختصّ اهل بیت می باشد،خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؛ (1)

خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.

همۀ مسلمین بر نزول این آیه در مورد اهل بیت(محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین)اتفاق نظر دارند.

سیوطی از ابن جریز و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه نقل می کند که ام سلمه یکی از زوجات پیامبر اسلام گفت:رسول خدا در خانۀ خودش در حالی که کساء خیبری بر تن داشت در بستر آرمیده بود که فاطمۀ زهرا نزد ایشان آمد،رسول خدا فرمود:همسرت(امیر مؤمنان)و حسن و حسین علیهم السلام را به این جا بخوان،فاطمه همۀ ایشان را فراخواند و در حالی که غذا تناول می کردند آیۀ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ

ص:68


1- 1) .احزاب(33)آیۀ 33.

وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً بر رسول خدا نازل شد،پس رسول خدا گوشۀ لباسش را گرفت و روی سر همۀ آنها پوشانید سپس دستش را از عبا(کساء)خارج نمود و به آسمان اشاره نمود و فرمود:

«خداوندا اینان اهل بیت من و خواصّ من هستند پس همۀ پلیدی را از آنها دور نما و پاک و طاهرشان بفرمای».سه مرتبه این دعا را تکرار فرمود.ام سلمه می گوید سرم را داخل کردم و گفتم:ای رسول خدا آیا من هم با شما هستم(یعنی من هم اهل بیت شما هستم)رسول خدا فرمود:خداوند خیرت دهد. (1)

این روایت را اهل سنّت در شأن نزول آیۀ تطهیر بیان کرده اند و از ده ها طریق به تواتر روایت شده است.

البته در نزد شیعۀ امامیه عدۀ زیادی از راویان حدیث این روایت را نقل کرده اند که ما در این مجال آن چه در تفسیر برهان آمده است را انتخاب و بدان اکتفا می نماییم.

در تفسیر مذکور آمده است که ابی بصیر از امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام نقل می کند که در مورد آیۀ أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ از امام سؤال کردم فرمود:در مورد علیّ بن ابی طالب و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.گفتم:مردم می گویند اسمی از علی علیه السلام و اهل بیتش علیهم السلام در کتاب خداوند عزّ و جل نیامده است.فرمود:به ایشان بگو بر رسول خدا نماز نازل شد اما خداوند بدیشان نفرمود سه رکعت است و یا چهار رکعت تا موقعی که رسول خدا خودش برای مردم این مسئله را تفسیر

ص:69


1- 1) .الدرّ المنثور،ج 6،ص 603.

و بیان فرمود و[به ایشان بگو]زکات بر رسول خدا نازل شد،اما در قرآن نیامده بود که از هر چهل درهم یک درهم باید پرداخت کرد تا موقعی که شخص رسول خدا آن را برای مردم تفسیر و بیان فرمود و(آیۀ)حج نازل شد اما بدیشان گفته نشد که هفت بار طواف کنید و شخص رسول خدا بود که آن را بیان کرد.آیۀ أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ هم نازل شد در حق علی و حسن و حسین علیهم السلام به همین جهت بود که رسول خدا در مورد علی فرمود:«هرکس من مولای اویم علی هم مولای اوست».و فرمود:شما را وصیت می کنم به کتاب خدا و اهل بیتم که من از خداوند عزّ و جل درخواست کرده ام که بین این دو جدایی نیفکند تا هر دو را در حوض بر من عرضه نماید و خداوند هم درخواست مرا اجابت فرمود و رسول خدا فرمود:به ایشان(اهل بیت)چیزی نیاموزید که آنها از شما آگاه ترند و فرمود:(اهل بیت)شما را از هیچ در هدایتی خارج نمی کنند و داخل هیچ ضلالتی نمی نمایند،پس اگر رسول خدا ساکت می ماند و معلوم نمی کرد که مراد از اهل بیت چه کسانی هستند چه بسا فلان خاندان و فلان خاندان ادعا می کردند که ما اهل بیت هستیم و لیکن خداوند عز و جل در کتابش به جهت تصدیق پیامبرش فرمود: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً پس علی و حسن و حسین و فاطمه خدمت رسول خدا رسیدند در زیر عبایی که در منزل امّ سلمه بود سپس رسول خدا فرمود:«خدایا هر پیامبری اهل و خانواده ای دارد و اینان اهل و خانوادۀ من هستند».ام سلمه گفت:آیا من از اهل شما نیستم؟پیامبر فرمود:«خدا خیرت دهاد اما اینان اهل و خانوادۀ من هستند».

ص:70

هنگامی هم که رسول خدا وفات فرمود:«علی از همۀ مردم اولی و افضل است»به جهت زیادی سفارش رسول خدا به او که او را میان مردم بلند فرمود و دستش را گرفت(و او را به مردم معرفی کرد)پس وقتی که دوران علی علیه السلام گذشت فرزندان او نتوانستند و نخواستند چنین کنند که مثلا محمد بن علی(ابن حنفیه)و یا عباس بن علی(حضرت ابو الفضل)و نه هیچ کس دیگر از اولادش را موقعی که حسن و حسین می گفتند خداوند در حق ما آیه نازل فرموده در حق تو نیز ای پدر،خداوند امر به اطاعت ما فرموده چنان که امر به اطاعت تو فرمود(یعنی هیچ کدام از فرزندان علی علیه السلام غیر از حسنین خود را داخل در فضائل امیر مؤمنان نمی دانستند). (1)

آن چه می توان از این روایت طولانی درک کرد این است که اهل کساء از جهت حجیت مشترکند و همۀ آنها حجت الهی اند که آیۀ تطهیر در مورد آنها نازل گشته است و روایات فریقین اشخاص مشمول آیۀ تطهیر را منحصر کرده اند به رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام.از همین رو امام صادق می فرماید:«موقعی که حسن و حسین گفتند خداوند در حق ما آیه نازل فرمود در حق تو نیز ای پدر،و خداوند امر به اطاعت ما فرموده چنان که امر به اطاعت تو فرمود...و خداوند از ما پلیدی ها را دور گردانید همان طور که از تو دور گرداند»یعنی دور گردانیدن رجس و پلیدی از آنها خصوصیتی است که حجت بودن آنها را ثابت می کند و همان طور که حسنین علیهما السلام برای اثبات حجّت بودنشان به آیۀ تطهیر تمسّک می نمودند فاطمۀ زهرا هم حجیتش منتزع از آیۀ تطهیر می باشد.

ص:71


1- 1) .تفسیر البرهان،ج 3،ص 309.

خلاصۀ کلام آن که همان گونه که حجّیت حضرت مریم به اصطفا و تطهیر آن حضرت ثابت گردید: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ (1)به طریق اولی اصطفاء و تطهیر حضرت فاطمۀ زهرا ثابت می گردد،زیرا فاطمۀ زهرا اصطفاء و تطهیرش از همۀ پلیدی ها و زشتی ها به وسیلۀ آیه ای ثابت می گردد که او را همراه پیامبر اکرم و امیر مؤمنان و حسنین علیهم السلام ذکر می کند که در حجّیت آنها هیچ شک و شبهه ای نیست.

علاوه بر وصف حجّیت برای پاکان و مطهّران در بین امت اسلامی، صفت دیگری هم آمده است که همان مسّ کتاب مکنون و دست یابی به حقیقت آن است.این صفت هم باز مخصوص مطهّرون می باشد در سورۀ مبارکۀ واقعه آمده است:

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ* وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ* إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ* فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ* لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ* تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ* أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ* وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ؛ (2)

سوگند به جایگاه ستارگان،و این سوگندی بسیار بزرگ است اگر بدانید،که آن قرآن کریمی است که در کتاب محفوظی است و جز پاکان نمی توانند بدان دست زنند(دست یابند).آن از سوی پروردگار عالمیان نازل شده است.آیا این سخن را سست و کوچک می شمرید و

ص:72


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 42.
2- 2) .واقعه(56)آیات 82-75.

به جای شکر روزی هایی که به شما داده شده آن را تکذیب می کنید؟!

در این آیات شریفه خداوند به چندین وجه قسم های بزرگی یاد کرده است و کسی که آگاه به ترکیب الفاظ آیات باشد می تواند تا هفت وجه قسم دریابد که همه برای توجه دادن به اهمیّت ماجراست و در این آیات به دو چیز خبر داده می شد:یکی این که قرآن کریم دارای یک حقیقت ملکوتی خارجی است و این کلام به صورت جملۀ خبریه و نه انشائیه ذکر می شود، پس این مصحف و کتابی که در دست ماست یک وجود تنزیلی از آن حقیقت علوی ملکوتی است.

خبر دوم این است که فقط مطهّرون و پاکان در شریعت اسلام می توانند آن حقیقت علوی ملکوتی را درک کنند و بدان دست بیابند.

کتاب مکنون که عبارت باشد از حقیقت ملکوتی قرآن در سورۀ انعام توصیف شده که کتابی است که در آن هر تر و خشکی آمده است و هیچ چیزی در آن پنهان نیست یعنی شامل همۀ علوم است:

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ؛ (1)

کلیدهای غیب تنها در نزد اوست و جز او کسی آنها را نمی داند او آن چه را در خشکی و دریاست می داند هیچ برگی نمی افتد مگر این که از آن آگاه است و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود ندارد جز این که در کتاب مبین ثبت است.

ص:73


1- 1) .انعام(6)آیۀ 59.

و همین طور قول خداوند تبارک و تعالی:

یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ (1)

خداوند هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات می کند و امّ الکتاب در نزد اوست.

و همین طور قول خداوند تبارک و تعالی:

وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ؛ (2)

و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین ثبت است.

و آیۀ دیگر:

وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ (3)

و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایۀ هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمین است.

و آیۀ دیگر:

عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ؛ (4)

خداوندی که از غیب آگاه است و به اندازۀ سنگینی ذرّه ای در آسمان ها و زمین از علم او دور نخواهد ماند و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر

ص:74


1- 1) .رعد(13)آیۀ 39.
2- 2) .نمل(27)آیۀ 75.
3- 3) .نحل(16)آیۀ 89.
4- 4) .سبأ(34)آیۀ 3.

مگر این که در کتابی آشکار ثبت است.

و قول خداوند تعالی:

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیرٌ؛ (1)

هیچ جنس ماده ای باردار نمی شود و وضع حمل نمی کند مگر به علم او و هیچ کس عمر طولانی نمی کند یا از عمرش کاسته نمی شود مگر این که در کتاب ثبت است اینها همه برای خداوند آسان است.

در این آیات خداوند اوصافی برای قرآن ذکر می فرماید که شامل همۀ اخبار آشکار و نهان خلقت-چه در گذشته و چه در آینده-و همۀ غیوب در نشآت علوی و ملکوتی است؛از این جاست که روشن می گردد که مصحف فاطمی-که همۀ اخبار آینده در آن است-دلالت بر احاطۀ آن حضرت به حقیقت قرآنی می کند که در کتاب مکنون مستتر است،زیرا روشن گشت بنا بر آیۀ تطهیر که آن حضرت از همۀ زشتی ها و پلیدی ها پاک است و سورۀ واقعه هم می گفت که هر مطهری در این شریعت فقط می تواند کتاب مکنون را درک و لمس کند و این مقامی است که مریم مقدس با همۀ مقاماتش بدان دست نیافت بلکه این مقام مخصوص مطهّرون و پاکان در دین اسلام است و حتی معصومین و پیامبران گذشته را نیز شامل نمی گردد.

فاطمه علیها السلام برفراز مقام ابرار است

خداوند در توصیف ابرار می فرماید:

ص:75


1- 1) .فاطر(35)آیۀ 11.

إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً* عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً* یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً* وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً* إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً؛ (1)

به یقین ابرار و نیکان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است.از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هرجا بخواهند آن را جاری می سازند.آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است می ترسند.و غذای خود را با آن که به آن علاقه دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند.(و می گویند)ما شما را برای خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم.

این آیات،صفات ابرار و نیکانی است که مشمول نعمت رضوان الهی شده اند و کرامات و مقامات آنها را بیان می فرماید آشکارترین مصداق این مقام کریم(ابرار)این است که آنها از جامی می نوشند که با کافور آمیخته است.

سپس در آیۀ بعدی چشمه ای توصیف می شود که مقرّبین از آن می نوشد و آن چشمه ای است که بندگان شایستۀ خدا مسئولیت آن را بر عهده دارند که هرجا اراده کنند همان جا جاری می شود.در این جا سؤالی مطرح می شود که این اشخاص چه کسانی هستند که متولی چشمه ای هستند که ابرار و نیکان از آن می نوشند؟

ص:76


1- 1) .دهر(76)آیات 5-9.

در آیات بعدی روشن می شود که«مقرّبین»متولی امر چشمۀ معطر،چه صفاتی دارند و از روی این صفات و نشانه ها معرفت به آنها پیدا می شود صفات آنها این است:

1.به نذر خود وفا می کنند؛

2.از روز قیامتی که شر و عذابش گسترده و هولناک است می ترسند؛

3.با نیت هایی کاملا خدایی مسکین و یتیم و اسیر را غذا می دهند و از آنها در مقابل این عمل انتظار هیچ پاداش و حتی تشکر هم ندارند.

این عده چه کسانی هستند؟

شیعه و اهل سنت اتفاق نظر دارند که اینان علی،فاطمه،حسن و حسین هستند.

حاکم حسکانی از 24 طریق نقل کرده است که این آیه در حق علی، فاطمه و حسنین نازل شده است. (1)خلاصۀ قصه این است که این چهار بزرگوار نذر کردند اگر حسنین از مرض عافیت پیدا کردند برای خداوند و خالصا لوجه اللّه سه روز روزه بگیرند،موقعی که حسنین از بیماری سلامت یافتند به نذر خود عمل کردند و روزه گرفتند،در روز اول مسکینی نزدشان آمد و درخواست غذا کرد همۀ آنها غذای خود را(افطاری)به او دادند،در روز دوم یتیمی آمد و درخواست کرد باز هم غذای خود را به او دادند،در روز سوم اسیری آمد و درخواست کرد باز هم غذای خود را بخشیدند.سه روز پیاپی را در حالی که روزه بودند بدون غذا سپری کردند.

که این آیات در حق آنها نازل شد.از این آیات معلوم می شود که عباد اللّه

ص:77


1- 1) .شواهد التنزیل،ج 2،ص 303.

که متولی چشمۀ آب در بهشتند چه کسانی اند.

هم آنانند که چشمۀ کافور را جاری می سازند و ابرار از آن استفاده می کنند به این صورت که شراب آنها از مقدار کمی از آب این چشمه،معطر و گوارا می شود.در واقع آنها واسطۀ فیض ابرارند و قیمومیتی تام و کامل به این امر دارند و در واقع آنها(مقربون)سرپرستی و ولایت بر ابرار دارند.

در آیۀ کریمه آمده است:

کَلاّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ* وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ* کِتابٌ مَرْقُومٌ* یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ؛ (1)

چنان نیست(که آنها در مورد معاد می پندارند)بلکه نامۀ اعمال نیات در علّیین است و تو چه می دانی علیین چیست؟نامه ای است رقم خورده و سرنوشتی قطعی است که مقربان شاهد آنند.

این که مقربین گواه و شاهد بر کتاب و نامۀ اعمال ابرار هستند دلیل بر ولایت مقربین بر آنهاست لذا در زیارت جامعۀ کبیره می خوانیم:

«أنتم الصراط الأقوم و شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء؛شما راه راست،و گواهان در دنیا و شفیعان آخرت هستید.»

و در جای دیگر از زیارت می خوانیم:«شهداء علی خلقه و أعلاما لعباده؛ و گواهان بر خلقش و بزرگان بندگانش.»

این همان شهادت و گواهی مقربین درگاه الهی بر اعمال نیکان و ابرار است و مقربین در جای دیگر از قرآن به عنوان سابقون آمده اند و توصیف شده اند:

ص:78


1- 1) .مطففین(83)آیات 18-21.

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ* أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ؛ (1)

و پیشگامان پیشگامند،آنها مقربانند.

البته ادامۀ سورۀ دهر(الانسان)نیز اوصاف مقرّبین درگاه الهی را که وفای به نذر می کنند بیان می کند:

إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً* فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً* وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً* مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً* وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِیلاً* وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَوارِیرَا* قَوارِیرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِیراً* وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلاً* عَیْناً فِیها تُسَمّی سَلْسَبِیلاً؛ (2)

ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است (به خاطر این عقیده و عمل)خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه می دارد و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند.و در برابر صبرشان،بهشت و لباس های حریر بهشتی را به آنها پاداش می دهد.

این در حالی است که در بهشت بر تخت های زیبا تکیه کرده اند،نه آفتاب را در آن جا می بینند و نه سرما را.و در حالی است که سایه های درختان بهشتی بر آنها فروافتاده و چیدن میوه هایش بسیار آسان است.

و در گرداگرد آنها ظرف هایی سیمین و قدح های بلورین می گردانند.

ظرف های بلورینی از نقره که آنها را به اندازۀ مناسب آماده کرده اند و

ص:79


1- 1) .واقعه(56)آیات 10-11.
2- 2) .انسان(76)آیات 10-17.

در آن جا از جام هایی سیراب می شوند که لبریز از شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است.از چشمه ای در بهشت که نامش سلسبیل است.

این حال مقرّبین درگاه الهی است در سورۀ مطففین هم اوصاف عباد اللّه و بلندی مقام آنها نسبت به ابرار را چنین ذکر می فرماید:

کَلاّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ* وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ* کِتابٌ مَرْقُومٌ* یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ* إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ* عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ* تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ* یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ* خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ* وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ* عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ؛ (1)

چنان نیست(که دربارۀ معاد می پندارند)بلکه نامۀ اعمال ابرار در علیین است.و تو چه می دانی علّیین چیست؟نامه ای است رقم خورده و سرنوشتی است قطعی.که مقربان شاهد آنند.مسلما نیکان در انواع نعمتند.بر تخت های زیبای بهشتی تکیه کرده و می نگرند.در چهره هایشان طراوت و نشاط نعمت را می بینی و می شناسی.آنها از شراب زلال دست نخورده و سربسته ای سیراب می شوند.مهری که بر آن نهاده شده از مشک است.و در این(نعمات بهشتی)راغبان باید بر یکدیگر پیشی بگیرند.این شراب(طهور)آمیخته با تسنیم است همان چشمه ای که مقربان از آن می نوشند.

این آیات نیز اشاره دارند بر این که مقربین واسطۀ فیض ابرار هستند و

ص:80


1- 1) .مطفّفین(83)آیات 18-28.

هم ایشانند که شراب طهور مخصوص ابرار را با مقداری از«تسنیم» آمیخته می نمایند و چون آنها واسطۀ فیض به ابرارند لذا شاهد و گواه بر اعمال آنها نیز می باشند و این مقام دقیقا مانند آن چیزی است که گفتیم در مورد مطهرین و پاکان در دین اسلام که معصومینی هستند که حقیقت کتاب را مس و درک کرده اند و از جملۀ حقایق مکنون در کتاب،لوح محفوظی است که همۀ امور نهانی و از آن جمله اعمال بندگان در آن است.پس مطهرین همان مقربین و یا عباد اللّه هستند که ابرار و نیکان را هرجا بخواهند از چشمۀ مخصوص سیراب می کنند و این چشمه همان چشمۀ کافور است که بالاتر از مقام ابرار قرار دارد و چشمۀ سلسبیل مخصوص مقرّبین است که شخص رسول خدا با آن مقرّبین را سیراب می فرماید،زیرا رسول خدا قیّم و ولیّ مقربین(همان اهل بیتش)می باشد.

خلاصه آن که:

ابرار از ظرف های آبی سیراب می شوند که با کافور آمیخته است و مقربین مصدر ابرارند و چشمۀ سلسبیل مصدر مقربین است که خودشان از آن سیراب می شوند و به ابرار هم مقداری از آن می دهند پس در واقع مقربین واسطۀ افاضه بر ابرارند که به آنها نور و علم و حکمت و هدایت اعطا می کنند و این عده مقربین عبارتند از:امیر مؤمنان علیه السلام،فاطمۀ زهرا، حسن و حسین علیهما السلام که به خود آنان از چشمۀ سلسبیل به واسطۀ رسول خدا فیض می رسد،پس علوم ایشان از رسول خداست چنان که در روایات از آنان نقل شده است؛یعنی مقربین هم حجّت خدا بر خلقند و هم ولایت بر مردم دارند،زیرا ولایتشان از ولایت خدا نشأت می گیرد که ولایت و

ص:81

حجیت او بدون هیچ شک و شبهه ای به امر خدای تبارک و تعالی است.

با همۀ این مقدمات مقام فاطمۀ زهرا که یکی از وسائط فیض الهی بر مردم است روشن می شود و آشکار می گردد که آن حضرت شاهد و گواه خداوند بر اعمال خلق است و هادی امت است و از راسخین در علم است که کتاب مکنون در لوح محفوظ را درک و لمس فرموده است.

پس در واقع آن حضرت یکی از کسانی است که اعمال عباد به او عرضه می گردد.

فاطمۀ زهرا یکی از مطهرینی است که کتاب را درک فرموده است:

تا این جا ثابت گردید که پاکان و مطهرون به حکم آیۀ تطهیر عبارتند از:

محمد صلّی اللّه علیه و آله،علی،فاطمه،حسن و حسین علیهم السلام و از خصوصیات شان این است که به حقیقت قرآن دست یافته اند: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ* فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ* لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. (1)

البته مراد از«مسّ»در این جا دست زدن و مسّ خود وجود خطی و کتبی قرآن کریم نیست و آیه چنین معنایی را نمی رساند بلکه آیه در مقام اشاره به مکنونیت و مخفی بودن این کتاب است که چنین مطلبی را با جملۀ خبریه القا می فرماید نه انشائیه و لفظ«لا»در«لا یمسّه»نافیه است و نه ناهیه و اخبار می دهد نه این که نهی کند و همان طور که کتاب مکنون را به کتابی توصیف می کند که قرآن از آن نازل شده،پس قرآنی که در کتاب مکنون است یک حقیقت علوی ملکوتی دارد که غیر مطهر معصوم کسی را

ص:82


1- 1) .واقعه(56)آیات 77-79.

یارای دست یابی بدان نیست پس حقیقت ملکوتی قرآن از عقول مردم فاصله ها دارد و قابل درک نیست مگر به واسطۀ معصومین و مطهرین این امت که بیان و تفسیر و شناخت آن را بر عهده دارند و هم ایشانند که به بطن قرآن و علوم بی پایان آن عالم و آگاهند: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ. (1)

علم به تأویل آیات قرآن فقط و فقط در نزد راسخون در علم است:

وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ. (2)

امام صادق می فرماید:«نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله»؛

«ما در علم راسخ و پایداریم و ما تأویل قرآن را می دانیم.»

قبل از این ثابت شد که مطهّرون همان مقرّبون هستند و مقرّبین درگاه الهی همانا«علی،فاطمه،حسن و حسین علیهم السلام»می باشند و کتاب مکنون را فقط مطهّرون درک می کنند.سیوطی از ابن مردویه که سند راویان او به ابن عباس می رسد از پیامبر اکرم نقل می کند در مورد آیۀ کریمه: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ* فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ که حضرت فرمود:در نزد خداوند در صحیفه هایی پاک و مطهر.بعد در مورد آیۀ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ فرمود:مقرّبون یعنی مطهّرون همان مقربینند. (3)

حال که روشن شد مطهرون همان مقربونند که حقیقت کتاب را مس و درک کرده اند و بطون قرآن را آگاهند ثابت می گردد که هم ایشان حجت

ص:83


1- 1) .زخرف(43)آیۀ 4:«و آن در امّ الکتاب[-لوح محفوظ]نزد ما بلندپایه و استوار است».
2- 2) .آل عمران(3)آیۀ 7:«و تفسیر آنها را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند.».
3- 3) .الدرّ المنثور،ج 8،ص 27.

خدا بر خلقند،زیرا حجت یعنی طریق و مسیر شناخت و معرفت خدا و از این جاست که درمی یابیم احاطه و علم آن حضرات به همۀ اشیاء دلیل بر حجیت آنهاست،زیرا علم به کتاب الهی مساوی است با علم به همه چیز و در کتاب علمی فراگیر محفوظ می باشد.آیۀ کریمه می فرماید:

وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ؛ (1)

و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود ندارد جز این که در کتابی آشکار[در کتاب علم خدا]ثبت است.

پس حجّیت معصومین هردو گونه ولایت را هم ولایت تشریعی و هم ولایت تکوینی برای ایشان علیهم السلام ثابت می نمایند و شامل می شود.

ولایت تشریعی ایشان از علم کتاب که علم به همه چیز است منبعث می شود،زیرا ولایت تشریعی تمام نمی گردد مگر در صورت معرفت به حکم هرچیزی و این از لوازم علم است و ولایت تکوینی ایشان بر خلق نیز به سبب علم و آگاهی آنها به رموز کتاب خداست،زیرا حقیقت علمی مکنون تکوینی ملکوتی قرآن را که فقط مطهّرون بدان آگاهند دارای قابلیت هایی است که خداوند در آن به ودیعه نهاده است:

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی...؛ (2)

اگر به وسیلۀ قرآن کوه ها به حرکت درآیند یا زمین ها قطعه قطعه شوند

ص:84


1- 1) .انعام(6)آیۀ 59.
2- 2) .رعد(13)آیۀ 31.

یا به وسیلۀ آن با مردگان سخن گفته شود....

هم چنین آیۀ کریمه:

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ؛ (1)

کسی که دانشی از کتاب داشت گفت:پیش از آن که چشم برهم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد.

پس حجّیت،مقامی است الهی که هردو قسم ولایت الهی را برای معصومین ثابت می گرداند با توجه به این مطالب گامی دیگر در شناخت و معرفت فاطمۀ زهرا علیها السلام برداشتیم و دانستیم آن حضرت عالم به کتاب خدا و باطن و علوم آن است و این که آن حضرت نیز دارای ولایت تکوینی و تشریعی است.

روایات زیادی دربارۀ اثبات ولایت آن حضرت بر خلائق در عرض ولایت اهل کساء آمده است. (2)

فاطمه و حجیت آن حضرت در دین اسلام

اشاره

در این فصل در دو جهت بحث می شود:

جهت اول بررسی آیۀ عظیم القدر مباهله است و جهت دوم بررسی حدیث قدسی:«لولاک لما خلقت الافلاک...».

ص:85


1- 1) .نمل(27)آیۀ 40.
2- 2) .ر.ک:بحار الأنوار،ج 11،ص 172؛ج 28،ص 199؛ج 36،ص 261؛ج 16،ص 361؛ج 37، ص 62؛معانی الأخبار 38-39و غیبت نعمانی،ص 93-94.
جهت اول:بررسی آیۀ عظیم القدر مباهله:

آیۀ شریفۀ مباهله از مهم ترین آیاتی است که حجیت فاطمۀ زهرا را ثابت می گرداند،زیرا در این آیه حضرتش در مقام جدایی بین حقانیت دین اسلام و نسخ سایر ادیان گذشته قرار می گیرد.

خلاصۀ داستان از این قرار است که نصارای نجران که رسول خدا از راه های گوناگون حقانیت دین اسلام را برای آنها بیان فرمود در ظاهر قانع نگردیدند و به تکذیب و تشکیک خود در مورد اسلام و دعوت نبوی ادامه دادند تا این که رسول خدا آنها را دعوت به مباهله کرد تا دروغگو روشن گردد نصارای نجران حتی با این دعوت هم به حقانیت اسلام اذعان نکردند تا این که شخص رسول خدا و اهل بیت مکرّمش برای مباهله از مدینه خارج گردیدند در این جا بود که آنها تسلیم حقیقت گردیدند و به آن اذعان کردند؛در سورۀ آل عمران آمده است:

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ؛ (1)

هرگاه بعد از علم و دانشی که(دربارۀ مسیح)به تو رسید کسانی با تو محاجّه و ستیز برخیزند به آنها بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم شما هم زنان خود را،ما از نفوس خود دعوت کنیم شما هم از نفوس خود

ص:86


1- 1) .آل عمران(3)آیۀ 61.

آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.

سیوطی در الدرّ المنثور از جابر نقل می کند که:«عاقب و سید(دو بزرگ نجران)خدمت پیامبر رسیدند و رسول خدا آن دو را به اسلام فراخواند و گفت:ای محمد ما اسلام آوردیم.فرمود:دروغ می گویید اگر بخواهید شما را خبر خواهم داد از این که چه چیز مانع اسلام آوردن شما می شود.گفتند:

چه چیزی؟فرمود:محبت صلیب و نوشیدن خمر و خوردن گوشت خوک.

بعد رسول خدا فرمود:ای جابر آنها را به ملاعنه(لعنت کردن بر یک دیگر) دعوت کن پس آن دو فرد را قرار دادند.روز بعد رسول خدا دست علی و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و کسی را به سوی آنها فرستاد ولی آنها از آمدن خودداری کردند و به حقانیت اسلام اقرار نمودند سپس فرمود:قسم به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود اگر انجام می دادند(یعنی برای مباهله می آمدند)در بیابان بر آن دو آتش می بارید بعد به جابر فرمود:در مورد ایشان است که نازل شد تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ الخ جابر می گوید:

«أنفسنا و أنفسکم»رسول خدا و علی هستند و«أبناءنا»حسن و حسین و «نساءنا»فاطمۀ زهرا می باشد. (1)

آن قدر این قضیه مسلم است که حاکم نیشابوری در کتاب شواهد التنزیل این قصه را از نه طریق روایت می کند. (2)ابن کثیر نیز در تفسیرش باز این قضیه را از جابر نقل می نماید. (3)

ص:87


1- 1) .الدرّ المنثور،ج 2،ص 330.
2- 2) .شواهد التنزیل،ج 1،ص 155.
3- 3) .تفسیر ابن کثیر،ج 1،ص 484.

نتیجه این قضیه که عبارت باشد از مباهلۀ نبی مکرم اسلام به همراه امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا و امام حسن و امام حسین در مقابل نصاری و احتجاج به این بزرگان صدق دعوت نبوی و بعثت آن حضرت است.

حقیقت مباهله این است که در واقع رسول اکرم این عده را شریک در دعوت خودش قرار داد؛به عبارت دیگر،مسئولیت دعوت خویش به واسطۀ حجیت و مقام آنها بر گردن آنان انداخت و این اشارت دارد به این که نوعی تعاضد و تقسیم مسئولیتی بین آنان و نبی اکرم وجود داشته است و حدیث منزلت بدان دلالت دارد،این روایت را فریقین از سعد بن ابی وقاص از رسول خدا در مورد امام علی نقل می نماید:«أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؛ (1)تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی فقط بعد از من پیامبری نیست.»

پس منزلت و مقام امیر مؤمنان مانند هارون برادر موسی است و همان طور که هارون در دعوت و رسالت موسی شریک او بود امیر مؤمنان هم چنین است.

همان طور هم مشارکت علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام در مباهله به همراه پیامبر دلیل بر حجیت و تشریک مساعی آنان با پیامبر در تبلیغ حقانیت بعثت نبوی است.

تا این جا از طریق برخی آیات قرآنی و تفاسیر آنها روشن گردید که به صریح و نص قرآن کریم فاطمۀ زهرا مانند انبیا و پیامبران الهی یکی از حجت های بزرگ الهی است.از امام ابی جعفر حسن بن علی العسکری نیز

ص:88


1- 1) .ذخائر العقبی،ص 63.

نقل شد:«و لقد کانت فاطمة مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق اللّه من الجنّ و الانس و الطیر و الوحوش و الأنبیاء و الملائکة؛ (1)اطاعت فاطمه بر همۀ مخلوقات خدا از جنّ و انس و پرندگان و وحوش و انبیا و فرشتگان واجب است.»

حاصل کلام آن که بنا بر آیۀ مباهله فاطمۀ زهرا به نصب خداوند یک حجت و برهان بر حقانیت دین اسلام است که پیامبر به وسیلۀ وجود شریف او بر نصاری و اهل کتاب احتجاج می نماید.و خداوند حجیت خویش را در دین اسلام منحصر به نبی اکرم نمی فرماید بلکه همۀ پنج تن آل عبا را حجت بر دین خودش قرار می دهد و مقتضای این کلام آن است که همراهی علی،فاطمه و حسنین علیهم السلام با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و تصدیق او به تنهایی دلیل کافی و وافی بر حقانیت دعوت نبوی و دین اسلام است مانند قول خداوند:

کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ؛ (2)

کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست میان من و شما گواه باشد.

که در این آیه گواهی و شهادت کسی که علم الکتاب دارد بر صدق دعوت نبوی را از قبیل گواهی و شهادت معجزۀ عظیم قرآن که همان شهادت و گواهی خداوند باشد قرار می دهد و این آیۀ سورۀ رعد که مکی می باشد در مورد امیر المؤمنین علی علیه السلام نازل شده است،زیرا از اهل کتاب هیچ کس در مکه به اسلام ایمان نیاوردند بلکه بر شخص زیرک و نکته سنج مخفی نیست که صاحبان علم کتاب،پاکان و مطهّرین در شریعت اسلام

ص:89


1- 1) .عوالم العلوم،ص 1900 و فی دلائل الامامة،ص 30.
2- 2) .رعد(13)آیۀ 43.

می باشند که مفاد آیۀ تطهیر نیز هست،زیرا فقط آنهایند که حقیقت کتاب را مسّ و درک کرده اند و سورۀ واقعه بدان اشارت دارد و مفصلا گذشت.از این جاست که درمی یابیم آیۀ: کَفی بِاللّهِ شَهِیداً مفادش همان مفاد آیۀ مباهله است و آن جمع مقدس و مطهر خصوصا فاطمۀ زهرا حجت بر بعثت نبوی هستند و واقدی هم به همین معنا اشارت دارد که علی علیه السلام یکی از معجزات پیامبر اسلام است؛همان طور که عصای موسی و دم عیسی معجزات آنان بود. (1)

به همین علت است که در مقام احتجاج بر اهل ادیان گذشته خداوند پیامبرش را به دعوت همسرانش-که ام المؤمنین اند-یا به دعوت هیچ کدام از اصحاب یا بنی هاشم فرمان نمی دهد.مخفی نیست که تعیین پنج تن برای مباهله به اختیار پیامبر نبوده بلکه به امر صریح خداوند که در قرآن کریم نازل شده بوده است و پیامبر اکرم فقط مأمور به دعوت آن چهار تن دیگر از جانب خدا بوده است.

به عبارت واضح تر،مباهله در لغت به معنای ملاعنه و نفرین هرطرف بر طرف دیگر است و موقعی این عمل انجام می شود که هرطرف حجتش را بر طرف دیگر تمام کرده باشد نه این که حجتی وجود نداشته باشد و به این مطلب صدر آیه «فَمَنْ حَاجَّکَ» اشاره دارد؛یعنی در مقام احتجاج هر طرف در مقابل ادعای طرف دیگر،بلکه برای جواب ندادن و بی پاسخ ماندن یکی از دو طرف و عناد و لجاجت بر حرف باطل خود،مباهله آخرین کار است.در واقع نوعی حکم از طرف خداست و یک نوع تعجیل

ص:90


1- 1) .الفهرست ابن ندیم،الفن الأوّل من المقالة الثالثة،ص 111.

در اجرای حکم اخروی دروغ گو در این نشئۀ دنیوی است.بی شک اهمیت مباهله بستگی به اهمیت مطلبی دارد که در مورد آن درخواست مباهله می شود پس هرمقدار که مطلب مهم باشد حکم الهی و فصل خصومت از جانب پروردگار مهم تر می شود و همان طور که ماهیت مباهله این است که هرطرف مدّعی دعوت مخصوص به خودش است هرطرف هم ادعا و دعوت طرف آخر را تکذیب می نماید که البته این طبیعت همۀ منازعات و دشمنی های بین اشخاص و گروه ها است که هر طرفی اگر ادعایش درست باشد و ثابت گردد صاحب حق می گردد،لذا در مقام حلف و سوگند گفتن، هیچ طرفی نمی تواند نایب بگیرد و شخصا باید در مورد ادعایش سوگند بخورد.و مباهله هم از این قبیل است فقط از این جهت فرق دارد که دو طرف خداوند را حاکم بین خودشان قرار می دهند.

حال که ماهیت مباهله هم از جهت حکمی و هم از جهت موضوعی و متعلق آن واضح گردید روشن می گردد که پنج تن اهل کساء-صلوات اللّه علیهم-اصالتا و نه نیابتا همگی صاحب دعوت به دین اسلام بوده اند و هر کدام صاحب شأن در حقانیت دین اسلام و دعوت نبوی بوده اند و این که می گوییم هرکدام در ادعایشان صادق بوده اند یعنی هرکدام با علم خودشان خبر می دادند به درستی رسالت و نزول وحی بر نبی اکرم و مبعوث شدنش به دین اسلام از این جاست که معلوم می شود دانش ها و علوم لدنّی و خدادادۀ آنها اهلیت چنین مقامی را به آنها بخشیده بود،زیرا فقط به وسیلۀ علم لدنّی است که می توان اطلاع به نزول وحی الهی داشت و بالنتیجه مسئولیت حفظ دین و حمایت از آن بر عهدۀ همۀ آنان گذارده شده که

ص:91

روشن می سازد مقام و منصب شرعی آنان از یک سنخ می باشد-غیر مقام نبوت حضرت رسول اکرم-که همان ولایت شرعیۀ آنان در دین اسلام است.

جهت دوم: بررسی حدیث قدسی لولاک
اشاره

حدیث قدسی:«لولاک لما خلقت الأفلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما جمیعا؛اگر به خاطر تو نبود جهان را خلق نمی کردم و اگر به خاطر علی نبود تو را(ای پیامبر)نمی آفریدم و اگر به خاطر فاطمه نبود شما دو تن را آفرینش نمی کردم.»

برای تفسیر این حدیث گران قدر سه وجه بیان می شود.

وجه اول:از منظر علم کلام

در نظر اول طبق این حدیث چنین به نظر می رسد که علی و فاطمه از رسول خدا افضل هستند و لکن معنای حدیث چنین نیست بلکه رسول خدا افضل کائنات و سید اولین و آخرین است:

ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی* فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی؛ (1)

سپس نزدیک تر و نزدیک تر شد تا آن که فاصلۀ او(با پیامبر)به اندازۀ فاصلۀ دو کمان یا کمتر بود.

حتی خود امیر مؤمنان دربارۀ رسول خدا می فرماید:«أنا عبد من عبید محمد صلّی اللّه علیه و آله»یعنی«من یکی از بندگان محمد هستم»و اطاعت از فرمان های

ص:92


1- 1) .نجم(53)آیۀ 9-8.

رسول خدا حتی بر امیر مؤمنان نیز واجب است بلکه معنای حدیث قدسی نظیر این روایت که از شیعه و سنی از رسول خدا نقل گردیده که«علیّ منّی و أنا من علی»یا«حسین منّی و أنا من حسین»می باشد با توجه به این مطالب روایت را می توان به یکی از این وجوه معنا کرد:

1.غرض و غایت از آفرینش جسم و بدن مطهر رسول خدا در این نشئۀ دنیوی و مبعوث گشتن آن حضرت کامل نمی گردد مگر به وجود امام علی و حضرت فاطمه که دین را برپاداشتند و معارف دینی را که رسول خدا آورده بود تفسیر و توضیح نمودند و طریق هدایت را ادامه دادند نظیر آیه ای که در مورد غدیر خم نازل شد و رسول خدا امیر مؤمنان را به امامت نصب نمود:

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛ (1)

ای پیامبر!آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم)برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای خداوند تو را از (خطرات احتمالی)مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران (لجوج)را هدایت نمی کند.

خداوند رسالت نبی اکرم را موقوف به نصب امیر مؤمنان به امامت می فرماید تا علی ادامه دهندۀ راه نبی باشد.

هم چنین می فرماید:

اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ

ص:93


1- 1) .مائده(5)آیۀ 67.

اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً؛ (1)

امروز کافران از(زوال)آیین شما مأیوس شدند بنابراین از آنها نترسید و از(مخالفت)من بترسید،امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.

این آیۀ شریفه نیز در مورد غدیر خم نازل شده است و شرط رضایت خداوند در مورد قبولی اسلام برای مسلمین به آن روز منوط شده است، زیرا فقط در این صورت بود که کفار از نابودی اسلام ناامید می شدند و برای این که اقامۀ امر دین با وفات نبی اکرم گسسته نمی گشت بلکه تا دنیا دنیاست باقی می ماند چنان که چنین شد و مانند آیۀ کریمه:

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؛ (2)

بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم(اهل بیت)».

در این آیه رسالت را در یک طرف و محبت اهل بیت را در طرف و کفه ای معادل آن قرار داده است.

خداوند در جای دیگر می فرماید:

ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ؛ (3)

هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست.»

ص:94


1- 1) .مائده(5)آیۀ 3.
2- 2) .شوری(42)آیۀ 23.
3- 3) .سبأ(34)آیۀ 47.

و آیۀ دیگر:

ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً؛ (1)

من در برابر آن هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند(این پاداش من است)».

پس در واقع ایشان سبیل و طریق به سوی خدای تعالی و رضوان او هستند و جایگاه حضرت فاطمۀ زهرا در این میان روشن گر طریق هدایت در زمانی است که فتنه ای عظیم مسلمین را فراگرفته بود و هیچ کس نیز مانند آن حضرت نمی توانست شبهات را دور نماید و تاریکی های گمراهی را نابود سازد همین خصوصیت است که ایشان را در میان همۀ مسلمین و همۀ دوران ها ممتاز می سازد،زیرا هم او بود که در حقش آیۀ تطهیر و سورۀ دهر (2)نازل گردید و هم او بود که ام ابیها لقب گرفت و مادری پیامبر اکرم مقامی است که با مادری مسلمین(لقب همسران پیامبر)قابل قیاس نیست و هم او بود که روح پیامبر در کالبدش بود و همۀ این آیات و احادیث در مرئی و منظر مسلمین می باشد.

با توجه به مطالب گفته شده حدیث قدسی مذکور شبیه مفاد آیۀ کریمۀ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ (3)«من جنّ و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند»یعنی اول شناخت و معرفت پیدا کنند بعد عبادت و طاعت کنند و این نیست مگر به واسطۀ هدایت رسول اکرم و دین حنیف که به مجاهدت معصومین و ائمه علیهم السلام برپاداشته شد.

ص:95


1- 1) .فرقان(25)آیۀ 57.
2- 2) .اشاره به آیاتی از سورۀ انسان که در مورد صفات ابرار می باشد.
3- 3) .فصّلت(41)آیۀ 25.
وجه دوم برای تفسیر حدیث قدسی:از منظر حکمت و فلسفه

یکی از مسائل حکمت و فلسفۀ متعالی«تعدّد غایات»می باشد.من جمله غایت نهایی و غایت متوسط و ثابت گردیده که ممکن است علت غایی در یک جا علت متوسط در جای دیگر باشد؛مثلا ممکن است محصّلی بگوید من به مدرسه می روم تا دانش فرابگیرم و دانش فرامی گیرم تا دانشمند گردم درست می باشد که چنین کسی بگوید:اگر به مدرسه نمی رفتم چیزی فرانمی گرفتم و اگر چیزی فرانمی گرفتم صاحب علم نمی شدم.

و اگر چنین هم بگوید باز درست است که:

اگر شوق و رغبت دانشمند شدن نبود چیزی فرانمی گرفتم و به مدرسه نمی رفتم نتیجه آن که ما از این گفتار افضلیت و برتریت رفتن به مدرسه از دانش آموختن و نه برتری دانش آموختن از مرتبۀ بالای دانشمند شدن را نمی فهمیم بلکه این تعلیل در واقع بیان یک سلسله غایات و وسائط می باشد و اثرپذیری غایات و اهداف نهایی از اهداف و غایات پایین تر را می رساند.

پس آن چه در ظاهر حدیث قدسی مذکور به نظر می رسد که حضرت فاطمه را علت غایی آفرینش و بالاتر از پیامبر اکرم ذکر می کند مراد واقعی حدیث نیست بلکه اشارت دارد به این که آن حضرت از وسائط و غایات شریفه ای است که بعد از آن هدف و غایت نهایی خلقت-یعنی آفرینش رسول اکرم-می آید.

ص:96

وجه سوم:از منظر عرفان

حاصل این وجه آن است که حدیث اشارت دارد به این که به واسطۀ وجود نورانی خمسۀ طیبه خداوند بقیۀ مخلوقات را آفرید مانند روایاتی که از شیعه و سنی نقل شده:«أوّل ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر»و در روایت دیگر تعبیر به«العقل»شده و در قرآن به«ماء»آمده است: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ (1)«و ما از آب هرچیز زنده ای را آفریدیم».در حدیث قدسی هم شرط در جملۀ شرطیۀ اول ذات نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله قرار داده شده نه خلقت و آفرینش آن حضرت:«لولاک لما خلقت الأفلاک».منظور از آن،نور مبارک و شریف رسول اکرم است که از عالم«أمر»می باشد و مخلوق به معنای اعم می باشد(اعم از خلقت در این نشئۀ دنیوی و یا در عالم انوار)نه به معنای اخص(فقط نشئۀ دنیوی)که آیاتی به آن اشارت می فرماید: لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ و یا إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ* فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. (2)

بنابراین مخلوقات خداوند بر دو گونه اند:از عالم انوار و از عالم خاک و مادۀ غلیظ که نشئۀ دنیوی است،در جملۀ شرطیۀ اول،ذات نوری رسول اکرم را واسطۀ فیض خلقت افلاک معرفی می نماید و در جملۀ شرطیۀ دوم«لولا علیّ لما خلقتک»نور مبارک امیر مؤمنان را واسطۀ فیض آفرینش بدن و جسد مطهر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله معرفی می فرماید و در جملۀ

ص:97


1- 1) .انبیاء(21)آیۀ 30.
2- 2) .یاسین(36)آیۀ 82.

شرطیۀ سوم«و لو لا فاطمة لما خلقتکما»نور مبارک حضرت فاطمۀ زهرا را واسطۀ فیض آفرینش بدن دنیوی پیامبر اکرم و امیر المؤمنین می شناساند.

پس این حدیث قدسی در نهایت ظرافت و دقت،شرط را در جملات شرطیۀ سه گانه،خلقت آن سه وجود مطهر قرار نداده است بلکه شرط را ذوات نوریۀ آنها و جزای شرط را خلقت قرار داده است و تعبیر روایت این نیست که:«لو لا خلقک لما خلقت الأفلاک و لو لا علیّ لما خلقتک و لو لا خلق فاطمة لما خلقتکما»بلکه اسلوب این حدیث و هم انگیز،اشاره به مقامات فاطمۀ زهرا است و این که آن حضرت تلو نبی و وصی علیهما السلام است و از همۀ انبیا و مرسلین مقدم است.

حاصل کلام آن که اول مخلوقات خداوند نور پیامبر اکرم است،سپس نور امیر مؤمنان و بعد از آن نور فاطمۀ زهرا علیها السلام و در مرتبۀ بعد نور بقیۀ عوالم و نشئات خلقت که شامل بدن های معصومین نیز می گردد.

بنابراین،نور مبارک امیر مؤمنان و صدیقۀ طاهره واسطۀ بین نور نبی اعظم و اجساد شریفۀ معصومین در سلسلۀ عوالم آفرینش می باشد.و این همان معنای کلام ما است که می گوییم نور علی و فاطمه علیهما السلام واسطۀ فیض خلقت بدن نبی مکرم اسلام است همان طور که نور فاطمه واسطۀ خلقت بدن آن دو بزرگوار است.

ص:98

مقام چهارم: امّ ابیها و امّ المؤمنین

خداوند،همسران پیامبر را با لقب«امّ المؤمنین»مورد توجه قرار داده است: اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ، (1)این لقب،اشاره به بعضی از آثار مادر بودن مثل احترام و تکریم آنها مانند مادر حقیقی انسان دارد در مقابل این،فاطمۀ زهرا به جهت مقام حجّیت الهیش به مقام مادری پیامبر می رسد که شخص رسول خدا فرمود «فاطمة أمّ أبیها»«فاطمه مادر پدرش می باشد»که به بزرگی مقام و منزلت او گواهی می دهد.و مادر بودن در این جا نشان از علاقه و ارتباطی محکم در حجّیت او دارد و«امّ النبیّ»بودنش نه تنها یک سفارش و احترام ظاهری است بلکه از لحاظ اشراف و تصدیق دعوت نبوی نیز می باشد همان طورکه مریم مقدس نوعی اشراف بر نبیّ خدا عیسی داشت که تصدیق دعوت او نمود و حتی بعضی از شئون رسالتش را برپاداشت.

ص:99


1- 1) .احزاب(33)آیۀ 6.

بنابراین همان طورکه وجود و بقای رسالت و دعوت عیسوی بر مقام مریم مقدس تکیه داشت از ابتدای حمل حتی بعد از ولادت عیسی همان طور هم فاطمۀ زهرا از بعد و منظر دیگری در مقام تصدیق و تأیید دعوت نبوی برآمد،زیرا در آیۀ تطهیر در عرض رسول خدا آمد و در آیۀ مباهله شریک او بیان گردید و در سورۀ دهر(انسان)از جملۀ مقربینی ذکر گردید که به ابرار فیض می رسانند و از چشمۀ سلسبیل استفاده می کنند که مربوط به رسول خداست و همۀ اینها«أمّ النبی»بودن او را که مستند به حجیتش است،تأکید می نماید با توجه به این مطالب چه فرق بزرگی است بین مادری پیامبر و مادری مؤمنین.

احتمال دیگر در مورد معنای«امّ النبی»همان است که در تفسیر حدیث قدسی در مقام قبل گذشت که عبارت باشد از این که نور مبارک آن حضرت،اصل و ریشۀ وجود جسد و بدن مطهر پیامبر اکرم است و در لغت عرب هم«امّ»به معنای«اصل»استعمال گردیده است مانند این روایت که:«إنّ المؤمن أبوه النور و امّه الرحمة».

ص:100

مقام پنجم: خشنودی و غضب فاطمه علیها السلام

اشاره

از شیعه و سنی نقل گردیده که رضایت فاطمه علیها السلام موجب رضایت خداوند و غضب آن حضرت موجب غضب خداوند است.

از کتاب مناقب روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:

«یا فاطمة إنّ اللّه لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک». (1)

«ای فاطمه خداوند از غضب و ناراحتی تو غضبناک و از خشنودی تو خشنود می گردد».

و از کتاب کشف الغمّة از امام حسین از پدرش از نبی اکرم روایت گردیده:

«یا فاطمة إنّ اللّه لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک». (2)

اهل سنت هم از راه های گوناگونی این روایت را نقل کرده اند مانند طریق محب الدین طبری از امیر مؤمنان از رسول خدا نقل می کند که

ص:101


1- 1) .عوالم العالم،ص 116.
2- 2) .عوالم العالم،ص 116.

حضرت فرمود:

«یا فاطمة إنّ اللّه عز و جل یغضب لغضبک و یرضی لرضاک». (1)

این حدیث شریف از جملۀ احادیثی است که(علاوه بر آیۀ تطهیر)در مورد اثبات مقام عصمت آن حضرت استفاده می گردد.

بنابراین،حدیث شریف غضب و رضایت فاطمه علیها السلام دلالت می کند بر رضایت و غضب خداوند؛به عبارت دیگر،غضب و رضایت فاطمه فرع بر رضایت و غضب الهی است و بنابراین به دلیل إنّی(از علت به معلول پی بردن)عصمت آن حضرت روشن می گردد.

زیرا رضایت و غضب انسان،رضایت و غضب الهی نمی گردد مگر در صورتی که این شخص معصوم و بری از هرعیبی باشد و همۀ زشتی ها و پلیدی ها از او محال باشد تا رضایت و غضب او در حدّ رضایت و غضب الهی باشد و نایل شدن فاطمۀ زهرا به چنین مقامی بهترین دلیل بر عصمت و طهارت و به طریق اولی حجّیت آن حضرت است.همان طورکه این حدیث شریف دلالت بر پذیرش ولایت آن حضرت و وجوب اطاعتش بر همۀ مخلوقات دارد تا رضایت و خشنودی او حاصل گردد که اگر چنین شود رضایت الهی نیز حاصل می گردد و غضب الهی دور می گردد که این مقام رفیع فقط برای کسی به دست می آید که به مقام حجیت و پاکی از همۀ پلیدی ها و زشتی ها رسیده باشد.

استدلال دیگری که می توان در این مقام بیان داشت این است که تعبیر پیامبر اکرم در مورد فاطمۀ زهرا علیها السلام اشاره به واقعیت و ماهیت حجّیت در

ص:102


1- 1) .ذخائر العقبی،39.

عقل عملی دارد که بالاتر از عقل نظری است که در اشکال اربعه منطقی و یا اصول فقه در مورد آن بحث می شود.سرّ مطلب هم این است که حجیت در عقل عملی مستلزم حجیت در عقل نظری نیز هست اما عکس این صادق نیست(حجیت در عقل نظری مستلزم حجیت در عقل عملی نیست)و این مقام حجیت و عصمت علمی و عملی حضرت فاطمۀ زهرا را ثابت می نماید.

بیان استدلال:

به طور کلی خاصیت حجیت نظری با ماهیت حجیت در حکمت عملی تفاوت دارد در علم منطق برهان ها و قیاس هایی ذکر شده که اشاره به عقل عملی دارد؛همان طورکه در علم اصول فقه نیز روشن گشته است که حجیت ماهیت کاشفه و حاکیه و موصله(طریق به واقع)می باشد.

اما حجیت عملیه دارای یک خصوصیت و هویّت جداگانه ای می باشد که لازمۀ آن عمل شخص می باشد البته منظور تنها عمل جوارحی نمی باشد بلکه عمل جوانحی و قلبی را نیز شامل می شود که عبارت باشد از حجیت عملیه ای که با صفات عملی در نفس ارتباط دارد.

بلکه حجیتی است که فوق صفات عملیه و مربوط به قلب نیز می شود مانند حبّ و بغض و رضایت و غضب و تولّی و تبرّی پس خاصیت حجیت عملیه ارتباطی با جانب فعل و عمل در راستای قلب می باشد که بالاترین درجۀ ادراکات بسیط آدمی می باشد.

به همین جهت است که در مورد حجیت عملیه تعابیری به کار برده شده

ص:103

است که در مورد حجیت نظریه نیامده است مانند نور و یقین و بیان و غیره.

البته مراتب حجیت عملیه تفاوت دارد؛مثلا پیامبر اکرم در مورد امیر مؤمنان می فرماید:«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ»یعنی«علی با حق و حق همراه علی است»و یا در مورد فاطمۀ زهرا می فرماید:«إنّ اللّه یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضبها»یعنی«خداوند با خشنودی فاطمه رضایت مند و با غضب او غضبناک می گردد»یا این که در قرآن کریم تعبیر شده است کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ (1)«این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود»و هم چنین آیۀ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (2)«همۀ انسان ها را فریب خواهم داد مگر بندگان مخلص تو را»و یا إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (3)که تعبیر به مخلص همان حجیت را می رساند.

البته حجیت عملی را نه حجیت نظریه را.هم چنان که عناوینی مانند تطهیر و اصطفاء که به عنوان صفات الهی آمده اند اشارت به همین معنا دارد.

مانند«إنّهم عندنا من المصطفین الأخیار» (4)و یا آیۀ شریفۀ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (5)و هم چنین عنوان مقرب در سورۀ واقعه وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ* أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (6)که

ص:104


1- 1) .یوسف(12)آیۀ 24.
2- 2) .حجر(15)آیۀ 40.
3- 3) .مریم(19)آیۀ 51.
4- 4) .ص(38)آیۀ 47.
5- 5) .احزاب(33)آیۀ 33.
6- 6) .واقعه(56)آیۀ 11.

عبارة اخری حجیت عملی است و اگرچه عمل و فعل می باشد اما عمل و فعلی است از صمیم قلب همان طورکه نور فوق ادراک است با این که از عمل انسان برخاسته می گردد.

در نتیجه،حجیت عملی همان حجیت نظری است که به زیور عمل آراسته شده باشد و در مرتبه ای بالاتر از حجت نظری ایستاده است،زیرا حجیت و عصمت نظری اگرچه ما را از خطای فکری در امن و امان نگه می دارد اما چه بسا در سلوک عملی خطاکار باشیم و در حالی که حجیت عملی تقوای نظری و مصونیت از خطای فکری است علاوه بر این در مقام عمل و تطبیق کرداری هم در امان و مصون از خطاست از این جاست که از جهت دوری از اشتباهات در مقامی بالاتر از حجیت نظری قرار دارد.

نتیجۀ کلام آن که رضایت و غضبی که پیامبر اکرم به آنها اشارت دارد ناگزیر باید تابعی از ارادۀ خدای تبارک و تعالی باشد.و رضایت و غضب حضرت فاطمه به دنبالۀ غضب و رضای الهی است نه این که بگوییم ما از رضایت و غضب آن حضرت غضب و رضایت خداوند را کشف می کنیم، زیرا رضایت و غضب الهی متبوع اصلی است و از این جاست که می توان استدلال کرد که آگاه بودن آن حضرت از خواسته های خداوند و رضایت و غضب او وجود علم لدنّی نزد ایشان را تقویت می کند،زیرا بین چنین علمی و آگاهی بر همۀ جزئیات به دقایق و اسرارش ملازمه وجود دارد و چنین علمی مخصوص اولیای الهی و حجت های مقرّب او می باشد که بارزترین نمونه های آن فاطمۀ زهرا علیها السلام است.

ص:105

ص:106

مقام ششم: مباهات خداوند به فاطمه علیها السلام

از سورۀ مبارکۀ کوثر به روشنی برمی آید که مقصود از کوثر،شخص فاطمۀ زهرا است و مقتضای سیاق آیه این است که در مقابل،کسی که دشمنی با پیامبر کرده بود باید ابتر و بدون ذرّیه باشد؛به خلاف پیامبر اکرم که او دارای کوثر است؛یعنی نسلی کثیر و فراوان که عبارت باشد از فاطمۀ زهرا و ذرّیۀ پاک او و مقتضای مقابله همانا کثرت دودمان می باشد و الاّ مقابله بی فایده بود و نفی و اثبات بر یک چیز وارد نمی شوند.البته با تأویل کوثر به این که نهری در قیامت است که پیامبر اکرم به وسیلۀ آن امتش را سیراب می نماید منافات ندارد،زیرا کلام در محل نزول آیه است و همۀ مسلمین در شأن نزول سوره اتفاق دارند.

علامه طبرسی در تفسیر جوامع الجامع در ذیل آیۀ کریمۀ إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ می گوید:مراد از کوثر،زیادی نسل و دودمان است که در نسل و فرزندان فاطمۀ زهرا آشکار می گردد،زیرا تعداد آنها غیر قابل

ص:107

شمارش است و بحمد اللّه تا آخر زمان چنین خواهد بود.این دقیقا مطابق شأن نزول سوره است و آن این که عاص بن وائل موقعی که عبد اللّه فرزند خردسال رسول اکرم از دنیا رفت آن حضرت را ابتر نامید و قریش می گفتند محمد صنبور (1)است که خداوند برای دلداری به رسولش و نابودی آرزوی کفار این سوره را نازل فرمود. (2)

و فخر رازی هم از علمای اهل سنت همین نظر را دارد و می گوید:کوثر اشاره به اولاد و فرزندان رسول خدا دارد زیرا این سوره در برابر کسانی نازل شد که آن حضرت را به بی فرزندی مذمّت می کردند و معنای آیه این است که خداوند به او نسلی اعطا خواهد کرد که در همۀ زمانها خواهند بود و ببین که چه بسیار از اهل بیت پیامبر کشته شدند و با این همه جهان از اولاد پیامبر مملو می باشد اما از بنی امیّه حتی یک نفر هم باقی نمانده است. (3)

و در حال حاضر هم مراکز سرشماری جمعیت اعلام می دارند که یک ششم ساکنین مغرب عربی از سادات بنی فاطمه و از نسل امام حسن مجتبی می باشند یعنی پنج میلیون از 30 میلیون نفر.

و این آشکارترین نمونه های کوثری است که آیۀ کریمه به آن اشارت می ورزد.زیرا این عطاء کثیر می باشد که مقتضی سپاسگزاری و برپا داشتن نماز و دعا و ثنای خداوند از جانب نبیّ اکرم می باشد و مخفی نیست

ص:108


1- 1) .صنبور:بی ریشه و تنها.
2- 2) .تفسیر جوامع الجامع،ص 553.
3- 3) .تفسیر فخر رازی،ج 16،ص 118.

ارتباطی تام بین نهر کوثر و فاطمۀ زهرا علیها السلام می باشد و بین تأویل و ظاهر آیه ارتباطی همیشگی برقرار است.

و مخفی نیست که مباهات نبی اکرم به آن حضرت بر دشمن از ناحیۀ خداوند تبارک و تعالی دلالت بر حجیت اوست زیرا آیه در مقام بیان کرامت و بزرگواری پیامبر اکرم می باشد و این کرامت همراه به دست آوردن بافضیلت ترین مخلوقات که خداوند او را به کوثر-خیر کثیر-توصیف کرده توسط نبی اکرم می باشد و این تمام نمی شود مگر این که آنچه مورد افتخار قرار گرفته خیر تمام و مطلق و کامل باشد.

ص:109

ص:110

مقام هفتم: مضامین عالی خطبۀ حضرت زهرا علیها السلام

خطبۀ آن حضرت برای همیشۀ در گوش زمان طنین انداز است و در هر دوره ای از تاریخ بشر،جهاتی از شخصیت الهی او را نمایان می سازد و معارفی در این خطبه وجود دارد که به بزرگی علم و دانش ایشان اشارت دارد که فقط و فقط اولیای مخصوص حضرت حق و صاحبان سر الهی می توانند از آنها اطلاع داشته باشند؛همان کسانی که خداوند همۀ زشتی ها و پلیدی ها را از آنان دور نگهداشته و آنان را پاک و طاهر اراده فرموده است و از آن جا که فاطمۀ زهرا یکی از مصادیق آیۀ تطهیر است تعجبی ندارد که سخنان او شامل بعضی از معارف الهی باشد.ایشان در ابتدای خطبه خداوند را بر نعمت هایش سپاس می گذارد و مدح و ثنای حضرت ربوبی می نماید و توحید صفاتی خداوند را تأکید می کند و بیان ایشان در توحید به گونه ای است که در هیچ یک از مکاتب فلسفی یونانی،هندی و ایرانی آن دوران،سابقه ندارد،زیرا قبل از ظهور اسلام معهود نبود و اصلا

ص:111

در افهام مسلمین صدر اول سابقه ای نداشت که حقیقت توحید،نفی صفات از اوست و مقام صفات الهی و تجلیات اسمائیه از مقام غیب الغیوب و غیبت مطلق پایین تر است.

حضرت زهرا علیها السلام در قسمتی از خطبۀ طولانی خود می فرماید:

«و أحمدوا اللّه الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السماوات و الأرض الیه الوسیلة و نحن وسیلته فی خلقه». (1)

در این عبارت حضرت اشاره می فرماید که معرفت خدا از راه احاطه و تسلط بر حقیقت او ممتنع و محال است،چون مستلزم تشبیه عقلی یا نفسانی یا جسمانی است که لازمۀ محدودیت ذات یکتا است و از طرفی که تعطیل شناخت خداوند هم باطل است پس تنها راه معرفت خداوند توسل جستن به آیات و تجلّیات الهی است که آن وسیله اهل بیت علیهم السلام می باشند که از ابواب معرفت الهی اند.حضرت در جمله ای کوتاه،برهان های متعدد اقامه فرمود که در اندیشۀ بشری آن دوران اصلا معهود نبود.

سپس کلام ایشان در مورد بیان سلسلۀ علّی و معلولی و کیفیت آن و اختلاف نشئه ها به گونه ای است که باز در معارف بشری آن روزگار اعم از فلسفی و یا عرفانی سابقه نداشت و فقط در قرآن کریم اشاراتی مخفی و غیرظاهر بدان شده است که افهام مسلمین آن دوران به آن آگاهی نداشتند.

سپس ضرورت شرع و شریعت را روشن می سازد و مقامات پیامبر اسلام را چه در نشآت گذشته و همین طور عوالم آینده بیان می فرماید.

سپس سرفصل های علوم قرآن و ابواب مختلف آن و علت احکام و ارکان

ص:112


1- 1) .ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج 16،ص 211.

دین را بیان و روشن می سازد که باز هم قبل از ایشان سابقه ندارد.بعد از آن به طور اجمال سیره و روش نبوی و سنت آن حضرت و عظمت واقعیت و حقیقت دعوت نبوی و نقش برادر رسول خدا و وزیرش و پسر عمویش و جانشینش امیر المؤمنین در دعوت نبوی تلاش و کوشش فرمود روشن می سازد و این که آن دو بزرگوار بودند که بنای دین و نظام اسلامی را استوار ساختند.سپس به تحلیل و بررسی فتنه ای می پردازد که بعد از وفات رسول خدا امت اسلامی را از جهت سیاسی و اجتماعی گرفتار ساخت و این که این فتنه(غصب خلافت)امت اسلامی را دچار چه مشکلاتی خواهد کرد.

همۀ اینها با بیانی شیوا و الفاظی زیبا و تناسبی زیباتر و عباراتی برگزیده که به وسیلۀ آنها رازها و حقایق بزرگی را آشکار می سازد و همۀ اینها از معارفی است که به هیچ وجه در بین مسلمین رواج نداشته است، زیرا در احادیثی که اهل سنت از پیامبر اکرم نقل می کنند نیامده است.

مجمل کلام آن که این خطبۀ شیوا برهانی است تام که تنها می تواند از سرچشمۀ علم لدنّی و خداداد آن حضرت نشأت بگیرد.

به بیان دیگر این خطبه در صدد بیان مقام نبوت است،که معدن رسالت الهی و فضیلتی است که قابل توصیف نیست،زیرا خداوند مردم دوران جاهلیت را به وسیلۀ نبوت الهی از تاریکی های نادانی به روشنایی هدایت و دانش خارج نمود و مردم را از زشتی و پلیدی شرک و ذلت پاک و طاهر فرمود.

بعد از این که برخی مقامات پدر بزرگوارش را در نزد خداوند تبارک و

ص:113

تعالی می شناساند فضائل رسول خدا را روشن می سازد و همان برهان و حجت او را می آورد و معالم دین را به آنان اعلام می فرماید و پایۀ واجبات و بیان حکمت هر رکنی از اصول و فروع را روشن می سازد و تکلیف هر قضیه ای دینی و یا دنیوی را واضح می فرماید.گویی این سخنان از زبان رسول خدا به گوش می رسد و از جهت حکمت،معرفت،فصاحت و بلاغت،همانند اوست.در واقع اولین خطبه ای است که بعد از وفات رسول خدا از زبان یکی از حجّت های الهی صادر می شود و بعد از آن،امت را از عاقبت کارشان می ترساند،زیرا به سوی باطل منحرف شده بودند و تراث رسول خدا به وسیلۀ هوا و هوس های آنها به فراموشی سپرده می شد و ایشان سر در لاک خویش فروبرده بودند و نه از انحراف جلوگیری می شد و نه حتی امر به معروف و نهی از منکر می گردید.

همۀ اینها از علم الهی لدنّی آن حضرت نشأت می گیرد که حجیت ایشان را می رساند.

نتیجه آن که خطبۀ آن حضرت چند امر را روشن می کند:

1.اولین خطبه ای است که بعد از خطبه های رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله محافل مسلمین را تحت تأثیر قرار داد و در خاطره ها ماند و اهتمام آن حضرت در امور مسلمین مقام و منزلت و حجیت بالغه اش را در اذهان آنان می رساند.

2.یکی از ملاحم توحیدی به شمار می رود که در آن به ثنای خداوند و یگانگی او تذکار می دهد و اشارت به نبوت محمد رسول اللّه و اثر عمیق آن در زندگی مسلمین می فرماید و ارکان دین و حکمت تشریع فروع دین را روشن می سازد و بعد از آن این سؤال را در ذهن ها جای می کند که

ص:114

چه دلیلی بر مشروعیت بیعتی که گرفته شده بود وجود دارد؟و تا چه حدی می تواند این بیعت(سقیفه)در حیات دینی و دنیوی مسلمانان اثر داشته باشد.

3.خطبۀ آن حضرت شامل نکاتی است که در آن بی پرده عدم مشروعیت نظام سیاسی را که حزب سقیفه برای آیندۀ اسلام درست کرده بود آشکار ساخت و در ضمن آن پایه های اعتقادی نظام اسلامی را براساس دیدگاه رسول مکرم اسلام محکم ساخت تا مبادا مسئله بر آیندگان مشتبه گردد و حق و باطل ممزوج گردند و در این بین مقام و منزلت خویش را در بین مسلمین که براساس وحی الهی و تأکیدات پدر بزرگوارش نبی اسلام بود گوشزد می نمود.این نبود مگر به سبب حجّیت تامۀ آن حضرت در همۀ شئون مسلمین از احکام و مواعظ و نصایح گرفته تا قوانین حکومت اسلامی و از این جا بود که آن حضرت همۀ مسائلی را که مسلمین تا آن روز با آن مواجه شده بودند و یا در آینده،پیش روی شان بود تحلیل فرمود.تمامی این معانی،حجیت آن حضرت را در اعماق مرتکزات و افکار مسلمین می رساند چه رسد به حجیت ثابتۀ الهیّۀ آن حضرت.

4.آینده نگری صدیقۀ طاهره که مسلمین را به آن آگاه می فرماید؛ از قبیل فتنه و بی دادگری و اختلاف در بین آنها در آن جایی که می فرماید:

أما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا ملأ القعب دما عبیطا و زعافا مبیدا هنالک یخسر المبطلون و یعرف الباطلون غب ما أسس الأوّلون ثم طیبوا عن دنیاکم أنفسا و اطمأنّوا للفتنة جأشا.

و أبشروا بسیف صارم و سطوة معتد غاشم و بهرج شامل،و استبداد

ص:115

من الظالمین یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا؛ (1)

به جانم قسم که روزگار آبستن حوادث است البته به کندی نتیجۀ آن معلوم می گردد اینان یک ظرف سرریزان از خون تازه و زهری کشنده دوشیدند در این جاست که تباه کاران زیان عمل خود را خواهند دید و معلوم خواهد گشت که چه اساس و پایه ای را شالوده ریزی کردند و فتنه دل ها را به تپیدن واخواهد داشت و بشارت باد شما را به شمشیری برّان و ذلّت دشمنی ستمگر و غاصب و هرج و مرجی عمومی و فراگیر و استبدادی که شما را پست و بی ارزش خواهد کرد و جمع شما را پراکنده خواهد ساخت.

تمام آن چه که حضرتش پیش گویی فرموده بود به تحقق پیوست تا بدان جا که مسلمین با همۀ کثرتشان در مقابل جمعیت اندک یهود،ذلیل و خوار گردیده است و امروز مسلمین قادر نیستند دست متجاوزان را کوتاه کنند و جمع آنها پراکنده و ذلیل گشته است.

ص:116


1- 1) .بحار الأنوار،ج 43،ص 160.

مقام هشتم: فاطمه علیها السلام معیار امامت

اشاره

در همان ساعت های اولیه بعد از رحلت نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله مسابقه ای بی رحمانه بین جناح های قدرت طلب درگرفت و بعد از اندک مدتی نتیجۀ آن که همانا توزیع قدرت و مناصب حکومتی بود به انجام رسید و سرانجام آن،دوری از شریعت الهی متمثل در امام علی بود.

البته این مرحلۀ دشوار به آسانی بر امام نگذشت و صاحبان سقیفه کوشیدند با گرفتن بیعت-ولو به شکل ظاهری-از آن حضرت و اصحاب نیکوکردارش تأییدی بر جریان سقیفه بگیرند تا ظاهری شرعی بر عمل خود درست کنند و سایر مسلمانان را نیز اقناع نمایند.

صدالبته این فریب کاری با وجود فاطمۀ زهرا علیها السلام میسر نمی گشت به همین جهت بیعت گرفتن از امیر مؤمنان و اصحابش مدتی طول کشید، زیرا در اذهان مسلمین دختر پیامبر دارای حجیت الهیه بود،چون هنوز مسلمانان فراموش نکرده بودند که رسول خدا چه احترام و منزلتی برای او

ص:117

قائل بود.

از کتاب ابی اسحاق ثعلبی از مجاهد منقول است که گفت:

«رسول خدا در حالی که فاطمه را به دست گرفته بود فرمود:هرکس این را می شناسد که می شناسد و هرکس نمی شناسد بداند که او فاطمه دختر محمد است و او پارۀ تن من است و او روح من در کالبد من است پس هرکس او را اذیت کند مرا آزرده است و هرکس مرا بیازارد خداوند را ناخشنود کرده است». (1)

هم چنین جابر بن عبد اللّه می گوید:«رسول خدا فرمود:فاطمه مانند موی سر من می ماند هرکس یک موی مرا(بکند)مرا آزرده و هرکس مرا اذیت کند خداوند را آزرده و کسی که خداوند را بیازارد خداوند او را به اندازۀ همۀ زمین و آسمان ها لعنت فرستد». (2)

لذا مسلمانان اذیت فاطمۀ زهرا را با اذیت پیامبر خدا و اذیت و آزار و ناخشنودی خداوند یکی می دانستند که موجب لعنت و عذاب الیم الهی می شود.

و این فقط در صورتی ممکن است که مقام حجیت الهیۀ فاطمۀ زهرا را قبول نماییم در غیر این صورت نمی توان معتقد بود که آزار و اذیت فاطمه آزار و اذیت خداوند است و این برهان بر حجّیت فاطمه بین مسلمین است.

ابن ابی الحدید از استادش نقیب ابی یحیی جعفر بن یحیی بن ابی زید بصری نقل می کند:آیا ابو بکر بعد از خطبۀ فاطمه به علی علیه السلام در کنایاتش

ص:118


1- 1) .عوالم العلوم،ص 115.
2- 2) .همان،ص 115.

اهانت کرد؟استاد پاسخ داد:بله و این همه به خاطر ملک و حکومت است ای فرزندم.گفتم:انصار چه گفتند؟گفت:از ترسشان هیچ در مورد علی نگفتند(و حق او را کتمان کردند). (1)

هم چنین روایتی که خواهد آمد اندازۀ تأثیر مقام فاطمۀ زهرا را در اذهان عمومی مشخص می نماید و این افزون بر آیات متعدد قرآن کریم و روایات نبوی است که در مورد مقام آن حضرت آمده است؛مانند سیده بودن زنان اهل جنت پس چگونه ممکن است که سیدۀ زنان اهل بهشت با امام زمانش بیعت نمی نماید و آیا سیدۀ زنان اهل بهشت با بیعت نکردنش به مرگ جاهلی مرده است،زیرا از پیامبر مکرر شنیده بودند که می فرمود:«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة»در حالی که آن حضرت علیها السلام نه تنها با ابو بکر بیعت نفرمود بلکه با امیر مؤمنان علی بیعت فرمود در حالی که در خلافت شرعیۀ آن حضرت تأکید می فرمود آن چه اهمیت جایگاه فاطمۀ زهرا در آن برهه از تاریخ اسلام بر ما روشن می سازد قضیه ای است که ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسه نقل می کند که عمر به ابو بکر پیشنهاد ملاقات با فاطمۀ زهرا را داد،زیرا آن حضرت از آن دو شخص غضبناک بود اما آن حضرت به آن دو اجازه نمی دهد،نزد امیر مؤمنان آمدند و او را واسطه قرار دادند تا به نزد آن حضرت آمدند اما آن حضرت صورت خود را از آنها برگرداند پس سلام کردند اما جواب سلام آنها را نداد.ابو بکر گفت:ای حبیبۀ رسول خدا به خداوند سوگند که نزدیکان و فرزند رسول خدا را از نزدیکان خودم

ص:119


1- 1) .ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج 16،ص 215.

بیشتر دوست می دارم و تو را بیش از عایشه دخترم دوست می دارم، ای کاش روزی که پدرت وفات کرد من هم می مردم و بعد از او نمی ماندم آیا نمی نگری که من تو را می شناسم و به فضیلت و شرفت آگاهم و این که حقّت را از میراث رسول خدا مانع شدم فقط به این جهت است که شنیدم از رسول خدا که می فرمود:«ما ارث نمی گذاریم و هرچه از ما باقی می ماند صدقه است».

آن حضرت فرمود:اگر حدیثی از رسول خدا بگویم آیا قبول می کنید و بدان عمل می کنید؟گفتند آری!فرمود:آیا نشنیدید از رسول خدا که می فرمود:رضایت فاطمه رضایت من است و ناراحتی او ناراحتی من است هرکس فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس فاطمه را راضی نماید مرا راضی نموده است و هرکس فاطمه را ناراحت و ناراضی نماید مرا ناراحت و ناراضی گردانیده است.گفتند:بله ما همین را از رسول خدا شنیده ایم.فرمود:من خداوند و ملائکۀ الهی را شاهد و گواه می گیرم که شما دو نفر مرا ناراحت کردید و مرا راضی نکردید و در حالی پیامبر را ملاقات می کنم که از شما دو نفر شکایت کنم.

ابو بکر گفت:به خدا پناه می برم از نارضایتی خدا و نارضایتی تو ای فاطمه.

سپس ابو بکر آن قدر گریه کرد که نزدیک بود جان از بدنش خارج شود در حالی که فاطمۀ زهرا می فرمود:«به خدا قسم در هر نمازم تو را نفرین می کنم».

سپس ابو بکر در حالی که گریه می کرد از نزد آن حضرت خارج شد مردم اطراف او جمع شدند ابو بکر گفت:من احتیاجی به بیعت شما ندارم

ص:120

بیعتتان را پس بگیرید. (1)

این است جایگاه رفیع فاطمه علیها السلام زیرا اگر آن حضرت چنین جایگاهی را در اعماق اعتقادات مسلمین نداشت عذرخواهی شیخین از ایشان بی معنا بود و آن حضرت مقام الهی خود را به آنها تذکر داد و آنان هم این کلام رسول خدا را اقرار کردند:«رضا فاطمة من رضای و سخط فاطمة من سخطی».

به همین جهت،اعلام عدم رضایت آن حضرت از آن دو،ابو بکر را گریان کرد و اگر فاطمۀ زهرا آن جایگاه شامخ را در نزد مسلمانان نداشت شیخین نیازی به اعتذار نداشتند تا رضایت آن حضرت را به دست آورند که در نتیجه رضایت خداوند فراهم گردد و لذا چون به نارضایتی فاطمۀ زهرا یقین پیدا کردند از آن عدم رضایت خداوند نیز آشکار گشت لذا ابو بکر از مسلمین درخواست کرد که بیعت او را پس بگیرند،زیرا ناراحتی فاطمه از آنها مشروعیت حکومت شان را از بین می برد.

این مخالفت آشکار حضرت فاطمۀ زهرا موجب شد که موقتا از گرفتن بیعت اجباری از امام علی صرف نظر کنند.

لذا به ابو بکر گفتند:ای خلیفۀ رسول خدا این امر(خلافت)محکم نمی گردد(مگر با بیعت علی علیه السلام)و تو بهتر از ما می دانی به جز این کار،دین خدا اقامه نمی گردد،ابو بکر گفت:به خدا سوگند اگر غیر از این بود و از گسسته شدن این ریسمان نمی ترسیدم بر عهدۀ هیچ مسلمانی بیعتم را قرار نمی دادم بعد از آن چه از فاطمه دیدم و شنیدم.

ص:121


1- 1) .ابن قتیبه،الامامة و السیاسه،ص 17.

ابن قتیبه می گوید:علی-کرّم اللّه وجهه-تا بعد از موت فاطمه -رضی اللّه عنهما-بیعت نکرد. (1)

این می رساند که دستگاه حاکمه از آثار غضب فاطمه خوفناک بود لذا اصراری به بیعت امیر مؤمنان علی نکرد اما بعد از آن حضرت به شدت امیر مؤمنان را برای بیعت تحت فشار قرار دادند.

فراموش نمی کنیم که خلیفۀ اول بیعت علی علیه السلام را تا موقعی که فاطمه علیها السلام در کنار او بود به تأخیر می اندازد.

عمر گفت:آیا در مورد خودت(بیعت)به او امر نمی کنی؟ابو بکر جواب می دهد:او را برای هیچ چیزی اکراه نمی کنم تا موقعی که فاطمه در کنار اوست. (2)

چیزی که ما در صدد اثبات آن هستیم این است که حجّیت فاطمۀ زهرا تأثیری بزرگ بر حقانیت علی علیه السلام داشت که امامت او را در راستای نبوت رسول خدا و به کمال رسیدن دعوت نبوی اثبات می نمود،چنین است که ظهور و بقای دعوت نبوی و رسالت حضرت،احتیاج تام به جایگاه حجّیت الهی فاطمۀ زهرا داشت.

به همین جهت است که موقف و جایگاه آن حضرت از یک طرف موجب رسوایی مخالفان هم از جهت شرعی و هم قانونی می گردد و از سوی دیگر حقوق غصب شدۀ اهل بیت علیهم السلام را نمایان می سازد،زیرا نظریات حضرتش هر حکومتی که به حقوق اهل بیت تعدی نماید مخاطب

ص:122


1- 1) .همان.
2- 2) .همان،ص 16.

می فرماید،به عبارت روشن تر،جایگاه رفیع فاطمۀ زهرا علیها السلام به عنوان یک دلیل شرعی و ذخیرۀ الهی در مقابل دشمنان اهل بیت استفاده می شود به همین دلیل است که بعضی از مورخان،وقایع این برهه از تاریخ اسلام را عمدا مشوش جلوه می دهند و سعی در حذف آن حضرت دارند،کار بعضی دیگر هم به انکار آن وقایع مسلم منجر شده است تا مبادا موجب خدشه در مشروعیت حکومت شیخین گردد و این همه فقط به سبب اثبات حجیت الهی فاطمۀ زهرا در نزد آنان است.

خلاصه

موقعیت سیاسی-الهی حضرت فاطمه در نزد غاصبین خلافت و احتجاج علی علیه السلام به آن حضرت در مواجهۀ با آنان مقام و منزلت آن حضرت و حجیتش را در نزد آحاد مسلمین و دین اسلام برایمان روشن می سازد، زیرا همۀ آن چه از پیامبر اسلام شنیده بودند یا در آیات قرآنی در مورد امیر المؤمنین آمده بود و یا حتی معجزاتی که به دست توانای علی علیه السلام به وقوع پیوسته بود آنها را نفعی نبخشید و پذیرای حق نکرد و تنها محاجۀ آن حضرت باقی ماند که هیچ کدام در مقابل آن جوابی نداشتند،زیرا فاطمۀ زهرا علیها السلام یک حجّت شرعی بود و به آسانی نمی شد از گفتار او گذشت به همین جهت اولی و دومی و بسیاری از صحابه از تبرّی آن حضرت خوف داشتند و بسیار تلاش کردند که رضایت او را به دست آورند که البته موفق به این کار هم نشدند از این جاست که روشن می شود چرا بسیاری از علمای عامه و اهل سنت مواجهۀ آن حضرت را با اهل سقیفه و نارضایتی

ص:123

او را از آنان انکار می کنند،زیرا از بحران مشروعیت اهل سقیفه بیمناکند و ناخودآگاه این همه تصدیق اهل سنت به حجیت همۀ افعال و اعمال حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام است.

ص:124

مقام نهم: شمول همه آیات مربوط به اهل بیت پیامبر بر فاطمه علیها السلام

اشاره

حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام مشمول همۀ آیات قرآنی است که در مورد خاندان پیامبر اکرم آمده است و این یعنی حجیت او و لزوم طاعت و قبول ولایتش.البته این همه غیر از روایات نبوی است که در منزلت اهل بیت علیهم السلام آمده است که فاطمۀ زهرا در آنها نیز با اهل بیت یکسان و مشترک می باشد.

بعضی از آن آیات بدین قرار می باشد:

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؛ (1)

بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم.

ص:125


1- 1) .شوری(42)آیۀ 23.

و دیگر:

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اللّهِ؛ (1)

بگو هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست اجر من تنها بر خداوند است.

و آیۀ کریمۀ:

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً؛ (2)

بگو من در برابر آن(ابلاغ آیین خدا)هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند.

سیوطی در کتاب احیاء المیّت بفضائل أهل البیت علیهم السلام روایت می کند که از رسول خدا سؤال شد:ای رسول خدا نزدیکان تو که مودّت و محبت آنها بر ما واجب است چه کسانی می باشند؟فرمود:«علی و فاطمه و فرزندانشان». (3)

هرکس که در این آیات و نظایر آنها به نیکی بیندیشد درخواهد یافت که مراد از مودّت همان ولایت پذیری از آنان می باشد و اجر رسالت پیامبر اکرم با همۀ سختی ها و مشکلاتی که آن حضرت متحمل شد نه ملک است و نه مال بلکه تمسک به مودّت و حبّ اهل بیت پیامبر می باشد.

همان طور که قانون در مبادلات تساوی دو طرف معامله از حیث ارزش می باشد و اگر یکی از دو طرف معامله کم ارزش تر از دیگری باشد موجب

ص:126


1- 1) .سبأ(34)آیۀ 47.
2- 2) .فرقان(25)آیۀ 57.
3- 3) .احیاء المیت،ل 3.

غبن و خسران می باشد که هیچ یک از عقلا بدان راضی نمی باشند هم چنین باید اجر و مزدی که پیامبر اکرم در قبال رسالتش از مردم طلب کرده است کمتر از اصل رسالت نبوی نباشد و اگر ارزش مودت اهل بیت کمتر از رسالت رسول خدا باشد غبن و خسران و ضرر است و موجب به هدر رفتن حق رسالت آن حضرت است که هیچ کس که به خدا و رسول و یوم جزا ایمان دارد بدان راضی نمی باشد و در حالی که قضیه از این قرار است نتیجۀ طبیعی آن این است که مودّت اهل بیت،عدل و هم ارزش دین و ثمره و نهایت رسالت نبوی است.

به بیان دیگر:

در قبال رسالت پیامبر اکرم که مشتمل بر شهادت به توحید و یگانگی خداوند و تصدیق نبوت و معاد و سایر حقایق راستین و ارکان دین می باشد باید حقیقتی هم طراز و هم مقدار آن باشد؛به گونه ای که ایمان به آن عقاید و عمل به آن ارکان بدون آن حقیقت شگرف مقبول درگاه الهی نیفتد و بدون شک این حقیقت عظیم یکی از فروع دین نمی باشد،بلکه بدیهی می نماید که این حقیقت باید یکی از اصول اعتقادی بلکه از ارکان اعتقادات یک مسلمان باشد،زیرا بین شرط و مشروط و بین عدل و عدل دیگر مقابل او باید تناسب برقرار باشد از این جاست که درمی یابیم که مراد از مودّت اهل بیت یک عمل قلبی و اعتقادی است و در واقع مراد ولایت عده ای است که تحت عنوان«ذوی القربی»می باشند و لازمۀ پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام،عصمت و طهارت آنان است،زیرا مودّت و پذیرفتن ولایت عده ای که به گناه آلوده اند از حکمت خداوند سخت دور است به گونه ای که

ص:127

آن مودت و ولایت از اصول دین و هم طراز توحید و نبوت باشد،لذا این مودّت تنها راه به سوی خدا و رضوان الهی است.

در آیۀ سوم منافع این مودت را به خود مکلفین برگردانده است که این اجر و مزد از قبیل پاداش های دنیوی و بهره مندی های دنیایی نیست بلکه نتیجه و ثمرۀ آن هدایت و ارشاد به ولایت پذیری از ذوی القربی است و مفاد حدیث ثقلین نیز همین است«ما إن تمسّکتم بهما فلن تضلّوا بعدی أبدا» و آیۀ کریمۀ مودّت شباهت تامی به حدیث مذکور دارد و این که پیامبران الهی مزد و اجری در مقابل زحماتشان از مردم طلب نمی کردند:

لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاّ عَلَی اللّهِ (1)مغایرتی با فرمان خداوند به نبیّ مکرّم اسلام که از مسلمانان اجر و مزد بطلبد ندارد،زیرا این مزد و پاداش دنیوی و مالی نمی باشد بلکه موجب کمال دین و تمامیت نعمت بر مسلمین و رضایت الهی است.

مفاد آیاتی که در مورد ولایت امیر مؤمنان نازل شده اند نیز همین می باشد،زیرا عدم ابلاغ ولایت امیر مؤمنان را خداوند با عدم ابلاغ رسالت مساوی می شمرد که لازمۀ این مطلب این می باشد که ولایت علی علیه السلام،عدل و هم طراز دین اسلام است و ثمرۀ رسالت پیامبر اسلام که با آن نعمت ایمان بر مردمان تمام می گردد و خداوند از تدین به اسلام مردم راضی می گردد که بدون ولایت امیر مؤمنان نه به توحید آنان راضی می گردد و نه به تصدیق رسالت و نه اقرار به روز جزاء؛کما این که بدون ولایت نعمت ایمان بر مسلمین تمام نمی گردد و دینشان کامل نمی شود.

ص:128


1- 1) .هود(11)آیۀ 29.

پس کسی که در این آیات به دقت تأمّل کند درخواهد یافت که مفهوم آن با حدیث ثقلین یگانگی و وحدت مضمون دارد.و همان طور که در آیۀ کریمه آمده است: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ (1)بعد از ابلاغ ولایت علی علیه السلام خداوند می فرماید:

اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. (2)

این آیۀ شریفه تصریح دارد که ولایت علی بن ابی طالب همان کمال دین و تمام ایمان و عدل رسالت است؛همان طور که مودّت مفهوم ولایت را در بردارد و ولایت بدون مودّت معنا ندارد و ولایت و محبت موجب تمامی دین می گردد لذاست که ولایت و مودّت اهل بیت بر همگان واجب و لازم است و پیشتر گفتیم که آیات مودّت شامل حضرت فاطمه نیز می گردد بلکه آن حضرت جزء اوّلین کسانی است که آیات مذکوره شامل آنان می شود و به همان دلیلی که گذشت همان طور که مودّت او بر همگان واجب است قبول ولایتش نیز چنین است و از آن جا که او از جملۀ عترت پیامبر است همان طور که در آیۀ تطهیر و مودت و غیر این دو آمده است آن حضرت از جملۀ ثقل و عدیل قرآن کریم است که امت اسلامی باید بدان تمسک نمایند که تمسک به آنها است که شرط هدایت و امان از ضلالت و گمراهی است.البته لازمۀ حدیث ثقلین،عصمت و پاکی اهل بیت از هرگونه خطا و گناه و حجّیت آنها این است که این مجمع شریف و این جمع نورانی احاطه و تسلط کاملی بر کتاب یعنی قرآن مجید داشته باشند که تفسیر و

ص:129


1- 1) .مائده(5)آیۀ 67.
2- 2) .همان،آیۀ 3.

تأویل کتاب خدا و بیان مفاهیم آن بر عهدۀ آنان گذاشته شده است؛ همان طور که آنان شاهد و گواه بر اعمال بندگان هستند:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ؛ (1)

بگو عمل کنید!خداوند و فرستادۀ او و مؤمنان اعمال شما را می بینند.

و گذشت که اهل بیت از زمرۀ«عباد اللّه»هستند که نظارت و اشراف بر ابرار و نیکان دارند(سورۀ دهر آیه های 5 تا 9)و ایشان همان«مقرّبون»اند که در علّیّین شاهد بر کتاب ابرارند(سورۀ مطففین آیه های 18 تا 28) همان طور که آنان وسیله و طریق به سوی خداوند هستند،زیرا خداوند در یک جا می فرماید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی و در جایی دیگر می فرماید: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً

پس نتیجه می گیریم که مودّت اهل بیت است که وسیله و سبیل و طریق به سوی خداوند و رضوان الهی است همان طور که اهل بیتند که برای وراثت کتاب خدا انتخاب شده اند؛همان طور که در این آیۀ کریمه می آید:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ؛ (2)

سپس این کتاب(آسمانی)را به گروهی از بندگان برگزیدۀ خود به میراث دادیم(امّا)از میان آنها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکی ها از همه پیشی گرفتند.

ص:130


1- 1) .توبه(9)آیۀ 105.
2- 2) .فاطر(35)آیۀ 32.

بیان مطلب:

وارث برگزیده و انتخاب شدۀ کتاب الهی همان(سابق بالخیرات)است، زیرا گذشت که تنها مطهّرین که پاک از هرگونه گناه و خطایی هستند می توانند کتاب را مسّ کنند و به حقایق قرآن واصل شوند؛همان طور که در سورۀ واقعه آمده است و از این جاست که آن حضرت یعنی فاطمه علیها السلام از جمله کسانی است که علمی دارند که آیات بیّنات الهی در قلب هایشان جای گرفته است:

بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ؛ (1)

ولی این آیات روشنی است که در سینۀ دانشوران جای دارد.

و آن علم کلمات الهی و اسماء حسنی است که در آیۀ شریفۀ زیر بدان اشاره شده است:

فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ؛ (2)

سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت(و با آنها توبه کرد)و خداوند توبۀ او را پذیرفت.

و آیۀ شریفۀ:

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ؛ (3)

(به خاطر آورید)هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او به خوبی از عهدۀ این آزمایشها برآمد.

ص:131


1- 1) .عنکبوت(29)آیۀ 49.
2- 2) .بقره(2)آیۀ 37.
3- 3) .همان،آیۀ 124.

و نیز آیۀ شریفۀ:

وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ (1)

و کلام پروردگار تو با صدق و عدل به حد تمام رسید هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد و او شنوندۀ دانا است.

و نیز کلام خداوند در مورد ابراهیم:

وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ (2)

او کلمۀ توحید را کلمۀ پاینده ای در نسل های بعد از خود قرار داد،شاید به سوی خدا بازگردند.

زیرا آن حضرت از جملۀ بلندمرتبگان(عالین)و انوار پنج گانه ای است که آدم اسامی آنها را فراگرفت و به سبب معرفت این اسامی بود که آدم به شایستگی مقام خلافت الهی در زمین نایل گردید.

در سورۀ بقره با اسم اشارۀ(هؤلاء)که برای عقلا و صاحبان درک و فهم به کار می رود بدان اشاره شده است: ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ. (3)

از مجموع آن چه بیان شد روشن شد که آن حضرت در همۀ مقام ها و منزلت ها و مراتب با سایر اهل بیت مشترک می باشد و همۀ آن فضائلی که در قرآن کریم برای اهل بیت ثابت شده است شامل آن بزرگوار نیز می شود.

ص:132


1- 1) .انعام(6)آیۀ 115.
2- 2) .زخرف(43)آیۀ 28.
3- 3) .بقره(2)آیۀ 33.

مقام دهم: ولایت حضرت فاطمه علیها السلام در امور عامه

اشاره

حضرت فاطمه یکی از مصادیق ذوی القربای پیامبر اکرم،بلکه اولین مصداق آن است،که هیچ کس دیگر به رسول اکرم از این جهت نزدیک تر نمی باشد مودت و ولایتش بر همگان لازم است و ولایت معنایی عام را شامل می گردد که انفال و فیء و خمس و سایر امور عامه می بایست تحت نظر ایشان تصرف می گردید زیرا ماهیت ولایت در این امور یعنی ملکیت تصرف در همۀ زمین.البته آن حضرت دارای منصب امامت نبود که به طور مستقلّ اعمال ولایت نماید بلکه به مشارکت با پیامبر و امام به صورت طولی می باشد و آیۀ: وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ (1)تصریح بر این مطلب دارد و مورد تواتر و اتفاق همۀ مسلمین می باشد که این آیه در مورد آن حضرت نازل گردیده است همان طور که عنوان«ذا القربی» شامل او می گردد بلکه و از این جهت بر سایر ذا القربی سبقت و پیشی دارد

ص:133


1- 1) .اسراء(17)آیۀ 26.

و همان طور که وارث جسمانی رسول اکرم است وارث روحانی پدر بزرگوارش نیز می باشد یعنی هم وارث تکوینی و هم وارث تشریعی یکی به لحاظ کمالات معنوی و جایگاه ملکوتی اش و دیگری به لحاظ مناصب و همۀ امور اعتباری و تشریعی.در اشارۀ به این وراثت در زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه می خوانیم:«السلام علیک یا وارث فاطمة الزهرا». (1)

در زیارت مطلقۀ امام حسین نیز همین عبارت می آید همان طور که در زیارت امام علی ابن موسی الرضا علیهما السلام می خوانیم:«السلام علیک یا وارث فاطمة الزهرا». (2)این همه می رساند که آن حضرت در سلسلۀ وراثت لدنی و نورانی چهارده معصوم قرار گرفته است.

در این مقام،چندین جهت بحث وجود دارد:

جهت اول:ولایت فاطمه علیها السلام در اموال عمومی

یکی از مناصب ذوی القربی و نزدیکان پیامبر اکرم ادارۀ امور جامعۀ اسلامی است همان طور که در قرآن آمده است:

وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ* ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ

ص:134


1- 1) .مصباح الزائر،ص 348.
2- 2) .من لا یحضره الفقیه،ج 2،ص 604.

لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ؛ (1)

آن چه را خدا از آنان[یهود]به رسولش بازگردانده و بخشیده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن(زحمتی نکشیدید)،نه اسبی تاختید و نه شتری،ولی خداوند رسولان خود را بر هرکس بخواهد مسلط می سازد و خدا بر هرچیز تواناست آن چه را خداوند از اهل این آبادی ها به رسولش بازگرداند از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا(این اموال عظیم)در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.

هم چنین آیۀ شریفۀ:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛ (2)

از تو دربارۀ انفال[غنایم و هرگونه مال بدون مالک مشخص] سؤال می کنند بگو:انفال مخصوص خدا و پیامبر است پس،از (مخالفت فرمان)خدا بپرهیزید و خصومت هایی که در میان شماست آشتی دهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید.

هم چنین آیۀ مبارکۀ:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ

ص:135


1- 1) .حشر(59)آیات 6-7.
2- 2) .انفال(8)آیۀ 1.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ (1)

بدانید هرگونه غنیمتی بدست آورید،خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه(از آنها) است اگر به خدا و آنچه بر بندۀ خود در روز جدایی حق از باطل روز درگیری دو گروه(باایمان و بی ایمان)[-روز جنگ بدر]نازل کردیم ایمان آورده اید و خداوند بر هرچیزی تواناست.

انفال همان فیء است،که ولایت و حق تصرف آن فقط مخصوص خدا، رسول،ذوی القربی و اهل بیت پیامبر است.

در فقه آمده است که انفال و فیء شامل همۀ منابع طبیعی و ثروت ملی مسلمین است،تعریف انفال در فقه چنین آمده است:

انفال و فیء هر زمینی است که ساکنان آن رفته باشند یا این که آن را بدون جنگ و خون ریزی تسلیم کرده باشند یا سرزمینی که در اثر خرابی خالی از سکنه شده باشد و قلۀ کوه ها و معادن و ارث به جای گذاشته از کسی که هیچ وارثی نداشته باشد و غنیمت های جنگی که بدون اذن و اجازۀ امام باشد و همچنین خمس غنائم جنگی و سود تجارت ها و صناعات و غیر اینها و هم چنین آن چه از معادن و گنج ها استخراج می شود و یا به وسیلۀ غواصی از عمق دریا بیرون آورده می شود و خمس مالی که به حرام مخلوط شده باشد و خمس زمینی که اهل ذمه از مسلمان می خرد و در منابع شیعه و سنی آمده است که رسول خدا خمس سود و تجارت و کسب را

ص:136


1- 1) .همان،آیۀ 41.

بر مسلمین واجب فرموده است. (1)و ضریب خمس بیشترین مقدار مالیات در قانون شریعت اسلامی می باشد و بیش از زکات است.در فقه هم ثابت

ص:137


1- 1) .رسول خدا دستور می دهد که از قبیلۀ عبد قیس خمس گرفته شود و می فرماید«و تعطوا الخمس من المغنم»یعنی:خمس غنائم را بدهید.این قضیه در منابع مختلف نقل شده است من جمله:صحیح بخاری،ج 1،صص 22-32-139 و ج 2 ص 131 و ج 4 ص 205 و ج 5 ص 213 و ج 9 ص 112 و در صحیح مسلم ص 35-36 و سنن نسائی ج 2 ص 333،و مسند احمد ج 1 ص 228 و 361 و ج 3 ص 318 و ج 5 ص 36 و سنن ابی داود ج 3 ص 330 و ج 4 ص 219 و ترمذی باب الایمان و الاموال لابی عبیده ص 20 و فتح الباری ج 1 ص 120 و کنز العمال ج 1 ص 19-20 حدیث 6،و الصحیح من سیرة النبی سید جعفر مرتضی العاملی ج 3 ص 380. و همچنین پیامبر اکرم از بنی زهیر نیز در همان سالی که وفات فرمود(9 ه)خمس گرفت.در طبقات می گوید:و اقرّوا فی الخمس فی غنائمهم یعنی بنی زهیر قبول داشتند که باید خمس غنائم را(به پیامبر)بپردازند.نقل از کتاب طبقات ابن سعد ج 27931،و کنز العمال ج 2 ص 271 و سنن ابی داود کتاب الخراج ج 2 ص 55 و سنن بیهقی ج 6 ص 303 و ج 7 ص 85 و ج 9 ص 13 و مسند احمد ج 5 ص 77 و 78 و 383 و الاموال ابی عبیدة ص 12 و اسد الغابة ج 5 ص 40 و 389 و جمهرة أنساب العرب ج 1 ص 68،و صبح الاعشی ج 3 ص 323 و الاغانی ج 19 ص 158 و نصب الرایة للزیعلی ص 5 و سنن نسائی ج 2 ص 179 و همچنین ابن سعد در طبقات از رسول خدا نقل می کند که فرمود:هرکس اسلام بیاورد و نماز بپادارد و زکات بپردازد و از خدا و رسول خدا اطاعت کند و یک پنجم از غنیمت را برای خدا بپردازد....طبقات ج 1 ص 274 و اسد الغابة ج 4 ص 175 و الاصابة ج 4 ص 696. و همچنین پیامبر اکرم از اهل یمن خمس گرفت در فتوح البلدان آمده است که پیامبر اکرم به عمرو بن حزم هنگامی که او را به یمن می فرستاد نوشت:یک پنجم غنایم را برای خداوند از مردم اخذ نمای.فتوح البلدان ج 1 ص 84،باب الیمن،و سیره ابن هشام ج 4 ص 595 و تاریخ طبری ج 1 ص 1727 و تاریخ ابن کثیر ج 5 ص 76 و خراج ابی یوسف ج 85 و حاکم در مستدرک ج 1 ص 309-396 و کنزل العمال ج 5 ص 517 و در تاریخ یعقوبی آمده است که رسول خدا مکتوبی به همراه معاذ بن جبل به یمن فرستاد و در ضمن آن آمده بود:و نماز بپای دارید و زکات بپردازید و از غنایم یک پنجم را برای خدا و سهم رسولش پرداخت کنید و بر مؤمنین صدقه واجب نیست.ر.ک:تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 64؛فتوح البلدان،ص 83؛ الطبقات الکبری،ج 1،ص 26؛حسین نوری،خمس،ص 87-110؛سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی،ج 3،ص 312-308 و بحار الأنوار،ج 21،ص 363-360.

شده است که عهده دار امر خمس و حق تصرف در آن فقط اختصاص به خداوند و رسولش و ذوی القربی پیامبر دارد.و این امر از لام ملکیت در آیات«للّه و للرّسول و لذی القربی»استفاده می شود در نتیجه«خمس» ملک خدا و رسول و ذوی القربی است؛به خلاف سه مورد دیگر«و الیتامی و المساکین و ابن السّبیل»که ایتام و مساکین و درراه ماندگان محل مصرف خمسند نه این که مالک خمس باشند و هیچ ولایتی بر امر خمس ندارند و روایات متعددی نیز بر این امر تصریح دارند.

علت این که ولایت اموال عمومی بر عهدۀ ذوی القربی و خاندان پیامبر گذارده شده رعایت عدالت اقتصادی و مالی در جامعۀ اسلامی و نابودی اختلافات طبقاتی و انباشت و جابه جایی ثروت در نزد اغنیا و ثروتمندان است.

در سورۀ مبارکۀ حشر آمده است: کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ «تا این اموال عظیم در میان ثروتمندان دست به دست نگردد»و در قرآن کریم با زبان شدت و تهدید کسانی که این مقام را نادیده بگیرد یا غصب کنند خطاب کرده است و در دو سورۀ حشر و انفال می فرماید: إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.

البته با توجه به نادیده گرفتن این حق و مقام برای اهل بیت این اتفاق مع الاسف افتاد و موجب اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمین گردید تا آن جا که در زمانی اولی بعضی از همسران پیامبر و بعضی از اصحاب سقیفه امتیازهایی از بیت المال مسلمین به خود اختصاص دادند در حالی که سایر مسلمین از این امتیازها محروم بودند و در زمان دومی این اختلافات و

ص:138

تبعیض ها عمیق گردید و او بین مهاجر و انصار (1)و بین عرب و عجم و بین سیاه و سفید فرق گذاشت و در زمان سومی آن قدر این تبعیض ها زیاد شد که مسلمانان بر او شوریدند.

جهت دوم:مراد از ذوی القربی کیست؟

مراد از ذوی القربی در آیات قبل از آیات فیء و خمس،عدۀ معدودی از خویشان و اقوام پیامبر اکرمند نه همۀ آنها؛به عبارت دیگر،جمعی که معصوم از هرگونه خطا و نادانی هستند و دارای مقام حجیت الهی اند.شاهد بر این مطلب چند نکته است:

الف-دلیلی که برای ولایت بر اموال عمومی مسلمین ذکر گردیده تحقق عدالت اجتماعی در توزیع عادلانۀ ثروت بین مسلمانان می باشد و در نتیجه آن،عدالت اقتصادی محقق می شود و اختلاف فاحش طبقاتی از بین می رود و این غایت و نتیجه به دست نمی آید مگر به دست کسی که علم و عمل در حدّ کفایت داشته باشد.

از جهت علمی باید دانش او به حدی باشد که احاطه بر همۀ امور داشته باشد هم از جهت مسائل مالی و اقتصادی و هم از جهت انطباق آن با قوانین شرعی مطابق با لوح محفوظ.

و از جانب دیگر باید از حیث عمل امین و در حد عصمت از هواوهوس باشد و از تعلقات نژادی نیز خالی باشد و گروهی را بر دیگری برتری نبخشد و یا عده ای را بدون دلیل از فرصت های اقتصادی محروم نسازد و

ص:139


1- 1) .ابن سعد،الطبقات الکبری،ج 3،ص 219 و تاریخ اصفهان،ج 2،ص 29.

این دو حاصل نمی شود مگر برای کسی که از ناحیۀ علم و عمل معصوم به تمام معنا باشد.

ب-آیۀ تطهیر فقط شامل عده ای خاص می شود که همانا اهل کساء باشند؛یعنی از همۀ خویشان پیامبر اکرم فقط این چند نفرند که دارای مقام عصمت الهی اند و کاملا مناسبت دارد که خداوند ولایت بر اموال عامۀ مسلمانان را به پاکان و برگزیدگان از ذوی القربای رسولش تفویض نماید.

ج-در صدق عنوان قرابت با رسول خدا مناسبت دارد که الاقرب فالاقرب یعنی از همۀ خویشان و اقربای نبی اکرم ابتدا باید کسانی را در نظر گرفت که از جهت رحم به او نزدیک ترند همان طور که در عرف عامه مردم نیز ولایت شخص بدین گونه انتقال می یابد.

د-در جهت سوم بحث خواهد آمد که پیامبر اکرم مصداق ذوی القربی را بر فاطمه علیها السلام و اهل کساء علیهم السلام تطبیق داده است و این در روایات شیعه و سنی آمده است.

جهت سوم:زهرا علیها السلام اولین مصداق ذوی القربی

اولین شخصی که عنوان ذوی القربی را مصداق می بخشد کسی نیست جز وجود نورانی صدیقۀ زهرا-سلام الله علیها-زیرا او دختر رسول خداست و از جهت رحم نزدیک ترین شخص به پیامبر اکرم است.

شاهد بر مطلب نیز این است که موقعی که آیۀ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ (1)بر پیامبر نازل گردید پیامبر اکرم،

ص:140


1- 1) .اسراء(17)آیۀ 26.

دخترش فاطمه را خواست و به او فدک را بخشید و این در روایات فریقین آمده است که مصادر آن را به زودی ذکر خواهیم کرد.از این نتیجه می گیریم که اولین مصداق«ذوی القربی»در آیۀ انفال و آیۀ خمس همانا صدیقه فاطمۀ زهرا علیها السلام است،پس او از جمله کسانی است که دارای حق تصرف در اموال عمومی مسلمین می باشد اگرچه امام نباشد.

جهت چهارم:نفوذ اذن آن حضرت در خمس و انفال

در روایات متعددی داریم که خمس و انفال برای شیعیان مباح گردیده است،البته این روایات هم از جهت فتاوی فقها و هم از جهت نصوص آنها به سه مورد خاص محدود شده است.

نکته ای که در این دسته از روایات می باشد این است که اذن و اجازۀ فاطمۀ زهرا علیها السلام در مصرف خمس توسط شیعیان هم ردیف اذن و اجازۀ رسول خدا و امیر مؤمنان و حسنین و سایر ائمه قرار گرفته است.

و این نکته مطالب قبلی را تأکید می نماید که تدبیر و ولایت اموال عامه همان طور که برای ائمه ثابت است برای حضرت صدیقۀ زهرا نیز ثابت است ولو اینکه آن حضرت،امام نیست.همچنین ثابت گردید همان طور که عنوان ذوی القربی بر امام صدق می نماید بر آن حضرت نیز صادق است و حتی در بعضی از روایات باب خمس و انفال ذوی القربی به حجت در زمان و دورۀ خاص تفسیر شده است و این عنوان حجیّت نیز باز بر حضرتش صادق است و تطبیق می نماید.

نمونه ای از این روایات عبارتند از:

1.روایت احمد بن محمد که در بسیاری از احکام باب خمس بدان

ص:141

استناد شده است.قال علیه السلام:«و الذی للرسول هو لذوی القربی و الحجّة فی زمانه فالنصف له خاصّة». (1)

ترجمه:«هرآنچه به رسول خدا تعلق می گیرد همان عینا مال ذوی القربی و حجت زمان می باشد پس نصف آن مقدار در اختیار و ملک اوست».

2.روایت صحیحۀ فضیل از امام صادق علیه السلام:«قال:من وجد برد حبّنا فی کبده فلیحمد اللّه علی أوّل النعم.قال قلت:جعلت فداک ما أوّل النعم؟قال:

طیب الولادة.ثم قال ابو عبد اللّه علیه السلام قال أمیر المؤمنین علیه السلام لفاطمة علیها السلام:أحلی نصیبک من الفیء لاباء شیعتنا لیطیبوا ثم قال ابو عبد اللّه إنّا أحللنا امّهات شیعتنا لآبائهم لیطیبوا». (2)

امام صادق می فرماید:«هرکسی خنکی محبت ما را در جگر خود یافت خداوند را برای بالاترین نعمت ها شکر بگذارد.می گوید:پرسیدم فدایت شوم بالاترین نعمتها چیست؟فرمود:پاکی ولادت(حلال زادگی) سپس امام فرمود امیر مؤمنان به فاطمه علیها السلام فرمود:سهم خودت را از فیء بر پدران شیعیان ما حلال کن تا پاک و طیب گردند سپس امام فرمود:ما مادران شیعیانمان را بر پدرانشان حلال گردانیدیم تا شیعیان ما پاک و طیب باشند».

3.روایت قوی و محکم که عبد اللّه بن سنان از ابی عبد اللّه امام صادق نقل می کند:«قال ابو عبد اللّه علیه السلام:علی کلّ امرئ غنم أو اکتسب الخمس

ص:142


1- 1) .وسائل الشیعه،کتاب خمس،باب اول،حدیث 9.
2- 2) .همان،ابواب انفال باب رابع،حدیث 10.

فما أصاب لفاطمة و لمن یلی أمرها من بعدها من ذرّیتها الحجج علی الناس فذاک لهم خاصّة یضعونه حیث شاءوا إذ حرّم علیهم الصدقة...». (1)

امام صادق می فرماید:«یک پنجم(خمس)درآمد هر کسی که غنیمتی به دست آورد یا تجارتی بنماید ملک فاطمه علیها السلام و هرکسی که از نسل او باشد و حجت بر مردم باشد می گردد و این خمس اختصاص به این عده دارد که هرگونه خواستند آن را مصرف نمایند زیرا صدقه(زکات)بر ایشان (حضرت فاطمه و ذریه اش)حرام گردیده است».

از این روایت دو نکته استفاده می شود:

اول این که ولایت تصرف و ملکیت خمس مخصوص حضرت فاطمه است که بعد از آن حضرت به آن دسته از ذریه و نسل او منتقل می گردد که حجت الهی باشند نه این که شامل همۀ ذریه و نسل آن حضرت شود.

نکتۀ دیگر این که این نوع وراثت برای مقامات الهی و ولایت در امور عامّه است نه در امور فردی و عادی،که در آن بین معصوم و غیرمعصوم فرقی نیست.

به تعبیر دیگر،همان طور که ولایت خدا و رسولش بر خمس به مقتضای آیۀ خمس و انفال و فیء تا روز قیامت تداوم دارد فاطمۀ زهرا نیز در طول خدا و رسولش دارای چنین ولایتی است و در نهایت،ائمه علیهم السلام که ذریۀ او محسوب می شوند نیابت آن حضرت را در این جهت دارند و ولایت رسول خدا نیز تا روز قیامت باقی است و امام قائم حیّ،بعد از ارتحال آن حضرت از جانب او مبلغ اوامر و نواهی اش می باشد؛مانند این که

ص:143


1- 1) .تهذیب،باب خمس و غنائم،باب 35 ح 5.

امام حسین برای ابن عباس جهت خروج به سوی عراق چنین دلیل می آورد که پیامبر در رویا چنین امر کرده است.

4.تعداد زیادی از روایات که در آنها ذوی القربی به اهل بیت که فاطمه نیز یکی از آنهاست تفسیر شده است. (1)در این جا به یک نمونه بسنده می کنیم:

صحیحۀ ابی خالد کابلی از ابی جعفر علیه السلام:«وجدنا فی کتاب علی علیه السلام أنّ الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین أنا و أهل بیتی الذین أورثنا اللّه الأرض و نحن المتّقون و الأرض کلّها لنا». (2)

ابو خالد کابلی از امام محمد باقر نقل می کند که فرمود:

«در کتاب امام علی علیه السلام چنین آمده است که زمین به خداوند تعلق دارد و خداوند زمین را برای عده ای از بندگان برگزیده اش به ارث خواهد گذاشت (یعنی حکومت زمین به آنها می رسد)بعد امیر مؤمنان می فرماید:«من و اهل بیتم کسانی هستیم که خداوند زمین را برای ما به ارث می گذارد و ما متقون هستیم و همۀ زمین برای ماست».

5.در جهت پنجم بحث روایاتی ذکر می شود که مراد از وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ در ابتدا حضرت فاطمه است.

جهت پنجم:فاطمه؛بارزترین افراد ذوی القربی

در آیۀ شریفۀ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ هم از

ص:144


1- 1) .وسائل الشیعه و کتب اربعه،ابواب خمس و انفال.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 7.

جهت موضوع و هم محمول بارزترین افراد ذوی القربی فاطمه علیها السلام می باشد از حیث محمولی آنچه به عنوان(حق)آمده است همان حق تصرف در اموال عامۀ مسلمین مثل انفال و فیء و مالک بودن آن حضرت نسبت به خمس است،زیرا شأن نزول آیۀ مذکور حضرت فاطمه می باشد و هم شیعه و هم اهل سنت این را قبول دارند.و روایت شده است که در شب معراج جبرئیل بر رسول اکرم آیۀ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ را نازل کرد پیامبر اکرم پرسید:ذوی القربی کیست و حق او چیست؟جبرئیل پاسخ داد:

ذوی القربی فاطمه است و فدک را به او عطا نمای. (1)

جهت ششم:ثبوت خمس برای آن حضرت و مطالبۀ ولایت عامه

اشاره

بی شک و شبهه ای حق خمس به عنوان ذوی القربی برای آن حضرت ثابت گردیده است و بالاتر این که آن حضرت این حق را در مقام محاجّه با ابو بکر مطالبه می نماید و دلیل می آورد که حضرتش بیشترین قرابت و نزدیکی را به رسول اکرم دارد.و این ولایت عامه فاطمه را ثابت می نماید ولو این که آن حضرت دارای منصب امامت نباشد.توضیح آن که:

خمس بالاترین ضریب را در مالیات اسلامی شامل می شود و این مقدار ثروت از نیاز بنی هاشم بسیار زیادتر است،زیرا خمس 20 درصد مجموع ثروت مسلمین را شامل می شود و این ثروت عظیم فقط می تواند در اختیار

ص:145


1- 1) .ر.ک:عارج النبوة،ج 1،ص 227؛هم چنین علامه قندوزی،ینابیع الموده،ص 119؛ تفسیر ثعلبی در ذیل آیۀ مذکور؛علامه آلوسی،روح المعانی،ج 15،ص 58؛حاکم نیشابوری، شواهد التنزیل در شأن نزول آیه؛حیاة الصحابة،ج 2،ص 519 و ابن حجر عسقلانی، مطالب العالیة،ج 3،ص 367.

مقام ولایت عامۀ مسلمین قرار گیرد.همین مطلب برای اهل سقیفه و حاکمان بعدی انگیزه شد تا مانع از رسیدن خمس به اهل بیت علیهم السلام گردند، زیرا به خوبی دریافته بودند که خمس است که ولایت عامه را تقویت و تعیین می کند،لذا عمر یکی از دلایلی را که برای ابو بکر ذکر می کند این است که خمس موجب حکومت اهل بیت بر مردم می شود و می گوید:مردم بندۀ دنیا هستند و غیر از دنیا را نمی طلبند پس مانع شو که خمس و فیء و فدک به علی برسد،زیرا شیعیان علی اگر به این مطلب آگاه کردند علی را تنها خواهند گذاشت و به دنیا رغبت نشان خواهند داد. (1)

این مطلب همان چیزی است که عمر بن خطاب در مجادله با صدیقۀ طاهره علیها السلام مدعی آن می شود و می گوید:«تو ادعای امر بزرگی را می کنی که موجب اختلاف بین مهاجرین و انصار می گردد». (2)

تا آن جا که عمر می گوید:«فضعی الحبال فی رقابنا». (3)

علامه مجلسی در شرح این کلام عمر می فرماید:یعنی تو اگر آن(خمس)را دریافت کنی ریسمان بر گردن ما می اندازی و همۀ ما را بندۀ خودت خواهی کرد.

در کتاب سنن بیهقی در باب سهم ذوی القربی از عبد الرحمن بن ابی لیلی نقل می کند که می گوید:علی علیه السلام را ملاقات کردم به او گفتم:پدر و مادرم به فدایت ابو بکر و عمر در مورد خمس،که حق شما اهل بیت است،

ص:146


1- 1) .مستدرک الوسائل،ابواب قسمة الخمس،باب اول،حدیث 10.
2- 2) .بحار الأنوار،ج 29،ص 197.
3- 3) .کافی،ج 1،ص 543.

چه کردند؟

امیر مؤمنان فرمود:«عمر گفت شما اهل بیت حقی دارید که من مقدار آن را نمی دانم اگر مایلید هر مقدار که صلاح بدانم به شما از آن حق بدهم و ما همۀ آن حق را از او مطالبه کردیم(نه قسمتی از آن را)و او نیز همۀ حق ما را از ما منع کرد و نداد». (1)

به همین سبب بود که ابو بکر و عمر،بیش از قبل مانع رسیدن خمس به اهل بیت گردیدند.

در تفسیر طبری آمده است که از قتاده در مورد سهم ذوی القربی سؤال شد،گفت:این سهم در اختیار رسول خدا بود و بعد از وفات آن حضرت ابو بکر و عمر آن را در راه خدا از طرف رسول خدا صدقه دادند. (2)

در سنن بیهقی از ابی طفیل نقل شده که گفت:فاطمه علیها السلام به نزد ابو بکر آمد و گفت:«خمس ما اهل بیت چه شد؟گفت:من از رسول خدا شنیدم که می فرمود هرگاه خداوند به پیامبری نصیبی از دنیا بخشید و بعد از آن بمیرد آن نصیب به کسی تعلق دارد که ولایت امر را به دست بگیرد و چون که من ولی و حاکم شدم چنین صلاح دیدم که آن را به مسلمین برگردانم». (3)

در مسند احمد و سنن بیهقی آمده است:ابو بکر خمس را همان گونه که رسول خدا تقسیم می نمود قسمت کرد فقط به خویشان رسول خدا آن چه را

ص:147


1- 1) .سنن بیهقی،ج 6،ص 344؛مسند شافعی کتاب قسمة الفیء،ص 187.
2- 2) .تفسیر طبری،ج 10،ص 6.
3- 3) .سنن بیهقی،ج 6،ص 303.

که پیامبر می بخشید نداد و منع کرد. (1)

به روشنی پیداست که ابو بکر اقرار می نماید که جعل خمس برای ذوی القربی از شئون ولایت عامه و مطلقۀ اهل بیت می باشد که یکی از اهل بیت نیز فاطمه علیها السلام می باشد ولو اینکه آن حضرت امام نیست.

جریان فدک از منظری جدید

ابو بکر در جریان فدک،این کلام را به رسول خدا نسبت می دهد:

«ما ترکناه صدقة».دربارۀ این سخن از دو جهت می توان علیه ابو بکر و بر خلاف نتیجه ای که از آن انتظار می برد استفاده کرد.

جهت اول:ابو بکر اقرار می کند که خمس و فیء و انفال مخصوص رسول خداست و ربطی به مسلمین ندارد و اینها همه صدقه است که پیامبر در راه خدا بپردازد.اکنون کلام در این است که بعد از رسول خدا چه کسی باید نظارت بر این ثروت و صدقه داشته باشد و کسی که باید ناظر در صدقات جاریه میت باشد غیر از وارثان متوفی کسی دیگر نمی تواند باشد و فاطمۀ زهرا محق ترین شخص برای این امر می باشد که وارث پیامبر است.پس آن حضرت ولایت بر این اموال دارد و کلام ابی بکر عکس مقصود او نتیجه می دهد و می توان علیه او استفاده کرد.

جهت دوم:ابو بکر با تسلط بر خمس به این دلیل که خمس باید در دست ولی امر باشد در واقع اعتراف می کند که خداوند برای ذوی القربی خمس را قرار داده به همراه رسولش در واقع برای ذوی القربی ولایت عامه نیز قرار

ص:148


1- 1) .مسند احمد،ج 4،ص 83؛و سنن بیهقی،ج 6،ص 342.

داده است که همان ولایت امور مسلمین است.

کلامی از امام خمینی رحمه اللّه

امام خمینی نیز به این نکته اشارت دارد که مقتضای اختصاص خمس به ذوی القربی اثبات ولایت عامه برای آنهاست.ایشان می نویسد:

خمس یکی از موارد مهم بیت المال می باشد که یکی از راه های تحقق عدالت نیز هست و بنا بر مذهب ما خمس به صورتی عادلانه از همه چیز اعم از زراعت و تجارت و همۀ ثروت های مدفون در زمین یا روی زمین اخذ می شود و هم چنین همۀ منافع و عواید را نیز به گونه ای که شامل سبزی فروش تا ملوان کشتی یا کسی که استخراج معدن می کند همۀ اینها باید بعد از خارج کردن مخارج معمولی،خمس سود کسب خود را به حاکم اسلامی بپردازند تا در بیت المال مسلمین قرار بگیرد.

بدیهی است که چنین ثروت عظیمی برای ادارۀ سرزمین فراهم می گردد و هم چنین برای رفع همۀ حوایج مالی مردم،پس اگر ما همۀ سودهای سرزمین های اسلامی را حساب کنیم یا همۀ مناطقی که تحت سلطۀ اسلام قرار دارد معلوم می گردد که هدف واقعی در وضع چنین مالیاتی فقط رفع نیاز سادات هاشمی و علمای دین نیست و مسئله ای مهم تر از این می باشد بلکه هدف واقعی تأمین مالی یک نظام سیاسی بزرگ و باعظمت می باشد و اگر حکومت اسلامی تشکیل گردد باید به وسیلۀ خمس و زکات و جزیه و خراج اداره گردد و سادات هاشمی هرگز به این مقدار از ثروت اصلا نیاز ندارند،زیرا خمس ارباح و سود

ص:149

بازار بغداد برای همۀ سادات و حوزه های علمیه و همۀ فقرای مسلمین کافی است چه رسد به بازارهای تهران و استانبول و قاهره و سایر بازارها،نتیجه این که تعیین چنین مقدار زیادی از مالیات روشن می سازد که هدف،تشکیل حکومت و ادارۀ کشور بوده است. (1)

علامه مجلسی در بحار الأنوار از مصباح الأنوار از ابن بابویه روایت مرفوعه ای را از ابو سعید خدری نقل می کند،قال:«لمّا نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله[لفاطمة]لک فدک».

می گوید:موقعی که آیۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» نازل شد رسول خدا به فاطمه فرمود:«فدک به تو تعلق دارد».

در روایت دیگری نیز همین مطلب آمده است از عطیه نیز روایت شده که قال:«لمّا نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ دعا رسول اللّه فاطمة فأعطاها فدک».می گوید:چون آیۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» نازل شد رسول خدا فاطمه را خواست و فدک را به او بخشید.

و عن علیّ ابن الحسین علیهما السلام قال:«اقطع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فاطمة فدک».

امام زین العابدین می فرماید:«رسول خدا فدک را به فاطمه علیها السلام داد».

و عن أبان بن تغلب عن أبی عبد اللّه قال:«قلت أکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أعطی فاطمة فدک قال کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله وقفها فأنزل اللّه«و آت ذا القربی حقّه» فأعطاها رسول اللّه حقها.قلت:رسول اللّه أعطاها؟قال:بل اللّه تبارک و تعالی أعطاها».

روایت دیگر از ابان بن تغلب از امام صادق است که می گوید پرسیدم آیا

ص:150


1- 1) .حکومت اسلامی،القسم الثانی،حقیقة قوانین الاسلامی و کیفیتها تحت عنوان الاحکام المالیة.

رسول خدا فدک را به فاطمه بخشید؟فرمود:«رسول خدا فدک را وقف نموده بود پس آیۀ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ را خداوند نازل نمود و رسول خدا حق فاطمه را به او بخشید.گفتم:آیا رسول خدا فدک را به فاطمه بخشید؟فرمود:بلکه خداوند تبارک و تعالی فدک را به فاطمه بخشید».

این که شأن نزول آیۀ مذکور فاطمۀ زهراست مورد اتفاق نظر فریقین شیعه و سنی می باشد علاوه بر این که خود عنوان ذوی القربی نیز منطبق بر آن حضرت است.همان طور که گذشت در دو مقام باید بحث کرد:یکی مفاد حکم در این آیۀ مبارکه است و این که حقی که خداوند به پیامبرش امر کرده تا به فاطمه اعطا کند به چه معنایی است آیا حکم در آیه قضیه ای در واقعه است؛یعنی به سایر مطالب و جاها سرایت ندارد و عمومیت ندارد یا این که به نحو قضیۀ حقیقیۀ دائمیه است تا بگوییم به همین دلیل آن حضرت استحقاق نزول آیه پیدا می کند و اگر غیر از این باشد و فقط یک امر شخصی است نیازی نبود که به عنوان یک آیۀ قرآنی که مسلمین تا قیامت بخوانند نازل گردد.

دنبالۀ بحث در مقام اول به این بحث منتهی می شود که آیا این حق غیر از حقی است که برای ذوی القربی در آیۀ خمس و آیات انفال و فیء آمده است که عبارت باشد از ملکیت تصرف در اموال عمومی مسلمین و ولایت امر آن می باشد یا حق دیگری است.

بنابر ظاهر آیات باید گفت که بین همۀ این آیات وحدت و اتحاد در مفهوم می باشد،زیرا ظاهر آیۀ ابتدا جعل حکم اعطای حق به ذوی القربی

ص:151

نمی باشد بلکه آیه همان حقی را منجز و نافذ می نماید که قبلا تشریع و جعل شده بوده است و نظیر این در آیات مربوط به غدیر نیز می بینیم:

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛ (1)

ای پیامبر!آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم)برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای خداوند تو را از (خطرات احتمالی)مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران (لجوج)را هدایت نمی کند.

در آیۀ مذکور نیز خداوند از رسولش می خواهد که فرمان قبلی اش را به مسلمین ابلاغ نماید که فرمان خدا عبارت می باشد از تعجیل کردن و عدم تأخیر اعلام ولایت امیر مؤمنان و نترسیدن از عدم مقبولیت آن در نزد مسلمین و عدم ایمان عده ای از آنها به این فرمان الهی؛در آیۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» نیز چنین می باشد،زیرا این حق در آیات فیء و انفال و خمس برای ذوی القربی مقرر شده بود،اما پیامبر اکرم به خاطر فتنۀ منافقین و طعنۀ آنها این کار را انجام نداده بود و چه بسا تأخیر پیامبر در اجرای این امر بدین انگیزه بود که حضرت منتظر آیۀ دیگری از قرآن بود تا فتنه گران نتوانند هیچ شبهه ای بیفکنند و شاهد بر این مطلب این می باشد که در ذیل آیات خمس و فیء شبیه ذیل آیۀ انفال آمده است: فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.

ص:152


1- 1) .مائده(5)آیۀ 67.

و ذیل آیۀ فیء نیز آمده است: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ.

و در ذیل آیۀ خمس آمده است: إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.

که همۀ اینها اشعار بر این دارد که چه بسا مردم این فرمان را نپذیرند و حق ذوی القربی را ضایع کنند که همانا ولایت اهل بیت بر اموال عمومی مسلمین باشد.

نگاهی دیگر به قضیۀ فدک

اشاره

نکتۀ مهم که در مسئلۀ فدک نباید غافل بماند این است که فدک تنها یک قضیۀ شخصی نیست بلکه در واقع در مورد یک حق مستمر تا روز قیامت است و محاجۀ فاطمه علیها السلام با ابو بکر در واقع در مورد حق ذوی القربی در فیء و انفال و خمس غنائم می باشد و منحصر به فدک نمی باشد و در قضیه تنها اشاره و کنایه به ولایت امام علی نشده بلکه دعوای اصلی در فدک احتجاج به ولایت و امامت اهل بیت است،زیرا فدک را پیامبر به دختر بزرگوارش اعطا فرموده بود و آن هم به دلیل نزول آیه ای بود که در مورد حق اهل بیت در ملکیت تصرف در فیء و انفال و خمس می باشد.پس نزاع در قضیۀ فدک در واقع در مورد ولایت آل البیت است،زیرا لازمۀ ولایت بر فیء و انفال-همان طور که گذشت-ولایت و امامت عامه می باشد.

اگرچه ملکیت آن حضرت بر فدک به وجوه و دلایل فراوانی از جمله نحله بودن فدک یا از باب ادای دین مهر خدیجه و ارث بودنش و یا در

ص:153

تصرف و ید بودن آن به وسیلۀ فاطمه و یا پاک و معصومه بودنش که غیر از راستی در کلامش یافت نمی شود و سایر ادله به روشنی معلوم می گردد و حضرت زهرا به همۀ این وجوه استدلال می فرماید،ولی بیشترین دلایل ایشان در مورد حق ذوی القربی است که ولایت بر فیء و انفال می باشد.

ثقة الاسلام کلینی در این مورد می نویسد: (1)

«اما در مورد انفال هیچ کس راهی بر تسلط بر آن ندارد و مختص رسول خداست و فدک نیز به رسول خدا و امیر المؤمنین تعلق دارد،زیرا هیچ کس در موقع فتح آن با رسول خدا و امیر مؤمنان نبود»بر این امر روایاتی چند تصریح دارد:

روایت اول

:آن چه کلینی و شیخ در تهذیب از علی بن اسباط نقل می کنند که گفت:

«ابو الحسن موسی(امام موسی بن جعفر علیهما السلام)بر مهدی عباسی وارد شد در حالی که او مشغول رسیدگی به مظالم بود فرمود:یا امیر المؤمنین چرا داد ما ستانده نمی شود؟مهدی گفت:ای ابو الحسن آن چیست؟(حق شما چه می باشد؟)فرمود:خداوند موقعی که پیامبرش فدک را فتح کرد بدون خیل و رکاب(یعنی بدون خون ریزی و جنگ)بر رسولش آیۀ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ را نازل فرمود و رسولش نمی دانست که ذا القربی چه کسانی هستند،لذا از جبرئیل سؤال کرد و او از پروردگارش سؤال نمود، پس خداوند چنین وحی فرستاد که فدک را به فاطمه علیها السلام بده و فاطمه فرمود ای رسول خدا،از خداوند و از تو قبول نمودم.وکلای آن حضرت در زمان

ص:154


1- 1) .کافی،ج 1،ص 538.

رسول خدا در فدک بودند و بدان رسیدگی می کردند،اما در زمان ابو بکر او وکلای آن حضرت را از آن جا اخراج کرد،پس آن حضرت پیش ابو بکر رفت و درخواست کرد که فدک را به او بازگرداند،ابو بکر به آن حضرت گفت:شاهدی سیاه یا قرمز بیاور(یعنی هرکس که شاهد باشد)تا شهادت دهند پس آن حضرت،امیر المؤمنین و ام ایمن را به عنوان شاهد آورد و آن دو در مورد فدک شهادت و گواهی دادند،ابو بکر نوشت که دیگر کسی تعرض به فدک نکند.فاطمه علیها السلام در حالی که مکتوبۀ ابو بکر را در دست داشت از مجلس ابو بکر خارج شد،عمر آن حضرت را در بین راه دید گفت:این چه چیزی است که به همراه داری ای دختر محمد!فرمود:

نوشته ای است که پسر ابو قحافه(ابو بکر)برای من نوشته است.عمر گفت:

آن را به من نشان بده.آن حضرت امتناع فرمود،عمر آن را از دست آن حضرت به زور گرفت و به آن نگاهی انداخت و نوشتۀ آن را محو کرد و بعد آن را پاره نمود و گفت:این چیزی است که پدر تو قرار داد تا تو ریسمان بندگی بر گردن ما بیندازی.

سپس مهدی عباسی به امام گفت:ای ابو الحسن اندازۀ حدود آن را برای من معین کن.امام فرمود:از یک طرف کوه احد،از طرف دیگر،عریش مصر و از سوی سوم،دریا و از جانب چهارم دومة الجندل.مهدی گفت:همۀ اینها به شما تعلق دارد؟امام فرمود:بله ای امیر المؤمنین همۀ اینها را رسول خدا بدون جنگ از ساکنانش گرفته و فتح نموده است.مهدی گفت:

بسیار زیاد است در آن تجدید نظر نمای. (1)

ص:155


1- 1) .کافی،ج 1،ص 543؛تهذیب،ج 4،ص 199؛وسائل الشیعه باب انفال،باب اول،حدیث 5.

در بحار الأنوار نیز از کتاب مناقب نقل شده که هارون الرشید به موسی بن جعفر گفت:حدود فدک را روشن نمای تا آن را به شما برگردانم.

امام امتناع فرمود تا هارون بسیار اصرار کرد پس امام فرمود:

«ما آن را نمی گیریم مگر به همان حدود و اندازه اش.هارون گفت:

حدود آن چیست؟امام فرمود:اگر اندازۀ آن را بگویم به ما برنمی گردانی.

هارون گفت:به حق جدّت برمی گردانم.امام فرمود:مرز اول آن عدن می باشد که صورت هارون متغیر گشت و گفت دیگر؟امام فرمود:مرز دوم آن سمرقند است که صورت هارون سرخ گشت و فرمود مرز سوم آن آفریقاست که صورت هارون از خشم سیاه گشت و گفت چه زیاد؟و فرمود مرز چهارم آن سیف البحر تا همۀ جزیره های اطراف و ارمنستان است.

رشید گفت:دیگر چیزی برای ما باقی نمی ماند پس بیا در محل من قرار بگیر(خلیفه شو)امام فرمود:به تو گفته بودم که اگر حدود آن را معلوم نمایم برنمی گردانی،بعد از آن مجلس هارون تصمیم به قتل امام گرفت. (1)

این روایت به وضوح روشن می سازد که حق در وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ با حق فیء و انفال یکی است و تصریح دارد که اولین مصداق ذوی القربی فاطمه علیها السلام می باشد.همان طور که در روایت تصریح می کند که حق آن حضرت به امتداد وسعت انفال می باشد و همۀ سرزمین هایی که بعد از رسول خدا فتح گردید نیز از انفال می باشد و به حضرت صدیقه تعلق دارد و بعد از آن حضرت به ائمۀ اطهار،بلکه ولایت آن حضرت شامل دخالت در همۀ امور مسلمین در همان زمانی است که ولایت در دست رسول خدا و

ص:156


1- 1) .بحار الأنوار،ج 48،ص 144.

بعد در دست امیر مؤمنان بود؛یعنی در طول و ادامۀ ولایت آنهاست همان طور که در مورد ولایت خداوند و ولایت رسول خدا و ولایت امام معصوم می باشد که در جهت بعدی خواهد آمد.

به بیان دیگر:

این که وارد شده است همۀ کرۀ زمین به امام تعلق دارد به معنای این است که انفال به امام تعلق دارد و امام مالکیت و حق تصرف در زمین را داراست و این ملکیت شخصی نیست بلکه به معنای ولایت امام بر زمین و ادارۀ امور آن است؛هم چنین همان ملکیت اصطلاحی نیز هست،زیرا مالکیت غیر از تسلط بر تصرف چیز دیگری نمی باشد.پس روشن می گردد که مالکیت فیء و انفال و بر کلّ زمین صرفا مالکیت مالی نیست بلکه علاوه بر آن حق تصرف و ادارۀ امور آن نیز می باشد و از آن جا که حضرت صدیقه،صاحب حق در انفال و فیء می باشد دارای ولایت در امور عامه نیز هست که عبارت باشد از حق تصرف و ادارۀ امور اگرچه ولایت آن حضرت به طور مستقل مانند منصب امام نمی باشد لذاست که امام کاظم علیه السلام که وارث مادر بزرگوارش است حق آن حضرت را در فدک تفسیر فرموده است به ولایت عامه بر همۀ کشورهای اسلامی نه خصوص فدک بلکه تعبیر امام این است که آن حضرت بدین علت مستحق فدک است که مستحق انفال و فیء نیز می باشد که این همان ولایت در امور عامه است نه این که این دو لازم و ملزوم باشند.

بررسی آیۀ فیء روشن می سازد که علت اختصاص فیء و انفال به ذوی القربی تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی بین مسلمین است و

ص:157

واضح است که آن عدالت فقط به دست کسی تحقق می یابد که زمام امور عامه را نیز داشته باشد.

روایت دوم:

روایتی است که مفضل از امام صادق علیه السلام نقل می نماید.

«زمانی که ابو بکر حکومت را دست گرفت عمر به او گفت:مردم بندۀ دنیایند و غیر از آن نمی طلبند،پس خمس و فیء و فدک را از علی و خانواده اش منع کن شیعیان اگر این را بفهمند علی را ترک خواهند کرد و به خاطر دنیا به سوی تو رغبت و میل نشان خواهند داد.ابو بکر چنین کرد و همۀ آن اموال را از ایشان دریغ کرد سپس کسی از جانب ابو بکر بن ابی قحافه اعلام کرد:هرکس در نزد رسول خدا دین یا قرضی دارد نزد من بیاید تا اجابت کنم و برای جابر بن عبد اللّه و جریر بن عبد اللّه بجلی اجابت نمود،علی علیه السلام به فاطمه فرمود پیش ابو بکر برو و فدک را به یاد او بیاور.

فاطمه علیها السلام نزد ابو بکر رفت و در مورد فدک و خمس و فیء به او تذکر داد ابو بکر گفت:ای دختر رسول خدا شاهدی بیاور.فرمود:اما در مورد فدک خداوند عزّ و جل آیه ای بر پیامبرش نازل فرمود که حق من و فرزندانم را بپردازد خداوند تعالی فرمود فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ پس من و فرزندانم نزدیک ترین موجودات به رسول خدا بودیم پس فدک را به عنوان نحله به من و فرزندانم پرداخت و موقعی که جبرئیل بر پیامبر خواند«و المسکین و ابن السبیل»رسول خدا فرمود:حق مسکین و در راه مانده چیست؟پس

ص:158

خداوند تعالی نازل فرمود: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ و خمس را به پنج قسم تقسیم فرمود: ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ و آن چه مخصوص خداست به رسولش تعلق می گیرد و آن چه مخصوص رسول خداست به ذوی القربی تعلق می گیرد و ما ذوی القربی هستیم،خداوند تعالی می فرماید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.

ابو بکر بن ابی قحافه به عمر بن خطاب نگاهی کرد و گفت:چه می گویی؟عمر گفت:ایتام و مساکین و در راه ماندگان چه کسانی هستند؟ فاطمه علیها السلام فرمود:ایتام افرادی اند که به خدا و رسولش و ذوی القربی ایمان دارند و مساکین کسانی هستند که با آنها در دنیا و آخرت سکونت می کنند و ابن السبیل پویندگان راه آنهایند.عمر گفت:اگر چنین باشد پس همۀ خمس و فیء برای شما و موالیان و شیعیان شماست؟

فاطمه علیها السلام فرمود:اما فدک را خداوند فقط برای من و فرزندانم واجب فرمود نه موالیان و شیعیان ما و اما خمس،خداوند آن را برای ما و شیعیانمان تقسیم فرمود؛همان طور که در کتاب خدا آمده است.عمر گفت:

پس دیگر مهاجرین و انصار و تابعین چه حقی دارند؟فاطمه فرمود:اگر آنها نیز از موالیان و شیعیان ما باشند از صدقاتی که خداوند قسمت فرموده و آن را در کتابش واجب نموده است سهم می برند همان طور که خداوند عز و جل می فرماید: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ.

ص:159

پس دیگر مهاجرین و انصار و تابعین چه حقی دارند؟فاطمه فرمود:اگر آنها نیز از موالیان و شیعیان ما باشند از صدقاتی که خداوند قسمت فرموده و آن را در کتابش واجب نموده است سهم می برند همان طور که خداوند عز و جل می فرماید: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ.

عمر گفت:در این صورت فدک مختص توست و فیء برای شما و دوستانتان است؟گمان نمی کنم اصحاب محمّد به این راضی باشند.

فاطمه علیها السلام فرمود:خداوند عزّ و جل و رسولش بدان راضی اند که بنابر دوستی و بیعت تقسیم نموده اند نه بنا بر خصومت و دشمنی و هرکس با ما دشمنی ورزد با خداوند دشمنی ورزیده است و هرکس با ما مخالفت کند با خدا مخالفت کرده است و هرکس با خدا مخالفت ورزد مستوجب عذابی دردناک از سوی خداوند است و عقابی بسیار شدید در دنیا و آخرت.

عمر گفت:ای دختر محمد!بر آن چه ادعا می کنی بیّنه و شاهدی بیاور؟! فاطمه فرمود:جابر بن عبد اللّه و جریر بن عبد اللّه را راست گو انگاشتید و از آنها شاهد نخواستید،و شاهد من در کتاب خداست.عمر گفت:جابر و جریر چیز کوچکی را می طلبیدند اما تو ادعای بزرگی می کنی که موجب مخالفت مهاجر و انصار است.آن حضرت فرمود:مهاجرین که همراه رسول خدا و اهل بیت هجرت کردند به سوی دین او هجرت کردند و انصار به خدا و رسولش و ذی القربی نیکویی ورزیدند هیچ هجرتی نیست مگر به سوی ما و هیچ نصرتی نیست مگر برای ما و نه ادامۀ نیکوکاری ممکن است مگر به وسیلۀ ما و هرکس از ما روی برگرداند به سوی جاهلیت رفته است.

عمر به آن حضرت گفت:ما را با حرف های بیهوده ات!رها کن و شاهد بر ادعایت حاضر نمای.پس آن حضرت علی و حسن و حسین و ام ایمن و اسماء بنت عمیس-را که در آن زمان در خانۀ ابو بکر بود-فراخواند و همگی آمدند و همۀ گفته های آن حضرت و ادعاهای او را گواهی کردند.

ص:

ابو بکر گفت:علی که شوهر اوست و حسن و حسین پسران اویند و امّ ایمن کنیز اوست و اسماء بنت عمیس قبلا همسر جعفر بن ابی طالب بوده و به نفع بنی هاشم شهادت می دهد و خدمت فاطمه را می کند و همۀ اینها به سبب نفع خودشان است که گواهی به سود فاطمه می دهند.

امیر مؤمنان فرمود:اما فاطمه که پارۀ تن رسول خداست و هرکس او را اذیت کند رسول خدا را اذیت کرده است و هرکس او را تکذیب نماید رسول خدا را تکذیب کرده است و اما حسن و حسین هر دو پسران رسول خدا و سید جوانان اهل بهشت می باشند و هرکس آن دو را تکذیب نماید رسول خدا را تکذیب نموده است،زیرا اهل بهشت همه راست گویند.

و دربارۀ من هم رسول خدا فرمود:تو از من هستی و من از تو و تو برادر من در دنیا و آخرتی و هرکس با تو مخالفت ورزد با من مخالفت کرده است و هرکس از تو اطاعت کند از من اطاعت کرده است و هرکس تو را تکذیب کند مرا تکذیب کرده است و اما ام ایمن رسول خدا به بهشتی بودن او گواهی داده است و در حق اسماء بنت عمیس و ذریه اش دعا فرموده است.

عمر گفت:شما همان طور که می گویید هستید ولی شهادت شخص نسبت به خودش پذیرفته نمی شود.علی علیه السلام فرمود:حال که شما ما را می شناسید و منکر فضائل ما نیستید اما در عین حال،گواهی ما را در حق خودمان نمی پذیرید و شهادت رسول خدا را نمی پذیرید پس«انّا للّه و انّا الیه راجعون».وقتی ما ادعایی کنیم از ما بیّنه می خواهید چه کسی است که ما را یاری کند،شما از ولایت خدا و رسولش خارج شدید و از خانۀ او خارج و به خانۀ دیگری پناه آوردید بدون هیچ عذر و بهانه ای وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. سپس به فاطمه علیها السلام فرمود:از این مسئله صرف نظر فرما تا خداوند بین ما حکم فرماید که او بهترین حکم کنندگان است». 1

ص:161

عمر گفت:شما همان طور که می گویید هستید ولی شهادت شخص نسبت به خودش پذیرفته نمی شود.علی علیه السلام فرمود:حال که شما ما را می شناسید و منکر فضائل ما نیستید اما در عین حال،گواهی ما را در حق خودمان نمی پذیرید و شهادت رسول خدا را نمی پذیرید پس«انّا للّه و انّا الیه راجعون».وقتی ما ادعایی کنیم از ما بیّنه می خواهید چه کسی است که ما را یاری کند،شما از ولایت خدا و رسولش خارج شدید و از خانۀ او خارج و به خانۀ دیگری پناه آوردید بدون هیچ عذر و بهانه ای وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. سپس به فاطمه علیها السلام فرمود:از این مسئله صرف نظر فرما تا خداوند بین ما حکم فرماید که او بهترین حکم کنندگان است». (1)

این روایت تصریح دارد که آن حضرت علاوه بر فدک،مطالبۀ خمس و فیء را نیز نموده است و ادعای آن حضرت تنها در مورد یک زمین خاص نبوده است.

روایت سوم:

شیخ طوسی از اسحاق بن عمار و ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می فرماید که فرمود:«خداوند تبارک و تعالی ربع دینار مهر فاطمه علیها السلام قرار داد پس یک چهارم دینار به آن حضرت تعلق دارد و بهشت و جهنم را نیز مهر او قرار داد و دشمنان او را به جهنم و دوستان او را به بهشت داخل می نماید و او صدیقۀ کبری(راست گوی بزرگ)است و برپایۀ معرفت اوست که دوران گذشته برقرار گرفته است». (2)

همان طور که در آیۀ فیء و انفال لام ملکیت به کار رفته در این جا نیز چنین است و شاید علّت این که در روایت تعبیر به«ربع»شده به سبب عدم استقلال آن حضرت در ولایت باشد،زیرا ولایت آن حضرت در طول ولایت پیامبر و امام معصوم است و ایشان،آن حضرت منصب امامت نداشته است.

ص:


1- 1) .بحار الأنوار،ج 29،ص 194؛مستدرک الوسائل،ج 7،ص 290.
2- 2) .همان،ج 43،ص 105؛امالی شیخ طوسی،مجلس 36،حدیث 6.
روایت چهارم:

علامه سید علی همدانی-از علمای اهل سنت-از عتبة بن ازهری از یحیی بن عقیل روایت می کند و می گوید شنیدم که علی علیه السلام می فرمود:

«رسول خدا فرمود خداوند به من فرمان داده که تو را به زوجیت فاطمه علیها السلام درآورم در مقابل خمس دینار و یا ربع آن(عتبه در یکی از این دو شک دارد)پس هرکس که بر زمین راه برود در حالی که بغض تو را در دنیا داشته باشد دنیا بر او حرام است و راه رفتن او نیز حرام است». (1)

روایت پنجم:

کالصفوری شافعی بغدادی در نزهة المجالس (2)و در المحاسن المجتمعة (3)و ابو یوسف دمشقی در کتاب اخبار الدول و آثار الاول (4)و دهلوی در تجهیز الجیش (5)همگی روایت کرده اند که صداق و مهریۀ آن حضرت حق شفاعت در امت پدرش قرار داده شده است.

این یعنی ولایت آن حضرت بر این امت،زیرا شفاعت همۀ امت لازمه اش این است که شفیع یک نحوۀ ارتباطی بین امت و کسی که در نزد او شفاعت می شود داشته باشد،زیرا شفاعت در واقع این است که شفیع

ص:163


1- 1) .مودّة ذوی القربی،ص 92؛احقاق الحقّ،ج 10،ص 368.
2- 2) .نزهة المجالس،ج 2،ص 225.
3- 3) .المحاسن المجتمعه،ص 194.
4- 4) .اخبار الدول و آثار الاول،ص 88،بغداد.
5- 5) .تجهیز الجیش،ص 102.

مسئولیت عمل کسی را نزد بزرگی به عهده بگیرد و این،نوعی وکالت و سرپرستی است خصوصا که در حدیث عنوان«امت»آمده است.

روایت ششم:

از علامه مجلسی روایت شده که به پیامبر اکرم گفته شد که ما مهریۀ فاطمه علیها السلام را در زمین دانستیم اما مهریه او در آسمان چیست؟فرمود:«از چیزهایی سؤال کنید که قدرت درک آن را دارید و آن چه را نمی فهمید واگذارید.گفتند:این مطلب را درک خواهیم کرد ای رسول خدا.فرمود:

مهریۀ فاطمه در آسمان(نزد عرشیان)یک پنجم زمین است،پس هرکس بر زمین راه برود در حالی که از فاطمه و فرزندانش غضبناک باشد راه رفتن او تا روز قیامت حرام است».

روایت هفتم:

در روایت معتبر یعقوب بن شعیب:«آن گاه که رسول خدا علی را به تزویج فاطمه درآورد به خانۀ او آمد و او را گریان دید،فرمود چه چیز تو را گریان کرده است که به خداوند سوگند اگر در خاندانم کسی بهتر از او (امیر المؤمنین)بود حتما آن شخص را به تزویج تو درمی آوردم و من چنین نکردم بلکه خداوند تو را به تزویج او درآورد و خمس را مهریۀ تو قرار داد تا زمانی که زمین و آسمان ها برپاست». (1)

ص:164


1- 1) .بحار الأنوار،ج 43،ص 44.
روایت هشتم:

در کتاب کافی روایت شده است:«و لکنّ اللّه زوّجک من السماء و جعل مهرک خمس الدنیا ما دامت السماوات و الأرض».

روایت نهم:

در کتاب الجلاء و الشفاء در ضمن حدیثی طولانی از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است:

«یک پنجم دینار و یک سوم بهشت به عنوان مهریه به او از جانب حضرت علی مقرر شده است و برای او چهار رودخانه در زمین است فرات و نیل مصر و نهروان و نهر بلخ پس او را به پانصد درهم ای محمد تزویج (علی علیه السلام)درآور تا در میان امت تو سنت گردد.»

روایت دهم:

در حدیث خباب ابن الارت در ادامۀ حدیث پیامبر می فرماید:«فاطمه دخترم را به تزویج تو(امام علی)درآوردم به فرمان خدای تعالی بر صداق یک پنجم کل زمین و چهار صد و هشتاد درهم که یک پنجم زمین در آینده و چهار صد و هشتاد درهم آن الآن پرداخت گردد».و حدیث خمس الارض را یعقوب بن شعیب نیز از امام صادق نقل می کند. (1)

ص:165


1- 1) .بحار الأنوار،ج 43،ص 113.
روایت یازدهم:

مانند روایت گذشته در مصباح الأنوار و کتاب المحتضر که از ابن عباس روایت شده که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

«یا علی إنّ اللّه عزّ و جل زوّجک فاطمة و جعل صداقها الأرض فمن مشی علیها مبغضا لک مشی علیها حراما؛ (1)

ای علی خداوند عز و جل فاطمه را زوجۀ تو قرار داد و مهریه اش را زمین قرار داد و هرکس روی زمین راه برود و بغض تو را داشته باشد راه رفتن روی زمین بر او حرام است.»

روایت دوازدهم:

در کتاب فقه الرضا علیه السلام روایت شده است:«أروی عن العالم علیه السلام أنّه قال رکز جبرئیل برجله حتی جرت خمسة أنهار و لسان الماء یتبعها الفرات و دجلة و النیل و نهر مهربان و نهر بلخ فما سقت و سقی منها فللامام و البحر المطیف بالدنیا».

هم چنین روایت شده است که خداوند عز و جل خمس دنیا را مهریۀ فاطمه قرار داده است و هرچه مال اوست به فرزندانش تعلق دارد. (2)

مفاد این جمله از روایات که مهریۀ حضرت فاطمه خمس زمین یا ربع آن است مانند روایاتی است که کل زمین ملک امام است و مراد از«لام»در این روایات افادۀ ملکیت تصرف می کند که همان ولایت عامه باشد.

ص:166


1- 1) .همان،ص 145.
2- 2) .مستدرک الوسائل،باب انفال،باب 1،حدیث 2.
روایت سیزدهم:

از جمله روایتی که کلینی در کافی به سند صحیح به ابی خالد کابلی می رسد از امام محمد باقر علیه السلام نقل می نماید:

«وجدنا فی کتاب علی علیه السلام أنّ الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین أنا و أهل بیتی الذین أورثنا اللّه الأرض و نحن المتّقون و الأرض کلّها لنا». (1)

در کتاب علی علیه السلام چنین یافتیم که زمین مختص خداست که برای بندگان برگزیده اش به ارث می گذارد و عاقبت و سرانجام عالم به نفع پرهیزکاران است من و اهل بیتم کسانی هستیم که خداوند زمین را برای ما به ارث گذاشت و ما متقین و پرهیزکارانیم و کل زمین به ما تعلق دارد.

روایت چهاردهم:

روایت کلینی به سندش از ابی حمزه از امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

«خداوند تبارک و تعالی در همۀ فیء سه سهم آن را برای ما اهل بیت مقرر فرمود و خدای عز و جل فرمود: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ما صاحبان خمس و فیء هستیم و خداوند آن را بر همۀ مردم به غیر از شیعیانمان حرام فرمود.به خدا سوگند ای ابا حمزه هیچ سرزمینی نیست که فتح شود و هیچ خمس مال مردمان نیست مگر آن که منفعت آن به هرکس

ص:167


1- 1) .کافی،ج 1،ص 407.

برسد حرام باشد چه کنیز باشد یا مالی از اموال و اگر حق آشکار گردد...

حتی اگر مردی از ایشان(غیر شیعه)همۀ اموالش را خرج کند تا جان خودش را نجات دهد فایده اش نخواهد بخشید و اکنون حق ما و شیعیان را بدون عذر و دلیل غصب نموده اند.» (1)

نظیر این روایات که در آن تعبیر به«ذوی القربی»شده است در باب انفال و فیء زیاد می باشد و این دو عنوان«ذوی القربی و اهل بیت»بدون شک شامل حضرت فاطمه نیز می گردد.

خلاصه

از مطالبی که گذشت می توان نتیجه گرفت که صدیقۀ طاهره با پیامبر اکرم و امام معصوم در ولایت عامه مشارکت به صورت طولی و غیر مستقل دارد و این ولایت ولو این که به معنی امامت و ولایت مصطلح نمی باشد اما منحصر در ولایت در اموال عمومی مسلمین و به خصوص فدک نمی باشد همان طور که تفسیر آن در احتجاج های آن حضرت در مورد فدک گذشت.

جهت هفتم:شواهد دیگر بر ولایت آن حضرت

اشاره

از آیات و روایات گذشته می توان شواهد دیگری بر ولایت آن حضرت استفاده کرد:

1-ولایت بر ازدواج فاطمه علیها السلام فقط به دست خداوند تبارک و تعالی است و پیامبر اکرم و امام معصوم حقی در این زمینه ندارند،علی رغم وجود

ص:168


1- 1) .روضۀ کافی،ج 8،ص 285.

آیۀ شریفۀ اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (1)«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است»که ولایت رسول خدا را بر همۀ مسلمین از ولایت آنها بر خودشان مقدم می شمارد و از همین روست که پیامبر،زید بن حارثه را تزویج می دهند در حالی که آن زن و خانواده اش بر این کار کراهت داشتند و آیه ای در این مورد نازل شد:

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً؛ (2)

هیچ مرد و زن باایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری(در برابر فرمان خدا)داشته باشند و هرکس نافرمانی خدا و رسولش را بکند به گمراهی آشکار گرفتار شده است.

امام معصوم نیز بعد از رسول خدا این مقام را به ارث می برد و او نیز مانند پیامبر در همۀ امور شخصی آنها اولی بالمؤمنین می باشد همان طور که در امور عامۀ مسلمین ولایت دارد.

اما در خصوص زهرا علیها السلام از شیعه و سنی (3)نقل شده که ولایت امر ازدواج

ص:169


1- 1) .احزاب(33)آیۀ 6.
2- 2) .همان،آیۀ 36.
3- 3) .اهل سنت به صورت متواتر این کلام پیامبر را هنگامی که ابو بکر از فاطمه خواستگاری نمود نقل کرده اند که حضرتش فرمود:«أنتظر لها القضاء»یعنی منتظر قضا و حکم الهی در مورد او هستم سپس عمر به خواستگاری او آمد باز فرمود:«أنتظر لها القضاء».ر.ک:طبرانی، معجم الکبیر،ج 10،ص 156؛کنز العمال،ج 11،ص 600؛میزان الاعتدال،ج 2،ص 671؛ ینابیع المودة،ج 2،ص 89؛الجامع الصغیر،ج 1،ص 258؛کشف الحثیث،ص 174؛ تاریخ دمشق،ج 37،ص 13؛ذخائر العقبی،ص 29؛سیوطی،المختار من مسند فاطمة الزهراء، ص 157،شاهیت مروزی،فضائل فاطمه و بحار الأنوار،ج 43،ص 107.

او به دست خداوند تعالی است و این می رساند که آن حضرت شأنی عظیم داشته است و به گونه ای است که مانند پیامبران اختیارش فقط در دست خداوند قرار دارد.

همین مطلب در مورد حقیقت ولایت آن حضرت نیز ساری و جاری می باشد،زیرا ولایت ولی بر مولّی علیه(کسی که ولی بر او ولایت دارد)در صورتی که ولی واجد شرایط ولایت و اهلیت این مقام باشد ممکن نیست مگر آن که مولّی علیه به درجه ای از کمال رسیده باشد.

2-در روایات فریقین که در مقام دوم آوردیم آمده بود که آن حضرت هیچ کفو و هم طراز در میان جمیع انسان ها غیر از امیر المؤمنین نداشته است،و خود همین عنوان کفو به نوعی مشارکت را می رساند نظیر آن چه در مورد تفسیر آیۀ کریمۀ مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ* بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (1)روایت شده که منظور از بحرین(دو دریا)علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام می باشد و برزخ،پیامبر اکرم است که هیچ کدام بر دیگری ظلم روا نمی دارد.در تفسیر برهان از کلینی و صدوق و تفسیر محمد بن عباس و غیر اینها از کتاب های معروف به یازده طریق این روایت آمده است و هم چنین از طرق اهل سنت.

از باب نمونه یحیی بن سعید عطار می گوید:«از امام صادق علیه السلام شنیدم

ص:170


1- 1) .رحمن(55)آیات 19-20.

می فرمود: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ* بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ فرمود:علی و فاطمه علیها السلام دو دریا از علم عمیق می باشند که هیچ کدام بر دیگری ظلم نمی کند یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ حسن و حسین علیهما السلام هستند».

در روایت دیگری نیز برزخ بین آن دو به وجود پیامبر اکرم تفسیر شده است. (1)

مضامین این روایاتی که گذشت به گونه ای مشارکت در ولایت را برای فاطمۀ زهرا علیها السلام ثابت می نماید که با علم لدنی خدادادی و آگاه بودن به مسائل غیبی او ملازمه دارد.

3-مجلسی از سلمان فارسی نقل می کند که گفت:

«خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدم به من نظری فرمود و گفت:ای سلمان خداوند عز و جل هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آن که برای او دوازده نقیب (جانشین)قرار داد.گفتم ای رسول خدا من این مطلب را از دو کتاب (انجیل و تورات)می دانستم.فرمود:ای سلمان آیا نقبا و جانشینان مرا که دوازده نفرند و خداوند آن ها را برای امامت بعد از من اختیار فرموده است می شناسی؟گفتم:خدا و رسولش آگاه ترند.فرمود:ای سلمان خداوند مرا از نور پاک خود آفرید و مرا خواند و من او را فرمان بردم و از نور من علی را خلق کرد پس او را به اطاعت خود فراخواند و او نیز فرمان خدا را پذیرفت و از نور من و نور علی علیه السلام فاطمه را خلق کرد پس او را خواند و او نیز فرمان خدا را پذیرفت و از من و علی و فاطمه،حسن و حسین را آفرید

ص:171


1- 1) .تفسیر برهان،ج 4،ص 6-265؛هم چنین در تفسیر ثعلبی از سفیان ثوری و سعید بن جبیر چنین نقل شده است.

پس آن دو را فراخواند آنها نیز فرمان بردار او گردیدند،بعد خداوند ما را به پنج اسم از اسماء خودش نام گذاری فرمود.پس خداوند محمود است و من محمّد و خداوند علی و بلندمرتبه است و این علی است و خداوند فاطر است و این فاطمه،و خداوند احسان است و این حسن و خداوند محسن است و این حسین می باشد». (1)

روشن است که این تقسیم شدن نور درمیان پنج تن از جهت تکوین و خارج ثمره اش ولایت تشریعی و تکوینی اهل بیت می باشد.

4-آن چه در مورد مصحف فاطمی گذشت و احادیثی که در مورد آن وارد شده بود.

5-روایتی است که صدوق از حضرت امام رضا در مورد ازدواج حضرت فاطمه با امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل می کند تا آن جا که می فرماید:

«ای راحیل(نام یکی از فرشتگان)یکی از برکات من بر آن دو نفر(علی و فاطمه)این است که هر دو را دوستدار خودم گردانیدم و هر دو را حجت خودم بر بندگان قرار دادم و به عزت و جلالم قسم که از این دو خلقتی بروز خواهم داد و از این دو نسلی مبارک و پاک قرار خواهم داد که خزائن و معادن من در زمین خواهند بود و بعد از انبیا و رسولان به آنها بر خلق احتجاج خواهم کرد سپس رسول خدا فرمود جبرئیل به من خبر داده است که بهشت و ساکنان آن مشتاق زیارت آن دو نفر(علی و فاطمه)هستند». (2)

ص:172


1- 1) .بحار الأنوار،ج 43،ص 6؛ج 30،ص 68؛ج 35،ص 27 و 28؛ج 37،ص 82؛ج 40،ص 64؛ ج 47،ص 167؛ج 43،ص 17 و ج 57،ص 202-192.
2- 2) .عیون اخبار الرضا علیه السلام،ص 176؛و در ضمن روایت دیگری از امام صادق در امالی شیخ صدوق به دو سند نقل شده است و در بحار الأنوار،ج 43،ص 103-101.

6-روایاتی که قبلا آمد به این مضمون که خداوند تعالی به رضایت فاطمه راضی می گردد و به ناراحتی او غضبناک می شود که دلالت دارند که حجیت آن بزرگوار تنها به خاطر علومی که از آن حضرت صادر گشته نمی باشد بلکه در همۀ امور رضایت و غضبناکی او ملاک است همان طور که بعد از وفات رسول اکرم و در جریان ترسیم خلافت اسلامی توسط او معلوم گشت و به همین جهت بود که چهل شب بر در خانۀ مهاجر و انصار آمد تا به یاری امیر المؤمنین علی بشتابند و بیعت با آن حضرت را تجدید کنند و این دلالت دارد که آن حضرت در مهم ترین مسائل مسلمین که خلافت باشد اشراف و نظارت دارد.

و مشابه آن چه در وصیت پیامبر به امیر مؤمنان در هنگام احتضار آمد که حضرتش فرمود:«ای علی هرآنچه را فاطمه به تو امر کرد بپذیر،زیرا هرآنچه او امر کند در واقع جبرئیل به او فرمان داده است». (1)

لازمۀ این وصیت اثبات گونه ای از ولایت برای امردهنده(حضرت فاطمه)می باشد؛اگرچه علی علیه السلام امام و پیشوای فاطمه علیها السلام نیز باشد.

در روایت عباس از ابو جعفر احول می گوید:

قال ابو عبد اللّه علیه السلام ما تقول قریش فی خمس؟قال قلت إنّها(انّه)لها،قال:

ما أنصفونا و اللّه لو کانت مباهلة لتباهلن بنا و إن کانت مبارزة لتبارزن بنا ثم یکون هم و علی سواء؛ (2)

«امام صادق علیه السلام فرمود:عقیدۀ قریش در مورد خمس چیست؟گفتم

ص:173


1- 1) .بحار الأنوار،ج 22،ص 484.
2- 2) .وسائل الشیعه،ج 15،باب قسمة الخمس.

معتقدند که خمس به آن ها تعلق دارد.فرمود:به خدا سوگند در مورد ما(اهل بیت)انصاف را رعایت نمی کنند،اگر مباهله ای باشد با ما(علیه دشمنان)مباهله می کنند اگر مبارزه و جنگی باشد به وسیلۀ ما مبارزه می کنند(و پیروز می شوند)آن گاه علی و آنها مساوی باشند؟».

امام صادق علیه السلام بین جریان مباهله و ولایت بر خمس که مهم ترین مقدار مالیات در شریعت اسلامی است ملازمه می دانند و مقام مباهله همان طور که گذشت مقام احتجاج می باشد؛یعنی کسی که حجت بر حقانیت دین است هرکس این مقام را داراست صاحب حق در خمس و ولایت بر خمس می باشد و این در فیء و انفال نیز می باشد،زیرا عنوان ذوی القربی در آنها نیز می باشد و یکی از مصادیقی که مباهله به وسیلۀ او برپاگردید حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام است.

7-در آیۀ مودّت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (1)همان طور که جلوتر آمد مضمون این آیۀ شریفه ولایت آن عدۀ مخصوص از ذوی القربی که معصوم هستند را بر امت اسلامی ثابت می نماید؛اگرچه محبت و دوستی همۀ ذوی القربی ولو غیر معصوم باشند لازم است.

توضیح مطلب:

همان طور که گذشت اولین مصادیق ذوی القربی حضرت فاطمه می باشد،در آیات دیگر قرآن نیز آیۀ مودّت تفسیر شده است مانند قول خداوند تعالی: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی

ص:174


1- 1) .شوری(42)آیۀ 23.

رَبِّهِ سَبِیلاً؛ (1)

«بگو من در برابر آن(ابلاغ آیین خدا)هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راه به سوی پروردگار برگزیند(این پاداش من است)».

و قول خداوند تعالی: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ؛ (2)

«بگو در برابر این(رسالت و تبلیغ)پاداشی از شما نمی طلبم این (رسالت)چیزی نیست جز یک یادآوری برای جهانیان».

و قول خداوند تعالی: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ؛ (3)

«بگو هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست».

و قول خداوند تعالی وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ. (4)

منفعت و سود مودّت اهل بیت به خود امت برمی گردد؛زیرا مودت و دوستی ذوی القربی راه هدایت به سوی خداست و موجب تذکر و بیداری عالمین و جهانیان است؛یعنی هر مقدار که ولایت ایشان در کسی بالاتر باشد هدایت او به سوی خداوند بیشتر است و این مقام برای فاطمه علیها السلام نیز ثابت است و چرا چنین نباشد که او بارزترین کسی است که به عنوان مصداق مودت ذوی القربی است که حتی پیامبر اکرم در مورد او چنین

ص:175


1- 1) .فرقان(25)آیۀ 57.
2- 2) .انعام(6)آیۀ 90.
3- 3) .سبأ(34)آیۀ 47.
4- 4) .یوسف(12)آیۀ 104.

می فرماید:«إنّ اللّه یرضی لرضاها و یغضب لغضبها».

جهت هشتم:روایات اهل سنت:

بخاری از عایشه در کتاب مغازی باب 38 باب غزوۀ خیبر نقل می کند که فاطمه علیها السلام دختر پیامبر فرستاده ای به سوی ابو بکر فرستاد و میراثش را مطالبه نمود که عبارت بود از فیء مدینه و فدک و مابقی خمس خیبر.

ابو بکر گفت:رسول خدا به ما فرمود:ما ارث به جا نمی گذاریم و آن چه به جای بگذاریم صدقه است و خاندان محمد صلّی اللّه علیه و آله از این مال می خورند و استفاده می کنند و من به خدا سوگند صدقۀ رسول خدا را از حالی که در زمان رسول خدا بود تغییر نمی دهم و مانند ایشان عمل می کنم.ابو بکر با این جواب از پرداخت آن اموال به فاطمه علیها السلام ممانعت کرد و فاطمه ناراحت گردید و قهر پیشه کرد و تا زمان وفات با او سخن نگفت و بعد از پیامبر شش ماه زندگی کرد و بعد از فوتش همسرش علی او را شبانه دفن نمود و از ابو بکر اجازه نگرفت و خودش بر او نماز خواند. (1)

این روایت به صراحت بر ما معلوم می سازد که فاطمه علیها السلام جانشینی و وراثت خود را از مقام و اختیارات پیامبر در مورد فیء از ابو بکر مطالبه می نماید و البته خواستۀ آن حضرت تنها ملکیت فیء از حیث مالی نبوده است بلکه منظور واقعی ایشان ولایت و حق تصرف بر فیء می باشد.

هم چنان که این روایت صراحت دارد که یکی از اختلافاتی که در قضیۀ فدک بین فاطمه علیها السلام و ابو بکر واقع شد در مورد فیء و ولایت ذوی القربی در

ص:176


1- 1) .فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،ج 7،ص 493.

آن است که اولین مصداق آن فاطمه علیها السلام می باشد و آن حضرت خواستار بازگشت خمس و فیء و فدک بود.

در صحیح مسلم (1)و مسند احمد (2)نیز همین روایت آمده است.

و به این مطلب ابن ابی الحدید اشاره دارد و می گوید:

بدان که مردم گمان می کنند که نزاع فاطمه علیها السلام با ابو بکر در دو مسئله، منحصر می شود:میراث و نحله،اما من اختلاف بین آن دو را در سه چیز یافتم که ابو بکر هرسه آن ها را ممانعت کرد و سومی سهم ذوی القربی است.ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری می گوید که به من ابو زید عمر بن شبه خبر داد و گفت صدقة ابو معاویه حدیثی را برای من نقل کرد از محمد بن عبد اللّه از محمد بن عبد الرحمن بن ابی بکر از یزید رقاشی از انس بن مالک:که فاطمه علیها السلام به مجلس ابو بکر وارد شد و فرمود ما کسی را که به ما ظلم رواداشت و صدقات و فیء غنائم که در قرآن آمده از سهم ذوی القربی را منع نمود می شناسیم سپس بر او قرائت نمود قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی الآیة.ابو بکر به او گفت:پدر و مادرم فدای پدر و فرزندان تو باد من تسلیم کتاب خدا و حق رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و حق خویشان او هستم من نیز آنچه تو از کتاب خدا تلاوت نمودی می دانم ولی چنین سهمی را از خمس که به شما تسلیم نمایم نفهمیدم.

فاطمه علیها السلام فرمود:آیا آن مخصوص تو و خویشان تو می باشد(و نه ما

ص:177


1- 1) .صحیح مسلم،ص 1380،حدیث 1759.
2- 2) .مسند احمد،ج 2،2423 و 276 و 463 و 464.

اهل بیت)؟گفت:نه بلکه از طرف شما آن را انفاق می کنم و مابقی را در مصالح مسلمین صرف می نمایم.فاطمه فرمود:این حکم خدا نیست.

ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری می گوید ابو زید به ما خبر داد و گفت هارون بن عمیر حدیثی برای من نقل نمود و گفت:ولید بن ابی هیعة از ابی اسود از عروة نقل می نماید که گفت:فاطمه علیها السلام از ابو بکر فدک و سهم ذوی القربی را طلب کرد اما او امتناع نمود. (1)

ابن قدامه به بعضی از آن اشاره می کند و می نویسد:

روایت شده از حسن و قتاده در مورد سهم ذوی القربی که اموالی بود که به رسول خدا تعلق داشت و چون فوت کرد ابو بکر و عمر آن را در راه خدا صرف نمودند و ابن عباس روایت کرده است که ابو بکر و عمر خمس را سه قسمت کردند و مانند این روایت حکایت شده از حسن بن محمد بن حنفیه در مورد نظریۀ اصحاب رأی که عقیده داشتند:

خمس باید سه قسمت شود:ایتام،مساکین(بی خانمان ها)و در راه مانده ها و معتقدند که سهم رسول خدا و خویشان او بعد از فوتش از بین رفت و ساقط شد.مالک می گوید:فیء و خمس یکی هستند که باید در بیت المال مصرف شوند.ابن قاسم می گوید:خبری از شخصی مطمئن از مالک رسیده است که گفت:امام(خلیفۀ وقت)باید به خویشان رسول خدا مقداری از مال که صلاح می داند بپردازد.

ثوری و حسن معتقدند:امام(خلیفه)همان گونه که خداوند عز و جل فرمود

ص:178


1- 1) .شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 16،ص 231-230.

باید عمل کند و ما فرمودۀ خداوند تعالی را داریم: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ تا آن جا که می گویند:نباید ظاهر نص و قول رسول خدا و فعل او به خاطر قول ابی العالیه متروک شود و آن چه ابو حنیفه می گوید مخالف ظاهر آیه است و خدای تعالی برای رسولش و اقربای او چیزی قرار داده است و در خمس حقی برای آنها جعل فرموده است؛همان طور که سه صنف دیگر نیز در خمس حق دارند و در قرآن ذکر شده اند و هرکس با آن مخالفت کند با صریح قرآن مخالفت کرده است.

اما این که ابو بکر و عمر سهم ذوی القربی را در راه خدا صرف کردند،به احمد گفته شد او ساکت گردید و سرش را تکان داد و بدان معتقد نگشت و آن را قبول نکرد و معتقد بود که قول ابن عباس-و هرکس که موافق اوست-با کتاب خدا و سنت رسول خدا موافق است و نیز ابن عباس وقتی در مورد سهم ذوی القربی سؤال شد گفت:ما گمان می کردیم که به ما(اهل بیت)تعلق دارد اما قوم آن را از ما منع کردند.

چه بسا منظورش از قوم،ابو بکر و عمر باشند که آن را در راه خدا صرف کردند و کسانی که از آن دو در این قضیه تبعیت کردند و هرگاه اصحاب اختلاف کردند و قول بعضی از آنها موافق کتاب و سنت باشد اولی است و قول ابن عباس با کتاب و سنت موافق تر است. (1)

و متقی هندی احمد و ابن جریر و بیهقی و غیر اینها از ابو طفیل

ص:179


1- 1) .ابن قدامه،المغنی،باب قسمة فیء و غنیمت و صدقه،ج 7،ص 30.

روایت می کند که:«جاءت فاطمة الی أبی بکر فقالت:فأنت ورثت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أم أهله؟قال:بل أهله.قالت:فما بال الخمس؟قال:إنّی سمعت رسول اللّه یقول:إذا أطعم اللّه نبیّا طعمة ثم قبضه کانت للذی بعده فلما ولیت رأیت أن أرده علی المسلمین». (1)

«فاطمه علیها السلام به مجلس ابو بکر وارد شد و گفت:آیا تو از رسول خدا ارث می بری یا خانوادۀ او؟گفت:خانواده اش.فرمود:سرانجام خمس چه شد؟ گفت:من از رسول خدا شنیدم که می فرمود:هنگامی که خداوند به پیامبرش طعمه ای از مال دنیا ببخشد سپس روح او را قبض نماید (فوت کند)آن چه از او باقی بماند متعلق به کسی است که جانشین او می گردد و چون من امور را در دست گرفتم صلاح دیدم که آن را به مسلمین بازگردانم.»

اهل سنت،روایات دیگری هم نقل می کنند که آن حضرت فقط مطالبۀ یک قطعه زمین نداشت بلکه مطالبۀ فیء و خمس و جانشینی او به مقام رسول خدا در آن دو مورد است و آن ملکیت تصرف و ولایت در فیء و خمس است.

ترجمۀ این کتاب شریف در روز شنبه 20 جمادی الثانی 1425(1383/5/17) روز ولادت باسعادت انسیة الحوراء حضرت فاطمۀ زهرا به اتمام رسید.

ص:180


1- 1) .کنز العمال،ج 3،ص 130.

فهرست ها

اشاره

آیات احادیث معصومان و پیامبران علیهم السلام اعلام(اشخاص،مکان ها،کتاب ها، قبایل و گروه ها) کتاب نامه

ص:181

ص:182

آیات

اُذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ...، 39

إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ...، 61

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی...، 56

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ...، 41

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ...، 49

إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما...، 153

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ، 138

إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ، 107

إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، 161

إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ...، 76

إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً...، 58

إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ...، 38

أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً...، 48

إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ...، 19

إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً...، 79

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ...، 159

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ...، 68، 70،104

إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا...، 83

إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً...، 104

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ، 21،82، 83

أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ...، 60

بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ...، 20

بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ...، 131

تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ، 26

تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ، 87

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا...، 130

ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ...، 92

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّا، 59

رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ...، 59

عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ...، 74

ص:183

فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ...، 152

فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ...، 51

فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ...، 131

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ...، 72

ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ...، 132

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما...، 86،90

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ...، 46،47

فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ، 20

قالَ أَ غَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً...، 39

قالَتْ أَنّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ...، 42

قالَتْ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ...، 41،46،47

قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ...، 53

قالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ، 48

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ...، 66

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً...، 94،125، 128،130،159،174،175

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ...، 175

کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ...، 104

کَلاّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ...، 78،80

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ، 39

کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ...، 138

لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ، 26،83

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ...، 64

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ...، 64

لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی، 138

لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ 97

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ...، 20

ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما...، 153

ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ...، 95

ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ...، 159

ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ، 94

ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ...، 40

ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ...، 169

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ...، 55،63

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما...، 170،171

اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...، 99، 169

وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ، 133،140،144، 145،151،152،154،156،158

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ...، 131

وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ...، 54،58

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ...، 57،72

ص:184

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ...، 59

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ...، 60

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ...، 60

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ...، 44،47

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ، 59

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ...، 59

وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ...، 69،70

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ...، 135، 159،167،177،179

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا...، 50

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً...، 97

وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً...، 132

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً، 49،51،54، 67

وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ...، 132

وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ، 97

وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ...، 39

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ...، 79،104

وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ...، 161

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها...، 73

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ...، 85

وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللّهَ...، 63

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ...، 130

وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ، 26

وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً...، 39

وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا، 56

کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ...، 89،90

وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا...، 84

وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ...، 104

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی عِلْمٍ...، 39

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ...، 45

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ...، 11

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ، 84

وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ...، 134

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاّ...، 75

وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ...، 175

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ...، 17،95

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ...، 50

وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ...، 74

وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ...، 83

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ...، 37

ص:185

وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً...، 74

یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ...، 74

یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ...، 66

یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی...، 65

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ...، 93،129، 152

اَلْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ، 138

یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ، 171

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ...، 135

یسطر فیه کلّ غائبة فی السماوات...،26

اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ...، 129

اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ...، 93

ص:186

احادیث

أروی عن العالم علیه السلام أنّه قال رکز...،166

أمرها إلی ربّها،170

أقطع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فاطمة فدک،150

أنا عبد من عبید محمد صلّی اللّه علیه و آله،92

أنتظر لها القضاء،169

أنتم الصراط الاقوم و شهداء...،78

أنت منّی بمنزلة هارون من...،88

إنّ اللّه یرضی لرضا فاطمة...،104

إنّ اللّه یرضی لرضاها و...،176

إنّ أمرها إلی ربّها إن شاء...،170

إنّما سمّیت فاطمة محدّثة لأنّ...،43

إنّ المؤمن أبوه النور و أمّه...،100

أوّل ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر،35

أول ما خلق اللّه نور نبیّک...،97

حسین منّی و أنا من حسین،93

دعا رسول اللّه فاطمه فأعطاها...،150

رضا فاطمة من رضای و سخط فاطمة...، 121

شهداء علی خلقه و أعلاما...،78

علی کلّ امرئ غنم او اکتسب...،142

علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ،104

علیّ منّی و أنا من علیّ،93

فاالراغب عنکم مارق و اللازم...،67

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:[لفاطمة]لک فدک،150

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله وقفها فأنزل...،150

لولا علیّ لما خلقتک،97

لولاک لما خلقت الأفلاک...،85،92،97

ما إن تمسّکتم بهما فلن تضلّوا...،8

ما تقول قریش فی خمس؟قال...،173

من مات و لم یعرف امام زمانه...،119

من وجد برد حبّنا فی کبده...،142

نحن الراسخون فی العلم...،83

ص:187

و الذی للرسول هو لذوی القربی...،142

و تعطوا الخمس من المغنم،137

وجدنا فی کتاب علی علیه السلام أنّ...،144،167

و لقد کانت فاطمة مفروضة...،89

و لکنّ اللّه زوّجک من السماء...،165

و لولا فاطمة لما خلقتکما،98

یا علی إنّ اللّه عز و جل یغضب...،102

یا فاطمة إنّ اللّه لیعضب...،101

ص:188

معصومان و پیامبران علیهم السلام

محمد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله،پیامبر اکرم، رسول خدا،سید رسل صلّی اللّه علیه و آله،11،20،21، 28-31،35،36،38،48،54،62،66، 68-72،81-83،86-90،92-101، 104،105،107-109،112-115، 117-120،122،125،133،134، 137،140،142،143،145،147، 148،150-156،158،160،161، 163-166،168-173،175-180

امیر المؤمنین علی بن ابی طالب،امیر مؤمنان علی علیه السلام،11،21،25،27-31،35،36، 48،52،68-72،77،81-83، 87-90،92،93،97،98،101،104، 113،117-119،121-123،128، 129،141،142،144،146،147، 152-155،157،158،160،161، 163-166،170-174،176 فاطمه الزهراء،صدیقۀ طاهره،زهرا علیها السلام، 9-13،15،17-33،35-38،43،48، 52،54،57،62،67،68،71،72،74، 77،81-83،85-90،92،93،95، 96،98-105،107،109،111،112، 115،117-125،129،131،133، 134،140-146،148،150،151، 153،154،156-166،168-178، 180

امام حسن مجتبی علیه السلام،11،25،31، 68-71،77،81-83،87،88،108، 160،161،171،172

امام حسین،سید الشهداء علیه السلام،11،25،27، 31،35،52،68-71،77،81-83، 87،88،101،134،144،160،161، 171،172

علیّ بن الحسین،زین العابدین علیه السلام،150

ص:189

امام باقر،ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام،21، 23،24،29،144،165،167

امام صادق،ابی عبد اللّه علیه السلام،17،19-21، 26،28،29،38،43،49،53،67،69، 142،143،150،158،162،165، 170،172-174

ابو الحسن موسی(امام موسی بن جعفر)،امام کاظم علیه السلام،154-157

امام علی بن موسی الرضا علیه السلام،27،32، 134،172

امام عسکری علیه السلام،18،88

بقیة اللّه،صاحب الامر،امام قائم علیه السلام،11،13، 20،28،143

آدم علیه السلام،23،34-36،58،131،132

نوح علیه السلام،58،60

حضرت ابراهیم علیه السلام،45،59،60،66، 131،132

موسی علیه السلام،29،60،88،90

عیسی بن مریم،مسیح علیه السلام،27،32،41، 43،45،46،49-51،53-55، 58-65،86،90،99،100

ادریس،60

اسحاق،45،59،60

اسماعیل،60

زکریا،46-50،55-57،60

عقیله بنی هاشم زینب کبری،52

سلیمان،59

عزیر،66

مریم علیها السلام،11،12،27،29،32،37-62، 64،65،67،68،72،75،99،100

هارون،29،60،88

یحیی،46،48،49،59،60

یعقوب،45،59،60

ص:190

اعلام

(اشخاص،مکان ها،کتاب ها،قبایل و گروه ها)

آفریقا،156

آل ابراهیم،58

آل البیت علیه السلام،48

آل عمران،58

آل محمد صلّی اللّه علیه و آله،19

ائمه هدی علیهم السلام،ائمه اطهار علیهم السلام،12،19-21، 26-28،30،32،95

ائمه علیهم السلام،ائمه اطهار علیهم السلام،143،156

ابان بن تغلب،150

ابن ابی الحدید،118،177

ابن ابی حاتم،68

ابن بابویه،150

ابن جریر،68

ابن جریر،179

ابن زیاد،52 ابن سعد،137

ابن عباس،83،144،166،173،178، 179

ابن قاسم،178

ابن قتیبه،119،122

ابن قدامه،178

ابن کثیر،87

ابن مردویه،68،83

ابو اسحاق ثعلبی،118

ابو اسود،178

ابو بصیر،23،29،36،69،162

ابو بکر،118،119،120،121

ابو بکر/ابو بکر بن ابی قحافه(خلیفۀ اول)، 52،118-121،122،145-148، 153،155،158،159،161،169،

ص:191

170،176-180

ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری،177، 178

ابو جعفر احول،173

ابو حمزه،167

ابو حنیفه،179

ابو خالد کابع،144،167

ابو زید عمر بن شبه،177،178

ابو سعید خدری،150

ابو طفیل،147،179

ابو العالیه،179

نجفی خوانساری،آیة اللّه العظمی شیخ ابو الفضل،13

ابو محمد،25

ابو یوسف دمشقی،163

اخبار الدول و آثار الاول،163

ارمنستان،156

استانبول،150

اسحاق بن عمار،162

اسماء بنت عمیس،160،161

اصحاب سقیفه،52،138

الامالی،172

امام خمینی،149

الإمامة و السیاسة،119

ام ایمن،155،160،161

امّ سلمه،68،69،70

انجیل،171

انس بن مالک،177

انصار،139،146،160،173

اهل بیت علیهم السلام،18،38،68-70،86،94، 108،102،122،123،125،129، 130،132،136،138،144، 146-148،153،160،167،168، 172،173،175،178،179

اهل سقیفه،123،124،146

اهل سنت/سنی،13،67،69،77،93، 97،101،108،113،123،124، 136،140،145،151،163،169، 170،176،180

اهل یمن،137

بحار الأنوار،150،156،169

بصائر الدرجات،36

ص:192

بغداد،150

بنی اسرائیل،39،50-52،58،59،62،66

بنی امیه،52،108

بنی زهیر،137

بنی هاشم،145،161

بیت المقدس،44

بیهقی،179

تجهیز الجیش،163

تفسیر ابن کثیر،87

تفسیر برهان،69،170

تفسیر ثعلبی،171

تفسیر جوامع الجامع،107

تفسیر طبری،147

تفسیر فرات کوفی،19

تفسیر محمد بن عباس،170

تورات،171

تهذیب،154

تهران،150

ثوری،178

جابر،87

جابر بن عبد اللّه،118،158،160

جریر بن عبد اللّه بجلی،158،160

جعفر بن ابی طالب،161

الجلاء و الشفاء،165

حاکم حسکانی،77

حاکم نیشابوری،87

حذیفة بن اسعد،36

حسن،178

حسن بن محمد بن حنفیه،178

حمران،20

خباب بن الارت،165

خدیجه،153

خیبر،176

الدرّ المنثور،87

دلائل الإمامة،23

دودمان ابراهیم،60

دومة الجندل،155

دهلوی،163

زراره،20

زید بن حارثه،169

ساره،11

سعد بن ابی وقّاص،88

ص:193

سعید بن جبیر،171

سفیان ثوری،171

سقیفه بنی ساعده،28

سلمان فارسی،30،171

سمرقند،156

سنن بیهقی،146،147

سید محمد علی الحلو،13

سیوطی،68،83،87

سیف البحر،156

شواهد التنزیل،87

شیخ[طوسی]،154،162

شیخین،123

شیعه/شیعۀ امامیه،13،67-69،77،93، 97،101،136،140،145،151،169

صحیح مسلم،177

صدقة ابو معاویه،177

شیخ صدوق،43،170،172

طبرانی،68

طبرسی،107

طبری،23

عاص بن وائل،108

عاقب،87

عایشه،120،176

عباس بن علی(حضرت ابو الفضل)،71

عبد اللّه(پسر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله)،108

عبد اللّه بن سنان،142

عبد الرحمان بن ابی یعلی،146

عتبة بن ازهری،163

عون،156

عراق،144

عروة،178

عریش مصر،155

عطیه،150

همدانی،علامه سید علی،163

علی بن اسباط،154

عمر/عمر بن خطاب،119،122،146، 147،155،158،159،160،169، 170،178،179

عمران،32

عمرو بن حزم،137

فتوح البلدان،137

فخر رازی،108

ص:194

فدک،141،145،148،150،151، 153-160،162،168،176،178

فرات،165،166

فضیل،142

فقه الرضا،166

قاهره،150

قبیله عبد قیس،137

قتاده،147،178

قریش،170،173

کافی،165،167

کتاب المحتضر،166

کربلا،52

کشف الغمّة،101،169

کالصفوری شافعی بغدادی،163

کلینی،154،167،170

کوه احد،155

مالک،178

متقی هندی احمد،179

مجاهد،118

مجلسی،علامه محمد باقر،36،146،150، 164،171

المحاسن المجتمعة،163

طبری،محبّ الدین،101

محمد بن عبد الرحمن بن ابی بکر،177

محمد بن عبد اللّه،177

محمد بن علی(ابن حنفیه)،71

سند بحرانی،آیة اللّه شیخ محمد،12

مدینه،86،176

مسند احمد،147،177

مصباح الأنوار،150،166

مصر،165

معاذ بن جبل،137

مغازی،176

مفضل بن عمر،38،158

مقامات فاطمة الزهرا علیها السلام فی الکتاب و السنّة،13

مکه،89

مناقب،156

مهاجر/مهاجرین،139،146،160،173

مهدی عباسی،154،155

نجران،86،87

نزهة المجالس،163

ص:195

نقیب ابی یحیی جعفر بن یحیی بن ابی زید بصری،118

نهر بلخ،165،166

نهر مهربان،166

نهروان،165

نیل،165،166

واقدی،90

ولید بن ابی هیعه،178

هارون بن عمیر،178

هارون الرشید،156

هشام بن حکم،17

یحیی بن سعید عطار،170

یحیی بن عقیل،163

یزید،52

یزید رقاشی،177

یعقوب بن شعیب،164،165

یمن،137

ص:196

کتاب نامه

1.قرآن کریم.

2.الحلو،سید محمد علی،ما نزل من القرآن فی شأن فاطمة الزهراء،دار الکتب الاسلامی،قم [بی تا].

3.کلینی،محمد بن یعقوب،الکافی،دار الکتب الاسلامی،طهران 1388 ق.

4.طیب،سید عبد الحسین،اطیب البیان،انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی،تهران[بی تا].

5.کوفی،فرات بن ابراهیم،تفسیر فرات الکوفی،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،تهران 1416 ق.

6.استرآبادی،سید شرف الدین،تأویل الآیات الظاهرة،مؤسسة النشر الاسلامی،قم 1409 ق.

7.صفار قمی،محمد بن الحسن،بصائر الدرجات،مکتبة آیة اللّه نجفی مرعشی،قم 1404 ق.

8.طبری،محمد بن جریر،دلائل الامامة،منشورات الرضی،قم 1363 ش.

9.مجلسی،ملا محمد باقر،بحار الأنوار،مؤسسة الوفاء،بیروت 1403 ق.

10.بحرانی،سید هاشم،البرهان فی تفسیر القرآن،مؤسسة البعثه،قم 1415 ق.

11.صدوق،محمد بن علی،علل الشرائع،نشر داوری،قم 1385 ق.

12.ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،مطبعة آیة اللّه نجفی،قم 1404 ق.

13.مشهدی،محمد،کنز الدقائق،مؤسسه نشر اسلامی،قم،1407 ق.

14.عسقلانی،ابن حجر،فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،مؤسسة دار الفکر،بیروت [بی تا].

ص:197

15.النووی،صحیح المسلم بشرح النووی،دار احیاء التراث العربی،بیروت 1412 ق.

16.ناصف،شیخ منصور علی،جامع الاصول،دار احیاء التراث العربی،بیروت 1406 ق.

17.السیوطی،جلال الدین،الدرّ المنثور،مکتبة آیة اللّه نجفی،قم 1404 ق.

18.حکم حسکانی،شواهد التنزیل،تحقیق محمد باقر محمودی،دار الفکر،بیروت 1417 ق.

19.تستری،قاضی نور الله،احقاق الحق،کتابخانه آیة اللّه نجفی،قم 1404 ق.

20.صدوق،محمد بن علی،معانی الاخبار،مؤسسة النشر الاسلامی،قم 1361 ش.

21.نعمانی،محمد بن ابراهیم،غیبة النعمانی،مکتبة الصدوق،طهران[بی تا].

22.ابن کثیر دمشقی،مختصر تفسیر ابن کثیر،دار احیاء التراث العربی،بیروت 1415 ق.

23.طبری،محب الدین،ذخائر العقبی،دار المعرفة،بیروت 1420 ق.

24.بحرانی اصفهانی،الشیخ عبد الله،عوالم العلوم،مکتبة الزهراء،قم 1405 ق.

25.ابن ندیم،محمد بن اسحاق،الفهرست،انتشارات مروی،طهران 1393 ق.

26.احمدی میانجی،احمد،مکاتیب الرسول،دار الحدیث،طهران 1419 ق.

27.اصفهانی،ابو الفرج،مقاتل الطالبین،منشورات الرضی،قم 1366 ش.

28.طبرانی،الحافظ ابو القاسم،المعجم الکبیر،مکتبة ابن تیمیه،مصر 1404 ق.

29.طبرسی(امین الاسلام)،جوامع الجامع،چاپ دوم:انتشارات دانشگاه تهران،تهران [بی تا].

30.فخر الرازی،التفسیر الکبیر،چاپ سوم:بیروت،دار الفکر 1412 ق.

31.ابن قتیبه،الامامة و السیاسة،دار الکتب العلمیه،بیروت 1417 ق.

32.سیوطی،جلال الدین،إحیاء المیت بفضائل اهل البیت،دار الثقلین،بیروت[بی تا].

33.ابن طاووس،مصباح الزائر،آل البیت،قم 1417 ق.

34.مفید،محمد بن نعمان،المزار،مدرسة الامام المهدی،قم 1409 ق.

35.مشهدی،محمد بن مشهدی،مزار مشهدی،نشر قیوم،قم 1419.

ص:198

36.ابن طاووس،اقبال،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،قم 1416 ق.

37.صدوق،محمد بن علی،من لا یحضره الفقیه،چاپ دوم:مؤسسه نشر اسلامی،قم[بی تا].

38.عاملی،سید جعفر مرتضی،الصحیح من سیرة النبی،دار السیرة،بیروت[بی تا].

39.ابن سعد،الطبقات الکبری،دار صادر،بیروت،1417 ق.

40.ابن کثیر جزری،اسد الغابه،دار الشعب،بیروت 1390 ق.

41.سنائی،الامام النسائی،سنن النسائی،دار الفکر،بیروت 1415 ق.

42.نوری همدانی،حسین،کتاب الخمس،مؤسسه مهدی موعود،قم 1418.

43.عاملی،شیخ حر،الوسائل الشیعه،مؤسسۀ ال البیت،قم 1416 ق.

44.قندوزی الحنفی،ینابیع المودة،طبع اسلامبول[بی تا].

45.آلوسی،تفسیر روح المعانی،دار الاحیاء التراث العربی،بیروت 1420.

46.هیثمی،مجمع الزوائد،دار الکتب العلمیه،بیروت 1408 ق.

47.خمینی،روح الله،الحکومة الاسلامیة،وزارت ارشاد اسلامی،تهران 1362.

48.طوسی،محمد بن حسن(شیخ الطائفه)،الامالی،انتشارات بعثت،1414 ق.

49.ذهبی،ابو عبد الله،میزان الاعتدال،دار الفکر،بیروت[بی تا].

50.سیوطی،جلال الدین،الجامع الصغیر،دار الفکر،بیروت 1401 ق.

51.ابن عساکر،تاریخ مدینة دمشق،دار الفکر،بیروت 1415 ق.

52.صدوق،محمد بن علی بن ابراهیم،عیون اخبار الرضا علیه السلام،انتشارات علمی،تهران،1390.

53.ابن قدامه،المغنی،دار الکتاب العربی،بیروت 1407 ق.

54.غروی اصفهانی،محمد حسین،دیوان کمپانی،نشر لقمان،قم 1367 ش.

55.هندی،سید رضا،چکامۀ کوثریه،مؤسسّۀ انتشارات طور،1370 ش.

ص:199

تعريف مرکز

بسم الله الرحمن الرحیم
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
(التوبه : 41)
منذ عدة سنوات حتى الآن ، يقوم مركز القائمية لأبحاث الكمبيوتر بإنتاج برامج الهاتف المحمول والمكتبات الرقمية وتقديمها مجانًا. يحظى هذا المركز بشعبية كبيرة ويدعمه الهدايا والنذور والأوقاف وتخصيص النصيب المبارك للإمام علیه السلام. لمزيد من الخدمة ، يمكنك أيضًا الانضمام إلى الأشخاص الخيريين في المركز أينما كنت.
هل تعلم أن ليس كل مال يستحق أن ينفق على طريق أهل البيت عليهم السلام؟
ولن ينال كل شخص هذا النجاح؟
تهانينا لكم.
رقم البطاقة :
6104-3388-0008-7732
رقم حساب بنك ميلات:
9586839652
رقم حساب شيبا:
IR390120020000009586839652
المسمى: (معهد الغيمية لبحوث الحاسوب).
قم بإيداع مبالغ الهدية الخاصة بك.

عنوان المکتب المرکزي :
أصفهان، شارع عبد الرزاق، سوق حاج محمد جعفر آباده ای، زقاق الشهید محمد حسن التوکلی، الرقم 129، الطبقة الأولی.

عنوان الموقع : : www.ghbook.ir
البرید الالکتروني : Info@ghbook.ir
هاتف المکتب المرکزي 03134490125
هاتف المکتب في طهران 88318722 ـ 021
قسم البیع 09132000109شؤون المستخدمین 09132000109.