فلسفه احكام

مشخصات كتاب

نويسنده : مرکز ملی پاسخگوئی به سوالات دینی

ناشر : مرکز ملی پاسخگوئی به سوالات دینی

فلسفه احكام تقليد

برخي از آياتي كه بر بطلان تقليد كوركورانه، در قرآن وجود دارد چيست؟

پرسش

برخي از آياتي كه بر بطلان تقليد كوركورانه، در قرآن وجود دارد چيست؟

پاسخ

قرآن كريم در تبيين سنّت انبيا و برخورد مقلدان باطل با آنان مي گويد، بت پرستان مي گفتند، بت پرستي، اثري بجامانده از نياكان ماست، و ما بايد آن را حفظ كنيم و انبيا مي فرمودند: اگر اجداد شما كاري را عاقلانه يا از روي هدايت نكرده اند، نبايد روش باطل آنها را ادامه دهيد. چون عقل و هدايت است كه مي تواند اُسوه باشد نه سفه و ضلالت .

انبيا مردم را به عقل و وحي فرا مي خواندند و مي گفتند: هر كلام را يا بايد حجت درون (عقل) تأييد كند، يا حجت بيرون (نقل) صحيح بداند. انبيا با تقليد باطل و جهل و سنتهاي نادرست مبارزه كردند.

در سوره مباركه بقره آمده است: «وَ اِذا قِيلَ لَهُم اتََّبعُوا ما أَنزَل اللهُ قالوا بَل نتَّبعُ ما أَلْفَينا عَليه اباءَنا أَوَلوْ كانَ اباؤهُم لا يَعْقِلوُن شَيئاً وَ لا يَهتدون» بقره/170؛ وقتي به آنان گفته شد از آنچه خداوند نازل كرده است، پيروي كنيد؛ گفتند: ما چيزي را پيروي مي كنيم كه نياكان خود را بر آن يافتيم آنان روش نياكان را در مقابل وحي قرار مي دادند از اين رو خداوند مي فرمايد: اگر چه روش نياكان شما نه مطابق عقل و استدلال بود، و نه هماهنگ با هدايت وحي آسماني؟ حق را بايد حفظ كرد و آن را به صورت يك سنّت پسنديده ترسيم كرد نه آن كه هر چه سنّت شد حق باشد و حفظ و تداوم آن مطلوب.

در سوره مباركه مائده نيز در مذمّت از تقليد باطل مي فرمايد: «وَاِذا قيل لَهُم تَعالوا ما أَنزَل اللهُ وَ الرََّسُول قالوا حَسْبُنا ما

وَجَدنا عَليهِ اباءَنا أَوْ لَوْ كانَ اباؤُهم لا يَعْلَمُون شَيئاً وَلا يَهْتدون» مائده/104 ؛ وقتي به اينها گفته شود در برابر ره آورد انبيا خضوع كنيد، مي گويند ما سنت نياكان را حفظ مي كنيم. آيا اگر نياكانشان عالم و مهتدي نبودند، باز هم مطاعند و متبوع؟ و اين نشانگر آن است كه تبعيت در مسائل حكمت نظري بايد بر اساس علم باشد و در مسائل حكمت عملي بايد در مسير هدايت قرار گيرد. چيزي كه در برابر وحي و عقل قرار گيرد، سنت باطل ناميده مي شود و سنت باطل، انسان را به عذاب اليم گرفتار مي كند.

در سوره اعراف نيز تقليد باطل را محكوم مي كند: «وَ اِذا فَعَلوا فَاحِشَة قالوُا وَجَدنا عَلَيها اباءَنا واللهُ أَمَرنا قُل اِنََّ اللهَ لا يَأْمُر بِالفَحْشاءِ أَتَقولون عَليَ اللهَُ ما لاتَعلَمُون» اعراف/28؛ وقتي دست به كار زشتي زدند، براي توجيه آن و تبرئه خود گفتند: گذشتگان خود را بر اين روش يافتيم و اين سنّت نياكان ماست و حفظ سنّتهاي باستاني لازم و مقدس است. متفكران آنان استدلال مي كنند و مي گويند خدا ما را به اين كار امر كرده است، قرآن كريم درباره وثنيّين مي فرمايد: اينها دو گونه سخن مي گويند، عده اي معتقدند كه بايد سنت نياكانشان را حفظ كنند؟، و عده اي نيز مي گويند: خداوند ما را به پرستش بتها و احياي سنّت بت پرستي امر كرده است. منشأ اشتباه و گمراهي آنان، خلط بين امر تكويني و امر تشريعي و فرق نگذاشتن بين آنهاست.

در سوره مباركه لقمان نيز مي فرمايد: «وَاِذا لَهُم اتَّبعُوا ما اَنزَل اللهُ قالوُا بَلْ نَتّبِع ما وَجَدنا عَليه اباءنا أَوَ لَوْ كان الشَّيطانُ يَدْعوُهم اِلي عَذاب السَّعير» لقمان/21؛ وقتي

آنان را به اطاعت از وحي فرا مي خواندند، مي گفتند: ما پيرو سنت نياكان خويش هستيم. اين سنّت، سنت شيطاني است و شيطان پيروان خود را به عذاب دردناك الهي گرفتار مي كند. چيزي كه مطابق عقل و وحي نباشد، سخن شيطان است و سخن شيطان پاياني جز عذاب نخواهد داشت.

آيا از مرجع واجد شرايطي كه فوت كرده است , مي توان تقليد كرد؟ چرا؟

پرسش

آيا از مرجع واجد شرايطي كه فوت كرده است , مي توان تقليد كرد؟ چرا؟

پاسخ

تقليد ابتدايي متوفّي جايز نيست , اما اگر از مجتهد زنده اي تقليد كند, سپس آن مرجع از دنيا برودو وي اعلم از مجتهدان زنده باشد, بايد به تقليد او باقي بماند و در مسائل مستحدثه يعني مسائلي كه قبلاً وجودنداشته و تازه موضوعيت پيدا كرده , به مجتهد زنده رجوع كند, و در صورت مساوي بودن , مجتهدان با اجازه ءمجتهدان زنده مي تواند به تقليد از مجتهد مرده باقي بماند.

بايد بدانيم احكام اسلام (همانند نيازهاي بشر) دو گونه است :

1 احكام اوليه يا ثابت : احكامي كه تحوّل و تطوّر زمان باعث دگرگوني آن نمي شود, مثل رابطهء انسان با خدا(عبادت ) كه تغييرات زمان و مقتضيات متحوّل زمان در هر ناحيه تأثير داشته باشد, در اين ناحيه تأثير ندارد ياخيلي كم تأثير دارد; يعني اين جور نيست ارتباط مخلصانه اي كه مردم هزار سال پيش مي بايست با خدا داشته باشند, امروز به گونه اي ديگر باشد.(1)

2 احكام ثانويه يا متغير: مانند برخي قوانين مربوط به روابط انسان ها با يك ديگر, در روايت اسحاق بن يعقوب (ره ) از امام زمان 7 از آن به (2) تعبير شده است ; يعني مسائلي كه در گذشته مطرح

نبوده , يا اصل مسئله در گذشته مطرح بوده , لكن ماهيت و شكل آن تغير يافته است . گاهي هم ممكن است شكل ظاهري آن حفظ شود, لكن موضوع كه حكم حلال و حرام و صحت و بطلان , مبتني بر آن است , متحول شده باشد, مثل شطرنج

, كه زماني موضوع براي برد و باخت و يك بازي صرفاً قماري بود, ولي امروزه مي گويندبه يك بازي علمي و ورزش فكري , تحول يافته است ; پس حكم به تبعيت از موضوع بايد حكم آن تغيير يابد.اين گونه تحول در روابط اقتصادي , فرهنگي , سياسي و... نيز ممكن است پيدا شود.

بنابراين , به فتوا و نظر مجتهدان متوفي نمي توان اكتفا كرد, چنان كه امروزه نمي توان به كتب يا نظريات پزشكان يك صد سال پيش بسنده كرد. به همين جهت است كه در روايت اسحاق بن يعقوب ما مكلّف مي شويم در اين گونه مسائل به يعني مجتهدان زنده رجوع كنيم . (پ_اورقي 1.مرتضي مطهري , اسلام و مقتضيات زمان , ج 2 ص 41 با تلخيص .

(پ_اورقي 2.حرعاملي , وسائل الشيعه , ج 18 ص 101 حديث 9

چرا مجتهدان در بعضي مسائل اختلاف نظر دارند؟ چرا يك رسالهء مشتركي نمي نويسند؟

پرسش

چرا مجتهدان در بعضي مسائل اختلاف نظر دارند؟ چرا يك رسالهء مشتركي نمي نويسند؟

پاسخ

همان طور كه از سؤال بر مي آيد, فقيهان و مراجع عظام در اكثر مسائل فقهي وحدت نظر دارند وتنها در بعضي از مسائل اختلاف دارند. اختلاف امري اجتناب ناپذير است , مثل اختلاف متخصصان سايررشته ها و اطبا و مهندسان . اگر در عرصهء اختلاف نظر بين متفكران يك رشته بنگريد, كم ترين اختلاف را فقهادارند; زيرا مستندات آن ها كتاب و سنت است . فقيهان در حكم موضوع و مسئله اي كه مدرك و مستند شرعي معتبر (آيه , روايت , اجماع محصل ...) دارد, هيچ گاه اختلاف ندارند; آن جايي اختلاف دارند كه سند قطعي نباشد. در اين گونه موارد يكي مي گويد: اين روايت به نظرم صحيح و معتبر است , لذا حكمش اين است , وديگري مي گويد: به نظرم صحيح نيست ; لذا حكمش خلاف حكم اوّلي خواهد بود.

بعضي از مراجع به اصل و دليلي تمسك مي كنند كه برخي ديگر آن را معتبر نمي شناسند.

گفتني است : وقتي نظريات مراجع مختلف شد, اگر چه در بعضي موارد نوشتن يك رساله به طور دسته جمعي ممكن نخواهد بود, ولي مي توان نظريات مختلف مراجع را در يك جا جمع آوري كرد, چنان كه اخيراًفتاواي دوازده نفر از فقيهان جمع آوري و تحت عنوان در دو جلد منتشر شده است .

اجتهاد يعني چه و سابقه تاريخي آن در استنباط احكام چگونه است؟

پرسش

اجتهاد يعني چه و سابقه تاريخي آن در استنباط احكام چگونه است؟

پاسخ

اجتهاد يعني كوشش عالمانه با متد صحيح، براي درك مقررات اسلام، با استفاده از قرآن، روايات، اجماع و عقل. و اجتهاد و تفقه كه نيروي محركة اسلام نام گرفته، يكي از موجبات جاويد ماندن اسلام است، زيرا از همين راه مي توان حكم هر موضوعي را از قرآن و روايات استخراج كرد و به اين وسيله از قوانين ديگران بي نياز بود.

كساني كه با تاريخ فقه اسلامي آشنائي دارند، مي دانند كه اجتهاد، حتي در زمان خود پيامبر گرامي و سائر پيشوايان ديگر نيز بر قرار بوده است، چه رسد به زمانهاي بعد. البته بايد توجه داشت كه اجتهاد در آن زمان، با زمان ما فرق بسيار داشته است.

اجتهاد در آن زمان بسيار روشن بود، و بيشتر شامل نقل و حفظ احاديث مي شد. در آن عصر قرائني كه مي توانست فهم احاديث را آسان كند، فروان بود. و به علاوه، در مواردي كه آيه يا روايت پيچيدگي و ابهام داشت، مي توانستند از شخص پيامبر صلي الله عليه وآله و يا امام (ع) سئوال كنند تا شك و ترديد و ابهام را از خود دور سازند. اما هر چه از آن زمانها دورتر مي شويم، بر اثر اختلاف آراء و روايات و نيز مشكوك بودن حال برخي از راويان، اجتهاد جنبة فني به خود گرفته و نياز امت اسلامي به اجتهاد زيادتر و دائرة آن وسيع تر گرديده است.

براي اين كه بدانيم اجتهاد در ميان ياران پيامبر گرامي وجود داشته، كافي است از ميان روايات زياد، به مفاد دو روايت ذيل توجه كنيد.

1_ هنگامي كه «معاذبن جبل» از طرف رسول

گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به يمن مي رفت، آن حضرت به او فرمود: در مواردي كه مي خواهي داوري كني از چه مداركي استفاده مي كني؟

گفت: از آيات قرآن مجيد.

پيامبر فرمود: اگر درباره موردي كه مي خواهي قضاوت كني، آيه اي كه خصوص حكم آن مورد را بيان كرده باشد نيافتي چه مي كني؟ گفت: از احاديثي كه از شما شنيده و در دست دارم استفاده مي كنم.

حضرت فرمود: اگر در آن مورد، حديث به خصوصي نشنيده باشي، چه خواهي كرد؟ گفت: اجتهاد مي كنم، يعني از كليات و قواعدي كه از آيات قرآن و روايات شما در دست دارم، حكم آن مورد مخصوص را استنباط مي كنم.

رسول اكرم(ص) خوشحال شد و فرمود: سپاس خدايي را كه فرستادة پيامبر خود را به راهي موفق داشته كه آن راه مورد رضايت پيامبر او است (فهرس شيخ/41)

2_ امام باقر(ع) به «ابان بن تغلب» كه يكي از ياران فقيه و دانشمند آن حضرت بوده است، فرمود: ابان، در مسجد مدينه بنشين، و فتوي بده، من دوست دارم كه افرادي مثل تو در بين دوستان و شيعيانم باشند (طبقات كبري، 2/347)

واضح است كه منظور از فتوي اين نيست كه فقط به نقل روايت اكتفاء شود. مقصود اين است كه در هر مورد كه آيه يا روايت وارد شده، يعني حكم آن مورد خاص در آيه يا روايتي ذكر شده است، طبق آن آيه يا روايت فتوي دهد. اما در موردي كه آيه يا روايت در خصوص آن مورد وارد نشده است، از آيات و روايات كلي تر و قواعد عامه اي كه از جانب امام(ع) صادر شده است، حكم آن مورد را استنباط و

استفاده نموده و فتوي بدهد، همانطور كه خود ائمه (ع) فرموده اند:

«علينا القاء الا صول و عليكم التفريع» (وسائل الشيعه، 18/كتاب قضاء باب 6 ، حديث 51 و 52)

[ما قواعد و كليتي را براي شما بيان مي كنيم، تا شما موارد جزئي و خصوصي را از آن قواعد و كليات استفاده و استنباط كنيد و كليات را بر موارد تطبيق نمائيد]

فقيه، استخراج كنندة قوانين الهي است، احكام خدا را از منابع چهار گانة آن ستنباط كرده و در اختيار مردم مي گذارد. فقيه د رنظام اسلامي مقنن و قانون گذار نيست، نه قانوني را وضع مي كند و نه قانوني را ابطال مي نمايد. ولي از آنجا كه شناخت قوانين خدا از منابع آن، نياز به تخصص و صلاحيت علمي دارد، مجتهد بر اثر كسب يك رشته صلاحيتها مي تواند احكام الهي را از كتاب و سنت، و عقل و اجماع، استنباط نمايد، و ديگران را از زحمات فرواني آسوده سازد.

وظيفة مجتهد، در قانون شناسي و استنباط احكام از مدارك آن، خلاصه مي گردد. «اجتهاد» فقط ابزار شناخت قانون است و با كار برد آن، مي توان حق را از باطل، قانون را از غير قانون باز شناخت.

در فقه شيعه بيش از ديگر مذاهب فقهي اسلامي به اين مسأله اهميت داده شده است و فقهاي شيعه براي خود مقامي نمي دانند جز عالمان به احكام الهي و استنباط كنندگان قوانين خدا از دلائل موجود. همچنين اجتهاد را فقط وسيلة «تشخيص» و «تلاش» براي شناخت وظائف بندگان مي شناسند. «اجتهاد» فقط ابزار شناخت است و هرگز از منابع قانون نيست.

فقهاي شيعه، ادلة چهار گانه _ بالاخص «سنت» رسول گرامي را كه از طريق ائمه اهل بيت

رسيده است و سنت خود ائمه را كه بدليل عصمت آن بزرگواران، مهر تأييد الهي دارد _ براي استخراج احكام الهي و حوادث روزافزون جامعه كافي مي دانند و صدق اين نظريه را در طول قرون چهارده گانه اسلامي عملاً ثابت كرده اند. در اين مورد، كافي است كه بدانيم در يكي از جوامع حديثي شيعه به نام «وسائل الشيعه» قريب به سي و هشت هزار حديث فقهي وجود دارد. و اگر جامع ديگرحديثي را به نام «مستدرك الوسائل» به آن ضميمه كنيم، گستردگي منابع فقه اسلامي شيعي كاملاً روشن مي گردد، بالاخص كه در ميان اين احاديث يك رشته قوانين كلي و اصول جامعي وجود دارد كه خود مي تواند پاسخ گوي بسياري از نيازها باشد.

در اين ميان، فقهاي مذاهب اربعه و همچنين ديگر مذاهب فقهي _ چه مذاهبي كه پيش از پايه گذاران آنها رواج داشته و يا پس از آن ها پي ريزي شده است _ «اجتهاد» را از منابع و مصادر حكم الهي مي دانند و به جاي اينكه از آن فقط به عنوان ابزار شناخت بهره بگيرند، آن را منبع و مصدر حكم مي انگارند، و در كنار ادّلة اربعة معروف(كتاب و سنت و اجماع و عقل) «اجتهاد» را نيز يادآور مي شوند. دليل آنان در اين نظريه آن است كه مدارك چهارگانه پاسخ گوي حوادث نامتناهي نيست، و منابع متناهي نمي تواند جواب گوي حوادث روز افزون و نامتناهي باشد، ولذا بايد از اجتهاد به عنوان «مصدر و منبع» قانون بهره گرفت، البته نه هر اجتهادي، بلكه اجتهادي كه بر يك رشته محاسبات و مقايسات _ از ديدگاه آنها _ مانند قياس و استحسان مصالح و مفاسد استوار

باشد.

دانشمند عالي مقام مصري در كتاب «الوحي المحمدي» يادآور مي شود كه مجموع احاديث فقهي از پانصد حديث تجاوز نمي كند (الوحي المحمدي/250) آيا با اين وضع مي توان انتظار داشت كه سنت نبوي به ضميمة سه منبع ديگر، بيانگر حوادث نامتناهي باشد؟

«ابن رشد» در مقام استدلال بر استواري قياس مي گويد:

«ان الوقايع بين اشخاص الاناس غير متناهيه والنصوص والافعال والاقرارات (تقرير النبي) متناهيه و محال ان يقابل مالايتناهي بما يتناهي» (بداية المجتهد، 1/2)

[حوادثي كه در ميان مردم اتفاق مي افتد نامتناهي است، در حالي كه نصوص و همچنين فعل و تقرير پيامبر، كاملاً محدود است. و محال است نامتناهي را با متناهي پاسخ گفت].

اين تعبير از دانشمند بزرگي مانند «ابن رشد» موجب شده كه ديگران نيز آن را به صورت اصل موضوعي بپذيرند. نويسندة سوري معاصر «احمد مصطفي الزرقاء» مؤلف كتاب ارزشمند «المدخل الفقهي العام»، عبارت «ابن رشد» را بازتر آورده مي گويد:

«ولا يخفي ان نصوص الكتاب والسنه محدودة متناهيه و الحوادث الواقعة و المتوقعة غير متناهية فلا سبيل الي اعطاء الحوادث و المعاملات الجديده منازلها و احكامها في فقه الشريعه الا علي طريق الا جتهاد بالرأي» (المدخل الفقهي العام، 1/77)

[نصوص كتاب و سنت محدود و متناهي است و رويدادها و حوادث پيش بيني نشده نامتناهي مي باشند. در اين صورت براي استنباط احكام حادثه و معاملات جديد در فقه شريعت اسلام، راهي جز «اجتهاد به رأي» وجود ندارد].

چرا بايد مقلد از يك مرجع تقليد كند، در حالي كه تمام مراجع اعلم هستند ومي توان در مسايل شرعي به آنها رجوع كرد؟

پرسش

چرا بايد مقلد از يك مرجع تقليد كند، در حالي كه تمام مراجع اعلم هستند ومي توان در مسايل شرعي به آنها رجوع كرد؟

پاسخ

از نظر علماي شيعه هر گاه از بين مجتهدين يك نفر در همه ابواب و موضوعات فقهي اعلم باشد، تقليد از او در همه آن ابواب و موضوعات لازم است . اگر از بين مجتهدين يك مجتهد در يك باب و مجتهد ديگري در باب ديگري اعلم باشد تقليد از هر دوي آنها در آن بابي كه اعلم مي باشند لازم است كه به آن ( تجزي در اعلميت ) يا ( تجزي در تقليد ) مي گويند .تذكر : تقليد از مجتهد اعلم -چه به صورت مطلق و چه به صورت تجزي - به فتواي بعضي از مراجع واجب و به فتواي بعضي احتياط واجب است ، كه هر كس بايد به رساله عمليه مرجع خود رجوع كند .ثانيا" ) اگر دو مجتهد از نظر قدرت استنباط مساوي باشند ولي نسبت به مجتهدين ديگر اعلم باشند، تقليد از هر يك از آن ها جايز است و مردم در تقليد ازهريك از آن دو مخيرند .تذكر : بعضي از مراجع تخيير مقلد از دو مجتهد مساوي را تخيير ابتدايي مي دانند ؛ يعني در ابتدا مقلد مي تواند از يكي از آن دو تقليد كند،ولي بعد از تقليد از يكي ديگر نمي تواند به مجتهد مساوي ديگر رجوع كند .بعضي ديگر از مراجع ، اين تخيير را استمراري مي دانند ؛ يعني مقلد هميشه مختار است كه از هر يك از آن دو تقليد كند به هر حال مقلد بايد

در اين زمينه به رساله عمليه مرجع فعلي خود رجوع كند.و اعلم به معني داناترين ، از بين مجتهدين است و نمي شود كه همه اعلم باشند.;

درباره لزوم حلال زاده بودن مرجع تقليد توضيحاتي بفرماييد .

پرسش

درباره لزوم حلال زاده بودن مرجع تقليد توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ

بررسي پيرامون مساله مورد نظر،براي كساني كه با روش شناسي ( Methodology ) فهم منابع ديني و منطق استنباط احكام آشنايي كافي ندارند، كاري به غايت دشوار است . در عين حال به طور فشرده و گذرا مطالبي را تقديم مي داريم . درباره لزوم حلال زاده بودن مرجع تقليد چندمحور اساسي بايد توجه قرار گيرد : 1- نصوص ديني ؛در مجامع روايي شيعه و سني روايات بسيار زيادي ، درباره مسايل مربوط به ( ( ولدالزنا ) ) وارد شده است . اين روايات در بيش از يكصد مجمع روايي نقل شده است كه به خاطر كثرت منابع ناچار به ترك ذكر آن هستيم . از جمله اين منابع كتاب شريف ( ( وسايل الشيعه ) ) است كه ده ها روايت درباره ( ( ولدالزنا ) ) آورده است . در اين جا تنها به ذكر چند نمونه اكتفا مي شود : 1- امام صادق ( ع ) : ( ( خمسه لايومون الناس علي كل حال ... و ولدالزنا؛ پنج دسته درهيچ شرايطي امامت بر مردم نكنند : ... و زنازاده ) ) ، ( وسايل الشيعه ، ج 8، ب 14، ص 321 ) . 2- حضرت علي ( ع ) : ( ( لايصلين احدكم خلف المجنون وولدالزنا؛ هيچ يك از شما به ديوانه و حرامزاده اقتدا نكند ) ) ، ( همان ) . 3- ( ( زرار بن اعين عن ابي جعفر ( ع ) قال سمعته يقول لاخير في ولدالزنا...؛ زراربن اعين گويد : از امام باقر

( ع ) شنيدم كه فرمود : خيري در ولد حرام نيست ... ) ) ، ( همان ، ج 20، ص 442 ) . 4- ( ( عن ابي بصير قال سالت اباجعفر ( ع ) عن ولدالزنا اتجوز شهادته ؟ فقال لا؛ ابوبصير گويد : از امام باقر ( ع ) پرسيدم : آيا شهادت و گواهي دادن فرزند زنا قابل قبول است ؟ فرمودند خير ) ) ، ( همان ، ج 27، ب 31، ص 347 ) . اطلاق اين روايت در روايت ديگري از امام صادق تقييد خورده و فرموده اند اگر در مورد چيز اندكي باشدو او نيز فرد صالحي باشد، اشكال ندارد، ( همان ، ص 376 ) . در ميان روايات موجود، چيزي درخصوص مرجعيت تقليد غيرحلال زاده وارد نشده است واستدلال فقها بر مساله ، از طريق ديگري است كه البته بي ارتباط با روايات موجود نيست و با ادله عدم جواز امامت در نماز ( روايات متعدد و معتبر ) ارتباط وثيق دارد .2- اقوال و ادله فقها : الف ) اجماع، برخي بر اين مساله ادعاي اجماع كرده اند .ليكن در حجيت اين اجماع اختلاف است . مرحوم آيت الله خويي آن را اجماع تعبدي نمي دانند .براي آگاهي بيشتر رجوع كنيدبه : الاجتهادوالتقليد، ص 234 ) . ب ) برخي دليل آن را اصل عدم تخيير دردوران بين تعيين و تخيير مي دانند؛ يعني ، چنانچه دو مجتهد كه داراي يك شرايط مرجعيت باشند؛ ولي يكي از آنها حلال زاده نباشد، سپس شك كنيم آيا در تقليد بين آن دو مخير هستيم يا

تقليد از حلال زاده تعين دارد، در اين صورت اصل عدم تخيير است ؛ زيرا در جواز تقليد از خود حلالزاده يقين داريم ؛ ولي جواز تقليد از دومي مشكوك است و در اين صورت نمي توان ازفرد متقين دست كشيده و به مورد مشكوك پيوست . ج ) هم چنين ايشان فرموده اند كه نمي توان در اين باره به سيره عقلا تمسك نمود؛ زيرا سيره عقلارجوع جاهل به عالم است ، بدون در نظر گرفتن اين كه آن شخص حلال زاده باشد يا نباشد .د ) دليلي كه خود ايشان پذيرفته اند اين است كه : 1- شارع مقدس نسبت به برخي از مناصب ، شرايط ويژه اي را مقرر داشته اند و كساني را كه داراي يكسري نواقص باشند ( هر چند اين نواقص ناشي از تقصير خودشخص نباشد ) شايسته آن مناصب نمي داند .2- از جمله اين نواقص عدم طهارت مولد است . 3- حساسيت شارع در اين باره ، تا آن جا است كه امامت جماعت را براي چنين افرادي نپذيرفته است . 4- منصب افتا ومرجعيت تقليد، پس از ولايت از اعظم مناصب الهيه است و شان و اهميت آن از امامت جماعت بسيار بالاتر است . 5- بنابراين به قياس اولويت كشف مي كنيم كه شارع اين منصب را در مورد غير حلال زاده نپذيرفته و مورد تاييدقرار نداده است . بنابراين مي توان گفت كه عمده ترين دليل فقهي بر شرطيت طهارت مولد مرجع تقليد، قياس اولويت يا تنقيح مناط قطعي است . مقصوداز قياس اولويت آن است كه در برخي موارد خداوند حكمي را بيان

مي كند،سپس مورد ديگري يافت مي شود كه در مقايسه با آن قطع پيدا مي كنيم كه شارع اين مورد را نيز در نظر دارد .مثلاً در قرآن مجيد نسبت به پدر و مادرآمده است : ( ( ولا تقل لهما اف ؛ به آنها اف مگو ) ) . حال اگر شك كنيم كه آيااذيت كردن به پدر و مادر جايز است يا نه ، از طريق اين آيه حرمت آن را به دست مي آوريم ؛ يعني ، وقتي كه آيه شريفه ، اف گفتن را حرام كرده است ؛ به طور قطعي مي فهميم كه آزار رساندن - كه به مراتب بدتر از اف گفتن است واولي به تحريم مي باشد - از نظر شارع حرام مي باشد .براي آگاهي بيشتر دراين باره رجوع كنيد به : 1- الاجتهاد والتقليد، ص 233 - 236السيد الخويي 2- مستمسك العرو الوثقي ، ج 1، ص 40 - 46السيد محسن الحكيم 3-مصباح المنهاج ، ص 53السيد محمد سعيد الحكيم 4- اصول الفقه ، ج 2الشيخ محمدرضا المظفر 5- كتاب هاي مربوط به علم اصول و فقه استدلالي ( معمولاً به زبان عربي مي باشد ) 3- فلسفه حكم : اشتراطحلال زادگي در مرجع تقليد، فلسفه ها و كاركردهاي ( Funetions ) متعددي مي تواند داشته باشد؛ از جمله اين كه اسلام در مناصب عمومي و اجتماعي در كنار توانمندي هاي لازم علمي و حرفه اي ، براي جنبه هاي معنوي واخلاقي نيز اهميت شاياني قايل است ؛ زيرا اسلام علاوه بر رتق و فتق عادي امور و حل مشكلات دنيايي مردم ، به نقش تربيتي

و سازنده مسوولان وصاحبان مناصب و تاثيرگذاري آنها در جهت رشد واعتلاي اخلاقي جامعه وحركت به سوي كمال و سعادت آدميان ، اهتمام جدي دارد . رعايت اين نكته به طور طبيعي گذر از يك سري پالايش هاي دقيق و ظريفي را مي طلبد و دين مبين اسلام ، بهترين شرايط و پالايش ها را در نظر گرفته است . اين شرايط به دو دسته ( اختياري و غيراختياري ) تقسيم مي شوند : الف ) شرايط اختياري ؛مانند سعه صدر، عدالت ، تقوا، دوري از دنياطلبي و هواپرستي و...، ب ) شرايط غيراختياري ؛ مانند طهارت مولد و . ...وجود اين شرايط باعث مي شود كه همواره نيك سيرتان و پاك زادگان ، در معرض توجه عمومي قرارگرفته و جايگاه اسوه و الگو در جامعه قرار گيرند .كساني كه با جامعه شناسي فرهنگ ( Socidogy Of Colture ) سر و كار دارند، به خوبي درمي يابند كه رعايت اين نكات از نظر انتقال فرهنگي تا چه اندازه مهم و حياتي است واحكام اسلامي چه قدر ظريف و تيزبينانه است . درست است كه حرام زاده خود در اين مساله بي تقصير است ؛ اما همين كه او در راس يك منصب اجتماعي - به ويژه يك جايگاه رفيع ديني و معنوي - قرار گرفت كاركردهاي زير را به همراه دارد : 1- گريزش و تنفر مردم از او، 2- سرايت تنفر ياد شده ازشخصيت حقيقي او به شخصيت حقوقي ؛ يعني ، در اين جا مقام ومنصب مرجعيت ديني و ...نيز تقدس زدايي شده و جايگاه و منزلت خود رااز دست خواهد داد .از

همين رو يكي از ويژگي هاي انبيا، عدم ابتلا به اموري بوده است كه موجب تنفر طبايع مردم مي شود .3- شكسته شدن قبح زنا وزنازادگي و كاهش كنترل دروني افراد نسبت به آن ؛ زيرا وقتي مردم ببينند كه چنين كساني تا بدان پايه بالا رفته اند، بيم داشتن چنين فرزنداني در درون آنان اندك مي شود و لاجرم كنترل دروني شان سست تر مي شود .4- اشاعه فحشا : طبيعي است وقتي كه شخص در مسند بالايي چون مرجعيت قرارگيرد، داراي اشتهار گسترده اي مي شود و نام او در هر كوي و برزن بر سرزبان ها خواهد بود و به همراه آن اوصاف نيك و بد - اعم از اختياري وغيراختياري - نيز به دنبالش ، ذكر خواهد شد .بنابراين هر كجا نام و ياد چنين مرجعي باشد، بلافاصله مساله حرامزادگي نيز به ذهن ها منتقل مي شود واين كاملاً با نظر اسلام مغاير و ناسازگار است ؛ زيرا اسلام مي خواهدحتي الامكان نامي از برخي از معاصي بر سر زبان ها نباشد و اگر كسي بدان مبتلا است همواره مخفي بماند؛ زيرا پراكنده شدن نام و ياد گناهان نيززمينه اي براي ابتلا است . اگر در اسلام غيبت كردن حرام است ، يكي از علل آن همين مساله است كه زبان ها همواره به خوبي ها باز شود و ذهن ها همواره متوجه خوبي ها باشد تادل ها به سوي آن متوجه گردد و گام ها به سوي آن برداشته شود؛ ولي مساله ياد شده كاملاً جامعه را در جهت مخالف آن سيرمي دهد .5- رد شبهات : در لابه لاي

مطالبي كه نقل كرده ايد، سه شبهه درباره اشتراط طهارت مولد مرجع تقليد به دست مي آيد : 1- خلاف اسلام است ،2- عقلايي نيست ، 3- موجب حرمان از حقوق اجتماعي است . 1- خلاف اسلام ؛ از كساني كه چنين ادعايي دارند، بايد بپرسيد به چه دليل اين مساله خلاف اسلام است ؟ آيا آيه يا حديث صحيح با دلالت قاطع و روشني برجواز تقليد از غير حلال زادگان وجود دارد؟ اگر هست كجا است كه ما درميان 114 سوره قرآن و صدها مجامع روايي شيعه و سني نيافتيم ؟ بنابراين بايد آنان مدركي واضح و معتبر در اين باره ارايه كنند .در اين صورت قطعاًمسموع خواهد بود؛ ولي در صورت عدم ارايه دليل معتبر شرعي ، ادعايي پوچ و واهي خواهد بود .2- عقلايي نبودن : منظور از عقلايي نبودن چيست ؟ الف ) اگر منظور اين است كه در سيره عقلا به طور معمول رايج نيست كه در هنگام رجوع به كارشناس و متخصص ، به اين مسايل كاري داشته باشند، اين مساله درست است و فقها نيز خودشان اين موضوع رايادآور شده اند .ليكن نبايد همه چيز مساله تقليد را، مانند سيره عقلا به حساب آورد؛ زيرا در سيره عقلا صرفاً جهات علمي كارشناس مورد نظراست ، نه نقش تربيتي والگويي و زمينه هاي انتقال و پويايي فرهنگي ( Culturalization ) ؛ در حالي كه در مرجع تقليد همه امور دخيل است . بنابراين اگر چه تقليد از مرجع ، از جهاتي شبيه سيره عقلايي است ،ولي از جهاتي نيز برتر از آن است و پالايه هايي ( Filters )

فراتر از آنچه درروش هاي عقلايي معمول است ، مي طلبد .ب ) اگر منظورشان از عقلايي نبودن ، نداشتن توجيه عقلي ( RationalTrstification ) و منطقي ( Logicol ) است . پاسخ آن به خوبي روشن است و بخشي از وجوه آن را در فلسفه اين حكم بيان كرديم . 3- محروميت از حقوق اجتماعي : اين نيز شبهه عجيب وغريبي است و گويا اشكال كنندگان يا دقيقاً تعريف حقوق اجتماعي رانمي دانند و يا معناي اشتراط جواز تقليد از حلال زاده را، شرط بودن اين مساله به معناي اين نيست كه جلوي فعاليت علمي و اجتماعي شخص غيرحلال زاده گرفته شود؛ بلكه تعيين تكليف مقلدين است ؛ يعني ، اگر دو نفر باوجود ساير شرايط يك نفرشان حلال زاده و ديگري غير حلال زاده باشد، دراين صورت مقلد بايد نفر اول را برگزيند .حال اگر كسي از نفر دوم تقليد نكند، چه حقي از او گرفته شده است ؟ مگر تقليد كردن ديگران از حقوق مجتهدين است ؟ واقعيت تقليد اين است كه غير مجتهد در احكام خود، ازكسي تبعيت كند كه راي او نزد خداوند حجت باشد و در قيامت او را معذوربدارد، و اين هيچ حقي براي ديگري نيست . بنابراين در اين جا بين وظيفه مقلد و حقوق ديگران خلط شده و مغلطه آشكاري صورت گرفته است. ;

چرا بايد مرجع تقليد داشته باشيم؟ آيا قرآن انسان را به پيدا كردن مرجع تقليد حكم كرده است؟

پرسش

چرا بايد مرجع تقليد داشته باشيم؟ آيا قرآن انسان را به پيدا كردن مرجع تقليد حكم كرده است؟

پاسخ

مسأله اول امام خميني (ره):

»مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد و در احكام غير ضروري دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل به دست آورد، يا از مجتهد تقليد كند يعني به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است.«

مثلاً اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام مي دانند و عده ديگري مي گويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهند، و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب مي دانند آن را به جا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.

چرا از مجتهد ديوانه نمي شود تقليد كرد ولي از مجتهد مرده مي شود تقليد كرد؟

پرسش

چرا از مجتهد ديوانه نمي شود تقليد كرد ولي از مجتهد مرده مي شود تقليد كرد؟

پاسخ

از مجتهد مرده تنها در صورتي مي توان تقليد كرد كه مجتهد اعلم زنده اين تقليد را قبول داشته باشد، مثلاً آيت ا...سيستاني بقاء بر تقليد از امام خميني( را جايز مي دانند، زيرا معتقدند ايشان بر ساير مجتهدان اعلم مي باشد.

چون يكي از شرايط اجتهاد اعلم بودن است، مجتهد فوت شده تا لحظة آخر عمر خود و يا حتي بعد از فوت تا مدتها اعلم مي باشد، اما مجتهدي كه ديوانه شده شرط اعلم بودن خود را از دست داده است. بنابراين تنها به فتواهايي از اين مجتهد مي توان رجوع كرد كه به طور يقين قبل از ديوانگي صادر شده و مورد تأييد ساير علماء مي باشد.

در تماس با بخش پاسخگويي سؤالات شرعي حرم مطهر (شماره تماس 2258001،2213584) نيز اين پاسخ ارايه شد.

موفق باشيد.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

* آموزش فقه، 72 درس احكام، استاد فلاح زاده

* توضيح المسائل آيت ا...سيستاني، بخش تقليد

چرا از مجتهد ديوانه نمي شود، تقليد كرد، ولي از مجتهد مرده مي شود، تقليد كرد؟

پرسش

چرا از مجتهد ديوانه نمي شود، تقليد كرد، ولي از مجتهد مرده مي شود، تقليد كرد؟

پاسخ

از مجتهد مرده تنها در صورتي مي توان تقليد كرد كه مجتهد اعلم زنده اين تقليد را قبول داشته باشد، مثلاً آيت ا...سيستاني بقاء بر تقليد از امام خميني (ره) را جايز مي دانند، زيرا معتقدند ايشان بر ساير مجتهدان اعلم مي باشد.(1)

چون يكي از شرايط اجتهاد اعلم بودن است، مجتهد فوت شده تا لحظة آخر عمر خود و يا حتي بعد از فوت تا مدتها اعلم مي باشد، اما مجتهدي كه ديوانه شده شرط اعلم بودن خود را از دست داده است. بنابراين تنها به فتواهايي از اين مجتهد مي توان رجوع كرد كه به طور يقين قبل از ديوانگي صادر شده و مورد تأييد ساير علماء مي باشد.(2)

در تماس با بخش پاسخگويي سؤالات شرعي حرم مطهر (شماره تماس 2258001،2213584) نيز اين پاسخ ارايه شد.

منابع و مآخذ:

1) آموزش فقه، 72 درس احكام، استاد فلاح زاده

2) توضيح المسائل آيت ا...سيستاني، بخش تقليد

با توجه به اينكه چرا وقتي مرجع تقليد ما مي ميرد ما نبايد از او پيروي كنيم به توجه به اينكه در رساله خود تمام نكات را نوشته است؟

پرسش

با توجه به اينكه چرا وقتي مرجع تقليد ما مي ميرد ما نبايد از او پيروي كنيم به توجه به اينكه در رساله خود تمام نكات را نوشته است؟

پاسخ

انسان در مقابل تكاليف شرعي خود 3 حالت مي تواند داشته باشد _ يا اينكه احتياط نمايد، يا مجتهد باشد، و يا اينكه تقليد نمايد از مرجع تقليد _ كسي كه مي خواهد از مرجعي تقليد نمايد بايد شرايط تقليد را رعايت نمايد. به فتواي همة علماء اسلام يكي از شرايط تقليد اين است كه انسان از فرد زنده تقليد نمايد. در شرايط تقليد بيان شده كه انسان بايد از مجتهد مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامي، حلال زاده، زنده و عادل تقليد نمايد. پس زنده بودن يكي از شرايط مجتهد است، علماء در رساله هاي عمليه ذكر كرده اند در صورتي كه شما از مرجع زنده اي كه تقليد مي نماييد آن مرجع داناتر از ديگران باشد، در زمان بعد از مرگ او نيز مي توانيد از او تقليد نماييد به شرط اينكه اين ادامة تقليد مرجع مرده با اجازه يك مرجع زنده باشد.

منابع و مآخذ:

برگرفته شده از رساله مراجع

اگر حكم خدا يكي است چرا مراجع تقليد در حكم خدا اختلاف دارند؟

پرسش

اگر حكم خدا يكي است چرا مراجع تقليد در حكم خدا اختلاف دارند؟

پاسخ

قانون اساسي اسلام كه حاوي كليات معارف و احكام مي باشد، قرآن شريف و روايات و سيرة ائمه (:) است و بيانگر مسائل جزئي در تمامي امور مي باشد. وقتي در زمان غيبت مجتهدين موظف هستند (توسط بيانات معصومين :» بر اساس طرق مشخص شده راهگشاي امور ديني مردم باشند، در مسائل كلي در هيچ زمينه اي اختلافي پيش نمي آيد و هيچ اختلافي هم در كليات امور ميان فقها مشاهده نشده است لكن در امور جزيي كه به جمع بندي برداشتها از روايات و راويان و درايت آنان باز مي گردد، اختلاف جزيي مشاهده مي شود و اين خلاف شرع نيست هم مجتهدان مأجور هستند و هم مقلدين آنها.

به نظر من مجتهدين تفسير به رأي مي كنند و نظر شخصي خودشان را مي نويسند چون الان همه هواي نفس دارند و اعتماد كردن به آنها مشكل است

پرسش

به نظر من مجتهدين تفسير به رأي مي كنند و نظر شخصي خودشان را مي نويسند چون الان همه هواي نفس دارند و اعتماد كردن به آنها مشكل است

پاسخ

اجتهاد از نظر شيعه با تفسير به رأي تفاوت دارد اجتهاد يعني استنباط احكام شرعي با استفاده از منابع فقهي (كه منابع فقهي از نظر شيعه قرآن روايات اجماع و عقل است . اما تفسير به رأي تفسير بدون علم و دانش است يعني شخص به جاي اين كه مطلب را به منابع فقهي ارجاع دهد، مطابق اعتقاد خود تفسير كند; و به جاي اين كه قرآن را هادي و رهبر خود قرار دهد قرآن را بر عقايد خود تطبيق نمايد. افزون بر اين از شرايط اجتهاد، آگاه بودن به مباني و معارف دين است كه مجتهد براي كسب آگاهي لازم بايد يك سلسله دروس خاص مثل ادبيات عرب فقه و اصول و منطق و ... را فرا بگيرد; و در سطحي كه به آن خارج فقه گفته مي شود، همراه استاد به تجزيه و تحليل مباحث و دقت و موشكافي مطالب بپردازد; تا زماني كه قدرت استنباط در او شكوفا شود. در كنار فراگيري اين علوم مسألة تهذيب نفس نيز مورد توجه خاص قرار مي گيرد. و بالاخره با طي اين مراحل مجتهد قادر به اظهار نظر كارشناسانه در مسائل مختلف مي شود. در رشته درسي خود شما نيز، براي اظهار نظر در مطالب تخصصي آن بايد مقدماتي را كسب كرد، سپس نظر خود را طبق موازين علمي در مطالب گوناگون بيان كرد. با طي اين مراحل

و مقدمات ديگر هيچ كس نمي تواند شما را متهم كند كه بر خلاف موازين علمي و از روي هواي نفس نظر داده ايد، هر چند نظر شما مخالف با آراي ديگران باشد. اما اگر كسي بدون كسب مقدمات لازم و تبحّر كامل در آن علم اظهار نظر كند، همه و حتي خود شما نيز او را از اين كار منع مي كنيد. پس بايد به اسلام و شارع مقدس حق داد كه اجازه تفسير و تبيين مسائل دين را به كساني بدهد كه علوم مربوطه را به خوبي فرا گرفته باشند. و اين مطلب كه چون هواي نفس دارند نمي توانند مسائل احكام را صحيح تبيين كنند، حرف درستي نيست چون در اين صورت اولاً نبايد هيچ مطلب صحيح علمي داشته باشيم ثانياً، عدالت كه ثمرة مبارزه با نفس و از شرايط مرجعيت است چه مي شود؟ اگر شما كمي با علماي طراز اول معاشرت داشته باشيد يا احوالشان را خوانده باشيد به بطلان اين عقيده پي مي بريد.

آيا قرآن كريم "اجتهاد" را نفي كرده و همه چيز را به عقل انسان واگذار نموده است

پرسش

آيا قرآن كريم "اجتهاد" را نفي كرده و همه چيز را به عقل انسان واگذار نموده است

پاسخ

قرآن كريم اجتهاد در موضوعات فقهي را مورد تأييد و تأكيد قرار داده است چنان كه مي فرمايد: "وَمَا كَان َ الْمُؤْمِنُون َ لِيَنفِرُواْ كَآفَّة ً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُل ِّ فِرْقَة ٍ مِّنْهُم ْ طَ_آغ فَة ٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّين ِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُم ْ إِذَا رَجَعُوَّاْ إِلَيْهِم ْ لَعَلَّهُم ْ يَحْذَرُون َ ;(توبه 122) شايسته نيست مؤمنان همگي ]به سوي ميدان جهاد[ كوچ كنند، چرا از هر گروهي طايفه اي از آنان كوچ نمي كنند ]و طايفه اي بماند[ تا در دين ]و معارف و احكام اسلام آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آن ها را انذار نمايند تا ]از مخالفت فرمان پروردگار[ بترسند و خودداري كنند."

از آن جا كه استنباط و استخراج احكام فقهي با استفاده از كتاب سنت اجماع و عقل براي عموم مردم ممكن نيست و بايد عده اي در اين راستا تمام تلاش و كوشش خويش را به كار ببرند و به مقام و مرتبة اجتهاد رسيده و احكام فقهي را براي مردم استخراج كنند و در اختيار آنان قرار دهند; و چنين تقليدي از ناحيه مردم از يك مجتهد متعهد و پرهيزگار و جامع الشرايط يك امر وجداني و بديهي است كه نياز به دليل ندارد و در ميان همه عاقلان مراجعه به متخصص در علوم و صنايع مختلف مانند پزشك مهندس و ساير كارشناسان امري رايج و عقلاني است و در هر عصر و زماني اگر كسي نسبت به چيزي جاهل باشد به كسي كه از آن مسأله آگاه است رجوع مي كند و قرن آ

كريم نيز چنين شيوه اي را تأييد كرده و مي فرمايد: "فَسْ ?‹َلُوَّاْ أَهْل َ الذِّكْرِ إِن كُنتُم ْ لاَ تَعْلَمُون َ ;(نحل 43) اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد."

"اهل ذكر، از نظر مفهوم لغوي به كساني گفته مي شود كه داراي آگاهي و اطلاع باشند و بتوانند حقايق را يادآوري و بيان نمايند. آيه مذكور در واقع بيانگر يك قانون كلي عقلايي در مورد "رجوع جاهل به عالم يعني همان رجوع مقلد به مجتهد است ( ر.ك الميزان علامه طباطبايي ، ج 12، ص 271، دارالكتب الاسلامية تهران / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 11، ص 243_246، دارالكتب الاسلامية تهران )

امام حسن عسكري درباره اجتهاد و تقليد از فقيه جامع الشرايط مي فرمايد: "مردم بايد از فقيهاني كه خويشتن دار، نگهبان دين مخالف هواي نفس و مطيع امر مولايشان هستند تقليد كنند."( وسايل الشيعه شيخ حر عاملي ج 27، ص 131، مؤسسه آل البيت قم )

بنابراين سيره و روش عقلا، آيات قرآن كريم و روايات اسلامي حكم مي كنند كه بايد در مسائل فقهي بابي به نام اجتهاد باشد و مقلدان براي دريافت احكام شرعي و فقهي خود به مجتهدان جامع الشرايط مراجعه كنند.

قابل ذكراست كه مسائل فرعي فقهي (موضوع تقليد) از اموري نيست كه غير مجتهد و غير متخصص بتواند، با مراجعه به عقل خود آن ها را بفهمد و به اصطلاح اين امور از "مستقلات عقليه نيست ( براي آگاهي بيشتر ر.ك الاجتهاد و التقليد، حضرت امام خميني ، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني . )

با توجه به اين كه در زمان حضرت محمد9 كسي مرجع تقليد نداشت چرا ما بايد مرجع تقليد داشته باشيم البته با اين كه من بچة انقلاب نيستم ولي هر وقت مشكلي برايم پيش بيايد، از نظر شرعي به توضيح المسائل امام خميني مراجعه مي كنم لطفاً در اين باره توضيح دهيد

پرسش

با توجه

به اين كه در زمان حضرت محمد9 كسي مرجع تقليد نداشت چرا ما بايد مرجع تقليد داشته باشيم البته با اين كه من بچة انقلاب نيستم ولي هر وقت مشكلي برايم پيش بيايد، از نظر شرعي به توضيح المسائل امام خميني مراجعه مي كنم لطفاً در اين باره توضيح دهيد.

پاسخ

هر انسان عاقلي به خوبي مي داند كه وقتي نسبت به موضوعي آگاهي كامل ندارد، بايد از افراد صاحب نظر در آن موضوع بپرسد تا جاهلانه در هيچ كاري وارد نشود، مانند مراجعه به پزشك مهندس و... . انسان ِ مسلمان نيز وظيفه دارد با معارف و احكام دين آشنا شود; از اين رو، بايد سراغ بزرگاني برود كه با علوم و احكام دين آشنا هستند; قرآن كريم در آيه اي مي فرمايد: " وَ لاَ تَقْف ُ مَا لَيْس َ لَكَ بِه ِي عِلْم ٌ;(اسرأ،36) و چيزي را كه به آن علم نداري دنبال مكن و در جاي ديگر مي فرمايد: "فَسْ ?‹َلُوَّاْ أَهْل َ الذِّكْرِ إِن كُنتُم ْ لاَ تَعْلَمُون َ ;(نحل 43) اگر نمي دانيد، از آگاهان بپرسيد."

به يقين پيامبر اسلام و امام مقام هاي مختلفي از قبيل مرجعيت مذهبي رهبري سياسي مرجعيت قضايي اجراي احكام الهي تبليغ دين و بيان احكام الهي و... دارند; از اين رو، در زمان حضور پيامبر و امام خود آن بزرگواران مرجع همة امور از جمله بيان احكام خدا براي مردم بودند: " بِالْبَيِّنَ_َت ِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّن َ لِلنَّاس ِ مَا نُزِّل َ إِلَيْهِم ْ وَ لَعَلَّهُم ْ يَتَفَكَّرُون َ ;(نحل 44) و ما اين ذكر ]= قرآن را بر تو نازل كرديم تا

آن چه به سوي مردم نازل شده است را براي آن ها روشن سازي شايد انديشه كنند."

البته آن بزرگواران چون علم خدايي داشتند، در فتوا دادن و بيان احكام الهي مانند مراجع تقليدِ امروز، نياز به آموزش و تحقيق و اجتهاد نداشتند.

افزون بر مطالب بالا، كساني كه در زمان حضور پيامبر و امام ، دست رسي به آن بزرگواران نداشتند، پيامبر يا امامان معصوم كساني را كه در حدّ فتوا دادن و فقاهت بودند، امر مي كردند كه به شهرها و... سفر كنند و بر كرسي ّ مرجعيت بنشينند و پس از تحقيق و استخراج احكام خدا، آن ها را براي مردم بيان كنند.

در خاتمه شايان ياد است اگر هنگامي كه به سن بلوغ رسيديد، اگر امام خميني رحلت كرده بوده وظيفه شما اين است كه به يكي از مراجع اعلم زنده مراجعه كنيد و احكام شرعي را براساس فتواي مراجع زنده عمل نماييد.

آيا در دين اسلام مي توان بدعت و نوآوري انجام داد و آيا استنباط و صدور احكام از طرف مراجع تقليد، همان نوآوري است

پرسش

آيا در دين اسلام مي توان بدعت و نوآوري انجام داد و آيا استنباط و صدور احكام از طرف مراجع تقليد، همان نوآوري است

پاسخ

پيش از پاسخ بايد توجه داشت بدعت گرچه در لغت به معناي نوآوري است ولي در اصطلاح داراي يك بار منفي مي باشد. بدعت اصطلاحي به اين معنا است كه چيزي جزء دين نباشد و ما آن را در دين وارد كنيم يا بخشي از دين را از مجموعة آن خارج نماييم بنابراين بدعت امري بسيار ناپسند است به اين علت هيچ كس حق ندارد خارج از ضوابط شرعي و بدون تخصص و اجتهاد، مسئله اي را كه برداشت شخصي خودش مي باشد، به دين نسبت دهد.

امام اميرالمومنين در اين باره مي فرمايد: "هيچ چيزي مثل بدعت اساس دين را منهدم نمي كند."(ميزان الحكمة ج 1، ص 380.)

قرآن مجيد مي فرمايد: "إِن َّ الَّذِين َ فَرَّقُواْ دِينَهُم ْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْت َ مِنْهُم ْ فِي شَي ْءٍ;(انعام 159) كساني كه آيين خود را پراكنده ساختند و به دسته هاي گوناگون تقسيم شدند، تو هيچ گونه رابطه اي با آن ها نداري "

پيامبراكرم از اهل بدعت جدا بوده و از آن ها دوري مي جسته است و آية بالا مخصوص مشركان نيست و اهل بدعت امت اسلام را نيز در بر مي گيرد.(الميزان علامه طباطبايي ج 7، ص 290، جامعة مدرسين قم )

پيامبراكرم در اين باره مي فرمايد: "من از اصحاب بدعت بيزارم و همين آيه را تلاوت فرمود."(ميزان الحكمة ج 1، ص 381.)

اما آيا مي توان در دين نوآوري نمود؟ و آيا كار عالمان ديني و فقيهان و... نوآوري است در اين باره لازم است به

نكته هايي دقت شود: الف _ تغيير برخي احكام گاهي به علت تغيير موضوع ها است كه برخي مردم تصوّر مي كنند نوآوري رخ داده است براي مثال قبلاً خريد و فروش خون حرام بوده است چون اين موضوع منفعت عقلايي نداشت اما در دوران ما، اين موضوع (خون داراي اثر و منفعت عقلايي شده به اصطلاح تغيير كرده است از اين رو، عالمان دين مي فرمايند: "خريد و فروش آن جايز است و همين طور مسئلة شطرنج ; اين چيزها نوآوري نيست "

ب _ برخي وقت ها تغيير نيازمندي ها و مقتضيات زمان علماي دين را وا مي دارد كه نگرش و نگاهي نو به معارف ديني داشته باشند و قوانين متغيّري كه به علت نيازمندي اي نوين ا نسان ها مورد احتياج است را از قوانين ثابت ديني استخراج نمايند. اين كار، وظيفة عالمان ديني است و "اجتهاد" نام دارد. اجتهاد يعني فهم دقيق نيازمندي هاي روز و تطبيق آن بر معارف ثابت ديني كه اين كار به يك معنا نوآوري ا ست و نه تنها عالمان ديني مي توانند كه از مهم ترين وظيفه هاي آن ها در دوران غيبت امام معصوم به شمار مي رود. و از توان ديگران نيز خارج مي باشد. و بايد توجه داشت اجتهاد كار هر كسي نيست و به هر عالم نمايي نمي توان مجتهد گفت

ج _ آيا عالمان ديني مي توانند بينش هاي نويي دربارة معارف ديني داشته باشند و در عرصه بينش و فهم نوآوري داشته باشند؟ بله اجتهاد واقعي همين است و بايد توجه داشت كه منابع ديني چون طبيعت است كه هر چه

بينش ها وسيع تر و عميق تر شود، راز و رمز جديدي از آن كشف مي شود و به اين معنا، اجتهاد يك امر نسبي است كه در هر عصري عالمان دين فهمي متناسب با شرايط همان دوران از دين دارند; البته قانون مند و طبق ضوابط. و جمود بر فهم گذشتگان ناپسند است به ويژه اين كه بيش تر احكام و دستورهايي كه از راه يكي از اين سه صورت به دست مي آيد، براي رفع تكاليف و حتي مشكلات فرد و جامعه است و نمي توان گفت اين گونه قوانين حكم واقعي و ثابت الهي و ديني هستند.

اين كه در روايات بيان شده قرآن براي مردم يك زمان نيست همين نكته منظور است كه مردم هر عصري فهمي ممتاز از ديگران دارند و اين ماية رشد و بالندگي و حيات قرآن است

تاريخ هم نشان داده كه فهم و بينش و عمق معرفت ديني در مسير تاريخ رشد كرده و به طور معمول آيندگان از گذشتگان بهتر بوده اند.(ر.ك مجموعه آثار، شهيد مطهري ج 3، ص 195_203، صدرا.)

بر اين اساس بدعت در دين ممنوع ولي نوآوري و ابتكار و اجتهاد نه تنها جايز، بلكه مطلوب و وظيفة عالمان ديني است

فلسفه اختلاف فتاواي مراجع چيست؟

پرسش

فلسفه اختلاف فتاواي مراجع چيست؟

پاسخ

اختلاف نظر بين متخصصان و كارشناسان هر فني امري طبيعي و رايج است مثلاً چند پزشك متخصص و ماهر در مورد يك بيماري مشخص باعلايم و آثار معين نظرهاي متعدد و مختلفي ابراز مي كنند. اجتهاد و استنباط در احكام شرعي نيز از اين قاعده مستثني نيست و خبرگان و كارشناسان امورديني (مجتهدان جامع الشرايط بعد از رجوع به مدارك احكام يعني قرآن سنّت (قول و روش پيامبر(ص و ائمه معصومين ع )، اجماع و عقل دربعضي از مسائل استنباط ها و برداشت هاي مختلفي پيدا مي كنند و فتاواي گوناگوني مي دهند و بدين سبب لازم است كه تقليد هميشه از فردي باشد كه فتواي او از نظر شرعي براي ما حجّت باشد و آن مجتهد جامع الشرايط است كه صلاحيت فتوا را دارد.

آيادر زمانهاي قديم نيز مسئله تقليد وجود داشته است ؟

پرسش

آيادر زمانهاي قديم نيز مسئله تقليد وجود داشته است ؟

پاسخ

مساله «تقليد از زمان رسول خدا(ص و امامان معصوم ع تا حال وجودداشته است تقليد، رجوع جاهل به عالم و عمل كردن به دستورات عملي اواست بديهي است كه در زمان پيامبر(ص ، همه مسلمانان به شخص پيامبر(ص دسترسي نداشتند و براي عمل به وظايف شرعي به كساني كه احكام را از رسول خدا(ص يادگرفته بودند، رجوع مي كردند. آنان نيز احكام و مسائل را _ ولو به صورت روايت _ براي آنها بيان مي كردند. در زمان امامان معصوم ع نيز همين طور بوده و گاهي خود امامان افرادي را براي گرفتن فتواو مسائل به برخي از اصحاب ارجاع مي دادند. آنان پس از خود شرايطي رابراي مجتهد بيان كردند كه هر كس آن شرايط را دارا باشد، مي تواند مرجع ديني مردم باشد. شيعيان پس از امام حسن عسكري (ع و غائب شدن امام زمان عج تا حال بر اساس همان شرايط رفتار كرده اند. راز موفقيت وشكوفايي قوانين الهي و دينداري نيز همين است وگرنه فرقه اي ديگر ازمسلمانان كه اين گونه مسائل را ندارند، باعث تحريف ها و بدعت هاي زيادي در دين شده اند.

نماز و روزه بدون داشتن مرجع تقليد چه حكمي دارد ؟

پرسش

نماز و روزه بدون داشتن مرجع تقليد چه حكمي دارد ؟

پاسخ

شخص مسلمان در احكام ديني يا خود بايد مجتهد باشد كه بتوانداحكام و دستورات ديني را به دست آورد و به آن عمل نمايد يا از مجتهدتلقيد كنيد؛ يعني در احكام طبق دستور او عمل نمايد و يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل كند كه يقين نمايد. تكليف خود را انجام داده است مثلاً اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرم دانسته و عده ديگر آن راحرام نمي دانند، آن شخصي كه تقليد نمي كند و به احتياط عمل مي كند درصورت مذكور نبايد آن عمل را انجام دهد.

البته اگر كسي بدون تقليد عمل كرد در صورتي عملش صحيح است كه مطابق فتواي مجتهدي باشد كه وظيفه اش تقليد از اوست و اگر مطابق نباشدعملش در برخي موارد باطل است بنابر اين در هر مورد بايد مسأله خود راسؤال كرد.

فلسفه تقليد چيست

پرسش

فلسفه تقليد چيست

پاسخ

تقليد در احكام شرعي رجوع به متخصص و اهل خبره است;

يعني، همانگونه كه شما و همه عقلاي عالم در هر رشته و صنعت و علمي به

نزد متخصص و اهل خبره آن رشته مي رويد; (مثلا براي اطلاع از نوع بيماري

به پزشك رجوع مي كنيد) براي آشنايي از احكام دين و حلال و حرام و

واجب و مستحب وظيفه داريد به متخصص آن; يعني، عالمي كه عمري را

در فهميدن اين احكام از قران و روايات زحمت كشيده رجوع نماييد و اين

كار از نظر عقلا نه تنها تقليد

كوركورانه نيست بلكه بسيار مورد ستايش است. اما تقليد كوركورانه;

يعني، انسان بدون آگاهي و دليل منطقي و عقلي از راه و رسم فرد يا قومي

پيروي كند مثل بت پرستان كه وقتي پيامبران به آنها مي گفتند چرا در مقابل

اين مجسمه هاي چوبي و سنگي كه هيچ نفعي ندارند و ضرري هم از شما

برطرف نمي كنند سجده مي كنيد مي گفتند ما مي ديديم پدرانمان اين را عمل

مي كردند ما هم از آنها پيروي مي كنيم; اين همان تقليد كوركورانه است كه

عقل و منطق آن را رد مي كند يا مثل بعضي از غرب زده هاي امروز كه به مجرد

اينكه يك اروپايي لباسي را پوشيد يا كاري را انجام داد بدون فكر از آنها

پيروي مي كنند.

چرا فقها در فتاواي خود اختلاف نظر دارند؟

پرسش

چرا فقها در فتاواي خود اختلاف نظر دارند؟

پاسخ

دليل لزوم تقليد در احكام چيست ؟

پرسش

دليل لزوم تقليد در احكام چيست ؟

پاسخ

اگر كسي وظيفه خود را واقعا انجام دهد، عمل او باطل نيست؛ ولي موضوع مهم چگونگي دسترسي انسان به تكاليف و تشخيص آنها است.

در آغاز تمامي رساله هاي عمليه، اين مسأله ذكر شده كه انسان، يا بايد مجتهد باشد تا بتواند با مراجعه به منابع و با فراهم آوردن مقدمات لازم خود تشخيص وظيفه بدهد و يا بايد مقلّد باشد و يا عمل به احتياط كند (كه كاري دشوار بلكه محال است).

اين موضوع اختصاصي به احكام ديني ندارد و در تمامي رشته ها و نيازمندي ها، وضعيت به همين منوال است. شما يا بايد خود پزشك باشيد يا بايد به پزشك مراجعه كنيد و يا خود بايد مكانيك باشيد و يا در امور فني به مكانيك مراجعه نماييد و... .

حال اگر در زمينه احكام فقهي كسي خود كارشناس باشد نيازي نيست - بلكه جايز نيست - تقليد كند؛ ولي كسي كه مي داند تكاليفي و مقرراتي وجود دارد كه بايستي به آنها عمل كند و خود نيز مجتهد نيست، چه بايد بكند؟ يا بايستي چشم بسته و جاهلانه دست به عمل بزند؛ عملي كه نمي داند آن را چگونه بايد انجام دهد؟ كه در اين صورت از جهل خود تبعيت كرده است و يا بايستي به كارشناس مراجعه كند.

پس اگر فرموده اند عمل بدون تقليد باطل است؛ يعني آن كه عمل جاهلانه راه به جايي نمي برد و سر از بيغوله ها در مي آورد.

اما اين كه آيا آيه و روايتي در مورد ضرورت تقليد وجود دارد، گفتني است كه بالاتر از آيه و روايت در اين زمينه وجود دارد؛ چرا كه اساسا فلسفه دين و بعثت

پيامبران، دعوت مردم به راه خير و سعادت بوده و اين رسالت جز با انتشار علم و دعوت و تبليغ حاصل نمي شود. تقليد نيز از جمله موارد رجوع جاهل به عالم است كه اصلي عقلايي و مورد پذيرش همه خردمندان است.

خداوند نيز فرموده است: «فاسألوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون؛ اگر نمي دانيد از دانايان بپرسيد». از امام صادق(ع) نيز روايت شده است كه فرمود: «علما وارثان پيامبران اند؛ چون پيامبران از خود درهم و دينار باقي نگذاشتند؛ بلكه احاديثي را به ميراث گذاشتند. كسي كه بخشي از آن را فرا گيرد، همانا بهره اي فراوان برده است. پس بنگريد كه دانش خود را از چه كسي مي گيريد؟ همانا در ميان ما (اهل البيت) در هر نسلي، عدالت پيشگاني هستند كه علوم ما را از تحريف غلو كنندگان و شبهه هاي شبهه افكنان و تأويلات نابه جاي جاهلان، حفظ مي كنند» ، (كافي، ج 1، ص 32)

هم چنين امام باقر(ع) فرموده است: «علم را از حاملان آن فرا گيريد» ، (كافي، ج 1، ص 35). خلاصه آن كه آيات و احاديث در مورد لزوم بعثت از علما، از شمار بيرون است.

فلسفه تقليد در احكام چيست آيا من نمي توانم با توجه به عقل و منطق اعمال شرعي خود را انجام دهيم

پرسش

فلسفه تقليد در احكام چيست آيا من نمي توانم با توجه به عقل و منطق اعمال شرعي خود را انجام دهيم

پاسخ

«احكام شرعي، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مي دهم» يعني چه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مي فهميد مبطلات روزه چيست؟ كفاره روزه عمد چه مي باشد؟ زكات فطره چه مقدار بايد باشد؟ نمازهاي يوميه چندتا و چند ركعت و داراي چه اجزا و شرايطي است؟ حقوق درياها و فلات قاره از نظر ديني چيست؟ و صدها و هزارها مسأله ديگر؟! واقع مطلب آن است كه شما حتي يك مورد از احكام ديني خود را نمي توانيد مستقلاً از طريق عقل به دست آوريد و انجام دهيد، بلكه در همان اموري كه به گفته خود تقليد نمي كنيد، مقلد هستيد. ليكن به جاي آن كه مثلاً رساله مجتهدي را برداريد و مطابق با آن عمل كنيد، براساس آنچه از ديگران ديده و با آن خوگرفته ايد، عمل مي نماييد و از عرف و عادت عمومي تقليد مي كنيد. يعني در واقع به جاي آن كه مستقيماً از متخصص و كارشناسي، مسائل ديني را بياموزيد، با واسطه از غير متخصص مي گيريد، گاه نيز ممكن است به پندارهاي خود و به خاطر ندانستن دلايل و منابع يك حكم با آن بستيزيد و آن را خلاف عقل به حساب آوريد، در حالي كه با اندكي جستجو و كاوش و با مراجعه به كارشناسان دين درخواهيد يافت دانش شما در اين زمينه ناقص بوده است. در چنين مواردي همان عقل و منطق كه مستند شماست، حكم مي كند انسان بايد از طريق دين شناس و متخصص، احكام دين را فرا بگيرد و ناشيانه و با

پندار بر بي راهه نرود. به عبارت ديگر مي توان گفت: عقل دو گونه است:

الف) عقل ورزيده و كارشناختي؛ اين همان عقل و دانش تخصصي است و عقلاي بشر همواره در اموري كه از آن آگاهي ژرف ندارند، به انديشه و دانش كارشناس مراجعه مي كنند.

ب ) عقل خام وبالقوه؛ چنين عقلي در مرحله پيش از تخصص است و كسي كه در چنين مرحله اي قرار دارد، همواره به عدم تخصص خويش اعتراف دارد و چاره اي نمي بيند جز اين كه در امور به متخصص مراجعه كند. البته راه دراز ديگري نيز وجود دارد و آن زحمت عمري تلاش و كوشش علمي براي يافتن تخصص است. اين نيز پديده اي نيكوست، ولي تا پيش از رسيدن به آن چاره اي جز پيروي از كارشناس نيست.

آيا تقليد كردن يك دستور قرآني و اسلامي است

پرسش

آيا تقليد كردن يك دستور قرآني و اسلامي است

پاسخ

بلي قرآن كتاب آسماني و محكم ترين سند اسلام است؛ ولي همين قرآن، ما را به اطاعت از پيامبر اولوالامر فرمان داده است. حال آيا اطاعت از پيامبر(ص) فرمان خدا نيست؟! اگر فرمان خدا است، پس بايد گفته هاي پيامبر(ص) راپذيرفت. خود آن حضرت فرموده است: «من دو چيز گران بها در بين شما مي گذارم: كتاب خدا و عترت خود...». پس بايستي كتاب خدا و عترت آن حضرت را مقتدا قرار داد و نبايد بين اين دو جدايي و فاصله انداخت. حال چگونه ما بااين دو آشنا شويم و وظايف خود را از كتاب و سنت استخراج كنيم؟ آيا به متخصصي در اين زمينه نياز نيست؟ مگرهمه مي توانند سال ها در علوم قرآن، تفسير، فقه، اصول، رجال و ده ها علم ديگر متبحّر گردند تا بتوانند احكام الهي رااستخراج كنند؟!

خود قرآن، صدها آيات محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيّد و... وجود دارد، آيا هر كسي مي تواند بدون مراجعه به دانشمندان قرآني، به معاني و مفاهيم اين آيات پي ببرد؟ و... پس بايستي گروهي مسؤوليت اين كار را برعهده بگيرند و همان گونه كه مردم در بسياري از امور، از متخصصان آن رشته پيروي مي كنند، در اين موضوع نيز ازمجتهد تقليد كنند.

چرا جوانان در احكام فرعي تقليد نمي كنند؟

پرسش

چرا جوانان در احكام فرعي تقليد نمي كنند؟

پاسخ

اين مسأله هميشه وجود داشته كه برخي در اثر ناآگاهي و يا در اثر تبليغات مسموم، از اين مسأله سرباز زده اند. به نظر مي رسد با تبيين دقيق مسأله تقليد و فلسفه آن، بتوان جوانان را در جهت موضع گيري صحيح در اين رابطه هدايت كرد.

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد بشود؟

پرسش

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد بشود؟

پاسخ

مرجعيت نوعي زعامت اجتماعي است و با مشكلاتي كه در بردارد چندان با روحيات و شرايط بانوان سازگاري ندارد.

آيا آيه و روايتي در مورد ضرورت تقليد وجود دارد؟

پرسش

آيا آيه و روايتي در مورد ضرورت تقليد وجود دارد؟

پاسخ

اين كه آيا آيه و روايتي در مورد ضرورت تقليد وجود دارد، گفتني است كه بالاتر از آيه و روايت در اين زمينه وجود دارد؛ چرا كه اساسا فلسفه دين و بعثت پيامبران، دعوت مردم به راه خير و سعادت بوده و اين رسالت جز با انتشار علم و دعوت و تبليغ حاصل نمي شود. تقليد نيز از جمله موارد رجوع جاهل به عالم است كه اصلي عقلايي و مورد پذيرش همه خردمندان است.

خداوند نيز فرموده است: «فاسألوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون؛ اگر نمي دانيد از دانايان بپرسيد».

از امام صادق(ع) نيز روايت شده است كه فرمود: «علما وارثان پيامبران اند؛ چون پيامبران از خود درهم و دينار باقي نگذاشتند؛ بلكه احاديثي را به ميراث گذاشتند. كسي كه بخشي از آن را فرا گيرد، همانا بهره اي فراوان برده است. پس بنگريد كه دانش خود را از چه كسي مي گيريد؟ همانا در ميان ما (اهل البيت) در هر نسلي، عدالت پيشگاني هستند كه علوم ما را از تحريف غلو كنندگان و شبهه هاي شبهه افكنان و تأويلات نابه جاي جاهلان، حفظ مي كنند» ، (كافي، ج 1، ص 32) هم چنين امام باقر(ع) فرموده است: «علم را از حاملان آن فرا گيريد» ، (كافي، ج 1، ص 35).

خلاصه آن كه آيات و احاديث در مورد لزوم تبعيت از علما، از شمار بيرون است.

چرا تقليد كنيم؟

پرسش

چرا تقليد كنيم؟

پاسخ

ذهنِ پرسش گر هر مسلماني در جست وجوي فلسفه احكام شرعي است. اهميّت آگاهي از فلسفه تقليد، نسبت به ديگر احكام، بيش تر است، زيرا:

اولاً: اصل لزوم تقليد، از مسائلي است كه مكلف بايد خودش به آن دست يابد و نمي تواند در اين مسأله تقليد كند. اگر مكلّف مسأله لزوم تقليد را دريافت، باب استفاده از فتاواي مجتهد به روي او باز مي شود.

ثانيا: فلسفه تقليد، در واقع همان دليل و مستند و مدركي است كه لزوم تقليد را براي مكلف اثبات مي كند؛ بر خلاف ديگر احكام شرعي كه دليل آن ها امر و نهي هايي است كه در قرآن و روايات موجود است، بدون اين كه لزوما در آن ها به فلسفه احكام نيز اشاره شده باشد.

لزوم تقليد: در شريعت اسلام، واجبات و محرماتي (احكام شرعي اختصاص به واجبا ت و محرمات ندارد، امّا اين دليل فقط متوقف بر وجود احكام الزامي (يعني واجب و حرام) است) وجود دارد كه خداي حكيم آن ها را براي سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است؛ واجبات و محرماتي كه اگر انسان آن ها را اطاعت نكند، نه به سعادتِ مطلوب مي رسد و نه از عذاب سرپيچي از آن ها _در صورت مخالفت در امان است.

از سوي ديگر، چنين نيست كه هر مسلماني بتواند به آساني، احكام شرعي را از قرآن و روايات و يا از عقل خود در يابد. نه قرآن مانند يك كتاب حقوقي يا رساله عمليه، احكام شرعي را به طور صريح بيان كرده است، و نه روايات معصومين(ع) چنين است، و نه عقل بشر به تنهايي مي تواند همه احكام را دريابد.

براي شناخت احكام شرعي، آگاهي هاي فراواني، از جمله: فهم آيات

و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات، و ده ها مسأله ديگر لازم است كه آموختن آن ها نيازمند سال ها تلاش جدي است.

در چنين حالتي، مكلف خود را در برابر سه راه مي بيند: نخست اين كه راه تحصيل اين علم را _كه همان اجتهاد است پيش گيرد؛ دوم اين كه در هر كاري آراي موجود را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعني احتياط كند)؛ و سوم اين كه از رأي كسي كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعي كارشناس است، بهره جويد.

بي شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعي خواهد شد و از دو راه ديگر بي نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.

راه دوم نيازمند اطلاعات كافي از آراي موجود در هر مسأله و روش هاي احتياط است و در بسياري از موارد، به دليل سختي احتياط، زندگي عادي او را مختل مي كند. اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعي ندارد و در هر مسأله تخصصي ديگر وجود دارد. مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مي شود. او براي درمان بيماري خود يا بايد خود شخصا به تحصيل علم پزشكي بپردازد، يا تمام آراي پزشكان را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه بعدا پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.

راه اول او را به درمان سريع نمي رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است و او را از كار تخصصي خود، كه مهندسي است، باز مي دارد. لذا او بي درنگ از يك پزشك متخصص

كمك مي گيرد و رأي او را عمل مي كند.

او در عمل به رأي پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آينده و احيانا سرزنش دوستان نجات مي دهد، بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مي شود. مكلف نيز در عمل به رأي مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آخرت و عذاب الهي نجات مي دهد، بلكه به مصالح احكام شرعي نيز دست مي يابد.

تقليد به معناي رجوع جاهل به عالم است. علت اين كه مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند، اين است كه مردم را جاهل و بي سواد مي دانند. همين نكته باعث مي شود قشر تحصيل كرده هرگز سراغ تقليد نرود.

پرسش

تقليد به معناي رجوع جاهل به عالم است. علت اين كه مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند، اين است كه مردم را جاهل و بي سواد مي دانند. همين نكته باعث مي شود قشر تحصيل كرده هرگز سراغ تقليد نرود.

پاسخ

اولاً: اين كه تقليد، رجوع جاهل به عالم است، هيچ بار منفي براي مقلد ندارد؛ زيرا جاهل در اين جا به معناي جاهل نسبي است، يعني كسي كه در مسائل شرعي، مجتهد و كارشناس نيست، گرچه خودش در مسائل ديگري متخصص و كارشناس باشد، و يا حتّي در مسائل فقهي از آگاهي نسبي خوبي برخوردار باشد.

خودِ مجتهدين نيز در مسائل ديگر به متخصص رجوع مي كنند و اين را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مي دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خميني بود كه پزشك معالج ايشان گفت: تا به حال كسي را نديده ام كه اين قدر در درمان، مطيع پزشك باشد.

مردم به طوري عادي، در زندگي روزمره خود، هر جا به كاري نياز پيدا كنند كه تخصص كافي را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن كار رجوع مي كنند. پزشك براي تعمير ماشين خود به مكانيك رجوع مي كند و مهندس براي درمان به پزشك و هيچ يك از آن ها، جهل خود در آن زمينه را اهانت به خود حساب نمي كنند؛ زيرا رجوع به خبره يعني دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقيق در همه علوم براي يك نفر كاري است غير ممكن و غير ضروري. امروز اكثر قريب به اتّفاق روحانيون در مسائل شرعي تقليد مي كنند؛ زيرا يا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصيل نكرده اند، و يا نيازي به آن احساس نمي كنند، و وقت

خود را در تخصص هاي ديگر علوم ديني صرف كرده اند.

ثانيا: اين كه گفته شد: «مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند»، از دو جهت باطل است:

1 لزوم تقليد از مسائلي نيست كه فتواي مجتهد در آن، براي مقلد سودمند باشد، زيرا لزوم تقليد مسأله اي است عقلي كه هر عاقلي آن را درمي يابد. پس اصل لزوم تقليد، تقليدي نيست. آري، فروعات تقليد، مانند بقاي بر تقليد ميت و امثال آن، از مسائل تقليدي است. مكلف پس از آن كه خودش در مساله لزوم يا جواز تقليد به نتيجه رسيد و از مجتهدي تقليد كرد، فتاواي او براي مكلف اعتبار پيدا مي كند.

آيات و روايات به لزوم تقليد دستور داده اند، مانند آيه ( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) ، (نحل، آيه 42 - انبيا، آيه 7) اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد، و سخن امام صادق(ع): « و امّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه، مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه» ، (حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 18، ص 94) ؛ هر كس از فقهاي امّت ما كه نفس خود را مواظبت كند و از دينش پاسداري نمايد، با هواي نفس مخالفت و فرمان مولاي خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه عوام از او تقليد كنند.

به نظر مي رسد، تبليغ اين فكر كه علماي دين مردم را جاهل به حساب مي آورند و امثال آن، از تبليغات سوء كساني است كه مي خواهند ميان مردم و علماي دين فاصله ايجاد كنند.

تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

پرسش

تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

پاسخ

عقل انسان هرگز چيزي را بدون دليل نمي پذيرد، امّا تقليدي كه مسلمان ها از آن بحث مي كنند، پذيرش بدون دليل نيست. مثلاً مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مي دهد، و دليل او آيه مباركه 41 سوره انفال و رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده است. مقلد نيز هرگز اين فتوا را بدون دليل نمي پذيرد؛ دليل او براي پذيرش فتواي مجتهد، اين است كه مي داند خداوندِ حكيم تكاليفي را براي انسان معيّن كرده است، يعني بعضي كارها را بر او واجب يا حرام كرده است، و احتمال مي دهد كه يكي از اين واجبات، وجوب خمس باشد. همين مقدار از علم او به احكام، او را مسئول مي كند. لذا بايد آن احكام را بشناسد و ببيند آيا خمس واجب است يا نه و چه شرايطي دارد، امّا فهم اين احكام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نيازمند مقدمات فراوان و آشنايي با علوم بسياري است. پس او كه در اين علوم متخصص نيست، بايد از راه ديگري اين احكام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان اين علوم است، كه اين مسأله در بحث فلسفه تقليد، به طور مفصل توضيح داده شد. در واقع، دليل مقلد براي پذيرش فتواي مجتهد همان دليل او بر لزوم تقليد است. پس او با دليل، به فتواي مجتهد عمل مي كند، نه بدون دليل.

به عبارت ديگر، عقل حكم به لزوم تقليد مي كند. پس تقليد مبتني بر عقل است. تقليدي كه قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقليد بدون دليل و صرفا از روي

عادت است. اسلام، تقليد يهوديان از علمايشان را نكوهش كرده است.

تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

پرسش

تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

پاسخ

عقل انسان هرگز چيزي را بدون دليل نمي پذيرد، امّا تقليدي كه مسلمان ها از آن بحث مي كنند، پذيرش بدون دليل نيست.

مثلاً مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مي دهد، و دليل او آيه مباركه 41 سوره انفال و رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده است. مقلد نيز هرگز اين فتوا را بدون دليل نمي پذيرد؛ دليل او براي پذيرش فتواي مجتهد، اين است كه مي داند خداوندِ حكيم تكاليفي را براي انسان معيّن كرده است، يعني بعضي كارها را بر او واجب يا حرام كرده است، و احتمال مي دهد كه يكي از اين واجبات، وجوب خمس باشد. همين مقدار از علم او به احكام، او را مسئول مي كند. لذا بايد آن احكام را بشناسد و ببيند آيا خمس واجب است يا نه و چه شرايطي دارد، امّا فهم اين احكام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نيازمند مقدمات فراوان و آشنايي با علوم بسياري است. پس او كه در اين علوم متخصص نيست، بايد از راه ديگري اين احكام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان اين علوم است، كه اين مسأله در بحث فلسفه تقليد، به طور مفصل توضيح داده شد. در واقع، دليل مقلد براي پذيرش فتواي مجتهد همان دليل او بر لزوم تقليد است. پس او با دليل، به فتواي مجتهد عمل مي كند، نه بدون دليل.

به عبارت ديگر، عقل حكم به لزوم تقليد مي كند. پس تقليد مبتني بر راهنمايي و عقل است. تقليد مورد نكوهش، مانند تقليدي كه قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقليد بدون

دليل و صرفا از روي عادت است. اسلام، تقليد يهوديان از علمايشان را نكوهش كرده است (آيه 31 سوره توبه و آيه 78 سوره بقره).

امام صادق(ع) درباره علت اين نكوهش، فرمود: «يهوديان مي دانستند كه علمايشان احكام خدا را به دليل مصالح شخصي خود تغيير مي دهند و باز از آن ها تقليد مي كردند. اگر مردم ما نيز چنين كنند، مانند آن ها نكوهش مي شوند.

هر فقيهي از امّت ما كه نفس خود را مواظبت كند و از دينش پاسداري نمايد، با هواي نفس مخالفت و فرمان مولاي خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه مردم از او تقليد كنند»، (همان).

«احكام شرعي، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مي دهم» يعني چه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مي فهميد مبطلات روزه چيست؟ كفاره روزه عمد چه مي باشد؟ زكات فطره چه مقدار بايد باشد؟ نمازهاي يوميه چندتا و چند ركعت و داراي چه اجزا و شرايطي است؟ حقوق درياها و فلات قاره از نظر ديني چيست؟ و صدها و هزارها مسأله ديگر؟!

واقع مطلب آن است كه شما جز در مستقلات عقليه كه موارد آن نادر است، در ساير موارد نمي توانيد احكام ديني خود را مستقلاً از طريق عقل به دست آوريد و انجام دهيد، بلكه در همان اموري كه به گفته خود تقليد نمي كنيد، مقلد هستيد. ليكن به جاي آن كه مثلاً رساله مجتهدي را برداريد و مطابق با آن عمل كنيد، براساس آنچه از ديگران ديده و با آن خوگرفته ايد، عمل مي نماييد و از عرف و عادت عمومي تقليد مي كنيد. يعني در واقع به جاي آن كه مستقيماً از متخصص و كارشناسي، مسائل ديني را بياموزيد، با واسطه

از غير متخصص مي گيريد، گاه نيز ممكن است به پندارهاي خود و به خاطر ندانستن دلايل و منابع يك حكم با آن بستيزيد و آن را خلاف عقل به حساب آوريد، در حالي كه با اندكي جستجو و كاوش و با

مراجعه به كارشناسان دين درخواهيد يافت دانش شما در اين زمينه ناقص بوده است. در چنين مواردي همان عقل و منطق كه مستند شماست، حكم مي كند انسان بايد از طريق دين شناس و متخصص، احكام دين را فرا بگيرد و ناشيانه و با پندار به بي راهه نرود. به عبارت ديگر مي توان گفت: عقل دو گونه است:

الف) عقل ورزيده و كارشناختي؛ اين همان عقل و دانش تخصصي است و عقلاي بشر همواره در اموري كه از آن آگاهي ژرف ندارند، به انديشه و دانش كارشناس مراجعه مي كنند.

ب ) عقل خام وبالقوه؛ چنين عقلي در مرحله پيش از تخصص است و كسي كه در چنين مرحله اي قرار دارد، همواره به عدم تخصص خويش اعتراف دارد و چاره اي نمي بيند جز اين كه در امور تخصصي به متخصص مراجعه كند.

البته راه دراز ديگري نيز وجود دارد و آن زحمت عمري تلاش و كوشش علمي براي يافتن تخصص است. اين نيز پديده اي نيكوست، ولي تا پيش از رسيدن به آن چاره اي جز پيروي از كارشناس نيست.

ناگفته نماند گاهي قدرت تشخيص عقل و حكم عقل با فرآيند برخي اندوخته هاي فكري انسان كه حاصل تأثيرپذيري از محيط و تجربيات بشري و خواسته هاي شخص است، اشتباه مي شود و آدمي تشخيص شخصي خود را به عنوان حكم عقل به شمار مي آورد. اينجا همان لغزشگاهي است كه بسياري گرفتار آن مي شوند. آن گاه كه تشخيص شخص

خود را با احكام ديني در تضاد مي بينند فكر مي كنند دين و عقل ناسازگارند و يا انتظار دارند احكام ديني با تشخيص خودشان منطبق باشد. در صورتي كه حكم عقل در شناخت بديهيات است كه خطاپذيري در آن راه ندارد. چنين حكم عقلي با حكم شرع منافات ندارد. همچنين گفته ها و روش و منش عاقلان به دور از هرگونه قوميت و رنگ و نژاد، بيانگر فطرت مشترك انسان هاست كه در تشخيص احكام شرعي نيز جايگاه ويژه اي دارد و با شرع ناسازگار نيست.

اما تشخيص حلال و حرام بودن موضوعاتي مانند ريش تراشي و ورق بازي در حيطه حكم عقل و سيره عاقلان نمي گنجد.

آنچه عقل حكم مي كند زشتي ناهنجاري و سياهي ظلم است. اما چه چيزهايي موجب ناهنجاري و ظلم مي شود؛ عقل به تنهايي قادر به تشخيص آن نيست، به ويژه اگر در گستره ابعاد ناهنجاري علاوه بر جسم و روان، معنويت نيز ملاحظه گردد.

چرا در اصول دين تقليد جايز نيست و در فروع جايز است؟

پرسش

چرا در اصول دين تقليد جايز نيست و در فروع جايز است؟

پاسخ

بايد دانست جايز بودن تقليد در فروع دين به معناي واجب بودن تقليد نيست بلكه براي كسي كه توانايي استنباط احكام شرعي را دارد تقليد در فروع دين نيز جايز نيست. از اين رو اصل اوليه بر آن است كه انسان با تلاش خود و يا تكيه بر عقل و انديشه خود به حقايق دست يابد مگر اين كه رسيدن به نتيجه نياز به زمان زياد و موجب اختلال در زندگي شود كه استنباط جزئيات احكام شرعي كه چه بسا مورد نياز زندگي روزمره باشد داراي چنين ويژگي هستند.

اما پي بردن به اصل حقانيت توحيد و نبوت و معاد براي هر انسان داراي عقل و شعوري به آساني ممكن است اگر چه پي بردن به عمق معارف و دفع و رفع شبهات نياز به مطالعه و تلاش پيگير دارد ولي ادامه مطالعه در جزئيات اعتقادي در حالي كه اصول اعتقادي پذيرفته شده باشد و از نظر فروع به تقليد از عالم رجوع شده باشد اختلالي در زندگي به وجود نمي آورد.

علاوه بر اين كه بازگشت مقوله اعتقادات به پيوند و عقد وجدان باطني با حقيقت است و اين نتيجه جز با تحقيق و به كارگيري عقل و قلب امكان پذير نيست اما بازگشت فروع دين به اعمال ظاهري و روابط حقوقي است كه بيشتر از مقوله اعتباريات است و قراردادي و تعبدي مي باشد.

دليل لزوم تبعيت از فتواي مجتهد چيست؟ به چه دليل فتواي مجتهد بر مبناي نظرات ديني صادر شده است؟

پرسش

دليل لزوم تبعيت از فتواي مجتهد چيست؟ به چه دليل فتواي مجتهد بر مبناي نظرات ديني صادر شده است؟

پاسخ

قبل از هر چيز بايد مشخص شود كه چرا بايد تقليد كرد و آيا تقليد كار خوب و پسنديده اي است يا نه؟

تقليد يا پيروي از عالم يك امر فطري، عقلي و عقلايي است كه مورد تأييد قرآن و سنت نيز قرار گرفته است. هر انساني در حركت و تكاپوست و براي اين حركت نياز به شناخت دارد و براي كسب اين شناخت يا بايد خود عالم و متخصص باشد و يا بايد به عالم مراجعه و از نظرات او پيروي كند و اصل بر اين است كه انسان خودش بفهمد، بشناسد و متخصص باشد ولي امكان ندارد كه هر كس در تمام امور زندگي متخصص و عالم باشد، لذا در كنار اصل مذكور، اين اصل نيز وجود دارد كه انسان در هر موردي، متخصص و عالم نيست، بايد از عالم پيروي كند.

دليل اول فطرت: فطرت، مجموعه شناخت ها و تمايلاتي است كه ريشه اش صفات كمالي الهي بوده و انسان براساس آن آفريده شده، عامل تمايز انسان از حيوان است و انسان را به سوي كمال انسانيت، الهي شدن و مقام خليفةاللهي سوق مي دهد »فطرت الله التي فطر الناس عليها«، )روم، آيه 30). كه امور فطري داراي خصوصياتي از اين قبيل مي باشد، خدادادي و غيراكتسابي بودن، در تمام انسان ها وجود داشتن، بدون آموزش مورد توجه و شناخت عمل انسان است، با تبليغ و عوامل مختلف نابود نمي شود به مانند خداجويي، كمال يابي، حقيقت جويي، زيباپرستي و زيباجويي.

بررسي زندگي انسان ها در طول تاريخ، نشان مي دهد كه تمام انسان ها داراي يك

شناخت و تمايل دروني بدين جهت هستند كه در هر جايي توانايي اعمال نظر و بررسي فكري مسأله را نداشته باشند به فرد دانا و متخصص مورد اعتماد مراجعه مي كنند. به فرموده علامه طباطبايي، هر انساني در بخش بسيار كوچكي از جهات حيات خود به اجتهاد مي پردازد و بخش هاي ديگر را با تقليد مي گذارند، )مرجعيت، سيد هدايت الله طالقاني، نشر ارغنون و سبزرويش، چاپ اول 1374 قم(.

توجه داشته باشيد، اين كه تقليد، رجوع جاهل به عالم است، هيچ بار منفي براي مقلد ندارد، زيرا جاهل در اين جا به معناي جاهل نسبي است؛ يعني، كسي كه در مسائل شرعي، مجتهد و كارشناس نيست، گرچه خودش در مسائل ديگري متخصص و كارشناس باشد و يا حتي در مسائل فقهي از آگاهي نسبي خوبي برخوردار باشد، خود مجتهدين نيز در مسائل ديگر به متخصص رجوع مي كنند و اين را از باب رجوع جاهل به عالم واهل خبره مي دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خميني بود كه پزشك معالج ايشان گفت: تا به حال كسي را نديده ام كه اين قدر در درمان، مطيع پزشك باشد.

دليل عقل: با وجودي كه تقليد امري فطري است و لذا بديهي مي باشد، مع ذلك عقل انسان براي ضرورت تقليد، برهان ارائه مي كند، بدين بيان كه: هر انساني در حركت و تكاپو است و براي اين حركت نياز به شناخت دارد و براي كسب شناخت يا بايد، خود عالم باشد و يا بايد به عالم و متخصص مورد اعتماد مراجعه و از نظراتش پيروي كند؛ اين دليل كه ضرورت تقليد در همه امور را ثابت مي كند، در امور ديني نيز صادق است. البته بدين توضيح

كه از مرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني نقل شده است: بعد از پذيرفتن مبدأ هستي و به رسالت مبعوث شدن انبياء و اين كه بندگان خدا، بي هدف آفريده نشده اند، عقل اقرار مي كند كه اطاعت از خدا ضروري و نافرماني او موجب خروج از مَنش بندگي است و كيفيت اطاعت از احكام الهي مبتني بر علم به احكام است و اين علم يا از طريق شنيدن سخن معصوم )پيامبر اكرم)ص( و امامان معصوم)ع(( و نظاير آن است و يا به اجتهاد و يا با تقليد كه راه اول براي مردم زمان غيبت امام معصوم)ع( ممكن نيست، راه دوم براي عموم مردم به جهت اشتغالات و مشاغل ديگر، ميسر نمي باشد، پس عقل حكم مي كند كه بايد تقليد كرد؛ يعني بايد به مجتهد و متخصص جامع الشرايط، رجوع نمود.

چرا براي عموم مردم ميسر نيست، زيرا هر مسلماني نمي تواند به آساني، احكام شرعي را از قرآن و روايات و يا از عقل خود دريابد، نه قرآن مانند يك كتاب حقوقي يا رساله عمليه، احكام شرعي را به طور صريح بيان كرده است و نه روايات معصومين چنين است و نه عقل بشر به تنهايي مي تواند همه احكام را دريابد، بلكه براي شناخت احكام شرعي )واجبات، محرمات و...( آگاهي هاي فراواني از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيد، عام و خاص، شناخت حديث صحيح از غيرصحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات و ده ها مسأله ديگر لازم است كه آموختن آنها نيازمند ساليان زيادي تلاش جدي است.

به مانند يك مهندس متخصص كه بيمار مي شود. او براي درمان بيماري خود يا بايد خود شخصاً به تحصيل

علم پزشكي بپردازد و بعد از رسيدن به درجه لازم، به مداواي خود بپردازد يا تمام آراي پزشكان را مطالعه كرده و به گونه اي عمل كند كه بعداً پشيمان نشود و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.

راه اول او را به درمان سريع نمي رساند، راه دوم بسيار دشوار است و او را از كار تخصصي خود )كه مهندسي است( باز مي دارد، لذا او بي درنگ از يك پزشك متخصص كمك مي گيرد و خود را مورد معالجه و بهبودي قرار مي دهد. پس او در عمل به رأي پزشك متخصص نه تنها خود را از پشيماني آينده و احياناً سرزنش دوستان نجات مي دهد، بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مي شود كه مكلف در باب احكام شرعي نيز در عمل به رأي متخصص ديني نه تنها خود را از پشيماني آخرت و عذاب الهي نجات مي دهد، بلكه به مصالح احكام شرعي نيز دست مي يابد كه همانا نيكبختي و زندگي سعادتمندانه مي باشد.

دليل قرآن، با توجه به دو دليل گذشته، مسأله كاملاً روشن گرديد و نيازي به توضيحات بيشتر نيست ولي براي آن كه از قرآن هم استفاده برده باشيم و يك دليل قرآني را مطرح كرده باشيم، در سوره مباركه نحل، آيه 43 خداوند به مسلميني كه نسبت به فراگيري قرآن و تعاليم اسلام و احكام شرعي آگاهي چنداني نداشتند، خطاب فرموده: »فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون« پس از افراد مطلع و كارشناس سؤال كنيد اگر خودتان نمي دانيد كه با توجه به سوره انبياء آيه 7 و اين آيه يك قاعده كلي را بيان مي دارد كه همانا رجوع غيرمتخصص به متخصص و مقلد به مجتهد مي باشد در واقع

با توجه به بيانات گذشته اين دسته آيات تأكيد و تأييد بر دليل فطرت و عقل و عقلايي رجوع به متخصص مي باشد و يا رواياتي كه از امامان معصوم)ع( رسيده و تكليف مسلمانان را در زمان غيبت مشخص كرده است به مانند سخن امام صادق)ع(: »و اما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه؛ هر كس از فقهاي امت ما كه نفس خود را مواظبت مي كند و از دينش پاسداري مي نمايد، با هواي نفس مخالفت و فرمان مولاي خود را اطاعت كند، سزاوار است كه مردم از او تقليد كنند«، )شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج 18، ص 94)

پس با توجه به فطرت بشر و عقل و سيره عقلاء و آيات و روايات معصومين)ع( مسأله تقليد كاملاً با دليل، بديهي و روشن بوده و كسي كه مي خواهد در پيشگاه خداوند متعال سربلند باشد بايد يا خود متخصص احكام شرعي گردد و يا از يك متخصص ديني )مجتهد جامع الشرايط( تقليد نمايد و از آنجايي كه به وظيفه اش عمل مي كند، به سعادت مقبول دست مي يابد. انشاءالله.

چرا از زن مجتهده فقط خودش مي تواند تقليد كند در حالي كه او نيز مانند مردان تلاش كرده و به درجه اجتهاد رسيده است در حالي كه حضرت علي در نهج البلاغه مي فرمايند زنان را امتحان كنيد اگر مورد اطمينان بودند با آنها مشورت كنيد سپس در مورد اجتهاد نيز مي توان اينگ

پرسش

چرا از زن مجتهده فقط خودش مي تواند تقليد كند در حالي كه او نيز مانند مردان تلاش كرده و به درجه اجتهاد رسيده است در حالي كه حضرت علي در نهج البلاغه مي فرمايند زنان را امتحان كنيد اگر مورد اطمينان بودند با آنها مشورت كنيد سپس در مورد اجتهاد نيز مي توان اينگونه رفتار كرد.

پاسخ

خواهر عزيز ضمن تقدير از روحيه پرسشگري شما قبل از بيان پاسخ سوال توجه شما را به اين نكته جلب مي كنيم كه اجتهاد غير از مرجعيت تقليد است. و علاوه بر بعد علمي نياز به حضور در فعاليت هاي گسترده اجتماعي و ارتباط با همه اقشار است و اسلام به لحاظ حفظ عفاف زن بيشتر بر بعد تربيتي او تكيه كرده است و با حذف بارهاي سنگين و زحمت طاقت فرساي سر وكار داشتن با افراد ، جمعيت ها و سازمان ها، برخي از كارها را به زنان اختصاص داد كه از لحاظ كاركردن اجتماعي و ديني بي نظير است و لذا پيامبر اسلام (ص) فرمودند: بهشت زير پاي مادران است يعني سعادت هر جامعه در گير تربيت و انجام وظيفه درست مادران است پس آن زحمت دردسر ساز كه از نظر اخلاقي نيز زمينه سلب كرامت شايسته زنان است را فراهم مي كند از زنان حذف و به جاي آن كاركردهاي ديگري را به آنان واگذار كرد.

لابد توجه داريد كه گاهي صدور حكم از سوي مرجع تقليد آن چنان او را درگير عرصه هاي فعاليت اجتماعي مي كند كه نه روحيه زنان با او سازگار است و نه فعاليت سالم براي او ميسر است.

سلام . ميگويند كه قرآن را همه كس نميتواند بفهمد و نياز به تفسير دارد! سوالم اين است آيا خدا كتابي نازل كرده كه همه كس از آن سر در نياورد؟ در حاليكه در خيلي از جاهاي قرآن خوانده ام كه :" ما احكام را به روشني بيان كرديم باشد كه پرهيزكار شويد " پس ديگر چه ني

پرسش

سلام . ميگويند كه قرآن را همه كس نميتواند بفهمد و نياز به تفسير دارد! سوالم اين است آيا خدا كتابي نازل كرده كه همه كس از آن سر در نياورد؟ در حاليكه در خيلي از جاهاي قرآن خوانده ام كه :" ما احكام را به روشني بيان كرديم باشد كه پرهيزكار شويد " پس ديگر چه نيازي به

مرجع تقليد است؟؟؟!!!

پاسخ

از ويژگي هاي آشكار قرآن ان است كه «هم همه آنرا مي فهمند و هم همه آن را نمي فهمند» به همين جهت در حديث آمده: «ظاهره انيق و باطنه عميق» ظاهر آن زيبا و باطن آن ژرف است.

همانند اقيانوس كه همه از آن لذت مي برند و براي همه قابل استفاده است برخي از نگاه به آن و برخي از شنا در ساحل و برخي با غواصي در آن هر كدام كه توانمندي بيشتري دارند بيشتر بهره مند مي شوند اما باز هم بسياري از زواياي ناپيدا و صدف هاي نهفته در آن وجود دارد كه دسترسي بسياري به دور است.

بنابراين قابل استفاده بودن قرآن براي همگان به معناي بي نيازي از تفسير نيست به ويژه اگر كسي در مقام تحليل و بررسي و استخراج احكام و قوانين باشد. به طور حتمي بايد تسلط كافي بر معارف قرآن داشته باشد. همانند غواصي كه مي خواهد صدفهايي را استخراج كند نياز به ابزار و توانمندي بيش تر از ديگران دارد.

البته راه آموزش و توانمند شدن براي همگان هموار است تنها نياز به انتخاب و پيگيري دارد و همگان مي توانند در تفسير متخصص شوند و يا در استنباط احكام شرعي مجتهد شوند اما طبيعي است قبل از حداقل شرايط اظهار نظر چه بسا همراه با خطا باشد.

براي توضيح بيشتر درباره چرايي تقليد به مطالب زير توجه كنيد:

فلسفه تقليد

پرسش 1. چرا تقليد كنيم؟ فلسفه آن چيست؟

ذهنِ پرسش گر هر مسلماني در جست وجوي فلسفه احكام شرعي است. اهميّت آگاهي از فلسفه تقليد، نسبت به ديگر احكام، بيشتر است، زيرا:

اولاً: اصل لزوم تقليد، از مسائلي است

كه مكلف بايد خودش به آن دست يابد و نمي تواند در اين مسأله تقليد كند. اگر مكلّف مسأله لزوم تقليد را دريافت، باب استفاده از فتاواي مجتهد به روي او باز مي شود.

ثانياً: فلسفه تقليد، در واقع همان دليل و مستند و مدركي است كه لزوم تقليد را براي مكلف اثبات مي كند؛ بر خلاف ديگر احكام شرعي كه دليل آن ها امر و نهي هايي است كه در قرآن و روايات موجود است، بدون اينكه لزوما در آنها به فلسفه احكام نيز اشاره شده باشد.

لزوم تقليد

در شريعت اسلام، واجبات و محرماتي وجود دارد كه خداي حكيم آنها را براي سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است؛ واجبات و محرماتي كه اگر انسان آنها را اطاعت نكند، نه به سعادتِ مطلوب مي رسد و نه از عذاب سرپيچي از آنها در صورت مخالفت در امان است.

از سوي ديگر، چنين نيست كه هر مسلماني بتواند به آساني، احكام شرعي را از قرآن و روايات و يا از عقل خود در يابد. نه قرآن مانند يك كتاب حقوقي يا رساله عمليه، احكام شرعي را به طور صريح بيان كرده است، و نه روايات معصومين عليهم السلام چنين است، و نه عقل بشر به تنهايي مي تواند همه احكام را دريابد.

براي شناخت احكام شرعي، آگاهي هاي فراواني، از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات، و ده ها مسأله ديگر لازم است كه آموختن آنها نيازمند سال ها تلاش جدي است.

در چنين حالتي، مكلف خود را در برابر سه راه مي بيند: نخست اينكه راه تحصيل اين علم را كه همان اجتهاد است پيش گيرد؛ دوم اينكه

در هر كاري آراي موجود را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعني احتياط كند)؛ و سوم اينكه از رأي كسي كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعي كارشناس است، بهره جويد.

بي شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعي خواهد شد و از دو راه ديگر بي نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.

راه دوم نيازمند اطلاعات كافي از آراي موجود در هر مسأله و روش هاي احتياط است و در بسياري از موارد، به دليل سختي احتياط، زندگي عادي او را مختل مي كند. اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعي ندارد و در هر مسأله تخصصي ديگر وجود دارد؛ مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مي شود. او براي درمان بيماري خود يا بايد خود شخصا به تحصيل علم پزشكي بپردازد، يا تمام آراي پزشكان را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه بعدا پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.

راه اول او را به درمان سريع نمي رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است و او را از كار تخصصي خود، كه مهندسي است، باز مي دارد. لذا او بي درنگ از يك پزشك متخصص كمك مي گيرد و رأي او را عمل مي كند.

او در عمل به رأي پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آينده و احيانا سرزنش دوستان نجات مي دهد؛ بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مي شود. مكلف نيز در عمل به رأي مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آخرت و عذاب الهي نجات مي دهد،؛

بلكه به مصالح احكام شرعي نيز دست مي يابد.

ضرورت تقليد

پرسش 2. تقليد به معناي رجوع جاهل به عالم است. علت اينكه مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند، اين است كه مردم را جاهل و بي سواد مي دانند. همين نكته باعث مي شود قشر تحصيل كرده هرگز سراغ تقليد نرود و بگويند كه اسلام، دين فطري بوده و امر فطري همگاني است نه تخصصي، پس چه ضرورتي دارد كه حتما به مجتهد رجوع شود؟

اولاً: اينكه تقليد، رجوع جاهل به عالم است، هيچ بار منفي براي مقلد ندارد؛ زيرا جاهل در اينجا به معناي جاهل نسبي و كسي است كه در مسائل شرعي، مجتهد و كارشناس نيست، گرچه خودش در مسائل ديگري متخصص و كارشناس باشد، و يا حتّي در مسائل فقهي از آگاهي نسبي خوبي برخوردار باشد.

خودِ مجتهدين نيز در مسائل ديگر به متخصص رجوع مي كنند و اين را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مي دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خميني بود كه پزشك معالج ايشان گفت: تا به حال كسي را نديده ام كه اين قدر در درمان، مطيع پزشك باشد.

مردم به طوري عادي، در زندگي روزمره خود، هر جا به كاري نياز پيدا كنند كه تخصص كافي را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن كار رجوع مي كنند. پزشك براي تعمير ماشين خود به مكانيك رجوع مي كند و مهندس براي درمان به پزشك و هيچ يك از آنها، جهل خود را در آن زمينه، اهانت به خود حساب نمي كنند؛ زيرا رجوع به خبره يعني دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقيق در همه علوم براي يك نفر كاري است

غير ممكن و غير ضروري. امروز اكثر قريب به اتّفاق روحانيون در مسائل شرعي تقليد مي كنند؛ زيرا يا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصيل نكرده اند، و يا نيازي به آن احساس نمي كنند، و وقت خود را در تخصص هاي ديگر علوم ديني صرف كرده اند.

ثانياً: اينكه گفته شد: «مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند»، از دو جهت باطل است:

1. لزوم تقليد از مسائلي نيست كه فتواي مجتهد در آن، براي مقلد سودمند باشد، زيرا لزوم تقليد مسأله اي است عقلي كه هر عاقلي آن را درمي يابد. پس اصل لزوم تقليد، تقليدي نيست. آري، فروعات تقليد، مانند بقاي بر تقليد ميت و امثال آن، از مسائل تقليدي است. مكلف پس از آنكه خودش در مساله لزوم يا جواز تقليد به نتيجه رسيد و از مجتهدي تقليد كرد، فتاواي او براي مكلف اعتبار پيدا مي كند.

2. آيات و روايات به لزوم تقليد دستور داده اند، مانند آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل (16)، آيه 42 - انبيا(21)، آيه 7). ؛ «اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد» و سخن امام صادق عليه السلام: «و امّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه، مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه» ؛(حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 18، ص 94). «هر كس از فقهاي امّت ما كه نفس خود را مواظبت كند و از دينش پاسداري نمايد، با هواي نفس مخالفت و فرمان مولاي خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه عوام از او تقليد كنند».

به نظر مي رسد، تبليغ اين فكر كه علماي دين مردم را جاهل به حساب مي آورند و امثال آن، از تبليغات سوء كساني است كه مي خواهند ميان مردم و

علماي دين فاصله ايجاد كنند.

عقلانيت تقليد

پرسش 3. تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

عقل انسان هرگز چيزي را بدون دليل نمي پذيرد، امّا تقليدي كه مسلمان ها از آن بحث مي كنند، پذيرش بدون دليل نيست. مثلاً مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مي دهد، و دليل او آيه مباركه 41 سوره «انفال» و رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده است. مقلد نيز هرگز اين فتوا را بدون دليل نمي پذيرد؛ دليل او براي پذيرش فتواي مجتهد، اين است كه مي داند خداوندِ حكيم تكاليفي را براي انسان معيّن كرده است، يعني بعضي كارها را بر او واجب يا حرام كرده است، و احتمال مي دهد كه يكي از اين واجبات، وجوب خمس باشد. همين مقدار از علم او به احكام، او را مسئول مي كند. لذا بايد آن احكام را بشناسد و ببيند آيا خمس واجب است يا نه و چه شرايطي دارد، امّا فهم اين احكام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نيازمند مقدمات فراوان و آشنايي با علوم بسياري است. پس او كه در اين علوم متخصص نيست، بايد از راه ديگري اين احكام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان اين علوم است، كه اين مسأله در بحث فلسفه تقليد، به طور مفصل توضيح داده شد. در واقع، دليل مقلد براي پذيرش فتواي مجتهد همان دليل او بر لزوم تقليد است. پس او با دليل، به فتواي مجتهد عمل مي كند، نه بدون دليل. اگر بيماري به پزشك مراجعه كند و بر اساس دستور و نظر او عمل كند، هيچ فرد عاقلي وي را سرزنش نمي كند بلكه كار وي

را عين خردورزي مي داند.

به عبارت ديگر، عقل حكم به لزوم تقليد مي كند. پس تقليد مبتني بر عقل است. تقليدي كه قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقليد بدون دليل و صرفاً از روي عادت است. اسلام، تقليد يهوديان از علمايشان را نكوهش كرده است.

تقليد و عقل اين مطلب كه «احكام شرعي، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مي دهيم» يعني چه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مي فهميد مبطلات روزه چيست؟ كفاره روزه عمد چه مي باشد؟ زكات فطره چه مقدار بايد باشد؟ نمازهاي يوميه چندتا و چند ركعت و داراي چه اجزا و شرايطي است؟ حقوق درياها و فلات قاره از نظر ديني چيست؟ و صدها و هزارها مسأله ديگر؟! واقع مطلب آن است كه هيچ يك از ما نمي توانيم احكام ديني خود را مستقلاً از طريق عقل به دست آوريم و انجام دهيم؛ بلكه در همان اموري كه به گفته خود تقليد نمي كنيم، مقلد هستيم. ليكن به جاي آنكه مثلاً رساله مجتهدي را برداريم و مطابق با آن عمل كنيم، براساس آنچه از ديگران ديده و با آن خوگرفته ايم، عمل مي نماييم و از عرف و عادت عمومي تقليد مي كنيم. يعني در واقع به جاي آنكه مستقيماً از متخصص و كارشناسي، مسائل ديني را بياموزيم، با واسطه از غير متخصص مي گيريم، گاه نيز ممكن است به پندارهاي خود و به خاطر ندانستن دلايل و منابع يك حكم با آن بستيزيم و آن را خلاف عقل به حساب آوريم، در حالي كه با اندكي جستجو و كاوش و با مراجعه به كارشناسان دين درخواهيم يافت دانش ما در اين زمينه ناقص بوده است. در چنين

مواردي همان عقل و منطق كه مستند برخي از مدعيان روشنفكري است، حكم مي كند انسان بايد از طريق دين شناس و متخصص، احكام دين را فرا بگيرد و ناشيانه و با پندار بر بي راهه نرود.

به عبارت ديگر مي توان گفت: عقل دو گونه است:

الف. عقل ورزيده و كارشناختي؛ اين همان عقل و دانش تخصصي است و عقلاي بشر همواره در اموري كه از آن آگاهي ژرف ندارند، به انديشه و دانش كارشناس مراجعه مي كنند.

ب. عقل خام وبالقوه؛ چنين عقلي در مرحله پيش از تخصص است و كسي كه در چنين مرحله اي قرار دارد، همواره به عدم تخصص خويش اعتراف دارد و چاره اي نمي بيند جز اينكه در امور به متخصص مراجعه كند. البته راه دراز ديگري نيز وجود دارد و آن زحمت عمري تلاش و كوشش علمي براي يافتن تخصص است. اين نيز پديده اي نيكوست، ولي تا پيش از رسيدن به آن چاره اي جز پيروي از كارشناس نيست.

ناگفته نماند گاهي قدرت تشخيص عقل و حكم عقل با فرآيند برخي اندوخته هاي فكري انسان كه حصال تأثيرپذيري از محيط و تجربيات بشري و خواسته هاي شخص است، اشتباه مي شود و آدمي تشخيص شخصي خود را به عنوان حكم عقل به شمار مي آورد. اينجا همان لغزشگاهي است كه بسياري گرفتار آن مي شوند. آن گاه كه تشخيص شخص خود را با احكام ديني در تضاد مي بينند فكر مي كنند دين و عقل ناسازگارند و يا انتظار دارند احكام ديني با تشخيص خودشان منطبق باشد. در صورتي كه حكم عقل در شناخت بديهيات است كه خطاپذيري در آن راه ندارد. چنين حكم عقلي با حكم شرع منافات ندارد. همچنين گفته ها و روش و منش عاقلان

به دور از هرگونه قوميت و رنگ و نژاد، بيانگر فطرت مشترك انسان هاست كه در تشخيص احكام شرعي نيز جايگاه ويژه اي دارد و با شرع ناسازگار نيست.

آنچه عقل حكم مي كند زشتي ناهنجاري و سياهي ظلم است. اما چه چيزهايي موجب ناهنجاري و ظلم مي شود؛ عقل به تنهايي قادر به تشخيص آن نيست، به ويژه اگر در گستره ابعاد ناهنجاري علاوه بر جسم و روان، معنويت نيز ملاحظه گردد.

با تشكر از پاسخ شما.من در نامه شماره 100715سوالي كرده بودم كه پاسخ فرموديد.ولي منظورمن از سن تكليف احتساب گناهان و ثوابهادر نامه عمل انسان ميباشد.طبق ايات قران (سوره احقاف آيات13 تا 16) انسان در 40 سالگي عقل و كمال مي يابد پس به نظر من خداوند تا اين سن به

پرسش

با تشكر از پاسخ شما.من در نامه شماره 100715سوالي كرده بودم كه پاسخ فرموديد.ولي منظورمن از سن تكليف احتساب گناهان و ثوابهادر نامه عمل انسان ميباشد.طبق ايات قران (سوره احقاف آيات13 تا 16) انسان در 40 سالگي عقل و كمال مي يابد پس به نظر من خداوند تا اين سن به انسان فرصت داده است تا انسان انسان شناخت كاملي بيايد و بعد از آن انسان بايد در برابر خداوند پاسخگو باشد(طبق ايه ي 15 سوره احقاف). پس چرا علما سن تكليف در برابر خدا براي پسران16 و دختران9 اعلام ميكنند؟ با تشكر. در پايان از شما خواهش مي كنم به سوالات قبلي من نيز پاسخ دهيد كه در زير يك بار ديگر نوشته ام. **طبق آيه152 ذر سوره4 بين رسولان خدا فرقي وجود ندارد پس چرا ما محمد را برتر از ديگر رسولان مي دانيم **ايا طبق آيه 47 سوره 10ميتوان گفت محمد(ص) خاتم ا لنبيين است نه خاتم ا لمرسلين

پاسخ

نخست بايد ميان ورود به مرحله التزام به «شريعت» و مرحله اتمام حجت در طي «طريقت» و رسيدن به «حقيقت» بازشناخته شود.

آنچه از آيات، روايات و سيره عملي معصومان و متدينان متشرع به طور متواتر و يقيني ثابت است مرحله التزام به شريعت از زمان بلوغ است. و خطابات شرعي الهي از اين زمان متوجه انسان مي گردد كه به چند نمونه از دلايل اشاره مي شود؛

«و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستئذنوا كما استئذن الذين من قبلهم ...» «هنگامي كه كودكان شما به سن بلوغ رسيدند. پس بايد اجازه بگيرند ...» (نور (24)، آيه 59)

از امام صادق(ع) روايت شده است كه: «اذا

اتت عليه (وقتي كه فرد محتلم مي گردد) كتبت له الحسنات و كتبت عليه الحسنات و جاز امره» ؛ (كفايه الاحكام محقق سبزواري، ص 112)

در حدائق الناصره محقق بحراني، ص 245 از امام موسي كاظم(ع) راويت شده: «فان احتلم ... فقد وجب عليه الصلاه و جري عليه القلم» «هنگامي كه به بلوغ رسيد... همانا نماز بر او واجب است و نامه عمل او نوشته مي شود.»

و از نظر شواهد تاريخي اگر ما مرحله تكليف را چهل سالگي بدانيم لازمه اش اين است كه تمام كساني كه قبل از چهل سالگي از دنيا رفته اند هيچ گونه نماز و روزه واجب بر عهده آنان نبوده! و كساني مانند حضرت زهرا(س) هنوز به سن تكليف نرسيده بودند!

لذا مدلول، ايه 15 سوره احقاف. مرحله كمال و اتمام حجت است. و منظور اين است؛ كسي كه به چهل سالگي رسيده بايد به اندازه كافي از مراحل فراز و نشيب عبرت گرفته باشد و از وسوسه هاي شيطان نجات يافته باشد. نه آنكه قبل از چهل سالگي تكليف نداشته است. در اين باره توجه شما را به توضيحي از بيانات آيت الله مكارم شيرازي جلب مي كنيم:

[بعضي از مفسران «بلوغ اشد» (رسيدن به مرحله توانايي) را با رسيدن به چهل سالگي هماهنگ و براي تأكيد مي دانند، ولي ظاهر اين است كه «بلوغ اشد» اشاره به «بلوغ جسماني» و رسيدن به اربعين سنه (چهل سالگي) اشاره به «بلوغ فكري و عقلاني» است، چرا كه معروف است، انسان غالبا در چهل سالگي به مرحله كمال عقل مي رسد و گفته اند كه غالب انبيا در چهل سالگي مبعوث به نبوت شدند.

در

حديثي آمده است: «ان الشيطان يجر يده علي وجه من زاد علي الاربعين و لم يتب، و يقول بابي وجه لايفلح!؛ شيطان دستش را به صورت كساني كه به چهل سالگي برسند و از گناه توبه نكنند مي كشد و مي گويد پدرم فداي چهره اي باد كه هرگز رستگار نمي شود»! (و در جبين اين انسان نور رستگاري نيست!) (تفسير روح المعاني، جلد 26، ص 17)

از ابن عباس نقل شده: «من اتي عليه الاربعون سنه فلم يغلب خيره شره فليتجهز الي النار!: «هر كس چهل سال بر او بگذرد و نيكي او بر بديش غالب نشود آماده آتش جهنم گردد»!

به مرحله اي رسيده ام كه بايد خطوط زندگي من تعيين گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه يابد، آري من به مرز چهل سالگي رسيده ام و براي بنده اي چون من چقدر زشت و نازيباست كه به سوي تو نيايم و خودم را از گناهان با آب توبه نشويم.] (تفسير الميزان، ج 21، ص 328_330) در نتيجه سن بلوغ، جهت التزام به واجبات شرعي است و سن چهل سالگي، لزوم كمال و اتمام حجت مي باشد.

و درباره همساني و يا برتري پيامبران نيز بايد دانست همه پيامبران در مسؤوليت رسالت مشتركند و داراي علم و عصمت لازم براي هدايت بشر مي باشند و بر مؤمنان لازم است به حقانيت همه آنها ايمان داشته باشند.

«آمن الرسول بما انزل اليه من ربكم و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكه و كتبه و رسوله لانفرق بين احد من رسله» (بقره، آيه 285)

اما حقانيت همه پيامبران منافات با كاملتر بودن شريعت پيامبر آخرالزمان ندارد و هم

چنين منافات با برتري و فضيلت برخي به برخي ديگر ندارد. چنان كه در قرآن از زمان پيامبر(ص) آمده «رب زدني علما» و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاي(سوره طه، آيه 114؛ ترجمه فولادوند) ؛

«تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض» و برخي از آن پيامبران را بر برخي ديگر برتري بخشيديم. (سوره بقره، آيه 253)

و اما درباره «خاتم المرسلين»گاهي منظور از مرسل كسي است كه وحي رسالي به او مي رسد. در اين صورت با معني نبي همتراز است و به دلايل نقلي و تاريخي ثابت است كه پيامبري بعد از پيامبر اسلام نيامده است. ولي گاهي «مرسل» به معني لغوي مي شود و هر كس كه حتي الهام به او مي شود در اين دايره مي گنجد. در اين صورت اولياي بعد از پيامبر را نيز شامل مي شود ولي به كار بردن اين اصطلاح براي غير پيامبران بخاطر خلط اصطلاح سزاوار نيست و موجب گمراهي است.

چرا تقليد كنيم؟

پرسش

چرا تقليد كنيم؟

پاسخ

پاسخ از :: اقاي علي اكبريان

ذهنِ پرسشگر هر مسلماني در جست وجوي فلسفه احكام شرعي است؛

اهميّت آگاهي از فلسفه تقليد، نسبت به ديگر احكام، بيش تر است زيرا:

اولاً: اصل لزوم تقليد، از مسائلي است كه مكلف بايد خودش به آن دست يابد و نمي تواند در اين مسأله تقليد كند. اگر مكلّف مسأله لزوم تقليد را دريافت، باب استفاده از فتاواي مجتهد به روي او باز مي شود.

ثانياً: فلسفه تقليد، در واقع همان دليل و مستند و مدركي است كه لزوم تقليد را براي مكلف اثبات مي كند؛ بر خلاف ديگر احكام شرعي كه دليل آن ها امر و نهي هايي است كه در قرآن و روايات موجود است، بدون اين كه لزوماً در آن ها به فلسفه احكام نيز اشاره شده باشد.

لزوم تقليد

در شريعت اسلام، واجبات و محرماتي 1 وجود دارد كه خداي حكيم آن ها را براي سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است؛ واجبات و محرماتي كه اگر انسان آن ها را اطاعت نكند، نه به سعادتِ مطلوب مي رسد و نه از عذاب سرپيچي از آن ها -در صورت مخالفت- در امان است.

از سوي ديگر، چنين نيست كه هر مسلماني بتواند به آساني، احكام شرعي را از قرآن و روايات و يا از عقل خود در يابد. نه قرآن مانند يك كتاب حقوقي يا رساله عمليه، احكام شرعي را به طور صريح بيان كرده است، و نه روايات معصومين عليهم السلام چنين است، و نه عقل بشر به تنهايي مي تواند همه احكام را دريابد.

براي شناخت احكام شرعي، آگاهي هاي فراواني، از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع

روايات و آيات، و ده ها مسأله ديگر لازم است كه آموختن آن ها نيازمند سال ها تلاش جدي است.

در چنين حالتي، مكلف خود را در برابر سه راه مي بيند: نخست اين كه راه تحصيل اين علم را -كه همان اجتهاد است- پيش گيرد؛ دوم اين كه در هر كاري آراي موجود را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعني احتياط كند)؛ و سوم اين كه از رأي كسي كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعي كارشناس است، بهره جويد.

بي شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعي خواهد شد و از دو راه ديگر بي نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.

راه دوم نيازمند اطلاعات كافي از آراي موجود در هر مسأله و روش هاي احتياط است و در بسياري از موارد، به دليل سختي احتياط، زندگي عادي او را مختل مي كند. اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعي ندارد و در هر مسأله تخصصي ديگر وجود دارد. مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مي شود. او براي درمان بيماري خود يا بايد خود شخصاً به تحصيل علم پزشكي بپردازد، يا تمام آراي پزشكان را مطالعه كرده، و به گونه اي عمل كند كه بعداً پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.

راه اول او را به درمان سريع نمي رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است، و او را از كار تخصصي خود، كه مهندسي است، باز مي دارد. لذا او بي درنگ از يك پزشك متخصص كمك مي گيرد و رأي او را عمل

مي كند.

او در عمل به رأي پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آينده و احياناً سرزنش دوستان نجات مي دهد، بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مي شود. مكلف نيز در عمل به رأي مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آخرت و عذاب الهي نجات مي دهد، بلكه به مصالح احكام شرعي نيز دست مي يابد.

1_ هدف از داشتن مرجع تقليد چيست؟

پرسش

1_ هدف از داشتن مرجع تقليد چيست؟

پاسخ

انسان هنگامي كه چش_م به اين جهان مي گش_ايد چيزي بلد نيست، ناچار بايد از تجارب دي_گران است_فاده كند و از اندوخته هاي عمل افراد ديگر بهره مند شود، زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگي در هر قدمي به (علم و دانش) شديدا محتاج است. اساسا زندگي روي دو پايه محكم و اساسي استوار است و آن دو پايه عبارت است از (دانستن ) و (به كار بستن) و به كار بستن نيز به دانستن نيازمند است و روي همين اصل نخستين قدم زندگي از دانستن شروع مي شود.

اينجاست كه يكي از غرايز انسان وي را امدادمي كند و راه و رسم زندگي و كمال و سعادت را به روي او باز مي كند و آن غريزه (اقتباس) و(تقليد از مرجع) است همه مي دانيم كه كودك در اثر همين غريزه (تقليد) كم كم حرف زدن و آداب نشست و برخواست را از پدر و مادر ياد گرفته و هر روز مرحل_ه اي از مراح???? ?? ? ? ?

دليل قرآني يا روايي براي وجوب تقليد بفرمائيد ؟

پرسش

دليل قرآني يا روايي براي وجوب تقليد بفرمائيد ؟

پاسخ

1 - دليل قرآني يا راويي براي وجوب تقليد موضوع تقليد يك امر بديهي و روشن است كه با اندك تاملي قابل قبول است دلائل مختلفي براي آن ذكر شده است ولي اساس آن يعني رجوع جاهل ( كسي كه چيزي را نمي داند ) به كسي كه اطلاع دارد رجوع كند اصطلاحا يعني رجوع به كارشناس در ميان تمام اقوام وملتها افرادي كه در فني تخصص ندارد هنگامي كه مسائلي را از آن فن مورد نياز و احتياجشان است به افراد متخصص آن فن مراجعه مي كند مثلا افرادي و يا خود حضرتعالي اگر پزشك نيستيد براي صحت و طبابت به پزشك مراجعه مي كنيد وافرادي كه به امور ساختماني نياز دارند به مهندس و معمار ساختمان مراجعه ميكند و براي دوختن لباس به خياط مراجعه مي كنيد جهان امروز بحث تخصص و كارشناسي بحث روز و قابل اهميت شده است مگر در موارد ذكر شده آيه يا روايات داريم .

2- اسلام كسي را كه خودش قدرت استنباط و فهم اجتهادي اين را دارد تقليد را براي آنها ممنوع كرده است واتفاقا خيلي سفارش كرده كه هر كس مي تواند خودش احكام شرعي و وظايف الهي را از منابع استد لا در يافت كند و همچنين آياتي هم اشاره به اين موضوع عقلي كرده است

1-{ ماكان المومنون لينفرو كافة فلولانفر من كل فرقه منهم طائفة }

در تفسير آيه علماء فرموده اند كه مسلمانان به عنوان يك وظيفه اين از هر جمعيتي عده اي براي فرا گرفتي علوم و معارف به مراكز اسلامي بروند و

پس از عالم و فقيه شدن به شهر و ميان قوم خود برگردند و مرد م را تعليم دهند و مرد م را از مخالفت با دستورات ديني بر حذر دارند .

2-آيه سر برگ ( 1){فاسئلو ا اهل الذكر }

گر چه مصداق اكمل آيه پيامبران و جانشينان آنها هستند اما عموميت آيه بيانگر يك اصل اساسي در تمام زمينه هاي زندگي مادي و معنوي است و به همه انسانها تاكيد ميكند آنچه را نمي دانيد از اهل اطلاعش بپرسيد از بيش خود مسائلي را كه نمي دانيد و آگاهي نداريد دخالت نكنيدبنابر اين تخصص را نه تنها در مسائل ديني و اسلام قرآن به رسميت شناخته شده بلكه در هر عصري در تمام زمينه ها به افراد متخصص نياز منديم و به رسميت شناخته است از جمله در مباني ديني ومعرفتي{ فاسئلو ا اهل الذكر }اين آيه هم رجوع شخص غير عالم به عالم را در هر رمينه اي مي داند در حقيقت تاكيد و ارشاد بحكم عقل است كه رجوع به شخص عالم يك قانون كلي عقلائي در حقيقت است.

3- حديث اما روايات فراوان است يك نمونه را جهت اطلاع ذكر مي كنيم ( من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهداء مطيعا لامر مولاه فللعموم ان يقلده ) هر فقيهي كه داراي شرايط تقوايي و حفظ نفس از هوا و حافظ دين و مطيع بر اوامر امام معصوم عليه السلام باشد بر مردم واجب است كه ا زاو اطاعت كند ( 4)

منابع

1-سوره مباركه نحل آيه 42

2-سوره مباركه انبياء آيه 7

تحرير الوسيله امام خميني ره مسله 3 ج

اول

بعضي ها مي گويند كه بهترين مجتهد ما عقلمان است بنابراين به چه دليلي بايد تقليد كنيم . جواب چيست ؟

پرسش

بعضي ها مي گويند كه بهترين مجتهد ما عقلمان است بنابراين به چه دليلي بايد تقليد كنيم . جواب چيست ؟

پاسخ

اين كه «احكام شرعي، خود را با توجه به عقل و منطق مي توان انجام داد» يعني چه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مي فهميد مبطلات روزه چيست؟ كفاره روزه عمد چه مي باشد؟ زكات فطره چه مقدار بايد باشد؟ نمازهاي يوميه چندتا و چند ركعت و داراي چه اجزا و شرايطي است؟ حقوق درياها و فلات قاره از نظر ديني چيست؟ و صدها و هزارها مسأله ديگر؟! واقع مطلب آن است كه شما بسياري از احكام ديني خود را نمي توانيد مستقلاً از طريق عقل به دست آوريد و انجام دهيد، بلكه در همان اموري كه به گفته خود تقليد نمي كنيد، مقلد هستيد. ليكن به جاي آن كه مثلاً رساله مجتهدي را برداريد و مطابق با آن عمل كنيد، براساس آنچه از ديگران ديده و با آن خوگرفته ايد، عمل مي نماييد و از عرف و عادت عمومي تقليد مي كنيد؛ يعني، در واقع به جاي آن كه مستقيماً از متخصص و كارشناسي، مسائل ديني را بياموزيد، با واسطه از غير متخصص مي گيريد، گاه نيز ممكن است به پندارهاي خود و به خاطر ندانستندلايل و منابع يك حكم با آن بستيزيد و آن را خلاف عقل به حساب آوريد، در حالي كه با اندكي جست وجو و كاوش و با مراجعه به كارشناسان دين درخواهيد يافت دانش شما در اين زمينه ناقص بوده است. در چنين مواردي همان عقل و منطق كه مستند شما است، حكم مي كند انسان بايد از طريق دين شناس و متخصص، احكام دين را فرا بگيرد و ناشيانه

و با پندار بر بي راهه نرود. به عبارت ديگر مي توان گفت: عقل دو گونه است:

الف) عقل ورزيده و كارشناختي؛ اين همان عقل و دانش تخصصي است و عقلاي بشر همواره در اموري كه از آن آگاهي ژرف ندارند، به انديشه و دانش كارشناس مراجعه مي كنند.

ب ) عقل خام وبالقوه؛ چنين عقلي در مرحله پيش از تخصص است و كسي كه در چنين مرحله اي قرار دارد، همواره به عدم تخصص خويش اعتراف دارد و چاره اي نمي بيند جز اين كه در امور به متخصص مراجعه كند. البته راه دراز ديگري نيز وجود دارد و آن زحمت عمري تلاش و كوشش علمي براي يافتن تخصص است. اين نيز پديده اي نيكوست، ولي تا پيش از رسيدن به آن چاره اي جز پيروي از كارشناس نيست.

اما دليل اين كه ما بايد در احكام دين تقليد كنيم، يك دليل عقلي است كه مختص به تقليد در احكام دين هم نيست؛ بلكه در بسياري از مسائل زندگي آدمي جاري است و آن حكم عقل به لزوم رجوع غير خبره به خبره است؛ يعني، عقل حكم مي كند كه انسان يا بايد خود متخصص باشد يا به متخصص رجوع كند، همان عقلي كه مي گويد بايد شما در صورت نياز به طبيب و آهنگر و بنا رجوع كنيد چون خود شما در اين امور متخصص نيستيد، حكم مي كندكه در دين هم (كه مهم ترين مسأله انسان است) بايد به دين شناس و فقيه مراجعه كنيد.

انسان چرا بايد در فروعات دين تقليد كند؟

پرسش

انسان چرا بايد در فروعات دين تقليد كند؟

پاسخ

اگر كسي وظيفه خود را واقعا انجام دهد، عمل او باطل نيست؛ ولي موضوع مهم چگونگي دسترسي انسان به تكاليف و تشخيص آنها است.

در آغاز تمامي رساله هاي عمليه، اين مسأله ذكر شده كه انسان، يا بايد مجتهد باشد تا بتواند با مراجعه به منابع و با فراهم آوردن مقدمات لازم خود تشخيص وظيفه بدهد و يا بايد مقلّد باشد و يا عمل به احتياط كند (كه كاري دشوار بلكه محال است).

اين موضوع اختصاصي به احكام ديني ندارد و در تمامي رشته ها و نيازمندي ها، وضعيت به همين منوال است. شما يا بايد خود پزشك باشيد يا بايد به پزشك مراجعه كنيد و يا خود بايد مكانيك باشيد و يا در امور فني به مكانيك مراجعه نماييد و... .

حال اگر در زمينه احكام فقهي كسي خود كارشناس باشد نيازي نيست - بلكه جايز نيست - تقليد كند؛ ولي كسي كه مي داند تكاليفي و مقرراتي وجود دارد كه بايستي به آنها عمل كند و خود نيز مجتهد نيست، چه بايد بكند؟ يا بايستي چشم بسته و جاهلانه دست به عمل بزند؛ عملي كه نمي داند آن را چگونه بايد انجام دهد؟ كه در اين صورت از جهل خود تبعيت كرده است و يا بايستي به كارشناس مراجعه كند.

توضيح المسائل با عقل من جور در نمي آيد .چگونه و به چه دليل بايد به مرجع تقليد اعتماد كرد؟چگونه مرجع اعلم را بايد انتخاب كرد ؟

پرسش

توضيح المسائل با عقل من جور در نمي آيد .چگونه و به چه دليل بايد به مرجع تقليد اعتماد كرد؟چگونه مرجع اعلم را بايد انتخاب كرد ؟

پاسخ

بايد توجه داشت:

1- احكام شرعي يا مطابق نص صريح آيات قرآن و سخن معصومين است و يا با استفاده از قواعد علمي استنباط شده است.

2- از آنجا كه خداي متعال و معصومان(ع) علاوه بر مصالح جسمي، روحي، اجتماعي و به طور خلاصه دنيوي و آخرتي را در نظر دارند، با اطمينان مي توان نتيجه گرفت كه دستورات آنان در بلندمدت به نفع افراد و جوامع بشري است، لذا اگرچه برخي موارد، از نظر عقلي براي ما قابل هضم نيست ولي مي توانيم با اطمينان به آن ها عمل كنيم.

استنباط احكام شرعي از طرف علما و فقهاء از آنجا كه به عنوان كارشناس برتر در مسايل فقهي مطرح اند، ضريب اطمينان ما را نسبت به ديگراني كه از جهت علمي در سطح پايين تري مي باشند، بيشتر خواهد كرد و عمل به نظرات آنان از نظر عقلي سزاوارتر مي باشد.

سخن استاد مطهري «سرسپردگي كوركورانه به علما تقليدي ممنوع است» از اين جمله چنين بر مي آيد كه نبايستي هر چه مراجع مي گويند كه با عقل خودم در تضاد است قبول كنيم مثلا آمده است كه چون در زمان پيامبر مسافر با سختي و مشكل مواجه بوده خداوند روزه را از مسافر بر مي

پرسش

سخن استاد مطهري «سرسپردگي كوركورانه به علما تقليدي ممنوع است» از اين جمله چنين بر مي آيد كه نبايستي هر چه مراجع مي گويند كه با عقل خودم در تضاد است قبول كنيم مثلا آمده است كه چون در زمان پيامبر مسافر با سختي و مشكل مواجه بوده خداوند روزه را از مسافر بر مي دارد در حالي كه در حال حاضر من كه كمتر از 10 روز در شهرستان هستم و در حال سفر هم براي من روزه گرفتن مشكلي ندارد طبق گفته علما نمي توان روزه گرفت آيا اين برداشت من صحيح است.

پاسخ

چند نكته شايان توجه است:

1. روح فرمايش استاد شهيد مطهري در مقاله اجتهاد، پس از اثبات لزوم تقليد در احكام شرعي اين است كه تقليد دو نوع است:

الف) تقليد ممنوع يا همان سرسپردگي، به اين معنا كه مقلد بدون هيچ جستجويي يا بر حسب تعصب هاي قبيله اي و قومي، مجتهدي را كه شرايط مرجعيت و اجتهاد را ندارد براي تقليد انتخاب كند.

ب ) تقليد مشروع يا همان تقليد از روي بصيرت و آگاهي و تشخيص مرجع جامع الشرايط، وظيفه مقلد جستجو و تشخيص چنين مجتهدي است؛ پس از يافتن او وظيفه اش تقليد بر حسب فتواي مجتهد است؛ هم چنان كه اين امر در همه امور تخصصي متداول است.

حاصل آن كه مراد استاد شهيد مطهري از عدم سرسپردگي كوركورانه به علما، اظهار نظر مقلد درباره فتواي مجتهد جامع الشرايط نيست؛ بله چنانچه مقلد خود به درجه اجتهاد برسد حق اظهار نظر در ادله اي كه فقيه ديگر اقامه كرده خواهد داشت.

2. مطالعه متون اسلامي، قرآن و احاديث پيامبر(ص) و

ائمه(ع) و گفتگوهاي اصحاب و ياران آن ها نشان ميدهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنها رايج بوده است و بايد همچنين باشد؛ زيرا روش قرآن را يك روش استدلالي و منطقي آزاد مي ديدند و به خود حق مي دادند در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سؤال از فلسفه حكم كنند.

اصولا اسلام خدا را چنين معرفي مي كند؛ وجودي است بي نهايت از نظر علم و قدرت و بي نياز از همه چيز و همه كس و همه كار او روي حكمت خاصي است - چه بدانيم و چه ندانيم - عبث و لغو و لهو در كار او راه ندارد و پيامبران را براي تعليم و تربيت و دعوت به سوي حق و عدالت فرستاده است. چنين معرفي از «خداوند» ما را به سؤال از فلسفه احكام و اسراري كه طبعا در زندگي و سعادت و سرنوشت ما دارد تشويق مي كند. اين از يك سو و از سوي ديگر: ما مي دانيم معلومات ما هر قدر باگذشت زمان پيش برود باز هم محدود است، ما همه چيز را نمي دانيم، اگر مي دانستيم قافله علم و دانش بشر، فورا متوقف مي گرديد زيرا به پايان راه رسيده بود و اين ناداني هاي ماست كه دانشمندان بشر را به تلاش و كوشش دائمي براي يافتن «نايافته ها» و كشف «مجهولات» وا مي دارد. بلكه آن چه مي دانيم در برابر آن چه نمي دانيم قطره اي در برابر دريا و يا سطري از كتابي بسيار عظيم و بزرگ است. حتي در ميان مجهولات ما

بسيار چيزهايي است كه اگر هم معلم و استادي براي شرح آن از جهاتي مافوق جهان ما بياورند باز ما استعداد درك آن را نداريم همان طور كه بسياري از مسايل علمي امروز اگر براي انسان هاي هزار سال پيش شرح داده مي شد اصلا قدرت درك آن را نداشتند، تا چه رسد كه بخواهند با پاي فكر و عقل خود به سوي آن بروند.

اين را نيز مي دانيم احكام و دستورات آسماني از علم بي پايان خداوند سرچشمه مي گيرد، از مبدأي كه همه حقايق هستي پيش او روشن است و گذشته و آينده و غيب و شهود براي او مفهومي ندارد بلكه از همه چيز به طور يكسان آگاه است.

آيا با توجه به اين حقايق مي توانيم انتظار داشته باشيم كه فلسفه همه احكام را درك كنيم؟ اگر چنين بود چه نيازي به پيامبران براي تشريع احكام داشتيم، خودمان مي نشستيم، آن چه صلاح و مصلحت بود تصويب مي كرديم و اين همه در سنگلاخ هاي زندگي سرگردان نمي شديم.

وانگهي مگر ما همه اسرار آفرينش و تمامي موجودات جهان و قوانيني كه براي آنها حكومت مي كند و فلسفه وجودي هر يك را مي دانيم؟

احكام تشريعي هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست، اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است از مجموع اين دو بحث چنين نتيجه مي گيريم كه:

ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشري در هر عصر و هر زمان مي توانيم فلسفه و اسرار احكام الهي را دريابيم، اما نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما نبايد

غير از اين انتظار داشته باشيم و مفهوم اين سخن اين است كه هرگز نمي توانيم اطاعت از اين دستورات و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آنها كنيم، زيرا در اين صورت دعوي علم نامحدود براي خود كرده ايم و دانش خود را در سر حد دانش پروردگار آورده ايم و اين با هيچ منطقي سازگار نيست.

كوتاه سخن اين كه: بحث از فلسفه و اسرار احكام و حق و حدود در اين بحث مطلبي است و اطاعت از آنها مطلب ديگر و هيچ گاه دومي مشروط به اولي نبوده و نيست. ما درباره فلسفه احكام الهي بحث مي كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنها آشنا شويم نه براي اين كه ببينيم آيا بايد به آن ها عمل كرد يا نه؟ اين مسأله درست به اين مي ماند كه از طبيب حاذق معالج خود توضيحاتي درباره فوائد داروهايي كه براي ما تجويز كرده و چگونگي تأثير آنها مي خواهيم تا آگاهي و علاقه بيشتري به آن پيدا كنيم نه اين كه به كار بستن دستورات او مشروط به توضيحات قانع كننده او است زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم (فلسفه اسرار احكام، محمد وحيدي، ص 23، انتشارات عصمت).

3. مستند فقيهان گرانقدر در استنباط احكام، كتاب، سنت، عقل و اجماع است. بحث از فلسفه احكام، در صورتي كه بدانيم فلسفه حكمي، علت تامه حكم است، به گونه اي كه با وجود آن، حكم باشد و با نبودنش حكم برداشته شود، در استنباط احكام دخيل خواهد بود؛ اما اگر بحث از فلسفه حكم، نه به عنوان

علت آن، بلكه به عنوان حكمت و جزء العله باشد و احتمال حكمت هاي ديگري در صدور چنين حكمي، وجود داشته باشد، تنها به عنوان مؤيد در استنباط گاهي دخالت داده مي شود و دليل مستقلي به حساب نمي آيد.

بيشتر مباحث در فلسفه و اسرار احكام از قسم دوم است، لذا فقيهان در كتاب هاي فقهي و استنباطي خود به ندرت به فلسفه احكام مي پردازند.

پرداختن به فلسفه شكسته بودن نماز مسافر، از همين باب است. دانشمنداني كه به فلسفه اين حكم مي پردازند، به طور معمول، در صدد بيان حكمت حكم، نه علت تامه آن مي باشند.

4. مستند فقها در تخفيف نماز مسافر، آيات (نساء، آيه 101) و رواياتي است كه به صراحت به شكسته بودن نماز اشاره دارد و فلسفه ياد شده در پرسش مستند فقها نيست. چنانچه شما پرسش گر گرامي قصد برداشت حكمي را داريد، بايد از راه هايي اصولي وارد گود شده و به بررسي روايات و آيات مستند اين حكم بپردازيد.

البته پرداختن به مستند اين احكام نياز به خبرويت و كارشناسي دارد و اگر ما به گفته مراجع تقليد در اين خصوص عمل مي كنيم نه به عنوان سرسپردگي كوركورانه بلكه به حكم عقل به آنان كه كارشناسان و صاحب نظر و متخصص در منابع ديني هستند، مراجعه مي كنيم.

خلاصه اين كه تقليد كوركورانه و ناشي از تعصب، سرسپردگي و ممنوع است اما تقليد به معناي مراجعه غير كارشناس به كارشناس در همان فن مربوطه حكم عقل است و در مورد نماز، به كدامين دليل متقن ما (من و شما) پي برده ايم كه فقط و فقط به خاطر

خستگي انسان مسافر و سختي نماز و روزه در اين حالت، نماز شكسته و روزه باطل است بلكه ما كه علم غيب نداريم اما آنچه كه از خود پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) استفاده مي كنيم آن است كه خود مسافر بودن چنين اقتضا مي كند كه از اين مصلحت تسهيلي برخوردار باشد، حالا چرا، چون خداي متعال به علم و حكمت خود اين طور تشخيص داده و اين طور مقرر كرده است.

تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

پرسش

تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزي را بدون دليل نمي پذيرد.

پاسخ

عقل انسان هرگز چيزي را بدون دليل نمي پذيرد، امّا تقليدي كه مسلمان ها از آن بحث مي كنند، پذيرش بدون دليل نيست. مثلاً مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مي دهد، و دليل او آيه مباركه 41 سوره «انفال» و رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده است. مقلد نيز هرگز اين فتوا را بدون دليل نمي پذيرد؛ دليل او براي پذيرش فتواي مجتهد، اين است كه مي داند خداوندِ حكيم تكاليفي را براي انسان معيّن كرده است، يعني بعضي كارها را بر او واجب يا حرام كرده است، و احتمال مي دهد كه يكي از اين واجبات، وجوب خمس باشد. همين مقدار از علم او به احكام، او را مسئول مي كند. لذا بايد آن احكام را بشناسد و ببيند آيا خمس واجب است يا نه و چه شرايطي دارد، امّا فهم اين احكام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نيازمند مقدمات فراوان و آشنايي با علوم بسياري است. پس او كه در اين علوم متخصص نيست، بايد از راه ديگري اين احكام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان اين علوم است، كه اين مسأله در بحث فلسفه تقليد، به طور مفصل توضيح داده شد. در واقع، دليل مقلد براي پذيرش فتواي مجتهد همان دليل او بر لزوم تقليد است. پس او با دليل، به فتواي مجتهد عمل مي كند، نه بدون دليل. اگر بيماري به پزشك مراجعه كند و بر اساس دستور و نظر او عمل كند، هيچ فرد عاقلي وي را سرزنش نمي كند بلكه كار وي را عين خردورزي مي داند.

به عبارت ديگر،

عقل حكم به لزوم تقليد مي كند. پس تقليد مبتني بر عقل است. تقليدي كه قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقليد بدون دليل و صرفاً از روي عادت است. اسلام، تقليد يهوديان از علمايشان را نكوهش كرده است.

تقليد و عقل اين مطلب كه «احكام شرعي، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مي دهيم» يعني چه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مي فهميد مبطلات روزه چيست؟ كفاره روزه عمد چه مي باشد؟ زكات فطره چه مقدار بايد باشد؟ نمازهاي يوميه چندتا و چند ركعت و داراي چه اجزا و شرايطي است؟ حقوق درياها و فلات قاره از نظر ديني چيست؟ و صدها و هزارها مسأله ديگر؟! واقع مطلب آن است كه هيچ يك از ما نمي توانيم احكام ديني خود را مستقلاً از طريق عقل به دست آوريم و انجام دهيم؛ بلكه در همان اموري كه به گفته خود تقليد نمي كنيم، مقلد هستيم. ليكن به جاي آنكه مثلاً رساله مجتهدي را برداريم و مطابق با آن عمل كنيم، براساس آنچه از ديگران ديده و با آن خوگرفته ايم، عمل مي نماييم و از عرف و عادت عمومي تقليد مي كنيم. يعني در واقع به جاي آنكه مستقيماً از متخصص و كارشناسي، مسائل ديني را بياموزيم، با واسطه از غير متخصص مي گيريم، گاه نيز ممكن است به پندارهاي خود و به خاطر ندانستن دلايل و منابع يك حكم با آن بستيزيم و آن را خلاف عقل به حساب آوريم، در حالي كه با اندكي جستجو و كاوش و با مراجعه به كارشناسان دين درخواهيم يافت دانش ما در اين زمينه ناقص بوده است. در چنين مواردي همان عقل و منطق كه

مستند برخي از مدعيان روشنفكري است، حكم مي كند انسان بايد از طريق دين شناس و متخصص، احكام دين را فرا بگيرد و ناشيانه و با پندار بر بي راهه نرود.

به عبارت ديگر مي توان گفت: عقل دو گونه است:

الف. عقل ورزيده و كارشناختي؛ اين همان عقل و دانش تخصصي است و عقلاي بشر همواره در اموري كه از آن آگاهي ژرف ندارند، به انديشه و دانش كارشناس مراجعه مي كنند.

ب. عقل خام وبالقوه؛ چنين عقلي در مرحله پيش از تخصص است و كسي كه در چنين مرحله اي قرار دارد، همواره به عدم تخصص خويش اعتراف دارد و چاره اي نمي بيند جز اينكه در امور به متخصص مراجعه كند. البته راه دراز ديگري نيز وجود دارد و آن زحمت عمري تلاش و كوشش علمي براي يافتن تخصص است. اين نيز پديده اي نيكوست، ولي تا پيش از رسيدن به آن چاره اي جز پيروي از كارشناس نيست.

ناگفته نماند گاهي قدرت تشخيص عقل و حكم عقل با فرآيند برخي اندوخته هاي فكري انسان كه حصال تأثيرپذيري از محيط و تجربيات بشري و خواسته هاي شخص است، اشتباه مي شود و آدمي تشخيص شخصي خود را به عنوان حكم عقل به شمار مي آورد. اينجا همان لغزشگاهي است كه بسياري گرفتار آن مي شوند. آن گاه كه تشخيص شخص خود را با احكام ديني در تضاد مي بينند فكر مي كنند دين و عقل ناسازگارند و يا انتظار دارند احكام ديني با تشخيص خودشان منطبق باشد. در صورتي كه حكم عقل در شناخت بديهيات است كه خطاپذيري در آن راه ندارد. چنين حكم عقلي با حكم شرع منافات ندارد. همچنين گفته ها و روش و منش عاقلان به دور از هرگونه قوميت و

رنگ و نژاد، بيانگر فطرت مشترك انسان هاست كه در تشخيص احكام شرعي نيز جايگاه ويژه اي دارد و با شرع ناسازگار نيست.

آنچه عقل حكم مي كند زشتي ناهنجاري و سياهي ظلم است. اما چه چيزهايي موجب ناهنجاري و ظلم مي شود؛ عقل به تنهايي قادر به تشخيص آن نيست، به ويژه اگر در گستره ابعاد ناهنجاري علاوه بر جسم و روان، معنويت نيز ملاحظه گردد.

تقليد به معناي رجوع جاهل به عالم است. علت اينكه مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند، اين است كه مردم را جاهل و بي سواد مي دانند. همين نكته باعث مي شود قشر تحصيل كرده هرگز سراغ تقليد نرود و بگويند كه اسلام، دين فطري بوده و امر فطري همگاني است نه تخصصي،

پرسش

تقليد به معناي رجوع جاهل به عالم است. علت اينكه مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند، اين است كه مردم را جاهل و بي سواد مي دانند. همين نكته باعث مي شود قشر تحصيل كرده هرگز سراغ تقليد نرود و بگويند كه اسلام، دين فطري بوده و امر فطري همگاني است نه تخصصي، پس چه ضرورتي دارد كه حتما به مجتهد رجوع شود؟

پاسخ

اولاً: اينكه تقليد، رجوع جاهل به عالم است، هيچ بار منفي براي مقلد ندارد؛ زيرا جاهل در اينجا به معناي جاهل نسبي و كسي است كه در مسائل شرعي، مجتهد و كارشناس نيست، گرچه خودش در مسائل ديگري متخصص و كارشناس باشد، و يا حتّي در مسائل فقهي از آگاهي نسبي خوبي برخوردار باشد.

خودِ مجتهدين نيز در مسائل ديگر به متخصص رجوع مي كنند و اين را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مي دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خميني بود كه پزشك معالج ايشان گفت: تا به حال كسي را نديده ام كه اين قدر در درمان، مطيع پزشك باشد.

مردم به طوري عادي، در زندگي روزمره خود، هر جا به كاري نياز پيدا كنند كه تخصص كافي را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن كار رجوع مي كنند. پزشك براي تعمير ماشين خود به مكانيك رجوع مي كند و مهندس براي درمان به پزشك و هيچ يك از آنها، جهل خود را در آن زمينه، اهانت به خود حساب نمي كنند؛ زيرا رجوع به خبره يعني دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقيق در همه علوم براي يك نفر كاري است غير ممكن و غير ضروري. امروز اكثر قريب به

اتّفاق روحانيون در مسائل شرعي تقليد مي كنند؛ زيرا يا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصيل نكرده اند، و يا نيازي به آن احساس نمي كنند، و وقت خود را در تخصص هاي ديگر علوم ديني صرف كرده اند.

ثانياً: اينكه گفته شد: «مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند»، از دو جهت باطل است:

1. لزوم تقليد از مسائلي نيست كه فتواي مجتهد در آن، براي مقلد سودمند باشد، زيرا لزوم تقليد مسأله اي است عقلي كه هر عاقلي آن را درمي يابد. پس اصل لزوم تقليد، تقليدي نيست. آري، فروعات تقليد، مانند بقاي بر تقليد ميت و امثال آن، از مسائل تقليدي است. مكلف پس از آنكه خودش در مساله لزوم يا جواز تقليد به نتيجه رسيد و از مجتهدي تقليد كرد، فتاواي او براي مكلف اعتبار پيدا مي كند.

2. آيات و روايات به لزوم تقليد دستور داده اند، مانند آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» نحل(16)، آيه 42 - انبيا(21)، آيه 7. «اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد» و سخن امام صادق(ع): «و امّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه، مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه» ؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 18، ص 94. «هر كس از فقهاي امّت ما كه نفس خود را مواظبت كند و از دينش پاسداري نمايد، با هواي نفس مخالفت و فرمان مولاي خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه عوام از او تقليد كنند».

به نظر مي رسد، تبليغ اين فكر كه علماي دين مردم را جاهل به حساب مي آورند و امثال آن، از تبليغات سوء كساني است كه مي خواهند ميان مردم و علماي دين فاصله ايجاد كنند.

چرا تقليد كنيم؟ فلسفه آن چيست؟

پرسش

چرا تقليد كنيم؟ فلسفه آن چيست؟

پاسخ

ذهنِ پرسش گر هر مسلماني در جست وجوي فلسفه احكام شرعي است. اهميّت آگاهي از فلسفه تقليد، نسبت به ديگر احكام، بيشتر است، زيرا:

اولاً: اصل لزوم تقليد، از مسائلي است كه مكلف بايد خودش به آن دست يابد و نمي تواند در اين مسأله تقليد كند. اگر مكلّف مسأله لزوم تقليد را دريافت، باب استفاده از فتاواي مجتهد به روي او باز مي شود.

ثانياً: فلسفه تقليد، در واقع همان دليل و مستند و مدركي است كه لزوم تقليد را براي مكلف اثبات مي كند؛ بر خلاف ديگر احكام شرعي كه دليل آن ها امر و نهي هايي است كه در قرآن و روايات موجود است، بدون اينكه لزوما در آنها به فلسفه احكام نيز اشاره شده باشد.

لزوم تقليد

در شريعت اسلام، واجبات و محرماتي وجود دارد كه خداي حكيم آنها را براي سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است؛ واجبات و محرماتي كه اگر انسان آنها را اطاعت نكند، نه به سعادتِ مطلوب مي رسد و نه از عذاب سرپيچي از آنها در صورت مخالفت در امان است.

از سوي ديگر، چنين نيست كه هر مسلماني بتواند به آساني، احكام شرعي را از قرآن و روايات و يا از عقل خود در يابد. نه قرآن مانند يك كتاب حقوقي يا رساله عمليه، احكام شرعي را به طور صريح بيان كرده است، و نه روايات معصومين(ع) چنين است، و نه عقل بشر به تنهايي مي تواند همه احكام را دريابد.

براي شناخت احكام شرعي، آگاهي هاي فراواني، از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات، و ده ها مسأله ديگر لازم است

كه آموختن آنها نيازمند سال ها تلاش جدي است.

در چنين حالتي، مكلف خود را در برابر سه راه مي بيند: نخست اينكه راه تحصيل اين علم را كه همان اجتهاد است پيش گيرد؛ دوم اينكه در هر كاري آراي موجود را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعني احتياط كند)؛ و سوم اينكه از رأي كسي كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعي كارشناس است، بهره جويد.

بي شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعي خواهد شد و از دو راه ديگر بي نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.

راه دوم نيازمند اطلاعات كافي از آراي موجود در هر مسأله و روش هاي احتياط است و در بسياري از موارد، به دليل سختي احتياط، زندگي عادي او را مختل مي كند. اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعي ندارد و در هر مسأله تخصصي ديگر وجود دارد؛ مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مي شود. او براي درمان بيماري خود يا بايد خود شخصا به تحصيل علم پزشكي بپردازد، يا تمام آراي پزشكان را مطالعه كرده، به گونه اي عمل كند كه بعدا پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.

راه اول او را به درمان سريع نمي رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است و او را از كار تخصصي خود، كه مهندسي است، باز مي دارد. لذا او بي درنگ از يك پزشك متخصص كمك مي گيرد و رأي او را عمل مي كند.

او در عمل به رأي پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آينده

و احيانا سرزنش دوستان نجات مي دهد؛ بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مي شود. مكلف نيز در عمل به رأي مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيماني آخرت و عذاب الهي نجات مي دهد،؛ بلكه به مصالح احكام شرعي نيز دست مي يابد.

تقليد چيست؟ و چرا بايد از عالمان مجتهد تقليد نمود؟

پرسش

تقليد چيست؟ و چرا بايد از عالمان مجتهد تقليد نمود؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام هر علم و دانشي كه در راه سعادت و خوشبختي مادي و معنوي انسان نقش داشته باشد با ارزش و داراي اهميت است، خواه دانشي كه سبب پيدايش رشد اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي شود و يا دانشي كه رشد ديني و معنوي را در پي داشته باشد. با اين وجود در متون اسلام بيشتر به علومي پرداخته شده كه شكل دهنده بنياد و پايه انديشه و فكر انسان است چرا كه انديشه پرورش يافته، جهان رشد و توسعه يافته اي مي سازد و روشن است كه فكر و انديشه به هر گونه اي كه شكل گرفته باشد در چگونگي مسايل روبنايي نقش دارد. از اين رو اسلام در صدد ساختن انديشه ها و جهان بيني هاست. اگر جان انسان دگرگون شود جهان نيز متحول خواهد شد. از نگاه اسلام دست يابي به بينش صحيح درباره خدا، انسان و جهان، از اولويت برخوردار است و در قرآن و روايات بر آن تأكيد شده است/

دست يابي به علم و بينش صحيح نياز به تلاش و كوشش فراوان دارد كه گاه از آن به اجتهاد و يقين ياد مي شود؛ از اين رو ايماني كه برخاسته از اجتهاد و يقين باشد با ارزش بوده و مي تواند در سرنوشت انسان نقش داشته باشد. ايماني كه برخاسته از تقليد كوركورانه باشد كارساز نيست و بدين جهت متكلمان مذاهب اسلامي معتقداند كه بايستي هر مكلّفي به عقايد خويش از روي يقين و اجتهاد دست يابد و تقليد خود به خودي علم آور نيست. عبدالقاهر بغدادي مي نويسد: «معتقد به حق، از كفر خارج است ولي تنها هنگامي استحقاق نام مؤمن

خواهد داشت كه نسبت به پيدايش جهان، توحيد و نبوت براساس دليل، شناخت پيدا كند».{1}

علم و يقين نسبت به ديدگاه هاي اعتقادي براي عموم افراد ممكن و بلكه لازم است و ايمان به آن بايد از راه اجتهاد و يقين باشد و هر فرد عاقل و خردمندي مي تواند به خدا، قيامت و نياز به پيامبر يقين حاصل نمايد، ولي دست يابي به مسايل فقهي و فرعي براي عموم مردم امكان عملي ندارد و گستردگي مسايل، و پراكندگي مردم در امور گوناگون راه اجتهاد و يقين را براي عموم دشوار مي سازد. امروزه نيازهاي مختلف جامعه بشري ايجاب مي كند تا گروهي از مردم در پي تخصص در رشته خاصي از علوم باشند؛ برخي در علم پزشكي، برخي فلسفه، برخي حقوق و پاره اي در رشته هاي ديگر متخصص مي شوند تا بتوانند مشكلات جامعه را برطرف سازند. همان طوري كه نيازهاي گوناگون وجود دارد و مردم به حسب نياز به كارشناس هر فن رجوع مي كنند، در مسايل فقهي و واجبات نيز بايد گروهي اهل فن و خبره شوند تا مردم با مراجعه و عمل به دستورهاي آنان دردهاي روحي و ديني خويش را برطرف سازند، و تقليد چيزي جز اين نيست. بنابراين تقليد در مسايل فرعي و احكام ديني جايز است و بايد گروهي با تخصص و اجتهاد در مسايل به مقام كارشناسي برسند تا مردم براي رفع مشكلات ديني خويش به آنان رجوع نمايند/

البته اين تقليد با تقليد از بيگانگان در مسايل فرهنگي و آداب و رسوم اجتماعي، تفاوت دارد، زيرا تقليد از بيگانه در مسايل فرهنگي و آداب اجتماعي موجب نابودي هويت ملي و مذهبي مي گردد و از اين رو بايد

هر مسلماني افزون بر حفظ ايمان و اعتقاد، به رسوم ملي و فرهنگي خود پايبند بوده و فريفته بيگانگان نشود و كوشش نمايد تا استقلال خود را در تمام ابعاد فرهنگي، اجتماعي، هنري و... نگهدارد. ولي توجه به اين نكته الزامي است كه اين مطلب منافاتي با بهره گيري از دانش و فن آوري و عوامل پيشرفت اقتصادي آنان ندارد/

ادله جواز تقليد

الف) سيره و روش عقلا

مهم ترين دليل تقليد از فقها سيره و روش عقلا در طول تاريخ مي باشد. در ادبيات فارسي، اين سيره در ضرب المثلي گنجانده شده است كه «پرسيدن عيب نيست، ندانستن عيب است»/

سيره و روش عقلا اين است كه در هر مسأله اي به اهل فن آن مراجعه مي نمايند. و بارزترين علامت آن، وجود ميليون ها شغل فني در جامعه انساني مي باشد. كسي كه دستگاه گران قيمتي دارد، در صورت خرابي آن، هرگز خودش به تعمير آن نمي پردازد بلكه آن را به متخصص آن دستگاه مي سپارد. بنابراين چگونه ممكن است در مورد دين كه سرنوشت دنيا و آخرت انسان به آن بستگي دارد، بي مبالاتي صورت گرفته و به متخصص آن مراجعه نشود و عنان دين رها گردد و يا دين به دست هركس و ناكسي سپرده شود و اين مانند اين است كه انسان رانندگي خودرو خويش را به دست افراد ناشي بدهد/

ب) آيه 122 سوره توبه، معروف به آيه نفر: (...فَلَو لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقٍَْ مِنْهُمْ طائِفٌَْ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اًّذا رَجَعُوا اًّلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ)؛ چرا از هر گروهي از آنان - مؤمنان - طايفه اي كوچ نمي كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود

آنها را بيم دهند، شايد بترسند و خودداري كنند/

انذار - بيم دادن - از وظايف و شؤون مجتهد است نه راوي. يعني كسي قادر بر انذار مي باشد كه احكام الهي را از روي علم و يقين بداند و قادر بر تمييز واجب از مستحب باشد.{2}

اين آيه بر وجوب حذر دلالت دارد.{3}

برخي از علماي اهل سنت - بجز اهل حديث - در ذيل اين آيه فرموده اند: «فأَوجَبَ الله قَبولَ اًِّنْذاراتِهِم وَ ذلكَ تَقْليدٌ لَهُم»;{4} خداوند پذيرش سخنان و انذار فقها را بر مردم واجب نموده است و اين همان تقليد است/

ج) آيه 43 سوره نحل: (...فاسئلوا أهْلَ الذِّكْرِ اًّنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)؛ اگر نمي دانيد از اهل ذكر بپرسيد/

دلالت اين آيه بر وجوب تقليد، از آيه قبلي بيشتر است زيرا در اين آيه وظيفه مقلد بيان شده است. ولي پرسش اين است كه اهل ذكر چه كساني هستند؟ در اين باره ديدگاهها مختلف است:

1- «أهْلُ الذِّكْرِ أَهْلُ العِلْمِ وَ الْقُرآنِ مِنَ الْعُلَمأَ كَما نَصَّ عَلَيْهَ جَماعَْ»;{5} اهل ذكر همان عالمان اهل علم و قرآن مي باشند و جماعتي بر اين مطلب تصريح نموده اند/

2- ابن قيم جوزي مي گويد: «اًّنَّ المَقْصُودَ مِنَ أهلِ الذِّكْرِ هُمْ أهْلُ القُرآنِ وَ الْحَديثِ»;{6} اهل ذكر مفسران و محدثان مي باشند/

3- ابن حزم مي گويد: «أهْلُ الذِّكرِ هُمْ رَواُْ السُّنَنِ عَن النَّبي((ص) والعلمأُ بِأحْكامِ القُرآنِ»;{7} اهل ذكر، راويان حديث پيامبر(ص) و عالمان به احكام قرآن مي باشند/

4- آيه 59 سوره نسا: (قُلْ أَطيعُوا الله وَ أَطيعُوا الرَّسولَ و أُولي الأمرِ مِنْكُمْ)؛ از خدا و از پيامبر(ص) و اولوالامر اطاعت نماييد/

برخي از دانشمندان اهل سنت، اين آيه را دليل وجوب تقليد شمرده و در توضيح آن نوشته اند: «قدْ أمَرَ الله تَعالي

بِطاعَتِهِ و طاعَِْ رَسولِهِ(ص) وَ أُولي الأمرِ وَ هُمْ العُلَمأُ أو العُلمأُ و الأمرأُ. و طاعَتُهُم تَقْليدُهُم فيما يَفْتُونَ بِهِ فَاًَّنَّه لو لا التَّقْليْدُ لَمْ يَكُنْ هُناكَ طاعٌَْ تَخْتَصَّ بِهِمْ»;{8} خداوند دستور داده است كه از وي و رسولش(ص) و ولي امر كه از علما و يا امرا مي باشند، اطاعت شود. اطاعت صاحبان امر، تقليد از آنها و عمل به فتاواي آنان مي باشد زيرا اگر تقليد نباشد اطاعتي در كار نيست/

5 - روايتي از امام عسكري(ع): «فَأمّا مَن كانَ مِنَ الْفُقَهأِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِديْنِهِ مُخالِفاً علي هَواهُ، مُطيعاً لاِ مْرِ مَولاهُ فَلِلْعوامِ أَنْ يُقلِّدوهُ»;{9} بر عوام واجب است كه از فقهايي كه بر نفسشان مسلط بوده، از دينشان حفاظت نموده و مخالف هوا و هوسشان و مطيع ولي امر و امامشان مي باشند، تقليد نمايند/

نكته

در لزوم مراجعه افراد جامعه در امور ديني به فقها، جاي شبهه نيست و تمام مذاهب اسلامي، به طور اجمال آن را پذيرفته اند و اين سيره از صدر اسلام تاكنون جاري بوده است/

صحابه جهت رفع شبهاتشان به پيامبر اكرم(ص) مراجعه مي كردند و پس از آن حضرت، در مسايل جديد از همديگر نظر خواهي مي نمودند و بسياري از صحابه و تابعين فتوا مي دادند. پس از عصر صحابه و تابعان، فقها بر كرسي فتوا تكيه زدند و محل رجوع مردم قرار گرفتند. اما آنچه كه قابل توجه مي باشد و برخي از مذاهب اهل سنت همانند اهل حديث به شدت از آن دفاع مي كنند و ديدگاه مذهب تشيع نيز بر آن استوار مي باشد، اين است كه تقليد بايد از فقهاي زنده باشد و تقليد از اموات جايز نيست و اين مطلب مستند به دلايل زير است:

دليل نخست) سيره عقلا؛ خردمندان براي برطرف كردن نيازهاي خود به متخصصان زنده رجوع مي كنند/

دليل دوم) آيه نَفْر؛ خطاب اين آيه شامل زندگان است زيرا مرده قدرت بيان احكام و انذار ندارد/

دليل سوم) سؤال از اهل ذكر؛ اين نيز فقط شامل فقهاي زنده مي شود، زيرا از مرده ها نمي شود چيزي پرسيد/

دليل چهارم) آيه اولي الامر؛ گفته شد كه اطاعت از صاحبان امر يعني تقليد از ولي امر كه شامل زنده ها مي باشد، زيرا از حاكمان و امراي در گذشته اطاعت واجب نيست/

[1].اصول الدين، بغدادي، ج1، ص 252. براي آگاهي بيشتر در اين باره به كتاب هاي اقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، شيخ طوسي و حصون الحمديه مراجعه شود/

[2].انوارالاصول، ناصر مكارم شيرازي، ج 3، ص 665/

[3].معالم الاصول، ص 189/

[4].مقلدون و الائمْ الاربعه، سعيد معشاشه، ص 109/

[5].انوار الاصول، ناصر مكارم شيرازي، ج 3، ص 666/

[6].اعلام الموقعين، ابن قيم، ج 2، ص 164/

[7].احكام في اصول الاحكام، ابن حزم، ص 838/

[8].مقلدون و الائمْ الاربعْ، سعيد معشاشه، ص 99/

[9].وسايل الشيعه، حرعاملي، ج 27، ص 131، باب 10، صفات قاضي، ح 20، شماره 33401/

چرا تقليد واجب است ؟ در زماني كه مجتهدي نبوده و در زمان امامان , مردم چگونه تقليد مي كردند؟ منظور ازحجةالاسلام و آيت الله چيست ؟

پرسش

چرا تقليد واجب است ؟ در زماني كه مجتهدي نبوده و در زمان امامان , مردم چگونه تقليد مي كردند؟ منظور ازحجةالاسلام و آيت الله چيست ؟

پاسخ

تقليد يعني تبعيت كردن و رجوع به متخصص و انسان مريض به دكتر مراجعه مي كند و كسي كه ساختماني مي خواهد بسازد به مهندس رجوع مي كند. كسي كه احكام و وظايف ديني را نمي داند تبعيت كردن ازعالم , صحيح بلكه لازم است . ولي تبعيت كردن عالم از عالم و جاهل از جاهل و عالم از جاهل صحيح نيست . معارف اسلامي دو بخش است :

1 اصول دين ;

2 فروع دين .

تقليد كردن در اصول دين جائز نيست , بلكه مسلمان نبايد در مسائل اعتقادي مانند توحيد و نبوت و معاد ازكسي تقليد كند و بايد خودش داراي يقين به اين مسائل باشد, ولي در احكام فرعي دين , انسان بايد مجتهد باشد يا ازكسي كه متخصص و عالم است تقليد كند.

دليل بر تقليد

1 عقل بهترين دليل است بر اين كه انساني كه نمي داند, بايد به عالم مراجعه كند و آيهء (1) همين حكم عقلي را بيان مي كند.

2 رواياتي هست كه دلالت مي كند فقيهان در زمان غيبت حضرت حجّت به عنوان مرجع تقليد هستند, مانند:

مي آيد, به راويان حديث ما (فقها) مراجعه كنيد. آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم >.

امام حسن عسكري 7فرمود:

دين خود باشد و مخالف با هواي نفس خويش , هم چنين مطيع دستورهاي الهي باشد, بر عوام لازم است از او تقليدكنند. اين اوصاف در همهء فقهاي شيعه نيست , بلكه

در بعضي از آنها است >.

در زمان حيات امامان , شيعيان مسائل شرعي خود را از امام سؤال كردند يا از عالمان ديني كه در هر شهر بودند وبا امام رابطه داشتند. بعضي از عالمان و راويان , مورد اعتماد امامان بوده اند و ائمه آنان را به مردم معرفي مي كرده اند.حجت الاسلام و آيت الله در زمان ما دو لقبي است كه مردم مسلمان به علماي دين مي دهند. به كساني كه علم كمترين دارند, حجت الاسلام و به كساني كه مجتهد هستند, آيت الله مي گويند.

(پ_اورقي 1. انبياء (21 آيه 7

چرا بايد ما از يك مرجع تقليد پيروي كنيم و حال آن كه ما با مطالعهء رسالهء مراجع ديگر مي توانيم راه آسانتر را انتخاب كنيم و در يك مسئله از يك مرجع تقليد و در مسئلهء ديگر از مرجع تقليد ديگر پيروي كنيم .

پرسش

چرا بايد ما از يك مرجع تقليد پيروي كنيم و حال آن كه ما با مطالعهء رسالهء مراجع ديگر مي توانيم راه آسانتر را انتخاب كنيم و در يك مسئله از يك مرجع تقليد و در مسئلهء ديگر از مرجع تقليد ديگر پيروي كنيم .

پاسخ

برادر گرامي ! از اين كه با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم . تقليد در لغت به معناي گردن بند در گردن كسي انداختن و در اصطلاح فقهي عمل به فتواي مجتهدي نمودن را تقليد گويند. چنان كه شيوهء عقلا در هر عصر وزمان بر اين است كه اگر كسي جاهل به امري از امور بود, به آن كس كه آگاه به آن امر باشد رجوع مي كند و از اين راه رفع جهل خويش مي نمايد. در مورد احكام دين نيز امر بدين منوال است چه هر كسي كه نتواند احكام دين را بااستدلال و استناد به مدارك و به طريق اجتهاد دريافت دارد. از اين رو بايد به متخصص و خبره در امر دين يعني فقيه جامع الشرايط مراجعه بنمايند.(1)

تقليد از ضروريات زندگي انسان است , چه عالم باشد و چه جاهل , نياز جاهل به تقليد در زندگي روزمره اش محتاج به بيان نيست و نياز عالم به تقليد به اين جهت است كه هر دانشمندي دايره دانش او به قسمت ناچيزي ازاحتياجات او محدود است , مثلاً دانشمند در طب در ساختمان خانه اش بايد مقلد مهندس و معمار ساختمان باشد واگر سوار هواپيما شد مقلّد خلبان و اگر سوار كشتي شد پيروي بي چون و چراي ناخدا باشد. بنابراين , كسي كه ايمان به دين دارد

و مي داند در دين براي او وظايف و تكاليفي معين شده است , به حكم عقل و فطرت خود ملزم است نسبت به آن وظايف يكي از سه راه را انتخاب كند: يا تحصيل علم به آن ها كند و يا از عالِم به آن ها پيروي كند و ياجانب احتياط را مراعات كند و در صورتي كه نه عالم به آن وظايف است و نه اهل احتياط, راه منحصر به پيروي ازنظريات عالم و دانشمند به آن احكام است و اگر دانشمندان در آن احكام اختلاف نظر داشتند, از نظر اعلم آن هاپيروي كند.(2)

انسان بايد در احكام از مرجع تقليد اعلم پيروي نمايد و زماني كه مرجع تقليد خود را شناخت بايد فقط از اوپيروي نمايد و نمي تواند مسئله اي را از مرجع ديگر تقليد نمايد و ملاك تقليد به دست شخص نيست تا از هر كس كه خواست در مسئله اي پيروي نمايد. از اين رو يك نفر شيعه اولاً: بايد از مرجع اعلم تقليد نمايد; ثانياً: ملاك تقليدآساني و سختي نيست بلكه انسان مقلّد بايد از نظرات و فتاواي مرجع تقليد خود پيروي نمايد. البته در صورتي كه مساوي باشند انسان در گام اول مي تواند در هر مسئله اي از يكي از مراجع كه مساوي هستند تقليد كند پس از تقليدنمي توان برگشت .

(پ_اورقي 1.سيد مصطفي حسيني دشتي , معارف و معاريف , ج 3 ص 637

(پ_اورقي 2.آيت ا... وحيد خراساني , رساله توضيح المسائل , ص 172و 173

چرا هر فرد مسلماني بايد مرجع تقليد داشته باشد؟ اگر مرجع تقليد نداشته باشد چه اشكالي دارد؟ توضيح دهيد.

پرسش

چرا هر فرد مسلماني بايد مرجع تقليد داشته باشد؟ اگر مرجع تقليد نداشته باشد چه اشكالي دارد؟ توضيح دهيد.

پاسخ

انسان در زمينه نيازمندي هاي خود به متخصصان هر رشته رجوع مي كند. اگر بخواهد خانه اي بسازد به مهندس و معمار مراجعه مي كند. اگر بيمار شود به پزشك مراجعه مي كند. همين طور در تمامي نيازمندي هاي خود.

رجوع به متخصص به حكم عقل انسان است. عقل به انسان دستور مي دهد اين كار را بكن. قرآن هم همين مطلب را در آيه "فاسئلو اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون" (1) بيان مي كند. (اگر نمي دانيد از اهل ذكر (متخصص) سؤال كنيد).

بنابر اين رجوع جاهل به عالِم يك حكم عقلي است. همان طور كه عقلاي عالَم از ابتدا تاكنون اين روش را عمل كرده اند.

در زمينه مسائل و احكام شرعي كه يكي از نيازمندي هاي بشر است، طبعاً بايد به متخصص اين رشته كه فقها و علماي ديني هستند مراجعه كرد. اين مراجعه را "تقليد" مي گويند. پس تقليد از فقها خلاف عقل نيست بلكه از باب رجوع غير متخصص به متخصص مي باشد كه حكم عقلي است. اگر كسي كه بايد تقليد كند، تقليد نكرده اعمالي را انجام دهد مانند بيماري است كه خود سر دارو مصرف كند. چه بسا عوض اين كه بهبودي حاصل شود بيماري اش افزون شود. از امام عسكري (ع) آمده است: "امّا من كان من الفقها صائناً لنفسه حافضاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام أن يقلّدوه؛ (2) از بين فقها آنن كه حافظ و نگهبان دين اند و خود را از گناه و آلودگي حفظ مي كنند و با هواهاي نفساني مبارزه مي كنند و مطيع اوامر الهي

و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد كنند".

مراد از عوام يعني كساني كه در علوم اسلامي مجتهد و متخصص نيستند، گر چه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلاً استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامي مجتهد نباشد بايد تقليد كند، چنان كه مرجع تقليد در مسائل پزشكي و مهندسي از پزشك و مهندس تبعيت و تقليد مي كند.

اگر كسي اعمالش را بدون تقليد انجام دهد در صورتي كه اعمالش را نظريات مجتهدي كه بايستي از او تقليد مي كرد انطباق داشته باشد اعمالش صحيح است ولي اگر انطباق نداشته باشد بايد جبران نمايد.(3)

پاورقي ها:

1 - انبياء (21)، آيه 7.

2 - بحار الانوار، ج 2، ص 88.

3 - توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 29 و 30، مسئله 14.

چرا هر فرد مسلماني بايد مرجع تقليد داشته باشد؟ اگر مرجع تقليد نداشته باشد چه اشكالي دارد؟ و مرجع تقليد چگونه تعيين مي شود؟ و چند مرجع برايم معرفي كنيد.

پرسش

چرا هر فرد مسلماني بايد مرجع تقليد داشته باشد؟ اگر مرجع تقليد نداشته باشد چه اشكالي دارد؟ و مرجع تقليد چگونه تعيين مي شود؟ و چند مرجع برايم معرفي كنيد.

پاسخ

انسان در زمينة نيازمندي هاي خود به متخصصان هر رشته رجوع مي كند. اگر بخواهد خانه اي بسازد به مهندس و معمار مراجعه مي كند. اگر بيمار شود به پزشك مراجعه مي كند. همين طور در تمامي نيازمندي هاي خود.

رجوع به متخصص به حكم عقل انسان است. عقل به انسان دستور مي دهد اين كار را بكن. قرآن هم همين مطلب را در آية "فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون"(1) بيان مي كند. (اگر نمي دانيد از اهل ذكر (متخصص ) سؤال كنيد).

بنابراين رجوع جاهل به عالم يك حكم عقلي است. همان طور كه عقلاي عالم از ابتدا تا كنون اين روش را عمل كرده اند.

در زمينة مسائل و احكام شرعي كه يكي از نيازمندي هاي بشر است، طبعا بايد به متخصص اين رشته كه فقها و علماي ديني هستند مراجعه كرد. اين مراجعه را "تقليد" مي گويند. پس تقليد از فقها خلاف عقل نيست بلكه از باب رجوع غير متخصص به متخصص مي باشد كه حكم عقلي است. اگر كسي كه بايد تقليد كند، تقليد نكرده اعمالي را انجام دهد مانند بيماري است كه خودسر دارو مصرف كند. چه بسا عوض اين كه بهبودي حاصل شود بيماري اش افزون شود. از امام عسكري (ع) آمده است:

"اما من كان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا علي هواه مطيعا لامر مولاه فللعو ام ان يقلدوه ؛ (2) از بين فقها آنان كه حافظ

و نگهبان دين اند و خود را از گناه و آلودگي حفظ مي كنند و با هواي نفساني مبارزه مي كنند و مطيع اوامر الهي و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد كنند".

مراد از عوام يعني كساني كه در علوم اسلامي مجتهد و متخصص نيستند، گرچه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلا اگر استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامي مجتهد نباشد بايد تقليد كند، چنان كه مرجع تقليد در مسائل پزشكي و مهندسي از پزشك و مهندس تبعيت و تقليد مي كند.

اگر كسي اعمالش را بدون تقليد انجام دهد در صورتي كه اعمالش با نظريات مجتهدي كه بايستي از او تقليد مي كرد انطباق داشته باشد اعمالش صحيح است ولي اگر انطباق نداشته باشد بايد جبران نمايد. (3) از بين جوانان و افرادي كه توان تحصيل در علوم اسلامي دارند بايد تعدادي براي تحصيل به مدارس علوم اسلامي و حوزه هاي علميه كوچ كنند و درس بخوانند تا به علوم اسلامي آشنايي كامل پيدا كنند در اين مورد قرآن فرموده: فلولا نفر من كل فرقه طائفة ليتفقهوا في الدين...

چرا از هر فرقه اي گروهي براي تفقه در دين كوچ نمي كنند... از بين محصلين علوم اسلامي كساني كه به سطح علمي بالايي دست بيابند و در احكام ديني مجتهد شوند و از نظر تقوا فردي متقي باشند مردم مي توانند از آنان تقليد نمايند.

در زمان ما مراجعي كه جامعة مدرسين حوزة علميه قم معرفي كراده اند، عبارتند از آيات عظام:

1 - فاضل لنكراني، بهجت ، خامنه اي (رهبر معظم انقلاب) ، وحيد خراساني مكارم شيرازي، شبيري زنجاني، شيخ جواد تبريزي

و آيات عظام ديگر از قبيل آيت الله سيستاني و... شما بايد از بين اين مراجع با اندكي تحقيق هر كدام را كه اعلم تشخيص داديد از او تقليد كنيد و اگر نتوانستيد اعلم را تشخيص بدهيد از هر كدام كه تقليد بكنيد كافي است.

پي نوشت ها :

1 - نحل (16) آيه 43.

2 - بحارالانوار ، ج2، ص 88.

3 - توضيح المسايل مراجع مسئله 14.

آيا مراجع مورد تأييد امام زمان(عج) هستند، به چه دليل و سندي؟

پرسش

آيا مراجع مورد تأييد امام زمان(عج) هستند، به چه دليل و سندي؟

پاسخ

هر وكيل مورد تأييد موكّل خود مي باشد، چرا كه اگر مورد تأييد نباشد، او را وكيل خود نمي نمايد. مراجع معظم تقليد، نماينده و وكيل حضرت امام زمان(عج) هستند، البته وكيل عام، نه وكيل خاص، به اين معني كه طبق روايات، در دوران غيبت امام زمان(عج) هر مجتهدي كه داراي صلاحيت علمي و تقوايي باشد، نماينده و وكيل امام زمان(عج) است و مردم بايد در مسايل شرعي به وي مراجعه نمايند و در احكام و فروع دين از او تقليد كنند.

يكي از آن روايات نامة امام عصر(عج) است در پاسخ شخصي كه مسايلي از حضرت سؤال كرده بود. حضرت در اين توقيع شريف مي فرمايد: "و امّا الْحوادث الْواقعة فارْجعوا فيها إلي رواة حديثنا فإنّهم حجّتي عليكم و أنا حجة الله عليكم؛ دربارة رويدادهايي كه پيش مي آيد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد كه آنان حجت من بر شما هستند، و من حجت خدا بر شما هستم".(1)

حضرت در اين نامه فقهاي شيعه را كه آشناي با فقه شيعه و دستورهاي ائمة اطهار(ع) هستند(متقي و درستكار باشند) نماينده و حجت خود بين مردم معرفي مي فرمايد و به شيعيان دستور مي دهد در احكام و فروع دين پيرو نظريات مراجع تقليد باشند، و بدين وسيله مراجع و فقها را مورد تأييد قرار مي دهد.

پي نوشت ها:

1. شيخ طوسي، الغيبه، ص 177.

مگر قرآن هدايت كننده نيست، پس چه نيازي به مرجع تقليد است؟

پرسش

مگر قرآن هدايت كننده نيست، پس چه نيازي به مرجع تقليد است؟

پاسخ

قرآن هدايت كننده است و يك كتاب تربيت و انسان سازي است كه براي تكامل خود و جامعه در همة جنبه هاي معنوي و مادي نازل شده است، ولي اين بدان معنا نيست كه فهم قرآن نياز به تدبّر و تفكر و تخصص نداشته باشد. همان گونه كه كتاب هاي پزشكي براي تربيت كردن پزشك نوشته شده و كتاب هاي رياضي و فيزيك براي پرورش مهندس، همين طور كتاب هاي ديگر كه در رشته هاي متفاوت نوشته شده اند، ليكن اين طور نيست كه فهم آن ها نياز به استاد نداشته باشد و هر كس بتواند با مطالعه آن ها پزشك يا مهندس شود، يا اين كه هر كس بگويد: با مراجعه به كتاب هاي پزشكي خودم مي توانم طبابت كنم و نياز به مراجعه به پزشك نيست.

فهم قرآن مجيد به گواهي تمام متخصصان فن و مفسراني كه دقت كامل در قرآن و تفسير آن داشته اند، بدون اطلاع لازم از علوم قرآن (مثل شأن نزول آيات، محل نزول و جو فكري چيره بر زمان نزول) كامل نمي شود. از اين رو مفسران قرآن براي تفسير اين كتاب الهي زحمات زيادي متحمل مي شوند و وقت هاي زيادي را براي كشف حقايق قرآن صرف مي كنند. نقل مي كنند مرحوم علامه طباطبايي براي نوشتن تفسير الميزان بيست سال شبانه روز وقت صرف كرده است. پس اصولاً فهم عميق قرآن نياز به تخصص دارد. از طرف ديگر آن چه در آيات دربارة احكام دين آمده، صرفاً كليات است يا بعضي از احكام به شكل

روشن بيان نشده است. در موارد اوّل، تفصيل آن احكام از طرف پيامبر و امامان معصوم(ع) بيان شده، مثلاً وقتي آية نازل مي شود كه نماز را بر پاي داريد، حكم كلي است، بدون ذكر جزئيات و اجزا و شرايط نماز، به همين خاطر پيامبر و پيشوايان معصوم دين احكام و جزئيات را بيان مي كنند. در بخش دوم نيز مقصود اصلي آيات را در مورد احكام بيان مي دارند.

رواياتي كه از امامان و پيشوايان معصوم(ع) دربارة توضيح آيات از قرآن كه در مورد احكام است، مثل نماز، روزه، حج و ... از دو جهت قابل بررسي است: يكي از جهت اختلاف با فقه اهل سنت، ديگري از جهت اختلاف بين خود روايات صادره از معصومان(ع) كه به خاطر جو خفقان و تقيّه و عوامل ديگر، روايات متفاوت در يك زمينه صادر شده و يا رواياتي جعل شده و به دروغ به يكي از امامان نسبت داده شده است.

براي به دست آوردن حكم واقعي الهي از اين روايات مختلف، تخصص در چند علم لازم است، از جمله علم فقه و علم اصول. مجتهد در اين علوم تخصص دارد و مي تواند حكم الهي را طبق قواعدي كه در دست دارد، از بين روايات به دست آورد. از اين رو براي به دست آوردن احكام الهي از قرآن و روايات به مجتهد و مرجع تقليد نيازمنديم.

از سوي ديگر قرآن اصول كلي را بيان كرده، ولي حكم تك تك مسائل و نيازهايي را كه در طول زندگي بشر پيش مي آيد، بيان نكرده است، از اين رو در هر عصر كساني به عنوان مجتهد بايد باشند تا

بتوانند با استفاده از فهم صحيح آيات و روايات كشف كنند مسايل جديد با كدام يك از احكام كلي اسلام همخوان است، تا حكم آن را صادر كنند و خود و مردم را از بلاتكليفي نجات دهند.

بوعلي سينا دربارة ضرورت اجتهاد در اسلام مي گويد: نيازهايي كه براي زندگي بشر پيش مي آيد، بي نهايت است به همين دليل اجتهاد ضرورت دارد، يعني در هر عصر و زماني بايد افراد متخصص و كارشناس واقعي باشند كه اصول اسلامي را با مسايل متغيري كه در زمان پيش مي آيد، تطبيق كنند، نيز درك نمايند كه اين مسئله نو و تازه در چه اصلي از اصول اسلام داخل است.(1)

با توجه به آن چه گفته شد روشن شد با اين كه قرآن هدايت كننده است، نيازمند اجتهاد و مجتهد براي فهم صحيح آيات و روايات هستيم.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مجموعة آثار، ج 21، ص 158.

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد باشد؟

پرسش

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد باشد؟

پاسخ

توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم:

1 - در ايدئولوژي اسلام زن و مرد هر دو از يك گوهر آفريده شده اند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند، مگر به تقوا(1)

2 - دانش طلبي و فقاهت مورد تأكيد اسلام است و در اين امر بين زن و مرد تفاوتي نيست، همان گونه كه مردان مي توانند در دانش امروزي و فقاهت به مقامات عالي برسند، زنان نيز مي توانند، ليكن با وجود تفاوت ها در سلايق، تمايلات و استعدادها در اين دو صنف، تفاوت هايي وجود دارد.

3 - همان گونه كه در كتاب تكويني و خلقت بين زن و مرد تفاوت است و اين براساس نظام احسن در خلقت است، در كتاب تشريع، وظايف و مسئوليت ها نيز بين اين دو تفاوت است.

به قول شاعر:

جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است كه ه_ر خي_ري به جاي خ__ويش نيكوس_ت حال با توجه به نكات ياد شده مي گوييم:

ايدئولوژي اسلام، رئاليستي و واقع گرايانه است. واقعيت اين است كه زنان و مردان در كتاب خلقت متفاوتند، حتي يك تار موي زن و مرد متفاوت است. (1)

زنان و مردان هم از نظر امور جسماني و فيزيولوژيك متفاوتند و هم از نظر رواني و عواطف و پيكولوژيك لازمه اين تفاوت در آفرينش، تفاوت در مسئوليت ها و وظايف است. در همين راستا اسلام در برنامه ريزي زندگي ما مسؤليت ها و وظايف، هماهنگ با تفاوت هاي آفرينش برنامه ريزي نموده است. برخي از مسؤليت ها و وظايف در زنان و مردان يكسان و برابر، برخي متفاوت و برخي ترجيحاً به يكي از اين دو صفت

واگذار شده است. خداوند حكيم از زير و بم آفرينش انسان با خبر است، با وجود تفاوت ها در آفرينش اين دو بار مسؤليت را هماهنگ با آن قرار داده است.

اگر خداوند به مردان اندامي درشت و بازواني قوي و متناسب با كارهاي سخت و سنگين داده است، كارهاي سخت به مردان سپرده مي شود. اگر به زنان اندامي ظريف، و عواطف و احساساتي لطيف داده است، كارهاي ظريف و هنري و عاطفي به آنان سپرده مي شود. هيچ كس در اين مسئوليت ها اعتراضي ندارد، و اين عين حكمت و براي دوام نسل بشر ضروري است. در تفاوت هاي مسئوليتي در برخي منصب هاي اجتماعي نيز چنين است. لازمه زن يا مرد بودن اين است كه هر يك با مسئوليت هاي ويژه باشد. همان گونه كه جامعه پذيرفته است تمامي كارهاي پر مشقت و خطرناك به حق بايد برعهده مردان باشد، بايد پذيرفت كه برخي از سمت هاي اجتماعي برعهده مردان باشد، چون اين تفاوت ها لازمه آفرينش زنان و مردان است.

مرجعيت ديني يك حق نيست كه زنان از آن محروم شده اند، بلكه تكليف و مسئوليت است. بسياري از بزرگان فقاهت حاضر نمي شدند مرجع شوند، چون اين كار تكليف است و مسئوليت دارد. آنچه مايه ارزش آدمي است، مرجعيت نيست، بلكه فقاهت است كه در آن زن و مرد يكسانند. هر كه بخواهد مي تواند فقيه بشود. مرجعيت از شئون امامت و كارهاي اجرايي است كه با توجه به همه جوانب ايدئولوژي اسلام، از ويژگي هاي مردان است. چون در اسلام يك سري خطوط قرمز در معاشرت هاي زنان و مردان وجود دارد كه در صورت تصدي زنان به شئون امامت، چاره اي جز ناديده

گرفتن اين خطوط قرمز وجود ندارد. (1)

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه، ج 19، ص 280 - 293.

3 - براي توضيح بيشتر مراجعه شود، به: زن در آينه جمال و جلال، اثر آية الله جوادي آملي، فصل چهارم رحل شبهات و روايات معارض.

چرا همة مسلمانان اعم از شيعه و سنّي در هر دوره از يك مرجع تقليد تبعيت نمي كنند و همواره دچار اختلاف اند؟

پرسش

چرا همة مسلمانان اعم از شيعه و سنّي در هر دوره از يك مرجع تقليد تبعيت نمي كنند و همواره دچار اختلاف اند؟

پاسخ

اختلاف شيعه و اهل سنت در مسائل به اختلاف در مباني استنباط احكام ديني بر مي گردد. هر يك از مذاهب فقهي اسلامي براي استنباط احكام دين، از يكسري اصول و مباني بهره مي گيرند.

طبيعي است كه اگر در اصول، مباني و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و رهآورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسياري از اختلافات فقهي شيعه و سني، ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مباني استنباط دارد، مثلاً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهي به سنت تابعين ارزش مي دهند، ولي شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص)، به سنت اهل بيت پيامبر(ص) بها مي دهند و سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعي نمي پذيرند.

برخي از اختلافات فقهي ريشه در همين نكته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسك به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مي كنند و احكام شرعي خويش را فرا مي گيرند، امّا اهل سنّت اين چنين نيستند.

در زمان خلفا به ويژه خليفة دوم(عمر) سياست جلوگيري از نشر حديث رواج داشت و خلفاي بعدي تا زمان عمر بن عبدالعزيز، همين سياست را در پيش گرفتند كه سرانجام بسياري از روايت هاي پيامبر اسلام(ص) و حوادث صدر اسلام به فراموشي سپرده شد و نسل هاي بعدي نسبت به آن بيگانه شدند.

زين پس شيعيان با مراجعه به امامان معصوم(ع) توانستند

سنت فراموش شدة پيامبر(ص) را دريابند و آن را سرمشق زندگي خويش قرار دهند؛ به عنوان مثال: امام باقر(ع) در اين راستا ظرف آبي برداشت و به وضو پرداخت و فرمود: پيامبر(ص) چنين وضو مي ساخت.(1)

در هر حال اختلاف عمل در مذاهب اسلامي ناشي از اختلاف برداشت و فهم متفاوت از آيات بوده و سنت پيامبر را هر دوگروه طبق عقيده خود مي دانند، اما شيعه افتخار دارد و معتقد است كه پيرو ائمه اطهار بوده و پيشوايان معصوم(ع) از آيات الهي و از سنت و گفتار رسول خدا(ص) آگاه تر بوده و درست تر تفسير مي كنند. تمامي مسلمانان(شيعه و سنّي) از يك مرجع و يك رهبر تبعيت نمي كنند، كه ناشي از اختلاف مبنايي بين آنان است كه به سبب تبعيت از اهل بيت پيامبر است. شيعه معتقد است كه بايد پس از رسول الله(ص) از علي(ع) و فرزندانش پيروي كرد. در زمان غيبت حضرت ولي عصر(ع) از فقها و دانشمندان ديني كه جانشينان ائمه هستند، مي بايد تبعيت كند، ولي اهل سنّت بر اين عقيده نيستند، افزون بر اين كه آنان از چهار مجتهد وفقيهي كه قرن ها پيش فوت كرده اند، پيروي مي كنند، در حالي كه شيعه معتقد است بايد مرجع تقليد زنده باشد.

البته اختلاف در مسايل فقهي موجب نمي شود در مسايل اساسي (كه مربوط به جهان اسلام است و شيعه و سنّي در آن مشترك اند و اتفاق نظر دارند) اختلاف داشته باشند.

متأسفانه برخي از مسلمانان يا فرقه هاي اسلامي به جهت ناآگاهي از يك طرف و توطئه دشمنان اسلام و مسلمانان (كه بقاي خود و

تجاوز به مسلمانان را در جدايي هميشگي بين آن ها مي دانند) با پررنگ كردن موارد اختلافي، بر مواردي كه اتفاق نظر بين مسلمانان است، سرپوش گذاشته و آن ها را ناديده مي گيرند.

پي نوشت ها:

1. شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 274، ج 7.

چرا برخي از فرقه هاي اسلام به مسئلة تقليد معتقد نيستند؟ آيا حتماً بايد از مرجع زنده تقليد كرد؟

پرسش

چرا برخي از فرقه هاي اسلام به مسئلة تقليد معتقد نيستند؟ آيا حتماً بايد از مرجع زنده تقليد كرد؟

پاسخ

همة فرقه هاي اسلامي به تقليد معتقدند، با اين تفاوت كه شيعه معتقد است از مجتهد زنده بايد تقليد كرد (بقا بر ميت هم با اجازة مجتهد زنده بايد باشد) از اين طريق مسئلة اجتهاد همواره زنده و بالنده و پويا است و بدين وسيله حكم مسايل مستحدثه و موضوعات نو و تازه از نظر حكم اسلامي به بن بست نمي رسد. از ظاهر دلايل تقليد مثل آية "فاسئلوا اهل الذّكر" و ادلة ديگر استفاده مي شود كه مرجع تقليد بايد زنده باشد، به اضافة اين كه به عقيدة شيعه مرجعيت، نيابت عامّه از حضرت ولي عصر(عج) است، بنابراين در مرجعيت، امامت و پيشوايي و رهبري نهفته است و امام و پيشوا بايد زنده باشد.

اهل تسنن فقط از چهار نفر ميت تقليد مي كنند و نظر آن ها را معتبر مي دانند.

1_ ابوحنيفه (نعمان بن ثابت) متوفاي 150 قمري.

2_ عبدالله بن ادريس شافعي، متوفاي 240 ق.

3_ احمد بن حنبل، متوفاي 240 ق.

4_ مالك بن انس، متوفاي 174 يا 179 ق.(1)

حتّي صوفيه و دراويش و اسماعيليه و ساير فرقه هاي شيعي و سنّي اهل تقليد از علماي خود هستند. البته آنان كه پاي بند دين نباشند، رجوع به متخصّص و آگاه در احكام دين (تقليد) ندارند.

پي نوشت ها:

1. عبدالله مبلّغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1185، 1192، 1193 و 1196.

آيا انسان مي تواند از دو يا چند مرجع تقليد كند، مثلاً هر كدام كه راحت تر بود عمل كند؟

پرسش

آيا انسان مي تواند از دو يا چند مرجع تقليد كند، مثلاً هر كدام كه راحت تر بود عمل كند؟

پاسخ

تقليد در لغت به معناي گردن بند در گردن انداختن و در اصطلاح فقهي عمل به فتواي مجتهدي نمودن است چنان كه شيوهء عقلا در هر عصر وزمان بر اين است كه اگر كسي جاهل به امري از امور بود، به آن كس كه آگاه به آن امر باشد رجوع مي كند و از اين راه جهل خويش را بر طرف مي نمايد. در مورد احكام دين نيز امر بدين منوال است، چه هر كسي كه نتواند احكام دين را بااستدلال و استناد به مدارك و به طريق اجتهاد دريافت دارد، از اين رو بايد به متخصص و خبره در امر دين يعني فقيه جامع الشرايط مراجعه بنمايند.(1)

تقليد از ضروريات زندگي انسان است، چه عالم باشد و چه جاهل. نياز جاهل به تقليد در زندگي روزمره اش محتاج به بيان نيست و نياز عالم به تقليد به اين جهت است كه هر دانشمندي دايره دانش او به قسمت ناچيزي از احتياجات او محدود است، مثلاً دانشمند در طب در ساختن خانه اش بايد مقلد مهندس و معمار ساختمان باشد و اگر سوار هواپيما شد مقلّد خلبان و اگر سوار كشتي شد پيرو بي چون و چراي ناخدا باشد. بنابراين، كسي كه ايمان به دين دارد و مي داند در دين براي او وظايف و تكاليفي معين شده است، به حكم عقل و فطرت خود ملزم است نسبت به آن وظايف يكي از سه راه را انتخاب كند: يا تحصيل علم به آن ها پيدا كند

و يا از عالِم به آن ها پيروي كند و يا جانب احتياط را مراعات كند و در صورتي كه نه عالم به آن وظايف است و نه اهل احتياط، راه منحصر به پيروي از نظريات عالم و دانشمند به آن احكام است و اگر دانشمندان در آن احكام اختلاف نظر داشتند، از نظر اعلم آن ها پيروي كند.(2)

انسان بايد در احكام از مرجع تقليد اعلم پيروي نمايد و زماني كه مرجع تقليد خود را شناخت بايد فقط از او پيروي نمايد و نمي تواند مسئله اي را از مرجع ديگر تقليد نمايد و ملاك تقليد به دست شخص نيست تا از هر كس كه خواست در مسئله اي پيروي نمايد. از اين رو اولاً: بايد از مرجع اعلم تقليد نمود؛ ثانياً: ملاك تقليد آساني و سختي نيست بلكه انسان مقلّد بايد از نظرات و فتاواي مرجع تقليد خود پيروي نمايد. البته در صورتي كه مساوي باشند انسان در گام اول مي تواند در هر مسئله اي از يكي از مراجع كه مساوي هستند تقليد كند و چون از آن مرجع خاص تقليد كرد، بايد در مسايل ديگر نيز از او تقليد كند، مگر آن كه در برخي موارد خود آن مرجع اجازة تقليد از مرجع ديگر داده باشد، البته اگر هر كدام از مراجع در زمينه اي و رشته اي اعلم و متخصص تر بود بايستي در آن زمينه از او تقليد كرد.

پي نوشت ها:

1. سيد مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 3، ص 637.

2. آيت ا... وحيد خراساني، رساله توضيح المسائل، ص 172 و 173.

مگر قرآن هدايت كننده نيست، پس چه نيازي به مرجع تقليد است؟

پرسش

مگر قرآن هدايت كننده نيست، پس

چه نيازي به مرجع تقليد است؟

پاسخ

قرآن هدايت كننده است و يك كتاب تربيت و انسان سازي است كه براي تكامل خود و جامعه در همة جنبه هاي معنوي و مادي نازل شده است، ولي اين بدان معنا نيست كه فهم قرآن نياز به تدبّر و تفكر و تخصص نداشته باشد. همان گونه كه كتاب هاي پزشكي براي تربيت كردن پزشك نوشته شده و كتاب هاي رياضي و فيزيك براي پرورش مهندس، همين طور كتاب هاي ديگر كه در رشته هاي متفاوت نوشته شده اند، ليكن اين طور نيست كه فهم آن ها نياز به استاد نداشته باشد و هر كس بتواند با مطالعه آن ها پزشك يا مهندس شود، يا اين كه هر كس بگويد: با مراجعه به كتاب هاي پزشكي خودم مي توانم طبابت كنم و نياز به مراجعه به پزشك نيست.

فهم قرآن مجيد به گواهي تمام متخصصان فن و مفسراني كه دقت كامل در قرآن و تفسير آن داشته اند، بدون اطلاع لازم از علوم قرآن (مثل شأن نزول آيات، محل نزول و جو فكري چيره بر زمان نزول) كامل نمي شود. از اين رو مفسران قرآن براي تفسير اين كتاب الهي زحمات زيادي متحمل مي شوند و وقت هاي زيادي را براي كشف حقايق قرآن صرف مي كنند. نقل مي كنند مرحوم علامه طباطبايي براي نوشتن تفسير الميزان بيست سال شبانه روز وقت صرف كرده است. پس اصولاً فهم عميق قرآن نياز به تخصص دارد. از طرف ديگر آن چه در آيات دربارة احكام دين آمده، صرفاً كليات است يا بعضي از احكام به شكل روشن بيان نشده است. در موارد

اوّل، تفصيل آن احكام از طرف پيامبر و امامان معصوم(ع) بيان شده، مثلاً وقتي آية نازل مي شود كه نماز را بر پاي داريد، حكم كلي است، بدون ذكر جزئيات و اجزا و شرايط نماز، به همين خاطر پيامبر و پيشوايان معصوم دين احكام و جزئيات را بيان مي كنند. در بخش دوم نيز مقصود اصلي آيات را در مورد احكام بيان مي دارند.

رواياتي كه از امامان و پيشوايان معصوم(ع) دربارة توضيح آيات از قرآن كه در مورد احكام است، مثل نماز، روزه، حج و ... از دو جهت قابل بررسي است: يكي از جهت اختلاف با فقه اهل سنت، ديگري از جهت اختلاف بين خود روايات صادره از معصومان(ع) كه به خاطر جو خفقان و تقيّه و عوامل ديگر، روايات متفاوت در يك زمينه صادر شده و يا رواياتي جعل شده و به دروغ به يكي از امامان نسبت داده شده است.

براي به دست آوردن حكم واقعي الهي از اين روايات مختلف، تخصص در چند علم لازم است، از جمله علم فقه و علم اصول. مجتهد در اين علوم تخصص دارد و مي تواند حكم الهي را طبق قواعدي كه در دست دارد، از بين روايات به دست آورد. از اين رو براي به دست آوردن احكام الهي از قرآن و روايات به مجتهد و مرجع تقليد نيازمنديم.

از سوي ديگر قرآن اصول كلي را بيان كرده، ولي حكم تك تك مسائل و نيازهايي را كه در طول زندگي بشر پيش مي آيد، بيان نكرده است، از اين رو در هر عصر كساني به عنوان مجتهد بايد باشند تا بتوانند با استفاده از فهم صحيح

آيات و روايات كشف كنند مسايل جديد با كدام يك از احكام كلي اسلام همخوان است، تا حكم آن را صادر كنند و خود و مردم را از بلاتكليفي نجات دهند.

بوعلي سينا دربارة ضرورت اجتهاد در اسلام مي گويد: نيازهايي كه براي زندگي بشر پيش مي آيد، بي نهايت است به همين دليل اجتهاد ضرورت دارد، يعني در هر عصر و زماني بايد افراد متخصص و كارشناس واقعي باشند كه اصول اسلامي را با مسايل متغيري كه در زمان پيش مي آيد، تطبيق كنند، نيز درك نمايند كه اين مسئله نو و تازه در چه اصلي از اصول اسلام داخل است.(1)

با توجه به آن چه گفته شد روشن شد با اين كه قرآن هدايت كننده است، نيازمند اجتهاد و مجتهد براي فهم صحيح آيات و روايات هستيم.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مجموعة آثار، ج 21، ص 158.

چرا بر مسلمان واجب است مرجع براي خود تعيين كند، مگر با دانستن و درك قرآن و احاديث و عقل خود نمي توانيم خوبي ها و بدي ها را تشخيص بدهيم؟ چه نيازي به مرجع تقليد داريم؟

پرسش

چرا بر مسلمان واجب است مرجع براي خود تعيين كند، مگر با دانستن و درك قرآن و احاديث و عقل خود نمي توانيم خوبي ها و بدي ها را تشخيص بدهيم؟ چه نيازي به مرجع تقليد داريم؟

پاسخ

انسان مي تواند در مسائل و احكام ديني آگاه شده و بر اساس آگاهي خود و بدون مراجعه به مرجع تقليد(آگاه از احكام دين) احكام و تكاليف الهي را انجام دهد. بر چنين كسي نه تنها تقليد لازم نيست بلكه حرام است مگر آن كه ديگري را آگاه تر از خود بداند.

اگر فردي بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، بايد قرآن و تفسير آن و علومي را كه وابسته به آن است به طور تخصصّي بداند. همين طور بايد سنّت را كه عبارت است از قول، عمل و تقرير (گفتار و اعمال و رضايت به اعمال ديگران) كاملاً بشناسد؛ يعني با علوم حديث آشنا باشد كه عبارت است از : علم رجال (شرح حال راويان حديث) و سلله سند، درايه (فهم دلالت روايات)، شأن نزول روايات، قرائن حاليه و مقاليه، تقيّه، حقيقت و مجاز، تعارض روايات با روايات يا تعارض روايات با آيات و تزاحم مصالح. وي بايد اين دانش ها را به طور تخصّصي و كارشناسانه بداند.

چنين فردي كه به قرآن و سنّت با كيفيت مذكور آگاهي داشته باشد، مي تواند بلكه بايد طبق قرآن و سنت، آن طور كه مي فهمد عمل نمايد. به چينن فردي متخصّص علوم اسلامي يا مجتهد و فقيه مي گويند و تقليد كردن بر او حرام است. امّا اگر كسي از نظر علم و آگاهي به حدّ مذكور نرسيده باشد،

عقل حكم مي كند از يك يا چند متخصّص علوم اسلامي بپرسد و طبق آن عمل نمايد. "فاسئلوا اهل الذّكر إن كنتم لا تعلمون". از آگاهان بپرسيد اگر نمي دانيد.

تقليد، سؤال از اهل ذكر يا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور كه مردم چه مسلمان و چه غير مسلمان در مسائلي كه تخصّص ندارند به متخصّصان مراجعه مي كنند، مثلاً اگر ماشينشان خراب شد به مكانيك مراجعه مي كنند؛ اگر بيمار شدند به پزشك مراجعه مي كنند؛ اگر بخواهند شهر يا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه مي ÙƙƘϮ حتي كسǙƙʠكه در يك رشته تخصص دارند در رشته هاي ديگر تقليد مي كنند، مثلاً مراجع تقليد در بيماري به پزشك مراجعه مي كنند؛ مهندسان و معماران هنگامي كه ماشينشان خراب شد به مكانيك مراجعه مي كنند.

بنابراين همان طور كه عقلاً در اكثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پيروي مي كنند، در مسائل ديني نيز اگر متخصّص نيستند، بايد به متخصّص (مرجع تقليد) مراجعه كنند. اين مراجعه را "تقليد" مي گويند.

پس تقليد از فقها نه تنها خلاف عقل نيست بلكه از باب رجوع غير متخصص به متخصص مي باشد كه حكم عقلي است. اگر كسي كه بايد تقليد كند، تقليد نكرده واعمالي را انجام دهد مانند بيماري است كه خودسر دارو مصرف كند. چه بسا عوض اين كه بهبودي حاصل شود بيماري اش افزون شود. از امام عسكري(ع) آمده است:

"امّا من كان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعو ام أن يقلّدوه؛[2]از بين فقها آنان كه حافظ و نگهبان دين اند و خود را از گناه و آلودگي

حفظ مي كنند و با هواهاي نفساني مبارزه مي كنند و مطيع اوامر الهي و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد كنند".

مراد از عوام يعني كساني كه در علوم اسلامي مجتهد و متخصص نيستند، گرچه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامي مجتهد نباشد بايد تقليد كند، چنان كه مرجع تقليد در مسائل پزشكي و مهندسي از پزشك و مهندس تبعيت و تقليد مي كند

بنابر اين در احكام دين، به حكم عقل شخص يا بايد مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل به دست آورد يا از مجتهد تقليد كند، يعني به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده اي از مجتهدان عملي را حرام مي دانند و عده ديگر مي گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب مي دانند، آن را به جا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقليد كنند .

چرا بايد هر كس مرجع تقليد داشته باشد؟

پرسش

چرا بايد هر كس مرجع تقليد داشته باشد؟

پاسخ

انسان مي تواند در مسائل و احكام ديني آگاه شده و بر اساس آگاهي خود و بدون مراجعه به مرجع تقليد(آگاه از احكام دين) احكام و تكاليف الهي را انجام دهد. بر چنين كسي نه تنها تقليد لازم نيست بلكه حرام است مگر آن كه ديگري را آگاه تر از خود بداند.

اگر فردي بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، بايد قرآن و تفسير آن و علومي را كه وابسته به آن است به طور تخصصّي بداند. همين طور بايد سنّت را كه عبارت است از قول، عمل و تقرير (گفتار و اعمال و رضايت به اعمال ديگران) كاملاً بشناسد؛ يعني با علوم حديث آشنا باشد كه عبارت است از : علم رجال (شرح حال راويان حديث) و سلله سند، درايه (فهم دلالت روايات)، شأن نزول روايات، قرائن حاليه و مقاليه، تقيّه، حقيقت و مجاز، تعارض روايات با روايات يا تعارض روايات با آيات و تزاحم مصالح. وي بايد اين دانش ها را به طور تخصّصي و كارشناسانه بداند.

چنين فردي كه به قرآن و سنّت با كيفيت مذكور آگاهي داشته باشد، مي تواند بلكه بايد طبق قرآن و سنت، آن طور كه مي فهمد عمل نمايد. به چينن فردي متخصّص علوم اسلامي يا مجتهد و فقيه مي گويند و تقليد كردن بر او حرام است. امّا اگر كسي از نظر علم و آگاهي به حدّ مذكور نرسيده باشد، عقل حكم مي كند از يك يا چند متخصّص علوم اسلامي بپرسد و طبق آن عمل نمايد. "فاسئلوا اهل الذّكر إن كنتم لا تعلمون". از آگاهان

بپرسيد اگر نمي دانيد.

تقليد، سؤال از اهل ذكر يا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور كه مردم چه مسلمان و چه غير مسلمان در مسائلي كه تخصّص ندارند به متخصّصان مراجعه مي كنند، مثلاً اگر ماشينشان خراب شد به مكانيك مراجعه مي كنند؛ اگر بيمار شدند به پزشك مراجعه مي كنند؛ اگر بخواهند شهر يا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه مي كنند. حتي كساني كه در يك رشته تخصص دارند در رشته هاي ديگر تقليد مي كنند، مثلاً مراجع تقليد در بيماري به پزشك مراجعه مي كنند؛ مهندسان و معماران هنگامي كه ماشينشان خراب شد به مكانيك مراجعه مي كنند.

بنابراين همان طور كه عقلاً در اكثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پيروي مي كنند، در مسائل ديني نيز اگر متخصّص نيستند، بايد به متخصّص (مرجع تقليد) مراجعه كنند. اين مراجعه را "تقليد" مي گويند.

پس تقليد از فقها نه تنها خلاف عقل نيست بلكه از باب رجوع غير متخصص به متخصص مي باشد كه حكم عقلي است. اگر كسي كه بايد تقليد كند، تقليد نكرده واعمالي را انجام دهد مانند بيماري است كه خودسر دارو مصرف كند. چه بسا عوض اين كه بهبودي حاصل شود بيماري اش افزون شود. از امام عسكري(ع) آمده است: "امّا من كان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعو ام أن يقلّدوه؛[2]از بين فقها آنان كه حافظ و نگهبان دين اند و خود را از گناه و آلودگي حفظ مي كنند و با هواهاي نفساني مبارزه مي كنند و مطيع اوامر الهي و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد

كنند".

مراد از عوام يعني كساني كه در علوم اسلامي مجتهد و متخصص نيستند، گرچه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامي مجتهد نباشد بايد تقليد كند، چنان كه مرجع تقليد در مسائل پزشكي و مهندسي از پزشك و مهندس تبعيت و تقليد مي كند

بنابر اين در احكام دين، به حكم عقل شخص يا بايد مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل به دست آورد يا از مجتهد تقليد كند، يعني به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده اي از مجتهدان عملي را حرام مي دانند و عده ديگر مي گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب مي دانند، آن را به جا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقليد كنند .

چرا در مسائل دينى تقليد كنيم ؟

پرسش

چرا در مسائل دينى تقليد كنيم ؟

پاسخ

ان_س_ان هنگامى كه چشم به اين جهان مى گشايد چيزى بلد نيست , ناچار بايد ازديگران استفاده كند و از اندوخته هاى علمى افراد ديگر بهره مند شود ; زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگى در هر قدمى به علم و دانش شديدا محتاج است . اس_اسا زندگى روى دو پايه محكم و اساسى استوار است و آن دو پايه عبارت است از دانستن و به كار بستن و به كار بستن نيز به دانستن نيازمند است , روى همين اصل نخستين قدم زندگى از دانستن شروع مى شود . اي_ن_جاست كه يكى از غرايز انسان وى را امداد مى كند و راه و رسم زندگى و كمال وسعادت را به روى او باز مى كند و آن غريزه اقتباس و تقليد است . همه مى دانيم كه كودك در اثر همين غريزه ( تقليد ) كم كم حرف زدن و آداب نشست وبرخاست را از پ_در و مادر ياد گرفته و هر روز مرحله اى از مراحل زندگى را طى مى كند و هر چه بزرگتر مى شود به فرا گرفتن علوم و افكار ديگران و پيروى از آنان توجه بيشترى پيدا مى كند تا رفته رفته با موجودات اين عالم آشنا شود و به وظايف خود پى ببرد . ول_ى در اي_نجا يك نكته اساسى وجود دارد كه لازم است مورد توجه قرار گيرد و آن اين است كه تقليد و پيروى از افكار و روش ديگران بطور كلى صحيح نيست , بلكه تقليدداراى اقسامى است :1 - ت_ق_ل_ي_د ج_اه_ل از جاهل :

ناگفته پيداست كه اين قسم از تقليد , علاوه بر اين كه انسان را در زن_دگ_ى س_ع_ادت_مند نمى كند او را به سقوط و بدبختى مى كشاند , ولى متاسفانه در اجتماع ما بسيارند افرادى كه كوركورانه از اخلاق و روش ملل ديگرتقليد مى كنند . اينها علاوه بر اين كه در تشريفات زندگى از قبيل لباس پوشيدن وغذا خوردن و نامگذارى فرزند و 000 تقليد مى كنند , در اشاعه منكرات و طرز عقيده و اخلاق نيز تحت عناوين مختلف فريبنده - ب_ا اين كه مفاسد اين نوع تقليد معلوم وروشن است - كوركورانه از آنها تقليد مى كنند ; همين نوع ت_ق_ل_ي_د است كه درباره آن شعر معروف گفته شده است :خلق را تقليدشان بر باد باد اى دو صد ل_ع_نت بر اين تقليد باد در قرآن كريم نيز آياتى در مذمت اين نوع تقليد وارد شده است , از جمله اي_ن ك_ه بت پرستان در برابر اعتراض پيغمبران خدا مى گفتند : انا وجدنا آبائنا على امه و انا على آثارهم مقتدون ; ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم . (1) قرآن به شدت اين منطق را تقبيح كرده و آنها را سرزنش مى كند . 2 - تقليد عالم از جاهل : روشن است كه اين قسم از تقليد از قسم اول بدتر وخطرناكتر است ; زيرا ع_ال_م ب_اي_د ط_ب_ق ع_ل_م و دان_ش خودم قدم بردارد تا به مسووليت خود عمل كرده باشد و اين زش_ت ت_ري_ن ان_واع ت_ق_ل_ي_د است كه شخص دانايى در زندگى ازمعلومات خود استفاده نكند و كوركورانه دنبال ديگران

برود . 3 - تقليد عالم از عالم : مسلما عالم در آن رشته اى كه متخصص و صاحب نظر است نبايد از همپايه خ_ود ت_ق_ل_يد كند بلكه بايد به تشخيص خود عمل نمايد و لذا فقهامى گويند : كسى كه به مرتبه اجتهاد رسيده است بايد به اجتهاد خود عمل كند . روى همين جهت در اجازه هاى اجتهاد معمولا مى نويسند : يحرم عليه التقليد تقليدكردن بر او ح_رام اس_ت و ب_اي_د ط_ب_ق نظر خود عمل كند و البته اين منافات ندارد كه در مسائل علمى , با دان_شمندان ديگر مشورت و تبادل نظر به عمل آورد , بلكه منظوراين است كه دانشمند در اتخاذ تصميم بايد استقلال فكر خود را حفظ كند و بى مطالعه تسليم نظرات ديگران نشود . 4 - تقليد جاهل از عالم : اين قسم تقليد را منطق صحيح عقل و فطرت ايجاب واقتضا مى كند , بر اث_ر همين منطق و فطرت است كه ما براى ساختن عمارت به سراغ معمار و بنا و در دوختن لباس به سراغ خياط و هنگام بيمارى به دنبال طبيب مى رويم . خلاصه عقل و فطرت , ما را در هر رشته اى به كارشناس و متخصص آن رشته ارجاع مى كند . ه_م_ين منطق است كه در تعليمات دينى و قوانين الهى مردم را به پيروى از فقها كه در تشخيص احكام الهى مهارت دارند وادار مى كند . ف_ق_ه_ايى كه ساليان دراز بااستعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته تا به مقام شامخ اج_تهادرسيده اند ; يعنى , قوانين الهى را مى توانند از مدارك

اصلى آن استخراج و استنباطكنند و در دسترس مردم بگذارند . ف_قهايى كه رهبران و راهنمايان دينى مردم مى باشند و از طرف پيشوايان بزرگ اسلام اين منصب بزرگ به آنها اعطا شده است تاافراد را در تمام شوون دينى به راه سعادت رهبرى كنند . در اي_نجا از اين نكته نبايد غفلت كرد كه علوم بشرى داراى رشته هاى متعددى است وممكن است يك فرد در عين حال كه در يك رشته مهارت فوق العاده اى دارد , از رشته ديگر اصلا و ابدا اطلاعى ن_داش_ت_ه ب_اشد و لذا بايد در آن رشته اى كه وارد نيست به متخصص و كارشناسان رجوع كند و از گفته آنها پيروى نمايد . مثلا دكتر يا مهندسى كه در رشته خود كمال مهارت را داراست , وارد شهرى مى شود ومى خواهد ب_ه كوچه معينى كه در يكى از خيابانهاى شهر واقع است برود و كوچه موردنظر را اصلا بلد نيست ولى آدرس آن را قبلا به او داده اند , ناچار بايد از اشخاصى كه وارد هستند بپرسد تا به مقصد برسد . ي_ا م_ث_لا ش_خ_ص_ى ك_ه در ع_ل_وم ف_ضايى متخصص است مريض مى شود , ناچار بايد به طبيب م_ت_خ_ص_ص در ام_راض ب_دن م_راجعه كند , گرچه اين فرد در علوم فضايى متخصص است ولى ب_اب_ي_م_اري_ها و روش معالجه آنها آشنا نيست , ناگزير به طبيب مراجعه مى كند و طبيب دستور م_ى ده_د كه چند عدد از فلان قرص بايد بخورد و فلان آمپول را بايد تزريق كند ,متخصص علوم فضايى بدون چون و چرا از گفته طبيب پيروى مى كند و هيچ گاه

از اودليل نمى خواهد . با در نظر گرفتن اين دو مثال روشن مى شود كه چرا بايد همه مردم از گفته مجتهدپيروى كنند - گ_رچ_ه متخصص باشند - زيرا يك نفر فقيه هم در رشته خودش متخصص است ;او در چندين ع_ل_م كه پايه اجتهاد و فقاهت مى باشد - صرف , نحو , لغت , كلام ,منطق , تفسير , رجال , درايه , حديث و اصول فقه - متخصص است . شما كتابى كوچك و كم حجم به نام رساله مى بينيد و شايد ندانيد كه اين رساله محصول عمر يك فقيه است كه با زحمتهاى طاقتفرسا و خون دل تهيه كرده و در دسترس مردم گذارده است . اج_ت_ه_اد ك_ار آسانى نيست , اجتهاد يعنى اطلاع بر كليه قوانين الهى كه در تمام شوون زندگى فردى و اجتماعى دخالت مستقيم دارد . شيخ مرتضى انصارى كه يكى از مجتهدين عالى مقام و از مفاخر مكتب اسلام است و راه پر نشيب و ف_راز اج_ت_ه_اد را پيموده است , در كتاب رسائل مى گويد : رزقنا اللّه الاجتهاد الذى هو اشد من ط_ول ال_جهاد ; خدا به ما توفيق اجتهاد دهد , اجتهادى كه از جهاد مداوم سنگين تر و پر زحمت تر اس_ت ذك_ر اي_ن ن_ك_ت_ه لازم اس_ت كه پيروى از دستور مجتهدان , مخصوص به فروع فقهى و اح_ك_ام عملى اسلام است نه مسائل عقيدتى و اصولى ; و به عبارت ديگر : تقليد و پيروى ازمجتهد در ف_روع دي_ن اس_ت ن_ه اصول دين ; زيرا مسائل اصولى مانند شناخت خدا وپيامبران ريشه و پايه م_ك_تب محسوب مى شود و

آنها را حتما بايد از روى دليل و منطق دانست , اما پس از پذيرفتن اين اص_ول از روى دل_ي_ل و منطق , مى توان در احكام فرعى كه فهم آنها از منابع دينى - مانند قرآن و ح_دي_ث و دلاي_ل دي_گ_ر - اح_ت_ي_اج ب_ه اطلاع از علوم مختلف و تخصص دارد , به مجتهدان كه متخصصان اين مسائل هستند مراجعه كرد . ه_مچنين پيروى از آنها در مسائل قطعى و مسلم اسلامى مانند وجوب نماز , حج , امربه معروف و نهى از منكر , تحريم دروغ , خيانت , شراب و قمار نيست ; زيرا اين مسائل را همه مى دانند و نياز به تقليد كردن ندارد , بنابر اين تقليد منحصر به احكام فرعى غير قطعى است .

چرا بايد از اعلم تقليد كرد ؟

پرسش

چرا بايد از اعلم تقليد كرد ؟

پاسخ

م_وض_وع ت_قليد از اعلم از جمله موضوعاتى است كه در ميان فقها مشهور و معروف است و دلايل مختلفى براى آن ذكر كرده اند كه يك نمونه روشن آن را ذيلا از نظرمى گذرانيم . اساس تقليد و رجوع جاهل به عالم , از روش عقلايى جهان گرفته شده , به اين معنى كه در ميان اق_وام و ملتها افرادى كه در فنى تخصص ندارند , هنگامى كه مسائلى ازآن فن , مورد احتياجشان واق_ع ش_ود , ب_ه افرادى كه متخصص آن فن هستند مراجعه مى كنند ; مثلا , افرادى كه آشنايى به م_س_ائل ط_بى ندارند , هنگامى كه بيمارمى شوند به طبيب , و افرادى كه به امور ساختمانى وارد نيستند , به هنگام احتياج به مهندس و معمار ساختمان مراجعه مى نمايند . بديهى است هرگاه در ميان اهل فنى اختلاف نظر باشد , مثلا طبيبى معتقد باشد كه درمان فلان بيمارى به طريق خاصى است و طبيب ديگر طريق ديگرى را معتقد باشد , مسلما در چنين موردى ش_خ_ص ب_ي_مار ازنظريه طبيبى پيروى مى كند كه اطلاعات طبى او وسيعتر و سوابق تجربياتش بيشتر ومهارتش در فن خود زيادتر و خلاصه نسبت به ديگرى اعلم بوده باشد . اي_ن ي_ك روش م_ن_طقى است كه عموم ملل در موارد اختلاف نظر در اهل يك فن , از آن پيروى مى كنند . ه_م_ان ط_ور كه گفته شد , اين يكى از دلايل لزوم تقليد اعلم است و دلايل ديگرى هم فقها ذكر كرده اند كه جاى شرح آن نيست .

در گ_وش_ه و ك_نار افرادى هستند كه مساله تقليد در احكام را انكار مى كنند ومنطق آنها اين است كه همه موظفند كه در مسائل دينى تحقيق كنند و مسائل مذهبى رابدون استثناء از قرآن و س_اي_ر م_ن_اب_ع اسلامى استفاده نمايند ; زيرا :اولا : قرآن با هرگونه تقليد مبارزه پ

پرسش

در گ_وش_ه و ك_نار افرادى هستند كه مساله تقليد در احكام

را انكار مى كنند ومنطق آنها اين است كه همه موظفند كه در مسائل دينى تحقيق كنند و مسائل مذهبى رابدون استثناء از قرآن و س_اي_ر م_ن_اب_ع اسلامى استفاده نمايند ; زيرا :اولا : قرآن با هرگونه تقليد مبارزه پى گير دارد و پيوسته از پيرويهاى نسنجيده انتقاد مى كند . ثانيا : تقليد يك نوع تبعيت بدون دليل است و عقل و منطق پيروى بدون دليل رانمى پذيرد . ثالثا : تقليد مايه پراكندگى صفوف مسلمانان است , زيرا مراجع تقليد غالبا متعددبوده و آراى آنها در همه مسائل يكسان نيست .

پاسخ

ب_ه ع_ق_ي_ده ما سرچشمه تمام اين ايرادها يك چيز بيش نيست و آن اين كه : كلمه تقليددو معنى دارد , يك معنى معمولى كه در عرف عام فهميده مى شود و لفظ تقليد درمكالمات روز مره در آن به كار مى رود و يك معنى علمى كه در كتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مى گردد . ت_م_ام اي_ن ايرادهايى كه كرده اند و مى كنند , همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هيچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد . ت_وض_يح اين كه : در گفتار روزانه به كارهاى بى رويه افرادى كه چشم و گوش بسته سر ديگران مى افتند و اعمال نادرست آنها را تكرار مى كنند تقليد گفته مى شود . اين گونه پيروى كور كورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود , بطور قطع عملى است بسيار زش_ت و زن_نده , نه با منطق سازگار است و نه با روح تعليمات اسلام ; و هيچ آدم با شخصيت و با

ف_ك_رى ح_اضر نمى شود كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن بيفتد و هر عمل بى رويه اى را كه ديگران انجام مى دهند , او نيز انجام دهد . اين همان تقليد است كه بت پرستان براى توجيه اعمال خود به آن متوسل مى شدند ومى گفتند : آيين بت پرستى آيين نياكان ماست و ما حاضر نيستيم كه از پيروى آنان چشم بپوشيم . قرآن مجيد منطق آنان را در آيه زير يادآورى مى كند و از آنان چنين نقل مى نمايد : انا وجدنا آبائنا على امه و انا على آثارهم مقتدون ; ما پدران خود را برآيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم . (1) آنان در اين كار احمقانه ( سجده در مقابل سنگ و چوب بى ارزش ) روى اعمال ابلهانه نياكان خود تكيه مى كردندو چشم و گوش بسته , از آيين خرافى آنان پيروى مى نمودند . اين همان تقليدى است كه سرچشمه توسعه بسيارى از مفاسد اجتماعى و چشم هم چشمى هاو مد پرستى ها و آلودگيهاست . اين همان تقليدى است كه در شعر مولوى به آن اشاره شده است : خلق را تقليدشان بر باد داد 000 . ه_م_ان طورى كه گفتيم تمامى حملاتى كه افراد بى اطلاع به مساله تقليد دارند ,روى همين معنى است . ول_ى ت_ق_ليد در اصطلاح علمى , مفهومى كاملا جدا از اين مفهوم دارد و مى توان آن را در جمله مراجعه افراد غير متخصص به افراد متخصص , درمسائل تخصصى خلاصه نمود . ي_ع_ن_ى در ت_م_ام م_س_ائل علمى كه نياز به تخصص هايى

دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسيهاى ساليان دراز است , افرادى كه وارد به آن رشته نيستند - به هنگام نياز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفكران مورد اعتماد مراجعه كنند و از افكارآنان استفاده بنمايند . اي_ن م_ع_نا از تقليد كه در كتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غير عالم به ع_الم تعبير مى شود , اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و كشاورزى و پزشكى و امثال آن است . اگر يك روز اين موضوع از زندگى بشر برداشته شود , يعنى هيچ بيمارى به پزشكى مراجعه نكند , ه_ي_چ ان_س_ان_ى ب_ه م_عمار و مهندس رجوع ننمايد , هيچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان م_ش_ورت ن_ك_ن_د و ه_ي_چ كس به هيچ كارشناس و ميكانيك و متخصصى درمسائل گوناگون بازگشت ننمايد , تمام زندگى اجتماعى فرو مى ريزد و هرج و مرج درتمام شوون آشكار مى شود . مسائل دينى از اين قانون مستثنا نيست ; البته در اصول عقايد دينى - يعنى شناختن خدا و پيامبر و ج_ان_شينان او و روز رستاخيز - همه مردم بايد تحقيق كنند و تحقيق در اين مسائل , كار مشكل و پ_ي_چيده اى نيست و هر كس مى تواند اين چند اصل را بادليل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دريابد . ولى در مسائل مربوط به احكام اسلامى در باب عبادات , معاملات , سياسات اسلامى , احكام مربوط ب_ه ف_رد و خ_ان_ه واج_ت_م_اع , ن_م_از , روزه , ج_ه_اد , دي_ات , حدود , قصاص , ازدواج و طلاق

و ه_زاران م_س_ائل م_خ_ت_ل_ف و مربوط به قسمتهاى زندگى انسانها , هرگز همه افراد نمى توانند ش_خ_صاتخصص پيدا كنند و احكام را از منابع دينى - قرآن , حديث , دليل عقل و اجماع -استفاده نمايند . ب_ن_اب_ر اي_ن , ناچارند درباره اين گونه مسائل به دانشمندان و صاحبنظران دلسوز ومورد اعتماد م_راج_ع_ه ن_م_ايند ; دانشمندانى كه ساليان دراز در مسائل اسلامى زحمت كشيده اند و به كتاب آسمانى و سنت پيامبر و احاديث جانشينان او آشنايى كامل دارند . با توجه به اين بيان , كاملا روشن مى شود كه اين گونه مراجعه به دانشمندان ,پيروى بدون دليل نيست بلكه اين پيروى و اقتباس , پيوسته آميخته با يك دليل عقلى و منطقى است و آن اين كه ن_ظ_ريه شخص عالم و دانشمند و متخصص - بخصوص در حالى كه بى نظر هم باشد - به حقيقت ب_س_ي_ار ن_زدي_كتر است و غالبا از حقيقت جدانيست و اگر هم در آن اشتباه باشد , اشتباهات او م_حدود است , در حالى كه اگرشخص بى اطلاع بخواهد به ميل و عقيده شخصى خود كار كند , اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود . م_ث_لا , اگ_ر ان_سان هنگام بيمارى به پزشك مراجعه كند نسخه مى گيرد , البته ممكن است كه پ_زش_ك اش_ت_ب_اه ك_ند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتايج مثبتى كه از نسخه او گرفته مى شود , بسيار كمتر است - منظور پزشكان آگاه و متفكر است - اما اگرانسان پيروى از پزشك را ك_ن_ار ب_گ_ذارد و هر موقع بيمار شد به ميل و اراده خود هردارويى را كه به فكرش رسيد

بخورد , بدون شك كار فوق العاده خطرناكى مرتكب مى گردد و بسيار اتفاق مى افتد كه جان خود را در اين راه به خطر مى اندازد . نتيجه : پيروى افراد غير وارد از افراد مطلع , پيوسته آميخته به يك دليل اجمالى و منطقى است . اي_ن ن_ي_ز م_سلم است كه چنين پيروى و اقتباس , نشانه كمبود شخصيت انسان نيست بلكه دليل شخصيت اوست ; زيرا مى دانيم كه دايره علوم به اندازه اى وسيع است كه تنها دريك علم , دهها و گ_اه_ى ص_دها رشته تخصص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغزبوعلى داشته باشد , هرگز نمى تواند در يك صدم اين علوم متخصص گردد . بنابر اين چاره اى جز اين نيست كه در غير رشته هاى تخصصى خود به ديگران مراجعه كند . م_ثلا مهندس هنگامى كه بيمار مى شود , به دوست پزشك خود مراجعه مى كند و پزشك هنگامى ك_ه ب_خ_واهد خانه بسازد , از رفيق مهندس خود نقشه مى گيرد و هر دو هنگامى كه اتومبيلشان خراب مى شود , به مكانيك رجوع مى نمايند و در احكام اسلامى كه از آن آگاهى ندارند , به علما و دانشمندان مذهبى مراجعه مى كنند . ت_نها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه مى گويند : چه مانعى دارد كه انسان در مسائل مورد نياز به دانشمندان مراجعه كند و دليل هر مساله را از آنهابپرسد . ولى اين سخن همانند آن است كه كسى بگويد : چه مانعى دارد كه هنگامى كه انسان بيمار مى شود , به پزشك مراجعه

كند و نسخه اى كه مى گيرد , دلايل يك يك داروها وطرز استعمال آن را از او بخواهد , آيا چنين كارى امكان پذير است كه تمام پزشكان دلايل نسخه هاى خود را براى مردم شرح ده_ن_د و آي_ا ب_ه ف_رض اين كه چنين كارى بكنند ,فردى كه از علم تشريح و فيزيولوژى و خواص داروها و عكس العمل هاى مختلف آن آگاه نيست , از توضيح طبيب مى تواند به خودى خود چيزى را درك ك_ن_د و ش_خ_صا تصميم بگيرد ؟كسانى كه اين سخن را مى گويند هرگز از وسعت علوم اسلامى آگاه نيستند ; آنهانمى دانند كه براى فهم تمام جزئيات قرآن و دهها هزار حديث و بررسى اح_وال رج_ال م_خ_ت_ل_فى كه در سلسله سند احاديث قرار دارند و شناخت احاديث صحيح از غير صحيح ودرست از نادرست و فهم ريزه كاريهاى آيات و سنت پيامبر , ساليان درازى وقت لازم است تا انسان در اين مسائل به سرحد تخصص برسد . گ_اهى مى شود براى فهم يك حكم اسلامى مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حق حضانت وتربيت اط_فال و امثال آن , بايد چندين آيه از قرآن و دهها حديث را زير و رو كردو سپس حالات دهها نفر را ك_ه در س_ل_س_ل_ه س_ند حديث قرار دارند , از كتب رجال با دقت مورد مطالعه قرار داد و لغات م_تعددى را كه در اين احاديث است , با مراجعه به كتب متعدد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبيات عرب درك كرد . آيا به راستى همه مردم مى توانند در تمام موارد به مسائل اسلامى از تمام

اين جزئيات آگاه شوند ؟ آي_ا م_ف_هوم اين سخن آن نيست كه همه مردم تمام كارهاى زندگى خود را رهاكرده و به صورت محصل علوم دينى درآيند ؟ تازه معلوم نيست همه افراد , استعدادرسيدن به سر حد اجتهاد و ذوق استنباط احكام شرعى را داشته باشند و چه بسا آنهااستعدادهاى ديگرى داشته باشند . ام_ا اي_ن ك_ه مى گويند مراجعه به مراجع تقليد موجب اختلاف و پراكندگى است , حرف عجيبى است . اولا : م_راج_ع معروف تقليد در هر زمان غالبا يك نفر و يا چند نفرند , در حالى كه اگر همه مردم بخواهند در احكام اسلامى نظر بدهند , به تعداد نفرات مسلمانان ممكن است آراى گوناگون پيدا شود و اين از نظر اختلاف و پراكندگى فوق العاده اثرش بيشتر است . ثانيا : اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى واساسى اختلافى نيست و به همين دليل ملاحظه مى كنيد افرادى كه از علماى مختلف پيروى مى كنند , همه با هم در ص_ف واح_د ج_م_اع_ت ن_م_از مى خوانند , بدون اين كه اختلاف فتاوادر مسائل جزئى مانع از ه_ماهنگى آنها در جماعت بشود , يا اين كه همگى به حج مى روندمراسم حج را در روزهاى معين انجام مى دهند , بدون اين كه اختلاف فتاوا مشكلى حتى براى افراد يك كاروان ايجاد كند . اينها همه نشان مى دهد كه اختلاف فتاوا در مسائلى كه به وحدت مسلمين لطمه نمى زند .

چرا بايد تقليد كرد و چرا از فقيه اعلم ؟

پرسش

چرا بايد تقليد كرد و چرا از فقيه اعلم ؟

پاسخ

م_ق_صود از تقليد چيست ؟ مگر نه اين است كه تقليد از ديگران مذمت شده است ؟ و بافرض اينكه ت_قليد كار درستى باشد , چرا بايد از مجتهد اعلم تقليد كرد ؟ و اساساچرا مجتهدين با هم اختلاف نظر دارند ؟ و آيا اگر آنان در فتواهايى كه مى دهند باهم مشورت كنند اختلاف نظرها بطور كلى ب_رط_رف نمى شود ؟ مگر خداى ناكرده هوى و هوس و اغراض شخصى در كار است كه باهم توافق نمى كنند . پ_اسخ اين پرسشها را در زير مى خوانيد :1 - تقليد جاهل از جاهل , ناگفته پيداست كه اين قسم از تقليد , علاوه بر اينكه انسانرا در زندگى سعادتمند نمى كند او را به سقوط و بدبختى نيز مى كشاند . 2 - ت_ق_ليد عالم از جاهل , روشن است كه اين قسم از تقليد نيز درست نيست بلكه لازم است عالم در هر رشته , طبق علم و دانش خود قدم بردارد , البته تصديق مى كنيدكه زشت ترين انواع تقليد غ_ل_ط اي_ن اس_ت كه مثلا شخصى كه در امور ساختمانى تخصص دارد براى ساختن ساختمان , از معلومات خود استفاده نكند و كور كورانه از ديگران كه در اين رشته تخصصى ندارند پيروى كند . 3 - ت_قليد جاهل از عالم , و به عبارت ديگر رجوع غير متخصص به متخصص مى باشد ,اين قسم از ت_ق_ل_ي_د كاريست منطقى و صحيح , و فطرت و عقل انسان هم آنرا ايجاب مى كند , و اصولا بر اثر همين منطق و فطرت

است كه ما در ساختن خانه سراغ معمار وبنا مى رويم , و براى دوختن لباس به خياط مراجعه مى كنيم . و ه_ن_گام بيمارى دنبال طبيب مى رويم , و به طور خلاصه عقل و فطرت , ما را در هر رشته يى به كارشناس ومتخصص آن رشته ارجاع مى دهد . براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد :اگر خداى ناكرده بيمارى داشته باشيد , براى معالجه او دو راه در پ_يش داريد ,يكى اينكه به هر كس برخورد مى كنيد از او بخواهيد درباره بيمارى شما ن_ظ_ري_ه ب_ده_دو داروه_ايى را معرفى نمايد , ديگر اينكه به طبيب مخصوص مراجعه و از نظريه اوپ_ي_روى كنيد , آيا شما كداميك از اين دو راه را انتخاب مى كنيد ؟ بدون شك راه دوم را انتخاب خ_واه_يد كرد , و به نظريه هايى كه افراد غير متخصص مى دهند مخصوصا درصورتيكه حال بيمار شما سخت باشد هيچ توجهى نمى كنيد . ب_نابراين بايد گفت تقليد صحيح و رجوع غير متخصص به متخصص يك نحو راهنمايابى است , و ب_دين ترتيب انسان از اطلاعات علمى و كاوشهاى اصيل متخصص يك فن استفاده مى كند , و اين ق_س_م از تقليد علاوه براينكه مذموم نيست يكى از ضرورى ترين مسائل زندگى به شمار مى رود , زي_را ي_ك ان_سان چون نمى تواند در تمام قسمتها و رشته هااطلاعات كافى بدست آورد , و مستقلا ص_اح_ب ن_ظ_ر ب_اش_د , م_ج_ب_ور است در امور زندگى خوددر رشته هايى كه تخصص ندارد به كارشناسان و متخصصين آن مراجعه و از افكار آنهااستفاده كند . مسئله تقليد از مجتهدين هم

از همين باب است , زيرا تشخيص و استنباط احكام دين از روى قرآن و رواي_ات خ_ود ي_ك رشته تخصصى است , و چون متخصصين اين رشته مجتهدين هستند , لازم است تمام افراديكه خودشان مجتهد نيستند براى تشخيص وظايف دينى خودبه آنها مراجعه كنند . بنابراين تقليد صحيح و راهنمايابى , و به عبارت ديگر مراجعه غير متخصص به متخصص را نبايد با ت_ق_ل_يد كوركورانه و غلط اشتباه كرد , و نيز بايد دانست كه تمام آيات ورواياتيكه در مذمت تقليد وارد ش_ده اس_ت , ه_مه مربوط به تقليد كوركورانه ( يعنى قسم اول و دوم كه در بالا ذكر شد ) , و ت_ق_ل_ي_د در اص_ول عقايد مى باشد , نه تقليديكه اساس آن بر پيروى غير متخصص در يك رشته از متخصص در آن رشته باشد . ب_ا در ن_ظ_ر گرفتن اين مطالب روشن مى شود كه چرا بايد همه مردم در احكام دين ( يعنى فروع دين , زيرا اصول دين تقليدى نيست و بايد تمام افراد اصول دين خودرا با دليل و برهان بدانند ) به م_ج_ت_ه_دين و مراجع تقليد مراجعه كنند , هرچند درعلوم ديگر متخصص باشند , زيرا يك فقيه م_جتهد در رشته خودش متخصص است , و تمام علوميكه پايه اجتهاد و فقاهت است يعنى صرف , نحو , لغت , كلام , منطق , تفسير ,رجال , درايه و حديث را دارا است , و در قسمت استنباط احكام جزئى از قواعدكليه , و باصطلاح رد فرع بر اصل , و استفاده احكام از قرآن و روايات تخصص دارد , و به همين دليل مجتهد و

فقيه , در رشته هاييكه تخصص ندارد مثل مهندسى وپزشكى , در مواقع احتياج به متخصص آن مراجعه مى كند . ت_ق_ل_ي_د از اع_ل_م ب_دي_ه_ى است كه هرگاه در ميان اهل فنى اختلاف نظر باشد , بايد به آنكه از ه_م_ه اس_ت_ادت_ر و ماهرتر است مراجعه شود , مثلا شخصى بيمار است , و پزشكان معالج درباره او ن_ظريه هاى مختلفى ابراز مى كنند , يكى مى گويد بايد عمل جراحى انجام شود , ديگرى مى گويد ج_راح_ى ب_راى اي_ن ب_يمار خطرناكتر است و بايد با دارو معالجه شود , طبيب سوم نظريه ديگرى مى دهد مسلما در چنين موارد انسان از نظريه طبيبى پيروى مى كند كه اطلاعات طبى او وسيعتر , و س_واب_ق ت_ج_ربياتش بيشتر , و مهارتش درفن خود زيادتر , و خلاصه نسبت به ديگران ( اعلم ) ب_وده ب_اشد , اين يك روش خردمندانه است كه در تمام موارد اختلاف نظر اهل يك فن , در ميان عموم ملل رايج است . ب_ن_اب_راي_ن در ه_ر م_س_ال_ه اي_كه فقها و مجتهدين باهم اختلاف نظر داشته باشند , لازم است به مجتهديكه از ديگران اعلم و استادتر است مراجعه شود .

چرا در مسائل دينى تقليد كنيم ؟

پرسش

چرا در مسائل دينى تقليد كنيم ؟

پاسخ

ان_س_ان هنگامى كه چشم به اين جهان مى گشايد چيزى بلد نيست , ناچار بايد ازديگران استفاده كند و از اندوخته هاى علمى افراد ديگر بهره مند شود ; زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگى در هر قدمى به علم و دانش شديدا محتاج است . اس_اسا زندگى روى دو پايه محكم و اساسى استوار است و آن دو پايه عبارت است از دانستن و به كار بستن و به كار بستن نيز به دانستن نيازمند است , روى همين اصل نخستين قدم زندگى از دانستن شروع مى شود . اي_ن_جاست كه يكى از غرايز انسان وى را امداد مى كند و راه و رسم زندگى و كمال وسعادت را به روى او باز مى كند و آن غريزه اقتباس و تقليد است . همه مى دانيم كه كودك در اثر همين غريزه ( تقليد ) كم كم حرف زدن و آداب نشست وبرخاست را از پ_در و مادر ياد گرفته و هر روز مرحله اى از مراحل زندگى را طى مى كند و هر چه بزرگتر مى شود به فرا گرفتن علوم و افكار ديگران و پيروى از آنان توجه بيشترى پيدا مى كند تا رفته رفته با موجودات اين عالم آشنا شود و به وظايف خود پى ببرد . ول_ى در اي_نجا يك نكته اساسى وجود دارد كه لازم است مورد توجه قرار گيرد و آن اين است كه تقليد و پيروى از افكار و روش ديگران بطور كلى صحيح نيست , بلكه تقليدداراى اقسامى است :1 - ت_ق_ل_ي_د ج_اه_ل از جاهل :

ناگفته پيداست كه اين قسم از تقليد , علاوه بر اين كه انسان را در زن_دگ_ى س_ع_ادت_مند نمى كند او را به سقوط و بدبختى مى كشاند , ولى متاسفانه در اجتماع ما بسيارند افرادى كه كوركورانه از اخلاق و روش ملل ديگرتقليد مى كنند . اينها علاوه بر اين كه در تشريفات زندگى از قبيل لباس پوشيدن وغذا خوردن و نامگذارى فرزند و 000 تقليد مى كنند , در اشاعه منكرات و طرز عقيده و اخلاق نيز تحت عناوين مختلف فريبنده - ب_ا اين كه مفاسد اين نوع تقليد معلوم وروشن است - كوركورانه از آنها تقليد مى كنند ; همين نوع ت_ق_ل_ي_د است كه درباره آن شعر معروف گفته شده است :خلق را تقليدشان بر باد باد اى دو صد ل_ع_نت بر اين تقليد باد در قرآن كريم نيز آياتى در مذمت اين نوع تقليد وارد شده است , از جمله اي_ن ك_ه بت پرستان در برابر اعتراض پيغمبران خدا مى گفتند : انا وجدنا آبائنا على امه و انا على آثارهم مقتدون ; ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم . (1) قرآن به شدت اين منطق را تقبيح كرده و آنها را سرزنش مى كند . 2 - تقليد عالم از جاهل : روشن است كه اين قسم از تقليد از قسم اول بدتر وخطرناكتر است ; زيرا ع_ال_م ب_اي_د ط_ب_ق ع_ل_م و دان_ش خودم قدم بردارد تا به مسووليت خود عمل كرده باشد و اين زش_ت ت_ري_ن ان_واع ت_ق_ل_ي_د است كه شخص دانايى در زندگى ازمعلومات خود استفاده نكند و كوركورانه دنبال ديگران

برود . 3 - تقليد عالم از عالم : مسلما عالم در آن رشته اى كه متخصص و صاحب نظر است نبايد از همپايه خ_ود ت_ق_ل_يد كند بلكه بايد به تشخيص خود عمل نمايد و لذا فقهامى گويند : كسى كه به مرتبه اجتهاد رسيده است بايد به اجتهاد خود عمل كند . روى همين جهت در اجازه هاى اجتهاد معمولا مى نويسند : يحرم عليه التقليد تقليدكردن بر او ح_رام اس_ت و ب_اي_د ط_ب_ق نظر خود عمل كند و البته اين منافات ندارد كه در مسائل علمى , با دان_شمندان ديگر مشورت و تبادل نظر به عمل آورد , بلكه منظوراين است كه دانشمند در اتخاذ تصميم بايد استقلال فكر خود را حفظ كند و بى مطالعه تسليم نظرات ديگران نشود . 4 - تقليد جاهل از عالم : اين قسم تقليد را منطق صحيح عقل و فطرت ايجاب واقتضا مى كند , بر اث_ر همين منطق و فطرت است كه ما براى ساختن عمارت به سراغ معمار و بنا و در دوختن لباس به سراغ خياط و هنگام بيمارى به دنبال طبيب مى رويم . خلاصه عقل و فطرت , ما را در هر رشته اى به كارشناس و متخصص آن رشته ارجاع مى كند . ه_م_ين منطق است كه در تعليمات دينى و قوانين الهى مردم را به پيروى از فقها كه در تشخيص احكام الهى مهارت دارند وادار مى كند . ف_ق_ه_ايى كه ساليان دراز بااستعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته تا به مقام شامخ اج_تهادرسيده اند ; يعنى , قوانين الهى را مى توانند از مدارك

اصلى آن استخراج و استنباطكنند و در دسترس مردم بگذارند . ف_قهايى كه رهبران و راهنمايان دينى مردم مى باشند و از طرف پيشوايان بزرگ اسلام اين منصب بزرگ به آنها اعطا شده است تاافراد را در تمام شوون دينى به راه سعادت رهبرى كنند . در اي_نجا از اين نكته نبايد غفلت كرد كه علوم بشرى داراى رشته هاى متعددى است وممكن است يك فرد در عين حال كه در يك رشته مهارت فوق العاده اى دارد , از رشته ديگر اصلا و ابدا اطلاعى ن_داش_ت_ه ب_اشد و لذا بايد در آن رشته اى كه وارد نيست به متخصص و كارشناسان رجوع كند و از گفته آنها پيروى نمايد . مثلا دكتر يا مهندسى كه در رشته خود كمال مهارت را داراست , وارد شهرى مى شود ومى خواهد ب_ه كوچه معينى كه در يكى از خيابانهاى شهر واقع است برود و كوچه موردنظر را اصلا بلد نيست ولى آدرس آن را قبلا به او داده اند , ناچار بايد از اشخاصى كه وارد هستند بپرسد تا به مقصد برسد . ي_ا م_ث_لا ش_خ_ص_ى ك_ه در ع_ل_وم ف_ضايى متخصص است مريض مى شود , ناچار بايد به طبيب م_ت_خ_ص_ص در ام_راض ب_دن م_راجعه كند , گرچه اين فرد در علوم فضايى متخصص است ولى ب_اب_ي_م_اري_ها و روش معالجه آنها آشنا نيست , ناگزير به طبيب مراجعه مى كند و طبيب دستور م_ى ده_د كه چند عدد از فلان قرص بايد بخورد و فلان آمپول را بايد تزريق كند ,متخصص علوم فضايى بدون چون و چرا از گفته طبيب پيروى مى كند و هيچ گاه

از اودليل نمى خواهد . با در نظر گرفتن اين دو مثال روشن مى شود كه چرا بايد همه مردم از گفته مجتهدپيروى كنند - گ_رچ_ه متخصص باشند - زيرا يك نفر فقيه هم در رشته خودش متخصص است ;او در چندين ع_ل_م كه پايه اجتهاد و فقاهت مى باشد - صرف , نحو , لغت , كلام ,منطق , تفسير , رجال , درايه , حديث و اصول فقه - متخصص است . شما كتابى كوچك و كم حجم به نام رساله مى بينيد و شايد ندانيد كه اين رساله محصول عمر يك فقيه است كه با زحمتهاى طاقتفرسا و خون دل تهيه كرده و در دسترس مردم گذارده است . اج_ت_ه_اد ك_ار آسانى نيست , اجتهاد يعنى اطلاع بر كليه قوانين الهى كه در تمام شوون زندگى فردى و اجتماعى دخالت مستقيم دارد . شيخ مرتضى انصارى كه يكى از مجتهدين عالى مقام و از مفاخر مكتب اسلام است و راه پر نشيب و ف_راز اج_ت_ه_اد را پيموده است , در كتاب رسائل مى گويد : رزقنا اللّه الاجتهاد الذى هو اشد من ط_ول ال_جهاد ; خدا به ما توفيق اجتهاد دهد , اجتهادى كه از جهاد مداوم سنگين تر و پر زحمت تر اس_ت ذك_ر اي_ن ن_ك_ت_ه لازم اس_ت كه پيروى از دستور مجتهدان , مخصوص به فروع فقهى و اح_ك_ام عملى اسلام است نه مسائل عقيدتى و اصولى ; و به عبارت ديگر : تقليد و پيروى ازمجتهد در ف_روع دي_ن اس_ت ن_ه اصول دين ; زيرا مسائل اصولى مانند شناخت خدا وپيامبران ريشه و پايه م_ك_تب محسوب مى شود و

آنها را حتما بايد از روى دليل و منطق دانست , اما پس از پذيرفتن اين اص_ول از روى دل_ي_ل و منطق , مى توان در احكام فرعى كه فهم آنها از منابع دينى - مانند قرآن و ح_دي_ث و دلاي_ل دي_گ_ر - اح_ت_ي_اج ب_ه اطلاع از علوم مختلف و تخصص دارد , به مجتهدان كه متخصصان اين مسائل هستند مراجعه كرد . ه_مچنين پيروى از آنها در مسائل قطعى و مسلم اسلامى مانند وجوب نماز , حج , امربه معروف و نهى از منكر , تحريم دروغ , خيانت , شراب و قمار نيست ; زيرا اين مسائل را همه مى دانند و نياز به تقليد كردن ندارد , بنابر اين تقليد منحصر به احكام فرعى غير قطعى است .

چرا بايد از اعلم تقليد كرد ؟

پرسش

چرا بايد از اعلم تقليد كرد ؟

پاسخ

م_وض_وع ت_قليد از اعلم از جمله موضوعاتى است كه در ميان فقها مشهور و معروف است و دلايل مختلفى براى آن ذكر كرده اند كه يك نمونه روشن آن را ذيلا از نظرمى گذرانيم . اساس تقليد و رجوع جاهل به عالم , از روش عقلايى جهان گرفته شده , به اين معنى كه در ميان اق_وام و ملتها افرادى كه در فنى تخصص ندارند , هنگامى كه مسائلى ازآن فن , مورد احتياجشان واق_ع ش_ود , ب_ه افرادى كه متخصص آن فن هستند مراجعه مى كنند ; مثلا , افرادى كه آشنايى به م_س_ائل ط_بى ندارند , هنگامى كه بيمارمى شوند به طبيب , و افرادى كه به امور ساختمانى وارد نيستند , به هنگام احتياج به مهندس و معمار ساختمان مراجعه مى نمايند . بديهى است هرگاه در ميان اهل فنى اختلاف نظر باشد , مثلا طبيبى معتقد باشد كه درمان فلان بيمارى به طريق خاصى است و طبيب ديگر طريق ديگرى را معتقد باشد , مسلما در چنين موردى ش_خ_ص ب_ي_مار ازنظريه طبيبى پيروى مى كند كه اطلاعات طبى او وسيعتر و سوابق تجربياتش بيشتر ومهارتش در فن خود زيادتر و خلاصه نسبت به ديگرى اعلم بوده باشد . اي_ن ي_ك روش م_ن_طقى است كه عموم ملل در موارد اختلاف نظر در اهل يك فن , از آن پيروى مى كنند . ه_م_ان ط_ور كه گفته شد , اين يكى از دلايل لزوم تقليد اعلم است و دلايل ديگرى هم فقها ذكر كرده اند كه جاى شرح آن نيست .

چرا تقليد واجب است؟

پرسش

چرا تقليد واجب است؟

پاسخ

زيرا در هر موضوعي «جاهل» بايد به «عالم» مراجعه نمايد؛ مثلاً جاهل به طبّ بايد به طبيب رجوع كند و در همة فنون چنين است و اين يك امر ارتكازي و فطري است.

چرا تقليد واجب است؟

پرسش

چرا تقليد واجب است؟

پاسخ

زيرا در هر موضوعي «جاهل» بايد به «عالم» مراجعه نمايد؛ مثلاً جاهل به طبّ بايد به طبيب رجوع كند و در همة فنون چنين است و اين يك امر ارتكازي و فطري است.

چرا بايد مرجع تقليد مرد باشد؟ مگر نه اينكه زن و مرد از هيچ نظر با هم تفاوت ندارند و در محدودة پارسايي هم مانند يكديگرند؟

پرسش

چرا بايد مرجع تقليد مرد باشد؟ مگر نه اينكه زن و مرد از هيچ نظر با هم تفاوت ندارند و در محدودة پارسايي هم مانند يكديگرند؟

پاسخ

اوّلاً، اين اظهار و ادّعا را كسي مي تواند بنمايد كه زن و مرد و اساساً انسان را از تمام جهات و ابعاد مختلف شناخته باشد. تا آنجا كه ما اطّلاع داريم هزاران دانشمند و محقّقي كه در طول تاريخ تا اين زمان دربارة انسان تحقيق و بررسي و كاوش كرده اند، اعتراف دارند، چنانكه شايسته است اين موجود و جنس زن و مرد را نشناخته اند و هم چنان بايد براي شناخت بيشتر اين موجود كاوش و تحقيق ادامه يابد. چه بسا تا هر كجا هم اين كاوشها پيش برود و مجهولاتي معلوم شود باز مجهولات و نقاط ناشناخته اي همچنان مجهول مانده باشد؛ بلكه مي توان گفت با شناخت بيشتر و كاوش زيادتر، كثرت اين ابعاد ناشناخته بيشتر مكشوف مي شود و با معلوم شدن هر مجهول، مجهولات بيشتري را در برابر خود مي بيند. شايد يكي از معاني «من عرف نفسه فقد عرف ربه» همين باشد كه شناخت انسان _ چنانكه بايد _ ميسّر نيست و به پايان نمي رسد. وقتي انسان از معرفت خود عاجز و ناتوان باشد چگونه مي تواند به حقيقت حق و خالق خود معرفت پيدا كند و همانطور كه معرفت شخص به خودش اجمالي است و تفصيلي نيست به طريق اولي معرفت او به خدا هم اجمالي است.

ثانياً، اگر چه در بين بانوان زناني مي باشند كه در توان عقلي از نوع مردها و اكثريّت آنان قوي تر و رشد فكري بيشتر دارند؛ ولي بر حسب نوع، زنان از مردان عاطفي تر

و احساساتي تر و لطيف تر و رحم و مهرشان بيشتر است؛ هرچند همه داراي عقل مي باشند و آياتي كه در قرآن مجيد در آنها از صاحبان عقل و تفكّر تمجيد و توصيف شده _ چنانكه شامل مردان است _ شامل بانوان نيز هست و « اُولي الألباب» (بقره/197، آل عمران/190، يوسف/111، ص/43، زمر/1) و «اُولي النهي» (طه/54 و 128) بر هر دو اطلاق شده است.

با اين وجود مردان بر حسب نوع از زنان در تدبير و سخت گيري و مديريّت و صلابت نفس، قوي ترند و كمتر از زنان تحت تأثير عوامل جلب كننده رأفت و رحم و گذشت قرار مي گيرند؛ بنابراين مرد براي يك سلسله وظايف خاص بر حسب نوع مناسب تر است و زن هم براي يك سلسلة وظايف ديگر.

چنانكه بر حسب اندام و ساختمان جسمي هر كدام تكويناً يا تشريعاً مناصب و وظايف مناسب خود را دارند، بي آنكه هيج يك از صلاحيّتهائي كه دارند در عالم تشريع يا تكوين محروم شده باشند.

بر اين اساس اگر مرد را به وظايفي كه بر روح سنگين است و بالطبع نگراني و تشويش خاطر وغصّه دارد، تكليف كرده باشند و زنان را از آن معاف كرده باشند، اين محروميّت نيست؛ بلكه خلاصي از ناآرامي فكر و اضطراب است. اصلاً در عالم تكوين و تشريع محروميّت نيست؛ يعني احدي از آنچه بايد داشته باشد، محروم نشده است؛ هر چند ما بر همة اين جهات آگاه نشويم.

با توجّه به اين نكات معلوم مي شود كه در هر جا بين اين دو جنس تكويناً و تشريعاً تفاوتهائي باشد، اگر به غير از آن مقرّر شود، امور از طريق مستقيم و

اعتدال خارج مي گردد. اين تعبير تفاوت هم در اين جا كوتاه است؛ چون تفاوت در شرايط متساوي تفاوت حقيقي است و در اينجا تفاوت نيست و همان مثال (جهان چون خط و خال و چشم ابرو است) كه هيچيك از آنها با هم تفاوت و اختلاف ندارند و هر كدام همانكه هستند و بايد باشند، هستند.

راجع به مرجعيّت هم نظر مشهور بر همين ملاحظات موجّه مي شود و افتا و فتوا از سنگين ترين و خطرناكترين امور است؛ بنابر اين بعضي از بزرگان تا مي توانستند و تكليف عيني آنها نمي شد از فتوا دادن احتراز مي كردند.

به هر دليل و از هر نظري كه شرط مرجعيّت ذكورت باشد مرحوم فقيه محقّق مرجع عاليمقام آيت الله خوئي (رحمه الله عليه) به شرحي كه در يكي از تقريرات دروس ايشان است _ ادلّه اي را كه براي اشتراط ذكورت در مرجع تقليد مطرح است، مورد بررسي و بحث قرار داده و به اين نتيجه مي رسند كه نظر اشتراط از تعاليم اسلام و آنچه مقصود از كمال زن و مرد و نظام اجتماع و جهات راجع به سعادت هر دو جنس است استفاده مي شود، مسأله اي است كه مرتكز قطعي اذهان متشرّعه و اهل شرع است كه البتّه در عين حال به مفهوم صحيح، نه هيچ حقّ مالي و سود به جنس مرد اعطا شده و نه زن از حقّ مالي و انتفاعي محروم شده است و مسأله، مسألة تكليف و مسؤوليّت است كه مثل جهاد بر مرد واجب است و زن از به آن مكلّف نيست…».

چرا بايد مرجع تقليد مرد باشد؟ مگر نه اينكه زن و مرد از هيچ نظر با هم تفاوت ندارند و در محدودة پارسايي هم مانند يكديگرند؟

پرسش

چرا بايد مرجع تقليد مرد باشد؟ مگر نه اينكه زن و مرد از هيچ نظر با

هم تفاوت ندارند و در محدودة پارسايي هم مانند يكديگرند؟

پاسخ

اوّلاً، اين اظهار و ادّعا را كسي مي تواند بنمايد كه زن و مرد و اساساً انسان را از تمام جهات و ابعاد مختلف شناخته باشد. تا آنجا كه ما اطّلاع داريم هزاران دانشمند و محقّقي كه در طول تاريخ تا اين زمان دربارة انسان تحقيق و بررسي و كاوش كرده اند، اعتراف دارند، چنانكه شايسته است اين موجود و جنس زن و مرد را نشناخته اند و هم چنان بايد براي شناخت بيشتر اين موجود كاوش و تحقيق ادامه يابد. چه بسا تا هر كجا هم اين كاوشها پيش برود و مجهولاتي معلوم شود باز مجهولات و نقاط ناشناخته اي همچنان مجهول مانده باشد؛ بلكه مي توان گفت با شناخت بيشتر و كاوش زيادتر، كثرت اين ابعاد ناشناخته بيشتر مكشوف مي شود و با معلوم شدن هر مجهول، مجهولات بيشتري را در برابر خود مي بيند. شايد يكي از معاني «من عرف نفسه فقد عرف ربه» همين باشد كه شناخت انسان _ چنانكه بايد _ ميسّر نيست و به پايان نمي رسد. وقتي انسان از معرفت خود عاجز و ناتوان باشد چگونه مي تواند به حقيقت حق و خالق خود معرفت پيدا كند و همانطور كه معرفت شخص به خودش اجمالي است و تفصيلي نيست به طريق اولي معرفت او به خدا هم اجمالي است.

ثانياً، اگر چه در بين بانوان زناني مي باشند كه در توان عقلي از نوع مردها و اكثريّت آنان قوي تر و رشد فكري بيشتر دارند؛ ولي بر حسب نوع، زنان از مردان عاطفي تر و احساساتي تر و لطيف تر و رحم و مهرشان بيشتر است؛ هرچند همه داراي عقل مي باشند و

آياتي كه در قرآن مجيد در آنها از صاحبان عقل و تفكّر تمجيد و توصيف شده _ چنانكه شامل مردان است _ شامل بانوان نيز هست و « اُولي الألباب» (بقره/197، آل عمران/190، يوسف/111، ص/43، زمر/1) و «اُولي النهي» (طه/54 و 128) بر هر دو اطلاق شده است.

با اين وجود مردان بر حسب نوع از زنان در تدبير و سخت گيري و مديريّت و صلابت نفس، قوي ترند و كمتر از زنان تحت تأثير عوامل جلب كننده رأفت و رحم و گذشت قرار مي گيرند؛ بنابراين مرد براي يك سلسله وظايف خاص بر حسب نوع مناسب تر است و زن هم براي يك سلسلة وظايف ديگر.

چنانكه بر حسب اندام و ساختمان جسمي هر كدام تكويناً يا تشريعاً مناصب و وظايف مناسب خود را دارند، بي آنكه هيج يك از صلاحيّتهائي كه دارند در عالم تشريع يا تكوين محروم شده باشند.

بر اين اساس اگر مرد را به وظايفي كه بر روح سنگين است و بالطبع نگراني و تشويش خاطر وغصّه دارد، تكليف كرده باشند و زنان را از آن معاف كرده باشند، اين محروميّت نيست؛ بلكه خلاصي از ناآرامي فكر و اضطراب است. اصلاً در عالم تكوين و تشريع محروميّت نيست؛ يعني احدي از آنچه بايد داشته باشد، محروم نشده است؛ هر چند ما بر همة اين جهات آگاه نشويم.

با توجّه به اين نكات معلوم مي شود كه در هر جا بين اين دو جنس تكويناً و تشريعاً تفاوتهائي باشد، اگر به غير از آن مقرّر شود، امور از طريق مستقيم و اعتدال خارج مي گردد. اين تعبير تفاوت هم در اين جا كوتاه است؛ چون تفاوت در شرايط

متساوي تفاوت حقيقي است و در اينجا تفاوت نيست و همان مثال (جهان چون خط و خال و چشم ابرو است) كه هيچيك از آنها با هم تفاوت و اختلاف ندارند و هر كدام همانكه هستند و بايد باشند، هستند.

راجع به مرجعيّت هم نظر مشهور بر همين ملاحظات موجّه مي شود و افتا و فتوا از سنگين ترين و خطرناكترين امور است؛ بنابر اين بعضي از بزرگان تا مي توانستند و تكليف عيني آنها نمي شد از فتوا دادن احتراز مي كردند.

به هر دليل و از هر نظري كه شرط مرجعيّت ذكورت باشد مرحوم فقيه محقّق مرجع عاليمقام آيت الله خوئي (رحمه الله عليه) به شرحي كه در يكي از تقريرات دروس ايشان است _ ادلّه اي را كه براي اشتراط ذكورت در مرجع تقليد مطرح است، مورد بررسي و بحث قرار داده و به اين نتيجه مي رسند كه نظر اشتراط از تعاليم اسلام و آنچه مقصود از كمال زن و مرد و نظام اجتماع و جهات راجع به سعادت هر دو جنس است استفاده مي شود، مسأله اي است كه مرتكز قطعي اذهان متشرّعه و اهل شرع است كه البتّه در عين حال به مفهوم صحيح، نه هيچ حقّ مالي و سود به جنس مرد اعطا شده و نه زن از حقّ مالي و انتفاعي محروم شده است و مسأله، مسألة تكليف و مسؤوليّت است كه مثل جهاد بر مرد واجب است و زن از به آن مكلّف نيست…».

چه كسي شايستگي و توان استنباط از متون ديني را دارد؟

پرسش

چه كسي شايستگي و توان استنباط از متون ديني را دارد؟

پاسخ

آيين خدا براي همگان نازل شده است و همه بايد به آن عمل كنند، ولي استخراج باورهاي لازم و احكام عملي، در گرو آشنايي با فهم كتاب خدا و سنت پيامبر اسلام است. تفسير حديث نيز براي خود شرايط لازمي دارد كه دانشمندان در علم « درايه» به تبيين آنها پرداخته اند. فهم دين به صورت عميق گاهي از طريق عقل صورت مي گيرد و گاهي از طريق نقل. فردي مي تواند روشنگر راه حق باشد كه از نظر آگاهي از قواعد فلسفي و كلامي به پايه خاصي برسد آيا مي توان تفسير آيات ياد شده در زير را به دست افراد عادي سپرد؟

«لو كان فيهما الهه إلا الله لفسدتا…». انبيا/22

[اگر در زمين و آسمانها خداياني باشد در آنجا فساد پديد مي آيد.]

«مَا اتَخذ الله من وَلد و ما كان مَعه مِن إِله إذاً لَذهب كُل إِله بِما خَلق و لَعلي بَعضُهم عَلي بَعض…». مؤمنون/91

[خدا فرزند اختيار نكرده و با او معبودي ديگر نيست و اگر جز اين بود قطعاً هر خدايي آنچه را آفريده بود با خود مي برد و حتماً برخي بر برخي ديگر تفوق مي جستند.]

فهم اين آيات و امثال آن به پختگي عقل نيازمند است. استنباط احكام عملي شرع از متون كتاب و سنت و ديگر ادله استنباط، نيز چنين است.

فلسفه احكام نجاسات

چرا مسلمانان، مسيحي را نجس مي دانند؟

پرسش

چرا مسلمانان، مسيحي را نجس مي دانند؟

پاسخ

اهل كتاب اعم از يهودي ها، نصراني ها و مجوسي ها نجس شمرده مي شوند، به خاطر اين كه بر اساس آيه "انما المشركون نجس" مشركند و يا به خاطر رواياتي كه در زمينه اهل كتاب وارد شده است، نيز به خاطر خوردن گوشتي كه ذبح اسلامي نشده (مردار) و خوردن گوشت خوك و ديگر حرام گوشتها و يا نوشيدن شراب، يا نجس ندانستن خون و مردار و مني و برخي از نجاسات ديگر درباره تمامي مطالب مذكور رايات و ادله اي در دست است و در كتاب هاي فقهي مفصلا بحث شده است.(1) در اين زمينه برخي از فقها بر اساس بعضي ادله مي گويند: اهل كتاب نجاست ذاتي دارند. اما جمع ديگر مي گويند: اهل كتاب پاكند، ولي به خاطر پرهيز نكردن از نجاسات مانند خوردن گوشت خوك، نوشيدن شراب، نجاست عارضي دارند، نه ذاتي كه طبعا اگر در دست و لباس آن ها نجاست ديده نشد، محكوم به طهارت هستند. بسياري از دما و امام راحل و آيات عظام: زنجاني صافي، بهجت و مكارم اهل كتاب را نجس ذاتي مي دانند و برخي ديگر مانند آيات عظام: تبريزي، سيستاني، فاضل و خامنه اي، اهل كتاب را پاك مي دانند.(2) اگر از گوشت خوك و مردار و شراب و ديگر نجاسات پرهيز نمي كنند، نجاست عارضي پيدا مي كنند، مانند مسلمانان كه اگر از اين امور پرهيز نكنند، نجس مي شوند.

پي نوشت ها:

1 - مستمسك العروه الوثقي، ج 1، ص 367 به بعد، با تلخيص.

2 - توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 84، مسئله 106 و ذيل آن.

علت اين كه اگر دامي مورد تجاوز قرار گرفت، بايد از خوردن گوشت آن جلوگيري شود و بايد بعد از ذبح آن را سوزانيد چيست؟

پرسش

علت اين كه اگر دامي مورد تجاوز قرار گرفت، بايد از خوردن گوشت آن جلوگيري شود و بايد بعد

از ذبح آن را سوزانيد چيست؟

پاسخ

خداوند براي اقناع شهوت انسان، راه صحيح و عقلايي وتكويني قرار داده است. اگر قرار بود انسان از راه استمنا و لواط و تجاوز به حيوانات خود را سير كند، ديگر نيازي نبود خداوند زن را بيافريند.

خداوند حكيك اگر به انسان شهوت داده، راه دفع آن را نيز داده است. از بيراهه رفتن خلاف است و براي انسان و جامعه ضرر دارد. خداوند براي انسان، مجانس و هم سنخ آفريده است. بنابر اين نبايد خود را هم سنخ حيوانات قرار دهد. اين از زبوني و كم عقلي كساني است كه سگ بازي مي كنند يا با حيوانات آميزش مي كنند. خداوند مي فرمايد: "ما انسان را تكريم كرديم".

در وسائل الشيعه رواياتي بر تحريم گوشت و پوست و شير حيوان موطوئه وارد شده است. ازجمله امام صادق(ع) مي فرمايد: "از اميرالمؤمنين درباره حيوان موطونه سؤال كردند، حضرت فرمود: "گوشت و شير آن حرام است".(1)

در روايت ديگر امام صادق(ع) فرمود: "آن را مي كشند و آتش مي زنند".(2)

از اين كه بايد آن را پس از كشتن آتش زد و سوزاند، استفاده مي شود نه تنهاانسان ها نبايد آن گوشت را استفاده كنند، بلكه حيوانات نيز آن را نخورند، چون ممكن است سمومي در آن گوشت ايجاد شده باشد كه براي حيوانات و يا محيط زيست خطر ناك باشد، از حكم سوزادند استفاده مي شود كه اين گوشت خيلي پست و بي ارزش شده، حتي ارزش دفن كردن زير خاك را ندارد، نتيه اين مي شود كه وطي حيوان توسط انسان بسيار زشت و ناپسند است.

چرا بخار بول نجس نيست؟

پرسش

چرا بخار بول نجس نيست؟

پاسخ

دليلى بر نجس بودن بخار بول در دست نيست; زيرا آنچه نجس است، بول است نه بخار آن. وانگهى، بخار بول را نمى توان «بول» دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_22_

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پرسش

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پاسخ

بايد توجّه داشت كه هر چند ادرار و عرق از نظر تركيب شيمايى به يكديگر شبيهند، ولى با يكديگر داراى تفاوت نيز هستند مى تواند علّت اختلاف حكم آنها باشد; زيرا ادرار داراى گونه هايى موادّ سمّى است كه در عرق يافت نمى شود. در ادرار موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيداوريك;

3. اوراتها;

4. اوروبيلين;

5. اسيد هيپوريك;

6 و 7. اروكرم و اروبيلين كه هر دو از موادّ رنگى ادرارند.

8. مواد معدنى و استثنائاً «گلوكز» در بيماران مبتلا به ديابت و آلبومين در بيماران مبتلا به آلبومين.

_40_

ولى در عرق موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيد اوريك;

3. اوراتها;

4. مواد معدنى.

بنابراين، موادّ رنگى و اسيد هيپوريك كه هر دو سمّى اند، در تركيب شيميايى عرق يافت نمى شوند. ديگر آن كه عرق از منافذ پوست، دفع و بى درنگ بخار مى شود و اين تبخير از نشو و نماى ميكروبها در سطح بدن پيشگيرى مى كند و حال آن كه ميكروبها ممكن است در ادرار باقى مانند. پس مى توان از اين گذر به برخى علّتها دست يافت كه موجب شده اند دى آيين مقدّس اسلام عرق بدن، پاك و ادرار نجس شمرده شود; زيرا اوّلا موادّ رنگى و اسيد هيپوريك، تنها در تركيب شيميايى ادرار يافت مى شوند، و ثانياً مقدار اوره ادرار، كه آن نيز سمّى است، بيشتر است، و ثالثاً عرق در سطح پوست بخار مى شود

و فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى ماند، و سرانجام آن كه تركيبات ادرار تقريباً ده برابر غليظتر از تركيبات عرق است و مى دانيم كه اين

_41_

تفاوت مى تواند يكى را كاملا زيانبار و ديگرى را بى زيان كند. از همه گذشته، پرهيز از عرق بسيار مشكل و سخت است، در حالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه سخت نيست و اين خود، تفاوتى ديگر است.

پاسخهاى بالا از ديدگاه علوم تجربى است، امّا بايد توجّه داشت كه اصولا شخص مؤمن همواره معتقد است كه: «وما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا; آنچه رسول مى گويد، برگيريد و از آنچه نهى مى كند، دورى كنيد». مسلمان بر اين باور است كه پيامبرش از روى ناآگاهى و هوا سخن نمى گويد و با اين حال پرسش در اين گوه مسائل نيست. البته، گاهى پرسش براى آگاهى است كه اين طبيعى و پسنديده است و براى مقابله با مخالفان، سودمند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_42_

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پرسش

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پاسخ

تمام احكام و دستورهاى اسلام از روى مصالح است. در اسلام هيچ واجبى بى مصلحت و هيچ حرامى بى مفسده نيست. بنابراين، يا كشتن چنين گاوى داراى مصلحت است و يا ماندنش داراى مفسده است و از اين رو، اسلام دستور داده است كه آن را بكشند، گرچه ما نتوانيم به درستى حكمت آن را دريابيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بخار بول نجس نيست؟

پرسش

چرا بخار بول نجس نيست؟

پاسخ

دليلى بر نجس بودن بخار بول در دست نيست; زيرا آنچه نجس است، بول است نه بخار آن. وانگهى، بخار بول را نمى توان «بول» دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پرسش

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پاسخ

بايد توجّه داشت كه هر چند ادرار و عرق از نظر تركيب شيمايى به يكديگر شبيهند، ولى با يكديگر داراى تفاوت نيز هستند مى تواند علّت اختلاف حكم آنها باشد; زيرا ادرار داراى گونه هايى موادّ سمّى است كه در عرق يافت نمى شود. در ادرار موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيداوريك;

3. اوراتها;

4. اوروبيلين;

5. اسيد هيپوريك;

6 و 7. اروكرم و اروبيلين كه هر دو از موادّ رنگى ادرارند.

8. مواد معدنى و استثنائاً «گلوكز» در بيماران مبتلا به ديابت و آلبومين در بيماران مبتلا به آلبومين.

ولى در عرق موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيد اوريك;

3. اوراتها;

4. مواد معدنى.

بنابراين، موادّ رنگى و اسيد هيپوريك كه هر دو سمّى اند، در تركيب شيميايى عرق يافت نمى شوند. ديگر آن كه عرق از منافذ پوست، دفع و بى درنگ بخار مى شود و اين تبخير از نشو و نماى ميكروبها در سطح بدن پيشگيرى مى كند و حال آن كه ميكروبها ممكن است در ادرار باقى مانند. پس مى توان از اين گذر به برخى علّتها دست يافت كه موجب شده اند دى آيين مقدّس اسلام عرق بدن، پاك و ادرار نجس شمرده شود; زيرا اوّلا موادّ رنگى و اسيد هيپوريك، تنها در تركيب شيميايى ادرار يافت مى شوند، و ثانياً مقدار اوره ادرار، كه آن نيز سمّى است، بيشتر است، و ثالثاً عرق در سطح پوست بخار مى شود و

فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى ماند، و سرانجام آن كه تركيبات ادرار تقريباً ده برابر غليظتر از تركيبات عرق است و مى دانيم كه اين تفاوت مى تواند يكى را كاملا زيانبار و ديگرى را بى زيان كند. از همه گذشته، پرهيز از عرق بسيار مشكل و سخت است، در حالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه سخت نيست و اين خود، تفاوتى ديگر است.

پاسخهاى بالا از ديدگاه علوم تجربى است، امّا بايد توجّه داشت كه اصولا شخص مؤمن همواره معتقد است كه: «وما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا; آنچه رسول مى گويد، برگيريد و از آنچه نهى مى كند، دورى كنيد». مسلمان بر اين باور است كه پيامبرش از روى ناآگاهى و هوا سخن نمى گويد و با اين حال پرسش در اين گوه مسائل نيست. البته، گاهى پرسش براى آگاهى است كه اين طبيعى و پسنديده است و براى مقابله با مخالفان، سودمند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پرسش

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پاسخ

اوّلا، منى انسان تا هنگامى كه بيرون نيامده و در بدن است، نجس نيست. ثانياً، منى نجس است، ولى چون تبديل به انسان مى شود، با استحاله پاك مى شود. استحاله يكى از مطهّرات است; مانند سگ، كه حيوانى نجس است، در نمكزار مى افتد و نمك مى شود. اين استحاله موجب پاك شدن آن است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

خون درون بدن با خون بيرون آمده از آن چه تفاوتى دارد كه يكى پاك و ديگرى نجس است؟

پرسش

خون درون بدن با خون بيرون آمده از آن چه تفاوتى دارد كه يكى پاك و ديگرى نجس است؟

پاسخ

از پرسش چنين برمى آيد كه مراد شما اين است: تفاوت خون درون بدن و خونى كه از آن بيرون مى آيد، از نظر شيميايى و باكترى ها و... چيست كه اين تفاوت باعث پاك بودن خون درون بدن و نجس بودن خون بيرون از آن شده است؟

نبايد علّت پاك بودن يا نجس بودن جسمى را تنها در تفاوتهاى آزمايشگاهى و مادّى پى جست و مثلا اگر خون درون بدن و خون بيرون آمده هيچ تفاوتى از نظر آزمايشگاهى با يكديگر نداشته باشند، گمان بريم كه از نظر شرعى نيز بايد چون يكديگر باشند. چنين نگرشى، بسيار خطرناك است; زيرا علل مؤثّر در جهان و طبيعت تنها علل مادّى نيستند و علل ماوراى مادّه نيز مؤثّر و بلكه دامنه تأثيرشان از علل مادّى بيشتر و پيچيده تر است. ولى چون براى انسان علّتهاى مادّى محسوسترند، او از تأثير علل غيرمادّى و معنوى غلفت مى كند و تمام امور را بر محور مادّه توجيه مى كند. براى كسى كه به دين آسمانى پايبند است، داشتن چنين نظرى درست نيست; زيرا شرع مقدّس احكام را بر مبناى مصالح كامل مادّى و معنوى انسان وضع كرده است و اگر، به فرض، از نظر مادّى دليلى براى وضع حكمى نباشد، نبايد آن را ردّ كرد; چرا كه نيمى از آن، يعنى دليل معنوى از نظر دور مانده است. براى روشن شدن مطلب مثالى مى زنيم: فرض كنيد شخصى تنها به جنبه هاى مادّى امور نظر دارد و چيزى ديگر را

مورد توجّه قرار نمى دهد. از نظر چنين شخصى دزديدن سيب نبايد هيچ اشكالى داشته باشد; زيرا سيب ميوه اى است مقوّى و حاوى انواع ويتامين ها و املاح معدنى و براى بدن مفيد است. ولى چرا دزديدن سيب روا نيست؟ زيرا تنها مقوّى بودن و مفيد بودن سيب مطرح نيست. يا از نظر پزشكى مقدارى اندك از الكل زيانبار نيست; پس در ديدگاه مادّى موضوع تحريم الكل بيهوده به نظر مى رسد. ولى تفكّر مذهبى چنين قضاوتى را ناروا مى داند و تنها از دريچه تنگ مادّيات به مسائل نمى نگرد. پس، اين كه خون درون بدن و خون خارج شده، از نظر شيميايى و فيزيكى و ديگر جنبه هاى مادّى با يكديگر تفاوتى ندارند، دليل بر انكار حكم شرع نمى تواند باشد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام، مط_هرات

منجّس_ات خ_ون، سه گانه حي_ض

چرا مسكرات مايع، حرام و نجسند، ولى برخى چيزها - مانند هروئين - كه گاهى عصاره آنها مسكر است، نجس نيستند؟

پرسش

چرا مسكرات مايع، حرام و نجسند، ولى برخى چيزها - مانند هروئين - كه گاهى عصاره آنها مسكر است، نجس نيستند؟

پاسخ

مسكرات مايع و روان، حرام و نجسند و هر چيزى كه انسان يقين كند آن را از مسكرات مايع ساخته اند نيز حرامو نجس است، ولى اگر نداند كه آن چيز را از مسكرات مايع گرفته اند، پاك است. البته، هر چيزى كه انسان را از خود بى خود و مست كند - مانند هروئين - حرا است و استعمالش جايز نيست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام، نجاس_ات

نجاس_ات منجّس_ات س_گ

فرق عرق جُنُب از حرام با عرق جنب از حلال چيست؟

پرسش

فرق عرق جُنُب از حرام با عرق جنب از حلال چيست؟

پاسخ

عرق جنب از حلال پاك است و با آن مى توان نماز خواند، ولى عرق جنب از حرام اگر نجس هم نباشد نماز خواندن با آن اشكال دارد.

عرق زن حائض پاك است و با لباسى كه زن حائض در حال حيض در آن عرق كرده است(در صورتى كه به نجاست آلوده نباشد)، مى توان نماز به جاى آورد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پرسش

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پاسخ

اوّلا، منى انسان تا هنگامى كه بيرون نيامده و در بدن است، نجس نيست. ثانياً، منى نجس است، ولى چون تبديل به انسان مى شود، با استحاله پاك مى شود. استحاله يكى از مطهّرات است; مانند سگ، كه حيوانى نجس است، در نمكزار مى افتد و نمك مى شود. اين استحاله موجب پاك شدن آن است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پرسش

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پاسخ

تمام احكام و دستورهاى اسلام از روى مصالح است. در اسلام هيچ واجبى بى مصلحت و هيچ حرامى بى مفسده نيست. بنابراين، يا كشتن چنين گاوى داراى مصلحت است و يا ماندنش داراى مفسده است و از اين رو، اسلام دستور داده است كه آن را بكشند، گرچه ما نتوانيم به درستى حكمت آن را دريابيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_20_

چرا بخار بول نجس نيست؟

پرسش

چرا بخار بول نجس نيست؟

پاسخ

دليلى بر نجس بودن بخار بول در دست نيست; زيرا آنچه نجس است، بول است نه بخار آن. وانگهى، بخار بول را نمى توان «بول» دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_22_

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پاسخ

نجاست هر چيز داراى اسرار و عللى گوناگون است. دسته اى از آنها ذاتاً ناپاك و پليد و آلودگى بدانها موجب بسيارى از بيماريهاست; مانند بول و خون. از اين رو، اسلام آنها را نجس دانسته است.

برخى ديگر پليدى ظاهرى ندارند، ولى داراى پليدى معنوى اند و همين سبب شده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد; مانند كفّار. ممكن است كافر از نظر ظاهر پاك و تميز باشد، ولى از آن جا كه به دين راستين الهى معتقد نيست، داراى آلودگى روحى است و اين آلودگى هرگز با نظافت بدن و رعايت اصول بهداشتى از ميان نمى رود. اسلام براى حفظ باورهاى مسلمانان، اشخاص كافر را ناپاك شمرده است تا از آميزض مسلمانان با آنان پيشگيرى كند.

اگر آنان پاك مى بودند و با مسلمانان مى آميختند، چه بسا افراد سست ايمان را با افكار و گفتار خويش از دين خارج مى ساختند و افزون بر اين، در جوامع اسلامى نفوذ

_33_

مى كردند و چه بسا عليه مسلمانان دست به توطئه مى زدند، ولى آميزش محدود با آنان چنين خطرهايى در پى ندارد.

برخى ديگر از نجاسات، جامعه و فرد را به تباهى مى كشانند; مانند مشروبات الكلى. درست است كه الكل، اشيا را ضدعفونى مى كند، ولى آشاميدن نوشابه الكلى موجب تباهيهايى بى شمار است. اسلام براى پيشگيرى از اين تباهيها آن را نجس شمرده و بدين وسيله محدوديتهايى براى نزديك شدن مسلمانان

بدان پديد آورده است، مردم مسلمان از نوشيدن آن خوددارى مى كنند. زيرا اگر چيزى ناپاك و نجس باشد، فرد مسلمان مى كوشيد تا هر چه بيشتر از آن چيز دور ماند و زندگى خود را بدان نيالايد و همين شيوه برخورد، بهترين گونهئ مبارزه با مشروبات الكلى است(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 87. آنچه گذشت، درباره مشروبات الكلى است، امّا نجس بودن الكلهاى صنعتى كه خوردنى نيستند، ميان دانشمندان دينى مورد بحث است.

_34_

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پرسش

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پاسخ

بايد توجّه داشت كه هر چند ادرار و عرق از نظر تركيب شيمايى به يكديگر شبيهند، ولى با يكديگر داراى تفاوت نيز هستند مى تواند علّت اختلاف حكم آنها باشد; زيرا ادرار داراى گونه هايى موادّ سمّى است كه در عرق يافت نمى شود. در ادرار موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيداوريك;

3. اوراتها;

4. اوروبيلين;

5. اسيد هيپوريك;

6 و 7. اروكرم و اروبيلين كه هر دو از موادّ رنگى ادرارند.

8. مواد معدنى و استثنائاً «گلوكز» در بيماران مبتلا به ديابت و آلبومين در بيماران مبتلا به آلبومين.

_40_

ولى در عرق موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيد اوريك;

3. اوراتها;

4. مواد معدنى.

بنابراين، موادّ رنگى و اسيد هيپوريك كه هر دو سمّى اند، در تركيب شيميايى عرق يافت نمى شوند. ديگر آن كه عرق از منافذ پوست، دفع و بى درنگ بخار مى شود و اين تبخير از نشو و نماى ميكروبها در سطح بدن پيشگيرى مى كند و حال آن كه ميكروبها ممكن است در ادرار باقى مانند. پس مى توان از اين گذر به برخى علّتها دست يافت كه موجب شده اند دى آيين مقدّس اسلام عرق بدن، پاك و ادرار نجس شمرده شود; زيرا اوّلا موادّ رنگى و اسيد هيپوريك، تنها در تركيب شيميايى ادرار يافت مى شوند، و ثانياً مقدار اوره ادرار، كه آن نيز سمّى است، بيشتر است، و ثالثاً عرق در سطح پوست بخار مى شود

و فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى ماند، و سرانجام آن كه تركيبات ادرار تقريباً ده برابر غليظتر از تركيبات عرق است و مى دانيم كه اين

_41_

تفاوت مى تواند يكى را كاملا زيانبار و ديگرى را بى زيان كند. از همه گذشته، پرهيز از عرق بسيار مشكل و سخت است، در حالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه سخت نيست و اين خود، تفاوتى ديگر است.

پاسخهاى بالا از ديدگاه علوم تجربى است، امّا بايد توجّه داشت كه اصولا شخص مؤمن همواره معتقد است كه: «وما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا; آنچه رسول مى گويد، برگيريد و از آنچه نهى مى كند، دورى كنيد». مسلمان بر اين باور است كه پيامبرش از روى ناآگاهى و هوا سخن نمى گويد و با اين حال پرسش در اين گوه مسائل نيست. البته، گاهى پرسش براى آگاهى است كه اين طبيعى و پسنديده است و براى مقابله با مخالفان، سودمند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_42_

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پرسش

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پاسخ

اوّلا، منى انسان تا هنگامى كه بيرون نيامده و در بدن است، نجس نيست. ثانياً، منى نجس است، ولى چون تبديل به انسان مى شود، با استحاله پاك مى شود. استحاله يكى از مطهّرات است; مانند سگ، كه حيوانى نجس است، در نمكزار مى افتد و نمك مى شود. اين استحاله موجب پاك شدن آن است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پرسش

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پاسخ

تمام احكام و دستورهاى اسلام از روى مصالح است. در اسلام هيچ واجبى بى مصلحت و هيچ حرامى بى مفسده نيست. بنابراين، يا كشتن چنين گاوى داراى مصلحت است و يا ماندنش داراى مفسده است و از اين رو، اسلام دستور داده است كه آن را بكشند، گرچه ما نتوانيم به درستى حكمت آن را دريابيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_20_

چرا بخار بول نجس نيست؟

پرسش

چرا بخار بول نجس نيست؟

پاسخ

دليلى بر نجس بودن بخار بول در دست نيست; زيرا آنچه نجس است، بول است نه بخار آن. وانگهى، بخار بول را نمى توان «بول» دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_22_

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پاسخ

نجاست هر چيز داراى اسرار و عللى گوناگون است. دسته اى از آنها ذاتاً ناپاك و پليد و آلودگى بدانها موجب بسيارى از بيماريهاست; مانند بول و خون. از اين رو، اسلام آنها را نجس دانسته است.

برخى ديگر پليدى ظاهرى ندارند، ولى داراى پليدى معنوى اند و همين سبب شده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد; مانند كفّار. ممكن است كافر از نظر ظاهر پاك و تميز باشد، ولى از آن جا كه به دين راستين الهى معتقد نيست، داراى آلودگى روحى است و اين آلودگى هرگز با نظافت بدن و رعايت اصول بهداشتى از ميان نمى رود. اسلام براى حفظ باورهاى مسلمانان، اشخاص كافر را ناپاك شمرده است تا از آميزض مسلمانان با آنان پيشگيرى كند.

اگر آنان پاك مى بودند و با مسلمانان مى آميختند، چه بسا افراد سست ايمان را با افكار و گفتار خويش از دين خارج مى ساختند و افزون بر اين، در جوامع اسلامى نفوذ

_33_

مى كردند و چه بسا عليه مسلمانان دست به توطئه مى زدند، ولى آميزش محدود با آنان چنين خطرهايى در پى ندارد.

برخى ديگر از نجاسات، جامعه و فرد را به تباهى مى كشانند; مانند مشروبات الكلى. درست است كه الكل، اشيا را ضدعفونى مى كند، ولى آشاميدن نوشابه الكلى موجب تباهيهايى بى شمار است. اسلام براى پيشگيرى از اين تباهيها آن را نجس شمرده و بدين وسيله محدوديتهايى براى نزديك شدن مسلمانان

بدان پديد آورده است، مردم مسلمان از نوشيدن آن خوددارى مى كنند. زيرا اگر چيزى ناپاك و نجس باشد، فرد مسلمان مى كوشيد تا هر چه بيشتر از آن چيز دور ماند و زندگى خود را بدان نيالايد و همين شيوه برخورد، بهترين گونهئ مبارزه با مشروبات الكلى است(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 87. آنچه گذشت، درباره مشروبات الكلى است، امّا نجس بودن الكلهاى صنعتى كه خوردنى نيستند، ميان دانشمندان دينى مورد بحث است.

_34_

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پرسش

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پاسخ

بايد توجّه داشت كه هر چند ادرار و عرق از نظر تركيب شيمايى به يكديگر شبيهند، ولى با يكديگر داراى تفاوت نيز هستند مى تواند علّت اختلاف حكم آنها باشد; زيرا ادرار داراى گونه هايى موادّ سمّى است كه در عرق يافت نمى شود. در ادرار موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيداوريك;

3. اوراتها;

4. اوروبيلين;

5. اسيد هيپوريك;

6 و 7. اروكرم و اروبيلين كه هر دو از موادّ رنگى ادرارند.

8. مواد معدنى و استثنائاً «گلوكز» در بيماران مبتلا به ديابت و آلبومين در بيماران مبتلا به آلبومين.

_40_

ولى در عرق موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيد اوريك;

3. اوراتها;

4. مواد معدنى.

بنابراين، موادّ رنگى و اسيد هيپوريك كه هر دو سمّى اند، در تركيب شيميايى عرق يافت نمى شوند. ديگر آن كه عرق از منافذ پوست، دفع و بى درنگ بخار مى شود و اين تبخير از نشو و نماى ميكروبها در سطح بدن پيشگيرى مى كند و حال آن كه ميكروبها ممكن است در ادرار باقى مانند. پس مى توان از اين گذر به برخى علّتها دست يافت كه موجب شده اند دى آيين مقدّس اسلام عرق بدن، پاك و ادرار نجس شمرده شود; زيرا اوّلا موادّ رنگى و اسيد هيپوريك، تنها در تركيب شيميايى ادرار يافت مى شوند، و ثانياً مقدار اوره ادرار، كه آن نيز سمّى است، بيشتر است، و ثالثاً عرق در سطح پوست بخار مى شود

و فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى ماند، و سرانجام آن كه تركيبات ادرار تقريباً ده برابر غليظتر از تركيبات عرق است و مى دانيم كه اين

_41_

تفاوت مى تواند يكى را كاملا زيانبار و ديگرى را بى زيان كند. از همه گذشته، پرهيز از عرق بسيار مشكل و سخت است، در حالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه سخت نيست و اين خود، تفاوتى ديگر است.

پاسخهاى بالا از ديدگاه علوم تجربى است، امّا بايد توجّه داشت كه اصولا شخص مؤمن همواره معتقد است كه: «وما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا; آنچه رسول مى گويد، برگيريد و از آنچه نهى مى كند، دورى كنيد». مسلمان بر اين باور است كه پيامبرش از روى ناآگاهى و هوا سخن نمى گويد و با اين حال پرسش در اين گوه مسائل نيست. البته، گاهى پرسش براى آگاهى است كه اين طبيعى و پسنديده است و براى مقابله با مخالفان، سودمند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_42_

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پرسش

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پاسخ

اوّلا، منى انسان تا هنگامى كه بيرون نيامده و در بدن است، نجس نيست. ثانياً، منى نجس است، ولى چون تبديل به انسان مى شود، با استحاله پاك مى شود. استحاله يكى از مطهّرات است; مانند سگ، كه حيوانى نجس است، در نمكزار مى افتد و نمك مى شود. اين استحاله موجب پاك شدن آن است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پرسش

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پاسخ

تمام احكام و دستورهاى اسلام از روى مصالح است. در اسلام هيچ واجبى بى مصلحت و هيچ حرامى بى مفسده نيست. بنابراين، يا كشتن چنين گاوى داراى مصلحت است و يا ماندنش داراى مفسده است و از اين رو، اسلام دستور داده است كه آن را بكشند، گرچه ما نتوانيم به درستى حكمت آن را دريابيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بخار بول نجس نيست؟

پرسش

چرا بخار بول نجس نيست؟

پاسخ

دليلى بر نجس بودن بخار بول در دست نيست; زيرا آنچه نجس است، بول است نه بخار آن. وانگهى، بخار بول را نمى توان «بول» دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پاسخ

نجاست هر چيز داراى اسرار و عللى گوناگون است. دسته اى از آنها ذاتاً ناپاك و پليد و آلودگى بدانها موجب بسيارى از بيماريهاست; مانند بول و خون. از اين رو، اسلام آنها را نجس دانسته است.

برخى ديگر پليدى ظاهرى ندارند، ولى داراى پليدى معنوى اند و همين سبب شده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد; مانند كفّار. ممكن است كافر از نظر ظاهر پاك و تميز باشد، ولى از آن جا كه به دين راستين الهى معتقد نيست، داراى آلودگى روحى است و اين آلودگى هرگز با نظافت بدن و رعايت اصول بهداشتى از ميان نمى رود. اسلام براى حفظ باورهاى مسلمانان، اشخاص كافر را ناپاك شمرده است تا از آميزض مسلمانان با آنان پيشگيرى كند.

اگر آنان پاك مى بودند و با مسلمانان مى آميختند، چه بسا افراد سست ايمان را با افكار و گفتار خويش از دين خارج مى ساختند و افزون بر اين، در جوامع اسلامى نفوذ مى كردند و چه بسا عليه مسلمانان دست به توطئه مى زدند، ولى آميزش محدود با آنان چنين خطرهايى در پى ندارد.

برخى ديگر از نجاسات، جامعه و فرد را به تباهى مى كشانند; مانند مشروبات الكلى. درست است كه الكل، اشيا را ضدعفونى مى كند، ولى آشاميدن نوشابه الكلى موجب تباهيهايى بى شمار است. اسلام براى پيشگيرى از اين تباهيها آن را نجس شمرده و بدين وسيله محدوديتهايى براى نزديك شدن مسلمانان بدان

پديد آورده است، مردم مسلمان از نوشيدن آن خوددارى مى كنند. زيرا اگر چيزى ناپاك و نجس باشد، فرد مسلمان مى كوشيد تا هر چه بيشتر از آن چيز دور ماند و زندگى خود را بدان نيالايد و همين شيوه برخورد، بهترين گونهئ مبارزه با مشروبات الكلى است(27).

(بخش پاسخ به سؤالات )

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پرسش

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پاسخ

بايد توجّه داشت كه هر چند ادرار و عرق از نظر تركيب شيمايى به يكديگر شبيهند، ولى با يكديگر داراى تفاوت نيز هستند مى تواند علّت اختلاف حكم آنها باشد; زيرا ادرار داراى گونه هايى موادّ سمّى است كه در عرق يافت نمى شود. در ادرار موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيداوريك;

3. اوراتها;

4. اوروبيلين;

5. اسيد هيپوريك;

6 و 7. اروكرم و اروبيلين كه هر دو از موادّ رنگى ادرارند.

8. مواد معدنى و استثنائاً «گلوكز» در بيماران مبتلا به ديابت و آلبومين در بيماران مبتلا به آلبومين.

ولى در عرق موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيد اوريك;

3. اوراتها;

4. مواد معدنى.

بنابراين، موادّ رنگى و اسيد هيپوريك كه هر دو سمّى اند، در تركيب شيميايى عرق يافت نمى شوند. ديگر آن كه عرق از منافذ پوست، دفع و بى درنگ بخار مى شود و اين تبخير از نشو و نماى ميكروبها در سطح بدن پيشگيرى مى كند و حال آن كه ميكروبها ممكن است در ادرار باقى مانند. پس مى توان از اين گذر به برخى علّتها دست يافت كه موجب شده اند دى آيين مقدّس اسلام عرق بدن، پاك و ادرار نجس شمرده شود; زيرا اوّلا موادّ رنگى و اسيد هيپوريك، تنها در تركيب شيميايى ادرار يافت مى شوند، و ثانياً مقدار اوره ادرار، كه آن نيز سمّى است، بيشتر است، و ثالثاً عرق در سطح پوست بخار مى شود و

فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى ماند، و سرانجام آن كه تركيبات ادرار تقريباً ده برابر غليظتر از تركيبات عرق است و مى دانيم كه اين تفاوت مى تواند يكى را كاملا زيانبار و ديگرى را بى زيان كند. از همه گذشته، پرهيز از عرق بسيار مشكل و سخت است، در حالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه سخت نيست و اين خود، تفاوتى ديگر است.

پاسخهاى بالا از ديدگاه علوم تجربى است، امّا بايد توجّه داشت كه اصولا شخص مؤمن همواره معتقد است كه: «وما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا; آنچه رسول مى گويد، برگيريد و از آنچه نهى مى كند، دورى كنيد». مسلمان بر اين باور است كه پيامبرش از روى ناآگاهى و هوا سخن نمى گويد و با اين حال پرسش در اين گوه مسائل نيست. البته، گاهى پرسش براى آگاهى است كه اين طبيعى و پسنديده است و براى مقابله با مخالفان، سودمند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مسكرات مايع، حرام و نجسند، ولى برخى چيزها - مانند هروئين - كه گاهى عصاره آنها مسكر است، نجس نيستند؟

پرسش

چرا مسكرات مايع، حرام و نجسند، ولى برخى چيزها - مانند هروئين - كه گاهى عصاره آنها مسكر است، نجس نيستند؟

پاسخ

مسكرات مايع و روان، حرام و نجسند و هر چيزى كه انسان يقين كند آن را از مسكرات مايع ساخته اند نيز حرامو نجس است، ولى اگر نداند كه آن چيز را از مسكرات مايع گرفته اند، پاك است. البته، هر چيزى كه انسان را از خود بى خود و مست كند - مانند هروئين - حرا است و استعمالش جايز نيست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام، نجاس_ات

نجاس_ات منجّس_ات س_گ

فلسفه نجس بودن مدفوع انسان چيست ؟

پرسش

فلسفه نجس بودن مدفوع انسان چيست ؟

پاسخ

، در جواب سؤال جنابعالي بايد عرض كنيم : بديهي است كه فلسفه و حكمت بعضي از دستورها قبل از بيان اسلام ،براي مردم روشن بوده و اگر در اسلام هم چيزي از آن فلسفه ها آمده ، به عنوان ارشاد به حكم عقل و تذكر و يادآوري است ؛ مانند نجس بودن مدفوع انسان ، زشتي دروغ ، خيانت ، تهمت ، سرقت ، ظلم و ستم ، كم فروشي ، و ... و نيز مانند خوبي نظافت و بهداشت ، عدالت ، كمك به مستمندان و ستمديدگان ، كار و كوشش و ..... از اينگونه احكام و امور اخلاقي كه در همه اعصار ثابت و مطلق اند و هرگز تغيير نمي كنند.

حضرت امام (ره) دراين باره مي فرمايد : " حق _ تبارك و تعالي _ با عنايت و رحمت به دست قدرت خود ، كه طينت آدم اوّل را مخّمر فرمود1، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود : يكي اصلي و ديگر تبعي ، كه اين دو فطرت عروج او است به سوي مقصد و مقصود اصلي . يكي از آن دو فطرت _ كه سمت اصليت دارد- فطرت عشق به كمال مطلق و خير و سعادت مطلقه است .كه در كانون جميع سلسله بشر ، از سعيد و شقي و عالم و جاهلي و عالي و داني ، مخمّر و مطبوع است. و ديگري از آن دو فطرت ، كه سمت فرعيّت وتابعيّت دارد ، فطرت تنفّر از نقص و انزجار از شرّ و شقاوت است كه اين مخمّر بالعرض است

، و به تبع آن فطرت عشق به كمال ، تنفّر از نقص نيز مطبوع و مخمّر در انسان است.) 2 بنابر اين با استناد به نظر امام (ره) مهمترين فلسفه احكام به صورت كلي دائر مدار ملايم و مخالف بودن با فطرت انساني است. زيرا كه آيه شريفه قرآن ( فطره الله التي فطر الناس عليها ) 3 ( فطرت الهي ، همان فطرتي است كه خداي انسان را بر آن آفريده است.) به اين مطلب اشعار دارد.

نكته ديگر كه بايد به آن اشاره كرد آن است كه فلسفه خيلي از احكام و امور اخلاقي و اعتقادي ريشه در اصل خلقت آدم دارد نظير فلسفه وضو ، غسل ، عطسه كردن و ....... كه هر كدام حكايتي جداگانه دارد و روايات اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام) نيز بر آن تأكيد دارند. 4 در مورد سؤال شما نيز روايتي در قصص الانبياء و نور المبين از حضرت عبد العظيم حسني (رحمه ا... عليه )نقل شده، "روزي

آنجناب از حضرت امام محمد تقي (عليه السلام) سؤال كرد چرا غايط اولاد آدم به اين اندازه بد بو مي باشد ؟ فرمودند : حضرت آدم قبل از آن كه روح در او دميده شود چهل سال بر روي زمين بود يعني روي زمين افتاده بود لهذا شيطان از دهان آدم مي رفت و از دبر او بيرون مي آمد و از اين جهت در شكم اولاد آدم چنين بوي بد و نقصي پيدا شد . " 5

البته ذكر فلسفه نجس بودن قاذورات منحصر و محدود به آنچه كه در بالا ذكر شد نمي باشد بلكه

ائمه هدي (عليهم السلام) متناسب با سطح افكار مردم ؛ و علماي دين با تعمّق در آيات و روايات دراين باب ، جهات ديگري نيز براي آن ذكر كرده اند كه در اين نوشتار به اختصار به بعضي از ثمرات اخلاقي و عملي آن در زندگي شخصي اشاره مي شود . عالم رباني مرحوم ملاّ احمد نراقي (اعلي ا... مقامه) در كتاب معراج السعاده مي فرمايد : " از جمله آداب باطنيه طهارت از نجاسات و ازاله آنها در وقت قضاي حاجت در بيت الخلا ، آن است كه به فكر پستي خود و اندرون پر از كثافت خود افتد و نقص و قصور خود را به نظر آورد و خود را تصور كند كه چگونه اندرون او آكنده از قاذورات است و خود حامل نجاسات است و چون به فراغت از قضاي حاجت ، به استراحت افتد و سبكبار گردد ، ياد آورد اگر اخلاق ذميمه اي را كه به سبب نجاسات با طنيه ( مثل كبر و حسد و نجل و ... ) در او مجتمع گشته اند از خود دور كند و از آنها فارغ شود ، نفس او به استراحت مي افتد و دل او از چركيني آنها مطمئن مي شود ولايق وقوف بساط خدمت مي گردد و اهليت وصول به حرم قرب رب العزه بهم مي رساند. پس هم چنانكه سعي مي كند در دفع نجاسات ظاهريه از براي استراحت چند روزه بدن خود، بايد سعي كند در دفع كثافات با طنيه و نجاسات داخله در رگ و ريشه فرو رفته تا روح و بدن او هر دو در دنيا

و آخرت ابدالآباد به استراحت افتد ، حضرت امام همام جعفربن محمد الصادق (ع فرمود: كه بيت الخلا را مستراح مي گويند از جهت اينكه مردمان در آنجا از ثقل كثافات وقاذورات فارغ مي شوند و از سنگيني نجاسات به استراحت مي افتند و مؤمن در آنجا عبرت مي گيرد كه كسي كه خود را از ثقل اموال دنيويه فارغ واز بار شهوات نفسانيه خالي سازد ، به استراحت مي افتد. و دل او به فراغت از اشتغال دنيا شاد مي گردد و بايد خود را از جميع آنها دور دارد ، همچنان كه خود را از جميع نجاسات و غايط دور مي دارد. " 6

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

منابع و مآخذ :

1. قتباس است از اين حديث قدسي كه : " خمرت طينته آدم بيدي اربعين صباحاً يعني : آدم را به دست خودم ، چهل روز مخمّر ساختم. ( عوالي الله لي ، ج 4 ، ص 98 ، ح 138 )

2.-شرح حديث جنوب عقل و جهل و تأليف امام خميني (ره) / ص 76 و 77

3. روم / 30

4.آداب معنوي نماز / تأليف امام خميني (ره) / ص 70 الي 75

5.خلاصه حالات آدم ابوالبشر و پيامبران / حاج سيد جعفر قدس مير حيدري / ص 18

6.معراج السعاده / فصلي در بيان آداب باطنيه طهارت از خبث ( با اندكي تغيير ) ص 824 ، 825

احكام تخلي را بيان كنيد

پرسش

احكام تخلي را بيان كنيد

پاسخ

تخلي يعني بول كردن و غائط كردن به عبارت ديگر هنگامي كه انسان به دستشويي براي تخليه مي رود احكام و دستوراتي دارد كه يك مسلمان بايد عمل نمايد. اجمالاً به برخي از آن ها مي پردازيم

1. واجب است انسان در وقت بول و غائط كردن (و مواقع ديگر) عورت خودرا از افراد ديگر حتي از بچه ها بپوشاند.

2. موقع بول و غائط كردن واجب است رو به قبله يا پشت به قبله نباشد.

3. مخرج بول را حتماً بايد ȘǠآب بشويد تا پاك شود و با غير آب پاك نمي شود. براي اطلاع بيشتر به رساله هاي عمليه احكام تخلي مراجعه شود.

فلسفه نجاست كافر چيست

پرسش

فلسفه نجاست كافر چيست

پاسخ

نجاست

كافر از جهت آن است

كه به خدا، قيامت،

احكام دين و

پيامبرانش ايمان

واعتقاد ندارد بنابر

اين كافر نجس است

نه حرام زيرا حرام

وحلال صفت براي

حكم است نه

اشخاص ولازم بذكر

است كه بعضي از

مراجع تقليد ظاهر

بدن كافر را پاك

مي دانند ونجاست را

مربوط به باطن و روح

آنها مي دانند و لذا

مي گويند غذا خوردن

با آنها يا دست تر به

بدن آنهاگذاشتن

مانعي ندارد اما بيشتر

مجتهدين ظاهر بدن

كافر را نجس مي دانند

بنابراين چيزهايي كه

آن ها دست تر به آن

زده اند را نجس

مي دانند و مسلمان

بايد از آنها پرهيز كند

البته هر دسته از

مراجع دليل خاصي

بر فتواي خويش

دارند كه جاي ذكر آن

نيست.

چرا سگ در اسلام نجس است

پرسش

چرا سگ در اسلام نجس است

پاسخ

گرچه فلسفه واقعي خيلي از احكام براي ما روشن نيست ; ولي در اين زمينه مي توان گفت كه سگ حيواني است كه بدن او محل پرورش خيلي از ميكروب ها و باكتري ها است . سگ عامل يكي از خطرناك ترين بيماري ها به نام هاري است و علاوه بر اين حيواني است كه زود با انسان مائنوس مي شود و انس و مجالست با حيوانات (مخصوصاا بعضي از آنها مثل سگ ) روح حيواني را در انسان تقويت مي كند.

علت نجس بودن شراب و خون چيست ؟

پرسش

علت نجس بودن شراب و خون چيست ؟

پاسخ

آثار زيان باري كه مصرف الكل و شراب بر جسم و جان و اجتماع دارد بر كسي پوشيده نيست و آثار الكل نه تنهامتوجه مصرف كننده بلكه متوجه فرزندان اشخاص الكلي نيز مي باشد. قرآن كريم در آيه 90 و 91 سوره مائده آن را دررديف پرستش بت ها، يك نوع پليدي دروني، موجب كينه و نفاق و دوري از ياد خدا و نماز مي داند.

در مورد خون، امام صادق(ع) فرموده اند: خوردن خون علاوه بر آثار زيانباري كه بر جسم دارد، سبب صفت درندهخويي و قساوت قلب و بيرون رفتن رحم و شفقت از دل ها مي گردد. به طوري كه انسان از كشتن نزديكان و دوستانخود نيز ابائي ندارد و شارع مقدس براي سلامت فردي و اجتماعي، دستور اجتناب كامل از اين دو را داده است تامردم در اثر آلودگي بدن و لباس يا ظروفشان، دچار عوارض ناگوار خون و شراب نشوند و همچنين ادب عبودت وبندگي اقتضا مي كند كه انسان هنگام نماز در مقابل خداوند متعال، از پليدي و آلودگي هاي ظاهري پاكيزه باشد و بههمين جهت بايد در نماز بدن و لباس به اين دو چيز آلوده نباشد.{J

فرق مني و عرق چيست كه يكي پاك است و ديگري نجس ؟

پرسش

فرق مني و عرق چيست كه يكي پاك است و ديگري نجس ؟

پاسخ

لابد مقصود شما از حرام بودن «مني»، نجاست آن است. بايد توجه داشت كه عرق آب گنديده نيست؛ بلكه آببدن است كه براي خنك نگاه داشتن و حفظ پوست بدن همراه با نمك و برخي املاح ديگر، خارج مي گردد؛ ولي«مني» محصول بيضه ها و عهده دار برخي از وظايف جنسي و تكثير نسل است.

اگر بنا بود عرق بدن نيز همانند مني نجس باشد، تطهير آن كاري مشقّت آور بود؛ چرا كه همه مردم در اكثر مواقع(حتي زمستان ها) عرق مي كنند. پس براي هر نمازي مي بايست بدن خود را شست و شو دهند و لباس ها را نيز تعويضكنند. تصديق مي كنيد كه اين كاري دشوار و غير عملي است.

گذشته از آن كه «مني»، نوعا مورد تنفّر طبع انسان و مايعي آماده براي رشد انواع آلودگي ها است؛ ازاين رو نجسدانسته شده است.{J

چرا در اسلام , كافر نجس است ؟

پرسش

چرا در اسلام , كافر نجس است ؟

پاسخ

اهل كتاب و پيروان آيين مسيحيت گرچه خدا را قبول دارند ولي چنان چه از بعضي از آيات قرآن كريم استفاده مي شود آنها نيز گرفتار نوعي از شرك هستند; از جمله اعتقاد به اقنوم هاي سه گانه (پدر پسر و روح القدس ) دارند. نجاست كافران و مشركين يك نوع آلودگي باطني و معنوي است كه آثار آن به جسم آنها نيز سرايت كرده و يك فايده پرهيز از آنها حفظ عقايد و اخلاق بسياري از مردم مي باشد كه با آميزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تا ثير قرار گرفته و منحرف مي شوند و اين مطلب تازگي ندارد. به همين دليل مصلحين و دلسوزان به افراد معمولي سفارش مي كنند كه از معاشرت با افراد گمراه و منحرف دوري كنند تا از انحراف و گمراهي محفوظ باشند كه اين موضوع در اسلام به صورت حكم نجاست بيان شده است و گذشته از اين نوعا پيروان اديان ديگر از بسياري از آلودگي ها مثل خون گوشت خوك و مشروبات الكلي اجتناب نمي كنند و طبعا تمام زندگي آنها آلوده مي باشد و براي حفظ مسلمانان از اين آلودگي ها اسلام اين دستور را داده است . در عين حال بعضي از فقها به ويژه بسياري از مراجع عصر حاضر مانند آيت الله حكيم (ره ) آيت الله تبريزي آيت الله فاضل و مقام معظم رهبري فتوا به طهارت اهل كتاب داده اند و تنها نجاست آنها را نجاست ظاهري مي دانند كه بر اثر آلوده شدن به نجاسات مانند خون مشروبات الكلي

و ... پيدا مي شود و اگر كسي علم پيدا كرد كه بدن آنها با اين نجاسات آلوده نشده يا علم به آلوده بودن بدن آنها پيدا نكرد پاك مي باشند.

سؤالي كه در اينجا مطرح است، اينست كه به چه علت ريختن آب جو روي بدن عين نجاست محسوب مي شود. هر ماده اي به هر قدر كه خورده شود و مسكر باشد نجس محسوب مي شود اين ماده حاوي مقداري الكل است و مي دانيم كه در دانش پزشكي الكل به عنوان يك ماده ضد عفوني كننده موضعي

پرسش

سؤالي كه در اينجا مطرح است، اينست كه به چه علت ريختن آب جو روي بدن عين نجاست محسوب مي شود. هر ماده اي به هر قدر كه خورده شود و مسكر باشد نجس محسوب مي شود اين ماده حاوي مقداري الكل است و مي دانيم كه در دانش پزشكي الكل به عنوان يك ماده ضد عفوني كننده موضعي محسوب مي شود پس چه دليلي دارد كه چون با ماء الشعير مخلوط شده مثل يك نجاست است؟

پاسخ

با اذعان به اين كه فلسفه احكام، به طور قطعي و يقيني در فراخور علم و دانش ما نمي گنجد، ليكن با توجه به ايمان به علم و حكمت و قدرت الهي و نيز لطف و عنايت خداي متعال به حكيمانه بودن اين دستورات پي مي بريم.

با وجود اين در آيات قرآن و نيز روايات اهل بيت عصمت و طهارت(ع) احيانا به برخي از حكمت هاي احكام اشاره شده است در اين مورد خاص توجه به نكات ذيل سودمند است:

1- مواد مسكر (مست كننده) نه تنها براي جسم كه براي روح نيز آسيب هاي فراواني را به دنبال دارد. از اين رو، براي پي بردن به قبح و زشتي و نادرستي آن نبايد صرفا به آثار مثبت يا منفي جسمي يا حتي دنيوي آن بسنده نمود، بلكه بايد به تأثير هر رفتار يا اقدام عملي در جسم و روان، دنيا و آخرت توجه كرد و اين مسأله اي است كه در فراخور هيچ دانشمندي نمي گنجد جز آن كه به علم غيب الهي متصل باشد.

2- گاهي اوقات امر و نهي نه به خاطر آثار خود آن كار بلكه

به دليل آن كه هشداري است براي ورود يا خروج در كار ديگر صورت مي پذيرد، به عنوان مثال، خداي متعال به خاطر اين كه به ما بفهماند آثار و تبعات شراب و مواد مست كننده (مثل آب جو) چقدر زيان بار است.

در آيه شريفه 43 سوره نساء مي فرمايد: «ولا تقربوا الصلوه و انتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون» يعني وقتي مست هستيد اصلا به نماز نزديك نشويد تا بفهميد چه مي گوييد با چه كسي و در محضر چه كسي سخن مي گوييد. يعني با اين كه نماز واجب است ولي با اين حال كه اصلا نمي فهميد ارتباط با خدا يعني چه. پس مواد مسكر نه تنها براي جسم مضر است بلكه براي روح نيز به مراتب بيشتر.

حال اگر در بعضي شرايط برخي فوايد پزشكي به اين رفتار مرتبت باشد، هرگز به آن حدي نيست كه آن زيان را جبران كند.

تأكيد مي كنيم شايد در اين مورد خاص شايد حتي براي روح نيز زيانبار نباشد، ولي نفس كار آن قدر خطرناك است كه اصلا در آن پيرامون (دور و بر) نيز نبايد حضور يافت.

چنان كه خلوت كردن با زن اجنبه به طور كلي حرام است حتي اگر براي هم قرآن بخوانند، چون اين مسأله آن قدر حساس است كه چه بسا عدم توجه به حساسيت آن، در برخي از موارد انسان را دچار آسيب هاي جدي مي سازد.

در اين جا نيز مسأله شرب مسكر است آن قدر زيان بار است و براي انسان دنائت و پستي مي آورد كه مي فرمايد نه تنها نخوريد بلكه اصلا اگر دستتان يا ساير اندام بدنتان

با آن تماس حاصل نمايد، بدنتان نجس مي شود، و پليدي پيدا مي كند.

قرآن كريم خود به آثار و برخي فوائد خمر (شراب) اشاره كرده است وليكن مي فرمايد با وجود اين خطرات و آثار زيان بار آن به حدي زياد است كه بايد از اين فايده (نسبتا) جزئي چشم پوشيد (به آيات 219 سوره بقره و 90 و 91 سوره مائده مراجعه شود).

چرا حيواني مانند: سگ و خوك نجس هستند؟

پرسش

چرا حيواني مانند: سگ و خوك نجس هستند؟

پاسخ

با صرف نظر از جهات بهداشت جسم توجه به دو نكته ذيل از جهت بهداشت رواني متعاقب اين حكم سودمند است:

1_ اكنون كه سگ و خوك به عنوان دو حيوان نجس العين توسط احكام شريعت معرفي شده اند باز هم مي بينيم كه بسياري از افراد با سگ و خوك انس فراوان دارند آنقدر كه گاه رفتار و بازي با سگ براي آنان شيرين تر از هم نشيني با اعضاي خانواده شان مي باشد.

اكنون فرض مي كنيم كه اين حكم اسلامي نبود، آن وقت پيامد آن اين بود كه بسياري از انسانها حتي اهل ايمان سگي در خانه داشته باشند و فرزندان آنها با آنان انس بگيرند و با خود آنان با آن سر گرم شوند ، با كمي دقت مي يابيم براي كاري كه هيچ ارزش معنوي و حتي مادي ندارد تا چه اندازه وقت و هزينه هاي فراوان صرف مي شد و انسانها را غافل از كارهاي مفيد خويش مي ساخت و در مقابل آن خوي حيواني آنان به دليل انس با حيواني چون سگ رشد مي كرد و از انسانيت دور مي گشتند.

بنابراين با دقت در هدف خلقت كه «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (سوره ذاريات آيه 51) (ما جن و انس را خلق نكرديم مگر براي اينكه عبادت كنند) مي يابيم كه حكم به نجات و دوري از اين حيوانات بسيار بجا و دقيق است.

2_ فلسفه جعل برخي از احكام ، پرهيز از موضوع آن و فاصله گرفتن از آن به عنوان يك خطر جدي است، مثلا گاهي بيان مي كنند

به سيم لخت دست نزنيد تا دچار برق گرفتگي نشويد، و معمول خطرات اين گونه است همان طوري كه در مورد نوع گناهان اين است كه فلان كار را انجام ندهيد اما در كنار ترانس هاي قوي يا دكل هاي فشار قوي برق نه تنها نبايد با آنها تماس حاصل كرد بلكه نبايد به آنها نزديك شد و گرنه در فاصله كم، تأثير زيان بار خواهد داشت «سگ بازي» و نيز استفاده از «گوشت خوك» با توجه به تأثير رواني آنها بسيار مضر است كه خيلي ها به آن مبتلا هستند خصوصا با توجه به اقليت هاي ديني كه مثلا استفاده از گوشت خوك را جايز دانسته يا سگ بازي در عرف فرهنگي بيگانگان امري پسنديده بود. كما اينكه از جمله تفريحات درباريان و اشراف همين امر بود و حتما توجه داريد كه خوك مظهر شهوت و بي غيرتي است و بر اساس علوم پزشكي و روان پزشكي ثابت شده است كه صفات گوشت حيوانات به خورنده آنها سرايت مي كند.

از اين رو حكم شرعي مبني بر نجاست اين دو حيوان، مقدمه اي براي فاصله گرفتن از اين حيوانات و استفاده هايي است كه بيگانگان اقليت ها و يا افراد لاابالي و بي اعتنايي به مسايل شرعي مي نمايند.

ناگفته نماند معمولا هر حيواني يك يا چند خصلت خوب دارند بايد از آنها در همان جهت بهره برد.

سگ به عنوان يك حيوان بافوا، در برخي كارها از جمله در محافظت از گله هاي گوسفند و يا شكار برخي حيوانات مورد استفاده است و نهي در اين مورد نيست بلكه «كلب معلم» يعني سگي كه براي شكار

تعليم داده شده، احكام خاصي دارد كه مي تواند بيشتر اين حيوان را در خدمت انسان قرار دهد. ولي اين مسأله باعث نمي شود كه زندگي و رابطه انسان را به سگ بازي يا آميختگي و انس با سگ كنيم به ويژه با در نظر گرفتن آثار زيان بار روحي و جسمي زيانباري كه در اين حد از ارتباط وجود دارد.

علت اين كه آب قليل حتي اگر عين نجاست هم برطرف شود مرجع پاكي محل نمي شود مگر اين كه سه مرتبه آب بريزيم چيست ؟

پرسش

علت اين كه آب قليل حتي اگر عين نجاست هم برطرف شود مرجع پاكي محل نمي شود مگر اين كه سه مرتبه آب بريزيم چيست ؟

پاسخ

در مواردي با زوال عين نجاست - ولو با آب قليل - وضع نجاست پاك مي شود. در برخي موارد نيز پس از زوال عين نجس بايد يك بار آب ريخته شود.

براي آگاهي بيشتر به رساله عمليه، بخش مربوط به آب قليل و راه پاك شدن چيزهاي نجس مراجعه كنيد.

فلسفه اين كه آب قليل در اثر تماس با نجاست نجس مي شود روشن است؛ زيرا آب قليل نوعا در ظرف هاي آلوده قرار دارد و با اندك ملاقات با نجاست آلوده تر مي شود و بايستي از آن اجتناب كرد؛ برخلاف آب كر و يا جاري كه به دليل حجم زياد و جريان داشتن، كمتر در معرض انفعال قرار دارد.

چرا در دين اسلام كافر نجس است ؟

پرسش

چرا در دين اسلام كافر نجس است ؟

پاسخ

چرا كافر نجس است؟ اين نجس بودن به چه معنا است؟ اگر جنبة معنوي دارد چه ربطي به بدن او دارد؟

پرسش

چرا كافر نجس است؟ اين نجس بودن به چه معنا است؟ اگر جنبة معنوي دارد چه ربطي به بدن او دارد؟

پاسخ

نجاست و طهارت از احكام اعتباري است كه شارع مقدس به جهت مصالحي آن ها را جعل و تشريع كرده است. در اين مورد آيا مي توان پذيرفت كه انساني به جهت شرك يا به جهت كفر نجس باشد و بايد مسلمانان از او اجتناب و دوري كنند؟ قرآن نجاست را براي مشركان در آية شريفه: "يا ايها الّذين آمنوا انّما المشركون نَجَس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا"[1] اعتبار كرده در اين آيه خطاب به مؤمنان مي فرمايد: مشركان ناپاكند، لذا نبايد پس از امسال نزديك مسجد الحرام شوند.

درميان فقها و مفسران دربارة كلمة "نجس" در اين آيه كه آيا به معناي فقهي نجاست است يا به معناي مطلق پليدي است، محلّ بحث و گفتگو است.[2]

مرحوم آيت الله حكيم دربارة دلالت اين آيه بر نجاست فقهي مشركات تشكيك مي كند[3] و مي فرمايد: اگر از اين آيه نجاست مشركان ثابت شود، نجاست ذاتي آنان ثابت خواهد شد، ولي در دلالت اين آيه بر نجاست آنان شك و ترديد است. شايد اين آيه مي خواهد از راه يابي مشركان به مسجد الحرام ممانعت كند و مسلمانان را تحريك كند كه از آنان دوري كنند و كم كم مشركان از مكّه و اطراف مسلمانان بروند يا دست از شرك برداشته و ايمان بيآورند.

بر فرض اين كه اين آيه دلالت بر نجاست ذاتي مشركان بكند و قائل بشويم كه انسان هاي مشرك نجس العين هستند نمي توان از اين آيه نجاست كافران و اهل كتاب را كه مشرك نيستند اثبات

كنيم، چون يهودي ها و نصراني ها و مجوسي ها كه اهل كتاب هستند مشرك نيستند. آنان مدعي هستند كه ما موحّد هستيم و براي خدا شريك قائل نيستيم. از آية (قالت اليهود عزير ابن الله) يا (قالت النصاري المسيح ابن الله)[4] استفاده نمي شود كه آنان مشركند چون اين ها انحرافات فكري است كه آنان دارند.[5]

امّا روايات دودسته هستند برخي از آن ها دلالت بر نجاست و پرهيز از كفّار دارد و برخي دلالت بر پاك بودن آنان دارد:

ابوبصير مي گويد از امام باقر(ع) يا صادق(ع) پرسيدم آيا مسلمان مي تواند با يهودي يا نصراني مصافحه كند، حضرت فرمود: از زير لباس اشكالي ندارد و اگر مصافحه دست به دست بود(تماس بدني) دستت را بشوي.[6]

روايت صحيح علي بن جعفر(ع) از برادرش امام موسي بن جعفر(ع) از هم غذا شدن با مجوسي در يك ظرف غذا و مصافحة با او سؤال مي كند حضرت مي فرمايد: جايز نيست.[7]

از طرفي رواياتي داريم كه دلالت بر پاك بودن آنان دارد: معاويه بن عمار مي گويد: از امام صادق(ع) دربارة لباس هايي كه مجوسي ها مي دوزند (مي بافند) در حالي كه آنان خبيث هستند و شرب خمر مي كنند و زنانشان بر آن حال هستند آيا مي توانم در آن ها نماز بخوانم؟ فرمود: آري.[8]

عبدالله بن سنان مي گويد پدرم از امام صادق(ع) پرسيد: من لباسي را به ذمّي (اهل كتاب) عاريه مي دهم و مي دانم كه او شراب مي نوشد و گوشت خوك مي خورد آيا وقتي كه لباس را به من بر گردانيد بايد آن را بشوييم و نماز در آن بخوانيم؟ حضرت فرمود: نماز در آن بخوان و نيازي به شستن آن

نيست.1[9]

اسماعيل بن جابر مي گويد: از غذاي اهل كتاب سؤال كردم فرمود: چون در ظرفهايشان خمر و گوشت خوك مي ريزند از غذاي آنان نخور.2[10]

از اين روايت معلوم مي شود كه اگر به خاطر نجاست خمر و گوشت خوك نبود غذاي آنان نجس نبود و روايات ديگري كه دلالت بر پاك بودن اهل كتاب مي كند، فراوان است. گرچه برخي از فقها اين گونه روايات را حمل بر تقيه يا بر عدم علم به نجس شدن اشيايي كه در اختيار آنان است، كرده اند، ولي از يك طرف اجماع فقها بر نجاست اهل كتاب و كفار ديگر و از طرفي رواياتي كه دلالت بر نجاست آنان دارد حمل كردن اين دسته از روايات بر تقيه (با توجه به اين كه اهل سنّت مي گويند كفار پاك هستند و نجاست آنان به واسطة استعمال خمر و گوشت خوك و عدم رعايت نجاسات است)[11] بعيد نيست.

اما بسياري از فقهاي معاصر اين دسته از روايات كه دلالت بر پاك بودن ذاتي كفّار دارد ترجيح داده اند، چون آن اجماع بر نجاست، گنگ و بي زيان است؛ زيرا معلوم

نيست كه مراد آقايان و علما نجاست ذاتي است يا نجاست عرضي؛ زيرا اجماع به اصطلاع علم اصول دليل لبّي است و لسان (زبان) ندارد؛ يعني معلوم نيست كه اجتماع فقها بر نجاست اهل كتاب، نجاست ذاتي بوده يا نجاست عرضي. بنابراين، اجماع نمي تواند دليل محكمي بر نجس بودن ذاتي اهل كتاب يا مطلق كفار باشد.

از طرف ديگر روايات دالّ بر معاشرت و هم غذا شدن و ازدواج با زن كافره و خريد اشيا از كفّار، فراوان است. به اضافة ظاهر اين

آيه كه مي فرمايد: "و طعام الّذين اوتوالكتاب حلّ لكم و طعامكم حلّ لهم؛3[12] غذاي اهل كتاب براي شما حلال است و غذاي شما براي آنان حلال است.

بنابراين، قائل به طهارت ذاتي اهل كتاب مي شوند و اگر با شراب و گوشت خوك و مردار نجس نشوند و مراعات نجس و پاكي را بكنند پاك خواهند بود. البته پرهيز از آنان مخصوصاً براي افراد ضعيف الايمان لازم و ضروري است و با توجه به روايات و اجماع و آية انما المشركون نجس احتياط در اجتناب از اهل كتاب است.

از مراجع فعلي كه اهل كتاب را پاك مي دانند آيات عظام فاضل، تبريزي، سيستاني، وحيد خراساني و رهبر معظم انقلاب مي باشند.4[13]

كفّار غير اهل كتاب و مشركان و منكران اديان آسماني يا دشمنان اهل بيت يا غلاه، يعني كساني كه امامان را خدا مي دانند نجس مي باشند.[14]

علّت نجاست آنان بر كسي روشن نيست و فلسفة واقعي آن را نمي دانيم. اصولاً فلسفة احكام در بسياري از موارد بيان نشده و بر كسي معلوم نيست.امّا آيا كفار غير اهل كتاب و ملحدان و مشركان و غلات (غلو كنندگان) ناصبي ها (دشمنان اهل بيت(ع)) نجس العين (نجس ذاتي) هستند يا نه؟ خود بحث مفصلي مي طلبد. مرحوم شيخ انصاري فرموده است: "ربّما يتأمل في تحقّق الاجماع علي نجاسته كلّ كافر؛[15] چه بسا در تحقق اجماع بر نجاست هر كافري جاي بحث و تأمل است".

عمده دليل فقها بر نجاست كفار و ... اجماع است. تكميل اين بحث و ورود به بحث اجتهادي مفصل فرصت بيشتري مي طلبد. البته اين سؤال و تحقيق در جواب سؤال مطرح شده به جهت اين كه يكي

از بحث هاي روز است لازم و ضروري است. ما در اين مسئله في الجمله جواب و نظر خودمان را و نظرية فقها و مراجع عظام را مطرح كرديم.

خلاصة بحث:

1_ احكام وضعي (طهارت و نجاست) مانند احكام تكليفي (وجوب و حرمت) اعتباراتي است كه توسط شارع جعل شده پاكي و نجس بودن چيزي به اعتبار شارع منوط است.

2_ ادعاي اجماع (علما از قديم تا جديد) بر نجاست كفّار شده است. و اين اجماع نمي فهماند كه مراد نجاست ذاتي است يا نجاست عرضي.

3_ روايات مربوط به طهارت و نجاست بيشتر مربوط به كفّار اهل كتاب (يهودي و نصراني و مجوسي) است و از ساير كفّار كمتر سخن به ميان آمده است.

4_ آية "انّما المشركون نجس" دلالتش بر نجاست فقهي محل بحث و ترديد است شايد به معناي پليدي آنان باشد.

5_ مشرك بودن اهل كتاب قطعي نيست.

6_ خوردن از طعام كفّار اهل كتاب به مضمون آية شريفة "طعام الّذين اوتوا الكتاب حلّ لكم"، مي تواند دليلي بر طهارت آنان باشد گرچه برخي از ادله طعام را بر گندم و حبوبات كه به دست اهل كتاب پخته نشده باشد حمل كرده اند.

7_ روايات دالّ بر نجاست و طهارت اهل كتاب متعارض هستند.

8_ عمده دليل بر نجاست اهل كتاب و غير آن اجماع است كه به نظر شيخ انصاري اين اجماع قابل تأمل است و از اعتبار آن چناني برخوردار نيست.

9_ شايد طرح نجاست كفّار از طرف شارع يا امامان به منظور جدايي و كناره گرفتن مسلمانان از آنان باشد به خاطر اينكه تحت تأثير افكار و روش و منش آنان قرار نگيرند.

10_ فقهاي عظام نجاست كفّار

غير اهل كتاب (مانند كمونيست ها، مشركان، غلات، منكران ضروري دين كه به انكار خدا و رسول بر گردد) را مفروض و متيقن محسوب كرده اند، لذا از آن كمتر بحث كرده اند در حالي كه جاي بحث دارد.

11_ در بحث اين كه نجاست كفار ذاتي است يا عرضي؟ در مورد اهل كتاب نظرية برخي از فقهاي عصر حاضر بر طهارت آنان بود و اگر نجس باشند نجاست عرضي دارند.

اين ها خلاصة بحث هاي طرح شده در اين مورد بود. بحث مفصل نياز به فرصت بيشتر دارد.

[1]توبه (9) آية 28.

[2]مرحوم صاحب جواهر مي فرمايد: ظاهراً از كلمة "نجس" در اين آيه به ضميمةقرائن ديگر دلالت بر نجاست مشركان دارد و بقية كفّار را به حكم عدم القول بالفصلملحق به شرك مي كند و نجاست آنان را نيز به اين آيه به ضميمة قراين ديگر ثابت مي كند.(جواهر، ج 6، ص 42).

[3]مستمسك العروه الوثقي، ج 1، ص 369.

[4]توبه (9) آية 30.

[5]مستمسك، ج 1، ص 369.

[6]مستمسك، ج 1، ص 370، به نقل از وسائل الشيعه، باب 14 از احكام نجاسات،ج 5.

[7]همان، حديث 6.

[8]همان، ص 370، به نقل از وسائل الشيعه، باب 73 از ابواب نجاسات.

[9]همان، ص 371؛ به نقل از وسائل الشيعه، باب 74 از ابواب نجاسات.

[10]همان، ص 372، به نقل از وسائل الشيعه، باب 54 از ابواب نجاسات.

[11]همان.

[12]مائده (5) آية 5.

[13]توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئلة 106 و ذيل آن و اجوبه الاستفتائات،ج 1، سؤال 324 و 325.

[14]همان.

چرا كافران نجس هستند؟ آيا مسيحي ها و يهودي ها كافر محسوب مي شوند؟ نجاست آنان از چه نظر است؟ آيا ظاهري است يا باطني؟

پرسش

چرا كافران نجس هستند؟ آيا مسيحي ها و يهودي ها كافر محسوب مي شوند؟ نجاست آنان از چه نظر است؟ آيا ظاهري است يا باطني؟

پاسخ

فقهايي كه كفار را نجس مي دانند، مرادشان نجاست ذاتي آنان است و عقيده دارند پاك شدن آنان جز با اسلام آوردن محقق نمي شود. تا وقتي كه كافر هستند حتي اگر از گوشت خوك و شراب و نجاسات پرهيز كنند، نجس هستند.

كساني كه عقيده دارند اهل كتاب ذاتاً پاكند، مي گويند كه اگر با نجاسات مثل خون، بول، خمر و گوشت خوك متنجّس شده باشند، نجاست عَرَضي(عارضي) پيدا مي كنند، مانند مسلمانان كه نجس عرضي مي شوند.

چرا اسلام كافران را نجس دانسته است؟

علّت اين كه شارع مقدس براي آنان حكم نجس را وضع كرده است بر ما معلوم نيست. شايد فلسفه آن ترغيب مسلمانان به دوري كردن از آنان باشد، زيرا اختلاط و همراهي با آنان تأثير منفي در روحية مسلمانان مي گذارد. معاشرت و مخصوصاً ازدواج با آنان باعث ذوب شدن مسلمانان و متأثر شدن از فرهنگ كفار مي شود. از اين رو براي پرهيز و دوري از آنان حكم نجاست وضع شده است.

علت نجاست خون چيست؟ خون انسان اگر در مجاورت هوا باشد، نجس است، يا اين كه حتي در رگها نجس مي باشد؟

پرسش

علت نجاست خون چيست؟ خون انسان اگر در مجاورت هوا باشد، نجس است، يا اين كه حتي در رگها نجس مي باشد؟

پاسخ

نجاست و طهارت اشياء احكام وضعي و تكليفي اند كه در دين اسلام وس اير شرايع، چنين احكامي وجود دارند. در دين اسلام اصل اوليه در اشيا طهارت است، مگر چيزهايي كه با دليل شرعي حكم به نجاست آن ها شده است. نجاست اشيا به دلايل متعدد است، يا به جهت خبيث و زشت بودن ظاهر آن ها و تنفر طبيعت انساني از آن ها نجس شده اند، مانند بول و غايط يا به جهت خبث و زشتي باطني آن ها مانند كافر و يا به جهت ضرر و زياني كه مي تواند داشته باشد مانند سگ، يا به دلايل ديگر كه برخي از آن ها در شريعت اسلام بيان شده و برخي بيان نشده اند. در مورد علت نجاست خون، در روايات به موردي دست نيافتيم كه علت و فلسفه آن را بيان كرده باشد.

شايد علت و سبب آن وجود بعضي از بيماري ها و انتقال بعضي از بيماري ها به واسطه خون است و يا به نوعي طبع انسان از آن دوري مي كند. در هر حال خون هنگامي كه از بدن بيرون آيد، حكم نجاست را دارد، نه در زماني كه در بدن است، حتي در بعضي از موارد، برخي از خون ها حكم نجس را ندارند، مثلاً خون حيوان حلال گوشت كه پس از ذبح شرعي، اگر مقداري از خون آن برود، خوني كه پس از آن مي ماند، پاك است، يا خون پشه كه حكم نجاست را ندارد؛ بنابراين خون ذاتاً نجس نيست.

نكته آخر اين كه علت اصلي

و واقعي و به تعبير ديگر "علت تامه" احكام و از جمله نجاست و طهارت اشيا براي ما مشخص نيست و آنچه در روايات امده و علت بعضي از احكام را بيان كرده است، تنها حكمت ها و علت ناقصه را بيان كرده اند. علت واقعي و حقيقي اين احكام و مصلحت و مفسده هاي واقعي كه در آن ها وجود دارند، براي ما كاملاً مشخص نشده اند.

چرا خون نجس و خوردن آن حرام است؟

پرسش

چرا خون نجس و خوردن آن حرام است؟

پاسخ

واقعيت آن است كه فلسفه برخي از احكام دقيقاً معلوم نيست اگر چه در پيشگاه الهي مصلحت واقعي و حقيقي دارد كه ما از آن ها خبر نداريم و به همين خاطر بايد تعبداً آن ها را پذيرفت،(1) اما در برخي از روايات به علت حكم تصريح شده است(2)، نجاست و حرمت خون از اين امر مستثنا نبوده و نجاست و حرمت مبتني بر مفاسد و پيامدهاي منفي است كه در خوردن خون وجود دارد. به نظر مي رسد بين نجاست خون و حرمت خوردن آن رابطه وجود دارد، يعني به دليل زيان هايي كه در خوردن وجود داشته، اسلام نخست به نجاست آن حكم كرده است.

تا از خوردن آن پرهيز شود. يكي از نويسندگان در ذيل و تفسير آيه 173 بقره مي نويسد: دومين چيزي كه در آيه تحريم شده "خون" است. خونخواري هم زيان جسمي دارد و هم اثر سوء اخلاقي، چرا كه خون از يك سو ماده كاملاً آماده اي است براي پرورش انواع ميكرب ها. تمام ميكرب هايي كه وارد بدن انسان مي شوند، به خون حمله مي كنند. و آن را مركز فعاليت خويش قرار مي دهند، به همين دليل گلبول هاي سفيد كه پاسداران و سربازان كشور تن انسانند، همواره در منطقه خون پاسداري مي كنند تا ميكروب ها به اين سنگر حساس كه به تمام مناطق بدن ارتباط نزديك دارد، راه پيدا نكنند. مخصوصاً هنگامي كه خون از جريان مي افتد و به اصطلاح مي ميرد، گلبول هاي سفيد از بين مي رود، به همين دليل ميكرب ها كه ميدان را خالي از حريف مي بينند، به سرعت زاد و ولد كرده و گسترش مي يابند، بنابر اين اگر

گفته شود خون به هنگامي كه از جريان مي افتد، آلوده ترين اجزاي بدن انسان و حيوان است، گزاف گفته نشده (خوني كه در رگ ها جريان نداشته باشد، خون مرده محسوب مي شود و همين طور خوني كه از حلق به هنگام خوردن پايين رود، خون مرده است). از سوي ديگر امروزه در علم غذاشناسي ثابت شده كه غذاها از طريق تأثير در غده ها و ايجاد هورمونها در روحيات و اخلاق انسان اثر مي گذارند. از قديم نيز تأثير خونخواري و قساوت و سنگ دلي به اثبات رسيده است... در حديثي مي خوانيم: "آنها كه خون مي خورند، آن چنان سنگدل مي شوند كه حتي ممكن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند."(2)

به خاطر زيان هاي اخلاقي، رواني و جسمي خون بوده است كه اسلام هم به نجاست آن حكم نموده و هم به تحريم آن: "انّما حرّم عليكم الميتة الدّم و لحم الخنرير...(3) خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوك و آن چه را با نام غير خدا سر بريده اند، بر شما تحريم كرده است".

در اسلام از خوردن خون نهي و به نجاست آن حكم شده است، اما استفاده هاي معقول مانند تزريق خون براي نجات جان مجروحان و بيماران و مانند آن، اشكال ندارد، حتي دليلي بر تحريم خريد و فروش خون براي اين موارد در دست نيست، چرا كه استفاده هاي عقلايي و مشروع مورد نياز عمومي است.(4) و اين بدان جهت است كه آثار منفي خون در نجاست و حرمت خوردن نقش دارند.

پي نوشت ها:

1 - مرتضي مطهري، اسلام و مقتضيات زمان، ج 2، ص 27.

2 - تفسير نمونه، ج 1، ص 586 - 585 و

ج 1، ص 439.

3 - نحل (16)، آيه 115.

4 - تفسير نمونه، ج 1، ص 589.

ادرار و عرق بدن به عنوان مواد زايد بدن دفع مي شود. چرا كه يكي نجس و ديگري پاك است؟

پرسش

ادرار و عرق بدن به عنوان مواد زايد بدن دفع مي شود. چرا كه يكي نجس و ديگري پاك است؟

پاسخ

همان گونه كه قبلاً بيان شد، علت واقعي احكام الهي كاملاً براي ما آشكار نيست، در عين حال در اين مورد گفته شده كه علت فرق داشتن ادرار با عرق بدن، تركيبات متفاوت اين دو است كه موجب شده ادرار نجس و عرق پاك باشد. تركيبات عرق، سديم و پكاسيم و كلسيم و منيزيم و كلر و اوره و گلوكز و اسيد لاكتيك و پروتين است. اين تركيبات به هيچ وجه با تركيبات ادرار شبيه نيستند.(1)

پي نوشت ها:

1. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 12، ص 292.

چرا سگ با تمام وفاداري كه دارد نجس است؟

پرسش

چرا سگ با تمام وفاداري كه دارد نجس است؟

پاسخ

سگ به خاطر آلودگي و ميكربي بودنش نجس است و وفادار بودنش آلودگي آن را از بين نمي برد، چنان كه انسانيت انسان را اشرف مخلوقات بودنش سبب نمي شود كه نجاست خونش مبدّل به طهارت گردد.

خون انسان به خاطر آلودگيش از نظر اسلام نجس شناخته شده است. افزون بر اين پاسخ وفا دار بودن سگ اين نيست كه به آن دست بزني تا آلودگي ها يا ميكرب هاي آن به شما برسد، بلكه رسيدگي به آب و غذاي آن بهترين خدمت در مقابل وفاداري است. رعايت حقوق حيوانات و سير يا رفع كردن تشنگي آن ها در روايات تأكيده شده است.

چرا غير مسلمانان نجس شناخته مي شوند و نمي توانند وارد مساجد و اماكن مقدس شوند؟

پرسش

چرا غير مسلمانان نجس شناخته مي شوند و نمي توانند وارد مساجد و اماكن مقدس شوند؟

پاسخ

اگر منظور از غير مسلمان، اهل كتاب يعني يهودي و مسيحي باشد، در نجاست اهل كتاب بين فقها اختلاف نظر وجود دارد و بعضي از فقها، آن ها را پاك مي دانند. (1) اما اگر منظور، غير اهل كتاب (كافران) باشد، نجس بودن آن ها فلسفه خاصي دارد كه با ساير نجاسات تفاوت دارد.

بعضي از فقها نجاست كافر را يك دستور سياسي مي دانند كه هدف آن ايجاد تنفر عمومي است نسبت به كساني كه از جرگه مسلمانان خارج اندتا در نتيجه گرفتار عقايد و افكار فاسد آن ها نشوند.(2)

برخي اين نوع نجاست را نجاست باطني دانسته اند كه انحراف عقيده و كفر نشانه آن است و حكم نجاست ظاهري بر نجاست باطني سرايت داده شده است.

در مورد ورود غير مسلمانان به مسجد چهار ديدگاه وجود دارد:

1 - هيچ غير مسلماني حق ورود به مساجد مسلمانان را ندارد.

2 - غير مسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده اند.

3 - هيچ مسجدي براي هيچ كافري، منطقه ممنوعه نيست.

4 - ورود كافران ذمي و بردگان مسلمانان به مسجدالحرام جايز است.

البته نظر فقيهان شيعه اين است كه غير مسلمان به هيچ عنوان نمي تواند داخل مسجد شود دليل كساني كه ورود غير مسلمان را ممنوع مي دانند، عبارتند از:

1 - كافران به حكم آيه 28 سوره توبه ناپاك اند.

2 - مساجد بايد از ناپاكي ها خواه ظاهري يا باطني به دور باشند.

چطور در اسلام افراد اديان ديگر نجس شمرده شده اند، مگر همه انسان ها آفريده خداوند نيستند؟

پرسش

چطور در اسلام افراد اديان ديگر نجس شمرده شده اند، مگر همه انسان ها آفريده خداوند نيستند؟

پاسخ

در اسلام به عقائد افراد اديان ديگر احترام گذاشته مي شود و مسلمانان موظفند رفتار مسالمت آميز با آن ها داشته باشند. ناپاك بودن افراد اديان ديگر بر فرض صحت اين ادعا، ناپاكي معنوي و آلودگي باطني است كه آثار آن در جسم آن ها هم ظاهر شده است. يك فايده آن حفظ عقايد بسياري از مردم مي باشد كه با معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تأثير قرار مي گيرند و منحرف مي شوند. هميشه مصلحان به افراد سفارش مي كنند كه از معاشرت با افراد آلوده و گمراه و منحرف دوري كنند. اسلام اين موضوع را به صورت ناپاك بودن ايشان بيان كرده است.

از طرفي ملاحظه مي كنيم كه اسلام روابط اقتصادي و تجاري با افراد اديان ديگر و يا حتي كفار را با شرايط معيّني اجازه داده، ولي در معاشرت ها خواسته كه از ايشان اجتناب كنند، يعني هم خواسته از منافع بهره مند گردند و هم از ضررهاي عقيدتي و اخلاقي (كه لازمه معاشرت كامل براي بسياري از مردم است) در امان بمانند. اضافه بر اين كه تمام افراد كافر از بسياري از آلودگي ها و چيزهاي نجس مانند خون و گوشت خوك و همراهي با سگ و مشروبات الكلي اجتناب نمي كنند، كه طبعاً زندگي آنان آلوده مي باشد. براي دوري از اين آلودگي ها آيين اسلام آن ها را نجس شمرده تا مسلماناني كه ممكن است بر اثر معاشرت آلوده شوند، از هر نوع آلودگي محفوظ بمانند.

البته برخي فقيهان شيعه در قرون اخير و برخي از مراجع حاضر، ادلّه نجاست ذاتي مشركان را ناتمام دانسته و از همين

رو از فتواي نجاست دست برداشته اند و قائل به احتياط شده يا فتواي به طهارت مشركان داده اند. مگر آن كه از چيزهاي ديگر مانند شراب و سگ متنجس شده باشند.(1)

فقها اين بحث بسيار دامنه گسترده اي دارد كه اگر علاقه مند به آن بوديد، در نامه هاي بعدي تقاضا كنيد تا به تفصيل وارد بحث و گفت گو شويم.

پي نوشت ها:

1. مدارك الاحكام، ج 3، ص 294؛ ذخيره المعاد، سبزواري، ص 151؛ مصباح الفقيه، حاج آقا رضا همداني، كتاب الطهارة، ص 47؛ بحوث في شرح عروة الوثقي، ج 3، ص 283 از آيت اللَّه مكارم شيرازي.

چرا سگ در اسلام نجس محسوب مي شود، با اين كه از آن در امور پليسي و نگهباني استفاده مي شود؟

پرسش

چرا سگ در اسلام نجس محسوب مي شود، با اين كه از آن در امور پليسي و نگهباني استفاده مي شود؟

پاسخ

شكي نيست كه مخلوقات خدا، در بُعدي مفيد و قابل استفاده اند. از بين حيوانات، سگ از مزاياي خوبي برخوردار و در وفاداري مشهور است. داستان هاي عجيبي در وفاداري سگ در بحارالأنوار جلد 62 از حيوه الحيوان دميري و ديگران نقل شده است.

دميري مي گويد: گاه در نگه داري سگ فائده اي نيست و داراي مفاسدي از قبيل ترساندن مردم و شيوع بعضي ميكروب ها و امراض از قبيل هاري و جنون مي باشد، از اين رو گفته شده است: ملائكه به خانه اي كه در آن سگ باشد، وارد نمي شوند. نگه داري سگ براي حفظ اموال و گوسفندان و پاسداري از باغ و اموال و صيد اشكالي ندارد، در صورتي داخل خانه نباشند و جداي از محل مسكوني نگهداري شوند.

از اميرالمؤمنين(ع) نقل است: "خيري در نگه داري سگ نيست، به جز سگ شكاري و سگ گلّه".(1)

از امام صادق(ع) نقل است: "سگ شكاري را در داخل خانه نگه داري نكنيد"؛ يعني جايگاهش جدا باشد.(2)

مرحوم علامه حلّي در كتاب منتهي فرمود: نماز خواندن در خانه اي كه سگ باشد، كراهت دارد.(3)

باز دميري نقل مي كند: چون سگ از نجاسات مي خورد و بدبو است، نگه داري آن كراهت دارد.(4)

انواع سگ ها (چه شكاري و چه غير آن) نجس هستند و دهان و آب دهان و تمامي بدن آن ها نجس است. اين مطلب از روايات استفاده مي شود و فتواي علما و فقها از قديم تا كنون بر نجاست انواع سگ

هايي كه در خشكي زندگي مي كنند است.(5)

علت نجاست سگ و كراهت نگهداري آن در منزل و فلسفه اين گونه احكام بر كسي روشن نيست، ولي حكمت آن اين است كه آدمي از جهت شرافت انساني اش از اُنس زياد به حيوانات دوري كند و از كثافات و ميكروب هايي كه در آن ها است، پرهيز نمايد.

و اين منافاتي ندارد كه انسان بدون ارتباط يا دست زدن به آن ها و انتقال بيماري ها و برخي مشكلات ديگر، از آن ها براي نگهباني، شكار و امروزه كشف مواد مخدر و ... از آن ها استفاده كرد و استفاده از سگ در چنين مواردي ممنوع نشده است.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 62، ص 53.

2. همان.

3. همان.

4. همان، ص 54.

5. مستمسك العروه الوثقي، ج 1، ص 363؛ وسائل الشيعه، ج 2، باب 12، از ابواب نجاسات؛ توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 83).

چرا سگ در اسلام نجس محسوب مي شود، با اين كه از آن در امور پليسي و نگهباني استفاده مي شود؟

پرسش

چرا سگ در اسلام نجس محسوب مي شود، با اين كه از آن در امور پليسي و نگهباني استفاده مي شود؟

پاسخ

شكي نيست كه مخلوقات خدا، در بُعدي مفيد و قابل استفاده اند. از بين حيوانات، سگ از مزاياي خوبي برخوردار و در وفاداري مشهور است. داستان هاي عجيبي در وفاداري سگ در بحارالأنوار جلد 62 از حيوه الحيوان دميري و ديگران نقل شده است.

دميري مي گويد: گاه در نگه داري سگ فائده اي نيست و داراي مفاسدي از قبيل ترساندن مردم و شيوع بعضي ميكروب ها و امراض از قبيل هاري و جنون مي باشد، از اين رو گفته شده است: ملائكه به خانه اي كه در آن سگ باشد، وارد نمي شوند. نگه داري سگ براي حفظ اموال و گوسفندان و پاسداري از باغ و اموال و صيد اشكالي ندارد، در صورتي داخل خانه نباشند و جداي از محل مسكوني نگهداري شوند.

از اميرالمؤمنين(ع) نقل است: "خيري در نگه داري سگ نيست، به جز سگ شكاري و سگ گلّه".(1)

از امام صادق(ع) نقل است: "سگ شكاري را در داخل خانه نگه داري نكنيد"؛ يعني جايگاهش جدا باشد.(2)

مرحوم علامه حلّي در كتاب منتهي فرمود: نماز خواندن در خانه اي كه سگ باشد، كراهت دارد.(3)

باز دميري نقل مي كند: چون سگ از نجاسات مي خورد و بدبو است، نگه داري آن كراهت دارد.(4)

انواع سگ ها (چه شكاري و چه غير آن) نجس هستند و دهان و آب دهان و تمامي بدن آن ها نجس است. اين مطلب از روايات استفاده مي شود و فتواي علما و فقها از قديم تا كنون بر نجاست انواع سگ

هايي كه در خشكي زندگي مي كنند است.(5)

علت نجاست سگ و كراهت نگهداري آن در منزل و فلسفه اين گونه احكام بر كسي روشن نيست، ولي حكمت آن اين است كه آدمي از جهت شرافت انساني اش از اُنس زياد به حيوانات دوري كند و از كثافات و ميكروب هايي كه در آن ها است، پرهيز نمايد.

و اين منافاتي ندارد كه انسان بدون ارتباط يا دست زدن به آن ها و انتقال بيماري ها و برخي مشكلات ديگر، از آن ها براي نگهباني، شكار و امروزه كشف مواد مخدر و ... از آن ها استفاده كرد و استفاده از سگ در چنين مواردي ممنوع نشده است.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 62، ص 53.

2. همان.

3. همان.

4. همان، ص 54.

5. مستمسك العروه الوثقي، ج 1، ص 363؛ وسائل الشيعه، ج 2، باب 12، از ابواب نجاسات؛ توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 83).

چرا سگ در اسلام نجس محسوب مي شود، با اين كه از آن در امور پليسي و نگهباني استفاده مي شود؟

پرسش

چرا سگ در اسلام نجس محسوب مي شود، با اين كه از آن در امور پليسي و نگهباني استفاده مي شود؟

پاسخ

شكي نيست كه مخلوقات خدا، در بُعدي مفيد و قابل استفاده اند. از بين حيوانات، سگ از مزاياي خوبي برخوردار و در وفاداري مشهور است. داستان هاي عجيبي در وفاداري سگ در بحارالأنوار جلد 62 از حيوه الحيوان دميري و ديگران نقل شده است.

دميري مي گويد: گاه در نگه داري سگ فائده اي نيست و داراي مفاسدي از قبيل ترساندن مردم و شيوع بعضي ميكروب ها و امراض از قبيل هاري و جنون مي باشد، از اين رو گفته شده است: ملائكه به خانه اي كه در آن سگ باشد، وارد نمي شوند. نگه داري سگ براي حفظ اموال و گوسفندان و پاسداري از باغ و اموال و صيد اشكالي ندارد، در صورتي داخل خانه نباشند و جداي از محل مسكوني نگهداري شوند.

از اميرالمؤمنين(ع) نقل است: "خيري در نگه داري سگ نيست، به جز سگ شكاري و سگ گلّه".(1)

از امام صادق(ع) نقل است: "سگ شكاري را در داخل خانه نگه داري نكنيد"؛ يعني جايگاهش جدا باشد.(2)

مرحوم علامه حلّي در كتاب منتهي فرمود: نماز خواندن در خانه اي كه سگ باشد، كراهت دارد.(3)

باز دميري نقل مي كند: چون سگ از نجاسات مي خورد و بدبو است، نگه داري آن كراهت دارد.(4)

انواع سگ ها (چه شكاري و چه غير آن) نجس هستند و دهان و آب دهان و تمامي بدن آن ها نجس است. اين مطلب از روايات استفاده مي شود و فتواي علما و فقها از قديم تا كنون بر نجاست انواع سگ

هايي كه در خشكي زندگي مي كنند است.(5)

علت نجاست سگ و كراهت نگهداري آن در منزل و فلسفه اين گونه احكام بر كسي روشن نيست، ولي حكمت آن اين است كه آدمي از جهت شرافت انساني اش از اُنس زياد به حيوانات دوري كند و از كثافات و ميكروب هايي كه در آن ها است، پرهيز نمايد.

و اين منافاتي ندارد كه انسان بدون ارتباط يا دست زدن به آن ها و انتقال بيماري ها و برخي مشكلات ديگر، از آن ها براي نگهباني، شكار و امروزه كشف مواد مخدر و ... از آن ها استفاده كرد و استفاده از سگ در چنين مواردي ممنوع نشده است.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 62، ص 53.

2. همان.

3. همان.

4. همان، ص 54.

5. مستمسك العروه الوثقي، ج 1، ص 363؛ وسائل الشيعه، ج 2، باب 12، از ابواب نجاسات؛ توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 83).

ادرار و عرق بدن هر دو به عنوان مواد زايد دفع مى شود , چرا يكى از آنهانجس و ديگرى پاك است , با اين كه مى گويند تركيب شيميايى هر دو شبيه يكديگراست ؟

پرسش

ادرار و عرق بدن هر دو به عنوان مواد زايد دفع مى شود , چرا يكى از آنهانجس و ديگرى پاك است , با اين كه مى گويند تركيب شيميايى هر دو شبيه يكديگراست ؟

پاسخ

ب_اي_د توجه داشت كه ادرار و عرق از نظر تركيب شيميايى گرچه از جهاتى شبيهند ولى از جهاتى نيز با يكديگر فرق دارند و همين اختلاف از نظر تركيب ممكن است مبدااختلاف دو حكم آنها باشد ; زيرا چنان كه خواهيم ديد ادرار داراى يك سلسله موادسمى است كه در عرق وجود ندارد . ت_وض_يح اين كه : در تركيب ادرار مواد زير وجود دارد :1 - اوره 2 - اسيد اوريك 3 - اوراتها 4 - اوروب_ي_ل_ين 5 - اسيد هيپوريك 6 و 7 -اروكرم و اروبيلين كه هر دو از مواد رنگى ادرار است 8 - م_واد م_ع_دن_ى و ب_ط_وراس_ت_ث_نايى گلوكز در بيمارى ديابت ( بيمارى قند ) و آلبومين ( در بيمارى آلبومين ) . در تركيب عرق مواد زير وجود دارد :1 - اوره 2 - اسيد اوريك 3 - اوراتها 4 - مواد معدنى ; بنابر اين , م_واد رن_گ_ى واس_ي_د ه_ي_پ_وري_ك كه هر دو سم بوده و درجه سميت آنها نسبتا زياد است , در تركيب شيميايى عرق وجود ندارد . ضمنا عرق كه از منافذ پوست دفع مى شود , بلافاصله در سطح پوست تبخير شده و اين تبخير مانع از ن_ش_و و نماى ميكروبها در سطح بدن مى شود و حال آن كه ميكروبهاى مختلفى ممكن است در ادرار باقى بمانند . از اين جهت مى توان حدس زد كه چرا

درآيين مقدس اسلام عرق بدن پاك شمرده شده ولى ادرار محكوم به نجاست گرديده است . زي_را , اولا : م_واد رن_گى و اسيد هيپوريك كه منحصرا در تركيب شيميايى ادرار وجوددارند , سم بوده و درجه سميت آنها زياد است و چنين موادى در تركيب عرق بدنيست . ثانيا : مقدار اوره ادرار كه به نوبه خود سميت دارد , به مراتب بيشتر از اوره عرق مى باشد . ثالثا : چون عرق در سطح پوست تبخير مى شود , فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى گذارد . راب_ع_ا : ت_رك_يبات ادرار تقريبا از جهاتى ده برابر غليظ تر از تركيبات عرق است ومى دانيم كه اين تفاوت مى تواند يكى را كاملا مضر و ديگرى را بى ضرر قرار دهد . از ه_م_ه اينها گذشته , پرهيز از عرق بسيار مشكل و موجب ناراحتيهاى فروانى است درحالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه مشكل نيست و اين خود تفاوت ديگرى است .

آيا دليلى بر حرمت ايستاده بول كردن داريم

پرسش

آيا دليلى بر حرمت ايستاده بول كردن داريم

پاسخ

در ب_ع_ض_ى از كتب اهل سنت مثل صحاح بخارى و مسلم , سنن ترمذى , ابن داود , و ابن ماجه از حذيفه نقل شده : روزى پيامبر ( صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايستاده بول كرد , آيا دليلى بر حرمت ايستاده بول كردن داريم تا حديث مذكور را دروغ بدانيم ؟

ب_دن ان_سان براى ساختن خون فعاليتهاى زيادى را متحمل مى شود خوب با خوردن مقدارى خون در ه_ر ه_ف_ت_ه ي_ا ماهى يك بار كمك زيادى به بدن نموده ايم زيرا يك ماده كاملاآماده را به بدن مى رسانيم پس چرا در اسلام خوردن خون حرام است ؟

پرسش

ب_دن ان_سان براى ساختن خون فعاليتهاى زيادى را متحمل مى شود خوب با خوردن مقدارى خون در ه_ر ه_ف_ت_ه ي_ا ماهى يك بار كمك زيادى به بدن نموده ايم زيرا يك ماده كاملاآماده را به بدن مى رسانيم پس چرا در اسلام خوردن خون حرام است ؟

پاسخ

خ_وردن خ_ون ه_م زي_ان جسمى دارد و هم اثر سوء اخلاقى چرا كه خون ماده كاملا آماده اى است ب_راى پرورش انواع ميكروبها زيرا تمام ميكروبهايى كه وارد بدن مى شوند به خون حمله مى كنند و آن را م_رك_ز فعاليت خويش قرار مى دهند به همين دليل گلبولهاى سفيداز كشور تن در منطقه خ_ون پ_اس_دارى مى كنند اما هنگامى كه خون از جريان مى افتد وبه اصطلاح مى ميرد گلبولهاى س_ف_يد از بين مى روند و به همين دليل خونى كه از جريان مى افتد آلوده ترين اجزاى بدن انسان و حيوان است از سوى ديگر تاثير خوردن خون درقساوت و سنگدلى به تجربه رسيده است تا آنجا كه ضرب المثل نيز شده .

ب_دن ان_سان براى ساختن خون فعاليتهاى زيادى را متحمل مى شود خوب با خوردن مقدارى خون در ه_ر ه_ف_ت_ه ي_ا ماهى يك بار كمك زيادى به بدن نموده ايم زيرا يك ماده كاملاآماده را به بدن مى رسانيم پس چرا در اسلام خوردن خون حرام است ؟

پرسش

ب_دن ان_سان براى ساختن خون فعاليتهاى زيادى را متحمل مى شود خوب با خوردن مقدارى خون در ه_ر ه_ف_ت_ه ي_ا ماهى يك بار كمك زيادى به بدن نموده ايم زيرا يك ماده كاملاآماده را به بدن مى رسانيم پس چرا در اسلام خوردن خون حرام است ؟

پاسخ

خ_وردن خ_ون ه_م زي_ان جسمى دارد و هم اثر سوء اخلاقى چرا كه خون ماده كاملا آماده اى است ب_راى پرورش انواع ميكروبها زيرا تمام ميكروبهايى كه وارد بدن مى شوند به خون حمله مى كنند و آن را م_رك_ز فعاليت خويش قرار مى دهند به همين دليل گلبولهاى سفيداز كشور تن در منطقه خ_ون پ_اس_دارى مى كنند اما هنگامى كه خون از جريان مى افتد وبه اصطلاح مى ميرد گلبولهاى س_ف_يد از بين مى روند و به همين دليل خونى كه از جريان مى افتد آلوده ترين اجزاى بدن انسان و حيوان است از سوى ديگر تاثير خوردن خون درقساوت و سنگدلى به تجربه رسيده است تا آنجا كه ضرب المثل نيز شده .

ف_ل_س_ف_ه اي_ن ك_ه پ_ي_روان س_اير اديان و خلاصه كفار از نظر اسلام ناپاك هستند ومسلمانان ن_م_ى توانند با آنها معاشرت و آميزش كامل كنند , چيست ( در صورتى كه ازنظر نظافت و رعايت ب_ه_داش_ت از ب_ع_ضى از مسلمانان بهترند ) ؟ بديهى است اين پاسخ كه ممكن است آميز

پرسش

ف_ل_س_ف_ه اي_ن ك_ه پ_ي_روان س_اير اديان و خلاصه كفار از نظر اسلام ناپاك هستند ومسلمانان ن_م_ى توانند با آنها معاشرت و آميزش كامل كنند , چيست ( در صورتى كه ازنظر نظافت و رعايت ب_ه_داش_ت از ب_ع_ضى از مسلمانان بهترند ) ؟ بديهى است اين پاسخ كه ممكن است آميزش با آنها انحراف فكرى ايجاد كند و احيانا با بحث و گفتگو وسفسطه , مسلمانى را گمراه سازند خطاست و بايد اين حربه را كنار گذاشت ; زيرااسلام دين روشنفكران است نه چشم و گوش بسته ها

پاسخ

درست است كه دين اسلام آيين روشنفكران است نه چشم و گوش بسته ها , ولى اگر منظوراين اس_ت ك_ه اس_لام تعلق به دسته خاصى دارد , بديهى است كه چنين نيست و اسلام دين همه افراد ان_س_ان_ى اس_ت ; و اگ_ر ه_دف اين است كه روشنفكران و افراد مطلع از تعاليم عالى اسلام بهره بيشترى مى برند , مطلب صحيحى است ; ولى دليل بر اين نمى شود كه اسلام در قوانين خود افراد كم اطلاع يا بى سواد را از نظر دور داشته و رعايت حال آنها را ننموده باشد . ناپاك بودن كفار مسلما يك نوع ناپاكى معنوى و آلودگى باطنى است ; كه آثار آن درجسم آنها هم ظ_اه_ر ش_ده اس_ت ; و ي_ك ف_ايده آن همان حفظ عقايد بسيارى از مردم مى باشد كه با آميزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه , به زودى تحت تاثير قرارمى گيرند و منحرف مى شوند ; و اين م_طلب تازگى ندارد , هميشه مصلحين به افرادمعمولى مردم سفارش مى كنند كه از معاشرت

با اف_راد آل_وده و گمراه و منحرف دورى كنند منتها , اسلام اين موضوع را به صورت حكم ناپاك بودن كفار بيان كرده است . از ط_رف_ى م_لاح_ظ_ه مى كنيم كه اسلام روابط اقتصادى و تجارتى و امثال آن را با كفار باشرايط م_عينى اجازه داده , اما اجازه نداده كه رفيق سفره و كاسه شوند ; يعنى ,هم خواسته از منافع آنها بهره مند گردند و هم از ضررهاى عقيدتى و اخلاقى آنان كه لازمه معاشرت كامل براى بسيارى از مردم است , در امان بمانند . اش_تباه نشود , ما نمى گوييم افراد روشنفكر با اطلاع , كه خطر انحراف و گمراهى وفساد اخلاق بر اثر آميزش با كفار در خود نمى بينند , مى توانند معاشرت كامل باآنها داشته باشند و از اين حكم م_ستثنا هستند , نه احكام اسلام جنبه خصوصى ندارد و براى اين كه حدود آن محفوظ بماند بايد عموميت داشته باشد ; چه اين كه در غير اين صورت هر كس به عنوان اين كه خود را از اهل اطلاع م_ى دان_د و از همنشينى با كفار خطر انحراف در خود نمى بيند , با آنها آميزش پيدا مى كند و بكلى حريم قانون شكسته مى شود . گ_ذش_ت_ه از اي_ن , تمام افراد كافر از بسيارى از آلودگيها و چيزهاى نجس مانند خون و گوشت خوك و مشروبات الكلى اجتناب نمى كنند و طبعا تمام زندگى آنان آلوده مى باشد ; براى دورى از اي_ن آل_ودگ_ي_ها , آيين اسلام آنها را نجس شمرده تامسلمانانى كه ممكن است بر اثر معاشرت آلوده شوند , از هر نوع آلودگى

محفوظبمانند .

ادرار و عرق بدن هر دو به عنوان مواد زايد دفع مى شود , چرا يكى از آنهانجس و ديگرى پاك است , با اين كه مى گويند تركيب شيميايى هر دو شبيه يكديگراست ؟

پرسش

ادرار و عرق بدن هر دو به عنوان مواد زايد دفع مى شود , چرا يكى از آنهانجس و ديگرى پاك است , با اين كه مى گويند تركيب شيميايى هر دو شبيه يكديگراست ؟

پاسخ

ب_اي_د توجه داشت كه ادرار و عرق از نظر تركيب شيميايى گرچه از جهاتى شبيهند ولى از جهاتى نيز با يكديگر فرق دارند و همين اختلاف از نظر تركيب ممكن است مبدااختلاف دو حكم آنها باشد ; زيرا چنان كه خواهيم ديد ادرار داراى يك سلسله موادسمى است كه در عرق وجود ندارد . ت_وض_يح اين كه : در تركيب ادرار مواد زير وجود دارد :1 - اوره 2 - اسيد اوريك 3 - اوراتها 4 - اوروب_ي_ل_ين 5 - اسيد هيپوريك 6 و 7 -اروكرم و اروبيلين كه هر دو از مواد رنگى ادرار است 8 - م_واد م_ع_دن_ى و ب_ط_وراس_ت_ث_نايى گلوكز در بيمارى ديابت ( بيمارى قند ) و آلبومين ( در بيمارى آلبومين ) . در تركيب عرق مواد زير وجود دارد :1 - اوره 2 - اسيد اوريك 3 - اوراتها 4 - مواد معدنى ; بنابر اين , م_واد رن_گ_ى واس_ي_د ه_ي_پ_وري_ك كه هر دو سم بوده و درجه سميت آنها نسبتا زياد است , در تركيب شيميايى عرق وجود ندارد . ضمنا عرق كه از منافذ پوست دفع مى شود , بلافاصله در سطح پوست تبخير شده و اين تبخير مانع از ن_ش_و و نماى ميكروبها در سطح بدن مى شود و حال آن كه ميكروبهاى مختلفى ممكن است در ادرار باقى بمانند . از اين جهت مى توان حدس زد كه چرا

درآيين مقدس اسلام عرق بدن پاك شمرده شده ولى ادرار محكوم به نجاست گرديده است . زي_را , اولا : م_واد رن_گى و اسيد هيپوريك كه منحصرا در تركيب شيميايى ادرار وجوددارند , سم بوده و درجه سميت آنها زياد است و چنين موادى در تركيب عرق بدنيست . ثانيا : مقدار اوره ادرار كه به نوبه خود سميت دارد , به مراتب بيشتر از اوره عرق مى باشد . ثالثا : چون عرق در سطح پوست تبخير مى شود , فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى گذارد . راب_ع_ا : ت_رك_يبات ادرار تقريبا از جهاتى ده برابر غليظ تر از تركيبات عرق است ومى دانيم كه اين تفاوت مى تواند يكى را كاملا مضر و ديگرى را بى ضرر قرار دهد . از ه_م_ه اينها گذشته , پرهيز از عرق بسيار مشكل و موجب ناراحتيهاى فروانى است درحالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه مشكل نيست و اين خود تفاوت ديگرى است .

ف_ل_س_ف_ه اي_ن ك_ه پ_ي_روان س_اير اديان و خلاصه كفار از نظر اسلام ناپاك هستند ومسلمانان ن_م_ى توانند با آنها معاشرت و آميزش كامل كنند , چيست ( در صورتى كه ازنظر نظافت و رعايت ب_ه_داش_ت از ب_ع_ضى از مسلمانان بهترند ) ؟ بديهى است اين پاسخ كه ممكن است آميز

پرسش

ف_ل_س_ف_ه اي_ن ك_ه پ_ي_روان س_اير اديان و خلاصه كفار از نظر اسلام ناپاك هستند ومسلمانان ن_م_ى توانند با آنها معاشرت و آميزش كامل كنند , چيست ( در صورتى كه ازنظر نظافت و رعايت ب_ه_داش_ت از ب_ع_ضى از مسلمانان بهترند ) ؟ بديهى است اين پاسخ كه ممكن است آميزش با آنها انحراف فكرى ايجاد كند و احيانا با بحث و گفتگو وسفسطه , مسلمانى را گمراه سازند خطاست و بايد اين حربه را كنار گذاشت ; زيرااسلام دين روشنفكران است نه چشم و گوش بسته ها

پاسخ

درست است كه دين اسلام آيين روشنفكران است نه چشم و گوش بسته ها , ولى اگر منظوراين اس_ت ك_ه اس_لام تعلق به دسته خاصى دارد , بديهى است كه چنين نيست و اسلام دين همه افراد ان_س_ان_ى اس_ت ; و اگ_ر ه_دف اين است كه روشنفكران و افراد مطلع از تعاليم عالى اسلام بهره بيشترى مى برند , مطلب صحيحى است ; ولى دليل بر اين نمى شود كه اسلام در قوانين خود افراد كم اطلاع يا بى سواد را از نظر دور داشته و رعايت حال آنها را ننموده باشد . ناپاك بودن كفار مسلما يك نوع ناپاكى معنوى و آلودگى باطنى است ; كه آثار آن درجسم آنها هم ظ_اه_ر ش_ده اس_ت ; و ي_ك ف_ايده آن همان حفظ عقايد بسيارى از مردم مى باشد كه با آميزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه , به زودى تحت تاثير قرارمى گيرند و منحرف مى شوند ; و اين م_طلب تازگى ندارد , هميشه مصلحين به افرادمعمولى مردم سفارش مى كنند كه از معاشرت

با اف_راد آل_وده و گمراه و منحرف دورى كنند منتها , اسلام اين موضوع را به صورت حكم ناپاك بودن كفار بيان كرده است . از ط_رف_ى م_لاح_ظ_ه مى كنيم كه اسلام روابط اقتصادى و تجارتى و امثال آن را با كفار باشرايط م_عينى اجازه داده , اما اجازه نداده كه رفيق سفره و كاسه شوند ; يعنى ,هم خواسته از منافع آنها بهره مند گردند و هم از ضررهاى عقيدتى و اخلاقى آنان كه لازمه معاشرت كامل براى بسيارى از مردم است , در امان بمانند . اش_تباه نشود , ما نمى گوييم افراد روشنفكر با اطلاع , كه خطر انحراف و گمراهى وفساد اخلاق بر اثر آميزش با كفار در خود نمى بينند , مى توانند معاشرت كامل باآنها داشته باشند و از اين حكم م_ستثنا هستند , نه احكام اسلام جنبه خصوصى ندارد و براى اين كه حدود آن محفوظ بماند بايد عموميت داشته باشد ; چه اين كه در غير اين صورت هر كس به عنوان اين كه خود را از اهل اطلاع م_ى دان_د و از همنشينى با كفار خطر انحراف در خود نمى بيند , با آنها آميزش پيدا مى كند و بكلى حريم قانون شكسته مى شود . گ_ذش_ت_ه از اي_ن , تمام افراد كافر از بسيارى از آلودگيها و چيزهاى نجس مانند خون و گوشت خوك و مشروبات الكلى اجتناب نمى كنند و طبعا تمام زندگى آنان آلوده مى باشد ; براى دورى از اي_ن آل_ودگ_ي_ها , آيين اسلام آنها را نجس شمرده تامسلمانانى كه ممكن است بر اثر معاشرت آلوده شوند , از هر نوع آلودگى

محفوظبمانند .

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پرسش

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پاسخ

اوّلا، منى انسان تا هنگامى كه بيرون نيامده و در بدن است، نجس نيست. ثانياً، منى نجس است، ولى چون تبديل به انسان مى شود، با استحاله پاك مى شود. استحاله يكى از مطهّرات است; مانند سگ، كه حيوانى نجس است، در نمكزار مى افتد و نمك مى شود. اين استحاله موجب پاك شدن آن است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

چرا بخار بول نجس نيست؟

پرسش

چرا بخار بول نجس نيست؟

پاسخ

دليلى بر نجس بودن بخار بول در دست نيست; زيرا آنچه نجس است، بول است نه بخار آن. وانگهى، بخار بول را نمى توان «بول» دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_22_

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پرسش

ادرار و عرق هر دو موادّ زايدند و از بدن انسان دفع مى شوند. پس چرا يكى از آنها نجس و ديگرى پاك است، با اين كه مى گويند تركيب شيميايى آنها شبيه به يكديگر است؟

پاسخ

بايد توجّه داشت كه هر چند ادرار و عرق از نظر تركيب شيمايى به يكديگر شبيهند، ولى با يكديگر داراى تفاوت نيز هستند مى تواند علّت اختلاف حكم آنها باشد; زيرا ادرار داراى گونه هايى موادّ سمّى است كه در عرق يافت نمى شود. در ادرار موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيداوريك;

3. اوراتها;

4. اوروبيلين;

5. اسيد هيپوريك;

6 و 7. اروكرم و اروبيلين كه هر دو از موادّ رنگى ادرارند.

8. مواد معدنى و استثنائاً «گلوكز» در بيماران مبتلا به ديابت و آلبومين در بيماران مبتلا به آلبومين.

_40_

ولى در عرق موادّ زير يافت مى شود:

1. اوره;

2. اسيد اوريك;

3. اوراتها;

4. مواد معدنى.

بنابراين، موادّ رنگى و اسيد هيپوريك كه هر دو سمّى اند، در تركيب شيميايى عرق يافت نمى شوند. ديگر آن كه عرق از منافذ پوست، دفع و بى درنگ بخار مى شود و اين تبخير از نشو و نماى ميكروبها در سطح بدن پيشگيرى مى كند و حال آن كه ميكروبها ممكن است در ادرار باقى مانند. پس مى توان از اين گذر به برخى علّتها دست يافت كه موجب شده اند دى آيين مقدّس اسلام عرق بدن، پاك و ادرار نجس شمرده شود; زيرا اوّلا موادّ رنگى و اسيد هيپوريك، تنها در تركيب شيميايى ادرار يافت مى شوند، و ثانياً مقدار اوره ادرار، كه آن نيز سمّى است، بيشتر است، و ثالثاً عرق در سطح پوست بخار مى شود

و فرصتى براى نشو و نماى ميكروبهاى روى پوست باقى نمى ماند، و سرانجام آن كه تركيبات ادرار تقريباً ده برابر غليظتر از تركيبات عرق است و مى دانيم كه اين

_41_

تفاوت مى تواند يكى را كاملا زيانبار و ديگرى را بى زيان كند. از همه گذشته، پرهيز از عرق بسيار مشكل و سخت است، در حالى كه پرهيز از ادرار به هيچ وجه سخت نيست و اين خود، تفاوتى ديگر است.

پاسخهاى بالا از ديدگاه علوم تجربى است، امّا بايد توجّه داشت كه اصولا شخص مؤمن همواره معتقد است كه: «وما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا; آنچه رسول مى گويد، برگيريد و از آنچه نهى مى كند، دورى كنيد». مسلمان بر اين باور است كه پيامبرش از روى ناآگاهى و هوا سخن نمى گويد و با اين حال پرسش در اين گوه مسائل نيست. البته، گاهى پرسش براى آگاهى است كه اين طبيعى و پسنديده است و براى مقابله با مخالفان، سودمند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_42_

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پاسخ

چنان كه دانشمندان گفته اند، يكى از بهترين راههايى جلوگيرى از انتشار ميكروبهاى بدن مردگان اين است كه آنها را در خاك دفن كنند تا هيچ گونه بيمارى براى ديگران پديد نياورند.

برخى راهى ديگر پيش مى نهند كه بدن ميّت را بسوزانند. بر فرض كه اين راه نيز براى جلوگيرى از انتشار ميكروب درست باشد، بايد پرسيد كه آن راه آبرومند و خردمندانه است يا اين راه؟! آيا انسان خردمندى كه گرفتار خرافات نيست، حاضر مى شود كه بدن پدرش را بسوزانند؟! اسلام، چنان كه زندگان را محترم مى داند، مردگان را نيز ارج مى نهد و از اين رو، فرمان مى دهد كه بازماندگان، جسد مردگان را با احترامى خاص غسل و كفن و دفن كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پرسش

چگونه انسان كه از منى است، پاك است؟

پاسخ

اوّلا، منى انسان تا هنگامى كه بيرون نيامده و در بدن است، نجس نيست. ثانياً، منى نجس است، ولى چون تبديل به انسان مى شود، با استحاله پاك مى شود. استحاله يكى از مطهّرات است; مانند سگ، كه حيوانى نجس است، در نمكزار مى افتد و نمك مى شود. اين استحاله موجب پاك شدن آن است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پرسش

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پاسخ

تمام احكام و دستورهاى اسلام از روى مصالح است. در اسلام هيچ واجبى بى مصلحت و هيچ حرامى بى مفسده نيست. بنابراين، يا كشتن چنين گاوى داراى مصلحت است و يا ماندنش داراى مفسده است و از اين رو، اسلام دستور داده است كه آن را بكشند، گرچه ما نتوانيم به درستى حكمت آن را دريابيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_20_

فلسفه احكام طهارات

غسل جمعه چه آثار و فوايدي دارد

پرسش

غسل جمعه چه آثار و فوايدي دارد

پاسخ

غسل كردن، يك نوع پاكيزگي و طهارت است و پاكيزگي در هر حال مستحب بوده وداراي ثواب است و احاديث فراواني در ترغيب به غسل - به خصوص غسل جمعه - آمده است و پايبند بودن به آن، از كمال ايمان يك مسلمان خواهد بود.

البته غسل روز جمعه، بيشتر از ديگر غسل هاي مستحبي مورد توجه معصومين(ع) قرار گرفته است و در برخي از روايات با لفظ واجب، به آن اشاره شده است:

1. امام باقر(ع) مي فرمود: "در روز جمعه در سفر و حضر بايد غسل كرد و كسي كه فراموش كند، بايد روز بعد غسل نمايد".

2. از امام صادق(ع) نقل شده است: "غسل روز جمعه پاك كننده و كفاره گناهان بين دو جمعه است". (وسائل الشيعه، ج 1، ص 944، ج 14)

3. آن حضرت همچنين فرمود: "كسي كه در روز جمعه و براي جمعه غسل كند و بگويد: "اشهد ان لا اله الا الله و..." تا روز جمعه ديگر، براي او طهارت و پاكي خواهد بود". (وسائل الشيعه، ج 20، ص 951)

4. پيامبر(ص) فرموده است: "من اغتسل يوم الجمعه محيت ذنوبه و خطاياه؛ هر كسي در روز جمعه، غسل كند، گناهان و خطاهاي او محو مي شود". (مستدرك الوسائل، ج 2، ص 504)

و ساير ثواب ها و پاداش ها كه مي توانيد در منابع اسلامي مطالعه كنيد.

1- نظارت بركار مسئولين بايستي تعيين شود؟ درصورت عدول بركنار شده يا اخطار داده مي شود و نهايتاً يك گروه درست كنند، تا ريشة يك]حكومت[ درست نباشد ازمردم آن توقعي نخواهدبود؟(توسط فرد فوق العاده ساخته)

پرسش

1- نظارت بركار مسئولين بايستي تعيين شود؟ درصورت عدول بركنار شده يا اخطار داده مي شود و نهايتاً يك گروه درست كنند، تا ريشة يك]حكومت[ درست نباشد ازمردم آن توقعي نخواهدبود؟(توسط فرد فوق العاده ساخته)

2- فلسفة وضو وشكل گرفتن وضو؟

3- چرا اگر كسي كه روزه دارد تا قبل از ظهر

به وطن ويا جايي كه قصد 10 روز كرده نرسد روزه اش باطل مي شود؟

پاسخ

1) واقعيت اين است كه بالاخره براي ما مشخص نشد كه سؤال چه بوده؟ آيا اينست كه چرا بركار مسئولين نظارت نمي شود؟ يا اينست كه چرا برخورد نمي شود يا اينكه اگر مسئولين بد باشند مردم هم آيا به فساد كشيده مي شوند يا نه؟

خلاصه اينكه موضوع سؤال را دريافت نكرديم اما اگر سؤال اول منظور تان است بايد گفت درقانون براي تمام مسئولين چه مستقيم وچه غيرمستقيم، مجموعة ناظري درنظر گرفته شده است، اما شايد سؤال شود كه آيا آنها كار خود را درست انجام مي دهند يانه؟ بايد بگوييم ما هم قبول داريم كه بعضي ازمسئولين درست عمل نمي كنند واگر سؤال شود كه چاره چيست؟ بايد گفت كه تنها راه تأثير مستقيم وقوي مردم برروي مسئولين همان انتخابات است، يعني مردم با رفتن پاي صندوق هاي رأي تعيين مي كنند كه چه مسئوليني برسركار بيايند. حال اگر ملاكهاي دين نظير : ساده زيستي وتقوا وامانت كه جزء شرايط اوليه مسئولين درحكومت اسلامي است، درمردم يا مسئولين به هر طريقي كم شود طبيعي است كه شرايط مملكت هم با اهداف اسلامي فاصله خواهد گرفت، به همين دليل دشمن همواره تبليغات سوء خود را از بيرون ودرون متمركز كرده وخواهد كرد تا جا بيندازدكه انتخابات هيچ تأثيري ندارد درنتيجه اگر بتوانندمردم را ازحكومت جدا كنند (يادمان نرفته تبليغات وسيع دشمن علي الخصوص درسطح دانشگاه ها را درانتخابات دورة اول رئيس جمهور محترم، آقاي خاتمي را كه مي گفتند نمي گذارندايشان رأي بياورند.

يا شب نامه هاي توزيع شده دردانشگاه وخوابگاه

هاي دانشجويي قبل از ا نتخاب مجلس ششم، با اين مضامين كه نمي گذارند نمايندگان ملت رأي بياورند...)

درقسمتي ديگر بايد بگوييم معتقديم تأثيروتأثر مردم ومسئولين يا همان حكومت (حكومت اسلامي) دوطرفه است نه يك طرفه، به اين معنا كه اصلاح حكومت به اصلاح مردم برمي گردد بهترين مثال آن( انقلاب اسلامي ايران) واصلاح مردم نيز مرتبط به اصلاح مسئولين مي باشد. (مثل اصلاحاتي كه رضا شاه درايران به راه انداخت براي عوض كردن فرهنگ اسلامي مردم)

با اين اوصاف بايد بگوييم هرگز نمي توان تصور كرد مردم صالح حكومت ناصالح را تحمل كنند ويا حكومت صالح درمقابل فساد مردم بيكار بنشيند.

البته ومسلماً اين بدان معنا نيست كه اگر حالا شرايطي هم از لحاظ حكومتي مساعد نبود (كه الحمد ا...درزمان ماهست) كسي نتواند خود را سالم نگه دارد چرا كه دركنار فرعون هم مي شود با همه شكنجه ها آسيه بود ودرجزيره العرب كه دختر زنده بگور مي كنند وآنهمه تعصبهاي جاهلي ديگر دارند زيرسنگ داغ، عمار وياسر وسميه شد. واين توانمندي بي نظير واين قدرت شگرف تنها در اشرف مخلوقات يعني انسان به وديعه نهاده شده تا مگر خود را كشف كند وبه كم ها قانع نشود وخود را اسير كوچك ها نكند.

2) براي اين كه پاسخ اين پرسش و پرسش هاي ديگري كه دربارة علل وفلسفه احكام مطرح مي شود، روشن گردد، بهتر است يك اصل اساسي وقاعدة كلي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا درهمة موارد، قانع كننده باشد.

براي مثال ما وقتي به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم، هنگامي كه بيمار مي شويم وبه پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه هايي مركب از

چند داروي مخصوص مثل آمپول، كپسول، قرص و...براي ما مي نويسد ودستور مي دهد كه هر يك از اين داروها را به كيفيتي خاص ودرزماني معين مورد استفاده قراردهيم وازبرخي غذاها نوشيدني ها اجتناب كنيم. درچنين موردي، مابدون آن كه از خصوصيات داروها سؤالي كنيم، دستورهاي پزشك را به كار مي بنديم، زيرا به علم، دانش وتخصص او دررشتة پزشكي ايمان داريم ومي دانيم كه او جز معالجه و بهبودي ما، منظور ديگري ندارد. همين طور وقتي به يك مهندس ساختمان مراجعه مي كنيم واز او مي خواهيم كه براي ما ساختمان زيبايي بسازد، اگر او بگويد فلان نقشه، براي زمين شما مناسب است ونيز به فلان لوازم ومصالح احتياج داريد، ما چون به تخصص او دررشتة ساختمان ايمان داريم و مي دانيم كه او نمي خواهد به ما زيان وضرري برساند، لوازم وابزار كار را براي او تهيه مي كنيم ودراختيارش قرار مي دهيم، بي آن كه دركار او چون وچرايي كنيم.

اين دو مثل ومواردي نظيرآن، روشن مي كند كه اگر انسان به علم ودانش كسي ايمان داشته باشد واو را دررشتة خود متخصص بداند ونيز بداند كه قصد زياني در كار اونيست، قطعاً به دستورهاي او درآن رشتة خاص بدون آن كه از او توضيحات زيادي بخواهد، عمل خواهد نمود.

با ذكر اين مقدمه مي توان گفت احكام ومقررات ديني هم، نسخه هايي است كه پيامبران الهي وپيشوايان ديني، ازطرف خداوند براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي او را ازهر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي ما معتقد باشيم كه اين احكام، ازعلم بي پايان خداوند نشأت گرفته وبه حكمت، لطف ومهرباني

خداوند ، ايمان داشته باشيم ونيز بدانيم كه پيامبران الهي نيز درتبليغ ورساندن احكام به هيچ وجه گرفتار خطا ولغزش نمي شوند، با كمال جديت وبدون هيچ اضطراب وترديدي، به دستورات ديني عمل مي كنيم، زيرا علم خداوند ايجاب مي كند كه هيچ فرماني بدون رعايت مصالح بندگانش صادر نشود؛ البته معناي اين سخنان، اين نيست كه كسي نبايد از فلسفه احكام سؤال كند ويا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو دراين زمينه رفت.

خلاصة سخن اين كه ما حق داريم از فلسفه احكام پرسش كنيم وتا اندازه اي هم امكان رسيدن به پاسخ موجود است ولي هرگز نبايد توقع داشت كه با معلومات محدود بشري بتوان به تمام جزئيات اسرار وفلسفة احكام دست يافت، زيرا اين احكام ازمبدأيي سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانش هاي گسترده امروز در برابردانش او، به مانند قطره دربرابر دريا هم نيست واساساً ناچيزي معلومات ما دربرابر مجهولاتي كه با آن روبرو هستيم چنان است كه امروز دانشمندان بزرگ وتراز اول جهان، با صراحت كامل بدان اعتراف مي كنند.

حضرت رضا"ع" مي فرمايد , "انا وجدنا كلما احل ا...تبارك وتعالي ففيه صلاح العباد وبقائهم ولهم اليه الحاجة التي لايستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشياء لاالحاجة للعباد اليه ووجدنا مفسداً داعياًالي الفناء والهلاك""1"

ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي راحلال كرده است كه مردم براي زندگي وادامة آن، به آن چيزها نيازمندند وبراي آنان مصلحت وفايده هايي دارد وچيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد، فنا وهلاكت بشر مي شود.

درپايان بايد گفت وضو وغسل، هم داراي فوايد بهداشتي است وهم

ازنظر اخلاقي ومعنوي براي انسان سودمند است كه ازاين رو با قصد قربت وبراي خدا انجام مي شود اين اعمال اثر تربيتي نيز دارد زيرا مفهوم آن اين است كه ازسرتا قدم براي اطاعت خدا گام بر مي داريم. درروايتي از امام رضا"ع" نقل شده كه فرمود : "انما امر بالوضوء وبدأ به لان يكون العبد طاهراً اذا قام بين يدي الجبار عند مناجاتة اياه مطيعاً له فيما امره نقياً من الادناس والنجاسة مع ما فيه من ذهاب الكسل وطرد النعاس وتزكية الفواد للقيام بين يدي الجبار""2" براي اين دستوروضو داده شده كه آغاز عبادت با آن است وبندگان وقتي كه درپيشگاه خدا مي ايستند وبا او مناجات مي كنند پاك باشند ودستورهاي او را به كار بندند واز آلودگي ها وپليدي ها بركنار شوند. علاوه براين، وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت ازانسان دور شود وقلب او براي قيام درمحضر خداوند نور وصفا يابد.

3)جواب اين سؤال درقسمت قبل بصورت كلي داده شد. اگر ابهامي باقي مانده است لطفاً مجدد سؤال فرماييد.(جواب سؤال اول)

(1) علل الشرايع شيخ صدوق،ج1،ص93

همان،ج1،ص275

.غسل كردن چه ارتباطي با سيستم فيزيكي بدن دارد مثلا چرا خوردن و يا اشاميدن بعد از محتلم شدن مكروه است?توضيح دهيد با تشكر فراوان

پرسش

.غسل كردن چه ارتباطي با سيستم فيزيكي بدن دارد مثلا چرا خوردن و يا اشاميدن بعد از محتلم شدن مكروه است?توضيح دهيد با تشكر فراوان

پاسخ

اين كه چرا اسلام دستور مي دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالي كه فقط عضو معيني آلوده مي شود و آيا ميان بول كردن و خارج شدن مني تفاوتي هست كه در يكي فقط محل را بايد شست و در ديگري تمام بدن را؟

اين سؤال يك پاسخ اجمالي دارد و يك پاسخ مشروح:

پاسخ اجمالي آن اين است كه خارج شدن مني از انسان، يك عمل موضعي نيست (مانند بول و ساير زوائد) به دليل اين كه اثر آن در تمام بدن آشكار مي گردد و تمام سلول هاي تن به دنبال خروج آن در يك حالت سستي مخصوص فرو مي روند و اين خود نشانه تأثير آن روي تمام اجزاء بدن است.

توضيح اين كه: طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتي وجود دارد كه تمام فعاليت هاي بدن را كنترل مي كنند «اعصاب سمپاتيك» و «اعصاب پاراسمپاتيك» اين دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاه ها و جهازات داخلي و خارجي گسترده اند، وظيفه اعصاب سمپاتيك «تند كردن» و به فعاليت واداشتن دستگاه هاي مختلف بدن است، و وظيفه اعصاب «پاراسمپاتيك» «كند كردن» فعاليت آنهاست، در واقع يكي نقش «گاز» اتومبيل و ديگري نقش «ترمز» را دارد و از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباتي، دستگاه هاي بدن به طور متعادل كار مي كند.

گاهي جريان هايي در بدن رخ مي دهد كه اين تعادل

را به هم مي زند، از جمله اين جريان ها مسأله «ارگاسم» (اوج لذت جنسي) است كه معمولا مقارن خروج مني صورت مي گيرد.

در اين موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتيك (اعصاب ترمز كننده) بر اعصاب سمپاتيك (اعصاب محرك) پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد.

اين موضوع نيز ثابت شده است كه از جمله اموري كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمين كند تماس آب با بدن است و از آن جا كه تأثير «ارگاسم» روي تمام اعضاي بدن به طور محسوس ديده مي شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مي خورد دستور داده شده است كه پس از آميزش جنسي، يا خروج مني، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حيات بخش آن تعادل كامل در ميان اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد.

[و اين كه مي بينيم كه در خبري از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده كه فرمود: «ان الجنابه خارجه من كل جسده فلذلك وجب عليه تطهير جسده كله؛ جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد و لذا بايد تمام بدن را شست» (وسائل الشيعه، ج 1، ص 466) گويا اشاره به همين موضوع است.]

البته فايده غسل منحصر به اين نيست بلكه غسل كردن علاوه بر اين يك نوع عبادت و پرستش نيز مي باشد كه اثرات اخلاقي آن قابل انكار نيست و به همين دليل اگر بدن را بدون نيت و قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشويند غسل صحيح نيست در حقيقت به هنگام خروج

مني يا آميزش جنسي، هم روح متأثر مي شود و هم جسم، روح به سوي شهوات مادي كشيده مي شود و جسم به سوي سستي و ركود، غسل جنابت كه هم شستشوي جسم است و هم به علت اين كه به قصد قربت انجام مي يابد شستشوي جان است، اثر دو گانه اي در آن واحد روي جسم و روح مي گذارد تا روح را به سوي خدا و معنويت سوق مي دهد و جسم را به سوي پاكي و نشاط و فعاليت.

از همه اينها گذشته، وجوب غسل جنابت يك الزام اسلامي براي پاك نگه داشتن بدن و رعايت بهداشت، در طول زندگي است زيرا بسيارند كساني كه از نظافت خود غافل مي شوند ولي اين حكم اسلامي آنها را وادار مي كند كه در فواصل مختلفي خود را شستشو دهند و بدن را پاك نگاهدارند، اين موضوع اختصاصي به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نيز بسيارند كساني كه به علل مختلفي از نظافت و بهداشت تن غافلند (البته اين حكم به صورت يك قانون كلي و عمومي است حتي كسي را كه تازه بدن خود را شسته شامل مي شود).

مجموع جهات سه گانه فوق روشن مي سازد كه چرا بايد به هنگام خروج مني (در خواب يا بيداري) و همچنين آميزش جنسي (اگر چه مني خارج نشود) غسل كرد و تمام بدن را شست (تفسير نمونه، ج 4، ص 294 - 292 [فلسفه غسل])

لذا براي روشن تر شدن موضوع به يك روايت اشاره مي كنيم: محمدبن سنان مي گويد امام رضا(ع) در جواب سؤالاتي كه مكتوبا از محضرش نمودم، مرقوم

فرمودند: «علت غسل جنابت نظافت و تطهير انسان، نفس خودش را از آلودگي آن و پاك نمودن جسد از قذرات و خباثتش مي باشد زيرا جنابت از تمام جسد خارج مي گردد. از اين رو بر شخص واجب است تمام بدن را تطهير كند و علت مخفف بودن حكم در ادرار و غائط اين است كه اين دو بيشتر از جنابت و مداومتر از آن است. لذا شارع مقدس به خاطر كثرت و مشقت و اخراجشان بدون اراده و شهوت به وضو راضي شده است ولي جنابت بيرون نمي آيد مگر با لذت زياد و اجبار نفس از اين رو در مورد آن، غسل را واجب كرده است (علل الشرايع، شيخ صدوق، باب 195).

اما اين كه چرا خوردن و آشاميدن در حال جنابت مكروه است توجه به نكات زير پاسخ را روشن مي سازد:

1. با توجه به مطالبي كه در قسمت اول پاسخ بيان كرديم به خاطر فعل و انفعالات خاصي كه در بدن انجام مي گيرد، يك حالت خمودگي در بدن ايجاد مي شود و اين حالت موجب عدم آمادگي سلول هاي بدن خواهد بود. از اين رو اگر در اين حالت شخص اقدام به خوردن يا آشاميدن نمايد، با توجه به عدم آمادگي سلول ها، در جذب و پذيرش آب و غذا مشكلاتي پديد مي آيد و شايد علت كراهت همين باشد اما اگر شخص جنب دستش را بشويد و يا با آب مضمضه نمايد و يا استنشاق كند و يا اين كه وضو بگيرد، كراهت خوردن و آشاميدن مرتفع خواهد شد. بنابراين همانطور كه ملاحظه مي نماييد رساندن جايي از بدن

در ايجاد تعادل در سيستم اعصاب بدن (كه قبلا بيان شد) و آمادگي سلول ها مؤثر است.

2. يكي از دستورات مهم اسلام در مورد خوردن و آشاميدن، رعايت طهارت است. هم طهارت چيزي كه مي خورد يا مي آشامد و هم طهارت بدن. لذا استحباب خوردن غذا با وضو، پاك بودن سفره، حرمت نشستن بر سر سفره اي كه در آن شراب است (اگر چه خودش مصرف ننمايد) و... حكايت از دقت دين مبين اسلام بر اين نكته است كه طهارت غذا و طهارت نفس به هنگام خوردن و آشاميدن بايد رعايت شود. لذا در روايتي از امام صادق(ع) وارد شده است كه حضرت فرمودد: «وضوء پيش از طعام و بعداز آن فقر و تنگدستي را مي برد. راوي گفت: عرض كردم: فقر را؟ فرمود: فقر را از بين مي برد» (علل الشرايع، شيخ صدوق، باب 198).

اين حديث شريف را مي توان دو گونه تفسير كرد يكي اين كه از نظر بهداشتي هم ثابت شده كه قبل از طعام و بعد از آن بايد بهداشت و نظافت ظاهري را رعايت كرد و وضو يكي از مصاديق بهداشت و نظافت ظاهري است و ديگر اين كه از آنجا كه وضو گرفتن همراه نيت است و نيت يك ارتباط و توجه قلبي به خداوند است لذا قبل از طعام و بعداز آن، انسان در پرتو وضو، توجهي به منعم واقعي يعني خداوند پيدا مي كند و شايد علت زدوده شدن فقر هم همين باشد يعين توجه به منعم قبل از طعام موجب مي شود كه انسان تنها خدا را رازق بداند و توجه به منعم بعد

از طعام نيز روح سپاسگزاري و شكر را در وي به وجود مي آوردو اين هر دو عامل، موجب زدوده شدن فقر و تنگدستي مي شوند. بنابراين يكي از نكات مهمي كه در باب خوردن و آشاميدن بايد مد نظر قرار بگيرد عبارت است از رعايت بهداشت ظاهري و رواني از اين روست كه خوردن و آشاميدن در حال جنابت، كراهت دارد. مگر آن كه حداقل بهداشت ظاهري حاصل شود.

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پرسش

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه وضع كننده احكام اسلامى خداوند است; خداوندى كه جهان آفرينش بر اساس اراده و مشيّت اوست. انسان را او آفريده و قوانينى نيز كه بر جهان حاكم است، همه آفريده اوست و همان خداوند بر اساس نيازها و مصالح انسان، قوانينى وضع فرموده است.

بنابراين، احكام اسلامى، به هيچ روى با علم ناسازگار نيست; زيرا علم چيزى نيست جز كشف آنچه خداوند آفريده است. هيچ كس چون خداوند از آفريده خويش آگاه نيست و اگر كسى پاره اى احكام اسلامى را با علم ناسازگار بداند، از آن روست كه نظريه او نادرست است و بر اصول علمى درست استوار نيست.

اينك، اگر در طب به اثبات رسيده باشد كه استبراء داراى زيانهايى براى بدن انسان است، بى گمان بايد در چگونگى اثبات اين نظريه ترديد و بازنگرى كرد. وانگهى دانش طب هنوز به آن جا نرسيده است كه همه مجهولات طبى را كشف كرده باشد.

سخن آخر آن كه انسان براى نيل به رستگارى بايد به فرمانهاى خداوند عمل كند و اين كه علّت و حكمت اين فرمانها چيست، تأثيرى در رستگارى او ندارد. البته، به اصول دين بايد از روى آگاهى و دانش ايمان آورد، ولى از آن پس، انسان مؤمن و خردمند، ديگر دستورها و تعاليم دينى را از روى تعبّد به راحتى مى پذيرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بايد با خاك كه منبع ميكروب هاست تيممّ كنيم؟

پرسش

چرا بايد با خاك كه منبع ميكروب هاست تيممّ كنيم؟

پاسخ

در علوم طبيعى ثابت شده است كه خاكِ پاك در مقابل ميكرب ها مصونيّت دارد و غالباً ميكرب ها كمتر مى توانند در خاك به زندگى خود ادامه دهند. اين مصونيّت به سببِ موجوداتِ جاندارِ ذرّه بينىِ موجود در خاك است. اين موجودات دشمن سرسخت ميكرب هاى موذى اند، به طورى كه مثلاً اگر لاشه مردارى كه با خود ميليون ها ميكرب همراه دارد بر خاك بيفتد، اين جانداران ذرّه بينى فوراً لاشه را تجزيه كنند ميكرب ها را از بين مى برند. بنابراين، بر خلاف آنچه تصوّر شده، خاك پاك و بدون آلودگى نه تنها در برابر ميكرب ها مصونيّت دارد، بلكه از بين برنده آنهاست. با توجّه به آنچه گفتيم معلوم مى شود كه دستور اسلامى درباره تيمّم بر خاك در صورت ممكن نبودن آب، كاملاً بايد كشف علوم طبيعى موافق است. بايد توجّه كنيم كه در قرآن و احاديث مربوط به تيمّم آمده است كه بايد با خاك پاك تيمّم كرد (فتيممّوا صعيداً طيّباً)(33). آمده است كه امام صادق ((عليه السلام))مى فرمايد: «خاك تيمّم را از زمين هايى كه زير پاى مردم است و بر آن رفت و آمد مى كنند، تهيّه نكنيد»(34).

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پرسش

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پاسخ

بين وضو گرفتن زن و مرد اختلافى نيست، جز اين كه در وضوى زن يا مرد مستحبّات خاصّى هست كه بهتر است به آن عمل شود. استحباب اين موارد براساس مصالحى است كه عقل از درك آنها عاجز است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پرسش

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پاسخ

اوّلا، بايد توجّه داشت كه غسل انسان - زنده يا مرده - از مسائل عبادى به شمار مى رود; يعنى اين غسل ها خود، يك نوع عبادت است كه بر انسان واجب مى شود. از اين رو، اگر غسل بدون قصد قربت انجام گيرد، باطل است. بنابراين، مسئله غسل از نظافت جداست; چه اينكه انسان بايد قبل از غسل بدنش را كاملا پاك و نظيف كند و سپس غسل نمايد و اگر غسل فقط براى نظافت مى بود، در شستشوى اوّل، انسان به هدفش مى رسيد و يا اينكه بدون قصد قربت هم صحيح مى شد.

ديگر اينكه، اگر انسانى بميرد بنابر دستور اسلام، انسان هاى ديگر بدن او را به خاك مى سپرند و براى اين عمل معمولا دست انسان به بدن او اصابت مى كند. امّا درباره حيوانات حرام گوشت آن هم بعد از مردنش، كمتر اتّفاق مى افتد كه كسى مردار آن را لمس كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

خداوند جهان، كه آفريدگار ماست، وجودى است بيكران و داراى كمال مطلق و به هيچ روى، نياز در ذاتش راه ندارد و بدين سان به كارها و عبادات ما نيازمند نيست. هر عباداتى كه بر ما واجب كرده است، براى تكامل روحى و معنوى ماست. از سويى ديگر او حكيم است و دانشى بيكران دارد و چيزى را بيهوده واجب نمى كند و هر حكمى كه صادر مى كند، مصلحت استوار است، ولى چه بسيار كه ما به حكمت و فلسفه احكام پى نمى بريم. ندانستن ما دليل بر نبودن حكمت نيست.

خوشبختانه، اسلام دينى است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود، بلكه با افزايش دانش انسان، عظمت و شكوهش بيشتر بر او آشكار مى شود; چنان كه دانشمندان روز به روز بيشتر به اسرار و رموز احكام اسلامى دست مى يابند. هرگاه درباره فلسفه حكمى از احكام اسلام پرسشى پيش مى آيد، پاسخش اين است كه چون با دليل محكم عقلى و نقلى در مى يابيم كه خداوند را وجودى بى نياز و دانشى بيكران است، اين را نيز درمى يابيم كه در هر حكمى از احكام، حكمتى نهفته است. بر ما لازم است از آن رو كه به رستگارى خويش علاقه منديم، آن احكام را ارج نهيم و اين نادانى نيست، بلكه عين بينش و بصيرت است.

البته، در برخى روايات از فلسفه وجوب غسل جنابت سخن رفته و بيان شده است كه چون در هنگام جنابت از همه منافذ بدن انسان، موادّ معنوى خارج مى شود، غسل لازم است. همين حقيقت را دانشمندان روز نيز

تصديق كرده اند. امّا معناى اين گونه روايات اين نيست كه فلسفه وجوب غسل تنها همين است و بس.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پاسخ

چنان كه دانشمندان گفته اند، يكى از بهترين راههايى جلوگيرى از انتشار ميكروبهاى بدن مردگان اين است كه آنها را در خاك دفن كنند تا هيچ گونه بيمارى براى ديگران پديد نياورند.

برخى راهى ديگر پيش مى نهند كه بدن ميّت را بسوزانند. بر فرض كه اين راه نيز براى جلوگيرى از انتشار ميكروب درست باشد، بايد پرسيد كه آن راه آبرومند و خردمندانه است يا اين راه؟! آيا انسان خردمندى كه گرفتار خرافات نيست، حاضر مى شود كه بدن پدرش را بسوزانند؟! اسلام، چنان كه زندگان را محترم مى داند، مردگان را نيز ارج مى نهد و از اين رو، فرمان مى دهد كه بازماندگان، جسد مردگان را با احترامى خاص غسل و كفن و دفن كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پرسش

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پاسخ

البته، پس از مرگ، آلودگى و ميكروبهايى در بدن ميّت پديد مى آيد كه بايد دورى كرد، ولى اين بخشى از علّت حكم است، نه همه آن. بايد دانست كه علّت حقيقى بسيارى از احكام براى ما معلوم نيست. بس، بايد تنها به دستورهاى دينى عمل كنيم و از چنين اجتهادهايى بپرهيزيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پاسخ

احكامى كه در اسلام براى متوفى جعل شده براى احترام و به او، تسلى خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفى را دفن نكنند و در گوشه اى بيندازند تا متعفن شود، بى احترامى به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وى باعث شيوع امراضى در جامعه نمى گردد؟و...

آيا وقتى صورت ميت را روى خاك مى گذارند، حاضرين بى اعتبارى ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پى نمى برند؟ آيا اين موضوع و بعضى از احكام ديگر ميت موجب نمى شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگى و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر شخصى از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بى احترامى و بى اعتنايى به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتى او با اين عمل بيشتر نمى شود؟ اين ها قسمتى از فلسفه احكام وضع شده براى متوفى است، اما نمى توان مدعى شد اين احكام كه غير از اين حكمتى ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراى فلسفه و حكمت هايى است كه بعضى از آنها براى ما مكشوف و بعضى هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مى پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پاسخ

احكامى كه در اسلام براى متوفى جعل شده براى احترام و به او، تسلى خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفى را دفن نكنند و در گوشه اى بيندازند تا متعفن شود، بى احترامى به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وى باعث شيوع امراضى در جامعه نمى گردد؟و...

آيا وقتى صورت ميت را روى خاك مى گذارند، حاضرين بى اعتبارى ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پى نمى برند؟ آيا اين موضوع و بعضى از احكام ديگر ميت موجب نمى شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگى و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر شخصى از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بى احترامى و بى اعتنايى به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتى او با اين عمل بيشتر نمى شود؟ اين ها قسمتى از فلسفه احكام وضع شده براى متوفى است، اما نمى توان مدعى شد اين احكام كه غير از اين حكمتى ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراى فلسفه و حكمت هايى است كه بعضى از آنها براى ما مكشوف و بعضى هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مى پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چگونه يكى از مطهّرات غيبت مسلمان است؟

پرسش

چگونه يكى از مطهّرات غيبت مسلمان است؟

پاسخ

جهت روشن شدن سؤال متن رساله ار متذكر مى شويم كه:

اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در اختيار اوست نجس مى شود و آن مسلمان غايب گردد(1) اگر انسان احتمال دهد كه آن چيز را آب كشيده يا بواسطه آن كه مثلا آن چيز در آب جارى افتاده، پاك شده است و اجتناب از آن لازم نيست.

اين اصل مساله است ولى اينكه حكمت و فلسفه اين حكم چيست بحث ديگرى است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - مثل اينكه چند روزى از ما جدا شده و او را نديده باشيم.

_2_

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پرسش

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پاسخ

البته، پس از مرگ، آلودگى و ميكروبهايى در بدن ميّت پديد مى آيد كه بايد دورى كرد، ولى اين بخشى از علّت حكم است، نه همه آن. بايد دانست كه علّت حقيقى بسيارى از احكام براى ما معلوم نيست. بس، بايد تنها به دستورهاى دينى عمل كنيم و از چنين اجتهادهايى بپرهيزيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پرسش

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه وضع كننده احكام اسلامى خداوند است; خداوندى كه جهان آفرينش بر اساس اراده و مشيّت اوست. انسان را او آفريده و قوانينى نيز كه بر جهان حاكم است، همه آفريده اوست و هŘǙƠخداوند بر اساس نيازها و مصالح انسان، قوانينى وضع فرموده است.

بنابراين، احكام اسلامى، به هيچ روى با علم ناسازگار نيست; زيرا علم چيزى نيست جز كشف آنچه خداوند آفريده است. هيچ كس چون خداوند از آفريده خويش آگاه نيست و اگر كسى پاره اى احكام اسلامى را با علم ناسازگار بداند، از آن روست كه نظريه او نادرست است و بر اصول علمى درست استوار نيست.

اينك، اگر در طب به اثبات رسيده باشد كه استبراء داراى زيانهايى براى بدن انسان

_43_

است، بى گمان بايد در چگونگى اثبات اين نظريه ترديد و بازنگرى كرد. وانگهى دانش طب هنوز به آن جا نرسيده است كه همه مجهولات طبى را كشف كرده باشد.

سخن آخر آن كه انسان براى نيل به رستگارى بايد به فرمانهاى خداوند عمل كند و اين كه علّت و حكمت اين فرمانها چيست، تأثيرى در رستگارى او ندارد. البته، به اصول دين بايد از روى آگاهى و دانش ايمان آورد، ولى از آن پس، انسان مؤمن و خردمند، ديگر دستورها و تعاليم دينى را از روى تعبّد به راحتى مى پذيرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

چه مقدار از سر بايد مسح كرد؟

پرسش

چه مقدار از سر بايد مسح كرد؟

پاسخ

يك قسمت از چهار قسمت سر - كه مقابل پيشانى است - جاى مسح است. هر جاى اين قسمت به هر اندازه مسح شود، كافى است. احتياط مستحب آن است كه سر از درازا به اندازه درازى يك انگشت از پهنا به اندازه سه انگشت بسته، مسح شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پرسش

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پاسخ

اوّلا، بايد توجّه داشت كه غسل انسان - زنده يا مرده - از مسائل عبادى به شمار مى رود; يعنى اين غسل ها خود، يك نوع عبادت است كه بر انسان واجب مى شود. از اين رو، اگر غسل بدون قصد قربت انجام گيرد، باطل است. بنابراين، مسئله غسل از نظافت جداست; چه اينكه انسان بايد قبل از غسل بدنش را كاملا پاك و نظيف كند و سپس غسل نمايد و اگر غسل فقط براى نظافت مى بود، در شستشوى اوّل، انسان به هدفش مى رسيد و يا اينكه بدون قصد قربت هم صحيح مى شد.

ديگر اينكه، اگر انسانى بميرد بنابر دستور اسلام، انسان هاى ديگر بدن او را به خاك مى سپرند و براى اين عمل معمولا دست انسان به بدن او اصابت مى كند. امّا درباره حيوانات حرام گوشت آن هم بعد از مردنش، كمتر اتّفاق مى افتد كه كسى مردار آن را لمس كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

خداوند جهان، كه آفريدگار ماست، وجودى است بيكران و داراى كمال مطلق و به هيچ روى، نياز در ذاتش راه ندارد و بدين سان به كارها و عبادات ما نيازمند نيست. هر عباداتى كه بر ما واجب كرده است، براى تكامل روحى و معنوى ماست. از سويى ديگر او حكيم است و دانشى بيكران دارد و چيزى را بيهوده واجب نمى كند و هر حكمى كه صادر مى كند، مصلحت استوار است، ولى چه بسيار كه ما به حكمت و فلسفه احكام پى نمى بريم. ندانستن ما دليل بر نبودن حكمت نيست.

خوشبختانه، اسلام دينى است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود، بلكه با افزايش دانش انسان، عظمت و شكوهش بيشتر بر او آشكار مى شود; چنان كه دانشمندان روز به روز بيشتر به اسرار و رموز احكام اسلامى دست مى يابند. هرگاه درباره فلسفه حكمى از احكام اسلام پرسشى پيش مى آيد، پاسخش اين است كه چون با دليل

_8_

محكم عقلى و نقلى در مى يابيم كه خداوند را وجودى بى نياز و دانشى بيكران است، اين را نيز درمى يابيم كه در هر حكمى از احكام، حكمتى نهفته است. بر ما لازم است از آن رو كه به رستگارى خويش علاقه منديم، آن احكام را ارج نهيم و اين نادانى نيست، بلكه عين بينش و بصيرت است.

البته، در برخى روايات از فلسفه وجوب غسل جنابت سخن رفته و بيان شده است كه چون در هنگام جنابت از همه منافذ بدن انسان، موادّ معنوى خارج مى شود، غسل لازم است. همين حقيقت را دانشمندان روز

نيز تصديق كرده اند. امّا معناى اين گونه روايات اين نيست كه فلسفه وجوب غسل تنها همين است و بس.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پاسخ

چنان كه دانشمندان گفته اند، يكى از بهترين راههايى جلوگيرى از انتشار ميكروبهاى بدن مردگان اين است كه آنها را در خاك دفن كنند تا هيچ گونه بيمارى براى ديگران پديد نياورند.

برخى راهى ديگر پيش مى نهند كه بدن ميّت را بسوزانند. بر فرض كه اين راه نيز براى جلوگيرى از انتشار ميكروب درست باشد، بايد پرسيد كه آن راه آبرومند و خردمندانه است يا اين راه؟! آيا انسان خردمندى كه گرفتار خرافات نيست، حاضر مى شود كه بدن پدرش را بسوزانند؟! اسلام، چنان كه زندگان را محترم مى داند، مردگان را نيز ارج مى نهد و از اين رو، فرمان مى دهد كه بازماندگان، جسد مردگان را با احترامى خاص غسل و كفن و دفن كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پاسخ

احكامى كه در اسلام براى متوفى جعل شده براى احترام و به او، تسلى خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفى را دفن نكنند و در گوشه اى بيندازند تا متعفن شود، بى احترامى به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وى باعث شيوع امراضى در جامعه نمى گردد؟و...

آيا وقتى صورت ميت را روى خاك مى گذارند، حاضرين بى اعتبارى ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پى نمى برند؟ آيا اين موضوع و بعضى از احكام ديگر ميت موجب نمى شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگى و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر شخصى از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بى احترامى و بى اعتنايى به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتى او با اين عمل بيشتر نمى شود؟ اين ها قسمتى از فلسفه احكام وضع شده براى متوفى است، اما نمى توان مدعى شد اين احكام كه غير از اين حكمتى ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراى فلسفه و حكمت هايى است كه بعضى از آنها براى ما مكشوف و بعضى هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مى پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پرسش

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پاسخ

بين وضو گرفتن زن و مرد اختلافى نيست، جز اين كه در وضوى زن يا مرد مستحبّات خاصّى هست كه بهتر است به آن عمل شود. استحباب اين موارد براساس مصالحى است كه عقل از درك آنها عاجز است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پرسش

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پاسخ

اوّلا، بايد توجّه داشت كه غسل انسان - زنده يا مرده - از مسائل عبادى به شمار مى رود; يعنى اين غسل ها خود، يك نوع عبادت است كه بر انسان واجب مى شود. از اين رو، اگر غسل بدون قصد قربت انجام گيرد، باطل است. بنابراين، مسئله غسل از نظافت جداست; چه اينكه انسان بايد قبل از غسل بدنش را كاملا پاك و نظيف كند و سپس غسل نمايد و اگر غسل فقط براى نظافت مى بود، در شستشوى اوّل، انسان به هدفش مى رسيد و يا اينكه بدون قصد قربت هم صحيح مى شد.

ديگر اينكه، اگر انسانى بميرد بنابر دستور اسلام، انسان هاى ديگر بدن او را به خاك مى سپرند و براى اين عمل معمولا دست انسان به بدن او اصابت مى كند. امّا درباره حيوانات حرام گوشت آن هم بعد از مردنش، كمتر اتّفاق مى افتد كه كسى مردار آن را لمس كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

خداوند جهان، كه آفريدگار ماست، وجودى است بيكران و داراى كمال مطلق و به هيچ روى، نياز در ذاتش راه ندارد و بدين سان به كارها و عبادات ما نيازمند نيست. هر عباداتى كه بر ما واجب كرده است، براى تكامل روحى و معنوى ماست. از سويى ديگر او حكيم است و دانشى بيكران دارد و چيزى را بيهوده واجب نمى كند و هر حكمى كه صادر مى كند، مصلحت استوار است، ولى چه بسيار كه ما به حكمت و فلسفه احكام پى نمى بريم. ندانستن ما دليل بر نبودن حكمت نيست.

خوشبختانه، اسلام دينى است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود، بلكه با افزايش دانش انسان، عظمت و شكوهش بيشتر بر او آشكار مى شود; چنان كه دانشمندان روز به روز بيشتر به اسرار و رموز احكام اسلامى دست مى يابند. هرگاه درباره فلسفه حكمى از احكام اسلام پرسشى پيش مى آيد، پاسخش اين است كه چون با دليل

_8_

محكم عقلى و نقلى در مى يابيم كه خداوند را وجودى بى نياز و دانشى بيكران است، اين را نيز درمى يابيم كه در هر حكمى از احكام، حكمتى نهفته است. بر ما لازم است از آن رو كه به رستگارى خويش علاقه منديم، آن احكام را ارج نهيم و اين نادانى نيست، بلكه عين بينش و بصيرت است.

البته، در برخى روايات از فلسفه وجوب غسل جنابت سخن رفته و بيان شده است كه چون در هنگام جنابت از همه منافذ بدن انسان، موادّ معنوى خارج مى شود، غسل لازم است. همين حقيقت را دانشمندان روز

نيز تصديق كرده اند. امّا معناى اين گونه روايات اين نيست كه فلسفه وجوب غسل تنها همين است و بس.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پاسخ

چنان كه دانشمندان گفته اند، يكى از بهترين راههايى جلوگيرى از انتشار ميكروبهاى بدن مردگان اين است كه آنها را در خاك دفن كنند تا هيچ گونه بيمارى براى ديگران پديد نياورند.

برخى راهى ديگر پيش مى نهند كه بدن ميّت را بسوزانند. بر فرض كه اين راه نيز براى جلوگيرى از انتشار ميكروب درست باشد، بايد پرسيد كه آن راه آبرومند و خردمندانه است يا اين راه؟! آيا انسان خردمندى كه گرفتار خرافات نيست، حاضر مى شود كه بدن پدرش را بسوزانند؟! اسلام، چنان كه زندگان را محترم مى داند، مردگان را نيز ارج مى نهد و از اين رو، فرمان مى دهد كه بازماندگان، جسد مردگان را با احترامى خاص غسل و كفن و دفن كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

چرا با غسل جنابت وضو لازم نيست , ولي با غسل هاي ديگر براي نماز , وضو لازم است ؟

پرسش

چرا با غسل جنابت وضو لازم نيست , ولي با غسل هاي ديگر براي نماز , وضو لازم است ؟

پاسخ

در مورد واجب نبودن وضو براي نماز پس از غسل جنابت، در فقه اسلام دليل خاص داريم , ولي درمورد غسل هاي ديگر چنين دليلي وجود ندارد. البته به فتواي بعضي از فقها مي توان با غسل هاي ديگر هم بدون وضو نماز خواند و با غسلهاي مستحبي اگر دليل معتبري داشته باشد, مانند غسل جمعه مي توان بدون وضو نمازخواند.(1)

پاورقي:

1 - توضيح المسائل مراجع، ج1، ص 242، مسئله 391.

غسل ميت براي چيست؟

پرسش

غسل ميت براي چيست؟

پاسخ

طبيعي است كه در اسلام يكي از حكمت هاي جنبي غسل ها و وضوها براي پاكي و پاكيزگي است كه نقش مهمي در پيشگيري امراض و بيماري ها دارد، اما هدف و غايت نهايي طهارت معنوي و تقويت روحيه تعبّد و بندگي است و بدون ترديد طهارت معنوي و تعبّد هم با نيّت و قصد قربت الهي حاصل مي شود.

حضرت رضا(ع) در مورد غسل ميت مي فرمايد:

"ميت غسل داده مي شود تا از انواع و اقسام پليدي ها كه از ناحيه بيماري ها و امراض به او رسيده، پاك و پاكيزه گردد. مؤمن (پس از مرگ) به ملاقات (خدا) و فرشتگان و اهل آخرت مي رود، پس خوب است وقتي به ملاقات خدا مي رود و با پاكان روبرو مي شود، پاك و پاكيزه باشد، و از سوي ديگر بدن مؤمن به احترام ايمان پاكيزه مي شود و با سدر و كافور شسته مي شود تا ديرتر بپوسد و از گزند ماران و گوركنان محفوظ بماند. مضافاً اين كه روح تعبد در ديگران ايجاد شود تا زندگان به ياد چنين لحظاتي باشند و بيدار شوند".

آيا در قرآن يا احاديث آمده است كه خانم ها وقتي استحاضه مي شوند، بايد غسل كنند؟ چرا مراجع فتواي خود را در اين مورد تغيير نمي دهند؟

پرسش

آيا در قرآن يا احاديث آمده است كه خانم ها وقتي استحاضه مي شوند، بايد غسل كنند؟ چرا مراجع فتواي خود را در اين مورد تغيير نمي دهند؟

پاسخ

مراجع معظم تقليد از خودشان حرفي ندارند تا به دلخواه خود حرف شان را تغيير دهند، بلكه تمام فتواهاي آنان مستند است به قرآن و روايات. به ديگر سخن: آنان با تحمل زحمت هاي بسيار تلاش مي كنند حكم خدا را در بارة اعمال مردم از قرآن و حديث به دست آورند و در اختيار بندگان خدا بگذارند. احكام استحاضه نيز مانند ساير احكام از احاديث استفاده شده است.(1)

استحاضه نيز مانند احكام ديگر در باب طهارت و پاكي است، مانند جنابت و نفاس يا طهارت براي وضو اگر بخواهند از پيش خودشان احكام را تغيير دهند و امروز اين مسئله و فردا آن مسئله را، ديگر چيزي از احكام ديني باقي نمي ماند. چه فرقي است بين اين احكام و احكام ديگر؟ هر كسي به سليقة خود شايد از حكمي خوشش آمده و از حكم ديگر خوشش نيايد، چون فلسفه و حكمت آن را نمي داند، پس آيا بايد آن را تغيير دهد؟

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 2، ص 64، ابواب الاستحاضه.

فوايد كوتاه كردن موي زهار از نظر اسلام چيست؟ آيا در اديان ديگر اين مسأله وجود دارد؟

پرسش

فوايد كوتاه كردن موي زهار از نظر اسلام چيست؟ آيا در اديان ديگر اين مسأله وجود دارد؟

پاسخ

اسلام مكتبي است كه براي همة امور انسان برنامه دارد، حتي اموري كه مربوط به بهداشت شخصي است، از اين جمله زدودن موهاي زايد بدن است. اسلام چون مي خواهد مسلمان پاكيزه باشد و بهداشت و نظافت فردي داشته باشد، توصيه كرده كه موي زهار زدوده شود تا شخص هم از بهداشت و پاكيزگي فردي برخوردار باشد و هم داراي بهداشت فردي براي زندگي زناشويي باشد.

براساس رواياتي كه وارد شده ، مستحب است كه موهاي زايد بدن هر پانزده روز يكبار زدوده شود.(1)

در زمان هاي قديم بشر سنگ هاي چخماقي را تيز كرده، موهاي زيادي يا هر جا را كه دلش مي خواست مي تراشيد . دوران هاي بعدي به وسيله منقاش ازاله مو معمول و مرسوم گرديد و تاكنون چندين منقاش مخصوصاً از طلا در گورستان هاي خيلي قديمي يافت شده است. در هندوستان عده اي هميشه بدن خود را چرب نگه مي دارند و به وسيله انگشت ازاله مو مي نمايند. در چين اين عمل را به روش مخصوصي به نام حفه مي خوانند.

مصري ها خميري از قند و آب و عصاره ليمو و موم درست كرده ، گرم روي پوست مي گذاشتند و پس از سرد شدن يك دفعه آن را مي كندند. يوناني ها و رومي ها به وسيله منقاش يا قيري كه در روغن حل شده و مخلوط با صمغ و موم گرديده بود، موها را مي كندند. در اروپا كمتر ازاله مو مي نمايند و اگر كسي قسمتي از بدن خود را

تراشيد، تصور مي كنند خود را براي جراحي آماده كرده است، ولي بعضي اكنون آب اكسيژنه مي زنند تا موها بي دوام شده بريزند.

آنچه جالب و بدون درد است و جنبه علمي دارد، گذاشتن دستمالي از خاكستر بر موضع براي چند ساعت است. در خاكستر كربنات دوشو فراواني است كه موضع را بي حسّ و كندن مو را بدون درد مي نمايد. روش ديگر سوزاندن ريشه مو با سيم برقي است كه هرگز نخواهد روييد. اكنون نيز تجويز هرمون غددي مطرح است. داروهاي شيميايي مختلف را به شكل هاي گوناگون مي توان به كار برد، چه به صورت خميري يا آبكي. ممكن است تحريكاتي را ايجاد نموده، عوارض پديدار گردد. اكنون كرم هايي به نام كرم ديتو است كه از آن بهره مي گيرند، ولي بهترين و مؤثرترين وسيله با جريان گالوانيك و الكترودهاي سوزني است كه مستقيم بر فكيلول مو و پياز مو اثر كرده، آن را مي كشد.(2) اين را الكتروليز گويند. در نهايت آسان ترين راه و ساده ترين وسيله براي ازاله موهاي زايد، نوره (موبر) است كه در كشور ما به نام داروي نظافت و دوا معروف است.

فوايد كوتاه كردن موي زهار از ديدگاه روايات:

1 - كوتاه كردن موي زهار انسان را از آلودگي هاي موضعي نجات مي دهد. امام صادق(ع) مي فرمايد:

" نوره پاك كننده است". (3)

2 - برطرف كننده غم ها و افسردگي

3 - موي بلند غريزه جنسي و شهوت را كم و بدن را سست مي كند. نوره كردن غريزه جنسي را افزون

مي كند.

4 - برطرف كردن موهاي زائد از بدن جسم را تقويت مي كند.

5

- پيه كليه ها را زياد مي كند.

6 - آدمي را چاق مي كند.(4)

7 - مانع فقر و ناداري است.(5)

پي نوشت ها :

1 - بحارالانوار، ج88، ص 76.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ،ج13، ص 30 - 35.

3 - وسايل الشيعه ، شيخ حرّ عاملي، ج2، ص 70، باب استحباب الاطلاء.

4 - همان، ص 65، باب استحباب النورة.

5 - همان، ج7، ص 366.

چرا هنگام غسل بعد از سر و گردن حتماً بايد سمت راست شسته شود؟ اگر از سمت چپ شروع كنيم و يا در وضو اگر از پايين به بالا آب ريخته شود، چه اشكالي دارد؟

پرسش

چرا هنگام غسل بعد از سر و گردن حتماً بايد سمت راست شسته شود؟ اگر از سمت چپ شروع كنيم و يا در وضو اگر از پايين به بالا آب ريخته شود، چه اشكالي دارد؟

پاسخ

ترتيبي كه در شستن اعضاي غسل و وضو بايد رعايت شود ( و اگر رعايت نگردد، غسل و وضو باطل مي شود) از روايات استفاده شده است. احكام شرعي بايد آن گونه انجام شود كه دستور اسلام است وگرنه عبادت نيست. عبادت اين است كه دقيقاً طبق دستور شرعي و به قصد قرب انجام شود.

هر حكمي از احكام الهي علت و حكمتي دارد، گرچه به حكمت و علت آن پي نبريم. يكي از حكمت ها تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار مي باشد، يعني خداوند مي خواهد ببيند چه كسي عملي را به خاطر خدا انجام مي دهد و چه كسي به خاطر اهداف ديگر. به ديگر سخن آن چه در اعمال عبادي مايه رشد و ترقي انسان است، اين مي باشد كه عمل را قربة الي الله انجام دهد، نه به انگيزه هاي ديگر. از اين رو غسل و وضو و ساير اعمال را همان گونه كه اسلام گفته انجام مي دهيم، گرچه فلسفه آن را ندانيم.

يكي ديگر از حكمت ها رعايت نظم و ترتيب است. يكي از حكمت هاي نظم و ترتيب در اعمال عبادي، حفظ آن در زمان ها و دوره هاي مختلف باشد، اين مضمون از امام صادق بيان شده (ع) بسياري از پيامبران آمده اند، اما به مرور زمان، آيين و شريعت آنها دچار تحريف شد. اما در اسلام احكام و دستورها به شكل

دقيق و منظم بيان شده، تا دچار تحريف و دگرگوني نشود. اگر دست و خواسته انسان ها در آن برود، در نهايت به جايي خواهد رسيد كه هيچ اثري از آن نباشد، مثلاً غسل، يكي بگويد چرا از راست شروع كنيم، بياييم از چپ شروع كنيم! ديگري بگويد چرا اصلاً غسل كنيم، بيايم فقط حمام برويم و تميز شويم! اصلاً چرا حمام برويم و ... كه در نهايت از هيچ چيز اثري باقي نخواهد ماند.

از ديگر اهداف ، ايجاد وحدت و همگوني اعمال بين مسلمانان است، كه همه از نظر عبادي به سوي يك قبله نماز بخوانند، نيز در وقت خاصي نماز بخوانند و در ماه خاصي روزه بگيرند و به يك گونه وضو و غسل انجام دهند و... اگر هر مسلماني به شكلي كه دلش مي خواهد عبادت كند يا غسل و وضو انجام دهد يا به جهتي كه دلش مي خواهد نماز بخواند ، ديگر اطاعت و پيروي از خدا و پيامبر و امام معنا پيدا نخواهد كرد. قرآن به مسلمانان دستور مي دهد: " ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا؛(1) آنچه را كه پيامبر براي شما آورده و بدان دستور داده، آن را انجام دهيد و آنچه كه شما را از آن منع كرده انجام ندهيد".

"قل ان كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله؛(2) بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد".

در مورد نماز پيامبر فرمود: "صلّوا كما رأيتموني أصلّي؛(3) همان طور كه من نماز مي خوانم، شما هم نماز بخوانيد". اصولاً عبادت به معناي بندگي است و بندگي يعني اطاعت

از دستور، كه اگر چنين نباشد، از صورت عبادي و بندگي خارج خواهد شد.

اما اين كه بندگي انسان در مقابل خدوند چه فوايد و آثاري دارد، بحث مستقلي مي طلبد.

بنابراين اطاعت و پيروي از دستورهاي الهي مخصوصاً امور عبادي يك اصل اساسي و بسيار مهم است كه برخي از آثار پر بركت آن را جامعة اسلامي در نمازهاي جماعت و جمعه و مراسم عيد فطر و حج مشاهده مي كند و ابهّت و عظمت آن در ديد جهانيان چشمگير است.

پي نوشت ها :

1 - حشر (59) آية 7.

2 - آل عمران (13) آية 31.

3 - بحارالانوار، ج82، ص 279.

4 - علل الشرايع، ج2، ص 10.

چرا بايد غسل كنيم؟

اشاره

دين مقدس اسلام براي انجام غسل و اين كه چرا بايد غسل انجام داد ، آن هم به كيفيت ترتيبي و يا ارتماسي , فلسفهء روشن و خاصي را بيان نكرده است . اگر چه جنبهء بهداشتي آن خصوصاً در مورد غسل هاي مستحب امري روشن و گويااست , ولي نمي توان منكر ح

پرسش

چرا بايد غسل كنيم؟

دين مقدس اسلام براي انجام غسل و اين كه چرا بايد غسل انجام داد ، آن هم به كيفيت ترتيبي و يا ارتماسي , فلسفهء روشن و خاصي را بيان نكرده است . اگر چه جنبهء بهداشتي آن خصوصاً در مورد غسل هاي مستحب امري روشن و گويااست , ولي نمي توان منكر حكمتي شد كه درون هر عمل عبادي و غير عبادي كه به قصد قربت انجام مي شود, وجود دارد, كه غسل هم از اين حيث مستثنا نيست . شهيد دكتر پاك نژاد درباره ءغسل حيض مي نويسد: <غسل حيض يك عمل تقريباً غريزي است و در صورتي كه از طرف اديان هم توصيه نشده بود, به جا آورده مي شد، كم تر زني يافت مي گرديد پس از يك هفته نا پاكي كه اجازهء شست و شوي در آن هفته را ندارد (زيرا تماس با آب در مدت مذكور امكان آلودگي دارد)... خون ريزي و آلودگي و يك هفته محروميت از نظافت , خود به خود زن را به طرف نظافت و شست شو مي كشاند...>(1) و در جايي ديگر مي نويسد<جالب ترين غسل ها غسل جنابت است . عده اي مي گويند پس از جنب شدن , بر روي پوست , موادي به وجود

مي آيد كه زمينهء قليايي دارد و براي پوست كه مختصر ي اسيد مي باشد, مضرّ است و بايد با آب , پوست رااز اين وضع نجات داد... عده اي اعمال فيزيولوژيكي عصبي را پيش آورده و دخالت اعمال سمپاتيك و ترشحات آدرناليني و غيره را مطرح ساخته و بدن را چون باطري فرض مي نمايند كه با غسل كردن,اعصاب , تحريك شده و ترشحات به خانهء اول برگشته ... باطري مجدداً شارژ و پر گشته است >.(2)

شهيد پاك نژاد در خاتمه مي نويسند: < هيچ كدام از گفته ها را اصيل ندانسته و غسل جنابت را هرچند از قلمرو بهداشت نظافتي خارج نمي دانم , ولي اصالت آن فقط جنبهء ممانعت قانوني دارد تا براي هر كس آميزش آسان نباشد ، در نتيجه غسل نوعي مانع از "آميزش زياد" قلمداد گردد>(3)

در كتاب شريف <وسائل الشيعه > علت غسل كردن را از امام رضا(ع) سؤال كردند ، حضرت فرمود: علت غسل جنابت , نظافت و از بين رفتن بوي بد بدن و طهارت ساير اندام است. و در حديث دوم پيامبر خدا(ص)فرمود: زماني كه مردي با همسر خود مجامعت مي كند, آب (مني ) بدن از تمام عروق و موهايش به سمت جسدش جاري مي شود; پس خداوند بر ذرّيه آدم غسل جنابت را واجب كرده است >.(4)

شيخ صدوق در علل الشرايع مي نويسد: شخص يهودي از پيامبر خدا(ص)سؤال كرد: به چه دليل خداوندامر به غسل جنابت كرد, ولي براي غائط و بول دستور غسلي نداد؟ پيامبر فرمود: وقتي آدم از درخت ممنوع خورد (محصول آن ) در رگ ها و موها و پوست حضرت

آدم جاري شد (عصاره اش وارد بدن آدم (ع) شد) پس هر وقت مردي با همسر خود مجامعت كرد, آبي از رگ ها و موها, روي جسمش خارج مي شود; پس خداوند به همين دليل (نظافت بدن ) بر ذرّيهء آدم تا هنگام قيامت غسل جنابت را واجب كرد, ولي بول از زيادي آشاميدني هايي كه انسان مي آشامد, خارج مي شود و غائط هم از فضولات باقي ماندهء طعامي است كه انسان مي خورد;به همين دليل وضو بر انسان لازم شده است (5).

گفتني است : شست و شو به چنين كيفيتي جزء دستور اسلام و تعاليم شرع نبي (ص) است و باتعبّد ارتباط دارد ، اگر چه مي تواند فلسفه خاصي داشته باشد كه از ديد ما پنهان است.

هم چنين فلسفهء بسياري از احكام مثل : غسل , وضو و تيمم , اگر چه با توجيهاتي بيان شده , ولي علت اصلي بر ما پوشيده است . چرا نماز مغرب سه ركعت است ؟ نماز عشا چهار ركعت است ؟ چرا تسبيحات اربعه آهسته گفته مي شود؟ چرا نمازهاي ظهر و عصر را بايد آهسته خواند وبسياري از مسائل ديگركه حتماً فلسفه ءخاصي دارند, متاسفأنه از نظر ما پوشيده است و ما از باب تعبد و اطاعت آن را مي پذيريم . در عين حال معتقديم كه آنها از طرف خداوند جهت سعادت انسان وضع شده است و مصالح واقعي دارد.

پي نوشت ها :

1 - رضا پاك نژاد, اولين دانشگاه و آخرين پيامبر, ص 143

2.همان , ص 144

3.همان ,ص 145

4.وسائل الشيعه , ج 1 ص 466 حديث 2و 3

5.شيخ صدوق , علل الشرايع

, ج 1 باب 195 ص 327

پرسش: از كجا بدانيم كه قرآن تحريف نشده است؟

پاسخ

قرآن كريم معجزة جاويدان، و سند رسالت نبي خاتم حضرت محمد(ص) است. اين كتاب آسماني ويژگي ها و امتيازاتي دارد، از جمله اين كه از آغاز نزول تا كنون از تحريف مصون مانده است و قران فعلي دقيقاً و بدون كم و زياد همان قرآني است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده، حتي كلمه و حرفي از آن كم و زياد نگرديده است، چرا كه حافظ و پاسدار قرآن، خداي قادر و توانا است.

خداوند فرمود: "إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرديم و ما خود نگهدار آن خواهيم بود".(1)

در اين آيه خدا خويشتن را ضامن نگهداري قرآن معرفي كرده است. از اين جا معلوم مي شود كه اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ايجاد خلل در قرآن متحد شوند، هيچ كاري از پيش نخواهند برد. از اين رو خدا فرمود: "در قرآن هيچ گونه خللي از هيچ جهت وارد نمي شود، و از جانب خداوند فرزانه و ستوده نازل گشته است".(2)

برخي از دلايل عدم تحريف قرآن:

1_ عقل انسان حكم مي كند كه احتمال هر گونه تغيير و تبديل از قرآن كريم به دور است، زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي.

با دقت در اين موضوع روشن مي شود كه اصولاً كم و زياد در آن امكان نداشته است.

قران كتابي

بود كه مسلمانانِ نخستين همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب از آن استفاده مي كردند.

از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بوده و هر كودكي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.

آيا با چنين وضعي كسي احتمال مي دهد كه دگرگوني در اين كتاب آسماني رخ دهد؟ به خصوص با توجه به اين كه قرا؛ به صورت يك مجموع با همين شكل فعلي در عصر خود پيامبر جمع آوري شده بود،(3) و مسلمانان سخت به يادگرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند؟ اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده بودند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگ ها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان قرآن به قتل رسيدند. در داستان "بئر معونه" (يكي از آبادي هاي نزديك مدينه) و جنگي كه در آن منطقه در زمان حيات پيامبر(ص) اتفاق افتاد مي خوانيم كه جمع كثيري از قاريان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشيدند.

از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك ميدان جنگ اين تعدا شربت شهادت نوشيدند.

بايد چنين باشد، چرا كه گفتيم قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آن ها را تشكيل مي داد، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود.

قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.

مسئله حفظ قران به عنوان يك سنت و يك عبادت بزرگ هميشه در ميان مسلمانان بوده و هست، حتي پس از آن كه قرآن به صورت كتاب تكثير شد و در همه جا پخش گرديد و حتي بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پر نسخه ترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز مسئله حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند. اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسه هايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اوّ حفظ قرآن است. اكنون در كشور پاكستان بيش از يك ميليون و نيم حافظ قرآن وجود دارد. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه بر قرائت ذكر شده است. آيا با چنين وضعي هيچ گونه احتمالي در مورد تحريف قرآن امكان پذير است؟! مسلّماً نه.

2_ علاوه بر

همة اين مسأله نويسندگان وحي است، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر، آن را يادداشت مي كردند كه شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.

ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" مي گويد: "پيامبر(ص) نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آن ها چهل و سه نفر بودند كه از همه مشهورتر خلفاي چهارگانة نخستين بودند، ولي بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) ملازم پيامبر در اين رابطه بودند".(4) البته همه كاتبان وحي، همه آيات را نمي نوشتند، بلكه در مجموع آيات را مي نوشتند.

كتابي كه اين همه نويسنده داشته، چگونه ممكن است دست تحريف كنندگان به سوي آن دراز شود؟

3_ دعوت همة پيشوايان اسلام به قرآن موجود: بررسي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مي دهد كه از آغاز اسلام، همه يك زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت مي كردند، و اين نشان مي دهد كه كتاب آسماني به صورت يك مجموعة دست نخورده در همة قرون، از جمله قرون نخستين اسلام بوده است.

مولاي متقيان علي(ع) بعد از رسيدن به خلافت هيچ گونه اشاره اي به كم يا زياد شدن قرآن نفرمود. نه تنها اين كار را نكرد، بلكه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر كم و زيادي در قرآن پيش آمده بود، مسلّماً حضرت قرآن اصلي را بر مردم عرضه مي نمود. حضرت فرمود: "كتاب خدا ميان شما است. سخنگويي است كه هرگز زبانش به كندي نمي گرايد، و خانه اي است

كه هيچگاه ستون هايش فرو نمي ريزد. وسيلة عزت است، آن چنان كه يارانش هرگز مغلوب نمي شود".(5)

نيز فرمود: "كتاب خدا نوري است خاموش نشدني و چراغ پرفروغي است كه به تاريكي نمي گرايد".(6)

اگر دست تحريف به دامن اين كتاب آسماني دراز شده بود، امكان نداشت امام علي(ع) اين گونه به آن دعوت كند و به عنوان چراغي كه به خاموشي نمي گرايد، معرفي كند. مانند اين تعبيرها در سخنان علي(ع) و ساير پيشوايان دين، گواه و دليل روشني است بر عدم تحريف قرآن كريم.

4_ اصولاً پس از قبول خاتميت پيامبر(ص) و اين كه اسلام آخرين آيين الهي است، و رسالت قرآن تا پايان جهان برقرار خواهد بود، چگونه مي توان باور كرد كه خدا اين يگانه سند اسلام و پيامبر خاتم را پاسداري نكند؟ آيا تحريف قرآن با جاودانگي اسلام طيّ هزاران سال و تا پايان جهان مفهومي مي تواند داشته باشد؟!(7)

چون يكي از دلايل تجديد نبوت ها، تحريف كتاب آسماني بوده است و اگر اين تحريف در قرآن صورت گرفته بود، بايد پيامبري از طرف خداوند براي اصلاح مي آمد، در حالي پيامبر اسلام، خاتم پيامبران شناخته شده و خود نيز آن را بيان كرده است.

با توجه به اين دلايل و دلايل فراوان ديگر كه در كتاب هايي كه در زمينه عدم تحريف قرآن نوشته شده و لا به لاي كتاب هاي ديگر موجود است،(8) علما و دانشمندان و مفسران اسلامي، با قاطعيت تمام، مسئلة تحريف قرآن را ردّ كرده و معتقد شده اند كه قرآن مجيد به هيچ وجه تحريف نشده و تحريف نخواهد شد، زيرا امكان تحريف

دراين كتاب آسماني راه ندارد.

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: "يكي از ضروريات تاريخ اسلام اين معنا است كه تقريباً در 14 قرن قبل، پيغمبر از نژاد عرب به نام محمد(ص) مبعوث به نبوت شده و ادعاي نبوت كرده است، و نيز كتابي آورده كه آن را به نام قرآن ناميده، و در طول حياتش مردم را به آن شريعت دعوت مي كرده. و نيز از مسلّمات تاريخ است كه آن جناب با همين قرآن تحدّي كرده و آن را معجزة نبوت خود خوانده، و نيز هيچ حرفي نيست در اين كه قرآن موجود در اين عصر همان قرآني است كه او آورده و براي بيشتر مردم معاصر خودش قرائت كرده است".(9)

امام خميني(ره) مي فرمايد: "هر كس از اهتمام مسلمانان به جمع آوري قرآن و حفظ و ضبط قرائت و كتابت آن با خبر باشد، به سستي و بطلان پندار تحريف پي مي برد، و اخباري كه اهل تحريف به آن تمسك جسته اند، يا چنان ضعيف است كه نمي توان بدان استدلال نمود و يا اخباري جعلي بوده كه نشانه هاي جعل از سر و روي آن مي بارد، و يا مفهوم آن به قدري بيگانه و دور از واقعيت است كه نمي توان به آن اعتنا كرد".(10) تحريف قرآن به زياده، به معناي افزودن چيزي بر قرآن، ميان مسلمانان هيج قائلي ندارد،(11) و اما تحريف به نقيصه يعني كاستن از آيات، تنها برخي از علما بدان معتقد بودند. اين را هم علماي شيعه و سني جواب قاطع داده اند، تا جايي كه مرحوم شيخ صدوق عقيده بر مصونيت قرآن از تحريف را از

اصول شيعه دانسته و مي فرمايد: "اعتقاد ما اين است: قرآني كه خداوند متعال بر پيامبرش حضرت محمد(ص) نازل

فرمود، همان است كه در يك مجلد و در دسترس همة مردم قرار دارد و هرگز بيش از آن نبوده است، و هر كس به ما نسبت دهد كه ما مي گوييم قرآن بيش از اين است، مسلّماً دروغگو مي باشد".(12)

پي نوشت ها :

(1) حجر (7) آية 9.

(2) فصلت (41) آية 42.

(3) ر.ك: تفسير نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحريف نشده، آيت الله حسن زاده، آملي ص 28.

(4) ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، ص 24.

(5) نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 403، خطبة 133.

(6) همان، ص 632، خطبة 189.

(7) تفسير نمونه، ج 11، ص 21 - 26.

(8) ر.ك: حسن زاده آملي، قرآن هرگز تحريف شده؛ آيت الله خويي، بيان، ج 1، ص 305.

(9) علامه طباطبايي، تفسير الميزان (ترجمه) ج 12، ص 150.

(10) محمد هادي معرفت، مصونيت قرآن از تحريف، ص 69 (حاشيه حضرت امام بر كفايه الاصول، بحث حجت ظواهر).

(11) آيت الله جوادي آملي، تسنيم، ج1، ص 99.

(12) باب حادي عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93.

چرا بعد از حمام هم بايد وضو گرفت و فلسفة وضو چيست؟

پرسش

چرا بعد از حمام هم بايد وضو گرفت و فلسفة وضو چيست؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل

مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئناً اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بدون آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و

داراي علم و حكمت بي پايان است، ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايات بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجوت است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي

يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(1)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل

دارد، همان طور كه گفته شد: اين احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(2)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن

قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد آوري خداوند را روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خد بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها :

(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93.

(2)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

(3)محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.

(4) همان

18

21

چرا غسل مي كنيم؟ چرا در غسل نيت لازم است؟ چرا پس از غسل كردن احساس آرامش

پرسش

چرا غسل مي كنيم؟ چرا در غسل نيت لازم است؟ چرا پس از غسل كردن احساس آرامش

مي كنيم؟

پاسخ

فوايد و آثار غسل هم از جنبه بهداشتي و نظافت قابل بررسي است، هم از جهت آثار روحي و معنوي، اما مهم ترين فوايد و آثار آن، آثار روحي و نتايج معنوي آن است.

در عبادات ديگر نيز اين حكم جاري است، مثلاً روزه اگر چه فوائد و آثار بهداشتي و سلامت جسماني براي آن بيان شده، اما مهم ترين آثار آن مربوط به پاكيزگي روح انسان است؛ زيرا چه بسا انسان با تعيين برنامه غذايي خاص يا با شستن بدن به سلامت و طهارت جسماني دست يابد، اما بدون نيت و انجام عمل به قصد تقرب به خدا نمي تواند از آثار و فوايد معنوي و طهارت و پاكي روحي برخوردار شود.

در مورد غسل نيز برخي فوايد بهداشتي و طهارت بدني در كتاب هايي مانند "اولين دانشگاه و آخرين پيامبر" از دكتر پاك نژاد بيان شده است، اما انجام غسل با قصد غربت، موجب طراوت روح و نتايج معنوي مي شود. بنابراين در انجام غسل و هر عمل عبادي ديگر نيت قصد قربت و انجام عمل به خاطر فرمان الهي، شرط لازم و ضروري است و بدون آن، عمل باطل است، حتي اگر سهواً نيت صورت نگيرد.

در تمام غسل ها از يك طرف، كثيفي بدن رفع مي شود (موجب طراوت و شادابي است) و از طرف ديگر انسان احساس نزديكي به خداوند مي كند و موجب نورانيت و صفاي روح مي شود. در روايتي درباره وضو آمده است: "الوضوء علي الوضوء نور علي نور؛ وضو پس از

وضوي ديگر، نوري بر نور است".(1)

انساني كه دچار عارضه اي (جنابت، حيض، مس ميت و...) شده كه نمي تواند برخي از عبادات را انجام دهد، احساس دلتنگي و دوري از خدا مي كند، اما با انجام غسل اوّلاً پس از احساس دوري اوليه، احساس نزديكي به خداوند مي كند؛

ثانياً: احساس مي كند فرمان را اطاعت و بنده مطيع او بوده است؛

ثالثاً با انجام نيت در عمل، يادآوري خداوند براي او حاصل مي شود.

كاملاً روشن است كه همه اين موارد، موجب پديد آمدن احساس بسيار زيبا و آرامش بخش براي انسان مي شود. همه اين موارد مي تواند در يك جمله خلاصه شود و آن اين كه : انجام عبادات مانند غسل با همان شكل و شيوه خاص به همراه نيت در اعمال، قطره را به اقيانوس و فرع را به اصل خود پيوند مي دهد، و سكون و آرامش در همين است.

پي نوشت ها :

1 - محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، عنوان 4106.

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پرسش

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي

را بدون چون و چرا عمل مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئناً اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بودن آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار

اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است، ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايات بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجود است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام

غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(1)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش

كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(2)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين

مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد آوري خداوند روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خود بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها :

(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93

(2)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

(3)محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.

(4) همان.

چرا وضو گرفتن زنان و مردان فرق دارد؟

پرسش

چرا وضو گرفتن زنان و مردان فرق دارد؟

پاسخ

وضو گرفتن خانم ها و آقايان در آن بخش هائي كه واجب است هيچ تفاوتي با هم ندارد.يعني در وضو بر زنان همان چيز هائي واجب است كه بر مردان واجب است از تمام جهات.اما در برخي از مستحبات وضو مانند ريختن آب بر دست تفاوت هاي جزئي وجود دارد. اين گونه تفاوت ها بر اساس رواياتي است كه از پيامبر و امامان معصوم وارده شده است. از مجموعة آن ها استفاده مي شود زنان جمع و جورتر نمازشان را بخوانند مثلاً زانوها و پاها را به هم بچسبانند. البته مردان نيز مي توانند اين طور نماز بخوانند. اين تفاوت ها مستحب است. در نحوة وضو مستحب است مردان ابتدا آب را به پشت دست سپس به باطن دست بريزند و زنان بر عكس مردان. علت اين فرق ها بر كسي معلوم نيست ولي به لحاظ محفوظ ماندن بانوان سفارش شده كه در كيفيت ايستادن و نشستن و ركوع و سجود جمع و جور باشند و برآمدگي هاي بدن محفوظ بماند.(1)

پي نوشت ها :

1 وسائل الشيعه، ج1، ص 328؛ شرح لمعه، ج1، ص 79 و 295، چاپ بيروت.

در صورت مكاتبه بعدي مشخصات كامل خود و شماره نامه ارسال شده را قيد فرماييد"

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پرسش

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پاسخ

اگر چه در روايات به حكمت هايي از اين موضوع اشاره شده است، اما بايد در تمام مسائل احكام ديني به اين نكته توجه داشته باشيم كه اصولاً مسائل عبادي و احكام شرعي جنبة تعبدي دارد و در اين مسائل فقط تعبد و پذيرش خواست شارع مقدس مطرح است ، اگر چه مصالحي در آنها نهفته است كه از آنها آگاهي نداريم. در برخي از روايات به گوشه هايي از آنها اشاره مي شود. نيز با پيشرفت دانش و فهم و خرد بشري، گوشه هاي ديگري از آنها آشكار مي شود.

در اينجا به برخي از مواردي كه به عنوان مصلحت حجاب در نماز ذكر شده است مي پردازيم:

1 - داشتن لباس كامل، بر وقار ظاهري انسان مي افزايد. هر چه از لباس انسان كم شود، از وقار وي و حفظ شئون اجتماعي اش كم مي شود و نزد ديگران تنزل مي يابد. مي توان حجاب را يك نوع ادب دانست. ادب اقتضا مي كند انسان در مقابل ديگران و بزرگان با لباس كامل ظاهر شود. شركت در محافل و مراسم مذهبي در همة اديان بلكه نزد همة عقلاي عالم معمولاً با حجاب همراه است، به ويژه در اسلام كه لباس رسمي حضور زن مسلمان در اجتماعات ، پوشش كامل است.

انسان در حال نماز به محضر خدا مي رود و در حالي كه ملائكه عرش الهي حضور دارند، در يك مجلس رسمي به عبادت خدا مي پردازد. بنابراين چون نماز حضور و بار يافتن به درگاه رب

العالمين است، در اين مجلس هر چه لباس كامل تر و تميزتر و خوشبوتر باشد، مطلوب تر است، حتي به مردان سفارش شده كه با لباس كامل، ادب حضور در پيشگاه الهي را رعايت كنند.

رسول اكرم (ص) مي فرمايد: "اعبد الله كأنّك تراه فان كنت لا تراه فانه يراك؛ آن چنان خدا را عبادت كن كه گويا او را مي بيني. اگراو را نمي بيني، او تو را مشاهده مي كند".

2 - از ديگر مصالح حجاب در نماز اين است كه نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب است. نيز يكي از عواملي است كه در پاسداشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري او ، نقش مهمي ايفا مي كند. اگر بپذيريم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونيت آنها است و به عفّت و پاكدامني سفارش مي كند، متوجه مي شويم پوشش كامل در نماز همسو با اين ايده است.

براي تأكيد بر اين مسئله چنين شرطي را در نماز لازم مي داند. در حقيقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب مي دهد، تا الگوي رفتاري و كرداري زن مسلمان را معرفي كند. در عين حال پوشش كامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرين و تلقين عملي بسيار خوب و مناسبي بر پوشش و حجاب اسلامي زن مسلمان است.

3 - نماز خواندن در منظر مردم و در اماكن عمومي و مساجد و مجامع، حجاب كامل مي طلبد ، به ويژه براي زنان تا از نگاه ديگران مصون بمانند، مخصوصاً كه در نماز ركوع و سجده و نشست و برخاست است، در اين صورت حجاب كامل موجب مصون ماندن

زنان از نگاه ديگران و باعث حفظ آرامش روحي نمازگزار ، نيز پاسداري از عفّت عمومي مي شود.

در مكان خلوت و دور از انظار ديگران نيز: نوعي آرامش به زنان مي دهد كه در صورت ورود يك شخص در حال پوشش كامل است. در هر حال نوعي آرامش در خلوت او با خدا حاصل مي شود.

در دايرة هستي ما نقطة تسليميم رأي آنچه تو انديشي، حكم آنچه تو فرمايي

سؤال5: چرا قوانين اسلامي حق سرپرستي را به مرد مي دهند، نه به زن؟

پاسخ: اگر حقي براي فرزندان دختر قائل بوديم و نظر آن ها را در رأي قاضي مؤثر مي دانستيم، با اين حكم همخواني داشت، اگر مرد و زني داراي شرايط مساوي مادي، شخصيّتي، اجتماعي و... بودند، قاضي دادگاه اسلامي بعد از طلاق حضانت بچه ها را به چه كسي واگذار مي كند؟

پاسخ: حضانت و تربيت كردن بر اساس ادله و رواياتي كه در اين باب وارد شده، نسبت به فرزند پسر تا دو سال و نسبت به فرزند دختر تا هفت سال به مادر واگذار شده است، ولي بعد از اتمام اين دوره، وظيفه قيموميت و ولايت پدر تا زمان بلوغ پسر و دختر به جاي خود باقي است.(1) اين وظيفه پدر است كه فرزند خود را اداره كند و امتيازي براي پدر محسوب نمي شود، بلكه مسئوليّت و وظيفه اي سنگين است كه خداوند بر دوش پدر نهاده و اين وظيفه را از مادر برداشته است. بنابراين اگر قرار شود به اين مسئله اعتراض شود، بايد مرد اعتراض بكند و بگويد: خدايا، تو اين وظيفه سنگين را بر من تحميل كردي و بر مادر بچه هيچ

وظيفه اي تحميل نكردي! اگر اسلام حضانت دختر را پس از هفت سالگي به مرد سپرده، بار عظيمي را از دوش زنان برداشته است، نه اين كه او را صالح براي اين امر مهم نداند. از طرفي به صورت مطلق حق حضانت را بر عهده مردها قرار نداده است. اگر صلاحيت مرد براي حاكم شرع محرز نشود، حضانت را بر عهده زن قرار مي دهد.

اگر قاضي در مقام دعوا بين زن و شوهر در نگهداري بچه بعد از دو سال و هفت سال، حق را به جانب مرد مي دهد، نه به خاطر اين است كه به مرد امتيازي مي دهد، بلكه آن وظيفه سنگين را كه خداوند بر عهده پدر قرار داده است، به او مي دهد تا امور طفل زمين نماند.

با اين حال (كه نگهداري فرزند وظيفه است، نه فرق گذاري و تبعيض بين حق مرد و زن) مرد و زن مي توانند با توافق يكديگر بعد از دو سال و هفت سال حق حضانت و اداره فرزند را به زن بدهند. مسئله حضانت كه يك مسئوليت است، با مسئله ديدار فرزند و... كه جزء حقوق است، متفاوت است و به همين خاطر از زنان گرفته نشده است.

پي نوشت ها:

1. تحرير الوسيله، ج 2، حقوق اولاد.

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل لازم است؟

پاسخ: وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است

(حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و توجه به خداوند و ارتباط با او در رفتارها و اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پرسش

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پاسخ

اگر حقي براي فرزندان دختر قائل بوديم و نظر آن ها را در رأي قاضي مؤثر مي دانستيم، با اين حكم همخواني داشت، اگر مرد و زني داراي شرايط مساوي مادي، شخصيّتي، اجتماعي و... بودند، قاضي دادگاه اسلامي بعد از طلاق حضانت بچه ها را به چه كسي واگذار مي كند؟

پاسخ: حضانت و تربيت كردن بر اساس ادله و رواياتي كه در اين باب وارد شده، نسبت به فرزند پسر تا دو سال و نسبت به فرزند دختر تا هفت سال به مادر واگذار شده است، ولي بعد از اتمام اين دوره، وظيفه قيموميت و ولايت پدر تا زمان بلوغ پسر و دختر به جاي خود باقي است.(1) اين وظيفه پدر است كه فرزند خود را اداره كند و امتيازي براي پدر محسوب نمي شود، بلكه مسئوليّت و وظيفه اي سنگين است كه خداوند بر دوش پدر نهاده و اين وظيفه را از مادر برداشته است. بنابراين اگر قرار شود به اين مسئله اعتراض شود، بايد مرد اعتراض بكند و بگويد: خدايا، تو اين وظيفه سنگين را بر من تحميل كردي و بر مادر بچه هيچ وظيفه اي تحميل نكردي! اگر اسلام حضانت دختر را پس از هفت سالگي به مرد سپرده، بار عظيمي را از دوش زنان برداشته است، نه اين كه او را صالح براي اين امر مهم نداند. از طرفي به صورت مطلق حق حضانت را بر عهده مردها قرار نداده است. اگر صلاحيت مرد براي حاكم شرع محرز نشود، حضانت را بر عهده زن قرار مي دهد.

اگر

قاضي در مقام دعوا بين زن و شوهر در نگهداري بچه بعد از دو سال و هفت سال، حق را به جانب مرد مي دهد، نه به خاطر اين است كه به مرد امتيازي مي دهد، بلكه آن وظيفه سنگين را كه خداوند بر عهده پدر قرار داده است، به او مي دهد تا امور طفل زمين نماند.

با اين حال (كه نگهداري فرزند وظيفه است، نه فرق گذاري و تبعيض بين حق مرد و زن) مرد و زن مي توانند با توافق يكديگر بعد از دو سال و هفت سال حق حضانت و اداره فرزند را به زن بدهند. مسئله حضانت كه يك مسئوليت است، با مسئله ديدار فرزند و... كه جزء حقوق است، متفاوت است و به همين خاطر از زنان گرفته نشده است.

پي نوشت ها:

1. تحرير الوسيله، ج 2، حقوق اولاد.

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل لازم است؟

پاسخ: وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است (حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را

به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و توجه به خداوند و ارتباط با او در رفتارها و اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل لازم است؟

پرسش

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل لازم است؟

پاسخ

پاسخ: وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است (حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و توجه به خداوند و ارتباط با او در رفتارها و

اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پرسش

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پاسخ

وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است (حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و توجه به خداوند و ارتباط با او در

رفتارها و اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پرسش

چرا بعد از حمام كردن براي نماز خواندن بايد وضو گرفت، در صورتي كه بدن كاملاً تمير است؟

پاسخ(قسمت اول)

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي

را بدون چون و چرا عمل مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئناً اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بودن آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار

اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است، ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايات بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجود است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام

غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(2)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش

كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(3)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين

مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد آوري خداوند روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خود بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(4) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(5)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها :

(1). شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 1، چاپ بيروت، ص 465، ذيل حديث شماره 14

(2)بحارالانوار، ج 6، ص 93

(3)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

(4)محمدي ري شهري ميزان

الحكمه، عنوان4106.

(5) همان.

سؤال7: آيا ثروتمند بودن برخي و فقير بودن گروه ديگر با عدالت الهي منافات ندارد؟

پاسخ: اختلاف مردم از نظر نعمت هاي ظاهري، جهات مختلفي دارد:

1- بعضي از تفاوت ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق ديگران است.

اين تفاوت ها ظالمانه و غير منطقي است و با از بين رفتن نظام طبقاتي و گسترش عدالت اجتماعي از ميان خواهد رفت. هيچ گاه اسلام و قرآن اين گونه تفاوت ها را تأييد نكرده است، زيرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن ها را نمي توان به حساب دستگاه آفرينش گذارد. حتي خداوند از آن ها نهي نموده و براي تأمين برابري و حقوق انسان ها و توزيع عادلانه ثروت ها، احكام و قوانين بسياري را تشريع نموده است كه متأسفانه بسياري از انسان ها از اين تكاليف غفلت مي كنند. هم چنين نبايد از نظام نا عادلانه اقتصادي و موارد ديگري كه مربوط به خود بشر مي شود غافل بود و آن ها را به حساب خداوند گذاشت.

اين گونه اختلافات ربطي به عدالت خداوند ندارد.

2- تفاوت بهره مندي انسان ها در برخي موارد ديگر معلول كار و تلاش خود انسان ها است و قانون خلقت بر آن نهاده شده كه هر كسي به اندازه سعي و تلاش خود بهره مند شود. مطمئنا كسي كه به تنبلي خو كره باشد به دنبال كسب روزي حلال بر نيايد نمي تواند مانند ديگران از نعمت هاي دنيوي بر خوردار شود و كسي كه كار و تلاش بيشتر مي كند نيز بهره بيشتري نصيب ان خواهد بود.

3- قسمتي ديگر از تفاوت ها، طبيعي و لازمه آفرينش انسان است، يعني هر قدر اصول عدالت در جامعه

انساني رعايت شود، باز همه انسان ها از نظر استعداد و هوش و انواع ذوق و سليقه ها يكسان نخواهند بود.

استاد مطهري مي گويد: "معناي عدالت اين نيست كه همه مردم از هر نظر در يك حد و يك مرتبه و يك درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در اين جهت مثل پيكر است.

وقتي كه مقامات و درجات دارد، بايد تقسيم بندي و درجه بندي شود. راه منحصر، آزاد گذاشتن افراد و زمينه مسابقه را فراهم كردن است. همين كه پاي مسابقه به ميان آمد، خود به خود به موجب اين كه استعدادها در همه يكسان نيست و به موجب اين كه مقدار فعاليت ها و كوشش ها يكسان نيست، اختلاف و تفاوت به ميان مي آيد. يكي جلو مي افتد و يكي عقب مي ماند".(1)

بايد دانست معمولاً بخشش هاي الهي و استعدادها آن چنان تقسيم شده اند كه هر كسي قسمتي از آن ها را دارد، يعني كم تر كسي پيدا مي شود كه همه نعمت ها را يك جا داشته باشد.

از اين رو قرآن مجيد مي فرمايد: "ما معيشت آن ها را در حيات دنيا ميان آنان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم، تا آن ها يكديگر را به كار گيرند و به يكديگر خدمت نمايند".(2)

ميدان مسابقه و رقابت عادلانه بايد براي همه باز باشد كه اين نيز مربوط به انسان ها است.

پاسخ(قسمت دوم)

"براي به وجود آمدن يك جامعه كامل، نياز به استعدادها و ذوق ها و ساختمان هاي مختلف بدني و فكري است، اما نه به اين معني كه بعضي از اعضاي پيكر اجتماع در محروميت به سر برند و يا خدمات آن ها كوچك شمرده شود و يا تحقير

گردند، همان طور كه سلول هاي بدن باتمام تفاوتي كه دارند، همگي از غذا و هوا و ساير نيازمندي ها به مقدار لازم بهره مي گيرند".(3)

ممكن است گفته شود چرا خداوند نظام خلقت را طوري بنا نكرد كه بشر بدون اين تفاوت ها، به زندگي اجتماعي خود ادامه دهد. در پاسخ، قرآن مجيد به يكي از اسرار مهم تفاوت ها اشاره كرده و آن آزمايش الهي است.

خداوند مي فرمايد: "او كسي است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد و بعضي را بر بعض ديگر درجاتي داد، تا شما را به آن چه در اختيارتان قرار داده بيازمايد".(4)

تفاوت ها براي اين است كه معلوم شود انسان چگونه از امكانات خدادادي بهره برداري مي كند. اگر نابرابري ها نبود، زمينه امتحان از ميان مي رفت.

بعضي افراد با نعمت و گروهي ديگر با نقمت و تنگدستي آزمايش مي شوند. مطمئناً آنان كه بيشتر نعمت استعداد و توانايي دارند، بيشتر مورد سؤال و درخواست مي شوند و بايد بيشتر پاسخگو باشند.

3- نكته سوم آن كه خدا مصلحت بندگانش را بهتر از خود آنان مي داند.

چه بسا كساني كه دوست دارند از نظر زندگي در رفاه باشند، ولي پروردگار صلاح آنان را در اين امر نمي بيند، همان طوري كه قرآن مجيد مي فرمايد: "چه بسا شما را چيزي خوش نيايد، در حالي كه خيرتان در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد، در حالي كه شرّتان در آن است و خدا مي داند و شما نمي دانيد".(5)

پس اگر انسان نهايت تلاش خود را به كار گرفت، اما درها را به روي خود بسته ديد بايد بداند در اين امر مصلحتي بوده است. چه بسا كساني هنگامي كه ثروتمند شدند، خدا را

فراموش كردند. از اين رو قرآن كريم مي فرمايد: "اگر خداوند روزي را براي تمام بندگانش گسترش دهد، در زمين طغيان و ستم مي كنند".(6)

گاهي ثروت بي حساب و رفاه، يك مجازات الهي است. پس نه نعمت ظاهري نشانه محبت الهي است و نه نقمت و بلا نشانه بي اعتنايي خدا به بنده است، بلكه اين دو براي افراد مختلف، حكم متفاوتي دارد و عدالت با حكمت الهي همواره مقرون است و يكي فداي ديگري نمي شود، بنابراين، نكته مهم در سرتاسر اين موضوع آن است كه نگاه خود را به زندگي در اين جهان نبايد محدود كنيم. اين بخش از زندگي را بايد در پيوست با بخش عظيم تر از زندگي و حيات جاودانه و عالم برتر و حقيقي تر نگاه كنيم. اگر نگاه ما به زندگي محدود به دنيا بود، اشكال از تفاوت ها در اين دنيا به جا بود، در حالي كه هر چيزي در دنيا، آزمايشي براي انسان است كه در عالم ديگر نتيجه آن را خواهيم ديد و همان گونه كه خداوند فرموده است: "خداوند زندگي و مرگ را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامين بهترين در عمل خواهيد بود".(7)

پي نوشت ها:

1. استاد مطهري، بيست گفتار، ص 109.

2. زخرف (43) آيه 31.

3. تفسير نمونه، ج 3، ص 366.

4. انعام (6) آيه 165.

5. بقره (2) آيه 216.

6. شوري (42) آيه 27.

7. ملك (67) آيه 2.

سؤال1/8: چرا پيامبر و بعضي از امامان ما داراي زن هاي زيادي بوده اند؟

پاسخ: در آغاز بيان دو نكته ضروري است.

اول: نگاهي كوتاه به فرهنگ ازدواج در جزيرةالعرب در زمان پيامبر(ص):

1 - عرب هاي جاهلي نسبت به دختر، بلكه جنس زن بي

علاقه بودند، چون در محيطي كه دائم مردم با هم به جنگ و خونريزي مشغول بودند و هر كس هر چه قدر كه مي توانست، به ديگران روا مي داشت، خوف داشتند كه در جنگ، دختران اسير شوند و باعث ننگ آن طايفه گردند، نيز به جهت وضع بد اقتصادي و اين كه دختران به فحشا رو آورند و... به دختر علاقه اي نداشتند، بلكه دخترداري را ضد ارزش مي شمردند و به زنده به گور كردن دختران رو آوردند.

2 - چون جنگ و خونريزي در آن محيط امري متداول بود، و عرب جاهلي با اندك بهانه اي يك ديگر را مي كشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعيتي بود و نسبت زنان به مردان افزايش چشمگيري پيدا مي كرد (چون مردان به جنگ اقدام مي كردند، نه زنان و كشته ها از مردان بود) كه گزينه "چند زن داشتن" را براي رهايي از مشكل عدم تعادل جمعيتي پذيرفتند. اين مشكل در اكثر نقاط از جمله در ايران هم وجود داشت، ليكن در عربستان بيشتر بود.

3 - در آن وضع ناگوار اقتصادي، زن گرفتن از يك خانواده و قبيله نوعي كمك به آنان محسوب مي شد، به همين جهت مشركان قريش به دامادهاي پيامبر(ص) فشار وارد مي كردند كه دختران پيامبر(ص) را طلاق دهند و بر مشكلات پيامبر افزوده بشود.

4 - در محيطي كه نا امني و جنگ و خونريزي آسايش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترين عامل بازدارنده از جنگ به شمار مي آمد.

5 - در آن وضع زن بيوه اگر شوهر نمي كرد، خوشايند نبود، بلكه زشت شمرده مي شد. به مجرد آن كه شوهر مي مرد، يا از وي طلاق مي گرفت و عده وفات يا

طلاق سپري مي شد، شوهري ديگر گزينش مي شد، مانند "اسماء بنت عميس" كه اول همسر جعفر بن ابي طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبكر درآمد و بعد از درگذشت ابوبكر همسر امام علي(ع) شد. اين شيوه در آن فرهنگ متداول بود.

نكته دوم: نگاهي گذرا به ازدواج پيامبر(ص).

1 - پيامبر(ص) در 25 سالگي با حضرت خديجه كه چهل سالش بود و قبلاً يك يا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي كرد و همسر ديگري نگرفت.

2 - همه همسران پيامبر (جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن كه به همسري پيامبر(ص) درآيند، يك يا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و يا شهادت شوهر و انقضاي عده به عقد پيامبر(ص) درآمدند.

3 - عمده ازدواج هاي پيامبر(ص) در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ احد كه وضع مسلمانان بسيار ناراحت كننده بود.

4 - پيامبر(ص) از قبايل مهم عرب مانند تيم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب كرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.

دقت در اين امور به ما مي فماند كه ازدواج هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش هاي نفساني، بلكه در جهت اهداف عالي بود كه ذيلاً بيان مي شود.

بي شك پيامبر در ازدواج هاي متعدد دنبال خوشگذراني ها نبود، چون:

اولاً: اگر چنين بود، مي بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي كرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.

ثانيا: اگر شهوت انگيز بود، مي بايست جهت گيري هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات كند. حضرت

دنبال زنان زيبا و جذاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند "ام سلمه" رفت و او تعجب نمود در اين سن و سال كه كسي حاضر نمي شود با او ازدواج كند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي رود و به خواستگاري او كسي را فرستاده است.

ثالثاً: آناني كه با انگيزه كاميابي جنسي به ازدواج هاي متعدد رو مي آورند، ماهيت زندگي آنان به گونه اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي آورند؛ در حالي كه سيره و زندگي پيامبر اسلام(ص) خلاف اين را نشان مي دهد. پيامبر(ص) در برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخيّر كرد كه يا همين ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.

علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدد زوجات پيامبر(ص) را نمي توان بر زن دوستي و شيفتگي آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نموϘ̠چه آن كه برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي آن حضرت دارد.(1)

رابعا: دو تن از زنان پيامبر(ص) كنيز بودند. اگر هدف ازدواج لذت بردن از آنان بود، اين دو چون كه كنيز بودند، بدون ازدواج، پيامبر(ص) مي توانست از آنان بهره مند شود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.

بنابراين اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر(ص) را مي بايست در اهداف بلند و ارزشʠجستجو نمود كه مهم ترين

آن بدين شرح است:

1 - هدف سياسي - تبليغي:

يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر(ص) هدف سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي و اجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.

حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكني هاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.

در راستاي اين اهداف پيامبر(ص) با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگ "تيم" با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ "عدي" با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله نامدار بني اميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.

در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير "ابن خلدون" جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود،(2) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر(ص) با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر(ص) دشمن بودند، مانند بني اميه و بني اسرائيل، ازدواج نمود. اما با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر(ص) دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.

"گيورگيو" نويسنده مسيحي مي نويسد: محمد(ص)

ام حبيبه را به ازدواج خود درآورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بكاهد. در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان وساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد و ام حبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مكه شد.(3)

2 - هدف تربيتي، پيامبر(ص) حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند.پيامبر(ص) در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كار خداپسندانه تشويق نمود، و در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد "صفه" را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.

اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا(ص) براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حالشان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمانشان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ و خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.

پيامبر(ص) با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيمشان به

خانه خويش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.

3 - هدف رهايي كنيزان:

اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا(ص) از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جمله آن ها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر(ص) اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اول او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند. توضيح اين كه: جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بودو در سهم غنيمتي رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وي را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج نمود. كارحضرت براي يارانش الگوي خوبي شد و تمامي اسيران غزوه مصطلق كه حدود دويست تن بودند، آزاد شدند.

پاسخ(قسمت سوم)

"گيورگيو" دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازداج كرد. يارانش اين عمل را نپسنديدند و آن را با تعجب مي نگريستند. فرداي آن روز كم كم اسيران خود را آزاد كردند، چون كه نمي توانستند بپذيرند كه بستگان همسر پيامبر(ص) برده آنان باشند.(4)

4 - نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دام بستگان مشرك و كافر:

برخي از زناني كه مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي شدند و زندگي بر آنان بسيار مشكل بود و در وضع بسيار آشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان كه همراه

شوهرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا بي سرپرست شد. نه مي توانست در آن جا بماند و نه به مكه نزد پدر برگردد.

پيامبر(ص) وقتي كه از مشكل وي با خبر شد، پيكي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر درآورد. اين ازدواج باعث شد كه وي از بي پرستي نجات پيدا كند و به دامن بستگان مشرك خويش نغلتد.

5 - طرد سنت غلط و جاهلي:

در اسلام "پسرخوانده" حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد محرم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود.(5)

پيامبر(ص) به دستور خدا با "زينب بنت حجش" همسر مطلقه زيد بن حارثه، پسرخوانده پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند.(6)

اگراين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيد بن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبرمطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر(ص) دگرگون مي شد.

افزون بر اين امور ازدواج هاي پيامبر از اهداف و حكمت هاي ديگري برخوردار بود كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي شود.

در پايان به بيان نكته اي ديگر مي پردازيم: در اسلام چند همسر گزيني براي مردان محدود است. مرد نمي تواند بيش از چهار همسر دائمي در يك زمان داشته باشد.

قرآن مي گويد: با رعايت عدالت مي تواند چهار همسر داشته باشد.(7) تا قبل از نزول اين حكم مردان بيش از چهار همسر دائمي

داشتند.

همه زنان پيامبر(ص) قبل از نزول اين حكم به عقد پيامبر(ص) درآمده بودند. خداوند به پيامبرش دستور داد كه از اين پس حق نداري با كسي ازدواج نمايي، و حتي اگر همه زنانت را طلاق بدهي، به جاي آنان نمي تواني با زنان ديگري ازدواج نمايي.(8)

اين حكم را احكام اختصاصي پيامبر(ص) است، همان گونه كه وجوب خواندن نماز شب و... از مختصات پيامبر بود.

پي نوشت ها:

1 - سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، ص 174.

2 - مقدمه ابن خلدون (ترجمه)، ج 1، ص 286.

3 - محمد پيامبري كه از نو بايد شناخت، ص 207.

4 - همان، ص 181.

5 - احزاب (33) آيه 4.

6 - همان، آيه 37.

7 - نساء (4) آيه 3.

8 - احزاب (33) آيه 52.

سؤال2/8: چرا امامان (ع) زنان زيادي داشتند؟

پاسخ: هيچ كدام از امامان(ع) در يك زمان بيش از چهار همسر نداشتند.

همان گونه كه در پاسخ به سؤال قبلي بيان شد، با توجه به اوضاع و واقعيت ها چند همسر گزيني مردان از ضرورت هاي اجتماعي آن زمان بود و اسلام به گونه اي آن را مشروع شمرد. امامان(ع) در همين چارچوب عمل مي كردند.

با توجه به ضرورت ها و مصلحت ها برخي از امامان(ع) چهار همسر داشتند، مانند امام علي(ع) البته بعد از رحلت حضرت زهرا(س). در زمان حضرت زهرا(س) حضرت علي(ع) همسر ديگري اختيار نكرد، و برخي امامان، كمتر از چهار همسر داشتند. همان گونه كه در حكمت هاي ازدواج هاي پيامبر(ص) گذشت، آن حكمت ها در ازدواج هاي امامان(ع) نيز هست. افزون بر آن، ازدواج هاي امامان(ع) گاهي به جهت خوف از حكومت بود، مانند ازدواج امام هشتم(ع) با "ام حبيبه" دختر مأمون عباسي، نيز ازدواج امام جواد(ع) با "ام فضل"

دختر مأمون عباسي.

گاهي علت ازدواج هاي امامان(ع) روش تربيتي و بها دادن به زيردستان و طرد امتيازات جاهلي است، مانند ازدواج امام سجاد(ع) با كنيزي كه اول او را آزاد كرد، سپس به عقد خود درآورد كه "عبدالملك مروان" به حضرت خرده گرفت كه چرا فردي از بزرگ خاندان قريش با يك كنيز آزاد شده ازدواج نموده است. حضرت فرمود: "اسلام تفاخرات جاهلي را لغو نموده است".(1)

متأسفانه برخي از دشمنان نسبت هاي ناروايي در امر ازدواج به بعضي از امامان داده، مثلاً گفته اند: امام حسن(ع) خيلي زن مي گرفت و طلاق مي داد! اين تهمت ها نادرست است و مي توانيد دراين مورد به كتاب حقايق پنهان اثراحمد زماني، صفحات 331 تا 353 مراجعه نماييد.

چرا امامان(ع) كنيز داشتند:

در عرف آن زمان كه به ناچار در جنگ اسير مي گرفتند واسيران را به صورت كنيز و غلام در خدمت نيروهاي پيروز مي گذاشتند: غلامان و كنيزان به عنوان خدمت گزاران نيروهاي فاتح بودند و البته بهره جنسي از كنيزان را نيز روا مي شمردند.

اسلام بهترين برنامه را در مورد رهايي اسيران به اجرا درآورد. آزادي بي چون و چراي آنان باعث تقويت كفر و قرار گرفتن دوباره آنان در صف گمراهي مي شد؛ اسارت دائمي نيز به مصلحت آنان نبود.

اسلام گفت: مدتي به عنوان اسير در خانه هاي مسلمانان باشند تا از نزديك آداب و اخلاق اسلامي را بياموزند و پذيراي حق و هدايت گردند و سپس آزاد شوند. اسلام براي اين دوره انتقالي يك سري مقررات را وضع كرد كه با توجه به آن مرد مي تواند همانند همسر خويش با كنيز رابطه برقرار كند.

در عرف آن زمان، مردان افزون بر بهره بردن از همسران قانوني، از كنيزان

بهره مي بردند. در زندگي امامان نيز اين امر وجود دارد و اشكالي ندارد.

برخي از امامان(ع) به علت وجود خفقان و شرايط سخت حتي يك همسر دائم اختيار نكردند و به بهره مشروع از كنيزان اكتفا نمودند. مانند امام هادي و عسكري(ع).

برخي ديگر غلامان و كنيزان متعدد مي خريدند، چند ماهي در خانه نگه مي داشتند و آنان را به آداب اسلامي خوب تربيت مي كردند و بعد در راه خدا آزاد مي كردند. اين حركت نه با هدف كامجويي از كنيزان، بلكه با هدف مقدس الهي و به عنوان يك روش تربيتي، انجام مي شد. امامان غلامان و كنيزان را مي خريد. بعد از يك دوره آموزشي آنان را از قيد اسارت آزاد سازند.

در زندگاني امام چهارم(ع) اين موضوع به روشني ديده مي شود. امام در هر شب از ماه رمضان يك يا چند برده آزاد مي كرد، و در آخر ماه رمضان به تعداد كل شب هاي ماه رمضان آزاد مي كرد و مي گفت: "دوست دارم خداوند ببيند كه من در دنيا بردگان خود را آزاد مي كنم تا بلكه مرا در روز رستاخيز از آتش دوزخ آزاد سازد".

امام سجاد(ع) هيچ كنيز يا غلامي را بيش از يك سال نگه نمي داشت. همه را در شب عيد فطر آزاد مي كرد. حضرت با هر مناسبتي برده اي را آزاد مي كرد. اين يكي از كارهاي مستمر حضرت بود كه كنيزان و غلامان را بخرد و مدتي به تعليم و تربيت آنان بپردازد و سپس در راه خدا آزاد كند. مورخان نوشته اند: درمدينه گروه عظيمي از بندگان و كنيزان آزاد شده بودند كه توسط امام سجاد(ع) رهايي يافته بودند.(2)

اهداف و برنامه هاي ديگري نيز مي تواند در اين مسئله وجود داشته باشد

كه نياز به تحقيقات گسترده تر دارد.

اگر در ذهن شما سؤال خاصي در اين زمينه وجود دارد، آن را به روشني براي ما بنويسيد تا پاسخ را دريافت نماييد.

پي نوشت ها:

1 - كليني، كافي، ج 5، ص 345؛ مجلسي، بحار، ج 46،ص 105.

2 - علي بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 261؛ مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، ص 302 - 300.

سؤال9: فلسفه خواندن نماز به زبان عربي چيست؟

پاسخ:خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر وديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان

همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي باشد. .

اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد .

انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد .كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد.

شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود باآن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر

شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند

پي نوشت ها:

1 - استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380 ه' ش.

سؤال10: علت تأخير در اجابت دعاها چيست؟

پاسخ: خدا مي فرمايد: "چون بندگانم دربارة من از تو بپرشند، بگو كه من نزديكم و به نداي كسي كه مرا بخواند، پاسخ مي دهم. پس به نداي من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند".(1)

پاسخ(قسمت چهارم)

آن چه كه بنده را با خالقش مربوط مي كند، دعا است. دعا آن اندازه مهم و سرنوشت ساز است كه خدا آن را در قالب اعمال و تكاليفي خواسته است كه مصداق روشن آن نماز است. انسان در شبانه روز و در پنج وقت به پا مي خيزد و با خدا گفتگو و طلب هدايت مي كند. نماز از مقولة دعا است و خداوند بزرگ خواسته است كه بنده اش او را فراموش نكند. پس او چنين عملي راواجب كرده است. اين موضوع نشان دهندة اهميت دعا است. تمامي انسان ها در طول زندگي و براي رسيدن به تكامل و معنويات، محتاج دعا و عمل خير هستند.

زندگي بدون عبادت، دعا و معنويت مثل زندگي ساير موجودام و جانداران است كه از تكليف معاف هستند، اگر چه تمامي موجودات در مجموع نظام هستي به تسبيح و تقديش خدا مشغولند.(2)

چرا انسان گاهي دعا مي كند ولي اجابتش با تأخير همراه مي شود و يا آن كه بعضي از دعاها به استجابت نمي رسند؟

در اين باره پيامبر بزرگوار فرمود: " هنگام حاجت مندي نزد خدا لابه(گريه

و زاري ) كنيد و درگرفتاري ها به او پناه بريد... و دعا كنيد، زيرا دعا مغز عبادت است. و مؤمني نيست كه خدا را بخواند جز اين كه دعايش مستجاب شود و اثر استجابتش گاهي در دنيا به ظهور مي رسد و گاهي در آخرت و گاهي به اندازة دعايي كه كرده، گناهانش جبران مي شود".

ضمن سفارش به فرزند گرامي اش امام حسين عليه السلام فرمود: "پروردگار با اذن مسئلت و دعايي كه به تو داده ، كليد خزائنش را در اختيارت گذاشته است. پس هر وقت بخواهي، مي تواني درهاي نعمتش را به وسيلة دعا بازگني و ابرهاي رحمتش را به ريزش درآوري. مبادا كندي در اجابت تو را مأيوس و نا اميد كند، زيرا بخشش به اندازة نيست و خواست قلبي است و چه بسا تأخير در اجابت براي اين است كه خواستار پاداش بزرگتر و آرزومند بخشش فراوان تر گردد. چه بسا چيزي را درخواست كرده اي و به جاي آن چيز ديگري كه سودش در دنيا و آخرت برايت بيشتر بوده، بهتو عطا گرديده يا براي خاطر امر بهتري از تو بازداشته شده است، زيرا بسياري از خواسته هاست اگر عملي شود، دين را تباه مي كند. پس سعي كن چيزهايي را بخواهي كه خوبي و جمالش باقي و عيب و وبالش فاني باشد".(3)

اين بحث با ذكر مثالي واضح تر مي شود: پدر خانواده به فرزندش قول مي دهد كه اگر در درس هايش موفق شود، هديه اي براي او بخرد. فرزند بعد از كسب موفقيت از پدر دوچره طلب ميكند، در حالي كه پدر مي داند اگر براي فرزندش

دوچرخه بخرد، او به خطر مي افتد و شايد جانش را از دست بدهد. به همين دليل در مقابل پافشاري فرزند بي اعتنايي نشان مي دهد. و يا دست به كاري مي زند كه براي فرزندش سودمند باشد، مثلاً برايش وسايلي تهيه مي كند كه خطرناك نباشد.

خداوند متعال اگر در ظاهر به دعاي بنده اش توجهي نمي كند و يا استجابت آن را به تأخير مي اندازد، به چند علت است:

1_ به مصلحت بنده ايش نيست؛

2_ وقت استجابتش فرا نرسيده؛

3_ شرايط دعا فراهم نيست. ولي آن دعا را ذخيرهاي برايش قرار مي دهد كه در قيامت به درد او بخورد.

بهتر است اشاره اي كوتاه به شرايط دعا كنيم و به حديثي در اين باره استناد كنيم. در كتاب كافي آمده است : از امام صادق (ع) سؤال شد: خدا فرمود: مرا بخوانيد تا شما را استجابت كنم. ما به پيشگاه خدا دعا مي كنيم، ولي آثار اجابت را نمي بينيم. امام فرمود: آيا هيچ ديده شده يا فكر مي كني خدا خلاف وعده كند؟ گفت: نه. فرمود: پس مستجاب نشدن براي چيست؟ عرض شد: نمي دانم. امام فرمود: ليكن من به تو خبر مي دهم و آگاهت مي سازم. هر كس اطاعت امر خدا كند و سپس از جهت و راه دعا او را بخواند، اجابتش فرمايد. عرض شد: جهت و راه دعا چيست؟ فرمود: پيش از دعا حمد و ستايش خدا كني. نعمت هايي را كه به تو بخشيده است، به ياد آوري، سپس شكر و سپاس گويي. آنگاه درود بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلّم بفرستي پس از

آن ياد گناهت كرده، اقرار بدان نمايي و از آسيب آن به خدا پناه بري. اين است جهت و راه دعا.(4)

در كتاب تفسير نمونه راجع به دعا، شرايط آن ، علّت عدم استجابت و يا مصلحت انديشي خالق حكيم دربارة شخص دعا كننده و نظاير آن بحث هاي مفصلي وجود دارد.

پي نوشت ها :

1 . بقره(2) آية 185.

2 . جمعه (62) آيه 1.

3 . ترجمه فارسي تفسير الميزان، ج 2، ص 48.

4 . صادق احسان بخش، آثار الصادقين، ج 6، ص 57.

سؤال11: معناي سرنوشت و تقدير چيست؟

پاسخ: در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد:

تفسير نخست مي گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده و بنابراين هر كس با سرنوشت معيّني از مادر متولد مي شود كه قابل دگرگوني نيست (هر انساني نصيب و قسمتي دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد و كوشش ها براي تغيير سرنوشت بيهوده است. بنابراين تفسير، بديهي است كه انسان موجودي مجبور و بي اختيار است.

ولي بررسي منابع اسلامي نشان مي دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامي از قبيل: تكليف، جهاد، سعي و كوشش و استقامت و غيره را به هم مي ريزد.

استاد مطهري مي گويد: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد".(1)

قضا و قدر و سرنوشت به معناي

صحيح آن است كه بدانيم قضا در اصل به معناي حكم، و قدر به معناي اندازه گيري است كه به قضا و قدر تكويني و تشريعي تقسيم مي شود.

منظور از قضا و قدر تكويني اين است كه هر چيزي و هر حادثه و پديده و هر موجودي در عالم، علتي دارد و اندازه اي، نه چيزي بدون علت به وجود مي آيد و نه بدون اندازه گيري معيّن؛ مثلاً سنگي پرتاب مي كنيم و شيشه اي مي شكند، شكستن شيشه يك حادث است كه حتماً علتي دارد.

اين كه مي گوييم داراي علت است، قضاي تكويني است. و نيز مسلّما ميزان شكستگي و اندازه و حدود آن، به كوچكي و بزرگي سنگ و قوت و فشار دست و نزديكي و دوري فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند اين ها بستگي دارد. اين ارتباط حادثه فوق با چگونگي علت آن، همان قدر تكويني مي باشد.

بنابراين به طور خلاصه يك معناي قضا و قدر، به رسميت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.

قضا و قدر تشريعي به معناي فرمان الهي در تعيين وظايف فردي و اجتماعي انسان ها و مقدار و حدود اين وظايف است؛ مثلاً مي گوييم نماز واجب است (اين قضاي تشريعي است) سپس مي گوييم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است. (اين يك قدر الهي است).(2)

طبق قضا و قدر تكويني، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهي مي شود، ولي اين موضوع هيچ گونه مخالفتي با آزادي اراده و اختيار انسان ندارد.

اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به

خدا، اما استناد آن به خود او به دليل اين است كه با آزادي اراده، آن را انجام مي دهد و اما استناد آن به خدا به دليل اين است كه هستي انسان و تمام نيروهاي او و حتي آزادي اراده او از ناحية خالق جهان آفرينش است و علل و اسبابي كه شرط تحقق يك عمل مي باشد از اوست.

در قرآن آيات زيادي وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: "ليس للانسان الا ما سعي؛ براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست".(3)

و مانند آيه: "ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند".(4)

در احاديث اسلامي نيز بر اين نكته تأكيد شده است. اميرالمؤمنين(ع) از كنار ديوار شكسته و كجي برخاست. پرسيدند: از قضاي الهي فرار مي كني؟ فرمود: از قضاي الهي به قدر او پناه مي برم.(5) "يعني درست است كه تا قانون عليت كه منتهي به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلي داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلي سقوط مي كند. اما من مي توانم به قدر الهي پناه ببرم؛ يعني با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيري كنم كه اگر ديوار سقوط كند روي من نيفتد".(6)

با يك مثال معناي قضا و قدر الهي روشن مي شود: "اگر كسي بالاي بام ايوان بلند

رود كه خود را با سر روي زمين سنگ فرش مسجد بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مي ميرم ولو خود را از بام نيفكنم و اگر مقدر است بمانم مي مانم، اين گفته درست نيست، زيرا خداوند در اين مورد چند مقدر حتمي و جبري دارد و يك مقدر اختياري.

مقدرات جبري عبارت است از:

1- قضا و قدر الهي؛ سنگ را كه كف زمين از آن فرش شده، سخت و محكم آفريده است.

2- قضا و قدر الهي؛ جمجمه انسان را از استخوان نازك خلق كرده است.

3- قضا و قدر الهي؛ به زمين قوه جاذبه داده است.

4- قضا و قدر الهي؛ چنين مقرر كرده كه اگر كسي خود را از بلندي به زمين سختي پرت كند، جمجمه اش شكسته و مغزش متلاشي شود.

5- قضا و قدر الهي اين است كه اگر كسي مغزش متلاشي شد فوراً بميرد.

6- قضا و قدر الهي اين است كه بشر داراي اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. پس به آن كسي كه روي بام به قصد افكندن خود ايستاده است بايد گفت: تقدير خداوند درباره مرگ و حيات شما تابع اراده و اختيار شما است. اگر افكندن از بام را اختيار كني مقدر است بميري و اگر پله هاي بام را انتخاب كني مقدر است بماني و در هر دو صورت، قضيه روي قضا و قدر الهي است".(7)

1 . مجموعة آثار ، ج1، ص 384.

2 . ناصر مكارم شيرازي، انگيزة پيدايش مذاهب، ص 17 - 20 (

با تلخيص).

3 . نجم (53) آية 39.

4 . رعد (13) آية 11.

5 . توحيد صدوق (چاپ تهران) ص 337.

6 . ناصر مكارم شيرازي، همان، ص 29.

7 . محمد تقي فلسفي، كودك، ج 1، ص 132 و 133.

سؤال12: آيا دعا قادر به تغيير سرنوشت انسان است؟

پاسخ: نظام هستي و سرنوشت انسان براساس قانون "علي و معلولي" استوار است.

خداوند دستگاه "علي و معلولي" جهان را بر دو پايه "مادي و معنوي" استوار ساخته است.

به بيان ديگر: همان گونه كه خداوند علل مادي را مؤثر در پيدايش پديده ها و سرنوشت انسان قرار داده، عوامل معنوي يعني كارهاي خير و شر را نيز در كنار عوامل مادي، مؤثر در سرنوشت انسان قرار داده است.

كارهاي نيك (اعم از دعا و غير آن) در سرنوشت انسان تأثير مثبت و سازنده مي گذارد، چنان كه گناهان و كارهاي شر، تأثير منفي و مخرّب دارد.

تأثير دعا با حفظ همه آداب و شرايط، گاهي چنان كارساز در سرنوشت انسان است و باعث تقدم و تأخر امور مي گردد كه امام صادق(ع) "الدّعا يردّ القضاء و لو أبرم ابراماً؛(1)

دعا قضا (و سرنوشت) را تغيير ميدهد، هر چند محكم شده باشد".

سرنوشت كه يك حقيقت در مورد انسان است، با دعا هيچ ناسازگاري ندارد؛ زيرا دعا كردن و خواستن از خداوند و تأثير آن، جزئي از سرنوشت و قضا و قدر الهي است.

آنچه كه در سرنوشت تعيين شده، هم مي تواند با دعا و تأثير آن باشد و هم بدون دعا و تأثير آن. انسان است كه هر كدام را انتخاب مي كند.

پي نوشت ها:

1 - حاج شيخ عباسي قمي، سفينةالبحار، ماده دعا.

" پرسش گر محترم به جهت

حجم بالاي نامه هاي ارسالي به اين مركز، در مكاتبات بعدي حداكثر تا هفت پرسش از مهم ترين سؤالات خود را به اين مركز ارسال كنيد، تا بدان پاسخ داده شود.

چنانچه پاسخ هاي ارائه شده برايتان قانع كننده نبوده و يا مقصود تان از سؤال غير از آن چيزي است كه در پاسخ ها ارائه شده، در مكاتبات بعدي با تعيين شماره سؤال و نامه براي ما بنويسيد."

آ

22

چگونه بر خاكى كه آلوده به ميكروب است تيمم كنيم ؟

پرسش

چگونه بر خاكى كه آلوده به ميكروب است تيمم كنيم ؟

پاسخ

م_ط_اب_ق آن_چه در علوم طبيعى ثابت شده , خاك تميز و پاك در مقابل ميكروبها مصونيت دارد و غ_الب ميكروبها نمى توانند در خاك به زندگى خود ادامه دهند ; اين مصونيت به سبب موجودات جاندار ذره بينى بسيار ريزى است كه در خاك وجود دارد . اي_ن موجودات دشمن سرسخت ميكروبهاى موذى است ; بطورى كه مثلا اگر لاشه و مردارى كه ب_اخود ميليونها ميكروب همراه دارد , زير خاك مدفون گردد ; اين جانداران ذره بينى فورا شروع ب_ه تجزيه و از هم پاشيدن لاشه مى كنند و به زودى قواى ميكروبها را شكست داده و آنها را معدوم مى سازند . ب_ن_ابر اين , بر خلاف آنچه تصور شده , خاك پاك و بدون آلودگى نه تنها از تاثر دربرابر ميكروبها مصون است ; بلكه دشمن سرسخت آنهاست و دير يا زود شرايط زندگى آنها را از بين مى برد . بدين ترتيب خاك تميز , پس از آب - كه مهمترين وسيله شست و شوى طبيعت و مبارزه با پليديها و ميكروبهاست - يك عامل تطهير و مبارزه با ميكروب است . با توجه به اين حقيقت مهم , معلوم مى شود كه دستور اسلامى در مورد تيمم بر خاك -در صورت دسترسى نداشتن به آب - كاملا با كشف علوم طبيعى مطابق است . نكته اساسى كه در اين باره كاملا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در قرآن در آيه مربوط به ت_ي_مم , پاكيزه بودن خاك شديدا تاكيد شده و چنين آمده : فتيمموا

صعيدا طيبا با خاك پاكى تيمم كنيد . (1)در اخبارى كه از پيشوايان دينى ما در مورد اين دستور مذهبى نقل شده , پاكى وتميزى خاك تيمم صريحا سفارش شده است در كتاب وسايل الشيعه دو حديث ازامام صادق عليه السلام در اين باره نقل شده كه فرمود : خاك تيمم را از زمينهايى كه زير پاى مردم است و مردم روى آن رفت و آمد مى كنند تهيه نكنيد . (2)اين تاكيد براى اين است كه خاكى كه در اين زمينهاست غالبا در معرض آلوده شدن وكثافت اس_ت ; ول_ى خ_اك_ه_ايى كه در زير پاى مردم نبوده و در نتيجه دور از دسترس است , غالبا تميز و پاكيزه مى باشد .

چ_را اس_لام دس_تورى مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقطعضو معينى آلوده مى شود و آيا ميان ادرار كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه دريكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را ؟

پرسش

چ_را اس_لام دس_تورى مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقطعضو معينى آلوده مى شود و آيا ميان ادرار كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه دريكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را ؟

پاسخ

پاسخ اجمالى اين سئوال , اين است كه خارج شدن منى از انسان , يك عمل موضعى نيست ( مانند ادرار و س_اي_ر زوائد ) ب_ه دل_يل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد ,و تمام سلولهاى تن به دن_ب_ال خ_روج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو مى روند و اين خود نشانه تاثير آن روى تمام اجزاء بدن است . ت_وض_ي_ح اينكه : طبق تحقيقات دانشمندان دو سلسله اعصاب در بدن انسان وجود دارد كه تمام فعاليتهاى بدن را كنترل مى كند اعصاب سمپاتيك و اعصاب پاراسمپاتيك وظيفه اولى تند كردن و به فعاليت واداشتن دستگاههاى مختلف بدن و وظيفه دومى كند كردن فعاليت آنهاست . گ_اه_ى ج_ريانهايى در بدن رخ مى دهد كه اين تعادل را به هم مى زنداز جمله اين جريانها مساله ارگ_اس_م ( اوج ل_ذت جنسى ) است كه معمولا مقارن خروج منى صورت مى گيرد در اين موقع س_ل_س_ل_ه اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشى مى گيرد و تعادل بشكل منفى به هم مى خورد اين موضوع نيز ثابت شده كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را بكار وادارد و ت_عادل از دست رفته را تامين كند تمامى آب با بدن است و چون تاثير ارگاسم روى تمام اعضاى ب_دن ب_ط_ور محسوس ديده مى شود

و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مى خورد دس_ت_ور داده ش_ده ت_م_ام ب_دن با آب شسته شود البته فايده غسل منحصر به اين نيست بلكه يك نوع عبادت و پرستش نيز مى باشد كه اثرات اخلاقى آن قابل انكار نيست .

فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟

پرسش

فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟

پاسخ

همان طور كه مكرر يادآورى كرده ايم , فلسفه قسمتى از احكام فرعى اسلام براى ماروشن نيست ; ولى با گذشت زمان و تكامل عقل بشر و پيشرفت علوم , فلسفه قسمتهاى مهمى روشن شده و در آينده نيز ممكن است اسرار قسمتهاى ديگر واضح و روشن گردد . درب_اره مطلب مورد سوال مى توان گفت : يكى از اسرار لزوم غسل مس ميت اين است كه تمام اق_وام و م_ل_ل همان طور كه احترام زنده را لازم مى دانند , براى مردگان نيزاحترام خاصى قائل مى شوند . گ_رچه اسلام بسيارى از تشريفات ملل و اقوام گذشته را درباره مردگان كه جنبه خرافى داشته ح_ذف كرده , ولى احترام ساده و بى آلايش را به صورت غسل و كفن و دفن براى مردگان لازم مى داند ; روى اين حساب , موضوع غسل ميت و ساير تشريفات مردگان , يك نوع احترام بى آلايش نسبت به مردگان است . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر : اسلام براى انسان ارزشى فوق العاده قائل است و ارزش او را باوسايل و بيانات گ_وناگون بالا برده , حتى اين موضوع شامل حال پس از مرگ هم مى شودو از نظر قوانين اسلام هيچ كس مجاز نيست به مرده مسلمانى اهانت كند , حتى نمى تواند به قبر او نيز اهانت نمايد . م_وض_وع غسل و كفن و دفن مردگان نيز يك نوع احترام به مقام انسان است ; احترامى كه جنبه خرافى ندارد . ع_لاوه ب_ر اي_ن , چ_ون از ن_ظر اسلام مرگ پايان زندگى نيست ,

بلكه دروازه اى نسبت به جهان و زندگى ديگر و نزول در جوار رحمت الهى است , از اين جهت دستور مى دهد كه بايستى مردگان را نظيف و پاكيزه كنند و با لباسى ساده و پاك به خاك سپارند تااين عمل رمز بقاى حيات حقيقى و امتداد زندگى باشد اين است فلسفه غسل ميت . غسل مس ميت پيش از آن كه به اصل پاسخ بپردازيم , لازم است چند نكته را ذيلا تذكر دهيم :1 - ن_وعا بازماندگان مرده در اثر از دست دادن فرد عزيزى از افراد خانواده خوداحساسات و عواطف برافروخته اى خواهند داشت و لذا نمى تواند يكباره رابطه خود رابا او قطع شده ببينند . آنها در اثر انس و علاقه اى كه نسبت به او داشته اند , حتى بعد از مرگ مى خواهند او را ببوسند و در آغوش پر مهرشان بگيرند . 2 - اي_ن نكته نيز كاملا روشن است كه معمولا بدن افراد مرده در اثر بيمارى و براثر مسموميتهاى م_ختلف و از دست دادن قدرت دفاعى , آلوده به انواع ميكروبهاست ونزديك شدن به او خطرهاى فروانى از نظر بهداشتى به دنبال دارد . 3 - اس_لام ه_ي_چ گ_اه ب_ا عواطف و احساسات انسان از در ستيزه و مبارزه در نيامده ,انگيزه هاى ط_ب_ي_عى افراد را ناديده نگرفته , بلكه عواطف و احساسات را در مسيرخاصى هدايت و راهنمايى نموده است . با توجه به نكات فوق مى توان نتيجه گرفت : اسلام براى آن كه همه افراد - مخصوصابازماندگان مرده - را از آلودگى به انواع ميكروبها و ابتلا به امراض گوناگون كه

از پيكر بى جان ممكن است ب_ه آن_ه_ا س_راي_ت ك_ن_د , ب_ازدارد و در عين حال با تحريم تماس با مرده , با عواطف و احساسات برافروخته آنها مبارزه نكرده باشد , مشكل قانونى براى آنها به وجود آورده است ; يعنى دستور داده ه_ر كسى به بدن مرده دست بزند و يا به هر نحوى از انحاء بدنش با ميت تماس پيدا كند , بايد تمام بدنش راشست و شو داده و غسل نمايد . ش_ك_ى ن_ي_ست كه اين مشكل قانونى در عين آن كه تا حدودزيادى تماس زندگان را با مردگان محدود مى كند و آنها را از ابتلا به انواع امراض احتمالى باز مى دارد , عواطف و احساسات آنها را نيز ناديده نگرفته است و هرگاه اين مشكل قانونى , موثر در برقرارى تماس , با مرده نگرديد , غسل مس ميت خودبهترين و ساده ترين طرز شست و شو و دفع ميكروبهاى احتمالى خواهد بود . م_مكن است بعضى اشكال كنند كه اگر غسل مس ميت ايجاد مشكل قانونى و براى جلوگيرى از آلودگى و ابتلا به امراض است , پس چرا بعد از غسل دادن مرده , دست زدن و تماس پيدا كردن با ب_دن او موجب غسل نمى شود ؟ولى اين ايراد سطحى به نظر مى رسد و پاسخ آن روشن است , زيرا غ_س_ل دادن م_رده ب_اآب مخلوط به سدر و آب مخلوط با كافور و با آب خالص , خود عامل موثرى ب_راى ض_دع_ف_ون_ى و ت_م_ي_ز كردن مرده است و لااقل براى مدتى آن خطراتى كه پيش از غسل وجودداشته , موجود نخواهد بود . ب_دي_ه_ى

است در اين صورت پس از انجام گرفتن مراسم فوق , ميت را در مدت كوتاهى به خاك مى سپارند و احتمال بروز ميكروبهاى جديد و سرايت آن به انسان منتفى خواهدبود . آن_چ_ه درب_اره غسل مردگان و غسل مس ميت گفته شد , گوشه اى از فلسفه اين احكام است ; ممكن است نكات ديگرى وجود داشته باشد كه هنوز از نظر ما مخفى و پنهان است .

چ_را اس_لام دس_تورى مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقطعضو معينى آلوده مى شود و آيا ميان ادرار كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه دريكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را ؟

پرسش

چ_را اس_لام دس_تورى مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقطعضو معينى آلوده مى شود و آيا ميان ادرار كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه دريكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را ؟

پاسخ

پاسخ اجمالى اين سئوال , اين است كه خارج شدن منى از انسان , يك عمل موضعى نيست ( مانند ادرار و س_اي_ر زوائد ) ب_ه دل_يل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد ,و تمام سلولهاى تن به دن_ب_ال خ_روج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو مى روند و اين خود نشانه تاثير آن روى تمام اجزاء بدن است . ت_وض_ي_ح اينكه : طبق تحقيقات دانشمندان دو سلسله اعصاب در بدن انسان وجود دارد كه تمام فعاليتهاى بدن را كنترل مى كند اعصاب سمپاتيك و اعصاب پاراسمپاتيك وظيفه اولى تند كردن و به فعاليت واداشتن دستگاههاى مختلف بدن و وظيفه دومى كند كردن فعاليت آنهاست . گ_اه_ى ج_ريانهايى در بدن رخ مى دهد كه اين تعادل را به هم مى زنداز جمله اين جريانها مساله ارگ_اس_م ( اوج ل_ذت جنسى ) است كه معمولا مقارن خروج منى صورت مى گيرد در اين موقع س_ل_س_ل_ه اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشى مى گيرد و تعادل بشكل منفى به هم مى خورد اين موضوع نيز ثابت شده كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را بكار وادارد و ت_عادل از دست رفته را تامين كند تمامى آب با بدن است و چون تاثير ارگاسم روى تمام اعضاى ب_دن ب_ط_ور محسوس ديده مى شود

و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مى خورد دس_ت_ور داده ش_ده ت_م_ام ب_دن با آب شسته شود البته فايده غسل منحصر به اين نيست بلكه يك نوع عبادت و پرستش نيز مى باشد كه اثرات اخلاقى آن قابل انكار نيست .

فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟

پرسش

فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟

پاسخ

همان طور كه مكرر يادآورى كرده ايم , فلسفه قسمتى از احكام فرعى اسلام براى ماروشن نيست ; ولى با گذشت زمان و تكامل عقل بشر و پيشرفت علوم , فلسفه قسمتهاى مهمى روشن شده و در آينده نيز ممكن است اسرار قسمتهاى ديگر واضح و روشن گردد . درب_اره مطلب مورد سوال مى توان گفت : يكى از اسرار لزوم غسل مس ميت اين است كه تمام اق_وام و م_ل_ل همان طور كه احترام زنده را لازم مى دانند , براى مردگان نيزاحترام خاصى قائل مى شوند . گ_رچه اسلام بسيارى از تشريفات ملل و اقوام گذشته را درباره مردگان كه جنبه خرافى داشته ح_ذف كرده , ولى احترام ساده و بى آلايش را به صورت غسل و كفن و دفن براى مردگان لازم مى داند ; روى اين حساب , موضوع غسل ميت و ساير تشريفات مردگان , يك نوع احترام بى آلايش نسبت به مردگان است . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر : اسلام براى انسان ارزشى فوق العاده قائل است و ارزش او را باوسايل و بيانات گ_وناگون بالا برده , حتى اين موضوع شامل حال پس از مرگ هم مى شودو از نظر قوانين اسلام هيچ كس مجاز نيست به مرده مسلمانى اهانت كند , حتى نمى تواند به قبر او نيز اهانت نمايد . م_وض_وع غسل و كفن و دفن مردگان نيز يك نوع احترام به مقام انسان است ; احترامى كه جنبه خرافى ندارد . ع_لاوه ب_ر اي_ن , چ_ون از ن_ظر اسلام مرگ پايان زندگى نيست ,

بلكه دروازه اى نسبت به جهان و زندگى ديگر و نزول در جوار رحمت الهى است , از اين جهت دستور مى دهد كه بايستى مردگان را نظيف و پاكيزه كنند و با لباسى ساده و پاك به خاك سپارند تااين عمل رمز بقاى حيات حقيقى و امتداد زندگى باشد اين است فلسفه غسل ميت . غسل مس ميت پيش از آن كه به اصل پاسخ بپردازيم , لازم است چند نكته را ذيلا تذكر دهيم :1 - ن_وعا بازماندگان مرده در اثر از دست دادن فرد عزيزى از افراد خانواده خوداحساسات و عواطف برافروخته اى خواهند داشت و لذا نمى تواند يكباره رابطه خود رابا او قطع شده ببينند . آنها در اثر انس و علاقه اى كه نسبت به او داشته اند , حتى بعد از مرگ مى خواهند او را ببوسند و در آغوش پر مهرشان بگيرند . 2 - اي_ن نكته نيز كاملا روشن است كه معمولا بدن افراد مرده در اثر بيمارى و براثر مسموميتهاى م_ختلف و از دست دادن قدرت دفاعى , آلوده به انواع ميكروبهاست ونزديك شدن به او خطرهاى فروانى از نظر بهداشتى به دنبال دارد . 3 - اس_لام ه_ي_چ گ_اه ب_ا عواطف و احساسات انسان از در ستيزه و مبارزه در نيامده ,انگيزه هاى ط_ب_ي_عى افراد را ناديده نگرفته , بلكه عواطف و احساسات را در مسيرخاصى هدايت و راهنمايى نموده است . با توجه به نكات فوق مى توان نتيجه گرفت : اسلام براى آن كه همه افراد - مخصوصابازماندگان مرده - را از آلودگى به انواع ميكروبها و ابتلا به امراض گوناگون كه

از پيكر بى جان ممكن است ب_ه آن_ه_ا س_راي_ت ك_ن_د , ب_ازدارد و در عين حال با تحريم تماس با مرده , با عواطف و احساسات برافروخته آنها مبارزه نكرده باشد , مشكل قانونى براى آنها به وجود آورده است ; يعنى دستور داده ه_ر كسى به بدن مرده دست بزند و يا به هر نحوى از انحاء بدنش با ميت تماس پيدا كند , بايد تمام بدنش راشست و شو داده و غسل نمايد . ش_ك_ى ن_ي_ست كه اين مشكل قانونى در عين آن كه تا حدودزيادى تماس زندگان را با مردگان محدود مى كند و آنها را از ابتلا به انواع امراض احتمالى باز مى دارد , عواطف و احساسات آنها را نيز ناديده نگرفته است و هرگاه اين مشكل قانونى , موثر در برقرارى تماس , با مرده نگرديد , غسل مس ميت خودبهترين و ساده ترين طرز شست و شو و دفع ميكروبهاى احتمالى خواهد بود . م_مكن است بعضى اشكال كنند كه اگر غسل مس ميت ايجاد مشكل قانونى و براى جلوگيرى از آلودگى و ابتلا به امراض است , پس چرا بعد از غسل دادن مرده , دست زدن و تماس پيدا كردن با ب_دن او موجب غسل نمى شود ؟ولى اين ايراد سطحى به نظر مى رسد و پاسخ آن روشن است , زيرا غ_س_ل دادن م_رده ب_اآب مخلوط به سدر و آب مخلوط با كافور و با آب خالص , خود عامل موثرى ب_راى ض_دع_ف_ون_ى و ت_م_ي_ز كردن مرده است و لااقل براى مدتى آن خطراتى كه پيش از غسل وجودداشته , موجود نخواهد بود . ب_دي_ه_ى

است در اين صورت پس از انجام گرفتن مراسم فوق , ميت را در مدت كوتاهى به خاك مى سپارند و احتمال بروز ميكروبهاى جديد و سرايت آن به انسان منتفى خواهدبود . آن_چ_ه درب_اره غسل مردگان و غسل مس ميت گفته شد , گوشه اى از فلسفه اين احكام است ; ممكن است نكات ديگرى وجود داشته باشد كه هنوز از نظر ما مخفى و پنهان است .

فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟

پرسش

فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟

پاسخ

همان طور كه مكرر يادآورى كرده ايم , فلسفه قسمتى از احكام فرعى اسلام براى ماروشن نيست ; ولى با گذشت زمان و تكامل عقل بشر و پيشرفت علوم , فلسفه قسمتهاى مهمى روشن شده و در آينده نيز ممكن است اسرار قسمتهاى ديگر واضح و روشن گردد . درب_اره مطلب مورد سوال مى توان گفت : يكى از اسرار لزوم غسل مس ميت اين است كه تمام اق_وام و م_ل_ل همان طور كه احترام زنده را لازم مى دانند , براى مردگان نيزاحترام خاصى قائل مى شوند . گ_رچه اسلام بسيارى از تشريفات ملل و اقوام گذشته را درباره مردگان كه جنبه خرافى داشته ح_ذف كرده , ولى احترام ساده و بى آلايش را به صورت غسل و كفن و دفن براى مردگان لازم مى داند ; روى اين حساب , موضوع غسل ميت و ساير تشريفات مردگان , يك نوع احترام بى آلايش نسبت به مردگان است . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر : اسلام براى انسان ارزشى فوق العاده قائل است و ارزش او را باوسايل و بيانات گ_وناگون بالا برده , حتى اين موضوع شامل حال پس از مرگ هم مى شودو از نظر قوانين اسلام هيچ كس مجاز نيست به مرده مسلمانى اهانت كند , حتى نمى تواند به قبر او نيز اهانت نمايد . م_وض_وع غسل و كفن و دفن مردگان نيز يك نوع احترام به مقام انسان است ; احترامى كه جنبه خرافى ندارد . ع_لاوه ب_ر اي_ن , چ_ون از ن_ظر اسلام مرگ پايان زندگى نيست ,

بلكه دروازه اى نسبت به جهان و زندگى ديگر و نزول در جوار رحمت الهى است , از اين جهت دستور مى دهد كه بايستى مردگان را نظيف و پاكيزه كنند و با لباسى ساده و پاك به خاك سپارند تااين عمل رمز بقاى حيات حقيقى و امتداد زندگى باشد اين است فلسفه غسل ميت . غسل مس ميت پيش از آن كه به اصل پاسخ بپردازيم , لازم است چند نكته را ذيلا تذكر دهيم :1 - ن_وعا بازماندگان مرده در اثر از دست دادن فرد عزيزى از افراد خانواده خوداحساسات و عواطف برافروخته اى خواهند داشت و لذا نمى تواند يكباره رابطه خود رابا او قطع شده ببينند . آنها در اثر انس و علاقه اى كه نسبت به او داشته اند , حتى بعد از مرگ مى خواهند او را ببوسند و در آغوش پر مهرشان بگيرند . 2 - اي_ن نكته نيز كاملا روشن است كه معمولا بدن افراد مرده در اثر بيمارى و براثر مسموميتهاى م_ختلف و از دست دادن قدرت دفاعى , آلوده به انواع ميكروبهاست ونزديك شدن به او خطرهاى فروانى از نظر بهداشتى به دنبال دارد . 3 - اس_لام ه_ي_چ گ_اه ب_ا عواطف و احساسات انسان از در ستيزه و مبارزه در نيامده ,انگيزه هاى ط_ب_ي_عى افراد را ناديده نگرفته , بلكه عواطف و احساسات را در مسيرخاصى هدايت و راهنمايى نموده است . با توجه به نكات فوق مى توان نتيجه گرفت : اسلام براى آن كه همه افراد - مخصوصابازماندگان مرده - را از آلودگى به انواع ميكروبها و ابتلا به امراض گوناگون كه

از پيكر بى جان ممكن است ب_ه آن_ه_ا س_راي_ت ك_ن_د , ب_ازدارد و در عين حال با تحريم تماس با مرده , با عواطف و احساسات برافروخته آنها مبارزه نكرده باشد , مشكل قانونى براى آنها به وجود آورده است ; يعنى دستور داده ه_ر كسى به بدن مرده دست بزند و يا به هر نحوى از انحاء بدنش با ميت تماس پيدا كند , بايد تمام بدنش راشست و شو داده و غسل نمايد . ش_ك_ى ن_ي_ست كه اين مشكل قانونى در عين آن كه تا حدودزيادى تماس زندگان را با مردگان محدود مى كند و آنها را از ابتلا به انواع امراض احتمالى باز مى دارد , عواطف و احساسات آنها را نيز ناديده نگرفته است و هرگاه اين مشكل قانونى , موثر در برقرارى تماس , با مرده نگرديد , غسل مس ميت خودبهترين و ساده ترين طرز شست و شو و دفع ميكروبهاى احتمالى خواهد بود . م_مكن است بعضى اشكال كنند كه اگر غسل مس ميت ايجاد مشكل قانونى و براى جلوگيرى از آلودگى و ابتلا به امراض است , پس چرا بعد از غسل دادن مرده , دست زدن و تماس پيدا كردن با ب_دن او موجب غسل نمى شود ؟ولى اين ايراد سطحى به نظر مى رسد و پاسخ آن روشن است , زيرا غ_س_ل دادن م_رده ب_اآب مخلوط به سدر و آب مخلوط با كافور و با آب خالص , خود عامل موثرى ب_راى ض_دع_ف_ون_ى و ت_م_ي_ز كردن مرده است و لااقل براى مدتى آن خطراتى كه پيش از غسل وجودداشته , موجود نخواهد بود . ب_دي_ه_ى

است در اين صورت پس از انجام گرفتن مراسم فوق , ميت را در مدت كوتاهى به خاك مى سپارند و احتمال بروز ميكروبهاى جديد و سرايت آن به انسان منتفى خواهدبود . آن_چ_ه درب_اره غسل مردگان و غسل مس ميت گفته شد , گوشه اى از فلسفه اين احكام است ; ممكن است نكات ديگرى وجود داشته باشد كه هنوز از نظر ما مخفى و پنهان است .

تيمم از نظر علمي چه نفعي دارد؟ در صورتي كه دست و صورت قبل از تيمم تميزتر از بعد از تمم است و خاك آلود كردن دست و صورت از نظر طبّ جديد نيست، پس حكمت آن از نظر شرع چيست؟

پرسش

تيمم از نظر علمي چه نفعي دارد؟ در صورتي كه دست و صورت قبل از تيمم تميزتر از بعد از تمم است و خاك آلود كردن دست و صورت از نظر طبّ جديد نيست، پس حكمت آن از نظر شرع چيست؟

پاسخ

اوّلاً، احاطه به فوايد و حكمت هاي دستورات فرعي دين، اگر براي همه غير ممكن نباشد، براي اكثر مردم غير ممكن است؛ و مانع از انجام وظايف و مشاغل ديگر مي شود، و شخص را از استفادة عملي از اين دستورات محروم مي سازد. مانند بيماري كه بخواهد تمام جزئيّات نسخة يك طبيب حاذق را بررسي كند، و از هر جهت، رابطة آن را با مزاج خود تشخيص دهد.

ثانياً: دستورات فرعي دين، همين قدر كه با منطق عقلاً و علم ثابت و با فرضيّه هاي علمي مخالف نباشد، قابل پيروي و لازم الاتّباع است؛ مانند دستور طبيب، كه همين قدر كه بدانيم طبابت او بر خلاف قواعد مسلّمة طبّي و حفظ الصحّه نيست به آن عمل مي كنيم؛ با اين تفاوت كه در دستورات ديني، احتمال خطا و اشتباه هم نمي دهيم.

ثالثاً، راجع به تيمّم بايد گفت: البتّه ما تيمّم را براي اطاعت فرمان خدا و تعبّد به جاي مي آوريم، با اين وجود، اگرچه ممكن است از نظر ظاهر دست ما پيش از تيمّم پاكتر باشد _ يعني خاك آلود نباشد _ امّا در زمان ما معلوم شده است كه خاك به خودي خود كثيف نيست كه باعث قوّت بيماريها گردد؛ بلكه خاك، كشندة ميكرُب هاي موذي و منهدم كنندة موادّ آلي است.

ممكن است همان غباري كه بر مواضع تيمّم مي نشيند، ميكرُبهايي را كه در ظاهر بدن است

از بين ببرد. پس تيمّم بر صعيد طيّب (خاك پاك) _ چنان چه اسلام دستور داده است _ «فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً» (نساء/43, مائده/6) واقعاً دست و رو را پاكتر مي سازد.

حكمت ديگر تيمّم اين است كه چون وضو و غسل براي نlاز، تشريع شده و مكلّف بايد با آب خود را طهارت بدهد و حال كه از استعمال آب معذور شده است، سزاوار نمي داند كه بدوk تطهير و تنظيف، به نماز و توجّه به خدا روي نمايد، و با توجّه به اينكه خاك نيز _ شرعاً و علماً _ يكي از مطهرات است، دستور داده شده كه تيمّم كند تا با نظافت و طهارت، به درگاه خدا حاضر شود و اطاعتي را كه به واسطة عذر از استعمال آب از او فوت شده، به اين وسيله جبران و تدارك كند.

حكمت ديگر اين است كه اگر وضو و غسل، بدلي نداشته باشد و بدون بدل، مكرّر نماز بخواند حال اعتياد و مواظبت به گرفتن طهارت در شخص به واسطة عذر از استعمال آب ضعيف مي شود. ممكن است حكمت هاي عالي تري هم داشته باشد كه به مرور زمان و پيشرفت علم معلوم گردد.

فلسفه «طهارت» چيست؟

پرسش

فلسفه «طهارت» چيست؟

پاسخ

خداوند متعال پس از بيان عبادتهاي غسل، وضو و تيمم، مي فرمايد راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد «ولكنْ يُريد لِيُطهِّركم» مائده/6 تا انسان طاهر نشود به خدايي كه طيّب است نمي رسد. پس هر دستوري كه خداي سبحان چه دستور عبادي و چه دستور مالي، كه خود عبادي است معين مي كند، رازش همان طهارت ضمير است. و اين طهارت، محبوب ذات اقدس حق است.

مي فرمايد تنها مسجدي كه براساس تقوا بنيانگذاري شده شايسته است در آن اقامه نماز و قيام داشته باشيد در اين مسجد مرداني هستند كه مي خواهند طاهر شوند و طهارت را دوست دارند. طهارت نه به عنوان تكليف، بلكه به عنوان امري محبوب، براي آنها مطرح است. آنان طهارت ضمير را دوست دارند. مي خواهند پاك باشند و خدا طاهرين را دوست دارد «لَمَسْجدٌ أُسّس عَلي التَقوي مِن أَوّل يَومٍ أَحقّ أَن تَقوم فيه رِجال يُحبّون أَن يَتطهَّروا و الله يُحبّ المُطّهّرين» توبه/108.

اگر كوشيدند و به طهارت رسيدند محبوب خدا مي شوند. و آنگاه چيزي از جهان در برابرشان به مخالفت بر نمي خيزد.

ممكن نيست انساني محبوب خدا شود و نظام آفرينش از او اطاعت نكند. چون كسي كه محبوب خداست، خواسته اي جز خواسته خداوند ندارد و چون سراسر عالم مطيع خواسته حق است، پس سراسر عالم مطيع خواسته محبوب حق خواهد بود. و محبوب حق همواره پيروز است. و قطعاً هيچ عاملي به او آسيب نمي رساند؛ زيرا سراسر نظام هستي سپاه حقند «ولله جُنود السَّموات و الأَرض» فتح/4 و خداوند محبوب خود را حفظ مي كند و چيزي نمي تواند

بر او چيره شود.

انسان طاهر، محبوب خداست و اگر كسي محبوب خدا شد، آثار خدايي در او ظهور مي كند؛ زيرا خداي سبحان، محبوب خود را رها نمي گذارد. او افراد طاهر را دوست دارد و مسجد جاي طهارت است. اگر عبادت ظاهري را مقرر كرد، رازش را كه محبوب شدن است، در كنار آن قرار داد و فرمود مسجد و معبد و مركز عبادت براي پرورش افراد طاهر است. يعني براي تربيت انساني است كه محبوب خدا باشد.

قرآن كريم به عنوان فيضي عظيم از طرف خداوند نازل شده است. كساني از اين قرآن سهم دارند كه طاهر باشند چنانكه خداي سبحان در كتابش مي فرمايد «إِنَّه لَقران كَريم * في كتابٍ مَكْنون * لا يَمسّه إِلَّا المُطَهّرون» واقعه/77-79 افراد مطهّر و پاك از معارف قرآن بهره مي گيرند.

مطهرّ واقعي، اهل بيت عصمت و طهارتند. قرآن كريم در آيه «إِنَّما يُريد الله لِيُذْهب عَنكم الرِّجس أَهل البَيت و يُطَهِّركم تَطهيرا» احزاب/33 اهل بيت را به عنوان «مطهّر» معرفي فرموده است. و در آيات پيش يادآوري شد كه به عمق قرآن كسي جز مطهّر نمي رسد و اهل بيت عصمت و طهارت هم مطهرند. و آنها هستند كه به حقيقت قرآن راه دارند و شاگردان آنها هم به اندازه طهارتشان بهره مي گيرند.

از ديدگاه پيامبر(ص) حكمتهاي «وضو» چيست؟

پرسش

از ديدگاه پيامبر(ص) حكمتهاي «وضو» چيست؟

پاسخ

مرحوم صدوق (ره) نقل فرموده كه رسول خدا (ص) پس از نماز صبح بين الطلوعين در مسجد مي نشستند و به سؤالات مردم پاسخ مي دادند. روزي دو نفر نوبت گرفته در محضر حضرت سؤالاتي طرح كنند. حضرت به اولي فرمود گرچه شما قبل از آن برادر آمديد، لكن نوبت خود را به ايشان بدهيد. چون شما اهل كرم و ايثار هستيد او كار لازمي دارد و مستعجل است. (ادب رعايت نوبت را حضرت در آنجا آموختند). بعد فرمودند من بگويم براي چه كاري آمده ايد يا شما مي گوييد؟

عرض كردند يا رسول الله شما بفرماييد.

فرمود يكي براي يادگرفتن مسائل حج و ديگري براي سؤال و آموختن مسائل وضو آمده است. آنگاه سؤالها را جواب دادند

وضو گرفتن، يعني شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها؛ شستن صورت، يعني خدايا هر گناهي كه با اين صورت انجام دادم آن را شستشو مي كنم كه با صورت پاك به جانب تو عبادت كنم. و با پيشاني پاك سر بر خاك بگذارم.

شستن دستها در وضو يعني خدايا ازگناه دست شستم و گناهاني را كه با دستم مرتكب شده ام، با شستن دست، آن را تطهير مي كنم.

مسح سر در وضو يعني خدايا از هر خيال و باطل و هوس خام كه در سر پروراندم، سرم را تطهير مي كنم و آن خيالهاي باطل را از سر به دور مي افكنم.

مسح پا يعني خدايا من از جاي بد رفتن پا مي كشم و اين پا را از هر گناهي كه با آن انجام داده ام تطهير مي كنم.

اگر كسي بخواهد نام

مبارك حق تعالي را بر زبان آورد، بايد دهان را تطهير كند. مگر مي شود با دهان ناشسته انسان نام خدا را ببرد؟ بايد دهان را با آب مضمه كند و بشويد.

آيا مراد از وضو گرفتن، طهارت ظاهري است؟

پرسش

آيا مراد از وضو گرفتن، طهارت ظاهري است؟

پاسخ

خير، مراد طهارت ظاهري نيست. اگر خداوند درباره وضو گرفتن مي فرمود وضو بگيريد براي آنكه پاك شويد، انسان خيال مي كرد كه اين آب ظاهر بدن را شستشو مي كند و به انسان طهارت ظاهري مي دهد؛ اما اين معنا را درباره تيمم هم مي فرمايد، كه تيمم بگيريد، صورت را خاك آلود كنيد، تا پاك شويد. آب ممكن است انسان را به طهارت ظاهري طاهر كند؛ اما دستها را خاك آلود كردن و به صورت كشيدن، انسان را به «طهارت معنوي» مي رساند.

در تشريح تيمم مي فرمايد «فَلَم تَجدوا ماءً فَتيمَّموا صَعيداً طَيّباً فامْسَحوا بِوُجوهكم و أَيدِيكم منه ما يُريد الله ليجْعل عليكم مِنْ حَرَجٍ ولكن يُريد ليُطهّركم و لِيُتمّ نِعمته عَليكم لَعلّكم تَشكرون» مائده/6 [آنجا كه آب نيافتيد از خاك طيب و پاك استفاده كرده و تيمم كنيد. چهره و دستها را از معبد روي زمين خاك آلود و مسح كنيد. خدا نمي خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن اراده پاكي شما را نموده و مي خواهد نعمت خويش را بر شما تمام كند. باشد كه سپاس گزاريد.]

برخي از فقها از اينكه انسان تنها دست به سنگ صاف بزند و به صورت بكشد اشكال كرده گفته اند چون در آيه كريمه آمده «منه» پس چيزي بايد از زمين به صورت انسان بچسبد؛ بايد صورت را خاك مالي كرد تا گرد و غبار از زمين به صورت بچسبد.

آنگاه فرمود خداوند نمي خواهد هيچ گونه دشواري بر شما تحميل كند بلكه مي خواهد شما را پاك كند. معلوم ميشود انسان از اين كه در تيمم خاك

را به صورتش ميمالد پاك ميشوداز چه چيزي پاك مي شود؟ بديهي است اين عمل غرور و تكبر را از انسان مي گيرد و انسان را تطهير مي كند. اگر انسان را تطهير كرد ديگر انسان در برابر خواسته خداوند سخني ندارد؛ نمي گويد «من نظرم آن است» پس طهارتي كه مطلوب پروردگار است پاك شدن از غرور و كبر است.

فلسفه «طهارت» چيست؟

پرسش

فلسفه «طهارت» چيست؟

پاسخ

خداوند متعال پس از بيان عبادتهاي غسل، وضو و تيمم، مي فرمايد راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد «ولكنْ يُريد لِيُطهِّركم» مائده/6 تا انسان طاهر نشود به خدايي كه طيّب است نمي رسد. پس هر دستوري كه خداي سبحان چه دستور عبادي و چه دستور مالي، كه خود عبادي است معين مي كند، رازش همان طهارت ضمير است. و اين طهارت، محبوب ذات اقدس حق است.

مي فرمايد تنها مسجدي كه براساس تقوا بنيانگذاري شده شايسته است در آن اقامه نماز و قيام داشته باشيد در اين مسجد مرداني هستند كه مي خواهند طاهر شوند و طهارت را دوست دارند. طهارت نه به عنوان تكليف، بلكه به عنوان امري محبوب، براي آنها مطرح است. آنان طهارت ضمير را دوست دارند. مي خواهند پاك باشند و خدا طاهرين را دوست دارد «لَمَسْجدٌ أُسّس عَلي التَقوي مِن أَوّل يَومٍ أَحقّ أَن تَقوم فيه رِجال يُحبّون أَن يَتطهَّروا و الله يُحبّ المُطّهّرين» توبه/108.

اگر كوشيدند و به طهارت رسيدند محبوب خدا مي شوند. و آنگاه چيزي از جهان در برابرشان به مخالفت بر نمي خيزد.

ممكن نيست انساني محبوب خدا شود و نظام آفرينش از او اطاعت نكند. چون كسي كه محبوب خداست، خواسته اي جز خواسته خداوند ندارد و چون سراسر عالم مطيع خواسته حق است، پس سراسر عالم مطيع خواسته محبوب حق خواهد بود. و محبوب حق همواره پيروز است. و قطعاً هيچ عاملي به او آسيب نمي رساند؛ زيرا سراسر نظام هستي سپاه حقند «ولله جُنود السَّموات و الأَرض» فتح/4 و خداوند محبوب خود را حفظ مي كند و چيزي نمي تواند

بر او چيره شود.

انسان طاهر، محبوب خداست و اگر كسي محبوب خدا شد، آثار خدايي در او ظهور مي كند؛ زيرا خداي سبحان، محبوب خود را رها نمي گذارد. او افراد طاهر را دوست دارد و مسجد جاي طهارت است. اگر عبادت ظاهري را مقرر كرد، رازش را كه محبوب شدن است، در كنار آن قرار داد و فرمود مسجد و معبد و مركز عبادت براي پرورش افراد طاهر است. يعني براي تربيت انساني است كه محبوب خدا باشد.

قرآن كريم به عنوان فيضي عظيم از طرف خداوند نازل شده است. كساني از اين قرآن سهم دارند كه طاهر باشند چنانكه خداي سبحان در كتابش مي فرمايد «إِنَّه لَقران كَريم * في كتابٍ مَكْنون * لا يَمسّه إِلَّا المُطَهّرون» واقعه/77-79 افراد مطهّر و پاك از معارف قرآن بهره مي گيرند.

مطهرّ واقعي، اهل بيت عصمت و طهارتند. قرآن كريم در آيه «إِنَّما يُريد الله لِيُذْهب عَنكم الرِّجس أَهل البَيت و يُطَهِّركم تَطهيرا» احزاب/33 اهل بيت را به عنوان «مطهّر» معرفي فرموده است. و در آيات پيش يادآوري شد كه به عمق قرآن كسي جز مطهّر نمي رسد و اهل بيت عصمت و طهارت هم مطهرند. و آنها هستند كه به حقيقت قرآن راه دارند و شاگردان آنها هم به اندازه طهارتشان بهره مي گيرند.

از ديدگاه پيامبر(ص) حكمتهاي «وضو» چيست؟

پرسش

از ديدگاه پيامبر(ص) حكمتهاي «وضو» چيست؟

پاسخ

مرحوم صدوق (ره) نقل فرموده كه رسول خدا (ص) پس از نماز صبح بين الطلوعين در مسجد مي نشستند و به سؤالات مردم پاسخ مي دادند. روزي دو نفر نوبت گرفته در محضر حضرت سؤالاتي طرح كنند. حضرت به اولي فرمود گرچه شما قبل از آن برادر آمديد، لكن نوبت خود را به ايشان بدهيد. چون شما اهل كرم و ايثار هستيد او كار لازمي دارد و مستعجل است. (ادب رعايت نوبت را حضرت در آنجا آموختند). بعد فرمودند من بگويم براي چه كاري آمده ايد يا شما مي گوييد؟

عرض كردند يا رسول الله شما بفرماييد.

فرمود يكي براي يادگرفتن مسائل حج و ديگري براي سؤال و آموختن مسائل وضو آمده است. آنگاه سؤالها را جواب دادند

وضو گرفتن، يعني شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها؛ شستن صورت، يعني خدايا هر گناهي كه با اين صورت انجام دادم آن را شستشو مي كنم كه با صورت پاك به جانب تو عبادت كنم. و با پيشاني پاك سر بر خاك بگذارم.

شستن دستها در وضو يعني خدايا ازگناه دست شستم و گناهاني را كه با دستم مرتكب شده ام، با شستن دست، آن را تطهير مي كنم.

مسح سر در وضو يعني خدايا از هر خيال و باطل و هوس خام كه در سر پروراندم، سرم را تطهير مي كنم و آن خيالهاي باطل را از سر به دور مي افكنم.

مسح پا يعني خدايا من از جاي بد رفتن پا مي كشم و اين پا را از هر گناهي كه با آن انجام داده ام تطهير مي كنم.

اگر كسي بخواهد نام

مبارك حق تعالي را بر زبان آورد، بايد دهان را تطهير كند. مگر مي شود با دهان ناشسته انسان نام خدا را ببرد؟ بايد دهان را با آب مضمه كند و بشويد.

آيا مراد از وضو گرفتن، طهارت ظاهري است؟

پرسش

آيا مراد از وضو گرفتن، طهارت ظاهري است؟

پاسخ

خير، مراد طهارت ظاهري نيست. اگر خداوند درباره وضو گرفتن مي فرمود وضو بگيريد براي آنكه پاك شويد، انسان خيال مي كرد كه اين آب ظاهر بدن را شستشو مي كند و به انسان طهارت ظاهري مي دهد؛ اما اين معنا را درباره تيمم هم مي فرمايد، كه تيمم بگيريد، صورت را خاك آلود كنيد، تا پاك شويد. آب ممكن است انسان را به طهارت ظاهري طاهر كند؛ اما دستها را خاك آلود كردن و به صورت كشيدن، انسان را به «طهارت معنوي» مي رساند.

در تشريح تيمم مي فرمايد «فَلَم تَجدوا ماءً فَتيمَّموا صَعيداً طَيّباً فامْسَحوا بِوُجوهكم و أَيدِيكم منه ما يُريد الله ليجْعل عليكم مِنْ حَرَجٍ ولكن يُريد ليُطهّركم و لِيُتمّ نِعمته عَليكم لَعلّكم تَشكرون» مائده/6 [آنجا كه آب نيافتيد از خاك طيب و پاك استفاده كرده و تيمم كنيد. چهره و دستها را از معبد روي زمين خاك آلود و مسح كنيد. خدا نمي خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن اراده پاكي شما را نموده و مي خواهد نعمت خويش را بر شما تمام كند. باشد كه سپاس گزاريد.]

برخي از فقها از اينكه انسان تنها دست به سنگ صاف بزند و به صورت بكشد اشكال كرده گفته اند چون در آيه كريمه آمده «منه» پس چيزي بايد از زمين به صورت انسان بچسبد؛ بايد صورت را خاك مالي كرد تا گرد و غبار از زمين به صورت بچسبد.

آنگاه فرمود خداوند نمي خواهد هيچ گونه دشواري بر شما تحميل كند بلكه مي خواهد شما را پاك كند. معلوم ميشود انسان از اين كه در تيمم خاك

را به صورتش ميمالد پاك ميشوداز چه چيزي پاك مي شود؟ بديهي است اين عمل غرور و تكبر را از انسان مي گيرد و انسان را تطهير مي كند. اگر انسان را تطهير كرد ديگر انسان در برابر خواسته خداوند سخني ندارد؛ نمي گويد «من نظرم آن است» پس طهارتي كه مطلوب پروردگار است پاك شدن از غرور و كبر است.

فلسفه «طهارت» چيست؟

پرسش

فلسفه «طهارت» چيست؟

پاسخ

خداوند متعال پس از بيان عبادتهاي غسل، وضو و تيمم، مي فرمايد راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد «ولكنْ يُريد لِيُطهِّركم» مائده/6 تا انسان طاهر نشود به خدايي كه طيّب است نمي رسد. پس هر دستوري كه خداي سبحان چه دستور عبادي و چه دستور مالي، كه خود عبادي است معين مي كند، رازش همان طهارت ضمير است. و اين طهارت، محبوب ذات اقدس حق است.

مي فرمايد تنها مسجدي كه براساس تقوا بنيانگذاري شده شايسته است در آن اقامه نماز و قيام داشته باشيد در اين مسجد مرداني هستند كه مي خواهند طاهر شوند و طهارت را دوست دارند. طهارت نه به عنوان تكليف، بلكه به عنوان امري محبوب، براي آنها مطرح است. آنان طهارت ضمير را دوست دارند. مي خواهند پاك باشند و خدا طاهرين را دوست دارد «لَمَسْجدٌ أُسّس عَلي التَقوي مِن أَوّل يَومٍ أَحقّ أَن تَقوم فيه رِجال يُحبّون أَن يَتطهَّروا و الله يُحبّ المُطّهّرين» توبه/108.

اگر كوشيدند و به طهارت رسيدند محبوب خدا مي شوند. و آنگاه چيزي از جهان در برابرشان به مخالفت بر نمي خيزد.

ممكن نيست انساني محبوب خدا شود و نظام آفرينش از او اطاعت نكند. چون كسي كه محبوب خداست، خواسته اي جز خواسته خداوند ندارد و چون سراسر عالم مطيع خواسته حق است، پس سراسر عالم مطيع خواسته محبوب حق خواهد بود. و محبوب حق همواره پيروز است. و قطعاً هيچ عاملي به او آسيب نمي رساند؛ زيرا سراسر نظام هستي سپاه حقند «ولله جُنود السَّموات و الأَرض» فتح/4 و خداوند محبوب خود را حفظ مي كند و چيزي نمي تواند

بر او چيره شود.

انسان طاهر، محبوب خداست و اگر كسي محبوب خدا شد، آثار خدايي در او ظهور مي كند؛ زيرا خداي سبحان، محبوب خود را رها نمي گذارد. او افراد طاهر را دوست دارد و مسجد جاي طهارت است. اگر عبادت ظاهري را مقرر كرد، رازش را كه محبوب شدن است، در كنار آن قرار داد و فرمود مسجد و معبد و مركز عبادت براي پرورش افراد طاهر است. يعني براي تربيت انساني است كه محبوب خدا باشد.

قرآن كريم به عنوان فيضي عظيم از طرف خداوند نازل شده است. كساني از اين قرآن سهم دارند كه طاهر باشند چنانكه خداي سبحان در كتابش مي فرمايد «إِنَّه لَقران كَريم * في كتابٍ مَكْنون * لا يَمسّه إِلَّا المُطَهّرون» واقعه/77-79 افراد مطهّر و پاك از معارف قرآن بهره مي گيرند.

مطهرّ واقعي، اهل بيت عصمت و طهارتند. قرآن كريم در آيه «إِنَّما يُريد الله لِيُذْهب عَنكم الرِّجس أَهل البَيت و يُطَهِّركم تَطهيرا» احزاب/33 اهل بيت را به عنوان «مطهّر» معرفي فرموده است. و در آيات پيش يادآوري شد كه به عمق قرآن كسي جز مطهّر نمي رسد و اهل بيت عصمت و طهارت هم مطهرند. و آنها هستند كه به حقيقت قرآن راه دارند و شاگردان آنها هم به اندازه طهارتشان بهره مي گيرند.

آيا مراد از وضو گرفتن، طهارت ظاهري است؟

پرسش

آيا مراد از وضو گرفتن، طهارت ظاهري است؟

پاسخ

خير، مراد طهارت ظاهري نيست. اگر خداوند درباره وضو گرفتن مي فرمود وضو بگيريد براي آنكه پاك شويد، انسان خيال مي كرد كه اين آب ظاهر بدن را شستشو مي كند و به انسان طهارت ظاهري مي دهد؛ اما اين معنا را درباره تيمم هم مي فرمايد، كه تيمم بگيريد، صورت را خاك آلود كنيد، تا پاك شويد. آب ممكن است انسان را به طهارت ظاهري طاهر كند؛ اما دستها را خاك آلود كردن و به صورت كشيدن، انسان را به «طهارت معنوي» مي رساند.

در تشريح تيمم مي فرمايد «فَلَم تَجدوا ماءً فَتيمَّموا صَعيداً طَيّباً فامْسَحوا بِوُجوهكم و أَيدِيكم منه ما يُريد الله ليجْعل عليكم مِنْ حَرَجٍ ولكن يُريد ليُطهّركم و لِيُتمّ نِعمته عَليكم لَعلّكم تَشكرون» مائده/6 [آنجا كه آب نيافتيد از خاك طيب و پاك استفاده كرده و تيمم كنيد. چهره و دستها را از معبد روي زمين خاك آلود و مسح كنيد. خدا نمي خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن اراده پاكي شما را نموده و مي خواهد نعمت خويش را بر شما تمام كند. باشد كه سپاس گزاريد.]

برخي از فقها از اينكه انسان تنها دست به سنگ صاف بزند و به صورت بكشد اشكال كرده گفته اند چون در آيه كريمه آمده «منه» پس چيزي بايد از زمين به صورت انسان بچسبد؛ بايد صورت را خاك مالي كرد تا گرد و غبار از زمين به صورت بچسبد.

آنگاه فرمود خداوند نمي خواهد هيچ گونه دشواري بر شما تحميل كند بلكه مي خواهد شما را پاك كند. معلوم ميشود انسان از اين كه در تيمم خاك

را به صورتش ميمالد پاك ميشوداز چه چيزي پاك مي شود؟ بديهي است اين عمل غرور و تكبر را از انسان مي گيرد و انسان را تطهير مي كند. اگر انسان را تطهير كرد ديگر انسان در برابر خواسته خداوند سخني ندارد؛ نمي گويد «من نظرم آن است» پس طهارتي كه مطلوب پروردگار است پاك شدن از غرور و كبر است.

چرا در هنگام جنابت نبايد بيش از شش آيه خواند و آيا منظور شش آيه خاصي است كه حضرت باري تعالي ذكركرده است و چرا همين تعداد ؟

پرسش

چرا در هنگام جنابت نبايد بيش از شش آيه خواند و آيا منظور شش آيه خاصي است كه حضرت باري تعالي ذكركرده است و چرا همين تعداد ؟

پاسخ

خواندن قرآن براي جنب مانعي ندارد به شرط آن كه با بدن خود قرآن را لمس نكند و تنها چيزي كه در رساله هاي عمليه ذكر شده آن است كه خواندن بيش از هفت آيه ( غير از سوره هاي سجده دار ) بر جنب مكروه است و كراهت در اين جا× يعني ثواب كمتري نسبت به فرد غير جنب دارد و احتمالا سر آن پاسداشت احترام و تقدس قرآن مي باشد.;

فلسفه وضو چيست ؟ و چرا به اين شكل است ؟

پرسش

فلسفه وضو چيست ؟ و چرا به اين شكل است ؟

پاسخ

قبل ازآن كه فلسفه وضو را بيان كنيم توضيح مختصري راجع به اصل فلسفه احكام ذكر مي نماييم تا مساله روشن تر گردد .مقصود از فلسفه حكم اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است . چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه ( ( كشف فلسفه حكم ) ) در ( ( استنباط حكم ) ) دخيل باشد .در اين رابطه بايد چند نكته را در نظرداشت : اولا : فلسفه همه احكام و جزييات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد .ليكن بطور اجمال روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالحو مفاسد واقعي در متعلق آنهاست . بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد .زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد .ثانيا : درجست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت ودليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود .اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ...باشيم برخاسته ازنگرشي مادي گرايانه است . در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست وآنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يااگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاترداشته

باشد .چنان كه در مورد روزه ، علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ( ( تقوايابي ) ) است . درباره فلسفه وضو به طور خلاصه مي توان مطالب زير را بيان كرد : 1- طهارت و پاكيزگي ظاهري ، 2- طهارت باطني ؛ چون شخص وضو گيرنده ، وقتي به نيت عبادت و اطاعت خداوند وضو مي گيرد قهراً در مسير طهارت باطني و عبوديت خداوند گام برمي دارد .3- وضو عملي است كه از سر تا قدم انسان را در برمي گيرد وشستن و مسح اعضا، نوعي تذكر و يادآوري به او در مورد مسووليت اعضاو جوارح است . 4- تقويت روحيه بندگي و تعبد كه با توجه به اين توضيحي كه در اصل فلسفه احكام داده شد جواب قسمت اخير سوال شما كه چرا شكل وضو اين گونه است نيز داده مي شود.;

فلسفه وضو چيست و چرا انسان بعد از استحمام و تميز شدن بدن بايد براي نماز وضو بگيرد؟

پرسش

فلسفه وضو چيست و چرا انسان بعد از استحمام و تميز شدن بدن بايد براي نماز وضو بگيرد؟

پاسخ

استحمام ربطي به وضو ندارد؛ زيرا وضو يك عمل عبادي خاص با دستورات ويژه و نيت مخصوصي است ؛ در حالي كه شستن بدن صرفاً يك عمل نظافتي است و ارتباطي با جنبه هاي معنوي و عبادي و اسرار معنوي نهفته دروضو ندارد .گرچه حكمت و فلسفه واقعي احكام الهي براي ما روشن نيست ؛ ولي آنچه از كلام معصومين ( ع ) و به كمك عقل مي توان استفاده كرد، اين است كه فلسفه وضو گرفتن فقط براي تميز شدن ظاهر بدن نيست تا شما بگوييد وقتي انسان از حمام بيرون مي آيد چه نيازي به وضودارد؟ وضو و غسل يك طهارت معنوي در روح انسان ايجاد مي كند .نمازواقعي پرواز روح و سفر معنوي انسان به كوي دوست است . از اين روگفته اند ( ( الصلاه معراج المومن ؛ روح انسان با نماز به معراج مي رود ) ) وهمان طوري كه براي هر سفري مقدماتي لازم است ، براي اين سفر هم طهارت روح شرط است و يكي از وسايل آن وضو و غسل مي باشد .رسول خدا ( ص ) فرموده اند : ( ( هر كس نمازهاي پنجگانه را اول وقت بخواند مثل كسي است كه در هر روز پنج نوبت بدن خود را در آب رودخانه شست وشو نمايد؛ همان گونه كه در بدن هيچ آلودگي باقي نمي ماند، كسي هم كه نمازها را با مقدماتش انجام دهد، روحش از گناه و آلودگي پاك مي شود.;

فلسفه استحباب تجديد وضو براي نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه استحباب تجديد وضو براي نماز چيست ؟

پاسخ

تجديد وضو به هنگام دخول وقت و يا براي نماز ديگر مستحب است ؛ چرا كه وضو نور است و وضو روي وضو ( ( نور علي نور ) ) است. اين كار استحباب شرعي دارد و موجب انبساط روح و آمادگي بيشتر براي عبادت مي شود.;

چرا در بين غسلها، فقط پس از غسل جنابت ، وضو لازم نيست ؟

پرسش

چرا در بين غسلها، فقط پس از غسل جنابت ، وضو لازم نيست ؟

پاسخ

اين مساله اختلافي است و بر طبق فتواي برخي از فقها حتي پس از غسل هاي مستحب كه استحباب آن ثابت است ( مانند غسل جمعه ) نيز وضو لازم نيست . البته آن چه مورد اتفاق فقها مي باشد اين است كه وضوي بعد از غسل جنابت بدعت است و نبايدوضو گرفت. ;

به چه دليلي مراجع گفته اند كه در وضو مستحب است اعضا دو بار شسته شود ودر دفعه سوم حرام است ؟

پرسش

به چه دليلي مراجع گفته اند كه در وضو مستحب است اعضا دو بار شسته شود ودر دفعه سوم حرام است ؟

پاسخ

اين حكم از روايات صحيحه استفاده شده است. ;

چرا شيعيان در وضو سر و پا را مسح مي كنند؟

پرسش

چرا شيعيان در وضو سر و پا را مسح مي كنند؟

پاسخ

اين سوال داراي دو بخش است : 1- چرا شيعه در وضو سر و پا را مسح مي كند و با توجه به آيه وضو، آيا شستن پا معقول تر نيست ؟ 2- چراشيعه دست را از بالا به پايين مي شويد؟ بخش اول : از ديدگاه فقهي ، منشااختلاف شيعه و سني در مساله مسح پا، ريشه در آيه مباركه 6 ( ( سوره مايده ) ) دارد ( از ديدگاه تاريخي ، ريشه اختلاف چيز ديگري است كه در پايان اين پاسخ ذكر خواهد شد ) . خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد : ( ( يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاه فاغسلوا وجوهكم و ايدكم الي المرافق وامسحوابروسكم وارجلكم الي الكعبين ) ) . كلمه ( ( ارجلكم ) ) در آيه به دو صورت قرايت شده است : 1- ابن كثير، حمزه ، ابوعمر و عاصم ( در روايت ابوبكر ) آن را به جر ( ( ارجلكم ) ) قرايت كرده اند .طبق اين قرايت ( ( ارجلكم ) ) به ( ( رووسكم ) ) عطف شده است زيرا ( ( رووسكم ) ) نيز مجرور است . پس حكم آن نيز بايد مانند حكم ( ( رووسكم ) ) مسح باشد .2- نافع و ابن عامر ( در روايت حفص ) آن را به نصب ( ارجلكم ) خوانده اند .اهل سنت مي گويند طبق اين قرايت ( ( ارجلكم ) ) به ( ( ايديكم ) ) عطف شده است زيرا (

( ايديكم ) ) نيز منصوب است . پس بايد حكم آن نيز مانند حكم ( ( ايديكم ) ) غسل يعني شستن باشد .شايد در ابتدا چنين توهم شود كه شيعه به قرايت اول و اهل سنت به قرايت دوم عمل كرده است و هر يك قرايت ديگر را قبول ندارد اما چنين نيست . هم شيعه و هم اهل سنت فتواي خود را بنا بر هر دو قرايت تفسير مي كنند .در اين نوشتار نخست راي شيعه بنا بر هر دو قرايت به طور مستقل تبيين گشته ، اشكال هاي اهل سنت پاسخ گفته مي شود، سپس به تاريخچه اختلاف در مسح پا اشاره مي شود .بنابر قرايت جر : واضح است كه ( ( ارجلكم ) ) عطف به ( ( رووسكم ) ) است و چون فعل معطوف عليه ( ( امسحوا ) ) است حكم پا نيز وجوب مسح مي شود .اشكال : شايد ( ( ارجلكم ) ) عطف به ( ( ايديكم ) ) باشد و به دليل مجاورت با يك اسم مجرور ( يعني رووسكم ) جر گرفته است مانند ( ( حجر و ضب خرب ) ) كه ( ( خرب ) ) صفت ( ( حجر ) ) است و بايد مرفوع باشد ولي به دليل مجاورت با ( ( ضب ) ) مجرور شده است ( حجر = لا نه ؛ ضب = سوسمار ؛ خرب = ويران ) پاسخ : اولا" جر به دليل مجاورت غلط است و فقط به دليل ضرورت شعرمانند مثال مذكور جايز است و قرآن كريم از استعمال غلط

مبري است . ثانيا" : جر به دليل مجاورت فقط در جايي است كه قرينه اي بر آن باشد مانند مثال مذكور چرا كه معلوم است ( ( خرب ) ) نمي تواند صفت ( ( ضب ) ) باشد و فقط مي تواند صفت ( ( حجر ) ) قرار گيرد ولي در آيه مباركه چنين جري باعث اشتباه مي شود و قرينه اي بر آن وجود ندارد .ثالثا" : جر به دليل مجاورت فقط بدون حرف عطف در كلام عرب صحيح است اما با حرف عطف به هيچ وجه صحيح نيست . بنا بر قرايت نصب : در وهله اول دو احتمال وجود دارد : 1-عطف به ( ( ايديكم ) ) كه حكم آن وجوب غسل مي شود .2- عطف به محل ( ( رووسكم كه حكم آن وجوب مسح مي شود .اما با دقت در ادبيات عرب مي فهميم كه فقط احتمال دوم صحيح است زيرا : اولا" : عطف محل در كلام عرب صحيح و شايع است مانند ( ( ليس هذا بعالم و لا عالما" ) ) كه ( ( عالما" ) ) عطف به محل ( ( بعالم ) ) شده است و محل ( ( بعالم ) ) نصب است و اين در كلام عرب شايع است و اختصاص نيز به ضرورت شعر ندارد ( ر.ك : ابن هشام ،مغني اللبيب ) . ثانيا" : عطف ( ( ارجلكم ) ) به ( ( ايدكم ) ) جايز نيست زيرا باعث فاصله شدن يك جمله فعليه اجنبي بين معطوف و معطوف عليه است و اين در كلام

عرب غلط است . پس عطف به محل ( ( رووسكم ) ) متعين است و درنتيجه حكم ( ( ارجلكم ) ) نيز وجوب مسح مي شود .آنچه درباره ظاهر آيه مباركه بنا بر هر دو قرايت گفته شد تنها راي شيعه نيست و مفسرين اهل سنت نيز آيه مباركه را بنا بر هر دو قرايتش مطابق راي شيعه در وجوب مسح مي دانند وآنچه از تحليل ادبي آيه گفته شد تماما" از تفاسير اهل سنت بود كه مي توانيدبه كتاب تفسير كبير، فخر رازي ، دارالكتب العلميه تهران ، ج 11، ص 161،ذيل آيه 6 سوره مايده ، مساله 38 رجوع كنيد .علاوه بر قرآن روايات فراواني نيز در وجوب مسح وارد شده است : منابع شيعي : وسايل الشيعه ، ج 1،كتاب الطهاره ، باب 25 از ابواب الوضو، ص 294 ( دار احيا التراث العربي ). منابع سني : علاوه بر اقوال مسح از سوي صحابه كه در پاسخ ذكر خواهد شد،مسند احمد، ج 1، ص 108 و 158 ( دارالفكر ) - كنزل العمال ، ج 9، ص 448، ح 26908 ( موسسه علوم القرآن ) - سنن ابي داود، ج 1، ص 42، ح164 ( داراحيا التراث العربي ) - الغارات به نقل از امالي شيخ مفيد ( مصنفات شيخ مفيد، ج 13، ص 267 - مسند احمد، ج 1، ص 67 ( دارالفكر ) . در اينجااين سوال مطرح مي شود كه چگونه اهل سنت با وجود تفسير آيه به وجوب مسح حكم به وجوب غسل مي كنند؟ در اين نامه به اختصار پاسخ هايي كه اهل سنت

براي فتواي وجوب غسل داده اند مطرح مي كنيم : پاسخ اول : زمخشري در تفسير آيه به قرايت جر مي گويد : پا از اعضايي است كه بايد دروضو شسته شود، لذا امكان اسراف در آن زياد است خداوند براي جلوگيري از اسراف ( ( ارجلكم ) ) را به ( ( رووسكم ) ) عطف كرده است نه براي اين كه مسحشود بلكه براي اين كه بفهماند در شستن آن اسراف نكنيد ( زمخشري ،الكشاف ، دارالمعرفه ، ج 1، ص 326، ذيل آيه 6 مايده ) . نقد : در صورت ودست ها نيز امكان اسراف هست . گذشته از اين كه اين مطلب فلسفه بافي است و به هيچ وجه با ظاهر قرآن سازگاري ندارد .پاسخ دوم : پس از ( ( ارجلكم ) ) قيد ( ( الي الكعبين ) ) دارد و اين قيد قرينه وجوب غسل است . اين قرينيت را به دو صورت بيان كرده اند : 1- بيان حد فقط در غسل مي آيد نه در مسح .مقصودآنان اين است كه چون در ( ( ايديكم الي المرافق ) ) حد به ( ( الي ) ) ذكر شده است واينجا نيز در ( ( ارجلكم الي الكعبين ) ) حد به ( ( الي ) ) آمده است پس حكم هردوغسل است ، ( ر.ك : فخر رازي ، التفسير الكبير، ج 11، ص 162 والقرطبي ،الجامع لاحكام القرآن ، دارالفكر، ج 6، ص 91 ) . نقد : ( ( الي ) ) در ( ( ايديكم الي المرافق ) ) و در (

( ارجلكم الي الكعبين ) ) هر دو براي بيان حد است اما اين نكته كه در جمله اول براي بيان حد وجوب غسل است از فعل آن يعني ( ( اغسلوا ) ) فهميده مي شد نه از ( ( الي ) ) پس ( ( الي ) ) هيچ قرينيتي در غسل ندارد .در جمله دوم نيز بايد از فعل آن يعني ( ( امسحوا ) ) فهميده شود .اين نكته را برخي ازمفسرين اهل سنت نيز تصريح كرده اند، ( رجوع كنيد به : ابن حزم ، المحلي ، دارالافاق الجديده ، بيروت ، ج 2، ص 56، مساله 200 ) . پاسخ سوم : محمد رشيد رضادر تفسير المنار، ج 6، ص 234 مي گويد : وجوب مسح معقول نيست زيرا اگرباتري دست پاي كثيف و گرد و غباري را مسح كنيد كثيفي پا به دست نيزسرايت مي كند و اين با حكم وضو كه پاكيزگي است مخالف است . نقد : اولا"اعضاي وضو بايد قبل از مسح پاك باشند و پاكيزگي آن قبل از شروع در وضوحاصل مي شود .ثانيا" : شستن دستان و پاها بعد از اتمام وضو نيز ممكن است و بلكه پاكيزگي در بدن و لباس نمازگزار از مستحبات نماز است . ثالثا" : حكمت وضو فقط پاكيزگي نيست اگر اين گونه بود چرا اين ترتيب خاص و اين اعضاي خاص و با نيت قربت بايد انجام شود؟ پاسخ چهارم : صاحب المنار مي گويد ( همان ، ص 233 ) قوي ترين دليل بر عليه شيعه اين است كه غايت رجلين ( ( الي الكعبين )

) است و اين جز با شستن حاصل نمي شود .نقد : اولا" مراد ازكعبين نزد شيعه استخوان روي پاست و استخوان اطراف مچ پا .ثانيا"، به فرض كه چنين باشد چرامسح الي الكعبين ممكن نيست . شايد او تصور كرده است كه رطوبت دست تا به كعبين برسد خشك مي شود!!! پاسخ پنجم : ابن حزم در المحلي ، ج 2، ص 57، مساله 200 مي گويد با وجود اين كه قرآن دلالت بر وجوب مسح مي كند و اخبار فراواني نيز بر وجوب مسح داريم امايك روايت وجود دارد كه همه آنها را نسخ مي كند و آن اين خبر است . ودرروايت ديگري آمده است كه در سفر رسول خدا از او جدا شديم و وضوگرفتيم و مسح بر پا كرديم . آن حضرت با صداي بلند دوبار يا سه بار فرياد زد : واي بر پاها از آتش ، ( محمدبن اسماعيل ، صحيح بخاري ، مكتبه عبدالحميداحمد حنفي ، مصر، ج 1، كتاب العلم ، ص 18، باب من رفع صوته ، ح 1 ) . نقد : اولا"، اين روايت وجوب مسح را ثابت مي كند زيرا مگر ممكن است صحابه رسول خدا وضو را بلد نباشند .يقينا" اعمال وضو را درست بلد بوده اند زيراوضو عملي است كه هر روز بارها انجام مي دادند و بارها از رسول خدا ديده بودند .ثانيا"، تنها نكته اي كه مورد اعتراض رسول خدا قرار گرفته عدم رعايت شرايط وضو بوده است . مثلا" آنان با پاهاي نجس مسح كرده اند و پيامبر آنان رانهي كرده است و اين مطلب خيلي نزديك

به ذهن است زيرا عرب عادت داشت كه ايستاده بول كند و بول به پاهاي او بپاشد واگر آنان بدون اين كه پاهاي خود را تطهير كنند مسح كنند مسحشان باطل است ، ( رجوع كنيد به : طبرسي ،مجمع البيان ، دارالفكر، ج 2، ص 258، ذيل آيه 6 سوره مايده ) . پاسخ ششم : رواياتي هست كه در آن غسل رجلين آمده است مانند روايت عثمان خليفه سوم كه مردم را جمع كرد و جلوي آنان وضو گرفت : دست راستش را داخل ظرف كرد و بر دست چپش ريخت و سه بار شست ، سپس سه بار مضمضه كرد و سه بار استنشاق كرد، سپس سه بار صورتش را شست ، سپس سه باردستش را تا مرفق شست ، سپس سرش را مسح كرد، سپس پاهايش را خوب شست ، سپس گفت ديدم رسول خدا اينگونه وضو گرفت ، ( كنزالعمال ، ج 9،ص 441، ح 268883 ) . نقد : اولا"، از بين صحابه پيامبر اكرم به نقل خود اهل سنت ، بسياري از آنان قايل به مسح بوده اند مانند : ابن عباس كه گفت الوضوغسلتان و مسحتان يعني وضو دو شستن دارد و دو مسح كردن و انس كه مسحبر پاي كرد و زماني كه حجاج گفت پاهاي خود را در وضو بشوييد گفت خداراست گفت و حجاج دروغ گفت و آيه ( ( وامسحوا برووسكم وارجلكم الي الكعبين ) ) را خواند . و عكرمه كه گفت : پاها را نبايد شست بلكه بايد مسح كرد وشعبي كه گفت جبريل مسح را نازل كرد نمي بيني كه

در تيمم آنچه در وضوشسته مي شود مسح مي شود و آنچه را در وضو مسح مي كنند رها مي شود وعامر كه گفت جبرييل درباره پا مسح را نازل كرد .قتاده كه گفت خدا دو شستن و دو مسح كردن را واجب كرد .و بسياري از صحابه ديگر .براي اين اقوال ر.ك : 1- طبري ، تفسير طبري ، ج 6، ص 82 2- قرطبي ، الجامع لاحكام القرآن ، ج 6، ص 92 3- فخر رازي ، التفسير الكبير، ج 11، ص 161 4- ابن حزم ،المحلي ، ج 2، ص 59 براي مثال ابن حزم مي گويد : ( ( و قد قال بالمسح علي الرجلين جماعه من السلف ، منهم علي بن ابيطالب و ابن عباس والحسن وعكرمه والشعبي و جماعه غيرهم . ثانيا"، روايات اهل سنت در اين زمينه متعارض است و هنگامي كه روايات در يك مساله متعارض شد وظيفه آن است كه به قرآن كريم رجوع شود و روايتي كه مطابق قرآن بود اخذ شود وقرآن طبق اعتراف اهل سنت مسح را واجب كرده است . اشكال : برخي از اين مساله پاسخ داده اند كه حال كه روايات در اين زمينه متعارض است ، اگر نتوان احتياط كرد بايد به قرآن رجوع كنيم ولي خوشبختانه در اينجا احتياط ممكن است . برخي از اينها، احتياط را در غسل دانسته اند زيرا مي گويند شستن مشتمل بر مسح كردن هم هست پس كسي كه پاهايش را بشويد هم به فتواي غسل عمل كرده و هم به فتواي مسح، ( ر.ك : محمد رشيد رضا، تفسير المنار،دارالفكر، ج 6،

ص 234 ) . برخي ديگر نيز احتياط را به مسح و شستن دانسته اند يعني اول مسح كند و سپس بشويد ( اين قول در جميع منابع مذكوردر اين جزوه به صاحب تفسير طبري يعني ابن جرير طبري نسبت داده شده است ) . پاسخ : مسح و غسل در آيه وضو در مقابل هم به كار رفته است پس معنا ندارد كه بگوييم غسل شامل مسح هم مي شود .گذشته از اين كه شيعه مسح را با رطوبت وضو قايل است نه با رطوبت جديد .پس غسل و مسح ضدهم هستند نه يكي شامل ديگري . و احتياطي كه از طبري نقل شده نيز فقطبراي كسي كه ادله مسح را تمام نداند معنا دارد ولي اگر ادله مسح را تمام وصحيح بداند جايي براي اين احتياط نيست واين احتياط بدعت محض است. پس خود طبري در اين احتياط معذور است ولي ما ادله كافي در مسح داريم. ثالثا" : وضوي همه مسلمانان تا خلافت عثمان صورت واحدي داشته و مانندوضوي كنوني شيعه بوده است . اين مساله با آيه قرآن نيز تطبيق دارد كه مي فرمايد : ( ( وامسحوا برووسكم و ارجلكم ) ) ، ( مايده ، آيه 6 ) در اين آيه خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است ، در حاليكه اهل تسنن پاها رامي شويند، علت تغيير وضو اين بود كه عثمان در اواسط دوران خلافت خودنسبت به چگونگي وضوي پيامبر گرفتار ترديد شد، او سپس وضوي پيامبر رابه شكلي كه اكنون در ميان اهل سنت مرسوم است اعلام نمود .اين قضيه مورد مخالفت بسياري از

صحابه پيامبر واقع شد، لكن حكومت اموي بنا به اغراض سياسي در نقاط مختلف اسلامي شيوه عثمان را تبليغ كردند و جوي به وجود آوردند كه برخي از صحابه جرات مخالفت با روش دستگاه حاكم رانداشت و در نتيجه اين گونه وضو گرفتن رواج يافت . براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : وضوالنبي من خلال ملابسات التشريع ، علي الشهرستاني ، نشر مشعر.;

چرا شيعيان در وضو دست را از بالا به پايين مي شويند؟

پرسش

چرا شيعيان در وضو دست را از بالا به پايين مي شويند؟

پاسخ

اولا"، هيچ يك از مذاهب اهل سنت شستن دست ها را از پايين به بالاواجب يا مستحب نمي دانند بلكه اصلا" ( ( الي ) ) در قرآن را به معناي ( ( مع ) ) مي گيرند، ( رجوع كنيد به : الفقه علي المذاهب الاربعه ، عبدالرحمن الخريري ، دارالفكر،ج 1، ص 53 و حليه العلما في معرفه مذاهب الفقها، القفال ، مكتبه الرساله الحديثه ، ج 1، ص 145 ) . اما شيعه به دليل روايات وارده از معصومين ( ع ) شستن صورت ودست ها را از بالا به پايين واجب مي داند، ( رجوع كنيد به : وسايل الشيعه ، داراحيا التراث العربي ، ج 1، باب 19، ص 285 ) . پس ظاهرآيه مباركه قرآن ( ( الي المرافق ) ) بنا به همه مذاهب اسلامي براي بيان مقدارعضو است نه جهت شستن . ;

به چه دليلي مراجع گفته اند كه در وضو مستحب است اعضا دو بار شسته شود ودر دفعه سوم حرام است ؟

پرسش

به چه دليلي مراجع گفته اند كه در وضو مستحب است اعضا دو بار شسته شود ودر دفعه سوم حرام است ؟

پاسخ

اين حكم از روايات صحيحه استفاده شده است. ;

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پاسخ

احكامى كه در اسلام براى متوفى جعل شده براى احترام و به او، تسلى خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفى را دفن نكنند و در گوشه اى بيندازند تا متعفن شود، بى احترامى به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وى باعث شيوع امراضى در جامعه نمى گردد؟و...

آيا وقتى صورت ميت را روى خاك مى گذارند، حاضرين بى اعتبارى ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پى نمى برند؟ آيا اين موضوع و بعضى از احكام ديگر ميت موجب نمى شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگى و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر شخصى از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بى احترامى و بى اعتنايى به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتى او با اين عمل بيشتر نمى شود؟ اين ها قسمتى از فلسفه احكام وضع شده براى متوفى است، اما نمى توان مدعى شد اين احكام كه غير از اين حكمتى ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراى فلسفه و حكمت هايى است كه بعضى از آنها براى ما مكشوف و بعضى هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مى پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پرسش

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پاسخ

بين وضو گرفتن زن و مرد اختلافى نيست، جز اين كه در وضوى زن يا مرد مستحبّات خاصّى هست كه بهتر است به آن عمل شود. استحباب اين موارد براساس مصالحى است كه عقل از درك آنها عاجز است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پرسش

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پاسخ

اوّلا، بايد توجّه داشت كه غسل انسان - زنده يا مرده - از مسائل عبادى به شمار مى رود; يعنى اين غسل ها خود، يك نوع عبادت است كه بر انسان واجب مى شود. از اين رو، اگر غسل بدون قصد قربت انجام گيرد، باطل است. بنابراين، مسئله غسل از نظافت جداست; چه اينكه انسان بايد قبل از غسل بدنش را كاملا پاك و نظيف كند و سپس غسل نمايد و اگر غسل فقط براى نظافت مى بود، در شستشوى اوّل، انسان به هدفش مى رسيد و يا اينكه بدون قصد قربت هم صحيح مى شد.

ديگر اينكه، اگر انسانى بميرد بنابر دستور اسلام، انسان هاى ديگر بدن او را به خاك مى سپرند و براى اين عمل معمولا دست انسان به بدن او اصابت مى كند. امّا درباره حيوانات حرام گوشت آن هم بعد از مردنش، كمتر اتّفاق مى افتد كه كسى مردار آن را لمس كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

خداوند جهان، كه آفريدگار ماست، وجودى است بيكران و داراى كمال مطلق و به هيچ روى، نياز در ذاتش راه ندارد و بدين سان به كارها و عبادات ما نيازمند نيست. هر عباداتى كه بر ما واجب كرده است، براى تكامل روحى و معنوى ماست. از سويى ديگر او حكيم است و دانشى بيكران دارد و چيزى را بيهوده واجب نمى كند و هر حكمى كه صادر مى كند، مصلحت استوار است، ولى چه بسيار كه ما به حكمت و فلسفه احكام پى نمى بريم. ندانستن ما دليل بر نبودن حكمت نيست.

خوشبختانه، اسلام دينى است كه نه تنها با گذشت زمان ÙǙƙǠنمى شود، بلكه با افزايش دانش انسان، عظمت و شكوهش بيشتر بر او آشكار مى شود; چنان كه دانشمندان روز به روز بيشتر به اسرار و رموز احكام اسلامى دست مى يابند. هرگاه درباره فلسفه حكمى از احكام اسلام پرسشى پيش مى آيد، پاسخش اين است كه چون با دليل

_8_

محكم عقلى و نقلى در مى يابيم كه خداوند را وجودى بى نياز و دانشى بيكران است، اين را نيز درمى يابيم كه در هر حكمى از احكام، حكمتى نهفته است. بر ما لازم است از آن رو كه به رستگارى خويش علاقه منديم، آن احكام را ارج نهيم و اين نادانى نيست، بلكه عين بينش و بصيرت است.

البته، در برخى روايات از فلسفه وجوب غسل جنابت سخن رفته و بيان شده است كه چون در هنگام جنابت از همه منافذ بدن انسان، موادّ معنوى خارج مى شود، غسل لازم است. همين حقيقت را دانشمندان روز نيز

تصديق كرده اند. امّا معناى اين گونه روايات اين نيست كه فلسفه وجوب غسل تنها همين است و بس.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پاسخ

چنان كه دانشمندان گفته اند، يكى از بهترين راههايى جلوگيرى از انتشار ميكروبهاى بدن مردگان اين است كه آنها را در خاك دفن كنند تا هيچ گونه بيمارى براى ديگران پديد نياورند.

برخى راهى ديگر پيش مى نهند كه بدن ميّت را بسوزانند. بر فرض كه اين راه نيز براى جلوگيرى از انتشار ميكروب درست باشد، بايد پرسيد كه آن راه آبرومند و خردمندانه است يا اين راه؟! آيا انسان خردمندى كه گرفتار خرافات نيست، حاضر مى شود كه بدن پدرش را بسوزانند؟! اسلام، چنان كه زندگان را محترم مى داند، مردگان را نيز ارج مى نهد و از اين رو، فرمان مى دهد كه بازماندگان، جسد مردگان را با احترامى خاص غسل و كفن و دفن كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پرسش

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پاسخ

البته، پس از مرگ، آلودگى و ميكروبهايى در بدن ميّت پديد مى آيد كه بايد دورى كرد، ولى اين بخشى از علّت حكم است، نه همه آن. بايد دانست كه علّت حقيقى بسيارى از احكام براى ما معلوم نيست. بس، بايد تنها به دستورهاى دينى عمل كنيم و از چنين اجتهادهايى بپرهيزيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پرسش

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه وضع كننده احكام اسلامى خداوند است; خداوندى كه جهان آفرينش بر اساس اراده و مشيّت اوست. انسان را او آفريده و قوانينى نيز كه بر جهان حاكم است، همه آفريده اوست و همان خداوند بر اساس نيازها و مصالح انسان، قوانينى وضع فرموده است.

بنابراين، احكام اسلامى، به هيچ روى با علم ناسازگار نيست; زيرا علم چيزى نيست جز كشف آنچه خداوند آفريده است. هيچ كس چون خداوند از آفريده خويش آگاه نيست و اگر كسى پاره اى احكام اسلامى را با علم ناسازگار بداند، از آن روست كه نظريه او نادرست است و بر اصول علمى درست استوار نيست.

اينك، اگر در طب به اثبات رسيده باشد كه استبراء داراى زيانهايى براى بدن انسان

_43_

است، بى گمان بايد در چگونگى اثبات اين نظريه ترديد و بازنگرى كرد. وانگهى دانش طب هنوز به آن جا نرسيده است كه همه مجهولات طبى را كشف كرده باشد.

سخن آخر آن كه انسان براى نيل به رستگارى بايد به فرمانهاى خداوند عمل كند و اين كه علّت و حكمت اين فرمانها چيست، تأثيرى در رستگارى او ندارد. البته، به اصول دين بايد از روى آگاهى و دانش ايمان آورد، ولى از آن پس، انسان مؤمن و خردمند، ديگر دستورها و تعاليم دينى را از روى تعبّد به راحتى مى پذيرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

چرا وضو گرفتن زير باران اشكال دارد؟

پرسش

چرا وضو گرفتن زير باران اشكال دارد؟

پاسخ

زيرا ممكن است آب خارج به اعضاى وضو بريزد، در حالى كه مسح بايد تنها با رطوبت وضو باشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_36_

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پرسش

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پاسخ

اوّلا، بايد توجّه داشت كه غسل انسان - زنده يا مرده - از مسائل عبادى به شمار مى رود; يعنى اين غسل ها خود، يك نوع عبادت است كه بر انسان واجب مى شود. از اين رو، اگر غسل بدون قصد قربت انجام گيرد، باطل است. بنابراين، مسئله غسل از نظافت جداست; چه اينكه انسان بايد قبل از غسل بدنش را كاملا پاك و نظيف كند و سپس غسل نمايد و اگر غسل فقط براى نظافت مى بود، در شستشوى اوّل، انسان به هدفش مى رسيد و يا اينكه بدون قصد قربت هم صحيح مى شد.

ديگر اينكه، اگر انسانى بميرد بنابر دستور اسلام، انسان هاى ديگر بدن او را به خاك مى سپرند و براى اين عمل معمولا دست انسان به بدن او اصابت مى كند. امّا درباره حيوانات حرام گوشت آن هم بعد از مردنش، كمتر اتّفاق مى افتد كه كسى مردار آن را لمس كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

خداوند جهان، كه آفريدگار ماست، وجودى است بيكران و داراى كمال مطلق و به هيچ روى، نياز در ذاتش راه ندارد و بدين سان به كارها و عبادات ما نيازمند نيست. هر عباداتى كه بر ما واجب كرده است، براى تكامل روحى و معنوى ماست. از سويى ديگر او حكيم است و دانشى بيكران دارد و چيزى را بيهوده واجب نمى كند و هر حكمى كه صادر مى كند، مصلحت استوار است، ولى چه بسيار كه ما به حكمت و فلسفه احكام پى نمى بريم. ندانستن ما دليل بر نبودن حكمت نيست.

خوشبختانه، اسلام دينى است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود، بلكه با افزايش دانش انسان، عظمت و شكوهش بيشتر بر او آشكار مى شود; چنان كه دانشمندان روز به روز بيشتر به اسرار و رموز احكام اسلامى دست مى يابند. هرگاه درباره فلسفه حكمى از احكام اسلام پرسشى پيش مى آيد، پاسخش اين است كه چون با دليل

_8_

محكم عقلى و نقلى در مى يابيم كه خداوند را وجودى بى نياز و دانشى بيكران است، اين را نيز درمى يابيم كه در هر حكمى از احكام، حكمتى نهفته است. بر ما لازم است از آن رو كه به رستگارى خويش علاقه منديم، آن احكام را ارج نهيم و اين نادانى نيست، بلكه عين بينش و بصيرت است.

البته، در برخى روايات از فلسفه وجوب غسل جنابت سخن رفته و بيان شده است كه چون در هنگام جنابت از همه منافذ بدن انسان، موادّ معنوى خارج مى شود، غسل لازم است. همين حقيقت را دانشمندان روز

نيز تصديق كرده اند. امّا معناى اين گونه روايات اين نيست كه فلسفه وجوب غسل تنها همين است و بس.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پرسش

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پاسخ

البته، پس از مرگ، آلودگى و ميكروبهايى در بدن ميّت پديد مى آيد كه بايد دورى كرد، ولى اين بخشى از علّت حكم است، نه همه آن. بايد دانست كه علّت حقيقى بسيارى از احكام براى ما معلوم نيست. بس، بايد تنها به دستورهاى دينى عمل كنيم و از چنين اجتهادهايى بپرهيزيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پرسش

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه وضع كننده احكام اسلامى خداوند است; خداوندى كه جهان آفرينش بر اساس اراده و مشيّت اوست. انسان را او آفريده و قوانينى نيز كه بر جهان حاكم است، همه آفريده اوست و همان خداوند بر اساس نيازها و مصالح انسان، قوانينى وضع فرموده است.

بنابراين، احكام اسلامى، به هيچ روى با علم ناسازگار نيست; زيرا علم چيزى نيست جز كشف آنچه خداوند آفريده است. هيچ كس چون خداوند از آفريده خويش آگاه نيست و اگر كسى پاره اى احكام اسلامى را با علم ناسازگار بداند، از آن روست كه نظريه او نادرست است و بر اصول علمى درست استوار نيست.

اينك، اگر در طب به اثبات رسيده باشد كه استبراء داراى زيانهايى براى بدن انسان

_43_

است، بى گمان بايد در چگونگى اثبات اين نظريه ترديد و بازنگرى كرد. وانگهى دانش طب هنوز به آن جا نرسيده است كه همه مجهولات طبى را كشف كرده باشد.

سخن آخر آن كه انسان براى نيل به رستگارى بايد به فرمانهاى خداوند عمل كند و اين كه علّت و حكمت اين فرمانها چيست، تأثيرى در رستگارى او ندارد. البته، به اصول دين بايد از روى آگاهى و دانش ايمان آورد، ولى از آن پس، انسان مؤمن و خردمند، ديگر دستورها و تعاليم دينى را از روى تعبّد به راحتى مى پذيرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پرسش

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پاسخ

بين وضو گرفتن زن و مرد اختلافى نيست، جز اين كه در وضوى زن يا مرد مستحبّات خاصّى هست كه بهتر است به آن عمل شود. استحباب اين موارد براساس مصالحى است كه عقل از درك آنها عاجز است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پاسخ

احكامى كه در اسلام براى متوفى جعل شده براى احترام و به او، تسلى خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفى را دفن نكنند و در گوشه اى بيندازند تا متعفن شود، بى احترامى به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وى باعث شيوع امراضى در جامعه نمى گردد؟و...

آيا وقتى صورت ميت را روى خاك مى گذارند، حاضرين بى اعتبارى ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پى نمى برند؟ آيا اين موضوع و بعضى از احكام ديگر ميت موجب نمى شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگى و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر

_889_

شخصى از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بى احترامى و بى اعتنايى به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتى او با اين عمل بيشتر نمى شود؟ اين ها قسمتى از فلسفه احكام وضع شده براى متوفى است، اما نمى توان مدعى شد اين احكام كه غير از اين حكمتى ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراى فلسفه و حكمت هايى است كه بعضى از آنها براى ما مكشوف و بعضى هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مى پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_890_

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پرسش

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پاسخ

البته، پس از مرگ، آلودگى و ميكروبهايى در بدن ميّت پديد مى آيد كه بايد دورى كرد، ولى اين بخشى از علّت حكم است، نه همه آن. بايد دانست كه علّت حقيقى بسيارى از احكام براى ما معلوم نيست. بس، بايد تنها به دستورهاى دينى عمل كنيم و از چنين اجتهادهايى بپرهيزيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پرسش

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه وضع كننده احكام اسلامى خداوند است; خداوندى كه جهان آفرينش بر اساس اراده و مشيّت اوست. انسان را او آفريده و قوانينى نيز كه بر جهان حاكم است، همه آفريده اوست و همان خداوند بر اساس نيازها و مصالح انسان، قوانينى وضع فرموده است.

بنابراين، احكام اسلامى، به هيچ روى با علم ناسازگار نيست; زيرا علم چيزى نيست جز كشف آنچه خداوند آفريده است. هيچ كس چون خداوند از آفريده خويش آگاه نيست و اگر كسى پاره اى احكام اسلامى را با علم ناسازگار بداند، از آن روست كه نظريه او نادرست است و بر اصول علمى درست استوار نيست.

اينك، اگر در طب به اثبات رسيده باشد كه استبراء داراى زيانهايى براى بدن انسان

_43_

است، بى گمان بايد در چگونگى اثبات اين نظريه ترديد و بازنگرى كرد. وانگهى دانش طب هنوز به آن جا نرسيده است كه همه مجهولات طبى را كشف كرده باشد.

سخن آخر آن كه انسان براى نيل به رستگارى بايد به فرمانهاى خداوند عمل كند و اين كه علّت و حكمت اين فرمانها چيست، تأثيرى در رستگارى او ندارد. البته، به اصول دين بايد از روى آگاهى و دانش ايمان آورد، ولى از آن پس، انسان مؤمن و خردمند، ديگر دستورها و تعاليم دينى را از روى تعبّد به راحتى مى پذيرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مى كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مى گذارند؟

پاسخ

احكامى كه در اسلام براى متوفى جعل شده براى احترام و به او، تسلى خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفى را دفن نكنند و در گوشه اى بيندازند تا متعفن شود، بى احترامى به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وى باعث شيوع امراضى در جامعه نمى گردد؟و...

آيا وقتى صورت ميت را روى خاك مى گذارند، حاضرين بى اعتبارى ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پى نمى برند؟ آيا اين موضوع و بعضى از احكام ديگر ميت موجب نمى شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگى و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر

_889_

شخصى از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بى احترامى و بى اعتنايى به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتى او با اين عمل بيشتر نمى شود؟ اين ها قسمتى از فلسفه احكام وضع شده براى متوفى است، اما نمى توان مدعى شد اين احكام كه غير از اين حكمتى ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراى فلسفه و حكمت هايى است كه بعضى از آنها براى ما مكشوف و بعضى هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مى پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_890_

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پرسش

چرا ميّت را غسل مى دهند؟ و چرا دست زدن به بدن ميّت قبل از غسل او موجب غسل مى شود؟

پاسخ

اوّلا، بايد توجّه داشت كه غسل انسان - زنده يا مرده - از مسائل عبادى به شمار مى رود; يعنى اين غسل ها خود، يك نوع عبادت است كه بر انسان واجب مى شود. از اين رو، اگر غسل بدون قصد قربت انجام گيرد، باطل است. بنابراين، مسئله غسل از نظافت جداست; چه اينكه انسان بايد قبل از غسل بدنش را كاملا پاك و نظيف كند و سپس غسل نمايد و اگر غسل فقط براى نظافت مى بود، در شستشوى اوّل، انسان به هدفش مى رسيد و يا اينكه بدون قصد قربت هم صحيح مى شد.

ديگر اينكه، اگر انسانى بميرد بنابر دستور اسلام، انسان هاى ديگر بدن او را به خاك مى سپرند و براى اين عمل معمولا دست انسان به بدن او اصابت مى كند. امّا درباره حيوانات حرام گوشت آن هم بعد از مردنش، كمتر اتّفاق مى افتد كه كسى مردار آن را لمس كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علّت وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

خداوند جهان، كه آفريدگار ماست، وجودى است بيكران و داراى كمال مطلق و به هيچ روى، نياز در ذاتش راه ندارد و بدين سان به كارها و عبادات ما نيازمند نيست. هر عباداتى كه بر ما واجب كرده است، براى تكامل روحى و معنوى ماست. از سويى ديگر او حكيم است و دانشى بيكران دارد و چيزى را بيهوده واجب نمى كند و هر حكمى كه صادر مى كند، مصلحت استوار است، ولى چه بسيار كه ما به حكمت و فلسفه احكام پى نمى بريم. ندانستن ما دليل بر نبودن حكمت نيست.

خوشبختانه، اسلام دينى است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود، بلكه با افزايش دانش انسان، عظمت و شكوهش بيشتر بر او آشكار مى شود; چنان كه دانشمندان روز به روز بيشتر به اسرار و رموز احكام اسلامى دست مى يابند. هرگاه درباره فلسفه حكمى از احكام اسلام پرسشى پيش مى آيد، پاسخش اين است كه چون با دليل محكم عقلى و نقلى در مى يابيم كه خداوند را وجودى بى نياز و دانشى بيكران است، اين را نيز درمى يابيم كه در هر حكمى از احكام، حكمتى نهفته است. بر ما لازم است از آن رو كه به رستگارى خويش علاقه منديم، آن احكام را ارج نهيم و اين نادانى نيست، بلكه عين بينش و بصيرت است.

البته، در برخى روايات از فلسفه وجوب غسل جنابت سخن رفته و بيان شده است كه چون در هنگام جنابت از همه منافذ بدن انسان، موادّ معنوى خارج مى شود، غسل لازم است. همين حقيقت را دانشمندان روز نيز

تصديق كرده اند. امّا معناى اين گونه روايات اين نيست كه فلسفه وجوب غسل تنها همين است و بس.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان بايد مردگان را غسل و كفن و دفن كنند؟

پاسخ

چنان كه دانشمندان گفته اند، يكى از بهترين راههايى جلوگيرى از انتشار ميكروبهاى بدن مردگان اين است كه آنها را در خاك دفن كنند تا هيچ گونه بيمارى براى ديگران پديد نياورند.

برخى راهى ديگر پيش مى نهند كه بدن ميّت را بسوزانند. بر فرض كه اين راه نيز براى جلوگيرى از انتشار ميكروب درست باشد، بايد پرسيد كه آن راه آبرومند و خردمندانه است يا اين راه؟! آيا انسان خردمندى كه گرفتار خرافات نيست، حاضر مى شود كه بدن پدرش را بسوزانند؟! اسلام، چنان كه زندگان را محترم مى داند، مردگان را نيز ارج مى نهد و از اين رو، فرمان مى دهد كه بازماندگان، جسد مردگان را با احترامى خاص غسل و كفن و دفن كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پرسش

اگر علّت غسل مسّ ميّت آلودگى به ميكروب است، آيا مى توان به وسيله صابون يا وسايل ديگر ميكروب را از ميان بُرد و ديگر غسل نكرد؟

پاسخ

البته، پس از مرگ، آلودگى و ميكروبهايى در بدن ميّت پديد مى آيد كه بايد دورى كرد، ولى اين بخشى از علّت حكم است، نه همه آن. بايد دانست كه علّت حقيقى بسيارى از احكام براى ما معلوم نيست. بس، بايد تنها به دستورهاى دينى عمل كنيم و از چنين اجتهادهايى بپرهيزيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پرسش

آيا اين كه مى گويند استبراء برخلاف اصول طبى و داراى زيانهايى براى بدن انسان، است با اسلام ناسازگار نيست؟

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه وضع كننده احكام اسلامى خداوند است; خداوندى كه جهان آفرينش بر اساس اراده و مشيّت اوست. انسان را او آفريده و قوانينى نيز كه بر جهان حاكم است، همه آفريده اوست و همان خداوند بر اساس نيازها و مصالح انسان، قوانينى وضع فرموده است.

بنابراين، احكام اسلامى، به هيچ روى با علم ناسازگار نيست; زيرا علم چيزى نيست جز كشف آنچه خداوند آفريده است. هيچ كس چون خداوند از آفريده خويش آگاه نيست و اگر كسى پاره اى احكام اسلامى را با علم ناسازگار بداند، از آن روست كه نظريه او نادرست است و بر اصول علمى درست استوار نيست.

اينك، اگر در طب به اثبات رسيده باشد كه استبراء داراى زيانهايى براى بدن انسان است، بى گمان بايد در چگونگى اثبات اين نظريه ترديد و بازنگرى كرد. وانگهى دانش طب هنوز به آن جا نرسيده است كه همه مجهولات طبى را كشف كرده باشد.

سخن آخر آن كه انسان براى نيل به رستگارى بايد به فرمانهاى خداوند عمل كند و اين كه علّت و حكمت اين فرمانها چيست، تأثيرى در رستگارى او ندارد. البته، به اصول دين بايد از روى آگاهى و دانش ايمان آورد، ولى از آن پس، انسان مؤمن و خردمند، ديگر دستورها و تعاليم دينى را از روى تعبّد به راحتى مى پذيرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بايد با خاك كه منبع ميكروب هاست تيممّ كنيم؟

پرسش

چرا بايد با خاك كه منبع ميكروب هاست تيممّ كنيم؟

پاسخ

در علوم طبيعى ثابت شده است كه خاكِ پاك در مقابل ميكرب ها مصونيّت دارد و غالباً ميكرب ها كمتر مى توانند در خاك به زندگى خود ادامه دهند. اين مصونيّت به سببِ موجوداتِ جاندارِ ذرّه بينىِ موجود در خاك است. اين موجودات دشمن سرسخت ميكرب هاى موذى اند، به طورى كه مثلاً اگر لاشه مردارى كه با خود ميليون ها ميكرب همراه دارد بر خاك بيفتد، اين جانداران ذرّه بينى فوراً لاشه را تجزيه كنند ميكرب ها را از بين مى برند. بنابراين، بر خلاف آنچه تصوّر شده، خاك پاك و بدون آلودگى نه تنها در برابر ميكرب ها مصونيّت دارد، بلكه از بين برنده آنهاست. با توجّه به آنچه گفتيم معلوم مى شود كه دستور اسلامى درباره تيمّم بر خاك در صورت ممكن نبودن آب، كاملاً بايد كشف علوم طبيعى موافق است. بايد توجّه كنيم كه در قرآن و احاديث مربوط به تيمّم آمده است كه بايد با خاك پاك تيمّم كرد (فتيممّوا صعيداً طيّباً)(33). آمده است كه امام صادق ((عليه السلام))مى فرمايد: «خاك تيمّم را از زمين هايى كه زير پاى مردم است و بر آن رفت و آمد مى كنند، تهيّه نكنيد»(34).

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پرسش

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پاسخ

بين وضو گرفتن زن و مرد اختلافى نيست، جز اين كه در وضوى زن يا مرد مستحبّات خاصّى هست كه بهتر است به آن عمل شود. استحباب اين موارد براساس مصالحى است كه عقل از درك آنها عاجز است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

علل وجوب غسل جنابت چيست؟

پرسش

علل وجوب غسل جنابت چيست؟

پاسخ

احكام شرعي تعبدي است و بهترين علت آن، فرموده شارع مقدس است، البته ممكن است براي برخي احكام فلسفه هايي از معصومين(ع) وارد شده باشد و يا به ذهن افراد برسد، ولي فلسفه را نمي توان به عنوان علت مطرح كرد. استنباط دليل شرعي با مجتهد است، همان طور كه منطقي و معقول نيست كه دليل دستور پزشك - كه يك كار تخصصي است و نياز به مقدمات فراوان دارد - را مراجعه كننده به پزشك از او سؤال كند.

ولي در عقايد و اصول دين قضيه كاملاً برعكس است يعني استدلالي است نه تعبدي.

البته چنانچه مقصود شما از علت، همان فلسفه غسل جنابت باشد، مي توانيد به كتاب يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ آيت الله مكارم شيرازي، ص 398 مراجعه و از توضيحات آن استفاده كنيد.

در زلزله بم كشته شدگان را با تيمم خاكشان مي كنند بفرماييد مگر نبايد بدن تميز باشد؟

پرسش

در زلزله بم كشته شدگان را با تيمم خاكشان مي كنند بفرماييد مگر نبايد بدن تميز باشد؟

پاسخ

در غسل ميّت اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد، بايد عوض هر غسل، ميّت را يك تيمّم بدهند. و همچنين اگر جايي از بدن ميّت نجس باشد، بايد پيش از آن كه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند.(1) اما در جريان زلزله بم، وجود شرائط بحراني منطقه، از جمله نبود آب و بالا بودن تلفات و نبود سردخانه جهت نگهداري اموات، ايجاب مي كرد كه اموات را بدون غسل و تميزكردن ميّت، از جراحتهاي ناشي از آوار زلزله، به همان صورت تيمّم، دفن نمايند و ديگر نيازي به طهارت ميّت نبود.

منابع و مآخذ:

1) توضيح المسائل مراجع، ج1، ص340، مسأله 564 و 568

چرا زن و مرد پس از مرگ نمي توانند در داخل يك قبر خاك بشوند مثلا به طوري كه سينه به سينه در داخل يك قبر باشند؟

پرسش

چرا زن و مرد پس از مرگ نمي توانند در داخل يك قبر خاك بشوند مثلا به طوري كه سينه به سينه در داخل يك قبر باشند؟

پاسخ

از نظر شرعي اشكال نداردكه دو نفر را با هم داخل يك قبر بخوابانند اما توصيه شده است كه كفن ميت جدا باشد، براي اطلاع بيشتر در اين مورد مي توانيد به احكام كفن و دفن ميت در رساله هاي عمليه مراجع تقليد رجوع داشته باشيد.(1)

منابع و مآخذ:

1. توضيح المسائل مراجع، (فتاواي دوازده مرجع). ج1،ص332

چرا انسان وقتي غسل واجب بر گردن دارد نسبت به نماز و تمام اعمال بي ميل مي شود؟

پرسش

چرا انسان وقتي غسل واجب بر گردن دارد نسبت به نماز و تمام اعمال بي ميل مي شود؟

پاسخ

به طور كلي در حال جنابت يا عادت ماهانه (براي زن ها) بدن داراي فعاليت زيادتري خواهد بود؛ لذا اعصاب و عضلات در اثر جمع شدن اسيدلاكتيك در لابلاي تارهاي ماهيچه اي و اثر بر روي رشته هاي عصبي خسته وفرسوده مي شوند و در اثر خستگي يك حالت انقباض و ضعف و بي حالي در بدن ايجاد مي شود كه در آن انسان به عبادات بلكه نسبت به هر كار ديگري بي رغبت مي شود و حالت شادي و انبساط را از دست مي دهد، ولي به واسطه اين غسل و استحمام آن حالت سستي برطرف مي شود و در اثر شستشو اثرانبساط عروق سطحي تغذيه پوست و اعصاب بهتر انجام مي گيرد و چون پوست بدن بعد از كبد دومين عضو فعال بدن است لذا بايد در بهداشت آن كوشيد و در علم پزشكي بحثي است بنام هيدورترابي يا معالجه با آب كه ازبحث ما خارج است و علت ديگر سستي بدن هنگام جنابت اين است كه درموقع انزال مني مقداري عرق از سوراخ هاي بدن خارج مي شود، چون مقداري موسين و املاح از اين سوراخ ها خارج مي شود، لذا سوراخ ها رامي پوشاند و تنفس پوستي مختل مي شود و مقداري و اختلال كليوي را سبب مي گردد و سستي و بي حالي شديد در بدن ايجاد مي شود كه در نهايت آن املاح و موسين اضافي مترضحه تنها از طريق شستشو از بين مي رود. از اين رواست كه هنگامي كه از علت غسل جنابت و شستشوي بدن پس از جنابت ازامام رضا سؤال شد: امام ع فرمود: علت آن پاكيزگي و رفع پليدي ها و تطهيرتمام بدن

مي باشد.

ملاك شستن اعضاي وضو چيست ؟

پرسش

ملاك شستن اعضاي وضو چيست ؟

پاسخ

اگر تنها آب مي ريختيد و دست نمي كشيديد، سه بار آب ريختن يا ده بار آب ريختن يك مرتبه حساب مي شود و لذا هيچ اشكالي ندارد.

مقصود از شستن آب ريختن تنها نيست بلكه شستن كامل است ؛ يعني اگريك بار به طور كامل به نيت وضو تمام صورت يا دست را بشويد و بار ديگرهم به طور كامل بشويد، بار سوم آن حرام مي باشد. بنابر اين اگر چندين مرتبه هم آب بريزد _ ولي به تمام جاهاي عضو نرسد _ يك بار محسوب نمي شود واگر با يك بار آب ريختن يا يك بار فرو بردن در آب تمام عضو را فرا بگيرد،يك بار شستن به حساب مي آيد.

گفتني است كسي كه بيش از دو مرتبه آب به اعضاي وضو بريزد، كار حرامي مرتكب شده است اما وضوي او باطل نيست مگر اين كه دست چپ را سه مرتبه آب ريخته باشد كه مسح آن با آب خارجي مي شود و وضو را باطل مي كند.

حال با توجه به مطالب بالا وضعيت خود را بررسي كنيد.

فلسفه كيفيت وضو را بيان فرماييد؟

پرسش

فلسفه كيفيت وضو را بيان فرماييد؟

پاسخ

الف وضو بنده اي كه آمادة مناجات و راز و نياز با اول قدرتمندجهان هستي مي گردد، بايد از هر لحاظ خود را مهّيا سازد و با حالت موردپسند و هيئتي نيكو در محضر او، حاضر شود. بدون طهارت از پليدي هاي ظاهري و باطني نمي توان به دستگاه قدسي آن عزيز راه يافت .

حال وضو و طهارت نيز، مقدمه و كليد براي ورود به گلستان سرسبز نماز ومناجات است و در نتيجه آغازي براي ورود به بهشت (الوضوء مفتاح الصلاة والصلاة مفتاح الجنة . (نهج الفصاحه ح 1588).

امام هشتم (ع در بارة فلسفه و اسرار «وضو» مي فرمايد:

1 _ وضو، يك ادب در برابر خداوند است تا بنده هنگام نماز، وقتي در برابر اومي ايستد پاك باشد.

2 _ همچنين از آلودگي ها و پليدي ها، پاكيزه شود.

3 _ به علاوه در وضو از بين رفتن كسالت و طرد خواب آلودگي (و ايجاد نشاط است .

4 _ دل و روح را آماده ايستادن در برابر پروردگار مي سازد.

5 _ در وضو شستن صورت و مسح سر و پاها واجب است ؛ زيرا اينهاعضوهايي است كه در نماز به كار گرفته مي شوند.....) (وسائل الشيعه ج 11،ص 257).

علاوه بر اين مي توان به فلسفه و حكمت هاي زير نيز اشاره كرد:

الف وضو به معناي نظافت شست و شو و پاكيزگي است ما قسمتهايي ازبدن را _ كه معمولا بيرون است _ پاكيزه ميكنيم .

صورت بيرون است و زودتر كثيف مي شود ؛ دست معمولا تا آرنج بيرون است و در مواقع معمولي بيشتر كثيف مي شود ؛ بعد هم قسمتي از جلو سر وروي پاكه بيرون است همه را تميز

مي كنيم .

البته پاكيزه كردن را بايد براي خدا و اطاعت از دستور او انجام داد .

آمادگي جسم و روان است وضو مفتاح در باب جنان است وضو

با آب حيات عشق دل را شوييد آئينه پاكي جهان است وضو

ب شهيد بهشتي (ره در بارة فلسفه وضو افزوده است «وضو، شست وشوي كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است .

يك قدم به سمت پاكي معنوي بر داشتن است لذا، اگر كسي همين حالا نيز به حمام رفته باشد، بايد براي خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و خدايي بودن نزديك تر شده باشد»(سرود يكتا پرستي ص 20).

ج وضو؛ عنوان مقدمه نماز نه تنها موجب تطهير جسم از آلودگي ها مي شود؛بلكه تطهير روح را در بر مي گيرد.

با وضو مؤمن احساس ميكند، جسم و روحش از آلودگي گناهان و لغزش هاپاك شده است .

اين احساس پاكي و طهارت جسمي و روحي انسان را براي ارتباط معنوي باخدا و ورود به حالت آرام سازي جسمي و روحي از نماز آماده مي سازد (قرآن و روانشناسي ص 357).

ب نماز

در نماز راز و رمز و اهداف چندي نهفته كه بعضي از آنها عبارت است از:

الف ياد و ذكر خدا؛ زيرا انسان موجود فراموش كاري است بنابر اين هرچند ساعت يك بار، با خواندن نماز خداي سبحان را ياد كرده و متذكر وجودلايتناهاي او مي شود.

ب ) وقتي انسان متذكر خدا بود و خدا را مراقب خويش ديد، قهراً ازانجام گناه و منكرات شرم و حيا مي كند. بنابر اين يكي از اهداف نمازجلوگيري از فحشا و منكرات است «ان الصلوة تنهي

عن الفحشاء و المنكر».

ج ) هدف ديگر نماز عبوديت و خشوع و خضوع در پيشگاه مقام ربوبيت است به طور مؤدب ايستادن ركوع كردن جبين به خاك ساييدن سجده ونشستن دو زانو و... همه نشانه هاي خضوع است و اين حقي است از خداي سبحان كه هر انساني موظف به اداي آن است توجه داشته باشيد كه همين خشوع و خضوع به تدريج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابرساير افراد متواضع مي كند. امام علي ع مي فرمايد: «ومن تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعاً ؛ خداي سبحان نماز را مقرر داشت تا پيشاني از روي تواضع به خاك ماليده شود»، (نهج البلاغه . حضرت فاطمه س نيز مي فرمايد: «جعل اللهالصلاة تنزيها لكم من الكبر ؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از كبر ومنيّت پاك گرداند».

د ) راز ديگري كه در نماز نهفته است تشكيل جماعت هاست ويل دورانت مي نويسد: بر هيچ انسان منصفي پوشيده نيست كه شركت مسلمان هادر نمازهاي جماعت روزانه چه اثر خوبي در وحدت و تشكّل آنها دارد. باكمي دقت مي توان دريافت كه در سايه همين جماعت ها و جمعه هاست كه انسجام و اتحادي در اقشار مختلف ايجاد مي شود و در ساية آن بركات وارزش هايي وجود دارد. از كارهاي عمراني يك منطقه گرفته تا راه حل سايرمشكلات افراد و جامعه آنچه ذكر شد بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال يكي از اهداف نماز، پاك و منزه ساختن روح انسان از كبر و منيت است همچنان كه نماز بازدارنده انسان از لغزش ها و گناهان است نماز در ساحت روح انسان همان نقشي را ايفا

مي كند كه نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان ايفا مي نمايد. اگر كسي ورزش رابراي مدت طولاني ترك كند، كم كم بدنش دچار يك نوع سستي و كسالت مي شود و چه بسا سلامت خود را ازدست بدهد.

بنابر اين انسان بايد روزانه يا لااقل هفته اي چند ساعت به راهپيمايي وورزش بپرازد تا به تدريج جسم را سلامت و شاداب سازد. روح انسان نيزچنين نيازي دارد، بايد هر روز اين نيايش و سرود مذهبي و اسلامي تكرارگردد تا به تدريج سلامت و شادابي روح انسان در سايه ياد حق احراز گردد.

نماز زن مستحاضه چگونه است؟

پرسش

نماز زن مستحاضه چگونه است؟

پاسخ

الف زن مستحاضه در هر شرايطي بايد نمازش را بخواند واستحاضه بر سه قسم است 1. ممكن است خون استحاضه كم باشد در اين صورت بايد براي هر نماز يك وضو بگيرد.

2. اگر استحاضه متوسط باشد قبل از نماز صبح بايد غسل نمايد و براي هرنماز وضو نيز بگيرد تا صبح روز بعد (يك شبانه روز).

3. اگر خون استحاضه زياد باشد بايد براي نماز، غسل استحاضه نمايد ووضو هم بگيرد. البته اگر بين نماز ظهر و عصر فاصله نياندازد يك غسل كافي است جهت اطلاع بيشتر ر.ك رساله عمليه قسمت احكام استحاضه

ب دختران نيز استحاضه مي شوند.

چرا ميت را كفن مي كنند؟

پرسش

چرا ميت را كفن مي كنند؟

پاسخ

دستورات اسلام نسبت به غسل كفن و دفن ميت براي حفظ بهداشت وسلامتي ديگران و مطابق اصول اولية بهداشت مي باشد، علاوه بر اينكه حفظ حرمت و آبروي ميت و خانواده او هم مي شود كه اين مطلب با توجه به دستورات اسلام در اين مورد فهميه مي شود و اين دستورات بعضي واجب است كه بايد حتماً انجام شود و بعضي مستحب است بعضي از آنها عبارتنداز:

1_ بايد ظاهر جسد را بامواد ضد عفوني مانند سدر و كافور شست

2_ جسد را بايد سه نوبت غسل داد، يعني خوب شستشو نمود.

3_ پس از شستشو بايد آنرا ضد عفوني كرد؛ يعني با كافور حنوط نمود.

4_ كسي كه غسل مي دهد پيش از هر غسل لازم است دستهاي خود را خوب بشويد تا چيزي از آلودگي از قبلي به بدن سرايت نكند.

5_ سوراخهاي بدن كه ممكن است ترشحات آلوده اي بيرون آيد لذا آنها را باپنبه بايد گرفت كه تا زير خاك نشده اطراف را آلوده نكند.

6_ بايد جسد را در دو پارچه تميز پيچيد و بعد يك پارچه سرتاسري كه بالا وپائين آن محكم بسته مي شود گذاشته مي شود تا از سرايت ميكرب تا هنگام دفن جلوگيري شود.

7_ پارچه اي كه انتخاب مي شود سفيد است زيرا رنگ سفيد خاصيت فراردهنده ميكروبها را دارد و رنگ سفيد مطلوب همه است و باعث مي شود كه احساس تنفر كمتري از مرده شود؛ البته انتخاب رنگ سفيد از مستحبات است همچنانكه هنگام تولد رنگ سفيد انتخاب مي شود.

8_ قبر را بايد طوري گود كرد كه بو و ميكروب از آن به خارج سرايت نكند.

فوائد غسل جمعه چيست

پرسش

فوائد غسل جمعه چيست

پاسخ

همان طوري كه عالم طبيعت و مجموعه

آسمان ها و زمين باطني دارند آنچه در عالم شريعت

به نام قوانين الهي مطرح است هم داراي اسرار و

باطن هايي هستند. از امام صادق(ع) روايت شده

است كه آن حضرت فرمودند: غسل جمعه پاكيزه

كننده و كفاره گناهان است از جمعه تا جمعه ديگر.

در حديث ديگر از آن حضرت نقل شده كه

فرمودند: هر كه غسل جمعه بكند و بگويد ((اشهد ان

لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمدا

عبده و رسوله اللهم صل علي محمد و آل محمد

واجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين)) اين

غسل و دعا پاك مي گرداند او را تا جمعه ديگر،

(اسرار عبادت، ص 99 - حليه المتقين، ص 124).

چرا با مس انسان ميت غسل واجب مي گردد ولي با مس حيوان ميته غسل واجبنمي گردد

پرسش

چرا با مس انسان ميت غسل واجب مي گردد ولي با مس حيوان ميته غسل واجبنمي گردد

پاسخ

احتمالا منظور شما از اين سوال اين است كه

حكم اسلام به وجوب غسل مس ميت دلالت بر اين

دارد كه بدن انسان از بدن يك سگ نجس تر

است.اگر براي لمس بدن انسان مرده غسل مس

ميت واجب شده است بدان جهت نيست كه مثلا

بدن انسان از سگ نجس تر است بلكه حكمت هاي

ديگري دارد. از آن جمله اينكه انساني كه از دنيا

مي رود اطرافيان به خاطر علاقه به او بدنش را لمس

نموده و چه بسا بيماريهايي از اين ناحيه به آنان

سرايت كند. اسلام به جهت جلوگيري از اين ضايعه

با واجب نمودن غسل براي مس ميت مانعي بر سر

راه اين كار ايجاد نموده تا مردم رغبتي به آن نيابند. و

حتي الامكان از تماس با بدن مرده اجتناب كنند.

فلسفه مسح سر و پا در وضو چيست

پرسش

فلسفه مسح سر و پا در وضو چيست

پاسخ

يكي از اهداف مسح پا و سر

اين است كه اين دو عضو همين به

اندازه يك مسح و دست كشيدن هم

كه شده، پاكيزه شود. دوم آنكه

نمازگزار قبل از نماز و براي نماز

بداند بايد سر خود كه محل افكار و

عقايد و انديشه هاست را پاك كند و

پاي خود را هم كه وسيله حركت

بسوي اهداف الهي است تطهير

نمايد و از حركت در مسير غلط باز

دارد و اين ; يعني، آن كه نمازگزار

براي رسيدن به خدا بايد از سرتا به

قدم پاك و درست و منزه شود و اين

تنهي عن الفحشا

معني ان الصلو

و المنكر است و به قول شاعر: ((پاك

شو اول و آنگه به خرابات حرام)).

فلسفه غسل و ترتيب آن چيست

پرسش

فلسفه غسل و ترتيب آن چيست

پاسخ

الف)اعمال عبادي داراي شرايطي خاص و برنامه اي ويژه است; مثلا در

مورد نماز همه بايد رو به قبله نماز بخوانند، با آن كه خداوند در جهت

خاصي نيست. پس چرا بايد همه رو به قبله نماز بگزارند؟

از فلسفه هاي اين حكم، ايجاد وحدت در عمل است تا به تدريج منتهي به

وحدت اجتماعي و نزديك شدن افراد به يكديگر گردد.

حال اگر هر كس به طرف دلخواه خود نماز بخواند و يا به شكل دلخواه خود

آن را به جا آورد، به نظر شما چه وضعيتي پيش مي آمد؟ آيا مسلمانان

مي توانستند حتي در مسجدي تجمع نمايند تا چه رسد امت واحده تشكيل

دهند؟

در مورد غسل نيز علاوه بر اين كه نظم خاص عمل موجب قانونمند شدن

آن مي گردد و از بروز اختلافات جلوگيري مي كند، از نظر روحي نيز آثار مثبت

و ارزنده اي در خود دارد; علاوه بر اين كه غسل از عبادات است و بايد با

نيت

و قصد قربت انجام گيرد. از اين رو اگر كسي سال ها در دريا غوطه ور باشد،

ولي نيت غسل و عبادت نكند، غسل انجام نداده است.

از اهداف و فلسفه هاي مهم عبادات آن است كه در تفكر و بينش آدمي، آن

روح تسليم را در برابر خالق هستي بخش فراهم آورد و او را از گردن فرازي و

سركشي - كه ريشه همه تباهي هاست - باز دارد.

نيت در هر عبادت و عملي - علاوه بر انتظام بخشي به بينش انسان - آثار

تلقيني ويژه اي در روح و روان انسان دارد كه بحث درباره آن مجالي وسيع

مي طلبد.

ب)ترديدي نيست كه بدن انسان وقتي با آب شسته مي شود و حتي با آن

تماس حاصل مي كند طراوت و تازگي پيدا كرده و از نظر

روحي و جسمي

براي فرد مفيد است; علاوه بر جنبه هاي بهداشتي كه بر همگان آشكار است.

از سوي ديگر غسل موجب پيدايش نوعي روح مراقبت در فرد گشته كه آثار

رواني مناسبي بر او بجا مي گذارد.

چرا نماز واجب است و معناي كلمه واجب چيست

پرسش

چرا نماز واجب است و معناي كلمه واجب چيست

پاسخ

واجب; يعني، وظيفه اي كه ترك آن مجاز نيست.

چرا نماز واجب است؟ چون در نماز مصالحي براي

جامعه و فرد وجود دارد كه به دست آوردن آن مصالح ضروري

است و قابل مسامحه نيست; يعني، اگر به فلسفه نماز توجه

كنيم، در مي يابيم كه به همان گونه كه آب و غذا و هوا براي ما

ضروري است و جايگزين ندارد، نماز نيز براي روح و روان و

وجود انسان ضروري و اجتناب ناپذير است.

از طرف ديگر، نماز ركن اساسي دين و خواسته اكيد شارع

عمود الدين). اگر عمود نماز نباشد،

مقدس است (الصلا

خيمه دين فرو خواهد پاشيد و اثر و نشانه اي از آن نخواهد

بود; چون كه بيشتر مفاهيم و معارف اسلام، در نماز وجود

دارد. پس براي برپايي و استواري دين، خواندن نماز و عبادت

پروردگار ضروري است.

فلسفه غسل و وضو چيست

پرسش

فلسفه غسل و وضو چيست

پاسخ

سر تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري است كه تاكنون

انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن پي ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع

پرداخته نشده است; مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي گذرا داشته اند. در

اين گونه موارد توجه به چند نكته لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه روح نماز، عبوديت و

تسليم در برابر خداوند متعال است و تسليم بودن در برابر حق، يعني، اين كه

بنده دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و... اختلاف تعداد

ركعات نماز و هم چنين تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر

اسرار و رموزي كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه تسليم در

برابر خدا

و دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.

2- در متون ديني; (يعني، قرآن كريم و روايات معصومين(ع) در مواردي كه

لازم و ضروري بوده، بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما مورد اشاره

قرار گرفته است; مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد و ... لكن در مورد

جزئيات احكام اولا: نياز و ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود

نداشت و ثانيا: همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند و ائمه(ع)

تنها در جواب افرادي كه چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه

مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي است كه در اين گونه

موارد، نمي شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي

است كه در آن روايت اشاره شده است; زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار

زيادتري را مي خواستند، پيشوايان ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب

زيادي مي گفتند و ما از

اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي را

مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سوئال مي كرد، امام مطلب

عميق تري را براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل مي گويد: از امام(ع)

پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين

كه پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن حضرت را ابوالقاسم گفتند.

گفتم: يابن رسول الله! اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان

بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) فرمود: ((من و علي دو پدر اين

امتيم))؟ گفتم: بله. بعد فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع امت

است و علي نيز از امت پيامبر است و آيا

مي داني كه علي(ع) قاسم (تقسيم كننده) بهشت و جهنم است؟ گفتم: بلي.

فرمود: به پيامبر(ص) ، ابوالقاسم گفته شد; چون او پدر كسي است كه تقسيم

كننده بهشت و جهنم است. پرسيدم; چگونه پيامبر(ص) پدر امت است.

فرمود: شفقت و مهرباني پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و مهرباني پدر بر

فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص) است و پس از او علي

براي امت از همه دلسوزتر و مهربان تر است و او پدر امت است. به اين جهت

پيامبر(ص) فرمودند: ((من و علي پدر اين امتيم))(31) و اگر راوي به اين جواب نيز

بسنده نكرده بود، امام(ع) اسرار زيادتري را براي او بيان مي كردند. و در مورد

تعداد ركعات نمازها از بعضي روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا

دو ركعتي بوده است; چنان كه فضيل گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه

مي فرمود: ((خداوند نمازها را دو ركعتي قرار داد، سپس رسول خدا(ص) هفت

ركعت به آنها افزود))(32); ولي سر اين كه چرا پيامبر(ص) اين هفت ركعت را

افزودند، بر ما درست معلوم

نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت نموده كه آن حضرت فرمود:

((نمازي را كه خداوند بر امت واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص)

چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه شايسته است انجام

نخواهند داد و حق آن را ادا نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشا دو

ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و كمبودي را كه در مورد

اداي اصل نماز از طرف نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود))(33) و روي همين

حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دو ركعت خوانده مي شود; چون

اصل نماز هميشه و در همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيب گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم: از چه هنگامي نمازها به اين

صورتي كه امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: ((از هنگامي كه اسلام

قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت، رسول خدا(ص) هفت ركعت

به نمازها افزود; ولي نماز صبح را به حال خود باقي گذاشت; زيرا وقت آن

تنگ بود و چون ملائكه شب در حال عروج به آسمان و ملائكه روز نيز در

حال نزول بر زمين هستند، براي اين كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام نماز

حضور داشته باشند، نماز صبح را به حال اول خود باقي گذاشت و قرآن

كريم نيز مي فرمايد:

((و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا))(34).

از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول اين كه، افزايش هفت ركعت به

نمازها، هم زمان با اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و

عبوديت در مسلمانان، لازم و ضروري بود و دوم اين كه نماز صبح براي اين

كه مورد شهود همه ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه

خود باقي گذاشته شد و

از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه نمازهاي يوميه هر كدام مناسب

اوقات خاص خود تعيين شده اند بدين صورت كه: صبحگاهان وقتي كه

انسان از خواب برمي خيزد، روي مصالحي از جمله اين كه انسان هنوز با

مسائل دنيا و زندگي درگير نشده، نماز دو ركعتي خوانده مي شود و در وسط

روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز بيشتري براي راز و نياز و

عبادت وجود دارد; بلكه انسان از ياد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند.

علت تفاوت زنان و مردان در بعضي موارد وضو گرفتن و نماز چيست

پرسش

علت تفاوت زنان و مردان در بعضي موارد وضو گرفتن و نماز چيست

پاسخ

در مورد احكام وضو و نماز تنها 3 مورد است - آنهم در مستحبات - كه

بين زن و مرد فرق گذاشته شده كه عبارتند از:

1. هنگام شستن دست ها در وضو مستحب است زن ها اول آب را از روي

دست و مردها از پشت دست ها بريزند.

2. در قيام نماز كه مستحب است زن ها پاها را به هم بچسبانند و مردها

پاها را باز كنند.

3. در موقع سجده مردها آرنج ها و شكم را به زمين نچسبانند و بازوها را

از پهلو جدا نگهدارند و زنها آرنج ها و شكم را به زمين بگذارند و اعضاي بدن

را به يكديگر بچسبانند.

فلسفه غسل چيست

پرسش

فلسفه غسل چيست

پاسخ

شو كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است.

يك قدم به سمت پاكي معنوي بر داشتن است. لذا، اگر كسي همين حالا نيز به

حمام رفته باشد، بايد براي خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و خدايي بودن

نزديك تر شده باشد))(سرود يكتا پرستي، ص 20).

ج) وضو; به عنوان مقدمه نماز نه تنها موجب تطهير جسم از آلودگي ها

مي شود; بلكه تطهير روح را در بر مي گيرد.

با وضو موئمن احساس مي كند، جسم و روحش از آلودگي گناهان و لغزش ها

پاك شده است .

اين احساس پاكي و طهارت جسمي و روحي، انسان را براي ارتباط معنوي با

خدا و ورود به حالت آرام سازي جسمي و روحي از نماز آماده مي سازد (قرآن و

روان شناسي، ص 357).

ب) بعضي مي پرسند: چرا اسلام دستور مي دهد كه به هنگام جنب شدن تمام

بدن را بشويند در حالي كه فقظ عضو معيني آلوده مي شود، و آيا ميان بول كردن و

خارج شدن مني تفاوتي هست كه در يكي فقط محل را بايد شست و در ديگري

تمام بدن را؟ اين سوئال يك پاسخ اجمالي دارد و يك پاسخ مشروح:

پاسخ اجمالي آن اين است كه خارج شدن مني از انسان، يك عمل موضعي

نيست (مانند بول و ساير زوائد) به دليل اين كه اثر آن در تمام بدن آشكار

مي گردد، و تمام سلولهاي تن به دنبال خروج آن در يك حالت سستي مخصوص

فرو مي روند و اين خود نشانه تاثير آن روي تمام اجزا بدن است. توضيح اين كه:

طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتي وجود دارد كه

تمام فعاليتهاي بدن را كنترل مي كنند ((اعصاب سمپاتيك)) و ((اعصاب

پاراسمپاتيك)) اين دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان

و در اطراف تمام

دستگاه ها و جهازات داخلي و خارجي گسترده اند، وظيفه اعصاب سمپاتيك ((تند

كردن)) و به فعاليت واداشتن دستگاه هاي مختلف بدن است، و وظيفه اعصاب

((پاراسمپاتيك)) كند كردن فعاليت آنهاست، در واقع يكي نقش گاز اتومبيل و

ديگري نقش ترمز را دارد، از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباتي،

دستگاه هاي بدن به طور متعادل كار مي كند.

گاهي جريان هايي در بدن رخ مي دهد كه اين تعادل را به هم مي زند، از جمله

اين جريان ها مسئله ((ارگاسم)) (اوج لذت جنسي) است كه معمولا مقارن خروج

مني صورت مي گيرد.

در اين موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتيك (اعصاب ترمز كننده) بر اعصاب

سمپاتيك (اعصاب محرك) پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم

مي خورد.

اين موضوع نيز ثابت شده است كه از جمله اموري كه مي تواند اعصاب

سمپاتيك را بكار وادارد و تعادل از دست رفته را تامين كند تماس آب با بدن

است و از آن جا كه تاثير ((ارگاسم)) روي تمام اعضاي بدن به طور محسوس ديده

مي شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مي خورد دستور داده

شده است كه پس از آميزش جنسي، يا خروج مني، تمام بدن با آب شسته شود

ودر پرتو اثر حيات بخش آن تعادل كامل در ميان اين دو دسته اعصاب در سراسر

بدن برقرار گردد.

البته فايده غسل منحصر به اين نيست، بلكه غسل كردن علاوه بر اين كه نوعي

عبادت و پرستش نيز مي باشد كه اثرات اخلاقي آن قابل انكارنيست و به همين

نسبت در حقيقت به هنگام خروج مني يا آميزش جنسي، هم روح متاثر مي شود و

هم جسم، روح به سوي شهوات مادي كشيده مي شود، و جسم به سوي سستي و

ركود. غسل جنابت كه هم شستشوي جسم است و

هم به علت اين كه به قصد

قربت انجام مي يابد شستشوي جان است و اثر دو گانه اي در آن واحد روي جسم

و روح مي گذارد تا روح را به سوي خدا و معنويت سوق دهد، و جسم را به سوي

پاكي و نشاط و فعاليت.

از همه اينها گذشته، وجوب غسل جنابت يك الزام اسلامي براي پاك نگه

داشتن بدن و رعايت بهداشت، در طول زندگي است، زيرا بسيارند كساني كه از

نظافت خود غافل مي شوند ولي اين حكم اسلامي آنها را وادار مي كند كه در

فواصل مختلفي خود را شسشو دهند و بدن را پاك نگاهدارند، اين موضوع

اختصاصي به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نيز بسيارند كساني كه

به علل مختلفي از نظافت و بهداشت تن غافلند. (البته اين حكم به صورت يك

قانون كلي و عمومي است حتي كسي را كه تازه بدن خود را شسته شامل

مي شود).

مجموع جهات سه گانه فوق روشن مي سازد كه چرا بايد به هنگام خروج مني

(در خواب يا بيداري) و همچنين آميزش جنسي (اگر چه مني خارج نشود) غسل

كرد و تمام بدن را شست.

چرا در مسح سر و پا تمام مواضع مسح شسته نمي شود

پرسش

چرا در مسح سر و پا تمام مواضع مسح شسته نمي شود

پاسخ

شستن و مسح هر يك از اعضاي وضو، دليلي جداگانه دارد. به عنوان نمونه

در مسح سر و پاها و يا شستن آن دو، فقهاي مسلمان ؤ خواه شيعه و خواه

سني - براي كيفيت وضو به آيه زير استدلال كرده اند: ((يا ايها الذين آمنوا

فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق و

اذا قمتم الي الصلا

امسحوا بروئسكم و ارجلكم الي الكعبين; اي موئمنان! هرگاه براي اقامه ئ

نماز آماده شديد، صورت ها و دست ها را تا مرفق بشوييد و سرها و پاهايتان

را تا قوزك مسح نماييد.)) (مائده، آيه 6).

به عقيده علماي اهل سنت، كلمه ((ارجلكم)) عطف به كلمه ((وجوهكم))

است و همچنان كه ((وجوه)) (صورت ها) را بايد شست، ((ارجل)) (پاها) را نيز

بايد شست.

شيعيان نيز براي مسح پا در وضو به اين آيه استناد كرده، گفته اند: كلمه

((ارجلكم)) عطف به كلمه ((رئوسكم)) است و همان طور كه ((رئوس)) (سرها) را

بايد مسح كرد ((ارجل)) را نيز بايد مسح نمود. آنان مي گويند: ((ارجلكم)) در

كنار((رئوسكم)) است و بر اساس قواعد ادبي، بايد به نزديك ترين كلمه

((رئوسكم)) عطف شود. بر اين اساس بايد پاها را مسح كرد. علاوه بر اين

شيعه به روايات زيادي از ائمه اطهار(ع) استناد كرده است كه در آنها دستور

به مسح پاها شده است.

فلسفه مسح پا در وضو چيست؟

پرسش

فلسفه مسح پا در وضو چيست؟

پاسخ

هدف از تلقين ميت چيست؟

پرسش

هدف از تلقين ميت چيست؟

پاسخ

حكمت كفن چيست؟

پرسش

حكمت كفن چيست؟

پاسخ

چرا اهل سنت در وضو به جاي مسح پا آن را مي شويند؟

پرسش

چرا اهل سنت در وضو به جاي مسح پا آن را مي شويند؟

پاسخ

فلسفه غسل مس ميت چيست

پرسش

فلسفه غسل مس ميت چيست

پاسخ

الف) حكم اسلام به وجوب غسل مس ميت حكمت هايي دارد. از آن جمله اينكه انساني كه از دنيا مي رود اطرافيان به خاطر علاقه به او بدنش را لمس نموده و چه بسا بيماريهايي از اين ناحيه به آنان سرايت كند. اسلام به جهت جلوگيري از اين ضايعه با واجب نمودن غسل براي مس ميت مانعي بر سر راه اين كار ايجاد نموده تا مردم رغبتي به آن نيابند. و حتي الامكان از تماس با بدن مرده اجتناب كنند.

ب) غسل ميت براي خواندن نماز واجب مي شود؛ يعني هرگاه بخواهد نماز بخواند بايد قبل از آن غسل كند.

حكمت اينكه زن در عادت ماهانه عبادت را بايد ترك كند چيست در حاليكه بيمار بر روي تخت بايستي نمازش را بخواند

پرسش

حكمت اينكه زن در عادت ماهانه عبادت را بايد ترك كند چيست در حاليكه بيمار بر روي تخت بايستي نمازش را بخواند

پاسخ

توجه داشته باشيد كه اولاً اگر زن هم در حال عادي - غير از عادت ماهيانه - باشد همانطور كه اشاره كرده ايد ولو بر تخت بيمارستان و ... بايد نمازش را بخواند ثانياً اين حكم درباره زنان نظير ساير احكام است و به طور قطع حكمتي در آن نهفته است. چرا نماز مسافر شكسته مي شود؟ چرا در سفر نبايد روزه گرفت؟ چرا كافر اصلي بعد از اسلام نمازهاي گذشته اش قضا ندارد؟ و ... اينها هر كدام از حكمتي برخوردار است. ثانياً توجه داشته باشيد كه دين اسلام دين سمحه سهله است و در صدد سخت گيري و ايجاد و مشقت نبوده است. رابعاً مسئله بيماري غير منتظره است، چه بسا زن يا مردي در طول عمرشان يا ساليان درازي به طور كلي مريض نشوند ولي مسئله عادت ماهانه زن يك قانون طبيعي است همگاني و دائم است. خامساً به اين نكته نيز توجه كنيد كه در وضع قوانين شرعي و اجتماعي اصولاً رعايت نوع افراد در نوع زمانها و در نوع حالات مي شود يعني موارد استثنائي را نبايد در قانون مدّ نظر گرفت و گرنه هيچ قانوني را نبايد وضع كرد چون بهر حال استثنائي دارد.

چرا در هنگام جنابت نبايد بيش از شش آيه خواند و آيا منظور شش آيه خاصي است كه حضرت باري تعالي ذكركرده است و چرا همين تعداد ؟

پرسش

چرا در هنگام جنابت نبايد بيش از شش آيه خواند و آيا منظور شش آيه خاصي است كه حضرت باري تعالي ذكركرده است و چرا همين تعداد ؟

پاسخ

خواندن قرآن براي جنب مانعي ندارد به شرط آن كه با بدن خود قرآن را لمس نكند و تنها چيزي كه در رساله هايعمليه ذكر شده آن است كه خواندن بيش از هفت آيه (غير از سوره هاي سجده دار) بر جنب مكروه است و كراهت دراين جا، يعني ثواب كمتري نسبت به فرد غير جنب دارد و احتمالا سر آن پاسداشت احترام و تقدس قرآن مي باشد.{J

فلسفه تيمم بدل از غسل چيست و چگونه انسان را از جنابت پاك مي كند

پرسش

فلسفه تيمم بدل از غسل چيست و چگونه انسان را از جنابت پاك مي كند

پاسخ

هدف از طهارتي كه اسلام خواسته است، تنها نظافت ظاهر بدن نيست وگرنه شست و شوي بدن كه نياز به قصد قربت ندارد؛ بلكه مراد طهارت روح از پليدي معنوي است. از اين رو در جايي كه غسل ممكن نبود، بايد براي رفع اين پليدي معنوي، تيمم كرد. البته اين حكم موقتي و تا زماني است كه به آب دسترسي پيدا شود. پس نبايد دستورات الهي را با ديد مادي و فيزيكي مورد مطالعه قرار داد.

در حقيقت تيمم در صورت فقدان آب، موجب تقيد نفس و جلوگيري از فراموشي مي گردد تا شخص هر چه زودتر به آب دست يافته و غسل كند.

چرا ظرف آب وضو نبايد از طلا و نقره باشد

پرسش

چرا ظرف آب وضو نبايد از طلا و نقره باشد

پاسخ

البته فلسفه واقعي احكام براي ما روشن نيست، اما به طور كلي مي دانيم احكام الهي داراي مصالح و مفاسد است، لكن به كمك بعضي روايات مي توان قسمتي از فلسفه احكام را فهميد؛ از جمله درباره استعمال ظروف طلا و نقره، چه براي وضو و چه غير وضو، در بعضي روايات آمده است كه: «اِنَّهما متاع الذين لا يوقنون ؛ كساني به طلا و نقره و اين گونه زينت ها علاقه دارند كه به عالم آخرت يقين ندارند». از اين روايت مي توان استنباط كرد اسلام ديني است كه با تجمل گرايي و اشرافي گري مخالف است و ديني است كه در عين حال كه استفاده از زينت هاي مباح و معمولي را و آنچه لازمه زندگي عادي بشر است، جايز شمرده، لكن از آنچه باعث گرايش انسان به مادي گري و اشرافيت باشد، منع كرده است. استعمال ظروف طلا و نقره و همينطور البسه طلاباف و امثال ذلك انسان را به طرف تجمل گرايي و دنياي مذموم سوق مي دهد. اسلام مي خواهد مردم طوري زندگي كنند كه فقرا و افراد طبقه پايين يا متوسط جامعه از زندگي خود راضي باشند. اگر استعمال اين ظروف حلال بود، عده اي خاص مي توانستند از آنها بهره بگيرند و بيشتر طبقات محروم بودند. اين امر باعث فاصله طبقاتي مي شد. چنان كه ملاحظه مي كنيد هم اكنون عده زيادي نمي توانند ظروف چيني كه قيمتش با طلا و نقره خيلي فاصله دارد، تهيه كنند. البته ممكن است نكات و مصالح ديگري هم مد نظر شارع بوده كه از نظر ما مخفي است.

چرا در بين غسلها, فقط پس از غسل جنابت , وضو لازم نيست ؟

پرسش

چرا در بين غسلها, فقط پس از غسل جنابت , وضو لازم نيست ؟

پاسخ

}اين مسأله اختلافي است و بر طبق فتواي برخي از فقها حتي پس از غسل هاي مستحب كه استحباب آن ثابت است(مانند غسل جمعه) نيز وضو لازم نيست. البته آن چه ورد اتفاق فقها مي باشد اين است كه وضوي بعد از غسل جنابتبدعت است و نبايد وضو گرفت.{

چرا در بين غسلها, فقط پس از غسل جنابت , وضو لازم نيست ؟

پرسش

چرا در بين غسلها, فقط پس از غسل جنابت , وضو لازم نيست ؟

پاسخ

}اين مسأله اختلافي است و بر طبق فتواي برخي از فقها حتي پس از غسل هاي مستحب كه استحباب آن ثابت است(مانند غسل جمعه) نيز وضو لازم نيست. البته آن چه ورد اتفاق فقها مي باشد اين است كه وضوي بعد از غسل جنابتبدعت است و نبايد وضو گرفت.{

فلسفه اجتناب از خوردن دست پخت زن حائض چيست ؟

پرسش

فلسفه اجتناب از خوردن دست پخت زن حائض چيست ؟

پاسخ

حيض مانند جنابت نوعي حدث است. از همين رو برخي از عالمان و عرفا از خوردن دست پخت زن حائضاجتناب مي كنند.{J

چرا شهيد را با همان لباسي كه به شهادت رسيده است دفن مي كنند؟

پرسش

چرا شهيد را با همان لباسي كه به شهادت رسيده است دفن مي كنند؟

پاسخ

شهيدي كه در راه خدا براي اعتلاي اسلام و دفاع از اسلام در معركه جنگ يعني ميدان شهيد شود، با همان لباس و بدون غسل، پس از نماز بر او، دفن مي شود، امّا اگر در ميدان زخمي شده و در بيمارستان و پشت جبهه شهيد شده باشد، بايد او را غسل بدهند و كفن نموده سپس دفن نمايند.

فلسفه وضو چيست ؟ و چرا به اين شكل است ؟

پرسش

فلسفه وضو چيست ؟ و چرا به اين شكل است ؟

پاسخ

قبل از آن كه فلسفه وضو را بيان كنيم توضيح مختصري راجع به اصل فلسفه احكام ذكر مي نماييم تا مسأله روشن ترگردد.

مقصود از فلسفه حكم اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است. چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه «كشف فلسفه حكم» در «استنباط حكم» دخيل باشد. در اين رابطه بايد چند نكته را درنظر داشت: اولا: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر ازتنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسدواقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد. ثانيا: در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسيارياز احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادربه حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساءله حكمتي برتر وبالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر رابيان

فرموده و آن «تقوايابي» است. در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت ازلثه ها و دندان ها و پوست صورت فلسفه اصلي حكم اثري معنوي و روحي و حفظ حالت طبيعي خلقت مرد باشد.درباره فلسفه وضو نيز به طور خلاصه مي توان مطالب زير را بيان كرد:

1_ طهارت و پاكيزگي ظاهري،

2_ طهارت باطني؛ چون شخص وضو گيرنده، وقتي به نيت عبادت و اطاعت خداوند وضو مي گيرد قهراً در مسير طهارت باطني و عبوديت خداوند گام برمي دارد.

3_ وضو عملي است كه از سر تا قدم انسان را در برمي گيرد و شستن و مسح اعضا، نوعي تذكر و يادآوري به او در مورد مسؤوليت اعضا وجوارح است.

4_ تقويت روحيه بندگي و تعبد كه با توجه به اين فلسفه و توضيحي كه در اصل فلسفه احكام داده شد جواب قسمت اخير سؤال شما كه چراشكل وضو اين گونه است داده مي شود.

فلسفه تيمم چيست ؟

پرسش

فلسفه تيمم چيست ؟

پاسخ

الف) در رابطه با مسأله اي كه اشاره كرده ايد بايد چند نكته را در نظر داشت:

اولاً: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا: در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است؛ در حالي كه بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفيا يا اثباتا - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد.

ب ) منظور از پاكيزه كردن در اينجا چيست؟

1_ اگر مقصود طهارت معنوي است، چه بسا خاك نقش بزرگي در تطهير نفس انسان داشته باشد؛ به ويژه آن كه دست زدن بر خاك و ماليدن آن به صورت، انسان را به شدت از غرور و نخوت دور مي سازد و به خضوع وخشوع در پيشگاه حق تعالي مي كشاند.

2_ اگر مراد طهارت ظاهري است، بايد گفت لازم

نيست كه همواره ما در جستجوي علل و فلسفه مادي و طبيعي در احكام برآييم. در عين حال براساس برخي از تحقيقات دانشمندان، گفته شده است كه خاك نيالوده و پاك، نقش مؤثري در از بين بردن برخي از ميكرب ها دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك قانون الاسلام، ج 2 سيد حسن عرب باغي، چاپ آفتاب صص 54 - 44 بحث تيمم و نظافت.

فلسفه وضو چيست و چرا انسان بعد از استحمام و تميز شدن بدن بايد براي نماز وضو بگيرد؟

پرسش

فلسفه وضو چيست و چرا انسان بعد از استحمام و تميز شدن بدن بايد براي نماز وضو بگيرد؟

پاسخ

}استحمام ربطي به وضو ندارد؛ زيرا وضو يك عمل عبادي خاص با دستورات ويژه و نيت مخصوصي است؛ درحالي كه شستن بدن صرفا يك عمل نظافتي است و ارتباطي با جنبه هاي معنوي و عبادي و اسرار معنوي نهفته دروضو ندارد.

گرچه حكمت و فلسفه واقعي احكام الهي براي ما روشن نيست؛ ولي آنچه از كلام معصومين(ع) و يا به كمك عقلمي توان استفاده كرد، اين است كه فلسفه وضو گرفتن فقط براي تميز شدن ظاهر بدن نيست تا شما بگوييد وقتي انساناز حمام بيرون مي آيد چه نياز به وضو دارد؟ وضو و غسل يك طهارت معنوي در روح انسان ايجاد مي كند. نماز واقعيپرواز روح و سفر معنوي انسان به كوي دوست است. ازاين رو گفته اند الصلاة معراج المؤمن ؛ روح انسان با نماز بهمعراج مي رود{M» و همان طوري كه براي هر سفري مقدماتي لازم است، براي اين سفر هم طهارت روح شرط است ويكي از وسايل آن وضو و غسل مي باشد.

رسول خدا(ص) فرموده اند: «هر كس نمازهاي پنجگانه را اول وقت بخواند مثل كسي است كه در هر روز پنج نوبتبدن خود را در آب رودخانه شست و شو نمايد؛ همان گونه كه در بدن هيچ آلودگي باقي نمي ماند، كسي هم كه نمازهارا با مقدماتش انجام دهد، روحش از گناه و آلودگي پاك مي شود.{

فلسفه استحباب تجديد وضو براي نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه استحباب تجديد وضو براي نماز چيست ؟

پاسخ

}تجديد وضو به هنگام دخول وقت و يا براي نماز ديگر مستحب است؛ چرا كه وضو نور است و وضو روي وضو«نور علي نور» است. اين كار استحباب شرعي دارد و موجب انبساط روح و آمادگي بيشتر براي عبادت مي شود.{

فلسفه غسل جنابت را بيان نماييد.

پرسش

فلسفه غسل جنابت را بيان نماييد.

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1 ) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني انسان مومن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سوالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2 ) متد ديگر روش عقل جزءنگر راسيوناليستي( Rationalistic ) است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب

مي توان از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا تدريجي است و ثانيا محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سوالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تاثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيدئيسم»( Fideism ) پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد.اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم. بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم.

نكته ديگري كه بايد توجه داشت اين است كه برخي از فلسفه ها

و حكمت هاي احكام الهي هرگز از طريق علوم تجربي بشري قابل درك نيستند، زيرا اين علوم همواره به پديده هاي فيزيكي و مظاهر مادي حيات بشر دسترسي دارند و از امور روحاني و ماوراء مادي دستشان كوتاه است. مثلاً دانش پزشكي مي تواند از فوايد جسماني روزه سخن بگويد، اما قرآن مجيد تكيه بر تقوايابي انسان مي كند. بنابراين در روند درك فلسفه احكام نبايد نظر را به نتايج طبيعي و تجربي مشخص كرد و نسبت به ماوراي آن غافل بود. غسل نيز يكي از اين احكام است كه فلسفه هاي متعددي ممكن است داشته باشد. آنچه را كه ما با دانش اندك خويش مي توانيم بگوييم امور زير است:

اعمال عبادي داراي شرايطي خاص و برنامه اي ويژه است؛ مثلاً در مورد نماز همه بايد رو به قبله نماز بخوانند، با آن كه خداوند در جهت خاصي نيست. پس چرا بايد همه رو به قبله نماز بگزارند؟

از فلسفه هاي اين حكم، ايجاد وحدت در عمل است تا به تدريج منتهي به وحدت اجتماعي و نزديك شدن افراد به يكديگر گردد. حال اگر هر كس به طرف دلخواه خود نماز بخواند و يا به شكل دلخواه خود آن را به جا آورد، به نظر شما چه وضعيتي پيش مي آمد؟ آيا مسلمانان مي توانستند حتي در مسجدي تجمع نمايند تا چه رسد امت واحده تشكيل دهند؟

در مورد غسل نيز علاوه بر اين كه نظم خاص عمل موجب قانونمند شدن آن مي گردد و از بروز اختلافات جلوگيري مي كند، از نظر روحي نيز آثار مثبت و ارزنده اي در خود دارد؛ علاوه بر اين كه غسل از عبادات است و بايد با نيّت و قصد قربت انجام گيرد.

از اين رو اگر كسي سال ها در دريا غوطه ور باشد، ولي نيت غسل و عبادت نكند، غسل انجام نداده است.

از اهداف و فلسفه هاي مهم عبادات آن است كه در تفكّر و بينش آدمي، آن روح تسليم را در برابر خالق هستي بخش فراهم آورد و او را از گردن فرازي و سركشي - كه ريشه همه تباهي هاست - باز دارد.

نيت در هر عبادت و عملي - علاوه بر انتظام بخشي به بينش انسان - آثار تلقيني ويژه اي در روح و روان انسان دارد كه بحث درباره آن مجالي وسيع مي طلبد.

در وضو چرا سه بار و بيشتر شستن دست و صورت حرام است يعني مي توانست فقط جايز نباشد حكمت به كارگيري اين واژه چيست؟

پرسش

در وضو چرا سه بار و بيشتر شستن دست و صورت حرام است يعني مي توانست فقط جايز نباشد حكمت به كارگيري اين واژه چيست؟

پاسخ

به نظر مي رسد، قبل از پاسخ به اين پرسش چند توضيح و روشن سازي در مورد همين سؤال داشته باشيم:

1. از لحاظ اصطلاحِ كارشناسانه ي فقهي، هيچ تفاوتي بين دو واژه ي «حرام است» و «جايز نيست» وجود ندارد؛ چه اين كه نتيجه ي هر دو اين است كه مكلّف هيچ تأييد و مجوزي از خداوند براي انجام يك كار به دست نياورده و در صورتِ ارتكاب، دچار عقاب و عذاب مي شود.

2. در اين كه منظور از هر مرتبه شستن چيست؟ و آيا ملاك، نيّت است يا شستن تمام عضو؟ بحث فقهي وجود داشته و مقلّد هر يك از مراجع بايد به فتواي مرجع خود مراجعه نمايند(مسأله 248 از توضيح المسايل مرحوم آية الله خميني). مثلاً طبق نظر حضرت آية الله تبريزي، اگر چندين مرتبه آب ريخته شود و تمام عضو هم شسته گردد، ولي شما نيّت مرتبه ي اول داشته باشيد، همان بار اول محسوب مي شود. ولي آية الله بهجت و آية الله فاضل لنگراني، ملاك در هر بار شستن را، فرا گرفته شدن عضو توسط آب دانسته و نيت و قصد را شرط نمي دانند. از اين رو با دو بار آب ريختن كه عضو كاملاً شسته شود، ديگر اجازه ي ريختن آب براي بار سوّم وجود نداشته و حرام است (اين دو كلمه، مترادف اند). از اين جهت، اين دو كلمه هم معنا بوده و تفاوتي ندارند تا بخواهيم حكمت آن را جستجو كنيم.

امّا چرا سه بار شستن، حرام است؟

1. وضو يك موضوعِ عبادتي است كه بايد به قصد «قربت و

نزديكي به خدا» انجام شود؛ و روشن است كه خدا به عنوان هدف و مقصد، بايد بيانگر چگونگي آمدن به سوي او و راه تقرّب باشد و و در اين رابطه، عبادتگر عاشقانه به عيّنت بخشيدن به آن چيزي مي پردازد كه از او خواسته اند. و در اين مورد، خداوند نمي پسندد شخصي با سه بار شستن بخواهد به خدا نزديك شده و نماز بخواند و قطعاً علت اين چيزي جز مصلحت و حكمتِ الهي نمي باشد.

2. در برخي از روايات، از سه بار شستن به «بدعت» تعبير شده. يعني كاري كه به تغيير و دست كاري در مكانيزم دين و احكام و آداب حقيقي آن مي انجامد. پس شستن بار سوّم، موجب مي شود كه وضو از اصالت اوليه و الهي خود خارج شده و از عبوديّت و تسليم به دل بخواهي بودن و نفساني شدن تبديل گردد.

3. همچنين در تعدادي ديگر از روايات، شستن تا دو بار را از سنّت ها و روش هاي پيامبر اكرم(ص) دانسته و بار سوم را سنّت شكني و خروج از روش و الگوي ايشان مي داند. خلاصه اين كه: وضو، مقدمه ي عبادتي بزرگ است و اين مقدمه به حفظِ سنّت ها بستگي دارد، نه سنت شكني و از بين بردن هنجارها و اصالت هاي فرهنگ عبادت.

بنده آن باشد كه بند خويش نيست Eجز رضاي خواجه اش در پيش نيست
4. علاوه بر آن چه گفته شد چه بسا حرمت بار سوم براي جلوگيري از اسراف باشد كه خود اسراف از محرمات است

چرا از ناخن گرفتن در بعضي روزها نهي شده است ؟

پرسش

چرا از ناخن گرفتن در بعضي روزها نهي شده است ؟

پاسخ

فلسفه واقعي احكام الهي بطور كامل براي ما روشن نيست؛ لكن مي توان گفت كه همه دستورات الهي _ اعم از واجب، حرام، مستحب و مكروه _ بر اساس يك مصالح و مفاسدي وضع شده اند و خداوند حكيم _ كه از همه جوانب كار ما آگاه است و مصالح و مفاسد ما را كاملاً مي داند _ براي تكامل ما اين احكام را وضع فرموده و به وسيله پيامبرش براي ما بيان كرده است. ازاين رو در رابطه با همين مسأله مستحبي ناخن گرفتن علاوه بر مسأله بهداشتي ونظافت، به زمان آن نيز توجه شده است. شايد حكمت آن، اين باشد كه خواسته اند از همين طرق نيز درس منظم بودن به ما بدهند؛ يعني، بگويند مؤمن بايد در همه چيز و در همه كارهايش منظم باشد (حتي در ناخن گرفتن).

البته ممكن است حكمت هاي ديگري نيز داشته باشد كه بر ما پوشيده است .

مطالبي در مورد "حكمت تيمم" مي خواهم ؟

پرسش

مطالبي در مورد "حكمت تيمم" مي خواهم ؟

پاسخ

در قرآن مجيد پس از آن كه حكم وضو و غسل را بيان مي فرمايد, آمده است:

«فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدأ طيبأ؛ و [اگر] آبي نيافتيد, پس با خاك پاك تيمم كنيد». (سوره مائده، آيه 6)

در اين باره مي توان گفت، خاك پاك، همانند آب پاك يكي از راه هاي تطهير و پاكي است. اما بايد دانست در وضو, غسل و تيمم آن چه بيش از پاكي ظاهري و طهارت از «خبث» مهم است؛ پاكي باطني و طهارت از «حدث» مطرح مي باشد كه اگر چه بدن تميز باشد, اما با وضو و غسل به نيت نزديكي به خداوند نشاط و نورانيت باطني حاصل مي شود و شرط آمادگي براي انجام عبادت تحقق پيدا مي كند. و هم چنين در صورت عدم وجود آب, با انجام تيمم به نيت نزديكي به خداوند , خاكساري خود را به درگاه خداوند نشان مي دهيم. و شرط آمادگي براي انجام عبادت حاصل خواهد شد.

احكام فقهي در موارد بسيار ريزي جاري و ساري هستند. همانند احكام غسل و وضو و ... فايده اين احكام چيست و در كمال آدمي چه تاثيري دارد؟

پرسش

احكام فقهي در موارد بسيار ريزي جاري و ساري هستند. همانند احكام غسل و وضو و ... فايده اين احكام چيست و در كمال آدمي چه تاثيري دارد؟

پاسخ

.قبل از پرداخت به بخش اصلي پاسخ، توجه شما را به چند نكته فرا مي خوانيم:

1. اساساً راز نياز به دين (كه دانش فقه نيز جزئي از اوست) اين مي باشد كه دين و فقه مجموعه قوانين و روشهايي است كه پاسخگوي تمام نيازها و خواسته هاي انسان در ابعاد جسمي، روحي، دنيوي و آخرتي ، مي باشد . به عبارتي ، هر قانونگذار وقتي مي تواند صلاحيت قانونگذاري در مورد انسان و جهان را دارا باشد كه اطلاعي دقيق و همه جانبه از تودرتوي شخصيت آدمي و جهان اطرافش داشته باشد. و چون دين و فقه از سوي خدا (بعنوان خالق همه چيز و عالم به همة هستي ) تدوين گرديده، از اينرو شايسته آگاهي و عمل به آن است.

2. و همچنين از لحاظ كلامي _ عقيدتي نيز لازم است كه خداوند تمام آنچه به صلاح بندگان بوده و آنان را به منافع رهنمون گشته و از خسارت ها و مضرات دور مي نمايد را تبيين و ابلاغ كند؛ و گرنه چنين خدايي كه مسير هدايت و خسارت را از يكديگر تفكيك ننمايد، بي ترديد ظالم و بخيل بوده و شايستهء خدايي نخواهد بود. و دقيقاً به همين هدف است كه علم فقه به تمام جزئيات پرداخته ؛ چون تمام اين نكات در هدايت بشريت (و بلكه كل عالم) مؤثر مي باشد و اصلاً نگفتن و نبودن اين دستورات جزئي و كلي، منافات با عناوين دين

اسلام از قبيل «كمال» ، «جاودانگي» و «تأمين كننده دنيا و آخرت» دارد. در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه اسلام چگونه به شناسايي و ابلاغ حقائق ديني مي نمايد؟

3. در پاسخ به سوال ياد شده ، مي توان به سيستم افكار و قانون اسلام اشاره داشت:

الف) بخشي از دانسته ها، ناظر به پي ريزي بنيان فكري و تئوريك بوده و از آن به «علم عقايد» ياد مي شود

ب) قسمتي ديگر، حكمت هايي اند كه منش چگونه زيستن را به انسان ياد مي دهد و به «علم اخلاق» مشهور است .

ج) و آنگاه قوانيني كه به تنظيم فعل و كنش و واكنش مي پردازند را به «احكام و فقه» ناميده اند نكته شايان توجه آن است كه : ارتباط زنجيره وار احكام شرعي آنقدر قوي و تاثير گذار است كه بازتاب يك حكم شرعي (با تمام دقائق و جزئياتش) بر ساير ابعاد و حوزه هاي جسم و روح مشهود مي باشد. مثلاً «لقمه حرام» موجب «قساوت قلب» و مردگي روح بوده و در اين راستا، در نسل و تبار نيز آتش فساد اخلاقي را شعله ور مي سازد؛ حال آنكه به ظاهر هيچ ربطي بين لقمه حرام و اثراتش بر نسل و فرزندان مشاهده نمي شود. از اينرو بايد دين را يك سازمان به هم پيوسته بدانيد نه يك جمع پر از اجزاء نامرتبط كه توجه يابي توجهي به هر يك ، در كل مجموعه بي تأثير باشد.

4. احكام شرعي به مناسبات و ارتباطات جسم و روح (نيازها ، ويژگيها ، خطرات و منافع) توجه كامل داشته و دقت هاي بسيار ريز

دين، بي ترديد ناظر به همين تلازم و ارتباط دو طرفه است؛ بدينگونه كه : عدم رعايت اين احكام (چه كلي و چه جزئي) به مفهوم بر هم زني تعادل جسم و روح است.

يك مثال از ارتباط حكم ديني با كمال آدمي

دانش امروز ، ضرر گوشت خوك را وجود كرم «تريشيين» مي داند؛ اما دانش احكام احكام فقهي، هم اين و هم فراتر از آن را، كه وجود نوعي ضرر معنوي است كشف كرده و به خاطر ضررمند بودن اش بر جسم و روح ، آن را تحريم نموده.(در ادبيات دين، به هر آنچه ضرر آفرين مي باشد (پزشكي، اخلاقي، اجتماعي و..) عنوان «حرام» صدق مي كند).

حضرت امام رضا(ع) فلسفه حرمت گوشت خوك را اينگونه تبيين مي فرمايند: «خوك ، حيواني است شهوت ران... ! چندانكه غريزه شيطاني شهوت، آنچنان وجودش را تسخير نموده كه بر خلاف ساير حيوانات در نوعي غيرت داشته و از تعدي همنوعان به جنس ماده شان جلوگيري مي كنند، او نسبت به چنين اموري بي تفاوت و عاري از احساس است. و چون حالت ياد شده از طريق خوردن گوشت خوك نيز سرايت پيدا مي كند، خداوند آن را حرام نمود تا مرض بي غيرتي در بين مردم رواج نيابد» (علل الشرايع ، شيخ صدوق).

با ملاحظه در اين روايت، در مي يابيم كه ان حضرت (بعنوان معلم اخلاق و طب) ، چگونه بر عنصر «غيرت» و تاثير منفي گوشت خوك بر آن (توام با سايرضررها) عنايت ويژه داشته ...

حال خود قضاوت كنيد: اگر فقه و احكام فقهي، رابطه گوشت خوك با غيرت را نفرموده بود، از كدامين راه مي توانستيم

چنين بينشي بدست آوريم؟ براي ارزيابي كار كرد «غيرت» بر «كمال» نيز به رواياتي كه در اين زمينه وجود دارد مراجعه نمائيد . احاديثي از قبيل: «ان الغيره من الايمان و ان المذاء من النفاق» ؛ غيرت، نشانه ايمان است ؛ همچنان كه بي غيرتي شاخه اي از نفاق مي باشد»(كنز العمال، 7065 از پيامبر اكرم(ص)).

دانش آزمايشگاهي (و بويژه طب گياهي) اين را كشف مي كند كه هر غذا و موجود طبيعي، همواره داراي يك ويژگي ذاتي به نام «مزاج» است . مثلاً : طبيعت «برنج» را «سرد» تشخيص داده و آنرا براي «سرد مزاج ها » مناسب نمي بيند؛ اما دانش فقه و احكام شرعي (با عنايت به خواستگاه عصمت و فرانگري اش) به تشخيص طبيعت و مزاج «سرشت روحي _ خلقي» پديده ها نيز اقدام كرده و رابطه آنها با دو بعد جسم و روح را ارزيابي نموده و در نهايت به تجويز يا تحريم حكم مي فرمايد.

اينك به يادداشت مقدمات گفته شده ، در قالب پاسخ به چند مورد مذكور در سوال ، قسمت اصلي جواب از اين چيستي و چرائي را بيان مي كنيم:

حضرت رسول اكرم(ص) توصيه فرموده اند كه : «اذا غضبت فتوضا»؛ براي برطرف ساختن آتش خشم و غضب ، وضو بگيريد (قرآن و روانشناسي ، دكتر محمد نجاتي ، نشر آستان قدس رضوي).

در اين رابطه ، با بهره گيري از مطالعات و تحقيقات انجام شده چنين توضيح داده مي شود كه : شستن قسمت هايي از بدن ، آنهم روزي چند بار با فواصل خاصي از كار و زندگي روزانه، باعث استراحت و آرام سازي عضلات و

كاهش تشنجات جسمي و رواني انسان مي شود.

و نيز از جمله مستحبات وضو، مسواك كردن و سه بار مضمضه كردن يعني آب پاكيزه به درون دهان بردن و دهان را با آب شستن و به بيرون ريختن آن و همچنين سه بار «استنشاق» يعني: بالا كشيدن آب به درون بيني و بيرون ريختن آن است. در اين خصوص نيز چنين گفته شده: بيني، هر چند حاوي تركيباتي مانند «ليزوزيم» و بعضي اسيدهاي چرب آزاد با اثر ضد باكتريايي مشخص است، اما همواره كانوني از تجمع مواد معلق در هوا و انواع باكتري است. (مخصوصاًٌ «استافيلكوك طلائي و انواع كوآگولاز منفي » و «كوكسي هاي گرم و منفي» ) . در اثر تجمع اين باكتري ها ، عفونت هاي بيماري زا پيدايش نموده و امراض التهابي نظير سينوزيت، اوتيت مياني، لارنژيت، بيماريهاي تنفسي و حتي زخم هاي جلدي و بيماريهاي مجاري ادراري بوجود مي آيند. اما از بهترين راهكارها در تقليل يا ايمني سازي از امراض ياد شده، همين كار مستحبي «استنشاق» است.Dr. Mostafa Ahmad (1986) Hownasolin Albution Keeps health Bulletin of Islamic medicine vol 4

حضرت امام رضا (ع) علت وجوب شستن تمام بدن در هنگام غسل جنابت را چنين تبيين مي فرمايد : « چون جنابت از تمام بدن و جاي جاي پيكره تان خارج شده و همه جسم را آلوده مي كند؛ پس براي رفع اين آلودگي فراگير بايد همه بدن را غسل داد». (وسايل الشيعه، ج1 ، ص 466).

شما نيز در رساله احكام مراجع معظم تقليد مي خوانيد: «اگر حتي به اندازه سر سوزني بدن موقع غسل شسته نشود، غسل باطل است

». و اين همان چيزي است كه دانشمندان آنرا پذيرفته اند؛ طبق بررسيهاي فيزيولوژي، دو سلسله اعصاب نباتي به نام «سمپاتيك» و «پارا سمپاتيك» در بدن وجود دارند كه در سراسر بدن ريشه دوانيده و نفوذ دارند؛ و حالت جنابت هم موقعي پديد مي آيد كه عدم توازن (ارگاسم يا = اوج لذت جنسي) بوجود آيد و در نتيجه اين دو اعصاب به واكنش مي پردازند و طبق روايت فوق، تمام بدن را از ذرات جنابت مي پوشانند و در اين صورت است كه در غسل، تطهير همه بدن الزامي مي نمايد.

سخن پاياني و نتيجه گفتار: هر ابزار و اختراعي در صورتي مثبت تلقي مي شود كه در راستاي هدف توليد و اختراعش قرار گيرد؛ چنانكه يك دستگاه آب ميوه گيري بايد همان كاركرد مخصوص به خود را داشته باشد، در غير اين صورت چه فايده و مزيتي را داراست؟ به همين گونه نيز «انسان» را توصيف مي كنيم. كمال آدمي ، حركت اوست در مسير خلقت و آفرينش اش؛ و اين نيز همان «عبوديت» و «بندگي» است . اما همچنانكه پيمودن راه به آدرس نياز دارد، پويش صراط عبوديت نيز «شيوه» مخصوص به خود را طلب مي كند و دقيقاً بر سر دو راهي «كدام شيوه، منش حقيقي بندگي است؟» كه علم فقه و دين دستمان را مي گيرد: راهمان مي نمايد و چند و چون قانون عبادت را نشان مي دهد از اينرو، كليات يا جزئيات بسيار ريز احكام فقهي به منزله «قانون اساسي و تشريحي عبوديت» اند. و هر جوينده كمالي راهي جز «عبادت» ندارد و فقه مبين چگونگي آن عبادت است.

جان كلام اينكه : فقه، آموزاننده «مرام عاشقي و عبوديت» بوده و متون فقهي (قرآن و حديث و رساله هاي مراجع معظم تقليد) ، همان «مرام نامه» عاشقي و بندگي اند.

دين ، با عبوديت (تسليم) آغاز شده (غرر، 2338) و به هدف اقامه حدود و مرزهاي الهي پيش مي رود (همان 6373) دو روايت از حضرت اميرالمومنان علي(ع)

بنده آن باشد كه بند خويش نيست جز رضاي خوجه اش در پيش نيست

گر ميرد خواجه او را پا و دست دست ديگر آورد كاين هست

نه ز خدمت مز خواهد نه عوض نه سبب جويد زا عرش نه عرض

جهت مطالعه بيشتر رك اسرار عبادت، آقاي جوادي آملي؛ پاسخ به پرسشهاي مذهبي ، آيه المكارم شيرازي.

دليل شركت در تشييع جنازه چيست؟ (براي ميت و شركت كننده)

پرسش

دليل شركت در تشييع جنازه چيست؟ (براي ميت و شركت كننده)

پاسخ

تشييع جنازه موجب تذكر، پند گرفتن و به ياد مرگ افتادن است و در روايات بر آن تأكيد شده است.

همچنين موجب آمرزش گناهان تشييع كننده بنا به آنچه در روايات آمده و نيز موجب تكريم ميت مؤمن و تسلاي خاطر بازماندگان او خواهد بود.

علت دير يائسه شدن زنان سيده نسبت به زنان غير سيده چيست؟

پرسش

علت دير يائسه شدن زنان سيده نسبت به زنان غير سيده چيست؟

پاسخ

اصل يائسگي، يك امر تكويني است كه در اثر كهولت، قواي تخمك سازي زنان از كار افتاده و نو سانات هرموني و واكنش هاي رحم از بين مي رود و در نيتجه براي هميشه حيض نمي شوند. بنابراين يائسگي از موضوعاتي نيست كه مبتني بر استنباط از شرع باشد، بلكه از موضوعات و واقعيات خارجي بوده كه شارع مقدس، احكامي را براي آن مقرر نموده است.

تعيين شرايط و احكام يائسگي، متوقف بر علل پيدايش اين واقعيت خارجي است به عبارت ديگر چه عواملي در موضوع يائسگي مؤثر است.

واقعيت آن است كه براي يائسگي نمي توان زمان دقيقي را براي همه زن ها معين نمود. عوامل متعددي در پيدايش يائسگي مؤثر است، كه در درجه اول وضعيت ژنتيكي و وراثتي فرد است و در درجه دوم شرايط اقليمي و نيز شرايط ظاهري فرد نظير قدرت جسمي، نوع تغذيه و سوابق پزشكي دارد. [بيماري هاي زنان، نو واك، ترجمه دكتر بهرام قاضي جهاني، ص 728]

بنابراين اگر حيض و يائسگي از امور اعتباري يا تكويني صددرصد ثابت و بي تأثير از شرايط بود، همه زن ها به يك نحو حايض يا يائسه مي شوند ولي چنين نيست، از اين رو به لحاظ مسأله ژنتيك و عامل وراثت كه زنان سيده با زنان غير سيده تفاوت دارند، زمان يائسه شدن آنان نيز متفاوت است.

البته توجه داريد كه شرايط شخص و ويژگي هاي جسمي و روحي هر يك از بانوان خواه سيده يا غير سيده باشند با يكديگر متفاوت است، از اين رو سن پنجاه يا شصت

سال يكي از مشخصات است، اما امكان دارد قبل از اين سن نيز افراد يائسه شوند لذا تأثير شرايط اقليمي و جسمي و روحي هر يك از اشخاص، در اين حكم لحاظ شده است.

چرا اهل سنت در وضو پاهاي خود را مي شويند اما شيعيان پاهاي خود را نمي شويند و مسح مي كنند؟

پرسش

چرا اهل سنت در وضو پاهاي خود را مي شويند اما شيعيان پاهاي خود را نمي شويند و مسح مي كنند؟

پاسخ

پيش از پرداختن به جواب توجه به چند نكته لاҙŠاست:

1 - همه مسلمانان اعم از شيعه و سني در صدد عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) هستند و اگر در مواردي بين مسلمانان اختلاف وجود دارد، به دليل اختلاف در برداشتها است/

2 - امروزه عموم اهل سنت معتقد به شستن پا در وضو هستند، اما فخر رازي در ذيل آيه «فاعلسلوا وجوهكم...» مي گويد پيرامون شستن و مسح پا در وضو چهار نظر وجود داشته است. الف: لزوم شستن پا؛ ب: لزوم مسح؛ ج: تخيير بين مسح و شستن؛ د: جمع بين شستن و مسح/

(س) - در روايات اهل سنت روايات فراواني وجود دارد كه دستور به شستن مي دهد اما روايات قابل توجهي نيز مبني بر لزوŠمسح پا يافت مي شود كه 10 حديث را طبري در تفسير خود نقل كرده است. بر اساس يكي از اين روايات ابن عباس مي گويد: "اَلْوُضوُُ غَسْلَتانِ وَ مَسْحَتانِ"{1}

«وضو دو شستن "صورت و دستها" و دو مسح "سر و پاها" است»

همچنين بر اساس برخي از اين روايات همچون اَنَس، عكرمه، شعبي، عامر، قتاده مي گويند:

«وظيفه در وضو مسح پاها مي باشد نه شستن آنها.»{2}

اينك در جواب سؤال فوق بايد گفت:

اهل سنّت و شيعه براي كيفيت وضو به آيه ذيل استناد كرده اند:

"فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَيْديَكُمْ اِليَ الْمَرافِقِ وَ امْسَحوُا بِرُؤسِكُمْ وَ اَرْجُلكُمْ اِليَ الْكَعْبيْنِ"{3}

(«براي وضو) صورتها و دست هايتان را تا مرفق بشوييد و سرهايتان و پاهايتان - تا قوزك - را مسح نماييد»

به عقيده علماي اهل سنّت كلمه «اَرْجُلكُمْ» عطف به كلمه «وُجوُهَكُمْ» است و

همچنانكه وجوه - صورتها - را بايد شست، ارجل - پاها - را نيز بايد شست/

شيعيان نيز براي مسح پا در وضو به آيه فوق استناد كرده اند و گفته اند كلمه «اَرْجُلكُمْ» عطف است به كلمه «رُؤسكُمْ» و همچنان كه "رئوس" - سرها - را بايد مسح كرد «ارجل» را نيز بايد مسح كرد. آنها مي گويند «ارجلكم» در كنار «رؤسكم» است و بر اساس قواعد ادبي، بايد به نزديكترين كلمه - رؤسكم - عطف شود. بر اين اساس بايد پاها را مسح نمود. علاوه براين شيعه به روايات زيادي از ائمه: استناد كرده است كه آنان دستور به مسح پا داده اند/

فقهاي مسلمان - خواه شيعه و خواه سني - در بيان كيفيت و چگونگي وضو، به اين آيه استدلال كرده اند:

"يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاْ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَيْديَكُمْ اِليَ الْمَرافِقِ وَ امْسَحوُا بِرُؤسِكُمْ وَ اَرْجُلكُمْ اِليَ الْكَعْبيْنِ"{4}

«اي مؤمنان هر گاه براي اقامه نماز آماده شديد صورتها و دستها را تا مرفق بشوييد و سرها و پاهايتان را تا قوزك مسح نماييد.»

در استدلال به آيه فوق، بزرگان و علماي ادب بحثهاي فراواني دارند كه در كتابهاي تفسيري شيعه و سني آمده است. در اينجا تنها به اين نكته اشاره مي شود كه كلمه «أرجلكم» دو نوع قرائت شده است؛ يك قرائت به نصب و ديگري قرائت به «كسر». طبق قواعد ادبيات عرب هرگاه يك جمله بر جمله ديگر به وسيله حرف «واو» يا حروف ديگر، عطف گرفته مي شود جمله معطوف، حكم جمله معطوف عليه را از نظر اعراب - رفع، نصب و جر - و همچنين از نظر حكمي كه بر سر جمله معطوف وارد شده پيدا

مي كند. اين قاعده در آيه مورد بحث پياده شده " وَ امْسَحوُا بِرُؤسِكُمْ وَ اَرْجُلكُمْ" در اين قسمت از آيه دو جمله آمده است كه يك جمله به جمله ديگر به وسيله واو عطف شده يعني جمله "وَ اَرْجُلكُمْ اِليَ الْكَعْبيْنِ" به كلمه "برؤسكم" عطف شده است. لازمه عطف آن است كه فعل "وَ امْسَحوُا" بر جمله معطوف وارد شود. يعني به اين صورت خوانده شود «وامسحوا برؤسكم» و «امسحوا بأرجلكم». - مسح كنيد به سرها و مسح كنيد به پاهايتان - اين در صورتي است كه قرائت به كسره باشد و اگر قرائت به نصب باشد آن هم نيز به همين صورت است. البته با اين تفاوت كه در صورت كسره عطف شده بر ظاهر رؤسكم كه به وسيله حرف جر مجرور است و محلاً منصوب است چون مفعول وامسحوا مي باشد. و چون (با) كه حروف جر است بر مفعول وارد شده و او را مكسور مي خوانيم از اين رو اگر جمله بر او عطف شود هم جايز است به نصب خوانده شود و هم جر، لذا قرأ معروف كه هفت نفر هستند هر دو قرائت را در آيه تجويز كرده اند/

با توجه به آنچه گفته شد روشن مي شود كه چرا شيعيان پاها را مسح مي كنند. بر اساس قواعد أدبي (ارجلكم) بايد به نزديكترين جمله قبلي عطف گرفته شود، نه بر جمله اي كه فاصله فراواني دارد/

از اين رو برخي از فقهاي اهل سنت مانند داود اصفهاني قائل به تخيير شده است. يعني هم شستن و هم مسح جايز است بنابراين شستن پاها طبق قواعد أدبي كه در تفاسير اهل سنت نيز آمده صحيح نيست و وضوي شيعيان

موافق آيه كريمه و روايات فراواني است كه از ائمه عليه السلام و صحابه و تابعين نيز آمده است/

[1].- تفسير طبري، (ص) / 82

[2]. تفسير طبري، ج (ص)، ص 82/

[3]. سوره مائده، آيه (ص)/

[4]. همان/

موضوع: محرميت همسر

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پرسش

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پاسخ

براي اين كه پاسخ اين پرسش و پرسش هاي ديگري كه درباره علل و فلسفه احكام مطرح مي شود، روشن گردد، بهتر است يك اصل اساسي و قاعده كلي درباره فلسفه احكام بيان شود تا در همه موارد، قانع كننده باشد/

براي مثال ما وقتي به زندگي روزانه خود مي نگريم، مي بينيم، هنگامي كه بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه هايي مركب از چند داروي مخصوص مثل آمپول، كپسول، قرص و.... براي ما مي نويسد و دستور مي دهد كه هر يك از اين داروها را به كيفيتي خاص و در زماني معين مورد استفاده قرار دهيم و از برخي غذاها و نوشيدني ها اجتناب كنيم. در چنين موردي، ما بدون آن كه از خصوصيات داروها سؤالي كنيم، دستورهاي پزشك را به كار مي بنديم، زيرا به علم، دانش و تخصص او در رشته پزشكي ايمان داريم و مي دانيم كه او جز معالجه و بهبودي ما، منظور ديگري ندارد. همين طور وقتي به يك مهندس ساختمان مراجعه مي كنيم و از او مي خواهيم كه براي ما ساختمان زيبايي بسازد، اگر او بگويد فلان نقشه، براي زمين شما مناسب است و نيز به فلان لوازم و مصالح احتياج داريد، ما چون به تخصص او در رشته ساختمان ايمان داريم و مي دانيم كه او نمي خواهد به ما زيان و ضرري برساند، لوازم و ابزار كار را براي او تهيه مي كنيم و در اختيارش قرار مي دهيم، بي آن كه در كار او چون و چرايي كنيم/

اين دو مثال و مواردي نظير آن، روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را در

رشته خود متخصص بداند و نيز بداند كه قصد زياني در كار او نيست، قطعاً به دستورهاي او در آن رشته خاص بدون آن كه از او توضيحات زيادي بخواهد، عمل خواهد نمود/

با ذكر اين مقدمه مي توان گفت احكام و مقررات ديني هم، نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان ديني، از طرف خداوند براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي او را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي ما معتقد باشيم كه اين احكام، از علم بي پايان خداوند نشأت گرفته و به حكمت، لطف و مهرباني خداوند، ايمان داشته باشيم و نيز بدانيم كه پيامبران الهي نيز در تبليغ و رساندن احكام به هيچ وجه گرفتار خطا و لغزش نمي شوند، با كمال جديت و بدون هيچ اضطراب و ترديدي، به دستورهاي ديني عمل مي كنيم و هيچ نيازي نمي بينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام مطلع باشيم تا بدان عمل نماييم، زيرا مي دانيم كه خداوند دانشي بي آغاز و پايان دارد و هر چه مقرر فرموده است، به خير و صلاح مإ؛آآظظس بوده و انبياي الهي در بيان احكام كوچكترين اشتباهي مرتكب نشده اند/

كسي كه به علم، حكمت و بي نيازي مطلق خداوند ايمان داشته باشد، كوچكترين ترديدي نخواهد داشت كه تمام احكام و مقررات اسلامي، داراي مصالح و فوايدي مي باشد، زيرا علم و حكمت خداوند ايجاب مي كند كه هيچ فرماني بدون رعايت مصالح بندگانش صادر نشود؛ البته معناي اين سخنان، اين نيست كه كسي نبايد از فلسفه احكام سؤال كند و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو در اين زمينه رفت، زيرا ترديدي نيست كه هر كسي حق دارد كه با تمام وسايل

ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد؛ و خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است چنان كه در قسمتي از آيات قرآن مجيد و بسياري از كلمات پيشوايان دين توضيحاتي درباره فلسفه احكام داده شده است. از سوي ديگر يك سلسله قراين عملي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد نيز پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است/

خلاصه سخن اين كه ما حق داريم از فلسفه احكام پرسش كنيم و تا اندازه اي هم امكان رسيدن به پاسخ موجود است ولي هرگز نبايد توقع داشت كه با معلومات محدود بشري بتوان به تمام جزييات اسرار و فلسفه احكام دست يافت، زيرا اين احكام از مبدأيي سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانش هاي گسترده امروز در برابر دانش او، به مانند قطره در برابر دريا هم نيست و اساساً ناچيزي معلومات ما در برابر مجهولاتي كه با آن روبرو هستيم چنان است كه امروز دانشمندان بزرگ و تراز اول جهان، با صراحت كامل بدان اعتراف مي كنند/

حضرت رضا(ع) مي فرمايد: «اِنّا وَجَدْنا كلَّما اَحَلَّ الله تباركَ و تعالي ففيه صَلاحُ العِبادِ و بقائُهم و لَهُم اِلَيْهِ الحاجُْ الَّتي لا يَستَغنونَ عنها و وَجدنا المُحرّمَ مِن الاشيأِ؟ الحاجْ لِلعباد اليه و وَجدنا مُفسِداً داعياً اِلي الفنأِ و الهَلاك»;{1} ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم براي زندگي و ادامه آن، به آن چيزها نيازمنداند و براي آنان مصحلت و فايده هايي دارد و چيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد، فنا و هلاكت بشر مي شود/

بر همين اساس

است كه دانشمندان مي گويند: احكام شرع، تابع مصالح و مفاسد واقعي است، يعني هيچ چيز، بدون جهت حلال و يا واجب نمي شود يعني اين گونه نيست كه خداوند براي مثال شراب را بي هيچ علت و ضرري حرام، و يا نماز صبح را بي هيچ مصلحت و فايده اي واجب كرده باشد. البته وقتي گفته مي شود، فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد تنها فوايد جسمي و بهداشتي آن در نظر گرفته شود بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي و هر نوع فايده اي ديگر كه فرض شود نيز همه جزو مصالح بندگان به شمار مي آيد. چه بسا يك حكم فايده اي جسمي براي بشر نداشته باشد، ولي روح او را تهذيب نمايد. براي نمونه ممكن است گذاشتن پيشاني بر روي زمين به هنگام سجده، اثر بهداشتي نداشته باشد، ولي همين كه روح تواضع و بندگي در مقابل خدا را در انسان پرورش مي دهد و تكبّر را از انسان دور مي كند، خود بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مي شود/

گاه نيز ممكن است فايده يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد. براي مثال اسلام مي گويد استعمال ظروف طلا و نقره حرام است، فرض كنيد كه اين حكم هيچ مصلحت فردي نداشته باشد - كه البته اين گونه نيست - ولي عمومي شدن اين كار، موجب مي شود كه قسمت مهمي از ثروت مملكت در خانه ها متمركز شود و در نتيجه زيان هاي اقتصادي براي جامعه و ملت به بار آيد و نيز عده اي براي تهيه غذاي مورد نياز خود دچار مشكل باشند، ولي دسته اي ديگر در ظروف طلا و نقره غذا بخورند و به اين وسيله اختلاف طبقاتي فاحشي

پديد آيد و چه بسا مشكلاتي به وجود آيد كه حتي اجتماعي را دچار بحران كند. و يا در مورد فلسفه زكات مي توان گفت يكي از فوايد و دلايلي كه باعث وجوب پرداخت زكات شده است اهتمام اسلام به رفع اختلاف طبقاتي است چنانكه در برخي احاديث نيز بدين مسأله اشاره شده است.{2}

به طور خلاصه مي توان گفت تمامي ابعاد فلسفه احكام و واجبات و محرمات، مثل فلسفه تحريم شراب - كه ضررهاي جسمي و روحي آن از نظر علمي هم ثابت شده است - و وجوب نماز، زكات، وضو و غسل - كه يكي از دلايل وجوب وضو و غسل نظافت و پاكيزگي است - براي ما روشن نيست. براي مثال نمي دانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت است و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ يا چرا هنگام وضو گرفتن، بايد دست ها را از بالا به پايين بشوييم؟ و يا اين كه چرا وقتي گندم به حدّ معلومي رسد، زكات به آن تعلق مي گيرد و/// /

اما از سوي ديگر يقين داريم كه اين خصوصيات بدون فايده و مصلحت نيست زيرا همان گونه كه يادآوري شد خداوند حكيم، هيچ حكمي را بدون حكمت و مصلحت تشريع نفرموده است و كسي كه به علم و حكمت بي پايان خداوند ايمان داشته باشد، دانستن يا ندانستن فلسفه احكام هيچ تأثيري در عمل او ندارد و بلكه در هر صورت، با جديّت كامل درصدد اطاعت و انجام دادن دستور الهي برمي آيد، و شايد يك جهت اين كه پيشوايان ديني چندان در موضوع فلسفه احكام و جزييات آن، وارد نشده اند همين باشد كه خواسته اند مقررات اسلامي به عنون

يك سلسله قوانين مقدس، پيروي شود و از اين راه، روح ايمان و بندگي و اطاعت در افراد تقويت گردد تا در مقابل فرمان خداوند دانا، حكيم و مهربان، هيچ چون و چرايي روا دانسته نشود/

در خاتمه، لازم است به سه نكته توجه شود:

1- دلايلي كه در مورد علت بعضي احكام در برخي روايات وارد شده است، بيشتر يكي از دلايل و فوايد آن حكم است؛ براي مثال در روايت آمده است كه علت لزوم دفن ميّت اين است كه مردم، از بوي تعفّن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض و بيماري ها نگردد. اين گفتار، معنايش اين نيست كه فلسفه وجوب دفن ميّت تنها همين مسأله است، بلكه مقصود روايت بيان يكي از دلايل اين مسأله است/

2- براي بيان فلسفه وجوب احكام نياز به پاسخ هاي قطعي و اثبات شده وجود دارد و اگر چه در مورد برخي احكام مانند حرمت شراب و يا استفاده ازگوشت مردار چنين دلايلي وجود دارد اما در مورد ساير احكام هنوز دانش بشري به آن مرحله نرسيده است كه تمام ابعاد آن را كشف كند؛

3- اما در پاسخ به پرسش ياد شده بايد گفت وضو و غسل، هم داراي فوايد بهداشتي است و هم از نظر اخلاقي و معنوي براي انسان سودمند است از اين رو با قصد قربت و براي خدا انجام مي شود اين اعمال اثر تربيتي نيز دارد زيرا مفهوم آن اين است كه از سرتا قدم براي اطاعت خدا گام برمي داريم. در روايتي از امام رضا(ع) نقل شده كه فرمود: «انما امر بالوضؤ و بدأ به لان يكون العبد طاهراً اذا قام بين يدي الجبار

عند مناجاته اياه مطيعاً له فيما امره نقياً من الادناس و النجاسْ مع ما فيه من ذهاب الكسل و طرد النعاس و تزكيْ الفواد للقيام بين يدي الجبار»;{3} براي اين دستور وضو داده شده كه آغاز عبادت با آن است و بندگان وقتي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند پاك باشند و دستورهاي او را به كار بندند و از آلودگي ها و پليدي ها بركنار شوند. علاوه بر اين وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت از انسان دور شود و قلب او براي قيام در محضر خداوند نور و صفا يابد/

غسل نيز به مانند وضو داراي فوايد بهداشتي، اخلاقي و معنوي مي باشد و طبق تحقيقات دانشمندان اين موضوع ثابت شده كه از جمله اموري كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وادار و تعادل از دست رفته را تأمين كند تماس آب با بدن انسان است شايد از همين روست كه در شرع مطهر تأكيد شده كه بر اثر تماس آب با بدن، تعادل كامل در سراسر بدن برقرار مي گردد/

در روايتي امام رضا(ع) مي فرمايد: «انَّ الجنابْ من كل جسده فلذلك وجب عليه تطهير جسده كله»؛جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد و لذا بايد تمام بدن را شست.{4}

از نظر اخلاقي و معنوي غسل نوعي عبادت و پرستش به حساب مي آيد كه اگر بدون نيت قربت و اطاعت فرمان الهي انجام گيرد باطل است بنابراين غسل جنابت هم شستشوي جسم است و هم به جهت لزوم قصد قربت در آن، شستشوي جان است و چنين است كه در غسل، روح به سوي خدا و معنويت، و جسم به سوي پاكي و نشاط

سوق مي يابد.{5}

[1]. علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 93/

[2]. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 6، ص 25 - 31/

[3]. همان، ج 1، ص 257/

[4]. همان، ص 466/

[5]. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 6، ص 295/

موضوع: عصر غيبت و وظايف ما

ترتيب وضو گرفتن چرا د رمذهب شيعه با اهل سنت تفاوت دارد در صورتي كه از ظاهر معاني آيات قرآن چنين بدست مي آيد كه مثلاً دست ها را تاآرنج بشويند درحالي كه شيعيان برعكس تا مچ مي شويند؟

پرسش

ترتيب وضو گرفتن چرا د رمذهب شيعه با اهل سنت تفاوت دارد در صورتي كه از ظاهر معاني آيات قرآن چنين بدست مي آيد كه مثلاً دست ها را تاآرنج بشويند درحالي كه شيعيان برعكس تا مچ مي شويند؟

پاسخ

بدون ترديد مسلمانان درآغاز دوره اسلام همانند پيامبر"ص" وضو گرفتند و دراين زمينه هيچ اختلافي ذكر نشده ست واختلاف وتفاوت پس ازوفات رسول اكرم"ص" روي داد وطبق تاريخ تا زمان عمر هم مردم همانند پيامبر وضو مي گرفتند ودر زمان عثمان بود كه اختلاف و تفاوت دربارة وضو ميان مردم رخ داد وآغاز كننده اين اختلاف خود عثمان بود."1"

واهل بيت"ع" كيفيت وضوي پيامبر"ص"را به ما نقل كرده اند پس وضويي كه ما الان مي گيريم همان طريقه وضو گرفتن پيامبر"ص" و امامان معصوم است.

وعلت اختلاف ميان شيعه واهل سنت آيه شريفة 6 سوره مباركه مائده است كه قرآن مي فرمايد : "يا أيها الذين آمنوا اذا اقمتم الي الصلوه فاغساوا وجوهكم وايديكم الي المرافق وامسحوا برؤوسكم وارجلكم الي الكعبين "

توضيح اين آيه شريفه وحدود شستن اعضاء وضو:

1- در اين آيه حد شستن صورت نيامده است ولي درروايات ائمه"ع" بيان شده كه حد صورت ازجهت طول از رستنگاه مو تا چانه واز جهت عرض آنچه در ميان انگشت وسط و ابهام (انگشت شست) قرار مي گيرد ذكر شده و اين درحقيقت توضيح همان معنايي است كه از كلمه وجه درعرف فهميده مي شود.

حد دست كه بايد در وضو شسته شود. تا آرنج ذكر شده زيرا مرافق جمع مرفق معني آرنج است و چون هنگامي كه گفته مي شود دست را بشوئيد ممكن است به ذهن چنين برسد

كه دستها را تا مچ بشوييد، زيرا غالباً اين مقدار شسته مي شود ولي قرآن مي فرمايد : "تا آرنج بشوييد "الي المرافق" ولذا "الي" در آيه براي بيان حد شستن است نه كيفيت شستن كه بعضي توهم كرده اند وخيال كرده اند كه آيه مي فرمايد بايد دستها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشويد (چنانكه برخي از اهل سنت قائل هستند)

توضيح بيشتر اينكه : اين مسأله مانند اين است كه انسان به كارگري سفارش كند ديوار اطاق را از كف تا يك متر رنگ كند. روشن است منظور اين نيست كه ديوار از پائين به بالا رنگ شود بلكه بايد اين مقدار رنگ شود نه بيشتر ونه كمتر پس فقط مقداري از دست كه بايد شسته شود درآيه ذكر شده واما كيفيت آن درسنت پيامبر"ص" بوسيله اهل بيت"ع" به ما رسيده است وآن شستن آرنج است به طرف سرانگشتان.

3- كلمه "ب" در "برؤوسكم" طبق برخي از روايات ائمه"ع" وتصريح بعضي از اهل لغت به معني تبعيض است يعني قسمتي از سر را مسح كنيد كه در روايات ما محل آن به يك چهارم پيش سر محدود شده و بايد قسمتي ا زاين يك چهارم را هرچند اندك باشد با دست مسح كرد.

4- قرارگرفتن "ارجلكم" در كنار "رؤوسكم" شاهد آن است كه پاها نيز بايد مسح شود نه اينكه آن را بشويند."2"

خلاصه اين كه : طريقه وضو گرفتن در شيعه طبق قرآن كريم است و كيفيت آن از طريق ائمه اطهار"ع" كه همان سنت پيامبر"ص" است به ما رسيده است.

منابع :

(1) تفسير نمونه،ج4،ص288 - 285

(2) فقه تطبيقي،محمد جواد مغنيه،ترجمه كاظم پورجوادي،ص4و3 ، وضوي

پيامبر تأليف حجه الاسلام سيد علي شهرستاني، ترجمه حسين صابري،ص140

آيا در بارة علت دفن انسان پس از مرگ مطلبي در قرآن آمده است

پرسش

آيا در بارة علت دفن انسان پس از مرگ مطلبي در قرآن آمده است

پاسخ

در قرآن مجيد، فلسفه و حكمت وجوب دفن بدن انسان پس از مرگ مطلبي نيامده امّا در روايات بر اين امر پرداخته شده است

امام هشتم مي فرمايد: "همانا امر شده به دفن ميّت تا اين كه ظاهر نشود براي مردم فساد جسد او، و زشتي قيافة وي و اذّيت نشوند افراد جامعه از بوي بد او، و نيز متاذّي نگردند، از بيماري و آفت و فسادي كه جنازة ميّت چه بسا در پي داشته باشد]باعث مريضي ديگران شود[ و براي اين كه بدن ميّت از ديد دوستان و دشمنان وي مخفي باشد; تا دوستان محزون نشوند و دشمنان شماتت و خوشحالي نكنند." در اين حديث حكمت هاي فراواني براي دفن ذكر شده كه به چند مورد آن اشاره مي شود:

1. حفظ احترام مرده چون اگر دفن نشود، بدن به زودي متعفّن مي گردد، قيافه تغيير مي كند و حيوانات صحرا، آن را طعمة خود قرار مي دهند، و اين امور، بي احترامي بزرگي به متوفّا و بستگان وي مي باشد و بديهي است كه هيچ كس راضي نيست كه عزيز او به اين سرنوشت گرفتار شود.

2. بدن مرده به انواع ميكروب ها آلوده است و اين سبب ابتلاي افراد جامعه به بيماري هاي خطرناك مي گردد.

3. مردم از بوي بد او اذيت مي شوند.

4. دفن نشدن مرده سبب آزردگي دوستان و شادشدن دشمنا است

از قرآن مجيد استفاده مي شود كه نخستين بدني كه دفن شد، بدن هابيل فرزند آدم بود(وسائل الشيعه شيخ حرعاملي

ج 2، ص 819، نشرمكتبه الاسلاميه ) كه به دست برادرش قابيل كشته شده و او كيفيت دفن را از كلاغي آموخت "فَبَعَث َ اللّه ُ غُراب_ًا يَبحَث ُ فِي الاَرض ِ لِيُرِيَه ُ كَيف َ يُوَري سَوءَة َ اَخِيه ِ قال َ ي_َوَيلَتي َ اَعَجَزت ُ اَن اَكون َ مِثل َ ه_َذا الغُراب ِ فَاُوَرِي َ سَوءَة َ اَخي فَاَصبَح َ مِن َ النّ_َدِمين (مائده 31) پس خداوند كلاغي را برانگيخت كه زمين را به چنگال گود نمايد تا به او بنمايد كه چگونه بدن مردة برادر را زير خاك پنهان سازد; ]قابيل با خود گفت اي واي بر من آيا من از آن عاجزترم كه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادر را زير خاك پنهان كنم ]پس برادر را به خاك سپرد[ و از اين كار سخت پشيمان گرديد."

در حديثي امام صادق مي فرمايد: "هنگامي كه قابيل برادر خود را كشت او را در بيابان افكنده بود. درندگان به سوي جسد هابيل روي آوردند. قابيل برادر خود را مدتي به دوش كشيد، لكن باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند كه چه موقع جسد را به خاك مي افكند تا او را بخورند; در اين موقع بود، خداوند زاغي را فرستاد كه خاك هاي زمين را كنار زد و جسد زاغ ديگر را در آن قرار داد و به روي آن خاك ريخت قابيل كه اين منظره را تماشا مي كرد، جسد برادر خويش را به خاك سپرد."( مجمع البيان مرحوم طبرسي ج 3، ص 185، ذيل آيه نشر كتابفروشي اسلاميه تفسيرنمونه آية ..مكارم شيرازي وديگران ج ص 352، انتشارات دارالكتب الاسلاميه )

از امام صادق از ابتداي نسل آدم علي نبينا و... و اين

كه خداي متعال به آدم وحي كرد كه دختران خود را به ازدواج پسران خويش در آورد، سؤال شد: حضرت فرمود: "سبحان الله و تعالي عن ذلك علواً كبيراً; منزه است خدا و بزرگ تر است از اين كه اصل و اساس خلقت انسان و اوليا و انبيا و مؤمنان را بر امر حرامي قرار دهد، آيا خداوند قدرت نداشت كه موجودي و جُفتي از حلال براي آنان خلق كند.( تفسيرصافي فيض كاشاني قدس سره ، ج 1/415، نشر موسسه اعلمي للمطبوعات _ بيروت _ لبنان . )"

بعضي مفسّران اين روايات را معتبر مي دانند و معتقدند كه فرزندان آدم (برادر يا خواهر) ازدواج نكردند، بلكه خداوند براي آن ها حور يا جّن آفريد. مرحوم فيض كاشاني به اين نظر معتقد است ( تفسيرصافي پيشين ص 418. ) لكن انصاف اين است كه قول علاّمه طباطبايي ره به واقع نزديك تر است چون مطابق با ظاهر قرآن است افزون براين كه روايات فراواني نيز مويّد اين مطلب مي باشد; بنابراين رواياتي كه ازدواج برادر با خواهر را نفي مي كند بايد طرد نمود چون با ظاهر آيه شريفه منافات دارد.

لكن ترديدي نيست هر يك از ديدگاه ها را كه بپذيريم فلسفه ازدواج زياد شدن نسل بشر است خداوند، غريزه جنسي را در انسان قرار داد و ازدواج را تشريع فرمود تا بدين وسيله نسل بشر فراوان گردد و اگر ازدواج در بين فرزندان آدم تشريع نمي گرديد، با فوت فرزندان آدم نسل انسان منقرض مي شد.

چرا بعضي ها ولد الزنا را ناپاك مي دانند در حالي كه او تقصيري ندارد؟ و فرقش با ديگران در چيست ؟

پرسش

چرا بعضي ها ولد الزنا را ناپاك مي دانند در حالي كه او تقصيري ندارد؟ و

فرقش با ديگران در چيست ؟

پاسخ

ولد الزنا ناپاك نيست و همانند بقيه افراد مي باشند، گرچه افرادي كه از راه زنا متولد شده اند از جهت حقوقي و شرعي احكامي دارند. از جمله اين كه ارث نمي برند و از پذيرفتن بعضي مناصب اجتماعي مانند امامت جماعت و قضاوت و مرجعيت محروم هستند، ولي در تكاليف شرعي با انسان هاي حلال زاده تفاوتي ندارند و دولت اسلامي موظف است كه از آنها مانند ساير افراد بدون سرپرست نگهداري كند و عاقبت آنها نيز بستگي به راه و روشي دارد كه در زندگي برگزيده اند و مسلما اگر ايمان داشته باشند و كارهاي صالح انجام بدهند و به تكاليف شرعي خود عمل نمايند، نزد خدا مأجور خواهند بود؛ امّا از آن جايي كه در افراد حرام زاده زمينه گناه و شرارت خيلي زياد است، احتمال اين كه به سوي گناه و جنايت كشيده شوند از افراد معمولي خيلي زيادتر است و بر دولت و مردم است كه تكفل و سرپرستي آنها و فراهم كردن امكانات زندگي سالم براي آنان را عهده دار شوند و آنها را به صورت صحيح تربيت كنند تا زمينه بروز بعضي از انحرافات از آنان گرفته شود. بنابراين زنازاده نيز مانند ديگران داراي اراده و قدرت انتخاب و نيز داراي عقل و هوش و فطرت الهي است؛ ولي در عين حال، گناه گرايي در او بيشتر مي باشد. اكنون اگر او برخلاف سائقه شديد غريزي، به حكم عقل، شرع و فطرت تن نهاد، پاداشي افزون تر از ديگران دارد؛ زيرا مبارزه جدي تري با نفس كرده است. در نتيجه مي توان گفت كه اولاً او نيز مسلوب الاراده در برابر گناه نيست و

ثانياً اگر كار نيك و ترك گناه كند، نزد خدا مأجور است و از آتش دور خواهد بود.

دليل حرمت نبش قبر چيست ؟ تا چه زمان نمي شود نبش قبر كرد؟

پرسش

دليل حرمت نبش قبر چيست ؟ تا چه زمان نمي شود نبش قبر كرد؟

پاسخ

چون نبش قبر هتك حرمت انسان است، لذا جايز نيست. تنها در مواردي بسيار استثنايي مي توان به اين كار مبادرت ورزيد كه در فقه و قانون مشخص شده است. نبش قبر تا زماني كه بدن متلاشي نشده جايز نيست؛ ولي بعد از متلاشي شدن آن، اشكال ندارد.

فسيل شناسي و باستان شناسي از مصاديق نبش قبر نيست و هيچ اشكالي ندارد.

چرا شيعيان در وضو سر و پا را مسح مي كنند؟

پرسش

چرا شيعيان در وضو سر و پا را مسح مي كنند؟

پاسخ

اين سوئال داراي دو بخش است : 1- چرا شيعه در وضو سر و پا را مسح مي كند و با توجه به آيه وضو, آيا شستن پا معقول تر نيست ؟ 2- چرا شيعه دست را از بالا به پايين مي شويد؟ بخش اول : از ديدگاه فقهي , منشائ اختلاف شيعه و سني در مسائله مسح پا, ريشه در آيه مباركه 6 ((سوره مائده )) دارد (از ديدگاه تاريخي , ريشه اختلاف چيز ديگري است كه در پايان اين پاسخ ذكر خواهد شد). خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاه فاغسلوا وجوهكم و ايدكم الي المرافق وامسحوا برئوسكم وارجلكم الي الكعبين )). كلمه ((ارجلكم )) در آيه به دو صورت قرائت شده است : 1- ابن كثير, حمزه , ابوعمر و عاصم (در روايت ابوبكر) آن را به جر ((ارجلكم )) قرائت كرده اند. طبق اين قرائت ((ارجلكم )) به ((روئوسكم )) عطف شده است زيرا ((روئوسكم )) نيز مجرور است . پس حكم آن نيز بايد مانند حكم ((روئوسكم )) مسح باشد. 2- نافع و ابن عامر (در روايت حفص ) آن را به نصب (ارجلكم ) خوانده اند. اهل سنت مي گويند طبق اين قرائت ((ارجلكم )) به ((ايديكم )) عطف شده است زيرا ((ايديكم )) نيز منصوب است . پس بايد حكم آن نيز مانند حكم ((ايديكم )) غسل يعني شستن باشد. شايد در ابتدا چنين توهم شود كه شيعه به قرائت اول و اهل سنت به قرائت دوم عمل كرده

است و هر يك قرائت ديگر را قبول ندارد اما چنين نيست . هم شيعه و هم اهل سنت فتواي خود را بنا بر هر دو قرائت تفسير مي كنند. در اين نوشتار نخست رائي شيعه بنا بر هر دو قرائت به طور مستقل تبيين گشته , اشكال هاي اهل سنت پاسخ گفته مي شود, سپس به تاريخچه اختلاف در مسح پا اشاره مي شود. بنا بر قرائت جر: واضح است كه ((ارجلكم )) عطف به ((روئوسكم )) است و چون فعل معطوف عليه ((امسحوا)) است حكم پا نيز وجوب مسح مي شود. اشكال : شايد ((ارجلكم )) عطف به ((ايديكم )) باشد و به دليل مجاورت با يك اسم مجرور (يعني روئوسكم ) جر گرفته است مانند ((حجر و ضب ج خرب )) كه ((خرب )) صفت ((حجر)) است و بايد مرفوع باشد ولي به دليل مجاورت با ((ضب )) مجرور شده است (حجر = لانه ; ضب = سوسمار ; خرب = ويران ) پاسخ : اولا" جر به دليل مجاورت غلط است و فقط به دليل ضرورت شعر مانند مثال مذكور جايز است و قرآن كريم از استعمال غلط مبري است . ثانيا": جر به دليل مجاورت فقط در جايي است كه قرينه اي بر آن باشد مانند مثال مذكور چرا كه معلوم است ((خرب )) نمي تواند صفت ((ضب )) باشد و فقط مي تواند صفت ((حجر)) قرار گيرد ولي در آيه مباركه چنين جري باعث اشتباه مي شود و قرينه اي بر آن وجود ندارد. ثالثا": جر به دليل مجاورت فقط بدون حرف عطف در كلام عرب صحيح است اما

با حرف عطف به هيچ وجه صحيح نيست . بنا بر قرائت نصب : در وهله اول دو احتمال وجود دارد: 1- عطف به ((ايديكم )) كه حكم آن وجوب غسل مي شود. 2- عطف به محل ((روئوسكم كه حكم آن وجوب مسح مي شود. اما با دقت در ادبيات عرب مي فهميم كه فقط احتمال دوم صحيح است زيرا: اولا": عطف محل در كلام عرب صحيح و شايع است مانند ((ليس هذا بعالم و لا عالما")) كه ((عالما")) عطف به محل ((بعالم )) شده است و محل ((بعالم )) نصب است و اين در كلام عرب شايع است و اختصاص نيز به ضرورت شعر ندارد (ر.ك :ابن هشام , مغني اللبيب ). ثانيا": عطف ((ارجلكم )) به ((ايدكم )) جايز نيست زيرا باعث فاصله شدن يك جمله فعليه اجنبي بين معطوف و معطوف عليه است و اين در كلام عرب غلط است . پس عطف به محل ((روئوسكم )) متعين است و در نتيجه حكم ((ارجلكم )) نيز وجوب مسح مي شود. آنچه درباره ظاهر آيه مباركه بنا بر هر دو قرائت گفته شد تنها رائي شيعه نيست و مفسرين اهل سنت نيز آيه مباركه را بنا بر هر دو قرائتش مطابق رائي شيعه در وجوب مسح مي دانند و آنچه از تحليل ادبي آيه گفته شد تماما" از تفاسير اهل سنت بود كه مي توانيد به كتاب تفسير كبير, فخر رازي , دارالكتب العلميه تهران , ج 11, ص 161, ذيل آيه 6 سوره مائده , مسائله 38 رجوع كنيد. علاوه بر قرآن روايات فراواني نيز در وجوب مسح وارد شده است :

منابع شيعي : وسائل الشيعه , ج 1, كتاب الطهاره , باب 25 از ابواب الوضوئ, ص 294 (دار احيائ التراث العربي ). منابع سني : علاوه بر اقوال مسح از سوي صحابه كه در پاسخ ذكر خواهد شد, مسند احمد, ج 1, ص 108 و 158 (دارالفكر) - كنزل العمال , ج 9, ص 448, ح 26908 (موئسسه علوم القرآن ) - سنن ابي داود, ج 1, ص 42, ح 164 (داراحيائ التراث العربي ) - الغارات به نقل از امالي شيخ مفيد (مصنفات شيخ مفيد, ج 13, ص 267 - مسند احمد, ج 1, ص 67 (دارالفكر). در اينجا اين سوئال مطرح مي شود كه چگونه اهل سنت با وجود تفسير آيه به وجوب مسح حكم به وجوب غسل مي كنند؟ در اين نامه به اختصار پاسخ هايي كه اهل سنت براي فتواي وجوب غسل داده اند مطرح مي كنيم : پاسخ اول : زمخشري در تفسير آيه به قرائت جر مي گويد: پا از اعضايي است كه بايد در وضو شسته شود, لذا امكان اسراف در آن زياد است خداوند براي جلوگيري از اسراف ((ارجلكم )) را به ((روئوسكم )) عطف كرده است نه براي اين كه مسح شود بلكه براي اين كه بفهماند در شستن آن اسراف نكنيد (زمخشري , الكشاف , دارالمعرفه , ج 1, ص 326, ذيل آيه 6 مائده ). نقد: در صورت و دست ها نيز امكان اسراف هست . گذشته از اين كه اين مطلب فلسفه بافي است و به هيچ وجه با ظاهر قرآن سازگاري ندارد. پاسخ دوم : پس از ((ارجلكم )) قيد ((الي

الكعبين )) دارد و اين قيد قرينه وجوب غسل است . اين قرينيت را به دو صورت بيان كرده اند: 1- بيان حد فقط در غسل مي آيد نه در مسح . مقصود آنان اين است كه چون در ((ايديكم الي المرافق )) حد به ((الي )) ذكر شده است و اينجا نيز در ((ارجلكم الي الكعبين )) حد به ((الي )) آمده است پس حكم هر دوغسل است , (ر.ك : فخر رازي , التفسير الكبير, ج 11, ص 162 والقرطبي , الجامع لائحكام القرآن , دارالفكر, ج 6, ص 91). نقد: ((الي )) در ((ايديكم الي المرافق )) و در ((ارجلكم الي الكعبين )) هر دو براي بيان حد است اما اين نكته كه در جمله اول براي بيان حد وجوب غسل است از فعل آن يعني ((اغسلوا)) فهميده مي شد نه از ((الي )) پس ((الي )) هيچ قرينيتي در غسل ندارد. در جمله دوم نيز بايد از فعل آن يعني ((امسحوا)) فهميده شود. اين نكته را برخي از مفسرين اهل سنت نيز تصريح كرده اند, (ر.ك : ابن حزم , المحلي , دارالاذفاق الجديده , بيروت , ج 2, ص 56, مسائله 200). پاسخ سوم : محمد رشيد رضا در تفسير المنار, ج 6, ص 234 مي گويد: وجوب مسح معقول نيست زيرا اگر باتري دست پاي كثيف و گرد و غباري را مسح كنيد كثيفي پا به دست نيز سرايت مي كند و اين با حكم وضو كه پاكيزگي است مخالف است . نقد: اولا" اعضاي وضو بايد قبل از مسح پاك باشند و پاكيزگي آن قبل از شروع در

وضو حاصل مي شود. ثانيا": شستن دستان و پاها بعد از اتمام وضو نيز ممكن است و بلكه پاكيزگي در بدن و لباس نمازگزار از مستحبات نماز است . ثالثا": حكمت وضو فقط پاكيزگي نيست اگر اين گونه بود چرا اين ترتيب خاص و اين اعضاي خاص و با نيت قربت بايد انجام شود؟ پاسخ چهارم : صاحب المنار مي گويد (همان , ص 233) قوي ترين دليل بر عليه شيعه اين است كه غايت رجلين ((الي الكعبين )) است و اين جز با شستن حاصل نمي شود. نقد: اولا" مراد از كعبين نزد شيعه استخوان روي پاست و استخوان اطراف مچ پا. ثانيا", به فرض كه چنين باشد چرامسح الي الكعبين ممكن نيست . شايد او تصور كرده است كه رطوبت دست تا به كعبين برسد خشك مي شود!!! پاسخ پنجم : ابن حزم در المحلي , ج 2, ص 57, مسائله 200 مي گويد با وجود اين كه قرآن دلالت بر وجوب مسح مي كند و اخبار فراواني نيز بر وجوب مسح داريم اما يك روايت وجود دارد كه همه آنها را نسخ مي كند و آن اين خبر است . ودر روايت ديگري آمده است كه در سفر رسول خدا از او جدا شديم و وضو گرفتيم و مسح بر پا كرديم . آن حضرت با صداي بلند دوبار يا سه بار فرياد زد: واي بر پاها از آتش , (محمدبن اسماعيل , صحيح بخاري , مكتبه عبدالحميد احمد حنفي , مصر, ج 1, كتاب العلم , ص 18, باب من رفع صوته , ح 1). نقد: اولا", اين روايت وجوب مسح

را ثابت مي كند زيرا مگر ممكن است صحابه رسول خدا وضو را بلد نباشند. يقينا" اعمال وضو را درست بلد بوده اند زيرا وضو عملي است كه هر روز بارها انجام مي دادند و بارها از رسول خدا ديده بودند. ثانيا", تنها نكته اي كه مورد اعتراض رسول خدا قرار گرفته عدم رعايت شرايط وضو بوده است . مثلا" آنان با پاهاي نجس مسح كرده اند و پيامبر آنان را نهي كرده است و اين مطلب خيلي نزديك به ذهن است زيرا عرب عادت داشت كه ايستاده بول كند و بول به پاهاي او بپاشد واگر آنان بدون اين كه پاهاي خود را تطهير كنند مسح كنند مسحشان باطل است , (ر.ك : طبرسي , مجمع البيان , دارالفكر, ج 2, ص 258, ذيل آيه 6 سوره مائده ). پاسخ ششم : رواياتي هست كه در آن غسل رجلين آمده است مانند روايت عثمان خليفه سوم كه مردم را جمع كرد و جلوي آنان وضو گرفت : دست راستش را داخل ظرف كرد و بر دست چپش ريخت و سه بار شست , سپس سه بار مضمضه كرد و سه بار استنشاق كرد, سپس سه بار صورتش را شست , سپس سه بار دستش را تا مرفق شست , سپس سرش را مسح كرد, سپس پاهايش را خوب شست , سپس گفت ديدم رسول خدا اينگونه وضو گرفت , (كنزالعمال , ج 9, ص 441, ح 268883). نقد: اولا", از بين صحابه پيامبر اكرم به نقل خود اهل سنت , بسياري از آنان قائل به مسح بوده اند مانند: ابن عباس كه گفت الوضوئ

غسلتان و مسحتان يعني وضو دو شستن دارد و دو مسح كردن و انس كه مسح بر پاي كرد و زماني كه حجاج گفت پاهاي خود را در وضو بشوييد گفت خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت و آيه ((وامسحوا بروئوسكم وارجلكم الي الكعبين )) را خواند. و عكرمه كه گفت : پاها را نبايد شست بلكه بايد مسح كرد و شعبي كه گفت جبريل مسح را نازل كرد نمي بيني كه در تيمم آنچه در وضو شسته مي شود مسح مي شود و آنچه را در وضو مسح مي كنند رها مي شود و عامر كه گفت جبرئيل درباره پا مسح را نازل كرد. قتاده كه گفت خدا دو شستن و دو مسح كردن را واجب كرد. و بسياري از صحابه ديگر. براي اين اقوال ر.ك : 1- طبري , تفسير طبري , ج 6, ص 82 2- قرطبي , الجامع لاحكام القرآن , ج 6, ص 92 3- فخر رازي , التفسير الكبير, ج 11, ص 161 4- ابن حزم , المحلي , ج 2, ص 59 براي مثال ابن حزم مي گويد: ((و قد قال بالمسح علي الرجلين جماعه من السلف , منهم علي بن ابيطالب و ابن عباس والحسن و عكرمه والشعبي و جماعه غيرهم . ثانيا", روايات اهل سنت در اين زمينه متعارض است و هنگامي كه روايات در يك مسائله متعارض شد وظيفه آن است كه به قرآن كريم رجوع شود و روايتي كه مطابق قرآن بود اخذ شود و قرآن طبق اعتراف اهل سنت مسح را واجب كرده است . اشكال : برخي از اين مسائله پاسخ

داده اند كه حال كه روايات در اين زمينه متعارض است , اگر نتوان احتياط كرد بايد به قرآن رجوع كنيم ولي خوشبختانه در اينجا احتياط ممكن است . برخي از اينها, احتياط را در غسل دانسته اند زيرا مي گويند شستن مشتمل بر مسح كردن هم هست پس كسي كه پاهايش را بشويد هم به فتواي غسل عمل كرده و هم به فتواي مسح , (ر.ك : محمد رشيد رضا, تفسير المنار, دارالفكر, ج 6, ص 234). برخي ديگر نيز احتياط را به مسح و شستن دانسته اند يعني اول مسح كند و سپس بشويد (اين قول در جميع منابع مذكور در اين جزوه به صاحب تفسير طبري يعني ابن جرير طبري نسبت داده شده است ). پاسخ : مسح و غسل در آيه وضو در مقابل هم به كار رفته است پس معنا ندارد كه بگوييم غسل شامل مسح هم مي شود. گذشته از اين كه شيعه مسح را با رطوبت وضو قائل است نه با رطوبت جديد. پس غسل و مسح ضد هم هستند نه يكي شامل ديگري . و احتياطي كه از طبري نقل شده نيز فقط براي كسي كه ادله مسح را تمام نداند معنا دارد ولي اگر ادله مسح را تمام و صحيح بداند جايي براي اين احتياط نيست واين احتياط بدعت محض است . پس خود طبري در اين احتياط معذور است ولي ما ادله كافي در مسح داريم . ثالثا": وضوي همه مسلمانان تا خلافت عثمان صورت واحدي داشته و مانند وضوي كنوني شيعه بوده است . اين مسائله با آيه قرآن نيز تطبيق دارد كه مي

فرمايد: ((وامسحوا بروئوسكم و ارجلكم )), (مائده , آيه 6) در اين آيه خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است , در حاليكه اهل تسنن پاها را مي شويند, علت تغيير وضو اين بود كه عثمان در اواسط دوران خلافت خود نسبت به چگونگي وضوي پيامبر گرفتار ترديد شد, او سپس وضوي پيامبر را به شكلي كه اكنون در ميان اهل سنت مرسوم است اعلام نمود. اين قضيه مورد مخالفت بسياري از صحابه پيامبر واقع شد, لكن حكومت اموي بنا به اغراض سياسي در نقاط مختلف اسلامي شيوه عثمان را تبليغ كردند و جوي به وجود آوردند كه برخي از صحابه جرائت مخالفت با روش دستگاه حاكم را نداشت و در نتيجه اين گونه وضو گرفتن رواج يافت . براي آگاهي بيشتر ر . ك : وضوئالنبي من خلال ملابسات التشريع , علي الشهرستاني , نشر مشعر.

چرا شيعيان در وضو دست را از بالا به پايين مي شويند؟

پرسش

چرا شيعيان در وضو دست را از بالا به پايين مي شويند؟

پاسخ

Jاولا", هيچ يك از مذاهب اهل سنت شستن دست ها را از پايين به بالا واجب يا مستحب نمي دانند بلكه اصلا" ((الي )) در قرآن را به معناي ((مع )) مي گيرند, (ر.ك : الفقه علي المذاهب الاربعه , عبدالرحمن الخريري , دارالفكر, ج 1, ص 53 و حليه العلمائ في معرفه مذاهب الفقهائ, القفال , مكتبه الرساله الحديثه , ج 1, ص 145). اما شيعه به دليل روايات وارده از معصومين (ع ) شستن صورت ودست ها را از بالا به پايين واجب مي داند, (ر.ك : وسائل الشيعه , داراحيائ التراث العربي , ج 1, باب 19, ص 285). پس ظاهر آيه مباركه قرآن ((الي المرافق )) بنا به همه مذاهب اسلامي براي بيان مقدار عضو است نه جهت شستن .{J

فلسفه وجوب غسل مس ميت را بيان فرمائيد.

پرسش

فلسفه وجوب غسل مس ميت را بيان فرمائيد.

پاسخ

فلسفه حنوط كردن مرده چيست ؟

پرسش

فلسفه حنوط كردن مرده چيست ؟

پاسخ

حنوط كردن ميت بنا به دستور پيامبر اكرم(ص) انجام مي گيرد. در روايتي آمده است: جبرئيل از بهشت كافوري براي پيامبر(ص) آورد (به وزن چهل مثقال) و حضرت رسول آن را سه قسمت كرد: يك قسمت را براي خودشان و دو قسم ديگر را براي حضرت امير(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) قرار داد.

يكي از حكمت هاي حنوط كردن ميت، خوشبو كردن جنازه و از بين بردن بوي بد احتمالي آن به وسيله كافور است.

فلسفه اينكه بر سر قبر سه يا چهار مرتبه با سنگريزه مي زنند چيست؟

پرسش

فلسفه اينكه بر سر قبر سه يا چهار مرتبه با سنگريزه مي زنند چيست؟

پاسخ

مستندي براي اين عمل در روايات معصومين(ع) و كتاب هاي معتبر نيافتيم.

تلقين مرده واجب است يا مستحب و دليل اين كار چيست؟

پرسش

تلقين مرده واجب است يا مستحب و دليل اين كار چيست؟

پاسخ

روح در بدو ورود به «نظام برزخي» با يك عالم ناشناخته و جديد روبه رو است و به لحاظ مبهم بودن آينده و مسائل ديگر، در يك وحشت و ترس توأم با تحيّر و ابهام مخصوصي قرار مي گيرد. با اين وضعيت دو ملك نيز مي آيند تا آزموني سخت و پرسش هايي شك انداز كنند.

ممكن است روح در اين تحوّل بزرگ؛ يعني، انقطاع از دنيا و مواجه شدن با نظام جديد توأم با تحيّر و ترس، در تذّكر و يادآوري عقايد افكار خود و در ثبات آنها، گرفتار لغزش ها و تزلزل ها شود و در نتيجه در ساعات و لحظات اول آن، حضور ذهني و ثبات عقيدتي نداشته باشد و به نوعي پراكندگي، فراموشي همراه با اضطراب گرفتار شود؛ به صورتي كه حتي نام خود را نيز فراموش كند.

براي كم يا برطرف شدن اين پراكندگي، فراموشي و اضطراب در مقام پاسخ دهي به پرسش ها و «آزمون برزخي»، مستحب است كه براي ميّت «تلقين» خوانده شود تا عقايد و افكارش را به خاطرش آورند و آنها را به وي يادآوري كنند.

اين تذكر براي روح، در چنين وضعيتي، مسلماً سودمند بوده و او را براي پاسخ دهي در برابر پرسش از عقايد و افكار آماده مي سازد و چون «روح برزخي» با «بدن مادي» ارتباط و توجهي دارد و اين ارتباط در ساعات اوليه بيشتر است؛ طبعاً حركت دادن شديد بدن، توأم با خطاب به روح با اسم و مشخصات، توجّه روح را جلب و او را متوجه خطاب كننده و گفته هاي او مي كند و در هنگام تزلزل احتمالي و عدم تذكر احتمالي،

نسبت به عقايد و افكار حق و صحيح، باعث برطرف شدن تزلزل و موجب تذكر و عامل ثابت شدن عقيده و افكار حق مي شود.ر.ك: عروج روح، صص 103-105.

چرا مرده را كفن و دفن مي كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مي گذارند؟

پرسش

چرا مرده را كفن و دفن مي كنند و چرا طرف راست صورتش را بر خاك مي گذارند؟

پاسخ

احكامي كه در اسلام براي متوفي جعل شده براي احترام و به او، تسلي خاطر و احترام بازماندگان و عبرت گرفتن سايرين است.

آيا اگر متوفي را دفن نكنند و در گوشه اي بيندازند تا متعفن شود، بي احترامي به يك مسلمان نيست؟ آيا نبايد بين انسان و ساير حيوانات فرق گذاشت؟ از اين ها گذشته، اگر ميت را دفن نكنيم آيا متعفن شدن بدن وي باعث شيوع امراضي در جامعه نمي گردد؟و...

آيا وقتي صورت ميت را روي خاك مي گذارند، حاضرين بي اعتباري ظواهر دنيا و تجملات آن نيز پي نمي برند؟ آيا اين موضوع و بعضي از احكام ديگر ميت موجب نمي شود مردم به فكر مرگ و معاد بيفتند؟ و دست از آلودگي و ظلم و ستم بردارند؟ اگر پدر شخصي از دنيا برود و مردم جمع نشوند تا جنازه او را بردارند، بي احترامي و بي اعتنايي به آن شخص نيست؟ آيا ناراحتي او با اين عمل بيشتر نمي شود؟ اين ها قسمتي از فلسفه احكام وضع شده براي متوفي است، اما نمي توان مدعي شد اين احكام كه غير از اين حكمتي ندارد، چه آنكه احكام اسلام، همه داراي فلسفه و حكمت هايي است كه بعضي از آنها براي ما مكشوف و بعضي هنوز معلوم نشده است و ما احكام اسلام را مي پذيريم ولو به فلسفه آن نرسيده باشيم.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خروج ريح(باد معده) موجب بطلان وضو و نماز مي شود؟

پرسش

چرا خروج ريح(باد معده) موجب بطلان وضو و نماز مي شود؟

پاسخ

با انديشه در روايت ذيل، پاسخ روشن خواهد شد.

شخصي خدمت معصوم«عليهم السلام» رسيد و گفت: يابن رسول اللَّه! مقداري روغن داشته ام، و فضله موشي در آن افتاده چه كنم؟

حضرت فرمود: اگر جامد است، مقداري از اطراف آن را بردار و بقيه پاك است و اگر مايع است آن را بايد دور بريزي.

گفت: يابن رسول اللَّه! مقدار يك فضله چيزي نيست كه آن همه روغن را كنار بگذارم و از آن بگذرم.

حضرت فرمود: تو دين خود را سبك و كوچك، شمردي نه اين كه فضله موش را كوچك بداني.

اين يك واقعيّت است كه ما اگر دين و شريعت را به آن اندازه بزرگ دانستيم كه امام حسين«عليه السلام» آن همه برايش قرباني مي دهد خواهيم پذيرفت كه گاه تخلّف و بي ادبي كوچكي روزنه اي براي نفوذ شيطان خواهد شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پرسش

چرا در وضو گرفتن زن و مرد اختلاف است؟

پاسخ

بين وضو گرفتن زن و مرد اختلافي نيست، جز اين كه در وضوي زن يا مرد مستحبّات خاصّي هست كه بهتر است به آن عمل شود. استحباب اين موارد براساس مصالحي است كه عقل از درك آنها عاجز است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

غسلِ مسّ ميت چه حكمتي دارد؟

پرسش

غسلِ مسّ ميت چه حكمتي دارد؟

پاسخ

نبايد در عمل به احكام الهي، منتظر دانستن حكمت، فلسفه، مصلحت و مفسده آنها بود. انسان مؤمن مي داند تمام دستورهاي الهي، همگي از روي حكمت و مصلحت است و به همين دليل، از آنها پيروي مي كند. در احاديث، از علل برخي اوامر و نواهي الهي سخن به ميان آمده است. شايد يكي از علت هاي اين كه خداوند از علل تمامي احكام سخن به ميان نياورده، آن است كه با پيشرفت علم و دانش، انسان مي تواند از مصالح واجبات و مفاسدِ محرمات، اطلاع پيدا كند.

از جمله احكامي كه در برخي از روايات به علت آنها اشاره شده و انسان نيز به برخي از مصالح موجود در آن پي برده است، غسل مسّ ميت است. امام رضا7 درباره لزوم غسل ميت فرمود: «عِلَُّْ غسل الميت انه يغسل لان يطهر و ينظف من ادناس امراضه و ما اصابه من صنوف علله»;{1} «ميت براي اين غسل داده مي شود كه از پليدي هاي امراضش و آن چه از انواع ناخوشي ها به او اصابت كرده است، تطهير و تنظيف شود».

از اين روايت مي توان دو نكته را دريافت:

1. آلودگي هاي فراوان ميت؛ 2. اهتمام فراوانِ اسلام به بهداشت و پاكيزگي.

از آن جا كه بدن ميت در بردارنده انواع ميكروب هاست، تماس با آن احتمال آلودگي را در پي دارد. از اين رو، مس كننده بدن ميت - براي آن كه يقين كند از خطر بيماري نجات پيدا كرده است - بايستي تمام بدن خويش را با آب كه مايعي پاك كننده است، بشويد و تنها شستن محل تماس كافي نيست.

امام رضا7 علت ديگري براي

غسل ميت و غسل مس ميت ذكر كرده است: «علْ اخري: اغتسال من غسله او لامسه لظاهر ما اصابه من نضح الميت. لان الميت اذا اخرج الروح منه بقي اكثر افته»;{2} «علت ديگر براي لزوم غسل كسي كه ميت را شسته يا لمس كرده است، رفع آلودگي است كه از ظاهر بدن ميت به او اصابت مي كند؛ زيرا وقتي روح از بدن ميت بيرون مي رود، بيش تر آفت او باقي مي ماند.

طب جديد هم به اين موضوع اهميت داده و معتقد است كه هر گونه تماس با بدن ميت، امكان آلودگي و بيماري را به دنبال دارد. از اين رو، لازم است بعد از تماس با بدن مرده، تمامي بدن شسته شود. پژوهشگري در اين باره مي گويد: در سطح پوست بيمار، شمار بسياري ميكروب هاي بيماري به نام «استافيلوكك»، «استرپتوكك» و غيره وجود دارد. ميكروب هاي مذكور در پوست ها و «تفلسات» مريض، بي نهايت فراوان مي باشد. دكتر صدرالدين نصيري در اين باره مي گويد: «در هر سانتي متر مربع، تقريباً 40000 ميكروب وجود دارد. غير از ميكروب هايي كه در زمان بيماري در سطح پوست بيمار اجتماع مي كنند، تعداد ديگري از ميكروب ها كه به واسطه خاصيت حياتي (زنده بودن بيمار) نمي توانستند در سطح پوست، زنده بمانند، پس از مرگ قوي شده، افزايش مي يابند. در اين هنگام سطح پوست، محل و كانونِ سرايت و انتشار مستقيم بيماري هاي عفوني است. جالب اين جاست كه اسلام، غسل مس ميت را تنها در صورتي كه بدن ميت سرد شده باشد، لازم مي داند، و اين شايد بدين سبب باشد كه تا وقتي كه بدن ميت گرم است، ميكروب هايي كه در داخل بدن بوده اند، فرصت انتقال به سطح پوست را پيدا

نمي كنند/

شارع مقدس اسلام، بدن ميت را پيش از شستن، پليد دانسته و براي جلوگيري از ابتلا به بيماري ها، نسبت به كساني كه بدن ميت را مس مي كنند و دست مي مالند، غسل را لازم دانسته و شستن موضع (يعني محلي كه با ميت تماس پيدا كرده است؛ مثل دست) تماس را كافي ندانسته است تا از آلوده شدن اشخاص به ميكروب ها به قدر امكان جلوگيري شده باشد.{3}

در نتيجه، آلودگي هاي بدن ميت و وجود ميكروب هاي بسيار در ظاهر بدن مرده، باعث مي شود حتي الامكان از تماس با ميت خودداري كنيم و در صورت لزوم، براي حفظ تندرستي، خود را شست و شو دهيم. شايد غسل مس ميت، علل و اسباب ديگري كه علم روز هنوز بدان دست نيافته است داشته باشد/

[1].وسائل الشيعه، شيخ حرعاملي، ج 2، تتمه كتاب الطهاره، ابواب غسل الميت، ص 478 (باب 1 وجوب الغسل)، مؤسسه آل البيت قم/

[2].علل الشرايع، ج 1، باب 238 (باب العلْ التي من اجلها يغسل)، ص 300، انتشارات مكتبْ الداوري قم/

[3].قرآن و علوم روز، سيدجواد افتخاريان، غسل مس ميت، ص 29 - 28 (تهران، 1362)، انتشارات افتخاريان/

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پرسش

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پاسخ

براي اين كه پاسخ اين پرسش و پرسش هاي ديگري كه درباره علل و فلسفه احكام مطرح مي شود، روشن گردد، بهتر است يك اصل اساسي و قاعده كلي درباره فلسفه احكام بيان شود تا در همه موارد، قانع كننده باشد/

اسب است و نيز به فلان لوازم و مصالح احتياج داريد، ما چون به تخصص او در رشته ساختمان ايمان داريم و مي دانيم كه او نمي خواهد به ما زيان و ضرري برساند، لوازم و ابزار كار را براي او تهيه مي كنيم و در اختيارش قرار مي دهيم، بي آن كه در كار او چون و چرايي كنيم/

اين دو مثال و مواردي نظير آن، روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را در رشته خود متخصص بداند و نيز بداند كه قصد زياني در كار او نيست، قطعاً به دستورهاي او در آن رشته خاص بدون آن كه از او توضيحات زيادي بخواهد، عمل خواهد نمود/

ديني عمل مي كنيم و هيچ نيازي نمي بينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام مطلع باشيم تا بدان عمل نماييم، زيرا مي دانيم كه خداوند دانشي بي آغاز و پايان دارد و هر چه مقرر فرموده است، به خير و صلاح ما بوده و انبياي الهي در بيان احكام كوچكترين اشتباهي مرتكب نشده اند/

ي اين كار موجود است چنان كه در قسمتي از آيات قرآن مجيد و بسياري از كلمات پيشوايان دين توضيحاتي درباره فلسفه احكام داده شده است. از سوي ديگر يك سلسله قراين عملي كه با پيشرفت علوم، روز به روز

افزايش مي يابد نيز پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است/

مه گرفته است كه تمام علوم و دانش هاي گسترده امروز در برابر دانش او، به مانند قطره در برابر دريا هم نيست و اساساً ناچيزي معلومات ما در برابر مجهولاتي كه با آن روبرو هستيم چنان است كه امروز دانشمندان بزرگ و تراز اول جهان، با صراحت كامل بدان اعتراف مي كنند/

ِ و الهَلاك»؛ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم براي زندگي و ادامه آن، به آن چيزها نيازمنداند و براي آنان مصحلت و فايده هايي دارد و چيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد، فنا و هلاكت بشر مي شود/

ولي روح او را تهذيب نمايد. براي نمونه ممكن است گذاشتن پيشاني بر روي زمين به هنگام سجده، اثر بهداشتي نداشته باشد، ولي همين كه روح تواضع و بندگي در مقابل خدا را در انسان پرورش مي دهد و تكبّر را از انسان دور مي كند، خود بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مي شود/

شي پديد آيد و چه بسا مشكلاتي به وجود آيد كه حتي اجتماعي را دچار بحران كند. و يا در مورد فلسفه زكات مي توان گفت يكي از فوايد و دلايلي كه باعث وجوب پرداخت زكات شده است اهتمام اسلام به رفع اختلاف طبقاتي است چنانكه در برخي احاديث نيز بدين مسأله اشاره شده است.

و پاكيزگي است - براي ما روشن نيست. براي مثال نمي دانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت است و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ يا چرا

هنگام وضو گرفتن، بايد دست ها را از بالا به پايين بشوييم؟ و يا اين كه چرا وقتي گندم به حدّ معلومي رسد، زكات به آن تعلق مي گيرد و... /

لسفه احكام و جزييات آن، وارد نشده اند همين باشد كه خواسته اند مقررات اسلامي به عنون يك سلسله قوانين مقدس، پيروي شود و از اين راه، روح ايمان و بندگي و اطاعت در افراد تقويت گردد تا در مقابل فرمان خداوند دانا، حكيم و مهربان، هيچ چون و چرايي روا دانسته نشود/

در خاتمه، لازم است به سه نكته توجه شود:

براي مثال در روايت آمده است كه علت لزوم دفن ميّت اين است كه مردم، از بوي تعفّن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض و بيماري ها نگردد. اين گفتار، معنايش اين نيست كه فلسفه وجوب دفن ميّت تنها همين مسأله است، بلكه مقصود روايت بيان يكي از دلايل اين مسأله است/

- براي بيان فلسفه وجوب احكام نياز به پاسخ هاي قطعي و اثبات شده وجود دارد و اگر چه در مورد برخي احكام مانند حرمت شراب و يا استفاده ازگوشت مردار چنين دلايلي وجود دارد اما در مورد ساير احكام هنوز دانش بشري به آن مرحله نرسيده است كه تمام ابعاد آن را كشف كند؛

دگان وقتي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند پاك باشند و دستورهاي او را به كار بندند و از آلودگي ها و پليدي ها بركنار شوند. علاوه بر اين وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت از انسان دور شود و قلب او براي قيام در محضر خداوند نور و صفا

يابد/

شمندان اين موضوع ثابت شده كه از جمله اموري كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وادار و تعادل از دست رفته را تأمين كند تماس آب با بدن انسان است شايد از همين روست كه در شرع مطهر تأكيد شده كه بر اثر تماس آب با بدن، تعادل كامل در سراسر بدن برقرار مي گردد/

در روايتي امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد: «انَّ الجنابه من كل جسده فلذلك وجب عليه تطهير جسده كله»؛جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد و لذا بايد تمام بدن را شست.

و پرستش به حساب مي آيد كه اگر بدون نيت قربت و اطاعت فرمان الهي انجام گيرد باطل است بنابراين غسل جنابت هم شستشوي جسم است و هم به جهت لزوم قصد قربت در آن، شستشوي جان است و چنين است كه در غسل، روح به سوي خدا و معنويت، و جسم به سوي پاكي و نشاط سوق مي يابد.

موضوع: عصر غيبت و وظايف ما

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پرسش

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پاسخ

براي اينكه پاسخ اين پرسش و پرسش هاي ديگري كه درباره علل و فلسفه احكام مطرح مي شود، روشن گردد، بهتر است يك اصل اساسي و قاعده كلي درباره فلسفه احكام بيان شود تا در همه موارد، قانع كننده باشد/

براي مثال ما وقتي به زندگي روزانه خود مي نگريم، مي بينيم، هنگامي كه بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه هايي مركب از چند داروي مخصوص مثل آمپول، كپسول، قرص و.... براي ما مي نويسد و دستور مي دهد كه هر يك از اين داروها را به كيفيتي خاص و در زماني معين مورد استفاده قرار دهيم و از برخي غذاها و نوشيدني ها اجتناب كنيم. در چنين موردي، ما بدون آنكه از خصوصيات داروها سؤالي كنيم، دستورهاي پزشك را به كار مي بنديم، زيرا به علم، دانش و تخصص او در رشته پزشكي ايمان داريم و مي دانيم كه او جز معالجه و بهبودي ما، منظور ديگري ندارد. همين طور وقتي به يك مهندس ساختمان مراجعه مي كنيم و از او مي خواهيم كه براي ما ساختمان زيبايي بسازد، اگر او بگويد فلان نقشه، براي زمين شما مناسب است و نيز به فلان لوازم و مصالح احتياج داريد، ما چون به تخصص او در رشته ساختمان ايمان داريم و مي دانيم كه او نمي خواهد به ما زيان و ضرري برساند، لوازم و ابزار كار را براي او تهيه مي كنيم و در اختيارش قرار مي دهيم، بي آنكه در كار او چون و چرايي كنيم/

اين دو مثال و مواردي نظير آن، روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را در رشته خود متخصص

بداند و نيز بداند كه قصد زياني در كار او نيست، قطعاً به دستورهاي او در آن رشته خاص بدون آنكه از او توضيحات زيادي بخواهد، عمل خواهد نمود/

با ذكر اين مقدمه مي توان گفت احكام و مقررات ديني هم، نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان ديني، از طرف خداوند براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي او را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي ما معتقد باشيم كه اين احكام، از علم بي پايان خداوند نشأت گرفته و به حكمت، لطف و مهرباني خداوند، ايمان داشته باشيم و نيز بدانيم كه پيامبران الهي نيز در تبليغ و رساندن احكام به هيچ وجه گرفتار خطا و لغزش نمي شوند، با كمال جديت و بدون هيچ اضطراب و ترديدي، به دستورهاي ديني عمل مي كنيم و هيچ نيازي نمي بينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام مطلع باشيم تا بدان عمل نماييم، زيرا مي دانيم كه خداوند دانشي بي آغاز و پايان دارد و هر چه مقرر فرموده است، به خير و صلاح ما بوده و انبياي الهي در بيان احكام كوچكترين اشتباهي مرتكب نشده اند/

كسي كه به علم، حكمت و بي نيازي مطلق خداوند ايمان داشته باشد، كوچكترين ترديدي نخواهد داشت كه تمام احكام و مقررات اسلامي، داراي مصالح و فوايدي مي باشد، زيرا علم و حكمت خداوند ايجاب مي كند كه هيچ فرماني بدون رعايت مصالح بندگانش صادر نشود؛ البته معناي اين سخنان، اين نيست كه كسي نبايد از فلسفه احكام سؤال كند و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو در اين زمينه رفت، زيرا ترديدي نيست كه هر كسي حق دارد كه با تمام وسايل ممكن، براي آگاهي از

اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد؛ و خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است چنان كه در قسمتي از آيات قرآن مجيد و بسياري از كلمات پيشوايان دين توضيحاتي درباره فلسفه احكام داده شده است. از سوي ديگر يك سلسله قراين عملي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد نيز پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است/

خلاصه سخن اين كه ما حق داريم از فلسفه احكام پرسش كنيم و تا اندازه اي هم امكان رسيدن به پاسخ موجود است ولي هرگز نبايد توقع داشت كه با معلومات محدود بشري بتوان به تمام جزييات اسرار و فلسفه احكام دست يافت، زيرا اين احكام از مبدأيي سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانش هاي گسترده امروز در برابر دانش او، به مانند قطره در برابر دريا هم نيست و اساساً ناچيزي معلومات ما در برابر مجهولاتي كه با آن روبرو هستيم چنان است كه امروز دانشمندان بزرگ و تراز اول جهان، با صراحت كامل بدان اعتراف مي كنند/

حضرت رضا(ع) مي فرمايد: «اِنّا وَجَدْنا كلَّما اَحَلَّ الله تباركَ و تعالي ففيه صَلاحُ العِبادِ و بقائُهم و لَهُم اِلَيْهِ الحاجُْ الَّتي لا يَستَغنونَ عنها و وَجدنا المُحرّمَ مِن الاشيأِ؟ الحاجْ لِلعباد اليه و وَجدنا مُفسِداً داعياً اِلي الفنأِ و الهَلاك»;{1} ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم براي زندگي و ادامه آن، به آن چيزها نيازمنداند و براي آنان مصحلت و فايده هايي دارد و چيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد، فنا و هلاكت بشر مي شود/

بر همين اساس است كه دانشمندان مي گويند:

احكام شرع، تابع مصالح و مفاسد واقعي است، يعني هيچ چيز، بدون جهت حلال و يا واجب نمي شود يعني اين گونه نيست كه خداوند براي مثال شراب را بي هيچ علت و ضرري حرام، و يا نماز صبح را بي هيچ مصلحت و فايده اي واجب كرده باشد. البته وقتي گفته مي شود، فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد تنها فوايد جسمي و بهداشتي آن در نظر گرفته شود بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي و هر نوع فايده اي ديگر كه فرض شود نيز همه جزو مصالح بندگان به شمار مي آيد. چه بسا يك حكم فايده اي جسمي براي بشر نداشته باشد، ولي روح او را تهذيب نمايد. براي نمونه ممكن است گذاشتن پيشاني بر روي زمين به هنگام سجده، اثر بهداشتي نداشته باشد، ولي همين كه روح تواضع و بندگي در مقابل خدا را در انسان پرورش مي دهد و تكبّر را از انسان دور مي كند، خود بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مي شود/

گاه نيز ممكن است فايده يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد. براي مثال اسلام مي گويد استعمال ظروف طلا و نقره حرام است، فرض كنيد كه اين حكم هيچ مصلحت فردي نداشته باشد - كه البته اين گونه نيست - ولي عمومي شدن اين كار، موجب مي شود كه قسمت مهمي از ثروت مملكت در خانه ها متمركز شود و در نتيجه زيان هاي اقتصادي براي جامعه و ملت به بار آيد و نيز عده اي براي تهيه غذاي مورد نياز خود دچار مشكل باشند، ولي دسته اي ديگر در ظروف طلا و نقره غذا بخورند و به اين وسيله اختلاف طبقاتي فاحشي پديد آيد و چه

بسا مشكلاتي به وجود آيد كه حتي اجتماعي را دچار بحران كند. و يا در مورد فلسفه زكات مي توان گفت يكي از فوايد و دلايلي كه باعث وجوب پرداخت زكات شده است اهتمام اسلام به رفع اختلاف طبقاتي است چنانكه در برخي احاديث نيز بدين مسأله اشاره شده است.{2}

به طور خلاصه مي توان گفت تمامي ابعاد فلسفه احكام و واجبات و محرمات، مثل فلسفه تحريم شراب - كه ضررهاي جسمي و روحي آن از نظر علمي هم ثابت شده است - و وجوب نماز، زكات، وضو و غسل - كه يكي از دلايل وجوب وضو و غسل نظافت و پاكيزگي است - براي ما روشن نيست. براي مثال نمي دانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت است و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ يا چرا هنگام وضو گرفتن، بايد دست ها را از بالا به پايين بشوييم؟ و يا اينكه چرا وقتي گندم به حدّ معلومي رسد، زكات به آن تعلق مي گيرد و/// /

اما از سوي ديگر يقين داريم كه اين خصوصيات بدون فايده و مصلحت نيست زيرا همان گونه كه يادآوري شد خداوند حكيم، هيچ حكمي را بدون حكمت و مصلحت تشريع نفرموده است و كسي كه به علم و حكمت بي پايان خداوند ايمان داشته باشد، دانستن يا ندانستن فلسفه احكام هيچ تأثيري در عمل او ندارد و بلكه در هر صورت، با جديّت كامل درصدد اطاعت و انجام دادن دستور الهي برمي آيد، و شايد يك جهت اينكه پيشوايان ديني چندان در موضوع فلسفه احكام و جزييات آن، وارد نشده اند همين باشد كه خواسته اند مقررات اسلامي به عنون يك سلسله قوانين مقدس، پيروي شود

و از اين راه، روح ايمان و بندگي و اطاعت در افراد تقويت گردد تا در مقابل فرمان خداوند دانا، حكيم و مهربان، هيچ چون و چرايي روا دانسته نشود/

در خاتمه، لازم است به سه نكته توجه شود:

1- دلايلي كه در مورد علت بعضي احكام در برخي روايات وارد شده است، بيشتر يكي از دلايل و فوايد آن حكم است؛ براي مثال در روايت آمده است كه علت لزوم دفن ميّت اين است كه مردم، از بوي تعفّن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض و بيماري ها نگردد. اين گفتار، معنايش اين نيست كه فلسفه وجوب دفن ميّت تنها همين مسأله است، بلكه مقصود روايت بيان يكي از دلايل اين مسأله است/

2- براي بيان فلسفه وجوب احكام نياز به پاسخ هاي قطعي و اثبات شده وجود دارد و اگر چه در مورد برخي احكام مانند حرمت شراب و يا استفاده ازگوشت مردار چنين دلايلي وجود دارد اما در مورد ساير احكام هنوز دانش بشري به آن مرحله نرسيده است كه تمام ابعاد آن را كشف كند؛

3- اما در پاسخ به پرسش ياد شده بايد گفت وضو و غسل، هم داراي فوايد بهداشتي است و هم از نظر اخلاقي و معنوي براي انسان سودمند است از اين رو با قصد قربت و براي خدا انجام مي شود اين اعمال اثر تربيتي نيز دارد زيرا مفهوم آن اين است كه از سرتا قدم براي اطاعت خدا گام برمي داريم. در روايتي از امام رضا(ع) نقل شده كه فرمود: «انما امر بالوضؤ و بدأ به لان يكون العبد طاهراً اذا قام بين يدي الجبار عند مناجاته اياه مطيعاً له فيما

امره نقياً من الادناس و النجاسْ مع ما فيه من ذهاب الكسل و طرد النعاس و تزكيْ الفواد للقيام بين يدي الجبار»;{3} براي اين دستور وضو داده شده كه آغاز عبادت با آن است و بندگان وقتي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند پاك باشند و دستورهاي او را به كار بندند و از آلودگي ها و پليدي ها بركنار شوند. علاوه بر اين وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت از انسان دور شود و قلب او براي قيام در محضر خداوند نور و صفا يابد/

غسل نيز به مانند وضو داراي فوايد بهداشتي، اخلاقي و معنوي مي باشد و طبق تحقيقات دانشمندان اين موضوع ثابت شده كه از جمله اموري كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وادار و تعادل از دست رفته را تأمين كند تماس آب با بدن انسان است شايد از همين روست كه در شرع مطهر تأكيد شده كه بر اثر تماس آب با بدن، تعادل كامل در سراسر بدن برقرار مي گردد/

در روايتي امام رضا(ع) مي فرمايد: «انَّ الجنابْ من كل جسده فلذلك وجب عليه تطهير جسده كله»؛جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد و لذا بايد تمام بدن را شست.{4}

از نظر اخلاقي و معنوي غسل نوعي عبادت و پرستش به حساب مي آيد كه اگر بدون نيت قربت و اطاعت فرمان الهي انجام گيرد باطل است بنابراين غسل جنابت هم شستشوي جسم است و هم به جهت لزوم قصد قربت در آن، شستشوي جان است و چنين است كه در غسل، روح به سوي خدا و معنويت، و جسم به سوي پاكي و نشاط سوق مي يابد.{5}

[1].علل الشرايع، شيخ صدوق، ج

1، ص 93/

[2].وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 6، ص 25 - 31/

[3].همان، ج 1، ص 257/

[4].همان، ص 466/

[5].تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 6، ص 295/

چرا مرده را مي شويند؟ در حالي كه چند روز بعد از دفن در خاك مي پوسد؟

پرسش

چرا مرده را مي شويند؟ در حالي كه چند روز بعد از دفن در خاك مي پوسد؟

پاسخ

احكام اسلام در انجام و يا ترك هر كاري ،به لحاظ مصلحت و يا مفسده اي است كه در آن كار وجود دارد. هر فعلي كه واجب يا مستحب است، بي شك وجوب آن به دليل مصلحت ها و فايده هايي است كه در آن كار وجود دارد و هر عملي كه اسلام آن را حرام و يا مكروه دانسته است در آن مفسده و يا ضرري وجود دارد؛ چه آن كه ما قادر به تشخيص اين مصالح و مفاسد باشيم و يا نباشيم. بي ترديد حكمت برخي از احكام بر ما پوشيده است و اگر براي عمل كردن به هر حكمي از احكام الهي منتظر بمانيم تا حكمت آن براي ما روشن شود، چنين عملي با روح بندگي منافات دارد. بنده حقيقي خداوند كسي است كه اوامر خداوند را اطاعت كند؛ چه علت و حكمت آن را بداند و چه نداند.

اما آنچه در مورد اين پرسش مي توان گفت اين است كه مرگ، نابودي كامل نيست، بلكه گذرگاهي است به سوي جهاني ديگر و ورود به جوار رحمت الهي. و از سوي ديگر در روز رستاخيز، شخص مرده با همين بدن محشور مي شود. كه در دنيا از آن برخوردار بوده است لذا خداوند فرموده كه بايد بدن مرده مؤمن را تنظيف كرد و آن را با حالت طهارت - غسل - در پوششي ساده و پاك - كفن - به خاك سپرد و براي اطلاع بيشتر در اين زمينه در روايات مربوط به آن مي توان به ابواب غسل الميت مراجعه نمود، ولي براي

تبيين پاسخ اين پرسش تنها به ذكر روايتي بسنده مي شود.

امام رضا(ع) در پاسخ به چنين پرسش مي فرمايند: «علة غسل الميت انه يفعل لانه يطهر و ينظف من ادناس امراضه، و ما اصابه من صنوف علله لانه يلقي الملائكه و يباشر اهل الآخرة، فيستحب اذا ورد علي اللَّه عزوجل و لقي اهل الطهارت و يماسّونه و يماسهم ان يكون طاهراً نظيفا مرجها به الي اللَّه عزوجل، ليطلب (وجهه و ليشفع) له و علة اخري انه يخرج منه المني الذي منه خلق، فيجنب، فيكون غسله له»؛{1} علت غسل، طهارت و نظافت از پليديهاي امراض است و در حقيقت غسل كسب پاكي و طهارتي است كه انسان در موقع ملاقات ملائكه و اهل آخرت حاصل مي كند. و علت دوم آن كه با مرگ انسان -؟؟؟ شدن بافتها - مني ساخته شده - در دستگاه تناسلي - از آن خارج مي شود و فرد در گذشته طهارت؟؟ خود را از دست داده و جنب مي گردد بنابراين بايد بدن او را غسل دهند.

[1]. وسائل الشيعه، ج 2، ص 478، ح 2692، باب وجوب غسل الميت حديث سوم.

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پرسش

وضو و غسل چه حكمتي دارد؟

پاسخ

براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد به نكات زير توجه كرد:

1- در اين نكته ترديدي نيست كه تعاليم اسلام و قوانين الهي، حاوي حكمتها و اسراري است كه انسان با معلومات محدود خويش قادر به شناخت تمام جزييات، مصلحتها و حكمتهاي آن نيست زيرا احكام نوراني اسلام از علم و دانش بي پايان ذات اقدس الهي سرچشمه گرفته است و تمام آگاهيهاي انسان در برابر علم بيكران خداوند متعال چون قطره در برابر درياست.

بر همين اساس عالمان و انديشمندان اسلامي معتقداند: احكام حيات بخش ودستورهاي سعادت آفرين ديني تابع مصالح و مفاسد واقعي است و ذات اقدس الهي، هيچ حكمي را بدون مصلحت و حكمت صادر نفرموده است، چنانكه امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايد: «اِنّا وجدنا كُلُّ ما احل اللَّه تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم اليه الحاجة التي لا يستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشياء لا حاجة للعباد اليه و وجدنا مفسداً داعياً الي الفناء و الهلاك».{1}

هر آن چه را كه خداوند حلال نموده است به واسطه مصلحت، بقا و نياز مردم مي باشد و هر چيزي را كه حرام نموده بدان جهت است كه مردم؛ به آن احتياج نداشته و ضرر، نابودي و هلاكت آنان در آن است.

2- در مقوله فلسفه احكام به دو اصل مي توان اشاره كرد.

الف) دسته اي از احكام وجود دارد كه در قرآن مجيد، سنت نبوي و سخنان ائمه(عليهم السلام) به فوايد و اسرار آنها اشاره شده است به عنوان نمونه خداوند سبحان در قرآن كريم مي فرمايد: (اقم الصلاة اِنَّ الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر) نماز را به

پاي دار زيرا نماز باز دارنده انسان از بديها و زشتيهاست.{2} و يا در حديثي از امام رضا(ع) نقل شده است كه فرمود: «اِن علة الزكوة مِنْ اَجل قوت الفقرا و تحصين اموال الاغنياء»؛ سبب تشريع زكات برطرف شدن نيازمنديهاي تهيدستان و محفوظ ماندن اموال توانگران است.{3}

حكمت برخي از قوانين الهي از نظر علم و خرد به طور قطع و يقين ثابت شده است البته ممكن است كه علت تام و همه حقيقت آن روشن شده باشد چنان كه اينك اثرات زيان بار مشروبات الكلي مشخص شده و يا در مورد گوشت خوك گفته مي شود از نظر بهداشتي داراي ميكروب برتوليسم بوده و در بدن انسان ايجاد مسموميت مي كند.

اما در پاسخ به پرسش ياد شده بايد گفت وضو و غسل هم داراي فوايد بهداشتي است و هم از نظر اخلاقي ومعنوي براي انسان سودمند است از اين رو با قصد قربت و براي خدا انجام مي شود اين اعمال اثر تربيتي نيز دارد زيرا مفهوم آن اين است كه از سر تا قدم براي اطاعت خدا گام بر مي داريم. در روايتي از امام رضا(ع) نقل شده كه فرمود: «انما امر بالوضوء و بدأ به لان يكون العبد طاهراً اذ اقام بين يدي الجبار عند مناجاته اياه مطيعاً له فيما امره نقياً من الادناس و النجاسة مع ما فيه من ذهاب الكسل و طرد النعاس و تزكية الفواد للقيام بين يدي الجبار»؛ براي اين دستور وضو داده شد كه آغاز عبادت با آن است و بندگان وقتي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند پاك باشند و دستورهاي او را به كار بندند و

از آلودگيها و پليديها بركنار شوند علاوه بر اين وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت از انسان دور شود و قلب او براي قيام در محضر خداوند نور و صفا يابد.{4}

غسل نيز به مانند وضو داراي فوايد بهداشتي، اخلاقي و معنوي مي باشد، طبق تحقيقات دانشمندان اين موضوع ثابت شده كه از جمله اموري كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وادار و تعادل از دست رفته را تأمين كند تماس آب با بدن انسان است شايد از همين روست كه در شرع مطهر تأكيد شده كه بر اثر تماس آب با بدن، تعادل كامل در سراسر بدن برقرار گردد.

در روايتي امام رضا(ع) فرمود: «اِنَّ الجنابة مِن كل جسده فلذالك وجب عليه تطهير جسده كله»؛ جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد و لذا بايد تمام بدن را شست.{5}

از نظر اخلاقي و معنوي غسل نوعي عبادت و پرستش به حساب مي آيد كه اگر بدون نيت قربت و اطاعت فرمان الهي انجام گيرد باطل است بنابراين غسل جنابت هم شستشوي جسم است و هم به جهت لزوم قصد قربت در آن، شستشوي جان است و چنين است كه در غسل روح به سوي خدا و معنويت و در غسل جسم به سوي پاكي و نشاط سوق مي يابيم.{6}

[1].علل الشرايع، ج 1، ص 93.

[2].عنكبوت، آيه 65.

[3].علل الشرايع، ص 369، ح 3.

[4].وسايل الشيعه، ج 1، ص 257.

[5].همان، ج 1 ص 466.

[6].تفسير نمونه، ج 6، ص 295.

چرا مرده را مي شويند در حالي كه بعد از دفن در خاك مي پوسد؟

پرسش

چرا مرده را مي شويند در حالي كه بعد از دفن در خاك مي پوسد؟

پاسخ

بدون ترديد هر حكمي از احكام اسلام داراي مصلحت و فايده اي است لذا غسل مرده هم بدون مصلحت نيست. اگر چه در روايت علت خاصي براي غسل ميت بيان نشده و صرفاً ما مي دانيم كه اسلام بسياري از تشريفات ملل و اقوام گذشته را براي مردگان كه جنبه داشته حذف نموده و غسل و كفن و دفن را به عنوان احترامي ساده و بي آلايش براي مردگان در نظر گرفته است، اما به هر حال درباره حكمت غسل ميت مي توان گفت كه چون اسلام براي انسان ارزش فوق العاده اي قائل است، حتي احترام به او در زمان پس از مرگ را نيز لازم مي داند به همين دليل بر اساس دستورات اسلام مجاز به اهانت به مرده مسلمان نيست. در واقع، موضوع غسل هم يكي از مصاديق احترام به ميت مسلمان است.

نكته ديگري كه در رابطه با حكمت غسل مي توان مطرح كرد اين است كه از نظر اسلام مرگ پايان زندگي نيست، بلكه مرگ دروازه اي است براي ورود به جهان و زندگي ديگر و نزول در جوار رحمت الهي و ملاقات با خداوند متعال و انبيا و اوليا از اين رو اسلام دستور داده كه مرده غسل داده شود تا با بدني پاك و پاكيزه به اين ملاقات برود.

سؤال 9: كسي كه بيش از دو ساعت در حمام مي ماند و كاملاً تميز مي شود، ديگر چه لزومي دارد كه دوباره وضو بگيرد، مگر نه اين است كه وضو براي پاكي است؟

پرسش

سؤال 9: كسي كه بيش از دو ساعت در حمام مي ماند و كاملاً تميز مي شود، ديگر چه لزومي دارد كه دوباره وضو بگيرد، مگر نه اين است كه وضو براي پاكي است؟

پاسخ

پاسخ: وضو عمل خاصي است كه همانند اعمال ديگر شرعي و واجبات بر انسان واجب شده و شرط صحت طواف و نماز و مجوّز مسّ قرآن كريم و اسماء مقدسه است. اين عنوان بر افعال خاصي اطلاق مي شود كه ابتداي آن نيت و آخر آن مسح پا مي باشد. اگر شخصي چندين ساعت در حمام باشد و كاملاً تميز شده باشد، وضو محقق نمي شود و حتماً فعل خاصي را به عنوان وضو بايد انجام دهد، چون احكام مشروط به تعبّد است و در انجام فرايض و احكام الهي براساس دستوهاي قرآن كريم و سنت ائمه(ع) عمل مي كنيم.

در جايي كه قرآن كريم و روايت وجوب عملي را ذكر كرده باشند، بايد همان را انجام دهيم. فلسفه وضو، فقط به جهت پاكي و طهارت نمي باشد تا اين سؤال مطرح شود كه بعد از حمام رفتن چه نيازي به وضو است؛ زيرا اولاً از بسياري حكمت هاي احكام و عبادات آگاهي نداريم و چيزي را كه حكمت و فلسفه عبادت تصور مي كنيم، شايد تصور ما صحيح نباشد.

ثانياً وضو فقط طهارت و پاكي ظاهري نيست، بلكه شكل خاصي از شستن و مسح وجود دارد و هم اجزايي مانند نيت. از اين جزء اصلي و پايه اي وضو متوجه مي شويم كه وضو مانند بسياري از عبادات و واجبات ديگر براي تذكر و يادآوري خداوند، خلوص اعمال براي او و توجه به مقام بندگي و عبوديت است و اين چيزها

با چند ساعت حمام حاصل نمي شود.اگر چه انسان از نظر ظاهر، پاك تر و بسيار تميزتر مي شود.

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل لازم است؟

پرسش

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل لازم است؟

پاسخ

پاسخ: وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است (حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و توجه به خداوند و ارتباط با او در رفتارها و

اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

پرسش: چرا لاك و يا چيزي كه به ناخن زده شده است، باعث بطلان وضو مي گردد در صورتي كه دست پاكيزه باشد، فلسفة وضو گرفتن انجام شده است؟

پرسش

پرسش: چرا لاك و يا چيزي كه به ناخن زده شده است، باعث بطلان وضو مي گردد در صورتي كه دست پاكيزه باشد، فلسفة وضو گرفتن انجام شده است؟

پاسخ

پاسخ:

يكي از شرايط صحت وضو اين است كه در اعضاي وضو مانعي از رسيدن آب نباشد. چون لاك مانع رسيدن آب به ناخن است، وضو با آن صحيح نيست. البته لاك خصوصيتي ندارد، بلكه هر چه مانند لاك ( مثل گچ، قير، چسب و روغن) كه مانع رسيدن آب به بدن باشد، مانع صحت وضو است. پاكيزه شدن دست شايد يكي از حكمت هاي وضو باشد اما فلسفة واقعي و تمام و كمال وضو، تيمم و ساير احكام تعبدي شرعي را كسي نمي داند.

در امور تعبدي و شرعي ما تابع دستور خدا و پيرو دليل هستيم ، براي آگاهي بيشتر دربارة فلسفة وضو و غسل به پرسش و پاسخ ذيل توجه فرماييد.

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي

كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئناً اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بدون آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت

و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است، ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايات بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از

طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجود است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(1)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم

فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(2)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه

موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد آوري خداوند روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خود بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها

احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور؛(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها :

1 . بحارالانوار، ج 6، ص 93.

2 . تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

3 . محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.

4 . همان

چرا ميّت را غسل ميّت مي دهند؟ لطفاً فلسفه اش را ذكر كنيد.

پرسش

چرا ميّت را غسل ميّت مي دهند؟ لطفاً فلسفه اش را ذكر كنيد.

پاسخ

برادر گرامي ! از اين كه با ما مكاتبه كرده و پرسش هاي خود را با ما در ميان گذاشتيد سپاسگزاريم .

معتقديم قوانين و مقررات دين مقدس اسلام مبتني بر مصالح و مفاسد است .

آن جا كه مصلحت داشته باشد, امر به انجام آن كرده است . مصلحت اگر زياد باشد, واجب كرده و اگر كم باشد,مستحب است . در جايي كه مفسده داشته باشد, نهي كرده است . مفسده زياد را حرام و كم را مكروه دانسته است .

بر ما واجب است طبق دستور اسلام عمل كنيم ,خواه علتش را بدانيم , خواه ندانيم .

اكثر احكام اسلامي تعبّدي است , چون فلسفه اش را نمي دانيم , اما مي توانيم حكمت بعضي احكام را بفهميم وحكمت وجوب غسل ميّت براي ما مشخص نيست , چون فلسفه اش را نمي دانيم , ولي با مراجعه به روايات مي توان بعضي از حكمت هايش را درك كرد, از جمله :

1 رفع آثار جنبات . در روايات متعددي آمده : هر انساني هنگام مرگ جنب مي شود و مني از او خارج مي شود,به عنوان مثال از حضرت امام زين العابدين 7نقل شده : .()

(پ_اورقي 2.صدوق , علل الشرايع , ج 1 ص 348 حديث 1

عبداللّه قزويني مي گويد: از حضرت جوادالاءئمه پرسيدم : چرا ميّت را غسل مي دهند و چرا غسال بايد غسل مس ميّت كند؟ حضرت در پاسخ فرمود: ميّت جنب است و چون مي خواهد با فرشتگان ديدار كند, بايد پاك باشد. عسال هم چون مي خواهد

با مؤمنان ملاقات كند, شايسته است جنب نباشد.()

(پ_اورقي 3.همان , حديث 22 برطرف كردن آلودگي هاي ناشي از امراض و علل آن .

حضرت رضا7در پاسخ كسي ك پرسيد: چرا بايد ميّت را غسل داد؟ فرمود: حكمتش چند چيز است : پاك نمودن و تطهير ميّت از آلودگي و انواع مرض و علل آن آ چون مي خواهد با خداوند و اهل آخرت ملاقات كند. نيز ازبين بردن آثار آبي (مني ) كه از آن آفريده شده است .

اما اينكه بايد غسال غسل مس ميت كند, يك حكمتش اين است كه در سطح آدمي هميشه مقدار زيادي و ميكروب هاي ديگر وجود دارد. تا انسان زنده است , حرارت بدنش دائماً با آن مبارزه كرده و جلو رشدش را مي گيرد. وقتي مي ميرد و حرارت از بين مي رود, ميكروب هاي روي پوست شروع به فعاليت مي كنند و پوست بدن را كانون كثافت مي نمايند. از طرفي در حين مرگ چون روح حيواني از سلول ها خارج مي شود, كثافات داخلي و سموم خطرناك , خود را به صورت عرق از بدن ميت بيرون مي دهند كه عوام به آن عرق مرگ مي گويند.()

(پ_اورقي 1.همان , حديث 3

بديهي است در اثر مسّ بدن , ميّت ميكروب ها به آن مƘʙ™Ġمي شود. لذا بايد غسل مس ميّت انجام دهد.

چرا پس از سن تكليف بايد غسل كرد؟

پرسش

چرا پس از سن تكليف بايد غسل كرد؟

پاسخ

اگر موجبات غسل بر انسان وارد شد، غسل واجب مي شود ،وگرنه غسل كردن واجب نيست، گرچه به سن تكليف رسيده باشد.مثلاً اگر انسان جنب شديا بدن مرده اي را كه هنوز غسل داده نشده است، لمس كرد، بايد غسل جنابت يا غسل مس ميت انجام دهد. انجام دادن غسل براي اين است كه انسان بتواند نماز بخواند يا در ماه رمضان بتواند روزه بگيرد يا بتواند آيات قرآن را لمس نمايد، يا وارد مسجد شود.انسان پس از سن تكليف تكاليفي به گردن او واجب مي شودكه بايد آن ها را به طور صحيح انجام دهد. لذا در مواقع لزوم،بايد غسل كند.

فلسفه وضو گرفتن چيست؟ چرا اهل تسنن جور ديگر وضو مي گيرند؟

پرسش

فلسفه وضو گرفتن چيست؟ چرا اهل تسنن جور ديگر وضو مي گيرند؟

پاسخ

احكام خدا داراي حكمت و مصلحت است، چه ما بتوانيم به آن مصالح پي ببريم يا نتوانيم.

وضو داراي دو فايده روشن است: فايده بهداشتي، و فايده اخلاقي و معنوي.

از نظر بهداشتي شستن صورت و دست ها آن هم لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اي در نظافت بدن دارد.

مسح كردن بر سر و روي پاها سبب مي شودكه اين اعضا را نيز پاكيده بداريم.

از نظر اخلاقي و معنوي چون با قصد قربت و براي خدا انجام مي شود، اثر تربيتي و سازندگي دارد، مخصوصا چون مفهوم كنايي آن اين استكه از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مي دارم، كه مؤيد فلسفد اخلاقي و معنوي است.(1)

امام رضا(ع) فرمود: "براي اين دستور وضو داده شد، و آغاز عبادت با آن است كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند با او مناجات مي كنند، پاك باشند و دستورهاي او به كار بندند؛ از آلودگي ها و نجاست ها بر كنار باشند؛ علاوه بر اين وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شود و قلب براي قيام در پيگاه خدا نور و صفا يابد".(2)

ما به همان گونه كه پيامبر و امامان معصوم(ع) وضو مي گرفتند و كيفيت آن را در كلماتشان روشن كرده اند، وضو مي گيريم، اما اهل سنت بر اثر عدم پيروي از اهل بيت رسول اكرم(ص) و برداشت غلطي كه از آيه وضو دارند، به شكل ديگري وضو مي گيرند.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 4، 291.

2 - وسائل الشيعه، ج 1، ص 257، حديث 9.

چرا طريقة وضو گرفتن خانم ها با آقايان تفاوت دارد و بايد در نماز هنگام ايستادن پاهايشان را به هم بچسبانند و در سجده آرنجها را روي زمين بخوابانند؟ اين مطالب در رساله ها نيست. اگر كتابي در اين زمينه هست معرفي كنيد.

پرسش

چرا طريقة وضو گرفتن خانم ها با آقايان تفاوت دارد و بايد

در نماز هنگام ايستادن پاهايشان را به هم بچسبانند و در سجده آرنجها را روي زمين بخوابانند؟ اين مطالب در رساله ها نيست. اگر كتابي در اين زمينه هست معرفي كنيد.

پاسخ

اين گونه تفاوت ها بر اساس رواياتي است كه از پيامبر و امامان معصوم وارده شده است. از مجموعة آن ها استفاده مي شود زنان جمع و جورتر نمازشان را بخوانند مثلاً زانوها و پاها را به هم بچسبانند. البته مردان نيز مي توانند اين طور نماز بخوانند. اين تفاوت ها مستحب است. در نحوة وضو و نماز بين مرد و زن فرقي نيست ولي به لحاظ محفوظ ماندن بانوان سفارش شده كه در كيفيت ايستادن و نشستن و ركوع و سجود جمع و جور باشند و برآمدگي هاي بدن محفوظ بماند.1

علّت غسل و تيمم چه مي باشد؟

پرسش

علّت غسل و تيمم چه مي باشد؟

پاسخ

غسل و وضو، طهارت و شستشوي بدن يا اعضاي آن است كه به عنوان عبادت و با قصد قربت بايدانجام داد. شايد علّت آن باشد كه براي حضور و بار يفاتن به درگاه خدا هنگام نماز يا عبادات ديگر، شرط طهارت است. دربارة غسل جنابت آمده است: "زير هر مويي جنابت هست".[3]

در اثر هيجانات داخلي هنگام جنب شدن ترشحاتي از روزنه هاي بدن خارج مي شود كه بايد تمامي بدن شسته شود.

تيمم جايگزين غسل يا وضو است. با تمام اين توضيحات علّت و فلسفة اصلي غسل و تيمم و وضو براي كسي روشن نيست.

[3] همان، ج 78، ص 51 و 2.

تراشيدن ريش چرا حرام شده است؟

پرسش

تراشيدن ريش چرا حرام شده است؟

پاسخ

علّت حرمت ريش تراشي رواياتي است كه از كار منع كرده و آن را مذموم شمرده است.

پيامبر (ص) فرمود: "سبيل ها را كوتاه كنيد و ريش را واگذاري و خود را شبيه به يهود نگردانيد".[6]

باز فرمود: "مجوس ريش هايشان را مي تراشيدند و سبيل هايشان را وا مي گذاشتند ولي ما مسلمانان سبيل ها را كوتاه مي كنيم و ريش را وا مي گذاريم و اين مطابق با فطرت (الهي و ابراهيمي) است".[7]

امام صادق(ع) فرمود: "كوتاه كردن سبيل و واگذاشتن ريش و ازالة موهاي اضافي بدن و مسواك زدن از سنّت هاي ابراهيمي است".[8]

دليل ديگر بر عدم جواز تراشيدن ريش اين است كه اگر تراشيدن ريش جائز بود بايد لااقل پيامبر يا امامي اين كار را كرده باشد. در حالي كه او اوليا و صلحا وانبيا كسي كه ريشش را تراشيده باشد سراغ نداريم.

ريش باعث زيبايي و علام مردانگي است. از اين رو به آن محاسن (زيبايي) مي گويند و تراشيدن آن به پوست و لثه و دندان آسيب مي رساند. مي توانيد به كتاب ريش تراشي از نظر بهداشت و كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيغمبر دكتر پاك نژاد استفاده كنيد.

[6] وسائل الشيعه، ج1، ص 423 و 424.

[7] همان.

[8] همان.

فلسفة وضو و غسل چيست؟ چرا بايد با وجود اين كه انسان استحمام كرده، باز نياز به وضو يا غسل دارد يا ميّتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد؟

پرسش

فلسفة وضو و غسل چيست؟ چرا بايد با وجود اين كه انسان استحمام كرده، باز نياز به وضو يا غسل دارد يا ميّتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. همين طور وقتي كه به يك مهندس مراجعه مي كنيم و از او مي خواهيم براي ما ساختمان زيبايي بسازد، مي گويد: اين نقشه در زمين

شما جالب از كار در مي آيد و بايد فلان لوازم را تهيه كني تا خانه ساخته شود. ما چون به تخصّص او در رشتة ساختمان سازي ايمان داريم و مي دانيم نمي خواهد به ما ضرر و زيان برساند، بنا به دستور او مصالح را تهيه كرده و در اختيارش مي گذاريم و از كار او چون و چرا نمي كنيم.

اين دو مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل مي كند.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش نمي شوند، يعني به معصوم بودن آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا

در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است، ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايات بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجود است، وي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و

مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد: "إنّا وجد نا كلّ ما أحلّ الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم إليه الحاجه التي لا يستغنون عنها و وجد نا المحرّم من الاشياء لا حاجة للعباد إليه و وجدنا مفسداً داعياً إلي الفن و الهلاك؛[7] مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".

بر همين اساس دانشمندان مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري

در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".6[8]

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را

شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي است، مثلاً در روايات از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور؛[9] وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".[10]

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

[7]بحارالانوار، ج 6، ص 93.

[8]تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

[9]محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان 4106.

[10]همان.

چرا حضرت محمد(ص) مسواك زدن را مانند نماز واجب نكرد؟

پرسش

چرا حضرت محمد(ص) مسواك زدن را مانند نماز واجب نكرد؟

پاسخ

در آموزه هاي ديني احكام الهي تابع مصالح و مفاسد است.[1] هرگاه انجام چيزي مصلحت كامل و تمام و قابل توجه داشت، واجب مي باشد و اگر در انجام چيزي مفسدة زياد باشد، حرام مي شود. از سوي ديگر در اسلام عُسر و حرج نفي شده،[2] و تكليف الهي مشقت آور نبوده و قدرت در انجام تكليف مد نظر قرار گرفته است: "لا يكلّف الله نفساً إلاّ وسعها"[3] و دين اسلام دين سهله[4] و آسان است.

از منظر اسلام بهداشت از اهميت ويژه اي برخوردار است، از اين رو در آموزه هاي ديني بدان سفارش شده است.[5]

پيامبران الهي[6] به ويژه پيامبر اسلام نظافت را رعايت نموده و ديگران را بدان فرا مي خواند.[7]

مسواك نمودن عامل مهم و تأثير گذار در حفظ بهداشت دهان و دندان است؛[8] از اين رو در اسلام به آن سفارش بسيار شده است؛ پيامبر(ص) فرمود: "جبرئيل آن قدر به مسواك سفارش نمود كه گمان بُردم به زودي از جمله فرائض ديني مسواك زدن خواهد بود".[9]

مسواك به رغم آن كه از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد، ولي مصلحت آن در حدي نبود كه شارع مقدس آن را وجب قرار دهد. از سوي ديگر ممكن بود وجوب مسواك موجب عُسر و حرج شود كه در برخي موارد انجام آن غير ممكن باشد.

توجه داشته باشيد كه هر تكليفي بر انسان، قيدها و الزاماتي را به همراه دارد.

نكتة قابل توجه آن است كه پيامبر اسلام(ص) در حديثي به اهميت و علت عدم وجوب آن اشاره نموده است: "لو لا أن أشق علي امّتي لأمرتهم بالسواك مع

كلّ صلاة؛[10] اگر امت من به مشقت و زحمت نمي افتاد آنان را به وجود مسواك زدن در هر نمازي فرمان مي دارم".

از اين دو حديث هم اهميت مسواك معلوم مي شود و هم علت عدم وجوب آن؛ يعني واجب نشدن مسواك، به خاطر به زحمت افتادن است.

[1]الفصول المهمه، ص 99؛ مستدرك الوسايل، ج 7، ص 77؛ شهيد مطهري، اسلام ومقتضيات زمان، ج 2، ص 27.

[2]حج (22) آية 78، مائده (5) آية 6.

[3]مائده (5) آية 6.

[4]بحارالانوار، ج 22، ص 263، ج 35، ص 87.

[5]امالي الصدوق، ص 216.

[6]رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 12، ص 111 به بعد.

[7]بحارالانوار، ج 73، ص 126؛ علل الشرايع، ج 1، ص 277.

[8]اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 12، ص 116 به بعد.

[9]بحارالانوار، ج 73، ص 126؛ امالي الصدوق، ص 257.

[10]بحارالانوار، ج 73، ص 126.

فلسفه تطهير بول با آب و تطهير جنابت توأم با غسل، از نظر پزشكي و بهداشتي چيست؟

پرسش

فلسفه تطهير بول با آب و تطهير جنابت توأم با غسل، از نظر پزشكي و بهداشتي چيست؟

پاسخ

اگر منظور شما اين است كه چرا در بول فقط عضو خاصي را تطهير مي كنيم، ولي در جنابت همه اعضاي بدن را، بايد گفت كه به هنگام بول، چون فقط عضو خاصي آلوده گرديده و به هيچ يك از ديگر اعضاي بدن ربطي ندارد، فقط همان موضع بايد تطهير شود و به اصطلاح يك عمل موضعي است و اثر آن فقط در همان عضو ظاهر مي شود، ولي در مورد غسل گفته شده كه: خارج شدن مني از بدن انسان يك عمل موضعي نيست، به دليل آن كه اثر آن در تمام بدن انسان ظاهر مي گردد و تمام سلول هاي بدن به دنبال خروج مني به نوعي تحت تأثير قرار مي گيرند و سستي بدن پس از خروج مني مي تواند نشانه تأثير آن روي تمام اعضاي بدن باشد. امام رضاعليه السلام مي فرمايد: "جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد، از اين بايد تمام بدن را شست".

وسائل الشيعه، ج 1، ص 466.

طبق تحقيقات دانشمندان نيز در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتي وجود دارد كه تمام فعاليت هاي بدن را

كنترل مي كنند. اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك. اين دو رشته اعصاب در تمام بدن انسان گسترده شده اند. وظيفه اعصاب سمپاتيك تند كردن فعاليت آنها است. از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباي، دستگاه هاي بدن به طور متعادل كار مي كند. گاهي جريان هايي در بدن رخ مي دهد كه اين تعارض را به هم مي زند، از جمله اين جريان ها مسئله ارگاسم (اوج لذت جنسي) است كه معمولاً مقارن خروج مني صورت مي گيرد. امري كه مي تواند عدم تعادر را تبديل

به حالت تعادل كند و اعصاب سمپاتيك را به كار وامي دارد، تماس آب با بدن است. آب باعث ايجاد تعادل در بدن مي شود. و در پرتو اثر حيات بخش آن تعادل كامل ميان اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار مي گردد.

تفسير نمونه، ج 4، ص 292.

برخي مي گويند: پس از انزال روي پوست موادي به وجود مي آيد كه زمينه قليايي دارد و براي پوست كه مختصري اسيدي مي باشد، مضرّ است و با آب بايد پوست را از اين بليه نجات داد.

اولين دانشگاه، آخرين پيامبر، ج 13، ص 145.

چرا در وضو يا غسل اگر ذره اي از بدن نشسته باقي بماند، موجب بطلان آن مي شود؟

پرسش

چرا در وضو يا غسل اگر ذره اي از بدن نشسته باقي بماند، موجب بطلان آن مي شود؟

پاسخ

وضو و غسل از مسائل عبادي اسلام و خصوصيت امور عبادي آن است كه وظائفي برعهده بند گان گذارده مي شوند كه آنها اگر چه به حكمت و اسرار جزئيات آن اطلاع نداشته باشند اما بايد براساس تعبد و به مقتضاي عبوديت، آن اعمال را انجام دهد. اين كه چرا اگر ذره اي نشسته باقي بماند، غسل و وضو باطل است، جوابش بر ما پوشيده است. همان طور كه نمي دانيم چرا اول بايد دست راست را بشوييم؛ چرا فقط از آرنج، و از نشانه نشوييم؛ چرا فقط مسح كنيم؛ چرا پا را نشوييم و چراهاي فراواني كه نمي دانيم، ولي چون دستور خداي مهربان و حكيم است، از جان و دل عمل مي كنيم، گرچه اسرار جزئيات آن را ندانيم.

چرا غسل جنابت واجب شده است؟

پرسش

چرا غسل جنابت واجب شده است؟

پاسخ

در روايتي از امام رضا(ع) فلسفه غسل چنين بيان شده است: "جنابت از تمام بدن بيرون مي آيد، از اين رو بايد تمام بدن را شست".(1) علم روز نيز مطلب فوق را تأييد مي كند. طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك وجود دارد كه در سراسر بدن و در اطراف تمام دستگاه ها و جهازات داخلي و خارجي گسترده اند.

وظيفه اعصاب سمپاتيك تند كردن و به فعاليت واداشتن دستگاه هاي مختلف بدن است و وظيفه اعصاب پارا سمپاتيك كند كردن فعاليت آن ها است. در واقع يكي نقش گاز اتومبيل و ديگري نقش ترمز را دارد. از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب دستگاه هاي بدن به طور متعادل كار مي كند. گاهي جريان هايي در بدن رخ مي دهد كه اين تعادل را به هم مي زند. از جمله اين جريان ها مسئله ارگاسم (اوج لذت جنسي) است كه معمولاً مقارن خروج مني صورت مي گيرد. از جمله اموري كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وا دارد و تعادل از دست رفته را تأمين كند، تماس آب با بدن است. از آن جا كه تأثير ارگاسم روي تمام اعضاي بدن به طور محسوس ديده مي شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مي خورد، دستور داده شده است كه پس از آميزش جنسي يا جنابت و خروج مني، تمام بدن با آب شسته شود.(2)

نكته ديگر آن است كه به هنگام خروج مني يا آميزش جنسي، هم روح متأثر مي شود و هم جسم.

روح به سوي شهوات مادي و جسم به سوي سستي كشيده مي شود. غسل جنابت كه هم شستشوي جسم

است و هم به علت اين كه به قصد قربت انجام مي گيرد، شستشوي جان است، بر جسم و روح اثر مي گذارد. از طرف ديگر وجود غسل جنابت براي پاك نگه داشتن بدن و رعايت بهداشت در طول زندگي است.(3)

آن چه در عبادات و واجبات داراي اهميت بيشتر است، روح آن اعمال و حالت تعبد و ذكر و روي آوري به درگاه الهي است.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 1، ص 466.

2. تفسير نمونه، ج 4، ص 292، با تلخيص.

3. همان، ص 294.

چرا با وجودي كه انسان استحمام كرده است، باز نياز به وضو يا غسل دارد؟

پرسش

چرا با وجودي كه انسان استحمام كرده است، باز نياز به وضو يا غسل دارد؟

پاسخ

وضو و غسل تنها فائده بهداشتي ندارد تا با وجود استحمام نيازي به آن نباشد، بلكه علاوه بر آثار بهداشتي، اثر تربيتي دارند، زيرا وضو و غسل بايد به قصد قربت و براي خدا انجام گيرد. از اين رو جزء عبادات به شمار مي رود.

كسي كه به حمام رفته، باز وضو مي گيرد تا با اين كار به خدا تقرب پيدا كند. با وضو يا غسل مرابت انقياد و بندگي افراد آشكار مي گردد. كسي كه وضو يا غسل مي كند، در حقيقت مي گويد: از فرق تا قدم در راه اطاعت خدا گام بر مي دارم.

امام رضا(ع) مي فرمايد: "براي اين وضو واجب شده كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و دستورهايش را به كار بندند. نيز از آلودگي ها و نجاست بر كنار شوند. علاوه بر اين وضو سبب مي شود كه آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شودو قلب براي قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد".(1)

استحمام ربطي به وضو ندارد، چون وضو يك عمل عبادي محض با دستور ويژه و نيت مخصوصي است، در حالي كه شستن بدن صرفاً يك عمل نظافتي است و ارتباطي با جنبه هاي معنوي و عبادي و اسرار معنوي نهفته در وضو ندارد. مفهوم اسامي تمام عبادات، ذكر و يادآوري خداوند است، هم چنين براي ايجاد اتصال و ارتباط با خداوند و اين كه انسان در هر حال به ياد او باشد. اين مسئله در مورد طهارات همين گونه است.

طبعاً كسي كه با نيت، وضو و غسل انجام

مي دهد و براي اجراي فرمان الهي گام بر مي دارد، با كسي كه به دلايل و انگيزه هاي مختف به حمام رفته، از جهت ذكر و يادرآوري خداوند و روح تسليم و تعبّد در مقابل پروردگار، يكي نيست. به همين جهت است كه نيت در اعمال، ركن اساسي اعمال محسوب مي شود.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 1، ص 257.

چرا ظرفي را كه سگ ليسيده خاك مالي مي كنند؟

پرسش

چرا ظرفي را كه سگ ليسيده خاك مالي مي كنند؟

پاسخ

يكي از فوايد خاك خاصيت ميكرب كشي آن است و به خاطر همين خاصيتش در تطهير ظروفي كه سگ آن ها را ليسيده يا با آب دهنش آلوده كرده و مورد استفاده قرار مي گيرد. امروزه ثابت شده كه خاك به خاطر داشتن باكتري هاي فراوان مي تواند آلودگي ها را از بين ببرد. اين باكتري ها كارشان تجزيه كردن مواد آلي و از بين بردن انواع عفونت ها است. اگراين خاصيت در خاك نبود، كره زمين در مدت كوتاهي مبدّل به يك كانون عفونت مي شد (به خاطر مردارها و مرده انسان ها و زباله ها و...). اصولاً خاك خاصيتي شبيه آنتي بيوتيك دارد و تأثير آن در كشتن ميكرب ها فوق العاده زياد است.(1)

به همين علت در خاك مالي ليسيده سگ به كار گرفته مي شود و اين شايد به خاطر نوع خاص ميكرب ها است كه در ليسيده سگ وجود دارد، كه در مورد ديگر حيوانات نمي باشد.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 3، ص 400.

چرا با وجود حمام هاي فعلي و شستشوهايي كه اكنون انجام مي گيرد، براي پاك شدن از جنابت بايد با آن كيفيت معمول غسل نمود تا پاك شد؟

پرسش

چرا با وجود حمام هاي فعلي و شستشوهايي كه اكنون انجام مي گيرد، براي پاك شدن از جنابت بايد با آن كيفيت معمول غسل نمود تا پاك شد؟

پاسخ

وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است (حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و

توجه به خداوند و ارتباط با او در رفتارها و اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

پي نوشت ها:

1. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 1، چاپ بيروت، ص 465، ذيل حديث شماره 14.

چرا نمي توان با آب ميوه وضو گرفت؟

پرسش

چرا نمي توان با آب ميوه وضو گرفت؟

پاسخ

آب ها در احكام به دو قسم تقسيم شده است:

1- آب مطلق كه شامل آب چاه، آب جاري، آب باران و آب راكد قليل يا كُر مي شود.

2- آب مضاف، كه يا از چيزي گرفته باشند (مانند آب سيب و آب هندوانه) و يا با چيزي مخلوط شده باشد، به قدري كه به آن، آب نگويند، مانند شربت.

حكمت اين كه با آب مضاف نمي توان وضو گرفت، تعبّدي است و از طريق روايات وارده بايد ملتزم شويم به اين كه با آب مضاف مثل آب ميوه وضو نگيريم، همان گونه كه با اين نوع آب ها نمي توان طهارت گرفت و يا نجاستي را بر طرف نمود. اين مسئله غير از تعبّدي بودن و داشتن مصالح واقعي كه خداوند از آن ها آگاهي دارد، براي ما معقول و منطقي است كه وضو و طهارت به معناي شستن و تميز شدن است و همه انسان ها از آب براي تميز شدن استفاده مي كنند.

آب ميوه نه تنها از عهده آن بر نمي آيد، بلكه چه بسا پس از آلوده شدن بدن يا لباس انسان با آب ميوه، سعي در برطرف كردن آن با آب هستيم و لكّه هاي ايجاد شده با آن ها را پاك مي كنيم.

چرا مي گويند شهيد غسل ندارد؟

پرسش

چرا مي گويند شهيد غسل ندارد؟

پاسخ

در فقه اسلامي از احكام مخصوص به شهيد اين است كه اگر در ميدان جنگ به شهادت رسيد، غسل و كفن و حنوط ندارد، بلكه وي را بدون غسل و كفن، با همان لباس هاي خون آلودش دفن مي كنند.(1)

ابان بن تغلب گويد: از حضرت صادق(ع) سؤال كردم: آيا مقتول در راه خدا (شهيد) غسل و كفن و حنوط دارد؟ فرمود: "نه، بلكه وي با همان لباسش دفن مي شود".(2)

در علل الشرايع(3) رواياتي وارد شده كه يكي از علّت هاي غسل ميّت اين است كه چون از مرده نطفه و كثافات خارج مي شود، بايد او را غسل داد تا با پاكي بر پروردگار وارد شود. مي توان حدس زد كه فضيلت شهادت در راه خدا و عطر و بوي خوش آن، زياد است كه كثافات ظاهري تحت الشعاع آن ها قرار مي گيرد، از اين رو شهيدي كه در معركه قتال به شهادت رسيده، نيازي به غسل ندارد.

اين حكم ناشي از قداست كشته شدن در راه خدا است. شهيد مطهري مي گويد: "اسلام ديني حكيمانه است دستورهاي خالي از مصلحت و راز و رمز ندارد. يكي از دستورهاي اسلامي اين است هر فرد مسلمان كه مي ميرد، واجب است بدن وي را غسل داده و كفن نمايند، ولي اين دستور يك استثنا دارد و آن بدن شهيد است. اين استثنا نشانه اين است كه روح و شخصيت شهيد آن چنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خونش و حتي در جامه اش اثر گذاشته است. بدن شهيد يك جسد متروح است، يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شده است، يعني حكم روح بر

بدن جاري شده و حكم جاري شده بر بدن، بر لباس و جامه نيز جاري شده است. بدن و جامه شهيد از ناحيه روح و انديشه حق پرستي و پاك باختگي اش كسب شرافت كرده است".(4)

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 66.

2. وسائل الشيعه، ج 2، ص 509.

3. علل الشرايع، ج 1، ص 348، باب 238.

4. مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي(به ضميمه شهيد) ص 80، با تلخيص.

فلسفة وضو و غسل چيست؟(پ)

پرسش

فلسفة وضو و غسل چيست؟(پ)

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي

و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئن اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بدون آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است،

ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايان بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجوت است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع)

مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(1)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين

احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(2)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد

آوري خداوند را روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خد بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها:

(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93.

(2)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

(3)محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.

(4) همان.

لاك و حنا هر دو سطح ناخن را مي پوشانند. چرا لاك وضو را باطل مي كند، ولي حنا وضو را باطل نمي كند؟

پرسش

لاك و حنا هر دو سطح ناخن را مي پوشانند. چرا لاك وضو را باطل مي كند، ولي حنا وضو را باطل نمي كند؟

پاسخ

رنگ به تنهايي مانع وضو شمرده نمي شود اما اگر جِرْم داشته باشد، مانع محسوب مي شود. چون لاك ناخن علاوه بر رنگ، جرم دارد و مانع رسيدن آب به اعضاي وضو است، وضو با آن صحيح نيست. امّا حنا رنگ دارد، ولي جرم ندارد و رنگ مانع رسيدن آب نيست.(1)

پي نوشت ها:

1. جامع المسائل، ج 1، ص 49، س 125 و 127.

فلسفة وضو و غسل چيست؟(پ)

پرسش

فلسفة وضو و غسل چيست؟(پ)

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي

و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئن اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بدون آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است،

ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايان بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجوت است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع)

مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(1)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين

احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(2)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد

آوري خداوند را روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خد بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها:

(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93.

(2)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

(3)محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.

(4) همان.

وضو

پرسش

وضو

پاسخ

وضو عمل خاصي است كه همانند اعمال ديگر شرعي و واجبات بر انسان واجب شده و شرط صحت طواف و نماز و مجوّز مسّ قرآن كريم و اسماء مقدسه است. اين عنوان بر افعال خاصي اطلاق مي شود كه ابتداي آن نيت و آخر آن مسح پا مي باشد. اگر شخصي چندين ساعت در حمام باشد و كاملاً تميز شده باشد، وضو محقق نمي شود و حتماً فعل خاصي را به عنوان وضو بايد انجام دهد، چون احكام مشروط به تعبّد است و در انجام فرايض و احكام الهي براساس دستوهاي قرآن كريم و سنت ائمه(ع) عمل مي كنيم.

در جايي كه قرآن كريم و روايت وجوب عملي را ذكر كرده باشند، بايد همان را انجام دهيم. فلسفه وضو، فقط به جهت پاكي و طهارت نمي باشد تا اين سؤال مطرح شود كه بعد از حمام رفتن چه نيازي به وضو است؛ زيرا اولاً از بسياري حكمت هاي احكام و عبادات آگاهي نداريم و چيزي را كه حكمت و فلسفه عبادت تصور مي كنيم، شايد تصور ما صحيح نباشد.

ثانياً وضو فقط طهارت و پاكي ظاهري نيست، بلكه شكل خاصي از شستن و مسح وجود دارد و هم اجزايي مانند نيت. از اين جزء اصلي و پايه اي وضو متوجه مي شويم كه وضو مانند بسياري از عبادات و واجبات ديگر براي تذكر و يادآوري خداوند، خلوص اعمال براي او و توجه به مقام بندگي و عبوديت است و اين چيزها با چند ساعت حمام حاصل نمي شود.اگر چه انسان از نظر ظاهر، پاك تر و بسيار تميزتر مي شود.

وضو چه تفاوتي با شستشوي دست و صورت دارد و دليل اين كه در وضو قسمت خاصي از بدن شسته مي شود چيست؟

پرسش

وضو چه تفاوتي با شستشوي دست و صورت دارد و دليل اين كه در وضو قسمت خاصي

از بدن شسته مي شود چيست؟

پاسخ

شستشوي دست و صورت از جهت بهداشتي مفيد است امّا وضو نيست. وضو يك عمل عبادي است كه مقدمه انجام فرمان الهي يعني نماز مي باشد و از نظر اخلاقي و معنوي چون با قصد قربت و براي رضاي خدا انجام مي گيرد، اثر تربيتي خاص دارد، مخصوصاً اين كه شخص با وضو گرفتن اعلام آمادگي مي كند كه با خداي بي همتا به راز و نياز بپردازد. فوايد بهداشتي وضو در جاي خويش قابل تأمل و مهم مي باشد امّا مهم بُعد پيوند انسان با خداوند و آغاز ارتباط معنوي از راه وضو مي باشد. امّا چگونگي وضو و شستن قسمت خاصي از بدن در وضو به واسطة فرمان الهي است كه در قالب آيات و روايات معتبر ذكر شده است. عمدة تفاوت اين دو به نيّت است كه در اوّلي به قصد شستن و رفع خستگي و خنكي است امّا در دومي به قصد انجام فرمان الهي صورت مي گيرد. نيت در اعمال بسيار مهم است. تذكر و يادآوري و رابطه معنوي انسان با خداوند، از ديگر فوائد و آثار وضو و اعمال عبادي ديگر است. در پاسخ هاي بعدي اين مفاهيم بيشتر توضيح داده مي شود.

آيا وضع حكم وضو و غسل به دليل مقتضيات زمان در گذشته نبوده است؟

پرسش

آيا وضع حكم وضو و غسل به دليل مقتضيات زمان در گذشته نبوده است؟

پاسخ

احكام وضو و غسل، احكامي موقت و مربوط به زماني خاص نيست تا گفته شود به دليل مقتضيات آن زمان صادر شده است، بلكه احكامي هستند كه براي همة انسان ها در تمامي سده ها و زمان ها مي باشند و دليل اين امر را بايد در جاودانگي احكام اسلام دانست. وضو و غسل به عنوان مقدمه عباداتي است كه تكليف هر مسلماني در هر عصر و زماني مي باشد. وضو و غسل از مقدمات عبادات مي باشند كه بر اساس قرآن كريم و روايات موضوعيت دارند و انجام عبادت بدون آن ها محقق نمي شود. احكام شرعي كه از آيات و روايات استفاده مي شود، مقيد به زمان و مكان خاصي نيست، از اين رو دليلي بر اين نداريم كه بگوييم غسل و وضو مربوط به زمان خاصي بوده است. اگر در آيه يا روايتي تقيد به زمان و مكان خاص باشد، آن را مي پذيريم و از آن پيروي مي كنيم.

به عبارت ديگر: دو گونه احكام داريم: احكام ثابت (كه احكام اوليه هستند) و احكام ثانوي (كه قابل تغيير با توجه به مقتضيات زمان هستند و شرايط و ويژگي هاي خاص دارند) روايات نيز به آن ها اشاره شده است.

احكام عبادي(عبادات) از نوع اوّل هستند و قابل تغيير و تبديل نيستند.

فلسفة وضو و غسل چيست؟(پ)

پرسش

فلسفة وضو و غسل چيست؟(پ)

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي كند و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.

بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل مي كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي

و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئن اين حالت در او بسيار قوي تر است.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بدون آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.

بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است،

ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن ها اثري نخواهد داشت.

البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام غ كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايان بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجوت است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.

حضرت رضا(ع)

مي فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".؛(1)

بر همين اساس دانشمندان ديني مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد، يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين

احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: "براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد".(2)

بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.

غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي شود و ترشحاتي از بدن خارج مي شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي شود.

مسئله تذكر و ياد

آوري خداوند را روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خد بحث مستقلي است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است". يعني باعث نورانيت چند برابر مي شود.

پيامبر(ص) فرمود: "اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي شود".(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي شود.

پي نوشت ها:

(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93.

(2)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.

(3)محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.

(4) همان.

لاك و حنا هر دو سطح ناخن را مي پوشانند. چرا لاك وضو را باطل مي كند، ولي حنا وضو را باطل نمي كند؟

پرسش

لاك و حنا هر دو سطح ناخن را مي پوشانند. چرا لاك وضو را باطل مي كند، ولي حنا وضو را باطل نمي كند؟

پاسخ

رنگ به تنهايي مانع وضو شمرده نمي شود اما اگر جِرْم داشته باشد، مانع محسوب مي شود. چون لاك ناخن علاوه بر رنگ، جرم دارد و مانع رسيدن آب به اعضاي وضو است، وضو با آن صحيح نيست. امّا حنا رنگ دارد، ولي جرم ندارد و رنگ مانع رسيدن آب نيست.(1)

پي نوشت ها:

1. جامع المسائل، ج 1، ص 49، س 125 و 127.

فلسفه احكام نماز

چرا بايد از خدا ترسيد؟

پرسش

چرا بايد از خدا ترسيد؟

پاسخ

1- ابتدا بايد توجه كنيم كه معناي ترس از خدا چيست ؟ ترس از خدا به معناي ترس از مسئوليت هايي است كه انسان در برابر او دارد . ترس از اين كه در اداي رسالت و وظيفه خويش كوتاهي كند و به خوبي انجام وظيفه نكند و به عبارتي ترس ازگناهان خود است . حضرت علي ( ع ) در اين زمينه مي فرمايد : ( ( ولا يخافن الا ذ نبه ؛ هيچ يك از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خويش ) ) ، ( نهج البلاغه ، كلمه 82 ) . 2- سرچشمه هاي ترس از خدا چيست ؟ ترس ازخدا سرچشمه هاي مختلفي دارد به قرار ذيل : الف ) همان اعمال ناپاك وافكار آلوده سبب ترس مي گردد .ب ) مقربان به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولي و غفلت مايه وحشت آنها مي شود ( اين دو مورد راخوف از تقصير گويند ) . ج ) گاه مقربان هنگامي كه تصور آن ذات نامحدود و بي پايان را مي كنند و در مقابل به قصور رذاتي خود نظر مي كنندحالت خوف به آنها دست مي دهد ( خوف از قصور ) خداوند در اين زمينه مي فرمايد : ( ( الذين اذا ذكرالله وجلت قلوبهم ؛ آنها كساني هستند كه وقتي نام خدا برده مي شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مي گردد ) ) ، ( حج ، آيه 36 ) . 3- بهتر است در اينجا اشاره به فرق ميان خوف و خشيت بكنيم بدين صورت كه

: 1- برخي مانند راغب اصفهاني گفته اند : فرق ميان اين دو اين است كه خشيت خوفي است كه توام با تعظيم و بيشتر ازدانايي ناشي مي شود .لذا خداي سبحان آن را به علما اختصاص داده مي فرمايد : ( ( انما يخشي الله من عباده العلما ) ) . 2- بعضي نيز گفته اند : خوف هم از امر ناخوشايند حاصل مي شود و هم از ناحيه كسي كه ممكن است اين ناخوشايندي را به آدمي برساند .هم گفته مي شود : من از مرض خوف دارم و هم گفته مي شود : من خوف دارم از اين كه فلان چيز مريضم كند.برخلاف خشيت كه تنها از آورنده شر است و لذا گفته مي شود : ( ( خشيت الله ؛ من از خدا ترسيد م ) ) ولي گفته نمي شود : ( ( خشيت المرض ؛ از مرض ترسيدم ) ) . 3- برخي هم مانند علامه طباطبايي مي فرمايند : ظاهراً فرق ميان آن دو اين است كه خشيت به معناي تاثير قلبي از اقبال و روي آوردن شرح يا نظير آن است و خوف به معناي تاثير عملي انسان است به اين كه ازترس در مقام اقدام برآمده وسايل گريز از شر و محذور را هم فراهم سازد .هر چند كه در دل متاثر نگشته ، دچار هراس نشده باشد .آنگاه علامه در مقام استدلال بر مدعاي خويش چنين مي آورد : و لذا مي بينيم خداي سبحان در توصيف انبيا(ع) مي فرمايد : ( ( ولا يخشون احداً الا الله ) ) ، ( احزاب ، آيه

39 ) و ترس از غير خدا را از ايشان نفي مي كند و حال آن كه خوف را در بسياري از جاها براي آنان اثبات نموده از آن جمله مي فرمايد : ( ( فاوجس في نفسه خيفة موسي ؛ در خود احساس ترس نمود ) ) ، ( طه ، آيه 67 ) . و نيز مي فرمايد : ( ( و اما تخافن من قوم خيانه ؛ و اگر از مردمي ترس خيانتي داشتي ) ) ، ( انفال ، آيه 58 - ترجمه الميزان ، ج 11، ص 525 ) . 4- بين خداترسي و آگاهي ارتباط تنگاتنگ حكم فرماست . به علت اين كه خداترسي نتيجه هدايت به سوي خداست ، هر چقدر معرفت انسان به خدا از عمق بيشتري برخوردار باشد به آن اندازه ترسش هم عمق پيدامي كند .اساساً بايد گفت هرگز خشيت بدون معرفت حاصل نمي شود ولذا در آيه 28 سوره فاطر مي خوانيم : ( ( انما يخشي الله من عباده العلما ) ) به همين جهت بايد گفت خوف ناشي از معرفت شرط اول بهشتي شدن است . 5- همان طور كه انسان در عيان از خدا مي ترسد، در نهان نيزبايستي از او بترسد . زيرا تا در دلي خوف خدا نباشد و در نهان و آشكاراحساس مراقبت يك نيروي معنوي برخورد نكند، انذارهاي انبياء و اوليابي اثر خواهد بود .براي همين است كه خدا مي فرمايد : ( ( انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب ؛ تو فقط كساني را انذار مي كني كه از پروردگار خوددر غيب و پنهاني مي ترسند

) ) ، ( فاطر، آيه 18 ) . باز در اوصاف بهشتيان مي فرمايد : ( ( من خشي الرحمن بالغيب ؛ همان كسي كه از خداوند رحمان در نهان بترسد ) ) ، ( ق ، آيه 33 ) . همانند داستان حضرت يوسف و زليخا.علت ترس انسان از خدا نخست متذكر مي شويم كه خداوند متعال درموضوع ترس دو تعبير مختلف دارد : گاهي مي فرمايد : كسي كه ازپروردگارش بترسد مانند ( ( من خشي الرحمن ) ) و گاهي هم مي فرمايد : كسي كه از مقام پروردگارش بترسد مانند : ( ( و اما من خاف مقام ربه ) ) ، ( نازعات ، آيه 40 ) . 1- مفسرين درباره اين كه منظور از مقام چيست سه احتمال داده اند : الف ) منظور مواقف قيامت است . ب ) مراد علم خداوندو مقام مراقبت او نسبت به همه انسان ها است . ج ) مقصود مقام عدالت اوست چرا كه ذات مقدس او مايه خوف نيست . 2- در اين كه خوف ازمقام پروردگار چيست ، در ميان مفسرين از چهار احتمال سخن گفته شده است : الف ) خوف از مواقف قيامت و حضور در پيشگاه او براي حساب است . ب ) خوف از مقام علمي خدا و مراقبت دايمي او نسبت به همه انسان ها است . ج ) منظور ترس از خداست نه به خاطر آتش دوزخ وخوف از فوت لذ ت هاي نفساني در بهشت ( طمع در نعيم بهشت ) ، بلكه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال او خايف

است . د ) منظور از مقام پروردگار مقام عدالت اوست و خوف از عدالت نيز بازگشت به خوف ازاعمال خود انسان مي كند، ( ترجمه تفسير الميزان ، ج 19، ص 216 ) . 3-علامه طباطبايي در تفسير مقام مي فرمايد : كلمه مقام مصدر ميمي و به معناي قيام است كه به فاعل خودش يعني كلمه ( رب ) اضافه شده و مراد به قيام خداي تعالي عليه وي اين است كه خداوند هنگامي كه بنده اش عملي انجام مي دهد بالاي سرش ايستاده و ناظر عمل او است ، اما نه ايستادن يك كارفرما و سركارگر بالاي سر كارگر، بلكه معناي قيام خدا احاطه وعلم خدا است به آنچه بنده مي كند و ضبط عمل بنده و جزا دادن به وي است . آنگاه ايشان به تفسير چگونگي خوف از مقام پروردگار بدين صورت مي پردازند .بايد بگوييم خوف هم مانند عبادت مراحلي دارد وخوف در آيه فوق ظهور در هيچ يك از اين دو قسم خوف ؛ يعني ، خوف از عذاب و خوف از فوت لذت هاي نفساني در بهشت ندارد .چون خوف از آگاهي خدا و نيز خوف مقام پروردگار تاثير خاصي است كه براي بنده بدان جهت كه بنده است و در برابر ساحت عظمت و كبريايي مولايش حقير و ذليل است به دست مي دهد و باعث مي شود آثاري از مذلت وخواري در قبال عزت و جبروت مطلقه خداي تعالي از او ظهوركند و اين معناي از خوف همان خوفي است كه خداي تعالي ملايكه مكرمين را بدان ستوده است با اين كه ملايكه معصوم هستند،

( ترجمه الميزان ، ج 19، ص 216 ). ;

چرا امام جماعت(ظاهراً) منحصر شده است به روحانيت در حالي كه اسلام شرط امام جماعت را عدالت يكي از شرايط امام جماعت قرار داده است؟

پرسش

چرا امام جماعت(ظاهراً) منحصر شده است به روحانيت در حالي كه اسلام شرط امام جماعت را عدالت يكي از شرايط امام جماعت قرار داده است؟

پاسخ

قبل از پاسخ به سؤال شما، لازم است توضيحي از استاد شهيد مطهري در مورد كلمه روحانيت بياوريم كه در متن سؤال جنابعالي آمده كه خالي از فايده نيست و بعد به اصل سؤال بپردازيم.

متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري در كتاب خاتميّت مي فرمايند : "لفظ (روحاني) كه خيلي جديدالولادة است، معاصر است با خودمان، يعني با نسل ما. شما در شصت هفتاد سال پيش، يعني قبل از مشروطه، يك جا پيدا نمي كنيد كه به علماي دين روحانيّين گفته باشند. اين اقتباس از مسيحيت است. مسيحيها روي حساب اينكه در نظر آنها روح از تن، آخرت از دنيا، معني از ظاهر جدا است، و عالم ديني بايد اصطلاح تارك دنيا باشد، به علماي خودشان مي گفتند روحانيّون، و بعد هم اين اصطلاح در ايران ما شايع شد. به هر حال اسلام جزء كارهايي كه نكرده است يكي اين است كه براي علماي دين اسم مخصوص انتخاب نكرده است"(1)

اما اينكه سؤال فرموديد چرا منحصر شده به روحانيّت يا به تعبير دقيق تر چرا منحصر شده به علماء؟ در جواب اين شبهه نيز استاد مطهري در همان كتاب مي فرمايند : "[اسلام] لباس مخصوص هم انتخاب نكرده است، يعني اسلام نگفته است آن عده كه علماي دين اند چون علماي دين اند بايد يك لباس مخصوص داشته باشند. البته مسلّم است كه افرادي كه عمامه به سرشان مي گذارند يا ردا مي پوشند، مجموعاً با مقايسه با لباس ديگران كه امروز

شايع است، لباسشان به لباس پيغمبر اكرم( نزديك تر است. اين اختصاص به علماء ندارد، شما هم اگر به قصد اينكه چون پيغمبر اكرم( عمامه به سر مي گذاشته است، عمامه بگذاريد و قصد تأسّي داشته باشيد، شايد اجر و ثوابي داشته باشيد. اگر كسي خيال كند كه اسلام براي علماي دين يك لباس به خصوص وضع كرده و گفته است كه چون تو عالم ديني هستي بايد لباسي داشته باشي كه با غير عالم فرق بكند، خير، ما در دين يك چنين چيزي نداريم. ما در اخبار و احاديث، باب لباس پوشيدن و كيفيت لباس پوشيدن، آداب و مستحبات آن داريم، ما هيچكدام اختصاص به علماء ندارد، اگر يك لباس با كيفيّت بالخصوصي مستحب باشد همينطور كه براي عالم مستحب است براي غير عالم هم مستحب است، و اگر مكروه باشد همان جوري كه براي علما مكروه است براي غير علما هم مكروه است.

اگر امروز در پاره اي از تشريفات به علماء مراجعه مي كنند، از آن جهت است كه خود مردم مي خواهند، چون به علماء اعتقاد بيشتري دارند، والا اسلام نگفته است، مثلاً امام جماعت.

آيا اسلام گفته است كه امام جماعت بايد از علماء باشد؟ خير، گفته است كه بايد عادل باشد، ولي البته چون مردم ازنظر عدالت به علماء بيشتر اعتماد دارند، كم اتفاق مي افتد كه براي امام جماعت، غيرعالمي را انتخاب بكنند. امام جماعت از نظر فضائل انساني : تقوا، علم، سيادت، حتي احياناً از نظر صباحت منظر و زيبايي، از نظر هر چيزي كه براي بشر خوبي شمرده مي شود، هر چه فضائل بيشتري داشته باشد بهتر

است، ولي به هر حال اين يك وظيفه اختصاصي كه مربوط به علماء باشد نيست."(2)

درتكميل پاسخ به سؤال شما فتواي 12 تن از مراجع معظم تقليد را از كتاب توضيح المسائل مراجع ذكر مي كنيم، لازم به ذكر است در جاهايي كه مراجع معظم اختلاف فتوي داشته باشند اختلاف فتوي آنها با ذكر اسم مباركشان آمده است. اين نكته را نيز تذكر مي دهيم كه درمورد امام جماعت، به خصوص در مورد عدالت امام جماعت به بايد سهل انگاري كرد و نه وسواسي بود بلكه آنچه مراجع فرموده اند كفايت مي كند.

شرايط امام جماعت :

مسأله 1453 _ امام جماعت بايد بالغ وعاقل وشيعة دوازده امامي وعادل وحلال زاده باشد ونماز را به طور صحيح بخواند.1ونيز اگر مأموم مرد است امام او هم بايد مرد باشد 2واقتداكردن بچة مميز كه خوب وبد را مي فهمد به بچه مميز ديگر جايز نيست3 واحتياط واجب آن است كه امام زن نيز مرد باشد.

فاضل : ونيز امام جماعت بنابراحتياط واجب بايد مرد باشد واقتدا كردن بچة مميز كه خوب وبد را مي فهمد به بچة مميز ديگر مانعي ندارد.(پايان مسأله)

گلپايگاني : بلكه درغيرنماز ميت احتياط لازم آن است كه زن امامت نكند هر چند مأموم زن باشد...

صافي : ودرغير نماز ميت امامت زن برزنها كراهت دارد ...

زنجاني : واقتداكردن به بچه مميز كه خوب وبد را مي فهمد بنابراحتياط واجب صحيح نيست؛ ولي بچه مميز، مي تواند درنماز جماعت شركت كرده واقتدا نمايد و احكام جماعت هم برآن بار مي شود.

مكارم : ولي امامت زن براي زن مانعي ندارد. وهر انساني حلال زاده است خواه مسلمان يا

غير مسلمان، مگر اين كه خلاف آن ثابت شود.

سيستاني : وصحت اقتداء به بچة ده ساله اگر چه خالي از وجه نيست ولي خالي از اشكال هم نمي باشد.

3. اراكي، گلپايگاني،صافي : مانعي ندارد.(پايان مسأله)

خوئي،تبريزي : مانعي ندارد، اگرچه آثار جماعت براو مترتب نمي شود.

بهجت : مسأله _ امام جماعت بايد شيعة دوازده امامي، عاقل، عادل وحلال زاده باشد ونماز را به طور صحيح بخواند وبنابراحتياط بايد بالغ باشد ونيز اگر مأموم مرد است، امام او هم بايد مردباشد.

بهجت : مسأله1171 _ عدالت معتبر درامام جماعت عبارت است از حسن ظاهر يعني دوري جستن ازگناهان كبيره بطوري كه ظاهر احوال شخص به طور ظني دلالت كند كه او بنا بر ترك گناه دارد نه آن كه اتفاقاً چند روزي گناه راترك كرده باشد. ومأموم بايد اين حسن ظاهر را احراز كند واصرار برگناهان صغيره به منزله گناه كبيره است.

بهجت : مسأله 1173 _ اگر امام جماعت دربين نماز از قيام عاجز شد لازم است مأموم نيت فرادي كند ونماز خود را بخواندوهمچنين است هر نقصي كه مانع از اقتدا است.

مكارم : مسأله1268 _ "عدالت"، يك حالت خداترسي باطني است كه انسان را ازانجام گناه كبيره وتكرار گناه صغيره باز مي دارد وهمين انداره كه با كسي معاشرت داشته باشيم وگناهي ازاو نبينيم، نشانة وجود عدالت است واين را "حُسن ظاهر" كه حاكي ا زملكة باطن است، مي گويند.

مسأله 1454 _ امامي را كه عادل مي دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقي است يا نه، مي تواند به او اقتدا نمايد1.اين مسأله، دررسالة آيت ا...بهجت نيست.

_______________________________________

منابع و مآخذ :

1. خاتميت، استاد مرتضي

مطهري، ص111 الي 113

2. همان

3. توضيح المسائل مراجع، ج1، ص819

توضيح المسائل مراجع، جلداول،ص820و819

اهميت سياسي نماز در چيست

پرسش

اهميت سياسي نماز در چيست

پاسخ

سياست نماز در آن است كه اول شروع

نماز ((الله و اكبر)) مي گوييم و خدا را از هر قدرتي

بالاتر مي دانيم لذا نماز گزار مرعوب قدرت ها و

ابرقدرت ها نمي باشد. قبل از شروع حمد ((اعوذبالله

من الشيطان الرجيم)) مي گوييم و از شياطين جن و

انس به خدا پناه مي بريم و از آنها دوري و بي زاري

مي جوييم، در سوره حمد با گفتن ((اياك نعبد و اياك

نستعين)) باز عبادت و استعانت را مختص به خدا

مي كنيم و از كرنش و عبادت قدرت ها در صحنه

سياست و استعانت از حمايت آنان خود را بي نياز

مي دانيم و در آخر از خدا مي خواهيم ما را در همه

صحنه ها به راه راست هدايت كند ((غير المغضوب

عليهم)) يهود ((و لاالضالين)) مسيحيت و اين در واقع

نفي خطوط انحرافي در عقيده و عمل و سياست

است و آنگاه كه در پايان نماز سلام به همه مومنين

مي دهيم ((السلام عليكم و رحمه الله و بركاته))

وحدت و يكدلي مسلمين را به نمايش مي گذاريم و

در شهادت به نبوت پيامبر(ص) و سلام بر آن

حضرت استمرار واهتزار پرچم پرشكوه اسلام را

تضمين مي كنيم و وقتي نمازها را به جماعت

مي خوانيم شكوه ايمان و قدرت اسلام را به جهانيان

نشان مي دهيم و...

اگر اسلام با تجمل گرايي مخالف است پس چرا توصيه كرده است كه با بهترين لباس نماز بخوانيد؟

پرسش

اگر اسلام با تجمل گرايي مخالف است پس چرا توصيه كرده است كه با بهترين لباس نماز بخوانيد؟

پاسخ

از مستحبات نماز اين است كه نمازگزار، لباسي ساده و تميز بپوشد (نه فاخر و قيمتي) و خود را با انواع بوهاي خوش، معطر كند و با پاكي و نظافت در درگاه الهي حاضر شود؛ اين نه تنها تجمل و زينت نيست؛ بلكه احترام به ساحت الهي و بزرگداشت عظمت و بزرگي او است. نمازگزار در محضر آفريدگاري توانا و دانا، به عبادت و نيايش مي پردازد و با او به مناجات و راز و نياز مي پردازد پس چه بهتر كه در اين حال، بهترين لباس هاي خود را بپوشد، از انواع عطرها استفاده كند، سر و صورت خود را مرتب سازد و با دلي آماده و تني پاك، نماز بخواند.

اين رفتار انسان، باعث جلب رضايت الهي و دريافت پاداش ها و عنايت هاي خاص او مي شود.

دليل اينكه مستحب است كه مردان جلوتر از زنان نماز بخوانند چيست ؟

پرسش

دليل اينكه مستحب است كه مردان جلوتر از زنان نماز بخوانند چيست ؟

پاسخ

آدمي در حال عبادت خود را در محضر خدا مي بيند و با او سخن مي گويد و به راز و نياز با او بر مي خيزد. با مروري به روايات و احكام آداب نماز دو نكته به خوبي جلوه گر است:

1. اجتناب از هر آنچه كه باعث توجه به غير خدا است.

2. رعايت عفت و حيا به ويژه براي زنان.

از آنجا كه زن همانند گل است و خواسته يا ناخواسته چشم هاي محرم يا غير محرم را مي ربايد، شارع مقدس براي صيانت زن، دستوراتي واجب يا مستحبي را در نماز يا غير آن داده است؛ آب ريختن به دست ها از داخل آرنج هنگام وضو، كنار هم قرار دادن پاها هنگام قيام، ابتدا زانوها را روي زمين قرار دادن پيش از رفتن به سجده، گذاشتن آرنج ها و شكم بر زمين و چسباندن اعضاي بدن به يكديگر هنگام سجده و... همگي نشان دهنده آن است كه اين كارها مانع از در معرض ديد قرار گرفتن برجستگي هاي بدن زن به ويژه در نماز كه با نشستن و برخاستن و ركوع و سجود همراه است خواهد بود - تصور اين امر به ويژه در زناني كه چادر نمي پوشند راحت تر است - از جمله دستورات ديگر براي صيانت زن جلوتر قرار گرفتن مردان از زنان در هنگام نماز با تأكيد بيشتر و در جاهاي ديگر با تأكيد كمتري است.

اين ادب، از نوع حركت حضرت موسي و دختر حضرت شعيب به خوبي نمايان است. هنگامي كه دختر حضرت شعيب به درخواست

پدرش از حضرت موسي دعوت كرد. براساس برخي روايات، دختر براي راهنمايي، از پيش رو حركت مي كرد و موسي از پشت سرش. باد بر لباس دختر مي وزيد و ممكن بود لباس را از اندام او كنار زند، حيا و عفت موسي اجازه نمي داد چنين شود به دختر گفت من از جلو مي روم، بر سر دو راهي ها مرا راهنمايي كن.

حاصل آن كه دليل اين حكم، روايات متعددي است كه از پيشوايان معصوم رسيده است و شايد يكي از حكمت هاي آن چنان كه گفته آمد اهتمام و اصرار شارع بر حفظ عفت و حياي زنان و دور نگه داشتن مرد از توجه به غير خدا هنگام نماز باشد.

چرا با اين همه سفارشات قران كريم و معصومين بعضي از مراجع بخصوص آيه الله لنكراني فرموده اند : اگر پدر و مادري عمدا يا سهوا نماز را ترك كند قضاي آن بر گردن پسر بزرگتر است . با اين حساب آن پدر و مادر بي نماز از نماز با ز خواست نمي شوند؟زيرا بر گردن پسر بزرگت

پرسش

چرا با اين همه سفارشات قران كريم و معصومين بعضي از مراجع بخصوص آيه الله لنكراني فرموده اند : اگر پدر و مادري عمدا يا سهوا نماز را ترك كند قضاي آن بر گردن پسر بزرگتر است . با اين حساب آن پدر و مادر بي نماز از نماز با ز خواست نمي شوند؟زيرا بر گردن پسر بزرگتر است .وبعضي همين را بهانه مي گيرند و مي گويند نماز بر گردن پسر بزرگمان است و اگر او نخواند نماز ما هم كه بر اوواجب است پسر بزرگش بايد بخواند و همينطور الي آخر آيا اين حرفها صحت دارد ؟اگر نه پس چرا مراجع تقليد با اين احكام مردم را گمراه مي كنند؟ْ ايا آن كس كه نماز مي خواند با آن كه نمي خواند وظيفه خود را بر دوش پسر بزرگتر مي اندازد يكسان است؟

پاسخ

در پاسخ به سؤال شما دوست عزيز توضيح چند نكته ضروري است:

1. آنچه كه در فتواي برخي مراجع معظم از جمله آيت الله فاضل آمده اين است كه «پدر در صورتي كه به جهت عذري نتوانسته نمازش را به جا آورد؛ پس از مرگش بر پسر بزرگتر او واجب است انجام دهد و اما در صورتي كه پدر از روي نافرماني نمازش و يا به خاطر مرض و سفر نتوانسته روزه اش را انجام دهد بر پسر بزرگتر احتياط واجب قضاي نماز و روزه پدر است چنان كه در مورد روزه و نماز فوت شده مادر هم چنين است» (توضيح المسائل آيت الله فاضل، ص 231، بحث قضاي نماز پدر و مادر).

2. نكته ديگر آن وجوب خواندن نماز و

روزه فوت شده از پدر ومادر بر پسر بزرگتر به اين معني نيست كه اگر پدر و مادر در انجام تكاليف خود كوتاهي كرده باشند مورد مؤاخذه نباشند از اين رو پدر و مادر هم مثل همه مردم ديگر، در برابر اعمال خود مسؤول بوده و حتما بازخواست مي شوند و هرگز اين مسأله نبايد بهانه به دست افراد بدهد و به فكر ترك نماز و روزه بيفتند زيرا اگر عمدا و بدون عذر ترك كند دچار عقوبت شديد مي شوند علاوه بر اين كه در بسيار موارد مشاهده شده فرزندان به وصيت پدر و مادر عمل نمي كنندو قضاي اعمال آنها را انجام نمي دهند.

3. يكي از علل وجوب قضاي روزه و نماز پدر و مادر بر پسر بزرگتر به خاطر زحمات و خيراتي است كه پدر و مادر در حق فرزندانشان انجام داده اند و اين دستور اسلامي نمايانگر عظمت و ارزش پدر و مادر است كه در هيچ مكتبي جز اسلام مورد توجه واقع نشده است از اين رو مي بينيم قرآن كريم بعد از عبادت خدا احسان واحترام به پدر و مادر را مورد تأكيد قرار مي دهد: «وقضي ربك ان لا تعبدو الا اياه و بالوالدين احسانا؛ و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر ومادر [خود] احسان كنيد» (اسراء، آيه 23).

4. ثوابي كه از ناحيه انجام دادن نماز و روزه فوت شده پدر و مادر توسط پسر بزرگتر به وي مي رسد بسيار زياد و برتر است كه مسؤوليت و زحمت انجام آن در برابر ثواب ياد شده خيلي ناچيز است؛ گذشته از اين

خيرات و بركات دنيوي و اخروي آن براي پسر بزرگتر فراوان بوده به گونه اي كه به بركت او پدر و مادرش هم مشمول مغفرت و آموزش الهي واقع خواهند شد چنان كه در روايت آمده است كه خواندن قرآن فرزندان باعث مي شود كه خداوند از عذاب و سختي پدر و مادر بكاهد ولو كافر باشند (اصول كافي، ج 2، باب فضل القرآن).

با توجه به اينكه نماز اصول دين است و سفارش شده به آن چرا در قرآن درباره كيفيت نماز خواندن چيزي نيامده است و اين همه اختلاف نظر به وجود آمده است.

پرسش

با توجه به اينكه نماز اصول دين است و سفارش شده به آن چرا در قرآن درباره كيفيت نماز خواندن چيزي نيامده است و اين همه اختلاف نظر به وجود آمده است.

پاسخ

قرآن كريم خود مي فرمايد:« هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين »(جمعه، آيه 2).

اين آيه مي گويد يكي از وظايف و مسؤوليت هاي پيامبر اكرم(ص) تعليم كتاب و حكمت است معلوم مي شود كه قرآن نياز به تعليم دارد و اين طور نيست كه هر كسي بتواند قرآن را بفهمد و مطالب و احكام آن را درك كند، قرآن مي فرمايد: «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقو اللّه ان اللّه شديد العقاب ؛ هر آنچه كه پيامبر به شما دستور مي دهد عمل كنيد و آنچه كه شما را نهي مي كند اجتناب كنيد و تقواي خدا داشته باشيد. خدا شديد العقاب است و به سختي مجازات مي كند» (حشر، آيه 7).

بنابراين خود قرآن به ما دستور مي دهد كه از اوامر و دستورات پيامبر بايد اطاعت كنيم و پيامبر خود فرمود: «صلوا كما رأيتموني اصلي ؛ نماز بخوانيد همان طور كه مي بينيد من نماز مي خوانم» (بحار، ج 82، ص 279، چاپ بيروت).

و فرمود: « اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي اهل بيتي لن تضلوا ان تمسكتم بها ؛ من در بين شما دو چيز گرانبها قرار مي دهم كتاب خدا و عترتم اهل بيتم كه اگر تمسك به اين دو كنيد هيچ گاه گمراه نمي شويد» (بحار، ج 23، ص 147).

و فرمود « انا مدينه العلم و

علي بابها ؛ كه من شهر علمم، علي در آن است» (بحار، ج 40، ص 210، ب 94، ح 4).

بنابراين ما بايد احكام دين و علوم و دانش هاي ديني و علوم نبوي را از طريق اهل بيت و علي و اولاد علي دريافت نماييم.

قرآن به ما دستور داده است: « اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » ؛ از خدا و از رسول خدا و اولي الامر اطاعت كنيد (نساء، آيه 59)

بنابراين خود قرآن به ما دستور اطاعت از پيامبر و اولي الامر (كه مصداق بارز و درجه اول آن امامان معصوم است) را داده است.

از طرف ديگر پيامبر اكرم(ص) فرمودند: « صلوا كما رأيتموني اصلي » ؛ همين طور كه من نماز مي خوانم شما نيز به جاي آوريد 0 بنابراين آنچه از احكام و دستورات نماز است همان دستوراتي است كه خدا به پيامبر داده است و پيامبر براي ما بيان نموده است و احاديث پيامبر(ص) به وسيله اهل بيت آن بزرگوار و اصحاب و تابعين و علاقه مندان و ارادتمندان و دانشمندان حديث و روايت با تحمل سختي ها و دشواري ها و با زحمت هاي فراوان محفوظ مانده است و در اين راه سختي هاي فراوان كشيده اند و دانشهايي را براي درك و فهم و تجزيه و تحليل و نقد و بررسي احاديث و روايات بنا نهاده و تأسيس نمودند.

در كتاب شريف وسايل الشيعه كه بر اساس جمع آوري و ترتيب احاديث اهل بيت(ع) نوشته شده است و از جوامع روايي ثانوي به حساب مي آيد و مرجع علمي براي فقها و علما و دانشمندان است و براي مباحث علمي و فقهي به آن استناد مي شود

بيش از هفت هزار روايات درباره نماز و خصوصيات و جزئيات آن از طريق اهل بيت پيامبر(ص) نقل نموده است.

و در هر يك از جوامع ديگر، جوامع اولي مثل كافي، فقيه، تهذيب و جوامع ثانوي مانند: بحار _ وسايل _ وافي نيز به همين ترتيب مقدار قابل توجهي از روايات درباره نماز و شرح و توضيح آن آمده است.

از جمله در وسايل ج 3 ص 5، (چاپ اسلاميه _ حديث شماره 4383) از جوامع اولي (فروع كافي _ من لايحضره الفقيه و تهذيب) باضافه كتابهاي علل الشرايع و معاني الاخبار و تفسير عياشي نقل مي نمايد.

از زراره نقل شده است كه گفت از امام باقر از آنچه از نماز كه خداي عز و جل واجب نموده است پرسيدم فرمود: پنج نماز در شب و روز.

گفتم آيا خدا آنها را نام برده و در كتابش بيان كرده؟ فرمود: آري، خداي تعالي به پيامبرش فرمود:« اقم الصلاة لدلوك الشمس الي غسق الليل »(سوره اسراء، آيه 78) و دلوك شمس موقع زوال آن است و بين دلوك شمس تا نيمه شب چهار نماز است كه خدا آنها را نام برده و بيان كرده و بر ايشان وقت قرار داده. و غسق ليل نصف شب است. سپس خداي تبارك و تعالي فرمود: «و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا »(سوره اسراء، آيه 78)

پس اين نماز پنجم است. و خداي تبارك و تعالي فرمود: « أقم الصلاة طرفي النهار »(سوره هود، آيه 114) و دو طرف روز مغرب و صبح است.

« و زلفا من الليل »(سوره هود، آيه 114) كه نماز عشاء است و خداي تعالي فرمود: « حافظوا علي

الصلوات و الصلوة الوسطي »(سوره بقره، آيه 238) و صلوة وسطي نماز ظهر است و آن اول نمازي است كه رسول خدا(ص) گذارد و ظهر وسط روز و وسط دو نماز صبح و عصر است « و قوموا للّه قانتين » (سوره بقره، آيه 238) و اين آيه در روز جمعه نازل شد و رسول خدا(ص) در سفر بود پس پيامبر(ص) در نماز قنوت خواند (و دستها را براي قنوت و دعا بالا برد).

خوب است توجه داشته باشيم كه اگر قرار است شخص مذكور مستقيما از قرآن كريم استفاده نمايد اين آيات را چگونه عمل مي نمايد؟

«و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا »(سوره انسان، آيه 26)

« و اسجد »(سوره علق، آيه 19)

« و من الليل فسبحه و ادبار السجود » (سوره ق، آيه 40)

« الراكعون الساجدون »(سوره توبه، آيه 112)

«فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين » (سوره حجر، آيه 98)

« انما يومن بآياتنا الذين اذا ذكروا بها خرّوا سجدا »(سوره سجده، آيه 15)

«تراهم ركعا سجدا » (سوره فتح، آيه 29)

« و تسبحوه بكرة و اصيلاً » (سوره فتح، آيه 9)

«يسبح له فيها بالغدو و الآصال »(سوره نور، آيه 36)

« و اذكر ربك كثيرا و سبّح بالعشي و الابكار »(سوره آل عمران، آيه 41)

«و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها »(سوره طه، آيه 130)

« و من آناء الليل فسبح و اطراف النهار »(سوره طه، آيه 130)

« و استغفر لذنبك و سبح بحمد ربك بالعشي و الابكار »(سوره غافر، آيه 55)

« و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب »(سوره ق، آيه 39)

«فسبح باسم ربك العظيم »(سوره واقعه، 74 و

96 و سوره الحاقه، آيه52)

« سبح اسم ربك الاعلي »(سوره اعلي، آيه 1)

«فسبح بحمد ربك و استغفره » (سوره نصر، آيه 3)

«و من الليل فسبحه و ادبار النجوم »(سوره طور، آيه 49)

«و سبحوه بكرة و اصيلا » (سوره احزاب، آيه 42)

« ان لك في النهار سبحا طويلا »(سوره مزمل، آيه 7)

« و من الليل فتهجد به نافلة لك »(سوره اسراء)

« قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا او زد عليه و رتل القرآن ترتيلا ان ناشئة الليل هي اشدّ وطا و اقوم قيلاً »(سوره مزمل)

«قد افلح من تزكي و ذكّر اسم ربه فصلي »(سوره اعلي، آيه 15)

« الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم » (آل عمران، آيه 191)

« و اذا قاموا الي الصلاة قاموا كسالي يراءون الناس و لايذكرون الله الا قليلا »(سوره نساء، آيه 142)

«و اذكر اسم ربك بكرة و اصيلا »(سوره انسان، آيه 25)

« فاذا قضيتم الصلاة فاذكروا اللّه قياما و قعودا و علي جنوبكم »(سوره نساء، آيه 103)

به طور خلاصه با توجه به اين آيات و ديگر آيات قرآن كريم ايشان بايد اهل تهجد و نماز شب و تلاوت قرآن درشب و ذكر و عبادت و سجده و تسبيح به هنگام صبح و شب و... باشند و همان چيزي را كه خودش نماز مي داند ، دائما در همان حال باشد « في صلاتهم دائمون»(سوره معارج، آيه 23) و عمل خاصي را به عنوان نماز انجام مي دهد و براي آن برخيزد و ذكر كثير داشته باشد وگرنه به بيان صريح آيه قرآن منافق خواهد بود. « و اذا قاموا الي الصلاة قاموا كسالي و لايذكرون الله الا قليلا »(سوره

نساء، آيه 142)و تمام اوامر قرآني را بايد انجام دهد. به هر حال خوب است روشن شود كه اين همه آيات قرآن درباره ذكر و تسبيح و تلاوت قرآن و سجده و ركوع و قنوت و طهارت و مواقع خاصي سجده و ذكر و تسبيح و مانند اينها را چگونه عمل مي كند؟! و اگر مي گويد نمي دانم كه چه بايد بكنم در اين صورت جواب دهد كه بااين آيه قرآن « فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون»(نحل، آيه 43 - انبياء، آيه 7) چه مي كند اگر خود او اهل ذكر و قرآن ومعارف ديني نيست) بايد برود و از اهل ذكر بپرسد.

و با اين آيه قرآن كه řʢفرمايد: « و ما كان المومنون لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلّهم يحذرون »(سوره توبه، آيه 122)

چه مي كند؟ آيا از آنهايي است كه براي تفقه در دين رفته است و فقه دين يادگرفته؟ يا از آنهايي است كه از كلام و گفتار كساني كه علم دين ياد گرفته اند بهره مند مي گردد؟

قرآن كريم خطاب به پيامبر گرامي(ص) مي فرمايد: «و انزلنا عليك الذكر لتبيّن للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون» (سوره نحل، آيه44)

معلوم مي شود كه آنچه كه خداوند برپيامبر نازل فرمود نياز به تبيين و توضيح دارد.

قرآن مجيد كتابي است كه در اغلب موارد اصول و اركان را بيان داشته و بيان جزئيات را به پيامبر(ص) واگذار كرده است به اين آيه توجه كنيد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون؛ و بر تو قرآن را نازل كرديم تا بر امت

آنچه فرستاده شده بيان كني باشد كه عقل و فكر به كار گيرند» (نحل، آيه44).

و در آيه ديگر فرموده است: «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه؛ و ما قرآن را نازل نكرديم مگر براي اين كه حقيقت آنچه را كه مردم درباره آن اختلاف مي كنند را براي آنان روشن كني» (نحل، آيه 64).

بنابراين پيامبر(ص) در كنار و همراه قرآن و به نص صريح صدها آيه آن وظيفه دار تبين آيات خدا و جزئيات امور براي مردم است، لذا فرمود نماز بخوانيد آن گونه كه من نماز مي خوانم. و او نماز صبح را دو ركعت و... قرار داد و قرآن مجيد ما را به اطاعت از آن حضرت فرا خوانده است. «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا؛ آنچه پيامبر براي شما آورده بگيريد و عمل كنيد و آنچه را كه نهي كرده ترك كنيد» (حشر، آيه 7).

چرا اصل نماز در قرآن ذكر شده؛ ولي چگونگي آن در قرآن بيان نشده است؟

پرسش

چرا اصل نماز در قرآن ذكر شده؛ ولي چگونگي آن در قرآن بيان نشده است؟

پاسخ

مسائلي كه به پيامبر«صلي الله عليه وآله» وحي شده بر دو گونه است:

بخشي از آن ها عبارت است از آيات «قرآن» كه به پيامبر وحي شده و بخش ديگر، احكام و تعليماتي است كه جدا از قرآن و به عنوان شرح و بيان قرآن به پيامبر«صلي الله عليه وآله» وحي گرديده است و لازم نيست تمامي احكامي را كه پيامبر«صلي الله عليه وآله» بيان مي كند، همه به عنوان «قرآن» باشد.

از اين رو، خداوند در قرآن مجيد پيامبر اكرم«صلي الله عليه وآله» را مبيِّن قرآن شناسانده، مي فرمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ملنزل اليهم؛و ما به سوي تو ذكر(قرآن) را نازل كرديم تا براي مردم آنچه به سويشان نازل شده بيان كني».

بنابراين، قرآن و وجود رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» مكمّل يكديگرند؛ چه اينكه با نبود هر يك امر تبليغ و رسالت كامل نمي شود و يكي از حكمت هاي وجود ائمه«عليهم السلام» بعد از رسول اللَّه نيز همين امر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

با توجه به آيه 78، سوره اسرأ منظور چه نمازهايي است آيا منظور اوقات نماز است آيا مي شود نمازها را به جاي پنج وعده در سه وعده خواند؟

پرسش

با توجه به آيه 78، سوره اسرأ منظور چه نمازهايي است آيا منظور اوقات نماز است آيا مي شود نمازها را به جاي پنج وعده در سه وعده خواند؟

پاسخ

آياتي كه به اوقات نماز اشاره دارد هيچ كدام به جزئيات به طور كامل و پنج وعده بودن تصريحي نكرده است خداوند متعال مي فرمايد: "أَقِم ِ الصَّلَوَة َ لِدُلُوكِ الشَّمْس ِ إِلَي َ غَسَق ِ الَّيْل ِ وَ قُرْءَان َ الْفَجْرِ إِن َّ قُرْءَان َ الْفَجْرِ كَان َ مَشْهُودًا ;(اسرأ،78) نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكي شب ]نيمه شب برپادار، و همچنين قرآن فجر ]نماز صبح را، چرا كه قرآن فجر مورد مشاهده ]فرشتگان شب و روز[ است "

آيه مذكور به طور كلي به اوقات نمازها اشاره كرده ولي به جزئيات اوقات هر يك اشاره نكرده و معين نكرده است كه حتماً نمازهاي يوميه بايد در پنج وعده خوانده شوند، روايات اسلامي نيز سه وعده خواندن نمازهاي يوميه را جايز مي شمارند چنان كه حضرت امام صادق در ذيل آيه مذكور(اسرأ،78) مي فرمايد: "خداوند ]در آيه مذكور[ چهار نماز را واجب كرده در قسمتي از زمان كه ابتدا آن اول ظهر و انتهايش نصف شب است دو نماز از ظهر تا غروب و دو نماز از اول غروب آفتاب تا نصف شب كه هر كدام يكي بعد از ديگري است "(ر.ك مجمع البيان مرحوم طبرسي ، ج 4، ص 86_88، دارالمكتبة الحياة بيروت )

حضرت امام محمد باقر7 در ذيل آيه مذكور در پاسخ زراره مي فرمايد: "دلوك شمس به معناي زوال آن ]از دائره نصف النهار[ است و غسق اليل به معناي نيمه شب است اين چهار

نماز است كه پيامبر6 آن ها را براي مردم قرار داد و توقيت نمود، و قرآن الفجر اشاره به نماز صبح است "(ر.ك نورالثقلين الجمعة العروسي الحويزي ج 4، ص 222، مؤسسة التاريخ العربي بيروت )

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پرسش

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پاسخ

آنچه موجب كمال و رستگارى انسان است، عمل به دستورهاى دينى است و تحقيق درباره علّت وضع آنها، با توجّه به اين كه واضع قوانين دينى، خداوند است، لازم نيست. خداوند تاز روى دانش بيكرانش قوانين و مقرراتى سازگار با نيازهاى انسان وضع كرده است.

شايد علّت شكسته بودن نماز در سفر، تحفيفى است كه خداوند به مسافران عطا كرده است; زيرا مسافرت معمولا همراه با سختى و شتابكارى است. پس ممكن است خداوند بدين دليل فرمان داده است كه نمازهاى چهارركعتى را در مسافرت شكسته به جاى آوريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پرسش

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پاسخ

هدف از آفرينش انسان، تكامل و رسيدن او به مقام قرب خداوند است. اين هدف از رهگذر كوشش و آزمايش، آن هم از راه انجام وظايف حاصل مى شود. معناى عبادت نيز اين است كه از همان راه كه خداوند نمايانيده است، عبادتش كنيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام

اح_كام متفرقه

اگر نماز ستون دين است، پس چرا بايد با يك باد معده خراب شود؟

پرسش

اگر نماز ستون دين است، پس چرا بايد با يك باد معده خراب شود؟

پاسخ

قياس محسوسات به معقولات و همچنين مقايسه مسائل معنوي به مسائل مادي موجب چنين شبهاتي مي شود.

منظور از ستون در نماز جنبه معنوي و اساس عبادت است كه با قبول شدن آن، ساير عبادات نيز قبول مي شود و شرط قبول نشدن عبادات مخصوصاً نماز، طهارت است.

البته در تجربيات و محسوسات و مسائل مادي هم گاهي يك موجود بسيار كوچك كه حتي به راحتي قابل رؤيت نيست باعث اثرات زيادي مي شود؛ مثل ويروس كه باعث تخريب سيستم نرم افزاري كامپيوترها و ابركامپيوترها مي شود يا گاهي يك انسان قدرتمند به اثر يك حادثه كوچك دچار آسيب و نابودي مي شود، و مسائلي از اين قبيل. پس نسبت ستون در نماز و باد معده مانند نسبت ستون بتوني نسبت به T.N.T نيست. و از طرفي فروعات دين جنبه تعبدي دارند و لازم است مطابق فتاواي شرعي عمل شود.

چرا نمازهاي مسافر شكسته است؟

پرسش

چرا نمازهاي مسافر شكسته است؟

پاسخ

علت شكسته بودن برخي از نمازها در سفر: نمازها در اصل دو ركعت بوده اند، پيامبر(ص) بنا بر مصلحت به آنها دو ركعت اضافه كرد. چون مسافر در سفر فقط به فكر انجام هدفي است كه براي آن به مسافرت رفته و چندان مهياي عبادت و بندگي نيست، دو ركعتي كه پيامبر(ص) اضافه كرده بود ساقط شد. ممكن است دليل ديگري هم داشته باشد كه از آن بي اطلاعيم (علل الشرايع، ص 323 - رموز نماز ص 251)

قابل توضيح است، احكام شرعيه تابع مصالح و مفاسد است و در مواردي كه شارع مقدس حكمي صادر مي نمايد، حتماً مصلحت يا مفسده اي در بيان حكم (واجب، حرام و...) در نظر داشته است، كه ممكن است آن را بيان كند يا بيان نكند، اگر بيان كرده باشد، آن مصلحت يا مفسده علت حكم قرار مي گيرد و ما وقتي علت حكمي را فهميديم (به شرط آن كه علت تامه باشد نه جزءالعلة) مي توانيم آن را به موارد مشابه تعميم دهيم. مثلاً فرموده شراب حرام است، زيرا مسكر است. ما مي فهميم پس هر چيزي كه مسكر باشد، يعني مستي آورد و عقل را زايل كند، حرام است. ولي اگر علت حكم بيان نشد، يا علت بيان شده ولي تامه نيست، در اين موارد ما (مكلفين) تابع محض دستورات شارع مقدس هستيم و اوامر و نواهي او را اجرا مي كنيم و اين كه نماز مسافر چرا شكسته است و علتي براي آن يافتيم معلوم نيست اين تمام علت باشد. بنابراين به اين علت مذكور نمي توان بسنده كرد.

البته قابل ذكر است كه تمام نمازهاي شخص مسافر شكسته نيست بلكه

نمازهاي چهار ركعتي شكسته است. (اجوبة، ج 1، ص 187) نيز شخصي كه به قصد معصيت سفر كرده، بايد نمازش را كامل بخواند. (اجوبة، ج 1، ص 202) مسافر مي تواند در مسجدالحرام و مسجدالنبي(ص) و مسجد كوفه و در حرم و رواق سيدالشهداء(ع) نمازش را تمام بخواند.

چرا خواندن نماز ظهر بالخصوص در ظهر جمعه، مستحب است كه بعد از اول وقت باشد؟

پرسش

چرا خواندن نماز ظهر بالخصوص در ظهر جمعه، مستحب است كه بعد از اول وقت باشد؟

پاسخ

نماز ظهر روز جمعه را مي شود در اول وقت اذان اقامه نمود، و در بين مراجع عظام تقليد، فقط حضرات آيات گلپايگاني و صافي قائل به احتياط در تأخير انداختن هستند.

"اولي و احوط آن است كه كسي كه نماز جمعه نمي خواند، و در آن محل نماز جمعه اقامه مي شود، نماز ظهر خود را در روز جمعه تا گذشتن وقت نماز جمعه تأخير بياندازد."(1)

در بيان علت استحباب مورد نظر، مطلبي عنوان نشده است، اما مي شود احتمال داد كه به خاطر احترام و حفظ ادب نسبت به جماعت مسلمين باشد، زيرا اقامه نماز ظهر در حالي كه نماز جمعه برگزار مي شود، با سفارشات معصومين( به حفظ اتحاد و جماعت مسلمين سازگاري ندارد.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. رساله توضيح المسائل مراجع، ص893

فلسفه تعداد ركعات نمازهاي يوميه را توضيح دهيد.

پرسش

فلسفه تعداد ركعات نمازهاي يوميه را توضيح دهيد.

پاسخ

البته به نماز صبح به خاطر تخفيف به بندگان چيزي اضافه نشده و همانطور كه مي بينيد بعضي افراد به نماز صبح توجهي نمي كنند و اغلب نمازهاي صبحشان قضا مي شود با اينكه نماز در زندگي انسانها تأثير بسيار زيادي دارد طوري كه قبولي نماز باعث قبولي ساير عبادات است.

پيامبر اكرم( درباره نماز مي فرمايند : "هيچ نمازي نيست مگر آنكه در وقت نماز فرشته اي به مردم مي گويد اي مردم برخيزيد آن آتشهايي كه با دست خود بر پشت خود روشن كرده ايد، با نماز خاموش كنيد."(2)

و در روايات آمده است كه اگر خداوند سبحان بخواهد بركتي به انسان مرحت كند، آن را در بهترين حال عطا مي فرمايد و بهترين حالت در محراب بودن و در جنگ با دشمن دروني است.

امام صادق( مي فرمايند : "طاعت خداوند آن است كه در زمين، انسان خداوند را خدمت كند و چيزي از خدمت او به اندازه نماز نمي ارزد و به همين جهت بشارت فرزند دار شدن زكريا(يحيي) درحال عبادت به زكريا داده شده است."(3)

آنچه در علّت و فلسفه تعداد ركعات نماز بيان شد، يكي از علل مي باشد و حكمت علت هاي ديگري در فلسفه عبادات احتمالاً هست كه با ظهور امام زمان( روشن مي شود و مهم در اين قضيه اين است كه در مواردي كه علت يا فلسفه عبادتي را نمي دانيم تعبّداً به آن عمل كنيم و از حدودي كه پيامبر بزرگوار اسلام و ائمه( بيان فرموده اند (كه در واقع حدود الهي است.) خارج نشويم.

منابع و مآخذ :

1. وسائل الشيعه، ج3،ص38 و

عيون اخبارالرضا، ج2، ص7-1، باب 34، ح1

2. من لا يحضر الفقيه، ج1، باب فضل الصلوة، ح3

3. همان، ح2

چرا در نماز صبح 2 ركعت و در نماز ظهر 4 ركعت و در نماز عصر 4 ركعت و مغرب 3 و عشاء4 ركعت مي خوانيم؟

پرسش

چرا در نماز صبح 2 ركعت و در نماز ظهر 4 ركعت و در نماز عصر 4 ركعت و مغرب 3 و عشاء4 ركعت مي خوانيم؟

پاسخ

شيخ حر عاملي "ره" در كتاب وسايل، به نقل از كتاب عيون اخبارالرضاو كتاب علل الشرايع به اسناد خود از امام رضا( روايت كرده كه فرمود : "همانا اصل نماز دو ركعت مقرر گرديد و بر بعضي يك ركعت و بر بعضي ديگر دو ركعت افزوده شد و بر بعضي ديگر هيچ افزوده نشد، بدان جهت كه اصل نماز فقط يك ركعت است. پس اگر نمازي از يك ركعت كمتر شود نماز نيست، پس چون خداي عزوجل مي دانست كه بندگان همين يك ركعت را كه كمتر از آن نمازي نيست به نحو كامل و تام به جاي نمي آورند و بدان رو نمي آورند يك ركعت ديگر به آن مُنضَم كرد تا نقصان ركعت اول با به جا آوردن ركعت دوم (جبران و) تمام شود. و از اين رو خداوند عزوجل اصل نماز را دو ركعت واجب كرد آنگاه رسول اكرم( دانست كه بندگان خدا همين دو ركعت را به طور كامل و توأم با همة آنچه بدان امر شده اند بجا نمي آورند، پس به هر يك از نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت افزود تا با به جا آوردن دو ركعت آخر، دو ركعت اول بتمامه انجام شده باشند."(1)

البته به نماز صبح به خاطر تخفيف به بندگان چيزي اضافه نشده و همانطور كه مي بينيد بعضي افراد به نماز صبح توجهي نمي كنند و اغلب نمازهاي صبحشان قضا مي شود با اينكه نماز در زندگي انسانها

تأثير بسيار زيادي دارد طوري كه قبولي نماز باعث قبولي ساير عبادات است.

پيامبر اكرم( درباره نماز مي فرمايند : "هيچ نمازي نيست مگر آنكه در وقت نماز فرشته اي به مردم مي گويد اي مردم برخيزيد آن آتشهايي كه با دست خود بر پشت خود روشن كرده ايد، با نماز خاموش كنيد."(2)

و در روايات آمده است كه اگر خداوند سبحان بخواهد بركتي به انسان مرحت كند، آن را در بهترين حال عطا مي فرمايد و بهترين حالت در محراب بودن و در جنگ با دشمن دروني است.

امام صادق( مي فرمايند : "طاعت خداوند آن است كه در زمين، انسان خداوند را خدمت كند و چيزي از خدمت او به اندازه نماز نمي ارزد و به همين جهت بشارت فرزند دار شدن زكريا(يحيي) درحال عبادت به زكريا داده شده است."(3)

آنچه در علّت و فلسفه تعداد ركعات نماز بيان شد، يكي از علل مي باشد و حكمت علت هاي ديگري در فلسفه عبادات احتمالاً هست كه با ظهور امام زمان( روشن مي شود و مهم در اين قضيه اين است كه در مواردي كه علت يا فلسفه عبادتي را نمي دانيم تعبّداً به آن عمل كنيم و از حدودي كه پيامبر بزرگوار اسلام و ائمه( بيان فرموده اند (كه در واقع حدود الهي است.) خارج نشويم.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. وسائل الشيعه، ج3،ص38 و عيون اخبارالرضا، ج2، ص7-1، باب 34، ح1

2. من لا يحضر الفقيه، ج1، باب فضل الصلوة، ح3

3. همان، ح2

چرا در نماز صبح 2 ركعت و در نماز ظهر 4 ركعت و در نماز عصر 4 ركعت و مغرب 3 و عشاء4 ركعت مي خوانيم؟

پرسش

چرا در نماز صبح 2 ركعت و در نماز ظهر 4 ركعت و در نماز عصر 4 ركعت و مغرب 3 و عشاء4 ركعت مي خوانيم؟

پاسخ

در پاسخ به سؤال شما دوست عزيز عرض مي شود، شيخ حر عاملي "ره" در كتاب وسايل، به نقل از كتاب عيون اخبارالرضاو كتاب علل الشرايع به اسناد خود از امام رضا( روايت كرده كه فرمود : "همانا اصل نماز دو ركعت مقرر گرديد و بر بعضي يك ركعت و بر بعضي ديگر دو ركعت افزوده شد و بر بعضي ديگر هيچ افزوده نشد، بدان جهت كه اصل نماز فقط يك ركعت است. پس اگر نمازي از يك ركعت كمتر شود نماز نيست، پس چون خداي عزوجل مي دانست كه بندگان همين يك ركعت را كه كمتر از آن نمازي نيست به نحو كامل و تام به جاي نمي آورند و بدان رو نمي آورند يك ركعت ديگر به آن مُنضَم كرد تا نقصان ركعت اول با به جا آوردن ركعت دوم (جبران و) تمام شود. و از اين رو خداوند عزوجل اصل نماز را دو ركعت واجب كرد آنگاه رسول اكرم( دانست كه بندگان خدا همين دو ركعت را به طور كامل و توأم با همة آنچه بدان امر شده اند بجا نمي آورند، پس به هر يك از نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت افزود تا با به جا آوردن دو ركعت آخر، دو ركعت اول بتمامه انجام شده باشند."(1)

البته به نماز صبح به خاطر تخفيف به بندگان چيزي اضافه نشده و همانطور كه مي بينيد بعضي افراد به نماز صبح توجهي نمي كنند و اغلب نمازهاي

صبحشان قضا مي شود با اينكه نماز در زندگي انسانها تأثير بسيار زيادي دارد طوري كه قبولي نماز باعث قبولي ساير عبادات است.

پيامبر اكرم( درباره نماز مي فرمايند : "هيچ نمازي نيست مگر آنكه در وقت نماز فرشته اي به مردم مي گويد اي مردم برخيزيد آن آتشهايي كه با دست خود بر پشت خود روشن كرده ايد، با نماز خاموش كنيد."(2)

و در روايات آمده است كه اگر خداوند سبحان بخواهد بركتي به انسان مرحت كند، آن را در بهترين حال عطا مي فرمايد و بهترين حالت در محراب بودن و در جنگ با دشمن دروني است.

امام صادق( مي فرمايند : "طاعت خداوند آن است كه در زمين، انسان خداوند را خدمت كند و چيزي از خدمت او به اندازه نماز نمي ارزد و به همين جهت بشارت فرزند دار شدن زكريا(يحيي) درحال عبادت به زكريا داده شده است."(3)

آنچه در علّت و فلسفه تعداد ركعات نماز بيان شد، يكي از علل مي باشد و حكمت علت هاي ديگري در فلسفه عبادات احتمالاً هست كه با ظهور امام زمان( روشن مي شود و مهم در اين قضيه اين است كه در مواردي كه علت يا فلسفه عبادتي را نمي دانيم تعبّداً به آن عمل كنيم و از حدودي كه پيامبر بزرگوار اسلام و ائمه( بيان فرموده اند (كه در واقع حدود الهي است.) خارج نشويم.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

4. وسائل الشيعه، ج3،ص38 و عيون اخبارالرضا، ج2، ص7-1، باب 34، ح1

5. من لا يحضر الفقيه، ج1، باب فضل الصلوة، ح3

6. همان، ح2

لطفاً بفرماييد كه چرا نبايد نماز ظهر و عصر را بلند و نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند؟ فلسفه اش چيست؟

پرسش

لطفاً بفرماييد كه چرا نبايد نماز ظهر و عصر را بلند و نماز صبح و مغرب و

عشاء را بلند خواند؟ فلسفه اش چيست؟

پاسخ

بدون شك احكام شرع داراي فلسفه و دليل است و خداي حكيم هيچ حكمي را بدون حكمت و مصلحت مقرر نفرموده است از اين رو آيات و روايات به حكمت و فلسفه بعضي از احكام پرداخته اند. به طور كلي بايد گفت: فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات براي ما روشن است ، ولي فلسفه خصوصيات آنها به طور كامل بيان نشده است. مثلاُ نمي دانيم چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ يا چرا بايد نماز ظهر و عصر را آهسته خواند، ولي يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست و شايد يك دليل اين كه پيشوايان ما زياد در موضوع فلسفة احكام و جزئيات آن وارد نشده اند اين است كه خواسته اند از اين راه روح ايمان و تعبد و اطاعت و انقياد را در افراد تقويت كنند. چه بسا يكي از اهداف مورد نظر شارع مقدس پرورش روحية تسليم و تمرين براي جلب رضايت پروردگار باشد.

امام علي (ع) اختفاي فلسفة بعضي ازاحكام را ازجمله وسايل آزمايش الهي مي داند ومي فرمايد: "خداوند بندگانش را به بعضي از اموري كه به اصل آن جاهل اند آزمايش كرده است. تابدين وسيله افراد تمييز داده شوند و استكبار و نخوت را از آنها دور سازد. " (1)

بنابراين بزرگترين فلسفه عبادات و دستورات الهي همين است كه روحية اطاعت كردن و تسليم در بشر تقويت گردد و خود محوري و فخر فروشي زايل شود.

با اين حال در بعضي از روايات در مورد دليل آهسته خواندن قرائت نماز

ظهر و عصر به نكته اي اشاره شده است. محمد بن عمران همين سؤال را با امام صادق "ع" در ميان گذاشت، حضرت در پاسخ فرمود: پيامبر "ص" هنگامي كه به آسمان ها سير داده شد و به معراج رفت، در آنجا اول نمازي كه از طرف خداوند متعال به حضرتش واجب شد نماز ظهر روز جمعه بود كه خداوند ملائكه را امر فرمود به پيامبر "ص" اقتدا كرده و پشت سرش به نماز بايستند. به پيامبر امر كرد كه نماز ظهر جمعه را بلند بخواند تا فضل او بر ملائكه روشن گردد. سپس خداوند نماز عصر را بر پيامبر واجب كرد و ديگر احدي از ملائكه به عنوان مأموم در پشت سر پيامبر "ص" قرار نگرفت. خداوند به پيامبرش امر فرمود: حمد و سوره نماز عصر را آهسته بخواند، زيرا در پشت سر پيامبر "ص" كسي نبود.(2) در روايت ديگر امام رضا "ع" مي فرمايد: "نمازهايي كه به صداي بلند خوانده مي شود در اوقاتي است كه ظلمت و تاريكي همه جا را فرا گرفته است (صبح، مغرب، عشا) و واجب است قرائت آشكارا خوانده شود تا شخصي كه از آن جا عبور مي كند بفهمد در آن جا نماز جماعت است. اگر خواست نماز بخواند با جماعت بخواند. اما در نمازي كه قرائت آهسته دارند (ظهر و عصر) در روز انجام مي شود كه همه آن را مي بينند و احتياجي به شنيدن ندارند.(3)

منابع و مآخذ :

1. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه234

2. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج4، ص764

وسائل الشيعه، ج4، ص763

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر چيست؟ ( در زمان پيامبر اكرم "ص" به علت اينكه مسافر در سختي بود و مسافرتها با دشواري هاي زيادي همراه بود اين حكم صادر شد ولي امروزه با اين وسايل نقليه ديگر آن علت وجود ندارد) بدنبال اين سؤال فلسفه اينكه مسافري كه كمتر از 10 روز

پرسش

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر چيست؟ ( در زمان پيامبر اكرم

"ص" به علت اينكه مسافر در سختي بود و مسافرتها با دشواري هاي زيادي همراه بود اين حكم صادر شد ولي امروزه با اين وسايل نقليه ديگر آن علت وجود ندارد) بدنبال اين سؤال فلسفه اينكه مسافري كه كمتر از 10 روز در جايي مي ماند چرا نمي تواند روزه بگيرد؟

پاسخ

نكته اول اينكه شكسته بودن نماز مسافر و شكسته بودن آن يك حكم تعبدي است يعني اينكه خداوند متعال از ما خواسته است كه نماز را در مسافرت با شرايط آن كه در توضيح المسائل مراجع تقليد آمده شكسته بخوانيم حال چه با سختي و رنج و دشواري به سفر برويم و يا با راحتي و سريع.

بنابراين مي توان در فروع دين و احكام به دنبال فلسفه خاصي رفت كه چرا مثلاً نماز مسافر شكسته است. وقتي ما به خداوند ايمان آورده ايم و او را عادل و حكيم دانستيم و به پيامبر اكرم "ص" و ائمه هدي ايمان آورده و قرآن را كتاب الهي و بدون تحريف قبول كرده ايم (مانند يك طبيب) حال به ما دستور داده اند كه در سفر، نماز را شكسته بخوان. قطعاً اين مسأله داراي فلسفه و حكمتي است كه خود خداوند روي مصالحي بيان نموده است.

بنابراين ما نمي توانيم براي احكام، فلسفه خاص كه همان است و لاغير بيان كنيم چون ما خيلي از چيزها را نمي دانيم. مثل آن است كه بگوييم چرا نماز صبح دو ركعت است و نماز ظهر چهار ركعت و ...

نكته دوم: همان طور كه بيان شد يكي از فلسفه هاي شكسته شدن نماز مسافر كه در قرآن هم بيان شده مشقت و

سختيهاي سفر است. و در اين فرقي نمي كند در زمان قديم باشد يا حالا، به هر حال مسافرت داراي سختيهايي است همان طور كه در آن زمان با پاي پياده و يا با اسب و الاغ به سفر مي رفتند سخت بود.

امروزه هم به نسبت مسافرت سخت است البته درجه سختي با هم فرق مي كند. به عبارت ديگر آن طور كه انسان در خانه و منزل خود راحت است در سفر راحت نيست.

نكته سوم: اينكه تمام سفرهاي آن زمان سخت و دشوار نبود بلكه براي افرادي كه بضاعت مالي چنداني نداشتند سخت بود ولي در همان زمان افراد متمول و ثروتمندي بودند كه با بهترين مركب ها و در سايه بان و با حشم و خدم به سفر مي رفتند.

پس نمي توان ملاك شكسته بودن نماز مسافر را سختي و دشواري بودن آن گفت كه بعد بگوييد حالا كه دشواري و

سختي نيست پس چرا مسافر نمازش را شكسته بخواند اين حكمي است از جانب خداوند كه مؤمنين در هر عصر و زماني در هر شرايطي به آن پايبند هستند.

از امام باقر "ع" روايت شده است كه شخصي از ايشان سؤال كرد درباره نماز در سفر كه چگونه بايد آن را خواند؟ و چند ركعت؟ امام فرمود: "قرآن مي گويد واذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح أن تقصروا من الصلاة" (1) يعني هنگامي كه به سفر مي رويد بر شما گناهي نيست كه نماز را شكسته بخوانيد. بعد امام باقر "ع" فرمودند اين آيه شكستن نماز در سفر را واجب كرده همان طور كه در منزل و شهر خود تمام است، پس

صِرف سفر با شرايط آن موجب شكسته شدن آن است نه سختي و دشواري آن. (2) حال چه شما مي خواهيد پياده سفر كنيد يا با اسب يا ماشين و يا هواپيما و ... .

و حديث ديگر اينكه ابن عباس روايت مي كند ما در بين راه مكه و مدينه نماز را همراه با پيامبر اسلام "ص" شكسته خوانديم با اينكه در راحتي و آسايش بوده و هيچ خوفي نداشتيم. و بعد ابن عباس مي گويد شكستن نماز در سفر سنتي است كه پيامبر طبق قرآن آن را باب كرده است. (3)

منابع و مآخذ :

1. سوره مباركه نساء/ آيه 102

2. من لا يحضره الفقيه/ ص116

تفسير الميزان علامه طباطبايي، ج5، ص106، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني

فلسفه گذاشتن پيشاني روي مُهر چيست؟ آيا روايتي در اين مورد است؟

پرسش

فلسفه گذاشتن پيشاني روي مُهر چيست؟ آيا روايتي در اين مورد است؟

پاسخ

1.گروهي از محدثان اسلامي در كتب خود اين سخن پيامبر( را بازگو كرده اند كه آن حضرت زمين را به عنوان سجده گاه خود معرفي نموده است، آنجا كه مي فرمايد : "جعلت لي الارض مسجداً و طهوراً"(1) يعني زمين براي من سجده گاه و مايه پاكيزگي قرار داده شده است.

2. دسته اي از روايات بر اين نكته دلالت دارند كه پيامبر گرامي( مسلمانان را به پيشاني نهادن بر خاك به هنگام سجده فرمان مي داد. چنانكه ام سلمه از آن حضرت روايت مي كند كه فرمود : تَرَبُّ وجهك لِله، يعني رخسار خود را براي خدا بر خاك بگذار.

3. رفتار پيامبر( در اين مورد گواه روشن ديگر و روشنگر راه مسلمانان است، وائل بن حجر مي گويد : وآنگاه كه پيامبر( سجده مي نمود، پيشاني و بيني خود را بر زمين مي نهاد.(3)

و حضرت امام خميني( فلسفه سجده بر خاك را اين طور بيان مي كند : "سر سجده بر خاك، اشاره به زيبايي هاي حضرت دوست است در باطن قلب خاك و اصل عالم طبيعت."(4) و مي توان معناي سخن امام راحل( را از اين روايت امام علي( بدست آورد كه حضرت علي( فرمود : "حكمت دوبار سجده بر خاك گذاشتن اينست كه سجده اول يعني آنكه در ابتدا خاك بوده و چون سر از سجده برمي داري يعني از خاك به دنيا آمدم، سجده دوم يعني دوباره به خاك باز مي گردم و سر برداشتن از آن يعني در قيامت از قبر برمي خيزم و محشور مي شوم."(5)

و درجاي ديگر امام علي( مي

فرمايد : "ظاهر سجده صورت گذاردن بر خاك از روي اخلاص و خشوع است، اما باطن آن دل كندن از همه امور فاني و دل بستن به سراي باقي و رهايي از تكبر و تعصب و تمام وابستگي هاي دنيوي است.(6) و امام صادق( مي فرمايد : "چون سجده براي خدا است نبايد برخوردنيها و پوشيدنيها كه مورد توجه اهل دنياست سجده كرد. سجده بايد انسان را متوجه خدا سازد (نه شكم و لباس و ماديات)(7)

اما در مورد سجده كردن بر مُهر، جناب محمد بن عبدا... حميري "ره" كه از نواب اربعه بود در نامه اي به حضرتش عجل ا...تعالي فرجه الشريف، سؤالاتي كرد من جمله در مورد سجده كردن بر مُهر تربت امام حسين( حضرت در پاسخ فرمودند : "يَجُوزُ ذلكَ و فيهِ فضلٌ" اين عمل جايز است و در آن ثواب و فضيلت است. پس سجده كردن بر مهري كه از تربت امام حسين( باشد جايز است و فقهاي بزرگوار در صحت سجده بر هر مهري اختلاف نظر ندارند.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. سنن بيهقي، ص212

2. كنزالعمال، ج7،ص465

3. احكام القرآن، ج3،ص209

4. آداب الصلوة، ص356

5. بحارالانوار، ج85،ص139

6. قدرك الوسائل، ج6، ص286

7. من لايحضره الفقيه، ج1، ص272

چرا نماز مسافر شكسته مي باشد

پرسش

چرا نماز مسافر شكسته مي باشد

پاسخ

قبل از پاسخ به سوال جنابعالي مقدمتاً بايد عرض كنيم كه ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشري در هر عصر و هر زمان مي توانيم فلسفه و اسرار احكام الهي را دريابيم، اما نه همه ي آن را، و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم و مفهوم اين سخن اين است كه ما هرگز نميتوانيم اطلاعات از اين دستورات و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آنها كنيم؛ مثل بعضي كه نميخواهند مقيد شده و بندگي خدا را بپذيرند، سركشي خود را منافقانه زير پوشش تحقيق پنهان مي كنند به طور مثال مي گويي چرا حلقه ي طلا در دست داري؟ براي مرد حرام است؟! مي گويد: تا فلسفه اش را نفهمم بيرون نمي آورم. اينان آنقدر بيچاره اند كه در برابر همنوعان خود و محيط و مدهاي رنگارنگ تسليم اند؛ ولي در مقابل حكم خداوند چنين منافقانه عمل مي كنند و بهانه مي گيرند دليلش آن است كه به آنچه هم كه مي دانند عمل نمي كنند.

كوتاه سخن اينكه: ما در باره فلسفه و چرايي احكام الهي بحث مي كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنها آشنا شويم نه براي اينكه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟ اين مسئله درست به اين مي ماند كه از طبيب حاذق معالج خود توضيحاتي درباره فوائد داروهايي كه براي ما تجويز كرده و چگونگي تاثير آنها مي خواهيم تا آگاهي و علاقه بيشتري به آن پيدا كنيم نه اين كه به كار بستن دستورات او را مشروط به توضيحات قانع

كننده او باشد؛ زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشم. (1)

در خصوص سوال شما نيز با توجه به اين مقدمه عرض مي كنيم كه خداوند متعال به مسافران (با شرايط ويژه) تخفيفي كرامت فرموده است كه در مسافرت تمامي نمازهاي چهار ركعتي را دو ركعتي بخوانند و روزه را افطار كنند. نظير اين آيه شريفه قرآن كه خداوند مي فرمايد: "و اذ ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوه".(2)

(هر گاه سفر كنيد گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد.)

و از مفسران حقيقي قرآن كريم(پيامبر اكرم و اهل بيت او صلوات ا... عليهم اجمعين) روايات فراواني نقل شده است كه تخفيف در نمازهاي مسافر از هديه هاي خداوند است كه نبايد رد شود و علاوه بر آنها روايات فراوان ديگري داريم كه از تمام خواندن نماز در سفر به شدت نهي نموده اند كه دو نمونه از آنها را در زير برسي مي كنيم؛

پيامبر اكرم( فرمود: "هر كس در سفر نمازهايش را چهار ركعتي بخواند من در نزد خداوند از او بيزارم"(3)

حضرت صادق( نيز فرمودند: "كسي كه در مسافرت نمازش را تمام بخواند مانند كسي است كه در غير مسافرت نمازش را شكسته بخواند"(4)

شايد براي ما اين سوال پيش بيايد كه دستور به كوتاه خواندن نمازهاي چهار ركعتي در سفر مربوط به زماني بوده كه سفرها طولاني و با مشقت بوده است و اما در اين زمان با اين وسايل و شرايط پيشرفته و سفرهاي راحت، اين دستورات چرا اجرا مي گردد؟

در پاسخ به اين سوال بايد گفت: اگر واقعا علت قصر (شكسته) خواندن نمازهاي چهار ركعتي همان باشد كه در سوال آمده بود

(كه به خاطر مشقت داشتن و طولاني بودن سفرها چنين دستوري صادر شده بود) بايد چنين باشد ولي با يك بررسي اجمالي روشن مي شود كه چنين چيزي صحيح نيست؛ زيرا اگر اين حرف صحيح باشد بايد اولا: تمامي سفرهاي با مشقت و طولاني مشمول چنين حكمي باشند و حال آنكه به طور مثال سفر معصيت هر چه هم با مشقت طولاني باشد بايد نماز تمام خوانده شود و روزه گرفته شود و ثانيا: بايد هر چه سفر طولاني تر و با مشقت تر باشد تخفيف بيشتر باشد و حال آن كه مشاهده مي شود به طور مثال: كسي كه شغلش مسافرت است و دائما سفر مي كند بايد نمازش را تمام خوانده و روزه اش را نيز بگيرد.

خلاصه اين تخفيف يك هديه الهي است كه شامل بعضي از مسافرين مي شود و ربطي هم به طولاني بودن و مشقت داشتن سفر ندارد.

امام صادق( از پدران خود و آنها از رسول خدا نقل كرده اند كه: خداوند متعال هديه اي به من و امتم كرامت فرمود كه به امت هاي گذشته نداده است. عرض كردند آن هديه چيست؟ فرمود اجازه افطار روزه و نصف نماز در مسافرت،پس هر كس چنين نكند هديه خدا را رد كرده است.(5)

منابع و مآخذ :

1 _ پرسش ها و پاسخها ج1 ص10

2 _ نساء آيه 101

3 _ وسايل الشيعه، ج5 ص 38 و 539

4 _ مجمع البيان ج2-1 / ص274

5 _ وسايل الشيعه ، ج5 / ص540

o سير و سفر در اسلام / محمد وحيدي ص 31

o فلسفه احكام / محمد وحيدي ج2 /ص 24،25،29،254،255

چرا نمازهاي ظهر و عصر را آهسته مي خوانيم ؟

پرسش

چرا نمازهاي ظهر و عصر را آهسته مي خوانيم ؟

پاسخ

با مطالعه متون اسلامي در مي يابيم كه بحث از فلسه احكام از نخستين روزهاي تاريخ اسلام وجود داشته است بطوريكه در متون اسلامي همچون قرآن و روايات مي توانيم فلسفه برخي از احكام را مشاهده كنيم بطور كلي احكام و قوانين ديني به چهار دسته تقسيم مي شوند:

برخي از احكام از همان آغاز بعثت پيامبر اكرم"ص" فلسفه آن برهمه آشكار بوده و مردم به تناسب فكر و معلومات خود هر كدام چيزي از آنرا درك مي كردند مثل تحريم دروغ ، خيانت ، تهمت كم فروشي و تقلب يا امر به عدالت پاكي ، كمك به ستمديدگان. در فهم فلسفه اين احكام مي توان گفت كه هر چقدر بر ميزان دانش و آگاهي انسان افزوده شود اهميت و اثر اين دستورها بهتر درك مي شود .

دستة ديگر از احكام احكامي است كه فلسفه آن بر توده مردم و گاهي بر دانشمندان آن زمان نيز روشن نبوده و در متن قرآن يا سخنان پيشوايان دين اشاراتي به اسرار آنها شده است .

مثلاً شايد مردم آن عصر از فلسفه سه گانه روزه ( فلسفه اخلاقي ، اجتماعي ، بهداشتي ) بي خبر بودند لذا يكجا قرآن اشاره به تأثير تربيتي و اخلاقي آن كرده و مي گويد "لعلكم تتقون" و در جاي ديگر امام صادق"ع" اشاره به تأثير اجتماعي آن كرده و مي گويد: ( تا ثروتمندان و مستمندان يكسان زندگي كنند و از حال گرسنگان آگاه شوند و به كمك آنها بشتابند) و در مورد ديگر پيغمبر اكرم"ص" مي فرمايند: (صوموا تصحوا) " روزه بگيريد تا بدن شما سالم گردد"

نظير اين احكام فراوان است كه در متون آيات و احاديث پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام به اسرارآن اشاره شده است و كتابي نيز بر اساس جمع آوري اين دسته از احاديث بنام " علل الشرايع" بوسيله محدث بزرگ شيخ صدوق نگاشته شد.

دسته سوم احكامي است كه با گذشت زمان و پيشرفت آگاهي بشر پرده از روي اسرار آنها برداشته شده و چهره آنها نمايان شده است مثل اثرات زيانبار جسمي و روحي و اجتماعي مشروبات الكلي و حتي اثر گذاري آن بر روي ژنها و جنين ها كه امروز از زبان آمار و گسترش علم پزشكي مي توان شنيد.

دسته چهارم : احكامي است كه نه از آغاز روشن و بديهي بوده و نه در لابلاي متون اسلامي به اسرار آن اشاره شده و نه با گذشت زمان تاكنون به آن دسترسي يافته ايم. احكامي مانند تعداد ركعات نماز و يا آهسته و بلند خواندن نمازها. در مورد اين دسته همينقدر مي دانيم كه لازم الاجرا و قابل احترام است همانطور كه سه دسته پيشين مي باشد، زيرا همه از يك منبع سرچشمه گرفته و مأموريت آورنده آنها با دلائل قطعي بر ما ثابت شده است و در مورد اين دسته بايد تعبدي برخورد نمود ، هر چند گاهي دلايلي بيان مي شود اما منحصر در اين دلايل نخواهد بود .

چرا در نمازها سبحان ا... را آهسته مي خوانيم؟

پرسش

چرا در نمازها سبحان ا... را آهسته مي خوانيم؟

پاسخ

در خصوص اين سؤال شما بايد عرض كرد كه اگر منظورتان از سبحان ا... ذكر ركوع و سجده است ، طبق نظر مراجع عاليقدر تقليد فرقي بين بلند خواندن و آهسته خواندن نيست .

واگر منظورشما ذكر تسبيحات اربعه در ركعت سوم و چهارم است . بايد عرض كرد كه علت و فلسفه آهسته خواندن آنرا نيافتيم هر چند كه بر مكلف واجب است در فروع دين (احكام) مقلد يا مجتهد باشد اگر چه فلسفه و علت آنرا هم نداند .

البته در مورد فلسفه احكام به نكات ديگري در كتاب ( فلسفه از اسرار احكام ج2) اشاره شده است كه مي توانيد رجوع بفرمائيد .

خداوند متعال همه مارا عارف و عامل واقعي قرار بدهد ان شاءا...

چرا در سجده هفت عضو از بدن بر زمين باشد؟

پرسش

چرا در سجده هفت عضو از بدن بر زمين باشد؟

پاسخ

درصورتي كه مفسده أي نداشته باشد اشكالي ندارد.

چرا كسي روزه دارد وقتي اذان ظهر بگذرد و از شهر خود خارج شود شكسته نمي شود يعني بطوري كه به او مسافر گويند ولي نماز شكسته مي شود؟

پرسش

چرا كسي روزه دارد وقتي اذان ظهر بگذرد و از شهر خود خارج شود شكسته نمي شود يعني بطوري كه به او مسافر گويند ولي نماز شكسته مي شود؟

پاسخ

درخصوص سؤالي كه بيان فرموديد نكات زير قابل توجه مي باشد.

1. كسي كه از شهر خود بعدازظهر خارج شده (بعد از اينكه به حد ترخص رسيد)، اگر از شب قبل تصميم مسافرت نداشته است به اتفاق همة فقهاي عاليقدر روزه اش صحيح است، ولي اگر از شب قبل تصميم مسافرت داشته است، بيشتر فقها از جمله حضرت امام خميني "ره" مي فرمايند: "روزه اش صحيح است و قضا هم ندارد ولي بعضي از فقها فرموده اند كه آن روز را بگيرد و قضا هم بنمايد. (1)

2. نماز در صورتي شكسته مي شود كه تمام شرايط شكسته شدن جمع شود والا شكسته نخواهدبود مثلاً اگر سفر براي معصيت باشد نماز تمام خواهد بود و موارد ديگر كه در رساله هاي عمليه ذكر شده است. (2)

3. در خصوص سؤال شما به جوابي در فلسفه احكام دست نيافتيم ولي به نكات مهمي در مورد فلسفه احكام (علل الشرايع) اشاره مي كنيم كه بسيار مفيد است و شما مي توانيد براي مطالعه و بررسي بيشتر به آدرس ذكر شده مراجعه بفرماييد.

الف) گرچه ما حق داريم از فلسفه احكام سؤال كنيم اما بايد توجه داشته باشيم كه انسان موحد واقعي كسي است كه اگر فلسفه حكمي را بداند يا نداند برايش در عمل به حكم فرقي نمي كند و آن را چون دستور خداوند است، انجام مي دهد. (3)

ب) (عقل ما دو نوع فرمان دارد: فرمان كوتاه مدت و فرمان دراز

مدت، به طور مثال: در مراجعه به پزشك و گرفتن دارو، فرمان كوتاه مدتش اين است كه از اين دارو را طبق دستور پزشك استفاده كن، گر چه فلسفه خواص دارو را نمي داني، و فرمان دراز مدتش اين است كه برو درس بخوان تا بفهمي _ در مسائل شرعي هم همين است _ يعني عمل كن گرچه فلسفه اش را نمي داني، ولي دنبال تحقيق باش) (4)

ج) گرچه از خداي حكيم، هيچ دستوري بدون مصلحت و حكمت صادر نمي شود، اما چرا بايد تمام احكام، فلسفه

اقتصادي، سياسي، بهداشتي و ... داشته باشند و چرا تسليم خداوند بودن، خود بالاترين فلسفه تكاليف الهي نباشد؟! به طور مثال در سربريدن حضرت اسماعيل "ع" به وسيله حضرت ابراهيم "ع" چه فلسفه اي غير از ظهور مقام تسليم حضرت ابراهيم و اسماعيل "ع" وجود دارد؟! (5)

د) بعضي كه نمي خواهند مقيد شده و بندگي خدا را بپذيرند، سركشي خود را منافقانه زير پوشش تحقيق پنهان مي كنند. به طور مثال مي گويي چرا حلقة طلا در دست داري، براي مرد حرام است؟ مي گويد: تا فلسفه اش را نفهمم بيرون نمي آورم. اينان آنقدر بيچاره اند كه در برابر همنوعان خود و محيط و مدهاي رنگارنگ تسليمند، ولي در برابر حكم خداوند چنين منافقانه عمل مي كنند و بهانه مي گيرند. دليلش آن است كه به آنچه هم كه مي دانند عمل نمي كنند. (6)

خداوند متعال همة ما را به معارف و احكام نوراني اش هر چه بيشتر عجين بفرمايد انشاءا...

منابع و مآخذ :

2.1. احكام عمومي، محمد وحيدي، ج 1 ، ص 285 و 212

3و4و5و6 . فلسفه اسرار احكام،

ج2، محمد وحيدي، ص28و29

چرا مردها نماز صبح را بايد با صداي بلند، نماز ظهر و عصر را آرام و نماز مغرب و عشاء را با صداي بلند مي خوانند؟

پرسش

چرا مردها نماز صبح را بايد با صداي بلند، نماز ظهر و عصر را آرام و نماز مغرب و عشاء را با صداي بلند مي خوانند؟

پاسخ

بدون شك احكام شرع داراي فلسفه و دليل است و خداي حكيم هيچ حكمي را بدون حكمت و مصلحت مقرر نفرموده است از اين رو آيات و روايات به حكمت و فلسفه بعضي از احكام پرداخته اند. به طور كلي بايد گفت: فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات براي ما روشن است ، ولي فلسفه خصوصيات آنها به طور كامل بيان نشده است. مثلاُ نمي دانيم چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ يا چرا بايد نماز ظهر و عصر را آهسته خواند، ولي يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست و شايد يك دليل اين كه پيشوايان ما زياد در موضوع فلسفة احكام و جزئيات آن وارد نشده اند اين است كه خواسته اند از اين راه روح ايمان و تعبد و اطاعت و انقياد را در افراد تقويت كنند. چه بسا يكي از اهداف مورد نظر شارع مقدس پرورش روحية تسليم و تمرين براي جلب رضايت پروردگار باشد.

امام علي (ع) اختفاي فلسفة بعضي ازاحكام را ازجمله وسايل آزمايش الهي مي داند ومي فرمايد: "خداوند بندگانش را به بعضي از اموري كه به اصل آن جاهل اند آزمايش كرده است. تابدين وسيله افراد تمييز داده شوند و استكبار و نخوت را از آنها دور سازد. " (1)

بنابراين بزرگترين فلسفه عبادات و دستورات الهي همين است كه روحية اطاعت كردن و تسليم در بشر تقويت گردد و خود محوري

و فخر فروشي زايل شود.

با اين حال در بعضي از روايات در مورد دليل آهسته خواندن قرائت نماز ظهر و عصر به نكته اي اشاره شده است. محمد بن عمران همين سؤال را با امام صادق "ع" در ميان گذاشت، حضرت در پاسخ فرمود: پيامبر "ص" هنگامي كه به آسمان ها سير داده شد و به معراج رفت، در آنجا اول نمازي كه از طرف خداوند متعال به حضرتش واجب شد نماز ظهر روز جمعه بود كه خداوند ملائكه را امر فرمود به پيامبر "ص" اقتدا كرده و پشت سرش به نماز بايستند. به پيامبر امر كرد كه نماز ظهر جمعه را بلند بخواند تا فضل او بر ملائكه روشن گردد. سپس خداوند نماز عصر را بر پيامبر واجب كرد و ديگر احدي از ملائكه به عنوان مأموم در پشت سر پيامبر "ص" قرار نگرفت. خداوند به پيامبرش امر فرمود: حمد و سوره نماز عصر را آهسته بخواند، زيرا در پشت سر پيامبر "ص" كسي نبود.(2)

در روايت ديگر امام رضا "ع" مي فرمايد: "نمازهايي كه به صداي بلند خوانده مي شود در اوقاتي است كه ظلمت و تاريكي همه جا را فرا گرفته است (صبح، مغرب، عشا) و واجب است قرائت آشكارا خوانده شود تا شخصي كه از آن جا عبور مي كند بفهمد در آن جا نماز جماعت است. اگر خواست نماز بخواند با جماعت بخواند. اما در نمازي كه قرائت آهسته دارند (ظهر و عصر) در روز انجام مي شود كه همه آن را مي بينند و احتياجي به شنيدن ندارند.(3)

منابع و مآخذ :

1. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه234

2. وسائل الشيعه، شيخ حر

عاملي، ج4، ص764

وسائل الشيعه، ج4، ص763

چرا در ركعت اول و دوم بايد حتماً سوره مباركه حمد قرائت شود؟

پرسش

چرا در ركعت اول و دوم بايد حتماً سوره مباركه حمد قرائت شود؟

پاسخ

در خصوص سؤال شما به جوابي در فلسفه احكام دست نيافتيم ولي به نكات مهمي در مورد فلسفه احكام (علل الشرايع) اشاره مي كنيم كه بسيار مفيد است و شما مي توانيد براي مطالعه و بررسي بيشتر به آدرس ذكر شده مراجعه بفرماييد.

الف) گرچه ما حق داريم از فلسفه احكام سؤال كنيم اما بايد توجه داشته باشيم كه انسان موحد واقعي كسي است كه اگر فلسفه حكمي را بداند يا نداند برايش در عمل به حكم فرقي نمي كند و آن را چون دستور خداوند است، انجام مي دهد. (1)

ب)(عقل ما دو نوع فرمان دارد: فرمان كوتاه مدت و فرمان دراز مدت، به طور مثال: در مراجعه به پزشك و گرفتن دارو، فرمان كوتاه مدتش اين است كه از اين دارو را طبق دستور پزشك استفاده كن، گر چه فلسفه خواص دارو را نمي داني، و فرمان دراز مدتش اين است كه برودرس بخوان تا بفهمي _ در مسائل شرعي هم همين است _ يعني عمل كن گرچه فلسفه اش را نمي داني، ولي دنبال تحقيق باش)(2)

ج) گرچه از خداي حكيم، هيچ دستوري بدون مصلحت و حكمت صادر نمي شود، اما چرا بايد تمام احكام، فلسفه

اقتصادي، سياسي، بهداشتي و ... داشته باشند و چرا تسليم خداوند بودن، خود بالاترين فلسفه تكاليف الهي نباشد؟! به طور مثال در سربريدن حضرت اسماعيل "ع" به وسيله حضرت ابراهيم "ع" چه فلسفه اي غير از ظهور مقام تسليم حضرت ابراهيم و اسماعيل "ع" وجود دارد؟! (3)

د) بعضي كه نمي خواهند مقيد شده و بندگي خدا را بپذيرند،

سركشي خود را منافقانه زير پوشش تحقيق پنهان مي كنند. به طور مثال مي گويي چرا حلقة طلا در دست داري، براي مرد حرام است؟ مي گويد: تا فلسفه اش را نفهمم بيرون نمي آورم. اينان آنقدر بيچاره اند كه در برابر همنوعان خود و محيط و مدهاي رنگارنگ تسليمند، ولي در برابر حكم خداوند چنين منافقانه عمل مي كنند و بهانه مي گيرند. دليلش آن است كه به آنچه هم كه مي دانند عمل نمي كنند. (4)

و در خصوص قرائت سوره حمد در ركعت اول و دوم نماز نيز چنين است. مراجع معظم تقليد طبق اصول و ضوابطي كه براي استخراج احكام الهي از قرآن و روايات تنظيم شده است، حكم واجب بودن را فهميده اند و ما چون به آن اصول و قوانين تسلط نداريم و به اصطلاح مجتهد نيستيم بايد به نظر ايشان عمل كنيم و البته در ضمن عمل به مسأله مي شود به دنبال فهم فلسفة اين مورد نيز باشيم. بعضي از اهل دل در اين خصوص مطالعات و تحقيقاتي كرده اند و مطالبي نوشته اند از جمله، حضرت امام خميني "ره" كه براي مطالعه اين مطالب مي توانيد به كتاب آداب الصلوة ايشان رجوع كنيد.

خداوند متعال همة ما را به معارف و احكام نوراني اش هر چه بيشتر عجين بفرمايد انشاءا...

منابع و مآخذ :

1و2و3و4. فلسفه اسرار احكام، ج2، محمد وحيدي، ص28و29

فلسفه اينكه نماز ظهر و عصر بايد آرام بخوانيم و نمازهاي ديگر را با صداي بلند بخوانيم چيست؟

پرسش

فلسفه اينكه نماز ظهر و عصر بايد آرام بخوانيم و نمازهاي ديگر را با صداي بلند بخوانيم چيست؟

پاسخ

بدون شك احكام شرع داراي فلسفه و دليل است و خداي حكيم هيچ حكمي را بدون حكمت و مصلحت مقرر نفرموده است از اين رو آيات و روايات به حكمت و فلسفه بعضي از احكام پرداخته اند. به طور كلي بايد گفت: فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات براي ما روشن است ، ولي فلسفه خصوصيات آنها به طور كامل بيان نشده است. مثلاُ نمي دانيم چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ يا چرا بايد نماز ظهر و عصر را آهسته خواند، ولي يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست و شايد يك دليل اين كه پيشوايان ما زياد در موضوع فلسفة احكام و جزئيات آن وارد نشده اند اين است كه خواسته اند از اين راه روح ايمان و تعبد و اطاعت و انقياد را در افراد تقويت كنند. چه بسا يكي از اهداف مورد نظر شارع مقدس پرورش روحية تسليم و تمرين براي جلب رضايت پروردگار باشد.

امام علي (ع) اختفاي فلسفة بعضي ازاحكام را ازجمله وسايل آزمايش الهي مي داند ومي فرمايد: "خداوند بندگانش را به بعضي از اموري كه به اصل آن جاهل اند آزمايش كرده است. تابدين وسيله افراد تمييز داده شوند و استكبار و نخوت را از آنها دور سازد. " (1)

بنابراين بزرگترين فلسفه عبادات و دستورات الهي همين است كه روحية اطاعت كردن و تسليم در بشر تقويت گردد و خود محوري و فخر فروشي زايل شود.

با اين حال

در بعضي از روايات در مورد دليل آهسته خواندن قرائت نماز ظهر و عصر به نكته اي اشاره شده است. محمد بن عمران همين سؤال را با امام صادق "ع" در ميان گذاشت، حضرت در پاسخ فرمود: پيامبر "ص" هنگامي كه به آسمان ها سير داده شد و به معراج رفت، در آنجا اول نمازي كه از طرف خداوند متعال به حضرتش واجب شد نماز ظهر روز جمعه بود كه خداوند ملائكه را امر فرمود به پيامبر "ص" اقتدا كرده و پشت سرش به نماز بايستند. به پيامبر امر كرد كه نماز ظهر جمعه را بلند بخواند تا فضل او بر ملائكه روشن گردد. سپس خداوند نماز عصر را بر پيامبر واجب كرد و ديگر احدي از ملائكه به عنوان مأموم در پشت سر پيامبر "ص" قرار نگرفت. خداوند به پيامبرش امر فرمود: حمد و سوره نماز عصر را آهسته بخواند، زيرا در پشت سر پيامبر "ص" كسي نبود.(2) در روايت ديگر امام رضا "ع" مي فرمايد: "نمازهايي كه به صداي بلند خوانده مي شود در اوقاتي است كه ظلمت و تاريكي همه جا را فرا گرفته است (صبح، مغرب، عشا) و واجب است قرائت آشكارا خوانده شود تا شخصي كه از آن جا عبور مي كند بفهمد در آن جا نماز جماعت است. اگر خواست نماز بخواند با جماعت بخواند. اما در نمازي كه قرائت آهسته دارند (ظهر و عصر) در روز انجام مي شود كه همه آن را مي بينند و احتياجي به شنيدن ندارند.(3)

منابع و مآخذ :

1. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه234

2. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج4، ص764

وسائل الشيعه، ج4، ص763

فلسفه قنوت و اثار ان چيست

پرسش

فلسفه قنوت و اثار ان چيست

پاسخ

نمازگزار در اثناي نماز، اين اجازه را مي يابد كه با بالا بردن دست هاي خود، به دعا بپردازد و خواسته هاي خود را

مطرح نمايد.

قنوت در تمامي نمازهاي واجب، قبل از ركوع دوم مستحب است و بهتر است ترك نشود.

در باره ئ فلسفه و رموز قنوت، گفتني است:

1. قنوت، بهترين حالت نيايش و طلب حاجت از خدا است. نمازگزار در اين حالت سر خود را به هدفي خم مي كند و

دست هايش را متواضعانه بالا مي برد و بدين وسيله نيازمندي و احتياج خود را به نمايش در مي آورد.

2. نمازگزار در قنوت اين اجازه را مي يابد كه خواسته ها و نيازهاي معنوي و مادي خود را مطرح كند و استجابت آنها را

از آفريدگارش طلب نمايد.

به هر حال قنوت در نماز يك مرحله ئ حسأاس است و طبق احاديث، دعا در آن مستجاب مي گردد. (وسائل الشيعه،

ج 4، ص 909).

3. قنوت، مناجات و راز و نياز صميمانه با خدا است. در قنوت نمازگزار از حالت رسمي خارج مي شود و با دعاها و

ذكرهاي مختلف و مورد علاقه، به صحبت و درد دل كردن با خدا مي پردازد.

اين شيرين ترين لحظه اي است كه در ساير اركان و اعمال نماز كمتر مشاهده مي شود.

پس در قنوت دعاي خاصأي لازم نيست و به فرموده ئ امام صادق (ع) هر دعايي كه بر زبان جاري شد، خوب است.

4. قنوت، وسيله اي براي آسان گرفتن مراحل حسابرسي در قيامت است.

في الموقف; كسي كه در دنيا (در نماز)

يوم القيام

پيامبر (ص) فرموده است: ((اطولكم قنوتاش في دار الدنيا، اطولكم راح

قنوت طولاني داشته باشد، در قيامت راحت ترين فرد در موقف (حسابرسي) خواهد بود)) (بحار الانوار، ج 82، ص

199).

5. قنوت و دعاي در آن، نشانه ئ تواضع

و خدا خواهي انسان است. خداوند مي فرمايد: ((مرا (با خلوص دل) بخوانيد تا

دعاي شما را اجابت كنم. آنان كه از (دعا و) عبادت من اعراض و سركشي كنند زود باشد كه با ذلت و خواري، داخل

جهنم شوند)). (موئمن 40، آيه 61).

6. توجه واقعي به خداي آسمان ها و زمين ; نمازگزار با بالا بردن دست هاي خود به سوي آسمان، به عظمت و بزرگي

خدا اعتراف كرده و همه چيز و همه كس را از او مي داند. خداوند در همه جا حضور دارد ; ولي ما اكثراش متوجه اين

مطلب نيستيم. از اين رو بهترين حالت اين است كه دست ها را به سمت فضاي بي كران و لايتناهي بگيريم و خداي

خود را ؤ در هر كجا كه هست ؤ ياد كنيم و از او استعانت جوييم.

7. تقويت نيرو و اراده ; دكتر فرانك لاباخ مي نويسد: ((هنگام زانو زدن و دعا كردن چقدر ضعيفيم و هنگام برخاستن

چقدر پر از نيرو. پس چرا ما چنين سستي به خود يا ديگران روا مي داريم (و دعا نمي كنيم) كه پيوسته نيرومند نباشيم؟

چرا گاه گاهي دچار غم شده و نا توان، ترسو، مضطرب و رنجديده مي شويم در صورتي كه دعا و نيايش با ما است و

شادي با ما است و نيرو و شهامت نزد خدا است...)). (نماز از ديدگاه دانشمندان، ص 216).

8. تكميل كردن نماز ; امام صادق (ع) فرمود: ((كسي كه عمداش قنوت نماز را ترك كند، نمازش، نماز (كاملي) نيست)).

جوادي آملي، ص 113).

(اسرار الصلا

فلسفه تكبير در پايان نماز چيست

پرسش

فلسفه تكبير در پايان نماز چيست

پاسخ

گفتن اين تكبير مستحب است و بزرگداشت خداوند است به جهت توفيق بر عبادت و يك نوع شكر است.

در روايتي از امام صادق وارد شده كه پيامبر بعد از فتح مكه در مسجد الحرام تكبير خداوند را گفت و بعد جهت

شكر آن پيروزي، تكبير بعد از نماز را قرار داد كه اداي آن شكري باشد براي پيروزي و تقويت اسلام.

فلسفه وجوب نماز و اداي ان در وقت چيست

پرسش

فلسفه وجوب نماز و اداي ان در وقت چيست

پاسخ

نماز براي به ياد خدا بودن ودوري از غفلت وپاكيزگي وطهارت

جسم و روح انسانها قرار داده شده است وبراي آنكه حالت ((ذكر)) و ((ياد))

دائمي باشد در اوقات مختلف شبانه روز لازم وواجب گرديده; طلوع صبح،

وسط روز، ظهر، عصر، مغرب و عشا تا بندگان با اين نمازها در اوقات

مختلف همانند كسي كه در شبانه روز چندين بار جسم خود را در چشمه

زلال شستشو مي دهد و دائما آن را نظيف و پاكيزه نگه مي دارد، دائما روح و

روان خود را با مبدا اعلي ارتباط دهند و از او نور و نيرو بگيرند.

گفتني است كه تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتي تحت انضباط و شرايط

معين قرار نگيرد عده اي آنان را به دست فراموشي مي سپارند و اساس آن به

كلي متزلزل مي گردد. اين گونه مسائل حتما بايد در اوقات معين و تحت

انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچ كس عذر وبهانه اي براي ترك آن نداشته باشد

به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا اگر به صورت

دسته جمعي ((جماعت)) باشد داراي شكوه و تاثير وعظمت خاصي خواهد

بود كه قابل انكار نمي باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازي را اين

وقت شناسي تشكيل مي دهد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

سر الصلوه امام خميني

آداب الصلوه ميرزا جواد ملكي تبريزي

چرا بعد از نماز تنها به بعضي از ائمه سلام داده مي شود

پرسش

چرا بعد از نماز تنها به بعضي از ائمه سلام داده مي شود

پاسخ

سلام پس از نماز به ائمه، كه مرسوم است در خصوص پس از نماز

دليل خاصي ندارد; يعني، از مستحبات پس از نماز به شمار نمي رود.

اختصاص دادن سلام ها پس از نماز به برخي از ائمه(ع) نيز وجه خاصي

ندارد.

البته سلام دادن به ائمه در هر حال، كاري ارزشمند است; ولي اين

شكلي كه مرسوم است دليل خاص شرعي ندارد و بيشتر يك رسم عرفي

است.

چرا درنماز زن بايد عقب تر از مرد بايستد

پرسش

چرا درنماز زن بايد عقب تر از مرد بايستد

پاسخ

بلي; البته اگر در ميان مرد و زن ديوار، پرده و يا چيز ديگري باشد

نماز صحيح است و اگر در يك مكان مي خواهند نماز بخوانند، در صورتي كه

بين آنها تقريباش 5 متر فاصله باشد نمازشان صحيح است. اما اگر زن كمي

عقب تر از مرد بايستد اين فاصله لازم نيست. بلي اگر زن جلوتر يا مساوي

مرد بايستد و با هم وارد نماز شوند، نماز هر دو باطل است و در اين حكم بين

محرم و نامحرم و نماز واجب و مستحب فرقي نيست، اما اگر يكي از آنها اول

نماز را شروع كرده و ديگري بعد بيايد نماز دومي باطل است.

گفتني است فلسفه خاصي براي آن ذكر نشده است; ولي آنچه مي توان

گفت اين است كه همان گونه كه براي همه امور دنيوي يك نظم و مقررات

خاصي وجود دارد براي امور ديني و معنوي هم يك سري شرايط و مقررات

وجود دارد كه بدون رعايت آنها آن عمل پذيرفته نيست و مسلماش اين گونه

دستورات از آن جهت نيست كه خداوند عالم و شرع مقدس خواسته باشند

با چشم حقارت نسبت به مقام با نوان نگاه بكنند; بلكه شايد از باب اين

است كه اگر زن جلوي مرد بايستدطبعاش شيطان وسوسه مي كند و نظر مرد به

قد و قامت خانم مي افتد و به جاي توجه به خدا توجه اش به مسايل ديگر

معطوف مي شود. و از طرفي همه دستوراتي كه در اين گونه موارد به ما

داده اند براي آن است كه ميزان عبوديت و مقام تسليم ما را در مقابل مولاي

حقيقي; يعني، خداوند عالم بسنجند و معلوم شود كدام يك از مادر مقابل

اوامر مولي ؤ هر چه كه باشد

ؤ تسليم محض هستيم و چون و چرا نمي كنيم;

زيرا رسيدن به اين درجه از تسليم و ايمان به خداست كه موجب رسيدن به

كمال و باعث تقرب به مقام قرب الهي مي گردد.

فلسفه پوشش حجاب زنان در نماز چيست

پرسش

فلسفه پوشش حجاب زنان در نماز چيست

پاسخ

حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه هاي متعددي دارد ;

از جمله:

الف) اين خود نوعي تمرين مستمر و همه روزه براي حفظ حجاب

مي باشد و يكي از عواملي است كه در پاس داشت دائمي پوشش اسلامي زن

و جلوگيري از آسيب پذيري آن، نقش مهمي ايفا مي كند.

ب ) وجود پوششي براي تمام بدن و داشتن پوششي مخصوص براي

نماز، توجه و حضور قلب انسان را بيشتر مي كند و از التفات ذهن به تجملات

و چيزهاي رنگارنگ مي كاهد و ارزش نماز را صد چندان مي كند.

ج ) داشتن پوشش كامل در پيشگاه خداوند، نوعي ادب و احترام به

ساحت قدس ربوبي است. از اين رو براي مرد نيز در بر داشتن عبا و پوشاندن

سر در نماز، مستحب است.

افزون بر آن، حكم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم

تفاوت هايي دارد و با آن قابل مقايسه نيست ; مثلاش پوشاندن روي پا در برابر

نامحرم واجب است ; ولي در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نيست.

منظور از عدالت امام جماعت چيست

پرسش

منظور از عدالت امام جماعت چيست

پاسخ

كسي كه مرتكب گناهان كبيره نشود و اصرار به گناهان صغيره نورزد

عادل است. عدالت يك ملكه اي است در وجود افراد كه فرد را از مرتكب

شدن به گناهان حفظ مي كند و مراد رفتار ظاهري افراد است والا از نيت

كسي و از خلوت افراد نمي توان با خبر شد. در مورد گناهان كبيره به كتاب

گناهان كبيره مرحوم آيت الله دستغيب رجوع كنيد.

فلسفه نماز شكسته چيست

پرسش

فلسفه نماز شكسته چيست

پاسخ

درباره شكسته بودن نماز مسافر چند نكته را بايد از هم تفكيك كرد:

الف) اين كه نماز ستون دين است، درست است و نماز همان گونه كه در

نصوص ديني وضع شده، ستون دين مي باشد; ولي در اوضاع خاصي، همان

نماز قصر ستون دين است و در اوضاع ديگري نماز تمام; به عبارت ديگر در

متدولوژي فهم احكام ديني اين مسا له روشن است كه احكام ديني را

همان گونه كه خداوند از ما خواسته و از طريق نصوص معتبري كه براي ما

حجت قرار داده است، مانند قرآن و سنت، بايد بكاويم و بدان تعبد بورزيم.

اين مسا له در تمام احكام الهي جاري است. مثلاش مي بينيم كه نماز با آن همه

اهميتي كه دارد و كليد قبولي اعمال است، از زن حائض ساقط مي باشد و

حتي قضاي آن را نبايد بگيرد، ولي روزه كه در رتبه فروتري مي باشد، بايد

قضا شود. بنابراين در اين موارد تنها منبع و مرجع ما، نصوص و حجت هاي

معتبر شرعي مي باشد. از طرف ديگر در برخي از نصوص آمده است اصل

نماز يك ركعت است و خداوند براي تضمين بيشتر حصول آن يك ركعت

ديگر افزوده است. سپس پيامبر به اذن الهي دو ركعت ديگر به نمازهاي ظهر

و عصر و عشا براي كساني كه حاضرالبلد هستند، اضافه نمود و يك ركعت به

نماز مغرب براي مقيم و مسافر. (براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: علل

الشرايع و وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 13، ابواب اعداد الفرائض و نوافلها، ح

12).

ب ) علاوه بر قرآن مجيد، روايات متواتري بر وجوب شكسته بودن نمازهاي

چهار ركعتي وارد شده است. (براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك: وسائل

مسافر).

الشيعه، ج 5 ، ب 22 ، ابواب

صلو

ج ) اين كه نماز شكسته چگونه بايد باشد و كدامين نماز شكسته مي شود،

نيز تابع نصوص ديني است و روايات مربوطه و سنت پيامبر(ص) صرفاش بر

حذف دو ركعت آخر از نمازهاي چهار ركعتي دلالت دارد.

د ) بدون شك حكم نماز مسافر از احكام تسهيلي و امتناني خداوند است،

ليكن در رواياتي از امام صادق(ع) آمده است: ((رد امتنان خداوند اهانت به

اوست. چون تكريم خداوند واجب است، بايد لطف او را پذيرا شد)).

ه' ) از نظر تاريخي، نيز در متون معتبر شيعه و سني آمده است پيامبر(ص) در

سفر نمازهاي چهار ركعتي را شكسته مي خواند.

چرا بعضي از نمازها دو ركعتي و بعضي سه ركعتي و بعضي چهار ركعتي خوانده مي شود

پرسش

چرا بعضي از نمازها دو ركعتي و بعضي سه ركعتي و بعضي چهار ركعتي خوانده مي شود

پاسخ

سر تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري است كه تاكنون انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن پي

ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع پرداخته نشده است; مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي گذرا

داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چند نكته لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه روح نماز، عبوديت و تسليم

در برابر خداوند متعال است و تسليم بودن در برابر حق، يعني، اين كه بنده

دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و... اختلاف تعداد ركعات نماز و

هم چنين تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزي كه در

آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه تسليم در برابر خدا

و دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.

2- در متون ديني; (يعني، قرآن كريم و روايات معصومين(ع) در مواردي كه

لازم و ضروري بوده، بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما مورد اشاره قرار

گرفته است; مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد و ... لكن در مورد جزئيات احكام

اولا: نياز و ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود نداشت و ثانيا: همه مردم

قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند و ائمه(ع) تنها در جواب افرادي كه

چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان

مي كردند. بديهي است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه فلسفه و

اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است; زيرا

اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري

را مي خواستند، پيشوايان ديني از جواب دريغ

نكرده و مطالب زيادي مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام

چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سوال مي كرد، امام مطلب

عميق تري را براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل مي گويد: از امام(ع)

پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه

پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم:

يابن رسول الله! اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان بفرماييد. گفتند:

آيا مي داني كه رسول خدا(ص) فرمود: ((من و علي دو پدر اين امتيم))؟ گفتم: بله.

بعد فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع امت است و علي نيز از امت

پيامبر است و آيا

مي داني كه علي(ع) قاسم (تقسيم كننده) بهشت و جهنم است؟ گفتم: بلي. فرمود:

به پيامبر(ص) ، ابوالقاسم گفته شد; چون او پدر كسي است كه تقسيم كننده بهشت

و جهنم است. پرسيدم; چگونه پيامبر(ص) پدر امت است. فرمود: شفقت و

مهرباني پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و مهرباني پدر بر فرزندانش است و

علي نيز بهترين امت پيامبر(ص) است و پس از او علي براي امت از همه دلسوزتر

و مهربان تر است و او پدر امت است. به اين جهت پيامبر(ص) فرمودند: ((من و

علي پدر اين امتيم))(49) و اگر راوي به اين جواب نيز بسنده نكرده بود، امام(ع)

اسرار زيادتري را براي او بيان مي كردند. و در مورد تعداد ركعات نمازها از بعضي

روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا دو ركعتي بوده است; چنان كه

فضيل گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مي فرمود: ((خداوند نمازها را دو ركعتي

قرار داد، سپس رسول خدا(ص) هفت ركعت به آنها

افزود))(50); ولي سر اين كه

چرا پيامبر(ص) اين هفت ركعت را افزودند، بر ما درست معلوم نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: ((نمازي

را كه خداوند بر امت واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص) چون

مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه شايسته است انجام نخواهند داد و

حق آن را ادا نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشا دو ركعت و به نماز

مغرب يك ركعت افزود تا نقص و كمبودي را كه در مورد اداي اصل نماز از طرف

نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود))(51) و روي همين حساب نيز نمازهاي چهار

ركعتي در سفر دو ركعت خوانده مي شود; چون اصل نماز هميشه و در همه حال

محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيب گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم: از چه هنگامي نمازها به اين

صورتي كه امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: ((از هنگامي كه اسلام

قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت، رسول خدا(ص) هفت ركعت به

نمازها افزود; ولي نماز صبح را به حال خود باقي گذاشت; زيرا وقت آن تنگ بود

و چون ملائكه شب در حال عروج به آسمان و ملائكه روز نيز در حال نزول بر

زمين هستند، براي اين كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام نماز حضور داشته

باشند، نماز صبح را به حال اول خود باقي گذاشت و قرآن كريم نيز مي فرمايد:

((و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا))(52).

از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول اين كه، افزايش هفت ركعت به

نمازها، هم زمان با اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و عبوديت

در مسلمانان، لازم و ضروري بود و

دوم اين كه نماز صبح براي اين كه مورد شهود

همه ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه خود باقي گذاشته شد و از روايت ديگري

نيز استفاده مي شود كه نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات خاص خود تعيين

شده اند بدين صورت كه: صبحگاهان وقتي كه انسان از خواب برمي خيزد، روي

مصالحي از جمله اين كه انسان هنوز با مسائل دنيا و زندگي درگير نشده، نماز دو

ركعتي خوانده مي شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي

نياز بيشتري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد; بلكه انسان از ياد خدا غافل

نشود و او را فراموش نكند.

چرا نماز صبح و مغرب و عشا را بايد بلند خواند و نماز ظهر و عصر راآهسته

پرسش

چرا نماز صبح و مغرب و عشا را بايد بلند خواند و نماز ظهر و عصر راآهسته

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت، اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و

ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است; چنان چه امام سجاد (ع) مي فرمايد:

((الهي كفي بي فخرا ائن ائكون لك عبدا ; خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو

هستم)). و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و بندگي است.

فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع) براي قرباني كردن اسماعيل، نمونه اي از آن

است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي، گاهي هدف تسليم و پذيرش دستور و

تمرين براي جلب رضايت خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي

تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز -

چنان چه از بعضي روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص)

است كه خداوند خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت

پيامبرش آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا

را بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب

فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند، اولين نمازي كه بر او واجب شد

ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به ميهماني فرا

خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به

پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر ملائكه آشكار

گرداند، ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند و

علاوه بر اينكه بلند خواندن و

آهسته خواندن يك نوع تعبد و تسليم در مقابل

دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص) اكرم مي باشد. از اين

روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير

را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم.

فلسفه اذان و اقامه چيست

پرسش

فلسفه اذان و اقامه چيست

پاسخ

اذان، اين سروش غيبي و اين نداي آسماني، يك اعلان عمومي و معنوي

جهت آمادگي براي نماز و انجام فريضه بزرگ الهي است.

اذان ارزش و جايگاه والايي در شريعت محمدي (ص) دارد.

اذان دعوت به سوي عبادت و بندگي خدا است و موئذن با آهنگ رسا و روح

بخش، امت اسلام را به نماز و مناجات فرا مي خواند.

امام رضا(ع) در باره ئ فلسفه و حكمت اذان مي فرمايد:

1. آن كس را كه فراموش كار است، ياد آور باشد و آن كس را كه غافل است

متنبه سازد.

2. فهماندن وقت نماز، براي كسيكه اشتغال دارد.(مشغول به كار است)

3. دعوت مردم به پرستش خالق و ترغيب در آن است.

4. اذان گو، اقرار به توحيد دارد و ايمان را آشكار مي سازد و اسلام را اعلان

مي كند و آن كس را كه فراموش كرده يادآوري مي نمايد.(وصال دوست، ص 94)

علاوه بر مطالب بالا، در باره ئ فلسفه اذان، مي توان به موارد زير هم اشاره كرد:

الف) اذان و اقامه، توجه و آمادگي براي نمازگزار است و در اثناي آن، زمينه و

استعداد پيدا مي شود كه انسان، با ادب بيشتر، خشوع فزون تر و عرفان عميق تر

در پيشگاه حضرت حق قرار گرفته و با معبود و محبوب حقيقي خويشتن سخن

بگويد و دمساز گردد.

گل نغمه زيباي خدايي است اذان

پروانه باغ دلگشايي است اذان

محبوب تمام حق پرستان زمين

پيغام رسان روشنايي است اذان

ب) اذان موجب صفاي باطن و شادي و نشاط روح است. پيامبر (ص) هنگام

فرا رسيدن وقت نماز، به بلال مي فرمود: ((اي بلال! اذان بگو و ما را با آن روح

ببخش (ارحنا يا بلال)))

ج) زماني كه صداي نيكوي اذان، فضا را معطر مي سازد و به نماز گزاران مژده

مي دهد كه هنگام

سخن گفتن با خدا فرا رسيده است.

پس آنان آماده نماز مي شوند و به سوي مساجد و نمازخانه ها حركت مي كنند

رسول خدا(ص)فرمود: ((هرگاه موئذن بگويد: الله اكبر)) ،خداوند مي فرمايد: اي

امت محمد مهياي نماز شويد و شغل دنيا را ترك كنيد)).(مناهج الشارعين، ص

180)

د) قبل از اسلام مسيحيان با ناقوس، يهوديان با دميدن در بوق ها، آتش پرستان

با روشن كردن آتش و$ مردم را به عبادت دعوت مي كردند ; ولي اسلام آمد و به

جاي اينها اذان را انتخاب كرد كه در آن مردم با كلمات خوب و

دلنشيني به مسجدها فرا خوانده مي شوند و از طرفي با شنيدن و گفتن نام خدا،

پيامبر و... آماده ئ نماز خواندن مي گردند.

ه') اذان آدمي را به ياد خدا مي اندازد و با بزرگي و عظمت او آشنا مي سازد; با

گفتن ((الله اكبر)) به بزرگي، جلالت شا ن، عظمت و توانايي خدا اعتراف مي كنيم و

با بيان ((لا اله الا الله))، به يگانگي و بي شريكي او شهادت مي دهيم.

چرا باد معده وضو را باطل مي كند

پرسش

چرا باد معده وضو را باطل مي كند

پاسخ

علت اين مساله، دقيقا بيان نشده است، اما مي توان گفت كه با خروج باد

(همانند بول و غايط)، طهارت باطني انسان از بين مي رود و براي خواندن نماز و

يا هر عبادت ديگري كه نياز به طهارت دارد، بايد دوباره وضو بگيريم يا غسل

كنيم گفتني است كه چند چيز باعث باطل شدن وضو مي گردد:

1. بول;

2. غائط;

3. باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود;

4. خوابي كه بواسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود;

5. چيزهايي كه عقل را از بين ببرد مانند ديوانگي و مستي و بيهوشي ;

6. استحاضه زنان;

7. كاري كه بايد براي آن غسل كرد مانند جنابت اين مواردي است كه باعث

باطل شدن وضو است.

فلسفه يك ركوع و دو سجده در هر ركعت از نماز چيست

پرسش

فلسفه يك ركوع و دو سجده در هر ركعت از نماز چيست

پاسخ

براي يافتن حضور قلب در نماز رعايت چند نكته ضروري است:

1- همواره نمازها را اول وقت خواندن.

2- مكان نماز خالي از صداها و اشيايي باشد كه موجب جلب توجه است.

3- تا جايي كه ممكن است در مساجد و به جماعت نماز خواندن.

4- پيش از نماز زمينه هاي روحي توجه به معبود را در خود فراهم ساختن از

طريق خواندن دعاهاي هنگام وضو، اذان، اقامه و ديگر مستحبات قبل از نماز.

5- مهمتر از همه بيرون راندن حب دنيا از نفس و دل را مملو از عشق الهي

ساختن است. زيرا خيال و انديشه انسان همواره متوجه چيزي است كه بدان

دلبستگي دارد چنانكه عاشق در همه حال به ياد معشوق است. پس انسان

دوستدار دنيا هميشه حتي در نماز ذهنش متوجه مسائل دنيوي است و آن كه

جانش لبريز از عشق خداست در امور دنيوي نيز هيچ گاه فارغ از ياد او نمي شود و

به عبارتي هماره در نماز است.

6- نكته ديگر آن كه قوه خيال انسان چون چكاوكي است كه اگر با زحمت

مداوم تربيت نشود هر آن از شاخي بر شاخ ديگر مي جهد و قرار و آرامي ندارد.

از اين رو انسان بايد ابتدا بكوشد كه در نماز از آن مواظبت نموده و آن را بياد خدا

نگهدارد و هرگاه متوجه شد كه از ياد خدا غافل گرديده بلافاصله آن را به جايگاه

اصلي برگرداند. چنانچه مدتي بر اين عمل مداومت كند طاير خيال رام و مطيع

گشته و حضور دل و توجه به سوي خدا ملكه آن خواهد گشت.

7- دانستن معاني عبارات نمازها، دعا و مطالعه در

احوال معاد و ... كمك

بسياري مي كند.

8- مطالعه پيرامون احوال اوليا در نماز بسيار مناسب است و توصيه مي شود

كتاب ((آداب الصلوه)) يا ((پرواز درملكوت)) امام خميني را مطالعه فرماييد.

9- خودداري از نگاه و توجه به چيزهاي جلب كننده حواس. بهتر است در

حال قيام به مهر در حالت تشهد به دامن و در ركوع به پاها نگاه شود.

10- سعي كنيد اذكار و قرائات نماز را با طمانينه و با تدبر در محتواي آنها

بخوانيد.

فلسفه سجده بر خاك چيست

پرسش

فلسفه سجده بر خاك چيست

پاسخ

در مورد سجده روايت گرديده است كه در زمان پيامبر(ص) همه بر خاك

كف مسجد النبي سجده مي كردند و براي عدم تاذي از خشونت سنگريزه ها و نيز

براي تسطيح آن ماسه نرم ريخته بودند نيز براي جلوگيري از سوزش در

تابستان ها در محل سجده حصير مي گذاشتند. اين مطلب با مباني فقهي اماميه نيز

كاملا سازگار است. زيرا مهر از نظر فقهي موضوعيت ندارد. بلكه تسهيل كننده

دسترسي به خاك است. در روايت صحيحه هشام بن حكم كه همه فقها طبق آن

فتوا داده اند آمده است: ((انه قال لابي عبدالله(ع) : اخبرني عما يجوز السجود

عليه و عما لايجوز قال: السجود لايجوز الا علي الارض او علي ما انبتت

الارض الا ما اكل او لبس. فقال له: جعلت فداك ما العله في ذلك؟ قال: لان

السجود خضوع لله عزوجل فلا ينبغي ان يكون علي ما يوكل و يلبس. لان ابنا

الدنيا عبيد ما ياكلون و يلبسون. و الساجد في سجوده في عباده الله عزوجل فلا

ينبغي ان يضع جبهته في سجوده علي معبود ابنا الدنيا الذين اغتروا بغرورها ;

هشام از حضرت اباعبدالله - امام صادق(ع) پرسيد: مرا آگاه ساز بر چه سجده رواست

و بر چه ناروا؟ فرمودند: سجده تنها بر زمين و آنچه مي رويد جايز است جز آنچه كه

پوشيدني و خوردني است. باز پرسيد: فدايت شوم فلسفه آن چيست؟ فرمودند: زيرا

سجده خضوع در پيشگاه خداوند عزوجل است. پس نشايد كه بر پوشيدني و خوردني

انجام گيرد. زيرا دنيا گرايان بنده خوردني ها و پوشيدني هايند و سجده گر در سجده اش

خداي را پرستش گر است. لاجرم نشايد كه پيشاني خود بر معبود دنياگرايان - كه

فريفته فريبايي آنند - بسايند)، (وسائل الشيعه ج 3 باب 1 از ابواب مايسجد

عليه)

در مورد

مهر هم - چنان كه قبلا گفته شد - خود مهر موضوعيت ندارد. بلكه

براساس روايات معصومين(ع) - كه جميع علماي شيعه طبق آن فتوا داده اند -

سجده بايد برزمين و روييدني هاي زمين غير از خوردني ها و پوشيدني ها باشد و

سجده برخاك و زمين يا سنگ و امثال آن نهادن كافي است، ولي بدان جهت كه از

نظر فقه شيعه سجده بر تربت امام حسين(ع) استحباب دارد براي تسهيل در

دسترسي به خاك و تربت مهر ساخته شده است.

فلسفه ركوع و سجود چيست

پرسش

فلسفه ركوع و سجود چيست

پاسخ

اولا; فلسفه واقعي و اسرار بعضي از احكام مخصوصا عبادات براي ما

روشن نيست و آنچه به طور كلي مي توان گفت اين است كه اگر بما دستور

مي دهند فلان نماز را آهسته بخوانيد و آن يكي را بلند و يا نماز صبح را دو

ركعت و نماز ظهر و عصر را چهار ركعت و امثال اينها، همه براي آن است كه

ميزان تسليم ما در مقابل اوامر الهي معلوم شود و ببينند آيا ما كه در نماز

مي گوييم ((اياك نعبد));فقط تو را مي پرستيم)) و در مقابل تو تسليم محض

هستيم آيا راست مي گوييم يا نه و اگر ما يقين كرديم كه خداوند كارهايش

همه بر اساس حكمت و از روي علم و آگاهي است و اوامر و نواهي را روي

رعايت مصالح و مفاسدي كه براي بندگي دارد تنظيم كرده است ديگر جاي

سوالي از علت باقي نمي ماند و بنده واقعي كسي است كه تسليم محض

باشد.

ثانيا; در مورد بعضي از اجزا فلسفه هايي ذكر شده است مثلا در مورد

سجده در حديثي از اميرالمومنين(ع) علت دو سجده چنين بيان شده است

كه تاويل سجده اول آن است كه خدايا ما را از خاك خلق كردي (اشاره به آيه

منها خلقناكم) و تاويل سجده دوم اين است كه دوباره ما را به خاك بر

مي گرداني (اشاره به دنباله آيه و فيها نعيدكم).

و معني سربرداشتن از سجده دوم اين است كه در روز حشر دوباره ما را از

اخري). و يا در مورد فلسفه

خاك بيرون خواهي كشيد (و منها نخرجكم تار

و حكمت هاي ركوع مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1 ؤ بهترين حالت تعظيم و بزرگداشت خدا ; ((ركوع، نمايشگر و نمودار

خضوع انسان در برابر قدرتي است كه

او را فراتر از خود مي داند و مسلمان

چون خدا را برترين قدرت ها مي داند، در برابر او ركوع مي كند و چون هيچ

موجودي جز خدا را، برتر و فراتر از انسانيت خود نمي داند، در برابر هيچ

كس و هيچ چيز ديگر سر خم نمي كند)). (از ژرفاي نماز، ص 5).

2 ؤ زيباترين خضوع و فروتني ; ركوع و خم شدن در برابر آفريدگار هستي،

با شكوه ترين و زيباترين حالت تواضع و خضوع انسان است.

ركوع، سراسر تواضع، تذلل، فروتني، خاكساري، سرسپاري، فرمانبرداري،

شكستگي و... است.

3 ؤ دوري از تكبر، منيت و خود خواهي ; نمازگزار - در هر مقام و منزلتي

- در برابر خداي خود سر فرود مي آورد و بدين وسيله، روحيه بزرگ پنداري

و خودخواهي را از خود مي زدايد و خويشتن را از دام هولناك تكبر، منيت،

غرور و خود فريفتگي مي رهاند. حضرت فاطمه (س) فرموده است: ((جعل

تنزيها لكم من الكبر ; خداوند نماز را مقرر داشت تا دامن انسان را

الله الصلا

از كبر و منيت پاك گرداند)).

4 ؤ امتحان و آزمايش انسان ها; دستور به ركوع، آزمايش و امتحان انسان

در عمل به اوامر و خواسته هاي خداوند است. ركوع در ظاهر، عملي سخت

به شمار مي رود (به ويژه براي صاحبان مقام و مال) و تنها فرمانبردار واقعي

دستورات الهي، از اين آزمون سربلند بيرون مي آيند.

5 ؤ وجه تمايز مسلمانان از ساير ملت ها ; ركوع و خم شدن در عبادت و

نماز، مخصوص دين اسلام است ; از اين رو نوعي برجستگي و تمايز

مسلمانان را در ميان ملت و عبوديت خالص آنها را نشان مي دهد.

6 ؤ فعاليت و تحرك بدني ; ركوع و خم شدن در نماز، باعث تحرك و عدم

سكون شخصي مي شود و او را از خمودگي و سستي

دور مي كند (چنان كه

برخي از دانشمندان به اين مطلب اشاره كرده اند).

7 ؤ ركوع، كمال خضوع در مقابل خداوند است، در اين رابطه گفته شده

است: ((ركوع، اشاره به اين است كه نمازگزار، بعد از خواندن حمد و سوره،

مورد عتاب خالق عظيم قرار مي گيرد كه: اي بيچاره ; اگر بندگي تنها به حمد و

ستايش و تكبير گفتن بود ; پس اين همه انبيا و اوليا براي چه مبعوث شدند.

بلند شو از اعمال خالص بندگي بياور تا موجب نجاتت گردد. اين جا است كه

ديگر بنده، بيچاره مي گردد و از عهده پاسخ گويي به خداوند مي ماند و راهي

براي نجاتش نمي بيند; جز اين كه خاضع و ذليل گردد. لذا به ركوع مي رود و

مي گويد: ((سبحان ربي العظيم و بحمده; پاك و منزه مي دانم خالقم را از همه

عيب و نقص ها و ستايش را منحصر در ذات او مي دانم)). (اسرار فروع الدين،

ص 223).

8 ؤ استواري در دين ; امام علي (ع) مي فرمايد: ((معناي كشيدن گردن در

ركوع، اين است كه در ايمان به خدا استوارم ; اگر چه گردنم زده شود. و

معناي سر برداشتن از ركوع و گفتن ((سمع الله)) اين است كه حمد و ثناي ما را

مي شنود آن خدايي كه ما را از نيستي و عدم، به وجود آورده است)). (ميزان

الحكمه، ج 5، ص 395). و همچنين در مورد بقيه اعمال و حركات نماز

فلسفه هايي ذكر شده است كه جهت آگاهي بيشتر به كتبي كه در اين زمينه

ميرزا

امام خميني، آداب الصلو

نوشته شده است از جمله اسرار الصلو

جواد تبريزي و پرتويي از اسرار نماز محسن قرائتي مراجعه فرماييد.

فلسفه بالا بردن دست در قنوت چيست

پرسش

فلسفه بالا بردن دست در قنوت چيست

پاسخ

قنوت دعا و در خواست است. (خواستن مادي يا معنوي) و از بين

خواستن ها و سوئال كردن ها، ذليلانه ترين نوع آن سوئال به كف مي باشد فقيري

كه سوئال به كف مي كند از همه چيز خود گذشته، از شخصيت و آبروي خود

گذشته و آنقدر خود را كوچك شمرده تا توانسته دستش را دراز كند و سوئال

كند.

انسان كه فقر مطلق است، وقتي در مقابل خداوندي قرار مي گيرد كه غناي

مطلق است، بايد ذليلانه ترين شيوه درخواست را بكار ببرد و دست ها را به

طرف خداوند به بالا ببرد و درخواست خود را مطرح كند; اما چرا به طرف

بالا؟ مگر خداوند در همه جا حضور ندارد؟ بالا و پايين نسبت به ما است كه

روي زمين قرار داريم! فرضاش اگر كسي روي كره ماه قرار گيرد گاهي اوقات

زمين بالاي سر او قرار مي گيرد ثانياش: حالت روحي رواني انسان همچنين

ادبيات بشري طوري است كه چيزهاي نفيس و معنوي را به بالا نسبت

مي دهد واز بالا تقاضا مي كند و كساني كه مقام عاليتري دارند، بالا دست قرار

مي گيرند. سر انسان كه محل درك و شعور و جاي عقل او است و مركز

فرماندهي بدن است در بالاترين نقطه بدن قرار دارد.

و از آسمان است كه به زمين مي بارد، رزق و روزي ما در زمين از طرف

آسمان جاري مي شود. همين سوئال از حضرت علي(ع) شد و حضرت هم

جوابي به اندازه فهم سائل بدين مضمون فرمودند: ((اذا فرغ احدكم من

فليرفع يديه الي السما و لينصب في الدعا فقال ابن سبا يا

الصلا

اميرالموئمنين اليس الله في كل مكان، قال نعم، قال فلم يرفع يديه الي السما .

فقال او ما تقرا (و في السما رزقكم و

ماتوعدون). فمن اين يطلب الرزق الا

من موضع الرزق و موضع الرزق و ما وعد الله السما ; حضرت علي(ع)

فرمودند: وقتي از نماز فارغ شديد دستانتان را به طرف آسمان بالا ببريد و

دعا كنيد. اين سبا سوئال كرد: مگر خداوند در همه مكان ها نيست حضرت

فرمود درست است. سوئال كرد پس چرا دستمان را به طرف آسمان بالا

ببريم؟ حضرت فرمود: آيا قرآن را نخوانده ايد كه فرمود: رزق شما و آنچه

وعده داده شده ايد در آسمان است پس از كجا بايد رزق را طلب كرد؟ بايد از

موضع و جاي رزق و آنچه كه خداوند وعده كرده طلب نمود كه آسمان

است.)) (علل الشرايع، باب 50، روايت 1).

چرا بايد براي نماز وضو گرفت

پرسش

چرا بايد براي نماز وضو گرفت

پاسخ

بنده اي كه آماده ئ مناجات و راز و نياز با اول قدرتمند جهان هستي

مي گردد، بايد از هر لحاظ خود را مهأيا سازد و با حالت مورد پسند و هيئتي

نيكو در محضر او، حاضر شود. بدون طهارت از پليدي هاي ظاهري و باطني

نمي توان به دستگاه قدسي آن عزيز راه يافت .

حال وضو و طهارت نيز، مقدمه و كليد براي ورود به گلستان سرسبز نماز

و مناجات است و در نتيجه آغازي براي ورود به بهشت (الوضو مفتاح

).(نهج الفصاحه، ح 1588)

مفتاح الجن

والصلا

الصلا

امام هشتم (ع) در باره ئ فلسفه و اسرار ((وضو)) مي فرمايد:

1. وضو، يك ادب در برابر خداوند است تا بنده هنگام نماز، وقتي در

برابر او مي ايستد پاك باشد.

2. همچنين از آلودگي ها و پليدي ها، پاكيزه شود.

3. به علاوه [فايده ئ] وضو، از بين رفتن كسالت و طرد خواب آلودگي (و

ايجاد نشاط) است .

4. دل و روح را آماده ايستادن در برابر پروردگار مي سازد.

5. در وضو شستن صورت و مسح سر و پاها واجب است ; زيرا اينها

عضوهايي است كه در نماز به كار گرفته مي شوند... (وسائل الشيعه ج 11،

ص 257).

علاوه بر اين مي توان به فلسفه و حكمت هاي زير نيز اشاره كرد:

الف) وضو به معناي نظافت، شست و شو و پاكيزگي است. ما

قسمت هايي از بدن را ؤ كه معمولا بيرون است ؤ پاكيزه مي كنيم .

صورت بيرون است و زودتر كثيف مي شود ; دست معمولا تا آرنج بيرون

است و در مواقع معمولي بيشتر كثيف مي شود ; بعد هم قسمتي از جلو سر و

روي پاكه بيرون است همه را تميز مي كنيم .

البته پاكيزه كردن را بايد براي خدا و اطاعت از دستور او انجام داد .

آمادگي جسم

و روان است وضو مفتاح در باغ جنان است وضو

با آب حيات عشق، دل را شوييد آئينه پاكي جهان است وضو

ب) شهيد بهشتي (ره) در باره ئ فلسفه وضو افزوده است: ((وضو، شست و

شو كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است.

يك قدم به سمت پاكي معنوي بر داشتن است. لذا، اگر كسي همين حالا

نيز به حمام رفته باشد، بايد براي خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و

خدايي بودن نزديك تر شده باشد))(سرود يكتا پرستي، ص 20).

ج) وضو; به عنوان مقدمه نماز نه تنها موجب تطهير جسم از آلودگي ها

مي شود; بلكه تطهير روح را در بر مي گيرد.

با وضو موئمن احساس مي كند، جسم و روحش از آلودگي گناهان و

لغزش ها پاك شده است .

اين احساس پاكي و طهارت جسمي و روحي، انسان را براي ارتباط

معنوي با خدا و ورود به حالت آرام سازي جسمي و روحي از نماز آماده

مي سازد (قرآن و روان شناسي، ص 357).

فلسفه تكتف اهل سنت در نماز چيست

پرسش

فلسفه تكتف اهل سنت در نماز چيست

پاسخ

تكتف (دست بسته خواندن) در نماز سنتي است كه از زمان خليفه ئ

دوم رايج شد. وي پس از فتح ايران مشاهده كرد كه نظاميان در برابر شاه

اينگونه با احترام مي ايستند، سپس اعلام كرد كه خداوند بيش از همه

شايسته تكريم است و در برابر او بايد اينگونه ايستاد. البته روايت ضعيفي نيز

در كتب اهل سنت وجود دارد كه پيامبر فرموده اند ما پيامبران بدون تكتف

نماز نمي خوانيم. ولي ضعف سند اين روايت را از قابليت اعتماد ساقط كرده

است. علاوه بر آن از مفاد آن وجوب به دست نمي آيد، لذا برخي از پيشوايان

برجسته اهل تسنن مانند شافعي، فتوي به عدم وجوب آن داده اند.

چرا بايد قرائت سوره حمد را در نماز تكرار كنيم؟

پرسش

چرا بايد قرائت سوره حمد را در نماز تكرار كنيم؟

پاسخ

فلسفه قيام در نماز چست؟

پرسش

فلسفه قيام در نماز چست؟

پاسخ

چرا آمين گفتن بعد از سوره حمد نماز را باطل مي كند؟

پرسش

چرا آمين گفتن بعد از سوره حمد نماز را باطل مي كند؟

پاسخ

فلسفه قيام در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه قيام در نماز چيست؟

پاسخ

فلسفه نماز ميت چيست؟

پرسش

فلسفه نماز ميت چيست؟

پاسخ

فلسفه تشهد ركوع و دو سجده در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه تشهد ركوع و دو سجده در نماز چيست؟

پاسخ

فلسفه سجده بر خاك چيست؟

پرسش

فلسفه سجده بر خاك چيست؟

پاسخ

قيام متصل به ركوع براي چيست؟ و در كدام كتاب به وجوب آن اشاره كرده است؟

پرسش

قيام متصل به ركوع براي چيست؟ و در كدام كتاب به وجوب آن اشاره كرده است؟

پاسخ

فلسفه نماز قصر چيست ؟ و چرا عبادت خداوند مشروط به شرائطي است ؟

پرسش

فلسفه نماز قصر چيست ؟ و چرا عبادت خداوند مشروط به شرائطي است ؟

پاسخ

نماز شكسته از احكام امتناني و تسهيلي خداوند براي مسافران است. اما اين كه چرا براي عبادت خداوند شرط قرار داده اند، اولاً بايد پرسيد منظور شما از «قرار داده اند» كيست؟ تمام عبادات و شرايط آنها توقيفي و تعبدي است؛ يعني از سوي خداوند است و هيچ كس حق كاستي و افزودن به آن را ندارد. پس همه اين شرايط از سوي خداست. ثانياً خداوند بهتر از هر كس مي داند راه وصول و تقرب به او چيست و چگونه مي توان بهتر به او نزديك شد و به سعادت و كمال رسيد. بنابراين اگر او جزء و شرطي را گذارده و يا چيزي را حذف كرده، براساس مصالحي است كه فراتر از توان درك عقل بشري است و تنها خداوند بدان آگاه است. ازاين رو مسأله يك فرهنگ بشر ساخته نيست، تا بتوان با آن مخالفت نمود.

چرا نماز در سفر شكسته است

پرسش

چرا نماز در سفر شكسته است

پاسخ

درباره شكسته بودن نماز مسافر چند نكته را بايد از هم تفكيك كرد:

الف) اين كه نماز ستون دين است، درست است و نماز همان گونه كه در نصوص ديني وضع شده، ستون دين مي باشد؛ ولي در اوضاع خاصي، همان نماز قصر ستون دين است و در اوضاع ديگري نماز تمام به عبارت ديگر در متدولوژي فهم احكام ديني اين مسأله روشن است كه احكام ديني را همان گونه كه خداوند از ما خواسته و از طريق نصوص معتبري كه براي ما حجت قرار داده است، مانند قرآن و سنت، بايد بكاويم و بدان تعبد بورزيم. اين مسأله در تمام احكام الهي جاري است. مثلاً مي بينيم كه نماز با آن همه اهميتي كه دارد و كليد قبولي اعمال است، از زن حائض ساقط مي باشد و حتي قضاي آن را نبايد بگيرد، ولي روزه كه در رتبه فروتري مي باشد، بايد قضا شود. بنابراين در اين موارد تنها منبع و مرجع ما، نصوص و حجت هاي معتبر شرعي مي باشد. از طرف ديگر در برخي از نصوص آمده است اصل نماز يك ركعت است و خداوند براي تضمين بيشتر حصول آن يك ركعت ديگر افزوده است. سپس پيامبر به اذن الهي دو ركعت ديگر به نمازهاي ظهر و عصر و عشا براي كساني كه حاضرالبلد هستند، اضافه نمود و يك ركعت به نماز مغرب براي مقيم و مسافر. (براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: علل الشرايع و وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 13، ابواب اعداد الفرائض و نوافلها، ح 12).

ب ) علاوه بر قرآن مجيد، روايات متواتري بر وجوب شكسته بودن نمازهاي چهار ركعتي وارد

شده است. (براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك: وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 22 ، ابواب صلوة مسافر).

صدر آيه 100 سوره «نسا» اطلاق دارد، زيرا «ضرب في الارض» هر مسافرتي را شامل مي شود. افزون بر آن به فرضي كه ظاهر آيه دلالت بر هر مسافرتي نداشته باشد، ليكن امام باقر(ع) آن را به صلاة مسافر تطبيق داده اند. كلمه «لاجناح» نيز كه در آيه آمده براي وجوب است، همان طور كه درباره سعي واجب نيز همين تعبير به كار رفته است. علت اين تعبير به اصطلاح فقهي «دفع توهم حظر» مي باشد، زيرا اهل جاهليت بت هاي موجود در صفا و مروه را مي پرستيدند و از همين رو تصور شده بود كه سعي بين آن دو جايز نيست. در مورد نماز نيز چون بر غير مسافر چهار ركعت واجب بوده، توهم عدم جواز كمتر از آن شده است. در اينجا يكي از روايات صحيحه مربوط به موضوع را تقديم مي داريم: «زراره و محمد بن مسلم كه دو نفر از صحابي و راويان برجسته امام صادق(ع) مي باشند، مي گويند: به امام باقر(ع) گفتيم: در مورد نماز در سفر چه مي گويي؟ چند ركعت و چگونه است؟ فرمود: خداي عزّ و جلّ مي گويد: «واذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة» . بنابراين شكستن نماز در سفر واجب است، مانند تمام خواندنش در حضر.

گفتيم: خداوند فرموده است: «لاجناح عليكم ؛ بر شما باكي نيست»

و نفرموده است اين چنين عمل كنيد، پس چگونه واجب شد؟ امام باقر(ع) فرمودند: مگر خداوند در مورد صفا و مروه نفرموده: «فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوّف بهما» مگر نمي بينيد

كه طواف بين صفا و مروه (سعي) واجب است، زيرا خداوند در كتابش فرموده و پيامبر(ص) نيز عمل كرده است. نماز در سفر نيز همين گونه در كتاب خدا ذكر شده و پيامبر به آن عمل كرده است (وسايل، ج 5 ، ب 22 ، ابواب صلوة مسافر، ح 2).

ج ) اين كه نماز شكسته چگونه بايد باشد و كدامين نماز شكسته مي شود، نيز تابع نصوص ديني است و روايات مربوطه و سنت پيامبر(ص) صرفا بر حذف دو ركعت آخر از نمازهاي چهار ركعتي دلالت دارد.

د ) بدون شك حكم نماز مسافر از احكام تسهيلي و امتناني خداوند است، ليكن در رواياتي از امام صادق(ع) آمده است: «رد امتنان خداوند اهانت به اوست. چون تكريم خداوند واجب است، بايد لطف او را پذيرا شد».

ه ) از نظر تاريخي، آنچه شما نگاشته ايد، درست نيست. در متون معتبر شيعه و سني آمده است پيامبر(ص) در سفر نمازهاي چهار ركعتي را شكسته مي خواند.

فلسفه نماز و راز و رمز نهفته در آن را بيان كنيد.

پرسش

فلسفه نماز و راز و رمز نهفته در آن را بيان كنيد.

پاسخ

پس از پذيرش اسلام و قرآن به عنوان دين و كتاب الهي، درمي يابيم كه در قرآن و نيز كلمات انبياي الهي و پيشوايان، تأكيد وافري بر اقامه نماز شده است. همچنين نماز داراي جايگاه ويژه اي در اديان الهي است و در طول تاريخ تمامي پيامبران و پيروان آنها سفارش به نماز شده اند. اما چرا نماز؟ اسلام و قرآن داراي سيستمي ترتيبي جهت نيل آدمي به مراتب كمال است كه از جمله آنها اقامه نماز مي باشد. محور تربيت و تعالي انسان در مكتب اسلام، با توجه به خداوند و در نظر گرفتن موقعيت او و نيز جايگاه خود انسان ميسّر است. اين توجه با نماز حاصل مي شود. نماز و نه هيچ عبادت ديگري، براي خداوند سودي به همراه ندارد و اگر هيچ كس در تمامي هستي سر بر آستان او نسايد، بر دامن كبريايي او گردي نمي نشيند. ولي غفلت انسان از خداوند، زمينه سقوط وي به پست ترين درجات را فراهم مي كند. حال آن كه ياد خداوند او را بر طريق مستقيم نگاه مي دارد و در طوفان حوادث زندگي و فراز و نشيب آن دست او را مي گيرد.

اگر بخواهيم نقش نماز را در طول زندگي به چيزي تشبيه كنيم، بايد بگوييم: نماز همانند چراغ هايي نوراني در مسيري تاريك و ظلماني و پيچ در پيچ است كه انسان را به پيمودن راه اصلي و منحرف نگشتن و اسير غول بيابان نشدن دعوت مي كند. اين چراغ ها بايد همواره روشن باشد وگرنه آدمي ممكن است در مرحله اي به بيغوله اي بيفتد و چه بسا بازگشت از آن ميسر نباشد.

فلسفه اصلي نماز و ديگر عبادات همين است. بدون نماز و عبادت انسان تربيت نمي شود و توان لازم را براي پيمودن راه كمال نمي يابد.

البته آنچه گفته شد صرفا ترسيم كلي از مسائل بود. براي پي بردن به عمق هر يك از موارد فوق، بايد به سيري فكري در آن پرداخت و در اين زمينه از پرسش، مطالعه و تفكر مداوم سود برد. براي اين منظور كتاب هاي ذيل معرفي مي شود :

1 _ اثبات وجود خدا جمعي از دانشمندان

2 _ فروغ هدايت مترجم : علي دواني

3 _ اصول دين شهيد دستغيب

4 _ طرح علمي اصول اسلام عطايي

5 _ پيامبر شناسي مكارم شيرازي

6 _ خدا و پيامبران جعفر سبحاني

7 _ پيامبر امي شهيد مرتضي مطهري

8 _ مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي شهيد مرتضي مطهري

9 _ خاتميت شهيد مرتضي مطهري

در نماز راز و رمز و اهداف چندي نهفته كه بعضي از آنها عبارت است از:

الف) ياد و ذكر خدا؛ زيرا انسان موجود فراموش كاري است. بنابر اين هر چند ساعت يك بار، با خواندن نماز خداي سبحان را ياد كرده و متذكر وجود لايتناهاي او مي شود.

ب ) وقتي انسان متذكر خدا بود و خدا را مراقب خويش ديد، قهراً از انجام گناه و منكرات شرم و حيا مي كند. بنابر اين يكي از اهداف نماز جلوگيري از فحشا و منكرات است: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر».

ج ) هدف ديگر نماز عبوديت و خشوع و خضوع در پيشگاه مقام ربوبيت است. به طور مؤدب ايستادن، ركوع كردن، جبين به خاك ساييدن، سجده و نشستن دو زانو و... همه نشانه هاي خضوع است. و اين حقي است از خداي سبحان كه هر

انساني موظف به اداي آن است. توجه داشته باشيد كه همين خشوع و خضوع، به تدريج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابر ساير افراد متواضع مي كند. امام علي(ع) مي فرمايد: «ومن تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا ؛ خداي سبحان نماز را مقرر داشت تا پيشاني از روي تواضع به خاك ماليده شود» ، (نهج البلاغه) . حضرت فاطمه(س) نيز مي فرمايد: «جعل اللّه الصلاة تنزيها لكم من الكبر ؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از كبر و منيّت پاك گرداند».

د ) راز ديگري كه در نماز نهفته است تشكيل جماعت هاست. ويل دورانت مي نويسد: بر هيچ انسان منصفي پوشيده نيست كه شركت مسلمان ها در نمازهاي جماعت روزانه چه اثر خوبي در وحدت و تشكّل آنها دارد. با كمي دقت مي توان دريافت كه در سايه همين جماعت ها و جمعه هاست كه انسجام و اتحادي در اقشار مختلف ايجاد مي شود و در سايه آن بركات و ارزش هايي وجود دارد. از كارهاي عمراني يك منطقه گرفته تا راه حل ساير مشكلات افراد و جامعه. آنچه ذكر شد بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال يكي از اهداف نماز، پاك و منزه ساختن روح انسان از كبر و منيت است؛ همچنان كه نماز بازدارنده انسان از لغزش ها و گناهان است. نماز در ساحت روح انسان، همان نقشي را ايفا مي كند كه نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان ايفا مي نمايد. اگر كسي ورزش رابراي مدت طولاني ترك كند، كم كم بدنش دچار يك نوع سستي و كسالت مي شود و چه بسا سلامت خود را از دست بدهد.

بنابر اين انسان بايد روزانه يا لااقل

هفته اي چند ساعت، به راهپيمايي و ورزش بپردازد تا به تدريج جسم را سلامت و شاداب سازد. روح انسان نيز چنين نيازي دارد، بايد هر روز اين نيايش و سرود مذهبي و اسلامي تكرار گردد تا به تدريج سلامت و شادابي روح انسان در سايه ياد حق احراز گردد. نماز از جمله عبادات عملي در بينش توحيدي اسلام است كه فلسفه آن را تنها در پرتو آن بينش، مي توان نظاره كرد.

بديهي است تا زماني كه ابعاد مختلف اين بينش، به درستي شناخته نشود، جايگاه نماز و هم چنين ديگر برنامه هاي عملي آن، روشن نخواهد شد. در بينش اسلام و اديان توحيدي، انسان و مجموعه هستي، آفريده هاي خداوند و در مسير حركت به سوي او و معرفت مبدأ خويشند. در اين ديدگاه، هيچ غايتي جز معرفت خداوند براي انسان متصوّر نيست و كمال انسان، تنها در اين محدوده رقم مي خورد و تمامي جاذبه هاي ديگر، جملگي براي به حركت درآوردن آدمي و فراخوان وي به معرفت خداوند هستند.

در اين مسير است كه «عبادت» جايگاه خود را پيدا مي كند؛ آن هم به صورت عبادتي موزون و حساب شده كه بايد به صورت خاصي به جاي آورده شود. بدون اين عبادت، سرّ حيات بي رنگ خواهد شد و انسان در بيغوله جاذبه هاي ديگر، راه اصلي را به فراموشي خواهد سپرد.

نمازهاي پنج گانه در تمامي عمر، همانند تابلوها و چراغ هايي است كه در مسيري سخت، طولاني و پرحادثه، انسان را به تبعيت از خود فرا مي خواند تا او را از پرتگاه هاي سقوط و گزند حوادث سنگين، باز دارد. بدون نماز، آدمي در مسير زندگي، گوهر عبوديت خويش را در برابر ذات لايزال

احديت به فراموشي خواهد سپرد و در نتيجه از كمال خويش باز خواهد ماند. از همين رو، تمامي پيامبران الهي و كتاب هاي آسماني، آدمي را به نماز دعوت كرده اند. آن چه گفته شد، تنها اشاره اي كوتاه به فلسفه فردي نماز بود و نماز، از جهات مختلف اجتماعي، فرهنگي، سياسي و... داراي حكمت هاي عميقي است.

نماز، عملاً موجب همبستگي مسلمانان و احساس روح يك رنگي در بين آنان است؛ چرا كه همه آنان به يك شكل و به سمت يك قبله نماز مي گذارند و اين موضوع، پيامدهاي ارزنده اي خواهد داشت.

در مورد احساس دوست شما نسبت به نماز، به نظر مي رسد كه بايد با انديشه و مطالعه عميق، تجسّم درستي از نماز و فلسفه آن در خود ايجاد كند تا به دنبال آن احساس ايشان نسبت به نماز تغيير پيدا كند. در هر صورت به وي متذكر شويد

فلسفه اينكه در آخر نماز هنگام گفتن تكبير دستها را روي ران مي كشند چيست ؟

پرسش

فلسفه اينكه در آخر نماز هنگام گفتن تكبير دستها را روي ران مي كشند چيست ؟

پاسخ

دست روي پا كشيدن در پايان نماز نه مستحب است و نه فلسفه اي دارد، آنچه كه به عنوان تعقيبات پس از نمازاستحباب دارد سه بار تكبير گفتن است و مردم آن گونه كه متعارف است دست ها را هنگام تكبير تا برابر گوش ها بالامي آورند. ولي متأسفانه اين عمل به صورت كشيدن دست ها بر روي ران و... درآمده كه بايد با ارشاد و تبليغ اين رفتار رااصلاح نمود.{J

علت استحباب خواندن نماز شب در نزديك طلوع فجر چيست ؟كسي كه براي خواندن يازده ركعت وقت ندارد چه كند؟

پرسش

علت استحباب خواندن نماز شب در نزديك طلوع فجر چيست ؟كسي كه براي خواندن يازده ركعت وقت ندارد چه كند؟

پاسخ

}دليل ثواب خواندن نماز شب در نزديك طلوع فجر روايتي است كه در اين باره آمده است. نماز شب يازده ركعت دارد؛ ولي كسي كه نزديك اذان صبح بيدار شده و براي خواندن يازده ركعت وقت ندارد، مي تواند تنها به سه ركعت آخر (يعني نماز شفع و نماز وتر) اكتفا كند و بقيه را بعد از نماز صبح به جا آورد.{

چرا بايد زنان پوشش خود را در نماز حفظ كنند؟

پرسش

چرا بايد زنان پوشش خود را در نماز حفظ كنند؟

پاسخ

الف ) با توجه به اين كه بدن زن از لطافت و زيبايي بيشتري برخوردار است و اين زيبايي ها، ذهن خود شخص را نيز مشغول ساخته و به خود وامي دارد، بنابراين براي حضور قلب بيشتر و رهايي از خودنگري و توجه به زيبايي هاي جسمي، خداوند پوشش كامل را براي زن در نماز قرار داده تا از خودبيني رهايي بيشتري يافته و حضور خود در پيشگاه معبود را بيشتر درك كند و از عبادت لذت و بهره بيشتري ببرد. البته حكمت اصلي آن را خدا مي داند.

ب) استعمال ضمير مذكر براي خدا، ربطي به مذكر بودن او ندارد؛ بلكه در بيشتر زبان ها براي خداوند ضمير مذكر به كار مي رود؛ مثلاً ضمير ( He ) را براي خداوند استعمال مي كنند؛ اما در زبان هاي ديگر (مثل زبان فارسي) كلمه «او» به كار مي رود؛ زيرا در اين گونه از زبان ها ضمير مذكر و مؤنث وجود ندارد و هميشه ضماير خنثي استفاده مي شود.

با توجه به مستحب بودن اذان , چرا در بعضي مواقع بنابر احتياط واجب بايد آن را ترك كرد؟

پرسش

با توجه به مستحب بودن اذان , چرا در بعضي مواقع بنابر احتياط واجب بايد آن را ترك كرد؟

پاسخ

علت توصيه به پوشاندن ناف تا زانو براي مسلمانان چيست؟

پرسش

علت توصيه به پوشاندن ناف تا زانو براي مسلمانان چيست؟

پاسخ

پوشاندن ناف تا زانو در مقابل هم جنس به جهت تقويت حيا و عفت است زيرا قسمت مذكور از بدن زمينه تحريك پذيري بيشتري براي بيننده دارد، اگر چه نگاه كردن به اعضاء بدن هم جنس (به غير از عورتين) بدون قصد تلذذ حرام نيست.

فلسفه نمازهاي پنج گانه چيست (چرا نماز صبح دو ركعت است،نماز ظهر چهار ركعت است،و...مي خوانيم چرا بر مردان واجب است كه نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند بخوانند،چرا نماز مسافر شكسته است ؟

پرسش

فلسفه نمازهاي پنج گانه چيست (چرا نماز صبح دو ركعت است،نماز ظهر چهار ركعت است،و...مي خوانيم چرا بر مردان واجب است كه نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند بخوانند،چرا نماز مسافر شكسته است ؟

پاسخ

اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنين تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزي كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه تسليم در برابر خدا و دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.

در متون ديني (يعني قرآن كريم و روايات معصومين(ع) در مواردي كه لازم و ضروري بوده، بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما مورد اشاره قرار گرفته است؛ مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد و ... لكن در مورد جزئيات احكام اولاً نياز و ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود نداشت و ثانيا همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند و ائمه(ع) تنها در جواب افرادي كه چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است؛ زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سؤال مي كرد، امام مطلب عميق تري را براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل مي گويد: از امام(ع) پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص)

را ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم: يابن رسول اللّه اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) فرمود: «من و علي دو پدر اين امتيم»؟ گفتم: بله. بعد فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع امت است و علي نيز از امت پيامبر است و آيا مي داني كه علي(ع) قاسم (تقسيم كننده) بهشت و جهنم است؟ گفتم: بلي. فرمود: به پيامبر(ص) ، ابوالقاسم گفته شد؛ چون او پدر كسي است كه تقسيم كننده بهشت و جهنم است. پرسيدم؛ چگونه پيامبر(ص) پدر امت است. فرمود: شفقت و مهرباني پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و مهرباني پدر بر فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص) است و پس از او علي براي امت از همه دلسوزتر و مهربان تر است و او پدر امت است. به اين جهت پيامبر(ص) فرمودند: «من و علي پدر اين امتيم»، (علل الشرائع ، ج 1 ، باب 106 ، حديث 2) و اگر راوي به اين جواب نيز بسنده نكرده بود، امام(ع) اسرار زيادتري را براي او بيان مي كردند. و در مورد تعداد ركعات نمازها از بعضي روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا دو ركعتي بوده است؛ چنان كه فضيل گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مي فرمود: «خداوند نمازها را دو ركعتي قرار داد، سپس رسول خدا(ص) هفت ركعت به آنها افزود»، (وسائل الشيعه ، ج 3 ، ص 31 ، ح 2 و ص 34 ، ح 12 و ص 35 ،

ح 14 و ص 636 ، ح 19 و ص 638 ، ح 22) ولي سرّ اين كه چرا پيامبر(ص) اين هفت ركعت را افزودند، بر ما درست معلوم نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: «نمازي را كه خداوند بر امّت واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص) چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن را ادا نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشاء دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و كمبودي را كه در مورد اداي اصل نماز از طرف نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود»، (همان ، ج 3 ، ص 38 ، ح 22) و روي همين حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دو ركعت خوانده مي شود؛ چون اصل نماز هميشه و در همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيّب گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم: از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: «از هنگامي كه اسلام قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت، رسول خدا(ص) هفت ركعت به نمازها افزود.

از اين روايت استفاده مي شود كه، افزايش هفت ركعت به نمازها، هم زمان با اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و عبوديت در مسلمانان، لازم و ضروري بود و از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات خاص خود تعيين شده اند بدين صورت كه: صبحگاهان وقتي كه انسان از خواب برمي خيزد، روي مصالحي از جمله اين كه

انسان هنوز با مسائل دنيا و زندگي درگير نشده، نماز دو ركعتي خوانده مي شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز بيشتري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد؛ بلكه انسان از ياد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند.

شكسته بودن نماز مسافر و افطار روزه از احكام «امتناني»اسلام است؛ زيرا نوعا سفر با يك سري مشكلات و خستگيها و... روبه روست. لذا خداوند متعال نوعي تخفيف در اعمال قائل شده است. گر چه براي برخي ممكن است هيچ زحمتي نداشته باشد ولي اسلام مصلحت نوعي را در جعل اين گونه احكام در نظر گرفته است و نيز وحدت رويه در انجام تكاليف را ايجاد نموده است .

براي اين كه پرسش شما را بهتر پاسخ دهيم توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم:

1- گرچه اين روزها، وسايط نقليه و ابزار مسافرت با گذشته فرق كرده است؛ ولي در عين حال هم اكنون نيز مسافرت داراي محذورات زيادي است. شما اگر به تجارب خودتان مراجعه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه اصولاً در سفر - به ويژه در بين راه - آن آرامش لازم وجود ندارد؛ به ويژه آن كه در سفر با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار زياد و فرصت اندك است. بنابراين با توجه به مشكلات زياد و عدم آرامش، دستور قصر نماز مسافر صادر شده است.

2- خستگي ناشي از طول مسافت كه طبعا با وسايل نقليه در روزگاران گذشته دشوارتر بود، يكي از حكمت هاي مهم قصر نماز است و نه آن كه تمام العلة باشد و نه در روايتي و نه به هيچ دليل عقلي ما دسترسي پيدا

نكرديم كه دليل قصر منحصرا همين امر بوده است تا اشكال مذكور وارد باشد.

3- رواياتي كه بيانگر قصر نماز مسافر است بر دو دسته است:

- ملاك قصر را «ثمانية فراسخ» يعني 8 فرسخ رفت و برگشت مي داند.

- ملاك قصر نماز مسافر را «مسيرة يوم» مسير يك روز، مي داند.

مشهور فقيهان بلكه اجماع فقها به روايات ثمانية فراسخ تمسك كرده اند و روايات «مسيرة يوم» را حمل نموده اند بر اين كه در زمان هاي قديم يك روز مسافرت، با هشت فرسخ مساوي بوده است و نظر به اين كه «مسيرة يوم» يك روز مسافرت با «ثمانية فراسخ» يعني 8 فرسخ منطبق بوده است در احاديث معصومان(ع) گاهي ملاك شكسته شدن نماز با عنوان 8 فرسخ بيان شده است و گاهي با عنوان يك روز مسافرت.

4- مسافر به كسي مي گويند كه از وطن خويش خارج شده است و خروج از وطن، اصل اساس در مسافرت است يعني اگر كسي از وطن خويش خارج نشود ديگر مسافر نيست، زمان معرف و نشانه مسافرت است نه اصل مسافرت. به همين جهت در عرف، مسافر به كسي مي گويند كه از منزل خارج شده و قصد 8 فرسخ را دارند.

جمع بندي: نظر به اين كه از منظر مشهور فقيهان موضوع قصر نماز، «مسيرة يوم» نيست بلكه «ثمانية فراسخ» (8 فرسخ) است ديگر شبهه اين كه «مسافرت در گذشته با اسب و شتر بوده و امروزه ممكن است با هواپيما باشد و كمتر از يك ساعت طول بكشيد و حكم مسافر شرعي را ندارد، وارد نيست؛ زيرا اين شبهه در صورتي وارد است كه به موضوع قصر نماز «مسيرة يوم» يعني يك روز كامل مسافرت باشد

نه 8 فرسخ در حالي كه از روايات استفاده مي شود كه موضوع قصر نماز 8 فرسخ است نه «مسيرة يوم». بنابراين حكم نماز شكسته كه در فقه مطرح شده است براي زمان حال هم مثل گذشته و آينده صادق است.

چرا ما اذان و اقامه را به اين نحو مي خوانيم ؟

پرسش

چرا ما اذان و اقامه را به اين نحو مي خوانيم ؟

پاسخ

اصلاً عبادات توقيفي و طبق آنچه در شرع مقدس دستور آمده مي باشند. از طرف ديگر تركيب محتويات اذان و اقامه ارتباط وثيقي با مباني اعتقادي و سپس ورود به عبادت جامع؛ يعني، نماز دارد. البته هر يك از جزئيات آن اسراري دارد كه در كتاب «علل الشرايع» ذكر گرديده است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: آداب الصلاة، امام خميني.

فلسفه نمازهاي نافله چيست؟ و چگونه مي توان از آن بهره برداري بالايي نمود؟

پرسش

فلسفه نمازهاي نافله چيست؟ و چگونه مي توان از آن بهره برداري بالايي نمود؟

پاسخ

در روايات وارد گشته كه نمازهاي نافله مانند سدي هستند كه از نمازهاي واجب محافظت مي كنند يا موجب جبران نقائص نماز مي گردند.

امام سجاد(ع) فرمودند: «حق تعالي تدارك خواهد فرمود نقصان نمازهايتان را به نمازهاي نافله» (منتهي الامال، تاريخ امام سجاد(ع))

البته برخي از نمازهاي مستحبي اثرات مخصوص به خودي نيز دارند مانند نماز شب كه خواص متعددي در روايات براي آن بيان شده مانند تقويت ايمان و انس به خداوند، زيادي روزي، زيبايي چهره و...

يا نماز جعفر طيار كه براي برآورده شدن حاجت يا رفع مشكل خوانده مي شود يا نماز شكر كه موجب ازدياد نعمت مي گردد و طريقه بهره برداري كامل از نوافل همان شيوه اي است كه خود معصومين(ع) به نسبت به انجام نوافل دستور داده اند، يعني به هيچ وجه كمترين تغييري در آن ايجاد نكنيم.

علت اين كه بعد از نماز و دعا دست بر صورت كشيدن آمده است چه مي باشد؟

پرسش

علت اين كه بعد از نماز و دعا دست بر صورت كشيدن آمده است چه مي باشد؟

پاسخ

پيامبر اكرم(ص) در خطبه شعبانيه فرمود: وارفعوا ايديكُم بالدّعاء في اوقات صلواتكم، فانّها افضلُ السّاعاتِ ينظراللّه تعالي فيها بالرّحمة الي عباده . هنگام نماز دست ها را به دعا بلند كنيد كه بهترين لحظاتي كه خدا با رحمت به بندگانش مي نگرد، اين لحظات است. اگر كسي خدا را مناجات كرد و او هم جوابش را مي دهد(يُجيبهم اذا ناجَوهُ).

و اگر بنده اي احساس دوري كرد و ندا داد، خداوند او را لبيك مي گويدو يُلبّيهم اذا نادَوه.

وقتي انسان دست به دعا برداشت طبق روايات و سنت معصومين(ع) مستحب است آن را به سر و صورت خود بكشد؛ براي اين كه لطف خدا به اين دست پاسخ داده است، دستي كه به سوي خدا دراز مي شود، يقيناً خالي برنمي گردد و دستي كه عطاي الهي را دريافت كرد، گرامي است. لذا خوب است آن را به سر و صورت خود بكشد(فلاح السائل، ص 187)

در روايتي از امام صادق(ع) آمده است بنده دستش را به سوي خداوند عزيز جبار دراز نمي كند مگر اين كه خداوند حيا مي كند كه آن دست را خالي برگرداند و قرار مي دهد در آن از فضل و رحمت خودش آن قدر كه بخواهد به همين جهت هرگاه كسي از شما دعا كرد دستش را برنگرداند مگر اين كه آن رابه صورت و سر خودش بكشد(وسائل الشيعه، ج 7، ص 51)

در صدقه دادن نيز چنين تعبيري هست كه بعد از صدقه دادن دست خود را به صورت و سر بكشيد يا آن را ببوئيد و ببوسيد. نقل شده امام سجاد(ع) بعد از صدقه

دست خود را مي بوييد و مي فرمود: اين دست به دست الهي رسيده، چون خداوند فرموده: هو يقبلُ التوبة عن عباده و يأخذُ الصدقات خداوند توبه بندگانش را مي پذيرد و صدقه ها را دريافت مي كند{M (توبه، آيه ي 104).

كتاب شريف «حكمت عبادات» از استاد آية اللّه جوادي آملي را مطالعه بفرمائيد.

علت تفاوت ركعات نمازهاي يوميه چيست ؟

پرسش

علت تفاوت ركعات نمازهاي يوميه چيست ؟

پاسخ

سرّ تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري است كه تاكنون انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن پي ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع پرداخته نشده است؛ مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي گذرا داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چند نكته لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه روح نماز، عبوديت و تسليم در برابر خداوند متعال است و تسليم بودن در برابر حق، يعني اين كه بنده دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و... اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنين تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزي كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه تسليم در برابر خدا و دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.2- در متون ديني (يعني قرآن كريم و روايات معصومين (ع ) در مواردي كه لازم و ضروري بوده , بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما" مورد اشاره قرار گرفته است ; مثل : فلسفه نماز, روزه , حج , جهاد و ... لكن در مورد جزئيات احكام اولاا نياز و ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود نداشت و ثانيا" همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند و ائمه (ع ) تنها در جواب افرادي كه چيزي در اين زمينه مي پرسيدند, مطالبي را كه مطابق با فكر و درك آنها بود, بيان مي كردند. بديهي است كه در اين گونه موارد, نمي شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن

احكام منحصر به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است ; زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند, پيشوايان ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سوئال مي كرد, امام مطلب عميق تري را براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل مي گويد: از امام (ع ) پرسيدم : چرا كنيه پيامبر(ص ) را ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه پسري داشتند به نام قاسم , به همين دليل آن حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم : يابن رسول الله ! اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص ) فرمود: ((من و علي دو پدر اين امتيم ))؟ گفتم : بله . بعد فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص ) پدر جميع امت است و علي نيز از امت پيامبر است و آيا مي داني كه علي (ع ) قاسم (تقسيم كننده ) بهشت و جهنم است ؟ گفتم : بلي . فرمود: به پيامبر(ص ) , ابوالقاسم گفته شد; چون او پدر كسي است كه تقسيم كننده بهشت و جهنم است . پرسيدم ; چگونه پيامبر(ص ) پدر امت است . فرمود: شفقت و مهرباني پيامبر(ص ) بر امتش , مانند شفقت و مهرباني پدر بر فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص ) است و پس از او علي براي امت از همه دلسوزتر و مهربان تر

است و او پدر امت است . به اين جهت پيامبر(ص ) فرمودند: ((من و علي پدر اين امتيم )), (علل الشرائع , ج 1 , باب 106 , حديث 2) و اگر راوي به اين جواب نيز بسنده نكرده بود, امام (ع ) اسرار زيادتري را براي او بيان مي كردند. و در مورد تعداد ركعات نمازها از بعضي روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا دو ركعتي بوده است ; چنان كه فضيل گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه مي فرمود: ((خداوند نمازها را دو ركعتي قرار داد, سپس رسول خدا(ص ) هفت ركعت به آنها افزود)), (وسائل الشيعه , ج 3 , ص 31 , ح 2 و ص 34 , ح 12 و ص 35 , ح 14 و ص 636 , ح 19 و ص 638 , ح 22) ولي سرأ اين كه چرا پيامبر(ص ) اين هفت ركعت را افزودند, بر ما درست معلوم نيست . فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع ) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: ((نمازي را كه خداوند بر امأت واجب كرد, دو ركعتي بود, ولي رسول خدا(ص ) چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن را ادا نخواهند كرد به نمازهاي ظهر, عصر و عشائ دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و كمبودي را كه در مورد اداي اصل نماز از طرف نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود)), (همان , ج 3 , ص 38 , ح 22) و روي

همين حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دو ركعت خوانده مي شود; چون اصل نماز هميشه و در همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود. سعيد بن مسيأب گويد: از امام سجاد(ع ) پرسيدم : از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: ((از هنگامي كه اسلام قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت , رسول خدا(ص ) هفت ركعت به نمازها افزود; ولي نماز صبح را به حال خود باقي گذاشت ; زيرا وقت آن تنگ بود و چون ملائكه شب در حال عروج به آسمان و ملائكه روز نيز در حال نزول بر زمين هستند, براي اين كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام نماز حضور داشته باشند, نماز صبح را به حال اول خود باقي گذاشت و قرآن كريم نيز مي فرمايد: ((و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا")), (همان , ج 3 , ص 36 , ح 19). از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول اين كه , افزايش هفت ركعت به نمازها, هم زمان با اوج و گسترش اسلام , براي بالا بردن روحيه ايمان و عبوديت در مسلمانان , لازم و ضروري بود و دوم اين كه نماز صبح براي اين كه مورد شهود همه ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه خود باقي گذاشته شد و از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات خاص خود تعيين شده اند بدين صورت كه : صبحگاهان وقتي كه انسان از خواب برمي خيزد, روي مصالحي از جمله اين كه انسان

هنوز با مسائل دنيا و زندگي درگير نشده , نماز دو ركعتي خوانده مي شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز بيشتري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد; بلكه انسان از ياد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند.

فلسفه جهر و اخفات در نمازهاي يوميه چيست ؟

پرسش

فلسفه جهر و اخفات در نمازهاي يوميه چيست ؟

پاسخ

شايد فلسفه و علل گوناگوني داشته باشد كه هنوز براي ما بيان نشده است از جمله آنها اينكه پيامبر(ص ) وقتي به معراج رفتند آن نمازهايي را كه با جماعت مي خواندند و ملائكه به آن حضرت اقتدا مي كردند حضرت آن نماز را بلند مي خواندند تا ملائكه صداي آن حضرت را بشنوند و آن نمازي را كه بصورت فرادا مي خواندند آهسته قرائت فرمودند كه همين عمل پيامبر(ص ) در شب معراج بصورت قانون براي ما بيان شده است , (وسائل الشيعه , كتاب الصلو², ابواب القرائه , باب 25 حديث 2).

چرا نماز را به عربي مي خوانيم ؟

پرسش

چرا نماز را به عربي مي خوانيم ؟

پاسخ

عربي بودن نماز حكمتهاي متعددي دارد كه ازجمله : (1) غناي معنايي زبان عربي نسبت به زبانهاي ديگر بسيار بيشتر است بطوري كه با بررسي هاي انجام شده بسياري از مفاهيم موجود در الفاظ قرآن درهيچ زباني معادل ندارند. جالب آن است كه با تحقيقات كارشناسان ترجمه هاي قرآني تاكنون عبارت ((بسم الله الرحمن الرحيم )) به هيچ زباني ترجمه درست نشده و ترجمه آن از طريق معادل گذاري و بدون تكيه بر تفسير اصلا ممكن نيست . (2) زبان و عبارات و جهت و افعال واحد در نماز به مسلمانان در سراسر جهان نوعي وحدت هدف و يكرنگي و همساني ويژه مي بخشد كه بسيار در جهت وحدت اسلامي ضروري و مفيد است . (3) عربي بودن نماز انس مسلمين باز زبان دين و كتابشان را بيشتر مي سازد و در نتيجه زمينه ساز آشنايي بيشتر باتعاليم و فرهنگ ديني شان مي باشد. (4) وحدت زبان ضامن حفظ و مصونيت اين عبادت بزرگ از تحريف و آميختگي با خرافات است .

من اقليت هستم و مي خواهم بدانم شما كه مسلمانيد چه مي گوييد؟ خواهش مي كنم درست جواب دهيد نه فلسفي يا اسلامي (نمي دونم بخاطر نعمتهاي خداوند و از اين جور حرفها)چرا بايد نماز خوانده شود؟

پرسش

من اقليت هستم و مي خواهم بدانم شما كه مسلمانيد چه مي گوييد؟ خواهش مي كنم درست جواب دهيد نه فلسفي يا اسلامي (نمي دونم بخاطر نعمتهاي خداوند و از اين جور حرفها)چرا بايد نماز خوانده شود؟

پاسخ

روح عبادت، همانا عبوديت و بندگي است يعني تسليم فرمان بودن كه طبيعتاً بايد انضباط و مقرراتي باشد تا بنده را به آن امتحان نموده، روح بندگي را در او پرورش دهند.

در رابطه با اين كه «چرا نمي توان به جاي نماز و روزه هرگونه دلمان خواست خدا را شكر گزاري كنيم» بايد گفت:

اولا: عبادات تنها جنبه شكرگزاري ندارد و فلسفه هاي ديگري نيز در بر دارد.

ثانيا: انسان بايد دقيقا جايگاه خود را در هستي و به ويژه در برابر خداوند بازشناسد و متناسب با آن تصميم بگيرد و عمل كند. به عبارت ديگر ابتدا بايد جهان بيني خود را درست كرده و موضع خويش را در برابر خداي هستي روشن ساخت. در اين جا دو روي كرد وجود دارد:

الف) موضع اومانيستي(Humanism): اين نگرش در سده هاي اخير در اروپا رونق گرفت و به ديگر نقاط جهان نيز سرايت كرد به گونه اي كه بسياري نادانسته و حتي بدون آشنايي با نام و مفهومش شديدا تحت تأثير آن قرار گرفته اند. بر اساس اين بينش انسان به جاي خدا مي نشيند. هرگونه برنامه و دستورالعمل آسماني و خدايي را واپس مي زند و هرگونه بخواهد تصميم مي گيرد و عمل مي كند. طبق اين بينش اگر انسان بخواهد خداپرستي هم بكند به دلخواه خود و آن سان كه مي پسندد عمل مي كند نه آن طور كه از ناحيه خداوند تعيين شده است. به عبارت ديگر در نگرش اومانيستي انسان

اصل مي باشد. اين روش چيزي جز حاكميت مطلق نفس اماره نيست و مسأله اي به نام تكليف و وظيفه از ناحيه موجودي قدسي و فرابشري به كلي كنار نهاده شده است.

ب ) موضع توحيدي(Theistic): اين نگرش مبتني بر چند واقعيت است: - مالك تمام هستي از جمله انسان خداست (انا لله) و ما حتي مالك خويش نيز نيستيم. دوم آن كه تمام هستي به سوي خدا باز مي گردد (وانا اليه راجعون). سوم اين كه كمال نهايي انسان در عبادت و پيروي پروردگار است. و چهار آن كه اولين لازمه عبادت شناخت معبود و بازشناسي اين نكته است كه چگونه عبادتي شايسته مقام وي مي باشد و چون خداوند بهتر از هركس حقيقت خويش و چگونگي عبادت شايسته را مي شناسد پس همو بهتر مي تواند ما را بر اين امر هدايت فرمايد. از همين رو ما را به بهترين نوع عبادات رهنمون گرديده است.

افزون بر آن در نماز راز و رمز و اهداف چندي نهفته كه بعضي از آنها عبارت است از:

الف) ياد و ذكر خدا؛ زيرا انسان موجود فراموش كاري است. بنابر اين هر چند ساعت يك بار، با خواندن نماز خداي سبحان را ياد كرده و متذكر وجود لايتناهاي او مي شود.

ب ) وقتي انسان متذكر خدا بود و خدا را مراقب خويش ديد، قهراً از انجام گناه و منكرات شرم و حيا مي كند. بنابر اين يكي از اهداف نماز جلوگيري از فحشا و منكرات است: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر».

ج ) هدف ديگر نماز عبوديت و خشوع و خضوع در پيشگاه مقام ربوبيت است. به طور مؤدب ايستادن، ركوع كردن، جبين به خاك ساييدن، سجده

و نشستن دو زانو و... همه نشانه هاي خضوع است. و اين حقي است از خداي سبحان كه هر انساني موظف به اداي آن است. توجه داشته باشيد كه همين خشوع و خضوع، به تدريج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابر ساير افراد متواضع مي كند. امام علي(ع) مي فرمايد: «ومن تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعاً ؛ خداي سبحان نماز را مقرر داشت تا پيشاني از روي تواضع به خاك ماليده شود»، (نهج البلاغه). حضرت فاطمه(س) نيز مي فرمايد: «جعل اللَّه الصلاة تنزيها لكم من الكبر ؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از كبر و منيّت پاك گرداند».

د ) راز ديگري كه در نماز نهفته است تشكيل جماعت هاست. ويل دورانت مي نويسد: بر هيچ انسان منصفي پوشيده نيست كه شركت مسلمان ها در نمازهاي جماعت روزانه چه اثر خوبي در وحدت و تشكّل آنها دارد. با كمي دقت مي توان دريافت كه در سايه همين جماعت ها و جمعه هاست كه انسجام و اتحادي در اقشار مختلف ايجاد مي شود و در سايه آن بركات و ارزش هايي وجود دارد. از كارهاي عمراني يك منطقه گرفته تا راه حل ساير مشكلات افراد و جامعه. آنچه ذكر شد بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال يكي از اهداف نماز، پاك و منزه ساختن روح انسان از كبر و منيت است؛ همچنان كه نماز بازدارنده انسان از لغزش ها و گناهان است. نماز در ساحت روح انسان، همان نقشي را ايفا مي كند كه نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان ايفا مي نمايد. اگر كسي ورزش را براي مدت طولاني ترك كند، كم كم بدنش دچار يك نوع سستي و كسالت

مي شود و چه بسا سلامت خود را از دست بدهد.

بنابر اين انسان بايد روزانه يا لااقل هفته اي چند ساعت، به راهپيمايي و ورزش بپردازد تا به تدريج جسم را سلامت و شاداب سازد. روح انسان نيز چنين نيازي دارد، بايد هر روز اين نيايش و سرود مذهبي و اسلامي تكرار گردد تا به تدريج سلامت و شادابي روح انسان در سايه ياد حق احراز گردد.

ه ) براي اينكه در نماز و به ويژه در ركوع و سجود، حالت خشوع و خضوع فراموش نشود، شايسته است قبل از نماز با خود تعهد نموده و نوعي شرط و قرارداد ببنديم كه به غير خدا توجه نكنيم و نيز در حين نماز با مراقبت شديد، نگذاريم ذهن ما به انحراف كشيده شود. تمرين بر اين نكته به تدريج اثر مثبت و مفيدي به جاي مي گذارد. همچنين رعايت نكاتي چند ضروري است:

الف) نماز خواندن در محيط آرام و بي سر و صدا.

ب ) موانع را برطرف ساختن؛ چنان كه در برابر عكس، درب باز، آتش و آئينه نماز كراهت دارد.

ج ) در حال نشاط و اعتدال نماز خواندن. خواب آلودگي، گرسنگي زياد، محيط خيلي گرم يا خيلي سرد و... مانع از حضور دل خواهد شد.

از نگاه روان شناختي و جامعه شناسي نيز به تجربه ثابت شده است، حداقل نظم در زندگي فردي و التزام به قانون در رفتار اجتماعي موجب فرهنگ سازي هنجارها مي شود و از ناهنجاري ها مي كاهد و در بهره وري بهينه از فرصت ها براي رشد مادي و معنوي كمك شاياني مي كند. ناگفته نماند برپايي نماز با آداب خاص حداقل انتظاري است كه از يك فرد مسلمان رعايت آن لازم و واجب است. هم چنان كه رعايت

قانون حداقل انتظاري است كه از يك شهروند لازم است رعايت شود و به هر مقدار انسان بتواند بيشتر با خداوند مناجات كند بهره معنوي بيشتري خواهد داشت و براي اين منظور وقت مشخص و حالت خاص مطرح نيست بلكه هرگاه نشاطي داشت و با هر زباني مي تواند با خداي خويش نيايش كند و حتي از راه تفكر برترين عبادت ها را انجام دهند.

«الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار» [خردمندان همانان كه خدا را [در همه احوال ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مي كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند [كه:] پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار (آل عمران، آيه 191).

من اقليت هستم و مي خواهم بدانم شما كه مسلمانيد چه مي گوييد. نماز را نمي شود فارسي به حالت دعاي فارسي خواند؟

پرسش

من اقليت هستم و مي خواهم بدانم شما كه مسلمانيد چه مي گوييد. نماز را نمي شود فارسي به حالت دعاي فارسي خواند؟

پاسخ

نماز را بايد به زبان عربي خواند.

عربي بودن نماز حكمتهاي متعددي دارد كه ازجمله :

(1) غناي معنايي زبان عربي نسبت به زبانهاي ديگر بسيار بيشتر است بطوري كه با بررسي هاي انجام شده بسياري از مفاهيم موجود در الفاظ قرآن درهيچ زباني معادل ندارند. جالب آن است كه با تحقيقات كارشناسان ترجمه هاي قرآني تاكنون عبارت ((بسم الله الرحمن الرحيم )) به هيچ زباني ترجمه درست نشده و ترجمه آن از طريق معادل گذاري و بدون تكيه بر تفسير اصلا ممكن نيست .

(2) زبان و عبارات و جهت و افعال واحد در نماز به مسلمانان در سراسر جهان نوعي وحدت هدف و يكرنگي و همساني ويژه مي بخشد كه بسيار در جهت وحدت اسلامي ضروري و مفيد است .

(3) عربي بودن نماز انس مسلمين با زبان دين و كتابشان را بيشتر مي سازد و در نتيجه زمينه ساز آشنايي بيشتر باتعاليم و فرهنگ ديني شان مي باشد.

(4) وحدت زبان ضامن حفظ و مصونيت اين عبادت بزرگ از تحريف و آميختگي با خرافات است .

مفهوم خواندن نماز صبح و مغرب و عشاء با صداي بلند چيست؟ ملاك بلند بودن صدا چيست (بسياري از افراد هستند كه هنگام خواندن نماز صبح و مغرب و عشاء بدون صدا نماز را قرائت مي كنند)؟

پرسش

مفهوم خواندن نماز صبح و مغرب و عشاء با صداي بلند چيست؟ ملاك بلند بودن صدا چيست (بسياري از افراد هستند كه هنگام خواندن نماز صبح و مغرب و عشاء بدون صدا نماز را قرائت مي كنند)؟

پاسخ

بر مردها واجب است كه حمد و سوره نماز صبح، مغرب، عشاء را بلند بخوانند و اگر عمدأ آهسته بخوانند نماز باطل است و ملاك در بلند خواندن آن است كه جوهر صدا آشكار شود به طوري كه اگر كسي در كنار نمازگزار باشد بگويد اين شخص بلند مي خواند _ البته لازم نيست خيلي بلند بخوانند بلكه اگر بيش از حد معمول صدا را بلند كند به طوري كه به حد فرياد برسد نماز اشكال دارد.

چرا نماز قضاي پدر و مادر, بر پسر ارشد واجب است ؟

پرسش

چرا نماز قضاي پدر و مادر, بر پسر ارشد واجب است ؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال بايد به دو نكته توجه كرد:

نكتهء اول : وجوب نماز و روزهء قضاي والدين بر پسر بزرگ , جنبهء دارد, همان گونه كه اصل وجوب نمازهاي يوميه (ظهر, عصر, مغرب , عشا و صبح ) است ; يعني نشانه و علامت است .

شاخصي است كه ميزان تسليم پذيري فرد را در مقابل فرمان خدا, نشان مي دهد. به عبارت ديگر,اگر چه همهء دستورهاي الهي داراي حكمت است و هيچ يك از اوامر و نواهي او _ همانند افعالش عبث و بيهوده نيست , بلكه واجبات و مستحبات , داراي مصالح و منافع مادي و معنوي است , چنان كه آن چه را فرموده حرام است , قطعاً داراي است , ولي ما به سبب , به حرام و حلال گردن مي نهيم .

اگر چه , با رشد و تعالي علم و انديشه , بشر توانسته است حكمت برخي از احكام را كشف نمايد و سير دراين جادهء بي منتها ادامه دارد. اما در معارف الهي , جهت .

بندهء مطيع و متعبّد كسي است كه فرمان بر باشد; خواه حكمت و دليل آن را بفهمد و بداند و يا نداند, زيرا اومعتقد است حق تعالي , مولاي بي نياز مطلق است .

او نيافريد تا بَرَد, بلكه تا كند و لطف و رحمت خويش را بر انسان ها ارزاني بدارد.(1)

او بندگانش را دوست دارد و نسبت به آن ها

زحمت و تَعَب بيفتند; حتي كساني كه نادانسته و به سبب غلبهء هواي نفس به گناه آلوده مي گردند و

به پشت مي كنند, مورد لطف و محبّت قرار مي گيرند.(2)

به راستي , بعضي از نفس هاي پاك چه زيبا و شگفت انگيز, اين مدال پر افتخار را دريافت مي كنند.

حضرت علي 7فرمود: الهي كفي بي عِزاًّ اَنْ اكون لك عبداً;الهي همين عزّت و افتخار مرا بس است كه فقط عبدتو باشم >;(3) زيرا كسي كه خدا شد, از ذلت و ننگ بردگي انسان ها, قوميت ها,

حزب ها, قدرت ها, ثروت ها و همهء طاغوت ها رها مي شود و به آزادي حقيقي و معنوي نايل مي گردد.

داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل 8در قرآن , ترسيم و تجسّم تعبّد محض اين دو برگزيدهء خدااست .

ابراهيم 7وقتي فرمان خدا را در مورد ذبح فرزندش اسماعيل دريافت مي كند, نمي گويد: خداوندا! چراچنين ؟ بلكه تعبد را بر رأفت و شفقت پدري مقدّم مي دارد و دستور را فوراً به فرزندش ابلاغ مي كند و عكس العمل فرزند نيز, تماشايي و اعجاب انگيز است :

خدا شتاب كن , گردنم آمادهء تيغ است .

نگفت : پدر چرا و به چه جرمي بايد كشته شوم ؟! همين كه فهميد فرمان خدا است , سر تسليم و تعبّد وبندگي فرود آورد.

نكتهء دوم : در اين حكم الهي (وجوب قضاي روزه و نماز والدين بر پسر ارشد), نوعي آموزش عملي , قدرداني و حق شناسي , نسبت به بزرگ ترها, نهفته است .

در قرآن و روايات از پسر بزرگ يا تنها فرزند ذكور به تعبير شده است ;(4) يعني كساني كه مقام ولايت وسرپرستي نسبت به اموال و ساير اولاد و ورثه را دارد.

قرآن از زبان حضرت زكريا7اين دعا

را نقل مي كند: .(5) شيخ طوسي ره درتفسير اين آيه گفته است : منظور از وليّ پسر بزرگ , يا تنها فرزند پسر است كه وليّ و وارث پدر است .(6)

به همين دليل است كه در روايت صحيح ربعي بن عبدالله از امام صادق 7نقل مي كند: .(7)(8)

اختصاص اشياي ذكر شده در روايت , به فرزند مذكر ارشد, به عنوان يكي از علل وجوب نماز و روزهء قضاي والدين بر پسر بزرگ , ذكر شده است و در روايات و فتاواي فقها از آن به تعبير شده است .

(پ_اورقي 1... و لا يزالون مختلفين الاّ من رَحم ربك و لذلك خلقهم ...; آن ها (انسان ها) همواره مختلفند مگر كسي را كه پروردگارت رحمت رساند و براي آن , آن ها را آفريد (هود (11 آيهء 118_ 119.

(پ_اورقي 2.لو عَلم المدبرون كيف اشتياقي بهم لَماتوا شوقاً( حديث قدسي ): محمد بهاري همداني , تذكرة المتقين , ص 101

(پ_اورقي 3.حاج شيخ عباس قمي , مفاتيح الجنان , پايان باب اول , قبل از شروع اعمال ماه رجب .

(پ_اورقي 4.ر.ك : محمد حسن نجفي , جواهر الكلام , ج 17 ص 40_ 41

(پ_اورقي 5.مريم (19 آيهء 5

(پ_اورقي 6.محمد حسن نجفي , همان .

(پ_اورقي 7.مراد از در روايت , بنا به نقل امنجد في اللّغه و الاعلام , است ; يعني آن چه _ مانند زين ) بر مركب نهند يا آن چه به عنوان اثاث سفر بردارند.

(پ_اورقي 8.محمد حسن نجفي , جواهر الكلام , ج 39 ص 127

چرا بر پسر بزرگ تر واجب است قضاي نماز پدر را بخواند, اما واجب نيست قضاي نماز مادر رابخواند؟

پرسش

چرا بر پسر بزرگ تر واجب است قضاي نماز پدر را بخواند, اما واجب نيست قضاي نماز

مادر رابخواند؟

پاسخ

اكثر مراجع مي فرمايند: قضاي نماز و روزه هاي پدر و مادر بر پسر بزرگ تر واجب است .

آيات عظام : اراكي , گلپايگاني , صافي , فاضل و مكارم به قضاي نماز و روزهء پدر و مادر فتوا داده اند. بنابراين فتواي مراجع مختلف است . بعضي از مراجع نسبت به قضاي نماز و روزهء مادر, به استحباب فتوا داده اند.(1)

(پ_اورقي 1.توضيح المسائل مراجع , ج 1 ص 789

بعضي از برادران اهل تسنن مي پرسند چرا شما نمازهاي كامل را در مسافرت و غيره شكسته (قصر) مي خوانيد؟! مگر اين امر گناه نيست ؟

پرسش

بعضي از برادران اهل تسنن مي پرسند چرا شما نمازهاي كامل را در مسافرت و غيره شكسته (قصر) مي خوانيد؟! مگر اين امر گناه نيست ؟

پاسخ

كساني كه چنين مطلبي را عنوان مي كنند پيدا است كه از منابع فقهي مذاهب خويش نيز بي اطلاع اند;زيرا قصر خواندن نمازهاي چهار ركعتي در سفر اختصاص به شيعه ندارد, بلكه اهل تسنن نيز آن را جايز مي شمارند.جهت اطلاع شما برادر عزيز ترجمه مبحث نماز مسافر را از كتاب نقل مي كنيم : (1)

تفاوت شيعه با غير شيعه در اين مسئله اين است كه از نظر شيعه قصر واجب است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد.(2)

بنابراين , اصل حكم قصر براي مسافر در نمازهاي چهار ركعتي مشترك بين شيعه و سني است و اين حكم متخذاز قرآن و برخاسته از متن شرع است و نه تنها گناه نيست , بلكه وظيفهء مسافر چنين است .

(پ_اورقي 1.عبدالرحمن الجزيري , الفقه علي المذاهب الاربعة, ج 1 ص 471

(پ_اورقي 2.ر.ك : مستمسك العروة الوثقي , آيةاللّه حكيم , ج 8 ص 3

چرا در نماز جماعت سورهء حمد را مأموم نمي خواند؟

پرسش

چرا در نماز جماعت سورهء حمد را مأموم نمي خواند؟

پاسخ

در احاديث متعددي از پيامبر و معصومان رسيده است كه شأن نزول آيهء . نماز است در غيرنماز گوش دادن و سكوت مستحب است . چون امام جماعت , حمد و سوره را كه از قرآن است مي خواند, به حكم اين آيه , شنيدن و سكوت واجب است , ولي در نماز ظهر و عصر چون صداي امام شنيده نمي شود, مستحب است مأموم آهسته حمد و سوره را بخواند. هم چنين اگر در نماز صبح و مغرب و عشا, صداي امام نرسد, مستحب است مأموم ذكر بگويد يا حمد و سوره بخواند.

در نماز جماعت , امام از طريق نيابت از مأمومين , حمد و سوره را مي خواند, ولي ساير اذكار را بايد مأموم هم بخواند, پسر حداقل پيروي اين است كه حمد سوره از مأموم ساقط شود.

امام صادق 7سكوت در نماز به هنگام خواندن آيات قرآن را واجب شمرده است .

در غير نماز, سكوت مستحب است .

چرا نماز ظهر و عصر را با هم مي خوانيم , در حالي كه كشورهاي عربيِ اهل سنت , نماز ظهر و عصر راجدا مي خوانند؟

پرسش

چرا نماز ظهر و عصر را با هم مي خوانيم , در حالي كه كشورهاي عربيِ اهل سنت , نماز ظهر و عصر راجدا مي خوانند؟

پاسخ

در عصر پيامبر موقعي كه مسلمان ها كار شتاب زده اي داشتند, گاه نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا راپشت سر هم مي خواندند, ولي موقعي كه كاري نباشد, مستحب است جداگانه بخوانند. به حكم اين كه دين سالام ,سمحه و سهله است و مردم گرفتار كار و زندگي بودند, فرمود: جمع بخوانيد.

بنابراين اوّلاً جدا خواندن نماز ظهر و عصر مستحب است ; در ثاني جدا خواندن براي كساني كه كار زيادي ندارند, ثواب دارد, ليكن امروز كه انسان گرفتار كارهاي بسيار است , جدا خواندن رحمت دارد. در خيلي ازكشورهاي اسلامي , اگر كسي كار و كسب خود را ترك نكند و در نماز جماعت ظهر و عصر جداگانه شركت نكند,جريمه مي شود, در صورتي كه اكراه در اسلام نيست , و نماز جماعت مستحب است .

هم اكنون بسياري از كسبه و بازاري ها از جدا خواندن ناراحت هستند, منتها چاره اي ندارند. طبق فرمودهء امام جعفر صادق 7و با عنايت به اينكه نماز ظهر و عصر را حتي پيامبر گاه جمعه مي خواند و از سوي ديگر اشتغال زياد,اقتضا مي كند در خواندن نماز حرجي ايجاد نشود چون در دين حرجي نيست .

چرا در نماز اول تشهد مي خوانند و بعد سلام مي دهند آيا در اين زمينه گفته اي با روايت يا سفارشي از بزرگان دين شده است ؟

پرسش

چرا در نماز اول تشهد مي خوانند و بعد سلام مي دهند آيا در اين زمينه گفته اي با روايت يا سفارشي از بزرگان دين شده است ؟

پاسخ

دربارهء كيفيت خواندن نماز روايات فراواني وجود دارد كه همه بيانگر روش و سنّت پيامبر6ست . يعني نحوهء نماز خواندن پيامبر6را براي ما تشريح كرده اند. پيامبر6فرمود: (1)

امامان معصوم كه از اهل بيت آن حضرت هستند نحوهء نماز پيامبر را اين طور براي ما ترسيم كرده اند. نحوه ءخواندن تشهد و سلام گفتن نيز در روايات به همين ترتيبي كه گفته مي شود وارد شده از جمله روايت 2از باب 3ازابواب تشهد كتاب وسائل كيفيت تشهد و بعد از آن سلام را بيان كرده و در ابواب تسليم (2) (سلام دادن آخر نماز) نيز رواياتي آمده و علما و فقيهان از صدر اسلام تا كنون باب تشهد را قبل از باب سلام در كتابهايشان مطرح فرموده اند وعمل و روش مسلمانان اعم از سني و شيعه بر همين روش است . بنابراين سه دليل بر اين روش ذكر كرديم :

1 روايات 2 اجماع فقهاء و دانشمندان شيعه و سني 3 روش عملي مسلمانان .

(پ_اورقي 1.بحارالانوار, ج 82 , ص 279

(پ_اورقي 2.وسائل الشيعه , ج 4 ص 989

چرا اهل سنت بعد از حمد آمين مي گويند, ولي شيعه نمي گويند؟

پرسش

چرا اهل سنت بعد از حمد آمين مي گويند, ولي شيعه نمي گويند؟

پاسخ

اين پاسخ به مفهومي كه شيعه و سني از بدعت دارند, بر مي گردد.

شيعه بر اين باور است كه بدعت مطلقاً يا حرام است , براي اين كه هر چيزي بر دين افزون كنند, بدعت و حرام است , خواه در عبادت باشد يا ساير مسايل ديني . از نظر شيعه بدعت خوب در مذهب نداريم و هر بدعتي , حرام وموجب گمراهي است , ولي اهل سنت بدعت را بر دو قسم مي دانند: يكي بدعت هاي نيكو و ديگري بدعت هاي زشت ;و نتيجه مي گيرند بدعتي كه عُمَر در نمازها گذاشت , بدعت خوبي است , مثل نماز تراوايح , دست بسته نماز خواندن ,آمين بعد از سورهء حمد. مستند آنان حديث نبوي است كه فرمود: (1)

اين احاديث مربوط به سنت هاي اجتماعي است , نه ديني , مثلاً كسي كاباره بسازد و مردم را دعوت كند و به تدريج ورود مردم سنت شود! اين عمل گناه است , گرچه سنت شود, ولي اگر بيمارستان درست كند و براي يتيمان لباس تهيه نمايد, ابتكار و سنت خوبي است .

اختراعات از بدعت هاي خوب بشري است , اما در دين , بدعت خوب و بد معني ندارد.

هر بدعتي در دين , ضلالت و گمراهي است .

آمين در زمان پيغمبر نبود و بعد از سورهء حمدمستحب است گفته شود. هم اكنون بعض ي فرقه هاي اهل سنت آمين نمي گويند و همگي آن را از بدعت هاي خليفهء دوم مي دانند, منتها گمان مي كنندبدعت خوب و بد داريم , كه

درست نيست .

(پ_اورقي 1.بحارالانوار, ج 74 ص 204

چرا نماز ميت , سجده ندارد؟

پرسش

چرا نماز ميت , سجده ندارد؟

پاسخ

كلمه كه معمولاً به ترجمه مي شود, در روايات و آيات و هم چنين در لغت عربي ,كاربردهاي مختلفي دارد كه از قرائت و نشانه هاي موجود در جمله , مفهوم حقيقي و مورد نظر شارع مقدس اسلام به دست مي آيد. در همه جا به معني انجام افعال و گفتن اذكار مخصوصي كه از نيت و قيام و تكبيرة الاحرام شروع شود و به سلام ختم گردد و داراي حمد و سوره و ركوع و سجود و تشهد و... باشد نيست , بلكه گاهي به و نيز اطلاق مي گردد.

يا كه آن را به نماز ميّت ترجمه مي كنند, چيزي جز نيست , چون نمازبدون ركوع و سجود و طهارت و وضو, نماز نيست .()

(پ_اورقي 1.محمد حسن نجفي , جواهر الكلام , ج 1 ص 84

شخصي از امام صادق 7سؤال مي كند: آيا مي توان بر جنازهء ميّت بدون وضو نماز بخوانم ؟

حضرت مي فرمايد: بله مي تواني , چون اين نماز چيزي جز گفتن .()

(پ_اورقي 2.شيخ حرّ العاملي , وسائل الشيعه , ج 1 ص 783

اين ذكرها, نماز به مفهوم رايج نيست تا نياز به وضو داشته باشد, چنان كه طهارت لباس و بدن شرط نيست و به همين جهت , حمد و سوره و ركوع و سجده و تشهد و سلام هم ندارد.

در روايتي امام باقر7فرمود: .

در روايتي كه از امام رضا7نقل شده است , حضرت فرمود: . به عبارت ديگر: منظور اين بود كه بازماندگان با خواندن اين اذكار توحيدي و هديه كردن ثواب آن به روح ميت , به وي ثوابي برسد. هم چنين

وقتي نمازگزاران در اين نمازشهادت مي دهند و مي گويند: خدايا! ما جز خوبي از اين مرده چيزي نمي دانيم , زمينه اي فراهم مي شود تا ميّت موردشفاعت و مشمول لطف و رحمت قرار گيرد.

چرا در نماز احتياط بايد حمد را آهسته خواند؟

پرسش

چرا در نماز احتياط بايد حمد را آهسته خواند؟

پاسخ

بنابر نظر حضرت امام خميني (ره ) در نماز احتياط علاوه بر حمد, بسم اللّه آن را بايد آهسته بگويند.(1)

(پ_اورقي 1.توضيح المسائل مراجع , ج 1 مسئلهء 1216

حكمت اين كه حمد در نماز احتياط بايد آهسته خوانده شود, جايگزين بودن نماز احتياط از ركعات سوم وچهارم نماز است كه در آن ها تسبيحات اربعه بايد آهسته قرائت شود.

علت اين كه اهل سنت دست بسته نماز مي خوانند چيست ؟ از چه زماني مرسوم شد؟ آيا اين كار موجب بطلان نماز است ؟

پرسش

علت اين كه اهل سنت دست بسته نماز مي خوانند چيست ؟ از چه زماني مرسوم شد؟ آيا اين كار موجب بطلان نماز است ؟

پاسخ

طبق عقيدهء شيعه , تكفير و يا تكتّف يعني دست بسته نماز خواندن , از زمان خليفهء دوم مرسوم شد و از بدعت هاي ايشان است . در زمان پيامبر و خليفهء اول اين طور نماز نمي خواندند. اين مطلب از رواياتي استفاده مي شود.

امام باقر7فرمود:

است .>

در حديث أربعمائه از امير المؤمنين 7آمده است :

دست هايش را بر روي هم بگذارد و خود را شبيه به كفار يعني مجوس بنمايد>.

معلوم مي شود مجوسي ها هنگام رو به رو شدن با رؤسا و پادشاهان خود, دست هايشان را به عنوان احترام بر سينه مي گذارند. هنگامي كه اسيران جنگي ايراني بر عمر وارد شدند, همين كار راكردند. عمر از اين كار خوشش آمد و گفت : خوب است در نماز در برابر پروردگار همين كار را بكنيم .(1) تكفير نوعي تواضع و فورتني و احترام گزاردن است (2). از نظر بحث اجتهادي دليل بر اين كه تكفير يكي از مبطلات نماز است , آن است كه اين عمل اگر به عنوان عمل استحبابي انجام شود, تشريع محسوب مي شود و تشريع , بدعت و حرام است , زيرا عبادات توقيفي هستند و شكل عبادت بايد طبق دستور شارع باشد.

پيامبر6فرمود:. پيامبر و اصحاب دست بسته نمي خواندند لااقل اين كار مشكوك است . بنابراين تكفير مبطل نمازاست , چون بدعت در دين است . اگر كسي اين كار را نه به قصد عبادت انجام دهد, شايد نتوان گفت نمازش باطل

است , مگر اين كه علت تحريم اين كار تشبيه به كفار باشد. در اين صورت تشبيه به كفار حرام است , اما دليلي بر بطلان نماز نخواهد بود. البته با لحن شديدي كه در روايات آمده است , تشبه به كفار - آن هم در حال عبادت - قطعاً مبطل نماز است . دليل ديگر بر اين كه تكفير در نمازموجب بطلان نماز مي شود, نهي اين است كه در روايت صحيح محمدبن مسلم از امام باقر يا صادق 7مده : و در روايت صحيح زرارة از امام باقر7

ذلك المجوس >(3) آمده است . اين نهي ها چون نهي در عبادت است , دال بر بطلان عبادت است . البته بحث اجتهادي جاي كنكاش بيش تر دارد كه به جاي خودش موكول مي شود. اما اهل سنّت تكفير(پ_اورقي 3. وسائل الشيعه , ج 4 باب 15 از ابواب قواطع صلاة.

را سنّت مي دانند. در آمده :

راست بر دست چپ , خواه زير ناف و خواه بالاي ناف , سنّت است , به اتفاق سه طائفه از اهل سنّت (حنبلي , شافعي , حنفي ) ولي مالك بن انس مي گويد: تكفير, مستحب است >. فرق بين سنّت و مندوب اين است كه به مستحب مؤكد سنّت مي گويند, ولي به استحباب معمولي , مندوب مي گويند(4). در رواياتي نقل شده كه پيامبر و ابوبكر و علي 7در نماز دست بسته نماز مي خواندند,(5)

ولي با رواياتي كه از طريق شيعه نقل كرديم , اين رواياتي عامه قابل اعتبار نيست .

(پ_اورقي 1. سيدمحسن حكيم , مستمسك العروة الوثقي , ج 6 ص 531

(پ_اورقي 2. مجمع

البحرين .

(پ_اورقي 4. همان , ص 64

(پ_اورقي 5. كنزالعمال , ج 8ص 103

چرا قرائت سورهء نجم در نماز موجب بطلان نماز مي گردد؟ آيا دليل بر آن از روايات هست ؟

پرسش

چرا قرائت سورهء نجم در نماز موجب بطلان نماز مي گردد؟ آيا دليل بر آن از روايات هست ؟

پاسخ

فتاواي علما و فقهاي عظام نمي تواند بدون دليل باشد. بايد براي هر فتوايي كه مي دهند, حجت ودليلي داشته باشند.

دربارهء خواندن سوره هاي عزايم (سوره هايي كه آيهء سجدهء واجب در آن ها است ) در نماز رواياتي وارد شده كه خواندن آن ها در نماز ممنوع است .

روايت زرارة از امام باقر7يا امام صادق 7 .(1)ً

در روايت ديگر فرمود: .(2)

بنابراين از خواندن سوره هايي كه سجدهء واجب دارد, در نماز نهي شده است و نهي در عبادات يا نهي در اجزاي عبادات موجب فساد عبادت مي شود. بحثي در علم اصول هست به اين عنوان كه : نهي مولوي در عبادات علامت تنفرمولي از آن است و تنفر در عبادت با عباديّت آن سازش ندارد. به عبارت ديگر: محبوب مولا نيست . بنابراين باطل است .

بر اساس روايت قرب الاسناد از امام موسي بن جعفر7 .(3)ً

چون احتمال دارد اين ورايت تقية صادر شده باشد, برخي از فقهاي عظام احتياط كرده و فرموده اند: اگر سوره ءسجده واجب را در نماز خواند, در بين نماز سجده كند و بقيهء نماز را تكميل كند و دوباره نمازش را اعاده نمايد.(4)

فتواي اكثر فقها چنين است : اگر در نماز يكي از چهار سوره اي را كه آيهء سجدهء واجب دارد, عمداً بخواند, نمازش باطل است . اگر سهواً بخواند, تا قبل از رسيدن به آيهء سجده بايد آن را رها كند و سورهء ديگري شروع كند. اگر بعد ازخواندن آيهء سجده متوجه شد, بايد با

اشاره سجده كند و نمازش را كامل كند.(5)

(پ_اورقي 1.وسائل الشيعه , ج 4 ص 779 باب 40 از ابواب قرائت در نماز.

(پ_اورقي 2.همان .

(پ_اورقي 3.همان , ص ص 780

(پ_اورقي 4.توضيح المسائل مراجع , ج 1 مسئله 983

(پ_اورقي 5.همان , مسئله 983و 984

استفاده از مُهر براي اداي نماز چه حكمتي دارد و از چه زماني مرسوم شده است؟

پرسش

استفاده از مُهر براي اداي نماز چه حكمتي دارد و از چه زماني مرسوم شده است؟

پاسخ

سجده كردن بر مهر لزومي ندارد، بلكه آن چه معتر است اين است كه بر خاك يا سنگ يا چوب و هر چيزي كه از زمين است غير ازمعدنيات و خوردني ها و نوشيدني ها و پوشيدني ها، بر هر چيز ديگر مي توان سجده كرد. بنابراين، اگر كسي در بيابان نماز مي خواند هنگام سجده پيشاني را بر خاك بگذارد نمازش صحيح استو اين كه فعلاً مرسوم شده است كه بر مهر سجده مي كنند اولاً : به جهت اين است كه چون سجده بر خاك در مساجد و در خانه ها با مشكلاتي همراه است، لذا خاك را به صورت مهر در آورده كه سهل الوصول باشد و مشكلي از نظر نظافت و ريخت و پاش نداشته باشد.

ثانياً: در روايات، سجده بر تربت حضرت سيد الشهداء(ع) تمجيد و تشويق شده است.

امام صادق(ع) فرمود: السجود علي طين قبر الحسين(ع) ينوّر إلي الارفين السبعهْْ و من كانت معه سبحهٌْْ من طين قبر الحسين (ع) كتب مسبّحاً و ان لم يسبح بها.2[7] سجده بر خاك قبر امام حسين (ع) ، زمين را تاهفت طبقه اش نوراني مي كند و هر كس تسبيحي از گِل قبر حسين(ع) همراه داشته باشد همواره تسبيح گو محسوب مي شود ولو مشغول به ذكر نباشد.

معاويهْْ بن عمار مي گويد هميشه همراه امام صادق (ع) مقداري از خاك كربلا (خاك قبر حسين (ع)) بود هنگامي كه مي خواست نماز بخواند بر آنها سجده مي كرد و مي فرمود: سجده بر تربت امام حسين(ع) از هفت آسمان بالا

مي رود.3[8]

2[7] وسائل الشيعه، ج 3، ص 608.

3[8] همان.

در زمان پيامبر(ص) بر اثر نبود امكانات و مشكلات راه ها و جاده ها نماز مسافر شكسته مي شد، امروزه با وجود آسان بودن مسافرت اين حكم چگونه توجيه مي شود؟

پرسش

در زمان پيامبر(ص) بر اثر نبود امكانات و مشكلات راه ها و جاده ها نماز مسافر شكسته مي شد، امروزه با وجود آسان بودن مسافرت اين حكم چگونه توجيه مي شود؟

پاسخ

روايات متعددتي كه از طريق شيعه و اهل تسنن در زمينه نماز مسافر وارد شده، مبين اين است كه حكم نماز مسافر (قصر) عموميت دارد؛ يعني اختصاص به حالت ترس و ناامني راه ها و وجود مشكلات و زحمات ندارد، بلكه چه مشكلات باشد يا نباشد، نماز مسافر با وجود شرايط، قصر (شكسته) است.

گر چه حتي در زمان ما مسافرت غالبا توأم با تحمل زحمات و مشكلات است، ولي اگر مسافر هيچ مشكلي را هم تحمل ننمايد، باز نمازش شكسته است.

حكمتش اين است كه كوتاه خواندن نماز در سفر يك نوع تخفيف الهي است. خداوند اين تخفيف را عموميت داده است و شامل سفر بدون زحمت هم مي گردد.

جالب است كه اين سؤال در زمان حضرت رسول اكرم(ص) نيز شده است.

يعلي بن اميه گويد: از عمر بن خطاب سؤال كردم؛ خداوند مي فرمايد: "اگر از فتنه انگيزي كافران مي ترسيد، عيبي ندارد، نماز را قصر بخوانيد". در حالي كه مردم در امن بسر مي برند، باز قصر بخوانند؟، عمر گفت: از همين مطلبي كه تو تعجب كرده اي، تعجب كردم و از رسول خدا سؤال كردم. حضرت فرمود: "صدقه اي است كه خدا به شما داده، شما هم صدقه خدا را قبول كنيد".(1)

امام صادق(ع) از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند: "افطار (روزه) در سفر و نماز قصر از هداياي الهي است.

كسي كه از اين كار صرف نظر كند، هديه الهي را رد كرده است".(2)

دليل قصر نماز مسافر وجود مشكلات

فراوان راه ها نيست، تا با رفع موانع، قصر، نماز برداشته شود، بلكه از آن جايي كه اسلام دين آساني است "سمحه و سهل" شارع مقدس به خاطر آسان گيري بر مسافر كه غالبا با زحمت همراه است، اين ارفاق را ارزاني داشته ونماز را شكسته اعلام فرموده است. درخصوص زندگي نامه مراجع مي توانيد به آدرس شان مكاتبه كنيد و درخواست نماييد.

پي نوشت ها:

1 - تفسير الميزان (ترجمه) ج 5، ص 107.

2 - تفسير نمونه، ج 4، ص 97.

چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر و عشا چهار ركعت و نماز مغرب 3 ركعت است؟

پرسش

چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر و عشا چهار ركعت و نماز مغرب 3 ركعت است؟

پاسخ

علت راكسي نمي داند، نماز با اين شكل و كميت به دستور خدا بوده و پيامبر از جبرئيل به دستور خدا اين گونه نماز خوانده و به ما فرموده است: "همان طور كه من نماز مي خوانم، شما بخوانيد".(1)

شكل عبادت و پرستش به دستور پيامبر از جانب خدا بوده است. به نظر مي رسد نماز با محتوايي كه دارد، بهترين شكر پرستش باشد، و در مقايسه با عبادت هاي ساير اديان، نماز مسلمانان زيباتر، سازنده تر و پرمحتواتر و كامل تر است.

پي نوشت ها:

1 - بحار الانوار، ج 82، ص 279.

چرا شيعيان بر سنگ و خاك سجده مي كنند ولي اهل تسنن از مُهر و سنگ استفاده نمي كنند؟

پرسش

چرا شيعيان بر سنگ و خاك سجده مي كنند ولي اهل تسنن از مُهر و سنگ استفاده نمي كنند؟

پاسخ

علت اين اختلاف، رواياتي است كه وارد شده است.

امام صادق(ع) فرمود: " لا تسجد إلاّ علي الارض أوما أنبتته الأرض إلاّ القطن و الكتّان؛ سجده نكن مگر بر زمين يا بر آنچه از زمين مي رويد مگر پنبه و كتان".9

زراره از امام باقر(ع) سؤال كرد كه آيا مي توان بر قير سجده كرد؟ حضرت فرمود: " نه و بر لباس و پشم و ميوه هاي خوردني و معدني ها و بر اجزاي حيوان و بر پر پرندگان نيز سجده كردن جائز نيست".10

رافع بن ابي رافع از پيامبر(ص) نقل مي كند كه حضرت فرمود: "نمازتان كامل و صحيح نمي شود مگر اين كه در سجده پيشاني را بر زمين بنهيد".11

شيخ طوسي نقل مي كند: اجماع فقهاي شيعه سجده كردن بر زمين است. احتياط نيز همين است كه بر زمين سجده شود ولي اهل سنت سجده بر پنبه و كتان و مو و پشم را اجازه مي دهند، ولي نظر آنان بر خلاف احتياط و مخالف رواياتي است كه از طريق اهل بيت و از پيامبر وارد شده است.

از اين رو شيعه بر اساس روايات و احتياط سجده بر خاك و سنگ و آنچه از زمين مي رويد مانند چوب و برگ جائز مي داند و سجده بر معادن و پوشيدني ها و خوردني ها را جائز نمي داند امّا اهل سنت سجده بر فرش و هر چيز ديگر را جائز مي دانند. البته بعضي از آنان مي گويند اگر انسان روي زمين نماز مي خواند بايد

بر زمين سجده كند و اگر بر فرش ايستاده، بر همان سجده كند.

آنان فرش و قالي و موكت را زمين مي دانند، ولي نمي توان پذيرفت قالي و موكت زمين است، ثانياً سجده بر غير زمين خلاف احتياط است، همان طور كه شيخ طوسي بيان فرمود.

البته در كتاب هاي روايي اهل سنّت نيز رواياتي دربارة سجده بر خاك وارد شده است.

ام سلمه از پيامبر (ص) نقل مي كند : "يا أفلح! ترّب وجهك؛12اي افلح! صورتت را به خاك بمال".

بازار ام سلمه " يا رباح! ترّب13 وجهك" آمده است.

از سلمان نيز نقل شده: "تمسّحوا بالأرض فإنّها بكم برّهٌ؛14 پيشاني خود را به زمين مماسّ كن چون مانند مادر تو است و تو را دوست دارد".

بنابراين عمل اهل سنت در سجده بر خلاف روايات خودشان است.

چرا اهل سنت هر جا نماز مي خواند از همه جلوتر مي ايستد؟ چرا وقتي مثلاً چهار ركعت نماز مي خوانند جاي خود را تغيير داده، بعد چند ركعت ديگر آنجا مي خوانند؟

پرسش

چرا اهل سنت هر جا نماز مي خواند از همه جلوتر مي ايستد؟ چرا وقتي مثلاً چهار ركعت نماز مي خوانند جاي خود را تغيير داده، بعد چند ركعت ديگر آنجا مي خوانند؟

پاسخ

قسمت اوّل سؤال مفهوم نيست، چون اهل سنت در مناطق خودشان كه نماز مي خوانند، بعضي از آنها صف جلو و بعضي در صف هاي بعدي مي ايستند. در مناطق ديگر نيز گاهي جلو و گاهي عقب مي ايستند. البته مستحب است تا صف هاي جلو پر نشده، در صف هاي بعدي نايستند. ممكن است آنان از اين جهت سعي مي كنند كه در صف هاي جلو بايستند.

قسمت دوم: مستحب است انسان در جاهاي مختلف نماز بگذارد تا در روز قيامت آن مكان ها به نفع او شهادت بدهند. در سورة زلزال آمده است: "يؤمئذ تحدّث اخبارها"؛ آنچه از خوبي و بدي و اعمال خير و شرّ بر صفحة زمين واقع مي شود، در روز قيامت همه را آشكار مي سازد. يكي از مهم ترين شهودِ اعمال انسان در آن روز، زميني است كه اعمال خود را بر آن انجام مي دهيم و شاهد و ناظر ما است.

در ذيل اين آيه از پيامبر اسلام(ص) نقل شده است: " منظور از خبر دادن زمين اين است كه زمين اعمال هر مرد و زني را كه روي آن انجام داده، خبر مي دهد و مي گويد: فلان شخص در فلان روز فلان كار را انجام داد".4

در حديث ديگري از پيامبر(ص) مي خوانيم: "مواظبت بر وضو كنيد. بهترين اعمال شما نماز است و مراقب زمين باشيد، زيرا مادر شما است. هيچ انساني كار خير يا

شرّي به جا نمي آورد مگر اين كه زمين

از آن خبر مي دهد".5

در حديثي از امام علي(ع) مي خوانيم :" صلّوا في المساجد في بقاع مختلفه فأنّ كلّ بقعه تشهد للمصلي عليها يوم القيامه؛ در قسمت هاي مختلف مساجد نماز بخوانيد، زيرا هر قطعة زميني در قيامت براي كسي كه روي آن نماز خوانده گواهي مي دهد".6

ابوسعيد خدري گفت هر گاه در بيابان هستي، صدايت را به اذان بلند كن، چرا كه رسول خدا(ص) فرمود "لا يسمعه جنّ و لا إنسٌ و لا حجرٌ إلاّ يشهد له؛هيچ جن و انس و قطعه سنگي آن را نمي شنود مگر اين كه براي او در قيامت گواهي مي دهد".7

بنابراين مستحب است انسان در جاهاي مختلف مسجد نماز بخواند.

4 تفسير نمونه، ج 27، ص 224، به نقل از نورالثقلين، ج 5، ص 649.

5 همان، به نقل از مجمع البيان، ج 10، ص 526.

6 همان، ص 225، به نقل از لئالي الاخبار ج 5، ص 79، چاپ جديد.

7 اهمان، ص 224، به نقل از مجمع البيان، ج 10، ص 526.

فلسفة بلند خواندن نمازهاي صبح و مغرب و عشا چيست؟

پرسش

فلسفة بلند خواندن نمازهاي صبح و مغرب و عشا چيست؟

پاسخ

فلسفة بلند خواندن حمد و سوره براي مردان در نماز هاي صبح و مغرب و عشا، بر كسي معلوم نيست. چون پيامبر(ص) و امامان اين چنين نماز مي خوانده و به ما دستور داده اند، ما هم تبعيت مي كنيم. همان طور كه علّت اين كه چرا نماز صبح دو ركعت است يا مغرب سه ركعت بر كسي معلوم نيست. پيامبر(ص) فرمود: "صلّوا كما رأيتموني اصلّي؛[2] هر جوري كه نماز مي خوانم شما نيز بخوانيد".

[2] بحارالانوار، ج 82، ص 279.

فلسفة بلند خواندن نماز صبح، مغرب و عشا و آهسته خواندن نماز ظهر و عصر براي مردان چيست؟

پرسش

فلسفة بلند خواندن نماز صبح، مغرب و عشا و آهسته خواندن نماز ظهر و عصر براي مردان چيست؟

پاسخ

علّت و فلسفة احكام (يا حداقل برخي از احكام) بر كسي روشن نيست. اين كه چرا نماز صبح دو ركعت است يا نماز ظهر چهار ركعت يا چرا حمد و سورة نماز صبح و مغرب و عشا بايد بلند خوانده شود، فلسفة آن روشن نيست. اين عبادات بر اساس دستور پيامبر و طبق عمل آن بزرگوار انجام مي شود. پيامبر(ص) فرمود: "صلوا كما رأيتموني أُصلّي؛[10] همان طور كه من نماز مي خوانم شما بخوانيد". اعمال حج و ساير عبادات نيز بر اساس سنّت و روش پيامبر(ص) است.

آنچه در عبادت بايد مورد توجه باشد، عبوديّت و بندگي است. امام رضا(ع) در زمينة فلسفه و اسرار نماز مي فرمايد: "علت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است، اعتراف به گناهان و تقاضاي بخشش از معاصي گذشته، مبارزه با شرك و بت پرستي و قيام در پيشگاه پروردگار در نهايت خضوع و تواضع، نهادت پيشاني بر زمين در هر روز براي تعظيم پروردگار. هدف از نماز اين است كه انسان همواره هشيار و متذكر باشد، گرد و غبار فراموشكاري بر دل او ننشيند، مست و مغرور نشود ... علاوه بر اين كه مداومت ذكر خداوند در شب و روز كه در پرتو نماز حاصل مي گردد و سبب مي شود كه انسان مولا و مدبّر و خالق خود را فراموش نكند و روح سركشي و طغيانگري بر او غلبه ننمايد".[11]

[10] بحارالأنوار، ج 82، ص 275.

[11] تفسير نمونه، ج 16، ص 294، به نقل از وسائل

الشيعه، ج 3، ص 4.

دليل اصلي شكسته شدن نماز و نگرفتن روزه در سفر چيست (باتوجه به اين كه الآن راه هاي طولاني را مي توان به وسيلة اتومبيل يا هواپيما بدون خستگي طي كرد)؟

پرسش

دليل اصلي شكسته شدن نماز و نگرفتن روزه در سفر چيست (باتوجه به اين كه الآن راه هاي طولاني را مي توان به وسيلة اتومبيل يا هواپيما بدون خستگي طي كرد)؟

پاسخ

دليل و فلسفة اصلي احكام شرعي براي كسي جز معصومان معلوم نيست. اين كه نماز صبح دو ركعت است يا نماز ظهر چهار ركعت يا مردان بايد حمد و سورة نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته، علّت آن بر كسي معلوم نيست. اگر از بالاترين عالِم ديني اين سؤال پرسيده شود مي گويد: اين مسائل تعبّدي است، يعني پيامبر و امامان اين چنين نماز مي خواندند، ما نيز از آنان تبعيت مي كنيم. عمل و گفتة پيامبر و امامان براي ما حجّت است.

حكمت و فلسفة نماز و هر عبادتي روشن است ولي علّت و حكمت جزئيات آن ها معلوم نيست. پيامبر(ص) فرمود: "صلّوا كما رأيتموني أصلّي؛[4] همان طور كه من نماز مي خوانم شما هم بخوانيد".

علّت اين كه در مسافرت هشت فرسخني نماز چهار ركعتي، دو ركعت مي شود، آيا مشقّت و خستگي راه است يا علّت ديگري دارد، معلوم نيست. اگر فقط علّت آن خستگي و مشقت باشد اشكال شما وارد است چون در زمان ما مسافرت ها با ماشين و هواپيما بسيار راحت و بدون مشقّت است.

به طور قطع و يقين مي توان گفت كه علّت شكسته شدن نماز در مسافرت، مشقت سفر بوده است.

در هيچ آيه يا روايتي اين مطلب نيآمده است. از پيش خود نمي توانيم در احكام خدا دَخْل و تصرفي بكنيم چون اگر با گمان و حدس حكمي

را به خدا و دين خدا نسبت بدهيم، به خدا دروغ و افترا بسته ايم. ظالم ترين و گناهكار ترين مردم كسي است كه بر خدا افترا ببندد.

[4] بحارالأنوار، ج 82، ص 279.

به چه دليل نماز ظهر و عصر را بايد به صورت اخفات بخوانيم؟

پرسش

به چه دليل نماز ظهر و عصر را بايد به صورت اخفات بخوانيم؟

پاسخ

دليل بر جهر و اخفات (با طداي بلند يا آهسته خواندن) نمازها رواياتي است كه از چگونگي نماز خواندن پيامبر (ص) حكايت مي كند.

پيامبر(ص) فرمود: "صلّوا كما رأيتموني أصلّي؛ همن طور كه من نماز مي خوانم، نماز بخوانيد".

در رواياتي كه نقل شده، پيامبر(ص) نمازهاي مغرب و عشار و صبح را به صورت جهر و با صداي بلند، مي خواند و نمازهاي ظهر و عصر را به صورت اخفات و آهسته بيان كرده ائمة معصومين (ع) نيز به همين شكل نماز مي خواندند. اهل سنّت نيز به هيمن شكل نماز مي خوانند. چون نماز از عبادات است و در عبادات، تعبّد لازم است يعني بايد همان طور كه از طرف خدا و پيامبر دستور داده شده، انجام دهيم، دليل و علّت جهر و اخفات معلوم نيست، مانند بسياري از احكام ديگر كه فلسفه و علّت آن ها معلوم نيست.

آيا مهم ترين دليل براي واجب بودن نماز بر مرد رسيدن به 15 سالگي است؟

پرسش

آيا مهم ترين دليل براي واجب بودن نماز بر مرد رسيدن به 15 سالگي است؟

پاسخ

پسران از نظر سنّي در 15 سالگي قمري بالغ مي شوند. البته ممكن است قبل از اين سنين جُنُب شوند يا موي درش بالاي عورت بيرون آيد. در اين صورت معلوم مي شود قبل از 15 سالگي بالغ شده اند و بايد وظائف شرعي خود را انجام دهند،[4] يعني رسيدن بلوغ به يكي از سه صورت مذكور است، نه فقط به 15 سالگي رسيدن و نه همه آن ها با هم.

هر سال قمري تقريباً 10 روز كمتر از سال شمسي است. بنابراين 15 سال قمري برابر است با 14 سال و 9 ماه شمسي.

[4] توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2252.

فلسفة اين كه بعد از اتمام نماز به طرف چپ و راست نگاه مي كنند چيست؟

پرسش

فلسفة اين كه بعد از اتمام نماز به طرف چپ و راست نگاه مي كنند چيست؟

پاسخ

در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: "هنگامي كه در بين صف، نماز مي خواني، يك سلام به طرف راست و يك سلام به طرف چپ بده، چون كساني كه بغل تو نشسته اند، آنان نيز به تو سلام مي دهند".

در روايت ديگر علي بن جعفر مي گويد: برادرانم حضرت موسي بن جعفر و اسحاق و محمد را ديدم كه در نماز به طرف راست و به طرف چپ سلام مي دادند و مي گفتند: السلام عليكم و رحمة الله، السلام عليكم و رحمة الله.

ممكن است كساني كه بعد از سلام نماز به اين طرف و آن طرف نگاه مي كنند، متأثر از اين روايات باشند. اينان بايد وقتي كه صورت را به طرف راست و چپ مي گردانند بگويند: السلام عليكم و رحمة الله.

نيز ممكن است اين كار به جهت آن باشد كه اعلام كنند نماز تمام شده است، و چون تا قبل از سلام نمي توانستند به اين طرف و آن طرف رو بگردانند، بعد از اتمام نماز اين كار را مي كنند.

به چه علت بعد از فوت پدر نماز وي بر پسر بزرگتر واجب مي گردد؟

پرسش

به چه علت بعد از فوت پدر نماز وي بر پسر بزرگتر واجب مي گردد؟

پاسخ

به دليل رواياتي كه از امامان معصوم(ع) رسيده، قضاي نماز و روزه پدر بر پسر بزرگ تر وجب است. حضرت صادق(ع) فرمود: "اگر مردي بميرد و نماز و روزه قضا داشته باشد، نزديك ترين فرد به او (پسر بزرگتر) بايد نماز و روزه وي را به جا بياورد".1

در مقابل اين عمل خداوند ثواب زيادي به پسر بزرگ تر عنايت مي كند و زحمات وي را جبراني مي نمايد.

[1] وسائل الشيعه، ج [5، ص 366، حديث 6.

چرا در تسبيحات اربعه سبحان الله جلوتر از الحمدلله آمده است؟ لطفاً توضيح دهيد.

پرسش

چرا در تسبيحات اربعه سبحان الله جلوتر از الحمدلله آمده است؟ لطفاً توضيح دهيد.

پاسخ

از روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، استفاده مي شود كه وقتي حضرت پيامبرصلي الله وعليه وآله به معراج رفت و آثار عظمت الهي را مشاهده كرد، ابتدا خدا را از زشتي ها و عيوب مبرّا و پاك دانست و فرمود: سبحان الله، بعد تمامي زيبايي ها و خوبي ها را براي خدا اثبات كرد و گفتند: الحمد لله. بعد از تسبيح و تحميد، به مقام توحيد و وحدانيت خدا اقرار كرد و گفتند: لا اله الا الله. پس از اين مراحل به بزرگي و عظمت خداوند واحد أحد اعتراف كرد و گفتند: الله اكبر.

وسائل الشيعه، ج 4، ص 792، باب 51 از ابواب قرائت، حديث 3.

بنابراين در سير و سفر ملكوتي از مرحله اي به مرحله بالاتر و جلوتر قدم نهاد، ابتدا مقام تسبيح و تنزيه، سپس مقام تحميد و ستودن، بعد مقام توحيد و پس از آن مقام تكبير.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: "التسبيح نصف الميزان و الحمد لله يملا الميزان و الله اكبر يملاء ما بين السماء و الارض؛

همان، ص 1205، باب 31، حديث 1.

سبحان الله گفتن، ميزان و ترازوي اعمال را تا نصف پر مي كند و الحمد لله تمامي ميزان را پر مي نمايد و گفتن الله اكبر ما بين زمين تا آسمان را پر مي كند".

از اين روايت نيز مراتبي براي اين اذكار مي فهميم، ولي آنچه كه در اين باره گفته شد، نميتواند قطعي باشد و وجه قطعي يقيني اين كه چرا سبحان الله اول است و الحمد لله در مرتبه بعدي است، مشخص نيست.

چرا بعد از نماز تسبيحات حضرت زهرا يا تسبيحات اربعه لازم است؟

پرسش

چرا بعد از نماز تسبيحات حضرت زهرا يا تسبيحات اربعه لازم است؟

پاسخ

تسبيحات اربعه بعد از نماز واجب نيست، بلكه يك عمل مستحبي است. مستحب است انسان بعد از نماز مقداري مشغول تعقيبات يعني خواندن ذكر و دعا و قرآن شود. از تعقيب هايي كه خيلي به آن سفارش شده، تسبيحات حضرت زهرا (س) است. بدين ترتيب كه 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه الحمد لله و 33 مرتبه سبحان الله گفته شود.

حتي در موارد ديگري مانند هنگام خوابيدن و يا در هر موقعي گفتن اين اذكار مستحب است.

امام صادق عليه السلام فرمود: "تسبيح حضرت زهرا (س) مصداق ذكر كثير است كه خداوند دستور داد، و فرموده:"واذكروا الله ذكراً كثيراً؛فراوان ذكر خدا بگوييد."

وسائل الشيعه، ج 4، ص 1022، باب 8، از ابواب التعقيب.

امام صادق عليه السلام فرمود: "هر كس بعد از نماز واجب تسبيحات حضرت زهرا را بگويدو بعد از آن لا اله الا الله بگويد، خداوند او را مي آمرزد".

همان، باب 7.

امام باقرعليه السلام فرمود: "بهترين عبادت، تسبيح حضرت زهرا (س) است و اگر عبادتي بهتر از آن بود، پيامبر آن را به دخترش زهرا (س) مي آموخت".

همان، باب 9.

رواياتي نيز بر استحباب تسبيح حضرت زهرا پيش از خواب دلالت دارد.

همان، باب 11.

بنابراين، تسبيحات، نوعي ذكر است و گفتن ذكر در هر حال مستحب است. چه خوب است انسان ذكري را بر زبان جاري كند كه پيامبرصلي الله وعليه وآله به دخترش تعليم داد.

چرا بايد نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پرسش

چرا بايد نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پاسخ

هر يك از احكام اسلام داراي حكمت و مصلحتي است گرچه ما به آن حكمت آگاهي نداشته باشيم. در حقيقت احكام تعبدي است و فلسفه آن را نمي دانيم. در مورد علت آهسته خواندن نماز ظهر و عصر از حضرت صادق (ع) سؤال شد، در جواب فرمود:

"وقتي رسول خدا (ص) به معراج رفت، اولين نمازي كه واجب شد، نماز ظهر روز جمعه بود. خداوند به ملائكه فرمود با پيامبر اسلام (ص) نماز بخوانند، به همين خاطر خداوند دستور داد به پيامبرش كه نماز را بلند بخواند، تا فضيلت نماز بر ملائكه آشكار شود. [ از اين رو نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه را مي شود بلند خواند ] بعد نماز عصر را واجب نمود و به فرشتگان دستور اقتدا نداد و چون كسي در پشت سر پيامبر اقتدا نكرده بود، خداوند دستور داد نماز را آهسته بخواند. در نماز مغرب و عشا نيز به خاطر اقتداي ملائكه نماز بلند خوانده شد و در نماز صبح هم به خاطر اين كه فضيلت نماز صبح به مردم اعلام شود، دستور بلند خواندن داده شده است".(1)

پي نوشت ها:

چرا بعضي در سجده گاه خود دو مُهر قرار مي دهند؟

پرسش

چرا بعضي در سجده گاه خود دو مُهر قرار مي دهند؟

پاسخ

دو مهر قرار دادن در جاي سجده، دو شكل دارد: يا دو مهر كنار هم مي گذارند، يا دو مهر روي هم قرار مي دهند. در صورت اوّل مستحب است نمازگزار علاوه بر مُهري كه براي قرار دادن پيشاني بر آن مي گذارد، بيني خود را نيز روي خاك (مهر) قرار دهد.{1}

به برخي از افراد كه دو مهر روي هم مي گذارند براي اين است كه مقداري سربالاتر از زمين قرار بگيرد تا هنگام تنفس بوي بد فرش يا كثافات به دهان و بيني سرايت نكند، يا به دليل ديگري است. در هر صورت، چنين عملي ربطي به حكم شرعي ندارد.

[1] توضيح المسائل مراجع، مسئلة 1091.

نماز بر چه اساس و دليلي بر انسان واجب شده است؟

پرسش

نماز بر چه اساس و دليلي بر انسان واجب شده است؟

پاسخ

روح نماز عبادت و پرستش خدا است. عبادت به معناي اظهار خشوع، عالي ترين نوع كرنش در برابر خداوند است. در اهميت آن همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران براي عبادت است. خداوند مي فرمايد: و ما خلقتُ الجن و الانس إلاّ ليعبدون؛ هدف آفرينش جن و انس عبادت خداوند است". كار همة انبيا و رسالت آنان نيز دعوت مردم به پرستش خداوند و دوري از طاغوت بوده است: "و لقد بعثنا في كلّ امّة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت". هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران عبادت خدا است. روشن است كه خدا نيازي به عبادت ما ندارد: "فإنّ الله غنيّ عنكم؛ خداوند بي نياز از عبادت شما است" ولي عبادت هم چون غذا براي انسان لازم است.

به تعبير بهتر: عبادتق رار دادن همة ابعاد زندگي در مسير خواست و رضاي الهي است. اين گونه رنگ خدايي زدن به كارها تأثير مهمي در زندگي انسان دارد.

وجوب نماز بر اساس دستور خدا در قرآن بر ما واجب شده و شكل آن توسط پيامبر از طرف خدا مشخص شده است:

"و أقم الصلوة طرفي النهار روزلفاً من الليل؛ در دو طرف روز و اوايل شب نماز برپا دار" و "اقم الصلوة لدلوك الشمس إلي غسق الليل؛ نماز را از ظهر تا نهايت تاريكي شب بر پادار".

نيز "و أقيمواالصلوة وآتواالزكات و ارْكعوا مع الراكعين؛ نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد".

چرا سنّي ها هنگام نماز خواندن دستشان را مي گيرند ومُهر نمي گذارند؟

پرسش

چرا سنّي ها هنگام نماز خواندن دستشان را مي گيرند ومُهر نمي گذارند؟

پاسخ

اهل سنّت در هنگام نماز خواندن به صورت دست بسته نماز مي خوانند. مستند عمل آن ها را مي توان ادعاي شان در خصوص استناد اين كار به حضرت رسول (ص) در هنگام نماز خواندن دانست.(1) البته رواياتي كه در اين خصوص نقل كرده اند، از سند قوي و معتبري برخوردار نيست. غالباً مستند آنها، حكم خليفه دوم، عمر بن خطّاب است كه حكم كرده بود به جهت احترام، دست ها را در هنگام نماز روي هم قرار دهند.

اهل سنّت در خصوص چيزي كه مي توان بر آن سجده نموده نظرشان اين است كه بر هر چيز مي توان سجده نموده خواه زمين باشد يا آنچه از زمين مي رويد و يا چيزي كه پوشاك و پوشيدني باشد. اينان سجده بر مُهر (خاك) را لازم نمي دانند اما شيعيان بنابر روايات منقول از پيامبر و امامان معصوم(ع) سجده را خاك و يا چيزي كه زمين بر آن صدق كند، لازم مي دانند.

مبناي اختلاف اهل سنت در نماز و ديگر احكام اسلامي با شيعيان آن است كه آن ها علاوه بر سنّت پيامبر، سنّت شيخين (عمر و ابوبكر) را نيز شرعي مي دانند، اما ما معتقد به سنت پيامبر و امامان معصوم(ع) هستيم.

پي نوشت ها:

1. صحيح مسلم، ج 1، ص 382.

چرا مسلمانان اهل سنّت هنگام نماز دست هاي خود را به سينه مي گذارند؟ آيا اشكالي دارد كه بعد از خواندن حمد امام جماعت الحمدللَّه گفت/ علّت خاص وضو گرفتن برادران اهل سنّت چيست؟ مگر همه ما مسلمان نيستيم، چرا در وضو گرفتن فرق است؟

پرسش

چرا مسلمانان اهل سنّت هنگام نماز دست هاي خود را به سينه مي گذارند؟ آيا اشكالي دارد كه بعد از خواندن حمد امام جماعت الحمدللَّه گفت/ علّت خاص وضو گرفتن برادران اهل سنّت چيست؟ مگر همه ما مسلمان نيستيم، چرا در وضو گرفتن فرق است؟

پاسخ

در روايات وارد شده است كه دست روي دست گذاشتن (كه در اصطلاح تكفير يا تكتف خوانده مي شود) عمل مجوسيان بوده كه در موقع احترام به بزرگان خود دست راست را روي دست چپ قرار مي دادند.(1)

هنگامي كه اسيران عجم (ايرانيان) را نزد عمر بردند، اسيران به احترام او دست ها را روي هم گذاشتند و بر سينه ها قرار دادند. عمر گفت: اين عمل براي چيست؟ گفتند: ما عجم ها هر گاه بخواهيم از شاهان خود احترام كنيم اين گونه در مقابل آن ها تواضع مي كنيم. عمر از اين رفتار خوشش آمد و دستور داد در نماز هم مقابل خداوند با دست بسته احترام كنند، غافل از اين كه اين رفتار، رفتار مجوسيان و تشبيه به آن ها شمرده مي شود.(2)

از اين رو ائمه از آن نهي كرده اند، چون اين كار بدعت و نوآوري در دين است.

البته دست بسته نماز خواندن به نظر مذاهب چهار گانه اهل سنّت (مالكي ها، حنفي ها، حنبلي ها و شافعي ها) سنّت و مستحبّ است(3) و به نظر فقهاي شيعه اگر كسي دست بسته نماز بخواند، نمازش باطل است.(4)

بعد از تمام شدن حمد در نماز جماعت و غير نماز جماعت مستحب است انسان بگويد: الحمدللَّه ربّ العالمين.

امّا نحوه وضوي اهل سنّت، بر اساس برداشتي است كه از ايه شريفه "فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق؛ "بشوييد صورتها و دستهايتان را تا مرفق" نموده اند.

اهل سنّت دستهايشان

را بر عكس شيعيان مي شويند، ولي شيعه همين آيه را به نحو ديگر (به همان طريقي كه وضو مي گيرد) تبيين مي كند. در اين زمينه رواياتي نيز براي تأييد اين شكل از وضو گرفتن وارد شده و بيان شده كه وضوي پيامبر(ص) همين شكل بوده است. به عقيده شيعه آن شكل وضو گرفتن (وضوي اهل سنّت) صحيح نيست.

علّت فرق ها بين شيعه و سنّي اين است كه اهل سنّت خود را از اهل بيت پيامبر (كه آگاهي بيشتري به دستورها و رفتارها و اعمال پيامبر داشتند) جدا كردند و گفتند: كتاب خدا(قرآن) ما را كافي است و خود به تفسير قرآن دست زدند. از اين رو اين گونه جدايي ها و فرق ها به وجود آمد.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 4، باب 15، روايت 3 و 2، ص 1264.

2. محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، ج 11، ص 19.

3. عبدالرحمن جزيري، الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص 251.

4. توضيح المسائل مراجع، ج 1، سومين مبطلات نماز، ص 638.

با توجه به اين كه زبان ما فارسي است و دريافت معنا و مفهوم از هر چيزي مقصود اصلي مإ؛ ح ح مي باشد، چرا نمي توانيم نماز و قرآن را به زبان فارسي بخوانيم؟

پرسش

با توجه به اين كه زبان ما فارسي است و دريافت معنا و مفهوم از هر چيزي مقصود اصلي مإ؛ ح ح مي باشد، چرا نمي توانيم نماز و قرآن را به زبان فارسي بخوانيم؟

پاسخ

خواندن نماز و قرآن به لفظ عربي مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد و ما به شماري از آنها اشاره مي كنيم:

اولاً: تعبدي و توفيقي بودن خواندن قرآن و نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز و قرآن را داده است، گرچه انسان مي تواند ترجمه قرآن مجيد را مطالعه نمايد و با دعاهاي نماز را به فارسي بخواند اما به اندازه ثواب قرائت قرآن به عربي نمي شود، زيرا قرآن الفاظي است كه از جانب خدا و به وسيله جبرئيل و به زبان عربي بر پيامبر (ص) نازل شده است. در مورد نماز بايد توجه داشت كه روح عبادت، بر تعبد و تسليم است.

علاوه بر آن كه عربي خواندن قرآن و نماز داراي فلسفه و اسراري است كه از بيشتر آنها بي اطلاعيم.

ثانياً: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

ثالثاً: روح و محتواي هر پيام و سخني در قالب زبان خاصي كه در آن ريخته شده، عميق تر و درك مي شود تا زماني كه به زبان هاي ديگر برگردانده شود. قرآن كه داراي مضامين بسيار بلند و عالي است، هرگز قابل ترجمه دقيق و كامل، زبان ديگري نيست. شايد بتوان گفت كه اكثر ترجمه هاي قرآن نارسا و در موارد متعددي داراي غلط مي باشد. به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي

كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي باشد.

رابعاً: زبان عربي، زباني است كه توان تحمل بار معاني قرآن را دارد.

خامساً: اگر پيامبر (ص) در هر منطقه اي مبعوث مي شد، بايد، زبان آن منطقه سخني مي گفتند و ابلاغ وحي مي كرد. مي دانيم كه مردم منطقه بعثت پيامبر (ص)، عرب زبان بودند. آن گاه اگر غير از عربي سخن مي گفتند اين اشكال وارد بود كه چرا به آن زبان تبليغ دين كرده است. پس در هر صورت و به هر زباني اگر قرآن نازل مي شد، اين اشكال وجود داشت و پيامبر (ص) مورد مذمت و هجمه بيشتري واقع مي شد و از حكمت نزول قرآن به آن زبان و غير عربي بودن نماز سؤال مي شد. علاوه بر آن كه تحدي و طلب همانند آوري اين كتاب ضرورت نزول آن را به عربي دو چندان مي كند. (1)

پي نوشت ها:

1 - استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380 ه' ش.

علت اين كه شيعيان كشورهاي مختلف نمي توانند نماز را به زبان مادري خود بخوانند چيست؟ لطفاً علتي به غير وحدت مسلمين بياوريد.

پرسش

علت اين كه شيعيان كشورهاي مختلف نمي توانند نماز را به زبان مادري خود بخوانند چيست؟ لطفاً علتي به غير وحدت مسلمين بياوريد.

پاسخ

هر يك از احكام شرعي كه خدا قرار داده است، بر طبق مصلحت بوده و بدون دليل تشريع نشده، ولي فهم دقيق و همه جانبه اين مصالح از توان آدمي خارج است، چرا كه عقل انساني محدود است و قدرت احاطه به تمامي جوانب امور را ندارد.

اگر معصومين(ع) به آن اشاره نفرمايند دليل بسياري از افعال و اعمال را نمي دانستيم و به صدق اين كه از جانب شارع دستور رسيده است، بايد انجام مي داديم. حال معصومين در بعضي موارد علت اعمال را بيان كرده اند و در بعضي ديگر بيان نشده است در مورد سؤال ما نيز علت دقيق آن و يا تمامي علل آن را نيافتيم اما چند مورد را به عنوان احتمال ذكر مي كنيم:

يكي از آن دلايل همان است كه ظاهراً منظور شما مي باشد كه عبارت است از يكپارچگي مسلمانان در اين عبادت عظيم.

مسلمانان در اوقات مشخصي، رو به قبله به نماز مي ايستند و نماز را به كيفيت معيني اقامه مي دارند. يك زباني در عين تفاوت زبان ها و لهجه ها و فرهنگ ها، عظمت اسلام را به نمايش مي گذارد. از سوي ديگر راه را بر سلايق گوناگون مي بندد.

اگر جملات نماز به زبان هاي گوناگون ترجمه شود، در اثر ترجمه از بار معنايي آن كاسته مي شود، مخصوصاً زبان عربي كه اهل فن آگاهند عبارات آن در عين كوتاهي داراي مضاميني بس عظيم و شگرف است. عمق معنوي و بار معنايي كه در زبان عربي نهفته است، بي نظير و يا كم نظير

است، كه انسان با تدبّر و فهم اين معاني به عمق آن هايي مي برد. به عنوان نمونه كلمه اللَّه، هيچ معادل يا ترجمه اي در هيچ زبان ندارد، چون گفته شده كه كلمه اللَّه، متجمع تمام كمالات است، يعني اين كلمه به صورت اجمال بر ذات الهي و تمام كمالات وجودي دارد. كلمه اي مانند خدا و مانند آن نمي تواند ترجمه كلمه اللَّه باشد. از ديگر سو زبان عربي شرافتي بس عظيم دارد، چرا كه امام باقر(ع) فرمود: "خداوند هر كتابي يا وحي نازل نموده، به زبان عربي بوده، ولي به گوش هر پيغمبر به زبان قومش رسيده و به گوش پيغمبر ما به زبان عربي رسيده"(1). از آن حضرت وارد شده: "نخستين كسي كه زبانش به عربي باز شد، اسماعيل(ع) بود"(2) و امام صادق(ع) فرمود: "زبان عربي بياموزيد، چه اين كه زباني است كه خداوند بدان با اهل خود سخن مي گويد"(3) و حضرت علي فرمود: "زبان اهل بهشت، عربي است".(4)

اين روايان علاوه بر اين كه شرافت زبان عربي را اثبات مي كند و اين كه زبان وحي است، به اين مطلب هم اشارت دارد كه حتماً قابليت هايي در زبان عربي هست كه باعث شرافت آن گرديده است. مي توان با رجوع به كتابهايي كه در اين زمينه نگارش يافته است، از اين مزايا اطلاع حاصل نمود. ما نيز بايد در حدّ امكان و ضرورت حتماً معاني الفاظ عربي را آموخته تا هر چه بيشتر به اسرار عبادت نزديك شويم.

مطلب ديگر اين كه تجربه ثابت كرده است كه اگر قانوني تحت اصول و قواعد تعريف شده قرار نگيرد، به مرور زمان يا به دست فراموشي سپرده مي شود

و يا هر كس از آن تفسير و برداشت خاصي نموده و به طور كلي مطلب ضايع مي شود، اما اگر داراي نظم و ترتيب باشد و راه بر تغيير و تصرف در آن بسته شود، باعث ماندگاري و دوام آن مي شود. در مورد نماز نيز همين سبك و سياق واحد زمينه ماندگاري آن را فراهم نموده است.

مطلب آخر اين كه در عبادت، روح تسليم و تعبد وجود دارد و خواندن نماز به صورتي كه خداوند خواسته و پيامبر ابلاغ نموده، نشانه روح تسليم و تعبد انسان در مقابل خدا است و عبادت و بندگي چيزي غير از آن نيست.

پي نوشت ها:

1 - حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 3، ماده زبان عربي.

2 و 3 و 4 - همان.

فلسفه نماز چيست؟ چرا واجب شده است؟ اگر بايد تشكر از خدا كنيم، مي توانيم از طريق ديگري تشكر كنيم.

اشاره

پاسخ نماز، توجه به خدا است. حركتي است رو به بالا و صعود به سوي اللَّه. انسان با نواختن آهنگ "اللَّه اكبر" دل خويش را به مقام قرب الهي رهنمون مي دارد. خداو

پرسش

فلسفه نماز چيست؟ چرا واجب شده است؟ اگر بايد تشكر از خدا كنيم، مي توانيم از طريق ديگري تشكر كنيم.

پاسخ : نماز، توجه به خدا است. حركتي است رو به بالا و صعود به سوي اللَّه. انسان با نواختن آهنگ "اللَّه اكبر" دل خويش را به مقام قرب الهي رهنمون مي دارد. خداوند دستور نماز را به بندگانش ابلاغ نموده است: "أقم الصلاة لذكري؛(1) نماز را براي ياد من به پا دار". اين آيه بيانگر آن است كه مهم ترين دليل امر به نماز، به ياد خدا بودن است. ياد خداوند آثار و بركات زيادي در زندگي دنيوي و اُخروي انسان دارد كه از آن جمله آرامش در زندگي است. مهم ترين چيزي كه انسان در زندگي جستجو مي كند، رسيدن به آرامش است.

در جاي ديگر پس از بيان نماز و ذكر و ياد خداوند بشارت مي دهد كه "عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً؛(2) اميد است خداوند تو را به مقام ارجمند برانگيزد".

چه اسراري در نماز نهفته است كه جزايش مقام محمود است؟

در كلمات معصومين فلسفه هاي بسيار زيادي براي نماز ذكر شده است كه به چند مورد اشاره مي كنيم: رسول خدا(ص) فرمود: "نماز از قوانين دين است، خشنودي خدا را در پي دارد و شيوه پيامبران است.

براي نمازگزار دوستي فرشتگان، هدايت، ايمان، روشنايي، معرفت، فزوني رزق، آسايش بدن، ناخشنودي شيطان است... نماز توشه آخرت و شفيع نزد فرشته مرگ است... نماز در روز حشر تاجي بر سر نمازگزار، زيبايي صورت،

لباس بدن، سپر آتش، حجت نزد خداوند، نجات از دوزخ، جواز عبور از صراط، كليد بهشت، مهريه زنان بهشتي و بهاي بهشت خواهد بود و...".(3) در اين كلام گهر بار 28 ثمره براي نماز بيان شده است.

امام صادق(ع) فرمود: "از جمله فلسفه نماز اين است كه؛ به ياد خدا بپردازيد تا از او غافل نشويد و ياد او از ميان نرود".(4)

تجربه و حيات بشري نشان داده است كه هر امري كه داراي نظم و آهنگ خاصي نباشد و كيفيت آن بر عهده آدمي گذارده شود، كم كم رو به زوال مي رود و به دست فراموشي سپرده مي شود. حال اگر نماز واجب نمي شد و به تعبير شما كيفيت و كميت و آداب تشكر از خداوند به آدمي واگذار مي شد و اختياري مي گشت، آيا خيلي از افراد آن را فراموش نمي كردند!؟ البته خداوندا اين تشكرها و نمازها، طرفي بر نمي بندد و سودي عائد او نمي شود، بلكه تمامي سودش به خود ما بر مي گردد، ولي آيا مشغله هاي گوناگون و زيبايي هاي دنيا اجازه توجه به حضرت حق را در انسان فراهم مي نمود؟ به راستي هر يكي از ما مسلمانان چه مقدار به نمازهاي مستحبي اهتمام داريم؟ آن ها نيز تشكر از خداوند است، پس چرا به جا نمي آوريم و با اين كه بسيار محدوداست؟! پس براي نماز فوائد بسيار زيادي مترتب است كه يكي از آن ها تشكر از خالق است و راه وصول به آن اقامه نماز است.

براي اطلاع بيشتر از فوائد و آثار نماز مي توانيد به تفسير نمونه، به تفسير آيات نماز مراجعه نماييد و يا ديگر كتاب هاي ارزشمندي كه نگارش يافته است، بخوانيد.

امّا چرا نماز، براي تشكر از

خدا واجب شده است؟ بايد گفت: خدا با توجه به آثار و فوائد فراواني كه در نماز وجود دارد و يكي از آن ها تشكر از خدا است، مصلحت ديده كه نماز واجب گردد و اين طريقه تشكر را از بنده خود پسنديده است.

در عين حال كه در نماز، روح عبوديت و بندگي وجود دارد، انسان با خواندن نماز، اين معنا را اثبات مي كند كه آنچه خداوند پسنديده و از انسان خواسته است، انجام مي دهد، نه آنچه كه خود مي خواهد و به هر شكل كه مي خواهد، و شايد اصلاً نخواهد، كه چيزي غير از خود خواهي و خودپرستي نيست، در حالي كه روح عبادت و بندگي آن است كه آنچه را خداوند خواسته است، انسان انجام دهد. بندگي و اطاعت از خداوند است كه انسان را به كمال و سعادت در دنيا و آخرت و مقام قرب خداوند نائل مي كند. اگر كسي در دنيا به ما كمك و نيكي كند، سعي در جبران آن به صورتي كه مي پسندد، مي كنيم. آيا در مقابل خداوند كه اين همه نعمت هاي عالَم و حتي وجود خودمان و تمام هستي مان را به ما عنايت كرده و هر چه كه داريم، داده است، نبايد به گونه اي ستايش كنيم كه خواسته است؟

در عين حال كه پرستش و ستايش به نفع خودمان و براي سعادت و خوشبختي و به كمال رسيدن ما است و او هيچ سودي و فايده اي از سپاس و تشكر ما نمي برد و بي نياز مطلق است.

پي نوشت ها:

1. طه (20) آيه 14.

2. اسراء (17) آيه 79.

3. شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 532.

4. علل الشرايع، ص 317، چاپ

بيروت.

پرسش2: چرا نمي توان نماز را به زبان مادري قرائت نمود؟ چرا نمي توان با زبان مادري از خدا تشكر كرد؟

پاسخ

از اين جا پاسخ پرسش دو آغاز مي شود

هر يك از احكام شرعي كه خدا قرار داده است، بر طبق مصلحت بوده و بدون دليل تشريع نشده، ولي فهم دقيق و همه جانبه اين مصالح از توان آدمي خارج است، چرا كه عقل انساني محدود است و قدرت احاطه به تمامي جوانب امور را ندارد.

اگر معصومين(ع) به آن اشاره نفرمايند دليل بسياري از افعال و اعمال را نمي دانستيم و به صدق اين كه از جانب شارع دستور رسيده است، بايد انجام مي داديم. حال معصومين در بعضي موارد علت اعمال را بيان كرده اند و در بعضي ديگر بيان نشده است در مورد سؤال شما نيز علت دقيق آن و يا تمامي علل آن را نيافتيم اما چند مورد را به عنوان احتمال ذكر مي كنيم:

مسلمانان در اوقات مشخصي، رو به قبله به نماز مي ايستند و نماز را به كيفيت معيني اقامه مي دارند. يك زباني در عين تفاوت زبان ها و لهجه ها و فرهنگ ها، عظمت اسلام را به نمايش مي گذارد. از سوي ديگر راه را بر سلايق گوناگون مي بندد.

اگر جملات نماز به زبان هاي گوناگون ترجمه شود، در اثر ترجمه از بار معنايي آن كاسته مي شود، مخصوصاً زبان عربي كه اهل فن آگاهند عبارات آن در عين كوتاهي داراي مضاميني بس عظيم و شگرف است. عمق معنوي و بار معنايي كه در زبان عربي نهفته است، بي نظير و يا كم نظير است، كه انسان با تدبّر و فهم اين معاني به عمق آن هايي مي برد. به عنوان نمونه

كلمه اللَّه، هيچ معادل يا ترجمه اي در هيچ زبان ندارد، چون گفته شده كه كلمه اللَّه، مجتمع تمام كمالات است، يعني اين كلمه به صورت اجمال بر ذات الهي و تمام كمالات وجودي دارد. كلمه اي مانند خدا و مانند آن نمي تواند ترجمه كلمه اللَّه باشد. از ديگر سو زبان عربي شرافتي بس عظيم دارد، چرا كه امام باقر(ع) فرمود: "خداوند هر كتابي يا وحي نازل نموده، به زبان عربي بوده، ولي به گوش هر پيغمبر به زبان قومش رسيده و به گوش پيغمبر ما به زبان عربي رسيده"(1). از آن حضرت وارد شده: "نخستين كسي كه زبانش به عربي باز شد، اسماعيل(ع) بود"(2) و امام صادق(ع) فرمود: "زبان عربي بياموزيد، چه اين كه زباني است كه خداوند بدان با اهل خود سخن مي گويد"(3) و حضرت علي فرمود: "زبان اهل بهشت، عربي است".(4)

اين روايات علاوه بر اين كه شرافت زبان عربي را اثبات مي كند و اين كه زبان وحي است، به اين مطلب هم اشارت دارد كه حتماً قابليت هايي در زبان عربي هست كه باعث شرافت آن گرديده است. مي توان با رجوع به كتابهايي كه در اين زمينه نگارش يافته است، از اين مزايا اطلاع حاصل نمود. ما نيز بايد در حدّ امكان و ضرورت حتماً معاني الفاظ عربي را آموخته تا هر چه بيشتر به اسرار عبادت نزديك شويم.

مطلب ديگر اين كه تجربه ثابت كرده است كه اگر قانوني تحت اصول و قواعد تعريف شده قرار نگيرد، به مرور زمان يا به دست فراموشي سپرده مي شود و يا هر كس از آن تفسير و برداشت خاصي نموده و به طور كلي مطلب

ضايع مي شود، اما اگر داراي نظم و ترتيب باشد و راه بر تغيير و تصرف در آن بسته شود، باعث ماندگاري و دوام آن مي شود. در مورد نماز نيز همين سبك و سياق واحد زمينه ماندگاري آن را فراهم نموده است.

مطلب آخر اين كه در عبادت، روح تسليم و تعبد وجود دارد و خواندن نماز به صورتي كه خداوند خواسته و پيامبر ابلاغ نموده، نشانه روح تسليم و تعبد انسان در مقابل خدا است و عبادت و بندگي چيزي غير از آن نيست.

پي نوشت ها:

1. حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 3، ماده زبان عربي.

2 و 3 و 4. همان.

آثار و فلسفه نماز و عبادت چيست؟

پرسش

آثار و فلسفه نماز و عبادت چيست؟

پاسخ

پي بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و عبادت شايد در توان بشر عادي نباشد، در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان ديني نيز تنها بخشي از آثار و حكمت هاي نماز و عبادت بيان شده است.

با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخي از آثار و حكمت ها چنين است:

1 - قرب معنوي

يكي از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشكيل مي دهد و يكي از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (1) كه حكايت گر بعد معنوي نماز و اهميت آن است، امام علي(ع) فرمود: "الصلوة قربان لكل تقي (2)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز كاري به خداوند است". در برخي از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده كه اشاره به آثار معنوي آن مي باشد.

2 - ياد خدا و آرامش رواني

در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذكري(3)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي".

يكي از نويسندگان در تفسير اين آيه مي نويسد: "روح واساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است. همان "ذكر اللَّه" است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است"(4) ذكر و ياد خداوند نقش تعيين كننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذكر خدا به انسان هاي نماز گذار آرامش مي دهد، "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب(5)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است".

3 - عامل باز دارنده از گناه

يكي از آثار مهم نماز

جلوگيري از گناه است: "إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنكر"(6). طبيعت نماز از آن جا كه انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز مي ايستد و تكبير مي گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مي شمرد... بدون شك در قلب و روح چنين انساني، جنبشي به سوي حق و حركت به سوي پاكي و جهشي به سوي تقوا پيدا مي شود..."(7)

4 - گناه زدايي

يكي از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايي است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است(8). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال كرد: اگر بر در خانه يكي از شما نهري از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزي از آلودگي و كثافت در بدن او مي ماند؟ در پاسخ عرض كردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداين آب جاري است. هر زمان كه انسان نماز مي خواند، گناهاني كه در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مي رود."(9)

5 - غفلت زدايي بزرگ ترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كند. و غرق در زندگي مادي و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي كند و هشدار مي دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد... و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به

او بيدار باش گويد.(10)

6 - تكبر زدايي يكي از عوامل مهم تكبر زدايي نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشاني بر خاك در برابر خدا مي گذارد و خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند، از اين رو پرده هاي غرور و خودخواهي را كنار مي زند. از اين رو علي(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يكي از آثار نماز 1 - تكبر زدايي بيان نمود: "خداوند ايمان را براي پاكسازي انسان هااز شرك واجب كرده است و نماز را براي پاكسازي از كبر"(11).

7 - عامل پرورش فضائل اخلاقي

نماز روح اخلاص و خداباوري را در انسان افزايش مي دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقي است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديواري طبيعت بيرون مي برد و به ملكوت آسمان ها دعوت مي كند و با فرشتگان همصدا مي شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مي داند.

8 - همگرايي

علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار خود نماز محسوب مي شوند، يكي از آثار مهم اجتماعي و سياسي نماز، همگرايي است، برگزاري نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مي گذارد زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسي و اجتماعي جهان آگاهي پيدا مي كنند. خطيب جمعه با بيان احكام و طرح مسايل سياسي و اجتماعي به نمازگزاران رشد سياسي مي دهد شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است كه در آموزه هاي ديني به اين دو فريضه اهميت خاصي داده شده است.(12) پيامبر اسلام(ص) فرمود: "خداوند نماز جمعه را بر

شما واجب كرده است هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روي استخفاف يا انكار ترك كند، خداوند او را پريشان مي كند و به كار او بركت نمي دهد. بدانيد نماز او قبول نمي شود، بدانيد زكات او قبول نمي شود، بدانيد حج او قبول نمي شود،..، تا از اين كار توبه كند..."(13).

9 - نفي طاغوت و ايستاگي در مقابل ستم انساني كه فقط خداوند را عبادت نمايد در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براي او حقير و كوچك مي شود و كسي نمي تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. و در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسليم فرود نمي آورد و با طاغوت كنار نمي آيد. خداوند اين مسئله را يكي از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: "و در ميان هر امتي، پيامبري را مبعوث كرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز كنيد.(14)

پي نوشت ها:

1 - ذاريات(51)، آيه 56.

2 - نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.

3 - طه(20)، آيه 14.

4 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289.

5 - رعد(13)، آيه 28.

6 - عنكبوت (29)، آيه 45.

7 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284.

8 - همان، ص 290.

9 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

10 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.

11 - نهج البلاغه، كلمات قصار 252.

12 - جمعه (62) آيه ي 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.

13 - وسايل الشيعه، ج 5،

ص 7.

14 - نحل (16)، آيه 36.

چرا بايد پنج نوبت نماز خواند؟

پرسش

چرا بايد پنج نوبت نماز خواند؟

پاسخ

با توجه به اين كه قانون گذار دين اسلام، خداوند حكيم و عالم است و هيچ دستوري را بدون علت و حكمت صادر نمي كند، به طور يقين پي مي بريم كه همه احكام اسلام داراي حكمت و علت است، گرچه ما به علت نقص علم و عقل مان نتوانيم فلسفه يك يك احكام را كشف كنيم. تعداد ركعات نماز و تفاوت ركعات در شبانه روز و حركات و سكنات نماز و بسياري از احكام دين اسلام، همين گونه است. در عين حال در برخي روايات، حكمت هاي خاصي براي برخي از احكام و عبادات، از جملع تعداد دفعات نماز در ينج نوبت بيان شده است.

بنابراين در پاسخ مي توان گفت: انسان براي رسيدن به كمال و خوشبختي آفريده شده است و سرلوحه سعادت او توحيد و ياد خدا است و در بين عبادات نماز بيش از همه انسان را به خدا متوجه مي كند و وي را به ياد خدا مي اندازد.

اصولاً از منظر قرآن كريم نماز را به خاطر ذكر و ياد خدا بايد خواند: "أقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من به پا دار".(1) از سوي ديگر كارهاي روزانه و مشغله هاي مداوم و وسوسه هاي شيطان و خواهش هاي نفساني، آدمي را از ياد خدا غافل مي كند. براي زدودن غفلت هاي مداوم خداي مهربان نمازهاي شبانه روز را در وقت هاي مختلف واجب گردانيد. نماز در پنج نوبت هم گناهان را مي شويد و هم حال غفلت را به حال ذكر و ياد خدا مبدّل مي كند و انسان ها را در زمان هاي مختلف به ياد خداوند مي اندازد و دل رامتوجّه او مي كند.

امير مؤمنان(ع) همواره يارانش را

به نماز توصيه كرده و مي فرمود: "زياد به نماز توجه كنيد و فراوان نماز بخوانيد. نماز گناهان را همچون برگهاي پاييز مي ريزد و غلّ و زنجيرهاي معاصي را از گردن ها مي گشايد".

پيامبر(ص) نماز را به چشمه آب گرمي كه بر در خانه كسي باشد و شبانه روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، تشبيه كرده است كه بدون ترديد چرك و آلودگي در بدن چنين كسي باقي نخواهد ماند.(2)

در حديثي از پيامبر(ص) علت اين كه چرا نمازهاي واجب در پنج نوبت خوانده مي شود آمده: يك يهودي خدمت رسول خدا(ص) رسيد و ضمن سؤالاتي پرسيد: چرا نمازهاي شبانه روز در پنج وقت واجب شده است، حضرت جواب داد: "موقع ظهر همه چيز خدا را حمد و تسبيح مي كند و خدا به من درود مي فرستد، و آن ساعتي است كه خدا نماز را بر من و امّتم واجب فرموده نيز آن ساعتي است كه در قيامت جهنم را مي آورند و هر كس در آن ساعت (ظهر) در حال ركوع يا سجود و يا قيام باشد، خداوند بدنش را بر آتش حرام مي كند. وقت ناز عصر آن ساعتي است كه حضرت آدم(ع) از درخت (درختي كه از خوردنش نهي شده بود) خورد و بدين جهت از بهشت خارج شد. از اين رو خداوند بر ذريه او تا روز قيامت، نماز عصر را واجب فرمود.

اما نماز آن وقتي است كه خداوند توبه آدم را قبول كرد و آدم(ع) سه ركعت نماز خواند. يك ركعت براي خطاي خود و يك ركعت براي خطاي حوا و يك ركعت براي توبه اش، و خداوند اين سه ركعت را در اين وقت

واجب كرد. دعا در اين وقت مستجاب مي شود. اما نماز عشا چون براي قبر و روز قيامت تاريكي هست، نماز عشا در اين وقت واجب شد تا موجب نورانيّت قبر و پل صراط گردد. اما نماز صبح در اين وقت واجب شد تا امتم سجده بر خدا كنند، قبل از آن كه كافر (آفتاب پرست) بر آن (آفتاب) سجده كند. نماز صبح نمازي است كه ملائكه هاي مأمور شب و فرشتگان مأمور روز گواه بر آنند".(3) البته اين روايات مي تواند تنها بخشي از اسرار و حكمت هاي نماز و اوقات پنج گانه باشد كه براي ما بيان شده است.

پي نوشت ها:

1. طه (20) آيه 14.

2. نهج البلاغه (فيض الاسلام) ص 634، خطبه 190.

3. علل الشرايع، ج 2، ص 33، باب 36، حديث 1.

چرا بعضي از نمازهاي پنج گانه دو ركعتي و بعضي سه و بعضي چهار ركعتي است؟

پرسش

چرا بعضي از نمازهاي پنج گانه دو ركعتي و بعضي سه و بعضي چهار ركعتي است؟

پاسخ

يكي از مسلّمات اسلامي اين است كه احكام شرعي تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعي است، يعني هر امر شرعي به علت مصلحت ضروري است و هر نهي شرعي ناشي از مفسده اي است كه بايد ترك شود. خدا براي اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعي كه سعادت او در آن است برساند، اموري را واجب يا مستحب كرده است و براي اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره اي كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهي.

مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت ها به گونه اي است كه اگر عقل انسان به آن ها آگاه گردد، همان حكم را مي كند كه شرع كرده است.(1) منتهي عقل انسان قادر به كشف همه ملاكات احكام الهي نيست. به ديگر سخن: عقل انسان حكم كلي را (كه هر حكم الهي و شرعي داراي ملاكي است) درك مي كند، ولي در همه موارد حكم جزئي را كه در فلان مورد مثلاً ملاك واقعي چيست، نمي تواند درك كند، يعني مي داند آن حكم فلسفه اي دارد، ولي نمي داند آن فلسفه چيست و چون شرع دستور داده، آن را تعبداً مي پذيرد مي دانيم كه وضو مصلح دارد و از شرايط نماز است، ولي نمي دانيم فلسفه واقعي مسح سر در وضو چيست.

نكته ديگر در باب احكام الهي اين است كه وقتي انسان به مصالح و ثواب اعمالش مي رسد كه آن را به قصد قربت يعني قربة الي اللَّه به جا آورده باشد وگرنه به آثار

و بركات آن نايل نمي گردد، مثلاً كسي كه خمس پرداخت مي كند يا نماز مي خواند، بايد به نيّت قربة الي اللَّه باشد. اگر خداي نكرده از باب رياكاري باشد، مورد قبول نيست و ثوابي ندارد.

ذكر اين مقدمه براي اين است كه به طور كلي در تمام موارد احكام بدانيم كه هر حكمي حكمتي دارد گرچه ممكن است بر اثر كمي اطلاع و عدم احاطه بر تمام مسايل نتوانيم آن را كشف كنيم، ولي بايد تعبداً آن را بپذيريم. قرآن مي فرمايد: "(اي پيامبر) از تو از روح مي پرسند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را جز اندكي از دانش نداده اند".(2)

اصولاً معلوم نبودن فلسفه احكام در برخي موارد فقط به خاطر اين است كه آدم هاي متعبد و پذيراي امر الهي از آدم هاي متكبّر و صاحب نخوت شناخته شوند حضرت علي(ع) مي فرمايد: "و لكنّ اللَّه سبحانه ابتلي خلقَه ببعض ما يجهلون اصله...؛ خداوند بعضي از دستورهايي را به بشر مي دهد كه ريشه و فلسفه اش براي بشر معلوم نيست، تا اين كه حالت تسليم در مردم پيدا شود و خوب ها از بدها تميز داده شوند، و اطاعت كنندگان از معصيت كاران شناخته گردند".(3)

در عين حال در برخي روايات اشاره هايي بر نحوه تشريع تعداد ركعات نماز شده است.

در مورد نمازهاي پنج گانه در برخي روايات آمده است هر يك از نمازهاي پنج گانه را ابتدا دو ركعتي بود است، يعني از طرف خدا پنج نماز دو ركعتي در پنج نوبت واجب شده بود، و رسول خدا(ص) براي مصالحي به هر يك از نمازهاي ظهر و عصر و عشا دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت اضافه

نمود و نماز صبح را بنا به مصالح ديگر به حال خود باقي گذاشت، و خداوند اين افزايش را پذيرفت. به آن چه خدا واجب كرده "ما فرض اللَّه" و به آن چه پيامبر(ص) اضافه نموده "ما فرض النّبي" گفته مي شود.

در بعضي از روايات آمده است كه اضافه نمودن رسول اللَّه(ص) بر نمازها از باب شكر و تشكر از خدا بوده است و علت اين كه حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود، اين است كه وقت نماز صبح موقع جا به جا شدن ملائكه هاي شب با ملاكه هاي روز مي باشد و هر دو گروه از فرشتگان شاهد نماز صبح رسول اللَّه (ص) بوده اند و به خاطر اين كه وقت تعويض پست فرشتگان به تأخير نيفتد، حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود.(4) البته براي پذيرش قطعي مضمون اين روايت و امثال آن بايد صحت و سقم سند اين روايت ها بررسي شود تا معلوم شود كه رواياتي قطعي هستند.

اين بود آن چه در حكمت اختلاف ركعت هاي نمازهاي يوميه در روايات آمده است، و ما از فلسفه واقعي آن اطلاعي نداريم.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 52.

2. اسراء (17) آيه 85.

3. علل الشرايع، ج 4، ص 324.

امروز كه مسافرت هاي بسيار طولاني با كمترين مدت انجام مي گيرد، چرا مسافر باز همان حدود معين را بايد مراعات كند و نمازش را شكسته بخواند؟

پرسش

امروز كه مسافرت هاي بسيار طولاني با كمترين مدت انجام مي گيرد، چرا مسافر باز همان حدود معين را بايد مراعات كند و نمازش را شكسته بخواند؟

پاسخ

اوّلاً فلسفه بعضي از مسائل به خصوص شرايط و خصوصيات احكام هنوز ناشناخته مانده استك مثل اين كه چرا حد و معيار قصد نماز پيمودن مسافت چهار فرسخ است؟ اما يقين داريم كه بدون فايده و مصلحت هم نيست. شايد پيشوايان ديني ما يا شارع مقدس به اين دليل وارد جزئيات نشده اند كه خواسته اند مقررات اسلامي به عنوان يك سلسله قوانين مقدّس الهي پيروي شود و از اين راه روح ايمان و خداشناسي و بندگي افراد تقويت گردد. امام علي(ع) در اين باره مي فرمايد: "خداوند بندگانش را به بعضي از اموري كه به اصل آن جاهل اند آزمايش كرده است تا بدين وسيله مردم از يكديگر تمييز داده شوند و تكبر و فخر فروشي از آن ها دور گردد".(1)

ثانياً از آن جا كه اسلام، دين سمحه سهله است، شارع مقدس به خاطر آسان گيري براي مسافر كه زحمت سفر را تحمل كرده، اين ارفاق را ارزاني داشته است تا نماز را شكسته به جا آورد. بديهي است اكنون نيز با وجود امكانات و تسهيلات فراوان، سفر كردن همراه با زحمت است، هر چند شكل آن تغيير كرده است، مثلاً در گذشته سفرها توأم با خستگي جسمي بود، ولي در حال حاضر سفر كردن خستگي روحي را به همراه دارد. از روايات استفاده مي شود كه قصر نماز صدقه اي است كه خداوند به بندگانش ارزاني داشته است.(2) اصولاً شخص مسافر، به جهت مشغله كاري يا هر مسئله ديگري به سفر مي رود و طبعاً قصر و

شكسته شدن نماز، نوعي سبك گرفتن و ايجاد راحتي براي او است.

ثالثاً از بعضي روايات استفاده مي شود كه آن چه در ابتدا خداوند واجب كرده، نماز به صورت دو ركعتي بوده است، سپس پيامبر(ص) در غير سفر به نمازهاي ظهر و عصر و عشا دو ركعت اضافه كرد كه به "فرض النّبي" معروف است.

بنابراين مي توان گفت در حال سفر نماز به همان شكل اوّلي باقي مانده است.

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 234.

2. ترجمه الميزان، ج 5، ص 107.

در مكاني كه نامحرم وجود ندارد، چرا زنان بايد پوشيده نماز بخوانند؟

پرسش

در مكاني كه نامحرم وجود ندارد، چرا زنان بايد پوشيده نماز بخوانند؟

پاسخ

يكي از احكام نماز اين است كه نمازگزار بايد براي رعايت ادب و احترام به پيشگاه پروردگار عالَم قسمتي از بدنش را كه در حال غير نماز در شرايطي واجب است بپوشاند، در حال نماز نيز بپوشاند، گرچه هيچ كسي او را نبيند و در اتاق دربسته نماز بخواند. فقها فرموده اند:

"مرد بايد در حال نماز اگر چه كسي (اعم از محرم و نامحرم) او را نمي بيند، عورتين خود را بپوشاند، و زن بايد در موقع نماز تمام بدن حتي سر و موي خود را بپوشاند، ولي پوشاندن صورت به مقداري كه در وضو شسته مي شود و دست ها تا مچ و پاها تا مچ پا لازم نيست، اما براي آن كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقداري از اطراف صورت و قدري پايين تر از مچ را هم بپوشاند".(1)

بعضي در اين باره گفته اند كه در واقع تمام بدن زن غير از مواردي كه پوشش آن استثنا شده، عورت محسوب مي شود، به معناي چيزي كه نبايد در معرض ديد قرار گيرد و پوشانده شود و چون عورت مرد در حال نماز براي رعايت ادب بايد پوشانده شود، اگر چه كسي او را نمي بيند، در مورد زنان نيز چنين است، يعني بودن يا نبودن كسي، در اصل مسئله تفاوتي ايجاد نمي كند.

پس پوشش در حال نماز براي محفوظ بودن از نامحرم نيست، بلكه براي رعايت شرايط حضور در محضر روردگار در حال نماز است، از اين رو نماز گزار بايد خود را بپوشاند، گرچه كسي را نبيند.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع،

ج 1، ص 463، مسئله 788 و 789.

با اين كه خدا به نماز نياز ندارد، چرا در قيامت از نماز سؤال مي كند؟

پرسش

با اين كه خدا به نماز نياز ندارد، چرا در قيامت از نماز سؤال مي كند؟

پاسخ

سؤال از نماز در قيامت به دليل نياز داشتن خدا به آن نيست، همان گونه كه خواندن آن در دنيا نشانه نياز خالق به آن نيست، بلكه به جهت آن است كه نماز نماد تمام دين است. اگر كسي بر آن همت نگمارد، گويا به اصل دين عمل نكرده است.

از اين رو در سخن پيامبر(ص) نماز به عنوان تراز و ميزان عمل معرفي شده است.(1)

وقتي نماز به فرمايش امام علي(ع)(2) ستون دين است، سؤال از نماز سؤال از اصل و ستون دين خواهد بود. دين داري و دين مداري افراد را مي توان از اهميّت دادن آن ها به نماز شناخت. از اين رو مي توان گفت همه چيز تابع نماز است. امام علي(ع) به محمد بن ابي بكر مي فرمايد: "إنّ كلّ شي ء تبعٌ لصلاتك واعْلم أنّ من ضيّع الصلاة فهو لغيرها أضيع؛ هر شي ء تابع نماز توست و بدان كسي كه نماز را ضايع كند امور ديگر را بيشتر ضايع خواهد كرد".(3) انسان به مقتضاي بنده بودن وظايفي دارد كه بايد بدان عمل نمايد و واجباتي را انجام دهد و محرماتي را ترك نمايد.

طبيعي است در روز قيامت كه محكمه عدل الهي است، همه بايد درباره اعمال خود پاسخ گو باشند و بر اساس اعمال خود ثواب و پاداش يا جزا داده مي شوند.

آن كسي كه نماز خوانده و مراتب سپاسگزاري و قدرشناسي خود را به اثبات رسانده و روح عبوديت و بندگي و اطاعت و تسليم در او بوده، با كسي كه چنين نبوده است، بايد تفاوتي داشته باشد؛ بنابراين براي رسيدن

افراد به ثواب يا عذاب بايد حساب رسي صورت گيرد.

پي نوشت ها:

1. فروع كافي، ج 1، ص 267.

2. نهج البلاغه، نامه 47.

3. نهج البلاغه، نامه 27.

چرا ركعت نمازهاي يوميه با هم فرق دارد و مجموع آن عليه السلام قدس سره ركعت مي باشد؟

پرسش

چرا ركعت نمازهاي يوميه با هم فرق دارد و مجموع آن عليه السلام قدس سره ركعت مي باشد؟

پاسخ

برادر گرامي! اميدواريم در درس و تمامي مراحل زندگي . از اين كه با واحد مكاتبه نموده ايد سپاسگزاريم.

نماز يكي از بهترين وزيباترين عباداتي است كه رابطه انسان با خدا را تحكيم مي بخشد و مي توان گفت بهترين موضوعي است كه به عنوان وظيفه عبوديت و بندگي به درگاه خداوند متعال در دست ما خداپرستان است. نماز در اديان ديگر نيز وجود داشته و دارد اما كيفيّت و شكل آن متفاوت است. بهترين و زيباترين شكل پرستش نماز است. حركات و سكنات و گفته ها در نماز بسيار پر معنا و پر محتوا است. حتي اذان و اقامه ما مسلمان ها داراي معنا و محتواي عالي است. بنابراين در مقايسه بين نحوه عبادت هايي كه بين اديان است، مي توان گفت نماز بهترين آن ها است.

كيفيت و شكل و نحوه خواندن نماز تعبدّي است. پيامبر(ص) كه با عالم وحي اتصال و ارتباط داشته، كيفيت آن را براي ما بيان كرده و فرموده: "صلّوا كما رأيتموني أصلّي؛(1) همان گونه كه من نماز مي خوانم، شما نيز بخوانيد".

شكل نماز را پيامبر به ما آموخته است. امّا حكمت اين كه چرا موقع صبح دو ركعت و موقع ظهر چهار ركعت و... تعيين شده، بر ما معلوم نيست. آن هم حكمتي داشته كه از آن بي اطلاعيم.

آنچه مهم است عبادت و پرستش خدا است كه بهترين شكل آن در نماز است. عدم اطلاع و نداشتن علم و آگاهي ما از علّت و كيفيت نماز به معناي نداشتن حكمت و اسرار نيست، اما نبايد ما را از اصل نماز باز دارد و

از عشق و علاقه ما به آن بكاهد.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 85، ص 292.

چرا استفاده از طلا در نماز براي مرد حرام است و براي زن اشكالي ندارد؟

پرسش

چرا استفاده از طلا در نماز براي مرد حرام است و براي زن اشكالي ندارد؟

پاسخ

حكمت و فلسفه واقعي احكام و از جمله حرمت استفاده از طلا براي مردان براي ما كاملاً مشخص نيست.

در اين مورد رواياتي وارد شده كه از آن ها استفاده مي شود استعمال طلا براي مردان جائز نيست، ولي براي زنان اشكالي ندارد. در اين مورد چند روايت نقل مي كنيم:

امام صادق(ع) فرمود: "پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: لا تختّم بالذهب فإنّه زينتك في الآخرة؛(1) انگشتر طلا به دست نكن، چون زينت تو در آخرت خواهد بود".

در اين باب مرحوم صاحب وسائل الشيعه حدود يازده روايت آورده است. لذا فقهاي عظام به استناد اين روايات فرموده اند: پوشيدن و انگشتر به دست كردن طلا بر مردان جائز نيست، ولي بر زنان براي زينت اشكالي ندارد.

گذشته از روايات مذكور، شايد علّت تحريم براي مردان و جائز بودن آن براي زنان آن است كه اصولاً طلا براي زينت كردن استفاده مي شود و طبيعت مرد و زن تفاوت دارد. طبيعت و غريزه زن به سوي زيبايي و زينت گرايش يافته و اصولاً زيباتر هم آفريده شده، پس براي او مجاز شده در عين كه زيبايي و زينت زن، باعث برقراري روابط گرم و صميمانه خانواده و گرايش مردان به سوي تشكيل خانواده و برقرار بودن نوع و نسل بشر مي شود، امّا گرايش مردان به زينت، در عين حال كه در آن ها روحيه زنانه به وجود مي آورد و از ماهيت و طبيعت خود دور مي كند، آن ها را از مسئوليت در امور اساسي زندگي دور مي كند و به سوي تجملات و مظاهر دنيا و چه بسا دوري از پروردگار سوق مي دهد.

پي

نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 4، ص 412، باب 30 از ابواب لباس مصلي.

چرا در عصر حاضر با وجود امنيت و امكانات، نماز مسافر شكسته مي باشد؟

پرسش

چرا در عصر حاضر با وجود امنيت و امكانات، نماز مسافر شكسته مي باشد؟

پاسخ

دليل بر اين كه مسافر بايد نماز را شكسته بخواند، روايات فراواني است كه دلالت بر وجود "تقصير صلاة" (شكسته خواندن نمازهاي چهار ركعتي) در سفر دارد و فقها بر آن فتوا داده اند. اما علت اين كه چرا نمازهاي چهارركعتي در مسافرت شكسته مي شود، براي ما كاملاً معلوم نيست. آيا به خاطر مشقت سفر بوده يا به خاطر عدم امكانات يا جهات ديگر، علت آن معلوم نيست. روايات علت آن را بيان نكرده بلكه آنچه در روايات آمده، اين است كه امام صادق(ع) فرمود: "پيامبر(ص) فرمود: خدا تصدّق (و رحم) كرده بر بيماران امتم و مسافران، به اين كه مسافران نمازشان را شكسته بخوانند و بيماران روزه نگيرند و آيا سزاوار است كه انسان صدقه و بخشش الهي را برگرداند يا نپذيرد؟!".(1)

باز در روايت ديگر از پيامبر(ص) آمده است: " قصد نماز و خوردن روزه در سفر هديه و كرامت الهي به من و امتم است. پس هر كس اين كار را نكند، هديه الهي را رد كرده است".

بنابراين وجوب افطار در سفر و شكسته شدن نمازهاي چهار ركعتي، مسئله تعبدي است و علت آن بر كسي معلوم نيست تا بگوييم حالا كه امكانات مسافرتي بهتر شده، چرا نماز شكسته باشد.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 8، ص 519، باب 22 از ابواب صلوة مسافر، روايت 7.

چرا نماز مسافر شكسته است؟ با توجه به آيه 101 سوره نساء توضيح دهيد.

پرسش

چرا نماز مسافر شكسته است؟ با توجه به آيه 101 سوره نساء توضيح دهيد.

پاسخ

قبل از تحقيق در حكم شرعي نماز مسافر، مطالبي را كه در نامه شما به آن اشارت رفته است، بررسي مي نماييم.

خدا نيروي عقل را در وجود آدمي به وديعت نهاده و عقل حجّت و رسول دروني است.

با عقل، انسان راه سعادت را مي پيمايد و بندگي خدا مي نمايد، لكن بايد حيطه نفوذ حكم عقل را فهميد. در مورد خوبي و بدي و خير و شرّ، عقل آدمي تا حد و اندازه اي كارآيي داشته و مي تواند خوب و بد را تشخيص دهد. تشخيص عقل حجت است، اما در مورد احكام شرعي كه عقل را توانايي آن نيست كه به علت احكام پي ببرد. تا از جانب پيامبر و ائمه(ع) حكم بيان نشود، نمي توانيم به آن پي ببريم، چرا كه عقل بشري محدود است و اين گونه مسائل در تيررس عقل بشري قرار ندارد. به همين سبب خدا اين دستورها را از طريق رسول به مردم ابلاغ كرده است.

مقداري از معارف الهي كه به عنوان وحي بر پيامبر نازل شده، در قرآن كريم است و قرآن به صورتي كلي احكام را بيان نموده است. جزئيات مسائل توسط سنّت بيان مي شود، به طور مثال اصل حكم وجوب نماز، روزه، خمس، زكات و بسياري از احكام، در قرآن وارد شده، ولي كيفيت نماز، تعداد ركعات و جزئيات آن توسط سنّت پيامبر بيان شده است.

اگر قائل شويم كه فقط كتاب خدا حجت است و ديگر هيچ گزاره شرعي، دليل نيست، مخالف دستور صريح قرآن مي باشد، چرا كه خداوند فرموده: "ما آتاكم الرّسول فخذوه و مانها كم عنه

فانتهوا و اتقوااللَّه انّ اللَّه شديد العقاب؛ آنچه رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آنچه نهي كرده، خودداري نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است".(1)

در اين آيه صريحاً دستور داده شده كه به آنچه رسول خدا از جانب خداوند آورده، عمل نماييد. حال گاهي در قالب وحي الهي و قرآن قرار دارد، گاهي نيز تعاليم و احكام اسلامي در قالب احاديث است، بدين معنا كه رسول خدا (كه از طريق وحي با خداوند در ارتباط است) احكام را دريافت مي نمايد.

برخي از آن ها را به مردم ابلاغ مي نمايد و برخي را با توجه به شرايط زمان و فراهم نبودن مقدمات يا مطرح نبودن آن يا پيش نيامدن مسئله و... به امامان منتقل مي نمايد. آن بزرگواران به تدريج به مردم ابلاغ مي كنند.

از ديگر سو قرآن كريم نياز به تفسير و توضيح دارد، زيرا همان طور كه آيات محكم وجود دارد، آيات متشابه وجود دارد، كه فهم آن براي مردم آسان نيست. به مقتضاي آيات ذكر شده و حديث شريف ثقلين، تنها مرجع براي تفسير قرآن، پيامبر و اهل بيت(ع) مي باشند.

در قرآن ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيد، عام و خاص، محكم و متشابه وجود دارد كه بايد همه آن ها را شناخت. حال گاهي حكمي به صورت عام در قرآن وارد شده و مخصِّص آن در روايات هست و يا حكمي مثل وجوب زكات آمده، ولي كيفيت و موارد وجوب آن و بسياري احكام ديگر در روايات وارد شده است. البته شناخت احاديث جعلي از وظايف فقيه است كه با فراگيري علم درايه، رجال و... قدرت تشخيص

مي يابد و نبايد به صرف وجود تعدادي احاديث جعلي، از همه احاديث دست كشيد.

از ديگر سو، تفاسير و روايات هدفي جز توضيح قرآن ندارند و ظواهر قرآن به وسيله روايات روشن مي گردد.

آيه 101 سوره نساء را وقتي به صورت ظاهري و بدون توجه به شأن نزول و روايات وارده مي نگريم، تفسير دوست شما صحيح به نظر نمي رسد. معناي صحيح آن با استفاده از احاديث اهل بيت به دست مي آيد. خداوند در اين آيه مي فرمايد: "هنگامي كه سفر كنيد، گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد، اگر از فتنه (و خطر) كافران بترسيد؛ زيرا كافران براي شما دشمن آشكاري هستند".

در تفسير آيه وجوه مختلفي بيان شده است:

1- مقيّد به خوف شدن به خاطر وضع مسلمانان در صدر اسلام است، چرا كه به سبب خطرهاي فراواني كه آن ها را تهديد مي كرد، يكسره در ترس و وحشت قرار داشتند. به اصطلاح فني "قيد غالبي" است. در علم اصول بررسي شده كه "قيد غالبي" مفهوم ندارد، بدين معنا كه هرگز مفهوم آيه اين نيست كه "پس اگر نترسيديد، نماز را كامل بخوانيد" بلكه فقط گزارشي از وضعيت مسلمانان است. موارد ديگري از اين قبيل در قرآن وجود دارد.(2)

2- بعضي از مفسّران معتقدند كه مسئله نماز قصر نخستين بار هنگامي كه مسلمانان در ترس و وحشت از دشمن قرار داشتند، وضع شده است؛ سپس اين حكم توسعه پيدا كرده و در همه موارد سفر (چه همراه با ترس باشد يا نباشد) وارد شده است.(3)

3- ممكن است اين قيد، جنبه تأكيد داشته باشد؛ يعني نماز شكسته در هر حال بر مسافر لازم است، امّا به هنگام خوف از

دشمن تأكيد بيشتري بر آن هست.(4)

شكي نيست كه نماز مسافر شكسته است، حتي اگر ترس و وحشتي در كار نباشد. روايات فراواني نقل شده كه رسول خدا(ص) هنگام سفر در حجة الوداع و سفر از مكّه به مدينه و سفرهاي ديگر نماز را شكسته مي خواندند.(5) در جنگ حنين نيز حضرت نماز را شكسته خواندند.(6)

ابن عباس از پيامبر نقل مي كند كه از مدينه به مكّه در حالت امنيت مسافرت كرد كه هيچ ترسي نبود (جز ترس از خدا) پس دو ركعت خواند.(7) اين سؤال نيز مطرح مي شود كه پيامبر خدا، فهم بهتري از آيه دارد يا من، بعد از هزار و چند سال؟ بارها از رسول خدا پرسيده شد: آن روزها كه در سفرها از دشمن مي ترسيديم، گذشته است و الان در امنيت سفر مي كنيم. آيا باز نماز شكسته است؟! رسول خدا(ص) فرمود: "صدقة اللَّه عليكم فاقبلوها؛ (نماز شكسته در سفر) هديه اي است از جانب خدا براي شما، پس قبول كنيد".(8)

امام صادق(ع) فرمود: "افطار در سفر و نماز قصر از هداياي الهي است. كسي كه از اين كار صرف نظر كند (و نماز خود را در سفر تمام بخواند) هديه الهي را ردّ كرده است".(9)

روايات وارده نيز نشان مي دهد كه خدا خواسته مسافر، در سختي زياد قرار نگيرد و كارها را بر او سهل گرفته و حكم واجب بودن روزه را نيز برداشته است.

به تعبير پيامبر و اهل بيت(ع) هديه اي است الهي كه انسان نبايد ردّ كند. اگر بخواهيم همچنان بر مبناي اذيّت شدن در سفر، پافشاري كنيم، متوجه مي شويم كه سفر با سختي ها و مشكلات جسمي و روحي همراه است، اگر چه وسايل مسافرت

بسيار راحت شده، چون در هر حال از نظر خواب و استراحت و كار همراه با اضطراب است.

دغدغه كاري كه براي انجام آن از خانه و كنار زن و فرزندان رخت سفر بسته، اشتغالات ذهني در سفر از نظر محل استراحت، اثاثيه، نوع كار و كيفيت انجام آن، خطرات احتمالي در سفر كه هميشه وجود دارد و موارد بسيار ديگر كه با محيط گرم خانواده و وطن هيچگاه يكسان نيست، سفر را همراه با دغدغه و تشويش كرده است.

در پايان بعد از توضيح آيه در روايات وارد شده اين نكته را نيز بايد متذكر شد كه همه ما در احكام ديني تقليد مي كنيم، يعني رجوع به متخصص در فقه، همان تقليد از مجتهدي است كه ساليان سال از عمر خود را در راه فهم احكام دين سپري نموده است و ما بايد به آن ها رجوع كنيم و همه مراجع تقليد واجب مي دانند كه مسافر، نمازش را شكسته بخواند و اگر ما به اين دستور عمل نكنيم نمازمان صحيح نمي باشد پس بايد روحيه تعبّد در احكام شرعيه را در خويش پرورش دهيم و توجه داشته باشيم كه مراجع تقليد هم چنين فكرهايي به ذهنشان مي رسد ولي با تحقيق، حق در مسئله را مي يابند.

پي نوشت ها:

1. حشر (59) آيه 7.

2. آيت اللَّه مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 4، ص 96، ذيل آيه شريفه.

3. علامه طباطبائي(ره)، تفسير الميزان، ج 5، ص 61.

4. آيت اللَّه مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 4، ص 96، ذيل آيه شريفه.

5. بيهقي، السنن الكبري، ج 3، ص 134، كتاب الصلاة.

6. همان، ص 136.

7. همان، ص 135.

8. همان، ص 134.

9. وسائل الشيعه، ج 5، ص

540.

دليل شكسته بودن نماز مسافر و نگرفتن روزه چيست؟

پرسش

دليل شكسته بودن نماز مسافر و نگرفتن روزه چيست؟

پاسخ

از روايات استفاده مي شود كه شكسته بودن نماز و نگرفتن روزه در حال سفر، راحتي و تخفيفي از جانب خدا است و منّتي از منّت هاي الهي و هديه اي از جانب او مي باشد، چون مسافرت با مشقت همراه است، حتي در زمان ما كه وسائل نقليه راحت و آسوده وجود دارد اما با اين حال مشقت هاي روحي و جسمي براي مسافر كم و بيش وجود دارد، مانند دغدغه سفر يا كاري كه برايش سفر مي كند، نيز به هم خوردن زمان خواب و بيداري و اشتغال فكري براي كاري كه بدان سبب، مشكلات سفر را بر خود هموار كرده است.

امام صادق(ع) از پدران گراميش(ع) از پيامبر(ص) نقل فرمود: "خدا روزه نگرفتن در سفر و شكسته شدن نماز براي مسافر را به عنوان هديه به من عطا كرد كه به هيچ گروه ديگري اين هديه و كرامت را نداد. بنابراين هر كس هديه الهي را ردّ كند، هديه خدا را به او برگردانيده است".(1)

در جاي ديگر فرمود: خداوند صدقه داد بر مريضان و مسافران امت من به اين كه در سفر روزه نگيرند و نماز را شكسته بخوانند. آيا صحيح است كه صدقه و لطف الهي برگردانده شود؟"

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 5، باب 22 از ابواب نماز مسافر.

2 - همان.

دليل متفاوت بودن ركعات نماز يوميه چيست؟

پرسش

دليل متفاوت بودن ركعات نماز يوميه چيست؟

پاسخ

دليل اين مسئله بر كسي معلوم نيست و اين شكل نماز خواندن تعبدّي است. پيامبر(ص) فرمود: "صلّوا كما رأيتموني أصلّي؛ همان طور كه نماز مي خوانم، شما نيز نماز بخوانيد".(1) پيامبر از طرف خداوند به اين نحو بر ما ابلاغ نموده است.

فلسفه و روح عبادات در اسلام بر ما پنهان نيست. روح نماز كه يكي از بهترين عبادات است، پرستش، عبوديت و اظهار بندگي براي خداوند قادر است؛ خدايي كه ما را آفريد و زمينه زندگي را براي ما فراهم آورد. او به همه موجودات رزق و روزي مي دهد و جهان پهناور را مي چرخاند و بر پا دارد: "الله لا اله الا هو الحي القيوم ذوالجلال و الاكرام؛ خدايي كه به جز او خدايي نيست. او زنده و برپادارنده جهان است. او داراي جلالت و عظمت و اكرام به موجودات است". پرستش كه يك ميل فطري و ذاتي در وجود انسان است، تنها مي تواند براي موجودي باشد كه شايستگي عبوديت را داشته باشد و او تنها خداوند بلند مرتبه است.

پي نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 82، ص 279.

آيا اكنون كه وسايل سفر راحت شده، باز بايد نماز مسافر شكسته باشد؟

پرسش

آيا اكنون كه وسايل سفر راحت شده، باز بايد نماز مسافر شكسته باشد؟

پاسخ

مسئله شكسته شدن نماز مسافر (قصر نماز) مانند بسياري از احكام و مسايل است كه تمام علت و حكمت هاي آن براي ما مشخص نيست. و راحت بودن در سفر تنها مي تواند يكي از حكمت هاي آن باشد، نه اين كه شكسته بودن يا نبودن نماز و نگرفتن روزه مشروط به خستگي و سختي و عدم آن باشد كه اگر خستگي بود، حكم قصر باشد و اگر نبود، چنين نباشد، زيرا بسيار اتفاق مي افتد كه انسان در شهر خود به واسطه مشغله و كار زياد خسته تر از سفر شود.

اگر تمام علت حكم قصر و شكسته شدن خستگي باشد، پس بايد بگوييم هر وقت انسان در شهر خود كار بسيار انجام داد و خسته شد، شكسته به جا آورد، در حالي كه اين باور صحيح نيست. اگر هم بخواهيم موضوع خستگي و راحت بودن در سفر را معيار قرار دهيم. در اين باره مي گوييم:

شكسته شدن نمازهاي چها ركعتي در سفر هديه اي است براي مسافر، چرا كه معمولاً مسافر با كمبود وقت مواجه مي شود و غالباً سفر موجب خستگي مي گردد حتي در سفرهاي امروزي انسان احساس خستگي مي نمايد، به ويژه مسافرت هاي عصر حاضر كه با مشغله هاي بسيار همراه است. پس غالباً مسافرت خستگي را به دنبال دارد، گرچه ممكن است در يك مسافرت انسان احساس خستگي نكند، ليكن موردهاي نادر تأثير در مسئله ندارد، زيرا حكم براي عموم وضع شده است. شرع انور اسلام با صدور حكم شكسته شدن نماز مسافر خواسته است تخفيفي براي مسلمانان مسافر قائل شود.

يعلي بن اميه گويد: از

عمر بن خطاب پرسيدم كه شكسته شدن نماز به خاطر عدم امنيت از دست كفار بود. حالا كه در امنيت هستيم (پس بايد نماز در سفر هم تمام باشد) عمر پاسخ داد كه اتفاقاً همين مسئله را از رسول الله (ص) پرسيدم، حضرت فرمود: شكسته بودن نماز مسافر صدقه اي است كه خدا به شما داده است، پس هديه الهي را قبول كنيد (و نگوييد مخصوص زمان ترس است). (1) از اين جا معلوم مي شود چون شكسته شدن نماز صدقه الهي است، با راحت شدن مسافر است، خداوند صدقه اش را برنمي گرداند، يعني در اين حال هم نماز مسافر شكسته است.

پي نوشت ها:

1 - تفسير الميزان، ج 5، ص 66.

علت خواندن هفده ركعت نماز در شبانه روز چيست؟

پرسش

علت خواندن هفده ركعت نماز در شبانه روز چيست؟

پاسخ

علت و فلسفه بسياري از احكام بر كسي روشن نيست، ولي اين مقدار بر همه كس معلوم است كه وظيفه هر انسان در برابر پروردگار اطاعت و عبادت است. پرستش خدا عقلاً (به جهت سپاس و تشكر يا حق پرستش او يا نياز انسان به پرستش و...) بر انسان لازم و واجب است. نماز بهترين نمونه ذكر و حمد و شكر الهي است: "أقم الصلوة لذكري؛ نماز بر پا دار تا ذكر و ياد من در قلبت جاي گيرد".(1)

اميرالمؤمنين(ع) در مناجات خود مي گويد: "الهي كفي بي عزّاً أن أكون لك عبداً و كفي بي فخراً ان تكون لي رباً؛ اي خداي من! بندگي من باعث عزت من است و خدايي تو بر من باعث فخر و مباهات من است".

پس علت اصلي عبادت و نماز روشن است. اما فلسفه كيفيت نماز و تعداد ركعات آن مانند بسياري از احكام به طور كامل روشن نيست. اين مقدار نماز را پيامبر(ص) در معراج آموخت و به مسلمانان دستور داد و فرمود: "صلوا كما رأيتموني أصلي؛ همان طور كه من نماز مي خوانم، شما هم بخوانيد".(3) در عين حال مي دانيم كه احكام داراي مصالح و حقايق و آثار حقيقي و واقعي بوده كه خداوند آن را براي انسان ها تشريح نموده است.

گذاشتن مهر براي نماز چه فلسفه اي دارد، قدمت آن از چه زماني است و در صورتي كه بدون مهر نماز بخوانيم نمازمان چه حكمي دارد؟

پرسش

گذاشتن مهر براي نماز چه فلسفه اي دارد، قدمت آن از چه زماني است و در صورتي كه بدون مهر نماز بخوانيم نمازمان چه حكمي دارد؟

پاسخ

بنابه فتواي مراجع تقليد از جمله امام خميني(ره)، در نماز مي بايست بر زمين و چيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رويد مانند چوب و برگ درخت سجده كرد. سجده بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي صحيح نيست، نيز سجده بر چيزهاي معدني مانند طلا، نقره، عقيق و فيروزه باطل است.(1)

سجده بر مهر تنها يكي از صورت هاي درست و صحيح سجده است، چون "مُهر" عبارت است از قطعه اي كوچك از گل كه معمولاً به شكل مستطيل يا استوانه اي است كه نمازگزاران بر زمين نهند و به جاي خاك، پيشاني به هنگام سجده بر آن گذارند.(2)

پس بدون مُهر نماز خواندن اشكالي ندارد، مشروط بر ان كه پيشاني را بر جايي كه (طبق مسئله مذكور) سجده بر آن جايز است، قرار دهند.

چرا مهر درست شد؟

پاسخ: از زمان رسول خدا(ص) برخي اصحاب بر سنگ سجده مي كردند. جابربن عبداللَّه انصاري(3) و "مسروق بن اجدع"(4) اين كار را مي كردند؛ چه در وطن بودند و چه به هنگام مسافرت.

نيز مسلمانان قطعه اي از سنگ هاي كوه مروه را مي گرفتند و بر آن سجده مي كردند. امام صادق(ع) مي فرمايند: "سجده بر زمين، حكم واجب الهي است".(5)

چرا بر تربت كربلا سجده مي كنند؟

فلسفه اش شايد به اين امر بر گردد كه در فرهنگ اسلامي به ويژه در فرهنگ شيعه، شهيد و كشته شدن در راه خدا از اجر و ارزش بسياري بهره مند است. شيعه براي اجر نهادن به فداكاري هاي سرور شهيدان، حسين بن علي(ع) از خاك

كربلا مهر درست مي كند و بر آن سجده مي كند. علامه اميني مي نويسد: آيا بهتر آن نيست كه سجده گاه، از خاكي قرار داده شود كه در آن چشمه هاي خوني جوشيده است كه رنگ خدايي داشته است؟ تربتي آميخته با خونِ كسي كه خداوند، او را پاك قرار داده و محبّت او را اجر رسالت محمّدي(ص) قرار داده است! خاكي كه با خون سرور جوانان بهشت و وديعه محبوب پيامبر و خدا عجين گشته است...".(6)

بدين جهت است كه فقيهان ما فتوا داده اند كه براي سجده بهتر از هر چيز تربيت سيد الشّهداء است.(7)

بعد از شهادت امام حسين(ع) سجده بر تربت حضرت نزد شيعيان متداول و مرسوم شد و اين را شيعه از امامان خود آموخته است. شيخ طوسي گفته كه امام صادق(ع) مقداري از تربت حضرت امام حسين(ع) را در كيسه اي از ديباي زرد قرار داده بود، و هنگام نماز آن تربت را روي سجاده خود ريخته و بر آن سجده مي كرد و مي فرمود: "سجده كردن بر خاك تربت حضرت ابي عبداللَّه حجاب هاي هفتگانه را كنار مي زند".

اين رسم بين شيعيان بود كه تربت با خود بر مي داشتند تا هنگام نماز بر آن سجده كنند و چون همراه داشتن خاك مشكل است، كم كم به اين فكر افتادند كه خاك را به صورت مهر بسازند و اين كار به عرض حضرت ولي عصر - ارواحنا فداه - رسيد و حضرت طي توقيعي (نوشته اي) اين عمل را رخصت دادند.(8)

پي نوشت ها:

1. رساله عمليه، امام خميني، مسئله 1076.

2. لغت نامه دهخدا، واژه مهر.

3. سنن بيهقي، ج 1، ص 439.

4. طبقات

الكبري، ج 6، ص 79.

5. وسائل الشيعه، ج 3، ص 593.

6. علامه اميني، سيرتنا و سنّتا، ص 166، به نقل از فرهنگ عاشورا، جواد محدّثي، ص 111.

7. رساله امام خميني، مسئله 1083.

8. دائرة المعارف تشيع، ج 4، ص 205.

فلسفه نماز چيست؟

پرسش

فلسفه نماز چيست؟

پاسخ

پرستش خدا يكي از نيازهاي انسان است: "الهي كفي بي عزاً أن أكون لك عبداً و كفي بي فخراً أن تكون لي رباً؛ خداي من! عزت من در عبوديت توست و فخر من در ربوبيت توست".

انسان ها از ابتدا تاكنون پرستش داشته اند. با دقت در شكل نماز در مي يابيم كه نماز بهترين نوع عبادت و پرستش است. نيز از جهت فوائد فردي و اجتماعي، آثار بسيار خوبي براي فرد و جامعه دارد. با اندك مقايسه بين نماز خوان با بي نماز، بين جامعه اي كه اهل نماز است، با جامعه اي كه اهل نماز نيست، مشاهده مي شود در فرد و جامعه اي كه اين عبادت را انجام مي دهند، فساد و تباهي كمتر است.

خواهر گرامي، چنانچه دراين زمينه همچنان ابهام و ترديد داريد، در مكاتبه بعدي آن ها را بيان نموده تا كاملاً توضيح داده شود.

پي نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 84، ص 201.

2 - همان، ص 207.

چرا شيعيان در نماز از مُهر استفاده مي كنند و اهل سنت استفاده نمي كنند؟

پرسش

چرا شيعيان در نماز از مُهر استفاده مي كنند و اهل سنت استفاده نمي كنند؟

پاسخ

بنا به فتواي مراجع تقليد از جمله امام خميني(ره)، در نماز مي بايست بر زمين و چيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رويد مانند چوب و برگ درخت سجده كرد. سجده بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي صحيح نيست، نيز سجده بر چيزهاي معدني مانند طلا، نقره، عقيق و فيروزه باطل است.(1)

سجده بر مهر تنها يكي از صورت هاي درست و صحيح سجده است، چون "مُهر" عبارت است از قطعه اي كوچك از گل كه معمولاً به شكل مستطيل يا استوانه اي است كه نمازگزاران بر زمين نهند و به جاي خاك، پيشاني به هنگام سجده بر آن گذارند.(2)

پس بدون مُهر نماز خواندن اشكالي ندارد، مشروط بر ان كه پيشاني را بر جايي كه (طبق مسئله مذكور) سجده بر آن جايز است، قرار دهند.

چرا نمي توان نماز مستحبي را به جماعت خواند؟

پرسش

چرا نمي توان نماز مستحبي را به جماعت خواند؟

پاسخ

نماز مستحبي را نمي توان به جماعت خواند و استحباب اقامه نماز جماعت براي نمازهاي واجب مخصوصاً نمازهاي يوميه است.(1)

دليل اين امر را بايد رواياتي دانست كه در آن ها بر اقامه نمازهاي واجب، مخصوصاً نمازهاي پنجگانه (صبح، ظهر، مغرب و عشا) به جماعت تأكيد شده اما از برپا كردن جماعت در نمازهاي نافله نهي كرده است. امام رضا(ع) در نامه اش به مأمون نوشت: "لا يحوز أنْ يصلّي تطوع في جماعة لأنّ ذلك بدعة و كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة في النّار؛(2) جايز نيست نماز مستحبي به صورت جماعت خوانده شود، زيرا اين كار بدعت بوده، هر بدعتي موجب گمراهي است و عقوبت هر گمراهي، آتش جهنم است".

نيز از امام صادق(ع) و امام كاظم(ع)، از قول پيامبر(ص) نقل شده: "واعْلموا أنّه لاجماعة في نافلة؛ بدانيد كه نمي توان نافله را به جماعت خواند".(3) مضمون اين روايات دلالت بر جائز نبودن نمازهاي نافله به صورت جماعت مي كند، مخصوصاً نوافلي كه به صورت جماعت در ماه رمضان بين اهل سنّت به نماز تراويح مشهور است كه روايت به آن اشاره كرده و آن را بدعت مي شمارد.

فقها از جمله مرحوم سيد طباطبائي در عروة الوثقي مي فرمايند: "در هيچ يك از نوافل، جماعت مشروع نيست".(4)

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 795، مسئله 1399.

2. وسائل الشيعه، باب 20 از ابواب صلاة الجماعة.

3. همان، باب 7، از ابواب نافلة شهر رمضان.

4. عروة الوثقي، ج 1، فصل في الجماعة، مسئله 2 و مستمسك العروة الوثقي، ج 7، ص 170 به بعد.

چرا نماز مسافر شكسته است؟ با توجه به آيه 101 سوره نساء توضيح دهيد.

پرسش

چرا نماز مسافر شكسته است؟ با توجه به آيه 101 سوره نساء توضيح دهيد.

پاسخ

در تفسير معناي خوف در آيه فوق چند وجه و معنا ذكر شده است:

1 - مقيد به خوف شدن به خاطر وضع مسلمانان در صدر اسلام است، زيرا به خاطر خطرهاي فراواني كه آنها را تهديد مي كرد، يكسره در ترس و وحشت قرار داشتند. به اصطلاح "قيد غالبي" است. در علم اصول ثابت شده كه "قيد غالبي" مفهوم ندارد. بدين معنا كه مفهوم آيه اين نيست كه "پس اگر نترسيديد، نماز را كامل بخوانيد" بلكه بيان وجود ترس، گزارشي از وضع مسلمانان است، و موارد ديگري از اين قبيل در قرآن وجود دارد.(1)

2 - نماز قصر نخستين بار هنگامي كه مسلمانان در ترس و وحشت از دشمن قرار داشتند، وضع شد؛ سپس اين حكم توسعه پيدا كرده و در همه موارد سفر (چه همراه با ترس باشد يا نباشد) وارد شده است.(2)

3 - ممكن است اين قيد، جنبه تأكيد داشته باشد؛ يعني نماز شكسته در هر حال بر مسافر لازم است؛ اما به هنگام ترس از دشمن تأكيد بيشتري بر آن هست.(3)

معناي آيات با وجهاي ذكر شده، مطابق با روايات و سيره و سنت پيامبر(ص) است.

روايات فراواني نقل شده كه رسول خدا(ص) هنگام حجةالوداع و سفر از مكه به مدينه و سفرهاي ديگر نماز را شكسته مي خواند، بي آن كه خوف و ترسي وجود داشته باشد. (4) در جنگ حنين نيز حضرت نماز را شكسته خواند.(5)

ابن عباس نقل مي كند: پيامبر از مدينه به مكه در حال امنيت مسافرت كرد و هيچ ترسي نبود (جز ترس از خدا) اما دو ركعت

خواند؟(6)

بارها از رسول خدا پرسيده شد: آن روزها كه در سفرها از دشمن مي ترسيديم، گذشته است و الان در امنيت سفر مي كنيم، آيا باز نماز شكسته است؟! فرمود: "صدقه الله عليكم فاقبلوها؛ نماز شكسته در سفر هديه اي از جانب خدا است؛ پس آن را قبول كنيد".(7)

امام صادق(ع) فرمود: "افطار در سفر و نماز قصر از هداياي الهي است. كسي كه از اين كار صرف نظر كند( و نماز از خود را در سفر تمام بخواند) هديه الهي را رد كرده است".(8)

پي نوشت ها:

1 - آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 4، ص 96، ذيل آيه.

2 - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 5، ص 61.

3 - تفسير نمونه، ج 4، ص 96، ذيل آيه.

4 - بيهقي، السنن الكبري، ج 3، ص 134، كتاب الصلاة.

5 - همان، ص 136.

6 - همان، ص 135.

7 - همان، ص 134.

8 - وسائل الشيعه، ج 5، ص 520.

چرا اهل سنت هنگام نماز خواندن نماز خود را با دستِ بسته مي خوانند؟

پرسش

چرا اهل سنت هنگام نماز خواندن نماز خود را با دستِ بسته مي خوانند؟

پاسخ

روي هم قراردادن دست ها در حالت ايستاده در نماز را اصطلاحاً تكفير يا تكتف مي گويند. اهل سنت اين كار را مستحب مي دانند و منشأ آن به زمان عمر برمي گردد. وقتي اسيران ايراني را نزد او آوردند، عمر ديد آنان در برابر او دست به سينه ايستادند. پرسيد: چرا اين طور كرده ايد، گفتند: ما به جهت احترام به بزرگانمان اين كار را انجام مي دهيم. عمر از اين گونه احترام خوشش آمد و گفت: خوب است در نماز در برابر پروردگار اين كار را بكنيم. از آن زمان اين بدعت در دين ايجاد شد. در روايات آمده است: "لا تكفر انما يصنع ذلك المجوس؛ دست بسته نماز نخوان، زيرا اين كار مجوسي ها است".(1) به نظر ائمه اين كار در نماز بدعت است، چون كه نه در قرآن آمده و نه در كلمات پيامبر(ص) و نه پيامبر دست بسته نماز خوانده است. پسنديدن اين كار توسط عمر نوعي استحسان است كه نمي تواند دليلي بر جواز اين كار در نماز باشد. بنابراين دست بسته نماز خواندن بدعت است و به فتواي مراجع ما چون از اين كار نهي شده، باعث بطلان نماز مي شود.(2)

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 7، ص 367، حديث 9301.

2 - توضيح المسائل مراجع، ج 1، مبطلات نماز، مسئله 1130.

چرا مردم بايد نماز را به عربي بخوانند در صورتي كه اكثر آن ها معناي آن را درك نمي كنند؟

پرسش

چرا مردم بايد نماز را به عربي بخوانند در صورتي كه اكثر آن ها معناي آن را درك نمي كنند؟

پاسخ

پاسخ اين سؤال (از نامه ش 29827 س 2) به پيوست ارسال مي گردد.

در سورة توحيد خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد: "قل هو الله احد..." در هنگام نماز چرا ما بايد سورة توحيد را بخوانيم و ما به چه كسي "قُلْ" را مي گوييم؟

پرسش

در سورة توحيد خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد: "قل هو الله احد..." در هنگام نماز چرا ما بايد سورة توحيد را بخوانيم و ما به چه كسي "قُلْ" را مي گوييم؟

پاسخ

در نماز بعد از خواندن سورة حمد، خواندن يك سوره از قرآن (غير از سوره هايي كه آية سجدة واجب دارد) واجب است. خواه سورة قل هو الله احد باشد يا سوره هاي ديگر.

در تمامي مواردي كه در قرآن كلمة "قل" خطاب به پيامبر(ص) آمده، اين كلمه جزء قرآن است. فعلاً ما مسلمان كه قرآن را تلاوت مي كنيم، چه در نماز و چه در غير نماز، اين كلمه را به عنوان قرآن مي خوانيم، همان طور كه برخي از آياتي را كه منسوخ شده، موظفيم آن را به عنوان قرآن بخوانيم.

در روايتي از پيامبر(ص) آمده است: "كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، خواندن سورة قل هو الله احد را بعد از هر نماز ترك نكند. هر كس آن را بخواند، خداوند خير دنيا و آخرت را براي او جمع مي كند و خودش و پدر و مادر و فرزندانش را مي آمرزد".(1)

از مجموعة روايات استفاده مي شود كه كلمة "قل" جزء آيه و سوره است و ما بايد آن را بخوانيم و كلمة "قل" را نيز بگوييم، گرچه در ابتداي نزول، خطاب به پيامبر(ص) بوده است. بنابراين فعلاً كه كلمة "قل" را مي خوانيم، به قصد اين كه جزء قرآن است مي خوانيم و مقصود ما اين نيست كه به كسي خطاب كنيم. همان گونه كه پيامبر اين سوره و آيات و از جمله كلمه "قل" را مي خواند، خطاب

به كسي نمي كرد، بلكه قرآن را تلاوت مي كرد.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 27، ص 428.

چرا ما كه ايراني هستيم نمي توانيم نماز و راز و نياز خود را با خداوند به زبان فارسي بيان كنيم، در حالي كه بهتر مي توانيم از آن آگاه شويم؟

پرسش

چرا ما كه ايراني هستيم نمي توانيم نماز و راز و نياز خود را با خداوند به زبان فارسي بيان كنيم، در حالي كه بهتر مي توانيم از آن آگاه شويم؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر و ديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توقيفي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي

تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي باشد. اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد. انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد. كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد. شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود با آن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند.

پي نوشت ها:

1. استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش

و پژوهشي امام خميني، 1380 ه_ . ش.

فلسفة روزه و نماز مسافر چيست؟ امروزه كه حمل و نقل سريع شده و مانند قديم كسي مشكل و خستگي ندارد!

پرسش

فلسفة روزه و نماز مسافر چيست؟ امروزه كه حمل و نقل سريع شده و مانند قديم كسي مشكل و خستگي ندارد!

پاسخ

از آياتي كه دربارة روزه نازل شده استفاده مي شود كه برداشته شدن روزه از مسافر، به جهت آسان گرفتن و آسايش وي بوده است. در آية 184 بقره آمده است: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضاً أو علي سفر فعدّة مِن أيّام أخر يريدالله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر؛ پس هر كس ماه رمضان در شهر و وطن خود باشد، بايد روزه بگيرد و هر كس بيمار يا مسافر باشد، در ايّام ديگر روزه بگيرد. خدا آساني را براي شما اراده كرده و مشقّت و سختي را از شما نخواسته است". نماز در مسافرت نيز در آية 101 سورة نساء بيان شده است.

اگر كسي بر خلاف اين حكم عمل كند، يعني مسافر در سفر روزه بگيرد، روزه اش صحيح نيست، به دليل رواياتي كه وارد شده است.

امام باقر(ع) فرمود: "گروهي با پيامبر در ماه مبارك رمضان در سفر بودند. پيامبر در سفر روزه نگرفت، ولي برخي از همراهان روزه گرفتند. پيامبر(ص) فرمود: "اينان تا روز قيامت از نافرمانان خواهند بود".(1)

امام صادق(ع) فرمود: "خدا تصدّق كرده بر مريض و مسافر كه روزه نگيرند. آيا پسنديده است كه صدقة خدا برگردانده شود؟!".(2)

امام صادق(ع) فرمود: "اگر فردي در سفر از روي نافرماني وعصيان روزه گرفته و بميرد، بر بدن او نماز نمي خوانم".(3)

برخي از اهل سنّت معتقدند كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب رخصت است، يعني خدا اجازه داده كه مسافر روزه اش را بخورد، ولي اگر روزه بگيرد،

صحيح است.

شيعه معتقد است كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب عزيمت است، يعني مسافر نمي تواند و نبايد روزه بگيرد. اگر روزه بگيرد، صحيح نيست و قضاي آن بعد از ماه رمضان بر او واجب است.

اما اين كه در زمان ما مسافرت ها آسان شده و در مدت كمي مسافرت هشت فرسخي انجام مي شود و هيچ خستگي در مسافر احساس نمي شود، بنابراين روزه گرفتن در مسافرت مشكل نيست، پاسخش اين است: علّت و فلسفة واقعي احكام شرعي بر ما معلوم نيست. در روايات حكم شكسته خواندن نماز و روزه نگرفتن را بر سفر هشت فرسخي مبتني كرده، چه مسافر خسته شده و چه خسته نشده باشد. اگر چه آسان گرفتن بر انسان را يكي از حكمت هاي آن معرفي مي كند.

بنابراين ملاك تمام و كمال در قصر و اتمام نماز يا افطار روزه، خستگي و عدم آن نيست، گرچه نوع سفر حتي با وسايل سريع السير خسته كننده است. چون به طور طبيعي كسي كه به مسافرت مي رود و از خانه (كه محل آسايش و راحتي است) فاصله مي گيرد و از خانواده و زن و فرزندان دور مي شود، مشغله هاي ذهني و خستگي روحي و جسمي دارد، اگر چه با وسيلة راحت سفر كند.

اگر ملاك را خستگي و عدم خستگي بگيريم، چه بسا افرادي با شتر مسافرت بيست فرسخ انجام مي دهند، ولي خسته نمي شوند؛ بر عكس افرادي دو فرسخ مسافرت مي كنند و خسته و كوفته مي شوند. پس ملاك بر اساس روايات پيمودن مسافت شرعي يعني هشت فرسخ است. هر كس اين مقدار مسافت

را چه در يك روز يا در چند دقيقه بپيمايد، نمازش شكسته خواهد بود و روزه را بايد افطار كند(4) به عبارت ديگر: گرچه يكي از عوامل حكم آسان گرفتن بر بندگان است، امّا قرائن نشان مي دهد كه اين، تنها عامل نمي باشد، زيرا كسي كه با خستگي زياد به مقصد رسيده، در همان زمان كه به مقصد مي رسد، اگر قصد ده روز اقامت كند، نمازش تمام است و روزه هم در اين شرايط واجب خواهد بود. پس ملاك در سقوط روزه و قصر نماز تنها خستگي نيست.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 7، ص 124.

2. همان.

3. همان، ص 125.

4. تفسير الميزان، ج 2، ذيل اية 184 بقره، ص 11.

چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربي بخوانيم، وقتي كه معناي آن را به خوبي نمي فهميم؟

پرسش

چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربي بخوانيم، وقتي كه معناي آن را به خوبي نمي فهميم؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر وديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان

فارسي معادل معناي الله نمي باشد. .

اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد .

انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد .كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد.

شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود باآن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند.

پي نوشت ها:

1_ استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380 ه_ . ش.

چرا بايد نماز را در زمان هاي مقرّر خواند، چرا تعداد ركعات متفاوت است؟

پرسش

چرا بايد نماز را در زمان هاي

مقرّر خواند، چرا تعداد ركعات متفاوت است؟

پاسخ

يكي از مسلّمات اسلامي اين است كه احكام شرعي تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعي است، يعني هر امر شرعي به علت مصلحت ضروري است و هر نهي شرعي ناشي از مفسده اي است كه بايد ترك شود. خدا براي اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعي كه سعادت او در آن است برساند، اموري را واجب يا مستحب كرده است و براي اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره اي كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهي.

مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت ها به گونه اي است كه اگر عقل انسان به آن ها آگاه گردد، همان حكم را مي كند كه شرع كرده است.(1) منتهي عقل انسان قادر به كشف همه ملاكات احكام الهي نيست. به ديگر سخن: عقل انسان حكم كلي را (كه هر حكم الهي و شرعي داراي ملاكي است) درك مي كند، ولي در همه موارد حكم جزئي را كه در فلان مورد مثلاً ملاك واقعي چيست، نمي تواند درك كند، يعني مي داند آن حكم فلسفه اي دارد، ولي نمي داند آن فلسفه چيست و چون شرع دستور داده، آن را تعبداً مي پذيرد مي دانيم كه وضو مصلح دارد و از شرايط نماز است، ولي نمي دانيم فلسفه واقعي مسح سر در وضو چيست.

نكته ديگر در باب احكام الهي اين است كه وقتي انسان به مصالح و ثواب اعمالش مي رسد كه آن را به قصد قربت يعني قربة الي اللَّه به جا آورده باشد وگرنه به آثار و بركات آن نايل نمي گردد، مثلاً كسي كه خمس

پرداخت مي كند يا نماز مي خواند، بايد به نيّت قربة الي اللَّه باشد. اگر خداي نكرده از باب رياكاري باشد، مورد قبول نيست و ثوابي ندارد.

ذكر اين مقدمه براي اين است كه به طور كلي در تمام موارد احكام بدانيم كه هر حكمي حكمتي دارد گرچه ممكن است بر اثر كمي اطلاع و عدم احاطه بر تمام مسايل نتوانيم آن را كشف كنيم، ولي بايد تعبداً آن را بپذيريم. قرآن مي فرمايد: "(اي پيامبر) از تو از روح مي پرسند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را جز اندكي از دانش نداده اند".(2)

اصولاً معلوم نبودن فلسفه احكام در برخي موارد فقط به خاطر اين است كه آدم هاي متعبد و پذيراي امر الهي از آدم هاي متكبّر و صاحب نخوت شناخته شوند حضرت علي(ع) مي فرمايد: "و لكنّ اللَّه سبحانه ابتلي خلقَه ببعض ما يجهلون اصله...؛ خداوند بعضي از دستورهايي را به بشر مي دهد كه ريشه و فلسفه اش براي بشر معلوم نيست، تا اين كه حالت تسليم در مردم پيدا شود و خوب ها از بدها تميز داده شوند، و اطاعت كنندگان از معصيت كاران شناخته گردند".(3)

در عين حال در برخي روايات اشاره هايي بر نحوه تشريع تعداد ركعات نماز شده است.

در مورد نمازهاي پنج گانه در برخي روايات آمده است هر يك از نمازهاي پنج گانه را ابتدا دو ركعتي بود است، يعني از طرف خدا پنج نماز دو ركعتي در پنج نوبت واجب شده بود، و رسول خدا(ص) براي مصالحي به هر يك از نمازهاي ظهر و عصر و عشا دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت اضافه نمود و نماز صبح را بنا به مصالح ديگر

به حال خود باقي گذاشت، و خداوند اين افزايش را پذيرفت. به آن چه خدا واجب كرده "ما فرض اللَّه" و به آن چه پيامبر(ص) اضافه نموده "ما فرض النّبي" گفته مي شود.

در بعضي از روايات آمده است كه اضافه نمودن رسول اللَّه(ص) بر نمازها از باب شكر و تشكر از خدا بوده است و علت اين كه حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود، اين است كه وقت نماز صبح موقع جا به جا شدن ملائكه هاي شب با ملاكه هاي روز مي باشد و هر دو گروه از فرشتگان شاهد نماز صبح رسول اللَّه (ص) بوده اند و به خاطر اين كه وقت تعويض پست فرشتگان به تأخير نيفتد، حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود.(4) البته براي پذيرش قطعي مضمون اين روايت و امثال آن بايد صحت و سقم سند اين روايت ها بررسي شود تا معلوم شود كه رواياتي قطعي هستند.

اين بود آن چه در حكمت اختلاف ركعت هاي نمازهاي يوميه در روايات آمده است، و ما از فلسفه واقعي آن اطلاعي نداريم.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 52.

2. اسراء (17) آيه 85.

3. علل الشرايع، ج 4، ص 324.

چرا بايد مردان نماز صبح و مغرب و عشا را با صدا بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته به جا آورند؟

پرسش

چرا بايد مردان نماز صبح و مغرب و عشا را با صدا بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته به جا آورند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها را پذيرفته ايم، و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن ها اطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم. مثلاً ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور، فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و...، پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مراجعه مي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم، لكن نمي توان آن را علت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست. به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند، اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود، نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان

بر او اقتدا كردند. خداوند براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند.

دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود، ولي چون كسي بر پيامبر (ص) اقتدا نكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي از فرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند... .(1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد. همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند، ولي تعدادي از فقها مانند سيد مرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهر كرده اند نه وجوب آن.

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و

عشاء و صبح هوا تاريك است بلند خوانده مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد. بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است(2).

پي نوشت ها:

1. صدوق، علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18.

2. آيت الله حكيم، مستمسك العروه الوثقي، ج 6، ص 198، با تلخيص.

فلسفه و اسرار عبادت و نماز و آثار آن چيست؟

پرسش

فلسفه و اسرار عبادت و نماز و آثار آن چيست؟

پاسخ

عبوديت و پرستش يكي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تا كنون به شكلي پرستش داشته اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند، و خداوند تنها موجودي است كه لائق پرستش است

اهل عرفان گفته اند: براي رسيدن به عرفان الهي و شناخت خود و خدا مراحلي بايد طي شود. مرحلة اوّل، شريعت است. براي پيمودن اين مرحله بايد به سراغ عبادت پروردگار رفت و با استعانت و كمك از عبادت وارد مرحلة دوم يعني طريقت شد، آن گاه از طريقت عبور كرده و به حقيقت پيوست كه پيوستن قطره به دريا است.

هر كدام از مكتب ها و آيين ها اَشكالي براي عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادت اند، حتي موجودات ديگر نيز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن مي فرمايد: "كلّ قد علم صلوته و تسبيحه؛1تمامي موجودات نماز و تسبيح خدا را مي دانند". در جاي ديگر مي فرمايد: "إنْ مِن شيء إلاّ يسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم؛2 هر موجودي با حمد، خدا را تسبيح مي گويد، ليكن شما تسبيح آنان را نمي فهميد".

جمله ذرات عالم در نهان

با تو مي گويند روزان وشبان

ماسميعيم و بصيريم وهشيم

با شما نامحرمان ما خا موشيم

گر شما سوي جمادي مي رويد

محرم جان جمادان كي شويد.

از منابع و مآخذ اسلامي به دست مي آيد كه براي رسيدن به حق و شاداب كردن روح عرفاني انسان، هيچ راهي بهتر از نماز يافت نمي شود. براي روح انسان شيفته هيچ غذايي سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد،

زيرا چه كسي بهتر از خداوند (كه براي رسيدن به هر هدفي، تركيب راه خاصي را مشخص فرموده است) مي تواند مَرْكب و معجوني براي رشد و ارتقاي انسان ها پديد آورد؟

آنچه زيبايي و حُسن و خير است، در نماز سفره اي است گسترده كه خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز براي بندگانش باز مي كند و بر سر اين سفره انواع و اقسام غذاهاي لذيذ وجودداد و هر كس مطابق استعداد و تعالي خود از آن بهره مند مي شود.

هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي كه هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: "پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امكان پذير است"،4يعني علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مكتب و احياي دين هم هست

هم چنين نماز رابطه بنده با خداست و طبيعي است كه بنده آن را به جا مي آورد كه خواسته خداوند و معبود اوست و اصولاهدف اصلي از خلقت انسان بندگي است و نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است

شكل نماز هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامي در آن وجود دارد، هم تسبيح و تقديس لفظي است و هم تقديس عملي مي باشد. ركوع و سجود و تسبيح و تحميد و دعا و تكبير و سلام و خلاصه همة زيبايي ها در نماز

است. با اين همه اگر نماز به طور صحيح و كامل با حفظ شرايط و آداب خوانده شود، جلوي بسياري از مفاسد اجتماعي را مي گيرد: "إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر و لذكرالله اكبر5 نماز اگر با مقدمات و تعقيبات همراه باشد، انسان را به اوج معنويت مي رساند. اذان با آن محتواي زيبا دل را مي نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبي(ص) زيباترين جلوة عبادت و همدلي و يكرنگي و صفا و صميميت است. پيامبر(ص) فرمود: "نماز نور چشم من است.6

در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان ديني نيز تنها بخشي از آثار و حكمت هاي نماز و عبادت بيان شده است.

با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخي از آثار و حكمت ها چنين است:

1 - قرب معنوي

يكي از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشكيل مي دهد و يكي از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (6) كه حكايت گر بعد معنوي نماز و اهميت آن است، امام علي(ع) فرمود: "الصلوة قربان لكل تقي (7)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز كاري به خداوند است". در برخي از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده كه اشاره به آثار معنوي آن مي باشد.

2 - ياد خدا و آرامش رواني

در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذكري(8)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي".

يكي از نويسندگان در تفسير اين آيه مي نويسد: "روح واساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز

همان ياد خدا است. همان "ذكر اللَّه" است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است"(9) ذكر و ياد خداوند نقش تعيين كننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذكر خدا به انسان هاي نماز گذار آرامش مي دهد، "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب(10)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است".

3 - عامل باز دارنده از گناه

يكي از آثار مهم نماز جلوگير از گناه است: "إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنكر"(11). طبيعت نماز از آن جا كه انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز مي ايستد و تكبير مي گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مي شمرد... بدون شك در قلب و روح چنين انساني، جنبشي به سوي حق و حركت به سوي پاكي و جهشي به سوي تقوا پيدا مي شود..."(12)

4 - گناه زدايي

يكي از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايي است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است(13). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال كرد: اگر بر در خانه يكي از شما نهري از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزي از آلودگي و كثافت در بدن او مي ماند؟ در پاسخ عرض كردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداين آب جاري است. هر زمان كه انساننماز مي خواند، گناهاني كه در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مي رود."(14)

5 - غفلت زدايي بزرگ ترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را

فراموش كند. و غرق در زندگي مادي و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي كند و هشدار مي دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد... و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار باش گويد.(15)

6 - تكبر زدايي يكي از عوامل مهم تكبر زدايي نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشاني بر خاك در برابر خدا مي گذارد و خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند، از اين رو پرده هاي غرور و خودخواهي را كنار مي زند. از اين رو علي(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يكي از آثار نماز 1 - تكبر زدايي بيان نمود: "خداوند ايمان را براي پاكسازي انسان هااز شرك واجب كرده است و نماز را براي پاكسازي از كبر"(16).

7 - عامل پرورش فضائل اخلاقي

نماز روح اخلاص و خداباوري را در انسان افزايش مي دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقي است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مي برد و به ملكوت آسمان ها دعوت مي كند و با فرشتگان همصدا مي شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مي داند.

8 - همگرايي

علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار خودي نماز محسوب مي شودند، يكي از آثار مهم اجتماعي و سياسي نماز، همگرايي است، برگزاري نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مي گذارد زيرا مسلمانان با

صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسي و اجتماعي جهان آگاهي پيدا مي كنند. خطيب جمعه با بيان احكام و طرح مسايل سياسي و اجتماعي به نمازگزاران رشد سياسي مي دهد شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است كه در آموزه هاي ديني به اين دو فريضه اهميت خاصي داده شده است.(17) پيامبر اسلام(ص) فرمود: "خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده است هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روي استخفاف يا انكار ترك كند، خداوند او را پريشان مي كند و به كار او بركت نمي دهد. بدانيد نماز او قبول نمي شود، بدانيد زكات او قبول نمي شود، بدانيد حج او قبول نمي شود،..، تا از اين كار توبه كند..."(18).

9 - نفي طاغوت و ايستاگي در مقابل ستم انساني كه فقط خداوند را عبادت نمايد در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براي او حقير و كوچك مي شود و كسي نمي تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. و در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسليم فرود نمي آورد و با طاغوت كنار نمي آيد. خداوند اين مسئله را يكي از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: "و در ميان هر امتي، پيامبري را مبعوث كرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز كنيد.(19)

پي نوشت ها:

1- نور (24) آيه 41.

2- اسراء (17) آية 44.

3- غلامعلي نعيم آبادي، نماز زيباترين الگويپرستش، ص 35، به نقل از علل الشرايع، ج 2، ص 10.

4 - عنكبوت (29) آية 45.

5- بحارالانوار، ج 73، ص 141

6- - ذاريات(51)،

آيه 56.

7- نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.

8 - طه(20)، آيه 14.

9 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289.

10 - رعد(13)، آيه 28.

11- عنكبوت (29)، آيه 45.

12 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284.

13 - همان، ص 290.

14 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

15 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.

16 - نهج البلاغه، كلمات قصار 252.

17 - جمعه (62) آيه ي 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.

18 - وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.

19 - نحل (16)، آيه 36.

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پرسش

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها راپذيرفته ايم ,و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن هااطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم . مثلا ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور, فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و..., پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مјǘ̘ٙǠمي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم , لكن نمي توان آن راعلت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست . به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند, اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود, نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان بر او اقتدا كردند. خداوند

براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند. دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود, ولي چون كسي بر پيامبر (ص) ا˜ʘϘǠنكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي ازفرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند.... (1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد.همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنا براين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند, ولي تعدادي از فقها مانند سيدمرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهركرده اند نه وجوب آن .

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح هوا تاريك است بلند خوانده

مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد . بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است (2).

پاورقي

1- صدوق , علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18

2- الله حكيم , مستمسك العروة الوثقي , ج 6 ص 198با تلخيص

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پرسش

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پاسخ

نماز ظهر روز جمعه دو ركعت نمي باشد، بلكه در روز جمعه ، مكلف مي تواند نماز جمعه بخواند كه دو ركعت مي باشد. وجوب نماز جمعه، تخييري است، يعني مكلف هر يك از نماز ظهر چهار ركعتي يا نماز جمعه دو ركعتي را به جا آورد، كفايت مي كند در روايت آمده است كه دو خطب? نماز جمعه به جاي دو ركعت حساب مي شود.

پاورقي:

1 - توضيح المسائل مراجع، ج 1 . ص 871، مسأله 1.

اهداف اساسي برپايي نماز چيست؟

پرسش

اهداف اساسي برپايي نماز چيست؟

پاسخ

پي بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و عبادت شايد در توان بشر عادي نباشد، در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان ديني نيز تنها بخشي از آثار و حكمت هاي نماز و عبادت بيان شده است.

با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخي از آثار و حكمت ها چنين است:

1 - قرب معنوي

يكي از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشكيل مي دهد و يكي از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (1) كه حكايت گر بعد معنوي نماز و اهميت آن است، امام علي(ع) فرمود: "الصلوة قربان لكل تقي (2)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز كاري به خداوند است". در برخي از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده كه اشاره به آثار معنوي آن مي باشد.

2 - ياد خدا و آرامش رواني

در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذكري(3)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي".

يكي از نويسندگان در تفسير اين آيه مي نويسد: "روح واساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است. همان "ذكر اللَّه" است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است"(4) ذكر و ياد خداوند نقش تعيين كننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذكر خدا به انسان هاي نماز گذار آرامش مي دهد، "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب(5)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است".

3 - عامل باز دارنده از گناه

يكي از آثار مهم نماز جلوگير از

گناه است: "إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنكر"(6). طبيعت نماز از آن جا كه انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز مي ايستد و تكبير مي گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مي شمرد... بدون شك در قلب و روح چنين انساني، جنبشي به سوي حق و حركت به سوي پاكي و جهشي به سوي تقوا پيدا مي شود..."(7)

4 - گناه زدايي

يكي از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايي است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است(8). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال كرد: اگر بر در خانه يكي از شما نهري از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزي از آلودگي و كثافت در بدن او مي ماند؟ در پاسخ عرض كردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداين آب جاري است. هر زمان كه انسان نماز مي خواند، گناهاني كه در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مي رود."(9)

5 - غفلت زدايي بزرگ ترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كند. و غرق در زندگي مادي و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي كند و هشدار مي دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد... و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار

باش گويد.(10)

6 - تكبر زدايي يكي از عوامل مهم تكبر زدايي نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشاني بر خاك در برابر خدا مي گذارد و خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند، از اين رو پرده هاي غرور و خودخواهي را كنار مي زند. از اين رو علي(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يكي از آثار نماز 1 - تكبر زدايي بيان نمود: "خداوند ايمان را براي پاكسازي انسان هااز شرك واجب كرده است و نماز را براي پاكسازي از كبر"(11).

7 - عامل پرورش فضائل اخلاقي

نماز روح اخلاص و خداباوري را در انسان افزايش مي دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقي است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مي برد و به ملكوت آسمان ها دعوت مي كند و با فرشتگان همصدا مي شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مي داند.

8 - همگرايي

علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار خودي نماز محسوب مي شودند، يكي از آثار مهم اجتماعي و سياسي نماز، همگرايي است، برگزاري نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مي گذارد زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسي و اجتماعي جهان آگاهي پيدا مي كنند. خطيب جمعه با بيان احكام و طرح مسايل سياسي و اجتماعي به نمازگزاران رشد سياسي مي دهد شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است كه در آموزه هاي ديني به اين دو فريضه اهميت خاصي داده شده است.(12) پيامبر اسلام(ص) فرمود: "خداوند نماز جمعه را بر شما واجب

كرده است هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روي استخفاف يا انكار ترك كند، خداوند او را پريشان مي كند و به كار او بركت نمي دهد. بدانيد نماز او قبول نمي شود، بدانيد زكات او قبول نمي شود، بدانيد حج او قبول نمي شود،..، تا از اين كار توبه كند..."(13).

9 - نفي طاغوت و ايستاگي در مقابل ستم انساني كه فقط خداوند را عبادت نمايد در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براي او حقير و كوچك مي شود و كسي نمي تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. و در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسليم فرود نمي آورد و با طاغوت كنار نمي آيد. خداوند اين مسئله را يكي از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: "و در ميان هر امتي، پيامبري را مبعوث كرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز كنيد.(14)

پي نوشت ها:

1 - ذاريات(51)، آيه 56.

2 - نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.

3 - طه(20)، آيه 14.

4 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289.

5 - رعد(13)، آيه 28.

6 - عنكبوت (29)، آيه 45.

7 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284.

8 - همان، ص 290.

9 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

10 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.

11 - نهج البلاغه، كلمات قصار 252.

12 - جمعه (62) آيه ي 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.

13 - وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.

14 - نحل (16)، آيه 36.

چرا ما كه ايراني هستيم نمي توانيم نماز و راز و نياز خود را با خداوند به زبان فارسي بيان كنيم، در حالي كه بهتر مي توانيم از آن آگاه شويم؟

پرسش

چرا ما كه ايراني هستيم نمي توانيم نماز و راز و نياز خود را با خداوند به زبان فارسي بيان كنيم، در حالي كه بهتر مي توانيم از آن آگاه شويم؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر و ديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توقيفي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي

تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي باشد. اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد. انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد. كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد. شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود با آن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند.

پي نوشت ها:

1. استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش

و پژوهشي امام خميني، 1380 ه_ . ش.

چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربي بخوانيم، وقتي كه معناي آن را به خوبي نمي فهميم؟

پرسش

چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربي بخوانيم، وقتي كه معناي آن را به خوبي نمي فهميم؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر وديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان

فارسي معادل معناي الله نمي باشد. .

اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد .

انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد .كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد.

شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود باآن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند.

پي نوشت ها:

1_ استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380 ه_ . ش.

چرا بايد نماز را در زمان هاي مقرّر خواند، چرا تعداد ركعات متفاوت است؟

پرسش

چرا بايد نماز را در زمان هاي

مقرّر خواند، چرا تعداد ركعات متفاوت است؟

پاسخ

يكي از مسلّمات اسلامي اين است كه احكام شرعي تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعي است، يعني هر امر شرعي به علت مصلحت ضروري است و هر نهي شرعي ناشي از مفسده اي است كه بايد ترك شود. خدا براي اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعي كه سعادت او در آن است برساند، اموري را واجب يا مستحب كرده است و براي اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره اي كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهي.

مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت ها به گونه اي است كه اگر عقل انسان به آن ها آگاه گردد، همان حكم را مي كند كه شرع كرده است.(1) منتهي عقل انسان قادر به كشف همه ملاكات احكام الهي نيست. به ديگر سخن: عقل انسان حكم كلي را (كه هر حكم الهي و شرعي داراي ملاكي است) درك مي كند، ولي در همه موارد حكم جزئي را كه در فلان مورد مثلاً ملاك واقعي چيست، نمي تواند درك كند، يعني مي داند آن حكم فلسفه اي دارد، ولي نمي داند آن فلسفه چيست و چون شرع دستور داده، آن را تعبداً مي پذيرد مي دانيم كه وضو مصلح دارد و از شرايط نماز است، ولي نمي دانيم فلسفه واقعي مسح سر در وضو چيست.

نكته ديگر در باب احكام الهي اين است كه وقتي انسان به مصالح و ثواب اعمالش مي رسد كه آن را به قصد قربت يعني قربة الي اللَّه به جا آورده باشد وگرنه به آثار و بركات آن نايل نمي گردد، مثلاً كسي كه خمس

پرداخت مي كند يا نماز مي خواند، بايد به نيّت قربة الي اللَّه باشد. اگر خداي نكرده از باب رياكاري باشد، مورد قبول نيست و ثوابي ندارد.

ذكر اين مقدمه براي اين است كه به طور كلي در تمام موارد احكام بدانيم كه هر حكمي حكمتي دارد گرچه ممكن است بر اثر كمي اطلاع و عدم احاطه بر تمام مسايل نتوانيم آن را كشف كنيم، ولي بايد تعبداً آن را بپذيريم. قرآن مي فرمايد: "(اي پيامبر) از تو از روح مي پرسند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را جز اندكي از دانش نداده اند".(2)

اصولاً معلوم نبودن فلسفه احكام در برخي موارد فقط به خاطر اين است كه آدم هاي متعبد و پذيراي امر الهي از آدم هاي متكبّر و صاحب نخوت شناخته شوند حضرت علي(ع) مي فرمايد: "و لكنّ اللَّه سبحانه ابتلي خلقَه ببعض ما يجهلون اصله...؛ خداوند بعضي از دستورهايي را به بشر مي دهد كه ريشه و فلسفه اش براي بشر معلوم نيست، تا اين كه حالت تسليم در مردم پيدا شود و خوب ها از بدها تميز داده شوند، و اطاعت كنندگان از معصيت كاران شناخته گردند".(3)

در عين حال در برخي روايات اشاره هايي بر نحوه تشريع تعداد ركعات نماز شده است.

در مورد نمازهاي پنج گانه در برخي روايات آمده است هر يك از نمازهاي پنج گانه را ابتدا دو ركعتي بود است، يعني از طرف خدا پنج نماز دو ركعتي در پنج نوبت واجب شده بود، و رسول خدا(ص) براي مصالحي به هر يك از نمازهاي ظهر و عصر و عشا دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت اضافه نمود و نماز صبح را بنا به مصالح ديگر

به حال خود باقي گذاشت، و خداوند اين افزايش را پذيرفت. به آن چه خدا واجب كرده "ما فرض اللَّه" و به آن چه پيامبر(ص) اضافه نموده "ما فرض النّبي" گفته مي شود.

در بعضي از روايات آمده است كه اضافه نمودن رسول اللَّه(ص) بر نمازها از باب شكر و تشكر از خدا بوده است و علت اين كه حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود، اين است كه وقت نماز صبح موقع جا به جا شدن ملائكه هاي شب با ملاكه هاي روز مي باشد و هر دو گروه از فرشتگان شاهد نماز صبح رسول اللَّه (ص) بوده اند و به خاطر اين كه وقت تعويض پست فرشتگان به تأخير نيفتد، حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود.(4) البته براي پذيرش قطعي مضمون اين روايت و امثال آن بايد صحت و سقم سند اين روايت ها بررسي شود تا معلوم شود كه رواياتي قطعي هستند.

اين بود آن چه در حكمت اختلاف ركعت هاي نمازهاي يوميه در روايات آمده است، و ما از فلسفه واقعي آن اطلاعي نداريم.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 52.

2. اسراء (17) آيه 85.

3. علل الشرايع، ج 4، ص 324.

چرا بايد مردان نماز صبح و مغرب و عشا را با صدا بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته به جا آورند؟

پرسش

چرا بايد مردان نماز صبح و مغرب و عشا را با صدا بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته به جا آورند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها را پذيرفته ايم، و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن ها اطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم. مثلاً ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور، فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و...، پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مراجعه مي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم، لكن نمي توان آن را علت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست. به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند، اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود، نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان

بر او اقتدا كردند. خداوند براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند.

دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود، ولي چون كسي بر پيامبر (ص) اقتدا نكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي از فرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند... .(1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد. همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند، ولي تعدادي از فقها مانند سيد مرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهر كرده اند نه وجوب آن.

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و

عشاء و صبح هوا تاريك است بلند خوانده مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد. بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است(2).

پي نوشت ها:

1. صدوق، علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18.

2. آيت الله حكيم، مستمسك العروه الوثقي، ج 6، ص 198، با تلخيص.

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پرسش

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها راپذيرفته ايم ,و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن هااطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم . مثلا ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور, فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و..., پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مراجعه مي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم , لكن نمي توان آن راعلت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست . به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند, اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود, نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان بر او اقتدا كردند.

خداوند براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند. دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود, ولي چون كسي بر پيامبر (ص) اقتدا نكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي ازفرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند.... (1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد.همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنا براين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند, ولي تعدادي از فقها مانند سيدمرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهركرده اند نه وجوب آن .

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح هوا تاريك است

بلند خوانده مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد . بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است (2).

پاورقي

1- صدوق , علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18

2- الله حكيم , مستمسك العروة الوثقي , ج 6 ص 198با تلخيص

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پرسش

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پاسخ

نماز ظهر روز جمعه دو ركعت نمي باشد، بلكه در روز جمعه ، مكلف مي تواند نماز جمعه بخواند كه دو ركعت مي باشد. وجوب نماز جمعه، تخييري است، يعني مكلف هر يك از نماز ظهر چهار ركعتي يا نماز جمعه دو ركعتي را به جا آورد، كفايت مي كند در روايت آمده است كه دو خطب? نماز جمعه به جاي دو ركعت حساب مي شود.

پاورقي:

1 - توضيح المسائل مراجع، ج 1 . ص 871، مسأله 1.

اهداف اساسي برپايي نماز چيست؟

پرسش

اهداف اساسي برپايي نماز چيست؟

پاسخ

پي بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و عبادت شايد در توان بشر عادي نباشد، در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان ديني نيز تنها بخشي از آثار و حكمت هاي نماز و عبادت بيان شده است.

با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخي از آثار و حكمت ها چنين است:

1 - قرب معنوي

يكي از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشكيل مي دهد و يكي از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (1) كه حكايت گر بعد معنوي نماز و اهميت آن است، امام علي(ع) فرمود: "الصلوة قربان لكل تقي (2)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز كاري به خداوند است". در برخي از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده كه اشاره به آثار معنوي آن مي باشد.

2 - ياد خدا و آرامش رواني

در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذكري(3)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي".

يكي از نويسندگان در تفسير اين آيه مي نويسد: "روح واساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است. همان "ذكر اللَّه" است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است"(4) ذكر و ياد خداوند نقش تعيين كننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذكر خدا به انسان هاي نماز گذار آرامش مي دهد، "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب(5)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است".

3 - عامل باز دارنده از گناه

يكي از آثار مهم نماز جلوگير از

گناه است: "إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنكر"(6). طبيعت نماز از آن جا كه انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز مي ايستد و تكبير مي گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مي شمرد... بدون شك در قلب و روح چنين انساني، جنبشي به سوي حق و حركت به سوي پاكي و جهشي به سوي تقوا پيدا مي شود..."(7)

4 - گناه زدايي

يكي از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايي است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است(8). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال كرد: اگر بر در خانه يكي از شما نهري از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزي از آلودگي و كثافت در بدن او مي ماند؟ در پاسخ عرض كردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداين آب جاري است. هر زمان كه انسان نماز مي خواند، گناهاني كه در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مي رود."(9)

5 - غفلت زدايي بزرگ ترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كند. و غرق در زندگي مادي و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي كند و هشدار مي دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد... و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار

باش گويد.(10)

6 - تكبر زدايي يكي از عوامل مهم تكبر زدايي نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشاني بر خاك در برابر خدا مي گذارد و خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند، از اين رو پرده هاي غرور و خودخواهي را كنار مي زند. از اين رو علي(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يكي از آثار نماز 1 - تكبر زدايي بيان نمود: "خداوند ايمان را براي پاكسازي انسان هااز شرك واجب كرده است و نماز را براي پاكسازي از كبر"(11).

7 - عامل پرورش فضائل اخلاقي

نماز روح اخلاص و خداباوري را در انسان افزايش مي دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقي است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مي برد و به ملكوت آسمان ها دعوت مي كند و با فرشتگان همصدا مي شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مي داند.

8 - همگرايي

علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار خودي نماز محسوب مي شودند، يكي از آثار مهم اجتماعي و سياسي نماز، همگرايي است، برگزاري نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مي گذارد زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسي و اجتماعي جهان آگاهي پيدا مي كنند. خطيب جمعه با بيان احكام و طرح مسايل سياسي و اجتماعي به نمازگزاران رشد سياسي مي دهد شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است كه در آموزه هاي ديني به اين دو فريضه اهميت خاصي داده شده است.(12) پيامبر اسلام(ص) فرمود: "خداوند نماز جمعه را بر شما واجب

كرده است هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روي استخفاف يا انكار ترك كند، خداوند او را پريشان مي كند و به كار او بركت نمي دهد. بدانيد نماز او قبول نمي شود، بدانيد زكات او قبول نمي شود، بدانيد حج او قبول نمي شود،..، تا از اين كار توبه كند..."(13).

9 - نفي طاغوت و ايستاگي در مقابل ستم انساني كه فقط خداوند را عبادت نمايد در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براي او حقير و كوچك مي شود و كسي نمي تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. و در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسليم فرود نمي آورد و با طاغوت كنار نمي آيد. خداوند اين مسئله را يكي از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: "و در ميان هر امتي، پيامبري را مبعوث كرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز كنيد.(14)

پي نوشت ها:

1 - ذاريات(51)، آيه 56.

2 - نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.

3 - طه(20)، آيه 14.

4 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289.

5 - رعد(13)، آيه 28.

6 - عنكبوت (29)، آيه 45.

7 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284.

8 - همان، ص 290.

9 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

10 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.

11 - نهج البلاغه، كلمات قصار 252.

12 - جمعه (62) آيه ي 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.

13 - وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.

14 - نحل (16)، آيه 36.

چرا كليد بهشت نماز است؟

پرسش

چرا كليد بهشت نماز است؟

پاسخ

در كتاب عوالي اللئالي از پيامبر(ص) نقل شده است: "مفتاح الجنة الصلاة".(1)

باز فرمود: "الصلاة عمود الدين فَمن تركها فقد هدم الدين؛(2) نماز ستون دين است. هر كس آن را انجام ندهد، دين خود را از بين برده است".

با توجه به اين روايت كه نماز را ستون دين دانسته، اگر ستون خراب شود، خانه فرو مي ريزد و با توجه به تعبير قرآن كه نماز انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد، مي توان متوجه شد كه چرا نماز كليد بهشت است.

از طرف ديگر اصل و هدف آفرينش انسان براي بندگي است و در ساية پرستش خدا است كه انسان به كمال و مقام قرب الهي مي رسد. مي توان گفت كه نماز بهترين صورت اظهار عبوديت است. هم چنين اصل پرستش و نيايش در وجود هر انسان قرار دارد. اگر انساني اين حقيقت را در وجود خود ناديده گيرد، نمي تواند به حقايق ديگر جهان هستي از جمله حقيقت زندگي دست يابد. نماز پيدا كردن اين حقيقت در وجود خويشتن و باور نمودن آن و قرار دادن خويشتن در مسير نيكي ها و پرهيز از زشتي ها، سپس كليد دروازة نيكي ها و امور لذت بخش نماز است.

پي نوشت ها:

1. عوالي اللئالي، ج 1، ص 323.

2. همان.

چرا نحوة روزه گرفتن در اديان، متفاوت بوده است؟

پرسش

چرا نحوة روزه گرفتن در اديان، متفاوت بوده است؟

پاسخ

قرآن كريم مي فرمايد: "يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون؛(1) اي افرادي كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر كساني كه قبل از شما بودند، نوشته شده، تا پرهيزگار شويد".

قرآن كريم به مؤمنان مي فرمايد كه شما تنها كساني نيستيد كه مكلّف به روزه گرفتن شده ايد، بلكه اين حكم دربارة پيشينيان از امت هاي گذشته نيز بوده، پس سزاوار نيست آن را سنگين بشمريد و از تشريع آن نگران شويد.(2)

چون عبادت بودن روزه امري است كه فطرت انساني بر آن گواهي مي دهد، روزه علاوه بر اديان الهي مثل اسلام، مسيحيت و يهوديت در طوايفي كه پيروان اديان الهي نبودند، مثل بت پرستان هند نيز وجود دارد، ولي هر دين و آييني دستوري خاص براي روزه گرفتن دارد.

در قرآن كريم وجوب روزه در ماه مبارك رمضان براي كساني كه عذري ندارند، بيان شده است.(3)

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: "از آيه شريفه "كما كتب علي الذين من قبلكم" بر مي آيد كه اهل اديان آسماني گذشته نيز بر آنان روزه واجب بوده، ولي در تورات و انجيلي كه امروز در دست يهودي ها و مسيحي ها است، چيزي كه دلالت بر وجوب روزه نمايد نيست و فقط روزه را بزرگ شمرده و ستوده اند، ولي در عين حال در سال چند روزي را به شيوه هاي مختلف روزه مي گيرند".(4)

تفاوت روزه گرفتن در اديان مختلف بر اساس تعاليم و دستور هر ديني مي باشد. به اختصار مواردي چند در خصوص روزه

گرفتن توسط يهودي ها و مسيحي ها ذكر مي شود:

روزه گرفتن توسط يهودي ها:

برخي از ايام سال كه يهودي ها روزه مي گيرند به قرار ذيل است: (5)

1_ روزه كيپور، ايام نهم و دهم ماه تشرين، نخستين ماه يهودي از سال يهودي، به مدت 25 ساعت روزه مي گيرند.

2_ روزه فوريم يا پوريم كه به شكرانه نجات از قتل عام گرفته مي شود.

3_ روزه "كدليا" روز سوم ماه تشرين است. روزي است كه "كدليا" حاكم بين المقدس با 82 تن از يهوديان در آتش سوخت.

4_ روزه "عقيبيا" در روز پنجم ماه تشرين و اين روز به پاس گراميداشت خاطره خاخام عقيبيا است كه او را مجبور به پرستش بت نمودند و او زير بار نرفت و آن قدر مقاومت كرد تا از گرسنگي درگذشت.

5_ روزه عذاب، در زمان داوود پيامبر، خداوند بر بني اسرائيل غضب كرد، ايشان را به مرگ و قحطي تهديد نمود. يهوديان از ترس، آن روز را روزه مي گيرند.

6_ روزه صدقيا، روز ششم از ماه "حسوان" پس از آن كه "بخت النّصر" اورشليم را تصرّف كرد، فرزندان صدقيا را بكشت و او صبر و تحمل نمود. يهوديان به پاس همدردي با صدقيا (پادشاه يهود) روزه مي گيرند.

7_ روزه يهوياقيم، در بيستم ماه "كليو" ارمياي نبي پيشگويي اسارت يهود و ويراني بيت المقدس را كرد و توسط يهوياقيم پادشاه يهود به زندان افتاد.(6)

روزه مسيحي ها:

حضرت مسيح(ع) چنان كه از انجيل استفاده مي شود، چهل روز روزه داشته و در اين خصوص در انجيل متي آمده است: "آن گاه عيسي از قوت روح به بيابان برده شد تا ابليس

او را امتحان نمايد، پس چهل شبانه روز روزه داشته، عاقبه الامر گرسنه گرديد".(7) نيز از انجيل لوقا بر مي آيد كه حواريون مسيح روزه مي گرفتند.(8)

روزه حقيقتي است كه مورد قبول همه اديان الهي است، ولي در هر ديني بر اساس دستورها و تعاليمي كه ارايه مي شود، به روش خاصي روزه گرفته مي شود. در هر صورت ما از كيفيت روزة اديان، به طور صحيح اطلاعي نداريم؛ آن چه نقل شد، دليل معتبري ندارد. فقط اين مقدار بر ما معلوم استك ه در اديان ديگر نيز روزه واجب بوده امّا كيفيت آن مشخص نيست. در علل الشرايع آمده كه يك نفر يهودي نزد پيامبر آمد و سؤال كرد: چرا خداوند روزه گرفتن را بر شما در روز و در سي روز قرار داد؟ حضرت فرمود: "براي آن كه آدم وقتي از شجرة ممنوعه خورد، سي روز آثار بد آن در شكم آدم بود، از اين رو بر ما واجب شده كه سي روز روزه بگيريم".(9)

از اين روايت استفاده مي شود كه روزه در دين يهود بود، ولي اين كه سي روز بود يا بيشتر يا در روز بود يا شب، يا مقداري از روز و مقداري از شب، مشخص نيست.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آية 83.

2. ترجمه الميزان، ج 3، ص 4 و 5.

3. سوره بقره، آية 185.

4. ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 8.

5. عبدالله مبلغي، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، ص 627 و 628.

6. همان.

7. انجيل متي، باب چهار، شماره 1 و 2، به نقل از تفسير نمونه، ج 1، ص 634.

8. انجيل لوقا، باب 5، شماره

33 _ 35، به نقل از تفسير نمونه، ج 1، ص 634.

9. علل الشرايع، ج 2، باب 109، ص 79.

: چرا زن در ايام عادت ماهيانه نبايد نماز بخواند، در حالي كه اين وضع موجب دوري انسان از خدا مي شود؟

پرسش

: چرا زن در ايام عادت ماهيانه نبايد نماز بخواند، در حالي كه اين وضع موجب دوري انسان از خدا مي شود؟

پاسخ

پاسخ: علّت اصلي اين كه قضاي نمازها در حال حيض واجب نيست، ولي قضاي روزه ها واجب است، بر كسي معلوم نيست، ولي در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده كه: "روزه در سال يك ماه بيشتر نيست، ولي نماز هر ما واجب است".

اگر در هر ماه كه زنان حيض مي شوند، قضاي نمازهايشان واجب بود، براي آنان مشقت بود. براي اين كه بر زنان مشقّتي نباشد، قضاي نمازها واجب نيست، ولي قضاي روزه ها لازم است.(1)

در عين حال مستحب است كه زنان در اوقات نماز واجب، سجاده پهن كرده و به ذكر خدا مشغول شوند.

بنابراين، برداشتن وجوب نماز از زن، براي آسان گرفتن بر خانم ها در ايام عادت است، همان گونه كه خداوند در مورد احكام ديگر مي فرمايد كه خداوند نمي خواهد بر شما سخت گيرد.

در عين حال، خانم ها مي توانند براي برقرار ماندن ارتباط و راز و نياز با خداوند در اين ايام، به گفتن ذكر در اوقات نماز مشغول شوند، كه هم از پاداش ذكر خداوند برخوردار شوند و هم ارتباط و وصل شان به خداوند هم چنان برقرار بماند و دوري پيش نيايد.

پي نوشت ها:

1. علل الشرايع، ج 1، س 341.

چرا كليد بهشت نماز است؟

پرسش

چرا كليد بهشت نماز است؟

پاسخ

در كتاب عوالي اللئالي از پيامبر(ص) نقل شده است: "مفتاح الجنة الصلاة".(1)

باز فرمود: "الصلاة عمود الدين فَمن تركها فقد هدم الدين؛(2) نماز ستون دين است. هر كس آن را انجام ندهد، دين خود را از بين برده است".

با توجه به اين روايت كه نماز را ستون دين دانسته، اگر ستون خراب شود، خانه فرو مي ريزد و با توجه به تعبير قرآن كه نماز انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد، مي توان متوجه شد كه چرا نماز كليد بهشت است.

از طرف ديگر اصل و هدف آفرينش انسان براي بندگي است و در ساية پرستش خدا است كه انسان به كمال و مقام قرب الهي مي رسد. مي توان گفت كه نماز بهترين صورت اظهار عبوديت است. هم چنين اصل پرستش و نيايش در وجود هر انسان قرار دارد. اگر انساني اين حقيقت را در وجود خود ناديده گيرد، نمي تواند به حقايق ديگر جهان هستي از جمله حقيقت زندگي دست يابد. نماز پيدا كردن اين حقيقت در وجود خويشتن و باور نمودن آن و قرار دادن خويشتن در مسير نيكي ها و پرهيز از زشتي ها، سپس كليد دروازة نيكي ها و امور لذت بخش نماز است.

پي نوشت ها:

1. عوالي اللئالي، ج 1، ص 323.

2. همان.

چرا شيعيان بر مهر سجده مي كنند و آن را در آخر نماز مي بوسند؟ مگر مهر به عنوان يك بت است؟ چرا روي زمين معمولي يا روي چيز ديگر سجده نمي كنيم؟

پرسش

چرا شيعيان بر مهر سجده مي كنند و آن را در آخر نماز مي بوسند؟ مگر مهر به عنوان يك بت است؟ چرا روي زمين معمولي يا روي چيز ديگر سجده نمي كنيم؟

پاسخ

علت اين مطلب رواياتي است كه وارد شده است.

امام صادق (ع) فرمود: "لا تسجد الا علي الارض أو ما أنبتته الأرض القطن و الكتّان؛ سجده نكن مگر بر زمين يا بر آنچه از زمين مي رويد مگر پنبه و كتان".(1)

زراره از امام باقر (ع) سؤال كرد كه آيا مي توان بر قير سجده كرد؟ حضرت فرمود: "نه و بر لباس و پشم و ميوه هاي خوردني و معدني ها و بر اجزاي حيوان و بر پر پرندگان نيز سجده كردن جائز نيست".(2)

رافع بن ابي رافع از پيامبر (ص) نقل مي كند كه حضرت فرمود: "نمازتان كامل و صحيح نمي شود مگر اين كه در سجده پيشاني را بر زمين بنهيد".(3)

شيخ طوسي نقل مي كند: اجماع فقهاي شيعه سجده كردن بر زمين است. احتياط نيز همين است كه بر زمين سجده شود، ولي اهل سنت سجده بر پنبه و كتان و مو و پشم را اجازه مي دهند، ولي نظر آنان بر خلاف احتياط و مخالف رواياتي است كه از طريق اهل بيت و از پيامبر وارد شده است.

از اين رو شيعه براساس روايات و احتياط، سجده بر خاك و سنگ و آنچه از زمين مي رويد مانند چوب و برگ را جائز مي داند و سجده بر معادن و پوشيدني ها و خوردني ها را كه زمين بر آنها صدق نمي كند جائز نمي داند اما اهل سنت سجده بر فرش

و هر چيز ديگر را جائز مي دانند. البته بعضي از آنان مي گويند اگر انسان روي زمين نماز مي خواند، بايد بر زمين سجده كند و اگر بر فرش ايستاده، بر همان سجده كند.

آنان فرش و قالي و موكت را زمين مي دانند، ولي نمي توان پذيرفت قالي و موكت زمين است، ثانياً سجده بر غير زمين خلاف احتياط است، همان طور كه شيخ طوسي بيان فرمود.

البته در كتاب هاي روايي اهل سنت نيز رواياتي دربارة سجده بر خاك وارد شده است.

از جمله:

ام سلمه از پيامبر (ص) نقل مي كند كه خطاب به شخصي فرمود : "يا أفلح! ترّب وجهك ؛ (4) اي افلح! صورتت را به خاك بمال".

باز از ام سلمه نقل شده كه پيامبر فرمود: "يا رباح! ترّب وجهك".(5)

از سلمان نيز نقل شده: "تمسّحوا بالأرض فانها بكم برّه؛(6) پيشاني خود را به زمين مماسّ كن، چون زمين مانند مادر تو است و تو را دوست دارد".

بنابراين شيعه طبق عقيدة خود بر خاك سجده مي كند و مهر نماز نيز قطعه اي از خاك است. بوسيدن مهر وجهي ندارد و دليلي بر استحباب آن نداريم. برخي از افراد كه اين كار را مي كنند، بي دليل است، البته شايد اگر مهر از تربت امام حسين (ع) باشد، به خاطر احترام به خاك قبر امام (ع) مي بوسند . شيعه هيچ گاه مهر را عبادت نمي كند و آن را خدا نمي داند تا تهمت بت پرستي بر آنان زده شود. شيعه خدا را عبادت مي كند و براي خضوع و خشوع بالاترين عضو بدن را بر خاك مي نهد و خدا را عبادت

مي كند. و در حال سجده عظمت خدا را ياد مي كند و مي گويد: "سبحان الله، سبحان ربي الاعلي و بحمده". بنابراين سجده بر خاك عين عبوديت پروردگار است و هيچ گونه بت پرستي يا خاك پرستي نيست. اگر چنين باشد، آنان كه بر فرش يا بر چيز ديگر سجده مي كنند، نيز بايد مشرك و بت پرست باشند، در حالي كه چنين نيست.

پي نوشت ها :

1 - شيخ طوسي، الخلاف، مسئلة 112 و 113.

2 - همان.

3 - همان.

4 - كنزالعمال، ج7، ص460، حديث هاي 19776 و 19777 و 19778.

5 - همان.

6 - همان.

چرا نماز يكي از بهترين راههاي عبادت خدا است؟(پ)

پرسش

چرا نماز يكي از بهترين راههاي عبادت خدا است؟(پ)

پاسخ

عبوديت و پرستش يكي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تا كنون به شكلي پرستش داشته اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند، و خداوند تنها موجودي است كه لائق پرستش است

اهل عرفان گفته اند: براي رسيدن به عرفان الهي و شناخت خود و خدا مراحلي بايد طي شود. مرحلة اوّل، شريعت است. براي پيمودن اين مرحله بايد به سراغ عبادت پروردگار رفت و با استعانت و كمك از عبادت وارد مرحلة دوم يعني طريقت شد، آن گاه از طريقت عبور كرده و به حقيقت پيوست كه پيوستن قطره به دريا است.

هر كدام از مكتب ها و آيين ها اَشكالي براي عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادت اند، حتي موجودات ديگر نيز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن مي فرمايد: "كلّ قد علم صلوته و تسبيحه؛1تمامي موجودات نماز و تسبيح خدا را مي دانند". در جاي ديگر مي فرمايد: "إنْ مِن شيء إلاّ يسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم؛2 هر موجودي با حمد، خدا را تسبيح مي گويد، ليكن شما تسبيح آنان را نمي فهميد".

جمله ذرات عالم در نهان

با تو مي گويند روزان وشبان

ماسميعيم و بصيريم وهشيم

با شما نامحرمان ما خا موشيم

گر شما سوي جمادي مي رويد

محرم جان جمادان كي شويد.

از منابع و مآخذ اسلامي به دست مي آيد كه براي رسيدن به حق و شاداب كردن روح عرفاني انسان، هيچ راهي بهتر از نماز يافت نمي شود. براي روح انسان شيفته هيچ غذايي سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زيرا

چه كسي بهتر از خداوند (كه براي رسيدن به هر هدفي، تركيب راه خاصي را مشخص فرموده است) مي تواند مَرْكب و معجوني براي رشد و ارتقاي انسان ها پديد آورد؟

آنچه زيبايي و حُسن و خير است، در نماز سفره اي است گسترده كه خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز براي بندگانش باز مي كند و بر سر اين سفره انواع و اقسام غذاهاي لذيذ وجود دارد و هر كس مطابق استعداد و تعالي خود از آن بهره مند مي شود.

هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي كه هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: "پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امكان پذير است"،4يعني علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مكتب و احياي دين هم هست

هم چنين نماز رابطه بنده با خداست و طبيعي است كه بنده آن را به جا مي آورد كه خواسته خداوند و معبود اوست و اصولاهدف اصلي از خلقت انسان بندگي است و نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است

شكل نماز هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامي در آن وجود دارد، هم تسبيح و تقديس لفظي است و هم تقديس عملي مي باشد. ركوع و سجود و تسبيح و تحميد و دعا و تكبير و سلام و خلاصه همة زيبايي ها در نماز

است. با اين همه اگر نماز به طور صحيح و كامل با حفظ شرايط و آداب خوانده شود، جلوي بسياري از مفاسد اجتماعي را مي گيرد: "إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر و لذكرالله اكبر5 نماز اگر با مقدمات و تعقيبات همراه باشد، انسان را به اوج معنويت مي رساند. اذان با آن محتواي زيبا دل را مي نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبي(ص) زيباترين جلوة عبادت و همدلي و يكرنگي و صفا و صميميت است. پيامبر(ص) فرمود: "نماز نور چشم من است.5

در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان ديني نيز تنها بخشي از آثار و حكمت هاي نماز و عبادت بيان شده است.

با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخي از آثار و حكمت ها چنين است:

1 - قرب معنوي

يكي از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشكيل مي دهد و يكي از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (6) كه حكايت گر بعد معنوي نماز و اهميت آن است، امام علي(ع) فرمود: "الصلوة قربان لكل تقي (7)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز كاري به خداوند است". در برخي از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده كه اشاره به آثار معنوي آن مي باشد.

2 - ياد خدا و آرامش رواني

در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذكري(8)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي".

يكي از نويسندگان در تفسير اين آيه مي نويسد: "روح واساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز

همان ياد خدا است. همان "ذكر اللَّه" است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است"(9) ذكر و ياد خداوند نقش تعيين كننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذكر خدا به انسان هاي نماز گذار آرامش مي دهد، "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب(10)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است".

3 - عامل باز دارنده از گناه

يكي از آثار مهم نماز جلوگير از گناه است: "إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنكر"(11). طبيعت نماز از آن جا كه انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز مي ايستد و تكبير مي گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مي شمرد... بدون شك در قلب و روح چنين انساني، جنبشي به سوي حق و حركت به سوي پاكي و جهشي به سوي تقوا پيدا مي شود..."(12)

4 - گناه زدايي

يكي از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايي است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است(13). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال كرد: اگر بر در خانه يكي از شما نهري از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزي از آلودگي و كثافت در بدن او مي ماند؟ در پاسخ عرض كردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداين آب جاري است. هر زمان كه انسان نماز مي خواند، گناهاني كه در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مي رود."(14)

5 - غفلت زدايي بزرگ ترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود

را فراموش كند. و غرق در زندگي مادي و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي كند و هشدار مي دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد... و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار باش گويد.(15)

6 - تكبر زدايي يكي از عوامل مهم تكبر زدايي نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشاني بر خاك در برابر خدا مي گذارد و خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند، از اين رو پرده هاي غرور و خودخواهي را كنار مي زند. از اين رو علي(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يكي از آثار نماز 1 - تكبر زدايي بيان نمود: "خداوند ايمان را براي پاكسازي انسان هااز شرك واجب كرده است و نماز را براي پاكسازي از كبر"(16).

7 - عامل پرورش فضائل اخلاقي

نماز روح اخلاص و خداباوري را در انسان افزايش مي دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقي است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مي برد و به ملكوت آسمان ها دعوت مي كند و با فرشتگان همصدا مي شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مي داند.

8 - همگرايي

علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار خودي نماز محسوب مي شودند، يكي از آثار مهم اجتماعي و سياسي نماز، همگرايي است، برگزاري نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مي گذارد زيرا مسلمانان

با صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسي و اجتماعي جهان آگاهي پيدا مي كنند. خطيب جمعه با بيان احكام و طرح مسايل سياسي و اجتماعي به نمازگزاران رشد سياسي مي دهد شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است كه در آموزه هاي ديني به اين دو فريضه اهميت خاصي داده شده است.(17) پيامبر اسلام(ص) فرمود: "خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده است هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روي استخفاف يا انكار ترك كند، خداوند او را پريشان مي كند و به كار او بركت نمي دهد. بدانيد نماز او قبول نمي شود، بدانيد زكات او قبول نمي شود، بدانيد حج او قبول نمي شود،..، تا از اين كار توبه كند..."(18).

9 - نفي طاغوت و ايستاگي در مقابل ستم انساني كه فقط خداوند را عبادت نمايد در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براي او حقير و كوچك مي شود و كسي نمي تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. و در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسليم فرود نمي آورد و با طاغوت كنار نمي آيد. خداوند اين مسئله را يكي از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: "و در ميان هر امتي، پيامبري را مبعوث كرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز كنيد.(19)

پي نوشت ها:

1- نور (24) آيه 41.

2- اسراء (17) آية 44.

3- غلامعلي نعيم آبادي، نماز زيباترين الگويپرستش، ص 35، به نقل از علل الشرايع، ج 2، ص 10.

4 - عنكبوت (29) آية 45.

5- بحارالانوار، ج 73، ص 141

6- -

ذاريات(51)، آيه 56.

7- نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.

8 - طه(20)، آيه 14.

9 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289.

10 - رعد(13)، آيه 28.

11- عنكبوت (29)، آيه 45.

12 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284.

13 - همان، ص 290.

14 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

15 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.

16 - نهج البلاغه، كلمات قصار 252.

17 - جمعه (62) آيه ي 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.

18 - وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.

19 - نحل (16)، آيه 36.

چرا ما كه ايراني هستيم نمي توانيم نماز و راز و نياز خود را با خداوند به زبان فارسي بيان كنيم، در حالي كه بهتر مي توانيم از آن آگاه شويم؟

پرسش

چرا ما كه ايراني هستيم نمي توانيم نماز و راز و نياز خود را با خداوند به زبان فارسي بيان كنيم، در حالي كه بهتر مي توانيم از آن آگاه شويم؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر و ديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توقيفي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي

تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي باشد. اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد. انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد. كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد. شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود با آن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند.

پي نوشت ها:

1. استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش

و پژوهشي امام خميني، 1380 ه_ . ش.

1- فلسفة روزه و نماز مسافر چيست؟ امروزه كه حمل و نقل سريع شده و مانند قديم كسي مشكل و خستگي ندارد!

پرسش

فلسفة روزه و نماز مسافر چيست؟ امروزه كه حمل و نقل سريع شده و مانند قديم كسي مشكل و خستگي ندارد!

پاسخ

از آياتي كه دربارة روزه نازل شده استفاده مي شود كه برداشته شدن روزه از مسافر، به جهت آسان گرفتن و آسايش وي بوده است. در آية 184 بقره آمده است: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضاً أو علي سفر فعدّة مِن أيّام أخر يريدالله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر؛ پس هر كس ماه رمضان در شهر و وطن خود باشد، بايد روزه بگيرد و هر كس بيمار يا مسافر باشد، در ايّام ديگر روزه بگيرد. خدا آساني را براي شما اراده كرده و مشقّت و سختي را از شما نخواسته است". نماز در مسافرت نيز در آية 101 سورة نساء بيان شده است.

اگر كسي بر خلاف اين حكم عمل كند، يعني مسافر در سفر روزه بگيرد، روزه اش صحيح نيست، به دليل رواياتي كه وارد شده است.

امام باقر(ع) فرمود: "گروهي با پيامبر در ماه مبارك رمضان در سفر بودند. پيامبر در سفر روزه نگرفت، ولي برخي از همراهان روزه گرفتند. پيامبر(ص) فرمود: "اينان تا روز قيامت از نافرمانان خواهند بود".(1)

امام صادق(ع) فرمود: "خدا تصدّق كرده بر مريض و مسافر كه روزه نگيرند. آيا پسنديده است كه صدقة خدا برگردانده شود؟!".(2)

امام صادق(ع) فرمود: "اگر فردي در سفر از روي نافرماني وعصيان روزه گرفته و بميرد، بر بدن او نماز نمي خوانم".(3)

برخي از اهل سنّت معتقدند كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب رخصت است، يعني خدا اجازه داده كه مسافر روزه اش را بخورد، ولي اگر روزه بگيرد،

صحيح است.

شيعه معتقد است كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب عزيمت است، يعني مسافر نمي تواند و نبايد روزه بگيرد. اگر روزه بگيرد، صحيح نيست و قضاي آن بعد از ماه رمضان بر او واجب است.

اما اين كه در زمان ما مسافرت ها آسان شده و در مدت كمي مسافرت هشت فرسخي انجام مي شود و هيچ خستگي در مسافر احساس نمي شود، بنابراين روزه گرفتن در مسافرت مشكل نيست، جوابش اين است: علّت و فلسفة واقعي احكام شرعي بر ما معلوم نيست. در روايات حكم شكسته خواندن نماز و روزه نگرفتن را بر سفر هشت فرسخي مبتني كرده، چه مسافر خسته شده و چه خسته نشده باشد. اگر چه آسان گرفتن بر انسان را يكي از حكمت هاي آن معرفي مي كند.

بنابراين ملاك تمام و كمال در قصر و اتمام نماز يا افطار روزه، خستگي و عدم آن نيست، گرچه نوع سفر حتي با وسايل سريع السير خسته كننده است. چون به طور طبيعي كسي كه به مسافرت مي رود و از خانه (كه محل آسايش و راحتي است) فاصله مي گيرد و از خانواده و زن و فرزندان دور مي شود، مشغله هاي ذهني و خستگي روحي و جسمي دارد، اگر چه با وسيلة راحت سفر كند.

اگر ملاك را خستگي و عدم خستگي بگيريم، چه بسا افرادي با شتر مسافرت بيست فرسخ انجام مي دهند، ولي خسته نمي شوند؛ بر عكس افرادي دو فرسخ مسافرت مي كنند و خسته و كوفته مي شوند. پس ملاك بر اساس روايات پيمودن مسافت شرعي يعني هشت فرسخ است. هر كس اين مقدار مسافت

را چه در يك روز يا در چند دقيقه بپيمايد، نمازش شكسته خواهد بود و روزه را بايد افطار كند(4) به عبارت ديگر: گرچه يكي از عوامل حكم آسان گرفتن بر بندگان است، امّا قرائن نشان مي دهد كه اين، تنها عامل نمي باشد، زيرا كسي كه با خستگي زياد به مقصد رسيده، در همان زمان كه به مقصد مي رسد، اگر قصد ده روز اقامت كند، نمازش تمام است و روزه هم در اين شرايط واجب خواهد بود. پس ملاك در سقوط روزه و قصر نماز تنها خستگي نيست.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 7، ص 124.

2. همان.

3. همان، ص 125.

4. تفسير الميزان، ج 2، ذيل اية 184 بقره، ص 11.

چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربي بخوانيم، وقتي كه معناي آن را به خوبي نمي فهميم؟

پرسش

چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربي بخوانيم، وقتي كه معناي آن را به خوبي نمي فهميم؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر وديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان

فارسي معادل معناي الله نمي باشد. .

اگر چه با توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد .

انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد .كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد.

شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود باآن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند.

پي نوشت ها:

1_ استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380 ه_ . ش.

چرا بايد نماز را در زمان هاي مقرّر خواند، چرا تعداد ركعات متفاوت است؟

پرسش

چرا بايد نماز را در زمان هاي

مقرّر خواند، چرا تعداد ركعات متفاوت است؟

پاسخ

يكي از مسلّمات اسلامي اين است كه احكام شرعي تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعي است، يعني هر امر شرعي به علت مصلحت ضروري است و هر نهي شرعي ناشي از مفسده اي است كه بايد ترك شود. خدا براي اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعي كه سعادت او در آن است برساند، اموري را واجب يا مستحب كرده است و براي اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره اي كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهي.

مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت ها به گونه اي است كه اگر عقل انسان به آن ها آگاه گردد، همان حكم را مي كند كه شرع كرده است.(1) منتهي عقل انسان قادر به كشف همه ملاكات احكام الهي نيست. به ديگر سخن: عقل انسان حكم كلي را (كه هر حكم الهي و شرعي داراي ملاكي است) درك مي كند، ولي در همه موارد حكم جزئي را كه در فلان مورد مثلاً ملاك واقعي چيست، نمي تواند درك كند، يعني مي داند آن حكم فلسفه اي دارد، ولي نمي داند آن فلسفه چيست و چون شرع دستور داده، آن را تعبداً مي پذيرد مي دانيم كه وضو مصلح دارد و از شرايط نماز است، ولي نمي دانيم فلسفه واقعي مسح سر در وضو چيست.

نكته ديگر در باب احكام الهي اين است كه وقتي انسان به مصالح و ثواب اعمالش مي رسد كه آن را به قصد قربت يعني قربة الي اللَّه به جا آورده باشد وگرنه به آثار و بركات آن نايل نمي گردد، مثلاً كسي كه خمس

پرداخت مي كند يا نماز مي خواند، بايد به نيّت قربة الي اللَّه باشد. اگر خداي نكرده از باب رياكاري باشد، مورد قبول نيست و ثوابي ندارد.

ذكر اين مقدمه براي اين است كه به طور كلي در تمام موارد احكام بدانيم كه هر حكمي حكمتي دارد گرچه ممكن است بر اثر كمي اطلاع و عدم احاطه بر تمام مسايل نتوانيم آن را كشف كنيم، ولي بايد تعبداً آن را بپذيريم. قرآن مي فرمايد: "(اي پيامبر) از تو از روح مي پرسند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را جز اندكي از دانش نداده اند".(2)

اصولاً معلوم نبودن فلسفه احكام در برخي موارد فقط به خاطر اين است كه آدم هاي متعبد و پذيراي امر الهي از آدم هاي متكبّر و صاحب نخوت شناخته شوند حضرت علي(ع) مي فرمايد: "و لكنّ اللَّه سبحانه ابتلي خلقَه ببعض ما يجهلون اصله...؛ خداوند بعضي از دستورهايي را به بشر مي دهد كه ريشه و فلسفه اش براي بشر معلوم نيست، تا اين كه حالت تسليم در مردم پيدا شود و خوب ها از بدها تميز داده شوند، و اطاعت كنندگان از معصيت كاران شناخته گردند".(3)

در عين حال در برخي روايات اشاره هايي بر نحوه تشريع تعداد ركعات نماز شده است.

در مورد نمازهاي پنج گانه در برخي روايات آمده است هر يك از نمازهاي پنج گانه را ابتدا دو ركعتي بود است، يعني از طرف خدا پنج نماز دو ركعتي در پنج نوبت واجب شده بود، و رسول خدا(ص) براي مصالحي به هر يك از نمازهاي ظهر و عصر و عشا دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت اضافه نمود و نماز صبح را بنا به مصالح ديگر

به حال خود باقي گذاشت، و خداوند اين افزايش را پذيرفت. به آن چه خدا واجب كرده "ما فرض اللَّه" و به آن چه پيامبر(ص) اضافه نموده "ما فرض النّبي" گفته مي شود.

در بعضي از روايات آمده است كه اضافه نمودن رسول اللَّه(ص) بر نمازها از باب شكر و تشكر از خدا بوده است و علت اين كه حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود، اين است كه وقت نماز صبح موقع جا به جا شدن ملائكه هاي شب با ملاكه هاي روز مي باشد و هر دو گروه از فرشتگان شاهد نماز صبح رسول اللَّه (ص) بوده اند و به خاطر اين كه وقت تعويض پست فرشتگان به تأخير نيفتد، حضرت به نماز صبح چيزي نيفزود.(4) البته براي پذيرش قطعي مضمون اين روايت و امثال آن بايد صحت و سقم سند اين روايت ها بررسي شود تا معلوم شود كه رواياتي قطعي هستند.

اين بود آن چه در حكمت اختلاف ركعت هاي نمازهاي يوميه در روايات آمده است، و ما از فلسفه واقعي آن اطلاعي نداريم.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 52.

2. اسراء (17) آيه 85.

3. علل الشرايع، ج 4، ص 324.

چرا بايد مردان نماز صبح و مغرب و عشا را با صدا بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته به جا آورند؟

پرسش

چرا بايد مردان نماز صبح و مغرب و عشا را با صدا بخوانند و نماز ظهر و عصر را آهسته به جا آورند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها را پذيرفته ايم، و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن ها اطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم. مثلاً ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور، فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و...، پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مراجعه مي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم، لكن نمي توان آن را علت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست. به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند، اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود، نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان

بر او اقتدا كردند. خداوند براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند.

دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود، ولي چون كسي بر پيامبر (ص) اقتدا نكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي از فرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند... .(1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد. همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند، ولي تعدادي از فقها مانند سيد مرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهر كرده اند نه وجوب آن.

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و

عشاء و صبح هوا تاريك است بلند خوانده مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد. بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است(2).

پي نوشت ها:

1. صدوق، علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18.

2. آيت الله حكيم، مستمسك العروه الوثقي، ج 6، ص 198، با تلخيص.

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پرسش

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها راپذيرفته ايم ,و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن هااطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم . مثلا ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور, فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و..., پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مراجعه مي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم , لكن نمي توان آن راعلت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست . به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند, اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود, نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان بر او اقتدا كردند.

خداوند براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند. دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود, ولي چون كسي بر پيامبر (ص) اقتدا نكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي ازفرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند.... (1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد.همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنا براين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند, ولي تعدادي از فقها مانند سيدمرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهركرده اند نه وجوب آن .

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح هوا تاريك است

بلند خوانده مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد . بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است (2).

پاورقي

1- صدوق , علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18

2- الله حكيم , مستمسك العروة الوثقي , ج 6 ص 198با تلخيص

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پرسش

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پاسخ

نماز ظهر روز جمعه دو ركعت نمي باشد، بلكه در روز جمعه ، مكلف مي تواند نماز جمعه بخواند كه دو ركعت مي باشد. وجوب نماز جمعه، تخييري است، يعني مكلف هر يك از نماز ظهر چهار ركعتي يا نماز جمعه دو ركعتي را به جا آورد، كفايت مي كند در روايت آمده است كه دو خطب? نماز جمعه به جاي دو ركعت حساب مي شود.

پاورقي:

1 - توضيح المسائل مراجع، ج 1 . ص 871، مسأله 1.

1- فلسفة سر گذاشتن بر مهر چيست؟

پرسش

فلسفة سر گذاشتن بر مهر چيست؟

پاسخ

علت اين مطلب رواياتي است كه وارد شده است.

امام صادق (ع) فرمود: "لا تسجد الا علي الارض أو ما أنبتته الأرض القطن و الكتّان؛ سجده نكن مگر بر زمين يا بر آنچه از زمين مي رويد مگر پنبه و كتان".(1)

زراره از امام باقر (ع) سؤال كرد كه آيا مي توان بر قير سجده كرد؟ حضرت فرمود: "نه و بر لباس و پشم و ميوه هاي خوردني و معدني ها و بر اجزاي حيوان و بر پر پرندگان نيز سجده كردن جائز نيست".(2)

رافع بن ابي رافع از پيامبر (ص) نقل مي كند كه حضرت فرمود: "نمازتان كامل و صحيح نمي شود مگر اين كه در سجده پيشاني را بر زمين بنهيد".(3)

شيخ طوسي نقل مي كند: اجماع فقهاي شيعه سجده كردن بر زمين است. احتياط نيز همين است كه بر زمين سجده شود، ولي اهل سنت سجده بر پنبه و كتان و مو و پشم را اجازه مي دهند، ولي نظر آنان بر خلاف احتياط و مخالف رواياتي است كه از طريق اهل بيت و از پيامبر وارد شده است.

از اين رو شيعه براساس روايات و احتياط، سجده بر خاك و سنگ و آنچه از زمين مي رويد مانند چوب و برگ را جائز مي داند و سجده بر معادن و پوشيدني ها و خوردني ها را كه زمين بر آنها صدق نمي كند جائز نمي داند اما اهل سنت سجده بر فرش و هر چيز ديگر را جائز مي دانند. البته بعضي از آنان مي گويند اگر انسان روي زمين نماز مي خواند، بايد بر زمين سجده كند و

اگر بر فرش ايستاده، بر همان سجده كند.

آنان فرش و قالي و موكت را زمين مي دانند، ولي نمي توان پذيرفت قالي و موكت زمين است، ثانياً سجده بر غير زمين خلاف احتياط است، همان طور كه شيخ طوسي بيان فرمود.

البته در كتاب هاي روايي اهل سنت نيز رواياتي دربارة سجده بر خاك وارد شده است.

از جمله:

ام سلمه از پيامبر (ص) نقل مي كند كه خطاب به شخصي فرمود : "يا أفلح! ترّب وجهك ؛ (4) اي افلح! صورتت را به خاك بمال".

باز از ام سلمه نقل شده كه پيامبر فرمود: "يا رباح! ترّب وجهك".(5)

از سلمان نيز نقل شده: "تمسّحوا بالأرض فانها بكم برّه؛(6) پيشاني خود را به زمين مماسّ كن، چون زمين مانند مادر تو است و تو را دوست دارد".

بنابراين شيعه طبق عقيدة خود بر خاك سجده مي كند و مهر نماز نيز قطعه اي از خاك است. بوسيدن مهر وجهي ندارد و دليلي بر استحباب آن نداريم. برخي از افراد كه اين كار را مي كنند، بي دليل است، البته شايد اگر مهر از تربت امام حسين (ع) باشد، به خاطر احترام به خاك قبر امام (ع) مي بوسند . شيعه هيچ گاه مهر را عبادت نمي كند و آن را خدا نمي داند تا تهمت بت پرستي بر آنان زده شود. شيعه خدا را عبادت مي كند و براي خضوع و خشوع بالاترين عضو بدن را بر خاك مي نهد و خدا را عبادت مي كند. و در حال سجده عظمت خدا را ياد مي كند و مي گويد: "سبحان الله، سبحان ربي الاعلي و بحمده". بنابراين سجده بر خاك عين

عبوديت پروردگار است و هيچ گونه بت پرستي يا خاك پرستي نيست. اگر چنين باشد، آنان كه بر فرش يا بر چيز ديگر سجده مي كنند، نيز بايد مشرك و بت پرست باشند، در حالي كه چنين نيست.

پي نوشت ها :

1 - شيخ طوسي، الخلاف، مسئلة 112 و 113.

2 - همان.

3 - همان.

4 - كنزالعمال، ج7، ص460، حديث هاي 19776 و 19777 و 19778.

5 - همان.

6 - همان.

چرا در دورة ماهيانه ، زن يا دختر اجازة خواندن نماز ندارند و نجس خوانده مي شوند؟

پرسش

چرا در دورة ماهيانه ، زن يا دختر اجازة خواندن نماز ندارند و نجس خوانده مي شوند؟

پاسخ

دورة ماهانة زنان و ايام عادت ماهيانه و حيض شدن گرچه نشانة سلامت زن مي باشد، ولي زن در آن ايام دچار نوعي نقاهت و بيماري و ضعف جسماني و كمردرد مي شود. از طرفي در صورت شستشوي آن عضو و تماس آب با آن امكان آلودگي دارد، از اين رو زنان در آن ايام شرايط صحت نماز را دارا نمي باشند، چون نجاست و آلودگي اعضاي تناسلي زن از يك طرف به اضافه كسالت و بيماري او باعث شده كه خدا در حق آنان لطف كرده و نماز را از آنان برداشته است.

اين حكم نقص و عيبي بر زن نيست،(1) با اين حال مستحب است زن در ايام عادت ماهيانه در مواقع نماز در سجاده بنشيند و مشغول دعا و ذكر باشد.(2)

توضيح : بدن زن در حال حيض نجس نيست، فقط آنجا كه آلوده به خون يا نجاسات است، نجس است. بنابراين ، خون حيض نجس است، همان گونه كه خون ساير اعضاي بدن نجس مي باشد.

پي نوشت ها :

1 - تفسير نمونه ، ج2، ذيل آية 222 بقره؛ علل الشرايع ، ج1، ص 337؛ اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج13، ص 143.

2 - توضيح المسائل مراجع، ج1، مسئلة 476.؟

چرا نماز و روزه انساني را كه فوت شده است مي شود با پول خريد؟ آيا در آخرت نيز به پول دنيوي نياز است؟

پرسش

چرا نماز و روزه انساني را كه فوت شده است مي شود با پول خريد؟ آيا در آخرت نيز به پول دنيوي نياز است؟

پاسخ

در عبادت هايي مانند نماز و روزه چند چيز وجود دارد كه يكي از آنها رفع تكليف

است ، اما هدف اساسي تر عبادات راز و نياز با خداوند و استفاده از بركات و آثار آن مانند پشت و شوي انسان از گناهان در چندين نوبت در شبانه روز و در نتيجه قرب به خداوند است.

اين آثار و بركات براي كسي به دست مي آيد كه در دنيا به آنها اقدام كرده و از نتايج آن بهره مند شده باشد، اما از آنجا كه لطف الهي گسترده است و حتي بعد از فوت شامل حال انسان ها مي گردد، در مورد كسي كه نماز و روزه از او به جهت بيماري يا قصور و مانند آن فوت شده است، مي توانند بستگان براي او قضا كنند يا كسي را اجير نمايد تا براي ميت قضا به جا آورد، تا قدري از گرفتاري ها ي او در عالم برزخ و آخرت كاسته شود، مانند بدهكاري مالي كه به افراد دارد و تا آنها را به صاحبان شان ندهد، ميت در عذاب و گرفتاري است. پس انجام نماز و روزه ها نوعي بدهكاري است كه بايد انجام شود.

پولي كه به اجير داده مي شود، در مقابل زحمات او است ، نه در مقابل نماز و روزه تا با پول معاوضه شود. بديهي است اگر اجير پول را دريافت كند، ولي نماز و روزه هاي ميت را انجام ندهد، ميت از عهده تكليف خارج نشده

و بري الذمّه نمي شود.

قضاي عبادات در مورد كسي كه اعتقاد و باور به دين و احكام ديني داشته و از روي قصور يا بيماري و مسافرت و يا ناقص بودن عبادات براي او قضا به جا آورده شود، اما كسي كه اعتقادي به دين و احكام آن نداشته و نماز و روزه را به جهت بي اعتقادي به آن ترك كرده باشد، خواندن نماز و روزه ها براي او سودي نخواهد بخشيد.

چرا طرح فيزيكي و لفظي نماز به اين صورت درآمده، چه كسي اين طرح را داده، آيا از طرف خدا بوده يا اين كه پيامبر اين طرح را داده است؟ آيا مي شود براي نماز فرادا سبك نماز را عوض كرد؟

پرسش

چرا طرح فيزيكي و لفظي نماز به اين صورت درآمده، چه كسي اين طرح را داده، آيا از طرف خدا بوده يا اين كه پيامبر اين طرح را داده است؟ آيا مي شود براي نماز فرادا سبك نماز را عوض كرد؟

پاسخ

عبوديت و پرستش يكي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تا كنون به شكلي پرستش داشته اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند، امّا سخن در نحوة پرستش است.

آيا پرستش به اين شكل كه در اسلام به عنوان نماز است، زيباترين شكل پرستش است يا شكل ديگري بهتر است؟

بايد ببينيم چه شكلي از پرستش و عبادت بهترين است، تا آن را انتخاب كنيم و انجام بدهيم؟

هر كدام از مكتب ها و آيين ها اَشكالي براي عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادت اند، حتي موجودات ديگر نيز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن مي فرمايد: "كلّ قد علم صلوته و تسبيحه؛(1)تمامي موجودات نماز و تسبيح خدا را مي دانند". در جاي ديگر مي فرمايد: "إنْ مِن شيء إلاّ يسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم؛(2) هر موجودي با حمد، خدا را تسبيح مي گويد، ليكن شما تسبيح آنان را نمي فهميد".

از منابع و مآخذ اسلامي به دست مي آيد كه براي رسيدن به حق و شاداب كردن روح عرفاني انسان، هيچ راهي بهتر از نماز يافت نمي شود. براي روح انسان شيفته، هيچ غذايي سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زيرا چه كسي بهتر از خداوند (كه براي رسيدن به هر هدفي، تركيب راه خاصي را مشخص فرموده است) مي تواند

مَرْكب و معجوني براي رشد و ارتقاي انسان ها پديد آورد؟

با مروري بر آيات و روايات در مي يابيم كه اين معجون شفا بخش نماز است كه اسلام آن را وسيلة تقرّب به خدا مي داند (الصلوة قربان كل تقيّ).(3)

در فرهنگ اسلامي تعيين كردن و مشخص نمودن شكل عبادت، با شارع مقدس است و كسي نمي تواند عبادتي اختراع كند. پيامبر (ص) فرمود: "صلّوا كما رأيتموني اصلّي؛(4) همان طور كه نماز مي خوانم شما هم نماز بخوانيد". شكل نماز را پيامبر در شب معراج توسط پروردگار آموخته و به مسلمانان دستور داده، از اين رو شكل نماز به دستور خدا و خواستة او است و اختراع پيامبر يا ديگري نيست. ابن عباس مي گويد: خدمت پيامبر (ص) بودم، فردي به نام عمرو بن حارث به حضرت عرض كرد: تو ما را به نماز و زكات امر كردي، آيا اين دستورها از طرف خودت بود يا از طرف پروردگارت؟ حضرت جواب داد: همة اين دستورها از طرف پروردگارم است. من فقط پيام الهي را به شما مي رسانم.(5)

اگر كسي وِرْد و دعايي را به عنوان عبادت پديد آورد، از مصاديق روشن بدعت و تشريع است كه كار حرامي است، زيرا امور عبادي را همان گونه كه از طرف شارع مقدّس بيان شده است، بايد انجام داد، نه كمتر و نه بيشتر.

آنچه زيبايي و حُسن و خير است، در سفرة نماز است كه خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز براي بندگانش باز مي كند و بر سر اين سفره انواع و اقسام غذاهاي لذيذ وجود دارد و هر كس مطابق ذوق و سليقة خود از آن

بهره مند مي شود.

هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي كه هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: "پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امكان پذير است"،(6)يعني علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مكتب و احياي دين هم هست.

هم چنين نماز رابطه بنده با خداست و طبيعي است كه بنده بايد آن را به جا آورد كه خواسته خداوند و معبود اوست . اصولاهدف اصلي از خلقت انسان بندگي است. نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است و اگر قرار باشد كه هر انساني طبق خواسته خود عمل نمايد (نه آن چيزي كه خداوند از او خواسته) اين ديگر بندگي خداوند نمي شود، بلكه بندگي خود و عمل طبق خواسته خود است.

شكل نماز هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامي در آن وجود دارد، هم تسبيح و تقديس لفظي است و هم تقديس عملي مي باشد. ركوع و سجود و تسبيح و تحميد و دعا و تكبير و سلام و خلاصه همة زيبايي ها در نماز است. با اين همه اگر نماز به طور صحيح و كامل با حفظ شرايط و آداب خوانده شود، جلوي بسياري از مفاسد اجتماعي را مي گيرد: "إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر و لذكرالله اكبر".(7) نماز اگر با مقدمات و تعقيبات همراه باشد، انسان

را به اوج معنويت مي رساند. اذان با آن محتواي زيبا دل را مي نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبي(ص) زيباترين جلوة عبادت و همدلي و يكرنگي و صفا و صميميت است. پيامبر(ص) فرمود: "نماز نور چشم من است".(8)

پي نوشت ها :

1 . نور (24) آيه 41.

2 . اسراء (17) آية 44.

3 . بحارالانوار، ج 78، ص 203.

4 . همان ، ج 82، ص 279.

5 . همان، ج37، ص 174؛ جعفر سبحاني ، فروغ ابديت، ج1، ص 384.

6 . غلامعلي نعيم آبادي، نماز زيباترين الگويپرستش، ص 35، به نقل از علل الشرايع، ج 2، ص 10.

7 . عنكبوت (29) آية 45.

8 . بحارالانوار، ج 73، ص 141.

چرا در نماز مرد نبايد طلا و لباس طلا بافت بپوشد، ولي براي زن اشكالي ندارد؟

پرسش

چرا در نماز مرد نبايد طلا و لباس طلا بافت بپوشد، ولي براي زن اشكالي ندارد؟

پاسخ

دليل بر حرمت استفاده مردان از طلا رواياتي است از پيامبر (ص)، به چند نمونه آن ها اشاره مي كنيم:

1 - پيامبر به علي (ع) فرمود: "لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ از انگشتر طلا پرهيز كن ، زيرا زينت تو در آخرت خواهد بود".(1)

2 - امام باقر (ع) فرمود: پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود: براي تو دوست دارم آن چه را كه براي خود دوست دارم و نمي پسندم براي تو آن چه را كه براي خود نمي پسندم. اي علي ! انگشتر طلا به دست نكن، آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(2)

3 - از امام باقر (ع) درباره استفاده از انگشتر طلا پرسيدند، حضرت فرمود: "نبايد مردان آن را به دست كنند".(3)

4 - در حديث ديگر پيامبر از هفت چيز نهي كرد. يكي انگشتر طلا بود.(4)

از روايات استفاده مي شود استفاده از انگشتر طلا براي مرد جايز نيست و توسط نبي (ص) منع شده است.

استفاده طلا براي مرد آثار بد روحي و اجتماعي دارد. اگر مردان انگشتر طلا به دست كنند، روحية تكبر به وجود مي آيد و رواج تجمل گرايي در جامعه مي شود. هم چنين زيور و زينت از حالات زنانه محسوب مي شود و با روحيات مردانگي چندان تناسب ندارد. اين مسئله در مورد پوشش مخصوص زنان و مردان وجود دارد، يعني پوشيدن لباس مخصوص زنان براي مردان جايز نيست.

رسيدن به مرحلة عبوديت پروردگار كه مقصود اسلام است، با اين گونه روحيات سازش ندارد.

بايد توجه داشت كه استفاده از زينت طلا

مطلقاً بر مرد حرام است ، چه در نماز و چه غير نماز، ولي براي زنان ( كه مظهر جمال و زيبايي ظاهري بايد باشند) اشكالي ندارد، همان طور كه مردان و زنان بايد مظهر جمال و زيبايي و كمالات معنوي و روحي باشند.

پي نوشت ها :

1 - وسائل الشيعه، ج3، ص 299.

2 - وسائل الشيعه، ج3، ص 299، ص 300.

3 - همان.

4 - همان.

5 - همان، ص 301.

آيا اشكال دارد كه نماز را به زبان فارسي بخوانيم؟ چرا؟

پرسش

آيا اشكال دارد كǠنماز را به زبان فارسي بخوانيم؟ چرا؟

پاسخ

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و كلماتي كه پيامبر وديگر مسلمانان صدر اسلام مي خواندند دلائل مختلفي دارد كه به برخي ازآن ها اشاره مي كنيم.

اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.

با توجه به اين كه روح عبادت بر تسليم و تعبد است طبعا انساني كه مي خواهد عبادت خدا كند آن چيزي را انجام مي دهد كه خداوند خواسته است وبر طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف ديني به اين شكل واجب شده . اگر چه انسان مي تواند در غير اوقات نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.

دوم: جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

سوم: قرائت و اذكار ديگري كه در نماز است به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي توان همان مفاهيمي كه در اذكار نماز است به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود . چه بسا برخي از كلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.(1)

به عنوان مثال از سوره حمد نام مي بريم كه هيچ ترجمه اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي تنها كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي باشد. .

اگر چه با

توجه به اسبابي كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربي خوانده شود اما اين بدان معني نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد .

انسان مي تواند با هر زباني كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز كند و درد ها و نياز هاي خود را با او در ميان گذارد .حتي در قنوت نماز كه قسمت خواستن حاجت ها است به فتواي مراجع انسان مي تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد. البته در اديان ديگر متاسفانه چيزي به صورت نماز ما مسلمانان وجود ندارد .كه امر واجب و لازم باشد و آنچه آنها انجام مي دهند در حد همان دعاهائي است كه ما علاوه بر نماز آنها را نيز داشته و هر كسي مي تواند با زبان خود سخن بگويد.

شايد يكي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالي در اديان ديگر ما اثري از آن نمي بينيم وچه بسا اگر به همان صورت خود كه پيامبران گفته بودند عمل مي كردند و به خواست خود باآن برخورد نمي كردند(همان گونه در سوال و پيشنهاد شما ذكر شده) آن ها نيز چيزي به عنوان نماز مي داشتند

پي نوشت ها:

1 - استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380 ه' ش.

چرا نماز در مسافرت به صورت شكسته خوانده مي شود؟

پرسش

چرا نماز در مسافرت به صورت شكسته خوانده مي شود؟

پاسخ

شكسته شدن نماز مسافر (قصر نماز) مانند بسياري از احكام و مسايل است كه تمام علت و حكمت هاي آن براي ما مشخص نيست. راحت بودن در سفر تنها مي تواند يكي از حكمت هاي آن باشد.

بر اساس روايات شكسته شدن نمازهاي چها ركعتي در سفر هديه اي است براي مسافر، چرا كه معمولاً مسافر با كمبود وقت مواجه مي شود و غالباً سفر موجب خستگي مي گردد حتي در سفرهاي امروزي انسان احساس خستگي مي كند، به ويژه مسافرت هايي كه با مشغله هاي بسيار همراه است. پس غالباً مسافرت خستگي را به دنبال دارد، گرچه ممكن است در يك مسافرت انسان احساس خستگي نكند، ليكن موردهاي نادر تأثير در مسئله ندارد، زيرا حكم براي عموم وضع شده است. شرع انور اسلام با صدور حكم شكسته شدن نماز مسافر خواسته است تخفيفي براي مسلمانان مسافر قائل شود.

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پرسش

چرا بايد نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند خواند و نماز ظهر و عصر را آهسته خواند؟

پاسخ

فلسفه و حكمت بيشتر احكام و مقرارت اسلام براي ما مشخص نيست و تنها از باب تعبّد آن ها راپذيرفته ايم ,و چون خداوند متعال و نبي گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند يقين داريم تمام دستورات آن ها مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است ;از اين رو با جان و دل از آن هااطاعت مي كنيم اگر چه علت گفتارشان را ندانيم . مثلا ما از دستورات دكتر كه مي گويد: فلان دارو را بخور, فلان آمپول را تزريق كن و از خوردن فلان غذا خودداري كن و..., پيروي مي كنيم با اين كه نمي دانيم خاصيت فلان دارو و آمپول چيست ؟

جهر و اخفات در نماز نيز تعبدي است و ما فلسفه آن را به طور كامل نمي دانيم . البته وقتي به روايات مراجعه مي كنيم به اشاراتي ازناحيه ائمه معصومين (ع) و شخص پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كنيم , لكن نمي توان آن راعلت حقيقي و فلسفه واقعي جهر و اخفات دانست . به اين معنا كه تمام فلسفه و حكمت در آن خلاصه شود و چيز ديگري نباشد.

محمد بن حمران يا محمد با عمران از امام صادق عليه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضي نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض ديگر پرسيد. حضرت فرمود: وقتي كه پيامبر (ص) را به آسمان بردند, اولين نمازي كه خداوند بر او واجب نمود, نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان بر او اقتدا كردند.

خداوند براي اين كه عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائكه نشان دهد به پيامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند. دومين نمازي كه بر او واجب نمود نماز عصر بود, ولي چون كسي بر پيامبر (ص) اقتدا نكرده بوده دستور رسيد كه آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همين طور عشا را بر او واجب نمود و گروهي ازفرشتگان نيز به او اقتدا كردند. باز دستور رسيد كه بلند بخواند و سپس وقتي به زمين رسيد موقع صبح بود و براي اين كه عظمت نماز صبح را براي مردم تبيين كند به پيامبر (ص) امر فرمودند كه حمد و سوره را بلندبخواند.... (1)

درمورد خانم ها مي تواند به جهت حرمت ايشان و نرسيدن صدا به نامحرمان اين حكم برداشته شده باشد و ديگر بر آن ها واجب نباشد.همان گونه كه در برخي احكام ديگر نماز غير از بلند و آهسته خواندن برخي اختلافات جزئي وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردي جداگانه است.

بنا براين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح بر اساس روايات است كه فقهاي عظام به آن ها استدلال كرده اند و مشهور علما بر اين عقيده اند, ولي تعدادي از فقها مانند سيدمرتضي به واجب نبودن قرائت جهريه(بلند خواندن) فتوا داده اند و برخي از علما نيز به اين حكم گرايش دارند و آن روايات صحيح را نيز حمل بر استحباب جهركرده اند نه وجوب آن .

برخي براي وجوب جهر چنين گفته اند كه چون در نمازهاي مغرب و عشاء و صبح هوا تاريك است

بلند خوانده مي شود تا كساني كه در مسجد يا اتاق عبور مي كنند بفهمند كه كسي اين جا است و نماز مي خواند و نيز گفته اند به اين جهت نماز را بلندمي خوانند تا ديگران ساكت بشوند, اما اين سخنان نمي تواند چندان موجه و پذيرفته باشد . بنابراين بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاي صبح و مغرب وعشاء وجه كاملا مشخصي ندارد و صرف تعبد است (2).

پاورقي

1- صدوق , علل الشرائع , ج 2 ص 17و 18

2- الله حكيم , مستمسك العروة الوثقي , ج 6 ص 198با تلخيص

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پرسش

چرا نماز ظهر روز جمعه دو ركعت است، در حالي كه روز هاي ديگر نماز ظهر چهار ركعت مي باشد؟

پاسخ

نماز ظهر روز جمعه دو ركعت نمي باشد، بلكه در روز جمعه ، مكلف مي تواند نماز جمعه بخواند كه دو ركعت مي باشد. وجوب نماز جمعه، تخييري است، يعني مكلف هر يك از نماز ظهر چهار ركعتي يا نماز جمعه دو ركعتي را به جا آورد، كفايت مي كند در روايت آمده است كه دو خطب? نماز جمعه به جاي دو ركعت حساب مي شود.

پاورقي:

1 - توضيح المسائل مراجع، ج 1 . ص 871، مسأله 1.

1- چرا نماز ميت وضو ندارد؟

پرسش

چرا نماز ميت وضو ندارد؟

پاسخ

نماز خواندن بر ميت و نحو? اجراي آن يك امر عبادي و تعبدي است. در امور تعبدي ما تابع دليل و حجّت شرعي هستيم. چون در مورد نماز دستوري از طرف شارع مقدس مبني بر وضو و طهارت نداريم، لزومي ندارد با وضو يا غسل يا تيمم باشيم. در توضيح المسائل مراجع آمده است: "كسي كه مي خواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمم باشد و لازم نيست بدن يا لباس او پاك باشد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهايي را كه در نماز هاي ديگر لازم است رعايت كند".(1)

در عين حال به نظر مي رسد برخي تفاوت ها بين نماز ميت و ديگر نماز ها وجود دارد، از جمله اين كه :

اگر چه نماز ميت يك امر واجب و به عنوان نماز به شمار مي آيد، ولي يك نحوه دعا و درخواست از خدا است، از اين جهت وضو لازم ندارد، زيرا اگردر كلمات آن دقت كنيم، اين معنا به خوبي استفاده مي شود.

در تكبير اوّل؛ شهادت و گواهي به وحدانيت خدا و گواهي به رسالت پيامبرش مطرح است.

در تكبير دوّم؛ دعا كردن و درخواستِ سلام و درود براي پيامبران است.

در تكبير سوّم؛ دعا كردن و درخواست آمرزش براي تمامي زنان و مردان مؤمن است.

در تكبير چهارم؛ دعا و استغفار براي ميت است. (2)

پي نوشت:

1 - توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئل? 596.

2 - وسائل الشيعه، ج 2، ص 763، باب 2، از ابواب صلاة الجنازة.

سؤال : چرا سور? توبه با بسم الله آغاز نمي گردد؟

پاسخ: تاريخچة كوتاهي از

شأن نزول اين سوره:

از آخرين سوره هايي است كه بر پيامبر(ص) در مدينه منوّره نازل گرديد كه داراي يكصد و بيست و نه آيه مي باشد. [علما و مفسران] آغاز نزول آن را در سال نهم هجرت مي دانند.

مطالعة سورة برائت نشان مي دهد كه قسمتي از آن پيش از جنگ تبوك، قسمتي هنگام آمادگي براي جنگ، و بخش ديگري پس از بازگشت از جنگ نازل شده است.

آغاز اين سوره تا آيه بيست و هشتم، پيش از فرا رسيدن مراسم حجّ نازل گرديده است. آيات آغازين سوره، دربارة وضع مشركان و بت پرستان آن زمان بود. اين سوره در مراسم حجّ، توسّط اميرالمؤمنين(ع) به مردم ابلاغ شد.(1)

امّا سؤال شما را با دو نظريه پاسخ مي دهيم:

نظريه اوّل: پاسخ از چگونگي شروع سوره فهميده مي شود، زيرا سوره با اعلان جنگ به دشمنان و اظهار بيزاري و پيش گرفتن يك روش سخت در مقابل آنان آغاز شده و روشنگر خشم خداوند نسبت به اين گروه است. از اين رو شروع سوره با "بسم الله الرّحمن الرّحيم" كه نشانة دوستي و محبّت و بيان كنندة صفت رحمانيّت و رحيميّت خدا است، تناسبي ندارد.(2)

اين موضوع در روايتي از حضرت علي(ع) نقل شده است. مرحوم طبرسي در تفسير مجمع البيان از اميرمؤمنان نقل مي كند: "اين كه "بسم الله الرّحمن الرّحيم" بر سر سورة برائت (توبه) نازل نشده، به اين جهت است كه "بسم الله" براي رحمت و امنيّت و امان مي باشد، در حالي كه سورة توبه به خاطر عدم امنيّت و جهاد با كفّار و بت پرستان نازل شده است".(3)

نظريّه دوم: گروهي از مفسّران معتقدند سوره توبه

دنباله سوره انفال مي باشد، زيرا در سورة انفال دربارة پيمان ها سخن گفته شده، ولي سوره توبه در مورد الغاي پيمان ها توسط پيمان شكنان بحث كرده، از اين رو "بسم الله" ميان اين دو سوره ذكر نشده است، چون در حقيقت يك سوره اند.

روايتي را مرحوم طبرسي از امام صادق(ع) در اين خصوص نقل مي كند: "ألانفال والبراءة واحدٌ؛ انفال و توبه به منزلة يك سوره مي باشد".(4)

نظريه اي كه مشهور است، نظريه اوّل است.

پي نوشت:

1 - آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 7، ص 271.

2 - همان، ص 273.

3 - مرحوم فضل بن حسن طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 6 - 5، ص 2، چاپ تهران.

4 - مجمع البيان، ج 6 - 5، ذيل سوره برائت، ص 1.

چرا نماز واجب در پنج نوبت خوانده مي شود؟

پرسش

چرا نماز واجب در پنج نوبت خوانده مي شود؟

پاسخ

با توجه به اين كه قانون گذار دين اسلام، خداوند حكيم و عالم است و هيچ دستوري را بدون علت و حكمت صادر نمي كند، به طور يقين پي مي بريم كه همه احكام اسلام داراي حكمت و علت است، گرچه ما به علت نقص علم و عقل مان نتوانيم فلسفه يك يك احكام را كشف كنيم. تعداد ركعات نماز و تفاوت ركعات در شبانه روز و حركات و سكنات نماز و بسياري از احكام دين اسلام، همين گونه است. در عين حال در برخي روايات، حكمت هاي خاصي براي برخي از احكام و عبادات، از جمله تعداد دفعات نماز در ينج نوبت بيان شده است.

بنابراين در پاسخ مي توان گفت: انسان براي رسيدن به كمال و خوشبختي آفريده شده است و سرلوحه سعادت او توحيد و ياد خدا است و در بين عبادات نماز بيش از همه انسان را به خدا متوجه مي كند و وي را به ياد خدا مي اندازد.

اصولاً از منظر قرآن كريم نماز را به خاطر ذكر و ياد خدا بايد خواند: "أقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من به پا دار".(1) از سوي ديگر كارهاي روزانه و مشغله هاي مداوم و وسوسه هاي شيطان و خواهش هاي نفساني، آدمي را از ياد خدا غافل مي كند. براي زدودن غفلت هاي مداوم خداي مهربان نمازهاي شبانه روز را در وقت هاي مختلف واجب گردانيد. نماز در پنج نوبت هم گناهان را مي شويد و هم حال غفلت را به حال ذكر و ياد خدا مبدّل مي كند و انسان ها را در زمان هاي مختلف به ياد خداوند مي اندازد و دل رامتوجّه او مي كند.

امير مؤمنان(ع) همواره

يارانش را به نماز توصيه كرده و مي فرمود: "زياد به نماز توجه كنيد و فراوان نماز بخوانيد. نماز گناهان را همچون برگهاي پاييز مي ريزد و غلّ و زنجيرهاي معاصي را از گردن ها مي گشايد".

پيامبر(ص) نماز را به چشمه آب گرمي كه بر در خانه كسي باشد و شبانه روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، تشبيه كرده است كه بدون ترديد چرك و آلودگي در بدن چنين كسي باقي نخواهد ماند.(2)

در حديثي از پيامبر(ص) علت اين كه چرا نمازهاي واجب در پنج نوبت خوانده مي شود آمده: يك يهودي خدمت رسول خدا(ص) رسيد و ضمن سؤالاتي پرسيد: چرا نمازهاي شبانه روز در پنج وقت واجب شده است، حضرت جواب داد: "موقع ظهر همه چيز خدا را حمد و تسبيح مي كند و خدا به من درود مي فرستد، و آن ساعتي است كه خدا نماز را بر من و امّتم واجب فرموده نيز آن ساعتي است كه در قيامت جهنم را مي آورند و هر كس در آن ساعت (ظهر) در حال ركوع يا سجود و يا قيام باشد، خداوند بدنش را بر آتش حرام مي كند. وقت نماز عصر آن ساعتي است كه حضرت آدم(ع) از درخت (درختي كه از خوردنش نهي شده بود) خورد و بدين جهت از بهشت خارج شد. از اين رو خداوند بر ذريه او تا روز قيامت، نماز عصر را واجب فرمود.

اما نماز مغرب آن وقتي است كه خداوند توبه آدم را قبول كرد و آدم(ع) سه ركعت نماز خواند. يك ركعت براي خطاي خود و يك ركعت براي خطاي حوا و يك ركعت براي توبه اش، و خداوند اين سه ركعت را

در اين وقت واجب كرد. دعا در اين وقت مستجاب مي شود. اما نماز عشا چون براي قبر و روز قيامت تاريكي هست، نماز عشا در اين وقت واجب شد تا موجب نورانيّت قبر و پل صراط گردد. اما نماز صبح در اين وقت واجب شد تا امتم سجده بر خدا كنند، قبل از آن كه كافر (آفتاب پرست) بر آن (آفتاب) سجده كند. نماز صبح نمازي است كه ملائكه هاي مأمور شب و فرشتگان مأمور روز گواه بر آنند".(3) البته اين روايات مي تواند تنها بخشي از اسرار و حكمت هاي نماز و اوقات پنج گانه باشد كه براي ما بيان شده است.

پي نوشت ها:

1. طه (20) آيه 14.

2. نهج البلاغه (فيض الاسلام) ص 634، خطبه 190.

3. علل الشرايع، ج 2، ص 33، باب 36، حديث 1.

چ_را لازمست نماز بخوانيم ؟ چرا بايد براى نماز وضو بگيريم ؟ فلسفه اينكه درنماز پيشانى را روى زمين مى گذاريم چيست ؟ چرا در اسلام استعمال ظروف طلا و نقره حرام است ؟ چرا دفن كردن ميت لازم است ؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست ؟ وچرا 000 ؟

پرسش

چ_را لازمست نماز بخوانيم ؟ چرا بايد براى نماز وضو بگيريم ؟ فلسفه اينكه درنماز پيشانى را روى زمين مى گذاريم چيست ؟ چرا در اسلام استعمال ظروف طلا و نقره حرام است ؟ چرا دفن كردن ميت لازم است ؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست ؟ وچرا 000 ؟

پاسخ

پاسخهابراى اينكه پاسخ تمام سئوالات فوق و نظاير آنها روشن شود بهتر است كه يك اصل اساسى و قاعده كلى درباره فلسفه احكام بيان شود تا در همه موارد قانع كننده باشد . م_ا وق_ت_ى ب_ه زن_دگى روزانه خود مى نگريم , مى بينيم هنگاميكه مثلا بيمار مى شويم و به دكتر مراجعه مى كنيم دكتر نسخه هايى مركب از چند داروى مخصوص آمپول , قرص براى مامى نويسد و دس_تور مى دهد كه هر روز يكى از اين آمپولها را تزريق كنيد و هر 4 ساعت يكى از اين كپسولها و ه_ر 6 س_اعت يكى از اين قرصها را ميل نماييد و اضافه مى كندكه از ترشى ها و غذاهاى سرخ كرده پ_ره_ي_ز ك_نيد و 000ما بدون اينكه از خصوصيات داروها سئوالى كنيم دستورات او را مورد عمل ق_رارم_ى ده_ي_م , چ_ون ب_ه ع_ل_م و دانش و تخصص او در رشته طب معتقديم و مى دانيم كه او جزمعالجه و بهبود ما منظور ديگرى ندارد . همينطور وقتى به يك مهندس ساختمان مراجعه مى كنيم و از او مى خواهيم كه براى ماساختمان زي_بايى بسازد , او مى گويد اين نقشه در زمين شما جالب از كار در مى آيد ولازم است كه لوازم و مصالحى را كه صورت مى دهم تهيه

كنيد , ما چون به تخصص او دررشته ساختمان ايمان داريم و مى دانيم كه او نمى خواهد به ما ضرر و زيانى برساند , بنا به دستور او مصالح را طبق صورتيكه به ما داده است تهيه مى كنيم ودر اختيار او مى گذاريم و هيچ در كار او چون و چرا نمى كنيم . اين دو مثال و نظاير آن روشن مى كند كه اگر انسان به علم و دانش كسى ايمان داشته باشد و او را در رش_ته خود متخصص بداند و نيز بداند كه نظر سويى در كارنيست , قطعا دستورات او را در آن رشته بدون اينكه از او توضيحات زيادى بخواهدمورد عمل قرار مى دهد . اكنون كه اين مقدمه روشن شد مى گوييم :احكام و مقررات دينى هم نسخه هاييست كه پيامبران ال_ه_ى و پ_يشوايان دين از طرف خدا , براى بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختى آنانرا از هر جهت تامين نمايند . بديهى است وقتيكه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بى پايان خداسرچشمه گرفته , و ب_ه ح_ك_مت و لطف و مهربانى خدا ايمان داشته باشيم , و نيزبدانيم كه پيامبران خدا , در تبليغ و رس_ان_دن اح_كام به هيچ نحو گرفتار خطا ولغزشى نمى شوند , يعنى به معصوم بودن آنها معتقد ب_اش_ي_م , در اي_ن صورت با كمال جديت و بدون هيچ اضطراب در عمل كردن به دستورات دينى م_ى ك_وشيم و هيچ احتياج ونيازى براى خود نمى بينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام و مقرراتى ك_ه ق_رار داده ش_ده اس_ت س_ئوال ن_ماييم زيرا مى دانيم كه خدا دانشى

بى آغاز و انجام دارد و هر چه مقرر كرده است به خير و صلاح ما بوده و انبياى الهى در بيان احكام اشتباهى نكرده اند . آرى اگ_ر كسى در وجود خدا , يا علم و دانش و حكمت او , يا در حقانيت انبياء ومعصوم بودن آنها ترديد داشته باشد , لازمست قبل از اين سئوال , در اصل اعتقاد به خدا و صفات كماليه او و حقانيت پيامبران الهى و صفات آنها وارد بحث شود . ب_ن_اب_راي_ن كسانيكه پايه توحيد خود را محكم ساخته اند , و طبق دليلهاى قطعى عقيده دارند كه قانونگذار اسلام يعنى خداوند متعال , بى نياز مطلق و داراى علم و حكمت بى پايان است , اين افراد هيچگونه ترديدى نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاى اسلامى كه پيامبر اسلام از ط_رف خ_داى م_ت_عاى براى بشر آورده است , داراى مصالح و فوايدى مى باشد , زيرا علم و حكمت خ_داى بزرگ ايجاب مى كند كه هيچ فرمانى بدون رعايت مصالح بندگانش ندهد و چنين افرادى ه_م_يشه درصدد پيروى ازدستورات الهى هستند , و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفه احكام در روحيه آنهااثرى نخواهد داشت . ال_ت_به ما نمى گوييم كسى نبايد از فلسفه احكام سئوال كند , و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو برآيد , زيرا شكى نيست كه هر كسى اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن براى آگاهى از اسرار احكام و قوانين دينى بكوشد , و خوشبختانه امكانات زيادى هم براى اينكار موجود است , چنانكه در ق_سمتى از آيات قرآن مجيد ,و بسيارى از كلمات

پيشوايان بزرگ دين ما توضيحاتى درباره فلسفه اح_ك_ام واردش_ده اس_ت , و از ط_رف_ى ي_ك س_لسله قرائن عقلى كه با پيشرفت علوم روز به روز افزايش مى يابد پرده از روى بسيارى ازاين اسرار برداشته است . خ_لاص_ه ب_ا اي_ن_كه ما حق اين سئوال را داريم و تا اندازه يى هم امكانات آن موجود است ولى نبايد ه_رگ_ز ان_ت_ظار داشته باشيم كه با معلومات محدود بشرى به تمام جزئيات اسرار و فلسفه احكام دست يابيم , زيرا اين احكام از مبدئى سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانشهاى وسيع امروز , در ب_راب_ر ع_ل_م او ح_ك_م ق_طره در برابر دريا راهم ندارد , و اساسا ناچيزى معلومات ما در برابر مجهولات مطلبى است كه امروزدانشمندان بزرگ دنيا با صراحت كامل به آن اعتراف مى كنند . ب_ن_ابراين اگر ما تمام كوششهاى لازم را براى آگاهى از فلسفه يك حكم به كار برديم ولى مطلب قابل توجهى به دست نياورديم , هرگز نمى توانيم آن حكم را ناديده بگيريم , و يا بگوييم اين حكم ه_ي_چ فايده و مصلحتى ندارد چون ما مصلحت آنرا درك نكنيم غير از آنست كه مصلحتى نداشته باشد . ح_ض_رت رضا عليه السلام مى فرمايد : انا وجدنا كل ما احل اللّه تبارك و تعالى ففيه صلاح العباد و ب_ق_ائه_م و لهم اليه الحاجه التى لايستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشياء لا حاجه للعباد اليه و وجدنا مفسدا داعيا الى الفناء و الهلاك (1)يعنى : ( ما مى بينيم كه خداى متعال چيزهايى را حلال ك_رده اس_ت ك_ه مردم در زندگى وادامه آن به آن چيزها نيازمند هستند ,

و براى آنان مصلحت و فايده يى دارد وچيزهايى را حرام كرده است كه علاوه بر اينكه مورد نياز بشر نيست موجب فساد و فناو نيستى او مى باشد ) . و بر همين اساس دانشمندان مى گويند , احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است , يعنى هيچ چيزى ب_دون ج_ه_ت ح_لال و ي_ا واجب نمى شود , اينطور نيست كه خدا مثلا شراب رابى هيچ مفسده و ضررى حرام , و يا نماز صبح را بى هيچ مصلحت و فايده يى واجب كرده باشد . ال_ت_به وقتى گفته مى شود فلان كار به مصلحت بشر است نبايد فقط فوايدجسمى و بهداشتى به نظر بيايد بلكه فوايدجسمى , روحى , فردى , اجتماعى , دنيوى و اخروى , و هر نوع فايده ديگر كه ف_رض ش_ود , ه_م_ه ج_زو م_ص_ال_ح ب_ن_دگان است , و چه بسا يك حكم فايده جسمى براى بشر ن_داش_ت_ه ب_اش_د ولى روحيات او را تهذيب نمايد , مثلا ممكن است گذاشتن پيشانى روى زمين اثرى بهداشتى نداشته باشد , ولى همينكه روح تواضع و بندگى در مقابل خدا را در انسان پرورش م_ى دهد , و تكبر و بزرگ منشى بيجا را از انسان دور مى كند , خود اين موضوع بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مى شود . و نيز ممكن است فايده يك حكم از نظر فردى معلوم نباشد , مثلا اسلام مى گويداستعمال ظروف ط_لا و ن_قره حرام است , فرض كنيد كه اين حكم مصلحت فردى نداشته باشد , ولى عمومى شدن اي_ن_ك_ار موجب مى شود كه قسمت مهمى از مملكت در خانه هامتمركز شود ,

و در نتيجه زيانهاى اقتصادى براى جامعه و ملت به بار آورد و نيزاگر عده يى غذا نداشته باشند ولى در مقابل دسته يى دي_گ_ر در ظ_رف ط_لا غذا بخورند ,اختلاف طبقاتى فاحشى پيش مى آيد , و چه بسا مشكلاتى به وجود مى آورد كه احيانا ممكن است اجتماعى را به خاك و خون بكشد , و اتفاقا همين رفع اختلاف طبقاتى و رفع خصومتهاى بين طبقات , يكى از فوايد و فلسفه هايى است كه اسلام در قانون وجوب زكاه در نظر گرفته است . ام_ام ه_شتم عليه السلام مى فرمايد : ( و عله الزكاه من اجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء )و نيز امام هشتم عليه السلام مى فرمايد : ( ان اللّه عز و جل فرض للفقراء فى مال الاغنياء ما يسعهم 000 و ل_و ان الناس ادوا حقوقهم لكانوا عايشين بخير )و در حديث ديگر مى فرمايد : ( و لو ان الناس ادوا زك_اه ام_وال_هم ما بقى مسلم فقيرا محتاجا ) (2)خلاصه معناى اين چند حديث اين است كه خداى م_ت_عال با مقرر كردن قانون زكاه خواسته است نيازمنديهاى فقراء و مستمندان برطرف گردد , و اموال اغنيا محفوظبماند و همه مردم زندگى رضايتبخش داشته باشند , و اگر مردم زكوه و ساير حقوق مالى را مى پرداختند هرگز فقير و نيازمندى در جامعه مسلمين پيدا نمى شد , و همه با خير و خوبى زندگى مى كردند . و به طور خلاصه بايد گفت :فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات , مثل فلسفه تحريم شراب ( ك_ه م_ض_رات جسمى و روحى آن از نظر علم

هم ثابت شده است ) و وجوب نماز و زكوه و وضوء ( ك_ه ي_ك_ى از ف_ل_س_ف_ه ه_اى وض_و ه_م_ان ن_ظافت و پاكيزگى است ) براى ما روشن است , ولى فلسفه خصوصيات آنها بطور كامل براى ما روشن نيست . مثلا نمى دانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است ؟ , چراموقع وضو بايد دستها را از بالا به پائين بشوئيم ؟ , و چرا وقتى گندم به يك حدمعلومى رسيد زكوه دارد ؟ و ه_م_چ_نين 000ولى يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست , زيرا همانطور كه قبلا گفته شد , خداى حكيم هيچ حكمى را بدون حكمت و مصلحت نفرموده است , و كسى كه به علم وح_ك_م_ت بى پايان خدا ايمان داشته باشد , دانستن فلسفه احكام و ندانستن آن براى او هيچ تاثير عملى ندارد , بلكه در هر صورت با جديت كامل درصدد اطاعت و انجام دستورات الهى بر مى آيد . و ش_ايد يك جهت اينكه پيشوايان دينى ما زياد در موضوع فلسفه احكام و جزئيات آن وارد نشده اند همين باشد كه خواسته اند مقررات اسلامى به عنوان يك سلسله قوانين مقدس الهى پيروى شود , و از اين راه روح ايمان و خداشناسى و بندگى و اطاعت درافراد تقويت گردد , تا در مقابل فرمان خداى دانا و حكيم و مهربان هيچ چون وچرائى نداشته و كاملا مطيع باشند . در خ_ات_مه لازم است به اين دو نكته توجه شود :1 - فلسفه هايى كه در بعضى از روايات وارد شده اس_ت غ_البا به عنوان

يكى ازفلسفه ها و فوائد حكم ذكر شده است مثلا در روايت آمده است كه : ( امروا بدفن الميت لئلا يتاذى به الاحياء بريحه و بما يدخل عليه من الافه و الفساد ) . ف_ل_س_ف_ه ل_زوم دف_ن م_يت اين است كه مردم از بوى تعفن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض وبيماريها نگردد . اي_ن گفتار معنايش اين نيست كه فقط و فقط فلسفه وجوب دفن ميت همين است , بلكه منظور بيان يكى از فلسفه هاى آن بوده است . 2 - در ب_ي_ان فلسفه احكام فقط به دو اصل مى توان تكيه كرد :الف - آنچه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان دينى به ما رسيده است كه بيشتر آنهارا مرحوم شيخ صدوق , يكى از علماى بزرگ شيعه - متوفى 381 - در كتابى به نام ( علل الشرايع ) جمع آورى كرده و به چاپ نيز رسيده است . ب - آنچه از نظر علم به طور قطع ثابت شده است مثل اينكه امروز ثابت شده است كه شراب براى جسم و روان انسان ضررهاى زيادى دارد , يا گوشت مردار كانون ميكرب ومنشاء بيماريهايى است كه خوردن آن خطرناك است . اين دو اصل بايد در فلسفه يابى احكام هميشه مورد نظر باشد . ام_ا مطالبى كه فقط در حد احتمال مى باشد به هيچ وجه نبايد در مورد فلسفه احكام مورد اعتماد ق_رارگيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود , زيرا همانطور كه احكام دينى حقايقى است صد در ص_د ث_اب_ت , ب_اي_د ف_ل_سفه هايى هم كه براى آنها در نظر گرفته مى شود و بيان

مى گردد جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد . ب_ن_ابراين , تئورى و فرضيه يى كه اساس محكمى ندارد و ممكن است چند روز بعد تغييرپيدا كند نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد .

فلسفه روزه چيست ؟

پرسش

فلسفه روزه چيست ؟

پاسخ

ي_ك_ى از ع_بادتهاى اسلامى روزه است , يكى از آثار تربيتى روزه اين است كه به حكومت عادت و شهوت بر انسان پايان مى دهد و انسان را از بردگى تمنيات نفسانى رها مى سازد . خ_ط_رن_اك_ت_رين و بدترين حكومتها , حكومت عادت بد و بندگى نفس است ; چه بسا يك اعتياد كوچك - مانند اعتياد به سيگار - به عزت نفس انسانى لطمه جبران ناپذيروارد مى سازد تا چه رسد ب_ه اع_ت_ي_ادهاى ديگر انسان آزاد كسى است كه هيچ نوع عادت نامطلوبى بر او حكومت نكند و با اراده آه_ن_ي_ن خ_ود حكومت هر نوع عادتى را سركوب سازد و يك چنين آزادگى و كمال روحى به مقاومت و پايدارى نيازمند است كه روزه پديد آورنده آن است . گذشته از اين , روزه زنده كننده عواطف انسانى است . اف_راد ثروتمند و متمكن كه در طول سال بر سر سفره هاى رنگين مى نشينند و از افراد گرسنه كه در ط_ول س_ال بسان روزه داران تا شب گرسنه مى مانند بى خبرند , با روزه گرفتن و گرسنگى س_راسر روز به ياد چنين افرادى افتاده و از درد دل آنها آگاه مى شوند و در نتيجه روح و روان آنها ت_جليگاه عالى ترين عواطف انسانى مى گردد و به فكر كم كردن فاصله طبقاتى وبرطرف ساختن نيازمنديهاى طبقه مستمند مى افتند . چه خوب است كه طبقه مرفه ازطريق اين عبادت طعم گرسنگى و تشنگى را بچشند , سپس به فكر رفع نيازمندى طبقه اى افتند كه هرگاه به همان حال بمانند و آتش خشم آنها شعله ور

گردد , ه_مه چيز رامى سوزاند و زندگى را نابود مى سازد روزه ماه رمضان نمودارى از مساوات و اتحاد اس_ت ; زي_را در اي_ن ماه تمام طبقات -اعم از مرفه و غير مرفه - به تمنيات نفسانى پشت پا زده و هماهنگ مى گردند .

چرا بايد نماز را به زبان عربى خواند و حال آن كه هر كس بايد خدا را به زبان خودش بخواند , آيا اين موضوع با جهانى بودن دين اسلام منافات دارد ؟

پرسش

چرا بايد نماز را به زبان عربى خواند و حال آن كه هر كس بايد خدا را به زبان خودش بخواند , آيا اين موضوع با جهانى بودن دين اسلام منافات دارد ؟

پاسخ

اتفاقا خواندن نماز به زبان عربى يكى از نشانه هاى جهانى بودن دين اسلام است ,زيرا جمعيتى كه در يك صف قرار مى گيرند و در يك جبهه واحد فعاليت مى كنند , ناگزيرند زبان واحدى داشته ب_اش_ن_د كه به وسيله آن تفاهم كنند يعنى , علاوه برزبان مادرى و محلى , يك زبان عمومى و جهانى هم داشته باشند و وحدت جمعيت بدون اين قسمت مسلما كامل نيست . امروزه عده اى از متفكران معتقدند تا دنيا به صورت يك كشور در نيايد , مردم جهان روى سعادت را ن_خ_واهند ديد و براى اين كه اين موضوع جامه عمل به خود بپوشد ,نقشه هايى طرح كرده اند و يكى از مواد برنامه آنها به وجود آوردن يك زبان بين المللى و جهانى است . خ_لاص_ه اي_ن ك_ه خ_واندن نماز به يك زبان از طرف تمام مسلمانان , رمز وحدت و نشانه يگانگى م_س_ل_مانان است و با توجه به اين كه زبان عربى به اعتراف اهل فن يكى ازوسيعترين و جامعترين زب_ان_هاى دنياست , اين حقيقت روشنتر مى شود كه : تمام فرق مسلمانان مى توانند آن را به عنوان يك زبان بين المللى بشناسند و از آن به عنوان حسن تفاهم و همبستگى اسلامى استفاده كنند . ع_لاوه ب_ر اي_ن , خ_وان_دن نماز به يك صورت معين , آن را از دستبرد و تحريف وآميخته شدن به خرافات و مطالب

بى اساس كه بر اثر مداخله افراد غير وارد - هنگام ترجمه آن به زبانهاى ديگر - رخ م_ى ده_د , ن_گاه مى دارد و به اين وسيله روح اين عبادت اسلامى محفوظ تر مى ماند ; منتها بر هر مسلمانى لازم است به قدر توانايى بازبان دينى خود آشنا باشد و بداند با خداى خود چه مى گويد و ات_ف_اقا ياد گرفتن ترجمه نماز كه در يك صفحه كتاب خلاصه مى شود , به اندازه اى ساده و آسان است كه ممكن است آن را در يك ساعت - براى تمام عمر - ياد گرفت . ك_وتاه سخن اين كه : همان طور كه مى دانيم مساله توحيد و يگانگى , در تمام اصول وفروع اسلام ي_ك زير بناى اساسى محسوب مى گردد و نماز به سوى قبله واحد و در اوقات معين و به يك زبان مشخص , نمونه اى از اين وحدت است . اگ_ر ب_ه هنگام مراسم حج در مكه باشيم و نماز جماعتى را كه صدها هزار نفر ازنژادها و مليتهاى م_ختلف از سراسر جهان در آن شركت مى جويند و همه با هم مى گويند : اللّه اكبر 000 مشاهده ك_ن_ي_م , آنگاه به عظمت و عمق اين دستور آشنامى شويم كه اگر هر يك , اين جمله روح پرور يا ساير اذكار نماز را به زبان محلى خود مى گفت هرج و مرج زشتى در آن روى مى داد .

چرا بايد نماز را به زبان عربى خواند و حال آن كه هر كس بايد خدا را به زبان خودش بخواند , آيا اين موضوع با جهانى بودن دين اسلام منافات دارد ؟

پرسش

چرا بايد نماز را به زبان عربى خواند و حال آن كه هر كس بايد خدا را به زبان خودش بخواند , آيا اين موضوع با جهانى

بودن دين اسلام منافات دارد ؟

پاسخ

اتفاقا خواندن نماز به زبان عربى يكى از نشانه هاى جهانى بودن دين اسلام است ,زيرا جمعيتى كه در يك صف قرار مى گيرند و در يك جبهه واحد فعاليت مى كنند , ناگزيرند زبان واحدى داشته ب_اش_ن_د كه به وسيله آن تفاهم كنند يعنى , علاوه برزبان مادرى و محلى , يك زبان عمومى و جهانى هم داشته باشند و وحدت جمعيت بدون اين قسمت مسلما كامل نيست . امروزه عده اى از متفكران معتقدند تا دنيا به صورت يك كشور در نيايد , مردم جهان روى سعادت را ن_خ_واهند ديد و براى اين كه اين موضوع جامه عمل به خود بپوشد ,نقشه هايى طرح كرده اند و يكى از مواد برنامه آنها به وجود آوردن يك زبان بين المللى و جهانى است . خ_لاص_ه اي_ن ك_ه خ_واندن نماز به يك زبان از طرف تمام مسلمانان , رمز وحدت و نشانه يگانگى م_س_ل_مانان است و با توجه به اين كه زبان عربى به اعتراف اهل فن يكى ازوسيعترين و جامعترين زب_ان_هاى دنياست , اين حقيقت روشنتر مى شود كه : تمام فرق مسلمانان مى توانند آن را به عنوان يك زبان بين المللى بشناسند و از آن به عنوان حسن تفاهم و همبستگى اسلامى استفاده كنند . ع_لاوه ب_ر اي_ن , خ_وان_دن نماز به يك صورت معين , آن را از دستبرد و تحريف وآميخته شدن به خرافات و مطالب بى اساس كه بر اثر مداخله افراد غير وارد - هنگام ترجمه آن به زبانهاى ديگر - رخ م_ى ده_د , ن_گاه مى دارد و به اين

وسيله روح اين عبادت اسلامى محفوظ تر مى ماند ; منتها بر هر مسلمانى لازم است به قدر توانايى بازبان دينى خود آشنا باشد و بداند با خداى خود چه مى گويد و ات_ف_اقا ياد گرفتن ترجمه نماز كه در يك صفحه كتاب خلاصه مى شود , به اندازه اى ساده و آسان است كه ممكن است آن را در يك ساعت - براى تمام عمر - ياد گرفت . ك_وتاه سخن اين كه : همان طور كه مى دانيم مساله توحيد و يگانگى , در تمام اصول وفروع اسلام ي_ك زير بناى اساسى محسوب مى گردد و نماز به سوى قبله واحد و در اوقات معين و به يك زبان مشخص , نمونه اى از اين وحدت است . اگ_ر ب_ه هنگام مراسم حج در مكه باشيم و نماز جماعتى را كه صدها هزار نفر ازنژادها و مليتهاى م_ختلف از سراسر جهان در آن شركت مى جويند و همه با هم مى گويند : اللّه اكبر 000 مشاهده ك_ن_ي_م , آنگاه به عظمت و عمق اين دستور آشنامى شويم كه اگر هر يك , اين جمله روح پرور يا ساير اذكار نماز را به زبان محلى خود مى گفت هرج و مرج زشتى در آن روى مى داد .

در م_وق_ع ن_م_از خ_واندن چرا بايد رو به قبله بايستيم در حالى كه خداوند همه جا هست و جهت معينى ندارد ؟

پرسش

در م_وق_ع ن_م_از خ_واندن چرا بايد رو به قبله بايستيم در حالى كه خداوند همه جا هست و جهت معينى ندارد ؟

پاسخ

ن_م_از خ_واندن به طرف قبله , نه از اين جهت است كه خداوند مكان يا جهت معينى دارد - همان ط_ور ك_ه قرآن در ضمن آيات مربوط به قبله مخصوصا در دو مورد به اين حقيقت تصريح كرده و مى فرمايد : و للّه المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه اللّه مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد , خدا آنجاست . (1) ودر آيه ديگر مى گويد : قل للّه المشرق و المغرب بگو مشرق و مغرب از آن خداست . (2) - ب_ل_ك_ه از اي_ن نظر است كه انسان به حكم اين كه جسم است هنگام نماز ناچار است به يك ط_رف م_ت_وجه باشد ; ولى اسلام خواسته است از اين موضوع حداكثر استفاده را براى تكميل اين عبادت ( نماز ) بنمايد , زيرا همه مى دانيم كه خانه كعبه قديمى ترين مركز توحيد است . خ_ان_ه اى است كه به دست قهرمان توحيد ,ابراهيم خليل عليه السلام تجديد بنا شده و مورد توجه تمام راهنمايان توحيد وپيغمبران خدا بوده است . توجه به اين مركز توحيد , توجه به خداست . درس_ت است كه خداوند مكانى ندارد ,اما كسى كه مقابل چنين مركزى بايستد از جهات زيادى به خدا نزديكتر است و گوياخود را در پيشگاه او حاضر مى بيند . ع_لاوه ب_ر آن , ت_وجه عموم مسلمانان جهان در هر شبانه روز پنج مرتبه به اين مركزمقدس , روح وح_دت و

ي_گ_انگى را در دل و جان آنها پرورش مى دهد و به وحدت اسلامى وهماهنگى مسلمين ج_هان كمك مى كند و اجتماعات مختلف اسلامى را از شرق و غرب عالم به هم مربوط مى سازد و ش_وك_ت و ع_ظ_م_ت آن_ها را ظاهر مى نمايد و بالاخره جوهر تعليمات جهانى اسلام را به صورت وحدت هدف و عقيده به دنيا نشان مى دهد .

ف_اي_ده و ح_ك_م_ت ق_رار دادن ق_ب_له و اين همه تشويق و ترغيب به توجه سوى قبله براى چيست ؟____________________________________________________________________________آاز ب_ع_د فردى توجه به قبله در حقيقت توجه به خداوند است و اين امر سبب مى شود كه انسان در ه

پرسش

ف_اي_ده و ح_ك_م_ت ق_رار دادن ق_ب_له و اين همه تشويق و ترغيب به توجه سوى قبله براى چيست ؟____________________________________________________________________________آاز ب_ع_د فردى توجه به قبله در حقيقت توجه به خداوند است و اين امر سبب مى شود كه انسان در همه احوال خدا را در ن_ظر داشته باشد و از انجام كارهاى نادرست خوددارى كرده , به انجام كارهاى شايسته روى آورد . اين امر موجبات كمال و سعادت انسان را فراهم مى آورد . از بعد اجتماعى تاثير توجه مسلمانان به قبله اى واحد بسيارشگرف و روشن است . زي_را در اث_ر ت_وجه آنها در سراسر زمين و در نقاط گوناگون وشرايط متفاوت , به مركز و قبله اى واحد وحدت فكرى , اجتماعى و شوكت و عزت و عظمت آنها را فراهم مى كند .

پاسخ

چ_را در م_وق_ع گ_رفتن خورشيد و ماه و هنگام زمين لرزه و وزيدن بادهاى وحشتزا وصاعقه ها و صداهاى مهيب آسمانى , بايد نماز آيات خواند ؟

پرسش

چ_را در م_وق_ع گ_رفتن خورشيد و ماه و هنگام زمين لرزه و وزيدن بادهاى وحشتزا وصاعقه ها و صداهاى مهيب آسمانى , بايد نماز آيات خواند ؟

پاسخ

ت_ش_ريع نماز آيات در هنگام گرفتن خورشيد و ماه دو نكته خاص دارد :1 - بطور كلى خورشيد و م_اه و منظومه شمسى در نظر انسانها نظام شگفت انگيزى دارند , خورشيد با اشعه طلايى خود به ك_ل_ي_ه ج_ان_داران و نبابات رشد و نمو مى بخشد ,ماه با گردش منظم و دقيق خود سير زمان را ان_دازه گ_ي_رى مى كند و با انوار نقره فام خود از تيرگى شب كاسته , پهنه زمين را براى ما روشن مى سازد . اين آثار مهم , با عظمت شگرفى كه آنها دارند , در گذشته در اذهان افراد ظاهربين اثر گذاشته و در آن_ه_ا اي_ن ت_صور را پيش آورده بود كه آنها كه بر حسب ظاهر , برجهان جانداران و گياهان و ج_م_ادات , ب_ا ع_ظ_م_ت كامل حاكميت دارند , در سرنوشت انسان موثر بوده و معبود يا خالق او مى باشند و از همين راه بود كه پرستش آفتاب و ماه پيش آمد و عده اى به ربوبيت اين اجرام نورانى معتقد شدند و خورشيد و ماه را به جاى خدا كه حاكم مطلق بر تمام عالم هستى است , گذارده بودند . ب_زرگ_ترين ضربه اى كه قهرمان توحيد , ابراهيم عليه السلام بر عقيده اين گروه واردساخت , از اين راه بود كه محكوم بودن اين كرات را در برابر نظام و قوانين كلى جهان به آنها يادآور شد (1) و اف_ول ( غ_روب ن_م_ودن و غايب

گشتن ) اين اجرام درخشان را از انظار , گواه بر محكوميت آنها گرفت . زيرا افول اين اجرام , بزرگترين نشانه محدوديت آنهاست و موجود محدود ومحكوم كه خود در چنگال ديگرى است و حتى در نورافشانى خود بر پهنه هستى اختيارى از خود ندارد , گواه بر عدم ربوبيت و دليل بر مخلوق بودن اوست . ك_سوف و خسوف ( گرفتن خورشيد و ماه ) نيز نشانه ديگرى از مخلوق بودن و محدودبودن آنها در ب_راب_ر آفريدگار جهان است و مى رساند كه آنان در رساندن فيض و پخش اشعه و انوار خود به ساير موجودات , كوچكترين اختيارى از خود ندارند و لذا گاهى موجود ديگرى در برابر آنها قد علم مى كند و آنها را از كار و عمل خود بازمى دارد . بنابر اين كسوف و خسوف خورشيد و ماه , بهترين راهنما بر مخلوق بودن و محدوديت آنها در برابر اراده مطلقى است كه بر جهان هستى حكمفرماست . در ل_ح_ظ_ه اى ك_ه ما با حادثه خسوف و كسوف روبه رو مى گرديم - حادثه اى كه ما را به محكوم بودن اين اجرام در برابر يك اراده قاهر غالب هدايت مى كند , حادثه اى كه دردل ما ايمان و اعتراف به آفريدگار ايجاد مى نمايد كه همه جهان , از آن جمله خورشيد و ماه , در قبضه قدرت او هستند - ش_اي_سته و لازم است كه ايمان قلبى خود رادر اين لحظه در قالب عمل ريخته , با خواندن نماز آيات و نهادن پيشانى به آستان قدس پروردگار جهان , عقيده و اعتراف باطنى خود را

ابراز نماييم . چنان كه قهرمان توحيد حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آن كه از افول اين اجرام درخشان همان نتيجه را گرفت كه ما از گرفتن خورشيد و ماه مى گيريم , بلافاصله چنين گفت : انى وجهت وج_هى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين ; من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده , من درايمان خود خالصم و از مشركان نيستم . (2)2 - ع_لاوه ب_ر اي_ن , در م_واردى كه اوضاع تازه و احيانا وحشتناك و غير عادى درآسمان رخ مى دهد , عده اى از مردم به يك سلسله امور خرافى پناه برده و اين اعمال را در رفع اين حادثه موثر م_ى دانند , اسلام با واجب ساختن نماز آيات به هنگام كسوف و خسوف , مردم را از توجه به اوهام و خ_رافات بازداشته و عقول و افكار آنهارا به نقطه اى كه سرچشمه تمام حوادث گيتى است متوجه ساخته است . بعلاوه , دربرابر اين حوادث وحشتناك به انسان آرامش و امنيت خاطر مى بخشد .

چ_را لازمست نماز بخوانيم ؟ چرا بايد براى نماز وضو بگيريم ؟ فلسفه اينكه درنماز پيشانى را روى زمين مى گذاريم چيست ؟ چرا در اسلام استعمال ظروف طلا و نقره حرام است ؟ چرا دفن كردن ميت لازم است ؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست ؟ وچرا 000 ؟

پرسش

چ_را لازمست نماز بخوانيم ؟ چرا بايد براى نماز وضو بگيريم ؟ فلسفه اينكه درنماز پيشانى را روى زمين مى گذاريم چيست ؟ چرا در اسلام استعمال ظروف طلا و نقره حرام است ؟ چرا دفن كردن ميت لازم است ؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست ؟ وچرا 000 ؟

پاسخ

پاسخهابراى اينكه پاسخ تمام سئوالات فوق و نظاير آنها روشن شود بهتر است كه يك اصل اساسى و قاعده كلى درباره فلسفه احكام بيان شود تا در همه موارد قانع كننده باشد . م_ا وق_ت_ى ب_ه زن_دگى روزانه خود مى نگريم , مى بينيم هنگاميكه مثلا بيمار مى شويم و به دكتر مراجعه مى كنيم دكتر نسخه هايى مركب از چند داروى مخصوص آمپول , قرص براى مامى نويسد و دس_تور مى دهد كه هر روز يكى از اين آمپولها را تزريق كنيد و هر 4 ساعت يكى از اين كپسولها و ه_ر 6 س_اعت يكى از اين قرصها را ميل نماييد و اضافه مى كندكه از ترشى ها و غذاهاى سرخ كرده پ_ره_ي_ز ك_نيد و 000ما بدون اينكه از خصوصيات داروها سئوالى كنيم دستورات او را مورد عمل ق_رارم_ى ده_ي_م , چ_ون ب_ه ع_ل_م و دانش و تخصص او در رشته طب معتقديم و مى دانيم كه او جزمعالجه و بهبود ما منظور ديگرى ندارد . همينطور وقتى به يك مهندس ساختمان مراجعه مى كنيم و از او مى خواهيم كه براى ماساختمان زي_بايى بسازد , او مى گويد اين نقشه در زمين شما جالب از كار در مى آيد ولازم است كه لوازم و مصالحى را كه صورت مى دهم تهيه

كنيد , ما چون به تخصص او دررشته ساختمان ايمان داريم و مى دانيم كه او نمى خواهد به ما ضرر و زيانى برساند , بنا به دستور او مصالح را طبق صورتيكه به ما داده است تهيه مى كنيم ودر اختيار او مى گذاريم و هيچ در كار او چون و چرا نمى كنيم . اين دو مثال و نظاير آن روشن مى كند كه اگر انسان به علم و دانش كسى ايمان داشته باشد و او را در رش_ته خود متخصص بداند و نيز بداند كه نظر سويى در كارنيست , قطعا دستورات او را در آن رشته بدون اينكه از او توضيحات زيادى بخواهدمورد عمل قرار مى دهد . اكنون كه اين مقدمه روشن شد مى گوييم :احكام و مقررات دينى هم نسخه هاييست كه پيامبران ال_ه_ى و پ_يشوايان دين از طرف خدا , براى بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختى آنانرا از هر جهت تامين نمايند . بديهى است وقتيكه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بى پايان خداسرچشمه گرفته , و ب_ه ح_ك_مت و لطف و مهربانى خدا ايمان داشته باشيم , و نيزبدانيم كه پيامبران خدا , در تبليغ و رس_ان_دن اح_كام به هيچ نحو گرفتار خطا ولغزشى نمى شوند , يعنى به معصوم بودن آنها معتقد ب_اش_ي_م , در اي_ن صورت با كمال جديت و بدون هيچ اضطراب در عمل كردن به دستورات دينى م_ى ك_وشيم و هيچ احتياج ونيازى براى خود نمى بينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام و مقرراتى ك_ه ق_رار داده ش_ده اس_ت س_ئوال ن_ماييم زيرا مى دانيم كه خدا دانشى

بى آغاز و انجام دارد و هر چه مقرر كرده است به خير و صلاح ما بوده و انبياى الهى در بيان احكام اشتباهى نكرده اند . آرى اگ_ر كسى در وجود خدا , يا علم و دانش و حكمت او , يا در حقانيت انبياء ومعصوم بودن آنها ترديد داشته باشد , لازمست قبل از اين سئوال , در اصل اعتقاد به خدا و صفات كماليه او و حقانيت پيامبران الهى و صفات آنها وارد بحث شود . ب_ن_اب_راي_ن كسانيكه پايه توحيد خود را محكم ساخته اند , و طبق دليلهاى قطعى عقيده دارند كه قانونگذار اسلام يعنى خداوند متعال , بى نياز مطلق و داراى علم و حكمت بى پايان است , اين افراد هيچگونه ترديدى نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاى اسلامى كه پيامبر اسلام از ط_رف خ_داى م_ت_عاى براى بشر آورده است , داراى مصالح و فوايدى مى باشد , زيرا علم و حكمت خ_داى بزرگ ايجاب مى كند كه هيچ فرمانى بدون رعايت مصالح بندگانش ندهد و چنين افرادى ه_م_يشه درصدد پيروى ازدستورات الهى هستند , و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفه احكام در روحيه آنهااثرى نخواهد داشت . ال_ت_به ما نمى گوييم كسى نبايد از فلسفه احكام سئوال كند , و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو برآيد , زيرا شكى نيست كه هر كسى اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن براى آگاهى از اسرار احكام و قوانين دينى بكوشد , و خوشبختانه امكانات زيادى هم براى اينكار موجود است , چنانكه در ق_سمتى از آيات قرآن مجيد ,و بسيارى از كلمات

پيشوايان بزرگ دين ما توضيحاتى درباره فلسفه اح_ك_ام واردش_ده اس_ت , و از ط_رف_ى ي_ك س_لسله قرائن عقلى كه با پيشرفت علوم روز به روز افزايش مى يابد پرده از روى بسيارى ازاين اسرار برداشته است . خ_لاص_ه ب_ا اي_ن_كه ما حق اين سئوال را داريم و تا اندازه يى هم امكانات آن موجود است ولى نبايد ه_رگ_ز ان_ت_ظار داشته باشيم كه با معلومات محدود بشرى به تمام جزئيات اسرار و فلسفه احكام دست يابيم , زيرا اين احكام از مبدئى سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانشهاى وسيع امروز , در ب_راب_ر ع_ل_م او ح_ك_م ق_طره در برابر دريا راهم ندارد , و اساسا ناچيزى معلومات ما در برابر مجهولات مطلبى است كه امروزدانشمندان بزرگ دنيا با صراحت كامل به آن اعتراف مى كنند . ب_ن_ابراين اگر ما تمام كوششهاى لازم را براى آگاهى از فلسفه يك حكم به كار برديم ولى مطلب قابل توجهى به دست نياورديم , هرگز نمى توانيم آن حكم را ناديده بگيريم , و يا بگوييم اين حكم ه_ي_چ فايده و مصلحتى ندارد چون ما مصلحت آنرا درك نكنيم غير از آنست كه مصلحتى نداشته باشد . ح_ض_رت رضا عليه السلام مى فرمايد : انا وجدنا كل ما احل اللّه تبارك و تعالى ففيه صلاح العباد و ب_ق_ائه_م و لهم اليه الحاجه التى لايستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشياء لا حاجه للعباد اليه و وجدنا مفسدا داعيا الى الفناء و الهلاك (1)يعنى : ( ما مى بينيم كه خداى متعال چيزهايى را حلال ك_رده اس_ت ك_ه مردم در زندگى وادامه آن به آن چيزها نيازمند هستند ,

و براى آنان مصلحت و فايده يى دارد وچيزهايى را حرام كرده است كه علاوه بر اينكه مورد نياز بشر نيست موجب فساد و فناو نيستى او مى باشد ) . و بر همين اساس دانشمندان مى گويند , احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است , يعنى هيچ چيزى ب_دون ج_ه_ت ح_لال و ي_ا واجب نمى شود , اينطور نيست كه خدا مثلا شراب رابى هيچ مفسده و ضررى حرام , و يا نماز صبح را بى هيچ مصلحت و فايده يى واجب كرده باشد . ال_ت_به وقتى گفته مى شود فلان كار به مصلحت بشر است نبايد فقط فوايدجسمى و بهداشتى به نظر بيايد بلكه فوايدجسمى , روحى , فردى , اجتماعى , دنيوى و اخروى , و هر نوع فايده ديگر كه ف_رض ش_ود , ه_م_ه ج_زو م_ص_ال_ح ب_ن_دگان است , و چه بسا يك حكم فايده جسمى براى بشر ن_داش_ت_ه ب_اش_د ولى روحيات او را تهذيب نمايد , مثلا ممكن است گذاشتن پيشانى روى زمين اثرى بهداشتى نداشته باشد , ولى همينكه روح تواضع و بندگى در مقابل خدا را در انسان پرورش م_ى دهد , و تكبر و بزرگ منشى بيجا را از انسان دور مى كند , خود اين موضوع بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مى شود . و نيز ممكن است فايده يك حكم از نظر فردى معلوم نباشد , مثلا اسلام مى گويداستعمال ظروف ط_لا و ن_قره حرام است , فرض كنيد كه اين حكم مصلحت فردى نداشته باشد , ولى عمومى شدن اي_ن_ك_ار موجب مى شود كه قسمت مهمى از مملكت در خانه هامتمركز شود ,

و در نتيجه زيانهاى اقتصادى براى جامعه و ملت به بار آورد و نيزاگر عده يى غذا نداشته باشند ولى در مقابل دسته يى دي_گ_ر در ظ_رف ط_لا غذا بخورند ,اختلاف طبقاتى فاحشى پيش مى آيد , و چه بسا مشكلاتى به وجود مى آورد كه احيانا ممكن است اجتماعى را به خاك و خون بكشد , و اتفاقا همين رفع اختلاف طبقاتى و رفع خصومتهاى بين طبقات , يكى از فوايد و فلسفه هايى است كه اسلام در قانون وجوب زكاه در نظر گرفته است . ام_ام ه_شتم عليه السلام مى فرمايد : ( و عله الزكاه من اجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء )و نيز امام هشتم عليه السلام مى فرمايد : ( ان اللّه عز و جل فرض للفقراء فى مال الاغنياء ما يسعهم 000 و ل_و ان الناس ادوا حقوقهم لكانوا عايشين بخير )و در حديث ديگر مى فرمايد : ( و لو ان الناس ادوا زك_اه ام_وال_هم ما بقى مسلم فقيرا محتاجا ) (2)خلاصه معناى اين چند حديث اين است كه خداى م_ت_عال با مقرر كردن قانون زكاه خواسته است نيازمنديهاى فقراء و مستمندان برطرف گردد , و اموال اغنيا محفوظبماند و همه مردم زندگى رضايتبخش داشته باشند , و اگر مردم زكوه و ساير حقوق مالى را مى پرداختند هرگز فقير و نيازمندى در جامعه مسلمين پيدا نمى شد , و همه با خير و خوبى زندگى مى كردند . و به طور خلاصه بايد گفت :فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات , مثل فلسفه تحريم شراب ( ك_ه م_ض_رات جسمى و روحى آن از نظر علم

هم ثابت شده است ) و وجوب نماز و زكوه و وضوء ( ك_ه ي_ك_ى از ف_ل_س_ف_ه ه_اى وض_و ه_م_ان ن_ظافت و پاكيزگى است ) براى ما روشن است , ولى فلسفه خصوصيات آنها بطور كامل براى ما روشن نيست . مثلا نمى دانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است ؟ , چراموقع وضو بايد دستها را از بالا به پائين بشوئيم ؟ , و چرا وقتى گندم به يك حدمعلومى رسيد زكوه دارد ؟ و ه_م_چ_نين 000ولى يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست , زيرا همانطور كه قبلا گفته شد , خداى حكيم هيچ حكمى را بدون حكمت و مصلحت نفرموده است , و كسى كه به علم وح_ك_م_ت بى پايان خدا ايمان داشته باشد , دانستن فلسفه احكام و ندانستن آن براى او هيچ تاثير عملى ندارد , بلكه در هر صورت با جديت كامل درصدد اطاعت و انجام دستورات الهى بر مى آيد . و ش_ايد يك جهت اينكه پيشوايان دينى ما زياد در موضوع فلسفه احكام و جزئيات آن وارد نشده اند همين باشد كه خواسته اند مقررات اسلامى به عنوان يك سلسله قوانين مقدس الهى پيروى شود , و از اين راه روح ايمان و خداشناسى و بندگى و اطاعت درافراد تقويت گردد , تا در مقابل فرمان خداى دانا و حكيم و مهربان هيچ چون وچرائى نداشته و كاملا مطيع باشند . در خ_ات_مه لازم است به اين دو نكته توجه شود :1 - فلسفه هايى كه در بعضى از روايات وارد شده اس_ت غ_البا به عنوان

يكى ازفلسفه ها و فوائد حكم ذكر شده است مثلا در روايت آمده است كه : ( امروا بدفن الميت لئلا يتاذى به الاحياء بريحه و بما يدخل عليه من الافه و الفساد ) . ف_ل_س_ف_ه ل_زوم دف_ن م_يت اين است كه مردم از بوى تعفن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض وبيماريها نگردد . اي_ن گفتار معنايش اين نيست كه فقط و فقط فلسفه وجوب دفن ميت همين است , بلكه منظور بيان يكى از فلسفه هاى آن بوده است . 2 - در ب_ي_ان فلسفه احكام فقط به دو اصل مى توان تكيه كرد :الف - آنچه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان دينى به ما رسيده است كه بيشتر آنهارا مرحوم شيخ صدوق , يكى از علماى بزرگ شيعه - متوفى 381 - در كتابى به نام ( علل الشرايع ) جمع آورى كرده و به چاپ نيز رسيده است . ب - آنچه از نظر علم به طور قطع ثابت شده است مثل اينكه امروز ثابت شده است كه شراب براى جسم و روان انسان ضررهاى زيادى دارد , يا گوشت مردار كانون ميكرب ومنشاء بيماريهايى است كه خوردن آن خطرناك است . اين دو اصل بايد در فلسفه يابى احكام هميشه مورد نظر باشد . ام_ا مطالبى كه فقط در حد احتمال مى باشد به هيچ وجه نبايد در مورد فلسفه احكام مورد اعتماد ق_رارگيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود , زيرا همانطور كه احكام دينى حقايقى است صد در ص_د ث_اب_ت , ب_اي_د ف_ل_سفه هايى هم كه براى آنها در نظر گرفته مى شود و بيان

مى گردد جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد . ب_ن_ابراين , تئورى و فرضيه يى كه اساس محكمى ندارد و ممكن است چند روز بعد تغييرپيدا كند نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد .

فلسفه نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه نماز چيست ؟

پاسخ

1 - ن_م_از موجب ياد خداست : ياد خدا بهترين وسيله براى خويشتن دارى و كنترل غرايز سركش و جلوگيرى از روح طغيان است . نمازگزار همواره به ياد خدا مى باشد , خدايى كه از تمام كارهاى كوچك وبزرگ ما آگاه است , خدايى كه از آنچه در زواياى روان ما وجود دارد و يا ازانديشه ما مى گذرد , مطلع و با خبر است و ك_م_ترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگى انسان و هوسهاى وى اعتدال مى بخشد , چنان كه غ_فلت از ياد خدا و بى خبرى از پاداشها و كيفرهاى او , موجب تيرگى عقل و خرد و كم فروغى آن مى شود . ان_س_ان غ_اف_ل از خ_دا در ع_اقبت اعمال و كردار خود نمى انديشد و براى ارضاى تمايلات و غرايز س_رك_ش خ_ود حد و مرزى را نمى شناسد و اين نماز است كه او را در شبانه روزپنج بار به ياد خدا مى اندازد و تيرگى غفلت را از روح و روانش پاك مى سازد . به راستى , انسان كه پايه حكومت غرايز در كانون وجود او مستحكم است , بهترين راه براى كنترل غرايز و خواستهاى مرز نشناس او همان ياد خدا , ياد كيفرهاى خطاكاران و حسابهاى دقيق و اشتباه ناپذير آن مى باشد . از اين نظر قرآن يكى ازاسرار نماز را ياد خدا معرفى مى كند : اقم الصلوه لذكرى نماز را براى ياد م_ن ب_پ_ا دار (1)2 - دورى از گناه : نمازگزار ناچار است كه براى صحت و قبولى نماز خود از بسيارى از

گناهان اجتناب ورزد ; مثلا , يكى از شرايط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسايلى اس_ت ك_ه در آن ب_ه كار مى رود , مانند آب وضو و غسل , جامه اى كه با آن نمازمى گزارد و مكان ن_م_ازگ_زار , اين موضوع سبب مى شود كه گرد حرام نرود و در كار وكسب خود از هر نوع حرام اج_ت_ناب نمايد ; زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها درامور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بى پروا باشد . گويا آيه زير به همين نكته اشاره مى كند و مى فرمايد : ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر كه نماز ( انسان را ) از زشتيها و گناه باز مى دارد . (2)ب_الاخ_ص اگ_ر ن_م_ازگ_زار م_توجه باشد كه شرط قبولى نماز در پيشگاه خداوند اين است ك_ه ن_م_ازگ_زار زك_ات و ح_قوق مستمندان را بپردازد ; غيبت نكند ; از تكبر و حسدبپرهيزد ; از م_ش_روبات الكلى اجتناب نمايد و با حضور قلب و توجه و نيت پاك به درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقى ناگزير است تمام اين امور رارعايت كند . روى ه_م_ي_ن ج_هات , پيامبر گرامى ما صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمايد : نماز چون نهر آب صافى است كه انسان خود را در آن شست وشو مى دهد ;اگر كسى در شبانه روز پنج مرتبه خود را با آب پاك شست وشو دهد , هرگز بدن اوآلوده و كثيف نمى شود . ه_مچنين كسى كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواند

و قلب خود را در اين چشمه صاف معنوى شست وشو دهد , هرگز آلودگى گناه بر دل و جان اونمى نشيند . 3 - ن_ظافت و بهداشت : از آنجا كه نمازگزار در برخى از مواقع همه بدن را بايد به عنوان غسل بشويد و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل ووضو تمام بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگى پاك سازد ; ناچار يك فرد تميز ونظيف خواهد بود . از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتى است كمك مى كند . 4 - ان_ض_باط و وقت شناسى : نمازهاى اسلامى هر كدام براى خود وقت مخصوص و معينى دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاى خود را در آن اوقات بخواند , لذا اين عبادت اسلامى به انضباط و وقت شناسى كمك موثرى مى كند . بالاخص كه نمازگزار بايد براى اداى فريضه صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب برخيزد , طبعا يك چ_ن_ي_ن ف_ردى گ_ذش_ته از اين كه از هواى پاك و نسيم صبحگاهان استفاده مى نمايد , به موقع فعاليتهاى مثبت زندگى را آغاز مى كند . آثار فردى و تربيتى نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست ; ولى اين نمونه مى تواند نشانه اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامى باشد . اسرار اجتماعى نمازنماز در اوقات معين نمودارى از وحدت و يگانگى ملت بزرگ اسلام است ; زيرا ه_م_ه م_س_ل_م_ان_ه_ا در وق_ت_هاى مخصوصى رو به قبله ايستاده و با آداب خاصى خداوند جهان رام_ى پ_رستند , اين خود نمونه بزرگى از اتحاد و

يگانگى ملتى است كه اسلام همه را به وسيله آن عبادت متحد و متشكل نموده است . ه_رگاه اين نمازها به صورت جماعت برگزار گردد , روح وحدت و اتحاد و مساوات وبرابرى , از ص_فهاى منظم و فشرده نمازگزاران نمايان خواهد بود و اهميت اين اتحادو يگانگى معنوى نيازى به توضيح ندارد . گ_رچ_ه اس_رار و ف_واي_د اجتماعى و تربيتى نماز منحصر به اينها نيست , ولى همين قدرروشنگر عظمت و اسرار خطير اين فريضه الهى مى باشد .

م_ا م_ن_كر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيتى آن نيستيم اما چه لزومى دارد كه دراوقات معينى انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزاد گذارده شوند و هر كس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد ؟

پرسش

م_ا م_ن_كر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيتى آن نيستيم اما چه لزومى دارد كه دراوقات معينى انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزاد گذارده شوند و هر كس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد ؟

پاسخ

ت_ج_ربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرايط معين قرار نگيرد عده اى آن را به دس_ت ف_راموشى مى سپارند و اساس آن به كلى متزلزل مى گردد اين گونه مسائل حتما بايد در اوق_ات م_ع_ي_ن و ت_حت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچكس عذر و بهانه اى براى ترك كردن آن ن_داشته باشد به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا به صورت دسته جمعى داراى ش_ك_وه و تاثير و عظمت خاصى است كه قابل انكارنمى باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازى تشكيل مى دهد .

در م_وق_ع ن_م_از خ_واندن چرا بايد رو به قبله بايستيم در حالى كه خداوند همه جا هست و جهت معينى ندارد ؟

پرسش

در م_وق_ع ن_م_از خ_واندن چرا بايد رو به قبله بايستيم در حالى كه خداوند همه جا هست و جهت معينى ندارد ؟

پاسخ

ن_م_از خ_واندن به طرف قبله , نه از اين جهت است كه خداوند مكان يا جهت معينى دارد - همان ط_ور ك_ه قرآن در ضمن آيات مربوط به قبله مخصوصا در دو مورد به اين حقيقت تصريح كرده و مى فرمايد : و للّه المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه اللّه مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد , خدا آنجاست . (1) ودر آيه ديگر مى گويد : قل للّه المشرق و المغرب بگو مشرق و مغرب از آن خداست . (2) - ب_ل_ك_ه از اي_ن نظر است كه انسان به حكم اين كه جسم است هنگام نماز ناچار است به يك ط_رف م_ت_وجه باشد ; ولى اسلام خواسته است از اين موضوع حداكثر استفاده را براى تكميل اين عبادت ( نماز ) بنمايد , زيرا همه مى دانيم كه خانه كعبه قديمى ترين مركز توحيد است . خ_ان_ه اى است كه به دست قهرمان توحيد ,ابراهيم خليل عليه السلام تجديد بنا شده و مورد توجه تمام راهنمايان توحيد وپيغمبران خدا بوده است . توجه به اين مركز توحيد , توجه به خداست . درس_ت است كه خداوند مكانى ندارد ,اما كسى كه مقابل چنين مركزى بايستد از جهات زيادى به خدا نزديكتر است و گوياخود را در پيشگاه او حاضر مى بيند . ع_لاوه ب_ر آن , ت_وجه عموم مسلمانان جهان در هر شبانه روز پنج مرتبه به اين مركزمقدس , روح وح_دت و

ي_گ_انگى را در دل و جان آنها پرورش مى دهد و به وحدت اسلامى وهماهنگى مسلمين ج_هان كمك مى كند و اجتماعات مختلف اسلامى را از شرق و غرب عالم به هم مربوط مى سازد و ش_وك_ت و ع_ظ_م_ت آن_ها را ظاهر مى نمايد و بالاخره جوهر تعليمات جهانى اسلام را به صورت وحدت هدف و عقيده به دنيا نشان مى دهد .

چ_را م_ا نماز ظهر و عصر و يا مغرب و عشا را يكجا و در يك وقت به جامى آوريم , در صورتى ك_ه ه_ر ي_ك از اين نمازها براى خود وقت خاصى دارد و پيشوايان بزرگ اسلام هر كدام را در وقت خود - يعنى نمازهاى پنجگانه را در پنج وقت -مى گزاردند ؟

پرسش

چ_را م_ا نماز ظهر و عصر و يا مغرب و عشا را يكجا و در يك وقت به جامى آوريم , در صورتى ك_ه ه_ر ي_ك از اين نمازها براى خود وقت خاصى دارد و پيشوايان بزرگ اسلام هر كدام را در وقت خود - يعنى نمازهاى پنجگانه را در پنج وقت -مى گزاردند ؟

پاسخ

ج_اى بحث و گفتگو نيست كه اقامه نماز در پنج وقت و اداى هر نماز در وقت فضيلت خود شيوه پ_ي_ام_ب_ر و پيشوايان ديگر و عموم مسلمانان صدر اسلام بوده و آنان غالباپنج نماز را در پنج وقت مى خواندند . در اي_ن مطلب سخنى نيست ولى سخن اينجاست كه آيا تفريق و فاصله افكندن ميان نمازها - چ_ن_ان كه بسيارى از فقهاى اهل تسنن قائل هستند - واجب است يا اين كه امرى است مستحب و بسان ساير مستحبات كه انسان در فعل و ترك آن مختار است ,اجبارى بر يك طرف در كار نيست - اگ_ر چ_ه انجام آنها بطور جداگانه بهتر مى باشد ؟دانشمندان شيعه به پيروى از احاديثى كه از ع_م_ل پ_ي_امبر حكايت مى كند و از رواياتى كه از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است و به پيروى از ظ_واه_ر آي_ات ق_رآن , در ت_م_ام اعصار اسلامى , تفريق ميان نمازها را مستحب دانسته و به مردم مى گفتند كه فاصله انداختن ميان نمازها و اقامه هر نمازى در وقت فضيلت خود مستحب و افضل است و درعين حال مى توان اين مستحب را ترك نمود و معنى مستحب همين است . ال_ب_ت_ه جمع ميان دو نماز , نه به اين معنى است كه يكى

را در وقت ديگرى مى خوانيم , مثلا اگر ن_م_از م_غرب و عشا را در سر شب خوانديم , چنين نيست كه عشا رادر غير وقت خود به جا آورده باشيم , بلكه هر دو نماز را در وقت مشترك خودگزارده ايم ; زيرا از آغاز مغرب تا نيمه شب , وقت هر دو نماز است ( جز اين كه از اول مغرب به اندازه سه ركعت , به نماز مغرب اختصاص دارد , و از آخ_ر ب_ه اندازه چهار ركعت به نماز عشا ; و باقيمانده وقت ميان هر دو نماز مشترك است ) وما هر موقع عشا را در كنار نماز مغرب - يعنى اول شب - و يا مغرب را در آخر وقت كنار نماز عشا بخوانيم , ه_ر دو را در وق_ت خ_ود به جا آورده ايم , ولى مستحب است كه نمازگزار , نماز مغرب را در سر ش_ب و ن_ماز عشا را پس از زوال شفق به جا آورده واگر كسى اين شرط را رعايت نكند , فقط يك مستحب را ترك كرده است . چرا جمع ميان دو نماز جايز است ؟دليل و گواه ما بر جواز جمع ميان دو نماز احاديثى است كه از پيشواى ششم حضرت صادق عليه السلام نقل شده است و مرحوم شيخ حر عاملى اين احاديث را در كتاب خود (1) گردآورده است . ولى بايد توجه داشت كه تنها محدثان شيعه نيستند كه اين احاديث را نقل نموده اند , بلكه محدثان اه_ل ت_س_نن نيز روايات مربوط به جواز جمع ميان نمازهارا - حتى در مواقعى كه عذرى در پيش ن_يست -

از پيغمبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده اند و در حدود ده روايت در ك_ت_اب_ه_اى م_ع_تبر خود از ابن عباس و معاذ بن جبل و عبداللّه بن مسعود و عبداللّه بن عمر ذكر ن_م_وده ان_د كه نقل تمام جزئيات آنها از حوصله اين كتاب بيرون است و فقط به ذكر برخى از آنها اكتفامى كنيم :1 - محدث معروف جهان تسنن , احمد حنبل , در كتاب معروف خود از ابن عباس نقل مى كند : صلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم الظهر و العصر جميعا ,و المغرب و العشاء ج_م_ي_ع_ا من غير خوف و لا سفر ; رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم نمازهاى ظهر و عصر , و مغرب و عشا را با هم در يكجا , بدون داشتن عذرى مانند ترس از دشمن و مسافرت به جا آورد . (2)2 - باز همان محدث از طريق جابر بن زيد از ابن عباس نقل مى كند : من با پيامبراكرم صلى اللّه ع_ليه و آله و سلم هشت ركعت نماز ظهر و عصر و هفت ركعت نماز مغرب و عشا را يكجا به جا آورده ام و اين حديث از ابن عباس به عبارتهاى گوناگونى نقل شده است . 3 - و نيز در كتاب خود از عبداللّه شقيق نقل مى كند : روزى ابن عباس براى مردم خطابه اى ايراد م_ى ك_رد و س_خ_ن_رانى او به اندازه اى طول كشيد كه ستارگان در آسمان پيدا شدند , مردى از ب_ن_ى تميم برخاست و به عنوان اعتراض گفت : الصلوه ,الصلوه

اكنون وقت نماز مغرب است و ادامه سخن سبب مى شود كه وقت آن سپرى گردد . اب_ن ع_ب_اس به وى گفت : من به سنت و روش پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ازشما آشناترم , مى ديدم كه پيامبر خدا نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا را با هم مى خواند . راوى مى گويد من در اين مطلب به شك و ترديد افتادم , جريان را به ابوهريره گفتم . او گفتار ابن عباس را تصديق كرد . (3)4 - م_ح_دث م_ع_روف مسلم بن الحجاج القشيرى متوفاى سال 261 هجرى قمرى , يك باب درص_ح_يح خود به عنوان جمع نماز در حضر منعقد نموده و چهار روايت در اين زمينه كه سه رواي_ت از آن ب_ه ابن عباس و يكى به معاذ بن جبل منتهى مى گردد نقل نموده است (4) و م_ضمون اين چهار حديث با آنچه نقل كرديم يكى است و در اين روايات به نكته تازه اى اشاره شده اس_ت و آن اي_ن ك_ه : وق_تى راوى از علت اين جمع مى پرسد , وى در پاسخ مى گويد : اراد ان لا يحرج امته ; خواست امت خود را به زحمت و مشقت نيفكند . اي_ن ت_عليل در روايات شيعه نيز وارد شده است و در رواياتى كه از امام صادق عليه السلام در اين باب نقل شده , اين نكته نيز موجود است . (5)5 - راويان اين مساله ( جمع ميان دو نماز ) منحصر به ابن عباس و معاذ نيستند , طبرانى از ع_ب_داللّه ب_ن مسعود نقل مى كند كه

پيامبر خدا ميان نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا را براى اين كه امت وى به زحمت نيفتند جمع نمود . (6)ع_ي_ن اي_ن م_طلب از عبداللّه بن عمر نيز نقل شده است وى مى گويد : پيامبر درحالى كه مسافر نبود , ميان دو نماز جمع نمود تا امت وى در مشقت نباشند . (7)اي_ن_ه_ا قسمتى از احاديثى است كه محدثان اهل تسنن در كتابهاى حديث و تفسير خودنقل ك_رده ان_د و ه_م_گ_ى حاكى از اين است كه جدا خواندن نمازها امرى مستحبى است واگر روزى ديديم كه مراعات اين مستحب به اصل اداى فريضه لطمه مى زند , به دستورخود پيامبر مى توانيم ترك كنيم - يعنى هر دو را با هم به جا آوريم . ام_روز در بسيارى از مناطق , وضع زندگى طورى تنظيم شده كه مراعات اين استحباب ,موجب مشقت شده است و چه بسا سبب مى شود كه گروهى از انجام اصل نماز سرباز زنند . در اين موقع با الهام گرفتن از راهنمايى خود پيامبر , مى توان براى مراعات اهم مساله تفريق را ت_رك ن_م_وده و هم اكنون بسيارى از فقهاى اهل تسنن همين نظر را دارند , ولى به ملاحظاتى از اظهار نظر خوددارى مى كنند . (8)

چ_را در م_وق_ع گ_رفتن خورشيد و ماه و هنگام زمين لرزه و وزيدن بادهاى وحشتزا وصاعقه ها و صداهاى مهيب آسمانى , بايد نماز آيات خواند ؟

پرسش

چ_را در م_وق_ع گ_رفتن خورشيد و ماه و هنگام زمين لرزه و وزيدن بادهاى وحشتزا وصاعقه ها و صداهاى مهيب آسمانى , بايد نماز آيات خواند ؟

پاسخ

ت_ش_ريع نماز آيات در هنگام گرفتن خورشيد و ماه دو نكته خاص دارد :1 - بطور كلى خورشيد و م_اه و منظومه شمسى در نظر انسانها نظام شگفت انگيزى دارند , خورشيد با اشعه طلايى خود به ك_ل_ي_ه ج_ان_داران و نبابات رشد و نمو مى بخشد ,ماه با گردش منظم و دقيق خود سير زمان را ان_دازه گ_ي_رى مى كند و با انوار نقره فام خود از تيرگى شب كاسته , پهنه زمين را براى ما روشن مى سازد . اين آثار مهم , با عظمت شگرفى كه آنها دارند , در گذشته در اذهان افراد ظاهربين اثر گذاشته و در آن_ه_ا اي_ن ت_صور را پيش آورده بود كه آنها كه بر حسب ظاهر , برجهان جانداران و گياهان و ج_م_ادات , ب_ا ع_ظ_م_ت كامل حاكميت دارند , در سرنوشت انسان موثر بوده و معبود يا خالق او مى باشند و از همين راه بود كه پرستش آفتاب و ماه پيش آمد و عده اى به ربوبيت اين اجرام نورانى معتقد شدند و خورشيد و ماه را به جاى خدا كه حاكم مطلق بر تمام عالم هستى است , گذارده بودند . ب_زرگ_ترين ضربه اى كه قهرمان توحيد , ابراهيم عليه السلام بر عقيده اين گروه واردساخت , از اين راه بود كه محكوم بودن اين كرات را در برابر نظام و قوانين كلى جهان به آنها يادآور شد (1) و اف_ول ( غ_روب ن_م_ودن و غايب

گشتن ) اين اجرام درخشان را از انظار , گواه بر محكوميت آنها گرفت . زيرا افول اين اجرام , بزرگترين نشانه محدوديت آنهاست و موجود محدود ومحكوم كه خود در چنگال ديگرى است و حتى در نورافشانى خود بر پهنه هستى اختيارى از خود ندارد , گواه بر عدم ربوبيت و دليل بر مخلوق بودن اوست . ك_سوف و خسوف ( گرفتن خورشيد و ماه ) نيز نشانه ديگرى از مخلوق بودن و محدودبودن آنها در ب_راب_ر آفريدگار جهان است و مى رساند كه آنان در رساندن فيض و پخش اشعه و انوار خود به ساير موجودات , كوچكترين اختيارى از خود ندارند و لذا گاهى موجود ديگرى در برابر آنها قد علم مى كند و آنها را از كار و عمل خود بازمى دارد . بنابر اين كسوف و خسوف خورشيد و ماه , بهترين راهنما بر مخلوق بودن و محدوديت آنها در برابر اراده مطلقى است كه بر جهان هستى حكمفرماست . در ل_ح_ظ_ه اى ك_ه ما با حادثه خسوف و كسوف روبه رو مى گرديم - حادثه اى كه ما را به محكوم بودن اين اجرام در برابر يك اراده قاهر غالب هدايت مى كند , حادثه اى كه دردل ما ايمان و اعتراف به آفريدگار ايجاد مى نمايد كه همه جهان , از آن جمله خورشيد و ماه , در قبضه قدرت او هستند - ش_اي_سته و لازم است كه ايمان قلبى خود رادر اين لحظه در قالب عمل ريخته , با خواندن نماز آيات و نهادن پيشانى به آستان قدس پروردگار جهان , عقيده و اعتراف باطنى خود را

ابراز نماييم . چنان كه قهرمان توحيد حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آن كه از افول اين اجرام درخشان همان نتيجه را گرفت كه ما از گرفتن خورشيد و ماه مى گيريم , بلافاصله چنين گفت : انى وجهت وج_هى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين ; من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده , من درايمان خود خالصم و از مشركان نيستم . (2)2 - ع_لاوه ب_ر اي_ن , در م_واردى كه اوضاع تازه و احيانا وحشتناك و غير عادى درآسمان رخ مى دهد , عده اى از مردم به يك سلسله امور خرافى پناه برده و اين اعمال را در رفع اين حادثه موثر م_ى دانند , اسلام با واجب ساختن نماز آيات به هنگام كسوف و خسوف , مردم را از توجه به اوهام و خ_رافات بازداشته و عقول و افكار آنهارا به نقطه اى كه سرچشمه تمام حوادث گيتى است متوجه ساخته است . بعلاوه , دربرابر اين حوادث وحشتناك به انسان آرامش و امنيت خاطر مى بخشد .

چگونه نماز عصر را گاهى در اوايل ظهر - پس از اداى نماز ظهر - به جا مى آوريم ,در صورتى كه ه_نوز عصر نشده است و همچنين چگونه نماز ظهر را گاهى در آخر وقت مى خوانيم در حالى كه ظهر سپرى شده است ؟

پرسش

چگونه نماز عصر را گاهى در اوايل ظهر - پس از اداى نماز ظهر - به جا مى آوريم ,در صورتى كه ه_نوز عصر نشده است و همچنين چگونه نماز ظهر را گاهى در آخر وقت مى خوانيم در حالى كه ظهر سپرى شده است ؟

پاسخ

اص_لا ب_اي_د ت_وج_ه داش_ت كه هر كدام از نمازهاى ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشا يك وقت م_خ_ت_ص و يك وقت مشترك دارد , منظور از وقت مختص اين است كه جز نمازى كه وقت به آن اختصاص دارد نمى توان در آن وقت به جا آورد . م_ث_لا م_ق_دار چ_هار ركعت از اول ظهر , مخصوص نماز ظهر و به اندازه چهار ركعت از آخرروز , مخصوص نماز عصر است و آنچه در ميان دو وقت قرار گرفته است , وقت مشترك ميان ظهر و ع_صر مى باشد و نيز بايد توجه داشت كه هر كدام از اين دونماز وقت فضيلتى دارند كه اگر آنها را در آن وقت انجام دهيم , فضيلت و ثواب بيشترى خواهد داشت . مثلا وقت فضيلت نماز ظهر , از آغاز ظهر تا وقتى است كه سايه شاخص به مقدار خودآن شود , در اين صورت وقت فضيلت ظهر به آخر رسيده و وقت عصر وارد مى گردد . ب_ن_اب_ر اي_ن , ن_امگذارى اين دو نماز به نامهاى ظهر و عصر از نظر وقت فضيلت اين دو نماز مى باشد , نه از جهت وقت مشترك كه در آن وقت هم اداء است . كسى كه در اوايل ظهر نماز عصر را مى خواند , نماز خود را در

وقت خودش مى خواند واين كه نيت مى كند نماز عصر مى خوانم , يعنى نمازى را مى خوانم كه از نظر وقت فضيلت , وقت آن عصر است ; و در هر حال , بهتر اين است كه آن را بتاخير اندازد ودر وقت فضيلت - وقت عصر - به جا آورد . ه_م_چنين كسى كه نماز ظهر را در اواخر روزبه جا مى آورد , نماز را در وقت مشترك مى خواند و اي_ن كه نيت نماز ظهر مى كند ,به خاطر اين است كه وقت فضيلت آن ظهر است و همچنين است نماز مغرب و عشاء از نظروقت مختص و مشترك و فضيلت .

چرا ما كه به زبان عربي آشنايي نداريم نميتوانيم نماز را به زبان خودمان بخوانيم؟ در صورتي كه توجّه به معاني كلمات براي انجام عبادت لازم است و بيشتر مردم از معاني نماز بياطّلاعند.

پرسش

چرا ما كه به زبان عربي آشنايي نداريم نميتوانيم نماز را به زبان خودمان بخوانيم؟ در صورتي كه توجّه به معاني كلمات براي انجام عبادت لازم است و بيشتر مردم از معاني نماز بياطّلاعند.

پاسخ

احكام دين اسلام اگر چه همه به ملاحظة مصالح و حكمتهايي تشريع شده، ولي بايد آنها را تعبّداً قبول نمود و عباديّات را بايد به عنوان اطاعت امر خداوند عالم به جاي آورد، تا فوايد بزرگي كه از آنها در نظر است فراهم شود.

نبايد سليقه و نظريّاتي را كه غالباً بدون اطّلاع از اطراف و جهات مطالب است، در احكام خدا وارد ساخت.

ما موظّفيم به همان نحوي كه مقرّر شده نماز بخوانيم و عبادات ديگر را به جاي آوريم و حق نداريم از خود چيزي در اين موارد اختراع نماييم.

البتّه توجّه به معاني و ترجمه آيات و اذكاري كه در موقع نماز خوانده ميشود بسيار خوب بوده و موجب كمال نماز، شدّت فضل، و كثرت اجر و ثواب ميشود؛ ولي بايد همان حمد و سوره و اذكاري را كه معيّن شده بخوانند و اگر از آن تخلّف شود عنوان اطاعت از آن سلب ميشود.

به علاوه اكتفا به قرائت ترجمه در نماز و غير آن به زبانهاي مختلف، جدايي مسلمين از هم و اختلاف و پراكندگي و بعضي تعصّبات را موجب ميشود. در حالي كه اسلام براي نزديك كردن مردم و متّحد ساختن جامعههاي بشري، برقراري تفاهم بين افراد و رفع اختلاف زباني، نژادي و ديگر اختلافات آمده است.

چرا ما كه به زبان عربي آشنايي نداريم نميتوانيم نماز را به زبان خودمان بخوانيم؟ در صورتي كه توجّه به معاني كلمات براي انجام عبادت لازم است و بيشتر مردم از معاني نماز بياطّلاعند.

پرسش

چرا ما كه به زبان عربي آشنايي نداريم نميتوانيم نماز را به زبان خودمان بخوانيم؟ در صورتي كه توجّه به معاني كلمات براي انجام عبادت لازم است و بيشتر مردم از معاني نماز بياطّلاعند.

پاسخ

احكام دين اسلام اگر چه همه به ملاحظة مصالح و حكمتهايي تشريع شده، ولي بايد آنها را تعبّداً قبول نمود و عباديّات را بايد به عنوان اطاعت امر خداوند عالم به جاي آورد، تا فوايد بزرگي كه از آنها در نظر است فراهم شود.

نبايد سليقه و نظريّاتي را كه غالباً بدون اطّلاع از اطراف و جهات مطالب است، در احكام خدا وارد ساخت.

ما موظّفيم به همان نحوي كه مقرّر شده نماز بخوانيم و عبادات ديگر را به جاي آوريم و حق نداريم از خود چيزي در اين موارد اختراع نماييم.

البتّه توجّه به معاني و ترجمه آيات و اذكاري كه در موقع نماز خوانده ميشود بسيار خوب بوده و موجب كمال نماز، شدّت فضل، و كثرت اجر و ثواب ميشود؛ ولي بايد همان حمد و سوره و اذكاري را كه معيّن شده بخوانند و اگر از آن تخلّف شود عنوان اطاعت از آن سلب ميشود.

به علاوه اكتفا به قرائت ترجمه در نماز و غير آن به زبانهاي مختلف، جدايي مسلمين از هم و اختلاف و پراكندگي و بعضي تعصّبات را موجب ميشود. در حالي كه اسلام براي نزديك كردن مردم و متّحد ساختن جامعههاي بشري، برقراري تفاهم بين افراد و رفع اختلاف زباني، نژادي و ديگر اختلافات آمده است.

حكمت «سلام» نمازگزار، چيست؟

پرسش

حكمت «سلام» نمازگزار، چيست؟

پاسخ

يكي از عرفاي بزرگ اسلام سخني دارد كه در كتاب «سرّ الصلاة» امام خميني (ره) هم آمده است. وي مي گويد كسي كه در نماز حواسش پيش غير خدا و متوجه زندگي است، چگونه به خود اجازه مي دهد در پايان نماز بگويد «السلام عليكم و رحمة الله»؟ چون پيغمبر اكرم(ص) فرمود «المُصلي يُناجي رَبّه» (بحار 68/215) [نمازگزار، مشغول مناجات با خداست.] پس با مردم و در جمع ديگران نيست. وقتي نمازش تمام شد و مناجاتش با خداي سبحان به پايان رسيد، از حضور خدا بر مي گردد و در بين مردم قرار مي گيرد و چون وارد جمع ديگران مي شود مي گويد «اسلام عليكم...». افرادي كه در مجمع و مجلس در كنار يكديگر نشسته اند، هيچ كدام به يكديگر سلام نمي كنند؛ زيرا در حضور يكديگرند. كسي كه در آن جمع نيست و از جاي ديگر وارد مي شود سلام مي كند.

سلام آخر نماز نه دعاست و نه ذكر، بلكه تحيّت است. لذا اگر در وسط نماز كسي عمداً بگويد «السلام عليكم»، نمازش باطل است. و اگر اشتباهاً گفت، دو سجده سهو دارد. سلام آخر نماز، به عنوان تحيّت و درود است؛ چون نمازگزار با خدايش مناجات مي كند و در بين مردم نيست، وقتي كه نمازش تمام شد و از مناجات با خدا برگشت و زميني شد و به جمع مردم پيوست، به مردم سلام مي كند. فقها نيز گفته اند، در نماز جماعت هنگام گفتن «السلام عليكم» امام به كدام قسمت نگاه كند، مأموين به كدام قسمت رو كنند.

آن بزرگ عارف مي گويد من در تعجبم كسي

كه حواسش پيش زندگي است و اصلاً با خدا مناجات نكرده و از مردم جدا نشده، چگونه به خود اجازه مي دهد كه بگويد «السلام عليكم و ...»؟! (سر الصلوة، امام خميني/108)

حكمت «سلام» نمازگزار، چيست؟

پرسش

حكمت «سلام» نمازگزار، چيست؟

پاسخ

يكي از عرفاي بزرگ اسلام سخني دارد كه در كتاب «سرّ الصلاة» امام خميني (ره) هم آمده است. وي مي گويد كسي كه در نماز حواسش پيش غير خدا و متوجه زندگي است، چگونه به خود اجازه مي دهد در پايان نماز بگويد «السلام عليكم و رحمة الله»؟ چون پيغمبر اكرم(ص) فرمود «المُصلي يُناجي رَبّه» (بحار 68/215) [نمازگزار، مشغول مناجات با خداست.] پس با مردم و در جمع ديگران نيست. وقتي نمازش تمام شد و مناجاتش با خداي سبحان به پايان رسيد، از حضور خدا بر مي گردد و در بين مردم قرار مي گيرد و چون وارد جمع ديگران مي شود مي گويد «اسلام عليكم...». افرادي كه در مجمع و مجلس در كنار يكديگر نشسته اند، هيچ كدام به يكديگر سلام نمي كنند؛ زيرا در حضور يكديگرند. كسي كه در آن جمع نيست و از جاي ديگر وارد مي شود سلام مي كند.

سلام آخر نماز نه دعاست و نه ذكر، بلكه تحيّت است. لذا اگر در وسط نماز كسي عمداً بگويد «السلام عليكم»، نمازش باطل است. و اگر اشتباهاً گفت، دو سجده سهو دارد. سلام آخر نماز، به عنوان تحيّت و درود است؛ چون نمازگزار با خدايش مناجات مي كند و در بين مردم نيست، وقتي كه نمازش تمام شد و از مناجات با خدا برگشت و زميني شد و به جمع مردم پيوست، به مردم سلام مي كند. فقها نيز گفته اند، در نماز جماعت هنگام گفتن «السلام عليكم» امام به كدام قسمت نگاه كند، مأموين به كدام قسمت رو كنند.

آن بزرگ عارف مي گويد من در تعجبم كسي

كه حواسش پيش زندگي است و اصلاً با خدا مناجات نكرده و از مردم جدا نشده، چگونه به خود اجازه مي دهد كه بگويد «السلام عليكم و ...»؟! (سر الصلوة، امام خميني/108)

حكمت «سلام» نمازگزار، چيست؟

پرسش

حكمت «سلام» نمازگزار، چيست؟

پاسخ

يكي از عرفاي بزرگ اسلام سخني دارد كه در كتاب «سرّ الصلاة» امام خميني (ره) هم آمده است. وي مي گويد كسي كه در نماز حواسش پيش غير خدا و متوجه زندگي است، چگونه به خود اجازه مي دهد در پايان نماز بگويد «السلام عليكم و رحمة الله»؟ چون پيغمبر اكرم(ص) فرمود «المُصلي يُناجي رَبّه» (بحار 68/215) [نمازگزار، مشغول مناجات با خداست.] پس با مردم و در جمع ديگران نيست. وقتي نمازش تمام شد و مناجاتش با خداي سبحان به پايان رسيد، از حضور خدا بر مي گردد و در بين مردم قرار مي گيرد و چون وارد جمع ديگران مي شود مي گويد «اسلام عليكم...». افرادي كه در مجمع و مجلس در كنار يكديگر نشسته اند، هيچ كدام به يكديگر سلام نمي كنند؛ زيرا در حضور يكديگرند. كسي كه در آن جمع نيست و از جاي ديگر وارد مي شود سلام مي كند.

سلام آخر نماز نه دعاست و نه ذكر، بلكه تحيّت است. لذا اگر در وسط نماز كسي عمداً بگويد «السلام عليكم»، نمازش باطل است. و اگر اشتباهاً گفت، دو سجده سهو دارد. سلام آخر نماز، به عنوان تحيّت و درود است؛ چون نمازگزار با خدايش مناجات مي كند و در بين مردم نيست، وقتي كه نمازش تمام شد و از مناجات با خدا برگشت و زميني شد و به جمع مردم پيوست، به مردم سلام مي كند. فقها نيز گفته اند، در نماز جماعت هنگام گفتن «السلام عليكم» امام به كدام قسمت نگاه كند، مأموين به كدام قسمت رو كنند.

آن بزرگ عارف مي گويد من در تعجبم كسي

كه حواسش پيش زندگي است و اصلاً با خدا مناجات نكرده و از مردم جدا نشده، چگونه به خود اجازه مي دهد كه بگويد «السلام عليكم و ...»؟! (سر الصلوة، امام خميني/108)

چرا بايد در نماز، لباس تميز پوشيد؟

پرسش

چرا بايد در نماز، لباس تميز پوشيد؟

پاسخ

از نمونه هاي ادب در نماز، كه طي حديث شريفي از رسول خدا(ص) بيان شده اين است «مَن اتقي عَلي ثَوبه في صَلاته فَليس لله اكتسي» (من لا يحضر1/206/619) كسي كه دو لباس تميز و مندرس دارد و در نماز از لباسهاي مندرس و كهنه خود استفاده مي كند او براي خدا لباس نپوشيده، براي خلق خدا لباس مي پوشد. يا اگر لباس تميز پوشيده ولي براي آنكه لباسش غبار نگيرد و آلوده نشود نماز را به تأخير مي اندازد يا (معاذ الله) نمي خواند، معلوم مي شود او براي خدا لباس نپوشيده است. خداوند مي فرمايد «يا بني ادم خُذوا زينتكم عِنْد كُلّ مَسجدٍ» اعراف/31 [اي فرزندان آدم! زيورهاي خويش را به هنگام عبادت برگيريد].

فلسفة نماز جماعت از ديدگاه روايات اسلامي چيست؟

پرسش

فلسفة نماز جماعت از ديدگاه روايات اسلامي چيست؟

پاسخ

از امام علي بن موسي الرضا(ع) روايت شده است كه «اِنَّما جُعِلَتِ الْجَماعَةُ لِئَلَا يَكُونَ الاِخْلاصُ وَ التَوْحيدُ وَ الاِسْلامُ وَ الْعِبادَةُ لِلّهِ الّا ظاهِراً مَكْشوفاً مَشْهُوراً، لِاَنَّ في اِظْهارِهِ حُجَّةعَلي اَهْلِ الشَّرقِ وَ الْغَرْبِ… مَعَ ما فيهِ مِنَ الْمُساعَدَةِ عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي، وَالزَّجْرِ عَنْ كَثيرٍ مِنْ مَعاصِي اللهِ عَزَّوَجَلَّ» (وسائل الشيعه 5/372)

[نماز جماعت، از اينرو قرار داده شده كه ايمان و توحيد و اسلام و عبادت براي خدا، ظاهر و آشكار و مكشوف انجام گيرد، چرا كه اظهار آن حجّت را بر شرق و غرب جهان تمام مي كند (و آنها را به تفكر بيشتر دربارة اسلام و تعليمات آن وامي دارد) … علاوه بر اين، كمك به نيكي و تقوا (و آگاهي از حال يكديگر و تعاون همگاني) و همچنين جلوگيري از بسياري از گناهان و معاصي الهي است (زيرا هنگامي كه مردم در شبانه روز، چندبار يكديگر را در آن جمع روحاني مي بينند، از تجاوز به حقوق ديگران و ارتكاب گناهان، به خاطر شرم و حضور دائمي خودداري مي كنند).]

________________________________________________________________________________________________________________

فلسفة وجوب دو خطبة نماز جمعه چيست؟

پرسش

فلسفة وجوب دو خطبة نماز جمعه چيست؟

پاسخ

در حديث جامع و پر معنايي از امام علي بن موسي الرضا(ع) مي خوانيم كه فرمود «خطبة نماز جمعه براي اين قرار داده شده كه نماز جمعه يك برنامة عمومي است، خداوند مي خواهد به امير مسلمانان امكان دهد، تا مردم را موعظه كند و به اطاعت ترغيب نمايد و از معصيت الهي بر حذر دارد.»

سپس افزود «وَ تَوْقيفِهُمْ عَلي ما اَرادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دينِهِمْ وَ دُنْياهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِما وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ الافاقِ مِنَ الاَهْوالِ الَّتي لَهُمْ فيها المَضَرةُّ وَ الْمَنْفَعَةُ» (وسائل الشيعه 5/39)

[و آنها را از اخبار و حوادث مهمّي كه از نقاط مختلف به او مي رسد و در سود و زيان و سرنوشت آنها مؤثر است، مطلع سازد.]

سپس فرمود [اينكه براي نماز جمعه دو خطبه قرار داده شده به خاطر اين است كه در يكي حمد و ثنا و تمجيد و تقديس الهي (و مسائل معنوي و اخلاقي) مطرح كنند، و در ديگري نيازها و هشدارها و دعاها را قرار دهند و اوامر و نواهي و دستورهايي كه مربوط به صلاح و فساد جامعة اسلامي است به اطلاع آنها برسانند.

________________________________________________________________________________________________________________

فلسفة نماز جماعت از ديدگاه روايات اسلامي چيست؟

پرسش

فلسفة نماز جماعت از ديدگاه روايات اسلامي چيست؟

پاسخ

از امام علي بن موسي الرضا(ع) روايت شده است كه «اِنَّما جُعِلَتِ الْجَماعَةُ لِئَلَا يَكُونَ الاِخْلاصُ وَ التَوْحيدُ وَ الاِسْلامُ وَ الْعِبادَةُ لِلّهِ الّا ظاهِراً مَكْشوفاً مَشْهُوراً، لِاَنَّ في اِظْهارِهِ حُجَّةعَلي اَهْلِ الشَّرقِ وَ الْغَرْبِ… مَعَ ما فيهِ مِنَ الْمُساعَدَةِ عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي، وَالزَّجْرِ عَنْ كَثيرٍ مِنْ مَعاصِي اللهِ عَزَّوَجَلَّ» (وسائل الشيعه 5/372)

[نماز جماعت، از اينرو قرار داده شده كه ايمان و توحيد و اسلام و عبادت براي خدا، ظاهر و آشكار و مكشوف انجام گيرد، چرا كه اظهار آن حجّت را بر شرق و غرب جهان تمام مي كند (و آنها را به تفكر بيشتر دربارة اسلام و تعليمات آن وامي دارد) … علاوه بر اين، كمك به نيكي و تقوا (و آگاهي از حال يكديگر و تعاون همگاني) و همچنين جلوگيري از بسياري از گناهان و معاصي الهي است (زيرا هنگامي كه مردم در شبانه روز، چندبار يكديگر را در آن جمع روحاني مي بينند، از تجاوز به حقوق ديگران و ارتكاب گناهان، به خاطر شرم و حضور دائمي خودداري مي كنند).]

________________________________________________________________________________________________________________

فلسفة وجوب دو خطبة نماز جمعه چيست؟

پرسش

فلسفة وجوب دو خطبة نماز جمعه چيست؟

پاسخ

در حديث جامع و پر معنايي از امام علي بن موسي الرضا(ع) مي خوانيم كه فرمود «خطبة نماز جمعه براي اين قرار داده شده كه نماز جمعه يك برنامة عمومي است، خداوند مي خواهد به امير مسلمانان امكان دهد، تا مردم را موعظه كند و به اطاعت ترغيب نمايد و از معصيت الهي بر حذر دارد.»

سپس افزود «وَ تَوْقيفِهُمْ عَلي ما اَرادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دينِهِمْ وَ دُنْياهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِما وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ الافاقِ مِنَ الاَهْوالِ الَّتي لَهُمْ فيها المَضَرةُّ وَ الْمَنْفَعَةُ» (وسائل الشيعه 5/39)

[و آنها را از اخبار و حوادث مهمّي كه از نقاط مختلف به او مي رسد و در سود و زيان و سرنوشت آنها مؤثر است، مطلع سازد.]

سپس فرمود [اينكه براي نماز جمعه دو خطبه قرار داده شده به خاطر اين است كه در يكي حمد و ثنا و تمجيد و تقديس الهي (و مسائل معنوي و اخلاقي) مطرح كنند، و در ديگري نيازها و هشدارها و دعاها را قرار دهند و اوامر و نواهي و دستورهايي كه مربوط به صلاح و فساد جامعة اسلامي است به اطلاع آنها برسانند.

________________________________________________________________________________________________________________

از نظر روايات فلسفة سجده بر خاك چيست؟

پرسش

از نظر روايات فلسفة سجده بر خاك چيست؟

پاسخ

خود رسول گرامي (ص) فلسفة سجده بر خاك را در حديثي بيان كرده است و به روشني مي رساند كه اصرار تشريع اسلامي بر سجده بر زمين جنبه تربيتي داشته است.

حضرتش فرمود: «إذا صلي أحدكم فليلزم جبهته و أنفه الأرض حتي تخرج منه الرغم.» (نهايه ابن أثير:2،ماده رغم.)

[هر گاه كسي از شما نماز گزارد، پيشاني و بيني خود را بر زمين قرار دهد تا ذلت و خضوع خود را آشكار سازد.]

هشام بن حكم از امام صادق (ع) فلسفه سجده بر زمين را پرسيد، و امام در پاسخ آن چنين فرمود:

«زيرا سجده خضوع و فروتني در برابر خدا است و هرگز شايسته نيست انسان پرستشگر بر خوردني ها و پوشيدني ها سجده كند زيرا معبود دنياپرستان خوراك و پوشاك است، بنابراين نبايد بر آنچه كه معبود دنيا پرستان است سجده كرد، در حالي كه سجده بر خاك و زمين بالاترين و برترين مظهر فروتني و خضوع در برابر خداست.» (بحار الأنوار:82/147،باب مايصح السجود عليه.)

آيا جمع بين دو نماز برخلاف سيرة پيامبر است و پيامد آن اين است كه يكي از دو نماز، در غير وقت خود خوانده شود؟

پرسش

آيا جمع بين دو نماز برخلاف سيرة پيامبر است و پيامد آن اين است كه يكي از دو نماز، در غير وقت خود خوانده شود؟

پاسخ

از نظر روايات، هر يك از نمازهاي ظهر و عصر، يا مغرب و عشاء دو وقت دارد:

1. وقت فضيلت

2. وقت اجزاء.

وقت فضيلت نماز ظهر، از لحظه زوال خورشيد است تا زماني كه سايه شاخص به اندازه خود آن باشد.

و وقت فضيلت عصر، از لحظه اي است كه سايه شاخص از مثل به «مثلين »برسد. كسي كه بخواهد وقت فضيلت را درك كند بايد نمازهاي ظهر و عصر را جدا از هم بخواند.

اما در وقت اجزاء، بايد گفت كه مجموع فاصله ظهر تا غروب، وقت اجزاء است و هر كدام از اين دو فريضه در اين دو فاصله بجا آورده شود، مجزي است. در اين صورت ميتوان ميان آن دو جمع كرد. چيزي كه هست به مقدار چهار ركعت از اول وقت به نماز ظهر، و به همان مقدار از آخر وقت به نماز عصر اختصاص دارد، فقط در وقت مختص هر نماز نميتواƠديگري را بجا آورد.

عين دو وقت « فضيلت » و « اجزاء» در نماز مغرب و عشا نيز هست كه در كتابهاي فقهي بيان شده است.

بنابراين، اگر دو نماز را در يك وقت بگزاريم، هر دو را در وقت خود خوانده ايم، چيزي كه هست احيانا” وقت فضيلت يكي، و گاهي هر دو را از دست داده ايم، و التزام به سنت خوب است ولي واجب نيست. چه بسا مصالح ايجاب كند كه انسان، يك تكليف مستحبي را براي كار و مصلحت برتر ترك

كند و جريان در مورد تفريق ميان دو نماز چنين است، زيرا در بسياري از كشورها، موجب حرج گرديده و احياناً سبب ترك نماز شده است.

دليل بر اين كه ميتوان ميان دو نماز بدون عذر جمع كرد، عمل رسول الله (ص) است كه بارها بدون عذر دو نماز را يك جا گزارد، تا كار را بر امت آسان سازد.

تصور نشود كه جمع ميان دو نماز، در ديگر مذاهب اسلامي وجود ندارد، آنان نيز در برخي از موارد ميان دو نماز جمع مي كنند.

پيروان ابو حنيفه در عرفه و مزدلفه ميان دو نماز جمع مي كنند.

شافعي و مالكي و حنبلي در سفر، قائل به جواز جمع هستند و برخي ديگر در مواقع عذر، مانند بارندگي، بيماري و ترس جمع ميان دو نماز را جايز ميدانند و هرگز نميتوان گفت اين افراد نماز را درغير وقت خود مي خوانند.

تا اينجا موضوع را روشن كرديم و اكنون بدنبال آن هستيم كه عمل پيامبر را بررسي كنيم.

متجاوز از بيست روايت گواهي ميد هند كه پيامبر بدون كوچك ترين عذر، ميان ظهر و عصر و يا مغرب و عشا جمع كرد و همگي در صحاح و سنن وارد شده كه ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم: ابن عباس مي گويد:

«صلي رسول الله الظهر و العصر جميعاً و المغرب و العشاء جميعاً من غير خوف و لا سفر». (مسند احمد 1/221)

[پيامبر (ص) نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم، بدون عذر، مانند خوف از دشمن يا سفر به جا آورد.]

مسلم در صحيح خود، از ابن عباس نقل مي كند

كه:

«صلي رسول الله الظهر و العصر جميعاً بالمدينه من غير خوف و لا سفر، فقال ابو الزبير فسالت سعيداً لم فعل ذلك، فقال: سالت ابن عباس كما سالتني، فقال: اراد ان لا يحرج احداً من امته». (صحيح مسلم، كتاب الصلوة باب جمع بين الصلوتين)

[رسول خدا(ص) نماز ظهر و عصر را با هم در مدينه به جا آورد، در حاليكه نه خوفي بود و نه سفر. ابو زبير مي گويد: من به سعيد بن جبير گفتم: فلسفه آن، چه بود، سعيد گفت: من از ابن عباس پرسيدم، همچنان كه تو از من پرسيدي، او در پاسخ گفت: اين بدان جهت بود كه كار را بر امت خود آسان سازد.]

از نظر روايات فلسفة سجده بر خاك چيست؟

پرسش

از نظر روايات فلسفة سجده بر خاك چيست؟

پاسخ

خود رسول گرامي (ص) فلسفة سجده بر خاك را در حديثي بيان كرده است و به روشني مي رساند كه اصرار تشريع اسلامي بر سجده بر زمين جنبه تربيتي داشته است.

حضرتش فرمود: «إذا صلي أحدكم فليلزم جبهته و أنفه الأرض حتي تخرج منه الرغم.» (نهايه ابن أثير:2،ماده رغم.)

[هر گاه كسي از شما نماز گزارد، پيشاني و بيني خود را بر زمين قرار دهد تا ذلت و خضوع خود را آشكار سازد.]

هشام بن حكم از امام صادق (ع) فلسفه سجده بر زمين را پرسيد، و امام در پاسخ آن چنين فرمود:

«زيرا سجده خضوع و فروتني در برابر خدا است و هرگز شايسته نيست انسان پرستشگر بر خوردني ها و پوشيدني ها سجده كند زيرا معبود دنياپرستان خوراك و پوشاك است، بنابراين نبايد بر آنچه كه معبود دنيا پرستان است سجده كرد، در حالي كه سجده بر خاك و زمين بالاترين و برترين مظهر فروتني و خضوع در برابر خداست.» (بحار الأنوار:82/147،باب مايصح السجود عليه.)

از نظر روايات فلسفة سجده بر خاك چيست؟

پرسش

از نظر روايات فلسفة سجده بر خاك چيست؟

پاسخ

خود رسول گرامي (ص) فلسفة سجده بر خاك را در حديثي بيان كرده است و به روشني مي رساند كه اصرار تشريع اسلامي بر سجده بر زمين جنبه تربيتي داشته است.

حضرتش فرمود: «إذا صلي أحدكم فليلزم جبهته و أنفه الأرض حتي تخرج منه الرغم.» (نهايه ابن أثير:2،ماده رغم.)

[هر گاه كسي از شما نماز گزارد، پيشاني و بيني خود را بر زمين قرار دهد تا ذلت و خضوع خود را آشكار سازد.]

هشام بن حكم از امام صادق (ع) فلسفه سجده بر زمين را پرسيد، و امام در پاسخ آن چنين فرمود:

«زيرا سجده خضوع و فروتني در برابر خدا است و هرگز شايسته نيست انسان پرستشگر بر خوردني ها و پوشيدني ها سجده كند زيرا معبود دنياپرستان خوراك و پوشاك است، بنابراين نبايد بر آنچه كه معبود دنيا پرستان است سجده كرد، در حالي كه سجده بر خاك و زمين بالاترين و برترين مظهر فروتني و خضوع در برابر خداست.» (بحار الأنوار:82/147،باب مايصح السجود عليه.)

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پرسش

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پاسخ

بى گمان، احكام و دستورهاى اسلامى، براى انسان داراى مصلحتهايى ارزشمند و حياتى اند، ولى چه بسا كه ما از بسيارى مصلحتها و حكمتها بى خبر باشيم. اين موضوع آسيبى به ما نمى رساند و آنچه بر ما بايسته است، ارج نهادن و عمل كردن به اين احكام و دستورهاست كه رستگارى در گرو همين است، نه دانستن مصلحتها و حكمتها.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_13_

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پاسخ

اين دستور خداوند است و علّتش چون علّت بسيارى از اجزا و شرايط عبادات براى ما روشن نيست. آنچه مسلّم است اين است كه تمام دستورهاى خداوند داراى حكمت است، امّا اين كه حكمت آن چيست براى ما روشن نيست. ما بايد يه اين احكام و دستورها به دقّت عمل كنيم تا خداوند از فضل و رحمت خويش پاداش نيك، ما را برخوردار فرمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پرسش

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پاسخ

هر چه را خداوند متعال واجب كرده است، از مصلحتى برخوردار است و هر چه را حرام كرده است، داراى مفسده است، ولى حكمت و اسرار بسيارى از احكام بر ما پوشيده است و اين از نارسايى فكر و انديشه ماست. آنچه بر ما لازم است، اين است كه دستورهاى خداوند را ارج نهيم و از گذر انجام وظيفه به رشد و كمال معنوى دست يابيم و از مفاسد دورى جوييم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_16_

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پرسش

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پاسخ

احكام اسلام بر مصالح انسان و جامعه انسانى استوار است; يعنى هر چه واجب شده است، داراى مصلحتى است و هر چه حرام شده است، داراى مفسده اى است.

مستحبات و مكروهات نيز اين اصل صادق است، ولى عقل ما نمى تواند به اين مصالح و مفاسد آگاهى يابد جز گوشه اى از آنها كه از زبان خود پيامبر((صلى الله عليه وآله)) شنيده شده است. آنچه ما را به رستگارى مى رساند، اين است كه به اين احكام به دقّت عمل كنيم.

بنابراين، اذان و اقامه، كه در نماز مستحب است نيز داراى مصالحى است. چنانچه اذان و اقامه را انجام دهيم، از مصالح و سودهاى ارزشمندش برخوردار خواهيم شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_26_

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پرسش

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پاسخ

احكام شرعى در دين اسلام همگى در مسير تكامل انسان است و داراى مصلحت. انسان در پرتو عمل به اين احكام از آن مصالح بهره مند مى شود، ولى چه بسا او به دليل نارسايى و محدوديّت انديشه نتواند به بسيارى از اسرار احكام و مصالح آگاهى يابد. بايد دانست كه اين ناآگاهى از فلسفه احكام زيانى به انسان وارد نمى سازد. اين است كه او در راه انجام وظايف بكوشد. بنابراين مثلا آنچه درباره نماز ميّت مهم است، عمل كردن به دستور نماز ميّت و انجامش بنابر فرمان خداست، ولى اين كه چرا بايد اين نماز را ايستاده خواند يا چرا ركوع و سجود ندارد، دانستنش لازم نيست و تأثيرى در هدف از انجام آن ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_29_

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پرسش

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پاسخ

آنچه موجب كمال و رستگارى انسان است، عمل به دستورهاى دينى است و تحقيق درباره علّت وضع آنها، با توجّه به اين كه واضع قوانين دينى، خداوند است، لازم نيست. خداوند تاز روى دانش بيكرانش قوانين و مقرراتى سازگار با نيازهاى انسان وضع كرده است.

شايد علّت شكسته بودن نماز در سفر، تحفيفى است كه خداوند به مسافران عطا كرده است; زيرا مسافرت معمولا همراه با سختى و شتابكارى است. پس ممكن است خداوند بدين دليل فرمان داده است كه نمازهاى چهارركعتى را در مسافرت شكسته به جاى آوريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پرسش

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پاسخ

هدف از آفرينش انسان، تكامل و رسيدن او به مقام قرب خداوند است. اين هدف از رهگذر كوشش و آزمايش، آن هم از راه انجام وظايف حاصل مى شود. معناى عبادت نيز اين است كه از همان راه كه خداوند نمايانيده است، عبادتش كنيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_46_

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پرسش

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پاسخ

بى گمان، احكام و دستورهاى اسلامى، براى انسان داراى مصلحتهايى ارزشمند و حياتى اند، ولى چه بسا كه ما از بسيارى مصلحتها و حكمتها بى خبر باشيم. اين موضوع آسيبى به ما نمى رساند و آنچه بر ما بايسته است، ارج نهادن و عمل كردن به اين احكام و دستورهاست كه رستگارى در گرو همين است، نه دانستن مصلحتها و حكمتها.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_13_

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پاسخ

اين دستور خداوند است و علّتش چون علّت بسيارى از اجزا و شرايط عبادات براى ما روشن نيست. آنچه مسلّم است اين است كه تمام دستورهاى خداوند داراى حكمت است، امّا اين كه حكمت آن چيست براى ما روشن نيست. ما بايد يه اين احكام و دستورها به دقّت عمل كنيم تا خداوند از فضل و رحمت خويش پاداش نيك، ما را برخوردار فرمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پرسش

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پاسخ

هر چه را خداوند متعال واجب كرده است، از مصلحتى برخوردار است و هر چه را حرام كرده است، داراى مفسده است، ولى حكمت و اسرار بسيارى از احكام بر ما پوشيده است و اين از نارسايى فكر و انديشه ماست. آنچه بر ما لازم است، اين است كه دستورهاى خداوند را ارج نهيم و از گذر انجام وظيفه به رشد و كمال معنوى دست يابيم و از مفاسد دورى جوييم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_16_

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پرسش

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پاسخ

احكام اسلام بر مصالح انسان و جامعه انسانى استوار است; يعنى هر چه واجب شده است، داراى مصلحتى است و هر چه حرام شده است، داراى مفسده اى است.

مستحبات و مكروهات نيز اين اصل صادق است، ولى عقل ما نمى تواند به اين مصالح و مفاسد آگاهى يابد جز گوشه اى از آنها كه از زبان خود پيامبر((صلى الله عليه وآله)) شنيده شده است. آنچه ما را به رستگارى مى رساند، اين است كه به اين احكام به دقّت عمل كنيم.

بنابراين، اذان و اقامه، كه در نماز مستحب است نيز داراى مصالحى است. چنانچه اذان و اقامه را انجام دهيم، از مصالح و سودهاى ارزشمندش برخوردار خواهيم شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_26_

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پرسش

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پاسخ

احكام شرعى در دين اسلام همگى در مسير تكامل انسان است و داراى مصلحت. انسان در پرتو عمل به اين احكام از آن مصالح بهره مند مى شود، ولى چه بسا او به دليل نارسايى و محدوديّت انديشه نتواند به بسيارى از اسرار احكام و مصالح آگاهى يابد. بايد دانست كه اين ناآگاهى از فلسفه احكام زيانى به انسان وارد نمى سازد. اين است كه او در راه انجام وظايف بكوشد. بنابراين مثلا آنچه درباره نماز ميّت مهم است، عمل كردن به دستور نماز ميّت و انجامش بنابر فرمان خداست، ولى اين كه چرا بايد اين نماز را ايستاده خواند يا چرا ركوع و سجود ندارد، دانستنش لازم نيست و تأثيرى در هدف از انجام آن ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_29_

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پرسش

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پاسخ

آنچه موجب كمال و رستگارى انسان است، عمل به دستورهاى دينى است و تحقيق درباره علّت وضع آنها، با توجّه به اين كه واضع قوانين دينى، خداوند است، لازم نيست. خداوند تاز روى دانش بيكرانش قوانين و مقرراتى سازگار با نيازهاى انسان وضع كرده است.

شايد علّت شكسته بودن نماز در سفر، تحفيفى است كه خداوند به مسافران عطا كرده است; زيرا مسافرت معمولا همراه با سختى و شتابكارى است. پس ممكن است خداوند بدين دليل فرمان داده است كه نمازهاى چهارركعتى را در مسافرت شكسته به جاى آوريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پرسش

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پاسخ

هدف از آفرينش انسان، تكامل و رسيدن او به مقام قرب خداوند است. اين هدف از رهگذر كوشش و آزمايش، آن هم از راه انجام وظايف حاصل مى شود. معناى عبادت نيز اين است كه از همان راه كه خداوند نمايانيده است، عبادتش كنيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_46_

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پرسش

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پاسخ

احكام اسلام بر مصالح انسان و جامعه انسانى استوار است; يعنى هر چه واجب شده است، داراى مصلحتى است و هر چه حرام شده است، داراى مفسده اى است.

مستحبات و مكروهات نيز اين اصل صادق است، ولى عقل ما نمى تواند به اين مصالح و مفاسد آگاهى يابد جز گوشه اى از آنها كه از زبان خود پيامبر((صلى الله عليه وآله)) شنيده شده است. آنچه ما را به رستگارى مى رساند، اين است كه به اين احكام به دقّت عمل كنيم.

بنابراين، اذان و اقامه، كه در نماز مستحب است نيز داراى مصالحى است. چنانچه اذان و اقامه را انجام دهيم، از مصالح و سودهاى ارزشمندش برخوردار خواهيم شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پرسش

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پاسخ

احكام شرعى در دين اسلام همگى در مسير تكامل انسان است و داراى مصلحت. انسان در پرتو عمل به اين احكام از آن مصالح بهره مند مى شود، ولى چه بسا او به دليل نارسايى و محدوديّت انديشه نتواند به بسيارى از اسرار احكام و مصالح آگاهى يابد. بايد دانست كه اين ناآگاهى از فلسفه احكام زيانى به انسان وارد نمى سازد. اين است كه او در راه انجام وظايف بكوشد. بنابراين مثلا آنچه درباره نماز ميّت مهم است، عمل كردن به دستور نماز ميّت و انجامش بنابر فرمان خداست، ولى اين كه چرا بايد اين نماز را ايستاده خواند يا چرا ركوع و سجود ندارد، دانستنش لازم نيست و تأثيرى در هدف از انجام آن ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پرسش

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پاسخ

آنچه موجب كمال و رستگارى انسان است، عمل به دستورهاى دينى است و تحقيق درباره علّت وضع آنها، با توجّه به اين كه واضع قوانين دينى، خداوند است، لازم نيست. خداوند تاز روى دانش بيكرانش قوانين و مقرراتى سازگار با نيازهاى انسان وضع كرده است.

شايد علّت شكسته بودن نماز در سفر، تحفيفى است كه خداوند به مسافران عطا كرده است; زيرا مسافرت معمولا همراه با سختى و شتابكارى است. پس ممكن است خداوند بدين دليل فرمان داده است كه نمازهاى چهارركعتى را در مسافرت شكسته به جاى آوريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پرسش

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پاسخ

هدف از آفرينش انسان، تكامل و رسيدن او به مقام قرب خداوند است. اين هدف از رهگذر كوشش و آزمايش، آن هم از راه انجام وظايف حاصل مى شود. معناى عبادت نيز اين است كه از همان راه كه خداوند نمايانيده است، عبادتش كنيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام

اح_كام متفرقه

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پرسش

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پاسخ

بى گمان، احكام و دستورهاى اسلامى، براى انسان داراى مصلحتهايى ارزشمند و حياتى اند، ولى چه بسا كه ما از بسيارى مصلحتها و حكمتها بى خبر باشيم. اين موضوع آسيبى به ما نمى رساند و آنچه بر ما بايسته است، ارج نهادن و عمل كردن به اين احكام و دستورهاست كه رستگارى در گرو همين است، نه دانستن مصلحتها و حكمتها.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پاسخ

اين دستور خداوند است و علّتش چون علّت بسيارى از اجزا و شرايط عبادات براى ما روشن نيست. آنچه مسلّم است اين است كه تمام دستورهاى خداوند داراى حكمت است، امّا اين كه حكمت آن چيست براى ما روشن نيست. ما بايد يه اين احكام و دستورها به دقّت عمل كنيم تا خداوند از فضل و رحمت خويش پاداش نيك، ما را برخوردار فرمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پرسش

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پاسخ

هر چه را خداوند متعال واجب كرده است، از مصلحتى برخوردار است و هر چه را حرام كرده است، داراى مفسده است، ولى حكمت و اسرار بسيارى از احكام بر ما پوشيده است و اين از نارسايى فكر و انديشه ماست. آنچه بر ما لازم است، اين است كه دستورهاى خداوند را ارج نهيم و از گذر انجام وظيفه به رشد و كمال معنوى دست يابيم و از مفاسد دورى جوييم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مى خوانند؟

پرسش

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مى خوانند؟

پاسخ

در عهد جاهليّت(زمان قبل از اسلام) مردم از نادانى براى ستارگان الوهيت و مقام خدايى قائل بودند و آفتاب و ماه را سجده مى كردند و چنين اتّفاقاتى مانند خسوف و كسوف را دليل خشم خدايان دانسته و در مقابل چنين اتّفاقات غير مترقّبه در مقابل ماه و خورشيد به زمين مى افتادند و سجده مى كردند.

اسلام براى اينكه به همگان بفهماند كه سجده فقط مخصوص خداست، مقرر فرمود در چنين مواقعى هم كه اتّفاقات آسمانى پيش مى آيد، مردم بايد براى خدا سجده كنند و متوجّه باشند كه اين مواقع نيز مانند ساير مواقع اختصاص به خدا دارد و اين امور مانند ساير امور در دست خدا است و خورشيد و ماه و قوانينى كه در مورد آنها در جريان است، بتمامى مخلوق خدا مى باشند. البته اين يكى از فلسفه هاى احتمالى نماز آيات است; ممكن است فلسفه هاى ديگرى نيز وجود داشته باشد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا طريقه نماز خواندن در قرآن نيامده است؟

پرسش

چرا طريقه نماز خواندن در قرآن نيامده است؟

پاسخ

اين سؤال تنها در مورد نماز نيست، بلكه درباره بسيارى از مسائل حقوقى، فقهى، اخلاقى، سياسى فرهنگى، نظامى و عبادى مطرح است. بايد توجّه داشت كه قرآن به بيان اصول قوانين كلّى پرداخته و بسيارى از آيات آن در مورد توحيد، نبوت و معاد مى باشد، و كمتر به بيان مسائل جزئى پرداخته است. از طرفى خداوند متعال، معصومين((عليهم السلام)) را مفسّر قرآن و بيان كننده احكام و معارف قرار داده است. آنانى كه جزء از طريق وحى(رسول خدا((صلى الله عليه وآله))) و الهام الهى(ائمه اطهار((عليهم السلام))) سخن نمى گويند. به همين جهت حكم وجوب نماز در قرآن آمده; وليكن مسائل جزئى آن را رسول الله((صلى الله عليه وآله)) و ائمه اطهار((عليهم السلام)) بيان فرموده اند; مانند مسأله حج، جهاد، زكات و... .

اين مطلب را هم در نظر داشته باشيم كه زمان بيان و اجراى برخى از مسايل و قوانين جزئى در زمان رسول الله((صلى الله عليه وآله))ممكن نبود; به همين جهت به امامان و پيشوايان معصوم((عليه السلام)) كه خلفاى به حق آن حضرت هستند، سپرده شد، تا در شرايط مناسب به بيان و اجراى آن بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خروج ريح(باد معده) موجب بطلان وضو و نماز مى شود؟

پرسش

چرا خروج ريح(باد معده) موجب بطلان وضو و نماز مى شود؟

پاسخ

با انديشه در روايت ذيل، پاسخ روشن خواهد شد.

شخصى خدمت معصوم((عليهم السلام)) رسيد و گفت: يابن رسول الله! مقدارى روغن داشته ام، و فضله موشى در آن افتاده چه كنم؟

حضرت فرمود: اگر جامد است، مقدارى از اطراف آن را بردار و بقيه پاك است و اگر مايع است آن را بايد دور بريزى.

گفت: يابن رسول الله! مقدار يك فضله چيزى نيست كه آن همه روغن را كنار بگذارم و از آن بگذرم.

حضرت فرمود: تو دين خود را سبك و كوچك، شمردى نه اين كه فضله موش را كوچك بدانى.

اين يك واقعيّت است كه ما اگر دين و شريعت را به آن اندازه بزرگ دانستيم كه امام حسين((عليه السلام))آن همه برايش قربانى مى دهد خواهيم پذيرفت كه گاه تخلّف و بى ادبى كوچكى روزنه اى براى نفوذ شيطان خواهد شد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

فائده و مصلحت نماز در چيست؟

پرسش

فائده و مصلحت نماز در چيست؟

پاسخ

بايد دانست كه گاه فائده چيزى با مصلحت آن متفاوت است.

هرگاه سؤال از فايده چيزى شود، طبيعتاً انسان منتظر ثمره و منفعت آن هست و اگر صبر نكند اثر وضعى در آن را نخواهد ديد; ولى اگر در انجام عمل، مصلحتى باشد و در عين حال آن عمل ترك شود آثار وضعى آن - هر چند آنى نباشد - مشاهد خواهد شد.

براى فهم بيشتر مطلب، به دو مثال ذيل دقّت فرماييد: اگر در نيمه شب، هنگام قرمز بودن چراغ راهنما به لحاظ تردّد نكردن هيچ ماشينى عبور كنيم، هر چند خلاف مرتكب شده ايم، امّا هيچ اثر وضعى در ما باقى نخواهد گذاشت. امّا همين خلاف را اگر در ساعتى از روز كه پرتردّد است انجام دهيم، واضح است كه چه ثمراتى برايمان به بار خواهد آورد. اين برخواسته از فايده اى است كه در عمل به اين قانون براى ما قرار داده اند.

امّا اگر در حوزه مصلحت، اگر كودكى را به خاطر مبتلا شدن به بيمارى كزاز از بازى در خاكروبه ها منع نمائيم و او همچنان در خاكروبه ها مشغول بازى شود، آيا نديدن ما مانع از سرايت ميكروب خواهد بود؟ در منع طفل مصلحتى است و در انجام طفل فسادى; خواه بداند يا نداند، خواه ببنيم و يا نه.

حال، عبادات را از كدام يك از اين قسم بدانيم؟

بى شك، احكام الهى با پشتوانه مصلحت ها و مفسده ها، ضامن سعادت آدمى است. و اين آثار مترتبه در ضمن رواياتى; نظير معراج المؤمن، قربان كل تقّى، عمودالدين و... وارد شده است.

بنابراين، با توضيحات فوق، به راحتى به

پاسخ خود دست مى يابيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نماز جزء فروع دين است؟

پرسش

چرا نماز جزء فروع دين است؟

پاسخ

از آنجا كه اصول دين زير بناى اعتقادى انسان را كامل مى كند و درخت اعتقادات او شاخ و برگى هم خواهد داشت; فروع دين، شاخه ها و ثمرهاى اين درخت اعتقادى هستند و اين شاخ و ثمر هم در حيطه و گستره عمل انسان نمودار مى شوند و نماز هر چند واجب و لازم دانسته شده، امّا چون در قالب عمل تحقق يابد، بديهى است كه در فروع دين گنجانده مى شود نه اصول. و البته چنين نيست با خشكاندن اين شاخ و ثمر، ريشه بدون آسيب بماند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا امام جمعه هنگام خطبه اسحله به دست مى گيرد؟

پرسش

چرا امام جمعه هنگام خطبه اسحله به دست مى گيرد؟

پاسخ

ممكن است دليل اينكه امام جمعه بايد موقع خطبه اسلحه بردارد، اين باشد كه نماز جمعه يك نماز عبادى - سياسى است، و امام جمعه از آن نظر كه امام و رهبر نمازگزاران يا منصوب از ناحيه رهبر است، در نماز مسلح مى شود و اسلحه به همراه برمى دارد، تا هم آمادگى خود و نمازگزاران را براى پاسدارى از حريم اسلام اعلان نمايد، و هم آنكه رعب و دلهره در دل هاى دشمنان ايجاد نمايد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا با وجود تأكيد و سفارش قرآن، نماز جمعه در ميان ما چندان رواج ندارد؟

پرسش

چرا با وجود تأكيد و سفارش قرآن، نماز جمعه در ميان ما چندان رواج ندارد؟

پاسخ

ما در ياد گرفتن احكام و قوانين شريعت بايد به مجتهدين عظام كه اهل خبره هستند و در فهم احكام تخصص دارند مراجعه نماييم. آنان نيز هر چه از قرآن و احاديث استفاده نمودند در اختيار ما قرار مى دهند و هرگز از روى هوا و هوس فتوا نمى دهند; مثلا در مورد نماز جمعه گرچه آيات و روايات بر وجوبش دلالت دارند، ليكن از احاديث استفاده مى شود كه خواندن نماز جمعه يكى از شؤون شخصى امام مى باشد;بنابر اين اگر امام حاضر باشد، نماز جمعه را ياد خودش مى خواند يا كسى را براى امامت تعيين مى فرمايد، ليكن در عصر غيبت مردم مكلف نيستند نماز جمعه را برپا دارند.

آيه اى كه مربوط به نماز جمعه است، بيش از اين دلالت ندارد كه: «اى مسلمانان اگر نماز جمعه برپا شد شما شركت نماييد». آيه مى فرمايد: اگر نماز منعقد شد شركت كنيد; ولى نمى فرمايد كه خودتان آن را تأسيس نماييد و راجع به شرايط آن صحبت نمى كند، شرايطش را از احاديث استفاده مى كنيم; مثل اينكه اگر مدير دبيرستانى گفت: وقتى امتحانات شروع شد، همه شما بايد در جلسه امتحان شركت نماييد; در اين صورت وظيفه دانش آموزان بيش از اين نيست كه اگر جلسه امتحان تشكيل شده، در آن شركت نمايند; ليكن وظيفه ندارند خود جلسات امتحان را تشكيل دهند; زيرا تأسيس جلسات وظيفه مدير دبيرستان و دبيران است.

به هر حال در مورد وظايف و عبادات ما ناچاريم از احاديث و قرآن پيروى كنيم.

البته در

مورد نماز جمعه نظرهاى مختلفى براى فقها و مراجع تقليد بوده و هست و هركسى بايد در اين مسأله به فتوا و رأى مرجع تقليد خود عمل نمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

چرا امام جمعه هنگام خطبه اسحله به دست مى گيرد؟

پرسش

چرا امام جمعه هنگام خطبه اسحله به دست مى گيرد؟

پاسخ

ممكن است دليل اينكه امام جمعه بايد موقع خطبه اسلحه بردارد، اين باشد كه نماز جمعه يك نماز عبادى - سياسى است، و امام جمعه از آن نظر كه امام و رهبر نمازگزاران يا منصوب از ناحيه رهبر است، در نماز مسلح مى شود و اسلحه به همراه برمى دارد، تا هم آمادگى خود و نمازگزاران را براى پاسدارى از حريم اسلام اعلان نمايد، و هم آنكه رعب و دلهره در دل هاى دشمنان ايجاد نمايد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_20_

چرا طريقه نماز خواندن در قرآن نيامده است؟

پرسش

چرا طريقه نماز خواندن در قرآن نيامده است؟

پاسخ

اين سؤال تنها در مورد نماز نيست، بلكه درباره بسيارى از مسائل حقوقى، فقهى، اخلاقى، سياسى فرهنگى، نظامى و عبادى مطرح است. بايد توجّه داشت كه قرآن به بيان اصول قوانين كلّى پرداخته و بسيارى از آيات آن در مورد توحيد، نبوت و معاد مى باشد، و كمتر به بيان مسائل جزئى پرداخته است. از طرفى خداوند متعال، معصومين((عليهم السلام)) را مفسّر قرآن و بيان كننده احكام و معارف قرار داده است. آنانى كه جزء از طريق وحى(رسول خدا((صلى الله عليه وآله))) و الهام الهى(ائمه اطهار((عليهم السلام))) سخن نمى گويند. به همين جهت حكم وجوب نماز در قرآن آمده; وليكن مسائل جزئى آن را رسول الله((صلى الله عليه وآله)) و ائمه اطهار((عليهم السلام)) بيان فرموده اند; مانند مسأله حج، جهاد، زكات و... .

اين مطلب را هم در نظر داشته باشيم كه زمان بيان و اجراى برخى از مسايل و قوانين جزئى در زمان رسول الله((صلى الله عليه وآله))ممكن نبود; به همين جهت به امامان و پيشوايان معصوم((عليه السلام)) كه خلفاى به حق آن حضرت هستند، سپرده شد، تا در شرايط مناسب به بيان و اجراى آن بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

كيفيت تشريع نماز چگونه بوده است؟

پرسش

كيفيت تشريع نماز چگونه بوده است؟

پاسخ

به طورى كه از احاديث استفاده مى شود، خداوند 10 ركعت نماز(5 تا دو ركعتى) در مرحله نخست واجب كرده بود و پيامبر بزرگوار - كه خداوند اختياراتى در قانون گذارى به او موهبت كرده بود - به نماز ظهر، عصر و عشاء دو ركعت اضافه كرد و به نماز مغرب نيز يك ركعت افزود. آن گاه خداوند آنها را امضاء فرمود. به همين مناسبت، دو ركعت اصلى را فرض اله و ركعات ديگر را فرض النبى مى نامند.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

چرا خروج ريح(باد معده) موجب بطلان وضو و نماز مى شود؟

پرسش

چرا خروج ريح(باد معده) موجب بطلان وضو و نماز مى شود؟

پاسخ

با انديشه در روايت ذيل، پاسخ روشن خواهد شد.

شخصى خدمت معصوم((عليهم السلام)) رسيد و گفت: يابن رسول الله! مقدارى روغن داشته ام، و فضله موشى در آن افتاده چه كنم؟

حضرت فرمود: اگر جامد است، مقدارى از اطراف آن را بردار و بقيه پاك است و اگر مايع است آن را بايد دور بريزى.

گفت: يابن رسول الله! مقدار يك فضله چيزى نيست كه آن همه روغن را كنار بگذارم و از آن بگذرم.

حضرت فرمود: تو دين خود را سبك و كوچك، شمردى نه اين كه فضله موش را كوچك بدانى.

اين يك واقعيّت است كه ما اگر دين و شريعت را به آن اندازه بزرگ دانستيم كه امام حسين((عليه السلام))آن همه برايش قربانى مى دهد خواهيم پذيرفت كه گاه تخلّف و بى ادبى كوچكى روزنه اى براى نفوذ شيطان خواهد شد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

اگر خداوند به نماز و ساير اعمال ما نيازى ندارد، چرا آنها را بر ما واجب كرده است؟

پرسش

اگر خداوند به نماز و ساير اعمال ما نيازى ندارد، چرا آنها را بر ما واجب كرده است؟

پاسخ

بى شك خداوند نه به خود ما و نه به كارهايى كه انجام مى دهيم هيچ گونه نيازى ندارد، بلكه براى رسيدن به كمال نهايى كه مقصد اصلى آفرينش است، ما را آفريده و قوانين و مقررّاتى براى ما وضع كرده است تا در پرتو انجام آنها به سعادت و كمال نايل گرديم. و چون علم خداوند غيرمحدود است و او مى داند سعادت و كمال ما در چيست; از اين رو تمام مقررّات و دستورات الهى به نفع خود ما واجب گرديده است.

نماز يگانه وسيله ى ارتباط انسان به آفريدگار خويش است. نماز فرصت بسيار شايسته و مناسبى است كه روح انسان را با منبع همه قدرت ها و نيروها مرتبط مى سازد و به انسان نيرو و قدرت مى بخشد. بدين جهت، نماز در رأس همه فرايض و واجبات دينى قرار دارد و به تعبير برخى از روايات، پايه و اساس دين به حساب مى آيد. بنابراين، هر انسانى در هر شرايط كه باشد لازم است براى زنده نگهداشتن روح معنويّت و ارتباط خويش با خداوند اين فريضه بزرگ را انجام دهد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

چرا نماز جزء فروع دين است؟

پرسش

چرا نماز جزء فروع دين است؟

پاسخ

از آنجا كه اصول دين زير بناى اعتقادى انسان را كامل مى كند و درخت اعتقادات او شاخ و برگى هم خواهد داشت; فروع دين، شاخه ها و ثمرهاى اين درخت اعتقادى هستند و اين شاخ و ثمر هم در حيطه و گستره عمل انسان نمودار مى شوند و نماز هر چند واجب و لازم دانسته شده، امّا چون در قالب عمل تحقق يابد، بديهى است كه در فروع دين گنجانده مى شود نه اصول. و البته چنين نيست با خشكاندن اين شاخ و ثمر، ريشه بدون آسيب بماند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_18_

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مى خوانند؟

پرسش

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مى خوانند؟

پاسخ

در عهد جاهليّت(زمان قبل از اسلام) وضع دنيا طورى بود كه مردم از نادانى براى ستارگان الوهيت و مقام خدايى قائل بودند و آفتاب و ماه را سجده مى كردند و چنين اتّفاقاتى مانند چنين اتفاقات غير مترقّبه در مقابل ماه و خورشيد به زمين مى افتادند و سجده مى كردند.

اسلام براى اينكه به تمام بشر بفهماند كه سجده فقط مخصوص - خداست، مقرر فرمود در چنين مواقعى هم كه اتّفاقات آسمانى پيش مى آيد مردم بايد براى خدا سجده كنند و متوجّه باشند كه اين موقع نيز مانند ساير مواقع اختصاص به خدا دارد و اين مورد آنها در جريان - است، تمام مخلوق خدا مى باشند. البته اين يكى از فلسفه هاى احتمالى نماز آيات است; ممكن است فلسفه هاى ديگرى نيز داشته باشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_6_

مؤلّف روضات الجنات در شرح حال محقّق حلّى مؤلّف شرائع الاسلام چنين مى نويسند:

اشاره

«دانشمند فلكى و رياضى دان اسلام خواجه نصيرالدين طوسى به ديدار محقّق حلّى رفت و چون او را در حال تدريس يافت، به احترام او در محضر درس او نشست. محقّق در ضمن درس فرمود: مستحب است م

پرسش

مؤلّف روضات الجنات در شرح حال محقّق حلّى مؤلّف شرائع الاسلام چنين مى نويسند:

«دانشمند فلكى و رياضى دان اسلام خواجه نصيرالدين طوسى به ديدار محقّق حلّى رفت و چون او را در حال تدريس يافت، به احترام او در محضر درس او نشست. محقّق در ضمن درس فرمود: مستحب است م

پاسخ

اولا: منظور از تمايل به طرف چپ - كه براى اهل عراق مستحب است - اين نيست كه از جنوب به طرف مغرب يا مشرق منحرف شوند تا منافاتى با انحراف قبله عراق از جنوب به طرف مغرب داشته باشد، بلكه، منظور، تمايل از قبله به طرف چپ قبله است و تفاوت اين دو بسيار است (دقّت كنيد).

ثانياً: فقيهان در اين باره كه چرا براى اهل عراق مستحب است از قبله كمى به چپ متمايل شوند، و

_117_

دليل ذكر كرده اند:

1. نظريه اى كه مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار(كتاب صلوة) بيان فرموده و حاصل آن اين است، ممكن است علّت انحراف و متمايل به طرف راست ساخته شده بود، گرچه اين انحراف به مقدار نبود كه نماز را باطل كند، ولى ائمّه((عليهم السلام))، براى اينكه مردم نقطه حقيقى قبله را درك كنند و ضمناً مخالفتى با خلفا كه بيشتر مساجد آن زمان به فرمان آنها ساخته شده بود نكرده باشند، اين دستور را صادر نمودند. فايده اين دستور اين بوده كه مردم بدون ابراز مخالفت با خلفا بتوانند از فضيلت توجّه به نقطه واقعى قبله بهره مند گردند.

2. نظريه اى است برآمده از روايات كه خلاصه آن چنين است: حدود حريم كعبه از طرف راست دو ميل و از طرف چپ، چهار ميل

است و اين مقدار داراى احترام معنوى خاصّى است. البّته اين موضوع مربوط به حدود حرم كه چهار فرسخ در چهار فرسخ است نيست.

بنابراين انسان با توجّه به طرف چپ قبله از اين نظر حريم بيشترى دارد از محدوده قبله خارج نمى شود، ولى ممكن است با توجّه به طرف راست از اين نظر حريم كمترى دارد از محدوده اصلى قبله خارج شود. در حقيقت اين حكمى احتياطى است كه انسان در نماز متوجّه نقطه اى شود كه احتمال بيرون رفتن از حريم كعبه در آن كمتر باشد. ممكن است نظر محقّق حلّى نيز اشاره به همين نكته يا نكته اوّل داشته باشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_118_

با اينكه خدا همه جا هست چرا نماز را رو به قبله مى خوانيم؟

پرسش

با اينكه خدا همه جا هست چرا نماز را رو به قبله مى خوانيم؟

پاسخ

سرزمين مكّه به خصوص خانه كعبه داراى شرافت و قداست مخصوص است و از روزگاران قديم عبادتگاه مرد به ويژه پيامبران بزرگ بوده است. اين خانه به فرمان پروردگار به دست پيغمبر عظيم الشّأن حضرت ابراهيم بنياد شده است. مسلمانان نماز را به سوى مى خوانند، زيرا اين امر الهى است. در قرآن خوانيم: «....فَوّلِ وَجْهَكَ شَطْرَ اَلْمَسْجِدَ الْحَرامِ بقره144; پس روى خود را به سوى مسجد الحرام برگدان». فلسفه اين حكم شايد اين باشد كه خانه كعبه مركز توجه مسلمانان قرار گيرد. علاوه براين، توجّه تمام مسلمانان هنگام عبادت به سوى خانه كعبه است و هر مسلمان حداقّل روزى پنج مرتبه به سمت كعبه نماز مى خواند كه خود نشانه بزرى وحدت شكفت انگيزه اسلامى است. كعبه را خانه خدا ناميده اند، زيرا فريضه حج طبق فرمان خدا انجام مى شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_135_

چرا همه مردم بايد روبه قبله نماز بخوانند؟

پرسش

چرا همه مردم بايد روبه قبله نماز بخوانند؟

پاسخ

روبه به قبله ايستادن بايد عرفاً صادق باشد; بنابراين در مناطقى كه باكعبه فاصله زيادى دارد همه كسانى كه مثلاً در صفى طولانى در كنار هم ايستاده اند رو به قبله هستند، اگر انسان پس از تحقيق و جستجو به طرفى ايستاد و در اثناى نماز ثابت شد كه از قبله كمى انحراف داشت است بايد به طرف قبله برگردد و نمازش صحيح است، ولى در حال برگشت به طرف قبله نبايد چيزى بخواند.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_137_

حكمت تشريع نماز چيست؟

پرسش

حكمت تشريع نماز چيست؟

پاسخ

در اسلام براى تكامل انسان و رسيدن وى به مقام قرب خداوند و زنده نگه داشتن ياد خدا در دل آدمى، نماز با احكام ويژه اى تشريع شده است و اين احكام از ناحيه خداوندى است كه داراى علم غيرمحدود و گسترده است و در اين احكام، چنانكه در پاره اى از آيات قرآن آمده، جانب توسعه، يُسرو سهولت نيز لحاظ گرديده است و در موارد مشقّت، عُسر و حَرج، اين احكام به صورت ديگر تغيير مى يابد مانند اينكه در مورد نبودن آب يا ايجاد ضرر و مشقّت و تكليف غسل تبديل به تيمم مى شود با اين توضيح روشن مى شود كه در صورتى انسان به كمال مطلوب مى رسد كه دقيقاً طبق معيارهاى دين عمل كند.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_205_

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پرسش

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پاسخ

بى گمان، احكام و دستورهاى اسلامى، براى انسان داراى مصلحتهايى ارزشمند و حياتى اند، ولى چه بسا كه ما از بسيارى مصلحتها و حكمتها بى خبر باشيم. اين موضوع آسيبى به ما نمى رساند و آنچه بر ما بايسته است، ارج نهادن و عمل كردن به اين احكام و دستورهاست كه رستگارى در گرو همين است، نه دانستن مصلحتها و حكمتها.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_13_

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پاسخ

اين دستور خداوند است و علّتش چون علّت بسيارى از اجزا و شرايط عبادات براى ما روشن نيست. آنچه مسلّم است اين است كه تمام دستورهاى خداوند داراى حكمت است، امّا اين كه حكمت آن چيست براى ما روشن نيست. ما بايد يه اين احكام و دستورها به دقّت عمل كنيم تا خداوند از فضل و رحمت خويش پاداش نيك، ما را برخوردار فرمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پرسش

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پاسخ

هر چه را خداوند متعال واجب كرده است، از مصلحتى برخوردار است و هر چه را حرام كرده است، داراى مفسده است، ولى حكمت و اسرار بسيارى از احكام بر ما پوشيده است و اين از نارسايى فكر و انديشه ماست. آنچه بر ما لازم است، اين است كه دستورهاى خداوند را ارج نهيم و از گذر انجام وظيفه به رشد و كمال معنوى دست يابيم و از مفاسد دورى جوييم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_16_

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پرسش

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پاسخ

احكام اسلام بر مصالح انسان و جامعه انسانى استوار است; يعنى هر چه واجب شده است، داراى مصلحتى است و هر چه حرام شده است، داراى مفسده اى است.

مستحبات و مكروهات نيز اين اصل صادق است، ولى عقل ما نمى تواند به اين مصالح و مفاسد آگاهى يابد جز گوشه اى از آنها كه از زبان خود پيامبر((صلى الله عليه وآله)) شنيده شده است. آنچه ما را به رستگارى مى رساند، اين است كه به اين احكام به دقّت عمل كنيم.

بنابراين، اذان و اقامه، كه در نماز مستحب است نيز داراى مصالحى است. چنانچه اذان و اقامه را انجام دهيم، از مصالح و سودهاى ارزشمندش برخوردار خواهيم شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_26_

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پرسش

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پاسخ

احكام شرعى در دين اسلام همگى در مسير تكامل انسان است و داراى مصلحت. انسان در پرتو عمل به اين احكام از آن مصالح بهره مند مى شود، ولى چه بسا او به دليل نارسايى و محدوديّت انديشه نتواند به بسيارى از اسرار احكام و مصالح آگاهى يابد. بايد دانست كه اين ناآگاهى از فلسفه احكام زيانى به انسان وارد نمى سازد. اين است كه او در راه انجام وظايف بكوشد. بنابراين مثلا آنچه درباره نماز ميّت مهم است، عمل كردن به دستور نماز ميّت و انجامش بنابر فرمان خداست، ولى اين كه چرا بايد اين نماز را ايستاده خواند يا چرا ركوع و سجود ندارد، دانستنش لازم نيست و تأثيرى در هدف از انجام آن ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_29_

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پرسش

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پاسخ

آنچه موجب كمال و رستگارى انسان است، عمل به دستورهاى دينى است و تحقيق درباره علّت وضع آنها، با توجّه به اين كه واضع قوانين دينى، خداوند است، لازم نيست. خداوند تاز روى دانش بيكرانش قوانين و مقرراتى سازگار با نيازهاى انسان وضع كرده است.

شايد علّت شكسته بودن نماز در سفر، تحفيفى است كه خداوند به مسافران عطا كرده است; زيرا مسافرت معمولا همراه با سختى و شتابكارى است. پس ممكن است خداوند بدين دليل فرمان داده است كه نمازهاى چهارركعتى را در مسافرت شكسته به جاى آوريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پرسش

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پاسخ

هدف از آفرينش انسان، تكامل و رسيدن او به مقام قرب خداوند است. اين هدف از رهگذر كوشش و آزمايش، آن هم از راه انجام وظايف حاصل مى شود. معناى عبادت نيز اين است كه از همان راه كه خداوند نمايانيده است، عبادتش كنيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_46_

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پرسش

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پاسخ

بى گمان، احكام و دستورهاى اسلامى، براى انسان داراى مصلحتهايى ارزشمند و حياتى اند، ولى چه بسا كه ما از بسيارى مصلحتها و حكمتها بى خبر باشيم. اين موضوع آسيبى به ما نمى رساند و آنچه بر ما بايسته است، ارج نهادن و عمل كردن به اين احكام و دستورهاست كه رستگارى در گرو همين است، نه دانستن مصلحتها و حكمتها.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_13_

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پاسخ

اين دستور خداوند است و علّتش چون علّت بسيارى از اجزا و شرايط عبادات براى ما روشن نيست. آنچه مسلّم است اين است كه تمام دستورهاى خداوند داراى حكمت است، امّا اين كه حكمت آن چيست براى ما روشن نيست. ما بايد يه اين احكام و دستورها به دقّت عمل كنيم تا خداوند از فضل و رحمت خويش پاداش نيك، ما را برخوردار فرمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_15_

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پرسش

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پاسخ

هر چه را خداوند متعال واجب كرده است، از مصلحتى برخوردار است و هر چه را حرام كرده است، داراى مفسده است، ولى حكمت و اسرار بسيارى از احكام بر ما پوشيده است و اين از نارسايى فكر و انديشه ماست. آنچه بر ما لازم است، اين است كه دستورهاى خداوند را ارج نهيم و از گذر انجام وظيفه به رشد و كمال معنوى دست يابيم و از مفاسد دورى جوييم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_16_

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پرسش

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پاسخ

احكام اسلام بر مصالح انسان و جامعه انسانى استوار است; يعنى هر چه واجب شده است، داراى مصلحتى است و هر چه حرام شده است، داراى مفسده اى است.

مستحبات و مكروهات نيز اين اصل صادق است، ولى عقل ما نمى تواند به اين مصالح و مفاسد آگاهى يابد جز گوشه اى از آنها كه از زبان خود پيامبر((صلى الله عليه وآله)) شنيده شده است. آنچه ما را به رستگارى مى رساند، اين است كه به اين احكام به دقّت عمل كنيم.

بنابراين، اذان و اقامه، كه در نماز مستحب است نيز داراى مصالحى است. چنانچه اذان و اقامه را انجام دهيم، از مصالح و سودهاى ارزشمندش برخوردار خواهيم شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_26_

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پرسش

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پاسخ

احكام شرعى در دين اسلام همگى در مسير تكامل انسان است و داراى مصلحت. انسان در پرتو عمل به اين احكام از آن مصالح بهره مند مى شود، ولى چه بسا او به دليل نارسايى و محدوديّت انديشه نتواند به بسيارى از اسرار احكام و مصالح آگاهى يابد. بايد دانست كه اين ناآگاهى از فلسفه احكام زيانى به انسان وارد نمى سازد. اين است كه او در راه انجام وظايف بكوشد. بنابراين مثلا آنچه درباره نماز ميّت مهم است، عمل كردن به دستور نماز ميّت و انجامش بنابر فرمان خداست، ولى اين كه چرا بايد اين نماز را ايستاده خواند يا چرا ركوع و سجود ندارد، دانستنش لازم نيست و تأثيرى در هدف از انجام آن ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_29_

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پرسش

در سفر بايد نماز را شكسته خواند؟

پاسخ

آنچه موجب كمال و رستگارى انسان است، عمل به دستورهاى دينى است و تحقيق درباره علّت وضع آنها، با توجّه به اين كه واضع قوانين دينى، خداوند است، لازم نيست. خداوند تاز روى دانش بيكرانش قوانين و مقرراتى سازگار با نيازهاى انسان وضع كرده است.

شايد علّت شكسته بودن نماز در سفر، تحفيفى است كه خداوند به مسافران عطا كرده است; زيرا مسافرت معمولا همراه با سختى و شتابكارى است. پس ممكن است خداوند بدين دليل فرمان داده است كه نمازهاى چهارركعتى را در مسافرت شكسته به جاى آوريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پرسش

چرا احكام اسلام چنين پيچيده است و مثلاً نماز داراى اين همه احكام است؟

پاسخ

هدف از آفرينش انسان، تكامل و رسيدن او به مقام قرب خداوند است. اين هدف از رهگذر كوشش و آزمايش، آن هم از راه انجام وظايف حاصل مى شود. معناى عبادت نيز اين است كه از همان راه كه خداوند نمايانيده است، عبادتش كنيم.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_46_

دينى كه براى سعادت انسان آمده، چطور انسان را در برابر خاك بى ارزش به سجده مى آورد، آيا اين باعث قداست و پرستش خاك نمى شود؟

پرسش

دينى كه براى سعادت انسان آمده، چطور انسان را در برابر خاك بى ارزش به سجده مى آورد، آيا اين باعث قداست و پرستش خاك نمى شود؟

پاسخ

اگر ما خداوند را داراى علم گسترده و بى نهايت، و موجودى حكيم بدانيم، خواهيم پذيرفت كه هيچ دستورى را بى حساب نمى دهد و حتماً محاسبه آثار آن شده است، مگر اين كه مادر اين زمينه داراى مشكل باشيم.

امّا درباره سجده بر خاك، اولا; اين كار ارزشى براى خاك نيست; چون انسان براى اظهار تواضع نسبت به خداوند چنين عملى را ارتكاب مى كند و دليل آن ذكرى است كه مى گوييم و علت سجده را بيان مى كنيم. و مى بينيم كه مهر نماز در بين ما احترامى ندارد و فقط براى سجده بر خاك استفاده مى شود. و اگر هم كسى احترام مى گذارد و مى بوسد، دليلى ندارد; البته مهر امام حسين((عليه السلام)) مشهور به تربت كربلا دليل خاص دارد كه استثناء مى شود.

ثانياً; اين حركت، يك مفهوم زيبا و سمبليك دارد كه از على((عليه السلام)) پرسش شد و ايشان چنين جواب فرمودند:

سجده اول; يعنى اعتراف به اين كه خدا من چيزى نبودم، جز همين خاك سرد، اما تو به من هستى دادى.

با سجده دوم، يادآورى اين معنا مى شويم كه دوباره به همين خاك باز مى گرديم.

_1939_

و هنگامى كه سر از سجده بر مى داريم، اذعان مى كنيم كه در خاك نمى مانيم و بايد پاسخگوى اعمال خويش در فرصت بين تولد تا مرگ باشيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1940_

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پرسش

چرا نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بايد خواند؟

پاسخ

بى گمان، احكام و دستورهاى اسلامى، براى انسان داراى مصلحتهايى ارزشمند و حياتى اند، ولى چه بسا كه ما از بسيارى مصلحتها و حكمتها بى خبر باشيم. اين موضوع آسيبى به ما نمى رساند و آنچه بر ما بايسته است، ارج نهادن و عمل كردن به اين احكام و دستورهاست كه رستگارى در گرو همين است، نه دانستن مصلحتها و حكمتها.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز دو بار سجده واجب است؟

پاسخ

اين دستور خداوند است و علّتش چون علّت بسيارى از اجزا و شرايط عبادات براى ما روشن نيست. آنچه مسلّم است اين است كه تمام دستورهاى خداوند داراى حكمت است، امّا اين كه حكمت آن چيست براى ما روشن نيست. ما بايد يه اين احكام و دستورها به دقّت عمل كنيم تا خداوند از فضل و رحمت خويش پاداش نيك، ما را برخوردار فرمايد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پرسش

چرا بايد براى نماز وضو يا تيمم گرفت؟

پاسخ

هر چه را خداوند متعال واجب كرده است، از مصلحتى برخوردار است و هر چه را حرام كرده است، داراى مفسده است، ولى حكمت و اسرار بسيارى از احكام بر ما پوشيده است و اين از نارسايى فكر و انديشه ماست. آنچه بر ما لازم است، اين است كه دستورهاى خداوند را ارج نهيم و از گذر انجام وظيفه به رشد و كمال معنوى دست يابيم و از مفاسد دورى جوييم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پرسش

حكمت اذان و اقامه در نماز چيست؟

پاسخ

احكام اسلام بر مصالح انسان و جامعه انسانى استوار است; يعنى هر چه واجب شده است، داراى مصلحتى است و هر چه حرام شده است، داراى مفسده اى است.

مستحبات و مكروهات نيز اين اصل صادق است، ولى عقل ما نمى تواند به اين مصالح و مفاسد آگاهى يابد جز گوشه اى از آنها كه از زبان خود پيامبر((صلى الله عليه وآله)) شنيده شده است. آنچه ما را به رستگارى مى رساند، اين است كه به اين احكام به دقّت عمل كنيم.

بنابراين، اذان و اقامه، كه در نماز مستحب است نيز داراى مصالحى است. چنانچه اذان و اقامه را انجام دهيم، از مصالح و سودهاى ارزشمندش برخوردار خواهيم شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پرسش

چرا نماز ميّت را بايد ايستاده خواند؟

پاسخ

احكام شرعى در دين اسلام همگى در مسير تكامل انسان است و داراى مصلحت. انسان در پرتو عمل به اين احكام از آن مصالح بهره مند مى شود، ولى چه بسا او به دليل نارسايى و محدوديّت انديشه نتواند به بسيارى از اسرار احكام و مصالح آگاهى يابد. بايد دانست كه اين ناآگاهى از فلسفه احكام زيانى به انسان وارد نمى سازد. اين است كه او در راه انجام وظايف بكوشد. بنابراين مثلا آنچه درباره نماز ميّت مهم است، عمل كردن به دستور نماز ميّت و انجامش بنابر فرمان خداست، ولى اين كه چرا بايد اين نماز را ايستاده خواند يا چرا ركوع و سجود ندارد، دانستنش لازم نيست و تأثيرى در هدف از انجام آن ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نماز جمعه بعد از ظهور حضرت مهدي "ع" به مانند نماز يوميه بر مسلمانان واجب مي شود و چرا اين امر اكنون واجب نيست آيا اين واجب باعث همبستگي بيشتر مردم نمي شود؟

پرسش

چرا نماز جمعه بعد از ظهور حضرت مهدي "ع" به مانند نماز يوميه بر مسلمانان واجب مي شود و چرا اين امر اكنون واجب نيست آيا اين واجب باعث همبستگي بيشتر مردم نمي شود؟

پاسخ

1. نماز جمعه معادل نماز ظهر روز جمعه مي باشد و با اقامة نماز جمعه نيازي به اقامة نماز ظهر نيست بنابراين، تعبير شما كه فرموديد: "مانند نمازهاي يوميه واجب مي شود" تعبير دقيقي نيست.

2. اصل اقامة نماز جمعه بنا بر برخي ديدگاهها از اختصاصات و شئون معصومين است به اين خاطر چون در زمان تشكيل حكومت كريمه مهدي، ايشان حضور دارند بايد نماز جمعه را با حضور ايشان انجام داد و اين واجب شرعي است و يك دليل آن هم همان است كه شما اشاره فرموديد يعني وحدت. و بنابر برخي ديدگاهها از نمادهاي عملي قدرت در حكومت اسلامي است و لزوماً از شئون امام معصوم نيست. آنچه مسلم است اينكه قرآن صراحتاً به وجوب نماز جمعه امر نموده است.(1) "يا ايها الذين آمنوا اذا نودي للصلوه

نماز خواندن با دست بسته در مورد اهل سنت و با دست باز نماز خواندن شيعه از چه تاريخي شروع و نماز خواندن پيامبر چگونه بوده است؟

پرسش

نماز خواندن با دست بسته در مورد اهل سنت و با دست باز نماز خواندن شيعه از چه تاريخي شروع و نماز خواندن پيامبر چگونه بوده است؟

پاسخ

در پاسخ شما بايد عرض كنيم كه شيعه اماميه همواره در اصول و فروع دين، به عترت پاك رسول خدا وابسته بوده و هرگز در طول تاريخ از آنان جدا نشده است، و در تمام امور دين جز به ائمه اهلبيت "ع" اعتماد نكرده است. شيعيان اهل بيت عصمت از زمان امام علي"ع" تاكنون، همواره بر روش و سيره و تعاليم ائمه "ع" كه همان سيره و سنت نبيّ مكرّم اسلام است، مقيد و ملزم بوده اند. (1)

بنابراين در اصول و فروع دين، شيعه به آن اصولي عمل مي كند كه ائمه آل محمد "ص" بر آن بوده اند، و اين از امتيازات شيعه اماميه نسبت به ساير فِرَق اسلامي است كه حقايق و معارف ديني خود را از طريق معصومين دريافت كرده كه عاري از هرگونه تحريف و بدعتهاي سليقه اي و انحرافي است. بنابراين آداب اقامة نماز در ميان شيعه همان است كه از طريق ائمه معصومين وارد گرديده كه در اصل همان دستور رسول خدا در اين باره است.

درمذهب اهل سنت، خلفاي راشدين _ ابوبكر، عمر، عثمان _ به لحاظ ضعف علمي در تمام زمينه ها و نيز به لحاظ اجتهاد به مصلحت و نه به حقيقت و واقعيت دين و در نظر داشتن حبّ و بغضهاي قومي و سياسي در بيان و اجراي احكام دين، دچار انحراف از قرآن و سنت و روش رسول خدا "ص" گرديدند، در نتيجه بدعتهايي را در دين خدا

وارد كردند كه مخالف نص صريح قرآن و سنت نبوي بود. از اين رو هم خودگمراه گرديدند و هم پيروان آنان اسير اين گمراهي شدند. شدت اين بدعتهاي انحرافي در زمان عمر، خليفه دوم، به اوج خود مي رسد. (2)

از جمله اين بدعتها، تغيير در آداب وضو و نحوة اقامة نماز و تغيير جمله اي از جملات اذان بود كه همه نتيجه اجتهادهاي ناصواب عمر است.

نقل گرديده كه در زمان خلافت عمر، جمعي از اُسراي ايراني را به نزد او آوردند. اين گروه به منظور رعايت ادب نزد خليفه، دستها را روي سينه بر هم گذاشته بودند. عمر از آنان پرسيد چرا اينگونه ايستاده ايد؟ آنان پاسخ دادند رسم ما آن است كه در نزد بزرگان براي رعايت ادب و نشان دادن تواضع خويش، اين چنين بايستيم. عمر اين مرام را پسنديد، و از آن پس دستور داد براي رعايت ادب و تواضع به درگاه الهي دستها را بر هم گذاشته و نماز را اقامه كنند، و اين خلاف سنت و دستور رسول خدا "ص" بود. (3)

منابع و مآخذ:

1. رهبري امام علي از ديدگاه قرآن، نامه صد و دهم، سيد شرف الدين

2. مسائل كلي امامت، ابراهيم اميني، ص 55 الي 60

اجتهاد در برابر نص، سيد شرف الدين

دليل مهر گذاشتن شيعه و مهر نگذاشتن سني در چيست؟ و از چه تاريخي اين تفاوت شروع شد؟ و توسط چه كسي مهر در نماز خواندن گذاشته شد؟ و آيا پيامبر با مهر نماز مي خواندند؟ اين سه مورد را با دليل جواب دهيد.

پرسش

دليل مهر گذاشتن شيعه و مهر نگذاشتن سني در چيست؟ و از چه تاريخي اين تفاوت شروع شد؟ و توسط چه كسي مهر در نماز خواندن گذاشته شد؟ و آيا پيامبر با مهر نماز مي خواندند؟ اين سه مورد را با دليل جواب دهيد.

پاسخ

گروهي چنين مي پندارند كه سجده بر خاك و يا تربت شهيدان، به معناي پرستش بوده و نوعي شرك است.

در پاسخ اين پرسش بايد يادآور شد كه ميان دو جمله: "السجود لله" و "السجود علي الارض" تفاوت روشني وجود دارد. اشكال ياد شده، حاكي از آن است كه ميان اين دو تعبير، فرقي نمي گذارند.

بطور مسلم، مفاد "السجود لله" اين است كه "سجده براي خداست"، در حالي كه معناي "السجود علي الارض" آن است كه "سجده بر زمين صورت مي گيرد" و به تعبير ديگر ما با سجده بر زمين، به خدا سجده مي كنيم و اصولاً تمام مسلمانان جهان بر چيزي سجده مي كنند در حالي كه سجدة آنان براي خدا است. تمام زائران خانة خدا بر سنگهاي مسجدالحرام سجده مي كنند در صورتي كه هدف از سجدة آنان خدا است.

با اين بيان، روشن مي شود كه سجده كردن بر خاك و گياه و ... به معناي پرستش آنها نيست بلكه سجود و پرستش براي خدا به وسيلة خضوع تا حدّ خاك است، همچنين روشن مي شود كه سجده بر "تربت" غير از سجده "براي تربت" است.

از طرفي، قرآن كريم مي فرمايد: "ولله يسجد من في السموات و الارض". (1) هر كس در آسمان ها و زمين است، براي خدا سجده مي كند.

و نيز پيامبر گرامي مي فرمايد: "جعلت لي الارض

مسجداً و طهورا" (2) زمين، سجدگاه و ماية پاكيزگي براي من گرديده است.

بنابراين، "سجده براي خدا" با "سجده بر زمين و تربت" نه تنها كوچكترين منافاتي ندارد كه كاملاً سازگار است؛ زيرا سجده كردن بر خاك و گياه، رمز نهايت خضوع و فروتني در برابر خداي يگانه است.

در اينجا به منظور روشن تر شدن نظرية شيعه، سزاوار است به فرازي از سخنان پيشواي بزرگ خود _ امام صادق "ع" _ اشاره نماييم:

"عن هشام ابن الحكم قال قلت لأبي عبدا... "ع": اخبرني ما يجوز السجود عليه و عما لا يجوز؟ قال: السجود لا يجوز الا علي الارض او ما أنبتت الارض إلا ما أكل أو لبس. فقلت له جعلت فداك ما العلة في ذلك؟ قال لأن السجود هو الخضوع لله عزوجل فلا ينبغي أن يكون علي ما يؤكل و يُلبس، لأن ابناء الدنيا عبيد ما يأكلون و يلبسون و الساجد في سجوده في عبادة الله عزوجل فلا ينبغي أن يضع جبهته في سجوده علي معبود ابناء الدنيا الذين اغتروا بغرورها. و السجود علي الأرض افضل لأنه أبلغ في التواضع و الخضوع لله عزوجل" (3)

هشام بن حكم مي گويد: از امام صادق "ع" دربارة آنچه سجده بر آنها صحيح است پرسيدم، حضرت فرمود: سجده تنها بايد بر زمين و آنچه مي روياند _ جز خوردني ها و پوشيدني ها _ انجام گيرد. گفتم: فدايت گردم، سبب آن چيست؟ فرمود: سجده، خضوع و اطاعت براي خداوند است و شايسته نيست بر خوردني ها و پوشيدني ها صورت پذيرد: زيرا دنياپرستان، بردگان خوراك و پوشاكند، در حالي كه انسان به هنگام سجده، در حال پرستش خدا به سر مي

برد، پس سزاوار نيست پيشاني خود را بر آنچه كه معبود دنياپرستان خيره سر است، قرار بدهد.

و سجده نمودن بر زمين، بالاتر و برتر است؛ زيرا با فروتني و خضوع در برابر خداي بزرگ، تناسب بيشتري دارد.

اين سخن گويا، به روشني گواه آن است كه سجده نمودن بر خاك، تنها بدان جهت است كه چنين كاري با تواضع و فروتني در برابر خداوند يگانه، سازگارتر است.

در اينجا، پرسش ديگري مطرح مي شود كه چرا شيعه به سجده بر خاك و يا برخي گياهان است و بر تمام اشياء سجده نمي كند؟

در پاسخ اين سؤال مي گوييم: همانگونه كه اصل يك عبادت بايد از جانب شرع مقدس اسلام برسد، شرايط اجزاء و كيفيت آنها نيز بايد به وسيلة گفتار و رفتار بيانگر آن؛ يعني پيامبر گرامي "ص" روشن گردد؛ زيرا رسول خدا، به حكم قرآن كريم، اسوه و نمونة همة انسان هاي وارسته است.

اينك به بيان فرازهايي از احاديث اسلامي كه بيانگر سيره و سنت پيامبر است مي پردازيم كه همگي حاكي از آن است كه پيامبر "ص" هم بر خاك و هم بر روييدني ها مانندحصير سجده مي نموده است، درست به همان شيوه اي كه شيعه به آن معتقد است:

1- گروهي ازمحدثان اسلامي در كتب صحاح و مسانيد خود اين سخن پيامبر را بازگو كرده اند كه آن حضرت، زمين را به عنوان سجدگاه خود، معرفي نموده است، آنجا كه مي فرمايد: "جعلت لي الارض مسجداً و طهوراً" (4) زمين، براي من، سجدگاه و ماية پاكيزگي قرار داده شده است.

از كملة "جعل" كه در اينجا به معناي تشريع و قانون گذاري است، به خوبي روشن

مي شود كه اين مسأله، يك حكم الهي براي پيروان آيين اسلام است. و بدين سان، مشروع بودن سجده بر خاك و سنگ و ديگر اجزاء تشكيل دهندة سطح زمين، به ثبوت مي رسد.

2- دسته اي از روايات، بر اين نكته دلالت دارند كه پيامبر گرامي "ص"، مسلمانان را به پيشاني نهادن بر خاك به هنگام سجده، فرمان مي داد، چنانكه ام سلمه (همسر پيامبر) از آن حضرت روايت مي كند كه فرمود: "ترب وجهك لله". (5) رخسار خود را براي خدا، بر خاك بگذار.

و از واژة "ترب" در سخن پيامبر "ص"، دو نكته روشن مي شود؛ يكي آن كه بايد انسان به هنگام سجده، پيشاني خود را بر روي "تراب"؛ يعني خاك بگذارد و ديگر آن كه اين رفتار، به علت امر به آن، فرماني است لازم الاجرا زيرا كلمة "ترب" از مادة "تراب" به معناي خاك گرفته شده و به صورت صيغة امر، بيان گرديده است.

3- رفتار پيامبر گرامي در اين مورد، گواه روشن ديگر و روشنگر راه مسلمانان است. وائل بين حجر مي گويد: "رأيت النبيّ صلي الله عليه [وآله] و سلم إذا سجد وضع جبهته و أنفه علي الارض" (6) آنگاه كه پيامبر سجده مي نمود، پيشاني و بيني خود را بر زمين مي نهاد.

انس بن مالك و ابن عباس و برخي از همسران پيامبر مانند عايشه و ام سلمه و گروه بسياري از محدثان چنين روايت كرده اند: "كان رسول الله "ص" يصلي علي الخمرة" (7) پيامبر، بر خمره كه نوعي حصير بود و از ليف خرما ساخته مي شد، سجده مي نمود.

ابوسعيد _ از صحابة رسول خدا _ مي گويد:

"دخلت علي رسول الله صلي الله عليه [وآله] و سلم و هو يصلي علي حصير"(8) به محضر پيامبر وارد شدم در حالي كه بر حصيري نماز مي گزارد.

اين سخن گواه روشن ديگري بر نظرية شيعه است مبني بر اين كه سجده بر آنچه از زمين مي رويد، در صورتي كه خوردني و پوشيدني نباشد، جايز است.

4- گفتار و رفتار صحابه و تابعان پيامبر نيز گوياي سنت آن حضرت است:

جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: "كُنتُ اُصلي الظُّهر مع رسول الله صلي الله علي [و آله] و سلم فآخذ قبضة من الحصاء لتبرد في كفي أضعها لجبهتي أسجد عليها لشدة الحر" (9) با پيامبر گرامي نماز ظهر مي گزاردم، مشتي سنگريزه برگرفته، و در دست خود نگه داشتم تا خنك شود و به هنگام سجده بر آنها پيشاني گذاردم و اين به خاطر شدت گرما بود.

سپس راوي مي افزايد: اگر سجده بر لباسي كه بر تن داشت جايز بود، از برداشتن سنگريزه ها و نگهداري آنها، آسان تر بود.

ابن سعد (متوفاي 209) در كتاب خود "الطبقات الكبري" چنين مي نگارد: "كان مسروق إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة" (10) مسروق بن اجدّع، به هنگام مسافرت، خشتي را با خود بر مي داشت تا در كشتي بر آن سجده نمايد.

لازم به تذكر است كه مسروق بن اجدع، يكي از تابعين پيامبر و اصحاب ابن مسعود بوده است و صاحب "الطبقات الكبري" وي را جزء طبقه اول از اهل كوفه پس از پيامبر از كساني كه از ابوبكر و عمر و عثمان و علي "ع" و عبدالله بن مسعود، روايت نموده اند، به شمار آورده

است.

اين سخن روشن، بي پايگي گفتار كساني را كه همراه داشتن قطعه اي تربت را شرك و بدعت مي پندارند، اثبات مي كند و معلوم مي گردد كه پيشتازان تاريخ اسلام نيز، بدين كار مبادرت مي ورزيدند. (11)

نافع مي گويد: "إن ابن عمر كان إذا سجد و عليه العمامة يرفعها حتي يضع جبهته بالارض" (12) عبدالله بن عمر به هنگام سجده، دستار خود را بر مي داشت تا پيشاني خود را بر زمين بگذارد.

رزين مي گويد: "كَتب إلي بن عبدالله بن عباس رضي الله عنه أن ابعث إلي بلوح من أحجار المروة أسجد عليه" (13) علي بن عبدالله بن عباس به من نوشت: لوحي از سنگ هاي كوه مروه را براي من بفرست تا بر آن سجده نمايم.

5- از سوي ديگر، محدثان اسلامي رواياتي را آورده اند حاكي از آن كه پيامبر گرامي "ص"كساني را كه به هنگام سجده، گوشة دستار خود را بين پيشاني خود و زمين قرار مي دادند، نهي نموده است.

صالح سبايي مي گويد: "إن رسول الله صلي الله عليه [و آله] و سلم رأي رجلاً يسجد بجنبه و قد اعتم علي جبهته فحسر رسول الله صلي الله عليه [و آله] و سلم جبهته" (14) پيامبر گرامي، شخصي را در حال سجده كنار خود مشاهده فرمود، در حالي كه بر پيشاني خود، دستار بسته بود، پيامبر "ص" عمامه را از پيشاني وي كنار زد.

عياض بن عبدالله قرشي مي گويد: "رأي رسول الله "ص" رجلا يسجد علي كور عمامة فأومأ بيده: إرفع عمامتك و أومأ إلي جبهته" (15) رسول خدا مردي را در حال سجده مشاهده فرمود كه بر گوشة عمامة خود سجده

مي نمود، به وي اشاره كرد كه دستار خود را بردار، و به پيشاني او اشاره فرمود.

از اين روايات نيز به روشني معلوم مي گردد كه لزوم سجده بر زمين، در زمان پيامبر گرامي امري مسلم بوده است، تا جايي كه اگر يكي از مسلمانان، گوشة دستار خود را روي زمين قرار مي داد تا پيشاني خود بر زمين نگذارد، مورد نهي رسول خدا قرار مي گرفت.

6- پيشوايان معصوم شيعه كه از طرفي _ بنا بر حديث ثقلين _ قرين جدايي ناپذير قرآن و از سوي ديگر اهل بيت پيامبرند، در سخنان خود به اين حقيقت، تصريح نموده اند:

امام صادق "ع" مي فرمايد: "السجود علي الارض فريضة و علي الخمرة سنة" (16) سجده بر زمين، حكم الهي و سجده بر حصير، سنت پيامبر است.

و در جاي ديگر مي فرمايد: "السجود لا يجوز إلا علي الارض أو علي ما أنبتت الأرض إلا ما أكل أو لبس" (17) جايز نيست سجده نمودن جز بر زمين و آنچه مي روياند مگر خوردني ها و پوشيدني ها.

نتيجه

از مجموع دلايل ياد شده، به روشني معلوم گرديد كه نه تنها روايات اهل بيت پيامبر "ص"، بلكه سنت رسول خدا و رفتار صحابه و تابعان آن حضرت، بر لزوم سجده كردن بر زمين و آنچه از آن مي رويد ( مگر خوردني ها و پوشيدني ها) گواهي مي دهد.

علاوه بر آن قدر مسلم آن است كه سجده نمودن بر اشياي ياد شده جايز است در حالي كه جايز بودن سجده بر ساير چيزها، مورد ترديد و اختلاف است. بنابراين، به مقتضاي احتياط _ كه راه نجات و رستگاري است _

سزاوار است در هنگام سجده كردن، به همين اشياي ياد شده اكتفا شود.

در پايان يادآور مي شويم كه اين بحث، يك مسأله فقهي است و اختلاف ميان فقهاي اسلامي در اين گونه مسائل فرعي، فراوان به چشم مي خورد، ولي يك چنين اخلاف فقهي نبايد موجب نگراني گردد؛ زيرا اينگونه اختلافات فقهي، در ميان چهار مذهب اهل سنت نيز به وفور ديده مي شود به عنوان مثال، مالكي ها مي گويند: گذاشتن بيني بر سجدگاه، مستحب است در حالي كه حنابله آن را واجب مي دانند و ترك آن را از موجبات باطل شدن سجده مي شمارند. (18)

منابع و مآخذ:

1. سورة مباركة رعد/ آيه15

2. صحيح بخاري، كتاب الصلوه، ص91

3. بحار الانوار، ج 85، ص147، به نقل از "علل الشرايع"

4. سنن بيهقي، ج1، ص212، [باب التيمم بالصعيد الطيب]؛ صحيح بخاري، ج1، كتاب الصلاه، ص 91، اقتضاء الصراط المسقيم ابن تيميه)، ص332

5. كنزالعمال، ج7، ط حلب، ص 465، ح 19809، كتاب الصلوه، السجود و مايتعلق به

6. احكام قرآن، (جصاص حنفي)، ج3، ص209، طبع بيروت، باب السجود علي الوجه

7. سنن بيهقي، ج2، ص421، كتاب الصلوه ،باب الصلوه علي الخمره

8. سنن بيهقي، ج2، ص421، كتاب الصلوه ، باب الصلوه علي الحصير

9. سنن بيهقي، ج1، ص439، كتاب الصلوه، باب ما روي في التعجيل بها في شده الحر

10. الطبقات الكبري، ج6، ص79، ط بيروت، در احوالات مسروق ابن اجدع

11. براي آگاهي بيشتر به شواهد ديگر، به كتاب "سيرتنا"، نگارش علامه اميني، مراجعه شود

12. سنن بيهقي، ج2، ص105، ط 1 (حيدرآباد دكن)، كتاب الصلوه، باب الكشف عن السجده في السجود.

13. ازرقي، اخبار مكه، ج3، ص151

14. سنن بيهقي، ج2، ص105

15. سنن بيهقي، ج2،

ص105

16. وسائل الشيعه، ج3، ص593، كتاب الصلوه، ابواب ما يسجد عليه، جديث7

17. وسائل الشيعه، ج3، ص591، كتاب الصلوه، ابواب ما يسجد عليه، حديث1

18. الفقه علي المذهب الأربعه، ج1، ص161، طبع مصر، كتاب الصلوه، مبحث السجود

برگرفته از كتاب شيعه پاسخ مي دهد، تأليف: سيد رضا حسيني نسب، زير نظر آيت ا... جعفر سبحاني

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر چيست؟ (در زمان پيامبر اكرم (ص) به علت اينكه مسافر در سختي بود و مسافرتها با دشواري هاي زيادي همراه بود اين حكم صادر شد ولي امروزه با اين وسائل نقليه ديگر آن علت وجود ندارد) بدنبال اين سؤال فلسفه اينكه مسافري كه كمتر از 10 روز د

پرسش

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر چيست؟ (در زمان پيامبر اكرم (ص) به علت اينكه مسافر در سختي بود و مسافرتها با دشواري هاي زيادي همراه بود اين حكم صادر شد ولي امروزه با اين وسائل نقليه ديگر آن علت وجود ندارد) بدنبال اين سؤال فلسفه اينكه مسافري كه كمتر از 10 روز در جائي مي ماند چرا نمي تواند روزه بگيرد؟

پاسخ

نكته اول اينكه شكسته بودن نماز مسافر و شكسته بودن آن يك حكم تعبدي است يعني اينكه خداوند متعال از ما خواسته است كه نماز را در مسافرت با شرائط آن كه در توضيح المسائل مراجع تقليد آمده شكسته بخوانيم حال چه با سختي و رنج و دشواري به سفر برويم و يا با راحتي و سريع.

بنابراين نمي توان در فروع دين و احكام به دنبال فلسفه خاصي رفت كه چرا مثلاً نماز مسافر شكسته است وقتي ما به خداوند ايمان آورده ايم و او را عادل و حكيم دانستيم و به پيامبر اسلام و ائمه هدي ايمان آورده و قرآن را كتاب الهي و بدون تحريف قبول كرده ايم (مانند يك طبيب) حال به ما دستور داده اند كه در سفر، نماز را شكسته بخوان. قطعاً اين مسأله داراي فلسفه و حكمتي است كه خود خداوند روي مصالحي بيان نموده است.

بنابراين ما نمي توانيم براي احكام، فلسفه خاص كه همان است و لاغير بيان كنيم چون ما خيلي از چيزها را نمي دانيم. مثل آن است كه بگوييم چرا نماز صبح دو ركعت است و نماز ظهر چهار ركعت و ...

نكته دوم: همان طور كه بيان شد يكي از فلسفه هاي شكسته شدن نماز مسافر

كه در قرآن هم بيان شده مشقت و سختيهاي سفر است. و در اين فرقي نمي كند در زمان قديم باشد يا حالا به هر حال مسافرت داراي سختي هايي است همان طور كه در آن زمان يا پاي پياده و يا با اسب و الاغ به سفر مي رفتند سخت بود.

امروزه هم به نسبت مسافرت سخت است البته درجه سختي با هم فرق مي كند. به عبارت ديگر آن طور كه انسان در خانه و منزل خود راحت است در سفر راحت نيست.

و نكته سوم: اينكه تمام سفرهاي آن زمان سخت و دشوار نبود بلكه براي افرادي كه بضاعت مالي چنداني نداشتند سخت بود ولي در همان زمان افراد متمول و ثروتمندي بودند كه با بهترين مركب ها و در سايه بان و با خشم و خصم به سفر مي رفتند.

پس نمي توان ملاك شكسته بودن نماز مسافر را سختي و دشواري بودن آن گفت كه بعد بگوييد حالا كه دشواري و سختي نيست پس چرا مسافر نمازش را شكسته بخواند اين حكمي است از جانب خداوند كه مؤمنين در هر عصر و زماني در هر شرائطي به آن پايبند هستند.

از امام باقر (ع) روايت شده است كه شخصي از ايشان سؤال كرد درباره نماز در سفر كه چگونه بايد آن را خواند؟ و چند ركعت؟ امام فرمود: قرآن مي گويد و اذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلواه (1) يعني هنگامي كه به سفر مي رويد بر شما گناهي نيست كه نماز را شكسته بخوانيد امام باقر (ع) فرمودند اين آيه شكستن نماز در سفر را واجب كرده

همان طور كه در منزل و شهر خود تمام است پس صرف سفر با شرائط آن موجب شكسته شدن آن است نه سختي و دشواري آن. (2) حال چه شما مي خواهيد پياده سفر كنيد يا با اسب يا ماشين و يا هواپيما و ...

حديث ديگر اينكه ابن عباس روايت مي كند ما در بين راه مكه و مدينه نماز را همراه با پيامبر اسلام (ص) شكسته خوانديم با اينكه در راحتي و آسايش بوده و هيچ خوفي نداشتيم. و بعد ابن عباس مي گويد شكستن نماز در سفر سنتي است كه پيامبر طبق قرآن آن را باب كرده است. (3)

منابع و مآخذ:

1_ سوره نساء، آيه 102

2_ من لايحضره نفقيه، ص116

3_ تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج5، ص106، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني

چرا در سجده هفت عضو از بدن بر زمين باشد؟

پرسش

چرا در سجده هفت عضو از بدن بر زمين باشد؟

پاسخ

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت، روح نماز خشوع و خضوع در برابر پروردگار است و خشوع همان حضور قلب توأم با تواضع و احترام و ادب است در برابر پروردگار. (1)

رعايت آداب و شرايط صحت نماز آنگونه كه در رساله عمليه ذكر گرديده، از جمله طهارت، نظافت ظاهري توجه به مكان و پوشش نمازگذار، وقت شناسي، قرائت صحيح، توجه عميق و صادقانه به معناي كلمات و رعايت مستحبات، طولاني كردن ركوع و سجود و قنوت، همه براي دست يابي و درك حالت خشوع در نماز است، و اين حالت زماني براي بنده حاصل مي گردد كه علاوه بر توجه به اذكار و معاني آنها، آداب هر ركن و مستحبات آن را دقيقاً رعايت كند، آدابي كه به هنگام سجده بايد رعايت گردد نيز از اين جمله است.

پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: "نزديك ترين حالت بنده به خدا زماني است كه در سجده باشد." (2)

بنابراين رسيدن به حالت خضوع و خشوع و تقرب به درگاه احديت به هنگام سجود، زماني مسير است كه آداب آن رعايت گردد. از طرفي در انجام هر حكمي از احكام الهي عمل و قول شارع براي ما حجت است و دانستن فلسفه آن ضروري نيست.

در روايت امام جواد امام جواد (ع) (فقط چهار انگشت دزد قطع مي شود نه بيشتر ...)

و نيز در بيانات حضرت امام (ره) در اين مورد مطالبي هست كه بيان آن خالي از فايده نبوده.

منابع و مآخذ :

1_ تفسير نمونه، ج 14، ص204 و205

2_ تفسير نمونه، ج 27، ص174

چرا نماز آيات بخوانيم؟

پرسش

چرا نماز آيات بخوانيم؟

پاسخ

مقصود از آيات خورشيد گرفتگي، ماه گرفتگي، زلزله و ساير حوادث هولناك آسماني مانند رعد و برق بسيار شديد و بادهاي سياه و سرخ است، آنچنانكه بيشتر مردم بترسند. (1)

قبل ار اسلام بسياري از اقوام به هنگام خورشيد گرفتگي و ماه گرفتگي، طبل و دهل مي كوبيدند، تا اژدهاي غول پيكري كه به گمان آنان درصدد بلعيدن ماه يا خورشيد هستند، بترسانند. يهوديان به هنگام خسوف بر طبل مي كوبيدند به تصور اينكه، ماه اين صدا را مي شنود و مي ترسد و آشكار مي گردد. ظهور اسلام اين سنتهاي جاهلي را دگرگون ساخت. (2)

در زمان رسول خدا (ص) در روز وفات فرزندش ابراهيم، كسوف روي داد. مردم تصور كردند كه گرفتگي خورشيد در اثر وفات فرزند پيامبر است. رسول خدا (ص) براي از بين بردن اين افكار موهوم و خرافي بلافاصله جنازه فرزند خويش را رها كردند و در برابر مردم قرار گرفتند و پس از حمد و ثناي خداوند فرمودند:

"اي مردم! ماه و خورشيد دو آيت ا ز آيات الهي هستند (نشانه اي از نشانه هاي قدرت و عظمت پروردگارند) بفرمان او جريان دارند و ا ز او اطاعت مي كنند و براي مرگ يا حيات كسي كسوف روي نمي دهد. هرگاه خسوف و كسوف پديد مي آيد نماز بگذاريد." آنگاه پيامبر به همراه مردم نماز آيات خواندند. (3)

قدر مسلم آن است كه فلسفه نماز همان ياد خداست كه بفرموده قرآن ياد خدا مايه اطمينان قلبهاست. (4)

امام علي (ع) مي فرمايد: "نماز وسيله تقرب هر پرهيزگاري است به سوي خدا." (5)

امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: "هنگامي كه مشكل

مهمي براي علي (ع) پيش مي آمد، حضرت به نماز برمي خواست و آنگاه اين آيه را تلاوت مي فرمود: و استعينوا بالصبر و الصلوة." (6)

امام رضا (ع) در اين باره مي فرمايد: "اقامه نماز توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است ..." (7)

اين روايات همه به اين حقيقت اشاره دارند كه نماز انسان را به قدرت لايزالي پيوند مي دهد كه همه مشكلات و سختيها براي او سهل و آسان است. چنين احساسي موجب مي شو دكه انسان در برابر حوادث و امور سهمناك، ترس و شكست و زبوني را از خود دور گرداند و با اتصال به قدرت لايزال الهي و اقرار به ربوبيت پروردگار، شكيبا و نيرومند گردد.

لذا اقامه نماز به هنگام خسوف و كسوف و ...، نشانة خضوع و خشوع انسان است در برابر عظمت پروردگار و هم درخواست و دريافت آرامش و اطمينان قلبي از درگاه رب جليل است.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

طرح گفتمان ديني در مساجد

منابع و مآخذ :

1_ رساله نوين امام خميني، ج1، ص109

2_ همان

3_ همان

4_ رعد، 28

5_ تفسير نمونه، ج 16 ص292

6_ تفسير نمونه، ج1، ص219

7_ تفسير نمونه، ج 16، ص294

چرا مسافر در مسافرت نماز هاي چهار ركعت را دو ركعت ولي نماز سه ركعت را كامل بخواند؟

پرسش

چرا مسافر در مسافرت نماز هاي چهار ركعت را دو ركعت ولي نماز سه ركعت را كامل بخواند؟

پاسخ

خواندن نماز شكسته در سفر از جمله احكام تسهيلي پروردگار است. يعني به تعبير رسول خدا (ص) كه مي فرمايد خداوند متعال هديه اي به من و امتم كرامت فرموده كه به امت هاي گذشته نداده است. عرض كردند آن هديه چيست؟ فرمود: اجازة اجازة افطار روزه و نصف شدن (نمازهاي چهار ركعتي) در مسافرت. پس هر كس چنين نكند هديه خداوند را رد كرده است.

اما اينكه چرا براي آن شرايطي مقرر كرده است مثلاً نماز هاي چهار ركعتي شكسته شود نه سه ركعتي يا دو ركعتي؟

توجه به نكات زير مفيد است:

1- تمام عبارات و شرايط آنها تعبدي است، يعني از سور خداوند است و هيچ كس حق كاستي و افزودن به آن را ندارد.

2- خداوند بهتر از هر كسي مي داند راه وصول و تقرب به او چيست و چگونه مي توان بهتر به او نزديك شد و به سعادت و كمال رسيد. پس اگر او جزء و شرطي قرار داده و يا چيزي را حذف كرده، بر اساس مصالحي است كه بسياري از آنها فراتر از توان درك عقل بشري است و تنها خداوند بدان آگاه است.

منابع و مآخذ:

1- وسائل الشيعه، جلد5، صفحه 540

چرا خانمها نمي توانند پيش نماز باشند؟

پرسش

چرا خانمها نمي توانند پيش نماز باشند؟

پاسخ

اولاً به نظر بسياري از مراجع تقليد جايز است خانمها براي ديگر خانمها امام جماعت باشند. ثانياً علت جايز نبودن امامت خانمها رواياتيست كه از سخنگويان وحي يعني حضرات معصومين (ص) صادر گرديده است.

براي آگاهي بيشتر به كتاب جواهر الكلام و وسايل الشيعه بحث نماز جماعت و شرايط امام جماعت مراجعه فرماييد.

چرا بر جنازه نماز مي خوانند؟

پرسش

چرا بر جنازه نماز مي خوانند؟

پاسخ

چرا نماز ميت بر زندگان واجب شده است؟

پرسش

چرا نماز ميت بر زندگان واجب شده است؟

پاسخ

براي اينكه او در اين حال بيشترين نياز را به دعا و شفاعت و استغفار و كمك دارد. (1)

چرا نماز ميت ركوع و سجود ندارد؟

پرسش

چرا نماز ميت ركوع و سجود ندارد؟

پاسخ

چون هدف اظهار تذلل و كوچكي انسان زنده نيست بلكه هدف دعا و شفاعت و استغفار براي مرده است. (2)

چرا نماز ميت پنج تكبير دارد؟

پرسش

چرا نماز ميت پنج تكبير دارد؟

پاسخ

1_ چون پنج نماز واجب در شبانه روز داريم و هر كدام يك تكبير واجب دارند. 2_ چون دعائم و پايه هاي دين پنج تاست، نماز، زكات، روزه، حج و ولايت اهل بيت (ع) (3)

چرا نماز ميت بدون وضو هم صحيح است؟

پرسش

چرا نماز ميت بدون وضو هم صحيح است؟

پاسخ

زيرا اين نماز ركوع و سجود و بقيه ي مسايل نماز را ندارد و فقط دعا و ... است و دعا را بدون وضو هم مي شود خواند. (4) (اگر چه بهتر است وضو داشته باشيم).

منابع و مآخذ:

1 و 2_ علل الشرايع، ج1، ص310_311

3_ همان، ص353

4_ همان، ص310_311 ؛ همان، سؤال 123

علت عربي خواندن نماز چيست زيرا اگر نماز را فارسي بخوانيم معني آن برايمان مفهوم تر است

پرسش

علت عربي خواندن نماز چيست زيرا اگر نماز را فارسي بخوانيم معني آن برايمان مفهوم تر است

پاسخ

خواندن نماز به زبان عربي يكي از نشانه هاي جهاني بودن دين اسلام است زيرا جمعيتي كه در يك صف قرار مي گيرند و در يك جبهه فعاليت مي كنند، ناگزيرند، زبان واحدي داشته باشند كه به وسيلة آن تفاهم كنند; يعني علاوه بر زبان مادري و محلّي يك زبان عمومي و جهاني هم داشته باشند. _ نماز خواندن به يك زبان از طرف تمام مسلمانان رمز وحدت و نشانه ي يگانگي مسلمانان است و از آنجا كه زبان عربي به اعتراف اهل فن يكي از وسيع ترين و جامع ترين زبان هاي دنياست اين حقيقت روشن تر مي شود كه تمام فرق مسلمان مي توانند آن را به عنوان يك زبان بين المللي شناخته و از آن به عنوان تفاهم و همبستگي اسلامي استفاده نمايند.

_ علاوه بر اين خواندن نماز به يك صورت معين آن را از دستبرد، تحريف و آميخته شدن به خرافات و مطالب بي اساسي كه بر اثر مداخلة افراد غير متخصص هنگام ترجمة آن به زبان هاي ديگر، رخ مي دهد، نگاه مي دارد و به اين وسيله روح اين عبادت اسلامي محفوظتر مي ماند.

در نهايت مي توان گفت مسأله توحيد و يگانگي در تمام اصول و فروع اسلام يك زير بناي اساسي محسوب مي گردد و نماز به سوي قبلة واحد و در اوقات معين و به يك زبان مشخص نمونه اي از اين وحدت است براي اطلاع بيشتر، مي توانيد به كتاب «پاسخ به پرسش هاي مذهبي _ آيت الله مكارم شيرازي (حفظه الله) و آيت الله جعفر سبحاني

(حفظه الله) مراجعه فرماييد. و افزون بر اين خوب است در اين زمينه به استفتايي از محضر حضرت آيت الله فاضل لنكراني (حفظه الله) توجه فرماييد.

آنچه پيامبر اكرم (9) به ما دستور داده است اين است كه همه نماز را به زبان عربي بخوانند، حتي كساني كه زبان مادري آنها عربي نباشد، راه حل مشكل شما اين است كه لااقل معناي نماز را ياد بگيريد و همان طوري كه عربي مي خوانيد، معناي آن را هم درك كنيد و شايد يك علت آن اين باشد كه اگر همه مسلمان ها نماز را به زبان عربي بخوانند اتحاد و هماهنگي كامل در نماز كه مهم ترين فريضه الهي است واقع مي شود و علاوه بر اين مقدمة آشنايي با زبان قرآن خواهد بود.(5)

پاورقي:

5- حضرت آيت الله فاضل لنكراني (حفظه الله)، جامع المسايل چاپ مهر، چاپ ششم ج 1، ص 145، استفاده از س 534.

آيا فلسفه اي براي اين كه در نماز جماعت بايد در هنگام خواندن حمد و سوره سكوت كرد وجود دارد و آن چيست

پرسش

آيا فلسفه اي براي اين كه در نماز جماعت بايد در هنگام خواندن حمد و سوره سكوت كرد وجود دارد و آن چيست

پاسخ

دربارة فلسفة احكام نكته اي قابل ذكر است آن اين كه بر اساس منطق قرآن و روش پيشوايان اسلام هر كسي حق دارد به بحث و بررسي دربارة اسرار و فلسفة احكام بپردازد، اما بايد توجه داشت كه ما تنها به اندازه اطلاعات و معلومات بشري در هر عصر و زمان مي توانيم فلسفه واسرار احكام الهي را دريابيم و اصولاً با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما، نبايد غير از اين انتظار داشت لذا نبايد اطاعت از اين دستورات و احكام را، مشروط به درك و فهم فلسفة آنها كنيم بنابراين بحث از فلسفه احكام و اطاعت از احكام دو مطلب است كه مترتب بر هم نمي باشند. و اما دربارة سكوت به هنگام خواندن حمد و سوره در نماز جماعت علمأ ما به آية «و اذا قُرئَ القرآن فاستمعوا له و أنصِتوا لَعلَّكم تُرحَمون (9) تمسك كرده اند كه مي توانيد به تفسير نمونه و الميزان ذيل آية فوق مراجعه كنيد. در ضمن خوب است بدانيد كه در نماز صبح و مغرب و عشأ اگر مأموم صداي امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره را آهسته بخواند. در نماز ظهر و عصر نيز اگر صداي امام را نشنود، مستحب است در ركعت اول و دوم ذكري غير از حمد و سوره بگويد.

پاورقي:

-9 سوره اعراف آيه 204

در اكثر كتب ديني و حتي قرآن آمده است كه ما قرآن را براي هدايت شما فرستاديم قرآن كتابي است كه بر پيامبر نازل شده است و ايشان عرب بودهاند و به همين جهت به زبان عربي فرستاده شد و اعمالي مثل نماز هم توسط پيامبر به عربي خوانده شد ولي ما عجم و فارسي زبان هستيم

پرسش

در اكثر كتب ديني و حتي قرآن آمده است كه ما قرآن را براي هدايت شما فرستاديم قرآن كتابي است كه بر پيامبر نازل شده است و ايشان عرب بودهاند و به همين جهت به زبان عربي

فرستاده شد و اعمالي مثل نماز هم توسط پيامبر به عربي خوانده شد ولي ما عجم و فارسي زبان هستيم و خيلي از افراد سالمند آنچه را ميخوانند نميفهمند. پس چرا ما بايد نماز و دعايمان به زبان عربي باشد و فارسي نخوانيم؟

پاسخ

1. فلسفه برخي احكام، براي انسانها به خوبي روشن نيست ولي به حكم آن كه اين احكام از حكيمي دانا و متعال صادر شده و براي هدايت و به كمال رسيدن انسان فرو فرستاده شده است، انسان بايد _ گرچه فلسفه آن را نداند _ به آنها عمل كند.

2. به عربي خواندن نماز يكي از نشانههاي جهاني بودن دين اسلام است كه همه انسانها بايد در پيشگاه خداوند متعال با يك زبان تكلم كنند و اين رمز وحدت و نشانه يگانگي مسلمانان است; افزون بر اين خواندن نماز به يك صورت معين، آن را از خطر تحريف و آميخته شدن به خرافات و مطالب بياساس _ كه بر اثر مداخله افراد غير متخصص به هنگام ترجمه آن به زبانهاي ديگر رخ ميدهد _ نگاه ميدارد و به اين وسيله روح اين عبادت محفوظ ميماند.(ر.ك: پرسشها و پاسخهاي مذهبي، آيتالله جعفر سبحاني، ج 3، ص 56 _ 58، انتشارات نسل جوان.)

3. معجزه بودن قرآن فقط در بعد محتوايي آن خلاصه نميشود بلكه انتخاب الفاظ و نوع جنبش آنها و موسيقي كلمات قرآن خود معجزه است كه اين انتخاب از عهدة عادي خارج است. اكنون اگر قرآن را بتوانند از نظر معنا و محتوا به زبان ديگر بيان كنند ولي در انتخاب الفاظ و كلمات قادر نخواهند بودند كه در حدّ اعجاز

كلمات عربي قرآن را به آن زبان ديگر برگردان كنند لذا قرآن به عنوان يك "متن اعجازآميز" حتماً بايد عربي باشد و الفاظ عربي آن در اعجازآميز ساختن آن نقش دارند.

4. درست است كه ترجمة قرآن ممكن است ولي اين امر مانند ترجمة كلمات روزمره و يا يك كتاب داستان ساده نيست كه به سادگي و بدون هيچ اشتباهي انسان بتواند آن را از عربي به زبان ديگر ترجمه كند، زيرا قرآن داراي محتوايي بسيار عميق و مطالبي شگفتانگيز است كه فهم واقعي و دقيق آن فقط از مثل ائمه: ساخته است به همين جهت كساني كه قرآن را تفسير و ترجمه ميكنند همواره متن قرآن را بالاي ترجمه يا تفسير مينويسند تا همواره كساني كه اين ترجمه يا تفسير را ميبينند با متن مقايسه كنند و مقدار موفقيت مترجم و يا مفسر را در انتقال معناي قرآن به زبان ديگر مورد سنجش قرار دهند و بسيار اتفاق افتاده است كه دانشمندان بعدي به مطالبي پي بردهاند كه از نظر دانشمندان قبلي مخفي مانده است و نقص ترجمه و يا تفسير آن سالها بعد مشخص شده است و اين به بركت وجود اصل كلامي است كه به عربي خداوند فرستاده و محفوظ مانده است. به همين جهت تا روز قيامت قرآن به همان زباني كه خداوند نازل فرموده است بايد عيناً باقي بماند و شايد بخاطر همين اهميتها است كه تلاوت عربي آن و نگاه كردن به متن عربي قرآن ثواب دارد و دست زدن به متن عربي آن حرام است و همة احكام ديگري كه فقط مربوط به الفاظ عربي قرآن است اين

نشانگر آن است كه قرآن بدون باقي ماندن عربيّت آن باقي نميماند و بدون شك در محتوا و معارف آن تحريف و تغيير راه پيدا ميكند.

5. عربي بودن نماز علاوه بر ايجاد عبادتي يكسان و ثابت و بدون كمترين اختلاف در ميان تمام مسلمانان عالم، هر مانع فهم آن نميشود زيرا فرا گرفتن معناي سوره حمد و سورهاي كه مهمترين قسمت عربي نماز است براي هر انساني هرچند در نقطهاي دور دست، هيچ زحمتي ندارد وانگهي واقعاً اگر كسي قادر به فرا گرفتن عربي نبود در شرايط بسيار مخصوص و مشخص ميتواند معادل آن را به زبان خودش در نماز بگويد ثالثاً بر فرض كه كسي هرگز نتوانست معناي الفاظ عربي نماز را بفهمد ولي گفتن الفاظ آن كفايت ميكند و چنين هم نيست كه نماز را نفهمد بلكه عباديت نماز مقداري زيادي از آن به حركات و اعمال آن نيز هست مانند ايستادن با خشوع رو به قبله، ركوع و سجده در مقابل خداوند متعال، بلند كردن دستها در قنوت به سوي پروردگار، اينها چيزهايي نيست كه كم اهميت باشند و با فرض اينكه معناي الفاظ عربي را كسي نفهمد از نماز بهره نبرد.

البته بايد توجه كرد كه حتي اگر قرآن به فارسي هم بود باز چنين نبود كه مانند هر متن فارسي ديگري همگان متوجه شوند زيرا اگر چنين بود اعراب احتياج به تبيين پيامبر نداشتند در حالي كه خداوند ميفرمايد پيامبر وظيفة تبيين و توضيح قرآن را بر عهده دارد "وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِم" (نحل،44) و ما اين ذكر ]= قرآن[ را بر تو نازل

كرديم تا آن چه را كه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها روشن سازي" و اين كه ميبينيم خود عربها براي فهم آيات از پيامبر و ائمه: سؤال ميكردند و خود آنان اقدام به تفسير قرآن كردند اتفاقاً اكثر كتب تفسير قرآن به عربي است در حالي كه اگر عربي بودن يك متن ما را بينياز از توضيح ميكرد چرا عربها خود اين قدر محتاج به تفسير پيامبر و امامان: هستند؟

چرا نماز قضاي پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب است

پرسش

چرا نماز قضاي پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب است

پاسخ

پرسشگر محترم در قرآن كريم و روايات اسلامي بر اهميت نماز و جايگاه آن در ميان واجبات ديني تأكيد و سفارش فراوان شده و قرآن كريم به صراحت آن را يك حكم واجب دانسته است "...إِن َّ الصَّلَوَة َ كَانَت ْ عَلَي الْمُؤْمِنِين َ كِتَ_َبًا مَّوْقُوتًا;(نسأ،103)... همانا نماز وظيفة ثابت و معيّني براي مؤمنان است "

روايات اسلامي نيز بر اهميت و وجوب نماز تأكيد دارند; پيامبر گرامي مي فرمايد: "نماز ستون دين است .(الكافي محمد بن يعقوب كليني ، ج 2، ص 18، دارالكتب الاسلامية تهران )

حضرت امام صادق نيز درباјɠاهميت و وجوب نماز مي فرمايد: "نخستين چيزي كه بنده به خاطر آن مورد محاسبه و سؤال قرار گيرد، نماز است اگر نماز بنده مورد قبول واقع شود، ساير اعمالش نيز قبول مي شود...".(الكافي همان ج 3، ص 268.)

بعد از فوت پدر، نماز و روزه هايي كه از او قضا شده بر عهده پسر بزرگتر است و اين يك حكم خدايي شرعي و بر اساس روايات و سخنان امامان معصوم است از جمله امام صادق مي فرمايد: اگر مردي از دنيا برود و روزه ماه رمضان به گردن او باشد، ولي ّ او بايد قضأ آن را به جا آورد... و اگر ميّت دو ولي ّ داشته باشد به عهدة پسر بزرگتر است (ر. ك من لا يحضر الفقيه شيخ صدوق ، ج 2، ص 153، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم )

فقهأ و مجتهدان نيز از احاديث و روايات اسلامي چنين حكمي را استنباط و استخراج كرده اند.

افزون بر اين

تمام احكام خداوند متعال از جمله موضوع مورد بحث بر اساس حكمت و مصلحت صادر مي شود كم ترين حكمتي كه از روايات مي توان استفاده كرد اين است كه اين عمل براي پسر بزرگتر، جزء اعمال نيكو و صالح شمرده شده است و ثواب فراوان دارد; امام صادق مي فرمايد: "حج روزه و... از جانب ميت قضأ مي شود و انجام دادن اين كار نيكو و حسن است "(ر. ك وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 8، ص 279، مؤسسه آل البيت قم ) البته در برخي روايات آمده كه "وقتي مردي مي ميرد بعضي از وسائل خصوصي ميت مانند: شمشير، انگشتر، كتاب ها، رحل لباس و... به فرزند بزرگتر از ميان پسران مي رسد.(ر. ك وسائل الشيعه همان استفتأات امام خميني ، ج 1، ص 187 _ 192، دفتر انتشارات اسلامي )

چرا هنگام خواندن ركعت اول و دوم نماز حتماً بايد سورة "حمد" خوانده شود، و بعد از آن هر سوره اي خوانده شود، اشكال ندارد؟

پرسش

چرا هنگام خواندن ركعت اول و دوم نماز حتماً بايد سورة "حمد" خوانده شود، و بعد از آن هر سوره اي خوانده شود، اشكال ندارد؟

پاسخ

وجوب قرائت سورة حمد در ركعات اول و دوم هر نماز، به دستور شخصي پيامبر اكرم است آن حضرت مي فرمايد: "لاصلاة الا بفاتحة الكتاب نماز بدون خواندن سورة فاتحه الكتاب (سورة حمد) نماز نيست " يعني قبول نيست (مستدرك الوسائل محدث نوري ج 4، ص 158، آل البيت )

توضيح اين كه قرآن كريم احكام كلي را بيان فرموده است مثلاً: فرموده است نماز را به پا داريد، روزه بگيريد، و... . اما خداوند متعال بيان جزئيات را به عهدة پيامبر اكرم گذاشته است از جمله مواردي كه آن حضرت بيان فرموده اند، قرائت سورة حمد در نماز است

چرا اذان با كلماتي كه در آن هست شروع مي شود، لطفاً بگوييد معناي حقيقي و فلسفة اين كلمات چيست

پرسش

چرا اذان با كلماتي كه در آن هست شروع مي شود، لطفاً بگوييد معناي حقيقي و فلسفة اين كلمات چيست

پاسخ

"اذان بر دو قسم است 1. اذان اعلام 2. اذان نماز

اذان اعلام اذاني است كه در اول هر وقت _ از اوقات نماز _ گفته مي شود. اذان اعلام از شعائر مسلمين است كه در واقع با گفتن آن در هر شبانه روزي چند بار، يك دوره عقائد حقّه _ كه عبارت است از توحيد و نبوت و ولايت _ با صداي بلند اعلام مي شود.

به خاطر زنده ماندن همين عقائد حقّه است كه مستحب است اين مضامين با صداي بلند و نيكو و بر بلندي خوانده شود.

و خداوند پاداش هاي زيادي براي "مؤذن در آخرت قرار داده است اذان اعلام از شعائر اجتماعي مسلمين است (بحارالانوار، علامه مجلسي ج 81، ص 103، نشر الوفأ.) و همواره بايد در بلاد مسلمين مؤذن هايي باشند كه اذان بگويند. در روايات وارد شده است كه مستحب انسان اذان بگويد، مؤذنين را اكرام كند و به آن ها حسن ظن داشته باشد.(وسائل الشيعه شيخ حرّ عاملي ج 5، ص 371 _ 410.) و همچنين در روايات وارد شده است كه علي به پيامبر6 فرمود: آن قدر ما را در اذان ترغيب فرموديد كه ترسيديم براي برپايي آن ما را با شمشير بزني (مستدرك الوسائل نوري ج 4، ص 19، نشر موسسة آل البيت )

امّا اذان نماز:

شما مي دانيد كه اذان قبل از نماز گفته مي شود. نماز، ارتباط انسان با خدا است و اذان مقدمة اين ارتباط

مي باشد. آن چه در اذان آمده است بهترين و زيباترين كلماتي هستند كه مي شود با آن ها، مقدمة ارتباط با رب العالمين را فراهم كرد. اينك به مختصري از فلسفة اين كلمات ملكوتي اشاره مي كنيم تا انشأ اللّه از آن بهره ببريم

1. اللّه اكبر: اذان با چهار تكبير _ اللّه اكبر _ شروع مي شود. با اين تكبيرها به عظمت خداوند متعال اعتراف كرده و ضعف و قصور خود را از اقامة "نماز واقعي ، به خداوند اعلام مي كنيم امام صادق مي فرمايد: "چون تكبير گفتي كوچك شمار در محضر كبرياي آن ذات مقدس از عرش تا فرش را"(محجة البيضأ، فيض كاشاني ص 385، ج 1، نشر مكتبة صدوق )

2. اشهد ان لا اله الا اللّه اين كلمه اقرار به توحيد است و اين كه مستحق عبادتي جز خدا نيست انسان با اين اقرار لفظي در قلب خود، توحيد را اصالت مي بخشد; تا لحظاتي بعد _ در مقام عمل _ وارد نماز شود و فقط براي او عبادت كند.

3. اشهد ان محمداً رسول اللّه اين نيز اعترافي است به اين كه در سفر روحاني نماز، بدون تمسّك به مقام هاديان راه معرفت نمي توانيم به مقصود نائل شويم "قُل ْ إِن كُنتُم ْ تُحِبُّون َ اللَّه َ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُم ُ اللَّه (آل عمران 31) بگو: "اگر خدا را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد."

4. اشهد ان علياً ولي اللّه نماز بي ولايت ولي اللّه مقبول نيست امام باقر7 مي فرمايد: "اگر كسي شب ها را به عبادت قيام كند و

روزها را روزه بگيرد و تمام مالش را تصدق دهد و در تمام عمر حج به جا آورد ولي نشناسد ولايت ولي ّ اللّه را، تا موالات او كند و همة اعمالش به راهنمايي او باشد، براي او پيش خدا ثوابي نيست و از اهل ايمان نيز محسوب نمي شود". (البته اين جمله جزء اذان و اقامه نيست ولي براي تبرّك گفته مي شود)(آداب الصلواة امام خميني ، ص 137، نشر مؤسسه آثار امام )

5. حي ّ علي الصلوة حي علي الفلاح حي علي خير العمل وقتي انسان با گفتن تكبيرها عظمت حق را توصيف نمود; و با شهادت دادن به توحيد، او را به وحدانيت و الوهيت توصيف كرد و با شهادت به رسالت براي خود رفيق راه و مصاحب انتخاب كرد، و سپس با تمسك به مقام ولايت عبادت را كامل كرد; اينك وقت آن است كه قواي خود را براي نماز مهيّا كند و به سوي آن بشتابد.(ر.ك آداب الصلوة ص 125 _ 142.)

چرا در اذان عبارت "اشهد ان لا اله الاّ الله" را به صورت "اشهد اللا اله الاّ الله" تلفظ مي كنيم چرا در عبارت "اشهد ان ّ محمداً رسول الله" كلمه "ان ّ" به كار رفته است

پرسش

چرا در اذان عبارت "اشهد ان لا اله الاّ الله" را به صورت "اشهد اللا اله الاّ الله" تلفظ مي كنيم چرا در عبارت "اشهد ان ّ محمداً رسول الله" كلمه "ان ّ" به كار رفته است

پاسخ

در عبارت "اشهد ان لا اله الاّ الله" كلمه "اَن ْ" مخفف "اَن ّ" است و در اصطلاح "علم نحو" به آن "اَن ْ" مخفّفه از مثقّله گفته مي شود. علت تخفيف در كتاب هاي ادبيات عرب بخش نحو در بحث "حروف مشبهه به فعل ذكر شده است در اين مورد مي توانيد به كتاب عربي دبيرستان بحث حروف مشبهه به فعل مراجعه كنيد.

از نظر "تجويد" هرگاه بعد از نون ساكن حروف يرملون (ي ر، م ل و، ن قرار گيرد، نون در حروف بعدي ادغام مي شود; يعني به جاي تلفظ نون حرف بعد از آن مشدد تلفظ مي شود. بر اساس همين قاعده در عبارت "اشهد ان لا اله الاّ الله" نون تلفظ نمي شود و لام "لا" مشدد تلفظ مي شود. براي توضيح بيش تر به كتاب هاي تجويدي مانند حلية القرآن مصباح القرآن و... مراجعه نماييد.

با اين كه قرآن كريم مي فرمايد: هدف از نماز ذكر خداست چرا نمي توان به ذكر تنها بسنده كرد و اعمال خاص ديگر مثل ركوع سجده و ... را انجام نداد؟

پرسش

با اين كه قرآن كريم مي فرمايد: هدف از نماز ذكر خداست چرا نمي توان به ذكر تنها بسنده كرد و اعمال خاص ديگر مثل ركوع سجده و ... را انجام نداد؟

پاسخ

پرسشگر محترم به چند نكته توجه فرماييد.

1. پيشوايان معصوم به خصوص پيامبر اكرم و امامان معصوم مفسران واقعي قرآن كريم هستند سخنان و سيره و سنت آن ها مي تواند در فهم موضوعات و استخراج احكام و روش هاي دعا و عبادت راه گشا باشد اهل بيت شكل عملي قرآنند و اصولاً كتاب و عترت دو ثقل هستند كه تمسك به آن ها انسان را از گمراهي نجات مي دهد.

چنان كه پيامبر گرامي مي فرمايد: "من در ميان شما دو چيز را به امانت مي گذارم مادامي كه به آن ها تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شويد، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم و اين دو تا هرگز از هم جدا نمي شوند..."( وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 27، ص 33، مؤسسه آل البيت قم )

2. شيوه هاي عبادت كسب و تكاليف كيفيت و كميت واجبات بايد از آيات قرآن كريم و يا روايات اسلامي گرفته شود، شيوه دعا كردن چه دعايي را خواندن چگونگي روزه گرفتن نماز خواندن و... همه اين ها را يا بايد از آيات قرآن گرفت و يا بايد از سنت و سيره و سخنان پيشوايان معصوم گرفت و انجام داد، و اگر هركس شيوه هاي ابداعي خود را در انجام عبادات و به جا آوردن واجبات اعمال كند، بدعت مي شود و بدعت در دين حرام است و ديگر آن كه احكام و دستورهاي خداوند دچار تزلزل و هرج

و مرج مي شود. پس انسان بايد تكاليف شيوه هاي انجام آن ها و فروعات دين را از قرآن كريم پيامبر اكرم يا پيشوايان معصوم بگيرد و در اين راستا فقهأ، علمأ، دانشمندان و مفسران قرآن كريم با استفاده از آيات قرآن روايات و سنت معصومان ، عقل اجماع احكام و تكاليف و فروعات دين را استخراج كرده و در اختيار مكلفان قرار داده اند. و آيه "اقم الصلوة لذكري به اين معنا نيست كه هدف از نماز تنها ذكر خدا باشد، چون در اين صورت هر تكليفي كه ياد خدا و ذكر است تنها به ذكر بودن آن بسنده شود و انسان از دست يابي به اهداف اصلي تكاليف باز بماند; در آيه مذكور مي فرمايد نماز را (به همان ترتيبي كه وارد شده به جا بياوريد، تا هميشه به ياد خدا باشيد.

3. پيامبر اكرم امامان معصوم نماز را پس از تشريع شدن آن در شب معراج به صورت كنوني به جا مي آورده اند، و فقهأ و دانشمندان اسلامي نيز نماز را به ذكرهاي مخصوص (نيت تكبيرة الاحرام و...) تفسير كرده اند. بنابراين صحيح است كه خداوند متعال در سوره طه آيه 24 مي فرمايد: "اقم الصلوة لذكري نماز را به پا دار تا به ياد من باشي " اما كم و كيف و روش به جا آوردن نماز (صلاة چگونه است اين بايد در سنت پيامبر و اهل بيت و روايات اسلامي توسط فقهأ و دانشمندان و مفسران قرآن كريم روشن شود.( ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 14، ص 140 - 141، مؤسسة النشر

الاسلامي سيماي معراج پيامبر، محمد محمدي اشتهاردي ص 154 - 156، انتشارات نبوي )

4. ذكر، به معناي يادآوري با زبان و قلب و به ياد خداوند متعال بودن در تمام شرايط مي باشد و نماز وقتي با تمام شرايط و اجزايش انجام مي شود، مي تواند بهترين ذكر و يادآوري خداوند متعال مي باشد.( ر. ك قاموس قرآن سيد علي اكبر قرشي ج 4 - 3، ص 15 - 20، دارالكتب الاسلامية تهران )

حكمت اين كه در اديان ديگر، مانند يهود و نصارا، 51 ركعت نماز و سه ماه روزه مقرر شده است و در اسلام اين عبادات به يك سوم رسيده چيست

پرسش

حكمت اين كه در اديان ديگر، مانند يهود و نصارا، 51 ركعت نماز و سه ماه روزه مقرر شده است و در اسلام اين عبادات به يك سوم رسيده چيست

پاسخ

دين مقدس اسلام ديني است كه احكام آن نسبت به ساير اديان ديگر، آسان تر مي باشد. در روايت است كه رسول خدا6 فرمود: "بعثت ُ الي الشريعة السهله السمعه به آييني مبعوث شدم كه عمل به آن براي همه سهل و آسان است "

در آية 286 بقره پيامبر اكرم و مؤمنان پيرو آن حضرت از خداوند چنين تقاضا مي نمايند: "رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَآ إِن نَّسِينَآ أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِل ْ عَلَيْنَآ إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَه ُو عَلَي الَّذِين َ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَة َ لَنَا بِه پروردگارا! اگر ما فراموش يا خطا كرديم ما را مؤاخذه مكن پروردگارا! تكليف سنگيني بر ما قرار مده آن چنان كه ]به خاطر گناه و طغيان بر كساني كه پيش از ما بودند قرار دادي پروردگارا! آن چه طاقت تحمّل آن را نداريم بر ما مقرّر مدار."

ممكن است اين پرسش مطرح شود كه مگر خداوند كارهاي سخت و طاقت فرسا از بندگان خود طلب كرده است در پاسخ مي گوييم بعضي از اُمّت ها بر اثر معصيت و سركشي كارهاي سختي به آن ها حمل شد; براي مثال قوم يهود، بر اثر كفران نعمت وسرپيچي از فرمان پيامبر خود و سركشي صاعقه و رجز بر آن ها نازل شد و فرمان الهي رسيد كه هم ديگر را بكشند.(تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 470و475، نشر دارالكتب

الاسلامية )

ولي امّت اسلام بر اثر پيروي از دستورات الهي كارهاي سخت از آن ها برداشته شد و تقاضاي پيامبر اكرم در اين مورد اجابت گرديد. نماز و روزه اسلام در مقايسه با نماز و روزه اديان ديگر، ويژگي ها و امتيازهاي فراواني دارد، نماز در اسلام حتماً لازم نيست در مكان خاصي مانند مسجد انجام گيرد، گرچه فضيلت نماز در مسجد بيش تر است امّا ساير مذاهب لازم مي دانند كه عبادات فقط در معابد و كليساها انجام گيرد. نماز در اسلام در اوقات معيّن و منظم مقرّر شده در دين اسلام مدت روزه كوتاه است كه در روزهاي زمستان حدود ده ساعت و در روزهاي تابستان حدود 16 ساعت مي باشد، در حالي كه روزه يهوديان حدود 22_26 ساعت بوده است اوقات روزه در اسلام بسيار منظم و مطابق با وضع طبيعي روشنايي و تاريكي شبانه روز است هم چنين روزه در تمام سال پراكنده نيست بلكه در يك ماه معين مقرر گرديده آن هم در ماه مُباركي كه قرآن مجيد در آن ماه نازل شده است دين مقدس اسلام نه تنها در بُعد تكاليف عبادي بر ساير اديان برتري دارد، بلكه در همه ابعاد، داراي ويژگي ها و امتيازات فراواني مي باشد. قرآن مجيد، امت اسلامي را امّتي متوسط و معتدل معرّفي فرموده است "وَكَذَ َلِكَ جَعَلْنَ_َكُم ْ أُمَّة ً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَي النَّاس (بقره 143) شما را امت ميانه اي قرار داديم تا گواه بر مردم باشيد." امّت اسلامي اُمتي معتدل است هم به جسم توجّه داردو هم به روح در حالي كه

بعضي اُمت ها، جنبة جسم را تقويت مي كنند و بيش تر به دنيا توجه دارند; مانند يهود و بت پرستان برخي ديگر بيش تر به جنبه روح عنايت دارند و مردم را به ترك دنيا و رهبانيت دعوت مي كنند، مانند نصارا، لكن امت اسلام از هر نظر معتدل است هم از نظر عقيده كه نه راه غلوّ مي پيمايد و نه راه تقصير و شرك نه طرف دار جبر است نه تفويض و هم از نظر شيوه هاي اخلاقي عبادت تفكر، روابط اجتماعي و خلاصه در تمام جهت هاي زندگي راه اعتدال را مي پيمايد; از اين رو چنين امّتي الگو براي ساير امت ها و شاهد و گواه بر آن ها است

در يك بررسي كوتاه در ضمن مستند و مدرك مطلبي كه در پرسش خواسته بوديد _ مبني بر اين كه در اديان ديگر، مانند يهود و نصارا، 51 ركعت نماز و سه ماه روزه مقرّر شده است _ يافت نشد.(اقتباس از تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 487، نشر دارالكتب الاسلامية )

در پايان زيبنده است به اين نكته توجّه شود كه نماز يهود و نصاري صورت آن با نماز در اسلام تفاوت دارد; نماز يهوديان فصلي از زبور داوود است كه روزي سه بار مي خوانند.(كتاب تاريخ اديان و مذاهب جهان عبدالله مبلغي ج 2، ص 628.) يهود در ساعات مختلف در شب و روز نماز و دعا دارند، ساعت سه و شش و نه از روز و اول شب و آخر شب و وقت طعام خوردن (قاموس كتاب مقدس ترجمه

و تأليف مستر هاكس ص 385، انتشارات اسلامي )

روزه يهوديان در روزهاي مختلف سال است روزه ]كيپور[ روز نهم و دهم نخستين ماه سال يهود به مدت 25 ساعت روزه ]كدليا[ روزه ]فتنه روزه ]صدقيا[ روزه ]محاصره روزه ]فوريم روزه ]عذاب و روزه هاي فرعي ديگر.(تاريخ و عقايد اديان و مذاهب سامي كمال الدين بخت آور، ص 83 / تاريخ اديان و مذاهب جهان همان )

شعائر ديني مسيح عبارت است از آدابي كه مسيحيان دارند، مانند: تعميد، تأييد، توبه عِشاي رباني تدعين نمائي كه براي سلامت روح هر فرد مسيحي انجام مي شود.(جهان مسيحيت نوشته انبار مولند، ترجمه محمدباقر انصاري _ مسيح مهاجري ص 102، انتشارات اميركبير.)

چرا قبله مسلمانان از "بيت المقدس به "مكه مكرمه تغيير يافت

پرسش

چرا قبله مسلمانان از "بيت المقدس به "مكه مكرمه تغيير يافت

پاسخ

اساساً خدا مكان و محلي ندارد، قبله رمزي است براي وحدت صف ها و احياي خاطره هاي توحيدي و تغيير آن هيچ چيز را دگرگون نخواهد كرد، مهم تسليم بودن در برابر فرمان او و شكستن بت هاي تعصب لجاجت و خودخواهي است از اين رو، بعيد نيست كه از علل مهم تغيير قبله سه مسأله زير باشد:

1. از آن جا كه خانة كعبه در آن زمان كانون بت هاي مشركان بود، دستور داده شد مسلمانان به طور موقت به سوي بيت المقدس نماز بخوانند و به اين ترتيب صفوف خود را از مشركان جدا كنند.

اما هنگامي كه به مدينه هجرت كردند و تشكيل حكومت و ملتي دادند و صفوف آنان از ديگران به طور كامل مشخص شد، ديگر ادامه اين وضع ضرورت نداشت در اين هنگام به سوي كعبه قديمي ترين مركز توحيد و پرسابقه ترين كانون انبيا بازگشتند.

2. با قبله قرار گرفتن بيت المقدس و سپس تغييرش مسلمانان در بوته آزمايش قرار گرفتند; "وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَة َ الَّتِي كُنت َ عَلَيْهَآ إِلآ لِنَعْلَم َ مَن يَتَّبِع ُ الرَّسُول َ مِمَّن يَنقَلِب ُ عَلَي َ عَقِبَيْه (بقره 143) و ما آن قبله اي را كه قبلاً بر آن بودي تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند، از آنان كه به جاهليت باز مي گردند، مشخص شوند".

بديهي است هم نماز خواندن به سوي بيت المقدس براي آنان كه خانه كعبه را سرمايه معنوي نژاد خود مي دانستند، مشكل بود و هم بازگشت به سوي كعبه بعد از بيت المقدس بعد از عادت كردن به

قبله نخست مسلمانان به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند تا تعصب ها در آن ها كشته شود و روح اطاعت و فرمانبرداري در آنان تحكيم گردد.(تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 485 _ 495، دارالكتب الاسلامية / پرسش ها و پاسخ هاي مذهبي آية الله مكارم شيرازي و آية الله جعفر سبحاني ج 2، ص 94، انتشارات نسل جوان )

3. سرزنش ها و زخم زبان هاي يهود و نگراني قلب پيامبر نيز نقش مهمي در تغيير قبله از بيت المقدس به خانة كعبه داشت زيرا پس از ورود پيامبر به مدينه يهوديان موضوع تغيير قبله را دستاويز خود قرار داده بودند و مرتّباً مسلمانان را سرزنش مي كردند كه اين ها استقلالي از خود ندارند، قبول قبلة ما دليل بر قبول شريعت ماست و...; لذا پيامبر انتظار مي كشيد تا فرمان تغيير قبله صادر شود، چنان كه قرآن مجيد مي فرمايد: "قَد نَري َ تَقَلُّب َ وجهِكَ فِي السَّمأِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبلَة ً تَرضغ ها فَوَل ِّ وجهَكَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ; (بقره 144) نگاه هاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله نهايي مي بينيم اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي باز مي گردانيم پس روي خود را به مسجد الحرام كن .

آياتي كه سجده واجب دارند دليل تأكيد بر سجده نمودن چيست و آيا در مواردي مي توان سجده نكرد؟ آيا مي شود هنگام رسيدن به آن آيات از تلاوت آن ها صرف نظر كرد؟

پرسش

آياتي كه سجده واجب دارند دليل تأكيد بر سجده نمودن چيست و آيا در مواردي مي توان سجده نكرد؟ آيا مي شود هنگام رسيدن به آن آيات از تلاوت آن ها صرف نظر كرد؟

پاسخ

الف مهم ترين علتي كه براي سجده در چهار سورة سجده دار مي توان ذكر كرد، سنت اهل بيت عصمت و طهارت است يعني رواياتي كه از امامان معصوم صادر شده است

در كتاب وسائل الشيعه ج 4، ص 880، باب 42، حديث 2 به سند ابي بصير از حضرت امام صادق روايت شده كه فرمود: اگر چيزي از آيات عزايم چهارگانه (آيات سجده دار در چهار سورة علق نجم تنزيل سجده حم سجده خوانده شد و تو آن را شنيدي بي درنگ سجده كن در هر حال كه باشي چه بدون وضو، چه جُنُب و چه زني كه در حال بي نمازي (حيض است امّا در ساير آيات سجده دار قرآن (غير از چهار سورة مذكور) اختيار داري سجده كني يا نكني

از اين حديث شريف نكات ذيل به دست مي آيد:

1. بعد از تلاوت يا شنيدن آيات سجده دارِ واجب امر به سجده شده و فوراً بايد سجده كرد;

2. در سجده هاي واجب (آيات سجده دار) داشتن وضو، جنب نبودن _ حايض نبودن زن شرط نيست و هيچ امري مانع از لزوم سجده كردن نمي تواند باشد.

3. در سجده در آيات سجده دارِ غير از چهار سورة مذكور، مستحب است و انسان مي تواند آن را انجام دهد يا ترك كند.

بنابراين يكي از مهم ترين حكمت هاي حصر سجده واجب در اين چهار آيه تعبد است

البته

تذكر اين نكته لازم است كه آيه ها و سوره هاي قرآن داراي حقايق صورت هاي غيبي و ويژگي هايي هستند كه براي انسان ها در اين دنيا قابل مشاهده نيست اما اين ويژگي هاي مخصوص موجب آثار و احكام خاص براي آيات مي شود كه يك نمونه آن لزوم سجده در آيات چهار گانه فوق مي باشد

ب صرف نظر كردن از تلاوت آيات مزبور منعي ندارد و انسان مي تواند در هنگام قرائت كل سوره آيات مذكور را نخواند، البته به همان اندازه از ثواب قرائت و آثار آن آيه (كه براي ما نامعلوم است محروم مي شود، و اگر در جايي نخواندن آيه سجده دار به منزله توهين به قرآن و سبك شمردن آن تلقي شود و يا به معناي نفي ِ آيه مذكور از قرآن باشد لازم است از اين امر اجتناب كرده و آيه را قرائت نمود.

در قرآن كريم دو سجده هست واجب و مندوب چرا اين سجده ها در قرآن وجود دارد؟ چرا بعضي واجب و برخي مستحب است و اين سجده ها بيانگر چه چيزي هستند؟

پرسش

در قرآن كريم دو سجده هست واجب و مندوب چرا اين سجده ها در قرآن وجود دارد؟ چرا بعضي واجب و برخي مستحب است و اين سجده ها بيانگر چه چيزي هستند؟

پاسخ

مهم ترين علتي كه براي سجده در چهار سورة سجده دار مي توان ذكر كرد، سنت اهل بيت عصمت و طهارت است يعني رواياتي كه از امامان معصوم صادر شده است

الف در كتاب وسائل الشيعه ج 4، ص 880، باب 42، حديث 2 به سند ابي بصير از حضرت امام صادق روايت شده كه فرمود: اگر چيزي از آيات عزايم چهارگانه (آيات سجده دار در چهار سورة علق نجم تنزيل سجده حم سجده خوانده شد و تو آن را شنيدي بي درنگ سجده كن در هر حال كه باشي چه بدون وضو، چه جُنُب و چه زني كه در حال بي نمازي (حيض است امّا در ساير آيات سجده دار قرآن (غير از چهار سورة مذكور) اختيار داري سجده كني يا نكني

از اين حديث شريف نكات ذيل به دست مي آيد:

1. بعد از تلاوت يا شنيدن آيات سجده دارِ واجب امر به سجده شده و فوراً بايد سجده كرد;

2. در سجده هاي واجب (آيات سجده دار) داشتن وضو، جنب نبودن _ حايض نبودن زن شرط نيست

3. سجده در آيات سجده دارِ غير از چهار سورة مذكور، مستحب است و انسان مي تواند آن را انجام دهد يا ترك كند.

ب در كتاب خصال شيخ صدوق ج 1، ص 231، حديث 111، از حضرت امام صادق روايت شده كه سوره هاي عزيمه آنها كه سجده واجب

دارند، چهار سوره است "علق ، "والنّجم ، "تنزيل سجده ، "حم سجده پس يكي از مهم ترين حكمت هاي حصر سجده واجب در اين چهار آيه تعبد است

بنابراين تقسيم آيات سجده دار قرآن به واجب و مستحب براساس روايات امامان معصوم است

از آن جا كه سجده بيانگر نهايت خضوع در برابر معبود است از آيات سجده استفاده مي شود كه تنها بايد در برابر خداوند متعال سجده نمود، "لاَ تَسْجُدُواْ لِلشَّمْس ِ وَ لاَ لِلْقَمَرِ...;(فصلت 37) براي خورشيد و ماه سجده نكنيد..."; چون تنها خداوند معبود است

آيات سجده پرستش و سجده در برابر بت ها و معبودان باطلي كه مشركان برگزيده بودند، نفي مي كند.

در قرآن كريم دو سجده هست واجب و مندوب چرا اين سجده ها در قرآن وجود دارد؟ چرا بعضي واجب و برخي مستحب است و اين سجده ها بيانگر چه چيزي هستند؟

پرسش

در قرآن كريم دو سجده هست واجب و مندوب چرا اين سجده ها در قرآن وجود دارد؟ چرا بعضي واجب و برخي مستحب است و اين سجده ها بيانگر چه چيزي هستند؟

پاسخ

مهم ترين علتي كه براي سجده در چهار سورة سجده دار مي توان ذكر كرد، سنت اهل بيت عصمت و طهارت است يعني رواياتي كه از امامان معصوم صادر شده است

الف در كتاب وسائل الشيعه ج 4، ص 880، باب 42، حديث 2 به سند ابي بصير از حضرت امام صادق روايت شده كه فرمود: اگر چيزي از آيات عزايم چهارگانه (آيات سجده دار در چهار سورة علق نجم تنزيل سجده حم سجده خوانده شد و تو آن را شنيدي بي درنگ سجده كن در هر حال كه باشي چه بدون وضو، چه جُنُب و چه زني كه در حال بي نمازي (حيض است امّا در ساير آيات سجده دار قرآن (غير از چهار سورة مذكور) اختيار داري سجده كني يا نكني

از اين حديث شريف نكات ذيل به دست مي آيد:

1. بعد از تلاوت يا شنيدن آيات سجده دارِ واجب امر به سجده شده و فوراً بايد سجده كرد;

2. در سجده هاي واجب (آيات سجده دار) داشتن وضو، جنب نبودن _ حايض نبودن زن شرط نيست

3. سجده در آيات سجده دارِ غير از چهار سورة مذكور، مستحب است و انسان مي تواند آن را انجام دهد يا ترك كند.

ب در كتاب خصال شيخ صدوق ج 1، ص 231، حديث 111، از حضرت امام صادق روايت شده كه سوره هاي عزيمه آنها كه سجده واجب

دارند، چهار سوره است "علق ، "والنّجم ، "تنزيل سجده ، "حم سجده پس يكي از مهم ترين حكمت هاي حصر سجده واجب در اين چهار آيه تعبد است

بنابراين تقسيم آيات سجده دار قرآن به واجب و مستحب براساس روايات امامان معصوم است

از آن جا كه سجده بيانگر نهايت خضوع در برابر معبود است از آيات سجده استفاده مي شود كه

تنها بايد در برابر خداوند متعال سجده نمود، "لاتَسجُدوا لِلشَّمس ِ و لا لِلقَمَرِ...; (فصلت 37) براي خورشيد و ماه سجده نكنيد..."; چون تنها خداوند معبود است

آيات سجده پرستش و سجده در برابر بت ها و معبودان باطلي كه مشركان برگزيده بودند، نفي مي كند.

چرا در نمازهاي واجب يا مستحب حمد را نمي توان تغيير داد؟

پرسش

چرا در نمازهاي واجب يا مستحب حمد را نمي توان تغيير داد؟

پاسخ

از آن جا كه در قرآن كريم فقط كليات دين مطرح شده و جزئيات و تفسير آيات به پيامبر اكرم و امامان معصوم سپرده شده است در روايات چنين آمده است

1. از امام باقر7 دربارة حكم كسي كه در نمازش "فاتحة الكتاب قرائت نكرده بود، سؤال شد; حضرت فرمود: "لاصلاة له إلاّ ان يقرأ بها; نمازش نماز شمرده نمي شود، مگر اين كه در آن "فاتحة الكتاب را قرائت كند".

2. در روايت ديگر مي فرمايند: "كل صلاة لايقرأ فيها بفاتحة الكتاب فهي خداج هر نمازي كه در آن "فاتحة الكتاب خوانده نشود; پس آن نماز، ناقص است .(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 6، باب قرأة في الصلاة ص 37 و 39، ح 1 و 6، مؤسسه آل البيت لاحيأ التراث )

3. اميرالمؤمنين امام علي مي فرمايند: "فاذا... فاقرأ الحمد و سورة معها...; هر گاه تكبيرة الافتتاح را گفتي پس سوره حمد را قرائت كن و سورة ديگري كه به آن اجازه داده شده همراه آن بخوان ..".(من لايحضره الفقيه شيخ صدوق ، ج 9، باب في وصف الصلاة ص 266، ح 7، دارالتعارف للمطبوعات بيروت )

و...

4. از پيامبر گرامي اسلام نقل شده كه در مورد سوره حمد فرمود: "قسم به كسي كه جان من به دست اوست خداوند نه در تورات و نه در انجيل و نه در زبور و نه حتي در قرآن مثل اين سوره را نازل نكرده است و اين ]سوره ام الكتاب

(مادر كتاب است "(مجمع البيان للشيخ ابي علي طبرسي ، ج 1، ص 48، مؤسسه اعلمي بيروت )

شايد دليل اين امر، با اندكي تأمل در محتواي سورة مذكور روشن مي شود; زيرا اين سوره در حقيقت فهرستي از مجموع قرآن كريم است به اين معنا كه بخشي از آن اشاره به توحيد و شناخت صفات خداوند دارد، قسمتي درباره معاد و رستاخيز سخن مي گويد و در بخش ديگر آن از هدايت و ضلالت _ كه خط فاصل مؤمنان و كافران است _ بحث مي كند. همچنين در اين سوره به حاكميت مطلق پروردگار و مقام ربوبيت و نعمتهاي بي پايانش و مسأله عبادت و بندگي و اختصاص آن به ذات پاك او اشاره شده است سوره مباركه حمد بيانگر توحيد ذاتي صفاتي افعالي عبادي است (ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 3و4، دارالكتب الاسلاميه )

از اين رو به دلايل فوق (تأكيد و سفارش پيشوايان معصوم و محتواي كم نظير اين سوره موظفيم در همة نمازها آن را بخوانيم

فلسفه خواندن سوره حمد و توحيد براي مردگان چيست

پرسش

فلسفه خواندن سوره حمد و توحيد براي مردگان چيست

پاسخ

نخست توجه به اين نكته لازم است كه ما فلسفة خيلي از احكام را نمي دانيم و تنها بخشي از احكام كه فلسفه آن در روايات بيان شده براي ما روشن است اما در مورد پرسش آن چه به نظر مي رسد آن است كه در اسلام فراوان سفارش شده كه به ياد مردگان باشيد و به نيّت آن ها كارهاي خير انجام دهيد، زيرا آن ها به شدت نيازمند هستند كه از طرف ديگران هديه اي به ايشان فرستاده شود. در عالم خواب بعضي اموات به اين مطلب اشاره كرده اند كه شما زنده ها، اگر استخواني كه جلو حيواني مي اندازيد، ثواب آن را براي ما نيت كنيد، خداوند به ما پاداش و اجر خواهد داد.

امّا فلسفه اين كه براي اموات سوره حمد وتوحيد قرائت مي شود، دو جهت دارد: 1_ در احاديث نقل شده از امامان معصوم براي قرائت اين دو سوره اجر و ثواب فراواني بيان شده است رسول اكرم در اين باره مي فرمايد: "هر مسلماني سوره حمد را بخواند، پاداش او به اندازه كسي است كه دو سوم قرآن را خوانده و گويي به هر فردي از مردان و زنان مؤمن هديه اي فرستاده است " در روايت ديگري آمده است "گويا همه قرآن را خوانده است "(مجمع البيان شيخ طبرسي ج 1، نشر دار الفكر.)

و نيز پيامبر اكرم به جابر فرمود: "آيا به تو تعليم ندهم افضل سوره اي كه در قرآن نازل شده عرض كرد: آري پدر و مادرم به فدايت باد به من

تعليم فرما، پيامبر سوره حمد كه ام الكتاب است را به او آموخت سپس اضافه فرمود: اين سوره شفاي هر دردي است مگر مرگ "(همان )

در مورد سورة توحيد نيز، روايات فراواني از امامان معصوم وارد شده كه قرائت آن ثواب يك سوم قرائت قرآن را دارد.

رسول خدا9 در اين باره مي فرمايد: "كسي كه قُل هو الله را يك بار بخواند، گويا يك سوم قرآن را قرائت كرده و اگر دو مرتبه بخواند، گويا دو سوم قرآن را خوانده و اگر سه مرتبه بخواند، مانند اين است كه همة قرآن را قرائت كرده "(تفسير نور الثقلين الحويزي ج 5، ص 702، نشر دار الكتب الاسلامية )

هم چنين آن حضرت در روايت ديگر مي فرمايد: "كسي كه به قبرستان عبور كند و يازده مرتبه قل هو الله بخواند و ثواب آن را براي مردگان هديه كند، به عدد مردگاني كه در آن جا مدفون هستند، خدا به او اجر مي دهد."(همان )

بنابراين با توجّه به اجر و پاداش فراواني كه براي قرائت اين دو سوره بيان شده بيش تر براي مردگان نيز اين دو سوره قرائت مي شود.

1. سوره حمد و توحيد، از جمله سوره هايي است كه همة مردم به قرائت آن آشنا هستند، چون هر مسلماني در نمازهاي روزانه اين دو سوره را قرائت مي كند، بنابراين در مجالس ختم وقتي بخواهند براي مرده اي قرآن قرائت كنند، مي گويند فاتحه اي قرائت كنيد; بديهي است كه افراد كمي به بقيه سوره هاي قرآن آشنا هستند.

2. ممكن است فلسفه قرائت اين دو سوره براي مردگان

به علت عظمت اين دو سوره در بين بقيه سوره هاي قرآن باشد. رسول اكرم دربارة سوره حمد مي فرمايد: "قسم به كسي كه جان من به دست او است خداوند نه در تورات و نه در انجيل و نه در زبور و نه حتي در قرآن مثل اين سوره را نازل نكرده است و اين ام الكتاب است " اين سوره فهرستي از مجموع محتواي قرآن است كه بخشي از آن توحيد و شناخت صفات خدا و بخشي ديگر دربارة معاد و رستاخيز و قسمتي ديگر در مورد هدايت و گمراهي كه جداكننده مؤمنان و كافران است سخن مي گويد."(تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 3، نشر دار الكتب الاسلامية )

بايد توجه داشت كه قرائت قرآن براي مردگان ضمن اين كه اجر فراواني براي مرده دارد و دري از رحمت به روي او گشوده مي شود، مهم تر از آن اثري است كه براي خواننده مي تواند داشته باشد، كه از خواندن آن درس زندگي بياموزد.

الف _ آيا در جايي از قرآن كريم آمده است كه نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانيد؟

اشاره

ب _ اگر فقها دستورها را از قرآن مي گيرند، پس چرا در پاسخ قبلي مربوط به همين موضوع گفته ايد كه فتواي فقها، به آيه 110 سورة اسرأ ارتباطي ندارد؟

پرسش

الف _ آيا در جايي از قرآن كريم آمده است كه نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانيد؟

ب _ اگر فقها دستورها را از قرآن مي گيرند، پس چرا در پاسخ قبلي مربوط به همين موضوع گفته ايد كه فتواي فقها، به آيه 110 سورة اسرأ ارتباطي ندارد؟

پاسخ

الف _ در دين مبين اسلام قرآن و عترت تكميل كننده يك ديگرند; قرآن به عنوان قانون اساسي كليات را بيان مي فرمايد و عترت عهده دار بيان جزئيات و اجرا كننده قرآن مي باشند.

پيامبر اكرم در اين باره مي فرمايد: "من از بين شما مي روم اما دو چيز گران بها به يادگار مي گذارم هر كس به آن دو چنگ بزند، هرگز گمراه نخواهد شد; يكي قرآن و ديگري اهل بيت من است و اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا بر سرحوض كوثر به يك ديگر وارد شوند."(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 27، ص 33، موسسه آل البيت .)

از اين رو، آن چه دربارة نماز در قرآن آمده وجوب و بعضي مسئله هاي كلي آن است اما دربارة تعداد ركعت ها، بلند يا آهسته خواندن نماز، وقت هاي نماز و بسياري جزئيات آن لازم است به روايات امامان معصوم رجوع كنيم شخصي به نام ابي بصير مي گويد: به امام صادق عرض كردم مردم مي گويند: چرا از حضرت علي و اهل بيت او، نامي در قرآن كريم نيامده است امام فرمود: "به كساني كه چنين اعتراضي مي كنند، بگوييد: به همان دليل كه نماز در قرآن آمده است ولي سه يا چهار ]ركعت بودن آن مشخص نشده و پيامبر6 آن را براي مردم تفسير

كرده است و نيز به همان دليل است كه زكات ]در قرآن نازل شده ولي مقدار آن مشخص نشده و رسول خدا آن را براي مردم تفسير نموده است و... و اين در حالي است كه قرآن مي فرمايد: "أَطِيعُواْ اللَّه َ وَأَطِيعُواْ الرَّسُول َ وَأُوْلِي الاْ ?َمْرِ مِنكُم (نسأ،59) از خدا و رسولش و اولي الامر اطاعت كنيد." يعني از همه دستورها، به ويژه از جزئياتي كه پيامبر اكرم و امامان معصوم بيان مي كنند، پيروي كنيد.(غاية المرام محدث بحريني ص 265، چاپ سنگي حديث سوم باب 59، فصل دوم از مقدمه دوم )

بر اين اساس فقهاي بزرگوار، احكام خدا را از راه قرآن روايات و عقل به دست مي آورند; از اين رو، به يقين آهسته يا بلند خواندن نماز، كه فقها به آن فتوا داده اند، با استفاده از روايات است امام باقر7 در اين باره مي فرمايد: "اگر مردي در نمازهايي (صبح مغرب و عشا) كه بايد (حمد و سوره را) بلند بخواند، از روي عمد بلند نخواند، نمازش باطل است و بايد دوباره بخواند و اگر از روي سهو و فراموشي يا ندانستن حكم بلند نخواند، نمازش درست است "(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 4، ص 766، داراحيأ التراث العربي )

افزون بر روايات سيرة پيامبر اكرم و امامان معصوم نيز بر اين بوده كه در نمازهاي سه گانه حمد و سوره را بلند مي خواندند كه اين خود بهترين دليل است

ب _ دربارة بلند و يا آهسته خواندن نماز، دو بحث است 1. اگر گفته مي شود

بلند بخوانيد، يعني به گونه اي خوانده شود كه افزون بر اين كه خود نمازگزار مي شنود، ديگران نيز بشنوند و به اصطلاح صدا جوهر داشته باشد و اگر گفته مي شود آهسته بخوانيد، يعني به گونه اي بخوانيد كه تنها خودتان بشنويد و به اصطلاح صدا جوهر نداشته باشد; 2. اگر گفته مي شود بلند نخوانيد، به اين معنا است كه با آواز بلند نخوانيد تاشبيه داد و فرياد نباشد و شما را از حالت نمازگزار خارج نكند و اگر گفته مي شود آهسته نخوانيد، يعني آن قدر آهسته نخوانيد كه حتي خودتان نيز نشنويد.

آية 110 سورة اسرأ، به قسم دوم مربوط است اما دليل قسم اول رواياتي است كه در اين باره وارد شده است كه در مطالب بالا به دو نمونة آن اشاره كرديم و اگر در پاسخ پيشين گفته شده فتواي فقها در اين مسئله به آية 110 اسرأ ربطي ندارد، به اين جهت است كه آية مورد نظر ،به قسم دوم مربوط است و با قسم اول ارتباطي ندارد.(ر.ك توضيح المسائل امام خميني مسئلة 992 و 1007; جواهر الكلام نجفي ج 9، ص 364_369، دارالكتب الاسلامية / تحرير الوسيله امام ، ج 1، ص 166، مسئله 11، مؤسسة انتشارات دارالعلم )

چرا بايد هر نماز را در وقت خود خواند؟ چرا وقت نمازصبح را پيش از طلوع آفتاب و نماز ظهر را از زوال ظهر تا اذان مغرب و وقت نماز مغرب و عشأ را در شب قرار داده اند؟

پرسش

چرا بايد هر نماز را در وقت خود خواند؟ چرا وقت نمازصبح را پيش از طلوع آفتاب و نماز ظهر را از زوال ظهر تا اذان مغرب و وقت نماز مغرب و عشأ را در شب قرار داده اند؟

پاسخ

بديهي است پذيرش فروع پس از پذيرش اصول است وقتي در اصول اعتقادي به خداي يكتاب به عنوان خالق و مالك همه چيز، ايمان آورديم و معتقد شديم كه خداوند بدون حكمت و مصلحت امر نمي كند، آن گاه به راحتي به تمام دستورهايش گردن مي نهيم و با تمام وجود به آن ها عمل مي كنيم نماز كه يك واجب الهي است و براي تقرب به سوي خداوند بزرگ است افزون بر اين كه اصل وجوب آن به دستور خداوند بوده و داراي حكمت ها و مصلحت هاي بسياري مي باشد، تعيين وقت آن نيز، به دستور خداوند است كه همين وقت ها نيز، داراي حكمت و مصلحت مي باشد: "فَسُبْحَ_َن َ اللَّه ِ حِين َ تُمْسُون َ وَ حِين َ تُصْبِحُون َ ; وَ لَه ُ الْحَمْدُ فِي السَّمَ_َوَ َت ِ وَ الاْ ئَرْض ِ وَ عَشِيًّا وَ حِين َ تُظْهِرُون َ ;(روم 18 _ 17) منزه است خداوند به هنگامي كه شام مي كنيد و صبح مي كنيد و حمد و ستايش مخصوص او است در آسمان و زمين و تسبيح و تنزيه براي او است به هنگام عصر و هنگامي كه ظهر مي كنيد." ; "أَقِم ِ الصَّلَوَة َ لِدُلُوكِ الشَّمْس ِ إِلَي َ غَسَق ِ الَّيْل ِ وَ قُرْءَان َ الْفَجْرِ إِن َّ قُرْءَان َ الْفَجْرِ كَان َ مَشْهُودًا ;(اسرأ،78) نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكي شب ]نيمه شب برپا دار و هم چنين قرآن فجر ]نماز صبح را، چرا كه قرآن فجر مورد

مشاهده ]فرشتگان شب و روز[ است " چنان چه مشاهده مي كنيد، اين آيات به وقت نمازهاي پنجگانه اشاره دارد.

اين كه چرا براي نمازهاي پنج گانه وقت هاي خاص تعيين شده است تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتي تحت انضباط و شرايط معين قرار نگيرد، عده اي آن را به دست فراموشي مي سپارند و اساس آن به كلي به هم مي خورد; اين گونه امور، بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچ كس عذر و بهانه اي براي ترك كردن آن نداشته باشد، به خصوص اين كه انجام اين عبادت ها در وقت معين به خصوص به صورت دسته جمعي داراي شكوه و تأثير وعظمت خاصّي است كه انكارناپذير است و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازي تشكيل مي دهد. افزون بر مطالب بالا، اگر وقت نمازها در غير اين وقت هاي تعيين شد; مشخص مي شد، به يقين باز افراد ديگري پيدا مي شدند كه مي پرسيدند چرا اين وقت ها معين شده است از اين رو، اين پرسش ها تمام شدني نبود.(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 16، ص 382 _ 384، دار الكتب الاسلاميه همان ج 12، ص 220 _ 224; همان ج 4، ص 105 _ 106.)

چرا ما بايد نماز ظهر و عصر را آهسته ولي نماز صبح مغرب و عشأ را بلند بخوانيم

پرسش

چرا ما بايد نماز ظهر و عصر را آهسته ولي نماز صبح مغرب و عشأ را بلند بخوانيم

پاسخ

نخست يادآوري اين مطلب ضروري است كه احكام شرعي دو گونه اند: 1_ احكامي كه برخي از حكمتهاي آنها در قرآن و روايات اسلامي بيان شده است مانند روزه كه يكي از حكمتهاي آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است (بقره 183)

2_ احكامي كه در آيات و روايات اشاره اي به فلسفه آنها نشده و يا لااقل به دست ما نرسيده است در اين موارد ممكن است با دليلهاي عقلي يا تجربي به بخشي از آنها پي ببريم ولي چون علم و عقل ما محدود است نمي توانيم فلسفه كامل آن را بدست آوريم البته اين بدين معنا نيست كه انجام كار را مبتني بر دانستن حكمتش كنيم بلكه روحية بندگي خداوند اقتضا مي كند تا فرمانبرداري بي چون و چراي پروردگار خود باشيم و هر دستوري را _ هر چند بدون آگاهي از حكمت آن _ اطاعت كنيم و اين به معناي تقليد كوركورانه نيست چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبي مي شناسيم و مي دانيم كه هرگز فرماني را به ضرر بنده اش صادر نمي كند; بلكه تمام احكام الهي براي رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختي او در آخرت است و هر دستوري به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است همچنانكه يك بيمار چون مي داند پزشك معالجش خير و صلاح او را مي خواهد و در پي بهبودي بيماري اوست داروهايي را كه برايش تجويز كرده است مصرف مي كند بدون اين كه

از حكمت آنها آگاهي داشته باشد.

"بر مرد واجب است حمد و سورة نماز صبح و مغرب و عشأ را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سورة نماز ظهر و عصر (و همچنين تسبيحات اربعه را آهسته بخوانند."(توضيح المسائل امام خميني مسألة 992 و مسألة 1007.)

يكي از ادلة مراجع در اين مسأله رواياتي است كه از معصومين رسيده و در كتابهاي فقهي مورد بررسي قرار گرفته است (جواهر الكلام نجفي ج 9، ص 364 _ 369، دارالكتب الاسلامية تهران / وسائل الشيعة عاملي ج 6، ص 82 _ 86، باب 25 و 28، ابواب القرائة في الصلاة چاپ احيأ التراث ) ولي فلسفة آن براي ما معلوم نيست

چرا در نماز اگر سورة فيل را بخوانيم حتماً بايد سورة قريش هم خوانده شود؟

پرسش

چرا در نماز اگر سورة فيل را بخوانيم حتماً بايد سورة قريش هم خوانده شود؟

پاسخ

برخي گفته اند سوره "الضحي بعد از سوره "انشراح و سوره "فيل بعد از سوره "قريش نازل شده و هر يك از آن دو به منزله يك سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براي اين كه يك سورة كامل خوانده شود هر دو را با هم مي خوانند.

امّا طبق فتاواي فقهاي شيعه "بسم اللّه ، در هر دو بايد باشد. زيرا "بسم الله" جزء آيات قرآن بلكه اشرف آن ها است بنابراين هركدام يك "بسم اللّه دارد، و در رديف "بسم اللّه آغاز سوره ها است نه اين كه دو سوره با يك "بسم الله" باشد.

بر مبناي نظر علماي شيعه كه "بسم الله" در آغاز هر يك از چهار سورة مذكور، جزء آيات آن سوره محسوب مي شود نمي توان در وسط دو سوره "بسم الله" را قرأت نكرد.(ر.ك تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 27، ص 118 و 346، دارالكتب الاسلاميه )

چرا شيعه بر مهر سجده مي كند؟

پرسش

چرا شيعه بر مهر سجده مي كند؟

پاسخ

شيعه طبق سيره پيامبر اكرم 6 و فرمايشات ايشان معتقد است كه در حال نماز بايد بر زمين يا آن چه كه از آن مي رويد (مشروط به آن كه خوردني يا پوشيدني نباشد) سجده كرد; و سجده بر غير اين دو در حال اختيار صحيح نيست در حديثي از پيامبر اكرم 9 نقل شده كه فرمودند: "جُعِلَت ْ لي الأرض مسجداً و طهوراً; زمين براي من محل سجده و طهارت (تيمم قرار داده شده (صحيح بخاري ج 1، ص 91، كتاب تيمم حديث 2.)

از امام صادق 7 نيز روايتي در اين زمينه وارد شده است (وسائل الشيعة ج 3، باب 1، از ابواب "ما يسجد عليه ، حديث 1.)

سيره مسلمانان نيز در زمان حضرت رسول اكرم سجده بر زمين مسجد بود كه از سنگ ريزه ها مفروش شده بود. آنان هنگام گرمي هوا كه سجده بر سنگ هاي داغ مشكل بود. سنگ ريزه ها را به دست مي گرفتند تا خنك شود و به هنگام نماز بر آن سجده كنند.(مسند احمد، ج 3، ص 327، حديث جابر.)

اين احاديث همگي گواه آن است كه مسلمانان در ابتدا بر سنگ و خاك سجده مي كردند و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمي كردند، ولي بعدها به پيامبر ابلاغ شد كه بر حصير و بوريا نيز مي توان سجده كرد. روايت متعددي از سجده پيامبر بر حصير و بوريا حكايت مي كند.(مسند احمد، ج 6، ص 179 و...) بر اين اساس شيعة اماميه پيوسته بدين اصل مقيد بوده و صرفاً بر زمين و يا روييدني هاي غير خوردني و... سجده

مي كند; از آن جا كه گاه پيدا كردن زمين پاك و آماده براي سجده مشكل است از اين رو مهري از خاك يا سنگ يا چوب ساخته مي شود، تا هميشه در دسترس انسان باشد.

از مطالب بالا معلوم شد، كه عمل شيعه طبق سنت و سيره پيامبر اكرم است و بايد ديگران در مورد اين كه چرا بر قالي هاي پشمين لباس هاي گران قيمت و... كه در زمان پيامبر نبوده سجده مي كنند، پاسخ گو باشند.

در پايان شايسته است به حديثي از امام صادق 7 اشاره كنيم كه در آن علت سجده بر خاك بيان شده است در اين حديث آمده است هشام به حضرت عرض كرد: مرا از آن چه كه سجود بر آن جايز است و آنچه كه سجود بر آن جايز نيست آگاه كن حضرت فرمود: سجده جايز نيست مگر بر زمين يا آنچه كه زمين بروياند. _ مگر آن چه كه خوردني و پوشيدني باشد _ هشام گفت فدايت شوم علت آن چيست حضرت فرمود: چون سجود، خضوع براي خداي عزوجل است پس جايز نيست بر آن چه كه خورده مي شود و پوشيده مي شود انجام شود; زيرا دلبستگان به دنيا، بندگان آنچه هستند كه مي خورند و مي پوشند، حال كه سجده كننده در سجودش در عبادت خداست پس جايز نيست كه پيشاني اش را در سجود بر معبود دلبستگان دنيا كه به غرور آن فريفته شده اند، بگذارد.(وسايل الشيعه شيخ حر عاملي ج 5، ابواب ما يسجد عليه ص 343، مؤسسه آل البيت )

چرا هر انساني نمي تواند به زبان مادري نماز و دعاها را بخواند؟ مثلاً به جاي الله اكبر بگويد: خدا بزرگ است

پرسش

چرا هر انساني نمي تواند به زبان مادري نماز و دعاها

را بخواند؟ مثلاً به جاي الله اكبر بگويد: خدا بزرگ است

پاسخ

فلسفه برخي احكام براي انسان ها به خوبي روشن نيست ولي به حكم آن كه اين احكام از حكيمي دانا و متعال صادر شده و براي هدايت و به كمال رسيدن انسان فرو فرستاده شده است انسان بايد _ گرچه فلسفه آن را نداند _ به آن ها عمل كند.

2. به عربي خواندن نماز يكي از نشانه هاي جهاني بودن دين اسلام است كه همه انسان ها بايد در پيشگاه خداوند متعال با يك زبان تكلم كنند و اين رمز وحدت و نشانه يگانگي مسلمانان است افزون بر اين خواندن نماز به يك صورت معين آن را از خطر تحريف و آميخته شدن به خرافات و مطالب بي اساس _ كه بر اثر مداخله افراد غير متخصص به هنگام ترجمه آن به زبان هاي ديگر رخ مي دهد _ نگاه مي دارد و به اين وسيله روح اين عبادت محفوظ مي ماند.(ر.ك پرسش ها و پاسخ هاي مذهبي آيت الله جعفر سبحاني ج 3، ص 56 _ 58، انتشارات نسل جوان )

خواندن دعا به فارسي بعد از نماز و نيز خواندن دعا به فارسي در قنوت نماز، به فتواي برخي از فقها (فتواي مرجعي را كه از او تقليد مي كنيد، از دفتر او جويا شويد) جايز است ولي بايد دانست كه اگر دعا از اهل بيت نقل شده باشد، زماني خاصيت واقعي خود را دارد كه دقيقاً با همان الفاظ خوانده شود، نه كم و زياد شود و نه به ترجمه آن بسنده شود; بنابراين بهتر است دعاهاي منقول از اهل بيت عيناً با همان

الفاظ عربي خوانده شود و از آن جا كه دعاها معمولاً تكراري است و اگر يك بار معناي آن دانسته شود، هميشه به كار مي آيد، مشكل عربي بودن آن نيز مرتفع مي شود; يعني شما مي توانيد ابتدا معناي دعاي مورد نظر را فرا گيريد و سپس از آن استفاده كنيد.

فلسفة خواندن نماز در وقت هاي معيّن چيست

پرسش

فلسفة خواندن نماز در وقت هاي معيّن چيست

پاسخ

فلسفة تقسيم شدن هفده ركعت از نمازهاي واجب شبانه روزي به وقت هاي مُعيّن مي تواند چند علت داشته باشد: الف _ يادآوري و توجه به خدا: انسان در زندگي اين جهان با توجه به "عوامل غافل كننده ، به يادآوري نياز دارد كه در فاصله هاي زماني معين خدا و رستاخيز و هدف آفرينش را به ياد آورد و خود را از غرق شدن در گرداب غفلت و بي خبري حفظ كند. نماز مهم ترين نقش را در توجّه انسان به خدا دارد، چنان چه قرآن در اين باره مي فرمايد: "وَ أَقِم ِ الصَّلَوَة َ لِذِكْرِي َّ ;(طه 14) نماز را به پادار تا به ياد من باشي " از اين رو ذات اقدس الهي نماز را در وقت هاي معيّن واجب فرموده است 1. اول صبح انسان هنگامي كه از خواب بلند مي شود، پيش از هر چيز بايد سراغ نماز رود، قلب و جان خود را با ياد خدا صفا دهد، از او نيرو و كمك بگيرد و خود را براي سعي و تلاش همراه با پاكي و راستي آماده سازد. 2. وسط روز، هنگامي كه انسان غرق كارهاي روزانه مي شود و چه بسا ميان او و ياد خدا فاصله ايجاد شود، دوباره با نماز خدا را به ياد مي آورد و اگر بر اثر غفلت گرد و غباري بر قلب او نشسته آن را شست وشو مي دهد.

3. در انتهاي روز: هنگامي كه انسان مي خواهد دست از فعاليت روزانه بردارد، بار ديگر با نماز و توجّه به خدا، روح خود را صفا مي بخشد.(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران

ج 13، ص 174، نشر دارالكتب الاسلامية ) در روايات سفارش فراوان به خواندن نماز در وقت خاص ّ آن شده است علي 7 مي فرمايد: هيچ عملي محبوب تر نزد خدا از نماز نيست در وقت نماز چيزي از امور دنيا شما را مشغول نسازد، زيرا خدا سرزنش كرده اقوامي را، در آن جا كه مي فرمايد: "فَوَيْل ٌ لِّلْمُصَلِّين َ الَّذِين َ هُم ْ عَن صَلاَ تِهِم ْ سَاهُون َ ;(ماعون 4_5) پس واي بر نمازگزاراني كه نماز خود را به دست فراموشي مي سپارند." ب _ آموزش نظم و انضباط: از جمله اموري كه اسلام به آن عنايت فراوان دارد، نظم است زيرا مهم ترين عامل پيشرفت و موفقيّت انسان در امور دين و دنيا، نظم است علي 7 در آخرين وصيّت خويش پس از آن كه شمشير ابن ملجم پيشاني آن حضرت را شكافت فرزندان و همه پيروان خود را به نظم سفارش مي فرمايد: "اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و مَن بلغه كتابي بتقوي اللّه و نظم امركم (نهج البلاغه سيد جعفر شهيدي نامه 47، ص 321، انتشارات علمي و فرهنگي ) شما حسن وحسين و ساير فرزندانم و بستگانم و هر كسي كه وصيّت من به او برسد، به تقواي الهي و نظم در امور زندگي سفارش مي كنم " تقسيم نماز در اوقات معيّن به انسان درس نظم مي دهد. بشر بايد همة امور زندگي را با نظم اداره كند، نماز در وقت خود، كار، استراحت تفريح ديد و بازديد، غذاخوردن همه بايد در وقت خود انجام شود كه در اين صورت وقت او بيهوده تلف نمي شود، بلكه بركت پيدا

كرده به همة برنامه هاي خود مي رسد.

ج _ وقت شناسي بعضي متفكران اجتماعي براي اداره امور جامعه وقت شناسي را كه از بنيادهاي اخلاقي است لازم مي دانند; مردمي كه وقت شناس باشند، وعده بيجا و قول دروغ نمي دهند و سبب ناراحتي و ضايع شدن عُمر برادران خود نمي شوند. نماز خواندن در اوقات پنج گانه حس ّ وقت شناسي را در انسان توسعه مي دهد.

چرا در نماز بعد از تشهد بر پيامبر اكرم 9 و آل او صلوات مي فرستيم آيا پيامبر اكرم 9 نيز چنين صلواتي را مي فرستاده اگر مي فرستاده او كه هنوز اهل بيتي نداشته و به دنيا نيامده بودند؟

پرسش

چرا در نماز بعد از تشهد بر پيامبر اكرم 9 و آل او صلوات مي فرستيم آيا پيامبر اكرم 9 نيز چنين صلواتي را مي فرستاده اگر مي فرستاده او كه هنوز اهل بيتي نداشته و به دنيا نيامده بودند؟

پاسخ

در زمان پيامبراكرم 9 موضوع اهل بيت او مطرح بوده و دست كم حضرت علي حضرت فاطمه 8 در زمان حيات آن حضرت و وجوب نماز حضور داشته و در روايات ديگري از پيامبراكرم 9 نقل شده كه اهل بيت خود را پيشوايان معصوم و حضرت فاطمه 3 و ذريه آن حضرت معرفي كرده است و حتي از حضرت مهدي (عج كه بعدها ديده به جهان گشود ياد شده است

و افزون بر اين حضرت موسي غ از آيين و رسالت پيامبراكرم 9 و اوصاف و خصوصيات آن حضرت خبر داد، با اين كه هنوز پيامبر اكرم 9 به پيامبري معبوث نشده بود، پس اشكالي ندارد كه از افراد در آينده خبر داد و اوصاف و خصوصيات آن ها را بيان كرد، چنان كه در روايات اسلامي از اهل بيت ظهور و نشانه هاي قيام خصوصيات و... حضرت مهدي غ ذكر شده است

كيفيت نماز رسول اكرم 9 را اهل بيت گرامي آن حضرت 9 توضيح داده اند بنابراين كيفيت و شيوه تشهد و نماز را نيز بيان كرده اند چرا كه پيشوايان معصوم تبيين كننده و مفسران دين و آيين آن حضرت 9 مي باشند.

حضرت امام صادق 7 مي فرمايد: "تشهد در دو ركعت اول نماز ]به اين صورت است الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان ّ محمداً عبده و رسوله اللهم صل علي محمد و آل محمد و تقبل

شفاعته و ارفع درجته (ر.ك وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 6، ص 393، مؤسسة آل البيت قم )

چرا سجده هايي كه در قرآن آمده بعضي مستحب و بعضي واجب است آيا واجب شدن سجده ها از طرف خدا بر پيامبر نازل شده است

پرسش

چرا سجده هايي كه در قرآن آمده بعضي مستحب و بعضي واجب است آيا واجب شدن سجده ها از طرف خدا بر پيامبر نازل شده است

پاسخ

تمام سجده هايي كه در قرآن آمده واجب نيستند; بلكه تنها چهار آيه قرآن سجده واجب دارد كه هنگام خواندن يا شنيدن آن ها سجده كردن براي انسان مكلف واجب مي شود و آن سوره ها و آيات عبارتند از: سوره نجم آيه آخر; سوره علق آيه آخر; سوره الم تنزيل (سجده آيه 15; سوره حَم (فصلت آيه 38. ساير سجده هاي قرآن مستحب هستند.(براي آگاهي بيشتر ر.ك رسالة توضيح المسائل حضرت امام خميني ، مسأله 1093 تا 1099، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني .)

بايد توجه داشت كه حكمت برخي از احكام و دستورهاي خداوند به طور كامل بيان نشده است و يا دست كم به دست ما نرسيده است ولي چون به سنت اهل بيت عصمت و طهارت اطمينان داريم بر اساس سنت آن بزرگواران عمل مي كنيم و مهمترين علتي كه براي سجده واجب در چهار سوره قرآن مي توان ذكر كرد، همين سنت اهل بيت عصمت و طهارت كه همان رواياتي مي باشد كه وارد شده است از جمله

ابي بصير از حضرت امام صادق 7روايت كرده كه فرمود: "اگر چيزي از آيات عزائم چهارگانه (آيات سجده دار در چهار سوره علق نجم تنزيل سجده حَم سجده خوانده شد و تو آن را شنيدي بي درنگ سجده كن در هر حال كه باشي چه بدون وضو چه جُنب و چه زني كه در حال حيض

است ولي در ساير آيات سجده دار قرآن ]غير از چهار سوره مذكور[ اختيار داري سجده كني يا نكني . از اين روايت و روايات ديگر فهميده مي شود كه چهار سوره مذكور و آيات مذكور آن ها داراي سجدة واجب هستند.(ر.ك وسائل الشيعة شيخ حر عاملي ج 2، ص 341، مؤسسه آل البيت قم )

بنابراين علت تقسيم آيات سجده دار به واجب و مندوب فتاوي فقهاي شيعه است كه بر اساس نصوص و رواياتي كه از اهل بيت به ما رسيده است سجده برخي از آيات (4 آيه را واجب و سجده برخي ديگر را مستحب مي نامند.(ر.ك تحريرالوسيله امام خميني ، ج 1، ص 160 / فروع كافي شيخ كليني ، ج 3، باب 22، ح 2، ص 320، نشر دارالأضوأ.)

فلسفه مهر در نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه مهر در نماز چيست ؟

پاسخ

از نظر شيعه سجده بايد بر زمين خاك و سنگ و چيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رود باشد وسجده بر خاك از همه بهتر است زيرا سجده تذلل وخشوع در برابر پروردگار است و زماني كه نمازگزار، پيشاني را كه اشرف اعضاي بدن است بر خاك مي مالد عبوديت و خشوع را به نهايت مي رساند.به نظر علماي شيعه رسول گرامي اسلام و مسلمانان صدر اسلام نيز بر خاك يا سنگ و يا حصير سجده مي كردند ؛ زيرا در كف مساجد و منازل سنگ ريزه و خاك بود و بر همان خاك و يا حصير مسجد يا منزل سجده مي كردند. ولي امروزه كه معمولاً همه منازل و مساجد مفروش به فرش هاي نخي _ پشمي وغيره است و از طرفي هميشه خاك در دسترس نيست و همراه بودن آن مشكلاتي دارد، شيعيان قطعه اي از خاك پاك را به صورت مهر به همراه برمي دارند تا بر خاك سجده كرده باشند و چنانچه تربت امام حسين (ع باشدثواب بسيار دارد. در ضمن تمركز حواس در حال نماز ربطي به سجده كردن برمهر ندارد.

چرا نماز را بايد رو به قبله خواند

پرسش

چرا نماز را بايد رو به قبله خواند

پاسخ

نماز رو به كعبة مقدس برگزار مي شود. جهتي كه به آن رو مي كنيم و به نيايش خداوند مي پردازيم قبله نام دارد گرچه به هر سو كه بايستيم رو به خداست ولي توجه به يك كانون مقدس مانند كعبه الهام بخش توحيد و يادآور خط توحيدي حضرت ابراهيم ع است به علاوه وقتي دستور اين است كه نماز به طرف كعبه باشد، انجام آن لازم است وگرنه عبادت مافاقد روح تعبد و تسليم است در آغاز اسلام سالها قبله مسلمانان بيت المقدس بود. رسول خدا(ص نمي خواست كعبه را كه به صورت بتخانه در آمده بود قبلة عبادت قرار دهد. ولي پس از هجرت شرايطي پيش آمد كه قبله مسلمانان از بيت المقدس به مسجد الحرام تغيير يافت يكي از علل آن زخم زبان هايي بود كه يهوديان به مسلمين مي زدند و مي گفتند: شماخودتان قبله نداريد و به سوي قبله ما نماز مي خوانيد. رسول خدا(ص از اين وضع آشفته بود و انتظار گشايشي را از سوي خدا مي كشيد، كه آيات قرآن نازل شد و دستور آمد كه هر كجا هستيد، رو به مسجد الحرام بايستيد و نماز بخوانيد. آيات تغيير قبله در طول تاريخ به مسلمانان اين درس را مي دهد كه مستقل و آزاد باشند و زير بار منت ديگران حتي در مسائل عبادي هم نروند و شرافتمندانه زندگي كنند.

اين فرمان تغيير قبله به علاوه امتحاني هم براي مسلمانان بوده تا معلوم شود چه كساني مطيع و پيرو كامل دستورهاي خدا و پيامبرند و چه كساني بهانه جويي كرده اعتراض مي كنند.

دليل ديگرش آن

بود كه يهوديان به مسلمانان نگويند كه شما خود قبله نداريد و بسوي قبله ما نماز مي خوانيد. اين نكته استقلال فرهنگي و شخصيت مستقل مسلمين را الهام مي بخشد. مسلمانان بايد در عبادت رو به كعبه كنند، حتي دركارهايي همچون خواب و خوراك خوبست به سمت قبله باشند. ذبح حيوانات بايد رو به قبله باشد وگرنه گوشت آنها حرام مي شود اين جهت گيري در همة امور به سوي كعبه توحيد درس ايمان و يادخدا به مسلمانان مي دهد تا همواره توجه به خانة محبوب و معبود داشته باشند واز غفلت به در آيند. بعلاوه اين سمت گيري به سوي كعبه نظم و وحدتي شگفت انگيز و زيبا مي آفريند و همه مسلمانان در همه جاي دنيا كه باشند، وقت نماز به سوي آن كانون خدايي رو مي كنند. اگر كسي از فراز آسمان ها به صفوف نماز گزاران كرة زمين بنگرد، دايره هاي متعددي را مي بيند كه مركزيت همه آنها كعبه است و توحيد نقطه تمركز فكر ودل وجان و صفوف مسلمين است از رهگذر توجه به قبله علم هيئت جغرافيا و جهت شناسي نيز در ميان مسلمانان رشد كرد.آري كعبه يادگار مبارزات توحيدي ابراهيم و اسماعيل و محمد(ص است حضرت مهدي عج نيز در قيام جهاني خويش به كعبه تكيه مي كند و به اصطلاح جهان مي پردازد. اين كعبه است كه نماز و نيايش قبله يك مسلمان قرار مي گيرد.

تفاوت اذان و اقامه از لحاظ فلسفي چيست ؟

پرسش

تفاوت اذان و اقامه از لحاظ فلسفي چيست ؟

پاسخ

در احاديث تفاوتي بين اذان و اقامه ديده نمي شود و ظاهراً هر دو داراي يك حكمت و فلسفه هستند. گفتن اذان و اقامه نيز ازكارهاي پيش از نماز وزمينه ساز توجه بيشتر به خداوند در نماز است اذان و اقامه شعاري سكوت شكن موزون كوتاه و داراي محتواي بلند و سازنده كه در بردارندة اساسي ترين پايه هاي اعتقادي و جهت گيري عملي مسلمانان است و خلاصه اذان و اقامه فلسفه اش اعلام موجوديت اسلام و شناساندن عقائد و اعلام مواضع فكري مسلمانان به صورت روشن و صريح و همچنين اعلام پوچي معبودهاي خيالي ديگران است البته اذان چون دعوت به نماز است قدري طولاني تر است تا مردم مهيا شوند ولي اقامه كوتاه تر است چون پس از آماده شدن براي نماز است هم چنين خود اين تفاوت هاست كه موجب شناخته شدن اذان از اقامه مي گرد. تنوعي را نيز الغا مي كند.

نماز واجب پدر را پسر بزرگ بايد به چه كيفيت بخواند ؟

پرسش

نماز واجب پدر را پسر بزرگ بايد به چه كيفيت بخواند ؟

پاسخ

اگر پدر نماز خود را به جهت عذري كه داشته است بجا نياورده باشد برپسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگش به جا آورد يا براي او اجير بگيرد(يعني به كسي پول بدهد كه نمازهاي پدرش را انجام دهد) و همين طور اگرپدر روزة خود را به جهت مرض يا سفر انجام نداده باشد و در زمان حيات مي توانسته آنها را قضا كند ولي كوتاهي كرده لازم است پسر بزرگ تر بعد ازمرگ برايش قضا كند و يا كسي را اجير نمايد و احتياط واجب آن است كه پسر بزرگتر نماز و روزة فوت شده مادر را نيز قضا نمايد.

و در هنگام خواندن نماز نيت كند كه مثلاً دو ركعت نماز صبح قضا به نيابت از طرف پدرم يا براي پدرم به جا مي آورم قربة الي الله البته لازم نيست نيت را به زبان بياورد زيرا نيت امر قلبي است اما در بلند خواندن و آهسته خواندن به وظيفة خودش عمل كند؛ يعني همان طوري كه نمازهاي خودش را مي خواند حتي اگر نماز مادر را قضا مي كند نمازهاي صبح و مغرب و عشاءرا بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بخواند.

چرا نماز را بايد ايستاده بخوانيم

پرسش

چرا نماز را بايد ايستاده بخوانيم

پاسخ

بدون شك دستورهاي خدا و احكام شرع داراي فلسفه و دليل است ولي لازم نيست در تمام احكام و فرمان هاي الهي در پي يافتن دليل علمي آن باشيم مسلمان بايد در برابر دستورات الهي (مثل خواندن نماز به صورت ايستاده تسليم باشد.

هم چنين مقتضاي ادب در برابر آستان جلال و عظمت خدا آن است كه نماز را به طور ايستاده ودر بهترين مكان ها و باپاك ترين لباس ها اقامه كند. پس نمازگزار بايد هم از حضور قلب برخوردار بوده و هم از آراستگي ظاهر بهره مند باشد، گرچه در صورت عذر مي توان نماز را نشسته خواند. ولي مقتضاي ادب و مورد قبول عقل و عرف آن است كه ايستاده نماز بخواند.

فلسفه اينكه در پايان نماز دستها را سه بار بالا برده تكبير ميگوييم چيست ؟

پرسش

فلسفه اينكه در پايان نماز دستها را سه بار بالا برده تكبير ميگوييم چيست ؟

پاسخ

دست روي پا كشيدن در پايان نماز نه مستحب است و نه فلسفه اي دارد،آنچه كه به عنوان تعقيبات پس از نماز استحباب دارد سه بار تكبير گفتن است و مردم آن گونه كه متعارف است دست ها را هنگام تكبير تا برابر گوش ها بالامي آورند. ولي متأسفانه اين عمل به صورت كشيدن دست ها بر روي ران و...درآمده كه بايد با ارشاد و تبليغ اين رفتار را اصلاح نمود.

چرا تكتف در نماز موجب بطلان نماز مي شود

پرسش

چرا تكتف در نماز موجب بطلان نماز مي شود

پاسخ

اولاً؛ گذاردن دستها با اين كيفيت خاص در حال نماز، در ميان خود اهل تسنن نيز مورد اختلاف است و بعضي از فرقه هاي ايشان چنين نمي كنند.

ثانياً؛ ريشة تاريخي اين عمل بدعتي است كه خليفة دوم با مشاهدة نحوة احترام اهالي بعضي از كشورها به سلاطين خود، اختراع كرد و در اصل كيفيت نماز در اسلام چنين چيزي نبوده است

ثالثاً؛ تسليم واقعي در برابر خداوند در عمل به دستورات و بايدها ونبايدهاي الهي است لذا نماز خواندن با اين كيفيت يعني دست به روي دست گذاشتن نه تنها نشانة تسليم بيشتر نيست بلكه چون بدعت است باحقيقت تسليم در برابر خدا كاملاً منافات دارد.

چرا هل تسنن در هنگام نماز دست به سينه مي ايستد؟

پرسش

چرا هل تسنن در هنگام نماز دست به سينه مي ايستد؟

پاسخ

تكتف در نماز سنتي است كه از زمان خليفة دوم رايج شد. وي پس از فتح ايران مشاهده كرد كه نظاميان در برابر شاه اينگونه با احترام مي ايستند، سپس اعلام كرد كه خداوند بيش از همه شايسته تكريم است و در برابر او بايد اينگونه ايستاد.هم چنين بايد گفت همه فرقه هاي اهل سنت دست بسته نماز نمي خوانند؛ همانند مالكي ها .... و اين از اموري است كه اززمان خليفه دوم مرسوم شده و ما آن را بدعت و حرام مي دانيم مسلما رسول خدا(ص و اميرالمومنين با دست باز نمازمي خواندند و بايد توجه داشت آنهايي هم كه با دست بسته نماز مي خوانند آن را مستحب مي دانند. در اين مورد به كتاب بحثهايي از فقه تطبيقي آقايان پيشوايي و گودرزي مراجعه فرمائيد.

چرا پايان نماز را با سلام تمام مي كنيم

پرسش

چرا پايان نماز را با سلام تمام مي كنيم

پاسخ

آخرين مرحله نماز، سلام و درود فرستادن بر پيامبر اكرم (ص ،بندگان صالح و همة نماز گزاران است

«تكبيرة الاحرام اجازة ورود به نماز و «سلام اجازة خروج از آن است

در بارة حكمت و فلسفة «سلام مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. احساس يگانگي و همدلي مسلمانان نماز گزار وقتي در سلام نماز به همه مؤمنان و بندگان صالح و بر خودش سلام مي دهد، احساس مي كند كه تنهانيست و يكي از آحاد امت بزرگ اسلام است و با مردان خدا، در هر جاي زمين احساس همبستگي مي كند.

2. امان خواستن از خدا ؛ واژة سلام در ميان دو معنا مشترك است 1 _ درود وتحيت 2 _ نام مقدس خداوند .

طبق معناي اول معناي سلام هاي نماز روشن است ؛ ولي بر اساس معناي دوم ؛ اشاره و كنايه از اين است كه نماز گزار به اذن پروردگار، سلامتي و امن ازعذاب را براي مؤمنان تفأل مي زند.

چنانكه امام صادق (ع مي فرمايد: «معني السلام في دَبر كل ّ صلاة ٍ الامان ؛معني سلام در آخر هر نمازي امان است يعني اگر نماز را در حالي كه قلبش خاضع است به جاي آورد از بلاهاي آخرت در امان خواهد بود». (مصباح الشيعة ص 90، اسرار نماز، ص 162).

3. جلب رحمت الهي امام علي (ع مي فرمايد: در معناي «السلام عليكم ورحمة الله و بركاته از خدا ترحّم خواستن براي خود و همه بندگان است كه اين خود سبب ايمن شدن از عذاب قيامت است (ميزان الحكمه ج 5،

ص 395).

4. ياد آوري نام الهي ؛ امام صادق (ع فرموده است «سلام يكي از اسم هاي خدا است و اگر مي خواهي سلام نماز را به خوبي انجام داده و معنايش را اداكني پس بايد از خدا بترسي و دين و قلب و عقلت را سالم نگه داري و آنها رابه ظلمت گناه نيالايي . (آداب الصلاة ص 399).

5. تلقين نيكي ها و شايستگي ها؛ يكي از درس ها و ثمرات نماز اين است كه هر نماز گزاري در هر شبانه روز پنج بار به خود تلقين مي كند كه از بندگان نيكوكار و شايسته خداوند است (السلام علينا و علي عباد الله الصالحين .كسي كه نماز مي خواند، اگر به معناي اين جمله توجّه كند، وجدانش تحت تأثير قرار مي گيرد و سعي مي كند با پيام آن تلقين مخالفت نكند و اعمال خلاف مرتكب نشود و خود را هر چه بيشتر به نيكوكاران الگو نزديك سازد.(رموز نماز، ص 83).

6. ارتباط با فرشتگان

سلام نوعي ارتباط با فرشتگان و اظهار دوستي با آنان است در تاييد اين مطلب روايتي نقل شده است از امام صادق (ع پرسيدند: چرا در وقت سلام نماز گزار رو به طرف راست بر مي گرداند، نه به چپ فرمود: ملكي كه كارهاي بد را مي نويسد، در طرف چپ است و چون نماز همه اش خوب است و بدي در آن نيست به طرف راست سلام داده مي شود، نه طرف چپ .

7. پيوند دوستي و محبت با ديگران ؛

سلام خواستاري سلامتي امنيت خير و بركت و سعادت است نماز گزار باسلام دادن نشان ميدهد كه دوست

دار و خير خواه همة خوبان و نيكوكاران است و همواره آرزوي سلامتي آنان را دارد. اين مسأله باعث نزديكي قلب هابه هم و مستحكم تر شدن دوستي ها و برادري ها است

گفتني است عرب ها هنگام خداحافظي از كلمه سلام عليكم استفاده مي كنند.

هر قسمت از نماز را با چه تفكري مي توان به جا آورد ؟

پرسش

هر قسمت از نماز را با چه تفكري مي توان به جا آورد ؟

پاسخ

نمازمان را با نام و ياد خدا و تكبير او شروع مي كنيم پس از نيت باگفتن «الله اكبر»، وارد نماز مي شويم و هر چه را جز خداي بزرگ از دل بيرون مي كنيم به چيزي جز پروردگار توجه نمي كنيم و جز به كبريايي قدرت ورحمت او نمي انديشيم چرا كه او «اكبر» است بزرگ تر است بزرگ تر از هرچيز و از هر كسي و برتر از آن كه قابل توصيف باشد. بزرگ تر از هر چه كه بگوييم بستاييم بشناسيم و بشناسانيم قدرتش برترين قدرت ها است الله اكبر ؛ يعني هيچ قدرتي را در مقابل قدرت الهي به رسميت نمي شناسيم جزاز او نمي ترسيم از غير او اطاعت نمي كنيم ... هر چه عظمت خدا را بيشتراحساس و باور كنيم جز او در نظرمان كوچك و ناچيز مي شود.

سورة حمد

نمازمان را پس از تكبير؛ با خواندن سورة حمد و سپس سوره اي ديگر(مثل سوره «قل هو الله ادامه مي دهيم

شروع سوره با «بسم الله الرحمن الرحيم است و با نام و ياد او كه بخشنده و مهربان است آغاز مي كنيم

مسلمان همه كارهايش (از جمله نماز) را، با نام خدا آغاز مي كند.

«بسم الله رمز توجه به خدا و استمداد از او، آغاز معنوي هر كار و نشانة بندگي و وابستگي انسان به خدا است

سپس حمد و سپاس الهي است همه ستايش ها مخصوص خداونداست چرا كه همة نعمت ها، رحمت ها، جان ها و زندگي ها از او است پس اورا مي ستاييم و

همة حمدها را از آن او و مخصوص او مي دانيم (الحمد لله رب العالمين . او پروردگار جهان بخشنده و مهربان روزي رسان همه وفرمان رواي روز قيامت است از او هدايت مي طلبيم و مي خواهيم ما را به راه راست (صراط المستقيم راهنمايي كند.

صراط مستقيم راه وحي و راه خدا و دين است راه پيامبر(ص امامان وصالحان است و راه شهيدان و اولياي خداوند است راه تقوا، پاكي عدالت نيكي بندگي حق پرستي اطاعت از خدا، دوري از گناه و ترس از دوزخ است

از او مي خواهيم كه ما را به راه نيكان و صالحان كه به دور از انحراف گمراهي معصيت هواي نفس فساد آفريني تبه كاري و دشمني خدا و دين است هدايت كند و در اين راه ما را استوار بدارد.

سورة توحيد:

در سورة توحيد نيز خدا را به يكتايي بي نيازي بي فرزندي و بي همتايي مي ستاييم و در ركوع و سجود همراه ستايش خداوند او را از هر كمبود و عيب و نقص ظلم حق كشي تبعيض وهر صفت مادي وانساني و محدود كننده پاك و منزه و بي آلايش مي دانيم وتسبيح ما، شعار تقديس و پاك دانستن خداوند است (سبحان ربي الاعلي و بحمده .

فلسفه خواندن نماز آيات چيست

پرسش

فلسفه خواندن نماز آيات چيست

پاسخ

براي آنكه در گذشته آيين ماه پرستي و خورشيد پرستي وجود داشته و اكنون هم در مواقع خورشيد گرفتگي و ماه گرفتگي ممكن است براي عده كثيري حالت ترس دلهره و اضطراب پيدا بشود، دين اسلام خورشيد و ماه وزمين و حالات مختلف آنها را آيت الهي دانسته و در موقع كسوف و خسوف دستور نماز آيات را براي توجه به توحيد و آرام شدن دل و برطرف شدن اضطراب با توكل بر خدا داده است

نماز جماعت چه آثار و بركات معنوي دارد ؟

پرسش

نماز جماعت چه آثار و بركات معنوي دارد ؟

پاسخ

نماز جماعت داراي آثار، بركات و فضايل متعددي است كه به ذكر بعضي از آنها اشاره مي شود:

1 _ الف آثار و بركات عمومي

1 _ تبليغ و ترويج نماز؛

قرار دادن نماز در معرض ديد ديگران هم معتقدان به نماز را خوشحال مي سازد و هم زمينه اي براي جذب و تمايل ديگران براي حضور در نماز جماعت مي شود.

2 _ ترويج و تبيين معارف الهي و شعائر ديني

امام رضا(ع فرموده است «نماز جماعت براي آن به وجود آمد كه اخلاص توحيد، اسلام و عبادت در جامعه ظاهرمي گردد».(وسايل الشيعه ج 8، روايت 83، 10)

3 _ شكوه و عظمت اسلام

حضور جمعي مسلمانان در مساجد، ضمن آن كه عظمت و بزرگي جماعت مسلمانان را مي رساند؛ بيانگر حاكميت ديني و مكتب در وجود انسان ها نيز هست

4 _ وحدت و تعاون

نماز جماعت نمايانگر وحدت مسلمانان و محل تجلي همدلي تعاون و همكاري آنان با همديگر است (مع مافيه من المساعدة علي البرّ و التقوي .

ب آثار و بركات دنيوي

1 _ خوش بيني مردم

پيامبر(ص فرمودند:«هر كه نمازهاي پنجگانه را با جماعت بخواند، به او گمان هر خير و نيكي را داشته باشيد».(وسائل الشيعه ج 5، ص 371)

2 _ استجابت دعا؛

پيامبر(ص فرمود: «چون بنده خدا نماز را به جماعت گزارد و پس از آن حاجتي را از خدا خواهد، خداي عزوجل از وي حيامي كند از وي كه پيش از روگرداندن وي حاجتش را برآورده نسازد».(بحار الانوار، ج 77، ص 4)

3 _ درمان نفاق

پيامبر(ص فرمود: «هركس

چهل روز در نماز جماعت شركت كند و به طور مرتب نماز گزارد، دو برائت نامه و دو سندرهايي بخش به او مي دهند:

1 _ نجات از آتش 2 _ رهايي از نفاق .

4 _ در پناه خدا بودن

امام صادق ع فرمودند: «هر كس كه نماز صبح و عشا را به جماعت بخواند، او در پناه خداي عزوجل است .(المحاسن ص 52)

5 _ كفارة گناهان

امام باقر(ع فرمود: «سه چيز كفاره و پوشاننده گناهان است 1 _ وضو ساختن در هواي سرد، 2 _ راه رفتن در شب و روز به سوي نمازها، 3 _ محافظت بر نمازهاي جماعت .(بحار الانوار، ج 88، ص 10)

ج آثار و بركات اخروي

1 _ مونس در قبر؛

پيامبر(ص فرمودند: «آگاه باشيد هر كه به طرف مسجد براي اقامة نماز جماعت حركت كند، به هر قدمي هفتاد هزارحسنه و ثواب براي او نوشته شود... و اگر در همين حال بميرد، خداوند هفتاد هزار فرشته بر او بگمارد كه او را در قبرش زيارت كنند و در تنهايي مونس او باشند و برايش استغفار كنند تا برانگيخته شود».(وسائل الشيعه ج 5، ص 372)

2 _ عبور از صراط

رسول خدا(ص فرمودند: «هر كس در هر كجا كه باشد، اگر بر جماعت مداومت كند، مانند برق سريع و درخشان همراه نخستين گروه بهشتيان از روي صراط مي گذرد...»(بحار الانوار، ج 88، ص 3)

3 _ آزادي از آتش دوزخ

رسول خدا(ص فرمودند:«هر كس چهل روز در نماز جماعت شركت كند و به طور مرتب نماز گزارد... دو برائت نامه وسند رهايي بخش به او مي دهند: 1 _

نجات از آتش 2 _ رهايي از نفاق .(همان ص 4)

4 _ نجات از مراحل ترسناك قيامت

رسول اكرم ص فرمودند: «...در روز قيامت خداوند همه انسان ها را براي حساب گرد مي آورد. پس هر مؤمني كه در نمازجماعت شركت كند، خداوند سختي ها و دشواري هاي روز قيامت را برايش آسان سازد؛ آن گاه فرمان دهد كه او را روانة بهشت سازند».(وسائل الشيعه ج 5، ص 372)

5 _ ترفيع مقام

رسول خدا(ص فرمود: «اي علي سه چيز موجب ترفيع مقام و درجة مؤمن است

1 _ وضوي كامل در هواي سرد، 2 _ انتظار نماز بعد از نماز، 3 _ شركت مداوم در نمازهاي جماعت .(بحارالانوار،ج 8،ص 10)

براي مطالعه بيشتر ر.ك محراب عشق (در فضيلت نماز جماعت ، محمد مهدي عليقلي

فلسفه نماز ميت چيست؟

پرسش

فلسفه نماز ميت چيست؟

پاسخ

همان گونه بايد به مسلمان زنده احترام گذاشت مردة او نيز لازم است مورد تكريم واحترام باشد و احكام جداگانه اي (مانند غسل ، كفن ودفن و ازهمه مهم تر نماز خواندن براو) واجب شده است امام رضا(ع درباره فلسفه نماز ميت مي فرمايد: «همانا امر به نماز براي ميت شده تا خداوند به خاطرآبروي نمازگزاران ميت را مورد شفاعت و عفو قرار دهد؛ چون هيچ وقت ازاوقات زندگي انسان به اندازة زمان مردن احتياج به شفاعت ومغفرت الهي ندارد. از اين رو به مردم مومن دستور داده شده كه بر ميت نماز بخوانند». آن حضرت در ادامه مي فرمايد: «پنج تكبير نماز ميت به خاطر پنج وعدة نمازي است كه در شبانه روز بر انسان واجب شده است .

گفتني است كه مي توان ثواب نمازهاي مستحبي را به ميت هديه كرد.

دلايل اثبات وجوب نماز و اهميت آن را بيان فرماييد

پرسش

دلايل اثبات وجوب نماز و اهميت آن را بيان فرماييد

پاسخ

الان بايد يكي يكي از مراجع زنده را كه يقين به اعلميت او پيدا كرديد ويا احتمال اعلم بودنش را داديد واجب است از او تقليد نماييد و اگر اعلم بودن آنها روشن نشد از هر كدام تقليد كنيد اشكال ندارد. و فعلاً جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه در تشخيص مراجع اهل خبره هستند هفت نفر رامعرفي كرده اند كه از هر كدام تقليد كنيد ان شاء الله مجزي خواهد بود و كسي را به عنوان اعلم معرفي نكرده اند.

اسامي مراجع تقليدي كه از طرف جامعه مدرسين معرفي شده اند عبارتند ازآيات عظام بهجت تبريزي خامنه اي شبيري زنجاني فاضل لنكراني وحيد خراساني و مكارم شيرازي البته مراجع تقليد ديگري نيز در حوزه وجود دارد از جمله آيات عظام سيستاني ،صافي نوري همداني اردبيلي صانعي و...

گفتني است اعمال افرادي كه تقليد نكرده اند در چند صورت صحيح است 1) يقين كنند كه طبق حكم واقعي الهي عمل نموده اند و اين غالبا در صورتي است كه مطابق احتياط عمل كرده باشند. 2) چنانچه اعمال گذشته اش با فتواي مرجعي كه فعلا بايد از او تقليد كند هماهنگ باشد. 3) به فتواي حضرت امام (ره مطابقت عمل با فتواي هر مرجع جايز التقليدي كافي است چه مرجعي كه در گذشته بايد از او تقليد مي كرد و چه آن كه اكنون مي تواند تقليد كند.

فلسفه دو سجده پشت سر هم در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه دو سجده پشت سر هم در نماز چيست؟

پاسخ

گفته اند كه سجده اول نشان هبوط انسان بر زمين و برخاستن از آن نشانه آفرينش او از خاك و سجده دوم نشان بازگشت مجدد به خاك و برخاستن ازسجده دوم نشان رستاخيز قيامت است «منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منهانخرجكم تارة اخري »

چرا نماز مغرب سه ركعت ولي نماز ظهر چهار ركعت است ؟

پرسش

چرا نماز مغرب سه ركعت ولي نماز ظهر چهار ركعت است ؟

پاسخ

سرّ تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري است كه تاكنون انديشه هاي بشري نتوانسته به آن پي ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع پرداخته نشده است مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي گذرا داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چندنكته لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه روح نماز، عبوديت و تسليم در برابر خداوند متعال است و تسليم بودن در برابر حق يعني اين كه بنده دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و... اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنين تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزي كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه تسليم در برابر خداو دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.

2- در متون ديني (يعني قرآن كريم و روايات معصومين ع در مواردي كه لازم و ضروري بوده بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيماً مورد اشاره قرار گرفته است مثل فلسفه نماز، روزه حج جهاد و ... لكن در مورد جزئيات احكام اولاً: نياز وضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود نداشت و ثانياً: همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند و ائمه ع تنها در جواب افرادي كه چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن احكام منحصر

به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سؤال مي كرد،امام مطلب عميق تري را براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل مي گويد: از امام ع پرسيدم چرا كنيه پيامبر(ص راابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه پسري داشتند به نام قاسم به همين دليل آن حضرت را ابوالقاسم گفتند.گفتم يابن رسول الله! اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص فرمود:«من و علي دو پدر اين امتيم ؟ گفتم بله بعد فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص پدر جميع امت است و علي نيز از امت پيامبر است و آيا

مي داني كه علي ع قاسم (تقسيم كننده بهشت و جهنم است گفتم بلي فرمود: به پيامبر(ص ، ابوالقاسم گفته شد؛ چون اوپدر كسي است كه تقسيم كننده بهشت و جهنم است پرسيدم چگونه پيامبر(ص پدر امت است فرمود: شفقت و مهرباني پيامبر(ص بر امتش مانند شفقت و مهرباني پدر بر فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص است و پس از او علي براي امت از همه دلسوزتر و مهربان تر است و او پدر امت است به اين جهت پيامبر(ص فرمودند: «من و علي پدر اين امتيم و اگر راوي به اين جواب نيز بسنده نكرده

بود، امام ع اسرار زيادتري را براي او بيان مي كردند. و در مورد تعدادركعات نمازها از بعضي روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا دو ركعتي بوده است چنان كه فضيل گويد: از امام صادق ع شنيدم كه مي فرمود: «خداوند نمازها را دو ركعتي قرار داد، سپس رسول خدا(ص هفت ركعت به آنها افزود»؛ولي سرّ اين كه چرا پيامبر(ص اين هفت ركعت را افزودند، بر ما درست معلوم نيست

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع روايت نموده كه آن حضرت فرمود: «نمازي را كه خداوند بر امّت واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن راادا نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشاء دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و كمبودي را كه در مورداداي اصل نماز از طرف نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود» و روي همين حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دوركعت خوانده مي شود؛ چون اصل نماز هميشه و در همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيّب گويد: از امام سجاد(ع پرسيدم از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه امروز هست واجب شد؟حضرت فرمود: «از هنگامي كه اسلام قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت رسول خدا(ص هفت ركعت به نمازهاافزود؛ ولي نماز صبح را به حال خود باقي گذاشت زيرا وقت آن تنگ بود و چون ملائكه شب در حال عروج به آسمان وملائكه روز نيز در حال

نزول بر زمين هستند، براي اين كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام نماز حضور داشته باشند، نماز صبح را به حال اول خود باقي گذاشت و قرآن كريم نيز مي فرمايد:

«و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهوداً».

از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول اين كه افزايش هفت ركعت به نمازها، هم زمان با اوج و گسترش اسلام براي بالا بردن روحيه ايمان و عبوديت در مسلمانان لازم و ضروري بود و دوم اين كه نماز صبح براي اين كه مورد شهودهمه ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه خود باقي گذاشته شد و از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه نمازهاي يوميه هركدام مناسب اوقات خاص خود تعيين شده اند بدين صورت كه صبحگاهان وقتي كه انسان از خواب برمي خيزد، روي مصالحي از جمله اين كه انسان هنوز با مسائل دنيا و زندگي درگير نشده نماز دو ركعتي خوانده مي شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز بيشتري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد؛ بلكه انسان از ياد خدا غافل نشود و اورا فراموش نكند.

فلسفه نيت در نماز چيست

پرسش

فلسفه نيت در نماز چيست

پاسخ

مواردي كه در علاقه مندي انسان به نماز موثر است به طور اختصار عبارت است از:

1. شناخت نسبت به نماز و اهميت آن

2. شناخت و توجه كافي نسبت به معبود و اين كه در نماز با چه كسي سخن مي گوييم

3. پرهيز دادن ذهن فكر، انديشه و قلب از اشتغال به دنيا و مسائل مادي

4. داشتن دقت لازم نسبت به مقدمات نماز؛ مثلاً وضوي با معنويت انجام مستحبات چون اذان و اقامه انتخاب مكان مناسب كه دور از جاهاي شلوغ و پر و صدا باشد، انجام دادن نماز در وقت فضيلت و...؛

5. حتي الامكان نماز را به جماعت يا در مساجد خواندن

6. حتي الامكان ذهن و قلب را از تعلقات دنيا ونفس بيرون آوردن

7. همواره عاشق معبود خويش بودن

8. با قاطعيت تمام توجّه خود را به سوي پروردگار معطوف كردن

9. هنگام نماز توجه به هيبت و عظمت خداوند و ضعف و بيچارگي خود داشتن و توجه به اين كه در مقابل چه شخصيت باعظمتي ايستاده است

10. مطالعه در نحوه وكيفيت عبادات ائمه ع ؛

11 _ رعايت نظافت ظاهري و باطني ̍

12 _ حضور قلب داشتن

اگر چندين بار در روزها و شب هاي متوالي اين كار را انجام دهد تا ذهنش عادت كند، كم كم به نماز واقعي انس گرفته و بعدهابه كمتر از آن رضايت نخواهد داد.

فلسفه دو سلام آخر نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه دو سلام آخر نماز چيست ؟

پاسخ

آخرين مرحله نماز، سلام و درود فرستادن بر پيامبر اكرم (ص ، بندگان صالح و همة نماز گزاران است

«تكبيرة الاحرام اجازة ورود به نماز و «سلام اجازة خروج از آن است

در بارة حكمت و فلسفة «سلام مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. احساس يگانگي و همدلي مسلمانان نماز گزار وقتي در سلام نماز به همه مؤمنان و بندگان صالح و بر خودش سلام مي دهد، احساس مي كند كه تنها نيست و يكي از آحاد امت بزرگ اسلام است و با مردان خدا، در هر جاي زمين احساس همبستگي مي كند.

2. امان خواستن از خدا ؛ واژة سلام در ميان دو معنا مشترك است 1 _ درود و تحيت 2 _ نام مقدس خداوند .

طبق معناي اول معناي سلام هاي نماز روشن است ؛ ولي بر اساس معناي دوم ؛ اشاره و كنايه از اين است كه نماز گزار به اذن پروردگار، سلامتي و امن از عذاب را براي مؤمنان تفأل مي زند.

چنانكه امام صادق (ع مي فرمايد: «معني السلام في دَبر كل ّ صلاة ٍ الامان ؛ معني سلام در آخر هر نمازي امان است يعني اگر نماز را در حالي كه قلبش خاضع است به جاي آورد از بلاهاي آخرت در امان خواهد بود». (مصباح الشيعة ص 90،اسرار نماز، ص 162).

3. جلب رحمت الهي امام علي (ع مي فرمايد: در معناي «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته از خدا ترحّم خواستن براي خود و همه بندگان است كه اين خود سبب ايمن شدن از عذاب قيامت است (ميزان الحكمه

ج 5، ص 395).

4. ياد آوري نام الهي ؛ امام صادق (ع فرموده است «سلام يكي از اسم هاي خدا است و اگر مي خواهي سلام نماز را به خوبي انجام داده و معنايش را ادا كني پس بايد از خدا بترسي و دين و قلب و عقلت را سالم نگه داري و آنها را به ظلمت گناه نيالايي . (آداب الصلاة ص 399).

5. تلقين نيكي ها و شايستگي ها؛ يكي از درس ها و ثمرات نماز اين است كه هر نماز گزاري در هر شبانه روز پنج بار به خودتلقين مي كند كه از بندگان نيكوكار و شايسته خداوند است (السلام علينا و علي عباد الله الصالحين . كسي كه نمازمي خواند، اگر به معناي اين جمله توجّه كند، وجدانش تحت تأثير قرار مي گيرد و سعي مي كند با پيام آن تلقين مخالفت نكندو اعمال خلاف مرتكب نشود و خود را هر چه بيشتر به نيكوكاران الگو نزديك سازد. (رموز نماز، ص 83).

6. ارتباط با فرشتگان

سلام نوعي ارتباط با فرشتگان و اظهار دوستي با آنان است در تعيين اين مطلب روايتي نقل شده است

از امام صادق (ع پرسيدند، چرا در وقت سلام نماز گزار رو به طرف راست بر مي گرداند، نه به چپ فرمود: ملكي كه كارهاي بد را مي نويسد، در طرف چپ است و چون نماز همه اش خوب است و بدي در او نيست به طرف راست سلام داده مي شود، نه طرف چپ .

7. پيوند دوستي و محبت با ديگران ؛

سلام خواستاري سلامتي امنيت خير و بركت

و سعادت است نماز گزار با سلام دادن نشان ميدهد كه دوست دار و خيرخواه همة خوبان و نيكوكاران است و همواره آرزوي سلامتي آنان را دارد. اين مسأله باعث نزديكي قلب ها به هم ومستحكم تر شدن دوستي ها و برادري ها است

چرا سلام نماز در آخر آمده است ؟

پرسش

چرا سلام نماز در آخر آمده است ؟

پاسخ

اولاً؛ سلام در نماز خطاب به خداوند نيست بلكه خطاب به مؤمنان و اولياي خداست زيرا سلام در موقعي است كه انسان به كسي برسدكه او را نديده است در حالي كه خداوند هميشه و در همه جا حاضر است ازهمين رو سلام در مورد او معنا ندارد.

ثانياً؛ سلام فقط براي شروع و آغاز ديدار نيست بلكه در ميان عرب ها به معناي خداحافظي نيز مي باشد. اكنون مردم لبنان در زماني كه از يكديگر جدامي شوند، مي گويند: سلام عليكم

ثالثاً؛ در وجه سلام آخر نماز گفته شده است چون انسان در نماز با خدا ارتباط وثيق برقرار مي كند و با اين ارتباط با ديگران قطع رابطه مي كند در پايان نمازكه بازگشت از معراج مي باشد، با خلق خدا ارتباط پيدا مي كند و در اين مرحله به مؤمنان و صالحان سلام و درود مي فرستد.

چرا سجده بر مأكولات و ملبوسات صحيح نيست ؟

پرسش

چرا سجده بر مأكولات و ملبوسات صحيح نيست ؟

پاسخ

قلت لابي عبدالله ع اخبرني عما يجوز السجود عليه و عما لايجوز

قال السجود لايجوز الا علي الارض او ما انبتت الارض الا ما اكل او لبس فقلت له جعلت فداك ما العلة في ذلك قال لان السجود هو الخضوع لله عزوجل فلاينبغي ان يكون علي ما يؤكل و يلبس لان ابنا الدنيا عبيد ما ياكلون و يلبسون و الساجد في سجوده في عبادة الله تعالي فلاينبغي ان يضع جبهته في سجوده علي معبود ابناء الدنيا الذين اغتروا بغرورها و السجود علي الارض افضل لانه ابلغ في التواضع و الخضوع لله عزوجل

به امام صادق ع گفتم خبر بده به من از آن چه كه سجده بر آن جايز است وجايز نيست فرمودند: سجده بايد بر زمين و آنچه كه از زمين مي رويد باشدمگر اين كه از ماكولات و ملبوسات باشد گفتم فدايت گرديم علت اين كه برماكولات و ملبوسات نمي شود سجده كرد چيست

فرمودند: چون سجده خضوع است براي خداوند و سزاوار نيست كه برماكول و ملبوس سجده شود چون دنيا دوستان عبيد آنچه كه مي خورند ومي پوشند مي باشند و كسي كه براي خداوند سجده مي كند سزاوار نيست كه پيشاني خود را براي سجده بر معبود دنيا پرستان مغرور قرار دهند و سجده برزمين افضل است چون تواضع و خضوع را بهتر مي رساند.

اگر به فرموده امام توجه شود امام در جواب كسي كه سؤال مي كند چرانبايد به ماكولات و ملبوسات سجده كرد، ضمن تعريف سجده _ كه عبارت است از خضوع براي خداوند و معرفي اهل دنيا كه عبيد ماكولات و ملبوسات خود هستند _ مي فرمايد: كسي كه مي خواهد براي

خداوند سجده كند سزاوارنيست كه بر معبود اهل دنيا سجده كند و بهترين چيز براي سجده و نشان دادن خضوع زمين است

فلسفه وجوب قرائت سوره حمد در نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه وجوب قرائت سوره حمد در نماز چيست ؟

پاسخ

به طور خلاصه بايد بگوييم اساساً سوره حمد با سوره هاي ديگر قرآن فرق روشني دارد. به خاطر اين كه سوره هاي ديگر همه از زبان خداست ولي اين سوره از زبان بندگان است بنده با خواندن سورة حمد احساس مي كند كه به خدا نزديك مي شود و با خدا مناجات مي كند و پيداست كه اثر تربيتي آن بسيار است امام صادق ع مي فرمايد: «در دو مورد ابليس به شدت ناراحت شد: 1. هنگام بعثت پيامبر(ص ؛ 2. هنگام نزول سورة حمد».

اين سوره از دو بخش تركيب يافته و جامع حمد و ستايش خدا خدا و خواسته هاي بندگان است روي همين اصل حديثي ازپيامبر اكرم ص نقل شده كه خداوند مي فرمايد: «سوره حمد را در نماز قرار دادم تا بين خود و بنده ام تقسيم كرده باشم نيمي مربوط به من و نيمي مربوط به بنده ام مي باشد». و چون بندة بي نهايت نيازمند در برابر خداوند بي نهايت بي نياز قرار گرفته قطعاً خود را بايد فراموش كند. نخست خدا را ببيند، از او شروع كند و سپس به نيازمندي هاي خود بپردازد. در برابر او خضوع كند و بگويد: «غير از تو ديگران هيچ ستايش و خضوع من همه مخصوص تو است » خلاصه در اهميت سورة حمد همين بس كه در قرآن از جمله سورة حجر آيه 87 اين سوره را با تمام قرآن همپايه قرار داده «و لقد آتيناك سبعاً من المثاني والقرآن العظيم ؛ ما سورة حمد و قرآن عظيم را به تو عطا كرديم پس بدين دليل است كه خداوند سوره حمد را در نمازواجب

نموده است

فلسفه اذان و اقامه چيست؟

پرسش

فلسفه اذان و اقامه چيست؟

پاسخ

اذان اين سروش غيبي و اين نداي آسماني يك اعلان عمومي و معنوي جهت آمادگي براي نماز و انجام فريضه بزرگ الهي است

اذان ارزش و جايگاه والايي در شريعت محمدي (ص دارد.

اذان دعوت به سوي عبادت و بندگي خدا است و مؤذن با آهنگ رسا و روح بخش امت اسلام را به نماز و مناجات فرا مي خواند.

امام رضا(ع در بارة فلسفه و حكمت اذان مي فرمايد:

1. آن كس را كه فراموش كار است ياد آور باشد و آن كس را كه غافل است متنبه سازد.

2. فهماندن وقت نماز، براي كسيكه اشتغال دارد.(مشغول به كار است

3. دعوت مردم به پرستش خالق و ترغيب در آن است

4. اذان گو، اقرار به توحيد دارد و ايمان را آشكار مي سازد و اسلام را اعلان مي كند و آن كس را كه فراموش كرده يادآوري مي نمايد.(وصال دوست ص 94)

علاوه بر مطالب بالا، در بارة فلسفه اذان مي توان به موارد زير هم اشاره كرد:

الف اذان و اقامه توجه و آمادگي براي نمازگزار است و در اثناي آن زمينه و استعداد پيدا مي شود كه انسان با ادب بيشتر، خشوع فزون تر و عرفان عميق تر در پيشگاه حضرت حق قرار گرفته و با معبود و محبوب حقيقي خويشتن سخن بگويد و دمساز گردد.

گل نغمه زيباي خدايي است اذان پروانه باغ دلگشايي است اذان محبوب تمام حق پرستان زمين پيغام رسان روشنايي است اذان ب اذان موجب صفاي باطن و شادي و نشاط روح است پيامبر (ص هنگام فرا رسيدن وقت نماز، به بلال مي فرمود: «اي بلال

اذان بگو و ما را با آن روح ببخش (ارحنا يا بلال »

ج زماني كه صداي نيكوي اذان فضا را معطر مي سازد و به نماز گزاران مژده مي دهد كه هنگام سخن گفتن با خدا فرا رسيده است

پس آنان آماده نماز مي شوند و به سوي مساجد و نمازخانه ها حركت مي كنند رسول خدا(ص فرمود: «هرگاه مؤذن بگويد: الله اكبر»،خداوند مي فرمايد: اي امت محمد مهياي نماز شويد و شغل دنيا را ترك كنيد».(مناهج الشارعين ص 180)

د) قبل از اسلام مسيحيان با ناقوس يهوديان با دميدن در بوق ها، آتش پرستان با روشن كردن آتش و مردم را به عبادت دعوت مي كردند ؛ ولي اسلام آمد و به جاي اينها اذان را انتخاب كرد كه در آن مردم با كلمات خوب و دلنشيني به مسجدها فرا خوانده مي شوند و از طرفي با شنيدن و گفتن نام خدا، پيامبر و... آمادة نماز خواندن مي گردند.

ه) اذان آدمي را به ياد خدا مي اندازد و با بزرگي و عظمت او آشنا مي سازد؛ با گفتن «الله اكبر» به بزرگي جلالت شأن عظمت وتوانايي خدا اعتراف مي كنيم و با بيان «لا اله الا اله ، به يگانگي و بي شريكي او شهادت مي دهيم

چرا در ايام حيض خواندن نماز براي زن حرام است ؟

پرسش

چرا در ايام حيض خواندن نماز براي زن حرام است ؟

پاسخ

يكي از شرايط نماز، طهارت از حدث اصغر و حدث اكبر است و زن در ايام عادت ماهانه اين طهارت را ندارد وامكان تحصيل اين شرط هم نيست

چرا نماز مغرب و عشاء و صبح را با صداي بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانيم

پرسش

چرا نماز مغرب و عشاء و صبح را با صداي بلند و نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانيم

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت اظهار خضوع و

تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت

و بندگي در انسان است; چنان چه امام سجاد (ع)

مي فرمايد: ((الهي كفي بي فخرا ان اكون لك عبدا ;

خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم)). و

گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم

و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع)

براي قرباني كردن اسماعيل نمونه اي از آن است. در

دستورهاي عبادي و احكام الهي گاهي هدف تسليم

و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت

خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي

تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص)

است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي

از روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي

پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين

سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت

پيامبرش آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد:

چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانيم و

نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع)

در جواب فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج

رفتند اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه

بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملايكه را

به ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و

مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش

دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر

ملايكه آشكار گرداند ولي نماز عصر را چون به

تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند. از اين

روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد

بعضي از عبادات يا كارهاي خير

را آشكار و آهسته

خواندن يك نوع تعبد و تسليم در مقابل دستورات

پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص) اكرم

مي باشد.بدين منظور وقتي از امام سوال كردند: چرا

نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام (ع)

فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك

است; بنابراين قرايت را بلند مي خواندند كه اگر

كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت

برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر

چنين نيازي نيست.

چرا خداوند نماز را واجب فرموده است

پرسش

چرا خداوند نماز را واجب فرموده است

پاسخ

پس از پذيرش اسلام و قرآن به عنوان دين و

كتاب الهي درمي يابيم كه در قرآن و نيز كلمات انبياي

الهي و پيشوايان تاكيد وافري بر اقامه نماز شده

است. همچنين نماز داراي جايگاه ويژه اي در اديان

الهي است و در طول تاريخ قرآن داراي سيستمي

ترتيبي جهت نيل آدمي به مراتب كمال است كه از

جمله آنها اقامه نماز مي باشد. محور تربيت و تعالي

انسان در مكتب اسلام با توجه به خداوند و در نظر

گرفتن موقعيت او و نيز جايگاه خود انسان ميسر

است. اين توجه با نماز حاصل مي شود. نماز و نه

هيچ عبادت ديگري براي خداوند سودي به همراه

ندارد و اگر هيچ كس در تمامي هستي سر بر آستان

او نسايد بر دامن كبريايي او گردي نمي نشيند. ولي

غفلت انسان از خداوند زمينه سقوط وي به

پست ترين درجات را فراهم مي كند. حال آن كه ياد

خداوند او را بر طريق مستقيم نگاه مي دارد و در

طوفان حوادث زندگي و فراز و نشيب آن دست او را

مي گيرد. اگر بخواهيم نقش نماز را در طول زندگي به

چيزي تشبيه كنيم بايد بگوييم: نماز همانند

چراغ هايي نوراني در مسيري تاريك و ظلماني و پيچ

در پيچ است كه انسان را به پيمودن راه اصلي و

منحرف نگشتن و اسير غول بيابان نشدن دعوت

مي كند. اين چراغ ها بايد همواره روشن باشد وگرنه

آدمي ممكن است در مرحله اي به بيغوله اي بيفتد و

چه بسا بازگشت از آن ميسر نباشد. فلسفه اصلي

نماز و ديگر عبادات همين نمي يابد. البته آنچه گفته

شد صرفا ترسيم كلي از مسايل بود. براي پي بردن به

عمق هر يك از موارد فوق بايد به سيري فكري در

آن پرداخت و در اين زمينه از پرسش مطالعه و تفكر

مداوم سود برد.

براي آگاهي

بيشتر ر . ك : 1 - ((آداب الصلاه))

ميرزا جواد ملكي تبريزي

چرا نماز اولين چيزيست كه از انسان سوال مي شود

پرسش

چرا نماز اولين چيزيست كه از انسان سوال مي شود

پاسخ

نماز اولين

چيزي است كه در قيامت حساب رسي مي شود;

زيرا سرچشمه و علت ساير اعمال خوب و بد انسان

است چنانچه آيه قرآن مي فرمايد: ((ان الصلاه تنهي

عن الفحشا و المنكر; نماز علت دوري از زشتيها و

بديهاست)) لذا پيامبر اكرم(ص) فرموده اند: نماز

((ميزان)) است از طرفي فرموده اند ((الصلاه عمود

الدين; نماز عمود دين است)). پس با اين همه

اهميت ونقش اساسي و كليدي آن در رفتار و گفتار و

ديانت افراد طبيعي است كه در قيامت، هنگام

رسيدگي به اعمال، اول وضعيت نماز افراد رسيدگي

شود. كه خود بخود وضعيت ساير اعمال نيز روشن

مي گردد. ((ان قبلت قبل ما سواه و ان ردأت ردأ ما

سواه; اگر نماز قبول شد عبادات غير آن هم قبول

مي شود و اگر ردأ شد بقيه هم ردأ مي شود.))

چرا اين اوقات مخصوص براي نماز انتخاب شده است

پرسش

چرا اين اوقات مخصوص براي نماز انتخاب شده است

پاسخ

نماز براي به ياد خدا بودن ودوري از غفلت وپاكيزگي

وطهارت جسم و روح انسانها قرار داده شده است

وبراي آنكه حالت ((ذكر)) و ((ياد)) دائمي باشد در

اوقات مختلف شبانه روز لازم وواجب گرديده;

طلوع صبح وسط روز ظهر و عصر و شب مغرب و

عشا تا بندگان با اين نمازها در اوقات مختلف

همانند كسي كه در شبانه روز چندين بار جسم خود

را در چشمه زلال شستشو مي دهد و دائما آن را

نظيف و پاكيزه نگه مي دارد، دائما روح و روان خود

را با مبدا اعلي ارتباط دهند و از او نور و نيرو بگيرند.

گفتني است كه تجربه نشان داده كه اگر مسائل

تربيتي تحت انضباط و شرايط معين قرار نگيرد

عده اي آنان را به دست فراموشي مي سپارند و

اساس آن به كلي متزلزل مي گردد. اين گونه مسائل

حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار

گيرد تا هيچ كس عذر وبهانه اي براي ترك آن نداشته

باشد به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت

معين مخصوصا اگر به صورت دسته جمعي

((جماعت)) باشد داراي شكوه و تاثير وعظمت

خاصي خواهد بود كه قابل انكار نمي باشد و در

حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازي را اين

وقت شناسي

تشكيل مي دهد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

سر الصلوه امام خميني

آداب الصلوه ميرزا جواد ملكي تبريزي

چرا بايد تسبيحات اربعه را سه مرتبه خواند

پرسش

چرا بايد تسبيحات اربعه را سه مرتبه خواند

پاسخ

جزئيات عبادت عمدتا با روايات معصومين

عليهم السلام ثابت مي شود و عدد تسبيحات اربعه

نيز با اختلافي كه در يك مرتبه يا سه مرتبه آن هست

از روايات استفاده شده و شايد تكرار سه مرتبه

اشاره به سه مرحله قبل از خلقت - پس از خلقت، و

معاد باشد.

فلسفه سجده بر مهر در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه سجده بر مهر در نماز چيست؟

پاسخ

فلسفه بلند خواندن نماز صبح و مغرب و عشاء براي مردان چيست ؟

پرسش

فلسفه بلند خواندن نماز صبح و مغرب و عشاء براي مردان چيست ؟

پاسخ

فلسفه قبله در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه قبله در نماز چيست؟

پاسخ

علت يك ركوع و دو سجده در هر نماز چيست

پرسش

علت يك ركوع و دو سجده در هر نماز چيست

پاسخ

اين گونه عبادات تعبدي است و دقيقا

نمي شود گفت كه علت آن چيست ولي عده اي

براي آن بعضي فلسفه هايي گفته اند كه به بعضي از

آنها اشاره مي كنيم.

الف - طبق روايتي از حضرت رضا(ع) و روايتي

از حضرت صادق(ع) علت آن است كه ركوع از

افعال حال قيام است و سجده از افعال حال قعود و

چون نماز نشسته نصف نماز ايستاده است بنابر اين

((دو سجده)) برابر با يك ركوع مي باشد و بين آن دو

تفاوتي نيست.

ب - در حديثي از اميرالمومنين(ع) علت دو

سجده چنين بيان شده كه تاويل سجده اول آن است

كه خدايا ما را از خاك خلق كردي و (منها خلقناكم)

تاويل سجده دوم آن است كه دوباره ما را به خاك بر

مي گرداني (و فيها مفيدكم) و معني سر برداشتن از

سجده دوم اينكه در روز حشر دوباره ما را از خاك

بيرون خواهي كشيد.(و منها يخرجكم تاره اخري)

پ - طبق حديثي كه در علل الشرايع آمده است.

هنگامي كه پيامبر اسلام(ص) بمعراج تشريف برده

بودند. در آنجا خداوند نماز را به اين كيفيت كه هر

ركعت يك ركوع و پس از اتمام ركوع يك سجده

داشت را به پيامبر آموزش دادند و آنچه كه از ناحيه

خداوند تعليم شد همين يك ركوع و يك سجده بود

ولي وقتي پيامبر(ص) سر از سجده اول برداشتند

سجده دوم را خودشان براي عظمت پروردگار انجام

دادند و امر خداوندي نبود وليكن پس از انجام

سجده دوم خداوند اين نحوه عبادت را پذيرفتند و

به همين نحوه واجب گرديد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

سر الصلوه امام خميني ص 103 - 104

علل الشرايع ج 2 ص 335 حديث 3 و ص 336

چرا شارع مقدس نمازهاي يوميه را با اين ركعات مقرر فرموده است

پرسش

چرا شارع مقدس نمازهاي يوميه را با اين ركعات مقرر فرموده است

پاسخ

طبق روايتي از امام رضا(ع) اصل نماز يك

ركعت است ولي خدا مي دانست بندگان اين ركعت

را به تمام و كمال ادا نمي كنند ركعتي به آن اضافه

نمود تا نقصان توجه در آن ركعت با اين ركعت تمام

شود و آنگاه پيامبر

اكرم(ص) وقتي دانستند مردم اين دو ركعت را نيز

مواظبت كامل نمي كنند و در اثر بي توجهي از فيض

ذكر و ياد خدا در آن محروم مي مانند به ظهر و عصر

و عشا دو ركعت و به مغرب يك ركعت اضافه نمود

تا نقصان آن دو ركعت در اين ركعات جبران گردد.

چرا نماز صبح دو ركعت است

پرسش

چرا نماز صبح دو ركعت است

پاسخ

اولا; فلسفه واقعي و اسرار بعضي از احكام

مخصوصا عبادات براي ما روشن نيست و آنچه به

طور كلي مي توان گفت اين است كه اگر بما دستور

مي دهند فلان نماز را آهسته بخوانيد و آن يكي را

بلند و يا نماز صبح را دو ركعت و نماز ظهر و عصر را

چهار ركعت و امثال اينها، همه براي آن است كه

ميزان تسليم ما در مقابل اوامر الهي معلوم شود و

ببينند آيا ما كه در نماز مي گوييم ((اياك نعبد));فقط تو

را مي پرستيم)) و در مقابل تو تسليم محض هستيم آيا

راست مي گوييم يا نه و اگر ما يقين كرديم كه خداوند

كارهايش همه بر اساس حكمت و از روي علم و

آگاهي است و اوامر و نواهي را روي رعايت مصالح

و مفاسدي كه براي بندگي دارد تنظيم كرده است

ديگر جاي سوالي از علت باقي نمي ماند و بنده

واقعي كسي است كه تسليم محض باشد. ثانيا; در

بعضي روايات آمده است كه چون نماز صبح مورد

گواهي و شهادت فرشتگان روز و شب هر دو واقع

مي شود و هنگم طلوع فجر ساعتي است كه

فرشتگان شب در حال عروج به آسمان و فرشتگان

و ماموران روز مي خواهند جاي آن ها را بگيرند و به

ما دستور داده اند نماز صبح را دو ركعت ومختصر

انجام دهيد تا مورد شهادت هر دو دسته فرشتگان

باشد و در واقع دو مرتبه ثبت شود. ثالثا; شايد يك

علت اينكه نماز صبح را دو ركعت قرار داده اند براي

اين است كه نوع انسان ها در اين ساعت علاقه

زيادي به استراحت و خواب دارند براي اينكه

حالت زدگي و بي ميلي نسبت به عبادت در آنها

ايجاد نشود اين نماز را مختصر قرار دادند تا هم

مردم از ذكر خدا به طور

كلي غافل نمانند و هم

زودتر به استراحت برسند و آن حالت خمود و

زدگي در نفس آنها نسبت به عبادت ايجاد نشود.

البته حساب شب زنده داران و آنها كه واقعا عاشق

عبادت هستند و خودشان را وقف عبادت خدا

كرده اند از اين طايفه جدا است.

چرا در هنگام سجده بايد هفت عضو بدن روي زمين باشد

پرسش

چرا در هنگام سجده بايد هفت عضو بدن روي زمين باشد

پاسخ

اولا سجده بر خاك و آن چه از زمين است

نهايت خضوع و خشوع است. ثانيا; اين حكم نوعي

هماهنگي در عبادت براي همه ايجاد مي كند و از

اين كه برخي بخواهند با سجده بر چيزهاي ديگر

نوعي امتياز خواهي را مطرح كنند جلوگيري مي كند

مثلا سجده بر فرش هاي قيمتي و يا طلا و نقره و...

ثالثا; انسان از خاك وزمين است و سجده ما علاوه بر

خضوع در برابر خداوند نشان آغاز آفرينش او از

زمين و بازگشت او به خاك است و اين يادآوري جز

با سجده بر خاك و زمين ميسر نيست.

چرا دوبار به سجده مي رويم

پرسش

چرا دوبار به سجده مي رويم

پاسخ

گفته اند كه سجده اول نشان هبوط انسان بر

زمين و برخاستن از آن نشانه آفرينش او از خاك و

سجده دوم نشان بازگشت مجدد به خاك و

برخاستن از سجده دوم نشان رستاخيز قيامت

است; ((منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها

نخرجكم تاره اخري.))

مهمترين خصوصيت اذان چيست

پرسش

مهمترين خصوصيت اذان چيست

پاسخ

مهمترين خصوصيت اذان تكرار چكيده

عقايد و اعتقادات مسلمانان است كه با تكرار مرتب

آن اعتقاد آنها راسخ خواهد شد.

براي اطلاع بيشتر ر.ك:

1 - شعار اسلام، اذان محمد اسماعيل

نوري

2 - قرآن و تبليغ محسن قرائتي

3 - نماز زيباترين جلوه نيايش ستاد اقامه نماز

4 - نماز زيباترين الگوي پرستش آقاي غلامعلي

نعيم آبادي

فضيلت اذان و اقامه چيست

پرسش

فضيلت اذان و اقامه چيست

پاسخ

مفضل بن عمر از امام صادق (ع) روايت

كرد كه آن جناب فرمود: كسي كه اذان و اقامه هر دو

را بگويد آنگاه وارد نماز شود دو صف از فرشتگان

پشت سر او به نماز مي ايستند. و كسي كه فقط اقامه

بگويد و نماز بخواند يك صف از فرشتگان با او به

نماز مي ايستند. مفضل گويد: از امام(ع) پرسيدم

امتداد هريك از صفوف فرشتگان چقدر است؟ امام

فرمود: حداقل آن مابين مشرق و مغرب و حداكثرش ما

بين آسمان و زمين. (وسايل الشيعه،ج 4 ابواب الاذان و

الاقامه باب 4، روايت 7)

فلسفه دو سجده را از نظر امام علي (ع) بيان كنيد

پرسش

فلسفه دو سجده را از نظر امام علي (ع) بيان كنيد

پاسخ

در حديثي از اميرالمومنين(ع) علت دو سجده

چنين بيان شده است كه تاويل سجده اول آن است

كه خدايا ما را از خاك خلق كردي (اشاره به آيه منها

خلقناكم) و تاويل سجده دوم اين است كه دوباره ما

را به خاك بر مي گرداني (اشاره به دنباله آيه و فيها

نعيدكم).

و معني سربرداشتن از سجده دوم اين است كه در

روز حشر دوباره ما را از خاك بيرون خواهي كشيد

(و منها نخرجكم تاره اخري).

براي آگاهي بيشتر ر.ك: علل الشرايع، ج 2، ص

355 و 366، حديث 3.

چرا هنگام كسوف و خسوف بايد نماز آيات بخوانيم

پرسش

چرا هنگام كسوف و خسوف بايد نماز آيات بخوانيم

پاسخ

اولا: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها

به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي

فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد.

ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام

الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست.

بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص

ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم;

زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند

بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا: در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال

علوم تجربي رفت و

دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو

نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا

مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي

مادي گرايانه است; در حالي كه بسياري از احكام،

مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم

بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود،

قادر به دادن حكمي - نفيا يا اثباتا - پيرامون آن

نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است;

زيرا چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد;

مثلا در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن

پرداخته است، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را

بيان فرموده و آن ((تقوا يابي)) است. ولي گفتني است

كه چنانكه در بعضي از روايات اسلامي اشاره شده

است علت واجب بودن نماز آيات اين است كه

گاهي خداوند به جهت پاره اي از گناهان كه از

بندگان سر مي زند آنها را مستحق عذاب مي بيند

ولي باز از باب رحمت واسعه و لطفي كه به بندگان

دارد براي اينكه به آنها فرصت ديگري بدهد بوسيله

آشكار كردن علايم كه به آن آيات مي گويند; يعني،

گرفتن ماه و خورشيد يا بروز زلزله و رعد و برق و

وزيدن

بادهاي سرخ و سياه زنگ خطر مي نوازد تا

انسان ها راهشداري دهد، و بلكه به

درگاه او روي آورند و از كردار خود توبه نمايند و با

خواندن اين دو ركعت نماز و تضرع و زاري موجب

رفع عذاب شوند. از امام رضا(ع) روايت شده كه

علت كسوف و خواندن نماز آيات اين است كه چون

معلوم نيست اين آيه نشانه عذاب يا رحمت است

رسول خدا(ص) به امتش دستور توجه به درگاه خدا

داده تا شر عذاب را بوسيله آن از خودشان دور كنند

همان گونه كه قوم حضرت يونس وقتي آثار و

نشانه هاي عذاب را ديدند با تضرع و زاري و

بازگشت به درگاه خدا عذاب حتمي را از خود دفع

كردند.(كتاب وسائل الشيعه، ج 5 ص 142).

چرا نماز جمعه 2 خطبه دارد و 2 ركعت است

پرسش

چرا نماز جمعه 2 خطبه دارد و 2 ركعت است

پاسخ

چرا خواندن نماز قضاي پدر بر پسر بزرگ واجب است و چرا در مورد مادرچنين حكمي نداريم

پرسش

چرا خواندن نماز قضاي پدر بر پسر بزرگ واجب است و چرا در مورد مادرچنين حكمي نداريم

پاسخ

فلسفه جهر و اخفات در نماز چيست

پرسش

فلسفه جهر و اخفات در نماز چيست

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت، اظهار خضوع و

تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت

و بندگي در انسان است; چنان چه امام سجاد (ع)

مي فرمايد: ((الهي كفي بي فخرا ائن ائكون لك عبدا ;

خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم)). و گاهي

بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و

بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع)

براي قرباني كردن اسماعيل، نمونه اي از آن است.

در دستورهاي عبادي و احكام الهي، گاهي هدف

تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت

خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي

تمرين براي متابعت از سنأت و روش پيامبر(ص)

است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي

روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر

اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين سنأت

امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش

آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز

جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانيم و نماز ظهر و

عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب

فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند،

اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و

خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به

ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و

مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش

دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر

ملائكه آشكار گرداند، ولي نماز عصر را چون به

تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند و علاوه بر

اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبأد و

تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت

و روش پيامبر (ص) اكرم مي باشد. از

اين روايت

مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از

عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا

ديگران را به آن كار دعوت كنيم.

چرا نماز صبح و عشا ثواب زيادي دارد

پرسش

چرا نماز صبح و عشا ثواب زيادي دارد

پاسخ

نماز صبح به دليل اينكه انسان از خواب

شيرين واستراحت خود مي گذرد و به نماز بر

مي خيزد ثواب بيشتري دارد. هم چنين هنگام نزول

ملائكه روز و صعود ملائكه شب به آسمان است و

لذا اين نماز به رويت هر دو دسته از ملائكه مي رسد.

چرا نماز صبح دو ركعت است

پرسش

چرا نماز صبح دو ركعت است

پاسخ

سرأ تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري

است كه تاكنون انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن

پي ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع پرداخته

نشده است; مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي

گذرا داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چند نكته

لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه

روح نماز، عبوديت و تسليم در برابر خداوند متعال

است و تسليم بودن در برابر حق، يعني اين كه بنده

دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و...

اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنين تعيين اوقات

و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزي

كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه

تسليم در برابر خدا و دستورات پيامبر را در ما

تقويت و استوار مي كند.

2- در متون ديني; يعني، قرآن كريم و روايات

معصومين(ع) در مواردي كه لازم و ضروري بوده،

بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما مورد اشاره

قرار گرفته است; مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد

و ... لكن در مورد جزئيات احكام اولا نياز و

ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود

نداشت و ثانيا همه مردم قدرت هضم بسياري از

اسرار را نداشتند و ائمه(ع) تنها در جواب افرادي كه

چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه

مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي

است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه

فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه

در آن روايت اشاره شده است; زيرا اگر پرسش

كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان

ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي

مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي

از امام چيزي

را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و

دوباره كه سوال مي كرد، امام مطلب عميق تري را

براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل

مي گويد: از امام(ع) پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص) را

ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه

پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن

حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم: يابن رسول الله!

اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان

بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص)

فرمود: ((من و علي دو پدر اين امتيم))؟ گفتم: بله. بعد

فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع

امت است و علي نيز از امت پيامبر است و آيا

مي داني كه علي(ع) قاسم (تقسيم كننده) بهشت و

جهنم است؟ گفتم: بلي. فرمود: به پيامبر(ص) ،

ابوالقاسم گفته شد; چون او پدر كسي است كه

تقسيم كننده بهشت و جهنم است. پرسيدم; چگونه

پيامبر(ص) پدر امت است. فرمود: شفقت و مهرباني

پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و مهرباني پدر بر

فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص)

است و پس از او علي براي امت از همه دلسوزتر و

مهربان تر است و او پدر امت است. به اين جهت

پيامبر(ص) فرمودند: ((من و علي پدر اين امتيم))(9) و

اگر راوي به اين جواب نيز بسنده نكرده بود، امام(ع)

اسرار زيادتري را براي او بيان مي كردند. و در مورد

تعداد ركعات نمازها از بعضي روايات چنين استفاده

مي شود كه نماز در ابتدا دو ركعتي بوده است; چنان

كه فضيل گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه

مي فرمود: ((خداوند نمازها را دو ركعتي قرار داد،

سپس رسول خدا(ص) هفت ركعت به آنها افزود))(10);

ولي سرأ اين كه چرا پيامبر(ص) اين هفت ركعت را

افزودند، بر ما درست معلوم نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت نموده

كه آن حضرت فرمود: ((نمازي را كه خداوند بر امأت

واجب

كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص)

چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه

شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن را ادا

نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشا دو

ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و

كمبودي را كه در مورد اداي اصل نماز از طرف

نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود))(11) و روي

همين حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دو

ركعت خوانده مي شود; چون اصل نماز هميشه و در

همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيأب گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم:

از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه امروز هست

واجب شد؟ حضرت فرمود: ((از هنگامي كه اسلام

قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت،

رسول خدا(ص) هفت ركعت به نمازها افزود; ولي

نماز صبح را به حال خود باقي گذاشت; زيرا وقت

آن تنگ بود و چون ملائكه شب در حال عروج به

آسمان و ملائكه روز نيز در حال نزول بر زمين

هستند، براي اين كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام

نماز حضور داشته باشند، نماز صبح را به حال اول

خود باقي گذاشت و قرآن كريم نيز مي فرمايد:

((و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا))(12).

از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول

اين كه، افزايش هفت ركعت به نمازها، هم زمان با

اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و

عبوديت در مسلمانان، لازم و ضروري بود و دوم

اين كه نماز صبح براي اين كه مورد شهود همه

ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه خود باقي گذاشته

شد و از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه

نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات خاص خود

تعيين شده اند بدين صورت كه: صبحگاهان وقتي كه

انسان از خواب

برمي خيزد، روي مصالحي از جمله

اين كه انسان هنوز با مسائل دنيا و زندگي درگير

نشده، نماز دو ركعتي خوانده مي شود و در وسط

روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز

بيشتري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد; بلكه

انسان از ياد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند.

فلسفه سجده بر خاك چيست

پرسش

فلسفه سجده بر خاك چيست

پاسخ

در روايت آمده است كه در زمان پيامبر(ص) همه بر

خاك كف مسجد النبي سجده مي كردند و براي عدم

تاذي از خشونت سنگريزه ها و نيز براي تسطيح آن

ماسه نرم ريخته بودند نيز براي جلوگيري از سوزش

در تابستان ها در محل سجده حصير مي گذاشتند.

اين مطلب با مباني فقهي اماميه نيز كاملا سازگار

است. زيرا مهر از نظر فقهي موضوعيت ندارد. بلكه

تسهيل كننده دسترسي به خاك است. در روايت

صحيحه هشام بن حكم كه همه فقها طبق آن فتوا

داده اند آمده است: ((انه قال لابي عبدالله(ع) :

اخبرني عما يجوز السجود عليه و عما لايجوز قال:

السجود لايجوز الا علي الارض او علي ما انبتت

الارض الا ما اكل او لبس. فقال له: جعلت فداك ما

العله في ذلك؟ قال: لان السجود خضوع لله عزوجل

فلا ينبغي ان يكون علي ما يوكل و يلبس. لان ابنا الدنيا

عبيد ما ياكلون و يلبسون. و الساجد في سجوده في

عباده الله عزوجل فلا ينبغي ان يضع جبهته في

سجوده علي معبود ابنا الدنيا الذين اغتروا بغرورها ;

هشام از حضرت اباعبدالله - امام صادق(ع) پرسيد: مرا

آگاه ساز بر چه سجده رواست و بر چه ناروا؟ فرمودند:

سجده تنها بر زمين و آنچه مي رويد جايز است جز آنچه

كه پوشيدني و خوردني است.

باز پرسيد: فدايت شوم فلسفه آن چيست؟ فرمودند: زيرا

سجده خضوع در پيشگاه خداوند عزأوجل است. پس نشايد

كه بر پوشيدني و خوردني انجام گيرد. زيرا دنيا گرايان بنده

خوردني ها و پوشيدني هايند و سجده گر در سجده اش

خداي را پرستش گر است. لاجرم نشايد كه پيشاني خود بر

معبود دنياگرايان - كه فريفته فريبايي آنند - بسايند)،

(وسائل الشيعه ج 3 باب 1 از ابواب مايسجد عليه)

در مورد مهر هم - چنان كه قبلا گفته شد - خود

مهر موضوعيت

ندارد. بلكه براساس روايات

معصومين(ع) - كه جميع علماي شيعه طبق آن فتوا

داده اند - سجده بايد برزمين و روييدني هاي زمين

غير از خوردني ها و پوشيدني ها باشد و سجده.

برخاك و زمين يا سنگ و امثال آن نهادن كافي است،

ولي بدان جهت كه از نظر فقه شيعه سجده بر تربت

امام حسين(ع) استحباب دارد براي تسهيل در

دسترسي به خاك و تربت مهر ساخته شده است.

جهت اطلاع بيشتر ر.ك:

1 ؤ

اسرارالصلاه

امام خميني

2 ؤ پرواز در

ملكوت امام خميني

3 ؤ آداب

الصلاه ملكي

تبريزي

چرا تعداد ركعات نمازهاي يوميه با هم تفاوت دارد

پرسش

چرا تعداد ركعات نمازهاي يوميه با هم تفاوت دارد

پاسخ

سرأ تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري

است كه تاكنون انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن

پي ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع پرداخته

نشده است; مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي

گذرا داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چند نكته

لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه

روح نماز، عبوديت و تسليم در برابر خداوند متعال

است و تسليم بودن در برابر حق; يعني، اين كه بنده

دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و...

اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنين تعيين اوقات

و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر اسرار و رموزي

كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي نداريم - روحيه

تسليم در برابر خدا و دستورات پيامبر را در ما

تقويت و استوار مي كند.

2- در متون ديني; (يعني، قرآن كريم و روايات

معصومين(ع) در مواردي كه لازم و ضروري بوده،

بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما مورد اشاره

قرار گرفته است; مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد

و ... لكن در مورد جزئيات احكام اولا: نياز و

ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود

نداشت و ثانيا: همه مردم قدرت هضم بسياري از

اسرار را نداشتند و ائمه(ع) تنها در جواب افرادي كه

چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه

مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي

است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه

فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه

در آن روايت اشاره شده است; زيرا اگر پرسش

كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان

ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي

مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه

شخصي

از امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و

دوباره كه سوال مي كرد، امام مطلب عميق تري را

براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل

مي گويد: از امام(ع) پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص) را

ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه

پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن

حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم: يابن رسول الله!

اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان

بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص)

فرمود: ((من و علي دو پدر اين امتيم))؟ گفتم: بله. بعد

فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع

امت است و علي نيز از امت پيامبر است و

آيامي داني كه علي(ع) قاسم (تقسيم كننده) بهشت

و جهنم است؟ گفتم: بلي. فرمود: به پيامبر(ص) ،

ابوالقاسم گفته شد; چون او پدر كسي است كه

تقسيم كننده بهشت و جهنم است. پرسيدم; چگونه

پيامبر(ص) پدر امت است. فرمود: شفقت و

مهرباني پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و

مهرباني پدر بر فرزندانش است و علي نيز بهترين

امت پيامبر(ص) است و پس از او علي براي امت از

همه دلسوزتر و مهربان تر است و او پدر امت است.

به اين جهت پيامبر(ص) فرمودند: ((من و علي پدر

اين امتيم))(13) و اگر راوي به اين جواب نيز بسنده

نكرده بود، امام(ع) اسرار زيادتري را براي او بيان

مي كردند. و در مورد تعداد ركعات نمازها از بعضي

روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا دو

ركعتي بوده است; چنان كه فضيل گويد: از امام

صادق(ع) شنيدم كه مي فرمود: ((خداوند نمازها را

دو ركعتي قرار داد، سپس رسول خدا(ص) هفت

ركعت به آنها افزود))(14); ولي سرأ اين كه چرا

پيامبر(ص) اين هفت ركعت را افزودند، بر ما

درست معلوم نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت نموده

كه آن حضرت فرمود: ((نمازي را كه خداوند بر

امأت

واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص)

چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه

شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن را ادا

نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشا دو

ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و

كمبودي را كه در مورد اداي اصل نماز از طرف

نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود))(15) و روي

همين حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دو

ركعت خوانده مي شود; چون اصل نماز هميشه و در

همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيأب گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم:

از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه امروز هست

واجب شد؟ حضرت فرمود: ((از هنگامي كه اسلام

قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت،

رسول خدا(ص) هفت ركعت به نمازها افزود; ولي

نماز صبح را به حال خود باقي گذاشت; زيرا وقت

آن تنگ بود و چون ملائكه شب در حال عروج به

آسمان و ملائكه روز نيز در حال نزول بر زمين

هستند، براي اين كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام

نماز حضور داشته باشند، نماز صبح را به حال اول

خود باقي گذاشت و قرآن كريم نيز مي فرمايد:

((و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا))(16).

از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول

اين كه، افزايش هفت ركعت به نمازها، هم زمان با

اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و

عبوديت در مسلمانان، لازم و ضروري بود و دوم

اين كه نماز صبح براي اين كه مورد شهود همه

ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه خود باقي گذاشته

شد و از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه

نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات خاص خود

تعيين شده اند بدين صورت كه: صبحگاهان وقتي كه

انسان از

خواب برمي خيزد، روي مصالحي از جمله

اين كه انسان هنوز با مسائل دنيا و زندگي درگير

نشده، نماز دو ركعتي خوانده مي شود و در وسط

روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز

بيشتري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد; بلكه

انسان از ياد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند.

چرا به طرف قبله نماز مي خوانيم

پرسش

چرا به طرف قبله نماز مي خوانيم

پاسخ

گرچه به هر سو كه بايستيم رو به خدا است

ولي توجه به يك كانون مقدس مانند كعبه، الهام

بخش توحيد و يادآور خط توحيدي ابراهيم(ع)

است، به علاوه وقتي دستور اين است كه نماز به

طرف كعبه باشد انجام آن لازم است و گرنه عبادت،

فاقد روح تعبد و تسليم است.

دليل تغيير: زخم زبان هايي بود كه يهوديان به

مسلمانان مي زدند كه شما به سوي قبله ما نماز

مي خوانيد واز خودتان قبله اي نداريد، علاوه بر اين

امتحاني براي مسلمانان بود تا معلوم شود چه

كساني مطيع و پيرو و مطيع دستورات خدا و

پيامبرند و چه كساني بهانه جويي مي كنند.

به چه دليل بايد رد ركعت سوم و چهارم نماز تسبيحات اربعه را بخوانيم

پرسش

به چه دليل بايد رد ركعت سوم و چهارم نماز تسبيحات اربعه را بخوانيم

پاسخ

رواياتي كه در مورد دستورالعمل خواندن

ركعت سوم و چهارم از ائمه پيامبر(ص) رسيده

مي گويد در ركعت سوم و چهارم تسبيح خدا لازم

است و خودشان فرموده اند كاملترين ذكر براي

تسبيح همين تسبيحات اربعه است.

ترتيب معناي چهار جمله تسبيحات اربعه اين

طور است ((سبحان الله; خدا از همه نقص ها و

كاستي ها پاك و منزل است)). ((و الحمد لله; و اين

خدا قابل ستايش است)). ((و لا اله الا لله ; غير از او

خدايي نيست)). ((و الله اكبر; و در عظمت همتا و

مشابه ندارد)).

تعداد سه مرتبه گفتن در نماز هم دستور پيامبر و

ائمه است ؤ البته يك مرتبه هم بگويد كافي است و

اگر شك كرد نماز باطل نمي شود چون يك مرتبه كه

حد واجب است گفته شده.

فلسفه تفاوت ركعات نمازهاي يوميه چيست

پرسش

فلسفه تفاوت ركعات نمازهاي يوميه چيست

پاسخ

سرأ تفاوت ركعات نمازهاي يوميه از اموري است كه تاكنون

انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن پي ببرد و در متون ديني نيز به اين

موضوع پرداخته نشده است; مگر دو ، سه روايت كه تنها اشاره اي گذرا

داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چند نكته لازم است :

1- آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است

كه روح نماز، عبوديت و تسليم در برابر خداوند

متعال است و تسليم بودن در برابر حق، يعني، اين

كه بنده دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام

دهد و... اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنين

تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات - علاوه بر

اسرار و رموزي كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعي

نداريم - روحيه تسليم در برابر خدا

و دستورات پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.

2- در متون ديني; يعني، قرآن كريم و روايات

معصومين(ع) در مواردي كه لازم و ضروري بوده،

بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيما مورد اشاره

قرار گرفته است; مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد

و ... لكن در مورد جزئيات احكام اولا: نياز و

ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آنها وجود

نداشت و ثانيا: همه مردم قدرت هضم بسياري از

اسرار را نداشتند و ائمه(ع) تنها در جواب افرادي كه

چيزي در اين زمينه مي پرسيدند، مطالبي را كه

مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي

است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه

فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه

در آن روايت اشاره شده است; زيرا اگر پرسش

كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان

ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي

مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي

از

امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و

دوباره كه سوال مي كرد، امام مطلب عميق تري را

براي او بيان مي فرمود. از جمله اين كه فضيل

مي گويد: از امام(ع) پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص) را

ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: براي اين كه

پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن

حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم: يابن رسول الله!

اگر مرا سزاوار مي دانيد زيادتر از اين مطلب بيان

بفرماييد. گفتند: آيا مي داني كه رسول خدا(ص)

فرمود: ((من و علي دو پدر اين امتيم))؟ گفتم: بله. بعد

فرمود: آيا مي داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع

امت است و علي نيز از امت پيامبر است و آيا

مي داني كه علي(ع) قاسم (تقسيم كننده) بهشت و

جهنم است؟ گفتم: بلي. فرمود: به پيامبر(ص) ،

ابوالقاسم گفته شد; چون او پدر كسي است كه

تقسيم كننده بهشت و جهنم است. پرسيدم; چگونه

پيامبر(ص) پدر امت است. فرمود: شفقت و مهرباني

پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و مهرباني پدر بر

فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص)

است و پس از او علي براي

امت از همه دلسوزتر و مهربان تر است و او پدر امت

است. به اين جهت پيامبر(ص) فرمودند: ((من و علي

پدر اين امتيم))(17) و اگر راوي به اين جواب نيز بسنده

نكرده بود، امام(ع) اسرار زيادتري را براي او بيان

مي كردند. و در مورد تعداد ركعات نمازها از بعضي

روايات چنين استفاده مي شود كه نماز در ابتدا دو

ركعتي بوده است; چنان كه فضيل گويد: از امام

صادق(ع) شنيدم كه مي فرمود: ((خداوند نمازها را دو

ركعتي قرار داد، سپس رسول خدا(ص) هفت ركعت

به آنها افزود))(18); ولي سرأ اين كه چرا پيامبر(ص) اين

هفت ركعت را افزودند، بر ما درست معلوم نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت نموده

كه آن حضرت فرمود: ((نمازي را كه خداوند

بر امأت

واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص)

چون مي دانست كه مردم اين دو ركعت را آن گونه كه

شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن را ادا

نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصر و عشا دو

ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و

كمبودي را كه در مورد اداي اصل نماز از طرف

نمازگزاران پديد مي آيد جبران شود))(19) و روي

همين حساب نيز نمازهاي چهار ركعتي در سفر دو

ركعت خوانده مي شود; چون اصل نماز هميشه و در

همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي شود.

سعيد بن مسيأب گويد: از امام سجاد(ع)

پرسيدم: از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه

امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: ((از

هنگامي كه اسلام قدرت يافت و جهاد بر مسلمين

واجب گشت، رسول خدا(ص) هفت ركعت به

نمازها افزود; ولي نماز صبح را به حال خود باقي

گذاشت; زيرا وقت آن تنگ بود و چون ملائكه شب

در حال عروج به آسمان و ملائكه روز نيز در حال

نزول بر زمين هستند، براي اين كه هر دو گروه از

ملائكه در هنگام نماز حضور داشته باشند، نماز

صبح را به حال اول خود باقي گذاشت و قرآن كريم

نيز مي فرمايد:

((و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا))(20).

از اين روايت دو مطلب استفاده مي شود: اول

اين كه، افزايش هفت ركعت به نمازها، هم زمان با

اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و

عبوديت در مسلمانان، لازم و ضروري بود و دوم

اين كه نماز صبح براي اين كه مورد شهود همه

ملائكه قرار گيرد به حالت اوليه خود باقي گذاشته

شد و از روايت ديگري نيز استفاده مي شود كه

نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات

خاص خود تعيين شده اند بدين صورت كه:

صبحگاهان وقتي كه انسان از

خواب برمي خيزد،

روي مصالحي از جمله اين كه انسان هنوز با مسائل

دنيا و زندگي درگير نشده، نماز دو ركعتي خوانده

مي شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور

مادي و زندگي نياز بيشتري براي راز و نياز و عبادت

وجود دارد; بلكه انسان از ياد خدا غافل نشود و او

را فراموش نكند.

چرا نماز نمي توان به فارسي خواند

پرسش

چرا نماز نمي توان به فارسي خواند

پاسخ

الف) شايد بتوان گفت به عربي خواندن

نماز بيانگر روح اتحاد در ميان جوامع مسلمانان

است. هر مسلماني در هر جاي عالم باشد به سوي

يك قبله و با يك طريق و با يك زبان با معبود خويش

به راز و نياز بر مي خيزد و در هر ديار و كشوري كه

انسان مسلمان وارد شود هر چند زبان ها متفاوت

است اما در هر مسجدي كه قدم بگذارد شيوه نيايش

با خداي سبحان يكي است و اين خود بهترين نوع

اتحاد و همدلي را پديد مي آورد. ب) عبارات نماز

ظاهري و باطني دارد كه با ترجمه نماز فقط به ظاهر

نماز اكتفا نموده ايم. پ) آشنايي با نماز و معناي بلند

عبارات آن كار آساني است كه فرد مسلمان بايد به

آن اهميت بيشتري بدهد. ت) فرد مسلمان بايد در

برابر فرمان پيامبر كه همان فرمان خدا است تسليم

باشد و اين روحيه تسليم و پذيرش كمال آدمي

است.

فلسفه اخفات در نماز ظهر و عصر چيست

پرسش

فلسفه اخفات در نماز ظهر و عصر چيست

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت، اظهار خضوع و

تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت

و بندگي در انسان است; چنان چه امام سجاد (ع)

مي فرمايد: ((الهي كفي بي فخرا ائن ائكون لك عبدا ;

خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم)). و گاهي

بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و

بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع)

براي قرباني كردن اسماعيل، نمونه اي از آن است.

در دستورهاي عبادي و احكام الهي، گاهي هدف

تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت

خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي

تمرين براي متابعت از سنأت و روش پيامبر(ص)

است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي

روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر

اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين سنأت

امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش

آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز

جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانيم و نماز ظهر و

عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب

فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند،

اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و

خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به

ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و

مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش

دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر

ملائكه آشكار گرداند، ولي نماز عصر را چون به

تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند و علاوه بر

اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبأد و

تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت

و روش پيامبر (ص) اكرم مي باشد.

از اين روايت

مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از

عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا

ديگران را به آن كار دعوت كنيم.

چرا زن نمي تواند امام جماعت باشد

پرسش

چرا زن نمي تواند امام جماعت باشد

پاسخ

به فتواي بعضي از مراجع زن مي تواند امام

جماعت براي زنان باشد ولي امام جماعت زن براي

مردان جايز نيست چون از نظر اسلام تحفظ زن و

عفاف و حجاب و دوري از انظار مردان ومختلط

شدن با مردان براي سلامت جامعه بسيار اهميت

دارد و تاكيد اسلام بر اين است كه زن و مرد نامحرم

حتي الامكان در جامعه اختلاط نداشته باشند مگر

در موارد ضرورت.

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر و تمام بودن نماز در سفرحرام چيست

پرسش

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر و تمام بودن نماز در سفرحرام چيست

پاسخ

الف) آنچه اشاره كرده ايد كه دليل شكسته

شدن نماز و قضاي روزه مسافر، آسان گرفتن بوده

است، اين حكمت دستور قصر است و نه علت

شرعي آن ; يعني اسلام خواسته است كه براي

مسافران، سهولتي قائل شود.

علت شرعي آن، منبع فقهي خاص - اعم از

كتاب و سنت - است كه فقيه موظف است براساس

آن، فتوا بدهد.

ب ) در وضع قوانين، به موارد كلي توجه

مي شود، نه به موارد استثنايي و از آن جا كه نوعا در

مسافرت، افراد عجله دارند

و امكانات به اندازه محل سكونت برايشان فراهم

نيست، دستور آمده كه مسافران - البته با شرايطي -

نماز را شكسته بخوانند و روزه را قضا كنند. در اين

جا نبايد مسافري را در نظر گرفت كه هيچ مشكلي

ندارد و مي تواند بدون مشكلي نماز و روزه اش را

تمام انجام دهد.

ج ) گرچه اين روزها، وسايط نقليه و ابزار

مسافرت با گذشته فرق كرده است ; ولي در عين

حال هم اكنون نيز مسافرت داراي محذورات زيادي

است. شما اگر به تجارب خودتان مراجعه كنيد،

ملاحظه خواهيد كرد كه اصولا در سفر - به ويژه در

بين راه - آن آرامش لازم وجود ندارد ; به ويژه آن كه

در سفر با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار زياد و

فرصت اندك است. بنابراين با توجه به مشكلات

زياد و عدم آرامش، دستور قصر نماز مسافر صادر

شده است.

فلسفه دو ركعتي بودن نماز صبح چيست

پرسش

فلسفه دو ركعتي بودن نماز صبح چيست

پاسخ

البته فلسفه واقعي خيلي از احكام براي ما

روش نيست و آنچه به طور كلي در اين باره مي توان

گفت آن است كه خداوند با اين احكام مختلف

مي خواهد ميزان اطاعت و بندگي ما را نسبت به

خودش روشن كند; يعني، در واقع نوعي آزمايش و

امتحان است براي اينكه معلوم شود آيا ما كه

مي گوييم خدايا ما فقط ترا مي پرستيم وبنده

فرمانبردار تو هستيم راست مي گوييم يا نه زيرا بنده

واقعي كسي است كه هر چه مولايش بگويد بدون

چون و چرا انجام دهد و تسليم محض باشد; يعني،

وقتي مولي مي گويد نماز صبح را دو ركعت بخوان

بگويد روي چشم و همچنين آنجا كه مي گويد چهار

ركعت بخوان و يا آهسته يا بلند بخوان و همه اين

فرامين را بدون چون و چرا انجام دهد، ولي در

بعضي روايات اينچنين آمده كه سر آن كه نماز صبح

را دو ركعت قرار داده اند آن است كه اين نماز مورد

گواهي و شهود فرشتگان روز و شب قرار مي گيرد;

يعني، اول وقت نماز صبح زماني است كه

فرشتگاني كه مامور تدبير عالم هستند به طرف

آسمان بالا مي روند و جاي خود را به فرشتگان

مامور روز مي دهند و لذا براي اينكه عبادت

مسلمين در اين هنگام مورد گواهي هر دو دسته

باشد آن را دو ركعت قرار دادند كه در واقع دو مرتبه

نوشته مي شود و در واقع ثواب همان چهار ركعت را

دارد وشايد يك جهت ديگرش هم اين باشد كه نوع

مردم در اين ساعت خسته و نياز به استراحت دارند

و براي اينكه نسبت به عبادت زدگي پيدا نكنند اين

نماز را دو ركعت قرار داده اند كه مردم آن را با نشاط

انجام دهند و اگر نياز مجدد به استراحت دارند باز

بتوانند استراحت

كنند.

فلسفه ثابت بودن اذكار عبادات و نماز چيست

پرسش

فلسفه ثابت بودن اذكار عبادات و نماز چيست

پاسخ

ثابت بودن شكل عبادت خواص متعددي

دارد از جمله: 1 ؤ آن عبادت را سريعتر براي انسان

ملكه مي كند و در روح و جان را سختر مي شود.

2 ؤ وحدت شكل عبادت موجب وحدت شكل

عبادت كنندگان مي شود و از اين طريق در جامعه

مسلمين مظاهر وحدت و يكپارچگي پديدار

مي گردد.

3 ؤ ثابت بودن ظاهر و پوسته عبادت اين امكان

را فراهم مي آورد كه عابد پس از آشنايي كامل با

ظاهر و شكل عبادت به سپر در باطن و عمق و

عرفان عبادت بپردازد وهر زمان مشغول ظاهري غير

از ظاهر قبل نباشد و آنچه در نماز مهم است حضور

و قلب توجه دل به خدا و سپر معنوي و روحي

مومن در نماز است كه فرموده اند: ((الصلاه معراج

المومن)).

فلسفه نماز چيست و اولين نماز توسط چه كسي اقامه شد

پرسش

فلسفه نماز چيست و اولين نماز توسط چه كسي اقامه شد

پاسخ

فلسفه نماز به

طور كلي آن است كه

انسان متوجه مبدا و

مقصد حركت خود

باشد، كسي كه دائماش

مقصد در نظر اوست

راه را گم نمي كند و

چون مقصد ومرجع

آدمي خداست

چنانچه مبدا او نيز

خداست ((انا لله و انا

اليه راجعون)) توجه به

اين مبدا و مقصد

متعالي براي هدايت

در صراط مستقيم

همواره لازم است و

آنچه اين توجه و تذكر

را براي انسان حاصل

مي كند نماز است

لذكري))

((اقم الصلا

و مهم ترين چيزي كه

در نماز و در سوره

حمد خواسته

مي شود هدايت به

صراط مستقيم است

پس فلسفه نماز يافتن

صراط مستقيم و سير

در آن تا رسيدن به

مقصد نهايي خلقت

است و چون نماز

ونيايش و توجه به

مبدا و منتهي همواره

براي انسان لازم

وضروري مي باشد

اولين نماز توسط

اولين انسان كه

حضرت آدم بوده

خوانده شده است

البته شكل آن نماز با

نمازي كه فعلاما

مي خوانيم شايد

تفاوتهاي جزئي

داشته باشد كه ما از

آن مطلع نيستيم.

چرا نماز را بايد به عربي خواند

پرسش

چرا نماز را بايد به عربي خواند

پاسخ

نماز از امور

عبادي و توقيفي

است بنابر اين كيفيت

و اجزاي آن را بايد

خداوند بيان كند;

همان گونه كه اصل

تكليف عبادت به

دست او است،

كيفيت و خصوصيات

عمل را نيز او بايد

مشخص كند.

از طرفي زبان عربي

واجد خصوصياتي

است كه مي توان با

يك عبارت خاص

چندين هدف را دنبال

كرد.

از اين رو نكاتي را

مي توان در زبان عربي

لحاظ كرد كه در

زبان هاي ديگر لحاظ

نمي شود. پس به طور

كلي مي توان گفت:

الف) شايد بتوان

گفت به عربي

خواندن نماز بيانگر

روح اتحاد در ميان

جوامع مسلمانان

است، هر مسلماني

در هر جاي عالم باشد

به سوي يك قبله و با

يك طريق و با يك

زبان با معبود خويش

به راز و نياز بر

مي خيزد و در هر ديار

و كشوري كه انسان

مسلمان وارد شود هر

چند زبان ها متفاوت

است اما در هر

مسجدي كه قدم

بگذارد شيوه نيايش با

خداي سبحان يكي

است و اين خود

بهترين نوع اتحاد و

همدلي را پديد

مي آورد. ب) عبارات

نماز ظاهري و باطني

دارد كه اگر به عربي

نخوانيم با ترجمه نماز

فقط به ظاهر آن اكتفا

نموده ايم. پ) آشنايي

با نماز و معناي بلند

عبارات آن كار آساني

است كه فرد مسلمان

بايد به آن اهميت

بيشتري بدهد. ت)

فرد مسلمان بايد در

برابر فرمان پيامبر كه

همان فرمان خدا

است تسليم باشد و

اين روحيه تسليم و

پذيرش كمال آدمي

است.

فلسفه وجوب نماز چيست

پرسش

فلسفه وجوب نماز چيست

پاسخ

خداوند وجودي نامحدود و نامتناهي و پيراسته از هر گونه نقص و

نياز است ودر نتيجه نيازي به پرستش و عبادات ما ندارد. بلكه هدف از پرستش

خداوند تكامل خود ما مي باشد وقتي عبادت وسيله ئ تكامل و سعادت باشد و

دستور او به عبادت، يك نوع لطف و مرحمت و راهنمايي خواهد بود كه ما را بكمال

شايسته برساند.

عبادت و نيايش و هر گونه كاري كه براي رضاي خداوند انجام مي گيرد، داراي

يك سلسله آثار گرانبهاي فردي و اجتماعي است و در حقيقت از عالي ترين

مكتب هاي تربيتي و اخلاقي مي باشد.

زيرا: پرستش خدا حس تقدير و شكر گزاري را در انسان زنده مي كند، قدرداني

از مقامي كه نعمت هاي بزرگ و پرارزشي را در اختيار انسان نهاده، نشانه ئ لياقت و

شايستگي او نسبت به الطافي است كه در حق او انجام گرفته است.

تشكر و سپاسگزاري از مقام خداوند اين نيتجه را دارد كه فرد سپاسگزار با

عرض تشكر و انجام وظيفه، حق شناسي خود را در برابر نعمت هايي كه خدا در

اختيار او گذاشته است آشكار و هويدا مي سازد.

ديگر اين كه: عبادت و پرستش خدا مايه تكامل روحي انسان است ; چه

تكاملي بالاتر از اين كه روح و روان ما با جهان بيكران كمال مطلق ((خدا)) مرتبط گردد

و در انجام وظايف بندگي و كارهاي زندگي، از قدرت نامتناهي و نيروي نامحدود او

استمداد بطلبند و به اندازه اي شايسته و لايق گردد كه بتواند با او سخن بگويد.

اين مزايا كه به طور اختصار بيان گرديد در تمام عباداتي كه به طور صحيح انجام

گيرد وجود دارد. در عين حال عبادتي چون نماز اثر و مزيت مخصوص خود را دارد.

كه به عنوان نمونه به برخي از اسرار

نماز كه جز عبادات بزرگ اسلامي به شمار

مي آيد به طور اختصار اشاره مي نمايم تا روشن شود كه فايده ئ نماز و عبادت براي

خود ماست و خدا نيازي به آنها ندارد

نماز و اسرار تربيتي آن

1 ؤ نماز موجب ياد خداست: ياد خدا بهترين وسيله براي خويشتن داري و

كنترل غرايز سركش و جلوگيري از روح طغيان است.

نماز گزار همواره به ياد خدا مي باشد، خدايي كه از تمام كارهاي كوچك و بزرگ

ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زواياي روان ما وجود دارد و يا از انديشه ئ ما

مي گذرد مطلع و با خبر است و كمترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگي انسان

و هوس هاي وي اعتدال مي بخشد، چنان كه غفلت از ياد خدا و بي خبري از

پاداش ها و كيفرهاي او، موجب تيرگي عقل وخرد و كم فروغي آن مي شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و كردار خود نمي انديشد و براي ارضاي

تمايلات و غرايز سركش خود حد و مرزي را نمي شناسد و اين نماز است كه او را در

شبانه روز پنج بار به ياد خدا مي اندازد و تيرگي غفلت را از روح و روانش پاك

مي سازد.

به راستي انسان كه پايه ئ حكومت غرائز در كانون وجود او مستحكم است،

بهترين راه براي كنترل غرايز و خواستهاي مرز نشناس او همان ياد خدا، ياد كيفرهاي

خطاكاران و حساب هاي دقيق و اشتباه ناپذير آن مي باشد. از اين نظر قرآن يكي از

اسرار

لذكري; نماز را براي ياد من بپادار.

نماز را ياد خدا معرفي مي كند: ((اقم الصلو

2 ؤ دوري از گناه: نمازگزار ناچار است كه براي صحت و قبولي نماز خود از

بسياري از گناهان اجتناب ورزد، مثلاش، يكي از شرايط نماز مشروع بودن ومباح

بودن

تمام وسايلي است كه در آن به كار مي رود، ماند آب وضو و غسل، جامه اي كه با آن

نماز مي گزارد و مكان نمازگزار. اين موضوع سبب مي شود كه گرد حرام نرود و در كار

و كسب خود از هر نوع حرام اجتناب نمايد. زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها

در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بي پروا باشد.

تنهي عن

گويا آيه ئ زير به همين نكته اشاره مي كند و مي فرمايد: ((ان الصلو

الفحشا و المنكر; كه نماز (انسان را) از زشتي ها و گناه باز مي دارد))

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد كه شرط قبولي نماز در پيشگاه خداوند اين

است كه نمازگزار زكات و حقوق مستمندان را بپردازد; غيبت نكند; از تكبر و حسد

بپرهيزد; از مشروبات الكي اجتناب نمايد وبا حضور قلب و توجه و نيت پاك به

درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقي ناگزير است تمام اين امور را

رعايت كند. روي همين جهات، پيامبر گرامي ما(ص) مي فرمايد: نماز چون نهر آب

صافي است كه انسان خود را در آن شست و وشو مي دهد; اگر كسي در شبانه روز

پنج مرتبه خود را با آب پاك شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و كثيف نمي شود.

همچنين كسي كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواند و حضور قلب خود را در اين

چشمه ئ صاف معنوي شست و شو دهد، هرگز آلودگي گناه بر دل و جان او

نمي نشيند.

3 ؤ نظافت و بهداشت: از آنجا كه نمازگزار در برخي از مواقع همه ئ بدن را بايد به

عنوان غسل بشويد و معمولاش در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و

وضو تمام

بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگي پاك سازد; ناچار يك فرد تميز و

نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتي

است كمك مي كند.

4 ؤ انضباط و وقت شناسي: نمازهاي اسلامي هر كدام براي خود وقت

مخصوص و معيني دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاي خود را در آن اوقات بخواند،

لذا اين عبادات اسلامي به انضباط و وقت شناسي كمك موئثري مي كند.

بالاخص كه نمازگزار بايد براي اداي فريضه ئ صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب

برخيزد، طبعاش يك چنين فردي گذشته از اين كه از هواي پاك ونسيم صبحگاهان

استفاده مي نمايد، به موقع فعاليت هاي مثبت زندگي را آغاز مي كند.

آثار فردي وتربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست; ولي اين نمونه

مي تواند نشانه ئ اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

اسرار اجتماعي نماز: نماز در اوقات معين نموداري از وحدت و يگانگي ملت

بزرگ اسلامي است. زيرا همه ئ مسلمانان در وقت هاي مخصوصي رو به قبله ايستاده

با آداب خاصي خداوند جهان را مي پرستند، اين خود نمونه ئ بزرگي از اتحاد و

يگانگي ملتي است كه اسلام همه را به وسيله ئ آن عبادت متحد و متشكل نموده

است.

هرگاه اين نمازها به صورت جماعت برگزار گردد، روح وحدت و اتحاد و

مساوات و برابري از صفهاي منظم و فشرده ئ نمازگزاران نمايان خواهد بود و اهميت

اين اتحاد و يگانگي نيازي به توضيح ندارد.

گرچه اسرار و فوايد اجتماعي و تربيتي نماز منحصر به اينها نيست ولي همين

قدر روشنگر عظمت و اسرار خطير اين فريضه ئ الهي مي باشد. كه نتايجش مستقيماش به

خود عبادت كننده يا جامعه اي كه در آن زندگي مي كند باز مي گردد.

چرا در نماز بايد دوبار سجده كنيم

پرسش

چرا در نماز بايد دوبار سجده كنيم

پاسخ

گفته اند كه سجده اول نشان

هبوط انسان بر زمين و برخاستن از

آن نشانه آفرينش او از خاك و

سجده دوم نشان بازگشت مجدد به

خاك و برخاستن از سجده دوم

نشان رستاخيز قيامت است; ((منها

خلقناكم و فيها نعيدكم و منها

اخري.))

نخرجكم تار

چرا با اين كه نماز از بالاترين اعمال است قضاي نماز ايام حيض خواسته نشده ولي قضاي روزه اين ايام خواست

پرسش

چرا با اين كه نماز از بالاترين اعمال است قضاي نماز ايام حيض خواسته نشده ولي قضاي روزه اين ايام خواست

پاسخ

قضاي نماز را از دختر و زن حائض نخواسته اند چون شايد براي نوع زنان

قضا نمودن هفت روز نماز در هر ماه به علاوه نمازهاي يوميه موجب زحمت و

سختي بود به خلاف روزه كه در سال هفت روز است و قضاي آن در طول يازده ماه

كار مشكلي نيست. البته براي زنان در حال حيض مستحب است در اوقات نماز در

سجاده خود نشسته و مشغول ذكر خدا باشند تا ثواب و فضيلت نماز را درك نمايند.

فضيلت گفتن ذكر سبحان الله چيست

پرسش

فضيلت گفتن ذكر سبحان الله چيست

پاسخ

فضيلت اين ذكر مقدس و

پر معني (سبحان الله) بدين جهت

است كه در تمام عبادت ها و

نيايش ها و سجده ها و ركوع ها به

چشم مي خورد و حقيقتي است كه

ريشه در همه ئ عقايد و تفكرات

صحيح اسلامي دوانده است و زير

بناي ارتباط انسان با خدا و صفات

كمال اوست. مثلاش:

توحيد، بر اساس تسبيح خدا و

منزه دانستن او از عيوب و

نقص هاست.

عدل هم بر مبناي تسبيح

است، منزه دانستن خدا از ستم و

تبعيض و حق كشي.

رهبري معصوم (نبوت

وامامت) نيز بر تسبيح استوار است;

يعني، منزه دانستن خدا از اينكه

بندگانش را بي حجت و راهنما رها

كند.

معاد نيز بر اين مبناست. منزه

شمردن خدا از اين كه پاداش

نيكي ها و كيفر بدي ها را به نحو

كامل ندهد و روزي براي حسابرسي

نباشد وفلسفه ئ وجودي انسان را به

محدوده ئ موقت دنيا محدود سازد.

عشق به خدا نيز بر پايه ئ تسبيح

است.

رضاي انسان هم بر اساس

تسبيح است. طاعت و بندگي نيز بر

همين پايه استوار است. توكل و تقوا

هم بر تسبيح خدا مبتني است.

خلاصه روح تعبد و مغز عبادت

همان تسبيح است و امام سجاد(ع)

فرموده اند كه: هرگاه بنده اي بگويد

سبحان الله همه ئ فرشتگان بر او

درود مي فرستند.

و از ميان فرمان هاي الهي كه

خداوند به پيامبر عزيزش داده بيش

از همه، دستور به تسبيح است

.شانزده مرتبه فرمان سبح از سوي

خدا به پيامبر شده است .

بالا بردن دستها در موقع گفتن تكبيره الاحرام چه حكمي دارد

پرسش

بالا بردن دستها در موقع گفتن تكبيره الاحرام چه حكمي دارد

پاسخ

بله همان طور كه شما گفته ايد

الاحرام بايد

بدن در حال تكبير

الاحرام از

آرام باشد چون تكبير

اركان نماز است و بدن در حال

انجام هر ركني از اركان نماز بايد آرام

باشد. در عين حال بلند كردن

دست ها مستحب است نه واجب و

مي شود آدم بدن را آرام نگه دارد و

دست ها رابلند كند و اما آرام نبودن

خود دست ها در حال تكبير

الاحرام اشكال ندارد و مراد از

آرامش بدن، غير از دست هاست;

زيرا در انجام هر بخش از نماز

مي شود دست را تكان داد. اما اگر

بلند كردن دست ها باعث تكان

خوردن و به حركت در آمدن بدن

شود و انسان نتواند از حركت بدن

جلوگيري كند بايد دست ها را بلند

نكند; چون مستحب نبايد باعث

حرمت يا به هم خوردن واجب

شود.

با توجه به سهولت مسافرت در اين عصر پس چرا بايد نماز را شكسته خواند

پرسش

با توجه به سهولت مسافرت در اين عصر پس چرا بايد نماز را شكسته خواند

پاسخ

الف) آنچه اشاره كرده ايد كه

دليل شكسته شدن نماز و قضاي

روزه ئ مسافر، آسان گرفتن بوده

است، اين حكمت دستور قصر

است و نه علت شرعي آن ; يعني

اسلام خواسته است كه براي

مسافران، سهولتي قائل شود.

علت شرعي آن، منبع فقهي

خاص - اعم از كتاب و سنت -

است كه فقيه موظف است براساس

آن، فتوا بدهد.

ب ) در وضع قوانين، به موارد

كلي توجه مي شود، نه به موارد

استثنايي و از آن جا كه نوعاش در

مسافرت، افراد عجله دارند و

امكانات به اندازه ئ محل سكونت

برايشان فراهم نيست، دستور آمده

كه مسافران - البته با شرايطي - نماز

را شكسته بخوانند و روزه را قضا

كنند. در اين جا نبايد مسافري را در

نظر گرفت كه هيچ مشكل ندارد و

مي تواند بدون مشكلي نماز و

روزه اش را تمام انجام دهد.

ج ) گرچه اين روزها، وسايط

نقليه و ابزار مسافرت با گذشته فرق

كرده است ; ولي در عين حال

هم اكنون نيز مسافرت داراي

محذورات زيادي است. شما اگر به

تجارب خودتان مراجعه كنيد،

ملاحظه خواهيد كرد كه اصولاش در

سفر - به ويژه در بين راه - آن

آرامش لازم وجود ندارد ; به ويژه آن

كه در سفر

با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار

زياد و فرصت اندك است. بنابراين

با توجه به مشكلات زياد و عدم

آرامش، دستور قصر نماز مسافر

صادر شده است.

فلسفه اهسته خواندن تسبيحات اربعه چيست

پرسش

فلسفه اهسته خواندن تسبيحات اربعه چيست

پاسخ

چون تسبيحات اربعه از جانب

پيامبر(ص) واجب شده خواندن آن

بايد آهسته باشد تا تفاوت بين

فرض الله و فرض الرسول باشد.

نكته ديگر آن كه جهر و اخفات در

نمازها متوجه ساختن انسان به

حالات آشكار و حالات پنهان است

و اين كه چه در نهان و چه در آشكار

بايد توجه به خدا داشت.

چرا بايد هنگام زلزله نماز آيات بخوانيم

پرسش

چرا بايد هنگام زلزله نماز آيات بخوانيم

پاسخ

نماز آيات درسي از توحيد و خداشناسي است، به طور كلي اين گونه

حوادث و حالات غير عادي موجب وحشت انسان ها مي شود و گاهي

ممكن است افكار خرافي و شرك آلودي را در اذهان جاهلان پديد آورد و

نشانه نوعي قهر طبيعت و خشم خدايان به شمار مي آمد و چون از خدا غافل

مي شدند و به طبيعت بي جان روي مي آوردند از اين رو خواندن نماز آيات

براي توجه دادن به منشا اصلي آفرينش و دگرگوني هاي طبيعت يعني،

خداي تواناست. در حديث است كه امام صادق(ع) فرمودند: ((زلزله ها و

گرفتگي ماه و خورشيد و بادهاي سخت وحشت زا از نشانه هاي قيامت

است و از نشانه هاي قدرت خداوند است. هر گاه يكي از اين ها را ديديد

به ياد برپايي قيامت بيافتيد و به خدا پناه ببريد و نماز بخوانيد)).(وسايل،

ج 5، ص 144) بنابر اين نماز آيات اذهان مردم را از طبيعت به طرف خداي

متعال و خالق طبيعت توجه مي دهد.

قيام در نماز يعني چه

پرسش

قيام در نماز يعني چه

پاسخ

قيام; يعني، ايستادن پيش از گفتن تكبير اول نماز و مقداري پس از آن

است تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است و نيز قيام ايستادن پيش

از ركوع لازم است كه آن را قيام متصل به ركوع مي نامند كه هر دو قيام ركن

است.

قبله يعني چه

پرسش

قبله يعني چه

پاسخ

قبله; يعني، جهت و سمتي كه هنگام نماز، نمازگزاران به آن رو مي كنند.

و آن كعبه و خانه خداست كه در ماه رجب سال دوم هجرت قبله مسلمانان

شد و دستور داده شد كه به آن سمت نماز بخوانند.

نيت در نماز يعني چه

پرسش

نيت در نماز يعني چه

پاسخ

نيت; يعني، تصميم واراده به انجام كار و اگر انسان به كاري كه انجام

مي دهد توجه داشته باشد قهرا نيت و اراده آن كار را خواهد داشت. انسان

بايد عبادات و از جمله نماز را به نيت قربت; يعني، براي انجام فرمان

خداوند عالم به جا آورد.

فلسفه اركان نماز چيست

پرسش

فلسفه اركان نماز چيست

پاسخ

فلسفه قيام قبل از ركوع چيست

پرسش

فلسفه قيام قبل از ركوع چيست

پاسخ

قيام و ايستادن براي خواندن حمد و سوره، يكي ديگر از مراحل

اقامه نماز است. نمازگزار هنگام خواندن نماز از جاي برمي خيزد و با فروتني

و وقار و آرامش، در محضر الهي حاضر مي شود.

قيام، آمادگي براي تحرك، فعاليت و رشد و بالندگي است .

قيام، برپاي خاستن و دوري از سكون و خموشي است.

قيام، جهاد عليه هواهاي نفساني و مهيا شدن براي توبه و استغفار است .

درباره ئ اسرار و حكمت هاي ((قيام)) مي توان به موارد زير اشاره كرد:

قيام، عبارت از ايستادن جسم و روح در مقابل خدا است.

در اين حالت، سر ؤ كه بالاترين عضو بدن است ؤ افتاده و افكنده مي شود و

اين پائين آمدن سر نشانه تواضع و تذلل در مقابل خدا و دوري از تكبر و

رياست طلبي است. (الاخلاق، ص 70).

2. قيام در حال نماز براي اين است كه انسان در پيشگاه خداي متعال بايستد

و حق بندگي او را ادا نمايد و از خيرات پروردگار بهره مند شود و بداند كه در

قيامت نيز در پيشگاه او قيامي خواهد داشت. (اسرار الصلاه ملكي تبريزي،

ص 204).

3. همانگونه كه مي دانيم هر آنچه در هستي است در حال عبادت و تسبيح

خداوند است (يسبح لله ما في السماوات و ما في الارض) قيام انسان و

خواندن نماز، نوعي هم آوايي است. بدين وسيله او نيز آمادگي خود را براي

طاعت و عبادت الهي نشان مي دهد.

4. قيام نشانه تلاش و فعاليت دائمي انسان، در جبهه رشد وتكامل

است.نمازگزار سستي ،رخوت ، سكون و بي تحركي را كنار مي گذارد و با

شادابي، طراوت و اميد بر پاي مي خيزد و آماده ئ تلاشي نو مي گردد ; حركتي

در جهت رسيدن به خدا و كسب فضايل

انساني.

5. قيام، يك معناي ديگري دارد و آن اين است كه نمازگزار همواره آماده

مبارزه با شيطان و هواهاي نفساني و نيز مفسدان و سمتگران است. قيام،

نماد جهاد اكبر و جهاد اصغر است و نمازگزار به هر دري توجه دارد.

6. قيام، تجلي مساوات، برابري و همگونگي است. در نماز همه به طور

مساوي و يكسان، در محضر الهي قيام مي كنند ; سياه و سفيد، فقير و غني،

پير و جوان، رئيس و مرئوس، بزرگ و كوچك و....

قيام بيانگر اين است كه هيچ كس بر ديگري برتري ندارد همه بنده ناتوان

درگاه الهي اند. در قيام، ديوار تكبرها، منيتها و خودخواهي ها فرو مي ريزد و

افراد پولدار و يا داراي مقام و منزلت، در كنار افراد معمولي حاضر شده به

اداي تكليف مي پردازد.

هراس ليو، نويسنده و دانشمند انگليسي مي نويسد: ((.... چيزي كه مرا به

اعجاب وا داشت مشاهده ئ كاملترين درجه ئ مساوات، وحدت و هماهنگي

بين مسلمانان بود و در من اثر عجيب و بي سابقه اي بخشيد. در اين مكان

افراد و طبقات گوناگون فراهم آمده و با تمام اختلافي كه از لحاظ رتبه و مقام

دارند به يك وضع و در يك رديف قرار گرفته اند.... گويي همه با يكديگر

برادرند. در اينجا بسياري از رجال و بزرگان را مي بينيد كه از بلاد مختلف گرد

هم جمع شده و با خلوص و صميميت دست يكديگر را مي فشارند و در اين

مكان مقدس نكته اي نيست كه اختصاص به اشخاص معيني داشته باشد)).

(نماز از ديدگاه دانشمندان، ص 68).

7. قيام، رعايت احترام، ادب و متانت در پيشگاه آفريدگار توانا است.

نمازگزار به احترام نام و ياد خدا برمي خيزد و با ادب و فروتني تمام مي ايستد

و با متانت و آرامش به عبادت مي پردازد.

فلسفه ركوع و سجود نماز چيست و تفاوت آن دو در چيست

پرسش

فلسفه ركوع و

سجود نماز چيست و تفاوت آن دو در چيست

پاسخ

الف)ركوع: اولين و زيباترين نشانه تواضع و فروتني انسان در برابر

پروردگار، خم شدن در برابر او (ركوع) و تعظيم كردن به او است.

در ركوع، انسان خاكي با تمام وجود بانگ برمي آورد:

((سبحان ربي العظيم و بحمده)) ; يعني پاك و پاكيزه مي دانم و منزه و مقدس

مي شناسم پروردگار بزرگ خود را، از هر چه جناب عظمت و رفعت او را روا

نباشد و جلال كبريا و جبروت وي را نسزد و نشايد.

در باره ئ فلسفه و حكمت هاي ركوع مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. بهترين حالت تعظيم و بزرگداشت خدا ; ((ركوع، نمايشگر و نمودار

خضوع انسان در برابر قدرتي است كه او را فراتر از خود مي داند و مسلمان

چون خدا را برترين قدرت ها مي داند، در برابر او ركوع مي كند و چون هيچ

موجودي جز خدا را، برتر و فراتر از انسانيت خود نمي داند، در برابر هيچ

كس و هيچ چيز ديگر سر خم نمي كند)). (از ژرفاي نماز، ص 5).

2. زيباترين خضوع و فروتني ; ركوع و خم شدن در برابر آفريدگار هستي، با

شكوه ترين و زيباترين حالت تواضع و خضوع انسان است.

ركوع، سراسر تواضع، تذلل، فروتني، خاكساري، سرسپاري، فرمانبرداري،

شكستگي و... است.

3. دوري از تكبر، منيت و خود خواهي ; نمازگزار - در هر مقام و منزلتي - در

برابر خداي خود سر فرود مي آورد و بدين وسيله، روحيه بزرگ پنداري و

خودخواهي را از خود مي زدايد و خويشتن را از دام هولناك تكبر، منيت،

غرور و خود فريفتگي مي رهاند. حضرت فاطمه (س) فرموده است: ((جعل

الله الصلاه تنزيها لكم من الكبر ; خداوند نماز را مقرر داشت تا دامن انسان را

از كبر و منيت پاك گرداند)).

4. امتحان

و آزمايش انسان ها; دستور به ركوع، آزمايش و امتحان انسان در

عمل به اوامر و خواسته هاي خداوند است. ركوع در ظاهر، عملي سخت به

شمار مي رود (به ويژه براي صاحبان مقام و مال) و تنها فرمانبردار واقعي

دستورات الهي، از اين آزمون سربلند بيرون مي آيند.

5. وجه تمايز مسلمانان از ساير ملت ها ; ركوع و خم شدن در عبادت و نماز،

مخصوص دين اسلام است ; از اين رو نوعي برجستگي و تمايز مسلمانان را

در ميان ملت و عبوديت خالص آنها را نشان مي دهد.

6. فعاليت و تحرك بدني ; ركوع و خم شدن در نماز، باعث تحرك و عدم

سكون شخصي مي شود و او را از خمودگي و سستي دور مي كند (چنان كه

برخي از دانشمندان به اين مطلب اشاره كرده اند).

7. ركوع، كمال خضوع در مقابل خداوند است، در اين رابطه گفته شده است:

((ركوع، اشاره به اين است كه نمازگزار، بعد از خواندن حمد و سوره، مورد

عتاب خالق عظيم قرار مي گيرد كه: اي بيچاره ; اگر بندگي تنها به حمد و

ستايش و تكبير گفتن بود ; پس اين همه انبيا و اوليا براي چه مبعوث شدند.

بلند شو از اعمال خالص بندگي بياور تا موجب نجاتت گردد. اين جا است كه

ديگر بنده، بيچاره مي گردد و از عهده پاسخ گويي به خداوند مي ماند و راهي

براي نجاتش نمي بيند; جز اين كه خاضع و ذليل گردد. لذا به ركوع مي رود و

مي گويد: ((سبحان ربي العظيم و بحمده; پاك و منزه مي دانم خالقم را از همه ئ

عيب و نقص ها و ستايش را منحصر در ذات او مي دانم)). (اسرار فروع الدين،

ص 223).

8. استواري در دين ; امام علي (ع) مي فرمايد: ((معناي كشيدن گردن در

ركوع، اين است كه در ايمان به خدا

استوارم ; اگر چه گردنم زده شود. و

معناي سر برداشتن از ركوع و گفتن ((سمع الله)) اين است كه حمد و ثناي ما را

مي شنود آن خدايي كه ما را از نيستي و عدم، به وجود آورده است)). (ميزان

الحكمه، ج 5، ص 395).

ب) سجود:

سجده عبارت است از به خاك افتادن نمازگزار ; به نحوي كه هفت موضع از

بدن او كه پيشاني، دو كف دست، دو سر زانو، و سر دو انگشت بزرگ پاها بر

زمين در اين حالت شخص نمازگزار جبين بر خاك مي سايد و با تمام وجود

در محضر الهي به زمين مي افتد.

سجده، پسنديده ترين و نيكوترين حالت عبادي عبد فرمانبردار و مطيع

است.

در باره ئ اسرار و رموز سجده مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. بالاترين حد خضوع و فروتني ; مقام معظم رهبري در اين باره مي گويد:

((جبهه بر خاك نهادن، نشانه بالاترين حد خضوع انسان است و نمازگزار، اين

حد نصاب تواضع را، شايسته خدا مي داند ; زيرا كرنش در برابر نيكي و

زيبايي مطلق است و آن را در برابر هر كس يا هر چيز غير خدا، حرام و ناروا

مي شمارد...))

(از ژرفاي نماز، ص 5).

2. سجده بر خاك نوعي هماهنگي در عبادت و يكرنگي و يكساني را براي

همه ايجاد مي كند و از اين كه برخي بخواهند با سجده بر چيزهاي ديگر،

نوعي امتياز خواهي خود را مطرح كنند، جلوگيري مي كند (مثلا سجده بر

فرش هاي قيمتي و يا طلا و نقره و...)

3. انسان از خاك و زمين است و سجده ئ ما،نشان آغاز آفرينش او از زمين و

بازگشت او به خاك است و اين يادآوري جز با سجده بر خاك و زمين ميسر

نيست.

امام علي (ع) در باره ئ فلسفه و معناي سجده مي فرمايد: ((معناي

سجده اول

اين است كه سر به سجده فرو مي برد، مي خواهد بگويد: خدايا تو از اين

خاك ما را به وجود آوردي و آن گاه سر بر مي دارد و مي خواهد بفهماند كه ما

از دل همين خاك بيرون آمده ايم و آن وقت كه براي سجده ئ دوم سر به خاك

مي گذارد، اعلام مي دارد: باز هم به دامن اين خاك باز مي گردم و آن گاه كه سر

بلند مي كنيم، تفسير آن اين است كه باز هم در روز قيامت از دل همين خاك،

خارج مي شويم)). (من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 206).

4. اقرار عملي به عظمت و پيراستگي الهي; نمازگزار در همان حال كه سر بر

خاك نهاده و خود را غرق در عظمت خدا مي بيند، زبانش نيز با اين حالت

هماهنگي مي كند و با ذكري كه مي گويد، در حقيقت عمل خويش را تفسير

مي كند: ((سبحان ربي الاعلي و بحمده ; پاك و پيراسته است خداوندگار من

كه برترين است و من ستايشگر اويم)).

5. نزديك ترين حالت به خدا ; امام رضا (ع) فرموده است: ((نزديك ترين

حالات بندگان به خدا هنگامي است كه بنده در حالت سجده باشد و از اين

جهت خداوند در قرآن فرموده است: (سجده كن و خود را نزديك گردان)

(سفينه البحار، ج 1).

به گفته شهيد ثاني ((نمازگزار به هنگام سجده، بايد معنا و مفهوم آن را وسيله

تقرب و نزديكي دل به پيشگاه خداي متعال قرار دهد كه هر قدر به خدا

نزديك تر شود، به همان اندازه از ديگران دور خواهد شد)). (اسرار نماز، ص

155).

6. نهايت فروتني و تواضع ; انسان در سجده مقدس ترين عضو بدن خود را

كه پيشاني است و خضوع آن براي هيچ كس مجاز نخواهد بود بر روي خاك

مي گذارد و اين عضو را ؤ

كه در بلندترين نقطه بدن قرار دارد ؤ به پائين ترين

مرحله مي رساند ; نهايت كوچكي و خاكساري را به خود مي گيرد و خود به

كوچكي و افتادگي گردن مي نهد. اما همه ئ وجود با بيان ((سبحان الله ربي

الاعلي))، پروردگار هستي را به بلندترين مقام و بزرگ ترين رتبه مي ستايد.

(جلوه هاي نماز در قرآن و حديث، ص 156).

7. خير و بركت ; رسول خدا (ص) فرمود: ((ديني كه در آن ركوع و سجود

نباشد، خيري در آن نيست)). (منهج الصادقين، ج 10، ص 123).

8. نجات دهنده از آتش دوزخ ; در روايت آمده است: ((در روز قيامت خداي

متعال به آتش دوزخ مي فرمايد: اي آتش! هر چه را مي خواهي بسوزان ; اما

به موضع سجده نزديك مشو)). (همان، ج 8، 397) .

9. امام صادق (ع) در باره ئ فلسفه ركوع و سجود مي فرمايد: ((وقتي رسول خدا

(ص) مرا به معراج بردند و در آن جا نماز گزارد و ذكر گفت و از عظمت

خداوند ديد آنچه را كه ديد، بندهاي بدنش لرزيد و بدون اخيار به حال ركوع

در آمد در آن حال گفت: ((سبحان ربي العظيم و بحمده)) .

وقتي كه از آن حالت بر خاست، نظرش به عظمت خداي خود در مكان

بلندتري كه از آن برتر تصور نمي شد ؤ افتاد و بدون اختيار، صورت خود را به

خاك نهاد و گفت: ((سبحان ربي الاعلي و بحمده)).

پيامبر اكرم (ص) اين كلمات را تكرار مي كرد تا پس از گفتن هفت مرتبه،

قدري از آن رعبي كه دلش را پر كرده بود، كاسته شد. به همين علت، در امت

آن حضرت اين دو ذكر سنت شد)).(نماز و عبادت تفسير الميزان ص 252).

در گلشن سجده همچو پروانه بروبا شور تمام قلب

فرزانه برو

آيين عبوديت حق، احيا كن آن گاه به سوي يار، جانانه برو

10. در باره فلسفه سجده بر خاك امام صادق (ع) فرموده است: ((سجده،

خضوع در برابر خدا است. پس سزاوار نيست بر خوراكي و پوشاكي سجده

كردن ; چون مردم بنده ئ خوردني ها و پوشيدني هايند ; در حالي كه سجده

كننده، در عبادت خدا است و نبايد پيشاني اش را بر چيزي بگذارد كه مردم

دنياپرست بر آن سجده مي كنند و به آن فريب مي خورند. سجده بر زمين بهتر

است ; چون تواضع و خضوع در برابر خدا، بليغ تر و رساتر است)). (ميزان

الحكمه، ج 4 ص 386).

11. سجده، يك واجب و عبادت جامعي است كه مشتمل بر صورت،

دست ها و پاها است ; نمازگزار در سجده با تمام اعضاي ظاهري و باطني

خود، عبادت مي كند و اين در ساير اركان نماز ديده نمي شود. (هЙǠفريضه

جامعه علي الوجه و اليدين و الرجلين) (بحار الانوار، ج 85، ص 128).

12. توسل به خدا براي رهايي از عذاب هاي اخروي ; امام صادق (ع)

مي فرمايد: ((از وقتي يكي از شما به سجده مي رود، بايد كف دست ها را هم

بر زمين بچسپاند تا شايد خدا، به اين وسيله در روز قيامت بر اين دست ها

غل و زنجير نگذارد)). (وافي، ج 8، ص 719).

13. بهتر حالت حمد و شكرگزاري ; امام صادق (ع) فرموده است: ((سزاوار

است نمازگزار بعد از اداي نماز واجب، به سجده رود و خدا را بر اين كه منت

گذاشته و به اداي نماز واجب موفقش كرده، شكر نمايد و حد اقل اين شكر،

سه مرتبه ((شكرا لله گفتن است. (محجه البيضا، ج 1، ص 345).

14. بيان نمادين سجده اين است كه نمازگزار تمام وجود خود را در طبق

اخلاص مي گذارد و با نهايت

كرنش و انكسار، اطاعت و سرسپردگي خود را

به معبودش اعلام مي دارد. شكل سجده، طوري مقرر شده كه انسان هنگامي

مي تواند در حال سجده باشد كه از همه چيز و همه كس چشم بپوشد و روي

بر تابد تا شكل سجده محقق شود.

چјǠتشهد نماز را در ركعت دوم و آخر نماز مي خوانيم

پرسش

چرا تشهد نماز را در ركعت دوم و آخر نماز مي خوانيم

پاسخ

عبادات ؤ به خصوص نماز و اركان و افعال آن ؤ توقيفي است ; يعني،

آن را بايد همان طوري كه از پيامبر(ص) و ائمه(ع) رسيده، انجام داد. بر

اساس روايات منقول از امامان معصوم(ع) و دستور آنان، تشهد را به صورت

فعلي و در ركعت دوم و ركعت آخر نماز مي خوانيم; از جمله روايتي از حماد

بن عيسي نقل شده كه در آن به طور كامل، كيفيت نماز خواندن امام

صادق(ع) بيان شده است.

از طرف ديگر، اعمال و اركان عبادات، فلسفه و حكمت هاي بيشماري دارد

كه بعضي از آنها بر ما پوشيده است (از جمله صورت فعلي تشهد).

چرا نماز مسافر شكسته است

پرسش

چرا نماز مسافر شكسته است

پاسخ

تمام خواندن نماز شكسته و شكسته خواندن نماز تمام چه حكمي دارد

پرسش

تمام خواندن نماز شكسته و شكسته خواندن نماز تمام چه حكمي دارد

پاسخ

هرگاه شخصي به گمان اين كه نماز را تمام خوانده باشد و بعدا

متوجه شود كه نماز شكسته بوده، چنانچه وقت باقي باشد بايد نماز را طبق

وظيفه اعاده نمايد، و اگر وقت گذشته باشد بايد به صورت شكسته نماز را

قضا نمايد.

همچنين اگر شخص نماز را بايد تمام بخواند; ولي به صورت شكسته

خوانده ؤ در هر صورت ؤ نمازش باطل است. بنابر اين، اگر در وقت است نماز

را اعاده كند واگر وقت گذشته است نماز را قضا نمايد.

كسي كه بين دو محل كه نمازش تمام است سفرمي كند در بين راه نمازش چگونه است

پرسش

كسي كه بين دو محل كه نمازش تمام است سفرمي كند در بين راه نمازش چگونه است

پاسخ

كسي كه بين دو محل كه نمازش تمام است تردد مي كند، مانند كسي

كه داراي دو وطن است، در بين راه نمازش شكسته است و روزه اش را افطار

مي نمايد، البته در صورتي كه مسافت به هشت فرسخ برسد.

گفتني است اگر قبل از ظهر خودش را به وطن يا به جايي كه قصد ده روز

داشته باشد، برساند و در بين راه چيزي نخورده باشد، مي تواند نيت روزه

نمايد و روزه ئ آن روز را بگيرد.

ضمنا چنانچه بعد از ظهر، از وطن (يا از جايي كه قصد ده روز داشته)

مسافرت نمايد، نبايد روزه اش را باطل نمايد.

علت اين كه نماز مسافر شكسته است چيست

پرسش

علت اين كه نماز مسافر شكسته است چيست

پاسخ

شكسته بودن نماز مسافر و افطار روزه از احكام ((امتناني)) اسلام است ;

زيرا نوعا سفر با يك سري مشكلات، خستگي ها و... روبه رو است. از اين رو

خداوند متعال نوعي تخفيف در اعمال قائل شده است.

هم چنين درباره شكسته بودن نماز مسافر چند نكته را بايد توجه كرد:

الف) نماز ستون دين است; اما به همان شكلي كه در نصوص ديني وضع

شده، ستون دين است; يعني، در اوضاع خاصي، نماز ((قصر)) ستون دين است و

در اوضاع ديگري نماز ((تمام)). به عبارت ديگر در متدلوژي فهم احكام ديني، اين

مساله روشن است كه احكام ديني را همان گونه كه خداوند از ما خواسته و از

طريق نصوص معتبري كه براي ما حجت قرار داده است (مانند قرآن و سنت)،

بايد بكاويم و بدان تعبد بورزيم. اين مساله در تمام احكام الهي جاري است; مثلا

مي بينيم كه نماز با آن همه اهميتي كه دارد و كليد قبولي اعمال است، از زنان در

برخي شرايط ساقط مي باشد و حتي قضاي آن لازم نيست; ولي روزه ؤ كه در رتبه

فروتري مي باشد ؤ بايد قضا شود. بنابراين در اين موارد تنها منبع و مرجع ما،

نصوص و حجت هاي معتبر شرعي است. از طرف ديگر در برخي از نصوص

آمده است اصل نماز يك ركعت است و خداوند براي تضمين بيشتر حصول آن،

يك ركعت ديگر افزوده است. سپس پيامبر به اذن الهي دو ركعت ديگر به

نمازهاي ظهر و عصر و عشا براي كساني كه در شهر خود حاضر هستند، اضافه

نمود و يك ركعت به نماز مغرب براي مقيم و مسافر. (براي آگاهي بيشتر در اين زمينه

ر.ك: وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 13، ابواب اعداد الفرائض

و نوافلها، ح 12).

ب ) علاوه بر قرآن مجيد، روايات متواتري بر وجوب شكسته بودن نمازهاي

چهار ركعتي وارد شده است. (براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك: وسائل الشيعه، ج 5 ،

ب 22 ، ابواب صلاه مسافر).

ج ) بدون شك حكم نماز مسافر، از احكام تسهيلي و امتناني خداوند

است; ليكن در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: ((رد امتنان خداوند اهانت به او

است. چون تكريم خداوند واجب است، بايد لطف او را پذيرا شد)).

فلسفه نمازهاي واجب و مستحب چيست

پرسش

فلسفه نمازهاي واجب و مستحب چيست

پاسخ

حضرت امام رضا(ع) درباره علت وجوب نماز فرموده است:

((همانا علت واجب شدن نماز، آن است كه نماز اقرار به بندگي خداوند

عزوجل است و نفي نظير و شريك براي خداوند عزيز و ايستادن انسان در

برابر خداوند حكيم با حال مذلت و مسكنت و فروتني و خضوع و اعتراف

به گناهان و نيز درخواست عفو از تقصيرات و برطرف ساختن آثار گناهاني

است كه شخص در گذشته مرتكب شده و صورت نهادن بر زمين است در هر

روز به خاطر بزرگداشت خداوند جل و جلاله.

ديگر آن كه نماز سبب مي شود بنده پيوسته به ياد خدا باشد و او را فراموش

نكند و طاغي و ياغي نباشد و با خشوع و تذلل و رغبت خواستار افزوني بهره ئ

خود در دين و دنيا باشد.

علاوه بر اين انسان با نماز بر خود واجب مي سازد كه پيوسته به ياد خدا

باشد واو را فراموش نكند و طاغي و ياغي نباشد و با خشوع و تذلل و رغبت

خواستار افزوني بهره ئ خود در دين و دنيا باشد.

علاوه بر اين ها انسان با نماز، بر خود واجب مي سازد كه پيوسته و شبانه روز

در مقام بندگي و به ياد خداوند متعال باشد و همين نمازگراردن شخص در

پيشگاه پروردگار عزوجل و ايستادن در برابر خداوند سبحان و بازدارنده

اصرار ارتكاب گناهان است و او را از فسادهاي گوناگون مانع مي شود)). (من

لايحضره الفقيه، ج 1، ص 322)

با توجه به اين روايت و آيات و روايات ديگر، روشن مي شود كه ((وجوب

نماز)) داراي فلسفه و آثار گوناگون است كه غفلت و سستي در آن، باعث

محروميت انسان ها و به دور ماندن از اين بركات و آثار است.

بايستگي نماز، امتحان و

آزمايش عبوديت و تسليم بندگان خدا و شناخت

ميزان انقياد و كرنش آنان است. اطاعت از اين فرمان واجب الهي، موجب

نزديكي و تقرب نمازگزاران به او و سربلندي و سرافرازي آنان در عرصه

زندگي است. وجوب نماز، باعث مي شود كه انسان همواره به فكر و ياد خدا

باشد و او را فراموش نكند.

هم چنين باعث ايجاد نظم و انضباط در امور زندگي و عبادي مي شود و

باعث انس مسلمانان به معنويات و مكارم اخلاق مي شود.

اگر نماز واجب نبود، عده بيشماري از مسلمانان به علت اشتغالات زندگي و

سستي و غفلت، از آن دوري مي جستند و از اين فيض بزرگ الهي محروم

مي ماندند.

درباره ئ تكليف نماز ((تعبد به دستور الهي)) دو مطلب قابل ذكر است.

1. بهترين و كامل ترين عبادات، عبادتي است كه از روي عشق و علاقه و با

معرفت و شناخت به جاي آورده شود (هر چند اين عبادت از روي اجبار و

تكليف باشد).

2. تعبد به دستورات و فرمان هاي الهي، ريشه در تعقل و خردورزي انسان ها

دارد; يعني، وقتي آنان به بزرگي و عظمت الهي يقين كردند و به توحيد و

يگانگي او ايمان آوردند; در اين صورت عمل به دستورات او را، بيشتر از هر

چيزي دوست تر خواهند داشت و آنها را با عشق و علاقه فزوني تري به جاي

خواهند آورد.

نمازهاي مستحبي نيز براي رشد و تعالي انسان و دست يافتن به ثواب ها و

پاداش بيشتر وضع شده است; ولي در رتبه و منزلت هي چ وقت به نمازهاي

واجب برابري نمي كند; و فوت يك نماز واجب، خواندن ده ها هزار نماز

مستحب جبران نمي شود.

چرا زن در هنگام نماز بايد عقب تر از مرد بايستد

پرسش

چرا زن در هنگام نماز بايد عقب تر از مرد بايستد

پاسخ

بلي; البته اگر در ميان مرد و زن ديوار، پرده و يا چيز ديگري باشد

نماز صحيح است و اگر در يك مكان مي خواهند نماز بخوانند، در صورتي كه

بين آنها تقريبا 5 متر فاصله باشد نمازشان صحيح است. اما اگر زن كمي

عقب تر از مرد بايستد اين فاصله لازم نيست. بلي اگر زن جلوتر يا مساوي

مرد بايستد و با هم وارد نماز شوند، نماز هر دو باطل است و در اين حكم بين

محرم و نامحرم و نماز واجب و مستحب فرقي نيست، اما اگر يكي از آنها اول

نماز را شروع كرده و ديگري بعد بيايد نماز دومي باطل است.

گفتني است فلسفه خاصي براي آن ذكر نشده است; ولي آنچه مي توان گفت

اين است كه همان گونه كه براي همه امور دنيوي يك نظم و مقررات خاصي

وجود دارد براي امور ديني و معنوي هم يك سري شرايط و مقررات وجود

دارد كه بدون رعايت آنها آن عمل پذيرفته نيست و مسلما اين گونه

دستورات از آن جهت نيست كه خداوند عالم و شرع مقدس خواسته باشند

با چشم حقارت نسبت به مقام با نوان نگاه بكنند; بلكه شايد از باب اين

است كه اگر زن جلوي مرد بايستدطبعا شيطان وسوسه مي كند و نظر مرد به

قد و قامت خانم مي افتد و به جاي توجه به خدا توجه اش به مسايل ديگر

معطوف مي شود. و از طرفي همه دستوراتي كه در اين گونه موارد به ما

داده اند براي آن است كه ميزان عبوديت و مقام تسليم ما را در مقابل مولاي

حقيقي; يعني، خداوند عالم بسنجند و معلوم شود كدام يك از مادر مقابل

اوامر مولي ؤ هر چه

كه باشد ؤ تسليم محض هستيم و چون و چرا نمي كنيم;

زيرا رسيدن به اين درجه از تسليم و ايمان به خداست كه موجب رسيدن به

كمال و باعث تقرب به مقام قرب الهي مي گردد.

چرا درنماز بايد سوره حمد خوانده شود

پرسش

چرا درنماز بايد سوره حمد خوانده شود

پاسخ

به طور خلاصه بايد بگوييم اساسا سوره حمد با سوره هاي ديگر

قرآن فرق روشني دارد. به خاطر اين كه سوره هاي ديگر همه از زبان خداست

ولي اين سوره از زبان بندگان است. بنده با خواندن سوره ئ حمد احساس

مي كند كه به خدا نزديك مي شود و با خدا مناجات مي كند و پيداست كه اثر

تربيتي آن بسيار است. امام صادق(ع) مي فرمايد: ((در دو مورد ابليس به

شدت ناراحت شد: 1. هنگام بعثت پيامبر(ص); 2. هنگام نزول سوره ئ

حمد)).

اين سوره از دو بخش تركيب يافته و جامع حمد و ستايش خدا خدا و

خواسته هاي بندگان است. روي همين اصل حديثي از پيامبر اكرم(ص) نقل

شده كه خداوند مي فرمايد: ((سوره حمد را در نماز قرار دادم تا بين خود و

بنده ام تقسيم كرده باشم; نيمي مربوط به من و نيمي مربوط به بنده ام

مي باشد)). و چون بنده ئ بي نهايت نيازمند در برابر خداوند بي نهايت بي نياز

قرار گرفته قطعا خود را بايد فراموش كند. نخست خدا را ببيند، از او شروع

كند و سپس به نيازمندي هاي خود بپردازد. در برابر او خضوع كند و بگويد:

((غير از تو ديگران هيچ، ستايش و خضوع من، همه مخصوص تو است.))

خلاصه در اهميت سوره ئ حمد همين بس كه در قرآن از جمله سوره ئ حجر آيه

87 اين سوره را با تمام قرآن همپايه قرار داده ((و لقد آتيناك سبعا من

المثاني و القرآن العظيم)); ما سوره ئ حمد و قرآن عظيم را به تو عطا كرديم))

پس بدين دليل است كه خداوند سوره حمد را در نماز واجب نموده است.

فلسفه كراهت نماز عيد فطر زير سقف چيست

پرسش

فلسفه كراهت نماز عيد فطر زير سقف چيست

پاسخ

كراهت دارد; يعني، اگر زير آسمان باشد ثواب بيشتري دارد. شايد به

اين خاطر باشد كه نماز عيد فطر يادآور صحراي قيامت است و بايد انسان را

متوجه عظمت خدا كند و در مكاني محدود و مسقف كمتر اين توجه پيدا

مي شود.

چرا استعمال طلا و جواهرات در نماز و غير نماز براي مرد حرام است

پرسش

چرا استعمال طلا و جواهرات در نماز و غير نماز براي مرد حرام است

پاسخ

بدون شك احكام الهي داراي مصالح واقعي مي باشند; ليكن

دريافتن فلسفه آنها توجه به چند نكته ضروري است:

1- آيا بشر مي تواند به فلسفه همه احكام دست يابد؟ قطعا پاسخ اين سوال

منفي است; زيرا:

الف) در متون ديني فلسفه همه احكام ذكر نشده است.

ب ) احكامي كه فلسفه آنها بيان شده، معلوم نيست كه همه فلسفه هايش ذكر شده

است; بلكه چه بسا فلسفه هاي بي شماري در مورد يك حكم وجود دارد; ولي شارع

مقدس به طور گزينشي برخي از آنها را يادآور شده است.

ج ) علوم بشري نيز قادر به كشف برخي از حكمت ها و فلسفه هاي احكام مي باشند، نه

همه آنها. بنابراين انتظار دانستن فلسفه همه احكام به طور جامع و كامل انتظاري

فراتر از توان علمي و تنگناهاي دانش بشري است.

2- فلسفه احكام محدود به حكمت هاي مادي و فيزيكي - كه در چنبره

علوم تجربي قرار مي گيرند - نيست; بلكه در بسياري از موارد علت يا حكم

نهايي برتر و بالاتر دارند كه از حوزه تحقيق و آزمون علمي و تجربي نيز بيرون

است. در مثل علوم بشري از خواص بهداشتي روزه سخن به درازا گفته اند،

ولي قرآن مجيد بر نكته اساسي تري انگشت مي گذارد و آن ((تقوايابي)) است

و شايد علت اين كه قرآن به نكات بهداشتي آن اشاره نكرده است اين باشد

كه اساسا امت اسلامي را متوجه اهداف فروتر و در سطح پايين نكند، بلكه

همواره به سوي ارزش هاي متعالي و برين سوق دهد.

3- يكي از علل ناگفته نهادن فلسفه بخشي از احكام، اين است كه جامعه را

از فلسفه گرايي افراطي و تعبد گريزي دور و پيراسته سازد; زيرا فلسفه گرايي و

تعبد گريزي پرورش دهنده

نوعي شرك خفي و خردبسندگي و دين ستيزي

است، لذا بايد توجه داشت كه احكام الهي را به جهت انجام حكم خداوند

انجام مي دهيم، نه به خاطر فلسفه و حكمت نهفته آن، و اين خود برترين

حكمت حكم ها است.

اكنون در رابطه با مساله علت حرمت طلا براي مرد به آگاهي مي رساند كه:

1- احتمال دارد علت حرمت آن جلوگيري از فرو افتادن مردها در دام زينت هاي

گران بها و سنگين باشد.

2- از نظر علمي يك سري تاثيرات منفي در مورد طلا براي مرد ذكر شده است; از

جمله:

الف) تحريكات عصبي; (ر . ك : بهداشت در اسلام، دكتر احمد صبور اردوبادي)

ب ) ازدياد بيش از حد گلبول هاي سفيد (ر . ك : سالنامه پيام اسلام، سال 1357).

چرا زنان حق ندارند مثل مردان نماز را با صداي بلند بخوانند

پرسش

چرا زنان حق ندارند مثل مردان نماز را با صداي بلند بخوانند

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت، اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر

پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است; چنان چه امام

سجاد (ع) مي فرمايد: ((الهي كفي بي فخرا ائن ائكون لك عبدا ; خدايا! همين

افتخارم بس كه بنده تو هستم)). و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح

تسليم و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع) براي قرباني كردن

اسماعيل، نمونه اي از آن است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي، گاهي

هدف تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و

اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش

پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي روايات

استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند

خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش

آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را

بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب

فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند، اولين نمازي كه بر او واجب

شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به

ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پيامبر

خواندند و خدا به پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر

ملائكه آشكار گرداند، ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد

آهسته بخواند و علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبد

و تسليم

در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص)

اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي

از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت

كنيم.

آيا آهسته خواندن نماز ظهر و عصر به خاطر رفتن پيامبر (ص) به معراج است

پرسش

آيا آهسته خواندن نماز ظهر و عصر به خاطر رفتن پيامبر (ص) به معراج است

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت، اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر

پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است; چنان چه امام

سجاد (ع) مي فرمايد: ((الهي كفي بي فخرا ائن ائكون لك عبدا ; خدايا! همين

افتخارم بس كه بنده تو هستم)). و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح

تسليم و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع) براي قرباني كردن

اسماعيل، نمونه اي از آن است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي، گاهي

هدف تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و

اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش

پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي روايات

استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند

خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش

آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را

بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب

فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند، اولين نمازي كه بر او واجب

شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به

ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پيامبر

خواندند و خدا به پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر

ملائكه آشكار گرداند، ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد

آهسته بخواند و علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك

نوع تعبد

و تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص)

اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي

از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت

كنيم.

علت خواندن نماز به زبان عربي چيست

پرسش

علت خواندن نماز به زبان عربي چيست

پاسخ

الف) شايد بتوان گفت به عربي خواندن نماز بيانگر روح اتحاد در

ميان جوامع مسلمانان است هر مسلماني در هر جاي عالم باشد به سوي

يك قبله و با يك طريق و با يك زبان با معبود خويش به راز و نياز بر مي خيزد

و در هر ديار و كشوري كه انسان مسلمان وارد شود هر چند زبان ها متفاوت

است اما در هر مسجدي كه قدم بگذارد شيوه نيايش با خداي سبحان يكي

است و اين خود بهترين نوع اتحاد و همدلي را پديد مي آورد. ب) عبارات

نماز ظاهري و باطني دارد كه با ترجمه نماز فقط به ظاهر نماز اكتفا نموده ايم.

پ) آشنايي با نماز و معناي بلند عبارات آن كار آساني است كه فرد مسلمان

بايد به آن اهميت بيشتري بدهد. ت) فرد مسلمان بايد در برابر فرمان پيامبر

كه همان فرمان خدا است تسليم باشد و اين روحيه تسليم و پذيرش كمال

آدمي است.

چرا در هر ركعت از نماز سجده دوبار ولي ركوع يك بار اورده شده است

پرسش

چرا در هر ركعت از نماز سجده دوبار ولي ركوع يك بار اورده شده است

پاسخ

اولا فلسفه واقعي و اسرار بعضي از احكام ؤ مخصوصا عبادات ؤ

براي ما روشن نيست و آنچه به طور كلي مي توان گفت اين است كه اگر به ما

دستور مي دهند فلان نماز را آهسته بخوانيد و آن يكي را بلند و يا نماز صبح

را دو ركعت و نماز ظهر و عصر را چهار ركعت و يا در هر ركعت يك ركوع و

دو سجده و امثال اينها، همه براي آن است كه ميزان تسليم ما در مقابل اوامر

الهي معلوم شود و ببينند آيا ما كه در نماز مي گوييم: ((اياك نعبد;يعني، فقط

تو را مي پرستيم و در مقابل تو تسليم محض هستيم، آيا راست مي گوييم يا نه

و اگر ما يقين كرديم كه خداوند كارهايش همه بر اساس حكمت و از روي

علم و آگاهي است و اوامر و نواهي را روي رعايت مصالح و مفاسد آنها

تنظيم كرده است، ديگر جاي سوالي از علت باقي نمي ماند و بنده واقعي

كسي است كه تسليم محض باشد. ثانيا در مورد بعضي از اجزا فلسفه هايي

ذكر شده است; مثلا در مورد سجده در حديثي از اميرالمومنين(ع) علت دو

سجده چنين بيان شده است كه تاويل سجده اول آن است كه خدايا ما را از

خاك خلق كردي (اشاره به آيه منها خلقناكم) و تاويل سجده دوم اين است

كه دوباره ما را به خاك بر مي گرداني (اشاره به دنباله آيه و فيها نعيدكم).

و معناي سربرداشتن از سجده دوم اين است كه در روز حشر دوباره ما را از

خاك بيرون خواهي كشيد (و منها نخرجكم تاره اخري).

با توجه به اين كه خدا همه جا وجود دارد پس چرا دو دعا و قنوت دست هارا به طرف اسمان بلند مي كنيم

پرسش

با توجه به اين كه خدا همه جا وجود دارد پس چرا دو دعا و قنوت دست هارا به طرف اسمان بلند مي كنيم

پاسخ

قنوت دعا و در

خواست است. (خواستن

مادي يا معنوي) و از بين

خواستن ها و سوئال كردن ها،

ذليلانه ترين نوع آن سوئال به

كف مي باشد فقيري كه سوئال

به كف مي كند از همه چيز

خود گذشته، از شخصيت و

آبروي خود گذشته و آنقدر

خود را كوچك شمرده تا

توانسته دستش را دراز كند و

سوئال كند.

انسان كه فقر مطلق است،

وقتي در مقابل خداوندي

قرار مي گيرد كه غناي مطلق

است، بايد ذليلانه ترين شيوه

درخواست را بكار ببرد و

دست ها را به طرف خداوند

به بالا ببرد و درخواست

خود را مطرح كند; اما چرا به

طرف بالا؟ مگر خداوند در

همه جا حضور ندارد؟ بالا و

پايين نسبت به ما است كه

روي زمين قرار داريم! فرضاش

اگر كسي روي كره ماه قرار

گيرد گاهي اوقات زمين بالاي

سر او قرار مي گيرد ثانياش:

حالت روحي ؤ رواني انسان،

همچنين ادبيات بشري

طوري است كه چيزهاي

نفيس و معنوي را به بالا

نسبت مي دهد واز بالا تقاضا

مي كند و كساني كه مقام

عاليتري دارند، بالا دست

قرار مي گيرند. سر انسان كه

محل درك و شعور و جاي

عقل او است و مركز

فرماندهي بدن است در

بالاترين نقطه بدن قرار دارد.

و از آسمان است كه به

زمين مي بارد، رزق و روزي

ما در زمين از طرف آسمان

جاري مي شود. همين سوئال

از حضرت علي(ع) شد و

حضرت هم جوابي به اندازه

فهم سائل بدين مضمون

فرمودند: ((اذا فرغ احدكم من

فليرفع يديه الي

الصلا

السما و لينصب في الدعا

فقال ابن سبا يا اميرالموئمنين

اليس الله في كل مكان، قال

نعم، قال فلم يرفع يديه الي

السما . فقال او ما تقرا (و في

السما رزقكم و ماتوعدون).

فمن اين يطلب الرزق الا من

موضع الرزق و موضع الرزق

و ما وعد الله السما ;

حضرت علي(ع)

فرمودند:

وقتي از نماز فارغ شديد

دستانتان را به طرف آسمان

بالا ببريد و دعا كنيد. اين سبا

سوئال كرد: مگر خداوند در

همه مكان ها نيست حضرت

فرمود درست است. سوئال

كرد پس چرا دستمان را به

طرف آسمان بالا ببريم؟

حضرت فرمود: آيا قرآن را

نخوانده ايد كه فرمود: رزق

شما و آنچه وعده داده

شده ايد در آسمان است پس

از كجا بايد رزق را طلب كرد؟

بايد از موضع و جاي رزق و

آنچه كه خداوند وعده كرده

طلب نمود كه آسمان است.))

(علل الشرايع، باب 50،

روايت 1).

چرا نماز مسافر شكسته است

پرسش

چرا نماز مسافر شكسته است

پاسخ

شكسته بودن نماز مسافر و افطار روزه از احكام ((امتناني)) اسلام

است ; زيرا نوعا سفر با يك سري مشكلات و خستگي ها و... روبه رو است.

لذا خداوند متعال نوعي تخفيف در اعمال قائل شده است.

هم چنين درباره شكسته بودن نماز مسافر چند نكته را بايد توجه كرد:

الف) نماز ستون دين است، ولي به همان شكلي كه در نصوص ديني وضع

شده، ستون دين مي باشد; يعني در اوضاع خاصي، نماز قصر ستون دين

است و در اوضاع ديگري نماز تمام. به عبارت ديگر در متدولوژي فهم

احكام ديني اين مساله روشن است كه احكام ديني را همان گونه كه خداوند

از ما خواسته و از طريق نصوص معتبري كه براي ما حجت قرار داده است،

مانند قرآن و سنت، بايد بكاويم و بدان تعبد بورزيم. اين مساله در تمام

احكام الهي جاري است. مثلا مي بينيم كه نماز با آن همه اهميتي كه دارد و

كليد قبولي اعمال است، از زن حائض ساقط مي باشد و حتي قضاي آن لازم

نيست، ولي روزه كه در رتبه فروتري مي باشد، بايد قضا شود. بنابراين در اين

موارد تنها منبع و مرجع ما، نصوص و حجت هاي معتبر شرعي مي باشد. از

طرف ديگر در برخي از نصوص آمده است اصل نماز يك ركعت است و

خداوند براي تضمين بيشتر حصول آن يك ركعت ديگر افزوده است. سپس

پيامبر به اذن الهي دو ركعت ديگر به نمازهاي ظهر و عصر و عشا براي كساني

كه حاضرالبلد هستند، اضافه نمود و يك ركعت به نماز مغرب براي مقيم و

مسافر. (براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: علل الشرايع و وسائل الشيعه، ج 5 ،

ب 13، ابواب اعداد الفرائض و نوافلها، ح 12).

ب ) علاوه بر قرآن مجيد،

روايات متواتري بر وجوب شكسته بودن نمازهاي

چهار ركعتي وارد شده است. (براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك: وسائل

الشيعه، ج 5 ، ب 22 ، ابواب صلوه مسافر).

ج ) بدون شك حكم نماز مسافر از احكام تسهيلي و امتناني خداوند است،

ليكن در رواياتي از امام صادق(ع) آمده است: ((رد امتنان خداوند اهانت به

اوست. چون تكريم خداوند واجب است، بايد لطف او را پذيرا شد)).

د ) نيز از نظر تاريخي، در متون معتبر شيعه و سني آمده است پيامبر(ص) در

سفر نمازهاي چهار ركعتي را شكسته مي خواند.

چرا بايد در نماز تسبيحات اربعه را اهسته خواند

پرسش

چرا بايد در نماز تسبيحات اربعه را اهسته خواند

پاسخ

چون تسبيحات اربعه از جانب پيامبر(ص) واجب شده خواندن آن

بايد آهسته باشد تا تفاوت بين فرض الله و فرض الرسول باشد. نكته ديگر آن

كه جهر و اخفات در نمازها متوجه ساختن انسان به حالات آشكار و حالات

پنهان است و اين كه چه در نهان و چه در آشكار بايد توجه به خدا داشت.

مستحبات نماز چيست و بالا بردن دست ها هنگام تكبيره الاحرام چه حكمي دارد

پرسش

مستحبات نماز چيست و بالا بردن دست ها هنگام تكبيره الاحرام چه حكمي دارد

پاسخ

الف) مستحبات نماز زياد است; مثلا 1. گفتن 6 الله اكبر قبل از

تكبيره الاحرام; 2. بعد از تكبيره الاحرام و قبل از بسم الله بگويد اعوذ بالله

من الشيطان الرجيم; 3. قبل از قنوت بعد از سوره اخلاص بگويد كذالك

الله ربي; 4. و بعد از تسبيحات استغفر الله ربي و اتوب اليه گفتن; 5. در

سجده بگويد: يا خير المسوولين و يا خير المعطين ارزقني و ارزق

عيالي من فضلك فانك ذوالفضل العظيم; 6. بعد از سجده بگويد:

استغفر الله و اتوب اليه; 7. قبل از تشهد گفتن الحمد الله يا بسم الله و

بالله و الحمد لله و خير الاسما الله; 8. و بعد از نماز تسبيحات حضرت

فاطمه زهرا(س) و...

ب) بالا بردن دست ها هنگام تكبيره الاحرام مستحب است.

فلسفه سلام نماز چيست

پرسش

فلسفه سلام نماز چيست

پاسخ

آخرين مرحله نماز، سلام و درود فرستادن بر پيامبر اكرم (ص)، بندگان

صالح و همه نماز گزاران است.

((تكبيره الاحرام)) اجازه ورود به نماز و ((سلام)) اجازه خروج از آن است.

در باره حكمت و فلسفه ((سلام)) مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. احساس يگانگي و همدلي مسلمانان نماز گزار وقتي در سلام نماز به همه

مومنان و بندگان صالح و بر خودش سلام مي دهد، احساس مي كند كه تنها

نيست و يكي از آحاد امت بزرگ اسلام است و با مردان خدا، در هر جاي

زمين احساس همبستگي مي كند.

2. امان خواستن از خدا ; واژه سلام در ميان دو معنا مشترك است: 1 ؤ درود

و تحيت 2 ؤ نام مقدس خداوند .

طبق معناي اول، معناي سلام هاي نماز روشن است ; ولي بر اساس معناي

دوم ; اشاره و كنايه از اين است كه نماز گزار به اذن پروردگار، سلامتي و امن از

عذاب را براي مومنان تفال مي زند.

ج الامان ;

چنانكه امام صادق (ع) مي فرمايد: ((معني السلام في دببر كل صلا

معني سلام در آخر هر نمازي، امان است)) يعني اگر نماز را در حالي كه قلبش

خاضع است به جاي آورد از بلاهاي آخرت در امان خواهد بود)). (مصباح

الشيعه، ص 90، اسرار نماز، ص 162).

3. جلب رحمت الهي، امام علي (ع) مي فرمايد: در معناي ((السلام عليكم و

رحمه الله و بركاته)) از خدا ترحم خواستن براي خود و همه بندگان است، كه

اين خود سبب ايمن شدن از عذاب قيامت است)) (ميزان الحكمه، ج، 5،

ص 395).

4. ياد آوري نام الهي ; امام صادق (ع) فرموده است: ((سلام، يكي از اسم هاي

خدا است و اگر مي خواهي سلام نماز را به خوبي

انجام داده و معنايش را ادا

كني، پس بايد از خدا بترسي و دين و قلب و عقلت را سالم نگه داري و آنها را

به ظلمت گناه نيالايي)). (آداب الصلاه، ص 399).

5. تلقين نيكي ها و شايستگي ها; يكي از درس ها و ثمرات نماز اين است كه

هر نماز گزاري، در هر شبانه روز پنج بار به خود تلقين مي كند كه از بندگان

نيكوكار و شايسته خداوند است (السلام علينا و علي عباد الله الصالحين).

كسي كه نماز مي خواند، اگر به معناي اين جمله توجه كند، وجدانش تحت

تاثير قرار مي گيرد و سعي مي كند با پيام آن تلقين مخالفت نكند و اعمال

خلاف مرتكب نشود و خود را هر چه بيشتر به نيكوكاران الگو نزديك سازد.

(رموز نماز، ص 83).

6. ارتباط با فرشتگان;

سلام، نوعي ارتباط با فرشتگان و اظهار دوستي با آنان است. در تعيين

اين مطلب، روايتي نقل شده است:

از امام صادق (ع) پرسيدند، چرا در وقت سلام، نماز گزار رو به طرف راست

بر مي گرداند، نه به چپ؟ فرمود: ملكي كه كارهاي بد را مي نويسد، در طرف

چپ است. و چون نماز همه اش خوب است و بدي در او نيست، به طرف

راست سلام داده مي شود، نه طرف چپ)).

7. پيوند دوستي و محبت با ديگران ;

سلام، خواستاري سلامتي، امنيت، خير و بركت و سعادت است. نماز گزار با

سلام دادن، نشان ميدهد كه دوست دار و خير خواه همه خوبان و نيكوكاران

است و همواره آرزوي سلامتي آنان را دارد. اين مساله باعث نزديكي قلب ها

به هم و مستحكم تر شدن دوستي ها و برادري ها است.

فلسفه وجود محراب نماز چيست

پرسش

فلسفه وجود محراب نماز چيست

پاسخ

محراب; يعني، محل حرب و جنگ، وقتي امام جماعت و يا هر انسان

ديگري براي خود مكاني را به عنوان محراب انتخاب مي كند و در آن به نماز

مي ايستد در واقع با شيطان باطني و ظاهري در جنگ است و با هر گونه

شرك و كفر مبارزه مي كند و تنها خدا را مي پرستد و او را تسبيح و تقديس

مي كند. به همين جهت امام جماعت در محراب به نماز مي ايستد. از اين رو

مستحب است كه نمازگزار جايي را در منزل به عنوان محراب تعيين نمايد و

هر وقت نتوانست به مسجد برود در آن مكان نماز بخواند.

فلسفه نماز آيات چيست؟

پرسش

فلسفه نماز آيات چيست؟

پاسخ

اولاً: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانياً: در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است؛ در حالي كه بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفياً يا اثباتاً - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته است، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن "تقوا يابي" است.

ثالثاً؛ چنانكه در بعضي از روايات اسلامي اشاره شده است علت واجب بودن نماز آيات اين است كه گاهي خداوند به جهت پاره اي از گناهان كه از بندگان سر مي زند آنها را مستحق عذاب مي بيند ولي باز از باب رحمت واسعه و لطفي كه به بندگان دارد براي اينكه به آنها فرصت ديگري بدهد بوسيله

آشكار كردن علايم كه به آن آيات مي گويند؛ يعني، گرفتن ماه و خورشيد يا بروز زلزله و رعد و برق و وزيدن بادهاي سرخ و سياه زنگ خطر مي نوازد تا انسان ها راهشداري دهد، و بلكه به درگاه او روي آورند و از كردار خود توبه نمايند و با خواندن اين دو ركعت نماز و تضرع و زاري موجب رفع عذاب شوند. از امام رضا(ع) روايت شده كه علت كسوف و خواندن نماز آيات اين است كه چون معلوم نيست اين آيه نشانه عذاب يا رحمت است رسول خدا(ص) به امتش دستور توجه به درگاه خدا داده تا شر عذاب را بوسيله آن از خودشان دور كنند همان گونه كه قوم حضرت يونس وقتي آثار و نشانه هاي عذاب را ديدند با تضرع و زاري و بازگشت به درگاه خدا عذاب حتمي را از خود دفع كردند.(كتاب وسائل الشيعه، ج 5 ص 142).

و نماز آيات درسي از توحيد و خداشناسي است، به طور كلي اين گونه حوادث و حالات غير عادي موجب وحشت انسان ها مي شود و گاهي ممكن است افكار خرافي و شرك آلودي را در اذهان جاهلان پديد آورد و نشانه نوعي قهر طبيعت و خشم خدايان به شمار مي آمد و چون از خدا غافل مي شدند و به طبيعت بي جان روي مي آوردند از اين رو خواندن نماز آيات براي توجه دادن به منشا اصلي آفرينش و دگرگوني هاي طبيعت يعني، خداي تواناست. در حديث است كه امام صادق(ع) فرمودند: "زلزله ها و گرفتگي ماه و خورشيد و بادهاي سخت وحشت زا از نشانه هاي قيامت است و از نشانه هاي قدرت خداوند است. هر گاه يكي از اين ها را

ديديد به ياد برپايي قيامت بيافتيد و به خدا پناه ببريد و نماز بخوانيد".(وسايل، ج 5، ص 144) بنابر اين نماز آيات اذهان مردم را از طبيعت به طرف خداي متعال و خالق طبيعت توجه مي دهد.

چرا قضاي نمازهاي ايام حيض واجب نيست ولي قضاي روزه اين ايام واجب است؟

پرسش

چرا قضاي نمازهاي ايام حيض واجب نيست ولي قضاي روزه اين ايام واجب است؟

پاسخ

واجب نبودن نماز در حال حيض، به علت رعايت حال بانوان و عدم طهارت آنها است. چون ممكن است در هر ماه حداكثر ده روز نماز خوانده نشود؛ ولي روزه در هر سال يك مرتبه است. غير از اين شايد سي روز روزه در سال، براي سلامتي بدن لازم باشد و به همين جهت از قضاي روزه معاف نشده اند.

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر چيست؟

پرسش

فلسفه شكسته بودن نماز مسافر چيست؟

پاسخ

شكسته بودن نماز مسافر و افطار روزه از احكام "امتناني" اسلام است؛ زيرا نوعا سفر با يك سري مشكلات و خستگي ها و... روبه رو است. لذا خداوند متعال نوعي تخفيف در اعمال قائل شده است.

هم چنين درباره شكسته بودن نماز مسافر چند نكته را بايد توجه كرد:

الف) نماز ستون دين است، ولي به همان شكلي كه در نصوص ديني وضع شده، ستون دين مي باشد؛ يعني در اوضاع خاصي، نماز قصر ستون دين است و در اوضاع ديگري نماز تمام. به عبارت ديگر در متدولوژي فهم احكام ديني اين مسأله روشن است كه احكام ديني را همان گونه كه خداوند از ما خواسته و از طريق نصوص معتبري كه براي ما حجت قرار داده است، مانند قرآن و سنت، بايد بكاويم و بدان تعبد بورزيم. اين مسأله در تمام احكام الهي جاري است. مثلاً مي بينيم كه نماز با آن همه اهميتي كه دارد و كليد قبولي اعمال است، از زن حائض ساقط مي باشد و حتي قضاي آن لازم نيست، ولي روزه كه در رتبه فروتري مي باشد، بايد قضا شود. بنابراين در اين موارد تنها منبع و مرجع ما، نصوص و حجت هاي معتبر شرعي مي باشد. از طرف ديگر در برخي از نصوص آمده است اصل نماز يك ركعت است و خداوند براي تضمين بيشتر حصول آن يك ركعت ديگر افزوده است. سپس پيامبر به اذن الهي دو ركعت ديگر به نمازهاي ظهر و عصر و عشا براي كساني كه حاضرالبلد هستند، اضافه نمود و يك ركعت به نماز مغرب براي مقيم و مسافر. (براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: علل الشرايع و وسائل الشيعه،

ج 5 ، ب 13، ابواب اعداد الفرائض و نوافلها، ح 12).

ب ) علاوه بر قرآن مجيد، روايات متواتري بر وجوب شكسته بودن نمازهاي چهار ركعتي وارد شده است. (براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك: وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 22 ، ابواب صلوة مسافر).

ج ) بدون شك حكم نماز مسافر از احكام تسهيلي و امتناني خداوند است، ليكن در رواياتي از امام صادق(ع) آمده است: "رد امتنان خداوند اهانت به اوست. چون تكريم خداوند واجب است، بايد لطف او را پذيرا شد".

د ) نيز از نظر تاريخي، در متون معتبر شيعه و سني آمده است پيامبر(ص) در سفر نمازهاي چهار ركعتي را شكسته مي خواند.

چرا شيعه بر خاك سجده مي كند؟

پرسش

چرا شيعه بر خاك سجده مي كند؟

پاسخ

در روايت آمده است كه در زمان پيامبر(ص) همه بر خاك كف مسجد النبي سجده مي كردند و براي عدم تأذي از خشونت سنگريزه ها و نيز براي تسطيح آن ماسه نرم ريخته بودند نيز براي جلوگيري از سوزش در تابستان ها در محل سجده حصير مي گذاشتند. اين مطلب با مباني فقهي اماميه نيز كاملاً سازگار است. زيرا مهر از نظر فقهي موضوعيت ندارد. بلكه تسهيل كننده دسترسي به خاك است. در روايت صحيحه هشام بن حكم كه همه فقها طبق آن فتوا داده اند آمده است: "انه قال لابي عبدالله(ع) : اخبرني عما يجوز السجود عليه و عما لايجوز قال: السجود لايجوز الا علي الارض او علي ما انبتت الارض الا ما اكل او لبس. فقال له: جعلت فداك ما العله في ذلك؟ قال: لان السجود خضوع لله عزوجل فلا ينبغي ان يكون علي ما يوكل و يلبس. لان ابنا الدنيا عبيد ما ياكلون و يلبسون. و الساجد في سجوده في عباده الله عزوجل فلا ينبغي ان يضع جبهته في سجوده علي معبود ابنا الدنيا الذين اغتروا بغرورها ؛ هشام از حضرت اباعبدالله - امام صادق(ع) پرسيد: مرا آگاه ساز بر چه سجده رواست و بر چه ناروا؟ فرمودند: سجده تنها بر زمين و آنچه مي رويد جايز است جز آنچه كه پوشيدني و خوردني است.

باز پرسيد: فدايت شوم فلسفه آن چيست؟ فرمودند: زيرا سجده خضوع در پيشگاه خداوند عزّوجل است. پس نشايد كه بر پوشيدني و خوردني انجام گيرد. زيرا دنيا گرايان بنده خوردني ها و پوشيدني هايند و سجده گر در سجده اش خداي را پرستش گر است. لاجرم نشايد كه پيشاني خود بر معبود

دنياگرايان - كه فريفته فريبايي آنند - بسايند)، (وسائل الشيعه ج 3 باب 1 از ابواب مايسجد عليه)

در مورد مهر هم - چنان كه قبلا گفته شد - خود مهر موضوعيت ندارد. بلكه براساس روايات معصومين(ع) - كه جميع علماي شيعه طبق آن فتوا داده اند - سجده بايد برزمين و روييدني هاي زمين غير از خوردني ها و پوشيدني ها باشد و سجده. برخاك و زمين يا سنگ و امثال آن نهادن كافي است، ولي بدان جهت كه از نظر فقه شيعه سجده بر تربت امام حسين(ع) استحباب دارد براي تسهيل در دسترسي به خاك و تربت مهر ساخته شده است.

جهت اطلاع بيشتر ر.ك:

1 - اسرارالصلاة امام خميني

2 - پرواز در ملكوت امام خميني

3 - آداب الصلاةملكي تبريزي

چرا در نماز نبايد زنان جلوتر از مردان بايستند

پرسش

چرا در نماز نبايد زنان جلوتر از مردان بايستند

پاسخ

فلسفه اذان چيست؟

پرسش

فلسفه اذان چيست؟

پاسخ

اسرار تسبيحات اربعه نماز چيست؟

پرسش

اسرار تسبيحات اربعه نماز چيست؟

پاسخ

چرا در هر ركعت نماز ركوع را يك بار ولي سجده را دوبار انجام مي دهيم؟

پرسش

چرا در هر ركعت نماز ركوع را يك بار ولي سجده را دوبار انجام مي دهيم؟

پاسخ

فلسفه نماز شب چيست؟

پرسش

فلسفه نماز شب چيست؟

پاسخ

چرا اهل سنت به حالت تكتف نماز مي خوانند؟

پرسش

چرا اهل سنت به حالت تكتف نماز مي خوانند؟

پاسخ

چرا نماز از همه اعمال و دستورات ديني مهم تر است؟

پرسش

چرا نماز از همه اعمال و دستورات ديني مهم تر است؟

پاسخ

فلسفه ركوع در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه ركوع در نماز چيست؟

پاسخ

فلسفه تشهد و سلام در نماز چيست؟

پرسش

فلسفه تشهد و سلام در نماز چيست؟

پاسخ

علت اينكه نماز صبح را بايد قبل از طلوع آفتاب خواند چيست؟

پرسش

علت اينكه نماز صبح را بايد قبل از طلوع آفتاب خواند چيست؟

پاسخ

چرا در هر ركعت از نماز بايد يك ركوع و دو سجده انجام مي دهيم؟

پرسش

چرا در هر ركعت از نماز بايد يك ركوع و دو سجده انجام مي دهيم؟

پاسخ

چرا قضاي نماز و روزه پدر بر عهده پسر ارشد قرار داده شده است؟

پرسش

چرا قضاي نماز و روزه پدر بر عهده پسر ارشد قرار داده شده است؟

پاسخ

پسر بزرگتر به خاطر شأن ومرتبه ونزديكي بيشتري كه نزد پدر دارد در ارث، حبوة؛ يعني، وسائل اختصاصي پدر را به ارث مي برد و در عبادت نمازهاي قضا شده او را انجام مي دهد البته نمازهايي كه با عذر از پدر قضا شده نه نمازهايي كه عمداً نخوانده؛ گرچه بهتر است قضاي همه نمازهاي پدر خوانده شود. در مورد مادر نيز همين حكم قضاي نماز هست منتهي با استحباب نه وجوب.

فلسفه نماز خواندن به طرف قبله چيست؟ و چرا قبل از كعبه به طرف بيت المقدس نماز مي خوانديم؟

پرسش

فلسفه نماز خواندن به طرف قبله چيست؟ و چرا قبل از كعبه به طرف بيت المقدس نماز مي خوانديم؟

پاسخ

چرا در نماز جماعت بايد مردان جلوتر از زنان بايستند

پرسش

چرا در نماز جماعت بايد مردان جلوتر از زنان بايستند

پاسخ

فلسفه خاصي براي آن ذكر نشده است؛ ولي آنچه مي توان گفت اين است كه همان گونه كه براي همه امور دنيوي يك نظم و مقررات خاصي وجود دارد براي امور ديني و معنوي هم يك سري شرايط و مقررات وجود دارد كه بدون رعايت آنها آن عمل پذيرفته نيست و مسلماً اين گونه دستورات از آن جهت نيست كه خداوند عالم و شرع مقدس خواسته باشند با چشم حقارت نسبت به مقام با نوان نگاه بكنند؛ بلكه شايد از باب اين است كه اگر زن جلوي مرد بايستدطبعاً شيطان وسوسه مي كند و نظر مرد به قد و قامت خانم مي افتد و به جاي توجه به خدا توجه اش به مسايل ديگر معطوف مي شود. و از طرفي همه دستوراتي كه در اين گونه موارد به ما داده اند براي آن است كه ميزان عبوديت و مقام تسليم ما را در مقابل مولاي حقيقي؛ يعني، خداوند عالم بسنجند و معلوم شود كدام يك از مادر مقابل اوامر مولي - هر چه كه باشد - تسليم محض هستيم و چون و چرا نمي كنيم؛ زيرا رسيدن به اين درجه از تسليم و ايمان به خداست كه موجب رسيدن به كمال و باعث تقرب به مقام قرب الهي مي گردد.

چرا گفتن آمين بعد از حمد نماز را باطل مي كند و چرا اهل سنت مي گويند

پرسش

چرا گفتن آمين بعد از حمد نماز را باطل مي كند و چرا اهل سنت مي گويند

پاسخ

الف) آمين گفتن بعد از خواندن حمد (بصورت عمد) موجب بطلان نماز است و علت آن اين است كه چيزي كه جزء نماز نيست و دليل ندارد د رنماز وارد كرده است، مثل حرف زدن عمدي كه موجب بطلان نماز مي شود.

ب) در مذاهب فقهي اهل سنت درباره گفتن آمين بعد از حمد نظرات گوناگوني وجود دارد. آناني كه گفتن آمين را مستحب مي دانند به جهت روايتي از ابوهريره اين گونه نظر مي دهند. اين روايت را شيعيان صحيح نمي دانند و در روايات امامان اهل بيت از گفتن آمين پس از پايان سوره حمد نهي شده است.

مي دانيم كه عبادات و چگونگي پرستش و ستايش حق تعالي از امور عادي و معمولي نيست كه انسان ها خود آنرا ايجاد و اختراع نمايند و هر طور بخواهند رفتار كنند. ما بايد خدا را آن گونه كه او خواسته است عبادت كنيم و اگر بخواهيم خدا را آن گونه كه خودمان مي خواهيم عبادت كنيم اين ديگر عبادت حق تعالي نيست. آمين گفتن بعد از حمد را امامان شيعه جايز ندانسته اند و اهل سنت نيز آن را مستحب مي دانند و در بين آنان نظر عدم جواز نيز وجود دارد و در كاري كه مردد بين حرمت و مستحب است و ممكن است حرام باشد احتياط اين است كه انجام نشود.

براي اطلاع بيشتر ر.ك: 1 - الخلاف شيخ طوسي، 332/1 - انتشارات اسلامي.

2 - الفقه علي مذاهب الخمسه، محمد جواد مغنيه، ص 110.

چرا اذان را با چهار تكبير شروع و با دو تكبير ختم مي كنيم و علت اختلاف اذامه و اقامه چيست

پرسش

چرا اذان را با چهار تكبير شروع و با دو تكبير ختم مي كنيم و علت اختلاف اذامه و اقامه چيست

پاسخ

امام رضا(ع) درباره كلمات اذان و معاني آن ها فرمود: "انما بدء فيه بالتكبير و ختم بالتهليل، لان الله - عزوجل - اراد ان يكون الابتداء بذكره و اسمه و اسم الله في التكبير في اول الحرف و في التهليل في آخره؛ اين كه اذان، با تكبير آغاز شده و با تهليل ختم شد، از آن جهت است كه خداي - عزوجل - خواسته كه سرآغاز با ياد و نام او باشد و نام خدا در آغاز تكبير است و در آخر تهليل".

هم چنين فرمود: "و انما جعل مثني مثني ليكون مكرراً في آذان المستمعين موكداً عليهم ان سها احد عن الاول لم يسه عن الثاني و لان الصلاة ركعتان ركعتان: لذلك جعل الاذان مثني مثني.

و جعل التكبير في اول الاذان اربعاً لان الاذان انما يبدو غفلة و ليس قبله كلام ينبه المستمع له فجعل الاولان تنبيهاً للمستمعين لما بعده في الاذان؛ و اين كه فصول اذان هر يك دو بار گفته مي شود به خاطر آن است كه در گوش هاي شنوندگان تكرار شود و اگر يكي از آنان سهو كرد و اولي را نشنيد، بار دوم را بشنود و ديگر به خاطر آن كه چون نماز دو ركعت دو ركعت است، از اين رو اذان نيزدو تا دو تا شد و اين كه تكبير در آغاز اذان، چهار بار گفته مي شود به خاطر آن است كه اذان غفلتاً گفته مي شود و مقدمه اي ندارد كه شنونده را متوجه كند، از اين رو دو تكبير اول براي

متوجه كردن شنوندگان است كه فصول بعد اذان را كاملاً گوش كنند".

سپس فرمودند: "و جعل بعد التكبير الشهادتان لان اول الايمان التوحيد والاقرار لله بالوحدانية و الثاني الاقرار للرسول بالرسالة و ان طاعتهما و معرفتهما مقرونتان و لان اصل الايمان انما هو الشهادتان فجعل شهادتين كما جعل في ساير الحقوق شهادتان فاذا اقر العبد لله عزوجل بالوحدانية و اقر للرسول بالرسالة فقد اقر بجملة الايمان لان اصل الايمان انما هو الاقرار بالله و برسوله؛ و اين كه پس از تكبير شهادتين گفته مي شود به خاطر آن است كه ايمان اولش توحيد و اقرار به يگانگي خدا و دوم، اقرار به رسالت پيغمبر(ص) است و اطاعت و شناخت اين دو قرين يكديگراند و ديگر آن كه ااصل ايمان همين شهادتين است.

و اين كه هر يك از دو شهادت، دو بار گفته مي شود، براي آن است كه همانند ساير حقوق باشد كه دو شهادت لازم دارد. !پس اگر بنده اي به يگانگي خدا و رسالت پيغمبر(ص) اقرار نمود، به همه ايمان اقرار كرده است؛ زيرا اصل و ريشه ايمان همين اقرار به خدا و رسول است".

آن گاه فرمود:

"و انما جعل بعد الشهادتين الدعاء الي الصلاة لان الاذان انما وضع لموضع الصلاة و انما هو نداء الي الصلاة فجعل النداء الي الصلاة في وسط الاذان فقدم المؤذن قبلها اربعاً التكبيرتين و الشهادتين و اخر بعدها اربعاً دعوا الي الفلاح حثاً علي البر و الصلاة ثم دعا الي خير العمل مرغباً فيها و في عملها و في آدابها ثم نادي بالتكبير و التهليل ليتم بعدها اربعاً كما اتم قبلها اربعاً و ليختم كلامه بذكر الله تعالي كما فتحه

بذكر الله تعالي؛ و اين كه پس از شهادتين دعوت به نماز مي شود، به خاطر آن است كه اذان براي نماز است و حقيقت اذان همان دعوت به نماز است. از اين رو در وسط اذن دعوت به نماز گذاشته شده است كه چهار فصل اذان - كه عبارت از دو تكبير و دو شهادت باشد - پيش از دعوت است و چهار فصل آن پس از دعوت: يكي دعوت به فلاح است (حي علي الفلاح) تا به نيكوكاري و نماز تحريك بيشتري شود و سپس دعوت به بهترين اعمال است (حي علي خير العمل) تا در نماز و به جا آوردن آن و آداب نماز ترغيب بيشتري شود.

سپس تكبيرو تهليل را مي گويد تا پس از دعوت به نماز، چهار فصل نماز قرار گيرد. همان طور كه پيش از آن چهار فصل تمام بود و نيز كلامش را با ياد خدا ختم كرده باشد، همان طور كه با ياد خدا شروع كرده بود". سپس در خاتمه فرمودند:

"و انما جعل آخرها التهليل و لم يجعل آخرها التكبير كما جعل في اولها التكبير لان التهليل اسم الله في آخره فاحب الله تعالي ان يختم الكلام باسمه كما فتحه باسمه و انما لم يجعل بدل التهليل التسبيح و التحميد و اسم الله في آخرهما لان التهليل هو اقرار لله تعالي بالتوحيد و خلع الانداد من دون الله و هو اول الايمان و اعظم من التسبيح و التحميد؛ و اين كه در پايان نماز، تهليل شد نه تكبير؛ چنان كه در آغازش تكبير بود، به خاطر آن است كه نام خدا در پايان تهليل قرار گرفته است و

خداوند دوست داشت كه سخن با نام او پايان يابد، همان طور كه با نام او شروع شده است.

و اين كه به جاي تهليل سبحان الله و الحمد لله گفته شد - با اين كه پايان آن دو نيز نام خدا است - بدان علت است كه تهليل متضمن اقرار به يگانگي خدا و نفي شريك از او بود و آن در درجه اول ايمان است و مهم تر از تسبيح و تحميد مي باشد".

با فهم و درك اسرار و معاني اذان، نمازگزار حضور قلب و دقت بيشتري در نماز خواهد داشت و آداب و مستحبات آن را به خوبي انجام خواهد داد.

چرا در اذان جمله قد قامت الصلاه را نمي خوانيم

پرسش

چرا در اذان جمله قد قامت الصلاه را نمي خوانيم

پاسخ

عبارت "قد قامت الصلاة" به اين معنا است كه به تحقيق نماز برپا داشته باشد. شايد علت وجود آن در اقامه اين باشد كه نمازگزاران به پا خيزند و خود را براي گفتن تكبيرة الاحرام آماده كنند. (به خصوص در نماز جماعت كه نمازگزاران به صورت نشسته، به اذان و اقامه گوش مي دهند و هنگام گفتن "قد قامت الصلاة" برخاسته و آماده اقامه نماز مي شوند.

فلسفه خواندن تسبحيات اربعه در نماز چيست

پرسش

فلسفه خواندن تسبحيات اربعه در نماز چيست

پاسخ

در ركعت سوم و چهارم نمازهاي واجب ذكر تسبيحات اربعه تشريع شده است. علت نامگذاري اين ذكرهاي مقدس به تسبحيات اربعه برخورداري از تسبيحات چهار گانه است كه با سه مرتبه تكرار آنها در هر ركعت از نماز دوازده مرتبه بهترين تسبيحها مورد توجه و تكرار نمازگزار قرار مي گيرند.

پيامبر اكرم(ص) فرمود: "سبحان الله، و الحمد لله، و لا اله الا الله، و الله اكبر" سيد و سرور همه تسبيحها هستند.

ممكن است به ذهن آيد كه چرا اين ذكرهاي چهار گانه را تسبيحات اربعه نام نهادند در حالي كه تنها ذكر اول تسبيح است و بقيه ذكرها تحميد وتهليل و تكبيرند. جواب اين است كه تسبيح منزه دانستن خدايتعالي است. بنابر اين هر ذكري كه ذات مقدسش را از نقصي مبرا كند تسبيح است و هر يك از ذكرهاي مذكور از چنين محتوايي برخوردارند. "سبحان الله" به طور كلي ذات مقدس حق را از هر عيبي منزه مي كند و ديگر ذكرها هر كدام به طور مشخص بيانگر تنزيه ذات اقدس حقند. "الحمد لله" منزه دانستن او از هر ناپسندي است؛ "لا اله الا الله" تنزيه او از هر گونه شريك و همتاست. "الله اكبر" تنزيه او از هر گونه محدوديت و توصيف ناقص است. بنابر اين تحميد و تهليل و تكبير خود نوعي تسبيح بلكه سرور همه تسبيحها هستند.

جامعيتي كه از كنار هم قرار گرفتن اين چهار ذكر الهي حاصل مي شود بسيار قابل توجه است چرا كه اصول تنزيه خداي سبحان در تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير است كه نمازگزار به همه آنها زبان

مي گشايد و محتواي اعتقادي و توحيدي خود را در ارتباط با خالق يگانه خود بوسيله آنها اظهار مي دارد. جامعيت تسبحيات اربعه نقش اساسي در سلامت اعتقاد و حفظ باورهاي ديني نمازگزار دارند. و اين عقايدند كه تضمين كننده انجام اعمال صالح و پرهيز از محرماتند، نمازگزار را خدا ترس و به رحمت او اميدوار مي سازند كه از خدا بترسد و به او دل ببندد و آينده خود را روشن و بدون ترديد ببيند.

تسبيحات اربعه بهترين خوراك روح نمازگزاراند كه خود را با آنها تغذيه و تقويت ديني و معنوي مي كند. تفاوت بسيار است كه انساني هر روز از تغذيه روحي بهترين تسبيحات الهي سرشار گردد و ديگري از چنين تغذيه مقدسي محروم باشد. چنين كسي در كمترين حوادث فكري و عملي و وزش ضعيف ترين وسوسه هاي شيطاني به زانو در مي آيد به طوري كه از بردن عقايد شناسنامه اي خود به عالم برزخ ناتوان خواهد بود.

امام صادق(ع) فرمود: پيامبر اكرم(ص) به مردم فرمود: سپرهاي خود را بدست گيريد؛ گفتند: يا رسول الله دشمني آمده است؟ فرمود: خير اما سپرهاي خود را در برابر آتش در برگيريد. گفتند يا رسول الله سپرهاي ما از آتش چيست؟ فرمود: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر.

اثر ديگر اين تسبيحات در تشرف نمازگزار به بهشت است.

پيامبر اكرم(ص) فرمود: پنج چيز است كه سنگين تر از آنها در ميزان عمل چيزي نيست: سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر، و صبري كه مسلماني در فوت فرزند صالحش از خود نشان مي دهد و امر خود را به خدا

وا مي گذارد.

براي مطالعه بيشتر ر.ك: تفسير روايي، عرفاني، اخلاقي، ادبي، اجتماعي نماز، محمد رضا اكبري

فلسفه بلند خواندن حمد و سوره و آهسته خواندن تسبيحات اربعه چيست ؟

پرسش

فلسفه بلند خواندن حمد و سوره و آهسته خواندن تسبيحات اربعه چيست ؟

پاسخ

هنوز افكار بشري با پيشرفت هاي علمي نتوانسته است به فلسفه بسياري از احكام برسد و در روايات و نصوص شرعي نيز در مورد فلسفه جهر و اخفان در نماز چيزي بيان نشده , ولي مهم اين است كه نماز براي پرورش روح عبوديت و بندگي و تسليم در برابر خداوند متعال است و رعايت كردن مقررات و دستورات عبادي نيز سهم بزرگي در ايفاي نقش بندگي در روح انسان و همچنين انضباط در زندگي دارند

اگر در اسلام تكليف مالايطاق وجود ندارد, پس چگونه همه بايد نماز را به زبان عربي صحيح بخوانند؟

پرسش

اگر در اسلام تكليف مالايطاق وجود ندارد, پس چگونه همه بايد نماز را به زبان عربي صحيح بخوانند؟

پاسخ

اولا بشري كه مي تواند چندين زبان بيگانه را فرا گيرد وبه خوبي به آنها تكلم كند آيا نمي تواند حدود 12 آيه قرآن وچند جمله را كه جمع آن به يك صفحه نمي رسد با مختصر آموزش فرا گيرد و صحيح بخواند؟! ثانيا: اگر موارديپيداشد كه واقعا صحيح خواندن براي فردي تكليف به ما لايطاق شد در اينصورت بهرگونه كه مي تواند بايد بخواند وبيش از اين تكليفي بر او نيست. ثالثا: عربي خواندن نماز فلسفه هاي ارزشمند و حياتي براي جامعه اسلامي دارد ازقبيل وحدت بين الملل اسلامي داشتن زبان مشترك آشنايي بيشتر با كتاب مقدس آسماني و ...{J

عده اي به شكستن نماز يعني شكسته خواندن آن اعتقادي ندارند (در سفر) و آن را به صورت كامل مي خوانند به نظر شما آيا اين كار درست است؟

پرسش

عده اي به شكستن نماز يعني شكسته خواندن آن اعتقادي ندارند (در سفر) و آن را به صورت كامل مي خوانند به نظر شما آيا اين كار درست است؟

پاسخ

اين كار جايز نيست و اگر مسافر با بودن شرايط هشتگانه نماز را در سفر تمام بخواند معصيت كرده و بايد آن نمازها را دوباره به صورت شكسته بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

نماز عبادت است به همان گونه كه شارع دستور داده است بايد عمل نماييم و اظهار نظرهاي شخصي در آن راهي ندارد و تكليف جز با عمل به دستور رفع نمي شود.

بفرمائيد معني و مفهوم وضو و نماز چيست و آيه ترتيب شستشو در وضو و يا حركات نماز (نيت، سجده، ركوع) فلسفه اي دارد؟

پرسش

بفرمائيد معني و مفهوم وضو و نماز چيست و آيه ترتيب شستشو در وضو و يا حركات نماز (نيت، سجده، ركوع) فلسفه اي دارد؟

پاسخ

قبل از آن كه فلسفه وضو را بيان كنيم توضيح مختصري راجع به اصل فلسفه احكام ذكر مي نماييم تا مسأله روشن تر گردد.

اولا: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد. ثانيا: در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري و محاسبات عادي قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساءله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و

دندان ها و پوست صورت مفيد است. ليكن به نظر مي رسد فلسفه اصلي حكم اثري معنوي و روحي و حفظ حالت طبيعي خلقت مرد باشد. درباره فلسفه وضو نيز به طور خلاصه مي توان مطالب زير را بيان كرد:

1_ طهارت و پاكيزگي ظاهري،

2_ طهارت باطني؛ چون شخص وضو گيرنده، وقتي به نيت عبادت و اطاعت خداوند و شكل معين شده در شريعت وضو مي گيرد قهراً در مسير طهارت باطني و عبوديت خداوند گام برمي دارد و اثر معنوي و تربيتي ويژه اي مي پذيرد.

3_ وضو عملي است كه از سر تا قدم انسان را در برمي گيرد و شستن و مسح اعضا، نوعي تذكر و يادآوري به او در مورد مسؤوليت اعضا و جوارح است.

4_ تقويت روحيه بندگي و تعبد.

از حضرت رضا(ع) رسيده كه آن حضرت فرمود: «بدان جهت به گرفتن وضو امر شده كه بنده آن گاه كه در حضور خداوند جبار براي مناجات با او مي ايستد طاهر و پاكيزه باشد: و در آن چه او فرموده مطيع و از پليدي ها و نجاست ها پاك باشد. گذشته از اين، وضو كسالت و خواب را از آدمي دور مي كند و دل را براي قيام در حضور حضرت پروردگار پاكيزه مي سازد، و امّا اين كه وضو بر صورت و دست ها و سر و پاها واجب گشته بدان خاطر است كه اين اعضاء در نماز به كار گرفته مي شود، با صورت سجده مي كند و خضوع مي نمايد. با دست از ذات ذوالجلال درخواست مي كند و در رحمت و معرفت او رغبت مي نمايد و با سر در ركوع و سجود به خدا رو مي آورد و با پاها برمي خيزد و مي نشيند» (اسرار الصلوه، ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي،

ترجمه رضا رجب زاده، ص 56).

همه ي دستورات ديني براي تطهير است. انسان نماز مي خواند. روزه مي گيرد. زكات مي پردازد (توبه، آيه 103) و.... براي آن كه طاهر شود حتّي دستور به ازدواج (بقره، آيه 232 - نور، آيه 33) و با جهاد مي كند تا زمينه را براي پاك شدن مهيا كند. وضو نيز از جمله دستورات ديني است كه احكامي ظاهري و اسراري باطني دارد كه حكمت مهم آن ايجاد طهارت در جسم و مهم تر از آن در روان انسان است و اين طهارت زماني حاصل مي شود كه انسان هنگام وضو در غسل متوجه باشد براي ايستادن در پيشگاه حضرت حق تبارك و تعالي و كسب آمادگي روحي اين كار را انجام مي دهد (مائده، آيه 6 - انفال آيه 11 - فرقان، آيه 48).

براي اين كه بدانيم چه وضويي مورد قبول خداوند متعال است، به عبارت ديگر براي اين كه در مناجات به روي ما گشوده شود بايد در هر دو زمينه ياد شده جديّت و تلاش كنيم. يعني شرايط ظاهري و باطني وضو بايد حفظ شود. يكي از نشانه هاي وضوي مقبول، اقبال و حضور قلب در نماز است. به طوري كه وقتي از معصوم پرسيده مي شود چه كنيم تا در نماز حضور قلب داشته باشيم، دستور اين است كه سعي كنيم وضوي با نشاط بسازيد.

احكام ظاهري نماز در رساله هاي عمليه و اسرار باطني نماز در بعضي كتاب ها از جمله «حكمت عبادات» آية الله جوادي آملي آورده شده است كه انشاءالله مراجعه خواهيد نمود.

فلسفه نماز غفليه چه مي باشد اگر از گفتار مفسر كبير قرآن استاد جوادي آملي مطلبي در اين مورد داريد بفرمائيد.

پرسش

فلسفه نماز غفليه چه مي باشد اگر از گفتار مفسر كبير قرآن استاد جوادي آملي مطلبي در اين مورد داريد

بفرمائيد.

پاسخ

درباره نماز غفيله آمده است: هر كس بين نماز مغرب و عشا اين دو ركعت نماز را بخواند، خداوند آنچه سؤال كند به او عطا مي نمايد. (وسائل الشيعه، ج 8، ص 121)

همچنين آمده است. در ساعت غفلت اگر دو ركعت نماز ، هر چند خفيف و مختصر خوانده شود خداوند آن شخص را اهل دار كرامت (بهشت) قرار مي دهد. (همان، ص120)

گفتني است كه كلمه غفيله از ماده غفلت است و علت اين كه اين نماز را غفيله مي گويند، به خاطر اين است كه ساعت غفلت (بين مغرب و عشا) خوانده مي شود؛ زيرا معمولاً در اين ساعت شيطان سعي مي كند افراد را از ياد خدا و فضيلت وصف ناپذير نافله غافل نمايد.

چرا برخي از نمازها را بلند مي خوانيم و برخي را آهسته؟ مگر براي خداوند فرقي مي كند؟ چرا در مورد بانوان بلند خواندن نماز واجب نيست، حتي اگر نامحرم هم نباشد؟

پرسش

چرا برخي از نمازها را بلند مي خوانيم و برخي را آهسته؟ مگر براي خداوند فرقي مي كند؟ چرا در مورد بانوان بلند خواندن نماز واجب نيست، حتي اگر نامحرم هم نباشد؟

پاسخ

اين حكم نيز از تعبديات است. بلكه قاعده كلي در باب عبادات تعبدي بودن آن است و كمتر دانش بشر توان درك آن را دارد، چون به طور مستقيم به رابطه انسان با خدا برمي گردد و آثار اجتماعي يا دنيوي آن تطفّلي و كم رنگ تر است به خلاف معاملات كه به روابط اجتماعي و بيشتر دنيوي انسان ها با يكديگر مي پردازد و اسرار و حكمت هاي آن بيشتر قابل درك است.

به هر حال يكي از حكمت ها، جهت گيري احكام اسلامي در تمرين و ايجاد ملكه و نيز گام عملي به سوي كم كردن حضور زنانه و كاستن از ميزان تهييج و ايجاد انگيزش جنسي در مردان است. در مواردي كه نامحرم وجود دارد كه مسأله روشن است و در مورد سؤال نيز به عنوان يك جهت گيري و تمرين پرورش اين خصلت و ايجاد ملكه در بانوان است تا در غير از اين موارد به نحو مؤكدتر رعايت كنند. لذا يكي از فلسفه هاي عبادت اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است ; چنان چه امام سجاد(ع ) مي فرمايد: ((الهي كفي بي فخرا ان اكون لك عبدا; خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم )). و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و بندگي است . فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع ) براي قرباني كردن اسماعيل نمونه اي از آن است . در

دستورهاي عبادي و احكام الهي گاهي هدف تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص ) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي از روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم (ص ) است كه خداوند خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش آزمايش كند.

البته در اين باره وقتي از امام سوال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام (ع ) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك است ; بنابراين قرائت را بلند مي خواندند كه اگر كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر چنين نيازي نيست.

شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر ملائكه آشكار گرداند ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند و علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك

نوع تعبد و تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص ) اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم.

فلسفه حجاب كامل در نماز چيست؟ خدا كه با همه محرم است، پس حتي اگر تاريكي و در تنهايي كه هيچ نامحرمي هم وجود ندارد بايد بانوان با پوشش كامل نماز بخوانند؟

پرسش

فلسفه حجاب كامل در نماز چيست؟ خدا كه با همه محرم است، پس حتي اگر تاريكي و در تنهايي كه هيچ نامحرمي هم وجود ندارد بايد بانوان با پوشش كامل نماز بخوانند؟

پاسخ

با توجه به اين كه خداوند متعال عليم و حكيم است، پس يكايك احكام حكمت خاصي دارد ولكن پي بردن به آن اسرار براي ما هم ميسر نيست و هم چندان مفيد نيست چه اين كه با علم محدود ما از نيازها، استعدادها و نيز راه رفع نيازهاي واقعي و شكوفا كردن استعدادها به نحو صحيح و بدون مخاطرات جسمي و روحي، مادي و معنوي، چگونه مي توان چنين ادعايي نمود.

علاوه بر اين كه اساس در اين احكام فراخوان بشر به تعبد و اظهار بندگي در مقابل حضرت پروردگار است. البته چه بسا ممكن است آگاهي به اين اسرار و حكمت ها حداقل در بعضي افراد موجب تقويت انگيزه آنها در پيروي از آن دستورات شود به همين جهت در صدد كنكاش از اسرار و حكمت هاي احكام مي كنند.

به هر صورت حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه هاي متعددي دارد ؛ از جمله:

الف) اين خود نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب مي باشد و يكي از عواملي است كه در پاس داشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري آن، نقش مهمي ايفا مي كند.

ب ) وجود پوششي يك پارچه براي تمام بدن و داشتن پوششي مخصوص براي نماز، توجه و حضور قلب انسان را بيشتر مي كند و از التفات ذهن به تجملات و چيزهاي رنگارنگ مي كاهد و ارزش نماز را صد چندان مي كند.

ج ) داشتن پوشش كامل در پيشگاه خداوند، نوعي ادب و

احترام به ساحت قدس ربوبي است. ازاين رو براي مرد نيز در بر داشتن عبا و پوشاندن سر در نماز، مستحب است و همين ادب حضور در پيشگاه الهي زمينه ساز حضور معنوي و بار يافتن به محضر حق مي شود.

افزون بر آن، حكم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم تفاوت هايي دارد و با آن قابل مقايسه نيست؛ مثلاً پوشاندن روي پا در برابر نامحرم واجب است؛ ولي در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نيست.

چرا رو به قبله به طرف راست بدن خوابيدن مستحب است؟ آيا با جاذبه زمين ارتباط دارد؟

پرسش

چرا رو به قبله به طرف راست بدن خوابيدن مستحب است؟ آيا با جاذبه زمين ارتباط دارد؟

پاسخ

براي احكام شرعي و مستحبات بايد آثار جسمي، معنوي و اجتماعي ملاحظه كرد، لذا علاوه بر تأثير نيروي جاذبه و فرايند امواج مغناطيسي شمال و جنوب از جهت معنوي آثار سازنده دارد و انسان را به ياد خدا و جهت خدايي در تمام حالات زندگي مي اندازد كه به طور معمول سفارش شده يا كف پا به سوي قبله باشد و يا به سمت راست به طرف قبله خوابيده شود.

با توجه به اين كه در اين دوره مسافرت به راحتي صورت مي گيرد و خطري وجود ندارد، دليل اينكه ما بايد در مسافرت كمتر از ده روز، بايد نماز را شكسته و نبايد روزه بگيريم چيست؟

پرسش

با توجه به اين كه در اين دوره مسافرت به راحتي صورت مي گيرد و خطري وجود ندارد، دليل اينكه ما بايد در مسافرت كمتر از ده روز، بايد نماز را شكسته و نبايد روزه بگيريم چيست؟

پاسخ

اولاً بايد دانست كه: گرچه اين روزها، وسايط نقليه و ابزار مسافرت با گذشته فرق كرده است؛ ولي در عين حال هم اكنون نيز مسافرت داراي محذورات زيادي است. شما اگر به تجارب خودتان مراجعه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه اصولاً در سفر - به ويژه در بين راه - آن آرامش لازم وجود ندارد؛ به ويژه آن كه در سفر با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار زياد و فرصت اندك است. بنابراين با توجه به مشكلات زياد و عدم آرامش، دستور قصر نماز مسافر صادر شده است.

ثانيا، خستگي ناشي از طول مسافت كه طبعا با وسايل نقليه در روزگاران گذشته دشوارتر بود، يكي از حكمت هاي مهم قصر نماز است و نه آن كه تمام العله باشد و نه در روايتي و نه به هيچ دليل عقلي ما دسترسي پيدا نكرديم كه دليل قصر منحصرا همين امر بوده است تا اشكال مذكور وارد باشد.

به عبارت ديگر آنچه كه از ظاهر سؤال پيداست اين است كه علت شكسته بودن نماز و باطل بودن روزه در سفر به دليل سختي يا مخاطرات سفر بوده كه در روزگار فعلي اين علت وجود ندارد پس نبايد معلول آن يعني حكم به شكسته شدن نماز و بطلان روزه نيز باقي بماند و حال آن كه پرسشگر محترم بايد پاسخ دهد به كدامين دليل چنين ادعايي مي كند؟ آيا در آيه يا روايت يا حكم يقين

عقلي در چنين مورد وجود دارد كه ايشان كشف كرده اند؟!

واقعيت آن است كه ما به علل احكام دسترسي نداريم، حتي در اكثر قريب به اتفاق مواردي كه در روايات از باب علت احكام، نكاتي را ذكر مي كنند در واقع حكمت (بخشي از موجبات) احكام است نه فلسفه و علت تامه تا بود و نبود آن، موجب ايجاد يا انتفاء احكام گردد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: سيد ابراهيم حسيني، نقش عقل در استنباط قواعد و مقررات حقوقي از ديدگاه اسلام، مجله معرفت، شماره 61.

چرا مردان بايد نماز را با صداي بلند بخوانند?

پرسش

چرا مردان بايد نماز را با صداي بلند بخوانند?

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است؛ چنان چه امام سجاد(ع) مي فرمايد: «الهي كفي بي فخرا ان اكون لك عبدا ؛ خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم». و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم(ع) براي قرباني كردن اسماعيل نمونه اي از آن است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي گاهي هدف تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي از روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش آزمايش كند. البته به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم. بدين منظور وقتي از امام سوال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام (ع) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك است؛ بنابراين قرائت را بلند مي خواندند كه اگر كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر چنين نيازي نيست.

چرا با آنكه عطر در نماز مستحب است در اعتكاف و احرام اشكال دارد؟

پرسش

چرا با آنكه عطر در نماز مستحب است در اعتكاف و احرام اشكال دارد؟

پاسخ

چون يكي از اهداف مهم اعتكاف و احرام براي حج، رياضت و ترك التذاذ دنيوي و فرو رفتن در خلوت خويش است و هر آنچه كه براي التذاذ و دنيا و رفاه دهد مانند روغن ماليدن به بدن و تزيين و... در حج يا بوي خوش در احرام و اعتكاف با اين هدف مغايرت دارد.

به عبارت ديگر هر عبادتي كاركرد خاص خود را دارد، نماز يك كاركردي دارد و متناسب با آن كاركرد احكامي براي آن منظور شده است. همين طور در اعتكاف و احرام حج، از اين رو، عرفه و خاك نشيني و پيراستگي از هرگونه آلايش و آرايشي در آنجا و در مني به حدي كه حتي زلف سر بايد تراشيده شود و... در اين برنامه خودسازي مقرر شده است.

راز تكرار اذان چيست و فلسفه آن را براي ما توضيح دهيد ؟

پرسش

راز تكرار اذان چيست و فلسفه آن را براي ما توضيح دهيد ؟

پاسخ

اذان، يكي از شعارهاي مهم اسلام است كه ضمن اشاره به اهميت نماز، وجه مميز و فصل مشخص دين اسلام از ساير اديان است.

تاريخ تشريع اذان: اذان در اسلام پس از هجرت پيامبر اكرم(ص) به مدينه و مداين شهر تشريع شد، پس از هجرت پيامبر اسلام به مدينه و فزوني مسلمانان، نياز به وسيله اي براي اعلام وقت نماز و تجمع مسلمانان براي برپايي اين فريضه بزرگ بود.

پيامبر اسلام(ص) در فكر اتخاذ تصميمي در اين مورد بود تا اين كه اين امر از طريق وحي و تشريع اذان حل شد (دوماهنامه مسجد، مرداد و شهريور 1374، ش 21، ص 34).

اهميت اذان: اذان شعاري سكوت شكن، موزون، كوتاه، پرمحتوا و سازنده است كه دربردارنده اساسي ترين پايه هاي اعتقادي و جهت گيري عملي مسلمانان است.

اذان در اسلام، سرود الهي، شعار و ندايي جهت معرفي امت واحد اسلامي است.

اذان، اعلام موجوديت اسلام، معرفي عقايد و اعمال مسلمانان و فرياد عليه معبودهاي خيالي است.

اذان، نشانه باز بودن فضاي تبليغات و اعلام مواضع فكري مسلمانان به صورت روشن و صريح است و هميشه نشانه هشياري و بيداري از غفلت است.

اذان، آماده ساختن روح، دل و جان براي ورود به «نماز» و فريادي است كه طنين ملكوتي آن در فضا، دل مؤمنان را به سوي خدا مي كشد و بر وحشت و خشم كافران مي افزايد. هم چنان كه اين وحشت را در جملات «گلاستون» سياست مدار و صهيونيست انگليسي مشاهده مي كنيم.

وي در پارلمان مي گويد: «تا هنگامي كه نام محمد در مأذنه ها بلند است

و كعبه پابرجاست و قرآن راهنما و پيشواي مسلمان است، امكان ندارد پايه هاي سياست ما در سرزمين هاي اسلامي استوار و برقرار گردد» (آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 4، ص 438).

نمونه اين وحشت در رفتار مشركان و منافقان عصر پيامبر اكرم نيز ديده مي شود؛ هم چنان كه در آيه 58 سوره مائده آمده است: «آنان هنگامي كه اذان مي گويد و مردم را به نماز فرا مي خوانيد آن را مسخره و بازي مي گيرند اين به خاطر آن است كه آنان جمعي نابخردند».

فلسفه تكرار اذان: از مطالب ياد شده تا حدود زيايد راز و فلسفه تكرار اذان روشن شد. افزون بر آن گفتني است اساسا هر گروه، جمعيت و ملتي براي معرفي خود آگاهاندن مردم براي امري و تجمع در جايي، از سرود يا شعار و يا وسيله اي استفاده مي كنند. ناقوس كليسا در مسيحيت، سرود ملي هر كشور و شيپور در بخري شهرها از آن جمله است.

در اسلام نيز براي اين امر مهم، اذان تشريع شد تا نشانه اي براي تجمع مردم و آمادگي آنان برا ينماز باشد؛ ضمن آن كه اذان برخلاف ناقوس كليسا داراي محتوايي بس عميق است كه حتي تكرار آن در نمازهاي فرادا، انسان را از غفلت بيدار كرده و او را به توحيد و عقايد اساسي اسلام هشيار مي سازد.

فلسفه تشريع اذان و تكرار آن، در حديثي طولاني از امام رضا(ع) چنين بيان شده است: «مردم كه مأمور به اذان شدند علت هاي فراوان دارد از جمله، آن كسي را كه سهو كرده، يادآور باشد و آن را كه غافل

است متنبه سازد و كسي كه وقت را نمي داند و از آن غافل است هشيار سازد. اذان گو با اذانش مردم را به پرستش خالق دعوت مي كند، به آن ترغيب مي كند، خود اقررا به توحيد دارد، ايمان و اسلام را آشكار مي سازد و آن را كه فراموشش كرده يادآوري مي كند...» (شيخ صدوق، علل الشرايع، مكتبه الداوري، ج 1، ص 258).

همچنين امام خميني در اين باره مي فرمايند: «بدان كه سالك الي الله در اذان، بايد قلب كه سلطان قواي ملكوتيه و ملكيه است و ديگر جنود منتشره و جهات متشتته ملك و ملكوت را اعلان حضور در محضر دهد و چون وقت حضور و ملاقات نزديك گرديده، آنها را مهياي زايدي اگر از مشتاقان و عاشقان است به جلوه ناگهاني دامن از دست ندهد و اگر از محجوبان است بي تهيه اسباب و آداب وارد محضر مقدس نگردد. پس سر اجمال اذان، اعلان قواي ملكوتيه و ملكيه و جيوش الهيه براي حضور است و ادب اجمالي آن، تنبيه به بزرگي مقام وخطر آن و عظمت محضر و حاضر و تذلل و فقر و فاقه و نقص و عجز ممكن از قيام به امر و قابليت حضور در محضر است» (امام خميني، آداب الصلوه، مؤسسه نشر آثار امام خميني، ص 121).

افزون بر موارد ياد شده، شايد يكي ديگر از مصلحت هاي تكرار اذان همان فلسفه تكرار نماز باشد، امام صادق(ع) در فلسفه وجوب و تكرار نماز مي فرمايند: ... خداي تبارك و تعالي چنين خواست كه مسلمانان نام و ياد محمد و دين او را از ياد نبرند؛ از اين رو

نماز را برايشان واجب فرمود تا روزي پنج مرتبه به ياد او باشند و نامش را به زبان آورند و نماز و ياد خدا از آنان خواسته شد تا مبادا از ياد خدا غافل شوند و فراموش كنند و در نتيجه ياد و نامش محو شود» (ري شهري، ميزان الحكمه، ترجمه حميد رضا شيخ، حديث شماره 10526).

در پايان تذكر اين نكته شايسته است كه علل ياد شده در روايات و يا دريافت هاي عقلي در زمينه فلسفه احكام نوعا حكمت هاي احكام هستند نه فلسفه و علت تام آنها.

اگر نكته دريافت شده، علت تامه حكمي باشد با وجود آن حكم است و با نبودش نيز حكم از بين خواهد رفت اما اگر حكمت باشد بود و نبود آن تنها به عنوان جزيي از علت نقشي خواهد داشت و چه بسا افزون بر آن حكمت هاي ديگري براي حكم باشد كه ما از آن بي خبريم.

معمولا گفته مي شود كه آقايان نمازهاي صبح ، مغرب و عشا را با صداي بلندتري نسبت به نمازهاي ظهر و عصر بخوانند اولا علت و حكمت اين مطلب چيست؟ثانيا خواندن اين نمازها با صداي آهسته در شرايط هاي مكاني مختلف به چه شكلي مي باشد؟

پرسش

معمولا گفته مي شود كه آقايان نمازهاي صبح ، مغرب و عشا را با صداي بلندتري نسبت به نمازهاي ظهر و عصر بخوانند اولا علت و حكمت اين مطلب چيست؟ثانيا خواندن اين نمازها با صداي آهسته در شرايط هاي مكاني مختلف به چه شكلي مي باشد؟

پاسخ

فلسفه احكام را به معناي علت تامه احكام كسي جز خداي متعال يا اولياء الهي به لطف حضرت حق نمي داند و حتي آنچه كه در برخي روايات ذكر شده است بخشي از اسرار آن احكام و به اصطلاح حكمت احكام است از اين رو در همه موارد و در جميع شرايط صدق نمي كند، نه با انتفاء آن حكم شرعي مربوطه منتفي مي شود و نه با وجود آن حكمت، حكمي ضرورت تشريع مي يابد، بلكه با رعايت ساير شرايط و ملاحظات در جعل احكام دخيل است.

درباره فلسفه جهر و اخفات نمازهاي يوميه نيز، موضوع از همين قرار است. علاوه اين كه ممكن است غير از حكمت هايي كه به ذهن ما مي رسد علت اصلي ديگري هم در كار باشد كه جعل حكم دائرمدار آن علت است مانند آزمايش روحيه تعبد و بندگي انسان ها در قبال خدا.

توضيح: نماز ظهر روز جمعه نيز به جهر خوانده مي شود و در غير روز جمعه نماز ظهر به اخفات خوانده مي شود.

اگر كسي با علم و آگاهي عمدا" جهر و اخفات را برعكس انجام دهد نمازش باطل است .

چرا در تعداد سجده ها و ركوع ها و ركعت ها در نماز محدوديت وجود دارد.وقتي انسان بي خود مي شود شمارش از ياد مي رود

پرسش

چرا در تعداد سجده ها و ركوع ها و ركعت ها در نماز محدوديت وجود دارد.وقتي انسان بي خود مي شود شمارش از ياد مي رود

پاسخ

نماز دو حركت است. يكي فرار از خوديت و فرديت و انانيت و حاصل آن بي خود شدن است چون ديگر خودي نمي بيند اما حركت دوم روي آوردن به خدا و توجه به ذات ربوبي و حاصل آن فناء است. از اين رو كمال هشياري براي نمازگزار سالك وجود دارد زيرا گرچه از خود بي خود شده است اما رها نگشته است بلكه در خدا غرق شده است و توجه به خدا عين هشياري است. لذا تمام ارزش نماز به حضور قلب در آن مي باشد.

توضيح آن از زاويه ديگر اصولا در معدودات (امور عددي) اين پرسش سيال است؛ يعني اگر بر هر عددي توقف شود، باز جاي اين پرسش هست كه چرا كمتر و بيشتر نيست؛ اما نسبت به فعل حكيم، عقل در مي يابد كه اين امر حتما حكمتي دارد، هر چند عقل ناقص ما آن را درنيابد.

سر محدوديت و حتي تفاوت ركعت هاي نمازها، از اموري است كه تاكنون انديشه هاي بشري، نتوانسته به آن پي ببرد و در متون ديني نيز به اين موضوع پرداخته نشده است، مگر دو، سه روايت كه تنها اشاره اي گذرا داشته اند. در اين گونه موارد توجه به چند نكته لازم است:

1. آنچه كه براي ما روشن مي باشد، اين است كه روح نماز، عبوديت و تسليم در برابر خداوند متعال است و تسليم بودن در برابر حق، يعني اين كه بنده دستورات خدا را بدون چون

و چرا انجام دهد و اختلاف تعداد ركعات نماز و محدوديت آنها - افزون بر رموز و اسراري كه ما از آن ها اطلاع نداريم - روحيه تسليم در برابر خدا و دستورهاي پيامبر را در ما تقويت و استوار مي كند.

2. در متون ديني، در مواردي كه لازم بوده، به برخي اسرار و فلسفه احكام، مستقيم، مورد اشاره قرار گرفته است (مانند فلسفه نماز، حج، روزه) لكن در جزييات نياز به تبيين نبوده است و گاه اصحاب ائمه از آنان نمي پرسيدند وگرنه پاسخ هاي مناسب را دريافت مي كردند.

افزون بر نكات ياد شده، تعيين مقدار براي ركعت هاي نماز، حكايت از نظم و همساني عبادت براي همگان دارد؛ چه اين كه مي دانيم بسياري از مردم به چنان حالت هاي عرفاني در نماز دست نمي يابند، چنانچه محدوديت برداشته مي شد، برخي حتي به نصف ركعت هم قناعت مي كردند.

ديگر اين كه حضور قلب با محدوديت ركعت هاي نماز تنافي ندارد، آدمي بدون اين كه به حضور قلبش لطمه وارد شود، مي تواند از تعداد ركعت ها مطلع باشد. در واقع يكي از چيزهايي كه در نماز از ما خواسته شده، توجه به ركعات نماز توجه به اين كه نماز مي خواندمي باشد. چنانچه انسان، به قدري از خود بي خود شود كه حتي فراموش كند، نماز مي خواند، اين نماز از او پذيرفته نيست.

روزي يكي از دانش آموزان در مدرسه از من سوال كرد كه آيا اينكه خانم ها در روزهاي خاصي نمي توانند نماز بخوانند يا اينكه يك سري واجبات را انجام دهند ظلمي در حق آنها نشده است، ايشان اظهار كردند درست است كه از همه كارها منع نشده اند وليكن هيچ فريضه اي به مانند

پرسش

روزي يكي از دانش آموزان در مدرسه از من سوال كرد كه آيا اينكه خانم ها در روزهاي خاصي نمي توانند نماز بخوانند يا اينكه يك سري واجبات را انجام دهند ظلمي در حق آنها نشده است، ايشان

اظهار كردند درست است كه از همه كارها منع نشده اند وليكن هيچ فريضه اي به مانند نماز نيست حكمت اين كار چه بوده است در حقيقت اين سوال براي خود بنده هم مطرح است

پاسخ

در پاسخ به اين پرسش، توجه به دو نكته حائز اهميت است:

1. چرايي عادت ماهيانه و پريد زنانگي.

2. چرايي ترك نماز و روزه در اين ايام.

درباره عادت ماهيانه بايد دانست كه مطابق با فيزيولوژي بدن زنان مي باشد يك حالت طبيعي است كه اگر چه به طور مقطعي تغيير حالت پيدا مي كنند اما براي سلامتي آنان و جلوگيري از پوكي استخوان و مسؤوليت هاي مادري براي آنها قرار داده شده است و از آنجا كه در واجبات احكام شرعي ملاحظه قدرت بدني و وضعيت جسماني شده است، خانم ها درايام عادت ماهيانه دچار دشواري هايي مي شوند از انجام برخي عبادات مانند نماز معاف مي شوند و اين نوعي ارفاق و آسان سازي براي خانم ها است.

در عين حال بايد دانست كه گرچه عبادت خاص (نماز) ترك مي شود اما ياد خدا كه جلوه هاي گوناگون دارد مثل دعا، ذكر، استغفار و... كه همه اينها عبادتند و جايز مي باشد و خلأ ترك نماز را پر مي كند و محروميت معنويتي پيش نمي آيد بنابراين نبايد اين آسان گيري را به عنوان محروميت به شمار آورد، بلكه لطف خداست و قابل جبران مي باشد، لذا كسي كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد. در اين جا هر دو به

حكم الهي عمل مي كنند و احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات تكويني خاصي است.

فلسفه شكسته شدن (قصر) نماز چيست؟ چرا عبادت خداوند مشروط به شرايطي است؟

پرسش

فلسفه شكسته شدن (قصر) نماز چيست؟ چرا عبادت خداوند مشروط به شرايطي است؟

پاسخ

نماز شكسته از احكام امتناني و تسهيلي خداوند براي مسافران است. اما اينكه چرا براي عبادت خداوند، شرايطي مقرر شده است، توجه به نكات ذيل مفيد است:

يكم. تمام عبادات و شرايط آنها توقيفي و تعبدي است؛ يعني، از سوي خداوند است و هيچ كس حق كاستي و افزودن به آن را ندارد. پس همه اين شرايط از سوي خداوند است.

دوم. خداوند بهتر از هر كس مي داند راه وصول و تقرب به او چيست و چگونه مي توان بهتر به او نزديك شد و به سعادت و كمال رسيد. بنابراين اگر او جزء و شرطي را قرار داده و يا چيزي را حذف كرده، بر اساس مصالحي است كه بسياري از آنها فراتر از توان درك عقل بشري است و تنها خداوند بدان آگاه است.

سوم. عبادات به عنوان وسيله اي براي نيل به كمال در نظر گرفته شده است لذا قرآن كريم مي فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ) بقره (2)، آيه 153. «اي انسان هاي مؤمن! با استعانت از نماز و روزه به خدا نزديك شود». چنان كه در همه اعمال عبادي قصد قربت شرط است؛ گرچه نيت امري است قلبي؛ ولي وقتي همان نيت را با عبارات و الفاظ بيان مي كنيم، مي گوييم: «قربة الي الله»؛ يعني، اين عبادت ها را به عنوان وسيله اي براي تقرب به پيشگاه حضرت حق - تبارك و تعالي - انجام مي دهيم.

پس اين عبادات زماني نقش وسيله تقرب به خدا را ايفا مي كنند كه با شرايط آن صورت گيرد؛ لذا خداي متعال مي فرمايد: نماز بايد

براي ياد من مي باشد (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي) طه (20)، آيه 14.

. در عين حال تذكر مي دهد كه: (لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري نساء (4)، آيه 43. «در حال مستي نزديك نماز نشويد» زيرا چنين نمازي غفلت زدا و نزديك كننده بشر به خدا نيست و نمازگزار با چنين حالتي حضور قلب ندارد و نمي داند كه چه مي كند! ازاين رو در ادامه همين آيه در مقام تعليل حكم مي فرمايد: (حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ) .همان، آيه 43.

علت بسياري از نابساماني ها در جوامع اسلامي، همين است كه عبادت هاي مسلمانان روح ندارد: در حقيقت نماز و روزه بسياري از آنان روح ندارد، وگرنه (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) عنكبوت (29)، آيه 45. در حالي كه وجود بسياري از مفاسد فردي و اجتماعي در جوامع اسلامي، غيرقابل انكار است (گرچه نسبت آن با آنچه كه در جوامع غيرالهي و غيرديني به مراتب بسيار كمتر است).

آيةالله مصباح يزدي در اين زمينه مي نويسد:

«ركن مهم همه عبادات نيت و قصد قربت است و اين ركن مخصوص به نماز نيست؛ بلكه هر عمل عبادي بايد «قربة الي الله» انجام شود، و داعي بر انجام آن اطاعت از خدا باشد؛ چون پرستش با دل انسان بستگي دارد و به عبارت ديگر، عبادت از افعال و عناوين قصدي است. چنان كه هر گونه خم شدني علامت تعظيم نيست؛ زيرا ممكن است به قصد مسخره كردن باشد: عبادت هم صرف حركات و سكنات يا اذكار و اوراد نيست؛ بلكه بايد به خاطر اطاعت امر خدا باشد، پس نمازي كه براي تمرين و ياد گرفتن خوانده مي شود، يا براي ريا و خودنمايي يا از روي نفاق

و ترس از مسلمانان يا جلب توجه ايشان، عبادت حقيقي نيست ...»مصباح يزدي، آيت الله محمدتقي، 28 گفتار پيرامون مسائل اعتقادي و اخلاقي، ص 89.

شايد اين پرسش مطرح شود كه چرا خداي متعال تقرب به خودش را با صرف اقدام بندگان به يك عمل عبادي با هر شكل و قالب و شرايطي كه انجام شود، قرار نداده است؛ بلكه حتماً اين تقرب با شرايط خاص حاصل مي شود؟ پاسخ آن - همان طور كه آيةالله مصباح يزدي نوشته اند - اين است كه:

«حكمت اينكه خداي متعال خواسته است مردم از راه اسباب عادي به مقاصدشان برسند، اين است كه در راه تحصيل اسباب هزاران وسيله آزمايش و تكامل اختياري براي انسان ها پيش مي آيد، كه هرگز در گوشه مسجد و معبد حاصل نمي شود؛ چنان كه بارها گفته شد: غرض از آفريده شدن انسان در اين جهان مادي، همان است كه با اختيار و انتخاب خود راه كمال را بپيمايد و اساساً كمال حقيقي انسان، همان است كه از راه اختيار حاصل مي شود و انتخاب و اختيار ميدان عمل آزاد و راه هاي متعدد و وسايل گوناگون آزمايش لازم دارد و هر قدر زمينه آزمايش بيشتر باشد، امكان تكامل انساني بيشتر خواهد بود. اين است كه خداي متعال به انسان امر فرموده به كار و كوشش و تلاش و فعاليت بپردازد تا در زمينه هاي مختلف، آزمايش خود را بدهد، و كمال اختياري خويش را به دست آورد: (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً) هود (11)، آيه 7؛ ملك (67)، آيه 2. «وگرنه خداوند عاجز نبود كه روزي هر بنده اي را به وسيله مائده آسماني نازل كند ...»28 گفتار پيرامون مسائل اعتقادي و

اخلاقي، صص 144-145.؛ يعني، كمال ما در گرو رفتارهاي اختياري ما است و اختياري بودن رفتار، متوقف بر اين است كه گزينه هاي مختلف باشد كه يكي از آنها صحيح يا بهترين باشد و همين كه يكي صحيح يا بهترين است، به اين معنا است كه شرط خاصي براي قبولي يا كمال آن عبادت گذاشته ايم.مطالعه اثر نفيس آيةالله مصباح يزدي، تحت عنوان «خودشناسي براي خودسازي» در اين زمينه بسيار سودمند است.

يكي از ادله شكسته خواندن نماز در مسافرت، آيه شريفه «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (نساء (4)، آيه 101.) است. در اين آيه چون جمله «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ» آمده و اين جمله دلالت بر تخيير نماز

پرسش

يكي از ادله شكسته خواندن نماز در مسافرت، آيه شريفه «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (نساء (4)، آيه 101.) است. در اين آيه چون جمله «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ» آمده و اين جمله دلالت بر تخيير نماز ميان قصر يا تمام دارد - نه دلالت بر تعيّن قصر - پس چگونه از اين آيه استفاده تعيّن قصر در سفر شده است؟

پاسخ

نسبت به اين اشكال پاسخ هايʠداده شده كه نمونه اي از آنها را مي آوريم:

پاسخ نخست:

بعضي از فقها اين آيه شريفه را جزء ادله شكسته خواندن نماز نمي دانند؛ يعني، شكسته خواندن نماز را در مسافرت از مدارك ديگري استفاده كرده اند و اين آيه را مخصوص «نماز خوف»هرگاه انسان از دشمن بترسد بايستي «نماز خوف» انجام دهد و اگر خوف شديد شود و نتواند «نماز خوف» انجام دهد، بايد «نماز مطارده» (شدت خوف) انجام دهد.

دستور نماز خوف:

نماز خوف همان نماز يوميه است كه در حال ترس خوانده مي شود و مانند نماز مسافر است كه بايد شكسته خوانده شود و مي توان آن را به صورت فرادي يا با چند كيفيت با جماعت خواند. (كتاب احكام نماز خوف و مطارده). و «نماز مطارده»دستور نماز مطارده (خوف شديد):

اين نماز از نظر تعداد ركعات با نماز در حال عادي فرقي ندارد و در زماني خوانده مي شود كه كار جنگ بالا گيرد و به صورت معمول نشود نماز خواند كه در اين حال به هر صورتي كه برايش ممكن باشد بايد نماز بخواند، يعني: چه در حال توقف باشϠچه در حال حركت، چه سواره باشد چه پياده، چه نشسته باشد چه خوابيده و غير اينها پس نيت

نماز مي كند و تكبيرةالاحرام را در حالي كه رو به قبله باشد مي گويد و اگر ممكن است رو به قبله بودن را در بقيه نماز ادامه مي دهد و گرنه به هر مقدار كه ممكن است به طرف قبله مي خواند و چنانچه رو به قبله بودن حتي در تكبيرةالاحرام هم ممكن نشد به هر طرف كه ممكن بود نماز مي خواند و براي ركوع و سجود به هر نحو كه توانست انجام مي دهد اگر چه در حد اشاره كردن با سر و چشم باشد و اگر به اين مقدار هم مكن نبود نماز او پس از نيت فقط تسبيح است، يعني به جاي هر ركعتي مي گويد: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر» و ركوع و سجود و ذكر آنها و قرائت حمد و سوره ساقط مي شود. و اگر به اين مقدار هم ممكن نبود براي هر ركعتي فقط يك تكبير كافي است. (همان). مي دانند؛ زيرا، در دنباله آيه شريفه چنين آمده است:

(وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً) نساء (4)، آيه 101. «و هنگامي كه در سفر باشيد با كي بر شما نيست كه نماز را كوتاه به جا آورديد هرگاه بيم آن داشته باشيد كه كافران براي شما مشكل درست كنند [و از كافران هيچ گاه، غافل نباشيد] كه دشمني آنان نسبت به شما كاملاً آشكار است».

بالاتر از اين، برخي از فقها كوتاه كردن نماز را، فقط ناظر به كوتاه كردن افعال و اذكار نماز دانسته اند كه حتي در بعضي از موارد با سر و

اشاره انجام مي گيرد. اما كوتاه كردن نماز را با كاستن تعداد ركعات - حتي در نماز خوف - از اين آيه استفاده نكرده اند.راوندي، فقه القرآن، ج 1، ص 143؛ كنز العرفان، ج 1، ص 182.

پاسخ دوم:

فقهايي هم كه شكسته خواندن نماز را از اين آيه استفاده كرده اند، مي فرمايند: استفاده تخيير از جمله «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ» در صورتي متعين است كه در موارد ديگري نيز - كه اين تعبير يا مانند آن در قرآن كريم آمده است - تخيير استفاده شده باشد و حال آنكه چنين نيست. به طور مثال: درباره سعي بين صفا و مروه در حج، قرآن كريم مي فرمايد:

(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) بقره (2)، آيه 158. «سعي صفا و مروه از شعائر دين خداوند است، پس هر كسي حج خانه كعبه يا اعمال مخصوص عمره به جا مي آورد، باكي نيست بر او كه سعي صفا و مروه نيز به جاي آورد».

در اين آيه شريفه، با اينكه مسأله سعي صفا و مروه به صورت جمله «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» آمده است؛ در عين حال سعي صفا و مروه به اتفاق همه مذاهب، لازم و واجب است.الفقه علي المذاهب الخمسة، ص 242؛ راوندي، فقه القرآن، ج 1، ص 274. امام باقر(ع) در روايتي به اين مسأله اشاره نموده، مي فرمايند: «آيا خداوند عزوجل درباره سعي صفا و مروه نفرموده است: «هر كس حج يا عمره انجام دهد، گناهي بر او نيست كه سعي صفا و مروه نمايد»؛ آيا نمي بينيد [كه با همين تعبير ]سعي واجب شده است و خداوند در كتابش

چنين فرموده و پيامبر اكرم(ص) به عنوان وجوب انجام داده است و تقصير در سفر نيز چنين است؟»

بيان فني اين موضوع آن است كه هرگاه نفي در مقام خطر يا توهم خطر باشد، در آن موارد نفي متعين در تخيير نيست بلكه اعم از ترخيص وتخيير و يا تعيين است و با توجه به قرائني كه در هر مورد وجود دارد، بايد حكم مسأله را استنباط نمود. در مورد نماز مسافر نيز چون بر غير مسافر چهار ركعت واجب بوده، توهم شده كه بر مسافر كمتر از آن جايز نيست: در آيه شريفه، اين توهم نفي شده است و به قرينه سيره و سنت رسول اكرم(ص) و نيز روايات اهل بيت(ع)، نه تنها مسافر مي تواند كمتر از چهار ركعت بخواند، بلكه بر او واجب و متعين است كه نمازش را شكسته بخواند و همين مطلب در روايتي چنين آمده است:

«عَنْ زُرارة و محمد بن مسلم أنّهما قالا: قُلنا لابي جعفر(ع) ما تقولُ: في الصلوة في السفر كيف هي؟ و كم هي؟ فقال: ان الله عزوجل يقول: «و اذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة» فصارَ التقصير في السفر واجباً كوجوب التمام في الحضر. قالا: قُلنا له: قال الله عزّوجل: «و ليس عليكم جناح» و لم يقل: افعلوا فكيف اوجب ذلك؟ فقال: او ليس قال الله عزوجل في الصفا و المروة: «فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوَّف بهما» الا ترون انّ الطواف بهما واجب مفروض لانّ الله عزوجل ذكره في كتابه و صنعه نبيُّه و كذلك التقصير في السفر شي ء صنعه النبي(ص) و ذكر الله في كتابه» ؛وسائل

الشيعه، ج 5، ص 538.

«زراره و محمد بن مسلم (دو نفر از اصحاب امام صادق(ع)) مي گويند: به امام صادق(ع) عرض كرديم: درباره كيفيت و مقدار نماز در سفر چه مي فرماييد؟ فرمود: خداوند عزوجل فرموده است: «و هرگاه سفر كرديد، گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه نماييد». پس كوتاه كردن نماز در سفر واجب است؛ مانند تمام خواندن نماز در حضر (غير سفر). گفتند: ما به حضرت عرض كرديم: خداوند عزوجل فرموده است: «بر شما گناهي نيست» و نفرموده است: «حتماً انجام بدهيد»؛ پس چگونه واجب شده است؟

پاسخ سوم:

از مفسران حقيقي قرآن كريم (پيامبر اكرم و اهل بيت او(ع)) روايات فراواني نقل شده است كه تخفيف در نمازهاي مسافر، از هديه هاي خداوند است كه نبايد رد شود كه نمونه اي از آنها در زير بيان مي شود و علاوه بر آنها روايات فراوان ديگري داريم كه از تمام خواندن نماز در سفر [با شرايطش به شدت نهي نموده اند كه دو نمونه از آنها در زير بيان مي شود:

1. پيامبر(ص) فرمود: «من صلي في السفر اربعاً فأنا منه بري»همان، ص 538 و 539.؛ «هر كس در سفر نمازهايش را چهار ركعتي بخواند، من در نزد خداوند از او بيزارم».

2. امام صادق(ع) مي فرمايد: «المتمم في السفر كالمقصر في الحضر» ؛مجمع البيان، ج 2-1، ص 274. «كسي كه در مسافرت نمازش را تمام بخواند، مانند كسي است كه در غير مسافرت، نمازش را شكسته بخواند».

البته لازم به يادآوري است كه در ارتباط با اين موضوع بحث بسيار تحقيقي، تحليلي، جالب و جامعي در كتاب شريف «النص و الاجتهاد» نوشته مرحوم سيد شرف الدين آمده است كه در آن، به

بررسي موضوع با استفاده از مدارك برادران اهل سنت پرداخته شده است.النص و الاجتهاد، مورد شماره 72، ص 286.

ظاهراً فلسفه قصر نماز و نگرفتن روزه در مسافرت تخفيف به حال مسافر است؟ اگر چنين است چرا در بعضي از موارد بايد جمع (هم شكسته و هم تمام) بخواند و اين منافات با آن تخفيف دارد؟

پرسش

ظاهراً فلسفه قصر نماز و نگرفتن روزه در مسافرت تخفيف به حال مسافر است؟ اگر چنين است چرا در بعضي از موارد بايد جمع (هم شكسته و هم تمام) بخواند و اين منافات با آن تخفيف دارد؟

پاسخ

در ابتدا به عنوان مقدمه گفتني است:

هرگاه حكمي از احكام الهي از روي ادله - كتاب، سنت، اجماع و عقل - ثابت گرديد؛ پس بر هر مكلفي امتثال آن امر و عمل نمودن به حكم، واجب است؛ به طوري كه يقين به برائت ذمّه اش از اين تكليف حاصل شود و لزوم تحصيل يقين به برائت ذمه و خروج از عهده تكليف، از احكام مسلم عقل است. يقين به برائت ذمه بر دو قسم است: 1. تفصيلي، 2. اجمالي.

1. برائت تفصيلي «برائت تفصيلي» در مواردي است كه مكلف، بتواند دستور الهي را مطابق آنچه امر شده، از اجزاء و شرايط انجام دهد؛ مثلاً امر به وضو با آب مطلق براي نماز. در صورتي كه مكلف، آب مطلق داشته باشد و با آن وضو بگيرد، به امتثال امر شارع يقين مي كند و بدون ترديد، نماز مي خواند و يقين به برائت ذمّه پيدا مي كند.

2. برائت اجمالي برائت اجمالي در مواردي است كه مكلف نتواند يقين تفصيلي به اجزاء و شرايط مأمور به پيدا كند. پس ناچار مي شود به تكرار عمل تا يقين به برائت ذمه پيدا كند؛ مثل اينكه آب او منحصر باشد به دو ظرف كه يقين داشته باشد يكي از آنها مطلق و ديگري مضاف است و به يكديگر مشتبه شده اند. پس اگر با هر يك وضو بگيرد؛ يقين به طهارت پيدا نمي كند؛ چون احتمال دارد كه مطلق نباشد.

پس ناچار بايد دو وضو بگيرد؛ يعني، از هر يك وضويي بگيرد تا اجمالاً به طهارت؛ يقين كند زيرا يا وضوي اولي با آب مطلق بوده و يا دومي و اين وجوب تكرار - در مثل اين مورد - از احكام مسلم عقلي در مقام كيفيت امتثال اوامر الهي است. پس امر شرعي نيست كه گفته شود: چگونه شارع دستور به تكرار مي فرمايد؟

پس از دانستن اين مقدمه، گفتني است كه: از اوامر الهي، قصر نماز و ترك روزه در سفر است؛ پس:

1. در هر موردي كه مكلف يقين كند به آن شرايط، نماز را قصر مي خواند و يقين به برائت ذمه حاصل مي كند؛

2. در موردي كه شك دارد در اجتماع شرايط؛ پس:

الف. اگر قصر بخواند يقين به برائت ذمه پيدا نمي كند؛ چون محتمل است كه واقعاً شرايط قصر موجود نبوده و تكليف واقعي او تمام بوده است.

ب. اگر تمام نيز بخواند و يقين به برائت پيدا نمي كند؛ چون محتمل است كه واقعاً شرايط قصر موجود بوده و تكليف واقعي او قصر بوده است.

ج. به حكم عقل واجب است هم قصر و هم تمام بخواند تا يقين به اداي تكليف واقعي پيدا كند. اين لزوم جمع حكم عقلي در مقام كيفيت امتثال است؛ نه حكم اولي شرعي.

به عبارت ديگر لزوم تكرار را شارع نفرموده تا اينكه گفته شود منافي با فلسفه قصر در سفر است؛ بلكه عقل مي گويد: بايد اين طور عمل نمود تا يقين به برائت حاصل شود؛ زيرا اشتغال ذمه يقيني، مستلزم تحصيل برائت يقيني است.آيت الله دستغيب، 82 پرسش، ص 137.

اينكه اسلام دستور داده، مسافر نماز چهار ركعتي اش را دو ركعتي بخواند و روزه اش را افطار نمايد، مربوط به زماني است كه سفرها طولاني و با مشقت بوده است؛ اما در اين زمان با توسعه تكنولوژي و پيدايش وسايل پيشرفته و سفرهاي راحت، اين دستور چرا اجرا مي گردد؟

پرسش

اينكه اسلام دستور داده، مسافر نماز چهار ركعتي اش را دو ركعتي بخواند و

روزه اش را افطار نمايد، مربوط به زماني است كه سفرها طولاني و با مشقت بوده است؛ اما در اين زمان با توسعه تكنولوژي و پيدايش وسايل پيشرفته و سفرهاي راحت، اين دستور چرا اجرا مي گردد؟

پاسخ

اگر واقعاً علت تامه قصر (شكسته) خواندنِ نمازهاي چهارركعتي و نگرفتن روزه در سفر، همان باشد كه در سؤال آمده است، بايد چنين باشد؛ ولي با يك بررسي اجمالي روشن مي شود كه چنين چيزي صحيح نيست؛ زيرا اگر اين حرف صحيح باشد، بايد:

اولاً تمامي سفرهاي با مشقت و طولاني، مشمول چنين حكمي باشند و حال آنكه به طور مثال در سفر معصيت - هر چند هم با مشقت و طولاني باشد - بايد نماز تمام خوانده و روزه گرفته شود.

ثانياً بايد هر چه سفر طولاني تر و با مشقت تر باشد، تخفيف بيشتر باشد و حال آنكه مشاهده مي شود به طور مثال: كسي كه شغلش مسافرت است و دائماً سفر مي كند، بايد نمازش را تمام خوانده و روزه اش را نيز بگيرد.

خلاصه اينكه يكي از حكمت هاي اين حكم، تخفيف است و اين تخفيف يك هديه الهي است كه شامل برخي از مسافران مي شودو لزوماً و در تمام موارد، ربطي به طولاني بودن ومشقت داشتن سفر ندارد. نوعاً سفر خسته كننده و ملال آور است.

پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «ان الله تعالي وضع عن المسافر الصوم و شطر الصلاةكنزالعمال، ج 8، ص 503.» ؛ «خداوند متعال روزه و مقداري از نماز را از مسافر برداشته است» و همين تعبير «وضع»؛ يعني، باري را از دوش اين افراد برداشت و چون اولاً حكم امتناني است و ثانياً يكي از حكمت ها - و نه علت تامه حكم

قصر نماز و بطلان روزه، - تخفيف است، در مواردي كه به هر دليلي خستگي يا مشقت نباشد، اين حكم منتفي نمي شود.

امام صادق(ع) از پدران خود(ع) و آنان از رسول خدا(ص) نقل كرده اند كه: «انّ الله اهدي اليَّ و الي امتي هدية لم يهدها الي احد من الامم كرامة من الله لنا، قالوا: و ماذاك يا رسول الله؟ قال: الافطار في السفر و التقصير في الصلاة، فمن لم يفعل ذلك، فقد رد علي الله عزوجل هديته» ؛وسائل الشيعه، ج 5، ص 540. «خداوند متعال هديه اي به من و امتم كرامت فرموده كه به امت هاي گذشته نداده است، عرض كردند: آن هديه چيست؟ فرمود: اجازه افطار روزه و نصف شدن نماز [نمازهاي چهار ركعتي در مسافرت؛ پس هر كسي چنين نكند هديه خداوند را رد كرده است».

حضرت علي(ع) مي فرمايد: «من قصر الصلاة في السفر و افطر فقد قبل تخفيف الله عزّوجل و كملت صلاتُهُ» ؛مستدرك الوسائل الشيعه، ج 1، ص 503. «هر كس نماز را در مسافرت شكسته بخواند و روزه اش را افطار كند، تخفيف [و هديه ]خداوند را پذيرفته و نمازش كامل است».

براي اينكه به اين پرسش بهتر پاسخ دهيم، توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم:

يكم. گرچه اين روزها، وسايل نقليه و ابزار مسافرت با گذشته فرق كرده است؛ ولي در عين حال هم اكنون نيز مسافرت داراي محذورات زيادي است. شما اگر به تجربه خودتان مراجعه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه اصولاً در سفر - به ويژه در ميان راه - آن آرامش لازم وجود ندارد؛ به ويژه آنكه در سفر با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار زياد و فرصت اندك است.

بنابراين با توجه به مشكلات زياد و عدم آرامش، دستور قصر نماز مسافر صادر شده است.

دوم. خستگي ناشي از طول مسافت - كه طبعاً با وسايل نقليه در روزگاران گذشته دشوارتر بود - يكي از حكمت هاي مهم قصر نماز است و نه آنكه تمام العلة باشد. نه در روايتي و نه به هيچ دليل عقلي ما دسترسي پيدا نكرديم كه دليل قصر، منحصراً همين امر بوده است تا اشكال مذكور وارد باشد.

سوم. رواياتي كه بيانگر قصر نماز مسافر است، بر دو دسته است:

الف. ملاك قصر را «ثمانية فراسخ» (هشت فرسخ) رفت و برگشت مي داند.

ب. ملاك قصر نماز مسافر را «مسيرة يوم» (مسير يك روز) مي داند.

مشهور فقيهان - بلكه اجماع فقها - به روايات «ثمانية فراسخ» تمسك كرده اند و روايات «مسيرة يوم» را حمل نموده اند بر اينكه در زمان هاي قديم، يك روز مسافرت با هشت فرسخ مساوي بوده است و نظر به اينكه «مسيرة يوم» يك روز مسافرت با «ثمانية فراسخ» فرسخ منطبق بوده است؛ در احاديث معصومان(ع) گاهي ملاك شكسته شدن نماز با عنوان 8 فرسخ بيان شده است و گاهي با عنوان يك روز مسافرت.

به عبارت ديگر «مسيرة يوم» عنوان مشير است نه عنوان وصفي.

چهارم. مسافر به كسي مي گويند كه از وطن خويش خارج شده است و خروج از وطن، اصل و اساس در مسافرت است؛ يعني، اگر كسي از وطن خويش خارج نشود، ديگر مسافر نيست. زمان معرِّف و نشانه مسافرت است؛ نه اصل مسافرت. به همين جهت در عرف، مسافر به كسي مي گويند كه از منزل خارج شده و قصد هشت فرسخ را دارد.

جمع بندي:

نظر به اينكه از منظر مشهور فقيهان، موضوع

قصر نماز، «مسيرة يوم» نيست؛ بلكه «ثمانية فراسخ» (8 فرسخ) است، ديگر شبهه اينكه «مسافرت در گذشته با اسب و شتر بوده و امروزه ممكن است با هواپيما باشد و كمتر از يك ساعت طول بكشد و حكم مسافر شرعي را ندارد»؛ وارد نيست؛ زيرا اين شبهه، در صورتي وارد است كه موضوع قصر نماز «مسيرة يوم» (يك روز كامل) باشد نه هشت فرسخ؛ در حالي كه از روايات استفاده مي شود كه موضوع قصر نماز هشت فرسخ است؛ نه «مسيرة يوم». بنابراين حكم نماز شكسته - كه در فقه مطرح شده است - براي زمان حال و آينده نيز، مانند گذشته، صادق است.

علت اينكه به طرف قبله نماز مي خوانيم چيست ؟

پرسش

علت اينكه به طرف قبله نماز مي خوانيم چيست ؟

پاسخ

قرآن كريم مي فرمايد: «ما فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولوا وجو هكم شطره... ؛ پس روي كن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمين نيز هر كجا باشيد در نماز روي بدان جانب كنيد» ، (بقره، آيه 144) و نيز مي فرمايد: «و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجدالحرام و حيث ماكنتم فولوا وجوهكم شطره... ؛ و اي رسول از هر جا و به هر ديار بيرون شدي روي به جانب كعبه كن و شما مسلمين هم به هر كجا بوديد روي بدان جانب كنيد» ، (همان، آيه 150). با توجه به اين آيات، مي توان برداشت هاي زير را به دست آورد:

1- همان خدايي كه فرموده است به هر طرف رو كنيد آن جا وجه خدا است و اين كه او از رگ گردن به انسان نزديك تر است، همو دستور داده است كه به هنگام نماز به طرف مسجدالحرام نماز بخوانيد.

2- «شطر» در آيه شريفه (شطر المسجد الحرام) به معناي سمت و جانب است. البته ايستادن دقيق در محاذات خانه كعبه و حتي مسجدالحرام براي كساني كه از دور نماز مي خوانند بسيار مشكل است، اما ايستادن به سمت آن براي همه آسان است. همين دستور قرآني به نوبه خود موجب پيشرفت علوم جغرافيا، هيئت، هندسه و رياضي در بين مسلمين گرديد؛ زيرا براي قبله يابي و تشخيص جهت آن، نيازمند اين علوم بودند.

3- اين كه «خدا همه جا هست و به هر طرف كه رو كني روي او و سوي او است»؛ اين نتيجه را نمي دهد كه پس به هر طرف مي توان نماز خواند.

در همه جا بودن خداوند يك مطلب است و جهت نماز مطلب ديگر. كما اين كه خدا همه زبان ها را مي داند ولي بايد نماز را به زبان عربي خواند و يا اين كه خدا موجودي زماني نيست ولي نماز بايد در زمان خاص خودش خوانده شود. حق تعالي به علل گوناگون، دستور داده است كه به طرف قبله واحد، به زبان واحد، و با شرايط مشترك ديگري نماز گزارده شود و اين دستور علاوه بر پيشرفت و پيشبرد علم و دانش بشري، مايه وحدت و هماهنگي بين مسلمانان نيز مي باشد و تأثيرات و آموزش هاي فرهنگي ديگري نيز به دنبال دارد. از طرف ديگر در هر يك از اين دستورات اسرار عرفاني بزرگ نهفته است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: آداب الصلوة، امام خميني.

«در صورت مكاتبه بعدي، شماره نامه قبلي خود را ذكر نماييد»

موفق باشيد

چرا ما نماز ظهر وعصر را با صداي كوتاه مي خوانيم ولي بايد نماز صبح و مغرب و اعشا را با صداي بلند بخوانيم؟

پرسش

چرا ما نماز ظهر وعصر را با صداي كوتاه مي خوانيم ولي بايد نماز صبح و مغرب و اعشا را با صداي بلند بخوانيم؟

پاسخ

اين حكم نيز از تعبديات است. بلكه قاعده كلي در باب عبادات تعبدي بودن آن است و كمتر دانش بشر توان درك آن را دارد، چون به طور مستقيم به رابطه انسان با خدا برمي گردد و آثار اجتماعي يا دنيوي آن تطفّلي و كم رنگ تر است به خلاف معاملات كه به روابط اجتماعي و بيشتر دنيوي انسان ها با يكديگر مي پردازد و اسرار و حكمت هاي آن بيشتر قابل درك است.

البته در اين باره وقتي از امام سوال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام (ع ) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك است ; بنابراين قرائت را بلند مي خواندند كه اگر كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر چنين نيازي نيست.

علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبد و تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص ) اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم.

اگر شروع عالم قبر و يا برزخ بلافاصله پس مرگ است چرا نماز ليله الدفن بايد شب دفن ميت خوانده شود ؟

پرسش

اگر شروع عالم قبر و يا برزخ بلافاصله پس مرگ است چرا نماز ليله الدفن بايد شب دفن ميت خوانده شود ؟

پاسخ

هم چنان كه تشييع و تلقين از آداب بخصوص دفن است. نماز ليله الدفن نيز از آداب دفن مومن مي باشد. چه بسا دفن جسد زير خاك خصوصيتي داشته باشد و براي روحي كه ناظر بر جسد خويش در آن شب بسيار سخت باشد لذا بر اساس، روايات، نماز شب دفن، نماز هديه به مومني است كه از دنيا رفته است. (وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 8، ص 168، تحقيق و نشر موسسه آل البيت قم) كه در پايان نماز گفته مي شود «وابعث ثوابا الي قبر فلان» حكمت اين امر در روايتي از پيامبر اكرم(ص) چنين نقل شده است:

«براي انساني كه از دنيا رفته است ساعتي سخت تر از شب اول دفن نيست. پس بر مردگان خود با صدقه ترحم كنيد و رحمت بفرستيد و اگر امكاني نداشت، دو ركعت نماز براي آنها بخوانيد... زيرا پس از اين نماز خداوند هزار فرشته را به سوي قبر او مي فرستد كه با هر فرشته لباس و زينتي است و قبرش تا روزي كه در نغمه صور دميده مي شود، از تنگي به در مي آيد و گشايش مي يابد. همچنين به نمازگزار نيز تا زماني كه خورشيد بر او مي تابد حسنه مي دهند و او را چهل درجه بالا مي برند. (مستدرك الوسائل، ميرزاي نوري، ج 6، ص 344، تحقيق و نشر موسسه آل البيت قم)

چرا خواندن نماز با مهر كربلا ثواب بيشتري دارد و يا مثلآ خواندن نماز در مسجد جامع؟

پرسش

چرا خواندن نماز با مهر كربلا ثواب بيشتري دارد و يا مثلآ خواندن نماز در مسجد جامع؟

پاسخ

پيش از پاسخ شايان ذكر است، ما مسلمانان به وپژه شيعيان براي برخي اشياء مانند تربت امام حسين(ع) اثر مستقلي در برابر خداوند قايل نيستيم. قداست و احترام به اين ها از ناحيه خداوند و به دستور او به واسطه پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام رسيده؛ پس، در واقع احترام گذاشتن و ارزش نهادن ما بر اين اشياء به خاطر خود آن ها نيست بلكه به خاطر فرمان خداوند است. چنانچه به هر دليلي خاك مكان ديگر يا جايگاه ديگري براي نماز خواندن سفارش مي شد، آن جا براي ما قداست پيدا مي كرد، يعني همان خدايي كه فرموده است نماز بخوانيد و روزه بگيريد همان خدا احكام و شرايطي را براي عبادت مقرر فرموده است. گاهي شرايط وجوبي است و گاهي استحبابي و درك فضيلت بيشتر و موارد مذكور از اين جهت است. لذا نبايد در ارزيابي اعمال فقط با قالب مادي و كالبد ظاهري آنها توجه داشت بلكه كيفيت عمل بسيار مهم تر از اين ظواهر (كه در جاي خود بسيار لازم است) است و شرايط زماني و مكاني يا در نحوه انجام عمل براي فزايندگي در كيفيت است.

حكمت فضيلت تربت امام حسين(ع)

حكمت فضيلت و ارزش تربت امام حسين به خاطر روايات خاصي است كه در اين باره حتي از زبان پيامبر اكرم(ص) و پس از ايشان از زبان امامان معصوم(ع) براي ما رسيده است. از جمله در روايتي آمده است: حضرت صادق(ع) پارچه اي داشتند كه در ان تربت امام حسين قرار داشت هنگام

نماز اين خاك را بر سجاده مي ريختند و بر آن سجده مي كردند و مي فرمودند: «سجده بر تربت امام حسين(ع) حجاب هاي هفتگانه را از بين مي برد». (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 82، ص 153)

اما اين كه چرا ائمه(ع) به اين امر تشويق مي كردند؛ گفتني است: موجودات (جانداران و غير جانداران) يكسان نيستند، ميان افراد انسان، حيوانات و نباتات تفاوت ها و برتري هايي وجود دارد. به همين ترتيب امتيازهايي ميان زمين وجود دارد؛ البته اين برتري يك امر ذاتي و طبيعي نيست؛ بلكه روي مناسبات و جرياناتي است كه در آن سرزمين رخ داده است براي مثال، سرزمين عرفات، كوه طور، مروه و صفا كه محل نزول فرشتگان و مناجات انبيا و عبادت مسلمانان است، بر ساير زمين ها برتري دارد. اين امر جهاني و مورد اتفاق همه است.

سرزمين كربلا به سان اين زمين هاي مقدس است. در اين زمين خون بهترين شهداي راه حق و هدايت ريخته شده است. در اين سرزمين پاك فداكاري هاي بي مانندي از بهترين فرزندان رسول خدا رخ داده است. اگر ما موقع سجده براي خداوند بزرگ، پيشاني بر تربت امام حسين(ع) مي گذاريم، روي فضيلت و شرافتي است كه از خون امام حسين و خون شهداي راه حق كه به خاطر برپا داشتن نماز و تحكيم اصول توحيد و حق و عدالت كشته شده اند، كسب كرده است و يكي از بهترين راه ها براي زنده نگه داشتن ياد اين شهيدان در طول ساليان متمادي به همراه داشتن تربت آنان و سجده بر آن است. و مگر اين كه سجده بر تربت امام حسين(ع)

اين پيام را دارد كه شخص نمازگزار هميشه توجه به دفاع از دين خدا داشته باشد كه اگر مدافع دين خداوند شد خاك او هم مقدس مي گردد.

حكمت فضيلت مسجد جامع

مسجد از نظر قرآن كريم (حج، آيه 40) محل و كانوني براي عبادت خدا است و بر اساس آموزه هاي روايي ما، (وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، مؤسسه آل البيت، ص 380) مسجد خانه خدا است، به همين جهت اين مكان شرافت بيشتري نسبت به زمين هاي ديگر دارد. از بين مساجد، مسجدالحرام، مسجد جامع هر شهر و پس از آن مسجد قبيله و ... فضيلت بيشتري دارند. اين اهميت افزون بر سفارش روايات شايد به دلايل ذيل باشد:

1. از نظر اسلام، مساجدي كه عهده دار نقش هاي مهمي در عرصه هاي عبادي، تربيتي، فرهنگي، اجتماعي سياسي و نظامي باشند، ارزش بيشتري از ساير مساجد دارند؛ به طور معمول، اين نقش ها در مساجد جامع شهر از مساجد ديگر بيشتر است.

2. اخلاص در عبادت ، يكي از شرط هاي عمده است. دست يافتن به اخلاص نياز به فراهم شدن مقدمات و ... دارد از جمله اين شرايط، مكان نمازگزار، لباس نمازگزار و ... است. مساجد جامع هر شهر از آن جا كه به قشر خاصي تعلق ندارند و همه افراد _فقير، ثروتمند، عالم و بي سواد_ رفت و آمد مي كنند و حتي در ساختن آن نيز قشر خاصي دخالت نداشته، انسان را تا حدود زيادي از وابستگي به محله، قبيله، افراد خاص و ... حفظ مي كند.

3. در مساجد جامع در طول زمان، افراد پاك زيادي رفت و آمد مي كنند و همين خود

ارزش فوق العاده اي است.

فلسفه اينكه بعد از اذان يك قدم به جلو مي روند چيست؟

پرسش

فلسفه اينكه بعد از اذان يك قدم به جلو مي روند چيست؟

پاسخ

گام برداشتن پس از اذان به جهت فاصله انداختن بين اذان و اقامه مي باشد. فاصله انداختن بين اذان و اقامه به خواندن دو ركعت نماز يا گام برداشتن يا نشستن و يا به خواندن ذكر و دعا مستحب است. (عروه، ج 1، ص 610)

بآسمه تعآلي 1-ملآك آهسته وبلند خوآندن در نمآزهآيي كه حمدو سوره بايد به اين ترتيب خوانده شود چيست

پرسش

بآسمه تعآلي 1-ملآك آهسته وبلند خوآندن در نمآزهآيي كه حمدو سوره بايد به اين ترتيب خوانده شود چيست

پاسخ

ملاك در جهر، ظاهر كردن جوهره صوت است و ملاك در اخفات، ظاهر نكردن جوهره صدا است. هر چند كساني كه اطراف انسان هستند صدا را بشنوند.

يكي از فلسفه هاي عبادت اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است؛ چنان چه امام سجاد(ع) مي فرمايد: «الهي كفي بي فخرا ان اكون لك عبدا ؛ خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم». و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم(ع) براي قرباني كردن اسماعيل نمونه اي از آن است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي گاهي هدف تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي از روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا

را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر ملائكه آشكار گرداند ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند و علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبد و تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص) اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم. بدين منظور وقتي از امام سوال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام (ع) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك است؛ بنابراين قرائت را بلند مي خواندند كه اگر كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر چنين نيازي نيست.

فلسفه جهر و اخفات در نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه جهر و اخفات در نماز چيست ؟

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عبادت اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است. امام علي(ع) مي فرمايد: «الهي كفي بي فخرا ان اكون لك عبدا ؛ خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم». و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم (ع) براي قرباني كردن اسماعيل نمونه اي از آن است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي گاهي هدف تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي از روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش آزمايش كند. شخصي از امام (ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام(ع) در جواب فرمودند: پيامبر اكرم (ص) وقتي به معراج رفتند اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر ملائكه آشكار گرداند ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد آهسته

بخواند و علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبد و تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر (ص) اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم. بدين منظور وقتي از امام سوال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام (ع) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك است؛ بنابراين قرائت را بلند مي خواندند كه اگر كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر چنين نيازي نيست.

به چه دليل استعمال طلا براي مرد حرام است و موجب بطلان نماز مي شود؟

پرسش

به چه دليل استعمال طلا براي مرد حرام است و موجب بطلان نماز مي شود؟

پاسخ

بدون شك احكام الهي داراي مصالح واقعي و في نفسه مي باشند؛ ليكن دريافتن فلسفه آنها توجه به چند نكته ضروري است:

1- آيا بشر مي تواند به فلسفه همه احكام دست يابد؟ قطعا پاسخ اين سؤال منفي است؛ زيرا:

الف) در متون ديني فلسفه همه احكام ذكر نشده است.

ب ) احكامي كه فلسفه آنها بيان شده، معلوم نيست كه همه فلسفه هايش ذكر شده است؛ بلكه چه بسا فلسفه هاي بي شماري در مورد يك حكم وجود دارد؛ ولي شارع مقدس به طور گزينشي برخي از آنها را يادآور شده است.

ج ) علوم بشري نيز قادر به كشف برخي از حكمت ها و فلسفه هاي احكام مي باشند، نه همه آنها. بنابراين انتظار دانستن فلسفه همه احكام به طور جامع و كامل انتظاري فراتر از توان علمي و تنگناهاي دانش بشري است.

2- فلسفه احكام محدود به حكمت هاي مادي و فيزيكي - كه در چنبره علوم تجربي قرار مي گيرند - نيست؛ بلكه در بسياري از موارد علت يا حكم نهايي برتر و بالاتر دارند كه از حوزه تحقيق و آزمون علمي و تجربي نيز بيرون است. در مثل علوم بشري از خواص بهداشتي روزه سخن به درازا گفته اند، ولي قرآن مجيد بر نكته اساسي تري انگشت مي گذارد و آن «تقوايابي» است و شايد علت اين كه قرآن به نكات بهداشتي آن اشاره نكرده است اين باشد كه اساسا امت اسلامي را متوجه اهداف فروتر و در سطح پايين نكند، بلكه همواره به سوي ارزش هاي متعالي و برين سوق دهد.

3- يكي از علل ناگفته نهادن فلسفه بخشي از احكام، اين است كه جامعه

را از فلسفه گرايي افراطي و تعبدگريزي دور و پيراسته سازد؛ زيرا فلسفه گرايي و تعبد گريزي پرورش دهنده نوعي شرك خفي و خردبسندگي و دين ستيزي است، لذا بايد توجه داشت كه احكام الهي را به جهت انجام حكم خداوند انجام مي دهيم، نه به خاطر فلسفه و حكمت نهفته آن، و اين خود برترين حكمت حكم ها است.

اكنون در رابطه با مسأله علت حرمت طلا براي مرد به آگاهي مي رساند كه:

1- احتمال دارد علت حرمت آن جلوگيري از فرو افتادن مردها در دام زينت هاي گران بها و سنگين باشد.

2- از نظر علمي يك سري تأثيرات منفي در مورد طلا براي مرد ذكر شده است؛ از جمله:الف ) تحريكات عصبي ; (ر.ك : بهداشت در اسلام , دكتر احمد صبور اردوبادي ) ب ) ازدياد بيش از حد گلبول هاي سفيد (ر.ك : سالنامه پيام اسلام , سال 1357). درباره ايجاد سرطان در مرد اطلاع دقيقي نداريم .

اساسا چرا عبادات شخص مسافر با شخص مقيم متفاوت است؟چه ويژگي در سفر است؟

پرسش

اساسا چرا عبادات شخص مسافر با شخص مقيم متفاوت است؟چه ويژگي در سفر است؟

پاسخ

نماز شكسته از احكام امتناني و تسهيلي خداوند بر مسافران است زيرا به طور معمول شرايط سفر با شرايط وطن متفاوت است و امكانات تغيير مي يابد. از نشانه هاي شريعت كامل علاوه بر «تعبد» ، «تنوع» مي باشد. از آنجا كه مسافران معمولا با فشردگي برنامه ها و عجله روبرو هستند و چه بسا مسائلي پيش بيني نشده براي آنان در طول سفر رخ دهد، لذا خداوند متعال تخفيف در عبادت را به عنوان هديه اي به مسافران به صورت حكمي امتناني تعيين نموده است .

چنان كه در قرآن مجيد درباره روزه مسافر مي خوانيم : «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلي ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ پس آن كس كه در ماه رمضان در حضر باشد (مسافر نباشد)، روزه بدارد و آن كس كه بيمار يا در سفر باشد، روزهاي ديگري را به جاي آن روزه بگيرد. خداوند راحتي شما را مي خواهد نه زحمت، هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده، به عظمت ياد كنيد. باشد كه از اين نعمت بزرگ سپاس گزار گرديد». (بقره (2)، آيات 183 - 185.)

پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «ان الله تعالي وضع عن المسافر الصوم و شطر الصلاة ؛ خداوند متعال روزه و مقداري از نماز را از مسافر برداشته است» { (كنزالعمال، ج 8، ص 503.)

«وضع»؛

يعني، باري را از دوش اين افراد برداشت .

امام صادق(ع) از پدران خود(ع) و آنان از رسول خدا(ص) نقل كرده اند كه: «انّ الله اهدي اليَّ و الي امتي هدية لم يهدها الي احد من الامم كرامة من الله لنا، قالوا: و ماذاك يا رسول الله؟ قال: الافطار في السفر و التقصير في الصلاة، فمن لم يفعل ذلك، فقد رد علي الله عزوجل هديته ؛ خداوند متعال هديه اي به من و امتم كرامت فرموده كه به امت هاي گذشته نداده است، عرض كردند: آن هديه چيست؟ فرمود: اجازه افطار روزه و نصف شدن نماز [نمازهاي چهار ركعتي در مسافرت؛ پس هر كسي چنين نكند هديه خداوند را رد كرده است» (وسائل الشيعه، ج 5، ص 540.)

حضرت علي(ع) مي فرمايد: «من قصر الصلاة في السفر و افطر فقد قبل تخفيف الله عزّوجل و كملت صلاتُهُ ؛ هر كس نماز را در مسافرت شكسته بخواند و روزه اش را افطار كند، تخفيف [و هديه خداوند را پذيرفته و نمازش به طور كامل ادا است» (مستدرك الوسائل الشيعه، ج 1، ص 503.)

براي اينكه به اين پرسش بهتر پاسخ دهيم، توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم: يكم. گرچه اين روزها، وسايل نقليه و ابزار مسافرت با گذشته فرق كرده است؛ ولي در عين حال هم اكنون نيز مسافرت داراي مسائل غير قابل پيش بيني و تاخيرهاي زيادي است. شما اگر به تجربه خودتان مراجعه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه اصولاً در سفر - به ويژه در ميان راه - آن آرامش لازم وجود ندارد؛ به ويژه آنكه در سفر با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار زياد و فرصت

اندك است. بنابراين با توجه به مشكلات زياد و عدم آرامش، دستور قصر نماز مسافر صادر شده است.

گفتني است اگرچه با نگاه ابتدايي به برخي از آيات چه بسا شكسته خواندن نماز به صورت تخييري بيان شده است.اما با دقت در تفسير آيه و تبيين آن ازسوي پيامبر و اهل بيت (ع) شكسته بودن نماز متعين و واجب دانسته شده است .

در روايتي چنين آمده است: «عَنْ زُرارة و محمد بن مسلم أنّهما قالا: قُلنا لابي جعفر(ع) ما تقولُ: في الصلوة في السفر كيف هي؟ و كم هي؟ فقال: ان الله عزوجل يقول: «و اذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة» فصارَ التقصير في السفر واجباً كوجوب التمام في الحضر. قالا: قُلنا له: قال الله عزّوجل: «و ليس عليكم جناح» و لم يقل: افعلوا فكيف اوجب ذلك؟ فقال: او ليس قال الله عزوجل في الصفا و المروة: «فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوَّف بهما» الا ترون انّ الطواف بهما واجب مفروض لانّ الله عزوجل ذكره في كتابه و صنعه نبيُّه و كذلك التقصير في السفر شي ء صنعه النبي(ص) و ذكر الله في كتابه؛ زراره و محمد بن مسلم (دو نفر از اصحاب امام صادق(ع)) مي گويند: به امام صادق(ع) عرض كرديم: درباره كيفيت و مقدار نماز در سفر چه مي فرماييد؟ فرمود: خداوند عزوجل فرموده است: «و هرگاه سفر كرديد، گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه نماييد». پس كوتاه كردن نماز در سفر واجب است؛ مانند تمام خواندن نماز در حضر (غير سفر). گفتند: ما به حضرت عرض كرديم: خداوند عزوجل فرموده است: «بر شما گناهي

نيست» و نفرموده است: «حتماً انجام بدهيد»؛ پس چگونه واجب شده است؟حضرت فرمود: آيا خداوند در آيه اي ديگر نفرموده است «كه براي سعي ميان صفا و مروه بر شما گناهي نيست»! در حاليكه سعي ميان صفا و مروه از واجبات حج و عمره است؟! هم چنين است شكسته شدن نماز در سفر چنان كه پيامبر اين گونه عمل مي كردند» (وسائل الشيعه، ج 5، ص 538.)

علاوه بر اين روايات فراوان ديگري داريم كه از تمام خواندن نماز در سفر [با شرايطش به شدت نهي نموده اند كه دو نمونه از آنها در زير بيان مي شود:

1. پيامبر(ص) فرمود: «من صلي في السفر اربعاً فأنا منه بري ؛ هر كس در سفر نمازهايش را چهار ركعتي بخواند، من در نزد خداوند از او بيزارم» (همان، ص 538 و 539.)

2. امام صادق(ع) مي فرمايد: «المتمم في السفر كالمقصر في الحضر؛ كسي كه در مسافرت نمازش را تمام بخواند، مانند كسي است كه در غير مسافرت، نمازش را شكسته بخواند» (مجمع البيان، ج 2-1، ص 274.)

در پايان گفتني است گر چه ممكن است سفر براي برخي هيچ زحمتي نداشته باشد ولي اسلام مصلحت نوعي را در جعل اين گونه احكام در نظر گرفته است و نيز وحدت رويه در انجام تكاليف را ايجاد نموده است .

براي آگاهي بيشتر ر.ك: سيد شرف الدين، النص والاجتهاد، شماره 72، ص 286.

فلسفه حجاب و پوشش در نماز چيست ؟

پرسش

فلسفه حجاب و پوشش در نماز چيست ؟

پاسخ

حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه هاي متعددي دارد؛ از جمله:

الف) اين خود نوعي تمرين مستمر و همه روزه براي حفظ حجاب مي باشد و يكي از عواملي است كه در پاس داشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري آن، نقش مهمي ايفا مي كند.

ب ) وجود پوششي يك پارچه براي تمام بدن و داشتن پوششي مخصوص براي نماز، توجه و حضور قلب انسان را بيشتر مي كند و از التفات ذهن به تجملات و چيزهاي رنگارنگ مي كاهد و ارزش نماز را صد چندان مي كند.

ج ) داشتن پوشش كامل در پيشگاه خداوند، نوعي ادب و احترام به ساحت قدس ربوبي است. ازاين رو براي مرد نيز در بر داشتن عبا و پوشاندن سر در نماز، مستحب است.

افزون بر آن، حكم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم تفاوت هايي دارد و با آن قابل مقايسه نيست؛ مثلاً پوشاندن روي پا در برابر نامحرم واجب است؛ ولي در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نيست.

آيا اين كه مثلا در احاديث داريم مسواك بزنيم قبل از نماز ثواب هفتاد برابر مي شود و موارد اين چنين از جهت كثرت اين گونه گفته اند يا واقعا اين چنين است ?

پرسش

آيا اين كه مثلا در احاديث داريم مسواك بزنيم قبل از نماز ثواب هفتاد برابر مي شود و موارد اين چنين از جهت كثرت اين گونه گفته اند يا واقعا اين چنين است ?

پاسخ

اگر چه عدد هفتاد و يا صد برخي اوقات جهت تكثير استعمال مي شود, ولي به نظر مي رسد در مواردي كه به عنوان ثواب اعمال وارد شده است, مانند عدد چهل، خصوصيتي در آن باشد. البته در همين موارد برخي از علما، اعداد را تكثيري دانسته اند.

گفتني است: بنا بر روايت «من بلغ» اگر كسي با استناد به روايتي به نيت به دست آوردن آن مقدار ثواب عملي را انجام دهد خداوند به دليل حسن ظن او آن مقدار ثواب را عنايت مي كند. اگر چه آن روايت از جهت سند از نظر برخي قابل اثبات نباشد.

علت اينكه ائمه جمعه هنگام ايراد خطبه هاي نماز جمعه سلاح به دست مي گيرند چيست ؟

پرسش

علت اينكه ائمه جمعه هنگام ايراد خطبه هاي نماز جمعه سلاح به دست مي گيرند چيست ؟

پاسخ

نماز جمعه امري عبادي - سياسي است و از جمله پايگاههاي رزم عليه دشمنان اسلام مي باشد و به دست گرفتن شمشير يا عصا يا اسلحه از سوي خطيب جمعه حكم استحباب را دارد ، (توضيح المسائل مراجع، ص 812).

اگر براي نماز همين عبارات محدود و زمان مشخص و ترتيب ويژه نبود، بهتر نبود؟ مثلاً هر كس با خداي خودش با زبان خودش و راحت بدون هيچ آداب محدود كننده اي نيايش مي كرد بيشتر قربت نصيبمان نمي شد؟

پرسش

اگر براي نماز همين عبارات محدود و زمان مشخص و ترتيب ويژه نبود، بهتر نبود؟ مثلاً هر كس با خداي خودش با زبان خودش و راحت بدون هيچ آداب محدود كننده اي نيايش مي كرد بيشتر قربت نصيبمان نمي شد؟

پاسخ

فلسفه نماز فقط شكرگزاري نيست و آثار مهم ديگري نيز دارد. افزون بر اين، شكر خداوند وقتي عملي خواهد شد كه آنچه او خواسته است انجام دهيم نه آنچه دلمان مي خواهد؛ چه اين كه روح عبادت عبوديت و بندگي است؛ يعني تسليم فرمان بودن. طبيعتاً بايد انضباط و مقرراتي باشد تا بنده را به آن امتحان كنند و روح بندگي را در او پرورش دهند.

در پاسخ اين پرسش كه «چرا نمي توان به جاي نماز و روزه هرگونه دلمان خواست خدا را شكر گزاري كنيم» بايد گفت:

1. عبادات تنها جنبه شكرگزاري ندارد و از فلسفه هاي ديگري نيز برخوردار است.

2. انسان بايد دقيقا جايگاه خود را در هستي، به ويژه در برابر خداوند، بازشناسد و متناسب با آن تصميم بگيرد و عمل كند؛ به عبارت ديگر، ابتدا بايد جهان بيني خود را درست كرد و موضع خويش را در برابر خداي هستي روشن ساخت. در اين جا، دو رويكرد وجود دارد:

الف) موضع اومانيستي

اين نگرش در سده هاي اخير در اروپا رونق گرفت و به ديگر نقاط جهان نيز سرايت كرد به گونه اي كه بسياري نادانسته و حتي بدون آشنايي با نام و مفهومش شديدا تحت تأثير آن قرار گرفته اند. بر اساس اين بينش، انسان به جاي خدا مي نشيند. هرگونه برنامه و دستورالعمل آسماني و خدايي را واپس مي زند و هرگونه بخواهد تصميم مي گيرد و عمل مي كند. طبق

اين بينش، اگر انسان بخواهد خداپرستي هم بكند، به دلخواه خود و آن سان كه مي پسندد عمل مي كند نه آن طور كه از ناحيه خداوند تعيين شده است؛ به عبارت ديگر، در نگرش اومانيستي انسان اصل است. اين روش چيزي جز حاكميت مطلق نفس اماره نيست و مسأله اي به نام تكليف و وظيفه از ناحيه موجودي قدسي و فرابشري به كلي كنار نهاده شده است.

ب ) موضع توحيدي

اين نگرش بر چند واقعيت مبتني است:

اول: مالك تمام هستي از جمله انسان خدا است(انا لله) و ما حتي مالك خويش نيز نيستيم.

دوم: تمام هستي به سوي خدا باز مي گردد.(وانا اليه راجعون)

سوم: كمال نهايي انسان در عبادت و پيروي از پروردگار است

چهارم: نخستين لازمه عبادت شناخت معبود و بازشناسي اين نكته است كه چگونه عبادتي شايسته مقام او است؛ و چون خداوند بهتر از هركس حقيقت خويش و چگونگي عبادت شايسته را مي شناسد، پس او بهتر مي تواند ما را به اين امر هدايت فرمايد. از همين رو، ما را به بهترين نوع عبادات رهنمون مي شود.

افزون بر اين، در نماز راز و رمز و اهدافي چند نهفته كه بعضي از آن ها عبارت است از:

1. ياد خدا

انسان موجودي فراموشكار است. بنابراين، هر چند ساعت يك بار، با خواندن نماز خداي سبحان را ياد كرده، متذكر وجود لايتناهاي او مي شود.

2. وقتي انسان متذكر خدا بود و خدا را مراقب خويش ديد، قهراً از انجام گناه و منكرات شرم مي كند. بنابر اين، يكي از اهداف نماز جلوگيري از فحشا و منكرات است: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر».

3. هدف ديگر

نماز عبوديت و خشوع و خضوع در پيشگاه مقام ربوبيت است. مؤدب ايستادن، ركوع كردن، جبين به خاك ساييدن، سجده و نشستن دو زانو و... همه نشانه هاي خضوع است. اين حق خداي سبحان است كه هر انساني موظف به اداي آن است. توجه داشته باشيد كه اين خشوع و خضوع به تدريج در روح و جان ما اثر گذاشته، انسان را در برابر ساير افراد متواضع مي كند. امام علي(ع) مي فرمايد: « ومن تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا ً ؛ خداي سبحان نماز را مقرر داشت تا پيشاني از روي تواضع به خاك ماليده شود.»(نهج البلاغه). حضرت فاطمه(س) نيز مي فرمايد: « جعل اللَّه الصلاة تنزيها لكم من الكبر ؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از كبر و منيّت پاك گرداند.»

4. راز ديگري كه در نماز نهفته، تشكيل جماعت ها است. ويل دورانت مي نويسد: بر هيچ انسان منصفي پوشيده نيست كه شركت مسلمان ها در نمازهاي جماعت روزانه چه اثر خوبي در وحدت و تشكّل آن ها دارد. با كمي دقت مي توان دريافت كه در سايه همين جماعت ها و جمعه ها انسجام و اتحاد در گروه هاي مختلف ايجاد مي شود و در سايه آن بركات و ارزش هايي وجود دارد، از كارهاي عمراني يك منطقه گرفته تا راه حل ساير مشكلات افراد و جامعه. آنچه ذكر شد، بيانگر اين حقيقت است كه يكي از اهداف نماز، پاك و منزه ساختن روح انسان از كبر و منيت است؛ همچنان كه نماز بازدارنده انسان از لغزش ها و گناهان به شمار مي آيد. نقش نماز در ساحت روح انسان، مانند نقش نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان است. اگر كسي ورزش را

براي مدت طولاني ترك كند، كم كم بدنش دچار نوعي سستي و كسالت مي شود و چه بسا سلامت خود را از دست مي دهد.

بنابراين، انسان بايد روزانه يا دست كم هفته اي چند ساعت به راهپيمايي و ورزش بپردازد تا به تدريج جسم را سلامت و شاداب سازد. روح انسان نيز چنين نيازي دارد. بايد هر روز اين نيايش و سرود مذهبي و اسلامي تكرار گردد تا به تدريج سلامت و شادابي روح انسان در سايه ياد حق احراز گردد.

5. براي اين كه در نماز، به ويژه در ركوع و سجود، حالت خشوع و خضوع فراموش نشود، شايسته است قبل از نماز با خود پيمان بنديم كه به غير خدا توجه نكنيم و نيز در حين نماز با مراقبت شديد نگذاريم ذهن ما به انحراف كشيده شود. به تدريج آثار مثبت و مفيد پايبندي بر اين نكته آشكار مي گردد. براي پايدار ماندن حالت خضوع در نماز رعايت نكات زير ضرورت دارد:

الف) نماز خواندن در محيط آرام و بي سر و صدا

ب) برطرف ساختن موانع؛ چنان كه نماز در برابر عكس، درِ باز، آتش و آيينه كراهت دارد.

ج ) در حال نشاط و اعتدال نماز خواندن. خواب آلودگي، گرسنگي زياد، محيط خيلي گرم يا خيلي سرد و... مانع از حضور دل خواهد شد.

از نگاه روان شناختي و جامعه شناسي نيز به تجربه ثابت شده است، حداقل نظم در زندگي فردي و التزام به قانون در رفتار اجتماعي موجب فرهنگ سازي هنجارها مي شود؛ از ناهنجاري ها مي كاهد و در بهره وري بهينه از فرصت ها براي رشد مادي و معنوي سودمند است. ناگفته نماند برپايي نماز با آداب خاص حداقل چيزي است كه

بايد فرد مسلمان رعايت كند؛ چنان كه رعايت قانون حداقل چيزي است كه يك شهروند انتظار مي رود. بي ترديد هر قدر انسان بتواند بيش تر با خداوند مناجات كند، بهره معنوي بيش تري مي برد و براي اين منظور وقت مشخص و حالت خاص مطرح نيست. هرگاه نشاطي داشت و با هر زباني مي تواند با خداي خويش نيايش كند و حتي از راه تفكر برترين عبادت ها را انجام دهد.

«الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار [خردمندان همانان كه خدا را [در همه احوال ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مي كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند [كه:] پروردگارا، اين ها را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.{M»1

پي نوشت :

1. آل عمران(3): 191.

چرا به نماز در اسلام اين قدر اهميت داده شده و بهترين عمل و راه رستگاري و ستون دين معرفي گرديده است، در حالي كه شايد به نظر برسد اعمال ديگري چون امر به معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا بيش تر در حفظ دين مؤثرند؟

پرسش

چرا به نماز در اسلام اين قدر اهميت داده شده و بهترين عمل و راه رستگاري و ستون دين معرفي گرديده است، در حالي كه شايد به نظر برسد اعمال ديگري چون امر به معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا بيش تر در حفظ دين مؤثرند؟

پاسخ

انسان در زندگي اين جهان با توجه به «عوامل غافل كننده» به تذكر و يادآوري نياز دارد. بايد وسيله اي او را در فاصله هاي مختلف زماني به مبدأ هستي توجه دهد، هدف آفرينش را به يادش آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بي خبري بازش دارد. اين وظيفه مهم به عهده نماز است 1؛ به عبارت ديگر، انسان موجودي دو بعدي است و خداوند هستي بخش او را مركب از جسم و روح آفريده است. همان گونه كه وي از ابتداي خلقت جسم و ماده خويش تا پايان زندگاني در اين دنيا به افاضه از ناحيه خالق خويش نياز دارد و بدون آن لحظه اي درنگ نخواهد كرد، در زندگاني روحاني نيز از هنگامي كه درك و شعورش كامل شد تا پايان زندگاني به فيض بخشي از سوي مبدأ پيدايش خويش نيازمند است تا قلبش نميرد و به زندگاني روحاني اش ادامه دهد؛ و اين مقصود جز از راه ارتباط با آفريدگار متعال حاصل نخواهد شد؛ و چنان كه خود فرمود و در آيات بسياري از قرآن بر آن تأكيد ورزيد: بهترين راه ارتباط با او نماز است. از اين رو، در نخستين دستورها به موسي(ع) آمده است « نماز را برپادار تا به ياد من باشي»{M2.

يكي از مفسران مي گويد: اين كه در اين آيه «ذكر» و ياد خدا را

مخصوص نماز كرده بدان سبب است كه نماز برترين عملي است كه فروتني و بندگي در آن نمودار مي شود؛ و به عبارتي در نماز «ياد خداوند» تجسم پيدا مي كند3.

در چندين آيه قرآن، مهم ترين مسأله پس از شناخت خداوند و ايمان به او برپا داشتن نماز شمرده شده است 4. امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: پس از شناخت خداوند هيچ عملي نيست كه با نماز برابري كند5. برخي از احاديث بر اين نكته تأكيد ورزيده اند كه نماز اساس و پايه اصلي دين و ايمان است؛ پايه اي مركزي كه در وسط خيمه قرار مي گيرد و اگر برداشته شود، خيمه فرو مي ريزد6.

برخي از اعمال چون امر به معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا آثار بسيار دارند و بر آن ها تأكيد فراوان شده است؛ اما اگر نيك بنگريم در مي يابيم همه آن ها بسان طناب ها يا چوبك هاي اطراف خيمه اند. البته براي برپا ماندن خيمه به همه اين طناب ها و چوبك ها نياز است؛ اما آنچه انگيزه كارهاي نيك را تقويت مي كند و كارهاي امر به معروف و جهاد و... جهت مي دهد ياد خدا است كه بهترين قالب آن نماز است.

قرآن كريم در دو سوره مؤمنون(آيات 1 تا 11) و معارج(آيات 22 تا 34) به ترتيب شش و هشت ويژگي انسان هاي شايسته را برشمرده و در آغاز و انجام آن ها نماز را مطرح فرموده است. از نماز شروع و به نماز ختم مي گردد. اين آغاز و پايان نشان مي دهد در ميان تمام اين اوصاف توجه به نماز برترين و مهمترين آن ها است؛ چرا كه نماز مهم ترين رابطه مخلوق با خالق و برترين مكتب تربيت است 7.

پي نوشت :

1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 13، ص 174.

2. سوره طه(20):14.

3. الميزان في تفسيرالقرآن، علامه طباطبايي، ج 16، ص 140.

4. بقره(2):3؛ نساء(4):162؛ توبه(9):18.

5. بحارالانوار، مجلسي، ج 82، ص 225.

6. همان، ص 218 و 223 و 227.

7. تفسير نمونه، ج 25، ص 30 و ج 14، ص 201. {M

چرا از خانم ها در مواردي نماز خواسته نشده، ولي در تمام موارد روزه طلب شده است؟

پرسش

چرا از خانم ها در مواردي نماز خواسته نشده، ولي در تمام موارد روزه طلب شده است؟

پاسخ

طبق رواياتي كه از ائمه اطهار(ع) گزارش شده، كيفيت عبادت خانم ها در مواردي خاصّ(عذرِ شرعي مثلِ ايام عادت) دچار تغيير مي شود؛ از جمله اين تغييرات، عدمِ وجوبِ قضاي نمازها و وجوبِ به جاي آوردن قضاي روزه است. البته بايد توجه داشت:

الف) برطرف شدن موقتي نماز، به معناي عدم جواز هر گونه عبادت ديگر نيست. زن ها مي توانند در آن چند روز مخصوص هنگام نماز وضو گرفته، بر سجاده نماز بنشينند و به گفتن اذكار و خواندن ادعيه بپردازند؛ حتي كراهت قرائت قرآن در اين ايام نيز به معناي كم تر بودن ثواب آن است. پس: عبادت تعطيل نمي شود، فقط دچار تغيير كمي و كيفي مي گردد.

ب) نماز، معراج مؤمن و عمود دين است؛ اما چه نمازي؟ آيا هر نمازي مي تواند اين قابليت را داشته باشد؟ واقعيت آن است كه انسان بايد به گونه اي كه رضايت خدا در آن است، با خدا رابطه برقرار كند؛ مثلاً همين نماز باعظمت و اثرساز را نمي توان از دو ركعت به سه ركعت تغيير داد؛ چون رابطه با خدا، رابطه اي دو طرفه است. تنظيم كيفيت و چگونگي ساختار رابطه به دست طرفين رابطه است و هر چه اين رابطه عاشقانه تر باشد، ميزان محوريت نظر و خواست معشوق بيش تر شده، عاشق سعي مي كند آن طور كه معشوق مي پسندد رابطه برقرار كند. پس به حكم «پسندم آنچه را جانان پسندد» خدا نماز دو ركعتي مي پسندد نه سه ركعتي. همچنين خداوند عبادت زن ها در موارد خاص را در قالب اذكار، ادعيه، نيايش و توسل مي پسندد نه در قالب

نماز.

بنابراين، ايجاد تغيير در ساختار عبادت زن ها نه به معناي پست و ناقابل دانستن آن ها است و نه به معناي عدم نيازشان به عبادت؛ تنها علت اين تغيير، حكمت و مصلحت بيني خدا است و دستورهاي او، به حكم مهربان بودنش، همگي، جلوه اي از رحمت و مهرباني او است.

پس از توجه به نكات ياد شده، براي درك علت عدم وجوب قضاي نماز و وجوب انجام قضاي روزه عنايت به روايت زير سودمند است:

حضرت امام صادق(ع) فرمود: روزه ماه مبارك رمضان در تمام سال يك ماه بيش تر نيست، اما نماز هر روز و شب به جاي آورده مي شود. چون جبران كردن آن همه نماز موجب سختي و آزار زن است، خداوند به جهت راحتي و رفع سختي قضاي نماز را نخواسته است؛ ولي روزه در سال يك ماه بيش تر نيست و زن نيز حداكثر ده روز از اين مدت را، به خاطر عادت، روزه نمي گيرد؛ بنابراين، در انجام قضاي روزه تصور سختي و مشقت راه ندارد. حتي اگر نياز باشد بيش ازده روز نيز جبران گردد، باز مشكلي در كار نخواهد بود.(1) پس سبب وجوب قضاي روزه آن ايام مخصوص، عدم دشواري آن و علت عدم وجوب قضاي نماز و سختي و دشواري آن است.

پي نوشت:

1. جهت آگاهي بيش تر ر.ك: علل الشرايع، ج 1، بابا224، حديث 2

چرا شيعيان بر مهر يا سنگ سجده مي كنند؟

پرسش

چرا شيعيان بر مهر يا سنگ سجده مي كنند؟

پاسخ

از نظر شيعه، سجده بايد بر زمين (خاك و سنگ) و چيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رويد باشد و سجده بر خاك از همه بهتر است. زيرا كه سجده تذلّل و خشوع در برابر پروردگار است و زماني كه نمازگزار، پيشاني را كه اشرف اعضاي بدن است بر خاك مي مالد، عبوديت و تذلل خويش را به نهايت مي رساند.از نظر شيعه رسول گرامي اسلام(ص) و مسلمانان صدر اسلام نيز بر خاك يا سنگ يا حصير سجده مي كردند؛ زيرا در كف مساجد و منازل سنگ ريزه و خاك بود و حداقل مفروش به حصير بود و گاهي قطعه اي پوست گوسفندي براي نشستن خود يا ميهمان پهن مي كردند نيازي به گذاشتن چيزي نبود بلكه بر همان خاك و شن و يا حصير كف مسجد و اتاق سجده مي كردند. ولي امروزه كه تقريباً همه منازل و مساجد مفروش به فرشهاي نخي و پشمي مي باشد و از طرفي هميشه به خاك دسترسي نيست و همراه بودن آن مشكلاتي دارد، شيعيان قطعه اي از خاك پاك را به صورت مهر به همراه برمي دارند تا هم بر خاك سجده كرده باشند و هم از طهارت محل سجده از شرايط صحت نماز است اطمينان داشته باشند/

شيعه براي اثبات نظر خود به روايات زيادي از ائمه اهل بيت: استدلال كرده است و معتقد است كه رسول خدا(ص) و صحابه نيز بر ارض «سنگ و خاك» سجده مي كردند و به برخي از رواياتي كه در منابع اهل سنت آمده است نيز، به عنوان مؤيد همين مطلب، استناد نموده است زيرا در اين روايات كيفيّت سجده پيامبر و ياران

او بيان شده است و آن حضرت از سجده كردن بر لباس و گوشه عمامه و ... منع كرده است/

در اين جا به چند روايت اشاره مي شود:

1- احمدبن حنبل در مسند خود روايت كند كه:

"عَنْ جابِربْنِ عَبْدِاللَّهِ اْلاَنْصاري قالَ: كُنْتُ اَصَلّي مَعَ النَّبيِّ(ص) فَاخِذُ قَبْضًَْ مِنْ الْحِصي، فَاَجْعَلُها في كَفّي ثُمَّ اُحَوِّلُها اِليَ الْكَفِّ اْلاُخْري حَتَّي تَبْرُدَ ثُمَّ اضَعُها لِجِبيني، حَتَّي اَسْجُدَ عَلَيْها مِنْ شَدِّْ الْحَرِّ"{1}

«جابربن عبداله انصاري گويد: من با رسول خدا(ص) نماز ظهر را مي خواندم از شدت گرما مشتي از سنگ ريزه بر مي داشتم و در مشت خود نگه مي داشتم و سپس آن را به مشت ديگرم منتقل مي كردم تا سنگ ريزه ها سرد شود و سپس آن را در جلو خود قرار مي دادم تا بر آن سجده كنم.»

و روشن است كه اگر سجده بر غير زمين جايز بود، صحابه رسول خدا(ص) بر لباسهايشان سجده مي كردند و اين زحمات را براي سرد كردن سنگ ريزه ها متحمل نمي شدند/

2- "رُوِيَ اَنَّ النَّبيَ(ص) كانَ اِذا سَجَدَ رَفَعَ العِمامََْ عَنْ جِبْهَتِهِ"{2}

«روايت شده است كه پيامبر(ص) هرگاه سجده مي كرد عمامه را از پيشانيش بالا مي زد.»

(س) عَنْ اِبْنَ عَبَّاس: "كانَ رَسوُلُ اللَّهِ(ص) يُصَلّي عَلَي الْخُمرِْ""{3}

همچنين از انس بن مالك، عايشه، ام سلمه، ميمونه، ام سليم و عبدالله بن عمر نقل شده است كه همه آن ها گفته اند رسول خدا بر .... نماز مي خواند/

اينك كه با نظريه شيعه در اين مسأله آشنا شديد مناسب است به دو نكته ديگر نيز توجه داشته باشيم/

گرچه مذاهب اهل سنت سجده بر فرش و ... را جايز مي دانند ولي به اتفاق همه مذاهب اسلامي سجده كردن بر خاك و سنگ جايز است و مي توان گفت كه اختلاف شيعه و

سني در مورد محل سجده اين است كه اهل سنت توسعه بيشتري قايل هستند/

نكته دوم اين كه همه مسلمانان معتقد و متفق اند كه سجده فقط خضوع و خشوع براي پروردگار جهان است سجده بر مهر و سنگ پرستش مهر و سنگ نيست همچنان كه سجده بر فرش و سجاده پرستش فرش و سجاده نيست بلكه نمازگزار براي خدا بر مهر و سنگ يا فرش سجده مي كند و فرق است بين سجده بر خاك و فرش و سجده براي خاك و فرش و ///

[1].- مسند احمد، ج 2، ص (ع)2(س)

[2].- الطبقات الكبري، ج 1، ص 151

[3].- مسند احمد، ج 1، ص 9(ص)2

موضوع: شب قدر

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مى خوانند؟

پرسش

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مى خوانند؟

پاسخ

در عهد جاهليّت(زمان قبل از اسلام) مردم از نادانى براى ستارگان الوهيت و مقام خدايى قائل بودند و آفتاب و ماه را سجده مى كردند و چنين اتّفاقاتى مانند خسوف و كسوف را دليل خشم خدايان دانسته و در مقابل چنين اتّفاقات غير مترقّبه در مقابل ماه و خورشيد به زمين مى افتادند و سجده مى كردند.

اسلام براى اينكه به همگان بفهماند كه سجده فقط مخصوص خداست، مقرر فرمود در چنين مواقعى هم كه اتّفاقات آسمانى پيش مى آيد، مردم بايد براى خدا سجده كنند و متوجّه باشند كه اين مواقع نيز مانند ساير مواقع اختصاص به خدا دارد و اين امور مانند ساير امور در دست خدا است و خورشيد و ماه و قوانينى كه در مورد آنها در جريان است، بتمامى مخلوق خدا مى باشند. البته اين يكى از فلسفه هاى احتمالى نماز آيات است; ممكن است فلسفه هاى ديگرى نيز وجود داشته باشد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

فلسفة خواندن نماز ميّت چيست

پرسش

فلسفة خواندن نماز ميّت چيست

پاسخ

خواندن نماز ميّت دلايلي دارد كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم

1. اطاعت امر خداوند: براي اجراي امر پروردگار، نماز ميّت مي خوانند; از اين رو، مراجع بزرگوار مي فرمايند: "نماز خواندن بر ميّت مسلمان اگر چه بچه باشد، و شش سال او تمام شده باشد، واجب است "( توضيح المسائل مراجع ج 1، ص 352، دفتر انتشارات اسلامي )

2. خواندن نماز ميت در واقع احترامي به ميت است كه براي وداع با او، انجام مي شود; به همين خاطر، براي هر مرده اي مانند كافر، منافق مشرك و... نماز ميت نمي خوانند; بلكه براي ميت مؤمن و مسلمان نماز خوانده مي شود.( همان ص 352. )

يكي از دلايلي كه فقط براي مسلمان نماز ميت مي خوانند، احترامي است كه آن مسلمان نزد خدا و بندگان او دارد.

3. نمازگزاران در نماز ميت در واقع از خداوند آمرزش گناهان ميت را طلب مي كنند، و شهادت مي دهند كه او انسان خوبي است از اين رو، وقتي به كلماتي كه در نماز ميت است توجه مي كنيم اين مطالب را مي بينيم و مي شنويم

امام رضا7 در اين باره مي فرمايد: "نماز ميت ]در واقع دعا، تسبيح و استغفار براي او است "( مستدرك الوسائل محدث نوري ج 2، ص 259، مؤسسه آل البيت . )

براي آگاهي بيشتر در اين باره مي توانيد به توضيح المسائل مرجع تقليد خود مراجعه كنيد.

چرا نماز را ستون دين ناميده اند؟

پرسش

چرا نماز را ستون دين ناميده اند؟

پاسخ

در روايات فراواني كه از امامان معصوم رسيده نماز به عنوان ستون دين معرفي شده است رسول خدا6 در اين باره مي فرمايد: همانا نماز ستون دين است و نخستين عملي كه در قيامت مورد توجه قرار مي گيرد، نماز است اگر انسان آن را درست انجام داده باشد و قبول گردد، بقيه اعمال نيز توجه مي شود، ولي اگر نماز صحيح انجام نشود، به بقية اعمال نيز توجه نمي شود(ميزان الحكمه محمّد محمدي ري شهري ج 5، ص 374.).

علي نيز در آخرين وصيت خود فرمود: "الله الله في الصلاة فانها عمود دينكم خدا را خدا را در نظر آوريد، در مورد نماز، زيرا نماز ستون دين شما است "

اگر دين را به خيمه اي تشبيه كنيم نماز، ستون آن خواهد بود; همان گونه كه بر پا بودن خيمه به ستون است بدون نماز نيز نمي توان كسي را مؤمن ناميد. از آيات قرآن استفاده مي شود، در همة اديان عبادتي به نام نماز وجود داشته است حضرت عيسي در اين باره فرمود: "و اوصاني بالصلاة (مريم 31) خداوند همواره مرا به نماز وصيت كرده " هم چنين حضرت لقمان به پسرش اين چنين وصيت مي كند: "يَ_َبُنَي َّ أَقِم ِ الصَّلَوَة َ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف ِ وَانْه َ عَن ِ الْمُنكَر;(لقمان 17) پسرم نماز به پادار و امر به معروف و نهي از منكر كن "

علت اين كه نماز، به عنوان ستون دين معرفي شده به خاطر نقش فراواني است كه در تكامل و سعادت فرد دارد و ترك آن مهم ترين عامل ركورد و بدبختي فرد خواهد

بود.

در آيات قرآن فوايد فراواني براي نماز بيان شده است مانند: "إِن َّ الصَّلَوَة َ تَنْهَي َ عَن ِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَر;(عنكبوت 45) همانا نماز نهي مي كند انسان را از هر كار زشت و ناشايسته "

از آن جا كه نماز مهم ترين وسيلة تقرب انسان به خدا و رسيدن به كمالات اخلاقي است به همين علت مؤثرترين عامل بازدارنده از زشتي ها است

آيه ديگر مي فرمايد: "وَ أَقِم ِ الصَّلَوَة َ لِذِكْرِي َّ ;(طه 14) نماز به پادار، تا به ياد من باشي "

ترديدي نيست كه مهم ترين عامل گناه غفلت از خداست اگر انسان يه ياد خدا باشد، مرتكب گناه نمي شود و شيطان هنگام غفلت بر انسان مسلط مي شود و او را به گناه وادار مي كند: "وَ مَن يَعْش ُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَ_َن ِ نُقَيِّض ْ لَه ُو شَيْطَ_َنًا فَهُوَ لَه ُو قَرِين ٌ ;(زخرف 36) هر كس از ياد خدا غافل شود، شيطاني بر او مسلط مي شود و همواره با او قرين و هم نشين خواهد بود."

مهم ترين فايده نماز ياد خدا است شيطان با ياد خدا از انسان دور مي شود، در نتيجه انسان به گناه آلوده نمي گردد. قرآن مجيد براي رسيدن انسان به كمال و دست يابي وي به مبدأ كمال به دو چيز سفارش فرموده است 1. نماز 2. صبر و انسان را به كمك گرفتن از آن ها فرمان داده است "وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوَة (بقره 45) از صبر و نماز كمك بگيريد." اهميت نماز به خوبي از اين آيات استفاده مي شود و روش مي گردد كه چرا امامان معصوم نماز را به عنوان ستون دين معرفي كرده اند.

1 – چرا بعضي از روحانيون موقع نماز يا درمواقع ديگر عمامه را زير گردنشان مي كنند ؟

اشاره

2 – آيا عمل فوق

واجب است يا مستحب چرا؟

3 – آيا امر فوق سند روايي خاص دارد يا خيرچرا ؟

پرسش

1 – چرا بعضي از روحانيون موقع نماز يا درمواقع ديگر عمامه را زير گردنشان مي كنند ؟

2 – آيا عمل فوق واجب است يا مستحب چرا؟

3 – آيا امر فوق سند روايي خاص دارد يا خيرچرا ؟

پاسخ

نماز يا هر عبادت ديگري داراي 3 جزء : 1- اركان 2- احكام 3- آداب است. اركان ايجاد يا عدم ايجاد عمل را مشخص مي كند . احكام شكل و چگونگي آنرا معلوم مي كند و آداب موجب آرايش و تزيين عمل مي شود . در « آداب» تأ سي بر آداب اولياء الهي كه در روايات داده شده است داراي فضيلت است . از جمله « آداب» مورد توجه در امام جماعت موضوعي است كه مورد سئوال شما مي باشدو بايد توجه داشت كه آداب ضروري عمل را اجرو قيمت بيشتري مي دهند . با اين توضيح تجربي متوجه گر ديده ايد كه عمل مورد اشارة شما كه تحت ا لحنك نام دارد بر امام جماعت واجب نيست . تحت الحنك در برخي از اخبار ار آداب الصلوهً اوليا ء دين سند دارد .

1-چرا خداوند فرمود كه مسافر بايد نمازش را شكسته بخواند ؟

اشاره

2-چگونه مي توانيم عامل واقعي آيات قرآن باشيم ؟

پرسش

1-چرا خداوند فرمود كه مسافر بايد نمازش را شكسته بخواند ؟

2-چگونه مي توانيم عامل واقعي آيات قرآن باشيم ؟

پاسخ

مطالعه ي متون اسلامي , قرآن و احاديث پيامبر و ائمه و گفتگوهاي اصحاب و ياران آن ها نشان ميدهد , كه همواره از فلسفه ي احكام در ميان آن ها رايج بوده است وبايد چنين باشد . زيرا روش قرآن را يك روش استدلالي و منطقي آزاد مي ديدند و به خود حق مي دادند در مباحث مربوط به احكام نيز اين روش را استفاده كرده و سوال از فلسفه ي حكم كنند . اصولا اسلام , خدا را چنين معرفي مي كند , وجودي است بي نهايت از نظر علم و قدرت , و بي نياز از همه چيز و همه كس و همه ي كا ر او روي حكمت خاصي است , چه بدانيم و چه ندانيم .

پيامبر را براي تعليم و تربيت و دعوت به سوي حق و عدالت فرستاد است . چنين معرفي از خداوند ما را به سوال از فلسفه احكام و اسراري كه طبعا در زندگي و سعادت و سرنوشت ما تاكيد بسزايي دارد , تشويق مي كند . اين از يك سوء و از سوي ديگر ما مي دانيم معلومات ما هر قدر با گذشت زمان پيش برود باز هم محدود است . ما همه چيز را نمي دانيم , اگر مي دانستيم قافله ي علم و دانش بشر , فورا متوقف مي گرديد , و به پايان راه مي رسيد و اين ناداني هاي ماست كه دانشمندان بشر را به تلاش و تكاپوي دائمي براي يافتن

نا يافته ها وكشف مجهولات وا مي دارد و بلكه آن چه مي دانيم قطره اي در برابر درياست . ما تنها به اندازه ي اطلاعات و به ميزان معلومات بشري در هر عصر و زمان مي توانيم فلسفه و اسرار احكام الهي را دريابيم , اما نه همه ي آنها را و اصلا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم و مفهوم اين سخن اين است كه هرگز نمي توانيم اطلاعات از اين دستورات و احكام را مشروط به درك فهم فلسفه ي آنها كنيم . زيرا ؛ در اين صورت دانش خود را در سرحد دانش پرودگار آورده ايم و اين با هيچ منطقي سازگار نيست .

و اما در پاسخ سوال مطرح شده بايد گفت :

اولا : يكي از مداركي كه بدان استدلال بر شكسته خواندن نماز در مسافرت شده , آيه ي 101 سوره ي مباركه ي نساء است كه خداوند در اين آيه مي فرمايد :{ و اذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصرو ا من الصلوه }يعني : و هر گاه سفر كنيد گناهي بر شما نيست كه نما ز را كوتاه كنيد ( در مورد اين آيه بحث هاي فقهي صورت گرفته كه جهت اطلاع مي توانيد به كتاب هاي الفقه عل المذاهب الخمسه , ص 242 » فقه القرآن راوندي, ج 1 , ص 274 , مراجعه كنيد .

ثانيا : از مفسران حقيقي قرآن كريم ( پيامبر اكرم و اهل بيتش) روايات زيادي نقل شده كه تخفيف در نمازهاي مسافر از هديه

هاي خداوند است كه نبايد رد شود كه نمونه اي از آنها در زير بيان مي شود و علاوه بر آنها روايات فراوان ديگري هم داريم كه از تمام خواندن نماز مسافر در سفر با شرايطش به شدت نهي نموده اند . از آن جمله است فرمايش رسول خدا كه فرمود :{ من صلي في السفر اربعا فانا منه بري }يعني :« هر كس در سفر نمازهايش راچهار ركعتي بخواند در نزد خداوند از او بيزارم . »

در ارتباط با اين موضوع بحث بسيارتحقيقي , تحليلي جالب و جامعي در كتاب شريف ( النص و الاجتهاد ) نوشته ي مرحوم سيد شريف الدين آمده است .

هما ن طو ر كه ميدانيم در قرآن كريم هر كجا از مؤمنين نا م برده شده و كساني كه ايمان آورده اند مورد خطاب قرار گرفته اند , پس از آن , عبارت { و عملوا الصالحات )} آورده شده است . { ان الذين امنوا و عملوا الصالحات } بدون شك اين نكته نشان دهنده ي موضوع مهم الگوي عمل قرار دادن قرآن و آموخته هاي آن در تمامي مسائل زندگي است . قرآني كه ادا كردن حق آن تنها با تلاوت كردن و دور كردن آن نمي باشد . اصل تفكر و تدبر در آيات قرآن است كه اين مي تواند خود زمينه ي عمل باشد به طوري كه در روايات آمده است كه « ساعتي تفكر يك مسلمان ارزشمند تر و برتر از سال ها عبادت شمرده شده است .» حال سوال اين جاست چطور عمل كنيم؟ و چگونه قرآن را در زندگي پياده نماييم

؟ موضوع مهم و برجسته اي كه قرآن همواره به آن اشاره فرمودند است , مكارم الاخلاق و پياده كردن آن روابط اجتماعي است , چرا كه اخلاق يكي ازمباحث كهن و مهم علوم اسلامي و انساني است . زندگي شرافتمندانه و اركان خوشبختي بشر به اخلاق بستگي دارد ملتي كه از كمالات اخلاقي بهره مند نباشد مهم ترين سعادت خويش را از دست داده , محكوم است.

به نظر مكاتب اخلاقي تنها وسيله اي كه مي توان به ياري آن صفات دروني را تعديل و اصلاح كرد و ملكات نيكو را از آلودگي و رذايل نفساني پاك كرد تا نور و صفا در آن تجلي يابد در كتاب هاي اخلاقي نيز يكي از راه هاي تهذيب نفس همين تكرار عمل صالح و مكرر و پيوسته انجام دادن كارهاي شايسته عنوان كرد پس اعمال صالح و به خصوص چگونه برخورد كردن با اطرافيان يعني پدر و مادر همسر و فرزند , دوستان و اقوام و خويشان را از قرآن ياد بگيريم و به آنها عمل نماييم . و اين ياد گيري نياز به آگاهي دارد , يعني پيرامون اين مطلب جستجو كنيم كه اسلام يعني قرآن و روايات از ما چه مي خواهد؟ براي اين كار مي توان به كتب مكارم اخلاق از جمله اخلاق ناصري از مرحوم شبر و كتابهاي اخلاقي تربيتي و روان شناسي ديگر همچنين كتب خود سازي از جمله : خود سازي از خانم فريده مصطفوي و ديگر منابع ارزشمند اسلامي مراجع كرد . اما همان طور كه اشاره شد غير از تفاسير قرآني بايد به سراغ كتب روايي نيز برويم زيرا

قرآن كليات است و تنها كلياتي مانند نماز و روزه و .... نمي تواند انسان سازي كند از طرف ديگر قرآن اجمالي از دستورات خداوند است . توضيحات , تفسيرات و جزئيات آن در روايات آمده است . پس همان طور كه گفته شد بايد به كتب اخلاقي , روايي و تفاسير مراجعه كرده و به وظايف خود در برابر خداوند آگاه شوي به شر طي كه به گفته ي خود قرآن { امنوا ببعض و تكفرو ا ببعض} نباشيم . اين گونه نباشد كه به طور مثال چون اكثر افراد خمس نمي دهند و يادسته اي به ولايت فقيه معتقد نيستند ما نيز پيرو آنها نباشيم :بلكه بايد بدانيم اكثريت دليل بر حقانيت نيست . حق آن چيزي است كه قرآن مي گويد : پس تمامي دستورات آن در همه ابعاد زندگي حتي درجزئي ترين اعمال و رفتار ما نيز دستور دارد ما بايد تمامي آنها را اجرا كنيم . چه آنهايي كه به نفع ماست و چه دستوراتي كه برخلاف ميل ماست وكه ظاهرا بنابه عقل ناچيز ما متضرر به ماست .

1-طبق روايات درهنگام سجده 9 تا ازاعضاي بدن بايد روي زمين باشد، دليل آن را توضيح دهيد ؟

پرسش

1-طبق روايات درهنگام سجده 9 تا ازاعضاي بدن بايد روي زمين باشد، دليل آن را توضيح دهيد ؟

پاسخ

ج 1 - شخصي از علي (ع) سؤال كرد كه علت دو سجده چيست ؟

حضرت فرمود: پيام رفتن به سجده اول اين است، كه من از خاك بودم وپيام سربرداشتن از سجده اول آن است كه پروردگار مرا ازخاك آفريده، وپيام رفتن به سجده دوم آن است كه مرا دوباره به اين خاك برمي گرداني و پيام سربرداشتن از سجده دوم آن است كه بار ديگر مرا از همين خاك مبعوث خواهي كرد.

«علل الشرايع ،ج 2 ،ص 14 _ 28 _ 36 ،باب 10 _ 30 _ 21 »

پيامبراكرم(صلي الله عليه واله ) فرمود : سجده هايتان را طولاني كنيد؛ زيرا عملي سخت تر وناگوارتراز اين نيست كه شيطان فرزند آدم را درحال سجده مشاهده نمايد به جهت آن كه خودش به سجده امر شد و مخالفت كرد واين انسان به سجده امر شده است واطاعت خداوند را مي نمايد وبه خداوند نزديك مي شود.

سجده نه گانه، كاملترين سجده خضوع وتذلل دربرابرخداوند عزوجل است.

«علل الشرايع، ج 2 ،ص 36،باب 29 »

نمازگزار بايد درهرركعت ازنمازهاي واجب و مستحب بعد ازركوع دوسجده كند وسجده آن است كه پيشاني وكف دو دست وسر دوزانو و سر دو انگشت بزرگ پا را به زمين بگذارد ومستحب است بيني وشكم را به زمين بچسباند ،شكم مخصوص خانمها مي باشد كه مستحب است.

«توضيح المسائل ،ص 175 ،مسئله 1065»

«مستحبات سجده ،ص 182 ،مسئله 3 _ 13»

2 –{الحمد لله رب العالمين} بعد از سوره فاتحه در نماز براي چيست ؟

پرسش

2 –{الحمد لله رب العالمين} بعد از سوره فاتحه در نماز براي چيست ؟

پاسخ

ج2- مستحب است در حال جماعت بعد از تمام شدن حمد امام جماعت، ماموم الحمد لله رب العالمين بگويد ،يا بعد حمد كه خودش نماز فرادي مي خواند وقتي سوره حمد تمام شد بگويد{ الحمد لله رب العالمين} در هردوصورت مستحب است و و اين عمل براي ثواب بيشتر مي باشد.

«توضيح المسائل ،ص 165 ،مسئله 837 »

علت ساختن مساجد به سوي قبله چيست ؟

پرسش

علت ساختن مساجد به سوي قبله چيست ؟

پاسخ

بلي، يكي از جنبه هاي ساختن مسجد به سمت كعبه، وحدت و هم ساني همه مسلمانان است. از جنبه هاي مسلم ديگر، اطاعت دستور خدا و توجه مسلمين به قديمي ترين بناي توحيدي و يادآوري خاطرات همه اديان توحيدي گذشته مي باشد.

چرا پيامبر اكرم تعداد ركعات نمازهاي ظهر و عصر و عشا را اضافه كردند؟

پرسش

چرا پيامبر اكرم تعداد ركعات نمازهاي ظهر و عصر و عشا را اضافه كردند؟

پاسخ

از ديدگاه قرآن و اسلام، براي شريعت دو محور وجود دارد كه البته در طول يكديگرند: يكي خدا و ديگري رسول او. در آيات قرآن نيز ما هم به اطاعت خداوند خوانده شده ايم و هم به اطاعت رسول: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول نه اطاعت خدا بدون اطاعت پيامبر ميسر است و نه اطاعت پيامبر غير از اطاعت خدا است.

در مجموعه برنامه هاي علمي دين نيز اين دو اصل به شكل تفكيك ناپذيري متجلي است. نماز هم مشتمل بر تكبير و حمد و سپاس خداوند است و هم مشتمل بر شهادت بر رسالت و درود بر رسول(ص).

ركعات نماز نيز (نمازهاي چهار ركعتي) بر دو بخش است: به فرض الله و فرض الرسول. قسمتي را مستقيما خدا واجب فرموده و قسمتي از آن را پيامبر(ص) (كه البته با اذن الهي و بر وحي او).

فلسفه اين كه در نماز جمعه ابتدا خطبه ها خوانده مي شود ولي در نماز عيد برعكس چيست ؟

پرسش

فلسفه اين كه در نماز جمعه ابتدا خطبه ها خوانده مي شود ولي در نماز عيد برعكس چيست ؟

پاسخ

در برخي از متون اسلامي حضرت ثامن الائمه(ع) چنين در جواب اين سؤال فرموده است: «به خاطر اين كه نماز جمعه هميشگي است و اگر دو خطبه بعد از نماز قرار مي گرفت مردم رغبتي به گوش دادن آن نمي كردند و متفرق مي شدند. ازاين رو اين دو خطبه قبل از نماز قرار گرفت تا مردم به استماع خطبه مقيد گردند؛ ولي نماز عيد در سال دو بار اقامه مي شود (عيد فطر و عيد قربان) و جمعيتي كه در آن جمع مي شوند بيشتر از نماز جمعه است و اگر عده اي هم متفرق شوند باز هم تعداد زيادي بر جاي مي مانند و چون دوبار در سال بيشتر نيست مردم تحمل خواهند كرد».

(علل الشرايع و عيون اخبار الرضا)

دليل سجده بر مهر در نماز چيست ؟

پرسش

دليل سجده بر مهر در نماز چيست ؟

پاسخ

علت استفاده از مهر اين است كه:

اولاً: بنا بر روايات بسياري - كه شيعه و سني نقل نموده اند - پيامبر(ص) بر خاك سجده مي كردند و مي فرمودند «جعلت لي الارض مسجدا و طهورا؛ خداوند متعال زمين را براي من محل سجده و موجب طهارت (تيمم) قرار داد» و در تابستان كه بر اثر هواي عربستان خاك كف مسجدالنبي(ص) بسيار گرم و سوزان مي شد، بر حصير سجده مي كردند و واضح است كه فرش، جزو زمين محسوب نمي شود اما قطعه اي از خاك به شكل مهر، بهترين مصداق سجده بر زمين است.

ثانيا: عبادت توقيفي است و در اجزا و شرايط آن بايد براساس قول و فعل شارع عمل كرد؛ چنان كه خود پيامبر(ص) نيز فرموده اند: «صلّوا كما رأيتموني اصلي؛ آن سان كه مي بينيد من نماز مي خوانم، شما نيز نماز بخوانيد». بنابراين از نظر فقهي بر غير آنچه كه پيامبر(ص) بر آن سجده كرده اند، سجده جايز نيست.

ثالثا: اساس سجده بريدن از دنيا و متعلقات آن و خضوع و خشوع كامل در پيشگاه خدا است و در روايت است كه انسان به خوردني ها و پوشيدني هاي خود تعلق بسيار دارد. پس بر اين گونه امور سجده روا نيست و جبهه (پيشاني) برخاك ساييدن بيشترين كرنش و تواضع و دوري جستن از تعنيّات و تعلقات را در پي دارد.

رابعا: مهر نزد شيعه موضوعيت ندارد؛ بلكه ملاك همان سجده بر خاك و سنگ و چوب است و مهر وسيله اي است كه سجده بر خاك را در هر جا و هر مكان سهل و آسان مي سازد. گرچه سجده كردن بر تربت امام حسين(ع) ثواب بسيار زياد دارد،

با وجود اين، تربت امام حسين(ع) نيز خاك و جزو زمين است.

خامسا: عالمان برجسته و عارفان اهل سنت نيز سجده بر خاك را تأكيد كرده اند؛ هم چنان كه امام محمد غزالي در كتاب «احياء العلوم» بر اين مسأله انگشت نهاده است. بنابراين مخالفت برخي از اهل سنت با اين مسأله، از روي ناآگاهي و تعصبات جاهلانه است و از نظر منابع فقهي و عالمان برجسته اهل سنت نيز سجده بر خاك افضل است و اگر اشكالي هست در اين است كه چرا برخلاف سنت پيامبر(ص) اهل سنت بر هر چيزي حتي فرش و... سجده مي كنند.

اگر در بين نماز چيزي كه بر آن سجده مي كند گم شود و چيزي كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد بايد نماز را بشكند و اگر وقت تنگ است بايد به لباسش اگر از پنبه يا كتان است سجده كند و اگر از چيز ديگري است بر همان چيز و اگر آن هم ممكن نيست بر پشت دست و اگر آن هم نمي شود به چيز معدني مانند انگشتر عقيق سجده نمايد(توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 554)

چرا در لباس نمازگزار اگر يك دكمه يا نخ غصبي باشد نمازش باطل است ؟

پرسش

چرا در لباس نمازگزار اگر يك دكمه يا نخ غصبي باشد نمازش باطل است ؟

پاسخ

دانشجوي گرامي خواهر طاهره حسن پور

سلام عليكم

سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

ج س 1 - نمازخواندن در لباس و يا مكان غصبي موجب بطلان نماز است - حتي اگر دكمه اي از لباس غصبي باشد - اين موضوع داراي دليل در آيات و روايات است.

در قرآن مجيد آمده است: «انما يتقبل اللّه من المتقين؛ همانا خداوند عمل را از افراد با تقوا مي پذيرد» ، (مائده، آيه 27).

در وصاياي علي(ع) به كميل آمده: «اي كميل نگاه كن كه در چه چيزي و بر روي چه مكاني نماز مي خواني كه اگر آنها از راه حلال نباشد قبول در كار نيست» ، (وسائل الشيعه، ج 5، ص 119).

چرا بايد نماز را به عربي بخوانيم ؟

پرسش

چرا بايد نماز را به عربي بخوانيم ؟

پاسخ

عربي، زبان بين الملل اسلامي است و اصولاً پيروان يك مذهب، حتما نياز به يك زبان مشترك دارند. قرآن، روايات، مناجات و ادعيه مأثوره به اين زبان مي باشد. زباني كه از شيريني و فصاحت و بلاغت بي نظيري برخوردار است تا جايي كه برخي از مفسران قائلند قرآن كريم قابل ترجمه كامل به هيچ زباني نيست و در ترجمه ها نكات ظريف و دقيق ادبي و بلاغتي آن قابل انعكاس نمي باشد.

ثانيا؛ نماز نماد وحدت مسلمانان است و اگر هر گروهي آن را به زباني و لهجه اي مي خواندند، آن جهت اتحاد و هم شكلي از بين مي رفت.

ثالثا؛ يادگيري معناي سوره حمد و اذكار واجب نماز، كاري دشوار و غير ممكن نيست.

چرا نماز مسافر بايستي شكسته باشد؟ در شماره 16 پرسمان دليلي آورده شده ولي دليل منطقي نيست و نمي توان با عقل پذيرفت لطفا دليلي فلسفي و قانع كننده ارائه نماييد.

پرسش

چرا نماز مسافر بايستي شكسته باشد؟ در شماره 16 پرسمان دليلي آورده شده ولي دليل منطقي نيست و نمي توان با عقل پذيرفت لطفا دليلي فلسفي و قانع كننده ارائه نماييد.

پاسخ

با اهداء سلام و سپاس از مطالعه دقيق پرسمان و تقدير از روحيه حق جو و كنكاش گري شما ، نكات ذيل را در پاسخ به پرسش شما يادآوري مي كنيم:

1. خداي متعال جهان هستي را براي تكامل (قهري يا اختياري) آفريد و اين مقتضاي حكمت الهي است. براي رسيدن به كمال در تكامل اختياري، نياز به شناخت، ميل و گرايش و وسايل سير و سلوك و علاوه بر همه اينها نياز به يك برنامه شايسته است.

2. نماز، روزه و تمام احكام شرعي جزئي از برنامه سير و سلوك هستند. (شريعت) كه در كنار اخلاق و مبتني بر اعتقادات صحيح، هم افق فكري انسان را روشن مي كند و هم تسهيلات لازم را در اختيار سالك قرار مي دهند و هم موانع را از پيش روي او بر مي دارند.

3. در يك برنامه خوب، ظرفيت افرد مختلف رعايت مي شود. اوضاع و احوال كلي ، يك مقتضياتي دارد اما شرايط خاص نيز استثنائاتي را ميطلبد. علاوه بر اينكه شرايط روحي سالك را بايد در نظر گرفت و گاهي با سيستم تنبيه و گاهي با سيستم تشويق به رهپويي در صراط مستقيم هدايت نمود.

4. چون خداي متعال ما را آفريد بهتر از هر كس به ساختار روحي و جسمي و صلاح و فساد ما آشناست و چون حكيم است و مهربان ، از هر آنچه كه در كمال ما و دوري از فساد و انحطاط

ما دخيل است ، دريغ نورزيده ما را به آن رهنمون مي شود.

5. ما به دليل نقص دانش خود از يك طرف، كاستي فراوان ظرفيت فكري و روحي خود از طرف ديگر، به حكم عقل بايد آنچه را كه فهميديم شكرگزار باشيم و آنچه را كه ندانستيم و پي نبرديم اگر در حد ظرفيت فكري ماست تلاش كنيم بفهميم و در هر صورت به حكمت و علم و لطف الهي واگذار كنيم.

6. يكي از حكمت هاي شكسته شدن نماز مسافر، مصلحت تسهيل است. انسان مسافر حتي اگر بابهترين وسايل نيز مسافرت كند از جهت جسمي و روحي كسالت پيدا ميكند و چون عبادات بايد طوري باشد كه با شرايط روحي عابد نيز سازگار باشد و بر او دشوار نيايد و با طوع و رغبت بيشتري آن را انجام دهد اين جا لطف الهي بسان يك جايزه و هديه ، مسأله تخفيف را مطرح كرده است.

البته در واقع از بخشي از مصلحت صرف نظر شده است چون در مجموع خداي متعال به علم مطلقه اش مي داند كه اگر اين تسهيل نباشد چه بسا عده زيادي همين مصلحت را كمتر از دست بدهند؛ بله اگر كساني بخواهند اين نقيصه را جبران كنند به شكل غير الزامي راه براي آنها باز است بعد از نماز 30 بار تسبيحات اربعه را كه گويند آن نقيصه جبران مي شود. پس با اين حكم به مقتضاي مصلحت تسهيل، يك تخفيفي نسبت به مسافرين داده شده و هم نسبت به نقيصه به شكل غير اجباري راه تدارك پيش بيني شده است.

اما اين استثنا است نسبت به حالت كلي كه انسان

بايد طبق همان برنامه عادي عمل كند چون همان طور كه در بندهاي قبلي خاطر نشان ساختيم خداي متعال اين برنامه را (و نه برنامه استثنايي را) براي سير و سلوك انسان تنظيم كرده است و ديگر مصلحت تسهيل اينجا نيست باز هم بايد در نظر داشت يكي از ويژگي هاي احكام و مقررات اسلامي در مجموع اين است كه سهله و سمحه است. يعني در خود همان برنامه رعايت آسان بودن و با بزرگواري برخورد كردن رعايت شده است. مثلا اگر كسي به هر دليلي كه در رساله ها ذكر شده است نتوانست با آب وضو بگيرد چه به آب دسترسي نداشته باشد و چه اين كه آب براي او ضرر داشته باشد، روي سنگ يا خاك تيمم مي كند و يا به پيرمرد و پير زن و يا بانوان باردار و افراد مريض، روزه واجب نيست و خمس نه بر همه بلكه فقط بر توانمندان آن هم نه در همه مال بلكه يك پنجم مال زايد بر مصرف شخصي خود واجب است حج فقط بر افراد مستطيع واجب است و...

خلاصه آن كه: احكام الهي الطاف خداي متعال در حق بندگان و به مثابه يك برنامه سير و سلوك براي نيل به كمال شايسته آنها است و در يك برنامه خوب، اوضاع و احوال استثنايي و شرايط مختلف نيز لحاظ مي شود. ما از بسياري از اسرار و رموز عالم آفرينش و نيز تشريع و قوانين مبتني بر آن بي خبريم و تنها به بخشي از آن كه دسترسي داريم اين شايستگي برنامه را تصديق مي كنيم از جمله آنها شكسته شدن نماز است

كه گفتيم و تأكيد مي كنيم اينها حكمت احكام است نه علت آن يعني چه بسا همين دليل مذكور در مورد ديگري وجود داشته باشد ولي اين حكم جاري نباشد زيرا آنچه گفته شد تنها بخشي از علت (حكمت) بود نه تمام علت و علت تامه حكم.

يكي ديگر از حكمت اين احكام، آزمودن بندگي خداي متعال است وقتي انسان به خالق متعال و علم بي كران و لطف بي پايانش ايمان دارد بايد تمرين كند بدون چون و چرا در مقابل او كرنش كند خود همين يعني ايمان به آن مبدأ متعال، لابد حكمتي است بلكه حكمت هايي است كه من نمي دانم، وليكن هر چه باشد مي دانم كه اين دستور حكيمانه است و بهترين دستور است. البته اين مطلب منافاتي ندارد كه براي اطمينان قلبي بيشتر، انسان به احاديث و روايات مراجعه كند تا اسرار و رموز بيشتري از آنها را دريابد.

چرا برخي از نمازها را بلند مي خوانيم و برخي را آهسته؟ مگر براي خداوند فرقي مي كند؟ چرا در مورد بانوان بلند خواندن نماز واجب نيست، حتي اگر نامحرم هم نباشد؟

پرسش

چرا برخي از نمازها را بلند مي خوانيم و برخي را آهسته؟ مگر براي خداوند فرقي مي كند؟ چرا در مورد بانوان بلند خواندن نماز واجب نيست، حتي اگر نامحرم هم نباشد؟

پاسخ

اين حكم نيز از تعبديات است.؛ بلكه قاعده كلي در باب عبادات تعبدي بودن آن است و كمتر دانش بشر توان درك آن را دارد، چون به طور مستقيم به رابطه انسان با خدا برمي گردد و آثار اجتماعي يا دنيوي آن تطفّلي و كم رنگ تر است به خلاف معاملات كه به روابط اجتماعي و بيشتر دنيوي انسان ها با يكديگر مي پردازد و اسرار و حكمت هاي آن بيشتر قابل درك است.

به هر حال يكي از حكمت ها، جهت گيري احكام اسلامي در تمرين و ايجاد ملكه و نيز گام عملي به سوي كم كردن حضور زنانه و كاستن از ميزان تهييج و ايجاد انگيزش جنسي در مردان است. در مواردي كه نامحرم وجود دارد كه مسأله روشن است و در مورد سؤال نيز به عنوان يك جهت گيري و تمرين پرورش اين خصلت و ايجاد ملكه در بانوان است تا در غير از اين موارد به نحو مؤكدتر رعايت كنند. لذا يكي از فلسفه هاي عبادت اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است؛ چنان چه امام سجاد(ع) مي فرمايد: «الهي كفي بي فخرا ان اكون لك عبدا؛ خدايا! همين افتخارم بس كه بنده تو هستم ». و گاهي بعضي از دستورات براي آزمودن روح تسليم و بندگي است. فرمان خدا به حضرت ابراهيم(ع) براي قرباني كردن اسماعيل نمونه اي از آن است. در دستورهاي عبادي و احكام الهي گاهي هدف تسليم و پذيرش

دستور و تمرين براي جلب رضايت خداوند و اطاعت محض از آفريدگار است و گاهي تمرين براي متابعت از سنت و روش پيامبر(ص) است و جهر و اخفات در نماز - چنان چه از بعضي از روايات استفاده مي شود - يكي از سنت هاي پيامبر اكرم(ص) است كه خداوند خواسته با اين سنت امت را نسبت به پاي بندي به سيره و سنت پيامبرش آزمايش كند.

البته در اين باره وقتي از امام سوال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مي شود؟ امام(ع) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاريك است؛ بنابراين قرائت را بلند مي خواندند كه اگر كسي از آن نزديكي عبور كرد بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند ولي در نماز ظهر و عصر چنين نيازي نيست.

شخصي از امام(ع) پرسيد: چرا نماز جمعه و مغرب و ٘ԘǠرا بلند بخوانيم و نماز ظهر و عصر بايد آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب فرمودند: پيامبر اكرم(ص) وقتي به معراج رفتند اولين نمازي كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پيامبر(ص) ملائكه را به ميهماني فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پيامبر خواندند و خدا به پيامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برتري او را بر ملائكه آشكار گرداند ولي نماز عصر را چون به تنهايي انجام داد مامور شد آهسته بخواند و علاوه بر اينكه بلند خواندن و آهسته خواندن يك نوع تعبد و تسليم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پيامبر(ص) اكرم مي باشد. از اين روايت مي توان فهميد

كه به مقتضي شرايط بايد بعضي از عبادات يا كارهاي خير را آشكار انجام دهيم تا ديگران را به آن كار دعوت كنيم.

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مي خوانند؟

پرسش

چرا در موقع گرفتن ماه و خورشيد نماز آيات مي خوانند؟

پاسخ

در عهد جاهليّت(زمان قبل از اسلام) مردم از ناداني براي ستارگان الوهيت و مقام خدايي قائل بودند و آفتاب و ماه را سجده مي كردند و چنين اتّفاقاتي مانند خسوف و كسوف را دليل خشم خدايان دانسته و در مقابل چنين اتّفاقات غير مترقّبه در مقابل ماه و خورشيد به زمين مي افتادند و سجده مي كردند.

اسلام براي اينكه به همگان بفهماند كه سجده فقط مخصوص خداست، مقرر فرمود در چنين مواقعي هم كه اتّفاقات آسماني پيش مي آيد، مردم بايد براي خدا سجده كنند و متوجّه باشند كه اين مواقع نيز مانند ساير مواقع اختصاص به خدا دارد و اين امور مانند ساير امور در دست خدا است و خورشيد و ماه و قوانيني كه در مورد آنها در جريان است، بتمامي مخلوق خدا مي باشند. البته اين يكي از فلسفه هاي احتمالي نماز آيات است؛ ممكن است فلسفه هاي ديگري نيز وجود داشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا طريقه نماز خواندن در قرآن نيامده است؟

پرسش

چرا طريقه نماز خواندن در قرآن نيامده است؟

پاسخ

اين سؤال تنها در مورد نماز نيست، بلكه درباره بسياري از مسائل حقوقي، فقهي، اخلاقي، سياسي فرهنگي، نظامي و عبادي مطرح است. بايد توجّه داشت كه قرآن به بيان اصول قوانين كلّي پرداخته و بسياري از آيات آن در مورد توحيد، نبوت و معاد مي باشد، و كمتر به بيان مسائل جزئي پرداخته است. از طرفي خداوند متعال، معصومين«عليهم السلام» را مفسّر قرآن و بيان كننده احكام و معارف قرار داده است. آناني كه جزء از طريق وحي(رسول خدا«صلي الله عليه وآله») و الهام الهي(ائمه اطهار«عليهم السلام») سخن نمي گويند. به همين جهت حكم وجوب نماز در قرآن آمده؛ وليكن مسائل جزئي آن را رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» و ائمه اطهار«عليهم السلام» بيان فرموده اند؛ مانند مسأله حج، جهاد، زكات و... .

اين مطلب را هم در نظر داشته باشيم كه زمان بيان و اجراي برخي از مسايل و قوانين جزئي در زمان رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» ممكن نبود؛ به همين جهت به امامان و پيشوايان معصوم«عليه السلام» كه خلفاي به حق آن حضرت هستند، سپرده شد، تا در شرايط مناسب به بيان و اجراي آن بپردازند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا نماز جزء فروع دين است؟

پرسش

چرا نماز جزء فروع دين است؟

پاسخ

از آنجا كه اصول دين زير بناي اعتقادي انسان را كامل مي كند و درخت اعتقادات او شاخ و برگي هم خواهد داشت؛ فروع دين، شاخه ها و ثمرهاي اين درخت اعتقادي هستند و اين شاخ و ثمر هم در حيطه و گستره عمل انسان نمودار مي شوند و نماز هر چند واجب و لازم دانسته شده، امّا چون در قالب عمل تحقق يابد، بديهي است كه در فروع دين گنجانده مي شود نه اصول. و البته چنين نيست با خشكاندن اين شاخ و ثمر، ريشه بدون آسيب بماند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

فلسفه خواندن نماز آيات چيست؟ آيا به خاطر ترس است يا به خاطر شكر وقوع و حوادث طبيعي؟

پرسش

فلسفه خواندن نماز آيات چيست؟ آيا به خاطر ترس است يا به خاطر شكر وقوع و حوادث طبيعي؟

پاسخ

انسان با همه شرافت و كرامتي كه دارد متأسفانه دچار ضعف هايي از قبيل نيسان و فراموشي، غفلت، آرزوپروري، بخل، منت گذاري و امثال آن است، لذا مربي اصلي خلقت براي نجات او از خطرات و انحطاط اخلاقي و رهايي از غفلت از هر بهانه و فرصتي بهره گرفته است. مثلاً به هنگام بروز حوادث و ناهنجاري هاي ارضي و سماوي همانند زلزله و خوف و كسوف يني ماه و خورشيد گرفتگي او را به دامن رحمت خداوند فرا مي خواند.

امام رضا(ع) مي فرمايد: همانا برا ماه گرفتگي نماز بر انسان واجب است زيرا خسوف يكي از آيات الهي است كه نمي دايم نشانه رحمت است يا عذاب، در چنين هنگامي پيامبر(ص) از اين بهانه بهره مي گيرد و امت را به سوي خدا بسيج مي كند تا آنان را از آفات و ناخوشايندي هاي اين گونه حوادث به دور دارد.

همان گونه كه قوم حضرت يونس وقتي به دنبال مشاهده نشانه هاي عذاب به خداوند التجا نمودند خداوند متعال عذاب را از آنان دور گردانيد.{1}

امام باقر(ع) نيز مي فرمايد: «زلزله، خورشيد و ماه گرفتگي و بادهاي هولناك از نشانه هاي برپايي قيامت است. هرگاه يكي از اينها اتفاق افتد، به ياد قيامت بيفتيد و به مساجد پناه ببريد، براي خواندن نماز آيات».{2}

نماز آيات يكي از نمازهاي واجب است، و فلسفه خواندن آن ترس، يا تنها شكر نيست، بلكه همانند نمازهاي ديگر داراي اسرار و آثار فراواني است كه در روايات بدان اشاره شده است.

نماز بهترين عمل، مايه آرامش دل، نور و معراج مؤمن، وسيله محو

گناهان، مانع عذاب الهي، دژ محكم در برابر شيطان و بهترين چيزي است كه مؤمن به واسطه آن به درگاه الهي تقرب پيدا مي كند.{3}

افزون بر آن خورشيد، ماه، زمين از نعمت هاي بزرگ الهي است كه زندگي موجودات متوقف بر آنهاست و خورشيد و ماه گرفتگي (و تاريك شدن زمين) همچنين زلزله و از بين رفتن آرامش زمين، مي فهماند كه خورشيد و ماه و زمين با اين عظمت زايل شدني است و عالم در قبضه خداست، مي تواند آن را روشن كند، يا تاريك نمايد، و يا آرامش آن را به هم بريزد، و يا به كلي از بين ببرد، بنابراين نماز در اين حال معنايش تذلل و خشوع در برابر خداوند بزرگ است.{4}

[1].من لا يحضر الفقيه، ج 1، ص 342؛ بحارالانوار، ج 6، ص 78، چاپ بيروت لبنان؛ صحيح بخاري، كتاب كسوف، باب 671 - 680/

[2].وسايل الشيعه، الحرالعاملي، ج 7، ص 487، مؤسسه آل البيت/

[3].ر.ك: جامع آيات و احاديث موضوعي نماز، عباس عزيزي، ج 1، ص 129 - 69، انتشارات نبوغ/

[4].الفقه علي المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيري، ج 1، ص 330، دارالكتب الاسلاميه/

++++-

فلسفه خواندن نماز آيات چيست؟ آيا به خاطر ترس است يا به خاطر شكر وقوع و حوادث طبيعي؟

پرسش

فلسفه خواندن نماز آيات چيست؟ آيا به خاطر ترس است يا به خاطر شكر وقوع و حوادث طبيعي؟

پاسخ

انسان با همه شرافت و كرامتي كه دارد متأسفانه دچار ضعف هايي از قبيل نيسان و فراموشي، غفلت، آرزوپروري، بخل، منت گذاري و امثال آن است، لذا مربي اصلي خلقت براي نجات او از خطرات و انحطاط اخلاقي و رهايي از غفلت از هر بهانه و فرصتي بهره گرفته است. مثلاً به هنگام بروز حوادث و ناهنجاري هاي ارضي و سماوي همانند زلزله و خوف و كسوف يني ماه و خورشيد گرفتگي او را به دامن رحمت خداوند فرا مي خواند.

امام رضا(ع) مي فرمايد: همانا برا ماه گرفتگي نماز بر انسان واجب است زيرا خسوف يكي از آيات الهي است كه نمي دايم نشانه رحمت است يا عذاب، در چنين هنگامي پيامبر(ص) از اين بهانه بهره مي گيرد و امت را به سوي خدا بسيج مي كند تا آنان را از آفات و ناخوشايندي هاي اين گونه حوادث به دور دارد.

همان گونه كه قوم حضرت يونس وقتي به دنبال مشاهده نشانه هاي عذاب به خداوند التجا نمودند خداوند متعال عذاب را از آنان دور گردانيد.{1}

امام باقر(ع) نيز مي فرمايد: «زلزله، خورشيد و ماه گرفتگي و بادهاي هولناك از نشانه هاي برپايي قيامت است. هرگاه يكي از اينها اتفاق افتد، به ياد قيامت بيفتيد و به مساجد پناه ببريد، براي خواندن نماز آيات».{2}

نماز آيات يكي از نمازهاي واجب است، و فلسفه خواندن آن ترس، يا تنها شكر نيست، بلكه همانند نمازهاي ديگر داراي اسرار و آثار فراواني است كه در روايات بدان اشاره شده است.

نماز بهترين عمل، مايه آرامش دل، نور و معراج مؤمن، وسيله محو

گناهان، مانع عذاب الهي، دژ محكم در برابر شيطان و بهترين چيزي است كه مؤمن به واسطه آن به درگاه الهي تقرب پيدا مي كند.{3}

افزون بر آن خورشيد، ماه، زمين از نعمت هاي بزرگ الهي است كه زندگي موجودات متوقف بر آنهاست و خورشيد و ماه گرفتگي (و تاريك شدن زمين) همچنين زلزله و از بين رفتن آرامش زمين، مي فهماند كه خورشيد و ماه و زمين با اين عظمت زايل شدني است و عالم در قبضه خداست، مي تواند آن را روشن كند، يا تاريك نمايد، و يا آرامش آن را به هم بريزد، و يا به كلي از بين ببرد، بنابراين نماز در اين حال معنايش تذلل و خشوع در برابر خداوند بزرگ است.{4}

[1].من لا يحضر الفقيه، ج 1، ص 342؛ بحارالانوار، ج 6، ص 78، چاپ بيروت لبنان؛ صحيح بخاري، كتاب كسوف، باب 671 - 680.

[2].وسايل الشيعه، الحرالعاملي، ج 7، ص 487، مؤسسه آل البيت.

[3].ر.ك: جامع آيات و احاديث موضوعي نماز، عباس عزيزي، ج 1، ص 129 - 69، انتشارات نبوغ.

[4].الفقه علي المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيري، ج 1، ص 330، دارالكتب الاسلاميه.

فلسفه استفاده از مُهر براي نماز چيست؟ و اگر نباشد، آيا نماز دچار اشكال مي شود؟ در كشورهاي عربي، بيشتر مردم بدون مهر نماز مي خوانند، چگونه است؟ حتي حجاج كه به زيارت خانه خدا مي روند، آنجا بدون مهر نماز مي خوانند و به رهبران سني اقتدا مي كنند و نماز مي خوان

پرسش

فلسفه استفاده از مُهر براي نماز چيست؟ و اگر نباشد، آيا نماز دچار اشكال مي شود؟ در كشورهاي عربي، بيشتر مردم بدون مهر نماز مي خوانند، چگونه است؟ حتي حجاج كه به زيارت خانه خدا مي روند، آنجا بدون مهر نماز مي خوانند و به رهبران سني اقتدا مي كنند و نماز مي خوانند و شيعه و سني همه با هم در آن جا نماز جماعت مي خوانند، چگونه است؟

پاسخ

سؤال فوق در واقع دو پرسش است: يكي درباره علت استفاده از مهر و سبب استفاده نكردن بيشتر مردم عرب زبان از آن است و ديگري درباره اقتداي شيعه به سني در مسجدالحرام مي باشد. و اما پاسخ ها:

از نظر شيعه، بايستي بر زمين و چيزهايي غير خوراكي و غير پوشاكي كه از زمين مي رويد، سجده كرد. و منظور از خواركي، چيزهايي است كه طبق عادت، خام يا پخته آنها خورده مي شود. در روايتي از هشام بن حكم آمده است، از امام صادق(ع) پرسيدم: «اَخبِرني عَمّا يَجُوزُ السُّجودُ عَلَيهِ وَ عَمّا لا يجوزُ. قال(ع) السُجودُ لا يجوزُ الاّعَلَي الارضِ اَوْ عَلي ما يُؤكَلُ اَوْ يُلبَسُ؛ لانَّ اَبنأ الدُّنيا عبيدُ ما يأكلُونَ وَ يَلبَسُونَ و السَّاجِدُ في سُجُوده في عبادَِْ الله عزَّوجَلَّ فَلا يَنبَغي اَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ في سُجُودهِ عَلي مَعبُودِ اَبنأِ الدُّنيا الذينَ اغْتَرُّوا بِغُروِها و السُّجودُ عَلَي الارضِ اَفْضَلُ لانَّهُ اَبْلَغُ في التواضُعِ و الخُضُوعِ لله عزوجل»;{1} زيرا سجده، كرنش در مقابل خداوند عزيز است و شايسته نيست بر خوردني ها و پوشيدني ها باشد. چرا كه دنياپرستان، بنده خوردني ها و پوشيدني ها خويش اند در حالي كه فرد سجده كننده، در كرنش خود در عبادت الهي به سر مي برد و براي همين نبايد پيشاني خود

را بر آنچه مورد پرستش دنياپرستان - كه فريب نيرنگ دنيا را خورده اند - است، بنهد. و سجده بر زمين{2} افضل است چون در راستاي تواضع و كرنش در برابر خداوند عزيز نفوذ بيشتري دارد.

مراجع تقليد شيعه نيز همين گونه فتوا و نظر داده اند.{3} بنابراين علت سجده بر مهر همان علت سجده بر خاك است منتهي چون در اين دوران دسترسي به خاك در منازل و مساجد مشكل است و از طرفي با نحوه زندگي مردم چندان سازگاري ندارد، همان خاك را به صورت مهر درآورده و بر آن سجده مي كنند.

سيره مسلمانان نيز در عصر گرامي رسول خدا(ص) سجده بر زمين مسجد بود كه از سنگ ريزه - كه ملحق به خاك است - تشكيل شده بود. آنان هنگام گرمي هوا كه سجده بر سنگ هاي داغ مشكل بود، سنگ ريزه ها را به دست مي گرفتند تا خنك تر شود و بتوانند بر آن سجده كند. در گزارشي از جابر بن عبدالله انصاري آمده كه گويد من نماز ظهر را با پيامبر(ص) مي خواندم. مشتي سنگ ريزه در دست گرفته و آنها را از شدت حرارت دست به دست مي كردم تا خنك شود و به هنگام نماز بر آن سجده مي كردم.{4} اگر سجده بر غير زمين جايز بود، صحابه بر لباس هايشان سجده مي كردند و زحمت خنك نمودن سنگ ريزه را متحمل نمي شدند.{5}

در گزارش ديگري رسول خدا(ص) به يكي از اصحاب به نام صهيب كه از خاكمال شدن پيشاني خود دوري جسته بود، فرمود: «تَرِّب وجهَكَ يا صُهَيبُ»;{6} صهيب، صورت خود را خاكمال كن/

همچنين اگر احياناً برخي از افراد بر گوشه عمامه خود سجده مي كردند، پيامبر(ص) آن را از زير

پيشاني آنها مي كشيد. نيز در گزارشي آمده كه وقتي فرزند عمر سجده مي كرد، اگر عمامه بر روي سرش بود، آن را كنار مي زد تا پيشاني اش به روي زمين قرار گيرد.{7}

اين گزارشات و احاديث و نظاير آنها همگي دلالت دارد كه در عصر رسول الله(ص) وظيفه مسلمانان سجده كردن بر سنگ و خاك بوده و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمي كردند و بعداً كه وحي الهي به پيامبر(ص) ابلاغ گرديد، و زواياي ديني روشن تر گشت مشخص شد كه بر حصير و بوريا و امثال آن از چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوردني و پوشيدني نيست هم مي توان سجده كرد.{8}

آنچه پيرامون سجده گفته شد، بر طبق اصل اوليه و حالت عادي است و در حالت ثانوي و غير عادي و در حال تقيه مي توان بر لباس و حتي خوردني و پوشيدني هم سجده كرد. انس بن مالك گويد: ما با پيامبر نماز مي خوانديم. هر گاه يكي از ما از گزاردن پيشاني بر زمين معذور بود، بر گوشه عمامه يا لباس خود سجده مي كرد.{9}

امام خميني؛ در اين باره مي فرمايد: «اگر چيزي كه سجده بر آن صحيح است، ندارد يا اگر دارد به واسطه سرما يا گرماي زياد و مانند اينها نمي تواند بر آن سجده كند، بايد بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند. و اگر از چيز ديگر است، بر همان چيز سجده كند. و اگر هم نيست، بايد بر پشت دست، چنان چه آن هم ممكن نباشد، به چيز معدني مانند انگشتر عقيق سجده نمايد».{10}

رهبر حكيم انقلاب نيز از انجام اعمالي كه موجب شكستن اتحاد مسلمانان در ايام حج

و غير آن مي شود - از جمله آوردن سجاده و حصير و نظير آن به مساجد مكه و مدينه براي سجده - نهي تحريمي كرده و از مسلمانان شيعه خواسته اند از اين امور خودداري نمايند.{11}

پاسخ سؤال دوم: چون اماميه از جمله شرايط امام جماعت را شيعه بودن عنوان كرده، طبيعتاً نمي توان به امام جماعت سني مذهب اقتدا كرد ولي وقتي مسأله تقيه در كار باشد اين حكم تغيير مي كند و اقتداي به اهل سنت جايز مي شود و بلكه لازم است از انجام اموري كه مايه تفرقه ميان مسلمانان مي شود، اجتناب كرد. حضرت امام خميني؛ در پاسخ به اين سؤال (در مواردي دستور فرموده ايد در نماز جماعت اهل تسنن شركت كنيم، آيا اين نماز از نظر نيت و غيره مثل نماز جماعت شيعه است) فرموده اند: «به هر نحو آنها عمل مي كنند، انجام دهند (دهيد). نيز در پاسخ به اين سؤال (طبق رساله امام، يكي از شرايط امام جماعت، شيعه بودن است بعضي از برادران دانشجو در خارج از كشور با استناد بر اين مسأله در مساجد و جماعات مسلمانان (اهل سنت) شركت نمي كنند و اين عمل آنها موجب بدبيني ديگر مسلمانان نسبت به ما (شيعيان) شده است. آيا اين كار شرعاً صحيح است يا نه؟ فرموده اند: «اگر شركت نكردن در نماز آنان موجب بدبيني است، شركت كنند و با آنها نماز بخوانند». البته شركت در نماز جماعت اهل سنت محدود و منحصر به ايام حج نمي شود و اگر ضرورتي ايجاب كند، در جاهاي ديگر هم مي توان به آنان اقتدا كرد. حضرت امام در پاسخ به اين پرسش (در غير موارد حج، شيعيان مي تواند به امام جماعت

اهل تسنن اقتدا نمايند يا خير؟) گفته اند: «مي توانند».{12}

رهبر حكيم انقلاب هم از تمامي شيعيان خواسته كه در نماز جماعت اهل سنت، مخصوصاً در ايام حج شركت نمايند و از انجام اعمالي كه وهن مذهب شيعه را در پي دارد، خودداري نمايند.{13}

[1].من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 277، باب 41؛ باب علْ النهي عن السجود علي المأكول... (تحقيق محمدجواد مغنيه، تصحيح بقاعي، دارالاضوأ، بيورت، چاپ دوم، 1413ه’)/

[2].منظور از «ارض» (زمين)؛ خاك يا خاك و امثال آن است؛ يعني خود زمين نه چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوردني و پوشيدني نيست/

[3].ر.ك: توضيح المسائل مراجعه، ج 1، ص 606 تا 609 (دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1378)/

[4].مسند احمد، ج 3، ص 327 (دارصادر، بيروت)؛ دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارت و مشترك مذاهب اسلامي، مولوي سيف الرحمان رباني، ص 8/

[5].پاسخ به 60 پرسش، ص 70 (دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري در امور اهل سنت بلوچستان، چاپ دوم، 1380)/

[6].كنزالعمال، هندي، ج 7، ص 465، ش 19810 (تصحيح صفوْ السقا، موسسْ الرسالْ، بيروت، 1409ه’)؛ دوازدهمين همايش علمي، پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 8/

[7].ر.ك: السنن الكبري، بيهقي، ج 2، ص 105، كتاب الصلوْ، باب الكشف عن الجبهْ في السجود (دارالمعرفْ، بيروت)/

[8].ر.ك: دوازدهمين همايش علمي، پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 8 و توضيح المسائل مراجع، ج 1/

[9].صحيح بخاري، ج 1، ص 101؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 109 به نقل از دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 9/

[10].توضيح

المسائل مراجع، ج 1، ص 610/

[11].ر.ك: مأخذ پيشين، ص 196 - 197/

[12].استفتأات، ج 1، ص 278 - 279 (دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ چهارم، 1376)/

[13].توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 197/

منشأ و تشريع اذان را از ديدگاه مذهب تشيع توضيح داده، ادله آن را بازگو نماييد؟

پرسش

منشأ و تشريع اذان را از ديدگاه مذهب تشيع توضيح داده، ادله آن را بازگو نماييد؟

پاسخ

اهل سنّت منشأ اذان را خواب بعضي از اصحاب مي دانند ولي شيعه منشأ و تشريع اذان را وحي مي داند. رواياتي كه اهل سنّت درباره منشأ اذان نقل كرده اند پذيرفته نيست، زيرا اولاً، سند اين روايات ضعيف است. در سلسله اسناد آن ابي عمير، محمد بن ابراهيم بن حارث بن خالد التيمي، محمد بن اسحاق بن يسار بن فيار و عبدالله بن زيد وجود دارد كه اين افراد مجهول و ضعيف هستند.{1}

ثانياً روايات از نظر متن، مضطرب و مختلف هستند. در يك روايت، خواب عمر بن خطاب را 20 روز قبل از عبدالله بن زيد نقل كرده و در روايت ديگر، همان روز نقل شده و بعضي از روايات مي رساند كه اين خواب را چهارده نفر ديده اند، نه يك نفر يا دو نفر. شيعه معتقد است اذان از طريق وحي تشريع شده است و خداوند از راه وحي آن را به پيامبر تعليم داده است كه البته رواياتي نيز در اين مورد در مصادر اهل سنّت نيز آمده است/

ثالثاً اذان، في نفسه عبادت است و مقدمه عبادت مهمي چون نماز است، و معقول نيست كه خداوند آن را بيان ننموده باشد و پيامبر آن را از ديگران گرفته باشد. شخصي نزد امام حسن مجتبي(ع) عرضه داشت: بعضي ها مي گويند منشأاذان خواب عبدالله است. امام حسن(ع) در پاسخ فرمود: شأن بالاتر از اين مي باشد، بلكه اذان از سوي جبرئيل به پيامبر(ص) تعليم داده شده است. «اذان جبرئيل في السمأ مثني و مثني و علمه رسول الله» مشابه اين سخن از محمد بن حنفيه نقل شده

است/

رابعاً، حتي اگر اذان از باب وحي نباشد، سزاوار مقام نبوت نيست كه صاحب شريعت (پيامبر اكرم) در مقام امر و نهي چون اذان، جاهل و متحير باشد و افرادي ديگر او را از جهل و تحير برهانند. لذا امام صادق مي فرمايد: اذان از طريقي وحي نازل شده است و اين كه بعضي ها گمان مي كنند اذان از عبدالله بن زيد اخذ شده درست نيست/

[1]. تهديب التهذيب، ابن حجر عسقلاني؛ تهذيب الكمال، جمال الدين المزي/

چرا شيعيان پس از سلام نماز سه بار دست ها را بلند نموده و بر زانو قرار مي دهند؟

پرسش

چرا شيعيان پس از سلام نماز سه بار دست ها را بلند نموده و بر زانو قرار مي دهند؟

پاسخ

تكبيراتي در نماز مستحب است از جمله هنگام رفتن به ركوع و برخاستن از ركوع و بعد از سجدتين كه در كتب حديثي و فقهي اهل سنت نيز موجود است و نيز در روايات آمده كه پيامبر اكرم(ص) هنگام گفتن تكبير دست ها را تا مقابل گوش هاي مبارك بالا مي برده.{1}

فقهاي بزرگ شيعه همچون شيخ طوسي و علامه حلي و ابن ادريس و بزرگان ديگر علاوه بر تكبيرات مذكور فرموده اند، بعد از سلام نماز به عنوان اولين تعقيبات مستحب است كه سه تكبير گفته شود و با گفتن هر تكبير دست ها را (در حالي كه انگشتان به هم چسبيده) تا محاذي گوش ها بالا آورد به طوري كه كف و انگشتان دست رو به جلو باشد و سپس پايين آورده و بر زانو قرار دهد و تكبير دوم و سوم نيز به همين شكل.{2}

در كتاب علل، شيخ صدوق روايتي از امام صادق(ع) نقل مي كند كه پيامبر اكرم(ص) پس از فتح مكه نماز ظهر را همراه اصحاب اقامه فرمود، پس از سلام نماز سه بار دست مباركشان را بلند نمودند و هر بار تكبيري گفتند و سپس ذكر لااله الاالله، وحده وحده، انجز وعده... را گفتند، آن گاه به سوي نمازگزاران برگشتند و فرمودند: «لا تدعوا هذا التكبير» يعني اين تكبير را رها نكنيد، آن گونه كه در روايت آمده گويا پيامبر اسلام(ص) اين كار را جهت شكرگزاري به درگاه خداوند به واسطه پيروزي سپاه شكوهمند اسلام بر عليه كفر انجام دادند.{3}

[1].صحيح بخاري، ج 1، ص 180؛ صحيح مسلم، ج 2، ص

7/

[2].مبسوط، شيخ طوسي، ج 1، ص 115؛ قواعد الاحكام، علامه مجلسي، ج 1، ص 280؛ سرائر، ابن ادريس، ج 1، ص 232/

[3].وسائل الشيعه، ج 6، باب 14، ص 452؛ علل الشرائع، ج 2، باب 78، ص 360/

چرا شيعيان دست باز نماز مي خوانند؟ آيا بهتر نبود به منظور احترام دست بسته نماز بخوانند؟

پرسش

چرا شيعيان دست باز نماز مي خوانند؟ آيا بهتر نبود به منظور احترام دست بسته نماز بخوانند؟

پاسخ

دست روي دست گذاشتن در موقع نماز در هيچ يك از مذاهب اسلامي واجب نيست، شافعي، حنفيه و حنابله تكنف را مستحب مي دانند و مالكيه دست باز بودن را بهتر از دست بسته بودن مي دانند، اماميه تكنف را مبطل نماز مي دانند.{1}

علت نظر شيعه رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده است و ما به سه روايت اشاره مي نماييم.

1. روي محمد بن مسلم عن الصادق و الباقر(عليهما السلام) قال: «قلت له الرجل يضع يده في الصلاْ و حكي اليمني علي اليسري؟ فقال ذلك التكفير، لا يفعل»؛ از امام(ع) درباره دست روي دست گذاشتن مي پرسد امام مي فرمايد: اين كار تكفير است، انجام نده/

2. روي زرارْ عن ابي جعفر(ع) انه قال: «و عليك بالاقبال علي صلاتك و لا تكفّر فانما يضع ذلك المجوس»؛ زراره روايت مي كند كه امام باقر فرمود: به نمازت رو بياور و دست روي دست نگذار كه اين ساخته دست مجوس است/

3. روي الصدوق به اسناده عن علي(ع) انه قال: «لا يجمع المسم يديه في صلاته و هو قائم بين يدي الله عزوجل يشبه باهل الكفر يعني المجوس»؛ نقل شده از امام علي(ع) كه فرمود: دست روي دست گذاشتن شبيه به اهل كفر است و اين عمل از مجوس است.

[1].الفقه علي المذاهب الاربعه، جواهرالكلام، ج 11، ص 15/

منشأ و تشريع اذان را از ديدگاه مذهب تشيع توضيح داده و ادله آن را بازگو نماييد/

پرسش

منشأ و تشريع اذان را از ديدگاه مذهب تشيع توضيح داده و ادله آن را بازگو نماييد/

پاسخ

اهل سنت منشأ اذان را خواب بعضي از اصحاب مي دانند و شيعه منشأ و تشريع اذان را وحي مي داند. روايات منشأ اذان كه اهل سنت نقل كرده اند پذيرفته نيست. زيرا اولاً سند اين روايات ضعيف است از آن رو كه در سلسله اسناد آن ابي عمير يا محمد بن ابراهيم بن حارث بن خالد التميمي و محمد بن اسحاق بن يسار بن فيار و عبدالله بن زيد وجود دارد كه اين افراد مجهول و ضعيف هستند.{1}

ثانياً، روايات از نظر متن مضطرب و مختلف هستند. در يك روايت خواب عمر بن خطاب را 20 روز قبل از عبدالله بن زيد نقل كرده و در روايت ديگر، همان روز نقل شده و بعضي از روايات مي رساند كه اين خواب را چهارده نفر ديده اند نه يك نفر يا دو نفر. شيعه معتقد است اذان از طريق وحي تشريع شده است و خداوند از راه وحي آن را به پيامبر تعليم داده است كه البته رواياتي نيز در اين مورد در مصادر اهل سنت نيز آمده است.

ثالثاً، اذان في نفسه عبادت و مقدمه عبادت مهمي چون نماز است، و معقول نيست كه خداوند آن را بيان ننموده باشد و پيامبر آن را از ديگران گرفته باشد، شخصي نزد امام حسن مجتبي(ع) عرضه داشت كه بعضي ها مي گويند منشأ اذان خواب عبدالله مي باشد امام حسن در پاسخ فرمود: شأن اذان بالاتر از اين مي باشد بلكه اذان از سوي جبرئيل به پيامبر(ص) تعليم داده شده است. (اذان جبرئيل في السمأ مثني مثني و علمه رسول الله)

و مشابه اين سخن از محمد بن حنفيه نقل شده است/

رابعاً، حتي اگر اذان از باب وحي نباشد، سزاوار مقام نبوت اين نيست كه صاحب شريعت (پيامبر اكرم) در مقام امر و نهي چون اذان، جاهل و متحير باشد و افرادي ديگر او را از جهل و تحير برهانند لذا امام صادق مي فرمايد: اذان از طريق وحي نازل شده و اين كه بعضي ها گمان مي كنند اذان از عبدالله بن زيد اخذ شده درست نيست/

[1].تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، تهذيب الكمال، جمال الدين المزي؛ سيره حلبيه، ج 2، ص 279؛ كنزالعمال، باب الاذان سيرْ حلبيه، ج 2، ص 297/

چرا شيعيان بر مهر يا سنگ سجده مي كنند؟

پرسش

چرا شيعيان بر مهر يا سنگ سجده مي كنند؟

پاسخ

از نظر شيعه، سجده بايد بر زمين (خاك و سنگ) و چيزهايغير خوراكيكه از زمين مي رويد باشد و سجده بر خاك از همه بهتر است. زيرا كه سجده تذلّل و خشوع در برابر پروردگار است و زمانيكه نمازگزار، پيشانيرا كه اشرف اعضايبدن است بر خاك مي مالد، عبوديت و تذلل خويش را به نهايت مي رساند.از نظر شيعه رسول گرامياسلام(صليالله عليه وآله وسلم) و مسلمانان صدر اسلام نيز بر خاك يا سنگ يا حصير سجده مي كردند؛ زيرا در كف مساجد و منازل سنگريزه و خاك بود و حداقل مفروش به حصير بود و گاهيقطعهايپوست گوسفنديبراينشستن خود يا ميهمان پهن مي كردند نيازيبه گذاشتن چيزينبود بلكه بر همان خاك و شن و يا حصير كف مسجد و اتاق سجده مي كردند. وليامروزه كه تقريباً همه منازل و مساجد مفروش به فرشهاينخيو پشميمي باشد و از طرفيهميشه به خاك دسترسينيست و همراه بودن آن مشكلاتيدارد، شيعيان قطعهاياز خاك پاك را به صورت مهر به همراه برمي دارند تا هم بر خاك سجده كرده باشند و هم از طهارت محل سجده از شرايط صحت نماز است اطمينان داشته باشند/

ض «سنگ و خاك» سجده مي كردند و به برخياز رواياتيكه در منابع اهل سنت آمده است نيز، به عنوان مؤيد همين مطلب، استناد نموده است زيرا در اين روايات كيفيّت سجده پيامبر و ياران او بيان شده است و آنحضرت از سجده كردن بر لباس و گوشه عمامه و ... منع كرده است/

در اينجا به چند روايت اشاره مي شود:

1- احمدبن حنبل در مسند خود روايت كند كه:

ْلاَنْصاريقالَ:

كُنْتُ اَصَلّيمَعَ النَّبي (صليالله عليه وآله وسلم) فَاخِذُ قَبْضَهً مِنْ الْحِصي ، فَاَجْعَلُها فيكَفّيثُمَّ اُحَوِّلُها اِليالْكَفِّ اْلاُخْريحَتّيتَبْرُدَ ثُمَّ اضَعُها لِجِبيني ، حَتّياَسْجُدَ عَلَيْها مِنْ شَدِّْ الْحَرِّ"

گويد: من با رسول خدا(صليالله عليه وآله وسلم) نماز ظهر را مي خواندم از شدت گرما مشتياز سنگ ريزه بر مي داشتم و در مشت خود نگه مي داشتم و سپس آن را به مشت ديگرم منتقل مي كردم تا سنگ ريزهها سرد شود و سپس آن را در جلو خود قرار مي دادم تا بر آن سجده كنم.»

و روشن است كه اگر سجده بر غير زمين جايز بود، صحابه رسول خدا(صليالله عليه وآله وسلم)بر لباسهايشان سجده مي كردند و اين زحمات را برايسرد كردن سنگ ريزهها متحمل نمي شدند/

2- "رُوِياَنَّ النَّبي (صليالله عليه وآله وسلم) كانَ اِذا سَجَدَ رَفَعَ العِمامَهَ عَنْ جِبْهَتِهِ"

«روايت شده است كه پيامبر(صليالله عليه وآله وسلم) هرگاه سجده مي كرد عمامه را از پيشانيش بالا مي زد.»

3- عَنْ اِبْنَ عَبّاس: "كانَ رَسوُلُاللّهِ(صليالله عليه وآله وسلم) يُصَلّيعَلَيالْخُمرِْ""

همچنين از انس بن مالك، عايشه، ام سلمه، ميمونه، ام سليم و عبدالله بن عمر نقل شده است كه همه آنها گفتهاند رسول خدا بر .... نماز مي خواند/

اينك كه با نظريه شيعه در اين مسأله آشنا شديد مناسب است به دو نكته ديگر نيز توجه داشته باشيم/

گرچه مذاهب اهل سنت سجده بر فرش و ... را جايز مي دانند وليبه اتفاق همه مذاهب اسلاميسجده كردن بر خاك و سنگ جايز است و مي توان گفت كه اختلاف شيعه و سنيدر مورد محل سجده اين است كه اهلسنت توسعه بيشتريقايل هستند/

كه سجده فقط خضوع و خشوع برايپروردگار جهان است سجده بر

مهر و سنگ پرستش مهر و سنگ نيست همچنان كه سجده بر فرش و سجاده پرستش فرش و سجاده نيست بلكه نمازگزار برايخدا بر مهر و سنگ يا فرش سجده مي كند و فرق است بين سجده بر خاك و فرش و سجده برايخاك و فرش و ///

چرا شيعيان نمازهايپنجگانه را در سه وقت مي خوانند؟ يعنيچرا ظهر و عصر، مغرب و عشا را با هم مي خوانند؟

پرسش

چرا شيعيان نمازهايپنجگانه را در سه وقت مي خوانند؟ يعنيچرا ظهر و عصر، مغرب و عشا را با هم مي خوانند؟

پاسخ

پيش از پاسخ به اين پرسش بايد گفت: از نظر تمام مذاهب اسلاميجايز است در عرفات نماز ظهر و عصر با هم بخوانند همچنانكه جايز است در مشعر الحرام نماز مغرب وعشا را بدون فاصله و به صورت جمع بخوانند و همچنين از ديدگاه تمام مذاهب اسلاميبجز احناف جايز است در مسافرت بين نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع نمود. اما از نظر بسيارياز فقهايشيعه خواندن نمازهاييوميه در پنج وقت افضل و بهتر است. لكن جمع بين ظهر و عصر و مغرب و عشا نيز جايز است و مانعيندارد زيرا از روايات و سيره رسول گرامياسلام استفاده مي شود كه آن حضرت جهت توسعه و سهولت اجازه داده است كه مسلمانان نمازهايخود را جمع بخوانند همچنانكه خود پيامبر نيز در مواردينمازها را بهصورت جمع بجا آورده است انجام داده تا بدينوسيله جواز آن را به مسلمين بفهماند. در اينجا برخياز روايات اهل سنت و شيعه كه جمع بين ظهر و عصر و مغرب و عشا را اجازه داده است ذكر مي شود:

1- ابن عباس مي گويد:

"جَمَعَ رَسوُلاللّهِ(صليالله عليه وآله وسلم) بَيْنَ الظُّهْر وَ الْعَصرِ، وَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشأِ بِالْمَدينَهِ مِنْ غَيْرِ خَوْف وَلا مَطَر قالَ فَقيلَ لاِبْنِ عَبّاس ما اَرادَ بِذالِكَ؟ قالَ اَرادَ اَنْ لا يُحْرِجَ اُمَّتَهُ"

«پيامبر خدا بين نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا در شهر مدينه جمع كرد، در حاليكه نه ترسيبود و نه باراني . از ابنعباس سؤال كردند كه منظور پيامبر از اين كار

چه بود؟ گفت: براياين بود كه امتش را به زحمت و حرج نيفكند.»

2- امام مالك بن اَنَس از سعيد بن جُبير نقل مي كند كه عبداللهبن عباس گفت:

" صَليرَسوُلُ اللّه(صليالله عليه وآله وسلم) الظُّهْرَ و الْعَصْرَ جَميعاً وَالْمَغْربَ وَالعِشأَ جَميعاً فيغَيْرِ خَوْف وَ لا سَفَر"

«پيامبر خدا نماز ظهر و عصر را و مغرب و عشا را با هم خواند، بدون اينكه ترسييا سفريدر پيش باشد.»

3- امام احمدبن حنبل در مسند خود از عبدالله بن شقيق چنين روايت مي كند:

فَغَضبَ قالَ اَتُعَلِّمُنيبِالسُّنَه شَهدتُ رَسوُلَاللّهِ(صليالله عليه وآله وسلم) جَمَعَ بَيْنَ الظَّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغرِبِ وَ العِشأِ قالَ عبدُاللّه فَوَجَدْتُ فينَفْسيمِنْ ذالِكَ شَيئاً فَلقيتُ اَباهُريْرَْ فَسَأَلتُهُ فَوافَقَهُ."

آله وسلم)را به من بياموزي ؟ من شاهد بودم كه رسولخدا(صليالله عليه وآله وسلم) بين ظهر و عصر و بين مغرب و عشا جمع مي كرد. عبدالله بن شقيق مي گويد: من در دل ترديد داشتم لذا با ابوهريره ملاقات كردم و از او سؤال نمودم و ابوهريره سخن ابنعباس را تأييد كرد.»

4- امام صادق(عليه السلام) فرمود:

" اِنَّ رسوُلَ اللّهِ(صليالله عليه وآله وسلم) جَمَعَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ بِاَذان وَ اِقامَتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الِعشأِ فيالْحَضَرِ مِنْ غَيْرِ عِلَّه بِاَذان واحد وَ اِقامَتْيِن"

«رسول خدا(صليالله عليه وآله وسلم) بين ظهر و عصر به يك اذان و دو اقامه و نيز بين نماز مغرب و عشا به يك اذان و دو اقامه جمع كرد بدون اينكه عذريباشد يا سفريدر پيش داشته باشد.»

5 - ابن عباس گويد:

" اِنَّ رسوُلَاللّه(صليالله عليه وآله وسلم) جَمَعَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَالْمَغْرِبَ وَالعشأِ عَنْ غَيْرِ مَطَر وَ لا سَفَرِ فَقيلَ ابنُ عَباس ما اَرادَ به؟ قالَ

اَرادَ التَّوسيعَ لاُمَّتِهِ"

«رسولالله(صليالله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشا را جمع كرد بدون اينكه باران و سفريباشد. به ابن عباس گفته شد: پيامبر هدفش از اينكار چه بود؟ ابن عباس گفت: قصد او گشايش و آسانيبرايامت بود.»

لخدا(صليالله عليه وآله وسلم) به دليل اينكه مسلمانان به سختينيفتند، اين اجازه را داده است كه بين نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع كنند و همين حكم، يعنيجايز بودن جمع بين نمازها، توانسته است امروزه در مراكز آموزشي ، اقتصادي ، نظاميو... بسيار راهگشا باشد/

چرا شيعيان - هنگام نماز دستهاي خويش را به زانو مي زنند؟

پرسش

چرا شيعيان - هنگام نماز دستهاي خويش را به زانو مي زنند؟

پاسخ

به اعتقاد شيعيان مستحب است شخص نماز گزار بعد از سلام نماز بلافاصله كف دستهاي خود را در حالتي كه رو به قبله است از مقابل سينه بالا تا نرمي در گوش سه مرتبه بالا برده و در هر مرتبه تكبير بگويد. دليل اين استحباب روايتي است كه مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل مي كند ايشان مي گويند: «عرض كردم به چه علتي نماز گذار بعد از سلام دستهاي خود را بالا مي برد و تكبير مي گويد؟ امام صادق(ع) فرمود پيامبر اسلام(ص) وقتي كه مكه را فتح كرد با اصحاب خودش نماز ظهر را نزد حجر الاسود خواند و وقتي كه سلام نماز را به جا آورد دو دستش را بالا برد و سه مرتبه تكبير گفت{1}.

در بيان فلسفه بيان اللَّه اكبر در پايان نماز اين گونه اظهار داشت كه اين عمل همراه با حركت دست ها، نشانه اين است كه خداوند متعال خالق جميع مخلوقات است و از همه بزرگتر و با اين حركت بنده نماز گزار بعد از اتمام نماز در درگاه الهي اظهار فقر و كوچكي نموده و خداي تبارك و تعالي را به بزرگي ياد مي كند.

[1]. اللمعة الدمسقيه - 10 جلدي - باب الصلاة، ح 1، ص 628، مفتاح الكرامه، سيد جواد عاملي، ح 2، ص 491؛ بلد الامين، ملا ابراهيم كصغمي، ص 9؛ مستدرك الوسائل ؛ ميرزا حسين نوري طبرسي؛ ح 5، باب 12، ص 15 ح 5342 و وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملي، ح 6، باب 14، ص 542، ح 8420.

فلسفه خواندن نماز آيات چيست آيا بخاطر ترس است يا بخاطر وقوع حوادث طبيعي؟

پرسش

فلسفه خواندن نماز آيات چيست آيا بخاطر ترس است يا بخاطر وقوع حوادث طبيعي؟

پاسخ

به اعتقاد شيعيان نماز آيات در چهار صورت واجب مي شود:

1 - گرفتن خورشيد؛ 2 - گرفتن ماه؛ هر چند مقدار كمي از آنها بگيرد خواه كمي بترسد يا نه.

3 - زلزله؛ خواه كسي بترسد يا نه.

4 - صاعقه و بادهاي سياه و سرخ و هرگونه حوادث خوفناك آسماني؛ در صورتي كه بيشتر مردم بترسند و نيز براي حوادث خوفناك زميني نيز اگر موجب وحشت بيشتر مردم شود احتياط واجب آن است كه نماز آيات خوانده شود{1}.

اهل سنت نيز خواندن نماز آيات را در موارد زير واجب مي داند:

1 - خورشيد گرفتگي؛

2 - ماه گرفتگي؛

3 - زلزله؛

4 - رعد و برق؛

5 - تاريكي؛

6 - باد شديد و سرخ و سياه و هر چيزي كه ترسناك باشند.

در بين فرقه هاي اهل سنت همگي نماز آيات را مؤكد مي دانند به غير از مالكيان كه نماز ماه گرفتگي را مندوب مي دانند{2}.

[1]. توضيح المسائل حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازي(حفظه اللَّه) - ص 256 - بحث نماز آيات مسله 1287.

[2]. الفقه علي المذاهب الاربعة، ح 1 ص 330 - 334 - مؤلف عبدالرحمن جزيري چاپ بيروت - لبنان.

فلسفه استفاده از مُهر براي نماز خواندن چيست؟ و اگر مهر نباشد، آيا نماز دچار اشكال مي شود؟ در كشورهاي عربي، بيشتر مردم بدون مهر نماز مي خوانند، حتي حجاج كه به زيارت خانه خدا مي روند، آن جا بدون مهر نماز مي خوانند و به رهبران سني اقتدا مي كنند و شيعه و سني

پرسش

فلسفه استفاده از مُهر براي نماز خواندن چيست؟ و اگر مهر نباشد، آيا نماز دچار اشكال مي شود؟ در كشورهاي عربي، بيشتر مردم بدون مهر نماز مي خوانند، حتي حجاج كه به زيارت خانه خدا مي روند، آن جا بدون مهر نماز مي خوانند و به رهبران سني اقتدا مي كنند و شيعه و سني همه با هم در آن جا نماز جماعت مي خوانند - بنابراين دليل استفاده از مهر چيست و كيفيت درستي نماز آنها - چگونه است؟

پاسخ

اين پرسش در واقع داراي دو بخش است، يكي درباره علت استفاده از مهر و سبب استفاده نكردن بيشتر مردم عرب زبان از آن و ديگري درباره اقتداي شيعه به سني در مسجدالحرام.

از نظر شيعه، بايستي سجده بر زمين و چيزهاي غير خواركي و غير پوشاكي كه از زمين مي رويد، انجام گيرد؛ منظور از خوراكي، چيزهايي است كه طبق عادت، خام يا پخته آنها خورده مي شود. در روايتي از امام صادق(ع) هشام بن حكم نقل مي كند كه: از آن حضرت پرسيدم: «اَخْبِرْني عَمَّا يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَيْهِ وَ عَمَّا لا يَجُوزُ. قالَ(ع) السُّجُودُ لا يَجُوزُ اِلّا عَلَي الْأَرْضِ اَوْ عَلي ما أنْبَتَتِ الْأَرْضُ اِلّا ما أَكِلِ اَوْ لُبِسَ»؛ درباره چيزهايي كه سجده بر آنها جايز است و چيزهايي كه سجده بر آنها جايز نيست، آگاهم كن. امام(ع) فرمود: سجده جز بر زمين يا چيزهايي كه از زمين مي رويد، جايز نيست البته به غير از چيزهايي كه خورده مي شود يا پوشيده مي شود.

در دنباله روايت وقتي هشام از علت اين حكم پرسش مي كند، امام(ع) مي فرمايد: «لِاَنَّ السُّجُودَ خُضُوعٌ للَّهِ عَزَّوَجَلِّ فَلا يَنْبَغي أَنْ يَكُونَ عَلي ما يُؤْكَلُ اَوْ يُلْبَسُ؛ لِاَنَّ اَبْناءَ الدُّنْيا عَبيدُ

ما يَأكُلُونَ وَ يَلْبَسُونَ وَ السَّاجِدُ في سُجُوده في عِبادَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَلا يَنْبَغي أَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ في سُجُوده عَلي مَعْبُودِ أَبْناءِ الدُّنْيا الَّذينَ اغْتَرُّوا بِغُرُورِها وَ السُّجُودُ عَلَي الْاَرْضِ اَفْضَلُ لِاَنَّهُ اَبْلَغُ فِي التَّواضُعِ وَ الْخُضُوعِ للَّهِ عَزَّوجَلَّ»؛{1} زيرا سجده، كرنش در مقابل خداوند عزيز است و شايسته نيست بر خوردني ها و پوشيدني ها باشد؛ چرا كه دنياپرستان، بنده خواركي ها و پوشيدني هاي خويش اند در حالي كه سجده كننده، هنگام كرنش خود در عبادت الهي به سر مي برد و براي همين نبايد پيشاني خود را بر آن چه مورد پرستش دنياپرستان - كه فريب نيرنگ دنيا را خورده اند - بنهد. و سجده بر زمين{2} افضل است چود در راستاي تواضع و كرنش در برابر خداوند عزيز نفوذ بيشتري دارد.

مراجع تقليد شيعه نيز همين گونه فتوا و نظر داده اند.{3}

بنابراين علت سجده بر مهر همان علت سجده بر خاك است منتهي چون در اين دوران دسترسي به خاك در منازل و مساجد مشكل است و از طرفي با نحوه زندگي مردم چندان سازگاري ندارد، همان خاك را به صورت مهر در آورده و بر آن سجده مي كنند.

سيره مسلمانان نيز نشان مي دهد كه آنان در عصر رسول گرامي خدا(ص) بر زمين مسجد كه از سنگريزه - كه ملحق به خاك است - پوشيده شده بود سجده مي كرده اند. آنان هنگام گرمي هوا كه سجده بر سنگ هاي داغ مشكل بود، سنگريزه ها را در دست مي گرفتند تا خنك شود و بتوانند بر آن سجده كنند.

در گزارشي از جابر بن عبداله انصاري آمده كه گويد من نماز ظهر را با پيامبر(ص) مي خواندم. مشتي سنگريزه در دست گرفته و آنها را از شدت

حرارت دست به دست مي كردم تا خنك شود و به هنگام نماز بر آن سجده مي كردم.{4}

اگر سجده بر غير زمين جايز بود، صحابه برلباس هايشان سجده مي كردند و زحمت خنك كردن سنگريزه ها را به خود نمي دادند.{5}

در گزارش ديگري رسول خدا(ص) به يكي از اصحاب خود به نام صُهيب كه از خاكي شدن پيشاني خود اكراه داشت فرمود: «تَرَّبْ وَجْهَكَ يا صُهَيْبُ»؛{6} صهيب! صورت خود را خاك مال كن.

همچنين اگر برخي از افراد بر گوشه عمامه خود سجده مي كردند، پيامبر(ص) آن را از زير پيشاني آنها مي كشيد. نيز در گزارشي آمده كه وقتي فرزند عمر سجده مي كرد، اگر عمامه بر روي سرش بود، آن را كناز مي زد تا پيشاني اش به روي زمين قرار گيرد.{7}

اين گزارش ها و احاديث و نظاير آن ها همگي دلالت دارد كه در عصر رسول اللَّه(ص) وظيفه مسلمانان سجده كردن بر سنگ و خاك بوده و آنان هرگز بر فرش، لباس و گوشه عمامه سجده نمي كرده اند و بعدها كه وحي الهي به پيامبر(ص) ابلاغ گرديد و زواياي بيشتري از آيين اسلام روشن گشت مشخص شد كه سجده بر حصير و بوريا و امثال آن - چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوردني و پوشيدني نيست - جايز است.{8}

آن چه پيرامون سجده گفته شد، مربوط به شرايط عادي است و در حالت غير عادي و در حال تقيه مي توان بر لباس و حتي خوردني و پوشيدني هم سجده كرد. انس بن مالك گويد: ما با پيامبر نماز مي خوانديم. هر گاه يكي از ما از گزاردن پيشاني بر زمين معذور بود، بر گوشه عمامه يا لباس خود سجده مي كرد.{9}

امام خميني رحمة الله در اين باره مي گويد: «اگر

- سجده كننده - كه چيزي سجده بر آن صحيح است، ندارد يا اگر دارد به واسطه سرما يا گرماي زياد و مانند اينها نمي تواند بر آن سجده كند، بايد بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند. و اگر از چيز ديگر است، بر همان چيز سجده كند و اگر آن هم نيست، بايد بر پشت دست، و چنان چه آن هم ممكن نباشد، به چيز معدني مانند انگشتر عقيق سجده نمايد».{10}

رهبر حكيم انقلاب نيز از انجام اعمالي كه موجب شكستن اتحاد مسلمانان در ايام حج و غير آن مي شود - از جمله آوردن سجاده، حصير و مانند آن به مساجد مكه و مدينه براي سجده - نهي تحريمي كرده و از مسلمانان شيعه خواسته اند از اين امر خودداري نمايند.{11}

اما در پاسخ بخش دوم پرسش مي توان گفت چون شيعه اماميه از جمله شرايط امام جماعت را شيعه بودن مي داند بنابراين به طور طبيعي طبق فقه اين مذهب نمي توان به امام جماعت سني اقتدا كرد ولي وقتي مسأله تقيه در كار باشد اين حكم تغيير مي كند و اقتداي به اهل سنت جايز مي شود و بلكه لازم است از انجام اموري كه مايه تفرقه ميان مسلمانان مي شود اجتناب گردد.

حضرت امام خميني رحمة الله در پاسخ به اين سؤال - در مواردي كه دستور فرموده ايد در نماز جماعت اهل تسنن شركت كنيم، آيا اين نماز از نظر نيت و غيره مثل نماز جماعت شيعه است - فرموده اند: «به هر نحو آنها عمل مي كنند، انجام دهند - دهيد -».

نيز در پاسخ به اين سؤال - طبق رساله امام، يكي از شرايط امام جماعت، شيعه بودن است بعضي از

برادران دانشجو در خارج از كشور با استناد بر اين مسأله در مساجد و جماعات مسلمانان - اهل سنت - شركت نمي كنند و اين عمل آنها موجب بدبيني ديگر مسلمانان نسبت به ما - شيعيان - شده است. آيا اين كار شرعاً صحيح است يا نه؟ - فرموده اند: «اگر شركت نكردن در نماز آنان موجب بدبيني است، شركت كنند و با آنها نماز بخوانند».

البته شركت در نماز جماعت اهل سنت محدود و منحصر به ايام حج نمي شود و اگر ضرورتي ايجاب كند، در جاهاي ديگر هم مي توان به آنان اقتدا كرد. حضرت امام در پاسخ به اين پرسش - در غير موارد حج، شيعيان مي توانند به امام جماعت اهل تسنن اقتدا نمايند يا خير؟ - گفته اند: «مي توانند».{12}

رهبر حكيم انقلاب هم از تمامي شيعيان خواسته كه در نماز جماعت اهل سنت بويژه در ايام حج شركت نمايند و از انجام اعمالي كه بدبيني و وهن مذهب شيعه را در پي دارد، خودداري نمايند.{13}

[1].من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 277، باب 41؛ باب علة النهي عن السجود علي المأكول... ،تحقيق محمدجواد مغنيه، تصحيح بقاعي.

[2].منظور از أرض - زمين -، يا خاك و امثال آن است؛ يعني زمين چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوردني و پوشيدني نيست.

[3].ر.ك: توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 606 - 609.

[4].مسند احمد، ج 3، ص 327؛ مقالات دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسايل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، مولوي سيف الرحمان رباني، ص 8.

[5].پاسخ به 60 پرسش، ص 70، دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري در امور اهل سنت بلوچستان.

[6].كنزالعمال، متقي هندي، ج 7، ص 465،

ح 19810، تصحيح صفوة السقا و مقالات دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسون فقهي، مسايل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 8.

[7].ر.ك: سنن الكبري، بيهقي، ج 2، ص 105، كتاب الصلوة، باب الكشف عن الجبهة في السجود.

[8].ر.ك: دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسايل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 8؛ توضيح المسائل مراجع و روايات اهل بيت عصمت و طهارت پيرامون سجده بر زمين.

[9].صحيح، بخاري، ج 1، ص 101 و صحيح، مسلم، ج 1، ص 109، به نقل از مقالات دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسايل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 9.

[10].توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 610.

[11].ر.ك: مآخذ پيشين، ص 196 - 197.

[12].استفتاآت، ج 1، ص 278 - 279.

[13].ر.ك: توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 197.

فلسفه استفاده از مُهر براي نماز چيست؟ و اگر نباشد، آيا نماز دچار اشكال مي شود؟ در كشورهاي عربي، بيشتر مردم بدون مهر نماز مي خوانند، چگونه است؟ حتي حجاج كه به زيارت خانه خدا مي روند، آنجا بدون مهر نماز مي خوانند و به رهبران سني اقتدا مي كنند و نماز مي خوان

پرسش

فلسفه استفاده از مُهر براي نماز چيست؟ و اگر نباشد، آيا نماز دچار اشكال مي شود؟ در كشورهاي عربي، بيشتر مردم بدون مهر نماز مي خوانند، چگونه است؟ حتي حجاج كه به زيارت خانه خدا مي روند، آنجا بدون مهر نماز مي خوانند و به رهبران سني اقتدا مي كنند و نماز مي خوانند و شيعه و سني همه با هم در آن جا نماز جماعت مي خوانند، چگونه است؟

پاسخ

سؤال فوق در واقع دو پرسش است: يكي درباره علت استفاده از مهر و سبب استفاده نكردن بيشتر مردم عرب زبان از آن است و ديگري درباره اقتداي شيعه به سني در مسجدالحرام مي باشد. و اما پاسخ ها:

از نظر شيعه، بايستي بر زمين و چيزهايي غير خوراكي و غير پوشاكي كه از زمين مي رويد، سجده كرد. و منظور از خواركي، چيزهايي است كه طبق عادت، خام يا پخته آنها خورده مي شود. در روايتي از هشام بن حكم آمده است، از امام صادق(ع) پرسيدم: «اَخبِرني عَمّا يَجُوزُ السُّجودُ عَلَيهِ وَ عَمّا لا يجوزُ. قال(ع) السُجودُ لا يجوزُ الّا عَلَي الارضِ اَوْ عَلي ما يُؤكَلُ اَوْ يُلبَسُ؛ لانَّ اَبناء الدُّنيا عبيدُ ما يأكلُونَ وَ يَلبَسُونَ و السَّاجِدُ في سُجُوده في عبادَةِ اللَّه عزَّوجَلَّ فَلا يَنبَغي اَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ في سُجُودهِ عَلي مَعبُودِ اَبناءِ الدُّنيا الذينَ اغْتَرُّوا بِغُروِها و السُّجودُ عَلَي الارضِ اَفْضَلُ لانَّهُ اَبْلَغُ في التواضُعِ و الخُضُوعِ للَّه عزوجل»؛{1} زيرا سجده، كرنش در مقابل خداوند عزيز است و شايسته نيست بر خوردني ها و پوشيدني ها باشد. چرا كه دنياپرستان، بنده خوردني ها و پوشيدني ها خويش اند در حالي كه فرد سجده كننده، در كرنش خود در عبادت الهي به سر مي برد و براي همين نبايد پيشاني

خود را بر آنچه مورد پرستش دنياپرستان - كه فريب نيرنگ دنيا را خورده اند - است، بنهد. و سجده بر زمين{2} افضل است چون در راستاي تواضع و كرنش در برابر خداوند عزيز نفوذ بيشتري دارد.

مراجع تقليد شيعه نيز همين گونه فتوا و نظر داده اند.{3} بنابراين علت سجده بر مهر همان علت سجده بر خاك است منتهي چون در اين دوران دسترسي به خاك در منازل و مساجد مشكل است و از طرفي با نحوه زندگي مردم چندان سازگاري ندارد، همان خاك را به صورت مهر درآورده و بر آن سجده مي كنند.

سيره مسلمانان نيز در عصر گرامي رسول خدا(ص) سجده بر زمين مسجد بود كه از سنگ ريزه - كه ملحق به خاك است - تشكيل شده بود. آنان هنگام گرمي هوا كه سجده بر سنگ هاي داغ مشكل بود، سنگ ريزه ها را به دست مي گرفتند تا خنك تر شود و بتوانند بر آن سجده كند. در گزارشي از جابر بن عبداللَّه انصاري آمده كه گويد من نماز ظهر را با پيامبر(ص) مي خواندم. مشتي سنگ ريزه در دست گرفته و آنها را از شدت حرارت دست به دست مي كردم تا خنك شود و به هنگام نماز بر آن سجده مي كردم.{4} اگر سجده بر غير زمين جايز بود، صحابه بر لباس هايشان سجده مي كردند و زحمت خنك نمودن سنگ ريزه را متحمل نمي شدند.{5}

در گزارش ديگري رسول خدا(ص) به يكي از اصحاب به نام صهيب كه از خاكمال شدن پيشاني خود دوري جسته بود، فرمود: «تَرِّب وجهَكَ يا صُهَيبُ»؛{6} صهيب، صورت خود را خاكمال كن.

همچنين اگر احياناً برخي از افراد بر گوشه عمامه خود سجده مي كردند، پيامبر(ص) آن را از

زير پيشاني آنها مي كشيد. نيز در گزارشي آمده كه وقتي فرزند عمر سجده مي كرد، اگر عمامه بر روي سرش بود، آن را كنار مي زد تا پيشاني اش به روي زمين قرار گيرد.{7}

اين گزارشات و احاديث و نظاير آنها همگي دلالت دارد كه در عصر رسول اللَّه(ص) وظيفه مسلمانان سجده كردن بر سنگ و خاك بوده و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمي كردند و بعداً كه وحي الهي به پيامبر(ص) ابلاغ گرديد، و زواياي ديني روشن تر گشت مشخص شد كه بر حصير و بوريا و امثال آن از چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوردني و پوشيدني نيست هم مي توان سجده كرد.{8}

آنچه پيرامون سجده گفته شد، بر طبق اصل اوليه و حالت عادي است و در حالت ثانوي و غير عادي و در حال تقيه مي توان بر لباس و حتي خوردني و پوشيدني هم سجده كرد. انس بن مالك گويد: ما با پيامبر نماز مي خوانديم. هر گاه يكي از ما از گزاردن پيشاني بر زمين معذور بود، بر گوشه عمامه يا لباس خود سجده مي كرد.{9}

امام خميني رحمة الله در اين باره مي فرمايد: «اگر چيزي كه سجده بر آن صحيح است، ندارد يا اگر دارد به واسطه سرما يا گرماي زياد و مانند اينها نمي تواند بر آن سجده كند، بايد بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند. و اگر از چيز ديگر است، بر همان چيز سجده كند. و اگر هم نيست، بايد بر پشت دست، چنان چه آن هم ممكن نباشد، به چيز معدني مانند انگشتر عقيق سجده نمايد».{10}

رهبر حكيم انقلاب نيز از انجام اعمالي كه موجب شكستن اتحاد مسلمانان در

ايام حج و غير آن مي شود - از جمله آوردن سجاده و حصير و نظير آن به مساجد مكه و مدينه براي سجده - نهي تحريمي كرده و از مسلمانان شيعه خواسته اند از اين امور خودداري نمايند.{11}

پاسخ سؤال دوم: چون اماميه از جمله شرايط امام جماعت را شيعه بودن عنوان كرده، طبيعتاً نمي توان به امام جماعت سني مذهب اقتدا كرد ولي وقتي مسأله تقيه در كار باشد اين حكم تغيير مي كند و اقتداي به اهل سنت جايز مي شود و بلكه لازم است از انجام اموري كه مايه تفرقه ميان مسلمانان مي شود، اجتناب كرد. حضرت امام خميني رحمة الله در پاسخ به اين سؤال (در مواردي دستور فرموده ايد در نماز جماعت اهل تسنن شركت كنيم، آيا اين نماز از نظر نيت و غيره مثل نماز جماعت شيعه است) فرموده اند: «به هر نحو آنها عمل مي كنند، انجام دهند (دهيد). نيز در پاسخ به اين سؤال (طبق رساله امام، يكي از شرايط امام جماعت، شيعه بودن است بعضي از برادران دانشجو در خارج از كشور با استناد بر اين مسأله در مساجد و جماعات مسلمانان (اهل سنت) شركت نمي كنند و اين عمل آنها موجب بدبيني ديگر مسلمانان نسبت به ما (شيعيان) شده است. آيا اين كار شرعاً صحيح است يا نه؟ فرموده اند: «اگر شركت نكردن در نماز آنان موجب بدبيني است، شركت كنند و با آنها نماز بخوانند». البته شركت در نماز جماعت اهل سنت محدود و منحصر به ايام حج نمي شود و اگر ضرورتي ايجاب كند، در جاهاي ديگر هم مي توان به آنان اقتدا كرد. حضرت امام در پاسخ به اين پرسش (در غير موارد حج، شيعيان مي تواند

به امام جماعت اهل تسنن اقتدا نمايند يا خير؟) گفته اند: «مي توانند».{12}

رهبر حكيم انقلاب هم از تمامي شيعيان خواسته كه در نماز جماعت اهل سنت، مخصوصاً در ايام حج شركت نمايند و از انجام اعمالي كه وهن مذهب شيعه را در پي دارد، خودداري نمايند.{13}

[1].من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 277، باب 41؛ باب علة النهي عن السجود علي المأكول... (تحقيق محمدجواد مغنيه، تصحيح بقاعي، دارالاضواء، بيورت، چاپ دوم، 1413ه’).

[2].منظور از «ارض» (زمين)؛ خاك يا خاك و امثال آن است؛ يعني خود زمين نه چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوردني و پوشيدني نيست.

[3].ر.ك: توضيح المسائل مراجعه، ج 1، ص 606 تا 609 (دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1378).

[4].مسند احمد، ج 3، ص 327 (دارصادر، بيروت)؛ دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارت و مشترك مذاهب اسلامي، مولوي سيف الرحمان رباني، ص 8.

[5].پاسخ به 60 پرسش، ص 70 (دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري در امور اهل سنت بلوچستان، چاپ دوم، 1380).

[6].كنزالعمال، هندي، ج 7، ص 465، ش 19810 (تصحيح صفوة السقا، موسسة الرسالة، بيروت، 1409ه’)؛ دوازدهمين همايش علمي، پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 8.

[7].ر.ك: السنن الكبري، بيهقي، ج 2، ص 105، كتاب الصلوة، باب الكشف عن الجبهة في السجود (دارالمعرفة، بيروت).

[8].ر.ك: دوازدهمين همايش علمي، پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارب و مشترك مذاهب اسلامي، ص 8 و توضيح المسائل مراجع، ج 1.

[9].صحيح بخاري، ج 1، ص 101؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 109 به نقل از دوازدهمين همايش علمي - پژوهشي فجر، كميسيون فقهي، مسائل فقهي متقارب و مشترك مذاهب

اسلامي، ص 9.

[10].توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 610.

[11].ر.ك: مأخذ پيشين، ص 196 - 197.

[12].استفتاءات، ج 1، ص 278 - 279 (دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ چهارم، 1376).

[13].توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 197.

چرا در مورد نماز و زكات آيات بسياري وارد شده است اما در مورد خمس فقط يك آيه آمده و آن هم در زمينه غنيمت است؟

پرسش

چرا در مورد نماز و زكات آيات بسياري وارد شده است اما در مورد خمس فقط يك آيه آمده و آن هم در زمينه غنيمت است؟

پاسخ

به طور كلي احكام اسلامي از منابع مختلفي به دست مي آيد كه يكي از آن منابع قرآن كريم است. در رابطه با استفاده احكام از قرآن لازم است نكات ذيل متوجه فرماييد:

اوّلاً: تمام احكام اسلامي در قرآن نيامده است؛ مثلاً نماز آيات كه از نمازهاي واجب و مورد اتفاق مسلمانان اعم از شيعه و سني است در قرآن از آن ياد نشده است و تنها در احاديث به حكم آن اشاره شده است اما با اين حال هيچ كس نگفته است كه چون راجع به نماز آيات در قرآن مطلبي گفته نشده پس واجب نيست.

ثانياً: برخي از احكام اسلامي به طور كلي در قرآن ذكر شده اما به جزئيات و فروعات آن ها هيچ اشاره اي نشده و فروعات و جزئيات آنها را احاديث بيان مي كنند و ما طبق دستور احاديث عمل مي كنيم.

حال با توجه به اين مقدمات مي گوييم اگر در قرآن نسبت به نماز و زكات در آيات بسياري تأكيد شده اين دلالت بر اهميت آنها دارد و اگر در مورد خمس تنها در يك جاي قرآن سخن گفته شده، اين را نمي توان دليل بر بي ارزش بودن آن گرفت و يا اين كه بگوييم واجب نيست به آن عمل كنيم، زيرا گفته شد كه قرآن فقط يكي از منابع احكام اسلامي است و حتي اگر حكمي فقط در احاديث آمد و در قرآن از آن ذكري نشد بايد به آن عمل كرد.

چرا هنگام نماز خواندن نبايد جايي از بدن ديده شود، حتي وقتي كه در اتاق در بسته و تنها هستيم، در حالي كه در پيش نامحرم گاهي موهاي ما ديده مي شود؟

پرسش

چرا هنگام نماز خواندن نبايد جايي از بدن ديده شود، حتي وقتي كه در اتاق در بسته و تنها هستيم، در حالي كه در پيش نامحرم گاهي موهاي ما ديده مي شود؟

پاسخ

سؤال كننده محترم همان گونه كه خود مي دانيد، هر گاه انسان مي خواهد با شخصيتي بزرگ و محترم ديدار و گفت و گو نمايد تلاش مي كند بهترين وقت را انتخاب كند، با پاكيزه ترين لباس به ملاقات او برود و با مؤدبانه ترين الفاظ با او سخن بگويد و خلاصه تمام حركات و رفتار خود را تحت كنترل قرار مي دهد تا نسبت به آن شخصيت بزرگ، كوچك ترين بي احترامي نشود. البته حق هم همين است و عقل انسان چنين رفتاري را تأييد مي كند.

اكنون با توجه به اين مقدمه اي كه در بالا گفتيم سؤال شما را پاسخ مي دهيم. سؤال كننده محترم شما خود مي دانيد كه انسان به هنگام عبادت و راز و نياز با خدا سخن مي گويد و در واقع به ملاقات خداي بزرگ مي رود و مي خواهد با او سخن بگويد، آيا سزاوار است با هر گونه لباس و آرايشي به ملاقات خدا رفت؟ قطعاً پاسخ شما منفي است، پس شايسته است كه انسان هنگامي كه به نماز مي ايستد و با مالك هستي صحبت مي كند با مناسب ترين لباس حاضر شود و خود را بپوشاند و مناسب ترين لباس براي زن مسلمان (به هنگام نماز) همان لباس كامل است كه نشانه پاك دامني و عفت او است.

نكته ديگري كه در سؤالتان به آن اشاره كرديد اين است كه مي گوييد گاهي در جلوي نامحرم مقداري از موهاي زنان بيرون است، البته اين مسئله در صورتي كه سهوي باشد و زن مسلمان و

پاك دامن متوجه نباشد اشكالي ندارد، اما اگر عمداً مقداري از موهاي زن بيرون باشد مرتكب گناه شده و بايد از اين كار پرهيز نمايد.

فلسفه احكام روزه

چرا خانم ها بايد قضاي روزه در ماه مبارك رمضان را بگيرند ؟

پرسش

چرا خانم ها بايد قضاي روزه در ماه مبارك رمضان را بگيرند ؟

پاسخ

بايد خاطر نشان كرد كه انسان با پيشرفت در علوم و فنون به حكمتهايي و فلسفه هايي از احكام فرعي دين دست مي يابد و قرآن و روايات معصومين (ع ) هم بدان اشاره فرموده است . درباره بحث زن حائض كه روزه اش را بايد قضا كند و نمازش كه اين قدر در اهميتش سخن در ميان است , قضا ندارد; يكي از حكمت هاي آن را از روايات امامان معصوم (ع ) مي توان چنين بيان كرد: شيخ صدوق (ره ) در كتاب شريف , علل الشرايع با توجه به سلسله سند, از ابي بصير نقل مي كند كه او مي گويد ((از حضرت امام صادق (ع ) سؤال كردم كه چرا زن حائض روزه اش را بايد قضا كند ولي نمازش را قضا لازم نمي باشد حضرت در جواب فرمودند زيرا روزه در يك ماه فقط واجب مي باشد ولي نماز در هر شبانه روز از سال واجب مي باشد)); فلذا براي اينكه زن حائض بتواند مقداري از روزه هاي فوت شده را درك كند واجب است روزه هايي كه در ايام عادت بوده است را قضا نمايد ولي چون مي تواند در ايام ديگري (غيراز ايام عادت ماهانه ) به فيض نماز نائل آيد نيازي به قضاي نمازهاي ايام عادت ندارد. و در روايتي ديگر علي بن مهزيار, آن مرد وارسته اي كه به محضر امام زمان - ارواحنا له الفداء - شرفياب شده است نقل مي كند كه ((مسئله اي پرسيدم كه امام (ع ) در جواب

فرمودند: روزه را قضا كند و لازم نيست نماز را قضا نمايد, عرض كردم چرا; ايشان فرمودند چون رسول الله (ص ) زنان را چنين امر فرموده است )) از اين روايت فهميده مي شود كه مسائل و احكام شرعي بعنوان تعبد و فرمان الهي بوده و به صلاح بنده ي خداست كه اطاعت نمايد و آن ها را امتثال كند. در پايان جهت حل معضلاتي كه اشاره كرده ايد چند نكته تقديم مي نمائيم :

1. نوع نگرش انسان به جهان و نظام آفرينش و بدست آوردن جهان بيني توحيدي و بالا آوردن قدرت تجزيه و تحليل با استفاده از مباني الهي و معارف اسلامي , مشكل گشايي بسياري از عذابهاي روحي و رواني است .

2. بندگي خدا و ترك معصيت در امور اعتقادي و عملي و توسل به حضرت ولي عصر(ع )

3. ارتباط و انس با قرآن و روايات و دانشمندان با تقوي نيز در ايجاد آرامش و بهداشت روح و روان بسيار مؤثر است .

4. مطالعه و يادگيري ((گنج درون )) است به شما پيشنهاد مي كنيم با كتابهاي زير بيشتر مأنوس شويد و آنها را بخوانيد:

1. فضيلت هاي فراموش شده از استاد حسينعلي راشد

2. معراج السعاده

3. مجموعه مقالات اخلاقي استاد محمد شجاعي

4. آموزش عقايد استاد مصباح يزدي

5. توصيه ها و پاسخ به پرسش هاي استاد جوادي آملي

6. آئين تربيت از استاد ابراهيم اميني

7. چهل حديث، امام خميني .

آيه قرآن كه موجب روزه را بيان مى كند چيست؟

پرسش

آيه قرآن كه موجب روزه را بيان مى كند چيست؟

پاسخ

يا ايهاالذين امنوا كتب عليكم الصبام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون

ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما فرض شده است همچنان كه بر كسانى كه قبل از شما بوده اند فرض شده بود. شايد كه تقوا بورزيد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

(1)1 - بقره - 179

_165_

در يكي از شماره هاي مجلة معارف اسلامي نوشته شده است كه از امام حسن عسكري(ع) ، راجع به علّت وجوب روزه پرسيدند، در جواب فرمود: به خاطر اين كه ثروتمند درد گرسنگي را بچشد و به فقير توجّه كند. اگر دليل واجب شدن روزه اين باشد، پس چرا فقرا بايد روزه بگيرند؟

پرسش

در يكي از شماره هاي مجلة معارف اسلامي نوشته شده است كه از امام حسن عسكري(ع) ، راجع به علّت وجوب روزه پرسيدند، در جواب فرمود: به خاطر اين كه ثروتمند درد گرسنگي را بچشد و به فقير توجّه كند. اگر دليل واجب شدن روزه اين باشد، پس چرا فقرا بايد روزه بگيرند؟

پاسخ

اين روايات بيان حكمت و فضيلت روزه گرفتن مي باشد، امّا علّت تامّ نمي باشد. قرآن مي فرمايد:" بر شما روزه واجب شد، تا پرهيزگار شويد".3

روزه آثار فراواني در انسان مي گذارد، كه از همه مهم تر بُعد اخلاقي و تربيتي آن است. از فوائد مهم روزه اين است كه روح انسان را "تلطيف" و ارادة انسان را قوي و غرائز او را تعديل مي كند. روزه دار بايد با وجود گرسنگي و تشنگي از غذا و آب و هم چنين لذّت جنسي چشم بپوشد، و عملاً ثابت كند همچون حيوان نيست، او مي تواندزمام نفس سركش را به دست گيرد، و بر هوس ها و شهوات مسلّط گردد. چون انسان عرائز سركش را كنترل مي كند، بر قلب نور و صفا مي پاشد. بزرگترين فلسفة روزه اثر روحاني و معنوي آن است. روزه انسان را از عالَم حيوانيّت ترقي داده و به جهان فرشتگان صعود مي دهد، جملة "باشد كه پرهيزگار شويد"، اشاره به اين حقايق است.4 آنچه از امام عسكري آمده، حكمت و آثار روزه است، نه علت تشريع آن.

3 همان، ص 28.

4 عيون اخبار الرضا، ج2، ص 64.

علّت و فلسفة باطل شدن روزه به واسطة فرو بردن كامل سر در آب چيست؟ آيا به واسطة حبس نفس است يا به واسطة وارد شدن آب از سوراخ ها و منافذ به داخل بدن يا علّت ديگري دارد؟

پرسش

علّت و فلسفة باطل شدن روزه به واسطة فرو بردن كامل سر در آب چيست؟ آيا به واسطة حبس نفس است يا به واسطة وارد شدن آب از سوراخ ها و منافذ به داخل بدن يا علّت ديگري دارد؟

پاسخ

برادر عزيز و گرامي! از روايات استفاده مي شود كه روزه دار نبايد تمامي سر را داخل آب كند.

امام صادق(ع) فرمود: "انسان مُحرم (در حج و عمره) و روزه دار نبايد در آب فرو رود".1

امام باقر(ع) فرمود: "روزه دار نبايد سرش را در آب داخل كند".2

فقهاي شيعه بر اين فتوايند كه روزه دار نبايد تمامي سرش را در آب داخل كند.

شيخ طوسي در كتاب خلاف فرو رفتن در آب را از نظر شيعه از مفطرات روزه دانسته و فرموده است: جميع فقهاي اهل سنّت در اين مسئله با ما مخالف هستند.3

در كتاب هاي فقهي و روائي اهل سنّت، ارتماس در آب را از جملة مفطرات ذكر نكرده اند.4

دليل فقهاي شيعه بر اين كه غسل ارتماسي يا فرو رفتن تمامي بدن در آب يا حداقل فرو بردن سر تماماً در آب موجب بطلان روزه مي شود، رواياتي است كه به برخي از آن ها اشاره شد.5 اما علّت و فلسفة اين حكم مانند بسياري از عباديات ديگر بر كسي معلوم نيست.

1 وسائل الشيعه، ج 7، ص 22.

2 همان.

3 شيخ طوسي ، الخلاف، ج 2، ص 221، مسئلة 85 چاپ جامعة مدرسين.

4 الجريري، الفقه علي المذاهب الاربعه، ج 1، كتاب الصوم؛ كنزالعمال، ج 8، كتاب الصوم.

5 السيد الحكيم، مستمسك العروه الوثقي، ج 8، ص 262.

فلسفه روزه چيست ؟

پرسش

فلسفه روزه چيست ؟

پاسخ

ي_ك_ى از ع_بادتهاى اسلامى روزه است , يكى از آثار تربيتى روزه اين است كه به حكومت عادت و شهوت بر انسان پايان مى دهد و انسان را از بردگى تمنيات نفسانى رها مى سازد . خ_ط_رن_اك_ت_رين و بدترين حكومتها , حكومت عادت بد و بندگى نفس است ; چه بسا يك اعتياد كوچك - مانند اعتياد به سيگار - به عزت نفس انسانى لطمه جبران ناپذيروارد مى سازد تا چه رسد ب_ه اع_ت_ي_ادهاى ديگر انسان آزاد كسى است كه هيچ نوع عادت نامطلوبى بر او حكومت نكند و با اراده آه_ن_ي_ن خ_ود حكومت هر نوع عادتى را سركوب سازد و يك چنين آزادگى و كمال روحى به مقاومت و پايدارى نيازمند است كه روزه پديد آورنده آن است . گذشته از اين , روزه زنده كننده عواطف انسانى است . اف_راد ثروتمند و متمكن كه در طول سال بر سر سفره هاى رنگين مى نشينند و از افراد گرسنه كه در ط_ول س_ال بسان روزه داران تا شب گرسنه مى مانند بى خبرند , با روزه گرفتن و گرسنگى س_راسر روز به ياد چنين افرادى افتاده و از درد دل آنها آگاه مى شوند و در نتيجه روح و روان آنها ت_جليگاه عالى ترين عواطف انسانى مى گردد و به فكر كم كردن فاصله طبقاتى وبرطرف ساختن نيازمنديهاى طبقه مستمند مى افتند . چه خوب است كه طبقه مرفه ازطريق اين عبادت طعم گرسنگى و تشنگى را بچشند , سپس به فكر رفع نيازمندى طبقه اى افتند كه هرگاه به همان حال بمانند و آتش خشم آنها شعله ور

گردد , ه_مه چيز رامى سوزاند و زندگى را نابود مى سازد روزه ماه رمضان نمودارى از مساوات و اتحاد اس_ت ; زي_را در اي_ن ماه تمام طبقات -اعم از مرفه و غير مرفه - به تمنيات نفسانى پشت پا زده و هماهنگ مى گردند .

فلسفة اين كه فرو بردن سر در زير آب روزه را باطل مي كند چيست؟

پرسش

فلسفة اين كه فرو بردن سر در زير آب روزه را باطل مي كند چيست؟

پاسخ

نسبت به احكام الهي بايد شخص، حال تعبّد و تسليم و قبول داشته باشد و بداند كه راه سعادت او عمل به احكام خدا است و به طور كلّي ما معتقديم كه در عالم تشريع و احكام، حكمي كه بدون مصلحت باشد يا دفع مفسده اي از آن منظور نباشد وجود ندارد، هر چند در بعضي موارد، خصوص فوايد يك حكم را درك نكنيم.

عالم تشريع، مثل عالم تكوين است. شما در وجود خودتان هم مي دانيد كه همة اعضا و اجزاي كوچك و بزرگ بدن شما داراي فايده و مصلحتي است؛ امّا از آن ها بس از كه هزار فايده، يكي را هم ندانيد.

خلاصه همانطور كه از بعضي روايات استفاده مي شود، ما مانند بيماريم و خداوند متعال طبيب حقيقي است. بيمار بايد به دستور پزشك عمل كند و اگر خود، پزشك باشد و نفع و ضرر هر غذا و دارو را بداند به طبيب رجوع نمي كند.

غرض اين است كه بايد در عين حال كه اطّلاع از بعضي فلسفه ها و حكمت هاي احكام، خوب است و حتّي در قرآن مجيد و در روايت بيان شده، امّا چون احاطه بر آن ها ممكن نيست و عدم وجود مصلحت نسبت به هيچيك از احكام، قابل اثبات نمي باشد و خداوند مشرّع اين احكام، عالم و حكيم به تمام جهات و ابعاد وجود اين بشر است، همه را طبق حكمت و مصلحت تشريع فرموده است؛ و ما بايد بعد عمل به اين احكام را در خود قوّت بخشيم.

با اين وجود راجع به فلسفه و حكمت اين حكم

جزئي ارتماس، مي توان گفت: چون روزه، امساك از يك سلسله اموري است كه مطابق و موافق با طبع انسان است (مثل خوردن، آشاميدن و …) آب تني و سر به زير آب بردن نيز مخصوصاً در فصل گرما از اين قسم امور است؛ از اين رو امساك از آن در حدّي كه تمام سر را يكباره به زير آب فرو برد هم واجب شده است.

فلسفة اين كه فرو بردن سر در زير آب روزه را باطل مي كند چيست؟

پرسش

فلسفة اين كه فرو بردن سر در زير آب روزه را باطل مي كند چيست؟

پاسخ

نسبت به احكام الهي بايد شخص، حال تعبّد و تسليم و قبول داشته باشد و بداند كه راه سعادت او عمل به احكام خدا است و به طور كلّي ما معتقديم كه در عالم تشريع و احكام، حكمي كه بدون مصلحت باشد يا دفع مفسده اي از آن منظور نباشد وجود ندارد، هر چند در بعضي موارد، خصوص فوايد يك حكم را درك نكنيم.

عالم تشريع، مثل عالم تكوين است. شما در وجود خودتان هم مي دانيد كه همة اعضا و اجزاي كوچك و بزرگ بدن شما داراي فايده و مصلحتي است؛ امّا از آن ها بس از كه هزار فايده، يكي را هم ندانيد.

خلاصه همانطور كه از بعضي روايات استفاده مي شود، ما مانند بيماريم و خداوند متعال طبيب حقيقي است. بيمار بايد به دستور پزشك عمل كند و اگر خود، پزشك باشد و نفع و ضرر هر غذا و دارو را بداند به طبيب رجوع نمي كند.

غرض اين است كه بايد در عين حال كه اطّلاع از بعضي فلسفه ها و حكمت هاي احكام، خوب است و حتّي در قرآن مجيد و در روايت بيان شده، امّا چون احاطه بر آن ها ممكن نيست و عدم وجود مصلحت نسبت به هيچيك از احكام، قابل اثبات نمي باشد و خداوند مشرّع اين احكام، عالم و حكيم به تمام جهات و ابعاد وجود اين بشر است، همه را طبق حكمت و مصلحت تشريع فرموده است؛ و ما بايد بعد عمل به اين احكام را در خود قوّت بخشيم.

با اين وجود راجع به فلسفه و حكمت اين حكم

جزئي ارتماس، مي توان گفت: چون روزه، امساك از يك سلسله اموري است كه مطابق و موافق با طبع انسان است (مثل خوردن، آشاميدن و …) آب تني و سر به زير آب بردن نيز مخصوصاً در فصل گرما از اين قسم امور است؛ از اين رو امساك از آن در حدّي كه تمام سر را يكباره به زير آب فرو برد هم واجب شده است.

چرا خداوند در ماه رمضان طاقت روزه گرفتن را مى دهد و در روزهاى ديگر اين چنين نيست؟

پرسش

چرا خداوند در ماه رمضان طاقت روزه گرفتن را مى دهد و در روزهاى ديگر اين چنين نيست؟

پاسخ

اتفاقاً روزه گرفتن در ماه رمضان به همين جهت يكى از الطاف و عنايات الهى است كه در پرتو روزه گرفتن روح تقوى، و مصونيّت در انسان در انسان زنده مى شود و آدمى در اثر آن تصميمى قوى و نيرومند پيدا مى كند و انسان بايد همان تصميم را در اوقات ديگر نسبت به انجام فرائض و واجبات و ترك گناهان همچنان در خود زنده نگاه دارد تا بتواند در برابر گناهان خويشتن را كنترل كند و ثبات قدم و پايدارى خويش را از دست ندهد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_168_

اگر شوهري از پستان همسرش شير بمكد آيا اشكال شرعي دارد؟

اشاره

خير، مكيدن شير از پستان همسر هيچ اشكال شرعي ندارد و از آن نهي هم نشده است.

جواب سؤال شما در فتاواي مقام معظم رهبري يافت نشد، ولي آيت الله مكارم شيرازي در استفتائات خود (ج 2، ص 361) چنين مي فرما

پرسش

اگر شوهري از پستان همسرش شير بمكد آيا اشكال شرعي دارد؟

خير، مكيدن شير از پستان همسر هيچ اشكال شرعي ندارد و از آن نهي هم نشده است.

جواب سؤال شما در فتاواي مقام معظم رهبري يافت نشد، ولي آيت الله مكارم شيرازي در استفتائات خود (ج 2، ص 361) چنين مي فرمايند:

در هر حال اشكال ندارد.

پرسش: چرا در ماه مبارك رمضان از خوردن و آشاميدن پرهيز مي كنيم؟

پاسخ

قانون روزه و قرآن و احاديث اين را فرموده است.

مرتبه قبل، از دليل ابطال روزه به خاطر فروبردن سر در آب پرسيدم كه جواب كامل داده نشد و به اينكه فقها به كتاب سنت و اجماع و عقل رجوع مي كنند اشاره شده و لطفاً دليل عقلي را كه فقها دارند بفرماييد؟

پرسش

مرتبه قبل، از دليل ابطال روزه به خاطر فروبردن سر در آب پرسيدم كه جواب كامل داده نشد و به اينكه فقها به كتاب سنت و اجماع و عقل رجوع مي كنند اشاره شده و لطفاً دليل عقلي را كه فقها دارند بفرماييد؟

پاسخ

نكته اول: درست است كه منبع فقه شيعه كتاب و سنت و اجماع و عقل است و اين بدين معنا نيست كه در تمام موضوعات و مسائل فقهي و فروعات آن بايد اين 4 دليل در آنها باشد، بلكه برخي از احكام ومسائل از كتاب يعني قرآن استنباط مي شود (مثل حرام بودن ربا و يا نجس بودن خوك و ...) و برخي از احكام در سنت يعني روايات معصومين است و بوسيله آن احكام و مسائل فقهي را استنباط مي كنند مثل (نجس بودن سگ و ...) و برخي از احكام و مسائلي را كه مجتهدين فتوايي مي دهند بخاطر اجماع است، يعني اينكه عده زيادي از فقهاي گذشته، چنين فتوايي داده اند.

اما دليل عقلي كه منبع فقها است به اين معني نيست كه هر مسأله فقهي يك دليل عقلي هم دارد زيرا اگر اين طور بود ديگر ما نياز به مرجع تقليد نداشتيم و تعبد معنا و مفهومي نداشت. بلكه مراد از دليل عقلي كه مورد استفاده فقها است اين است، آنها بوسيله عقل يك امر كلي را مورد نظر خود قرار داده و بر اساس آن حكمي را استنباط مي كنند مثلاً قرآن فرموده : "اقيموا الصلاة" نماز بخوانيد. و خداوند گفته خود را به وسيله فعل امر بيان كرده است در اينجا عقل مي گويد اگر كسي چيزي

را به صورت فعل امر بيان كند يعني اينكه بايد آن را انجام بدهي. بنابراين فقها با توجه به دليل عقلي از اقيموا الصلوة فقط وجوب نماز را مي فهمند و يا اينكه خداوند فلان را نهي كرده است حرمت مي فهمند.

اما ويژگيها و يا ريزه كاريهاي ديگر آن مربوط به دليل عقلي نيست مثلاً فقط دليل عقلي مي گويد چون خداوند مي گويد روزه بگير، اين امر پروردگار يعني وجوب گرفتن روزه. اما اينكه از چه ساعتي تا چه ساعتي بايد روزه داشت مربوط به دليل عقلي نيست، بلكه كتاب و يا سنت به ما مي گويند و همين طورمبطلات روزه. يعني عقل مي گويد "چون شارع حكيم و دانا است وقتي مي گويد مثلاً سر فرو بردن در آب موجب بطلان روزه است" اين نهي پروردگار موجب بطلان روزه تو است. و اينكه اين عمل روزه را باطل مي كند عقل آن را درك نمي كند همان طور كه عقل هيچ وقت درك نخواهد كرد كه چرا نمازصبح دو ركعت است.

البته احكام شرع داراي دليل است و خداي متعال هيچ حكمي را بدون حكمت و مصلحت مقرر نفرموده است. اما خصوصيات آنها براي ما بطور كامل روشن نيست. و اينكه چرا پيشوايان مافلسفه احكام و دليل آنها را بيان نمي كردند خواسته اند از اين راه روح ايمان و تعبد و اطاعت را در افراد تقويت كنند و چه بسا يكي از اهداف مورد نظر شارع مقدس پرورش روحيه تسليم و تمرين براي جلب رضايت پروردگار است.

امام علي (ع) مي فرمايد: "خداوند بندگانش را به بعضي از اموري كه به اصل آن جاهل اند

آزمايش كرده است. تابدين وسيله افراد تمييز داده شوند و استكبار و نخوت را از آنها دور سازد. " (1)

بنابراين بزرگترين فلسفه عبادات و دستورات الهي همين است كه روحية اطاعت كردن و تسليم در بشر تقويت گردد و خود محوري و فخر فروشي زليل بشود.

منابع و مآخذ :

1. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 234

چرا دختران در سن كم كه توانايي ندارند روزه بر آنان واجب مي شود؟

پرسش

چرا دختران در سن كم كه توانايي ندارند روزه بر آنان واجب مي شود؟

پاسخ

بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است واين مسئله پيش از آن كه مسأله اي تشريعي و اعتباري باشد حقيقتي تكويني و فيزيوپسيكولوژيك است به عبارت ديگر ساختار وجودي دختران به گونه اي است كه پيش از پسران به مراحلي از رشد و كمال جسمي فيزيولوژيك و روحي و رواني (پسيكولوژيك مي رسند. از طرف ديگراحكام شرعي همه متناسب با توانايي ها و قابليت هاي انسان وضع گرديده است و چون از نظر جسمي و عقلي دختران رشد سريع تري دارند قابليت تكليف پذيري نيز در آنان زودتر پديد مي آيد و از همين رو تكاليف شرعي برآنان مقرر مي گردد. شاهد مطلب آن است كه اين مسأله فقط در بعد تكاليف نيست بلكه اسلام شخصيت و هويت نويني براي دختران قائل مي شود كه درپسران ديررس تر است مثلا دختري كه نه سال او تمام است از نظر احكام ديني شهادتش مسموع است و پشت سر او مي توان نماز خواند (بر اساس فتوابه جواز اقتدا زن به زن استقلال اقتصادي و حق تصرف در مال خود راداراست و ... در حالي كه اين امور در پسران چند سال متاخرتر است

گفتني است اگر دختر در سن 9 سالگي قادر به انجام تكاليف خود مثل روزه نباشد بر او گرفتن روزه واجب نيست

نيز بعضي از فقهاء سن بلوغ دختران را 13 سالگي مي دانند مشروط به اينكه علايم ديگر بلوغ در آنها مشاهده نشده باشد.

چرا با فرو بردن سر در آب روزه باطل مي شود

پرسش

چرا با فرو بردن سر در آب روزه باطل مي شود

پاسخ

چرا با فرو بردن تمام سر در آب روزه باطل مي شود

پرسش

چرا با فرو بردن تمام سر در آب روزه باطل مي شود

پاسخ

فلسفه تمام جزئيات احكام روشن نيست. بنابراين در غير مسائل

كلي و مهم لازم نيست همواره در پي فلسفه آن باشيم. در عين حال جاي اين

احتمال وجود دارد كه فرو بردن تمام سر در آب تا حد زيادي تسكين دهنده

عطش ناشي از روزه بوده و در واقع با يكي از فلسفه هاي روزه - كه

خودسازي و تقويت اراده در مواجهه با دشواري هاست - در تضاد باشد.

دليل شكسته نماز و قضاي روزه مسافر چيست؟

پرسش

دليل شكسته نماز و قضاي روزه مسافر چيست؟

پاسخ

اين گفته به جهت اين بوده كه اتصال صف هاي نماز به هم نخورد. البته با خالي بودن جاي يك نفر و نبود فاصله زياد، اتصال به هم نمي خورد، و در صورت مذكور نماز ديگران بر عهده شما نيست. لازم به ذكر است نماز جمعه شكسته نمي شود شايد مقصود شما نماز عصر است.

فلسفه روزه چيست؟

پرسش

فلسفه روزه چيست؟

پاسخ

چرا در سلاهاي اخير روز عيد فطر با تاخير اعلام مي شود

پرسش

چرا در سلاهاي اخير روز عيد فطر با تاخير اعلام مي شود

پاسخ

ملاك در ثابت شدن اول ماه، ديدن ماه يا گذشتن سي روز از اول ماه است. اول ماه به وسيله تقويم ها و محاسبات منجمان ثابت نمي شود؛ مگر اين كه از گفته آنها يقين حاصل شود.

علت اين كه در سال هاي گذشته روز عيد با تاخير اعلام مي شد، اين بوده كه ماه رويت نشده يا از اول ماه سي روز تمام نگذشته بوده است. در اين مواقع روز اول ماه رمضان و آخر شعبان نيز به يقين ثابت نبوده است.

البته مي توان از وسايل پيش رفته اي كه اينك در علم نجوم استفاده مي شود كمك گرفت؛ ولي تاكنون در اين امر قدم مفيدي برداشته نشده است.

علت اختلاف در رويت هلال ماه رمضان و شوال چيست ؟

پرسش

علت اختلاف در رويت هلال ماه رمضان و شوال چيست ؟

پاسخ

الف) در بعضي از سال ها متخصصان علم نجوم ايران اعلام كردند، كه از نظر علمي امكان رؤيت هلال ماه شوال در شب 29 رمضان وجود ندارد و در عين حال بيش از هشت استان كشور همان شب ماه را رؤيت كرده اند.

اين نشان از ضعف علمي مؤسسات نجومي است چرا كه بهترين دليل بر امكان چيزي، وقوع است و رؤيت در آن سالها واقع شد. حال آيا اگر شما به جاي علما، بوديد اعلام آغاز ماه نو نمي كرديد؟

ب) در محافل علمي و مطبوعات، بحث ها و نقدهاي فراواني حتي در حدّ تأييد و تكذيب بارها صورت گرفته است؛ اما مركز يا مؤسسه علمي خاصي متكفل اين گونه امور نيست.

ج) اين اختلاف مربوط به همه ماه ها است؛ ولي چون در ماه رمضان و ذي الحجة (به جهت اعمال حج و روزه و عيد فطر) مسأله اهميت بيشتري پيدا مي كند، انعكاس عمومي و زياد دارد.

د) اگر يقين پيدا كنيد كه عيد فطر نيست، مي توانيد به يقين خود عمل كنيد؛ ولي ظن و گمان و امثال آن كافي نيست و از قول منجّمان فعلي ما هم حصول چنين يقيني ممكن نيست؛ زيرا بارها خلاف نظر آنها ثابت شده است.

در پايان گفتني است كه ماه وقتي در هر ماه از محاق خارج شود (كه در اصطلاح به آن تولّد ماه مي گويند) داراي دو تولد است (علمي و عرفي). تولد علمي ماه با دقّت هاي خاص علمي صورت مي گيرد؛ به طوري كه قابل ديدن با چشم غير مسلّح نيست و اين در مقابل تولد عرفي است كه مردم مي توانند هلال ماه را با

چشم غير مسلح ملاحظه كنند. در شرع تولّد عرفي و رؤيت عادي هلال ماه ملاك ثبوت اول ماه هاي قمري است؛ يعني، ممكن است از نظر علمي ثابت باشد كه امشب ماه از محاق خارج مي شود؛ ولي اين مناط ثبوت اول ماه شرعي نيست. پس اختلافي كه در ميان علماء پيدا مي شود، به اين جهت است كه براي برخي ثابت مي شود كه ماه ديده شده؛ ولي براي عده اي ثابت نمي شود. از طرفي برخي از فقيهان، رؤيت ماه در يك نيم كره را، دليل بر شروع و اثبات ماه جديد در همه آن نيم كره مي دانند؛ ولي برخي ديگر قائل به لزوم رؤيت در همان شهر و كشور يا مكان هاي هم افق با آنها هستند.

فلسفه باطل بودن روزه مسافر چيست ؟

پرسش

فلسفه باطل بودن روزه مسافر چيست ؟

پاسخ

الف) آنچه اشاره كرده ايد كه دليل شكسته شدن نماز و قضاي روزه مسافر، آسان گرفت ن بوده است، اين حكمت دستور قصر است و نه علت شرعي آن؛ يعني اسلام خواسته است كه براي مسافران، سهولتي قائل شود. علت شرعي آن، منبع فقهي خاص - اعم از كتاب و سنت - است كه فقيه موظف است براساس آن، فتوا بدهد.

ب ) در وضع قوانين، به موارد كلي توجه مي شود، نه به موارد استثنايي و از آن جا كه نوعا در مسافرت، افراد عجله دارند و امكانات به اندازه محل سكونت برايشان فراهم نيست، دستور آمده كه مسافران - البته با شرايطي - نماز را شكسته بخوانند و روزه را قضا كنند. در اين جا نبايد مسافري را در نظر گرفت كه هيچ مشكلي ندارد و مي تواند بدون مشكلي نماز و روزه اش را تمام انجام دهد.

ج ) گرچه اين روزها، وسايط نقليه و ابزار مسافرت با گذشته فرق كرده است؛ ولي در عين حال هم اكنون نيز مسافرت داراي محذورات زيادي است. شما اگر به تجارب خودتان مراجعه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه اصولاً در سفر - به ويژه در بين راه - آن آرامش لازم وجود ندارد؛ به ويژه آن كه در سفر با وسايل سريع، دغدغه ها بسيار زياد و فرصت اندك است. بنابراين با توجه به مشكلات زياد و عدم آرامش، دستور قصر نماز مسافر صادر شده است.

چرا گرفتن روزه در روز عاشورا و عيد فطرحرام است ؟

پرسش

چرا گرفتن روزه در روز عاشورا و عيد فطرحرام است ؟

پاسخ

پس از شهادت حضرت اباعبدالله(ع) بني اميه و آل زياد آن روز را كه روز پيروزي خود مي ديدند شاد باش گفته و مبارك دانسته و به ميمنت آن روزه گرفتند. در راستاي اين بدعت روايات بسياري نيز پيرامون فضيلت روزه آن روز جعل گرديد. از اين رو بيشتر اهل تسنن بدون آنكه انگيزه بني اميه را داشته باشند تحت تأثير آن روايات ساختگي روزه مي گيرند. به نظر مي رسد اين حركت شگردي تبليغاتي براي تحت پوشش قرار دادن و انحراف اذهان از جنايت بزرگي باشد كه مرتكب گرديدند. از اين رو ائمه اطهار:

شيعيان خود را از چنين بدعتي آگاه كرده و حكم واقعي آن را بيان داشته اند. روايات آن در اصول كافي ج 4 صفحات 145 - 147 ( باب صوم يوم عاشورا ) موجود است.

ناگفته نماند روزه در روز عاشورا مكروه است نه آن كه حرام باشد. اما حرمت روزه در روز عيد فطر چه بسا براي جلوگيري از افراط باشد. زيرا برخي به روزه گيري عادت مي كنند و برگشت به زندگي عادي را براي خود تضعيف معنويت به شمار مي آورند. در حالي كه اسلام كار و تلاش را از عبادات مي داند ودين داري آميخته با حضور در جامعه را پرارزش دانسته است.

آيا مي توان احكام قرآن را مطابق با شرايط هر زمان تفسير كرد مثلا آيه 185 سوره بقره گفته مي شود منظور ديدن هلال ماه با چشم است اما آيا حال كه وسايلي مانند تلسكوپ وجود دارد نمي توان هلال را با آن ديد و حتما بايد با چشم ديد.

پرسش

آيا مي توان احكام قرآن را مطابق با شرايط هر زمان تفسير كرد مثلا آيه 185 سوره بقره گفته مي شود منظور ديدن هلال ماه با چشم است اما آيا حال كه وسايلي مانند تلسكوپ وجود دارد نمي توان هلال را با آن ديد و حتما بايد با چشم ديد.

پاسخ(قسمت اول)

(پاسخ از مجله معرفت شماره 61 تهيه شده است)

نقش عقل در مبادي تصديق به كتاب و سنّت تمسّك به قرآن و سنّت نيازمند مقدّماتي است كه برخي از آن ها جز از طريق عقل قابل اثبات نيستند و يا اگر احياناً از راه هاي ديگري مانند فطرت، كشف و شهود و شناخت عرفاني، كه از سنخ شناخت حضوري است، بتوان به يقين دست يافت، هر چند از ارزش والايي برخوردار است،(18) همگاني و قابل اعتماد نيست.(19) اين گونه شناخت هاي عقلي، كه حجّيت قرآن و سنّت به عنوان اصيل ترين منابع حقوق اسلامي، متوقف بر آن است، مانند اثبات وجود خدا، لزوم بعثت پيامبران و عصمت انبيا و ائمّه اطهارعليهم السلام در استنباط حقوق اسلامي، بسيار تأثير گذار مي باشد؛زيرا هر گونه استدلال به قرآن و سنت متفرّع بر حجّيت آن ها است؛ براي مثال، بر اساس ديدگاه كساني كه وحي رايك تجربه ديني نيازمند تعبير مي دانند، طبيعي است كه حقايق و معارف برگرفته از قرآن را مانند ساير تجربه ها متأثر از فرهنگ زمانه و گرفتار در محدوديت هاي تاريخي، زباني، اجتماعي و جسماني دانسته و بنابراين، مصون از خطا نمي دانند؛ چنان كه تصريح مي كنند: «اعتناي خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند، يا تعاليم تخطّي ناپذير و خطا ناپذيري القا كند...»(20) و يا راز خاتميت دين اسلام را در

اين نكته مي دانند كه وحي اسلامي را يك تجربه باطني پيامبر دانسته، كه بدون تفسير و تعبير، در اختيار مردم قرار گرفته است و در هر دوراني تعبيري مناسب و قرائت جديدي از آن ارائه گردد،(21) در حالي كه چنين تفسيري اساس حجّيت كلام انبيا و نيز عصمت آنان در مقام ابلاغ وحي را مخدوش ساخته، به پرچيده شدن بساط نبوت خواهد انجاميد و با حكمت الهي منافات دارد؛ زيرا اگر تنها راه سعادت آدمي، كه همانا وحي است، خود دست خوش تغيير و خطا گردد و بازتابي از محيط اجتماعي و فرهنگي باشد، پس ارمغان بعثت پيامبران براي بشر چه خواهد بود؟(22)

مثال ديگر براي تأثير گذاري حكم عقل در مرتبه مبادي تصديق به كتاب و سنّت، نوع نگرش در بحث سرّ خاتميت است؛ زيرا اگر وحي مربوط به دوران كودكي بشر دانسته شود و ختم نبوت به معناي خودكفا شدن خرد و دانش بشري تفسير شود، نتيجه آن خواهد بود كه «ايده آل آن است كه مردم رفته رفته از تذكار نبي مستغني گردند»(23) و بنابراين، "امروز دوران مأموريت نبوي پايان يافته است و عقل بشر به جاي وحي مي نشيند."(24) "حجتِ و اعتبار سخن كساني كه مدعي ارتباط با فوق طبيعت مي باشند، پايان مي پذيرد"(25) و آزادي روحي و عقلي بشر اعلام مي شود؛(26) چه اين كه مقصود از خاتميت اين نيست كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله براي هميشه انسان را كفايت مي كند،(27) بلكه مقصود آن است كه انسان مي تواند بدون وحي و بدون نبوت جديدي روي پاي خودش به زندگي ادامه دهد و آن را كامل كند.(28) از اين رو، پس از پيامبرصلي الله عليه وآله سخن، رفتار،

احساس و تجربه و قطع هيچ كس، حتي امامان نيز، براي ديگري از نظر ديني، تكليف آور و حجّت آفرين نيست.(29) نتيجه اين نگرش همان است كه استاد شهيد مطهري فرمودند: «اگر اين فلسفه، درست باشد، فلسفه ختم ديانت است، نه ختم نبوّت»(30) البته برخي از انديشمندان به صراحت اعلام مي كنند: "نبوّت در اصل، به معناي خبردهي است و وظيفه رسولان همان بود كه روشنفكر اصيل امروزي انجام مي دهد "،(31) چه اين كه اساساً در نظر اينان، آموزه هاي انبيا در حد يك فرضيه است كه بايد با عقل بشري، صحّت و سقم آن را سنجيد؛ يعني "انبيا مي خواستند كه روي حرف هاي آن ها فكر كنند و اگر آن ها را صحيح و با حق سازگار يافتند، بپذيرند. به همين دليل و همراه با آموزه هاي خود، روش فهميدن و پي بردن به حقايق و آزمودن مطالب را به آنان تعليم مي دهند، آن گاه از آنان درخواست مي كنند كه آن را به مثابه يك فرضيه و پيشنهاد تلقّي كرده، درباره اش بينديشند و در پرتو واقعيت هاي جاري در طبيعت يا جامعه و تاريخ، درستي و نادرستي اش را بررسي و آزمون كنند و اگر شواهد عيني و خرد انساني به صحّت آن ها گواهي داد، بپذيرند."(32)

ديگري دين را صرفاً براي "خدا و آخرت" دانسته، با تفكيك دنيا و آخرت، به مرز بندي حيطه اي بين عقل و وحي و تفكيك قلمرو مسؤوليت عقل از وحي معتقد شده و مي گويد: هدف اصلي بعثت انبيا، حل مسائلي بود كه عقل بشر از فهم آن ها عاجز است. كار دين از جايي آغاز مي شود كه كار عقل به پايان مي رسد. از اين روي، نيازي نيست كه خدا و فرستادگان

خدا راه و رسم زندگي و حل مسائل فردي و اجتماعي را به او ياد بدهند، بلكه اساساً آموختن اين مسائل، دور از شأن خداي خالق و تنزّل دادن مقام پيامبران به حدود ماركس، پاستور و گاندي است.(33) و در نتيجه، مسؤوليت ها و كاركردهاي اجتماعي - سياسي پيامبران خارج از هدف هاي اصلي رسالت بوده، «تعليماتي كه پيامبران از نظر مسائل اجتماعي و سياسي داده اند، در عين ارزنده و ممتاز بودن، جزء دين و شريعت به حساب نيامده و مشمول "ان هو الّا وحي يوحي" (نجم: 4) نمي گردد.»(34)

در حالي كه بر اساس ادلّه عقلي فراوان و تصريح آيات و روايات، ضمن اذعان به جايگاه رفيع عقل انساني، هيچ يك از مرز بندي هاي زماني (درمسأله سرّ خاتميت) يا حيطه اي (در بحث نو انديشان عرفي گرا و سكولار كه قايل به جدايي دين از سياست هستند) صحيح نيست، بلكه رابطه آن ها تضامني است؛ يعني اولاً، عقل و وحي متضمّن و مؤيّد و مكمّل يكديگرند. ثانياً، اين دو با هم، متضمّن كمال انساني اند؛ زيرا هر دو رسول حق اند كه هيچ كدام بدون ديگري، وافيِ به مقصود - يعني هدف آفرينش - نيست.(35) به عبارت ديگر، بر اساس برهان عقلي، خالق اين جهان خداوند حكيم است و جهان را به بازيچه نيافريده است؛ زيرا خداوند حكيم كار لغو و بيهوده نمي كند. از اين رو، آدمي را براي رسيدن به كمال نهايي و سعادت جاودانه آفريده است و معلوم نيست به كدام دليل، آقاي «بازرگان» بين دنيا و آخرت جدايي افكنده، كارهاي اجتماعي از قبيل نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي را مربوط به دنيا و بي تأثير در آخرت دانسته است كه بشر قادر به

حل مسائل و مشكلات آن مي باشد، اما براي عبادت و نماز خواندن و آنچه رابطه بين خدا و انسان را تنظيم مي كند، عقل بشر عاجز است و فقط در اين امور نيازمند وحي است! و حال آن كه تمام كارها و رفتارهاي ما، اعم از عبادت يا معامله و مسائل اقتصادي و سياسي مبناي سعادت و شقاوت ما در آخرتند، و چون انتخاب مسير صحيح زندگي، افزون بر اراده، وابسته به شناخت و آگاهي است و از سوي ديگر، ابزار عمومي شناخت (حس و عقل)، از درك راه درست زندگي و چگونگي رابطه دنيا و آخرت ناتوان است، بنابراين، مقتضاي حكمت الهي اين است كه خداي متعال منبع معرفتي ديگري در اختيار بشر قرار دهد تا به هدف آفرينش نايل شود و آن منبع همان وحي است كه در آموزه هاي انبيا تجلّي مي يابد. و اين نيازمندي هميشگي است؛(36) چون عقل بشر هرگز راهي به فهم كيفيت ارتباط دنيا با آخرت و اين كه براي حيات اخروي او چه چيزي مفيد است و چه ƙʘҙʠمضرّ، جز از طريق وحي ندارد و اين هدايت بالاتر از هدايت عقلي است.(37) از اين رو، خداي متعال مي فرمايد: انبيا دو دسته معارف را به بشر مي آموزند:

يك دسته معارفي كه اگر نمي آموختند، بشر مي توانست با زحمت و تلاش، كم يا زياد، به واسطه ابزار معرفتي خود به آن ها دست يابد. اما دسته ديگر معارفي هستند كه اگر انبيا به بشر نمي آموختند، هرگز انسان ها راهي به آن معارف نداشته، براي هميشه از آن ها محروم بودند: «و يُعلمّكُم ما لم تَكونوا تعلَمونَ.»(آل عمران: 132)

ماهيت وحي و عصمت انبيا و گستره دين نيز بر اساس همين

برهان به خوبي روشن مي شود؛ زيرا وحي، تنها راه دست يابي به سعادت و كمال نهايي بوده، راه احتجاج را بر بشر مي بندد و از اين رو، انبيا حجت هاي حضرت پروردگار هستند؛

«رسلاً مُبشّرين و منذرينَ لِئلّا يكونَ لِلناسِ عليَ اللّهِ حجّةٌ بعدَ الرُّسلِ و كانَ اللّهُ عزيزاً حكيماً.» (انبياء: 165).

حال اگر اين وحي يك تجربه شخصي باشد يا مصون از خطا نباشد و عصمت انبيا، چه در مرحله تلقّي و دريافت وحي و چه در مرحله ابلاغ وحي و چه در رفتار و گفتار و اعتقادات و باورهاي آنان مخدوش شود، ديگر چه گونه آن ها اسوه و حجّت هاي الهي بوده، راه عذر و بهانه را بر ديگران ببندند؟! و چه گونه با حكمت الهي سازگار است كه يگانه راه دست يابي سعادت خود، دست خوش خطا گردد؟!

5. حكم عقل در طول كتاب و سنّت هرگاه از كتاب و سنّت، حكم شرعي استنباط شد، عقل درباره آن احكام شرعي، احكامي صادر مي كند. براي مثال، درك مي كند كه براي حرمت نهادن به مولا، وظيفه اي بر عهده بندگان به وجود مي آيد و آن «حق الطاعه» است. پس حكم مي كند كه بايد از آن احكام شرعي پي روي نمود؛ زيرا اطاعت از خداوند، مسأله اي نيست كه بتوان لزوم آن را از ناحيه خداوند به دست آورد، وگرنه دور يا تسلسل لازم مي آيد؛ چرا كه اگر لزوم اطاعت از خداوند به بيان خداوند مبتني شود، اين پرسش مطرح مي گردد كه چرا بايد امر خداوند به اطاعت از او را بپذيريم و بدان گردن نهيم؟ بي ترديد، نمي توان گفت: چون خداوند امر كرده است؛ زيرا همان سؤال بار ديگر تكرار مي شود، بلكه عقل حكم مي كند كه خداوند متعال،

كه منشأ و مبدأ هستي است، مالك همه هستي است و همه چيز تحت اختيار وي قرار دارد. بنابراين، ما از خود چيزي نداريم، جز آنچه او عطا كرده است. پس بايد از او فرمان برد.

اين حكم عقل احياناً با بيانات شارع به عنوان «حكم ارشادي»، مانند «اطيعوا اللّهَ و الرّسولَ» تأييد شود. البته بيان ارشادي نيز سخن دين است و وجود حكم عقل سبب تنزّل يا سقوط بيان ارشادي از اعتبار ديني اش نمي شود؛(38) چه اين كه ممكن است خداوند متعال حكم عقل را براي راه يابي و كسب مصلحت هاي واقعي كافي نداند؛ مثلاً، حكم عقل را براي همگان آشكار نداند و يا محرّك بودن حكم عقل را براي تحصيل آن مصلحت كافي نداند، بلكه لازم است براي ايجاد انگيزه كافي، آن احكام عقلي به بيان شارع تقويت شوند.(39)

6. منابع حقوق اسلامي پيش از بيان منابع حقوق اسلامي، ضروري است با توجه به ويژگي نظام حقوقي اسلامي، رابطه فقه و حقوق اسلامي روشن گردد. نظام حقوقي اسلام، يك نظام حقوقي مكتبي(40) مبتني بر آيين اسلام است. دين اسلام به عنوان يك مكتب تام و جامع، تركيبي آميخته از اعتقادات (جهان بيني) و مقررات و دستورالعمل هاي فردي و اجتماعي (ايدئولوژي كه مشتمل بر بايدها و نبايدها بوده، در حيطه فقه و اخلاق(41) جاي مي گيرد) است.(42)

"حقوق" به معناي مجموعه بايد و نبايدهايي كه اعضاي يك جامعه ملزم به رعايت آن ها هستند و دولت ضمانت اجراي آن ها را بر عهده دارد، در اسلام، زير مجموعه اي از فقه اسلامي است؛ زيرا فقه اسلام از چند حيث، از مقررات حقوقي اسلام است:

1. از حيث موضوع و قلمرو كه علاوه بر مقررات

تنظيم كننده روابط اجتماعي، فقه به جنبه هاي فردي و رابطه انسان با خداوند نيز توجه دارد.

2. از حيث ماهيت حكم، فقه علاوه بر مقررات الزامي، مشتمل بر احكام غير الزامي، يعني امور مستحب، مكروه و مباح، است و حال آن كه مقررات حقوقي همگي با ويژگي الزامي بودن همراهند.

3. از حيث ضمانت اجرا، بر خلاف مقررات حقوقي، تنها بخشي از احكام الزام آور فقهي از پشتوانه ضمانت اجراي دولتي برخوردارند.(43) از اين رو، منابع حقوق اسلامي همان منابع فقه اسلامي اند كه با بيان مفهوم و انواع منابع به شرح آن پرداخته مي شود:

"منبع" يا "مصدر" به معناي سرچشمه (Source) دو اطلاق دارد: 1. منابع ذاتي؛ 2. منابع كشفي.

منابع ذاتي فقه و حقوق اسلامي كه بيانگر منشأ مشروعيت قواعد و مقررات فقهي و حقوقي اند، همان اراده تشريعي خداوند متعال مي باشند؛ زيرا انسان معتقد به خدا تمام حركات و سكناتش بايد براي خدا باشد: «قل اِنَّ صلاتي و نُسُكي و محياي و مماتي لِلّهِ ربِّ العالمينَ» (انعام: 162)؛ چه اين كه تمام عالم از اوست و به سوي او بر مي گردد: «اِنّا لِلّهِ و اِنّا اليهِ راجعونَ» (بقره: 156) از اين رو، مي فرمايد: «ألا لهُ الخلقُ و الأمرُ تباركَ اللّهُ ربُّ العالمينَ». (اعراف: 54) بيان اين مسأله كه «ربوبيت تشريعي و حق وضع قانون و الزام به بايد و نبايد، از آنِ كسي است كه ربوبيت تكويني دارد» گرچه در قالب آيات و روايات واقع شود، يك بيان عقلي است؛ زيرا ربوبيت تشريعي كه يك نوع خداوندگاري و صاحب اختياري در خصوص تصميم گيري براي ديگران، و صدور امر و نهي است، متفرّع بر نوعي مالكيت است، وگرنه تصرف بي جا و نامشروع

است. خداوند متعال با بيان «ربُّ السمواتِ و الارضِ و ما بينهما» با فاء تفريع مي فرمايد: «فاعبده و اصطبر لعبادتِه» (مريم: 65)؛ يعني ربوبيت تشريعي از آن خداوند متعال است كه ربّ العالمين بوده و مالك همه آن ها است و از اين رو، فقط بايد بنده او بود و او را پرستيد.

نتيجه آن كه عبوديت در قبال كسي شايسته است كه زندگي و مرگ ما به دست قدرت اوست. «يا اَيُّها الناسُ اعبدوا ربَّكم الّذي خَلَقكم»، (بقره: 21) و حقيقتاً معبودي جز او نيست: «لا اله الّا هو يُحيي و يُميتُ ربُّكم و ربُّ آبائِكم الاوَّلينَ» (دخان: 8) و «ذلكُم اللّهُ ربُّكم لا اِله الّا هُو خالقُ كلِّ شي ءٍ فاعبدوُه». (انعام: 102) و به همين دليل، با يك استدلال قوي مي فرمايد: «قُل اَغير اللّهِ أبغي ربّاً و هو ربُّ كلِّ شي ءٍ». (انعام: 164) بلكه «رَبُّنا الّذي اَعطي كلَّ شي ءٍ خَلْقَه ثُمَّ هدي . (طه: 50)(44)

اما منابع كشفي بيانگر آن مأخذ و مصادري است كه بتوان از آن ها اراده تشريعي خداي متعال را كشف كرد و در اصطلاح فقه اسلامي، به «ادلّه و مدارك احكام» نام گذاري شده است. بنابراين، چيزي مي تواند به عنوان منبع كشفي فقه و حقوق اسلامي محسوب شود كه آيينه و منعكس كننده خواست و اراده خداوند متعال باشد. همين نكته مهم، دليل حصر منابع فقه و حقوق اسلامي در قرآن و سنّت و عقل است، و قياس، استحسان و استصلاح (مصلحت يابي) و...جز خيال بافي و تحميل خواست آدميان به جاي خواست خداي متعال چيزي نيست و ارزشي ندارند. اجماع نيز آن زمان حجت است كه كاشف از رأي معصوم عليه السلام باشد

و ساير ادلّه، مانند بناي عقلا منابع فرعي اند كه در صورت برگشت آن ها به منابع اصلي (قرآن و سنّت و عقل) معتبر و واجد حجيّت خواهند بود.

پاسخ(قسمت دوم)

بنابر همين مبنا است كه آيةالله مصباح مي فرمايند: "دين يعني اين كه انسان بايد تمامي رفتارهاي خود را مطابق خواست و رضايت خدا انجام دهد. اما چه گونه بايد خواست و اراده خداوند را شناخت تا بر طبق آن عمل نمود؟ اين از سه راه كلي قابل حصول است: 1. قرآن؛ 2. سنّت؛ 3. عقل؛ اين سه راه، راه هاي كشف اراده تشريعي خداوند هستند. از اين رو، عقل را نيز در زمره منابع احكام و قوانين الهي بر شمرده اند و فقها با توجه به همين دليل، براي اثبات مسائل شرعي، به عقل نيز تمسّك مي جويند ...عقل چراغي است كه در پرتو روشنگري آن مي توان اراده و خواست و مرضي الهي را كشف كرد و آنچه در اين عرصه با عقل كشف مي شود، امري ديني است.(45)

ب. نقش عقل در فهم كتاب و سنّت (به عنوان يكي از ابزار معرفت بشري)

فهم كتاب خدا و سنّت معصومان عليهم السلام كار عقل است، اما اين فعاليت عقل، هرگز آن را در شمار منابع دين قرار نمي دهد، بلكه ابزاري براي شناخت و استنباط از آن منابع است. پس محور بحث در اين فصل، پي بردن به احكام الهي به وسيله عقل ار منابع ديني است نه دريافت و كشف احكام الهي يا قواعد و مقرّرات حقوقي از منبع عقل. در قرآن كريم، واژه «عقل» با مشتقات آن 49 بار به كار رفته است و در 11 مورد از آن، با به كارگيري عبارت «افلا تعقلون»

ارزش عقل به عنوان يك اصل مسلّم به انسان ها تذكّر داده شده و از آنان سؤال گرديده است كه آيا عقل خود را به كار نمي بنديد؟(46) در روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، داناترين انسان ها به فرامين خدا، نيكوترين آنان از لحاظ عقل دانسته شده است.(47)

اما پرسشي كه اين جا وجود دارد و ما در صدد پاسخ گويي به آن هستيم، ميزان دخالت عقل در فهم كتاب و سنّت است. در اين خصوص، سه رويكرد زير وجود دارد:

1. رويكرد كنارگذاري كامل عقل از آغاز ظهور اسلام، گروه ها و افراد و جريانات فكري فراواني بوده اند كه تديّن پيراسته از تعقّل را محور اعمال و اعتقادات خود قرار مي دادند. روح كلّي و مشترك جريان هايي همچون خوارج، معطّله، مجسّمه، حنابله و ده ها فرقه خُرد و كلان ديگر همين انديشه است. بنابراين مسلك، كه مشهورترين آنان در ميان اهل سنّت "اهل الحديث" و در ميان شيعيان "اخباري ها" هستند، تنها ملاك فهم كتاب و سنّت، معناي الفاظ و روايات است. اين جريان، كه به "نص گرايي" نيز معروف است، براي فهم كتاب و سنّت و تفسير آموزه هاي ديني، بهاي چنداني به عقل نمي دهد.(48) در نظر دانشمندان اين نحله فكري، اگر عقل بشري توان درك دين را داشت، نيازي به فرستادن پيامبران الهي نبود. بنابراين، حال كه عقل توان درك دين را ندارد، پس در درك كتاب و سنّت نيز نبايد هيچ دخالتي داشته باشد. به گمان اينان بدترين خيانتي كه برخي عالمان مسلمان به دين نموده اند، استفاده آنان از ابزار خرد براي تفسير معارف و آموزه هاي ديني بوده است، حال آن كه اصلاً نمي توان كلام خداي را در چارچوب تنگ و

محدود عقل بشري گنجاند. دين والاتر از آن است كه با عقل محدود بشري هم سخن شود.(49) اينان تا بدان جا پيش رفته اند كه مي گويند، اگر احياناً ميان ظاهر يك آيه يا روايت با بديهيات عقلي تعارضي پديد آيد، بايد ظاهر آيات و روايات را بر حكم عقل ترجيح داد.(50) و بنابه گفته شهيد مطهري، «تمام مخالفت هاي اهل حديث با معتزله با اين عنوان صورت مي گرفت كه افكار معتزله بر ضد ظواهر حديث و سنّت است. رؤساي اهل حديث مانند مالك بن انس و احمد بن حنبل، اساساً بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ايماني حرام مي شمرند.»(51) و عجيب آن است كه بنابه فرموده علامه طباطبائي «اهل حديث در تفسير قرآن، به روايات صحابه و تابعين بسنده نموده و در مواردي كه روايتي نمي يافتند و معناي آن نيز صريح (نص) نبود، توقف مي كردند و با استدلال به گفتار خداوند متعال "و الرّاسخون في العلم يقولون آمنّا به كلٌّ من عند ربّنا" (آل عمران: 7) نقش عقل را در فهم قرآن انكار كردند و اقوال صحابه و تابعين را برگرفتند و حال آن كه نه حجّيت كلام انسان در قرآن اثبات شده است و نه حجّيت فهم عقلي مورد انكار قرآن بوده است، بلكه اساساً اين كار ممكن نيست؛ زيرا حجّيت قرآن، با همين دليل عقلي اثبات شده است.»(52)

بي ترديد، پيدايش و گسترش اين جريان در دامان فرهنگ و انديشه اسلامي، مسأله اي صد در صد انحرافي بود و به هيچ روي با تعاليم منطقي و عقلاني و انديشه پرور قرآني و نبوي و ارشادات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام سنخيتي نداشت. ره يابي احاديث جعلي

در بين معارف اسلامي، دسيسه هاي اموي و عباسي از عوامل عمده اين انحراف فكري بوده است. به راستي، جاي تأمّل جدّي وجود دارد كه با آن همه سفارش هاي قرآن به تعقّل، خردورزي و تدبّر، چنين آراء سخيفي در دامن فرهنگ اسلامي مطرح شده است. چرا آيات و روايات صريحي كه آشكارا به انديشه ورزي دعوت مي كنند، به فراموشي سپرده شده اند؟! و چرا آن بخش از سنّت نبوي، كه انبيا را حجّت بيروني و عقل را حجت دروني خداوندي دانسته، كه بدون حجت بيروني نيز مؤثر واقع نخواهد شد، مورد بي مهري قرار گرفت؟!(53) اين كه امام صادق عليه السلام فرمودند: «حجةَ اللهِ عليَ العبادِ النبيُّ و الحجةُ فيما بين العبادِ و بينَ اللّهِ العقلُ»(54) يعني: حجت خدا بر بندگان پيامبران هستند، اما حجت بين بندگان و خدا، عقل است، و اين بدان معناست كه زماني آن حجت تحقق عيني خواهد يافت و مي توان بر مبناي آن بر بندگان اجتحاج نمود كه از فيض نعمت حجت دروني به نام «عقل» بهره مند گشته باشند. پس چگونه عقل حجت الهي است، ولي در فهم كلام خدا اعتباري ندارد؟ بلكه تمام حساب و مؤاخذه بر مبناي ميزان عقلي است كه خداوند به بندگانش اعطا نموده است.(55) در واقع، اهل حديث و پيروان آن ها و نيز اخباريان، كه مي خواستند براي پاس داري از حرمت دين، حريم آن را از عقل نامحرم پاك كنند، آگاهانه يا ناآگاهانه، دين را در لايه ها و پوسته هاي خشك و خردستيز منحصر كرده، تمام لطافت و يكي از ساز و كارهاي مهم جاودانگي و جهان شمولي را از آن ستاندند.

2. رويكرد به كارگيري افراطي عقل جداي از كساني كه با

وجود عقل، جايي براي دين در نظر نگرفته، اديان و مذاهب مختلف را محصول اسطوره سازي و خيال انديشي آدميان مي دانند، به برخي از انديشمنداني برمي خوريم كه با وجود اعتقاد به خداي يگانه، منكر وحي و نبوّت شده و با تكيه بر عقل و انديشه، نيازي به گوش فرا دادن به دعوت انبيا نمي ديدند. زكرياي رازي از جمله اين انديشمندان است كه معتقد بود:

«اولاً، عقل آدمي براي جداسازي صحيح و سودمند از سقيم و زيان آور كفايت مي كند. وجود خداوند نيز با عقل قابل اثبات است و بدون نياز به نبوّت و پيام آسماني، مي توان زندگي عملي را به گونه مطلوبي پي ريزي كرد. ثانياً، همه آدميان به يكسان از قوه تمييز و شعور عقلاني بهره مندند و كسي را در اين جهت، فضيلتي بر ديگري نيست، جز تفاوت هايي كه از راه تعليم و تعلّم حاصل مي شود. بنابراين، نيازي نيست كه گروهي اندك از انسان ها را داراي موهبتي ويژه پنداشته، آنان را سكّان دار هدايت و راهنمايي سايرين تلقّي كنيم، بلكه هر كسي مي تواند در سايه راهبري و راه نمايي عقل، برنامه اي مطلوب براي زندگي خويش پي ريزي كند. اگر هم ديني براي بشريت ضرورت داشته باشد، "دين خرد" است، نه چيز ديگر. اگر بناست به وحي و پيامبري معتقد باشيم، چه پيامبري بهتر از عقل و چه فرماني حركت آفرين تر از فرمان عقل؟ پس بياييد از منزلت واقعي عقل نكاهيم و در حالي كه خود، امير است اسيرش نكنيم، بلكه بايد در همه امور، به او رجوع كنيم و ملاك و معيار ما در همه چيز، او باشد و همواره بدان تكيه كنيم.»(56)

با صرف نظر از اشكالات جدّي كه بر سخن فوق وارد

است، بخصوص با در نظرگرفتن صفت حكمت الهي و مقدّميت حيات دنيوي براي زندگي آخرت و ضعف و نارسايي ابزار عمومي شناخت - يعني حس و عقل - از درك رابطه جزئيات رفتار اين جهاني انسان با نتايج اخروي آن و آگاهي از تأثير اعمال آدمي در سعادت يا شقاوت ابدي و در يك كلام، عجز عقل و حس بشر از شناخت مسير صحيح زندگي به طور تفصيلي، انسان نيازمند هدايت هاي الهي از طريق ديگري است و آن راهي جز «وحي» نخواهد بود،(57) اما روي سخن با كساني است كه به وحي و آموزه هاي قرآن و سنّت باور دارند. در مقابل اهل حديث، برخي از دين باوران مانند معتزله از متكلمان مسلمان، فلاسفه مشّاء و صوفيان و باطنيان، انديشه آدمي را معيار و ميزان دين پنداشته، وجود اموري برتر از سطح درك و عقل انسان را بر نمي تابند. اينان با تحميل پيش فرض هاي خود بر كتاب و سنّت، به تأويل آيات و روايات پرداختند تا بدان جا كه مقبولات غيرقطعي خود را بر كتاب و سنّت حمل نمودند، چنان كه يكي از اصول اساسي مكتب اعتزال اين است كه «المعارفُ كلّها معقولةٌ بالعقلِ»؛(58) تمامي معارف در حيطه درك عقل قرار دارند، مگر آن كه مقصود معتزله داوري عقل با اين گستره وسيع، فقط در «معارف عقلي» و حوزه اعتقادات باشد،(59) نه در زمينه احكام و فروعات دين.(60)

از ديدگاه خردگرايان افراطي، تنها ابزار حقيقت ياب و يگانه ميزان واقعيت سنج عالم، نيروي «خرد» است. از اين رو، امور خرد گريز (نه خرد ستيز) را، كه خارج از دسترس عقل هستند، به شدت انكار مي كنند و يا در

حد امكان به توجيه و تأويل آن مي پردازند.(61) از همين قبيل است به تأويل بردن آيات برزخ و معاد و حقايق ماوراي طبيعت از سوي فلاسفه مشّاء، تأويل خود سرانه و بي ضابطه از سوي باطنيه و صوفيه براي رهايي از مسؤوليت هرگونه تكليفي كه از سوي شرايع ديني بر مردم بار شده است.(62)

اين رويكرد امروزه به طريقي ديگر از سوي علم زدگان و روشن فكر مآبانِ متأثر از «مدرنيته» تلقّي عام يافته است و به راحتي با آيات الهي بازي مي كنند و در قالب تفسير علمي، «هر آنچه را كه بازتاب فرهنگ زمانه است به بهانه روزامد و عصري نمودن تفسير، به اسلام نسبت مي دهند، تا به گونه اي احكام دين و نظريات نوين را با هم سازگار كنند. به همين جهت، احكام به ظاهر شديد يا مخالف با نگرش دنياي معاصر را بازتاب دوران قديم و قابل تغيير و تطبيق با شرايط روز دانسته اند؛ مثلاً، بسياري از احكام كيفري اسلام كه گمان مي رود خشونت بارند و نيز در باب ديه، ارث، شهادت (گواهي) زن و ديگر احكام مشابه، مانند قوّاميت، برتري و مديريت مرد، مسأله حجاب، ممنوعيت زن از قضاوت و ديگر مناصب ولايي، مسأله نشوز و جواز تنبيه زن و قرار داشتن طلاق در اختيار مرد را معلول شرايط آن روز دانسته، معتقدند: با دگرگون شدن اوضاع اجتماعي، قابل تغيير و تطبيق بر وفق شرايط روز است.»(63)

«تفسير قرآن (و روايات و آموزه هاي اسلامي) به شيوه عقلاني افراطي، بر اثر موج هاي سياسي - اجتماعي و ناشي از خودباختگي برخي نويسندگان در مقابل تهاجم فرهنگي عصر، آنان را واداشته تا هرگونه ارزش غيبي يا پديده غير قابل

تفسير مادي را با تأويلات غير منطقي و بي اساس توجيه كنند و طوري وانمود كنند كه دين و قرآن، همان را مي گويند كه علم گرايان محض باور دارند. بنابراين، در اين گونه تفسيرها، جنّ و معجزات انبيا دست خوش توجيهات و تأويلات عجيبي شده است كه بيرون از قواعد فن تفسير است. همچنين با افراط، فرضيه هاي مختلف و ناپديدار علمي را در هر آيه و سوره اي جاي داده و بر قرآن تطبيق، بلكه تحميل نموده اند»؛(64)

مثلاً، سيد احمدخان هندي(65) در تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، شكافته شدن دريا براي حضرت موسي عليه السلام را به عنوان جزر و مد تعبير كرده است و جاري شدن آب به واسطه زدن عصاي موسي به سنگ را، به پيدا كردن چشمه سارها از بالاي كوهستان تفسير نموده است و درباره حضرت عيسي عليه السلام نيز منكر ولادت وي بدون پدر شده و سخن گفتن ايشان در گهواره و ساير معجزات را نيز مورد انكار قرار مي دهد.(66) وي رتبه مقدّس نبوّت را تنزّل داده، به پايه مصلح مذهبي فرود آورده و انبيا را چون واشنگتن و ناپلئون گمان كرده است.(67) به عقيده او، هيچ ميانجي اي بين خداوند و پيامبر نيست و وحي چيزي نيست كه از بيرون به پيامبر برسد، بلكه همان فعاليت عقل الوهي در نفس و عقل بشري اوست و در واقع، وحي همان بازتاب ژرفناي درون انساني به هنگام تماس با حق است.(68)

ناگفته نماند عصري و روزامد بودن تفسير قرآن و معارف و آموزه هاي ديني، بدين معنا كه با پيشرفت دانش و گسترش يافتن معارف بشري، بهتر و بيش تر مي توان به حقايق قرآني پي برد، يك واقعيت انكارناپذير است

كه مورد تأييد اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام قرار گرفته(69) و فقهاي برجسته اي همچون شهيد صدر از جمله كساني هستند كه رابطه اي ميان تفسير و معلومات و نيازهاي عصر برقرار مي كنند،(70) اما با حفظ اندوخته هاي علمي، آگاهي از شرايط اجتماعي و در نهايت، احتياط و دقت و مهم تر از همه رعايت اصول و مباني و ضوابط فن و تفسير و استنباط. در غير اين صورت، با آراء شگفت آور برخي از فقهاي معاصر مواجه مي شويم كه با ديدي مشابه با ديد نوگرايان متأخر، به مسائل ياد شده نگريسته، با تحليلي ناسازگار با مباني فقاهت، فتواي تجديد نظر در احكام و آموزه هاي اسلامي مي دهند؛ مثلاً، اين كه بحث شهادت زنان با توجه به فعاليت و مشاركت گسترده آنان در جامعه امروز، جاي تجديد نظر دارد - چون زنان در صدر اسلام، در فعاليت هاي اجتماعي مشاركت چنداني نداشتند، حرف و قول آنان كم تر مورد توجه بوده است - يا اين كه برخي به بهانه ضعف دلايل تنصيف ديه زن و اطلاق روايات مربوط به آن قايل به مساوات ديه زن و مرد شده(71) و يا بر خلاف حكم صريح روايات مورد اتفاق شيعه، بخصوص در روايت ابان بن تغلب، در ابطال قياس و تنصيف ديه زن هرگاه متجاوز از ثلث ديه كامل شد، مي گويد: به مقتضاي عدالت، ديه زن ومرد مساوي است و «عدل» مفهومي است عرفي كه مقتضيات آن در جامعه صدر اسلام با زمان كنوني متفاوت است.(72)

"برخي از افرادي كه دچار چنين تحليل و تأويلي شده اند، در مسأله قوّاميت و برتري مرد گفته اند: اين امر يك فضيلت ذاتي نبوده، بلكه مرتبط با جنبه هاي عاطفي و قدرت بدني

مرد نسبت به زن است كه اين صفت با تربيت هاي مستمر قابل تعديل است؛ چه اين كه خود اين فضيلت عارضي و معلول شرايطي بوده است كه بيش تر زنان در خانه به سر مي بردند و در محيطهاي علمي - فرهنگي راه نمي يافتند و مسؤوليت هاي اجتماعي به آنان واگذار نمي شد. شاهد مدّعا اين نكته است كه خداوند درباره بني اسرائيل و يهود، در چند مورد، تعبير به «فضّل» كرده كه مربوط به شرايط آن روز است و اگر برتري مردان بر زنان ذاتي و دايمي باشد، اين تفضيل يهود بر ساير اقوام و ملّت ها بايد ذاتي و دايمي باشد؛ همان گونه كه خود آنان به چنين چيزي معتقدند."(73)

پاسخ(قسمت سوم)

اين در حالي است كه مسأله قوّاميت مرد در خانواده مطرح است و اين برتري با شايستگي هاي لازم در همين زمينه مورد بحث مي باشد. ساختار هر يك از زن و مرد و تفاوت هاي موجود ريشه در طبيعت دارد كه با آفرينش و فطرت هر يك آميخته است و با ساختاري كه دين براي خانواده ترسيم نموده سازگار مي باشد. اين در جاي خود ثابت شده است(74) و جديدترين دستاوردهاي علم جديد از قبيل روان شناسي و جامعه شناسي نيز مؤيّد اختلافات بدني و رواني بين زن و مرد و تقسيم كار صورت گرفته در سراسر ادوار زندگي بشر است. فطرت زن بر پايه عطوفت و مهرورزي بي دريغ و حسّاس بودن در قبال هيجانات و مسائل روحي و عاطفي است، ولي فطرت مرد بر اساس صلابت و مقاومت و تعقّل بيش تر نهاده شده، و اين هر دو تقسيم كار متناسب با خود را مي طلبد. آيا آن رأفت فطري و اين صلابت ذاتي،

كه تفاوت فطري زن و مرد را نشان مي دهد، تغييرپذير است؟ «لا تبديل لخلق اللّه.» (روم: 30) و اساساً خداي متعال مي فرمايد: اين تفاوت ها ريشه در ساختار وجودي و آفرينش شما دارد و هيچ يك از دو قشر نبايد از فضيلت هايي كه به ديگري داده ايم، تمنّا كند؛ چون هيچ يك از اين فضيلت ها ارزشي نيست، بلكه فضيلت هاي ابزاري و براي تقسيم وظايف و گردش چرخ زندگي و اجتماعي است. «ولا تتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيبٌ ممّا اكتسبين و اسألوا اللّهَ مِن فضلِه اِنَّ اللّهَ كان بكلِّ شي ءٍ عليماً...الرجالُ قوّامونَ علي النّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بعضَهم علي بعضٍ و بما اَنفقوا من اموالِهم...» (نساء: 32 - 34) ولي تفضيل بني اسرائيل در آن هنگام، تنها به دليل گزينش انبيا از ميان ايشان بود كه نسبت به اقوام همجوار يك فضيلت اعتباري محسوب مي شد و نه يك فضيلت ذاتي،(75) و اصولاً به كدام دليل لغوي يا روايي يا تفسيري، فضيلت در همه مواردكاربرد، به يك معناوبرخاسته از يك منشأ است؟

نويسنده ديگري درباره حكم سارق و زاني مي نويسد: "آيا نمي توان در حكم "قطع" دست و "جَلد" تجديدنظر نمود و امر وارد در آيه را استحبابي گرفت، نه الزامي؟ همان گونه كه آيه «يا بني آدمَ خذوا زينتَكم عندَ كلِّ مسجدٍ و كلوا واشربوا و لاتسرفوا» (اعراف: 31) براي استحباب است، نه لزوم؟ آيا نمي توان امروزه عقوبت هاي ديگري - متناسب با فرهنگ روز - در نظر گرفت كه هدف آيه را نيز تأمين كند؟"(76) گفتار آقاي سيد مصطفي محقق داماد را هم در اين كه عقوبت قطع دست دزد به عنوان يك عامل

بازدارنده است و چنانچه اين بازدارندگي از طريق ديگري حاصل شود، اين حكم نيز تغيير خواهد يافت،(77) در همين رديف ارزيابي مي شود.

آيةالله معرفت از يكي از حكّام عراق، در توجيه لغو نابرابري قانون ارث زن و مرد چنين نقل مي كند: "خداوند در قرآن، اين مطلب را با عنوان «توصيه و سفارش» آغاز كرده است: «يوصيكُم اللّهُ في اولادكم للذّكرِ مثلُ حظِّ الاُنثيينِ» (نساء: 11) و به كار بستن اين سفارش الزامي نيست و با دوران هاي پيش سازگار بوده است كه امروزه - با در نظر گرفتن تمدن پيشرفته - رعايت اين توصيه ضرورتي ندارد، بلكه مضرّ است."(78)

بي گمان، همان گونه كه شهيد صدر فرمودند: برقرار كردن رابطه ميان تفسير قرآن و احاديث و روايات و معلومات و نيازهاي عصر، عامل رشد و نوآوري و گسترش اجتهاد است و در حقيقت، نشستن در محضر قرآن و سنّت و گفت وگو و پرسشگري و درخواست پاسخ به نيازهاي جامعه است؛(79) چنان كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام در اين خصوص فرمودند: «قرآن كتاب خداست، از آن بخواهيد تا سخن بگويد. البته قرآن خود سخن نمي گويد، ولي من شما را از آن خبر مي دهم. بدانيد كه در قرآن، علم آينده و سخن از گذشته هست، درد شما را درمان مي كند و راه سامان دادن كارتان در آن است.»(80) و امام صادق عليه السلام نيز تصريح به اين واقعيت مي كند كه مردم هر روزگار با پيشرفت دانش، به عمق بيش تري از حقايق قرآن پي مي برند و سرّ طراوت و تازگي قرآن در همه زمان ها، همين امر است؛ «لأنَّ اللّهَ لم يَجعلهُ لزمانٍ دونَ زمانٍ... فهو في كلِّ زمانٍ جديدٌ.»(81) برداشت از قرآن و پاسخ هاي نو

به نيازهاي جديد و منطبق با مقتضيات عصر، بايد منضبط باشد. از اين رو، «گر چه احكام شرع، از نظر مصلحت هاي لحاظ شده در آن ها دو گونه اند: برخي مصلحت ها هميشگي و غير قابل تغيير و برخي موقّت و محدود به شرايط موجود بوده، احكام مترتّب بر آن قابل تغيير است و به همين جهت، احكام شرعي به دو دسته ثابت و متغيّر، تقسيم مي شود، اما تشخيص اين كه كدام يك از احكام ثابت است كه تحت هيچ شرايطي، جز در موارد اضطرار، قابل تغيير و تجديد نظر نيست و كدام يك از احكام متغيّر است كه همان احكام حكومتي و ولايي است، با نظر كارشناسان فقه اسلامي يعني فقهاي شايسته و صاحب نظر است و اصل اوليه به عنوان يك قاعده و ملاك عمل در صورت شك در اين خصوص، ابديّت و ثبات احكام است، و بيش تر احكام اسلامي و تمامي احكام وارد در قرآن، چنين حالتي را دارند. و روايت شريف "حلالُ محمّدٍ حلالٌ أبداً الي يومِ القيامةِ و حرامهُ حرامٌ أبداً الي يومِ القيامةِ"(82) ناظر به همين احكام و اين قاعده است.»(83)

در مواردي نظير ادعاي تغيير حكم قطع دست دزد، بايد توجه داشت كه به كدام دليل يقيني، مي توان اظهار كرد كه مراد خداي متعال از اين حكم خاص به اين كيفيت صرفاً يك عقوبت بازدارنده بود و مصداق «بريدن دست» خصوصيتي نداشته است و از اين رو، اگر هدف مذكور به نحو ديگري نيز قابل تأمين باشد، اين حكم تغيير خواهد يافت؟! اساساً اگر دليل قطعي عقلي بر چنين برداشتي از ادلّه احكام شرعي داشته باشيم، اين از موارد تغيير احكام نيست،

بلكه از موارد تغيير مصداق است؛ مثلاً، حكم شرعي مجازات دزدي، مجازاتي بازدارنده است؛ در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، به نحوه بريدن دست دزد بوده است و در اين زمان، به گونه اي ديگر. اما از كجا و به كدام دليل، چنين برداشتي رواست و چرا خداي متعال قرينه و نشانه اي بر اين دستور خود قرار نداده است و آيا صرفاً با حدس و گمان عقلي خود مي توانيم به اراده و خواست تشريعي خداي متعال پي ببريم؟! همچنين است ادعاي تغييرمجازات رجم وساير حدود و... .

3. رويكرد به كارگيري عقل به شيوه منطقي به مقتضاي تحقيق و نيز بر اساس آموزه هاي ديني، نمي توان دخالت عقل را در فهم كتاب و سنّت ناديده گرفت، بلكه گسترش علم و فلسفه از عوامل مؤثر در فهم دين از منابع ديني است و بشريت هر قدر بيش تر از دستاوردهاي علم و دانش بهره مند گردد، بهتر مي تواند به حقايق جهان هستي و مفاهيم وَحياني برگرفته از كتاب و سنّت پي ببرد. اما اين دخالت و تأثير زماني بجا و صحيح است كه مورد پذيرش گوينده كتاب و سنّت باشد. قرآن كريم خود را روشنگر هر چيزي معرفي كرده است، «و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شي ءٍ» (نمل: 89) پس چگونه خواهد بود كه در رساندن مفاهيم خود نيازمند چيز ديگري باشد؟!(84) در اين مجال، به سه نكته اساسي كه پاسخ گوي برخي شبهات مطرح شده در اين زمينه است، اشارتي مختصر خواهيم داشت: 1. رابطه قرآن و سنّت؛ 2. اختصاصي بودن زبان دين؛ 3. تأثير ذهنيت ها و باورهاي پيشين مخاطب در فهم و برداشت او.

الف. رابطه قرآن و سنّت: براساس تصريح آيات قرآن، پيامبر

وظايف و شؤون مختلفي داشته اند؛ يكي از آن ها ابلاغ وحي بود و ديگري تبيين همان وحي نازل شده.(85) و آن حضرت نيز قرآن و عترت را قرين هم قرار داده، به نحوي كه هرگز از يكديگر جدا نمي شوند و تمسّك به آن دو را مانع گمراهي و ضلالت دانسته اند.(86) و از اين طريق مرجعيت ائمّه عليهم السلام را پس از پيامبر، در فهم امور ديني و معاني قرآن اثبات كرده است، آن هم مرجعيتي بسان مرجعيت قرآن كه مصون از آفات و خطاناپذير است.(87) ولي به هر حال، مفسّر و مبيّن و شارح بودن سنّت نسبت به قرآن، سبب نمي شود كه «بيان» بودن قرآن از ميان برود؛(88) چه اين كه زبان قرآن و سنّت، زبان مردم است؛ زيرا قرآن «هديً للناس» يعني كتاب هدايت براي همه مردم و نه براي قشر خاصي از آن ها است. پس عناصري كه در فهم آن وجود دارند، بايد همان عناصري باشد كه در فهم كلام مردم موجود است. از اين روي، خداي متعال به تدبّر در قرآن،(89) پند گرفتن از دستورات آن(90) و انديشه ورزي در معارف آن(91) سفارش نموده است و اهل بيت عليهم السلام نيز يكي از معيارهاي مهم سنجش احاديث صحيح از سقيم را عرضه احاديث و روايات بر قرآن و سازگاري با آن دانسته اند. اگر قرآن بدون سنّت قابل فهم نباشد، اين معيار بي معنا و بيهوده خواهد بود.(92)

ب. اختصاصي بودن زبان دين: برخي از نويسندگان با دستاويز قرار دادن برخي آيات قرآن، بر محدود كردن شعاع پيام رساني قرآن تلاش جدّي نموده اند. اينان با استناد به آياتي كه مقرّر مي دارند "ما هر پيامبري را با زبان قوم

وي فرستاديم"(93) و يا "اين قرآن را به زبان عربي نازل كرديم"(94)، ادعا مي كنند كه مقصود از «زبان قوم»، فرهنگ رايج بر مردم زمان هر پيغمبر بوده، در نتيجه، در جريان وحي، نحوه پيدايش متن متأثر از محيط و فرهنگ آن جامعه بوده است و در نتيجه، تابع همه محدوديت هاي زباني در القاي وحي خواهد بود و لذا، وحي تابع پيامبر بود، نه پيامبر تابع وحي، و اين امر در فهم ما تأثير خواهد گذاشت؛ چون نحوه پيدايش متن در معاني دريافتي ما از متن تأثير مي گذارد، و وقتي تكوّن وحي تابع محدوديت هاي ناخواسته شد، بايد توجه داشت كه اين محدوديت ها كه موجب مي شوند «وحي» رنگ محيط به خود بگيرد، و مقدَّر به اقدار جامعه اي شود كه پيامبر در آن به سر مي برده است، از اين رو اين آموزه هاي وحياني جزو عرضيات دين هستند و متناسب با حوادث و فرهنگ اختصاصي آن جامعه و آن زمان، و براي سايران حجيتي نخواهند داشت. تنها بخشي كه براي ساير ملّت ها و فرهنگ ها و جوامع قابل استناد است، ذاتيات دين است كه بخش بسيار كوچكي از دين را به خود اختصاص داده است.(95)

يكي از اين نويسندگان مي گويد: «هر پيغمبري با همان مفاهيمي كه در جامعه روزگار خويش جاري بود، كار خود را پيش مي برد و نمي توانست مفاهيمي را كه هنوز نيامده است، از خود اختراع كند و به مردم بياموزد يا از مردم بخواهد كه از آن مفاهيم نيامده استفاده كنند. از اين رو، احكام فقهي قطعاً موقت هستند، مگر اين كه خلافش ثابت شود. تمام احكام فقهي اسلام موقتند و متعلّق به جامعه پيامبر و جوامعي شبيه به

آن جامعه هستند، مگر اين كه خلافش ثابت بشود. ما بايد دليل قطعي داشته باشيم كه اين احكام براي هميشه وضع شده اند، نه براي آن شرايط ويژه.»(96) بي گمان، مقصود از «زبان قوم» فرهنگ به معناي باورها و اعتقادات و ارزش هاي حاكم بر جامعه انبيا نمي باشد؛ چه اين كه انبيا آمده اند تا ارزش هاي تحريف شده و باورهاي خرافاتي و ناصحيح را اصلاح كنند: «و كُنتم علَي شفا حفرةٍ مِنَ النارِ فاَنقذكُم مِنها» (آل عمران: 103)، بلكه مقصود سخن گفتن انبيا با ادبيات همان مردم است؛ يعني آنچه آنان در محاورات عرفي خود براي استعاره ها، تشبيه ها، ضرب المثل ها و مانند آن به كار مي برند و نيز با همان واژگان قوم با آنان هم سخن مي شوند؛ زيرا در غير اين صورت، مردم نمي توانند سخن آن ها را بفهمند و هدف بعثت انبيا تحقق نخواهد يافت. از اين رو، پس از آياتي كه مسأله «زبان قوم» را مطرح مي كنند، قضيه «لعلّكم تعقلون» يا «ليُبيَّن لهم» و امثال آن را مدّنظر قرار مي دهد.(97) به تصريح آيات قرآن، دين اسلام ديني جهاني و شريعت محمّدي صلي الله عليه وآله خاتم شرايع ديني است(98) پس احكام اسلامي نه اختصاصي به عرب زبانان و قوم عرب دارد و نه محدود به صدر اسلام هستند، بلكه جهان شمولي اسلام از حيث زمان و مكان جزو ضروريات دين است. اما لازمه جهاني بودن پيام قرآن و رسالت حضرت محمّدصلي الله عليه وآله، سخن گفتن به همه زبان ها نيست، بلكه مثل ساير موارد، ابتدا معارف به زباني نازل مي شوند، آن گاه همان مفاهيم به زبان هاي ديگر به ساير مردم منتقل مي شوند. آيا انتقال زباني امري محال است؟ خير، بلكه امري

است بسيار رايج.

اما اين كه وحي يك تجربه ديني و القائات پيامبر و متأثر از محيط باشد، سخني است كه نه با برهان عقلي ضرورت نبوّت - كه همان اتمام حجّت و ارائه طريق و گشودن روزنه غيبي براي هدايت انسان ها به كمال لايق آن ها است و همين برهان اثبات كننده عصمت انبيا مي باشد - سازگار است و نه با آيات فراوان قرآن كوچك ترين همخواني دارد.(99) سخن پيامبران آن گاه حجت است كه از جانب خدا باشد و نه القائات يا دريافت هاي نفساني آنان. از همين رو، بيش از 3000 مرتبه خداي متعال، رسول خود را با واژه «قُل» يعني «بگو» مخاطب ساخته است، پس او رسول است و واسطه نه ابداع گر يا توليدكننده وحي.

ج. تأثير ذهنيت ها و پيش فرض ها: براي فهم قرآن، مانند هر متن ديگر، نيازمند معلومات و پيش فرض هايي برخاسته از ادبيات، علوم تجربي و معارف عقلي يا نقلي هستيم. از سوي ديگر، شكي نيست كه اعتقادات و معلومات پيشين مخاطب در برداشت از كتاب و سنّت تأثير مي گذارند. پس چگونه مي توانيم به فهم خود از منابع ديني (قرآن و سنّت) اعتماد كنيم؟ آيا آنچه را مي فهميم عين حقيقت است، و يا متأثر از ذهنيت ها و پيش فرض هاي ما؟

بي ترديد، برخي از اعتقادات و پيش فرض هاي ما در فهم مقصود از كتاب و سنّت تأثير گذار است، اما اگر ضابطه مند باشند و با رعايت قواعد عقلاني و عرفي، كه مبناي احتجاج شرع هستند و به دور از تحميل يا تفسير به رأي باشند، خللي در صحّت برداشت ما ايجاد نمي كنند؛ زيرا ذهنيت ها و اعتقادات پيشين مخاطب يا برخاسته از آيات قرآن و سنّت معصومان عليهم السلام

در مواضع ديگر است، كه در اين صورت، بايد با ملاحظه آن معلومات، برداشت خود را تصحيح و تكميل كنيم؛ چون مجموع آموزه هاي قرآن و سنّت را بايد با هم در نظر گرفت و آن گاه در يك ارتباطدهي منظّم، نظر كلي (و نه موردي) اسلام را استنباط كرد. به عبارت ديگر، با مراجعه به يك آيه و يا روايت، نمي توان نظر قرآن يا ائمّه اطهارعليهم السلام را بيان كرد، بلكه از همان آيه يا روايت، مي توان يك برداشت اوليه و نه مستقر داشت، كه با ملاحظه ساير آيات و روايات به مقصود گوينده پي برد. اما اگر ذهنيت ها و اعتقادات پيشين مخاطب برگرفته از كتاب و سنّت نباشند چند حالت دارد:

1. اعتقادي كه ريشه در دليل قطعي عقلي دارد. در اين صورت، همين دليل قطعي قرينه اي براي تفسير صحيح معناي ظاهري آيات و روايات مي باشد. از اين رو، هرگاه بين ظاهر آيه يا روايتي با حكم قطعي عقل تعارضي واقع شود، حكم عقلي قرينه اي براي صرف نظر ازظهور اوليه آيات و روايات مي شود. اما تأكيد مي كنيم كه تصرّف در ظاهر مفاد آيه و روايت با دو شرط مذكور (1. تعارض حكم مستناد از دليل عقلي و شرعي 2. وقوع تعارض بين ظاهر آيه يا روايت با حكم قطعي و يقيني عقلي) ممكن است.

2. ذهنيت هاي ناشي از ارتكازات عقلاني (باورهايي كه در اذهان و يا ضمير ناخودآگاه همه مردم رسوخ دارند) دو گونه اند:

الف. ارتكازهاي عقلاني كه با صريح قرآن و سنّت در تعارض باشند، تأثير معكوس دارند؛ چون علي رغم رسوخ چنين باورهايي در ذهن مردم، خداوند و پيامبر آن ها را نايده گرفته اند. پس مي توان گفت:

آيه و روايت در صدد ابطال آن ارتكاز و ذهنيت مخاطب بوده اند.

پاسخ(قسمت چهارم)

ب. ارتكازهاي عقلاني كه نه با صريح قرآن و سنّت، بلكه با اطلاق يا عموم آن در تعارض باشند؛ مثلاً «اوفوا بالعقود» شامل همه گونه عقد و قرارداد حتي قراردادهايي كه نزد عقلا باطل هستند، مي شوند، ولي باور مردمان بر اين است كه خداوند عقودي را كه نزد عقلا باطلند، هرگز امضا نمي كند. در اين صورت به دو شرط (1. احراز وجود اين ارتكاز نزد مردم زمان پيامبرصلي الله عليه وآله يا ائمه اطهارعليهم السلام و 2. عدم ردع يا انكار اين ارتكاز به طور صريح در آيه يا روايت ديگر) تأثير اعتقادات پيشين و اين گونه ارتكازات عقلا پذيرفته است.

3. اعتقادات و ذهنيت هايي كه نه از دليل قطعي عقلي به دست آمده باشند و نه به قدر ارتكاز عقلايي شيوع داشته باشند؛ مانند ذهنيت ها و ارتكازهايي كه براي گروه هاي خاصي يا صاحب نظران در دانش خاص، مثل فلاسفه و ديگران، حاصل مي شوند.

دخالت دادن اين ذهنيت ها در برداشت از آيات و روايات، از مصاديق بارز تفسير به رأي است كه بايد از آن پرهيز كرد.(100)

-----------------------------

پي نوشت ها

1- محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت عليه السلام، ج 1، ص 19، ح 1

2- همان، ص 29، ج 22

3- محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، قم، مركز النشر - مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 ه.ق، ج 6، ح 13053، ص 401

4- همان، احاديث 13 - 17، ص 396

5- دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر حقوق اسلامي، قم، انتشارات اسلامي، 1364، ص 327

6- سيد محمدباقر صدر، بحوث في علم الاصول، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1417

ق، ج 4، ص 119 - 120.

7- محمد حسين نائيني، فوائد الاصول، قم، مؤسسة الاسلامي، 1406 ق، ج 3، ص 59، سيد محمد باقر صدر، همان، ص 124

8- تسامح از اين جهت است كه دو نوع عقل نداريم، يكي به نام «عقل نظري» و ديگري به نام «عقل عملي»، بلكه عقل هر انساني يكي بيش نيست.

9- تسامح در نام گذاري به «عقل عملي» از دو جهت است. يكي آن كه در «عقل نظري» گفته شد و ديگر آن كه كار عقل در همه حوزه ها، ادراك و نظريه پردازي است. عقل هرگز بايد و نبايدي ندارد، امر و نهي از آنِ مولي است. عقل تشخيص مي دهد، اما همين تشخيص خود را با در نظر گرفتن نتايج و آثار مترتّب بر رفتارها و افعال اختياري انسان، در قالب ضرورت بالقياس يا امتناع بالقياس وبه صورت بايدونبايد، و ياشايسته است وشايسته نيست، بيان مي كند.

10- سيد محمد باقر صدر، همان، ج 4، ص 120

11- سيد مصطفي محقق داماد، اصول فقه (دفتر دوم منابع فقه) تهران، انديشه هاي نو در علوم اسلامي، 1363، ص 135

12- ر.ك:محمدرضامظفر،اصول الفقه،نشردانش اسلامي،ج 1،ص 188-191

13- سيد محمدباقر صدر، پيشين، ص 232

14- ابوالقاسم خوئي،مصباح الاصول،مكتبةالداوري،1409ق،ج 2،ص 55

15- سيد محمدباقر صدر، پيشين، ج 4، ص 120 121

16- محمدحسين نائيني، پيشين، ج 3، ص 59

17- سيدمحمدباقر صدر، پيشين، ج 4، ص 126 - 127

18- محمدتقي مصباح، آموزش عقايد، چاپ پنجم، تهران، شركت چاپ و نشر بين المللي، 1380، ج 1، ص 55 - 60

19- همو،آموزش فلسفه، ج 1،سازمان تبليغات اسلامي،1370،درس 13

20- مجتهد شبستري، نقدي برقرائت رسمي ازدين، تهران،طرح نو، 1379

21- عبدالكريم سروش، فربه تر از ايدئولوژي، تهران، صراط، 1373

22- جمعي از نويسندگان، درآمدي بر مباني انديشه اسلامي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1381

23- عبدالكريم سروش، مدارا و مديريت، تهران،

صراط، 1376، ص 410

24- همو، «بسطتجربه نبوي»، كيان،ش 39 (آذرودي 1376)، ص 10 و 121

25و26- محمد اقبال لاهوري، احياي فكر ديني در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، رسالت قلم، بي تا، ص 146 / ص 204

27و28- علي شريعتي، اسلام شناسي، چاپ 6، تهران پخش، 1378، ص 63

29- عبدالكريم سروش، «بسط تجربه نبوي»، پيشين، ص 133 - 135

30- مرتضي مطهري، مقدّمه اي بر جهان ديني اسلامي، چاپ ششم، تهران، صدرا، 1372، ص 176

31و32- حبيب الله پيمان، فراخوان جاودانه به آزادي، تهران، چاپخش، 1377، ص 146 / ص 263

33و34- مهدي بازرگان، آخرت وخدا هدف بعثت انبياء، ص 2،11/ص 29

35- علي شجاعي زند، «آميزه عقل و ايمان در آموزه اسلامي»، نقد و نظر، قم، دفترتبليغات اسلامي حوزه علميه قم،ص 7، ش 1 و 2، ص 248 - 249

36- درآمدي بر مباني انديشه اسلامي، پيشين، ص 107

37- علي دژاكام، نوانديشان مسلمان در انديشه استاد مطهري، تهران، قطران، 1379، ص 100

38- حسنعلي علي اكبريان، درآمدي بر قلمرو دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، ص 223

39- در مواردي كه مانند لزوم اطاعت از خداوند، مولوي بودن حكم خداوند امكان ندارد، يقيناً بيان خداوند ارشادي است، ولي در ديگر احكام عقل، حتي در مستقلات عقلي، مانند حسن عدل و قبح ظلم، ممكن است خداوند بيان مولوي داشته باشد. به عبارت ديگر، صرف اين كه عقل در مواردي حكم داشته باشد، موجب نمي شود احكام شرعي در آن موارد ارشادي تلقي شوند، بلكه اگر امكان صدور امر مولوي باشد و خداوند متعال از حيث مولويت بدان امر نمايد، باز آن احكام، مولوي خواهد بود. (ر. ك: همان، ص 223 و 234)

40- نظام هاي مختلف حقوقي، بر اساس نوع رابطه شان با دين و مذهب به دو دسته "سكولار" (نظام هاي حقوقي بشري و

غير مرتبط و غير مبتني بر مذهب) و "مكتبي / مذهبي" (نظام هاي حقوقي ديني و مرتبط با مذهب يا مبتني بر مذهب) تقسيم مي شوند.

41- سيد ابراهيم حسيني، «فقه و اخلاق»، قبسات، س 4، ش 3، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، (پائيز 1378)

42- ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائي، شيعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1362 ق، ص 17

43- ر.ك: قدرت الله خسروشاهي و مصطفي دانش پژوه، فلسفه حقوق، چاپ پنجم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380، ص 35

44- همچنين ر. ك: انعام: 14/ بقره: 107/ توبه: 116/ عنكبوت: 22/ شوري: 31/ رعد: 11 / شوري: 28/ فجر: 29-33

45- محمدتقي مصباح، پاسخ استاد به جوانان پرسش گر، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قدس سره، 1380، ص 219

46- بقره: 67/ آل عمران: 65/ انعام: 32/ اعراف: 169/ يونس: 16/ هود: 51/ يوسف: 109/انبياء: 10/ مؤمنون: 80/ قصص: 60/ صافات: 138

47- "اعلمهم بامرِاللّهِ اَحسنُهم عقلاً"(علامه مجلسي،بحارالانوار،ج 11ص 16)

48و49- احمد حسين شريفي و حسين يوسفيان، خردورزي و دين باوري، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 67

50- حسنعلي علي اكبريان، درآمدي بر قلمرو دين، پيشين، ص 201

51- مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، كلام،تهران، صدرا، ص 46

52- سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، چاپ سوم، تهران، اسلاميه، 1397 ق، ج 1، ص 3-4

53- حسين شريفي و حسين يوسفيان، پيشين، ص 70 - 71

54- محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 11، ص 25

55- به دو روايت از امام باقر عليه السلام توجه كنيد:

1. انّما يداقُّ اللُّه العبادَ في الحسابِ يومَ القيامةِ علي قدرِ ما آتاهُم مِن العقولِ فيِ الدنيا»؛ خداوند در قيامت به اندازه عقل بندگان از آنان باز خواست مي كند. (محمد باقر مجلسي،

پيشين، ج 1، ص 106)؛

2. «لمّا خلق اللهُ العقلَ استنطَقُه ثُمَّ قالَ له: أقبِل، فأَقَبَلَ، ثمّ قالَ له أَدْبِرَ. فقال: و عزّتي و جلالي ما خلقتُ خلقاً اَحسَن منكَ، ايّاكَ آمر و ايّاكَ اُثيب و ايّاكَ أُعاقِبُ.» ( محمدباقر كليني، اصول كافي، ج 1، ص 26)

56- محمد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه زير نظر نصراللَّه پورجوادي، تهران، نشر دانشگاهي، ج 1، 1362، ص 619

57- ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، راهنماشناسي، تهران، امير كبير، 1375، ص 9 - 30 همو، معارف قرآن، 3 -1 (خداشناسي، انسان شناسي) قم: در راه حق، ج 1-3، ص 501 - 512

58- ابوالفتح محمد بن عبد الكريم شهرستاني، الملل و النحل، چاپ سوم، قم، منشورات الشريف الرضي، 1367، ج 1، ص 48

59- مرتضي مطهري، عدل الهي، تهران، صدرا، ص 17

60- محمدتقي سبحاني، «عقل گرايي و نص گرايي در كلام اسلامي»، نقد و نظر، قم، دفترتبليغات اسلامي حوزه علميه؛ س 1، ش 3 و 4 (1376)، ص 210

61- احمد حسين شريفي و حسين يوسفيان، پيشين، ص 56 - 57

62- سيدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج 1، پيشين، ص 5 -9

63و64- محمدهادي معرفت، تفسير و مفسّرون، قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد، 1380، ج 2، ص 460 - 461 / ص 9 - 5

65- وي دست آموز سياست مزوّرانه انگلستان بوده و توجيه كننده مظالم استعمار انگليس بوده، و از سوي آنان حمايت مالي و سياسي مي شده است و باحصار نامرئي كه پيرامون او كشيده اند، او را استحاله نموده اند.

66الي 68- همان، ص 514 / ص 515 - 516/ ص 512

69- ر. ك: ابوجعفر صدوق، عيون اخبارالرضا، چاپ دوم، ج 2، قم، مشهدي، ص 85 باب 32 / ابوعلي فضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، في تفسير القرآن،

ج 9، بيروت،دارالمعرفة، 1406ق، ص 6/محمدباقرمجلسي،پيشين، ج 17، ص 213، ش 12

70و71- محمدهادي معرفت، پيشين، ص 457 / ص 464 - 465

72- ر. ك: مجموعه فتاواي جديد و شاذ شيخ يوسف صانعي 73- محمدهادي معرفت، پيشين، ص 461 - 462، در تبيين سخن سيد محمدحسين فضل الله در كتاب من وحي القرآن، ج 3، ص 160 و 161

74و75- ر. ك: سيدابراهيم حسيني، «فمينيزم عليه زنان»، كتاب نقد، ش 17 (زمستان 1379) / ص 463

76و77- محمدهادي معرفت، پيشين، ص 463 به نقل از نويسنده اي مصري در مقاله اي با عنوان «تشريع قوانين مصري و رابطه با فقه اسلامي» / ص 463

78- محمدهادي معرفت، پيشين، ص 464

79- همان، ص 457 - 458 به نقل از: سيد محمدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 18

80- ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 158

81- محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 17، ص 213

82- محمد بن يعقوب كليني، پيشين، ص 58، ش 19

83- محمد هادي معرفت، پيشين، ص 465 - 466

84- سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 1، ص 9

85- مضمون حديث متواتر بين شيعه و سنّي: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً.»

87- ر. ك: محمد هادي معرفت، پيشين، ج 1، ص 437 - 447.

88- سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 3، ص 86 - 87

89- محمد: 24/ ص: 29

90- دخان: 58/ قمر: 17/ زمر: 28

91- زخرف: 30/ نحل: 44

92- ر. ك: محمد هادي معرفت، پيشين، ج 1، ص 87 - 88.

93- «و ما ارسلنا مِن رسولٍ الّا بلسانِ قومه ليبيّن لهم.» (ابراهيم: 4)

94- «اِنّا انزلناهُ قرآناً عربيّاً لعلّكم تعقلون.» (يوسف: 2) «و كذلك انزلناهُ حُكماً عربيّاً» (رعد: 37)؛ «و كذلكَ

اوحينا اليكَ قرآنا عربيّا» (شوري: 7) و نيز ر.ك: نحل: 103/ شعرا: 195/ فصّلت: 44/ طه: 113/ زمر: 28/ زخرف: 3/ احقاف: 112.

95و96- ر. ك: عبدالكريم سروش، «بسط تجربه نبوي» همو، «ذاتي و عرضي»، كيان ش 36، گفتگو با سروش در خصوص «اسلام، وحي و نبّوت»، مجله آفتاب، ش 15/ همو، بازتاب انديشه، همو، (خرداد 1381)، قم، مؤسسه فرهنگي طه، ش. 27، صص 240 - 243 / ص 243 - 244

97- مستفاد از تفسيرهاي الميزان، مجمع البيان، التبيان در ذيل آيات مذكور و نيز بيانات استاد مصباح يزدي 98- ر. ك: انعام: 92 و 91، حج: 49، فرقان: 1، سبأ: 28، شوري: 7، ابراهيم: 52، اعراف: 158، احزاب: 140.

99- براي مثال ر. ك: نجم: 5 تا 7/ تكوير: 19 تا 21/ قيامت: 16 تا 18/ هود: 12/ اسراء: 74/ نساء: 163 تا 165/ مزّمّل: 5/ بقره: 110/ قصص: 30، شوري: 51 تا 52/ انبياء: 25/ نساء: 174/ جنّ: 26 - 28/ عنكبوت: 48/ ابراهيم: 11/ بروج: 21 - 22/ زخرف: 4.

100- ر. ك: حسنعلي علي اكبريان، پيشين، ص 209 - 213.

فلسفه نماز آيات خواندن زماني كه نه زلزله را حس كرديم نه ترسيدم .چيست؟

پرسش

فلسفه نماز آيات خواندن زماني كه نه زلزله را حس كرديم نه ترسيدم .چيست؟

پاسخ

فلسفه و حكمت نماز آيات، تنها ترسيدن و وحشت از برخي پديده ها نيست. براي پديده هايي مانند كسوف و خسوف نماز آيات واجب شده است، در عين حال كه مردم به طور معمول از آنها وحشت و ترسي ندارند يا حتي نماز هنگام زلزله مانند بادهاي سياه، مقيد به ترس نيست.

بنابراين، حكمت نماز آيات هر چند در برخي موارد شايد ترس مردم باشد كه به واسطه نماز آيات به آرامش و امنيت خاطر برسند «الا بذكر الله تطمئن القلوب» (رعد، آيه 28). اما حكمت هاي ديگري نيز دارد.

از مجموعه رواياتي كه درباره نماز آيات آمده است برداشت مي شود كه بروز اين پديده ها كه معمولا غير عادي و خارج از روند زندگي، انسان ها است، موقعيتي مناسب براي رو آوردن به خداوند و به ياد آوردن علت واقعي همه چيزها است. لذا در اين لحظه ها شايسته و لازم است كه ايمان قلبي خود را در قالب عمل ريخته و با خواندن يكي از بهترين ذكرهاي خداي متعال؛ يعني نماز و نهادن پيشاني به آستان قدس پروردگار جهان، عقيده و اعتراف باطني خود را ابراز نماييم.

در روايتي پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «خورشيد و ماه به خاطر مرگ يا زندگي كسي كسوف و خسوف نمي شوند. اين دو از نشانه هاي خداوند متعال مي باشند، هنگامي كه خسوف و كسوف را مشاهده كرديد براي نماز خواندن به مساجد برويد» (وسايل الشيعه، ج 7، ص 492).

در روايت ديگري آمده است: «پديده هاي زلزله، كسوف، خسوف و بادهاي ترسناك از نشانه

هاي قيامت است. پس هنگامي كه يكي از اين پديده ها رخ داد، قيامت را به ياد آوريد و به مساجد آييد و در پيشگاه الهي تضرع نماييد».

افزون بر آن، نماز آيات مانعي براي پناه بردن برخي مردم به يك سلسله امور خرافي است. اسلام، با واجب كردن نماز آيات، به هنگام اين پديده ها مردم را از توجه به اوهام و خرافات بازداشته و افكار آنان را به نقطه اي كه سرچشمه تمام حوادث گيتي است متوجه ساخته است، همچنان كه حضرت ابراهيم از افول ماه و خورشيد، توحيد را نتيجه گرفت و فرمود: «اني وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض حنيفا و ما ان من المشركين» (انعام، آيه 79).

در واقع شايد نام گذاري نماز آيات (نماز نشانه ها) به همين دليل باشد كه انسان با اين نماز اين پديده ها را نشانه اي از قدرت، عظمت و مالكيت خداوند براي همه چيز بداند.

اهميت خمس را بيان فرماييد.

پرسش

اهميت خمس را بيان فرماييد.

پاسخ

«خمس» يكي از فرايض اسلامي است. قرآن مجيد در بيان اهميت آن، ايمان را با آن پيوند داده است: «و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان و الله علي كل شي ء قدير»؛ «و بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براي خدا و رسول و از آن خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده خود (حضرت محمد) در روز جدايي [حق از باطل ]- روزي كه آن دو گروه با هم رو به رو شدند - نازل كرديم، ايمان آورده ايد و خدا بر هر چيزي توانا است».انفال (8)، آيه 21.

خمس و جهاد دو اصل از ريشه ايمان است و صداقت آن به وسيله مبارزه با مال اندوزي و تطهير نفس خود، از مظاهر فريبنده دنيا و تزكيه آن از آزمندي و حرص تجلّي مي يابد.

خداوند متعال، خمس را به پيامبر اسلام و ذريه گرامي او، جهت اكرام و احترام آنان، اختصاص داده است.

حضرت باقرعليه السلام فرموده است: «براي هيچ كس جايز نيست از مالي كه خمس به آن تعلق گرفته، چيزي بخرد؛ مگر اينكه حق ما را به ما برساند».«لا يحلّ لاحد ان يشتري من الخمس شيئاً حتي يصل الينا حقّنا»: وسائل الشيعه، ج 6، باب 1، ح 4.

عمران بن موسي مي گويد: آيه خمس را بر حضرت خواندم، پس فرمود: «هر آنچه از آن خدا است، به پيامبر مي رسد و هر

آنچه از آن پيامبر گردد، به ما (اهل بيت) خواهد رسيد». سپس فرمود: «خداوند ارزاق مؤمنان را به پنج قسمت به آنان ارزاني داشته است، تا يكي را در راه خدا انفاق كنند و چهار قسمت را به حلال بخورند ... اين دستورها سخت و دشوار است و كساني به آن عمل مي كنند و سختي ها را تحمل دارند كه خداوند آنان را در راه ايمان امتحان كرده است».«ما كان للّه فهو لرسوله و ما كان لرسوله فهو لنا ثم كان و الله لقد يسّر الله علي المؤمنين ارزاقهم بخمسة دراهم قبلوا لربّهم واحداً و اكلوا اربعة احلاّء ثم قال هذا من حديثنا صعب مستصعب لايعمل به و لايصبر علي الاّ ممتحن قلبه للايمان»: همان، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 1، ح 6.

يكي از مبطلات روزه فروبردن كامل سر در آب است. آيا دليل نقلي و عقلي يا منطقي در اين حكم وجود دارد؟

پرسش

يكي از مبطلات روزه فروبردن كامل سر در آب است. آيا دليل نقلي و عقلي يا منطقي در اين حكم وجود دارد؟

پاسخ

در فقه شيعه استخراج احكام شرعي نظام مند بوده، از مراجع و منابع مسلّم دين، با ابزار و سلاح علمي به نام "اصول فقه" صورت مي گيرد.

منابع استخراج احكام در مذهب تشيع، عبارت است از : "قرآن، سنت، اجماع و عقل"؛ و خارج از اين چهار مورد نمي باشد. بنابراين حكم مزبور نيز خارج از اين قاعده نمي باشد.

از اين رو مي توانيد با مراجعه به كتب فقهي، در صورت نياز بيشتر به توضيحات دقيقتر، به پاسخ مورد نظر دست يابيد.

رمضان يعني چه و چرا روزه مي گيريم ؟

پرسش

رمضان يعني چه و چرا روزه مي گيريم ؟

پاسخ

الف) رمضان نام يكي از ماه هاي قمري است و معناي لغوي آن سوزانيدن است پيامبر فرمودند نام اين ماه رمضانگذاشته شده زيرا گناهان را مي سوزاند يكي از نام هاي خداوند نيز رمضان است. در اين ماه قرآن وانجيل و تورات وزبور نازل شده اند و يكي از چهار ماهي است كه خداوند جنگ را در آن حرام فرموده (مگر جنبه دفاع داشتهباشد).

ب ) قرآن مي فرمايد: «ما روزه را بر شما واجب كرديم همانگونه كه بر پيروان اديان» گذشته واجب نموديم تا متقيگرديد»، (بقره) پس فلسفه اصلي وجوب روزه تقويت تقواي الهي و ايجاد رابطه بين بنده و خالق است.

ج ) معناي اين كه ماه رمضان ماه ميهماني خدا است. اين است كه خداوند بندگان خود را در اين ماه پذيراييمي نمايد و پذيرايي خداوند عبارت است از بركت، رحمت، مغفرت، تسبيح حساب كردن نفس كشيدن، عبادتحساب كردن خواب، قبول نمودن اعمال استجابت دعا و... كه همگي از روايات فهميده مي شوند، (ترجمه ميزان الحكمه،ج 5، ص 2130).

براي آگاهي بيشتر به خطبه شعبانيه پيامبر اكرم(ص) رجوع كنيد.

علت اينكه سرمان يك دفعه زير آب برود موقعي كه روزه هستيم مي گويند روزه مان باطل است چيست.

پرسش

علت اينكه سرمان يك دفعه زير آب برود موقعي كه روزه هستيم مي گويند روزه مان باطل است چيست.

پاسخ

قبل از آن كه فلسفه وضو را بيان كنيم توضيح مختصري راجع به اصل فلسفه احكام ذكر مي نماييم تا مسأله روشن ترگردد.

مقصود از فلسفه حكم اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است. چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه «كشف فلسفه حكم» در «استنباط حكم» دخيل باشد. در اين رابطه بايد چند نكته را در نظر داشت:

اولا: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر ازتنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد؛ زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا: در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسيارياز احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر وبالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم

به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر رابيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

حاصل آن كه نماز و روزه از مهمترين عبادات است و ملاك و مصلحت اصلي در عبادت ها، همان عبوديت محض از خداي متعال است، هر چند در كنار اين عبوديت، فايده هاي تجربي نيز نهفته است كه گاهي برخي با تلاش هايي كه انجام مي دهند به نكاتي دست مي يابند، اما اين نكات را تا هنگامي كه جزمي و يقيني نباشند نمي توان به دين نسبت داد. مستند فقيهان در باطل شدن روزه با فرو رفتن سر در آب نيز، روايات وارده در اين زمينه است (وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 7، ص 19، مكتبه الاسلاميه).

و چه بسا در آينده به طور قطع علوم تجربي به فلسفه باطل شدن روزه با فرو رفتن سر در آب برسد، هم چنان كه اسلام تنقيه را باطل كننده روزه دانسته و پس از سال هاي سال دانسته شد كه از راه تنقيه نيز مي توان به انسان - هنگام ضرورت - خوراك رساند.

چرا روزه گرفتن در روز عاشورا حرام است؟

پرسش

چرا روزه گرفتن در روز عاشورا حرام است؟

پاسخ

روزه يكي از عباداتي است كه از ناحيه خداي متعال واجب شده است و داراي شكل ظاهري، و محتوايي باطني و معنوي است كه گاهي فقط از آن، همين شكل ظاهري يعني نخوردن و نياشاميدن نصيب روزه گير مي شود. ولي گاهي افزون بر آن روزه، باعث قرب به خدا و ايستادگي در برابر سختيها و شياطين دروني و بيروني و استقامت وپايداري مي گردد و انسان از اين گونه عبادات احساس نشاط و خرسندي نموده و در آخرت نيز از پاداش آن بهره مند خواهد شد. روزه داراي تقسيماتي است كه عبارت است از:

1- واجب: مانند روزه ماه مبارك رمضان، روزه كفاره، روزه قضا، نذر و///

2- مستحب: مانند روزه گرفتن سه روز از هر ماه، ايام بيض، روز غدير، ولايت پيامبر، مبعث،///

3- مكروه مانند: روزه گرفتن ميهمان بدون اجازه صاحبخانه و فرزند بدون اجازه پدر/

4- حرام مانند: روزه عيد قربان عيد فطر، روزه سي ام شعبان به نيّت رمضان، روزه ايام تشريق براي كسي كه در مني است.{1}

كه شيعه و سني به اتفاق موارد ياد شده را قبول دارند والبته اختلافهاي جزئي نيز وجود دارد و آن اين كه شيعه روزه عيد نوروز را مستحب دانسته ولي اهل سنت به كراهت آن قايلند و يا شيعه روزه عاشورا را مكروه دانسته{2} ولي اهل سنت آن را مستحب مي دانند{3} ولي هيچ كدام از فرق شيعه و سني فتواي به تحريم روزه عاشورا نداده اند؛ البته شيعه به جهت اين كه عاشورا روز شهادت امام حسين(ع) و روز حزن وا ندوه است و روزي است كه فرزندان مرجانه و آل زياد و

اهل شام به جهت كشتن فرزند پيامبر نذر كرده بودند و روزه گرفته و خوشحالي نموده اند از روزه گرفتن در اين روزه نهي شده اند و احاديث فراواني وجود دارد كه هر كس از روي شادي اين روز را روزه بگيرد و يا دنبال كار و كاسب برود از خير و بركت دردنيا و آخرت محروم مي ماند و خدا او را با آل زياد و اهل شام و فرزندان مرجانه محشور مي گرداند/

هم چنان كه از امام رضا(ع) نقل شده كه مي فرمايند:

من ترك السعي في حوائجه يوم عاشورا قضي الله حوائج الدنيا و الاخرْ و من كان يوم عاشورا يوم حزنه و معصيته و بكائه جعل الله يوم فرحه و سروزه و من سمي يوم عاشورا يوم بركْ و ادخر لمنزله فيه شيئاً لم يبارك له فيما ادخر.{4}

روز عاشورا روز حزن و اندوه است هر كس در روز عاشورا شادي كند، خداوند روز قيامت را روز حزن و اندوه او قرار مي دهد، از كاركردن در اين روز بپرهيز كه خير و بركتي در آن نيست/

امام صادق7 در پاسخ عبدالله ابن سنال كه در مورد روزه گرفتن در اين روز سؤال كرده است مي فرمايند: صُمه غير تبيت وا فطره من غير تشميت و لا تجعله يوماً كاملاً ولكن افطر بعد العصر بساعْ و لو بشربْ من مأ{5}/

روزه بگير بدون قصد كردن، وافطار كن بدون اين كه قصد عصيان داشته باشي، و روزه عاشورا را تمام نگير و بعد از عصر افطار كن و گر چه به نوشيدن مقداري آب باشد/

بنابراين مكروه بودن روزه گرفتن در روز عاشورا در نزد شيعيان، از آن روست كه خداي ناكرده روزه گيرنده ناخواسته از خاندان

آل زياد و مرجانه و قاتلان حضرت سيدالشهدأ تبعيت نكرده باشد/

[1].حضرت امام خميني رحمْ اللهعليه، تحرير الوسيله، ج 1، ص 274/

صوم عاشوار، چاپ اول، بيروت لبنان/

[2].عبدالرحمن الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه و مذهب اهل بيت، ج 1، ص 721/

[3].صوم عاشوار، چاپ اول، بيروت لبنان/

[4].محمد باقر مجلسي، بحاراالانوار، ج 95، ص 344، ج 5، كتاب الاعمال الشهور باب اعمال ما يتعلق باعمال المحرم و العاشورا/

[5].محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 98، ج5، ص 309، باب كيفيْ زيارْ امام حسين(ع)/

چرا روزه گرفتن در روز عاشورا حرام است؟

پرسش

چرا روزه گرفتن در روز عاشورا حرام است؟

پاسخ

روزه يكي از عباداتي است كه از ناحيه خداي متعال واجب شده است و داراي شكل ظاهري، و محتوايي باطني و معنوي است كه گاهي فقط از آن، همين شكل ظاهري يعني نخوردن و نياشاميدن نصيب روزه گير مي شود. ولي گاهي افزون بر آن روزه، باعث قرب به خدا و ايستادگي در برابر سختيها و شياطين دروني و بيروني و استقامت وپايداري مي گردد و انسان از اين گونه عبادات احساس نشاط و خرسندي نموده و در آخرت نيز از پاداش آن بهره مند خواهد شد. روزه داراي تقسيماتي است كه عبارت است از:

1- واجب: مانند روزه ماه مبارك رمضان، روزه كفاره، روزه قضا، نذر و...

2- مستحب: مانند روزه گرفتن سه روز از هر ماه، ايام بيض، روز غدير، ولايت پيامبر، مبعث،...

3- مكروه مانند: روزه گرفتن ميهمان بدون اجازه صاحبخانه و فرزند بدون اجازه پدر.

4- حرام مانند: روزه عيد قربان عيد فطر، روزه سي ام شعبان به نيّت رمضان، روزه ايام تشريق براي كسي كه در مني است.{1}

كه شيعه و سني به اتفاق موارد ياد شده را قبول دارند والبته اختلافهاي جزئي نيز وجود دارد و آن اين كه شيعه روزه عيد نوروز را مستحب دانسته ولي اهل سنت به كراهت آن قايلند و يا شيعه روزه عاشورا را مكروه دانسته{2} ولي اهل سنت آن را مستحب مي دانند{3} ولي هيچ كدام از فرق شيعه و سني فتواي به تحريم روزه عاشورا نداده اند؛ البته شيعه به جهت اين كه عاشورا روز شهادت امام حسين عليه السلام و روز حزن وا ندوه است و روزي است كه فرزندان مرجانه و آل زياد و

اهل شام به جهت كشتن فرزند پيامبر نذر كرده بودند و روزه گرفته و خوشحالي نموده اند از روزه گرفتن در اين روزه نهي شده اند و احاديث فراواني وجود دارد كه هر كس از روي شادي اين روز را روزه بگيرد و يا دنبال كار و كاسب برود از خير و بركت دردنيا و آخرت محروم مي ماند و خدا او را با آل زياد و اهل شام و فرزندان مرجانه محشور مي گرداند.

هم چنان كه از امام رضاعليه السلام نقل شده كه مي فرمايند:

من ترك السعي في حوائجه يوم عاشورا قضي اللَّه حوائج الدنيا و الاخرة و من كان يوم عاشورا يوم حزنه و معصيته و بكائه جعل اللَّه يوم فرحه و سروزه و من سمي يوم عاشورا يوم بركة و ادخر لمنزله فيه شيئاً لم يبارك له فيما ادخر.{4}

روز عاشورا روز حزن و اندوه است هر كس در روز عاشورا شادي كند، خداوند روز قيامت را روز حزن و اندوه او قرار مي دهد، از كاركردن در اين روز بپرهيز كه خير و بركتي در آن نيست.

امام صادق عليه السلام در پاسخ عبداللَّه ابن سنال كه در مورد روزه گرفتن در اين روز سؤال كرده است مي فرمايند: صُمه غير تبيت وا فطره من غير تشميت و لا تجعله يوماً كاملاً ولكن افطر بعد العصر بساعة و لو بشربة من ماء{5}.

روزه بگير بدون قصد كردن، وافطار كن بدون اين كه قصد عصيان داشته باشي، و روزه عاشورا را تمام نگير و بعد از عصر افطار كن و گر چه به نوشيدن مقداري آب باشد.

بنابراين مكروه بودن روزه گرفتن در روز عاشورا در نزد شيعيان، از آن روست كه خداي ناكرده روزه گيرنده ناخواسته از خاندان

آل زياد و مرجانه و قاتلان حضرت سيدالشهداء تبعيت نكرده باشد.

[1].حضرت امام خميني رحمة اللَّه عليه، تحرير الوسيله، ج 1، ص 274.

صوم عاشوار، چاپ اول، بيروت لبنان.

[2].عبدالرحمن الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه و مذهب اهل بيت، ج 1، ص 721.

[3].صوم عاشوار، چاپ اول، بيروت لبنان.

[4].محمد باقر مجلسي، بحاراالانوار، ج 95، ص 344، ج 5، كتاب الاعمال الشهور باب اعمال ما يتعلق باعمال المحرم و العاشورا.

[5].محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 98، ج5، ص 309، باب كيفية زيارة امام حسين عليه السلام.

چرا روزه مي گيريم و بهترين فرد مؤمن كيست؟

پرسش

چرا روزه مي گيريم و بهترين فرد مؤمن كيست؟

پاسخ

شكي نيست كه دستورات و وحي الهي براي جلب منفعت و دفع ضرر بوده و اين منافع براي بندگان مي باشد و براي ذات اقدس الهي سودي ندارد، «اِنّه غني حميد».

نماز براي انسان مصلحت فراواني در بردارد و همچنين ساير عبادات كه يكي از آنها روزه است. روشن است كه در روزه منافع و فوايد زيادي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

بهترين فايده روزه همان است كه قرآن مجيد فرموده (كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون).{1} در آيه شريفه خداوند علت و فلسفه وجوب روزه را تقوا ذكر مي كند و مرحله تقوا به اين است كه انساني واجبات را عمل كند و محرمات را ترك كند، انجام فرائض و ترك معاصي باعث مي گردد كه انسان از درون پاك گردد. چنان كه پيامبر اسلام(ص) در آخرين لحظات عمر خويش به حضرت علي(ع) مي فرمايد: «عليك بالصوم فانه زكاْ البدن و جنْ لاهله» بر شماست روزه كه روزه زكات بدن و سبب پاك شدن جسم انسان مي باشد، سپري است روزه براي اهل آن.{2}

از آثار ديگر روزه كه در روايات آمده است حديثي از امام صادق(ع) كه مي فرمايد: «انما فرض الله عزوجل الصيام ليستوي به الغني و الفقير»، خداوند روزه را واجب كرد تا بين غني و فقير مساوات برقرار كند.{3}

اما فوائد روزه - از نظر فردي - باعث رفع فقر و تنگدستي مي گردد، چنان كه شخصي خدمت امام كاظم(ع) شرفياب شد و عرض كرد يابن رسول الله فقير و تنگدست هستم، حضرت فرمود صُم و تصدق، روزه بگير و صدقه بده.{4}

از نظر

بهداشتي - روزه يك نوع استراحت براي دستگاه هاي گوارشي و عامل مؤثري براي جسم مي باشد و در طب امروز ثابت شده است كه بسياري از امراض از قبيل مرض قند و بيماري پوستي و كليوي و چربي خون براي مبارزه و نابود كردن آن تنها از طريق امساك و روزه امكان دارد، چنان كه پيامبر اسلام(ص) مي فرمايد «صومو تصحو»، روزه بگيريد تا سالم بمانيد و بدن سالم داشته باشد.{5}

از نظر اخلاقي - روزه روح انسان را پاك و اراده انسان را قوي و غرائز را تعديل مي كند.{6}

از نظر اجتماعي - روه حس شكرگزاري از نعمت هاي خداوند سبحان را در انسان زياد مي كند وقتي كه انسان روزه گرفت و درد گرسنگي و تشنگي را چشيد باعث مي شود به فقرا احسان و توجه كند و بيشتر متوجه خداوند و ناتواني خود مي شود.{7}

نتيجه آنكه روزه داراي اثرات فراواني مي باشد و مهم ترين علت آن ايجاد تقوا و پاكدامني در انسان و حُسن تعاون نسبت به هم نوعان، پاكي روح و طهارت نفس و باعث از بين رفتن بسياري از امراض جسماني در انسان مي گردد. لذا به همين جهت خداوند روزه را به عنوان يك تكليف بر تمامي مكلفين واجب نموده است از اين نكته نيز نبايد غفلت نمود كه راز بسياري از احكام الهي براي بشر نامعلوم مي باشد اما انجام آن بر همگي واجب مي باشد.

اما نسبت به قسمت دوم سؤال كه بهترين فرد مؤمن كيست بايد گفت آنچه كه همه علماي اسلامي شيعه و سني برآن اتفاق نظر دارند عبارت است از اينكه قبول اسلام و در آمدن به مسلك مسلماني غير از ايمان به اسلام مي باشد كه

اين عقيده مبتني بر آيات قرآني است كه قرآن مجيد در مورد عده اي از اعراب كه خدمت پيامبر(ص) رسيده بودند و عرضه داشتند يا رسول الله ما ايمان آورده ايم كه آيه نازل شد (قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم)؛ عرب هاي باديه نشيني گفتند ايمان آورده ايم بگو شما ايمان نياورده ايد ولي بگوييد اسلام آورده ايم اما هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.{8}

گرويدن به دين مبين اسلام داراي مراحلي است كه اولين مرحله آن عبارت است از جاري ساختن شهادتين (اشهد ان لا اله الا الله و محمداً رسول الله) بر زبان و اين همان اسلام است كه اگر قبول شهادتين همراه با اعتقاد راسخ قلبي و توأم با عمل گردد ايمان شمرده مي شود و شخصي كه به اين مرحله رسيده باشد مؤمن مي گويند و علماي شيعه در تعريف ايمان گفته اند شهادت به لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله و اقرار به آنچه كه از جانب خدا آمده و صلوات و خمس و ادا زكات و روزه داشتن ماه رمضان و به جا آوردن حج خانه خدا و پذيرفتن ولايت اهل بيت پيامبر(ص)و دوست داشتن محبان اهل بيت و دشمن داشتن با دشمنان اهل بيت پيامبر(ص) و اعتقاد به معاد و ملائكه و حيات و مرگ ايمان محسوب مي گردد و هر كس كه به اين مقام نائل آيد مؤمن شمرده مي شود.{9}

اهل سنت نيز ايمان را اين گونه تعريف نموده اند، اعتقاد به خدا و روز قيامت و به ملائكه و كتاب الله و خاتميت رسول و حيات و مرگ، به بهشت و دوزخ و حساب و

ميزان و قدر خير آن و شر آن (يعني مقدرات چه خير آن و چه شر آن به دست خدا است، به تقدير الهي و مشيت آن) ايمان محسوب مي شود،{10} كه در واقع با تعريف علماي شيعه از ايمان تفاوت آن چناني ندارد مگر شيعيان به حكم آيه (قل لا اسئلكم عليه اجراً الاّالمودْ في القربي)؛ مودت و محبت اهل بيت پيامبر را نيز از شاخصه هاي ايمان شمرده اند و قابل توجه است كه ايمان داراي مراتبي است كه بهترين مرتبه آن عبادت است از اعتقاد راسخ قلبي به وحدانيت خدا و نبوت خاتم الانبيأ، همراه با اعتقاد به عصمت و ولايت اهل بيت پيامبر(ص) معاد و روز جزا و اعتقاد به قرآن كتاب آسماني و ملائكه خدا و توأم با عمل به تمامي فرائض از نماز و روزه گرفته تا پرداخت زكات و انفاق در راه خدا همراه با اخلاص كامل و چنان كه كسي به اين مقام والا دست يابد و اين شرايط را تحصيل نمايد آن شخص بهترين مؤمن است.

پس بالاترين مؤمن كسي است كه افزون بر باورهاي اعتقادي و انجام واجبات در مسايل اخلاقي از ويژگي هاي خوبي برخوردار باشد از اين رو پيامبر(ص) فرمود: «اكمل المؤمنين ايماناً احسنهم خلقا»، برترين مؤمن از ايمان كسي است كه خلقش نيكو باشد.{11}

نتيجه - پس بهترين مؤمن كسي است كه اعتقاد و تصديق قلبي نسبت به شريعت اسلام و نبوت خاتم الانبيأ داشته و معاد و روز جزا را باور كند و واجبات را به نحو احسن انجام دهد و محرمات را نيز ترك كند و در واقع تقواي الهي را نيز پيشه نمايد و از نظر

ايمان هم قوي باشد و همچنين خلق نيكو داشته باشد اگر چنين عمل كند او يكي از بهترين مؤمنان خواهد بود/

[1].سوره بقره، آيه 183/

[2].السيرْ النبويْ، ج 1، ص 178 - 179/

[3].وسائل الشيعه، حرعاملي، ج 7، ص 4، باب اول كتاب الصوم، 1403 ه’؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 43، چاپ دارالاضوأ 1413 ه’/

[4].وسائل الشيعه، حرعاملي، ج 7، ص 198، باب اول، چاپ كتابفروشي اسلاميه، چاپ 1401ه’ /

[5].بحارالانوار، علامه مجلسي، ج ×93، ص 255، باب فضل الصيام، چاپ داراحيأ التراث العربي سال 1402 ه’؛ كنزالعمال، هندي، ج 8، ص 23506، چاپ مؤسسه الوفا بيروت 1403 ه’ /

[6].حكمت روزه، محمدي نيا/

[7].حكمت روزه، اسدالله محمدي نيا/

[8].سوره حجرات، آيه 14، جز 26/

[9].اصول كافي، كليني، ج 2، ص 22، چاپ دارالاضوأ، چاپ اول 1413 ه’/

[10].شرح المقاصد، تفتازاني، ج 5، ص 177، چاپ منشورات شريف رضي طبع اول 1409 ه’؛ كنزالعمال، هندي، ج 1، ص 27، چاپ مؤسسه رسالت 1409 ه’/

[11].بحارالانوار، مجلسي، ج 1، ص 151، باب عقل و جهل، داراحيأ التراث العربي، 1403 ه’/

چرا شيعيان در هنگام وضو پاها را مسح مي كنند و نمي شويند؟

پرسش

چرا شيعيان در هنگام وضو پاها را مسح مي كنند و نمي شويند؟

پاسخ

شيعه طبق آيه شريفه قرآن كريم و احاديث اهل البيت وضو مي گيرد و مسح را واجب مي داند و در اين رابطه در كتب اهل سنت نيز رواياتي وارد شده است.

ابو جعفر طبري در ذيل آيه شريفه (و امسحوا برؤسكم و ارجلكم الي الكعبين) ارجلكم را به جر خوانده است، يعني عطف بر رؤسكم گرفته است و رواياتي هم آورده است كه عبارتند از:

1. حدثنا ابو كريب عن محمد بن قيس الخراساني... عن ابن عباس قال: «الوضؤ غسلتان و مسحتان» «ابن عباس گفت: وضو عبارت است از دو شستن - شستن صورت و شستن دو دست - و دو مسح - مسح سر و مسح پا».{1}

2. حدثني ابن حميد... عن ابي جعفر قال: «امسح علي راسك و قدمك» «سر و دو پايت را مسح كن».{2}

حجاج در يك سخنراني به مردم گفت: صورت ها و دست ها و پاها را بشوييد كه بر طرف مي كند كثافات پا را و انس گفت: سخن حجاج دروغ است و سخن خدا راست است كه فرمود: پاها را تا كعب مسح نماييد و جابر از امام باقر(ع) نقل نموده كه سر و هر دو پايت را مسح كن.{3}

3.عباد بن تميم عن ابيه قال: «رايت رسول الله يتوضا و يمسح المأ علي رجليه»، ديد پيامبر وضو مي گرفت و هر دو پايش را مسح مي نمود.{4}

قال: «رايت عثمان دعا بمأ... و مسح برأسه و ظهر قدميه» عثمان سر و دو پايش را مسح نمود.{5} بنابراين شيعه بر طبق آيه قرآن و روايات، شستن را جايز نمي داند بلكه مسح را واجب مي داند.

[1].تفسير البيان،

ج 6، ص 82/

[2].همان/

[3].كنزالعمال، ج 9، ص 433/

[4].مجمع الزوائد، ج 1، ص 234/

[5].كنزالعمال، ج 9، حديث 26886/

چرا روزه مي گيريم؟

پرسش

چرا روزه مي گيريم؟

پاسخ

واجبات الهي ، پيرو مصالح و منافعياست كه مكلف با انجام آنها، به آن مصالح و منافع دست مي يابد و زمينه رشد معنويو كمال او فراهم مي گردد. در اين ميان بسيارياز مصالح و منافع عبادات بر بندگان مخفيو پوشيده است؛ از اين رو دسترسيبه علت اصليو منحصر به فرد احكام ميسر نيست، هر چند با استفاده از آيات و روايات به بعضياز علتها و حكمتهاياحكام به دست مي آيد/

بنابراين آنچه در پاسخ پرسش فوق مي توان گفت اين است كه:

1 - روزه: روح تقوا و پرهيزگاريرا در انسان پرورش مي دهد و مايه پاكيدرون مي گردد:

" "كُتِبَ عَلَيْكُم الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَيالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقوُنَ

«روزه بر شما نوشته شد همانگونه كه بر كسانيكه قبل از شما بودهاند نوشته شده، تا پرهيزگار شويد.»

2- روزه: تحمل گرسنگيو تشنگيزودگذر است و پاداش آن ايمنياز آتش جهنم و برخوردارياز بهشت و نعمتهايبي انتهايالهيو سيراب شدن هميشگيمي باشد. پيامبر(صليالله عليه وآله وسلم) مي فرمايد:

"اِنَّ فِيالْجَنَّهِ باباً يُقالُ لَهُ الرَّيانُ يَدْخُلُ مِنْهُ الصّائِموُنَ يَوْمَ القِيامَهِ"

«در بهشت درياست به نام «ريّان» (سيراب شدن) كه فقط روزهداران از آن وارد بهشت مي شوند.»

3- روزه: موجب وسعت رزق و رفع فقر و تنگدستيمي شود؛ چنانكه شخصيخدمت امام كاظم(عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد: يابن رسولالله فقير و تنگدست هستم. حضرت فرمود: "صُمْ وَ تَصَدّق" «روزه بگير و صدقه بده.»

و سلامت بدن مي باشد. چنانكه رسول خدا(صليالله عليه وآله وسلم) مي فرمايد: «صوُمُوا تَصِحّوُا» «روزه بگيريد تا سلامت باشيد.» امروزه در طب ثابت شده است كه بسيارياز امراض از قبيل مرض قند، بيماري هايپوستي ، كليوي ،

چربيخون با امساك و روزه درمان مي شود/

5- روزه: از بعد اخلاقي ، غرايز را تعديل و روح انسان را شفاف و پاك و اراده او را قويمي سازد/

6- روزه: از بعد اجتماعيموجب توجه و احسان به ديگران مي شود؛ چه اينكه رنج گرسنگيو تشنگيروزه دار ثروتمند را متوجه مستمندان و نيازمندان مي نمايد/

7- روزه: موجب مي شود تا روزهدار هنگام ملاقات پروردگار خشنود و خرسند باشد. پيامبر(صليالله عليه وآله وسلم) فرمود:

"لِلصّائمِ فَرحَتانِ، حينَ يُفْطِرُ و حينَ يَلْقيربَّهُ"

«برايشخص روزهدار دو شادياست، يكيهنگاميكه افطار مي كند و ديگريهنگاميكه پروردگارش را ملاقات كند.»

چرا فرو بردن تمام سر در آب، هم چنين ورود گرد و خاك غليظ به حلق باعث باطل شدن روزه مي شود؟

پرسش

چرا فرو بردن تمام سر در آب، هم چنين ورود گرد و خاك غليظ به حلق باعث باطل شدن روزه مي شود؟

پاسخ

در چند روايت روزه دار از داخل كردن تمامي سر در آب منع شده[1] ولي در يك روايت فرموده كه اشكالي ندارد.[2] فقها از روايات استفاده كرده اند كه روزه دار نبايد عمداً تمامي سر را يكدفعه داخل آب كند. گرچه فقهايي مانند سيد مرتضي و ابن ادريس فرموده اند: براي روزه دار ارتماس در آب كراهت دارد.[3]

البته اين بحث فقهي و اجتهادي است و علّت و فلسفة آن به طور كامل بر كسي روشن نيست. از بعضي روايات و فتواها استفاده مي شود وقتي تمامي بدن يا تمامي سر وارد آب شد، از منفذهاي بدن آب وارد بدن مي شود يا شبهة وارد شدن آب به داخل بدن وجود دارد. از اين رو از آن نهي شده است.

در مورد رساندن گردو غبار غليظ به حلق، روايتي به اين مضمون وارد شده: "كسي كه خانه را جارو كند و گردو غبار به حلق برساند بايد كفّاره بدهد".[4]

در مورد اين روايت بحث اجتهادي و علمي لازم است. در اين مورد سيد در عروة الوثقي فتوا نداده بلكه احتياط كرده يعني فرموده است :"رساندن غبار غليظ به حلق علي الاحوط مبطل روزه است".[5]

[1] وسائل الشيعه، ج 7، ص 22؛ چاپ مكتبه الاسلاميه.

[2] همان، ص 27.

[3] سيد محسن حكيم، مستمسك العروه الوثقي، ج 8، ص 263، چاپ مكتبة آيت الله مرعشي نجفي.

[4] همان، ص 259.

[5] همان، ص 260.

چرا در عيدين روزه گرفتن حرام است

پرسش

چرا در عيدين روزه گرفتن حرام است

پاسخ

دليل بر حرام بودن روزه در عيدين رواياتي است كه از روزه گرفتن نهي كرده است .

امام صادق (ع فرمود: "روزه نگير در عيدين و در سه روز مني (ايام تشريق و در مسافرت و وقتي كه مريض هستي .

فرمود: "پيامبر (ص از روزه گرفتن در عيدين و در ايام تشريق و در روزي كه مشكوك است از ماه رمضان است نهي كرده .

بنابراين دليل بر تحريم روزه در عيدين روايات است و دليل عقلي ندارد، بلكه تحريم آن جنبة تعبدي دارد، گرچه تعبديات وجه عقلايي دارد؛ يعني اين كه پيامبر ني كرد، وجه عقلايي دارد، ولي ما بي اطلاعيم

اگر در ماه مبارك رمضان زني براي غسل واجب، سر خود را كاملاً زير آب كند روزة او باطل است؟ چرا؟

پرسش

اگر در ماه مبارك رمضان زني براي غسل واجب، سر خود را كاملاً زير آب كند روزة او باطل است؟ چرا؟

پاسخ

روزه دار نمي تواند تمامي سر خود را در آب داخل كند. اگر عمداً اين كار را بكند، روزه اش باطل مي شود. علّت آن رواياتي است كه از اين كار نهي كرده است1[1] و فلسفة آن بر كسي معلوم نيست، ولي احكام الهي بدون حكمت نيست و يك علت اين كه حكمت حكم گفته نشده اين است كه روح تعبّد در انسان زنده شود. ديگر اين كه با پيشرفت علم، حكمت ها روشن مي شود تا باعث تقويت ايمان گردد. چنان كه در مورد ضرورت خاك مالي كردن ظرفي كه سگ دهن زده باشد، اين گونه گفته مي شود كه راهي براي از بين بردن ميكرب ها جز خاك مالي نيست.

[1] وسائل الشيعه، ج 7، ص 22.

فلسفة روزة مسافر چيست؟ الآن كه عصر ماشين است، آيا مي توان آن را ناديده گرفت، چون دستاويزي براي فرار از روزه مي شود؟ اگر مسافر روزه بگيرد، گناهي كرده است؟

پرسش

فلسفة روزة مسافر چيست؟ الآن كه عصر ماشين است، آيا مي توان آن را ناديده گرفت، چون دستاويزي براي فرار از روزه مي شود؟ اگر مسافر روزه بگيرد، گناهي كرده است؟

پاسخ

از آياتي كه دربارة روزه نازل شده استفاده مي شود كه برداشته شدن روزه از مسافر، به جهت آسان گرفتن و آسايش وي بوده است. در آية 184 بقره آمده است: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضاً أو علي سفر فعدّة مِن أيام أخر يريدالله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر؛ پس هر كس ماه رمضان در شهر و وطن خود باشد، بايد روزه بگيرد و هر كس بيمار يا مسافر باشد، در ايّام ديگر روزه بگيرد. خدا آساني را براي شما اراده كرده و مشقت و سختي را از شما نخواسته است".

خداوند منّت گذارده و حكم امتناني براي مسافر وضع و هديه كرده است. رد كردن و برگرداندن هدية الهي، خلاف ادب است. بنابراين عقل سليم تجويز نمي كند كه بر خلاف خواستة خداوند در سفر روزه بگيرد، گرچه بر او مشكل نباشد. دستاويز شدناين حكم براي فرار از روزه اشكالي ندارد. استفاده از اين قانون الهي براي همه مجاز است، ولي كسي كه به خاطر فرار از روزه به مسافرت برود، از آن همه ثواب كه براي روزه داران در ماه رمضان هست، محروم خواهد بود.

امّا اگر كسي بر خلاف اين حكم عمل كند، يعني مسافر در سفر روزه بگيرد، روزه اش صحيح نيست، به دليل رواياتي كه وارد شده است.

امام باقر(ع) فرمود: "گروهي با پيامبر در ماه مبارك رمضان در سفر بوند. پيامبر در سفر روزه نگرفت،

ولي برخي از همراهان روزه گرفتند. پيامبر(ص) فرمود: " اينان تا روز قيامت از نافرمانان خواهند بود".

امام صادق(ع) فرمود: "خدا تصدّق كرده بر مريض و مسافر كه روزه نگيرند. آيا پسنيده است كه صدقة خدا برگردانده شود؟ ".

امام صادق(ع) فرمود: "اگر فردي در سفر از روي نافرماني وعصيان روزه گرفته و بميرد، من بر بدن او نماز نمي خوانم".

برخي از اهل سنّت معتقدند كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب رخصت است، يعني خدا اجازه داده كه مسافر ورزه اش را بخورد، ولي اگر روزه بگيرد، صحيح است.

شيعه معتقد است كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب عزيمت است، يعني مسافر نمي تواند و نبايد روزه بگيرد. اگر روزه بگيرد، صحيح نيست و قضاي آن بعد از ماه رمضان بر او واجب است.

امّا اين كه در زمان ما مسافرت ها آسان شده و در مدت كمي يك مسافرت هشت فرسخي انجام مي شود و هيچ خستگي در مسافر احساس نمي شود، بنابراين روزه گرفتن در مسافرت مشكل نيست، جوابش اين است كه: علّت و فلسفة واقعي احكام شرعي بر ما معلوم نيست. در روايات حكم تقصير نماز و روزه نگرفتن را بر سفر هشت فرسخي مبتني كرده، چه مسافر خسته شده و چه خسته نشده باشد. بنابراين ملاك در قصر و اتمام و افطار روزه، خستگي و عدم آن نيست، گرچه نوع سفر حتي با وسايل سريع السير خسته كننده است. ملاك مقدار مسافت است. اگر ما ملاك را خستگي و عدم خستگي بگيريم، چه بسا افرادي با شتر مسافرت بيست فرسخ انجام مي دهند، ولي خسته نمي

شوند؛ برعكس افرادي دو فرسخ مسافرت مي كنند و خسته و كوفته مي شوند. پس ملاك بر اساس روايات پيمودن مسافت شرعي يعني هشت فرسخ است. هر كس اين مقدار مسافت را چه در يك روز يا در چند دقيقه بپيمايد، نمازش شكسته خواهد بود و روزه را بايد افطار كند. به عبارت ديگر: گرچ يكي از عوامل اين حكم آسان گرفتن بر رندگان است، امّا قرائت نشان مي دهد كه اين عامل، تنها عامل نمي باشد، زيرا كسي كه با خستگي زياد به مقصد رسيده، در همان زمان كه به مقصدي رسد، اگر قصه ده روز اقامت كند، نمازش تمام است و روزه هم در شرايط وجوب واجب خواهد بود. پس ملاك در سقوط روزه و قصر نماز تنها خستگي نيست.

واژه رمضان از لحاظ لغوي و اصطلاحي به چه معنا است؟ روزه از چه زماني بر مسلمانان واجب شد؟

پرسش

واژه رمضان از لحاظ لغوي و اصطلاحي به چه معنا است؟ روزه از چه زماني بر مسلمانان واجب شد؟

پاسخ

لغت شناسان در تعريف واژة "رمضان" نوشته اند: رمضان از مادة "رمض" مي باشد كه به معناي شدت تابش آفتاب بر خاك است. علت تسميه آن است كه عرب ها ماه را با زماني كه در آن واقع شود نامگذاري كرده اند. رمضان در زمان شدت گرما بود، از آن جهت رمضان ناميده شد و جمع آن را رمضانات گفته اند. گفته شده است: رمضان از نام هاي خداوند است.

رمضان از ماده "رمض" به معناي سوختگي است، و چون ماه صيام گناهان را مي سوزاند، بدين اسم مسمّي شد.

رمضان نهمين ماه هجري قمري، و يگانه ماهي است كه نامش در قرآن آمده است. در اين ماه مسلمانان با آداب خاص روزه مي دارند.

اين كه ماه رمضان براي روزه انتخاب شده، به خاطر آن است كه اين ماه بر ساير ماه ها برتري دارد. در اين ماه قرآن نازل شده و در روايات آمده است كه همه كتاب هاي بزرگ آسماني "تورات"، "انجيل" ، "زبور"، "صحف" و قرآن در اين ماه نازل شده اند.

امام صادق(ع) فرمود: "تورات در ششم ماه رمضان و انجيل در دوازدهم و زبور در هيجدهم و قرآن مجيد در شب قدر نازل گرديد".

قرآن پژوهان و مورخان باور دارند كه روزه در سال دوم هجري بر مسلمانان واجب شد.

البته روزه در امت هاي پيشين بوده است. در قرآن آمده است: "يا أيّها الّذين آمنوا كُتِب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد

و روزه بر شما مقرّر شد، چنان كه بر كساني كه قبل از شما بودند، نوشته شده بود، تا پرهيزكار شويد".

از اين آيه هم وجوب روزه بر مسلمانان استفاده مي شود و هم پيشينه آن در اديان ديگر. جملة "كما كتب علي الذين من قبلكم" حكايت از آن دارد كه روزه در اديان ديگر وجود داشته، گرچه مدت و كيفيت آن در اديان متفاوت بوده است. يكي از نويسندگان در اين خصوص مي نويسد: از تورات و انجيل فعلي بر مي آيد كه روزه ميان يهود و نصاري بوده و اقوام و ملل ديگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه مي گرفته اند، چنان كه در "قاموس كتاب مقدس" آمده است: روزه در تمام اوقات در ميان هر طايفه بوده است. نيز از تورات بر مي آيد كه موسي(ع) چهل روز روزه داشته است. همچنين به هنگام توبه و طلب خوشنودي خداوند، يهود روزه مي گرفتند. حضرت مسيح(ع) چنان كه از انجيل استفاده مي شود، چهل روز روزه داشته است.

[1] قاموس قرآن، ج 3-4، ص 122؛ مجمع البحرين، ج 1 - 2؛ مفردات راغب، ص 203؛ معارف و معاريف، ج 5، ص 669.

لغت نامه دهخدا ج 7، ص 10780.

بقره (2) آية 185.

غلام حسين مصاحب، دايره المعارف فارسي ج1، ص 1099؛ بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، ج 1، ص 11180.

تفسير نمونه، ج 1، ص 633- 634.

وسائل الشيعه، ج 7، ابواب احكام شهر رمضان، ح 16.

البدايه و النهايه، ج 3-4، ص 254؛ تاريخ طبري، ج 2 ص 129؛ العامل في التاريخ، ج 2، ص 115؛ ابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام(ص)، ص 298.

بقره (2) آية 183؛ ترجمه

الميزان، ج 2، ص 5 به بعد.

تفسير نمونه، ج 1، ص 633 - 634؛ ترجمه الميزان، ج 2، ص 6، با تلخيص.

در احكام آمده است كه اگر كسي سه يا چهار بار عمداً روزه خواري كند، با اجازه مجتهد جامع الشرايط ممكن است كشته بشود، يا كسي كه منكر ضروري دين شود، كافر تلقي مي شود و حكم آن قتل است. آيا اين احكام و امثال آن از جانب امامان صادر شده است؟ اگر قرار باشد روزه خوا

پرسش

در احكام آمده است كه اگر كسي سه يا چهار بار عمداً روزه خواري كند، با اجازه مجتهد جامع الشرايط ممكن است كشته بشود، يا كسي كه منكر ضروري دين شود، كافر تلقي مي شود و حكم آن قتل است. آيا اين احكام و امثال آن از جانب امامان صادر شده است؟ اگر قرار باشد روزه خواران به قتل برسند، تصور كنيد در اين زمان چه فاجعه اي ممكن است پيش آيد! آيا اين گونه احكام موجب نوعي بدنامي و خشونت چهره دين نمي شود؟ كسي كه عقيده باطلي دارد، اگر تبليغ نكند باز مشمول احكام بالا قرار مي گيرد؟ اصولاً رفتار امامان عليهم السلام و پيامبرصلي الله وعليه وآله با مخالفان فكري چگونه بود؟ آيا به زور مي توان كسي را دين دار كرد؟

پاسخ

تمام سئوالات شما در دو سئوال خلاصه مي شود:

1 - آيا با اجبار ممكن است دين را به كسي باوراند؟

2 - اگر حكم قتل براي كساني كه عمداً روزه خواري مي كنند اجرا شود، تبعاتي را در پي دارد. براي مقابله با آنها چه بايد كرد؟

قرآن كريم با صراحت به اين پرسش پاسخ داده است: "لا اكراه في الدين".

بقره (2) آيه 256.

پيامبران و آورندگان اديان توحيدي با دلايل و و معجزات روشني كه در اختيار داشته اند، بدون هيچ اكراهي قلب هاي آدميان را مسخّر مي كردند. در تاريخ پيامبران به چشم نمي خورد كه شخص يا اشخاصي را با اجبار وادار به پذيرش دين كرده باشند. چون اساس دين و مذهب بر پايه ايمان و يقين استوار است و با روح و فكر مردم در تماس است. بديهي است يك مسئله فكري و عقيدتي نمي تواند با اجبار و

تحميل همراه باشد. اعمال زور و قدرت در اعمال و حركات جسماني گاهي مؤثر واقع مي شود، ولي در افكار و اعتقادات بشري اثري ندارد.

براي ترويج دين اسلام نيز با توجه به استدلالات منطقي و معجزات آشكاري كه دارد، نيازي به توسل به زور نيست. كساني به زور متوسل مي شوند كه از ارائه دليل كافي و منطقي ناتوان باشند.

ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 2، ص 205.

نتيجه: در اصل پذيرش دين هيچ اجباري نيست، ولي كسي كه ديني را با آگاهي كامل پذيرفت، لازمه آن پايبند بودن به تمام احكام آن است، همان طور كه عرف مردمي در تمامي جوامع بشري به اين معنا اذعان دارد.

هر مجموعه اداري، اقتصادي، كارگري، لشكري و غيره قوانيني دارد كه افراد آن مجموعه ملزم به رعايت آن قوانين هستند و هر شخصي در آن محيط وارد شود، مراعات كردن آن قوانين بر او نيز لازم است. بنابراين مي توان گفت: با توجه به قلبي بودن امر دين، اكراه و زور در آن راه ندارد، ولي كسي كه با اختيار و ارǘϙǠخود دين را پذيرفت، ملزم به رعايت همه مسائل و قيود آن است و نمي تواند به خود اجازه دهد كه بعضي از مسائل ديني را كه مخالف هواهاي نفساني و امور دنيوي او نيست بپذيرد و برخي از آن ها را كه از جهتي به ضرر او تمام مي شود، به مخالفت با آن برخيزد و آن را نپذيرد از همين جا است كه موضوع انكار ضروري دين پيش مي آيد. امام خميني(ره) چنين فرموده است: "كسي كه ضروري دين را يعني چيزي را كه مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند، منكر

شود، چنانچه بداند آن چيز، ضروري دين است و انكار آن چيز برگردد به انكار خدا يا توحيد يا نبوت، نجس مي باشد و اگر نداند، احتياطاً بايد از او اجتناب كرد، گرچه لازم نيست". ديگر مراجع هم توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 84.

فتواهايي قريب به همين مضمون دارند.

همان.

گفتيم در پذيرش اصل دين اكراهي در كار نيست، ولي پس از پذيرش، رعايت تمامي احكام آن امري لازم و ضروري است. روشن است كه اگر اشخاصي بخواهند به قوانين دين پايبند نباشند و مسلّمات دين را به مسخره گرفته و با آن مخالفت كنند، در صورتي كه عاملي بازدارنده در كار نباشد، هرج و مرج پيش مي آيد. در همه قوانين و عرف مردمي هم براي جلوگيري از بي نظمي و هرج و مرج، مجازات هايي در نظر گرفته شده است.

آيين مقدس اسلام در اين راستا مجازات هايي را تحت عنوان تعزير و حدّ مقرر كرده است كه هر كدام بإ؛طك شرايط و قيودي قابل اجرا است؛ از آن جمله تعزير براي اشخاصي كه روزه خود را از روي علم و عمد، در انظار عمومي افطار كنند.

در منابع فقهي آمده است: كسي كه در ماه رمضان روزه خود را عمداً و با علم به حرمت افطار كند، تعزير مي شود و اگر براي بار دوم افطار كرد، باز تعزير مي شود و حكم افطار در مرتبه سوم قتل است و بعضي قتل را در مرتبه چهارم گفته اند كه احتياط همين است. بديهي است كه حكم قتل در مرتبه سوم يا چهارم در صورتي است كه تعزير در دفعات قبلي انجام گرفته باشد.

علامه حلي، حسن بن يوسف،

تذكرة الفقهاء، متوفاي 726ه'، مؤسسة آل البيت، قم، چاپ اول، 1415 ه'، ج 6، ص 87، مسئله 49؛ شهيد ثاني، الروضة البهية (شرح لمعه)، انتشارات و چاپخانه علميه قم، ج 2، ص 142 - 143.

مستند فقها در اين مسأله، حديث سماعه است كه از امام عليه السلام درباره كسي كه به خاطر روزه خواري سه مرتبه به حاكم اسلامي معرّفي مي شود، سئوال كرده است؛ امام عليه السلام در جواب سماعه فرمود: "بايد در مرتبه سوم كشته شود".

كليني، مجمد بن يعقوب، كافي، متوفاي 329 ه'، دارالأضواء، بيروت، ج 4، ص 103، ح 6؛ طوسي، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام، متوفاي 460ه'، دارالأضواء، بيروت، چاپ سوم، 1606 ه'، ج 4، ص 207، ح 598.

الف) تعزيرات و حدودي كه در شرع مقدس براي گناهان مختلف مقرر شده، احكامي است كه از امام معصوم عليه السلام صادر شده و جنبه بازدارندگي دارد.

ب) اگر روزه خواري آشكارا و در ملاء عام نباشد، به جز حرمت و كفاره و قضا كه دستور آن در كتب فقهي آمده، حكم ديگري همانند تعزير ندارد.

ج) تعزير در مراحل مختلف روزه خواري مشروط به مراجعه به حاكم اسلامي است. بنابراين اگر كسي بيش از سه يا چهار مرتبه روزه خواري كند و كسي او را پيش حاكم نبرد، در مراجعه اول به نزد حاكم در صورت اثبات تعزير مي شود.

د) اجراي تمامي تعزيرات و حدود در اختيارات حاكم است و هر كس حق ندارد خودسرانه مجري تعزير يا

حد باشد، كه اگر چنين شود، مشكل هرج و مرج پيش مي آيد.

ه') احترام به جامعه اسلامي يك مسئله حياتي و مهم است؛ بنابراين مي توانيم بگوييم: تعزير در مسئله افطار عمدي روزه به خاطر حرمت شكني جامعه

اسلامي است وگرنه روزه خواري غير علني چنين احكامي ندارد.

و) نكته ديگري كه براي شما شبهه ايجاد كرده، اين است كه آيا تنها داشتن عقيده باطل هم حكمي دارد؟ در جواب اين شبهه مي گوييم: وقتي قرار باشد افطار غير علني تعزير نداشته باشد، چطور ممكن است عقيده باطل بدون تبليغ حكمي را در پي داشته باشد؟

بنابراين اگر با اين ديدگاه به احكام شرع مقدس به ويژه به حدود و تعزيرات بنگريم، اجراي آن ها نه تنها موجب بدنامي و خشونت چهره دين نمي شود، بلكه باعث آرامش و ثبات در جامعه است.

در پايان توجه به اين نكته لازم است: با مطالعه قوانين جزايي اسلام و ديگر ملل و اديان، انسان تصور مي كند كه قوانين جزايي در ظاهر خشن است، ولي با توجه به شرايط فوق العاده سخت اثبات جرم، كمتر به مرحله اجرا مي رسد، به خصوص در موضوع روزه خواري كه تاكنون در سيره پيامبرصلي الله وعليه وآله و امامان عليهم السلام و زعماي ديني ديده نشده كه كسي را به خاطر افطار عمدي روزه كشته باشند. رفتار و سيره امامان عليهم السلام و پيامبرصلي الله وعليه وآله همان گونه كه در تاريخ در موارد بسيار ذكر شده، احتجاج و استدلال در مقابل مخالفان فكري بوده است و مطالبي كه بيان شده است، مربوط به مخالفان فكري نمي شود.

در پايان به اطلاع مي رسد كه چند سؤال قرآني شما را به واحد پاسخ به پرسش هاي قرآني دفتر تبليغات ارسال كرده ايم كه ان شاء الله جواب برايتان ارسال مي كنند و در مكاتبات بعدي سؤالات قرآني را به آدرس قم مركز فرهنگ و معارف اسلامي ارسال نماييد.

فلسفه روزه در ماه مبارك رمضان از نظر قرآن چيست؟

پرسش

فلسفه روزه در ماه مبارك رمضان از

نظر قرآن چيست؟

پاسخ

با تشكر از شما به خاطر مكاتبه با اين واحد .

خدا در قرآن مي فرمايد: "اي كساني كه ايمان آورده ايد! بر شما روزه واجب گرديده همچنان كه بر پيشينيان واجب گرديده است، باشد كه پرهيزگار شويد".

خداوند در اين آيه بعد از بيان وجوب روزه، فلسفه اين فريضه الهي را تقوا و پرهيزگاري مي داند. تقوا به معناي پرهيزگاري، ترسيدن از حق تعالي و دوري كه دل از گناه است.

مفردات راغب، ص 530، ماده وفي. و لغت نامه دهخدا، ج 16، ص 852.

انجام كامل روزه، خودداري از خوردن و آشاميدن و پرهيز از تمايلات جنسي و ساير مبطلات است. اگر روزه دار اين پرهيز محدود را گردن نهد، اميد است كه شخصي پرهيزگار و وارسته گردد، چرا كه اگر انسان پرهيز از تمايلات جسماني و جنسي را در خود تقويت كند، زمينه نزديكي به معنويات و قرب اليه الله را افزايش مي دهد. وقتي انسان اين حالت را در خود افزايش دهد و به مقام قرب الهي رسيده و شخصي پرهيزگار و خداترس شود، به حقيقت روزه كه تقوا است، دست مي يابد.

اندرون از طعام خالي دار

تا در او نور معرفت بيني

تهي از حكمتي به علت آن

كه پُري از طعام، نابيني سعدي شيرازي، ديوان، ص 49.

چون فلسفه وجوب روزه از ديدگاه قرآن تقوا و پرهيزگاري است، به برخي از ثمرات تقوا و پرهيزگاري از

ديدگاه قرآن اشاره مي كنيم:

1 - رعايت تقوا، عامل فلاح و رستگاري است.

يوسف (12) آيه 90.

2 - تقوا پيشه كنيد، تا شكرگزار نعمت هاي حق باشد. و تشكر بدون تقوا بي معنا است.

آل عمران (3)، 123.

3 -

خداوند دوستدار اهل تقوا است.

آل عمران، آيه 76.

كسي كه با روزه گرفتن تقواي الهي را در خود افزايش داد، محبوب خدا مي شود.

4 - تقواي الهي پيشه كنيد (كه عدم تقوا باعث شدت عذاب است) و بدانيد كه خداوند شديدالعقاب است.

بقره (2) آيه 196.

بيان اين آيه و موضوع تقوا به عنوان هدف و فلسفه روزه به اين معنا نيست كه هيچ هدف حكمت ديگري در روزه منظور نشده باشد و تمام فلسفه و حكمت آن، همين باشد، بلكه ممكن است تقوا و خودسازي، مهم ترين هدف و حكمت آن بوده و اهداف و حكمت هاي ديگر نيز در آن باشد، يا تقوا، هدف نهايي روزه باشد و اهداف و حكمت هاي ديگر پيش از آن و يا در ضمن آن نيز در روزه گرفتن تحقق داشته باشد، به همين خاطر در روايات و احاديث، حكمت هاي بي شماري براي روزه داري بيان شده است: از جمله امام صادق عليه السلام حكمت تشريع روزه را، مساوات ميان غني و فقير، چشيدن طعم گرسنگي و احساس رقّت و مسئوليت در برابر فقير دانسته اند. ياد آوري قيامت و تشنگي و گرسنگي آن روز و... هم چنين آثار ديگري از قبيل آثار تربيتي، من لا يحضره الفقير، ج 2، ص 43.

اجتماعي و بهداشتي و جسماني براي روزه ذكر شده است.

چرا خداوند كفاره يك روز روزه ماه رمضان را شصت روز روزه قرار داده است، آيا اين بي عدالتي نيست؟

پرسش

چرا خداوند كفاره يك روز روزه ماه رمضان را شصت روز روزه قرار داده است، آيا اين بي عدالتي نيست؟

پاسخ

كفاره سنگين براي روزه خواري در ماه رمضان حاكي از اهميّت روزه است. كفاراتي كه در اسلام مقرر شده اثر باز دارنده و تربيتي دارد، يعني سبب مي شود كه انسان اوّلاً بر جايگاه و اهميت واجبات داراي كفاره پي ببرد؛ ثانياً به خاطر سنگين بودن كفاره، از ترك آن واجبات اجتناب نموده و آن را به اجرا مي آورد.

قرآن به اين مسئله تربيتي اشاره كرده و پس از بيان كفاره ظهار فرمود: "ذلكم توعظون به؛ اين دستوري است كه به آن اندرز داده مي شويد".(1) يعني وجود چنين كفاره اي شما را از ارتكاب عمل ظهار باز مي دارد.

بنابراين كفاره سنگين روزه خواري به خاطر اين است كه بندگان خدا را از روزه خواري باز دارد.

طبيعي است وقتي حكمي اعلام شد و مكلّف از آن مطلع شد، ولي عمداً باز بر خلاف آن عمل كرد، خودش مقصر است و ربطي به عدل الهي ندارد.

هم چنين بايد توجه داشت كه كفاره با قضا متفاوت است و حكم آن نيز بايد متفاوت باشد. كسي كه سهواً عمل عبادي را به جا نياورد، خود آن عمل را بايد بعداً به جا آورد و در هيچ يك از عبادات چيزي اضافه نمي شود، عمداً به جاي نياوردن، حالت ستيز و نافرماني دارد و كاملاً طبيعي است كه بايد متفاوت از ترك سهوي آن نباشد. اگر غير از اين بود، مطابق عدل نبود. در عين حال در احكام ديني آمده كه اگر كسي توان شصت روزه را نداشته باشد، به هر مقداري كه

مي تواند به جا آورد و اگر اصلاً نتوانست و پولي هم براي كفاره ندارد، توبه و استغفار كفايت مي كند.

پي نوشت ها:

1. مجادله ( ) آيه 3.

چرا نماز خواندن با چادر سياه و حتي لباس سياه مكروه است؟ آيا نماز خواندن با چادر سفيد خيلي نازك اشكال دارد؟

پرسش

چرا نماز خواندن با چادر سياه و حتي لباس سياه مكروه است؟ آيا نماز خواندن با چادر سفيد خيلي نازك اشكال دارد؟

پاسخ

نماز خواندن با لباس سياه مكروه است و دليل كراهت، رواياتي است كه در اين باره وارد شده است.(1) قرآن كريم به فرزندان آدم به عنوان يك قانون دستور مي دهد كه "زينت خود را هنگام مسجد رفتن به همراه داشته باشيد؛ يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد".(2) اين آيه شريفه مي تواند هم اشاره به زينت هاي جسماني باشد كه شامل پوشيدن لباس هاي مرتب و پاك و تميز، شانه كردن موها، استفاده از عطر و مانند آن مي شود و هم شامل زينت هاي معنوي، يعني صفات انساني و ملكات اخلاقي و پاكي نيت و اخلاص. به عنوان نمونه در تاريخ زندگي امام حسن(ع) مي خوانيم هنگامي كه به نماز برمي خاست، بهترين لباس هاي خود را مي پوشيد. سؤال كردند: چرا مهمترين لباس خود را مي پوشيد؟ فرمود: "خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد و به همين جهت لباس زيباتر را جهت راز و نياز با پروردگارم مي پوشم".(3)

و پوشيدن لباس سياه زينت و زيبايي ظاهري محسوب نمي شود، چون اين لباس براي نشان دادن حالت عزا و ماتم مي باشد.

از طرف ديگر استفاده از لباس هاي روشن و سفيد، نشان دهنده نظافت و پاكيزگي شخص در هنگام نماز است، در حالي كه اين مسئله در لباس سياه وجود ندارد و اين لباس در بُعد نظافت و پاكيزگي، با لباس روشن و سفيد قابل مقايسه نيست.

پوشيدن لباس روشن و سفيد، نشاط و انبساط خاطر را به همراه دارد و به عبادت جلوه اي خاص مي دهد، اما اين امر در استفاده از لباس

سياه وجود ندارد.

اگر چادري كه با آن نماز مي خوانند، نازك و بدن نما باشد، نماز با آن باطل است؛ مگر اين كه زير چادر لباس هاي ديگري پوشيده باشد كه ستر (مقدار لازم پوشش) موجود و حاصل باشد.(4)

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 3، باب 119 از ابواب لباس مصلي.

2 - اعراف (7) آيه 31.

3 - تفسير نمونه، ج 6، ص 148.

4 - جامع المسائل، آيت الله فاضل لنكراني، ج 1، ص 82، س 257.

چرا بايد خانم ها حتي زماني كه تنها هستند، با حجاب در مقابل خداوند نماز بخوانند؟

پرسش

چرا بايد خانم ها حتي زماني كه تنها هستند، با حجاب در مقابل خداوند نماز بخوانند؟

پاسخ

حجاب از دو جهت مي شود نگاه كرد:

1 - از جهت حفظ عفّت فردي و عمومي 2 - از جهت رعايت ادب رعايت حجاب چه توسط مرد و چه زن، با تفاوتي كه در كيفيت و مقدار آن وجود دارد، از يك نگاه باعث حفظ عفّت فرد و جامعه مي شود، كه از اين نظر جاي بحث نيست.

اما از نگاه دوم علاوه بر اين كه حجاب در برابر نامحرم باعث حفظ عفّت و پاكي و تقواي فرد و جامعه است، نوعي رعايت ادب است، يعني هنگامي كه انسان به ملاقات شخص مهمي مي رود، سعي مي كند وضع لباس خود را ملاحظه كند. انساني كه به ملاقات پروردگار مي رود و مشغول نماز مي شود، رعايت ادب و نزاكت اين است كه دكمه لباس هايش را ببندد، لباس هاي نظيف بپوشد، از عطر استفاده كند، وضع سر و موها و صورتش منظم باشد و...

رعايت ادب يك خانم در برابر خدا اقتضا مي كند بدن او پوشيده باشد، خواه با چادر يا با لباس ديگر، گرچه در موقع نماز فرد نامحرمي در آن مكان نباشد.

بنابراين حفظ حجاب در موقع نماز به جهت رعايت ادب در برابر پروردگار است. البته فلسفه واقعي احكام شرعي بر ما معلوم نيست. در روايات آمده است كه علي بن جعفر از برادرش امام موسي به جعفر (ع) پرسيد: زني كه هيچ وسيله پوششي براي نماز به جز ملحفه اي ندارد، چگونه نماز بخواند، حضرت فرمود: "ملحفه را به خود بپيچد و سر خود را با آن بپوشاند و نماز بخواند".(1)

رواياتي نظير اين روايت موجود است.

در اين مورد به غير از روايات، ادعاي اجماع و اتفاق نيز شده است.(2)

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 2، ص 405، باب 128 از ابواب لباس مصلّي.

2 - مستمسك العروة الوثقي، ج 5، ص 254.

در كتاب هاي درسي ديني خوانده بوديم كه هدف از روزه گرفتن با خبر شدن از حال گرسنگان است و باعث تقوا مي شود امّا هيچ كدام از اين نتايج براي من حاصل نشده است، حتي دوستان و آشنايان مي گويند ما به خاطر ثوابش روزه مي گيريم. چرا اين گونه است؟

پرسش

در كتاب هاي درسي ديني خوانده بوديم كه هدف از روزه گرفتن با خبر شدن از حال گرسنگان است و باعث تقوا مي شود امّا هيچ كدام از اين نتايج براي من حاصل نشده است، حتي دوستان و آشنايان مي گويند ما به خاطر ثوابش روزه مي گيريم. چرا اين گونه است؟

پاسخ

درست است كه هدف از روزه گرفتن رسيدن به تقوا است و از آثار روزه با خبر شدن از درد و رنج بينوايان و گرسنگان است، ولي بايد دانست كه اين آثار و اهداف براي روزه داراني است كه با نيت پاك و به قصد تقرب الهي روزه مي گيرند و روزة آنان تنها گرسنگي و تشنگي نيست، بلكه همراه با روزه گرفتن به آداب و مستحبات ديگر روزه مثل تلاوت قرآن و تدبّر در آن، دعا و راز و نياز، توبه و انابه به درگاه الهي نيز مي پردازند. اگر كسي فقط براي انجام تكليف در ماه مبارك رمضان به گرسنگي و تشنگي به مدت چند ساعت اكتفا كندو نه در نمازهاي جماعت شركت كند، نه تلاوت قرآن داشته باشد و نه دعا و راز و نيازي داشته باشد، بهرة او بسيار كم خواهد بود و كمتر از بركات رمضان و روزة آن لذّت خواهد بود.

البته اين نكته را بايد متذكر شويم كه بسنده كردن به همين مقدار هم تا حدّي براي انسان تقوا ايجاد مي كند و چنين فردي مسلّماً با افرادي كه اصلاً اهل روزه گرفتن نيستند، از نظر تقوا فرق دارد. بعضي از آثار روزه، خود به خود حاصل مي شود، مثل سلامتي. از پيامبر(ص) نقل شده: "صوموا

تصحّوا؛(1) روزه بگيريد تا سالم بمانيد (يا تا سالم بشويد)". بديهي است در اثر روزه گرفتن بسياري از چربي هاي بدن كاسته مي شود؛ عروق در رگهاي بدن از بيماري ها پاك مي شود، در نتيجه روزه باعث سلامتي آدمي مي شود.روزه دار در اثر گرسنگي به ياد گرسنگان مي افتد و از درد و رنج آنان آگاه مي شود امّا بعضي از آثار روزه را بايد خود روزه دار ايجاد كند مثلاً مقداري از اموال خود را بين فقرا تقسيم كند يا به نماز جماعت در مساجد حاضر شوديا دعاهاي سحر و مناجات با خدا داشته و قرآن بخواند و چشم و گوش و دست و تمامي اعضاي بدن خود را از گناه باز دارد. اگر اين كارها را مراعات كند، لذّت روزه داري چنان به مذاق وي مي چسبد كه مانند امام سجاد(ع) وقتي كه ماه رمضان به پايان مي رسيد گريه مي كرد و مي گفت: "اي ماه رمضان، چه خوب ماهي بودي! ما تو را از دست داديم".(2)

پي نوشت ها:

1. ميزان الحكمه، حديث 10927.

2. صحيفة سجاديه، دعاي وداع با ماه مبارك رمضان.

با توجه به اين كه خدا به روزه ما احتياج ندارم، چرا اگر كسي در ماه رمضان به هر دليلي روزه نگيرد، بايد آن را جبران كند و در غير اين صورت مرتكب گناه مي شود؟

پرسش

با توجه به اين كه خدا به روزه ما احتياج ندارم، چرا اگر كسي در ماه رمضان به هر دليلي روزه نگيرد، بايد آن را جبران كند و در غير اين صورت مرتكب گناه مي شود؟

پاسخ

احكام و دستور هايي كه خداوند براي بشر وضع نموده و تشريع كرده است، مصالح واقعي است كه اگرچه بسياري از آن مصالح واقعي از عالم عادي بشر خارج است، اما از آن جا كه مي دانيم احكامام در جهت سعادت و رستگاري بشر است، پس داراي منافع واقعي و حقيقي است. حكم وجوب روزه نيز از همان موارد است.

در آيات آمده است كه خداوند روزه را بر مسلمانان واجب كرده، همان گونه كه بر ملت هاي پيش از ما نيز واجب كرده بود. وجوب اين حكم را جهت تقوا و رستگاري قرار داده است.

بنابر اين، اگر خداوند بر انسان روزه را واجب كرده، نه براي منفعت و سود است، بلكه به جهت منفعت و مصلحتي كه براي انسان و در جهت سعادت و خوشبختي او است قرار داده است.

حال اگر انسان به هر دليلي نتوانسته از مصلحت و منفعت واقعي برخوردار شود، خداوند حكمي تشرع كرده تا بتواند آن را جبران نموده و خير و منقعتي را كه از انسان فوت شده، دوباره به دست آورد.

اما اين كه چرا اعمالي كه خداوند واجب كرده، اگر از روي عمد ترك شود، گناه محسوب مي شود، از چند زاويه قابل بررسي است:

1 - احكام و تكاليفي كه خداوند تشريع كرده، بر چند قسم است: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح.

چيزهايي كه خداوند از آن ها نهي نموده، داراي مفسده

واقعي است كه اگر انسان به آن عمل دست زند از مفسده واقعي برخوردار شده، نتيجه آن عذاب است.

در مورد ترك واجب همين گونه است، يعني به واسطه ترك واجب، تنها يك مصلحت و خير از انسان فوت نشده، بلكه دچار مفسده شده است، مانند اين كه اگر انسان در پشت چراغ قرمز بايستد، از منفعت و خير آن بهره مند مي شود كه عدم تصادف و سالم ماند است، اما اگر از اين دستور قانون سرپيچي كند، نه فقط از خير و مصلحت آن برخوردار نگرديده، بلكه قانون شخص را مجازات مي كند، و به ضرر خود نيز اقدام كرده است.

در مورد مستحبات اين گونه نيست، يعني خداوند يك سلسله امور قرار دادده كه مستحب هستند و براي آن ها پاداش قرار داده است. اگر انسان آن ها را انجام ندهد، مجازات ندارد، بلكه تنها خير و منفعت از دست رفته، اما منفعت به درجه اي نيست كه انجام ندادن باعث ايجاد مفسده و در نتيجه مجازات و عذاب باشد.

2 - انساني كه امر واجب را به عمد ترك مي كند، در واقع مخالفت با دستور الهي كرده و اين نشانه عصيان و تمرد انسان نسبت به خداوند است. عصيان و سرپيچي مجازات دارد، همان گونه كه در قانون معمولي وجود دارد، اما اين مسئله در مستحبات وجود ندارد.

3 - عذاب و مجازات قيامت بنابر نظر محققان و دانشمندان و با استفاده از آيات، از نوع تجسم اعمال است، يعني بسياري از عذاب هاي قيامت يا همه آن ها، تجسم عمل ما است.

حال اگر انساني واجب الهي را كه موجب كمال مي شود، ترك كند، تنها از دست دادن

منفعت نيست، زيرا با توجه به اين كه مسئله از واجبات است، ترك آن نشانه عصيان و تمرد است. تجسم عصيان و مرد در مقابل پروردگار بخشنده و مهربان (چون امر زشت و ناپسندي است) چيزي جز عذاب و دوزخ نمي تواند باشد.

4 - هر امر واجبي يك نهي را درون خود دارد، مثلاً وقتي خداوند مي گويد: نماز را بر پا داريد، درون اين دستور آن است كه نبايد نماز را ترك كنيد. اگر فرمود: روزه بگيرد، يعني روزه خوري را ترك كنيد، پس هر دستور الهي، نهي طرف مقابل آن است. كسي كه واجب الهي را انجام نداده، يعني نهي خداوند را ناديده گرفته و طرف مقابلش را انجام داده است.

همان گونه كه نهي خداوند داراي مفسده است و مثلاً خوردن شراب عذاب دارد، ترك نماز همين گونه است.

5 - طبق روايات معصومين، ترك كردن واجب، مرتبه اي از كفر و شرك است. امام صادق (ع) مي فرمايد: "بنده اي كه يكي از واجبات را ترك كند يا يكي از گناهان كبيره را به جا آورد، خداوند به نظر رحمت به او نمي نگرد و او را پاك نمي كند، زيرا چنين شخصي مشرك شده است، چون خداوند امر به چيزي فرمود و شيطان هم او را به چيزي دستور داد، مثلاً خدا به روزه امر كرد و شيطان ترك آن را خواسته است، پس آن چه را خدا امر فرمود، ترك كرده و از شيطان اطاعت كرده است. (1) البته مراد از شرك در اين روايت، شرك در اطاعت است.

نكته قابل توجه مطلبي كه در سؤال عنوان شده ورمورد امور مستحب كه خداوند قرار داده

كاملاً درست و به جا است وهمان معناي مستحب است، اما واجبات با آن فرق دارد و ترك واجبات، عذاب اخروي را به دنبال دارد.

در غير اين صورت فرقي ميان واجب و مستحب نبود، يا به عبارت ديگري فرقي بين قانون الزامي و قانون غير الزامي نبود.

چرا كشيدن سيگار روزه را باطل مي كند؟

پرسش

چرا كشيدن سيگار روزه را باطل مي كند؟

پاسخ

يكي از مواردي كه از مبطلات روزه محسوب مي شود، رساندن غبار غليظ به حلق است. در اين خصوص فقها احتياط واجب را در اين مي دانند كه روزه دار دود سيگار و تنباكو و مانند اين ها را به حلق نرساند.(1)

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 938، مسئله 1605.

چرا كشيدن سيگار روزه را باطل مي كند؟

پرسش

چرا كشيدن سيگار روزه را باطل مي كند؟

پاسخ

يكي از مواردي كه از مبطلات روزه محسوب مي شود، رساندن غبار غليظ به حلق است. در اين خصوص فقها احتياط واجب را در اين مي دانند كه روزه دار دود سيگار و تنباكو و مانند اين ها را به حلق نرساند.(1)

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 938، مسئله 1605.

فلسفة روزه و نماز مسافر چيست؟ امروزه كه حمل و نقل سريع شده و مانند قديم كسي مشكل و خستگي ندارد!

پرسش

فلسفة روزه و نماز مسافر چيست؟ امروزه كه حمل و نقل سريع شده و مانند قديم كسي مشكل و خستگي ندارد!

پاسخ

از آياتي كه دربارة روزه نازل شده استفاده مي شود كه برداشته شدن روزه از مسافر، به جهت آسان گرفتن و آسايش وي بوده است. در آية 184 بقره آمده است: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضاً أو علي سفر فعدّة مِن أيّام أخر يريدالله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر؛ پس هر كس ماه رمضان در شهر و وطن خود باشد، بايد روزه بگيرد و هر كس بيمار يا مسافر باشد، در ايّام ديگر روزه بگيرد. خدا آساني را براي شما اراده كرده و مشقّت و سختي را از شما نخواسته است". نماز در مسافرت نيز در آية 101 سورة نساء بيان شده است.

اگر كسي بر خلاف اين حكم عمل كند، يعني مسافر در سفر روزه بگيرد، روزه اش صحيح نيست، به دليل رواياتي كه وارد شده است.

امام باقر(ع) فرمود: "گروهي با پيامبر در ماه مبارك رمضان در سفر بودند. پيامبر در سفر روزه نگرفت، ولي برخي از همراهان روزه گرفتند. پيامبر(ص) فرمود: "اينان تا روز قيامت از نافرمانان خواهند بود".(1)

امام صادق(ع) فرمود: "خدا تصدّق كرده بر مريض و مسافر كه روزه نگيرند. آيا پسنديده است كه صدقة خدا برگردانده شود؟!".(2)

امام صادق(ع) فرمود: "اگر فردي در سفر از روي نافرماني وعصيان روزه گرفته و بميرد، بر بدن او نماز نمي خوانم".(3)

برخي از اهل سنّت معتقدند كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب رخصت است، يعني خدا اجازه داده كه مسافر روزه اش را بخورد، ولي اگر روزه بگيرد،

صحيح است.

شيعه معتقد است كه عدم وجوب روزه در مسافرت از باب عزيمت است، يعني مسافر نمي تواند و نبايد روزه بگيرد. اگر روزه بگيرد، صحيح نيست و قضاي آن بعد از ماه رمضان بر او واجب است.

اما اين كه در زمان ما مسافرت ها آسان شده و در مدت كمي مسافرت هشت فرسخي انجام مي شود و هيچ خستگي در مسافر احساس نمي شود، بنابراين روزه گرفتن در مسافرت مشكل نيست، پاسخش اين است: علّت و فلسفة واقعي احكام شرعي بر ما معلوم نيست. در روايات حكم شكسته خواندن نماز و روزه نگرفتن را بر سفر هشت فرسخي مبتني كرده، چه مسافر خسته شده و چه خسته نشده باشد. اگر چه آسان گرفتن بر انسان را يكي از حكمت هاي آن معرفي مي كند.

بنابراين ملاك تمام و كمال در قصر و اتمام نماز يا افطار روزه، خستگي و عدم آن نيست، گرچه نوع سفر حتي با وسايل سريع السير خسته كننده است. چون به طور طبيعي كسي كه به مسافرت مي رود و از خانه (كه محل آسايش و راحتي است) فاصله مي گيرد و از خانواده و زن و فرزندان دور مي شود، مشغله هاي ذهني و خستگي روحي و جسمي دارد، اگر چه با وسيلة راحت سفر كند.

اگر ملاك را خستگي و عدم خستگي بگيريم، چه بسا افرادي با شتر مسافرت بيست فرسخ انجام مي دهند، ولي خسته نمي شوند؛ بر عكس افرادي دو فرسخ مسافرت مي كنند و خسته و كوفته مي شوند. پس ملاك بر اساس روايات پيمودن مسافت شرعي يعني هشت فرسخ است. هر كس اين مقدار مسافت

را چه در يك روز يا در چند دقيقه بپيمايد، نمازش شكسته خواهد بود و روزه را بايد افطار كند(4) به عبارت ديگر: گرچه يكي از عوامل حكم آسان گرفتن بر بندگان است، امّا قرائن نشان مي دهد كه اين، تنها عامل نمي باشد، زيرا كسي كه با خستگي زياد به مقصد رسيده، در همان زمان كه به مقصد مي رسد، اگر قصد ده روز اقامت كند، نمازش تمام است و روزه هم در اين شرايط واجب خواهد بود. پس ملاك در سقوط روزه و قصر نماز تنها خستگي نيست.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 7، ص 124.

2. همان.

3. همان، ص 125.

4. تفسير الميزان، ج 2، ذيل اية 184 بقره، ص 11.

علت روزه گرفتن چيست و پيامبران چه دلايلي براي آن گفته اند:

پرسش

علت روزه گرفتن چيست و پيامبران چه دلايلي براي آن گفته اند:

پاسخ

پيامبران الهي براي هدايت انسان فرستاده شده اند. آنان براي تربيت انسان از طرف خداوند حكيم و مهربان قوانين ، احكام و دستورهايي آورده اند و هر يك از آن احكام از جهتي و يا از جهات مختلف در راهنمايي انسان به سوي سعادت نقش دارند. دين مقدس اسلام كه آخرين دين است، كامل ترين و نهايي ترين احكام مترقي را براي بشر عرضه داشته است. در اين شرع نوراني، روزه يكي از عبادت هاي مهم شمرده شده و واجب گرديده است. علت وجوبش در آيات و روايات، انسان سازي بيان گرديده است، يعني روزه در تربيت انسان نقش اساسي دارد. روزه ابعاد گوناگوني دارد و آثار فراواني از نظر مادي و معنوي در وجود انسان مي گذارد كه از همه مهم تر بعد اخلاقي و فلسفه تربيتي آن است. از فوايد مهم روزه اين است كه روح انسان را تلطيف و ارادة او را قوي و غرايز وي را تعديل مي كند و او را در مسير تقوا قرار مي دهد، نيز روح اخلاص را به ارمغان مي آورد.

روزه غرايز سركش را كنترل مي كند و بر قلب انسان نور و صفا مي پاشد. خلاصه روزه انسان را از عالم حيوانيت و توجه به ماديت و لذت هاي شهواني، ترقي داده و به جهان فرشتگان و لذت هاي برتر صعود مي دهد، و در سراي آخرت از آتش جهنم نجات مي دهد. افزون بر اين ها روزه در سلامت جسم دخالت كامل دارد. نيز باعث مي شود انسان طعم تشنگي و

گرسنگي را بچشد و به محرومان كمك نمايد.

قرآن مي فرمايد: "اي مؤمنان! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر كساني كه قبل از شما بودند نوشته شده ، تا پرهيزكار و با تقوا شويد".(1) حضرت امام رضا (ع) فرمود: "روزه به خاطر اين واجب شد تا ثروتمندان رنج گرسنگي و تشنگي را تحمل كنند و بدين وسيله بر حال فقرا آشنا شوند و حقوق آن را ادا كرده و به آنان كمك نمايند".(2) حضرت علي (ع) فرمود: "خداوند روزه را واجب كرد تا مردم اخلاص پيدا كنند".(3) رسول خدا (ص ) فرمود : "روزه بگيريد كه سپر آتش است".(4)

نيز فرمود : "روزه بگيريد تا صحت و سلامت را به دست آوريد".(5) فاطمه زهرا (س) فرمود : "خدوند روزه را براي تثبيت اخلاص واجب كرده است".(6) پس روزه بدين جهت واجب شده كه انسان را در صراط مستقيم قرار دهد و ملكه تقوا، اخلاص ، انفاق ، رسيدگي به محرومان ، نجات از آتش جهنم و صحت و عافيت جسماني را به ارمغان آورد. خلاصه روح و جسم آدمي مفيد واقع شود و انسان را به هدفي كه براي آن آفريده شده ( رسيدن به كمال و سعادت و قرب الهي) راهنمايي كند.

پي نوشت ها :

1 - بقره (2) ايه 183.

2 - محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ماده صوم، شماره 10913.

3 - همان، شماره 10920.

4 - همان، شماره 10922.

5 - همان، شماره 10927.

6 - همان، شماره 10914.

چرا مدت روزه گرفتن متفاوت بوده، در قديم 6 ماه و حالا يك ماه است؟ چه كسي اين مسئله را بيان كرده است؟

پرسش

چرا مدت روزه گرفتن متفاوت بوده، در قديم 6 ماه و حالا يك ماه است؟ چه كسي اين مسئله را بيان كرده است؟

پاسخ

از تورات و انجيل فعلي بر مي آيد كه روزه ميان يهود و نصارا بوده و اقوام و ملل ديگر هنگام رو به رو شدن با غم و اندوه روزه مي گرفته اند، چنان كه در "قاموس كتاب مقدس" آمده است: روزه به طور كلي در تمام اوقات ميان هر طائفه و هر ملت و مذهب ، در موقع ورود اندوه و زحمت غير منتظره ، معمول بوده است.(1)

نيز از تورات بر مي آيد كه موسي (ع) چهل روز روزه داشته و حضرت مسيح (ع) نيز چهل روز روزه داشته است.(2)

اما در اسلام به تصريح قرآن روزة ماه مبارك رمضان كه ماه نزول قرآن است، واجب شده و مدت روزه را يك ماه قمري يعني 39 يا 30 روز اعلام كرده است اين كه در اديان ديگر مدت روزه شش ماه بوده، به مدرك مستند و معتبري دست نيافتيم .

اما علت اين كه چرا بايد در دين اسلام 30 روز روزه گرفت و در اديان سابق بيشتر مكلف به روزه بوده اند، از احكام تعبدي است و ما از علت و فلسفة احكام آگاهي نداريم. اصولا در احكام تعبدي و عبادي پيرو دليل شرعي هستيم، گرچه علت و فلسفة حكم را ندانيم.

در عين حال برخي از احكام در اديان سابق بوده كه در اسلام برداشته شده و يا در آن تخفيف داده شده است. شايد به همين خاطر پيامبر فرموده كه "بر دين سهل و آسان مبعوث شده ام ".

پي نوشت

ها :

1 - تفسير نمونه، ج1، ص 633، به نقل از قاموس كتاب مقدس ، ص 427.

2 - همان.

يكي از دلايل روزه گرفتن درك حال گرسنگان است، پس چرا هنگامي كه انسان روزه است، نبايد از مواد خوشبو كننده مثل عطر و ادوكلن استفاده نمايد؟ از طرفي در روايات آمده كه حضرت محمد (ص) هميشه خود را خوشبو نگه مي داشت، پس چرا استفاده از اين مواد باعث بطلان روزه مي ش

پرسش

يكي از دلايل روزه گرفتن درك حال گرسنگان است، پس چرا هنگامي كه انسان روزه است، نبايد از مواد خوشبو كننده مثل عطر و ادوكلن استفاده نمايد؟ از طرفي در روايات آمده كه حضرت محمد (ص) هميشه خود را خوشبو نگه مي داشت، پس چرا استفاده از اين مواد باعث بطلان روزه مي شود؟

پاسخ

روزه گرفتن براي درك حال گرسنگان و همدلي و همراهي با افرادي است كه از جهت معيشت در سختي به سر مي برند. جان و حقيقت روزه اين است كه انسان الهي و نوراني شود و با سختي هايي كه به واسطة روزه تحمل مي كند، از سختي هاي روز قيامت كم كند و به ساحل آرامش و معنويت برسد. انسان با روزه گرفتن، پاداش خويش را از خدا دريافت مي كند و مقرّب درگاه الهي مي شود. استفاده كردن از عطر و ادوكلن ( به طور كلي مواد خوشبو كننده) حرمتي ندارد و موجب بطلان روزه نمي باشد. چيزهايي كه روزه را باطل مي كند عبارت است از :

1 - خوردن و آشاميدن، 2 - جماع، 3 - استمنا 4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر (ص) و جانشينان او (عليهم السلام) 5 - رساندن غبار غليظ به حلق، 6 - فرو بردن تمام سر در آب 7 - باقي ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح، 8 - اماله كردن با چيزهاي روان، 9 - قي كردن.(1)

از اين رو، استفاده از عطر و چيزهاي خوشبو كننده نه تنها حرمتي ندارد، بلكه مكروه هم نمي باشد؛ فقط بو كردن گياهان معطّر براي روزه دار مكروه

مي باشد.(2)

پي نوشت ها :

1 - توضيح المسائل مراجع، ج1، ص 925، مسئله 1572.

2 - همان، ص 961، مسئله 1657.

سؤال دين ما مي گويد از نظر حقوقي درك و فهم و شعور هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد پس چرا زنان نمي توانند به درجه اجتهاد يا ولايت فقيهي برسند؟(پ)

پاسخ: توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم:

1 - در ايدئولوژي اسلام زن و مرد هر دو از يك گوهر آفريده شده اند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند، مگر به تقوا (1)

2 - دانش طلبي و فقاهت مورد تأكيد اسلام است و در اين امر بين زن و مرد تفاوتي نيست، همان گونه كه مردان مي توانند در دانش امروزي و فقاهت به مقامات عالي برسند، زنان نيز مي توانند، ليكن با وجود تفاوت ها در سلايق، تمايلات و استعدادها در اين دو صنف، تفاوت هايي وجود دارد.

3 - همان گونه كه در كتاب تكويني و خلقت بين زن و مرد تفاوت است و اين براساس نظام احسن در خلقت است، در كتاب تشريع، وظايف و مسئوليت ها نيز بين اين دو تفاوت است.

به قول شاعر:

جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است

كه هر خيري به جاي خويش نيكوست حال با توجه به نكات ياد شده مي گوييم:

ايدئولوژي اسلام، رئاليستي و واقع گرايانه است. واقعيت اين است كه زنان و مردان در كتاب خلقت متفاوتند، حتي يك تار موي زن و مرد متفاوت است. (1)

زنان و مردان هم از نظر امور جسماني و فيزيولوژيك متفاوتند و هم از نظر رواني و عواطف و پيكولوژيك لازمه اين تفاوت در آفرينش، تفاوت

در مسئوليت ها و وظايف است. در همين راستا اسلام در برنامه ريزي زندگي ما مسؤليت ها و وظايف، هماهنگ با تفاوت هاي آفرينش برنامه ريزي نموده است. برخي از مسؤليت ها و وظايف در زنان و مردان يكسان و برابر، برخي متفاوت و برخي ترجيحاً به يكي از اين دو صفت واگذار شده است. خداوند حكيم از زير و بم آفرينش انسان با خبر است، با وجود تفاوت ها در آفرينش اين دو بار مسؤليت را هماهنگ با آن قرار داده است.

اگر خداوند به مردان اندامي درشت و بازواني قوي و متناسب با كارهاي سخت و سنگين داده است، كارهاي سخت به مردان سپرده مي شود. اگر به زنان اندامي ظريف، و عواطف و احساساتي لطيف داده است، كارهاي ظريف و هنري و عاطفي به آنان سپرده مي شود. هيچ كس در اين مسئوليت ها اعتراضي ندارد، و اين عين حكمت و براي دوام نسل بشر ضروري است. در تفاوت هاي مسئوليتي در برخي منصب هاي اجتماعي نيز چنين است. لازمه زن يا مرد بودن اين است كه هر يك با مسئوليت هاي ويژه باشد. همان گونه كه جامعه پذيرفته است تمامي كارهاي پر مشقت و خطرناك به حق بايد برعهده مردان باشد، بايد پذيرفت كه برخي از سمت هاي اجتماعي برعهده مردان باشد، چون اين تفاوت ها لازمه آفرينش زنان و مردان است.

مرجعيت ديني يك حق نيست كه زنان از آن محروم شده اند، بلكه تكليف و مسئوليت است. بسياري از بزرگان فقاهت حاضر نمي شدند مرجع شوند، چون اين كار تكليف است و مسئوليت دارد. آنچه مايه ارزش آدمي است، مرجعيت نيست، بلكه فقاهت است كه در آن زن و مرد يكسانند. هر كه بخواهد

مي تواند فقيه بشود. مرجعيت از شئون امامت و كارهاي اجرايي است كه با توجه به همه جوانب ايدئولوژي اسلام، از ويژگي هاي مردان است. چون در اسلام يك سري خطوط قرمز در معاشرت هاي زنان و مردان وجود دارد كه در صورت تصدي زنان به شئون امامت، چاره اي جز ناديده گرفتن اين خطوط قرمز وجود ندارد. (1)

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه، ج 19، ص 280 - 293.

3 - براي توضيح بيشتر مراجعه شود، به: زن در آينه جمال و جلال، اثر آية الله جوادي آملي، فصل چهارم رحل شبهات و روايات معارض.

علت روزه گرفتن چيست و پيامبران چه دلايلي براي آن گفته اند:

پرسش

علت روزه گرفتن چيست و پيامبران چه دلايلي براي آن گفته اند:

پاسخ

پيامبران الهي براي هدايت انسان فرستاده شده اند. آنان براي تربيت انسان از طرف خداوند حكيم و مهربان قوانين ، احكام و دستورهايي آورده اند و هر يك از آن احكام از جهتي و يا از جهات مختلف در راهنمايي انسان به سوي سعادت نقش دارند. دين مقدس اسلام كه آخرين دين است، كامل ترين و نهايي ترين احكام مترقي را براي بشر عرضه داشته است. در اين شرع نوراني، روزه يكي از عبادت هاي مهم شمرده شده و واجب گرديده است. علت وجوبش در آيات و روايات، انسان سازي بيان گرديده است، يعني روزه در تربيت انسان نقش اساسي دارد. روزه ابعاد گوناگوني دارد و آثار فراواني از نظر مادي و معنوي در وجود انسان مي گذارد كه از همه مهم تر بعد اخلاقي و فلسفه تربيتي آن است. از فوايد مهم روزه اين است كه روح انسان را تلطيف و ارادة او را قوي و غرايز وي را تعديل مي كند و او را در مسير تقوا قرار مي دهد، نيز روح اخلاص را به ارمغان مي آورد.

روزه غرايز سركش را كنترل مي كند و بر قلب انسان نور و صفا مي پاشد. خلاصه روزه انسان را از عالم حيوانيت و توجه به ماديت و لذت هاي شهواني، ترقي داده و به جهان فرشتگان و لذت هاي برتر صعود مي دهد، و در سراي آخرت از آتش جهنم نجات مي دهد. افزون بر اين ها روزه در سلامت جسم دخالت كامل دارد. نيز باعث مي شود انسان طعم تشنگي و

گرسنگي را بچشد و به محرومان كمك نمايد.

قرآن مي فرمايد: "اي مؤمنان! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر كساني كه قبل از شما بودند نوشته شده ، تا پرهيزكار و با تقوا شويد".(1) حضرت امام رضا (ع) فرمود: "روزه به خاطر اين واجب شد تا ثروتمندان رنج گرسنگي و تشنگي را تحمل كنند و بدين وسيله بر حال فقرا آشنا شوند و حقوق آن را ادا كرده و به آنان كمك نمايند".(2) حضرت علي (ع) فرمود: "خداوند روزه را واجب كرد تا مردم اخلاص پيدا كنند".(3) رسول خدا (ص ) فرمود : "روزه بگيريد كه سپر آتش است".(4)

نيز فرمود : "روزه بگيريد تا صحت و سلامت را به دست آوريد".(5) فاطمه زهرا (س) فرمود : "خدوند روزه را براي تثبيت اخلاص واجب كرده است".(6) پس روزه بدين جهت واجب شده كه انسان را در صراط مستقيم قرار دهد و ملكه تقوا، اخلاص ، انفاق ، رسيدگي به محرومان ، نجات از آتش جهنم و صحت و عافيت جسماني را به ارمغان آورد. خلاصه روح و جسم آدمي مفيد واقع شود و انسان را به هدفي كه براي آن آفريده شده ( رسيدن به كمال و سعادت و قرب الهي) راهنمايي كند.

پي نوشت ها :

1 - بقره (2) ايه 183.

2 - محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ماده صوم، شماره 10913.

3 - همان، شماره 10920.

4 - همان، شماره 10922.

5 - همان، شماره 10927.

6 - همان، شماره 10914.

يكي از دلايل روزه گرفتن درك حال گرسنگان است، پس چرا هنگامي كه انسان روزه است، نبايد از مواد خوشبو كننده مثل عطر و ادوكلن استفاده نمايد؟ از طرفي در روايات آمده كه حضرت محمد (ص) هميشه خود را خوشبو نگه مي داشت، پس چرا استفاده از اين مواد باعث بطلان روزه مي ش

پرسش

يكي از دلايل روزه گرفتن درك حال گرسنگان است، پس چرا هنگامي كه انسان روزه است، نبايد از مواد خوشبو كننده مثل عطر و ادوكلن استفاده

نمايد؟ از طرفي در روايات آمده كه حضرت محمد (ص) هميشه خود را خوشبو نگه مي داشت، پس چرا استفاده از اين مواد باعث بطلان روزه مي شود؟

پاسخ

روزه گرفتن براي درك حال گرسنگان و همدلي و همراهي با افرادي است كه از جهت معيشت در سختي به سر مي برند. جان و حقيقت روزه اين است كه انسان الهي و نوراني شود و با سختي هايي كه به واسطة روزه تحمل مي كند، از سختي هاي روز قيامت كم كند و به ساحل آرامش و معنويت برسد. انسان با روزه گرفتن، پاداش خويش را از خدا دريافت مي كند و مقرّب درگاه الهي مي شود. استفاده كردن از عطر و ادوكلن ( به طور كلي مواد خوشبو كننده) حرمتي ندارد و موجب بطلان روزه نمي باشد. چيزهايي كه روزه را باطل مي كند عبارت است از :

1 - خوردن و آشاميدن، 2 - جماع، 3 - استمنا 4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر (ص) و جانشينان او (عليهم السلام) 5 - رساندن غبار غليظ به حلق، 6 - فرو بردن تمام سر در آب 7 - باقي ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح، 8 - اماله كردن با چيزهاي روان، 9 - قي كردن.(1)

از اين رو، استفاده از عطر و چيزهاي خوشبو كننده نه تنها حرمتي ندارد، بلكه مكروه هم نمي باشد؛ فقط بو كردن گياهان معطّر براي روزه دار مكروه مي باشد.(2)

پي نوشت ها :

1 - توضيح المسائل مراجع، ج1، ص 925، مسئله 1572.

2 - همان، ص 961، مسئله 1657.

سؤال دين ما مي گويد

از نظر حقوقي درك و فهم و شعور هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد پس چرا زنان نمي توانند به درجه اجتهاد يا ولايت فقيهي برسند؟(پ)

پاسخ: توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم:

1 - در ايدئولوژي اسلام زن و مرد هر دو از يك گوهر آفريده شده اند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند، مگر به تقوا (1)

2 - دانش طلبي و فقاهت مورد تأكيد اسلام است و در اين امر بين زن و مرد تفاوتي نيست، همان گونه كه مردان مي توانند در دانش امروزي و فقاهت به مقامات عالي برسند، زنان نيز مي توانند، ليكن با وجود تفاوت ها در سلايق، تمايلات و استعدادها در اين دو صنف، تفاوت هايي وجود دارد.

3 - همان گونه كه در كتاب تكويني و خلقت بين زن و مرد تفاوت است و اين براساس نظام احسن در خلقت است، در كتاب تشريع، وظايف و مسئوليت ها نيز بين اين دو تفاوت است.

به قول شاعر:

جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است

كه هر خيري به جاي خويش نيكوست حال با توجه به نكات ياد شده مي گوييم:

ايدئولوژي اسلام، رئاليستي و واقع گرايانه است. واقعيت اين است كه زنان و مردان در كتاب خلقت متفاوتند، حتي يك تار موي زن و مرد متفاوت است. (1)

زنان و مردان هم از نظر امور جسماني و فيزيولوژيك متفاوتند و هم از نظر رواني و عواطف و پيكولوژيك لازمه اين تفاوت در آفرينش، تفاوت در مسئوليت ها و وظايف است. در همين راستا اسلام در برنامه ريزي زندگي ما مسؤليت ها و وظايف، هماهنگ با تفاوت هاي آفرينش برنامه ريزي نموده است. برخي

از مسؤليت ها و وظايف در زنان و مردان يكسان و برابر، برخي متفاوت و برخي ترجيحاً به يكي از اين دو صفت واگذار شده است. خداوند حكيم از زير و بم آفرينش انسان با خبر است، با وجود تفاوت ها در آفرينش اين دو بار مسؤليت را هماهنگ با آن قرار داده است.

اگر خداوند به مردان اندامي درشت و بازواني قوي و متناسب با كارهاي سخت و سنگين داده است، كارهاي سخت به مردان سپرده مي شود. اگر به زنان اندامي ظريف، و عواطف و احساساتي لطيف داده است، كارهاي ظريف و هنري و عاطفي به آنان سپرده مي شود. هيچ كس در اين مسئوليت ها اعتراضي ندارد، و اين عين حكمت و براي دوام نسل بشر ضروري است. در تفاوت هاي مسئوليتي در برخي منصب هاي اجتماعي نيز چنين است. لازمه زن يا مرد بودن اين است كه هر يك با مسئوليت هاي ويژه باشد. همان گونه كه جامعه پذيرفته است تمامي كارهاي پر مشقت و خطرناك به حق بايد برعهده مردان باشد، بايد پذيرفت كه برخي از سمت هاي اجتماعي برعهده مردان باشد، چون اين تفاوت ها لازمه آفرينش زنان و مردان است.

مرجعيت ديني يك حق نيست كه زنان از آن محروم شده اند، بلكه تكليف و مسئوليت است. بسياري از بزرگان فقاهت حاضر نمي شدند مرجع شوند، چون اين كار تكليف است و مسئوليت دارد. آنچه مايه ارزش آدمي است، مرجعيت نيست، بلكه فقاهت است كه در آن زن و مرد يكسانند. هر كه بخواهد مي تواند فقيه بشود. مرجعيت از شئون امامت و كارهاي اجرايي است كه با توجه به همه جوانب ايدئولوژي اسلام، از ويژگي هاي مردان است. چون در اسلام

يك سري خطوط قرمز در معاشرت هاي زنان و مردان وجود دارد كه در صورت تصدي زنان به شئون امامت، چاره اي جز ناديده گرفتن اين خطوط قرمز وجود ندارد. (1)

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه، ج 19، ص 280 - 293.

3 - براي توضيح بيشتر مراجعه شود، به: زن در آينه جمال و جلال، اثر آية الله جوادي آملي، فصل چهارم رحل شبهات و روايات معارض.

چرا كشيدن سيگار روزه را باطل مي كند؟

پرسش

چرا كشيدن سيگار روزه را باطل مي كند؟

پاسخ

يكي از مواردي كه از مبطلات روزه محسوب مي شود، رساندن غبار غليظ به حلق است. در اين خصوص فقها احتياط واجب را در اين مي دانند كه روزه دار دود سيگار و تنباكو و مانند اين ها را به حلق نرساند.(1)

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 938، مسئله 1605.

اگ_ر گ_رف_ت_ن ي_ك م_اه روزه در اس_لام واج_ب است چرا در يك ماه خاص آن هم رمضان مگر چه فضيلتى بر ماههاى ديگر دارد ؟

پرسش

اگ_ر گ_رف_ت_ن ي_ك م_اه روزه در اس_لام واج_ب است چرا در يك ماه خاص آن هم رمضان مگر چه فضيلتى بر ماههاى ديگر دارد ؟

پاسخ

ن_كته برترى اين ماه بر ساير ماهها اينكه : قرآن كتاب هدايت و راهنماى بشر كه فرقان است يعنى با دس_ت_ورات و ق_وان_ي_ن خود روشهاى صحيح را از ناصحيح جدا كرده وسعادت انسانها را تضمين ن_موده است در اين ماه نازل گرديده و در روايات اسلامى نيز چنين آمده كه همه كتابهاى بزرگ آس_م_انى , همچون تورات در ششم ماه مبارك رمضان و انجيل در دوازدهم و زبور در هيجدهم و قرآن مجيد در شب قدر نازل گرديده است . برنامه تربيتى روزه نيز بايد با آگاهى هر چه بيشتر و عميقتر از تبليغات آسمانى هماهنگ گردد , تا جسم و جان آدمى را از آلودگى شستشو دهد .

اگ_ر گ_رف_ت_ن ي_ك م_اه روزه در اس_لام واج_ب است چرا در يك ماه خاص آن هم رمضان مگر چه فضيلتى بر ماههاى ديگر دارد ؟

پرسش

اگ_ر گ_رف_ت_ن ي_ك م_اه روزه در اس_لام واج_ب است چرا در يك ماه خاص آن هم رمضان مگر چه فضيلتى بر ماههاى ديگر دارد ؟

پاسخ

ن_كته برترى اين ماه بر ساير ماهها اينكه : قرآن كتاب هدايت و راهنماى بشر كه فرقان است يعنى با دس_ت_ورات و ق_وان_ي_ن خود روشهاى صحيح را از ناصحيح جدا كرده وسعادت انسانها را تضمين ن_موده است در اين ماه نازل گرديده و در روايات اسلامى نيز چنين آمده كه همه كتابهاى بزرگ آس_م_انى , همچون تورات در ششم ماه مبارك رمضان و انجيل در دوازدهم و زبور در هيجدهم و قرآن مجيد در شب قدر نازل گرديده است . برنامه تربيتى روزه نيز بايد با آگاهى هر چه بيشتر و عميقتر از تبليغات آسمانى هماهنگ گردد , تا جسم و جان آدمى را از آلودگى شستشو دهد .

چرا ظهر شرعى در بعضى از فصول سال , ساعت 12 و گاهى ربع ساعت بالاتر و احياناچند دقيقه كمتر از 12 مى باشد ؟

پرسش

چرا ظهر شرعى در بعضى از فصول سال , ساعت 12 و گاهى ربع ساعت بالاتر و احياناچند دقيقه كمتر از 12 مى باشد ؟

پاسخ

م_ى دان_ي_م ك_ه زم_ي_ن در روى ي_ك م_دار ب_يضى شكل به دور آفتاب مى گردد ; در مدت يك س_ال ش_م_س_ى آفتاب در يكى از دو كانون اين بيضى واقع است ; بنابر اين , فاصله زمين ازآفتاب هميشه يك اندازه نيست . ن_ق_ط_ه اى را ك_ه زم_ين در آن منتهاى دورى از آفتاب پيدا مى كند , اوج گويند و نقطه اى كه نهايت نزديكى را از آفتاب حاصل مى نمايد حضيض مى نامند . پس به موجب قانون جاذبه عمومى وقتى كه از اوج به سمت حضيض مى رود , سرعتش رفته رفته اف_زاي_ش پ_ي_دا م_ى كند و بالعكس هنگامى كه از حضيض به طرف اوج مى رود , سرعتش كم كم كاهش مى يابد . بنابر اين حركت زمين به دور آفتاب حركت يكنواخت نيست ; بر عكس , حركت عقربه هاى ساعت ( يك دستگاه وقت شناسى ) حركت يكنواخت است . پس اين دو حركت هرگزنمى توانند با هم توافق نمايند . ب_ه ه_م_ي_ن جهت است كه ظهر حقيقى ( يعنى هنگامى كه قرص آفتاب به نصف النهار مى رسد ) ساعت را نگاه كنيم , يا چند دقيقه به ساعت 12مانده و يا چند دقيقه از آن گذشته است . اينچنين ساعات را ساعات وسطى گويند . منتهاى اختلاف ساعت وسطى با ساعت حقيقى در ظهر 22 بهمن است , يا به عبارت روشنترظهر حقيقى در 22 بهمن 14 دقيقه و 30 ثانيه

بعد از ساعت 12 واقع مى شود . ب_العكس , ظهر حقيقى دوازدهم آبان 16 دقيقه و 24 ثانيه قبل از ساعت 12 است واين همان است كه در رساله هاى عمليه با تقريب جزيى ربع ساعت بعد يا قبل از ساعت 12 نوشته اند . در ت_م_ام اي_ام سال , بين ساعت حقيقى و ساعت وسطى اين اختلاف موجود است - منتهاكمتر از آنچه مذكور داشتيم . ب_ه همين جهت در تقاويم بزرگ ربع ورقى , ستونى به نام ساعات وسطى ثبت مى كنند و اختلاف هر روز را در آن مى نگارند . بديهى است كه همين اختلاف براى طلوع آفتاب و غروب آن نيز بايد منظور شود . ولى چهار روز ازسال است كه اختلاف صفر مى شود . توضيح ديگر : فرض كنيد دوربينى را در سطح نصف النهار مكانى قرار داده باشيم وساعت دقيقى نيز همراه داشته باشيم در اين صورت ظهر حقيقى وقتى است كه مركزآفتاب بر مركز اين دوربين نصف النهار واقع شود . ح_ال اگ_ر س_اع_ت خود را ملاحظه نماييم يا چند دقيقه به ساعت 12 مانده و يا چند دقيقه از آن گذشته است , مگر آن چهار روزى كه اشاره كرديم يعنى در هر يك از آنها به محضى كه عقربه هاى س_اع_ت ,روى 12 م_ن_ط_ب_ق ش_دن_د م_رك_ز آف_ت_اب نيز در مركز عدسى دوربين نصف النهارى قرارمى گيرد .

فلسفه احكام حج

فلسفه ترغيب به استلام(دست كشيدن) حجر الاسود چيست؟

پرسش

فلسفه ترغيب به استلام(دست كشيدن) حجر الاسود چيست؟

پاسخ

با توجه به ويژگيهاي معنوي حجر الأسود ترغيب فراواني به استلام آن شده است، از اين رو مستحب است دست طواف كننده به آن برسد و شايسته است آنانكه طواف مستحبي به جا مي آورند كساني را كه طواف واجب انجام مي دهند در استلام و بوسيدن حجر الأسود بر خود مقدم داشته مزاحم آنان نشوند.(وسائل الشيعه 9/422 _ 402)

حكيم متألّه، استاد الهي قمشه اي (قدس الله ) در اين باره فرموده است: حجر الأسود، خال لب لعل است و اين خال را هنگام وصال و حضور در پيشگاه محبوب حقيقي ببوس:

چون جان شود محرم، به تن احرام گيري

كز وعدة ديدار جانان كام گيري

وز زمزم چاه زنخدان جام گي________ري

بوسي حجرخال لب لعل نگاران

(كليات ديوان الهي قميشه اي ،بخش اسرارحج / 956)

همان گونه كه كعبه تنزل بيت معمور و عرش خداست حجرالاسود نيزبه منزله دست راست پروردگار است پس زائرهنگام استلام حجربا دست راست خدا بيعت ميكند. از اين رو امام سجاد(ع) آنگاه كه به شبلي فرمود: «آيا با حجرالاسود مصافحه كردي؟ ضجهاي كرد كه نزديك بود مدحوش شود سپس فرمود كسي كه بر حجرالأسود دست گذارد با خدا مصافحه كرده است.

اين از آن روست كه حجرالاسود يمين الله ودست خدا درزمين است .(وسائل الشيعه 9/406 ) .

اگرچه رسول اكرم (ص )فرمود :هردو دست خداي سبحان راست است «كلتا يديه يمين»(همان 11/432) ليكن او دستي به گونةانسانها ندارد تادست راست وچپ داشته باشد.اومجردمحض بوده منزه ازجسم وجسمانيّات است ،بلكه اين تشبيه از باب معقول به محسوس است .اوبراي اينكه درنشئه طبيعت وحس،محل ميثاقي داشته باشد ،فرمان داد

تاكعبه اي ساختند ودرركني از اركان آن ،سنگ خاصي به عنوان «يمين الله في أرضه »قراردادند .

حاصل اينكه ،سردست زدن به حجرالاسود اين است كه زائربدين وسيله متعهد مي شود وبا خداي سبحان پيمان مي بندد تا ديگر دست خود را به گناه نيالايد ،ربا ورشوه ندهد ونگيرد ،امضاي باطل نكند و...پس راز اصرارمتشرعان بر استلام حجر ،امضاي اين تعّهد وتأكيد براين پيمان است كه «خدايا ! حال كه دستم به نشان ميثاق تودرزمين رسيد هرگز دست به بيگانه نمي دهم ».بنابراين ،اگرمسئولان سياسي كشورهاي اسلامي حجرالأسود را با توجه به سرّ آن استلام كنند،ديگر دست خيانت به استكبارشرق وغرب نخواهند دادودست دردست سياست بازان نمي گذارند .

فلسفه پوشيدن جامة احرام چيست؟

پرسش

فلسفه پوشيدن جامة احرام چيست؟

پاسخ

كندن لباس دوخته به هنگام احرام، به معناي بيرون آمدن از «جامة گناه » است، چنانكه پوشيدن لباس احرام كه لباسي ندوخته، رنگ نگرفته ، حلال و پاك است به معناي در بر كردن «لباس طاعت » است.

پس مفاد امر به برهنه شدن از لباس دوخته اين است كه لباس گناهي كه خود تار و پودش را بافتيد، دوختيد و در بركرديد بايد از خود دور كنيد وگرنه در واقع فرقي بين لباس دوخته نيست؛ زيرا انسان در همة عمر در لباس دوخته نماز مي گزارد و عبادت مي كند، و دوخته يا نادوخته بودن لباس در صحت يا كمال عبادات دخيل نيست.

سرّ ديگر دربر كردن آن جامة مخصوص در حال احرام اين است كه انسان روزي در پيش دارد كه با لباس ندوخته وارد آن مي شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مي كند. برخي اسرار قيامت اين گونه در مناسك و مراسم حج متجلّي شده، سفر مرگ و حضور در صحنه قيامت در نظر افراد مجسّم مي شود.

همچنين با در بر كردن لباس سادة احرام، امتيازات ظاهري افراد زايل شده، زمينه هر گونه برتري طلبي و فخرفروشي از بين مي رود.

حكم شرعي نيّت براي احرام چيست؟

پرسش

حكم شرعي نيّت براي احرام چيست؟

پاسخ

چون احرام جزء حج يا عمره است و مقدمه هيچ يك از آن دو نيست، لازم است در حين احرام معلوم شود كه براي حج است يا عمره؛ يعني روشن گردد كه اين احرام جزء كدام عمل است؛ زيرا احرام براي حج يا عمره، مانند وضو براي نماز نيست. كسي كه براي تحصيل طهارت وضو گرفته مي تواند از آن طهارت به دست آمده براي هر چيزي كه مشروط به طهارت است، مانند نماز و مسّ كتابت قرآن استفاده كند؛ چون طهارت، مقدمه و شرط خارج از نماز و مانند آن است. از اين رو مي تواند به طور مطلق حاصل شود و در موقع عمل كاربردهاي گونه گون داشته باشد، ولي احرام شرط و مقدمة خارج نيست، بلكه جزء عمل حج يا عمره است . بنابراين، حتما بايد تعيين شود كه جزء كدام عمل است. نكته شايان توجه اينكه، نيّت در عناوين قصدي بايد در آغاز آنها حاصل گردد، نه د راثناء و گرنه اجزاي قبلي كه بدون قصد محقق شد، باطل خواهد بود مگر در موارد استثنا؛ مانند سهو ، نسيان، جهل به موضوع و غفلت، كه در اين گونه موارد طبق دليل خاص در هر مورد، تجديد نيّت اثناء كافي است؛ نظير آنچه در نيّت صوم در ماه مبارك يا غير آن وارد شده كه مدّت تجديد در برخي از موارد تا ظهر است و برخي از آنها مانند روزة پايان ماه شعبان كه لحظه آخر روز پاياني معلوم شد كه اول ماه مبارك است و مانند روزة استحبابي كه در اين موارد تا پايان روز

به مقداري كه فرصت نيّت كردن باشد مي توان نيّت را تجديد كرد و تفصيل آن در فقه است، چنانكه عدول از نيّتي به نيّت ديگر بر خلاف قاعده است و دليل خاص بايد عهده دار ترخيص آن باشد.

فلسفه تشريع محرماتِ احرام چيست؟

پرسش

فلسفه تشريع محرماتِ احرام چيست؟

پاسخ

حج، مجموعة منظمي از يك سلسله عبادتهاي خاص است كه هر يك به تنهايي در خور توجه است. همانطور كه با تكبيرة الإحرام نماز، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است بر نمازگزار تحريم مي شود و با تسليم پايان نماز، آن ممنوعيتها برطرف مي گردد و همچنان كه با نيّت روزه گرفتن و ورود به صبحگاه بسياري از اموري كه با روح پرستش و آزمون الهي مناسب نيست بر او حرام مي شود و با فرار رسيدن شامگاه حلال مي گردد، در حج و عمره نيز با احرام و لبيك گفتن، بسياري از اموري كه جنبه تعبدي در پرهيز از آنها قوي بوده و آزمون الاهي در آنها بسيار نيرومند است، حرام شده و دورة احرام به صورت يك دورة تعبّد محض و امتحان صرف درآمده است.(نهج البلاغه، خطبه 192، بند53_65) آنگاه با انجام مناسك حج و فرا رسيدن مراسم تحليل، عقد احرام گشوده مي گردد و شخص محرم از آن ممنوعيتها بيرون مي آيد.

خداي سبحان د رايجاد هماهنگي بين تشريع و تكوين، مكان مقدسي را به معماري دو پيغمبر بنا نهاد و آنجا را كه مطاف بسياري از انبيا بوده يا در آنجا رحلت كرده و به خاك سپرده شده اند محل امن قرار داد. آنگاه براي تنزيه و پيراستن مؤمنان از تعلقات و رذايل، آنان را به آن سرزمين سنگلاخ كه هيچ يك از مظاهر حيات در آن نيست، آزمود. در حالي كه خود، مناطق آبادي آفريد كه اعتدال هوا در آنها به گونه اي است كه تفاوت دماي زمستان و تابستانش اندك است. اگر

خانه خدا در چنين مناطقي بود محل تفرّج مرفهان مي گشت ، نه مأمن و محل قيام محرومان. از اين رو سرزميني را محل آزمون قرار داد كه انسانها در پرتو رياضت ممدوحي كه به واسطة محرمات احرام و نيز مناسك حج و عمره انجام مي دهند در آن از آلودگيها و تعلقات، پاك و خالص گردند. (نهج البلاغه، خطبه 192/ بند 53 _ 65)

نمونه اي از آزمون مذكور اينكه، از سويي استفاده از عطر و بوي خوش

كه بدان ترغيب شده و فضيلت بسيار دارد، در حال احرام حرام است و از سوي ديگر هنگام انجام مناسك حج و عمره در تماس و مجالست و همراهي با افراد بدبو، يا هنگام عبور از كنار قربانگاه، گرفتن بيني از بوي نامطبوع حرام است. اين گونه امور انانيّت انسان را شكسته، تفاخر و تكبر را از روح ميزدايد آنسان كه با انجام حج و عمرة كامل، بندة وارستة حق مي شود.

نمونة ديگر از امتحان الهي را مي توان در منع از شكار به خوبي يافت؛ زيرا از طرفي صيد حيوانات صحرايي بر محرم حرام مي شود: «لا تقتلوا الصُّيد و أنتم حُرُم» مائده/95 و از طرف ديگر آهوان صحرايي يا كبوتران يا ديگر حيوانات شكاري غير دريايي در تيررس يا دسترس محرم قرار مي گيرد تا روشن شود چه كسي از عهدة آزمون الهي بيرون مي آيد و چه كسي از انجام اين فريضة الهي محروم ميشود: «لِيبلونَّكم الله بِشيءٍ من الصُّيد تناله أيديكم ورماحكم» مائده/94.

اين دورة سازندگي آنچنان در جامعة اسلامي مؤثّر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران توحّش جاهلي نميگذشتند و

براي شكار آن بر يكديگر پيشي مي گرفتند، اكنون به فرمان الهي از آهوان صحرايي مي گذرند و در دوران تمدن اسلامي بر اثر فرمان وحي، بر همة اميال و خواسته هاي خود پيروز مي شوند. دورة پر بار احرام در ساختن انسان چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمرة گواراي آن در عينيت جامعة معتقد و متعهّد به محتواي حج و زيارت، به خوبي مشهود است.

خلاصه اينكه،همة اموري كه موجب تيرگي روح و آلودگي جان ميشود در حال احرام تحريم ميگردد تا جان خالص و روح پاك شايسته طواف خانه خدا گردد، خانهاي كه از هر آلودگي پاك و از هر آغشتگي منزه است خانه خدا محور حريّت و مدار آزادي است، از اين رو محرمي كه آهنگ زيارت آن را دارد، حق ندارد صيد حرم را اسير كند يا در اسير شدنش كمك كند يا آن را برماند يا صياد را به آن راهنمايي كند؛ زيرا همة اين كارها با روحية آزاد يخواهي مخالف است و تا انسان آزاد نشود صلاحيت طواف كوي آزادي را ندارد.

احرام و رعايت حدودآن، روح را از هر بندي رها و از قيد هر شهوت و غضبي آزاد و مغز را از هر فكر باطلي پاك و دل را از هر خيال خامي نجات مي بخشد.

كيفيت تعليم مناسك حج به پيامبر(ص) و حضرت ابراهيم(ع) چگونه بوده است؟

پرسش

كيفيت تعليم مناسك حج به پيامبر(ص) و حضرت ابراهيم(ع) چگونه بوده است؟

پاسخ

حج، وحي ممثل است؛ زيرا مناسك آن با وحي تجلّي يافته و رسول خدا(ص) اين مناسك را از جبرئيل، فرشته امين وحي كه به ابراهيم(ع) نيز مناسك حج آموخت، فرا گرفت.

توضيح اينكه، خطوط كلي دين در ميان همة انبيا(ع) مشترك است، گرچه جزئيات و فروع آن مختلف است و هر قومي راه و روش و آيين عبادي ويژهاي دارد. همان گونه كه خداي سبحان فرمود: براي هر امتي مُنسك (عبادت) خاصي قرار داديم: «لكلّ أُمة جعلنا منسكاً» حج/67. همچنين در آية ديگري ميفرمايد: «لكلّ جعلنا منكم شِرعة و منهاجاً» مائده/48.

از اين رو، حضرت ابراهيم(ع) پس از بناي كعبه از خداي سبحان خواست تا چگونگي عبادت در آن خانه را به وي نشان دهد: «أَرِنا مَناسِكنا» بقره/128. بديهي است كه درخواست ارائه، غير از تقاضاي تعليم و يادگيري است. گاهي خداي سبحان از راه وحي، حكم و قانوني را بر پيامبرش اعلام ميكند؛ نظير: «أَقِم الصَلوة لِدُلوُكِ الشَمسِ إِلي غَسَقِ الّيل و قرآن الفجر... و من الّيل فَتَهجَّد به نافِلةً لك» إسراء/78 _ 79. و گاهي ابلاغ فرماني را ارسال ميكند: «يا ايُّها الرَّسول بلِّغ ما أُنزل إليك من ربِّك فإن لم تَفعل فما بلَّغت رسالته و الله يَعِصمُك من النّاس» مائده/67. و گاهي انجام كارهاي شايسته را اِلقا ميكند: «و جَعلناهُم أئِمَةَ يَهدوُنَ بِأمرِنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات و إقام الصلوة و إيتاء الزكوة» انبياء/73.

پس از درخواست حضرت ابراهيم، جبرئيل(ع) به محضر آن بزرگوار رسيد و پيشاپيش وي اعمال حج (طواف، سعي، وقوفين و ...) را انجام داد و حضرت خليل نيز

همان كارها را تكرار كرد. (وسائل الشيعه 8/163)

مناسك ويژة حج به مجرد تعليم لفظي، مانند اين قول خدايِ تعالي كه فرمود: «يا أيها الذين امنوا كُتب عَليكُم الصِيام» بقره/183 بر مردم واجب نشد، بلكه با تمثل خارجي و به صورت عملي متحقّق گرديده، به صورت عيني نازل شد. گواه اين سخن جملة «وأرِنا مناسكنا» بقره/128 است؛ زيرا اين «ارائه» به معناي تعليم مفهومي حصولي نيست تا ذهن از راه تصور و تصديق آن را دريابد، بلكه به معناي اِشهاد و ارائه خارجي است؛ چنانكه در آية شريفه «و كذلك نري إبراهيم ملكوت السَّموات و الأرض وليكون من الموقنين» انعام/75 آمده است.

مؤيد اين سخن آن كه، امام صادق(ع) فرمود: خداوند عزّوجلّ به ابراهيم(ع) فرمود با اسماعيل حج گزارده واو را ساكن حرم كند... و با آن دو جز جبرئيل ديگري نبود. پس چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اي ابراهيم! هر دو پيش از ورود به حرم فرود آييد و غسل كنيد. آن دو فرود آمدند و غسل كردند و جبرئيل به آنان نماياند كه چگونه براي احرام مهيا شوند. هر دو چنان كردند. سپس به امر جبرئيل آمادة حج شدند و آنان را فرمود تا لبيكهاي چهارگانهاي كه پيامبران بدانها لبيك گفته بودند، بگويند. سپس آن دو را به صفا آورد. هر دو فرود آمدند و جبرئيل ميان آن دو، رو به روي كعبه ايستاد و تكبير گفت و هر دو تكبير گفتند. او خدا را حمد كرد و آن دو نيز حمد كردند و جبرئيل خداي را تمجيد گفت و آن دو نيز تمجيد گفتند و او خدا را ثنا گفت و

آن دو نيز چنان كردند. جبرئيل جلو آمد و آن دو نيز جلو آمدند و بر خداي عزّو جلّ ثنا فرستادند و تمجيدش كردند. تا آنكه جبرئيل آنان را به جايگاه حجر آورد. پس جبرئيل استلام حجر كرد و به آن دو نيز دستور داد تا حجر الأسود را استلام كنند و هفت بار آن دو را به گرد كعبه طواف داد. سپس با آن دو در مقام ابراهيم(ع) ايستاد و دو ركعت نماز گزارد و آن دو نيز نماز گزاردند. آنگاه مناسك و آنچه را بدان عمل ميشود، به ابراهيم و اسماعيل نشان داد. (وسائل الشيعه 8/163)

بنابر ظاهر اين روايت، جبرئيل بر اين دو پيامبر(ع) نمايان شد و مناسك را به صورت عيني و خارجي به آنها نشان داد. اين البته امري تازه و ويژة اين دو پيغمبر نبود، بلكه آدم(ع) در اين عرصه بر اين دو پيامبر مقدم بود و جبرئيل(ع) بر او نيز ظاهر شده بود، چنانكه بر افضل انبياء و خاتم آنان(ص) نيز نمايان ميشد. (وسائل الشيعه 8/160 _ 171) امام صادق(ع) دراين باره فرمود: خداوند جبرئيل را به سوي آدم فرستاد. جبرئيل به او گفت: ... خداوند مرا به سوي تو فرستاد تا مناسكي را كه بدانها پاكيزه ميشوي به تو بياموزم. پس دست آدم را گرفت و او را به جايگاه كعبه برد. آنگاه ابري نازل شد و بر جايگاه كعبه سايه انداخت. آن ابر برابر بيت المعمور بود...: «إن الله بعث جبرئيل إلي آدم، فقال: ... إن الله أرسلني إليك لأعلّمك المناسك التي تطهّر بها...» (وسائل الشيعه 8/160)

همچنين امام صادق(ع) ميفرمايد: با پدرم طواف ميكردم. چون به حَجَر

رسيد با دستش آن را مسح كرد و بوسيد و چون به ركن يماني رسيد، آن را دربر گرفت. پرسيدم: فدايت شوم! حجرالأسود را به دست خويش مسح ميكني و ركن يماني را دربر ميگيري؟ پاسخم داد: رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه نزد ركن يماني ميآمدم جبرئيل(ع) را ميديدم كه درآمدن به سوي آن از من پيشي جسته و آن را در بر گرفته است: «ما أتيت الركن اليماني إلا وجدت جبرئيل قد سبقني إليه يلتزمه» (همان 9/419).

نقش كعبه در پايداري دين چگونه است؟

پرسش

نقش كعبه در پايداري دين چگونه است؟

پاسخ

آنچه ما از تبار بنيانگذار بيت الله الحرام، حضرت ابراهيم(ع) به ميراث بردهايم اين است كه عامل قيام مردم و مقاومت آنها در برابر جباران فرومايه، قوام كعبه و حيات و ادامة امر آن است. در اين باره امام صادق(ع) فرمود: تا زماني كه كعبه برپاست، دين نيز پايدار است: «لايزال الدين قائما ماقامت الكعبة» (وسائل الشيعه 8/14).

از اين رو امام زمان، قائم آل محمد(ع) نيز در آغاز قيام جهاني خود بر محور قيام و قوام جوامع انساني، يعني كعبه، تكيه زده، ياران آن حضرت به حضورش ميشتابند. چنانكه امام باقر(ع) فرمود: «القائم منا منصور بالرعب، مؤيد بالنصر... و ينزل روح الله عيسي بن مريم(ع) فيصلي خلفه... إذا تشبّه الرجال بالنساء و النساء بالرجال... و ركب ذوات الفروج السروج... وأكل الربا... فعند ذلك خروج قائمنا. فإذا خرج اسند ظهره إلي الكعبة و اجتمع إليه ثلاث مائة و ثلاثة عشر رجلا، فأوّل ما ينطق به هذه الآية: «بَقيتُ الله خَيرٌ لَكُم إِن كُنتم مُؤْمِنين» هود/86 (بحار 52/191 _ 192).

بنابراين، حيات كعبه، حيات دين است و با حيات دين مردم زندهاند و با خراب شدن و انهدام و ترك كعبه، دين ميميرد و با مرگ دين، مردم نيز خواهند مُرد. مبناي همة اين سخنان آية شريفة «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس» مائده/97 است؛ زيرا مفادش اين است كه رونق و عمران كعبه _ با طواف برگرد ان و خواندن نماز به سمت آن و گزاردن حج با مناسك آن و قبله و قرار دادن آن در امور عبادي و مانند آنها _ عاملي مهم براي قيام مردم

است. از طرفي بر اين نكته نيز دلالت دارد كه ويراني و مهجور نهادن كعبه _ با ترك طواف بر گرد ان و نخواندن نماز به سمت ان و ترك ديگر اموري كه رو به قبله بايد انجام پذيرد _ موجب قعود مردم و ناتواني آنها در دفع هواها و دشمنان است: «لِيَهلك مَن هَلك عَن بَينة و يَحيي مَن حَيَّ عَن بينة» انفال/42.

كعبه براي دين خداوند به مثابة استخوان ستون فقرات انسان است كه اگر راست و نيرومند و سالم باشد، مقاومت و ايستادن و رفتن و شتاب گرفتن در رسيدن به مغفرت و پيشي گرفتن در خير و امور ديگري از اين قبيل كه حصول آنها متوقّف بر سلامت استخوان ستون فقرات است، امكان پذير خواهد بود. اما اگر اين استخوان ناتوان و سست باشد، ايستادن ناممكن و استقامت ناشدني و سرعت و پيشي گرفتن و ديگر امور متوقف بر قيام، محال است؛ زيرا استخوان پشت، شكسته و ستون «فقرات» آن شكاف برداشته و «فقير» شده است، در حالي كه ميتوانست با تكيه بر آن كه تكيهگاه كسي است كه تكيهگاهي ندارد و پناهنده شدن در پناه خداوند قائم رعد/33 و محيط نساء/126 و نگاهبان سبأ/21 كه پناه كسي است كه هيچ پناهي او را نيست، روي پاي خود ايستاده و خود را از ديگري بينياز سازد.

بر اين اساس، اگر خانة خدا مهجور واقع شد، ارتباط با مركز اقتدار بريده ميشود و با قطع اين ارتباط، قيام به «قِسط» و مقاومت در برابر «قِسط» (ستم و بيداد) غيرممكن ميگردد و در اين صورت خير دنيا و آخرت، حرام و بازداشته ميشود؛ زيرا كعبه،

به فرمودة امام صادق(ع)، عامل قيام مردم براي دين و معاششان است. (وسائل الشيعه 8/41) از همين رو رسول خدا(ص) فرمود: هر كس خواهان دنيا و آخرت است بايد اين خانه (كعبه) را قصد كند: «من أراد دنيا و آخرة فليؤم هذا البيت» (همان/40).يعني هر كس كه ميخواهد در دنيا و آخرت به حسنه برسد: «رَبَّنا اتِنا فِي الدُّنيا حَسَنة و فِي الاخِرة حَسَنَةً» بقره/201، و با پروردگارش چنين راز و نياز ميكند: «ربنا اتنا من لدنك رحمة وهيئ لنا من أمرنا رشدا» كهف/10 بايد اين خانه را قصد كند و او را امام و مقتداي خويش قرار داده، بدان اقتدا كند و مقصد خود قرارش دهد و در جستجويش روانه شود؛ زيرا خير دنيا و آخرت در پرتو كعبه _ كه قيام آن، قيام دين است و قيام دين، ماية بهرهمندي در دنيا و آخرت است _ خواهد بود.

يكي از مهمترين نمودهاي پيشوا گرفتن كعبه، انجام حج با آداب و مناسك آن و طواف بر گرد كعبه با رعايت شرايط آن و قرباني بردن بدان جا و ساير مناسك پرشكوه حج است.

نقش محوري كعبه در اتحاد مسلمانان چگونه است؟

پرسش

نقش محوري كعبه در اتحاد مسلمانان چگونه است؟

پاسخ

كعبه به دست تواناي پيامبري عظيم الشأن بنا شد تا مركز نشر توحيد باشد و هنگامي كه در زمان خاتم انبيا(ص) نياز به تجديد بنا داشت و بعد از چيدن مقداري از ديوار، در نصب حجرالأسود، بين قبايل عرب اختلاف شد كه اين افتخار نصيب چه قبيلهاي بشود. همگان حضرت محمّد امين(ص) را به عنوان خردمندي بيطرف و صاحب نظري بيغرض، پذيرفتند تا هر تصميمي كه آن حضرت گرفت اجرا شود. آن حضرت، دستور داد تا ردايي بگسترانند و حجرالأسود را درون آن بگذارند و هر قبيله، گوشهاي از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجرالأسود را به جايگاه ويژة آن آورده و آن حضرت با دست مبارك خود، در محل كنوني آن نصب كرد. (وسائل الشيعه 9/329 _ 330) رسول اكرم(ص) با اين ابتكار خود، مردم را به اتحاد عمومي، فرا خوانده است.

بنابراين، در تجديد بناي كعبه و نصب حجرالأسود در پرتو راهنمايي خاتم انبيا(ص) زمينة اختلاف قومي و فخرفروشي نژادي و مباهات قبيلهاي و باليدنهاي جاهلي، تا حدودي برطرف شد و همين ابتكار تاريخي، كعبه را منادي اتحاد و كانون يگانگي معرفي كرد و اين وصف ممتاز نيز در رديف ديگر اوصاف برجستة آن _ همانند: مساوات: «سواء العاكف فيه و الباد» حج/25، آزادي و آزاديخواهي: «البيت العتيق» حج/29 و 33، پاكي و پاكيزگي: «طهّر بيتي» حج/26، ايستادن و ايستادگي: «قياما للناس» مائده/97 _ ميدرخشد و آن را مدرسة توحيد، اتحاد و وحدت ميكند؛ زيرا حجرالأسود كه «دست راست خدا در زمين» است با دست كسي نصب شد كه بيعت با او بيعت با خداست: «إنَّ

الَّذِين يُبايِعُونك إِنَّما يُبايِعونَ الله يَدُ الله فَوقَ أيديهم» فتح/10.

ابتكار رسول اكرم(ص) در نصب حجرالأسود، خصوصيتهاي قبيلهاي را كه همان خصومتهاي قومي است به اتحاد و برابري و برادري كه همان محبت ايماني است، تبديل كرد؛ نظير تبديل «سيّئات» به «حسنات». از اين جهت، از آن بناي الهي نداي هماهنگي به گوش ميرسد، همان گونه كه تأمّل در آن بيت خدايي نشان ميدهد كه كعبه ستون استقامت و مقاومت در برابر شرك و الحاد، و زبان آزادي در مقابل هر گونه بردگي و استعباد و استكبار جهاني است.

چگونه حجّ مظهر مساوات بين افراد بشر است؟

پرسش

چگونه حجّ مظهر مساوات بين افراد بشر است؟

پاسخ

يكي از مهمترين نمودهاي جهانشمولي و دعوت فراگير و نداي جهاني دربارة كعبه، حج است كه خداوند سبحان دربارة آن فرمود: «وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيت مَنِ استَطاعُ إِليه سَبيلا» آل عمران/97 زيرا نفرمود: «يا أيّها الّذين امنوا كتب عليكم الحج » يا «أقيموا الحج» و يا گونه هاي خطابي ديگري كه دربارة روزه و نماز وارد شده است، بلكه با زباني جهاني فرمود: «ولله علي النّاس ...» چنانكه اعلام و فراخوان جهاني از همان هنگام ساخت كعبه، به طور يكسان متوّجه همة مردم بوده است: «و أَذِّن فِي النّاس بالحجّ...» حج/27.

با اين توضيح، روشن مي شود كه كعبه بنياني الهي است براي همة مردم، اعمّ از سياه و سفيد و كساني كه در كنار آن مسكن گزيده اند و يا بياباني اند و كساني كه سواره يا پياده آهنگ آن را دارند، بدون آنكه ويژه كسي يا قومي و يا اقليمي باشد. از اين رو شهري و روستايي، متمدّن و صحرا نشين ، دور و نزديك، همه بايد همسان و همتاي هم از آن بهره مند شوند: «إنّ الّذين كفروا و يَصُدّون عَن سَبيل الله و المَسجد الحَرام الَّذِي جَعَلناه لِلناس سَواء العاكِف فيه وَ الباد...» حج/25. بنابراين، كعبه و مسجد الحرام نمونة بارز مساوات است .

در اسلام دو اصل دربارة مساوات مطرح است:1_ تساوي افراد نسبت به يكديگر : «النّاس كأسنان المشط» (من لا يحضر4/379)، 2_ تساوي اقوام و نژاد ها نسبت به يكديگر: «يا أَيُّها النّاس إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكرٍ و أُنثي و جَعَلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أكرمكم عند الله أتقاكم» حجرات/13.

خداي

سبحان براي فراگيري و تمرين برابري و تساوي و تبلور آن، همگان را به سرزمين مساوات فرا خواند: «وَ أَذِّن في النّاس بِالحَجّ يَأتُوك رِجالا و عَلي كُلّ ضامرٍٍ يَأتين مِن كَلّ فَجٍ عَميق» حج/27 و به طواف در اطراف كعبه اي كه نسبت به همگان يكسان است، دعوت كرد: «سواءّ العاكف فيه و الباد» حج 25.

پس آنكه بر گرد كعبه و محور مساوات مي گردد بايد هر گونه امتياز فردي و نژادي را از خود بزدايد و ديگر نژادها و قومها را چون نژاد و قوم خود بداند، و همچنانكه از طواف اطراف خانة پاك: «أن طهّرا بيتي للطائفين» بقره/125 درس طهارت مي آموزد، ره آورد او از حضور در تجليگاه برابري:«سواءّ العاكف فيه و الباد » بايد آموختن مساوات باشد.

چگونه حج تجسّم و تجلي توحيد است؟

پرسش

چگونه حج تجسّم و تجلي توحيد است؟

پاسخ

هر عبادتي، خلوص در آن اعتبار شده و مدنظر قرار ميگيرد: «ألا لِلّه الدّينُ الخالص» زمر/3 اما تجلّي اين خلوص در برخي از عبادات نمايانتر و طرد شرك در آن قويتر و آشكارتر است. از جملة اين عبادات حج است كه توحيد در آن تجسم يافته و از آغاز تا انجامش نمونهاي از توحيد و طرد شرك است، و از همين رو ترك حج، كفر قلمداد شده است: «ولِلّه عَلي النّاسِ حِجُّ البيت مَن استطاع إليه سبيلاً و مَن كَفَرَ فإنَّ الله غَنيٌّ عَنِ العالمين» آل عمران/97. پس حج ايمان و توحيد، و ترك آن كفر عملي است.

معناي تجلّي توحيد در حج اين است كه توحيد چون در درجات خود تنزل كند و در چشم اندازها و مظاهر خويش جلوهگر شود، به حج مبدل ميگردد و اگر حج به سوي خداي سبحان صعود كرده، در معارج راه ترقي طي كند، به خداوند عرش ميرسد، يا به توحيد مبدل ميشود؛ يعني تبديل به عقيدهاي ميشود كه چيزي آن را آلوده نميكند و يقيني ميشود كه شك و گمان بر آن دست نميسايد، چنانكه امام صادق(ع) فرمود: به عرش ميپيوست چنان كه ميان او و خدا حجابي نميبود: «... حتي يلصق بالعرش، ما بينه و بين الله حجاب» (وسائل الشيعه 9/422) .

از امام صادق(ع) در دعاي سفر حج، روايت شده است كه پس از اداي كلمات فرج فرمود: «... بسم الله دخلت، بسم الله خرجت و في سبيل الله... » تا آنكه فرمود: «فإنّما أنا عبدك و بك و لك» (وسائل الشيعه 8/279).

كسي كه به زبان دعا آگاهي و احاطه

دارد تفاوت ميان اين سخن آن حضرت كه فرمود: «فإنّما أنا عبدك و بك و لك» را با ديگر ادعيه و اوراد، به خوبي درمييابد. چون هدف مهم در اين نيايش ويژه، ذات خداي سبحان و لقاي اوست، نه اسمي از اسماي حسناي حضرتش.

بر اساس اين روايت، حج سير به سوي خدا و رفتن براي ديدار او و تلاش براي نزديكي به خدايي است كه در عين علو و والايي، نزديك و در عين نزديكي بس والا و بالاست: «في علوه دان و في دنوه عال» (بحار 87/189) و نيل به جوار كسي است كه از رگ گردن به آدمي نزديكتر است: «أقربُ اِلَيه مِن حَبل الوَريد» ق/16 و روشن است كه بنده جز با توحيد دايم و ناب و طرد شرك جلي و خفي به مولايش تقرب نميجويد.

شاهد ديگر، سخن پيغمبر گرامي(ص) است كه در سفر حج پس از حمل جهاز بر راحلهاش فرمود: اين حجي است كه در آن نه ريايي است و نه سمعهاي: «هذه حجة لارياء فيها و لاسُمعة» سپس فرمود: هر كس توشة حج فراهم آورد و در توشهاش چيز حرامي باشد، خداوند حج او را نخواهد پذيرفت: «من تجهز و في جهازه عَلَم حرام لم يقبل الله منه الحج» (وسائل الشيعه 8/103).

مطلب مزبور را از كلام ديگر آن حضرت نيز، كه فرمود: حجر الأسود به منزلة دست راست خدا در زمين براي ميثاق است، ميتوان استفاده كرد: «استلموا الركن فإنه يمين الله في خلقه يصافح بها خلقه مصافحة العبد أو الرجل، يشهد لمن استلمه بالموافاة» (كافي 4/406 و وسائل الشيعه 9/400 _ 407).

با تدبر در اين بيانها روشن

ميشود كه حج نمونهاي از توحيد جامع است و در اين فرمودة الهي متجلّي است: «تَعالَوا إلي كلمةٍ سواءٍ بيننا و بينكم أن لانعبد إلّا الله و لانشرك به شيئاً ولايتّخذ بَعضُنا بَعضاً أرباباً مِن دوُن الله» آل عمران/64.

حاصل آنكه: حج توحيد ممثل است و توحيد همان فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن سرشته است و دگرگوني براي آن نيست.

نقش محوري حج در «برائت» از مشركان چگونه است؟

پرسش

نقش محوري حج در «برائت» از مشركان چگونه است؟

پاسخ

انسانهاي متعهد و متعبد، همواره با تعقيب هدف به مقصد نهايي خود نائل ميگردند. خداي سبحان كه انسان را براي كمال عبادي آفريد و همه جوامع انساني را به يك سمت و هدف فرا خواند و كعبه را با ويژگيها و مزاياي فراوان آن بنيانگذاري كرد، براي هدفي برتر و مقصودي والاتر از آنچه در اذهان ساده انديشان خطور ميكند، بود و چون هيچ كمالي بالاتر از نيل به توحيد ناب نيست و وصل به آن بدون نزاهت از هرگونه شرك ميسر نخواهد بود، از اين رو كعبه را كه خانة توحيد و مركز گردهمايي مسلمانان سراسر عالم است، محور تبرّي از هر تباهي دانست و مقدّمات مناسب آن را چنين تمهيد فرمود:

اوّلاً، بعد از اِتمام بناي بيتِ طاهر و عتيق و مساوات و مواسات و بعد از تأمين حرم و تشريع امنيت براي مهمانان و زائران و راكعان و ساجدان و عاكفان، به پيامبر خويش دستور داد: «وأَذِّن فِي الناس بِالحَجّ يَأتوُكَ رِجالا وعلي كُل ضامِرٍ يَأتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍ عَميق» حج/27. و هدف از اين اعلان عمومي ابراهيم(ع) فراخواني كساني بود كه توان حضور را به طور متعارف دارند.

ثانياً، وقتي همگان از باختر و خاور، از شمال و جنوب و از دور و نزديك آمدند و در گردهمايي سراسري شركت كردند تا شاهد منافع معنوي و مادي خود باشند، آنگاه نوبت به اذان و اعلان محمّدي(ص) فرا ميرسد. از اين رو فرمود: «و أذان من الله و رسوله الي الناس يَوم الحَجِّ الاَكبر أن الله بَريء مِنَ المُشرِكينَ و رسوله» توبه/3.

يعني هدف نهايي اعلان

پيشين، ساختن كعبه با همه مزاياي الهي آن نبود، بلكه زمينهاي براي اعلان دوم كه هدف نهايي كعبه است، خواهد بود و آن اذان كه به وسيلة خاتم پيامبران(ص) از طرف خداي سبحان صورت ميپذيرد تبرّي خدا و رسول او از هر مشرك و ملحد است و براي آنكه آن اعلان جهاني باشد و به سمع مردم سراسر گيتي برسد فرمود: در روز «حج اكبر»، يعني زماني كه همه زائران حضور دارند انجام شود. روز مزبور در ايام حج مصاديق فراوان دارد كه از آن جمله روز عرفه و روز عيد اضحي است. چنانكه خود «حج» در مقابل «عمره» نيز اكبر از آن است، و عمره «حج كبير» خواهد بود.

هدف نهايي ساختن بيت الله، رسيدن به توحيد است و نيل به توحيد ناب بدون تبرّي تام از هر شرك و الحاد و انزجار از هر مشرك و ملحد ميسور نيست. از اين رو اعلام اين هدف نهايي به صورت اعلان تبري خدا و رسول اكرم(ص) از مشركان متبلور شده است و تا انسان در روي زمين زندگي ميكند وظيفة حج و زيارت بر عهدة اوست و تا مشرك در جهان هست اعلام تبرّي از او نيز جزو مهمترين وظيفه حج به شمار ميرود.

براي تبرّي از ملحدان شوروي سابق كه ساليان متمادي به سرزمين اسلامي افغانستان تجاوز كرده و با استفاده از انواع سلاحهاي پيشرفته، بيرحمانه مردم را به خاك و خون كشيدند، هيچ جايي مناسبتر از حرم خدا نخواهد بود و نيز هيچ مكاني براي اعلان انزجار از اسرائيل غاصب، كه سالهاي طولاني به قبله اول مسلمانان و سرزمين آنان تعدّي كرده و از كشتار

دسته جمعي كودكان و سالمندان و زنان و مردان بيگناه فلسطيني مضايقه ندارد، سزاوارتر از مكه نيست. و نيز هيچ محلي براي اعلان نفرت و انزجار و تبرّي از اَبَر جنايت پيشة عصر و دولتمردان درنده خوي آمريكا كه جهان سوم را مقهور سلطة اهريمني خود قرار دادهاند، شايستهتر از حرم الهي نيست.

نقش محوري كعبه در اتحاد مسلمانان چگونه است؟

پرسش

نقش محوري كعبه در اتحاد مسلمانان چگونه است؟

پاسخ

كعبه به دست تواناي پيامبري عظيم الشأن بنا شد تا مركز نشر توحيد باشد و هنگامي كه در زمان خاتم انبيا(ص) نياز به تجديد بنا داشت و بعد از چيدن مقداري از ديوار، در نصب حجرالأسود، بين قبايل عرب اختلاف شد كه اين افتخار نصيب چه قبيلهاي بشود. همگان حضرت محمّد امين(ص) را به عنوان خردمندي بيطرف و صاحب نظري بيغرض، پذيرفتند تا هر تصميمي كه آن حضرت گرفت اجرا شود. آن حضرت، دستور داد تا ردايي بگسترانند و حجرالأسود را درون آن بگذارند و هر قبيله، گوشهاي از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجرالأسود را به جايگاه ويژة آن آورده و آن حضرت با دست مبارك خود، در محل كنوني آن نصب كرد. (وسائل الشيعه 9/329 _ 330) رسول اكرم(ص) با اين ابتكار خود، مردم را به اتحاد عمومي، فرا خوانده است.

بنابراين، در تجديد بناي كعبه و نصب حجرالأسود در پرتو راهنمايي خاتم انبيا(ص) زمينة اختلاف قومي و فخرفروشي نژادي و مباهات قبيلهاي و باليدنهاي جاهلي، تا حدودي برطرف شد و همين ابتكار تاريخي، كعبه را منادي اتحاد و كانون يگانگي معرفي كرد و اين وصف ممتاز نيز در رديف ديگر اوصاف برجستة آن _ همانند: مساوات: «سواء العاكف فيه و الباد» حج/25، آزادي و آزاديخواهي: «البيت العتيق» حج/29 و 33، پاكي و پاكيزگي: «طهّر بيتي» حج/26، ايستادن و ايستادگي: «قياما للناس» مائده/97 _ ميدرخشد و آن را مدرسة توحيد، اتحاد و وحدت ميكند؛ زيرا حجرالأسود كه «دست راست خدا در زمين» است با دست كسي نصب شد كه بيعت با او بيعت با خداست: «إنَّ

الَّذِين يُبايِعُونك إِنَّما يُبايِعونَ الله يَدُ الله فَوقَ أيديهم» فتح/10.

ابتكار رسول اكرم(ص) در نصب حجرالأسود، خصوصيتهاي قبيلهاي را كه همان خصومتهاي قومي است به اتحاد و برابري و برادري كه همان محبت ايماني است، تبديل كرد؛ نظير تبديل «سيّئات» به «حسنات». از اين جهت، از آن بناي الهي نداي هماهنگي به گوش ميرسد، همان گونه كه تأمّل در آن بيت خدايي نشان ميدهد كه كعبه ستون استقامت و مقاومت در برابر شرك و الحاد، و زبان آزادي در مقابل هر گونه بردگي و استعباد و استكبار جهاني است.

فلسفه حج چيست (لطفا كاملا حج را برايم توضيح دهيد به نظر من اصلا بي معني است كه ميليونها مسلمان گرد يك جاي محدود و خالي بگردند و بگويند خانه خداست آنجا كه خالي است و خدا همه جا است لذا اين همه هزينه براي چيست در ضمن اين همه فقير در جهان است چرا بعد از قربا

پرسش

فلسفه حج چيست (لطفا كاملا حج را برايم توضيح دهيد به نظر من اصلا بي معني است كه ميليونها مسلمان گرد يك جاي محدود و خالي بگردند و بگويند خانه خداست آنجا كه خالي است و خدا همه جا است لذا اين همه هزينه براي چيست در ضمن اين همه فقير در جهان است چرا بعد از قرباني كردن آن را خاك مي كنند و به فقرا نمي دهند اين اسراف نيست ؟

پاسخ

دور كعبه گرديدن و به آن سجده كردن آيا شرك است؟

دور كعبه گرديدن، دور خدا گشتن است. به عاشقش مي گويد: حالا كه از عشق من كلافه اي، مي خواهي مرا در آغوش بگيري، من كه جسم ندارم بيا كعبه را بغل كن. اگر مي خواهي با من دست دهي و دست هايمان را در هم بفشاريم، بيا حجرالاسود را لمس كن.

بيا دور كعبه بگرد؛ تا دور من گشته باشي در فيلم «از كرخه تا راين» دوست سعيد جانباز كه در لحظات آخر عمرش بود مي گفت: سعيد هر كاري بگي مي كنم بنشينم - پاشم - دورخودم بچرخم... فقط تو راضي بشو از من!

وقتي ديدم كارگران مسجدالحرام با چه عشقي، با سوزن و نخ پايين هاي پرده كعبه را مي دوزند؛ به ذهنم آمد آن چوپان رفيق موسي هم بي حساب نمي گفت. او مي فهميد خدا جسم ندارد؛ ولي چه كند عاشق مي خواهد با معشوق حرف بزند:

ديد موسي يك شباني را به راه كو همي گفت اي خدا و اي اله تو كجايي تا شوم من چاكرت چارقت دوزم زنم شانه سرت اي خداي من! فدايت جان من جمله فرزندان و خان و مانِ من دستكت بوسم بمالم پايكت وقت خواب آيد

بروبم جايكت اي فداي تو همه بزهاي من اي بيادت هي هي و هيهاي من موسي كه اين حرف ها را شنيد ناراحت شد گفت: اي شبان! تو كافر شدي گفت اي موسي دهانم دوختي وز پشيماني تو جانم سوختي جامه را بدريد و آهي كرد و تفت سر نهاد اندر بياباني و رفت وحي آمد سوي موسي از خدا بنده ما را چرا كردي جدا؟

تو براي وصل كردن آمدي ني براي فصل كردن آمدي عاشق وقتي از صفا به طرف مروه مي رود، در مروه كاري ندارد، در صفا هم كاري ندارد. او حيرانِ دوست است:

رشته اي بر گردنم افكنده دوست مي كشد هر جا كه خاطر خواه اوست پس فلسفه مهم حج تقويت روحيه بندگي و جمع شدن مسلمانان گرد يكديگر در يك كنگره عظيم بين المللي است تا شايد مشكلات جهان اسلام مورد توجه قرار گيرد.

تذكرات

1. برخي مي گويند: آيا بهتر نيست به جاي آمدن به مكّه و مدينه، كارهاي خير و عام المنفعه انجام دهيم؟

پاسخ اين است كه: اولاً. هر كار نيكي در جاي خود، مفيد و لازم است. روح آدمي در اثر زنگارها و غبارهاي زندگي مادي، نياز به پالايش و تصفيه دارد و حج و عمره، تأثير فراواني در اين زمينه دارد كه عبادات ديگر تا آن اندازه مؤثر نيستند.

از پيامبرصلي الله عليه وآله پرسيدند يك بار حج برتر است يا آزاد كردن بنده؟ فرمود: حج افضل است. گفتند: دو تا؟ فرمود: حج تا رسيدند به سي بنده، باز فرمود: حج افضل است ( تهذيب، ج 5، ص 21، ح 60).

ثانياً. اگر ما مردم را نسبت به حج و عمره بي علاقه

كنيم، معلوم نيست هزينه آن را خرج كارهاي خوب ديگر كنند در نتيجه از همه خيرات محروم شده اند! بله اگر شخصي واقعاً به نيازهاي مؤمنين رسيدگي كند در برخي از شرايط از حج ثوابش بيشتر است.

ثالثاً. مدينه شهر پيامبر ما و مكّه ام القراي جهان اسلام است. كسي كه به اين دو شهر سفر مي كند، عملاً به مطالعه تاريخ و جغرافياي دين خود مي پردازد.

قرباني

هديه اي به خدا است. غرض فقط استفاده از گوشت آن نيست. خداوند مي خواهد ببيند تا چه حد براي او مايه مي گذاريد؟ اتفاقاً اگر حتماً گوشت قرباني مصرف شود، گوسفند چاق و خوب ذبح كردن هنر نيست. اگر حاجي بداند قرباني او فقط براي خداست و مقصود از استفاده، امري ثانوي است و با اين وجود گوسفند يا حتي شتر مرغوب قرباني كند، نشان دهنده علاقه او به خدا است.

قرباني هابيل و قابيل هم براي استفاده نبود؛ بلكه هديه اي به خدا بود. لذا بنا شد هر قرباني كه قبول شود، آتش آن را فراگيرد و بسوزاند، خود اين مسأله سبب امتحان شد كه قابيل بهانه بياورد كه حالا كه بنا است بسوزد، چرا محصول خوب من از بين برود؟

در عمر يك بار بر مسلمان مستطيع، كه حج تمتع انجام مي دهد - واجب است هديه اي تقديم خداوند كند (در طول عمر هر چه مي خواهد صدقه دهد و انفاق كند و به فقيران رسيدگي كند؛ ولي اين يك بار هديه اي از طرف بنده به معبود است).

البته استفاده و هديه به مؤمن و اعطاي آن به فقير در قرآن آمده است؛ ولي شايد غرض ثانوي باشد و مهم تر از آن توجه به معبود و هديه

به او است.

فلسفه هفت دور طواف و چرخيدن به دور كعبه (خانه خدا) چيست؟

پرسش

فلسفه هفت دور طواف و چرخيدن به دور كعبه (خانه خدا) چيست؟

پاسخ

ابوحمزه ثمالي مي گويد : به امام سجّاد ( عرض كردم چرا طواف هفت شوط است؟ فرمودند : خداوند تبارك و تعالي به ملائكه فرمود : "اِنّي جاعِلٌ فيِ الْاَرْضِ خَليفَةً ..." ملائكه بر خلاف فرموده خداوند گفتند : "اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الْدِماء" خداوند فرمود : "اِنّي اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون"

[به دنبال آن] پروردگار متعال هفت هزار سال نور خود را بر آنها پوشاند، ملائكه هفت هزار سال به عرش پناه بردند، پس خداوند بر ايشان رحمت آورد و توبه شان را پذيرفت، و بيت المعمور را كه در آسمان چهارم بود براي آنان قرار داد (وَ جَعَلَهُ مثابَةً ...)، و بيت الحرام را براي مردم [در روي زمين] مقابل بيت المعمور قرار داد (فَجَعَلَهُ مثابَةَ لِلناسِ وَ اَمْناً...)، پس طواف بر بندگان هفت شوط (هفت دور) واجب شد، براي هر هزار سال، يك شوط.(1)

در نقل ديگري آمده است : قبل از اسلام در ميان قريش عدد خاصّي نداشت، عبدالمطلب"ره" آن را هفت شوط تعيين كرد، و خداوند نيز پس از بعثت پيامبر خدا( همان را قرار داد.(2)

مطالب از كتاب "ره توشة حج، جلد 2، صفحة 176 و 177، نوشتة جمعي از نويسندگان" برداشت شده است.

م_وف_ق ب__اشي__د.

___________________________________________

منابع و مآخذ :

1. علل الشرايع، جلد1، ص401 ؛ نورالثقلين، جلد1،صفحات 53تا83

2. بحارالانوار، جلد 96،ص384

فلسفه مني و عرفات و مشعر چيست؟

پرسش

فلسفه مني و عرفات و مشعر چيست؟

پاسخ

بدان كه آدمي چون به قصد حج از وطن خود بيرون رود وداخل بيابان گردد و گردنه ها و عقبات را مشاهده كند و رو به خانه خدا آورد، بايد متذكر گردد بيرون رفتن خود را از دنيا و گرفتاري به گريوه ها و گردنه هاي عالم برزخ و محشر را، تا ملاقات حضرت داور.

... و چون به عرفات حاضر شد، نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند مردم را كه به نعتهاي مختلف صداها بلند كرده اند و هر يك به زباني تضرع و زاري مي كنند و هر كدام به طريقة امام و پيشواي خود آمد و شد مي كند، و يادآورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را.

... و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود،از اينكه خدا باز او را اذن دخول حرم داده، تَفأل زند كه خدا او را قبول فرموده و خلعت (و لباس) قرب بر او پوشانيده و از عذاب خود او را ايمن ساخته.

... و چون به مني آيد، متوجه رمي جمرات گردد. نيّت او از رمي جمرات، بندگي قصد امتثال امر الهي باشد و خود را مشتبه كند به حضرت خليل الرحمن، در وقتي كه در اين مكان شيطان بر او ظاهر گرديد، پس خداي تعالي او را امر فرمود كه آن لعين را با سنگ ريز براند.

امام صادق( مي فرمايند : "چون اراده حج كني، پس دل خود راخالي كن از هر چه آن را از خدا مشغول مي كند... چون به مني رسي، تمناي هر چه از براي تو حلول نيست،

از دل بيرون كن و در عرفات اعتراف به تقصيرات خود كن و عهد يگانگي كه از خدا در نزد توست را تازه كن... "

بعضي اسرار حج از ديدگاه امام خميني( : "در لبيك "نه" بر همه بتها گوييد و فرياد "لا" بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيϮ.. و با حالت شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيافزاييد پس به منا رويد و آرزوهاي حقاني را در آن جا دريابيد كه آن قرباني نمودنِ محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب هاكه بالاترينش حبً نفس است، و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد.

چرا احرام در ميقات واجب است و راز آن چيست؟

پرسش

چرا احرام در ميقات واجب است و راز آن چيست؟

پاسخ

«ميقات» مكان خاصي است كه رسول اكرم(ص) بر اساس وحي الهي آنها را براي اقليمهاي خاص تعيين كرده است. جالب توجه اينكه، هنوز اسلام به آفريقا و نيز به شام و عراق نرفته و هيچ كسي در آن ديار به اسلام مشرّف نشده بود، بلكه طبق برخي از نقلها، هنوز شهرهاي رسمي و معروف عراق پديد نيامده بود كه رسول گرامي(ص) براي مردم آن مناطق يا كساني كه از آن اقليمها وارد حرم مي شدند ميقات معيّن كرد.(وسائل الشيعه 8/222)

گر چه ميقاتهاي منصوص، پنج يا شش جاست، ليكن مواضعي كه احرام حج يا عمره در آنجا صحيح است تقريباً به ده جا مي رسد كه تفصيل آن به كتاب فقه ارجاع مي شود. ميقاتهاي منصوص، اين ويژگي را دارد كه تقديم احرام بر آنها يا تأخير احرام از آنها جايز نيست، مگر در حال ضرورت يا نذر يا ادراك احرام ماه رجب.

ميقات احرام براي كسي كه قصد ورود به حرم دارد، قرار داده شد تا كرامت حرم كه به وسيلة مسجدالحرام حاصل شده و آن كرامت نيز به وسيله كعبه پديد آمده، محفوظ بماند؛ زيرا احرام در ميقاتً براي ورود به حرم مانند نماز تحيّت مسجد است كه براي حفظ كرامت مسجد قرار داده شد، با اين تفاوت كه تحيّت مسجد مستحب است، ولي احرام براي ورود به حرم واجب است.

ميقاتهاي معّين محدوديتي براي اهالي آن اقليمها و ممنوعيتي براي ديگران ايجاد نمي كند، بلكه از هر دو جهتً راه تبديل باز است؛ يعني همان گونه كه اهل هر اقليمي مي توانند مسير خود را

تغيير داده، از ميقات اقليم ديگر محرم شوند، اگر كسي در اقليمي به سر ببرد كه در بين راه آن ميقاتي وجود ندارد مي تواند به ميقات هر اقليمي كه بخواهد برود و از آنجا محرم شود.

لازم است توجه شود كه، نه تنها ورود به حرم بدون احرام جايز نيست، بلكه عبور از ميقات براي كسي كه قصد ورود به حرم دارد، بدون احرام جايز نيست. بنابراين، اگر كسي از اقليمي حركت كند كه در مسير او به طرف حرم دو ميقات وجود دارد، او نه تنها مأمور به احرام از ميقات دوم نيست، بلكه مخيّر بين آن ميقات و ميقات اول نيز نخواهد بود؛ زيرا بر او به عنوان وجوب تعييني، لازم است از خصوص ميقات اول احرام ببندد. البته در صورت ضرورت ميتواند از ميقات دوم محرم شود؛ مثلاً اگر كسي از طرف مدينه عازم مكه و حرم آن شد، موظف است از ذوالحليفه(مسجد شجره) محرم شود و حق ندارداحرام را تا جحفُه به تأخير اندازد. البته اگر مَدَني مسير خود را از ابتدا به گونه اي انتخاب كند كه اصلاًً به ذوالحليفه (مسجد شجره) يا به محاذات آن نمي رسد، آنگاه مي تواند به ميقات ديگر برود و از آنجا محرم شود، ليكن در آن حال نيز موظّف است در اوّلين ميقات واقع در مسير خود محرم گردد.

مطلب ديگري كه مربوط به ويژگي ميقات است اينكه، تنها محل شايستة احرام در مرحله حدوث آن ميقات است و احرام پيش از ميقات صحيح نيست. پس اگر كسي قبل از ميقات به حسب ظاهر محرم گردد و از ميقات به حال همان احرام قبل

از ميقات عبور كند و يا در آنجا بعد از مقداري درنگ بگذرد، بوظيفه خود عمل نكرده است؛ زيرا آنچه قبل از ميقات انجام داد، صورت احرام بود، نه خود احرام؛ چون احرام قبل از ميقات باطل است. چنين شخصي، از آن جهت كه در ميقات محرم نشده، بدون احرام از ميقات گذشته است، و اين كار در حال اختيار جايز نيست.

چرا خداوند در آيه 96 سوره آل عمران كعبه را منشأ بركت و هدايت براي جهانيان مينامد؟

پرسش

چرا خداوند در آيه 96 سوره آل عمران كعبه را منشأ بركت و هدايت براي جهانيان مينامد؟

پاسخ

اولين خانهاي كه در مكّه به عنوان معبد همگاني نهاده شده منشأ بركات فراوان و وسيلة هدايت جهانيان است: «إِنَّ أولَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاس لِلَّذي بِبَكَةَ مُباركا وَ هُدي لِلعالمين» آل عمران/96. «بركت» شيء ثابت و بادوام را ميگويند. از اين رو گودالهاي آب در بيابان را «بركه» ميگويند و چنانكه شيخ طوسي فرموده سينه را نيز از آن جهت «برك» مينامند كه جايگاه حفظ انديشه و اسرار علوم است. (تبيان 2/536) همچنين سينة شتر را «بَرك» ميگويند. (مفردات/41)

از آن جهت كه خداي سبحان خود ثابت و دايم است و خير او در اطراف كعبه، فراوانتر و پايدارتر است، فرمود: «مباركا»، و از آن جهت كه كعبه وسيله هدايت جهانيان است و همة عابدان و سالكان به آن سمت متوجّهند و از آن جا دعوت حق، به وسيلة بسياري از انبيا به گوش جهانيان رسيده است، فرمود: «هدي للعالمين». چنانكه خاتم الأنبياء(ص) از آنجا مردم را به توحيد فراخواند؛ و وجود مبارك خاتم الأوصياء(س) نيز هنگام ظهور از آنجا پيام خويش را به گوش جهانيان ميرساند و چون نشانههاي روشن الهي و وسيلههاي فراوان ديگر براي هدايت مردم در آنجا وجود دارد، فرمود: «فيه ايات بيّنات». آل عمران/97

استمرار عبادت در اطراف كعبه _ به گونهاي كه جز به هنگام نماز جماعت، لحظهاي طواف آن قطع نميشود _ و ثواب مضاعف عبادت و نيز آمرزش گناهان در كنار كعبه، از نشانههاي «مبارك» بودن آن دانسته شده است. همچنين شناخت خداي سبحان به دلالت آياتي همچون: 1 _ هلاكت ستمگراني

مانند اصحاب فيل، 2 _ عدم فرار حيوانات شكاري و ضعيف از درندگان در حرم الهي، 3 _ برچيده شدن و نابودي سنگهايي كه بر اثر رمي جمرات انباشته ميشود، 4 _ انس گرفتن پرندگان به انسانها، 5 _ شفا يافتن بيماران به بركت بيت الله الحرام، 6 _ ننشستن پرندگان بر بام كعبه، و نيز دلالت كعبه بر جهتي كه بايد بدان سو نماز گزارد، و راهيابي به بهشت به سبب انجام حجّ و طواف بر گرد كعبه، از مصاديق «هدايت» الهي در آن سرزمين به شمار آمده است. (مجمع البيان 1 _ 2/798)

برخي مفسّران، در نقل يكي از آيات روشن و نشانههاي بركت بيت الله الحرام گفتهاند: «بارش باران بر كعبه و اطراف آن، دليل بر حاصلخيزي است؛ چنانچه در همة جوانب باران ببارد، در آن سال همة مناطق و سرزمينها حاصلخيز و پربركت خواهد بود و اگر در جهت خاصي از كعبه باران باريد تنها سرزمينهاي واقع در آن جهت، سالي پربركت خواهد داشت» (همان/799)، ليكن ظاهراً هيچ دليلي بر تقييد «بركت و هدايت» كه در آيه مذكور آمده، و يا تفصيل بين آن دو وجود ندارد. از اين رو، اين كه گفته شده: «بركت در آيه مزبور، ناظر به بركتهاي ظاهري بوده و هدايت در آن ناظر به بركتهاي معنوي است و جهانيان از اين دو نعمت ظاهري و باطني در كنار كعبه برخوردارند» (المنار 4/7)، نيز وجهي ندارد.

چرا لباس احرام بايد از لباس ها معمولي و دوخته نباشد؟

پرسش

چرا لباس احرام بايد از لباس ها معمولي و دوخته نباشد؟

پاسخ

لباس احرام براي مردان نبايد دوخته باشد و مستحب است دو پارچه يا دو حولة سفيد رنگ باشد كه يكي بر دوش افكنده شود و ديگري دور پا مانند لنگ بپيچد.

در اين زمينه رواياتي وارد شده كه مرد نبايد لباس دوخته بپوشد و اگر بپوشد بايد كفاره بدهد.1 پوشيدن لباس معمولي و ندوخته براي زدودن خود خواهي ها و خود بزرگ بيني ها است كه در احرام و ساير اعمال در مكّه بايد دور ريخته شود و شخص، بندگي خود را به نمايش بگذارد.

1 وسائل الشيعه، ج 9، ص 114.

فلسفه ناودان طلا و ثواب زياد براي اقامه نماز در زير آن چيست؟

پرسش

فلسفه ناودان طلا و ثواب زياد براي اقامه نماز در زير آن چيست؟

پاسخ

ناودان كعبه كه به آن ناودان طلا و ناودان رحمت مي گويند، در اصل فلسفه خاصي ندارد، بلكه صرفاً به منظور هدايت آب باران به بيرون بام كعبه نصب شده است كه بالاي ديوار شمالي كعبه قرار دارد و آب ريز آن در محوطه حجر اسماعيل مي باشد. اين ناودان در ابتدا چوبي بوده، سپس از مس ساخته شده و (در سال 959) شخصي به نام سليمان قانوئي آن را از نقره ساخت و در سال 1021 هجري، توسط سلطان احمد به زر و لاجورد رنگين شد. سرانجام در سال 1273 هجري توسط سلطان عبدالمجيد، ناوداني از طلا و زر خالص ساخته و نصب گرديد، كه اكنون باقي است، و چون بر بام كعبه قرار گرفته است شرافت پيدا كرد. آب باراني كه از آن جاري شود، براي هر بيماري شفا است و در زير اين ناودان دعاها مستجاب است! (1) از اين رو سفارش شده كسي كه حاجتي دارد، ابتدا زير اين ناودان نماز بخواند و دعا كند، ان شاء الله دعايش مستجاب مي باشد.

پي نوشت ها:

1 - ابراهيم غفاري، راهماي حرمين شريفين، جلد اول، ص 178.

جنگ و دفاع در مسجد الحرام چه حكمي دارد؟

پرسش

جنگ و دفاع در مسجد الحرام چه حكمي دارد؟

پاسخ

خداي سبحان دربارة خصوص مسجدالحرام فرمود: «ومن حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام» بقره/149، «ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّي يقاتلوكم فيه فإن قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين» بقره/191؛ زيرا همان طور كه موسم حج و زمان زيارت، حرام و محترم است، مكان حج و زيارت نيز محترم بوده، قتال ابتدايي در آن حرام است، ولي از آن جهت كه قصاص، اختصاص به نفس يا طَرف ندارد، بلكه در نقض حرمت و هتك احترامها نيز قصاص است: «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليكم» بقره/194، از اين رو دربارة نقض حرمت مسجدالحرام نيز فرمود: اگر دشمنان شما در مسجد الحرام با شما جنگيدند ميتوانيد در همان جا دفاع و قتال كنيد: «وما لهم ألا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام» انفال/34، «فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا» توبه/28.

در آيات فوق، شئون گوناگون مسجدالحرام مطرح شده است، چنانكه در آيهاي ديگر از مسجدالحرام به عنوان نقطه شروع اِسراء و معراج ياد شده است:

«سُبحانَ الَّذي أَسري بِعَبدِه لَيلاً مِنَ المَسجِد الحَرام إِلي المَسجِد الآقصي الَّذي بارَكْنا حَولَهُ لِنُرِيه مِنْ اياتِنا» إسراء/1.

روشن است كه حرمت مسجدالحرام به احترام كعبه است؛ چنانكه به احترام كعبه و مسجد، مكه و به احترام آن سه، حرم كه محدودهاي وسيعتر از مكه است محترم است (گرچه حرمت نهايي همة آنها به قرآن است). از اين رو در آيات مذكور سفارش شده كه حرمت كعبه و مسجدالحرام و حرمت مطاف و قبله را حفظ كنيد و شروع به جنگ نكنيد، ليكن

از آنجا كه همه اين حرمتها براي اسلام است، اگر مشركان در خود مسجدالحرام براي از بين بردن اسلام به شما حمله كردند در همانجا آنها را بكشيد.

اين مسئله به لحاظ اهميت آن در جاهليت و همچنين در صدر اسلام، در فاصلهاي كوتاه سه بار تكرار شد: نخست به عنوان جمع بندي مفهوم و منطوق فرمود: «وَلا تُقاتِلوهُم عِند المَسجِد الحَرام حَتّي يُقاتِلوكُم فيه». در اين آيه ابتدا منطوق همراه با مفهوم غايت ذكر شد. سپس خود اين مفهوم را با صراحت بيان فرمود: «فإن قاتلوكم فاقتلوهم» بقره/191. در مرحله سوم با بيان منطوق اين مسئله، فرمود: اگر مشركان در مسجدالحرام از نبرد دست كشيدند با انها نجنگيد، زيرا شما براي اسلام ميجنگيد و اسلام اينجا را محترم شمرده است: «فَإِنَّ انتَهوا فإن الله غَفوُرٌ رَحيم» بقره/192.

حكمت رمى جمرات چيست؟

پرسش

حكمت رمى جمرات چيست؟

پاسخ

يكى از اعمال واجب در صحراى منى «رمى جمرات» است يعنى پرتاب كردن تعداد معينى سنگريزه به ستونهاى مشخصى در منى كه به نام «جمره اولى و جمره وسطى و جمره عقبه» ناميده مى شود.

روز عيد حاجى وظيفه دارد عمل «رمى جمره عقبه» را به جا آورد و روز يازدهم و دوازدهم هر 3 جمره را به ترتيب انجام دهد.

حكمت اين عمل اين است كه در برخى از روايات وارد شده زمانى كه حضرت آدم((عليه السلام)) به امر خداو همراهى جبرئيل به انجام مناسك حج، پرداخت و از منى عازم بيت(كعبه) شد در محل «جمرات» شيطان 3 بار بر او ممثل شد و خواست آن حضرت از انجام وظيفه باز دارد به اشاره جبرئيل در هر موضع از مواضع 3 گانه با پرتاب هفت سنگ، او را از خود طرد نمود و لذا اين سنّت «طرد ابليس» در ميان فرزندان

_6_

آدم((عليه السلام)) باقى ماند. و از برخى روايات استفاده مى شود كه اين جريان براى حضرت ابراهيم((عليه السلام)) پيش آمد. اين عمل طرد شيطان تثبيت عبوديّت و اطاعت خداوند متعال است و اين كه انسان وظيفه دارد در تمام دوران زندگى براى موفقيّت در انجام فرائض دينى و دستورات الهى با شيطان جن و شيطان نفس مبارزه كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

سود حج و اعمال آن چيست؟

پرسش

سود حج و اعمال آن چيست؟

پاسخ

اگر درباره احكام و دستورهاى نورانى اسلام بينديشيم، خواهيم ديد كه دين اسلام در همه جنبه هاى زندگى مادّى و معنوى انسان - يعنى از جنبه هاى دينى و اخلاقى گرفته تا اقتصادى و سياسى و نظامى و فرهنگى و مانند آن - داراى بهترين و عالى ترين دستورها و قانونهاست. از دستورهاى والاى اسلام، فريضه حج است كه داراى مناسك و اعمالى ويژه، مانند احرام و طواف و سعى صفا و مروه و رمى جمرات و قربانى و برخى كارهاى ديگر است. اينك به گوشه اى از اسرار اين فريضه بزرگ دينى مى نگريم:

همه افراد بشر، چون يك خانواده اند كه در نقاط مختلف زمين زندگى مى كنند و شكّى نيست كه اگر همه آدميان - از هر طبقه و نژاد و مليّتى كه باشند - از حال يكديگر آگاه گردند و يگانه و هميشه شوند، زندگى براى آنان گوارا و آرام خواهد شد. يكى از حكمتهاى فريضه حج اين است كه مسلمانان از هر گوشه دنيا و از هر نژاد و طبقه اى گرد هم آيند و

_2_

اعمالى ويژه را انجام دهند كه هر يك از اين اعمال به نوبه خود در تزكيه روحى و اخلاقى و تكامل انسان تأثيرى ژرف برمى نهد. مسلمانان در اين فرصت، با روحيه اى به دور از هرگونه تكبّر و بى توجّه به ويژگيها و تفاوتها گرد هم مى آيند و از حال يكديگر آگاه مى شوند و درباره مسائل و مشكلات زندگى خود تبادل نظر مى كنند و گامهايى براى حلّ و رفع آنها برمى دارند. نماز جماعت نيز،

كه اجتماعى كوچكتر است، همين است و از اين روست كه دين اسلام سفارشى بسيار كرده است كه مسلمانان نماز خويش را به جماعت برپاكنند.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

چرا مسلمانان روزى را با عنوان عيد قربان جشن مى گيرند و چرا گوسفند قربانى مى كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان روزى را با عنوان عيد قربان جشن مى گيرند و چرا گوسفند قربانى مى كنند؟

پاسخ

عيد قربان يكى از اعياد رسمى اسلامى است در اين عيد كسانى كه براى انجام مناسك حج به مكه رفته اند در منى قربانى مى كنند و كسانى نيز كه در مكه نيستند شايسته است گوسفند قربانى كنند و گوشت آن را ميان تنگدستان و مؤمنان تقسيم نمايند.

شايد يكى از اسرار اين كه روز مذكور در اسلام عيد شمرده شده است، اين باشد كه مسلمانان خاطره آمادگى حضرت ابراهيم و اسماعيل((عليهم السلام)) براى انجام فرمان خداوند و فداكارى در راه حق را زنده نگاه دارند و به ياد بيچارگان و مستمندان افتند و بدانند كه در زندگى تنها نبايد به فكر خويش باشند، بلكه بايد به چنين كسانى نيز رسيدگى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_25_

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اى بت پرستى نيست؟

پرسش

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اى بت پرستى نيست؟

پاسخ

خداوند متعال احكام و مقررات دينى را از روى مصلحتها و حكمتها تشريع فرموده است، ولى بسيارى از اين مصلحتها بر ما پوشيده است; مثلا ما نمى دانيم كه چرا بايد«هفت بار» به دور خانه كعبه بگرديم. همچنين است علت شمار ركعتهاى نمازها و صدها حكم ديگر كه حكمت آن بر ما روشن نيست ولى لازم نيست ما از اين مصلحتها آگاه باشيم; زيرا وقتى ايمان داريم كه خداوند متعال كارى را بدون حكمت و مصلحت واجب نمى كند و دستورهاى دينى همه دراى مصلحت است، بر ماست كه با بكار بستن اين دستورها نتيجه مطلوب را به دست آوريم خواه از اين مصالح آگاه باشيم يا نه. اما اين كه طواف گونه اى بت پرستى است يا نه، بايد گفت، بت پرستى به معناى پرستش غير خداوند به عنوان«الوهيت» است.

_35_

خداوند به ما دستور داده است كه دور اين خانه طواف كنيم و آن را گرامى بداريم و ما در اين كار از خداوند فرمان مى بريم و او را مى پرستيم و براى كعبه هيچ جنبه «الوهيتى» قائل نيستيم و عبادت و پرستش را ويژه خداوند مى دانيم. همچنين است زيارت مرقد امامان معصوم((عليهم السلام)) كه ما در اين كار مرقدها يا صاحبان آنها را نمى پرستيم، بلكه با زيارت اين مرقدهاى پاك و گرامى داشتن آنها، به خداوند تقرب مى جوييم و از او فرمان مى بريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_36_

سود قربانى روز عيد قربان در سرزمين منى چيست با اين كه بسيارى از قربانيها ژبه مصرف نمى رسد و در دل خاك مدفون مى گردد؟

پرسش

سود قربانى روز عيد قربان در سرزمين منى چيست با اين كه بسيارى از قربانيها ژبه مصرف نمى رسد و در دل خاك مدفون مى گردد؟

پاسخ

يكى از اعمال حج، براى حاجيان در روز دهم ذى حجه الحرام اين است كه حيوانى را در منى قربانى كنند و اين فريضه اى مهم و دستورى صريح است و يكى از اسرار آن، يادآورى خاطره فداكارى بزرگ قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم خليل((عليه السلام))است.

ماجراى فداكارى حضرت ابراهيم خليل((عليه السلام)) چنين است كه خداوند براى آزمودن او و رسانيدنش به بالاترين مراتب كمال دستور داد كه فرزند بسيار عزيزش را در سرزمين منى قربانى كند. البته، اين فرمان، گونه اى آزمون و براى اثبات شايستگى آن مرد الهى بود و از اين رو، هنگامى كه حضرت ابراهيم((عليه السلام)) آماده شد تا دستور خداوند را به انجام رساند، فرمان رسيد كه به جاى فرزند خويش گوسفندى را ذبح كند. آمادگى وى براى فرمانبردارى، ثابت كرد كه مى تواند در پرتو ايمان بر هر چيز حتى بر عواطف و احساسات ريشه دار پدرانه پيروز آيد و براى هدفى والا و معنوى از فرزند خويش بگذرد.

_37_

زئران خانه خدا با كشتن حيوانى در سرزمين منى، خاطره اخلاص و استوارى ايمان و فداكارى حضرت ابراهيم((عليه السلام)) را در دلها زنده مى سازند و از اين رهگذر به يكديگر درس فداكارى و جانبازى مى دهند و گويا چنين مى گويند كه مرد خدا كسى است كه در راه او از همه چيز بگذرد; چنان كه آن مرد بزرگ درگذشت. اين گوشه اى از اسرار قربانى روز منى است.

اكنون بايد ديد نظر اسلام درباره چگونگى

مصرف گوشتهاى قربانى چيست و آيا مسلمانان در اين باره وظيفه اى دارند. براى پاسخ به اين پرسش شايسته است به كتاب آسمانى قرآن مجيد بنگريم. كه خداوند در سوره حج به كسانى كه روز عيد قربان در منى قربانى مى كنند چنين دستور مى دهد«واطعموا البائس الفقير; از گوشت قربانى درماندگان را اطعام كنيد».

در رساله مناسك حج فقيهان نيز آمده است كه زائران خانه خدا گوشت قربانى را سه بخش كنند بخشى از آن را خود بخورند و بخشى را به مؤمنان و بخشى ديگر را به

_____________________

(1)1 -سوره حج، آيه 28،

_38_

نيازمندان دهند. اين دستورها، حاكى از اين است كه قربانى، افزون بر سودهاى معنوى، داراى سود مادّى نيز هست.

اكنون وظيفه حجّاج مسلمان و دولتهاى اسلامى است كه از اين قربانيها به گونه درست بهره بردارى كنند و وظيفه اسلامى آنهاست كه مثلا به وسيله سردخانه نگذارند كه گوشتها در دل خاك دفن شوند. در زمانهاى گذشته كه شمار حجاج چنين بسيار نبود از گوشت قربانى در همان روز به گونه درتس بهره مى بردند، ولى امروز حجاج فزونى يافته است. پس اگر در اين جا كاستى و اشكالى هست، از آن مسلمانان و دولت حاكم بر عربستان است، نه فريضه انسان ساز و ارزشمند حج.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_39_

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پرسش

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پاسخ

نخست نكته اى مهم را يادآور مى شويم:

اوّل، اين كه براى راه يافتن به پاسخ اين پرسش كه حج بايد بر چه گونه انجام شود و آيا برائت در حج لازم است يا خير بايد يا انسان، خود، مجتهد باشد و يا از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.

دوم، اين كه برائت در مكّه بنابر نظر حضرت امام خمينى((رحمه الله)) واجب است و كسانى كه از ايشان تقليد مى كنند، بايد به اين حكم عمل كنند.

اينك، پرسشهايى چند مطرح است كه البته پاسخ تفصيلى آنها در صلاحيّت مرجع تقليد است. خداوند مى فرمايد: «وأذ ان من الله و رسوله إلى النّاس يوم الحجّ الأكبر انّ الله برئي من المشركين و رسوله;

آيا رسولش فقط از مشركين زمان خود بيزار بود يا اختصاص به زمان خاصّى ندارد؟

_40_

آيا اين اعلام فقط از ناحيه پيامبر در زمان خود او است و يان حكم حكمى است اختصاصى مربوط به نماينده پيامبر كه اعلان برائت پيامبر را به مشركان آن روز برساند يا چون احكام اسلام اختصاص به زمانى ندارد اين حكم در زمانهاى ديگر هم هست؟

آيا دفاع از مسلمانان محروم مستضعف كه در برابر ظالمان قرار گرفته اند لازم است يا خير؟ آيا اجتماع در مكّه در اين جهت يعنى در اين دفاع هيچ نقشى ندارد يعنى با وجود اينكه مسلمانان و شيعيان در جهان در زير چنگال ظالمان از كفّار گرفتارند و ما مى توانيم از اجتماع مكّه براى روشنگرى مسلمانان و بيدادگرى آنان استفاده كنيم و بى تفاوت اعمال حج را انجام دهيم و بگذاريم آيا اين صحيح است؟ آيا اين حديث كه

كسى كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمى شود؟ آيا اين حديث كه كسى كه بشنود صداى كسى را كه به مسلمانان استغاثه مى كند او را پاسخ نگويد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمى شود؟

آيا اين كه خداوند فرموده: «ليشهد وامنافع لهم...; تا(مردم يا مؤمنان در حج) به جايگاههايى كه براى آنان سود و نفع دارد حضور پيدا كنند» آيا اين اجتماع مسلمانان و اين كنگره عظيم حج هيچ ارتباطى با مسائل سياسى مسلمانان ندارد كه مسلمانان مشكلات خود را آنجا با يكديگر مطرح كنند و دشمنان خويش را معرّفى كنند و براى كيفيّت دفاع از خود و از بين بردن دشمنان اسلام مى باشند سخنى بگويند و مذاكره يى انجام دهند؟

اگر كسى بگويد نبايد راه پيمايى براى برائت كرد اين سؤالات را چگونه پاسخ مى گويد؟

(بخش پاسخ به سؤالات )

حكمت رمى جمرات چيست؟

پرسش

حكمت رمى جمرات چيست؟

پاسخ

يكى از اعمال واجب در صحراى منى «رمى جمرات» است يعنى پرتاب كردن تعداد معينى سنگريزه به ستونهاى مشخصى در منى كه به نام «جمره اولى و جمره وسطى و جمره عقبه» ناميده مى شود.

روز عيد حاجى وظيفه دارد عمل «رمى جمره عقبه» را به جا آورد و روز يازدهم و دوازدهم هر 3 جمره را به ترتيب انجام دهد.

حكمت اين عمل اين است كه در برخى از روايات وارد شده زمانى كه حضرت آدم((عليه السلام)) به امر خداو همراهى جبرئيل به انجام مناسك حج، پرداخت و از منى عازم بيت(كعبه) شد در محل «جمرات» شيطان 3 بار بر او ممثل شد و خواست آن حضرت از انجام وظيفه باز دارد به اشاره جبرئيل در هر موضع از مواضع 3 گانه با پرتاب هفت سنگ، او را از خود طرد نمود و لذا اين سنّت «طرد ابليس» در ميان فرزندان

_6_

آدم((عليه السلام)) باقى ماند. و از برخى روايات استفاده مى شود كه اين جريان براى حضرت ابراهيم((عليه السلام)) پيش آمد. اين عمل طرد شيطان تثبيت عبوديّت و اطاعت خداوند متعال است و اين كه انسان وظيفه دارد در تمام دوران زندگى براى موفقيّت در انجام فرائض دينى و دستورات الهى با شيطان جن و شيطان نفس مبارزه كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

چرا لباس احرام نبايد «دوخته شده» باشد؟

پرسش

چرا لباس احرام نبايد «دوخته شده» باشد؟

پاسخ

مراسم حج يكى از عبادتهاى گروهى است كه بايد با وارستگى كامل انجام گيرد. از اين رو، بايد حاجيان به پوشيدن دو تكه پارچه بسنده كنند و لباسهاى رسمى و معمولى خويش را، كه نشانه تمايز و اختلاف و گاه تفاخر و برترى است، از تن بيرون آورند و همه يكسان و همسان نمايند.

به عبارت ديگر، حج تجليگاه تساوى انسانها در برابر خداست و از اين رو، لازم است حاجيان از هر چيز كه پديدآورنده گوناگونى است، به دور مانند و همه يكرنگ و يكسان در اين مراسم بزرگ شركت جويند(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - كتاب پرسشها و پاسخ هاى مذهبى، ج 3، ص 123.

_9_

سود حج و اعمال آن چيست؟

پرسش

سود حج و اعمال آن چيست؟

پاسخ

اگر درباره احكام و دستورهاى نورانى اسلام بينديشيم، خواهيم ديد كه دين اسلام در همه جنبه هاى زندگى مادّى و معنوى انسان - يعنى از جنبه هاى دينى و اخلاقى گرفته تا اقتصادى و سياسى و نظامى و فرهنگى و مانند آن - داراى بهترين و عالى ترين دستورها و قانونهاست. از دستورهاى والاى اسلام، فريضه حج است كه داراى مناسك و اعمالى ويژه، مانند احرام و طواف و سعى صفا و مروه و رمى جمرات و قربانى و برخى كارهاى ديگر است. اينك به گوشه اى از اسرار اين فريضه بزرگ دينى مى نگريم:

همه افراد بشر، چون يك خانواده اند كه در نقاط مختلف زمين زندگى مى كنند و شكّى نيست كه اگر همه آدميان - از هر طبقه و نژاد و مليّتى كه باشند - از حال يكديگر آگاه گردند و يگانه و هميشه شوند، زندگى براى آنان گوارا و آرام خواهد شد. يكى از حكمتهاى فريضه حج اين است كه مسلمانان از هر گوشه دنيا و از هر نژاد و طبقه اى گرد هم آيند و

_2_

اعمالى ويژه را انجام دهند كه هر يك از اين اعمال به نوبه خود در تزكيه روحى و اخلاقى و تكامل انسان تأثيرى ژرف برمى نهد. مسلمانان در اين فرصت، با روحيه اى به دور از هرگونه تكبّر و بى توجّه به ويژگيها و تفاوتها گرد هم مى آيند و از حال يكديگر آگاه مى شوند و درباره مسائل و مشكلات زندگى خود تبادل نظر مى كنند و گامهايى براى حلّ و رفع آنها برمى دارند. نماز جماعت نيز،

كه اجتماعى كوچكتر است، همين است و از اين روست كه دين اسلام سفارشى بسيار كرده است كه مسلمانان نماز خويش را به جماعت برپاكنند.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

حجرالاسود از كجا آمده است و خاصيّت آن چيست؟

پرسش

حجرالاسود از كجا آمده است و خاصيّت آن چيست؟

پاسخ

در روايات اهل بيت((عليهم السلام)) آمده است كه حجرالاسود در عالم بالا، حقيقت و جوهرى نورانى بوده است. حضرت آدم((عليه السلام))، آن هنگام كه در بهشت مى زيسته، با آن مأنوس بوده و اين جوهر نورانى، شاهد پيمان خداپرستى حضرت آدم((عليه السلام))بوده است.

چون آدم((عليه السلام)) از بهشت به زمين در آمد، حجرالاسود نيز از جهان غيب به صورت سنگى به زمين هبوط كرد. حضرت آدم((عليه السلام)) سنگ را ديد و شناخت و به ياد بهشت افتاد و عهد و پيمان فراموش شده خود را به ياد آورد. سپس، آن را برداشت و در خانه كعبه

_4_

نصب كرد. از آن پس، هنگام عبادت نزد سنگ مى رفت و عهدو پيمان خداپرستى را تجديد كرد. و خدا چنين مقرّر فرمود كه فرزندان آدم((عليه السلام))نيز نزد آن سنگ رَوند و با ديدنش به ياد بهشت و عهد و پيمان خدايى خويش افتند و آن را استوار سازند. كسانى كه با اخلاص مراسم حج و تجديد عهد خداپرستى را انجام دهند، اعمالشان نزد خدا محفوظ و مقبول است و در قيامت به پاداشش خواهند رسيد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_5_

چرا مسلمانان روزى را با عنوان عيد قربان جشن مى گيرند و چرا گوسفند قربانى مى كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان روزى را با عنوان عيد قربان جشن مى گيرند و چرا گوسفند قربانى مى كنند؟

پاسخ

عيد قربان يكى از اعياد رسمى اسلامى است در اين عيد كسانى كه براى انجام مناسك حج به مكه رفته اند در منى قربانى مى كنند و كسانى نيز كه در مكه نيستند شايسته است گوسفند قربانى كنند و گوشت آن را ميان تنگدستان و مؤمنان تقسيم نمايند.

شايد يكى از اسرار اين كه روز مذكور در اسلام عيد شمرده شده است، اين باشد كه مسلمانان خاطره آمادگى حضرت ابراهيم و اسماعيل((عليهم السلام)) براى انجام فرمان خداوند و فداكارى در راه حق را زنده نگاه دارند و به ياد بيچارگان و مستمندان افتند و بدانند كه در زندگى تنها نبايد به فكر خويش باشند، بلكه بايد به چنين كسانى نيز رسيدگى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_25_

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اى بت پرستى نيست؟

پرسش

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اى بت پرستى نيست؟

پاسخ

خداوند متعال احكام و مقررات دينى را از روى مصلحتها و حكمتها تشريع فرموده است، ولى بسيارى از اين مصلحتها بر ما پوشيده است; مثلا ما نمى دانيم كه چرا بايد«هفت بار» به دور خانه كعبه بگرديم. همچنين است علت شمار ركعتهاى نمازها و صدها حكم ديگر كه حكمت آن بر ما روشن نيست ولى لازم نيست ما از اين مصلحتها آگاه باشيم; زيرا وقتى ايمان داريم كه خداوند متعال كارى را بدون حكمت و مصلحت واجب نمى كند و دستورهاى دينى همه دراى مصلحت است، بر ماست كه با بكار بستن اين دستورها نتيجه مطلوب را به دست آوريم خواه از اين مصالح آگاه باشيم يا نه. اما اين كه طواف گونه اى بت پرستى است يا نه، بايد گفت، بت پرستى به معناى پرستش غير خداوند به عنوان«الوهيت» است.

_35_

خداوند به ما دستور داده است كه دور اين خانه طواف كنيم و آن را گرامى بداريم و ما در اين كار از خداوند فرمان مى بريم و او را مى پرستيم و براى كعبه هيچ جنبه «الوهيتى» قائل نيستيم و عبادت و پرستش را ويژه خداوند مى دانيم. همچنين است زيارت مرقد امامان معصوم((عليهم السلام)) كه ما در اين كار مرقدها يا صاحبان آنها را نمى پرستيم، بلكه با زيارت اين مرقدهاى پاك و گرامى داشتن آنها، به خداوند تقرب مى جوييم و از او فرمان مى بريم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_36_

سود قربانى روز عيد قربان در سرزمين منى چيست با اين كه بسيارى از قربانيها ژبه مصرف نمى رسد و در دل خاك مدفون مى گردد؟

پرسش

سود قربانى روز عيد قربان در سرزمين منى چيست با اين كه بسيارى از قربانيها ژبه مصرف نمى رسد و در دل خاك مدفون مى گردد؟

پاسخ

يكى از اعمال حج، براى حاجيان در روز دهم ذى حجه الحرام اين است كه حيوانى را در منى قربانى كنند و اين فريضه اى مهم و دستورى صريح است و يكى از اسرار آن، يادآورى خاطره فداكارى بزرگ قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم خليل((عليه السلام))است.

ماجراى فداكارى حضرت ابراهيم خليل((عليه السلام)) چنين است كه خداوند براى آزمودن او و رسانيدنش به بالاترين مراتب كمال دستور داد كه فرزند بسيار عزيزش را در سرزمين منى قربانى كند. البته، اين فرمان، گونه اى آزمون و براى اثبات شايستگى آن مرد الهى بود و از اين رو، هنگامى كه حضرت ابراهيم((عليه السلام)) آماده شد تا دستور خداوند را به انجام رساند، فرمان رسيد كه به جاى فرزند خويش گوسفندى را ذبح كند. آمادگى وى براى فرمانبردارى، ثابت كرد كه مى تواند در پرتو ايمان بر هر چيز حتى بر عواطف و احساسات ريشه دار پدرانه پيروز آيد و براى هدفى والا و معنوى از فرزند خويش بگذرد.

_37_

زئران خانه خدا با كشتن حيوانى در سرزمين منى، خاطره اخلاص و استوارى ايمان و فداكارى حضرت ابراهيم((عليه السلام)) را در دلها زنده مى سازند و از اين رهگذر به يكديگر درس فداكارى و جانبازى مى دهند و گويا چنين مى گويند كه مرد خدا كسى است كه در راه او از همه چيز بگذرد; چنان كه آن مرد بزرگ درگذشت. اين گوشه اى از اسرار قربانى روز منى است.

اكنون بايد ديد نظر اسلام درباره چگونگى

مصرف گوشتهاى قربانى چيست و آيا مسلمانان در اين باره وظيفه اى دارند. براى پاسخ به اين پرسش شايسته است به كتاب آسمانى قرآن مجيد بنگريم. كه خداوند در سوره حج به كسانى كه روز عيد قربان در منى قربانى مى كنند چنين دستور مى دهد«واطعموا البائس الفقير; از گوشت قربانى درماندگان را اطعام كنيد».

در رساله مناسك حج فقيهان نيز آمده است كه زائران خانه خدا گوشت قربانى را سه بخش كنند بخشى از آن را خود بخورند و بخشى را به مؤمنان و بخشى ديگر را به

_____________________

(1)1 -سوره حج، آيه 28،

_38_

نيازمندان دهند. اين دستورها، حاكى از اين است كه قربانى، افزون بر سودهاى معنوى، داراى سود مادّى نيز هست.

اكنون وظيفه حجّاج مسلمان و دولتهاى اسلامى است كه از اين قربانيها به گونه درست بهره بردارى كنند و وظيفه اسلامى آنهاست كه مثلا به وسيله سردخانه نگذارند كه گوشتها در دل خاك دفن شوند. در زمانهاى گذشته كه شمار حجاج چنين بسيار نبود از گوشت قربانى در همان روز به گونه درتس بهره مى بردند، ولى امروز حجاج فزونى يافته است. پس اگر در اين جا كاستى و اشكالى هست، از آن مسلمانان و دولت حاكم بر عربستان است، نه فريضه انسان ساز و ارزشمند حج.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_39_

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پرسش

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پاسخ

نخست نكته اى مهم را يادآور مى شويم:

اوّل، اين كه براى راه يافتن به پاسخ اين پرسش كه حج بايد بر چه گونه انجام شود و آيا برائت در حج لازم است يا خير بايد يا انسان، خود، مجتهد باشد و يا از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.

دوم، اين كه برائت در مكّه بنابر نظر حضرت امام خمينى((رحمه الله)) واجب است و كسانى كه از ايشان تقليد مى كنند، بايد به اين حكم عمل كنند.

اينك، پرسشهايى چند مطرح است كه البته پاسخ تفصيلى آنها در صلاحيّت مرجع تقليد است. خداوند مى فرمايد: «وأذ ان من الله و رسوله إلى النّاس يوم الحجّ الأكبر انّ الله برئي من المشركين و رسوله;

آيا رسولش فقط از مشركين زمان خود بيزار بود يا اختصاص به زمان خاصّى ندارد؟

_40_

آيا اين اعلام فقط از ناحيه پيامبر در زمان خود او است و يان حكم حكمى است اختصاصى مربوط به نماينده پيامبر كه اعلان برائت پيامبر را به مشركان آن روز برساند يا چون احكام اسلام اختصاص به زمانى ندارد اين حكم در زمانهاى ديگر هم هست؟

آيا دفاع از مسلمانان محروم مستضعف كه در برابر ظالمان قرار گرفته اند لازم است يا خير؟ آيا اجتماع در مكّه در اين جهت يعنى در اين دفاع هيچ نقشى ندارد يعنى با وجود اينكه مسلمانان و شيعيان در جهان در زير چنگال ظالمان از كفّار گرفتارند و ما مى توانيم از اجتماع مكّه براى روشنگرى مسلمانان و بيدادگرى آنان استفاده كنيم و بى تفاوت اعمال حج را انجام دهيم و بگذاريم آيا اين صحيح است؟ آيا اين حديث كه

كسى كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمى شود؟ آيا اين حديث كه كسى كه بشنود صداى كسى را كه به مسلمانان استغاثه مى كند او را پاسخ نگويد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمى شود؟

آيا اين كه خداوند فرموده: «ليشهد وامنافع لهم...; تا(مردم يا مؤمنان در حج) به

_41_

جايگاههايى كه براى آنان سود و نفع دارد حضور پيدا كنند» آيا اين اجتماع مسلمانان و اين كنگره عظيم حج هيچ ارتباطى با مسائل سياسى مسلمانان ندارد كه مسلمانان مشكلات خود را آنجا با يكديگر مطرح كنند و دشمنان خويش را معرّفى كنند و براى كيفيّت دفاع از خود و از بين بردن دشمنان اسلام مى باشند سخنى بگويند و مذاكره يى انجام دهند؟

اگر كسى بگويد نبايد راه پيمايى براى برائت كرد اين سؤالات را چگونه پاسخ مى گويد؟

(بخش پاسخ به سؤالات )

_42_

حكمت رمى جمرات چيست؟

پرسش

حكمت رمى جمرات چيست؟

پاسخ

يكى از اعمال واجب در صحراى منى «رمى جمرات» است يعنى پرتاب كردن تعداد معينى سنگريزه به ستونهاى مشخصى در منى كه به نام «جمره اولى و جمره وسطى و جمره عقبه» ناميده مى شود.

روز عيد حاجى وظيفه دارد عمل «رمى جمره عقبه» را به جا آورد و روز يازدهم و دوازدهم هر 3 جمره را به ترتيب انجام دهد.

حكمت اين عمل اين است كه در برخى از روايات وارد شده زمانى كه حضرت آدم((عليه السلام)) به امر خداو همراهى جبرئيل به انجام مناسك حج، پرداخت و از منى عازم بيت(كعبه) شد در محل «جمرات» شيطان 3 بار بر او ممثل شد و خواست آن حضرت از انجام وظيفه باز دارد به اشاره جبرئيل در هر موضع از مواضع 3 گانه با پرتاب هفت سنگ، او را از خود طرد نمود و لذا اين سنّت «طرد ابليس» در ميان فرزندان

_6_

آدم((عليه السلام)) باقى ماند. و از برخى روايات استفاده مى شود كه اين جريان براى حضرت ابراهيم((عليه السلام)) پيش آمد. اين عمل طرد شيطان تثبيت عبوديّت و اطاعت خداوند متعال است و اين كه انسان وظيفه دارد در تمام دوران زندگى براى موفقيّت در انجام فرائض دينى و دستورات الهى با شيطان جن و شيطان نفس مبارزه كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

چرا در حج بايد قرباني كرد؟ و چه حيواناتي را مي شود قرباني كرد؟

پرسش

چرا در حج بايد قرباني كرد؟ و چه حيواناتي را مي شود قرباني كرد؟

پاسخ

قرباني يكي از دستورات الهي در اعمال حج است كه حقيقت آن به طور كامل و قطع براي ما مشخص نيست اما برخي از مطالبي كه در آيات و روايات در اين باره آمده است عبارت است از:

1. پيامبر اكرم مي فرمايد: "خداوند قرباني را قرار داده است تا مساكين از گوشت سير شوند"(بحارالانوار، علامه مجلسي ج 96، ص 296_298، مؤسسة الوفأ.) لذا سفارش شده كه حيوان چاق را براي قرباني انتخاب و گوشت آن سه قسمت شود، يك بخش براي خودشان بخش دوم را به فقرا بدهند، و بخش سوم را هديه نمايند.(ر.ك تحرير الوسيله امام خميني ، ج 1، ص 423_424، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني / بحارالانوار، همان ) قرآن كريم نيز مي فرمايد: "فَكُلُواْ مِنْهَا وَ أَطْعِمُواْ الْقَانِع َ وَ الْمُعْتَرَّ;(حج 36) از گوشت آن ها بخوريد، و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد. اين گونه ما آن ها را مسخرتان ساختيم تا شكر خدا را به جا آوريد".

2. ابوبصير از امام صادق علت قرباني را پرسيد، حضرت فرمود: "هنگامي كه اولين قطرة خون قرباني به زمين مي ريزد گناهان صاحبش بخشيده مي شود; و به وسيلة قرباني معلوم مي شود چه كسي تقواي الهي دارد"(بحارالانوار، همان ) قرآن مجيد نيز مي فرمايد: "نه گوشت ها و نه خون هاي آن ها، هرگز به خدا نمي رسد. آن چه به او مي رسد، تقوا و پرهيزگاري شماست اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است بزرگ

بشمريد، و بشارت ده نيكوكاران را"(حج 37)

3. قرباني يكي از شعائر و نشانه هاي الهي و موجب خير و بركت است "وَ الْبُدْن َ جَعَلْنَ_َهَا لَكُم مِّن شَعَغ رِ اللَّه ِ لَكُم ْ فِيهَا خَيْرٌ;(حج 36) و شترهاي چاق و فربه را (در مراسم حج براي شما از شعائر الهي قرار داديم در آن ها براي شما خير و بركت است "; قرباني حج نشانة قرباني حضرت ابراهيم و بزرگداشت و زنده نگه داشتن ياد خليل خداست كه خالصانه و براي انجام فرمان الهي تصميم گرفت فرزندش را قرباني كند.

4. قربان وسيلة تقرب و نزديكي به خداوند است كه حضرت علي مي فرمايد: "اگر مردم مي دانستند چه فوايدي در قرباني است هر آينه قرباني مي كردند و لو با قرض گرفتن باشد"(بحارالانوار، همان )

حيواني كه براي قرباني انتخاب مي شود بايد شرايطي داشته باشد از آن جمله

الف صحيح و سالم باشد، مريض نباشد.

ب كامل باشد و اعضايش ناقص مانند: كور، گوش بريده و... نباشد.

ج لاغر نباشد.

د: از جهت سنّي شتر بايد حداقل وارد شش سال شده باشد، و گاو و بز حداقل وارد سه سال و ميش حداقل وارد دو سال شده باشد.(تحرير الوسيله همان ص 423.)

جهت آگاهي بيشتر از احكام قرباني مناسك حج به مرجع تقليد خود مراجعه فرماييد.

فلسفه قرباني در حج چيست

پرسش

فلسفه قرباني در حج چيست

پاسخ

قرباني كردن در واقع نوعي جهاد با نفس درجهت زدودن تعلقات و وابستگي هاي دنيايي و مادي و رهايي از زندان مال پرستي و دنياطلبي است .

به قول حافظ:

غلام هست آنم كه زير چرخ كبود

زهر چه رنگ تعلق پذير آزا

بنابراين قرباني نمادي از قرباني كردن هواهاي نفساني و ذبح نفس اماره است . دستور خداوند به حضرت ابراهيم (ع ) در مورد ذبح حضرت اسماعيل (ع ) از احكامي است كه به اصطلاح اصدليين ((مصلحت در نفس امر است , نه در متعلق آن )); يعني , خداوند نمي خواهد كه اهريمن ذبح شود; بلكه حكمت اين دستور آن است حضرت ابراهيم (ع ) در پرتو اين عمل با سرسخت ترين و ريشه دارترين عامل تعلق نفس كه حسب فرزند است مبارزه كند و با اطاعت از خدا, تعلق نفساني را ريشه كن سازد. از طرف ديگر, حضرت اسماعيل (ع ) نيز با آماده شدن براي قرباني , با خودخواهي و حب نفس خود مبارزه مي كند و هر دو با تمام وجود الهي مي شوند. بنابراين دستور ياد شده , نقش تربيتي بزرگي در جهت رهايي از زندان نفس و تعلقات آن دو پيامبر (ع ) داشته و مقام و منزلت آنان را نزد خداوند بالاتر برده است ; بدون آن كه عملا اسماعيل كشته شود.

علت اينكه در ايام احرام زن و شوهر به هم نامحرمند چيست؟

پرسش

علت اينكه در ايام احرام زن و شوهر به هم نامحرمند چيست؟

پاسخ

در حال احرام مقررات خاصي وجود دارد و بسياري از امور حلال بر محرم حرام مي گردد و استمتاع از جنس مخالف نيز يكي از آنهاست، و زن و شوهر در حال احرام به يكديگر نامحرم نيستند بلكه نمي توانند از يكديگر حتي با نگاه و لمس لذت جنسي ببرند.

فلسفه قرباني كردن چيست . چون در زمانهاي قديم نيز اين كار رواج داشته {منظورم قبل از زمان حضرت ابراهيم} به صورتهاي مختلف.

پرسش

فلسفه قرباني كردن چيست . چون در زمانهاي قديم نيز اين كار رواج داشته {منظورم قبل از زمان حضرت ابراهيم} به صورتهاي مختلف.

پاسخ

((قرباني كردن )) نمادي از قطع دلبستگي و وابستگي ها و جلوه اي از ايثار مال و جان در راه محبوب واقعي و رضاي خدا است . بنابراين اسرار قرباني و تأثير آن در آمادگي روحي براي دوري از هرگونه منفعت طلبي و زياده خواهي آشكارمي شود ,

از جمله آموزه هاي اسلام براي تكامل و رشد انسان ها, ايثار از جان و مال است ; يعني , انسان , همه دارايي ها و امكاناتش را امانتي الهي بداند كه بايد در طريق بندگي هزينه كند. لذا انسان در مراحل مختلف زندگي امتحان مي شود, از جمله امتحان حضرت ابراهيم (ع ) به قرباني كردن اسماعيل فرزند دلبند خود, (صافات , آيه 102).

البته آنچه كه از قرباني كردن و رسيدن به مقام قرب الهي به وسيله ذبح گوسفند, لحاظ شده است , قطع علقه هاي روحي و مالي است كه باعث تقواي قلب و طهارت نفس مي گردد. خداوند متعال مي فرمايد: ((وقتي شما قرباني مي كنيد آنچه كه متعلق به خدا است , تقواي شماست نه گوشت و پوست قرباني )), (حج , آيه 37). خلاصه اين كه ظاهر كار سر بريدن است ; اما واقعيت قضيه نهايت تسليم , سرسپردگي , عشق و علاقه بنده به مولاي خود است . چه عشقي بالاتر از اين كه انسان حاضر شود, عزيزترين كسان خود را براي رضاي خالق خود با دست خود ذبح كند و قرباني نيز عاشقانه تسليم شود;

والاترين صفت بنده

در مقابل رب , همان تسليم بودن اوست ((و من احسن دينا" ممن اسلم وجهه لله و هو محسن )), (نسائ, آيه 125) و ما مائمور به همين وظيفه و تكليف هستيم و رشد ما در گرو آن است ((فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا")), (جن , آيه 14) و تسليم شدن در مقابل خدا; يعني , پذيرش قلبي و عملي و با نهايت آرامش خاطر دستورات الهي .

تتمه

قرباني كردن در واقع نوعي جهاد با نفس درجهت زدودن تعلقات و وابستگي هاي دنيايي و مادي و رهايي از زندان مال پرستي و دنياطلبي است . به قول حافظ:

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه رنگ تعلق پذير آزادست

بنابراين قرباني نمادي از قرباني كردن هواهاي نفساني و ذبح نفس اماره است . دستور خداوند به حضرت ابراهيم (ع ) در مورد ذبح حضرت اسماعيل (ع ) از احكامي است كه به اصطلاح اصدليين ((مصلحت در نفس امر است , نه در متعلق آن )); يعني , خداوند نمي خواهد كه اهريمن ذبح شود; بلكه حكمت اين دستور آن است حضرت ابراهيم (ع ) در پرتو اين عمل با سرسخت ترين و ريشه دارترين عامل تعلق نفس كه حسب فرزند است مبارزه كند و با اطاعت از خدا, تعلق نفساني را ريشه كن سازد. از طرف ديگر, حضرت اسماعيل (ع ) نيز با آماده شدن براي قرباني , با خودخواهي و حب نفس خود مبارزه مي كند و هر دو با تمام وجود الهي مي شوند. بنابراين دستور ياد شده , نقش تربيتي بزرگي در جهت رهايي از زندان نفس و تعلقات آن دو

پيامبر (ع ) داشته و مقام و منزلت آنان را نزد خداوند بالاتر برده است ; بدون آن كه عملاا اسماعيل كشته شود.

مگر خانه كعبه از سنگ و خاك نيست، و يا ساخته بشر نيست پس چرا ما خانه كعبه را طواف و پرستش مي كنيم؟

پرسش

مگر خانه كعبه از سنگ و خاك نيست، و يا ساخته بشر نيست پس چرا ما خانه كعبه را طواف و پرستش مي كنيم؟

پاسخ

از تاريخ چنين بر مي آيد كه خانه كعبه بدست آدم( ساخته شده و سپس در طوفان نوح آسيب ديد و بوسيلة حضرت ابراهيم خليل( و فرزندش اسماعيل( تجديد بنا شد.

نص صريح قرآن كريم به اين موضوع مهم اشاره دارد كه كعبه نخستين خانه توحيد است و با سابقه ترين معبدي است كه در روي زمين وجود داشته است و هيچ مركزي پيش از آن، مركز نيايش و پرستش پروردگار نبوده است. خانه اي است كه براي مردم و بسود جامعه بشريت، در نقطه اي كه مركز اجتماع و محلي پر بركت است ساخته شده است.

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد :

- "ان اول بيت وضع للناس للذي ببكه مباركا و هدي للعالمين""1"

نخستين خانه اي كه براي مردم (ونيايش خداوند) قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.

- "فيه آيات بينات مقام ابراهيم ومن دخله كان آمناً ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان الله غني عن العالمين""2"

در آن نشانه هاي روشن است از جمله مقام ابراهيم( و هر كس داخل آن (خانه) شود درامان خواهد بود و بر مردم است كه براي خداوند آهنگ و قصد خانة او كنند آنها كه توانايي رفتن به سوي آن دارند و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانده) خداوند از همه جهانيان بي نياز است.

نكاتي كه از آيات فوق بدست مي آيد اين

است كه كعبه مكاني است پر بركت هم از لحاظ معنوي و هم از لحاظ مادي، بركات معنوي آن همان جاذبه هاي الهي و تحرك و جنبش و وحدتي است كه در پرتو مراسم حج بوجود مي آيد و بركات مادي آن هم بر كسي پوشيده نيست، چرا كه از نظر طبيعي در منطقه اي واقع شده كه مناسب شرايط زندگي نيست اما در طول تاريخ همواره مكه يكي از شهرهاي آباد و پرتحرك و مركزي براي تجارت محسوب مي گرديده است. دوم اينكه كعبه مايه هدايت جهانيان است و در آن نشانه هاي روشني از خداپرستي و توحيد و معنويت به چشم مي خورد و ديگر آنكه خداوند آنرا سرزميني امن قرار داده است.

انجام مراسم حج بر هر مسلماني كه استطاعت داشته باشد كه اين استطاعت به معني داشتن مخارج رفت و برگشت، توانايي جسماني و امنيت راه و توانايي بر اداره زندگي به هنگام بازگشت از حج مي باشد واجب است. در پايان آيه به اين نكته مهم اشاره مي كند كه كساني كه كفران ورزند و اين دستور الهي را ناديده بگيرند و به مخالفت برخيزند در حقيقت به خود زيان رسانده اند چرا كه خداوند از همه جهانيان بي نياز است.""3"

پيامبر( به علي( فرمود : "يا علي كسي كه حج را ترك كند با اين كه توانايي دارد كافر محسوب مي شود زيرا خداوند مي فرمايد : بر مردمي كه استطاعت دارندلازم است بسوي خانه خدا روند و بايد حج را بجا آورند كسي كه كفر ورزد (وآنرا ترك كند) به خود زيان رسانيده و خداوند از آنان بي نياز است. اي

علي كسي كه حج را به تأخير اندازد تا اين كه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودي و يا نصراني محشور مي گرداند.""4"

اميرالمؤمنين علي( در خطبه معروف قاصعه"5" در نهج البلاغه مي فرمايد : "خداوند كعبه را در سنگلاخ ترين مراكز تنگترين دره ها در ميان كوه هاي خشن و ريگهاي نرم و متراكم و چشمه هاي كم آب و آباديهاي پراكنده، سرزميني كه نه شتر و الاغ و اسب و نه گوسفند در آن رشد مي كند، قرار داد. خداوند آدم و فرزندانش را مأمور ساخت تا راه همين مكه را پيش گيرند و براي حركت بسوي آن ثواب قرار داد و آنجا را هدف حركت."

"هر چه سختي و آزمايش زيادتر باشد ثواب و پاداش فراوانتر است مگر نمي بينيد كه خداي عزيز مردم را از زمان آدم تا نسلهاي بعد به سنگهايي كه نه ضرر دارند و نه نفع، نه مي بينند و نه مي شنوند امتحان كرده و آنرا خانه محترم خود و مركز قيام مردم قرار داده است."

امام صادق( مي فرمايد : "كعبه ميثاق خدا در زمين است كسي كه در آن وارد شود مانند كسي است كه در پيمان الهي وارد شده و كسي كه از آن سرباز زند مثل اين است كه از ورود به ميثاق الهي سرپيچي كرده باشد." "6"

در اين خانه همه انسانها از غني و فقير، سياه وسفيد، شهري و روستايي با هم برادر و برابرند و از اين رو همة جلوه ها و جنبه هاي مادي ظاهر وساير نشانه هاي تفاخر و امتيازات طبقاتي به كنار مي رود و دو قطعه پارچه

سفيد ساده پاك ندوخته (البته براي مردان) كه نشانة لباس تقوي است و مبين پاكي و مساوات است مي پوشندو همگي يكسان بسوي پروردگار يكتا گام بر مي دارند و تصميم مي گيرند كه براي هميشه خود را از تكبر و خود برتر بيني و توجه به امتيازات مادي، مجادله و مشاجره، دروغ و فحاشي، تفاخر و مباهات پاك نگه دارند.

1. سوره آل عمران/96

2. سوره آل عمران/97

3. تفسر نمونه،ج3،ص10_9

4. من لا يحضره الفقيه شيخ صدوق

5. خطبه 236 نهج البلاغه، ترجمه مصطفي زماني، ص609_608

رساله نوين امام خميني"ره"،ترجمه وتوضيح عبدالكريم بي آزار شيرازي(تفسير القرآن، منسوب به امام صادق( نسخه شمارة 5235،ص86

حكمت رمي جمرات چيست؟

پرسش

حكمت رمي جمرات چيست؟

پاسخ

يكي از اعمال واجب در صحراي مني «رمي جمرات» است يعني پرتاب كردن تعداد معيني سنگريزه به ستونهاي مشخصي در مني كه به نام «جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبه» ناميده مي شود.

روز عيد حاجي وظيفه دارد عمل «رمي جمره عقبه» را به جا آورد و روز يازدهم و دوازدهم هر 3 جمره را به ترتيب انجام دهد.

حكمت اين عمل اين است كه در برخي از روايات وارد شده زماني كه حضرت آدم«عليه السلام» به امر خداو همراهي جبرئيل به انجام مناسك حج، پرداخت و از مني عازم بيت(كعبه) شد در محل «جمرات» شيطان 3 بار بر او ممثل شد و خواست آن حضرت از انجام وظيفه باز دارد به اشاره جبرئيل در هر موضع از مواضع 3 گانه با پرتاب هفت سنگ، او را از خود طرد نمود و لذا اين سنّت «طرد ابليس» در ميان فرزندان آدم«عليه السلام» باقي ماند. و از برخي روايات استفاده مي شود كه اين جريان براي حضرت ابراهيم«عليه السلام» پيش آمد. اين عمل طرد شيطان تثبيت عبوديّت و اطاعت خداوند متعال است و اين كه انسان وظيفه دارد در تمام دوران زندگي براي موفقيّت در انجام فرائض ديني و دستورات الهي با شيطان جن و شيطان نفس مبارزه كند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

حجرالاسود از كجا آمده است و خاصيّت آن چيست؟

پرسش

حجرالاسود از كجا آمده است و خاصيّت آن چيست؟

پاسخ

در روايات اهل بيت«عليهم السلام» آمده است كه حجرالاسود در عالم بالا، حقيقت و جوهري نوراني بوده است. حضرت آدم«عليه السلام»، آن هنگام كه در بهشت مي زيسته، با آن مأنوس بوده و اين جوهر نوراني، شاهد پيمان خداپرستي حضرت آدم«عليه السلام» بوده است.

چون آدم«عليه السلام» از بهشت به زمين در آمد، حجرالاسود نيز از جهان غيب به صورت سنگي به زمين هبوط كرد. حضرت آدم«عليه السلام» سنگ را ديد و شناخت و به ياد بهشت افتاد و عهد و پيمان فراموش شده خود را به ياد آورد. سپس، آن را برداشت و در خانه كعبه نصب كرد. از آن پس، هنگام عبادت نزد سنگ مي رفت و عهدو پيمان خداپرستي را تجديد كرد. و خدا چنين مقرّر فرمود كه فرزندان آدم«عليه السلام» نيز نزد آن سنگ رَوند و با ديدنش به ياد بهشت و عهد و پيمان خدايي خويش افتند و آن را استوار سازند. كساني كه با اخلاص مراسم حج و تجديد عهد خداپرستي را انجام دهند، اعمالشان نزد خدا محفوظ و مقبول است و در قيامت به پاداشش خواهند رسيد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

سود قرباني روز عيد قربان در سرزمين مني چيست با اين كه بسياري از قربانيها ژبه مصرف نمي رسد و در دل خاك مدفون مي گردد؟

پرسش

سود قرباني روز عيد قربان در سرزمين مني چيست با اين كه بسياري از قربانيها ژبه مصرف نمي رسد و در دل خاك مدفون مي گردد؟

پاسخ

يكي از اعمال حج، براي حاجيان در روز دهم ذي حجه الحرام اين است كه حيواني را در مني قرباني كنند و اين فريضه اي مهم و دستوري صريح است و يكي از اسرار آن، يادآوري خاطره فداكاري بزرگ قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم خليل«عليه السلام» است.

ماجراي فداكاري حضرت ابراهيم خليل«عليه السلام» چنين است كه خداوند براي آزمودن او و رسانيدنش به بالاترين مراتب كمال دستور داد كه فرزند بسيار عزيزش را در سرزمين مني قرباني كند. البته، اين فرمان، گونه اي آزمون و براي اثبات شايستگي آن مرد الهي بود و از اين رو، هنگامي كه حضرت ابراهيم«عليه السلام» آماده شد تا دستور خداوند را به انجام رساند، فرمان رسيد كه به جاي فرزند خويش گوسفندي را ذبح كند. آمادگي وي براي فرمانبرداري، ثابت كرد كه مي تواند در پرتو ايمان بر هر چيز حتي بر عواطف و احساسات ريشه دار پدرانه پيروز آيد و براي هدفي والا و معنوي از فرزند خويش بگذرد.

زئران خانه خدا با كشتن حيواني در سرزمين مني، خاطره اخلاص و استواري ايمان و فداكاري حضرت ابراهيم«عليه السلام» را در دلها زنده مي سازند و از اين رهگذر به يكديگر درس فداكاري و جانبازي مي دهند و گويا چنين مي گويند كه مرد خدا كسي است كه در راه او از همه چيز بگذرد؛ چنان كه آن مرد بزرگ درگذشت. اين گوشه اي از اسرار قرباني روز مني است.

اكنون بايد ديد نظر اسلام درباره چگونگي مصرف گوشتهاي قرباني چيست و آيا مسلمانان در اين

باره وظيفه اي دارند. براي پاسخ به اين پرسش شايسته است به كتاب آسماني قرآن مجيد بنگريم. كه خداوند در سوره حج به كساني كه روز عيد قربان در مني قرباني مي كنند چنين دستور مي دهد«واطعموا البائس الفقير؛ از گوشت قرباني درماندگان را اطعام كنيد».(4)

در رساله مناسك حج فقيهان نيز آمده است كه زائران خانه خدا گوشت قرباني را سه بخش كنند بخشي از آن را خود بخورند و بخشي را به مؤمنان و بخشي ديگر را به نيازمندان دهند. اين دستورها، حاكي از اين است كه قرباني، افزون بر سودهاي معنوي، داراي سود مادّي نيز هست.

اكنون وظيفه حجّاج مسلمان و دولتهاي اسلامي است كه از اين قربانيها به گونه درست بهره برداري كنند و وظيفه اسلامي آنهاست كه مثلاً به وسيله سردخانه نگذارند كه گوشتها در دل خاك دفن شوند. در زمانهاي گذشته كه شمار حجاج چنين بسيار نبود از گوشت قرباني در همان روز به گونه درتس بهره مي بردند، ولي امروز حجاج فزوني يافته است. پس اگر در اين جا كاستي و اشكالي هست، از آن مسلمانان و دولت حاكم بر عربستان است، نه فريضه انسان ساز و ارزشمند حج.

« بخش پاسخ به سؤالات »

4) سوره حج، آيه 28،

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پرسش

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پاسخ

نخست نكته اي مهم را يادآور مي شويم:

اوّل، اين كه براي راه يافتن به پاسخ اين پرسش كه حج بايد بر چه گونه انجام شود و آيا برائت در حج لازم است يا خير بايد يا انسان، خود، مجتهد باشد و يا از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.

دوم، اين كه برائت در مكّه بنابر نظر حضرت امام خميني«رحمه الله» واجب است و كساني كه از ايشان تقليد مي كنند، بايد به اين حكم عمل كنند.

اينك، پرسشهايي چند مطرح است كه البته پاسخ تفصيلي آنها در صلاحيّت مرجع تقليد است. خداوند مي فرمايد: «وأذ ان من اللَّه و رسوله إلي النّاس يوم الحجّ الأكبر انّ اللَّه برئي من المشركين و رسوله؛

آيا رسولش فقط از مشركين زمان خود بيزار بود يا اختصاص به زمان خاصّي ندارد؟

آيا اين اعلام فقط از ناحيه پيامبر در زمان خود او است و يان حكم حكمي است اختصاصي مربوط به نماينده پيامبر كه اعلان برائت پيامبر را به مشركان آن روز برساند يا چون احكام اسلام اختصاص به زماني ندارد اين حكم در زمانهاي ديگر هم هست؟

آيا دفاع از مسلمانان محروم مستضعف كه در برابر ظالمان قرار گرفته اند لازم است يا خير؟ آيا اجتماع در مكّه در اين جهت يعني در اين دفاع هيچ نقشي ندارد يعني با وجود اينكه مسلمانان و شيعيان در جهان در زير چنگال ظالمان از كفّار گرفتارند و ما مي توانيم از اجتماع مكّه براي روشنگري مسلمانان و بيدادگري آنان استفاده كنيم و بي تفاوت اعمال حج را انجام دهيم و بگذاريم آيا اين صحيح است؟ آيا اين حديث كه كسي كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان

نداشته باشد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمي شود؟ آيا اين حديث كه كسي كه بشنود صداي كسي را كه به مسلمانان استغاثه مي كند او را پاسخ نگويد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمي شود؟

آيا اين كه خداوند فرموده: «ليشهد وامنافع لهم...؛ تا(مردم يا مؤمنان در حج) به جايگاههايي كه براي آنان سود و نفع دارد حضور پيدا كنند» آيا اين اجتماع مسلمانان و اين كنگره عظيم حج هيچ ارتباطي با مسائل سياسي مسلمانان ندارد كه مسلمانان مشكلات خود را آنجا با يكديگر مطرح كنند و دشمنان خويش را معرّفي كنند و براي كيفيّت دفاع از خود و از بين بردن دشمنان اسلام مي باشند سخني بگويند و مذاكره يي انجام دهند؟

اگر كسي بگويد نبايد راه پيمايي براي برائت كرد اين سؤالات را چگونه پاسخ مي گويد؟

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خانه كعبه، به شكل مكعب است نه دايره؟

پرسش

چرا خانه كعبه، به شكل مكعب است نه دايره؟

پاسخ

شايد داراي علتي خاص نباشد يا داراي علتي باشد كه ما از آن آگاه نيستيم، به هر حال، حضرت ابراهيم«عليه السلام» به دستور خداوند اين خانه را ساخته است و شايد علت اين بوده است كه ساختن خانه به شكل مكعب آسانتر از اشكال ديگر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا كعبه را خانه خدا مي نامند؟

پرسش

چرا كعبه را خانه خدا مي نامند؟

پاسخ

اين كه كعبه را خانه، خدا مي گويند، براي اين است كه بندگان خدا بدانجا روند و به ياد خداوند باشند، مانند دگر مساجد كه آنها نيز خانه خدايند، يعني در مسجد انسان به ياد خدا افتد و اورا پرستش كند، نه چون ديگر خانه ها كه انسان در فكر دنيا و صاحبخانه است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خانه كعبه را خانه خدا مي نامند، با اين كه خدا جسم نيست؟

پرسش

چرا خانه كعبه را خانه خدا مي نامند، با اين كه خدا جسم نيست؟

پاسخ

نسبت داده خانه به پروردگار، با اين كه او جسم نيست و به خانه نيازي ندارد، تنها به علت شرافت آن خانه است اين گونه اضافه را به اضافه تشريفي مي گويند. از آن جا كه كعبه به دست قهرمان توحيد پايه گذاري شده و پيامبران و اولياي خدا در آن جا عبادت مي كرده اند، شرافتي ويژه يافته است و با اين نسبت مي خواهند بفهمانند كه خداوند توجهي بيشتربه آن جا دارد و به زيارتكنندگانش بيتشر عنايت مي فرميايد، نه اين كه خدا جسم است و آنجا خانه حقيقي اوست.

خداوند جايي مخصوص ندارد. ولي همه مسلمانان در شبانه روز پنج بار به سوي خانه كعبه مي ايستند. و خداوند را ستايش مي كنند و نماز مي گذارند، و اين عمل نشانه يك رنگي و يگانگي است كه همه به سوي مكاني يگانه خداي يگانه را پرستش و عبادت كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا به كساني كه در زمان امامان«عليهم السلام» به مكه مي رفتند حاجي نمي گفتند؟ معناي حاجي چيست؟

پرسش

چرا به كساني كه در زمان امامان«عليهم السلام» به مكه مي رفتند حاجي نمي گفتند؟ معناي حاجي چيست؟

پاسخ

حاجّ يا حاجي به كسي مي گويند كه حجّ خانه خدا را بجاي آورده است. معلوم نيست كه آيا در زمان امامان«عليهم السلام» به كسي حاجّ يا حاجي مي گفته اند، يا نه به هر حال، كار برد اين صفت براي كساني كه حجّ خانه خدا را به جاي آورده اند، اشكالي ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا مسلمانان روزي را با عنوان عيد قربان جشن مي گيرند و چرا گوسفند قرباني مي كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان روزي را با عنوان عيد قربان جشن مي گيرند و چرا گوسفند قرباني مي كنند؟

پاسخ

عيد قربان يكي از اعياد رسمي اسلامي است در اين عيد كساني كه براي انجام مناسك حج به مكه رفته اند در مني قرباني مي كنند و كساني نيز كه در مكه نيستند شايسته است گوسفند قرباني كنند و گوشت آن را ميان تنگدستان و مؤمنان تقسيم نمايند.

شايد يكي از اسرار اين كه روز مذكور در اسلام عيد شمرده شده است، اين باشد كه مسلمانان خاطره آمادگي حضرت ابراهيم و اسماعيل«عليهم السلام» براي انجام فرمان خداوند و فداكاري در راه حق را زنده نگاه دارند و به ياد بيچارگان و مستمندان افتند و بدانند كه در زندگي تنها نبايد به فكر خويش باشند، بلكه بايد به چنين كساني نيز رسيدگي كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

سود حج و اعمال آن چيست؟

پرسش

سود حج و اعمال آن چيست؟

پاسخ

اگر درباره احكام و دستورهاي نوراني اسلام بينديشيم، خواهيم ديد كه دين اسلام در همه جنبه هاي زندگي مادّي و معنوي انسان - يعني از جنبه هاي ديني و اخلاقي گرفته تا اقتصادي و سياسي و نظامي و فرهنگي و مانند آن - داراي بهترين و عالي ترين دستورها و قانونهاست. از دستورهاي والاي اسلام، فريضه حج است كه داراي مناسك و اعمالي ويژه، مانند احرام و طواف و سعي صفا و مروه و رمي جمرات و قرباني و برخي كارهاي ديگر است. اينك به گوشه اي از اسرار اين فريضه بزرگ ديني مي نگريم:

همه افراد بشر، چون يك خانواده اند كه در نقاط مختلف زمين زندگي مي كنند و شكّي نيست كه اگر همه آدميان - از هر طبقه و نژاد و مليّتي كه باشند - از حال يكديگر آگاه گردند و يگانه و هميشه شوند، زندگي براي آنان گوارا و آرام خواهد شد. يكي از حكمتهاي فريضه حج اين است كه مسلمانان از هر گوشه دنيا و از هر نژاد و طبقه اي گرد هم آيند و اعمالي ويژه را انجام دهند كه هر يك از اين اعمال به نوبه خود در تزكيه روحي و اخلاقي و تكامل انسان تأثيري ژرف برمي نهد. مسلمانان در اين فرصت، با روحيه اي به دور از هرگونه تكبّر و بي توجّه به ويژگيها و تفاوتها گرد هم مي آيند و از حال يكديگر آگاه مي شوند و درباره مسائل و مشكلات زندگي خود تبادل نظر مي كنند و گامهايي براي حلّ و رفع آنها برمي دارند. نماز جماعت نيز، كه اجتماعي كوچكتر است، همين است و از اين روست كه دين اسلام سفارشي بسيار كرده

است كه مسلمانان نماز خويش را به جماعت برپاكنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا تنها كساني مي توانند به حج بروند كه داراي ثروت و مالند؟

پرسش

چرا تنها كساني مي توانند به حج بروند كه داراي ثروت و مالند؟

پاسخ

وجوب حج، مشوط به تمكن و استطاعت بدني و مالي است؛ يعني خداوند متعال اين عمل را بر هر كسي واجب نكرده بلكه تنها بر كساني واجب كرده است كه بتوانند آن را انجام دهند و از نظر مالي و بدني داراي توانايي باشند؛ زيرا حج، سفري است كه معمولاً نيازمند به صرف هزينه اي بسيار است و شخص حاجي بايد به اندازه اي مالدار باشد كه افزون بر داشتن مخارج حج، پس از بازگشتن نيز به بينوايي نيفتد و نيز بتواند به كسب و كارش ادامه دهد.

وانگهي، هر كس مي تواند بدون بهره مندي از مال و ثروت، خويش را به سختي اندازد و به حج برود و عملش مقبول است، ولي چنين كاري بر او واجب نبوده است و اگر چنين نمي كرد، گناهي به انجام نمي رسانيد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اي بت پرستي نيست؟

پرسش

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اي بت پرستي نيست؟

پاسخ

خداوند متعال احكام و مقررات ديني را از روي مصلحتها و حكمتها تشريع فرموده است، ولي بسياري از اين مصلحتها بر ما پوشيده است؛ مثلاً ما نمي دانيم كه چرا بايد«هفت بار» به دور خانه كعبه بگرديم. همچنين است علت شمار ركعتهاي نمازها و صدها حكم ديگر كه حكمت آن بر ما روشن نيست ولي لازم نيست ما از اين مصلحتها آگاه باشيم؛ زيرا وقتي ايمان داريم كه خداوند متعال كاري را بدون حكمت و مصلحت واجب نمي كند و دستورهاي ديني همه دراي مصلحت است، بر ماست كه با بكار بستن اين دستورها نتيجه مطلوب را به دست آوريم خواه از اين مصالح آگاه باشيم يا نه. اما اين كه طواف گونه اي بت پرستي است يا نه، بايد گفت، بت پرستي به معناي پرستش غير خداوند به عنوان«الوهيت» است.

خداوند به ما دستور داده است كه دور اين خانه طواف كنيم و آن را گرامي بداريم و ما در اين كار از خداوند فرمان مي بريم و او را مي پرستيم و براي كعبه هيچ جنبه «الوهيتي» قائل نيستيم و عبادت و پرستش را ويژه خداوند مي دانيم. همچنين است زيارت مرقد امامان معصوم«عليهم السلام» كه ما در اين كار مرقدها يا صاحبان آنها را نمي پرستيم، بلكه با زيارت اين مرقدهاي پاك و گرامي داشتن آنها، به خداوند تقرب مي جوييم و از او فرمان مي بريم.

« بخش پاسخ به سؤالات »

سود قرباني روز عيد قربان در سرزمين مني چيست با اين كه بسياري از قربانيها ژبه مصرف نمي رسد و در دل خاك مدفون مي گردد؟

پرسش

سود قرباني روز عيد قربان در سرزمين مني چيست با اين كه بسياري از قربانيها ژبه مصرف نمي رسد و در دل خاك مدفون مي گردد؟

پاسخ

يكي از اعمال حج، براي حاجيان در روز دهم ذي حجه الحرام اين است كه حيواني را در مني قرباني كنند و اين فريضه اي مهم و دستوري صريح است و يكي از اسرار آن، يادآوري خاطره فداكاري بزرگ قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم خليل«عليه السلام» است.

ماجراي فداكاري حضرت ابراهيم خليل«عليه السلام» چنين است كه خداوند براي آزمودن او و رسانيدنش به بالاترين مراتب كمال دستور داد كه فرزند بسيار عزيزش را در سرزمين مني قرباني كند. البته، اين فرمان، گونه اي آزمون و براي اثبات شايستگي آن مرد الهي بود و از اين رو، هنگامي كه حضرت ابراهيم«عليه السلام» آماده شد تا دستور خداوند را به انجام رساند، فرمان رسيد كه به جاي فرزند خويش گوسفندي را ذبح كند. آمادگي وي براي فرمانبرداري، ثابت كرد كه مي تواند در پرتو ايمان بر هر چيز حتي بر عواطف و احساسات ريشه دار پدرانه پيروز آيد و براي هدفي والا و معنوي از فرزند خويش بگذرد.

زئران خانه خدا با كشتن حيواني در سرزمين مني، خاطره اخلاص و استواري ايمان و فداكاري حضرت ابراهيم«عليه السلام» را در دلها زنده مي سازند و از اين رهگذر به يكديگر درس فداكاري و جانبازي مي دهند و گويا چنين مي گويند كه مرد خدا كسي است كه در راه او از همه چيز بگذرد؛ چنان كه آن مرد بزرگ درگذشت. اين گوشه اي از اسرار قرباني روز مني است.

اكنون بايد ديد نظر اسلام درباره چگونگي مصرف گوشتهاي قرباني چيست و آيا مسلمانان در اين

باره وظيفه اي دارند. براي پاسخ به اين پرسش شايسته است به كتاب آسماني قرآن مجيد بنگريم. كه خداوند در سوره حج به كساني كه روز عيد قربان در مني قرباني مي كنند چنين دستور مي دهد«واطعموا البائس الفقير؛ از گوشت قرباني درماندگان را اطعام كنيد».(4)

در رساله مناسك حج فقيهان نيز آمده است كه زائران خانه خدا گوشت قرباني را سه بخش كنند بخشي از آن را خود بخورند و بخشي را به مؤمنان و بخشي ديگر را به نيازمندان دهند. اين دستورها، حاكي از اين است كه قرباني، افزون بر سودهاي معنوي، داراي سود مادّي نيز هست.

اكنون وظيفه حجّاج مسلمان و دولتهاي اسلامي است كه از اين قربانيها به گونه درست بهره برداري كنند و وظيفه اسلامي آنهاست كه مثلاً به وسيله سردخانه نگذارند كه گوشتها در دل خاك دفن شوند. در زمانهاي گذشته كه شمار حجاج چنين بسيار نبود از گوشت قرباني در همان روز به گونه درتس بهره مي بردند، ولي امروز حجاج فزوني يافته است. پس اگر در اين جا كاستي و اشكالي هست، از آن مسلمانان و دولت حاكم بر عربستان است، نه فريضه انسان ساز و ارزشمند حج.

« بخش پاسخ به سؤالات »

4) سوره حج، آيه 28،

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پرسش

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پاسخ

نخست نكته اي مهم را يادآور مي شويم:

اوّل، اين كه براي راه يافتن به پاسخ اين پرسش كه حج بايد بر چه گونه انجام شود و آيا برائت در حج لازم است يا خير بايد يا انسان، خود، مجتهد باشد و يا از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.

دوم، اين كه برائت در مكّه بنابر نظر حضرت امام خميني«رحمه الله» واجب است و كساني كه از ايشان تقليد مي كنند، بايد به اين حكم عمل كنند.

اينك، پرسشهايي چند مطرح است كه البته پاسخ تفصيلي آنها در صلاحيّت مرجع تقليد است. خداوند مي فرمايد: «وأذ ان من اللَّه و رسوله إلي النّاس يوم الحجّ الأكبر انّ اللَّه برئي من المشركين و رسوله؛

آيا رسولش فقط از مشركين زمان خود بيزار بود يا اختصاص به زمان خاصّي ندارد؟

آيا اين اعلام فقط از ناحيه پيامبر در زمان خود او است و يان حكم حكمي است اختصاصي مربوط به نماينده پيامبر كه اعلان برائت پيامبر را به مشركان آن روز برساند يا چون احكام اسلام اختصاص به زماني ندارد اين حكم در زمانهاي ديگر هم هست؟

آيا دفاع از مسلمانان محروم مستضعف كه در برابر ظالمان قرار گرفته اند لازم است يا خير؟ آيا اجتماع در مكّه در اين جهت يعني در اين دفاع هيچ نقشي ندارد يعني با وجود اينكه مسلمانان و شيعيان در جهان در زير چنگال ظالمان از كفّار گرفتارند و ما مي توانيم از اجتماع مكّه براي روشنگري مسلمانان و بيدادگري آنان استفاده كنيم و بي تفاوت اعمال حج را انجام دهيم و بگذاريم آيا اين صحيح است؟ آيا اين حديث كه كسي كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان

نداشته باشد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمي شود؟ آيا اين حديث كه كسي كه بشنود صداي كسي را كه به مسلمانان استغاثه مي كند او را پاسخ نگويد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمي شود؟

آيا اين كه خداوند فرموده: «ليشهد وامنافع لهم...؛ تا(مردم يا مؤمنان در حج) به جايگاههايي كه براي آنان سود و نفع دارد حضور پيدا كنند» آيا اين اجتماع مسلمانان و اين كنگره عظيم حج هيچ ارتباطي با مسائل سياسي مسلمانان ندارد كه مسلمانان مشكلات خود را آنجا با يكديگر مطرح كنند و دشمنان خويش را معرّفي كنند و براي كيفيّت دفاع از خود و از بين بردن دشمنان اسلام مي باشند سخني بگويند و مذاكره يي انجام دهند؟

اگر كسي بگويد نبايد راه پيمايي براي برائت كرد اين سؤالات را چگونه پاسخ مي گويد؟

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خانه كعبه، به شكل مكعب است نه دايره؟

پرسش

چرا خانه كعبه، به شكل مكعب است نه دايره؟

پاسخ

شايد داراي علتي خاص نباشد يا داراي علتي باشد كه ما از آن آگاه نيستيم، به هر حال، حضرت ابراهيم«عليه السلام» به دستور خداوند اين خانه را ساخته است و شايد علت اين بوده است كه ساختن خانه به شكل مكعب آسانتر از اشكال ديگر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا كعبه را خانه خدا مي نامند؟

پرسش

چرا كعبه را خانه خدا مي نامند؟

پاسخ

اين كه كعبه را خانه، خدا مي گويند، براي اين است كه بندگان خدا بدانجا روند و به ياد خداوند باشند، مانند دگر مساجد كه آنها نيز خانه خدايند، يعني در مسجد انسان به ياد خدا افتد و اورا پرستش كند، نه چون ديگر خانه ها كه انسان در فكر دنيا و صاحبخانه است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

منظور از مسجد الحرام چيست و آيا مسجد مي تواند حرام باشد؟

پرسش

منظور از مسجد الحرام چيست و آيا مسجد مي تواند حرام باشد؟

پاسخ

اين كه صفت حرام را براي مسجد به كار برده اند، ممكن است از اين روي باشد كه حرام از ماده حرمت و احترام است؛ يعني مسجدي كه داراي حرمت و احترام است و ممكن است از اين رو باشد كه انجام آنچه با احترام مسجد ناسازگار است، در آن مسجد حرام باست، يا كارهايي چون آزار ديگران در آن حرام است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا به كساني كه در زمان امامان«عليهم السلام» به مكه مي رفتند حاجي نمي گفتند؟ معناي حاجي چيست؟

پرسش

چرا به كساني كه در زمان امامان«عليهم السلام» به مكه مي رفتند حاجي نمي گفتند؟ معناي حاجي چيست؟

پاسخ

حاجّ يا حاجي به كسي مي گويند كه حجّ خانه خدا را بجاي آورده است. معلوم نيست كه آيا در زمان امامان«عليهم السلام» به كسي حاجّ يا حاجي مي گفته اند، يا نه به هر حال، كار برد اين صفت براي كساني كه حجّ خانه خدا را به جاي آورده اند، اشكالي ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا مسلمانان روزي را با عنوان عيد قربان جشن مي گيرند و چرا گوسفند قرباني مي كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان روزي را با عنوان عيد قربان جشن مي گيرند و چرا گوسفند قرباني مي كنند؟

پاسخ

عيد قربان يكي از اعياد رسمي اسلامي است در اين عيد كساني كه براي انجام مناسك حج به مكه رفته اند در مني قرباني مي كنند و كساني نيز كه در مكه نيستند شايسته است گوسفند قرباني كنند و گوشت آن را ميان تنگدستان و مؤمنان تقسيم نمايند.

شايد يكي از اسرار اين كه روز مذكور در اسلام عيد شمرده شده است، اين باشد كه مسلمانان خاطره آمادگي حضرت ابراهيم و اسماعيل«عليهم السلام» براي انجام فرمان خداوند و فداكاري در راه حق را زنده نگاه دارند و به ياد بيچارگان و مستمندان افتند و بدانند كه در زندگي تنها نبايد به فكر خويش باشند، بلكه بايد به چنين كساني نيز رسيدگي كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

سود حج و اعمال آن چيست؟

پرسش

سود حج و اعمال آن چيست؟

پاسخ

اگر درباره احكام و دستورهاي نوراني اسلام بينديشيم، خواهيم ديد كه دين اسلام در همه جنبه هاي زندگي مادّي و معنوي انسان - يعني از جنبه هاي ديني و اخلاقي گرفته تا اقتصادي و سياسي و نظامي و فرهنگي و مانند آن - داراي بهترين و عالي ترين دستورها و قانونهاست. از دستورهاي والاي اسلام، فريضه حج است كه داراي مناسك و اعمالي ويژه، مانند احرام و طواف و سعي صفا و مروه و رمي جمرات و قرباني و برخي كارهاي ديگر است. اينك به گوشه اي از اسرار اين فريضه بزرگ ديني مي نگريم:

همه افراد بشر، چون يك خانواده اند كه در نقاط مختلف زمين زندگي مي كنند و شكّي نيست كه اگر همه آدميان - از هر طبقه و نژاد و مليّتي كه باشند - از حال يكديگر آگاه گردند و يگانه و هميشه شوند، زندگي براي آنان گوارا و آرام خواهد شد. يكي از حكمتهاي فريضه حج اين است كه مسلمانان از هر گوشه دنيا و از هر نژاد و طبقه اي گرد هم آيند و اعمالي ويژه را انجام دهند كه هر يك از اين اعمال به نوبه خود در تزكيه روحي و اخلاقي و تكامل انسان تأثيري ژرف برمي نهد. مسلمانان در اين فرصت، با روحيه اي به دور از هرگونه تكبّر و بي توجّه به ويژگيها و تفاوتها گرد هم مي آيند و از حال يكديگر آگاه مي شوند و درباره مسائل و مشكلات زندگي خود تبادل نظر مي كنند و گامهايي براي حلّ و رفع آنها برمي دارند. نماز جماعت نيز، كه اجتماعي كوچكتر است، همين است و از اين روست كه دين اسلام سفارشي بسيار كرده

است كه مسلمانان نماز خويش را به جماعت برپاكنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا تنها كساني مي توانند به حج بروند كه داراي ثروت و مالند؟

پرسش

چرا تنها كساني مي توانند به حج بروند كه داراي ثروت و مالند؟

پاسخ

وجوب حج، مشوط به تمكن و استطاعت بدني و مالي است؛ يعني خداوند متعال اين عمل را بر هر كسي واجب نكرده بلكه تنها بر كساني واجب كرده است كه بتوانند آن را انجام دهند و از نظر مالي و بدني داراي توانايي باشند؛ زيرا حج، سفري است كه معمولاً نيازمند به صرف هزينه اي بسيار است و شخص حاجي بايد به اندازه اي مالدار باشد كه افزون بر داشتن مخارج حج، پس از بازگشتن نيز به بينوايي نيفتد و نيز بتواند به كسب و كارش ادامه دهد.

وانگهي، هر كس مي تواند بدون بهره مندي از مال و ثروت، خويش را به سختي اندازد و به حج برود و عملش مقبول است، ولي چنين كاري بر او واجب نبوده است و اگر چنين نمي كرد، گناهي به انجام نمي رسانيد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اي بت پرستي نيست؟

پرسش

چرا حاجيان بايد هفت بار دور كعبه طواف كنند و آيا طواف گونه اي بت پرستي نيست؟

پاسخ

خداوند متعال احكام و مقررات ديني را از روي مصلحتها و حكمتها تشريع فرموده است، ولي بسياري از اين مصلحتها بر ما پوشيده است؛ مثلاً ما نمي دانيم كه چرا بايد«هفت بار» به دور خانه كعبه بگرديم. همچنين است علت شمار ركعتهاي نمازها و صدها حكم ديگر كه حكمت آن بر ما روشن نيست ولي لازم نيست ما از اين مصلحتها آگاه باشيم؛ زيرا وقتي ايمان داريم كه خداوند متعال كاري را بدون حكمت و مصلحت واجب نمي كند و دستورهاي ديني همه دراي مصلحت است، بر ماست كه با بكار بستن اين دستورها نتيجه مطلوب را به دست آوريم خواه از اين مصالح آگاه باشيم يا نه. اما اين كه طواف گونه اي بت پرستي است يا نه، بايد گفت، بت پرستي به معناي پرستش غير خداوند به عنوان«الوهيت» است.

خداوند به ما دستور داده است كه دور اين خانه طواف كنيم و آن را گرامي بداريم و ما در اين كار از خداوند فرمان مي بريم و او را مي پرستيم و براي كعبه هيچ جنبه «الوهيتي» قائل نيستيم و عبادت و پرستش را ويژه خداوند مي دانيم. همچنين است زيارت مرقد امامان معصوم«عليهم السلام» كه ما در اين كار مرقدها يا صاحبان آنها را نمي پرستيم، بلكه با زيارت اين مرقدهاي پاك و گرامي داشتن آنها، به خداوند تقرب مي جوييم و از او فرمان مي بريم.

« بخش پاسخ به سؤالات »

سود قرباني روز عيد قربان در سرزمين مني چيست با اين كه بسياري از قربانيها ژبه مصرف نمي رسد و در دل خاك مدفون مي گردد؟

پرسش

سود قرباني روز عيد قربان در سرزمين مني چيست با اين كه بسياري از قربانيها ژبه مصرف نمي رسد و در دل خاك مدفون مي گردد؟

پاسخ

يكي از اعمال حج، براي حاجيان در روز دهم ذي حجه الحرام اين است كه حيواني را در مني قرباني كنند و اين فريضه اي مهم و دستوري صريح است و يكي از اسرار آن، يادآوري خاطره فداكاري بزرگ قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم خليل«عليه السلام» است.

ماجراي فداكاري حضرت ابراهيم خليل«عليه السلام» چنين است كه خداوند براي آزمودن او و رسانيدنش به بالاترين مراتب كمال دستور داد كه فرزند بسيار عزيزش را در سرزمين مني قرباني كند. البته، اين فرمان، گونه اي آزمون و براي اثبات شايستگي آن مرد الهي بود و از اين رو، هنگامي كه حضرت ابراهيم«عليه السلام» آماده شد تا دستور خداوند را به انجام رساند، فرمان رسيد كه به جاي فرزند خويش گوسفندي را ذبح كند. آمادگي وي براي فرمانبرداري، ثابت كرد كه مي تواند در پرتو ايمان بر هر چيز حتي بر عواطف و احساسات ريشه دار پدرانه پيروز آيد و براي هدفي والا و معنوي از فرزند خويش بگذرد.

زئران خانه خدا با كشتن حيواني در سرزمين مني، خاطره اخلاص و استواري ايمان و فداكاري حضرت ابراهيم«عليه السلام» را در دلها زنده مي سازند و از اين رهگذر به يكديگر درس فداكاري و جانبازي مي دهند و گويا چنين مي گويند كه مرد خدا كسي است كه در راه او از همه چيز بگذرد؛ چنان كه آن مرد بزرگ درگذشت. اين گوشه اي از اسرار قرباني روز مني است.

اكنون بايد ديد نظر اسلام درباره چگونگي مصرف گوشتهاي قرباني چيست و آيا مسلمانان در اين

باره وظيفه اي دارند. براي پاسخ به اين پرسش شايسته است به كتاب آسماني قرآن مجيد بنگريم. كه خداوند در سوره حج به كساني كه روز عيد قربان در مني قرباني مي كنند چنين دستور مي دهد«واطعموا البائس الفقير؛ از گوشت قرباني درماندگان را اطعام كنيد».(4)

در رساله مناسك حج فقيهان نيز آمده است كه زائران خانه خدا گوشت قرباني را سه بخش كنند بخشي از آن را خود بخورند و بخشي را به مؤمنان و بخشي ديگر را به نيازمندان دهند. اين دستورها، حاكي از اين است كه قرباني، افزون بر سودهاي معنوي، داراي سود مادّي نيز هست.

اكنون وظيفه حجّاج مسلمان و دولتهاي اسلامي است كه از اين قربانيها به گونه درست بهره برداري كنند و وظيفه اسلامي آنهاست كه مثلاً به وسيله سردخانه نگذارند كه گوشتها در دل خاك دفن شوند. در زمانهاي گذشته كه شمار حجاج چنين بسيار نبود از گوشت قرباني در همان روز به گونه درتس بهره مي بردند، ولي امروز حجاج فزوني يافته است. پس اگر در اين جا كاستي و اشكالي هست، از آن مسلمانان و دولت حاكم بر عربستان است، نه فريضه انسان ساز و ارزشمند حج.

« بخش پاسخ به سؤالات »

4) سوره حج، آيه 28،

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پرسش

لزوم برائت در مكّه چيست؟

پاسخ

نخست نكته اي مهم را يادآور مي شويم:

اوّل، اين كه براي راه يافتن به پاسخ اين پرسش كه حج بايد بر چه گونه انجام شود و آيا برائت در حج لازم است يا خير بايد يا انسان، خود، مجتهد باشد و يا از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.

دوم، اين كه برائت در مكّه بنابر نظر حضرت امام خميني«رحمه الله» واجب است و كساني كه از ايشان تقليد مي كنند، بايد به اين حكم عمل كنند.

اينك، پرسشهايي چند مطرح است كه البته پاسخ تفصيلي آنها در صلاحيّت مرجع تقليد است. خداوند مي فرمايد: «وأذ ان من اللَّه و رسوله إلي النّاس يوم الحجّ الأكبر انّ اللَّه برئي من المشركين و رسوله؛

آيا رسولش فقط از مشركين زمان خود بيزار بود يا اختصاص به زمان خاصّي ندارد؟

آيا اين اعلام فقط از ناحيه پيامبر در زمان خود او است و يان حكم حكمي است اختصاصي مربوط به نماينده پيامبر كه اعلان برائت پيامبر را به مشركان آن روز برساند يا چون احكام اسلام اختصاص به زماني ندارد اين حكم در زمانهاي ديگر هم هست؟

آيا دفاع از مسلمانان محروم مستضعف كه در برابر ظالمان قرار گرفته اند لازم است يا خير؟ آيا اجتماع در مكّه در اين جهت يعني در اين دفاع هيچ نقشي ندارد يعني با وجود اينكه مسلمانان و شيعيان در جهان در زير چنگال ظالمان از كفّار گرفتارند و ما مي توانيم از اجتماع مكّه براي روشنگري مسلمانان و بيدادگري آنان استفاده كنيم و بي تفاوت اعمال حج را انجام دهيم و بگذاريم آيا اين صحيح است؟ آيا اين حديث كه كسي كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان

نداشته باشد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمي شود؟ آيا اين حديث كه كسي كه بشنود صداي كسي را كه به مسلمانان استغاثه مي كند او را پاسخ نگويد مسلمان نيست اين مورد را شامل نمي شود؟

آيا اين كه خداوند فرموده: «ليشهد وامنافع لهم...؛ تا(مردم يا مؤمنان در حج) به جايگاههايي كه براي آنان سود و نفع دارد حضور پيدا كنند» آيا اين اجتماع مسلمانان و اين كنگره عظيم حج هيچ ارتباطي با مسائل سياسي مسلمانان ندارد كه مسلمانان مشكلات خود را آنجا با يكديگر مطرح كنند و دشمنان خويش را معرّفي كنند و براي كيفيّت دفاع از خود و از بين بردن دشمنان اسلام مي باشند سخني بگويند و مذاكره يي انجام دهند؟

اگر كسي بگويد نبايد راه پيمايي براي برائت كرد اين سؤالات را چگونه پاسخ مي گويد؟

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خانه كعبه، به شكل مكعب است نه دايره؟

پرسش

چرا خانه كعبه، به شكل مكعب است نه دايره؟

پاسخ

شايد داراي علتي خاص نباشد يا داراي علتي باشد كه ما از آن آگاه نيستيم، به هر حال، حضرت ابراهيم«عليه السلام» به دستور خداوند اين خانه را ساخته است و شايد علت اين بوده است كه ساختن خانه به شكل مكعب آسانتر از اشكال ديگر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا كعبه را خانه خدا مي نامند؟

پرسش

چرا كعبه را خانه خدا مي نامند؟

پاسخ

اين كه كعبه را خانه، خدا مي گويند، براي اين است كه بندگان خدا بدانجا روند و به ياد خداوند باشند، مانند دگر مساجد كه آنها نيز خانه خدايند، يعني در مسجد انسان به ياد خدا افتد و اورا پرستش كند، نه چون ديگر خانه ها كه انسان در فكر دنيا و صاحبخانه است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

منظور از مسجد الحرام چيست و آيا مسجد مي تواند حرام باشد؟

پرسش

منظور از مسجد الحرام چيست و آيا مسجد مي تواند حرام باشد؟

پاسخ

اين كه صفت حرام را براي مسجد به كار برده اند، ممكن است از اين روي باشد كه حرام از ماده حرمت و احترام است؛ يعني مسجدي كه داراي حرمت و احترام است و ممكن است از اين رو باشد كه انجام آنچه با احترام مسجد ناسازگار است، در آن مسجد حرام باست، يا كارهايي چون آزار ديگران در آن حرام است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا به كساني كه در زمان امامان«عليهم السلام» به مكه مي رفتند حاجي نمي گفتند؟ معناي حاجي چيست؟

پرسش

چرا به كساني كه در زمان امامان«عليهم السلام» به مكه مي رفتند حاجي نمي گفتند؟ معناي حاجي چيست؟

پاسخ

حاجّ يا حاجي به كسي مي گويند كه حجّ خانه خدا را بجاي آورده است. معلوم نيست كه آيا در زمان امامان«عليهم السلام» به كسي حاجّ يا حاجي مي گفته اند، يا نه به هر حال، كار برد اين صفت براي كساني كه حجّ خانه خدا را به جاي آورده اند، اشكالي ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا مسلمانان روزي را با عنوان عيد قربان جشن مي گيرند و چرا گوسفند قرباني مي كنند؟

پرسش

چرا مسلمانان روزي را با عنوان عيد قربان جشن مي گيرند و چرا گوسفند قرباني مي كنند؟

پاسخ

عيد قربان يكي از اعياد رسمي اسلامي است در اين عيد كساني كه براي انجام مناسك حج به مكه رفته اند در مني قرباني مي كنند و كساني نيز كه در مكه نيستند شايسته است گوسفند قرباني كنند و گوشت آن را ميان تنگدستان و مؤمنان تقسيم نمايند.

شايد يكي از اسرار اين كه روز مذكور در اسلام عيد شمرده شده است، اين باشد كه مسلمانان خاطره آمادگي حضرت ابراهيم و اسماعيل«عليهم السلام» براي انجام فرمان خداوند و فداكاري در راه حق را زنده نگاه دارند و به ياد بيچارگان و مستمندان افتند و بدانند كه در زندگي تنها نبايد به فكر خويش باشند، بلكه بايد به چنين كساني نيز رسيدگي كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

اگر كسي نام خويش را براي حج در اداره مربوطه بنويسد و نوبتش فرا رسد ولي در پي حادثه اي پايش بشكند مي تواند برادر زاده اش را به جاي خويش به حج بفرستد؟

پرسش

اگر كسي نام خويش را براي حج در اداره مربوطه بنويسد و نوبتش فرا رسد ولي در پي حادثه اي پايش بشكند مي تواند برادر زاده اش را به جاي خويش به حج بفرستد؟

پاسخ

چنانچه به بهبود خود اميد داشته باشد، نبايد كسي را از سوي خود به حج بفرستد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا لباس حج بايد حتماً سفيد باشد؟

پرسش

چرا لباس حج بايد حتماً سفيد باشد؟

پاسخ

سفيد بودن لباس احرام در حج و عمره افضل و بهتر است، ولي حتميت و وجوب ندارد.(1)

حسين بن مختار مي گويد: به امام صادق(ع) گفتم: آيا محرم شدن در لباس سياه حرام است، حضرت فرمود: "احرام در لباس سياه حرام نيست، ولي سعي كنيد لباس احرام و كفن ميّت پارچه سياه نباشد".(2)

در روايت ديگر آمده است كه پيامبر(ص) در دو پارچه پنبه اي محرم شد.(3)

بنابراين اگر لباس احرام سفيد باشد، افضل است و كراهت دارد سياه باشد.

شايد افضل بودن رنگ سفيد براي لباس احرام از جهت اين باشد كه با لباس آخرت (كفن) تناسب داشته باشد، چون حج يك قيامت كوچك است.

پي نوشت ها:

1 - مناسك حج، مكروهات احرام و مستحبات احرام.

2 - وسائل الشيعه، ج 9، ص 36، باب 26 از ابواب احرام.

3 - همان، باب 27.

چرا هنگام طواف واجب خانة خدا دست زدن به خانة خدا و حجر اسماعيل حرام مي باشد؟

پرسش

چرا هنگام طواف واجب خانة خدا دست زدن به خانة خدا و حجر اسماعيل حرام مي باشد؟

پاسخ

يكي از واجبات طواف اين است كه دور خانه خدا انجام گيرد و كعبه در داخل طواف واقع شود و چون برخي از فقها ، شاذروان را نيز جزء كعبه مي دانند و ممكن است با دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و با دست گذاشتن به ديوار كعبه در جايي كه شاذروان است، طواف از داخل كعبه انجام گيرد، بعضي از مراجع معظم تقليد مانند آيت الله بهجت و آيت الله فاضل لنكراني و صافي گلپايگاني فرموده اند كه : بنابر احتياط در حال طواف دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و دست گذاشتن روي ديوار كعبه در جايي كه شاذروان است جايز نيست، ولي اكثر مراجع تقليد دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و به ديوار كعبه را در جايي كه شاذروان است جايز مي دانند.(1)

پي نوشت ها :

1 - امام خميني، مناسك حج (با حواشي مراجع) ص 237، مسئله 599 و 600.

چرا در حال احرام زن و شوهر به هم حرام مي شوند؟

پرسش

چرا در حال احرام زن و شوهر به هم حرام مي شوند؟

پاسخ

حج مجموعة منظمي از يك سلسله عبادت هاي خاص است كه هر يك به تنهايي در خور توجه است. همان طور كه با تكبيرةالأحرام نماز، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است، بر نماز گزار تحريم مي شود (مبطلات نماز) و با سلام آخر نماز ممنوعيت ها برطرف مي گردد، هم چنان كه با نيت روزه گرفتن و ورود به صبحگاه بسياري از امورʠكه با روح اين عبادت و آزمون الهي مناسب نيست (مبطلات روزه) بر او حرام مي شود و با رسيدن شامگاه حلال مي گردد، در حج و عمره نيز با احترام و لبيك گفتن، بسياري از امور كه جنبة تعبدي در پرهيز از آن ها قوي بوده و آزمون الهي در آن ها بسيار نيرومند است، از جمله تماس هاي شهواني با همسر حرام شده است، و اين حرمت علاوه بر تماس محرمانه با زن در مورد امور ديگر نيز مي باشد.

لبيك گفتن و محرم شدن به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است، از اين رو حج گزاران راستين و زائران حقيقي كعبه هنگام لبيك گفتن، آن چنان بيمناك مي شوند كه رنگ آنان زرد شده و صداي شان مي گرفت ، و گاه بيهوش مي شدند، و مي گفتند: مي ترسيم به لبيك ما پاسخ "نه" داده شود حاجي با بيك با خدا پيمان مي بندد كه پس از آن جز به طاعت خدا زبان نگشايد. احرام بستن حاجي بدين معنا است كه : خدايا، ارتباطم را از غير تو گسستم، تا

به لطف تو بپيوندم. يكي از مصاديق گسستن از غير خدا پشت پا زدن به ارتباط هاي جنسي و شهواني با همسر است، از اين رو اين گونǠارتباط ها در احرام حج و عمره حرام گرديده است.

فلسفة تقصير (كوتاه كردن سر و ناخن) چيست؟

پرسش

فلسفة تقصير (كوتاه كردن سر و ناخن) چيست؟

پاسخ

تقصير يكي ازواجبات حج و عمره است و با تقصير كردن عمده محرمات احرام بر انسان حلال مي شود. شايد رمزش اين باشد كه انسان در مقام عبوديت پروردگار عالم از محسنات و زيبايي هاي ظاهري خود نيز بايد بگذرد و به اصطلاح به خواهش هاي نفساني نه بگويد و در برابر فرامين الهي سر فرود آورد و تسليم گردد.

نيز ممكن است فلسفه اش اين باشد كه حاجي توجه پيدا كند به اين كه چنانچه مو يا ناخنش را از بدنش جدا مي كند و به دور مي ريزد ، خداي مهربان نير به خاطر نيت خالص و اعمال خالصانه او گناهانش را بخشيده و روحش را از آلودگي ها پاك نموده است، يا به انسان تعليم مي دهد همان گونه كه بدن را از مو و ناخن جدا مي كني، روح را نيز از آلودگي ها پيراسته كن.

امام زين العابدين (ع) به "شبلي" كه حج انجام داده بود فرمود:

"موقعي كه سرت را به عنوان "حلق" تراشيدي، اين گونه نيست نيت كردي كه از ناپاكي ها و گناهان پاك شدي، مثل اين كه از مادرت متولد شده اي".(2)

همانند رمي جمرات كه به سوي شيطان سنگ پرتاب مي كنند كه آموزش نفي و دور كردن شيطان از وجود خود است.

پي نوشت ها :

1 - آيت الله جوادي آملي، صهباي حج ، ص 347، به نقل از مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص 166.

چرا هنگام طواف واجب خانة خدا دست زدن به خانة خدا و حجر اسماعيل حرام مي باشد؟

پرسش

چرا هنگام طواف واجب خانة خدا دست زدن به خانة خدا و حجر اسماعيل حرام مي باشد؟

پاسخ

يكي از واجبات طواف اين است كه دور خانه خدا انجام گيرد و كعبه در داخل طواف واقع شود و چون برخي از فقها ، شاذروان را نيز جزء كعبه مي دانند و ممكن است با دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و با دست گذاشتن به ديوار كعبه در جايي كه شاذروان است، طواف از داخل كعبه انجام گيرد، بعضي از مراجع معظم تقليد مانند آيت الله بهجت و آيت الله فاضل لنكراني و صافي گلپايگاني فرموده اند كه : بنابر احتياط در حال طواف دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و دست گذاشتن روي ديوار كعبه در جايي كه شاذروان است جايز نيست، ولي اكثر مراجع تقليد دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و به ديوار كعبه را در جايي كه شاذروان است جايز مي دانند.(1)

پي نوشت ها :

1 - امام خميني، مناسك حج (با حواشي مراجع) ص 237، مسئله 599 و 600.

چرا در حال احرام زن و شوهر به هم حرام مي شوند؟

پرسش

چرا در حال احرام زن و شوهر به هم حرام مي شوند؟

پاسخ

حج مجموعة منظمي از يك سلسله عبادت هاي خاص است كه هر يك به تنهايي در خور توجه است. همان طور كه با تكبيرةالأحرام نماز، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است، بر نماز گزار تحريم مي شود (مبطلات نماز) و با سلام آخر نماز ممنوعيت ها برطرف مي گردد، هم چنان كه با نيت روزه گرفتن و ورود به صبحگاه بسياري از اموري كه با روح اين عبادت و آزمون الهي مناسب نيست (مبطلات روزه) بر او حرام مي شود و با رسيدن شامگاه حلال مي گردد، در حج و عمره نيز با احترام و لبيك گفتن، بسياري از امور كه جنبة تعبدي در پرهيز از آن ها قوي بوده و آزمون الهي در آن ها بسيار نيرومند است، از جمله تماس هاي شهواني با همسر حرام شده است، و اين حرمت علاوه بر تماس محرمانه با زن در مورد امور ديگر نيز مي باشد.

لبيك گفتن و محرم شدن به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است، از اين رو حج گزاران راستين و زائران حقيقي كعبه هنگام لبيك گفتن، آن چنان بيمناك مي شوند كه رنگ آنان زرد شده و صداي شان مي گرفت ، و گاه بيهوش مي شدند، و مي گفتند: مي ترسيم به لبيك ما پاسخ "نه" داده شود حاجي با بيك با خدا پيمان مي بندد كه پس از آن جز به طاعت خدا زبان نگشايد. احرام بستن حاجي بدين معنا است كه : خدايا، ارتباطم را از غير تو گسستم،

تا به لطف تو بپيوندم. يكي از مصاديق گسستن از غير خدا پشت پا زدن به ارتباط هاي جنسي و شهواني با همسر است، از اين رو اين گونه ارتباط ها در احرام حج و عمره حرام گرديده است.

فلسفة تقصير (كوتاه كردن سر و ناخن) چيست؟

پرسش

فلسفة تقصير (كوتاه كردن سر و ناخن) چيست؟

پاسخ

تقصير يكي ازواجبات حج و عمره است و با تقصير كردن عمده محرمات احرام بر انسان حلال مي شود. شايد رمزش اين باشد كه انسان در مقام عبوديت پروردگار عالم از محسنات و زيبايي هاي ظاهري خود نيز بايد بگذرد و به اصطلاح به خواهش هاي نفساني نه بگويد و در برابر فرامين الهي سر فرود آورد و تسليم گردد.

نيز ممكن است فلسفه اش اين باشد كه حاجي توجه پيدا كند به اين كه چنانچه مو يا ناخنش را از بدنش جدا مي كند و به دور مي ريزد ، خداي مهربان نير به خاطر نيت خالص و اعمال خالصانه او گناهانش را بخشيده و روحش را از آلودگي ها پاك نموده است، يا به انسان تعليم مي دهد همان گونه كه بدن را از مو و ناخن جدا مي كني، روح را نيز از آلودگي ها پيراسته كن.

امام زين العابدين (ع) به "شبلي" كه حج انجام داده بود فرمود:

"موقعي كه سرت را به عنوان "حلق" تراشيدي، اين گونه نيست نيت كردي كه از ناپاكي ها و گناهان پاك شدي، مثل اين كه از مادرت متولد شده اي".(2)

همانند رمي جمرات كه به سوي شيطان سنگ پرتاب مي كنند كه آموزش نفي و دور كردن شيطان از وجود خود است.

پي نوشت ها :

1 - آيت الله جوادي آملي، صهباي حج ، ص 347، به نقل از مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص 166.

با توجه به اين كه همه جا از آن خدا است و او حضور دارد، نيز ائمه(ع) حاضر و ناظر بر اعمال ما هستند، پس تفاوت زيارت رفتن و سفر حج با اين كه انسان از محلّي دور سلام بفرستد چيست؟

پرسش

با توجه به اين كه همه جا از آن خدا است و او حضور دارد، نيز ائمه(ع) حاضر و ناظر بر اعمال ما هستند، پس تفاوت زيارت رفتن و سفر حج با

اين كه انسان از محلّي دور سلام بفرستد چيست؟

پاسخ

همان گونه كه خداوند هيچ نيازي به نماز و روزه و عبادت هاي ما ندارد، ولي براي تكامل و پرورش و سعادت و خوشبختي ما اعمال و عبادت هايي را واجب شمرده (كه انسان با انجام آن اعمال به خدا نزديك مي شود و بهشت برين را با نعمت هاي فرح انگيز و جاويدانش به دست مي آورد) زيارت خانة خدا و مزار پاك رسول خدا(ص) و ائمة اطهار(ع) چنين است، يعني با زيارت رفتن، احساس نزديكي بيشتر به خدا مي كنيم و به معنويت نزديك مي شويم و با معارفي آشنا مي شويم كه از دور ميسّر نمي شود.

اعمال حج يك دورة كامل معنويت و بندگي و آزادگي است. حج تمرين خلوص و آزاد شدن از قيد و بند و خواسته هاي نفس امّاره و شيطان پليد است. حاجي با ورود به سرزمين وحي با ياد و نام و خاطرة قهرمان توحيد، ابراهيم خليل آشنا مي شود و خاطرة فداكاري هاي خالصانه او در جلو چشمش مجسم مي شود، و احساس مي كند او هم بايد در برابر دستورهاي الهي تسليم باشد و از خود گذشتگي نشان دهد.

ديدار از حرم هاي مطهر و زيارت پيامبر و ائمة اطهار(ع) هم در حال حياتشان ارزشمند و تأثير گذار است، هم پس از رحلت يا شهادت شان سازنده والهام بخش است. امام صادق(ع) فرمود: "من زارنا في مماتنا فكأنّما زارنا في حياتنا؛ هر كس ما را پس از مرگمان زيارت كند، گويا در حال حيات، زيارتمان كرده است".(1) از اين جا معلوم مي شود همان گونه كه

در حال حيات امامان(ع) ملاقات حضوري با آن بزرگواران بهتر و مؤثرتر از ارتباط از راه دور با آنان بود، در حال شهادتشان هم چنين است.

زيارت تربت پاك ائمه(ع) نشانة احترام به مقام آنان، پيروي از راه و مواضع شان، نيز استمرار خط شان و تجديد عهد با امامت شان است، همچنين وفاداري به ولايت شان و زنده نگهداشتن نام و ياد و خاطره و فرهنگ و تعاليم آنان است.

امام رضا(ع) فرمود: "براي هر امامي در گردن و عهدة پيروانش عهد و پيماني است و از جمله نشانه هاي وفاي كامل به اين پيمان، زيارت قبور آنان است".(2)

زيارت مزار دلرباي معصومان(ع) علاوه بر آن كه براي زائر اثر تربيتي و تزكيه روح دارد و دليل حق شناسي او نسبت به اولياي خدا و پيشوايان دين است، در زمينه احياي امر امامان و ترويج مكتب انساني و تربيتي آن اسوه ها در جوامع بشري و توجه دادن به خطر صحيح رهبري و ولايت در جامعه مؤثر است. حضور پيروان حق، در كنار مرقد مطهر نبوي و قبور پاك امامان(ع) كانوني از ايمان و جذبه و پيوستگي و همبستگي به وجود مي آورد و به زائر، دعوت به خير و دفاع از حق و شهادت در راه خدا را الهام مي دهد. زيارت، قلمرو دل و وادي محبت و شوق است. نمودي از احساس متعالي و پيوند قلبي است. فيض حضور در كنار اولياي خدا، توفيق بزرگي براي زائر است. زيارت الهام گرفتن از اسوه ها و بزرگداشت شعاير، و تقدير از فداكاري ها و تجليل از پاكي ها است و زائر در برابر آيينة تمام قد

فضيلت ها مي ايستد تا خود را در آن بسنجد تا كم و كاستي خود را جبران كند.(3)

از طرف ديگر انجام اعمال خاص، يك خاصيت تمريني دارد و آمادگي و حضور را در انسان بيشتر مي كند كسي كه از خانه و جاي گرم و نرم به پا مي خيزد، لباس مي پوشد، وسايل و امكانات سفر فراهم مي كند، مال و ثروتي را كه با زحمت به دست آورده، خرج مي كند، سختي ها و مشكلات سفر را بر خود هموار مي كند و كارها و فعاليت هاي بسياري انجام مي دهد تا به هدف برسد، مطمئناً متفاوت با آن است كه هيچ يك از اين اعمال را انجام ندهد. چنني كسي آمادگي لازم براي حضور را پيدا نمي كند. او را از نظر حالات دروني مقايسه كنيد با كسي كه در آن محل حضور مي يابد، با همه چيزهايي كه براي سفر لازم بود. مطمئناً حالات دروني اين دو يكسان نيست. در عين حال معنويت آن فضا و محيط و تأثير آن ها را نبايد فراموش كرد.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 97، ص 124.

2. وسائل الشيعه، ج 10، ص 346.

3. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، واژة زيارت، ص 202.

چرا ما مسلمانان مثل بت پرستان دور كعبه مي چرخيم؟ اين كار با بت پرستي چه تفاوتي دارد؟

پرسش

چرا ما مسلمانان مثل بت پرستان دور كعبه مي چرخيم؟ اين كار با بت پرستي چه تفاوتي دارد؟

پاسخ

يكي از سرچشمه هاي بت پرستي اين است كه گروهي به زعم خود، خداوند را بزرگتر از آن مي دانستند كه عقل و فكر ما به او راه يابد، بر اين اساس خدا را پيراسته از اين مي دانستند كه به صورت مستقيم او را عبادت كنيم، بنابراين بايد به كساني رو بياوريم كه ربوبيت و تدبير عالم از سوي خداوند برعهدة آن ها گذارده شده و آن ها را واسطة ميان خود و او قرار دهيم. آن گاه آن ها را به عنوان ارباب و خدايان بپذيريم و پرستش كنيم تا ما را به خدا نزديك كنند. آن ها فرشتگان هستند. از آن جا كه دسترسي به اين موجودات مقدس امكان پذير نبود، تمثال و سمبل براي آن ها مي ساختند و آن را پرستش مي كردند ، كه بت ها بودند.

اما اين مطلب از نظر علمي و تاريخي ثابت شده است و انسان بدون هيچ واسطه اي مي تواند با خدا تماس بگيرد، با او سخن بگويد، راز و نياز كند، حاجت بطلبد ، تقاضاي عفو و توبه كند و اين ها همه از آن وي و در اختيار او است.

در مورد طواف دور كعبه با اين عمل سنگ و گل را نمي پرستيم ، زيرا هرگز در سنگ و گل كوچكترين نفع و ضرري نمي بينيم. اگر اين اعمال را با اعتقاد به اين كه سنگ و گل و كعبه، مبدأ آثار خدايي هستند، انجام مي داديم، در رديف بت پرستان قرار مي گرفتيم،

ولي براي مسلمانان طواف كعبه يك نوع تكريم ، احترام و ارزش گذاشتن است. نيز اجابت دعوت خدا و لبيك او است، اگر چه برخي بدون توجه به صاحبخانه ، در جستجوي خانه هستند و تمام همت خود را بر خانه قرار داده اند، اما هدف اساسي و فلسفه واقعي رسيدن به صاحبخانه است.

او خانه همي جويد و من صاحبخانه .

درست است كه خداوند در هر زمان و مكاني موجود است، ولي براي حفظ وحدت جامعه اسلامي، محلي خاص در نظر گرفته شده است كه همه به سوي آن عبادت كنند. در ايام حج با طواف كعبه، وحدت جامعه اسلامي به نمايش گذاشته شود، ولي هيچ كس كعبه را عبادت نمي كند، بلكه چون خدا و پيشوايان ديني فرموده اند، طبق برنامه خاصي به دور كعبه طواف مي كنند، كه از نظر ماهيت با اعمال بت پرستان متفاوت است. آن ها بت ها را مبدأ آثار و تأثيرگذار در افعال مي دانستند، ولي مسلمانان به هيچ وجه كعبه را مبدأ آثار و تأثيرگذاري نمي دانند و هيچ شأني براي آن در نظام آفرينش و ربوبيت معتقد نيستند.

چرا حج فقط براي يك بار واجب است و اگر دوباره تكرار شود، حج مستحب به شمار مي آيد؟

پرسش

چرا حج فقط براي يك بار واجب است و اگر دوباره تكرار شود، حج مستحب به شمار مي آيد؟

پاسخ

از آنجا كه خان? خدا (كعبه) اولين خان? مباركي است كه براي پرستش و عبادت كردن مردمان بنا شد، در آن جا هدايت و رحمت و بركت جمع شده است.(1) به اين دليل خدا بر مردم با حفظ شرايط دستور داده كه به آن جا بروند و آن خانه را با آداب خاص زيارت نمايند.

در قرآن فرمود: "حج آن خانه بر كساني واجب است كه قدرت رفتن به آن جا را داشته باشند"(2)

از طرفي چون وجوب احكام خدا بر اساس حكمت و مصلحت تشريح شده، در باب حج نيز اين امر رعايت گرديده و داراي مصالح و منافع معنوي بسياري است، اما روايات آيه مذبور را كه به صورت كلي است، تشريح كرده، تفسير و توضيح داده و گفته اند چون مردم از لحاظ مالي و دارايي متفاوتند، بينشان فقير و ندار و بيمار و ناتوان هم وجود دارد، ممكن است توان بيش از يك بار را نداشته باشند و چه بسا به اذيّت و مشقّت بيفتند، از اين رو خدا مراعات حال آن ها را كرده و كمترين مقدار را كه يك مرتبه باشد، بر مردم واجب كرده(3) و بيش از آن مقدار را مستحب با پاداش بسيار دانسته است. و اگر مراجع نيز زيارت خانه خدا را فقط يك بار واجب دانسته اند.(4) به همين دليل است كه ذكر شد.

پي نوشت:

1 - تفسير الميزان (ترجمه)، ج 6، ص 260.

2 - آل عمران (3)، آيه 97.

3 - وسائل الشيعه، ج 5 ، باب 3،

ص 130.

4 - توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 189.

1- فلسفه حج چيست ؟

پرسش

فلسفه حج چيست ؟

پاسخ

يكى ديگر از عبادتهاى بزرگ اسلامى حج است . ح_ج يك عبادت دسته جمعى است كه هرسال در روزهاى معينى در سرزمينى تاريخى و با شكوه انجام مى گيرد . اي_ن ن_وع ع_ب_ادت ع_لاوه ب_ر اي_ن كه پيوند استوارى ميان بنده و خدا به وجود مى آورد , مى تواند ازج_ه_ات گ_ون_اگونى مبدا اثرات سودمند و ارزنده اى در اجتماع اسلامى باشد ; زيرا :اولا : يك چ_ن_ين عبادت دسته جمعى كه با تجرد كامل و وارستگى مطلق , تنها باپوشيدن دو قطعه پارچه س_اده آغ_از م_ى گ_ردد , ن_شانه مساوات بندگان الهى در پيشگاه اوست و اين يكى از آمال بزرگ ان_سانى است كه روزى انسانهاى جهان عوامل برتريهاى موهوم را مانند نژاد , زبان , رنگ و ثروت را كنار گذارده , همگى خود را دربرابر خدا مساوى و برابر بدانند . ع_م_ل ح_ج از عبادتهايى است كه به اين هدف تحقق مى بخشد و موجب مى شود كه افراد با ايمان امتيازات اجتماعى را وسيله برترى خودندانند . ث_ان_ي_ا : چنين اجتماع عظيمى كه اعضاى آن را نمايندگان واقعى ملتهاى مسلمان جهان تشكيل م_ى ده_د , كنگره بزرگ سالانه مسلمانان دنيا محسوب مى گردد كه در هر سال دراين سرزمين مقدس برگزار مى شود . آيين اسلام يك مشت قوانين اخلاقى و سنن تربيتى كه هدفى جز اصلاح روح و روان مردم نداشته ب_اش_د ن_يست تا خود را از تاسيس كنگره سالانه و اجتماعات هفتگى و روزانه كه مخصوص احزاب س_ي_اسى و اجتماعات متحرك و زنده است دور بگيرد , بلكه يك آيين جهانى و جامعى است

كه به همه شوون زندگى بشر - اعم از اخلاقى , اجتماعى ,سياسى , اقتصادى و نظامى - نظر دارد . از اين نظر آورنده اسلام با وضع قوانين سياسى و دعوت به تشكيل كنگره سالانه درسرزمين مكه , ب_ق_ا و اب_دي_ت و مصونيت آيين خود را تضمين نموده است و طبعا اين كنگره اثراتى بالاتر از اثرات كنگره هاى سالانه احزاب سياسى و زنده جهان در برخواهد داشت . م_ن_تها , سران سياسى , در اين اعصار به اهميت چنين موضوعاتى توجه پيدا كرده انددر حالى كه اسلام از چهارده قرن پيش طرح آن را ريخته و اثرات مطلوبى از آن گرفته است . متفكران اسلام كه طبعا در اجتماع مزبور شركت خواهند داشت , مى توانند آخرين تحولات اوضاع جهان اسلام را مورد بررسى قرار دهند و پس از گردآورى اطلاعات دقيق وتبادل نظر , در بهبود وض_ع م_س_ل_م_ان_ان ب_كوشند و سرزمين اسلام را از عوامل ضد آزادى و استقلال پاك سازند و به پيشرفت همه جانبه مسلمانان جهان كمك كنند . چ_ه اج_تماعى سودمندتر از اين كه مى تواند بزرگترين حلقه اتصال ميان مسلمانان جهان باشد و سران اسلام را از اوضاع يكديگر آگاه سازد . اين كنگره مى تواند به وضع اقتصادى و فرهنگى مسلمانان كمكهاى شايانى بنمايد ;زيرا متفكران و ص_احبنظران - پس از اداى فريضه حج - مى توانند در محيطى آرام و پراز صفا و معنويت به تبادل افكار بپردازند و در زمينه فرهنگ و اقتصاد اسلام طرحهايى بريزند . ك_نگره سالانه حج همواره الهامبخش بسيارى از جنبشهاى آزادى خواهى و نهضتهاى عظيم براى گ_س_س_ت_ن زن_ج_يرهاى ظلم و

ستم و تعدى بوده است و اين نكته با مراجعه به تاريخ اسلامى و ان_ق_لاب_ه_اى ف_رزن_دان اس_لام روش_ن مى شود ; زيرا نطفه بسيارى از نهضتهاى اسلامى كه براى ب_ران_داخ_ت_ن ح_كومتهاى جور و ستم صورت مى گرفت در ايام حج بسته مى شد و اين سرزمين الهامبخش چنين آزاديهايى بود . اي_ن بود نمونه اى از اسرار حج و به قول برخى از دانشمندان , هنوز زود است كه جهان به اهميت و اسرار حج پى ببرد

در ن_م_از و م_راسم حج , كارهائى ديده مى شود كه در ظاهر با اصل توحيد سازگارنيست , مانند ت_وجه به كعبه در حال نماز كه سنگ و گل است , يا دست گذاردن بر حجرالاسود كه جمادى بيش نيست , و يا سعى ميان دو كوه به نام هاى صفا و مروه و مانند اينها . ح_ال , اي_ن پ_رس_

پرسش

در ن_م_از و م_راسم حج , كارهائى ديده مى شود كه در ظاهر با اصل توحيد سازگارنيست , مانند ت_وجه به كعبه در حال نماز كه سنگ و گل است , يا دست گذاردن بر حجرالاسود كه جمادى بيش نيست , و يا سعى ميان دو كوه به نام هاى صفا و مروه و مانند اينها . ح_ال , اي_ن پ_رس_ش پيش مى آيد كه راز اين وظائف و اعمال چيست ؟ و چه تفاوتى با كارهاى بت پرستان دارد ؟ .

پاسخ

پيش از آنكه اسرار اين اعمال را روشن سازيم , يادآور مى شويم كه اين سوال ,سابقه اى ديرينه دارد . در زمان حضرت صادق صلوات اللّه عليه , ابن ابى العوجاء -رئيس مادى هاى عصر خود - با گروهى از هم فكران خويش , به حضور صادق (ع ) رسيد , ورو به حضرتش كرد و گفت : سخنان من در محضر تو , رازى است كه نبايد به خارج درز كند . هر كسى حق دارد درباره مشكل خود سوال كند . آي_ا ب_ه م_ن اذن م_ى ده_يد از شما سوال كنم ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : هر چه مى خواهى بپرس . گ_فت : تا كى اين خرمن را مى كوبيد , و به اين سنگ اشاره مى كنيد , و اين خانه برافراشته از آجر وگ_ل را پ_رس_ت_ش مى نمائيد , و بسان شترى دور آن با جست و خيز , طواف مى كنيد ؟ من ازآن ج_ه_ت اي_ن مطلب را از تو مى پرسم كه تو رئيس مذهب و بزرگ آن هستى , و پدر

توپيامبر اسلام (ص ) بنيان گذار آن بود . ام_ام ص_ادق ع_ليه السلام , در پاسخ گفتار طنز آلود او , با منطق استوار و سخنان حكيمانه خود , پرده از روى اسرار و رازهاى مراسم حج برداشت . ما چكيده سخنان ايشان و ساير پيشوايان را كه پيرامون اين سوال وارد شده است , نقل مى كنيم . ه_دف از ن_ق_ل اين قسمت , اشاره به سابقه سوال است كه روشن شود كه اين پرسش , اززمان هاى ديرينه در اذهان وجود داشته است . 1 - راز توجه به كعبه در حال نماز . ب_ر خ_لاف آنچه كه ابن ابى العوجا , ماديگراى عصر امام صادق عليه السلام مى انديشيد , هدف از توجه به كعبه در حال نماز , پرستش كعبه و يا سنگ و گل نيست . ه_مه نمازگزاران خدا را مى پرستند , همگى با وجود توجه به كعبه , به خداوند يكتا مى گويند : اياك نعبد و اياك نستعين . علت اينكه بايد در موقع نماز , متوجه كعبه بود , اين است كه كعبه قديمى ترين معبد و خانه توحيد است كه به دست پيامبران بزرگ الهى براى اهل توحيد ساخته شده است . ه_يچ معبدى از نظرسابقه به پايه آن نمى رسد , چنانكه قرآن مى فرمايد : ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا و هدى للعالمين (1) . ن_خستين خانه اى كه براى مردم ( و نيايش خداوند ) قرار داده شده , در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است . آئين مقدس اسلام , براى ايجاد وحدت

ميان نمازگزاران و هماهنگ ساختن صفوف نيايشگران , بر ه_م_ه واج_ب دان_س_ت_ه اس_ت كه همگى نماز را به يك زبان بخوانند , وهمگى در حالت نماز , به ق_ديمى ترين معبد متوجه شوند , تا از اين طريق وحدت آنان را در حال عبادت و پرستش نيز حفظ كرده باشد . ي_ع_ن_ى در ي_ك زم_ان م_يليونها انسان يك سخن بگويند , به يك نقطه متوج گردند , و وحدت و همبستگى خود را آشكارسازند . ب_ن_اب_ر اين توجه به اين معبد , براى پرستش معبد نيست , بلكه رمز وحدت ومايه يگانگى در حال پرستش است . اصولا مسلمانان در صدر اسلام , نمازها را با جماعت برگزار مى كردند . نماز جماعت از مستحبات موكد اسلام است . ح_ال , ج_م_ع_ى ك_ه مى خواهند فريضه اى را با هم انجام دهند , ناچار بايد همگى به نقطه واحدى متوجه شوند , و در غير اين صورت انجام فريضه امكان پذير نخواهد بود . از اي_ن جهت , پيامبر اسلام با تمام مسلمانان ,تا مدتى به سوى مسجد الاقصى - كه آن نيز معبد الهى است - نماز مى گذاردند . ول_ى در ه_ف_ده_م_ي_ن م_اه ه_ج_رت , ب_ه عللى كه در جاى خود مذكور است , دستور داده شد كه مسلمانان هر كجا كه باشند , به مسجد الحرام كه در دورن آن , كعبه قرار دارد ,متوجه شوند . خداى عزوجل مى فرمايد : فلولا وجوهكم شطره (2) . رو به سوى مسجد الحرام كنيد . ام_ام صادق عليه السلام , معترض مادى عصر خود را , به يكى از اسرار توجه به كعبه

در حال نماز , متذكر شد و گفت : اين خانه اى است كه خداوند جهان , به وسيله آن بندگان خود را به عبادت و پرستش خود واداشته , و با امر به اطاعت خود , آنان رابه امتحان كشيده و كعبه را مركز پيامبران و قبله نمازگزاران قرار داده است . 2 - چرا بر حجرالاسود دست مى گذاريم ؟از احاديث اسلامى استفاده مى شود كه بناى كعبه , قبل از حضرت ابراهيم عليه السلام وجود داشته و بر اثر طوفان نوح عليه السلام ديوار آن فرو ريخته بود . آنگاه كه ابراهيم مامور شد كه نخستين معبد را نوسازى كند , به دستور الهى , حجرالاسود را كه جزئى از كوه ابوقبيس بود , در ميان ديوار كعبه قرار داد . اك_ن_ون س_وال م_ى شود : چرا بر اين سنگ دست مى گذاريم و هدف از آن چيست ؟ پاسخ آن اين است كه دست گذاردن بر آن , يك نوع معاهده و پيمان با ابراهيم و پيامبر اسلام است كه با هر نوع مظاهر شرك و بت پرستى مبارزه كنيم و از يكتا پرستى منحرف نگرديم و درتمام مظاهر زندگى از جاده توحيد دور نشويم . ب_يعت با يك فرد , گاهى با دادن دست و فشردن آن انجام مى گيرد , و گاهى با گرفتن گوشه لباس يك فرد و احيانا به شكل ديگر . در ت_اري_خ م_ى خ_وان_ي_م وق_تى آيه ياد شده در زير نازل گرديد يا ايها النبى اذا جائك المومنات يبايعنك على ان لا يشركن باللّه شيئا (3) . پيامبر دستور داد ظرف آبى آوردند , و

دست خود را در ميان آب گذارد . و س_پ_س دست خود را از زير آب بيرون آورد و فرمود : هر كس مى خواهد با من بيعت كند , دست خودرا در ميان همين آب بگذارد , و بر مضمون آيه با من بيعت نمايد . در اي_ن جا بيعت با رسول خدا , از طريق دست گذاردن بر چيزى است كه رسول خدا برآن دست گذارده است . در مساله دست گذاردن بر حجرالاسود نيز جريان چنين است . ه_دف اي_ن اس_ت كه با قهرمان توحيد و حضرت رسول گرامى , بر مبناى پايدارى بر اصل توحيد , بيعت كنيم . ل_ذا ام_ام ص_ادق ع_ليه السلام مى فرمايد : دست بر حجر بگذاريد وچنين بگوئيد : امانتى اديتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاه (4) . ام_انتى كه بر ذمه من بود ( زيارت خانه خدا ) , ادا كردم و پيمان خود را برعهده گرفتم , تا روز جزا گواه بر وفادارى من باشى . اب_ن عباس مى گويد : دست گذاردن بر سنگ , به منزله بيعت با رسول خدا است كه ازميان ما رفته است (5) . ب_ن_اب_ر اين هدف از بوسيدن و دست گذاردن بر سنگ , مجسم ساختن يك پيمان قلبى است كه مركز آن روح و روان انسان است . در ح_ق_ي_ق_ت , زائرخ_ان_ه خدا با اين عمل , آن پيمان قلبى را به صورت امر ملموس و محسوسى درمى آورد . ام_روز در ب_س_ي_ارى از كشورها , سربازان , پرچم كشور را مقدس شمرده در برابر آن مى ايستند و سوگند ياد مى كنند . به

طور مسلم , ماهيت پرچم جز چند متر پارچه چيزديگرى نيست . ولى وقتى به صورت پرچم درآمد , رمز استقلال مملكت و تجليگاه رهبران مردمى آن مى گردد . در اين موقع , سرباز به جاى فشردن دست رهبران , به پرچم اشاره نموده و سوگند ياد مى كند . در ب_خ_ش آينده پاسخ , خواهيد خواند كه هدف ازبرخى از مراسم حج , مجسم ساختن يك رشته واقعيت ها است , واقعيت هائى كه از طريق اعمال حج , تجسم پيدا كرده و خود را نشان مى دهند . 3 - هدف از رمى جمرات و سعى صفا و مروه چيست ؟ . زائران خ_ان_ه خ_دا , در روزهاى دهم و يازدهم و دوازدهم , ستونهاى خاصى را درسرزمين منى ( نزديك مكه ) سنگسار مى كنند . در اين حال , به ظاهر به نقطه اى سنگ مى زنند , ولى در باطن شيطان را رجم مى كنند . اح_ادي_ث اس_لامى , ماهيت عمل را براى ما تشريح كرده و مى گويند : شيطان در هر سه نقطه در برابر ابراهيم مجسم شده , وابراهيم به عنوان ابراز تنفر از شيطان بر او سنگ پرانده , عمل ابراهيم به عنوان سنت الهى در اعمال حج باقى مى ماند (6) . زائران خانه توحيد , به عنوان ابراز تنفر از شيطان و شيطان صفتان ,ابراهيم وار , همان نقطه ها را سنگ باران مى كنند . و بدينوسيله تنفر خود را ازهر موجود پليدى ابراز مى دارند . و ت_ن_ف_ر از پ_ليدى را كه يك امر معنوى و قلبى است , از اين

طريق به صورت ملموس و محسوس درمى آورند . امروز ملت هاى مستضعف و تحت ستم و سلطه , پرچم ابرقدرت ها را به آتش مى كشند . پرچم , جز چند متر پارچه رنگ شده چيزى نيست . ول_ى اي_ن م_ردم براى اظهار خشم نسبت به فجايع ابرقدرتها , نشانه هاى آنها را به آتش مى كشند , گوئى خود آنها را به آتش كشيده و نابود كرده اند . حداقل اين عمل , اظهار تنفر شديدى از آنها است . همچنين است سعى ميان دو كوه صفا و مروه . با اين عمل , حالت مادر اسماعيل هاجررا مجسم مى كنيم . ب_ه گواهى تاريخ , او بدون اينكه از رحمت خدا مايوس شود , درآن بيابان بى آب و علف , هفت بار براى پيدا كردن آب ميان دو كوه , سعى كرد . وسرانجام مشمول لطف خدا شد و به مقصود خود رسيد , و با جوشش آب از زير پاى اسماعيل , او و فرزندش از تشنگى نجات يافتند . از ب_رخ_ى از احاديث استفاده مى شود كه شيطان در اين نقطه نيز براى ابراهيم مجسم شد , و او با سعى خود به تعقيب او پرداخت تا او را از ساحت قدس خانه خدا دورسازد . ما نيز با اين عمل , آن عمل معنوى را مجسم مى سازيم (7) همچنانكه باقربانى كردن گوسفند در بيابان منى , خاطره فداكارى حضرت ابراهيم را زنده نگاه مى داريم , كه در راه خدا , از همه چيز - حتى از فرزند خود - گذشت . خلاصه اگر كسى در تاريخ

فرائض حج دقت كند . اي_ن ح_ق_ي_ق_ت را لمس مى كند كه بسيارى ازاين اعمال , براى مجسم كردن يك رشته خاطرات س_ازن_ده از زن_دگ_ى ابراهيم عليه السلام و امور معنوى و اخلاقى است كه با يك سلسله كارها به صورت سمبليك انجام مى گيرد , و هرگز هدف ما , پرستش سنگ و گل و كوه نيست .

فلسفه حج چيست ؟

پرسش

فلسفه حج چيست ؟

پاسخ

يكى ديگر از عبادتهاى بزرگ اسلامى حج است . ح_ج يك عبادت دسته جمعى است كه هرسال در روزهاى معينى در سرزمينى تاريخى و با شكوه انجام مى گيرد . اي_ن ن_وع ع_ب_ادت ع_لاوه ب_ر اي_ن كه پيوند استوارى ميان بنده و خدا به وجود مى آورد , مى تواند ازج_ه_ات گ_ون_اگونى مبدا اثرات سودمند و ارزنده اى در اجتماع اسلامى باشد ; زيرا :اولا : يك چ_ن_ين عبادت دسته جمعى كه با تجرد كامل و وارستگى مطلق , تنها باپوشيدن دو قطعه پارچه س_اده آغ_از م_ى گ_ردد , ن_شانه مساوات بندگان الهى در پيشگاه اوست و اين يكى از آمال بزرگ ان_سانى است كه روزى انسانهاى جهان عوامل برتريهاى موهوم را مانند نژاد , زبان , رنگ و ثروت را كنار گذارده , همگى خود را دربرابر خدا مساوى و برابر بدانند . ع_م_ل ح_ج از عبادتهايى است كه به اين هدف تحقق مى بخشد و موجب مى شود كه افراد با ايمان امتيازات اجتماعى را وسيله برترى خودندانند . ث_ان_ي_ا : چنين اجتماع عظيمى كه اعضاى آن را نمايندگان واقعى ملتهاى مسلمان جهان تشكيل م_ى ده_د , كنگره بزرگ سالانه مسلمانان دنيا محسوب مى گردد كه در هر سال دراين سرزمين مقدس برگزار مى شود . آيين اسلام يك مشت قوانين اخلاقى و سنن تربيتى كه هدفى جز اصلاح روح و روان مردم نداشته ب_اش_د ن_يست تا خود را از تاسيس كنگره سالانه و اجتماعات هفتگى و روزانه كه مخصوص احزاب س_ي_اسى و اجتماعات متحرك و زنده است دور بگيرد , بلكه يك آيين جهانى و جامعى است

كه به همه شوون زندگى بشر - اعم از اخلاقى , اجتماعى ,سياسى , اقتصادى و نظامى - نظر دارد . از اين نظر آورنده اسلام با وضع قوانين سياسى و دعوت به تشكيل كنگره سالانه درسرزمين مكه , ب_ق_ا و اب_دي_ت و مصونيت آيين خود را تضمين نموده است و طبعا اين كنگره اثراتى بالاتر از اثرات كنگره هاى سالانه احزاب سياسى و زنده جهان در برخواهد داشت . م_ن_تها , سران سياسى , در اين اعصار به اهميت چنين موضوعاتى توجه پيدا كرده انددر حالى كه اسلام از چهارده قرن پيش طرح آن را ريخته و اثرات مطلوبى از آن گرفته است . متفكران اسلام كه طبعا در اجتماع مزبور شركت خواهند داشت , مى توانند آخرين تحولات اوضاع جهان اسلام را مورد بررسى قرار دهند و پس از گردآورى اطلاعات دقيق وتبادل نظر , در بهبود وض_ع م_س_ل_م_ان_ان ب_كوشند و سرزمين اسلام را از عوامل ضد آزادى و استقلال پاك سازند و به پيشرفت همه جانبه مسلمانان جهان كمك كنند . چ_ه اج_تماعى سودمندتر از اين كه مى تواند بزرگترين حلقه اتصال ميان مسلمانان جهان باشد و سران اسلام را از اوضاع يكديگر آگاه سازد . اين كنگره مى تواند به وضع اقتصادى و فرهنگى مسلمانان كمكهاى شايانى بنمايد ;زيرا متفكران و ص_احبنظران - پس از اداى فريضه حج - مى توانند در محيطى آرام و پراز صفا و معنويت به تبادل افكار بپردازند و در زمينه فرهنگ و اقتصاد اسلام طرحهايى بريزند . ك_نگره سالانه حج همواره الهامبخش بسيارى از جنبشهاى آزادى خواهى و نهضتهاى عظيم براى گ_س_س_ت_ن زن_ج_يرهاى ظلم و

ستم و تعدى بوده است و اين نكته با مراجعه به تاريخ اسلامى و ان_ق_لاب_ه_اى ف_رزن_دان اس_لام روش_ن مى شود ; زيرا نطفه بسيارى از نهضتهاى اسلامى كه براى ب_ران_داخ_ت_ن ح_كومتهاى جور و ستم صورت مى گرفت در ايام حج بسته مى شد و اين سرزمين الهامبخش چنين آزاديهايى بود . اي_ن بود نمونه اى از اسرار حج و به قول برخى از دانشمندان , هنوز زود است كه جهان به اهميت و اسرار حج پى ببرد

چرا لباس احرام بايد از لباسهاى معمولى و دوخته نباشد ؟

پرسش

چرا لباس احرام بايد از لباسهاى معمولى و دوخته نباشد ؟

پاسخ

م_راس_م ح_ج ي_ك_ى از عبادتهاى دسته جمعى است كه بايد با تجرد كامل و وارستگى مطلق انجام گيرد ; از اين نظر , به پوشيدن دو قطعه پارچه اكتفا شده و از پوشيدن لباسهاى معمولى و رسمى كه نشانه تمايز و اختلاف و احيانا تفاخر و برترى است جلوگيرى به عمل آمده ; و از اين راه يكى از آم_ال ب_زرگ انسانها كه روزى بشر تمام عوامل موهوم برترى جويى را كنار بگذارد , جامعه عمل به خود پوشيده است . ب_ه ع_بارت ديگر : حج عاليترين تجليگاه تساوى انسانها در برابر خداست و براى همين هدف , لازم اس_ت از ه_ر نوع لباس رسمى و معمولى كه پديد آورنده امتياز است خوددارى شود و به دو قطعه ل_باس پيراسته از هر نوع تفاوت و امتياز اكتفا گردد ; و همه يكرنگ و يكسان در اين مراسم بزرگ شركت جويند .

فلسفة حج چيست؟

پرسش

فلسفة حج چيست؟

پاسخ

قران مجيد در يك جملة كوتاه درباره فلسفه هاي حج مي فرمايد «لِيَشْهَدوا مَنافِع لَهم» (حج/28 [مردم به اين سرزمين مقدّس براي اين مي آيند كه منافع خويش را با چشم خود ببينند]

مفسّران در تفسير كلمة «منافع» در اينجا سخن بسيار گفته اند، ولي روشن است كه هيچ گونه محدوديتي در مفهوم اين لفظ نيست و تمام منافع و بركات معنوي و نتايج مادي و فلسفه هاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي را شامل مي شود.

ربيع بين خيثم از امام صادق(ع) تفسير اين كلمه را خواست، امام در پاسخ فرمود «منافع دنيا و آخرت را هر دو شامل مي شود». (تفسير نور الثقلين 3/488)

در حديث ديگري از امام صادق(ع) در پاسخ هشام بن حكم از فلسفة حج مي خوانيم كه امام به چند بعد مهم در آن اشاره فرمود است، نخست آشنايي مسلمين تمام جهان با يكديگر، سپس به منافع اقتصادي آن و ايجاد بسياري از مشاغل در شعاع حج و سرانجام به اثرات فرهنگي آن اشاره كرده مي فرمايد «وَ لِتُعَرفُ آثارُ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ تُعْرَفُ اَخُبارُهُ وَ يُذْكَرُ وَلا يُنْسي» (وسائل الشيعه 8/9) [و نيز هدف اين بوده كه آثار پيامبر(ص) و اخبار او شناخته شود (و علوم و دانشهاي اسلامي، از نسلي به نسل ديگر منتقل گردد و به دست فراموشي سپرده نشود.]

به هر حال اگر كسي در جزئيات مراسم حج دقيق شود، مخصوصاً از نزديك اين مراسم را مشاهده كند، به اهميت بعد فرهنگي و آموزشي آن، كه به راستي كم نظير يا بي نظير است، آشنا مي شود.

________________________________________________________________________________________________________________

فلسفة حج چيست؟

پرسش

فلسفة حج چيست؟

پاسخ

قران مجيد در يك جملة كوتاه درباره فلسفه هاي حج مي فرمايد «لِيَشْهَدوا مَنافِع لَهم» (حج/28 [مردم به اين سرزمين مقدّس براي اين مي آيند كه منافع خويش را با چشم خود ببينند]

مفسّران در تفسير كلمة «منافع» در اينجا سخن بسيار گفته اند، ولي روشن است كه هيچ گونه محدوديتي در مفهوم اين لفظ نيست و تمام منافع و بركات معنوي و نتايج مادي و فلسفه هاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي را شامل مي شود.

ربيع بين خيثم از امام صادق(ع) تفسير اين كلمه را خواست، امام در پاسخ فرمود «منافع دنيا و آخرت را هر دو شامل مي شود». (تفسير نور الثقلين 3/488)

در حديث ديگري از امام صادق(ع) در پاسخ هشام بن حكم از فلسفة حج مي خوانيم كه امام به چند بعد مهم در آن اشاره فرمود است، نخست آشنايي مسلمين تمام جهان با يكديگر، سپس به منافع اقتصادي آن و ايجاد بسياري از مشاغل در شعاع حج و سرانجام به اثرات فرهنگي آن اشاره كرده مي فرمايد «وَ لِتُعَرفُ آثارُ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ تُعْرَفُ اَخُبارُهُ وَ يُذْكَرُ وَلا يُنْسي» (وسائل الشيعه 8/9) [و نيز هدف اين بوده كه آثار پيامبر(ص) و اخبار او شناخته شود (و علوم و دانشهاي اسلامي، از نسلي به نسل ديگر منتقل گردد و به دست فراموشي سپرده نشود.]

به هر حال اگر كسي در جزئيات مراسم حج دقيق شود، مخصوصاً از نزديك اين مراسم را مشاهده كند، به اهميت بعد فرهنگي و آموزشي آن، كه به راستي كم نظير يا بي نظير است، آشنا مي شود.

________________________________________________________________________________________________________________

چرا احرام در ميقات واجب است و راز آن چيست؟

پرسش

چرا احرام در ميقات واجب است و راز آن چيست؟

پاسخ

«ميقات» مكان خاصي است كه رسول اكرم(ص) بر اساس وحي الهي آنها را براي اقليمهاي خاص تعيين كرده است. جالب توجه اينكه، هنوز اسلام به آفريقا و نيز به شام و عراق نرفته و هيچ كسي در آن ديار به اسلام مشرّف نشده بود، بلكه طبق برخي از نقلها، هنوز شهرهاي رسمي و معروف عراق پديد نيامده بود كه رسول گرامي(ص) براي مردم آن مناطق يا كساني كه از آن اقليمها وارد حرم مي شدند ميقات معيّن كرد.(وسائل الشيعه 8/222)

گر چه ميقاتهاي منصوص، پنج يا شش جاست، ليكن مواضعي كه احرام حج يا عمره در آنجا صحيح است تقريباً به ده جا مي رسد كه تفصيل آن به كتاب فقه ارجاع مي شود. ميقاتهاي منصوص، اين ويژگي را دارد كه تقديم احرام بر آنها يا تأخير احرام از آنها جايز نيست، مگر در حال ضرورت يا نذر يا ادراك احرام ماه رجب.

ميقات احرام براي كسي كه قصد ورود به حرم دارد، قرار داده شد تا كرامت حرم كه به وسيلة مسجدالحرام حاصل شده و آن كرامت نيز به وسيله كعبه پديد آمده، محفوظ بماند؛ زيرا احرام در ميقاتً براي ورود به حرم مانند نماز تحيّت مسجد است كه براي حفظ كرامت مسجد قرار داده شد، با اين تفاوت كه تحيّت مسجد مستحب است، ولي احرام براي ورود به حرم واجب است.

ميقاتهاي معّين محدوديتي براي اهالي آن اقليمها و ممنوعيتي براي ديگران ايجاد نمي كند، بلكه از هر دو جهتً راه تبديل باز است؛ يعني همان گونه كه اهل هر اقليمي مي توانند مسير خود را

تغيير داده، از ميقات اقليم ديگر محرم شوند، اگر كسي در اقليمي به سر ببرد كه در بين راه آن ميقاتي وجود ندارد مي تواند به ميقات هر اقليمي كه بخواهد برود و از آنجا محرم شود.

لازم است توجه شود كه، نه تنها ورود به حرم بدون احرام جايز نيست، بلكه عبور از ميقات براي كسي كه قصد ورود به حرم دارد، بدون احرام جايز نيست. بنابراين، اگر كسي از اقليمي حركت كند كه در مسير او به طرف حرم دو ميقات وجود دارد، او نه تنها مأمور به احرام از ميقات دوم نيست، بلكه مخيّر بين آن ميقات و ميقات اول نيز نخواهد بود؛ زيرا بر او به عنوان وجوب تعييني، لازم است از خصوص ميقات اول احرام ببندد. البته در صورت ضرورت ميتواند از ميقات دوم محرم شود؛ مثلاً اگر كسي از طرف مدينه عازم مكه و حرم آن شد، موظف است از ذوالحليفه(مسجد شجره) محرم شود و حق ندارداحرام را تا جحفُه به تأخير اندازد. البته اگر مَدَني مسير خود را از ابتدا به گونه اي انتخاب كند كه اصلاًً به ذوالحليفه (مسجد شجره) يا به محاذات آن نمي رسد، آنگاه مي تواند به ميقات ديگر برود و از آنجا محرم شود، ليكن در آن حال نيز موظّف است در اوّلين ميقات واقع در مسير خود محرم گردد.

مطلب ديگري كه مربوط به ويژگي ميقات است اينكه، تنها محل شايستة احرام در مرحله حدوث آن ميقات است و احرام پيش از ميقات صحيح نيست. پس اگر كسي قبل از ميقات به حسب ظاهر محرم گردد و از ميقات به حال همان احرام قبل

از ميقات عبور كند و يا در آنجا بعد از مقداري درنگ بگذرد، بوظيفه خود عمل نكرده است؛ زيرا آنچه قبل از ميقات انجام داد، صورت احرام بود، نه خود احرام؛ چون احرام قبل از ميقات باطل است. چنين شخصي، از آن جهت كه در ميقات محرم نشده، بدون احرام از ميقات گذشته است، و اين كار در حال اختيار جايز نيست.

فلسفه پوشيدن جامة احرام چيست؟

پرسش

فلسفه پوشيدن جامة احرام چيست؟

پاسخ

كندن لباس دوخته به هنگام احرام، به معناي بيرون آمدن از «جامة گناه » است، چنانكه پوشيدن لباس احرام كه لباسي ندوخته، رنگ نگرفته ، حلال و پاك است به معناي در بر كردن «لباس طاعت » است.

پس مفاد امر به برهنه شدن از لباس دوخته اين است كه لباس گناهي كه خود تار و پودش را بافتيد، دوختيد و در بركرديد بايد از خود دور كنيد وگرنه در واقع فرقي بين لباس دوخته نيست؛ زيرا انسان در همة عمر در لباس دوخته نماز مي گزارد و عبادت مي كند، و دوخته يا نادوخته بودن لباس در صحت يا كمال عبادات دخيل نيست.

سرّ ديگر دربر كردن آن جامة مخصوص در حال احرام اين است كه انسان روزي در پيش دارد كه با لباس ندوخته وارد آن مي شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مي كند. برخي اسرار قيامت اين گونه در مناسك و مراسم حج متجلّي شده، سفر مرگ و حضور در صحنه قيامت در نظر افراد مجسّم مي شود.

همچنين با در بر كردن لباس سادة احرام، امتيازات ظاهري افراد زايل شده، زمينه هر گونه برتري طلبي و فخرفروشي از بين مي رود.

فلسفه تشريع محرماتِ احرام چيست؟

پرسش

فلسفه تشريع محرماتِ احرام چيست؟

پاسخ

حج، مجموعة منظمي از يك سلسله عبادتهاي خاص است كه هر يك به تنهايي در خور توجه است. همانطور كه با تكبيرة الإحرام نماز، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است بر نمازگزار تحريم مي شود و با تسليم پايان نماز، آن ممنوعيتها برطرف مي گردد و همچنان كه با نيّت روزه گرفتن و ورود به صبحگاه بسياري از اموري كه با روح پرستش و آزمون الهي مناسب نيست بر او حرام مي شود و با فرار رسيدن شامگاه حلال مي گردد، در حج و عمره نيز با احرام و لبيك گفتن، بسياري از اموري كه جنبه تعبدي در پرهيز از آنها قوي بوده و آزمون الاهي در آنها بسيار نيرومند است، حرام شده و دورة احرام به صورت يك دورة تعبّد محض و امتحان صرف درآمده است.(نهج البلاغه، خطبه 192، بند53_65) آنگاه با انجام مناسك حج و فرا رسيدن مراسم تحليل، عقد احرام گشوده مي گردد و شخص محرم از آن ممنوعيتها بيرون مي آيد.

خداي سبحان د رايجاد هماهنگي بين تشريع و تكوين، مكان مقدسي را به معماري دو پيغمبر بنا نهاد و آنجا را كه مطاف بسياري از انبيا بوده يا در آنجا رحلت كرده و به خاك سپرده شده اند محل امن قرار داد. آنگاه براي تنزيه و پيراستن مؤمنان از تعلقات و رذايل، آنان را به آن سرزمين سنگلاخ كه هيچ يك از مظاهر حيات در آن نيست، آزمود. در حالي كه خود، مناطق آبادي آفريد كه اعتدال هوا در آنها به گونه اي است كه تفاوت دماي زمستان و تابستانش اندك است. اگر

خانه خدا در چنين مناطقي بود محل تفرّج مرفهان مي گشت ، نه مأمن و محل قيام محرومان. از اين رو سرزميني را محل آزمون قرار داد كه انسانها در پرتو رياضت ممدوحي كه به واسطة محرمات احرام و نيز مناسك حج و عمره انجام مي دهند در آن از آلودگيها و تعلقات، پاك و خالص گردند. (نهج البلاغه، خطبه 192/ بند 53 _ 65)

نمونه اي از آزمون مذكور اينكه، از سويي استفاده از عطر و بوي خوش

كه بدان ترغيب شده و فضيلت بسيار دارد، در حال احرام حرام است و از سوي ديگر هنگام انجام مناسك حج و عمره در تماس و مجالست و همراهي با افراد بدبو، يا هنگام عبور از كنار قربانگاه، گرفتن بيني از بوي نامطبوع حرام است. اين گونه امور انانيّت انسان را شكسته، تفاخر و تكبر را از روح ميزدايد آنسان كه با انجام حج و عمرة كامل، بندة وارستة حق مي شود.

نمونة ديگر از امتحان الهي را مي توان در منع از شكار به خوبي يافت؛ زيرا از طرفي صيد حيوانات صحرايي بر محرم حرام مي شود: «لا تقتلوا الصُّيد و أنتم حُرُم» مائده/95 و از طرف ديگر آهوان صحرايي يا كبوتران يا ديگر حيوانات شكاري غير دريايي در تيررس يا دسترس محرم قرار مي گيرد تا روشن شود چه كسي از عهدة آزمون الهي بيرون مي آيد و چه كسي از انجام اين فريضة الهي محروم ميشود: «لِيبلونَّكم الله بِشيءٍ من الصُّيد تناله أيديكم ورماحكم» مائده/94.

اين دورة سازندگي آنچنان در جامعة اسلامي مؤثّر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران توحّش جاهلي نميگذشتند و

براي شكار آن بر يكديگر پيشي مي گرفتند، اكنون به فرمان الهي از آهوان صحرايي مي گذرند و در دوران تمدن اسلامي بر اثر فرمان وحي، بر همة اميال و خواسته هاي خود پيروز مي شوند. دورة پر بار احرام در ساختن انسان چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمرة گواراي آن در عينيت جامعة معتقد و متعهّد به محتواي حج و زيارت، به خوبي مشهود است.

خلاصه اينكه،همة اموري كه موجب تيرگي روح و آلودگي جان ميشود در حال احرام تحريم ميگردد تا جان خالص و روح پاك شايسته طواف خانه خدا گردد، خانهاي كه از هر آلودگي پاك و از هر آغشتگي منزه است خانه خدا محور حريّت و مدار آزادي است، از اين رو محرمي كه آهنگ زيارت آن را دارد، حق ندارد صيد حرم را اسير كند يا در اسير شدنش كمك كند يا آن را برماند يا صياد را به آن راهنمايي كند؛ زيرا همة اين كارها با روحية آزاد يخواهي مخالف است و تا انسان آزاد نشود صلاحيت طواف كوي آزادي را ندارد.

احرام و رعايت حدودآن، روح را از هر بندي رها و از قيد هر شهوت و غضبي آزاد و مغز را از هر فكر باطلي پاك و دل را از هر خيال خامي نجات مي بخشد.

چه اسراري در وقوف در سرزمين عرفات (كه ا زجمله مناسك حجّ است) مي باشد؟

پرسش

چه اسراري در وقوف در سرزمين عرفات (كه ا زجمله مناسك حجّ است) مي باشد؟

پاسخ

اسرار عرفات فراوان است، و برخي از آنها عبارت است از:

1_ وقوف در عرفات براي آن است كه انسان به معارف و علوم ديني واقف شده و از اسرار الهي نظام آفرينش با خبر شود. بداند كه خداوند به همة نيازهاي او واقف و بر رفع همة آنها تواناست. خود را به خدا بسپارد و فقط او را اطاعت كند كه طاعت او سرمايه و وسيلة هر بي نيازي است:«و طاعته غني» (مفاتيح الجنان، دعاي كميل)

از اين رو امام سجّاد(ع) به سائلي كه در روز عرفه گدايي مي كرد، فرمود: واي بر تو! آيا در چنين روزي، دست نياز به سوي غير خدا دراز مي كني؛ در چنين روزي براي كودكان در رحم اميد سعادت مي رود:«و يحك! أغير الله تسأل في هذا اليوم. إنه ليرجي لما في بطون الحبالي في هذا اليوم أن يكون سعيدا!» (وسائل الشيعه10/28) كسي كه در اين جا از خدا غير خدا را طلب كند زيان كرده است. امام سجاد(ع) كساني را كه در چنين زمان و مكاني دست نياز به سوي ديگران دراز مي كنند، بدترين انسانها معرفي فرمود:«هؤلاء شرار من خلق الله. الناس مقبلون علي الله و هم مقبلون علي الناس» (بحار96/261).

2_ حج گزار بايد در آنجا بر اين نكته عارف شود كه خداي سبحان به نهان و آشكار و صحيفة قلب او و رازهاي آن و حتي آنچه براي خود او روشن نيست و به طور ناخودآگاه در زواياي روح او مي گذرد آگاه است؛ يعني سرزمين عرفات محل ادراك و شهود

مضمون آية كريمة «وَ إِن تَجْهر بِالقَول فَإِنَّه يَعلَم السِرِّ و أَخفي» طه /7 است.

انسان اگر بداند كه قلبش در مشهد و محضر حق است همان طور كه خود را به گناهان جوارحي نمي آلايد، گناه جوانحي نيز نمي كند و قلبش را از خاطرات آلوده تنزيه مي كند.

درحديثي امام سجاد(ع) فرمود: عصر روز عرفه و ظهر روز دهم كه حاجيان د رمنا حضور دارند، خداي سبحان بر ملائكه افتخار مي كند و مي فرمايد: اينان بندگان من هستند كه از راههاي دور و نزديك با مشكلات بسيار به اينجا آمده و بسياري از لذّتها را بر خود حرام كرده و بر شنهاي بيابانهاي عرفات و منا خوابيده و اين چنين با چهره هاي غبارآلود در پيشگاه من اظهار عجز و ذلّت مي كنند. اينك به شما اجازه دادم تا سراير آنان را ببينيد. آنگاه ملائكة حق به اذن خداوند بر دلها و اسرار نهان آنها آگاه مي شود. (بحار 96/259)

خداي سبحان به زائران راستين خانة خود مباهات مي كند، با اينكه عزت و فخر انسان در بندگي براي خدا و بودن تحت ربوبيت اوست؛ همانگونه كه د رمناجات اميرالمؤمنين علي(ع) آمده است: «إِلهي كَفي بي عِزّاً أَن أَكون لَكَ عبداً و كَفي بي فَخْراً أَن تَكون لي رَبّاً كَما أَحِبٍّ فاجَعلني كَما تُحِبُّ» (بحار 74/402).

گرچه فرشتگان تا حدودي از غيب با خبر و نسبت به بسياري از مسائل ماوراي طبيعت آگاهند، امّا پرده پوشي و رحمت و لطف حق اجازه نمي دهد كه حتي آنان نيز بسياري از اسرار ما را بفهمند با اينكه آنها مأمور ثبت اعمال و خاطرات ما هستند. چنانكه امير

المؤمنين امام علي(ع) به خداوند عرض مي كند: خدايا! بعضي از اعمال و افكار را تنها تو شاهد بودي و اجازه ندادي حتي فرشتگان بر آنها آگاهي يابند:«والشّاهد لما خفي عنهم و بر حمتك أخفيتُه و فضلك سترتُه» (مفاتيح الجنان، دعاي كميل) امّا برابر حديث مزبور، در روز عرفه و عيد قربان ملائكه به اذن خداوند به نهان دلهاي زائران نظركرده، مي بينند كه قلب عدهّ اي بسيار سياه است و دودهاي سياه از آنها بر مي خيزد كه از «نار الله الموقدة الّتي تطّلع عَلي الأَفئدة» همزه/6_7 است. خداوند به ملائكه مي فرمايد: اينان كساني هستند كه پيامبر را راستگو نمي دانند (معاذ الله ) و در اموري مانند جانشيني امير المؤمنين علي(ع) مي گويند: رسول اكرم(ص) از نزد خود اين كار را كرده است! آنها بين قرآن و عترت جدايي انداخته و بعضي از امور را نمي پذيرند.

فرشتگان گروه ديگري را مي بينند كه دلهايشان بسيار نوراني است. خداوند در معرفي اين گروه مي فرمايد: اينان مطيع خداوند و پيامبر او هستند. پيامبر را امين وحي مي دانند و معتقدند كه او از نزد خود هيچ نگفته و در همه مسايل و احكام الهي و از آن جمله در امامت و رهبري، سخنان و اقدامهاي او برابر وحي خداوند بوده است.

راز اين نكته اين است كه ولايت سرّ همة اعمال است؛ مؤمنان راستين كه هم به سرّ ولايت مي رسند و هم به اسرار حج، به صورت انساني واقعي در سرزمين عرفات و منا ظهور مي كنند وخداي سبحان در مقام فعل، به آنان فخر مي كند. چنين انسانهايي فرشته منش و حتي

برخي از آنها از فرشتگان بالاترند.

البته آنچه در اين حديث شريف بيان شد، مسئله اي تاريخي و از قبيل «قضيةٌ في واقعة و منحصر به مراسم حج و روزهاي عرفه و عيد قربان نيست، بلكه اين صحنه هميشه وجود دارد، نهايت اينكه، جلوة تام آن در حج ظهور كرده است.

3_ شايسته است در روز عرفه حج گزار از «جبل الرّحمة» كه در سرزمين عرفات واقع است بالا رفته (وسائل الشيعه 10/11)، دعايي را كه سالار شهيدان حسين بن علي(ص) در جانب چپ آن كوه رو به كعبه ايستاده و خواند (مفاتيح الجنان، اعمال روز عرفه )، بخواند.

امام سجّاد(ع) فرمود: راز بالاي كوه رحمت رفتن اين است كه انسان بداند خداوند نسبت به هر زن و مرد مسلمان رئوف و مهربان بوده و متولي هر زن و مرد مسلمان است. گر چه خداي سبحان نسبت به همگان ولايت تكويني دارد و او ولي همه است:«هنالك الِولاية الله الحق» كهف/44 و گر چه رحمت عام خدا فراگير و شامل همة موجودات است: «رحمتي وسعت كلّ شيء » اعراف/156 و «كَتَبَ رَبّكُم عَلي نَفسه الرَّحمَة انعام/54 ليكن رحمت خاص او ويژه پرهيزكاران است؛ «رَحمَتي وَسِعَت كُلَّ شيء فَسَأَكْتُبها للّذين يتّقون» اعراف/156. مستفاد از مجموع دو آية اخير اين است كه خداوند بر خودش لازم كرده است كه رحمت خاص را به پرهيزكاران اعطا كند.

صعود بر جبل الرحمه بايد انسان را عارف به اين سرّ كند كه خداوند نسبت به مرد و زن «مؤمن » رحمت خاص و ولايت مخصوص دارد. نيل حج گزاران به چنين معرفتي در نحوة نگرش و ارتباط آنان با ساير افراد

و جوامع تأثير خواهد گذارد.

4_ بخشي از سرزمين عرفات منطقه اي است به نام «نُمرة كه مسجدي به اين نام در آن واقع است. امام سجّاد(ع) در بيان راز اين محدوده فرمود: معناي حضور در «نمرة» اين است كه: «خدايا! من به چيزي امر نمي كنم، مگر اين كه قبلا خود مؤتمر باشم و از چيزي بر حذر نمي دارم مگر اينكه خود قبلا پرهيز كرده باشم.»

توضيح اينكه، هر مسلماني مكلف به امر به معروف و نهي از منكر است. ظاهر اين حكم و بعد فقهي اش آن است كه كسي كه عالم به حكم شرعي است بايد شخصي را كه عالما عامدا آن حكم را رعايت نمي كند، از باب امر به معروف و نهي از منكر راهنمايي كند. البته امر به معروف و نهي از منكر غير از تعليم و موعظه و ارشاد است، اگر چه ممكن است دربعضي موارد از مصاديق آنها باشد؛ زيرا امر به معرف و نهي از منكر، حتي اگر به نرمي بيان شود، جنبة ولايت و آمريّت دارد. در وجوب امر به معروف و نهي از منكر عدالت و طهارت نفس آمر و ناهي از شرايط آن به شمار نيامده است، بلكه علم و آگاهي او از آن معروف يا منكر، و احتمال تأثير امر و نهي او و مانند آن جزو شرايط است. اما باطن آن بر اساس رازي كه دربارة «نمرة بيان شد، به عدالت بر مي گردد؛ يعني آمر به معروف بايد خود مؤتمر بدان بوده، ناهي و زاجر از منكر بايد خود منتهي و منزجر از آن باشد؛ يعني آنچه ديگران را

بدان امر مي كند، قبلاً خود عمل كرده باشد و آنچه ديگران را از آن منزجر و نهي ميكند، خود قبلا منزجر شده باشد. بنابراين، عدالت به عنوان سرّ امر به معروف و نهي از منكر د رآمر و ناهي شرط شده است.

5_ وادي «نَمرة كه از آن به عنوان «نَمِرات» نيز ياد شده نام منطقه اي وسيع درسرزمين عرفات است كه تقريبا در سمت مماس عرفات با حرم است. امام سجّاد(ع) فرمود: هنگام ورود به اين منطقه بايد آگاه باشيد كه اين سرزمين، سرزمين شهادت، معرفت و عرفان است يعني همانگونه كه خدا و ملائكه شاهدند اين سرزمين وسيع نيز شاهد اعمال زائران خانة خداست و كاملا آگاه است كه حاجي با چه نيّتي آمده و با چه انگيزه اي بر مي گردد و به آن شهادت مي دهد.

چه نكاتي درباره «قرباني» و اسرارآن وجود دارد؟

پرسش

چه نكاتي درباره «قرباني» و اسرارآن وجود دارد؟

پاسخ

حكمت انجام قرباني ،تقرب وتعالي قرباني كننده وتقواي اوبه سوي خداست :«لَنْ يَنالُ الله لُحوُمها ولا دِماؤُها ولكن يَنالُه التَّقوي مِنكُم» حج/37.

بنابراين ،قرباني آنگاه مقبول است كه باتقوا انجام گيرد وروح اين عمل تقواباشد ؛زيرا براساس آيةشريفه «إنما يتقبّل الله من المتّقين» مائده/27 همانطوركه هيچ عملي بدون تقوا پذيرفته نيست ،عملي نيز كه همراه تقوا بوده ،ليكن عامل آن در غيراين عمل ،تقوا ي الهي را رعايت نمي كند ،اگر چه از وي پذيرفته است ،ليكن آن گونه كه شايسته است بالا نمي رود؛ زيرا خداوند عملي رامي پذيرد كه همة شئون عامل آن خواه در اين عمل، خواه در اعمال ديگر، بر پاية تقوا تنظيم شده باشد: «أَفَمن أَسس بُنيانه علي تقوي من الله ورضوانٍ خَيرٌ أم مَن أَسَّس بُنيانَه علي شفا جُرفٍ فَانهار به في نار جهنّم والله يَهدي القَوم الظّالِمين» توبه/109.

بنابراين، آنچه به خدا مي رسد، باطن و روح عمل است. قرباني نيز حقيقتي دارد به نام تقوا، وقداست وتعالي قرباني ازآن تقواست نه ازان گوشت وخون :«يناله التّقوي منكم» حج/37 ؛ چنانكه هيچ يك ازمناسك ديگر حج نيز به خدا نمي رسند ،مگرروح انها كه همان سرّحج است.

2 - هرعملي كه به قصد قربت انجام گيرد قرباني است ؛چنانكه درحديث است كه زكات و نماز قرباني مسلمانان است :«إن الزكا ه جعلت مع الصلاه قرباناًلأهل الإسلام ».(نهج البلا غه،خطبه 199،بند 7.)

بنابراين ،هرعملي كه در آن تقرب به خدا باشد، قرباني است؛ زيرا اولاً، خداوند عمل باتقوا را قبول مي كند :«إنما يتقبّل الله من المتّقين» مائده/27. ثانياً، تقواي عمل نه تنها به طرف

خدا صاعد مي شود ،بلكه به خدا مي رسد ؛چنانكه دربارة قرباني فرمود :«يناله التقوي منكم ».ثالثاً ،چون تقوا جداي از جانِ انسان با تقوا نبوده ،وصف نفساني روح انسان متقي است ،اگرتقوا به خدا رسيد انسان سالك نيز پيش ازمرگ به لقا ءالله نايل مي شود.

3 – سرّ قرباني ،طبق بيان نوراني امام سجاد (ع )اين است كه حج گزار وقرباني كننده با تمسك به حقيقت ورع ،گلوي ديو طمع رابريده ،او را بكشد. بنابراين صرف ذبح گاو و گوسفند ويا نحر شتر ورها كردن آنها بدون توجه به سرقرباني ،مايه تعالي حج گزار نخواهد بود، از اين رو از باب تشبيه معقول به محسوس ،شايسته است قصد او از اين عمل، كشتن ديو دروني آز و طمع باشد .

4 - قرباني جايگاه ويژه در روايات دارد .نمونه اينكه امام باقر (ع )فرمود :خداي سبحان قرباني كردن را دوست دارد «إِنَّ الله عَزّوجَلّ يُحِبُّ إِطعام الطَعام و إراقة الدماء» (وسائل الشيعه 16/374)

ممكن است يكي ازدلايل آن بهره مندي گرسنگان ومحرومان از گوشت قرباني باشد . گرچه دراين زمان آنان كه آيات الهي را به اسارت گرفته اند (نهج البلاغه ،نامة 53 ،بند70-71) نه خود استفاده مطلوب از اين سنت الهي مي كنند ونه به ديگران اجازه اداره وبهره برداري صحيح از اين برنامه جامع وسودمند را مي دهند.

در حديث ديگري كه اهتمام به قرباني در آن مشهود است، امام صادق(ع) فرمود: رسول اكرم(ص) در حجة الوداع ،100شتر باخود برده بودند .بيش از 30 شتر را به امير المومنين علي (ع) بخشيدند كه آن حضرت همه را نحركردند و رسول اكرم(ص) نيز بقية شتران را

قرباني كردند (وسائل الشيعه 8/168.) البته اين حديث به گونه اي ديگر نيز نقل شده است وآن اينكه رسول اكرم (ص ) 66شتر براي قرباني از مدينه با خود اوردند واميرالمومنين (ع) نيز –كه درآن سال از سوي رسول اكرم (ص ) به يمن اعزام شده بود ند – 34 شتر براي قرباني از يمن به همراه اورده بودند .(وسائل الشيعه 8/168)

5-آية شريفه «ليشهدوا منافع لهم ويذكروا اسم الله في أيّام معلومات علي مارزقهم من بهيمه الأنعام» حج/28 گذشته از شمول سود صوري ومنفعت معنوي امت اسلامي ،ياد حق را هدف دانسته ومهمتر آنكه به جاي نام قرباني ،ياد خدا راذكر فرمود تا روشن شود كه هدف از «تضحيه » همانا «تسميه خداست» نه صرف نحر و ذَبح؛ يعني به جاي اينكه بفرمايد: «قرباني كنند»، فرمود: «خدا را به ياد آورند كه آنها را از دامهاي حلال، مانند گوسفند، روزي داد»، به طوري كه هم اصل قرباني به نام حق آغاز گردد و هم همة نعمتهاي دامي در طول مدت زندگي براي همة انسانها به عنوان ياد خدا مطرح شود.

مراد از «أيام معلومات » در آية مذكور همان زمان حج، به ويژه دهه نخست ذيحجه است كه جزء ماههاي حرام به شمار ميآيد، ماههاي حرام جهار است سر ماه آن يعني ماههاي ذيقعده، ذيحجه و محرم، سرد و متصل و يك ماه آن، يعني رجب، فرد و منفصل است.

6_ سالار شهيدان امام حسين(ع) از همان آغاز حركت خود از مدينه به مكّه در سال 60 هجري، قصد عمره مفرده داشت و اصلاً قصد حج تمتع نكرد. به هر تقدير، آن حضرت اگرچه به منا نرفت،

ليكن قربانيهاي گرانقدري داد و نيز وجود مبارك خويش را فدا كرد تا مكه و منا بماند. از اين رو امام سجّاد(ع) در شام خود را فرزند مكه و منا معرفي فرمود: «أنا ابن مكّة ومني، أنا ابن المروة و الصفا». (بحار45/161)

بنابراين، كسي كه جانش را فداي دوست، يعني خداي سبحان كرد، او از منا و عرفات و... ارث مي برد، زيرا هم زمين مال خداست و آن را به هر كس صلاح باشد ارث مي دهد:«إنّ الأرض لله يورثُها مَن يَشاء» اعراف/128 و هم زمينه كمال متعلق به اوست و به هر كس بخواهد ارث مي دهد. از اين رو همة شهدا و راهيان راه امام، وارثان عرفات و مشعر و منايند؛ زيرا اهداي جان و فدا كردن فرزند، انسان را وارث اسرار منا مي كند، نه صرف حضور جسماني در منا و قرباني كردن گوسفند و مانند آن.

راز «تلبيه» (لبيك گفتن) چيست و آيا همه لبيك گويان داراي مرتبه واحدي هستند؟

پرسش

راز «تلبيه» (لبيك گفتن) چيست و آيا همه لبيك گويان داراي مرتبه واحدي هستند؟

پاسخ

احرام و لبيك گفتن به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است. از اين رو حج گزاران راستين و زائران حقيقي كعبه هنگام تلبيه آنچنان به هراس عقلي بيمناك ميشدند كه رنگ آنان زرد شده، صدايشان ميگرفت، چنانكه گاه مدهوش ميشدند و ميگفتند: ميترسيم به ما گفته شود: به درستي به نداي حج پاسخ ندادي: «لالبّيك و لا سعديك». (بحار 47/16و 64/337)

راز لبّيك گفتن، طبق بيان امام سجاد(ع) اين است: «خدايا پيمان ميبندم كه از اين پس جز به طاعت تو زبان نگشايم و زبانم را بر همة گناهان ببندم»؛ يعني تلبيه، تطهير زبان از همة گناهان مربوط به آن است. زبان زائر بيت الله، زبان طاهر است؛ يعني هرگز شهادت دروغ نميدهد، غيبت نميكند، دروغ نميگويد، تهمت نميزند و كسي را با زبان مسخره نميكند.

پس سرّ تلبيه، زبان به حق و طاعت گشودن و از گفتار باطل و معصيت رستن است، آن هم نه تنها در محدودة زماني حج و عمره، بلكه براي هميشه. زبان، جِرمش اندك ولي جُرمش زياد است. گناهان فراواني همچون: انكار حقّ، ادعاي باطل، غيبت، تهمت، دروغ، سخن چيني، ناسزاگويي، افترا، مسخره كردن و مانند آن با زبان انجام ميگيرد.

همانگونه كه مؤمنان بر اساس تفاوت مراتب ايمان، درجاتي دارند، درجات لبيك گويان هم بر اساس مراتب تلبيه آنان متفاوت است؛ زيرا عدهاي اِعلان انبيا(ع) را لبيك ميگويند و گروهي دعوت خداي سبحان را.

بعضي ميگويند: اي كسي كه ما را به الله دعوت كردهاي، ما اجابت كرديم و آمديم: «لبيك داعي الله، لبيك

داعي الله». (كافي 4/206) اين گروه متوسّطان از زائران خانة خدا هستند كه دعوت ابراهيم خليل را اجابت ميكنند: «وَأَذِّن في الناس بالحجِ يأتوُك رِجالا وَ عَلي كُل ضامِرٍ يأتين مِن كل فَجٍ عَميق». حج/27

فراتر از آنان گروهي هستند كه دعوت «الله» را ميشنوند و به آن پاسخ ميگويند: «وَلِلّهِ عَلي النّاس حِجُّ البَيت مَن استطاع إليه سَبيلا» آل عمران/97؛ كسي كه امكان و توان سفر حج را داراست بايد دعوت خدا را لبيك بگويد. چنين زائري كه جزء اوحدي از افراد باايمان است، به خدا پاسخ مثبت ميدهد و ميگويد: «لبيك اللهم لبيك... لبيك ذا المعارج لبيك، لبيك داعيا إلي دار السلام لبيك... لبيك مرهوبا مرغوبا إليك لبيك... ». (وسائل الشيعه 9/53) با اين تلبيهها زائر بيت الله جواب فراخوان «خدا» را ميدهد. البته گرچه جواب خليل خدا هم جواب خداست و جواب خدا بدون جواب خليل او نيست، ليكن تفاوت در شهود زائر عارف بيت الله است.

پس تلبيهها يكسان نيست؛ يعني ممكن است كسي بگويد: «لبيك ذا المعارج لبيك»، اما در حقيقت به «و أذن في الناس بالحج» لبيك ميگويد و دعوت خليل را اجابت ميكند، نه دعوت جليل را؛ زيرا هر گونه كه در عالم ميثاق الهي، خداي سبحان را پاسخ داده باشد، در مقام ظاهر هم لبيك ميگويد.

چرا كعبه به عنوان قبلة اول مسلمانان تشريع نشد؟

پرسش

چرا كعبه به عنوان قبلة اول مسلمانان تشريع نشد؟

پاسخ

راز عدم تشريع كعبه به عنوان اولين قبلة مسلمانان، از بين بردن تعصب جاهلي و تشخيص مرتجعان از پيروان واقعي رسول اكرم(ص) بيان شد: «لِنَعلَم مَن يَتَّبِع الرَّسول مِمَّن يَنْقَلب عَلي عَقِبَيه» بقره/143 زيرا اگر كعبه در آغاز بعثت قبله قرار مي گرفت رسوبات جاهلي عرب و تعصّبات قومي احيا مي شد. پس از تأمين هدف فوق و نيز براي برخورد با تعصب و طعن يهوديان مدينه و اطراف آن كه مي گفتند: مسلمانان در مورد قبله استقلال نداشته، تابع قبله ما هستند، خداوند دوباره كعبه را قبله قرار داد.

توهم تبعيت از يهوديان در مورد قبله، باعث احساس حقارت و ذلت در مسلمانان شده بود، به گونه اي كه رسول اكرم(ص) براي حلّ اين مشكل منتظر وحي بود: «قَد نَري تَقَلُّبَ وَجهَك في السّماء بقره/144. گر چه خداوند، رسول اكرم(ص) را كاملترين مصداق اهتداء معرفي كرد: «إِنك عَلي صِراطٍٍ مُستقيم» زخرف/43و فرمود: هدايت يافتگان، سنگيني مسئله قبله را احساس نميكنند: «و إن كانت لكبيرة إلا علي الّذين هُدي الله» بقره/143، ليكن در خواست و انتظار آن حضرت به لحاظ طعن و تحقير كج انديشان و بد زبانان نسبت به اسلام و مسلمانان بود، نه بر اساس انگيزه هاي شخصي يا قبيله اي و يا نژادي. از اين رو خداي سبحان فرمود: «فَلَنُوَ لِّينَّك قِبلَة تَرضاها» بقره/144. اين بدان جهت است كه انسان كاملي كه به مقام رضا رسيده و خدا از او راضي است، چنانكه او از خدا راضي است: «رَضِيَ الله عَنهم و رَضُوا عَنه» مائده/119 رضاي نفسي يا قومي ندارد:«رضي الله رضانا أهل البيت» (بحار

44/366). چنين انساني آنچه را خدا مي پسندد درخواست ميكند، آن هم به اذن الله. پس او قبلهاي را ميپسندد كه مرضي خدا باشد و خدا قبلهاي را ميپسندد كه از طعن مصون باشد.

تذكر اين نكته سودمند است كه، اوّلا اگر تحويل قبله، از باب نسخ باشد، از مصاديق نسخ سنّت به قرآن است، نه نسخ قرآن به قرآن؛ زيرا قبله بودن بيت المقدّس، با سنّت ثابت شده بود، نه با قرآن، تا با نزول حكم قرآني اخير نسخ شود.

ثانيا، روح نسخ در تشريع الهي به تخصيص زماني بر مي گردد، نه اينكه حكم قبلي از ريشه باطل بوده باشد. از اين رو تغيير در احكام الهي و از آن جمله، تحويل قبله، از سنخ تحويل حق به حق است، نه از قبيل تحويل باطل به حق. از اينجا پاسخ اين سؤال هم كه «اگر كعبه قبلة واقعي بوده، تكليف نمازهايي كه پيش از اين به سمت بيت المقدس گزارده شده چيست؟» روشن مي شود و آن اين كه كعبه ذاتا قبله نيست و چون پيش از اين حكم، بيت المقدس قبله بوده پس نمازهايي كه بدان سو گزارده شده واجد همه شرائط صحت بوده و ضايع نشده است:«ما كان الله لِيُضيعَ إيمانَكم» بقره/143.

چرا كعبه به عنوان قبلة اول مسلمانان تشريع نشد؟

پرسش

چرا كعبه به عنوان قبلة اول مسلمانان تشريع نشد؟

پاسخ

راز عدم تشريع كعبه به عنوان اولين قبلة مسلمانان، از بين بردن تعصب جاهلي و تشخيص مرتجعان از پيروان واقعي رسول اكرم(ص) بيان شد: «لِنَعلَم مَن يَتَّبِع الرَّسول مِمَّن يَنْقَلب عَلي عَقِبَيه» بقره/143 زيرا اگر كعبه در آغاز بعثت قبله قرار مي گرفت رسوبات جاهلي عرب و تعصّبات قومي احيا مي شد. پس از تأمين هدف فوق و نيز براي برخورد با تعصب و طعن يهوديان مدينه و اطراف آن كه مي گفتند: مسلمانان در مورد قبله استقلال نداشته، تابع قبله ما هستند، خداوند دوباره كعبه را قبله قرار داد.

توهم تبعيت از يهوديان در مورد قبله، باعث احساس حقارت و ذلت در مسلمانان شده بود، به گونه اي كه رسول اكرم(ص) براي حلّ اين مشكل منتظر وحي بود: «قَد نَري تَقَلُّبَ وَجهَك في السّماء بقره/144. گر چه خداوند، رسول اكرم(ص) را كاملترين مصداق اهتداء معرفي كرد: «إِنك عَلي صِراطٍٍ مُستقيم» زخرف/43و فرمود: هدايت يافتگان، سنگيني مسئله قبله را احساس نميكنند: «و إن كانت لكبيرة إلا علي الّذين هُدي الله» بقره/143، ليكن در خواست و انتظار آن حضرت به لحاظ طعن و تحقير كج انديشان و بد زبانان نسبت به اسلام و مسلمانان بود، نه بر اساس انگيزه هاي شخصي يا قبيله اي و يا نژادي. از اين رو خداي سبحان فرمود: «فَلَنُوَ لِّينَّك قِبلَة تَرضاها» بقره/144. اين بدان جهت است كه انسان كاملي كه به مقام رضا رسيده و خدا از او راضي است، چنانكه او از خدا راضي است: «رَضِيَ الله عَنهم و رَضُوا عَنه» مائده/119 رضاي نفسي يا قومي ندارد:«رضي الله رضانا أهل البيت» (بحار

44/366). چنين انساني آنچه را خدا مي پسندد درخواست ميكند، آن هم به اذن الله. پس او قبلهاي را ميپسندد كه مرضي خدا باشد و خدا قبلهاي را ميپسندد كه از طعن مصون باشد.

تذكر اين نكته سودمند است كه، اوّلا اگر تحويل قبله، از باب نسخ باشد، از مصاديق نسخ سنّت به قرآن است، نه نسخ قرآن به قرآن؛ زيرا قبله بودن بيت المقدّس، با سنّت ثابت شده بود، نه با قرآن، تا با نزول حكم قرآني اخير نسخ شود.

ثانيا، روح نسخ در تشريع الهي به تخصيص زماني بر مي گردد، نه اينكه حكم قبلي از ريشه باطل بوده باشد. از اين رو تغيير در احكام الهي و از آن جمله، تحويل قبله، از سنخ تحويل حق به حق است، نه از قبيل تحويل باطل به حق. از اينجا پاسخ اين سؤال هم كه «اگر كعبه قبلة واقعي بوده، تكليف نمازهايي كه پيش از اين به سمت بيت المقدس گزارده شده چيست؟» روشن مي شود و آن اين كه كعبه ذاتا قبله نيست و چون پيش از اين حكم، بيت المقدس قبله بوده پس نمازهايي كه بدان سو گزارده شده واجد همه شرائط صحت بوده و ضايع نشده است:«ما كان الله لِيُضيعَ إيمانَكم» بقره/143.

فلسفه احكام خمس وزكات

اخيراً در يكي از شهرهاي بزرگ احتمالاً كرمان همايش خمس برگزار شد كه در آنجا گفته مي شود علما نظرات مختلفي در نحوة گرفتن و مصرف آن داشتند آيا صحيح است ؟

پرسش

اخيراً در يكي از شهرهاي بزرگ احتمالاً كرمان همايش خمس برگزار شد كه در آنجا گفته مي شود علما نظرات مختلفي در نحوة گرفتن و مصرف آن داشتند آيا صحيح است ؟

پاسخ

در خصوص سؤالي كه بيان فرموده ايد بايد عرض كنم كه ؛ اختلاف فتواي مراجع معظم تقليد در بعضي از مسائل من جمله بحث خمس وجود دارد بر همين اصل است كه هر انسان مسلماني بايد مرجعي براي خود برگزيند و اگر اختلاف فتوا نبود مراجع معظم متعدّد نمي شدند و اين اختلاف فتوا اشكالي در دين و امور شرعي مردم ايجاد نمي كند.

با مراجعه اي كه به بحث خمس در كتاب توضيح المسائل مراجع شد صحّت قول شما ثابت است واين اختلاف در فتوا وجود دارد.و البته درنحوة گرفتن ومصرف خمس اختلاف جزئي است مگر در چند مورد من جمله بحث وجود خمس در هديه كه بعضي قائل اند خمس دارد و بعضي قائل اند خمس ندارد.

منابع و مآخذ :

توضيح المسائل مراجع ج 2 ص 13

خمس چه وقت واجب است؟

پرسش

خمس چه وقت واجب است؟

پاسخ

در مسئله خمس، حكم اين است كه هر كس درآمدي پيدا كرد لازم نيست فوري خمس آن را بدهد، بلكه تا يك سال وقت دارد. اگر آن درآمد را خرج زندگي كرد چيزي بر عهده اش نيست و اگر عين آن پول را پس انداز كرد و نگه داشت پس از يك سال واجب است خمس آن را بدهد.

در نتيجه كمك درسي ها و حقوق سربازي كه شما گرفته و خرج لباس و چيزهاي ديگر كرده ايد خمس نداشته و ندارد و در صورتي كه از آن پول ها پس انداز كرده ايد و يك سال از آن گذشته است خمس دارد.

اگر انسان املاكي داشته باشد. يا به دست آورد, يا افزايش قيمت پيدا كرده باشد, كه نتواند آن را پنج قسمت كند و يك پنجم آن را خمس بدهد, مثل زمين , خانه و ماشين سواري و... از طرفي قدرت پرداخت معادل وجه آن را نداشته باشد, تكليفش چيست ؟

پرسش

اگر انسان املاكي داشته باشد. يا به دست آورد, يا افزايش قيمت پيدا كرده باشد, كه نتواند آن را پنج قسمت كند و يك پنجم آن را خمس بدهد, مثل زمين , خانه و ماشين سواري و... از طرفي قدرت پرداخت معادل وجه آن را نداشته باشد, تكليفش چيست ؟

پاسخ

مي تواند صبر كند; هر وقت آن را فروخت , خمسش را بپردازد.

چه لزومى براى خمس و زكوة و ديگر انفاقات مالى وجود دارد در صورتى كه مسأله ى سوسياليسم مى تواند به نحو ساده آن را اجرا كند؟

پرسش

چه لزومى براى خمس و زكوة و ديگر انفاقات مالى وجود دارد در صورتى كه مسأله ى سوسياليسم مى تواند به نحو ساده آن را اجرا كند؟

پاسخ

اصولا عقل سليم انتخاب بهترين را هميشه قبول مى كند اين مسلّم است كه قانون مصوّب عالِم به تمام جهات و ابعاد بر قانونى كه به تصويب دانشمند و يا دانشمندانى كه تنها از يك بُعد و جهت به آن آگاهى دارند، برتر و پسنديده تر است. خاصّه آنجا كه با تجربه و مرور زمان به طور قطع و مسلّم حتّى خواسته و نظر مصوّبين آن قانون هم حاصل نشده باشد. ما به هر صاحب ذوق و عقل سليمى قضاوت را وا مى گذاريم كه:

آيا طرح و قانونى كه زائيده فكر و انديشه انسانهائى است كه مدّتها است پيروان و حتّى نظريه پردازان سوسياليسم به فرسودگى و ناكارى آن اقرار و اعتراف نموده اند مى تواند جايگزين دستورات شرع و دينى باشد كه گذشت ايّام بر صحّت قوانينش صحّه مى گذارد؟ چقدر تفاوت است بين قانون ربّ الارباب و مخترعين سوسياليسم و...؟ آيا خداى ما قانونش براى نسلى و يا چند نسل و زمان است؟

و يا اينكه عواملى را ديده و سنجيده و وضع قانون نموده؟

آيا سوسياليسمى كه چندى ديگر حتّى اسمى هم از آن باقى نخواهد ماند ضامن اجراى اين همه مشكلات خواهد بود؟

( بخش پاسخ به سؤالات )

_180_

فايده خمس و زكوة چيست؟

پرسش

فايده خمس و زكوة چيست؟

پاسخ

خمس و زكوة دو واجب از واجبات اسلامى هستند و همانگونه كه تمام دستورات و احكام دين مقدّس اسلام بر اساس مصالح و مفاسد انسان استوار گشته و ضامن سعادت و خوشبختى آدمى است اين دو حكم نيز چنين است.

اسلام براى از بين بردن اختلافات طبقاتى در ميان اجتماعات احكامى قرار داده است تا مسلمانان با مراعات آنها به يكديگر رسيدگى كرده و از تهيدستان و بينوايان دستگيرى به عمل آورند تا در سايه آن سطح فقر و پريشانى پائين آمده تمام افراد تهيدست با كمك ديگران از يك زندگانى حدّاقل برخودار شوند و عمل كردن به اين دو فريضه بزرگ مالى اسلام در اين مسئله نقش چشمگيرى دارد و اين نيز يك نوع ماليات اسلامى است كه پرداخت آن بر مسلمانان(با وجود شرايط لازم است تا براى پيشرفت دين و غير آن از مصالح اسلامى ديگر بكار رود تا ممالك اسلامى از نظر عمران و آبادى و همچنين جهات اقتصادى و سياسى و غير اينها تأمين شوند. بديهى است كه با پرداخت اينگونه مالياتهاى اسلامى در مدّت بسيار كوتاه فقر و تهيدستى ريشه كن مى شود و همه يا لااقل بيشتر آن وجوه به سود ملّت، مملكت و حكومت اسلامى مصرف خواهد شد.

به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه واجب بودن پرداخت خمس و زكوة از قرآن مجيد و احاديث معتبر مدرك اساسى دارد.

و مدرك آن مربوط به فقهاء و مراجع تقليد است و شما مى توانيد درباره ى مسايل و احكام خمس و زكوة و اندازه ى آنها به رساله ى توضيح المسائل مرجع تقليدتان مراجعه فرماييد.

(

بخش پاسخ به سؤالات )

_183_

چرا پرداخت خمس، زكات و ديگر انفاقات مالى لازم است و در صورتى كه سوسياليسم مى تواند به گونه اى ساده آن را اجرا كند؟

پرسش

چرا پرداخت خمس، زكات و ديگر انفاقات مالى لازم است و در صورتى كه سوسياليسم مى تواند به گونه اى ساده آن را اجرا كند؟

پاسخ

عقل سليم هميشه بهترين را انتخاب مى كند. مسلّم است كه قانون هستى از تمام جهات بر قانون يك بُعدى وضع شده توسّط دانشمندان برترى دارد; مخصوصاً كه با تجربه معلوم شده است كه حتّى خواست اين قانون گذاران نيز حاصل نشده باشد.

آيا قانونى كه زاييده انديشه انسان هايى است و حتّى نظريه پردازان سوسياليسم به فرسودگى و ناكار آمدى آن اقرار و كرده اند مى تواند جايگزين دستورات دينى شود كه گذشت ايّام بر صحّت قوانينش صحّه مى گذارد؟ چقدر تفاوت است بين قانون ربّ الارباب و مخترعين سوسياليسم !؟ آيا خدا فقط براى چند نسل و زمان است يا با مصلحت و سنجش قانون وضع كرده است؟ آيا سوسياليسم كه تا چندى ديگر حتّى اسمى از آن باقى نخواهد ماند، ضامن رفع اين همه مشكلات خواهد بود؟

_2_

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

فايده خمس و زكات چيست؟

پرسش

فايده خمس و زكات چيست؟

پاسخ

خمس و زكات از واجبات اسلامى اند و مانند تمام احكام دين مقدّس اسلام براساس مصالح و مفاسد استوار شده و ضامن سعادت بشرند

اسلام براى از بين بردن اختلافات طبقاتى، احكامى را وضع كرده است تا مسلمانان با مراعات آنها از تهيدستان و بينوايان دستگيرى كنند تا در سايه آن تهيدستان با كمك ديگران از حدّاقل زندگانى برخودار شوند. عمل به اين دو فريضه بزرگ مالى در اين مسئله نقش چشم گيرى دارد. خمس و زكات نوعى ماليات اسلامى است كه پرداخت آن بر مسلمانان(با وجود شرايط) لازم است تا ممالك اسلامى آباد شوند و نيز از لحاظ جهات اقتصادى و سياسى و... پيشرفت كنند. بديهى است كه با پرداخت اين گونه ماليات هاى اسلامى در مدّت بسيار كوتاه، فقر ريشه كن مى شود و همه يا لااقل بيشتر آن وجوه به سود ملّت و حكومت اسلامى مصرف خواهد شد.

به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه واجب بودن پرداخت خمس و زكات ريشه در قرآن مجيد و احاديث معتبر دارد. براى آگاهى بيشتر از مسائل و احكام خمس و زكات مى توان به رساله توضيح المسائل مراجع تقليد مراجعه كرد.

_4_

( بخش پاسخ به سؤالات )

_5_

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را

_3_

پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

چرا براى سادات خمس و براى غير آنها كه بيشتر است زكوة ده يك معين شده است؟

پرسش

چرا براى سادات خمس و براى غير آنها كه بيشتر است زكوة ده يك معين شده است؟

پاسخ

اولا; تمامى خمس به سادات داده نمى شود بلكه نصف آن كه همان ده يك باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن مربوط به امام ((عليه السلام))است كه در اين زمان به مجتهدين داده مى شود تا در راه دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صرف نمايند. ثانياً: همانطور كه روشن است بطور كلّى حقوق واجب مالى از قبيل خمس و زكوه براى بهبود وضع زندگى و تعديل اختلافات طبقاتى است بنابراين همين ده يك كه مخصوص سادات است فقط به فقراى از سادات داده مى شود تا حداقل زندگى را طبق شئونات خود بطور متعارف داشته باشند.

ثالثاً: اگر بر فرض كه تمام مسلمانان وظيفه ى خود عمل كردند و حقوق واجب خود را پرداخت نمودند اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معين شده زياد بيايد اين زيادى به سادات داده نمى شود بلكه اين زيادى مخصوص امام((عليه السلام))است همانطور كه اگر سهم سادات كم باشد زندگى سادات فقير را اداره نكند امام((عليه السلام))كمبود آن را جبران مى كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا براى سادات خمس و براى غير آنها كه بيشتر است زكوة ده يك معين شده است؟

پرسش

چرا براى سادات خمس و براى غير آنها كه بيشتر است زكوة ده يك معين شده است؟

پاسخ

اولا; تمامى خمس به سادات داده نمى شود بلكه نصف آن كه همان ده يك باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن مربوط به امام ((عليه السلام))است كه در اين زمان به مجتهدين داده مى شود تا در راه دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صرف نمايند. ثانياً: همانطور كه روشن است بطور كلّى حقوق واجب مالى از قبيل خمس و زكوه براى بهبود وضع زندگى و تعديل اختلافات طبقاتى است بنابراين همين ده يك كه مخصوص سادات است فقط به فقراى از سادات داده مى شود تا حداقل زندگى را طبق شئونات خود بطور متعارف داشته باشند.

ثالثاً: اگر بر فرض كه تمام مسلمانان وظيفه ى خود عمل كردند و حقوق واجب خود را پرداخت نمودند اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معين شده زياد بيايد اين زيادى به سادات داده نمى شود بلكه اين زيادى مخصوص امام((عليه السلام))است همانطور كه اگر سهم سادات كم باشد زندگى سادات فقير را اداره نكند امام((عليه السلام))كمبود آن را جبران مى كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

مبناي محاسبه خمس و زكات چگونه است؟ چرا ميزان خمس يك پنجم است؟

پرسش

مبناي محاسبه خمس و زكات چگونه است؟ چرا ميزان خمس يك پنجم است؟

پاسخ

"... واعلموا انما غنمتم من شيء فأنَّ ا... خُمسُهُ و للرَّسول ولذي القربي والمسكين وابن السبيل..." "بدانيد هر چيزي كه به دست آورديد پنج يك آن براي خدا و رسول خدا و خويشان او و يتيمان و مسكينان و راه ماندگان است."(1)

"انما الصدقات للفقراء المسكين و العاملين عليها و المؤلفة قلوبهم و في الرقاب و الغارمين و في سبيل ا... وابن السبيل فريضةً من ا... وا... عليم حكيم." "صدقات [زكات] تنها براي فقيران، مسكينان و متصديان جمع آوري و توزيع و كساني كه دلشان به دست آورده مي شود وبراي آزادي بردگان و بدهي بدهكاران و در راه خدا و درراه ماندگان مي باشد، اين يك واجب الهي است و خدا داناي حكيم است."(2)

آياتي كه ذكر شد در رابطه با خمس و زكات است و همانطور كه مشاهده مي كنيد مبناي يك پنجم براي خمس طبق دستوري است كه خداوند متعال تعيين نموده است.

در مورد اينكه چرا خداوند يك پنجم را ذكر كرده است بايد گفت : علت و فلسفه تمام احكام براي ما معين نيست و ما در مورد عمل به احكام بايد تعبُّدي رفتار نماييم، البته فلسفه برخي از احكام در بيان معصومين آمده است بطور كلي احكام از لحاظ اسرار و فلسفه شان به چهار دسته تقسيم مي شوند.

1.احكامي كه از همان آغاز بعثت پيامبر فلسفه آن بر همه آشكار بود، مانند تحريم دروغ، خيانت قتل نفس، سرقت و مانند اينها.

2. احكامي كه فلسفه آن بر تودة مردم و گاهي بر دانشمندان آن زمان نيز روشن نبوده توسط پيشوايان دين

اشاراتي به اسرار آنها شده است و نمونه هاي آن را مي توان در كتاب علل الشرايع شيخ صدوق ديد، مانند فلسفه روزه در بُعد اخلاقي و اجتماعي و بهداشتي آن، كه در قرآن بطور كلي بصورت "لعلكم تتقون" آمده و در بيان معصومين اشاراتي به فلسفه آن شده، بطور نمونه امام صادق( در ذكر تأثير اجتماعي روزه فرموده اند : "... تا ثروتمندان و مستمندان يكسان زندگي كنند و اينان از حال گرسنگان آگاه شوند و به كمك آنها بشتابند."

3. احكامي كه با گذشت زمان و پيشرفت آگاهي بشر پرده از روي اسرار آنها برداشته شد، مثل اثرات زيانبار جسمي و روحي و اجتماعي مشروبات الكلي و حتي تأثير آن روي ژن و جنين.

4. آخرين دسته از احكام آنهاست كه نه از آغاز روشن و بديهي بوده و نه در لابلاي متون اسلامي به اسرار آن اشاره شده، اموري

مانند تعداد ركعات نمازها، يا حدّنصاب اجناس نه گانه زكات ويا احكامي از اين قبيل، در مورد اين دسته از احكام به همان اندازه براي ما قابل احترام و لازم الاجرا است كه سه دسته پيشين چه اينكه همه از يك منبع سرچشمه گرفته، و مأموريت آورنده آنها با دلايل قطعي بر ما ثابت شد. در امور عرفي و اجتماعي نيز مواردي هست كه وقتي علم پيدا كرديم به چيزي بطور اجمال به فلسفه آن توجه نمي كنيم مثل وقتي كه نزد پزشك رفته، پزشك دارو را طبق دستوري معين و ساعت معيني تجويز مي كند ما همين كه علم به تخصص پزشك داريم، فلسفه نوع داروها و زمان مصرف آن توجه نمي كنيم و بطور تعبُّدي

رفتار مي نماييم.

آنچه راجع به خمس به عرض رسيد طبق اين مبنا محاسبه مي شود كه :

انسان مسلمان يك روز از روزهاي سال را بعنوان سررسيد سال خمس خود انتخاب مي كند از اول سال خمس خود تا آخر سال هر چه خواست از اموال خويش براي تهيه مايحتاج خانه استفاده مي كند يا بخشي از آن را هديه مي دهد و در روز آخر سال خمسي كه تعيين نموده است اموال و آذوقه باقيمانده (برنج و ...) و همچنين پولهاي نقد خود را حساب مي كند و از آنها مقدار و مبلغ يك پنجم آن را جدا كرده بعنوان خمس پرداخت مي نمايد.

البته جزئيات زيادي در مورد خمس است كه بعلت اختلاف فتاواي مراجع معظم تقليد نمي شود همه آن را بيان كرد و شما براي آن جزئيات بايد به رساله مرجع خود مراجعه كنيد يا از دفتر نمايندگي ايشان بپرسيد.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. سوره مباركه انفال/ آيه 41

سوره مباركه توبه / آيه 60

الف دربارة "خمس اطلاعات كامل بدهيد و بگوييد منبع رسمي آن در قرآن و احاديث چيست

اشاره

ب منظور از به روز بودن موارد "خمس چيست

ج علت اختلاف با اهل سنت دربارة خمس چيست

ح آيا اختلاف علماي ما دربارة بعضي از مصاديق آن اين شائبه را ايجاد نمي ك

پرسش

الف دربارة "خمس اطلاعات كامل بدهيد و بگوييد منبع رسمي آن در قرآن و احاديث چيست

ب منظور از به روز بودن موارد "خمس چيست

ج علت اختلاف با اهل سنت دربارة خمس چيست

ح آيا اختلاف علماي ما دربارة بعضي از مصاديق آن اين شائبه را ايجاد نمي كند كه دليل قطعي براي انجام آن نيست يا انجام ندادن آن مستوجب گناهي نخواهد بود؟

د: آيا انسان مي تواند شخصاً موارد "خمس را به مصرف برساند؟

پاسخ

الف قرآن كريم مي فرمايد: "وَاعْلَمُوَّاْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَي ْءٍ فَأَن َّ لِلَّه ِ خُمُسَه ُو وَلِلرَّسُول ِ وَلِذِي الْقُرْبَي َ وَالْيَتَ_َمَي َ وَالْمَسَ_َكِين ِ وَابْن ِ السَّبِيل ِ إِن كُنتُم ْ ءَامَنتُم بِاللَّه ِ وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَي َ عَبْدِنَا يَوْم َ الْفُرْقَان ِ يَوْم َ الْتَقَي الْجَمْعَان ِ وَاللَّه ُ عَلَي َ كُل ِّ شَي ْءٍ قَدِيرٌ ;(انفال 41)، و بدانيد هر گونه غنيمتي به شما رسد خمس آن براي خدا و براي پيامبر و براي ذي القربي و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است اگر شما به خدا و آن چه بر بندة خود در روز جدائي حق از باطل روز درگيري دو گروه (با ايمان و بي ايمان يعني روز جنگ بدر) نازل كرديم ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيزي قادر است "

از امام صادق پرسيدند: حق امام در اموال مردم چيست فرمود: "في ء، انفال وخمس پس هر چيزي كه داخل در في ء، انفال خمس و يا غنيمت بشود، خمس آن را بايد بپردازند; چون خداوند متعال مي فرمايد: "وَاعْلَمُوَّاْ أَنَّمَا غَنِمْتُم .. ." و...(نورالثقلين العروسي الحويزي ج 3، ص 50، مؤسسة التاريخ العربي )

"غنيمت از ريشة "غنم به معناي گوسفند است سپس در هر چيزي كه انسان از دشمن و يا غير دشمن بدون مشقت زياد به دست آورد، به كار رفته است (مفردات راغب اصفهاني ص 615، نشر دارالقلم سوريه )

در كاربردهاي معمولي نيز "غنيمت ، هم چون "غرامت ، معناي وسيعي دارد; و به هر گونه درآمد قابل ملاحظه اي گفته مي شود; امام علي مي فرمايد: "به خدا سوگند، از دنياي شما طلايي نيندوختم و از غنايم و درآمدهاي آن اندوخته اي فراهم نكردم "

از مطالب فوق استفاده مي شود، هر چند آية وجوب ِ خمس دربارة غنائم جنگي است امّا معناي عام دارد; و هر گونه درآمدي را مشمول وجوب خمس مي كند.

قابل توجه اين كه احكام ِ قابل توجهي (مانند: خمس نماز، روزه حج و...) وجود دارد كه قرآن كريم قسمتي از آن را بيان كرده است و بخش ديگر و جزئيات بيشتر آن را به پيامبر اكرم و امامان معصوم واگذار نموده است و هيچ مانعي ندارد كه مفهوم آيه معنايي كلي و عمومي داشته باشد، و در عين حال مورد نزول آيه غنايم جنگي كه يكي از موارد اين حكم كلي است بوده باشد. و اين گونه احكام در قرآن و سنت فراوان است

ضمناً، خداوند متعال همگان را امر كرده است كه "وَ مَآ ءَاتَغ كُم ُ الرَّسُول ُ فَخُذُوه ُ وَ مَا نَهَغكُم ْ عَنْه ُ فَانتَهُوا;(حشر،7) هر چه پيامبر6 براي شما مي آورد بگيريد و هر چه از آن نهي مي كند خودداري كنيد."

مراجع تقليد، دربارة اين كه هر نوع درآمدي خمس دارد مي فرمايند: هرگاه

انسان از تجارت صنعت يا كسب هاي ديگر، مالي به دست آورد، چنان چه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس يٙƙʠپنج يك آن را به دستوري كه گفته شده است بدهد. و در هفت چيز خمس واجب مي شود: منفعت كسب معدن گنج مال حلال مخلوط به حرام جواهري كه به واسطة غواصي يعني فرو رفتن در دريا به دست مي آيد، غنيمت جنگ و زميني كه كافر ذمي از مسلمان بخرد.(توضيح المسائل مراجع ج 2، ص 13، دفتر انتشارات اسلامي / ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 7، ص 171 _ 185، دارالكتب الاسلاميه )

ب منظور از به روز كردن موارد خمس اين است كه اموال و اجناسي كه مشمول خمس مي شود مي بايست به قيمت روز حساب شود; نه به قيمتي كه قبلاً خريده است (استفتأ تلفني از دفتر مقام معظم رهبري در قم )

ج اختلاف مبنائي در برخي احكام فقهي بين اهل سنت و شيعه نه تازگي دارد و نه به اين مورد خاصي منحصر مي شود; بكله موارد اختلاف فراوان ديده مي شود.

غالب اختلاف ها به نوع استنباط و ابزار استنباط برمي گردد، علاوه بر اين كه مباني كلامي و اعتقادي نيز، نقش مهمي در اين امر دارد. مثلاً كسي كه در همه جا ظاهر آيات قرآن را حجت بداند، بدون اين كه آيات ديگر را با ظاهر اين آيه ȘәƘ̘Ϙ̠به هنگام مشاهده "يَدُ اللَّه ِ فَوْق َ أَيْدِيهِم (فتح 10)، و دست خدا بالاي دست آن ها است " مي گويد: خدا دست دارد، پس خدا جسم

است در حالي كه مراد از اين جمله قدرت مطلقة خداوند است وقتي با اين ديدگاه كلامي و اعتقادي وارد ميدان فقه مي شود، بديهي است كه برداشت هائي مطابق با مباني كلامي خود داشته باشد; بر خلاف آن كسي كه چنين اعتقادي ندارد.

يا اگر ما در استنباطات فقهي قياس استحسان و... را ملاك و معيار قرار دهيم همان گونه كه اهل سنت چنين هستند، بديهي است كه در فتوا، مطابق همين معيارها فتوا بدهيم لذا اين امور منشأ اختلاف با فقهأ شيعه شد كه هرگز قياس و استحسان را در استنباطات فقهي دخالت نمي دهند.

اما اختلاف بين شيعه و سني دربارة خمس

امامان معصوم و فقهأ شيعه واژة "غنيمت را به معناي عام گرفته اند، كه هرگونه فايده اي كه از طريق كسب و تجارت گنج و معدن و... به دست مي آيد، را در بر مي گيرد: امام هادي مي فرمايند: غنيمت به فوائد، غنائم جائزه ميراثي كه پدر آن را حساب نكرده مالي كه از دشمن اخذ مي شود، مالي كه صاحب آن شناخته نشده است و اموالي كه شيعيان از قوم خرّمية فاسق گرفته اند، گفته مي شود."(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ، ج 9، ص 501، مؤسسة آل البيت .)

اما اهل سنت اگر چه معناي غنيمت را در لغت عام گرفته اند، و از نظر معناي لغوي با فقهأ شيعه مشترك اند، اما از نظر فقهي اكثر آن ها خمس را فقط در غنائم جنگي معادن و گنج ها واجب مي دانند.

دربارة غنائم دليل شان اين است كه آيات قبل و بعد

آية 41 انفال در زمينة جهاد است و همين قرينه است كه آية غنيمت نيز اشاره به غنايم جنگي باشد.

و دربارة معادن و گنج ها، به احاديثي از پيامبر اكرم تمسك مي كنند. از جمله پيامبر اكرم مي فرمايد: "كسي كه داراي طلا و نقره است و حقش را ادا نمي كند در روز قيامت آتشي او را فرا مي گيرد و... ."(المغني ابن قدامه ج 2، ص 596، دارالفكر.)

البته فقهأِ اهل سنت خمس در معادن و گنج ها را مشروطاً واجب مي دانند. كه بيان آن شرطها از حوصلة اين پاسخ نامه خارج است

علت يا علل اين اختلافات در مطالب قبل اجمالاً بيان شد.(ر.ك تفسير نمونه همان ص 178_181; كتاب الخلاف في الفقه شيخ طوسي ، ج 1، ص 355، چ رنگين تهران تفسير الميزان علامه طباطبائي ، ج 9، ص 89، انتشارات جامعة مدرسين )

ح در اصل وجوب خمس مانند نماز، روزه و... ترديدي نيست زيرا هم قرآن امر به اين عمل واجب كرده است و هم روايات متعدد در اين باب وارد شده است آيه و روايت مذكور در بند (الف پاسخ به عنوان نمونه بيان شده است

اما ممكن است در برخي جزئيات از حيث استنباط حكم اختلافاتي باشد; كه اين اختلافات بسيار اندك است در عين حال آن چه مرجع تقليد فتوا داده باشد، براي مقلد حجت است و اگر طبق آن عمل نكند، معذور نخواهد بود; اعم از اين كه مرجع تقليد، استنباطش مطابق با واقع باشد يا نباشد;

زيرا، شيعه در اين گونه امور قائل به مخطئه است يعني احتمال خطا در آن هست اما چون وظيفة مرجع استنباط احكام با استفاده از آيات روايات عقل و اجماع است و تمام جهد و كوشش را براي فهم حكم به عمل مي آورد، بر همگان (مقلدان او) حجيت دارد كه عمل كنند.

بنابراين هرگز شائبه نبود دليل قطعي ندارد، و ترك عمل مستوجب گناه خواهد بود.

د: خمس دو قسم است 1. سهم امام 2. سهم سادات سهم امام حتماً بايد به نائب يا نائبان خاص و عام (ولي امر مسلمين و مراجع تقليد) امام زمان غ برسد تا به وسيلة آن در جاي صحيح خود به مصرف برسد.

اما سهم سادات برخي مراجع معتقدند، شخص مي تواند همة سهم سادات خود را به سادات مستحق به خصوص سادات مستحق ِ از فاميل بدهد. ولي بعضي مراجع معتقدند، نيمي از سادات را خود شخص مي تواند به سادات مستحق بدهد، ولي نيم ديگر آن را در صورتي مي تواند بدهد كه اجازه بگيرد. نظر امام خميني و مقام معظم رهبري و غالب مراجع ديگر، همين نظر اخير است (استفتأ تلفني و حضوري از دفتر مقام معظم رهبري در قم )

وجه انحصار زكات در غلات اربعه و انعام ثلاثه و طلا و نقره و عدم تعلق آن به محصولات صنعتي چيست

پرسش

وجه انحصار زكات در غلات اربعه و انعام ثلاثه و طلا و نقره و عدم تعلق آن به محصولات صنعتي چيست

پاسخ

تعلق زكات داراي شرايطي است كه نوعا شامل كشاورزان جز

نمي شود; چون اولا; بايد به حد نصاب برسد و ثانيا; زكات پس از كسر

مخارج پرداخت مي گردد.

در حقيقت زكات نوعي ماليات بر استفاده از طبيعت است، از همين رو

در گوسفند و گاو و شتر به مواردي كه به طور دستي تعليف مي شوند و در

تمام سال از علف بيابان استفاده نمي كنند تعلق نمي گيرد.

در توليدات صنعتي و مواردي كه مشمول زكات نمي شوند موضوع

خمس و يك پنجم مازاد درآمد سال مطرح است. علاوه بر اين كه

ماليات هاي مختلف از مشاغل ديگر گرفته مي شود كه از كشاورزي اخذ

نمي شود.

البته اين اصل همواره بايد مد نظر حكومت اسلامي باشد كه با

اختياراتي كه دارد عدالت را ؤ حتي در پرداخت وجوه شرعيه و ماليات ها ؤ

مراعات كند و به گونه اي ماليات ها را تنظيم كند كه عدالت در بين اقشار

مختلف برقرار گردد.

چرا زكات به نه چيز تعلق گرفته است و فلسفه وجوب خمس چيست ؟

پرسش

چرا زكات به نه چيز تعلق گرفته است و فلسفه وجوب خمس چيست ؟

پاسخ

درباره زكات، گفتني است كه شرايط اقتصادي و توليدي صدر اسلام، چنين اقتضا داشته كه زكات در نه چيز باشد؛ ولي شرايط زمان حضرت علي(ع) اقتضا نمود كه آن حضرت بر اسب و گاو شخم نيز زكات وضع نمايد.

با توسعه زندگي و پديد آمدن توليدات جديد و تحول زندگي از دامداري و كشاورزي به شهرنشيني، علاوه بر زكات _ كه در موارد خود جاري بوده است _ ائمه(ع) بر مسأله خمس تأكيد بيشتري داشتند؛ چرا كه خمس با هر وضعيتي سازگار است. در حقيقت گستره خمس _ كه به نظر برخي اختصاص به غنايم جنگي داشت _ به دست ائمه(ع) توسعه يافت تا شامل آن بخش از توليدات گردد كه خارج از دايره شمول زكات بود. علاوه بر اين برخي از فقيهان در گذشته و اكنون، زكات را در مال التجاره واجب دانسته اند؛ كه در اين صورت زكات شامل هر نوع سرمايه گذاري در هر بخشي مي گردد. برخي ديگر نيز اين نظر را مطرح كرده اند كه: چون پول جانشين طلا و نقره شده، مشمول زكات است.

در عين حال جهت ايجاد تسهيلات براي برخي كه ممكن است از پرداخت زكات و خمس، دچار مشكل گردند، اختيار بخشيدن آنها را در اختيار حاكم قرار داده است تا موارد استثنايي را حل و فصل كند. بنابراين قوانين لازم و كافي، در فقه پيش بيني شده است؛ گرچه اين قوانين تا به حال به دليل حاكميت نداشتن فقه، شكل كامل اجرايي پيدا نكرده است.

در مورد حرمت تصرف در مالي كه خمس آن داده نشده گفتني است كه خمس

و زكات از اين نظر تفاوتي با يكديگر ندارند و هر دو مربوط به سهم فقيران در اموال توان گران است و اگر زكات را پرداخت نكند، تصرف در آن مال اشكال دارد.

چرا خمس را به سادات اختصاص داده اند وچرا زكات به گندم و جو تعلق گرفته درحاليكه درآمد كشاورزان كمتراز اموال تجار است و اموال آنها زكات ندارد

پرسش

چرا خمس را به سادات اختصاص داده اند وچرا زكات به گندم و جو تعلق گرفته درحاليكه درآمد كشاورزان كمتراز اموال تجار است و اموال آنها زكات ندارد

پاسخ

در نامه شما چند نكته مطرح است:

الف) مصرف خمس،

ب ) شرايط گيرنده خمس،

ج ) محدود بودن زكات در نه چيز.

ال_ف) گفتني است كه:

اولاً، به فتواي حضرت امام(ره) مصرف سهم سادات نيز بايد به اذن مجتهد باشد؛ چون خمس در حقيقت منبعي براي تأمين هزينه هاي حكومت و امور مورد نياز جامعه است.

ثانيا، چنان كه متذكر شده ايد _ به سادات نمي توان از زكات داد و اگر مستحقي در بين آنان باشد، بايد از خمس به آنان پرداخت كرد.

فلسفه اين امر آن است كه، كساني با منتسب ساختن خود به خاندان پيامبر(ص) به جمع آوري اموال مردم(صدقات) نپردازند و با سوء استفاده از عنوان خاندان رسالت، چهره ناپسندي از آنان ارائه نكنند. بلي اگر نيازمندي دربين آنان وجود دارد، از اموالي كه تحت نظر امام معصوم(ع) و يا وكلاي ايشان است، به آنان پرداخت مي گردد.

از سوي ديگر، مشخص بودن ذريه پيامبر(ص) در بين مردم _ كه به كمك همين عناوين صورت مي گيرد _ خودفلسفه اي تبليغي دارد كه نيازي به توضيح آن نيست.

ب ) سهم سادات را تنها به سادات فقير مي توان داد و آنچه شما نقل كرده ايد، سخني عوامانه است و در هيچ رساله و ياكتاب معتبري چنين موضوعي نيامده است.

ج ) در مورد زكات نيز گفتني است كه:

اولاً، عده اي از علما، زكات را در مال التجاره (سرمايه) هم واجب دانسته اند (مانند آيت اللّه سيستاني) و عده اي ديگر استحباب آن را برگزيده اند.

ثانيا، خمس خود جايگزيني براي زكات است؛ چون در سيستم

فعلي زندگي، موارد زكات بسيار محدود است؛ ولي خمس دامنه شمول گسترده اي دارد. از اين رو خمس خود جايگزيني براي زكات است و چون مصرف آن بايد تحت نظر مجتهد جامع الشرايط باشد، لذا مصارف آن نزديك به مصارف زكات است.

چرا مصرف خمس به سادات فقير و فقير يا در راه مانده تعلق مي گيرد و به عامه مردم فقير و در راه مانده تعلق نمي گيرد با اين كه اسلام دين برابري است و فرق بين سيدان عزيز و عوام به اذن الهي زاييده شدن از مادري است كه پدر همين فرزند سيد است. و اينكه آيا به وجود آ

پرسش

چرا مصرف خمس به سادات فقير و فقير يا در راه مانده تعلق مي گيرد و به عامه مردم فقير و در راه مانده تعلق نمي گيرد با اين كه اسلام دين برابري است و فرق بين سيدان عزيز و عوام به اذن الهي زاييده شدن از مادري است كه پدر همين فرزند سيد است. و اينكه آيا به وجود آمدن اين مسئله در زمان پيامبر و بعد از ايشان بوده است يا نه؟

پاسخ

خداي متعال از باب لطف خود در مال مؤمنين سهمي را براي فقرا و نيازمندان اعم از سادات و غير سادات مقرر فرمود «و في اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم» (المعارج)

اين قانون در قالب هاي مختلف تشريع شده است زكات، خمس، صدقات و.. زكات و صدقه را براي غير سادات و خمس يا زكات سادات را براي سادات مقرر فرمود دليل اين تفكيك حرمت نهادن به رسول خدا(ص) است و نتيجه اين احترام به پيغمبر به طور تبعي به فرزندان رسول خدا(ص) يعني سادات بر مي گردد اما اصاله تكريم و احترام به رسول خدا(ص) است كه يك شخصيت فراگير براي همه مؤمنين از سادات و غير سادات است پس بودجه اداره جامعه اسلامي از چند راه تأمين مي گردد: يكي از آنها زكات است كه داراي مصارف مشخصي از قبيل كمك به فقرا, مساكين , در راه ماندگان و... است و طريق ديگر خمس است كه به دو سهم تقسيم مي گردد (سهم امام معصوم (ع ) و سهم سادات فقير). از آن جا كه خداوند احترام فراواني براي معصومين (ع ) و اولاد آنها قائل شده , پرداخت

زكات غير سادات را به سادات فقير ممنوع دانسته است ; زيرا زكات صدقه مي باشد و ممكن است پرداخت صدقه غير سادات به سادات , نوعي تفوق غير سادات بر آنان يا كم احترامي به آنان تلقي گردد. از اين رو جهت جبران اين مسأله نيمي از خمس جهت اداره امور سادات تعيين شده است و نيم ديگر نيز مربوط به امام معصوم (ع ) است و اين اموال ملك شخص امام (ع ) نيست بلكه مربوط به خدمات ديني به جامعه اسلامي است . در زمان غيبت كبري اين سهم در اختيار نواب عام آن حضرت - كه مراجع تقليد و فقهاي عظام هستند - قرار مي گيرد تا در مصارف اسلام و مسلمين خرج شود.

چرا در اسلام خمس را بايد به سادات داد؟ آيا اين كار نوعي امتياز محسوب نمي شود؟

پرسش

چرا در اسلام خمس را بايد به سادات داد؟ آيا اين كار نوعي امتياز محسوب نمي شود؟

پاسخ

به نظر عده اي از مفسران حكم وجوب زكات در مكه نازل گرديد و مسلمانان به پرداخت اين فريضه الهي موظف شدند؛ ولي هنگامي كه پيامبر اسلام به مدينه پا نهاد و حكومت اسلامي را پايه گذاري كرد، از طرف خدا مأمور به دريافت زكات از مردم شد تا با آن، دست مستمندان و محرومان جامعه را بگيرد؛ ولي بني هاشم (سادات) حق نداشتند چيزي از اين بودجه دريافت كنندتفسير نمونه، ج 8، ذيل آيه 60، سوره توبه، ج 14، فضيلت سوره مؤمنون. و اين امر شايد به دو جهت بود:

1. بهانه اي به دست مخالفان نيفتد كه پيامبرصلي الله عليه وآله خويشان خود را بر اموال عمومي (زكات) مسلط ساخته است. اين امر باعث گرديد كه بني هاشم از دستيابي به زكات دور نگه داشته شوند.

2. استفاده بني هاشم از زكات يك نوع تفوق و برتري جويي براي غير بني هاشم محسوب شده و ذلت و خواري را براي سادات به همراه داشت. خداوند متعال جهت حفظ كرامت و مقامشان زكات را بر آنان حرام ساخت. البته سادات به خودشان مي توانند زكات بدهند؛ چرا كه حس برتري جويي در اين داد و ستد به چشم نمي خوردر.ك: وسائل الشيعه، ج 6،ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 8.

.حضرت علي عليه السلام در روايتي فرموده: «لم يجعل لنا سهماً في الصدقه اكرم (الله) نبيه و اكرمنا ان يطعمنا او ساخ ما في ايدي الناس»؛ «خداوند متعال سهمي براي ما در زكات قرار نداده، بلكه پيامبرصلي الله عليه وآله و ما اهل بيت عليهم السلام را از خوردن چرك هاي اموال مردم

(زكات) گرامي داشته است»: همان، ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 4.

اين دو امر سبب شد اين قشر از زكات محروم بمانند و از سوي ديگر مي دانيم كه در ميان سادات افراد از كار افتاده، در راه مانده، يتيم و... وجود دارند كه بايد به طريقي تأمين شوند. خداوند متعال جهت پر كردن اين خلأ و اكرام و احترام آنان، آيه خمس را پس از جنگ بدر نازل فرمود و محل ارتزاق مستمندان از اين خاندان را، خمس قرار داد. در حقيقت در اسلام دو صندوق وجود دارد: صندوق خمس و صندوق زكات و اين جداسازي نه براي اين است كه سادات سهم بيشتري پيدا كنند؛ بلكه تنها به جهت احترام و اكرام اين خاندان در جامعه مي باشد.

افزون بر آنكه بناي اسلام بر آن است كه سلسله نسب سادات به طور مشخص باقي بماند و به شكلي گم نشود و ياد پيامبر و امامان عليهم السلام در خاطره ها زنده بماند و احترام سادات را به عنوان تكريم جدشان پيامبر اسلام بدانند.مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج 3، ص 83.

دليل وجوب خمس - به ويژه خمس درآمد - چيست؟

پرسش

دليل وجوب خمس - به ويژه خمس درآمد - چيست؟

پاسخ

يكي از واجبات مهم مالي در اسلام «خمس» است كه از فروع دين و جزء عبادات شمرده مي شود. از اين رو بايد با قصد قربت انجام گيرد. تمام مذاهب اسلامي (شيعه و سني) در اصل وجوب خمس، اتفاق نظر دارند. تنها اختلاف ميان آنان، موارد و مصارف آن است؛ لذا بيشتر اهل سنت بر اين باورند كه تنها به غنايم جنگي و گنج خمس تعلق مي گيرد.ر.ك: مغنيه، محمدجواد، الفقه علي المذاهب الخمسة، ص 186 و خويي، سيدابوالقاسم، مستند العروة الوثقي، كتاب الخمس، ص 197. امّا فقيهان شيعي معتقدند: خمس در هفت چيز واجب است: 1. غنايم جنگي، 2. غواصي (اشيايي كه با فرورفتن در آب درياها به دست مي آيد)، 3. گنج، 4. معدن، 5. سود تجارت، 6. مال حلال مخلوط به حرام، 7. زميني كه كافر ذمي از مسلمان بخرد. پنج قسم اول مورد اتفاق شيعه و دو قسم اخير نظر مشهور آنان مي باشد.

آنچه كه اكنون مورد بحث و پژوهش است، خمس سود و درآمد كسب مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد: «و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و ...».متن كامل آيه با ترجمه در پرسش 1 ذكر شده است. اين آيه - كه به آيه خمس معروف است - به نظر فقيهان شيعي نه تنها بر وجوب خمس غنايم جنگي دلالت مي كند؛ بلكه شامل هر گونه درآمد كسب نيز مي باشد. واژه «غنيمت» از نظر لغت معناي گسترده اي دارد و به هرگونه درآمد و فايده اي كه به انسان مي رسد، گفته مي شود.ر.ك: مجمع البحرين، لسان العرب، تاج العروس، ماده «غنم».

غنيمت جنگي و سود

تجارت، هر دو غنيمت شمرده مي شوند و مشمول آيه مي گردند. البته هر چند شأن نزول آيه در مورد غنايم جنگي است، ولي اين سخن معروف است كه شأن نزول، هيچ گاه مخصص نيست و نمي تواند آيه را به آن محدود كند. در تقريرات درس حضرت آيت الله بروجردي چنين آمده است:

درست است كه آيه در مورد خاص نازل شده است؛ ولي هيچ گاه مورد، مخصِص نيست و دانشمندان اهل سنت هم - كه خمس را در غير غنايم جنگي انكار نموده اند - در اين آيه، مورد را تخصيص دهنده و محدود كننده ندانسته اند، در حالي كه آيه در غزوه بدر نازل شده، آن را شامل تمامي جنگ ها شمرده اند و اگر قرار بود مورد خاص، در آيه مخصص باشد، بايد آن را محدود به جنگ بدر بدانند.زبدة المقال، ص 5.

گذشته از همه اينها، در روايت معتبري (معروف به صحيحه علي بن مهزيار)، امام جوادعليه السلام غنيمت در آيه را به معناي گسترده اي در نظر گرفته و آن را به درآمد كسب تفسير نموده است. در بخشي از آن آمده است: «فاما الغنائم و الفوائد فهي واجبة عليهم في كل عام قال الله تعالي: و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه...».وسائل الشيعه، ج 6، باب 8، ابواب ما يجب فيه الخمس، ح 5.

در اين حديث امام عليه السلام واژه «الفوائد» را در كنار «الغنائم» جاي داده و هر دو را مصداق آيه قلمداد نموده است و ترديدي نيست كه منظور از «فوايد» هر گونه سود و درآمدي است كه به انسان مي رسد. بنابراين از مجموع موارد و قراين ياد شده، به دست مي آيد كه خمس درآمد در قرآن،

به صراحت از آن ياد شده و بر وجوب آن دلالت مي كند؛ به ويژه آنكه حضرت عليه السلام نيز از آن معناي وسيعي را دريافته و براي ما تبيين و تفسير كرده است. چنانچه كسي در تمام آنچه كه بيان شد، اشكال كند و آيه را در خمس غنايم جنگي منحصر كند، در پاسخ خواهيم گفت: به جز قرآن، روايات متعددي از ائمه عليهم السلام وارد شده است كه به خوبي بر وجوب خمس درآمد دلالت مي كند.ر.ك: وسائل الشيعه، ابواب ما يجب فيه الخمس و ابواب الانفال. و تمامي فقيهان شيعي نيز به آنها استناد جسته و در كتاب هاي فقهي خود ذكر كرده اند.

گفتني است كه از سويي اكثر اهل سنت، خمس در غير غنايم جنگي را انكار نموده اند و از ديگر سوي، دسترسي به صندوق زكات بر سادات بني هاشم حرام شمرده اند در حالي كه در بين اين دسته نيز، همانند سايرين يتيم و مسكين به چشم مي خورند. اكنون اين سؤال پيش مي آيد، كه فقراي سادات بني هاشم، از چه بودجه اي امرار معاش كنند؟ با اين اعتقاد كه جنگ در تمام دوران زندگي و در همه جوامع پا بر جا و هميشگي نيست كه بتوانند از خمس غنايم جنگي ارتزاق كنند.مستند العروة الوثقي، كتاب الخمس، ص 343.

فلسفه پرداخت خمس چيست؟

پرسش

فلسفه پرداخت خمس چيست؟

پاسخ

آنچه بيان مي شود، تنها بر اساس فهم ما از كتاب و سنت است و چه بسا وجوب خمس، حكمت و علل زيادي داشته باشد كه از ديدما مخفي مانده است:

1. ترديدي نيست كه اسلام به صورت يك مكتب اخلاقي، فلسفي و يا اعتقادي محض ظهور نكرد؛ بلكه به عنوان يك آيين جامع - كه تمام نيازمندي هاي مادي و معنوي در آن پيش بيني شده - پا به عرصه ظهور گذاشت. از سوي ديگر، اين مكتب از همان عصر پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله با تأسيس حكومت همراه بود؛ در نتيجه براي اداره آن نياز به يك پشتوانه مالي غني و منظم داشت كه بتواند در سايه تشكيل حكومت اسلامي از بينوايان، بيماران، بي سرپرستان، معلولان و يتيمان جامعه دستگيري نمايد و اين خلأ اقتصادي را پر كند. خداوند متعال با نزول آيات زكات، دست ياري و رحمت بي پايانش را به كمك نبي اكرم صلي الله عليه وآله فرستاد و با واجب ساختن زكات، اين نقص و كاستي را برطرف كرد. اين فريضه الهي از ماليات هايي است كه در حقيقت جزو اموال عمومي جامعه اسلامي محسوب مي شود و نيز به غير بني هاشم (سادات) اختصاص دارد و لذا مصارف آن عموماً موارد ياد شده است. ولي امام عليه السلام به عنوان رئيس حكومت نيز هزينه هايي دارد كه بايد تأمين شود. او براي پيشبرد نظام اسلامي و اداره جامعه، به بودجه فراواني نياز دارد. فريضه خمس براي تأمين اين منظور، بر متمكنان جامعه واجب گرديده است.مكارم شيرازي، ناصر، يك صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 423 - 425 و تعليقات علي العروة، كتاب الخمس، ص 392.

لذا در روايت از خمس به عنوان «وجه الاماره» ياد شده است.ر.ك: وسائل الشيعه، ج 6، كتاب الخمس، باب 2، ح 12.

2. خداوند متعال براي حفظ كرامت و عزت پيامبر اسلام، محل تأمين بودجه فقرا از بني هاشم و منسوبان به آن حضرت را از خمس قرار داد و سهم آنان را قرين سهم خود و رسول فرمود تا زمينه تحقير نسبت به آنان را از بين ببرد؛ چون ممكن است برخي از مردم در پرداخت زكات به فقيران، يك نوع برتري براي خود و حقارتي نسبت به گيرنده احساس كنند. در حالي كه در پرداخت خمس و آنچه كه به عنوان «وجه الاماره» تلقي مي شود، قضيه عكس آن است و برتري براي گيرنده مي باشد.ر.ك: وسائل الشيعه، ج 6، ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 4 و 8.

3. خمس براي تأمين بودجه هر كار خيري است كه امام بخواهد انجام دهد و براي هر موردي كه صلاح بداند، مصرف كند.«فما كان للّه فهو لرسوله يضعه حيث شاء»؛ «آنچه خاص خدا است، براي پيامبر اسلام است، هر جا صلاح بداند قرار مي دهد»: همان، ابواب الانفال، باب 1، ح 12.

4. خمس وسيله اي براي رشد و كمال انسان محسوب مي شود. همچنان كه هر فرد با انجام دادن هر وظيفه اي، مرحله اي از كمال را مي پيمايد؛ با اداي خمس به قصد قربت و بريدن از دنيا نيز وظيفه اش را انجام داده و خود را از گناهان پاك نموده و به سوي كمال ترقي مي كند.در مكاتبه امام رضاعليه السلام به يكي از يارانش آمده است: «ان اخراجه (خمس) مفتاح رزقكم و تمحيص ذنوبكم»؛ «پرداخت خمس كليد جلب روزي و وسيله آمرزش گناهان است»: همان، ابواب

الانفال، باب 3، ح 2.

5. تحقق احياي دين خدا و پياده كردن حكومت اسلامي - كه هدف اصلي اين مكتب است -در همان مكاتبه آمده است «انّ الخمس عوننا علي ديننا»؛ «خمس، كمك ما در پياده كردن دين خداست»: همان، ابواب الانفال، باب 3، ح 2. نياز به بودجه مستقل و جداي از بودجه زكات دارد. خمس ثروت بسيار عظيمي براي تأمين هزينه هاي يك انقلاب جهت رسيدن به حكومت عدل الهي است.

«قدرت» موجوديت ديني تشيع و زنده ماندن اين مكتب در طول عصر حضور و غيبت، بر اساس خمس استوار بوده است و به اهل بيت عليهم السلام و علما - كه وارثان آنان هستند - اين توانايي را داد تا با فشار و اختناق دستگاه ظلم در راه خدا ايستادگي كنند.

اگر خمس سود تجارت و كسب يك فريضه است، چرا دير هنگام وضع شده و ائمه معصومين عليهم السلام در زمان متأخر آن را واجب كرده اند؟

پرسش

اگر خمس سود تجارت و كسب يك فريضه است، چرا دير هنگام وضع شده و ائمه معصومين عليهم السلام در زمان متأخر آن را واجب كرده اند؟

پاسخ

ترديدي نيست كه آيه خمس در عصر رسالت نازل شده و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اين فريضه را به اجرا درآورده اند و آنچه مسلّم است اينكه حضرت رسول صلي الله عليه وآله خمس غنايم جنگي را اخذ مي كرد. اما خمس سود تجارت بنا به ضرورت و مصالحي تا عصر امامان عليهم السلام به تأخير افتاد. شايد اين ضرورت را بتوان در چند امر خلاصه كرد:

1. خمس با زكات اين تفاوت را دارد كه منفعت زكات به عموم مسلمانان بر مي گردد؛ ولي موضوع خمس به شخص پيامبر اكرم و خويشان او اختصاص دارد؛ لذا مصلحتي بر اجراي آن نمي ديدند.خويي، سيدابوالقاسم، مستند العروة الوثقي، كتاب الخمس، ص 196.

2. در عصر رسالت، فقر عمومي بر جامعه حاكم بود و مسلمانان به جهت تنگدستي، قدرت پرداخت خمس را نداشتند. از اين رو پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله از بيان و جمع آوري خمس درآمد صرف نظر كردند.

3. رويكرد سياسي مهم ترين عاملي بود كه نگذاشت، ائمه معصومين تا زمان امام باقرعليه السلام به بعد، اين فريضه الهي را به اجرا درآورند، زيرا جلب و جمع اموال، از وظايف سلطان بوده و هر كس با آنان رقابت مي كرد، به عنوان فرد متمرد از قانون و مخالف حاكميت و به اتهام جمع آوري سلاح و توطئه عليه رژيم، تحت تعقيب قرار مي گرفت. اما پس از برقراري آزادي نسبي در عصر عباسيان و شرايط موجود بر ائمه عليهم السلام، اين امكان را داد تا به طور غيرعلني خمس را از مسلمانان دريافت

كنند.مدرسي، محمدتقي، احكام الخمس، ص 16.

4- پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله از يك سو به جهت ارتباطش با غيب مي دانستند كه درآينده نه چندان دور، امر خلافت و حكومت از مسير اصلي خود - كه شايسته آنان است - منحرف شده و به دست نااهلان و غاصبان زورگو مي افتد و از ديگر سوي خمس «وجه الامارة» است و بايد به دست حاكم و سلطان سپرده شود و اگر حضرت رسول صلي الله عليه وآله وجوب خمس درآمد كسب را بيان و آشكار مي كردند؛ اين امر فرصتي را براي حاكمان جور پيش مي آورد تا با دستاويز شرعي، اموال مسلمانان را به غارت برند و بر ظلم و ستم خود بيفزايند. اين پيش بيني و تيزبيني حضرت صلي الله عليه وآله باعث شد كه اين حكم الهي در پرده خفا پنهان بماند.هاشمي شاهرودي، سيد محمود، كتاب الخمس، ج 2، ص

چه فرقي بين خمس و زكات زمان پيغمبر(ص) و زمان ما و همچنين ماليات امروزي وجود دارد؟ در صورت پرداخت ماليات، آيا پرداخت خمس و زكات واجب است؟ خواهشمند است مفصلاً توضيح دهيد.

پرسش

چه فرقي بين خمس و زكات زمان پيغمبر(ص) و زمان ما و همچنين ماليات امروزي وجود دارد؟ در صورت پرداخت ماليات، آيا پرداخت خمس و زكات واجب است؟ خواهشمند است مفصلاً توضيح دهيد.

پاسخ

در زمان رسول خدا(ص) علاوه بر خمس و زكوه ماليات هاي ديگري دريافت مي شد و با توجه به جهت گيري مصرف خمس و زكوه كه براي فقراء است با هدف و جهت گيري وضع ماليات كه براي ايجاد امكانات رفاهي و عمران و آبادي مانند تسهيلات ارتباطاتي و امكانات آب و برق و گاز و ... است لذا كساني كه از اين امكانات استفاده مي كنند مانند عوارض اتوبان و ... بايد پرداخت كنند و نه همه افراد. گرچه به عنوان يك امر خير همه مي توانند در آن مشاركت ورزند ولي نه از سهم محرومين. اين دو با هم متفاوتند توضيح آن كه:

در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و پس از آن، چند نوع ماليات از مردم گرفته مي شد: 1. خمس2. زكات 3. خراج 4. جزيه

خمس و زكات

اين دو تضاد مشخص داشته و دارد و واجب است افرادي كه درآمدشان به حد مشخص رسيد آن را به حاكم و متصدي حكومت اسلامي بپردازند وحتي در صورت مصلحت حاكم شرع مي تواند مردم را به دادن زكات مجبور كند.

خمس و زكات در حال حاضر نيز _با تفاوت هايي از نظر شيعه و اهل تسنن_ وجود دارد.

جزيه

مالياتي بود كه حاكمان اسلامي از اقليت ها (مسيحيان و يهوديان) كه در شهرها و مناطق مسلمان نشين ساكن بودند به خاطر تأمين امنيت آنان و فراهم كردن امكانات زندگيشان، از آنان

مي گرفتند. شهروندان مسلمان مكلف به پرداخت جزيه نبودند چون وظيفه شركت در جهاد و ... داشتند.

خراج

تعريف هاي متعددي براي اين كلمه گفته اند كه در حال حاضر از آن مي توان به ماليات تعبير كرد در گذشته از آن جا كه عمده درآمد مردم، از زمين بود، اين خراج بر زمين قرار داده شده بود و به انواعي تقسيم مي شد. (دايره المعارف تشيع، مدخل «خراج»)

براي نمونه نقل حديث ذيل مناسب است: «مصعب بن يزيد انصاري مي گويد: حضرت علي ما به دريافت خراج چهار روستا ... بگماشت و دستور فرمود: از هر جريب زمين كشت انبوه يك درهم و نيم و هر جريب كشت متوسط يك درهم و هر جريب كم محصول دو ثلث درهم و بر هر جريب باغ انگور يا باغ درخت خرما يا مخلوط از انگور و خرما ده در هم بستانم و بابت نخل هاي تك تكي كه از روستا جدا مي باشند چيزي نگيرم تا راهگذاران از آن ها استفاده كنند و فرمود: از خان ها و دهبان ها كه بر اسب هاي نر سوار مي شوند و ... هر يك چهل و هشت درهم و طبقه متوسط و كسبه بازار هر يك بيست و چهار درهم و طبقه ضعيف هر يك دوازده درهم بستانم...» (وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 15، ص 151، مؤسسه آل البيت)

مقدار خراج، به نظر حاكم شرع بستگي داشت و نصاب معيني نداشت. خراج را حاكم به خلاف زكات و خمس در امور عام المنفعه مانند بهداشت، تأمين هزينه جنگ و... استفاده مي كرد. اما زكات و خمس مصارف معيني دارند كه در آيات

و روايات به آن ها اشاره شده است. هر چند بانظر ولي فقيه و اجازه ايشان مي توان زكات يا سهم امام را در موارد ديگر _افزون بر موارد تعيين شده_ مصرف كرد.

ناگفته نماند در حال حاضر، جزيه و خراج مانند گذشته دريافت نمي شود و در هر كشوري شكل جديدي به خود گرفته است. حاصل آن كه در گذشته نيز افزون بر خمس و زكات، ماليات ديگري نيز، از مردم _براي تأمين هزينه هاي اداره كشور_ گرفته مي شد، بنابراين، در اصل گرفتن ماليات ترديدي نيست؛ تنها بحثي كه ميان فقيهان است اين است كه آيا ماليات مانند خمس و زكات از احكام اوليه اسلام است يا از احكام ثانويه؟

در ضمن اگر درآمد ساليانه مكلف يا محصولات نه گانه اي كه زكات به آن تعلق مي گيرد به حد خمس يا زكات رسيد افزون بر ماليات واجب است اين دو را نيز پرداخت كنند. مقام معظم رهبري در اين باره مي فرمايند: «مالياتي كه حكومت جمهوري اسلامي بر اساس قوانين و مقررات وضع مي كند، هر چند پرداخت آن بر كساني كه قانون شامل آنان مي شود، واجب است و ماليات پرداختي هر سال از مؤونه همان سال محسوب است، ولي از سهمين مبارك محسوب نمي شود، بلكه بر آنان دادن خمس درآمد سالانه شان در زائد بر مؤونه سال به طور مستقل، واجب است». (رساله اجوبه الاستفتاءات، حضرت آيت الله خامنه اي، ص 365، پرسش 1031، انتشارات بين المللي الهدي)

با سلام اميدوارم اين راه، مسير مناسبي براي يافتن پاسخ سوال هاي من باشد و جواب هايي مانند جواب دفاتر آيات عظام نشنوم. بلكه جواب هايي مستدل و منطقي را دريافت كنم. در غير اين صورت نيازي به ارسال جواب هاي آبكي و توهين آميز نيست. سوال من در مورد مساله خمس و زك

پرسش

با سلام اميدوارم اين راه، مسير مناسبي براي يافتن پاسخ سوال هاي من باشد و جواب هايي مانند جواب دفاتر آيات عظام نشنوم.

بلكه جواب هايي مستدل و منطقي را دريافت كنم. در غير اين صورت نيازي به ارسال جواب هاي آبكي و توهين آميز نيست. سوال من در مورد مساله خمس و زكات است. طبق فقه سنتي، زكات تنها به موارد معدودي تعلق مي گيرد. طبق اين مبنا بيل گيتس يا بسياري ديگر از ميلياردرهاي كنوني از دادن زكات معافند و مثلا كشاورزي كه چند راس گاو و گوسفند دارد بايد زكات بدهد. توجه داشته باشيد كه حضرت علي (ع) طبق توجه به مقتضيات زمانه خود، موارد مشمول به زكات را تغيير داد و مثلا اسب را نيز مشمول زكات نمود. پس چرا بايد به معيارهاي قديمي پايبند باشيم؟

پاسخ

نكاتي چند شايان توجه است:

1. دفاتر مراجع تقليد عظام بر حسب وظيفه تنها فتوا و نتيجه تحقيق و بررسي هاي مرجع تقليد براي عموم بازگو مي كنند. چرا كه عموم مردم نه وقت شنيدن دلايل حكم را دارند و نه تخصص آن را. اين نكته به معناي ان نيست كه فقيهان ناتوان از پاسخ دهي هستند چرا كه اين مباحث را مبسوط در دروس خارج و كتابهاي خود مطرح كرده اند و مشتاقان مي توانند با بهره گيري از اين كتابها از چند و چون موضوعات مطلع گردند .

2. مشهور فقيهان بر اين عقيده اند كه زكات منحصر در اشياي نه گانه است اما برخي آنان نيز بر اين باورند كه با توجه به فلسفه تشريع زكات و با توجه به هدف اصلي از اين واجب الهي زكات منحصر در اشياي نه گانه نيست بلكه بستگي به نياز و عدم نياز جامعه اسلامي و موارد مصرف در نظام

اسلامي دارد يعني در صورت نياز جامعه و موارد مصرف و پاسخ گو نبودن موارد نه گانه زكات قابل توسعه به اشياي ديگر نيز هست و رفع و وضع آن به عهده ولي فقيه است.(جعفري محمد تقي ،وسائل فقهي ،تهران نشر كرامت ص 47 )

3. همه فقيهان -چه آناني كه زكات را در موارد نه گانه منحصر مي دانند يا نمي دانند- بر آنند كه ولي فقيه و حاكم شرع در صورت نياز حكومت و جامعه مي تواند به جز خمس و زكات ،تكليف مالي ديگري مانند ماليات را بر مردم مقرر سازد بنابراين اموال را كه باقي نمي مانند و در جامعه در ميان مردم بر چرخش در مي آيند.

4.بنا بر نظر مشهور كه زكات را منحصر در موارد نه گانه مي دانند فلسفه تشريع زكات تأمين نيازمنديهاي افراد مستمند است كه اين مشكل با موارد نه گانه محقق مي شود. و در صورت نياز حاكم شرع مي تواند افزون بر آنها به مقدار نياز از اموال ديگر ماليات دريافت كند بنابر اين نيازي به وضع زكات براي اشيا و اموال ديگر نيست.

5. حاصل آنكه در حال حاضر نيز مانند زمان حضرت علي حاكم حكومت اسلامي مي تواند يا به عنوان زكات يا به عنوان ماليات دامنه دريافت هاي مالي از مردم را گسترش دهد به طوري كه هيچ سرمايه اي از هيچ سرمايه داري راكد باقي نماند.(ر.ك مجله فقه اهل بيت ش 11و12 )

يكي از افتخارات و دليل پويايي فقه شيعه احكام حكومتي است يعني علاوه بر احكام اوليه و ثانويه كه خداي تبارك و تعالي به وسيله وحي يا هدايت معصومين بيان

كرده است يك حق قانون گذاري در راستاي مصلحت جامعه اسلامي به پيامبر اكرم و جانشينان آن حضرت و در زمان غيبت به ولي فقيه داده است. (البته اهل سنت نيز با يك تفاوت هايي آن را قبول دارند چنانچه كتاب هايي را تحت عنوان احكام السلطانيه منتشر كرده اند) و هر چه كه مصلحت و نياز جامعه اسلامي باشد. مشمول اين موضوع خواهد بود و تمام ماليات هايي كه مجلس شوراي اسلامي تصويب و به تصويب شوراي نگهبان يا مجمع تشخيص مصلحت نظام مي رسد از همين سنخ است . چون احكام حكومتي منحصر به فرمان رهبري نيست همه نهادها در حكومت اسلامي با نظارت و تاييد رهبري و ولي امر مسلمين مي باشد.

ولي چيزي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه همه ادله اي كه شما بيان كرديد مد نظر فقها نيز قرار گرفته است. اما پس چرا بدان فتوا نداده اند به آن جهت است كه تمام اهتمام فقها بر اين است كه خواست خدا را كشف كنند.نه صلاحديد و تشخيص ما را. اينكه خداي متعال خالق ماست پس مالك و اختيار دار ماست . پس اراده تشريعي او مبناي مشروعيت هر حكم و فرمان و قانوني خواهد بود. راه تشخيص اراده تشريعي خدا يا وحي (قرآن ) است و يا به منزله وحي (سنت پيامبر اكرم و ائمه اطهار ) است و يا عقل (در مواردي كه به طور قطع و صد در صد با رعايت مباني و ضوابط حكمي دهد) مي باشد. مهم اين است كه ما بنده و پايبند و متعبد به دستور و قانون خدا

باشيم البته فقهايي كه دامنه زكات را گسترش دادند آنها نيز متعبدند فتوايشان براي مقلدينشان لازم است.

دومين سوال من در مورد خمس است. خمس طبق آيه 41 سوره انفال واجب شد. (واعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان و الله علي كل شيء قدي

پرسش

دومين سوال من در مورد خمس است. خمس طبق آيه 41 سوره انفال واجب شد. (واعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان و الله علي كل شيء قدير در اين آيه موارد مشمول خمس با موارد مصرف آن به گونه اي تعيين شده كه با مورد تعيين شده رساله هاي علماي شيعه مطابقت ندارد. در فقه مذاهب ديگر نيز موارد مشمول خمس با فقه شيعه برابري نمي كند. به خصوص در زمينه مازاد منفعت ساليانه. از طرف ديگر در دوران تشكيل حكومت اسلامي با وجود پرداخت ماليات، چه لزومي به پرداخت ماليات هايي چون خمس و زكات است. يا در زمان تشكيل حكومت اسلامي سهم امام به چه معنا است?

پاسخ

اميدواريم نكات ذيل پاسخ مناسبي به پرسش شما پرسش گر محترم داده باشيم.

1. اختلاف مبنايي در برخي احكام فقهي ميان اهل سنت و شيعه نه تازگي دارد و نه به اين مورد خاص منحصر مي شود بلكه موارد اختلاف فراوان ديده مي شود غالب اختلاف ها به نوع استنباط و ابزار آن بر مي گردد افزون بر آنكه مباني كلامي و اعتقادي نيز ، نقش مهمي در اين امر دارد براي مثال اگر ما در استنباطات فقهي قياس ،استحسان و ... را ملاك و معيار قرار دهيم همان گونه كه اهل سنت چنين كردند بديهي است كه در فتوا مطابق همين معيارها فتوا بدهيم.

بر اساس اين اختلاف معيارها فقهاي شيعه بر اساس رهنمود هاي اهل بيت عصمت و

طهارت واژه غنيمت را همچنان كه معناي لغوي آن دلالت دارد به معناي عام گرفته اند كه هرگونه فايده اي كه از طريق كسب و تجارت گنج و معدن و ... به دست مي ايد را در بر مي گيرد. امام هادي مي فرمايد: غنيمت به فوائد ،غنائم ،جايزه ،ميراثي كه پدر آن را حساب نكرده است ،مالي كه از دشمن گرفته مي شود مالي كه صاحب آن شناخته نشده است و اموالي كه شيعيان از قوم خرميه فاسق گرفته اند گفته مي شود.

اما اهل سنت اگر چه معناي غنيمت را در لغت عام گرفته اند و از نظر معنايي لغوي با فقهاي شيعه مشتركند اما از نظر فقهي ،بيشتر آنها خمس را تنها در غنايم جنگي ،معادن و گنج ها واجب مي دانند. ذكر ادله هر يك از دو گروه و رد آن ها مجال ديگري را مي طلبد(آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتاب الاسلاميه،ج 7 ص178)

2. تنها منبع استنباط احكام شرعي ،قرآن كريم نيست. بلكه افزون بر آن ،سنت ، اجماع و عقل نيز از منابع استنباط احكامند. از اين رو است كه مي بينيم برخي احكام در قرآن كريم و برخي ديگر و حتي شرح جزئيات همان احكامي كه در قرآن ذكر شده است در سنت پيامبر بيان شده است. مثلا در قرآن كريم نماز هاي پنج گانه به طور كلي آمده است ولي جزئيات آن در سنت بيان شده است يا اين كه از نماز آيات در قرآن هيچ نامي برده نشده است در حالي كه نماز آيات مورد اتفاق مسلمانان ،اعم از شيعه و سني است و

هيچ كس را نمي يابيم كه بگويد چون نماز آيات در قرآن ذكر نشده است و تنها در سنت پيامبر اكرم آمده ،نبايد به آن عمل كرد.

حاصل آن كه در استنباط احكام نبايد تنها به آيات بسنده كرد. در باب خمس نيز فقيهان با توجه به روايات موارد و مصارف آن را معين كرده اند.

3.در دهه هاي آغازين اسلام ،با توجه به محدود بودن جامعه اسلامي و كم بودن هزينه هاي دولت ،از زكات افزون بر فقر زدايي ،در هزينه هاي جاري و تأمين بودجه دولت و هزينه جنگ استفاده ميشد. اما پس از گسترش اسلام و نياز حكومت ها به تأمين بهداشت ،امنيت ، رفاه ، آموزش مردم ، ماليات و خراج ها نيز براي تامين اين نيازمندي ها در كنار زكات قرار گرفت. اين ماليات ها بر حسب نوع درآمد مردم آن زمان از اسبان يا زمين هاي كشاورزي گرفته مي شد. براي نمونه حضرت علي (ع) در زمان حكومتش براي اسبان سواري دو دينار و اسب هاي باركش يك دينار ماليات وضع كردند.

به عبارت ديگر نگاهي به فلسفه تشريع خمس و زكات و وضع ماليات در حال حاضر و حتي از قرون اوليه اسلام ما را به اين نكته رهنمون مي سازد كه موارد مصرف آن ها از هم جدا هستند و پرداخت يكي كفايت از ديگري نمي كند . برخي از تفاوت هاي مصرف زكات و ماليات عبارت است:

الف- اصل فلسفه تشريع زكات براي فقر زدايي است اما فلسفه تشريع ماليات تأمين هزينه هاي حكومت مي باشد.

ب- زكات نصاب مشخصي دارد و از اشياء و اموال معيني گرفته مي شود. اما

ماليات مقدار معيني ندارد و تعيين آن به عهده كارشناسان حكومت است.

ج- زكات براي سه خلاء تامين نيازمندي هاي مسلمانان است. اما ماليات براي تامين نيازهاي دولت.

درباره تفاوت مصاديق خمس با ماليات نيزگفتني است. يك دوم خمس سهم امام است و يك دوم ديگر آن مانند زكات براي رفع نيازمندي هاي سادات است.(ر.ك مسائل مستحدثه زكات ،مجله فقه اهل البيت ،شماره 10)

خمس حق خدا و محرومين و براي ديگران است در حالي كه ماليات براي خود شهروندان است مثلا براي آسفالت جاده ها و ساير خدمات و تآسيسات و امكاناتي است كه در اختيار شهروندان قرار مي گيرد.

4. اما سهم امام از خمس ،سهمي است كه خداي متعال براي تثبيت ولايت در هر حكومت اسلامي قرار داده است.در آيه شريفه آمده است « فان الله خمُسه و لرسول»خوب سهم خدا و پيامبر را چگونه پرداخت كنيم بر اساس روايات بايد اين سهم را در اختيار امام و حاكم عادل اسلامي قرار داد. تا در راه خدا و تبليغات ديني و استقرار نظام اسلامي و رفع نيازمندي هاي آن و هر جا كه به مصلحت مسلمين و جامعه اسلامي باشد هزينه كنيد پس سهم خدا و پيامبر(ص) در زمان حضور به شخص پيامبر اكرم و ائمه تعلق مي گيرد اما در زمان غيبت همان گونه كه مراجع تقليد در همه امور نايب عام امام عصر مي باشند در اين مورد نيز نايب حضرت بوده و مانند امامان در زمان حضور سهم دريافت كرده و در مصارفي كه شرع مقدس اجازه داده است مصرف مي كنند.

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد

بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

فلسفه پرداخت خمس چيست ؟

پرسش

فلسفه پرداخت خمس چيست ؟

پاسخ

بودجه اداره جامعه اسلامي از چند راه تأمين مي گردد: يكي از آنها زكات است كه داراي مصارف مشخصي از قبيل كمك به فقرا، مساكين، در راه ماندگان و... است و طريق ديگر خمس است كه به دو سهم تقسيم مي گردد (سهم امام معصوم(ع) و سهم سادات فقير). از آن جا كه خداوند احترام فراواني براي معصومين(ع) و اولاد آنها قائل شده، پرداخت زكات غير سادات را به سادات فقير ممنوع دانسته است؛ زيرا زكات صدقه مي باشد و ممكن است پرداخت صدقه غير سادات به سادات، نوعي تفوّق غير سادات بر آنان يا كم احترامي به آنان تلقي گردد. ازاين رو جهت جبران اين مسأله نيمي از خمس جهت اداره امور سادات تعيين شده است و نيم ديگر نيز مربوط به امام معصوم(ع) است و اين اموال ملك شخص امام(ع) نيست و مربوط به اداره حكومت و جامعه اسلامي است. در زمان غيبت كبري اين سهم در اختيار نواب عام آن حضرت - كه مراجع تقليد و فقهاي عظام هستند - قرار مي گيرد تا در مصارف اسلام و مسلمين خرج شود. اين كه گاهي در رسانه ها شنيده مي شود كه رهبر انقلاب يا مراجع تقليد، مبالغي را به زلزله زدگان يا آسيب ديدگان از سيل اختصاص داده اند، از همين سهم است.

علت اين كه به سادات فقير زكات تعلق نمي گيرد چيست ؟

پرسش

علت اين كه به سادات فقير زكات تعلق نمي گيرد چيست ؟

پاسخ

در ابتدا گفتني است كه نيمي از خمس سهم سادات است و از نظر فقهي و حديثي، جاي ترديد در مسأله نيست (فتواي آقايان فاضل و سيستاني نيز چنين است). در جواب اشكالات شما بايد گفت كه اولاً؛ اسلام راه هايي جهت رفع نياز همه نيازمندان مشخص كرده كه از آن موارد زكات و خمس است و تبعيضي در بين نيست؛ زيرا خداوند رعايت حال همه را يكسان نموده و غير سادات فراموش نشده اند.

ثانيا؛ سهم سادات با اجازه امام و مجتهد جامع الشرايط فقط به سادات فقير داده مي شود (مثل زكات كه به فقرا داده مي شود) و اين طور نيست كه به همه سادات تعلق گيرد.

ثالثا؛ اگر سهم سادات زيادتر از نياز فقراي سادات باشد، به بقيه وجوه مصرفي خمس تعلق مي گيرد و در آن موارد مصرف مي شود. پس همه آن را به تعداد محدود نمي دهند تا تجمع ثروت پيش آيد.

رابعا؛ همه زكات به فقرا تعلق مي گيرد در حالي كه نيمي از خمس سهم سادات است. بلي بين سادات و غير سادات از اين جهت تفاوت هست كه به يك گروه زكات تعلق مي گيرد و به گروه ديگر خمس و خود اين مسأله داراي حكمت هاي مختلف و مهمي است كه از آن جمله مي توان به مشخص بودن ذريّه پيامبر(ص) در بين مردم اشاره كرد. اين امر هم موجب مي شود ذريه آن حضرت حفظ گردند و هم موجب مي گردد اين گروه بيشتر مراقب اعمال و كردار خويش باشند؛ زيرا انتسابشان به حضرت رسول(ص)، آنان را از ديگر افراد متمايز كرده است. هم چنين كساني با منتسب ساختن

خود به خاندان پيامبر(ص)، به جمع آوري اموال مردم (صدقات) نپردازند و با سوء استفاده از عنوان خاندان رسالت، چهره ناپسندي از آنان ارائه نكنند. بلي اگر نيازمندي در بين آنان وجود داشت، از اموالي كه تحت نظر امام معصوم(ع) و يا وكلاي ايشان است، به آنان پرداخت مي گردد.

براي آگاهي بشتر ر.ك: آشنايي با قرآن، ج 3، شهيد مطهري.

موفق باشيد

چرا خمس(يك پنجم) براي سادات و براي غير آنها كه تعداد بيشتري نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براي سادات و براي غير آنها كه تعداد بيشتري نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولاً: تمامي خمس به سادات داده نمي شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مي شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام«رحمه الله» است كه در اين زمان به مجتهادان داده مي شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهي و اداره حوزه هاي علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّي حقوق واجب مالي، از قبيل خمس و زكات براي بهبود وضع زندگي طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتي است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مي شود، تا حداقل امكانات زندگي را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامي مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفي كه براي آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادي به سادات داده نمي شود؛ بلكه اين زيادي مخصوص امام«رحمه الله» است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگي سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام«رحمه الله» كمبود آن را جبران مي كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خمس(يك پنجم) براي سادات و براي غير آنها كه تعداد بيشتري نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براي سادات و براي غير آنها كه تعداد بيشتري نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولاً: تمامي خمس به سادات داده نمي شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مي شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام«رحمه الله» است كه در اين زمان به مجتهادان داده مي شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهي و اداره حوزه هاي علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّي حقوق واجب مالي، از قبيل خمس و زكات براي بهبود وضع زندگي طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتي است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مي شود، تا حداقل امكانات زندگي را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامي مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفي كه براي آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادي به سادات داده نمي شود؛ بلكه اين زيادي مخصوص امام«رحمه الله» است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگي سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام«رحمه الله» كمبود آن را جبران مي كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا خمس(يك پنجم) براي سادات و براي غير آنها كه تعداد بيشتري نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براي سادات و براي غير آنها كه تعداد بيشتري نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولاً: تمامي خمس به سادات داده نمي شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مي شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام«رحمه الله» است كه در اين زمان به مجتهادان داده مي شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهي و اداره حوزه هاي علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّي حقوق واجب مالي، از قبيل خمس و زكات براي بهبود وضع زندگي طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتي است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مي شود، تا حداقل امكانات زندگي را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامي مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفي كه براي آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادي به سادات داده نمي شود؛ بلكه اين زيادي مخصوص امام«رحمه الله» است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگي سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام«رحمه الله» كمبود آن را جبران مي كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا پرداخت خمس، زكات و ديگر انفاقات مالي لازم است و در صورتي كه سوسياليسم مي تواند به گونه اي ساده آن را اجرا كند؟

پرسش

چرا پرداخت خمس، زكات و ديگر انفاقات مالي لازم است و در صورتي كه سوسياليسم مي تواند به گونه اي ساده آن را اجرا كند؟

پاسخ

عقل سليم هميشه بهترين را انتخاب مي كند. مسلّم است كه قانون هستي از تمام جهات بر قانون يك بُعدي وضع شده توسّط دانشمندان برتري دارد؛ مخصوصاً كه با تجربه معلوم شده است كه حتّي خواست اين قانون گذاران نيز حاصل نشده باشد.

آيا قانوني كه زاييده انديشه انسان هايي است و حتّي نظريه پردازان سوسياليسم به فرسودگي و ناكار آمدي آن اقرار و كرده اند مي تواند جايگزين دستورات ديني شود كه گذشت ايّام بر صحّت قوانينش صحّه مي گذارد؟ چقدر تفاوت است بين قانون ربّ الارباب و مخترعين سوسياليسم !؟ آيا خدا فقط براي چند نسل و زمان است يا با مصلحت و سنجش قانون وضع كرده است؟ آيا سوسياليسم كه تا چندي ديگر حتّي اسمي از آن باقي نخواهد ماند، ضامن رفع اين همه مشكلات خواهد بود؟

« بخش پاسخ به سؤالات »

فايده خمس و زكات چيست؟

پرسش

فايده خمس و زكات چيست؟

پاسخ

خمس و زكات از واجبات اسلامي اند و مانند تمام احكام دين مقدّس اسلام براساس مصالح و مفاسد استوار شده و ضامن سعادت بشرند

اسلام براي از بين بردن اختلافات طبقاتي، احكامي را وضع كرده است تا مسلمانان با مراعات آنها از تهيدستان و بينوايان دستگيري كنند تا در سايه آن تهيدستان با كمك ديگران از حدّاقل زندگاني برخودار شوند. عمل به اين دو فريضه بزرگ مالي در اين مسئله نقش چشم گيري دارد. خمس و زكات نوعي ماليات اسلامي است كه پرداخت آن بر مسلمانان(با وجود شرايط) لازم است تا ممالك اسلامي آباد شوند و نيز از لحاظ جهات اقتصادي و سياسي و... پيشرفت كنند. بديهي است كه با پرداخت اين گونه ماليات هاي اسلامي در مدّت بسيار كوتاه، فقر ريشه كن مي شود و همه يا لااقل بيشتر آن وجوه به سود ملّت و حكومت اسلامي مصرف خواهد شد.

به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه واجب بودن پرداخت خمس و زكات ريشه در قرآن مجيد و احاديث معتبر دارد. براي آگاهي بيشتر از مسائل و احكام خمس و زكات مي توان به رساله توضيح المسائل مراجع تقليد مراجعه كرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

شكّي نيست كه پيغمبر اسلام«صلي الله عليه وآله» به ازاي آن همه جان فشاني و فداكاري ها براي راهنمايي مردم تنها از خداوند پاداش خواسته است. در بعضي آيات، «مودّت ذوي القربي»،(دوستي خاندان پيامبر«صلي الله عليه وآله») مزد رسالت معرّفي شده است. اين امر نيز خود خد

پرسش

شكّي نيست كه پيغمبر اسلام«صلي الله عليه وآله» به ازاي آن همه جان فشاني و فداكاري ها براي راهنمايي مردم تنها از خداوند پاداش خواسته است. در بعضي آيات، «مودّت ذوي القربي»،(دوستي خاندان پيامبر«صلي الله عليه وآله») مزد رسالت معرّفي شده است. اين امر نيز خود خدمت ديگري به مردم وسيله راهنمايي آنها است زيرا «ولايت اهل بيت»«عليهم السلام» و موجب پيروي از گفتار و رفتار آنان مي گردد و مردم از اين راه به سعادت مي رسند، ولي وجوب

خمس كه نصف آن را به سادات مي دهند چه معني دارد؟ آيا اين، مزد رسالت نيست؟

پاسخ

مي دانيم كه خمس فقط به مصرف سادات فقير مي رسد نه تمام آنها؛ همچنين اگر خمس اموالي كه به آنها خمس تعلّق گرفته بيشتر از احتياج سادات باشد بايد به بيت المال مسلمانان داده شود تا در راه مصالح عمومي مصرف شود؛ همچنان كه اگر احتياج سادات فقير، بيشتر از ميزان خمس باشد بايد كمبود آن را از بيت المال تأمين كرد. از طرفي سادات به طور كلّي از گرفتن زكات - كه حقّ فقيران و محتاجان ديگر است- محرومند(مگر اينكه زكات از مال ثروتمندان سادات باشد).

بنابراين در حقيقت خمس به جاي همان زكاتي است كه به ساير مستمندان داده مي شود و شرايط پرداخت آن به سادات نيز مشابه شرايط پرداخت زكات به فقيران ديگر است. امّا براي حفظ حيثيت خاندان پيغمبر«صلي الله عليه وآله» و رعايت مقام شامخ او اين مبالغ و اموال صورت و عنوان ديگري داده مي شود و اين نشانه ادب و احترام به شخصيّت والاي پيغمبر گرامي اسلام است و به هيچ وجه پاداش نيست و بديهي است كه احترام و ادب و حفظ حيثيّت مردان بزرگ با پاداش فرق بسيار دارد(1).

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) پرسش ها و پاسخ هاي مذهبي، ج 4، ص 168.

اگر تعيين منافع كسب در طول سال ممكن نباشد, تكليف چيست ؟

پرسش

اگر تعيين منافع كسب در طول سال ممكن نباشد, تكليف چيست ؟

پاسخ

بايد به اندازه اي خمس بدهد كه يقين كند يا احتمال قوي بدهد بدهي ندارد.

بعضي افراد كه ادعا مي كنند سيد هستند و كمك مي خواهند، آيا بايد به آن ها كمك كرد؟

پرسش

بعضي افراد كه ادعا مي كنند سيد هستند و كمك مي خواهند، آيا بايد به آن ها كمك كرد؟

پاسخ

فردي كه ادعاي سيد بودن مي كند، به صرف ادعا سيد بودن او ثابت نمي شود ولي بهتر است در اين موارد چنين فردي را دست خالي بر نگرداند؛ به حكم "واما السائل فلا تنهر"؛ قرآن مجيد فرموده است: "درخواست كننده را از خود دور نكن".2 در جاي ديگر مي فرمايد: "و في اموالهم حق للمسائل و المحروم؛ در اموال مؤمنان، حقي است براي سائل و محروم".3

در اين گونه موارد وظيفة انساني واخلاقي حكم مي كند در حد توان به آن ها كمك شود. روايات زيادي بر اين نكه دلالت دارد كه سائل را از خود محرم نكنيد. امام صادق(ع) مي فرمايد: "اگر سائل بداند كه درخواست چقدر پيامد بد دارد، از ديگري چيزي نخواهد خواست. اگر شخص درخواست شوند آگاه باشد خودداري از برآوردن حاجت ديگران چقدر مذموم است، هيچ وقت از بخشيدن دست نمي كشد".4

در روايت ديگر حضرت عيسي(ع) فرمود: "هر كس سائل را به نا اميدي از خود براند هفت روز فرشتگان پر و بال رحمت بر آن خانه نگشايند".5 بنابراين در اين موارد كه فقير يا سيد به درِ خانة كسي مي آيد و چيزي را طلب مي كند، شايسته است به هر مقدار كه توانايي داريد، مساعدت نماييد. رسول خدا(ص) مي فرمايد: " حاجتمند را منع نكنيد گرچه به دادن يك خرما باشد، او را راضي كنيد".6

البته در صورتي كه فقير سيد باشد، كمك كردن ثواب بيشتري خواهد داشت، چون وابسته به خاندان پيغمبر است.

2 ضحي ( ) آية 10.

3 ذاريات

( ) آية 19.

4 وسائل الشيعه، ج 6، ص 309.

5 جامع الاحاديث الشيعه، ج 8، ص 477.

6 بحارالانوار ج 93، ص 170.

فلسفة خمس چيست؟ چرا خمس را بايد به سيد فقير داد؟ چرا بين فقرا تبعيض وجود دارد؟

پرسش

فلسفة خمس چيست؟ چرا خمس را بايد به سيد فقير داد؟ چرا بين فقرا تبعيض وجود دارد؟

پاسخ

خمس و زكات از ماليات هاي اسلامي هستند كه به منظور رفع مشكلات مالي امت اسلامي و توزيع عادلانه ثروت و تقويت بنية مالي حكومت اسلامي وضع شده است. "ميان خمس و زكات اين تفاوت مهم وجود دارد كه زكات جزء اموال عمومي جامعة اسلامي محسوب مي شود، لذا مصارف آن عموماً در همين قسمت مي باشد، ولي خمس از ماليات هايي است كه مربوط به حكومت اسلامي است، يعني مخارج دستگاه حكومت اسلامي و گردانندگان اين دستگاه از آن تأمين مي شود. محروم بودن سادات از دست يابي به اموال عمومي، يعني زكات در حقيقت براي دور نگه داشتن خويشاوندان پيامبر(ص) از اين قسمت است تا بهانه اي به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومي مسلط ساخته است، ولي از سوي ديگر نيازمندان سادات نيز بايد از طريقي تأمين شوند. در حقيقت خمس نه تنها يك امتياز براي سادات نيست، بلكه يك نوع كنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اين كه هيچ گونه سوء ظني توليد نشود مي باشد".1[1] آيا مي توان باور كرد كه اسلام براي از كار افتاده ها و ايتام و محرومان غير بني هاشم فكري كرده باشد و از راه زكات مخارج سال آن ها را تأمين كرده باشد، ولي نيازمندان بني هاشم را بدون هيچ گونه تأمين رها سازد؟ پس قانون خمس هيچ گونه امتياز طبقاتي براي سادات ايجاد نمي كند و از نظر جنبه هاي مادي هيچ گونه تفاوتي با زكات كه

براي ساير فقرا است ندارد، "در حقيقت دو صندوق وجود دارد: صندوق خمس و صندوق زكات هر كدام از نيازمندان تنها حق دارند از يكي از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازة مساوي، يعني به اندازة نيازمندي يك سال".[2] فقراي غير سادات از صندوق زكات و فقراي سادات از صندوق خمس بهره مند مي شوند. نيازمندان سادات حق ندارند چيزي از زكات مصرف كنند.

[1]تفسير نمونه، ج 7، ص 184.

[2]همان، ص 183.

چرا زكات فقط شامل برخي از اقلام كشاورزي مي شودو چيزهاي ديگري نظير برنج، چاي و انواع ميوه ها و سردرختي ها كه داراي سود كلاني است مشمول حكم زكات قرار نمي گيرند. آيا اين نوع تبعيض با ايجاد فشار بر قشر خاصي از كشاورزان و باغ داران نيست؟ و آيا اين گونه احكام ب

پرسش

چرا زكات فقط شامل برخي از اقلام كشاورزي مي شودو چيزهاي ديگري نظير برنج، چاي و انواع ميوه ها و سردرختي ها كه داراي سود كلاني است مشمول حكم زكات قرار نمي گيرند. آيا اين نوع تبعيض با ايجاد فشار بر قشر خاصي از كشاورزان و باغ داران نيست؟ و آيا اين گونه احكام باعث پيدايش شكاف طبقاتي و دو طبقه فقير و غني نمي شود؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال لازم مي دانيم مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ باشد، بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟، چرا بايد براي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استعمال ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا خوردن گوشت مردار جايز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل چراها.

براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين قبيل چراها روشن شود بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد.

ما وقتي كه به زندگي روزانة خود مي نگريم مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي كنيم دكتر نسخه هايي مركب از چند دارو براي ما مي نويسد و دستور مي دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان غذا هم پرهيز كنيد.

ما بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم دستورات او را مورد عمل قرار مي دهيم، چون به علم و دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم كه جز معالجه و بهبود ما منظور

ديگري ندارد.

همين طور وقتي كه به يك مهندس ساختمان مراجعه مي كنيم و از او مي خواهيم كه براي ما ساختمان زيبايي بسازد، او مي گويد: اين نقشه در زمين شما جالب از كار در مي آيد و بايد فلان لوازم را تهيه كني تا خانه ساخته شود. ما چون به تخصص او در رشتة ساختمان سازي ايمان داريم و مي دانيم كه او نمي خواهد به ما ضرر و زياني برساند، بنا به دستور او مصالح را طبق دستور تهيه كرده و در اختيار او مي گذاريم و در كار او چون وچرا نمي كنيم.

اين دو مثال و نظاير آن روشن مي كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشدو او را در رشتة خود متخصص بداند، نيز بداند كه نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي او را بدون چون و چرا عمل مي كند.

احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم كه پيامبران خدا در تبليغ و رساندن احكام به هيچ وجه گرفتار خطا و لغزشي نمي شوند، يعني به معصوم بودن آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جدّيّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و هيچ نيازي نمي بينيم كه از خصوصيات فلسفة احكام و

مقرراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم كه خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده است، به خير و صلاح ما بوده وانبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

آري اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقّانيّت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سوال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة حقانيت انبيا و صفات آنان وارد بحث و بررسي شود.

بنابراين كساني كه پاية اعتقاد به توحيد را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام يعني خدا بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است، اين افراد ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر اسلام از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي باشد، زيرا علم و حكمت خدا ايجاب مي كند كه بدون رعايت مصالح بندگانش هيچ فرماني ندهد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام در روحية آن ها اثري نخواهد داشت.

البته ما نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو بر آيد، زيرا شكّي نيست كه هر كسي حقّ دارد با تمام وسايل ممكن براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد، خوشبختانه امكانات زيادي براي اين كار هست، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايانِ بزرگ دين توضيحاتي دربارة فلسفة احكام گفته شده است. از طرفي يك سلسله

قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.

خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي امكانات پاسخ دهي موجود است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانسته ها و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات اسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد. حتماً احكام الهي مصالحي دارد، گرچه بدان ها آگاهي نداشته باشيم.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد: "إنّا وجدنا ما أحلّ الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم إليه الحاجة التي لا يستغنون عنها و وجدنا المحرّم من الاشياء لا حاجة العباد إليه و وجدنا مفسداً داعياً إلي الفناء و الهلاك؛[16] مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامة آن بدان نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فايده اي دارد و چيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد".

بر همين اساس دانشمندان مي گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني خدا هيچ چيزي را بدون جهت حلال يا حرام، واجب يا مستحب قرار نداده است. البته وقتي كه گفته مي شود فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر بيآيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزو مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة

جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي شود، مثلاً اگر گذاشتن پيشاني روي زمين اثر بهداشتي نداشته باشد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل خدا مي شود. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگراستفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، چه مفاسد اقتصادي و روحي و رواني در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي شود.

در مورد زكات، يكي از فلسفه هاي اصل تشريع زكات، رفع اختلاف طبقاتي است. امام هشتم(ع) مي فرمايد: "و علة الزكوة مِن أجل قوت الفقرا مِن مال الاغنياء ما يسعهم ولو أنّ النّاس أدّوا حقوقهم لكانوا عايشين بخير". و در جاي ديگر مي فرمايد: "ولو أنّ النّاس أدّوا زكوة أموالهم ما بقي مسلمٌ فقيراً محتاجاً؛[17] مقرر كردن قانون زكات براي رفع نيازمندي هاي فقرا و مستمندان است. اگر مردم زكات مالشان را پرداخت مي كردند، همه به خوبي و خوشي زندگي مي كردند".

اين فلسفة تشريع زكات است، ولي فلسفة برخي از خصوصيات زكات به طور كامل براي ما روشن نيست.

محقق حلّي در كتاب شرايع و شارح آن مرحوم صاحب جواهر دربارة اين كه زكات بر نُه چيز تعلق گرفته و بر بيشتر از آن واجب نيست، فرموده اند: "زكات در شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره و گندم و جو و خرما و كشمش واجب است.

اين از ضروريات و بديهيات مسائل فقهي بلكه از ضروريات دين است كه زكات بر نه چيز تعلق مي گيرد. روايات متواتر و فراواني بر اين

كه زكات بر نه چيز واجب است و بر غير آنها واجب نيست داريم".

اصل زكات در قرآن بسيار آمده و بر آن تأكيد شده، ولي مقدار و كيفيت آن مشخص نشده، جزئيات را پيامبر(ص) مشخص فرموده است. امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فرموده اند: "فرض الله الزكاة مع الصلوة في الاموال و سنّها رسول الله (ص) في تسعة أشيا و عفاها عمّا سواهنّ؛ في الذهب و الفضة و الاءبل و البقر و الغنم و الحنطة و الشعير و التمر و الزبيب و عفا رسول الله(ص) عمّا سوي ذلك؛[18] خدا زكات را در اموال همراه با نماز واجب كرده و پيامبر پرداخت زكات را در نُه چيز واجب كرد و از بقية اشيا عفو كرد".

امام باقر(ع) فرمود: "در هيچ يك از آنچه از زمين مي رويد مانند برنج و ذرّت و لوبيا و عدس و سائر حبوبات و ميوه ها گرچه زياد باشند زكات واجب نشد به غير از گندم و جو و خرما و كشمش".[19]

حتي وقتي شخصي به امام گفت: برنج هاي فراواني نزد ما است. آيا نبايد زكات آن ها را بپردازيم؟ امام فرمود: "والله در زمان رسول الله نيز اين چيزها فراوان بود، ولي پيامبر از پرداخت زكات اين چيزها عفو كرد. هر كس مي خواهد نپذيرد و هر كس نمي خواهد نپذيرد".[20]

البته رواياتي داريم كه براي ذرّت و برنج نيز زكات هست، مانند روايت ابوبصير كه از امام صادق(ع) مي پرسد: آيا در برنج زكات هست؟ حضرت فرمود: "بلي، در زمان رسول خدا در مدينه برنج نبود كه زكات بر آن ببندد".5[21]

روايات عدم وجوب زكات در غير از آن نه چيز متواتر و فراوان

است. از اين رو اين روايات را حمل بر استحباب پرداخت زكات كرده اند.

فقها فرموده اند: "و لكن تستحبّ الزكاة في كلّ ما تنبت الارض مما يكال أويوزن...؛ مستحب است پرداخت زكات در آنچه از زمين مي رويد، اگر كيل كردني يا وزن كردني باشد، مانند برنج، ذرّت، عدس، باقلا و ... غير از سبزي و خيار و بادمجان و مانند اين ها كه زود خراب مي شوند".[22]

پرداخت زكات در مال التجاره نيز مستحب است،[23] هم چنين پرداخت زكات در ماديان مستحب است. در روايت است كه اميرالمؤمنين(ع) در زمان حكومتش بر هر اسب در سال دو دينار و بر قاطر يك دينار زكات وضع كرد.[24]

بنابراين به طور خلاصه:

1_ فلسفة برخي از احكام يا جزئيات احكام بر كسي معلوم نيست.

2_ اعتقاد به خدا به عنوان خالقي كه آگاهي كامل از خلقت و رمز و رموز انسان و از جهات جسمي و روحي انسان دارد، نيز اعتقاد به نبوت و وحي و معصوم بودن پيامبر و اهل بيت او و اعتقاد به صداقت و دلسوزي آنان، مشكل را حلّ مي كند.

3_ پرسش از فلسفة احكام و تلاش براي دانستن، مطلوب و خوب است.

4_ نيافتن علّت و فلسفه برخي از احكام دليل بر بي مدركي يا بيهوده بودن آنها نيست. عدم آگاهي ما دليل بر نبودن علّت و حكمت نيست.

5_ تعلق زكات به نه چيز بر اساس روايات تعبد است.

6_ امكان اين كه حاكم اسلامي (امام عادل يا فقيه جامع الشرائط) از باب حكم حكومتي و اختياراتي كه دارد، در متعلقات زكات دخل و تصرف بكند، وجود دارد، همان طور كه ظاهراً در حكومت امير المؤمنين(ع) و برخي

از خلفا صورت گرفته است.

گرچه به برخي از اجناس، زكات تعلق نمي گيرد، اما اگر از مخارج سال اضافه بيآيند، متعلق خمس مي شوند. بنابراين باعث اختلاف طبقاتي نمي شود.

8_ انفاقات مستحبي و عمل به استحباب در پرداخت زكات برنج و حبوبات و ... مي تواند جبران كنندة فقر مستمندان باشد.

9_ عمل كردن به دستورهاي اسلام مشكلات را حلّ مي كند. اگر شارع مقدس پرداخت زكات را در همة چيز واجب كند ولي كسي پرداخت نكند، مشكلات همچنان باقي مي ماند.

[15]مستمسك العروه الوثقي، ج 1، ص 377، به نقل از شيخ انصاري، كتابالطهاره.

[16]علل الشرايع، ج 1، ص 93.

[17]وسائل الشيعه، ج 6، ص 3 تا 6.

[18]محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، ج 15، ص 65، به نقل از وسائل، ج 6، باب8 از ابواب ماتجب فيه الزكاه.

[19]همان.

[20]همان، ص 66.

[21]همان.

[22]همان، ص 69 و 70.

[23]همان، ص 72.

[24]همان، ص 73.

چرا انسان بايد خمس مالش را پرداخت كند؟

پرسش

چرا انسان بايد خمس مالش را پرداخت كند؟

پاسخ

خمس يكي از واجبات الهي است،(1) و چون واجب مي باشد، هر كس داراي شرايط وجوب خمس شد، بايد يك پنجم مالش را پرداخت كند.(2)

فلسفه تشريع خمس و زكات در اسلام با توجه به اين كه اسلام دين جامعي است و مي خواهد سعادت دنيا و آخرت را تأمين نمايد روشن مي شود.

توضيح: اسلام به صورت يك مكتب صرفاً اخلاقي، يا فلسفي و اعتقادي ظهور نكرد، بلكه به عنوان يك آيين جامع (كه تمام نيازمندي هاي مادي و معنوي در آن پيش بيني شده است) پا به عرصه ظهور گذاشت و در تمام امور فردي و اجتماعي انسان ها داراي برنامه زندگي است. اسلام براي تأمين خوشبختي هر دو جهان، به پيروانش توصيه و دستورهايي داده است.

حضرت باقر(ع) فرمود: "از ما نيست كسي كه آخرت را به خاطر دنيا يا دنيايش را به خاطر آخرت ترك نمايد".(3)

يكي از برنامه هايي كه مربوط به زندگي دنيا و سعادت و خوشبختي انسان ها در زندگي دنيوي و اخروي است، گردش پول در دست انسان ها است، نه انباشته شدن آن در دست عده اي. دين اسلام براي آن كه ثروت ها تنها در دست عده اي انباشته نشود و گردش پول در جامعه، جريان صحيحي داشته باشد، مسئله زكات و خمس را واجب كرده است.

از طرف ديگر اسلام از عصر پيامبر(ص) با تأسيس حكومت همراه بود و معلوم است كه هر حكومتي نياز به هزينه دارد. يكي از راه هاي تأمين هزينه در جامعه و حكومت اسلامي، پرداخت خمس و زكات است.

از سوي ديگر شكي نيست كه هر جامعه اي داراي افردي از كار افتاده، بيمار، يتيمان بي سرپرست، معلولان و

امثال اين ها مي باشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند، به ويژه در حكومتي كه توجه خاصي به حمايت از محرومان دارد. اداره حكومت و حمايت مالي از محرومان جامعه بدون پشتوانه مالي منظم و مطمئن سامان نمي پذيرد.

به همين دليل در اسلام خمس و زكات تشريع شد تا حكومت اسلامي از پشتوانه مالي برخوردار شده و نيازهاي مادي جامعه را بر طرف نمايد، با اين تفاوت كه خمس در اختيار رهبر حكومت اسلامي است و در موارد مورد نظر او خرج مي شود، نيز براي سادات فقير مصرف مي شود، ولي زكات براي پرداخت حقوق كارمندان، هزينه زندگي فقراي غير سيّد، مخارج جنگ، ساختن مراكز تبليغي و ديني و كارهاي عام المنفعه ديگر به كار گرفته مي شود.(4)

پي نوشت ها:

1. انفال (8) آيه 41.

2. توضيح المسائل مراجع، ج 2.

3. تفسير نمونه، ج 3، ص 370.

4. تفسير نمونه، ج 7، ص 174 و 173 و ج 8، ص 10.

چرا در قرآن و حديث فقط مسئله زكات مطرح است، ولي از اهميّت خمس خبري نيست، در حالي كه امروزه زكات براي كشاورزان و دامداران است، ولي خمس همه را شامل مي شود؟

پرسش

چرا در قرآن و حديث فقط مسئله زكات مطرح است، ولي از اهميّت خمس خبري نيست، در حالي كه امروزه زكات براي كشاورزان و دامداران است، ولي خمس همه را شامل مي شود؟

پاسخ

اين كه بگوييم در قرآن و حديث فقط زكات مطرح شده و از خمس خبري نيست، صحيح نمي باشد، زيرا اين مسئله هم در قرآن بيان شده و هم احاديث فراوان بر واجب بودن خمس دلالت دارد.

قرآن كريم مي فرمايد: "واعْلموا أنّما غنمتم مِن شي ء فأنّ للَّه خمس و للرسول والذي القربي واليتامي والمساكين وابن السبيل إنْ كنتم آمنتم باللَّه؛ بدانيد هرگونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا و براي پيامبر و براي ذي القربي و يتيمان و مسكينان و درماندگان در راه است، اگر به خدا ايمان آورده ايد".(1)

اين آيه كه براي بيان وجوب خمس نازل گرديده، با تأكيداتي همراه است كه كاملاً اهميت خمس را مي رساند: در احاديث در مورد خمس به تفصيل سخن گفته شده است، كه چند روايت را ذكر مي كنيم:

امام باقر(ع) فرمود: "بر احدي حلال نيست كه در خمس تصرّف كند و چيزي با آن بخرد مگر اين كه حق ما را به ما برساند".(2)

حضرت صادق(ع) فرمود: "من با اين كه نيازمند نيستم، از شما درهم (خمس) را مي گيرم، به خاطر آن كه مي خواهم با دريافت خمس، مال شما را پاكيزه گردانم".(3)

امام باقر(ع) فرمود: "خمس بسيار مهم است. عمل نمي كند به آن مگر كسي كه قلبش با ايمان مورد آزمايش قرار گرفته باشد".(4)

حضرت صادق(ع) فرمود: "خداوند صدقه (زكات) را بر ما حرام نموده و به جايش خمس را حلال فرموده است".(5)

پس مسئله خمس به عنوان يك واجب ديني در قرآن

و حديث مطرح شده، آن هم به گونه اي كه كاملاً حكايت از عنايت شرع انور به اين واجب الهي مي كند. بلي زكات در قرآن بيشتر مطرح شده و در 32 آيه از زكات نام برده شده، ولي بايد توجه داشت كه اوّلاً وجوب زكات فقط در يك آيه آمده:(6) بقيه آيات زكات يا درباره صدقات مستحبي است،(7) يا پرداخت زكات به عنوان صفتي از صفات مؤمنان و مردان خدا ذكر شده،(8) يا در مورد زكات در اديان گذشته است.(9) در برخي آيات "زكات" به معني پاكي به كار رفته،(10) نه به معناي زكات واجب؛ بنابراين معناي زكات گسترده بوده و شامل انواع مختلف كمك مالي و غير مالي، واجب يا مستحب مي شود، در حالي كه معناي خمس يك چيز بيشتر نيست.

ثانياً ممكن است علت كثرت آيات زكات اين باشد كه در زمان نزول قرآن و محيطي كه قرآن نازل گرديد، عمده ثروت مردم آن زمان، چيزهايي بود كه زكات در آن ها واجب است، مثل جو و گندم و خرما و گاو و گوسفند و شتر. غالباً مردم غير از اين ها چيزي نداشتند تا در قرآن گفته شود.

ثالثاً شايد بتوان گفت كه چون موارد مصرف زكات بيشتر بوده، تأكيد بيشتري بر زكات و پرداخت آن شده است. مصرف خمس فقط براي پيامبر و ذوي القرباي بوده و اينان بخششي كوچك از جامعه بودند، ولي مصرف زكات بسيار وسيع تر بود، زيرا تمامي فقرا و مساكين وابن السبيل و في سبيل اللَّه و غارمين (بدهكارن) مشمول گرفتن زكات مي شدند.

رابعاً: چون مصرف خمس، مخصوص پيامبر و خويشان حضرت بود، كمتر به آن گوشزد شد، تا كسي توهم نكند پيامبر

براي خود و خويشان دست و پا زده است، ولي چون زكات براي عموم مردم بود، بسيار در قرآن و روايات نسبت به پرداخت آن تأكيد شده است، بنا بر نقل تاريخ، سيره و روش مسلمانان و حاكمان صدر اسلام در گرفتن زكات با اجبار بوده است. پيامبر پنج نفر را از مسجد به خاطر عدم پرداخت زكات اخراج كرد و فرمود: "تا زكات مالتان را پرداخت نكرده ايد، در مسجد نماز نخوانيد".(11) بدين جهت زكات از بيت المال مسلمين محسوب مي شود كه مورد مصرف آن مردم فقير و بدهكار و كارهاي به زمين مانده مربوط به مسلمين مي باشد. البته اين مطلب مورد بحث است كه آيا زكات فقط به نُه چيز تعلق مي گيرد يا به كل اموال (اعم از مال التجاره، انواع ميوه، محصولات كشاورزي و غيره)؟

اگر به كلّ اموال زكات تعلق بگيرد، بودجه بسيار عظيمي خواهد شد كه صدها برابر خمس خواهد گشت.

پي نوشت ها:

1. انفال (8) آيه 41.

2 و 3 و 4. وسائل الشيعه، ج 6، ص 337 و 338 و 350.

5. همان، باب 29، از ابواب مستحققين زكات، حديث 7.

6. توبه (9) آيه 103.

7. نمل (27) آيه 3؛ روم (30) آيه 39 و... .

8. حج (22) آيه 41؛ لقمان (31) آيه 4؛ نور (24) آيه 37.

9. مريم (19) آيه 31 و 55؛ انبيا (21) آيه 73.

10. كهف (18) آيه 81؛ مريم (19) آيه 13.

11. وسائل الشيعه، ج 9، ص 24.

آيا ماليات هاي امروزه حكم زكات و خمس قديم را دارد؟

پرسش

آيا ماليات هاي امروزه حكم زكات و خمس قديم را دارد؟

پاسخ

اولاً: زكات واجب را نمي شود به جاي ماليات داد، نيز ماليات را نمي توان به جاي خمس و زكات حساب كرد. چنانچه كسي ماليات پرداخت كند و زكات حساب نمايد، زكات از گردنش ساقط نمي شود.(1)

ثانياً: از اين جهت كه ماليات هاي امروزي براي ادارة حكومت اسلامي وضع گرديده، مانند زكات است كه براي مصارف مورد نياز جامعة اسلامي از طرف شارع مقدس واجب گرديده است،(2) ولي زكات واجب تنها در مورد بعضي چيزها و اقلام خاص، واجب شده، اما ماليات در كشور ما و كشورهاي ديگر غالباً بر تمام درآمدها وضع مي شود. هم چنين برخي از مصارف خاص در خمس و زكات وجود دارد كه يا از طرف حكومت اسلامي مورد توجه قرار نمي گيرد يا كمتر مورد توجه هستند.

اما در مورد ماليات بدون شك يكي از ضروري ترين مسئله ها به هنگام تشكيل حكومت، تشكيل بيت المال و خزانه است كه به وسيلة آن نيازهاي اقتصادي حكومت برآورده شود؛ نيازهايي كه در هر حكومتي وجود دارد.

هر جامعه اي داراي افراد از كار افتاده، بيمار، يتيمان بي سرپرست، معلولان و امثال آن مي باشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند. نيز براي حفظ موجوديت خود در برابر هجوم دشمن، نياز به سربازان مجاهدي دارد كه هزينة آن ها توسط حكومت پرداخت مي شود، همچنين كارمندان حكومت اسلامي، نيز وسائل تبليغاتي و مراكز ديني، هر كدام نيازمند صرف هزينه هايي است كه بدون يك پشتوانة مالي منظم و مطمئن سامان نمي پذيرد.

به همين دليل ماليات بر درآمد و ماليات بر ثروت

راكد، از اهميت خاصي برخوردار است.(3) زكات و خمس بخش زيادي از نيازهاي جامعه را برطرف مي كند. اگر تمامي مردم به وظيفة خود در اين زمينه به طور كامل عمل كنند، مي توان گفت تمام نيازهاي جامعه برطرف مي شود. حضرت صادق(ع) فرمود: "اگر همة مردم زكات اموال خود را بپردازند، مسلمان فقير و نيازمند باقي نخواهد ماند. مردم فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمي شوند مگر به خاطر گناه ثروتمندان".(4) اما در حكومتي كه متصدي ادارة تمام شئون جامعه است و وظيفه دارد تمام امكاناتي را كه براي جامعه لازم است تهيه كند (جاده، بيمارستان، تيمارستان، برق، آب، مدرسه، معلّم، استاد و ساير امكانات را فراهم سازد) خواه ناخواه مخارج سرسام آور اين ها بايد توسط ماليات از مردم گرفته و هزينه شود. به فتواي مراجع تقليد، ماليات نمي تواند به جاي خمس و زكات واجب قرار گيرد و وجوب آن ها را بردارد.

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم، استفتائات، ج 1، س 370.

2. امام خميني، توضيح المسائل، مسئلة 1925.

3. تفسير نمونه، ج 8، ص 10.

4. وسائل الشيعه، ج 6، ص 4، حديث 6.

آيا اختصاص نيمى از ماليات اسلامى ( خمس ) به بنى هاشم تبعيض نيست ؟

پرسش

آيا اختصاص نيمى از ماليات اسلامى ( خمس ) به بنى هاشم تبعيض نيست ؟

پاسخ

اولا نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود , آن هم به اندازه احتياج يك سال و نه بيشتر . ثانيا : مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند و به جاى آن مى توانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند . ث_الثا : اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشدبايد آن را به بيت المال واريز كرد و در مصارف ديگر مصرف نمود . در ح_ق_ي_ق_ت خ_م_س نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنار زدن آنها به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوءظنى نسبت به آنان پيش نيايد مى باشد .

چه تفاوتى است بين خمس و زكات و چرا نيمى از خمس به سادات پرداخت مى شود ولى اززكات محروم هستند اين برنامه چه ثمره اى دارد ؟

پرسش

چه تفاوتى است بين خمس و زكات و چرا نيمى از خمس به سادات پرداخت مى شود ولى اززكات محروم هستند اين برنامه چه ثمره اى دارد ؟

پاسخ

زك_ات از م_ال_ياتهائى است كه در حقيقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شودلذا م_صارف آن عموما در همين قسمت مى باشد ولى خمس از مالياتهائى است كه مربوط به حكومت اس_لام_ى اس_ت ي_ع_ن_ى م_نابع دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تامين مى شوند . ب_ن_اب_راي_ن م_ح_روم ب_ودن سادات از دست يابى به اموال عمومى ( زكات )در حقيقت براى دور ن_گ_ه_داش_تن خويشاوندان پيامبر از اين قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است از طرفى نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى ت_امين شوند اين موضوع در قوانين اسلام چنين پيش بينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى ب_ه_ره م_ند گردند بعضى از فقهاء پاسخ ديگرى داده اند آنها معتقدند فقط زكات واجب است و آيه خ_م_س ب_ي_ان_گ_ر م_قدار پرداخت زكات است بنابراين امور نه گانه اى كه مشهور از اموال زكوى شمرده اند هيچ خصوصيت ندارد بلكه بايد از تمام درآمد چه غلات و چه انعام و چه منابع كسب يك پ_ن_جم را درراه خدا انفاق نمود در اين تفسير سادات و غير سادات با هم فرقى ندارند و بسيارى از ش_ب_ه_ات مطرح نخواهد شد ( البته تا آنجا كه مى دانيم فقط يكى از فقهاء چنين نظرى دارند ) به كتاب تبصره الفقهاء مراجعه شود .

واج_ب ن_م_ودن خمس بر مردم كه نصف آن را به سادات مى دهند چه معنى دارد ؟ آيااين مزد رسالت نمى باشد ؟

پرسش

واج_ب ن_م_ودن خمس بر مردم كه نصف آن را به سادات مى دهند چه معنى دارد ؟ آيااين مزد رسالت نمى باشد ؟

پاسخ

مى دانيم كه مصرف خمس فقط فقراى سادات هستند نه تمام آنها و اگر خمس اموالى كه به آن_ه_ا خ_مس تعلق گرفته از احتياجات سادات زيادتر باشد , مازاد آن را- طبق دستورى كه به ما رسيده است - بايد به بيت المال مسلمانان ريخت كه در راه مصالح عمومى مصرف گردد . همچنان كه اگر احتياجات فقراى سادات از ميزان خمس زيادتر باشد بايد از بيت المال كمبود آن را تامين نمود . از طرفى سادات بطوركلى از گرفتن زكات كه حق ساير فقرا و محتاجان مى باشد محرومند ( مگر اين كه زكات از مال ثروتمندان سادات باشد ) . ب_ن_اب_ر اي_ن , در ح_قيقت خمس به جاى همان زكاتى است كه به ساير مستمندان داده مى شودو ش_رايط پرداخت آن هم به سادات تقريبا مشابه شرايط پرداخت زكات به ساير فقراست ,منتها براى حفظ حيثيت پيغبر صلى اللّه عليه و آله و سلم كه در واقع حفظ حيثيت خود پيغمبر صلى اللّه عليه و آل_ه و سلم و رعايت مقام شامخ اوست , به صورت ديگرو به عنوان ديگرى پرداخت مى شود و اين يك نوع ادب و احترام در برابر شخصيت والاى پيغمبر گرامى اسلام است و به هيچ وجه جنبه مزد و پ_اداش ن_دارد و ب_ديهى است كه احترام و ادب و حفظ حيثيت مردان بزرگ با مزد و پاداش فرق بسيار دارد .

از يكى از بزرگان كمونيستها نقل شده كه گفته است : من تمام اديان را تحت مطالعه قرار دادم تا م_گ_ر به يكى از آنها بگروم , دين اسلام را از تمام اديان برترديدم , ولى متاسفانه در اين دين نيز به نقطه ضعفى برخورد كردم و آن اين كه قوانين اسلام براى فرزندان پيغمبر

پرسش

از يكى از بزرگان كمونيستها نقل شده كه گفته است : من تمام اديان را تحت مطالعه قرار دادم تا م_گ_ر به يكى از آنها بگروم , دين اسلام را از تمام اديان برترديدم ,

ولى متاسفانه در اين دين نيز به نقطه ضعفى برخورد كردم و آن اين كه قوانين اسلام براى فرزندان پيغمبر اسلام مزيتى قائل شده و خمس را براى آنها قرارداده است .

پاسخ

خ_م_س (1) ب_ا زكات هيچ گونه فرق اصولى ندارد ; يعنى , هر دو مربوط به فقرا وافراد محروم و ن_ات_وان اج_ت_ماع است و به هر يك به اندازه احتياجاتشان داده مى شودو زايد بر آن جزء بيت المال م_س_لمانان محسوب خواهد شد ; تنها چيزى كه هست براى آن كه فرزندان پيغمبر خدا از يك نوع احترام معنوى برخوردار باشند , نيازمنديهاى آنها به عنوانى غير از عنوان زكات تامين شده است . ب_ديهى است اين احترام معنوى كه خداوند نسبت به سادات مقرر فرموده است , يك نوع احترام به شخص پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و احترام زحمات بى پايان او درراه هدايت مردم است . خ_لاصه اين كه , بر خلاف آنچه كه بعضى خيال مى كنند , قانون خمس هيچ گونه امتيازطبقاتى ب_راى س_ادات ت_ول_ي_د نمى كند و از نظر جنبه هاى مادى هيچ گونه تفاوتى با زكات كه براى ساير ف_ق_راست ندارد ; يعنى , به نيازمندان سادات هيچ گاه پول اضافى نسبت به ساير نيازمندان داده نمى شود و خمس هرگز به افراد متمكن از سادات , داده نخواهد شد .

به خمس و زكات نمى توان امر ملك را تمشيت داد و در شرع اسلام وضع ماليات ناقص است

پرسش

به خمس و زكات نمى توان امر ملك را تمشيت داد و در شرع اسلام وضع ماليات ناقص است

پاسخ

اي_ن اع_ت_راض از ن_ادان_ى ب_رخاسته است زيرا كه خراج چيز ديگر است و زكات چيز ديگر وهر يك مصرفى جداگانه دارد . زكوه صدقه است براى فقرا و قرض داران و در راه ماندگان و خيرات ديگر و هر كس مى تواند پل و كاروانسرا بسازد و مهمان بپذيرد و از زكوه محسوب دارد . و ام_ا خ_راج ب_راى م_ص_ال_ح دول_ت است مانند : مشاهره قضاه و روساى كشور و لشكر ودبيران و م_رزداران و ب_ري_د و ه_ر چ_ه ام_ام م_ص_لحت داند و اينها نه خمس است و نه زكوه و هرگز ائمه ع_ل_ي_ه_م ال_سلام از شيعيان خود خراج طلب نمى كردند بلكه خراج رامردم بخلفا مى پرداختند و خمس را به امام ; و زكوه تفصيلى دارد . و در كتب فقه گويند خراج و حصه سلطان بر زكوه مقدم است يعنى اگر كسى در زمين خراجى گ_ن_دم ي_ا ج_و يا خرما يا مو داشته باشد بايد اول خراج سلطان را بيرون كند واز مابقى اگر بحد ن_ص_اب رسد زكوه بپردازد و اگر يكى از اين چهار محصول نباشدمانند باغ ميوه و سبزى و برنج و حبوب و خانه و كاروانسرا و دكاكين و مراتع درزمين خراجى بايد خراج آنرا بپردازد و زكوه ندارد و مقدار خراج بسته بنظر امام است هر چه مصلحت داند . شيخ مفيد در رساله مقنعه فرمايد : هر زمينى كه بشمشير گرفته شود امام مى تواند بمردم آنجا ي_ا غ_ي_ر اي_شان واگذاردبهر چه صلاح بيند و قبول كننده

بتواند بپردازد نصف محصول يا ثلث يا ث_ل_ث_ي_ن , و ه_رزم_ي_ن_ى ك_ه مردم آن با امام صلح كنند بر مالكيت زمين , بهمان نحو كه باامام صلح كردند خواهند بود و شرط امام بر همه مردم نافذ است و امت بايد بدان راضى شوندو ائمه بعد از آن نمى توانند بر شرط او بيفزايند يا از آن بكاهند , و هر زمينى كه مردمش بى جنگ تسليم شوند يا از آنجا جلاى وطن كنند آن زمين از انفال و مال امام است هر چه خواهد كند . و ي_ون_س ب_ن اب_راه_ي_م از ي_ح_ي_ى ب_ن اش_ع_ث ك_ن_دى از مصعب بن يزيد انصارى روايت كرد كه اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام عمل چهار روستاى مدائن را بمن سپرد :بهقباذات , ن_ه_ر شير , نهر جوير , نهر ملك ( كذا ) و مرا فرمود بر هر بر هرجريب زمين غليظ كه كشتزار باشد ي_ك درم و نيم و بر هر زمين ميانه يكدرم و برزمين خفيف دو ثلث درم خراج نهم ; و بر هر جريب موستان ده درم و بر هر جريب نخلستان و آنچه نخل و درختان ديگر آميخته دارد هم ده درم و هر درخت خرما كه دوراز ده است بحساب نياورم و براى راهگذر گذارم . انتهى بتلخيص . و ع_لام_ه در م_نتهى فرمايد : اين زمين ( يعنى عراق ) بغلبه گرفته شد , عمر بن الخطاب آن را ف_ت_ح ك_رد و س_ه ت_ن ب_دانجا فرستاد : عمار ياسر براى نماز و ابن مسعود قاضى و والى بيت المال وع_ث_م_ان ب_ن ح_نيف بر مساحت زمين 0000 و عثمان زمين را مساحت

كرد در اندازه مساحت او خ_لاف است ساجى گويد سى و دو ميليون ( هزار هزار ) و ابوعبيده گويد سى و شش هزار هزار ( ميليون ) جريب برآمد و بر هر جريب موستان 8 درم , و بر درخت ويونجه 6 درم و بر گندم 9 درم , و بر جو 2 درم مقرر كرد , و به عمر نوشت و عمرامضاء كرد . و روايت كنند كه خراج عراق بعهد عمر 160 ميليون درم بود و بزمان حجاج نقصان يافت تا هيجده م_يليون و چون عمر بن عبدالعزيز خليفه شد سال اول سى ميليون و سال دوم خلافتش به شصت ميليون رسيد و گفت اگر زنده ماندم سال ديگر آنرا بمقدار زمان عمر رسانم اما همان سال بمرد انتهى . و شيخ در مبسوط با اندك اختلافى در الفاظ همين مطالب را آورده است . و در خ_راجيه محقق ثانى از قطب راوندى روايت كرده است كه زمين از اقصى خјǘӘǙƠتاكرمان و خ_وزس_ت_ان و همدان و قزوين و حوالى آن بشمشير فتح شده است و آن را به مبسوط شيخ نسبت داده .

چه تفاوتى است بين خمس و زكات و چرا نيمى از خمس به سادات پرداخت مى شود ولى اززكات محروم هستند اين برنامه چه ثمره اى دارد ؟

پرسش

چه تفاوتى است بين خمس و زكات و چرا نيمى از خمس به سادات پرداخت مى شود ولى اززكات محروم هستند اين برنامه چه ثمره اى دارد ؟

پاسخ

زك_ات از م_ال_ياتهائى است كه در حقيقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شودلذا م_صارف آن عموما در همين قسمت مى باشد ولى خمس از مالياتهائى است كه مربوط به حكومت اس_لام_ى اس_ت ي_ع_ن_ى م_نابع دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تامين مى شوند . ب_ن_اب_راي_ن م_ح_روم ب_ودن سادات از دست يابى به اموال عمومى ( زكات )در حقيقت براى دور ن_گ_ه_داش_تن خويشاوندان پيامبر از اين قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است از طرفى نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى ت_امين شوند اين موضوع در قوانين اسلام چنين پيش بينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى ب_ه_ره م_ند گردند بعضى از فقهاء پاسخ ديگرى داده اند آنها معتقدند فقط زكات واجب است و آيه خ_م_س ب_ي_ان_گ_ر م_قدار پرداخت زكات است بنابراين امور نه گانه اى كه مشهور از اموال زكوى شمرده اند هيچ خصوصيت ندارد بلكه بايد از تمام درآمد چه غلات و چه انعام و چه منابع كسب يك پ_ن_جم را درراه خدا انفاق نمود در اين تفسير سادات و غير سادات با هم فرقى ندارند و بسيارى از ش_ب_ه_ات مطرح نخواهد شد ( البته تا آنجا كه مى دانيم فقط يكى از فقهاء چنين نظرى دارند ) به كتاب تبصره الفقهاء مراجعه شود .

آيا اختصاص نيمى از ماليات اسلامى ( خمس ) به بنى هاشم تبعيض نيست ؟

پرسش

آيا اختصاص نيمى از ماليات اسلامى ( خمس ) به بنى هاشم تبعيض نيست ؟

پاسخ

اولا نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود , آن هم به اندازه احتياج يك سال و نه بيشتر . ثانيا : مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند و به جاى آن مى توانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند . ث_الثا : اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشدبايد آن را به بيت المال واريز كرد و در مصارف ديگر مصرف نمود . در ح_ق_ي_ق_ت خ_م_س نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنار زدن آنها به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوءظنى نسبت به آنان پيش نيايد مى باشد .

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا براى سادات خمس و براى غير آنها كه بيشتر است زكوة ده يك معين شده است؟

پرسش

چرا براى سادات خمس و براى غير آنها كه بيشتر است زكوة ده يك معين شده است؟

پاسخ

اولا; تمامى خمس به سادات داده نمى شود بلكه نصف آن كه همان ده يك باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن مربوط به امام ((عليه السلام))است كه در اين زمان به مجتهدين داده مى شود تا در راه دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صرف نمايند. ثانياً: همانطور كه روشن است بطور كلّى حقوق واجب مالى از قبيل خمس و زكوه براى بهبود وضع زندگى و تعديل اختلافات طبقاتى است بنابراين همين ده يك كه مخصوص سادات است فقط به فقراى از سادات داده مى شود تا حداقل زندگى را طبق شئونات خود بطور متعارف داشته باشند.

ثالثاً: اگر بر فرض كه تمام مسلمانان وظيفه ى خود عمل كردند و حقوق واجب خود را پرداخت نمودند اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معين شده زياد بيايد اين زيادى به سادات داده نمى شود بلكه اين زيادى مخصوص امام((عليه السلام))است همانطور كه اگر سهم سادات كم باشد زندگى سادات فقير را اداره نكند امام((عليه السلام))كمبود آن را جبران مى كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را

_3_

پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_4_

آيا در قرآن به اين مطلب كه خمس را بايد به سادات داد، اشاره شده است؟

پرسش

آيا در قرآن به اين مطلب كه خمس را بايد به سادات داد، اشاره شده است؟

پاسخ

در آيه 41 سوره انفال، در اين باره آمده است: «واعلموا انّما غنتم من شى فان لله خمسه و للرّسول ولذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان و الله على كل شى قدير; اى مؤمنان، بدانيد كه هر چه غنيمت و فايده به شما رسد، خمس آن خاص خدا و رسول و خويشان او و يتيمان و فقيران و در راه ماندگان است...» كلمه «لذى القربى» در اين آيه همان اهل بيت پيامبر((عليهم السلام)) و سادات هستند; به همين جهت، از نظر فقها خمس به دو قسمت تقسيم مى شود: يك قسمت از آن سهم سادات است و بنابر اقوى، به نظر امام((رحمه الله)) بايد با اذن مجتهد جامع الشرايط به سيّد فقير يا سيّد يتيم يا سيّدى كه در سفر مانده داده شود و نصف ديگر آن، سهم امام((عليه السلام)) است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط داده شود يا به مصرفى كه او اجازه مى دهد، برسد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پرسش

چرا خمس(يك پنجم) براى سادات و براى غير آنها كه تعداد بيشترى نيز هستند زكات(يك دهم) شده است؟

پاسخ

اولا: تمامى خمس به سادات داده نمى شود، بلكه نصف آن كه همان يك دهم باشد به آنان داده مى شود و نصف ديگر آن، مربوط به امام((رحمه الله)) است كه در اين زمان به مجتهادان داده مى شود، تا در رده دين و ترويج احكام الهى و اداره حوزه هاى علميه صر نمايند.

ثانياً: همان طور كه روشن است، به طور كلّى حقوق واجب مالى، از قبيل خمس و زكات براى بهبود وضع زندگى طبقات محروم و تعديل اختلافات طبقاتى است. و يك دهم مخصوص سادات فقط به سادات فقير داده مى شود، تا حداقل امكانات زندگى را طبق شؤون خود داشته باشند.

ثالثاً: بر فرض اينكه تمامى مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند و حقوق واجب خود را پرداخت نمايند، اگر سهم سادات از مصارفى كه براى آن معيّن شده است زياد بيايد، اين زيادى به سادات داده نمى شود; بلكه اين زيادى مخصوص امام((رحمه الله)) است و اگر سهم سادات كم باشد و زندگى سادات فقير را اداره نكند، از سهم امام((رحمه الله)) كمبود آن را جبران مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى دستور داده شده كه به افراد نيازمند و محروم كمك كنيم تا آنجا كه دو قسمت از مصارف هشتگانه زكا، فقيران و مستمندان معرّفى شده اند، آيا تاكيدهاى مكرّر اسلام بر كمك به بينوايان دليل بر اين نيست كه اسلام«فقر» را به يك عنوان موج

پرسش

در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى دستور داده شده كه به افراد نيازمند و محروم كمك كنيم تا آنجا كه دو قسمت از مصارف هشتگانه زكا، فقيران و مستمندان معرّفى شده اند، آيا تاكيدهاى مكرّر اسلام بر كمك به بينوايان دليل بر اين نيست كه اسلام«فقر» را به يك عنوان موج

پاسخ

اوّلا در احاديث مربوط به ماليات هاى اسلامى (مانند زكات) به اين حقيقت تصريح شده است كه اگر جامعه اسلامى، جامعه ى سالم باشد، مردم حقوقى را كه خداوند در اموال آنان براى اين طبقه قرار داده است بپردازند، حتّى يك فقير در سراسر آن يافت نمى شود.

امام صادق((عليه السلام)) مى فرمايد: «لَو انَّ النّاسَ اَدّوا زَكاةَ اَموالِهِم ماَ بَقىَ مُسلِمٌ فقيراً مُحتاجاً وَ لاستَغنىِ بما فَرَضَ اللّهُ وَ اِنَّ النّاسَ ما افتَقَروُا وَ لاَاحتاجُوا وَ لاجَاعُوا وَ لاعَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاغنياء; اگر مردم زكات اموال خود ررا مى پرداختند هرگز مسلمان نيازمندى در جامعه

_11_

اسلامى يافت نمى شد و در پرتو حقوقى كه خداوند به نفع آنان در اموال ثروتمندان قرار داده است بى نياز مى شدند. اگر در اجتماع ما فقير و محتاجى و يا گرسنه و يا برهنه اى ديده مى شود، به دليل خود داراى ثروتمندان از پرداخت فرايض مالى است».

با بررسى اين احاديث به خوبى معلوم مى شود كه وجود فقيران نتيجه وظيفه نشناسى ثروتمندان و ستم هاى اجتماعى گروهى از اغنيا است و بس. بنابراين اسلام فقرا را نوعى بيمارى، انحراف و محصول سالم نبودن دستگاه هاى اجتماعى مى داند، نه اين كه آن را به عنوان ضرورتى اجتماعى و يا پديده اى طبيعى در بافت

اجتماع بپذيرد.

ثانياً: اسلام در جامعه اى سالم ظهور نكرد، بلكه در اجتماعى به تمام معنى ناسالم و پر از تبعيض ها، مظالم و تجاوزها به وجود آمد قوانين تابناك آن در چنين محيطى اجرا شد و در پى آن بود كه آن جامعه را براساس آرمانى اسلامى به جامعه اى سالم و ايده آل بدل كند. براى رسيدن به اين هدف مى بايد برنامه اى تهيّه مى شد كه در آن فقر و گرسنگى تدريجاً ريشهكن گردد. فقر چيزى بود كه در بافت هاى اجتماع بشرى آن روز

_12_

رخنه كرده بود و مى بايست با برنامه صحيح اسلامى از ميان برود.

ثالثاً: در جامعه آزاد، سودجويانى هستند. براى مقابله با اعمال اين گونه اشخاص نيز بايد طرح و برنامه اى باشد تا اعمال را بى اثر سازد. مثلا در قوانين اسلام - بلكه در قوانين تمام جوامع متمدّن - قانون قصاص، حدود و كيفرهاى مربوط به هر نوع جرم وجود دارد. آيا كسى مى تواند وجود اين قوانين را نشان آن بداند كه در جامعه بايد قتل، جنايت و عمل منافى عفت وجود داشته باشد و الاّ وضع چنين قوانينى لغو است؟ به طور مسلّم نه; بلكه هر فرد منصفى وجود چنين برنامه هايى را چنين توضيح مى دهد كه ممكن است در گوشه و كنار جامعه اى كه از انسان هاى گوناگون تشكيل يافته اند و نظام اجبارى بر آن حكومت نمى كند، ممكن است چنين متخلّفانى باشند و بايد براى آنها مجازات هاى متناهى در نظر گرفته شود; مثلا وجود پزشك و دارو دليل اين نست كه الزاماً در جامعه بيمار و معلول

وجود داشته باشد بلكه به اين دليل است كه اگر چنين افرادى يافت شدند، درمان شوند. كمك به نيازمندان و فقيران نيز چنين است و

_13_

برنامه ريزى براى كمك به مستمندان به اين معنا نيست كه حتماً بايد در جامعه فقير و نيازمندى وجود داشته باشد، بلكه به اين معنى است كه اگر چنين افرادى يافت شدند و بر اثر تعدّى فردى يا دسته اى به چنين روزى افتادند، بايد به يارى آنها شتافت و اين بيمارى اجتماعى را هر چه رودتر درمان كرد.

همچنين در اجتماع، افرادى هستند كه بر اثر ناتوانى و نارسايى، بايد حمايت شوند; كسانى مانند كودكان يتيم و بستگان سربازانى كه در ميدان جهاد شهيد مى شوند و يا پيرمردان و پيرزنان از كار افتاده و... اين گروه ها همه افرادى هستند كه توانايى خود را از دست داده اند و قدرت ادامه زندگى را ندارند و به آنان از بيت المال و به وسيله افراد متمكن يارى رسانده شود. همه افراد اين گروه ها چنان نيستند كه اندوخته مالى داشته باشند و يا از حقوق بازنشستگى و مانند آنها استفاده كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_14_

فلسفه احكام ازدواج وطلاق

چرا در عقد موقت لعان جاري نيست طبق كدام سوره و آيه و يا حديث، بعضي از آيات عظام در نكاح موقت لعان را جاري نمي دانند ؟

پرسش

چرا در عقد موقت لعان جاري نيست طبق كدام سوره و آيه و يا حديث، بعضي از آيات عظام در نكاح موقت لعان را جاري نمي دانند ؟

پاسخ

در مورد اين كه در كدام آيه و حديث آمده است كه در عقد موقت لعان جاري نيست بايد گفت كه با توضيحاتي كه در ادامه خواهيم داد بحث قرآني آن روشن مي شود اما در روايات بايد گفت كه وسائل الشيعه، ج 15، كتاب اللعان، باب 10، ص 605 روايات مورد نظر آمده است.

امام صادق(ع) مي فرمايد: «لا يلاعن الرجل المرأه التي يتمتع بها؛ مرد نمي تواند زني را كه متعه كرده لعان نمايد» و نيز از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «لا يلاعن الحر الأمه ولا الذميه ولا التي يتمتع بها؛ مرد آزاد نمي تواند كنيزش را لعان نمايد، همچنين مرد نمي تواند همسر ذمي اش را لعان كند و نيز مرد نمي تواند زني را كه متعه كرده لعان كند».

مرحوم شيخ حر عاملي - مؤلف وسائل الشيعه - بعد از نقل اين حديث مي گويد: حكم عدم لعان در كنيز و كافر ذمي قبلا گذشت و مقصود ما از نقل اين حديث در اين باب، عدم لعان در متعه مي باشد.

فقها نيز حكم به عدم جريان لعان در عقد موقت داده اند. حضرت امام خميني در تحريرالوسيله، كتاب لعان، مسأله 4 مي گويد: در ثبوت لعان شرط است كه زن مورد قذف، زوجه دائمي باشد پس در قذف زن بيگانه لعاني نيست بلكه با نبود بينه قذف كننده حد مي خورد و همچنين لعاني در زن منقطعه بنا بر اقوي نيست.

همچنين در مسأله

7 مي گويند: وقتي لعان براي نفي فرزند مشروعيت دارد كه زن دائمي داشته باشد و اما فرزند زن متعه به نفي او بدون لعان منتفي مي شود...

همانگونه كه ملاحظه مي شود لعان در متعه جاري نمي شود. ممكن است علت آن اين باشد كه مقصود از لعان آن است كه وقتي مردي فرزندي كه همسرش زاييده را از خود نفي نمود يا نسبت فحشاء به متعلقه اش داد و شاهدي براي اثبات آن نداشت حكم آن است كه مرد براي حدي كه به واسطه اين نسبت به او متوجه شده مي تواند لعان كند يعني چهار مرتبه خدا را شاهد بگيرد كه در نسبتي كه داده صادق است سپس در مرتبه پنجم بگويد لعنت خدا بر من اگر از دروغگويان باشم. سپس زن هم چهار مرتبه خدا را شاهد بگيرد كه همسرش در اين نسبتي كه به وي داده است دروغ مي گويد و سپس در مرتبه پنجم بگويد خشم و غضب خدا بر من اگر همسرم از راستگويان باشد (در اين نسبتي كه به من داده است).

بنابراين لعان نوعي طلاق است و بعد از لعان، زن و شوهر بر يكديگر حرام ابدي خواهند شد.

از امام موسي كاظم(ع) سؤال شد: «چرا زني كه با شوهرش لعان نموده براي ابد و هميشه با هم حرام مي شوند؟ حضرت فرمود: به خاطر آن كه قسم هايي كه به ذات جلاله خورده اند قولشان را تصديق و تثبيت مي كند زيرا لفظ و قولشان اقتضا دارد براي هميشه از هم جدا شوند و بديهي است قسم هايي كه هر دو خورده اند اين معنا را ثابت مي

نمايد (علل الشرايع، شيخ صدوق، ترجمه و تحقيق سيد محمد جواد ذهني تهران، ج 2، باب 278، ص 624).

همانگونه كه ملاحظه مي شود، لعان نوعي طلاق است و فقط در دو جا مشروع است: يكي در جايي كه شوهر زنش را رمي به زنا كند و دوم جايي است كه فرزند بودن فرزندي را كه در فراش او متولد شده با امكان الحاق او به زوج، نفي نمايد. بنابراين مي توان گفت كه طلاق در عقد دائم است و يا فراش در عقد دائم تحقق دارد نه در عقد منقطع. پس يكي از حكمت هاي عدم جريان لعان در عقد منقطع، اين است كه در عقد منقطع طلاق وجود ندارد.

نكته ديگري كه مي توان در حكمت عدم جريان لعان در عقد موقت گفت اين است كه در عقد دائم وقتي صيغه عقد جاري شد زن و مرد حلال يكديگر محسوب شده و آثاري نيز بر آن ازدواج مترتب مي شود از جمله ارث بردن، نفقه و... و جدا شدن آنها از همديگر نيز به سادگي نخواهد بود يعني آن عقد بايد با طلاق متلاشي گردد حال خود طلاق هم انواعي دارد: طلاق بائن، رجعي، خلع، مبارات، ظهار، ايلاء، لعان. همانگونه كه ملاحظه مي شود لعان يكي از انواع طلاق است. اما در عقد موقت چنين نيست زيرا اولا عقد موقت بسياري از آثار عقد دائم را ندارد و ثانيا كيفيت جدا شدن زن و مرد در عقد موقت، طلاق (با انواع آن) نيست بلكه به اتمام مدت يا بخشودن مدت آن است پس اگر زني كه با صيغه موقت به زوجيت مردي در آمده است،

زنا بدهد و همسر او نيز به اين مسأله آگاه شود، لازم نيست كه مرد متوسل به دادگاه شود و در نهايت همسرش را لعان نمايد زيرا با بخشودن مدت مي تواند از وي جدا شود چون هدف در لعان هم جدا شدن زن و شوهر بوده است كه در بخشودن مدت از سوي مرد، محقق مي شود. بنابراين عقد موقت و دائم تفاوت هايي با هم دارند كه بايد مورد توجه قرار بگيرد.

دختر و پسر جوان چگونه با خواندن يك خطبه عقد محرم يكديگر مي شوند مگر اين آيه چه شأن و منزلتي دارد؟

پرسش

دختر و پسر جوان چگونه با خواندن يك خطبه عقد محرم يكديگر مي شوند مگر اين آيه چه شأن و منزلتي دارد؟

پاسخ

اصولا شرع و قانون در صدد ضابطه مند كردن رفتارهاي فردي و اجتماعي هستند و اعتبارات در اين زمينه سنگ بناي وضع قوانين و پياده كردن آن است . در تمامي نظام ها, حقوق بر اساس يك يا چند كلمه و يا يك مهر و امضا بر قرار مي گردد. اصلا فاصله بين كفر و مسلماني جز چند كلمه شهادتين است ؟ بنابراين نقش كلمات را اندك نشماريد. صيغه ازدواج يك نوع عقد است , با همه مشخصات عقدهاي ديگر كه حتي در ضمن آن مي توان شروطي را قرار داد. و قانون نيز از آن حمايت مي كند. آيا اين مسئله با زنا كه يك نوع رابطه بي ضابطه و بدون هيچ معياري است , برابر است ؟ كلمات كه حكايت از منويات دارند, نقشي اساسي در همه روابط فردي و اجتماعي ايفا مي كنند - پذيرش زوجيت به واسطه عقد در حقيقت الزام طرفين به رعايت احكام و ضوابط شرعي و اعلام وفاداري به آن است و اين كم چيزي نيست .

بنا بر اين آنچه اساس زندگي مشترك است، توافق طرفين است كه از هماهنگي خواست هاي دو طرف حاصل مي شود. اما آيا قصد طرفين از اين پيمان الزام و پايبندي بدان نيست و صرف انتخاب مقطعي و گذرا براي يك زندگي مشترك كافي است؟

هرگاه دو نفر همديگر را براي يك زندگي مشترك انتخاب كنند تا با عشق و علاقه در كنار هم زندگي نمايند، پيمان استوار و هماهنگي آميخته با

الزام و پايبندي رخ مي دهد كه از آن به تعهد ياد مي كنند. منظور از عقد اين است كه اين پيمان و توافق استوار بماند و يك سري آثاري حقوقي ايجاد بنمايد، نه صرفا يك وعده دوستانه و اخلاقي باشد. براي آغاز زندگي مشترك بايد عهدي استوار بست عهدي كه به مقتضاي آن بتوان حتي حمايت قانون و دادگاه را جلب كرد. اين اراده باطني و خواست واقعي آنان امري دروني و نفساني است و به تنهايي اثر در جهان حقوق ندارد. براي اين كه توافق دو اراده ظاهر شود، به ناچار بايد اعلان شود تا نيت دروني آنان روشن گردد و هنگام بروز اختلاف، بر اساس آن حكم شود.

خلاصه اين كه پيمان زناشويي به عقد و تعهدي براي تشكيل خانواده و التزام به عشق و وفاداري بدان مي باشد لكن آيا همه كساني كه مدعي عشق و وفاداري هستند، به راستي عاشقند؟ اگر كسي در مقطعي از زمان عاشق باشد چه دليلي و جود دارد كه تا پايان عمر و يا در ادامه زندگي نيز بدان پايبند بماند. مهم تر از همه، آيا در زندگي زن و شوهر فقط دوست داشتن آنها نسبت به يكديگر كافي است يا يك سلسله تعهدات و حقوق و وظايفي براي اين نهاد برخاسته از عشق، ضروري است؟

براي بيان اين تعهدات و نيز امكان حمايت قانوني از آن در صورتي كه يكي از طرفين عمدا يا ناخواسته قصور ورزد يا تخلف كند بايد اين عشق و وفاداري و انتخاب آگاهانه در قالب واژه ها، كه يك وسيله بيان اراده است اعلان شوند واژه ها بيانگر اراده واقعي طرفين است با توجه به

نوع عقد متفاوتند، البته اين امري است اعتباري كه در هر سيستم حقوقي، شكل و قالب خاصي دارد. در شرع مقدس اسلام، پذيرش زوجيت و اعلام انتخاب دو طرف براي زندگي مشترك با عقد ازدواج صورت مي گيرد عربي بودن آن نيز، به لحاظ نظم اجتماعي خاصي است. اصولاً بايد توجه داشت كه عقد ازدواج، آثار مهم حقوقي دارد و مانند عقد بيع يا برخي عقود ديگر نيست كه حتي معاملاتي (بده و بستان) و به صورت ساده صورت بگيرد. لذا براي نفوذ حقوقي و شرعي آن برخي محدوديت ها يا تشريفات خاصي لحاظ شده است و بدون اين تشريفات نفوذ شرعي و حقوقي نداشته، التزامي نيز به بار نمي آورد.

ثانيا) براي ترتب آثار شرعي و حقوقي تصميم به ازدواج كافي نيست. طرفين تا از طريق عقد ازدواج معتبر دائم يا موقت، با يكديگر پيوند برقرار نكنند، نسبت به همديگر نامحرمند. اين امر تنها مختص پيوند زناشويي نيست، بلكه اگر قصد خريد منزلي را هم داشته باشند قبل از خريد آن منزل و قبل از وقوع معامله آثار خريد و فروش از جمله تخليه مسكن و... صورت نمي گيرد؟ اين مسأله درباره ي پيوند زناشويي به لحاظ ويژگي هاي خاص خود تأكيد و تشديد شده است، چون شرافت و حيثيت انساني، به مراتب ارزشمندتر است و با مال مادي قابل قياس نيست.

چرا مهرية زن "عند المطالبه است و چرا مرد بايد آن را بپردازد؟

پرسش

چرا مهرية زن "عند المطالبه است و چرا مرد بايد آن را بپردازد؟

پاسخ

مهر تدبيري از ناحيه قانون خلقت براي بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالي تر است و از نظر عرف هم توهين نيست بلكه شأن و مقام است و به زن شخصيت مي دهد.(اقتباس از نظام حقوق زن در اسلام مطهري انتشارات صدرا، چاپ هشتم ص 206.)

و در مقابل حذف مهر به شخصيت زن نمي افزايد بلكه وضع او را به مخاطره مي افكند.

توضيح مطلب اين است كه درست است مرد و زن هر دو از زندگي زناشويي به طور يكسان سود مي برند ولي نمي توان انكار كرد كه در صورت جدايي زن و مرد، زن متحمل خسارت بيشتري خواهد شد زيرا:

اولاً: مردان طبق استعداد خاص بدني معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلط بيشتري دارند.

ثانياً: مردان براي انتخاب همسر مجدد امكانات بيشتري دارند ولي زنان بيوه مخصوصاً باگذشت قسمتي از عمر آن ها و از دست رفتن سرمايه جواني و زيبايي امكانات شان براي انتخاب همسر جديد كمتر است

با توجه به اين جهات روشن مي شود كه امكانات و سرمايه اي را كه زن با ازدواج از دست مي دهد بيش از امكاناتي است كه مرد از دست مي دهد. در حقيقت مهر چيزي است به عنوان جبران خسارت براي زن و وسيله اي براي تأمين زندگي آينده او و علاوه مسأله مهر معمولاً به شكل ترمزي در برابر تمايلات مرد نسبت به جدايي و طلاق محسوب مي شود.

از آن چه گفته شد نتيجه مي گيريم كه مهر جنبه "جبران خسارت و "پشتوانه براي احترام به

حقوق زن دارد نه قيمت و بها و شايد تعبير به نحله به معني عطيه در آيه اشاره به اين قسمت باشد.(اقتباس از تفسير نمونه ج 3، ص 264.)

مطلب ديگري كه از قرآن هم استفاده مي شود اين است كه مهري كه مرد به زن مي پردازد حالت پيشكشي و هديه را دارد. به اين بيان كه

زن در مقابل شهوت از مرد تواناتر و خوددارتر آفريده شده است و مرد در مقابل غريزه از زن ناتوان تر است اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم مرد نشود و بر عكس مرد را وادار كرده است كه زن اظهار نياز كند و براي جلب رضاي او اقدام كند يكي از اقدامات اين بوده كه براي جلب رضاي او و به احترام موافقت او هديه اي نثار او مي كرده است

قرآن كريم هم با لطافت و ظرافت بي نظيري مي گويد: "وَءَاتُوا النِّسَآءَ صَدُقَ_َتِهِن َّ نِحْلَة (نسأ،4) يعني كابين زنان را كه به خود آن ها تعلق دارد و عطيه و پيشكشي است از جانب شما به آن ها، بدهيد. صدُقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صدقه گفته مي شود كه نشانه راستين بودن علاقه مرد است و با كلمه نحله تصريح مي كند كه مهر هيچ عنواني جز عنوان تقديمي و پيشكشي و عطيه و هديه ندارد.(ر.ك نظام حقوق زن در اسلام همان ص 201_203_204.)

خلاصه آن كه

اولاً; مهر جنبه جبران خسارت و پشتوانه اي براي احترام به حقوق زن دارد بنابراين نوعي بدهكاري است و با رضايت طرفين قابل تغيير (كم و زياد) است كه

آيه شريفه هم فرموده "وَلاَ جُنَاح َ عَلَيْكُم ْ فِيمَا تَرَ َضَيْتُم بِه ِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَة اگر طرفين عقد با رضايت خود مقدار مهر را بعداً كم و زياد كنند مانعي ندارد.(اقتباس از تفسير نمونه ج 3، ص 346.)

ثانياً: مهر عطيه و هديه اي است كه مرد به زن مي پردازد و هيچ يك از اين دو شأن زن را پايين نمي آورد.

از نكات پيشين معلوم مي شود كه مهريه به عنوان ديني (قرضي به عهده مرد است مهريه پس از عقد مستقر شده و مرد موظف است آن را بپردازد. بهتر است مرد پيش از اين كه زن مهريه اش را درخواست كند آن را بپردازد; اما پس از درخواست زن مانند همه بدهي ها پرداختنش فوري مي شود و مرد بايد فوري آن را پرداخت كند.

البته نوع پرداخت مهريه به شرايطي كه هنگام عقد گذاشته مي شود بستگي دارد.

به چه دليل ازدواج با دو خواهر حرام است ؟

پرسش

به چه دليل ازدواج با دو خواهر حرام است ؟

پاسخ

بنا به حكم صريح آيه قرآن (نساء، آيه 23) ازدواج با دو خواهر - اعم ازموقت يا دائم جايز نيست البته اگر يكي مطلقه شده و يا از دنيا برود در اين صورت ازدواج با ديگري بلامانع است

فلسفه عده نگه داشتن در ازدواج موقت چيست ؟

پرسش

فلسفه عده نگه داشتن در ازدواج موقت چيست ؟

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عدّه نگه داشتن زن جلوگيري از مخلوط شدن نطفه هادر رحم زن است براي اين كه اگر فرزندي متولد شد، به طور يقين مشخص باشد كه مربوط به چه كسي است و در نتيجه محارم اين فرزند معلوم باشد ووقتي اين بچه بزرگ شد بداند با چه كساني نمي تواند ازدواج كند و نيز مسأله ارث بردن او روشن شود.

ولي تنها فلسفه عده موضوع بارداري نيست بلكه بهداشت جسمي وروحي نيز مطرح است چنانچه مي دانيد بسياري از بيماري هاي خطرناك دراثر مقاربت حاصل مي گردد و عده خود به منزله قرنطينه اي براي پيشگيري ازآن به شمار مي رود.

موضوع بهداشت رواني نيز مسأله اي جدي است چرا كه ارتباطات بدون فاصله زيان هاي روحي شديدي را از نظر فردي و اجتماعي واردمي سازد كه بر متخصصان مسائل اجتماعي پوشيده نيست

البته اين ها نيز برخي از حكمت هاي عده است نه همه آنها.

چرا ازدواج با محارم سببي و رضاعي حرام است

پرسش

چرا ازدواج با محارم سببي و رضاعي حرام است

پاسخ

اولا، محرميت بر سه نوع است: سببي، نسبي

و رضاعي; ازدواج با محارم نسبي و رضاعي به طور

كلي حرام است در مورد محارم سببي ازدواج با

برخي آنها (مثل مادر زن و ربيبه و...) حرام است.

ثانيا، طبع و ميل انسان در صورت سلامت

فطرت، ازدواج با محارم را نمي پذيرد.

ثالثا، امروزه بر همگان روشن گرديده كه حتي

ازدواج با خويشاوندان (دختر عمو، دختر خاله و...)

موجب ريشه دار شدن بيماري ها ونيز معلوليت هاي

مختلف مي گردد. حال اگر فرضا ازدواج با محارم

(معاذ ا...) مجاز بود چه وضعيتي براي نسل بشر به

وجود مي آمد؟!

رابعا، ازدواج با خانواده هاي ديگر موجب

تقارب اجتماع و رشد فرهنگ و تمدن مي گردد.

چرا پرداخت مهريه در ازدواج بر مرد لازم است ؟

پرسش

چرا پرداخت مهريه در ازدواج بر مرد لازم است ؟

پاسخ

در اين رابطه به كتاب «نظام حقوق زن در اسلام» نوشته شهيد مطهري، بحث مهريه مراجعه نماييد.

فلسفه محرميت مادرزن بر داماد چيست ؟

پرسش

فلسفه محرميت مادرزن بر داماد چيست ؟

پاسخ

از ديدگاه احكام شرعي، افراد نسبت به يكديگر ممكن است در يكي از دو وضعيت قرار داشته باشند: الف) محرم ب ) نامحرم

محارم، كساني هستند كه اولاً ازدواج با آنان حرام است و ثانيا، نگاه كردن به آنان (نگاه بدون شهوت) اشكالي ندارد و بر آنان نيز، پوشاندن خود در مقابل محارم لازم نيست؛ مانند: خاله، عمه، خواهر، مادر، مادر بزرگ، خواهر، برادرزاده، مادر زن و عروس.

البته نوع ديگري نيز از محرميت وجود دارد كه به واسطه عقد ازدواج حاصل مي گردد و احكام ويژه خود را دارد؛ بدين صورت كه هر چند ازدواج با اين گونه محارم حرام است (همچون خواهر زن) ولي نمي توان بدون پوشش شرعي، به آنها نگاه نمود. درباره فلسفه محرميت به واسطه عقد گفتني است كه در تمام آيين ها، براي مجاز شمرده شدن روابط همسري، يك نوع مراسم و عقدي وجود دارد و اين به جهت اهميت تشكيل خانواده و لزوم حمايت اجتماعي از تشكيل و به رسميت شناخته شدن آن است.

نتيجه خوانده شدن عقد، تنها حصول محرميت نيست؛ بلكه در همه نظام هاي حقوقي در پي عقد، احكام و مقررات زيادي به دنبال آن مي آيد.

در حقيقت عقد، امضايي است كه طرفين براي اجراي قراردادي اساسي و حاوي بندهاي متعدد، مي دهند. و همان گونه كه يك امضاي كوچك، قراردادهاي بزرگ را رسمي و قابل اجرا مي كند، عقد نيز يك چنين وضعيتي دارد. از جمله توابع عقد - هر چند عقد موقت باشد - آن است كه «مادر زن» براي هميشه به داماد محرم مي شود؛ يعني، آن كه اولاً داماد هيچ گاه حق ازدواج با او

را ندارد (با فرض آن كه شوهرش فوت كرده و يا طلاق گرفته باشد) و ثانيا لازم نيست حجاب در بين آنان رعايت گردد.

البته احكام زياد ديگري نيز به دنبال عقد مطرح مي گردد كه فعلاً مجال پرداختن به آن نيست.

بنابراين اگر فرضا دختري هر چند كوچك را، براي كسي عقد موقت كنند - اگر چه يك ساعت باشد - مادر آن دختر براي هميشه به داماد محرم مي شود؛ گرچه خود دختر پس از عقد نامحرم است.

از جمله فلسفه هاي اين محرميت، آن است كه كسي در ازدواج بين مادر و دختر جمع نكند. هم چنين اين كار موجب تحكيم بنيان خانواده مي گردد؛ زيرا موجب جلوگيري از روابط غير اصولي بين داماد و مادر زن مي گردد.

لازم به ذكر است كه اين تنها اشاره اي اندك به فلسفه چنين احكامي است و بسياري از حكمت هاي احكام، بر ما آشكار نيست.

چه دليلي وجود دارد كه مهريه حق زن است و زن اين حق را از كجا پيدا كرده است ؟

پرسش

چه دليلي وجود دارد كه مهريه حق زن است و زن اين حق را از كجا پيدا كرده است ؟

پاسخ

با توجه به جواب سوال 2 اين مطلب نيز روشن مي شود

چرا اگر كسي همسرش را سه مرتبه طلاق داد ديگر نمي تواند با او ازدواج كند

پرسش

چرا اگر كسي همسرش را سه مرتبه طلاق داد ديگر نمي تواند با او ازدواج كند

پاسخ

فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

در رابطه با مسأله سه طلاقه، ابتدا سؤال ما اين است كه:

اولاً، چرا اين حكم غير عادي و نادرست مي نمايد؟ اصولاً درستي و نادرستي در احكام حقوقي به چه معنا است؟ يعني شما چه ملاك ها و معيارهايي براي درستي ونادرستي يك امر حقوقي داريد كه براساس آن موازين، اين حكم را نادرست مي خوانيد؟

ثانيا، از نظر بهداشتي اين مسأله هيچ اشكالي ندارد؛ زيرا بعد از آن كه زن طلاق گرفت، بايد عده نگه دارد و پس از آن كه عده اش تمام شد، مي تواند با ديگري ازدواج كند و اين به خودي خود هيچ مشكلي پديد نمي آورد. ازدواج او با فرد ديگر نيز بايد لزوما ازدواج دائم (نه موقت باشد). بنابراين اگر احيانا شوهر دوم از دنيا رفت و يا به دلايلي از او طلاق گرفت، مجددا بايد عده نگه دارد و پس از اتمام عده، مي تواند با شوهر اول ازدواج كند. اكنون سؤال مي شود كه اين مسأله از نظر بهداشتي چه اشكالي دارد؟

ثالثا، اين حكم داراي حكمت هاي ارزنده اي است، از جمله اين كه عاملي بسيار مهم در كنترل و محدود

ساختن طلاق ها و تضميني ضمني براي ثبات و دوام خانواده است؛ زيرا مردي كه به طور مكرر زن خود را طلاق مي دهد، در واقع زندگي و سرنوشت زن را به بازي گرفته است. بنابراين حكم سه طلاقه در اين جا يكي از دو نقش را ايفاد مي كند:

الف) با توجه به اين كه مرد موجودي غيرتمند است؛ چون مي بيند كه پس از طلاق سوم، همسرش در كنار مرد ديگري خواهد آرميد، به شدت از دادن طلاق سوم خودداري مي كند. بنابراين قانون فوق سد آهنين و ترمزي نيرومند براي جلوگيري از طلاق هاي بي رويه است و اثر شگرف و نيرومند خود را در طول تاريخ به خوبي نشان داده است؛ يعني، همين كه مي بينيم بسيار به ندرت طلاق هاي سوم پديد آمده است، خود شاهد گويايي بر كار آمدن اين قانون مي باشد.

ب ) فرض ديگر آن است كه مرد با توجه به عامل ياد شده هم از دادن طلاق سوم خودداري نكند. اين مسأله نشان مي دهد كه يا شكاف بين زن و مرد بسيار عميق است و يا مرد فردي بسيار مذبذب و نامصمم به بناي خانواده است. در چنين صورتي بهتر آن است كه پس از طلاق ديگر براي هميشه بين زوجين فاصله افتد و زندگي هر يك به شكل جديدي سامان يافته و از تذبذب و تشويش رهايي يابد؛ يعني، ديگر ضرورت ندارد كه آن دو با هم ازدواج كنند؛ بلكه هر يك به راه و زندگي ديگري قدم مي گذارند و ارتباط خود را از هم قطع مي كنند.

چرا زن با چند كلمه عربي بر مرد حلال مي شود؟ مگر چند كلمه حرف چه تاثيري دارد؟فلسفه محرميت به واسطه صيغه عقد چيست ؟

پرسش

چرا زن با چند كلمه عربي بر مرد حلال مي شود؟ مگر چند كلمه حرف چه تاثيري دارد؟فلسفه محرميت

به واسطه صيغه عقد چيست ؟

پاسخ

صيغه موقت (متعه) داراي احكام و توابعي است. سرفصل هاي عمده آن عبارتست است از:

1 _ هر زني را نمي توان متعه نمود، بلكه داراي شرايطي است؛ مثلاً زني را كه در عِدّه باشد، نمي توان تزويج نمود.

2 _ با عقد موقت زن حكم همسر را پيدا مي كند و در آن مدت و در زمان عِدّه حق معاشرت با مرد ديگري را ندارد.

3 _ اگر فرزندي به واسطه عقد موقت به عمل آيد، داراي ارث است و همه احكام فرزند را داراست.

4_ متعه پاسخي قانوني و تحت ضوابط به يكي از نيازهاي جامعه است؛ حال آن كه زنا لجام گسيخته و فاقد وجاهت قانوني است.

اما اين كه نفس يك كلمه چيست، از شما سؤال مي كنيم: نفس يك امضا و يا يك بله گفتن در يك معامله و قرار داد چيست؟ مگر عقد دائم چند كلمه است كه آن همه آثار حقوقي بر آن مترتب مي شود؟

برادر عزيز اصولاً قانون و فلسفه آن در صدد ضابطه مند كردن رفتارهاي فردي و اجتماعي است و اعتبارات در اين زمينه سنگ بناي وضع قوانين و پياده كردن آن است. در تمامي نظام ها، حقوق بر اساس يك يا چند كلمه و يا يك مهر و امضا بر قرار مي گردد.

اصلاً فاصله بين كفر و مسلماني جز چند كلمه شهادتين است؟ بنابراين نقش كلمات را اندك نشماريد. متعه يك نوع عقد است، با همه مشخصات عقدهاي ديگر كه حتي در ضمن آن مي توان شروطي را قرار داد. و قانون نيز از آن حمايت مي كند. آيا اين مسأله با زنا كه يك نوع رابطه بي ضابطه

و بدون هيچ معياري است، برابر است؟ كلمات كه حكايت از منويات دارند، نقشي اساسي در همه روابط فردي و اجتماعي ايفا مي كنند _ پذيرش زوجيت به واسطه عقد در حقيقت الزام طرفين به رعايت احكام و ضوابط شرعي و اعلام وفاداري به آن است و اين كم چيزي نيست.

موفق باشيد

فلسفه ازدواج موقت و تعدد زوجات براي مردان چيست ؟

پرسش

فلسفه ازدواج موقت و تعدد زوجات براي مردان چيست ؟

پاسخ

حكمت ها و مصالح والايي است كه در جاي خود بايد مورد بررسي جامع و همه جانبه قرار گيرد. در رابطه با ازدواج موقت نيز توجه به چند نكته ضروري است : 1) اولاا اين مسائله از اختصاصات فقه شيعه نيست ; بلكه در متن اسلام و قرآن وجود دارد و در زمان پيامبر(ص ) و ابوبكر عمل مي شده است ; ولي خليفه دوم آن را منع نمود. اين روايت مكرر در متون شيعه و اهل سنت نقل شده است كه خليفه دوم اعلام كرد: ((متعتان كانتا في عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب عليهما)) و يا ((انا محرمهما و معاقب عليهما)); يعني , دو متعه (متع² الحج و متعه زنان ) در زمان پيامبر(ص ) وجود داشت ولي من آن دو را تحريم نموده و عامل آنها راعذاب مي كنم . و اين يكي از هفتاد موردي است كه خليفه برخلاف نص دست به اجتهاد رائي زده است . براي آگاهي بيشتر ر.ك : اجتهاد در مقابل نص , علامه سيد شرف الدين . 2) فرق متعه و ازدواج دائم اين است كه در اولي زمان فسخ از اول مشخص است و نياز به صيغه و عقد يا ايقاع جديدي ندارد; ولي در دومي طلاق نياز به اجراي صيغه دارد. اكنون سوئال مي شود اگر كسي زني را به عقد دائم درآورد و پس از يك ساعت صيغه طلاق جاري كرد, آيا به نظر مستهجن نمي رسد؟ در حالي كه از نظر شرعي و حقوقي هيچ اشكالي ندارد. پس چرا يكي

مورد تمسخر قرار مي گيرد و ديگري نه ؟ سرأ قضيه آن است كه از اول داوري نادرستي نسبت به ازدواج موقت در ذهن ها وجود دارد; ولي نسبت به دومي چنين نيست . و همين پيش داوري ها راهزن عقل و انديشه و بررسي صحيح است . 3) برخي , ازدواج موقت را با فحشا برابر دانسته اند; در حالي كه هرگز چنين نيست . ازدواج موقت , هنجارها و قوانين ويژه اي دارد, از جمله اين كه در حال ازدواج موقت , زن حق ارتباط جنسي با ديگران را ندارد و پس از اتمام دوره آن بايد مانند زن مطلقه عده نگهدارد. بنابراين پس از متعه يك ساعته نيز عده وجود دارد و از اين طريق بهداشت جنسي و بهداشت نسل مانند ازدواج دائم رعايت مي شود. براي آگاهي بيشتر ر.ك : نظام حقوق زن در اسلام , شهيد مطهري . هم چنين فلسفه متعه تائمين مشروع و قانونمند نيازهاي جنسي موقت مي باشد. به عبارت ديگر در شرايطي كه امكان بهره وري غريزي از طريق ازدواج دائم مقدور نيست سه راه فراروي انسان قرار دارد: 1- رهبانيت و سركوب غريزه جنسي . چنين چيزي نه مطلوب است . زيرا موجب بسياري از فشارها و ناراحتي هاي رواني مي گردد و نه ممكن است مگر براي افرادي بسيار نادر و در غالب افراد به انحرافات جنسي و در نهايت به نوعي عصيان و انفجار اجتماعي مبدل مي شود. 2- كمونيسم و هرج و مرج جنسي ; اين روش مفاسد بسياري در پي دارد. از جمله : از بين رفتن بهداشت نسل , پديد

آمدن انواع بيماري هاي جسمي مانند: ايدز و ... از دست رفتن علايق , سست شدن پيوندهاي خانوادگي و تعهدناپذيري مردان در تشكيل خانواده . 3- داشتن برنامه اي روشمند و مضبوط كه علاوه بر تائمين بهداشت نسل و سوق ندادن جامعه به التذاذات آني و گريز از تعهد خانوادگي بتواند نيازهاي غير دائم جنسي را تائمين كند و مانع انحرافات جنسي نيز بشود. اين برنامه همان ازدواج موقت است و با فحشا بسيار تفاوت دارد. زيرا با نگاه داشتن عده اختلاط نسلي از بين مي رود. اگر زن حامله شده باشد بايد تا آخر حمل عده نگه دارد. افزون برآن بيماري ناشي از مقاربت هاي متنوع پشت سر هم نيز پديد نمي آيد. 4- امروزه با توجه به مشكلات بسيار دوران جواني و طولاني بودن زمان تحصيل , برخي از متفكران و انديشمندان غربي مانند راسل و... نيز پيشنهاد نوعي ازدواج موقت براي رهايي از خطرات و آفات هرج و مرج جنسي را مي دهند; در حالي كه در گذشته , غرب , شديدا اسلام را در اين رابطه سرزنش مي نمود. در مسائله تعدد زوجات (ymagyloP) فلسفه هاي متعددي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به خودتان مي گذاريم : فلسفه تعدد زوجات : مسائله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار بااهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي در اسلام است . در قرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسائله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما اهميت

اين حكم را به آنان ثابت كرد به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو, جان ديون پورت , گوستاو لوبون و... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند. زيرا: 1- آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالبا بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر ((تك زني ))(ymagonoM) باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و در تجرد و عزوبت به سربرند و اين ظلمي فاحش درحق آنان است . 2- در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوارث اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم برآنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني با قيود و شرايط خاص است . جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن كه سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد. 3- بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه

با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا(suomagonoM) همواره انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد. 4- از نظر روان شناسي (ygolohcysP) تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي ((تك شوهرگرا))(suordnaonoM) مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است . ولي مردان ذاتا تنوع گرا و ((چندزن گرا))(suomagyloP) مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است .افزون برآن زنان در ايام معيني قابليت تائمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اين جا سه راه وجود دارد: الف ) هميشه تعدادي از زنان در محروميت كامل جنسي به سربرند. ب ) راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود. ج ) به طور مشروع و قانونمند با قيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود. كدام يك ؟ دين مبين اسلام راه سوم كه حكيمانه ترين و بهترين راه است را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين

نه تنها به ضرر زنان نيست بلكه در واقع بيشتر براي تائمين مصالح و منافع آنان است . در اين جا ممكن است سوئالي ديگر پديد آيد و آن اين كه چرا چند شوهري مجاز نيست ؟ جواب آن است كه : 1- چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد. 2- بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد. 3- شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت . براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك : 1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري 2- زن در آيينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي 3- تفسير الميزان , ج 4علامه طباطبايي 4malsI nI dewollA si ymagyloP yhW - narI ,narheT ;2205 XOB.P.S.I.F.O.W

چرا زن پس از فوت يا طلاق شوهر عده نگه دارد اما شوهر بلا فاصله ازدواج مي كند؟

پرسش

چرا زن پس از فوت يا طلاق شوهر عده نگه دارد اما شوهر بلا فاصله ازدواج مي كند؟

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عدّه نگه داشتن زن، جلوگيري از مخلوط شدن نطفه ها در رحم زن است و براي اين كه اگر فرزندي متولد شد، به طور يقين مشخص باشد كه مربوط به چه كسي است و در نتيجه محارم اين فرزند معلوم باشد و وقتي اين بچه بزرگ شد بداند با چه كساني نمي تواند ازدواج كند و نيز مسأله ارث بردن او روشن شود. علاوه بر اينها ممكن است علل ديگري هم داشته باشد كه بر ما روشن نيست؛ چون نوعا فلسفه واقعي احكام براي ما بيان نشده است و اگر ما براساس عقل فهميديم و قبول كرديم كه خداوند حكيم است و كارهايي كه انجام مي دهد و احكامي كه براي بندگانش مشخص مي كند، همه از روي حكمت و بر مبناي عقل سليم است، نبايد در آنها چون و چرا كنيم. علاوه بر اين خيلي زياد بوده اند و هستند زناني كه از قرص هاي ضد بارداري و يا وسايل امروزي براي پيش گيري از انعقاد نطفه

استفاده كرده اند؛ ولي در عين حال باردار شده اند.

يكي ديگر از دلايل عده نگه داشتن زن اين بوده كه اگر زن بعد از مرگ شوهر فورا ازدواج كند اين مطلب با محبت و دوستي و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين به خالي بودن رحم از نطفه همسر پيشين سازگار نيست و به علاوه موجب جريحه دار ساختن عواطف بستگان متوفي است.

رعايت حريم زندگاني و زناشويي حتي بعد از مرگ همسر موضوعي است فطري و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگوني بر اين منظور

بوده است. گرچه گاهي در اين رسوم آن چنان افراط مي كردند كه عملاً زنان را در بن بست و اسارت قرار مي دادند.

آيه فوق بر تمام خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مي دهد بعد از نگه داري عده و حفظ حريم زوجيت گذشته، اقدام به ازدواج كنند، (مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 2، ص 193، دارالكتاب الاسلاميه، چاپ اول 1375).

البته هيچ يك از اين ادله سرّ تعداد دقيق اين ايام كه چرا 4 ماه و ده روز باشد و نه يكي دو روز كمتر يا بيشتر، بيان نمي كند جز آن كه بايد با توجه به حكمت و علم و قدرت مطلق الهي، تعبدا پذيرفت كه به همين شكل، دستورات كامل ترين دستورات است.

چرا طلاق به دست مردان است تا بتوانند هر ظلم و ستمي را نسبت به زن روا دارند. و هر وقت بخواهند زن خود را طلاق دهند و آن به دست زنان نيست؟ اگر بخواهيم در زمينه هاي فوق كتابهايي يا جزوه هايي مطالعه كنيم به چه كسي مراجعه كنيم. به طور كامل توضيح دهيد كه بتوانم

پرسش

چرا طلاق به دست مردان است تا بتوانند هر ظلم و ستمي را نسبت به زن روا دارند. و هر وقت بخواهند زن خود را طلاق دهند و آن به دست زنان نيست؟ اگر بخواهيم در زمينه هاي فوق كتابهايي يا جزوه هايي مطالعه كنيم به چه كسي مراجعه كنيم. به طور كامل توضيح دهيد كه بتوانم پاسخگوي سؤالات دانشجويان ديگر باشم.

پاسخ

اما اين كه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اين كه نوع مردان از نظر مديريت و انعطاف پذيري كمتر در برابر احساسات خام قوي تر از خانم ها هستند، شكي نيست. به عبارت روشن تر: زندگي مشترك نياز به

مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:

1- حق طلاق به دست مرد باشد،

2- حق طلاق به دست زن باشد،

3- هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،

4- اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،

5- اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد.

فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.

فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.

فرض دوم

و سوم آمار طلاق را بالا خواهد برد، كما اين كه در كشورهاي اروپايي از جمله فرانسه و... وضعيت چنين است و براساس برخي آمارها، علت طلاق در آن كشور 87درصد از سوي زنان بوده است و واضح است كه طلاق به عنوان يك راه خروج از بن بست و يك وضعيت اضطراري و ناچاري پذيرفته شده است. پس تا مي توان بايد محدود باشد.

توضيح آن كه، همان طور كه بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند سپردن اختيار طلاق به زن ها با توجه به احساساتي تر بودن و سرعت در اظهار عواطف فراوان خانم ها كه در علوم روان شناسي و جامعه شناسي روز نيز اثبات شده است، علاوه بر اين كه آمار طلاق را بالا مي برد (زيرا از نظر آمار غالبا خانم ها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.

اين مسأله نكات ديگري نيز دارد. نكته ديگر اين كه اين مسأله از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيس هايي دارد. افزون بر آن احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.

فلسفه جواز تعدد همسر (تعدد زوجات) چيست؟ پس چرا براي زنان جايز نيست؟

پرسش

فلسفه جواز تعدد همسر (تعدد زوجات) چيست؟ پس چرا براي زنان

جايز نيست؟

پاسخ

اولا، در زمينه تعدد زوجات در سوره نساء آيه 3 بدان تصريح شده است «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحده؛ پس به نكاح درآوريد آنچه براي شما پسنديده است از زنان دو و سه و چهار تا، پس اگر بيم داريم به عدالت رفتار نكنيد به يك زن اكتفا كنيد».

ثانيا، اين كه گفته ايد اين حكم آيا در قرآن آمده يا صرفا يك استنباط فقهي است بايد توضيح دهيم كه فقهاء از طرف خود نمي توانند هيچ حكمي را به دين نسبت دهندمگر اين كه در قرآن يا سنت (روايات) بدان پرداخته شده باشد - به تعبير ديگر استنباط فقها بايد از منابع فقهي (كتاب، سنت، عقل، اجماع) باشد كه البته اجماع و عقل نيز به كتاب و سنت برمي گردد.

در مسأله تعدد زوجات فلسفه هاي متعددي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به خودتان مي گذاريم: فلسفه تعدد زوجات: مسأله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار بااهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي دراسلام است.

در قرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسأله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو جان ديون پورت گوستاو لوبون و ... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند. زيرا:

1- آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالبا بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر

«تك زني» باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و درتجرد و عزوبت به سربرند واين ظلمي فاحش درحق آنان است.

2- در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوارث اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم برآنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني باقيود و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن كه سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد

و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

3- بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا همواره انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

4- از نظر روان شناسي تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا»

مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است. ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چند زن گرا» مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است. افزون بر آن زنان در ايام معيني محدوديت عادت ماهانه را دارا مي باشند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اين جا سه راه وجود دارد:

الف) هميشه تعدادي از زنان درمحروميت كامل جنسي به سربرند.

ب ) راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج ) به طور مشروع و قانونمند باقيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود. كدام يك؟ دين مبين اسلام راه سوم كه حكيمانه ترين و بهترين راه است را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست بلكه درواقع بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. در اين جا ممكن است سؤالي ديگر پديد آيد و آن اينكه چرا چند شوهري مجازنيست؟ جواب آن است كه:

(1) چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

(2) بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

(3) شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

در غير اين صورت عواطف خانوادگي از بين خواهد رفت و در نتيجه تمايل به تكثير نسل و زاد و

ولد وجود نخواهد داشت، چون به حسب طبع هر كس فرزند خودش را دوست داشته و براي او سرمايه گذاري مي كند، اما در قبال كسي كه انتسابش به وي مشكوك است بلكه اصلا معلوم نيست از كيست؟ بيگانه بوده و تعهدي نسبت به او ندارد و از درون نيز چنين انگيزش و تمايلي وجود ندارد.

راز كاستي عاطفه و احساسات در جوامع غربي و پناه بردن آنان به حيوانات به ابراز محبت به آنان همين است و نه حس قوي عاطفه بشري آنها. آنان كه بشريت را چنان از دم تيغ گذرانده و با وحشيانه ترين راه ها انسان هاي مظلوم را مي كشتند تا ثروت و سرمايه هاي آنان را به يغما ببرند، چه بويي از عاطفه برده اند!

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال، آيه الله جوادي آملي

3- تفسير الميزان، ج 4 علامه طباطبايي

فلسفه ازدواج موقت

پرسش

فلسفه ازدواج موقت

پاسخ

نسخ حكم نكاح منقطع و عدم آن يكي از موارد اختلافي بين اهل سنت و شيعيان است. چرا كه گروه اول معتقدند اين تأسيس حقوقي توسط پيامبر اسلام به دستور خداوند متعال قرار داده شد ليكن به جهت گذشتن و سپري شدن آن وضع خاص توسط خليفه ي دوم نسخ گرديد. اين عده در اثبات اعتقادشان به ادله ي سه گانه ي قرآن، سنت و اجماع نيز استناد مي كنند. در مقابل، گروه دوم يعني شيعيان معتقدند حكم الهي قابل نسخ توسط هيچ كسي ديگر نيست و فقط پيامبر مي تواند حكم را نسخ كند و عمر بن الخطاب قادر به چنين عملي نبوده است. فلذا اين عده حكم نكاح منقطع را تا به امروز جاري و ساري مي دانند و در جاي خودش بطور مفصل به ادله ي اهل سنت پاسخ مي دهند.

قانون مدني ايران نيز چون تحت تأثير فقه شيعه بوده است از ابتداء تا به امروز نكاح منقطع را به رسميت شناخته است. شما هم اكنون در مواد 1075: 1076، 1077، 1113، 1152 مي توانيد بطور صريح نص قانوني را در اين مورد ملاحظه نمائيد. پس بدين ترتيب نكاح منقطع در قانون مدني ايران يك تأسيسي است شناخته شده و رسمي و غير قابل خدشه.

عليرغم پذيرش اين نوع نكاح در شرع و قانون همواره بحث بين معتقدان و منتقدان اين نوع ازدواج رواج داشته است. علت هم آنست كه هر گروهي با ديدگاه خاص و از زاويه اي خاص به قضاوت مي نشيند. بنظر مي آيد براي قضاوت نمودن بين اين دو عقيده و اشراف به بحث لازم باشد ادله ي هر گروه را مورد بررسي قرار دهيم:

الف: ادله ي منتقدين نكاح منقطع:

1.

عده اي اين نوع ازدواج را راهي براي سوء استفاده دانسته اند. اين عده هميشه پيرمرد پول داري را تصور مي كنند كه براي خوشگذراني، دختري را صيغه مي كند و بعد از ارضاء شهواتش او را رها مي سازد، يا مرد زن داري كه بي اعتناء به خانواده اش هر روز بدنبال يك زيباروئي است كه بتواند او را اسير كند و كام گيرد و...

در جواب اين عده همين بس كه، همه ي آزاديهاي قانوني و تأسيسهاي حقوقي مي توانند مورد سوء استفاده قرار گيرند في المثل حق رانندگي كه يك حق مشروع و پسنديده اي است توسط يك عده اي به بدترين نحو مورد استفاده قرار مي گيرد و حتي منجر به وارد آمدن خسارت جاني و مالي مي شود. پس بدين ترتيب بايد گفت حق رانندگي يك امري مذموم و پليد است در حالي كه چنين نيست. پس ملاحظه مي فرمائيد اگر عده اي از اين نهاد حقوقي به جهت سوء استفاده بهره برداري مي كنند اين امر خدشه اي به اصل آن نهاد وارد نمي كند بلكه ايراد به خود اين افراد يا گريزگاههاي قانوني و... وارد است.

2. عده اي ديگر از مخالفين با تشبيه نكاح منقطع به كرايه و اجاره، سعي دارند كه وانمود نمايند زني كه صيغه مي شود در واقع به اجاره ي زوج خويش درآمده است و اينرا خلاف شأن زن مي دانند و اين را سوء استفاده از زن دانسته اند.

در جواب اين عده بايد عرض نماييم كه اولاً آن چه كه خلاف شأن زن است آنستكه زن همچون كالائي بدون هيچ حق و حقوقي و بدون هيچ ضابطه اي مورد بهره برداري جنسي قرار گيرد يعني دقيقا آن چه كه در دنياي غرب اتفاق مي افتد يا آن چه كه در نزد افراد

لاابالي و بي بند و بار در مشرق زمين مي گذرد. اين كه زن اين چنين مورد سوء استفاده قرار گيرد، خلاف شأن زن است يا اين كه او به طور قانوني و مشروع با حفظ حقوقش به استمتاعاتش دسترسي نمايد؟

ثانيا: به فرض كه عقد نكاح منقطع در مواردي شبيه عقد اجاره باشد، آيا اين دليل مي شود كه اين دو عقد يكي باشند؟ در حالي كه مي دانيم اين دو عقد در خيلي از اوصافش با يكديگر متفاوتند.

ثالثا: نكته اي كه مخالفين از آن غفلت ورزيده اند آن است كه ايشان گمان مي كنند در عقد نكاح منقطع فقط مرد است كه بهره مي بردو زن در اينجا هيچ بهره اي نمي برد در حالي كه بهره مندي ايندو طرفيني است. و همانطور كه زن در مقابل مرد تكاليفي دارد، حقوقي نيز دارد و برعكس.

3. عده اي ديگر متعه و نكاح منقطع را سدي در جهت تشكيل خانواده مي دانند. چرا كه افراد اگر براي ارضاء نيازهايشان به سهولت دسترسي به ديگري داشته باشند انگيزه شان براي تشكيل دائمي خانواده كم مي شود.(اسماعيل هادي، دورنماي حقوقي ازدواج موقت، ص 90 _ 75).

ما به اين دسته مي گوييم همانطوري كه شما با ديد منفي نگاه مي كنيد و اين امر را سدي براي تشكيل خانواده مي دانيد ما از زاويه ي مثبت به اين نهاد مي نگريم و آنرا زمينه ساز تشكيل خانواده ي دائمي مي دانيم كه بعدا توضيح بيشتري مي دهيم. بدين ترتيب ملاحظه مي شود مبناي اكثر استدلال مخالفين همان سوء استفاده هايي است كه از اين نوع ازدواج مي شود كه در قسمت 1 جواب اين امر داده شد.

ب. ادله ي موافقين نكاح منقطع:

1. عده اي از موافقين معتقدند كه در اجتماعي كه دسترسي به ازدواج دائم روز به روز

مشكل تر مي شود، ازدواج موقت راهكار مناسبي است تا افراد بتوانند در كنار يكديگر به آرامش برسند و بدين ترتيب متعه مانع رواج فساد و فحشاء مي شود.

2. اگر اين نوع ازدواج در غياب نكاح دائم تجويز نشود افراد براي ارضاء روحي و جنسي خويش به روابط آزاد و نامشروع روي مي آورند و بديهي است كه اين روابط آزاد از هيچ انضباط و نظم و تعهدي نمي تواند برخوردار باشد. در حالي كه نكاح منقطع براي طرفين تعهد و مسؤوليت ايجاد مي كند. بفرض زن از زوج مي تواند طلب نفقه كند يا اين كه مشخص كند اگر فرزندي حاصل شد، تكليف او چگونه باشد. كه هر يك از اين مسؤوليت ها مي تواند ضمانت قانوني داشته باشد.

اما در مقابل تصور كنيد اگر اين ضوابط موجود نباشد، فرزندي كه حاصل مي شود تكليف اش چيست؟ در اينجا مرد مي تواند اين فرزند را به مرد ديگري نسبت دهد و از پذيرفتن مسؤوليت او شانه خالي كند. به همين جهت است كه در كشورهاي پيشرفته ي دنيا كانونهائي وجود دارد تا چنين فرزنداني را سرپرستي كند. آيا اين وضع را مي پسنديد؟

3. كساني كه نمي توانند بار مسؤوليت پيمان دائم را بر دوش بكشند، عقد منقطع بهترين راه براي ارضاء جنسي آن ها است فلذا است كه حسن اين نوع نكاح از ديدگاه برتراند راسل دانشمند معروف انگليسي نيز مخفي نمانده است. او مي گويد: «در عصر حاضر بدون اختيار ازدواج به تأخير مي افتد در حاليكه صد تا دويست سال قبل تحصيلات دانشجو در هر رشته اي كه بود 18 سالگي تمام مي شد... اما در حال حاضر از سن بلوغ تا 30 سالگي كه فرد آمادگي براي زندگي حاصل مي كند (يعني 15

سال) مي گذرد كه دقيقا دوران بحران جواني و نمو غريزه ي جنسي است... براي مقابله با اين بحران و پاسخگوئي به نيازهاي جنسي در حاليكه فرد نمي تواند مسؤوليت زندگي دائمي را بپذيرد، چه بايد كرد؟ يا بايد جوانان را از تحصيل محروم كردو آن ها را مجبور نمود كه در جواني ازدواج كنند كه اين معقول نيست يا بايد به آن ها اجازه دهيم قواي غريزي خويش را در فاحشه خانه ها مصرف نمايند كه اين مستلزم بروز عوارض روحي و امراض مقاربتي است، پس فقط يك راه باقي مي ماند و آن ازدواج موقت است.»(حسين صفائي، اسدالله امامي، حقوق خانواده صفحه ي 22).

4. دختر و پسري كه مي خواهند با يكديگر ازدواج نمايند، لازم است كه هر چه بيشتر و بهتر با خصوصيات يكديگر آشنا شوند در همين راستا نكاح منقطع مي تواند يك دوره ي آزمايشي براي ازدواج دائم باشد كه افراد سنتي و مذهبي خيلي خوب از اين نهاد مي توانند استفاده كنند. اين نوع ازدواج موقت در بين مسيحيان آمريكا نيز مورد توجه قرار گرفته است.(سيد رضي شيرازي، بن بستهاي اجتماعي، صفحه ي 16).

اينك با تمام اين اوصاف خود شما به قضاوت بنشينيد و معايب و محاسن را در دو كفه ي ترازو بگذاريد و نظاره كنيد كه كفه ي ترازو به نفع كدام گروه سنگين تر است؟

اما سئوال اينجاست كه: با اين همه محاسن و خوبيهائي كه ازدواج موقت دارد و در واقع در غياب ازدواج دائم بهترين راهكاري است كه مي توان ارائه كرد، پس چرا بازتاب اجتماعي آن پسنديده نيست و جامعه خصوصا بانوان با ديد مثبت به آن نمي نگرند؟ در جواب به اين سؤال مي توان به علل زير اشاره نمود:

1. سوء

استفاده ي برخي انسانها از اين نوع ازدواج سبب شده است جلوه اي ناميمون از آن نهاد حقوقي بجاي بماند. و همين مسأله سبب شده كه برخي منتقدين با متذكر شدن اين سوء استفاده ها اصل اين نوع ازدواجها را زير سئوال ببرند.

2. يكي از مهمترين علل آن است كه، جامعه ي امروزين ما هر بيشتر با فرهنگ غرب آشنا شده است در حالي كه اين فرهنگ يكي از اركانش آنارشيسم و بي بند باري جنسي است. طبق اين آموزه بهره مندي هر چه بيشتر و منفعت هر چه بالاتر از جنس مخالف بدون داشتن مسئوليتي در مقابل او مورد تأكيد قرار مي گيرد و رائج مي شود. بديهي است افرادي كه با اين فرهنگ مأنوس مي شوند ياد مي گيرند كه تن به محدوديتي در خصوص روابط جنسي ندهند و خود را محصور به يك نفر ننمايند و در عين حال مسئوليتي نداشته باشند. اين نكته را شما از طيف افرادي كه با نكاح منقطع مخالفت مي كنند مي توانيد ملاحظه كنيد كه اينها در واقع افرادي هستند كه عمدتا تحت تأثير فرهنگ غرب قرار دارند.

3. يكي ديگر از علل مخالفت عمومي با اين نهاد حقوقي، تبليغات منفي گروه ها و افرادي است كه در حول وحوش اين نوع ازدواج مي نمايند. چرا كه عده اي هستند كه قائل به ارتباط آزاد بين دختر و پسر مي باشند بديهي است اين عده چون منافعشان و يا اعتقاداتشان چنين ارتباطاتي را اقتضاء مي كند، پيرامون اين نوع ازدواج تبليغات منفي مي نمايند.

4. در اين نوع ازدواج گمان بانوان آنستكه هيچ حق و حقوقي ندارند و به تعبيري ديگر گمان مي كنند كه صرفا استثمار آن ها مورد نظر بوده است و چيز ديگري بدست نمي آورند.

و اين امر سبب مخالفت ايشان با اين نوع ازدواج مي شود.

با اين اوصاف ملاحظه مي فرمائيد كه برخي دختران و پسران در عين حالي كه با افراد متعددي ارتباط دارند و روابط نزديكي را نيز با ايشان برقرار مي كنند و احيانا لطمات روحي و جسمي متعددي نصيب شان مي شود اما حاضر نيستند كه در طي يك عقد حقوقي و با ضمانت قانوني با يك نفر ارتباط منضبط و مسؤوليت آور داشته باشند. آيا فكر نمي كنيد كه اين امر علتي جز احساسي برخورد نمودن بامسأله غرائز و ازدواج باشد؟ يا حتي شايد بتوان گفت: مخالفت برخي از ايشان بخاطر هواپرستي و شهوتراني باشد. ممكن است برخي بگويند صيغه بودن براي زندگي آينده يك دختر در صورت مطلع شدن شوهر آينده اش مي تواند خطرآفرين باشد. كه ما به اين عده مي گوييم ارتباط قانوني با فردي كه معلوم است كيست و از كجا آمده است خطرش بيشتر است يا ارتباط با افراد متعددي كه بدون هيچ ضابطه اي به انجام رسيده و معلوم نيست كه آن ها چه كسي بوده اند و از كجا آمده اند؟

با فوائدي كه از ازدواج موقت برشمرديم بنظر مي رسد براي بسترسازي اين امر بايد به نكات زير توجه نماييم:

1. فعاليت فرهنگي جهت روشن شدن اذهان جوانان با محسنات اين تأسيس حقوقي و اين كه آن چه مخالفين مي گويند در واقع چيزي جز نگريستن به ظاهر ازدواج موقت و برداشتي سطحي از آن نمي باشد.

2. فعاليت فرهنگي در بين خانواده ها تا اولياء بدانند اين نوع ازدواج براي آن كه فرزندانشان در آستانه ي ازدواج يكديگر را بهتر بشناسند بهترين روش است و يقينا اولويت دارد بر آشنايي هاي بدون ضابطه و نظارت.

3. فعاليت فرهنگي براي

روشن شدن حقوق و تكاليف زوجين در اين عقد، چرا كه آن چه كه در سطح عمومي مطرح است آن است كه پسر در عقد موقت همه كاره است. در حالي كه اين تصور غلط است چرا كه قانونگذار تا حدودي هر يك از شرايط و حقوق و تكاليف را براي زوجين معين نموده است اما اين زوجين هستند كه بدون اطلاع كافي مبادرت به اين ازدواج مي كنند و در اين بين حق يكي از طرفين ضايع مي شود در حالي كه دختران خصوصا با ديد كافي اگر اقدام به اين نوع ازدواج نمايند قادر خواهند بود شروطي را در عقد بگنجانند كه حق خود را تماما استيفاء نمايند از جمله ي شروطي كه مي شود مطرح نمود آنستكه شرط كنند در اين ازدواج مباشرت جنسي نباشد و...

4. نمي توان منكر شد كه قانون در اين زمينه نقصي ندارد. بهرحال ابهاماتي در قانون وجود دارد كه هم سبب مي شود افراد كما هو حقه به حقوقشان دسترسي نداشته باشند و هم اين كه عده اي سود جو سوء استفاده مي نمايند و از ابهام ها، گريزگاه براي خود مي سازند. قانون گذار مي تواند با شفافيت قانون ازدواج موقت خدمت بزرگي در جهت گسترش آن نمايد.

در پايان حديثي را از حضرت علي(ع) ذكر مي كنيم: «ما كانت المتعه الا رحمه من الله رحم بها امه محمد(ص)؛ قانون متعه رحمتي است از طرف پروردگار بر امت محمد(ص)».

راستي چه رحمتي بالاتر از اين كه انسان در ايام جواني و غروبت خويش بتواند خويشتن را از وسوسه هاي شيطاني و آتش شهوت رها سازد و در عين حال دچار عواقب نامطلوب سركوب غريزه جنسي نيز نگردد كه يكي از اين

طرق ازدواج موقت است.

يكي از موانع و مشكلات جدي بعد فرهنگي اين مسأله است كه متأسفانه در جامعه ما ظرفيت پذيرش چنداني ندارد و لكن مهمتر از آن ريشه اين بر نيافتن فرهنگي است و آن سوء استفاده مردان هوسباز لاابالي، لذا هرگونه قانون اگر بخواهد تصويب شود يا نهادي ايجاد شود بايد در آن ساز و كار جلوگيري از هوسراني و سوء استفاده نيز گرفته شود.

چرا در ازدواج موقت شرط رضايت همسر مطرح نيست.

پرسش

چرا در ازدواج موقت شرط رضايت همسر مطرح نيست.

پاسخ

يكي از امتيازها و اختيارهايي كه به زن هنگام اجراي صيغه عقد داده شده است اين است كه وي مي تواند شرايط مشروعي را در ضمن عقد مانند انتخاب شهر محل سكونت و... بگنجاند.

بر اين اساس چنانچه زني در ضمن عقد شرط كند همسرش بدون رضايت او با زن ديگر دائمي يا موقتي، ازدواج نكند مرد حق ازدواج را ندارد اما اگر شرط نكند مرد مي تواند بدون رضايت همسرش، زن ديگري را - دائم يا موقت - به همسري گزيند. بنابراين در رضايت و عدم آن بين ازدواج مجدد دائم يا موقت تفاوتي نيست. و همه چيز را نبايد با مكانيسم حقوقي حل كرد. در نهاد مقدس خانواده، اساس بر اخلاق است و نهايتا توسل به قواعد و مقررات قانوني لذا بيشترين اهتمام بايد بر پايبندي همسران به موازين اخلاقي و اجتناب از شهوت طلبي و افسار گسيختگي باشد. خود بانوان محترمه نيز هنگام ازدواج بايد بسيار در مسائل اعتقادي و اخلاقي همسرشان دقت كنند و با انتخاب خوبشان، عملا چنين قيدي را براي همسرانشان ايجاد كنند و آنان را به كانون گرم خانواده خود جذب و مانع روي آوردن آنان به بيرون از خانواده باشند.

چرا فقط مرد مسلمان ميتواند بازن غير مسلمان ازدواج كند ولي زن مسلمان با مرد غير مسلمان ازدواج كند.

پرسش

چرا فقط مرد مسلمان ميتواند بازن غير مسلمان ازدواج كند ولي زن مسلمان با مرد غير مسلمان ازدواج كند.

پاسخ

شايد يكي از حكمت ها اين باشد كه زن بطور معمول زودتر تحت تاثير عقايد شوهر قرار مي گيرد و پس از ازدواج جدائي او مشكل تر از مرد است و ازدواج مرد مسلمان تنها با زن هاي اهل كتاب جايز است آنهم بطور موقت، ولي ازدواج با ساير كفار يا بطور دائم صحيح نيست.

فلسفه اين كه حق طلاق در اختيار مرد مي باشد چيست ؟

پرسش

فلسفه اين كه حق طلاق در اختيار مرد مي باشد چيست ؟

پاسخ

اما اين كه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اين كه نوع مردان از نظر مديريت و انعطاف پذيري كمتر در برابر احساسات خام قوي تر از خانم ها هستند، شكي نيست. به عبارت روشن تر: زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:

1- حق طلاق به دست مرد باشد،

2- حق طلاق به دست زن باشد،

3- هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،

4- اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،

5- اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد.

فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.

فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.

فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند.

فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها علاوه بر اين كه آمار طلاق را بالا مي برد (زيرا از نظر آمار غالبا خانم ها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت

خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.

اين مسأله نكات ديگري نيز دارد. نكته ديگر اين كه اين مسأله از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيس هايي دارد. افزون بر آن احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.

در صيغه عقد ازدواج چه حكمتي وجود دارد كه دو نفر را به هم محرم مي كند؟ فلسفه محرميت با اجراي صيغه عقد ازدواج چيست ؟

پرسش

در صيغه عقد ازدواج چه حكمتي وجود دارد كه دو نفر را به هم محرم مي كند؟ فلسفه محرميت با اجراي صيغه عقد ازدواج چيست ؟

پاسخ

چرا مردان مجاز به گرفتن چهار همسر دائم هستند؟

پرسش

چرا مردان مجاز به گرفتن چهار همسر دائم هستند؟

پاسخ

در مسأله تعدد زوجات( Polygamy ) فلسفه هاي متعدد ي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به خودتان مي گذاريم.

مسأله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار بااهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي در اسلام است. در قرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسأله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد، به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو، جان ديون پورت، گوستاو لوبون و... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند. زيرا:

1- آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالبا بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر «تك زني»( Monogamy ) باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و در تجرد و عزوبت به سربرند و اين ظلمي فاحش درحق آنان است.

2- در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوارث اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم بر آنان است. تنها راه حل آن جواز چندزني با قيود و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار

بيوه زن كه سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

3- بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا( Monogamous ) همواره انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

4- از نظر روان شناسي( Psychology ) تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا»( Monoandrous ) مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است. ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چندزن گرا»( Polygamous ) مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است.

افزون بر آن زنان در ايام معيني قابليت تأمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اين جا سه راه وجود دارد:

الف) هميشه تعدادي از زنان در محروميت كامل جنسي به سربرند.

ب ) راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج ) به طور مشروع و قانونمند با قيود و

شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود.

كدام يك؟ دين مبين اسلام راه سوم كه حكيمانه ترين و بهترين راه است را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند. اسلام دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست بلكه در واقع بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. اكنون ممكن است سؤالي ديگر پديد آيد و آن اين كه چرا چند شوهري مجاز نيست؟ جواب آن است كه:

1- چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

2- بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

3- شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي

3- تفسير الميزان، ج 4 علامه طباطبايي

4- Why Polygamy is Allowed In Islam W.O.F.I.S.P.BO-215; 2205; Tehran, Iran

چرا دو خواهر نمي توانند زن يك مرد شوند؟

پرسش

چرا دو خواهر نمي توانند زن يك مرد شوند؟

پاسخ

در آيه 23 سورة نسأ ازدواج با چند گروه از زنان حرام شمرده شده است يكي از اين گروه ها، خواهر زن است "... و اَن تجمعوا بين الاختين الاّ ما قد سلف ..; و نيز ]حرام است بر شما[ كه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده ..".

در روايتي از حضرت امام موسي بن جعفر7 علت حرمت ازدواج با خواهرزن حفظ اسلام دانسته شده و تأكيد شده است كه چنين حكمي در اديان ديگر نيز وجود دارد.( علل الشرايع شيخ صدوق ج 2، ص 498، انتشارات داوري )

علامه طباطبايي در ذيل آية توصيفي دربارة فلسفة حرمت ازدواج با اين چند گروه از زنان داده اند كه شايد بتوان آن را توضيحي براي اين حديث قرار داد.

ايشان مي فرمايند: اسلام براي جلوگيري از فحشا و زنا در جامعه كه بنياد هر خانواده و جامعه اي را ويران مي كند، دو راه كار تبيين كرده است

1. وجوب حفظ حجاب از سوي زنان نامحرم

2. حرمت ازدواج با محارم و برخي از زنان از جمله خواهرزن

علت حرمت ازدواج با اين گروه آن است كه در خانواده معمولاً مرد، با اين چند گروه سر و كار دارد و با آنان نشست و برخاست مي كند. اين اختلاط ممكن است ذهن انسان را منحرف و او را به سوي اميال حيواني سوق دهد. لذا در اين گروه ها تنها به حرمت زنا اكتفا نشده و افزون بر آن ازدواج با آنان حرام دانسته شد تا انسان چشم طمع

را براي رسيدن به آنان بسته و اميال حيواني را در خود به كلي بميراند.( الميزان علامه طباطبايي ج 4، ص 314، جامعه مدرسين )

حكمت ديگري كه براي حرمت چنين ازدواجي مي توان بيان كرد اين است كه

دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعي نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ولي هنگامي كه رقيب هم شوند طبعاً نمي توانند آن علاقه سابق را حفظ كنند و به اين ترتيب يك نوع تضاد عاطفي در وجود آنها پيدا مي شود كه براي زندگي آنان زيان بار است زيرا هميشه انگيزه "محبت و "رقابت در وجود آنان در حال كشمكش و مبارزه خواهد بود.( تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 331، دارالكتب الاسلاميه ) )

چرا مرد مي تواند چهار همسر داشته باشد، ولي زن فقط با وجود يك شوهر نمي تواند ازدواج مجدد داشته باشد؟

پرسش

چرا مرد مي تواند چهار همسر داشته باشد، ولي زن فقط با وجود يك شوهر نمي تواند ازدواج مجدد داشته باشد؟

پاسخ

يكي از علت هاي تفاوت مرد و زن در برابر قانون تعدد زوجات ايجاد فساد و آلودگي از جانب زن در صورت جواز اين قانون براي آنهاست اين توضيح لازم است كه اصولاً حفظ سلامت اجتماع در اسلام يك اصل است لذا بسياري از قوانين اسلام براي نظم بخشيدن به اجتماع وادارة جامعه بشري قرار داده شده تا انسان در سايه اين قوانين اجتماعي و حكومتي به سعادت برسد; بنابر اين اگر فقط همين يك دليل هم بود، مي توانست پاسخي مناسب و كافي براي علت تفاوت مرد و زن در برابر اين قانون باشد; اگر چه دلايل ديگري نيز در اين باره مطرح است كه به برخي اشاره مي كنيم

1. مي دانيم كه پاسخ دادن به نيازهاي آدمي با عرضه مناسب از سنت هاي فراگير جهان هستي است و اسلام عرضه مناسب ِ تقاضاي جنسي انسان را ارضاي حداقل آن دانسته است تا فردي از آن محروم نشود; ولي از آنجا كه اسلام بر اساس حكمت متعالي خويش و با تدابيري چون پوشش عفاف و حيا، زنان را به گونه اي تربيت مي كند كه سبب كاسته شدن ميل جنسي آنها مي شود، طبعاً وجود چنين ميلي در مردان بيش از زنان خواهد بود; گذشته از اين كه وجود ايام عذر زنان به اضافه بخشي از ايام بارداري و شيردهي و مانند آن ممنوعيتي ايجاد مي كند كه قانون جواز تعدد زوجات براي مردان موجب جبران اين محدوديت هاي وارده از جهت زنان است

از اين روست كه در غرب به جهت ممنوعيت اين قانون فساد و بي بند و باري رواج يافته و جامعه را به تباهي كشانده است (ر.ك تفسير الميزان علامة طباطبايي ، ج 4، ص 198 _ 200، مؤسسة اعلمي _ تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 4، ص 152 _ 160.)

2. يكي ديگر از علل تفاوت مرد و زن در برابر اين قانون بيشتر بودن جمعيت زنان از مردان است پس اين قانون نقش متعادل كننده جامعه را ايفا مي كند; توضيح اين كه چه بسا ممكن است در بسياري از جوامع تعداد زن و مرد از نظر آمار برابر باشد; ولي چون اين تقاضا از لحاظ سني در زنان زودتر احساس مي شود، عملاً تعداد متقاضي براي ازدواج ميان آنها بيش از مردان خواهد بود; به همين جهت در جوامعي كه سن ازدواج را بالاتر برده اند، فساد بيشتري رواج دارد; گذشته از اين عمر جنسي مردان طولاني تر از زنان است در جامعه حوادثي وجود دارد كه مردان را بيشتر در خطر نابودي قرار مي دهد; از اين رو، وجود چنين قانوني مي تواند تعادل ايجاد كرده و زمينة فساد را در سطح جامعه كاهش دهد.(ر.ك همان دو منبع )

3. يكي ديگر از علل اين تفاوت _ كه در روايات نيز بدان اشاره شده _ اين است كه وقتي مرد، چهار همسر اختيار كند، نسبت خويشاوندي فرزندان همه زنها با او روشن است ولي چنانچه زني دو شوهر يا بيشتر داشته باشد; چون همه مردان در ايجاد نطفه فرزندان او شريكند، نسبت

خويشاوندي فرزندان با شوهرهاي زن مشخص نخواهد شد و اين موجب از هم پاشيدن نظام خانواده و اصل و نسب افراد خواهد شد.(علل الشرايع شيخ صدوق ج 2، ص 218، مؤسسه اعلمي للمطبوعات )

ناگفته نماند كه هر چند اين قانون در اسلام براي مردان مجاز شمرده شده ولي در اجراي آن شرايط سنگيني را قرار داده كه فقط اندكي از مردان مي توانند از عهدة آن برآيند. مانند: رعايت عدالت بين زنان در معاشرت تقسيم بندي زمان معاشرت (حق قسم و وجوب نفقه به همة آنها.

در مورد حرمت ازدواج با محارم توضيح دهيد.

پرسش

در مورد حرمت ازدواج با محارم توضيح دهيد.

پاسخ

از نظر اسلام سه عامل سبب مي شود ازدواج بعضي از مردان با بعضي از زنان حرام شود:

1 نَسَبْ و خويشاوندي ; ازدواج با مادر و مادر بزرگ و دختر و خواهر و دختر خواهر و دختر برادر و عمه وخاله حرام است .

2 رضاع (شيرخوردن ); اگر رضاع جامع الشرايط تحقق پيدا كند, مرد و زن شيردهنده , پدر و مادر شيرخورند و خود شيرخورنده بچه آن ها مي شود; در اين صورت هر كسي كه از راه نسب , بر زن و مرد حرام مي شد,از راه رضاع هم حرام مي شود.

3 ازدواج و مصاهره ; از اين طريق زَنْ بابا, بر پسر; و زن پسر, بر پدر حرام است ; هم چنين مادر زن وخواهرزن در صورتي كه زن زنده باشد, اما اگر زن بميرد و يا مطلقه شود, ازدواج با خواهر زن منعي ندارد.

ازدواج با حرام است . به دخترِ زن گفته مي شود.

اگر زن از شوهر قبلي خود دختر داشته باشد, آن دختر مي شود و ازدواج شوهر با وي حرام است .

ازدواج با دختر برادرِ همسر _ در حالي كه عمهء وي زن آدمي است و خواهر زادهء همسر, در حالي كه خاله ءوي زن آدمي است بدون اجازهء همسر اشكال دارد, ولي اگر اجازه بدهد, مانعي ندارد.(1)

(پ_اورقي 1.امام خميني , تحرير الوسيله , كتاب النكاح , فصل اسباب التحريم .

آيا طلاق خلع با وجود ظلم هايي كه بعضي از مردها به زنانشان دارند, صحيح است ؟ آيا صحيح است مردي تمام اموال زنش را بگيرد تا راضي به طلاق دادن بشود. آيا شرع اين را مي گويد؟!

پرسش

آيا طلاق خلع با وجود ظلم هايي كه بعضي از مردها به زنانشان دارند, صحيح است ؟ آيا صحيح است مردي تمام اموال زنش را بگيرد تا راضي به طلاق دادن بشود. آيا شرع اين را مي

گويد؟!

پاسخ

همان طور كه در سؤال قبلي گفته شد, ظلم و تجاوز به حقوق ديگران حرام است و اسلام براي جلوگيري از زورگويي هاي هر يك از مرد و زن به يكديگر و حق كشي , راه هايي را نشان داده , تا مرد يا زن از سوءاستفاده بپرهيزند.

همان طور كه گاه مردها به همسرشان ظلم مي كنند, گاه زن ها به شوهرشان ظلم مي كنند. مرداني هستند كه آبرو وحيثيت و پول و عمر خود را صرف زندگي آبرومندانه مي كنند, ولي همسرشان با بد اخلاقي و تلخ كردن زندگي , مردرا در فشار روحي و رواني مي گذارد. گاه مي بينيد به رغم خرج صدها تومان و سروسامان دادن به زندگي و داشتن فرزندان بزرگ و كوچك , زن بناي ناسازگاري مي گذارد و با انواع ناسازگاري ها و بد اخلاقي ها زندگي را بر كام شوهر و فرزندان تلخ مي كند و بعد تقاضاي طلاق مي كند. در اين صورت مرد مي بيند زنش كه سرمايهء هنگفتي خرج او شده و خانه و زندگي براي او فراهم گرديده و حتي نيمي از خانه را به كابين او درآورده , اگر بخواهد طلاق داده شود, مرد ميليون ها تومان متضرّر مي شود و دوباره بايد با خرج فراواني با زن ديگري ازدواج كند. در اين صورت كه بناي ناسازگاري از طرف زن است و مرد مي بيند حقش پايمال مي شود, از اهرم طلاق خلع استفاده مي كند.

البته مرداني كه به حق و حقوق زنشان ظلم مي كنند و در پايان از راه طلاق خلع مي خواهند آنان را بيچاره و آواره

كنند, دادگاه حق گرفتن حقوق زن از مرد را دارد و زن مي تواند با شكايت و ادعاي حقوقِ از دست رفتهء خود, ازدادگاه مطالبهء حق خود را بنمايد. بهترين راه براي جلوگيري از اين گونه موارد اين است كه در ضمن عقد ازدواج ,دقّت و شروط كافي و لازم از طرف خانوادهء دختر اعمال شود تا مرد نتواند با زورگويي و ظلم , حق همسر را ناديده بگيرد.

چرا مرد تا زماني كه همسرش در قيد حيات باشد، نمي تواند خواهر او را به همسر برگزيند ، در حالي كه خواهر زن جزء محارم نمي باشد؟

پرسش

چرا مرد تا زماني كه همسرش در قيد حيات باشد، نمي تواند خواهر او را به همسر برگزيند ، در حالي كه خواهر زن جزء محارم نمي باشد؟

پاسخ

بايد توجه داشت كه در امر ازدواج، جمع بين دو خواهد مجاز نيست، ولي اگر ازدواج دو خواهر يا بيشتر به صورت جمع نباشد، اشكال ندارد. به اين معنا كه هرگاه مردي زني را براي خود عقد كند، تا وقتي كه زن در عقد او است، نمي تواند با خواهر وي ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد يا موقت. حتي بعد از طلاق تا وقتي كه در عدّه است (در صورتي كه عدّه رجعي باشد) نمي تواند خواهر او را بگيرد، ولي وقتي زنش را طلاق داد يا از دنيا رفت و عدّه او تمام شد، مي تواند با خواهر وي ازدواج كند.

رمز اين كه اسلام از ازدواج همزمان با خواهران جلوگيري كرده شايد اين باشد كه اوّلاً حرمت زن را حفظ كند، چنان كه در ازدواج با دختر برادر زن و دختر خواهر زن رضايت و اجازه زن را شرط دانسته است.

ثانياً دو خواهر به حكم نسبت و پيوند طبيعي، نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ولي هنگامي كه رقيب هم شوند، نمي توانند علاقه گذشته را حفظ كنند، به اين ترتيب تضاد عاطفي در آن ها پيدا مي شود كه براي زندگي زيان بار است، زيرا دائماً انگيزه محبت و رقابت در وجود آن ها در كشمكش است.(1)

همچنين با طبع زنان كه شوهر خواهر را از خود مي دانند و احساس نزديكي مي كنند، سازگار نيست.

پي نوشت ها :

1 - تفسير نمونه، ج3، ص 368.

چرا در اسلام ازدواج موقت جايز است؟ آيا اين مسئله موجب گسترش فحشا نمي شود و اصلاً فرقي با آن دارد؟

پرسش

چرا در اسلام ازدواج موقت جايز است؟ آيا اين مسئله موجب گسترش فحشا نمي شود و اصلاً فرقي با آن دارد؟

پاسخ

غريزة جنسي يكي از نيرومند ترين غرائز انساني است، تا آن جا كه پاره اي از روانكاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مي دانند و تمام غرائز ديگر را به آن باز مي گردانند. از سوي ديگر اين يك قانون كلي است كه اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ گفته نشود، براي اشباع آن متوجه طريق انحرافي خواهد شد، زيرا غرايز طبيعي را نمي توان از بين برد. فرضاً بتوانيم آن را سركوب كنيم، چنين اقدامي عاقلانه نيست، زيرا مبارزه با قانون آفرينش است، بنابراين راه صحيح آن است كه غرائز را از طريق معقولي اشباع كرد و از آن ها در مسير زندگي بهره برداري نمود.

از طرف ديگر در بسياري از محيط ها افرادي در سنين خاصي قادر به ازدواج دائم نيستند، يا افراد متأهل درمسافرت هاي طولاني و يا در مأموريت ها و يا به علل ديگري با مشكل عدم ارضاي غريزة جنسي رو به رو مي شوند. اسلام كه قوانينش را خداي عالم بر تمام مصالح و مفاسد و نيازهاي دروني و بيروني بشر فرستاده است، براي پاسخ گويي صحيح و همه جانبه به اين غريزه طبيعي، دو راه تعيين فرموده است: يكي ازدواج دايم و ديگري موقت.

چنان چه اين دو برنامه الهي با شرايط و مقررات تعيين شده از سوي شرع عملي گردد، هم به يكي از غرايز انساني پاسخ طبيعي داده مي شود، و هم حقي از كسي پايمال نمي گردد و كسي بدبخت نمي

شود و از گسترش فحشا و فساد جلوگيري مي شود. روايتي از حضرت امير(ع) نقل شده كه اگر ازدواج موقت در جامعه جريان يابد، هيچ انسان غيرتمندي تن به زنا نمي دهد.

البته ممكن است افراد متخلّفي پيدا شوند كه از اين قانون سوء استفاده نمايند، ولي بايد توجه داشت در تمام يا اكثر قوانين، افراد منحرف، تخلّف و سوء استفاده مي كنند، ليكن اين نقض قانون نيست، بلكه عيب سوء استفاده كنندگان است كه بايد اصلاح گردند.

ازدواج موقت شرايطي دارد كه با توجه به شرايط، اشكالات طرح شده كاملاً منتفي است.(1)

شرايط ازدواج موقت:

1_ خواندن صيغه عقد، كه به عربي صحيح خوانده مي شود، و اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم نيست وكيل بگيرند، اما بايد لفظي بگويند كه معني "متعت" و "قبلت" را بفهماند، مثلاً متعه كردم، قبول كردم.

2_ كسي كه صيغه را مي خواند، بالغ و عاقل باشد.

3_ زن و مرد به ازدواج راضي باشند.

4_ زن اگر دختر باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدر خود اجازه بگيرد.

5_ مدت زناشويي معين شود.

6_ تعيين مهريه، زن و مرد به پول يا مال ديگري توافق كنند و در عقد ذكر نمايند.(2)

ذكر سه نكته لازم است:

1_ چنان چه در عقد موقت فرزندي متولد شود، داراي حقوق فرزند متولد شده از زن دائمي است.(3)

2_ زن مي تواند در عقد موقت شرط كند شوهر با او نزديكي نكند و فقط لذت هاي ديگر را ببرد.(4)

3_ اگر در عقد موقت زن بالغ و غير يائسه باشد و نزديكي انجام گيرد، بايد

45 روز (دو حيض) عده نگه دارد.(5)

با دقت در مطالب در مي يابيم كه ازدواج موقت نه تنها موجب گسترش فحشا نمي شود، بلكه از آن جلوگيري كرده و از بي حد و حصر بودن آن جلوگيري به عمل مي آورد. اسلام براي به كنترل در آوردن غريزة جنسي و اين كه انسان در هر حال و هر صورتي و بدون ضابطه نمي تواند به ارضاي غريزي جنسي روي آورد، موضوع ازدواج را خواه به صورت دائم يا موقت مطرح كرده است.

ازدواج موقت شبيه همان است كه امروزه در كشورهاي ديگر به نام ازدواج توافقي مطرح مي شود كه زن و شوهري توافق مي كنند تا مدت چند سال با هم زندگي مشترك داشته باشند و در صورت موافق بودن علايق و سليقه ها در روحيات يكديگر، با هم عقد ازدواج دائم ببندند. ازدواج توافقي ممكن است تا پايان عمر هم طول بكشد و كاملاً مشخص است كه اين عمل با آنچه در كشورها به نام فحشا وجود دارد، متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. براي اطلاع بيشتر به تفسير نمونه، ج 3، ص 340 _ 345 مراجعه شود.

2. امام خميني، توضيح المسائل، مسئلة 2363 و 2370 و 2376؛ تحريرالوسيله، ج 2، ص 289، مسئلة 5 و ص 290، مسئلة 9.

3. تحريرالوسيله، ج 2، ص 291، مسئلة 13.

4. توضيح المسائل، مسئلة 2423.

5. تحريرالوسيله، ج 2، ص 291، مسئلة 16.

چرا خانم ها نمي توانند صيغه كنند، ولي آقايان مي توانند؟(پ)

پرسش

چرا خانم ها نمي توانند صيغه كنند، ولي آقايان مي توانند؟(پ)

پاسخ

مقصود از سؤال روشن نيست. اگر مقصود تعدد زوجات باشد، يعني اين كه چرا مردان مي توانند چند همسر اختيار كنند و با داشتن زن دائمي، با زني ديگر ازدواج كنند، اما زنان همزمان نمي توانند چند شوهر داشته باشند، اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد. از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست

مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند،

كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم

بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع

زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله

حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2. الميزان، ج 4، ص 319.

3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4. همان ، ص 311.

چرا صيغه در اسلام رواج دارد، ولي در ديگر اديان وجود ندارد؟

پرسش

چرا صيغه در اسلام رواج دارد، ولي در ديگر اديان وجود ندارد؟

پاسخ

فلسفه جايز بودن ازدواج موقت از نظر اسلام (تشيع) تعديل غرايز و برآوردن خواسته هاي زن و مرد به صورت مشروع و قانوني مي باشد، تا به گناه و انحراف كشيده نشوند. از اين رو، طرح درست و منطقي ازدواج موقت به صورتي كه بشر از آسيب هاي اجتماعي مصون بماند، كاري شايسته و همسو با كرامت انساني مي باشد . اين راهكار ، كوتاه مدت و استثنايي و براي شرايط ويژه افراد و جهت رعايت مصلحت آنها مي باشد. حال آنكه ازدواج دايم به عنوان امري مهم بايد مورد توجه و حمايت قرار گيرد و در گسترش ازدواج دايم و از بين بردن موانع تحقق آن و آسان شدن شكل گيري آن بين جوانان بايد تلاش فرهنگي ، اجتماعي چند برابر صورت گيرد تا اين سنت الهي تقويت شود و ميل و رغبت جوانان به اين امر گسترش يابد، ولي در كنار ازدواج دايم، ازدواج موقت به عنوان يك راه حل مقطعي و گذرا يا براي كساني كه شرايط ازدواج دائم براي آنها به جهت موقعيت شغلي و... فراهم نيست، در تعاليم شيعه مدنظر قرار گرفته است تا گناه و معصيت در جامعه انجام نگيرد.

در دين يهود، ازدواج موقت اشكالي ندارد و جايز است، همان طور كه نزد آنها تعدد زوجات روا مي باشد.(1)

اما در آيين مسيحيت فقط فرقه خاصي از پيرو تستان ها به نام "مورمون ها" كه در ايالت يوتا آمريكا زندگي مي كنند، تعدد زوجات را روا مي داشتند، ولي بقيه فرقه ها و گروه ها ي مسيحي نه

تعدد زوجات را جايز مي دانند و نه ازدواج موقت را قبول دارند.(2)

پي نوشت ها :

1 - عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج2، ص626.

2 - اينار مولند، جهان مسيحيت ، ترجمه محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، ص 329.

چرا مرد تا زماني كه همسرش در قيد حيات باشد، نمي تواند خواهر او را به همسر برگزيند ، در حالي كه خواهر زن جزء محارم نمي باشد؟

پرسش

چرا مرد تا زماني كه همسرش در قيد حيات باشد، نمي تواند خواهر او را به همسر برگزيند ، در حالي كه خواهر زن جزء محارم نمي باشد؟

پاسخ

بايد توجه داشت كه در امر ازدواج، جمع بين دو خواهد مجاز نيست، ولي اگر ازدواج دو خواهر يا بيشتر به صورت جمع نباشد، اشكال ندارد. به اين معنا كه هرگاه مردي زني را براي خود عقد كند، تا وقتي كه زن در عقد او است، نمي تواند با خواهر وي ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد يا موقت. حتي بعد از طلاق تا وقتي كه در عدّه است (در صورتي كه عدّه رجعي باشد) نمي تواند خواهر او را بگيرد، ولي وقتي زنش را طلاق داد يا از دنيا رفت و عدّه او تمام شد، مي تواند با خواهر وي ازدواج كند.

رمز اين كه اسلام از ازدواج همزمان با خواهران جلوگيري كرده شايد اين باشد كه اوّلاً حرمت زن را حفظ كند، چنان كه در ازدواج با دختر برادر زن و دختر خواهر زن رضايت و اجازه زن را شرط دانسته است.

ثانياً دو خواهر به حكم نسبت و پيوند طبيعي، نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ولي هنگامي كه رقيب هم شوند، نمي توانند علاقه گذشته را حفظ كنند، به اين ترتيب تضاد عاطفي در آن ها پيدا مي شود كه براي زندگي زيان بار است، زيرا دائماً انگيزه محبت و رقابت در وجود آن ها در كشمكش است.(1)

همچنين با طبع زنان كه شوهر خواهر را از خود مي دانند و احساس نزديكي مي كنند، سازگار نيست.

پي نوشت ها :

1 - تفسير نمونه، ج3، ص 368.

چرا مرد مسلمان نمي تواند زن غير مسلمان را به عقد دائم خود درآورد؟(پ)

پرسش

چرا مرد مسلمان نمي تواند زن غير مسلمان را به عقد دائم خود درآورد؟(پ)

پاسخ

از جمله اموري كه ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مي نمودند و سخت پاي بند آن بودند، اين بود كه مي كوشيدند همسرشان از نظر اعتقادي نيز سالم باشد، بدين معنا كه معتقد بودند همان گونه كه سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود.

مطمئنا روحيات زن و شوهر و اعتقادتشان به طور طبيعي در فرزندان و حتي اخلاق و روحيات خود زن و شوهر و اعتقادات شان تاثير خواهد گذاشت.

به همين جهت مردمان از ديرباز از ازدواج با افراد غير همكيش خود اجتناب داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلكه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است.

يكي از ادياني كه به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است. در بخش هاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع كرده و آن را از گناهان كبيره معرفي كرده است.

ممنوعيت ازدواج با بيگانگان يكي به سبب مصونيت اعتقادي پيروان دين بوده و يا به جهت حفظ مليت و اصالت نژاد و قومي.

در آيين مسيحيت و مجوسيّت نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. در اسلام ممنوعيت ازدواج با بيگانگان در موارد محدودي كه مطرح بود، مبني بر حس ملي گرايي و برتري قومي نبوده، بلكه به جهت مصونيت اعتقادي مسلمانان و دور نگه داشتن آنان از آلودگي هاي اخلاقي و حفظ اصالت خانوادگي بوده است.

فقهاي شيعه بنا بر اين اصل ازدواج به صورت دائمي را كه تمام عمر در كنار هم بودن است جايز نمي دانند.كه در اين صورت مسئله تاثير پذيري و تولد فرزندان و مسئله ارث و بسياري از مسائل ديگر مطرح مي شود اما ازدواج موقت را تنها با اهل كتاب جايز مي دانند وبا مشركان و كافران اصلا تجويز نمي كنند.

مستند اين حكم نيز آيات و رواياتي است كه وارد شده است.

.در مورد ازدواج زنان مسلمان با مردان غير مسلمان، اتفاق نظر فقهاي شيعه و ظاهر آيات بر اين است كه ازدواج زن مسلمان با هر فرد غير مسلمان، اعم از اين كه كتابي باشد با غير كتابي، جايز نيست.(1)

فلسفه تحريم اين ازدواج در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذكر شده است.

از آن جا كه تأثيرپذيري در مورد مردان (به خصوص در دوران حاكميت اسلام) ضعيف تر است، در شرايطي كه غير مسلمان ضعيف بوده و با مسلمانان قرار داد ذمه امضا كرده باشند، به مردان به صورت موقت اجازه ازدواج داده شده است اما از آن جا كه زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شده اند.(2)

صدوق در كتاب در مورد اين كه چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج كنند، روايتي را از زراره نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: "با زنان شكاك و مرددّ در دين خود ازدواج كنيد و زنان مسلمان را به شكاكان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت

مي پذيرد و شوهر او را مجبور مي كند كه به آيين خود درآيد".(3)

علامه مجلسيروايتي به همين مضمون آورده كه: "از افراد بي اعتقاد زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند و مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين خود مي كنند".(4)

البته بايد توجه داشت كه آن چه در فلسفه حكم تحريم ازدواج ذكر شد علت تامه حكم نيست، چه اين كه ممكن است مصالح و مفاسد بسيار ديگري نيز در وضع حكم فوق مطرح باشد كه از آن بي اطلاعيم.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 222.

2 - محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.

3 - علل الشرايع، ج 2، ص 502.

4 - بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.

چرا تعداد زوجات براي برادران جايز است؟

پرسش

چرا تعداد زوجات براي برادران جايز است؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ) مردان تنها به يك همسر

در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره

قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق

نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اين اشكال برافراد وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و

ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4) علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند

مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319. 3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان ، ص 311.

چرا بايد صيغه عقد به عربي خوانده شود؟ خواندن آن به فارسي قابل فهم تر خواهد بود.

پرسش

چرا بايد صيغه عقد به عربي خوانده شود؟ خواندن آن به فارسي قابل فهم تر خواهد بود.

پاسخ

به فتواي اكثر فقها خواندن صيغه عقد به فارسي نيز صحيح است، با اين شرط كه الفاظ و كلمات فارسي هم معنا با الفاظ عربي باشد.(1)

بعضي از فقها، خواندن آن را به عربي شرط دانسته اند؛ زيرا در روايات با همين الفاظ آمده و آن ها به جهت احتياط، و پايبندي به متن روايات خواندن صيغه را به عربي شرط كرده اند.

اين كه گفته ايد فارسي قابل فهم تر است، فهميدن چند كلمه لفظ عربي چندان مشكل به نظر نمي آيد، در عين حال كه كلماتش روشن است و شخص مي فهمد كه با اين كلمات خود را به عقد ديگري در مي آورد.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2370.

چرا در دين اسلام ازدواج مكرّر براي مردها اشكالي ندارد؟

پرسش

چرا در دين اسلام ازدواج مكرّر براي مردها اشكالي ندارد؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ مردان

تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت

مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع

انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد

آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مردان موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياً: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل

باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان، ص 311.

چرا براي ازدواج حتماً نياز به اذن پدر وجود دارد؟

پرسش

چرا براي ازدواج حتماً نياز به اذن پدر وجود دارد؟

پاسخ

اين مسئله، از مسائل اختلافي بين فقها است.(1) به جهت آن كه روايات وارد شده در اين موضوع صراحت ندارند.

برخي از فقها و مراجع تقليد، اذن پدر را شرط صحّت عقد دختر باكرة رشيده نمي دانند و معتقدند: در صورت ازدواج، عقد باطل نمي باشد. از اين رو اگر عمل زناشويي قبل از اذن پدر و بعد از وقوع عقد صورت گيرد، زنا محسوب نمي شود؛ فقط معصيّت نافرماني پدر را كرده است. شاهد بر صحّت ازدواج آن است كه گروهي از فقها معتقدند دختر و پسري كه بدون اذن پدر دختر ازدواج كرده اند، جدايي با طلاق صورت مي گيرد.

اما برخي ديگر از فقها و مراجع معتقدند: اذن پدر، شرط صحّت عقد در ازدواج مي باشد، به اين معنا كه اگر بدون اذن پدر عقد واقع شود، آن را باطل مي دانند و معتقدند كه نسبت به دختر احكام همسري بار نمي شود، از اين رو اگر بعد از اين ازدواجِ باطل عمل زناشويي صورت گيرد، زنا محسوب مي شود.(2) روايات زيادي در اين خصوص و جود دارد، ولي توجّه شما را به روايتي از ائمة معصومين(ع) در خصوص نياز دختران براي ازدواج به اذن پدر جلب مي كنم. امام صادق(ع) فرمود: "لا تنكح ذوات الآباء من الأبكار الاّ بأذن آبائهنّ؛ دختران با كره كه صاحب پدر و جدّ مي باشند، حقّ ندارند ازدواج كنند، مگر با اذن و اجازة پدران خود".(3)

بنابراين، مستند حكم فقها براي اجازة دختر، روايات وارد شده است، اما اين كه فلسفه و حكمت آن چيست، نمي توان به صورت

قطعي اظهار نظر كرد. با وجود اين كه روايات، صراحت در وجوب اجازه گرفتن ندارند.

در عين حال مي توان بعضي از موارد را مانند اهمّيّت مسئله و كم تجربه بودن دختران در اين موضوع، استحكام خانواده در آينده و پيوند فاميلي و اثار مثبت آن، احترام و ارزش نهادن به پدر و زحمات او و جلب حمايت او در زندگي آينده و مستحكم نمودن آن بر شمرد.

پي نوشت ها:

1. سيد محمد كاظم طباطبايي، عروه الوثقي، ج 2، ص 864 و 856.

2. آيت الله شيخ جواد تبريزي، استفتائات جديد، ص 333 و 331.

3. مرحوم شيخ حرّعاملي، وسائل الشيعه، ج 14، كتاب النكاح، باب ثبوت الولايه للأب وا لجدّ، ص 207، حديث 5.

فلسفه تعدد زوجات چيست؟ آيا اين مسئله باعث بروز اختلافات بين زنان نمي شود؟

پرسش

فلسفه تعدد زوجات چيست؟ آيا اين مسئله باعث بروز اختلافات بين زنان نمي شود؟

پاسخ

پيش از بيان پاسخ اصلي ، خاطر نشان مي كنيم كه مسئله تعدد زوجات و برخي از احكام ديگر در اين باره را نبايد تنها از يك جنبه آن نگاه كرد.

مطمئناً يكي از انگيزه هاي اساسي و نيازهاي بنيادي كه در ازدواج نهفته است و با آن برآورده مي شود، نياز و پيوند عاطفي است كه در سوره روم از آيات خداوند دانسته شده است:اما نبايد جنبه ها و ابعاد ديگر اين مسئله فراموش شود و تنها به يك جانبه نگريسته شود. با ذكر اين مقدمه

مي گوييم:

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيط هاي مختلف پيش از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود

را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسر خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم:

أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس

پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اوّل بررسي كرد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اوّل، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند. كساني كه تعدد زوجات را نمي پذيرند، ناخواسته به اين مورد تن مي دهند. با نگاه به وضع جوامع مختلف مي بينيم كه عملاً چنين است، اما متأسفانه آن را مي گيرند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و

رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود

و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند، ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

مرد در صورت داشتن چند زن در صورتي كه بتواند عدالت بين آنها را رعايت كند، از لحاظ عاطفي مشكلي پيش نمي آيد، زيرا مرد وظيفه دارد با عدالت با زنانش برخورد كند و همه را به يك ديد ببيند و به همه در حدّ توانايي و توان مالي خود برسد و فرقي بين آنا نگذارد.

البته اين در صورتي ميسّر است كه زنان نيز از اخلاق خوبي برخوردار باشند و با هم سازگار باشند.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

فلسفة ازدواج موقت چيست؟ آيا تحقير زنان محسوب نمي شود؟

پرسش

فلسفة ازدواج موقت چيست؟ آيا تحقير زنان محسوب نمي شود؟

پاسخ

غريزه جنسي يكي از نيرومندترين غرائز انساني است، تا آن جا كه پاره اي از روانكاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مي دانند و تمام غرائز ديگر را به آن باز مي گردانند. از سوي ديگر اين يك قانون كلي است كه اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ گفته نشود، براي اشباع آن متوجه طريق انحرافي خواهد شد، زيرا غرايز طبيعي را نميتوان از بين برد. فرضا بتوانيم آن را سركوب كنيم، چنين اقدامي عاقلانه نيست، زيرا مبارزه با قانون آفرينش است، بنابر اين راه صحيح آن است كه غرائز را از طريق معقولي اشباع كرد و از آن ها در مسير زندگي بهره برداري نمود.

از طرف ديگر در بسياري از محيطها افرادي در سنين خاصي قادر به ازدواج دائم نيستند، يا افراد متأهل در مسافرت هاي طولاني و يا در مأموريت ها و يا به علل ديگري با مشكل عدم ارضاي غريزه جنسي رو به رو مي شوند. اسلام كه قوانينش را خداي عالم بر تمام مصالح و مفاسد و نيازهاي دروني و بيروني بشر فرستاده است، براي پاسخ گويي صحيح و همه جانبه به اين غريزه طبيعي، دو راه تعيين فرموده است: يكي ازدواج دايم و ديگري موقت.

چنان چه اين دو برنامه الهي با شرايط و مقررات تعيين شده از سوي شرع عملي گردد، هم به يكي از غرايز انساني پاسخ طبيعي داده مي شود، و هم حقي از كسي پايمال نمي گردد و كسي بد بخت نمي شود. البته ممكن است افراد متخلفي پيدا شوند كه از اين قانون سوء استفاده نمايند، ولي بايد توجه داشت

در تمام يا اكثر قوانين، افراد منحرف ، تخلف و سوء استفاده مي كنند، ليكن اين نقض قانون نيست، بلكه عيب سوء استفاده كنندگان است كه بايد اصلاح گردند.

ازدواج موقت شرايطي دارد كه با توجه به شرايط، اشكال شما در مورد بيچاره شدن دخترها برطرف مي شود.(1(

شرايط ازدواج موقت:

1- خواندن صيغه عقد، كه به عربي صحيح خوانده مي شود، و اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم نيست وكيل بگيرند، اما بايد لفظي بگويند كه معني "متعت" و "قبلت" را بفهماند، مثلا متعه كردم، قبول كردم.

2- كسي كه صيغه را مي خواند، بالغ و عاقل باشد.

3- زن و مرد به ازدواج راضي باشند.

4- زن اگر دختر باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدر خود اجازه بگيرد.

5- مدت زناشويي معين شود.

6- تعيين مهريه، زن و مرد به پول يا مال ديگري توافق كنند و در عقد ذكر نمايند. (2(

ذكر سه نكته لازم است:

1- چنان چه در عقد موقت فرزندي متولد شود، داراي حقوق فرزند متولد شده از زن دائمي است.(3)

2- زن مي تواند در عقد موقت شرط كند شوهر با او نزديكي نكند و فقط لذت هاي ديگر را ببرد.(4)

3- اگر در عقد موقت زن بالغ و غير يائسه باشد و نزديكي انجام گيرد، بايد 45 روز (دو حيض) عده نگه دارد.(5)

با دقت در مطالب گذشته و شرايط مقرره براي عقد موقت روشن مي شود حق زنان ضايع نمي گردد.

پي نوشت ها:

1- براي اطلاع بيشتر به تفسير نمونه، ج 3، ص 340 - 345 مراجعه شود.

2- امام خميني، توضيح

المسائل، مسئله 2363، و 2370 و 2376؛ تحرير الوسيله، ج 2، ص 289، مسئله 5 و ص 290، مسئله 9.

3- تحرير الوسيله، ج 2، ص 291، مسئله 13.

4- توضيح المسائل، مسئله 2423.

5- تحرير الوسيله، ج 2، ص 291، مسئله 16.

چرا بعد از سومين طلاق نمي توان رجوع كرد و بايد از محلّل استفاده كرد؟

پرسش

چرا بعد از سومين طلاق نمي توان رجوع كرد و بايد از محلّل استفاده كرد؟

پاسخ

قانون محلل در اسلام از توابع قانون طلاق است. نوعي مجازات عاطفي است. تدبيري است براي جلوگيري از تكرار طلاق . آمارها و تجربه نشان مي دهد كه اين قانون اثر فوق العاده در جلوگيري از طلاق بي حد و حصر داشته است.

طلاق از نظر اسلام حلال مبغوض است. پيامبر (ص) در روايتي كه شيعه و سني روايت كرده اند فرمود:

" مبغوض ترين حلال ها نزد خداوند طلاق است".(1)

نيز فرمود: "ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه عرش الهي از طلاق مي لرزد".(2)

طلاق، حلال مبغوض است، يعني در حد حرام، منفور و مبغوض است، اما اسلام مانع اجباري جلوي آن قرار نمي دهد. اين وضع از فلسفه كلي در نظام خانوادگي ريشه مي گيرد كه مورد توجه اسلام است. از نظر اسلام علقه و وابستگي زوجين، طبيعي است و مكانيسم خاص دارد. علاقة زوجين به يكديگر با اين كه طرفيني است، به اين شكل است كه از جانب مرد آغاز مي شود. علاقة زن به مرد از نوع پاسخگويي است، به همين جهت مقام زن در محيط خانوادگي، مقام محبوب و مراد است.

اسلام تدابيري از مجراي عواطف به كار مي برد كه نظام خانوادگي بر همين پايه محفوظ بماند، يعني شعلة عشق و علاقة مرد هميشه روشن بوده ، زن نيز پاسخگوي آن باشد. آن چه از نظر اسلام مبغوض و منفور است، اين است كه اين شعله خاموش گردد و كانون خانوادگي به سردي گرايد، اما اگر احياناً به اين صورت درآمد و زن در قلب مرد سقوط كرد، ديگر

نبايد زن را به زور به مرد چسبانيد يا برعكس.

از اين رو طلاق از نظر اسلام در عين اين كه سخت منفور است ، حلال است ، يعني آن جا كه تدابير مختلف براي ابقاي پيوند زوجيت مفيد واقع نشد، چاره اي جز طلاق نيست.

يكي از تدابير اسلام براي جلوگيري از طلاق (از طريق عاطفه به كار برده و در حقيقت نوعي مجازات است) قانون محلل است. اگر مردي زن خود را طلاق داد و بعد در حال عدّه(2) رجوع كرد، يا بعد از تمام شدن عده با او ازدواج كرد، آن گاه بار ديگر او را طلاق داد و باز در عده رجوع كرد، يا بعد از پايان عده با او ازدواج كرد، سپس براي نوبت سوم طلاق را تكرار كرد، ديگر حق ندارد براي بار چهارم با زن ازدواج كند، مگر آن كه زن با مرد ديگري ازدواج دائم كند و عمل زناشويي انجام گيرد ، بعد به طور طبيعي منجر به طلاق و يا فوت زوج شود. در اين صورت مي تواند شخص اول دوباره با زن ازدواج كند.

از امام رضا (ع) دربارة فلسفه حكم محلل پرسش شد، فرمود: "براي اين كه اين مرد سه بار در كاري وارد شد كه مورد كراهت و ناخشنودي خداوند است. خدا به اين سبب اين مجازات را مقرر كرده كه مردم طلاق را سبك نشمارند و زنان را آزار نرسانند".(3)

قانون محلل در جلوگيري از طلاق تأثير بسزايي داشته و همواره به شكل يك تهديد دردناك جلوي چشم مردان بوده است. مرداني كه يك درصد احتمال داده اند كه به سراغ زن اوّل خود خواهند

رفت، از اقدام به طلاق سوم خودداري كرده اند، به همين دليل است كه نياز به محلل بسيار كم اتفاق افتاده است.(4)

پي نوشت ها :

1 - وسائل الشيعه ،ج5، ص 267.

2 - همان، ص 268.

3 - محمد محمدي ري شهري ميزان الحكمه، ج2، ص 1737 ، مادة طلاق ، شماره 11185.

4 - مرتضي مطهري، امدادهاي غيبي در زندگي بشر،به ضميمه چهار مقاله ديگر، ص 161.

چرا ازدواج ميان ما به عنوان يك مسئله واجب مطرح است، ولي در هيچ ديني واجب نيست؟

پرسش

چرا ازدواج ميان ما به عنوان يك مسئله واجب مطرح است، ولي در هيچ ديني واجب نيست؟

پاسخ

ازدواج در دين اسلام نيز به خودي خود واجب نيست، بلكه مستحب مؤكد مي باشد، ولي اگر كسي به خاطر ازدواج نكردن به گناه بيفتد، در آن صورت لازم است ازدواج كند. اهميت ازدواج در اسلام از اين جهت است كه ازدواج علاوه بر اين كه غريز? جنسي را ارضا مي كند، عاملي در رهايي از تنهاييف برقراري دوستي و صميميت همراه با دلسوزي، خيرخواهي و پيوند همسران به عنوان آرامش دهند? همديگر و مكمّل يكديگر محسوب مي گردد.

قرآن مجيد مي فرمايد: " از نشانه هاي خدا آن است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آن ها آرامش يابيد".(1) با ازدواج، عفت و پاكدامني، در افراد و جامعه جايگزين شهوتراني و بي بند و باري مي گردد، زيرا آتش برافروخت? غريزه جنسي، با ازدواج مهار مي شود و از بسياري از ناهنجاري ها پيشگيري مي گردد. بي جهت نيست كه پيامبر(ص) فرمود: "هر كس ازدواج كند، نيمي از دينش را احراز كرده است، پس بايد در نيم ديگر از خدا بترسد".(2)

روان شناسان يكي از نيازهاي اساسي و مهم آدمي را نياز به محبت ذكر كرده اند. آدمي در هر سن و سالي به محبت احتياج دارد. يكي از راه هاي مهم ابراز مهر و محبت و برقراري دوستي بين زن و مرد، ازدواج است. از طرف ديگر محيط گرم و صميمي خانواده، فرصتي براي تبادل انديشه ها، رشد اجتماعي فرهنگي و اخلاقي زن و شوهر است، علاوه بر اين كه يكي از فوائد ازدواج، فرزند آوري و بقاي نسل است. به دليل آثار و پيامدهاي ياد شده

اسلام، براي ازدواج جايگاه خاصي قائل شده است.

پي نوشت:

1 - روم (30 )، آيه 21.

2 - سفينه البحار، ج 1، ص 561.

فلسفه تعدد زوجات در اسلام چيست؟ آيا اين مسئله با روحيه لطيف و ظريف زنان كه خداوند از آن ها آگاه است، تضاد ندارد و موجب بروز اختلاف در زنان نمي شود؟

پرسش

فلسفه تعدد زوجات در اسلام چيست؟ آيا اين مسئله با روحيه لطيف و ظريف زنان كه خداوند از آن ها آگاه است، تضاد ندارد و موجب بروز اختلاف در زنان نمي شود؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد

(كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم

از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي

همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اين بر افرادي وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

چرا در آي? 6 سور? مؤمنون كنيز و خدمتكار زن به مرد (صاحبش) حتّي بدون صيغه محرم است؟

پرسش

چرا در آي? 6 سور? مؤمنون كنيز و خدمتكار زن به مرد (صاحبش) حتّي بدون صيغه محرم است؟

پاسخ

خدمتكار زن در صورتي كه كنيز نباشد، بدون عقد شرعي حلال نيست و كنيز امروزه وجود ندارد.

به طور كلي اسلام براي حلال شدن زن و مردم نامحرم به يكديگر يكي از سه راه را مقرر فرموده است:

1 - عقد ازدواج، اعم از دائم و موقت،

2 - مالك شدن زني از راه خريدن يا ارث بردن و مانند آن،

3 - تحليل مالك كنيز به طوري كه، كنيزش را همسر خود قرار دهد.

در آيات 6 ،7، و 8 سور? مؤمنون آمده است: "مؤمنان رستگار كساني هستند كه دامان خود را از آلودگي و بي عفّتي نگه مي دارند و تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيري از آن ها ملامت نمي شوند. هر كس غير اين طريق را طلب كند تجاوزگر است".(1) بنابر اين بهر? جنسي مرد از زن و زن از مرد از طريق ازدواج (دائم و موقت) يا از طريق كنيز حلال است و در غير اين صورت ها حرام است.

فرض دوم و سوم در زماني بود كه غلام و كنيز در جوامع بشري وجود داشته، ولي مدت زيادي است كه غلام و كنيزي از بين رفته و احكام بردگي فقط در كتب فقهي مطرح است.

دين مقدس اسلام قبل از اين كه قانون لغو بردگي مطرح شود، راه هاي زيادي براي آزادي بردگان پيشنهاد كرده و مسلمانان را تشويق جدي براي آزاد نمودن بردگان كرده است.

آن چه امروز به عنوان خدمتكار زن مطرح مي شود، به هيچ وجه حكم كنيز را كه

در آيات و روايات به آن اشاره شده است ندارد. امروزه رابطه جنسي تنها از طريق عقد ازدواج (دائم يا موقت) امكان پذير است و غير از آن زنا و حرام است.

پي نوشت:

1 - تفسير نمونه، ج 14 ، ص 193.

چرا در مكتب اهل تسنن اگر طرفين لفظاً اعلام طلاق كنند كافي است، امّا در مكتب شيعه چنين نيست؟

پرسش

چرا در مكتب اهل تسنن اگر طرفين لفظاً اعلام طلاق كنند كافي است، امّا در مكتب شيعه چنين نيست؟

پاسخ

بر اساس مكتب شيع? اماميه طلاق بايد به صيغه و با شرايط خاصي در حضور دو نفر عادل اجرا شود.صيغ? طلاق به صورت "انِتِِِِِِِ طالق" يا "فلان? طالق" يا "هي طالق" مي باشد و نمي شود با اشاره يا با نوشتن صيغ? طلاق اجرا شود. فقط انساني كه لال است، چون نمي تواند حرف بزند، مي تواند با اشاره زنش را طلاق دهد. بهتر است كساني كه به زبان عربي آشنايي ندارند يا فردي كه لال است، شخصي را كه در زبان عربي تسلط دارد و به احكام و مسائل طلاق آگاهي دارد، وكيل در طلاق قرار دهند تا از جانب آنان طلاق دهند.

شيخ محمد حسن نجفي، صاحب كتاب جواهر الكلام گفته است: صيغ? طلاق به اين صورت است كه مرد به زنش در حالي كه در طهر غير مواقعه باشد،(1) با حضور دو شاهد عادل از روي قصد جدي بگويد: انتِ طالق. به غير اين شكل طلاق صورت نمي گيرد. وي مي افزايد: سيد مرتضي در كتاب الانتصار گفته: اجماع اماميه بر اين است.(2)

اهل سنّت طلاق را به هر لفظ و صيغه اي مجاز مي دانند حتي به صورت كنايه مثل اين كه مرد به زنش بگويد: برو شوهر كن، اختيارت با خودت باشد، نيز هر چه دلالت بر طلاق بكند، حتي از مالك بن انس (يكي از امامان چهارگانه اهل سنت) نقل شده كه: اگر مردي تصميم بگيرد زنش را طلاق بدهد، طلاق حاصل مي شود، اگر چه به زبان نياورد.(3)

البته فرق هاي ديگري بين شيعه و سنّي در مسئله طلاق

وجود دارد كه فقط به مورد سؤال بسنده كرديم.

علّت فرق بين شيعه و سنّي در مسئل? طلاق روايت و منابع فقهي اين دو فرقه است.(4) طبق مبناي فقهي شيعه (كه تنها روايات ائمه معصومين و سنت پيامبر را قبول دارد) نحوه طلاق به صورت مذكور (تنها با لفظ خاص) صورت مي گيرد، ولي اهل سنت كه سيره و سنت خلفا و مذهب امامان چهارگانه خود عمل مي كنند، هر لفظي را كافي مي دانند و مالك حتي لفظ را شرط ندانسته است.

پي نوشت:

1 - پاكي زن را از حيض كه درآن پاكي مقاربت انجام نشده باشد، طهر غير مواقعه مي گويند.

2 - محمد جواد مغنيه، الفقه علي المذاهب الخمسه، ص 414، به نقل از جواهر الكلام.

3 - همان، ص 14، 4 و 415، به نقل از "تاسيس النظر" ص 49، چ اول.

4 - وسائل الشيعه، ج 15، ص 290 و 291.

فلسفه تحريم ازدواج با مشركان چيست ؟

پرسش

فلسفه تحريم ازدواج با مشركان چيست ؟

پاسخ

ازدواج پ_ايه اصلى تكثير نسل و پرورش و تربيت فرزندان و گسترش جامعه است ومحيط تربيتى خانواده در سرنوشت فرزندان فوق العاده موثر است از يك سو آثارقطعى وراثت و از سوى ديگر آثار قطعى تربيت در طفوليت و از سوى سوم شرك كه خميرمايه انواع انحرافات است . ب_ه ه_م_ي_ن دل_ي_ل اگ_ر م_شركان كه افراد بيگانه ازاسلامند , اگر از طريق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه يابند , جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود .

م_ردى ك_ه زن خ_ود را س_ه ط_لاقه كرده , اگر بخواهد مجددا با او ازدواج كند چرااحتياج به ازدواج با ديگرى دارد ؟

پرسش

م_ردى ك_ه زن خ_ود را س_ه ط_لاقه كرده , اگر بخواهد مجددا با او ازدواج كند چرااحتياج به ازدواج با ديگرى دارد ؟

پاسخ

ع_ل_م_اى اس_لام به پيروى از قرآن مجيد , بر اين امر اتفاق دارند كه اگر مردى همسرخويش را با ش_رايط مخصوصى سه بار طلاق داد , همان شوهر در صورتى مى تواند با آن زن مجددا ازدواج كند كه آن زن با شخص ديگرى ازدواج نمايد . اگر او زن را با طيب خاطر طلاق دهد , طرفين مى توانند براى بار چهارم با هم ازدواج نمايند و تا اين كار عملى نشود , آن زن بر شوهر اول حرام است . فلسفه اين شرط معلوم است ; زيرا اسلام با مقرر كردن آن , خواسته است از تكثيرطلاق بكاهد و از اي_ن ك_ه ط_رف_ي_ن ط_لاق را بازيچه خود قرار دهند ( هر موقع خواستندازدواج كنند و هر موقع خواستند از هم جدا شوند ) جلوگيرى نمايد ; زيرا :اولا : هنگامى كه مرد مى خواهد اقدام به طلاق سوم كند , اگر به موضوع محلل متوجه باشد و بداند كه ازدواج چهارم منوط به اين است كه اين زن ب_ا ش_خ_ص ديگرى ازدواج كند و طلاق بگيرد , ممكن است از اصل طلاق منصرف شود ; زيرا , اق_دام زن وم_رد ب_ه ط_لاق م_ع_م_ولا ت_وام با اميد برگشت است و اين اميد در طلاق سوم بكلى م_نتفى است , چون هيچ مقامى نمى تواند شخص دوم را مجبور به طلاق سازد ; چون ممكن است روح طرفين آنچنان با يكديگر توافق پيدا كند كه طرفين مايل به ازدواج باشند و

يالااقل شوهر دوم ( محلل ) حاضر به طلاق نشود . ان_ديشه اين مطلب كه شايد محلل ديگر زن را طلاق ندهد , در بسيارى از افرادموثر افتاده و از اقدام به طلاق باز مى دارد . ثانيا : لزوم وجود محلل در ازدواج چهارم چه بسا حسادت و به تعبير صحيح ترعواطف و غيرت و ش_ه_امت مرد را تحريك كند كه فكر طلاق را از مغز خود بيرون سازد ;زيرا غيرت و عاطفه خاص زن_اش_وي_ى م_ان_ع از آن مى شود كه زنى كه مدتى با او به سربرده - حتى پس از طلاق و از طريق مشروع - در اختيار ديگران قرار گيرد و اسلام با پيش كشيدن مساله محلل در ازدواج مجدد , خ_واس_ت_ه است عواطف مردان را به نفع زنان و براى بقاى رشته زناشويى تحريك كرده و از طريق صحيح و معقول , ازافزايش طلاق جلوگيرى نمايد . در پ_ايان بايد اين نكته را نيز متذكر شد : ازدواج با شخص ديگر گاهى تمايلات زن را به شوهر اول ت_شديد مى كند ; زيرا گاهى ازدواج دوم مطابق ميل زنان صورت نمى گيرد و رفاه و آسايشى كه در خ_انه شوهر اولى داشت در خانه دومى ميسر نمى شود ;چه بسا عواطف و اخلاق شوهر اولى در نظر وى برترى پيدا مى كند و با اين شرايط ومقايسه , انقلاب روحى پيدا كرده و به ارزش زندگى از دست رفته خود پى مى برد و باحالت حسرت و ندامت تصميم مى گيرد كه اگر ورق برگردد و ب_ار دي_گ_ر با شوهر اول خودازدواج نمايد , تا آنجا كه ممكن است محيط

زندگى را گرم و روشن ن_گاه دارد و ازپيش كشيدن موضوعات كوچك منصرف شود و به ناسازگارى خود در پرتو صبر و استقامت خاتمه دهد .

م_ردى ك_ه زن خ_ود را س_ه ط_لاقه كرده , اگر بخواهد مجددا با او ازدواج كند چرااحتياج به ازدواج با ديگرى دارد ؟

پرسش

م_ردى ك_ه زن خ_ود را س_ه ط_لاقه كرده , اگر بخواهد مجددا با او ازدواج كند چرااحتياج به ازدواج با ديگرى دارد ؟

پاسخ

ع_ل_م_اى اس_لام به پيروى از قرآن مجيد , بر اين امر اتفاق دارند كه اگر مردى همسرخويش را با ش_رايط مخصوصى سه بار طلاق داد , همان شوهر در صورتى مى تواند با آن زن مجددا ازدواج كند كه آن زن با شخص ديگرى ازدواج نمايد . اگر او زن را با طيب خاطر طلاق دهد , طرفين مى توانند براى بار چهارم با هم ازدواج نمايند و تا اين كار عملى نشود , آن زن بر شوهر اول حرام است . فلسفه اين شرط معلوم است ; زيرا اسلام با مقرر كردن آن , خواسته است از تكثيرطلاق بكاهد و از اي_ن ك_ه ط_رف_ي_ن ط_لاق را بازيچه خود قرار دهند ( هر موقع خواستندازدواج كنند و هر موقع خواستند از هم جدا شوند ) جلوگيرى نمايد ; زيرا :اولا : هنگامى كه مرد مى خواهد اقدام به طلاق سوم كند , اگر به موضوع محلل متوجه باشد و بداند كه ازدواج چهارم منوط به اين است كه اين زن ب_ا ش_خ_ص ديگرى ازدواج كند و طلاق بگيرد , ممكن است از اصل طلاق منصرف شود ; زيرا , اق_دام زن وم_رد ب_ه ط_لاق م_ع_م_ولا ت_وام با اميد برگشت است و اين اميد در طلاق سوم بكلى م_نتفى است , چون هيچ مقامى نمى تواند شخص دوم را مجبور به طلاق سازد ; چون ممكن است روح طرفين آنچنان با يكديگر توافق پيدا كند كه طرفين مايل به ازدواج باشند و

يالااقل شوهر دوم ( محلل ) حاضر به طلاق نشود . ان_ديشه اين مطلب كه شايد محلل ديگر زن را طلاق ندهد , در بسيارى از افرادموثر افتاده و از اقدام به طلاق باز مى دارد . ثانيا : لزوم وجود محلل در ازدواج چهارم چه بسا حسادت و به تعبير صحيح ترعواطف و غيرت و ش_ه_امت مرد را تحريك كند كه فكر طلاق را از مغز خود بيرون سازد ;زيرا غيرت و عاطفه خاص زن_اش_وي_ى م_ان_ع از آن مى شود كه زنى كه مدتى با او به سربرده - حتى پس از طلاق و از طريق مشروع - در اختيار ديگران قرار گيرد و اسلام با پيش كشيدن مساله محلل در ازدواج مجدد , خ_واس_ت_ه است عواطف مردان را به نفع زنان و براى بقاى رشته زناشويى تحريك كرده و از طريق صحيح و معقول , ازافزايش طلاق جلوگيرى نمايد . در پ_ايان بايد اين نكته را نيز متذكر شد : ازدواج با شخص ديگر گاهى تمايلات زن را به شوهر اول ت_شديد مى كند ; زيرا گاهى ازدواج دوم مطابق ميل زنان صورت نمى گيرد و رفاه و آسايشى كه در خ_انه شوهر اولى داشت در خانه دومى ميسر نمى شود ;چه بسا عواطف و اخلاق شوهر اولى در نظر وى برترى پيدا مى كند و با اين شرايط ومقايسه , انقلاب روحى پيدا كرده و به ارزش زندگى از دست رفته خود پى مى برد و باحالت حسرت و ندامت تصميم مى گيرد كه اگر ورق برگردد و ب_ار دي_گ_ر با شوهر اول خودازدواج نمايد , تا آنجا كه ممكن است محيط

زندگى را گرم و روشن ن_گاه دارد و ازپيش كشيدن موضوعات كوچك منصرف شود و به ناسازگارى خود در پرتو صبر و استقامت خاتمه دهد .

فلسفه تحريم ازدواج با مشركان چيست ؟

پرسش

فلسفه تحريم ازدواج با مشركان چيست ؟

پاسخ

ازدواج پ_ايه اصلى تكثير نسل و پرورش و تربيت فرزندان و گسترش جامعه است ومحيط تربيتى خانواده در سرنوشت فرزندان فوق العاده موثر است از يك سو آثارقطعى وراثت و از سوى ديگر آثار قطعى تربيت در طفوليت و از سوى سوم شرك كه خميرمايه انواع انحرافات است . ب_ه ه_م_ي_ن دل_ي_ل اگ_ر م_شركان كه افراد بيگانه ازاسلامند , اگر از طريق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه يابند , جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود .

هر سوگندى كه براى كار خلافى باشد شكستنش محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايدسوگند ب_ر ت_رك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده ؟

پرسش

هر سوگندى كه براى كار خلافى باشد شكستنش محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايدسوگند ب_ر ت_رك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده ؟

پاسخ

اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانه براى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند .

نظر شما راجع به ازدواج موقت چيست؟ علت جواز آن چيست؟

پرسش

نظر شما راجع به ازدواج موقت چيست؟ علت جواز آن چيست؟

پاسخ

دين مقدس اسلام، خاتم اديان و كاملترين و جامع ترين برنامة سعادت بشر است و مصالح كارهاي خوب و معايب و مفاسد كارهاي بد و زشت در تعاليم اين دين مبين ملاحظه شده است.

اسلام هر كاري را كه مصلحت لازم التّحصيل داشته، آن را واجب كرده و هر كاري را كه مفسدة لازم الاحتراز داشته، حرام فرموده؛ كارهايي را كه واجد منفعت غير لازم التّحصيل بوده مستجب، و آن چه ضرر غير لازم الاحتراز داشته مكروه شمرده؛ ودرهر مورد كه مصلحت و مفسده با هم در فعلي وجود داشته باشد با ملاحظة جانب اهم، دستور مناسب داده است.

در احكام و قوانين نكاح و طلاق و عايله و حقوق زن و مرد و روابط بين آنها، اين جهات، همه ملاحظه شده است؛ و كافي ترين تعاليم براي نظام ازدواج و عائله و حفظ شخصيّت زن و جلوگيري از فحشا و فساد و رذائل اخلاقي است.

اسلام در مسأله ازدواج اهمّيّت غريزة جنسي و قوّت و حدّت آن را در نظر داشته و اشباع آن را تحت ضابطة لازم دانسته و بنابراين اگر از زنا و لواط با آن شدّت نهي و منع فرموده و مجازات سخت دنيوي و اخروي براي آن مقرّر كرده، اصل استفاده از غريزة جنسي و كام گيري زن و مرد را از يكديگر ممنوع نكرده است. دين اسلام در چهار چوب نظامات صحيح، همگان را به ازدواج تشويق و ترغيب نموده تا حدّي كه فرموده اند: «مَنْ تَزَّوَجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينَهُ أَوْ ثُلْثا دينَهُ». (وسائل الشيعه، ج 14/5)

از اين گونه بيانات معلوم

مي شود كه اشباع غريزة جنسي از نظر اسلام تا چه حد لازم است و ضرورت دارد.

اسلام، در واقع از افراط و تفريط جلوگيري كرده است؛ يعني نه اعمال اين غريزه را بدون هيچ ضابطه و ترتيب آزاد كرده و نه آن را به هر صورت و تحت هر شرطي كه باشد ممنوع فرموده است.

در نكاح موقّت به نظر مي رسد بايد در يك جامعه اي كه زنا و ارتباط غير شرعي و غير قانوني زن و مرد و روابط خلاف عفّت بين آنها ممنوع است، حتماً مجاز و قانوني باشد و همة جوانب اين موضوع ملاحظه شده است. نكاح موقّت آثار مهم و عمد ة نكاح دايم را دارا است و وجهي براي اينكه ممنوع باشد، به نظر نمي رسد و منع آن در آثار سوء _ مثل منع ازدواج دائم _ است.

نظر شما راجع به ازدواج موقت چيست؟ علت جواز آن چيست؟

پرسش

نظر شما راجع به ازدواج موقت چيست؟ علت جواز آن چيست؟

پاسخ

دين مقدس اسلام، خاتم اديان و كاملترين و جامع ترين برنامة سعادت بشر است و مصالح كارهاي خوب و معايب و مفاسد كارهاي بد و زشت در تعاليم اين دين مبين ملاحظه شده است.

اسلام هر كاري را كه مصلحت لازم التّحصيل داشته، آن را واجب كرده و هر كاري را كه مفسدة لازم الاحتراز داشته، حرام فرموده؛ كارهايي را كه واجد منفعت غير لازم التّحصيل بوده مستجب، و آن چه ضرر غير لازم الاحتراز داشته مكروه شمرده؛ ودرهر مورد كه مصلحت و مفسده با هم در فعلي وجود داشته باشد با ملاحظة جانب اهم، دستور مناسب داده است.

در احكام و قوانين نكاح و طلاق و عايله و حقوق زن و مرد و روابط بين آنها، اين جهات، همه ملاحظه شده است؛ و كافي ترين تعاليم براي نظام ازدواج و عائله و حفظ شخصيّت زن و جلوگيري از فحشا و فساد و رذائل اخلاقي است.

اسلام در مسأله ازدواج اهمّيّت غريزة جنسي و قوّت و حدّت آن را در نظر داشته و اشباع آن را تحت ضابطة لازم دانسته و بنابراين اگر از زنا و لواط با آن شدّت نهي و منع فرموده و مجازات سخت دنيوي و اخروي براي آن مقرّر كرده، اصل استفاده از غريزة جنسي و كام گيري زن و مرد را از يكديگر ممنوع نكرده است. دين اسلام در چهار چوب نظامات صحيح، همگان را به ازدواج تشويق و ترغيب نموده تا حدّي كه فرموده اند: «مَنْ تَزَّوَجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينَهُ أَوْ ثُلْثا دينَهُ». (وسائل الشيعه، ج 14/5)

از اين گونه بيانات معلوم

مي شود كه اشباع غريزة جنسي از نظر اسلام تا چه حد لازم است و ضرورت دارد.

اسلام، در واقع از افراط و تفريط جلوگيري كرده است؛ يعني نه اعمال اين غريزه را بدون هيچ ضابطه و ترتيب آزاد كرده و نه آن را به هر صورت و تحت هر شرطي كه باشد ممنوع فرموده است.

در نكاح موقّت به نظر مي رسد بايد در يك جامعه اي كه زنا و ارتباط غير شرعي و غير قانوني زن و مرد و روابط خلاف عفّت بين آنها ممنوع است، حتماً مجاز و قانوني باشد و همة جوانب اين موضوع ملاحظه شده است. نكاح موقّت آثار مهم و عمد ة نكاح دايم را دارا است و وجهي براي اينكه ممنوع باشد، به نظر نمي رسد و منع آن در آثار سوء _ مثل منع ازدواج دائم _ است.

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پرسش

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پاسخ

تمام احكام و دستورات اسلامى از طرف خداوند متعال توسّط رسولانش براى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت فرستاده شده است و چون خداى متعال به تمام اسرار اين عالم - كه خود آن را به وجود آورده - آگاهى كامل دارد، تمام دستوراتش در تمام جزئيّات و كليّات، داراى حكمت ها و رموز است، ولى از آنجا كه علم بشر به جهان خلقت بسيار ناچيز است، استعداد درك بيشتر اسرار اين دستورات را ندارد. طلاق اگر چه حلال است و زن و شوهر در صورت عدم توافق، با طلاق خود را از قيد يكديگر خلاص مى كنند، ولى در بعضى روايات مى خوانيم كه طلاق نزد خداوند مبغوض ترين چيزهاست. اسلام راضى نيست كانون خانواده با بهانه هاى ناچيز از هم گسيخته شود و براى جلوگيرى از آن تدبيرهايى انديشيده است:

اوّلا: طلاق دادن مختص به مرد دانسته شده است; زيرا اگر زن نيز چنين بود از آنجا كه احساسات او بر انديشه اش غالب است، ممكن بود با كوچك ترين بهانه احساساتش تحريك شود و بدون كمك گرفتن از انديشه، كانون خانواده را ويران كند; ثانياً: فرموده كه طلاق در ايّام حيض صحيح نيست و اين نه به اين دليل است كه طلاق زن حامله صحيح نيست(چون طلاق زن هنگام حاملگى نيز صحيح است)، بلكه به اين دليل است كه در زمان حيض كه زن و مرد از هم جدا هستند و نمى توانند عمل زناشويى انجام دهند، طبعاً علاقه بين آن دو كمتر خواهد بود و مرد براى طلاق دادن زن آماده

تر است; از اين رو اسلام فرموده است طلاق بايد در حالت پاكى زن انجام گيرد و در هنگام پاكى چون عمل زناشويى بدون مانع است چه بسا اگر اختلافى رخ داده باشد سرانجام به صلح و صفا ختم شود و موضوع طلاق خود به خود منتفى مى شود. اين حكم ممكن است اسرار ديگرى داشته باشد كه ما از آن بى اطّلاع هستيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_6_

چرا طلاق به دست مرد است؟

پرسش

چرا طلاق به دست مرد است؟

پاسخ

چون مرد كمتر از زن تحت تأثير احساسات واقع مى شود و تصميمات عاقلانه ترى مى گيرد خلاف زن، البته گاهى عكس اين مطلب گاهى صادق است، ولى در مورد حكمت يك حكم، معمولا غالب در نظر گرفته مى شود و همانطور كه حكمت بسيارى از احكام با تحليلات ما ناسازگار است، اين حكم هم چنين است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_47_

چطور طلاق با آن شدّت مبغوضيت تجويز شده؟

پرسش

چطور طلاق با آن شدّت مبغوضيت تجويز شده؟

پاسخ

صحيح است كه طلاق داراى مرتبه يى از مبغوضيت است و از رواياتى هم كه در اين زمينه وارد شده استفاده مى شود و بر اين اساس دادگاه ها بايد عمل كنند و به سهولت اقدام به طلاق نكنند و على القاعده اين مسئله ملحوظ مى باشد.

ولى بايد به اين نكته توجّه داشت كه طلاق هم در مواردى، لازم است و چنانچه اصلا طلاق ناديده گرفته شود مفاسدى ببار خواهد آمد و تشريع طلاق به خاطر جلوگيرى از اين مفاسد است.

و به عبارتى طلاق آخرين راه حلّ است همانطور كه آيه شريفه مى فرمايد: «فَامساكت به معروف اوتسريح باحسان; پس نگه داشتنى همراه با نيكى بارها كردنى به خوبى».

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پرسش

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پاسخ

تمام احكام و دستورات اسلامى از طرف خداوند متعال توسّط رسولانش براى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت فرستاده شده است و چون خداى متعال به تمام اسرار اين عالم - كه خود آن را به وجود آورده - آگاهى كامل دارد، تمام دستوراتش در تمام جزئيّات و كليّات، داراى حكمت ها و رموز است، ولى از آنجا كه علم بشر به جهان خلقت بسيار ناچيز است، استعداد درك بيشتر اسرار اين دستورات را ندارد. طلاق اگر چه حلال است و زن و شوهر در صورت عدم توافق، با طلاق خود را از قيد يكديگر خلاص مى كنند، ولى در بعضى روايات مى خوانيم كه طلاق نزد خداوند مبغوض ترين چيزهاست. اسلام راضى نيست كانون خانواده با بهانه هاى ناچيز از هم گسيخته شود و براى جلوگيرى از آن تدبيرهايى انديشيده است:

اوّلا: طلاق دادن مختص به مرد دانسته شده است; زيرا اگر زن نيز چنين بود از آنجا كه احساسات او بر انديشه اش غالب است، ممكن بود با كوچك ترين بهانه احساساتش تحريك شود و بدون كمك گرفتن از انديشه، كانون خانواده را ويران كند; ثانياً: فرموده كه طلاق در ايّام حيض صحيح نيست و اين نه به اين دليل است كه طلاق زن حامله صحيح نيست(چون طلاق زن هنگام حاملگى نيز صحيح است)، بلكه به اين دليل است كه در زمان حيض كه زن و مرد از هم جدا هستند و نمى توانند عمل زناشويى انجام دهند، طبعاً علاقه بين آن دو كمتر خواهد بود و مرد براى طلاق دادن زن آماده

تر است; از اين رو اسلام فرموده است طلاق بايد در حالت پاكى زن انجام گيرد و در هنگام پاكى چون عمل زناشويى بدون مانع است چه بسا اگر اختلافى رخ داده باشد سرانجام به صلح و صفا ختم شود و موضوع طلاق خود به خود منتفى مى شود. اين حكم ممكن است اسرار ديگرى داشته باشد كه ما از آن بى اطّلاع هستيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_6_

چرا طلاق به دست مرد است؟

پرسش

چرا طلاق به دست مرد است؟

پاسخ

چون مرد كمتر از زن تحت تأثير احساسات واقع مى شود و تصميمات عاقلانه ترى مى گيرد خلاف زن، البته گاهى عكس اين مطلب گاهى صادق است، ولى در مورد حكمت يك حكم، معمولا غالب در نظر گرفته مى شود و همانطور كه حكمت بسيارى از احكام با تحليلات ما ناسازگار است، اين حكم هم چنين است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_47_

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پرسش

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پاسخ

تمام احكام و دستورات اسلامى از طرف خداوند متعال توسّط رسولانش براى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت فرستاده شده است و چون خداى متعال به تمام اسرار اين عالم - كه خود آن را به وجود آورده - آگاهى كامل دارد، تمام دستوراتش در تمام جزئيّات و كليّات، داراى حكمت ها و رموز است، ولى از آنجا كه علم بشر به جهان خلقت بسيار ناچيز است، استعداد درك بيشتر اسرار اين دستورات را ندارد. طلاق اگر چه حلال است و زن و شوهر در صورت عدم توافق، با طلاق خود را از قيد يكديگر خلاص řɂ ÙƙƘϘ̠ولى در بعضى روايات مى خوانيم كه طلاق نزد خداوند مبغوض ترين چيزهاست. اسلام راضى نيست كانون خانواده با بهانه هاى ناچيز از هم گسيخته شود و براى جلوگيرى از آن تدبيرهايى انديشيده است:

اوّلا: طلاق دادن مختص به مرد دانسته شده است; زيرا اگر زن نيز چنين بود از آنجا كه احساسات او بر انديشه اش غالب است، ممكن بود با كوچك ترين بهانه احساساتش تحريك شود و بدون كمك گرفتن از انديشه، كانون خانواده را ويران كند; ثانياً: فرموده كه طلاق در ايّام حيض صحيح نيست و اين نه به اين دليل است كه طلاق زن حامله صحيح نيست(چون طلاق زن هنگام حاملگى نيز صحيح است)، بلكه به اين دليل است كه در زمان حيض كه زن و مرد از هم جدا هستند و نمى توانند عمل زناشويى انجام دهند، طبعاً علاقه بين آن دو كمتر خواهد بود و مرد براى طلاق دادن زن آماده تر

است; از اين رو اسلام فرموده است طلاق بايد در حالت پاكى زن انجام گيرد و در هنگام پاكى چون عمل زناشويى بدون مانع است چه بسا اگر اختلافى رخ داده باشد سرانجام به صلح و صفا ختم شود و موضوع طلاق خود به خود منتفى مى شود. اين حكم ممكن است اسرار ديگرى داشته باشد كه ما از آن بى اطّلاع هستيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مردى كه زن خود را سه بار طلǙ داده است اگر بخواهد مجدداً با او ازدواج كند، زن بايد پيش از ازدواج با شوهر قبلى خود با مرد ديگرى ازدواج كند؟

پرسش

چرا مردى كه زن خود را سه بار طلاق داده است اگر بخواهد مجدداً با او ازدواج كند، زن بايد پيش از ازدواج با شوهر قبلى خود با مرد ديگرى ازدواج كند؟

پاسخ

عالمان اسلام به پيروى از قرآن مجيد بر اين امر اتّفاق نظر دارند كه اگر مردى همسر خويش را با شرايط مخصوص سه بار طلاق داد، در صورتى مى تواند مجدداً با او ازدواج كند، كه آن زن با مرد ديگرى ازدواج كند; اگر او زن را با رضايت خاطر طلاق دهد، طرفين مى توانند براى بار چهارم با هم ازدواج كنند و در غير اين صورت، آن زن بر شوهر اوّل خود حرام است.

فلسفه اين شرط معلوم است: اسلام با اين كار خواسته است از بالا رفتن آمار طلاق بكاهد و از اينكه زن و مرد، طلاق را بازيچه خود قرار دهند و هر موقع خواستند ازدواج كنند و يا از هم جدا شوند، جلوگيرى كند; زيرا:

اوّلا: هنگامى كه مرد تصميم به طلاق سوم مى گيرد، اگر به موضوع «محلّل» توجّه كند و بداند كه ازدواج چهارم منوط به ازدواج زن او با شخص ديگرى و طلاق گرفتن از اوست، ممكن است از طلاق دادن همسر خود منصرف شود. تصميم زن و مرد به طلاق معمولا با اميد و برگشت همراه است و اين اميد در طلاق سوم به كلّى منتفى است; چون هيچ مقامى نمى تواند شخص دوم(محلّل) را مجبور به طلاق كند. چه بسا طرفين چنان با يكديگر توافق پيدا كنند كه مايل به ادامه زندگى باشند. اين انديشه كه شايد مردم دوم زن را طلاق ندهد در بسيارى افراد

مؤثّر مى افتد و آنان را از تصميم به طلاق باز مى دارد.

ثانياً: لزوم وجود محللّ در ازدواج چهارم چه بسا حسادت و به تعبير صحيح تر عواطف و غيرت و شهامت مردم را تحريك كند و او را از طلاق دادن همسر خود منصرف سازد; زيرا غيرت و عاطفه خاصّ زناشويى مانع مى شود كه زنى كه مدّتى با شوهر خود به سر برده حتّى پس از طلاق و از طريق مشروع در اختيار ديگران قرار گيرد. اسام با پيش كشيدن مسئله «محلّل» در ازدواج مجدّد، خواسته است عواطف مردان را به نفع زنان و براى بقاى زندگى زناشويى تحريك كند و از طريق صحيح و معقول از افزايش آمار طلاق جلوگيرى كند.

در پايان بايد اين نكته را نيز تذكّر داد كه گاه ازدواج با شخص ديگر تمايلات زن به شوهر اوّل را تشديد مى كند; زيرا گاهى ازدواج دوّم مطابق ميل زنان صورت نمى گيرد و آسايش موجود در خانه شوهر اوّل در خانه شوهر دوم فراهم نمى شود. چه بسا عواطف و اخلاق شوهر اوّل در نظر زن برتر جلوه كند و در نتيجه انقلابى روحى به ارزش زندگى از دست رفته خود پى ببرد و با حسرت و ندامت تصميم بگيد كه اگر ورق برگردد و بار ديگر با شوهر اوّل خود ازدواج كند، تا آن جا كه ممكن است محيط زندگى را گرم و روشن نگاه دارد و به ناسازگارى خود در پرتو صبر و استقامت خاتمه دهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در اسلام زن نمى تواند دو شوهر اختيار كند، ولى مرد مى تواند دو تا زن بگيرد؟

پرسش

چرا در اسلام زن نمى تواند دو شوهر اختيار كند، ولى مرد مى تواند دو تا زن بگيرد؟

پاسخ

از جمله مسائل داراى اهمّيّت در خانواده، مسئله حفظ نَسَب و رابطه پدر با فرزند است. فرزند زنى كه دو شوهر داشته باشد، معلوم نيست كه از كدام پدر است. اين اشكال در تعدّد زوجات وجود ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بين دو همسر(زن) با وجود مشروعيّت ازدواج با دو زن، اختلاف هست؟

پرسش

چرا بين دو همسر(زن) با وجود مشروعيّت ازدواج با دو زن، اختلاف هست؟

پاسخ

كينه و حسد ميان دو همسر براساس احساسى كاذب است. دوستى و دشمنى در زندگى انسان مؤمن بايد براساس دستورات دينى باشد. اگر اساس دوستى و دشمنى چنانكه در اسلام مطرح است «حبّ فى الله و بغض فى الله; دوستى و دشمنى براى خدا» باشد، اين گونه نگرانى ها به وجود نخواهد آمد. در بسيارى از خانواده ها مى بينيم كه در يك خانه دو همسر با صفا و صميميّت زندگى مى كنند. نبايد تحت تأثير احساسات كاذب قرار گرفت، بلكه بايد در دوستى ها و دشمنى ها رضايت خدا را در نظر گرفت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مردى كه زن خود را سه بار طلاق داده است اگر بخواهد مجدداً با او ازدواج كند، زن بايد پيش از ازدواج با شوهر قبلى خود با مرد ديگرى ازدواج كند؟

پرسش

چرا مردى كه زن خود را سه بار طلاق داده است اگر بخواهد مجدداً با او ازدواج كند، زن بايد پيش از ازدواج با شوهر قبلى خود با مرد ديگرى ازدواج كند؟

پاسخ

عالمان اسلام به پيروى از قرآن مجيد بر اين امر اتّفاق نظر دارند كه اگر مردى همسر خويش را با شرايط مخصوص سه بار طلاق داد، در صورتى مى تواند مجدداً با او ازدواج كند، كه آن زن با مرد ديگرى ازدواج كند; اگر او زن را با رضايت خاطر طلاق دهد، طرفين مى توانند براى بار چهارم با هم ازدواج كنند و در غير اين صورت، آن زن بر شوهر اوّل خود حرام است.

فلسفه اين شرط معلوم است: اسلام با اين كار خواسته است از بالا رفتن آمار طلاق بكاهد و از اينكه زن و مرد، طلاق را بازيچه خود قرار دهند و هر موقع خواستند ازدواج كنند و يا از هم جدا شوند، جلوگيرى كند; زيرا:

اوّلا: هنگامى كه مرد تصميم به طلاق سوم مى گيرد، اگر به موضوع «محلّل» توجّه كند و بداند كه ازدواج چهارم منوط به ازدواج زن او با شخص ديگرى و طلاق گرفتن از اوست، ممكن است از طلاق دادن همسر خود منصرف شود. تصميم زن و مرد به طلاق معمولا با اميد و برگشت همراه است و اين اميد در طلاق سوم به كلّى منتفى است; چون هيچ مقامى نمى تواند شخص دوم(محلّل) را مجبور به طلاق كند. چه بسا طرفين چنان با يكديگر توافق پيدا كنند كه مايل به ادامه زندگى باشند. اين انديشه كه شايد مردم دوم زن را طلاق ندهد در بسيارى افراد

مؤثّر مى افتد و آنان را از تصميم به طلاق باز مى دارد.

ثانياً: لزوم وجود محللّ در ازدواج چهارم چه بسا حسادت و به تعبير صحيح تر عواطف و غيرت و شهامت مردم را تحريك كند و او را از طلاق دادن همسر خود منصرف سازد; زيرا غيرت و عاطفه خاصّ زناشويى مانع مى شود كه زنى كه مدّتى با شوهر خود به سر برده حتّى پس از طلاق و از طريق مشروع در اختيار ديگران قرار گيرد. اسام با پيش كشيدن مسئله «محلّل» در ازدواج مجدّد، خواسته است عواطف مردان را به نفع زنان و براى بقاى زندگى زناشويى تحريك كند و از طريق صحيح و معقول از افزايش آمار طلاق جلوگيرى كند.

در پايان بايد اين نكته را نيز تذكّر داد كه گاه ازدواج با شخص ديگر تمايلات زن به شوهر اوّل را تشديد مى كند; زيرا گاهى ازدواج دوّم مطابق ميل زنان صورت نمى گيرد و آسايش موجود در خانه شوهر اوّل در خانه شوهر دوم فراهم نمى شود. چه بسا عواطف و اخلاق شوهر اوّل در نظر زن برتر جلوه كند و در نتيجه انقلابى روحى به ارزش زندگى از دست رفته خود پى ببرد و با حسرت و ندامت تصميم بگيد كه اگر ورق برگردد و بار ديگر با شوهر اوّل خود ازدواج كند، تا آن جا كه ممكن است محيط زندگى را گرم و روشن نگاه دارد و به ناسازگارى خود در پرتو صبر و استقامت خاتمه دهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چطور طلاق با آن شدّت مبغوضيت تجويز شده؟

پرسش

چطور طلاق با آن شدّت مبغوضيت تجويز شده؟

پاسخ

صحيح است كه طلاق داراى مرتبه يى از مبغوضيت است و از رواياتى هم كه در اين زمينه وارد شده استفاده مى شود و بر اين اساس دادگاه ها بايد عمل كنند و به سهولت اقدام به طلاق نكنند و على القاعده اين مسئله ملحوظ مى باشد.

ولى بايد به اين نكته توجّه داشت كه طلاق هم در مواردى، لازم است و چنانچه اصلا طلاق ناديده گرفته شود مفاسدى ببار خواهد آمد و تشريع طلاق به خاطر جلوگيرى از اين مفاسد است.

و به عبارتى طلاق آخرين راه حلّ است همانطور كه آيه شريفه مى فرمايد: «فَامساكت به معروف اوتسريح باحسان; پس نگه داشتنى همراه با نيكى بارها كردنى به خوبى».

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا طلاق به دست مرد است؟

پرسش

چرا طلاق به دست مرد است؟

پاسخ

چون مرد كمتر از زن تحت تأثير احساسات واقع مى شود و تصميمات عاقلانه ترى مى گيرد خلاف زن، البته گاهى عكس اين مطلب گاهى صادق است، ولى در مورد حكمت يك حكم، معمولا غالب در نظر گرفته مى شود و همانطور كه حكمت بسيارى از احكام با تحليلات ما ناسازگار است، اين حكم هم چنين است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_47_

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پرسش

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پاسخ

تمام احكام و دستورات اسلامى از طرف خداوند متعال توسّط رسولانش براى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت فرستاده شده است و چون خداى متعال به تمام اسرار اين عالم - كه خود آن را به وجود آورده - آگاهى كامل دارد، تمام دستوراتش در تمام جزئيّات و كليّات، داراى حكمت ها و رموز است، ولى از آنجا كه علم بشر به جهان خلقت بسيار ناچيز است، استعداد درك بيشتر اسرار اين دستورات را ندارد. طلاق اگر چه حلال است و زن و شوهر در صورت عدم توافق، با طلاق خود را از قيد يكديگر خلاص مى كنند، ولى در بعضى روايات مى خوانيم كه طلاق نزد خداوند مبغوض ترين چيزهاست. اسلام راضى نيست كانون خانواده با بهانه هاى ناچيز از هم گسيخته شود و براى جلوگيرى از آن تدبيرهايى انديشيده است:

اوّلا: طلاق دادن مختص به مرد دانسته شده است; زيرا اگر زن نيز چنين بود از آنجا كه احساسات او بر انديشه اش غالب است، ممكن بود با كوچك ترين بهانه احساساتش تحريك شود و بدون كمك گرفتن از انديشه، كانون خانواده را ويران كند; ثانياً: فرموده كه طلاق در ايّام حيض صحيح نيست و اين نه به اين دليل است كه طلاق زن حامله صحيح نيست(چون طلاق زن هنگام حاملگى نيز صحيح است)، بلكه به اين دليل است كه در زمان حيض كه زن و مرد از هم جدا هستند و نمى توانند عمل زناشويى انجام دهند، طبعاً علاقه بين آن دو كمتر خواهد بود و مرد براى طلاق دادن زن آماده

تر است; از اين رو اسلام فرموده است طلاق بايد در حالت پاكى زن انجام گيرد و در هنگام پاكى چون عمل زناشويى بدون مانع است چه بسا اگر اختلافى رخ داده باشد سرانجام به صلح و صفا ختم شود و موضوع طلاق خود به خود منتفى مى شود. اين حكم ممكن است اسرار ديگرى داشته باشد كه ما از آن بى اطّلاع هستيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_6_

چطور طلاق با آن شدّت مبغوضيت تجويز شده؟

پرسش

چطور طلاق با آن شدّت مبغوضيت تجويز شده؟

پاسخ

صحيح است كه طلاق داراى مرتبه يى از مبغوضيت است و از رواياتى هم كه در اين زمينه وارد شده استفاده مى شود و بر اين اساس دادگاه ها بايد عمل كنند و به سهولت اقدام به طلاق نكنند و على القاعده اين مسئله ملحوظ مى باشد.

ولى بايد به اين نكته توجّه داشت كه طلاق هم در مواردى، لازم است و چنانچه اصلا طلاق ناديده گرفته شود مفاسدى ببار خواهد آمد و تشريع طلاق به خاطر جلوگيرى از اين مفاسد است.

و به عبارتى طلاق آخرين راه حلّ است همانطور كه آيه شريفه مى فرمايد: «فَامساكت به معروف اوتسريح باحسان; پس نگه داشتنى همراه با نيكى بارها كردنى به خوبى».

( بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پرسش

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پاسخ

تمام احكام و دستورات اسلامى از طرف خداوند متعال توسّط رسولانش براى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت فرستاده شده است و چون خداى متعال به تمام اسرار اين عالم - كه خود آن را به وجود آورده - آگاهى كامل دارد، تمام دستوراتش در تمام جزئيّات و كليّات، داراى حكمت ها و رموز است، ولى از آنجا كه علم بشر به جهان خلقت بسيار ناچيز است، استعداد درك بيشتر اسرار اين دستورات را ندارد. طلاق اگر چه حلال است و زن و شوهر در صورت عدم توافق، با طلاق خود را از قيد يكديگر خلاص مى كنند، ولى در بعضى روايات مى خوانيم كه طلاق نزد خداوند مبغوض ترين چيزهاست. اسلام راضى نيست كانون خانواده با بهانه هاى ناچيز از هم گسيخته شود و براى جلوگيرى از آن تدبيرهايى انديشيده است:

اوّلا: طلاق دادن مختص به مرد دانسته شده است; زيرا اگر زن نيز چنين بود از آنجا كه احساسات او بر انديشه اش غالب است، ممكن بود با كوچك ترين بهانه احساساتش تحريك شود و بدون كمك گرفتن از انديشه، كانون خانواده را ويران كند; ثانياً: فرموده كه طلاق در ايّام حيض صحيح نيست و اين نه به اين دليل است كه طلاق زن حامله صحيح نيست(چون طلاق زن هنگام حاملگى نيز صحيح است)، بلكه به اين دليل است كه در زمان حيض كه زن و مرد از هم جدا هستند و نمى توانند عمل زناشويى انجام دهند، طبعاً علاقه بين آن دو كمتر خواهد بود و مرد براى طلاق دادن زن آماده

تر است; از اين رو اسلام فرموده است طلاق بايد در حالت پاكى زن انجام گيرد و در هنگام پاكى چون عمل زناشويى بدون مانع است چه بسا اگر اختلافى رخ داده باشد سرانجام به صلح و صفا ختم شود و موضوع طلاق خود به خود منتفى مى شود. اين حكم ممكن است اسرار ديگرى داشته باشد كه ما از آن بى اطّلاع هستيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_6_

چرا طلاق به دست مرد است؟

پرسش

چرا طلاق به دست مرد است؟

پاسخ

چون مرد كمتر از زن تحت تأثير احساسات واقع مى شود و تصميمات عاقلانه ترى مى گيرد خلاف زن، البته گاهى عكس اين مطلب گاهى صادق است، ولى در مورد حكمت يك حكم، معمولا غالب در نظر گرفته مى شود و همانطور كه حكمت بسيارى از احكام با تحليلات ما ناسازگار است، اين حكم هم چنين است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_47_

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پرسش

چرا نمى توان زن را در حال حيض طلاق داد؟

پاسخ

تمام احكام و دستورات اسلامى از طرف خداوند متعال توسّط رسولانش براى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت فرستاده شده است و چون خداى متعال به تمام اسرار اين عالم - كه خود آن را به وجود آورده - آگاهى كامل دارد، تمام دستوراتش در تمام جزئيّات و كليّات، داراى حكمت ها و رموز است، ولى از آنجا كه علم بشر به جهان خلقت بسيار ناچيز است، استعداد درك بيشتر اسرار اين دستورات را ندارد. طلاق اگر چه حلال است و زن و شوهر در صورت عدم توافق، با طلاق خود را از قيد يكديگر خلاص مى كنند، ولى در بعضى روايات مى خوانيم كه طلاق نزد خداوند مبغوض ترين چيزهاست. اسلام راضى نيست كانون خانواده با بهانه هاى ناچيز از هم گسيخته شود و براى جلوگيرى از آن تدبيرهايى انديشيده است:

اوّلا: طلاق دادن مختص به مرد دانسته شده است; زيرا اگر زن نيز چنين بود از آنجا كه احساسات او بر انديشه اش غالب است، ممكن بود با كوچك ترين بهانه احساساتش تحريك شود و بدون كمك گرفتن از انديشه، كانون خانواده را ويران كند; ثانياً: فرموده كه طلاق در ايّام حيض صحيح نيست و اين نه به اين دليل است كه طلاق زن حامله صحيح نيست(چون طلاق زن هنگام حاملگى نيز صحيح است)، بلكه به اين دليل است كه در زمان حيض كه زن و مرد از هم جدا هستند و نمى توانند عمل زناشويى انجام دهند، طبعاً علاقه بين آن دو كمتر خواهد بود و مرد براى طلاق دادن زن آماده

تر است; از اين رو اسلام فرموده است طلاق بايد در حالت پاكى زن انجام گيرد و در هنگام پاكى چون عمل زناشويى بدون مانع است چه بسا اگر اختلافى رخ داده باشد سرانجام به صلح و صفا ختم شود و موضوع طلاق خود به خود منتفى مى شود. اين حكم ممكن است اسرار ديگرى داشته باشد كه ما از آن بى اطّلاع هستيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

كسي كه با زني ازدواج كرده باشد پدر آن مرد مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد. چرا؟

پرسش

كسي كه با زني ازدواج كرده باشد پدر آن مرد مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد. چرا؟

پاسخ

بله، چون ازدواج پدر آن مرد با مادر آن دختر جزء هيچ گروه از ازدواج هاي حرام نمي باشد.

(رساله امام، مسأله 2384)

همانگونه كه مستحضريد فقه تشيع فقهي پوياست و با نيازهاي روز جامعه همگوني دارد و با توجه به نيازهاي موجود جامعه پاسخگو به مسائل شرعي و ابهامات مطابق با علم روز و فهم و دريافت شيعيان مي باشد و پر واضح است كه سؤوالات امروز افراد با پرسشهاي دهه ها يا قرون گذشت

پرسش

همانگونه كه مستحضريد فقه تشيع فقهي پوياست و با نيازهاي روز جامعه همگوني دارد و با توجه به نيازهاي موجود جامعه پاسخگو به مسائل شرعي و ابهامات مطابق با علم روز و فهم و دريافت شيعيان مي باشد و پر واضح است كه سؤوالات امروز افراد با پرسشهاي دهه ها يا قرون گذشته تفاوتهاي زيادي دارد و ... علي ايحال مستدعيست سؤالات ذيل كه پيرامون نگه داشتن عده زنان مي باشد را پاسخ بفرمائيد:

1_ با توجه به پيشرفت علوم پزشكي و آلات ، ابزارها و داروهاي ضد بارداري كه بطور مطلق مؤثر مي باشد آيا نگه داشتن عده براي زنان مطلقه يا شوهر مرده ضروريست، چرا؟

2_ با توجه به سوال 1 چنانچه زني صيغه موقت ( متعه) گردد با شراط عدم بارداري و حامله شدن آيا پس از اتمام مدت صيغه نگه داشتن عده ضروريست؟ چرا ؟

استفتاء مراجع اعلم موجود در مورد اين دو سؤال نيز لازم مي باشد.

پاسخ

360_ حضرت آيه الله مكارم در اين رابطه در استفتائات مي فرمايند: "مسئله عده زنان ، فلسفه هاي متعددي دارد و منحصر به مسئله انعقاد فرزند نيست و لذا در تمام مواردي كه شرع گفته است زن بايد عده نگه دارد هر چند عقيم و نازا باشد يا رحم خود را برداشته باشد يا فرضا چند سال از شوهر خود جدا زندگي مي كند در تمام اين صورتها بايد عده نگه دارد."

همچنين در استفائات حضرت آيه الله فاضل آمده است "زني كه در ازدواج موقت مطمئن است كه حامله نشده است (چون رحم او را خارج كرده اند ) آيا بايد عده نگه دارد ؟

پاسخ: اگر در سن زناني باشد كه حيض مي بيند بايد عده نگه دارد." (1)

(اگر سوال نياز به بيان فلسفه عدّه دارد بايد ارجاع به محقيقين داده شود كه تحقيق شود.)

_____________________________________

1_ ج1، ص 458

با آنكه ازدواج موقت مي تواند موجب تضعيف نهاد خانواده گردد چرا ازدواج موقت در اسلام توصيه شده است؟

پرسش

با آنكه ازدواج موقت مي تواند موجب تضعيف نهاد خانواده گردد چرا ازدواج موقت در اسلام توصيه شده است؟

پاسخ

مسأله ازدواج موقت از نظر تئوريك كاملا پذيرفته شده، و نه تنها در اسلام بلكه برخي از متفكران بزرگ غربي، مانند راسل نيز يكي از راه هاي حل مشكل ازدواج دائمي دير رس در دنياي كنوني را، پناه بردن به ازدواج موقت مي دانند. از نظر عملي نيز در نظام جمهوري اسلامي اين مسأله مقبول افتاده، ليكن ديد اجتماعي در اين رابطه مشتمل بر نوعي خطاست. به عبارت ديگر متعه نيز نوعي ازدواج است، بنابراين هر فرد واجد شرايط، مي تواند از شخصي كه او نيز شرايط ازدواج موقت را دارا است خواستگاري كند و براي مدتي موقت مانند چند ساله دوران تحصيل، با وي ازدواج نمايد. آنچه در اين جا مشكل ايجاد نموده آن است كه غالب افراد، ازدواج موقت را با كاميابي آني اشتباه گرفته اند و همين مسأله سبب شده كه اين موضوع نتواند در جامعه ما جايگاه حقيقي خود را باز يابد. همچنين تبليغات سوئي كه بيش از يك قرن در جامعه ما توسط غربگرايان انجام شده تأثير نهاده و در ضمير مردم رخنه كرده است. به گونه اي كه گاه روابط نا مشروع با تسامح نگريسته مي شود ولي به ازدواج موقت با ديدگاه ديگري برخورد مي شود.

براي حل اين مشكلات مي بايستي تلاش فرهنگي و اجتماعي به صورت گسترده صورت پذيرد تا اين جوانان از آسيب شياطين مصون بمانند. عقد موقت يا صيغه، داراي شرايط زير است:

الف)- ازدواج موقت، مانند ازدواج دائم نياز به خواندن عقد و الفاظ مخصوصه دارد و با صرف رضايت قلبي درست نمي شود.

ب)-

فرق عمده در ازدواج موقت با دائم، اين است كه در عقد موقت بايد مدت ذكر شود كه آيا مثلاً يك ساعت است يا ده سال.

ج)- مقدار مهريه هم بايد در عقد موقت مشخص شود و هنگام خواندن عقد ذكر گردد.

د)- اگر دختر باكري بخواهد صيغه شود، بايد با اذن پدر يا جدّ پدري باشد كما اين كه در ازدواج دائم نيز اين طور است.

ه_)- در عقد ازدواج موقت بعد از تمام شدن مدت، زن بايد از مرد جدا شود و عده نگه دارد، مگر اين كه عقد دوباره تجديد شود. و اگر قبل از تمام شدن مدت، مرد بقيه آن را ببخشد، ازدواج موقت تمام مي شود. اما در عقد ازدواج دائم فقط با طلاق يا فسخ عقد منفسخ مي شود.

حال آيا ازدواج موقت سبب ايجاد مشكلات در زندگي آينده نمي شود؟اين مسأله بستگي به چگونگي عمل دارد. در صورتي كه فرد بدون ملاحظات دقيق شرعي، قانوني و بهداشتي و به گونه اي تنوع گرايانه و افراطي به اين عمل مبادرت ورزد، چه بسا گرفتار مشكلاتي نيز مي شود ولي اگر با رعايت شرايط لازم و به دور از افراط، فردي را براي چند مدت بعقد موقت در آورد چندان مشكل ساز نخواهد بود.

ازدواج موقت، يعني آن كه مرد و زني براي مدت مشخصي به عقد يكديگر درآيند. اين امركاملاً شرعي و داراي احكام ويژه خود مي باشد، و هيچ تفاوتي جز از نظر مدت و برخي مسائل حقوقي ديگر با عقد دائم ندارد. روايت نقل شده صحيح است، در آيه 24 سوره "نساء" نيز به اين امر اشاره شده است: وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ. علاوه بر اين روايات بسياري

در ترغيب به نكاح موقت از اهل بيت (ع) وارد شده است.(1)

از امام صادق (ع) نقل شده است كه درباره نكاح غير دائم فرمودند: من ناپسند مي دارم كه از دنيا خارج گردم و سنتي از سنت هاي پيامبر (ص) را به جاي نياورده باشم

پرسشگر گرامي ارزيابي اساتيد همكار طرح و ابسته به نظرات شماست، لطفاً برگه هاي نظرسنجي را با دقت تكميل وارسال نماييد.

منابع و مآخذ:

1) بحار الانوار، ج 46، ص 356 و ج 103، ص 297

فلسفة اذن ولي در ازدواج دختر باكره چيست

پرسش

فلسفة اذن ولي در ازدواج دختر باكره چيست

پاسخ

شرط رضايت ولي در نكاح دختر باكره فلسفه خاص خود را دارد كه نه تنها با اصل «حق آزادي زن در انتخاب همسر» منافات ندارد بلكه به مصلحت دختر نيز مي باشد.

در اسلام ازدواج اجباري به انواع گوناگون آن ممنوع است و هر يك از دختر و پسر در چارچوب ضوابط و معيارها در انتخاب همسر آزادي كامل دارند. در اين ميان نسبت به دختر باكره در كنار آزادي او در انتخاب همسر اذن پدر نيز شرط شده است اين شرط هرگز به معناي حق پدر بر اجبار دختر در ازدواج و يا عدم ازدواج نيست بلكه به معناي ضميمه نمودن شرطي به «انتخاب آزادانه دختر» است تا او بهتر بتواند با بهره گيري از يك عمر تجربه يك پدر دلسوز از اين حق خود استفاده كند و مصلحت خود را تأمين كند. تفاوت موقعيت دختر و پسر، پس از اولين ازدواج حساسيت اين مسأله را نسبت به دختر را نشان مي دهد. لذا خيرخواهي پدر نسبت به دختر و بهره مند شدن دختر از تجربه پدر در خصوص واقعيات زندگي باعث مي شود تا زندگي سعادتمندي داشته و از بي تجربگي و خطراتي كه در كمين اوست تا حد زيادي مصون بماند. و البته اين در صورتي است كه استفاده پدر از اين حق در چارچوب مصلحت دختر باشد. در غير اين صورت اين حق و اختيار از او سلب شده و دختر مي تواند بي اذن پدر ازدواج كند.

فلسفة اذن ولي در ازدواج دختر باكره چيست

پرسش

فلسفة اذن ولي در ازدواج دختر باكره چيست

پاسخ

شرط رضايت ولي در نكاح دختر باكره فلسفه خاص خود را دارد كه نه تنها با اصل «حق آزادي زن در انتخاب همسر» منافات ندارد بلكه به مصلحت دختر نيز مي باشد.

در اسلام ازدواج اجباري به انواع گوناگون آن ممنوع است و هر يك از دختر و پسر در چارچوب ضوابط و معيارها در انتخاب همسر آزادي كامل دارند. در اين ميان نسبت به دختر باكره در كنار آزادي او در انتخاب همسر اذن پدر نيز شرط شده است اين شرط هرگز به معناي حق پدر بر اجبار دختر در ازدواج و يا عدم ازدواج نيست بلكه به معناي ضميمه نمودن شرطي به «انتخاب آزادانه دختر» است تا او بهتر بتواند با بهره گيري از يك عمر تجربه يك پدر دلسوز از اين حق خود استفاده كند و مصلحت خود را تأمين كند. تفاوت موقعيت دختر و پسر، پس از اولين ازدواج حساسيت اين مسأله را نسبت به دختر را نشان مي دهد. لذا خيرخواهي پدر نسبت به دختر و بهره مند شدن دختر از تجربه پدر در خصوص واقعيات زندگي باعث مي شود تا زندگي سعادتمندي داشته و از بي تجربگي و خطراتي كه در كمين اوست تا حد زيادي مصون بماند. و البته اين در صورتي است كه استفاده پدر از اين حق در چارچوب مصلحت دختر باشد. در غير اين صورت اين حق و اختيار از او سلب شده و دختر مي تواند بي اذن پدر ازدواج كند.

با توجه به آن كه هر فردي مي تواند به تنهايي زندگي كند چرا دختران و پسران وقتي به سن خاصي مي رسند، بايد ازدواج كنند؟ و در اسلام چرا به ازدواج امر شده است

پرسش

با توجه به آن كه هر فردي مي تواند به تنهايي زندگي كند چرا دختران و پسران وقتي به سن خاصي مي رسند، بايد ازدواج كنند؟

و در اسلام چرا به ازدواج امر شده است

پاسخ

زن و مرد مكمل همديگرند اساسا خداوند حكيم انسان را به گونه اي آفريده كه بدون همسر ناقص است جنس مذكر و مؤنث از نظر روحي و جسمي به يگديگر نيازمندند و اين قانون نظام آفرينش بوده و بر كل هستي حاكم است

قرآن كريم زن و مرد را "لباس يكديگر مي داند و مي فرمايد: "هُن َّ لِبَاس ٌ لَّكُم ْ وَأَنتُم ْ لِبَاس ٌ لَّهُن َّ; (بقره 187) زنان لباس شما مردانند و شما مردان لباس زنهاييد."

"ازدواج محصول و ره آوردهاي فراواني دارد كه گوشه اي از آن ها تعهد در برابر خانواده تكامل رشد شخصيت آرامش بخش تداوم نسل ارضأ غريزه جنسي و... مي باشد. شخصيت اجتماعي ربطي به ازدواج ندارد. بسيارند كساني كه پيش از ازدواج شخصيت اجتماعي هستند و بسياري بعد از ازدواج شخصيت اجتماعي نيستند. اساساً تعبير شخصيت اجتماعي تعبير دقيقي نيست بعد از ازدواج شخصيت انسان به يك شخصيت مسؤوليت پذير تبديل مي شود و خود را به شدت مسئول حفظ همسر و آبروي خانواده و تأمين وسايل زندگي فرزندان آينده مي بيند، و به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مي گيرد.(ر.ك تفسير نمونه آية اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج ص دارالكتب الاسلاميه تهران )

شهيد مطهري دربارة حكمت و فلسفة ازدواج مي گويد: "يك خصائص اخلاقي هست كه انسان جز در مكتب تشكيل خانواده نمي تواند آنها را كسب كند، تشكيل خانواده يعني يك نوع علاقه مند شدن به سرنوشت ديگران ..، اخلاقيون و رياضت كش ها كه اين دوران را نگذرانده اند تا

آخر عمر يك نوع خامي و يك نوع نپختگي در آنها وجود داشته است .. و يكي از علل اين كه در اسلام ازدواج يك امر مقدس و يك عبادت تلقي شده است همين است .. ازدواج نخستين مرحلة خروج از خود طبيعي ِ فردي و توسعه پيدا كردن شخصيت انسان است "(ر.ك تعليم و تربيت در اسلام شهيد مطهري ، ص 251 _ 252، انتشارات صدرا.)

ازدواج براي مرد و زن تا مادامي كه به گناه آلوده نشود امر واجبي نيست

حضرت امام صادق مي فرمايد: "دو ركعت نماز كه انسان متأهل بخواند از هفتاد ركعت نماز انسان مجرد و عزب افضل و بالاتر است "(الكافي محمد بن يعقوب كليني ج ص دارالكتب الاسلاميه تهران )

حضرت علي مي فرمايد: "هيچ يك از ياران رسول خدا ازدواج نمي كرد، مگر اين كه پيامبر6 دربارة او مي فرمود: دينش كامل شد."(مستدرك الوسائل محدث نوري ج ص مؤسسه آل البيت ، قم / براي آگاهي بيشتر ر.ك جوانان و انتخاب همسر، علي اكبر مظاهري ص _13، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم )

چرا در اسلام مرد حق دارد چهار زن اختيار كند؟

پرسش

چرا در اسلام مرد حق دارد چهار زن اختيار كند؟

پاسخ

با مراجعه به روايات اهل بيت با پاره اي از حكمت هاي اين قانون الهي مي توان آشنا شد. براي پاسخ به پرسش شما به بيان برخي از آنها مي پردازيم

1. امام باقر7 در پاسخ كساني كه مي پرسند: چرا مؤمن زنان متعدد اختيار مي كند؟ مي فرمايد: براي اينكه خود را از آلودگي به گناه حفظ كند; سپس در مقام توضيح ادامه مي دهد: اگر فرد دسترسي به حلال داشته باشد، از ميل به حرام بي نياز مي شود و گرد حرام نخواهد رفت (من لايحضره الفقيه شيخ صدوق ، ج 3، ص 360، دارالتعارف للمطبوعات )

مي دانيم كه پاسخ دادن به نيازهاي آدمي با عرضه مناسب از سنتهاي فراگير جهان هستي است و اسلام عرضه مناسب ِ تقاضاي جنسي انسان را ارضاي حداقل آن دانسته است تا فردي از آن محروم نشود; ولي از آنجا كه اسلام با تدابيري همچون پوشش عفاف و حيا، زنان را به گونه اي تربيت مي كند كه سبب كاسته شدن ميل جنسي آنها مي شود، طبعاً وجود چنين ميلي در مردان بيش از آنان خواهد شد; گذشته از اينكه وجود ايام عذر زنان كه شامل يك سوم ايام معاشرت است به اضافه بخشي از ايام بارداري و شير دادن و مانند آن ممنوعيتي ايجاد مي كند كه تجويز قانون ياد شده موجب جبران اين محدوديت ها و بازداشتن مرد از ارتكاب گناه مي شود; از اين روست كه در غرب به خاطر ممنوعيت اين قانون فساد و بي بندوباري رواج يافته است (تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 4، ص 189 _ 200،

مؤسسه اعلمي للمطبوعات / نمونه همان ج 4، ص 153 _ 160.)

2. روايت ديگري يكي از حكمت هاي قانون ياد شده را بيشتر بودن جمعيت زنان از مردان دانسته و آن را برنامه اي جامع براي ايجاد تعادل و بهره مندي تهي دست و توانمند در جامعه معرفي مي كند;(علل الشرايع شيخ صدوق ج 2، ص 218، مؤسسه اعلمي للمطبوعات ) توضيح اينكه چه بسا ممكن است در بسياري از جوامع تعداد زن و مرد از نظر آمار برابر باشد; ولي چون اين تقاضا از لحاظ سني در زنان زودتر احساس مي شود، عملاً تعداد متقاضي براي ازدواج ميان آنها بيش از مردان خواهد بود; به همين جهت در جوامعي كه سن ازدواج را بالاتر برده اند، فساد بيشتري رواج دارد; گذشته از اين عمر جنسي مردان طولاني تر از زنان است در جامعه حوادثي وجود دارد كه مردان را بيشتر در خطر نابودي قرار مي دهد; از اين رو، وجود چنين قانوني مي تواند تعادل ايجاد كند.(الميزان همان _ نمونه همان )

3. در روايتي ديگر، در بيان حكمت اينكه چرا اين قانون فقط براي مردان مجاز شمرده شده آمده است زيرا وقتي مرد چهار همسر اختيار كند، نسبت خويشاوندي فرزندان همه زن ها با او روشن است ولي چنانچه زني دو شوهر يا بيشتر داشته باشد; چون همه مردان در ايجاد نطفه فرزندان او شريكند، نسبت خويشاوندي فرزندان با شوهرهاي زن مشخص نخواهد شد و اين موجب از هم پاشيدن نظام خانواده و اصل و نسب افراد و... خواهد شد.(علل الشرايع همان )

بعد از بررسي برخي از حكمت هاي اين

قانون بيان اين مطلب لازم است كه هرچند چنين قانوني را اسلام مجاز شمرده است امّا در اجراي آن شرايط سنگيني قرار داده كه فقط اندكي از مردان مي توانند از عهده آن برآيند. در اين بخش از پاسخ به برخي از اين شرايط اشاره مي كنيم الف رعايت عدالت ميان زن ها در معاشرت ب تقسيم بندي زمان معاشرت (حق قسم ; ج وجوب نفقه آنان د) وجوب نفقه فرزندان آنها; 'û) گذشته از همه اينها، راه هاي ديني و مشروعي وجود دارد كه زن مي تواند شوهرش را ملزم كند كه بدون اجازه او همسر ديگري اختيار نكند.

منظور از عدالتي كه اشاره شد، رعايت در مقام عمل است يعني مرد در ابراز و اظهار محبت بايد عادلانه برخورد كند و گرنه تقسيم كردن محبت قلبي و دروني امري بسيار دشوار و از حيطه قدرت آدمي خارج است ولي به فرموده قرآن سعي كند تمام ميلش به يكي نباشد تا ديگري به صورت بلاتكليف درآيد و حقوقش ضايع شود.(نسأ، 129.)

اگر مردي دو همسر اختيار كند، آيا پسران و دختران اين دو زن با هم محرمند؟ چرا؟

پرسش

اگر مردي دو همسر اختيار كند، آيا پسران و دختران اين دو زن با هم محرمند؟ چرا؟

پاسخ

بنابر آيات قرآن كريم يكي از كساني كه با هم محرم هستند و نمي توانند با يكديگر ازدواج كنند، خواهر و برادر مي باشد.(سورة نور، آية 31 و سورة نسأ، آية 23.)

خواهر و برادر سه صورت دارد: 1. خواهر و برادري كه از يك پدر و مادر هستند; 2. خواهر و برادري كه مادرشان يكي است ولي از دو پدر مي باشند. و اين در صورتي است كه زني دو بار ازدواج كند و از هر دو شوهر فرزند داشته باشد; 3. خواهر و برادري كه پدرشان يكي است ولي از دو مادر هستند، و اين در صورتي است كه مردي با دو زن ازدواج كند.

آن چه در پرسش آمده صورت سوم است چون فرزندان اين دو زن خواهر و برادر هستند با هم محرمند.

البته از راه شيرخوردن نيز محرميت حاصل مي شود كه به آن برادر و خواهر رضاعي گفته مي شود و اين احكام شرايط خاصي دارد كه در توضيح المسائل مراجع تقليد ذكر شده است

امّا اگر مردي كه زن و فرزند دارد با زني كه از شوهر اولش فرزند دارد ازدواج كند، فرزندان زن اول با فرزندان زن دوم _ كه از شوهر اولش است محرم نيستند.

چرا عدة زن پس از طلاق سه طهر است اما پس از فوت شوهر، چهار ماه و ده روز مي باشد؟

پرسش

چرا عدة زن پس از طلاق سه طهر است اما پس از فوت شوهر، چهار ماه و ده روز مي باشد؟

پاسخ

پاسخ به اين پرسش در تبيين حكمت تشريع نگهداري عده براي زن طلاق داده شده و زني كه شوهرش به جوار رحمت ايزدي رفته است مي باشد.

حكمت نگه داشتن عده پس از طلاق

قرآن كريم در سوره هاي بقره آية 228 و طلاق آية 4 به بيان حكم زنان مطلقه اشاره كرده است در آية 228 سورة بقره مدت عده را سه طهر دانسته و بر اساس آية 4 سورة طلاق و روايات فقها استنباط كرده اند كه زناني كه يائسه اند و زناني كه با همسرانشان نزديكي نكرده اند، پس از طلاق مي توانند شوهر كنند و نيازي به نگه داشتن عده نيست

بنابراين نگه داشتن عده پس از طلاق شوهر، مخصوص زناني است كه حيض مي بينند.

يكي از فلسفه هاي عده نگه داشتن به مدت سه طهر، روشن شدن وضع زن از نظر بارداري است درست است كه يك بار ديدن عادت ماهيانه به طور معمول دليل بر باردار نشدن زن است ولي گاهي ديده شده كه زن در عين بارداري عادت ماهيانه را نيز مي بيند، از اين رو براي رعايت كامل اين موضوع دستور داده شده كه زن سه بار عادت ماهيانه ببيند و پاك شود تا به طور قطع باردار نبودن او از شوهر سابق روشن گردد و بتواند ازدواج مجدد كند.(فلسفة اسرار احكام محمد وحيدي ص 334، انتشارات عصمت )

حكمت نگه داشتن عده پس از فوت شوهر.

موضوع عده نگه داشتن

زني كه شوهرش مرده در قرآن كريم بيان شده است "وَالَّذِين َ يُتَوَفَّوْن َ مِنكُم ْ وَيَذَرُون َ أَزْوَ َجًا يَتَرَبَّصْن َ بِأَنفُسِهِن َّ أَرْبَعَة َ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْن َ أَجَلَهُن َّ فَلاَ جُنَاح َ عَلَيْكُم ْ فِيمَا فَعَلْن َ فِي َّ أَنفُسِهِن َّ بِالْمَعْرُوف ِ وَاللَّه ُ بِمَا تَعْمَلُون َ خَبِير; و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند (وعده نگه دارند) و هنگامي كه به آخر مدتشان رسيدند گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (با مرد دلخواه خود ازدواج كنند) و خدا به آنچه عمل مي كنيد آگاه است " (بقره 234) خداوند متعال حكيم است و احكام الهي بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بشر تنظيم شده است و بر همة مردم واجب است از احكام الهي پيروي كنند، چه علت حكم را بدانند و چه ندانند، چنان كه دربارة استفاده از داروهاي پزشكي چنين است

يكي از فلسفه هاي عده نگه داشتن حفظ احترام همسر سابق جلوگيري از جريحه دار نشدن عواطف بستگان متوفا و رعايت حريم زندگاني زناشويي حتي پس از مرگ است و اين يك موضوع فطري است لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگوني به اين منظور بوده است (ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 2، ص 7 _ 136، دارالكتب الاسلامية / تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 242، جامعه مدرسين )

با توجّه به اين كه احتمال حاملگي زن علت عده نگه داشتن نيست بر تمام زناني كه شوهرشان مرده اند، بايد عده نگه

دارند، حتي در صورتي كه يقين داشته باشند كه حامله نيستند و زناني كه يائسه هستند.

حاصل آن كه بر اساس اين حكمت و حكمت هاي ديگري كه ما از آن بي اطلاعيم عدة زنان مطلقه و زناني كه شوهرانشان فوت كرده متفاوت است

فلسفه عده نگه داشتن زن چيست ؟

پرسش

فلسفه عده نگه داشتن زن چيست ؟

پاسخ

يكي از فلسفه هاي عدّه نگه داشتن زن، جلوگيري از مخلوط شدن نطفه ها در رحم زن است و براي اين كه اگر فرزندي متولد شد، به طور يقين مشخص باشد كه مربوط به چه كسي است و در نتيجه محارم اين فرزند معلوم باشد و وقتي اين بچه بزرگ شد بداند با چه كساني نمي تواند ازدواج كند و نيز مسأله ارث بردن او روشن شود. علاوه بر اينها ممكن است علل ديگري هم داشته باشد كه بر ما روشن نيست؛ چون فلسفه واقعي احكام براي ما بيان نشده است و اگر ما قائل شديم كه خداوند حكيم است و كارهايي كه انجام مي دهد و احكامي كه براي بندگانش مشخص مي كند، همه از روي حكمت و بر مبناي عقل سليم است، نبايد در آنها چون و چرا كنيم. علاوه بر اين خيلي زياد بوده اند و هستند زناني كه از قرص هاي ضد بارداري و يا وسايل امروزي براي پيش گيري از انعقاد نطفه استفاده كرده اند؛ ولي در عين حال باردار شده اند.

فلسفه تعدد زوجات چيست ؟

پرسش

فلسفه تعدد زوجات چيست ؟

پاسخ

چرا نگه داري بچه بعد از طلاق و حق طلاق به مرد اختصاص دارد؟

پرسش

چرا نگه داري بچه بعد از طلاق و حق طلاق به مرد اختصاص دارد؟

پاسخ

چرا در ازدواج دختر اذن پدر شرط است ؟

پرسش

چرا در ازدواج دختر اذن پدر شرط است ؟

پاسخ

اذن پدر در ازدواج دختر باكره نقش حفاظتي از دختر را دارد؛ زيرا جواني و نوجواني دوران غلبه احساسات است و ممكن است دختري تحت تأثير احساسات به ازدواج ناصحيحي تن در دهد؛ حال آن كه كار او فقط جنبه احساسي وغلبه شهوت داشته و با هيچ معيار خردپسندانه اي مطابق نباشد و ممكن است خود نيز پس از اندكي به شدت پشيمان شود.

بنابراين دختر در انتخاب خويش آزاد است واواست كه بايستي واقعا خواهان ازدواج با كسي باشد و اگر پدري به زور دختر را مجبور به عقد كند، آن عقد باطل است؛ ولي غرض از اين تركيب حفاظت از منافع دختر است تا خداي ناكرده به دام افراد شيّاد - كه جز تأمين هوس خود، هدفي ديگر ندارند - سقوط نكند.

براي اين كه بيشتر با حقيقت آشنا شويد، تصوير نامه اي را براي شما ارسال مي كنيم. گفتني است در موردي كه دختر خواستگار خوبي دارد و پدر بدون دليل موجه با آن مخالفت مي كند و دختر از اين بابت متضرر شده و احتمال مي دهد غير از اين مورد، خواستگار مناسبي براي او پيدا نشود، مي تواند بدون اذن پدر نيز عقد كند (البته با مراجعه به دادگاه و گرفتن مجوز جهت ثبت ازدواج). هم چنين گفتني است برخي از فقها اساسا اجازه پدر را، شرط صحت عقد نمي دانند.

درباره فلسفه ازدواج موقت و شرائط آن توضيح دهيد.

پرسش

درباره فلسفه ازدواج موقت و شرائط آن توضيح دهيد.

پاسخ

مسائله ازدواج موقت از نظر تئوريك كاملا پذيرفته شده , و نه تنها در اسلام بلكه برخي از متفكران بزرگ غربي , مانند راسل نيز يكي از راه هاي حل مشكل ازدواج دائمي ديررس در دنياي كنوني را, پناه بردن به ازدواج موقت مي دانند. از نظر عملي نيز در نظام جمهوري اسلامي اين مسائله مقبول افتاده , ليكن ديد اجتماعي در اين رابطه مشتمل بر نوعي خطاست . به عبارت ديگر متعه نيز نوعي ازدواج است , بنابراين هر فرد واجد شرايط, مي تواند از شخصي كه او نيز شرايط ازدواج موقت را دارا است خواستگاري كند و براي مدتي موقت مانند چند ساله دوران تحصيل , با وي ازدواج نمايد. آنچه در اين جا مشكل ايجاد نموده آن است كه غالب افراد, ازدواج موقت را با كاميابي آني اشتباه گرفته اند و همين مسائله سبب شده كه اين موضوع نتواند در جامعه ما جايگاه حقيقي خود را باز يابد. همچنين تبليغات سوئي كه بيش از يك قرن در جامعه ما توسط غربگرايان انجام شده تائثير نهاده و در ضمير مردم رخنه كرده است .به گونه اي كه گاه روابط نا مشروع با تسامح نگريسته مي شود ولي به ازدواج موقت با ديدگاه ديگري برخورد مي شود. براي حل اين مشكلات مي بايستي تلاش فرهنگي و اجتماعي به صورت گسترده صورت پذيرد تا اين جوانان از آسيب شياطين مصون بماند. عقد موقت يا صيغه , داراي شرايط زير است : 1- ازدواج موقت , مانند ازدواج دائم نياز به خواندن عقد و الفاظ مخصوصه دارد

و با صرف رضايت قلبي درست نمي شود. 2- فرق عمده در ازدواج موقت با دائم , اين است كه در عقد موقت بايد مدت ذكر شود كه آيا مثلا" يك ساعت است يا ده سال . 3- مقدار مهريه هم بايد در عقد موقت مشخص شود و هنگام خواندن عقد ذكر گردد. 5- اگر دختر بكري بخواهد صيغه شود, بايد با اذن پدر يا جد پدري باشد; كما اين كه در ازدواج دائم نيز اين طور است . 6- در عقد ازدواج موقت بعد از تمام شدن مدت , زن بايد از مرد جدا شود و عده نگه دارد, مگر اين كه عقد دوباره تجديد شود. و اگر قبل از تمام شدن مدت , مرد بقيه آن را ببخشد, ازدواج موقت تمام مي شود. اما در عقد ازدواج دائم فقط با طلاق يا فسخ عقد منفسخ مي شود.

بدون توجه به روحيه حساس زن , چرا اجازه ء چندهمسري براي مرد داده شده است ؟

پرسش

بدون توجه به روحيه حساس زن , چرا اجازه ء چندهمسري براي مرد داده شده است ؟

پاسخ

ج س 2 - در مسأله تعدد زوجات، فلسفه هاي متعددي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به خودتان وا مي گذاريم:

مسأله تعدّد زوجات يكي از احكام بسيار با اهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي دراسلام است. در قرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي، اين مسأله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما، اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد، به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو ، جان ديون پورت ، گوستاو لوبون و ... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند؛ زيرا:

1_ آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالبا بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر «تك زني» ( Monoandry ) باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و در تجرد و عزوبت به سربرند، واين ظلمي فاحش در حق آنان است.

2_ در طول تاريخ همواره بر اثر حوادث اجتماعي مانند جنگ ها تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي مانند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند، همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم بر آنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني ( Poly gamy ) با قيود

و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان، چند هزار بيوه زن كه سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا، ( Monogamous ) همواره، انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

3_ از نظر روان شناسي تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا» ( Monoandrous ) مي باشند و فطرتا از تنوع همسر گريزانند، و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است؛ ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چند زن گرا» ( Poly gamous ) مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است. افزون بر آن زنان در ايام معيّني قابليت تأمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد، در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اين جا سه راه وجود دارد:

الف) هميشه تعدادي از زنان در محروميت كامل

جنسي به سربرند.

ب) راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج) به طور مشروع و قانونمند، باقيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود.

كدام يك؟ دين مبين اسلام راه سوم را كه حكيمانه ترين و بهترين راه است گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بار سنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع كرده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست، بلكه در واقع، بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. در اين جا ممكن است سؤالي ديگر پديد آيد و آن اينكه چرا چند شوهري ( Poly andry ) مجاز نيست؟ جواب آن اين است كه:

1- چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

2- بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

3- شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي

3- تفسير الميزان ، ج 4 علامه طباطبايي

در صورتي كه زن بلافاصله پس از پايان مدّت ازدواج موقّت ازدواج ديگري انجام دهد و دو سه هفته با هر مردي باشد چگونه بفهمد كه فرزند مال كداميك از شوهرهاي وي بوده است؟

پرسش

در صورتي كه زن بلافاصله پس از پايان مدّت ازدواج موقّت ازدواج ديگري انجام دهد و دو سه هفته با هر مردي باشد چگونه بفهمد كه فرزند مال كداميك از شوهرهاي وي بوده است؟

پاسخ

البته بايد توجّه داشت كه در صورتي كه مدّت شوهر قبلي در ازدواج موقّت يا تمام شده باشد و يا شوهر قبلي آن را به زني بخشيده باشد تصوّر حليّت تعدد خواهد شد و اين علاوه بر عدم دخول شوهر قبلي است زيرا در صورت دخول بايستي عدّه نگه داشته شود و شوهر ديگري در ظرف عدّه نمي تواند داشته باشد. پس با فرض اين دو مقدّمه و شرط اگر بچّه اي به وجود آمد و امكان الحاق به هر يك از شوهرها بود كه بچّه ملحق به همان است امّا اگر نمي توان تشخيص داد كه بچّه مال كداميك است طبق فتواي امام«رحمه الله» در تحرير ضمن احكام اولاد مساله هشت بايستي به حكم قرعه مشخص نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

آيا به صيغه كردن زن در قرآن اشاره شده است؟

پرسش

آيا به صيغه كردن زن در قرآن اشاره شده است؟

پاسخ

به صيغه كردن زن در قرآن مجيد اشاره شده است: «...فَمَا اسْتَمْتَعتُمْ بِهِ مِنْهنَّ فَاْتُو هُنَّ اُجُورَ هُنَّ فَريضَةً؛ بايد مهر زناني را كه متعه مي كنيد بپردازيد»(1). در اين آيه -كه درباره نكاح متعه است - شواهد قطعي وجود دارد كه منظور از «استمتاع» در جمله «فمااستمتعتم...» نكاح متعه است: يكي اينكه اگر منظور از كلمه «استمتاع» نكاح متعه نباشد بايد تمتّع جنسي منظور باشد و در اين صورت معناي آيه چنين خواهد شد: «مهر زناني را كه با آنها ازدواج كرده ايد و از آنان تمتّع جنسي گرفته ايد بپردازيد». اين معني قطعاً نمي تواند منظور باشد؛ يكي به اين دليل كه ضمير در «منهنّ» در اين صورت بايد راجع به زناني باشد كه با آنان ازدواج شده است، در صورتي كه در همين آيه قبلاً حكم زنان به طور عموم بيان شده است، نه فقط زناني كه با آنان ازدواج شده است؛ دوم اينكه بهره گيري جنسي به هر ترتيبي كه باشد لزوم پرداخت مهر را به دنبال ندارد، بلكه آنچه باعث لزوم پرداخت مهر مي شود خود عقد نكاح است. بر اين اساس، دلالت آيه بر عقد متعه قطعي است و ابهامي در آن وجود ندارد. گذشته از آيه در منابع حديثي معتبر اهل سنّت و شيعه احاديثي درباره جايز بودن و مشروعيّت عقد متعه وارد شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره نساء، آيه 24.

چرا متعه در مذهب اهل تسنن حرام است؟

پرسش

چرا متعه در مذهب اهل تسنن حرام است؟

پاسخ

متعه در مذاهب اهل تسنن حرام است؛ زيرا خليفه دوّم، عمر، آن را حرام اعلام كرد. اين يكي از بدعتهايي بود كه عمر بنا نهاد. در برخي از احاديث معصومان«عليهم السلام» كه اگر عمر از متعه نهي نكرده بود، جز انسانهايي كه داراي شقاوت باشند كسي گرفتار زنا نمي شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا مردي كه زن خود را سه بار طلاق داده است اگر بخواهد مجدداً با او ازدواج كند، زن بايد پيش از ازدواج با شوهر قبلي خود با مرد ديگري ازدواج كند؟

پرسش

چرا مردي كه زن خود را سه بار طلاق داده است اگر بخواهد مجدداً با او ازدواج كند، زن بايد پيش از ازدواج با شوهر قبلي خود با مرد ديگري ازدواج كند؟

پاسخ

عالمان اسلام به پيروي از قرآن مجيد بر اين امر اتّفاق نظر دارند كه اگر مردي همسر خويش را با شرايط مخصوص سه بار طلاق داد، در صورتي مي تواند مجدداً با او ازدواج كند، كه آن زن با مرد ديگري ازدواج كند؛ اگر او زن را با رضايت خاطر طلاق دهد، طرفين مي توانند براي بار چهارم با هم ازدواج كنند و در غير اين صورت، آن زن بر شوهر اوّل خود حرام است.

فلسفه اين شرط معلوم است: اسلام با اين كار خواسته است از بالا رفتن آمار طلاق بكاهد و از اينكه زن و مرد، طلاق را بازيچه خود قرار دهند و هر موقع خواستند ازدواج كنند و يا از هم جدا شوند، جلوگيري كند؛ زيرا:

اوّلاً: هنگامي كه مرد تصميم به طلاق سوم مي گيرد، اگر به موضوع «محلّل» توجّه كند و بداند كه ازدواج چهارم منوط به ازدواج زن او با شخص ديگري و طلاق گرفتن از اوست، ممكن است از طلاق دادن همسر خود منصرف شود. تصميم زن و مرد به طلاق معمولاً با اميد و برگشت همراه است و اين اميد در طلاق سوم به كلّي منتفي است؛ چون هيچ مقامي نمي تواند شخص دوم(محلّل) را مجبور به طلاق كند. چه بسا طرفين چنان با يكديگر توافق پيدا كنند كه مايل به ادامه زندگي باشند. اين انديشه كه شايد مردم دوم زن را طلاق ندهد در بسياري افراد مؤثّر مي افتد و آنان

را از تصميم به طلاق باز مي دارد.

ثانياً: لزوم وجود محللّ در ازدواج چهارم چه بسا حسادت و به تعبير صحيح تر عواطف و غيرت و شهامت مردم را تحريك كند و او را از طلاق دادن همسر خود منصرف سازد؛ زيرا غيرت و عاطفه خاصّ زناشويي مانع مي شود كه زني كه مدّتي با شوهر خود به سر برده حتّي پس از طلاق و از طريق مشروع در اختيار ديگران قرار گيرد. اسام با پيش كشيدن مسئله «محلّل» در ازدواج مجدّد، خواسته است عواطف مردان را به نفع زنان و براي بقاي زندگي زناشويي تحريك كند و از طريق صحيح و معقول از افزايش آمار طلاق جلوگيري كند.

در پايان بايد اين نكته را نيز تذكّر داد كه گاه ازدواج با شخص ديگر تمايلات زن به شوهر اوّل را تشديد مي كند؛ زيرا گاهي ازدواج دوّم مطابق ميل زنان صورت نمي گيرد و آسايش موجود در خانه شوهر اوّل در خانه شوهر دوم فراهم نمي شود. چه بسا عواطف و اخلاق شوهر اوّل در نظر زن برتر جلوه كند و در نتيجه انقلابي روحي به ارزش زندگي از دست رفته خود پي ببرد و با حسرت و ندامت تصميم بگيد كه اگر ورق برگردد و بار ديگر با شوهر اوّل خود ازدواج كند، تا آن جا كه ممكن است محيط زندگي را گرم و روشن نگاه دارد و به ناسازگاري خود در پرتو صبر و استقامت خاتمه دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا در اسلام زن نمي تواند دو شوهر اختيار كند، ولي مرد مي تواند دو تا زن بگيرد؟

پرسش

چرا در اسلام زن نمي تواند دو شوهر اختيار كند، ولي مرد مي تواند دو تا زن بگيرد؟

پاسخ

از جمله مسائل داراي اهمّيّت در خانواده، مسئله حفظ نَسَب و رابطه پدر با فرزند است. فرزند زني كه دو شوهر داشته باشد، معلوم نيست كه از كدام پدر است. اين اشكال در تعدّد زوجات وجود ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا بين دو همسر(زن) با وجود مشروعيّت ازدواج با دو زن، اختلاف هست؟

پرسش

چرا بين دو همسر(زن) با وجود مشروعيّت ازدواج با دو زن، اختلاف هست؟

پاسخ

كينه و حسد ميان دو همسر براساس احساسي كاذب است. دوستي و دشمني در زندگي انسان مؤمن بايد براساس دستورات ديني باشد. اگر اساس دوستي و دشمني چنانكه در اسلام مطرح است «حبّ في اللَّه و بغض في اللَّه؛ دوستي و دشمني براي خدا» باشد، اين گونه نگراني ها به وجود نخواهد آمد. در بسياري از خانواده ها مي بينيم كه در يك خانه دو همسر با صفا و صميميّت زندگي مي كنند. نبايد تحت تأثير احساسات كاذب قرار گرفت، بلكه بايد در دوستي ها و دشمني ها رضايت خدا را در نظر گرفت.

« بخش پاسخ به سؤالات »

فلسفه تحريم ازدواج با محارم چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم ازدواج با محارم چيست؟

پاسخ

كساني كه ازدواج با آنان حرام است، چند گروهند:

1. محارم نسبي ؛ مثل مادر، خواهر، عمه و خاله /

2. محارم سببي ؛ يعني محارمي كه محروميت با آنان در پي پيمان زناشويي ايجاد مي شود ؛ مثل مادر همسر /

3.محارم رضاعي ؛ يعني محرم هايي كه بر اثر شيرخوارگي براي انسان، وجود دارند؛ مثل خواهر رضاعي.

4. و افراط كه ازدواج با آنان به دليل كفر، يا به پايان نرسيدن عده طلاق يا عده وفات و نظير آن بر انسان حرام مي باشد.{1}

در عمل به دستورهاي شرع، ملزم به دانستن فلسفه آن ها نيستيم ؛ بلكه بايد با داشتن روحيه تعبد، بي چون و چرا، دستورهاي الهي را گردن نهيم. با اين حال، در برخي از آيات و روايات، به فلسفه و حكمت احكام اشاراتي شده است. نيز با پيشرفت علم، انسان به فلسفه بسياري از احكام پي برده است. با پيشرفت هايي كه از رهگذر علم ژنتيك براي بشر به دست آمده، مشخص شده است كه ازدواج هاي فاميلي - خصوصاً در اقوام درجه اول ؛ مثل فرزند و مادر - هنجار مناسبي ندارد و باعث بيماري هاي مختلف و ناعلاج مي شود. انديشمندان رشته هاي گونان علمي از دير باز تا كنون به برخي از اسباب و حكمت هاي تحريم ازدواج با محارم پي برده اند{2} كه نقل سخنان آنان اعجاز علمي قرآن را بيش از پيش مشخص مي كند:

1. سبب چنين تحريمي آن است كه نزديكي، به نوعي ذلت و اهانت به فرد مقابل محسوب مي شود و انسان از ذكر آن حيا دارد. براي همين مي بايست مادران آدمي مصون از چنين تعرض و اهانتي باشند؛

چون لطف ها و خدمات مادر نسبت به فرزند بيش از آن است كه قابل ذكر باشد و در شمار آيد. درباره بقيه محارم نيز ماجرا از همين قرار است.{3}

2. محقق ديگري در اين باره به نقل از فقها، مي گويد:«تمايل غرايز جنسي نسبت به محارم كم تر است و هر چه تمايل جنسي كم تر باشد، ضعف قوه شهوي بيش تر مي گردد و در اين صورت اگر توليد مثلي انجام پذيرد، فرزند ضعيفي ايجاد خواهد شد».{4} وي به نقل از متخصصان كشاورزي مي گويد:« اگر همه ساله در يك زمين، دانه محصول سال پيش همان زمين كاشته شود، نتيجه و محصول زراعت هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي دچار ركود مي شود، و براي همين لازم است تخم ديگري كه از زمين ديگري است، در آن زمين كاشته شود. در تناسل انسان نيز ماجرا از اين قرار است كه نطفه پدر يا برادر يا فرزند و ديگر خويشاوندان كه ازدواج با آنان حرام است، مانند دانه يك زمين است كه اگر در همان زمين كاشته شود، نسل و نتيجه چنين ازدواج هايي، ناقص خواهد بود و كيفيت مطلوبي نخواهدداشت».{5}

محقق ديگري مي گويد :«در ازدواج هايي كه ميان محارم صورت مي گيرد، خانواده تهديد به اختلافات دروني و داخلي مي شود و فساد و فحشا ميان خانواده واحد حاكم مي گردد و نيز موجب انتقال بيماري هاي ارثي به شكلي ناگوار به نسل هاي بعدي است و در نهايت ناتواني نسل بشر را تا مرحله هولناكي در بردارد».{6}

4. پژوهش گر ديگري، ضمن طرح آيه تحريم ازدواج با محارم، مي نويسد: «اهميت ازدواج هاي خويشاوندي در پزشكي از آن روست كه ريسك بيماري هاي ارثي نادر، مثل بيماري تي ساكس،{7}

فنيل كتونوري،{8} گالاكتوزمي،{9} گررو درما پيگمنتوزا{10} و... به ميزان نزديكي رابطه والدين (از نظر خويشاوندي) بستگي دارد. از خصوصيات مهم اين بيماري ها آن است كه اغلب در ميان ازدواج هاي خويشاوندي پديدار مي شوند...».{11} وي در ادامه مي گويد: «هر چقدر در ازدواج هاي خويشاوندي، نسبت زوج به يكديگر نزديك تر باشد، احتمال بروز بيماري هاي ژنتيكي زيادتر است. براي مثال، اين احتمال در ازدواج فاميلي درجه يك (والد - فرزند) خيلي بيش تر است ؛ چون كه در اين حالت، ژن هاي{12} آنها مشترك مي باشد و احتمال اين كه ژن هايي حامل بيماري در كنار يكديگر قرار گيرند و بچه را به بيماري ژنتيكي مبتلا نمايد، بسيار بيش تر است؛ در حالي كه اين احتمال در ازدواج هاي خويشاوندي دور، كمتر است. براي مثال، در ازدواج هاي فاميلي درجه سه (پسر عمو - دختر عمو) از آن جا كه ژن هاي مشترك آنها كمتر است ،احتمال اين كه ژن هاي حامل بيماري در كنار يكديگر قرار گيرند، كم تر شده، در نتيجه بروز بيماري ارثي نيز كم تر ديده مي شود».{13} وي درباره ديگر علت تحريم ازدواج هاي فاميلي كه جمعي بدان اشاره كرده اند،{14} گويد: «دليل ديگر در مورد تحريم ازدواج با محارم اين است كه از نظر روحي و رواني، در ميان محارم، جاذبه و كشش جنسي معمولاً وجود ندارد؛ زيرا آن ها از بدو تولد با هم بزرگ مي شوند و براي يكديگر موجود عادي و معمولي هستند. موارد نادر و استثنايي را نيز نمي توان مقياس قوانين عمومي و كلي قرار داد. از اين رو، در اين جا يكي از شرايط استحكام پيوند زناشويي كه جاذبه جنسي است، مخدوش شده است و اين گونه ازدواج ها ناپايدار و سست مي باشد».{15}

[1].ر.ك: تحريرالوسيله،

امام خمين، ج 2، ص 262، كتاب النكاح، فصل في اسباب التحريم (مطبقه الاداب في النجف الاشراف)/

[2].البته هر شخص يا گروهي به برخي از اين حكمت ها و اسباب، و نسبت به برخي از محارم اشاره كرده است/

[3].ر.ك: مقتنيات الدرر، ميرسيد علي حائري تهراني، ج 3، ص 75 (ناشر: شيخ محمد آخوندي، تهران، 1337ش)/

ر.ك: تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، كتاب فروشي صدوق، تهران، ج 2، ص 373 - 374/

[4].تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، كتاب فروشي صدوق تهران، ج 2، ذيل آيه 23 سوره نسا، ص 373 - 374/

[5].همان/

[6].تفسير هدايت، سيدمحمدتقي مدرسي، ج 2، ذيل آيه 23 سوره نسا، ص 49، چاپ اول، 1377، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي/

[7].تي ساكس، تباهي شديد ذهني و جسمي است كه در دوران شيرخوارگي آغاز مي شود و به مرگ بين 2 تا 3 سالگي منجر مي شود/

[8].2. فنيل كتونوري، تأخير تكاملي است كه در دوران شير خوارگي آشكار مي شود و گاهي با ساير تظاهرات نورلوژيك ،مانند حملات صرع، بيش فعالي و آشفتگي هاي رفتاري، همراه مي گردد/

[9].3. گالاكتوزومي، برجسته ترين علايم باليني اين بيماري در دوران نوزادي بروز مي كند. عموماً نوزاداني كه چنين بيماري اي دارند، با خوردن شير، علايم نارسايي كبد و اختلال كاركرد كليه پيدا مي كنند. رشد اين نوزادان هم كم است.

[10].4. گررو درما پيگمنتوزا، بيماري نادر و كشنده اي است كه با وجود نقاط قهوه اي و زخم هاي پوستي همراه با تحليل عضلاني و پوستي و تلانژ كتازي مشخص مي شود/

[11].5. قرآن و طب نوين، دكتر محمود نوري شاد كام، ص 81-82 (دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول، 1378).

[12].6. ژن همان عامل وراثت است.

[13].قرآن و طب نوين، دكتر محمود نوري شادكام، ص 82

- 83، (دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول 1378)/

[14].تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 3، ص 327 - 328، ذيل آيه 23 سوره نسا، (دار الكتب الاسلاميه، چاپ نوزدهم، 1370)/

[15].قرآن و طب نوين، دكتر محمود نوري شادكام، ص 84/

چرا شيعه صيغه را جايز مي شمارند؟ آيا موجب پديد آمدن فرزندان بي سرپرست نمي شود؟

پرسش

چرا شيعه صيغه را جايز مي شمارند؟ آيا موجب پديد آمدن فرزندان بي سرپرست نمي شود؟

پاسخ

متعه، دليل جواز آيات و روايات است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضْ»{1} زناني را كه متعه مي كنيد مهر آنان را به عنوان يك واجب بپردازيد. از اين آيه استفاده مي شود كه اصل تشريع ازدواج موقت، قبل از نزول آيه براي مسلمانان مسلم بوده است كه خداوند در اين آيه نسبت به پرداخت مهر آنان توصيه مي كند. امام صادق(ع) فرمود: «حكم متعه در قرآن نازل شده و سنت پيغمبر بر طبق آن جاري گرديده است».{2} به اتفاق عموم علماي اسلام، ازدواج موقت در آغاز اسلام مشروع بوده است و حتي مسلمانان در آغاز اسلام به آن عمل كرده اند. اهل سنّت معتقدند آيه فوق نسخ شده است. و جمله معروفي كه از عمر نقل شده: «متعتان كانتا علي عهد رسول الله و انا احرمها و اعاقب عليهما» دليل روشني بر وجود اين حكم در عصر پيامبر(ص) است. اهل سنّت معتقدند اين حكم نسخ شده است در حالي كه هيچ كس جز پيامبر حق نسخ احكام را ندارد و بعد از رحلت پيامبر باب نسخ به كلي بسته شد. پس اگر كسي از روي اجتهاد، حكمي از احكام شريعت را نسخ كند، اجتهادش در مقابل نص و فاقد اعتبار است.{3}

اگر كسي از طريق متعه صاحب فرزند شد، اين فرزند در تمام احكام مانند ساير فرزندان است و در اين زمينه هيچ فرقي ميان ازدواج دائم و موقت نيست. فرزنداني كه از طريق نامشروع به دنيا مي آيند، بي سرپرست هستند، در حالي كه فرزنداني كه از طريق صيغه به دنيا مي آيند از لحاظ

شرع و قانون وابسته به پدر هستند و از لحاظ حقوقي حتي در مسأله ارث هم كم ترين تفاوتي با فرزندان حاصل از ازدواج دائم ندارند/

[1]. سوره نسأ، آيه 24/

[2]. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 467/

[3]. براي بررسي اين نظريه، ر.ك: الغدير، ج 6، ص 200 به بعد/

دليل حلال بودن ازدواج موقت را بنويسيد؟

پرسش

دليل حلال بودن ازدواج موقت را بنويسيد؟

پاسخ

ازدواج موقت عبارت است از اين كه زن خودش را به ازدواج مردي درآورد (در صورتي كه بين او و زوجش مانعي از خويشاوندي و سببي و رضاعي يا محصن بودن يا در عدّه بودن يا موانع ديگر شرعي وجود نداشته باشد) به مهريه معيني تا زمان مشخصي كه بين اين دو رضايت و اتفاق نظر وجود داشته باشد.{1}

سرخسي، از عالمان حنفي، در تعريف نكاح متعه مي گويد: «تفسير المتعه: ان يقول الامرأْ اتمتع بك كذا من المدّْ بكذا من البدل»؛ توضيح و تفسير متعه آن است كه مردي به زن چنين بگويد: تو را در فلان زمان در مقابل فلان بدل (از مال و عمل) متعه نمودم.{2}

دليل اول مشروعيت نكاح موقّت، آيه «فما استمتعتم من منهنّ فاتوهنّ اجورهن فريضْ ولا جناح عليكم فيما تارضيتم به من بعد الفريضه ان الله كان عليما حكيماً»{3}

مفسّران و فقيهان مذاهب اسلامي تصريح كرده اند كه آيه فوق درباره نكاح متعه است؛ از جمله:

1. فخررازي در تفسير خود مي نويسد: مراد از اين آيه، بنابر قولي، حكم متعه است/

وي سپس عقد متعه را تعريف نموده و بعد از آن اجماع و اتفاق بر مباح بودن عقد متعه را در صدر اسلام نقل مي نمايد/

2. بيضاوي در تفسير خود مي نويسد: آيه دلالت بر مشروعيت متعه مي كند. وي معتقد است كه اين آيه با اخبار نبوي نسخ شده است.{4}

3. طبري در تفسير خود، از ابن عباس، ابن ابي كعب، حكم، سعيد بن جبير، مجاهد، قتادْ، شعبه، ابي ثابت، نزول آيه را مورد عقد متعه نقل مي نمايد.{56}

4. قرطبي در خود مي نويسد: جمهور مفسران بر اين هستند كه اين آيه

در مورد ازدواج موقت نازل شده است.{6}

دليل دوم مشروعيت عقد نكاح است/

رواياتي است كه از شيعه و اهل سنّت در اين باب نقل شده است/

مرحوم شيخ حر عاملي در كتاب وسائل الشيعه، 134 حديث و در 46 باب براي نكاح متعه نقل نموده است/

به عنوان نمونه دو روايت را نقل مي كنيم:

«عن ابي عبدالله(ع) قال: المتعْ نزل بها القرآن و جرت بها السنْ من رسول الله(ص).{7}

امام صادق(ع) فرمود: آيه در مورد متعه نازل شده و سنت پيامبر بر آن جاري شده است/

«عن ابي عبدالله(ع) قال، ان الله تبارك و تعالي حرّم عي شيعتنا المسكر من كل شراب و عوّضهم من ذلك المتعه»/

امام صادق فرمود: خداوند تبارك و تعالي براي شيعيان ما شراب مسكر را حرام ساخته و در مقابل آن متعه را براي آنان قرار داده است.{8}

در منابع حديثي اهل سنّت، روايات متعددي در جواز و حليت متعه وارد شده است كه به ذكر دو مورد اكتفا مي كنيم:

«حدثنا الحسن الحلواني حدثنا عبدالرزاق اخبرنا ابن جريح قال: قال عطأ: قدم جابر بن عبدالله معتمراً فجئناه في منزله فسأله القوم عن اشيأ ثم ذكروا المتعه فقال: نعم استمتعنا علي عهده رسول الله و ابي بكر و عمر»/

ابن جريح از عطا نقل مي كند كه او گفت: جابر بن عبدالله از عمره برگشته بود و ما هم براي ديدنش به منزلش آمديم. مردم از او سؤالاتي پرسيدند و آن گاه متعه را مطرح كردند. جابر گفت: بله، ما در زمان رسول خدا و ابوبكر و عمر، متعه مي كرديم.{9}

«عمران بن الحسين قال: ان الله انزل في المتعْ آيْ و ما نسخها بآيْ اخري و امرنا رسول الله9 بالمتعْ و ما نهانا عنها ثم

قال رجل برأيه».{10}

عمران بن حصين مي گويد: خداوند درباره متعه آيه اي نازل كرده كه آن را به آيه اي ديگر نسخ نكرده است و پيامبر ما را به متعه امر مي نمود و ما را از آن نهي نكرد. آن گاه مردي به رأي و نظرش آن را نهي كرده است/

برخي از عالمان اهل سنّت معتقدند كه خليفه دوم نكاح متعه را تحريم كرده است. لذا آيه متعه نسخ شده است/

در پاسخ بايد گفت: خليفه دوم ادعاي نسخ نكرده است؛ بلكه صريح كلام او نهي از متعه بود. اگر سخن او نسخ بود بايد نسخ را به پيامبر نسبت مي داد. در حديثي كه در منابع شيعه نقل شده عمر تصريح كرده كه او متعه را تحريم نكرده، بلكه از آن نهي نموده است:

«عن المفضل قال: سمعت اباعبدالله(ع) يقول :بلغ عمر ان اهل العراق يزعمون: ان عمر حرّم المتعْ فارسل اليهم فلاناً - سمّاه - فقال اخبرهم انّي لم احرمها و ليس لعمران يحرّم ما احلّ الله و لكن عمر قد نهي عنها»

مفضّل مي گويد: شنيدم كه امام صادق(ع) فرمود: به عمر خبر دادند كه اهل عراق مي پندارند كه او متعه را حرام ساخته است. عمر شخصي را به سوي آنان فرستاد كه به آنان خبر بدهد كه من متعه را حرام نكردم و اصلاً براي عمر جايز نيست حرام كند آن چه را كه خدا حلال كرده است، لكن عمر از متعه نهي كرده است.{11}

دليل سوم، سيره اصحاب است. بسياري از اصحاب اعتقاد به حليّت داشتند و عملاً آن را انجام مي دادند/

علامه اميني حدود بيست نفر از اصحاب و تابعين را نام مي برد كه اعتقاد به بقاي حليت متعه داشته اند

كه نام هاي برخي از آنان عبارت است از:

1. اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع)؛

2. ابن عباس پسر عموي پيامبر؛

3. جابر بن عبدالله انصاري؛

4. عبدالله بن عمر عدوي؛

5. معاويْ بن ابي سفيان؛

6. زبير بن عوام قرشي؛

7. ابن بن كعب انصاري؛

8. خالد بن مهاجر مخزومي/

با توجه به آن چه گفته شد، مي توان نتيجه گرفت كه نكاح موقت در عصر پيامبر اكرم(ص) مشروعيت داشت و عمل بسياري از صحابه در زمان رسول اكرم(ص) و بعد از رحلت ايشان تا اواسط خلافت عمر، مؤيدي بر مشروعيت آن است. ازدواج موقت راهي صحيح براي ارضاي غرايز جنسي عقلايي و منطقي آن است كه غرايز را از طريق مشروع و معقول اشباع كنيم و از آنها در مسير سازندگي بهره برداري كنيم/

[1]. الاعتصام بالكتاب و السنْ، جعفر سبحاني، ص 115، مؤسسه الامام الصادق(ع)، قم، اول، 1414 ه’ق’/

[2]. المبسوط، شمس الدين سرخسي، ج 5، ص 152، دارالفكر، بيروت، 1409 ه’ق’/

[3]. سوره نسأ، آيه 24/

[4]. تفسير بيضاوي، ج 1، ص 269/

[5]. تفسير طبري، ج 5، ص 9/

[6]. تفسير قرطبي، ج 5، ص 130/

[7]. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 21، ص 6، ابواب المتعه/

[8]. همان/

[9]. باب نكاح متعه، مسلم الصحيح، ج 9، ص 183، داراحيأ التراث العربي، بيروت، چاپ سوم/

[10]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، التفسير الكبير، ج 10، ص 53/

[11]. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، باب احكام المتعْ، ج 41، ص 319/

چرا ازدواج افراد با ايمان با مردان و زنان مشرك و بت پرست حرام است؟

پرسش

چرا ازدواج افراد با ايمان با مردان و زنان مشرك و بت پرست حرام است؟

پاسخ

اولاً متن صريح قرآن است كه ازدواج افراد با ايمان با مردان و زنان مشرك را تحريم نموده و خداوند متعال در سوره بقره، آيه 221 به اين موضوع تصريح فرموده است:

«... ولا تنكحوا المشركين حتي يومنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك ولو اعجبكم اولئك يدعون الي النار و الله يدعوا الي الجنْ و المغفرْ باذنه»/

(با زنان مشرك و بت پرستان تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد... زنان خود را به ازدواج با مردان بت پرست مادامي كه ايمان نياورده اند در نياوريد آنها دعوت به سوي آتش مي كنند و خداوند دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مي كند///)/

ثانياً تحريم ازدواج با مشرك بخاطر اين است كه آنها معاشران خود را بخصوص اگر معاشرت از نظر زناشويي باشد كه شدت تأثير و تأثر آن بيشتر و عميق تر است به طرف بت پرستي و روحيات ناپسندي كه از بت پرستي سرچشمه مي گيرد دعوت مي كنند كه سرانجامشان آتش قهر خداست/

خلاصه آشنايي با آنان آن هم از دريچه ازدواج ناآشنايي با خدا است و نزديك شدن با آنان دوري از خداست/

در حالي كه مؤمنان بخاطر ايمان و صفات عالي انساني كه از ايمان سرچشمه مي گيرد معاشران خود را دعوت به ايمان و فضيلت كه سرانجام مغفرت و آمرزش خداست مي نمايند/

هدف و مقصود از تعيين مهريه چيست؟ آيا در منابع شيعه و اهل سنت در اين زمينه مطلبي آمده است، يا خير؟

پرسش

هدف و مقصود از تعيين مهريه چيست؟ آيا در منابع شيعه و اهل سنت در اين زمينه مطلبي آمده است، يا خير؟

پاسخ

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «وَ اتو النّساء صَدقاتهنّ نحلة فَانْ طِبنَ لَكُمْ عَن شي ءِ منهُ نَفْساً فكُلُوه هَنيئاً مَرئياً»؛{1} و مهريه زنان (به طور كامل) به عنوان يك بدهي (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت چيزي از آن را به شما بخشيدند آن را حلال و گوارا مصرف نماييد.

در تفسير نمونه چنين آمده است: در عصر جاهليت نظر به اين كه براي زنان ارزشي قائل نبودند غالباً مهر را كه حق مسلم زن بود در اختيار اولياي آنها قرار مي دادند و آن را ملك مسلم آنها مي دانستند گاهي نيز مهر يك زن را ازدواج زن ديگري قرار مي دادند به اين گونه كه مثلاً برادري خواهر خود را به ازدواج ديگري در مي آورد او هم در مقابل خواهر خود را به ازدواج وي در مي آورد و مهر اين دو زن همين بود.

اسلام بر تمام اين رسول ظالمانه خط بطلان كشيد و مهر را به عنوان يك حق مسلم به زن اختصاص داد و در آيات قرآني كراراً مردان را به رعايت كامل اين حق توصيه كرده است.

در اسلام براي مهر مقدار معيني تعيين نشده است و بسته به توافق دو همسر است اگر چه در روايات فراواني تاكيد شده كه مهر را سنگين قرار ندهيد ولي اين يك حكم الزامي نيست بلكه مستحب است.

اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشويي به طور يكسان بهره مي گيرند و پيوند زناشويي پيوندي

است بر اساس منافع متقابل طرفين، با اين حال چه دليلي دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادي به عنوان مهر به زن بپردازد؟ وانگهي آيا اين موضوع به شخصيت زن لطمه نمي زند و مشكل خريد و فروش به ازدواج نمي دهد؟

روي همين جهات است كه بعضي به شدت با مسأله مهر مخالفت مي كنند و مخصوصاً معمول نبودن مهر در ميان غربي ها

براي غرب زده ها به اين فكر دامن مي زند. در حالي كه نه تنها حذف مهر به شخصيت زن نمي افزايد بلكه وضع او را به مخاطره مي افكند.

توضيح اين كه درست است كه مرد و زن هر دو از زندگي زناشويي به طور يكسان مي برند ولي نمي توان انكار كرد كه در صورت جدايي زن و مرد زن متحمل خسارت بيشتري خواهد شد زيرا اولاً: مرد طبق استعداد خاص بدني معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلط بيشتري دارد و هر چند بعضي مي خواهند به هنگام سخن گفتن اين حقيقت روشن را انكار كنند، اما وضع زندگي اجتماعي بشر كه با چشم مي بينيم حتي در جوامع اروپايي كه زنان به اصطلاح از آزادي كامل برخوردارند نشان مي دهد كه ابتكار اعمال پر درآمد بيشتر در دست مردان است.

ثانياً: به علاوه مردان براي انتخاب همسر مجدد امكانات بيشتري دارند ولي زنان بيوه مخصوصاً با گذشت قسمتي از عمر آنها و از دست رفتن سرمايه جواني و زيبايي امكاناتشان براي انتخاب همسر جديد كمتر است.

با توجه به اين جهات روشن مي شود كه امكانات و سرمايه اي را كه زن با ازدواج از دست مي دهد بيش از امكاناتي است كه مرد از دست مي دهد و در حقيقت مهريه چيزي است به عنوان جبران خسارت براي

زن و وسيله اي براي تأمين زندگي آينده او و علاوه بر اين مسأله مهر معمولاً به شكل ترمزي در برابر تمايلات مرد نسبت به جدايي و طلاق محسوب مي شود.

در اسلام مهر به هيچ وجه جنبه بها و قيمت كالا ندارد و بهترين دليل آن همان صيغه عقد ازدواج است كه در آن رسماً «مرد» و «زن» به عنوان دو ركن اساسي پيمان ازدواج به حساب آمده اند و مهر يك چيز اضافه و در حاشيه قرار گرفته است به همين دليل اگر در صيغه عقد اسمي از مهر نبرند عقد باطل نيست در حالي كه اگر در خريد و فروش و معاملات اسمي از قيمت برده نشود مسلماً باطل خواهد بود (البته بايد توجه داشت اگر در عقد نامي از مهر برده نشود شوهر موظف است كه در صورت آميزش جنسي «مهرالمثل» يعني مهري همانند زناني كه هم طراز او هستند بپردازد).

پس به طور خلاصه نتيجه مي گيريم كه مهر جنبه «جبران خسارت» و «پشتوانه براي احترام به حقوق زن» دارد نه قيمت و بها و شايد تعبير به «نحله» به معني «عطيه» در آيه اشاره به اين قسمت باشد.{2}

در تفسير المنار رشيد رضا چنين آمده است: «... كلّا ان الصلة بين الزوجين أعلي و أشرف من الصله بين الرجل و فرمه او جاريته و لذلك قال (نحلة) فالذي ينبغي ان يلاحظ هو أن هذا العطاء آية من آيات المحبة و صلة القربي و توثيق عري المودة و الرحمة و انه واجب حتم لا تخيير فيه كما يتخير المشتري و المستأجر. وتري عرف الناس جارياً علي عدم الاكتفاء بهذا العطاء بل يشفعه الزوج بالهدايا و التّحف.

اقول: الخطاب

علي هذا الوجه من معني الجملة للازواج و فيها وجه آخر و هو أن الخطاب للاولياء الذين يزوجون النساء اليتامي و غير اليتامي يأمرهم اللَّه تعالي ان يعطوهنّ ما يأخذونه من مهورهنّ من ازواجهن بالنيابة عنهن و كان ولي المرأة في الجاهلية يزوجها و يأخذ صداقها لنفسه دونها...».{3}

هرگز، ارتباط بين زن و مرد بالاتر و شريف تر از اتصال و ارتباط بين انسان و اسب او يا كنيز اوست و لذا قرآن فرموده «نحلة». پس آن چه بايد ملاحظه و دقت شود اين است كه اين عطا و بخشش نشانه اي از محبت و اطمينان به خلوص محبت و مهرباني و دوستي است و اين «نحلة» واجب است و امر تخييري از نوع تخيير مشتري و مستاجر نيست و نمونه آن هم در عرف جريان دارد كه به اين عطا و نحلة اكتفا نمي كنند بلكه مرد همراه اين نحلة هديه و تحفه هم مي آورد.

مي گويم: خطاب آيه بر اين وجه كه معنا شد شامل همسران است ولي صورت ديگري هم معنا شد. و آن اين كه: خطاب آيه «اتوا النساء...» متوجه اولياء زنان يتيم و غير يتيم باشد. به طوري كه خداوند امر مي كند به اين كه آن چه به نيابت از زنان از همسرانشان گرفتيد به آنان بدهيد. زيرا در جاهليت چنين بود كه زن را تزويج مي كرد و مهر را براي خود برمي داشت.{4}

[1].نساء، آيه 4، نحلة به معني بدهي و دين است و به معني بخشش و عطيه هم آمده، صدقاتهنّ جمع صداق يعني مهريه؛ و ظاهراً چون نشانه صداقت مرد در زندگاني زناشويي است به اين نام ناميده شده است.

[2].تفسير نمونه، ج 3، ص 263.

[3].تفسير

المنار، ج 4، ص 376.

[4].فخررازي مي گويد: عرب جاهلي مهريه زنان را نمي دادند و لذا اگر براي كسي فرزند دختري متولد مي شد به او مي گفتند: هنيئاً لك النّافجة و معنايش (كناية) اين بود كه شتري را به عنوان مهريه اين دختر خواهي گرفت و به شتران خود اضافه مي كني... لذا خداوند از اين امر نهي نمود و امر كرد حق را به اهل آن بپردازيد؛ التفسير الكبير، ج 9، ص 179.

آيا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حكمت آن چيست؟

پرسش

آيا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حكمت آن چيست؟

پاسخ

خداي متعال در آيه ي سوم سوره ي نساء مي فرمايد: "فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ..."؛ "اگر مي ترسيد كه عدالت و قسط را به پا نكنيد در مورد يتيمان و كودكان بدون سرپرست آن چيزي كه از زنها كه مي پسنديد و دل خواه شماست، دو تا يا سه تا يا چهار تا به همسري برگزينيد. اما اگر مي ترسيد، خوف اين را داريد كه عدالت را رعايت نكنيد، پس يك همسر بيشتر انتخاب نكنيد..."

در حقيقت اين آيه ي شريفه دليلي است بر جواز تعدد زوجات در اسلام كه البته شرايط و بحث خاص خودش را دارد.

اين آيه تعدد زوجات را در اسلام قانونمند كرده. قرآن كريم در مورد عادات و آداب و رسوم و مسائلي كه در بين مردم هست مسائل حلال را از حرام جدا كرده و مسائل حلالش را هم قانونمند كرده. مثلاً در مورد ازدواج با همسران متعدد در طول تاريخ بشر اين مسئله سابقه داشته و حتي برخي افراد حرمسرا تشكيل مي دادند مخصوصاً پادشاهان و ثروتمندان.

در حقيقت قرآن كريم با اين مسئله روشمند برخورد كرد و آن را محدود و قانونمند كرد، يعني طوري برنامه ي اسلام و اين قانون بيان شد كه از تشكيل حرمسراهاي بزرگ و شهوت راني ها جلوگيري شود، ولي از طرف ديگر با شرايط سختي، كه قرار داده شد، براي كساني كه واقعاً نياز دارند يا جامعه اي كه به تعدد زوجات نياز دارد، اين راه را مسدود نكرد لكن شرايطي برايش قرارداد و قانونمندش كرد و فرمود: اگر مي توانيد عدالت را رعايت بكنيد بيش از يك همسر هم اگر كسي انتخاب

كند اشكالي ندارد البته شرطش خيلي مشكل است. فرمود كه "فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا" اگر مي ترسيد كه عدالت را رعايت نكنيد نه اينكه "عدالت را رعايت نكنيد" وقتي كه شما احتمال مي دهيد و مي ترسيد كه عدالت رعايت نشود حق نداريد يك همسر بيشتر انتخاب كنيد.

حال چه كسي مي تواند بيشتر از يكي انتخاب كند؟ كسي كه نياز دارد؟ مثلاً در جوامع بشري، گاهي اوقات مردها در معرض حوادث قرار مي گيرند. از دنيا مي روند خانم هايي بي سرپرست مي شوند و يا اينكه گفته شده كه طول عمر جنسي زنان كمتر از مردان است، مردان به صورت متوسط طول عمر جنسي آنها زيادتر است بنابراين نياز به ازدواج هاي بيشتري خواهند داشت؛ يا اينكه خانم ها معمولاً عادات ماهيانه دارند كه آميزش جنسي جايز نيست؛ و دوران حمل دارند كه معمولاً 9 ماه طول مي كشد و در اين دوران ممكن است ممنوعيت هاي جنسي باشد؛ و اينها مستلزم اين است كه برخي از مردان نياز جنسي شان برطرف نشود و نيازمند به ازدواج با همسران ديگر باشند. گاهي اوقات حوادثي اتفاق مي افتد مثل جنگ ها و حوادث مانند آن، و مرداني از دنيا مي روند و تعداد خانم ها زياد مي شود كه در اين موارد تعدد زوجات يك راه حل است.

چرا كسي كه ازدواج نكند، نصف دين او كامل نمي شود؟

پرسش

چرا كسي كه ازدواج نكند، نصف دين او كامل نمي شود؟

پاسخ

براي ان كه غريزه جنسي نيرومندترين و سركش تري غرايز انسان است كه به تنهايي با ديگر غرايز برابري مي كند، و انراف آن، نيمي از دين و ايمان را به خطر خواهد انداخت.(1)

خدا به منظور صيانت ذات و تأمين شئون مختلف زندگي بشر و حفظ حيات فردي و نوعي انسان، غرايز و تمايلاتي را در نهاد آدميان به وديعه گذاشت. وجود هر يك از آن غرايز و خواهش ها در جاي خود ضروري مي باشد. اگر غرايز به ويژه غريزه جنسي به خوبي تعديل گردند و از سركشي جلوگيري شود، اگر احساسات هر يك با اندازه گيري صحيح و در جاي مناسب خود اعمال شود، موجب خوش بختي و كمال بشر و مايه سعادت فرد و اجتماع خواهد بود.

اما اگر غرايز واحساسات مهار نشود. اگر آزادانه و بدون غيد و شرط اعمال گردد، اگر در مسير سركشي و هيجان هاي نابجا قرار گيرد، آدمي را به جنايات عظيمي وا مي دارد و انسان را از هر حيواني پست تر خواهد ساخت.(2)

اگر جلوي نائره شهوت جنسي گرفته نشود، نسل ها و خانواده ها و ارزش هاي انساني از بين مي رود و جامعه ناامن مي شود و ناموس انسان در خطر قرار مي گيرد. در نتيجه دين انسان از بين مي رود.

بر همين اساس حضرت رسول خدا(ص) فرمود: "هر كسي ازدواج كند، نصف دينش را از خطر سقوط حفظ ميكند، نصف ديگرش از راه تقوا و پرهيزگاري حفظ نمايد".(3)

موقعي كه احساسات و تمايلات غريزي به هيجان مي آيند، موقعي كه شهوت طغيان مي كند و وجود بشر را طوفاني مي كند، و ديوانه وار آدمي را به كارهاي

ناروا وا مي دارد و سرانجام مفاسد بزرگ و احياناً غير قابل جبراني به بار مي آورد.

ازدواج شهوت جنسي را مهار مي كند. با مهار آن انسان از خطر سقوط و تباهي نجات مي يابد.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 18، ص 463.

2 - محمد تقي فلسفي، جوان، ج 1، ص 245.

3 - وسائل الشيعه، كتاب نكاح، چاپ احياء التراث، ج 14، ص 5، حديث 11، 12.

بنابر مقتضيات زمان در دوران پيامبر پس از طلاق، بايستي زن عده نگه مي داشت و اين به دليل فقدان لوازم پيش گيري بود، ولي اكنون كه وسائل فراواني براي پيش گيري وجود دارد، آيا عده نگه داشتن لازم است؟

پرسش

بنابر مقتضيات زمان در دوران پيامبر پس از طلاق، بايستي زن عده نگه مي داشت و اين به دليل فقدان لوازم پيش گيري بود، ولي اكنون كه وسائل فراواني براي پيش گيري وجود دارد، آيا عده نگه داشتن لازم است؟

پاسخ

در دوران پيامبر نيز اسباب و وسايل پيشگيري وجود داشت، ازجمله عزل (بيرون ريختن مني).

ثانيا: ازدواج كه عبارت است از تعهد و قرارداد زندگي بين زن و شوهر، آن چنان اني دو را به هم ارتباط تنگاتنگ و ناگسستي مي دهد و عقد و گره محكم ايجاد مي كند، كه با هيچ چيزي اين ارتباط به هم نمي خورد، مگر در صورتي كه مرگ يا طلاب صورت بگيرد، نگه داشتن عده به خاطر چند نكته است:

1- اگر احتمالا در رحم زند نطفه باشد، تا سه ماه مشخص شود، چون گاهي نطفه بعد از مدت ها بسته مي شود.

2 - در اين فرصت با فكر و انديشه مرد و زن عقد ازدواج از استحكام مجدد برخوردار شود. در حقيقت فرصت بازنگري است.

3 - تشريع عده مانع بزرگي سر راه زنان است كه زود تصميم نگيرند. زني كه مي خواهد سرناسازگاري داشته باشد و ناراحتي براي شوهر و فرزندان ايجاد كند، وقتي به فكر عده بيافتد، مانع مي شود.

4 - جدايي بين زن و شوهر از منفورترين و زشت ترين كارهاي نزد خدا است و در روايات به منزله تخريب خانه قلمداد شده است.(1) و در روايت ديگر آمده است: "ازدواج كنيد و طلاق ندهيد، زيرا طلاق، عرش خدا را به لرزه در مي آورد".(2)

هدف از ازدواج قانونمند شدن ارتباطات و ايجاد عشق بين زن و شوهر براي اهداف عالي تر مانند تربيت فرزندان

و احساس آرامش خاطر و كمك و ياور داشتن در زندگي است.

اگر چنين فرض شود كه ارتباطات بين زنان و مردان از هيچ قانوني تبعيت نكند و بر اساس ضوابطي نباشد، انواع مشكلات رواني و جسماني و بياري هاي خطرناكي از قبيل ايدز به بار مي نشيند، چنان كه در بعضي مناطق چنين شده است.

حكمت عده نگه داشتن به همين چند دليل منحصر نيست شايد حكمتهاي بسياري دارد كه بشر در آينده به آن برسد.

يكي از علما گفته است: اگر زن رحم نداشته باشد، عده نخواهد داشت.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 24، ص 225.

2 - همان، به نقل از وسائل الشيعه، ج 15، ص 268.

منظور از قمر در عقرب چيست؟ آيا در تمام سال قمر در عقرب است؟ چه حكمتي دارد كه ازدواج و نزديكي در آن ساعت نهي شده است؟

پرسش

منظور از قمر در عقرب چيست؟ آيا در تمام سال قمر در عقرب است؟ چه حكمتي دارد كه ازدواج و نزديكي در آن ساعت نهي شده است؟

پاسخ

در اصطلاح نجوم هنگامي كه ماه در سير و حركت خود در برج عقرب قرار گرفت، گفته مي شود كه "قمر در عقرب" است.

توضيح: از دوران باستان دوازده صورت فلكي كه شامل دوازده قسمت فرصتي متساوي بوده، براي منطقه البروج، ترسيم شده بود. "ظاهراً ابر حنين در قرن دوم پيش از ميلاد اوگل كسي است كه منطقه البروج را به دوازده قسمت متساوي تقسيم كرد و هر قسمت را به نام صورت فلكي محاذي آن ناميد. اسامي آن را ابونصر فراهي در نصاب در قالب شعر چنين مي گويد:

چون حَمَل چون ثور چون جوزان سرطان و اسد

سنبله ميزان و عقرب قوس و جدي و دلو و حوت

بر پاية علوم پيشينيان، خورشيد در حركت ظاهري ساليانة خود هر ماه از مقابل يكي از برج ها مي گذرد و اين ماه به نام آن برج خوانده مي شود. هنگامي كه ماه در سير و حركت خود در برج عقرب قرار گيرد، مي گويند قمر در عقرب است.

تذكر يك نكته: در مورد "سعد و نحس" ساعات و روزها وشب ها در برخي روايات اشاراتي شده است، از جمله در روايتي از علي(ع) نقل شده كه مسافرت و ازدواج كردن در هنگامي كه ماه در محاق باشد (دو سه روز آخر ماه را كه جرم ماده ديده نمي شود، در محاق بودن مي گويند) يا ماه در برج عقرب باشد، مكروه است، ليكن صدور اين روايات از ائمه معصومين روشن و قطعي

نيست.

و بر فرض ثبوت، به دستة ديگري از روايات كه مي فرمايند: "نحوست ايام و ليالي را با دادن صدقه از خود دور كنيد" تمسك بجوييد و بي دغدغه خاطر، به كاري كه با تدبير برنامه ريزي كرده ايد اقدام نماييد.

رواياتي از معصومين(ع) نقل شده كه به شدت با اخبار منجمان يا كاهنان مقابله شده است. علي(ع) در پاسخ فردي كه از طريق علم نجوم توصيه كرده بود كه الان به سمت نهروان جهت دفع شرارت خوارج حركت نكن، زيرا ساعتي است كه ميمنت ندارد و نحس است، فرمود: "فمن صدّقك بهذا فقد كذّب القرآن؛ هر كس با اين جز تور را تأييد كند و به گفته ات اعتماد نمايد، قرآن را تكذيب نموده است".

بنابراين امور زندگي را با تدبير و آينده نگري، توكل به خدا و دعا و صدقه بايد دنبال نمود و به هدف رسيد.

2: علّت كراهت لخت شدن زن و مرد به طور كا مل هنگام نزديكي چيست؟

پرسش

2: علّت كراهت لخت شدن زن و مرد به طور كا مل هنگام نزديكي چيست؟

پاسخ

علت كراهت و فلسفة برخي از احكام بر كسي روشن نيست، گرچه برخي از علل به ذهن انسان مأنوس است، ولي نمي توان آن را علّت و فلسفه واقعي حكم دانست، به خصوص در مكروهات و مستحبات لخت شدن به طور كامل هنگام نزديكي اشكالي ندارد و حرام نيست، بلكه اگر به اين صورت نباشد بهتر است. عريان بودن مردم در حال جماع (نزديكي) مكروه است.

امام صادق(ع) از پدران بزرگوارش از پيامبر خدا(ص) نقل كرده است كه حضرت فرمود: "هنگامي كه مرد با زنش آميزش مي كند، نبايد لخت باشند، (زيرا) ملائكه از كنار آن دو خارج مي شوند".

البته پوشش مي تواند غير از لباس مانند پتو باشد. اين مسئله مي تواند به جهت اضطراب از ديدن ناگهاني ديگران در هنگام نزديكي باشد.

چرا صيغه حلال است، آيا باعث رواج فساد نمي شود؟

پرسش

چرا صيغه حلال است، آيا باعث رواج فساد نمي شود؟

پاسخ

خداي تعالي بر طبق حكمت و مصلحت بالغه خويش، غرايز متفاوتي را در وجود انساني به وديعت نهاده است. وجود شهوت و غريزه حيواني در نهاد آدمي امري طبيعي و غير قابل انكار است. از ابتداي تاريخ تا به حال سه ديدگاه كلي در مواجهه با اين غريزه پديد آمده است:

1 - كمونيسم جنسي: بعضي را عقيده بر اين است كه بايد جلوي اين قوه را باز گذاشت و به افراد اجازه داد هر چه مي خواهند بكنند و در ارضاي قوه شهواني محدوديتي نداشته باشند. هر پسري مي تواند از صدها زن كام جويد و هر دختري مي تواند از ده ها مرد بهره گيرد. اين ديدگاه طبق موازين تمام شرايع آسماني مردود است. و اصولاً اديان الهي يكي از محورهاي رسالتشان، دور نگاه داشتن مردم از شهوتراني است، هم چنين با اصول روانشناسي و نيازهاي روحي و معنوي و اساسي و بنياد خانواده و جامعه، نيز عقل و منطق سازگاري ندارد، اما مكاتب مادي كه در باتلاق فساد و پوچ گرايي گرفتارند، تابع اين ديدگاه مي باشند.

2 - رهبانيت موقت: آيا به راستي انساني كه شهوت در درونش موج مي زند و در وجودش شهوت قرار داده شده است، اين سخن را مي پذيرد كه در صورت عدم وجود شرائط ازدواج دائم مدتي چند ساله رهبانيت پيشه كند و به ارضاي اين غريزه اقدام نكند؟! اين راه نيز فرضي بيش نيست و تحققش ممكن نمي باشد، چرا كه دين مبين اسلام آن را نفي نموده است: "ليس في امتي رهبانية". (1)

نيز با نياز غريزي كه خداوند در وجود انسان قرار

داده است سازگار نيست. علاوه بر اين عوارض رواني و جسمي فراواني بر انسان وارد مي شود كه در كتب مربوطه بحث شده است.

3 - ازدواج موقت: وقتي بي بندوباري و رهبانيت موقت قابل قبول نيست، از ديگر سو ازدواج دائم براي برخي اشخاص به دلايل متعدد ميسور نمي باشد، چه بايد كرد؟ وقتي دانشجويي به علت عدم امكان ازدواج دائم و نداشتن پول لازم و مسكن و ساير امكانات با فشار شهوت مواجه مي شود، چه بايد كرد؟ آيا سفارش به عفت و نگاهداري نفس براي همه آدم ها كارساز خواهد بود؟

دين اسلام كه خاتم اديان الهي است، بايد راه حلي صحيح در اختيار نسل بشري قرار دهد و قانوني وضع نمايد كه مستلزم بي بند و باري نباشد، از ديگر رو نيازهاي غريزي انسان را به ساده ترين صورت دفع نمايد. اگر گفته ايد ازدواج موقت باعث رواج فساد مي شود و عامل سوءاستفاده شهوترانان است، بايد گفت كه:

اولاً با توجه به سخنان گفته شده به هيچ عنوان عامل رواج فساد نمي باشد، بلكه باعث روشمند شدن و قانونمندي مي شود. ازدواج موقت نيست كه در زمان حال موجب گسترش فساد در جامعه شده بلكه، بالعكس اگر اين مسئله مورد توجه قرار مي گرفت، از فساد و بي وبند باري و روابط آزاد و گسترده و بدون هيچ قاعده و قانون جلوگيري مي كرد، اگر به وضع جامعه نگاه كنيم، به خاطر مسائل بسياري از جمله موضوع اقتصادي، فرهنگي، بلوغ و اجتماي و...

مسئله ازدواج دائم فراهم نيست اما روابط بي حد و حصر و بدون قانون اين همه گسترش يافته است.

ثانياً: چه قانوني سراغ داريد كه عده اي از آن سوء استفاده نكنند؟

اصلاً سوء استفاده از قانون ربطي به اصل قانون ندارد و ԘјǘƘנازدواج موقت در مقايسه با ازدواج دائم بسيار سهل مي باشد كه به مواردي از آن اشاره مي كنيم:

1 - در ازدواج موقت مدت زندگي مشترك به طور موقت و با توافق زوجين تعيين مي شود و قابل كم و زياد شدن است. اين امر آزادي فراواني براي زوجين ايجاد مي كند.

2 - در ازدواج موقت مرد عهده دار مخارج روزانه و لباس و مسكن و ساير احتياجات زن از قبيل دارو و طبيب نيست مگر اين كه طرفين شرط كنند.

3 - در ازدواج دائم، خروج زن از منزل بدون اجازه شوهر جائز نيست، به خلاف متعه، كه زن آزاد است مگر اين كه شرط ضمن عقد شود.

4 - در ازدواج دائم، زن و شوهر از هم ارث مي برند، ولي در متعه چنين نيست. پس ماهيت ازدواج موقت، بر سهولت و آزادي بيشتر است، حتي موقت بودن آن نوعي آزادي است. اساساً روح وضع متعه در اسلام به سهولت و آزادي برمي گردد كه حقيقتاً بين همه مصالح جمع شده است. از سويي حريم ها و حرمت ها كاملاً محفوظ نگاه داشته شده و از سوي ديگر ضمن رعايت حقوق كامل طرفين، دفع غريزه جنسي را به همراه دارد. مي توان گفت نياز جوامع امروزين به اين نسخه اسلامي بسيار بيشتر احساس مي گردد چرا كه با فاصله افتادن بين بلوغ طبيعي و بلوغ اجتماعي امكان ازدواج دائم فراهم نيست. زنان و مردان مي توانند با رعايت شرايط شرعي متعه از اين طريق به كاهش غرايز اقدام نمايند و در هيچ گناهي واقع نشوند. براي ازدواج موقت حكمت هاي ديگري ذكر شده كه

مي توانيد به كتاب نظام حقوق زن در اسلام تأليف استاد شهيد مطهري رجوع نماييد.

پي نوشت ها:

1 - مستدرك، ج 8، ص 113.

چرا ازدواج يك مرد غير مسلمان با يك زن مسلمان در اسلام منع شده است؟

پرسش

چرا ازدواج يك مرد غير مسلمان با يك زن مسلمان در اسلام منع شده است؟

پاسخ

در اين مورد نظر فقهاي شيعه و اهل سنّت و ظاهر آيات بر اين است كه ازدواج زن مسلمان با هر فرد غير مسلمان (اعم از كتابي يا غير كتابي) جايز نيست، چنان كه آيه 221 سوره بقره مي فرمايد: "لا تنكحوا المشركين حتّي يؤمنوا و لعبدٌ مؤمن خير من مشرك"، و در سوره ممتحنه (آيه 10) مي خوانيم: "فلا ترجعوهن إلي الكفّار لا هنّ حلٌّ لهم و لا هم يحلّون لهنّ".

اين آيات تصريح دارند كه زنان مسلمان نمي توانند با افراد مشرك يا مردان كافر غير مشرك ازدواج كنند، چه اين كه در سوره مائده كه از حيث نزول آخرين آيات است، تنها ازدواج با زنان اهل كتاب، بر مسلمانان حلال شده است. از طرفي روايات فراواني به صورت صريح، ازدواج زنان مسلمان با مردان غير مسلمان را مطلقاً ممنوع دانسته است.(1)

البته حكمت تحريم اين ازدواج در قرآن و روايات، خوف تأثير پذيري مردان و زنان مسلمان از غير مسلمانان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي آنان به مسلمانان ذكر شده، ولي از آن جا كه اين تأثير پذيري در مورد مردان ضعيف تر است، در مواردي به مردان اجازه ازدواج داده شده است (ازدواج موقت با زنان اهل كتاب) ولي از آن جا كه زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري جدي تري قرار دارند غالباً تابع شوهرانشان هستند، از اين ازدواج مطلقاً منع شده اند.

مطلبي كه ذكر شد، تنها يكي از حكمت هاي اين تحريم است و حكمت هاي بسيار ديگري وجود دارد كه بعضي از آن ها با عقل نيز قابل درك

و فهم است.

خانواده و استحكام آن و روابط صميمي و گرم و محبّت افراد خانواده و نطفه اي كه بسته مي شود و مراحل مختلف رشد را پشت سر مي گذارد، آداب خاصي داشته و از نظر اسلام بسيار با اهميّت است. هر چه كه موجب تزلزل بنيان و استحكام خانواده و دوستي باشد، با آن مخالف است. طبيعي است كه دو عقيده متضاد ديني كه رفتار و كردار و حتي فكر متفاوتي ايجاد مي كند، موجب تزلزل بنيان و استحكام خانواده مي شود. هم چنين به مسلمانان دستور داده شده كه كافران و مشركان را براي خود دوست انتخاب نكنيد. لازمه ازدواج، دوستي و محبت است.

حكمت ها و مصالح ديگري نيز مي تواند وجود داشته باشد كه براي عقل ما قابل فهم نباشد، اما خداوند دانا و حكيم از آن ها آگاه بوده، به همين خاطر براي رسيدن به آن مصالح و كمال و سعادت، بر مسلمانان اين گونه ازدواج را تحريم نموده است.

پي نوشت ها:

1. محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان در اسلام، ص 117.

چرا ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان اهل كتاب مانعي ندارد، ولي ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان اهل كتاب منع شده است؟

پرسش

چرا ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان اهل كتاب مانعي ندارد، ولي ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان اهل كتاب منع شده است؟

پاسخ

دختري كه شوهر اختيار مي كند يا زني كه شوهر مي گيرد، تحت تسلط و سرپرستي مردش قرار مي گيرد. البته اگر شوهرش مردي مؤمن و با تقوا باشد، تسلط او ظالمانه و زورگويانه نخواهد بود، ولي اگر فردي ظالم و زور گو باشد، زن تحت تسلط ظالمانه شوهرش قرار مي گيرد، در هر دو صورت مرد در خانه و در جامعه و از نظر طبيعي نوعي تسلط بر زن دارد. از طرفي قرآن به مسلمانان دستور داده كه نبايد بگذارند كفّار بر آنان تسلط پيدا كنند: "لن يجعل اللَّه الكافرين علي المؤمنين سبيلاً"(1). بنابر اين زن مسلمان نبايد خود را تحت تسلط مرد كافر در آورد.

ثانيّا زن مسلماني كه شوهر كافر اختيار كند، خواه ناخواه مشكلاتي براي خود و براي فرزندانش ايجاد مي كند، در اين صورت زن يا بايد دست از دين خود بردارد يا اگر ديندار باشد، بايد دستورهاي دينر را انجام دهد و از كارهاي حرام دوري كند، مثلاً شراب ننوشد، گوشت خوك نخورد، با حجاب باشد، اهل نماز و روزه باشد. نيز پسران و دختران خود را مسلمان بار بياورد و تربيت كند، ولي خواه ناخواه شوهرش با اين امور مخالفت خواهد كرد، در نتيجه منجر به تنش و درگيري و جدايي خواهد شد.

امّا مرد مسلمان مي تواند زن كافره اهل كتاب را به همسري انتخاب كند، چون طبق همان قاعده كه مردان يك نحوه تسلطي بر زنان دارند، از اين جهت مشكلي پيش نخواهد آمد، يا بالاخره زن

مسلمان مي شود و يا اگر مسلمان نشد، پدر مي تواند فرزندان خود را با تربيت اسلامي بزرگ كند.

حكم مسئله: بين فقهاي عظام در مورد ازدواج مرد مسلمان با زني كه اهل كتاب است، اختلاف نظر وجود دارد. اكثر فقها مي فرمايند: ازدواج با زن كافره كتابي به صورت ازدواج دائمي جائز نيست، ولي ازدواج موقت جائز است.(2)

پي نوشت ها:

1- نساء (1) آيه 141.

2 - محقق كركي، شرايع الاسلام، كتاب النكاح؛ محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، ج 30، ص 39؛ تحرير الوسيله، ج 2، ص 285.

چرا يك مرد مسلمان مي تواند با يك زن غير مسلمان ازدواج كند، ولي زن مسلمان نمي تواند با مرد غير مسلمان ازدواج كند؟

پرسش

چرا يك مرد مسلمان مي تواند با يك زن غير مسلمان ازدواج كند، ولي زن مسلمان نمي تواند با مرد غير مسلمان ازدواج كند؟

پاسخ

حكم ازدواج مردان مسلمان با زنان غير مسلمان آن گونه كه تصور نموده ايد نيست. توضيح: غير مسلمان يا اهل كتاب، يهودي و مسيحي است و يا غير از اين دو. اگر غير از اين دو باشد، ازدواج با آن ها جايز نيست. اين حكم هم براي زنان است و هم براي مردان. اما اگر اهل كتاب باشد، زن مسلمان نمي تواند با مرد يهودي و يا مسيحي ازدواج كند. اما آيا مرد مسلمان مي تواند با زن يهودي يا مسيحي ازدواج نمايد در اين فرض ديدگاه فقيهان متفاوت است. برخي گفته اند: در اين صورت هم ازدواج جايز نيست. مرد مسلمان نمي تواند با زنان اهل كتاب ازدواج كند، خواه ازدواج دائم باشد و خواه موقت.

برخي حكم به جواز كرده اند. برخي همانند امام خميني فتوا داده اند كه تنها در ازدواج موقت جائز است، نه دائم (1)

بنابراين در اين مسئله اختلاف نظر وجود دارد.

اما در فرض اين كه مردان بتوانند با زنان اهل كتاب ازدواج كنند و عكس آن صحيح نباشد كه تنها فتواي برخي از فقها است،

شايد علتش اين باشد كه زن و مرد در ميزان تأثيرگذاري و تأثيرپذيري متفاوتند. به عقيده روانشناسان تأثيرپذيري و حالت انفعالي برخورد كردن، از ويژگي هاي زنانه است. اگر زن مسلمان با مرد غير مسلمان ازدواج كند، احتمال تأثيرپذيري و از دست دادن دينش، بيش از مرد است. بدين جهت كه مبادا به دينش ضربه وارد گردد، اسلام مصلحت انديشي كرده و كوشيده است جلو اين زيان احتمالي گرفته شود. در

هر حال ازدواج مسلمان و غير مسلمان در صورتي كه مسلمان در عقيده و مذهب خود استوار باشد و ايمان به دين و رفتارها و اعمال ديني داشته باشد، موجب اختلاف مي شود، نيز رفتارها و عملكردهاي دوگانه در خانه و مشكلات فراوني كه به وجود مي آيد، باعث عدم استحكام بنيان خانواده و متزلزل بودن آن براي هميشه خواهد بود. استحكام بنيان خانواده و وجود عشق و محبت در بين افراد خانواده و آرامش از اهداف انساني اسلام در تشكيل بنيان خانواده و استمرار آن است.

پي نوشت ها:

1 - تحريرالوسيله، ج 2، ص 285.

چرا در دين مهريه عرف است؟ آيا مهريه معيار و تضمين زندگي است؟

پرسش

چرا در دين مهريه عرف است؟ آيا مهريه معيار و تضمين زندگي است؟

پاسخ

مهريه و صداق يكي از اجزاي شكل گيري ازدواج در شريعت اسلامي به شمار مي رود. قبل از ظهور مكتب نجات بخش اسلام، مهريه بيشتر قيمت يا بهايي بود كه جهت خريداري زن از اولياي وي پرداخت مي گرديد، يا عوضي بود كه مرد در برابر انتقال زن از خانه پدري به خانه همسري مي پرداخت، به همين خاطر، از احكام تأسيسي در اسلام محسوب نمي شود، اما وضع خاص آن در اسلام، بر تمامي عقايد جاهلي رنگ بطلان كشيد و مهريه ،موقعيت خاصي يافت. نيز شكل جديدي به خود گرفت، و جنبه معنوي پيدا كرد.تحفه اي آسماني شد از جانب مرد (طالب همسر) در نهايت صداقت و صفاي باطن و هديه اي شد از سوي مرد براي قوم شريك و همسر آينده كه آيه شريفه "و آتوا النساء صدقاتهن نحلةً؛(1) به زنان مهريه ايشان را به عنوان هديه تقديم كنيد" نمايانگر آن است.

مهريه نتيجه تدبير ماهرانه اي است كه در متن آفرينش براي تعديل و حفظ حقوق در روابط زن و مرد و پيوند آنها به كار رفته است. مهريه هماهنگي با طبيعت است، از اين رو كه نشانه و زمينه آن است كه عشق از ناحيه مرد آغاز شده و زن پاسخگوي عشق او است و مرد به احترام او هديه اي نثارش مي كند، از اين رو، نبايد قانون كه يك ماده از اساسنامه زندگي است و به دست طراح طبيعت تدوين شده، به نام تساوي حقوق زن و مرد ملغي گردد، آنچه قرآن در باب مهريه گفته، رسم معمول جاهليت نبود، چنان كه قرآن در باب مهريه

اسلام و قوانين جاهليت را به رغم ميل مردان آن زمان عوض كرد، در حالي كه مي توانست مهريه را به طور كل منسوخ گرداند."(2)

مهريه بر خلاف آنچه بعضي از غربي ها تصور كرده اند، بهاي فروش زن نيست، بلكه هديه اي از جانب شوهر به زن براي نشان دادن محبت به او است.

كانون خانواده براساس محبت و عشق بين زن و شوهر دوام و استمرار مي يابد. هرگاه عشق و علاقه از بين برود، خانواده در معرض فروپاشي قرار مي گيرد. مهريه نمي تواند حافظ خانواده اي سرد و بي روح باشد. اما از جهت حقوقي، گاهي مهريه كه معمولاً هنگام انحلال ازدواج مطالبه و درخواست مي شود، مانع گسستن پيوند زناشويي مي گردد و تضمين براي دوام ازدواج به شمار مي آيد.، يا حداقل آن كه نمي گذارد به واسطه يك عامل كوچك و قابل گذشت، طلاق صورت نگيرد. در صورت وقوع طلاق گاهي مالي كه زن به عنوان مهريه مي گيرد، در زندگي او مؤثر است و مانع پريشاني و درماندگي مي گردد.

اگر چه در فرهنگ جامعه ما مرسوم شده كه سخن از مهريه غالباً در هنگام طلاق و جدايي است، اما در دين اسلام به عنوان يك حق براي زن لحاظ شده كه مي تواند ابتدا دريافت نمايد و يا اگر خواست ببخشد، نه اين كه عامل و ابزاري براي نگه داشتن و استمرار ازدواج باشد.

پي نوشت ها

1 - سوره نساء (4) آيه 4.

2 - آيت الله مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 194.

3 - دكتر سيد حسين صفايي، حقوق خانواده، ص 148.

چرا داشتن زن صيغه اي براي مرد مسلمان آزاد است؟

پرسش

چرا داشتن زن صيغه اي براي مرد مسلمان آزاد است؟

پاسخ

ازدواج موقت، امري نيست كه تازگي داشته باشد و توسط اسلام وضع شده باشد. با نگاهي عميق بر امت هاي گذشته خواهيم ديد كه اين نوع ازدواج مرسوم بوده، اما نه به اين كيفيت، بلكه در زمان جاهليت از زنان همچون وسيله اي براي عيش و نوش استفاده مي شد. دين مقدس با ظهور خود رسوم جاهليت را كنار زد و در عين حال براي تمامي احتياجات انسان چاره اي انديشيد تا انسان را از مسيرهاي انحرافي و نابوكننده حفظ كند. يكي از راه هاي سعادت و خوشبختي انسان، قرار دادن غريزه هاي نهفته شده وي در مسير صحيح مي باشد.

ازدواج موقت موضوعي است كه هم در آيات و روايات وارد شده و هم عقل انسان به آن حكم مي كند.

قرآن كريم مي فرمايد: "فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهنّ فريضة؛(1) زناني كه متعه مي كنيد، مهر آنها را به عنوان يك واجب بايد بپردازيد".

از امام صادق(ع) نقل شده: "المتعة نزل بها القرآن و جرت بها السنة من رسول الله؛ (2) حكم متعه در قرآن نازل شده و سنت پيامبر (ص) طبق آن جاري گرديده است".

از ديدگاه عقل:

اين يك قاعده و قانون كلي است كه اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ گفته نشود، براي اشباع آنها متوجه راه هاي انحرافي خواهد شد، زيرا اين حقيقت قابل انكار نيست كه غرايز طبيعي را نمي توان از بين برد، در حالي كه در بسياري از شرايط و محيطها، افراد فراواني در سنين خاصي قادر به ازدواج دايم نيستند و بلوغ اجتماعي و شرايط لازم براي ازدواج به هنگام بلوغ جنسي فراهم نيست، حال با اين

وضع چه بايد كرد آيا بايد مردم را به سركوب كردن اين غريزه تشويق نمود، آن گونه كه بعضي از مكاتب شرقي ترويج و ترغيب مي كنند، يا آنها را در برابر بي بندوباري جنسي آزاد گذاشت كه امروزه متأسفانه نمونه ها و شواهد بسياري براي آن وجود دارد، و يا اين كه راه سومي را در پيش بگيريم كه موجب سوءاستفاده افراد نشود و مفاسد اجتماعي را گسترش ندهد.(3) و آثار و نتايج زيانبخش آن دو طرف را نداشته باشد؟

اسلام راه سوم را پيشنهاد مي دهد. اسلام با تجويز متعه خواسته كه جلوي فساد و فحشا را بگيرد اما اين امر بايد به گونه اي در جامعه اسلامي محقق شود كه زمينه هاي سوءاستفاده و شهوتراني از بين برود و با ثبت ازدواج موقت و براساس مقرارت خاص، آن را در مسير صحيح قرار داد تا احكام خاص آن هم مورد مراعات قرار گيرد و مشكلات افراد جامعه به اين طريق برطرف شود و اگر قرار باشد تحقق عملي و فعلي همراه با گناه باشد، قطعاً تحقق آن عمل اگر بدون گناه و براساس موازين شرعي محقق شود، رضايت خدا را به همراه دارد. از طرف ديگر از روابط بي حد و مرز پسران و دختران جلوگيري شده، حقوق و وظايفي براي هر يك تعيين مي شود. از اين رو، اصل ازدواج موقت به صلاح جامعه اسلامي است، ولي بايد براساس ضوابطي باشد تا از آن سوءاستفاده و بهره برداري نادرست نشود.

پي نوشت ها:

1 - سوره نساء (4) آيه 24.

2 - نورالثقلين، ج 1، ص 467.

3 - تفسير نمونه، ج 3، ص 342.

آيا نماز خواندن فقط به همان هفده ركعت روزانه

است، يا وجور ديگر هم مي توان با خدا صحبت كرد؟

پاسخ: راه هاي ارتباط و نيايش با خدا فراوان است. يكي از آن ها نماز خواندن است. پرستش و نماز اختصاص به نمازهاي روزانه ندارد، بلكه نمازهاي مستحبي زياد هست كه خواندنش فضيلت زياد دارد، از جمله نافله نمازهاي پنج گانه، نماز شب، نماز حاجت، نماز زيارت، نماز براي پدر و مادر و ساير مردگان. براي اطلاع بيشتر به مفاتيح الجنان و رساله مرجع تقليد خود مراجعه نماييد.

راه ارتباط ديگر دعا خواندن و دعا كردن است. دعا هم صحبت كردن و ارتباط با خدا است و هم بركات زيادي دارد و اثرات تربيتي و رواني فراواني به دنبال دارد.

امام صادق(ع) فرمود: "زياد دعا كنيد، زيرا دعا كليد بخشش خداوند و وسيله رسيدن به هر حاجت است. نعمت ها و رحمت هايي نزد پروردگار است كه جز با دعا نمي توان به آن رسيد. بدان هر در را كه بكوبي، عاقبت گشوده خواهد شد".(1) امام علي(ع) فرمود: "محبوب ترين عمل ها روي زمين و پيش خداوند دعا است".(2)

راه ديگر براي ارتباط با خدا قرآن خواندن است. قرآن كلام خدا است و سراسر نور است. خواندن قرآن با تفكر در آيات آن بركات بسيار زياد دارد، چرا كه موجب هدايت انسان مي گردد. رسول خدا(ص) فرمود: "هر وقت يكي از شما دوست دارد با پروردگارش صحبت كند، قرآن بخواند".(3)

پي نوشت ها:

1 - اصول كافي، ج 2، ص 468.

2 - محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 2، ص 868، شماره 5525.

3 - همان، ج 3، ص 2524، شماره 16497.

عاقبت زندگي ما چه خواهد شد، گروهي به جهنم و گروهي به بهشت مي روند، بعد چه خواهد شد؟

پاسخ:

انسان براي زندگي دائمي آفريده شده است. او پس از آفرينش در سه جهان زندگي مي كند: دنيا، عالم برزخ و جهان آخرت. انسان به دنيا مي آيد در اين جا نشو و نما مي كند و براي زندگي در جهان ديگر زاد و توشه تهيه مي نمايد.

زندگي جاويدان يكي از آرزوهاي مهم بشر است. هيچ كس نمي تواند اين حقيقت را انكار كند كه از مرگ به معني "نيستي" گريزان است و خواهان طول عمر، كوشش براي به دست آوردن "اكسير جواني" و اظهار علاقه به يافتن "سرچشمه آب حيات" مي باشد.

نشانه هاي اين اشتياق در جاي جاي تاريخ بشر، و كوشش هاي دانشمندان و سروده هاي شاعران ديده مي شود، كه همه دليل بر اين است كه انسان ذاتاً خواهان بقا است، حتي علاقه انسان به حيات فرزند خود كه دنباله حيات او محسوب مي شود، نشانه اي از اين عشق غريزي است.(1) وجود جهان آخرت، پاسخي به اين خواسته و نياز است، يعني خداوند در انسان ميل به جاودانگي را قرار داده و طبعاً پاسخي براي اين ميل در نظر گرفته وجود جهان آخرت كه زندگي جاويد و ابدي است، پاسخي براي اين نياز و خواسته است، زيرا اگر بنا باشد زندگي انسان (كه گل سر سبد جهان آفرينش است) در اين خلاصه شود كه چند روزي در دنيا بماند، مدتي كودك و ناتوان، زماني پير و كار افتاده، زماني گرفتار طوفان هاي شديد جواني، گاه سالم، گاه بيمار، و غالباً گرفتار تهيه نيازهاي زندگي كه درخور، و "خواب" خلاصه مي شود، سپس مردن و فاني شدن، چقدر نازيبا و دور از حكمت است! خداي حكيم دست به چنين آفرينش دور از حكمت نمي زند. پس خدا

انسان را براي زندگي ابدي و دائمي آفريده و زمينه آن را هم فراهم كرده است. اين كه بعد از قيامت كه زندگي جاودانه و نامتناهي است، چه خواهد شد، معنايي نخواهد داشت اما آنچه موجب شبهه و سؤال مي شود اين كه معنا جاودانگي چيست، و شايد سؤال از اين كه بعد چه مي شود، مقصود همين باشد. در پاسخ مي گوييم: سبب اصلي اين اشكال آن است كه زندگي در آخرت و كيفيت آن را با زندگي دنيا مقايسه مي كنيم و چون در اينجا هميشه به دنبال "بَعدي" هستيم و از چيزهايي كه در اختيار ما است دلزده مي شويم، خواهان چيزي هستيم كه نداريم.

در دنيا چيزيهايي كه داريم براي ما تكراري است و تكرار ما را دلزده مي كند و همه چيز در اينجا محدود است. به همين خاطر، همين حالت را در آخرت فرض كرده و سؤال مي كنيم: بعد از بهشت چه خواهد شد. در حالي كه زندگي در آن عالم به طور كلي متفاوت با زندگي دنيا است. در آن جا هيچ چيز تكرار نيست و انسان از هيچ چيز دلزده نمي شود. همه چيز تازه و جذاب است و محدوديت و دلزدگي و تغيير در آن جا معنا ندارد. در آن جا همه چيزهايي كه انسان در همه عمر به دنبال آن بوده و به خاطر ويژگي هاي اين عالم هيچ گاه به آن نخواهد رسيد (يعني خوشبختي و سرور و لذت و سعادت و آرامش جاودانه و هميشگي) به دست خواهد آورد.

پي نوشت ها:

1 - ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 235.

به چه دليل امكان انتخاب دين و مذهب براي ما وجود ندارد؟

پاسخ: راه انتخاب

دين و مذهب براي همه باز است و كسي راه پذيرش آزادنه دين و مذهب را بر ديگري نبسته است، زيرا دين كه از يك سلسله اعتقادات قلبي ريشه و مايه مي گيرد، ممكن نيست تحميلي باشد. زور و اجبار در اعمال و حركات ما مي تواند اثر بگذارد اما نه در افكار و اعتقادات و امور دروني و قلبي. با تهديد و به كار بردن اسلحه مي توان كسي را مجبور كرد از جايش بلند شود يا فحش بدهد، يا حركت هاي زشت انجام دهد، يا نماز بخواند يا پول خرج كند، ولي نمي توان به او گفت: مجبوري به خدا يا پيامبر يا امام اعتقاد و ايمان داشته باشي، زيرا اعتقاد و ايمان امر دروني و قلبي است كه از راه هاي خاص ايجاد مي شود، نه از طريق تهديد و ارعاب و اجبار. ممكن است كسي كه مورد ضرب و جرح و شكنجه قرار گيرد، به اجبار اقرار به مطلبي بكند، ليكن اين اقرار فقط لفظي است، نه اعتقاد و ايمان، پس اصولاً انتخاب دين و مذهب همواره با اختيار انسان صورت مي گيرد و قابل اجبار نمي باشد. اگر كسي از روي ناچاري به مسايلي اظهار عقيده نمايد، در واقع عقيده ندارد، بلكه فقط به ظاهر عقيده مندي شود.

قرآن كريم در مورد اين كه دين قابل اكراه نيست مي فرمايد: "لا اكراه في الدين؛ در قبول دين اكراهي نيست".(1) يا در آيه اي ديگر مي فرمايد: "بشارت بده به بندگان من كه سخن ها را مي شنوند و بهترين را انتخاب و پيروي مي كنند". كاملاً مشخص است هنگامي كه خداوند مي فرمايد: بايد سخن ها و عقايد مختلف را شنيد، راه براي انتخاب انسان باز است و خداوند

ابزار لازم براي تحقيق را (كه عقل و خرد است) در اختيار او قرار داده است، پس راه تحقيق را خداوند باز گذاشته و حتي تشويق و ترغيب و بلكه تحقيق را واجب دانسته، ابزار لازم براي شناخت دين حق را در اختيار انسان قرار داده است. در عين حال دستور و فرمان داده كه انسان بهترين عقايد و دين حق را بپذيرد، بنابراين، معناي آزادي در انتخاب عقيده اين نيست كه انسان مي تواند هر عقيده (گرچه عقيده خرافي و باطل) را بپذيرد، بلكه معنايش اين است كه لازم است انسان درباره دين حق، تحقيق كند و پس از روشن شدن حقانيت، آن را بپذيرد. اگر از روي هوا و هوس و خواسته ها و منافع باطل خود، از دين باطل پيروي نمايد، مسئول است و در آخرت مورد بازخواست و كيفر قرار مي گيرد.

پي نوشت ها:

1 - بقره(2) آيه 256.

دليل غيبت امام زمان(ع) چيست؟

پاسخ: شناخت علت هاي واقعي غيبت امام زمان(ع) بر انسان ها مجهول است، زيرا گستره و قلمرو شناخت انسان ها محدود مي باشد. در برخي روايات علت غيبت امام زمان(ع) از اسرار الهي دانسته شده است. (1) البته انديشوران اسلامي براي غيبت امام زمان(ع) علت هايي را بيان كرده اند.(2)

كه در برخي روايات به آنها اشاره شده است.(3) در اين جا به برخي آنها پرداخته مي شود.

1 - امتحان الهي يكي از سنت هاي الهي، آزمايش بندگان و انتخاب صالحان و پارسايان است.

از سخنان پيشوايان ديني استفاده مي شود كه آزمايش به وسيله غيبت حضرت، از سخت ترين آزمايش هاي الهي است. (4) اين سختي از دو جهت است:

1 - از جهت اصل غيبت، كه چون بسيار طولاني شود، بسياري از مردم دستخوش شك

و ترديد مي گردند

2 - از جهت سختي ها و فشارها و پيشامدهاي ناگوار كه در زمان غيبت به وجود مي آيد. سختي ها به گونه اي هستند كه حفظ ايمان و استقامت در دين، كاري سخت مي گردد.(5) كساني از امتحان الهي سربلند بيرون مي آيند كه دچار ترديد نشوند.

امام كاظم(ع) فرمود: "وقتي پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين خود باشيد. مبادا كسي شما را از دين خارج كند. او ناگزير غيبتي خواهد داشت، به طوري كه گروهي از مؤمنان از عقيده خويش برمي گردند. خداوند به وسيله غيبت، بندگان خودش را آزمايش مي كند".(6)

2 - حفظ جان امام يكي از علل مهم غيبت امام زمان(ع) حفظ جان حضرت است.

خداوند به وسيله غيبت، امام زمان(ع) را از قتل حفظ كرد،(7) زيرا اگر حضرت از آغاز زندگي ميان مردم ظاهر مي شد، او را مانند پدرانش (ائمه) به شهادت مي رساندند.(8) البته امام زمان(ع) مانند ائمه ديگر از مرگ باكي نداشت، ولي شهادت حضرت به صلاح جامعه و دين نبود، زيرا هر يك از ائمه(ع) كه به شهادت مي رسيد، امام ديگر جانشين مي شد اما اگر امام زمان(ع) كشته مي شد، زمين از حجت خدا خالي مي گرديد،(9) كه با فلسفه وجودي آخرين امام و حكمت خلقت و تحقق وعده الهي (كه حكومت صالحان در زمين است) منافات دارد.

عوامل خطر هم از عصر امام حسن عسگري(ع) و آغاز تولد امام زمان(ع) وجود داشت و هم بعد از آن، زيرا وجود امام زمان، منافع ظالمان را در خطر انداخته و ستمگران درصدد بودند خودشان را از اين خطر بزرگ برهانند. براساس تصور آنها رهايي از اين خطر تنها با كشتن امام زمان(ع) امكان پذير بود.

3 - آزادي از بيعت طاغوت ها

امام زمان(ع) هيچ رژيمي را، حتي از روي تقيه، به رسميت نمي شناسد. او مأمور به تقيه از هيچ حاكم و سلطاني نيست و تحت حكومت و سلطنت هيچ ستمگري درنخواهد آمد. اگر امام زمان(ع) غايب نمي شد، بايد با حاكمان ظالم عصر خود بيعت مي كرد زيرا حكومت ها وجود امام زمان را تحمل نكرده از او بيعت مي خواستند، همان گونه كه حكومت هاي عصر ائمه(ع) از امامان بيعت گرفتند. بيعت با حكومت هاي ظالم نوعي مشروعيت بخشيدن به حكومت ها بوده و تعهد به وجود مي آورد كه امام بايد از آنها اطاعت كنند اما امام زير بار بيعت آنها نمي رود. امام زمان(ع) در توقيعي كه در پاسخ به سؤال "اسحاق بن يعقوب" مرقوم كرد و توسط "محمد بن عثمان" نائب دوم ايشان انتشار يافت فرمود: "بيعت ستمگران زمان بر گردن تمام پدرانم (ائمه) بوده است، ولي هنگامي كه ظهور مي كنم، بيعت هيچ كدام از ستمگران بر گردنم نخواهد بود".(10)

4 - عدم آمادگي مردم تشكيل حكومت جهاني و ايجاد جامعه آرماني، نياز به آمادگي عموم مردم دارد و اين آمادگي نياز به رشد فكري و اصلاحات اجتماعي و سياسي دارد كه با مرور زمان به وجود مي آيد، زيرا انسان ها بايد ظلم و ستم هاي حكومت ظالمان را تجربه كنند و بدانند كه حكومت هاي موجود، حكومت هاي آرماني نبوده و جامعه اي كه آنها در آن زندگي مي كنند، جامعه مطلوب نيست. مي بايست مردم از تمام حكومت ها خسته شده و قطع اميد كنند و فقط منتظر امام باشند. از سوي ديگر حكومت جهاني امام زمان(ع) براساس خدا محوري، عدالت گرايي و قانون گرايي شكل مي گيرد كه پذيرش آن نياز به زمينه سازي دارد؛ زيرا پذيرش چنين

حكومتي را مخالفان و جمودانديشان برنمي تابند. بر اين اساس يكي از علل مهم غيبت امام زمان(ع) عدم آمادگي مردم است. عدم آمادگي از جهات مختلف مي تواند باشد: برخي وظايف و تكاليف الهي خويش را انجام نمي دهند؛ بعضي از امام اطاعت نكرده و جايگاه امام زمان خويش را نمي شناسند؛ برخي به مخالفت امام زمان(ع) برمي خيزند؛ عده اي نيز از رشد فكري برخوردار نيستند و گروهي هنوز به ديگر حكومت ها دل بسته اند و...

امام علي(ع) در منبر كوفه فرمود: "زمين، از حجت الهي خالي نمي ماند، ولي خداوند به دليل ستم پيشه بودن خلق و ستم زياده آنان، آنها را از وجود حجت بي بهره مي سازد".

پي نوشت ها:

1 - كمال الدين، ج 2، ص 158.

2 - مجله حوزه، ويژه امام زمان، ص 360؛ مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، ص 670.

3 - كتاب الغيبه نعماني، ص 202.

4 - صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 101.

5 - كتاب الغيبة، ص 204؛ كتاب الغيبة، نعماني، ص 154.

6 - ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 149.

7 - كتاب الغيبة، نعماني، ص 203.

8 - بحارالانوار، ج 52، ص 92.

9 - غيبت نعماني، ص 203.

10 - مجله حوزه ويژه امام زمان(ع) ص 378.

علت و شرايط تحقق صيغه چيست؟

پرسش

علت و شرايط تحقق صيغه چيست؟

پاسخ

شهيد مطهري نوشته است: "يكي از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفري كه مذهب رسمي كشور ما است، اين است كه ازدواج به دو گونه مي تواند صورت بگيرد: دائم و موقت... آن چه در درجه اول اين دو را از هم متمايز مي كند، يكي اين است كه زن و مرد تصميم مي گيرند به طور موقت با هم ازدواج كنند و پس از پايان مدت اگر مايل بودند تمديد كنند... ديگر اين كه ا ز لحاظ شرايط، آزادي بيشتري دارند كه به طور دلخواه با هر كه بخواهند پيمان مي بندند... ازدواج دائم مسؤوليت و تكليف بيشتري براي زوجين توليد مي كند، به همين دليل پسر يا دختري نمي توان يافت كه از اول بلوغ طبيعي كه تحت فشار غريزه قرار مي گيرد، آماده ازدواج دائم باشد. خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي را با بلوغ اجتماعي و قدرت تشكيل عائله زيادتر كرده است... با اين حال، با طبيعت و غريزه چه رفتاري بكنيم؟

..... دو راه بيشتر باقي نمي ماند: يا اين كه جوانان را به حال خود رها كنيم و به روي خود نياوريم. به يك پسر اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد و به يك دختر اجازه دهيم با ده ها پسر رابطه نامشروع داشته باشد.... راه دوم ازدواج موقت و آزاد است... اين ضرورت اختصاص به ايام تحصيل ندارد. در شرايط ديگر نيز پيش مي آيد. اصولاً ممكن است زن و مردي كه خيال دارند با هم به طور دائم ازدواج كنند و نتوانسته اند نسبت به يكديگر اطمينان كامل پيدا كنند، به عنوان ازدواج آزمايشي (براي شناخت همديگر) براي

مدت موقتي با هم ازدواج كنند. اگر اطمينان كامل به يكديگر پيدا كردند، ادامه مي دهند و اگر نه، از هم جدا مي شوند".(1)

صيغه نيز چون ازدواج دائم شرايط دارد كه برخي از آن چنين است: در درجه اول در عقد موقت، مدت عقد بايد معلوم شود و مَهر آن تعيين گردد.

در ازدواج موقت مرد مجبور به تأمين مخارج روزانه، لباس، مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و درمان نيست. در ازدواج موقت زن و مرد از يكديگر ارث نمي برند. در ازدواج دائم زن خواه ناخواه بايد مرد را به عنوان رئيس خانواده بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند، اما در ازدواج موقت بسته به قراردادي است كه ميان آن ها منعقد مي گردد، البته از جهت خواندن صيغه عقد و شرط اجازه پدر در دختر باكره با هم مشترك هستند.

چرا كنيزان بدون صيغه محرميت به صاحبان خود محرم مي شوند؟ چرا صيغه نمي شوند؟ آيا ارزش عقد شدن را ندارند؟

پرسش

چرا كنيزان بدون صيغه محرميت به صاحبان خود محرم مي شوند؟ چرا صيغه نمي شوند؟ آيا ارزش عقد شدن را ندارند؟

پاسخ

افرادي كه به صورت غلام يا كنيز در اختيار مسلمانان قرار مي گيرند، اسيران جنگي هستند كه به هنگام پيكار با مسلمانان گرفتار شده و از كفار محارب بوده اند، اسلام نه كشتن آن ها را مي پسندد و نه به آزادي مطلق آن ها رضايت مي دهد. راه سوم آن است كه اسيران جنگي را به جاي آن كه به اردوگاه هاي كار اجباري ببرند، ميان خانواده هاي مجاهدان تقسيم كنند تا هم بار مالي براي نگهداري آن ها از دوش دولت اسلامي برداشته شود و هم در فضاي تربيتي اسلامي در خانواده اي مسلمان قرار گرفته و با آيين اسلام آشنا شوند و هم در خدمت آنان باشند تا طبق قوانين و احكام اسلامي به تدريج آزاد شوند. اين عمل آنان را با مسلمان ها آشتي داده و به فرهنگ اسلام نزديك مي كند.

البته آن ها با افراد مسلمان و آزاد از نظر انسانيت تفاوتي ندارند و اسلام براي آن ها ارزش قائل است و بر تكريم غلامان و كنيزان تأكيد ورزيده است، تا جايي كه رسول خدا(ص) در آخرين سخن خود، مردم را به نماز و رسيدگي به اسيران و زيردستان توصيه نمود.(1) در عين حال وقتي اسيران جنگي در اختيار مسلمانان قرار گرفتند، طبيعي است كه اختيارشان با مولا است. از اين رو مولا مي تواند با كنيز مانند همسر برخورد كند و يا به ازدواج كسي درآورد؛ البته در صورتي كه شرايطي مانند اسلام را داشته باشد، در اين صورت نياز به عقد ندارد و مي تواند بدون ازدواج او را به شخص ديگري واگذار نمايد.

اين

سخن معنايش ارزش نداشتن كنيز براي اجراي عقد ازدواج نيست، زيرا اين امور اعتباري و قراردادي است و به عنوان عزت و يا ذلت افراد تلقي نمي گردد.

شارع همان طوري كه يكي از راه هاي محرميت را اجراي صيغه عقد مي داند، يكي ديگر از راه هاي محرميت را تملك كنيزان قرار داده است، يعني در تملك قرار گرفتن براي مالك آن مانند خواندن عقد است قانون گذار كه شارع است مي تواند شيوه هاي مختلفي را در اين خصوص ارائه نمايد. همان طوري كه در خريد و فروش دو روش بيع لفظي (صيغه خريد و فروش) و بيع معاطاتي (بيع عملي) را مطرح كرده است.

پي نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 48، ص 147.

معناي كلمات عربي كه در خطبه عقد خوانده مي شود چيست؟ چرا بايد حتماً خوانده شود؟

پرسش

معناي كلمات عربي كه در خطبه عقد خوانده مي شود چيست؟ چرا بايد حتماً خوانده شود؟

پاسخ

در مراسم عقد ابتدا مستحب است خطبه اي خوانده شود، بعد از آن صيغه عقد خوانده مي شود.(1)

خطبه عقد را مي توان به زبان هاي مختلف خواند ولي غالباً به صورت عربي خوانده مي شود مثل: "الحمد لله الذي أحلّ النكاح و حرّم السفاح و الزنا؛ ستايش خدايي كه نكاح را حلال كرد و زنا و فساد را حرام نمود".

و امّا خواندن صيغه عقد نكاح، واجب است، زيرا به وسيله آن نكاح واقع مي شود و اگر صيغه اجرا نشود، ازدواج صورت نگرفته و مرد و زن با يكديگر محرم نشده اند. به فتواي اكثر مراجع به احتياط واجب بايد صيغه عقد ازدواج به زبان عربي صحيح خوانده شود، ولي اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي (فارسي، تركي، انگليسي و...) كه صيغه را به طور صحيح بخوانند (كه همان معناي جمله عربي باشد)، صحيح است.(2)

اگر مرد و زن بخواهند صيغه عقد را خود اجرا كنند بايد مهريّه و شرائط را بيان كنند و بعد از توافق و رضايت طرفين صيغه عقد را بخوانند.

اول زن مي گويد: زوجتك نفسي علي الصداق المعلوم، يعني خود را زن تو نمودم به مهري كه معين شد.

پس از آن بدون فاصله مرد مي گويد: قبلت التزويج، يعني ازدواج را قبول كردم.

اگر زن و مرد هر كدام براي خود وكيلي بگيرند كه از طرف آن ها صيغه عقد را بخواند و مثلاً اسم زن فاطمه و اسم مرد احمد باشد، ابتدا وكيل زن مي گويد: زوجتُ موكلتي فاطمه موكلك احمد علي الصداق المعلوم، يعني موكله خودم (فاطمه) را

به موكل تو (احمد) بر مقدار مهريه معلوم تزويج كردم، سپس بلافاصله وكيل مرد مي گويد: قبلتُ لموكلي احمد علي الصداق المعلوم، يعني تزويج را براي موكّلم احمد بر مقدار مهريه معلوم قبول كردم.(3)

اما اين كه چرا بايد صيغه عقد خوانده شود، علت آن است كه عقد ازدواج يك نوع قرارداد و تعهد بين مرد و زن بر ازدواج است مانند بقيه قراردادها از قبيل خريد و فروش، اجاره، مضاربه، جعاله و... در تمامي قراردادها سفارش شده كه از ابتدا تمامي مشخصات و جزئيات لحاظ بشود. ازدواج از بقيه قراردادها مهم تر و دقيق تر و احكام و آثار حقوقي زيادي بر آن مترتب است. و از طرفي دستور شرع است كه بايد عقد ازدواج با تمامي قيود و شرايط به طور صحيح اجرا شود تا در آينده مشكلي ايجاد نشود و كسي به راحتي نتواند اين پيمان را زير پا بگذارد.

پي نوشت ها:

1 - محمد حسن نجفي، جواهرالكلام، ج 29، ص 40.

2 - توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئله 2370 و ذيل آن.

3 - توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئله 2368.

چرا طلاق عرش الهي را مي لرزاند؟ چرا خداوند از طلاق بيزار است، در حالي كه بعضي مواقع زندگي در كنار شريكي نالايق، شريك شدن در زشتي ها است؟

پرسش

چرا طلاق عرش الهي را مي لرزاند؟ چرا خداوند از طلاق بيزار است، در حالي كه بعضي مواقع زندگي در كنار شريكي نالايق، شريك شدن در زشتي ها است؟

پاسخ

در مورد طلاق روايات زيادي بر مذمّت آن وارد شده است، ولي به اين تعبير كه طلاق عرش الهي را مي لرزاند، يك روايت مطرح شده است.

پيامبر(ص) فرمود: "ازدواج كنيد و طلاق ندهيد، زيرا با طلاق عرش الهي به لرزه مي افتد".(1)

روايات ديگري با عنوان اين كه خداوند طلاق را خوش ندارد، وارد شده است.

بنابراين شكي در مبغوضيت و زشتي طلاق از ديد گاه اسلام نيست و از طرفي بر ازدواج و تحكيم بنياد خانواده تأكيد فراوان دارد.(2)

بنابراين اگر چه ذاتاً و بدون در نظر گرفتن عوامل حقيقي و واقعي، طلاق مبغوض است، اما در مواردي مرد يا زن صلاحيّت ادامه زندگي خانوادگي ندارند و يا يكي اهل گناه و معاصي است يا فردي فاسد الاخلاق است يا آن قدر بداخلاق است كه توان زندگي با او وجود ندارد. و راه چاره اي جز طلاق و جدائي نيست.

اگر در روايت از به لرزه در آمدن عرش الهي در موقع طلاق سخن گفته شده براي بيان زشتي و منفور بودن طلاقي است كه بدون دليل معقول و منطقي صورت گيرد تا مؤمنان از اين تعبير بترسند و زود تصميم به طلاق نگيرند.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 22، ص 7 و 8.

2. همان.

چرا در دين اسلام يك مرد مسلمان مي تواند با زن غير مسلمان ازدواج كند، ولي يك غير مسلمان نمي تواند با زن مسلمان ازدواج كند؟

پرسش

چرا در دين اسلام يك مرد مسلمان مي تواند با زن غير مسلمان ازدواج كند، ولي يك غير مسلمان نمي تواند با زن مسلمان ازدواج كند؟

پاسخ

از جمله اموري كه ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مي نمودند و سخت پاي بند آن بودند، اين بود كه مي كوشيدند همسرشان از نظر اعتقادي نيز سالم باشد، بدين معنا كه معتقد بودند همان گونه كه سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود. به همين جهت مردمان از ديرباز از ازدواج با افراد غير همكيش خود اجتناب داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلكه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است.

يكي از ادياني كه به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است. در بخش هاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع كرده و آن را از گناهان كبيره معرفي كرده است.

ممنوعيت ازدواج با بيگانگان يكي به سبب مصونيت اعتقادي پيروان دين بوده و يا به جهت حفظ مليت و اصالت نژاد و قومي.

در آيين مسيحيت و مجوسيّت نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. در اسلام ممنوعيت ازدواج با بيگانگان در موارد محدودي كه مطرح بود، مبني بر حس ملي گرايي و برتري قومي نبوده، بلكه به جهت مصونيت اعتقادي مسلمانان و دور نگه داشتن آنان از آلودگي هاي اخلاقي و حفظ اصالت خانوادگي بوده است.

از نظر فقهاي اسلام ازدواج با زنان يهودي و مسيحي به عنوان يك اصل اولي جايز

است، هر چند اكثر فقهاي شيعه ازدواج با اهل كتاب را تنها به صورت موقت جايز دانسته اند، ولي همه فقهاي اسلام ازدواج دائم با مشركان را ممنوع دانسته اند.

در مورد ازدواج زنان مسلمان با مردان غير مسلمان، اتفاق نظر فقهاي شيعه و ظاهر آيات بر اين است كه ازدواج زن مسلمان با هر فرد غير مسلمان، اعم از اين كه كتابي باشد با غير كتابي، جايز نيست.(1)

فلسفه تحريم اين ازدواج در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذكر شده است.

از آن جا كه تأثيرپذيري در مورد مردان (به خصوص در دوران حاكميت اسلام) ضعيف تر است، در شرايطي كه غير مسلمان ضعيف بوده و با مسلمانان قرار داد ذمه امضا كرده باشند، به مردان اجازه ازدواج داده شده است اما از آن جا كه زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شده اند.(2)

صدوق در كتاب در مورد اين كه چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج كنند، روايتي را از زراره نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: "با زنان شكاك و مرددّ در دين خود ازدواج كنيد و زنان مسلمان را به شكاكان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت مي پذيرد و شوهر او را مجبور مي كند كه به آيين خود درآيد".(3)

علامه مجلسي(4) روايتي به همين مضمون آورده كه: "از افراد بي اعتقاد زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند و مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين

خود مي كنند". ممكن است گفته شود اگر فلسفه حكم چنين است، پس چه مانعي دارد در شرايطي، با اطمينان به اين كه چنين خطري وجود ندارد، بلكه شرايط به گونه اي است كه زنان مي توانند شوهرانشان را به پذيرش اسلام متمايل سازند، اين ازدواج جايز باشد، چنان كه مسيحيان در شرايطي كه به اين امر اطمينان داشته باشند، به زنان خويش چنين اجازه اي مي دهند.

پاسخ اولاً اين مسئله صرفاً يك تصور از زن پيش از ازدواج مي باشد و پس از ازدواج ناخودآگاه و به تدريج تحت تأثير قرار خواهد گرفت، زيرا در هر حال نمي توان تأثير آن از مرد را ناديده گرفت.

ثانياً: آن چه در فلسفه حكم تحريم ازدواج و تفاوت زن و مرد ياد شد، علت تامه حكم نيست، چه اين كه ممكن است مصالح و مفاسد بسيار ديگري نيز در وضع حكم فوق مطرح باشد كه از آن بي اطلاعيم.

شايد يكي از دلائل اين باشد بعضي از فقها با استناد به آيه: "لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً"(5) بر عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان استدلال مي كنند، چه اين كه لازمه اين ازدواج، سلطه غير مسلمان بر مسلمان خواهد بود.

بدين گونه كه طبق آداب و رسوم اجتماعي زن مطيع شوهرش مي باشد. و لازمه ازدواج با غيرمسلمان، سلطه وي بر مسلمان خواهد بود.

بعضي از نويسندگان معاصر،(6) عدم ازدواج زن مسلمان با مرد كافر را معلول عدم اعتراف غير مسلمان به مشروعيت آيين اسلام دانسته اند، بدين معنا كه زن مسيحي در خانواده مسلمان، عقيده "دين او قابل احترام است، زيرا آزادي مذهب از طرف اسلام پذيرفته شده و به عنوان اهل

كتاب شناخته شده است، ولي زن مسلمان در خانواده مسيحي به طور طبيعي مورد تحقير قرار خواهد گرفت، زيرا مسيحيت آزادي ديني و دين اسلام را به عنوان دين آسماني قبول ندارد و تنها مذهب نجات بخش را آيين مسيح مي داند، چنان كه يهوديت و دين زرتشت چنين تلقي دارند و اين احتمال بسيار مقبول است.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 222.

2 - محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.

3 - علل الشرايع، ج 2، ص 502.

4 - بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.

5 - نساء (4) 141.

6 - حقوقدان معاصر حافظ صيدي در كتاب المقارنات و المقابلات؛ هم چنين ر.ك: حقوق مدني يهود، ماده 393.

چرا بايد صيغه عقد به عربي خوانده شود؟ خواندن آن به فارسي قابل فهم تر خواهد بود.

پرسش

چرا بايد صيغه عقد به عربي خوانده شود؟ خواندن آن به فارسي قابل فهم تر خواهد بود.

پاسخ

به فتواي اكثر فقها خواندن صيغه عقد به فارسي نيز صحيح است، با اين شرط كه الفاظ و كلمات فارسي هم معنا با الفاظ عربي باشد.(1)

بعضي از فقها، خواندن آن را به عربي شرط دانسته اند؛ زيرا در روايات با همين الفاظ آمده و آن ها به جهت احتياط، و پايبندي به متن روايات خواندن صيغه را به عربي شرط كرده اند.

اين كه گفته ايد فارسي قابل فهم تر است، فهميدن چند كلمه لفظ عربي چندان مشكل به نظر نمي آيد، در عين حال كه كلماتش روشن است و شخص مي فهمد كه با اين كلمات خود را به عقد ديگري در مي آورد.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2370.

چرا براي ازدواج حتماً نياز به اذن پدر وجود دارد؟

پرسش

چرا براي ازدواج حتماً نياز به اذن پدر وجود دارد؟

پاسخ

اين مسئله، از مسائل اختلافي بين فقها است.(1) به جهت آن كه روايات وارد شده در اين موضوع صراحت ندارند.

برخي از فقها و مراجع تقليد، اذن پدر را شرط صحّت عقد دختر باكرة رشيده نمي دانند و معتقدند: در صورت ازدواج، عقد باطل نمي باشد. از اين رو اگر عمل زناشويي قبل از اذن پدر و بعد از وقوع عقد صورت گيرد، زنا محسوب نمي شود؛ فقط معصيّت نافرماني پدر را كرده است. شاهد بر صحّت ازدواج آن است كه گروهي از فقها معتقدند دختر و پسري كه بدون اذن پدر دختر ازدواج كرده اند، جدايي با طلاق صورت مي گيرد.

اما برخي ديگر از فقها و مراجع معتقدند: اذن پدر، شرط صحّت عقد در ازدواج مي باشد، به اين معنا كه اگر بدون اذن پدر عقد واقع شود، آن را باطل مي دانند و معتقدند كه نسبت به دختر احكام همسري بار نمي شود، از اين رو اگر بعد از اين ازدواجِ باطل عمل زناشويي صورت گيرد، زنا محسوب مي شود.(2) روايات زيادي در اين خصوص و جود دارد، ولي توجّه شما را به روايتي از ائمة معصومين(ع) در خصوص نياز دختران براي ازدواج به اذن پدر جلب مي كنم. امام صادق(ع) فرمود: "لا تنكح ذوات الآباء من الأبكار الاّ بأذن آبائهنّ؛ دختران با كره كه صاحب پدر و جدّ مي باشند، حقّ ندارند ازدواج كنند، مگر با اذن و اجازة پدران خود".(3)

بنابراين، مستند حكم فقها براي اجازة دختر، روايات وارد شده است، اما اين كه فلسفه و حكمت آن چيست، نمي توان به صورت

قطعي اظهار نظر كرد. با وجود اين كه روايات، صراحت در وجوب اجازه گرفتن ندارند.

در عين حال مي توان بعضي از موارد را مانند اهمّيّت مسئله و كم تجربه بودن دختران در اين موضوع، استحكام خانواده در آينده و پيوند فاميلي و اثار مثبت آن، احترام و ارزش نهادن به پدر و زحمات او و جلب حمايت او در زندگي آينده و مستحكم نمودن آن بر شمرد.

پي نوشت ها:

1. سيد محمد كاظم طباطبايي، عروه الوثقي، ج 2، ص 864 و 856.

2. آيت الله شيخ جواد تبريزي، استفتائات جديد، ص 333 و 331.

3. مرحوم شيخ حرّعاملي، وسائل الشيعه، ج 14، كتاب النكاح، باب ثبوت الولايه للأب را لجدّ، ص 207، حديث 5.

چرا ازدواج ميان ما به عنوان يك مسئله واجب مطرح است، ولي در هيچ ديني واجب نيست؟

پرسش

چرا ازدواج ميان ما به عنوان يك مسئله واجب مطرح است، ولي در هيچ ديني واجب نيست؟

پاسخ

ازدواج در دين اسلام نيز به خودي خود واجب نيست، بلكه مستحب مؤكد مي باشد، ولي اگر كسي به خاطر ازدواج نكردن به گناه بيفتد، در آن صورت لازم است ازدواج كند. اهميت ازدواج در اسلام از اين جهت است كه ازدواج علاوه بر اين كه غريز? جنسي را ارضا مي كند، عاملي در رهايي از تنهاييف برقراري دوستي و صميميت همراه با دلسوزي، خيرخواهي و پيوند همسران به عنوان آرامش دهند? همديگر و مكمّل يكديگر محسوب مي گردد.

قرآن مجيد مي فرمايد: " از نشانه هاي خدا آن است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آن ها آرامش يابيد".(1) با ازدواج، عفت و پاكدمني، در افراد و جامعه جايگزين شهوتراني و بي بند و باري مي گردد، زيرا آتش برافروخت? غريزه جنسي، با ازدواج مهار مي شود و از بسياري از ناهنجاري ها پيشگيري مي گردد. بي جهت نيست كه پيامبر(ص) فرمود: "هر كس ازدواج كند، نيمي از دينش را احراز كرده است، پس بايد در نيم ديگر از خدا بترسد".(2)

روان شناسان يكي از نيازهاي اساسي و مهم آدمي را نياز به محبت ذكر كرده اند. آدمي در هر سن و سالي به محبت احتياج دارد. يكي از راه هاي مهم ابراز مهر و محبت و برقراري دوستي بين زن و مرد، ازدواج است. از طرف ديگر محيط گرم و صميمي خانواده، فرصتي براي تبادل انديشه ها، رشد اجتماعي فرهنگي و اخلاقي زن و شوهر است، علاوه بر اين كه يكي از فوائد ازدواج، فرزند آوري و بقاي نسل است. به دليل آثار و پيامدهاي ياد شده

اسلام، براي ازدواج جايگاه خاصي قائل شده است.

پي نوشت:

1 - روم (30 )، آيه 21.

2 - سفينه البحار، ج 1، ص 561.

فوايد كوتاه كردن موي زهار از نظر اسلام چيست؟ آيا در اديان ديگر اين مسأله وجود دارد؟

پرسش

فوايد كوتاه كردن موي زهار از نظر اسلام چيست؟ آيا در اديان ديگر اين مسأله وجود دارد؟

پاسخ

اسلام مكتبي است كه براي همة امور انسان برنامه دارد، حتي اموري كه مربوط به بهداشت شخصي است، از اين جمله زدودن موهاي زايد بدن است. اسلام چون مي خواهد مسلمان پاكيزه باشد و بهداشت و نظافت فردي داشته باشد، توصيه كرده كه موي زهار زدوده شود تا شخص هم از بهداشت و پاكيزگي فردي برخوردار باشد و هم داراي بهداشت فردي براي زندگي زناشويي باشد.

براساس رواياتي كه وارد شده ، مستحب است كه موهاي زايد بدن هر پانزده روز يكبار زدوده شود.(1)

در زمان هاي قديم بشر سنگ هاي چخماقي را تيز كرده، موهاي زيادي يا هر جا را كه دلش مي خواست مي تراشيد . دوران هاي بعدي به وسيله منقاش ازاله مو معمول و مرسوم گرديد و تاكنون چندين منقاش مخصوصاً از طلا در گورستان هاي خيلي قديمي يافت شده است. در هندوستان عده اي هميشه بدن خود را چرب نگه مي دارند و به وسيله انگشت ازاله مو مي نمايند. در چين اين عمل را به روش مخصوصي به نام حفه مي خوانند.

مصري ها خميري از قند و آب و عصاره ليمو و موم درست كرده ، گرم روي پوست مي گذاشتند و پس از سرد شدن يك دفعه آن را مي كندند. يوناني ها و رومي ها به وسيله منقاش يا قيري كه در روغن حل شده و مخلوط با صمغ و موم گرديده بود، موها را مي كندند. در اروپا كمتر ازاله مو مي نمايند و اگر كسي قسمتي از بدن خود را

تراشيد، تصور مي كنند خود را براي جراحي آماده كرده است، ولي بعضي اكنون آب اكسيژنه مي زنند تا موها بي دوام شده بريزند.

آنچه جالب و بدون درد است و جنبه علمي دارد، گذاشتن دستمالي از خاكستر بر موضع براي چند ساعت است. در خاكستر كربنات دوشو فراواني است كه موضع را بي حسّ و كندن مو را بدون درد مي نمايد. روش ديگر سوزاندن ريشه مو با سيم برقي است كه هرگز نخواهد روييد. اكنون نيز تجويز هرمون غددي مطرح است. داروهاي شيميايي مختلف را به شكل هاي گوناگون مي توان به كار برد، چه به صورت خميري يا آبكي. ممكن است تحريكاتي را ايجاد نموده، عوارض پديدار گردد. اكنون كرم هايي به نام كرم ديتو است كه از آن بهره مي گيرند، ولي بهترين و مؤثرترين وسيله با جريان گالوانيك و الكترودهاي سوزني است كه مستقيم بر فكيلول مو و پياز مو اثر كرده، آن را مي كشد.(2) اين را الكتروليز گويند. در نهايت آسان ترين راه و ساده ترين وسيله براي ازاله موهاي زايد، نوره (موبر) است كه در كشور ما به نام داروي نظافت و دوا معروف است.

فوايد كوتاه كردن موي زهار از ديدگاه روايات:

1 - كوتاه كردن موي زهار انسان را از آلودگي هاي موضعي نجات مي دهد. امام صادق(ع) مي فرمايد:

" نوره پاك كننده است". (3)

2 - برطرف كننده غم ها و افسردگي

3 - موي بلند غريزه جنسي و شهوت را كم و بدن را سست مي كند. نوره كردن غريزه جنسي را افزون

مي كند.

4 - برطرف كردن موهاي زائد از بدن جسم را تقويت مي كند.

5

- پيه كليه ها را زياد مي كند.

6 - آدمي را چاق مي كند.(4)

7 - مانع فقر و ناداري است.(5)

پي نوشت ها :

1 - بحارالانوار، ج88، ص 76.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ،ج13، ص 30 - 35.

3 - وسايل الشيعه ، شيخ حرّ عاملي، ج2، ص 70، باب استحباب الاطلاء.

4 - همان، ص 65، باب استحباب النورة.

5 - همان، ج7، ص 366.

چرا بايد صيغه عقد به عربي خوانده شود؟ خواندن آن به فارسي قابل فهم تر خواهد بود.

پرسش

چرا بايد صيغه عقد به عربي خوانده شود؟ خواندن آن به فارسي قابل فهم تر خواهد بود.

پاسخ

به فتواي اكثر فقها خواندن صيغه عقد به فارسي نيز صحيح است، با اين شرط كه الفاظ و كلمات فارسي هم معنا با الفاظ عربي باشد.(1)

بعضي از فقها، خواندن آن را به عربي شرط دانسته اند؛ زيرا در روايات با همين الفاظ آمده و آن ها به جهت احتياط، و پايبندي به متن روايات خواندن صيغه را به عربي شرط كرده اند.

اين كه گفته ايد فارسي قابل فهم تر است، فهميدن چند كلمه لفظ عربي چندان مشكل به نظر نمي آيد، در عين حال كه كلماتش روشن است و شخص مي فهمد كه با اين كلمات خود را به عقد ديگري در مي آورد.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2370.

چرا در دين اسلام ازدواج مكرّر براي مردها اشكالي ندارد؟

پرسش

چرا در دين اسلام ازدواج مكرّر براي مردها اشكالي ندارد؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ مردان

تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت

مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع

انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد

آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مردان موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياً: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل

باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان، ص 311.

چرا براي ازدواج حتماً نياز به اذن پدر وجود دارد؟

پرسش

چرا براي ازدواج حتماً نياز به اذن پدر وجود دارد؟

پاسخ

اين مسئله، از مسائل اختلافي بين فقها است.(1) به جهت آن كه روايات وارد شده در اين موضوع صراحت ندارند.

برخي از فقها و مراجع تقليد، اذن پدر را شرط صحّت عقد دختر باكرة رشيده نمي دانند و معتقدند: در صورت ازدواج، عقد باطل نمي باشد. از اين رو اگر عمل زناشويي قبل از اذن پدر و بعد از وقوع عقد صورت گيرد، زنا محسوب نمي شود؛ فقط معصيّت نافرماني پدر را كرده است. شاهد بر صحّت ازدواج آن است كه گروهي از فقها معتقدند دختر و پسري كه بدون اذن پدر دختر ازدواج كرده اند، جدايي با طلاق صورت مي گيرد.

اما برخي ديگر از فقها و مراجع معتقدند: اذن پدر، شرط صحّت عقد در ازدواج مي باشد، به اين معنا كه اگر بدون اذن پدر عقد واقع شود، آن را باطل مي دانند و معتقدند كه نسبت به دختر احكام همسري بار نمي شود، از اين رو اگر بعد از اين ازدواجِ باطل عمل زناشويي صورت گيرد، زنا محسوب مي شود.(2) روايات زيادي در اين خصوص و جود دارد، ولي توجّه شما را به روايتي از ائمة معصومين(ع) در خصوص نياز دختران براي ازدواج به اذن پدر جلب مي كنم. امام صادق(ع) فرمود: "لا تنكح ذوات الآباء من الأبكار الاّ بأذن آبائهنّ؛ دختران با كره كه صاحب پدر و جدّ مي باشند، حقّ ندارند ازدواج كنند، مگر با اذن و اجازة پدران خود".(3)

بنابراين، مستند حكم فقها براي اجازة دختر، روايات وارد شده است، اما اين كه فلسفه و حكمت آن چيست، نمي توان به صورت

قطعي اظهار نظر كرد. با وجود اين كه روايات، صراحت در وجوب اجازه گرفتن ندارند.

در عين حال مي توان بعضي از موارد را مانند اهمّيّت مسئله و كم تجربه بودن دختران در اين موضوع، استحكام خانواده در آينده و پيوند فاميلي و اثار مثبت آن، احترام و ارزش نهادن به پدر و زحمات او و جلب حمايت او در زندگي آينده و مستحكم نمودن آن بر شمرد.

پي نوشت ها:

1. سيد محمد كاظم طباطبايي، عروه الوثقي، ج 2، ص 864 و 856.

2. آيت الله شيخ جواد تبريزي، استفتائات جديد، ص 333 و 331.

3. مرحوم شيخ حرّعاملي، وسائل الشيعه، ج 14، كتاب النكاح، باب ثبوت الولايه للأب را لجدّ، ص 207، حديث 5.

چرا ازدواج ميان ما به عنوان يك مسئله واجب مطرح است، ولي در هيچ ديني واجب نيست؟

پرسش

چرا ازدواج ميان ما به عنوان يك مسئله واجب مطرح است، ولي در هيچ ديني واجب نيست؟

پاسخ

ازدواج در دين اسلام نيز به خودي خود واجب نيست، بلكه مستحب مؤكد مي باشد، ولي اگر كسي به خاطر ازدواج نكردن به گناه بيفتد، در آن صورت لازم است ازدواج كند. اهميت ازدواج در اسلام از اين جهت است كه ازدواج علاوه بر اين كه غريز? جنسي را ارضا مي كند، عاملي در رهايي از تنهاييف برقراري دوستي و صميميت همراه با دلسوزي، خيرخواهي و پيوند همسران به عنوان آرامش دهند? همديگر و مكمّل يكديگر محسوب مي گردد.

قرآن مجيد مي فرمايد: " از نشانه هاي خدا آن است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آن ها آرامش يابيد".(1) با ازدواج، عفت و پاكدمني، در افراد و جامعه جايگزين شهوتراني و بي بند و باري مي گردد، زيرا آتش برافروخت? غريزه جنسي، با ازدواج مهار مي شود و از بسياري از ناهنجاري ها پيشگيري مي گردد. بي جهت نيست كه پيامبر(ص) فرمود: "هر كس ازدواج كند، نيمي از دينش را احراز كرده است، پس بايد در نيم ديگر از خدا بترسد".(2)

روان شناسان يكي از نيازهاي اساسي و مهم آدمي را نياز به محبت ذكر كرده اند. آدمي در هر سن و سالي به محبت احتياج دارد. يكي از راه هاي مهم ابراز مهر و محبت و برقراري دوستي بين زن و مرد، ازدواج است. از طرف ديگر محيط گرم و صميمي خانواده، فرصتي براي تبادل انديشه ها، رشد اجتماعي فرهنگي و اخلاقي زن و شوهر است، علاوه بر اين كه يكي از فوائد ازدواج، فرزند آوري و بقاي نسل است. به دليل آثار و پيامدهاي ياد شده

اسلام، براي ازدواج جايگاه خاصي قائل شده است.

پي نوشت:

1 - روم (30 )، آيه 21.

2 - سفينه البحار، ج 1، ص 561.

چرا صيغه در اسلام رواج دارد، ولي در ديگر اديان وجود ندارد؟

پرسش

چرا صيغه در اسلام رواج دارد، ولي در ديگر اديان وجود ندارد؟

پاسخ

فلسفه جايز بودن ازدواج موقت از نظر اسلام (تشيع) تعديل غرايز و برآوردن خواسته هاي زن و مرد به صورت مشروع و قانوني مي باشد، تا به گناه و انحراف كشيده نشوند. از اين رو، طرح درست و منطقي ازدواج موقت به صورتي كه بشر از آسيب هاي اجتماعي مصون بماند، كاري شايسته و همسو با كرامت انساني مي باشد . اين راهكار ، كوتاه مدت و استثنايي و براي شرايط ويژه افراد و جهت رعايت مصلحت آنها مي باشد. حال آنكه ازدواج دايم به عنوان امري مهم بايد مورد توجه و حمايت قرار گيرد و در گسترش ازدواج دايم و از بين بردن موانع تحقق آن و آسان شدن شكل گيري آن بين جوانان بايد تلاش فرهنگي ، اجتماعي چند برابر صورت گيرد تا اين سنت الهي تقويت شود و ميل و رغبت جوانان به اين امر گسترش يابد، ولي در كنار ازدواج دايم، ازدواج موقت به عنوان يك راه حل مقطعي و گذرا يا براي كساني كه شرايط ازدواج دائم براي آنها به جهت موقعيت شغلي و... فراهم نيست، در تعاليم شيعه مدنظر قرار گرفته است تا گناه و معصيت در جامعه انجام نگيرد.

در دين يهود، ازدواج موقت اشكالي ندارد و جايز است، همان طور كه نزد آنها تعدد زوجات روا مي باشد.(1)

اما در آيين مسيحيت فقط فرقه خاصي از پيرو تستان ها به نام "مورمون ها" كه در ايالت يوتا آمريكا زندگي مي كنند، تعدد زوجات را روا مي داشتند، ولي بقيه فرقه ها و گروه ها ي مسيحي نه

تعدد زوجات را جايز مي دانند و نه ازدواج موقت را قبول دارند.(2)

پي نوشت ها :

1 - عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج2، ص626.

2 - اينار مولند، جهان مسيحيت ، ترجمه محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، ص 329.

فلسفه حرمت روابط نامشروع

چرا لواط از زنا پست تر است؟ چرا نمي توان با اعضاي خانواده شخص مورد تجاوز ازدواج كرد؟

پرسش

چرا لواط از زنا پست تر است؟ چرا نمي توان با اعضاي خانواده شخص مورد تجاوز ازدواج كرد؟

پاسخ

اسلام براي جلوگيري از كارها خلاف، قوانين سختي جعل كرده تا از آن ها پرهيز شود. ازجمله اين قوانين، در مورد لواط حكم اعدام به سخت ترين روش جعل شده و از جمله آن ها خواهر و مادر ملوط (لواط دهنده) را بر لوط كننده تحريم كرده است. علت اصلي احكام شرعي را كسي نمي داند، شايد حكمت همان بود كه گفته شد.

لواط عمل شنيع و كثيف و زيان آوري است كه اگر جلوي آن گرفته نشود، مفاسد بزرگ اجتماعي و فردي دارد، اين در حالي است كه خدا راه صحيح و معقول براي اقناع غريزه شهوت قرار داده است. ازدواج بهترين راه طبيعي و تكويني و صحيح است كه فسادي بر آن مرتبط نمي شود.

فلسفه حرمت استمنا چيست؟

پرسش

فلسفه حرمت استمنا چيست؟

پاسخ

از جمله گناهان كبيره اي كه بر آن وعده عذاب داده شده، استمنا است.

صاحب جواهر الكلام در آخر كتاب حدود مي نويسد: هر كسي با دست يا عضو ديگرش استمنا كند، بايد تعزير شود، چون كار حرام انجام داده و مرتكب كبيره شده است. چنان كه از حضرت امام صادق (ع) در اين باره (استمنا) مي پرسند، حضرت در پاسخ مي فرمايد: "(استمنا) گناه بزرگي است كه خداوند در قرآن مجيد آن را مور نهي قرار داده است. استمنا كننده مثل اين است كه با خودش نكاح كرده و اگر كسي چنين كاري بكود و او را بشناسم، با او هم غذا نخواهم شد".

راوي مي پرسد: از كجاي قرآن حكم آن فهميده مي شود؟ فرمود: از آيه "هر كس با غير از همسر و كنيزش شهوتش را دفع كند، ايشان تجاوز كارانند".(1) راوي مي پرسد: گناه زنا بزرگ تر است يا استمنا؟ حضرت مي فرمايد: استمنا گناه بزرگي است.(2)

سؤال از "خضخضه" شده است و معصوم آن را از فواحش دانسته است و معناي خضخضه استمنا است.(3)

علت اصلي و فلسفه حرمت استمنا آن است كه استمنا دفع شهوات از راه غير طبيعي است كه هم به جسم و هم به روح آسيب جدي وارد مي كند.

"اين عمل مبتلايان را به ضعف قواي شهواني دچار مي كند.... شهامت و درستي از آنان سلب مي شود... عمل غير طبيعي جنسي يعني استمنا، يا جل روابط نزديكي به حواس پنج گانه دارد. در درجه اول، در چشم و گوش اثر مي گذارد... علاوه بر اين ها تحليل رفتن قواي جسماني و روحاني، كم شدن خود، پريدگي رنگ، نقصان حافظه، لاغري، ضعف و سستي زياده از

حد، بي اشتهايي، كج خلقي، عصبانيت، (سرگيرجه)... از بيماري هايي است كه گريبان مبتلايان به جلق(استمنا) را خواه گرفت. البته آن هايي كه از لحاظ جسمي قوي هستند، ممنكن است قدري ديرتر به اين بيماري ها دچار شوند، ولي به هر حال عدم ابتلا به آن ها از محالات نيست و خواه ناخواه همه بايد به چنين مصائبي گرفتار شوند. از بدبختي ها مبتلايان به جلق يكي اين است كه قوه اراده آنان به كلي مختل مي گردد و لذا وقتي به عمل خود پي مي برند آن قدر اراده ندارند كه به ترك كردن ان اقدام نمايند.(4)

پي نوشت ها:

1 - مؤمنون (23) آيه 7.

2 - شهيد دستغيب، گناهان كبيره، ج 2، ص 331.

3 - وسايل الشيعه، ج 14، ص 267.

4 - گناهان كبيره، ج 2، ص 334.

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پاسخ

خداوند براى زندگانى بهتر براى بشر غرايزى را در وجود او قرار داده است كه هر يك از آنها بايد به گونه اى شايسته ارضا شود. يكى از غرايز اصيل انسانى، غريزه شهوت است. وجود اين غريزه نه تنها در انسان بلكه در حيوانات نيز ضامن بقاى نوع و حفظ آنها از نابودى است. در اينكه اصل وجود اين غريزه در آدمى دليل استفاده از آن است ترديدى نيست، ولى سخن در اينجا است كه آيا از اين غريزه بايد آزادانه و بى حساب استفاده شود يا داراى حدودى شرعى و دينى است؟

خداوند مى فرمايد: «لاتَقْربُوا الزّنا اِنَّهُ كَانَ فاِحَشةً وَ ساءَ سَبيلا; به زنا نزديك نشويد; زيرا بسيار زشت و راه بد ]و خطرناكى[ است»(1). قرآن مجيد زنا را عملى بسيار زشت و نشانه انحراف از مسير فطرى انسانيّت معرّفى كرده است. بديهى است اگر انسان از طريق مشروع و انسانى(ازدواج) از غريزه شهوت استفاده كند، علاوه بر زنده شدن حسّ خويشتن دارى در او، در پرتو تشكيل خانواده با خاطرى آسوده از نتايج زندگى يى آبرومند و خردپسنداانه و انسانى برخوردار مى شود و فرزندانى شايسته تربيت خواهد كرد. امّا اگر بهره گيرى از غريزه شهوت بر پايه آزادى و بى بندوبارى استوار گشت و حدّ و مرزى براى آن منظور نشده بقاى نسل مختل مى شود و اركان شخصيّت هاى افراد در هم شكسته خواهد شد. گواه زنده اين حقيقت، آمار وحشتناكى است كه از غرب درباره تماس هاى غيرقانونى و نامشروع در دست است. همين آزادى بى حساب است كه اين همه مشكلات را در زندگى باعث

شده و زندگى را به كام بشر تلخ و ناگوار ساخته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره اسراء، آيه 32.

_5_

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پرسش

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پاسخ

ويژگى اسلام در برخورد با گناهانى مانند زنا چنين است كه از سو كيفر اين گناهان را سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد آغااز مى شود و در برخى موارد به اعدام مى انجامد، و از سويى ديگر راه اثبات جرم را سخت دانسته است تا آن جا كه شمار شهود لازم را براى آن را دو برابر شمار شهود لازم براى ديگر جرمها قرار داده و حتّى يك بار اقرار خود شخص گناهكار را نيز كافى ندانسته است.

هدف از وضع اين گونه قوانين پيشگيرى از ارتكاب جرم است، نه تنها اعدام و از ميان بردن گناهكاران. كسانى كه به اين گناهان آلوده اد، هر لحظه، كيفر سخت را در

_35_

پيش خود مى بينند و احتمال مى دهند كه بر اثر پيش آمدى، جرمشان به اثبات رسد. ترس و وحشت آنان را فرا مى گيرد. اين ترس، بيشتر افراد را از انجام و تكرار بازمى دارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 137.

_36_

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پاسخ

خداوند براى زندگانى بهتر براى بشر غرايزى را در وجود او قرار داده است كه هر يك از آنها بايد به گونه اى شايسته ارضا شود. يكى از غرايز اصيل انسانى، غريزه شهوت است. وجود اين غريزه نه تنها در انسان بلكه در حيوانات نيز ضامن بقاى نوع و حفظ آنها از نابودى است. در اينكه اصل وجود اين غريزه در آدمى دليل استفاده از آن است ترديدى نيست، ولى سخن در اينجا است كه آيا از اين غريزه بايد آزادانه و بى حساب استفاده شود يا داراى حدودى شرعى و دينى است؟

خداوند مى فرمايد: «لاتَقْربُوا الزّنا اِنَّهُ كَانَ فاِحَشةً وَ ساءَ سَبيلا; به زنا نزديك نشويد; زيرا بسيار زشت و راه بد ]و خطرناكى[ است»(25). قرآن مجيد زنا را عملى بسيار زشت و نشانه انحراف از مسير فطرى انسانيّت معرّفى كرده است. بديهى است اگر انسان از طريق مشروع و انسانى(ازدواج) از غريزه شهوت استفاده كند، علاوه بر زنده شدن حسّ خويشتن دارى در او، در پرتو تشكيل خانواده با خاطرى آسوده از نتايج زندگى يى آبرومند و خردپسنداانه و انسانى برخوردار مى شود و فرزندانى شايسته تربيت خواهد كرد. امّا اگر بهره گيرى از غريزه شهوت بر پايه آزادى و بى بندوبارى استوار گشت و حدّ و مرزى براى آن منظور نشده بقاى نسل مختل مى شود و اركان شخصيّت هاى افراد در هم شكسته خواهد شد. گواه زنده اين حقيقت، آمار وحشتناكى است كه از غرب درباره تماس هاى غيرقانونى و نامشروع در دست است. همين آزادى بى حساب است كه اين همه مشكلات را در زندگى باعث

شده و زندگى را به كام بشر تلخ و ناگوار ساخته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پرسش

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پاسخ

ويژگى اسلام در برخورد با گناهانى مانند زنا چنين است كه از سو كيفر اين گناهان را سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد آغااز مى شود و در برخى موارد به اعدام مى انجامد، و از سويى ديگر راه اثبات جرم را سخت دانسته است تا آن جا كه شمار شهود لازم را براى آن را دو برابر شمار شهود لازم براى ديگر جرمها قرار داده و حتّى يك بار اقرار خود شخص گناهكار را نيز كافى ندانسته است.

هدف از وضع اين گونه قوانين پيشگيرى از ارتكاب جرم است، نه تنها اعدام و از ميان بردن گناهكاران. كسانى كه به اين گناهان آلوده اد، هر لحظه، كيفر سخت را در پيش خود مى بينند و احتمال مى دهند كه بر اثر پيش آمدى، جرمشان به اثبات رسد. ترس و وحشت آنان را فرا مى گيرد. اين ترس، بيشتر افراد را از انجام و تكرار بازمى دارد(28).

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پرسش

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پاسخ

پاسخ كلّى اين پرسش اين است كه آنچه را كه شارع آن را حرام كرده و از آن بر حذر داشته است به دليل وجود مفسده اى در آن است; چنانكه اوامر شارع نيز بر پايه مصلحتى است.

حرمت مقاربت در ايّام حيض به دليل وجود مفسده بلكه مفاسدى است كه به آن توجّه داشته است; هر چند عقل قادر به كشف آن مصالح و مفاسد نباشد. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: «و از تو درباره خون حيض مى پرسند بگو: آن(حيض) چيز آلوده و ناراحتى است، از اين رو در حال قاعدگى از زنان كناره گيرى كنيد و با آنها نزديكى نكنيد، تا پاك شوند»(36). در اين آيه راجع به حيض كلمه «هواذى» به كار رفته كه حاكى از زيانكار بودن آن است.

زنان در ايّام قاعدگى از نظر روحى و جسمى دچار ضعف و گرفتگى هستند كه به دليل اختلاف سن و قوّه بدنى داراى شدّت و ضعف است. برخى از مفاسد مقاربت با حائض در روايات بيان شده است: «عذافر صيرفى» گفت: امام صادق((عليه السلام)) به من فرمود: «آيا آن افراد بدقيافه و زشت روى(مانند مسخ شده ها را) مى بينى»؟

عرض كردم: «بلى»! فرمود: «آنان كسانى هستند كه نطفه شان در زمان حيض مادرانشان، بسته شده است»(37).

در برخى از روايات مى خوانيم كه مقاربت در هنگام حيض احياناً باعث مى شود كه فرزند مبتلا به مرض جذام يا برص شود. «مَنْ جامَعَ إِمْرَأتَهُ وَ هِىَ حائِضٌ فَخَرَجَ ألَوَلُدَ مْجُذوماً اَوْ اَبْرَصْ فَلاَيَلُو مَنْ اِلاّنَفْسَهُ».

در برخى روايات نيز سخن از مفسده اى است كه در

نفس شخص پديد مى آيد و آن بغض و دشمنى با اولياى خدا و امامان معصوم((عليهم السلام)) است. امام صادق((عليه السلام)) فرمود: «لايَبْغُضْنا اِلاّ مَنْ خَبُثَتْ وِلاَدَتَهُ اَوْحَمِلَتْ بِهِ اُمُّهُ فى حِيضِها»(38). اسلام براى پيدايش نسلى سالم از لحاظ جسم و روحى، از مقاربت در ايّام قاعدگى شديداً جلوگيرى كرده است. البته تنها حكمت منع از مقاربت در ايّام قاعدگى اين نيست، بلكه اين كار عوارض نامطلوب جسمى براى زن و مرد نيز دارد; چنانكه نوشته اند: چون سوراخ گلوى رَحِم و كلّيه عروق غدّه هاى رحمى بازند، ميكروب ها موذى رَحِمى كه در اين هنگام رو به ازدياد مى روند، ممكن است به وسيله مقاربت، از گلوى رحم به داخل رحم رفته توليد بيمارهاى خطرناكى براى نطفه يا جنين كنند و گاهى هم توليد سپتى سمّى كنند ونيز ممكن است حمله خونى رحمى در اثر تحريك شهوت زياد شده و خون ريزى فراوانى دست دهد. زنان در هنگام قاعدگى ممكن است به تبخال هاى تناسلى مبتلا باشند و يا در اثر دمل هال سرطانى و غيره بيمار شده باشند; بنابراين مايع خونى حيض طىّ جريان، مقدارى از ميكرب ها و عوامل بيمارى زا را به همراه خود به خارج مى آورد و طول مجرا را آلوده مى كند; چنانچه در اين ايّام مقاربت واقع شود، بيمارى به اعضاى مرد سرايت و وى را دچار بيمارى مى كند و احياناً بوى كريه و منظره نفرت آور دستگاه تناسلى زن در دوران قاعدگى، ايجاد نفرت عميق در روحيه مرد كرده و او را براى هميشه از اين عمل متنفّر سازد»(39).

به هر حال مفاسد جسمى و روانى

ناشى از مقاربت در دوران باردارى - كه انسان قادر به كشف همه آنها نيست - سبب شده تا خداى متعال اين عمل را در اين ايّام تحريم كند. البتّه بازى هاى شهوانىِ غير از مقاربت براى زن و مرد در اين ايّام چون ايّام گذشته بلامانع است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام، نجاس_ات

منجّسات بول و غايط احكام تخلّى

چرا در اسلام دوستي با جنس مخالف مكروه است

پرسش

چرا در اسلام دوستي با جنس مخالف مكروه است

پاسخ

يكي از نيرومندترين و سركش ترين قواي انسان غريزه جنسي است كه سه گونه با آن برخورد شده است 1. سركوب آن 2. رهايي بي قيد و بند آن 3. اشباع اين غريزه از راه حلال و به طور قانون مند.

روشن است كه سركوب غريزه آثار مخرّب رواني و اجتماعي به بار مي آورد، چنان كه لجام گسيختگي نيز، آثار ويرانگرتري بر اجتماع مي گذارد، دانشمندان امروزه انواع و اقسامي از بيماري رواني كه بر اثر طغيان اين غريزه و تن در دادن به انواع آلودگي هاي جنسي و محيطهاي كثيف به وجود مي آيد را در كتب خود شرح داده اند.

تاريخ اين حقيقت را كه اشباع غريزة جنسي در حدّ متعادل و مشروع عين سلامت است و زماني كه از اين حدّ بگذرد، به نوعي بيماري جنون جنسي مي انجامد، به ما گوشزد مي نمايد.(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 289، دارالكتب الاسلامية )

دين مبين اسلام با در نظر گرفتن حقيقت نه راه اوّل يعني مبارزه با اين غريزه نيرومند و نه راه دوم يعني بي بند و باري جنسي را پيشنهاد نمي كند و راه حل ّ منطقي را ارضاي حلال و قانونمند اين غريزه مي داند.

بر اين اساس هر گامي كه در راه بي بند و باري اخلاقي برداشته شود، از نظر اسلام محكوم است و ما نمونه هاي فراواني از آن را مي توانيم مشاهده كنيم براي مثال قرآن از نگاه و چشم

شروع مي كند و مي فرمايد كه انسان حتي در نگاه هم نمي تواند بي كنترل باشد: "قُل لِّلْمُؤْمِنِين َ يَغُضُّواْ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِم (نور،30) به مؤمنان بگو چشم هاي خود را ]از نگاه به نامحرم فرو گيرند."

همچنين در سخن گفتن نيز، مراعات حريم عفاف را متذكّر مي شود: "فَلاَ تَخْضَعْن َ بِالْقَوْل (احزاب 32) به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد." و دوستي و اختلاط با جنس مخالف را زمينه ساز گناه و فساد است و گوهر و استعدادهاي انسان را به تباهي كشيده و جامعه را دچار سقوط و زوال مي كند، از سوي اسلام حرام و ممنوع شده است تا جامعه به سير الهي و اصلي خود، باقي بماند.

قرآن مي فرمايد: "وَ الَّذِين َ هُم ْ لِفُرُوجِهِم ْ حَ_َفِظُون إِلآ عَلَي ََّ أَزْوَ َجِهِم ْ أَوْ مَا مَلَكَت ْ أَيْمَ_َنُهُم ْ فَإِنَّهُم ْ غَيْرُ مَلُومِين فَمَن ِ ابْتَغَي َ وَرَآءَ ذَ َلِكَ فَأُوْلَغ كَ هُم ُ الْعَادُون َ ;(مؤمنون 5_7) و آن ها كه دامان خود را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند، و تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند; در بهره گيري از آن ها ملامت نمي شوند و هر كس غير از اين طلب كند، متجاوزگر است " اين آيه ممكن است اشاره به طرز فكر غلطي باشد كه براي مسيحيت انحرافي پيدا شده كه هر گونه آميزش جنسي را، خلاف شأن انسان مي پندارد. امكان ندارد خدا غريزه اي در انسان بيافريند و بعد به كلي آن را تحريم نمايد.(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 14، ص 198، دارالكتب الاسلامية )

بر اين اساس اسلام دوستي با جنس مخالف را تحريم و ممنوع كرده است

چه اشكالي داشت خداوند تبارك و تعالي زن عمو و زن دايي را نيز، جزء محرم ها قرار مي د اد؟ در حالي كه قرآن محرم اعلام نكردن آن ها، مانع نشده كه كسي به آن ها نگاه محرمانه نداشته باشد.

پرسش

چه اشكالي داشت خداوند تبارك و تعالي زن عمو

و زن دايي را نيز، جزء محرم ها قرار مي د اد؟ در حالي كه قرآن محرم اعلام نكردن آن ها، مانع نشده كه كسي به آن ها نگاه محرمانه نداشته باشد.

پاسخ

1. اگر چنين پرسش هايي گسترش داده شود، حدّ و مرزي نخواهد داشت بر فرض كه به پرسش بالا پاسخ مثبت داده شود، باز پرسيده خواهد شد، چرا خداوند زن برادر، دختر خاله دختر عمو، دختر عمه دختر دايي و... را محرم قرار نداده است

2. اين كه حكم خداوند چيست و مردم در برابر حكم خدا چگونه عمل مي كنند، دو موضوع جداي از هم است اعتقاد همة ما اين است كه "وَ اللَّه ُ عَلِيم ٌ حَكِيم ٌ ;(حجرات 8.) و خداوند دانا و حكيم است " و معتقد هستيم خداي حكيم هيچ كاري و هيچ حكمي بدون مصلحت و حكمت انجام نمي دهد; از ا ين رو، حكم به محرم بودن مادران دختران خواهران عمه ها، خاله ها، دختران برادر، دختران خواهر، مادران رضاعي خواهران رضاعي مادر زن دختران همسر، همسران پسر و...(نسأ، 23.) را بيان فرموده است تا غير محرم ها مشخص شوند و اين محرم ها، يا رابطة نسبي و يا سببي و يا رضاعي دارند; زن دايي و زن عمو، هيچ يك از اين ويژگي هاي سه گانه را ندارند; بله زن دايي و زن عمو، اگر يكي از محرم هاي ياد شده در آية بالا باشند، محرم هستند; در هر حال افزون بر اين كه ما بايد احكام الهي را با جان و دل بپذيريم و عمل كنيم لازم است براي محرم و نامحرم بودن

اشخاص طبق ضابطه و اصول برخورد كنيم كساني كه به نوعي با هم خويشاوندي دارند، مانند چند گروهي كه در آية بالا بيان شد، محرمند; اما اگر با هيچ يك از اصول خويشاوندي شرائط محرم بودن را نداشته باشند، چنان چه آن ها را محرم بدانيم بي دليل خواهد بود.

اما اين كه فرموده ايد قرآن مانع از نگاه محرمانة زن دايي و زن عمو نشده است پذيرفتني نيست و كلّيت ندارد; زيرا ممكن است در يك منطقه و محلي بر اساس عادت ِ غلط، چنين نگاهي رواج پيدا كرده باشد، اما به يقين در بيش تر مناطق مسلمان نشين چنين نگاهي وجود ندارد و مسلمانان زن دايي و زن عمو را محرم نمي دانند.(ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 4، ص 416 _ 431 و ص 490 _ 993، دفتر انتشارات اسلامي )

چرا تماس جنسي از نظر اسلام كار بد و زشتي محسوب مي شود؟

پرسش

چرا تماس جنسي از نظر اسلام كار بد و زشتي محسوب مي شود؟

پاسخ

تماس هاي جنسي حرام باعث مي شود كه در خانواده و اجتماع فسادايجاد شود و در نتيجه بي نظمي و بي انضباطي به وجود آيد. از بين رفتن نسبت ها، تربيت نشدن اطفال ارث نبردن فرزندان مشخص نبودن پدرواقعي فرزندان و... از عوارض ديگر اين عمل حرام است به همين دليل اسلام به وضع روحي زنان و مردان اهميت تام داده و براي بهبود وضع فرزندو پايداري نسل سالم تمام جهات اخلاقي را مورد توجه قرار داده است ازامام صادق ع سؤال شد: چرا خداوند تماس هاي جنسي غير مشروع را حرام كرده است آن حضرت در جواب فرمود: اين تماس ها باعث مفاسد مهم اجتماعي است مثل اين كه قانون ارث و ارتباط مالي پدر و مادر و فرزندان ازميان مي رود؛ ريشة نسب ها و عواطف خانوادگي _ كه اساس تشكيل زندگي اجتماعي است _ قطع مي شود؛ پدر فرزند واقعي خودش را نمي شناسد وفرزند نيز پدر واقعي و خواهر و برادر و اقوام ديگر را نمي شناسد. خلاصه درچنين اجتماعي بچه ها فرزندان قانوني يك پدر ومادر نخواهند بود و كلاًاساس زندگي خانوادگي فرد خواهد ريخت همان طور كه مردم در دنياي غرب از اين قضيه به شدت رنج برده و نگران اند. تماس هاي جنسي مرد بامرد هم از فرض اول بدتر است چون دچار امراض روحي و جسمي (مانندسوزاك سفليس و ايدز) مي گردند و اگر جامعه اسلامي هنوز دچار چنين گرفتاري ها نشده و نسل مردم پاك باقي مانده و...، به جهت رعايت قانون مذكور است (بهداشت ازدواج در اسلام ص 94)

علت حرام بودن مقاربت در ايام حيض چيست ؟

پرسش

علت حرام بودن مقاربت در ايام حيض چيست ؟

پاسخ

به صورت مختصر چند علت ذكر مي شود:

1- يكي از مهمترين عوامل لازم جهت مقاربت ِ مطلوب وجود آرامش روحي و ميل جنسي است كه در اصطلاح پزشكي به آن (Libido) يا ميل جنسي گويند. يعني طرفين ميل به مقاربت داشته باشند و الا در صورت عدم وجود ميل از يك يا هر دو طرف عمل جنسي براي طرفي كه ميل كافي ندارد،نه تنها مطلوب و پسنديده نيست بلكه موجب تنفر نيز مي شود. در دوران قاعدگي سطح هورمون هاي جنسي خانم ها (استروژن و پروژسترون كاهش مي يابد و در اثر آن ديوارة داخلي رحم ريزش يافته و خونريزي مي شود. دراين دوران از يك طرف به علت كاهش هورموني عواطف و روحيه خانم هابسيار حساس و زودرنج شده و كج خلقي و بي حوصلگي خانم ها در اين دوره بيشتر مي شود و حتي گاه تحمل بچه داري را ندارند و از طرف ديگر خونريزي از توان جسمي آنها مي كاهد (درست مثل اين كه شما برويد بانك خون و يك كيسه خون بدهيد) و به اين دليل از نظر پزشكي توصيه كرده اند در كارهاي منزل مثل لباس شستن ظرف شستن و... در اين مدت به خصوص روزهاي اول خانم ها را ياري دهيد. حال با اين اوصاف آيا مقاربت كه هم آمادگي روحي مي خواهد و هم آمادگي جسمي صحيح است مسلماً در اين گونه مواقع فقط مردان به لذت جنسي مي رسند، ولي زن به لحاظ عدم آمادگي به اوج لذت جنسي يا اُرگاسم نمي رسد و دچار درد ناحيه كمر و لگن و... شده وحتي احتمال سردمزاجي و كاهش ميل جنسي حتي در دوران طهارت و ޘǙÙʢ

براي او وجود دارد. حتي گاهي به علت عدم

آمادگي روحي و جنسي ِ زن خود مرد هم آن طور كه بايد لذت نمي برد؛ يعني غدد ترشحي دستگاه تناسلي زن كه مسير مقاربت را لزج و آماده مي كنند، به خوبي فعاليت نمي كنندو مقاربتي دردناك همراه با خاطره اي بد براي زن به دنبال دارد و خود مرد هم به ارگاسم نرسيده است در حالي كه تمام توصيه هاي پزشكي اين است كه بهترين مقاربت مقاربتي است كه هر دوجنس آن هم در يك زمان و يا با فاصله زماني اندك به اوج لذت جنسي اُرگاسم برسند.

2- يكي از اهداف مقاربت تكثير نسل است هر چند از نظر پزشكي احتمال آبستني زن در ايام عادت بسيار كم است ولي در بعضي از قبايل يهودي (در اسرائيل كه به مقاربت در ايام عادت ماهانه نيز مي پردازند و درمواردي زنها حامله مي شوند، بيماري هاي ارثي و نواقص ژنتيكي متعددي دربچه ها مشاهده شده و حتي در كتب پزشكي ثبت و ضبط شده است بنابراين جهت اجتناب از پيدا كردن چنين فرزندان ناقص الخلقه اي اجتناب پسنديده تر است

3- استراحت جنسي براي هر دو جنس (مرد و زن يك ضرورت است كه علم نيز آن را ثابت كرده است قاعدگي خانم ها وسيله اي اجباري است براي ǙʙƢ كه زن و مرد مدتي استراحت جنسي داشته باشند و بعد از آن با ميل ورغبت بيشتر در كنار يكديگر باشند. از طرف ديگر به واسطة افراط دچارخودكشي نشوند. هر بار نزديكي و مقاربت كه همراه با ارگاسم باشد، تمام عضلات بدن (حتي عضلات موها كه هر كدام از موهاي بدن انسان به غير ازسر و صورت داراي عضله اي بسيار كوچك است و موقع بيرون

آمدن ازاستخر يا ترس و... منقبض شده و موها را راست مي كند) به يك باره منقبض شده و به شدت از ذخيرة انرژي بدن مي كاهد. احساس خستگي شديد بعد ازمقاربت به خاطر همين مطلب است

سخن معروف بوعلي سينا _ كه كتاب قانونش صدها سال در دانشكده هاي پزشكي تدريس مي شد _ اين است كه انسان با هر بار مجامعت يك ميخ به تابوتش مي زند و چه بسا در اثر افراط سريعاً به پايان زندگي جنسي و دنيوي خود برسد. بنابراين علم حكم مي كند اجباراً هم كه شده در اين مدت خود وهمسرتان استراحت كنيد.

4- در طول دوران قاعدگي لايه داخلي رحم دهانة رحم و مجراي داخلي مهبل ريزش دارند و سطوح و لايه هاي زيرين تا اتمام دوران قاعدگي بسيار نازك و شكننده هستند و هرگونه تماسي ايجاد خراش و آسيب ديدگي مي نمايد كه زمينه را براي بروز عفونت هاي بعدي فراهم مي نمايد.

5- اغلب انجام نزديكي منجر به ايجاد پارگي ها (Lacerarions) وآسيب هاي بافتي مي نمايد كه در حالت طبيعي به لحاظ حضور ترشحات اين آسيب هاي جزئي به سرعت و با تكثير سلول ها ترسيم مي شود. در دوران قاعدگي ترشحات طبيعي واژن (مهبل حضور ندارند ]كه خود به دليل اُفت هورموني است و لذا ترميم با اشكال مواجه مي گردد. به همين دليل است كه اگر در اين دوران نزديكي صورت گيرد با احساس سوزش و درد توأم خواهدبود.

6- طول دوران سيكل قاعدگي 28 روز فرض مي شود كه تخمك گذاري 14 روز قبل از بروز قاعدگي صورت مي پذيرد. لذا پيش بيني زمان تخمك گذاري بسيار دشوار است در برخي موارد زمان تخمك گذاري به جلوافتاده و در اواخر قاعدگي (قاعدگي هاي طولاني صورت مي گيرد. لذا براي زوجيني كه قصد پيشگيري از بارداري را

دارند نزديكي منجر به باروري مي شود.

7- دوران قاعدگي براي اكثر خانم ها همراه با دردهاي لگني شكمي كمردرد، احتقان ناحيه شكم احساس سنگيني و درد ناحيه پستان ها و...همراه است به علاوه فرد دچار افسردگي و اضطراب و برخي ديگر علائم روحي - رواني نيز هست لذا تحميل نزديكي در چنين حالت ِ بيمار گونه اي صحيح نبوده و تجربة منفي به بار خواهد آورد كه در روابط آتي زناشويي ايجادمشكل خواهد كرد.

چرا سحق حرام است در حاليكه در سحق دخول انجام نمي گيرد حد سحق چيست

پرسش

چرا سحق حرام است در حاليكه در سحق دخول انجام نمي گيرد حد سحق چيست

پاسخ

سحق نيز يكي از اقسام همجنس بازي است و ارضاء غريزه جنسي ازراه نامشروع است و بسياري از زيانهايي كه د رلواط هست در سحق نيز وجود دارد، ازجمله اينكه سبب فروپاشي روابط زناشويي ونظام خانواده و هرج و مرج جنسي در جامعه مي گردد و حد سحق مانند زناي غير محصنه، يعني صد تازيانه است.

علت حرمت زنا چيست چرا وطي همسر از دبر مكروه است؟

پرسش

علت حرمت زنا چيست چرا وطي همسر از دبر مكروه است؟

پاسخ

حرمت زنا حكمت هاي فراواني دارد؛ از جمله:

* جلوگيري از اختلاط نطفه ها در جهت مشخص بودن انتساب هر فرد به پدر و مادر حقيقي خويش؛

* جلوگيري از گسترش بيماري هاي مقاربتي كه در حال حاضر نيز از معضلات بزرگ اجتماعي است (ايدز و ده ها بيماري ديگر)؛

* تضمين سلامت خانواده و روابط جنسي؛

* جلوگيري از سوء ظن ها و تأمين اعتماد متقابل در خانواده؛

* جلوگيري از گسترش هوس بازي ها و شهوت راني هاي بي حد و مرز در جامعه.

نزديكي با همسر از پشت از نظر بسياري از فقها مكروه است. البته كراهت آن شديد است. مقاربت از اين طريق موجب بيماري هاي مختلف جسمي و روحي براي زن مي شود. زن نيز معمولاً نسبت به اين كار طبعا تمايلي ندارد. احتياط اين است كه اگر زن راضي نباشد اين كار ترك شود.

آيا آيه ان الله كان غفورا رحيما شخص لواط كننده با خواهر ملوط را شامل نمي شود و باعث اين نمي شود كه ازدواج آنها صحيح باشد؟

پرسش

آيا آيه ان الله كان غفورا رحيما شخص لواط كننده با خواهر ملوط را شامل نمي شود و باعث اين نمي شود كه ازدواج آنها صحيح باشد؟

پاسخ

اين ناشي از جهل نسبت به حكم وضعي است. در صوتيكه عمل لواط قبل از ازدواج صورت گرفته باشد به طوروضعي مانع تحقق و ثبوت ازدواج مي شود، ولي اگر قبل از آن ازدواج حاصل شده معني ندارد كه لواط مانع آن شود،زيرا قبلاً ثبوت و تحقق يافته است و در زمان تحققش مانعي براي آن وجود نداشته است.{J

چرا ازدواج با محارم از نظر اسلام حرام است ؟

پرسش

چرا ازدواج با محارم از نظر اسلام حرام است ؟

پاسخ

اين مسأله خلاف فطرت است و در طول تاريخ ، بشر از آن دوري جسته است. تنها زرتشتيان به اين مسأله رويآورده اند و از همين رو، مورد اعتراض ديگران، حتي غربي ها قرار گرفته اند؛ به طوري كه برخي از آنان نيز از اين مسأله اجتناب مي كنند.

اينكه شخصي با شخصي لواط كرده است چه ربطي به خواهر يا مادر يا دختر آنها دارد كه از ازدواج با آن شخص و شايد زندگي ايده آل محروم شوند؟

پرسش

اينكه شخصي با شخصي لواط كرده است چه ربطي به خواهر يا مادر يا دختر آنها دارد كه از ازدواج با آن شخص و شايد زندگي ايده آل محروم شوند؟

پاسخ

اين كه چه ربطي با هم دارد خدا مي داند، ملاك در حكم شرعي نصوصي است كه از ناحيه شارع مقدس رسيده وهمه بايد تابع آن باشيم. لازم به تذكر است كه اساساً اينگونه نگرش به احكام الهي روا نيست. بسياري از احكامفلسفه هايي دارند كه ما از آنها بي خبريم و با خيال بافي هاي خود نبايد در برابر آنها استعجاب و يا خداي نخواسته بهانكار برخيزيم.{J

چرا در صورتيكه لواط بعد از ازدواج صورت گيرد مانع از ازدواج با خواهر ملوط نيست ؟

پرسش

چرا در صورتيكه لواط بعد از ازدواج صورت گيرد مانع از ازدواج با خواهر ملوط نيست ؟

پاسخ

استغفار رافع عذاب اخروي عمل انجام شده است، ولي هرگز آثار وضعي آن مانند حكم فوق را برنمي دارد، همينطور جهل و علم طرفين و اطرافيان آنها هيچ دخلي در حكم وضعي ندارد.{J

آيا احكامي مثل حرمت ازدواج لواط كننده با خواهر ملوط باعث سوء استفاده دشمنان اسلام نمي شود كه مردم را به اين دين بدبين كنند؟

پرسش

آيا احكامي مثل حرمت ازدواج لواط كننده با خواهر ملوط باعث سوء استفاده دشمنان اسلام نمي شود كه مردم را به اين دين بدبين كنند؟

پاسخ

اينگونه فلسفه تراشي ها در برابر هر حكمي ممكن است و خدايي كه اين حكم را صادر كرده بيش از همه ما به اين امور آگاه است و مفسده چنين ازدواجهايي را پيش از آنچه ذكر كرده ايد مي داند. واقع قضيه آن است كه ما با انديشه ضعيف خود چيزي را مي بينيم و او چيزهايي را كه در ذهن ما و شما خطور كردني نيست . اين ناشي از ناآگاهي و نقصان علمي ما است .

چرا حكم مردان همجنس گرا (لواطكننده ) اعدام است و حكم همجنس گرائي زنان اعدام نيست ؟

پرسش

چرا حكم مردان همجنس گرا (لواطكننده ) اعدام است و حكم همجنس گرائي زنان اعدام نيست ؟

پاسخ

آنچه كه موجب انحراف زنان و كشيده شدن آنان به هم جنس بازي مي شود، نوعا ريشه در عدم تمايل مردان به آناندارد. از اين رو اگر مردان به همجنس بازي روي بياورند، زنان نيز به همين گناه، مبتلا خواهند شد. به همين جهت حدمردان در اين مسأله، شديدتر از زنان است.

اگر خداوند زيبايي مطلق است چرا اجازه ديدن همه چيز را به انسان نمي دهد؟

پرسش

اگر خداوند زيبايي مطلق است چرا اجازه ديدن همه چيز را به انسان نمي دهد؟

پاسخ

آن چه محور اصليِ استدلالتان در اين پرسش است اين است كه پس از اذعان به ارتباط عالم به خدا و جلوه ي حق بودنِ آفرينش و پرتوي از حُسن و زيبايي بودن پديده ها، اين تلازم را به دست آورده ايد كه پس در اين صورت مي توانم خيلي راحت به تمام پديده ها (مخصوصاً زيبائي ها) نگاه كنم، چون در واقع اين نگاه به نشانه ها و تجلّي هاي رنگارنگ و متنوّع خدا در عالَم است. و آن گاه كه با خطّ و نشان هاي محدوديت ساز دين در مورد اين نگاه ها برخورد مي شود، تعجّب كرده و مي گويد:

1_ چرا خداوند، نگاه به خيلي چيزها را حرام كرده؟

2_ مگر نه اين است كه اين زيبائي ها همه از خداست، پس چرا نمي شود به آينه ي نمايانگر خدا نگريست؟

براي پاسخ به اين سؤالات، ضمن تأكيد بر توجّه به مقدّمه گفته شد، عرض مي شود كه:

1. همچنان كه خداوند خيلي از خوردني ها و آشاميدني ها را حلال كرده و فقط اندكي از آن را تحريم نموده، به همين ترتيب، بسياري از پديده ها، اشياء و آفريده ها را مي توان ديد و فقط ما از ديدنِ چند قلم محدود از امور منع شده ايم. نگاه كردن زن و شوهر به يكديگر حتي با قصدِ لذّت و ميل جنسي نيز كاملاً حلال بوده و صد در صد مورد تأئيد، بلكه تشويق دين و دين آفرين (خداوند) است. و همچنين نگاه كردن همجنس به همجنس چنانچه توأم با انگيزه هاي شهواني و لذّت خواهي نباشد، اشكال ندارد (به شرط عدم نگاه به شرمگاه) و همچنين نگاه به ساير محرم هاي نَسبي (پدر، مادر، خواهر، عمه،

خاله، مادربزرگ ها، پدربزرگ ها، فرزندان، نوه ها) نيز به همان شرطي كه در مورد همجنس ها گفتيم اشكال ندارد. به همين ترتيب نگاه كردن به محرم هاي سَبَبي (داماد، عروس، پدرزن، مادرزن، و والدين همسر) نيز با حفظِ شرط گفته شده ايراد ندارد. حتي نگاه كردن به صورت و دست هاي زن نامحرم به شرطِ عدم انگيزه ي لذت و شهوت، و زينت مند نبودن دست و صورت (آرايش يا حلقه و... نداشته باشد) - به فتواي مشهور _ حرام نيست. هر چند احتياط در حفظ و خودداري از اين نوع نگاه هاست. همه ي اين ها در كنار جواز نگاه به طبيعت، ساختمان ها، اماكن، باغ ها و صدها هزار پديده ي ديگري است كه حتّي برخي از آن مي تواند مستحب هم باشد (مثل نگاه به طبيعت و جويبارها كه مورد تشويق قرار گرفته است).

2. با توجه به شرط گفته شده در نكته ي پيشين چنين فهميده مي شود: هر آن چه زمينه ي نفوذ شيطان، هوسراني، نظربازي و بر هم زدنِ آرامش فكري و ترويج شهوت راني را فراهم كند، ممنوع و حرام مي باشد. تصوّر ما اين است كه نيازي به توضيح علل اين شرط و حرمت نقض آن نباشد.

چه اين كه دشمنِ قسم خورده اي مثل شيطان، تعهّد كرده تا اكثر انسان ها (مگر بندگانِ برگزيده و مخلص) را جهنّمي نكند، دست بردار نباشد و زمينه ي نفوذِ اين دشمن نيز هوسراني و نگاه است. جهت آگاهي فزون تر از اهميت «نگاه» و اثرات مخرب «نگاه هاي لذت طلبانه ي شهوتراني» به احاديث و عبارت هاي زير دقت فرمائيد:

_ نگاه، دام شيطان و وسيله ي صيد اوست(حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)، غررالحكم).

_ حتي از نگاه هاي غيرحرام، ولي افراطانه نيز دوري كنيد! چون همين هاست كه بذرِ هوي و هوس را در دلتان

افكنده و محصول غفلت به دستتان مي سپارد( رسول اكرم(ص)، بحار، ج 72، ص 199).

_ چشمي كه با شهوت پوشيده شد، ديگر عاقبت را نخواهد ديد(حضرت امير(ع)، غررالحكم).

_ نگاه زياد، حسرت زيادتر و تأسف بدتر بر جاي مي گذارد(حضرت امير(ع)، بحار، ج 77، ص 286).

چشم دل باز كن كه جان بيني Eآن چه ناديدني است، آن بيني
(حضرت رسول اكرم(ص)، بحار، ج 104، ص 41 - ترجمه اي منظوم از حديث: «غَضُّوا اَبصارَكُم تَرونَ العجائب»).

_ مؤمن آن چيزي را مي بيند كه عبرتش فزايد. وگرنه منافق است و ره گم گشته(حضرت اميرالمؤمنين(ع)، بحا، ج 78، ص 50).

- اگر دل، سنگيني عظمتِ سلطنتِ الهي را بداند، ديده ها برنامه اي جز چشم پوشي نخواهند داشت(حضرت اميرالمؤمنين(ع)، بحار، ج 104، ص 41).

با توجه به احاديث گفته شده، رمز و راز و حكمتِ ممنوعيت نگاه هاي شهواني تا اندازه اي روشن گرديد. مخصوصاً كه تجربه روان شناختي نيز اثبات كرده، نگاه سرآغاز دوستي هاي نافرجامِ دختران و پسران شده و موجبِ بحرانِ خانوادگي - رواني و انفجار لايه هاي عفت و حياء جوانان و پديده ي دختران و پسران خياباني شده است.

3. شايد عدّه اي ادّعا كنند: «چرا نگاه به دست يا صورتِ زينت شده ي زن حرام است؟ وقتي من با انگيزه ي شهوت و لذّت نگاه نمي كنم ديگر چه دليلي بر حرمت است؟

در جواب گفته مي شود: اوّلاً) همين زينت ها و آرايش ها، تلازم با ايجاد وسوسه و پديدآوري نگاه حرام دارد. يعني ضريب خطرساز بودن زينت در جلبِ نظرهاي آن چناني، بسيار بالاست. ثانياً) منظور از انگيزه ي شهوت و فساد، اين نيست كه حتماً توأم با اين نگاهي كه همين الان انعقاد آن هستي،

در شما قصد لذت و شهوت پديد آيد! خير! اگر اين فساد جنبه ي بالفعل (زمانِ نگاه) نداشته و بتواند هر چند در آينده شما را به خود مشغول كند و موجبات تصوّرات و تخيّلات شيطاني در شما را فراهم سازد، باز هم حرام و گناه است.

به اصطلاح دقيق تر: هر نگاهي كه يكي از اين دو آفت همراهش باشد حرام و ممنوع است: لذت و ريبه. «لذت» همان حالتِ نفساني و خوش آمدن شيطاني اي است كه دقيقاً همزمان با نگاه در خاطر و نفس شما پديد مي آيد و «رَيبِه» آن حالتي است كه فعلاً توأم با فساد و شهوت نيست، ولي در آينده مي تواند موجباتِ تشويش روحي و اضطراب جنسي را فراهم آرد.

ثالثاً) بر فرض كه يك نفر بتواند آن چنان خود را كنترل كند كه نه لذّت پيدا كند نه ريبه (فساد بالقوّه)، ولي باز اين هم دليل بر مُعاف بودنِ وي از حكم حرمت و ممنوعيّت نمي شود، چون احكام و قوانين بر محور اكثريت و حالتِ غالب مي چرخد، نه افراد و اقليّت هاي استثنايي!! از اين رو قانونِ نگاه نيز شامل ساير قوانين الهي و بشري، كلّي بوده و استثناءپذير و تبعيض ساز نيست!

در آخر: توصيه مي شود همگان نسبت به احكام الهي، به ويژه احكام نگاه مقيّد بوده و از «توجيه» و ايجاد بستر رواني جهت گريز از واقعيت آن هم با سر پوش گذاشتن بر حقايق و انگيزه ها دست بردارند. چنان چه تمايل داريد به مظاهر الهي و جلوه هاي او نگاه فرمائيد، آن هدفي را برگزينيد كه خداوند توصيه كرده: نگاه مهربانانه به پدر و مادر، نگاه برادرانه به برادران ايماني آن هم با انگيزه هاي الهي،

نگاه به عالم ربّاني، نگاه به حاكم عدالت مدار و ظلم ستيز، نگاه به قرآن كريم، نگاه به طبيعت و باغستان ها و جويبارها، نگاه به كعبه(روايت از رسول اكرم(ص)، بحار، ج 74، ص 73 و ج 10، ص 368). باشد كه با حفظ پارسايي و كنترل مدار نگاه، به بالاترين سعادت نگاه كه همانا نظاره كردن بر جمال ولي امر حضرت بقية الله الاعظم (روحي و ارواح العالمين له الفداء) است نائل بشويم.

چه خوش است صوت قرآن از تو دلرُبا شنيدن Eبه رُخَت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن
جان كلام اين كه: هر كس بهتر مي داند نگاه هايش با كدامين نيّت و اثري همراه است. جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

چشم و نگاه، محمد حسين حقجو، نشر مركز فرهنگي المهدي(عج)

اصولا چرا ديدن عكس هاي سكسي حرام است؟

پرسش

اصولا چرا ديدن عكس هاي سكسي حرام است؟

پاسخ

هدف غايي از آفرينش انسان، رسيدن به كمال و مقام قرب الهي است؛ «و ان الي ربك المنتهي» (نجم، آيه 42) رسيدن به مقام طي كردن مقدماتي را نياز دارد، خداي متعال با آگاهي از همه ابعاد مادي و معنوي انسان، او را در اين راه به انجام اعمالي ترغيب كرده و از كارهاي ديگري باز داشته است؛ از جمله آن ها رفتارهايي است كه زمينه را براي انحراف جامعه از مسير صحيح و پاك فراهم مي كند، زيرا اين ويژگيو خصيصه انسان است كه در هر وادي جلو رفت، حد نهايي براي خودش نمي شناسد، «بل يريد الانسان ليفجر امامه» (قيامت، آيه 5) بلكه آدمي مي خواهد كه در آينده نيز، به كارهاي ناشايست پردازد.

انسان اگر به وادي كمال قدم گذاشت تا بي نهايت پر مي كشد و اگر به وادي فساد و انحطاط قدم نهاد در آن جا هم تا بي نهايت جلو مي رود به گونه اي كه نمي توان آن را در جايي متوقف كرد. به همين جهت است كه مي بينيم در بخشي از آيه 31 سوره نور آمده است: «زنان هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود» از اين آيه برداشت مي شود كه اسلام به اندازه اي در مسايل مربوط به عفت عمومي سخت گير و موشكاف است كه هر گونه املي را دامن به آتش شهوت جوانان بزند، ممنوع مي كند.

ديدن عكس ها و فيلم هاي مبتذل، به ويژه جوانان را، در يك حال تحريك دائم قرار مي دهد تحريكي كه سبب

كوبيدن اعصاب آنان و ايجاد هيجان هاي بيمارگونه عصبي و گاه سرچشمه امراض رواني مي گردد.

مهم تر از آن اينكه گناهان، پيوند انسان با خدا را سست و در صورت استمرار اين پيوند را قطع و ايمان او را زايل مي گردانند و بدين وسيله انسانيت انسان كه سرمايه وجودي انسان است را از او سلب مي كنند. لذا در آيات و روايات گناهان ظلم به نفس شمرده شده است.

عكس هاي سكس غريزه جنسي انسان را به طور افراطي تحريك كرده او را از فعاليت هاي مثبت انساني بازداشته به سمت ارتكاب فحشا و منكرات سوق مي دهد، به همين دليل خداي متعال از باب لطف و رحمتي كه دارد ما را از آن بر حذر داشته و به مسير درست هدايت نموده است.

تحقيقات محققان نشان مي دهد كه ديدن فيلم ها و عكس هاي مبتذل و مشاهده رفتارهاي ضداخلاقي، اعمال غيراخلاقي را در پي دارد، به همين دليل «رابرت مريوخ» مالك شبكه ماهواره اي تي،وي استار آمريكا در مصاحبه اي در هندوستان گفت: «من هرگز به بچه هايم اجازه تماشاي اين برنامه ها را نمي دهم». (روزنامه اطلاعات، 25/5/1373)

افزون بر موارد ياد شده، ديدن عكس هاي مبتذل، پي آمدهاي تأسف باري را به دنبال دارد از جمله:

1. محروم شدن از لذت انس با خدا

2. مردن دل ها

3. پاره شدن پرده هاي عصمت و رواج بي عفتي و بي حيايي

4. سبك شدن عقل

5. گسترش دامنه ي فحشا و افزايش فرزندان نامشروع در جامعه

6. سقوط شخصيت زن و مرد و تبديل شدن به وسيله اي براي اشباع هوس هاي سركش

7. شهوت پرستي و خوش گذراني

8. از

هم گسيختگي زندگي زناشويي و ...

چرا دست دادن با نامحرم حرام است و چرا رابطه زناشويي زن و مرد نامحرم - با توجه به رضايت طرفين - حرام است ؟

پرسش

چرا دست دادن با نامحرم حرام است و چرا رابطه زناشويي زن و مرد نامحرم - با توجه به رضايت طرفين - حرام است ؟

پاسخ

سؤال شما برگشت به اين پرسش دارد كه انجام گناهان چه ايرادي دارد؟ اصلاً معقول نيست كه خداوند به خاطر انجام گناهان افراد را به جهنم ببرد و رضايت طرفين به هنگام انجام گناهان كافي است.

در اين صورت بايد گفت كه چنين نظري به اين معنا است كه آمدن پيامبران از طرف خداوند و نزول كتاب هاي آسماني و بيان احكام و... نادرست و بيهوده است. هم چنين خداوند آدميان را خلق كرده كه مانند ديگر موجودات (حيوانات و جانوران) رها باشند و هيچ مقصودي از آفرينش آدميان در كار نيست و آدميان كمال و تعالي ندارند.

سؤال كرده ايد كه اين گناهان (به خصوص ارتباط و آميزش جنسي خارج از نهاد خانواده) چه ايرادي دارد؟ پاسخ آن است كه:

اولاً: احكام ديني براساس قرارداد و اعتبار محض نيست. آنچه در اسلام حرام يا حلال و يا واجب شده، به خاطر مصالح و مفاسدي است كه در اين امور وجود دارد. بهشت و جهنم نيز يك امر جداگانه اي نيست كه خداوند در جايي فراهم آورده باشد و گناه كاران و يا نيكوكاران را به آن جا ببرد؛ بلكه صورت واقعي و باطني همين اعمال ما است كه در آخرت به صورت نعمت هاي بهشتي و يا شدايد و غذاب هاي دوزخي نمود پيدا مي كند.

اين سخن هاي چو مار و عقربت مار و عقرب گردد و گيرت دمت
و به علاوه گناهان در همين دنيا نيز

آثار وضعي خاصي در طبيعت دارد؛ همان طور كه اعمال نيك در همين دنيا آثار وضعي دارد.

ابر نايد پي منع زكات از زنا افتد و با اندر جهات
ثانيا: از نگاه اجتماعي مي توان به گونه ديگري پاسخ داد: نهاد خانواده اساس زندگي اجتماعي متعالي و اخلاقي است و اگر ارتباط خارج از نهاد خانواده مجاز باشد، در اين صورت افراد رغبت به تحمل مشكلات و گرفتاري هاي زندگي خانوادگي نخواهند داشت و نهاد خانواده تضعيف خواهد شد.

با تضعيف نهاد خانواده، نسل آدميان كاستي مي گيرد و فرزندان از مهر و محبت و تربيت و ديگر نيازمندي هاي روحي، رواني و اجتماعي محروم خواهند شد و سپس در اجتماع محروميت هاي خود را بروز داده و زندگي اجتماعي را با مشكلات و بحران هاي اخلاقي - اجتماعي روبه رو خواهند ساخت؛ يعني، به طور خلاصه زير پا نهادن موازين اخلاقي و حقوقي مربوط به نهاد خانواده و آميزش جنسي، نخست بحران در نهاد خانواده و سپس بحران در نهاد تعليم و تربيت و بحران اجتماعي به وجود خواهد آورد. به علاوه انسان هاي محروم از خانواده و همسر و فرزند، دچار اختلال و مشكلات روحي، رواني و شخصيتي مختلفي مي شوند.

ممكن است به نظر بيايد كه يك دست دادن ساده دختر و پسر نامحرم و يا يك آميزش نامشروع مخفيانه، چنين ابعادي نخواهد داشت. بايد گفت كه محدود ماندن چنين اموري به يك يا دو مورد به خاطر حاكميت ارزش ها و احكام اخلاقي و ديني در جامعه است و به مرور كه اين ارزش ها و هنجارها تضعيف شود، اين

گونه امور شيوع پيدا خواهد كرد و به همان بحران هاي ذكر شده خواهد انجاميد.

ثالثا: از نظر حقوقي در هر يك از مناسبات و روابط انساني زماني رضايت طرفين كافي است كه آن دو نسبت به شيئي مورد تصرف مالك بوده و جواز تصرف داشته باشند. اما تصرف در ملك ديگري و بدون اجازه او هرگز روا نيست. هر چند متعاملين به آن راضي باشند.

از طرف ديگر تمام عالم و آدم مخلوق خدا و ملك مطلق او است «انا للّه و انا اليه راجعون» . بنابراين هرگونه تصرفي كه انسان ها در وجود خود و در جهان طبيعت دارند، تصرف در ملك خدا است و بايد از جانب او مأذون باشند. بنابراين در هر تصرفي، بايد ديد رضاي خدا - كه مالك حقيقي ما و همه هستي است - در آن هست يا نيست و اگر خداوند رابطه و تصرف خاصي را اجازه نداده باشد، صرف رضايت طرفين كافي نيست. بد نيست بدانيد كه در بسياري از موارد كساني كه در امتحانات تقلب مي كنند، مي گويند ما با رضايت بغل دستي از او تقلب كرديم. اما آيا اين رضايت مي تواند مجوزي براي تخلف از قانون باشد و اگر چنين نيست، آيا تخلف از قانون خدا كه مافوق قانون بشر است چطور؟

فلسفه حرمت نزديكي در ايام عادت چيست ؟

پرسش

فلسفه حرمت نزديكي در ايام عادت چيست ؟

پاسخ

به صورت مختصر چند علت ذكر مي شود:

1- يكي از مهمترين عوامل لازم جهت مقاربتِ مطلوب وجود آرامش روحي و ميل جنسي است كه در اصطلاح پزشكي به آن ( Libido ) يا ميل جنسي گويند. يعني طرفين ميل به مقاربت داشته باشند و الا در صورت عدم وجود ميل از يك يا هر دو طرف عمل جنسي براي طرفي كه ميل كافي ندارد، نه تنها مطلوب و پسنديده نيست، بلكه موجب تنفر نيز مي شود. در دوران قاعدگي، سطح هورمون هاي جنسي خانم ها (استروژن و پروژسترون) كاهش مي يابد و در اثر آن ديواره داخلي رحم ريزش يافته و خونريزي مي شود. در اين دوران از يك طرف به علت كاهش هورموني، عواطف و روحيه خانم ها بسيار حساس و زودرنج شده و كج خلقي و بي حوصلگي خانم ها در اين دوره بيشتر مي شود و حتي گاه تحمل بچه داري را ندارند. از طرف ديگر خونريزي از توان جسمي آنها مي كاهد (درست مثل اين كه شما برويد بانك خون و يك كيسه خون بدهيد) و به اين دليل از نظر پزشكي توصيه كرده اند كه در كارهاي منزل مثل لباس شستن، ظرف شستن و... در اين مدت به خصوص روزهاي اول خانم ها را ياري دهيد. حال با اين اوصاف آيا مقاربت كه هم آمادگي روحي مي خواهد و هم آمادگي جسمي صحيح است؟ مسلما در اين گونه مواقع فقط مرد به لذت جنسي مي رسند، ولي زن به لحاظ عدم آمادگي به اوج لذت جنسي يا اُرگاسم نمي رسد و دچار درد ناحيه كمر و لگن و... شده و احتمال سردمزاجي و كاهش ميل جنسي حتي در دوران طهارت

و پاكي براي او وجود دارد. حتي گاهي به علت عدم آمادگي روحي و جنسيِ زن، خود مرد هم آن طور كه بايد لذت نمي برد؛ يعني غدد ترشحي دستگاه تناسلي زن كه مسير مقاربت را لزج و آماده مي كنند، به خوبي فعاليت نمي كنند و مقاربتي دردناك همراه با خاطره اي بد براي زن به دنبال دارد و خود مرد هم به ارگاسم نرسيده است. در حالي كه تمام توصيه هاي پزشكي اين است كه بهترين مقاربت، مقاربتي است كه هر دو جنس آن هم در يك زمان و يا با فاصله زماني اندك به اوج لذت جنسي (اُرگاسم) برسند.

2- يكي از اهداف مقاربت، تكثير نسل است. هر چند از نظر پزشكي احتمال آبستني زن در ايام عادت بسيار كم است، ولي در بعضي از قبايل يهودي (در اسرائيل) كه به مقاربت در ايام عادت ماهانه نيز مي پردازند و در مواردي زنها حامله مي شوند، بيماري هاي ارثي و نواقص ژنتيكي متعددي در بچه ها مشاهده شده و حتي در كتب پزشكي ثبت و ضبط شده است. بنابراين جهت اجتناب از پيدا كردن چنين فرزندان ناقص الخلقه اي، اجتناب پسنديده تر است.

3- استراحت جنسي براي هر دو جنس (مرد و زن) يك ضرورت است، كه علم نيز آن را ثابت كرده است. قاعدگي خانم ها وسيله اي اجباري است براي اين كه زن و مرد مدتي استراحت جنسي داشته باشند و بعد از آن با ميل و رغبت بيشتر در كنار يكديگر باشند. از طرف ديگر به واسطه افراط دچار خودكشي نشوند. هر بار نزديكي و مقاربت كه همراه با ارگاسم باشد، تمام عضلات بدن (حتي عضلات موها كه هر كدام از موهاي بدن انسان

به غير از سر و صورت داراي عضله اي بسيار كوچك است و موقع بيرون آمدن از استخر يا ترس و... منقبض شده و موها را راست مي كند) به يك باره منقبض شده و به شدت از ذخيره انرژي بدن مي كاهد. احساس خستگي شديد بعد از مقاربت به خاطر همين مطلب است.

سخن معروف بوعلي سينا _ كه كتاب قانونش صدها سال در دانشكده هاي پزشكي تدريس مي شد _ اين است كه انسان با هر بار مجامعت يك ميخ به تابوتش مي زند و چه بسا در اثر افراط، سريعا به پايان زندگي جنسي و دنيوي خود برسد. بنابراين علم حكم مي كند اجبارا هم كه شده، در اين مدت خود و همسرتان استراحت كنيد.

4- در طول دوران قاعدگي، لايه داخلي رحم، دهانه رحم و مجراي داخلي مهبل ريزش دارند و سطوح و لايه هاي زيرين تا اتمام دوران قاعدگي بسيار نازك و شكننده هستند و هرگونه تماسي ايجاد خراش و آسيب ديدگي مي نمايد كه زمينه را براي بروز عفونت هاي بعدي فراهم مي نمايد.

5- اغلب انجام نزديكي منجر به ايجاد پارگي ها ( Lacerarions) و آسيب هاي بافتي مي نمايد كه در حالت طبيعي به لحاظ حضور ترشحات اين آسيب هاي جزئي به سرعت و با تكثير سلول ها ترميم مي شود. در دوران قاعدگي ترشحات طبيعي واژن (مهبل) حضور ندارند [ كه خود به دليل اُفت هورموني است ] و لذا ترميم با اشك ال مواجه مي گردد. به همين دليل است كه اگر در اين دوران نزديكي صورت گيرد با احساس سوزش و درد توأم خواهد بود.

6- طول دوران سيكل قاعدگي 28 روز فرض مي شود كه تخمك گذاري 14 روز قبل از بروز قاعدگي صورت مي پذيرد.

لذا پيش بيني زمان تخمك گذاري بسيار دشوار است. در برخي موارد زمان تخمك گذاري به جلو افتاده و در اواخر قاعدگي (قاعدگي هاي طولاني) صورت مي گيرد. لذا براي زوجيني كه قصد پيشگيري از بارداري را دارند نزديكي منجر به باروري مي شود.

7- دوران قاعدگي براي اكثر خانم ها همراه با دردهاي لگني، شكمي، كمردرد، احتقان ناحيه شكم، احساس سنگيني و درد ناحيه پستان ها و... همراه است. به علاوه فرد دچار افسردگي و اضطراب و برخي ديگر علائم روحي - رواني نيز هست. لذا تحميل نزديكي در چنين حالتِ بيمار گونه اي صحيح نبوده و تجربه منفي به بار خواهد آورد كه در روابط آتي زناشويي ايجاد مشكل خواهد كرد.

بعضي ها ميگويند كه چرا دختر خاله پسر خاله به همديگر نامحرم هستند؟

پرسش

بعضي ها ميگويند كه چرا دختر خاله پسر خاله به همديگر نامحرم هستند؟

پاسخ

بحث محرم و نامحرم در همه اديان و فرهنگ ها به نوعي مطرح بوده و اختصاص به اسلام ندارد. در اسلام اصل بر گسترش روابط و صله ارحام است و تأكيد فراواني بر آن شده است اما اسلام براي اين روابط حد و مرزهايي را قائل شده است بعلاوه اينكه قرآن و روايات و فقه محارم را نام برده و احكام خاص آنها و چگونگي روابط با آنها را بيان كرده اند.

خداوند متعال در سوره نساء آيه 23 محارم (يعني كساني كه ازدواج با آنان حرام است) را نام برده است كه عبارتند از مادران، دختران، خواهران، خاله ها، عمه ها، دختران برادر و دختران خواهر، مادر و خواهر رضاعي، مادر همسران، دختر همسراني كه با آنان همبستري صورت گرفته، همسر فرزند، جمع بين دو خواهر و ...

فقهاء از اين آيه و روايات احكامي را استنباط نموده اند كه در رساله هاي توضيح المسائل بطور مفصل بيان شده اند.

بنابراين از قرآن، روايات و احكام فقهي فهميده مي شود كه محارم چه نسبي و چه سببي و رضاعي تعداد مشخص و معلومي هستند و بقيه افراد كه خارج از اين تعداد هستند با هم نامحرم بوده و ازدواجشان با يكديگر بلامانع است.

گفتني است «نامحرم بودن» از شرايط امكان ازدواج پسر و دختر نسبت به همديگر است و به طور طبيعي از آنجا كه ازدواج فصل جديدي در زندگي است به هر ميزان سابقه هاي ذهني و رفتاري نسبت به همديگر كمتر باشد. لذت وصال بيشتر خواهد شد. از اين رو نامحرمي قبل ازدواج

با كساني كه امكان ازدواج با آنها هست به نفع پسر و دختر است.

چرا متعه در مذهب اهل تسنن حرام است؟

پرسش

چرا متعه در مذهب اهل تسنن حرام است؟

پاسخ

متعه در مذاهب اهل تسنن حرام است; زيرا خليفه دوّم، عمر، آن را حرام اعلام كرد. اين يكى از بدعتهايى بود كه عمر بنا نهاد. در برخى از احاديث معصومان((عليهم السلام)) كه اگر عمر از متعه نهى نكرده بود، جز انسانهايى كه داراى شقاوت باشند كسى گرفتار زنا نمى شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

آيا تحريم استمنا, به خاطر تاثير منفي خروج مني و آثار جسماني آن است ؟

پرسش

آيا تحريم استمنا, به خاطر تاثير منفي خروج مني و آثار جسماني آن است ؟

پاسخ

در اين جا توجه به چند نكته لازم است:

الف) تأثير منفي استمنا صرفا به خاطر خروج مني نيست؛ بلكه چگونگي آن تأثير مهمي دارد. بنابراين آثار مجامعت با استمنا يكسان نيست.

ب ) حرمت استمنا تنها به خاطر آثار جسماني آن نيست؛ بلكه حكمت هاي ديگري نيز دارد، به طوري كه اگر زيان هاي جسماني هم نداشته باشد، حرمت هم چنان باقي است.

ج ) مقايسه اي كه از كتاب ياد شده نقل كرده ايد، چندان موجه به نظر نمي رسد.

ج س 2 - الف) متأسفانه اين مسأله ناشي از نوعي جو عدم اعتماد حاكم در جامعه است. ليكن اين واحد با توجه به وظيفه امانت داري، فتوكپي سؤالات را جهت ايجاد بانك اطلاعات و نمايه سازي بايگاني مي كند؛ ليكن آنچه در اين جا فتوكپي مي شود فقط طرف داخلي سؤال برگ است كه در آن مشخصات دانشجو موجود نيست. شما يا هر كس ديگر مي تواند شخصا براي بررسي اين موضوع به اين واحد مراجعه كند.

ب ) ما از قبل اعلام كرده ايم كه لازم نيست دانشجو حتما نام و مشخصات خود را براي ما ارسال دارد؛ بلكه از هر طريق مطمئني كه بتواند پاسخ ما را دريافت كند، مي تواند مكاتبه كند و نام مستعار براي خود معرفي كند. البته بايد به گونه اي اين كار را انجام دهد كه پاسخ ما برگشت نخورد و به دست او برسد.

ج ) طرح سؤال و بيان مسائل لزوما با بيان ويژگي هاي شخصي همراه نيست. ازاين رو اگر كسي صرفا سؤالاتي در ذهن داشته باشد، مي تواند آنها را ارسال كند، يا حتي به عنوان اين كه اين سؤالات

در جامعه، دانشگاه و... وجود دارد سؤال كند كه اگر خوف چيزي هم دارد، آن خوف برطرف شود.

نسبت به مسائل شخصي نيز مي تواند سؤال را به صورت سوم شخص مطرح كند، مثلاً بدين صورت كه اگر كسي چنين و چنان باشد چه بايد بكند و... .

موفق باشيد

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پرسش

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پاسخ

پاسخ كلّي اين پرسش اين است كه آنچه را كه شارع آن را حرام كرده و از آن بر حذر داشته است به دليل وجود مفسده اي در آن است؛ چنانكه اوامر شارع نيز بر پايه مصلحتي است.

حرمت مقاربت در ايّام حيض به دليل وجود مفسده بلكه مفاسدي است كه به آن توجّه داشته است؛ هر چند عقل قادر به كشف آن مصالح و مفاسد نباشد. خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: «و از تو درباره خون حيض مي پرسند بگو: آن(حيض) چيز آلوده و ناراحتي است، از اين رو در حال قاعدگي از زنان كناره گيري كنيد و با آنها نزديكي نكنيد، تا پاك شوند»(1). در اين آيه راجع به حيض كلمه «هواذي» به كار رفته كه حاكي از زيانكار بودن آن است.

زنان در ايّام قاعدگي از نظر روحي و جسمي دچار ضعف و گرفتگي هستند كه به دليل اختلاف سن و قوّه بدني داراي شدّت و ضعف است. برخي از مفاسد مقاربت با حائض در روايات بيان شده است: «عذافر صيرفي» گفت: امام صادق«عليه السلام» به من فرمود: «آيا آن افراد بدقيافه و زشت روي(مانند مسخ شده ها را) مي بيني»؟

عرض كردم: «بلي»! فرمود: «آنان كساني هستند كه نطفه شان در زمان حيض مادرانشان، بسته شده است»(2).

در برخي از روايات مي خوانيم كه مقاربت در هنگام حيض احياناً باعث مي شود كه فرزند مبتلا به مرض جذام يا برص شود. «مَنْ جامَعَ إِمْرَأتَهُ وَ هِيَ حائِضٌ فَخَرَجَ ألَوَلُدَ مْجُذوماً اَوْ اَبْرَصْ فَلاَيَلُو مَنْ اِلاّنَفْسَهُ».

در برخي روايات نيز سخن از مفسده اي است كه در نفس شخص پديد مي آيد و آن بغض و دشمني با اولياي

خدا و امامان معصوم«عليهم السلام» است. امام صادق«عليه السلام» فرمود: «لايَبْغُضْنا اِلاّ مَنْ خَبُثَتْ وِلاَدَتَهُ اَوْحَمِلَتْ بِهِ اُمُّهُ في حِيضِها»(3). اسلام براي پيدايش نسلي سالم از لحاظ جسم و روحي، از مقاربت در ايّام قاعدگي شديداً جلوگيري كرده است. البته تنها حكمت منع از مقاربت در ايّام قاعدگي اين نيست، بلكه اين كار عوارض نامطلوب جسمي براي زن و مرد نيز دارد؛ چنانكه نوشته اند: چون سوراخ گلوي رَحِم و كلّيه عروق غدّه هاي رحمي بازند، ميكروب ها موذي رَحِمي كه در اين هنگام رو به ازدياد مي روند، ممكن است به وسيله مقاربت، از گلوي رحم به داخل رحم رفته توليد بيمارهاي خطرناكي براي نطفه يا جنين كنند و گاهي هم توليد سپتي سمّي كنند ونيز ممكن است حمله خوني رحمي در اثر تحريك شهوت زياد شده و خون ريزي فراواني دست دهد. زنان در هنگام قاعدگي ممكن است به تبخال هاي تناسلي مبتلا باشند و يا در اثر دمل هال سرطاني و غيره بيمار شده باشند؛ بنابراين مايع خوني حيض طيّ جريان، مقداري از ميكرب ها و عوامل بيماري زا را به همراه خود به خارج مي آورد و طول مجرا را آلوده مي كند؛ چنانچه در اين ايّام مقاربت واقع شود، بيماري به اعضاي مرد سرايت و وي را دچار بيماري مي كند و احياناً بوي كريه و منظره نفرت آور دستگاه تناسلي زن در دوران قاعدگي، ايجاد نفرت عميق در روحيه مرد كرده و او را براي هميشه از اين عمل متنفّر سازد»(4).

به هر حال مفاسد جسمي و رواني ناشي از مقاربت در دوران بارداري - كه انسان قادر به كشف همه آنها نيست - سبب شده تا خداي متعال اين عمل را در

اين ايّام تحريم كند. البتّه بازي هاي شهوانيِ غير از مقاربت براي زن و مرد در اين ايّام چون ايّام گذشته بلامانع است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره بقره، آيه 222.

2) وسائل الشيعه، ج 2، ص 317.

3) همان، ص 318.

4) قرآن و علوم روز.

چرا نمي توان به عورت زن نگاه كرد؟

پرسش

چرا نمي توان به عورت زن نگاه كرد؟

پاسخ

پرهيز از نگاه به عورت، از جمله اموري است كه با فطرت انسان آميخته است چون يك نوع حياي پسنديده است و در بچه ها اولين چيزي كه از قوّة فهم

آن ها آشكار مي شود حيا است و خدا آن را در انسان قرار داده تا از زشتي هايي كه نفس او را به سوي آن مي كشاند كناره گيري كند و مانند حيوان نشود. در حقيقت

نگاه نكردن به عورت ديگران، شرمي است كه خداوند در وجود انسان ها قرار داده است و از طرفي اين اجتناب، عامل حفظ غريزة جنسي و كسب عفت عمومي است.

اگر انسان چشم خود را كنترل نكند و هر منظره اي را ببيند چه بسا به انحرافات جنسي مبتلا شود.

امام صادق(ع) مي فرمايد: "نگاه شهوت آميز تير زهر آلود شيطان است. چه بسيار است نگاه هايي كه حسرت و تأسف طولاني به دنبال دارد".4

4 وسائل الشيعه، ج 14، ص 138.

دليل اين كه مي گويند نگاه اوّل به نامحرم حرام نيست چيست؟

پرسش

دليل اين كه مي گويند نگاه اوّل به نامحرم حرام نيست چيست؟

پاسخ

به فتواي مراجع معظم تقليد فعلي فرقي بين نگاه اوّل و نگاه دوم و... نيست. معيار در حرمت و عدم حرمت، اوّلي يا چندمين بودن آن نيست. به نظر مراجع تقليد نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است، و نگاه كردن به صورت ودست ها اگر به قصد لذّت باشد حرام است، ولي اگر بدون قصد لذت باشد مانعي ندارد. در اين قسمت "نگاه به صورت و دست ها بدون قصد لذت" آيت اللَّه فاضل لنكراني، آيت اللَّه آقا شيخ جواد تبريزي فرموده اند: "احتياط آن است كه بدون قصد لذت هم به آن ها نگاه نكند"، و ايت اللَّه خويي(ره) مي فرمايد: "احتياط واجب آناست كه بدون قصد لذت هم نگاه نكند". آيت اللَّه گلپايگاني فرموده: "حرام بودن نگاه به آن ها (دست و صورت) بدون قصد لذت هم خالي از قوّت نيست".(1) آن چه بين عوام در نگاه اوّلي و دوّمي گفته مي شود، بنابرايناست كه چون غالباً نگاه اوّل به طور ناخودآگاه و بدون قصد است، گفته اند اشكال ندارد، اما اگر همان نگاه اول به صورت و دست ها شرايط حرمت (با قصد لذّت و شهوت بوده) را داشت، حرام است.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 415، مسئله 2433.

چرا نزديكي در روز و در اوّل و وسط و آخر ماه حرام است؟ فلسفه اين كار چيست؟

پرسش

چرا نزديكي در روز و در اوّل و وسط و آخر ماه حرام است؟ فلسفه اين كار چيست؟

پاسخ

عمل نزديكي با همسر در روز و در اوّل و وسط آخر ماه حرام نيست؛ فقط در برخي مواقع كراهت دارد؛ يعني اگر انجام نشود، بهتر است. مواردي كه نزديكي با همسر كراهت دارد، عبارت است از: در شبي كه ماه گرفتگي يا در روزي كه خورشيد گرفتگي باشد؛ نيز در روزي كه زلزله يا بادهاي شديد بوزد. هم چنين بعد از اذان صبح تا طلوع آفتاب و در شب هاي محاق (28 و 29 و 30 ماه هاي قمري) نيز در شب اوّل هر ماه قمري، غير از ماه رمضان و در نيمه هر ماه و در شب چهارشنبه، هم چنين در شب عيد قربان و فطر كراهت دارد. شايد مراد اين باشد كه اگر كسي بخواهد در اين شب ها آميزش، بچه دار شود، آثار منفي در فرزند به جا مي گذارد، همان طور كه از روايات اين باب استفاده مي شود، مثلاً در انتهاي روايت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) آمده است: "فيرزق مِن جماعه و لداً فيري ما يحبّ؛ از آميزش، فرزندي بدو مي رسد كه خوش ندارد." يا "فيري في ولده ذلك ما يحبّ؛ شاهد به دنيا آمدن فرزندي خواهد بود كه خوش ندارد".

پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: "فإنّه يتخوف علي ولد من يفعل ذلك الخبل". از مجموعه اين ها و ديگر روايات استفاده مي شودكه علّت كراهت در اين موارد خوف از معيوب شدن فرزند مي باشد.(1)

در عين حال چون اصل مسئله حرام نبوده و صرفاً كراهت دارد، فلسفه و علتي كه براي آن ها بيان شده، قطعي و يقيني نيست

و صرفاً جنبه احتياطي دارد. همه روايات وارد شده در اين باب، قطعي و يقيني و داراي سند صحيح نمي باشد.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 14، ص 84 به بعد.

مي گويند انسان ها نسبت به چيزي كه از آن منع مي شوند، حريص تر مي گردند، پس چرا اسلام بر پوشش و عدم روابط زن و مرد تأكيد دارد؟

پرسش

مي گويند انسان ها نسبت به چيزي كه از آن منع مي شوند، حريص تر مي گردند، پس چرا اسلام بر پوشش و عدم روابط زن و مرد تأكيد دارد؟

پاسخ

طرفداران اخلاق جنسي معتقدند: آتش ميل و رغبت بشر در اثر منع و محدوديت فزوني مي گيرد و مشتعل تر مي گردد اما در اثر ارضا و اشباع، كاهش مي يابد و آرام مي گيرد. براي اين كه بشر را از توجه دائم به امور جنسي و عوارض ناشي از آن منصرف كنيم، يگانه راه صحيح آن است كه هر گونه قيد و ممنوعيتي را از جلوي پايش برداريم و به او آزادي بدهيم.(1) فرويد و پيروان وي بر اين اساس معتقد به آزادي غريزة جنسي شده اند اما استاد مطهري مي گويد: "اشتباه فرويد و امثال او در اين است كه پنداشته اند تنها راه آرام كردن غرايز، ارضا و اشباع بي حد و حصر آن ها است. اين ها فقط متوجه محدوديت ها و ممنوعيت ها و عواقب سوء آن ها شده اند. طرحشان اين است كه براي ايجاد آرامش اين غريزه بايد به آن آزادي مطلق داد. اين ها چون يك طرف قضيه را خوانده اند، توجه نكرده اند همان طور كه محدوديت و ممنوعيت، غريزه را سركوب و توليد عقده مي كند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات در آوردن، آن را ديوانه مي سازد و چون اين امكان وجود ندارد كه هر خواسته اي براي هر فردي برآورده شود، بلكه امكان ندارد همة خواسته هاي بي پايان يك فرد برآورده شود، غريزه بدتر سركوب مي

شود و عقدة روحي به وجود مي آيد".(2) به نظر استاد مطهري براي آرامش غريزه دو چيز لازم است: ارضاي غريزه در حد نياز طبيعي و ديگري جلوگيري از تهييج و تحريك آن.(3) اما اين كه مي گويند: انسان نسبت به چيزي كه از آن منع شود حريص است، مطلب صحيحي است، ولي نيازمند به توضيح است. انسان به چيزي حرص مي ورزد كه هم از آن ممنوع شود و هم به سوي آن تحريك شود. به اصطلاح تمناي چيزي را در وجود شخصي بيدار كنند اما او را ممنوع سازند. اگر امري اصلاً عرضه نشود يا كم تر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان كم تر خواهد بود.(4)

"فرويد" كه طرفدار سرسخت آزادي غريزة جنسي بود، متوجه شد خطا رفته است، از اين رو پيشنهاد كرد بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگري منحرف كرد. "راسل" نيز كه به آزادي جنسي معتقد است، اعتراف كرده كه عطش روحي در مسائل جنسي غير از حرارت جسمي است. آن چه با ارضا تسكين مي يابد، حرارت جسمي است، نه عطش روحي. يعني روح انسان سيري ناپذير است و اگر چه شايد از نظر حرارت جسمي در زماني ارضا شود، اما چون انسان روح سيري ناپذير دارد، به آن حد قناعت نمي كند و مي خواهد از آن هم بالاتر رود. پس بايد گفت: آزادي در روابط زن و مرد و يا بي توجهي به حجاب، از حرص و ولع نسبت به شهوت، پيشگيري نمي كند، بلكه سبب شعله ور شدن شهوات مي گردد. آمار موجود در جهان گوياي اين واقعيت است. ره

آورد آزادي جنسي در عصر حاضر، رفتارهاي خشونت آميز در روابط جنسي و استفاده قهر آميز از زنان و آزار جنسي در محل كار و بيماري هاي مقاربتي از جمله ايدز است. در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دورة زندگي شغلي خود به مدت طولاني دچار آزار جنسي مي گردند. در مورد تجاوز جنسي نيز بررسي ها در لندن آشكار ساخت كه از هر شش تن يك تن مورد تجاوز قرار گرفته بود.(6) بر اين اطلاعات بايد آمار همجنس بازي ها و كشانده شدن به راه هاي ديگر را اضافه كنيم كه همه نشان از آن دارد كه عطش روحي هيچ گاه سيري پذيري نيست. اگر آزادي جنسي و روابط آزاد زن و مرد، حرص و ولع را كاهش مي دهد، پس اتفاقات در غرب ناشي از چيست؟ بهتر است بگوييم آن قدر پيامدهاي بد زياد است كه نسبت به آن بي اهميت شده اند، نه آن كه ديگر تجاوزات و راه هاي انحراف مانند همجنس بازي ديگر وجود ندارد. مانند اين كه كسي به خانه اي وارد مي شود و مي بيند بچه هاي خانه ديوار را خراب كرده، فرش ها را پاره كرده و ظرف ها را شكسته، آن وقت مي بيند مادر خانه اصلاً ناراحت نيست يا توجه نمي كند. عدم توجه مادر، نشان آن نيست كه وضع خانه به هم ريخته و خراب نيست، بلكه ناشي از بي توجهي مادر به وضعيت است. اسلام نه به صورت مطلق، غريزة جنسي را محدود و سركوب كرده و نه آن را به طور مطلق آزاد گذارده است. به نظر مي

رسد راه ميانه اي را مطرح كرده است و آن عبارت است از: ارضاي غريزة جنسي به صورت طبيعي و قانونمند با حفظ كرامت انساني و امنيت رواني جامعه؛ پرهيز از تحريك و تهييج غريزة جنسي و تأكيد بر آسان گيري در ازدواج.

فلسفة اصلي پوشش، حيا و عفت است كه خصلت بشري است و تمامي انسان ها آن را پذيرفته اند. البته نتايج ديگري نيز بر پوشش مترتّب است، مانند سلامت جامعه و حفظ اصالت خانواده.

جهت مطالعة بيشتر، كتاب مسئلة حجاب از استاد مطهري، كتاب زن از مهدي مهريزي را معرفي مي نماييم.

پي نوشت ها:

1. استاد مطهري، اخلاق جنسي در اسلام و غرب، ص 26.

2. همان، مسئلة حجاب، ص 130 _ 140.

3. همان، ص 104.

4. همان، ص 105.

5. همان، ص 98.

6. مجلّه كتاب نقد، ش 17، ص 275.

چرا روابط جنسي پيش از ازدواج گناه محسوب مي شود، در حالي كه نياز به آن وجود دارد؟ در مورد صيغة محرميّت اطلاعاتي مي خواهم كسب كنم و بدانم دليل و مدرك آن چيست؟ اگر كسي موقعيت ازدواج نداشته باشد، بايد چه كار بكند؟

پرسش

چرا روابط جنسي پيش از ازدواج گناه محسوب مي شود، در حالي كه نياز به آن وجود دارد؟ در مورد صيغة محرميّت اطلاعاتي مي خواهم كسب كنم و بدانم دليل و مدرك آن چيست؟ اگر كسي موقعيت ازدواج نداشته باشد، بايد چه كار بكند؟

پاسخ

روابط جنسي خارج از حد مشروع و قانوني، خواه پيش از ازدواج يا پس از آن از نظر اسلام و تمام اديان آسماني گناه محسوب مي شود. اما بر خلاف برخي از اديان مانند مسيحيت و يا آيين هاي شرقي (كه پيروان خود را به رياضت و رهبانيت و سركوب غرايز جنسي دعوت مي كنند) اسلام نه تنها از سركوب غريزة جنسي دفاع نمي كند، بلكه آن را جايز ندانسته و به ازدواج و بهره گيري از نياز جنسي توصيه و تأكيد مي كند.

اما هر چيزي بايد قانون و مرزبندي داشته باشد. در دين اسلام از زياده روي و خارج از حد بودن جلوگيري به عمل آمده است. خداوند همان گونه كه اين نياز را در انسان قرار داد، راه برآوردن آن را نيز در اختيار وي گذاشت اما براي جلوگيري از مشكلات بسيار فردي و اجتماعي كه در روابط غير مشروع وجود دارد (مانند، ناديده گرفته شدن حقوق زنان، تنزل شخصيت زن به عنوان ارضا كنندة غرايز مردان، به هم خوردن نظام خانواده ها، تولد فرزندان بدون پدر مشخص و آسيب هاي روحي و رواني بسيار) از آن جلوگيري به عمل آورده است و اين مسئله اختصاص به قبل يا بعد از ازدواج ندارد. براي محرميت زن و مرد اجنبي و ازدواج آنان دو راه در اختيار انسان قرار

داده شده است:

ازدواج دائم و ازدواج موقت. براي ازدواج خواندن عقد لازم است و تنها رضايت زن و مرد كافي نيست.

در ازدواج موقت بايد مدّت و مهريه معيّن شود. اگر زن و مرد بخواهند صيغة عقد موقت را بخوانند، بعد از آن كه مدت (مثلاً يك سال) و مهريه (مثلاً صد هزار تومان) را مشخص كردند، چنانچه زن بگويد: "زَوَّجْتُكَ نَفْسي فيِ المُدّةِ الْمَعْلوُمَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلوُم؛ من خودم را به همسري تو در مدت معيّن يا مهر معين در آوردم" بعد بدون فاصله مرد بگويد: "قَبِلْتُ؛ قبول كردم" صحيح است.(1) به فتواي برخي از مراجع در صورت عدم امكان خواندن به عربي، اگر ترجمه دقيق آن به صورت فارسي بيان شود، كفايت مي كند. دليل و مدرك عقد دائم و عقد موقت، آيات و رواياتي است كه فقها بدان ها تمسّك كرده اند. اگر ازدواج (دائم و موقت) به طور ساده برگزار شود و سختگيري هايي كه مردم رسم كرده اند، كنار گذاشته شود، زمينة ازدواج براي همگان فراهم مي آيد و ديگر جاي سؤال نخواهد بود كه در صورت نياز، انسان چه بايد بكند. در زمان پيامبر زن و مردي ازدواج كردند و پيامبر مهرية زن را ياد دادن يك سوره از قرآن قرارداد، چون مرد پول نداشت، ولي قرآن بلد بود. قبول ياد دادن يك سورة قرآن به زنش، با وي ازدواج كرد. اگر ما مسلمانان به دستورهاي اسلامي عمل كنيم و پايبند به آنها باشيم، هيچ گونه مشكلي پيش نمي آيد و زندگي ساده و سالم خواهد شد. اگر امروزه در جامعه جوانان با مشكلاتي روبرو هستند، متوجه فرهنگ

اجتماعي ما است كه بايد حل شود، نه آن كه با پاك كردن صورت مسئله، حدود و قوانين و چارچوب هاي روابط زن و مرد را از بين ببريم، كه از طرف ديگر مشكلات بسياري كه برخي بيان شد، براي افراد و جامعه انساني به وجود آيد.

در هر حال اگر براي كساني امكان ازدواج (نه به صورت دائم و نه موقت) وجود نداشته باشد، بايد خود را از وسوسه هاي شيطان و كشش غرايز جنسي حفظ كند. او بايد متوجه باشد كه دنيا محلّ آزمون الهي است و تمام انسان ها در صحنة آزمايش هستند. چنين، نيست كه تنها آزمايش انسان به وجود غريزة جنسي باشد. گناهان بسيار ديگري وجود دارد كه ترك آن ها سخت تر است.

بنابراين بايد سعي نمايد چه در مورد غريزة جنسي، قبل يا بعد از ازدواج و چه در موارد ديگر صحنه هايي كه در زندگي با آن ها رو به رو مي شود، موفق و سربلند بيرون آيد تا به كمال شايسته دست يابد. تسليم شدن، موضع انسان را در مقابل نفس اماره و شيطان، تضعيف نموده و راه سقوط را براي او هموار مي كند.

در پايان ياد آور مي شويم در توضيح المسائل مراجع آمده: كسي كه به وا سطة عدم ازدواج به گناه مي افتد، بر او واجب است ازدواج نمايد.(2)

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسائل، مسئلة 2369.

2. توضيح المسائل مراجع، مسئلة 2443.

چرا صحبت كردن مرد و زن ، نامحرم گناه دارد؟

پرسش

چرا صحبت كردن مرد و زن ، نامحرم گناه دارد؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشح مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه

به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني 1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف

و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان به نفع زنان است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص

زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه

در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

البته در صورتي كه عدم رعايت حجاب باعث گناه و آلودگي شود، بايد حجاب رعايت شود، مثلاً خواهر به برادر خود محرم است، ولي اگر قسمتي از بدنش پيدا باشد و پوشش مناسب نداشته باشد و باعث گناه و تهييج شهوت شود، بايد پوشش و حجار را رعايت كند.

محرم بودن پدر و مادر و برادر و خواهر به معناي اين نيست كه نسبت به يكديگر هيچ حد و مرزي نسبت به حجاب نداشته باشند.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

چرا حرمت استمنا از لواط هم بيش تر و خطرناك تر است؟ (به نظر امام صادق)

پرسش

چرا حرمت استمنا از لواط هم بيش تر و خطرناك تر است؟ (به نظر امام صادق)

پاسخ

در كتب و منابع شيعه، روايتي از امام صادق(ع) مبني بر اين كه حرمت استمنا يا كيفر و مجازاتش بيشتر از لواط باشد، نقل نشده است.

تنها در يك روايت از حضرت آمده است : " خداوند در روز قيامت به سه دسته نظر رحمت نمي كند و براي آنان عذاب دردناكي است آن سه دسته عبارتند از:

1 - كسي كه موي سفيد صورتش را بكند (تا نشان دهد كه جوان است)

2 - كسي كه به وسيله عضو بدن خودش شهوتش را خارج كند، (استمنا).

3 - كسي كه لواط دهد".(1)

اين روايت با آن چه در سؤال مطرح شده است، تفاوت بسيار دارد. روايت در صدد مقايسه حرمت يا كيفر لواط و استمنا نيست.

لواط از گناهاني است كه در روايات به كبيره بودن آن تصريح شده، و براي فاعل و مفعولِ اين عمل شنيع، كيفر و حدّ شديدي - شديدتر از زناي محصنه - وضع شده است، در حالي كه به گناه كبيره بودن استمنا در قرآن يا روايات تصريح نشده است، گر چه در روايت مذكور وعد? عذاب دردناك براي استمنا كننده داده شده است.

از اين رو چگونه مي تواند حرمت يا كيفر استمنا به اندازه لواط باشد، چه برسد به اين كه شديدتر از لواط باشد؟!

در اسلام و اديان گذشته براي لواط شديدترين كيفرها وضع شده، كمتر گناهي است كه كيفر آن همانند لواط سخت گيرانه باشد.

در صورتي كه براي استمنا مجازات تعزير ذكر شده، مي دانيم "هر گناهي كه كيفر آن شديدتر باشد،

دليل بر شدت حرمت آن است".(2)

خواهشمند است سند روايات يا مطالب خود را در نامه بعدي حتماً ذكر كنيد.

پيش تر نيز در برخي سؤالات چنين درخواستي از شما خواسته شده بود، اما در هيچ مورد پاسخي نداديد.

پي نوشت:

1 - وسايل الشيعه، ج 14، ص 268.

2 - شهيد دستغيب، گناهان كبيره، ج 1، ص 207.

1- فلسفه حرام بودن زنا چيست با آنكه خداوند غريزه جنسى را در انسان قرار داده ومى دانيم بالاخره بايد آن را اشباع كرد

پرسش

فلسفه حرام بودن زنا چيست با آنكه خداوند غريزه جنسى را در انسان قرار داده ومى دانيم بالاخره بايد آن را اشباع كرد

پاسخ

1 - پ_ي_داي_ش ه_رج و مرج در نظام خانواده و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران ,رابطه اى كه وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعى است , بلكه موجب حمايت كامل ازفرزندان مى گردد زيرا در ج_ام_ع_ه اى ك_ه ف_رزن_دان ن_امشروع و بى پدر فراوان گردند روابطاجتماعى كه بر پايه روابط خ_ان_وادگ_ى ب_نيان شده سخت دچار تزلزل مى گردد , از اين گذشته از عنصر محبت كه نقش ت_ع_ي_ي_ن ك_ننده اى در مبارزه با جنايتها و خشونتها داردمحروم مى شود , و جامعه انسانى به يك جامعه كاملا حيوانى توام با خشونت در همه ابعاد تبديل مى گردد 2 - تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيماريهاست و با تمام تشكيلاتى كه براى مبارزه با عواقب و آث_ار آن ام_روز فراهم كرده اند باز آمار نشان مى دهد كه افراد بسيارى از اين راه سلامت خودرا از دس_ت داده و م_ى ده_ن_د 3 - ب_ايد توجه داشت كه هدف از ازدواج تنها مساله اشباع غريزه جنسى ن_يست بلكه اشتراك در تشكيل زندگى و انس روحى و آرامش فكرى و تربيت فرزندان و همكارى در ه_مه شوون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مردبه يكديگر و تحريم زنا هيچ يك از اينها امكان پذير نيست .

چرا براى اثبات عمل منافى عفت , بايد چهار نفر گواهى دهند ؟ آيا اين سختگيرى درمرحله اثبات ج_رم , م_وج_ب ازدي_اد ع_م_ل منافى عفت نيست ؟از اين گذشته , چرا قاعده اقرار العقلاء على انفسهم جائز ; هر شخصى عاقلى اقرارى بر ضرر خود كند , موثر خواهد بود . در اي_ن_ج_

پرسش

چرا براى اثبات عمل منافى عفت , بايد چهار نفر گواهى دهند ؟ آيا اين سختگيرى درمرحله اثبات ج_رم , م_وج_ب ازدي_اد ع_م_ل منافى عفت نيست ؟از اين گذشته , چرا قاعده اقرار العقلاء على انفسهم جائز ; هر شخصى عاقلى اقرارى بر ضرر خود كند

, موثر خواهد بود . در اي_ن_ج_ا الغا شده و كسى كه شخصااعتراف به ارتكاب عمل منافى عفت كند تا سه مرتبه از او پذيرفته نخواهد شد وتنها در مرحله چهارم از او پذيرفته مى شود ؟

پاسخ

اصولا قانون اسلام در مورد مجازات اعمال منافى عفت , صورت خاصى دارد كه جهات لازم در آن رعايت شده است ; يعنى از يك سو مجازات اين اعمال را كاملا شديد و سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد شروع مى شود و در بعضى از موارد به اعدام منتهى مى گردد ; و از سوى ديگر , راه اثبات اين جرم را مشكل قرار داده است تاآنجا كه تعداد شهود لازم را براى اثبات آن , دو برابر شهود در ساير جرمها قرارداده و يك مرتبه اقرار خود شخص را هم كافى ندانسته است . ضميمه شدن اين دو جهت به يكديگر - تشديد اصل مجازات و سختگيرى در راه اثبات جرم - وضع خ_اص_ى ب_ه اي_ن ق_ان_ون ج_زاي_ى داده اس_ت ; به اين معنى كه , اين قانون تاثير روانى خود را در ج_ل_وگ_يرى افراد از ارتكاب اين نوع گناهان دارد و در عين حال , عملا افراد زيادى را هم شامل نمى گردد . ب_ه عبارت ديگر : منظور اصلى از وضع اين گونه قوانين , جلوگيرى افراد از ارتكاب جرم است نه اع_دام و از ب_ي_ن بردن آنها ; و اين اثر , از سنگين بودن نوع مجازات گرفته مى شود ; براى اين كه ش_خ_ص مرتكب , هر لحظه مجازات شديد را در نظر خود مجسم مى كند و

احتمال مى دهد بر اثر پ_ي_ش آم_دى ج_رم او اثبات گردد ; ترس و وحشت او رافرا مى گيرد و همين ترس و وحشت از مجازات احتمالى آينده , غالب افراد را ازارتكاب گناه باز مى دارد . غالبا ديده ايم كه براى ارتكاب گناه بزرگى - مانند فروش مواد مخدر - در شرايطخاصى مجازات ش_ديدى مانند اعدام تعيين مى گردد اگرچه اين مجازات مخصوص شرايط معينى است , اما همان احتمال به وجود آمدن شرايط آن , تاثير قابل توجهى در روح مرتكبين مى گذارد . خ_لاصه اين كه : قوانين جزايى اسلام در اين قسمت طورى معين شده كه حداكثر تاثيرخود را در جلوگيرى از گناه داشته باشد و در عين حال , دامان عده زيادى را نيزنگيرد . روى اي_ن حساب , اجراى مجازات اعدام در يك يا چند مورد هم كه باشد اثرشديد خود را در افكار ساير مرتكبين مى گذارد ; زيرا همين اندازه كه احتمال دارديك روز اين قانون گريبان آنها را نيز بگيرد , براى بيدارى آنها كافى است .

چ_را ق_رآن ه_م_ج_ن_س گ_رائى را ت_ح_ري_م كرده در حالى كه هيچ گونه منعى طبى براى آن سراغ نداريم

پرسش

چ_را ق_رآن ه_م_ج_ن_س گ_رائى را ت_ح_ري_م كرده در حالى كه هيچ گونه منعى طبى براى آن سراغ نداريم

پاسخ

اصولا هرگونه انحراف جنسى در تمام روحيات و ساختمان وجود انسان اثر مى گذارد وتعادل او را ب_ر ه_م م_ى زند , توضيح اينكه : انسان به صورت طبيعى و سالم تمايل جنسى به جنس مخالف دارد و اي_ن ت_م_اي_ل از ري_شه دارترين غرايز انسان و ضامن بقاى نسل اوست هرگونه كارى كه اين تمايل را از مسير طبيعيش منحرف سازد يك نوع بيمارى و انحراف روانى در انسان ايجاد مى كند با توجه به اينكه احساسات جنسى مرد و زن هم در ارگانيسم بدن آنها موثر است و هم در روحيات و اخ_لاق وي_ژه آن_ان , روشن مى شود كه از دست دادن احساسات طبيعى تا چه حد ضربه بر جسم و روح انسان واردمى سازد .

اينكه شخصي با شخصي لواط كرده است چه ربطي به خواهر يا مادر يا دختر آنهادارد كه از ازدواج با آن شخص و شايد زندگي ايده آل محروم شوند؟

پرسش

اينكه شخصي با شخصي لواط كرده است چه ربطي به خواهر يا مادر يا دختر آنهادارد كه از ازدواج با آن شخص و شايد زندگي ايده آل محروم شوند؟

پاسخ

اينكه چه ربطي با هم دارد خدا مي داند، ملاك در حكم شرعي نصوصي است كه از ناحيه شارع مقدس رسيده و همه بايد تابع آن باشيم . لازم به تذكر است كه اساسا اينگونه نگرش به احكام الهي روا نيست . بسياري از احكام فلسفه هايي دارند كه ما از آنها بي خبريم و با خيال بافي هاي خود نبايد در برابر آنها استعجاب و يا خداي نخواسته به انكار برخيزيم . ;

چرا در صورتيكه لواط بعد از ازدواج صورت گيرد مانع از ازدواج با خواهر ملوط نيست ؟

پرسش

چرا در صورتيكه لواط بعد از ازدواج صورت گيرد مانع از ازدواج با خواهر ملوط نيست ؟

پاسخ

در صورتيكه عمل لواط قبل از ازدواج صورت گرفته باشد به طوروضعي مانع تحقق و ثبوت ازدواج مي شود، ولي اگر بعد از ازدواج صورت گرفته باشد معني ندارد كه مانع از تحقق زوجيت شود، زيرا زوجيت تحقق يافته است و در زمان تحققش مانعي براي آن وجود نداشته است. البته علت حكم ادله شرعي مي باشد.;

آيا احكامي مثل حرمت ازدواج لواط كننده با خواهر ملوط باعث سو استفاده دشمنان اسلام نمي شود كه مردم را به اين دين بدبين كنند؟

پرسش

آيا احكامي مثل حرمت ازدواج لواط كننده با خواهر ملوط باعث سو استفاده دشمنان اسلام نمي شود كه مردم را به اين دين بدبين كنند؟

پاسخ

اينگونه فلسفه تراشي ها در برابر هر حكمي ممكن است و خدايي كه اين حكم را صادر كرده بيش از همه ما به اين امور آگاه است و مفسده چنين ازدواجهايي را پيش از آنچه ذكر كرده ايد مي داند .واقع قضيه آن است كه ما با انديشه ضعيف خود چيزي را مي بينيم و او چيزهايي را كه در ذهن ما و شما خطور كردني نيست . اين ناشي از ناآگاهي و نقصان علمي ما است . ;

چرا حكم مردان همجنس گرا ( لواط كننده ) اعدام است و حكم همجنس گرايي زنان اعدام نيست ؟

پرسش

چرا حكم مردان همجنس گرا ( لواط كننده ) اعدام است و حكم همجنس گرايي زنان اعدام نيست ؟

پاسخ

آنچه كه موجب انحراف زنان و كشيده شدن آنان به هم جنس بازي مي شود، نوعاً ريشه در عدم تمايل مردان به آنان دارد .از اين رو اگر مردان به همجنس بازي روي بياورند، زنان نيز به همين گناه ، مبتلا خواهند شد .به همين جهت حد مردان در اين مساله ، شديدتر از زنان است . ;

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پاسخ

خداوند براى زندگانى بهتر براى بشر غرايزى را در وجود او قرار داده است كه هر يك از آنها بايد به گونه اى شايسته ارضا شود. يكى از غرايز اصيل انسانى، غريزه شهوت است. وجود اين غريزه نه تنها در انسان بلكه در حيوانات نيز ضامن بقاى نوع و حفظ آنها از نابودى است. در اينكه اصل وجود اين غريزه در آدمى دليل استفاده از آن است ترديدى نيست، ولى سخن در اينجا است كه آيا از اين غريزه بايد آزادانه و بى حساب استفاده شود يا داراى حدودى شرعى و دينى است؟

خداوند مى فرمايد: «لاتَقْربُوا الزّنا اِنَّهُ كَانَ فاِحَشةً وَ ساءَ سَبيلا; به زنا نزديك نشويد; زيرا بسيار زشت و راه بد ]و خطرناكى[ است»(1). قرآن مجيد زنا را عملى بسيار زشت و نشانه انحراف از مسير فطرى انسانيّت معرّفى كرده است. بديهى است اگر انسان از طريق مشروع و انسانى(ازدواج) از غريزه شهوت استفاده كند، علاوه بر زنده شدن حسّ خويشتن دارى در او، در پرتو تشكيل خانواده با خاطرى آسوده از نتايج زندگى يى آبرومند و خردپسنداانه و انسانى برخوردار مى شود و فرزندانى شايسته تربيت خواهد كرد. امّا اگر بهره گيرى از غريزه شهوت بر پايه آزادى و بى بندوبارى استوار گشت و حدّ و مرزى براى آن منظور نشده بقاى نسل مختل مى شود و اركان شخصيّت هاى افراد در هم شكسته خواهد شد. گواه زنده اين حقيقت، آمار وحشتناكى است كه از غرب درباره تماس هاى غيرقانونى و نامشروع در دست است. همين آزادى بى حساب است كه اين همه مشكلات را در زندگى باعث

شده و زندگى را به كام بشر تلخ و ناگوار ساخته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره اسراء، آيه 32.

_5_

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پرسش

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پاسخ

ويژگى اسلام در برخورد با گناهانى مانند زنا چنين است كه از سو كيفر اين گناهان را سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد آغااز مى شود و در برخى موارد به اعدام مى انجامد، و از سويى ديگر راه اثبات جرم را سخت دانسته است تا آن جا كه شمار شهود لازم را براى آن را دو برابر شمار شهود لازم براى ديگر جرمها قرار داده و حتّى يك بار اقرار خود شخص گناهكار را نيز كافى ندانسته است.

هدف از وضع اين گونه قوانين پيشگيرى از ارتكاب جرم است، نه تنها اعدام و از ميان بردن گناهكاران. كسانى كه به اين گناهان آلوده اد، هر لحظه، كيفر سخت را در

_35_

پيش خود مى بينند و احتمال مى دهند كه بر اثر پيش آمدى، جرمشان به اثبات رسد. ترس و وحشت آنان را فرا مى گيرد. اين ترس، بيشتر افراد را از انجام و تكرار بازمى دارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 137.

_36_

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پاسخ

خداوند براى زندگانى بهتر براى بشر غرايزى را در وجود او قرار داده است كه هر يك از آنها بايد به گونه اى شايسته ارضا شود. يكى از غرايز اصيل انسانى، غريزه شهوت است. وجود اين غريزه نه تنها در انسان بلكه در حيوانات نيز ضامن بقاى نوع و حفظ آنها از نابودى است. در اينكه اصل وجود اين غريزه در آدمى دليل استفاده از آن است ترديدى نيست، ولى سخن در اينجا است كه آيا از اين غريزه بايد آزادانه و بى حساب استفاده شود يا داراى حدودى شرعى و دينى است؟

خداوند مى فرمايد: «لاتَقْربُوا الزّنا اِنَّهُ كَانَ فاِحَشةً وَ ساءَ سَبيلا; به زنا نزديك نشويد; زيرا بسيار زشت و راه بد ]و خطرناكى[ است»(1). قرآن مجيد زنا را عملى بسيار زشت و نشانه انحراف از مسير فطرى انسانيّت معرّفى كرده است. بديهى است اگر انسان از طريق مشروع و انسانى(ازدواج) از غريزه شهوت استفاده كند، علاوه بر زنده شدن حسّ خويشتن دارى در او، در پرتو تشكيل خانواده با خاطرى آسوده از نتايج زندگى يى آبرومند و خردپسنداانه و انسانى برخوردار مى شود و فرزندانى شايسته تربيت خواهد كرد. امّا اگر بهره گيرى از غريزه شهوت بر پايه آزادى و بى بندوبارى استوار گشت و حدّ و مرزى براى آن منظور نشده بقاى نسل مختل مى شود و اركان شخصيّت هاى افراد در هم شكسته خواهد شد. گواه زنده اين حقيقت، آمار وحشتناكى است كه از غرب درباره تماس هاى غيرقانونى و نامشروع در دست است. همين آزادى بى حساب است كه اين همه مشكلات را در زندگى باعث

شده و زندگى را به كام بشر تلخ و ناگوار ساخته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره اسراء، آيه 32.

_5_

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پرسش

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پاسخ

ويژگى اسلام در برخورد با گناهانى مانند زنا چنين است كه از سو كيفر اين گناهان را سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد آغااز مى شود و در برخى موارد به اعدام مى انجامد، و از سويى ديگر راه اثبات جرم را سخت دانسته است تا آن جا كه شمار شهود لازم را براى آن را دو برابر شمار شهود لازم براى ديگر جرمها قرار داده و حتّى يك بار اقرار خود شخص گناهكار را نيز كافى ندانسته است.

هدف از وضع اين گونه قوانين پيشگيرى از ارتكاب جرم است، نه تنها اعدام و از ميان بردن گناهكاران. كسانى كه به اين گناهان آلوده اد، هر لحظه، كيفر سخت را در

_35_

پيش خود مى بينند و احتمال مى دهند كه بر اثر پيش آمدى، جرمشان به اثبات رسد. ترس و وحشت آنان را فرا مى گيرد. اين ترس، بيشتر افراد را از انجام و تكرار بازمى دارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 137.

_36_

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پرسش

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پاسخ

ويژگى اسلام در برخورد با گناهانى مانند زنا چنين است كه از سو كيفر اين گناهان را سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد آغااز مى شود و در برخى موارد به اعدام مى انجامد، و از سويى ديگر راه اثبات جرم را سخت دانسته است تا آن جا كه شمار شهود لازم را براى آن را دو برابر شمار شهود لازم براى ديگر جرمها قرار داده و حتّى يك بار اقرار خود شخص گناهكار را نيز كافى ندانسته است.

هدف از وضع اين گونه قوانين پيشگيرى از ارتكاب جرم است، نه تنها اعدام و از ميان بردن گناهكاران. كسانى كه به اين گناهان آلوده اد، هر لحظه، كيفر سخت را در پيش خود مى بينند و احتمال مى دهند كه بر اثر پيش آمدى، جرمشان به اثبات رسد. ترس و وحشت آنان را فرا مى گيرد. اين ترس، بيشتر افراد را از انجام و تكرار بازمى دارد(28).

(بخش پاسخ به سؤالات )

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پاسخ

خداوند براى زندگانى بهتر براى بشر غرايزى را در وجود او قرار داده است كه هر يك از آنها بايد به گونه اى شايسته ارضا شود. يكى از غرايز اصيل انسانى، غريزه شهوت است. وجود اين غريزه نه تنها در انسان بلكه در حيوانات نيز ضامن بقاى نوع و حفظ آنها از نابودى است. در اينكه اصل وجود اين غريزه در آدمى دليل استفاده از آن است ترديدى نيست، ولى سخن در اينجا است كه آيا از اين غريزه بايد آزادانه و بى حساب استفاده شود يا داراى حدودى شرعى و دينى است؟

خداوند مى فرمايد: «لاتَقْربُوا الزّنا اِنَّهُ كَانَ فاِحَشةً وَ ساءَ سَبيلا; به زنا نزديك نشويد; زيرا بسيار زشت و راه بد ]و خطرناكى[ است»(25). قرآن مجيد زنا را عملى بسيار زشت و نشانه انحراف از مسير فطرى انسانيّت معرّفى كرده است. بديهى است اگر انسان از طريق مشروع و انسانى(ازدواج) از غريزه شهوت استفاده كند، علاوه بر زنده شدن حسّ خويشتن دارى در او، در پرتو تشكيل خانواده با خاطرى آسوده از نتايج زندگى يى آبرومند و خردپسنداانه و انسانى برخوردار مى شود و فرزندانى شايسته تربيت خواهد كرد. امّا اگر بهره گيرى از غريزه شهوت بر پايه آزادى و بى بندوبارى استوار گشت و حدّ و مرزى براى آن منظور نشده بقاى نسل مختل مى شود و اركان شخصيّت هاى افراد در هم شكسته خواهد شد. گواه زنده اين حقيقت، آمار وحشتناكى است كه از غرب درباره تماس هاى غيرقانونى و نامشروع در دست است. همين آزادى بى حساب است كه اين همه مشكلات را در زندگى باعث

شده و زندگى را به كام بشر تلخ و ناگوار ساخته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پرسش

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پاسخ

پاسخ كلّى اين پرسش اين است كه آنچه را كه شارع آن را حرام كرده و از آن بر حذر داشته است به دليل وجود مفسده اى در آن است; چنانكه اوامر شارع نيز بر پايه مصلحتى است.

حرمت مقاربت در ايّام حيض به دليل وجود مفسده بلكه مفاسدى است كه به آن توجّه داشته است; هر چند عقل قادر به كشف آن مصالح و مفاسد نباشد. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: «و از تو درباره خون حيض مى پرسند بگو: آن(حيض) چيز آلوده و ناراحتى است، از اين رو در حال قاعدگى از زنان كناره گيرى كنيد و با آنها نزديكى نكنيد، تا پاك شوند»(36). در اين آيه راجع به حيض كلمه «هواذى» به كار رفته كه حاكى از زيانكار بودن آن است.

زنان در ايّام قاعدگى از نظر روحى و جسمى دچار ضعف و گرفتگى هستند كه به دليل اختلاف سن و قوّه بدنى داراى شدّت و ضعف است. برخى از مفاسد مقاربت با حائض در روايات بيان شده است: «عذافر صيرفى» گفت: امام صادق((عليه السلام)) به من فرمود: «آيا آن افراد بدقيافه و زشت روى(مانند مسخ شده ها را) مى بينى»؟

عرض كردم: «بلى»! فرمود: «آنان كسانى هستند كه نطفه شان در زمان حيض مادرانشان، بسته شده است»(37).

در برخى از روايات مى خوانيم كه مقاربت در هنگام حيض احياناً باعث مى شود كه فرزند مبتلا به مرض جذام يا برص شود. «مَنْ جامَعَ إِمْرَأتَهُ وَ هِىَ حائِضٌ فَخَرَجَ ألَوَلُدَ مْجُذوماً اَوْ اَبْرَصْ فَلاَيَلُو مَنْ اِلاّنَفْسَهُ».

در برخى روايات نيز سخن از مفسده اى است كه در

نفس شخص پديد مى آيد و آن بغض و دشمنى با اولياى خدا و امامان معصوم((عليهم السلام)) است. امام صادق((عليه السلام)) فرمود: «لايَبْغُضْنا اِلاّ مَنْ خَبُثَتْ وِلاَدَتَهُ اَوْحَمِلَتْ بِهِ اُمُّهُ فى حِيضِها»(38). اسلام براى پيدايش نسلى سالم از لحاظ جسم و روحى، از مقاربت در ايّام قاعدگى شديداً جلوگيرى كرده است. البته تنها حكمت منع از مقاربت در ايّام قاعدگى اين نيست، بلكه اين كار عوارض نامطلوب جسمى براى زن و مرد نيز دارد; چنانكه نوشته اند: چون سوراخ گلوى رَحِم و كلّيه عروق غدّه هاى رحمى بازند، ميكروب ها موذى رَحِمى كه در اين هنگام رو به ازدياد مى روند، ممكن است به وسيله مقاربت، از گلوى رحم به داخل رحم رفته توليد بيمارهاى خطرناكى براى نطفه يا جنين كنند و گاهى هم توليد سپتى سمّى كنند ونيز ممكن است حمله خونى رحمى در اثر تحريك شهوت زياد شده و خون ريزى فراوانى دست دهد. زنان در هنگام قاعدگى ممكن است به تبخال هاى تناسلى مبتلا باشند و يا در اثر دمل هال سرطانى و غيره بيمار شده باشند; بنابراين مايع خونى حيض طىّ جريان، مقدارى از ميكرب ها و عوامل بيمارى زا را به همراه خود به خارج مى آورد و طول مجرا را آلوده مى كند; چنانچه در اين ايّام مقاربت واقع شود، بيمارى به اعضاى مرد سرايت و وى را دچار بيمارى مى كند و احياناً بوى كريه و منظره نفرت آور دستگاه تناسلى زن در دوران قاعدگى، ايجاد نفرت عميق در روحيه مرد كرده و او را براى هميشه از اين عمل متنفّر سازد»(39).

به هر حال مفاسد جسمى و روانى

ناشى از مقاربت در دوران باردارى - كه انسان قادر به كشف همه آنها نيست - سبب شده تا خداى متعال اين عمل را در اين ايّام تحريم كند. البتّه بازى هاى شهوانىِ غير از مقاربت براى زن و مرد در اين ايّام چون ايّام گذشته بلامانع است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام، نجاس_ات

منجّسات بول و غايط احكام تخلّى

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پرسش

چرا در ايّام حيض، مقاربت با زن حرام است؟

پاسخ

پاسخ كلّى اين پرسش اين است كه آنچه را كه شارع آن را حرام كرده و از آن بر حذر داشته است به دليل وجود مفسده اى در آن است; چنانكه اوامر شارع نيز بر پايه مصلحتى است.

حرمت مقاربت در ايّام حيض به دليل وجود مفسده بلكه مفاسدى است كه به آن توجّه داشته است; هر چند عقل قادر به كشف آن مصالح و مفاسد نباشد. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: «و از تو درباره خون حيض مى پرسند بگو: آن(حيض) چيز آلوده و ناراحتى است، از اين رو در حال قاعدگى از زنان كناره گيرى كنيد و با آنها نزديكى نكنيد، تا پاك شوند»(1). در اين آيه راجع به حيض كلمه «هواذى» به كار رفته كه حاكى از زيانكار بودن آن است.

زنان در ايّام قاعدگى از نظر روحى و جسمى دچار ضعف و گرفتگى هستند كه به دليل اختلاف سن و قوّه بدنى داراى شدّت و ضعف است. برخى از مفاسد مقاربت با حائض در روايات بيان شده است: «عذافر صيرفى» گفت: امام صادق((عليه السلام)) به من فرمود: «آيا آن افراد بدقيافه و زشت روى(مانند مسخ شده ها را) مى بينى»؟

عرض كردم: «بلى»! فرمود: «آنان كسانى هستند كه نطفه شان در زمان حيض مادرانشان، بسته شده است»(2).

در برخى از روايات مى خوانيم كه مقاربت در هنگام حيض احياناً باعث مى شود كه فرزند مبتلا به مرض جذام يا برص شود. «مَنْ جامَعَ إِمْرَأتَهُ وَ هِىَ حائِضٌ فَخَرَجَ ألَوَلُدَ مْجُذوماً اَوْ اَبْرَصْ فَلاَيَلُو مَنْ اِلاّنَفْسَهُ».

در برخى روايات نيز سخن از مفسده اى است كه در

نفس شخص پديد مى آيد و آن بغض و دشمنى با اولياى خدا و امامان معصوم((عليهم السلام)) است. امام صادق((عليه السلام)) فرمود:

_____________________

1 - سوره بقره، آيه 222.

2 - وسائل الشيعه، ج 2، ص 317.

_5_

«لايَبْغُضْنا اِلاّ مَنْ خَبُثَتْ وِلاَدَتَهُ اَوْحَمِلَتْ بِهِ اُمُّهُ فى حِيضِها»(1). اسلام براى پيدايش نسلى سالم از لحاظ جسم و روحى، از مقاربت در ايّام قاعدگى شديداً جلوگيرى كرده است. البته تنها حكمت منع از مقاربت در ايّام قاعدگى اين نيست، بلكه اين كار عوارض نامطلوب جسمى براى زن و مرد نيز دارد; چنانكه نوشته اند: چون سوراخ گلوى رَحِم و كلّيه عروق غدّه هاى رحمى بازند، ميكروب ها موذى رَحِمى كه در اين هنگام رو به ازدياد مى روند، ممكن است به وسيله مقاربت، از گلوى رحم به داخل رحم رفته توليد بيمارهاى خطرناكى براى نطفه يا جنين كنند و گاهى هم توليد سپتى سمّى كنند ونيز ممكن است حمله خونى رحمى در اثر تحريك شهوت زياد شده و خون ريزى فراوانى دست دهد. زنان در هنگام قاعدگى ممكن است به تبخال هاى تناسلى مبتلا باشند و يا در اثر دمل هال سرطانى و غيره بيمار شده باشند; بنابراين مايع خونى حيض طىّ جريان، مقدارى از ميكرب ها و عوامل بيمارى زا را به همراه خود به خارج مى آورد و طول مجرا را آلوده مى كند; چنانچه در اين ايّام مقاربت واقع شود، بيمارى به اعضاى مرد سرايت و وى را دچار بيمارى مى كند و احياناً بوى كريه و منظره نفرت آور دستگاه تناسلى زن در دوران قاعدگى، ايجاد نفرت عميق در روحيه مرد كرده و او را

براى هميشه از اين عمل متنفّر سازد»(2).

به هر حال مفاسد جسمى و روانى ناشى از مقاربت در دوران باردارى - كه انسان قادر به كشف همه آنها نيست - سبب شده تا خداى متعال اين عمل را در اين ايّام تحريم كند. البتّه بازى هاى شهوانىِ غير از مقاربت براى زن و مرد در اين ايّام چون ايّام گذشته بلامانع است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - همان، ص 318.

2 - قرآن و علوم روز.

_6_

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پرسش

چرا اثبات ارتكاب عمل زنا، بايد چهر نفر گواهى دهند؟ آيا اين سختگيرى موجب فزونى آمار زنا نمى شود؟ از اين گذشته چرا قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جائز; اقرار عاقلان عليه خويش رواست» در اين جا كارساز نيست و كسى كه به ارتكاب زنا اعتراف، كند تا سه بار از او

پاسخ

ويژگى اسلام در برخورد با گناهانى مانند زنا چنين است كه از سو كيفر اين گناهان را سنگين قرار داده است كه از تازيانه و تبعيد آغااز مى شود و در برخى موارد به اعدام مى انجامد، و از سويى ديگر راه اثبات جرم را سخت دانسته است تا آن جا كه شمار شهود لازم را براى آن را دو برابر شمار شهود لازم براى ديگر جرمها قرار داده و حتّى يك بار اقرار خود شخص گناهكار را نيز كافى ندانسته است.

هدف از وضع اين گونه قوانين پيشگيرى از ارتكاب جرم است، نه تنها اعدام و از ميان بردن گناهكاران. كسانى كه به اين گناهان آلوده اد، هر لحظه، كيفر سخت را در

_35_

پيش خود مى بينند و احتمال مى دهند كه بر اثر پيش آمدى، جرمشان به اثبات رسد. ترس و وحشت آنان را فرا مى گيرد. اين ترس، بيشتر افراد را از انجام و تكرار بازمى دارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 137.

_36_

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم زنا چيست؟

پاسخ

خداوند براى زندگانى بهتر براى بشر غرايزى را در وجود او قرار داده است كه هر يك از آنها بايد به گونه اى شايسته ارضا شود. يكى از غرايز اصيل انسانى، غريزه شهوت است. وجود اين غريزه نه تنها در انسان بلكه در حيوانات نيز ضامن بقاى نوع و حفظ آنها از نابودى است. در اينكه اصل وجود اين غريزه در آدمى دليل استفاده از آن است ترديدى نيست، ولى سخن در اينجا است كه آيا از اين غريزه بايد آزادانه و بى حساب استفاده شود يا داراى حدودى شرعى و دينى است؟

خداوند مى فرمايد: «لاتَقْربُوا الزّنا اِنَّهُ كَانَ فاِحَشةً وَ ساءَ سَبيلا; به زنا نزديك نشويد; زيرا بسيار زشت و راه بد ]و خطرناكى[ است»(1). قرآن مجيد زنا را عملى بسيار زشت و نشانه انحراف از مسير فطرى انسانيّت معرّفى كرده است. بديهى است اگر انسان از طريق مشروع و انسانى(ازدواج) از غريزه شهوت استفاده كند، علاوه بر زنده شدن حسّ خويشتن دارى در او، در پرتو تشكيل خانواده با خاطرى آسوده از نتايج زندگى يى آبرومند و خردپسنداانه و انسانى برخوردار مى شود و فرزندانى شايسته تربيت خواهد كرد. امّا اگر بهره گيرى از غريزه شهوت بر پايه آزادى و بى بندوبارى استوار گشت و حدّ و مرزى براى آن منظور نشده بقاى نسل مختل مى شود و اركان شخصيّت هاى افراد در هم شكسته خواهد شد. گواه زنده اين حقيقت، آمار وحشتناكى است كه از غرب درباره تماس هاى غيرقانونى و نامشروع در دست است. همين آزادى بى حساب است كه اين همه مشكلات را در زندگى باعث

شده و زندگى را به كام بشر تلخ و ناگوار ساخته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره اسراء، آيه 32.

_5_

فلسفه احكام موسيقي ورقص

آيا اين استدلال كه گفته مي شود خداوند در درون هر انساني نيازهايي قرار داده است و براي هر نيازي، هم راه شرعي و هم غيرشرعي وجود دارد كه بايد هر نيازي تنها از راه شرعي ارضا شود در مورد موسيقي هم مصداق دارد يا خير و اگر دارد چرا موسيقي حرام است؟

پرسش

آيا اين استدلال كه گفته مي شود خداوند در درون هر انساني نيازهايي قرار داده است و براي هر نيازي، هم راه شرعي و هم غيرشرعي وجود دارد كه بايد هر نيازي تنها از راه شرعي ارضا شود در مورد موسيقي هم مصداق دارد يا خير و اگر دارد چرا موسيقي حرام است؟

پاسخ

آنچه تحريم شده است غنا مي باشد. غنا به نوعي از موسيقي گفته مي شود نه همه انواع آن. غنا آن نوع از موسيقي طرب انگيز است كه حالت رقص و خوشيهاي شهوت آلود را تحميل مي كند به طور يقين مي توان موسيقي هاي مبتذل قبل از انقلاب و آنچه اكنون به عنوان نوارهاي غيرمجاز، پخش مي شود و عمدتاً در خارج از كشور يا به طور غيرقانوني در داخل پر مي شود از عناوين غناي حرام دانست. چنانكه در فتاوي مراجع تقليد آمده است آنچه هم براي مكلّف مشكوك باشد حرمت ندارد. قرآن خود داراي موسيقي خاص است مداحي مدّاحان كه بسيار زيبا دلها را به سوي ائمه اطهار«عليهم السلام» جلب مي كنند و حزن و شادي تأثير واقعي دارند از نوعي موسيقي Ƞحتّي قانونمندي برخوردارند. و تحريم نشده اند و همان طور كه در سؤال آمده است، مكتب مترقّي ما تأمين نيازهاي انسان را در همه ابعاد در نظر گرفته است و آنچه درباره موسيقي حرام گفته شده و ضايع كننده ايمان و تضعيف كننده عفاف است حتمي است و دليل آن مثل روز روشن است. چون بخش عظيمي از مقاصد فرهنگ مهاجم و فاسد از راه موسيقي غنايي انجام مي شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

وقتي مي بينيم موسيقي باعث صفاي روح و اعتلاي آن مي باشد. اين احاديث و مناهي چه معنايي دارد؟

پرسش

وقتي مي بينيم موسيقي باعث صفاي روح و اعتلاي آن مي باشد. اين احاديث و مناهي چه معنايي دارد؟

پاسخ

آنچه در دين تحريم شده موسيقي غنايي است كه مسلماً باعث كدورت روح و فساد مي شود. چون مطرب بودن چنين آثاري را به دنبال دارد. و نهي در احاديث حتماً آثار خويش را دارد چنانكه فقر و نفاق و عدم اجابت دعا و فاجعه هاي ناراحت كننده و... را ذكر كرده اند.

پس موسيقي به طور كلّي نفي نمي شود. امّا مي توانيم حركتمان را از جايي ديگر شروع كنيم. يعني هنگامي كه براي صفاي روح عبادات، اعمال صالح، توسّل و نجوي صميمانه با خدا بستر اساسي اعتلاي روحي است، ديگر موسيقي پايي توانا براي رفتن نيست. چنانكه وقتي انسان اتومبيل سريع و راحتي براي رسيدن، به مقصد دارد از يك خر لنگ استفاده نمي كند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

نظرتان درباره موسيقي پاپ چيست ؟ چرا گوش دادن به صداي زن ها حرام است ؟ اگر به خاطر تحريك غريزهء جنسي است , چنين تحريكي گاه با شنيدن صداي مردها نيز ايجاد مي شود! از طرفي بعضي ها اصلاً تحريك نمي شوند, حتي با شنيدن صداي زن ها.

پرسش

نظرتان درباره موسيقي پاپ چيست ؟ چرا گوش دادن به صداي زن ها حرام است ؟ اگر به خاطر تحريك غريزهء جنسي است , چنين تحريكي گاه با شنيدن صداي مردها نيز ايجاد مي شود! از طرفي بعضي ها اصلاً تحريك نمي شوند, حتي با شنيدن صداي زن ها.

پاسخ

تا آن جا كه ما اطلاع داريم , امروز سه نوع موسيقي در بازار شايع است :

1 موسيقي سنّتي كه بر گرفته از ملت ها و اقوام و طوايف است ;

2 موسيقي كلاسيك كه از كشورهاي غربي وارد شده است ;

3 موسيقي پاپ كه ميانهء موسيقي هاي سني و كلاسيكي مي باشد. گويا بيش تر موسيقي هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي پاپ است ; بر اين اساس ظاهراً گوش دادنش اشكالي ندارد.

در پاسخ سؤال سه گفته مي شود: همان طور كه در پاسخ سؤال اول توضيح داديم , از مجموع گفتار فقهاي اسلام فهميده مي شود هر نوع صدا و آواز و آهنگي كه متناسب مجالس فسق و فجور و گناه و فساد باشد وموجب تحريك قواي شهواني بشود, حرام است ; ديگر فرق نمي كند چنين صدايي , صداي زن باشد يا مرد; لذاچون شنيدن صداي زن ها قواي شهواني را بيش تر تحريك مي كند. خداوند متعال به زنان متدين سفارش مي كند: هنگام صحبت , با صداي نازك و لطيف سخن نگويند; زيرا ممكن است كساني كه روح و دلشان بيماراست , به طمع بيفتند. فلا تَخضعن بالقول فيطمع الّذي في قلبه مرض >.(1)

از اين رو حساسيت بر شنيدن صداي زنان بيش تر است وگرنه بين صداي زن و مرد

در آن صورتي كه محرك قوهء شهوي باشد, فرقي نيست .

به عقيدهء ما قوانين اسلامي علاوه بر اين كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است , ناظر به مجموع افراداست و كاري به افراد خاص ندارد.

به تعبير ديگر احكام اسلامي براي همه است و كاري به جزء ندارد. به عنوان مثال , از ديدگاه اسلام هر زني كه از شوهرش طلاق گرفته باشد, بايد سه ماه و ده روز عده نگهدارد و بعد از گذشت اين مدت مجاز است ازدواج كند, چون ممكن است از شوهر قبلي آبستن باشد و اگر قبل از سه ماه و ده روز ازدواج كند, ممكن است در اثر اختلاط مشخص نشود فرزند مربوط به كدام شوهر مي باشد. اين حكم براي همهء زن ها لازم است , حتي براي زني كه يقين دارد هرگز بچه دار نخواهد شد.

دربارهء حرمت غنا هم چنين است ; يعني شنيدن صداي تحريك آميز حرام است , حتي براي آن فردي كه تحريك نشود.

(پ_اورقي 1.احزاب (33 آيهء 32

علت اين كه موسيقي و غنا در اسلام حرام است چيست فلسفة حرمت رقص چيست اگر كسي در مجلس عروسي برقصد، چه مسائل و مشكلاتي پيش مي آيد؟

پرسش

علت اين كه موسيقي و غنا در اسلام حرام است چيست فلسفة حرمت رقص چيست اگر كسي در مجلس عروسي برقصد، چه مسائل و مشكلاتي پيش مي آيد؟

پاسخ

شنيدن موسيقي و آوازه خواني ضررهاي فراواني دارد، از جمله

1_ ضعف اعصاب و اختلال حواس موسيقي به ويژه آهنگ هاي حساس آن تحريكاتي در اعصاب "سمپاتيك و "پارا سمپاتيك به وجود مي آورد كه در نتيجه تعادل اين اعصاب به بهم مي خورد و انسان درچار ضعف اعصاب مي گردد. دگتر دلف آدلر پرفسور دانشگاه كلمبيا مي گويد: بهترين و دلكش ترين نواهاي موسيقي شوم ترين آثار را روي سلسلة اعصاب انسان باقي مي گذارد. اصولاً شنيدن موسيقي و كنسرت در اعصاب يك نوع اثر تخديري ايجاد مي كند كه نجات از آن مشكل است

2_ ضررهاي اقتصادي موسيقي هزينه هاي سنگيني كه خرج موسيقي و مجالس شهوتراني مي شو، ضربه هاي جبران ناپذيري بر اقتصاد افراد و جامعه مي گذارد.

3_ ضررهاي اخلاقي مجالس موسيقي از نظر زيان هاي فردي و اجتماعي باعث گناهان فراوان مي شود. موسيقي سهم بزرگي در به وجود آوردن ناپسندها و پليدي ها دارد. نغمات موسيقي اجتماع را به فسادو انحراف مي كشاند. موسيقي مخصوصاً در محافل مختلط و به ويژه در صورتي كه خواننده زن باشد، مهيّج شهوت و هوس است و باعث شهوت راني و عشق بازي و اعتياد به آن مي شود و جامعه را دچار گناه و لغزش هاي فراوان مي كند.

4_ بزرگترين ضرر موسيقي هاي مبتذل دوري از خدا است اساس سعادت ياد خدا است كه ماية حيات و اطمينان قلب مي شود. كارهاي غفلت آور در اسلام ناروا قلمداد شده و موسيقي وغنا و رقص و مجالس لهو و

لعب نقش مؤثري در غفلت از خدا دارد.

واضح است كه اسلام چيزي را بدون جهت حرام نمي كند و آن نوع موسيقي چون از جهات مختلف زيان بخش است در اسلام تحريم شدهاست

مسعده بن زياد مي گويد: در خدمت امام ششم بودم كه شخصي گفت در همسايگي من كساني هستند كه كنيزهاي آوازه خوان و موسيقيدان دارند و گاه و بيگاه مي خوانند و مي نوازند. گاهي كه براي كاري به طرف ديوار خانة آنان مي روم اندكي توقف مي كنم تا آواز آن ها را بهتر و بيشتر بشنوم حضرت فرمود: ديگر اين كار را تكرار مكن [24]

پيامبر(ص فرمود: " خدا مرا به رسالت برانگيختهاست تا براي مردم جهان رحمت باشم و آنان را به سوي سعادت راهنمايي كنم خدا را فرمان داده كه آلات موسيقي را محو كنم و كارهاي جاهليّت را براندازم ".[25]

اگر انسان خود را در وادي موسيقي هاي مهيّج و مطرب و رقص و پاي كوبي بياندازد، كم كم از خوبان و خوبي ها فاصله مي گيرد.

از تلاوت قرآن رفتن به مساجد، خواندن نماز و دوستان صالح فاصله مي گيرد، و به حدّي مي رسد كه اصلاً از خوبي ها بدش مي آيدو بد و بدي ها را دوست مي دارد و همواره با آن ها همراه مي شود.

[24] بيست پاسخ مؤسسة در راه حق ص 191، به نقل از وسائل الشيعه ج 2، ص 957.

[25] همان به نقل از مستدرك الوسائل ج 2، ص 458.

چرا موسيقي حرام است؟

پرسش

چرا موسيقي حرام است؟

پاسخ

در خصوص سؤالي كه بيان فرموديد، نكاتي اشاره مي شود كه اميدواريم براي شما مفيد باشد.

در ابتدا بايد عرض كرد كه آن موسيقي اي حرام است كه انسان را تخدير و بي خاصيت مي كند، و مناسب مجالس لهو و لعب و عيش و نوش مي باشد. و همچنين اين نكته مهم است كه تمام مسائل واحكام اسلامي براي ما مفيد بوده و باعث رشد و تعالي ما هم در دنيا و هم در آخرت ميشود، ولي متأسفانه بعضي لذتهاي زودگذر و كاذب را در عوض آنها قبول كرده كه نه تنها لذّت واقعي را نمي چشند بلكه در دنيا و آخرت خود را زيان كار مي كنند.

و اما بعضي از مفاسد و مضرّات موسيقي و غناي حرام عبارتست از : (1)

1.تشويق به فساد اخلاقي :

تجربه نشان داده است و تجربه بهترين شاهد و گواه است كه بسياري از افراد تحت تأثير آهنگهاي غناء، راه تقوي و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند.

و اگر مي بينيم در روايات اسلامي كراراً آمده است كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد اشاره به همين حقيقت است كه روح نفاق همان روح آلودگي فساد و كناره گيري از تقوي و پرهيزكاري است. و فردي كه غرق در موسيقي حرام است در حوادث، منطقي برخورد نمي كند، زيرا هيجاني كه از گناه با جان و عقل او مأنوس شده است راه عقل را بسته است و تصميمات او عاقلانه نيست.

2. غافل شدن از ياد خدا :

تعبير به لهو كه در تفسيرغنا در بعضي از روايات اسلامي

آمده است، اشاره به همين حقيقت است كه غناء انسان را آنچنان مست شهوت مي كند كه از ياد خدا غافل مي سازد.

3. آثار زيانبار بر اعصاب :

مواد مخدّر گاهي از طريق دهان و نوشيدن وارد بدن مي شوند مانند شراب، و گاهي از طريق بوئيدن وارد مي شوند مانند هيروئين، وبعضي از طريق تزريق وارد مي شوند مانند تزريق مرفين، و بعضي نيز از طريق حس سامعه وارد مي شود مانند غنا و

موسيقي حرام.به همين دليل گاهي غنا و آهنگهاي مخصوص، چنان افراد را در نشئه فرو مي برد كه حالتي شبيه به مستي به آ نها دست مي دهد، به همين دليل بسياري از مفاسد مواد مخدر در غناء وجود دارد. خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.

"توجه دقيق به بيوگرافي مشاهير موسيقي دانان نشان مي دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتيهاي روحي گرديده اند، تا آنجا كه رفته رفته اعصاب خود را از دست داده و عده اي مبتلا به بيماريهاي رواني شده، و گروهي مشاعر خود را از كف داده و به ديار جنون رهسپار شده اند، دسته اي فلج و ناتوان گرديده، بعضي هنگام نواختن موسيقي درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهاني شده اند." (2)

4. ابزار كار استعمار براي فروبردن جوامع در غفلت و بي خبري به خاطر چپاول و غارت منابع آنها و ذليل كردن ديگر ملتها. به همين دليل قسمت عمدة راديوهاي استعمار داراي موسيقي و غنا مي باشد.

مطالب ديگري بود كه به خاطر طولاني شدن مطلب از ذكر آن خودداري كرده و فقط شما را به اين كتب ارجاع مي دهيم درصورت تمايل

شما براي مطالعه بيشتر : (فلسفه و اسرار احكام، ج2/ تفسير نمونه ، ج7 / تأثير موسيقي بر اعصاب و روان/مسائل جديد، ج1و2و3)

خداوند متعال همة ما را بيش از پيش با احكام اسلام هر چه بيشتر آگاه و توفيق عمل واقعي آن را به همه ما بدهد.

بحق محمد و آل الاطهار

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. با استفاده از كتاب فلسفه اسرار احكام، ج2

كتاب تأثير موسيقي بر روان و اعصاب، ص26

چرا رقص حرام است؟

پرسش

چرا رقص حرام است؟

پاسخ

فلسفه همه احكام براي ما معلوم نيست. اين سؤال به منزله اين است كه مثلاً ما از پزشك سؤال كنيم چرا قرص استامينوفن براي سردرد خوب است. ما در اين زمينه ها بايد به فتواي مجتهد مراجعه نماييم.

امام خميني (ره) در اين رابطه فرموده اند: حرمت آن معلوم نيست.(الف)

اما آنچه به نظر مي رسد و مي شود در اين مسأله بيان نمود اين است كه خداوند براي استفاده از قوّه شهوت كه از قواي ضروري انسان است، معيار و ميزاني بيان فرموده است كه انسان فقط با استفاده از اين قوه از طريق حلال وطبق شرايطي كه شرع مقدس بيان كرده است مي تواند از اين قوّه در راه مفيد و سير بسوي خدا استفاده كند و اگر اين قوّه از حالت اعتدال خود خارج شود و يا از طريق حرام تحريك گردد انسان را به تباهي و سقوط مي كشاند. با توجه به اينكه خداوند در وضع احكام، منظوري غير از رشد و تعالي و سعادت انسان ندارد، رقص را (غير از رقص زن براي شوهر و رقص شوهر براي زن خود ) حرام نموده است تا اين قوّه الهي مورد سوء استفاده شيطان قرار نگيرد و انسان را به فساد و تباهي نكشاند.

منابع و مآخذ:

الف) احكام بانوان.محمد وحيدي.ص28، سؤال 23.استفتائات امام خميني (ره)

فلسفه حرمت موسيقي چيست از ناحيه چه كسي صادر شده و در كجاي قرآن آمده است

پرسش

فلسفه حرمت موسيقي چيست از ناحيه چه كسي صادر شده و در كجاي قرآن آمده است

پاسخ

ابتدا ذكر اين نكته لازم است گر چه علم امروز توانسته است به علل و اسباب و فلسفه برخي از احكام دست يابد، اما هرگز نمي توان به طور قطع ادعا كرد كه علت هاي كشف شده همان علل واقعي احكام هستند. قدر مسلم اين است كه هيچ حكمي از احكام الهي بدون فلسفه و مصلحت براي بشر نيست بنابراين آن چه در دين ما به عنوان «حرام معرفي شده يقيناً براي انسان مضرّ بوده است و اگر چيزي مفيد نباشد، هرگز واجب يا مستحب نخواهد بود.

بايد توجه داشت در بسياري از موارد، بيان احكام نوراني اسلام از ناحيه پيامبر اكرم (9) و ائمه (:) بوده است زيرا بعضي از احكام در قرآن به صورت صريح نيامده است از آنجايي كه پيامبر اكرم و ائمه معصومين (:) مبيّن و مفسّر احكام الهي مي باشند، اگر حكمي از لسان ايشان صادر شد، براي ما حجّيت شرعي دارد و واجب است كه از آن اطاعت كنيم

اما بايد دانست كه انجام وظيفه شرعي براي افراد متدين منوط به دانستن فلسفه احكام نيست بلكه بايد باور داشت كه شريعت اسلام از طريق وحي ابلاغ شده و شايسته است كه مكلفين در هر حال طوق بندگي برگردن نهاده و جان عبادت (يعني تعبد در برابر فرامين خالق حكيمشان را دريابند، تا از فوايد دنيوي و اخروي آن بهره مند گردند. حرمت موسيقي در اسلام نيز، به دليل

مضرات و آثار منفي است كه در روح و جسم انسان مي گذارد. البته شايان ذكر است كه هر موسيقي حرام نيست بلكه حرمت شرايطي دارد. براي اطلاع بيشتر از فلسفه حرمت موسيقي مي توانيد به تفسير آيه 6 سورة لقمان در تفاسير متعدد و كتاب يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ از آيت الله مكارم شيرازي و كتاب «پاسخ به پرسشهاي مذهبي آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله سبحاني مراجعه كنيد.

فلسفه حرمت موسيقي چيست از ناحيه چه كسي صادر شده و در كجاي قرآن آمده است

پرسش

فلسفه حرمت موسيقي چيست از ناحيه چه كسي صادر شده و در كجاي قرآن آمده است

پاسخ

ابتدا ذكر اين نكته لازم است گر چه علم امروز توانسته است به علل و اسباب و فلسفه برخي از احكام دست يابد، اما هرگز نمي توان به طور قطع ادعا كرد كه علت هاي كشف شده همان علل واقعي احكام هستند. قدر مسلم اين است كه هيچ حكمي از احكام الهي بدون فلسفه و مصلحت براي بشر نيست بنابراين آن چه در دين ما به عنوان «حرام معرفي شده يقيناً براي انسان مضرّ بوده است و اگر چيزي مفيد نباشد، هرگز واجب يا مستحب نخواهد بود.

بايد توجه داشت در بسياري از موارد، بيان احكام نوراني اسلام از ناحيه پيامبر اكرم (9) و ائمه (:) بوده است زيرا بعضي از احكام در قرآن به صورت صريح نيامده است از آنجايي كه پيامبر اكرم و ائمه معصومين (:) مبيّن و مفسّر احكام الهي مي باشند، اگر حكمي از لسان ايشان صادر شد، براي ما حجّيت شرعي دارد و واجب است كه از آن اطاعت كنيم

اما بايد دانست كه انجام وظيفه شرعي براي افراد متدين منوط به دانستن فلسفه احكام نيست بلكه بايد باور داشت كه شريعت اسلام از طريق وحي ابلاغ شده و شايسته است كه مكلفين در هر حال طوق بندگي برگردن نهاده و جان عبادت (يعني تعبد در برابر فرامين خالق حكيمشان را دريابند، تا از فوايد دنيوي و اخروي آن بهره مند گردند. حرمت موسيقي در اسلام نيز، به دليل

مضرات و آثار منفي است كه در روح و جسم انسان مي گذارد. البته شايان ذكر است كه هر موسيقي حرام نيست بلكه حرمت شرايطي دارد. براي اطلاع بيشتر از فلسفه حرمت موسيقي مي توانيد به تفسير آيه 6 سورة لقمان در تفاسير متعدد و كتاب يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ از آيت الله مكارم شيرازي و كتاب «پاسخ به پرسشهاي مذهبي آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله سبحاني مراجعه كنيد.

دليل حرام بودن موسيقي و رقص چيست اگر شخصي موسيقي مطرب گوش دهد چه عذابي دارد؟

پرسش

دليل حرام بودن موسيقي و رقص چيست اگر شخصي موسيقي مطرب گوش دهد چه عذابي دارد؟

پاسخ

الف غنا و موسيقي و گوش دادن آن به اجماع فقهاي شيعه حرام است و در قرآن كريم آياتي هست كه مسلمانان را از غنا و موسيقي نهي مي فرمايد: "و من الناس من يشتري لهوالحديث ليضل ّ عن سبيل الله...;(لقمان 6) بعضي از مردم سخنان بيهوده را مي خرند تا مردم را از روي ناداني از راه خدا گمراه سازند و آيات الهي را به استهزأ گيرند. براي آنان عذابي خوار كننده است " يكي از مصاديق لهوالحديث _ كه حرام است _ موسيقي و غناست (تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 20، دارالكتب الاسلامية )

و همچنين در آيه 30 سوره حج مي فرمايد: "...فاجتنبوا الرجس من الأوثَن واجتنبوا قول الزور; ...از بت هاي پليد اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد" اين جا هم يكي از موارد قول زور (سخن باطل كه حرام است موسيقي و غناست (همان ج 14، ص 91 _ 92، دارالكتب الاسلامية )

آهنگ ها و آوازها را مي توان به سه دسته تقسيم كرد:

الف آهنگ ها و آوازهايي كه به شيوة مجالس ِ عيش و عشرت و محافل ِ رقص و پايكوبي اجرا مي شود و انسان را از حالت ِ اعتدال ِ فكري و ذهني دور مي سازد و به بي بند و باري لاقيد بودن و بي تعهّد زيستن دعوت و تشويق مي كند كه اصطلاحاً به آن "ساز و آوازهاي مبتذل مي گويند.

ب آنهايي كه هم از نظر محتوا (مضمون اشعار) داراي معنايي با شكوه و زيباست و هم

از نظر اجرا، خوب و زيبا اجرا مي شود و در عين حال تناسب و شباهتي با ساز و آوازهاي مجالس لهو، عيش و عشرت و فساد ندارد. گوش دادن به نوع اوّل حرام است امّا نوع دوم اشكال ندارد.(جامع المسائل "استفتائات آيت الله فاضل لنكراني ص 252 مطبوعاتي امير، چاپ دوم بهمن 1375.)

ج ساز و آوازهايي كه نسبت به آن شك داريم و نمي دانيم آيا از نوع اوّل است تا از آن پرهيز كنيم و يا از نوع دوم است تا پرهيز لازم نباشد. گوش دادن به موارد مشكوك (نوع سوم اشكال ندارد; امّا بهتر است كه به اين نوع آهنگ ها هم گوش نكنيم

آياتي از قرآن كريم مسلمانان را از گوش دادن به غنا (موسيقي هاي مبتذل باز مي دارد; "واجتَنبوا قَول َ الزُّور; (حج 30) از قول زور اجتناب كنيد."

يكي از مصداق هاي قول الزور، غنا (ساز و آوازهاي مبتذل است (الميزان ج 14، ص 379 / تفسير ابوالفتوح رازي ج 8، ص 92، انتشارات اسلامية )

و پخش از صدا و سيما دلالت بر جايز بودن نمي كند.

پاسخ ب ملاك در احكام نظر مراجع تقليد _ كه بيان كننده آيات قرآن و سخنان معصومين هستند _ مي باشد و وقتي ايشان به حرمت رقص و يا موضوع ديگر فتوا دهند اطاعت آن بر مقلدان لازم است

در ضمن براي ابراز شادي راه هاي فراوان وجود دارد و چه بسا آن چه انسان نشاط و شادابي تصوّر مي كند، باعث غم و اندوه شود; پس چه نيكوست كه به آن چه خداوند متعال

و ائمه معصومين دستور داده اند، عمل كنيم تا در دنيا و آخرت موفق و سربلند باشيم

در مورد گوش دادن به غنا، در روايت است كه امام محمدباقر7 فرمود: "غنا از چيزهايي است كه خداوند در آيه 6 سورة لقمان بر آن وعدة عذاب داده است " ترجمه آيه چنين است "بعضي از مردم خريدار سخن بيهوده اند تا با ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند و قرآن را به مسخره مي گيرند، براي اينان عذابي خوار كننده است "(كافي ثقة الاسلام كليني ج 6، ص 431، دارالكتب الاسلامية )

چرا زدن طبل در هيئت ها اشكال ندارد، ولي روشن كردن و گوش كردن به نوارهاي شاد گناه دارد؟

پرسش

چرا زدن طبل در هيئت ها اشكال ندارد، ولي روشن كردن و گوش كردن به نوارهاي شاد گناه دارد؟

پاسخ

آهنگ ها و آوازها به سه دسته تقسيم مي شوند:

الف آهنگ ها و آوازهايي كه به شيوة مجالس ِ عيش و عشرت و محافل ِ رقص و پايكوبي اجرا مي شود و انسان را از حالت ِ اعتدال ِ فكري و ذهني دور مي سازد و به بي بند و باري لاقيد بودن و بي تعهّد زيستن دعوت و تشويق مي كند كه اصطلاحاً به آن "ساز و آوازهاي مبتذل و مناسب مجالس "لهو و لعب مي گويند.

ب آنهايي كه هم از نظر محتوا (مضمون اشعار) داراي معنايي با شكوه و زيباست و هم از نظر اجرا، خوب و زيبا اجرا مي شود و در عين حال تناسب و شباهتي با ساز و آوازهاي مجالس لهو، عيش و عشرت و فساد ندارد. گوش دادن به نوع اوّل حرام است امّا نوع دوم اشكال ندارد.( جامع المسائل "استفتائات آيت الله فاضل لنكراني ص 252 مطبوعاتي امير، چاپ دوم بهمن 1375. )

ج ساز و آوازهايي كه نسبت به آن شك داريم و نمي دانيم آيا از نوع اوّل است تا از آن پرهيز كنيم و يا از نوع دوم است تا پرهيز لازم نباشد. گوش دادن به موارد مشكوك (نوع سوم اشكال ندارد; امّا بهتر است كه به اين نوع آهنگ ها هم گوش نكنيم

دليل حرمت موسيقي (قسم اول . آيات و رواياتي است كه درباره پرهيز از "باطل ، "لهو"، "لغو" و... وارد شده است برخي از آيات مربوط به اين مسأله عبارتند از:

1. آية "وَ الَّذِين َ لاَ

يَشْهَدُون َ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا;(فرقان 72) بندگان خاص خداوند (عباد الرحمن كساني هستند كه شهادت به باطل نمي دهند (و در مجالس باطل شركت نمي كنند). و هنگامي كه با لغو و بيهودگي برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مي گذرند.

2. آية "وَ الَّذِين َ هُم ْ عَن ِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون َ;(مؤمنون 3) مؤمنان كساني هستند كه از لغو و بيهودگي روي گردانند.

3. آية "وَ إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْه (قصص 55) هر گاه چيز بيهوده اي بشنوند از آن روي مي گردانند.

جهت آگاهي بيشتر از آيات و روايات مربوط به اين موضوع مي توانيد به كتاب هاي "كافي كليني ، ج 6، ص 431، باب الغنأ، مؤسسة الوفأ / المكاسب المحرمه امام خميني ، ج 1، ص 299 _ 369، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني / بحارالانوار، علامه مجلسي ص 264 و ج 76، ص 240، نشر موسسة الوفأ / وسائل الشيعه الشيخ الحر العاملي ج 17، ص 304، باب تحريم الغنأ، نشر آل البيت مراجعه فرماييد".

بنابراين چون زدن طبل در هيئت ها، مناسب با آن چه در مجالس عيش وعشرت و مجالس رقص و پايكوبي اجرا مي شود، نيست اشكال ندارد.

مرجع تقليد من آية اللّه تبريزي است كه تمام موسيقي ها را حرام كرده است و هيچ توضيحي در رسالة توضيح المسائلش نيامده علت حرام بودن تمام موسيقي ها چيست برخي از موسيقي ها بر روح انسان تأثيرگذار است

پرسش

مرجع تقليد من آية اللّه تبريزي است كه تمام موسيقي ها را حرام كرده است و هيچ توضيحي در رسالة توضيح المسائلش نيامده علت حرام بودن تمام موسيقي ها چيست برخي از موسيقي ها بر روح انسان تأثيرگذار است

پاسخ

با توجه به اين كه مرجع تقليد شما آيت اللّه تبريزي حفظه اللّه مي باشد، و پرسش شما از علت يك حكم فقهي است لطفاً پرسش خود را با دفتر مرجع تقليد خود در ميان بگذاريد، تلفن دفتر آيت اللّه تبريزي قم _ 77

پاسخ شما دربارة موسيقي در نامة قبلي بسيار مختصر بود.لطفاً در اين باره بيشتر توضيح دهيد؟

پرسش

پاسخ شما دربارة موسيقي در نامة قبلي بسيار مختصر بود.لطفاً در اين باره بيشتر توضيح دهيد؟

پاسخ

هدف از پاسخ هاي اين واحد، اطلاع رساني مختصر دربارة پرسش پرسش گران است - معمولاً در چنين پاسخ هايي فرصت براي بسط مطلب مانند كتاب و جزوه نيست پرسش مي تواند با مطالعة كتابهايي كه آدرس داده شده است به غناي علمي خود بيفزايد. آنچه كه در پاسخ قبلي شما ارسال شد، بيان كلي حكم موسيقي بود. پيدا كردن مصداق به عهدة خود شما است زيرا اگر ما به فرض در قسم دوم موسيقي ( اجراي مناسب و محتواي مناسب نام فردي را ببريم چه بسا او در آلبوم يا كاست ديگري موسيقي را به گونة مناسب مجالس لهو و لعب اجرا كند.

ضمن آن كه موسيقي از نظر مراجع احكام متفاوتي دارد، شايسته است هر مقدار از مرجع تقليد خود اين پرسش را بپرسد.

براي آگاهي بيشتر ر. ك

1. انسان غنا، موسيقي شرفخاني خويي

2.موسيقي از نظر رواني و فلسفي علامه محمد تقي جعفر، مؤسسة علامه جعفري

دلايل حرمت استماع آهنگهاي مبتذل چيست؟

پرسش

دلايل حرمت استماع آهنگهاي مبتذل چيست؟

پاسخ

گذشته از آثار زيان باري كه موسيقي و غنا براي اعصاب و روان دارد اين تاثيرات را نيز دارد : الف موجب فساد اخلاق مي گردد و ايمان حيا و عفت را از دل انسان يبرون مي برد و تجربه نشان داده است كه بسياري از افراد تحت تاثير آهنگ هاي غنا راه تقوا و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند. در تفسير «روح المعاني سخني از سران يكي از بني اميه نقل مي كنند كه به آنها مي گفت از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مي كند، شهوت رامي افزايد، شخصيت را درهم مي شكند و اگر مي بينيم كه در روايات اسلامي مكرر آمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد اشاره به همين حقيقت دارد. روح نفاق همان روح آلودگي به فساد و كناره گيري از تحول و پرهيزكاري است امام صادق (ع فرمودند: «الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش مي دهد و بدنبال خود بدبختي و فقر مي آورد». ب ) غافل شدن از ياد خدا و فراموش كردن خدا نيز يكي ديگر از آثار زيان بار غنا وموسيقي است امام صادق ع در تفسير آيه شريفه «واجتنبوا قول الزور(2) ؛از گفتار باطل و ناروا بپرهيزيد». فرمودند: مراد از قول زوردر آيه شريفه غناست گفتار باطل و ناروا هر چيزي است كه انسان را از خدا دور مي كند و ازراه درست منحرف مي كند. امام صادق (ع فرمودند: «الغنا مجلس لاينظرالله الي اهله و هو مما قال الله عزوجل «ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله (3) ؛ مجلس غنا و خوانندگي مجلسي است كه خدا

به اهل آن نمي نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمي دهد. و اين مصداق همان چيزي است كه خداوند عز وجل فرموده بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده راخريداري مي كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند». در اين روايت امام (ع غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان هارا ازراه خدا گمراه مي كند.

موسيقي در چه صورتي حرام است

پرسش

موسيقي در چه صورتي حرام است

پاسخ

بررسي متون ديني و آرا عالمان دين نشان

مي دهد كه موسيقي از نظر اسلام در چند صورت

حرام مي باشد:

1 ) موسيقي مطرب; يعني، آهنگهايي كه

موجب تحريكات شهواني و جنسي است و انسان

را از ياد خدا غافل مي سازد.

2 ) موسيقي همراه با مضامين لهوي ;يعني،

آهنگهايي كه در كنار آن اشعار و سرودهايي قرائت

مي شوند كه به گونه اي موجب فساد اخلاق و

انحراف اذهان است مانند ترانه هاي عاشقانه و

اشعاري كه در وصف زن، شراب و غيره است و از

همين قسم است اشعاري كه به هر نحو موجب

ترويج باطل و مخالفت با حق باشد مانند اشعاري

كه بر عليه اسلام و مقدسات آن همچون قرآن،

پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) يا نظام و حكومت

اسلامي بوده و يا در جهت تاييد كفر و شرك و

نظامهاي فاسد و سردمداران آن باشد.

3 ) موسيقي در مجلس گناه و لهوولعب مانند

آهنگهايي كه در حال رقص يا نوشيدن شراب و غيره

نواخته مي شوند. بنا بر اين موسيقي هايي كه به هيچ

وجه در بر دارنده خصوصيات فوق نبوده; يعني،

موجب ترويج باطل و تقويت اهل آن و از بين برنده

ياد خدا و ايجاد فساد و حرام انگيز نباشد مانند اكثر

موسيقي هايي كه به همراه اشعار خوب عرفاني و

آموزنده نواخته مي گردد جايز مي باشد.

فلسفه حرمت رقص براي همجنس چيست

پرسش

فلسفه حرمت رقص براي همجنس چيست

پاسخ

فقها در مورد رقص، ديدگاه هاي مختلفي دارند. برخي به جواز آن براي

هم جنس و نيز زن براي شوهر، نظر داده اند و برخي ديگر نيز تنها رقص زن

براي شوهر را مجاز دانسته اند. دلايل فقهي اين دو ديدگاه، در كتاب هاي

مربوطه، موجود است. مستند كساني كه رقص را حرام دانسته اند، احاديثي

است كه در آن از برخي امور از جمله ((رقص)) نهي شده است.

پيرامون دليل عقلي و به تعبير دقيق تر دليل عقلايي يا فلسفه تحريم آن نيز

گفتني است كه فلسفه بعضي از احكام را بايد در غايات و نتايجي كه يك كار

به دنبال دارد، جست و جو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودي با

كرامت و داراي ارزش فوق العاده است، بايستي تمام همت خود را مصروف

كمال خواهي كند و براي اين منظور، زمينه ها را فراهم ساخته و از آنچه كه او

را از اين هدف باز مي دارد، پرهيز كند.

از جمله موانع جدي انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتي

است كه از اين طريق عايد انسان مي گردد. به همين منظور در شريعت الهي،

تمهيداتي براي جلوگيري از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوس ها و

غفلت ها، پيش بيني شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و

رقص مي باشد (رقص براي نامحرم).

البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت

مي گردد؟ بلي ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودي نداشته باشد;

ولي اگر چنين عادت هايي در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامي

خواهد افتاد كه اكنون بسياري از جوامع بدان دچار شده اند; يعني، فرو رفتن

در غفلت ها و شهوت ها و بازماندن از مسير كمال.

باز هم تا كيد مي كنيم كه اگر ((نگرش وحي را به انسان

و جهان)) ناديده

بگيريم، نه تنها تحريم رقص; بلكه بسياري از محرمات ديگر نيز، توجيه پذير

نخواهد بود.

فلسفه حرمت رقص چيست؟

پرسش

فلسفه حرمت رقص چيست؟

پاسخ

"غنا و موسيقي مطرب" چون مهيج و تحريك كننده است و مناسب مجالس لهو لعب است، حرام شده است. رقص و پايكوبي - كه معمولاً بعد از موسيقي حرام است - باعث تهيج و تحريك شهوت بوده و افكار فسادانگيز را توقيت مي كند. حيا و عفت عمومي را از بين مي برد و كم كم ماهيت آدمي را تغيير داده و تمايلات و غرائز پنهان و غير شرعي فرد را آشكا مي سازد و او در هر نوع لباس پوشيدن و معاشرت و اعتقادات و... راه ديگري مي گزيند.

كم كم افكار پليد شيطاني، جايگزين افكار رحماني مي گردد و در نهايت آدمي را از فضاي نور و معنويت به فضاي ظلمت و تاريكي سوق مي ددهد. از طرف ديگر آيا بهتر نيست كه از وقت گرانمايه جهت آشنايي هر چه بيشتر به مسائل مختلف اسلامي استفاده كنيم؛ مخصوصاً برخي از آن ها كه نشاطانگيز نيز مي باشد مانند مطالعه قصه هاي قرآن و تاريخ اسلام و حالات شخصيت هاي اسلامي و... آيا صحيح نيست كه يك مسلمان ده ها سال بر او بگذرد و دست او از اطلاعات اسلامي تهي باشد!

فلسفه حرمت گوش دادن موسيقي چيست؟

پرسش

فلسفه حرمت گوش دادن موسيقي چيست؟

پاسخ

گذشته از آثار زيان باري كه موسيقي و غنا براي اعصاب و روان دارد اين تاثيرات را نيز دارد : الف) موجب فساد اخلاق مي گردد و ايمان حيا و عفت را از دل انسان يبرون مي برد و تجربه نشان داده است كه بسياري از افراد تحت تاثير آهنگ هاي غنا راه تقوا و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند. در تفسير «روح المعاني» سخني از يكي از سران بني اميه نقل مي كنند كه به آنها مي گفت: از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مي كند، شهوت را مي افزايد و شخصيت را درهم مي شكند و اگر مي بينيم كه در روايات اسلامي مكرر آمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد اشاره به همين حقيقت دارد. روح نفاق همان روح آلودگي به فساد و كناره گيري از تحول و پرهيزكاري است. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش مي دهد و بدنبال خود بدبختي و فقر مي آورد». ب ) غافل شدن از ياد خدا و فراموش كردن خدا نيز يكي ديگر از آثار زيان بار غنا و موسيقي است. امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه «واجتنبوا قول الزور؛ از گفتار باطل و ناروا بپرهيزيد». فرمودند: مراد از قول زوردر آيه شريفه غناست. گفتار باطل و ناروا هر چيزي است كه انسان را از خدا دور مي كند و از راه درست منحرف مي كند. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا مجلس لاينظرالله الي اهله و هو مما قال الله عزوجل: «ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله»؛ مجلس غنا و خوانندگي مجلسي

است كه خدا به اهل آن نمي نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمي دهد. و اين مصداق همان چيزي است كه خداوند عز وجل فرموده: بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده را خريداري مي كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند». در اين روايت امام (ع) غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان هارا از راه خدا گمراه مي كند.

فلسفه حرمت استماع موسيقي چيست ؟

پرسش

فلسفه حرمت استماع موسيقي چيست ؟

پاسخ

در اين رابطه توجه به چند نكته ضروري است ; گذشته از آثار زيان باري كه موسيقي و غنا براي اعصاب و روان دارد اين تاثيرات را نيز دارد: 1- موجب فساد اخلاق مي گردد و ايمان , حيا و عفت را از دل انسان يبرون مي برد و تجربه نشان داده است كه بسياري از افراد تحت تاثير آهنگ هاي غنا راه تقوا و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند. در تفسير ((روح المعاني )) سخني از يكي از سران بني اميه نقل مي كنند كه به آنها مي گفت : از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مي كند, شهوت را مي افزايد, شخصيت را درهم مي شكند. اگر مي بينيم كه در روايات اسلامي مكرر آمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد, اشاره به همين حقيقت دارد. روح نفاق همان روح آلودگي به فساد و كناره گيري از تقوي و پرهيزكاري است . امام صادق (ع ) فرمودند: ((الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر ; غنا در دل نفاق را پرورش مي دهد و بدنبال خود بدبختي و فقر مي آورد)). 2 - غافل شدن از ياد خدا و فراموش كردن خدا نيز يكي ديگر از آثار زيان بار غنا و موسيقي است . امام صادق (ع ) در تفسير آيه شريفه ((واجتنبوا قول الزور ; از گفتار باطل و ناروا بپرهيزيد)). فرمودند: مراد از قول زوردر آيه شريفه غناست . گفتار باطل و ناروا هر چيزي است كه انسان را از خدا دور مي كند

و از راه درست منحرف مي كند. امام صادق (ع ) فرمودند: ((الغنا مجلس لاينظرالله الي اهله و هو مما قال الله عزوجل : ((ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله )) ; مجلس غنا و خوانندگي مجلسي است كه خدا به اهل آن نمي نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمي دهد. و اين مصداق همان چيزي است كه خداوند عز وجل فرموده : بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده را خريداري مي كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند)). در اين روايت امام (ع ) غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان هارا از راه خدا گمراه مي كند. اولاا) موسيقي اقسام مختلفي دارد و هر يك تائثير خاصي بر اعصاب و روان آدمي دارد و گفت و گو پيرامون جزئيات آنها در اين مختصر نمي گنجد. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك : 1- تائثير موسيقي بر روان و اعصاب حسين عبداللهي خروش 2- موسيقي و اسلام حسين عبداللهي خروش ثانياا) آثار منفي موسيقي محدود به تائثيرات رواني (cigolohcyhP) و عصبي (citarueN) - كه در حوزه علوم تجربي قابل تحقيق مي باشند - نيست ; بلكه آثار زيانبار روحي (lautiripS) و فرا روانشناختي (cigolohcyshparoP) نيز دارد كه در افقي برتر از دانش بشري قرار دارد و در چنبره ئ تحقيقات علمي نمي گنجد. اساساا يكي از خدمات بزرگ دين و پيامبران الهي , همين است كه با تعاليم و احكام مقدس خود, بشر را به سمت و سويي راهنمايي كرده اند كه بدون هدايت هاي آنان

, هرگز بشريت به آنها دست نمي يابد و يا اگر زماني بدانها رسيد, بسيار دير و خسارت بار خواهد بود. از همين رو منطقاا نمي توان در صورت ندانستن فلسفه يك حكم , از آن سرباز زد; بلكه همين كه از طريق متودلوژي خاص تحقيق در نصوص ديني , حكم چيزي به دست آمد, عقل و منطق حكم مي كند كه بايد در برابر آن گردن نهاد و به خاطر جهل و ناآگاهي , به مبارزه با احكام الهي - كه قطعاا مبتني بر مصالح و حكم عاليه است - برنخاست . ثالثاا) نه حرام بودن يك چيز لزوماا به معناي مطلق فقدان آثار مثبت است , و نه دارا بودن برخي از اثرات مثبت در يك چيز, دليل قاطعي بر جواز و مشروعيت ديني و عقلي است . بسياري از امور داراي خواص دوگانه اند. در اين امور معمولاا حكم الهي ناظر به وجه غالب موضوع است , هر چند آن وجه براي ما مخفي و ناآشكار باشد. جالب اين جاست كه قرآن مجيد, وقتي سخن از حرمت شراب و قمار به ميان مي آورد, به اين نكته اشاره مي كند كه در آن دو, منافعي نيز وجود دارد; ولي اثم و آثار زيانبار آنها, بسي افزون تر از منافعشان است . بنابر اين چه بسا انسان با شنيدن موسيقي , احساس نوعي آرامش و انبساط كند; اما آيا اين نتيجه ئ مثبت مي تواند جلوي زيان هاي معنوي و روحي آن را بگيرد؟ در ثاني آيا راه منحصر براي آرامش يابي , استفاده از موسيقي حرام است ؟ كاوش هاي گسترده روان

شناختي , نشان مي دهد كه انسان هاي متديأن و پاي بند به دين و تعاليم ديني , از آرامش و بهجت و انبساط بيشتري برخوردارند. و اساساا يكي از كاركردهاي روان شناختي (noitcnuF laciqolohcyshP) دين , در سطحي بسيار عالي و بي نظير, ايجاد آرامش و انبساط خاطر است . از همين جا نتيجه مي گيريم كه آرامش و انبساط پايا و حقيقي , در وجود دين و آموزه هاي آن نهفته است و موسيقي حرام , چيزي جز آرامش خيالي و ناپايدار - كه در بر دارنده پيامدهاي ناگوار عصبي , رواني , روحي , اخلاقي , رفتاري و معنوي , از جمله غفلت و دوري از خداست - چيز ديگري نيست . بهرين دليل براي اين مطلب , سنجش مقايسه اي ميان موئمنان حقيقي و شركت كنندگان در كنسرت ها و... است .

وقتي قرآن غنا وموسيقي را حرام اعلام مي كند و امام صادق (ع ) صريحا ازآن نهي فرموده اند, چرا توجهي نمي شود و روپوش شرعي روي آن مي گذارندومعصيت مي كنند؟

پرسش

وقتي قرآن غنا وموسيقي را حرام اعلام مي كند و امام صادق (ع ) صريحا ازآن نهي فرموده اند, چرا توجهي نمي شود و روپوش شرعي روي آن مي گذارندومعصيت مي كنند؟

پاسخ

حرمت غنا و لهو نيز از مسلمات فقه شيعه است ولي آنچه درطول تاريخ مورد مباحث زيادي نزد فقيهان بوده تعيينمصداق آن است. از ديدگاه حضرت امام خميني و برخي ديگر از مراجع موسيقي حرام آن است كه مطرب باشد.بنابراين موسيقي غيرمطرب جايز است و درمواردي نيز كه انسان شك داشته باشد موسيقي پخش شده از نوع مطرباست يا غير مطرب؟ فتواي حضرت امام برجواز است زيرا مسأله از مصاديق شك درحرمت است و مجراي اصلبرائت مي باشد.{J

گفته مي شود كه رقص به جهت اينكه شهوت را زياد مي كند حرام است كساني اين كار را انجام داده اند و مدعي هستند چنين نيست , در پاسخ چه بگوييم ؟

پرسش

گفته مي شود كه رقص به جهت اينكه شهوت را زياد مي كند حرام است كساني اين كار را انجام داده اند و مدعي هستند چنين نيست , در پاسخ چه بگوييم ؟

پاسخ

در رابطه با مساله رقصيدن چند نكته وجود دارد:

1- حرمت آن مورد اتفاق جميع علما نيست و دراين زمينه بويژه در قيود آن اختلاف راي وجود دارد.

2- شهوت برانگيزي رقص در شخص رقص كننده نيست تا بگويند ما رقصيديم و تحريك نشديم بلكه بيشتر اثر آندر بيننده است بويژه اگر با عوامل ديگري مانند موسيقي اختلاط زن و مرد و... همراه گردد.

3- در احكام اعتباري و قانوني معمولا تاثيرات غالبي را ملاك قرار مي دهند نه موردي. مثلا در مقررات راهنمايي ورانندگي عبور از چراغ قرمز ممنوع است و فلسفه آن هم چيزي جز جلوگيري از ترافيك شديد و تصادف نيست اما آياكسي مي تواند بگويد من بارها عبور كردم و نه ترافيكي شد و نه تصادفي؟ خير زيرا اين حرف هرچند درست باشد وليمقررات براساس مصالح غالبي است و اگر درموردي هم خلاف آن مضر نباشد ممنوع است زيرا ممنوعيت آن حريميبراي وقوع كل جامعه در آن و ايجاد هرج و مرج است. احكام الهي هم از همين سنخ اند. بنابراين اگر كسي با خوردنشراب مست هم نشود بالاخره نبايد بخورد.

4- تاثير بسياري از امور ممكن است تدريجي و نامحسوس باشد. به عبارت ديگر يك شهوت انگيزي حاد و آنيداريم و يك شهوت انگيزي تدريجي و نامحسوس و چه بسا مفاسد معنوي ديگري از قبيل سرگرم شدن به ملاهيدنيايي و دوري از ياد خدا و ... در برداشته باشد.{J

چرا در مفاتيح الجنان گفته شده است كه در شب و روز جمعه , خواندن شعر مكروه است ؟

پرسش

چرا درمفاتيح الجنان گفته شده است كه درشب و روز جمعه ,خواندن شعر مكروه است ؟

پاسخ

در صدر اسلام يكي از حربه هاي مخالفان قرآن براي مشغول كردن اذهان ترويج اشعار جاهلي و مشغول نمودنمردم به اسفار پوچ و بي مغز شعرا در وصف شراب و ابرو و .... بوده است لذا از خواندن چنين اشعاري نهي گرديدهاست. ولي اشعاري كه متضمن حكمت و موعظه و يا بيان معارف باشد و دعوت به نيكي و احسان كند هيچ مذمتيندارد. بلكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند : و ان من الشعر لحكمه همانا برخي از اشعار حكمت است.{J

چرا در اسلام رقص مرد براي مرد حرام است ؟

پرسش

چرا در اسلام رقص مرد براي مرد حرام است ؟

پاسخ

فقها در مورد رقص، ديدگاه هاي مختلفي دارند. برخي به جواز آن براي هم جنس و نيز زن براي شوهر، نظر داده اند و برخي ديگر نيز تنها رقص زن براي شوهر را مجاز دانسته اند. دلايل فقهي اين دو ديدگاه، در كتاب هاي مربوطه، موجود است. مستند كساني كه رقص را حرام دانسته اند، احاديثي است كه در آن از برخي امور از جمله «رقص» نهي شده است.

پيرامون دليل عقلي و به تعبير دقيق تر دليل عقلايي يا فلسفه تحريم آن نيز گفتني است كه فلسفه بعضي از احكام را بايد در غايات و نتايجي كه يك كار به دنبال دارد، جست و جو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودي با كرامت و داراي ارزش فوق العاده است، بايستي تمام همت خود را مصروف كمال خواهي كند و براي اين منظور، زمينه ها را فراهم ساخته و از آنچه كه او را از اين هدف باز مي دارد، پرهيز كند.

از جمله موانع جدي انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتي است كه از اين طريق عايد انسان مي گردد. به همين منظور در شريعت الهي، تمهيداتي براي جلوگيري از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوس ها و غفلت ها، پيش بيني شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و رقص مي باشد (رقص براي نامحرم).

البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت مي گردد؟ بلي ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودي نداشته باشد؛ ولي اگر چنين عادت هايي در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامي خواهد افتاد كه اكنون بسياري از جوامع بدان دچار شده اند؛ يعني، فرو

رفتن در غفلت ها و شهوت ها و بازماندن از مسير كمال.

باز هم تأكيد مي كنيم كه اگر «نگرش وحي را به انسان و جهان» ناديده بگيريم، نه تنها تحريم رقص؛ بلكه بسياري از محرمات ديگر نيز، توجيه پذير نخواهد بود.

فقها در مورد رقص، ديدگاه هاي مختلفي دارند. برخي به جواز آن براي هم جنس و نيز زن براي شوهر، نظر داده اند و برخي ديگر نيز تنها رقص زن براي شوهر را مجاز دانسته اند. دلايل فقهي اين دو ديدگاه، در كتاب هاي مربوطه، موجود است. مستند كساني كه رقص را حرام دانسته اند، احاديثي است كه در آن از برخي امور از جمله «رقص» نهي شده است.

پيرامون دليل عقلي و به تعبير دقيق تر دليل عقلايي يا فلسفه تحريم آن نيز گفتني است كه فلسفه بعضي از احكام را بايد در غايات و نتايجي كه يك كار به دنبال دارد، جست و جو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودي با كرامت و داراي ارزش فوق العاده است، بايستي تمام همت خود را مصروف كمال خواهي كند و براي اين منظور، زمينه ها را فراهم ساخته و از آنچه كه او را از اين هدف باز مي دارد، پرهيز كند.

از جمله موانع جدي انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتي است كه از اين طريق عايد انسان مي گردد. به همين منظور در شريعت الهي، تمهيداتي براي جلوگيري از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوس ها و غفلت ها، پيش بيني شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و رقص مي باشد (رقص براي نامحرم).

البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت مي گردد؟ بلي ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودي

نداشته باشد؛ ولي اگر چنين عادت هايي در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامي خواهد افتاد كه اكنون بسياري از جوامع بدان دچار شده اند؛ يعني، فرو رفتن در غفلت ها و شهوت ها و بازماندن از مسير كمال.

باز هم تأكيد مي كنيم كه اگر «نگرش وحي را به انسان و جهان» ناديده بگيريم، نه تنها تحريم رقص؛ بلكه بسياري از محرمات ديگر نيز، توجيه پذير نخواهد بود.

فلسفه حرمت موسيقي هاي مبتذل چيست

پرسش

فلسفه حرمت موسيقي هاي مبتذل چيست

پاسخ

موسيقي مطرب مناسب با مجالس لهو و لعب، حرام است؛ هر چند از صدا و سيما پخش شود.

از نظر حضرت امام(ره) و برخي از مراجع ديگر موسيقي كه مناسب مجالس لهو و لعب و مروج فساد باشد حرام است و تشخيص آن به نظر عرف است.

گذشته از آثار زيان باري كه موسيقي و غنا براي اعصاب و روان دارد اين تأثيرات را نيز دارد:

الف) موجب فساد اخلاق مي گردد و ايمان، حيا و عفت را از دل انسان يبرون مي برد و تجربه نشان داده است كه بسياري از افراد تحت تاثير آهنگ هاي غنا راه تقوا و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند. در تفسير «روح المعاني» سخني از سران يكي از بني اميه نقل مي كنند كه به آنها مي گفت: از غنابپرهيزيد كه حيا را كم مي كند، شهوت را مي افزايد، شخصيت را درهم مي شكند؛ و اگر مي بينيم كه در روايات اسلامي مكرر آمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد، اشاره به همين حقيقت دارد. روح نفاق همان روح آلودگي به فساد و كناره گيري از تحول و پرهيزكاري است. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر ؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش مي دهد و بدنبال خود بدبختي و فقر مي آورد».

ب ) غافل شدن از ياد خدا و فراموش كردن خدا نيز يكي ديگر از آثار زيان بار غنا و موسيقي است. امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه « واجتنبوا قول الزور »؛« از گفتار باطل و ناروا بپرهيزيد». فرمودند: مراد از قول زوردر آيه شريفه غناست. گفتار باطل و ناروا هر چيزي

است كه انسان را از خدا دور مي كند و از راه درست منحرف مي كند. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا مجلس لاينظرالله الي اهله و هو مما قال الله عزوجل: «ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله» ؛ مجلس غنا و خوانندگي مجلسي است كه خدا به اهل آن نمي نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمي دهد. و اين مصداق همان چيزي است كه خداوند عز وجل فرموده: بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده را خريداري مي كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند». در اين روايت امام(ع) غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان هارا از راه خدا گمراه مي كند. در مورد گوش دادن به هرگونه آواز و ترانه و آهنگ وامثال اينها يك معيار كلي وجود دارد و آن اينكه اگر مناسب با مجالس لهو باشد حرام است و مشروط به تأثير يا عدم تأثير روي شنونده خاصي نيست.

صداو سيما هم موظف به پيروي از نظرات رهبري انقلاب است و چنان كه معظم له انحرافي مشاهده كند در مواقع لزوم رهنمودهاي لازم را ارائه مي دهند. در عين حال اين موجب اين نيست كه راه نقد پژوهشگرانه بر برنامه هاي راديو و تلويزيون

به كلي مسدود باشد و چنين پنداشته شود كه در برنامه هاي آن هيچ اشتباهي از جهت تطبيق با موازين اسلامي صورت نمي گيرد.

چرا ترانه هاي خارجي حرام است ولي سرودهاي داخلي كه همه خواننده هايش زنها هستند حرام نيست و محرك نيست

پرسش

چرا ترانه هاي خارجي حرام است ولي سرودهاي داخلي كه همه خواننده هايش زنها هستند حرام نيست و محرك نيست

پاسخ

شرع مقدس اسلام داراي احكام و حلال و حرام هايي است. اگر بنا باشد كه هيچ حساسيتي روي حرام نباشد، پسفلسفه حرمت چيست؟ مي توان چنين پيشنهاد كرد كه اصلاً مرز حلال و حرام برداشته شود تا حساسيتي به وجودنيايد؟ چنين فلسفه اي بيشتر شبيه سيستم هاي ليبراليستي غربي است تا آنچه كه مقتضاي شريعت است.

البته مسلما شما تنها در محدوده موسيقي چنين نظري داريد؛ ولي برادر عزيز! اگر موسيقي لهوي و آنچه كه تنهامروّج فساد و حيوانيت است حرام مي باشد، معنايش اين است كه نبايستي ترويج گردد و محدوديت هاي قانوني بايدسد راه آن باشد. تصوّر اين كه اگر آزاد باشد، خود به خود چنين و چنان خواهد شد، ساده انديشي است، چرا كه ميلآدمي به انحراف و غفلت بسيار است و لذا به آساني فحشا و گناه شيوع مي يابد ولي كارهاي سازنده با سختي و زحمتبه پيش مي رود.

معصوم(ع) فرمود: بهشت به مكاره و سختي ها پوشانده شده و دوزخ به لذتها و شهوات نفساني

{M در هر صورت معيار در حرمت موسيقي مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامين فسادانگيز و اغواكنندهاست.{J

چرا شنيدن خوانندگي زن براي مردان حرام است و سندي در اين مورد وجود دارد؟

پرسش

چرا شنيدن خوانندگي زن براي مردان حرام است و سندي در اين مورد وجود دارد؟

پاسخ

زن مظهر زيبايي و جمال خداوند است و از خصوصيت جذب فراواني نسبت به جنس مخالف خود برخوردار است و همين خصوصيت سبب شيريني و استحكام كانون خانواده مي گردد در نتيجه اسلام خواسته خانمها از اين نعمت خدادادي در جهت مثبت و گرمي كانون خانواده استفاده كنند و از هرگونه معرض گذاردن و عمومي ساختن اين خصوصيت خود داري كنند تا اولاً خود به دام فريب كاران و تبهكاران نيفتند و ثانيا: سلامت روحي و رواني فردي و اجتماعي ديگران آسيب نبيند.

با توجه به اين مقدمه آيا حرف زدن عادي يك خانم با آوازخواني او از نظر تهيج و تحريك مردان يكسان است؟ ممكن است برخي مردان بي تفاوت باشند ولي يك مرد كه از غريزه و احساسات سالم برخوردار است مسلّم تحريك مي گردد در غير اين صورت ممكن است دچار خمودي (ضد حالت شهوت راني) گشته باشد كه نياز به مداوا دارد. براي جلوگيري از سوء استفاده برخي مردان، در قرآن مجيد به زنان پيامبر(ص) سفارش شده: A{فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرضM{}Aبا نرمي و تعارفات بيش از حد سخن نگوييد؛ كه بيماردلان در شما طمع كنند!»}M. وقتي در نوع سخن گفتن احتمال گناه مي رود، در آوازخواني به طريق اولويت خواهد بود. همچنين روايات فراواني به صراحت دلالت بر حرمت شنيدن خوانندگي زن دارد از جمله در روايتي امام صادق(ع) مي فرمايد: زن

خواننده ملعون است و كسي كه از خوانندگي زن كسب درآمد كند ملعون است.

در روايت ديگري شخصي خدمت امام صادق(ع) عرض مي كند من برخي اوقات در دستشويي به جهت

شنيدن صداي كنيزان خوانده همسايه مكث بيشتري مي كنم. حضرت او را از اين عمل نهي مي كنند و مي فرمايند مگر نشنيده اي كه خداوند در قرآن مي فرمايد: همانا چشم، گوش و عقل در روز قيامت بازخواست مي شوند. برخيز و غسل توبه كن چرا كه گناه بزرگي انجام دادي و اگر بر

اين حال مي مردي بر حالت بدي مرده بودي خداوند را ستايش كن و سپس توبه كن از هر زشتي و بدي چرا كه خداوند هيچ عمل زشتي را دوست ندارد و كارهاي زشت را براي اهلش بگذار چرا كه براي كار خير و شر هر كدام اهلي است.

اگر گوش دادن آواز زن حرام است پس چرا در ايران از آن جلوگيري بعمل نمي آيد؟

پرسش

اگر گوش دادن آواز زن حرام است پس چرا در ايران از آن جلوگيري بعمل نمي آيد؟

پاسخ

مقام معظم رهبري: اگر صداي زن به صورت غنا نباشد و گوش دادن هم به قصد لذت بردن و ريبه نباشد و شنيدن آن موجب مفسده اي نشود اشكال ندارد، (اجوبه الاستفتائات ج 2 ص 26 مسأله 62).

بنابراين طبق نظر رهبر انقلاب شنيدن صداي زن اشكال ندارد اما گوش دادن به آواز و خوانندگي در صورتي كه باعث تحريك و مبتلا شدن به فساد و گناه شود جايز نيست. هر چند متأسفانه به دليل كوتاهي و غفلت مسوءولين و عدم نظارت دقيق در برخي موارد تخلفاتي از اين حكمشرعي روي مي دهد.{J

چرا نظر فقها و به طور كلي جامعه مذهبي نسبت به موسيقي تا حدودي به منفي گرايي ميل مي كند؟

پرسش

چرا نظر فقها و به طور كلي جامعه مذهبي نسبت به موسيقي تا حدودي به منفي گرايي ميل مي كند؟

پاسخ(قسمت اول)

موسيقي هاي مهيج تأثيرات منفي و زيان باري در حوزه ها و ابعادِ عقلي، احساسي، اعصاب و روان، عرفان و اخلاق دارند.

گفتار اوّل: تأثيرات موسيقي بر عقل:

تأثير 1_ خروج عقل از تعادل و جدّيّت:

شأن و ويژگي عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعني با حفظِ استواري و پختگي اش بتواند به هر صورت ممكن از چاشني هاي لذّت و سرور، خيال، و انفعال و تحريك بهره مند باشد؛ امّا در اين ميان، موسيقي (مخصوصاً از نوعِ عالي اش) آن چنان يكّه تاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس است كه آدمي دچار حالتِ «طَرَب» مي شود.

«طَرَب» تأثيري است فوق العاده! با محوريت موسيقي. اين «تأثير فوق العاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مي شود. و اين پيشامد، باعث مي شود كه عقل از محاسبات جدّي، دقيق و واقع بينانه به دور بيفتد.

جواني كه موسيقي گرا و «طَرب خواه» است:

_ براي زدودنِ افسردگي اش، دُكمه ي ضبط صوت را حركت مي دهد تا يكي ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگي مشاهده كند سعي در شناختِ عوامل پژمردگي مي كند تا با يافتِ آن علت ها، عوامل خوشيِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد.

_ جوانِ موسيقي گرا، براي تحريك و برانگيختن احساس، به درمان هاي مجازي و آني روي مي آورد.

_ اين چنين كسي كه خواسته اش را در «موسيقي» مي بيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده اش اين زحمت را نمي دهد تا ببيند و بفهمد كه كجاي زندگي را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگي مقابل راهش است. آيا

دوستِ ناباب او را به افسردگي كشانده؟ يا سستي در انجامِ وظايفِ ديني و الهي او را به افسردگي كشانيده؟

پس: «موسيقي، عقل را به خواب مي برد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براي فهم حقائق بايد چشم گشود نه اين كه چشم ها را بست.

موسيقي عقل را به خواب مي برد: يعني باعثِ اشتغالِ آدمي به اموري مي شود كه كم كم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمان ها مي شود.

موسيقي عقل را به خواب مي برد. يعني: مبناي محاسبات و اشكالات و راه حلّ ها را فراموش كردن. شما دردي داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط و علل ميسّر است. ولي وقتي مي بيني نوار موسيقي آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مي بيني و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مي كند و تو بيشتر به نوار رو مي آوري.. و اين روند تا آن جا ادامه مي يابد كه از آهنگ هاي معمولي به تند و غربي و شرقي اش رو مي كني.

افلاطون مي گويد: «وقتي ريتمِ موسيقي تغيير مي كند، اساس قوانين جامعه نيز با آن متحوّل مي شود». چرا؟ چون اين ديگر عقل نيست كه حاكميت دارد. بلكه موسيقي و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشيه مي راند و عقل نيز اساسِ جامعه است. و اين عقل است كه دين را مي شناسد و ما را نسبت به آن ترغيب مي كند. به راستي چگونه ما مي خواهيم - با اين حساب - با موسيقي، دين را بشناسيم و بفهميم؟ و با آن زندگي كنيم؟

جان كلام اين كه: «موسيقي، عقل را به خواب مي برد». يعني: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ

متناسب، باز مي دارد و اين همان «غفلت» است؛ «هر آن غافل زِيد، غافل خورد تير» و «مشغوليت» به موسيقي عاملِ غفلت است؛ و قران كريم از «مشغول شدن هاي اين چنيني» به «لَهْو» تعبير مي كند. لهو چيست؟

اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مي باشد و فرهنگ نويسان درباره اش اين چنين توضيح داده اند: لهو، آن است كه چيزي آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاي مهم تر شود. قرآن كه مي فرمايد: «لاتلهِكُم اَموالُكم و لااولادكم اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند.

اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آن كه ما را از موسيقي باز مي دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان مي فرمايد: در آيه ي 5 سوره ي لقمان آمده: «و من الناسِ منْ يشْتَري لَهو الحديث لِيُضِلّ عنْ سبيل الله» عده اي از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را به بي راهه، گمراهي و اشتباه مي اندازند؛ اين نوعي بازي گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتي عذاب آور و خواركننده در انتظارشان است.

آن گاه حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «غناء مصداقي است از آن چه موجب مشغوليت و بازماندن از ياد خدا مي شود»(ر.ك: وسائل الشيعه، ج 12، ص 226 و 228(بارها گفته ايم كه عالي ترين نوعِ موسيقي كه داراي اثراتِ كامل طربناكي توأم با شادي، تخيّل آفريني و احساس انگيزي باشد را «غناء» مي گويند كه از لحاظِ فن موسيقي بايد، با محوريت گفتار و در ضمنِ آهنگ باشد)

موسيقي، قوه ي تشخيص عقل را ضعيف مي كند. جان كلام اين كه: موسيقي با تأثيراتي كه در اَبعادِ شادي آفريني، خيال آفريني و

تحريك آفريني دارد، آن چنان به تقويت احساس مي پردازد و از آن سو، عقل را - هر چند موقتا - ضعيف مي كند كه در اين هنگام، مرجعِ شناخت و تشخيص خوب از بد، مطابقتِ يك موضوع با احساس و ميل خواهد بود، نه هماهنگي اش با ضوابط و استانداردهاي عقل! چندان كه حتي بي محتواترين مفاهيم رابا بهره گيري از آهنگ مي توان دلنشين و مثبت و عرفاني نشان داد.

كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و هر چيز بي تناسب را كنار بزند؛ اما در اين وضعيّت كه آدمي دل سپرده ي احساسات و اثراتِ ناشي از موسيقي گردد، جنبه هاي احساسي بودن چندان قوي مي گردد كه به سختي مي تواند در دريايِ احساسات وارد شد، امّا خيس از آب نگردد. اينجاست كه آدمي وقتي مي خواهد چيزي را ارزيابي كند، چون آلوده به شناخت هاي احساسي موسيقيايي شده، در اين ارزيابي موفق نخواهد بود. شايد بتوان با مثالي اين حالت را ملموس تر نمود. بسيار مشاهده كرده ايم كه راننده اي جوان سوار بر ماشين مدل بالا شده و با سرعتِ زياد مشغولِ راندن ماشين است. چندان كه با اين سرعت مافوق صوتش مي خواهد بيرون از فضاي عالم مادي دنيا پرواز كند. وقتي دقّت بيشتري مي كنيم درمي يابيم او به مفهوم دقيق كلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسيقي است. آن هم آهنگي با ريتم هيجان آفرين و تحريك زا. هر آن گاه كه نوار ترانه و موسيقي اش، تندتر مي گردد او بر تندي سرعتش مي افزايد، امّا در اين موقيعت او در رانندگي اش مطابقِ استانداردهاي رانندگي و ضوابط عقلي نمي راند. او را مي بيني كه تابعِ همان احساسِ موقعِ شنيدن آهنگ است. و اين احساس، باعث شده تا از

تشخيص انسان در حالِ تعادل فاصله بگيرد. او ديگر فقط يك چيز را خوب تشخيص مي دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اينك شما در اطراف همين مثال تفكّر و توجّه بيشتري بنمائيد تا ابعادي ديگر برايتان روشن شود.

«وقتي عقل ملاكِ تشخيص (تصوّر و عمل) باشد، كردار نيز بسيار متين و حساب شده خواهد بود. مگر نه اين كه سبُكي و سستي در عقل، موجب سبكي و سستي در عمل نيز مي گردد؟ پس وقتي مي بينيد كه شخصي با شنيدن آهنگ به رفتارهاي سبك دست مي زند، معلوم مي شود كه عقلش دچارِ خفّت و سبكي گرديده و اين احساس است كه بر وي حكم مي راند»غناء، موضوعاً و حكماً، تأليف محمد تقي صديقين اصفهاني، ص 18).

البته تصور نشود كه ما با هر آواز خوبي مخالفيم! خير، گفته ي ما بر اساسِ نظريه ي كارشناسي «فارابي» است كه موسيقي را به سه نوعِ نشاط آور، خيال آفرين و هيجان ساز تقسيم كرده و آن گاه بهترين نوعِ موسيقي آن موسيقي دانسته كه دارايِ هر سه بعد آن هم در سطح عالي باشد. بنابر اين، موسيقي عالي همان مفهومي است كه در روايات از آن به «غناء» تعبير شده است. «غناء» يعني هر صدايي كه طَرَبْ انگيز باشد. «طَرَبْ» چيست؟ معناي اين لغت، اين است كه خوبي و كيفيت صوت طوري باشد كه حالِ شنونده دچار انفعال و تغيير شود. حال چه از جهتِ نشاط و سرور و يا از جهتِ حُزن و اندوه.

«فارابي» پس از تقسيم كردن موسيقي بر سه نوع (نشاط انگيز، احساس انگيز و محرّك، خيال انگيز) مي گويد: «هنگامي كه يك آهنگ داراي ويژگي هاي اقسامِ سه گانه ي موسيقي باشد، البته كامل تر، برتر

و سودمندتر است. تأثير چنين آهنگي جزئي از تأثير يك گفتار شعري به شمار مي رود. و وقتي اين دو با هم همراه شدند، تأثير گفتار به مراتب كامل تر و بيان كننده تر براي مقصود است. بنابر اين: موسيقي كامل تر، عالي تر و مؤثّرتر همان موسيقي اي است كه دارايِ ويژگي هاي هر سه نوع باشد و (در عين حال كه موزيك است) با گفتار (نيز) توأم شود.

و در مجموع آن موسيقي اي كه در اين سطح باشد، همان موسيقي آوازي انسان است. ولي باز برخي از انواعِ كامل موسيقي را مي توان از آلاتِ موسيقي (بدون توأم بودن با گفتار) نيز شنيد»حقيقت موسيقي غنايي، به نقل از انديشه هاي علمي فارابي درباره ي موسيقي، نوشته ي مهدي بركشلي، ص 205).

ملاحظه فرموديد كه از لحاظِ كارشناسي، بهترين موسيقي آن است كه سه اثر داشته باشد. و اين اثرات گاهي از صدايِ خوب با اين نتايج و پيامدها، نشأت مي گيرد و گاهي از آلاتِ موسيقي! امّا مهم اينجاست كه آيا واقعاً اين سه اثر ديگر اجازه ي فعاليت به عقل مي دهند؟ از اين رو است كه ما مي گوييم موسيقي قوّه تشخيص را ضعيف مي كند، و اين است اثرِ گفتار يا آهنگ طرب انگيز! (كه غناء ناميده مي شود).

در قرآن كريم، توصيه شده كه «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور» اي مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهيزيد(حج، آيه ي 30)

حضرت امام صادق(ع) پس از آن كه اين آيه را تلاوت فرمودند، بيان داشتند: يكي از مصاديقِ «گفتارِ بي واقعيت ولي حق نما»، همين «غنا»ست.(وسائل الشيعه، ج 12، ص 227)

در اين روايت و آيه خوب دقت كنيد. چه اين كه نه «خيال» را ماندگاري است؛ نه «احساساتِ برانگيخته از موسيقي»؛ و نه «لذّت هاي زودفرجامش» فرصتِ پائيدن و ماندن

دارد.

چكيده و نتيجه گفتار اوّل (تأثيرات موسيقي بر عقل): از مجموع گفتگوهاي پيشين به اين نتايج رسيديم:

1_ قانون زيربنائي و غير قابل انكار آن است كه = عقل هر آن چيزي را تقويت كند كه عقل را تقويت مي كند. اگر عنصري براي عقل، تأثيرگذار نبوده و در استحكام آن اثري به خصوص نداشته باشد و از سويي به عقل نيز ضرر وارد نسازد، عقل آن را خنثي مي داند، نه به تأئيدش مي پردازد، نه ردّش مي كند.

2_ كار عقل آن است كه «عِقال» باشد. يعني: «قلعه» براي حفظِ جسم و روحِ آدمي و «پايبند» براي بستن پاي هوي و هوس و تمايلات و شهوات. (اين «يعني» را از معناي واژه ي عقل و تناسبش با آدمي به دست آورده ايم).

3_ از اين رو چنان چه چيزي (مثلِ موسيقي) نه در استحكامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقويتِ آن بند پاي هوي و شيطان و شيطنت ها تأثيري به سزا؛ ديگر نمي توان آن را «عقلايي» دانست. چون طَرَفِ حساب عقل واقع نگرديده.

4_ براي شناختِ عوامل تقويت و تضعيفِ عقل به منابع فهم و شناخت رو مي نماييم تا بيابيم و بدانيم؛ هيچ منبعي غني تر و دقيق تر از «عقلِ برتر» يعني عقلِ خدا (عقل عصمت) نيست. اين عقل در آئينه وحي انعكاس يافته. براي شناختِ ماهيت عقل و اسباب نفع و ضرر آن، مسائلي در قرآن و حديث آمده كه هيچ يك نه تنها موسيقي را مفيد ندانسته اند، بلكه مطلق موسيقي (حتّي نوعِ معمولي اش) را مفيد عقل معرّفي نكرده، بلكه عالي ترين نوعِ موسيقي را كه واجد سه فاكتور: لذّت آفريني، خيال سازي و هيجان انگيزي (تحريك احساسات و اندام) است را ناپسند مي داند.

پاسخ(قسمت دوم)

موسيقي

در حاكميتش يكه تاز است كه در تشخيصِ خوب يا بد چيزي «طبقِ ملاك هاي خود رفتار مي كند. يعني هر قدر، احساس لذّت و خيال و انفعالات جسماني بيشتر باشد، پس بهتر است. امّا كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و اعتدال در هر چيز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.

حال اگر موسيقي به عالي ترين نوعش يعني گفتاري (و توأم با صداي آهنگ) گفته شود، همين اثراتِ تخريبي اش بيشتر مي گردد. چون ديگر در اين جا، ضريب تخريب و سحرِ روح و جسم، حدّ و حصر ندارد. اينجاست كه قرآن فرموده: «واجتنبوا قُولَ الزّور» اي مردم از گفتارِ باطل ولي ظاهرپسند بپرهيزيد.

حضرت امام صادق(ع) اين گفتار دو گانه با دو چهره جذب و دلرُباي، همراه با تخريب و سلطنت يابي را در مصداقِ «غناء»(موسيقي عالي = آهنگ با محوريت گفتار مطرب) معرفي فرمودند.

گفتار دوّم: تأثيرات موسيقي بر احساس: شايد بارها شنيده ايد كه مي گويند: «موسيقي يعني سكوتِ آهنگين! آن گاه كه «سه تار» در دستانِ نوازنده قرار مي گيرد و ازتعاشاتِ صوتي منظم و موزيكاليش در هوا موج مي افكند، روحِ آدمي لحظه هاي سكوتِ طبيعت برايش تداعي مي شود. در اين اوقات است كه آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مي كند و نياز روحي انسان در كوتاه ترين مدّت و با كمترين هزينه پاسخ داده مي شود.

با تدبّر در گفته ي بالا مي بينيد كه انس با موسيقي را با حسّ زيبايي خواهِ انسان گره مي زنند. يعني همچنان كه ما نمي توانيم هر لحظه كه بخواهيم در باغ قدم بزنيم، امّا با ايجاد فضاي سبز مصنوعي (باغچه، گلدان و پانسيون) آن خواسته را بر آورده مي سازيم، به همين ترتيب نيز سكوتِ طبيعت

را با آهنگ خاطره آفرين موسيقي در محيط كوچكمان بازسازي مي كنيم.

شايد بيانات گفته شده، مغز و ماهيت حرفِ موسيقي خواهان طبيعت گرا باشد. امّا اين گفته ها را نيز جدّي نگيريد. نقدِ سخنان ياد شده را با دقّت مطالعه كنيد:

وقتي شما بينِ «فضاي سبز وسيع مثلِ باغستان» و «فضايِ سبز كوچك مثل باغچه و پانسيون» مقايسه مي كنيد، چند چيز را مي يابيد كه مي توانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقراري مقايسه» بين اين دو مكان باشند. امّا همين موارد يا مواردي از اين قبيل نه تنها در دو عنوانِ «طبيعت و محيط زيست سالم» با «موسيقي» وجود ندارد، بلكه گاه عكس اين حالات مشاهده مي شود. از اين روست كه مي گوييم مقايسه بين موسيقي و فضاي طبيعت بِكر، مقايسه اي است بي ربط و همراه با فرسنگ ها فرق و فاصله:

- عناصر به كار رفته در فضاي سبز وسيع همان عناصر به كار گرفته شده در فضاي گل خانه است. امّا عناصر به كار رفته در محيط طبيعت با عناصرِ استفاده شده در موسيقي و فضاي مصنوعي آن تفاوت دارد. ازاين رو، آهنگ طبيعت، شما را به تفكّر پيرامونِ ذاتِ آن آهنگ كه پيامِ فطرت است سوق مي دهد، ولي امواجِ موسيقي شما را - ناخودآگاه - به تفكّر در مورد آن چيزي كه مقصودِ خواننده يا نوازنده است وا مي دارد.

يكي از خوانندگانِ موسيقي پاپ مي گويد: «موسيقي، زبانِ زبان هاست» و هيچ ابزاري براي انتقالِ خواسته ها و افكارِ پيدا و ناپيدا بهتر از موسيقي نيست. چون در آن واحد سه كار انجام مي دهد: لذّت آفريني، هيجان افكني، خيال سازي. و اين سه پلي است براي آن چه در فكر و روح و خيالِ نوازنده يا خواننده مي گذرد. يك پژوهشگر

موسيقي مي گويد: «به وسيله ي موسيقي، معيارهاي شنوندگان تغيير داده مي شود و آن ها را با تربيت والدينشان بيگانه مي كند»(ر.ك: موسيقي شيطاني در غرب، فاروق صفي زاده)

نمونه كاملاً مستندِ اين گفتار همان چيزي است كه در موسيقي «راك»، «پاپ» و «هوي متال» القاء مي شود. اين موسيقي ها كه عمدتاً توسط گروه هايي شيطان پرست تهيه و توزيع مي گردد!! اين مفاهيم تكرار مي شود: «به جهنّم خوش آمديد، سرودي از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شيطان گوش بده، شيطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شرير تسخير شده ايم»(ر.ك: موسيقي شيطاني در غرب، فاروق صفي زاده)

_ تفاوتِ ديگري كه بين لذّت بردن از فضاي سبز وسيع و كوچكِ خانه اي با طبيعتِ واقعي و فضاي طبيعتِ نماي موسيقي وجود دارد آن است كه: براي لذت بردن از محيط طبيعت و چهچه ي پرندگان و موسيقي ذاتيِ طبيعت، نيازي به تلقين به احساس بردن و تلاش براي ايجاد حسّ لذّت بَري نيست! ولي آن گاه كه مي خواهيم از كنسرت موسيقي و صداي خواننده لذت برده و در نهايت به اوجِ اُنس با موسيقي رسيده (كه اثرش در هيجان انگيزي و خيال سازي برمَلا مي گردد) بايد خود دست به كار شده و درون و بُرون را براي لذّت بردن آماده كنيم. يعني نوعي تلقينِ لذّت بري. (از خواننده محترم درخواست مي شود به اين قسمت توجّه بيشتري نمايد!) اينجاست كه ما مي گوييم براي لذت بردن از موسيقي، بايد در حسّ زيبايي خواهي دست بُرد. دقيقاً مثل كساني كه براي خنديدن به بعضي جملات بايد خود را به حالتِ خنده شبيه كند. اگر چيزي زيباست پس حقِّ اوست كه نسبت به او گرايش داشته باشيم، نه چيزي ديگر! حرفِ ما ا ين است كه آن ها كه از

موسيقي احساس لذّت مي كنند براي اين كه اين «احساس» به آن ها دست بدهد، به شيوه هايي متوسل مي شوند كه به هر جوري كه شده به خود بقبولانند كه «موسيقي پلي است ميانِ انسان و طبيعت...».

براي روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، مهم ترين بخش بيانِ تفاوت ميانِ احساسِ برخاسته از موسيقي با احساسِ برخاسته از طبيعت است، با هم سخنانِ «موراي شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائي را مي خوانيم: «تقريباً هيچ صدايي در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعي ايجاد نشده باشد و در تملّك كسي نباشد، مثلِ موسيقي، بوق اتومبيل و سر و صداي كارگاه هاي ساختماني... و اين صداهاي مصنوعي به تعبيري برآيندِ خواست و اراده ي گروه هايي خاص اند كه مي خواهند اراده شان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند... و در اين هجوم بي امانِ صدا و فرياد و بوق، مجالي براي انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقي نمي ماند».

اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتي ميان طبيعت و صداي مصنوعيِ موسيقي وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقي، پلي باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه ي گفته هاي وي آمده: «... از آن زمان كه انسان دشت هاي وسيع و پهناور را به سوي كلان شهرهاي پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداي زنگ ساعت جاي آواز خروس و صداي باد و باران را گرفت و صداي كارخانه جايِ صداي آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاي تسليم شدن به چرت زدن هاي طبيعي با ضرباهنگِ شتابناكِ زندگي شهري خو كرديم، تمدّني بنا نهاده شد كه در آن فاصله ي بسيار كم انسان ها با يكديگر خطر بروز اختلاف ها را افزايش

داده است».

اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچي و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مي پردازد و مي گويد: «آن چه براي ما ضروري است، مراسمي است آرام و بي هياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتي زيبا را با هم سپري كنند، بي آن كه براي بيان احساساتِ خود به شيوه هاي منحط يا ويرانگر متوسّل شوند».

دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آن ها كه مي گيوند «موسيقي روح را پالايش مي كند» و «موسيقي يك ضرورت است» و «موسيقي رازگويي و نيايش انسانِ خاكي با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، با قرآن و نماز و دعا مأنوس نيستند؟ چرا از خدا سؤال نمي كنند كه براي نزديكي و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهي بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهي مي توانيد به من نزديك شويد؟ چرا «عارفان عرفانِ موسيقيايي» به اين احاديث و آياتي كه در آن نه تنها موسيقي ترويج و تأييد نشده، بلكه مذموم هم بوده، توجه ندارند؟بخشي از آيات و روايات را در بحث «شناخت عقلي پيرامون موسيقي» گفته و بقيه را در ادامه خواهيم گفت.

( چرا به خدا، عملاً اين حق را نمي دهند كه به حال و هواي مصنوعي برخاسته از موسيقي را عرفاني و آرامش آور نداند؟ بلي، ما منكر نيستيم كه موسيقي آن چنان دل و روح را مي لرزاند كه اشك جاري مي شود. ولي بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مي خواهيم «حالت مجازي و مصنوعي» را به جاي «حالت حقيقي و معنادار» حساب كنيد؟

در ادامه ي گفته هاي آهنگساز و

شاعرِ كانادايي به اين موضوع پرداخته شده: «... توجّه به آن چه هنگامِ اجراي كنسرت هاي موسيقي كلاسيك در غرب مي گذرد، خالي از فايده نيست. آن چه در اين كنسرت ها بسيار تعجّب برانگيز است، جماعت شنونده اي اند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتي كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراي يك قطعه ي موسيقي باشد. امّا بايد يادآور شد كه چنين سكوتي بيشتر از عادت ناشي مي شود تا از قدرتِ زيبايي».

جهتِ شناخت و فهم فزون تر اين كلام، به ادامه ي گفته هاي «موراي شافر»(آهنگساز و شاعر كانادايي) توجه فرمائيد، شافِر پس از آن كه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقي را علّتِ نهفته در رازِ گوش سپاري شنوندگانِ كنسرت ها مي داند، اضافه مي كند كه: «من بارها از خود پرسيده ام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمي را در موقعيت هاي ديگري مثلاً گوش سپاري مشترك به آواز پرندگان و يا جشن هاي تابستاني برپا كرد»روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه ي 5).

آري! اين است تنها گوشه اي از معناي اين سخن ما كه: «موسيقي گرايي نوعي تحريف و تغييرسازي است در حسّ زيبايي خواهي و ايجاد دگرگوني در ذائقه روحي و رواني بشر». به راستي چرا همان لذّتي را كه مي خواهم با شنيدن صداي مصنوعي موسيقي به دست آوري با دل سپردن به طبيعت و نواي فطرت تحصيل نمي كنيم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه ي انسان با انسان بسيار تيره است، بلكه رابطه ي انسان و طبيعت نيز نگران آور است.

اُنس با طبيعت يكي از خصايص انساني است و زماني كه خصايص انساني نابود گردد، حيات انساني هم به دنبال آن از بين مي رود. اگر حسّ

زيبايي خواهي و آسوده طلبي جوان را به موسيقي و طربناكي سوق مي دهد، پس چرا همين حسّ او را به محيط، طبيعت، زمزمه ي چشمه هاي كوهسار متمايل نمي كند؟ و يا چرا او را به اين شدّت سمت و سو نمي دهد؟

كدام مفهوم موزيكالي پرمعني تر از حقيقتي است كه در طبيعت و ساير زيبائي هاي فطري نهفته؟

گفتار سوم: تأثير موسيقي بر سيستم اعصاب: عُلماي علم «فيزيولوژي»، دستگاه عصبي انسان را به دو قسمت تقسيم كرده اند:

1. سلسله ي اعصاب ارتباطي: شاملِ ستون مركزي عصبي و نخاع، نيمكره هاي مغز، اَعصاب محيطي.

2. سلسله ي اعصاب نباتي: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.

وقتي كه از خارج تحريكاتي بر روي اَعصاب شروع مي شود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحريكات خارجي وارده تعادل از دست مي دهند. بديهي است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبي، فاصله ها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگراني هاي رواني و اغتشاشات فزون تر مي گردد.

و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجي، ارتعاشاتِ موسيقي است. موسيقي وقتي كه با آهنگ هاي نشاط انگيز يا نوارهاي حزن آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمي را كه بايستي بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مي زند و در نتيجه اصولِ حساس زندگي (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و..). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتاري ها و امراضي نزديك مي سازد كه طبّ جديد با تمامِ پيشرفت هايش نمي تواند آسيب هاي پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكري، اَمراض رواني (افسردگي ها و حتي بي خيالي ها)، سكته هاي قلبي و مغزي(ر.ك: تأثير موسيقي بر روان و اعصاب، صفحات

3، 6، 26 و 92 به بعد)

پاسخ(قسمت سوم)

پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دل كش ترين نوارهاي موسيقي شوم ترين آثار را روي دستگاه اعصاب انسان باقي مي گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مي شود.

«توجه دقيق به بيوگرافي مشاهير موسيقي جهان نشان مي دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتي هاي روحي گرديده اند، تا آن جا كه رفته رفته اعصاب خود را از دست داده و عده اي نيز مبتلا به بيماري هاي رواني شده اند. عده اي به ديار جنون رهسپار شده و دسته اي ديگر فلج و ناتوان شده اند. چنان كه هنگام نواختن موسيقي درجه ي فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهاني شده اند»(ر.ك: تأثير موسيقي بر روان و اعصاب، صفحات 3، 6، 26 و 92 به بعد)

از آن چه گفته شد، چنين به دست مي آيد كه هر نوع موسيقي، به ويژه آهنگ هاي احساسي برانگيزش، تحريكاتي در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مي آورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مي گردد. آن چه مهم است اين كه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگري از قبيل: اختلالِ حواس، پريشاني، جنون، ثقل سامعه (سنگيني گوش)، نابينايي، سل و... به وجود مي آورد. البته تصوّر نكنيد كه مشكل در همين 9 - 8 مورد اختلال ياد شده خلاصه مي گردد. موسيقي به سبب ايجاد هيجانات روحي و مغزي، گاهي به حمله يا سكته ي خفيفِ قلبي منجر شده و ناگهان باعثِ سكته و مرگ مي شود.

دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوي مي نويسد: «كاهش عموميِ هوش و نيروي عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بي نظمي در عادت ناشي مي شود؛ و

بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكري سهيم اند».

موسيقي نه تنها در شنوندگان اثرات منفي بر جاي گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكي داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشه اي از واقعيت است:

* در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جواني كه پيانو ياد مي گرفت، نغمات موسيقي چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاي برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاي درآورد»(روزنامه اطلاعات، شماره ي 9622)

«باخ»، موسيقي دانِ اطريشي، به اختلال حواس و كوري گرفتار شد.

«فردريك هندل»، موسيقي دان آلماني و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايي و «موريس راول» نوازنده فرانسوي، هر سه به نابينايي مبتلا شدند.

«موزارت» و «شوين» (دو موسيقي دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند.

«مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسي» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبي، پريشان فكري و كشمكش هاي روحي مبتلا گرديدند.

«شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگي شدند.

«بتهون» در سي سالگي كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.

موسيقي، گذشته از ركود فكري، رفته رفته انسان را در كارها سُست و تنبل، بي اراده و لااُبالي مي سازد، تا جائي كه گاهي كارهاي ضروري از انسان فوت مي شود و سرمايه جواني، عمر و نيروي فعاليت خود را به رايگان از دست مي دهد.

«الكسيس كارل» دانشمند معروف در كتاب «راه و رسم زندگي» چنين مي نويسد: «راديو و سينما و ورزش هاي نامناسب، روحيه ي فرزندان را فلج مي كند».

تجربه نيز ثابت كرده كه اشخاصي كه زياد سرگرم به موسيقي هستند، اغلب افرادي بي اراده و مسامحه كار و در مقام تعقّل و تفكّر راكد و ضعيف اند. توضيح آن را در گفتارِ موسيقي و عرفان، بيان مي كنيم.

گفتار چهارم: تأثير موسيقي بر

اخلاق، عرفان: انسان، در مسير «انسان شدنش» و رسيدن به فراز ابرهاي «عرفان» به «شتاب» نياز دارد. چه اگر تا جواني باقي است و او كاري، «كارستان» نكند ديگر در كهنسالي دروگر خرمنِ «افسوس» خواهد بود. او مي بيند كه پله پله صعودش از زندگي ساده به مدرنيته، جز تحيرآفريني تأثير ديگري نداشته و اينجاست كه سعي دارد از پيشرفت صنعتي به نفعُ خود بهره گيرد؛ دست انداختن هاي متعددش به دامنِ ابزارهاي قديم و جديد نشاني است از شور و شوقش به آن پيشرفت؛ پيشرفتي به سبكِ نوين و روزآمد!

در اين گير و دار، گوشش به آن چيزي بدهكار است كه چشم اش را خيره و عقلش را شيفته كرده... «ديده ي چشم»، شاهدِ تأثيرات عميق و فوري اي است كه از آهنگ برمي خيزد. بر دل مي نشيند و در قلب شور و هيجان برپا مي كند تا آنجا كه اين ارتعاشات، ابرهاي احساس را به تكاپو انداخته و گونه ي صورت را از بارش خود اشك بار مي سازد. او انتظار دارد كه پس از اين، آسمان چشمش، رنگين كمانِ «عرفان» و گرميِ خورشيد «لقاء» و درخشش محفل «انس و حضور» را نمايشگري كند.

او در طلب است كه از ارتعاشاتِ آهنگ و موسيقي و نواي خوانندگي، تحولي بسازد و بسوزد. ولي ديواري بين «او» و «آن چه در طلب اش است» خودنمايي و مانع سازي مي كند. مانعِ ترديدافكني درباره ي «فقدان صلاحيت موسيقي براي سير عرفاني» برايش علامت سؤال است.

او مي پرسد: چرا با موسيقي نمي توان به عرفان رسيد؟

اينك در اين گفتار در پي آنيم كه پاسخي «حركت آفرين» ارائه دهيم؛ نه آن چنان مفصّل و نه چندان مختصر. امّا پرورنده ي نوعي حركت! حركت براي دانستنِ بيشتر. اميد كه اين مجموعه،

ضمن آن كه شما را به ابعاد گوناگونِ موضوع ره بنمايد، بتواند هيجان و شوق بيشتر دانستن را نيز پديدار سازد.

موسيقي چيست؟ موسيقي يا موسيقيا (Moosika) واژه اي يوناني است كه در حوزه ي مفاهيم ديني و زبان عربي، معادل «غناء» را داراست و در اصطلاح عبارت است از: تركيب صدا و آواز، همراه با نوعي تركيب و تناسب به هدفِ لذّت آفريني، خيال سازي، ايجاد هيجان و تحريك. پس، هر صدايي موسيقي نيست، صداي متناسب آن است كه زيبايي توأم با كشش طبيعي، ريتم و وزن، زير و بم، ترجيح و تحرير (غلتش و پيچش)، اوج و فرود مناسب... باشد.

انواع موسيقي: آن چه از مجموع تعاريفِ موسيقي به دست مي آيد آن است كه: چون اصل در موسيقي گفتار است و سپس صداي ناشي از ابزار، پس موسيقي تقسيم مي شود به:

آوايي: كه صرفاً حنجره باعث آن مي شود.

ابزاري: كه توسط ابزار موسيقي توليد مي گردد.

موسيقي برتر كدام است؟ «فارابي» كه خود يكي از فيلسوفان و موسيقي شناسانِ نامي است مي گويد: «... روشن شد كه موسيقي بر سه نوع تقسيم مي شود:

اول: موسيقي نشاط انگيز: در ما احساسِ خوش آيندي پديدار مي سازد. هنگام استراحت و براي رفع خستگي به كار گرفته مي شود.

دوم: موسيقي احساس انگيز: عواطف ما را بيدار مي سازد، و هنگامي به كار برده مي شود كه بخواهند شخصي را وادار به افعالي سازند كه تحت تأثير ميل خاصّي انجام مي دهد؛ و يا حالت روحيِ خاصي را تحت ميل خاصي در او ايجاد كنند.

سوم: موسيقي خيال انگيز: قوّه ي تصور ما را تحريك مي كند، به ويژه اگر همراه با گفتارهاي خطابي و منظوم باشد.

موسيقي طبيعي نزد انسان، آن است كه عموماً يكي از اين سه تأثير را ايجاد كند، چه براي

تمام مردم و هميشه ي اوقات و چه براي اكثريت مردم و اغلب اوقات و موسيقي هايي كه تأثيرشان از عموميّت و شمول بيشتري برخوردار باشد. بنابر اين، موسيقي كامل تر، عالي تر و مؤثرتر همانا موسيقي اي است كه داراي ويژگي هاي هر سه نوع باشد و با گفتار توأم شود و اين خاصّ موسيقي آوازي انسان است، البته برخي از انواع كامل موسيقي را مي توان از آلاتِ موسيقي نيز شنيد»(هشت گفتار پيرامون حقيقت موسيقي غنايي (تلخيص و گزينش از كتاب انديشه هاي علمي فارابي درباره ي موسيقي، تأليف دكتر مهدي بركشلي)، ص 204)

موسيقي قابل قبول از ديدگاه فقه: آن چه از آيات و روايات به دست مي آيد، در علم فقه، نسبت به هيچ يك از انواع موسيقي تشويق نشده و نمي توان شكل هاي گوناگونِ موسيقي هاي موسوم را «مستحب» دانست. يعني: داراي ثواب و تشويق نيستند. همچنان كه تمامي صداها و آهنگ ها نيز، حرام نيستند. بنابر اين: تعبير «موسيقي قابل قبول از ديدگاه فقه» به معناي اين است كه «فقه، كدام نوع از انواعِ موسيقي را حرام نمي داند»؛ نه اين كه «فقه، كدام موسيقي را پذيرفته و ما را نسبت به گرايش به آن تشويق مي كند!».

فقهاء و كارشناسان فقه، موسيقي غيرقابل قبول را «موسيقي غنائي» دانسته و در مقابل موسيقي پذيرفته شده (البته به معناي فاقد حكم حرمت) را موسيقي «بدون غناء» دانسته اند.

غناء چيست؟ آيا هر صوت خوش و زيبائي غناء است؟ مسلماً چنين نيست؛ زيرا آن چه در روايات اسلامي آمده و سيره ي مسلمين نيز آن را حكايت مي كند اين است كه قرآن و اذان و مانندِ آن را با صداي خوش و زيبا بخوانيد.

«غناء» آهنگ هايي است كه متناسب مجالس فسق و فجور و

اهلِ گناه و فساد باشد.

به تعبير ديگر «غناء» به صدايي گفته مي شود كه قُواي شَهواني را در انسان تحريك مي نمايد.

نكته ي ديگر اين كه «غناء»، مصاديق مشكوكي نيز دارد (مانند مفاهيم ديگر) كه انسان به راستي نمي داند فلان صدا مناسب با مجالسِ گفته شده است يا نه؟ در اين صورت به چند شرط، شنيدن آن صدا حرام نيست: 1. داشتن آگاهي و شناختِ كافي از مفهوم عُرفي و فقهي غناء. 2. آن صدا نه تنها براي همان شنونده تحريك نداشته باشد بلكه براي ساير كساني كه مي توانند شنونده اش باشند، تحريك زا نباشد. 3. نداشتن تحريك براي يك نفر شنونده يا تحريك ساير شنوندگان به اين خاطر نباشد كه آن ها آن چنان با موسيقي هاي متنوع انس داشته اند كه ديگر اين آهنگ برايشان عادي شده باشد(تفسير نمونه، آية اللّه مكارم شيرازي و نويسندگان، 17/22 «با تصرف و تغيير مختصر»)

عرفان و موسيقي

عرفان چيست؟ در متونِ عرفاني، عرفان را اين چنين تعريف كرده اند: عرفان، يعني معرفت و شناخت پيدا كردن به: خدا (اسماء، صفات، مظاهر و آيات او) مبدأ(آغاز) و معاد (سرانجام) آفرينش حقائق عالم. طريق سلوك و مجاهده براي رهائي نفس از تنگناهاي عالم دنيا و در نهايت پيوستن به خدا و رهيدن از خود.

راه عرفان: راه رسيدن به عرفان (به همان معنايي كه در بالا گفتيم) مراجعه به استادي است ره نما كه هم خودش به هدف رسيده باشد و هم بتواند ديگران را به اين هدف برساند.

تحليلي عقلي _ علمي پيرامون چرا موسيقي عرفان نمي آورد؟ آن چه در گفته هاي طرفداران موسيقي و نظريه «موسيقي عرفاني» به چشم مي خورد، آن است كه: «موسيقي مجرّدترين هنرهاست، پس چرا موجب عرفان نمي شود؟»؛ «موسيقي

روح را پالايش مي كند؛ پس چگونه است كه اسلام، موسيقي عرفاني را نپذيرفته؟»؛ «موسيقي مجردترين هنرهاست، پس چرا از اين وسيله براي ارتباط با عالم معنا بهره نمي گيريد؟»؛ «منظور ما از موسيقي، موسيقي فاخر و متين است، نه موسيقي مبتذل و شهوت برانگيز؛ پس چرا موسيقي را عرفاني نمي دانيد؟ چطور خواندن قرآن با صداي زيبا مورد تأئيد است، امّا نسبت به اشعار عارفانه چنين تأئيدي صورت نمي گيرد؟»

اولين قدم جهت گام نهادن در وادي عرفان و معرفت، «اراده و عزم» است. يعني آن كسي مي تواند به معرفت و حقيقت برسد كه «بخواهد» و «تصميم» بر گام نهادن داشته باشد. اين «عزم و اراده» مقدمه است و تازه اول كار.

«اراده» نه فقط صرف خواستن است! بلكه هم خواستن است و هم گردن نهادن اختياري انسان بر فرمان هاي الهي. يعني: بخواهي كه جز خواستِ خدا، نخواهي.

پاسخ(قسمت چهارم)

اگر دشمنِ راهزني را ببيني، دست از راحتي و خواب موقت مي كِشي و «بلند» مي شوي و «حركت» مي كني و از لاكِ خودت «بيرون» مي آيي، «چشم»ات را باز مي كني و در برابر او «آماده» مي شوي! همين كارها و برنامه ها «اراده»اند. و اينجاست كه مي گوئيم: «اراده» شرط نخست براي جهاد اكبر است.

حال خود قضاوت كنيد كه آيا موسيقي چگونه مي تواند براي شما «اراده» بگذارد تا آن را ره توشه ي جنگ با نفس نمايي؟!

_ شرطِ جهاد، هوشياري است: و تو مي خواهي با مشغوليت به آهنگ و ساز، خود را به يكي از سه اثر مشغول سازي، سرور و شادي، خيال و آرزو، هيجان و احساسِ توأم با تحريك (كه هر كدام، اثرِ لازم براي موسيقي واقعي اند).

_ جهاد، دوري از لذّت مي طلبد و تو با لذّت برآمده از

موسيقي (آن هم كامل ترين نوعش كه به قول فارابي بايد هر سه اثر ياد شده را در عالي ترين اندازه داشته باشد) مي خواهي ترك لذّت كني؟

_ جهاد، تدبير و نقشه كشيدن مي طلبد، ولي موسيقي آن چنان تو را مشغول خودش مي كند كه گمان مي كني، همين خود يك نوع تدبير است: اگر اين طوري است كه تو مي پنداري، پس چرا امام العارفين اميرالمؤمنين علي(ع) نه اين تدبير را كرد و نه نسبت به آن سفارش نمود؟!

_ جهاد با نفس، ترك دنياست و حفظِ آخرت، امّا گرايش به موسيقي، بهره مندي و حفظِ نصيب و بهره است از حظّ و لذّتِ طبيعت و دنيا. و چگونه ممكن است با تلاش براي دنيا، اراده ي ترك آن نيز نمود؟!

شايد همچنان عده اي در اين كه موسيقي «مجرّد» است و از عالم طبيعت جداست، ترديدي نداشته باشند؛ ازاين رو توجه آنان را به اين مسايل جلب مي نمايم؛ باشد تا برهان و استدلالِ زير راهگشاي اين بحث باشد:

چگونگي ارتباط موسيقي با عالم طبيعت و تأثيرش بر اراده: مي دانيد كه از جمله، قواي آدمي، اين چند قوّه اند: 1. قوه احساس و كسب لذّت. 2. قوه خيال پردازي و وَهم. 3. قوّه تعقل و خردورزي. 4. قوه ي هيجان پذيري و عكس العمل پرتحرك در مقابل هيجانات؛ و اين رȘԙƠاست كه شدّت تأثير اين چهار نيرو، بستگي كامل دارد به آن چه موجب تقويت يكي و تضعيف ديگري است. چنانچه اگر به تجهيز قوّه ي لذّت و سرور، پرداختيم، به تقويت اين قوّه خواهيم رسيد! و همين قانون نسبت به ساير قوا نيز حاكم است. امّا اگر در مقابل، نيروي محاسبات عقلي و ذخيره هاي فكري را غني ساختيم و تفكّرمان را مجهّز نموديم، اينجاست

كه عقل تقويت مي شود (در حديث نيز داريم: «الانسانُ بِعقلِه» انسانيت انسان به عقل او بستگي دارد.

از طرفِ ديگر، بين حسّ و خيال با عقل، كشمكش است؛ آن دو ريشه در طبيعت داشته و زميني اند. زيرا توجه شان به لذّت بري و خيال پردازي است (و اينها نيز از امور و شئون دنيوي اند) ولي اگر عقل تقويت شود، ضمن آن كه آن دو حريفِ ديگر به ناتواني كشيده مي شوند، بُعد رشد و كمال انسان نيز شكوفاتر مي گردد؛ چون اين عقل است كه ما را از ماديّت به حقائق ماندگار معنوي مي كشاند.

در نتيجه: با تقويتِ ميل به موسيقي، اثرات و خواصّ سه گانه ي موسيقي (لذت و سرور، خيال پردازي، هيجان پذيري) جايگاه بيشتري يافته و ديگر مجالس براي تعقلِ در سطح عالي نمي بينيم؛ و با به حاشيه رانده شدنِ عقل و تقويت احساس، اراده و عزم كه بازوي عقل هستند، ضعيف شده و اوّلين شرط عرفان، كه «اراده و عزم» است نقض خواهد شد. «هر كس طبيعت (و قُواي طبيعي مثلِ حسّ لذت بري، خيال پردازي و تحريك و هيجان) را تقويت كند، باعث شده كه خود را نسبت به اطاعت از روح و عقل ضعيف سازد. امّا اگر روح و عقل، سلطنت پيدا كنند، قدرت و نفوذِ آن ها همچنان بالا مي گيرد تا آنجا كه به مجرّد «اراده»، بدن را به هر كاري كه بخواهند وادار مي كنند. و اساساً يكي از اسرار عبادت هاي پرزحمت همين است كه انسان به واسطه ي آن ها، بيشتر از عالم طبيعت فاصله گرفته و روح، قوي شده تا «عزم» اقتدار پيدا كند»(با الهام از چهل حديث آثار امام خميني، ص 125 «با مختصر تغيير»)

در آخر اين بحث، توجه شما را

به اظهار نظر دو نفر از اساتيدِ علم فقه و عرفان پيرامون تأثير موسيقي بر اراده جلب مي نمائيم: «... بكوش تا صاحب عزم و اراده شوي كه اگر خداي نخواسته بي عزم از اين دنيا رحلت كني، انسانِ صوري بي مغزي هستي در آن عالم... استاد معظم ما آية اللّه شاه آبادي رحمة اللّه عليه، مي فرمود: بيش از هر چيز گوش دادن به تَغَنّيات (موسيقي ها) سلبِ اراده و عزم از انسان مي كند...»(با الهام از چهل حديث آثار امام خميني، ص 125 «با مختصر تغيير»)

عرفان، يك حماسه است: حماسه ي اكبر كه ساير جنگ ها در برابرش، جهاد اصغراند! و تو خود بهتر مي داني كه در مسير عرفان، يك پا بر خود مي گذاري و يكي بر حلقوم تمامي خواسته ها و اين خود تواني دو چندان و شجاعتي مضاعف مي طلبد. انسانِ عارف چون نفسِ عالي و عقلِ كامل و طبع بلند دارد، اعضاء و حواس خود را وسيله ي ارتقاي روح و خِرَد مي سازد. آنان چون در پي تحصيلات معنوي اند، جان گرانمايه ي خود را ارزشمندتر از آن مي بينند كه اسيرِ محسوسات و موهوماتِ ناشي از موسيقي شوند. اين چنين جاني، بي پيرايه است و سريع در مقابل آن چه خطرآفرين است، عكس العمل نشان مي دهد و جانانه به دفاع برمي خيزد و همه ي اين حالات، مرهون معقول بودن و پاك و بي پيرايه نگهداشتنِ روح است از اسباب تخيّل زا، و لذت آفرين (كه در موسيقي هم به وفور يافت مي شود).

افلاطونِ حكيم مي گويد: «آن كس كه همه ي عمر را به ترنّم نغمات و حظّ از زيبايي صوت مي گذراند، همان طور كه آهن در اثر آتش نرم مي شود؛ عنصرِ «غيرت» در نفس وي ملايم مي گردد و طولي نخواهد كشيد كه «شجاعت»

وي نيز رو به كاستي و تحليل مي رود»(جمهوري افلاطون، ص 1946)

موسيقي گرايان معتقدند: «ما با شنيدن موسيقي آرام به حالت عرفان، وارد مي شويم». من از شما مي پرسم: اگر بهترين دوستِ شما بخواهد به منزل شما بيايد، آيا شما متقابلاً اين حق را نداريد كه براي او مشخص كنيد كه چه وقت بيا! كجا بيا! و اين كه وقتي به درب منزل رسيديد، زنگ بزنيد تا خدمتتان برسم!؟ حال اگر اين دوستِ شما در مثبت ترين حالت چنين تصوّر كند كه چون آمدن صاحب خانه تا درب منزل، باعث زحمت مي شود پس خودم از در و ديوار بالا مي روم... . در اين صورت آيا چنين خيرانديشي به «دوستي خاله خرسه» شبيه نيست؟ آيا نمي گوئيد: وقتي خودم مشخص كرده ام كه درب را به صدا درآوريد ديگر چه جاي مصلحت انديشي و اختراع كردن راهِ ورود به منزل؟!

مَثَل عرفان ما تازه واردان عرفان، مَثلِ همان ميهماني است كه خودش راهِ ورود به اين شفّافي را كنار گذاشته و از پشت بام وارد مي شود! وقتي خداوند، راه عرفان را مشخص كرده و حتي در يك آيه يا روايت، توصيه نفرموده كه از طريقِ موسيقي به او برسيم، پس ديگر چه جاي اصرار و تلاش براي احداث راهي عرفاني به نام راه عرفاني موسيقيايي؟!

چطور شما حق داريد راه ورود به منزلتان را مشخص كنيد، ولي خداوند حقّ ترسيم راه وصول به او را ندارد؟! آيا مي دانيد، از موسيقي، در آيات و روايات به «لهو» تعبير شده؛ و لهو نيز آن چيزي است كه موجب غفلت و دوري از ياد خداست؟! بر فرض كه ادعاي شما در موردِ بي خطري و بي ضرري موسيقي صحيح باشد؛ حال

وقتي خداوند بر اساس حكمت و علمش نمي خواهد كسي از موسيقي به عنوان نردِبان عرفان بهره گيري كند، آيا جاي تسليم نيست؟ مگر نه اين است كه عرفان يعني، به آنجا برسيم كه جز آن چه خدا مي خواهد نخواهيم؟ از نمازكه معراج مؤمن است، بهتر نداريم! ولي هيچ كس حق ندارد نماز صبح را بيش از دو ركعت نماز بخواند، چرا؟ چون اگر شما مي خواهيد نمازي بخوانيد كه خدا راضي است، خدا فرموده من از نماز صبح سه ركعتي بي زارم! باطل است!

بنده آن باشد كه بند خويش نيست جز رضاي خواجه اش در پيش نيست

گر ببرّد خواجه او را پا و دست دست ديگر آورد كاين هست

نه ز خدمت مزد خواهد نه عوض نه سبب جويد ز امرش نه غَرض

اگر اين راهِ موسيقي، راه بود، و عرفانش نيز عرفان! پس چرا هيچ پيامبري اين راه را نرفته؟ چرا هيچ يك از ائمه اطهار(ع) ما را به اين راه امر نكرده اند؟ و چرا خودشان به اين مسير توجّه نداشته اند؟ (آن هم با وجود اين كه قدمت موسيقي به قبل از تاريخ اسلام هم برگشته و در زمان اسلام، وجود داشته).

گفتار پنجم: برخي مستندات فقهي موسيقي (آيات و روايات): حضرت امام رضا(ع) در نامه اي كه به مأمون(لعنة الله عليه) نوشت، فرمودند: يك سري گناهان اند كه چزء گناهان كبيره مي باشند. از جمله ...وَالاشتغال بِالملاهي مشغول شدن به كارهاي لَهو است{M(ر.ك: عيون الاخبار الرضا(ع)).

«لَهو» واژه اي عربي است، يعني مشغول شدنِ توأم با غفلت. چندان كه وقتي انسان به چيزي مشغول مي شود آن چنان سرگرم شده تا در نتيجه از امور مهم تر باز مي ماند. و اين سرگرمي گاه به سرگرم شدن به زندگي است.

بدين گونه كه زندگي مثل يك بازي دل مشغول كننده آن ها را به خود مشغول مي سازد و گاه به سرگرم شدن به گفته ها، آوازها، صداها و آهنگ ها. به آيه و روايت زير دقت فرمائيد: «و مِن الناس منْ يَشتري لَهوَ الحديثِ لِيُضلَّ عن سبيلِ اللّه ِ بِغير علمٍ و يتَخِذُها هُزُواً، اولئك لَهُم عذابٌ مهينٌ» برخي مردم از پديده هايي استقبال مي كنند كه موجب مشغوليت مي شود. اين ها ندانسته، خود و ديگران را از راهِ خدا دور و گمراه مي سازند. عاقبتِ اين كارها آن است كه دل و قلبشان آن قدر سخت و سياه مي شود كه حتي تمام آن چه به خدا مربوط مي شود را به مسخره مي گيرند؛ در مقابل، به عذابي خواركننده مبتلا مي شوند(لقمان، 6)

1_ حضرت امام صادق(ع) در حداقل 2 روايت، فرمودند: مجلس موسيقيِ طَرَبْناك، آن چنان كه انسان را از حالِ عادّي خارج كند، شاملِ اين آيه مي شود كه «... كارشان موجب مشغوليت و غفلت است»(ر.ك: وسائل الشيعه، ج 12، ص 226)

2_ حضرت امام صادق(ع) فرمودند: پيغمبر اكرم(ص) در سخنشان مردم را از چند چيز نهي كردند: رقصيدن، ني زدن، برْبط نواختن (وسيله اي است شبيه عود) و بر طبل موسيقي ايجاد كردن(مستدرك الوسائل، تجارب، باب 79)

3_ حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) فرمودند: ملائكه خدا به خانه اي كه در آن شراب، آلات قمار، يا آلاتِ موسيقي و ساز باشد داخل نمي شوند، و دعاي اهلِ آن خانه مستجاب نمي گردد و بركت از آن ها برداشته مي شود»(وسائل)

4_ پيغمبر اكرم(ص) فرمودند: كسي كه «طنبور» داشته باشد در روز قيامت با اين وضيعت محشور مي شود، رويش سياه است و طنبوري از آتش به دستش مي دهند و هفتاد هزار ملائكه عذاب در بالاي سرش قرار

مي گرند و هر كدامشان عمودي از آتش داشته و بر سر و صورتِ آن شخص مي زنند. اين چنين كسي كور، كر و لال محشور مي شود و بدانيد كه زناكاران هم همين طور محشور مي شوند(عذاب پردازنده به موسيقي مثل عذاب زناكار است)(ر.ك: مستدرك الوسائل)

5_ و در ضمنِ روايتي كه درباره ي نشانه هاي آخرالزمان است آمده: در آن زمان، آن چنان آلات لهو (موسيقي) نواخته مي شود كه ديگر حتي يك نفر نيز جرأت بر نهي از منكر ندارد و نمي تواند بگويد اين ها مُنكر است و انجام ندهيد.

6_ و شما كه مي خواهيد با شنيدن موسيقي، قلب خود را آماده و نرم كرده و در نتيجه با لطيف كردن روحتان به عرفان برسيد، با اين روايت چه مي كنيد؟:

حضرت امام رضا(ع): از چيزهايي كه باعث سختي قلب و ضُمُخْت شدنِ روح مي شود: «اِستِماعُ الَّهو» شنيدن لهو و موسيقي(ر.ك: بحار، ج 79، ص 252)

چرا شنيدن آواز زن براي مرد نامحرم حرام است در صورتي كه بسياري از خواننده هاي زن با شعرهاي كاملا عارفانه و زيبا كارنامه قابل قبولي دارند اما بسياري از مردها با سوء استفاده از موقعيت خود اصل هنر را هم زير پا مي گذارند.

پرسش

چرا شنيدن آواز زن براي مرد نامحرم حرام است در صورتي كه بسياري از خواننده هاي زن با شعرهاي كاملا عارفانه و زيبا كارنامه قابل قبولي دارند اما بسياري از مردها با سوء استفاده از موقعيت خود اصل هنر را هم زير پا مي گذارند.

پاسخ

پيش از پاسخ، شايان توجه است كه در حرمت موسيقي، ترانه هاي غنايي و طرب انگيز و لهوي، ميان زن و مرد تفاوتي نيست. چنان كه به عكس اگر آواز طرب انگيز و غنايي نباشد. برخي فقها تك خواني را نيز براي زنان جايز دانسته اند.

نكته ديگر آن كه ملاك در حرمت فقط موسيقي لفظي (متن خوانده شده) نيست بلكه آهنگ بيان كلمات نيز مهم است لذا اگر قرآن را نيز به شكل غنا و طرب انگيز بخوانند حرام است و چون كه بالطبع صداي مردان با زنان تفاوت دارد، صداي مردان به طور مشخص از صداي زنان بم تر است و صداي زنان مهيج است.

مردان از سه سطح تقابلي، زير و بمي آهنگي برخوردارند، در حالي كه زنان داراي چهار سطح اند و اين خود سبب مي شود كه به راحتي احساسات و عواطف گوناگون را ابراز و ديگران را تحت تأثير قرار دهند (حسيني، سيد هادي، فصلنامه كتاب نقد، ش 17، ص 168).

از آن جا كه آستانه ديد و شنوايي مردان به جنس مخالف حساس است؛ از اين رو محدوديت هاي شديدتري در خواندن و حتي صحبت كردن براي زنان قرار داده شده است.

قرآن كريم، براي همسران پيامبر توصيه مي كند كه جدي و خشك و معمولي سخن گويند و با تعابير تحريك آميز كه گاه كشش

خاصي دارد صحبت نكنند، مبادا كه افراد، منحصر به فكر شهوت بيفتند: «يا نساء النبي لتسن كأحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قوله معروفا؛ اي همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستند، اگر سر پروا داريد، پس به ناز سخن مگوييد تا آن كه در دلش بيماري است طمع ورزد، و گفتاري شايسته گوييد» (احزاب، آيه 32).

از اين آيه پيداست، موقعي كه اسلام به اين اندازه در مسايل مربوط به عفت عمومي سخت گير و موشكاف است كه حتي اجازه چنين كاري را نمي دهد پس، تك خواني زنان براي مردان جاي خود دارد.

محدوديت هايي كه در اين باب هست براي حفظ سلامتي روحي و معنوي زن است كه مستلزم سلامت مرد و در نتيجه سلامت همه جامعه مي باشد و مراعات نكردن اين حدود، نه تنها سلامت معنوي زن؛ بلكه، سلامت معنوي همه جامعه را تهديد مي كند.

از نكات ياد شده، معلوم مي شود كه صرف غنايي نخواندن زن نيز، محملي براي تشويق و ترغيب آواز خواني او نمي شود؛ زيرا موسيقي برعكس چيزهاي ديگر، با حقيقتي سر و كار دارد كه همه موجوديت آدمي، سعادت و شقاوت دنيوي گذرا و اخروي جاودان خود را از آن او مي داند و آن «نفس» يا «روح» يا در شخصيت جاوداني است.

به همين جهت، هيچ صاحب نظر و متفكري كه خود را در اين زندگاني مسؤول مي داند نبايد بدون تأمل و دقت از كنار اين مسأله به سادگي بگذارد و با مقداري دلايل توجيهي، تكليف «نفس» يا «روح» انساني را با پديده موسيقي

يك سره نمايد؛ حتي بر فرض، معلومات و تحقيقات ما درباره موسيقي به حدي رسيد كه اثبات كرديم موسيقي بر دو نوع مشروع و غيرمشروع (لهوي) تقسيم مي گردد، باز هم بايد در حركت انسان در مرز اين دو نوع احتياط كنيم، زيرا جاذبيت موسيقي - به ويژه همراه با صداي زن - مقتضي تعدي و تجاوز، از مرز به داخل منطقه ممنوعه مي باشد (جعفري، محمد تقي، موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني، مؤسسه علامه جعفري و انتشارات تهذيب، چاپ اول، 1380، ص 151).

علل تحريم غنا و موسيقي هاي مهيج چيست؟

پرسش

علل تحريم غنا و موسيقي هاي مهيج چيست؟

پاسخ(قسمت اول)

موسيقي (به ويژه موسيقي هاي مهيّج) تأثيرات منفي و زيان باري در حوزه ها و ابعادِ عقلي، احساسي، اعصاب و روان، عرفان و اخلاق دارند. در اين بخش، با برخي مستنداتِ قرآني - روايي فقهاء در مورد موسيقي آشنا مي شويد.

گفتار اوّل: تأثيرات موسيقي بر عقل:

تأثير 1_ خروج عقل از تعادل و جدّيّت:

شأن و ويژگي عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعني با حفظِ استواري و پختگي اش بتواند به هر صورت ممكن از چاشني هاي لذّت و سرور، خيال، و انفعال و تحريك بهره مند باشد؛ امّا در اين ميان، موسيقي (مخصوصاً از نوعِ عالي اش) آن چنان يكّه تاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس است كه آدمي دچار حالتِ «طَرَب» مي شود.

«طَرَب» تأثيري است فوق العاده! با محوريت موسيقي. اين «تأثير فوق العاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مي شود. و اين پيشامد، باعث مي شود كه عقل از محاسبات جدّي، دقيق و واقع بينانه به دور بيفتد.

آدمي كه از اين گونه محاسباتِ عقلي كه كامل ترين محاسبات اند بي بهره يا كم بهره بماند، همواره خوشي را در «حيات معقول» نمي بيند. يعني براي ايجادِ خوشي و نشاطِ ماندگار يا واقعاً نشاط مند (هر چند كم مدّت) به عوامل و اسبابي روي مي آورد كه واقعاً موجب خوشي است و يك عُمر ندامت به دنبال ندارد و يا اگر آن علّت خوشي الَكي! پيامدِ سوء به دنبال ندارد، باز نكته ي مثبت اش آن است كه خوشيِ معقول است.

جواني كه موسيقي گرا و «طَرَب خواه» است:

_ براي زدودنِ افسردگي اش، دُكمه ي ضبط صوت را حركت مي دهد تا يكي ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه

در خود افسردگي مشاهده كند سعي در شناختِ عوامل پژمردگي مي كند تا با يافتِ آن علت ها، عوامل خوشيِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد.

_ جوانِ موسيقي گرا، زندگي را مجموعه علل و حوادثِ مربوط به هم نمي بيند و پديده ها را معلولِ عللِ مناسب با آن ها نمي بيند. او براي تحريك و برانگيختن احساس، به درمان هاي مَجازي و آني روي مي آورد؛ ولي جوان عقل گرا، معتدل است. او براي تحريكِ اندام و رح و احساس نه به رقص روي مي آورد، نه موسيقي. اوست كه خوشي هاي حقيقي را بر اثراتِ آني ترجيح مي دهد.

_ اين چنين كسي كه خواسته اش را در «موسيقي» مي بيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده اش اين زحمت را نمي دهد تا ببيند و بفهمد كه كجاي زندگي را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگي مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگي كشانده؟ يا سستي در انجامِ وظايفِ ديني و الهي او را به افسردگي كشانيده؟

پس: موسيقي، عقل را به خواب مي برد! يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براي فهم حقائق بايد چشم مقابل آن گشود نه اين كه چشم ها را بست.

موسيقي عقل را به خواب مي برد: يعني باعثِ اشتغالِ آدمي به اموري مي شود كه كم كم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمان ها مي شود.

موسيقي عقل را به خواب مي برد. يعني: مبناي محاسبات و اشكالات و راه حلّ ها را فراموش كردن. شما دردي داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط و علل ميسّر است. ولي وقتي مي بيني نوار موسيقي آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مي بيني و ديگر هيچ! اينجاست

كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مي كند و تو بيشتر به نوار رو مي آوري.. و اين روند تا آن جا ادامه مي يابد كه از آهنگ هاي معمولي به تند و غربي و شرقي اش رو مي كني.

افلاطون مي گويد: «وقتي ريتمِ موسيقي تغيير مي كند، اساس قوانين جامعه نيز با آن متحوّل مي شود». چرا؟ چون اين ديگر عقل نيست كه حاكميت دارد. بلكه موسيقي و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشيه مي راند و عقل نيز اساسِ جامعه است. و اين عقل است كه دين را مي شناسد و ما را نسبت به آن ترغيب مي كند. به راستي چگونه ما مي خواهيم - با اين حساب - با موسيقي، دين را بشناسيم و بفهميم؟ و با آن زندگي كنيم؟

جان كلام اين كه: «موسيقي، عقل را به خواب مي برد». يعني: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز مي دارد و اين همان «غفلت» است؛ «هر آن غافل زِيد، غافل خورد تير» و «مشغوليت» به موسيقي عاملِ غفلت است؛ و قران كريم از «مشغول شدن هاي اين چنيني» به «لَهْو» تعبير مي كند. لهو چيست؟

اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مي باشد و فرهنگ نويسان درباره اش اين چنين توضيح داده اند: لهو، آن است كه چيزي آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاي مهم تر شود. قرآن كه مي فرمايد: لاتُلهِكُمْ اَموالُكُم و لااولادكم اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند{M.

اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آن كه ما را از موسيقي باز مي دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان مي فرمايد: در آيه ي 5 سوره ي لقمان آمده: و

من الناسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الحديث لِيُضِلَّ عَنْ سَبيل الله عده اي از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را ندانسته به بي راهه، گمراهي و اشتباه مي اندازند؛ اين نوعي بازي گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتي عذاب آور و خواركننده در انتظارشان است{M.

آن گاه حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «غناء(بارها گفته ايم كه عالي ترين نوعِ موسيقي كه داراي اثراتِ كامل طربناكي توأم با شادي، تخيّل آفريني و احساس انگيزي باشد را «غناء» مي گويند كه از لحاظِ فنّ موسيقي بايد، با محوريت گفتار و در ضمنِ آهنگ باشد). ، مصداقي است از آن چه موجب مشغوليّت و بازماندن از ياد خدا مي شود»ر.ك: وسائل الشيعه، ج 12، ص 226 و 228).

تأثير 2- موسيقي، قوه ي تشخيص عقل را ضعيف مي كند:

جان كلام اين كه: موسيقي با تأثيراتي كه در اَبعادِ شادي آفريني، خيال آفريني و تحريك آفريني دارد، آن چنان به تقويت احساس مي پردازد و از آن سو، عقل را - هر چند موقتا - ضعيف مي كند كه در اين هنگام، مرجعِ شناخت و تشخيص خوب از بد، مطابقتِ يك موضوع با احساس و ميل خواهد بود، نه هماهنگي اش با ضوابط و استانداردهاي عقل! چندان كه حتي بي محتواترين مفاهيم رابا بهره گيري از آهنگ مي توان دلنشين و مثبت و عرفاني نشان داد.

كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و هر چيز بي تناسب را كنار بزند؛ اما در اين وضعيّت كه آدمي دل سپرده ي احساسات و اثراتِ ناشي از موسيقي گردد، جنبه هاي احساسي بودن چندان قوي مي گردد كه به سختي مي تواند در دريايِ احساسات وارد شد، امّا خيس از آب نگردد. اينجاست كه آدمي وقتي مي خواهد

چيزي را ارزيابي كند، چون آلوده به شناخت هاي احساسي موسيقيايي شده، در اين ارزيابي موفق نخواهد بود. شايد بتوان با مثالي اين حالت را ملموس تر نمود. بسيار مشاهده كرده ايم كه راننده اي جوان سوار بر ماشين مدل بالا شده و با سرعتِ زياد مشغولِ راندن ماشين است. چندان كه با اين سرعت مافوق صوتش مي خواهد بيرون از فضاي عالم مادّي دنيا پرواز كند. وقتي دقّت بيشتري مي كنيم درمي يابيم او به مفهوم دقيق كلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسيقي است. آن هم آهنگي با ريتم هيجان آفرين و تحريك زا. هر آن گاه كه نوار ترانه و موسيقي اش، تندتر مي گردد او بر تندي سرعتش مي افزايد، امّا در اين موقيعت او در رانندگي اش مطابقِ استانداردهاي رانندگي و ضوابط عقلي نمي راند. او را مي بيني كه تابعِ همان احساسِ موقعِ شنيدن آهنگ است. و اين احساس، باعث شده تا از تشخيص انسان در حالِ تعادل فاصله بگيرد. او ديگر فقط يك چيز را خوب تشخيص مي دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اينك شما در اطراف همين مثال تفكّر و توجّه بيشتري بنمائيد تا ابعادي ديگر برايتان روشن شود.

«وقتي عقل ملاكِ تشخيص (تصوّر و عمل) باشد، كردار نيز بسيار متين و حساب شده خواهد بود. مگر نه اين كه سَبُكي و سستي در عقل، موجب سبكي و سستي در عمل نيز مي گردد؟ پس وقتي مي بينيد كه شخصي با شنيدن آهنگ به رفتارهاي سبك دست مي زند، معلوم مي شود كه عقلش دچارِ خفّت و سبكي گرديده و اين احساس است كه بر وي حكم مي راند»غناء، موضوعاً و حكماً، تأليف محمد تقي صديقين اصفهاني، ص 18).

البته تصور نشود

كه ما با هر آواز خوبي مخالفيم! خير، گفته ي ما بر اساسِ نظريه ي كارشناسي «فارابي» است كه موسيقي را به سه نوعِ نشاط آور، خيال آفرين و هيجان ساز تقسيم كرده و آن گاه بهترين نوعِ موسيقي آن موسيقي دانسته كه دارايِ هر سه بعد آن هم در سطح عالي باشد. بنابر اين، موسيقي عالي همان مفهومي است كه در روايات از آن به «غناء» تعبير شده است. «غناء» يعني هر صدايي كه طَرَبْ انگيز باشد. «طَرَبْ» چيست؟ معناي اين لغت، اين است كه خوبي و كيفيت صوت طوري باشد كه حالِ شنونده دچار انفعال و تغيير شود. حال چه از جهتِ نشاط و سرور و يا از جهتِ حُزن و اندوه.

«فارابي» پس از تقسيم كردن موسيقي بر سه نوع (نشاط انگيز، احساس انگيز و محرّك، خيال انگيز) مي گويد: «هنگامي كه يك آهنگ داراي ويژگي هاي اقسامِ سه گانه ي موسيقي باشد، البته كامل تر، برتر و سودمندتر است. تأثير چنين آهنگي جزئي از تأثير يك گفتار شعري به شمار مي رود. و وقتي اين دو با هم همراه شدند، تأثير گفتار به مراتب كامل تر و بيان كننده تر براي مقصود است. بنابر اين: موسيقي كامل تر، عالي تر و مؤثّرتر همان موسيقي اي است كه دارايِ ويژگي هاي هر سه نوع باشد و (در عين حال كه موزيك است) با گفتار (نيز) توأم شود.

و در مجموع آن موسيقي اي كه در اين سطح باشد، همان موسيقي آوازي انسان است. ولي باز برخي از انواعِ كامل موسيقي را مي توان از آلاتِ موسيقي (بدون توأم بودن با گفتار) نيز شنيد»حقيقت موسيقي غنايي، به نقل از انديشه هاي علمي فارابي درباره ي موسيقي، نوشته ي مهدي بركشلي، ص 205).

ملاحظه فرموديد كه از لحاظِ كارشناسي، بهترين موسيقي آن است كه

سه اثر داشته باشد. و اين اثرات گاهي از صدايِ خوب با اين نتايج و پيامدها، نشأت مي گيرد و گاهي از آلاتِ موسيقي! امّا مهم اينجاست كه آيا واقعاً اين سه اثر ديگر اجازه ي فعاليت به عقل مي دهند؟ از اين رو است كه ما مي گوييم موسيقي قوّه تشخيص را ضعيف مي كند، و اين است اثرِ گفتار يا آهنگ طرب انگيز! (كه غناء ناميده مي شود).

پاسخ(قسمت دوم)

در قرآن كريم، توصيه شده كه وَاجْتَنِبُوا قُولَ الزّور اي مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهيزيد{M(حج، آيه ي 30). بر اين اساس، پاره اي از گفتارها آن چنان خوش رنگ و لعاب اند كه آدمي فريب آن را مي خورد؛ مثل دروغ كه در پشت اين ظاهر فريبنده و دلرُبايش، باطلي منحرف وجود دارد. امّا اين گفتار «حقيقت نَما». امّا بهره از هر گونه «حقيقت» و «واقعيّتي» فقط در چند مثال همانندِ دروغ، شايعه، تعارفاتِ بي جا و دوگانه منحصر نمي گردد. «حضرت امام صادق(ع) پس از آن كه اين آيه را تلاوت فرمودند، بيان داشتند: يكي از مصاديقِ «گفتارِ بي واقعيت ولي حق نما»، همين «غنا»ست. كه مجموعه سخناني با ظاهري دلكش امّا بي بهره از واقعيت است»وسائل الشيعه، ج 12، ص 227).

در اين روايت و آيه خوب دقت كنيد. ببينيد كه چگونه خداوند متعال در قرآن كريم بهترين نوعِ موسيقي را كه آهنگ با محوريت گفتار است را مورد نظر قرار داده و حضرت امام صادق(ع) نيز اين نظر خداوند را از حالتِ اشاره بودن به بروز و ظهور كامل تري انعكاس دادند.

توضيح بيشتر اين كه اين آيه نه تنها عالي ترين نوعِ موسيقي را مذمّت نموده، بلكه به «فلسفه ي نكوهشِ اين موسيقي» نيز پرداخته است؛ به اين گونه در يك بيانِ خلاصه امر

به پرهيز از امورِ دوگانه و فاقدِ ماهيّت واقعي كرده و در عين حال، علّت اين لزوم اجتناب را همين «مزوّرانه» بودن و رنگ و لعاب داشتن توأم با بي بهره گيِ محتوايي، مي داند. آن گاه حضرت امام صادق(ع)، افق هايِ ناگشوده ي ديگري از عمقِ اين كلام را نشان مي دهد و دست بر روي مصاديق گذاشته و «موسيقي عالي» (كه معادل روايتي و فقاهتي اش كلمه غناء است) را نمونه اي جامع و كامل معرّفي كردند، آن چنان كه هر سه فاكتور ياد شده در اين بحث، در اين موضوع يافت مي شود. چه اين كه نه «خيال» را ماندگاري است؛ نه «احساساتِ برانگيخته از موسيقي»؛ و نه «لذّت هاي زودفرجامش» فرصتِ پائيدن و ماندن دارد.

چكيده و نتيجه گفتار اوّل (تأثيرات موسيقي بر عقل): از مجموع گفتگوهاي پيشين به اين نتايج رسيديم:

1_ قانون زيربنائي و غير قابل انكار آن است كه = عقل هر آن چيزي را تقويت كند كه عقل را تقويت مي كند. اگر عنصري براي عقل، تأثيرگذار نبوده و در استحكام آن اثري به خصوص نداشته باشد و از سويي به عقل نيز ضرر وارد نسازد، عقل آن را خنثي مي داند، نه به تأئيدش مي پردازد، نه ردّش مي كند.

2_ كار عقل آن است كه «عِقال» باشد. يعني: «قلعه» براي حفظِ جسم و روحِ آدمي و «پايبند» براي بستن پاي هوي و هوس و تمايلات و شهوات. (اين «يعني» را از معناي واژه ي عقل و تناسبش با آدمي به دست آورده ايم).

3_ از اين رو چنان چه چيزي (مثلِ موسيقي) نه در استحكامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقويتِ آن بند پاي هوي و شيطان و شيطنت ها تأثيري به سزا؛ ديگر

نمي توان آن را «عقلايي» دانست. چون طَرَفِ حساب عقل واقع نگرديده.

4_ براي شناختِ عوامل تقويت و تضعيفِ عقل به منابع فهم و شناخت رو مي نماييم تا بيابيم و بدانيم؛ هيچ منبعي غني تر و دقيق تر از «عقلِ برتر» يعني عقلِ خدا (عقل عصمت) نيست. اين عقل در آئينه وحي انعكاس يافته. براي شناختِ ماهيت عقل و اسباب نفع و ضرر آن، مسائلي در قرآن و حديث آمده كه هيچ يك نه تنها موسيقي را مفيد ندانسته اند، بلكه مطلق موسيقي (حتّي نوعِ معمولي اش) را مفيد عقل معرّفي نكرده، بلكه عالي ترين نوعِ موسيقي را كه واجد سه فاكتور: لذّت آفريني، خيال سازي و هيجان انگيزي (تحريك احساسات و اندام) است را ناپسند مي داند. چون (علّتش را در نتايج بعدي بيابيد).

5_ موسيقي مخصوصاً از نوعِ عالي اش، داراي اثراتي است كه عقل با نظر به اين تأثيرات آن را تأئيد نمي كند:

1. موسيقي عقل را به خواب مي برد: يعني اصلي ترين كار عقل را از او مي گيرد. محاسباتِ جدّي، دقيق و واقع بينانه اين بدان خاطر است كه تأثير و نفوذ عميق موسيقي بر درون آن چنان قدرت دارد كه موجب تحريك فزون تر بر ادراكات لذت خواهي و خيال پردازي و تأثيرپذيري مي شود. و اين ها همه اثرات مشغوليت به موسيقي است. اين «مشغوليت» باعث «غفلت» شده و از اين روست كه در قرآن و روايات، موسيقي را از اين جهت مذمت كرده اند كه «لَهو» است. يعني مشغوليتي است كه باعث تركِ مسائل مهم تر مي شود.

2.موسيقي قوه تشخيص را ضعيف مي كند: موسيقي تا آن جا نفوذ و پيشروي مي يابد كه همه ابعادِ دروني (عقل، روح، عاطفه، احساس، سليقه و شناخت) را زير سلطه مي گيرد. چندان كه ميل و علاقه ي ما

همان چيزي مي شود كه موسيقي نسبت به آن گرايش دارد. و به جاي آن كه فرماندهي، عقل و روح بوده و تمامي اعضاء و جوارح و احساسات تابع خرد و روح قرار گيرد، كار بر عكس شده و احساس و عاطفه بر عقل و روح حاكم مي شود. در نتيجه: قوه ي تشخيص (كه عقل باشد) در برابر پژواك صداي موسيقي رو به ضعف رفته و به آن سوي حاشيه رانده مي شود.

آن چه برآورد هر دو ضرر فوق است اين مي باشد كه: موسيقي هيچ واقعيتي در روح ما پايدار نمي سازد و عرفان نيز (و در كنارش، محاسباتِ واقع بينانه) در گرو كمالِ روح است و كمال منوط به پرداختن به مقدّماتي است كه متناسب وهم نسخ با «معرفت» و «روح» باشد.

موسيقي در حاكميّتش يكّه تاز است كه در تشخيصِ خوب يا بد چيزي «طبقِ ملاك هاي خود رفتار مي كند. يعني هر قدر، احساس لذّت و خيال و انفعالات جسماني بيشتر باشد، پس بهتر است. امّا كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و اعتدال در هر چيز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.

حال اگر موسيقي به عالي ترين نوعش يعني گفتاري (و توأم با صداي آهنگ) گفته شود، همين اثراتِ تخريبي اش بيشتر مي گردد. چون ديگر در اين جا، ضريب تخريب و سحرِ روح و جسم، حدّ و حصر ندارد. اينجاست كه قرآن فرموده: واجتنبوا قُولَ الزّور اي مردم از گفتارِ باطل ولي ظاهرپسند بپرهيزيد{M و حضرت امام صادق(ع) اين گفتار دو گانه با دو چهره جذب و دلرُباي، همراه با تخريب و سلطنت يابي را در مصداقِ «غناء»(موسيقي عالي = آهنگ با محوريت گفتار مطرب) معرفي فرمودند.

گفتار دوّم:

تأثيرات موسيقي بر احساس: موسيقي گرايي، تحريفي(تحريف: تغيير و دست بردن در چيزي و آن را مطابق ميل خود تغيير دادن). است در حسّ زيبايي خواهي

شايد بارها شنيده ايد كه مي گويند: «موسيقي يعني سكوتِ آهنگين! آن گاه كه «سه تار» در دستانِ نوازنده قرار مي گيرد و ازتعاشاتِ صوتي منظم و موزيكاليش در هوا موج مي افكند، روحِ آدمي لحظه هاي سكوتِ طبيعت برايش تداعي مي شود. در اين اوقات است كه آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مي كند و نياز روحي انسان در كوتاه ترين مدّت و با كمترين هزينه پاسخ داده مي شود.

با تدبّر در گفته ي بالا مي بينيد كه انس با موسيقي را با حسّ زيبايي خواهِ انسان گره مي زنند. يعني همچنان كه ما نمي توانيم هر لحظه كه بخواهيم در باغ قدم بزنيم، امّا با ايجاد فضاي سبز مصنوعي (باغچه، گلدان و پانسيون) آن خواسته را بر آورده مي سازيم، به همين ترتيب نيز سكوتِ طبيعت را با آهنگ خاطره آفرين موسيقي در محيط كوچكمان بازسازي مي كنيم.

شايد بيانات گفته شده، مغز و ماهيت حرفِ موسيقي خواهان طبيعت گرا باشد. امّا اين گفته ها را نيز جدّي نگيريد. نقدِ سخنان ياد شده را با دقّت مطالعه كنيد:

وقتي شما بينِ «فضاي سبز وسيع مثلِ باغستان» و «فضايِ سبز كوچك مثل باغچه و پانسيون» مقايسه مي كنيد، چند چيز را مي يابيد كه مي توانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقراري مقايسه» بين اين دو مكان باشند. امّا همين موارد يا مواردي از اين قبيل نه تنها در دو عنوانِ «طبيعت و محيط زيست سالم» با «موسيقي» وجود ندارد، بلكه گاه عكس اين حالات مشاهده مي شود. از اين روست كه مي گوييم مقايسه بين موسيقي و فضاي طبيعت بِكر، مقايسه اي است بي ربط

و همراه با فرسنگ ها فرق و فاصله:

- عناصر به كار رفته در فضاي سبز وسيع همان عناصر به كار گرفته شده در فضاي گل خانه است. امّا عناصر به كار رفته در محيط طبيعت با عناصرِ استفاده شده در موسيقي و فضاي مصنوعي آن تفاوت دارد. ازاين رو، آهنگ طبيعت، شما را به تفكّر پيرامونِ ذاتِ آن آهنگ كه پيامِ فطرت است سوق مي دهد، ولي امواجِ موسيقي شما را - ناخودآگاه - به تفكّر در مورد آن چيزي كه مقصودِ خواننده يا نوازنده است وا مي دارد.

يكي از خوانندگانِ موسيقي پاپ مي گويد: «موسيقي، زبانِ زبان هاست» و هيچ ابزاري براي انتقالِ خواسته ها و افكارِ پيدا و ناپيدا بهتر از موسيقي نيست. چون در آن واحد سه كار انجام مي دهد: لذّت آفريني، هيجان افكني، خيال سازي. و اين سه پلي است براي آن چه در فكر و روح و خيالِ نوازنده يا خواننده مي گذرد. يك پژوهشگر موسيقي مي گويد: «به وسيله ي موسيقي، معيارهاي شنوندگان تغيير داده مي شود و آن ها را با تربيت والدينشان بيگانه مي كند»ر.ك: موسيقي شيطاني در غرب، فاروق صفي زاده).

نمونه كاملاً مستندِ اين گفتار همان چيزي است كه در موسيقي «راك»، «پاپ» و «هوي متال» القاء مي شود. اين موسيقي ها كه عمدتاً توسط گروه هايي شيطان پَرست تهيه و توسّط ما بچّه شيعه ها توزيع مي گردد!! اين مفاهيم تكرار مي شود: «به جهنّم خوش آمديد، سرودي از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شيطان گوش بده، شيطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شرير تسخير شده ايم»ر.ك: موسيقي شيطاني در غرب، فاروق صفي زاده).

_ تفاوتِ ديگري كه بين لذّت بردن از فضاي سبز وسيع و كوچكِ خانه اي با طبيعتِ واقعي و فضاي طبيعتِ نماي موسيقي وجود دارد آن است كه: براي لذت

بردن از محيط طبيعت و چهچه ي پرندگان و موسيقي ذاتيِ طبيعت، نيازي به تلقين به احساس بردن و تلاش براي ايجاد حسّ لذّت بَري نيست! ولي آن گاه كه مي خواهيم از كنسرت موسيقي و صداي خواننده لذت برده و در نهايت به اوجِ اُنس با موسيقي رسيده (كه اثرش در هيجان انگيزي و خيال سازي برمَلا مي گردد) بايد خود دست به كار شده و درون و بُرون را براي لذّت بردن آماده كنيم. يعني نوعي تلقينِ لذّت بري. (از خواننده محترم درخواست مي شود به اين قسمت توجّه بيشتري نمايد!) اينجاست كه ما مي گوييم براي لذت بردن از موسيقي، بايد در حسّ زيبايي خواهي دست بُرد. دقيقاً مثل كساني كه براي خنديدن به بعضي جملات بايد خود را به حالتِ خنده شبيه كند. اگر چيزي زيباست پس حقِّ اوست كه نسبت به او گرايش داشته باشيم، نه چيزي ديگر! حرفِ ما ا ين است كه آن ها كه از موسيقي احساس لذّت مي كنند براي اين كه اين «احساس» به آن ها دست بدهد، به شيوه هايي متوسل مي شوند كه به هر جوري كه شده به خود بقبولانند كه «موسيقي پلي است ميانِ انسان و طبيعت...».

پاسخ(قسمت سوم)

براي روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، مهم ترين بخش بيانِ تفاوت ميانِ احساسِ برخاسته از موسيقي با احساسِ برخاسته از طبيعت است، با هم سخنانِ «موراي شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائي را مي خوانيم: «تقريباً هيچ صدايي در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعي ايجاد نشده باشد و در تملّك كسي نباشد، مثلِ موسيقي، بوق اتومبيل و سر و صداي كارگاه هاي ساختماني... و اين صداهاي مصنوعي به تعبيري برآيندِ خواست و اراده ي گروه هايي خاص اند كه

مي خواهند اراده شان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند... و در اين هجوم بي امانِ صدا و فرياد و بوق، مجالي براي انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقي نمي ماند».

اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتي ميان طبيعت و صداي مصنوعيِ موسيقي وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقي، پلي باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه ي گفته هاي وي آمده: «... از آن زمان كه انسان دشت هاي وسيع و پهناور را به سوي كلان شهرهاي پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداي زنگ ساعت جاي آواز خروس و صداي باد و باران را گرفت و صداي كارخانه جايِ صداي آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاي تسليم شدن به چرت زدن هاي طبيعي با ضرباهنگِ شتابناكِ زندگي شهري خو كرديم، تمدّني بنا نهاده شد كه در آن فاصله ي بسيار كم انسان ها با يكديگر خطر بروز اختلاف ها را افزايش داده است».

اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچي و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مي پردازد و مي گويد: «آن چه براي ما ضروري است، مراسمي است آرام و بي هياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتي زيبا را با هم سپري كنند، بي آن كه براي بيان احساساتِ خود به شيوه هاي منحط يا ويرانگر متوسّل شوند».

دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آن ها كه مي گيوند «موسيقي روح را پالايش مي كند» و «موسيقي يك ضرورت است» و «موسيقي رازگويي و نيايش انسانِ خاكي با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، با قرآن و نماز و دعا مأنوس نيستند؟ چرا از خدا

سؤال نمي كنند كه براي نزديكي و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهي بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهي مي توانيد به من نزديك شويد؟ چرا «عارفان عرفانِ موسيقيايي» به اين احاديث و آياتي كه در آن نه تنها موسيقي ترويج و تأييد نشده، بلكه مذموم هم بوده، توجه ندارند؟بخشي از آيات و روايات را در بحث «شناخت عقلي پيرامون موسيقي» گفته و بقيه را در ادامه خواهيم گفت.

( چرا به خدا، عملاً اين حق را نمي دهند كه به حال و هواي مصنوعي برخاسته از موسيقي را عرفاني و آرامش آور نداند؟ بلي، ما منكر نيستيم كه موسيقي آن چنان دل و روح را مي لرزاند كه اشك جاري مي شود. ولي بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مي خواهيم «حالت مجازي و مصنوعي» را به جاي «حالت حقيقي و معنادار» حساب كنيد؟

در ادامه ي گفته هاي آهنگساز و شاعرِ كانادايي به اين موضوع پرداخته شده: «... توجّه به آن چه هنگامِ اجراي كنسرت هاي موسيقي كلاسيك در غرب مي گذرد، خالي از فايده نيست. آن چه در اين كنسرت ها بسيار تعجّب برانگيز است، جماعت شنونده اي اند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتي كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراي يك قطعه ي موسيقي باشد. امّا بايد يادآور شد كه چنين سكوتي بيشتر از عادت ناشي مي شود تا از قدرتِ زيبايي».

اينجاست كه بارها تأكيد ورزيده ايم كه: «براي لذت بردن از موسيقي، بايد خود را به حالتِ لذّت بردن زوركي» درآورد. چه اين كه اين احساسِ لذت و زيبايي نه به خاطر زيبايي ذاتي

آن اصوات باشد، بلكه به خاطر تلاشي است كه آدمي براي قبولاندن آن زيبايي انجام مي دهد. جهتِ شناخت و فهم فزون تر اين كلام، به ادامه ي گفته هاي «موراي شافر»(آهنگساز و شاعر كانادايي) توجه فرمائيد، شافِر پس از آن كه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقي را علّتِ نهفته در رازِ گوش سپاري شنوندگانِ كنسرت ها مي داند، اضافه استناد مي كند كه: «مَن بارها از خود پرسيده ام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمي را در موقعيت هاي ديگري مثلاً گوش سپاري مشترك به آواز پرندگان و يا جشن هاي تابستاني برپا كرد»روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه ي 5).

آري! اين است تنها گوشه اي از معناي اين سخن ما كه: «موسيقي گرايي نوعي تحريف و تغييرسازي است در حسّ زيبايي خواهي و ايجاد دگرگوني در ذائقه روحي و رواني بشر». به راستي چرا همان لذّتي را كه مي خواهم با شنيدن صداي مصنوعي موسيقي به دست آوري با دل سپردن به طبيعت و نواي فطرت تحصيل نمي كنيم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه ي انسان با انسان بسيار تيره است، بلكه رابطه ي انسان و طبيعت نيز نگران آور است.

اُنس با طبيعت يكي از خصايص انساني است و زماني كه خصايص انساني نابود گردد، حيات انساني هم به دنبال آن از بين مي رود. اگر حسّ زيبايي خواهي و آسوده طلبي جوان را به موسيقي و طربناكي سوق مي دهد، پس چرا همين حسّ او را به محيط، طبيعت، زمزمه ي چشمه هاي كوهسار متمايل نمي كند؟ و يا چرا او را به اين شدّت سمت و سو نمي دهد؟

كدام مفهوم موزيكالي پرمعني تر از حقيقتي است كه در طبيعت و ساير زيبائي هاي فطري نهفته؟

گفتار سوم: تأثير موسيقي بر سيستم اعصاب: عُلماي علم «فيزيولوژي»، دستگاه

عصبي انسان را به دو قسمت تقسيم كرده اند:

1. سلسله ي اعصاب ارتباطي: شاملِ ستون مركزي عصبي و نخاع، نيمكره هاي مغز، اَعصاب محيطي.

2. سلسله ي اعصاب نباتي: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.

وقتي كه از خارج تحريكاتي بر روي اَعصاب شروع مي شود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحيركاتِ خارجي وارده تعادل از دست مي دهند. بديهي است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبي، فاصله ها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگراني هاي رواني و اغتشاشات فزون تر مي گردد.

و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجي، ارتعاشاتِ موسيقي است. موسيقي وقتي كه با آهنگ هاي نشاط انگيز يا نوارهاي حزن آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمي را كه بايستي بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مي زند و در نتيجه اصولِ حساس زندگي (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و..). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتاري ها و امراضي نزديك مي سازد كه طبّ جديد با تمامِ پيشرفت هايش نمي تواند آسيب هاي پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكري، اَمراض رواني (افسردگي ها و حتي بي خيالي ها)، سكته هاي قلبي و مغزي(ر.ك: تأثير موسيقي بر روان و اعصاب، صفحات 3، 6، 26 و 92 به بعد).

پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دل كش ترين نوارهاي موسيقي شوم ترين آثار را روي دستگاه اعصاب انسان باقي مي گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مي شود.

«توجه دقيق به بيوگرافي مشاهير موسيقي جهان نشان مي دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتي هاي روحي گرديده اند، تا آن جا كه

رفته رفته اعصاب خود را از دست داده و عده اي نيز مبتلا به بيماري هاي رواني شده اند. عده اي به ديار جنون رهسپار شده و دسته اي ديگر فلج و ناتوان شده اند. چنان كه هنگام نواختن موسيقي درجه ي فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهاني شده اند»ر.ك: تأثير موسيقي بر روان و اعصاب، صفحات 3، 6، 26 و 92 به بعد).

از آن چه گفته شد، چنين به دست مي آيد كه هر نوع موسيقي، به ويژه آهنگ هاي احساسي برانگيزش، تحريكاتي در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مي آورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مي گردد. آن چه مهم است اين كه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگري از قبيل: اختلالِ حواس، پريشاني، جنون، ثقل سامعه (سنگيني گوش)، نابينايي، سل و... به وجود مي آورد. البته تصوّر نكنيد كه مشكل در همين 9 - 8 مورد اختلال ياد شده خلاصه مي گردد. موسيقي به سبب ايجاد هيجانات روحي و مغزي، گاهي به حمله يا سكته ي خفيفِ قلبي منجر شده و ناگهان باعثِ سكته و مرگ مي شود.

دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوي مي نويسد: «كاهش عموميِ هوش و نيروي عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بي نظمي در عادت ناشي مي شود؛ و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكري سهيم اند».

موسيقي نه تنها در شنوندگان اثرات منفي بر جاي گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكي داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشه اي از واقعيت است:

* در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جواني كه پيانو ياد مي گرفت، نغمات موسيقي چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاي برخاست

و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاي درآورد»روزنامه اطلاعات، شماره ي 9622).

* «باخ»، موسيقي دانِ اطريشي، به اختلال حواس و كوري گرفتار شد.

* «فردريك هندل»، موسيقي دان آلماني و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايي و «موريس راول» نوازنده فرانسوي، هر سه به نابينايي مبتلا شدند.

* «موزارت» و «شوين» (دو موسيقي دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند.

* «مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسي» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبي، پريشان فكري و كشمكش هاي روحي مبتلا گرديدند.

* «شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگي شدند.

* «بتهون» در سي سالگي كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.

موسيقي، گذشته از ركود فكري، رفته رفته انسان را در كارها سُست و تنبل، بي اراده و لااُبالي مي سازد، تا جائي كه گاهي كارهاي ضروري از انسان فوت مي شود و سرمايه جواني، عمر و نيروي فعاليت خود را به رايگان از دست مي دهد.

* «الكسيس كارل» دانشمند معروف در كتاب «راه و رسم زندگي» چنين مي نويسد: «راديو و سينما و ورزش هاي نامناسب، روحيه ي فرزندان را فلج مي كند».

تجربه نيز ثابت كرده كه اشخاصي كه زياد سرگرم به موسيقي هستند، اغلب افرادي بي اراده و مسامحه كار و در مقام تعقّل و تفكّر راكد و ضعيف اند.

فلسفه حرمت رقص چيست ؟

پرسش

فلسفه حرمت رقص چيست ؟

پاسخ

فقها در مورد رقص، ديدگاه هاي مختلفي دارند. برخي به جواز آن براي هم جنس و نيز زن براي شوهر، نظر داده اند و برخي ديگر نيز تنها رقص زن براي شوهر را مجاز دانسته اند. دلايل فقهي اين دو ديدگاه، در كتاب هاي مربوطه، موجود است. مستند كساني كه رقص را حرام دانسته اند، احاديثي است كه در آن از برخي امور از جمله «رقص» نهي شده است.

پيرامون دليل عقلي و به تعبير دقيق تر دليل عقلايي يا فلسفه تحريم آن نيز گفتني است كه فلسفه بعضي از احكام را بايد در غايات و نتايجي كه يك كار به دنبال دارد، جست و جو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودي با كرامت و داراي ارزش فوق العاده است، بايستي تمام همت خود را مصروف كمال خواهي كند و براي اين منظور، زمينه ها را فراهم ساخته و از آنچه كه او را از اين هدف باز مي دارد، پرهيز كند.

از جمله موانع جدي انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتي است كه از اين طريق عايد انسان مي گردد. به همين منظور در شريعت الهي، تمهيداتي براي جلوگيري از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوس ها و غفلت ها، پيش بيني شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و رقص مي باشد (رقص براي غيرهمسر).

البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت مي گردد؟ بلي ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودي نداشته باشد؛ ولي اگر چنين عادت هايي در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامي خواهد افتاد كه اكنون بسياري از جوامع بدان دچار شده اند؛ يعني، فرو رفتن در غفلت ها و شهوت ها

و بازماندن از مسير كمال.

باز هم تأكيد مي كنيم كه اگر «نگرش وحي را به انسان و جهان» ناديده بگيريم، نه تنها تحريم رقص؛ بلكه فلسفه تحريم بسياري از محرمات ديگر نيز، قابل درك نخواهد بود.

اما اين كه اگر رقص به عنوان ورزش انجام شود چه حكمي دارد؟ در اين باره بايد گفت اين فرض اساسا فرض درستي نيست. زيرا رقص حركاتي با اوزان و ويژگي هاي خاص است و بسيار شهوت انگيز و مناسب لهو و لعب است با حركت هاي بدن در ورزش تناسبي ندارد. بنابراين اگر به حركتي از حركات ورزش اطلاق شود اشكالي ندارد و اگر به آن رقص اطلاق شود في نفسه داراي اشكال است. حال اگر فرض كنيم كه هر دو عنوان بر گونه اي از حركت تصادق كند، در اين صورت نيز احتياط به ترك است، مگر آن كه ضرورتي مانند درمان آن را اقتضا كند.

سؤال ديگر اين است كه بسياري پرسيده اند چرا رقص زن بر زن حرام رقص مرد بر مرد حرام است در حالي كه زنان در حمام عمومي و مردان نيز در حمام عمومي يكديگر را برهنه مي بينند.

پرسش

سؤال ديگر اين است كه بسياري پرسيده اند چرا رقص زن بر زن حرام رقص مرد بر مرد حرام است در حالي كه زنان در حمام عمومي و مردان نيز در حمام عمومي يكديگر را برهنه مي بينند.

پاسخ

گرچه حرمت رقص مرد بر مرد و زن براي زن اگر مستلزم و توأم با مفسده ديگري نباشد، امري اتفاقي بين همه فقها نيست، بلكه به فتواي مقام معظم رهبري و آيه الله تبريزي هر دو مورد فوق جائز است، البته بقيه فقها آن را حرام دانسته اند، با وجود اين ، مسأله رقص غير از مسأله برهنگي بدن و نماياندن آن به ديگران است چون مسئله حرمت رقص از باب لهو بودن آن است كه بر اساس روايات ، يكي از مصاديق آن رقص است. اما مسئله نمايان شدن بدن در بحث حرمت نگاه به بدن نامحرم كه باعث تهييج شهوات مي شود است، و از جهت شرعي زن بر زن و مرد بر مرد محرم است و نگاه به بدن آنان جز مواضع خاص حرمتي ندارد مگر آن كه در همين حد نيز مستلزم گناه يا مفسده ديگري باشد.

فلسفه حرام بودن آلات موسيقي كه در عرف مردم بعنوان آلات موسيقي شناخته شده است را بيان كنيد؟

پرسش

فلسفه حرام بودن آلات موسيقي كه در عرف مردم بعنوان آلات موسيقي شناخته شده است را بيان كنيد؟

پاسخ

اصل چنين حكمي ثابت نيست تا فلسفه آن بيان گردد. آنچه كه حكم شرعي است اين است كه آلات موسيقي لهو و لعب كه مختص مجلس گناه باشد يعني نه مطلق آلات موسيقي بلكه آلات و ادواتي كه مختص موسيقي مطرب و لهوي است حرام است و خريد و فروش آن يا نگهداري آن حرام است و فلسفه آن اين است كه از آنها جز در كار حرام بهره برداري نمي شود (با فرض اين كه از آلات مختصه موسيقي لهوي هستند).

بنابراين بهره برداري حلال از آنها نمي شود و چنين چيزي مانند اشياء فاقد هرگونه بهره وري و فايده اي است بلكه بدتر از آن، كه نه تنها بهره وري مثبت ندارند بلكه زيان بار نيز هستند. علاوه بر آن، اين آلات مقدمه و وسيله انجام گناه و نيز وسيله اي براي ترويج باطل و كار حرام مي باشد.

لذت موسيقي بر اثر اصوات موزوني است كه سبب ارامش روح مي شود چرا حرام است؟

پرسش

لذت موسيقي بر اثر اصوات موزوني است كه سبب ارامش روح مي شود چرا حرام است؟

پاسخ

هر گرايش طبيعي و دروني پاسخي مي طلبد . جذابيت موسيقي از اين قاعده مستثنا نيست; اما بايد دانست پاسخ به غرايز ابتدايي و نيازهاي پس از رشد يافتگي، ميان تمام اقوام و فرهنگ ها و پيروان اديان مشترك است; مانند آن كه همگان براي رفع تشنگي از «آب استفاده مي كنند . تفاوت از آن جا آغاز مي شود كه براي رفع اين نياز اصلي در پي آماده سازي و پيشنهاد نوشيدني هاي متنوع باشيم . اين جا است كه نظريه هاي انسان شناختي و فاكتورهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي رخ مي نمايد و كنش ها و واكنش ها بروز مي كند . پيچيدگي ها و ابهام ها آنگاه فزوني مي يابد كه در عصر ارتباطات تنوع پاسخ بسيار مي شود و از ميان آن همه، انتخاب «پاسخ درست و «بدون عوارض و پياده سازي «جايگزين كاري بس دشوار است و تلاش همگاني مي طلبد .

موسيقي به طور كلي دو نوع است:

1 . موسيقي غنايي: هرگونه آهنگي است كه به لحاظ شكل يا محتوا موجب تحريك شهوت و متناسب با مجالس گناه است . اين گونه موسيقي، گاه آرامش تخديرگونه براي اعصاب دارد و گاه هيجانات ناهنجار براي روان; و غفلت از ياد خدا و پرده پوشي عقل از آثار نمايان آن است .

2 . موسيقي غيرغنايي: شامل صوت قرآن، موسيقي عرفاني، مارش هاي حماسي، آواز حدي (براي حركت دهي حيوانات) و حتي موسيقي مناسب براي رشد گياهان . اين نوع موسيقي مي تواند پاسخگوي نياز انسان باشد و با اجراهاي متنوع جايگزين موسيقي غنايي شود .

قرآن كريم نثري هم آوا دارد و اين

خاصيت يكي از ابعاد اعجاز قرآن است . (1) از تشويقي كه درباره آهنگين و نيكو خواندن قرآن وجود دارد، نتيجه مي گيريم براي بهره مندي بيش تر از كلمات و به منظور تحصيل آرامش رواني و صفاي دل، به طور طبيعي به صوت دلنشين نيازمنديم . به همين جهت، تلاوت قرآن با صداي نيكو مستحب و محبوب خداي متعال است .

غزليات و اشعار عرفاني معنايي پرجاذبه دارد; شنيدن و زمزمه آن با صداي خوش بسيار آرامش بخش و آگاهي ساز است و مي تواند جايگزين مناسبي براي موسيقي غنايي باشد . افلاطون حكيم مي گويد: «آن كسي كه همه عمر را به ترنم نغمات و حظ از زيبايي صوت مي گذراند، همان طور كه آهن در اثر آتش نرم مي شود، عنصر «غيرت در نفس وي ملايم مي گردد و طولي نخواهد كشيد كه «شجاعت وي نيز تحليل رود» .

از امام خميني (ره) در اين باره آمده است: «اي عزيز، بكوش تا صاحب عزم و اراده شوي كه خداي ناخواسته اگر بي عزم از اين دنيا رحلت كني، انسان صوري بي مغزي هستي در آن عالم كه محل كشف باطن و ظهور سريره است; و جرات بر معاصي كم كم انسان را بي عزم مي كند و اين جوهر شريف را از انسان مي ربايد . استاد معظم ما - دام ظله - مي فرمودند: بيش تر از هر چه گوش دادن به تغنيات [موسيقي ها] سلب اراده و عزم از انسان مي كند . . .».

ابوعلي سينا نيز در اين باره مي نويسد: «آهنگ خوش، آن مقدار كه حكمت لازم مي شمارد، جوهر نفس آدمي را تقويت مي كند و قواي باطني او را تمركز مي بخشد نه آن آهنگي كه امور شهواني را

در انسان تحريك مي كند» . به اميد آن كه با همفكري و خويشتن داري به بالندگي معنوي خود و جامعه كمك كنيم .

براي پاسخ به پرسش شما، مبني بر نياز روحي انسان به موسيقي، توجه به نكات زير مفيد است:

1 . زيبايي دوستي يكي از اميال فطري انسان است و ابعادي وسيع دارد . آنچه در گزينش ها مهم مي نمايد اين است كه رابطه هر چيز و هر رفتار را با كمال نفساني انسان بسنجيم و آنگاه مورد ارزيابي قرار دهيم . از آن جا كه كمال مطلق خدا است، هر چه انسان را از خدا دور سازد يقينا مايه خسرانش خواهد شد . در آيات و روايات، ضمن تاييد ميل زيبايي دوستي، اولا به زيبايي معنوي بيش از زيبايي ظاهري و مادي بها داده شده است; و ثانيا خدا جميل مطلق است . از اين روي فرمود: «الابذكرالله تطمئن القلوب (2) . اگر انسان به اين حقيقت مطلق روي آورد، از بسياري اوهام يا واقعيت هاي كم بها رويگردان خواهد شد .

2 . اگر بر فرض ثابت شود موسيقي آثار مثبتي در نفس دارد - اين مساله، خصوصا به گونه اي كه عميق و ماندگار باشد، به شدت محل تامل است - (3) همان طور كه استاد شهيد مطهري فرموده اند بايد توجه داشت كه: «خيلي چيزها فايده هايي بر وجودشان مترتب است ولي اين ها جاي چيزهايي را اشغال كرده اند كه اگر آن ها مي بودند فوايد خيلي بيش تري مترتب مي شد . . . ما نمي توانيم به آن سبك «ويليام جيمز» (بنيان گذار مكتب پراگماتيسم) بينديشيم كه هر چيزي كه يك اثر مفيد داشته باشد، پس حق است . .

. هرگز شما نمي توانيد به صرف اين كه يك شي ء آثار مفيدي داشته باشد آن را صحيح و واقعي و از جانب خدا بدانيد» . (4)

در توضيح اين دو نكته بايد گفت: بي ترديد در ساختمان وجودي انسان هيچ ميل اصيلي به گزاف نهاده نشده است و همواره بين اميال و كشش هاي فطري انسان و واقعيات جهان هستي، هماهنگي كامل وجود دارد . اگر انسان يك يا چند ميل و كشش فطري و اصيل داشته، از امكان ارضاي آن ها برخوردار نباشد، دراين صورت بايد معتقد شد در كار خلقت فريبكاري و گزاف وجود دارد; در حالي كه با مطالعه در جهان خلقت در مي يابيم همه امور، از كوچك ترين آن ها تا بزرگ ترينشان، بر اساس طرحي دقيق و هدفي كاملا حساب شده خلق شده اند . از سوي ديگر، بايد به اين حقيقت نيز توجه كرد كه اميال فطري انسان از قبيل حقيقت جويي، زيبايي دوستي و قدرت طلبي ما را در شناخت كمال وجودي انسان كمك مي كند، اما شعاعشان تا بي نهايت امتداد مي يابد و هيچ يك از آن ها در مرتبه معيني اقتضاي محدوديت و توقف ندارد . خواسته هاي نامحدود و بسنده نكردن به كاميابي هاي موقت و محدود از خصايص بارز انسان است . بي نهايت بودن خواست هاي فطري انسان از مهم ترين اختلافات اساسي انسان و حيوان به شمار مي رود . آن كه اميال فطري انسان به امور مختلف تعلق مي گيرند، اما سرانجام همه آن ها به هم مي پيوندند و ارضاي كامل و نهايي شان در پرتو ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال وكمال تحقق مي يابد . تنها در نزديكي به خدا و اتصال به معدن جمال و كمال تمام خواست هاي فطري انسان

ارضا مي گردد و انسان به مطلوب نهايي اش دست مي يابد . همه اهداف و مقصدهاي ديگر با آفت نقص و محدوديت رو به رويند و به همين جهت، نمي توانند فطرت بي نهايت طلب انسان را پاسخ دهند .

تاكيد مي كنيم گاه اموري در مرتبه طبيعي براي بشر مفيد مي نمايند; اما براي حيات معقول و طيبه اش زيانبارند . از انسان هاي فهيم انتظار مي رود در سنجش ها و گزينش ها حيات معنوي و معقول را درنظر بگيرند . گناهان و بي بندوباري ها مرتبه طبيعي حيات انسان را پوشش داده، ارضا مي كند; اما درخت وجودش - موجود بي نظيري كه ظرفيت وجودي اش نيل به خلافت الاهي است - را از ريشه مي خشكاند . (5) همان طور كه قرآن كريم مي فرمايد: «اذهبتم طيباتكم في حياتكم الدنيا و استمتعتم بها; شما در آخرت سرمايه اي براي حيات ابدي كه حيات حقيقي شما است، نداريد; چون شما نيروها و سرمايه هاي پاكيزه خود را در زندگاني دنيوي از دست داديد و از آن ها بهره مندگشتيد .» (6)

اين آيه درباره كساني است كه در اين دنيا كفر ورزيدند و در رستاخيز با عذاب الاهي روياروي مي شوند; ولي ملاك، تمتع و برخورداري از تمايلات و خواست هايي است كه موجب از بين رفتن سرمايه حياتي مي شود . (7)

پرسش هاي مهمي در خصوص موسيقي مطرح است از جمله اين كه:

1 . آيا موسيقي هيجان انگيز و لذت بخش و نشاط آور است؟ اگر چنين است، پس فلسفه ممنوعيت و محروميت از آن چيست؟

2 . تفاوت موسيقي هاي روحاني و غيرروحاني، خوب و يا بد و حلال و حرام در چيست؟

3 . آيا موسيقي به تلطيف روح يا نفس مي انجامد؟

4

. علت گرايش به موسيقي در ميان شخصيت هاي كمال يافته چيست؟

5 . تاثير موسيقي بر شخصيت آدمي چگونه است؟

6 . موسيقي درماني چيست و تا چه اندازه بر اصول علمي استوار است؟

علامه محمد تقي جعفري در كتاب «موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني دست كم به ابعادي از پاسخ اين پرسش ها اشاره كرده است .

----------------------

پي نوشت:

1 . قرآن از جهات گوناگون معجزه است از جمله فصاحت و بلاغت، اخبار غيبي، عدم اختلاف در مفاد آن، از حيث آورنده آن كه فردي امي و بي سواد بوده است و . . . .

2 . رعد (13): 28 .

3 . ر . ك: كتاب موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني، استاد علامه محمد تقي جعفري .

4 . نوانديشان مسلمان در انديشه استاد مطهري، علي دژاكام، ص 102و103 .

5 . ر . ك: خودشناسي براي خودسازي، آيت الله مصباح يزدي; اخلاق اسلامي، محمد علي سادات .

6 . احقاف (46): 20 .

7 . موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني، محمد تقي جعفري، ص 63- 65 .

چرا بين علما در مورد حكم موسيقي اختلاف نظر وجود دارد؟

پرسش

چرا بين علما در مورد حكم موسيقي اختلاف نظر وجود دارد؟

پاسخ

اين مسأله ناشي از استنباط فقها از دلايلي است كه در فقه در دست مجتهد است و فقيهان با توجه به آنها نظر مي دهند و چون مباني پذيرفته شده در استنباط فقهي اندك تفاوت هايي با يكديگر دارند، ازاين رو برخي حرمت مطلق را از ادله استنباط كرده اند و برخي نيز آن دلايل را براي تحريم مطلق كافي ندانسته و بين انواع موسيقي تفاوت گذاشته اند.

در كجاي قرآن آمده است كه اگر انسان به ترانة يك زن گوش بدهد حرام است ولي اگر دو يا سه نفر باشند اشكالي ندارد؟

پرسش

در كجاي قرآن آمده است كه اگر انسان به ترانة يك زن گوش بدهد حرام است ولي اگر دو يا سه نفر باشند اشكالي ندارد؟

پاسخ

موضوع پرسش يك مسأله فقهي است منابع فقه از ديدگاه شيعه اماميه عبارت است از: كتاب (قرآن سنت (گفتار، رفتار و امضاي معصومين ) عقل و اجماع

قرآن كريم يكي از منابع فقه است و حدود پانصد آية آن در مورد احكام فقهي است لذا همة احكام فقهي در قرآن ذكر نشده است و قرآن بيشتر به كليات احكام پرداخته است گرچه در مواردي جزئيات را هم بيان نموده است تبيين و تفصيل آيات قرآن عموماً و آيات الاحكام خصوصاً، بنابر فرمودة خود قرآن بر عهدة پيامبر اكرم و پس از ايشان بر دوش امامان معصوم نهاده شده است "...وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّن َ لِلنَّاس ِ مَا نُزِّل َ إِلَيْهِم ..;(نحل 44)...و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي .."; "وَ مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَ_َب َ إِلآ لِتُبَيِّن َ لَهُم ُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيه ..;(نحل 64) و ما اين كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براي اين كه آن چه را در آن اختلاف كرده اند، براي آنان توضيح دهي .."( ر.ك آيات الاحكام كاظم مدير شانه چي ص 1 و 2، انتشارات سمت )

بنابراين در مسأله فقهي نبايد پرسيد، اين مسأله در كدام آية قرآن كريم آمده است بله مي توان پرسيد، مدرك و دليل اين حكم فقهي چيست

قرآن به حكم كلي حرمت

غنا و موسيقي هاي مطرب اشاره نموده است "وَ مِن َ النَّاس ِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيث ِ لِيُضِل َّ عَن سَبِيل ِ اللَّه ِ بِغَيْرِ عِلْم ٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُوْلَغ كَ لَهُم ْ عَذَاب ٌ مُّهِين ٌ ;(لقمان 6) و برخي از مردم كساني اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا ]مردم را[ بي ]هيچ دانشي از راه خدا گمراه كنند، و ]راه خدا[ را به ريشخند گيرند; براي آنان عذابي خوار كننده خواهد بود."

در روايات و تفاسير يكي از مصاديق "لهو الحديث را غنا، يادگيري موسيقي هاي مطرب و خريد و فروش كنيزان مغنيّه (آواز لهوي خوان ذكر كرده اند.( ر.ك مجمع البيان طبرسي ج 8، ص 58_59، دارالكتب العلميه بيروت / زبدة البيان محقق اردبيلي ج 2، ص 524_525، كنگره محقق اردبيلي / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 19_27، دارالكتب الاسلامية )

آواز خواندن به صورت غنايي يعني كشيدن صدا همراه با ترجيع _ كه در عرف به آن چهچهه مي گويند _ و با كيفيتي مخصوص كه متناسب با مجالس لهو و لعب و معصيت است حرام است و نبايد به آن گوش داد، چه خواننده مرد باشد يا زن و چه به صورت تك خواني باشد يا جمع خواني

تك خواني زن در آوازهاي غير مطرب در صورتي كه نامحرم صداي او را بشنود جايز نيست جمع خواني زنان در حضور مردان نامحرم اگر به صورت غنايي نباشد، و بر آن مفسده اي مترتب نشود، اشكال ندارد.( ر.ك احكام روابط زن و مرد، سيد مسعود معصومي ص 229_236، بوستان كتاب

قم )

مدرك و دليل اين حكم به صورت كلي در قرآن ذكر شده است مانند: آيه 32 احزاب آيه 3 مؤمنون آيه 6 لقمان احكام موارد جزئي را بايد از مجتهدان و مراجع تقليد پرسيد.

پاسخ:

اشاره

اميدوارم كه در پناه خدا سربلند و پيروز باشي پرسشنامة تو و نُه سؤالي كه فرستاده بودي به دستم رسيد. سه بركة پرسشنامه برايت مي فرستم كه اگر خواستي باز هم سؤال هايت را براي من و همكارانم بفرستي چون تعداد سؤال هايت زياد است من براي هر سؤال پاسخ

پرسش

پاسخ:

اميدوارم كه در پناه خدا سربلند و پيروز باشي پرسشنامة تو و نُه سؤالي كه فرستاده بودي به دستم رسيد. سه بركة پرسشنامه برايت مي فرستم كه اگر خواستي باز هم سؤال هايت را براي من و همكارانم بفرستي چون تعداد سؤال هايت زياد است من براي هر سؤال پاسخ كوتاهي مي نويسم كه خسته نشوي

برادرم اولين سوره اي كه بر پيامبر نازل شد سوره علق و آخرين سوره اي كه بر آن حضرت نازل گرديد سورة نصر است

دربارة پرسش دوّمت بايد بگوييم كه پيامبري كه در گهواره سخن گفت حضرت عيسي غ فرزند حضرت مريم بود. او در گهواره به مردم گفت "من بندة خدا هستم كه به من كتاب (انجيل داده و مرا پيامبر قرار داده است " اين مطلب در سورة مريم آية 30 تا 33 آمده است اگر قرآن با ترجمه در خانه داريد، خودت هم مي تواني سورة مريم را بياوري و ترجمة اين آيه ها را بخواني

پاسخ سؤال سوّمت "يوسف است او همان كسي است كه برادرانش به خاطر حسودي وي را در چاه انداختند. البته خدا يوسف را از چاه نجات داد و برادران حسودش را هم از كاري كه كرده بودند پشيمان نمود. قصّه اين پيامبر عزيز خدا در سورة يوسف

آمده است

"قابيل پاسخ سؤال چهارم توست او نيز به برادرش هابيل حسادت مي كرد و به همين خاطر هابيل را به قتل رساند. هابيل و قابيل دو پسر حضرت آدم غ بودند.

سوره اي كه در همة آيه هايش كلمة اللّه تكرار شده سورة مجادله است

دربارة سؤال ششمت هم بايد بگويم كه عروس قرآن سورة الرحمان است

پاسخ سؤال هفتمت هم سوره يس است كه به آن قلب قرآن مي گويند.

آيا مي داني چرا به سورة الرحمان عروس قرآن و به سورة يس قلب قرآن مي گويند؟ اگر جوابش را پيدا كردي كه هيچ و گرنه حتماً در پرسش نامة بعدي بنويس تا به آن پاسخ بدهم

در هشتمين سؤالت نوشته بودي كه كوچك ترين و بزرگ ترين جانداري كه نامش در قرآن آمده چيست مورچه و فيل به ترتيب كوچك ترين و بزرگ ترين حيواناتي هستند كه نام شان در قرآن آمده است و دو سوره از قرآن هم به نام اين دو حيوان در قرآن هست

پاسخ آخرين سؤالت هم سورة حديد است كه نام فلز آهن است مي داني چرا اين سوره حديد ناميده شده آية 25 اين سوره را بخوان تا بداني چرا اين سوره را حديد مي گويند.

برادر و خواهر گرامي فرهاد و فاطمه غلامپور;

پاسخ:

ان شأ اللّه كه در پناه خدا سربلند و پيروز باشي نامت برايم خيلي آشناست فكر مي كنم به تازگي به سؤال هايت جواب داده باشم آفرين بر تو و تلاش تو براي يادگيري قرآن

اميدوارم روزي بيايد كه تو بتواني به سؤال هاي دانش آموزان شهر بابل دربارة قرآن جواب بدهي و آن ها را

براي دوستي با قرآن راهنمايي كني

برادرم پرسش هاي خوبي فرستاده بودي در اوّلين پرسشت نوشته بودي كه در قرآن دربارة كمك كردن به پدر و مادر چه مطالبي آمده است قرآن كريم در آيه هاي زيادي ما را به نيكي به پدر و مادر سفارش كرده است آن قدر خوبي كردن به پدر و مادر اهميّت دارد كه در آية 151 سورة انعام نيكي به پدر و مادر در كنار يكتاپرستي بيان شده است در اين آيه مي خوانيم "چيزي را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر خود نيكي كنيد." در آية 23 و 24 سورة اسرأ هم چنين آمده است "پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد. هر گاه يكي از آن دو يا هر دوي آن ها پير شدند، كمترين اهانتي به آن ها مكن و بر آن ها فرياد مزن و به طور مهربانانه و سنجيده و بزرگوارانه با آن ها سخن بگو. از سر لطف و مهرباني به آن ها تواضع كن و بگو: "پروردگارا! همان گونه كه آن ها مرا در كوچكي تربيت كردند، تو هم به آنان رحم كن " حق ّ پدر و مادر آن قدر زياد است كه در آية 14 سورة لقمان خداوند شكر خود را در كنار تشكّر و قدرداني از پدر و مادر آورده و چنين فرموده است "شكر مرا به جاي آور و از پدر و مادرت سپاسگزاري كن "

در دوّمين پرسشت نوشته بودي كه در قرآن دربارة حضرت موسي چه آمده است برادرم پاسخ به اين سؤال

در يك نامة يكي دو صفحه اي ممكن نيست قرآن كريم در سوره هاي بسياري از حضرت موسي سخن گفته و به بيان داستان زندگاني آن پيامبر بزرگ پرداخته است

به خاطر اهميّت و آموزندگي ماجراي زندگي حضرت موسي غ ده ها آيه در قرآن كريم در اين باره است نوشتن همه اين آيه ها در اين پاسخ نامه دشوار است امّا به طور خلاصه بايد بگويم كه حضرت موسي غ وقتي به دنيا آمد كه فرعون پسران قوم بني اسرائيل را مي كشت زيرا مي دانست كه پيامبري به دنيا خواهد آمد كه با او به مبارزه خواهد پرداخت مادر حضرت موسي از ترس آن كه مبادا فرعون فرزند او را هم به قتل برساند، موسي را در جعبه اي چوبي قرار داد و درون رودي انداخت خواست خدا چنين بود كه فرعون موسي را درون رود ببيند و به اميد آن كه اين كودك را بعدها به فرزندي قبول كند به خانة خود ببرد. چنين بود كه موسي در كمال آسايش در خانة فرعون بزرگ شد. فرعون براي شير دادن به موسي نياز به زن شيردهي داشت خواهر موسي كه برادرش را تعقيب كرده بود، نزد فرعون رفت و گفت من زني را مي شناسم كه مي تواند به اين كودك شير بدهد. او نزد مادر موسي برگشت و او را به فرعون معرّفي كرد. بدين ترتيب موسي به دامن مادرش بازگشت بقية ماجراي موسي را مي تواني در كتاب هايي كه به بيان قصّه هاي قرآن پرداخته اند بخواني

در سؤال سومّت هم نوشته بودي كه چرا بعضي از سوره هاي قرآن با حروف مقطعه آغاز مي شود؟ دربارة اين حروف

سخن بسيار است دانشمندان مسلمان مطالب فراواني درباره اين حروف نوشته اند. يكي از دلايلي كه براي اين حروف گفته اند اين است كه حروف مقطعه رمزهايي بين خدا و پيامبر6 است كه مردم عادي اين رمزها را نمي فهمند. مثل آن كه تو بخواهي به يكي از دوستانت نامه بنويسي كه جز تو و او، كسي ديگري از مطالب نامه چيزي نفهمد. در اين هنگام تو از زبان رمز استفاده مي كني فرض كن دوستت قبلاً به تو نامه اي نوشته و از تو نمرة معدّلت را پرسيده است تو مي تواني در پاسخ او به جاي نوشته معدّلت بنويسي الف + ب

مسلم است كسي كه رمز اين اعداد را نداند، چيزي از آن ها به دست نمي آورد; امّا اگر قبلاً به دوستت گفته باشي كه منظورم از الف عدد 10 و منظورم از ب عدد 9 است او مي فهمد كه معدل تو 19 شده است

خداوند بزرگ در قرآن مجيد، سخناني آورده كه همة مردم مي فهمند. رمزهايي هم دارد كه تنها پيامبر و خاندان عزيزش آن ها را مي فهمند. اين رمزها همان حروف مقطعه هستند كه اوّل بعضي سوره ها آمده اند.

پرسش: با داشتن اعتقادي صحيح و قلبي صاف آيا ديدن فيلم هاي شاد و موسيقي هاي شاد به صفاي قلب لطمه مي زند؟

پاسخ

درباره فلسفه تحريم موسيقي (موسيقي حرام در يك بررسي كوتاه به مفاسد زير برمي خوريم

الف تشويق به فساد اخلاق تجربه نشان داده است كه بسياري افراد، تحت تأثير آهنگ ها و غنا، پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند. مجلس غنا، معمولاً مركز انواع مفاسد

است و آنچه به اين مفاسد دامن مي زند، همان غناست و چيزي كه پديد آورنده اين عوامل سوء باشد، نمي تواند در يك شريعت آسماني حلال شود. هم چنان كه قرآن كريم به اين امر در آيه شريف 30 سوره حج اشاره كرده مي فرمايد: "...فاجتنبوا الرجس َ من الأَوثَن واجتنبوا قول الزور; از بت هاي پليد اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد". يكي از موارد قول زور (سخن باطل كه حرام است موسيقي و غنا است كه افراد را به سوي مفاسد سوق مي دهد.

ب غافل شدن از ياد خدا: غنا و موسيقي انسان را مست شهوت ها و او را از ياد خدا غافل مي كند قلبي كه از نغمه هاي شهوت انگيز عاشقانه پر شد، ديگر جايي براي ياد خدا در آن باقي نمي ماند در قرآن از اين امر تعبير به لهو شده و آمده است "و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل ّ عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزوا...; (لقمان 6) بعضي از مردم سخنان بيهوده را مي خرند تا مردم را از روي جهل و ناداني گمراه سازند، و آيات الهي را به استهزا مي گيرند، براي آنها عذاب خوار كننده است يكي از موارد "لهوالحديث موسيقي و غنأ است كه از عوامل ضلالت از "سبيل اللّه شمرده شده و موجب "عذاب اليم است

ج داشتن زيان هاي جسمي و اثرات شوم بر روي دستگاه اعصاب و روان دكتر "ولف ادلر" پروفسور دانشگاه كلمبيا مي گويد: بهترين و دلكش ترين نواهاي موسيقي شوم ترين آثار را روي سلسله اعصاب انسان مي گذارد.

به طور كلي موسيقي يكي از عوامل

مهم تخدير اعصاب است كه اين تخدير از مجراي گوش صورت مي پذيرد و وقتي تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقي قرار گرفت نوعي رخوت و سستي بر اعصاب چيره شده و از مفاهيم انساني جز شهوتراني عشقبازي و جمال پرستي چيزي در برابر ديدگان بي فروغ عقل وي مجسم نمي شود و آن چنان روي ادراك و نيروي خرد سرپوش گذارده مي شود كه مفاهيم مقدسي به نام رحم مروت عفت حيا، امانت مساوات برادري و مبارزه و استقامت در راه هدف به فراموشي سپرده مي شود.

د)غنا، يكي از ابزار استعمار: استعمارگران جهان هميشه از بيداري مردم مخصوصاً نسل جوان وحشت داشته اند; به همين دليل بخشي از برنامه هاي گسترده آنها براي ادامه استعمار، فرو بردن جامعه ها در غفلت بي خبري نا آگاهي و گسترش انواع سرگرمي هاي نا سالم است امروز توسعه غنا و موسيقي يكي از مهمترين ابزاري است كه آنها براي تخدير افكار مردم از آن استفاده مي كنند.( ر.ك تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 24، انتشارات دارالكتب الاسلامية )

اگر چنان چه شرائط امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد بر شما بيش از نهي از منكر زباني لازم نمي باشد و چنان چه نهي از منكر مفيد نبود لازم است از آن مكان خارج شويد، چنان چه اين هم ممكن نشد نبايد به موسيقي و غنايي كه پخش مي شود گوش فرا دهيد و چنان چه صداي موسيقي بدون اراده شما به گوش تان مي رسد براي شما مانعي ندارد.( توضيح المسائل مراجع ج 2،

ص 634، استفتائات مقام معظم رهبري )

آهنگ ها و آوازها به سه دسته تقسيم مي شوند:

الف آهنگ ها و آوازهايي كه به شيوة مجالس ِ عيش و عشرت و محافل ِ رقص و پايكوبي اجرا مي شود و انسان را از حالت ِ اعتدال ِ فكري و ذهني دور مي سازد و به بي بند و باري لاقيد بودن و بي تعهّد زيستن دعوت و تشويق مي كند كه اصطلاحاً به آن "ساز و آوازهاي مبتذل و مناسب مجالس "لهو و لعب مي گويند.

ب آنهايي كه هم از نظر محتوا (مضمون اشعار) داراي معنايي با شكوه و زيباست و هم از نظر اجرا، خوب و زيبا اجرا مي شود و در عين حال تناسب و شباهتي با ساز و آوازهاي مجالس لهو، عيش و عشرت و فساد ندارد. گوش دادن به نوع اوّل حرام است امّا نوع دوم اشكال ندارد.( جامع المسائل "استفتائات آيت الله فاضل لنكراني ص 252 مطبوعاتي امير، چاپ دوم بهمن 1375. )

ج ساز و آوازهايي كه نسبت به آن شك داريم و نمي دانيم آيا از نوع اوّل است تا از آن پرهيز كنيم و يا از نوع دوم است تا پرهيز لازم نباشد. گوش دادن به موارد مشكوك (نوع سوم اشكال ندارد; امّا بهتر است كه به اين نوع آهنگ ها هم گوش نكنيم

دليل حرمت موسيقي (قسم اول . آيات و رواياتي است كه درباره پرهيز از "باطل ، "لهو"، "لغو" و... وارد شده است برخي از آيات مربوط به اين مسأله عبارتند از:

1. آية "وَ الَّذِين َ لاَ يَشْهَدُون َ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا;(فرقان 72) بندگان

خاص خداوند (عباد الرحمن كساني هستند كه شهادت به باطل نمي دهند (و در مجالس باطل شركت نمي كنند). و هنگامي كه با لغو و بيهودگي برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مي گذرند.

2. آية "وَ الَّذِين َ هُم ْ عَن ِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون َ;(مؤمنون 3) مؤمنان كساني هستند كه از لغو و بيهودگي روي گردانند.

3. آية "وَ إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْه (قصص 55) هر گاه چيز بيهوده اي بشنوند از آن روي مي گردانند.

جهت آگاهي بيشتر از آيات و روايات مربوط به اين موضوع مي توانيد به كتاب هاي "كافي كليني ، ج 6، ص 431، باب الغنأ، مؤسسة الوفأ / المكاسب المحرمه امام خميني ، ج 1، ص 299 _ 369، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني / بحارالانوار، علامه مجلسي ص 264 و ج 76، ص 240، نشر مؤسسة الوفأ / وسائل الشيعه الشيخ الحر العاملي ج 17، ص 304، باب تحريم الغنأ، نشر آل البيت مراجعه فرماييد".

با توجه به حرمت فيلم هايي كه براي جوانان شهوت برانگيز است و موسيقي هايي كه گوش دادن به آن ها حرام است و فلسفه حرمت آن ها، به طور قطع ديدن و گوش دادن به اين نوع فيلم ها و موسيقي ها، صفاي قلب را خدشه دار مي كند; زيرا آن چه اسلام حرام نموده مفسده و ضرر داشته است

هر چيزي كه در اسلام حرام شده است اگرانسان انجام دهد، در روح او اثر منفي و بد برجاي مي گذارد.

1- چرا اساساً بعضي از موسيقي هاي خاص در شرع حرام است ؟

پرسش

1- چرا اساساً بعضي از موسيقي هاي خاص در شرع حرام است ؟

پاسخ

1-از مقام معظم رهبري حضرت آيه الله خامنه اي « دامت بركاته » سؤال شده است «ملاك موسيقي حلال از حرام چيست » و آيا موسيقي كلاسيك حلا ل است ؟ بسيار مناسب است كه معيار آن را بيان فرماييد ؟ جواب فرمودند ( هر موسيقي كه به نظر عرف. موسيقي لهوي و مطرب كه مناسب مجالس عيش و نوش است باشد موسيقي حرام محسوب مي شود و فرقي نمي كند كه موسيقي كلاسيك يا غير كلاسيك باشد تشخيص موسيقي هم موكول به نظر عرفي مكلف است و اگر موسيقي اينگونه نباشد بخودي خود اشكال ندارد)

2- گاهي از راديو و تلويزيون آهنگهايي پخش مي شود كه به نظر من مناسب با مجالس لهو و فسق هستند آيا بر من واجب است كه در گوش دادن به آنها خود داري نموده و ديگران را هم منع كنم ؟ جواب فرمودند« اگر آنها را از نوع موسيقي مطرب و لهوي مناسب با مجالس لهو مي دانيد. جايز نيست به آنها گوش دهيد ولي نهي از منكر ونهي از ديگران منوط به اين استكه احراز نمائيد كه آنان هم آهنگهاي مزبور را از نوع موسيقي حرام مي دانند». (2)

اما بحث درباره موسيقي وغناء در آيه كريمه قرآن سوره لقمان آيه6 چنين آمده است كه « وَ مِن الناسِ مَن يَشتَري لَهوالحديث لِيُضّلَ عَن سَبيل الله000» يعني بعضي از مردم سخنان باطل وبيهوده خريداري مي كنند تا مردم را از روي جهل وناداني گمراه سازند» (3) اجازه دهيد كمي درباره ( لَهُوالحديث) در آيه صحبت كنيم

. دراحاديث كه از اهل بيت (ع بما رسيده است تعبيرهاي مختلف به چشم ميخورد . امام صادق (ع فرمودند : « الغناء عمل لا يَنظُرُالله اِلي اَهلِه » (4) مجلس غناء وخوانندگي لهو وباطل است كه خدا به اهل آن نمي نگرد» واين همان مصداق سخن خداست كه در قرآن فرموده است بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده خريداري ميكنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند وبراي آنان عذاب مهيني يعني عذاب خواركننده خواهد بود.

اما چرا غناء حرام است ؟ بدون شك غناء بطور اجمال از نظر مشهور علما شيعه حرام است وشهرتي در حد اجماع دارد وبعضي از علماي اهل سنت همين عقيده را دارند كه ميتوانيد به تفسير قرطبي ج7 ص51 و36 مراجعه نماييد . پس در حرمت غناء و موسيقي مشكلي وجود ندارد ، مشكل موضوع غناء است آيا هرصوت خوش وزيبايي غناء است ؟ خير ، چون در روايات آمده ايت كه قرآن واذان را باصداي خوش وزيبا بخوانيد ، اما آنچه از كلمات فقهاء و سخنان اهل سنت ميتوان استفاده كرد اين استكه غناء آهنگهايي است كه متناسب مجالس فسق وفجور واهل گناه وفساد مي باشد وبه تعبير ديگر غناء به صوتي گفته ميشود كه قواي شهواني را در يك انسان تحريك مي نمايد . مخصوصاً اگر آهنگ هم خودش غناء ولهو وهم محتواي آن مانند اشعار عاشقانه وفسادانگيز ! را به آهنگهاي مطربانه بخوانند گرچه اگر اشعار پرمحتوا وآموزنده هم يا قرآن را باآهنگ كه مناسب مجالس عياشان وفاسدان است بازهم حرام وممنوع است . ذكر اين موضوع لازم است كه براي غناء دو نوع. معنا

كرده اند :1- معني عام 2- معني خاص

معني خاص همان استكه ذكر شد كه حرام است . اگر آهنگهاي تحريك آميز وباشهوت ومتناسب مجالس لهو وفسق وفجور باشد. اما معني عام كه شامل هرگونه صوت كه بنام غناي حلال وغناي حرام نام گرفته است اما غناي حرام در بالا ذكر شده وغناي حلال صداي خوش كه مفسده انگيز ومتناسب بامجالس لهو لعب نباشد ، پس در تحريم غناء اختلافي نيست . اختلاف در نحوه تفسير آن است . البته غناء مصاديق مشكوك ديگري هم دارد كه گاهي انسان شك مي كند كه راستي اين آواز مناسب مجالس لهو ولعب است يانه دراين صورت به اصل حكم برائت محكوم به حليت است البته بعد از آگاهي كافي از مفهوم عرفي غناء طبق تعريف فوق وفتواي علماء معظم كه بيان شد)

فلسفه حرام بودن غناء : 1- تشويق به فساد اخلاقي . تجربه نشان داده است كه افراديكه تحت تأثير آهنگهاي غناء و موسيقي بودند راه تقوا وپرهيزگاري را رها كرده وبه شهوت وفساد روي آوردند.

2-غافل شدن از خدا وياداو . تعبير به لهو كه در تفسير غناء در بعضي از روايات آمده اشاره به اين حقيقت است كه غناء انسان را آنچنان مست شهوات مي كند كه از ياد خدا غافل مي سازد . در روايات داريم كه علي (ع) فرمودند« كلُّ ما اَلهي عَن ذِكرالله فهو مِن الميسِر » مولي الموحدين (ع فرمودند : هرچيزي كه انسان را از ياد خدا غافل مي سازد ودر شهوات فرو مي برد آن در حكم قمار است.» (5)

3-آثار بد روي اعصاب . غناء و موسيقي

در حقيقت يكي از عوامل مهم تخدير است ومضر براي اعصاب چون مواد مخدر گاهي بوسيله نوشيدن است مانند شراب وگاهي بوئيدن مانند هروئين وگاهي از طريق تزريق مانند مرفين وگاه از طريق حس سامعه مانند غناء است كه گاهي افراد را نشئه كرده ومست مي نمايد واز همه مهمتر انسان را بي اراده كرده واختيار از كفش مي ربايد.!

درپايان بحث اين نكته ضروري است كه غناء از ابزار كار استعمار است . استعمارگران هميشه از بيداري مردم مخصوصاً نسل جوان وحشت داشته اند وبه همين دليل بخشي از برنامه هاي گسترده اشان فروبردن جامعه درغفلت وبي خبري است وگسترش انواع سرگرمي ها ي ناسالم مثل موسيقي و غيره .......... شما اطلاع داريد كه امروز مواد مخدر تنها جنبه تجارتي ندارد بلكه يكي از ابزار مهم سياسي است . ايجاد مراكز فحشا كلوپهاي قمار وتوسعه موسيقي وغناء يكي از ابزارهايست كه جامعه را در تخدير كامل وافكار مردم را منحرف سازد . حتماً در روزنامه قدس مطالعه كرديد كه دو كاميون پراز قوطي شراب خارجي در جاده قم توقيف كردند وبعد ، خبردارشدند كه شرابها بمقصد قم مي بردند تا بمردم وجوانان ، مجاني تقسيم نمايند وجوانان را الكلي و معتاد وبي بند وبار سازند.

علت حرمت موسيقي تحريك كننده چيست ؟

پرسش

علت حرمت موسيقي تحريك كننده چيست ؟

پاسخ

دانشجوي گرامي مهدي حاجيان ملكي

سلام عليكم

سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

ج س 1 - با درك صحيح از مسأله توحيد و هم چنين درك ژرف قاعده عليت ربوبيت الهي به خوبي فهميده مي شود. در حكمت متعاليه ثابت شده است كه معلول عين ربط و تعلق به علت خويش مي باشد و غير از اين هويت ديگري ندارد. پس با توجه به اين كه تمام جهان مخلوق و معلول پروردگار و سراسر آن عين ربط و تعلق به او است و ديگر جهان هيچ گونه استقلالي در هيچ زمينه اي نمي تواند داشته باشد. بنابراين غير از اراده حق تعالي در ايجاد بقا و ساز و كار اين عالم چيز ديگري نمي تواند دخالت كند، زيرا هر امر مفروضي خود يكي از مخلوقات الهي و وابسته به او و تحت تدبير او خواهد بود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، مقاله نهم شهيد مطهري - علامه طباطبايي

2- آموزش فلسفه، ج 2، بخش اول آيت اللّه مصباح يزدي

ج س 2 - «روح» موجودي مجرد و غيرمادي است و اقسام و مراتب وجودي مختلفي دارد. حقيقت وجودي و نفس انساني، همان روح است و روح منشأ اميد حيات و ادراكات او مي باشد.

ج س 3 - الف) منظور از قديم زماني اين است كه هيچ زماني را نمي توان تصور كرد كه فرشته اي خلق نشده باشد؛ بلكه وجود آنها مقدم بر زمان است؛ زيرا زمان خود موجود مستقلي نيست كه موجودات در طرف آن آفريده شوند؛ بلكه زمان مقدار حركت است و حركت از ويژگي هاي جسم مادي است. بنابراين پيش از

خلقت ماده زماني وجود نداشته است؛ در حالي كه خلقت فرشتگان مقدم بر ماده بوده است.

ب ) حدوث ذاتي؛ يعني، فرشتگان به لحاظ اين كه ممكن الوجود هستند، نه واجب الوجود بالذات، بنابراين مخلوق و آفريده خدا هستند؛ ليكن لازم نيست كه اين خلقت در زمان باشد، به دليل آنچه در بالا گذشت؛ بلكه چه بسا خداوند آنان را از ازل آفريده باشد.

ج س 4 - گذشته از آثار زيان باري كه موسيقي و غنا براي اعصاب و روان دارد اين تاثيرات را نيز دارد:

الف) موجب فساد اخلاق مي گردد و ايمان، حيا و عفت را از دل انسان بيرون مي برد و تجربه نشان داده است كه بسياري از افراد تحت تاثير آهنگ هاي غنا راه تقوا و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند. در تفسير «روح المعاني» سخني از سران يكي از بني اميه نقل مي كنند كه به آنها مي گفت: از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مي كند شهوت را مي افزايد شخصيت را در هم مي شكند و اگر مي بينيم كه در روايات اسلامي مكرر آمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد اشاره به همين حقيقت دارد. روح نفاق همان روح آلودگي به فساد و كناره گيري از تحول و پرهيزكاري است. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش مي دهد و بدنبال خود بدبختي و فقر مي آورد».

ب ) غافل شدن از ياد خدا و فراموش كردن خدا نيز يكي ديگر از آثار زيان بار غنا و موسيقي است. امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه «واجتنبوا قول الزور؛ از گفتار باطل و ناروا بپرهيزيد»

. فرمودند: مراد از قول زور در آيه شريفه غناست. گفتار باطل و ناروا هر چيزي است كه انسان را از خدا دور مي كند و از راه درست منحرف مي كند. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا مجلس لاينظرالله الي اهله و هو مما قال الله عزوجل: «ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله»؛ مجلس غنا و خوانندگي مجلسي است كه خدا به اهل آن نمي نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمي دهد. و اين مصداق همان چيزي است كه خداوند عز وجل فرموده: بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده را خريداري مي كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند». در اين روايت امام(ع) غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان هارا از راه خدا گمراه مي كند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- تأثير موسيقي بر روان واعصاب حسين عبداللهي خوروش

2- اسلام و موسيقي حسين عبداللهي خوروش

3- موسيقي در سير تلاقي انديشه ها اكبر ايراني

4- هشت گفتار (حقيقت موسيقي غنايي) اكبر ايراني

ج س 5 - اصل بر اباحه است، البته اين به معناي آن نيست كه هرگاه در حكم چيزي شك شود بتوان اين اصل را جاري ساخت؛ بلكه اجراي آن قيودي دارد، از جمله اين كه:

1- در موارد علم اجمالي جاري نيست؛

2- در شبهه قبل از فحص جاري نمي باشد؛

3- در مواردي كه اصل «حاكم» يا «واردي» در كار باشد جريان نمي يابد. بنابراين اصل اباحة در شبهات بعد از فحص و غير مقرون به علم اجمالي و خالي از اصل حاكم (اصل حكمي) يا وارد (اصل موضوعي) مقدم بر آن جريان مي يابد.

ج س 6 - قانون نيوتن با برداشتي كه شما از آن

كرده ايد هيچ ارتباطي ندارد؛ زيرا آن يك قاعده كلي است. اما اين كه از نظر مصداقي و در موارد مختلف خداوند چه اراده اي كرده و چه چيز را محرك و چه عواملي را مانع براي تداوم حركت هاي موجود قرار داده است، امري جداگانه است واين كه خداوند نيروي اوليه را وارد كرده و ديگر جهان را رها ساخته است؛ نه اصلي علمي است و نه قاعده اي فلسفي و نه آموزه اي وحياني؛ بلكه يك احتمال صرف و بي دليل در برابر هزاران احتمال ديگر است. افزون بر آن نظريه نيوتن تنها در حركت وضعي و مكاني است؛ در حالي كه اين گونه حركت تنها يكي از اقسام حركت هاي عَرَضي است و نمي توان تكليف تمام ساز و كار عالم را به استناد آن روشن ساخت و بالاتر اين كه از آن قاعده اي فلسفي و فرا علمي استخراج كرد؛ كما اين كه خود نيوتن نيز چنين ادعايي ندارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، ص 134 و 137 و 218 شهيد مطهري

2- توحيد، ص 112 - 114 شهيد مطهري

3- مقالات فلسفي، ج 1، ص 117 - 124 شهيد مطهري

ج س 7 - واجب الوجود بالذات، ويژگي هاي مختلفي دارد كه هيچ يك در ماده نيست و صرف بقاء كمي، نشانه وجوب ذاتي نمي باشد؛ زيرا اول اين كه ماده داراي حركت و تحول است و حركت به معناي حدوث هاي پياپي و تدريجي است كه با وجوب ذاتي سازگار نيست. دوم اين كه آنچه طبق قانون «لاوازيه» ثابت مي ماند كميت اجمالي است، نه تفصيلي؛ يعني، چنان نيست كه مقدار ماده و مقدار انرژي هر يك دقيقا آن

گونه كه از ابتدا برده، يكسان مانده باشد؛ بلكه حاصل جمع اين دو يكسان خواهد ماند؛ يعني، چه بسا مقداري از ماده كاسته شده و همان مقدار به انرژي جهان افزوده شود. بنابراين از دست رفتن مقداري از ماده و تبديل آن به انرژي، نشانه عدم وجوب است. سوم اين كه قانون «لاوازيه» گرفتار جرح و تعديل هايي شده و يكي از دريافت هاي علمي مقابل آن قانون دوم «ترموديناميك» است. چهارم اين كه به فرض مقدار ما

سبب حرام بودن غنا چيست ؟ و اصولا غنا به چه چيزي اطلاق مي شود؟

پرسش

سبب حرام بودن غنا چيست ؟ و اصولا غنا به چه چيزي اطلاق مي شود؟

پاسخ

آيت الله فاضل لنكراني : غنا و موسيقي حرام است و غنا عبارت از آوازي است كه به طور چهچهه و طرب انگيز و متناسب با مجالس لهو و لعب باشد, (جامع المسائل , ص 252).

بررسي متون ديني و آرائ عالمان دين نشان مي دهد كه موسيقي از نظر اسلام در چند صورت حرام مي باشد: 1 ) موسيقي مطرب يعني آهنگ هايي كه موجب تحريكات شهواني و جنسي است و انسان را از ياد خدا غافل مي سازد. 2 ) موسيقي همراه با مضامين لهوي يعني آهنگهايي كه در كنار آن اشعار و سرودهايي قرائت مي شوند كه به گونه اي موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است مانند ترانه هاي عاشقانه و اشعاري كه در وصف زن , شراب و غيره است . 3 ) موسيقي در مجلس گناه و لهو و لعب مانند آهنگ هايي كه در حال رقص يا نوشيدن شراب و غيره نواخته مي شوند. الف ) درباره آهنگ هاي مجاز بايد گفت : تمام آهنگ هاي صدا و سيما و نوارهايي كه به نام ((مجاز)) در جامعه وجود دارد مورد تائييد نيست و مي توان با كارشناسان مربوطه به گفت وگو نشست و حتي اعتراض كرد اما مي توان گفت ميان تهيه و پخش آهنگ هاي داخلي و خارجي تفاوت وجود دارد. ازاين رو امام خميني (ره ) گوش دادن به موسيقي كه در كنسرت ها و محافل خارج از كشور اجرا مي شد را جايز نمي دانستند. اين حكم چه بسا به

خاطر آن باشد كه گوش سپاري به آن نوارها, فضاهاي آن گونه را تداعي مي كند و زřʙƙǠترويج و جذب به فرهنگ هاي بيگانه بيشتر مي شود. اما اگر همان آهنگ در استوديو صدا و سيما ضب و پخش شود, به طور معمول كنترل كارشناسي از جهت ((شكلي )) نسبت به نوع دستگاه موسيقي انجام مي شود و از نظر ((محتوا)) نيز اشعار مناسب تري با آن آهنگ خوانده مي شود, ازاين رو تداعي صحنه هاي منفي و تحريك آميز در آن نيز كمتر مي باشد. ب ) درباره تحريك ناپذيري از آهنگ بايد دانست سمفوني موسيقي به طور تقريبي براي همگان جذابيت دارد و كودكان تا پيران به آن گرايش دارند. از جهت روان كاوي تائثيرپذيري از موسيقي در مراحل اوليه شنيداري بيشتر است زيرا روح از لطافت و حساسيت بيشتري برخوردار است اما رفته رفته اين حساسيت كم مي شود. ناگفته نماند كم شدن تحريك پذيري علامت خوبي نيست , بلكه نشان از كدر شدن احساس و سوختن احساسات دارد واين پيشامد براي انسان مطلوب نيست . ازاين رو برخي مراجع تقليد گفته اند ملاك حرمت موسيقي تنها تائثيرپذيري خود فرد نيست بلكه تحريك پذيري آن براي عموم مردم و عرف جامعه است . ج ) درباره گرايش به آهنگ هاي دلنشين نيز مي توان گفت : وجود هر گرايش طبيعي و دروني , نياز پاسخگويي را مي طلبد. جذابيت سمفوني از اين قاعده مستثني نيست . اما بايد دانست چگونگي پاسخگويي به غرايز ابتدايي و نيازهاي پس از رشد يافتگي , تا ميزاني مشترك ميان تمامي اقوام و فرهنگ ها و پيروان

اديان است . مانند آن كه استفاده از ((آب )) براي رفع تشنگي نزد همگان مشترك است . تفاوت از آنجا آغاز مي شود كه براي رفع اين نياز اصلي در پي آماده سازي و پيشنهاد نوشيدني هاي متنوع باشيم . اينجاست كه نظريه هاي انسان شناختي و فاكتورهاي اقتصادي , سياسي , فرهنگي رخ مي نمايد و كنش ها و واكنش ها بروز مي كند. پيچيدگي ها و ابهام آنگاه فزوني مي يابد كه در عصر ارتباطات , تنوع پاسخگويي به نيازها بسيار فراوان مي شود و از ميان آن همه انتخاب پاسخگو به نياز اصيل و طبيعي بدون عوارض كاري بس دشوار مي باشد و تلاش همگاني را براي انتخاب صحيح و يا پيدا كردن جايگزين مي طلبد. جهت شفاف سازي درباره خصوص موسيقي متذكر مي شويم : موسيقي به طور كلي داراي دو نوع است : 1- موسيقي غنائي : هرگونه آهنگي است كه به لحاظ شكل يا محتوا موجب تحريك شهوت و متناسب با مجالس گناه است . اين گونه موسيقي , گاهي آرامش تخديرگونه براي اعصاب دارد و گاهي هيجانات ناهنجار براي روان در پي دارد و غفلت از ياد خدا, پرده پوشي عقل از آثار نمايان آن است . 2- موسيقي غيرغنايي : شامل موسيقي عرفاني , مارش عزا, مارش نظامي , صوت قرآني , آواز حدي (براي تحريك حيوانات و دام ) مي شود. اين نوع موسيقي ميتواند پاسخگوي نياز انسان به زيبايي هاي سمفوني و موسيقي باشد و با اجراهاي متنوع مي تواند جايگزين موسيقي غنايي باشد. قرآن كريم داراي نثري آهنگ پذير است و اين خاصيت

خود يكي از معجزات اين كتاب مقدس است . از آهنگ پذيري قرآن كريم و تشويقي كه نسبت به آهنگين و نيكو خواندن آن وجود دارد, نتيجه مي گيريم كه انسان در طي مسير كمال و به منظور تحصيل آرامش رواني و صفاي دل , به آهنگ قرآن نياز دارد به همين جهت , تلاوت آن با صداي نيكو, مستحب و محبوب خداي متعال است . غزليات و اشعار عرفاني داراي سمفوني پرجحاذبه اي است كه شنيدن و زمزمه آن با صداي خوش بسيار آرامش بخش و آگاهي ساز است و مي تواند جايگزين مناسبي براي موسيقي غنايي باشد. به طور يقين نغمه هاي بهشتي نيز داراي ويژگي هايي است كه با روحيه بهشتيان و كمال معنوي آنان سازگار مي باشد. به اميد اين كه با همفكري و خويشتن داري به بالندگي معنوي خود و جامعه كمك كنيم .

چرا رقص زن در حضور محرم ها،حرام است؟

پرسش

چرا رقص زن در حضور محرم ها،حرام است؟

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سؤالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي

مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا؛ تدريجي است و ثانيا؛ محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تأثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم.

بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم.

فقها در مورد رقص، ديدگاه هاي مختلفي دارند. برخي به جواز آن براي هم جنس و نيز زن براي

شوهر، نظر داده اند و برخي ديگر نيز تنها رقص زن براي شوهر را مجاز دانسته اند. دلايل فقهي اين دو ديدگاه، در كتاب هاي مربوطه، موجود است. مستند كساني كه رقص را حرام دانسته اند، احاديثي است كه در آن از برخي امور از جمله «رقص» نهي شده است. پيرامون دليل عقلي و به تعبير دقيق تر دليل عقلايي يا فلسفه تحريم آن نيز گفتني است كه فلسفه بعضي از احكام را بايد در غايات و نتايجي كه يك كار به دنبال دارد، جست وجو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودي با كرامت و داراي ارزش فوق العاده است،

بايستي تمام همت خود را صرف كمال خواهي كند و براي اين منظور، زمينه ها را فراهم ساخته و از آنچه كه او را از اين هدف باز مي دارد، پرهيز كند. از جمله موانع جدي انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتي است كه از اين طريق عايد انسان مي گردد. به همين منظور در شريعت الهي، تمهيداتي براي جلوگيري از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوس ها و غفلت ها، پيش بيني شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و رقص مي باشد (رقص براي غيرهمسر). البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت مي گردد؟ بلي ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودي نداشته باشد؛ ولي اگر چنين عادت هايي در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامي خواهد افتاد كه اكنون بسياري از

جوامع بدان دچار شده اند؛ يعني، فرو رفتن در غفلت ها و شهوت ها و بازماندن از مسير كمال.

باز هم تأكيد مي كنيم كه اگر «نگرش وحي را به انسان و جهان» ناديده بگيريم، نه تنها تحريم رقص؛

بلكه فلسفه تحريم بسياري از محرمات ديگر نيز، قابل درك نخواهد بود. رقص زن براي زنان نيز ممكن است باعث برخي از تحريكات شهواني شود؛ ليكن كيفيت تأثير آن بسيار محدودتر مي باشد و

ممكن است بر افراد خاصي اثر بگذارد، ليكن اين كه رقص زن براي زن اساسا حرام است يا نه؟ در فتاواي مجتهدين اتفاق نظر نيست و برخي آن را جايز مي دانند. نكته ديگري كه توجه بدان شايسته است، اين مي باشد كه فرضا رقص حرام باشد لزوما به خاطر آن نيست كه موجب گناه ديگري شود؛ بلكه ممكن است از اين جهت باشد كه خود نوعي لهو و موجب دوري از ياد خداست.

چرا رقصيدن در مجالس زنانه گناه محسوب مي شود و حرام است؟

پرسش

چرا رقصيدن در مجالس زنانه گناه محسوب مي شود و حرام است؟

پاسخ

از آن جايي كه رقص نوعاً منشأ فساد و از بين رفتن حيا و موجب تحريك شهوت مي باشد، حرام گرديده است. البته برخي از مراجع معظم تقليد رقص زن در مجالس زنانه را چنانچه مشتمل بر حرام ديگري مانند موسيقي مطرب(حرام) نباشد، جايز دانسته اند.

[1] آيت الله خامنه اي، اجوبه الاستفتائات، ص 120، سؤال 595.

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پرسش

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پاسخ

رقص زن براي شوهر يا رقص شوهر براي همسرش اشكالي ندارد. رقص زن براي زنان و مرد براي مردان (محارم يا غيرمحارم) و رقص در مجامع مختلط جائز نيست، چه همراه با ترانه باشد و چه نباشد.(1) رقص زن براي زنان و رقص مرد براي مردان در صورتي كه باعث تهييج شهوت نشود، به فتواي برخي از مراجع اشكالي ندارد.(2) بديهي است كه رقص، مهيج شهوت است و شهوتراني از راه نامشروع، مفاسد عظيمي بر فرهنگ جامعه وارد مي كند و باعث گناه و گسترش فساد مي شود.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، استفتائات، ج 2، ص 15؛ آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 486.

2. آيت الله خامنه اي، توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 810؛ اجوبه الاستفتائات، ج 2، متفرقات.

حكم موسيقي از نظر مراجع و علّت تحريم آن و اثرات گوش دادن به آن چيست؟

پرسش

حكم موسيقي از نظر مراجع و علّت تحريم آن و اثرات گوش دادن به آن چيست؟

پاسخ

بر اساس نظريه اكثر مراجع فعلي موسيقي بر دو قسم است:

1 _ موسيقي مطرب و مناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي.

2 _ موسيقي غير مطرب و معمولي كه انسان را به هيجان شهوي وادار نمي كند . تمامي فقهاي عظام قسم اول را حرام مي دانند؛ هم نواختن آن و هم يادگيري و ياد دادن آن و هم گوش كردن به آن را، ولي قسم دوم را حرام نمي دانند، مگر آيات عظام: گلپايگاني ره) و صافي گلپايگاني دام عزه). علّت تحريم موسيقي قسم اوّل واضح است، زيرا موسيقي هاي شهوت زا انسان را به لهو و لعب و عيّاشي و بي و بند و باري سوق مي دهد و باعث تزلزل اعتقادات مذهبي و لاقيدي مي شود. لذا در روايات آمده: موسيقي موجب نفاق است. از رسول گرامي اسلامي نقل شده: سه چيز قلب انسان را پر قساوت مي گرداند: شنيدن و گوش دادن به صداها و گفتارهاي لهو؛ دنبال صيد رفتن براي خوشگذراني؛ به دربار شاهان رفت و آمد كردن".(1) باز فرمود: چهار چيز قلب را فاسد مي كند و موجب نفاق قلبي مي شود: گوش دادن به لهويات، فحّاشي كردن، به دربار سلاطين رفت و آمد كردن و دنبال صيد رفتن".(2) امام صادق(ع) فرمود: زن آوازه خوان مغنيّه) ملعون است و هركس او را به منزل دعوت كند و به او پول بدهد، ملعون است".(3) علي(ع) فرمود: پولي كه به آوازه خوان هرزه داده مي شود، حرام است".(4)

يكي از اصحاب رسول خدا از جايي

عبور مي كرد. صداي موسيقي شنيد. انگشت هايش را در گوشش كرد تا صدا را نشنود و سپس گفت: با پيامبر از جايي مي گذشتيم كه اين چنين بود. پيامبر با دست هايش گوشش را گرفت تا صدا را نشنود".(5) باز رسول الله فرمود: غنا و آوازهاي لهوي ترانه) باعث نفاق در قلب مي شود.(6) باز فرمود: از شنيدن چنگ و غنا دوري كنيد. آن ها در قلب شما نفاق ايجاد مي كند(7)؛ يعني كم كم طوري مي شويد كه ظاهراً مسلمان هستيد، ولي در عمل و كردار اسلام را قبول نداريد. آثار بد موسيقي بر فرد و جامعه:

1_ اعتياد به موسيقي: يكي از آثار سوء موسيقي اين است كه نوازنده يا شنونده را معتاد مي كند و اين اعتياد عواقب بدي به دنبال دارد.

2_ سر و صداي زياد براي دستگاه شنوايي زيان آور است.

3_ تأثير سر و صداي زياد بر روح و روان انسان نيز يكي از آثار بد موسيقي قلمداد مي شود. سر و صداي زياد حساسيت را نسبت به حمله ويروس ها زياد مي كند و ناراحتي ها كليوي، زخم معده و فساد دندان ها از آثار بد سر و صدا محسوب مي شود.(8)

4_ تأثير موسيقي بر معده: براساس آزمايش هايي كه پرفسور لودويگ دوملينگ" درباره موسيقي هاي شب كوتاه، موزارت، سمفوني، سرنوشت بتهون، موزيك بيت، آوازهاي پاپ يعني موزيك مدرن نسل جوان انجام داده و آزمايشهاي مكررّ انجام گرفته، ترشح عصاره گوارشي معده و اسيد كلريدريك در كساني كه به موزيك پاپ گوش كرده بودند، پيش از سائرين تقليل و كاهش يافته بود.(9)

5_ تأثير منفي موسيقي در عمر در بررسي هايي كه محققّان كرده اند، از بين 46 نفر موسيقي دان و نوازندگان ايتاليايي، فرانسوي،

انگليسي، آلماني و غيره، متوسط عمر آنان 47 سال بوده است. بنابراين موسيقي مخصوصاً موسيقي هاي هيجان آور باعث بروز مفاسدي در افراد و جامعه مي شود كه قابل چشم پوشي نيست و زمينه ساز مفاسدي از قبيل فسادهاي اخلاقي، بزهكاري، لاابالي گري، شهوت راني هاي مضرّ مانند استمنا و همجنس بازي مي شود. لذا اگر مختصر نفعي داشته باشد، بايد به خاطر مضارّ عمده اش از آن چشم پوشي كرد.

پي نوشت ها:

1. ميزان الحكمه، عنوان 3122.

2. ميزان الحكمه، عنوان 3122.

3. همان، عنوان 3123.

4. همان.

5. همان، عنوان 3121.

6. همان، عنوان 3121.

7. همان، عنوان 3121.

8. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 15، ص 161، با تلخيص.

9. همان، ص 185 به بعد با تلخيص.

علت تحريم موسيقي در اسلام چيست؟

پرسش

علت تحريم موسيقي در اسلام چيست؟

پاسخ

برخي يك فرض را مسلّم گرفته، سپس مي پرسند علت تحريم موسيقي چيست؟! اولاً هر نوع موسيقي حرام نيست، موسيقي انواع و اقسامي دارد. هر آواي موزون موسيقي است، اما علت حرمت غنا، گفتار باطل يا آهنگ مطرب است. مجموعه جان و جسم انسان مجموعه اسرارآميزي است كه از يك سو مي تواند با رهبري عقل و پيروي دين، از فرشتگان آن سوتر رود و از سوي ديگر با فرو افتادن در گودال هوي و هوس از حيوان فرومايه تر و از درنده، خطرناك تر شود. و مسلماً بر حيوان سرزنشي نيست، چرا كه تنها پاسخ گوي غرائز حيواني خويش است و بي آن كه بداند محكوم غرائز است، ولي آدمي با برخورداري از نعمت عقل و راهنمايي پيامبران اگر پاي بند خور و خواب و خواهش تن باقي بماند، از حيوان فرومايه تر است.

منش ژرف و راستين آدمي والاتر از آن است كه بتواند خود را به سرگرمي هاي بي ارزش و كودكانه مشغول بدارد. آن كه انسان است، هرگز راضي نمي شود به مقام انساني خود آسيبي برساند و از ارزش حقيقي خويش بكاهد.

لازم است هر انسان بيدار براي دست يابي به هدف هاي برتر و براي ارتباط هر چه بيش تر و قوي تر با مبدأ جهان هستي و براي تكامل گوهر وجود خود، همه عوامل بازدارنده را از پيش پاي بردارد. به همين جهت در قوانين الهي و آيين پيامبران، به ويژه در آيين مقدس اسلام، سرگرمي هاي زيانبار و عوامل بازدارنده از پيشرفت هاي معنوي و آن چه به سقوط و انحطاط مي انجامد، ممنوع و مكروه تلقي شده است موسيقي و غنا از همين عوامل

خطرناك است. مسلماً آهنگ ها و آوازهاي مخصوص و مهيجي كه خوانندگان اجرا مي كنند، قواي شهوي و حيواني انسان را برمي انگيزد و آدمي را از توجه به خدا و آخرت بازمي دارد. قرآن مي فرمايد: "و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين؛(1) برخي از مردم گفتاري بيهوده (غنا) را مي خرند تا ديگران را بدون علم از راه خدا گمراه سازند و راه خدا را به مسخره مي گيرند. براي آنان عذابي خوار كننده است".

موسيقي و غناي مطرب و هيجان زا اثري تخديري همچون الكل و افيون دارد؛ يعني با رخوتي كه در اعضا ايجاد مي كند، موجب مي شود انسان موقتاً از واقعيت هاي زندگي فاصله بگيرد. غنا لذت و تخديري آني و زودگذر، ولي بدبختي ها و نابساماني هاي بسيار در پي دارد. مهم تر از همه زيان ها، شنونده را از خدا بي خبر و لاابالي گري را در انسان رواج مي دهد. اين زيان براي آن كه به خدا و پيامبر و آخرت ايمان دارد، زياني بس بزرگ محسوب مي شود.

در برخي از روايات آمده است: "آن گاه كه انسان به غنا گوش فرا مي دهد، حيا و عقلش نقصان مي پذيرد... آنچه را زشت مي پنداشت، درنظرش نيكو جلوه مي كند".(2) به گواهي همه روانشناسان جهان و دانشمندان روشنفكر، موسيقي حامل هيجان است و اين هيجان گاهي در حيوانات نيز تأثير آشكاري دارد. از سوي ديگر مسلم است كه بيماري هاي بسياري مانند حمله هاي عصبي، ضعف اعصاب، بيماري هاي رواني، بيماري هاي قلبي، زخم معده، فشار خون و حتي ريزش موي سر و كرم خوردگي دندان، همه از هيجان اعصاب سرچشمه مي گيرد. به قول يكي از دانشمندان

ارتعاشات و هيجانات رواني فوراً به ارتعاشات جسمي انتقال پيدا مي كند و روي تن اثر مي گذارد. گذشته از اين گاهي موسيقي هاي تند چنان هيجان آور است كه ضررهاي بزرگي در پي دارد. در روزنامه ها نوشتند: پنجاه هزار نفر از جوانان در ملبورن پس از استماع يك كنسرت موسيقي چنان به هيجان آمدند كه ناگهان همه به هم ريختند و بدون جهت يكديگر را زخمي و مصدوم كردند و حتي به اعمال منافي عفت پرداختند.

باز نوشته اند: روزي در گلاسكو در كنسرتي هيجان انگيز، سيصد دختر يك جا غش كردند كه هنوز مردم انگليس اين ماجرا را به ياد دارند. در جريان كنسرت پرشور ديگري مردي از شدت هيجان برهنه شد و با حالت جنون آميزي بر سر و كول مردم به راه افتاد.(3)

از آياتي حرمت موسيقي مطرب كه مناسب با مجالس لهو و لعب و خوشگذراني و عياشي است، استفاده شده است و مفسران بزرگ قرآن كه امامان بزرگوار هستند، بر اين نكته تأكيد داشته اند. در قرآن "لهو الحديث" در آيه 6 سوره لقمان و "قول الزور" در سوره حج، تفسير به غنا و موسيقي شده است. آيه "والذين هم عن اللغو معرضون" در سوره مؤمنون و آيه "والذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مرواً كراماً" سوره فرقان به غنا و موسيقي تفسير شده است.

غير از آيات، قريب هفتاد روايت در مذمت موسيقي و كارهاي لغو بيهوده وارد شده است، از جمله: امام صادق(ع) مي فرمايد: "گوش كردن به غنا و لهو، نفاق را در دل مي روياند". باز فرمود: "غنا سبب فقر و بيچارگي مي شود". نيز خطاب به فردي كه شب را به شنيدن آواز و

موسيقي گذرانده بود فرمود: "واي برتو! آيا نترسيدي كه فرمان خدا (مرگ) در رسد و تو در چنين حالتي باشي؟! همانا غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي افكند".(4)

بنابراين موسيقي مطرب از مصاديق لغو باطل است و هيچ فائده معقولي كه براي فرد و جامعه مفيد باشد ندارد. لذا در اسلام تحريم شده است.

پي نوشت ها:

1 - لقمان(31) آيه 6.

2 - مسائل زندگي اسلامي، ص 211، به نقل از الغدير، ج 8، ص 74.

3 - مسائل زندگي ساز اسلامي، ص 211.

4 - مؤسسه در راه حق، مسائل زندگي اسلامي، ص 217، به نقل از وسائل، ج 12، ص 236.

علت تحريم موسيقي در اسلام چيست؟

پرسش

علت تحريم موسيقي در اسلام چيست؟

پاسخ

برخي يك فرض را مسلّم گرفته، سپس مي پرسند علت تحريم موسيقي چيست؟! اولاً هر نوع موسيقي حرام نيست، موسيقي انواع و اقسامي دارد. هر آواي موزون موسيقي است، اما علت حرمت غنا، گفتار باطل يا آهنگ مطرب است. مجموعه جان و جسم انسان مجموعه اسرارآميزي است كه از يك سو مي تواند با رهبري عقل و پيروي دين، از فرشتگان آن سوتر رود و از سوي ديگر با فرو افتادن در گودال هوي و هوس از حيوان فرومايه تر و از درنده، خطرناك تر شود. و مسلماً بر حيوان سرزنشي نيست، چرا كه تنها پاسخ گوي غرائز حيواني خويش است و بي آن كه بداند محكوم غرائز است، ولي آدمي با برخورداري از نعمت عقل و راهنمايي پيامبران اگر پاي بند خور و خواب و خواهش تن باقي بماند، از حيوان فرومايه تر است.

منش ژرف و راستين آدمي والاتر از آن است كه بتواند خود را به سرگرمي هاي بي ارزش و كودكانه مشغول بدارد. آن كه انسان است، هرگز راضي نمي شود به مقام انساني خود آسيبي برساند و از ارزش حقيقي خويش بكاهد.

لازم است هر انسان بيدار براي دست يابي به هدف هاي برتر و براي ارتباط هر چه بيش تر و قوي تر با مبدأ جهان هستي و براي تكامل گوهر وجود خود، همه عوامل بازدارنده را از پيش پاي بردارد. به همين جهت در قوانين الهي و آيين پيامبران، به ويژه در آيين مقدس اسلام، سرگرمي هاي زيانبار و عوامل بازدارنده از پيشرفت هاي معنوي و آن چه به سقوط و انحطاط مي انجامد، ممنوع و مكروه تلقي شده است موسيقي و غنا از همين عوامل

خطرناك است. مسلماً آهنگ ها و آوازهاي مخصوص و مهيجي كه خوانندگان اجرا مي كنند، قواي شهوي و حيواني انسان را برمي انگيزد و آدمي را از توجه به خدا و آخرت بازمي دارد. قرآن مي فرمايد: "و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين؛(1) برخي از مردم گفتاري بيهوده (غنا) را مي خرند تا ديگران را بدون علم از راه خدا گمراه سازند و راه خدا را به مسخره مي گيرند. براي آنان عذابي خوار كننده است".

موسيقي و غناي مطرب و هيجان زا اثري تخديري همچون الكل و افيون دارد؛ يعني با رخوتي كه در اعضا ايجاد مي كند، موجب مي شود انسان موقتاً از واقعيت هاي زندگي فاصله بگيرد. غنا لذت و تخديري آني و زودگذر، ولي بدبختي ها و نابساماني هاي بسيار در پي دارد. مهم تر از همه زيان ها، شنونده را از خدا بي خبر و لاابالي گري را در انسان رواج مي دهد. اين زيان براي آن كه به خدا و پيامبر و آخرت ايمان دارد، زياني بس بزرگ محسوب مي شود.

در برخي از روايات آمده است: "آن گاه كه انسان به غنا گوش فرا مي دهد، حيا و عقلش نقصان مي پذيرد... آنچه را زشت مي پنداشت، درنظرش نيكو جلوه مي كند".(2) به گواهي همه روانشناسان جهان و دانشمندان روشنفكر، موسيقي حامل هيجان است و اين هيجان گاهي در حيوانات نيز تأثير آشكاري دارد. از سوي ديگر مسلم است كه بيماري هاي بسياري مانند حمله هاي عصبي، ضعف اعصاب، بيماري هاي رواني، بيماري هاي قلبي، زخم معده، فشار خون و حتي ريزش موي سر و كرم خوردگي دندان، همه از هيجان اعصاب سرچشمه مي گيرد. به قول يكي از دانشمندان

ارتعاشات و هيجانات رواني فوراً به ارتعاشات جسمي انتقال پيدا مي كند و روي تن اثر مي گذارد. گذشته از اين گاهي موسيقي هاي تند چنان هيجان آور است كه ضررهاي بزرگي در پي دارد. در روزنامه ها نوشتند: پنجاه هزار نفر از جوانان در ملبورن پس از استماع يك كنسرت موسيقي چنان به هيجان آمدند كه ناگهان همه به هم ريختند و بدون جهت يكديگر را زخمي و مصدوم كردند و حتي به اعمال منافي عفت پرداختند.

باز نوشته اند: روزي در گلاسكو در كنسرتي هيجان انگيز، سيصد دختر يك جا غش كردند كه هنوز مردم انگليس اين ماجرا را به ياد دارند. در جريان كنسرت پرشور ديگري مردي از شدت هيجان برهنه شد و با حالت جنون آميزي بر سر و كول مردم به راه افتاد.(3)

از آياتي حرمت موسيقي مطرب كه مناسب با مجالس لهو و لعب و خوشگذراني و عياشي است، استفاده شده است و مفسران بزرگ قرآن كه امامان بزرگوار هستند، بر اين نكته تأكيد داشته اند. در قرآن "لهو الحديث" در آيه 6 سوره لقمان و "قول الزور" در سوره حج، تفسير به غنا و موسيقي شده است. آيه "والذين هم عن اللغو معرضون" در سوره مؤمنون و آيه "والذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مرواً كراماً" سوره فرقان به غنا و موسيقي تفسير شده است.

غير از آيات، قريب هفتاد روايت در مذمت موسيقي و كارهاي لغو بيهوده وارد شده است، از جمله: امام صادق(ع) مي فرمايد: "گوش كردن به غنا و لهو، نفاق را در دل مي روياند". باز فرمود: "غنا سبب فقر و بيچارگي مي شود". نيز خطاب به فردي كه شب را به شنيدن آواز و

موسيقي گذرانده بود فرمود: "واي برتو! آيا نترسيدي كه فرمان خدا (مرگ) در رسد و تو در چنين حالتي باشي؟! همانا غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي افكند".(4)

بنابراين موسيقي مطرب از مصاديق لغو باطل است و هيچ فائده معقولي كه براي فرد و جامعه مفيد باشد ندارد. لذا در اسلام تحريم شده است.

پي نوشت ها:

1 - لقمان(31) آيه 6.

2 - مسائل زندگي اسلامي، ص 211، به نقل از الغدير، ج 8، ص 74.

3 - مسائل زندگي ساز اسلامي، ص 211.

4 - مؤسسه در راه حق، مسائل زندگي اسلامي، ص 217، به نقل از وسائل، ج 12، ص 236.

چرا شنيدن موسيقي حرام است؟(پ)

پرسش

چرا شنيدن موسيقي حرام است؟(پ)

پاسخ

موسيقي موضوعي نيست كه بتوان به سادگي در مورد آن قضاوت نمود، تأثير موسيقي بر روح و روان انسان بسيار گسترده و حتي بعضاً ناشناخته است و انواع مختلف موسيقي ها، در روح و روان انسان، آثار بسيار متفاوتي ايجاد مي كنند. به همين خاطر نظر دانشمندان در مورد آنها، مختلف است.

بعضي از دانشمندان گفته اند موسيقي به ويژه آهنگ هاي تند و حساس، تحريكاتي در اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك به وجود مي آورد كه در نتيجه تعادل اعصاب به هم مي خورد و انسان دچار ضعف اعصاب مي گردد. ضعف اعصاب امراض ديگري (از قبيل اختلال حواس، پريشاني، جنون، مشكل شنوايي و نابينايي، سل و غيره) به وجود مي آورد. به علاوه موسيقي به سبب ايجاد هيجانات روحي و مغزي گاهي به حمله و خفقان قلبي منجر مي شود و باعث سكته و مرگ ناگهاني مي گردد.

دكتر "ولف آدلر" پرفسور دانشگاه كلمبيا مي گويد: "بهترين و دلكش ترين نواهاي موسيقي، شوم ترين آثار را روي سلسله اعصاب انسان باقي مي گذارد. اصولاً شنيدن موسيقي و كنسرت در اعصاب يك نوع اثر تخديري ايجاد مي كنند. گاهي آن چنان شديد است كه شنونده را مانند افراد بهت زده مي سازد و لذت فوق العاده اي كه افراد از آن مي برند، از همين اثر تخديري است. واضح است كه اين گونه تخديرها زيان هاي فراواني دارد. آمار جنايت هايي كه نمودار اين حقيقت است، بسيار است.

يك مجله سوئيسي نوشت: جمعيتي حدودي 150 هزار نفر در ميداني گرد هم آمده بودند و پس از اجراي يك كنسرت آن چنان به هيجان آمدند كه ويترين ها را شكسته و مغازه ها را ويران كردند و عده اي زخمي و مجروح شدند.

در

ايالت "لتيل راك" جواني پيانو ياد مي گرفت. نغمات موسيقي چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاي برخاست و با نوزده ضربه چاقو معلم خود را از پاي درآود".(1)

غير از ضررها ضررهاي اقتصادي نيز به واسطه موسيقي بر انسان و بر جامعه تحميل مي شود. هزينه هاي سنگيني كه امروزه خرج مجالس موسيقي و شهوتراني مي شود، ضربه هاي جبران ناپذيري به اقتصاد جامعه مي زند و در عوض آن هيچ نفع چشمگيري به جامعه نمي رساند.

ضررهاي اخلاقي مهم ترين ضررهاي موسيقي هاي تند است. اگر گناهان و آلودگي هايي را كه در مجالس موسيقي انجام مي شود، به حساب آوريم، مي فهميم كه موسيقي چه سهم بزرگي در به وجود آوردن ناپسندي ها و پليدي ها دارد.

موسيقي با نغمه هاي به ظاهر دلرباي خود، لطمه هاي وحشيانه اي به اخلاق و دين و فضيلت مي زند. موسيقي مخصوصاً در محافل مختلط و به ويژه اگر خواننده زن باشد، جز شهوت ران و وقت كشي چيزي نصيب انسان نمي كند، در نتيجه مفاهيم مقدسي چون مروت، حيا، عفت، امانت داري، برادري، كوشش و فعاليت به فراموشي سپرده مي شود.

گوش دادن مفرط به موسيقي انسان را از خدا غافل و دور مي سازد و باعث جدايي انسان از معنويت و حتي جبهه گيري در برابر مذهب و متدينان مي شود.

امام صادق(ع) فرمود: الغنا يورث النفاق؛(1) غنا باعث نفاق مي شود". پيامبر(ص) فرمود: "غنا و موسيقي در قلب، نفاق مي كارد، همان طور كه در زميني به واسطه آب سبزي روييده مي شود".(2)

باز فرمود: "خداوند مرا مبعوث كرد تا رحمت براي عالميان باشم و معازف و مزامير (الات موسيقي و قمار) و امور جاهليت را نابود سازم".(3)

اگر موسيقي مطرب و شهوت زا و هجيان انگيز باشد و

انسان را به وادي شهوت راني بكشاند، حرام است. البته اگر مطرب نباشد و فقط صداي مطلوبي باشد و در انسان ايجاد هيجان و حرارت شهوي نكند حرام نيست. اگر برخي از دانشمندان گفته اند كه موسيقي غذاي روح است يا باعث شادي مي شود، مرادشان همين نوع موسيقي است كه مفسده اي نداشته باشد.(4)

اسلام مخالف شادي و شادماني نيست و تفريحات سالم جزء برنامه هاي يك مسلمان است، به همين خاطر گوش دادن به موسيقي آرام و مطلوب در حد محدود در بعضي اوقات خوب و پسنديده و شايد لازم باشد. اما بايد دانست شادي و شادماني تنها در گوش دادن به موسيقي منحصر نمي شود. ثانياً درست است كه موسيقي شادي آفرين است؛ اما گاهي ضررهاي آن بيشتر از شادي لحظه اي آن است، عادت به اين گونه موسيقي ها در انسان ايجاد غفلت و سستي نموده و او را از خدا دور مي سازد.

و از نماز و عبادت و مسجد و راز و نياز خدا باز مي دارد و بهترين ساعات عمر انسان را كه ايام جواني است از بين مي برد.

جوانان بايد با علوم و فنون مختلف آشنا باشند و با كار و تلاش و سازندگي، خود و جامعه را رو به تكامل ببرند. شادي هاي زودگذر و لحظه اي چه دردي از فرد و جامعه برطرف مي نمايد و چه مشكلي را حل مي كند؟

پي نوشت ها:

1 - ميزان الحكمة، حديث 15086.

2 - همان، حديث 15091.

3 - همان، حديث 15076.

4 - بيست پاسخ، ص 183، با تلخيص.

چرا در اسلام زن نمي تواند خواننده شود؟

پرسش

چرا در اسلام زن نمي تواند خواننده شود؟

پاسخ

خوانندگي زنان به صورت مطلق حرام نشده است.

خواندن و خوانندگي زن در صورتي كه :

1 - غنايي و مطرب نباشد،

2 - صداي او را مرد نامحرمي نشنود،

3 - مضمون اشعارو مطالب آن زشت و حرام نباشد،

بنابراين خوانندگي زن براي زنان با رعايت شرايط بالا اشكال ندارد.

نيز خوانندگي زن به نحو غنا عروسي و مجلسي كه به طور عرفي قبل يا بعد از آن صورت مي گيرد، مشروط به اين كه صداي او را نامحرم نشنود، اشكال ندارد.(1)

همخواني (كر) زنان در بين خانم ها و همچنين در مقابل مردان نامحرم اگر به نحو غنايي نباشد و بر آن مفسده اي مترتب نشود، اشكال ندارد.(2)

تنها صورت تك خواني زن در صورتي كه نامحرم صداي او را بشنود، چه همراه موسيقي باشد و چه نباشد، جائز نيست.(3)

علت و چرايي اين مسئله به اين بر مي گردد كه از ديدگاه اسلام زن احترام و حرمت خاصي دارد به اضافه اينكه ممكن است مردان هوسباز از آنان سوءاستفاده كنند و يا از خوانندگي زنان، مردان و جوانان به فساد و گناه كشانده شوند.

پي نوشت ها :

1 - سيد مسعود معصومي، احكام روابط زن و مرد، ص 231.

2 - همان، به نقل از آيات عظام: امام، خامنه اي و فاضل.

3 - همان، ص 234، به نقل از آيات عظام: امام ، اراكي ، تبريزي ، فاضل، بهجت و خامنه اي.

چرا آن چه در زمان پيامبر و روايات حضرت در مورد تحريم موسيقي آمده، امروزه به آن توجه نشده و موسيقي به دو قسم حلال و حرام تقسيم شده است، مگر نه آن است كه حرام پيامبر براي هميشه حرام است؟

پرسش

چرا آن چه در زمان پيامبر و روايات حضرت در مورد تحريم موسيقي آمده، امروزه به آن توجه نشده و موسيقي به دو قسم حلال و حرام تقسيم شده است، مگر نه آن است كه حرام پيامبر

براي هميشه حرام است؟

پاسخ

آن چه در آيات و روايات از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) رسيده، در مورد حرمت و ممنوعيت غنا و امور لهو است، نه آن چه كه امروزه به عنوان موسيقي شناخته مي شود و حرمت و عدم حرمت آن با توجه به اين كه مصداق غنا يا امور لهو قرار گيرد يا نگيرد، متفاوت است.

به همين خاطر به طور طبيعي به دو قسم: مطرب و غير مطرب تقسيم مي شود.

بنابراين، امروزه كه بحث موسيقي مطرب و غير مطرب انجام مي گيرد، امر تازه اي نيست. در آيات و روايات، هر نوع صدا و آوازي به طور مطلق مورد تحريم واقع نشده است، به عنوان مثال آواز (حدي) كه براي تند تر رفتن شتران خوانده مي شد و يا آوازي كه در جنگ خندق هنگام حفر آن، براي ايجاد نشاط و نيرو در مسلمانان در زمان پيامبر(ص) خوانده مي شد، مورد تحريم واقع نشده است.

اگر بخواهيم موسيقي كه چيزي جز آهنگ موزون و منظم نيست به طور كلي مورد تحريم واقع شود، بايد صداي آبشار، پرندگان و طبيعت از امور حرام قرار گيرد، در حالي كه اين امور مخلوقات الهي اند. به تعبير موسيقي دانان بزرگ، جهان طبيعت و صداهاي آن چيزي جز يك موسيقي نيست.

نكتة ديگر آن كه: آنچه غالباً در روايات به آن پرداخته شده، آواز است، نه موسيقي، يعني آن چه به همراه موسيقي خوانده مي شود. علت تحريم در برخي موارد، مربوط به جملات و متني بوده كه خوانده مي شد كه جملات و كلمات مناسب مجالس لهو و لعب بوده و موجب تحريك شهواني مي شد.

براي آگاهي

بيشتر در مورد غنا (موسيقي مطرب) و علل تحريم آن جزوه اي به پيوست ارسال مي شود.

چرا شنيدن موسيقي حرام است؟(پ)

پرسش

چرا شنيدن موسيقي حرام است؟(پ)

پاسخ

موسيقي موضوعي نيست كه بتوان به سادگي در مورد آن قضاوت نمود، تأثير موسيقي بر روح و روان انسان بسيار گسترده و حتي بعضاً ناشناخته است و انواع مختلف موسيقي ها، در روح و روان انسان، آثار بسيار متفاوتي ايجاد مي كنند. به همين خاطر نظر دانشمندان در مورد آنها، مختلف است.

بعضي از دانشمندان گفته اند موسيقي به ويژه آهنگ هاي تند و حساس، تحريكاتي در اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك به وجود مي آورد كه در نتيجه تعادل اعصاب به هم مي خورد و انسان دچار ضعف اعصاب مي گردد. ضعف اعصاب امراض ديگري (از قبيل اختلال حواس، پريشاني، جنون، مشكل شنوايي و نابينايي، سل و غيره) به وجود مي آورد. به علاوه موسيقي به سبب ايجاد هيجانات روحي و مغزي گاهي به حمله و خفقان قلبي منجر مي شود و باعث سكته و مرگ ناگهاني مي گردد.

دكتر "ولف آدلر" پرفسور دانشگاه كلمبيا مي گويد: "بهترين و دلكش ترين نواهاي موسيقي، شوم ترين آثار را روي سلسله اعصاب انسان باقي مي گذارد. اصولاً شنيدن موسيقي و كنسرت در اعصاب يك نوع اثر تخديري ايجاد مي كنند. گاهي آن چنان شديد است كه شنونده را مانند افراد بهت زده مي سازد و لذت فوق العاده اي كه افراد از آن مي برند، از همين اثر تخديري است. واضح است كه اين گونه تخديرها زيان هاي فراواني دارد. آمار جنايت هايي كه نمودار اين حقيقت است، بسيار است.

يك مجله سوئيسي نوشت: جمعيتي حدودي 150 هزار نفر در ميداني گرد هم آمده بودند و پس از اجراي يك كنسرت آن چنان به هيجان آمدند كه ويترين ها را شكسته و مغازه ها را ويران كردند و عده اي زخمي و مجروح شدند.

در

ايالت "لتيل راك" جواني پيانو ياد مي گرفت. نغمات موسيقي چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاي برخاست و با نوزده ضربه چاقو معلم خود را از پاي درآود".(1)

غير از ضررها ضررهاي اقتصادي نيز به واسطه موسيقي بر انسان و بر جامعه تحميل مي شود. هزينه هاي سنگيني كه امروزه خرج مجالس موسيقي و شهوتراني مي شود، ضربه هاي جبران ناپذيري به اقتصاد جامعه مي زند و در عوض آن هيچ نفع چشمگيري به جامعه نمي رساند.

ضررهاي اخلاقي مهم ترين ضررهاي موسيقي هاي تند است. اگر گناهان و آلودگي هايي را كه در مجالس موسيقي انجام مي شود، به حساب آوريم، مي فهميم كه موسيقي چه سهم بزرگي در به وجود آوردن ناپسندي ها و پليدي ها دارد.

موسيقي با نغمه هاي به ظاهر دلرباي خود، لطمه هاي وحشيانه اي به اخلاق و دين و فضيلت مي زند. موسيقي مخصوصاً در محافل مختلط و به ويژه اگر خواننده زن باشد، جز شهوت ران و وقت كشي چيزي نصيب انسان نمي كند، در نتيجه مفاهيم مقدسي چون مروت، حيا، عفت، امانت داري، برادري، كوشش و فعاليت به فراموشي سپرده مي شود.

گوش دادن مفرط به موسيقي انسان را از خدا غافل و دور مي سازد و باعث جدايي انسان از معنويت و حتي جبهه گيري در برابر مذهب و متدينان مي شود.

امام صادق(ع) فرمود: الغنا يورث النفاق؛(1) غنا باعث نفاق مي شود". پيامبر(ص) فرمود: "غنا و موسيقي در قلب، نفاق مي كارد، همان طور كه در زميني به واسطه آب سبزي روييده مي شود".(2)

باز فرمود: "خداوند مرا مبعوث كرد تا رحمت براي عالميان باشم و معازف و مزامير (الات موسيقي و قمار) و امور جاهليت را نابود سازم".(3)

اگر موسيقي مطرب و شهوت زا و هجيان انگيز باشد و

انسان را به وادي شهوت راني بكشاند، حرام است. البته اگر مطرب نباشد و فقط صداي مطلوبي باشد و در انسان ايجاد هيجان و حرارت شهوي نكند حرام نيست. اگر برخي از دانشمندان گفته اند كه موسيقي غذاي روح است يا باعث شادي مي شود، مرادشان همين نوع موسيقي است كه مفسده اي نداشته باشد.(4)

اسلام مخالف شادي و شادماني نيست و تفريحات سالم جزء برنامه هاي يك مسلمان است، به همين خاطر گوش دادن به موسيقي آرام و مطلوب در حد محدود در بعضي اوقات خوب و پسنديده و شايد لازم باشد. اما بايد دانست شادي و شادماني تنها در گوش دادن به موسيقي منحصر نمي شود. ثانياً درست است كه موسيقي شادي آفرين است؛ اما گاهي ضررهاي آن بيشتر از شادي لحظه اي آن است، عادت به اين گونه موسيقي ها در انسان ايجاد غفلت و سستي نموده و او را از خدا دور مي سازد.

و از نماز و عبادت و مسجد و راز و نياز خدا باز مي دارد و بهترين ساعات عمر انسان را كه ايام جواني است از بين مي برد.

جوانان بايد با علوم و فنون مختلف آشنا باشند و با كار و تلاش و سازندگي، خود و جامعه را رو به تكامل ببرند. شادي هاي زودگذر و لحظه اي چه دردي از فرد و جامعه برطرف مي نمايد و چه مشكلي را حل مي كند؟

پي نوشت ها:

1 - ميزان الحكمة، حديث 15086.

2 - همان، حديث 15091.

3 - همان، حديث 15076.

4 - بيست پاسخ، ص 183، با تلخيص.

نظرتان درباره موسيقي پاپ چيست ؟ چرا گوش دادن به صداي زن ها حرام است ؟ اگر به خاطر تحريك غريزة جنسي است، چنين تحريكي گاه با شنيدن صداي مردها نيز ايجاد مي شود! از طرفي بعضي اصلاً تحريك نمي شوند، حتي با شنيدن صداي زن ها.

پرسش

نظرتان درباره موسيقي پاپ چيست ؟ چرا گوش دادن به صداي زن ها حرام است ؟ اگر به خاطر تحريك غريزة جنسي است، چنين تحريكي

گاه با شنيدن صداي مردها نيز ايجاد مي شود! از طرفي بعضي اصلاً تحريك نمي شوند، حتي با شنيدن صداي زن ها.

پاسخ

تا آن جا كه اطلاع داريم، امروز سه نوع موسيقي در بازار شايع است:

1_ موسيقي سنّتي كه بر گرفته از ملت ها و اقوام و طوايف است؛

2_ موسيقي كلاسيك كه از كشورهاي غربي وارد شده است؛

3_ موسيقي پاپ كه ميانة موسيقي هاي سنتي و كلاسيكي مي باشد. گويا بيش تر موسيقي هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي پاپ است؛ بر اين اساس ظاهراً گوش دادنش اشكالي ندارد.

در پاسخ سؤال گفته مي شود: همان طور كه در پاسخ سؤال هاي قبل توضيح داديم، از مجموع گفتار فقهاي اسلام فهميده مي شود هر نوع صدا و آواز و آهنگي كه متناسب مجالس فسق و فجور و گناه و فساد باشد و موجب تحريك قواي شهواني بشود، حرام است؛ ديگر فرق نمي كند چنين صدايي، صداي زن باشد يا مرد، چون شنيدن صداي زن ها قواي شهواني را بيش تر تحريك مي كند. خداوند متعال به زنان متدين سفارش مي كند: "هنگام صحبت، با صداي نازك و لطيف سخن نگويند؛ زيرا ممكن است كساني كه روح و دلشان بيماراست، به طمع بيفتند".(1)

از اين رو حساسيت بر شنيدن صداي زنان بيش تر است وگرنه بين صداي زن و مرد در صورتي كه محرك قوة شهوي باشد، فرقي نيست.

به عقيدة ما قوانين اسلامي علاوه بر اين كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است، ناظر به مجموع افراد است و كاري به شخص خاص ندارد. به تعبير ديگر احكام اسلامي يك قوانين كلّي براي همه

است و كاري به جزء ندارد.

دربارة حرمت غنا هم چنين است؛ يعني شنيدن صداي تحريك آميز حرام است، حتي براي فردي كه تحريك نشود. از ديدگاه فقها و مراجع، ملاك در مطرب بودن موسيقي، تشخيص عرف است، نه شخص، يعني اگر موسيقي به گونه اي باشد كه عرفاً موجب تحريك شهوت و فساد برانگيز باشد، شنيدن و نواختن آن براي همه حرام است، حتي بر كسي كه در او تحريكي ايجاد نمي كند.(2)

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آية 32.

2. آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 255، س 996؛ آيت الله تبريزي، استفتائات جديد، ص 220، س 1050؛ آيت الله خامنه اي، ترجمة اجوبه الاستفتائات، ص 248، س 1127؛ آيت الله مكارم، استفتائات جديد، ج 1، س 519.

حكم شنيدن موسيقي چيست و آيا هر نوع موسيقي حرام است؟ تأثير آن بر روح و روان و اجتماع چيست؟

پرسش

حكم شنيدن موسيقي چيست و آيا هر نوع موسيقي حرام است؟ تأثير آن بر روح و روان و اجتماع چيست؟

پاسخ

به نظر مي رسد حكم كلّي در مورد موسيقي، چه حليت و چه حرمت، چندان آسان و درست نباشد، زيرا تعريف مفاهيم بنيادين موسيقي، كار موسيقي دانان است و تطبيق تعاريف و مفاهيم فقهي بر آن ها كار فقهاست.

مسئلة موسيقي پيش از آن كه صرفاً فقهي باشد، مسئله اي هنري است كه چه بسا به زيبايي شناسي، رياضيات، فيزيك، فلسفه و ... راه مي برد و از هر يك از ديدگاه ها به تفكيك يا توأمان مي توان به آن نگريست. به طور مثال موسيقي براي يك متخصص علم آكوستيك كه دربارة ارتعاشات اصوات موسيقيايي تحقيق مي كند، يا براي يك رياضي دان كه به حساب دقيق تناوب ها و قواعد مربوط به آن مشغول است، با يك شنونده معمولي يا يك نوازنده و يا يك خواننده تفاوت دارد. درست است كه همه اين ها به تناسب حال و مقام شان به موسيقي گوش مي دهند، ولي هر عاقلي مي داند كه ميان آن ها تفاوت وجود دارد. آيا مي توان گفت كه همة اين موسيقي ها حرام است؟ مسلّماً خير! پس چه عواملي مي تواند موسيقي را زشت و زيبا نمايد؟ براي دانستن اجمالي اين معنا دانستن چند نكته ضروري است.

1_ هر چيزي كه انسان را از هدف خلقتش دور سازد و او را حتي لحظه اي منحرف نمايد، نازيبا و ناپسند است. يكي از مصاديق بازماندن از راه، "ولنگاري"، "بيعاري و بيكاري"، "غفلت از خويش" و در يك كلام در پي لهو

و لعب بودن است. متأسفانه امروز گوش دادن به موسيقي براي اكثر مردم جنبة سرگرمي، وقت گذراني، عيش و عشرت، خودفراموشي، غفلت از لحظات حيات، فرو رفتن در عالم خيالات و اوهام و عامل رفع اندوه هاي ناگهاني و عميق و شادماني هاي غير مترقبه يافته است.

جوان در هنگام رانندگي، دل به موسيقي مي سپرد و بي توجه به قوانين و مقررات، رانندگي مي كند. پشت چراغ هاي قرمز اكثر گوش ها در گرو شنيدن اصوات موسيقي راديو يا ظبط صوت است. دانش آموز در حال مطالعه به موسيقي گوش مي دهد و ديگري پيش از خواب، ضبط صوت را روشن مي كند تا به خواب رود.

خلاصه كلام از رستوران ها و پارك ها و موزه ها گرفته تا پشت چراغ هاي قرمز و خيابان ها و كوچه ها، تا ايام شادي و غم و ... موسيقي جريان دارد و اين جاي بسي تعجب است، زيرا ابزار ديگري نمي شناسيم كه اين قدر عمومي بوده و در همه جاي زندگي انسان جريان داشته باشد.

يك قاعدة عمومي اين است كه هر چه زياد باشد، بهايش كم است و هر چه كه اندك باشد، بهايش زياد است. يكي از علت هاي اين كه موسيقي ارزش واقعي خود را از دست داده، عموميت استفاده و به پيرو آن ظهور و بروز انواع و اقسام موسيقي هاي عجيب و غريب است كه نه ارزش هنري دارند و نه ارزش شنوايي. بدين ترتيب، مدت ها است مردم جهان از شنيدن صداي موسيقي و اقعي محروم مانده اند و فرهنگ شنوايي خود را از دست داده اند.

2_ هر اندامي از

اندام هاي بدن داراي ظرفيت هاي ويژه اي است و هر گونه اخلال در آن، سبب اختلال ساير اعضاي بدن مي گردد. گوش انسان، يكي از حساس ترين اعضاي بدن است كه زودتر از ساير حس هاي ديگر به كار مي افتد و ديرتر از تمامي حواس ديگر از بين مي رود. جنين انسان در رحم مادر قادر به شنيدن اصوات بيرون است و به آن ها پاسخ مي گويد.

به جرأت مي توان گفت كه اگر قدرت شنوايي، نبود نيمي از مفهوم زيبايي شناسانه را انسان از دست مي داد. تحقيقات دانشمندان نشان داده است كه گوش سپردن به انواع موسيقي هاي موجود، سبب:

الف) كاهش قدرت شنوايي؛

ب) پريشاني اعصاب و روان؛

پ) ايجاد حمله ها و شوك هاي عصبي؛

ت) بروز سكته هاي قلبي و مغزي؛

ث) بر هم خوردن سيستم امنيت داخلي و آرامش دروني؛

ج) ناراحتي هاي بينايي و بويايي و گوارشي و جنسي؛

چ) بي خوابي و روان پريشي و كسالت و ... مي گردد.

تحقيقات نشان مي دهد كه درك موسيقايي مانند درك زباني در قطعه اي در سمت راست پيشاني انسان وجود دارد. همان طور كه انسان از كلمات پشت سر هم سخرناني كه بدون مكث و تأني و سكوت مي گويد، دچار ناراحتي خيال مي گردد و بهره اي از كلام نمي برد، از موسيقي هاي تند كه در قالب قطعات ضربي، ترانه ها و تصنيف هاي طولاني ارائه مي شود، بهره اي نبرده و دچار اختلالات فراوان مي شود. مشخصه بارز اين نوع موسيقي عدم وجود سكوت هاي كوتاه و بلند است كه سبب مي شود انسان با جمعي از صداهاي مختلف

روبرو شود. متأسفانه اكثر موسيقي هايي كه امروزه شيوع يافته وعامه پسند شده اند، از اين نوع هستند، رسانه هاي عمومي نيز بدون توجه به اين نكات، اقدام به ظبط و پخش اين موسيقي ها مي كنند.

امروز مبحث مهمي در ميان دانشمندان علم موسيقي رواج يافت كه به "بهداشت موسيقي" يا "بهداشت گوش" معروف است. هدف اين مبحث ايجاد راه هايي براي جلوگيري از آسيب هاي احتمالي موسيقي بر روان آدمي و آشنا ساختن مردم با اين خطرات است.

اين بحثي اجمالي دربارة اصل موسيقي و رابطة آن با روان آدمي بود، بنابراين بايد در گوش سپردن به موسيقي هاي مختلف، جانب احتياط را در پيش گرفت.

3 _ از نظر شرعي اختلاط موسيقي با حرام هاي ديگر سبب حرمت آن مي شود، حال چه موسيقي مقدمه حرام باشد. چه از عوامل جنبي باشد و چه مشاركت كوچكي در آن حرام داشته باشد.

در ديدگاه اسلام موسيقي كه مناسب با مجالس لهو و لعب و عيش و عشرت باشد يا سبب تهييج شهوات و احساسات گردد، حرام است و بايد از گوش دادن به آن خودداري كرد.

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پرسش

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پاسخ

استفاده از آلات لهو و لعب در عزاداري ها جائز نيست، ولي استفاده از سنج و دهل و ني اشكال ندارد، در صورتي كه مناسب با عزاداري نواخته شود.(1)

پي نوشت ها:

1. آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2174 و 2175.

سؤال1: آيات قرآن بر اوزان موسيقي است و هارموني خاصي دارد، چرا دين ما با اين هارموني و توازن مخالف است، در حالي كه در كليسا با موسيقي ملايم، آيات انجيل قرائت مي شود و تأثير گذاري آن بيشتر است؟!

پاسخ: دين اسلام با صداي موزون و جذاب (كه همان موسيقي است و داراي هارموني است) مخالف نيست. قرآن بر زيباخواني تشويق كرده، صداهاي دلنشين قرآني توسط قاريان بزرگ اسلامي، مداحي هاي زيبا و تواشيح خواني هاي موزون و زيبا نمونه اي از موسيقي صحيح و حلال است كه هيچ گونه اشكال شرعي ندارد، بلكه حلال است. امّا موسيقي هاي مستهجن و ركيك و غير مناسب با موازين عقلي و شرعي ناپسند است.

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پرسش

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پاسخ

دين اسلام با صداي موزون و جذاب (كه همان موسيقي است و داراي هارموني است) مخالف نيست. قرآن بر زيباخواني تشويق كرده، صداهاي دلنشين قرآني توسط قاريان بزرگ اسلامي، مداحي هاي زيبا و تواشيح خواني هاي موزون و زيبا نمونه اي از موسيقي صحيح و حلال است كه هيچ گونه اشكال شرعي ندارد، بلكه حلال است. امّا موسيقي هاي مستهجن و ركيك و غير مناسب با موازين عقلي و شرعي ناپسند است.

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پرسش

چرا رقص حرام است؟ آيا رقص در جمع محارم حرام است؟

پاسخ

رقص زن براي شوهر يا رقص شوهر براي همسرش اشكالي ندارد. رقص زن براي زنان و مرد براي مردان (محارم يا غيرمحارم) و رقص در مجامع مختلط جائز نيست، چه همراه با ترانه باشد و چه نباشد.(1) رقص زن براي زنان و رقص مرد براي مردان در صورتي كه باعث تهييج شهوت نشود، به فتواي برخي از مراجع اشكالي ندارد.(2) بديهي است كه رقص، مهيج شهوت است و شهوتراني از راه نامشروع، مفاسد عظيمي بر فرهنگ جامعه وارد مي كند و باعث گناه و گسترش فساد مي شود.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، استفتائات، ج 2، ص 15؛ آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 486.

2. آيت الله خامنه اي، توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 810؛ اجوبه الاستفتائات، ج 2، متفرقات.

حكم موسيقي از نظر مراجع و علّت تحريم آن و اثرات گوش دادن به آن چيست؟

پرسش

حكم موسيقي از نظر مراجع و علّت تحريم آن و اثرات گوش دادن به آن چيست؟

پاسخ

بر اساس نظريه اكثر مراجع فعلي موسيقي بر دو قسم است:

1 _ موسيقي مطرب و مناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي.

2 _ موسيقي غير مطرب و معمولي كه انسان را به هيجان شهوي وادار نمي كند . تمامي فقهاي عظام قسم اول را حرام مي دانند؛ هم نواختن آن و هم يادگيري و ياد دادن آن و هم گوش كردن به آن را، ولي قسم دوم را حرام نمي دانند، مگر آيات عظام: گلپايگاني ره) و صافي گلپايگاني دام عزه). علّت تحريم موسيقي قسم اوّل واضح است، زيرا موسيقي هاي شهوت زا انسان را به لهو و لعب و عيّاشي و بي و بند و باري سوق مي دهد و باعث تزلزل اعتقادات مذهبي و لاقيدي مي شود. لذا در روايات آمده: موسيقي موجب نفاق است. از رسول گرامي اسلامي نقل شده: سه چيز قلب انسان را پر قساوت مي گرداند: شنيدن و گوش دادن به صداها و گفتارهاي لهو؛ دنبال صيد رفتن براي خوشگذراني؛ به دربار شاهان رفت و آمد كردن".(1) باز فرمود: چهار چيز قلب را فاسد مي كند و موجب نفاق قلبي مي شود: گوش دادن به لهويات، فحّاشي كردن، به دربار سلاطين رفت و آمد كردن و دنبال صيد رفتن".(2) امام صادق(ع) فرمود: زن آوازه خوان مغنيّه) ملعون است و هركس او را به منزل دعوت كند و به او پول بدهد، ملعون است".(3) علي(ع) فرمود: پولي كه به آوازه خوان هرزه داده مي شود، حرام است".(4)

يكي از اصحاب رسول خدا از جايي

عبور مي كرد. صداي موسيقي شنيد. انگشت هايش را در گوشش كرد تا صدا را نشنود و سپس گفت: با پيامبر از جايي مي گذشتيم كه اين چنين بود. پيامبر با دست هايش گوشش را گرفت تا صدا را نشنود".(5) باز رسول الله فرمود: غنا و آوازهاي لهوي ترانه) باعث نفاق در قلب مي شود.(6) باز فرمود: از شنيدن چنگ و غنا دوري كنيد. آن ها در قلب شما نفاق ايجاد مي كند(7)؛ يعني كم كم طوري مي شويد كه ظاهراً مسلمان هستيد، ولي در عمل و كردار اسلام را قبول نداريد. آثار بد موسيقي بر فرد و جامعه:

1_ اعتياد به موسيقي: يكي از آثار سوء موسيقي اين است كه نوازنده يا شنونده را معتاد مي كند و اين اعتياد عواقب بدي به دنبال دارد.

2_ سر و صداي زياد براي دستگاه شنوايي زيان آور است.

3_ تأثير سر و صداي زياد بر روح و روان انسان نيز يكي از آثار بد موسيقي قلمداد مي شود. سر و صداي زياد حساسيت را نسبت به حمله ويروس ها زياد مي كند و ناراحتي ها كليوي، زخم معده و فساد دندان ها از آثار بد سر و صدا محسوب مي شود.(8)

4_ تأثير موسيقي بر معده: براساس آزمايش هايي كه پرفسور لودويگ دوملينگ" درباره موسيقي هاي شب كوتاه، موزارت، سمفوني، سرنوشت بتهون، موزيك بيت، آوازهاي پاپ يعني موزيك مدرن نسل جوان انجام داده و آزمايشهاي مكررّ انجام گرفته، ترشح عصاره گوارشي معده و اسيد كلريدريك در كساني كه به موزيك پاپ گوش كرده بودند، پيش از سائرين تقليل و كاهش يافته بود.(9)

5_ تأثير منفي موسيقي در عمر در بررسي هايي كه محققّان كرده اند، از بين 46 نفر موسيقي دان و نوازندگان ايتاليايي، فرانسوي،

انگليسي، آلماني و غيره، متوسط عمر آنان 47 سال بوده است. بنابراين موسيقي مخصوصاً موسيقي هاي هيجان آور باعث بروز مفاسدي در افراد و جامعه مي شود كه قابل چشم پوشي نيست و زمينه ساز مفاسدي از قبيل فسادهاي اخلاقي، بزهكاري، لاابالي گري، شهوت راني هاي مضرّ مانند استمنا و همجنس بازي مي شود. لذا اگر مختصر نفعي داشته باشد، بايد به خاطر مضارّ عمده اش از آن چشم پوشي كرد.

پي نوشت ها:

1. ميزان الحكمه، عنوان 3122.

2. ميزان الحكمه، عنوان 3122.

3. همان، عنوان 3123.

4. همان.

5. همان، عنوان 3121.

6. همان، عنوان 3121.

7. همان، عنوان 3121.

8. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 15، ص 161، با تلخيص.

9. همان، ص 185 به بعد با تلخيص.

علت تحريم موسيقي در اسلام چيست؟

پرسش

علت تحريم موسيقي در اسلام چيست؟

پاسخ

برخي يك فرض را مسلّم گرفته، سپس مي پرسند علت تحريم موسيقي چيست؟! اولاً هر نوع موسيقي حرام نيست، موسيقي انواع و اقسامي دارد. هر آواي موزون موسيقي است، اما علت حرمت غنا، گفتار باطل يا آهنگ مطرب است. مجموعه جان و جسم انسان مجموعه اسرارآميزي است كه از يك سو مي تواند با رهبري عقل و پيروي دين، از فرشتگان آن سوتر رود و از سوي ديگر با فرو افتادن در گودال هوي و هوس از حيوان فرومايه تر و از درنده، خطرناك تر شود. و مسلماً بر حيوان سرزنشي نيست، چرا كه تنها پاسخ گوي غرائز حيواني خويش است و بي آن كه بداند محكوم غرائز است، ولي آدمي با برخورداري از نعمت عقل و راهنمايي پيامبران اگر پاي بند خور و خواب و خواهش تن باقي بماند، از حيوان فرومايه تر است.

منش ژرف و راستين آدمي والاتر از آن است كه بتواند خود را به سرگرمي هاي بي ارزش و كودكانه مشغول بدارد. آن كه انسان است، هرگز راضي نمي شود به مقام انساني خود آسيبي برساند و از ارزش حقيقي خويش بكاهد.

لازم است هر انسان بيدار براي دست يابي به هدف هاي برتر و براي ارتباط هر چه بيش تر و قوي تر با مبدأ جهان هستي و براي تكامل گوهر وجود خود، همه عوامل بازدارنده را از پيش پاي بردارد. به همين جهت در قوانين الهي و آيين پيامبران، به ويژه در آيين مقدس اسلام، سرگرمي هاي زيانبار و عوامل بازدارنده از پيشرفت هاي معنوي و آن چه به سقوط و انحطاط مي انجامد، ممنوع و مكروه تلقي شده است موسيقي و غنا از همين عوامل

خطرناك است. مسلماً آهنگ ها و آوازهاي مخصوص و مهيجي كه خوانندگان اجرا مي كنند، قواي شهوي و حيواني انسان را برمي انگيزد و آدمي را از توجه به خدا و آخرت بازمي دارد. قرآن مي فرمايد: "و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين؛(1) برخي از مردم گفتاري بيهوده (غنا) را مي خرند تا ديگران را بدون علم از راه خدا گمراه سازند و راه خدا را به مسخره مي گيرند. براي آنان عذابي خوار كننده است".

موسيقي و غناي مطرب و هيجان زا اثري تخديري همچون الكل و افيون دارد؛ يعني با رخوتي كه در اعضا ايجاد مي كند، موجب مي شود انسان موقتاً از واقعيت هاي زندگي فاصله بگيرد. غنا لذت و تخديري آني و زودگذر، ولي بدبختي ها و نابساماني هاي بسيار در پي دارد. مهم تر از همه زيان ها، شنونده را از خدا بي خبر و لاابالي گري را در انسان رواج مي دهد. اين زيان براي آن كه به خدا و پيامبر و آخرت ايمان دارد، زياني بس بزرگ محسوب مي شود.

در برخي از روايات آمده است: "آن گاه كه انسان به غنا گوش فرا مي دهد، حيا و عقلش نقصان مي پذيرد... آنچه را زشت مي پنداشت، درنظرش نيكو جلوه مي كند".(2) به گواهي همه روانشناسان جهان و دانشمندان روشنفكر، موسيقي حامل هيجان است و اين هيجان گاهي در حيوانات نيز تأثير آشكاري دارد. از سوي ديگر مسلم است كه بيماري هاي بسياري مانند حمله هاي عصبي، ضعف اعصاب، بيماري هاي رواني، بيماري هاي قلبي، زخم معده، فشار خون و حتي ريزش موي سر و كرم خوردگي دندان، همه از هيجان اعصاب سرچشمه مي گيرد. به قول يكي از دانشمندان

ارتعاشات و هيجانات رواني فوراً به ارتعاشات جسمي انتقال پيدا مي كند و روي تن اثر مي گذارد. گذشته از اين گاهي موسيقي هاي تند چنان هيجان آور است كه ضررهاي بزرگي در پي دارد. در روزنامه ها نوشتند: پنجاه هزار نفر از جوانان در ملبورن پس از استماع يك كنسرت موسيقي چنان به هيجان آمدند كه ناگهان همه به هم ريختند و بدون جهت يكديگر را زخمي و مصدوم كردند و حتي به اعمال منافي عفت پرداختند.

باز نوشته اند: روزي در گلاسكو در كنسرتي هيجان انگيز، سيصد دختر يك جا غش كردند كه هنوز مردم انگليس اين ماجرا را به ياد دارند. در جريان كنسرت پرشور ديگري مردي از شدت هيجان برهنه شد و با حالت جنون آميزي بر سر و كول مردم به راه افتاد.(3)

از آياتي حرمت موسيقي مطرب كه مناسب با مجالس لهو و لعب و خوشگذراني و عياشي است، استفاده شده است و مفسران بزرگ قرآن كه امامان بزرگوار هستند، بر اين نكته تأكيد داشته اند. در قرآن "لهو الحديث" در آيه 6 سوره لقمان و "قول الزور" در سوره حج، تفسير به غنا و موسيقي شده است. آيه "والذين هم عن اللغو معرضون" در سوره مؤمنون و آيه "والذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مرواً كراماً" سوره فرقان به غنا و موسيقي تفسير شده است.

غير از آيات، قريب هفتاد روايت در مذمت موسيقي و كارهاي لغو بيهوده وارد شده است، از جمله: امام صادق(ع) مي فرمايد: "گوش كردن به غنا و لهو، نفاق را در دل مي روياند". باز فرمود: "غنا سبب فقر و بيچارگي مي شود". نيز خطاب به فردي كه شب را به شنيدن آواز و

موسيقي گذرانده بود فرمود: "واي برتو! آيا نترسيدي كه فرمان خدا (مرگ) در رسد و تو در چنين حالتي باشي؟! همانا غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي افكند".(4)

بنابراين موسيقي مطرب از مصاديق لغو باطل است و هيچ فائده معقولي كه براي فرد و جامعه مفيد باشد ندارد. لذا در اسلام تحريم شده است.

پي نوشت ها:

1 - لقمان(31) آيه 6.

2 - مسائل زندگي اسلامي، ص 211، به نقل از الغدير، ج 8، ص 74.

3 - مسائل زندگي ساز اسلامي، ص 211.

4 - مؤسسه در راه حق، مسائل زندگي اسلامي، ص 217، به نقل از وسائل، ج 12، ص 236.

چرا گوش دادن به بعضي موسيقي ها حرام است؟

پرسش

چرا گوش دادن به بعضي موسيقي ها حرام است؟

پاسخ

براساس نظريه اكثر مراجع فعلي موسيقي بر دو قسم است:

1 _ موسيقي مطرب و مناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي.

2 _ موسيقي غير مطرب و معمولي كه انسان را به هيجان شهوي را وادار نمي كند . تمامي فقها قِسم اول را حرام مي دانند؛ هم نواختن آن و هم يادگيري و ياد دادن آن و هم گوش كردن به آن را، ولي قسم دوم را حرام نمي دانند، مگر آيات عظام: گلپايگاني ره) و صافي گلپايگاني دام عزه). علت تحريم موسيقي قسم اوّل واضح است، زيرا موسيقي هاي شهوت زا انسان را به لهو و لعب و عيّاشي و بي و بند و باري سوق مي دهد و باعث تزلزل اعتقادات مذهبي مي شود. در روايات از رسول گرامي اسلام نقل شده: سه چيز قلب انسان را پر قساوت مي گرداند: شنيدن و گوش دادن به صداها و گفتارهاي لهو؛ دنبال صيد رفتن براي خوشگذراني؛ به دربار شاهان رفت و آمد كردن."(1) باز فرمود: چهار چيز قلب را فاسد مي كند و موجب نفاق قلبي مي شود: گوش دادن به لهويات؛ فحّاشي كردن؛ به دربار سلاطين رفت و آمد كردن و دنبال صيد رفتن".(2) امام صادق(ع) فرمود: زن آوازه خوان مغنيّه) ملعون است و هركس او را به منزل دعوت كند و به او پول بدهد، ملعون است".(3) علي(ع) فرمود: پولي كه به آوازه خوان هرزه داده مي شود، حرام است".(4) يكي از اصحاب رسول خدا از جايي عبور مي كرد. صداي موسيقي شنيد. انگشت هايش را در گوشش كرد تا صدا را نشنود و سپس گفت: با پيامبر از جايي مي گذشتيم كه

چنين بود. پيامبر با دست هايش گوشش را گرفت تا صدا را نشنود.(5)

رسول الله فرمود: غنا و آوازهاي لهوي ترانه) باعث نفاق در قلب مي شود." (6)و فرمود: از شنيدن چنگ و غنا دوري كنيد. آن ها در قلب شما نفاق ايجاد مي كند".(7) ؛ يعني كم كم طوري مي شويد كه ظاهراً مسلمان هستيد، ولي در عمل و كردار اسلام را قبول نداريد. آثار بد موسيقي بر فرد و جامعه:

1 _ اعتياد: يكي از آثار سوء موسيقي اين است كه نوازنده يا شنونده را معتاد مي كند و اين اعتياد عواقب بدي به دنبال دارد.

2 _ سر و صداي زياد براي دستگاه شنوايي زيان آور است.

3_ تأثير سر و صداي زياد بر روح و روان انسان نيز يكي از آثار بد موسيقي است. سر و صداي زياد حساسيت را نسبت به حمله ويروس ها زياد مي كند و ناراحتي هاي كليوي، زخم معده و فساد دندان ها از آثار بد سر و صدا محسوب مي شود(8)

4 _ تأثير موسيقي بر معده: براساس آزمايش هايي كه پرفسور لودويگ دوملينگ" درباره موسيقي ها ، موزارت، سمفوني، بتهون، ، آوازهاي پاپ (موزيك مدرن نسل جوان) انجام داده و آزمايش هاي مكررّ انجام گرفته، ترشح عصاره گوارشي معده و اسيد كلريدريك ، بيش از سائرين تقليل و كاهش يافته بود(9)

5 _ تأثير منفي موسيقي در عمر: در بررسي هايي كه محققّان كرده اند، از بين 46 نفر موسيقي دان و نوازندگان ، متوسط عمر آنان 47 سال بوده است. بنابراين موسيقي مخصوصاً موسيقي هاي هيجان آور باعث بروز مفاسدي در افراد و جامعه مي شود كه قابل چشم پوشي نيست، نيز زمينه ساز مفاسدي از قبيل فسادهاي اخلاقي، بزهكاري، لاابالي گري، شهوت راني هاي مضرّ مي شود. اگر مختصر نفعي داشته باشد، بايد به

خاطر زيان هايش از آن چشم پوشي كرد.

پي نوشت ها :

(1 ميزان الحكمه، عنوان 3122.

(2)همان.

)3)همان . عنوان 3123

(4) همان.

(5) همان، عنوان 3121.

(6 همان.

(7 همان.

(8 اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 15، ص 161، با تلخيص.

(9 همان، ص 185 به بعد، با تلخيص.

چرا اسلام موسيقى را حرام كرده و فلسفه حرمت آن چيست ؟

پرسش

چرا اسلام موسيقى را حرام كرده و فلسفه حرمت آن چيست ؟

پاسخ

گ_رچ_ه رواج فوق العاده انواع موسيقى مانع از آن است كه بسيارى از افراد در اين باره درست فكر ك_نند و منطقى بينديشند و مطابق طرز تفكر نادرستى كه عده اى به آن سخت پايبندند ( متداول ش_دن ه_ر چ_يز را دليل بر بى عيب بودن آن مى گيرند )حاضر به مطالعه در اطراف اثرات شوم و زيانبار موسيقى نيستند . ول_ى افراد واقع بين هيچ گاه به اين مقدار قناعت نخواهند كرد و براى پى بردن به واقعيتها , على رغم شيوع آنها همواره مى كوشند و مطالعه مى كنند :موسيقى از چند نظر قابل مطالعه است 1 - از ن_ظ_ر زي_انهاى جسمى و اثرات شومى كه روى دستگاه اعصاب انسان مى گذارد آقاى دكتر ولف ادلر پروفسور دانشگاه كلمبيا مى گويد : بهترين و دلنوازترين نواهاى موسيقى , شوم ترين آثار را روى س_ل_س_ل_ه اع_صاب انسان مى گذارد ; مخصوصا وقتى كه هوا گرم باشد اثرات نامطلوب آن ش_دي_دت_ر م_ى گ_ردد دك_ت_ر آلكسيس كارل فيزيولوژيست و زيست شناس معروف فرانسه م_ى ن_وي_س_د : ارضاى وحشيانه شهوات ممكن است جلب نوعى اهميت كند ولى هيچ چيز غير منطقى تراز يك زندگى كه به تفريح بگذرد نيست . كاهش عمومى هوش و نيروى عقل از تاثيرالكل , و بالاخره از بى نظمى در عادت , ناشى مى گردد ; بدون ترديد سينما و راديودر اين بحران فكرى سهيمند . ب_ط_ور كلى بايد موسيقى را در رديف مواد مخدر شناخت زيرا آثار تخديرى آن به هيچ وجه قابل ان_ك_ار ن_يست ; و تخدير

انواع و اقسامى دارد و بشر مى تواند از طرق مختلف اعصاب خود را تخدير كند . گ_اه_ى ت_خ_دير به وسيله خوردن است ; مانند نوشابه هاى الكلى كه تخدير شديدى دراعصاب به وجود مى آورد و نيروى درك و عقل انسان را از كار مى اندازد . گ_اهى تخدير به وسيله استنشاق از بينى در بدن ايجاد مى شود , مانند گرد هرويين كه از طريق بينى وارد بدن شده , اعصاب را براى مدتى تخدير مى كند . و ب_راى ب_س_ي_ارى از بيمارانى كه احتياج به تخدير دارند از طريق تزريق مواد مخدردر رگ انجام مى گيرد . گاهى همين تخدير از مجراى گوش صورت مى پذيرد و استماع موسيقى و كنسرت دراعصاب شنونده اثر تخديرى ايجاد كرده و زمانى آنچنان شديد مى شود كه انسان رامانند افراد بهت زده , از حالت طبيعى بيرون آورده توجه او را از همه چيز سلب مى كند . ب_ا توجه به اين نكته , تصديق خواهيد نمود كه موسيقى مخدرى بيش نيست و تمام و يابسيارى از عيوب و مضرات تخدير را داراست . اصولا لذت فوق العاده اى كه افراد از آن مى برند به خاطر همين اثر تخديرى است . گاهى اين اثر تخديرى بقدرى قوى است كه انسان عقل و هوش خود را آنچنان از دست مى دهد كه دست به حركات غير عادى مى زند . مثلا , وقتى تخدير موسيقى قوى گرديد , قدرت قضاوت صحيح از انسان سلب مى گردد . ديگر نمى تواند خوب و بد را در حد واقعى خود درك كند . چ_ه ب_س_ا وق_ت_ى تحت

تاثيرعوامل مرموز كششهاى صوتى قرار گرفت و عقل و انديشه و نيروى ت_ش_خ_يص او اسير جذبه آهنگهاى تند موسيقى گرديد , بسيارى از اعمال ناشايست كه در حالت عادى آن راشايسته شان و انسانيت خود نمى داند , مرتكب مى گردد . ت_صور نمى كنم اين قسمت از گفتار ما احتياج به ذكر مثال و بيان نمونه داشته باشد ; زيرا هر فرد ب_يدارى توجه دارد كه رقصهاى دسته جمعى و شب نشينى هايى كه مردان بيگانه با زنان بيگانه به پ_اي_كوبى و دست افشانى مشغول مى گردند , همواره توام با آهنگهاى تند موسيقى بوده و ارتعاش اص_وات م_وسيقى آنچنان سرپوشى بر روى عقل و ادراك افراد مى گذارد كه انجام دادن هرگونه عمل دور از مقام انسانيت براى آنها سهل و آسان است . چه تخديرى بالاتر از اين وقتى كه انسان تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقى قرارگرفت , يك نوع رخ_وت و س_س_ت_ى بر اعصاب مستولى شده و از مفاهيم انسانى جزشهوترانى , عشقبازى و جمال پ_رس_ت_ى چ_ي_زى در برابر ديدگان بى فروغ عقل وى مجسم نمى گردد ; و آنچنان سرپوش روى ادراك و نيروى خرد گذارده مى شود كه مفاهيم مقدسى به نام رحم , مروت , عفت , حيا , امانت , م_س_اوات , برادرى , مجد و عظمت , كوشش و فعاليت , مبارزه و استقامت در راه هدف , به دست فراموشى سپرده مى شود . جاى گفتگو نيست كه از روز نخست , الكل و موسيقى از بزرگترين وسيله هوسرانى براى مردان و زنان شهوتران بود و در مواقع خاصى براى تخدير اعصاب به

آن پناه مى بردند . درس_ت است كه اسلام هرگز انسان را از لذايذ طبيعى باز نمى دارد , ولى ازآن لذايذ زودگذر كه از ط_ري_ق ت_خ_دير اعصاب و تحريك غرايز شهوانى پيدا مى شود وانسان را از حالت طبيعى بيرون مى برد , جلوگيرى مى نمايد . مرزهاى اخلاقى موسيقى آيا جاى گفتگو است كه يكى از عوامل انحطاط اخلاقى همين صفحات و ت_ص_ن_ي_فهاست و آيانوارهاى فريبنده و تحريك آميز موسيقى به شيوع فساد و اعمال دور از عفت دامن نمى زنند و آواز گرم زنان و دختران توام با آهنگهاى شهوت انگيز موسيقى , روح عشقبازى را در ج_وان_ان اي_ج_اد ن_مى كند ؟وانگهى , آيا قلبى كه مملو از نغمه هاى شهوت انگيز و تصنيفهاى ع_اش_ق_ان_ه گرديد ,در آن جايگاهى براى ياد خدا باقى مى ماند ؟آيا دلى كه در گرداب آوازهاى ع_اشقانه و ارتعاش امواج موسيقى فرو رفت مى تواند به فكر بينوايان و درماندگان باشد ؟آيا چيزى كه پديد آورنده اين عوامل سوء باشد مى تواند در يك شريعت آسمانى حلال گردد ؟نتيجه اين كه : آهنگهاى موسيقى هم آثار زيانبخش تخدير اعصاب را دارد و هم ازنظر اخلاقى يك سلسله شهوات را در انسان زنده مى كند . از ن_ظ_ر ب_ه_داش_ت_ى ن_يز ثابت شده زياد شدن مرگ و ميرهاى ناگهانى در عصر ما عوامل وعلل مختلفى دارد كه يكى از آنها شيوع موسيقى است ; زيرا موسيقى عامل هيجان است و هيجان يعنى ب_ه ه_م خوردن تعادل اعصاب مردمى كه اعصابشان شب و روز زير نغمه هاى گوناگون موسيقى بمباران مى شود , در آستانه سكته هاى قلبى و مغزى

قرار مى گيرند .

چرا خوانندگي براي زنان حرام مي باشد. ولي براي مردان اين طور نيست ؟

پرسش

چرا خوانندگي براي زنان حرام مي باشد. ولي براي مردان اين طور نيست ؟

پاسخ

خوانندگي مطرب كه متناسب با مجالس لهو باشد حرام است و در اين حكم فرقي بين خوانندگي ونوازندگي مرد و زن نيست . در ضمن آوازخواني زن براي زنان در صورت مطرب نبودن اشكالي ندارد، ولي براي مردان معمولا" موجب تحريك جنسي است واز اين رو داراي اشكال است . ;

فلسفه حرمت شنيدن موسيقي چيست ؟

پرسش

فلسفه حرمت شنيدن موسيقي چيست ؟

پاسخ

دررابطه با مساله اي كه اشاره كرده ايد بايد چند نكته را در نظر داشت : اولا : فلسفه همه احكام و جزييات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي ازآن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد .ليكن به طوراجمال ، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي درمتعلق آنهاست . بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم ، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم ؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست ، هر چند بر ما ناشناخته باشد .ثانيا : در يافتن فلسفه احكام ، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي وفيزيولوژيك برايش جست و جو نمود .اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم ، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است ؛ در حالي كه بسياري از احكام ، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادربه دادن حكمي - نفياً يا اثباتاً - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند،بسيار سطحي است ؛ زيرا چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته است ، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ( ( تقوا يابي ) ) است . .درباره موسيقي ، گذشته از آثار زيان باري كه موسيقي و غنا براي اعصاب و روان دارد اين تاثيرات را نيز

دارد : الف ) موجب فساد اخلاق مي گردد و ايمان ، حيا و عفت را از دل انسان بيرون مي برد و تجربه نشان داده است كه بسياري از افراد تحت تاثير آهنگ هاي غنا راه تقوا و پرهيزكاري را رها كرده و به شهوات و فساد روي مي آورند.در تفسير ( ( روح المعاني ) ) سخني از سران يكي از بني اميه نقل مي كنند كه به آنها مي گفت : از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مي كند، شهوت را مي افزايد،شخصيت را درهم مي شكند و اگر مي بينيم كه در روايات اسلامي مكررآمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مي دهد، اشاره به همين حقيقت دارد .روح نفاق همان روح آلودگي به فساد و كناره گيري از تحول وپرهيزكاري است . امام صادق ( ع ) فرمودند : ( ( الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر ؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش مي دهد و به دنبال خود بدبختي وفقر مي آورد ) ) . ( وسايل الشيعه ، ج 12 ، ص 225 ) ب ) غافل شدن از يادخدا و فراموش كردن خدا نيز يكي ديگر از آثار زيان بار غنا و موسيقي است . امام صادق ( ع ) در تفسير آيه شريفه ( ( واجتنبوا قول الزور ؛ از گفتارباطل و ناروا بپرهيزيد ) ) ، ( تفسير نورالثقلين ، ج 3 ، ص 492 ) . فرمودند : مراد از قول زور در آيه شريفه غناست . گفتار باطل و ناروا هر چيزي است كه انسان را از خدا

دور مي كند و از راه درست منحرف مي كند .امام صادق ( ع ) فرمودند : ( ( الغنا مجلس لاينظرالله الي اهله و هو مما قال الله عزوجل : ( ( ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله ) ) ؛ مجلس غنا وخوانندگي مجلسي است كه خدا به اهل آن نمي نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمي دهد ) ) ، ( وسايل الشيعه ، ج 12 ، ص 228 ) . و اين مصداق همان چيزي است كه خداوند عز وجل فرموده : بعضي از مردم هستند كه سخنان بيهوده را خريداري مي كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند ) ) . دراين روايت امام ( ع ) غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان ها را از راه خدا گمراه مي كند .;

آيا اين استدلال كه گفته مى شود خداوند در درون هر انسانى نيازهايى قرار داده است و براى هر نيازى، هم راه شرعى و هم غيرشرعى وجود دارد كه بايد هر نيازى تنها از راه شرعى ارضا شود در مورد موسيقى هم مصداق دارد يا خير و اگر دارد چرا موسيقى حرام است؟

پرسش

آيا اين استدلال كه گفته مى شود خداوند در درون هر انسانى نيازهايى قرار داده است و براى هر نيازى، هم راه شرعى و هم غيرشرعى وجود دارد كه بايد هر نيازى تنها از راه شرعى ارضا شود در مورد موسيقى هم مصداق دارد يا خير و اگر دارد چرا موسيقى حرام است؟

پاسخ

آنچه تحريم شده است غنا مى باشد. غنا به نوعى از موسيقى گفته مى شود نه همه انواع آن. غنا آن نوع از موسيقى طرب انگيز است كه حالت رقص و خوشيهاى شهوت آلود را تحميل مى كند به طور يقين مى توان موسيقى هاى مبتذل قبل از انقلاب و آنچه اكنون به عنوان نوارهاى غيرمجاز، پخش مى شود و عمدتاً در خارج از كشور يا به طور غيرقانونى در داخل پر مى شود از عناوين غناى حرام دانست. چنانكه در فتاوى مراجع تقليد آمده است آنچه هم براى مكلّف مشكوك باشد حرمت ندارد. قرآن خود داراى موسيقى خاص است مداحى مدّاحان كه بسيار زيبا دلها را به سوى ائمه اطهار((عليهم السلام))جلب مى كنند و حزن و شادى تأثير واقعى دارند از نوعى موسيقى و حتّى قانونمندى برخوردارند. و تحريم نشده اند و همان طور كه در سؤال آمده است، مكتب مترقّى ما تأمين نيازهاى انسان را در همه ابعاد در نظر گرفته است و آنچه درباره موسيقى حرام گفته شده و ضايع كننده ايمان و تضعيف كننده عفاف است حتمى است و دليل آن مثل روز روشن است. چون بخش عظيمى از مقاصد فرهنگ مهاجم و فاسد از راه موسيقى غنايى انجام مى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

فلسفه تحريم موسيقى چيست، چون ما با مراجعه به خويش تأثير بدى احساس نمى كنيم؟

پرسش

فلسفه تحريم موسيقى چيست، چون ما با مراجعه به خويش تأثير بدى احساس نمى كنيم؟

پاسخ

1. موسيقى به طور عام تحريم نشده است بلكه نوع غنايى يعنى طرف انگيز كه حالت رقص و خوشيهاى شهوت آلود را انتقال مى دهد و عمدتاً در نوارهاى مبتذل و غيرمجاز مصداق دارد حرام اعلام شده و صداى مشكوك، تحريمى ندارد.

2. ملاك تحريم احساس ما نيست. قانون گذار مسكريت كسى است كه با توجّه به تمامى نظام هستى و روابط حاكم بر انسان و جهان، ضوابطى را وضع نموده بسيارى از چيزها تأثير غيرمستقيم و به صورت غير محسوس دارند كه در صورت استمرار، نتيجه مى بخشد. چنانكه شخصى به حضرت موسى((عليه السلام))گفت من مردى گناهكارم امّا عقوبتى در زندگى نداشته ام. حضرت فرمودند: همين كه دلت سياه شده و از توبه غافل گشته اى كم عقوبتى نيست و اتّفاقاً يكى از آثار غنا همين تضعيف ايمان و عفاف ذكر شده و دليل آن استفاده غرب و دشمنان انقلاب در قالب فرهنگ مهاجم و از كانال موسيقى فاسد با محتواى كاملا حساب شده عرضه مى گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

آيا آياتي دال بر تحريم موسيقي يا مجاز بودن آن در قرآن موجود مي باشد؟

پرسش

آيا آياتي دال بر تحريم موسيقي يا مجاز بودن آن در قرآن موجود مي باشد؟

پاسخ

مسأله غنا و موسيقي از مسائل مبتلا به جامعه از قديم و جديد بوده و هست كه علما و فقهاي اسلام مباحث آن را به صورت فتوايي در مسائل شرعيه و استدلالي در مباحث فقهيه مطرح كرده اند. ادله مختلفي از عقل اجماع روايات و آيات به عنوان منابع استدلال بر اين مسأله وجود دارد كه طبق درخواست شما آيات استدلال شده در اين بحث ذيلاً مي آيد.

1 - و اجتنبوا قول الزّور. (حج، آيه 30)

2 - و اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما. (فرقان، آيه 72)

3 - والذين لايشهدون الزّور

4 - و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين. (لقمان، آيه 5)

5 - و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين. لو اردنا ان نتخذ لهواً لاتخذناه من لدنّا ان كنا فاعلين بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه، فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون. (انبياء، آيه 16 تا 18)

لازم به ذكر است استدلال به آيات فوق با تفاسيري كه از پيامبر گرامي اسلام (ص) و ائمه هدي عليهم السلام رسيده صورت مي گيرد. كه جاي آن در تحقيقات فقهي مي باشد. براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتب زير مراجعه نماييد.

1 - مباني فقهي رواني موسيقي (تأليف حسين ميرزا خاني)

2 - غنا و موسيقي 3 جلد (رضا مختاري - محسن صادقي)

3 - الغنا (عربي) (علي الحسيني)

چرا نوار ترانه حرام است حتي اگر انسان از حال خود خارج نشود؟

پرسش

چرا نوار ترانه حرام است حتي اگر انسان از حال خود خارج نشود؟

پاسخ

معيار حرمت، مطرب و لهوي بودن و متناسب با مجالس گناه بودن است، از اين رو اگر ترانه ها و سرودها از قسم مطرب لهوي كه غالباً در مجالس گناه و عيش و نوش از آن استفاده مي شود، باشد حرام است و گوش دادن به آنها اشكال دارد؛ البته تشخيص موضوع به عهده مكلف است.

چرا موسيقي هايي كه حتي به انسان آرامش مي دهد يا براي انجام كار مفيد انگيزه ايجاد مي كند، جائز نمي باشد و حتي در برخي موارد حرام است؟ موسيقي به عنوان هنر شناخته شده است.

پرسش

چرا موسيقي هايي كه حتي به انسان آرامش مي دهد يا براي انجام كار مفيد انگيزه ايجاد مي كند، جائز نمي باشد و حتي در برخي موارد حرام است؟ موسيقي به عنوان هنر شناخته شده است.

پاسخ

پاسخ: براساس نظريه اكثر مراجع فعلي موسيقي بر دو قسم است:

1 _ موسيقي مطرب و مناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي.

2 _ موسيقي غير مطرب و معمولي كه انسان را به هيجان شهوي وادار نمي كند . تمامي فقها قِسم اوّل را حرام مي دانند؛ هم نواختن آن و هم يادگيري و ياد دادن آن و هم گوش كردن به آن را، ولي قسم دوم را حرام نمي دانند، مگر آيات عظام: گلپايگاني ره) و صافي گلپايگاني دام عزه). علّت تحريم موسيقي قسم اوّل واضح است، زيرا موسيقي هاي شهوت زا انسان را به لهو و لعب و عيّاشي و بي بند و باري سوق مي دهد و باعث تزلزل اعتقادات مذهبي و لاقيدي مي شود. در روايات از رسول گرامي اسلام نقل شده : " سه چيز قلب انسان را پر قساوت مي گرداند: شنيدن و گوش دادن به صداها و گفتارهاي لهو؛ دنبال صيد رفتن براي خوشگذراني؛ به دربار شاهان رفت و آمد كردن."(1) باز فرمود: چهار چيز قلب را فاسد مي كند و موجب نفاق قلبي مي شود: گوش دادن به لهويات؛ فحّاشي كردن؛ به دربار سلاطين رفت و آمد كردن و دنبال صيد رفتن".(2) امام صادق(ع) فرمود: زن آوازه خوان مغنيّه) ملعون است و هركس او را به منزل دعوت كند و به او پول بدهد، ملعون است".(3) علي(ع) فرمود: پولي كه به آوازه خوان هرزه داده مي شود،

حرام است".(4) يكي از اصحاب رسول خدا از جايي عبور مي كرد. صداي موسيقي شنيد. انگشت هايش را در گوشش كرد تا صدا را نشنود و سپس گفت: با پيامبر از جايي مي گذشتيم كه چنين بود. پيامبر دست هايش را بر گوشش گذاشت تا صدا را نشنود". (5)

رسول الله فرمود: غنا و آوازهاي لهوي ترانه) باعث نفاق در قلب مي شود".(6)و فرمود: از شنيدن چنگ و غنا دوري كنيد. آن ها در قلب شما نفاق ايجاد مي كند"(7)؛ يعني كم كم طوري مي شويد كه ظاهراً مسلمان هستيد، ولي در عمل و كردار اسلام را قبول نداريد. آثار بد موسيقي بر فرد و جامعه:

1 _ اعتياد به موسيقي: يكي از آثار سوء موسيقي اين است كه نوازنده يا شنونده را معتاد مي كند و اين اعتياد عواقب بدي دارد.

2 _ سر و صداي زياد براي دستگاه شنوايي زيان آور است.

3 _ تأثير سر و صداي زياد بر روح و روان انسان نيز يكي از آثار بد موسيقي است. سر و صداي زياد حساسيت را نسبت به حمله ويروس ها زياد مي كند و ناراحتي ها كليوي، زخم معده و فساد دندان ها از آثار بد سر و صدا محسوب مي شود.(8)

4 _ تأثير موسيقي بر معده: براساس آزمايش هايي كه پرفسور لودويگ دوملينگ" درباره موسيقي هاي شب كوتاه، موزارت، سمفوني، سرنوشت بتهون، موزيك بيت، آوازهاي پاپ يعني موزيك مدرن نسل جوان انجام داده و

آزمايش هاي مكرر انجام گرفته، ترشح عصاره گوارشي معده و اسيد كلريدريك در كساني كه به موزيك پاپ گوش كرده بودند، پيش از سائرين تقليل و كاهش يافته بود.(9)

5 _ تأثير منفي موسيقي در عمر: در بررسي هايي كه محققّان كرده اند، از بين 46 نفر موسيقي دان

و نوازندگان ايتاليايي، فرانسوي، انگليسي، آلماني و غيره، متوسط عمر آنان 47 سال بوده است. بنابراين موسيقي مخصوصاً موسيقي هاي هيجان آور باعث بروز مفاسدي در افراد و جامعه مي شود كه قابل چشم پوشي نيست و زمينه ساز مفاسدي از قبيل فسادهاي اخلاقي، بزهكاري، لاابالي گري، شهوت راني هاي مضرّ مانند استمنا و هجنس بازي مي شود. اگر مختصر نفعي داشته باشد، بايد به خاطر مضارّ عمده اش از آن چشم پوشي كرد.

البته موسيقي هايي كه مهيج شهوت و باعث فساد اخلاقي و دور كردن انسان از خدا نشود و انسان را به ورطة غفلت نكشاند اشكالي ندارد.

پي نوشت ها :

(1 ميزان الحكمه، عنوان 3122.

(2 ميزان الحكمه، عنوان 3122.

(2 همان، عنوان 3123.

(4 همان.

(5 همان، عنوان 3121.

(6 همان، عنوان 3121.

(7 همان، عنوان 3121.

(8 اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 15، ص 161، با تلخيص.

(9 همان، ص 185 به بعد با تلخيص.

فلسفه احكام قصاص وديات

فلسفة قصاص چيست؟

پرسش

فلسفة قصاص چيست؟

پاسخ

قصاص عبارت است از اين كه مجرم را به مانند جرمي كه مرتكب شده، مجازات كنند.

فلسفة قصاص از لحاظ فردي، رعايت حق فرد و احترام به خون و جان وي است و از لحاظ اجتماعي، تأمين امنيت اجتماع و حذف يك فرد مزاحم از محيط جامعه مي باشد.

قرآن كريم مي فرمايد: " ولكن في القصاص حياهْْ يا اولي الالباب؛ براي شما در قصاص حيات و زندگي است اي صاحبان خرد".(1) حضرت علي (ع) فرمود: " فرض الله الايمان تطهيراً من الشرك ... و القصاص حقنا للدّماء؛ خداوند ايمان را به خاطر پاك كردن دل از شرك و قصاص را براي حفاظت خون ها واجب و مقرّر فرمود".(2)

قصاص، ضامن حيات و ادامة بقا مي باشد، زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براي رشد و تكامل اجتماع است. از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است. اصولاً حذف موجود خطرناك و مزاحم يك اصل عقلي است و نظام طب، كشاورزي ، دامداري و ... روي اين اصل بنا شده است، زيرا مي بينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مي كنند، و يا به خاطر نمو گياه، شاخه هاي مضر و مزاحم را مي برند. در قصاص هم هدف عدالت خواهي و حمايت از خون بي گناهان و پيش گيري از تكرار ظلم و ستم و قطع كردن عضو مزاحم جامعه مي باشد.

اسلامي كه اين همه به نيكي به كفار دعوت مي كند، چرا در مورد قصاص كافر در مقابل مسلمان اجازة چنين كاري را نمي دهد؟آيا اين ظلم نيست؟ آيا با وجود اين قوانين، من حقّ ندارم ايمانم نسبت به دين كم شود؟ اگر اسلام مي گفت در مورد قصاص ، تساوي دين ملاك نيست، آن گاه ش

پرسش

اسلامي كه اين همه به نيكي به كفار دعوت مي كند، چرا در مورد قصاص كافر در مقابل مسلمان اجازة چنين كاري را نمي دهد؟آيا اين ظلم نيست؟ آيا با وجود

اين قوانين، من حقّ ندارم ايمانم نسبت به دين كم شود؟ اگر اسلام مي گفت در مورد قصاص ، تساوي دين ملاك نيست، آن گاه شايسته بود.

پاسخ

در ظاهر قرآن چنين حكمي نيآمده است، ولي در آيات فراواني از كفار مذمّت شده يا در برخي مواضع جنگ با آنان را وظيفه شمرده و كفر و بي ايماني را سخت مردود دانسته و آنان را بر باطل و داراي عقايد منحرف دانسته است. نيز آمدن پيامبر و دستورهاي اسلام را مساوي با حقّ و عدل و با ارزش شمرده است.

در آيه 157 سورة اعراف آمده است:

"رحمت من همه چيز را در بر مي گيرد. آن را براي كساني كه پرهيزگاري مي كنند و زكات مي دهند و به آيات ما ايمان مي آورند، مقرّر خواهم داشت. آنان كه از اين پيامبر أمّي كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مي يابند، پيروي مي كنند؛ آن كه به نيكي فرمانشان مي دهد و از ناشايست بازشان مي دارد و چيزهاي پاكيزه را بر آن ها حلال مي كند و چيز هاي ناپاك را حرام و بار گرانشان را از دوششان بر مي دارد و بند و زنجيرشان را مي گشايد. پس كساني كه به او ايمان آوردند و او را ياري كردند و از دستور قرآن پيروي كردند، رستگارانند".

در آية بعد مي فرمايد:

"پس ايمان آوريد به خدا و رسولش كه پيامبر درس نخوانده اي است كه به خدا و كلمات خدا ايمان دارد و از او پيروي كنيد تا هدايت شويد".

بنابراين قرآن كه وحي الهي است ، تمام ارزش ها را در اسلام

و پيروي از پيامبر اسلام مي داند و اين مطلب را اصل اساسي در زندگي اعتقادي و فردي و اجتماعي بشر مي دان. در اين راستا به گونه هاي مختلف سعي در هدايت و راهنمايي پيروان مكاتب ديگر دارد و اگر پافشاري و لجاجت كردند، براي آنان ارزش آنچناني قائل نيست، همانند اعضاي بدن انسان، مثلاً اگر دست انسان صداقت و امانتدار بود، براي آن ارزش پانصد دينار طلا قائل است و اگر همان دست دزدي كرد و خيانتكار بود، براي آن نه تنها ارزشي قائل نيست، بلكه با شرايطي دستور مي دهد آن را قطع كنند. اين كه اسلام براي پيروان خود ارزش بيشتري قائل شده، ولي براي پيروان اديان ديگر آن چنان ارزشي قائل نشده، بخشي از مسئله به همين بر مي گردد كه عرض شد و بخشي هم جنبة مجازات دارد؛ يعني مي خواهد آنان و خانواده ها و فرزندان آنان كه در جامعة اسلامي زندگي مي كنند، كم كم تحت تأثير اين گونه ضربه ها واقع شوند، شايد دست از كفر و لجاجت بردارند. نيز تهديدي براي مسلمانان ضعيف الايمان است كه دست از اسلام نكشند.

اسلام دستور مي دهد براي هدايت كفار و تأليف قلوب، بخشي از زكات به آنان پرداخت شود. اسلام دين منطق و استدلال و گفتگو است و هيچگاه حاضر نيست. جنگ و خونريزي ايجاد شود و چون براي انسان ها ارزش قائل است، پيامبر با تمام رنج ها و سختي ها مي ساخت تا آنان را به سوي نور دعوت كند، ولي عيّاشان و هواپرستان و آنان كه دنبال شهوات دنيا و در پي اشاعة مفاسد و تجاوز

به حدّ ديگران هستند، مانع مي شوند. در اين صورت پيامبر و مسلمانان چاره اي جز دفاع ندارند و به زور متوسل مي شوند. مشاهده مي كنيد بعد از وفات رسول خدا حدود چهل حافظ و معلم قرآن را يك جا كشتند.

تمامي احكام و دستورهاي ا سلام از قبيل جنگ ها و حدود و مجازات ها بر اساس مصالحي است كه هر كدام به جاي خود مناسب و نيكو است. ما نبايد بدون اين كه در آن موقعيت ها قرار گيريم، قضاوت كنيم و دلسوزي هاي بيجا نماييم.

در زمان حاضر كه رئيس جمهور امريكا و نخست وزير اسرائيل كه سركرده هاي كفر و جنايت هستند و مردم بيچاره و مظلوم فلسطين را قتل عام مي كنند و خانه ها را بر سر آنان خراب مي كنند و دنياي غرب و شرق آن ها را مشاهده مي كنند، ولي هيچ گونه اقدامي نمي كنند، با اين وضع چگونه مي توان براي آنان دلسوزي كرد و به عنوان دفاع از آنان به اشكال تراشي نسبت به احكام به حقّ الهي پرداخت ؟!

مگر اسلام چه مي گويد؟ مگر مسلمانان چه گناهي دارند كه از قديم تا كنون بايد مظلوم باشند؟ اگر ما و شما نيز در آن واقعه هاي دلخراش و سهمگين حضور مي داشتيم و جنايت ها را از نزديك مي ديديم، ديدگاهمان نسبت به آنان گونه اي ديگر مي شد.

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پرسش

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پاسخ

اين گونه حدود بر اساس مصالح مهم اجتماعى است. البته بريدن دست دزد، داراى شرايطى است و پيش از حصول آنها دست بدين كار نمى زنند. كوتاه سخن آنى كه بريدن دست دزد، از كيفرهايى است كه خداوند به صراحت بدان فرمان داده است و شك نيست كه فرمانهاى خداوند همه داراى سودها و مصلحتهايى بسيار مهم است و ما كه به خداوند ايمان داريم، نبايد در درستى فرمانهايش شك كنيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اگر روح در عالم برزخ مى تواند به كمال برسد پس چرا خودكشى گناه است؟

پرسش

اگر روح در عالم برزخ مى تواند به كمال برسد پس چرا خودكشى گناه است؟

پاسخ

كمالى كه انسان در اين جهان تحصيل مى كند با وجود محدود بودن انسان به تمايلات جنسى و خواهشهاى نفسانى بسيار ارزشمند است و كمالاتى كه در جهان ديگر نصيب انسان مى شود بر اين اساس است و كسى كه خودكشى مى كند و موجبات قطع اين زندگى را فراهم مى آورد اين نعمت بزرگ خداوند را ناسپاسى كرده و مستحق كيفر خداوند مى شود.

اين شبيه اين است كه بگوييم چون امكان رشد و كمال در مقطع دانشگاه وجود دارد ما اكنون در مقطع دبستان ترك تحصيل مى كنيم. تا در آينده در دانشگاه بهتر به كمال علمى دست يابيم.

در حالى كه برخوردارى از كمالات علمى در مقطع دانشگاه در گرو كوشش و فعّاليّت هاى علمى در مقاطع مقدّماتى و قبل از دانشگاهى است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_5_

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پرسش

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پاسخ

قوانين و مقررات اسلام را خداوند، با آن دانش بيكرانش، وضع فرموده است. از اين رو، هيچ حكمى بى حكمت نيست گرچه ممكن است انديشه و خرد ما بدان نرسد. آنچه مسلّم است اين است كه اسلام به شخصيّت زن بسيار ارج مى نهد و براى ارج نهادن به حقوق او دستورهايى بسيار دارد. وجود چنين تبعيضى در حكم قصاص، بى گمان علّتهايى ويژه دارد و ما مى توانيم به پاره اى از آنها اشاره كنيم; مثل3 اين كه مردان معمولا نان آور خانواده اند و زيانى كه از نبود آنان به خانواده مى رسد، بيش از نبود زنان است. ولى نمى توانيم مدّعى شويم كه علّت تبعيض در حكم قصاص، همين است. تنها از اين حقيقت آگاهيم كه در احكام اسلامى، بر مصلحتهاى انسان و جامعه انسانى ارج نهاده شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_14_

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پرسش

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پاسخ

تمام احكام اسلامى بر مصلحت استوار است; يعنى اگر چيزى در سالام واجب يا حرام است، از رșɠمصلحت آدميان است. خداوند درباره قصاص مى فرمايد: «ولكم فى القصاص حيوة يا اُولى الألباب(1); اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»

انسان آن گاه مى تواند در جامعه زندگى كند و بكوشد و به شكوفايى رسد كه جانش در امان باشد و اگر هر كس بتواند به هر جنايتى دست زند و كيفرى سخت در پيش نباشد، زندگى انسان از هم مى پاشد و نظام اجتماعى مى گسلد. از اين رو، اسلام براى حفظ نظام اجتماعى و ارج نهادن به حق و عدالت، به قصاص فرمان داده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 -

_23_

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پرسش

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پاسخ

اين گونه حدود بر اساس مصالح مهم اجتماعى است. البته بريدن دست دزد، داراى شرايطى است و پيش از حصول آنها دست بدين كار نمى زنند. كوتاه سخن آنى كه بريدن دست دزد، از كيفرهايى است كه خداوند به صراحت بدان فرمان داده است و شك نيست كه فرمانهاى خداوند همه داراى سودها و مصلحتهايى بسيار مهم است و ما كه به خداوند ايمان داريم، نبايد در درستى فرمانهايش شك كنيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_27_

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پرسش

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پاسخ

قوانين و مقررات اسلام را خداوند، با آن دانش بيكرانش، وضع فرموده است. از اين رو، هيچ حكمى بى حكمت نيست گرچه ممكن است انديشه و خرد ما بدان نرسد. آنچه مسلّم است اين است كه اسلام به شخصيّت زن بسيار ارج مى نهد و براى ارج نهادن به حقوق او دستورهايى بسيار دارد. وجود چنين تبعيضى در حكم قصاص، بى گمان علّتهايى ويژه دارد و ما مى توانيم به پاره اى از آنها اشاره كنيم; مثل3 اين كه مردان معمولا نان آور خانواده اند و زيانى كه از نبود آنان به خانواده مى رسد، بيش از نبود زنان است. ولى نمى توانيم مدّعى شويم كه علّت تبعيض در حكم قصاص، همين است. تنها از اين حقيقت آگاهيم كه در احكام اسلامى، بر مصلحتهاى انسان و جامعه انسانى ارج نهاده شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_14_

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پرسش

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پاسخ

تمام احكام اسلامى بر مصلحت استوار است; يعنى اگر چيزى در سالام واجب يا حرام است، از روى مصلحت آدميان است. خداوند درباره قصاص مى فرمايد: «ولكم فى القصاص حيوة يا اُولى الألباب(1); اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»

انسان آن گاه مى تواند در جامعه زندگى كند و بكوشد و به شكوفايى رسد كه جانش در امان باشد و اگر هر كس بتواند به هر جنايتى دست زند و كيفرى سخت در پيش نباشد، زندگى انسان از هم مى پاشد و نظام اجتماعى مى گسلد. از اين رو، اسلام براى حفظ نظام اجتماعى و ارج نهادن به حق و عدالت، به قصاص فرمان داده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 -

_23_

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پرسش

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پاسخ

اين گونه حدود بر اساس مصالح مهم اجتماعى است. البته بريدن دست دزد، داراى شرايطى است و پيش از حصول آنها دست بدين كار نمى زنند. كوتاه سخن آنى كه بريدن دست دزد، از كيفرهايى است كه خداوند به صراحت بدان فرمان داده است و شك نيست كه فرمانهاى خداوند همه داراى سودها و مصلحتهايى بسيار مهم است و ما كه به خداوند ايمان داريم، نبايد در درستى فرمانهايش شك كنيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_27_

قرآن مجيد از سويى مردم را به قصاص فرمان مى دهد و آن را مايه حيات و وسيله بقا مى داند و مى گويد: «ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب»(1) و از سويى ديگر عفو و اغماض را مى ستايد و مردم را به سوى آن مى خواند و مى فرمايد: «الكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس»(

پرسش

قرآن مجيد از سويى مردم را به قصاص فرمان مى دهد و آن را مايه حيات و وسيله بقا مى داند و مى گويد: «ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب»(1) و از سويى ديگر عفو و اغماض را مى ستايد و مردم را به سوى آن مى خواند و مى فرمايد: «الكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس»(

پاسخ

بسيارى از قوانين، داراى اثر اجتماعى و روانى اند اگر چه در عمل، اندكى از آنها استفاده شود; مثلا همين كه اسلام اجازه مى دهد اولياى مقتول، شخص را قصاص كنند، موجب مى شود بسيارى از كسان كه مى خواهند دست به خون ديگرى بيالايند، خود را در خطر بينند و از اين كار چشم پوشند.

حق قصاص، به خودى خود، مى تواند اثرى حياتى براى اجتماع به همراه آورد و مردم

_____________________

1 - سوره بقره، آيه 179.

2 - سوره آل عمران، آيه 134. در قرآن مجيد در ستايش عفو، آياتى چند وارد شده است، ولى براى رعايت اختصار تنها آيه مذكور اشاره شد.

_37_

را از جنايت دور سازد هر چند در عمل از اين حق بسيار اندك استفاده شود. به عبارت ديگر، آنچه مايه بقا و ايمنى انسان در برابر تجاوز ديگران است، همان اختيار قانونى بر انجام قصاص است نه اقدام به آن.

تشريع قانون قصاص موجب كاهش امار جنايت است، ولى هرگز اسلام اولياى مقتول را مجبور نكرده است كه از اين حق قانونى استفاده كنند، بلكه به آنان اختيار داده است كه اگر بخواهند از در عفو گذشت وارد شوند و از سر تقصير جانى درگذرند يا ديه بپذيرند. بنابراين، اسلام با تشريع دو قانون قصاص

و عفو، به دو هدف والا رسيده است. از سويى به اولياى مقتول حق قصاص و انتقام داده است و بدين سان از بروز جنايت پيشگيرى كرده است و از سويى ديگر، اولياى مقتول را در استفاده از حق قانونى خود آزاد گذارده تا اگر بخواهند بر شخص جانى منّت گذارند و او را عفو كنند; زيرا گاه مصلحت ايجاب مى كند كه او را ببخشايند، يا از او ديه بستانند.

گاه اگر از قصاص چشمپوشى شود، چه بسا انديشه تجاوز در شخص جانى و ديگران

_38_

توان گيرد. در اين صورت، شايسته است كه اولياى مقتول از اين حق قانونى استفاده كنند. ولى گاه چنين نيست و مصلحت ايجاب مى كند كه از گناه او چشم پوشند و او را ببخشايند. در اين صورت، عفو و گذشت بهتر از قصاص و انتقام است و تشخيص اين دو مورد از يكديگر چندان سخت نيست(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 2، ص 192.

_39_

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پرسش

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پاسخ

قوانين و مقررات اسلام را خداوند، با آن دانش بيكرانش، وضع فرموده است. از اين رو، هيچ حكمى بى حكمت نيست گرچه ممكن است انديشه و خرد ما بدان نرسد. آنچه مسلّم است اين است كه اسلام به شخصيّت زن بسيار ارج مى نهد و براى ارج نهادن به حقوق او دستورهايى بسيار دارد. وجود چنين تبعيضى در حكم قصاص، بى گمان علّتهايى ويژه دارد و ما مى توانيم به پاره اى از آنها اشاره كنيم; مثل3 اين كه مردان معمولا نان آور خانواده اند و زيانى كه از نبود آنان به خانواده مى رسد، بيش از نبود زنان است. ولى نمى توانيم مدّعى شويم كه علّت تبعيض در حكم قصاص، همين است. تنها از اين حقيقت آگاهيم كه در احكام اسلامى، بر مصلحتهاى انسان و جامعه انسانى ارج نهاده شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پرسش

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پاسخ

تمام احكام اسلامى بر مصلحت استوار است; يعنى اگر چيزى در سالام واجب يا حرام است، از روى مصلحت آدميان است. خداوند درباره قصاص مى فرمايد: «ولكم فى القصاص حيوة يا اُولى الألباب(26); اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»

انسان آن گاه مى تواند در جامعه زندگى كند و بكوشد و به شكوفايى رسد كه جانش در امان باشد و اگر هر كس بتواند به هر جنايتى دست زند و كيفرى سخت در پيش نباشد، زندگى انسان از هم مى پاشد و نظام اجتماعى مى گسلد. از اين رو، اسلام براى حفظ نظام اجتماعى و ارج نهادن به حق و عدالت، به قصاص فرمان داده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پرسش

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پاسخ

اين گونه حدود بر اساس مصالح مهم اجتماعى است. البته بريدن دست دزد، داراى شرايطى است و پيش از حصول آنها دست بدين كار نمى زنند. كوتاه سخن آنى كه بريدن دست دزد، از كيفرهايى است كه خداوند به صراحت بدان فرمان داده است و شك نيست كه فرمانهاى خداوند همه داراى سودها و مصلحتهايى بسيار مهم است و ما كه به خداوند ايمان داريم، نبايد در درستى فرمانهايش شك كنيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

قرآن مجيد از سويى مردم را به قصاص فرمان مى دهد و آن را مايه حيات و وسيله بقا مى داند و مى گويد: «ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب»(29) و از سويى ديگر عفو و اغماض را مى ستايد و مردم را به سوى آن مى خواند و مى فرمايد: «الكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس»

پرسش

قرآن مجيد از سويى مردم را به قصاص فرمان مى دهد و آن را مايه حيات و وسيله بقا مى داند و مى گويد: «ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب»(29) و از سويى ديگر عفو و اغماض را مى ستايد و مردم را به سوى آن مى خواند و مى فرمايد: «الكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس»

پاسخ

بسيارى از قوانين، داراى اثر اجتماعى و روانى اند اگر چه در عمل، اندكى از آنها استفاده شود; مثلا همين كه اسلام اجازه مى دهد اولياى مقتول، شخص را قصاص كنند، موجب مى شود بسيارى از كسان كه مى خواهند دست به خون ديگرى بيالايند، خود را در خطر بينند و از اين كار چشم پوشند.

حق قصاص، به خودى خود، مى تواند اثرى حياتى براى اجتماع به همراه آورد و مردم را از جنايت دور سازد هر چند در عمل از اين حق بسيار اندك استفاده شود. به عبارت ديگر، آنچه مايه بقا و ايمنى انسان در برابر تجاوز ديگران است، همان اختيار قانونى بر انجام قصاص است نه اقدام به آن.

تشريع قانون قصاص موجب كاهش امار جنايت است، ولى هرگز اسلام اولياى مقتول را مجبور نكرده است كه از اين حق قانونى استفاده كنند، بلكه به آنان اختيار داده است كه اگر بخواهند از در عفو گذشت وارد شوند و از سر تقصير جانى درگذرند يا ديه بپذيرند. بنابراين، اسلام با تشريع دو قانون قصاص و عفو، به دو هدف والا رسيده است. از سويى به اولياى مقتول حق قصاص و انتقام داده است و بدين سان از بروز جنايت پيشگيرى كرده است و از سويى ديگر،

اولياى مقتول را در استفاده از حق قانونى خود آزاد گذارده تا اگر بخواهند بر شخص جانى منّت گذارند و او را عفو كنند; زيرا گاه مصلحت ايجاب مى كند كه او را ببخشايند، يا از او ديه بستانند.

گاه اگر از قصاص چشمپوشى شود، چه بسا انديشه تجاوز در شخص جانى و ديگران توان گيرد. در اين صورت، شايسته است كه اولياى مقتول از اين حق قانونى استفاده كنند. ولى گاه چنين نيست و مصلحت ايجاب مى كند كه از گناه او چشم پوشند و او را ببخشايند. در اين صورت، عفو و گذشت بهتر از قصاص و انتقام است و تشخيص اين دو مورد از يكديگر چندان سخت نيست(31).

(بخش پاسخ به سؤالات )

فلسفه قصاص چيست؟

پرسش

فلسفه قصاص چيست؟

پاسخ

خداوند متعال در آيه 180 سورة بقره مي فرمايد : "و لكم في القصاص حيوة يا اولي الاباب لعلكم تتّقون" (و براي شما در قصاص، حيات و زندگي است، اي صاحبان خرد، تا شما تقوي پيشه كنيد.)

دستور عادلانه قصاص، روش فاسد عصر جاهليت را، كه هيچگونه برابري در قصاص قائل نبودند و در برابر يك نفر، صدها نفر را به خاك و خون مي كشيدند، محكوم مي كند و از سوي ديگر، ضامن حيات جامعه است. زيرا اگر حكم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مي كردند، جان مردم بي گناه به خطر مي افتاد، همانگونه كه در كشورهايي كه حكم قصاص به كلّي لغو شده، آمار قتل وجنايت به سرعت بالا رفته است. اين حكم، از آن جهت كه قاتل را قبل از اينكه دست به آدم كشي بزند، تا حدّ زيادي باز مي دارد و فكر آدم كشي را از سرش بيرون مي كند، ماية حيات خود قاتل نيز مي باشد.

و از سوي ديگر از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك، گاه بهترين وسيله رشد و تكامل اجتماع است. نظام طبّ كشاورزي، دامداري، همه و همه از اين اصل عقلي (حذف موجود خطرناك و مزاحم)، پيروي مي كنند. زيرا مي بينيم كه به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مي كنند و يا به خاطر نموّ گياه، شاخه هاي مضر و مزاحم را مي برند.

بنابراين بايد توجه داشت كه هدف از قصاص، همانطور كه قرآن تصريح مي كند، حفظ حيات عمومي اجتماع و پيشگيري از تكرار قتل و جنايات است. مسلماً زندان نمي تواند اثر

قابل توجهي داشته باشد (آنهم زندانهاي كنوني، كه وضع آن از بسياري از منازل جنايتكاران بهتر است.) به خصوص اگر حكم زنداني افراد، طبق معمول در معرض بخشودگي باشد، كه در اينصورت جنايتكاران با فكري آسوده تر و خيالي راحت تر، دست به جنايت مي زنند.(1)

منابع و مآخذ:

) تفسير نمونه، ج1، ص606، 610

چرا ديه زنان نصف ديه مردان است

پرسش

چرا ديه زنان نصف ديه مردان است

پاسخ

در مورد ديه بايد توجه داشت كه:

اولا، مردان نوعا به جهت تكفل خانواده مسووليت

اقتصادي بيشتري دارند از همين رو اگر مردي كشته

شد خسارت بيشتري به وارثان او پرداخته مي شود

تا خلا ايجاد شده قدري جبران گردد. بنابر اين هر

كس مسووليت بيشتري دارد سهم بيشتري هم

مي گيرد. ثانيا، اكثر مقتولين حوادث و درصد بالاي

آن مردان هستند زيرا بيشتر در معرض حوادث قرار

مي گيرند.

ثالثا: تعبير نيم بها بودن ديه زن صحيح نيست بلكه

بايد گفت ديه مرد دو برابر است. چنانكه در مورد

ارث قرآن مي فرمايد: ((للذكر مثل حظ الاثنين; براي

مردان به اندازه دو زن ارث قرار داده شده.)) گويا

اصل ارث همان مقدار است كه به زنان داده مي شود

و اضافه به جهت مسووليت فزونتر است.

چرا ديه و ارث مرد دو برابر ديه و ارث زن است؟

پرسش

چرا ديه و ارث مرد دو برابر ديه و ارث زن است؟

پاسخ

الف) موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي، از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي وسيع است. آيا اساساً اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است.

در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: «ومن يعمل من الصالحات ... ؛ هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود»، (النساء ، 124) و «ان المسلمين والمسلمات ... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان ... براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است»، (الاحزاب ، 35). هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران ، آيه 195 - النحل ، آيه 97 - غافر، آيه 40 - حجرات ، آيه 13 و ... .

اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر

دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: «مساوات همواره عدالت است» گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر، مسأله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمداً زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

نكته ديگري كه در موضوع ديه

بايد به آن توجه داشت اين است كه : قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود؛ زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند.

نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند - مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند - از شمول اين قانون خارج باشند؛ ولي مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفاً معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساساً ديات براي جبران نيست؛ بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعاً قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه كنيد، در مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد.

از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن

وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است؛ يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند؛ كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.

نكته قابل ذكر ديگر آن كه سعي اسلام بر اين است كه تا حد ممكن از ريخته شدن خون ها جلوگيري كند. از اين رو در آيات مربوط به قصاص، توصيه به عفو و گذشت مي كند؛ بلكه در آيات بسيار ديگري نيز اين توصيه تكرار شده است و با اندك شبهه اي، حكم قصاص و حدود ديگر متوقف مي شود. حال در برابر كشته شدن زن مي بينيم حكم قصاص از مرد مشروط به پرداخت نيمي از ديه مي گردد تا حتي الامكان از كشته شدن انسان ديگري جلوگيري گردد.

اما جمله ناقص العقل بودن زنان؛ اين سخن بر فرض صحت سند آن، بيانگر آن است كه زن و مرد از بعضي جهات، دو روان شناسي مختلف دارند كه هيچ يك نقص براي صاحبانش محسوب نمي شود؛ بلكه روي هم رفته نظامي كامل و زيبا به حيات آدمي مي بخشد.

بر اساس اين روايت و برخي از ديگر نصوص ديني، در وجود زن وجه عاطفي برجسته تر از بعد عقلي است و به تعبيري زن جلوه رحمت و مهرباني خداوند است. در مرد نيز وجه عقلي بر جنبه عاطفي غالب بوده و جلوه گر حكمت الهي است. اين دو در كنار يكديگر تكميل شده و زندگي مركب از عشق و عقل را پديد مي آورند و روي هم رفته

تجلّي جمال و جلال حقّند.

ب) اختلاف نظر بين متخصصان و كارشناسان هر فني، امري طبيعي و رايج است؛ مثلاً چند پزشك متخصص و ماهر در مورد يك بيماري مشخص با علايم و آثار معين، نظرهاي متعدد و مختلفي ابراز مي كنند. اجتهاد و استنباط در احكام شرعي نيز از اين قاعده مستثني نيست و خبرگان و كارشناسان امور ديني (مجتهدان جامع الشرايط) بعد از رجوع به مدارك احكام؛ يعني، قرآن، سنّت (قول و روش پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع))، اجماع و عقل، در بعضي از مسائل استنباطها و برداشت هاي مختلفي پيدا مي كنند و فتاواي گوناگوني مي دهند و بدين سبب لازم است كه تقليد هميشه از فردي باشد كه فتواي او از نظر شرعي براي ما حجّت باشد و آن مجتهد جامع الشرايط است كه صلاحيت فتوا را دارد.

چرا در دين اسلام پدر را به خاطر كشتن فرزندش قصاص نمي كنند؟

پرسش

چرا در دين اسلام پدر را به خاطر كشتن فرزندش قصاص نمي كنند؟

پاسخ

با توجه به اين كه قائليم كه مرگ دست خداست و تا نخواهد كسي نمي ميرد پس چرا در مورد كسي كه كسي را مي كشد حكم به قصاص مي كنيم؟

پرسش

با توجه به اين كه قائليم كه مرگ دست خداست و تا نخواهد كسي نمي ميرد پس چرا در مورد كسي كه كسي را مي كشد حكم به قصاص مي كنيم؟

پاسخ

هر فعل و حركت و هر اثري كه در جهان هستي است، همه از اراده و مشيت خدا سرچمشه مي گيرد: "خداوند آفريننده همه چيز و حافظ و ناظر بر همه اشيا است". و هيچ موثري در جهان هستي، جز ذات پاك خداوند وجود ندارد؛ ولي اين سخن به آن معنا نيست كه ما در اعمال خود مجبوريم؛ بلكه به عكس ما در اراده و تصميم گيري هاي خود آزاد هستيم: "و براي انسان، بهره اي جز سعي و كوشش او نيست". و ما انسان را هدايت كرديم و (راه را به او نشان داديم)؛ خواه شاكر باشد (و بپذيرد) يا كفران كند". (انسان، آيه 3).

اين آيات قرآني با صراحت نشان مي دهد كه انسان داراي آزادي اراده است ؛ ولي چون آزادي اراده و قدرت بر انجام كارها را خداوند به ما داده است، اعمال ما مستند به او است؛ بي آن كه از مسؤوليت ما در برابر كارهايمان بكاهد.

آري او اراده كرده است كه ما اعمال خود را با آزادي انجام دهيم تا از اين طريق ما را آزمايش كند و در طريق تكامل پيش ببرد؛ چرا كه تنها با آزادي اراده و پيمودن راه اطاعت خدا با اختيار، تكامل انسان ها صورت مي گيرد؛ زيرا اعمال جبري و خارج از اختيار، نه دليل خوبي كسي است و نه نشانه بدي. حتي در اين صورت وجود بهشت و جهنم با بعثت پيامبران بي فايده بود!! در حالي كه

ما مي گوييم نه جبر مطلق صحيح است و نه تفويض و واگذاري مطلق، بلكه چيزي در ميان اين دو است. پس شخص كه قتل انجام مي دهد، بر خلاف خواسته و دستور خدا رفتار كرده و مرتكب گناهي بزرگ شده و با اراده و اختيار خود، زمينه عذاب و كيفر را براي خويش فراهم آورده است!

براي مطالعه بيشتر در اين زمينه، بايد به كتاب هاي اعتقادي مراجعه كنيد.

چرا در اسلام حكم مرتد اعدام است و مرتد كيست ؟

پرسش

چرا در اسلام حكم مرتد اعدام است و مرتد كيست ؟

پاسخ

حكم مرتد در مورد كسي است كه بر اثر عناد و لجاجت با اسلام و براي ضربه زدن به دين الهي يا ايجاد فتنه و شقاق و اختلاف در ميان مسلمين، اعلام كفر نمايد و اين حكمي كاملاً معقول و منطقي است؛ ليكن اگر كسي به دليل وجود شبهه و عدم شناخت دقيق اسلام، نسبت به حقانيت آن گرفتار ترديد شد، به او فرصت تحقيق و بررسي داده مي شود، به شرط آن كه در راستاي مسائل فوق الذكر، حركت نكند. در طول تاريخ اسلام نيز تاكنون هيچ كس به جرم ترديد در اسلام، اعدام نشده است و بسياري از كساني كه گرفتار چنين وضعيتي مي شدند، ماه ها و يا سال ها با ائمه(ع) به گفت وگو و بحث و مناظره مي پرداختند. براي آگاهي بيشتر ر.ك: مناظره درباره مسائل ايدئولوژيكي، محمدي ري شهري.

چرا خودكشي حرام است در صورتي كه گاهي انسان با كشتن خودش ديگران را آسوده مي كند

پرسش

چرا خودكشي حرام است در صورتي كه گاهي انسان با كشتن خودش ديگران را آسوده مي كند

پاسخ

از ديدگاه اسلام مالك همه چيز از جمله انسان، خداوند است و اوست كه حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جا كه او رخصت دهد، مجاز و جايي كه او اذن ندهد، غيرمجاز است.

از جمله موارد، كشتن انسان است. در اين موضوع هيچ تفاوتي بين انتحار و ديگر كشي نيست، چرا كه اين كار سلب حق حيات از خود و يا ديگري است. حتي حيوانات را نيز نمي توان بدون اذن الهي كشت. گرفتن جان حيوانات براي تفريح حرام است و ذبح حيوانات اگر بدون نام خدا صورت گيرد، مُردار و حرام است. اگر بنا باشد افسردگي و يأس و يا شكست ها مجوزي براي انتحار باشد، بايد اكثر افراد مجاز به انتحار باشند! چرا كه همه افسردگي داشته و دارند و تقريبا همه شكست هايي را نيز تجربه كرده اند.

چرا در قرآن حكم زنا اول بصورت حبس و سپس بصورت تازيانه بيان شده است

پرسش

چرا در قرآن حكم زنا اول بصورت حبس و سپس بصورت تازيانه بيان شده است

پاسخ

فلسفه اين مسأله همان آماده سازي رواني جامعه است. البته اين درست است كه جامعه زنا را ناپسند مي دانست، امادر شرايطي كه مدت ها گرفتار آلودگي شديد جنسي بوده، به طرز ناگهاني آماده پذيرش چنان عقوبت سنگيني نبودهاست و آيه شريفه سوره نساء زمينه ساز حكم بعدي است.{J

مگر قاضي نبايد مجتهد باشد چرا بعضي ها كه مجتهد نيستند و با مدرك دانشگاه قضاوت مي كنند

پرسش

مگر قاضي نبايد مجتهد باشد چرا بعضي ها كه مجتهد نيستند و با مدرك دانشگاه قضاوت مي كنند

پاسخ

در صورت نبودن مجتهد به قدر كافي، غير مجتهد مي تواند بر اساس فتواي مجتهد قضاوت كند. افزون بر آنقاضي اي كه بر اساس فتواي خود عمل مي كند بايد مجتهد باشد، ولي در قاضي انتصابي چنين چيزي لازم نيست.

اينكه مرتكب زناي محصن را سنگسار ميكنند بر اساس كدام آيه قرآن است؟آيا هر دو نفر را سنگسار ميكنند يا فقط زن را؟

پرسش

اينكه مرتكب زناي محصن را سنگسار ميكنند بر اساس كدام آيه قرآن است؟آيا هر دو نفر را سنگسار ميكنند يا فقط زن را؟

پاسخ

در مورد رجم آيه اي در قرآن مجيد نيامده است. نه تنها اين حكم مبسياري از احكام مسلم شرعي ك

ه حتي از ضروريات دين است در قرآن نيامده. از باب نمونه مسائل راجع به غسل و تعداد ركعات نماز. البته ضرورتي هم ايجاب نمي كند كه تك تك احكام شرعي به صورت مبسوط در قرآن ذكر شود. قرآن كريم در آيات متعددي ما را به سوي پيامبر و اهل بيت او(ع) رهنمون شده و اطاعت از آنان را بر ما

واجب نموده و يا اطاعت از پيامبر را اطاعت از خداوند دانسته است. از جمله آيه:

«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم»، (نساء / 59) و آيه «من يطع الرسول فقد اطاع الله»،

(نساء / 80).

به همين جهت سنّت كه گفتار پيامبر و اهل بيت معصومين پيامبر است يكي از منابع استخراج احكام شرعي علاوه بر قرآن به شمار مي رود و بسياري از احكام شرعي از روايات پيامبر و اهل بيت(ع) استفاده مي شود. حكم رجم زناكاري كه داراي همسر باشد با تحقق شرايط آن يكي از مسائلي است كه با روايات متعدد از پيامبر و ائمه معصومين(ع) ثابت شده است. و محل اتفاق جميع فقها است بلكه به حد ضرورت و

بداهت بين مسلمانان رسيده و جاي تأمل و ترديد در اين حكم وجود ندارد. و در صدر اسلام به دستور پيامبر(ص) انجام گرفته است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

جواهر الكلام، محمدحسن نجفي، نشر اسلاميه، چاپ ششم، 1363 ش، ج 41، ص 318 _

321.

اما درباره اجراي آن در حضور ديگران بايد گفت: هدف اساسي در اجراي حكم علاوه بر تنبيه مجرم، اثر بازدارندگي آن نسبت به ديگران است. به ويژه برخي از جرمها كه نشان از بي باكي مجرم و عذرناپذيري از سوي او دارد. و خطر بنيان كني نسبت به جامه دارد. كه زناي محصنه از آن نمونه است. زيرا ارضاي غريزه براي او امكان داشته و اقدام او خيانت با نظام خانواده مي باشد.

و با توجه به رفت و آمدهاي خانوادگي اگر مجازات چنين جرمي سنگين نباشد عوارض غير قابل پيش بيني در انتظار خانواده ها خواهد بود.

البته از آنجا كه اثبات اين جرم بسيار مشكل است و نياز به چهار شاهد دارد. تنها كساني گرفتار مي شوند كه به گونه اي حرفه اي و با جرأت تمام به آلوده سازي جامعه اقدام مي كنند. و يا كساني كه به جهت رهايي از عذاب وجدان و عذاب آخرت، خود مي آيند و اقرار مي كنند. كه در اين صورت حاكم شرع تا مي تواند آنها از اقرار منصرف مي كند. و توصيه شده است كه اگر شخصي به جهت وسوسه يكباره و ناخواسته گرفتار گناه شده بين خود و خدا توبه كند و از بازگو كردن آن نزد ديگران و مراجعه به محاكم قضايي اجتناب كند.

در هر صورت اين حكم براي كساني است كه «زناي محصنه» انجام داده باشند يعني مردي كه همسر داشته باشد و يا زني كه شوهر داشته باشد. اما اگر فرد مجرد آلوده شود تازيانه مي خورد.

حدّ يا حدود روزه خواري حرام چيست اين امر به استناد كدام آيه يا حديث است

پرسش

حدّ يا حدود روزه خواري حرام چيست اين امر به استناد كدام آيه يا حديث است

پاسخ

1. در بخش هايي از صريح ترين و مشهورترين آيه شريفه دربارة روزه مي خوانيم "ي_َاَيُّهَا الَّذين َ ءامَنوا كُتِب َ عَلَيكُم ُ الصّيام ُ... فَمَن كان َ مِنكُم مَريض_ًا اَو عَلي َ سَفَرٍ فَعِدَّة ٌ مِن اَيّام ٍ اُخَرَ وعَلَي الَّذين َ يُطيقونَه ُ فِد يَة ٌ طَعام ُ مِسكين ٍ فَمَن تَطَوَّع َ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَه ُ... فَمَن شَهِدَ مِنكُم ُ الشَّهرَ فَليَصُمه ُ; (بقره 183و184) اي كساني كه ايمان آورده ايد! بر شما روزه نوشته شده .. و هر كس از شما بيمار يا مسافر باشد، تعدادي از روزهاي ديگر را ]روزه بدارد[ و بر كساني كه روزه براي آن ها طاقت فرساست ]هم چون بيماران مؤمن پيرمردان و پيرزنان ، لازم است كفّاره بدهند; يعني مسكيني را اطعام كنند و چنان چه از روي اطاعت و فرمان بري خالصانه از خدا روزه بگيريد بهتر است از اين كه اين اقدام از روي اكراه باشد... پس آن كس از شما كه در ماه رمضان در حَضَر باشد، روزه بدارد...".

2. با چنين تصريحي از آيه شريفه بر وجوب روزه كه در دو قسمت آن آمده است "كُتِب َ عَلَيكُم ُ الصّيام ُ" و "فَمَن شَهِدَ مِنكُم ُ الشَّهرَ فَليَصُمه ُ" ترديدي باقي نمي ماند كه ترك روزه و افطار عمدي آن بدون عذر شرعي در ماه رمضان حرام است

3. در همين آية شريفه ناتواني بيماري و سفر به عنوان عذر شرعي روزه خواري بر شمرده شده است يعني در موارد فوق تكليفي به نام روزه بر شخص مسلمان وجود ندارد. از اين رو، در غير از موارد فوق افطار روزه حرام

بوده خود يكي از حدود روزه خواري حرام به حساب مي آيد كه در آية شريفه بدان ها تصريح شده است

4. نكته اي كه به نظر مي رسد بيش تر در ذهن پرسش گر محترم مطرح بوده حكم روزه خواري علني است بي ترديد، وقتي صراحت آية شريفه در وجوب روزه مقتضي آن است كه حتي خوردن روزه به طور مخفيانه در منزل شخصي روزه خوار حرام مي باشد; بديهي است حرمت خوردن آن به طور علني و آشكار دو چندان خواهد بود; چرا كه اين كار، حريم ماه رمضان را در انظار و ديدگاه عموم مي شكند و البته اين ماه و اهميت روزه را در صحنه علني جامعه خدشه دار مي سازد; حتي اگر، آيه و روايتي در اين باره نداشته باشيم با مقدماتي كه ذكر شده اين كه روزه خواري علني در مقايسه با افطار مخفيانه آن جاي توبيخ و سرزنش بيش تري دارد; امري بديهي است

5. در كتاب شريف وسايل الشيعه كتاب "الامر و النهي ، باب 41، كه نام آن باب تحريم تظاهر به منكرات است روايات تكان دهنده اي از امامان در اين باره نقل شده است آيا روزه خواري علني تظاهر به منكر نيست و به همين دليل آيا آن تعابير مهم در روايات فوق شامل اين مورد نمي شود؟ در بخشي از يكي از روايات فوق از امام زين العابدين به دنبال شمارش تفصيلي آثار گناهان آمده است "والذنوب التي تديل الاعدأ: المجاهرة بالظلم و اعلان الفجور و اباحة المحظور و عصيان الاخيار و الانطياع للاشرار;

از گناهان كه سبب غلبه دشمنان مي شود عبارتند از آشكارا مرتكب ظلم شدن فسق و فجور علني مباح دانستن امور ممنوعه الهي نافرماني از نيكان و پيروي از اشرار و بدان " حال آيا خوردن علني روزه مباح دانستن آشكار امور ممنوع الهي نيست كه در فرمايش امام بزرگوار از آن به گناهان كه سبب غلبه دشمن مي شود، ياد شده است

دليل عقلي قتل مرتد فطري چيست ؟

پرسش

دليل عقلي قتل مرتد فطري چيست ؟

پاسخ

دليل بر قتل مرتد فطري يك حكم عقلي نيست؛ بلكه حكم شرعي است كه از روايات استفاده مي شود. به طور كلي خيلي از احكام شرعي در ظاهر ممكن است با عقول ما سازگار نباشد؛ لكن بنا نيست هر چيزي كه شرع مي فرايد عقل ناقص ما هم آن را تصديق نمايد؛ گرچه وقتي انسان احكام اسلامي را با دقت مطالعه نمايد، مي بيند كه همه آن ها براساس عقل و منطق است؛ ولي اگر در مورد يا مواردي هم ما نتوانستيم با فكر و عقل كوتاه خودمان دليل يا فلسفه حكمي را بفهميم، نبايد آن را تخطئه نماييم؛ چه اين كه «انّ دينَ اللّه لا يُصابُ بالعقول؛ شما

در قرآن حدّ زناي غيرمحصن آمده حكم زناي محصن از كجا به دست مي آيد؟

پرسش

در قرآن حدّ زناي غيرمحصن آمده حكم زناي محصن از كجا به دست مي آيد؟

پاسخ

آيه دوّم، سوره نور حدّ زناي غيرمحصن را بيان كرده است و به قرينه رواياتي كه اطلاق آيه كريمه را تقييد مي كند، منظور از آيه، زناي غيرمحصن است، و زناي محصن كه حكمش سنگ سار است، از آن احاديث استفاده مي شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا اسلام دية برده را نصف قرار داده است؟ چرا اسلام اجازه مي دهد از كافر ربا گرفت؛ يعني مرد مسلمان به كافران مي تواند در زمينة ربا گرفتن ظلم كند؟

پرسش

چرا اسلام دية برده را نصف قرار داده است؟ چرا اسلام اجازه مي دهد از كافر ربا گرفت؛ يعني مرد مسلمان به كافران مي تواند در زمينة ربا گرفتن ظلم كند؟

پاسخ

اسلام يك سلسله احكام موسمي و موقعي دارد، يا سلسله احكام ابدي.

دية برده نصف نيست كه بلكه دية او به مقدار قيمت و ارزش او است كه بايد به صاحب او پرداخت شود، حتي گاهي قيمت او به اندازة دية يك انسان آزاد مي شود و گاهي بيشتر مي شود كه در اين صورت نبايد بيشتر از دية كامل پرداخت كرد، بلكه بايد به اندازة دية يا كمتر پرداخت شود.(1)

در ورد ربا گرفتن اوّلاً بايد بگوييم ربا خواري يك نحوه كسب پول يا مال از راه حرام و غير شرعي است كه بر مسلمانان تحريم شده است. هميشه ربا گرفتن مساوي با ظلم نيست. اين طور نيست هر ربا خواري ظالم باشد. البته از جهت اين كه خلاف دستور خدا عمل مي كند، گناه كار و ظالم است، امّا معلوم نيست ربا خواري ظلم به مردم باشد و اين خود جاي بحث و كنكاش دارد كه به فرصت ديگري محوّل مي كنيم.

در هر صورت شكي نيست كه ربا يكي از محرّمات و از گناهان كبيره است و عقوبت سختي دارد، ولي ربا گرفتن در چند مورد گناه نيست:

1_ ربا گرفتن پدر از فرزند و بالعكس،

2_ ربا بين زن و شوهر،

3_ ربا بين مولا و عبد،

4ت ربا گرفتن مسلمان از كافر حربي،

5_ ربا بين مسلمان و كافر ذمّي.

هر كدام از اين استثناها رواياتي دارد. در روايتي اميرالمؤمنين(ع) از پيامبر(ص) نقل مي كند

: "ليس بيننا و بين أهل حربنا ربا نأخذ منهم الف الف درهم بدرهم و نأخذ منهم و لا نعطيهم ؛ ربا گرفتن از كافراني كه با ما در جنگ اند، حرام نيست ما مي توانيم در برابر درهمي كه به آنان مي دهيم، هزاران درهم بگيريم و اصلاً اموال آنها را بگيريم و به آنان ندهيم".(2) چون كافر حربي هستند، تشنه به خون مايند و اگر فرصت پيدا كنند، به اموال و ناموس ما تجاوز مي كنند.

در روايت امام صادق(ع) آمده است: "ليس بين المسلم و بين الذمّي ربا؛(3) بين مسلمان و كافر ذمّي ربا اشكال ندارد [چون اهل ذمه مانند يهود ربا گرفتن و ربا خواري را حلال مي شمارند و از جهت ديگر يك نحوه تنبيه براي آنان محسوب مي شوند]".

يك اصل كلّي مي تواند دليل بر جواز ربا گرفتن به چندين برابر از كفّار باشد؛ يعني همان طور كه "كلمهْْ الله هي العليا؛ دين خدا به جهت حقانيّت آن بايد تفوّق و برتري داشته باشد ؛ مسلمانان نيز بايد ذليل و خوار زير چنگال كفّار نباشند و بايد داراي عزّت و شوكت و اقتدار باشند : " :إنّ العزّهْْ لله و لرسوله و للمؤمنين" . لذا براي رعايت اين اصل اين گونه احكام وضع شده است.

1. وسائل الشيعه، ج 19، ص 152.

2. همان ، ج 12، ص 436.

3. همان، ص 437.

چرا كيفر ارتداد در اسلام مرگ است؟ چرا بايد كسي را به خاطر عقيده كشت؟

پرسش

چرا كيفر ارتداد در اسلام مرگ است؟ چرا بايد كسي را به خاطر عقيده كشت؟

پاسخ

اسلام اعتقاد كوركورانه و بي دليل را نمي پذيرد و از پيروان خويش مي خواهد با تحقيق و دلائل منطقي و برهان استوار، به مباني دين عقيده پيدا كنند، حتي به مشركان اجازه مي دهد جهت تحقيق به مناطق اسلامي روي آورند و آزادانه بررسي كنند. قرآن مجيد به پيامبرش دستور داد: "اگر يكي از مشركان به تو پناه آورد، پناهش بده تا گفتار خدا را بشنود، آن گاه به امانگاهش برسان. اين به خاطر آن است كه آن ها مردمي نادان هستند".[17]

اگر كسي پس از تحقيق و بررسي كامل، اسلام را انتخاب كرد و سپس خواست از اسلام خارج شود و مذهب ديگري را برگزيند، اسلام به او چنين اجازه اي را نمي دهد.

اوّلاً بايد علت مسلمان شدن و دليل برگشتن خود را با مناديان اسلام مطرح سازد تا اگر حرف منطقي دارد، به او پاسخ دهند و اگر ارتدادش انگيزة جاسوسي و مزدوري دارد، نيز معلوم شود. بسا ممكن است كسي مسلمان شود تا به اهداف سياسي برسد و علل بي اساسي براي انحراف خود بيان كند تا ديگران را گمراه كند. و برخورد با چنين ارتدادي روشن است، زيرا چنين عملي اثر تخريبي در اذهان عمومي دارد و باعث تزلزل عقيدة مسلمانانِ كم سواد و جوانان ناآگاه مي شود و پيش خود فكر مي كنند اگر اسلام كامل ترين و صحيح ترين دين ها است، چرا بعضي پس از مسلمان شدن پشيمان شده، از دين بر مي گردند. مضافاً بر اين ممكن است افراد مغرض و

سودجو با استفاده از اين شيوه، بزرگترين ضربات را بر پيكر اسلام وارد سازند و چند صباحي خود را مسلمان قلمداد كنند و از اسرار نظامي و سياسي مسلمانان با خبر شوند، آنگاه با سوء استفاده از عنوان آزاديِ تغيير عقيده چنين وانمود كنند چون اسلام نمي توانسته پاسخ گوي نيازهاي روحي و جسمي جوامع انساني باشد، از آن خارج شدند.

اسلام مي گويد ابتدا كاملاً تحقيق كن و تا به نتيجة قطعي نرسيدي، اظهار عقيده نكن، زيرا در صورت پذيرش عقيده، ديگر حق بازگشت نداري. براي توضيح بيشتر مي توانيد به كتاب اسلام و حقوق بشر نوشتة زين العابدين قرباني، ص 480 و تفسير نمونه "بحث مرتد در اسلام"، ج 11، ص 419 مراجعه كنيد.

[17] توبه ( ) آية 6.

چرا خودكشي در اسلام حرام است؟

پرسش

چرا خودكشي در اسلام حرام است؟

پاسخ

براساس جهان بيني الهي، جهان هستي و تمام چيزهايي كه در آن آفريده شده، از خدا است و مالك تمام هستي او است. بنابراين در ملك الهي تنها با اجازه مالك مي توان تصرف نمود. اين مسئله در مورد آفريده هاي الهي و آنچه خداوند بر انسان حلال و حرام نموده، كاملاً روشن است. از جمله آفريده هاي خداوند،

انسان و جان وي است. انسان اجازه تصرف در جان خود بدون رضايت الهي را ندارد كه بدون رضايت الهي دست به خودكشي بزند و باعث نابودي خود بشود.

اين مانند آن است كه انساني را بدون علت بكشد. هم چنين خودكشي برخلاف فلسفه آفرينش انسان است و از اين رو در اسلام حرام و ممنوع اعلام گرديده است. خداوند حكيم انسان را آفريد تا در دنيا زندگي كند و در سايه پيروي از فرامين الهي و راهنمايي هاي پيامبران خدا به كمال رسيده و به نعمت هاي جاويدان دست يابد. زندگي دنيا بستر كسب خوشبختي و سعادت است، يعني بشر مي تواند در اين جهان به گونه اي باشد كه به سعادت ابدي برسد. رسول گرامي اسلام فرمود: "دنيا مزرعه و كشتگاه آخرت است".(1) كسي كه دست به خودكشي مي زند و خود را نابود مي كند، زمينه زندگي دنيا را از بين مي برد و با تدبير و حكمت الهي به مبارزه برمي خيزد، چرا كه خدا وي را آفريد، تا به طور طبيعي زندگي كند و به طور طبيعي (غير از خودكشي) از دنيا برود. و او برخلاف اين خواسته عمل نموده است. حضرت رضا (ع) فرمود: "خداوند بدين خاطر قتل نفس را حرام نموده كه قتل نفس موجب از

بين رفتن مردم و فاسد شدن تدبير امور آنان مي شود".(2)

امام صادق (ع) فرمود: "كسي كه عمداً خود را بكشد، هميشه در آتش جهنم خواهد بود".(3)

پي نوشت ها:

1 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 520 (كنزالحقايق، باب دال).

2 - علل الشرايع، ج 2، ص 190، باب 228، حديث 1.

3 - شهيد عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، ج 1، ص 113.

چرا ديه يك فرد ارمني و يا اقليّت هاي ديگر نصف ديه مسلمان است؟

پرسش

چرا ديه يك فرد ارمني و يا اقليّت هاي ديگر نصف ديه مسلمان است؟

پاسخ

طبق قانون جمهوري اسلامي ايران ديه اقلّيّت هاي مذهبي از جمله ارمني ها با ديگران برابر است و تفاوتي وجود ندارد. در فقه اين مسئله مورد اختلاف است.

چرا ديه انسان مقتول در ماه هاي حرام دو برابر مي شود. آيا گناه قتل عمد و غير عمد مانند هم است يا تفاوت دارد؟

پرسش

چرا ديه انسان مقتول در ماه هاي حرام دو برابر مي شود. آيا گناه قتل عمد و غير عمد مانند هم است يا تفاوت دارد؟

پاسخ

در كتاب هاي فقهي و ماده 299 قانون مجازات اسلامي ذكر شده كه در ماه هاي حرام، ديه از هر نوع كه باشد، يك سوم اضافه مي شود، نه اين كه دوبرابر و به صورت كامل اضافه شود.

افزايش مقدار ديه در ماه هاي حرام، موضوعي است كه كتابهاي فهقي از آن تعبير به "تغليظ ديه در ماه هاي حرام" مي كنند.

عادت عرب در زمان جاهليت اين بود كه در ماه هاي حرام، به جهت تقدس و موقعيت خاص اين ماه ها، دست از جنگ مي كشيد. در اين ماه ها افراد و قبايل از جنگ آسوده مي شدند و هر كس جان و مالش در امان بود،(1) همچنين حرمت مكه را رعايت مي كردند(2)

حرمت ماه هاي حرام و حرم مكه، در اسلام مورد تأييد قرار گرفت. در اهميت آن همين بس كه قرآن كريم در آيات متعددي به بحث از آن پرداخته است. در مورد حرمت حرم مكه نيز روايات فراواني وجود دارد.

در بعضي از منابع فقهي، علت تغليظ حكم ديه در ماه هاي حرام، به سبب شكستن حرمت ماه حرام دانسته شده است، يعني اگر كسي مرتكب قتل يا... در يكي از ماه هاي حرام مي شود، يك ديه به جهت خود شخص و ثلث آن به جهت شكستن حرمت ماه حرام بايد بپردازد.(3)

حكم فقهي و قانون در اين مورد، برگرفته از رواياتي است كه وارد شده است.

راوي مي گويد:

از امام صادق(ع)، در مورد ديه مردي كه در ماه حرام كشته شده است سؤال كردم، حضرت فرمود: "ديه او كامل و ثلث آن است". (4)

اين روايت

از حيث دلالت بسيار خوب است و از حيث سند هم معتبر است. با استفاده از اين روايت و روايات ديگري كه در اين باب هست، فقهاي شيعه اصل تغليظ ديه در ماه هاي حرام را مسلم مي دانند.(5)

اما در مورد عمدي يا غير عمدي بودن قتل، از اقوال فقها به دست مي آيد كه اكثر قريب به اتفاق آنان، تغليظ را به صورت مطلق واجب دانسته اند. البته بعضي تصريح كرده اند كه در قتل خطايي نيز تغليظ جاري مي شود.(6)

آيت الله خويي (ره) تصريح مي فرمايند:

"ديه قتل در ماه حرام، چه عمداً چه خطاءاً، ديه كامل و ثلث آن است و در اين زمينه هيچ اختلافي بين فقها نيست". (7)

به همين جهت، تغليظ ديه اي كه در ماده 299 قانون مجازات اسلامي ذكر شده شامل همه انواع قتل مي شود.(8)

پي نوشت ها:

1 - قانون ديات و مقتضيات زماني، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، ص 486.

2 - همان، ص 369.

3 - النهاية، سلسلة الينابيع الفقهيه، ص 121.

4 - وسائل الشيعه، ج 19، باب 3 از ابواب ديات النفس، ص 149، ح 1.

5 - قانون ديات و مقتضيات زمان، ص 501.

6 - قانون ديات و مقتضيات زمان، ص 508.

7 - مباني تكمله - المنهاج، ج 2، ص 200.

8 - محشّاي قانون مجازات اسلامي، ايرج گلدوزيان، ص 155.

چرا مسلمان در مقابل قتل معتقدان ساير اديان (مسيحي، كليمي و يهودي) قصاص نمي شود كه بعد از هزار و چهارصد سال "مجمع تشخيص مصلحت نظام" تساوي ديه را اعلام مي كند؟

پرسش

چرا مسلمان در مقابل قتل معتقدان ساير اديان (مسيحي، كليمي و يهودي) قصاص نمي شود كه بعد از هزار و چهارصد سال "مجمع تشخيص مصلحت نظام" تساوي ديه را اعلام مي كند؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام انسان ها از نظر مادي مانند ساير موجودات عالم هستند. و هيچ گونه ارزش و برتري از اين جهت ندارند.

معيار ارزش و برتري انسان بر ساير موجودات، عقيده و انديشه و عملي است كه در راستاي انديشه صحيح قرار دارد. انديشه صحيح از ديدگاه اعتقاد به مبدأ و معاد و بر نامه اي است كه حركت معقول انسان از مبدأ به سوي معاد را تنظيم مي كند. هر مقدار انحراف از صراط مستقيم (كه در دوره خاتميت به وسيله اسلام ترسيم شده است) انسان را از مقام و منزلت والايي كه در اين نظام دارد، پايين مي آورد و در نهايت موجب مي شود كه آدمي به طور كلي زندگي را ببازد. قرآن مي فرمايد: "به عصر سوگند! انسان ها همه درزيانند، مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايي و استقامت توصيه نموده اند". (1)

به همين دليل مسلمان در مقابل اهل كتاب قصاص نمي شود، چرا كه اهل كتاب در مقايسه با مسلمان از ارزش ايماني واحدي برخوردار نيستند. در نتيجه جان او نزد خداوند (كه قانون گذار و مالك تمام هستي است) با جان مؤمن يكسان تلقي نشده است.

البته بايد توجه داشت مسلمان با كشتن اهل كتاب (يهودي و مسيحي) گرچه قصاص نمي شود، ولي تعزير مي شود و بايد ديه مقتول را بپردازد. نيز چنانچه مسلماني به كشتن اهل كتاب عادت نمود، قصاص مي شود.(2)

درخصوص اعلام

تساوي ديه اهل كتاب با مسلمان از سوي مجمع تشخيص مصلحت نظام، بايد توجه داشت كه اين يك حكم واقعي و اصلي نيست، بلكه در اين مقطع زماني طبق مصالحي تشخيص داده شده كه تساوي ديه، قانوني شود.

پي نوشت ها:

1 - عصر (103) آيه 1 - 3.

2 - امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 519.

چرا پدر در مقابل قتل فرزند قصاص نمي شود، ولي مادر قصاص مي شود؟

پرسش

چرا پدر در مقابل قتل فرزند قصاص نمي شود، ولي مادر قصاص مي شود؟

پاسخ

در احكام اسلامي به جهت حق ولايت پدر بر پسر از يك طرف، مسئوليت هايي را براي پدر مقرر و معين نموده (مانند سرپرستي و نفقه و برآوردن نيازهاي فرزند در زندگي و نقشي كه پدر خانواده دارد) از طرف ديگر احكام خاصي را براي پدر قرار داده است كه از جمله عدم قصاص و حق برداشت پدر از مال فرزند مي باشد.

در مورد قصاص، حكم اوليه اسلام بر قصاص مي باشد، براساس فلسفه خاصي كه در آن وجود دارد. براي رعايت همين فلسفه بايد تا جايي كه امكان دارد، استثنا نشود اما در مورد پدر به جهت حق ولايت استثنا شده است.

اما در مورد قصاص مادر و اين كه چرا مادر (با عنايت به حقوق و رابطه عاطفي بيشتر وي) از قصاص در مقابل قتل فرزند معاف نشده، مي توان گفت: با توجه به فلسفه قصاص و لزوم پيش گيري از وقوع قتل عمد در جامعه، اين استثنا فقط در مورد پدر كه جايگاه خاصي در مجموعه خانواده و جامعه دارد، پذيرفته شده است، ولي در مورد مادر با توجه به اين كه قتل عمد فرزند توسط مادر بسيار كمياب مي باشد، استثنا نمودن او از حكم قصاص ضرورتي نداشته است. (در صورت وقوع بايد در عمد و اختيار مادر ترديد كرد كه در اين صورت قصاص نخواهد شد، چون اختيار يكي از شرايط قصاص است يا بايد او را فاقد هرگونه عاطفه و احساسات مادري دانست كه در اين صورت نيز قصاص او مانع ندارد.)

پي نوشت ها:

1 - قدرت الله خسروشاهي، فلسفه قصاص در اسلام، ص

94.

اگر پدري فرزند خود را بكشد به پرداخت ديه محكوم مي شود، ولي قصاص نمي شود، چرا؟ آيا اين نوعي جانبداري از مرد نيست؟

پرسش

اگر پدري فرزند خود را بكشد به پرداخت ديه محكوم مي شود، ولي قصاص نمي شود، چرا؟ آيا اين نوعي جانبداري از مرد نيست؟

پاسخ

در احكام اسلامي به جهت حق ولايت پدر بر پسر از يك طرف، مسئوليت هايي را براي پدر مقرر و معين نموده (مانند سرپرستي و نفقه و برآوردن نيازهاي فرزند در زندگي و نقشي كه پدر خانواده دارد) از طرف ديگر، احكام خاصي را براي پدر قرار داده است كه از جمله عدم قصاص و حق برداشت پدر از مال فرزند مي باشد.

در مورد قصاص، حكم اوليه اسلام بر قصاص مي باشد، براساس فلسفه خاصي كه در آن وجود دارد. براي رعايت همين فلسفه بايد تا جايي كه امكان دارد، استثنا نشود اما در مورد پدر به جهت حق ولايت استثنا شده است.

اما در مورد قصاص مادر و اين كه چرا مادر (با عنايت به حقوق و رابطه عاطفي بيشتر وي) از قصاص در مقابل قتل فرزند معاف نشده، مي توان گفت: با توجه به فلسفه قصاص و لزوم پيش گيري از وقوع قتل عمد در جامعه، اين استثنا فقط در مورد پدر كه جايگاه خاصي در مجموعه خانواده و جامعه دارد، پذيرفته شده است، ولي در مورد مادر با توجه به اين كه قتل عمد فرزند توسط مادر بسيار كمياب مي باشد، استثنا نمودن او از حكم قصاص ضرورتي نداشته است. (در صورت وقوع بايد در عمد و اختيار مادر ترديد كرد كه در اين صورت قصاص نخواهد شد، چون اختيار يكي از شرايط قصاص است يا بايد او را فاقد هرگونه عاطفه و احساسات مادري دانست كه در اين صورت نيز قصاص او مانع ندارد.(1)

پي نوشت ها:

1. قدرت اللَّه خسروشاهي، فلسفه قصاص در اسلام، ص 94.

اگ_ر مردى به زنى نسبت عمل ناروا دهد بايد چهار شاهد بياورد ولى اين حكم در مورددو همسر تخصيص خورده چرا اين حكم استثنايى در مورد اتهام آنها صادر شده است ؟

پرسش

اگ_ر مردى به زنى نسبت عمل ناروا دهد بايد چهار شاهد بياورد ولى اين حكم در مورددو همسر تخصيص خورده چرا اين حكم استثنايى در مورد اتهام آنها صادر شده است ؟

پاسخ

ه_رگ_اه م_ردى همسرش را با بيگانه اى ببيند اگر بخواهد سكوت كند براى او امكان پذيرنيست , چگونه غيرتش اجازه مى دهد هيچگونه عكس العملى در برابر تجاوز به حريم ناموسش نشان ندهد ؟ از س_وى دي_گ_ر اف_راد ب_يگانه زود يكديگر را متهم مى سازند ولى مرد و زن كمتر يكديگر را به اين م_س_ائل م_تهم مى كنند و به همين دليل در موردبيگانگان آوردن چهار شاهد لازم است و الا حد قذف اجرا مى گردد ولى در مورد دو همسرچنين نيست و اين حكم از ويژگيهاى آنهاست .

م_ج_ازات اسلامى در مورد سارق ( بريدن انگشتان دست ) اگر بنا شود در دنياى امروزعمل شود ب_اي_د ب_سيارى از دستها را ببرند به علاوه اجراى اين حكم سبب مى شود كه يك انسان گذشته از اينكه عضو حساسى از بدن خود را از دست دهد تا پايان عمر انگشت نما باشد ؟

پرسش

م_ج_ازات اسلامى در مورد سارق ( بريدن انگشتان دست ) اگر بنا شود در دنياى امروزعمل شود ب_اي_د ب_سيارى از دستها را ببرند به علاوه اجراى اين حكم سبب مى شود كه يك انسان گذشته از اينكه عضو حساسى از بدن خود را از دست دهد تا پايان عمر انگشت نما باشد ؟

پاسخ

براى پاسخ بايد بگوييم تنها نبايد اين يك حكم را در نظر گرفت و در مورد اسلام قضاوت كرد زيرا اس_لام م_ج_م_وعه احكامى است كه پياده شدن آن در يك اجتماع سبب اجراى عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و تعليم و تربيت صحيح و آموزش و پرورش كافى آگاهى و بيدارى و تقوا مى گردد .

ج_ن_ايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مى كنيد .

پرسش

ج_ن_ايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مى كنيد .

پاسخ

از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است و چون در اينگونه موارد مساله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا مى باشد شايد ازاين رو قصاص به عنوان غريزه در ن_ه_اد ان_سان گذارده شده است و ما مى بينيم بخاطرحفظ بدن عضو فاسد را قطع مى كنند , كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مى دانند تنها ديد انفرادى دارند از بين بردن اين افراد خ_ونريز در اجتماع همانندقطع كردن و از بين بردن عضو فاسد و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد .

ق_ص_اص ج_ز ان_تقامجويى و قساوت نيست اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم ب_رداش_ت در ح_ال_ى ك_ه ط_رفداران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقام جويى روح تازه اى مى دمند .

پرسش

ق_ص_اص ج_ز ان_تقامجويى و قساوت نيست اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم ب_رداش_ت در ح_ال_ى ك_ه ط_رفداران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقام جويى روح تازه اى مى دمند .

پاسخ

اصولا تشريع قصاص هيچگونه ارتباطى با مساله انتقامجويى ندارد زيرا انتقام به معنى فرو نشاندن آتش غضب به خاطر يك مساله شخصى است در حالى كه قصاص بمنظورپيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمايت ازساير افراد بى گناه مى باشد .

آدم_ك_ش_ى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سر بزند , حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است و بايد معالجه شود , و قصاص دواى چنين بيمارانى نمى تواندباشد

پرسش

آدم_ك_ش_ى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سر بزند , حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است و بايد معالجه شود , و قصاص دواى چنين بيمارانى نمى تواندباشد

پاسخ

در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورتهايى براى قاتل ديوانه يا مثل آن ح_ك_م قصاص نياورده است اما نمى توان مريض بودن قاتل را به عنوان يك قانون و راه عذر عرضه داش_ت زي_را ف_س_ادى ك_ه اين طرح به بار مى آورد و جراتيكه به جنايتكاران اجتماع مى دهد براى ه_ي_چ_ك_س ق_اب_ل ترديد نيست و به اين ترتيب تمام قوانين جزايى را بايد از ميان برداشت و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستانهاى روانى روانه كرد .

آي_ا بهتر نيست به جاى قصاص , قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجودآنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم , با اين عمل هم اجتماع از شر آنها محفوظمى ماند و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مى شود

پرسش

آي_ا بهتر نيست به جاى قصاص , قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجودآنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم , با اين عمل هم اجتماع از شر آنها محفوظمى ماند و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مى شود

پاسخ

همانگونه كه قرآن تصريح مى كند هدف از قصاص حفظ حيات عمومى اجتماع و پيشگيرى ازتكرار ق_ت_ل و ج_ن_اي_ات اس_ت م_سلما زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد و به همين دليل در ك_ش_وره_ايى كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته بخصوص اگر حكم زندانى افراد - طبق معمول - در معرض بخشودگى باشد كه در اين صورت جنايتكاران با فكرى آسوده تر و خيالى راحت تر دست به جنايت مى زنند .

م_ج_ازات اسلامى در مورد سارق ( بريدن انگشتان دست ) اگر بنا شود در دنياى امروزعمل شود ب_اي_د ب_سيارى از دستها را ببرند به علاوه اجراى اين حكم سبب مى شود كه يك انسان گذشته از اينكه عضو حساسى از بدن خود را از دست دهد تا پايان عمر انگشت نما باشد ؟

پرسش

م_ج_ازات اسلامى در مورد سارق ( بريدن انگشتان دست ) اگر بنا شود در دنياى امروزعمل شود ب_اي_د ب_سيارى از دستها را ببرند به علاوه اجراى اين حكم سبب مى شود كه يك انسان گذشته از اينكه عضو حساسى از بدن خود را از دست دهد تا پايان عمر انگشت نما باشد ؟

پاسخ

براى پاسخ بايد بگوييم تنها نبايد اين يك حكم را در نظر گرفت و در مورد اسلام قضاوت كرد زيرا اس_لام م_ج_م_وعه احكامى است كه پياده شدن آن در يك اجتماع سبب اجراى عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و تعليم و تربيت صحيح و آموزش و پرورش كافى آگاهى و بيدارى و تقوا مى گردد .

چرا پايان دادن به زندگي بيمار لاعلاج با رضايت خود در اسلام جايز نيست ؟

پرسش

چرا پايان دادن به زندگي بيمار لاعلاج با رضايت خود در اسلام جايز نيست ؟

پاسخ

براساس فرهنگ اسلامي ، حيات موهبتي الهي است ؛ برخلاف آنچه درفرهنگ غرب رايج شده است . چنان كه در ماده اول اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز آمده است : All Human Beings Are Born Free ( همه انسان هاآزاد به دنيا مي آيند ) گويا خالقي در كار نيست و لذا حق حيات در فرهنگ غربي مطلق و متعلق به خود اشخاص است . در نتيجه مجازات اعدام ياوجود ندارد يا به ندرت وجود دارد و سمت و سوي قانون گذاري نيز به سمت حذف مجازات اعدام - به ويژه در كشورهاي اروپايي - پيش مي رود.ثانيا" خود افراد مي توانند از اين حق خود صرف نظر كرده ؛ في المثل خودكشي كنند .اما در بينش اسلامي ، حيات ، حقي است كه خداوند به طورامانت و مشروط به ما داده است . از اين رو ما در حفظ اين حق و نعمت الهي مسوول هستيم و مال ما نيست كه با رضايت خود بتوانيم از خود سلب كنيم : ( ( انا لله و انا اليه راجعون ) ) ، ( بقره ، آيه 156 ) لذا اسلام خودكشي و يا هرگونه آسيب رساندن به جسم و روح بشر را - ولو از طريق خوردن برخي غذاها يامواد آسيب زا و مضر - حرام كرده است . علاوه بر آن كه نبايد از رحمت الهي و شفاي مريض به كلي مايوس شد، و ممكن است اختراع داروي جديدي او رانجات دهد .تن در دادن به اين گونه

كارها، بيانگرنوعي قساوت قلب است . از طرفي رسيدگي هر چه بيشتر در لحظات پاياني عمر يك مريض ، نشانه احترام و عزيز شمردن او است ؛ اگر چه خود بيمارراضي به زحمت اطرافيان نيست ولي از لطف و مهرباني آنان ، احساس خوشايندي به او دست مي دهد و با زبان بي زباني در حالي كه از اطرافيان تشكر مي كند .حيات دنيايي را بدرود مي گويد.;

چرا پايان دادن به زندگي بيمار لاعلاج با رضايت خود در اسلام جايز نيست ؟

پرسش

چرا پايان دادن به زندگي بيمار لاعلاج با رضايت خود در اسلام جايز نيست ؟

پاسخ

براساس فرهنگ اسلامي ، حيات موهبتي الهي است ؛ برخلاف آنچه درفرهنگ غرب رايج شده است . چنان كه در ماده اول اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز آمده است : All Human Beings Are Born Free ( همه انسان هاآزاد به دنيا مي آيند ) گويا خالقي در كار نيست و لذا حق حيات در فرهنگ غربي مطلق و متعلق به خود اشخاص است . در نتيجه مجازات اعدام ياوجود ندارد يا به ندرت وجود دارد و سمت و سوي قانون گذاري نيز به سمت حذف مجازات اعدام - به ويژه در كشورهاي اروپايي - پيش مي رود.ثانيا" خود افراد مي توانند از اين حق خود صرف نظر كرده ؛ في المثل خودكشي كنند .اما در بينش اسلامي ، حيات ، حقي است كه خداوند به طورامانت و مشروط به ما داده است . از اين رو ما در حفظ اين حق و نعمت الهي مسوول هستيم و مال ما نيست كه با رضايت خود بتوانيم از خود سلب كنيم : ( ( انا لله و انا اليه راجعون ) ) ، ( بقره ، آيه 156 ) لذا اسلام خودكشي و يا هرگونه آسيب رساندن به جسم و روح بشر را - ولو از طريق خوردن برخي غذاها يامواد آسيب زا و مضر - حرام كرده است . علاوه بر آن كه نبايد از رحمت الهي و شفاي مريض به كلي مايوس شد، و ممكن است اختراع داروي جديدي او رانجات دهد .تن در دادن به اين گونه

كارها، بيانگرنوعي قساوت قلب است . از طرفي رسيدگي هر چه بيشتر در لحظات پاياني عمر يك مريض ، نشانه احترام و عزيز شمردن او است ؛ اگر چه خود بيمارراضي به زحمت اطرافيان نيست ولي از لطف و مهرباني آنان ، احساس خوشايندي به او دست مي دهد و با زبان بي زباني در حالي كه از اطرافيان تشكر مي كند .حيات دنيايي را بدرود مي گويد.;

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پرسش

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پاسخ

تمام احكام اسلامى بر مصلحت استوار است; يعنى اگر چيزى در سالام واجب يا حرام است، از روى مصلحت آدميان است. خداوند درباره قصاص مى فرمايد: «ولكم فى القصاص حيوة يا اُولى الألباب(1); اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»

انسان آن گاه مى تواند در جامعه زندگى كند و بكوشد و به شكوفايى رسد كه جانش در امان باشد و اگر هر كس بتواند به هر جنايتى دست زند و كيفرى سخت در پيش نباشد، زندگى انسان از هم مى پاشد و نظام اجتماعى مى گسلد. از اين رو، اسلام براى حفظ نظام اجتماعى و ارج نهادن به حق و عدالت، به قصاص فرمان داده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 -

_23_

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پرسش

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پاسخ

اين گونه حدود بر اساس مصالح مهم اجتماعى است. البته بريدن دست دزد، داراى شرايطى است و پيش از حصول آنها دست بدين كار نمى زنند. كوتاه سخن آنى كه بريدن دست دزد، از كيفرهايى است كه خداوند به صراحت بدان فرمان داده است و شك نيست كه فرمانهاى خداوند همه داراى سودها و مصلحتهايى بسيار مهم است و ما كه به خداوند ايمان داريم، نبايد در درستى فرمانهايش شك كنيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_27_

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پرسش

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پاسخ

قوانين و مقررات اسلام را خداوند، با آن دانش بيكرانش، وضع فرموده است. از اين رو، هيچ حكمى بى حكمت نيست گرچه ممكن است انديشه و خرد ما بدان نرسد. آنچه مسلّم است اين است كه اسلام به شخصيّت زن بسيار ارج مى نهد و براى ارج نهادن به حقوق او دستورهايى بسيار دارد. وجود چنين تبعيضى در حكم قصاص، بى گمان علّتهايى ويژه دارد و ما مى توانيم به پاره اى از آنها اشاره كنيم; مثل3 اين كه مردان معمولا نان آور خانواده اند و زيانى كه از نبود آنان به خانواده مى رسد، بيش از نبود زنان است. ولى نمى توانيم مدّعى شويم كه علّت تبعيض در حكم قصاص، همين است. تنها از اين حقيقت آگاهيم كه در احكام اسلامى، بر مصلحتهاى انسان و جامعه انسانى ارج نهاده شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_14_

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پرسش

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پاسخ

تمام احكام اسلامى بر مصلحت استوار است; يعنى اگر چيزى در سالام واجب يا حرام است، از روى مصلحت آدميان است. خداوند درباره قصاص مى فرمايد: «ولكم فى القصاص حيوة يا اُولى الألباب(1); اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»

انسان آن گاه مى تواند در جامعه زندگى كند و بكوشد و به شكوفايى رسد كه جانش در امان باشد و اگر هر كس بتواند به هر جنايتى دست زند و كيفرى سخت در پيش نباشد، زندگى انسان از هم مى پاشد و نظام اجتماعى مى گسلد. از اين رو، اسلام براى حفظ نظام اجتماعى و ارج نهادن به حق و عدالت، به قصاص فرمان داده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 -

_23_

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پرسش

چرا بايد دست دزد را بريد؟

پاسخ

اين گونه حدود بر اساس مصالح مهم اجتماعى است. البته بريدن دست دزد، داراى شرايطى است و پيش از حصول آنها دست بدين كار نمى زنند. كوتاه سخن آنى كه بريدن دست دزد، از كيفرهايى است كه خداوند به صراحت بدان فرمان داده است و شك نيست كه فرمانهاى خداوند همه داراى سودها و مصلحتهايى بسيار مهم است و ما كه به خداوند ايمان داريم، نبايد در درستى فرمانهايش شك كنيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_27_

چرا بعضى جرايم كيفرهاى سنگين دارند؟

پرسش

چرا بعضى جرايم كيفرهاى سنگين دارند؟

پاسخ

نبايد زمان جرم را با زمان كيفر مقايسه كرد; زيرا كيفيّت جرايم و كيفرها متفاوت است; مثلا برخى جرايم سزاوار يك ماه زندان، برخى بيشتر و در برخى جرايم، مجرمان به زندان ابد محكوم مى شوند.

درباره گناهان دو نكته قابل توجّه است:

1. نافرمانى خدا را نبايد با تخلّفات ديگر مقايسه كرد; مثلا غلامى كه بر مولاى خود عصيان مى كند، مستحق عقاب است، مى دانيم كه مولا اعتباراً مالك اوست، امّا خداوند مولاى حقيقى همه انسان ها و موجودات است.

اگر انسان بر چنين مولايى عصيان كند، اندازه استحقاق عقاب براى چنين عصيانى دقيقاً معلوم نيست. آنچه مسلّم است، اين است كه خداوند عادل است و بيش از استحقاق، كيفر نمى كند; بنابراين اگر در آيات و احاديث مى خوانيم كه كافر و مشرك براى هميشه در جهنّم است، اين عقوبتى بيش از اندازه استحقاق نيست.

2. براساس نظر برخى محققان مانند استاد شهيد مطهّرى كه كيفر اعمال را چيزى جز خود اعمال ندانسته اند، كيفر همان گناه انسان است كه به صورت آتش تجسّم يافته است، اگر چنين باشد، گناهكاران با گناه خويش آتشى برمى افروزند كه آنها را خواهد سوزاند.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_17_

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پرسش

قصاص در اسلام بر چه اصلى استوار است؟

پاسخ

تمام احكام اسلامى بر مصلحت استوار است; يعنى اگر چيزى در سالام واجب يا حرام است، از روى مصلحت آدميان است. خداوند درباره قصاص مى فرمايد: «ولكم فى القصاص حيوة يا اُولى الألباب(26); اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»

انسان آن گاه مى تواند در جامعه زندگى كند و بكوشد و به شكوفايى رسد كه جانش در امان باشد و اگر هر كس بتواند به هر جنايتى دست زند و كيفرى سخت در پيش نباشد، زندگى انسان از هم مى پاشد و نظام اجتماعى مى گسلد. از اين رو، اسلام براى حفظ نظام اجتماعى و ارج نهادن به حق و عدالت، به قصاص فرمان داده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

فلسفه احكام ارث

دين اسلام براي زن و مرد حقوق مساوي در نظر گرفته است امّا در مبحث ارث، چرا زن نصف مرد سهم مي برد و يا در بحث شهادت شهود چرا شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

پرسش

دين اسلام براي زن و مرد حقوق مساوي در نظر گرفته است امّا در مبحث ارث، چرا زن نصف مرد سهم مي برد و يا در بحث شهادت شهود چرا شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

پاسخ

اين مطلب به خلقت مرد و زن بر مي گردد. خداوند مرد و زن را با ويژگي هاي خاصّي آفريده است. مرد را طوري آفريده كه آن وظايف سنگين را بتواند تحمل كند و زن را طوري آفريده كه بتواند زندگي را شيرين كند وانس و دلگرمي ايجاد نمايد.

با توجه به توضيحاتي كه داده شد اگر ارزش و دية مرد و زن را با هم مساوي بدانيم بي عدالتي خواهد بود و ظلم به خانوادة مرد محسوب خواهد شد.

در اين زمينه مي توانيد از مطالعة كتاب زن در آيينه جمال و جلال از آيت الله جوادي آملي بهره مند شويد.

[1] وسائل الشيعه، ج 19، ص 151 و كنز العمال، ج 15، ص 57.

با در نظر گرفتن اينكه هر كس به اندازه كار و كوشش خود بهره و پاداش مى گيرد، تفاوت ارث ميان فرزند يك ثروتمند با فرزند يك تهيدست چگونه قابل توجيه است؟

پرسش

با در نظر گرفتن اينكه هر كس به اندازه كار و كوشش خود بهره و پاداش مى گيرد، تفاوت ارث ميان فرزند يك ثروتمند با فرزند يك تهيدست چگونه قابل توجيه است؟

پاسخ

در اسلام تنها كار و كوشش سبب تحقّق ملكيّت نيست; اسباب ديگرى نيز هست كه خريد و فروش و از جمله آنها است. ارث - چه از ثروتمند باشد و چه از تهيدست - سبب ملكيّت است. منظور از ثروت، ثروتى است كه از راه مشروع به دست آمده و حقوق واجب آن پرداخت شده باشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

آيا در قرآن مجيد، دربارة ارث و نحوة تقسيم آن آياتي بيان شده يا قانون ارث به وسيلة قانون گذاران تنظيم يافته است اگر شوهر زني پس از بيست سال زندگي مشترك از دنيا مي رود، تنها يك هشتم اموال شوهر بابت ارث به او داده مي شود آيا اين ظلم نيست

پرسش

آيا در قرآن مجيد، دربارة ارث و نحوة تقسيم آن آياتي بيان شده يا قانون ارث به وسيلة قانون گذاران تنظيم يافته است اگر شوهر زني پس از بيست سال زندگي مشترك از دنيا مي رود، تنها يك هشتم اموال شوهر بابت ارث به او داده مي شود آيا اين ظلم نيست

پاسخ

شايسته است پاسخ در دو بخش بيان شود: الف _ اشاره به آياتي كه در مورد ارث آمده است ب _ علّت كم تر بودن ارث زن از مرد.

الف _ آيات فراواني در قرآن مجيد، دربارة ارث و سهمي كه خويشاوندان از اموال ميت دارند آمده است

1. ارث فرزندان و پدر و مادر: "يُوصِيكُم ُ اللَّه ُ فِي َّ أَوْلَ_َدِكُم ْ لِلذَّكَرِ مِثْل ُ حَظِّ الاْ ?ُنثَيَيْن ..;(نسأ،11) خداوند دربارة فرزندانتان به شما سفارش مي كند كه سهم ]ميراث پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما، ]دو دختر و[ بيش از دو دختر باشند، دو سوّم ميراث از آن ِ آن هاست و اگر يكي باشد، نيمي از ميراث از آن ِ اوست و براي هر يك از پدر و مادر او يك ششم ميراث است اگر ]ميّت ، فرزندي داشته باشد و اگر فرزندي نداشته باشد، و تنها پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يك سوّم است و بقيه از آن پدر است و اگر او برادراني داشته باشد، مادرش يك ششم مي برد و بقيه براي پدر است .."

2. ارث برادر و خواهر: "اگر مردي از دنيا برود كه فرزند نداشته باشد و براي او خواهري باشد، نصف اموالي را كه به

جا گذاشته از او ارث مي برد و اگر خواهري از دنيا برود و ارث او يك برادر باشد، او تمام اموال را از آن خواهر به ارث مي برد، در صورتي كه ميّت فرزند نداشته باشد واگر دو خواهر ]از او[ باقي باشند، دو سوم اموال را مي برند و اگر برادران و خواهران با هم باشند، براي برادر، دو برابر سهم خواهر است "(نسأ،176)

3. ارث زن و شوهر: "وَلَكُم ْ نِصْف ُ مَا تَرَكَ أَزْوَ َجُكُم ْ إِن لَّم ْ يَكُن لَّهُن َّ وَلَدٌ;(نسأ،12) براي شما، نصف ميراث زنانتان است اگر آن ها فرزندي نداشته باشند، و اگر فرزند داشته باشند، يك چهارم از آن ِ شماست پس از انجام وصيّتي كه كرده اند، و اداي دين آن ها و براي زنان شما، يك چهارم ميراث شماست اگر فرزندي نداشته باشيد; و اگر براي شما فرزندي باشد، يك هشتم از آن ِ آن ها است "

البته در آيات ديگري هم به طور كلّي به موضوع ارث اشاره شده است مانند: آيات نسأ، 6 و انفال 75 و احزاب 6 ليكن در آياتي كه بيان شد، سهم هر خويشاوند نيز به طور واضح معيّن گرديده بنابراين ارث حكمي الهي است كه اسلام به عنوان يك قانون ثابت براي پيروان خود مشخّص فرموده است

ب _ دين مقدّس اسلام همة احكام را بر مبناي حكمت و فطرت و تعقّل مقرّر فرموده از اين جمله است قانون ارث كه بر اساس دو اصل قرابت و رحم تدوين گرديده و هيچ اختلافي در اصل اين قانون بين دختر و پسر قائل نشده است بلكه براي

جنين در شكم مادر هم سهم ارث قرار داده در حالي كه در دنياي قديم يا به زن اصلاً ارث نمي دادند واگر مي دادند با او مانند صغير رفتار مي كردند و به او استقلال و شخصيت حقوقي نمي دادن در يونان دختر و زن و خواهر را از ارث منع مي كردند. در هند و چين و روم نيز زنان و ضعفا را از اين حق محروم مي نمودند; عرب جاهلي هم زنان را از ارث منع مي كرد و علّت اصلي محروميت زنان از ارث جلوگيري از انتقال ثروت خانواده اي به خانواده ديگر بود. علّت اين كه اسلام ارث مرد را دو برابر زن قرار داده اختلاف در طبيعت اين دو است

خداوند هر يك از زن و مرد را به گونه اي آفريده كه هر كدام كاري مي تواند انجام دهد كه ممكن است از عهده ديگري خارج باشد، مرد را عقلاني تر و زن را عاطفي تر آفريده مرد به سبب داشتن روحيه تعقلي بهتر مي تواند از عهدة تدبير عقلاني زندگي و تأمين مخارج خانه برآيد و زن با داشتن روحيه عاطفي بهتر مي تواند به تربيت فرزندان و اموري از اين قبيل بپردازد و هر دو مكمل يكديگرند، مرد براي اداره بهتر زندگي و چاره انديشي بهتر مشكلات نياز به اختيارات مالي بيشتري دارد در نتيجه سهم الارث بيشتري به او تعلق مي گيرد.(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ج 4، ص 221، مؤسسه اعلمي للمطبوعات ) ولي اين نقصان در اموال زنان به گونه اي ديگر جبران مي شود، شما با اندك تأملي و مختصر محاسبه اي مي توانيد به اين نكته پي ببريد كه

زنان عملاً دو برابر مردان بهره مي برند و آن به جهت حمايتي است كه اسلام از حقوق آنان نموده است زيرا بر اساس وظايفي كه بر عهده مردان است نيمي از درآمد آنها براي زنان به مصرف مي رسد در حالي كه بر عهدة زنان چيزي گذارده نشده است مرد بايستي هزينة همسر و فرزندانش را بر اساس نيازمنديهايشان اعم از خوراك پوشاك مسكن و ساير لوازم بپردازد در حالي كه آنان از پرداخت هرگونه هزينه حتي براي مخارج خودشان معاف هستند، لذا زن مي تواند سهم الارث خود را پس انداز كند ولي مرد ناچار است آن را به مصرف همسر و فرزندانش برساند از اينرو نيمي از درآمد مردان براي زنان خرج شده و نيمي براي خودشان در صورتي كه سهم زنان همچنان باقي است (ر.ك تفسير نمونه مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 290 _ 291، نشر دارالكتب الاسلامية ) در روايات اسلامي نيز در بيان دليل اين امر آمده است كه چون زنها ازدواج مي كنند و در حالي كه سهم خودشان دست نخورده باقي مي ماند در سهم همسرشان شريك مي شوند علاوه بر اين به آنها نفقه تعلق مي گيرد و...(ر.ك فروع كافي كليني ج 7، ص 87، دارالأضوأ / من لايحضره الفقيه ابن بابويه ج 4، ص 261 (باب نوادر)، دارالتعارف للمطبوعات )

در پايان توجّه به چند امر لازم است 1. در صورتي كه زن مهريه خود را هنوز دريافت نكرده باشد، پس از فوت شوهر، نخست بايد مهر زن را از اموال مرد جدا كنند و سپس مال او را

تقسيم نمايند. 2. اگر زن در مدت زندگي با مرد، درآمدي از كسب و كار به دست آورده و يا ديگران هدايايي به او داده و با مال شوهر مخلوط شده باشد، آن اموال تنها حق زن است و بايد از مال شوهر جدا گردد. ج _ چنان چه مرد در زندگي خود، چيزي به زن بخشيده باشد، آن مال نيز حق ّ شخصي زن است و ديگران در آن سهمي ندارند. د _ مرد مي تواند براي تقدير و تشكر از زحمت هاي زن يك سوم مال خود را براي او وصيّت كند و به اين وسيله بخشي از زحمت ها و نيكي هاي او را جبران نمايد. 'û _ بر اساس قانون آن چه محصول زندگي مشترك باشد و زن و مرد هر دو در جمع آوري آن نقش داشته اند، بين آن ها نصف مي شود.(ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ص 247، انتشارات صدرا / تفسير مواهب الرحمان في تفسيرالقرآن سيدعبدالاعلي سبزواري ج 7، ص 312.)

فلسفه اينكه زن نصف مرد ارث مي برد چيست ؟

پرسش

فلسفه اينكه زن نصف مرد ارث مي برد چيست ؟

پاسخ

موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي وسيع است آيا اساساً اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر دراين زمينه از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است

در نظام تكليف و برنامة تكامل انساني هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود

ندارد و تساوي كامل برقرار است براي دريافت بهتر اين موضوع كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم «ومن يعمل من الصالحات ... ؛ هر كه از زن و مردمؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود»، (النساء، آيه 124) و «ان المسلمين والمسلمات ... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان ..براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است ، (الاحزاب ، آيه 35).هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران آية 195 - النحل ، آية 97 -غافر ، آية 40 - حجرات ، آية 13 و...

اما در مسائل حقوقي اگر مقصود از تساوي نظام عدل است نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست بلكه گاهي مساوات ضد عدل است مثلاً اگريك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به

مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است لذا اين قضيه كه «مساوات همواره عدالت است گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است مثلاً در مورد ارث ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده ولي عدالت برقرار است زيرامردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است

فلسفه تقسيم ارث بين يك خانواده چيست و چرا پسر دو برابر دختر ارث مي برد؟

پرسش

فلسفه تقسيم ارث بين يك خانواده چيست و چرا پسر دو برابر دختر ارث مي برد؟

پاسخ

الف) در مواردي ارث زن مساوي با مرد است.

ب ) احكام و قوانين هميشه با توجه به موارد غالب وضع مي شود، ولي اطلاق و عموميت آنها موارد نادر را نيز شامل مي شود و فقط موارد ضروري خاصي از آنها استثنا مي گردد. در مثل هنگام قرمز بودن چراغ تقاطع بايد توقف كرد. فلسفه اساسي وضع چنين مقرراتي جلوگيري از تصادف و راه بندان است. و اين در صورتي مصداق دارد كه از جوانب مختلف خودروهايي در حركت باشند، ولي اگر تنها يك خودرو، از يك طرف در حركت باشد و به چراغ قرمز برخورد كند، هرگز چنين فلسفه اي در مورد او صدق نمي كند، ولي در عين حال موظف به رعايت مقررات مي باشد. چنانكه گفته شد اين وضعيت در همه احكام و قوانين اعم از الهي و بشري جاري است. و خود داراي فلسفه هاي برتري است كه تفصيل آن در اين مختصر نمي گنجد.

ج ) مسأله ارث از مسائل اقتصادي احكام خانواده در اسلام است، به عبارت ديگر جزئي از يك كل است و براي قضاوت پيرامون چنين احكامي بايد مجموعه نظام خانوادگي در اسلام و احكام آن را در نظر گرفته و با يافتن پيوند و ربط منطقي بين آنها به نتيجه گيري پرداخت. بنابراين اگر گفته مي شود علت نصف بودن ارث يا ديه زن آن است كه مرد نان آور خانواده است، در واقع نظر به نظام حقوقي و خانوادگي اسلام است كه اساساً مسؤوليت تأمين معاش و به دوش كشيدن بار اقتصادي خانواده را بر عهده مرد نهاده است.

د ) افزون بر

مسأله فوق به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه به طور معمول آنچه مرد به دست آورد، چه از راه ارث و يا راه هاي ديگر به خاطر مسؤوليت اقتصادي كه در خانواده دارد، عنداللزوم بايد آنها را در جهت تأمين نياز خانواده صرف نمايد؛ در حالي كه زن چنين وظيفه اي ندارد و هر چه به دست آورد، مال خود اوست و حتي اگر شوهر توان تأمين نيازهاي او را ندارد، بر زن واجب نيست از دارايي خود استفاده كند.

ه ) در احكام خانواده در اسلام افزون بر ميراث و تأمين مايجتاج اقتصادي، حقوق ديگري مانند مهريه براي زن قرار داده شده است كه در واقع كسر كردن از دارايي مرد و افزودن بر دارايي زن مي باشد.

و ) از طرف ديگر كسي كه ازدواج نكرده و يا بيوه باشد، باز در احكام اقتصادي خانواده، تأمين نيازهاي او بر عهده پدر يا جدش مي باشد و حتي در برخي از موارد بر عهده دولت اسلامي است. بنابراين همه اين فروض در احكام اسلامي ملاحظه گرديده و در حقوق اسلامي در هيچ شرايطي زن بدون تكيه گاهي براي تأمين نيازهاي اقتصادي رها نشده است.

فلسفه احكام خوردني ها واشاميدني ها

چرا قرآن بعضي غذاها را حرام و برخي را حلال كرده است آيا اسرار و فوائد پزشكي داشته است.

پرسش

چرا قرآن بعضي غذاها را حرام و برخي را حلال كرده است آيا اسرار و فوائد پزشكي داشته است.

پاسخ

مقدمه: خداوند متعال به عنوان خالق بشر و كل كائنات و عالم به مسائل مختلف حيات و جهان در قرآن كريم نيك و بدها، پاك و ناپاك ها و مطلوب و نامطلوب هايي را كه تأمين كننده يا تهديد كننده ي سلامت جسم و جان انسان است با رهنمودهايي مشخص نموده است.

با بيان مفاهيمي مثل حلال و حرام و طيّب و خبيث برخورداري انسان را از غذاهاي معين مجاز و آزاد گذاشته و از مصرف مواد غذايي مشخص ديگر نهي كرده است.

چيزهاي پاكيزه اي كه طبع انسان سالم آنها را بپذيرد و بلع و هضم و جذب و دفعش مناسب، و در جهت سلامت انسان باشد را تجويز كرده و چيزهائي كه طبع سالم انسان از آن متنفر و استفاده از آن برايش مضر يا مشمئز كننده باشد را منع كرده است.

با گذشت 14 قرن، از اين مرزبندي قرآن اگر انديشمندانه و با انصاف حكمت هاي اين حلال و حرام هاي الهي را بررسي كنيم، مي بينيم كه تمام اين دستورات توجيه علمي داشته كه مي توان در بررسي علمي اين دستورات قرآن به برخي از آن حكمت ها دست يافت.

در پاسخ اين پرسش بايد گفت: كه قرآن در مورد تغذيه، از جهتي انسان را به خوردن غذاهاي پاكيزه ] طيب[ توصيه مي كند و به كيفيت استفاده از آن هم عنايت دارد و از طرفي از خوردن غذاهاي غيربهداشتي ]=خبيث[ منع مي كند كه اين دستورات را مي توان به سه تقسيم كرد:

1. دستور به اعتدال در غذا خوردن.

2. ممنوعيت چيزهاي ناپسند (تحريم خبائث).

3. سفارش در مورد

چيزهاي پاك و پاكيزه (توصيه به طيّبات).

اول: قاعده اعتدال در غذا خوردن:

قرآن يك قاعده و چهارچوب كلي و اساسي براي تغذيه ارائه مي دهد و مي فرمايد:

«َكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»134 وبخوريد و بياشاميد، و [لي] زياده روي نكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمي دارد.

اسراف كلمه ي جامعي است كه هر گونه زياده روي در كميّت و كيفيت و بيهوده گرائي و اتلاف و مانند آن را شامل مي شود. اسراف مصاديق گوناگوني دارد مانند: زياد خوردن و آشاميدن، فرو دادن سريع غذا بدون جويدن كامل، زياده روي در خوردن يك نوع غذا، و تجاوز از خوردن خوراكي هاي حلال و روي آوردن به حرام و...135

پيامدهاي اسراف در غذا

صاحب نظران براي اسراف در تغذيه ضررهايي را بر شمرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. سوء هاضمه و فراخ شدن معده و بزرگي شكم؛

2. پيچ خوردن معده؛

3. حمله حُنّاق سينه يا سوزش قلب؛

4. دچار شدن به وبا و تيفوئيد و... ؛

5. چاقي كه خود يك بيماري خطرناك است؛

6. پوسيدگي دندان؛

7. بالا رفتن غلظت خون (تصلب شرائين)؛

8. بيماري هاي مفصلي و سنگ كليه (اسراف در خوردن يك نوع غذا)؛

9. آثار رواني مثل كودني و تنبلي و افزايش شهوت جنسي.

دوم: ممنوع كردن چيزهاي ناپسند (خبائث):

پس از بررسي آياتي كه غذاهاي مضر را «خبائث» ناميده اين نكته روشن مي گردد كه هر چه را خداوند تحريم فرموده يكي از حكمت هايش براي پيشگيري از زيان مترتب بر آن بوده است و نيز روشن مي گردد كه به رغم تمام پيشرفت هاي علمي، باز انسان نيازمند هدايت از جانب كسي مي باشد كه علم او مافوق تمام دستآوردهاي بشري است.

قرآن كريم در برخي آيات به صورت كلي مي فرمايد:

«وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ

الْخَبَائِثَ»؛136 و برايشان [خواركي هاي پاكيزه را حلال مي شمرد، و پليدي ها را بر آنان حرام مي كند؛

خبائث به چيزهايي گفته مي شود كه پليد است، يعني امور پست و فاسد و متعفن، به طوري كه طبع انسان آنها را نمي پسندد.137

و قرآن كريم در برخي آيات به طور مشخص از خوردن برخي غذاها منع مي كند و مي فرمايد:

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُالْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِوَالْمُنْخَنِقَةُ»؛138

صاحب نظران در بررسي حكمت اينگونه غذاها به نتايجي رسيده اند كه برخي از آنها را يادآور مي شويم:

1. مردار: در اصطلاح فقهي مردار به جانوري اطلاق مي شود كه از طريق ذبح شرعي، جان از تنش جدا نشده باشد.

براي ذبح شرعي نيز حكمت هايي بيان شده كه خود نيز داراي تاثيراتي بهداشتي است و آن اينكه چون خون پس از مرگ جانور به محل مناسبي براي رشد ميكروب ها تبديل خواهد شد، ذبح شرعي با بريده شدن رگ ها و شريان هاي بزرگ گردن، باعث خروج تمام خون بدن حيوان خواهد شد و دست و پا زدن حيوان ذبح شده نيز به اين امر كمك خواهد كرد.139

ممنوعيت خوردن گوشت مردار در سوره هاي انعام، نحل، بقره و مائده با الفاظ مختلف تكرار شده كه علت آن خطرات جسمي و روحي استفاده از آن و آلودگي مردم آن روزگار به اين مسئله است.140

استفاده از گوشت مردار از نگاه روايات

در روايات نيز به برخي از مضرات استفاده از گوشت خوك اشاره شده است به عنوان مثال از امام صادق(ع) حكايت شده:

«هيچ كس مردار نمي خورد مگر اينكه بدنش ضعيف و رنجور مي شود. نيروي او را مي كاهد و نسل او را قطع مي كند و آن كس كه به اين كار ادامه دهد با مرگ ناگهاني

(مثل سكته) از دنيا مي رود.»141

ضررهاي ديگري براي خوردن گوشت مردار در روايات برشمرده اند كه عبارتند از: بدبوئي بدن، ايجاد صفراء، بد اخلاقي، عصبانيت، قساوت قلب و از بين رفتن مهر و عطوفت، منجمد شدن خون و غيره.142

يادآوري: از اين روايات روشن مي گردد كه علاوه بر اينكه استفاده از مردار ضررهاي جسمي دارد داراي ضررهاي رواني و اخلاقي هم مي باشد. و در روايت حكايت شده كه به قدري گوشت مردار مهر و محبت را مي برد كه شخص حتي از كشتن فرزند و پدر خويش ايمني نخواهد داشت.»143

در تفسير نمونه آمده: «دستگاه گوارش نمي تواند از مردار خون سالم و زنده بسازد و به علاوه مردار كانوني است از انواع ميكروب ها.»144 و ضررهاي ديگري كه صاحب نظران و پزشكان در كتب خويش به آن اشاره كرده اند.145

2. خون: حرمت خوردن خون در چهار سوره ي قرآن كريم با الفاظ مختلف تكرار شده:

«إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ...» (نحل / 115، بقره / 173، مائده / 3، انعام / 145)

موضوع خوردن خون در ميان اقوام و ملل جهان سابقه اي طولاني داشته است و در دوران جاهليت هم از آن استفاده مي كردند. متخصصان علوم پزشكي و غذايي اسرار علمي و فلسفه هاي مختلفي در مورد حرام بودن خوردن خون برشمرده اند و برخي گفته اند: خون محيط مناسبي براي رشد انواع ميكروب ها مي باشد و در آزمايشگاه هاي طبي از خون براي كشت انواع باكتري ها به منظور مطالعه ي آنها استفاده مي كنند و خون در معده بسيار سخت هضم مي گردد.146

در روايات نيز به برخي از ضررهاي آن اشاراتي شده است از جمله:

از امام صادق(ع) حكايت شده: كه خوردن خون باعث قساوت قلب و رفتن مهر و عاطفه و موجب

تعفن بدن و تغيير رنگ چهره مي شود.147

و خورش خون را از ليست غذاهاي بشري حذف كرده اند، كه نشان مي دهد كه تمدن فعلي بشر تا چه حد مرهون زحمات انبيا است.

3. گوشت خوك: اين حيوان از نظر اسلام در ليست غذاهاي ممنوع قرار گرفته است. «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ...» (بقره / 173، مائده / 3، انعام / 145، نحل / 115)

مصرف گوشت خوك هم ضررهاي جسمي دارد و هم ضررهاي معنوي و اخلاقي مانند:

خوك غيرت ناموسي ندارد و جفت خود را در معرض استفاده ي خوك هاي نر ديگر قرار مي دهد و لذت مي برد و اين خوي بي غيرتي در گوشتش تاثيراتي دارد. پس تغذيه از اين گوشت باعث انتقال اين صفت رذيله به انسان مي گردد.148

بيماري هايي كه توسط مصرف گوشت خوك به انسان منتقل مي گردد به طور خلاصه عبارتند از:

الف. كرم كدوي خوك كه موجب نارسائي هائي در دستگاه گوارش مي گردد.

ب. مرض لادردي كه در مناطق مسيحي نشين زياد يافت مي گردد اما در ميان مسلمانان يافت نمي شود.

ج. تري شينوز كه اثرش التهاب جداره امعا: پيدايش جوش ها و دمل هاي پراكنده در تمام بدن و...

د. بيماري «بوتوليسم» كه بر اثر ثقيل الهضم بودن گوشت خوك ايجاد مي گردد.

گوشت خوك در بيماري هايي مثل: اسهال خوني، يرقان عفوني، اسهال آسيبي، بيماري شبه باد سرخ و تصلب شرائين و دردهاي مفصلي و مسموميت ها موثر است خوك از خوردن چيزهاي پليد و كثافت حتي مدفوع خود باك ندارد و لذا معده اش لانه ي انواع ميكروب ها و امراض مي باشد.149

4. ممنوعيت نوشيدن شراب (خمر)

خداي متعال در قرآن كريم در چهار مرحله با مسئله ي شراب برخورد مي كند كه ابتدا قرآن مسلمانان را براي پذيرش اين حكم آماده مي كند

و به تدريج اجتماع مسلمانان آن روز را از اين خوي پليد پاك مي كند.

قبل از ظهور اسلام، شراب خواري يك عادت بشري بود و در بين بسياري از ملت ها شراب يك غذاي رسمي بود البته هنوز هم شراب خواري در بسياري از كشورهاي غيرمسلمان رواج دارد.

حرمت و نجاست شراب و مسكرات از چند جهت قابل بررسي است و در روايات اهل بيت(ع) و سخنان متخصصان علوم پزشكي مطالب مختلفي در مورد ضررهاي معنوي، اجتماعي و بهداشتي آن گفته شده است كه به طور خلاصه بدانها اشاره مي كنيم:150

الف. شراب عقل را زايل كرده و از حوزة انسانيت خارج مي كند و تبديل به يك حيوان مي كند و ممكن است به هر كاري دست بزند حتي كشتن خانواده و فرزندان.

ب. زخم معده ي حاد كه ممكن است منجر به مرگ شود.

ج. اعتياد مزمن به الكل به دستگاه عصبي آسيب وارد مي كند و منجر به بيماري هاي عصبي در زمينه هاي مختلف مي شود.

د. همچنين استفاده ي الكل به دستگاه گوارش صدمه وارد كرده و باعث بيماري هاي گوارشي مثل سرطان مري التهاب حاد معده و ... مي گردد.

م. نوشيدن الكل رابطه ي نزديكي با بسياري از بيماري هاي قلبي دارد از جمله باعث ضعف ماهيچه هاي قلب و... مي گردد.

ه_ . نوشيدن شراب باعث نارسائي هاي خوني مثل كاهش آهن خون و كاهش اسيد كوليك در خون و ... مي شود.

و. مصرف الكل تاثير زيادي روي فعاليت هاي جنسي دارد، از جمله ميل جنسي را افزايش مي دهد ولي توان انجام فعاليت هاي جنسي را كم مي كند و...

ز. الكل يكي از علل پنجگانه ي اصلي ابتلا به سرطان مغز است.

همچنين استفاده از شراب و مشروبات الكلي عوارض روحي و ذهني بسياري دارد كه صاحب نظران و

پزشكان در مورد ضررهاي آن به طور مفصل در كتاب هاي مختلف به آن پرداخته اند.

سوم: توصيه به غذاهاي حلال و پاك (طيّب):

قرآن كريم توجه خود را فقط معطوف به تحريم خبائث ننموده بلكه مردم را نيز به سوي غذاهايي كه برايشان مفيد بوده و سلامتي آنها را تامين مي كند راهنمايي كرده است و در اين راستا مي فرمايد:

«يَسْأَلُونَكَ مَاذَاأُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ»؛ از تو مي پرسند: «چه چيزهايي براي شان حلال شده است؟ بگو: ]همة[ پاكيزه ها براي شما حلال گرديده.» (مائده / 4، اعراف/ 33، مائده / 87 و 88، نحل / 5)

البته معناي كلمه ي طيب در منفعت و ارزش غذايي محدود نمي گردد بلكه فراتر از آن است و فوايد رواني غذا را نيز در بر مي گيرد براي اينكه غذايي طيب باشد بايد حلال هم باشد «وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّباً»151 زيرا هنگامي كه شخص از دسترنج خود غذا مي خورد ضمن دستيابي به يك لذت و نشئه خاص، احساس سعادت و بزرگي نيز به وي دست مي دهد.152

انواع طيبات از ديدگاه قرآن

1. گوشت چهارپايان: (نحل / 5) شكي نيست كه اگر گوشت را از رژيم غذايي انسان حذف كنيم، قادر به ادامه يك زندگي بهداشتي و طبيعي نخواهد بود زيرا گوشت از هر غذاي ديگري بيشتر پروتئين دارد.

كمبود پروتئين بدن در دراز مدت باعث اختلال در رشد طبيعي بدن، ضعف عضلات،كم خوني، كودني و كم عقلي... مي گردد.

2. صيد دريا: قرآن كريم مي فرمايد:

«وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً»؛153 و او كسي است كه دريا را رام ساخت تا از آن، گوشت تازه بخوريد؛

نعمت هاي دريا شگفت انگيز و بيشمارند كه از جمله ي آن ماهي را مي توان نام

برد. گوشت ماهي داراي پروتئين زيادي با كيفيت خوب است و مقدار زيادي ويتامين دارد از جمله ويتامين A و ويتامين Dكه ويتامين A ضد شب كوري است و براي رشد بافت هاي پوست ضروري است Ƞويتامين D براي رشد و نمو استخوان بسيار مفيد است.

ماهي حاوي كلسيم است و ديگر امتياز ماهي و كلاً محصولات غذايي دريايي غني بودن آنها از نظر يُد است كه عنصري ضروري و مورد نياز براي غدة تيروئيد است.154

3. شير چهارپايان: (نحل / 66) شير به تنهائي غذايي است خالص، خوش طعم و كامل كه خداوند به انسان ها ارزاني داشته و نعمتي است كه بايد هميشه شكرگزار خالق آن بود، شير مملو از كلسيم است، كلسيم نمك مخصوصي است كه براي استحكام استخوان هاي بدن، ناخن ها و موها نقش حياتي دارد بدون كلسيم استخوان ها سست مي شوند. دندان ها مي پوسند، ناخن ها مي شكنند و مو ها مي ريزند.

4. زيتون: (انعام / 99 و مومنون / 20) زيتون يك ماده ي غذايي بسيار ارزشمند است كه مقدار زيادي چربي، پروتئين، كلسيم آهن و فسفات را در خود دارد و همچنين از نظر ويتامين هاي A و D و B كمپلكس بسيار غني است همچنين قرآن با قسم خوردن به اين ميوه (والتين و الزيتون) توجه و حس كنجاوي بشر را به اين ميوه جلب كرده و صاحب نظران فوائد بسيار فراواني را براي اين ميوه برشمرده اند.155

5. خرما (نحل / 11 و عبس / 29): درصد بسياري از تركيبات خرما را مواد قندي تشكيل مي دهند و از اين نظر غني تر از ساير ميوه هاست. همچنين خرما بر هضم غذا موثر است و خاصيت ضد گرسنگي دارد و مناطقي كه از خرما

بيشتر مصرف مي كنند كمتر مبتلا به سرطان مي شوند خرما براي جوش و غرور جواني مفيد است، بيماران ديابت به جاي قند مي توانند از خرما استفاده كنند. متخصصين فوايد بسياري براي خرما برشمرده اند كه به ذكر همين مقدار اكتفا مي كنيم.156

در روايات نيز اشاراتي به خواص پر اهميت خرما شده است.157

6. انجير (تين 1 _ 4): خداوند از يك طرف به انجير قسم ياد مي كند و از طرف ديگر بحث قوام انسان را مطرح مي كند پس بين انجير و قوام انسان ارتباط وجود دارد (والتين... لقد خلقنا لانسان في احسن تقويم) كه دانشمندان بعد از تحقيقات در انجير، به اين نتيجه رسيده اند كه انجير تاثير مستقيم در قوام و قدرت انسان و سلامتي بدن دارد و فوائد ديگري نيز براي انجير برشمرده اند.158

و در روايات اهل بيت نيز فوائد فراواني براي انجير حكايت شده است.

7. عسل: قرآن عسل را مايه ي شفا معرفي مي كند و مي فرمايد:

«يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»؛159 از شكم هايشان نوشيدني (= عسل) بيرون مي آيد كه رنگ هايش متفاوت [و] در آن براي مردم درماني است؛

بسياري از صاحب نظران مفسران و پزشكان در مورد اهميت غذايي و داروئي (شفا بخش) عسل سخن گفته و به قرآن آفرين گفته اند كه آن را «شفا» خوانده است.

اينك به طور خلاصه اشاراتي به آنها مي كنيم:

الف. عسل داراي بيش از 70 ماده ي مختلف است كه براي بدن بسيار مفيد است.

ب. عسل خاصيت ضد ميكروبي و ضد عفوني دارد و ميكروب ها قادر به حيات در عسل نيستند.

ج. عسل براي كودكان، هم يك ماده ي غذايي، و هم يك داروي ارزشمند است.

د. عسل در پيشگيري از عوارض تابش انواع اشعه و سرطان نقش بسزايي

دارد.

كاربرد درماني عسل

1. عسل در درمان بيماري هاي پوستي بويژه جوش هاي چركي و زخم هاي كهنه و عفوني موثر است.

2. عسل تاثيرات نيكوئي بر بيماري هاي گوارشي دارد.

3. عسل در درمان بيماري هاي تنفسي مثل بيماري سل، سياه سرفه و التهاب ريه نقش موثر دارد.

4. عسل از قديم الايام در درمان بيماري هاي چشم به كار برده مي شد.

همچنين عسل در بيماري هاي زنان و زايمان و بيماري هاي گوش، حلق و بيني و بيماري هاي قلبي و كليه و دستگاه عصبي موثر است كه صاحب نظران به طور مفصل به تشريح آنها پرداخته اند.160

بنابراين:

1. قرآن چيزهاي را كه طبع سالم انسان از آن متنفر و استفاده از آن براي او ناراحتي و بيماري هاي جسمي و روحي ايجاد مي نمايد حرام كرده است.

2. علت و فلسفه ي حرمت برخي از امور، براي بشر با توجه به پيشرفت علم، روشن شده است و ممكن است علت حرمت اينگونه غذاها منحصر به اين امور نباشد و علت هاي ديگري هم در حرمت اين غذا دخيل باشد كه هنوز بشر پي به آن نبرده است.161

3. ممكن است در آينده حكم و اسرار و علل بهتري از آنچه تا حال كشف شده براي بشر آشكار گردد زيرا كه علم بشر خيلي محدود و به تصديق دانشمندان اين عصر نسبت معلومات بشر به مجهولات او مثل اندك است، و هر چه معلومات تازه براي بشر پيدا مي شود مجهولات او زيادتر مي گردد.162

4. فلسفه و علت برخي از احكام و قوانين اسلام هنوز روشن نشده است كه به اين موارد احكام تعبدي مي گويند و لازم است كه هر مسلمان بدانها عمل كند. كه مسلماً عقل و علم آنها را مي پذيرد و ممكن است در آينده حكمت هاي

آنها براي ما روشن شود چرا كه اين قوانين از طرف خداي حكيم وضع شده است.

پاورقي:

134 . اعراف / 31.

135 . طب در قرآن، ص 138 _ 140.

136 . اعراف / 157.

137 . مفردات راغب اصفهاني، مادة (خبث).

138 . مائده / 3.

139 . طب در قرآن، ص 141.

140 . پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، ص 313.

141 . وسائل الشيعه، ج 16، ص 310 به نقل از همان.

142 . بحارلانوار، ج 65، ص 165.

143 . بحارالانوار، ج 65، ص 162.

144 . تفسير نمونه، ج 1، ص 585، به نقل پژوهشي ص 216.

145 . ر.ك: طب در قرآن، ص 141 و پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، ص 316، فلسفه احكام، ص 151، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 8، ص 210 و...

146 . طب در قرآن، ص 144.

147 . بحارالانوار، ج 65، ص 162.

148 . فلسفه احكام، ص 162.

149 . پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، ص 315 _ 324.

150 . ر.ك: پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، ص 331.

151 . مائده / 88.

152 . طب در قرآن، ص 162.

153 . نحل / 14.

154 . همان.

155 . ر.ك: سوگندهاي قرآن، ابوالقاسم رزاقي، ص 441.

156 . ر.ك: آموزه هاي تندرستي در قرآن، حسن رضا رضايي، ص 3.

157 سفينه، ج 1، ص 124 و بحارالانوار، ج 66، ص 141.

158 . آموزه هاي تندرستي در قرآن، ص 77.

159 . نحل / 61 و 62.

160 . پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، ص 406 _ 417.

161 . فلسفه احكام، ص 23 با تصرف.

162 . همان.

1_ با سلام و عرض احترام اينجانب مدرس دانشگاه هستم مي خواهم براي دانشجويان در مورد مضرات مشروبات الكلي بگويم براي من آدرسي يا كتابي را كه مي شناسيد معرفي نماييد كه بتوانم در سر كلاس به دانشجويان بگويم؟

پرسش

1_ با سلام و عرض احترام اينجانب مدرس دانشگاه هستم

مي خواهم براي دانشجويان در مورد مضرات مشروبات الكلي بگويم براي من آدرسي يا كتابي را كه مي شناسيد معرفي نماييد كه بتوانم در سر كلاس به دانشجويان بگويم؟

پاسخ

خدمت استاد محترم عرض مي كنم كه از اين نوع مسائل فرعي كه صرفا جنبه تعبدي دارد فراوان داريم مثل عده و دو ركعت نماز صبح _ چرا آخر رمضان افطار حرام و اول شوال صوم حرام است؟ و... و هزاران موضوع ديگر كه جنبه بايد و نبايد دارد و از فروعات فقهي است بنابراين در مرحله اول موضوع دين داري كه بر پايه دو اصل تفكر و تعبد شكل مي گيرد يا همان ايمان و عمل صالح است شكل مگيريد بايد تقويت شود مثل اين كه ايمان به خداي حكيم و تعبد به آيات و فرامين معصومين به عنوان منبع وحي (و ما ينطق عن الهوي... )(1) (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و... )(2) (ان كنتم تحيون الله فاتبعوني)(3) و ... كه جنبه اعتقادي دارد تقويت شود و اگر موضوعات علمي يقيني يا احتمالي در سلسله علل احكام وجود داشته باشد به عنوان مؤيد ذكرمي كنيم نه علت حكم

چند نكته 1_ امورات تعبدي مثل اين موضوع از تصريحات و نصوصات قرآني است.البته ممكن است به همه حكمت حكم پي نبريم و علت تامه پي نبريم اما عمل ما دائر مدار فرمان خداي حكيم است. زيرا احكام شريعت تابع مصالح و مفاسد واقعي هستندحالا ممكن است علت خاصي در حكم بيان شده باشد يا بيان نشده باشد و يا بيان شده و در سير تحولات به دست ما نرسيده است. ما خود را ملزم به عمل

مي كنيم و حكم عقل هم به ما ارشاد و حكم مي كند، كه مصالح و مفاسدمان را خداوند قادر و حكيم از همه كس و حتي از خود ما بهتر مي داند زيرا از كمپاني خود او هستيم و او تمام حالات روحي و فيزيكي جان و جسم ما را مي داند و بايد نسخه سلامت جسم و جان را خود او بدهدتا بيشترين خير و كمال نصيب شود.

2_ بعضا عنوان مي كنند كه ما كم مصرف مي كنيم و نفع دارد اولا احكام در اين مورد تابع تأثيرات فردي نيست بلكه اين احكام شريعت اعتباري است. حرمت و حليت به اعتبار حكم شارع است كه شراب نوشيدن نهي شده، مثل اين كه قانون گذار عبور از چراغ قرمز را جرم مي داند. فردي نمي تواند بگويد من بارها عبور كردم ترافيك نشد و الآن هم عبور من اشكال ندارد. قوانين براي مصالح جمعي و غالبي جعل شده نه فردي.

شراب و خمر هم به تصريح قرآن نفع دارد اولا همه چيز در اين عالم بي حكمت و بي نفع نيست ثانيا نفع شراب فقط در شرب نيست ثالثا نفع و ضرر را خداوند با هم حساب كرده ليكن خباثت و پليدي و آلودگي معنوي و مادي آن را لحاظ كرده و اثرات تخريبي روحاني در اخلاق و روح بشري و عقل لحاظ شده و طبيب حقيقي جانها كه ذات حق تعالي است نسخه ضرر را بيشتر ديده تأثير عميق آلودگي را غالب ديده و نهي كرده است.

و البته آثار زيانبار مصرف الكل نه تنها متوجه فرد فقط نمي شود بلكه متوجه فرزندان اشخاص الكلي

و مخصوصا آلودگي جامعه و خطرات زيانبار در عموم بدان بسيار خطرناك است كه شرع مرز ممنوع اعلام كرده است.

ضمن معرفي چند كتاب و جزوه اي كه خدمتتان تقديم مي شود با اندك تأملي به قبح وزشتي مصرف خمر مخصوصا در زوال عقل كه مميز انسان با تمام موجودات است، پي خواهيم برد.كه اثرات منفي فراوان به لحاظ فردي و اجتماعي دارد. كتب ذكر شده بعضا مطرح شده است و نياز به ذكر آنهانمي بينيم.

1_ تفسير نمونه، الميزان ذيل آيات 219 بقره و 91 مائده

2_ آخرين دست آورد هاي پيرامون شراب تأليف مهران خوش سلوك و سحر جواد پور

3_ مفاسد شراب و قمار از ديدگاه اسلام از علي رباني خلخالي

4_ شراب در اديان

5_الخمر بين المسيحيت والاسلام احمد ديوات

با توجه به اينكه غير مسلمان نجس است لطفاً دليل آيه 4 سوره مائده را (طعام اهل كتاب براي شما و طعام شما براي آنها حلال است) چيست؟

پرسش

با توجه به اينكه غير مسلمان نجس است لطفاً دليل آيه 4 سوره مائده را (طعام اهل كتاب براي شما و طعام شما براي آنها حلال است) چيست؟

پاسخ

در پاسخ شما خواهر محترم عرض مي كنيم كه اكثر قاطع مفسران و فقهاي شيعه بر اين عقيده اند كه منظور از اين طعام، غذاهاي غير گوشتي است كه ذبيحة اهل كتاب نباشد. و روايات متعددي از ائمه و اهل بيت نقل گرديده كه اين مطلب را تأييد مي كند كه منظور از طعام در آية فوق، طعام هايي است كه غير ذبيحه هاي اهل كتاب باشد.(1)

امام صادق (ع) در شرح اين آيه مي فرمايد: "منظور از طعام اهل كتاب، حبوبات و ميوه هاست. نه ذبيحه هاي آنها، زيرا آنان هنگام ذبح حيوانات نام خدا را نمي برند." (2)

اما دليل روشن و آشكار را بايد در آيات قبل از اين آيه جستجو كرد. در اين آيات كريمه اعلام گرديده كه گوشت حيواناتي كه ذبح شرعي نشده اند بر مسلمانان حرام است. بنا براين حكم آية مورد نظر شامل طعامهاي گوشتي كه ذبح آنها مطابق دستور اسلام نباشد، نمي گردد.

نكته قابل ذكر ديگر اينست كه قبل از نزول اين آيه شريفه هم منعي در مورد خريد و فروش گندم و حبوبات و ميوه با اهل كتاب براي مسلمانان وجود نداشت بلكه معاشرت و به مهماني آنان رفتن و آنان را به مهماني پذيرفتن ممنوع بود، و نزول آيه فوق در حقيقت براي رفع اين ممنوعيت بود، و در عين حال حكم طعام خوردن از سفرة آنان را نيز معين مي كند. (3)

منابع و مآخذ:

1_ تفسير نمونه، ج4، ص277

2_

وسائل الشيعه، ج16، ص291، بنقل از تفسير نمونه، ج4، ص278

3_ تفسير نمونه، ج4، ص279

در سوره بقره آيه 219، منظور از سودهاي شراب و قمار چيست همچنين آيا بازي هاي امروز كه شامل موارد قمار مي شوند را توضيح دهيد.

پرسش

در سوره بقره آيه 219، منظور از سودهاي شراب و قمار چيست همچنين آيا بازي هاي امروز كه شامل موارد قمار مي شوند را توضيح دهيد.

پاسخ

"يَسْ ?‹َلُونَكَ عَن ِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُل ْ فِيهِمَآ إِثْم ٌ كَبِيرٌ وَمَنَ_َفِع ُ لِلنَّاس ِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا... ;(بقره 219) درباره شراب و قمار از تو سؤال مي كنند، بگو: در آن ها گناه بزرگي است و منافعي ]از نظر مادي براي مردم در بر دارد ]ولي گناه آن ها از نفعشان بيشتر است .

خداوند در اين آيه حكم تحريم خمر را آميخته با نرمش و مدارا بيان فرموده است چرا كه در دوران جاهليت مردم علاقه زيادي به شراب داشتند. در اين آيه خداوند به پيامبر دستور ميدهد كه در پاسخ آنان كه از حكم شراب و قمار مي پرسند بگو: "اين دو گناهي بزرگ است اگر چه فايده هايي هم دارد و عمده منافع آن دو، منافع اقتصادي است چرا كه در خود خريد و فروش شراب كاشت و برداشت انگور و قمار براي برخي منافع اقتصادي نهفته است علاوه بر آن منافع زود گذري چون احساس لذت شادي الدر المنثور في التفسير بالمأثور، جلال الدين سيوطي ج ص داراحيأ التراث العربي و شايد درماني و ورزش فكري در آن ها نهفته باشد.

اين منافع در برابر زيان آن ها بسيار ناچيز واندك است و هيچ انسان عاقلي براي آن نفع كم به اين همه زيان تن نمي دهد.

از اين رو مسلمانان در اين آيه و آيات ديگر (مائده 90) به صراحت از نوشيدن و بازي قمار نهي شده اند.(براي آگاهي در مورد زيان هاي مشروبات الكلي

و قمار ر.ك تفسير نمونه آية الله مكارم و ديگران ج 2، ص دارالكتب الاسلامية )

در مورد حكم شراب قبل از اسلام در روايتي آمده است "خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد جز اين كه حرمت شراب جزء برنامه رسالت او بود."(كافي كليني ج ص دارالكتب الاسلامية )

در اسلام نيز شراب از جمله نجاسات و نوشيدن آن حرام و از گناهان كبيره و از محرمات ضروريه است

پرسشگر محترم دربارة بازي ها و مواردي كه ممكن است قمار محسوب شود، لطفاً با دفتر مرجع تقليد خود تماس و يا مكاتبه نماييد.

ق_رآن در م_ورد مشروبات الكلى مى گويد : گناه و زيان دارد اما به گفته پاره اى ازپزشكان براى مبارزه با بعضى بيماريها مفيد است ؟

پرسش

ق_رآن در م_ورد مشروبات الكلى مى گويد : گناه و زيان دارد اما به گفته پاره اى ازپزشكان براى مبارزه با بعضى بيماريها مفيد است ؟

پاسخ

اي_ن گونه منافع اجتماعى هيچ گاه با زيانهاى ناشى از آن قابل مقايسه نيست يعنى اگر روى يك ب_يمارى اثر مثبت داشته باشد , ممكن است سرچشمه بيماريهاى خطرناكترى گردد و اين كه در پاره اى از روايات وارد شده كه خداوند در مشروبات الكلى شفانيافريده است , شايد اشاره به همين حقيقت باشد .

چ_را علما در رساله هاى خود مشروبات الكلى را نجس شمرده اند , در صورتى كه الكل غالبا اشياء را ضد عفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از بين مى برد با اين وصف , حكمت نجس بودن آن چيست ؟

پرسش

چ_را علما در رساله هاى خود مشروبات الكلى را نجس شمرده اند , در صورتى كه الكل غالبا اشياء را ضد عفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از بين مى برد با اين وصف , حكمت نجس بودن آن چيست ؟

پاسخ

اص_ولا م_وض_وعاتى كه در اسلام نجس و ناپاك شمرده شده , اسرار و علل گوناگونى دارددسته اول : چيزهايى كه ذاتا ناپاك و پليدند و سرچشمه بسيارى از بيماريهامى باشند - مانند بول و خون و 000 - از اين جهت اسلام آنها را نجس معرفى كرده ولازم الاجتناب دانسته است . دسته دوم : چيزهايى است كه پليدى ظاهرى ندارند , ولى آلودگى معنوى دارند و همين امر سبب ش_ده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد - مانند كفار - ممكن است كافر ازنظر ظاهر پاك و تميز باشد , ولى از آنجا كه داراى عقايد انحرافى است , روحا يك نوع آلودگى دارد كه هرگز با تنظيف بدن و رعايت اصول بهداشت از بين نمى رود . اس_لام ب_راى ح_ف_ظ عقايد مسلمانان آنها را ناپاك شمرده است تا از آميزش كامل مسلمانان با آنها ج_ل_وگ_يرى به عمل بياورد و در سايه آن , طهارت روحى آنان محفوظبماند و اگر آنها را ناپاك نمى شمرد و هرگونه آميزش با آنها را اجازه مى داد , چه بسا افراد ضعيف تحت تاثير افكار و گفتار آنها واقع مى شدند . ب_ع_لاوه , آميزش كامل با آنها سبب نفوذ آنان در جوامع اسلامى و گستردن برنامه هاى استعمارى م_ى گ_ردد , ول_ى آم_ي_زش م_ح_دود ب_ا آنها بر اساس مبادلات تجارى و

علمى , باتوجه كامل به جلوگيرى از خطرات آنها , ممنوع نيست ; و لذا اسلام آن را نهى نكرده است . دس_ته سوم موضوعاتى است كه اين نوع پليديها را ندارند , ولى مبدا يك سلسله مفاسد اجتماعى و فردى هستند - مانند مشروبات الكلى . درس_ت است كه الكل اجسام را ضد عفونى مى كند , ولى آشاميدن نوشابه هاى الكلى موجب مفاسد بى شمارى است . اس_لام به منظور جلوگيرى از اين مفاسد , آن را نجس شمرده است تا بدين وسيله محدوديتهايى در آن ايجاد كند و در نتيجه مردم را از آن دورنگاه دارد . زي_را ب_ديهى است كه اگر چيزى ناپاك و نجس باشد , يك نفر مسلمان سعى مى كند هر چه بيشتر خود را از آن دور نگاه دارد و زندگى خود را به آن آلوده نسازد و همين امرباعث مى شود كه از آن فاصله بگيرد ; روشن است كه اين تنفر و انزجار , تاثيرعميقى در عدم آلودگى به مشروبات الكلى دارد و اين خود يك نوع مبارزه جدى بامشروبات الكلى است . (1)

خ_وردن گوشت خوك چه زيانى دارد كه اسلام از آن جلوگيرى كرده است , با اين كه مسيحيان به خوردن آن علاقه شديدى نشان مى دهند ؟

پرسش

خ_وردن گوشت خوك چه زيانى دارد كه اسلام از آن جلوگيرى كرده است , با اين كه مسيحيان به خوردن آن علاقه شديدى نشان مى دهند ؟

پاسخ

امروز اين واقعيت ثابت شده كه گوشت خوك بيش از آنچه تصور مى شود , خطرناك است . خ_ط_رات متعددى از اين رهگذر دامنگير مصرف كنندگان آن مى شود كه هم از نظر اخلاقى ( از طريق هورمونها ) و هم از نظر بهداشتى صورت مى گيرد . در اي_ن_ج_ا ت_نها به يكى از زيانهاى بهداشتى آن كه بيمارى خاصى است به نام تريشينوزيس اشاره م_ى ك_ن_ي_م وج_ال_ب اي_ن ك_ه آن_چ_ه در ذي_ل م_ى خوانيد ترجمه مقاله اى است از يكى از منابع علمى آمريكايى كه توسط آقاى دكتر محمد غفرانى براى ما ارسال شده است . ي_ك ب_ي_م_ارى خ_ط_رناك ناشى از خوك اغلب سازمانهاى بهداشتى , گزارشهايى از اطبا درباره ب_يمارانى كه شديدا به بيمارى موسوم به تريشينوزيس مبتلا هستند دريافت مى كنند و اكنون اين گ_زارش_ه_ا ت_ا ح_دى ح_كايت از اين مى كنند كه اين بيمارى جنبه اپيدمى يافته است يعنى , موارداين بيمارى به مراتب بيشتر از آن است كه قاعدتا در جامعه بايد باشد . ت_ري_ش_ينوزيس يك بيمارى انگلى است كه ناشى از كرم كوچك مويى شكل مى باشد كه خود از انواع كرمهاى گرد است . اين كرم دوره زندگى خود را در بدن خوك و برخى حيوانات ديگر مى گذراند . هر چند هر پستاندار ممكن است با خوردن گوشت خوك آلوده , خود به اين مرض مبتلا شود , ولى ح_ساسيت انسان در اين جهت به مراتب بيشتراست ; به

عنوان مثال , خرس با خوردن اجزاى بدن خ_وك م_انند روده به آسانى آلودگى يافته و شكارچيان و افراد ديگرى كه گوشت خرس آلوده را مصرف نموده اند به نوبه خود به اين بيمارى مبتلا شده اند . معمولا انسان در اثر خوردن گوشت خوك كه به نحو كافى پخته نشده است , به اين بيمارى مبتلا مى شود ( كسى نمى تواند مدعى باشد گوشت خوكى را كه مصرف مى كند كاملاپخته شده است , زيرا هم اكنون مواردى از تريشينوز ناشى از خوردن گوشت خوك ديده مى شود كه به ظاهر قبلا با وسايل مدرن آن را به نحو اطمينان بخشى پخته بودند وخود نگارنده مقاله در پايان به اين مطلب اشاره مى كند . ( ت_وض_يح مترجم )يك مطالعه بر مبناى اتوپسى نشان داده است از 25 ميليون نفر مردمى كه اين انگل را در بدن خود نشو و نما داده اند , تنها دسته اى از آنها علايم بيمارى را به نحو بارز بالينى ن_شان داده اند , ولى هزاران مورد بيمارى از نظر پزشكان ناشناخته مانده است همچنين تخمين زده ش_ده اس_ت ك_ه از 25 م_ي_ل_يون نفر مردمى كه آلودگى آنان با اتكا به پيدا شدن اين انگل در ع_ض_لات ب_دن و اغلب در ديافراگم ثابت شده است , 16000نفر بيمارى را را به نحو مشخص و واضح در كلينيك نشان داده اند كه از اين عده پنج درصد به جهت شدت آلودگى درگذشتند .

اگ_ر دل_ي_ل حرمت گوشت خوك ميكروبهاى نهفته در آنست با وسائل امروزى مى توان تمام اين ميكروبها را از بين برد و با حرارت زياد آن را از انگل پاك كرد

پرسش

اگ_ر دل_ي_ل حرمت گوشت خوك ميكروبهاى نهفته در آنست با وسائل امروزى مى توان تمام اين ميكروبها را از بين برد و با حرارت

زياد آن را از انگل پاك كرد

پاسخ

خ_وك حتى نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غيرتى است و حيوانى است ك_ثيف كه خوراك او نوعا كثافات و گاهى فضولات خودش است خوك در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت و لاابالى است و علاوه بر تاثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است , تاثير اين غذا در خصوص لاابالى گرى در مسائل جنسى مشهود است و طبق اين اصل مسلم كه گوشت هر حيوانى حاوى صفت آن حيوان است و از طريق غده ها و تراوش آنها ( هورمونها ) در اخلاق كسانى كه از آن ت_غذيه مى كنند اثر مى گذارد و به اين ترتيب خوردن گوشت خوك مى تواند صفت بى بند و بارى ج_ن_س_ى و ب_ى اع_تنايى به مسائل ناموسى را كه از خصائص بارز نر اين حيوان است به خورنده آن منتقل كند .

چرا بايد حيوان با شرايط مخصوصى ذبح شود ؟

پرسش

چرا بايد حيوان با شرايط مخصوصى ذبح شود ؟

پاسخ

چنين به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورات مى خواهد سه موضوع را تامين نمايد :اول : دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات خود را به نام بت سرمى بريدند و لذا , گفتن نام خدا را ب_ه ع_نوان جزئى از برنامه وسيعى كه براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى طرح كرده , لازم دانسته است . دوم : ب_ي_رون ري_ختن خون از بدن حيوان تا در لابه لاى گوشت باقى نماند و با آن خورده نشود ; طب امروز ضررهاى قابل توجهى براى تغذيه با خون كشف كرده است . گذشته از اين , خون هميشه مملو از انواع ميكروبهاست و از طرفى به تجربه ثابت شده كه تغذيه با خون , روحيات و ملكات نامطلوبى در انسان به وجود مى آورد , ازجمله ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب است . سوم : تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و زجركش نمودن آن كه با روح انسانيت سازگار نيست . اين موضوع با قطع چهار رگ گردن به سرعت حاصل مى گردد . اين خلاصه اى از جهات سه گانه اى است كه با شرايط اسلامى ذبح , تامين مى گردد .

اسلام كه دين رحمت و مهربانى است چگونه اجازه مى دهد كه برخى حيوانات را ذبح كنيم و براى استفاده خود آنها را از بين ببريم . در حاليكه همانگونه كه ما زندگى رادوست داريم و از درد بيزاريم حيوانات نيز زندگى را دوست دارند و از مرگ و دردگريزان هستند .

پرسش

اسلام كه دين رحمت و مهربانى است چگونه اجازه مى دهد كه برخى حيوانات را ذبح كنيم و براى استفاده خود آنها را از بين ببريم . در حاليكه همانگونه كه ما زندگى رادوست داريم و از درد بيزاريم حيوانات نيز زندگى را دوست دارند و از مرگ و دردگريزان هستند .

پاسخ

تشريع احكام تنها مبتنى بر مصالح حقيقى است نه عواطف خيالى و وهمى . ب_ه ب_ي_ان دي_گ_ر در ع_ال_م ط_ب_ي_ع_ت همه موجودات به يكديگر وابسته اند برخى از برخى ديگر بهره مى گيرند . گ_ي_اه_ان هوا , آب , و خاك را مورد استفاده قرار مى دهند , حيوانات گياهان و حيوانات ديگر را م_ورد اس_تفاده قرار مى دهند و انسان نيز از آن رو كه دراين عالم طبيعت موجودى است در كنار ساير موجودات , به حكم طبيعت و فطرت بايد ازگياهان و حيوانات استفاده كند و اساسا خداوند نظام خلقت را چنين قرار داده است . اما رحمت و مهربانى انسانى نيز مطلق نيست . زي_را اگر چنين بود نبايد هيچ مجرم ظالمى را مجازات مى كرد و هيچ تعدى و زورگويى را پاسخ دهد . ال_بته اسلام در موردذبح حيوانات احكامى دارد كه دلالت بر شفقت و مهربانى نسبت به آنها دارد مثل اينكه قبل از ذبح به آنها آب داده شود يا در پيش حيوانات و در منظر آنها ,حيوانى ذبح نشود .

ب_راى استفاده از گوشت حيوان نياز به بهداشتى بودن آن داريم اما بردن نام خدايا غير خدا هنگام ذبح چه اثرى در بهداشتى بودن آن دارد ؟

پرسش

ب_راى استفاده از گوشت حيوان نياز به بهداشتى بودن آن داريم اما بردن نام خدايا غير خدا هنگام ذبح چه اثرى در بهداشتى بودن آن دارد ؟

پاسخ

لازم ن_يست نام خدا و غير خدا در ماهيت گوشت از نظر بهداشتى اثرى بگذارد , زيرامحرمات در اسلام روى جهات مختلفى است گاهى تحريم چيزى بخاطر بهداشت و حفظ جسم است و گاهى ب_خ_اط_ر ت_هذيب روح و زمانى بخاطر حفظ نظام اجتماع و تحريم گوشتهايى كه به نام بتها ذبح م_ى ش_ون_د در حقيقت جنبه معنوى و اخلاقى و تربيتى دارد آنها انسان را از خدا دور مى كند و اثر روانى و تربيتى نامطلوبى دارد زيرا از سنتهاى شرك وبت پرستى است و تجديد كننده خاطره آنها .

چرا بايد حيوان با شرايط مخصوصى ذبح شود ؟

پرسش

چرا بايد حيوان با شرايط مخصوصى ذبح شود ؟

پاسخ

چنين به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورات مى خواهد سه موضوع را تامين نمايد :اول : دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات خود را به نام بت سرمى بريدند و لذا , گفتن نام خدا را ب_ه ع_نوان جزئى از برنامه وسيعى كه براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى طرح كرده , لازم دانسته است . دوم : ب_ي_رون ري_ختن خون از بدن حيوان تا در لابه لاى گوشت باقى نماند و با آن خورده نشود ; طب امروز ضررهاى قابل توجهى براى تغذيه با خون كشف كرده است . گذشته از اين , خون هميشه مملو از انواع ميكروبهاست و از طرفى به تجربه ثابت شده كه تغذيه با خون , روحيات و ملكات نامطلوبى در انسان به وجود مى آورد , ازجمله ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب است . سوم : تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و زجركش نمودن آن كه با روح انسانيت سازگار نيست . اين موضوع با قطع چهار رگ گردن به سرعت حاصل مى گردد . اين خلاصه اى از جهات سه گانه اى است كه با شرايط اسلامى ذبح , تامين مى گردد .

اسلام كه دين رحمت و مهربانى است چگونه اجازه مى دهد كه برخى حيوانات را ذبح كنيم و براى استفاده خود آنها را از بين ببريم . در حاليكه همانگونه كه ما زندگى رادوست داريم و از درد بيزاريم حيوانات نيز زندگى را دوست دارند و از مرگ و دردگريزان هستند .

پرسش

اسلام كه دين رحمت و مهربانى است چگونه اجازه مى دهد كه برخى حيوانات را ذبح كنيم و براى استفاده خود آنها را از بين ببريم . در حاليكه همانگونه كه ما زندگى رادوست داريم و از درد بيزاريم حيوانات نيز زندگى را دوست دارند و از مرگ و دردگريزان هستند .

پاسخ

تشريع احكام تنها مبتنى بر مصالح حقيقى است نه عواطف خيالى و وهمى . ب_ه ب_ي_ان دي_گ_ر در ع_ال_م ط_ب_ي_ع_ت همه موجودات به يكديگر وابسته اند برخى از برخى ديگر بهره مى گيرند . گ_ي_اه_ان هوا , آب , و خاك را مورد استفاده قرار مى دهند , حيوانات گياهان و حيوانات ديگر را م_ورد اس_تفاده قرار مى دهند و انسان نيز از آن رو كه دراين عالم طبيعت موجودى است در كنار ساير موجودات , به حكم طبيعت و فطرت بايد ازگياهان و حيوانات استفاده كند و اساسا خداوند نظام خلقت را چنين قرار داده است . اما رحمت و مهربانى انسانى نيز مطلق نيست . زي_را اگر چنين بود نبايد هيچ مجرم ظالمى را مجازات مى كرد و هيچ تعدى و زورگويى را پاسخ دهد . ال_بته اسلام در موردذبح حيوانات احكامى دارد كه دلالت بر شفقت و مهربانى نسبت به آنها دارد مثل اينكه قبل از ذبح به آنها آب داده شود يا در پيش حيوانات و در منظر آنها ,حيوانى ذبح نشود .

خ_وردن گوشت خوك چه زيانى دارد كه اسلام از آن جلوگيرى كرده است , با اين كه مسيحيان به خوردن آن علاقه شديدى نشان مى دهند ؟

پرسش

خ_وردن گوشت خوك چه زيانى دارد كه اسلام از آن جلوگيرى كرده است , با اين كه مسيحيان به خوردن آن علاقه شديدى نشان مى دهند ؟

پاسخ

امروز اين واقعيت ثابت شده كه گوشت خوك بيش از آنچه تصور مى شود , خطرناك است . خ_ط_رات متعددى از اين رهگذر دامنگير مصرف كنندگان آن مى شود كه هم از نظر اخلاقى ( از طريق هورمونها ) و هم از نظر بهداشتى صورت مى گيرد . در اي_ن_ج_ا ت_نها به يكى از زيانهاى بهداشتى آن كه بيمارى خاصى است به نام تريشينوزيس اشاره م_ى ك_ن_ي_م وج_ال_ب اي_ن ك_ه آن_چ_ه در ذي_ل م_ى خوانيد ترجمه مقاله اى است از يكى از منابع علمى آمريكايى كه توسط آقاى دكتر محمد غفرانى براى ما ارسال شده است . ي_ك ب_ي_م_ارى خ_ط_رناك ناشى از خوك اغلب سازمانهاى بهداشتى , گزارشهايى از اطبا درباره ب_يمارانى كه شديدا به بيمارى موسوم به تريشينوزيس مبتلا هستند دريافت مى كنند و اكنون اين گ_زارش_ه_ا ت_ا ح_دى ح_كايت از اين مى كنند كه اين بيمارى جنبه اپيدمى يافته است يعنى , موارداين بيمارى به مراتب بيشتر از آن است كه قاعدتا در جامعه بايد باشد . ت_ري_ش_ينوزيس يك بيمارى انگلى است كه ناشى از كرم كوچك مويى شكل مى باشد كه خود از انواع كرمهاى گرد است . اين كرم دوره زندگى خود را در بدن خوك و برخى حيوانات ديگر مى گذراند . هر چند هر پستاندار ممكن است با خوردن گوشت خوك آلوده , خود به اين مرض مبتلا شود , ولى ح_ساسيت انسان در اين جهت به مراتب بيشتراست ; به

عنوان مثال , خرس با خوردن اجزاى بدن خ_وك م_انند روده به آسانى آلودگى يافته و شكارچيان و افراد ديگرى كه گوشت خرس آلوده را مصرف نموده اند به نوبه خود به اين بيمارى مبتلا شده اند . معمولا انسان در اثر خوردن گوشت خوك كه به نحو كافى پخته نشده است , به اين بيمارى مبتلا مى شود ( كسى نمى تواند مدعى باشد گوشت خوكى را كه مصرف مى كند كاملاپخته شده است , زيرا هم اكنون مواردى از تريشينوز ناشى از خوردن گوشت خوك ديده مى شود كه به ظاهر قبلا با وسايل مدرن آن را به نحو اطمينان بخشى پخته بودند وخود نگارنده مقاله در پايان به اين مطلب اشاره مى كند . ( ت_وض_يح مترجم )يك مطالعه بر مبناى اتوپسى نشان داده است از 25 ميليون نفر مردمى كه اين انگل را در بدن خود نشو و نما داده اند , تنها دسته اى از آنها علايم بيمارى را به نحو بارز بالينى ن_شان داده اند , ولى هزاران مورد بيمارى از نظر پزشكان ناشناخته مانده است همچنين تخمين زده ش_ده اس_ت ك_ه از 25 م_ي_ل_يون نفر مردمى كه آلودگى آنان با اتكا به پيدا شدن اين انگل در ع_ض_لات ب_دن و اغلب در ديافراگم ثابت شده است , 16000نفر بيمارى را را به نحو مشخص و واضح در كلينيك نشان داده اند كه از اين عده پنج درصد به جهت شدت آلودگى درگذشتند .

اگر گوشت خوك واقعا در نزد خداوند از خبائث است و حرام پس چرا در آئين اسلام بدان اشاره و تاكيد مى شود و در شرايع قبلى كه داراى كتاب نيز بودند نيامده ؟

پرسش

اگر گوشت خوك واقعا در نزد خداوند از خبائث است و حرام پس چرا در آئين اسلام بدان اشاره و تاكيد مى شود و

در شرايع قبلى كه داراى كتاب نيز بودند نيامده ؟

پاسخ

در ش_ري_ع_ت م_وس_ى ح_رم_ت گ_وش_ت خ_وك نيز اعلام شده است و در اناجيل گناهكاران به خ_وك ت_ش_ب_ي_ه ش_ده اند و در ضمن داستانها مظهر شيطان خوك معرفى شده است البته آئينى كه دستوراتش به مرور زمان جلوه تازه اى پيدا مى كند آيين خدا , آيين اسلام است .

اگ_ر دل_ي_ل حرمت گوشت خوك ميكروبهاى نهفته در آنست با وسائل امروزى مى توان تمام اين ميكروبها را از بين برد و با حرارت زياد آن را از انگل پاك كرد

پرسش

اگ_ر دل_ي_ل حرمت گوشت خوك ميكروبهاى نهفته در آنست با وسائل امروزى مى توان تمام اين ميكروبها را از بين برد و با حرارت زياد آن را از انگل پاك كرد

پاسخ

خ_وك حتى نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غيرتى است و حيوانى است ك_ثيف كه خوراك او نوعا كثافات و گاهى فضولات خودش است خوك در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت و لاابالى است و علاوه بر تاثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است , تاثير اين غذا در خصوص لاابالى گرى در مسائل جنسى مشهود است و طبق اين اصل مسلم كه گوشت هر حيوانى حاوى صفت آن حيوان است و از طريق غده ها و تراوش آنها ( هورمونها ) در اخلاق كسانى كه از آن ت_غذيه مى كنند اثر مى گذارد و به اين ترتيب خوردن گوشت خوك مى تواند صفت بى بند و بارى ج_ن_س_ى و ب_ى اع_تنايى به مسائل ناموسى را كه از خصائص بارز نر اين حيوان است به خورنده آن منتقل كند .

آيا سيگار و ترياك حرام است ؟ چرا؟

پرسش

آيا سيگار و ترياك حرام است ؟ چرا؟

پاسخ

.(1)

علت حرمت مواد مخدّر و اعتياد به دخانيات , ضرر و زيان فردي واجتماعي است . قاعدهء كلي اين است كه هر چه براي انسان و جامعه زيان قابل اعتنا و مهم , داشته باشد, حرام است .

امروزه از نظر علم پزشكي ثابت شده است دخانيات زيان هاي فراواني داردو اكثر افرادي كه به آن معتاد مي شود, دچار بيماري هاي شكنده مي شوند. زيان استعمال مواد مخدّر چيزي است كه با چشم و به اذعان همگان مشاهده مي شود.

افراد معتاد همهء احساسات پاك و غيرت ديني و مردانگي را از دست مي دهند و به انساني بي حميّت و بي اراده و ناتوان تبديل مي شوند كه در نهايت براي تأمين مواد مخدّر به سرقت و انواع گناهان آلوده مي شوند.

(پ_اورقي 1.آيت الله فاضل لنكراني , جامع المسائل , ج 1 ص 250

چرا خوردن پياز و سير در شب پنج شنبه يا جمعه مكروه است ؟

پرسش

چرا خوردن پياز و سير در شب پنج شنبه يا جمعه مكروه است ؟

پاسخ

از پيامبر گرامي اسلام 6نقل است : هر كس سير و پياز خورده باشد, نزديك ما نشود و به مسجد نرود.(1)

امام باقر7فرمود: پيامبر كه از خوردن سير منع كرد, به خاطر بوي بد آن است ,و فرمود: هر كس اين گياه را بخورد, به مسجد نيايد و اگر كسي سير خورد و به مسجدنيامد, اشكالي ندارد.(2)

اما اين كه در شب پنج شنبه يا شب جمعه مكروه است , دليلي بر آن نيافتيم .

(پ_اورقي 1.علامهء مجلسي , بحارالانوار, ج 59 ص 300

(پ_اورقي 2.همان , ج 63 ص 247

ق_رآن در م_ورد مشروبات الكلى مى گويد : گناه و زيان دارد اما به گفته پاره اى ازپزشكان براى مبارزه با بعضى بيماريها مفيد است ؟

پرسش

ق_رآن در م_ورد مشروبات الكلى مى گويد : گناه و زيان دارد اما به گفته پاره اى ازپزشكان براى مبارزه با بعضى بيماريها مفيد است ؟

پاسخ

اي_ن گونه منافع اجتماعى هيچ گاه با زيانهاى ناشى از آن قابل مقايسه نيست يعنى اگر روى يك ب_يمارى اثر مثبت داشته باشد , ممكن است سرچشمه بيماريهاى خطرناكترى گردد و اين كه در پاره اى از روايات وارد شده كه خداوند در مشروبات الكلى شفانيافريده است , شايد اشاره به همين حقيقت باشد .

با توجه به اينكه از آية سوم و پنجم سورة «مائده» لزوم تسميّه، استفاده نمي شود چرا خوردن گوشت حيواني كه هنگام ذبح آن «بسم الله » نگفته باشند، حرام مي باشد؟

پرسش

با توجه به اينكه از آية سوم و پنجم سورة «مائده» لزوم تسميّه، استفاده نمي شود چرا خوردن گوشت حيواني كه هنگام ذبح آن «بسم الله » نگفته باشند، حرام مي باشد؟

پاسخ

بايد اين مطلب را در نظر داشته باشيد ك مدرك فهم و استنباط احكام، قرآن مجيد و سنّت پيغمبر و ائمّه (ع) است.

پيغمبر اكرم و ائمّه (ص) با افعال و اقوال خودشان، هم بسياري از احكام اسلام را به مردم آموخته وهم آيات قرآن مجيد را _ كه شرح و تفسير لازم داشته _ تفسير نموده ند. مسلمانان نيز به وسيلة قرآن كريم و همچنين با عنايت به رفتار و گفتار آن بزرگواران، تكاليف خود را از همان صدر اسلام اخذ نموده اند. پس ممكن است شما فقط با مراجعه به قرآن مجيد، از مدرك حكم مورد نظر، مطّلع نشويد؛ در حالي كه با مراجعه به اقوال و افعال پيشوايان دين _ كه عمل و قول آنها براي ما دليل و حجت است _ به مستند آن واقف گرديد.

راجع به دو آية شريفه بر حسب آية اولي «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ…» مائده/3 حيواني كه تذكيه شده باشد حلال است، بايد گفت: چنان كه شرايط تذكيه و حيواني كه تذكيه بر آن واقع مي شود توسّط پيغمبر اكرم(ص) و ائمة طاهرين(ع) بيان شده، از جلمة آن شروط اين است كه بايد در موقع ذبح، نام خدا برده شود.

اما آية دوّم: «اَلْيَوْمَ اُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ…» مائده/5 بر حسب روايات وارده از ائمّه اطهار(ع) مراد از طعام، حبوب است، و شامل لحوم نيست. اين معني، با لغت هم موافق است و بر حسب لغت از اين كه

مراد از طعام، لحوم باشد، صحيحتر است.

علاوه بر اين در قرآن مجيد آية ديگري است كه بر حرمت اكل ذبيحه اي كه در موقع ذبح آن، اسم خدا برده نشده باشد، دلالت دارد. در سورة انعام آية 121 مي فرمايد:

«وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يَذْكَرِ اسْمُ اللهَ عَلَيهِ وَ إَنّهُ لَفِسْقٌ…» انعام/121

با توجه به اينكه از آية سوم و پنجم سورة «مائده» لزوم تسميّه، استفاده نمي شود چرا خوردن گوشت حيواني كه هنگام ذبح آن «بسم الله » نگفته باشند، حرام مي باشد؟

پرسش

با توجه به اينكه از آية سوم و پنجم سورة «مائده» لزوم تسميّه، استفاده نمي شود چرا خوردن گوشت حيواني كه هنگام ذبح آن «بسم الله » نگفته باشند، حرام مي باشد؟

پاسخ

بايد اين مطلب را در نظر داشته باشيد ك مدرك فهم و استنباط احكام، قرآن مجيد و سنّت پيغمبر و ائمّه (ع) است.

پيغمبر اكرم و ائمّه (ص) با افعال و اقوال خودشان، هم بسياري از احكام اسلام را به مردم آموخته وهم آيات قرآن مجيد را _ كه شرح و تفسير لازم داشته _ تفسير نموده ند. مسلمانان نيز به وسيلة قرآن كريم و همچنين با عنايت به رفتار و گفتار آن بزرگواران، تكاليف خود را از همان صدر اسلام اخذ نموده اند. پس ممكن است شما فقط با مراجعه به قرآن مجيد، از مدرك حكم مورد نظر، مطّلع نشويد؛ در حالي كه با مراجعه به اقوال و افعال پيشوايان دين _ كه عمل و قول آنها براي ما دليل و حجت است _ به مستند آن واقف گرديد.

راجع به دو آية شريفه بر حسب آية اولي «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ…» مائده/3 حيواني كه تذكيه شده باشد حلال است، بايد گفت: چنان كه شرايط تذكيه و حيواني كه تذكيه بر آن واقع مي شود توسّط پيغمبر اكرم(ص) و ائمة طاهرين(ع) بيان شده، از جلمة آن شروط اين است كه بايد در موقع ذبح، نام خدا برده شود.

اما آية دوّم: «اَلْيَوْمَ اُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ…» مائده/5 بر حسب روايات وارده از ائمّه اطهار(ع) مراد از طعام، حبوب است، و شامل لحوم نيست. اين معني، با لغت هم موافق است و بر حسب لغت از اين كه

مراد از طعام، لحوم باشد، صحيحتر است.

علاوه بر اين در قرآن مجيد آية ديگري است كه بر حرمت اكل ذبيحه اي كه در موقع ذبح آن، اسم خدا برده نشده باشد، دلالت دارد. در سورة انعام آية 121 مي فرمايد:

«وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يَذْكَرِ اسْمُ اللهَ عَلَيهِ وَ إَنّهُ لَفِسْقٌ…» انعام/121

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پاسخ

يكى از اصولى كه پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در تبليغ آيين اسلام بدان ارج مى نهاد، آمادگى زمينه تبليغ بود. از اين رو، برخى احكام بر پيامبر نازل مى شد كه زمينه تبليغ آن فراهم نبود و آن پيامبر بزرگ((صلى الله عليه وآله)) تبليغش را تأخير مى انداخت تا هنگامى كه بستر شايسته تبليغ فراهم آيد. اين روش مأموريّت پيامبر((صلى الله عليه وآله)) بود و از اين رو، برخى آيات هماهنگ با اين شيوه، مرحله اى و تدريجى نازل مى گشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پرسش

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پاسخ

پنير يكى از غذاهاى مقوّى و داراى كلسيم فراوان است. اگر پنير مكروه باشد، شايد بدين دليل باشد كه هنگام درست كردن آن، شير را نمى چوشانند تا اگر ميكروبى در آن باشد كشته شود. از اين رو، ممكن است امراضى از قبيل تب مالت به انسان سرايت كند. نيز مى گويند خوردن مداوم پنير از نيروى حافظه مى كاهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_18_

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پرسش

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پاسخ

احكام شرعى پيرو مصالح واقعى انسان و جامعه انسانى اند; چه در اسلام واجب شده است، داراى مصلحتى است و آنچه حرام شده است، داراى مفسده اى است. شايد اين كه دنبلان حرام شمرده شده است، به دليل زيانهايى باشد كه در خوردن آن هست و اين زيانها در خوردن تخم خاويار نيست. اين كه هر دو عامل تكثير موجود زنده اند، دليل نمى شود كه هر دو حرام شوند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_21_

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پرسش

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پاسخ

به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورها مى خواهد سه چيز را تأمين كند:

اوّل: دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات را به نام بت سر مى بريدند. از اين رو، گفتن نام «خدا» جزوى از برنامه ريشه كن ساختن افكار بت پرستى است.

دوم: بيرون رفتن كامل خون از بدن حيوان دانش پزشكى امروز زيانهايى توجّه برانگيز براى خوردن خون كشف كرده است. خون هميشه سرشار از انواع ميكروبهاست. از طرفى، به تجربه ثابت شده است كه تغذيه گوشت با خون، روحيّات و صفات اخلاقى نامطلوبى در انسان پديد مى آورد. از آن جمله است ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب.

سوم: تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و آزارش كه با عدالت سازگار نيست. اين كار با قطع چهار رگ گردن بيدرنگ حاصل مى گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_28_

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

وقتى بر اساس دليلهاى محكم ثابت باور كنيم كه قرآن، كتاب آسمانى است و از سوى خدا نازل شده است و پيروى از تعاليمش بر همهن آدميان لازم است بايد ايمان آوريم كه احكام قران بر حكمت و دانش بيكران خداوند استوار است و هر چيزى كه در قرآن واجب شمرده شده است، مصلحت يا مصلحتهايى دارد و هر چيزى كه حرام شمرده شده است، زيان يا زيانهايى دارد.

در قرآن كريم، از حرمت گوشت خوك به آشكارا سخن رفته است. البته، گوشت خوك داراى زيانهايى است، ولى اگر ما از اين زيانها آگاه باشيم، نبايد موجب شود كه در درستى حكم خداوند شك كنيم.

دانش امروز ثابت كرده است كه يكى از بيماريهاى خطرناك به نام «تريكنويز» يا «تريشينوز» از گوشت خوك پديد مى آيد. اين بيمارى ناشى از كرمى است به نام

_31_

«تريكين» يا «تريشين» كه در عضلات خوك يافت مى شود و از راه خوردن به انسان سرايت مى كند.

در فرهنگ دهخدا دربارهئ خوك آمده است كه احتمال ابتلاى اين حيوان به بيمارى، بيشتر از ديگر حيوانات است و بسيارى از بيماريها را به انسان منتقل مى كند; مانند تب مالت و تريكينوز است. شايد اين موضوع در حرمت گوشت خوك داراى تأثير باشد، ولى نمى توان گفت كه تنها اين ويژگى موجب حرمت آن شده است; زيرا ممكن است علّتهايى ديگر نيز در ميان باشد كه بر ما پوشيده است. به هر حال، آنچه انسان را به رستگارى مى رساند، پيروى از دستورهاى حياتبخش اسلام است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده

است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پاسخ

نجاست هر چيز داراى اسرار و عللى گوناگون است. دسته اى از آنها ذاتاً ناپاك و پليد و آلودگى بدانها موجب بسيارى از بيماريهاست; مانند بول و خون. از اين رو، اسلام آنها را نجس دانسته است.

برخى ديگر پليدى ظاهرى ندارند، ولى داراى پليدى معنوى اند و همين سبب شده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد; مانند كفّار. ممكن است كافر از نظر ظاهر پاك و تميز باشد، ولى از آن جا كه به دين راستين الهى معتقد نيست، داراى آلودگى روحى است و اين آلودگى هرگز با نظافت بدن و رعايت اصول بهداشتى از ميان نمى رود. اسلام براى حفظ باورهاى مسلمانان، اشخاص كافر را ناپاك شمرده است تا از آميزض مسلمانان با آنان پيشگيرى كند.

اگر آنان پاك مى بودند و با مسلمانان مى آميختند، چه بسا افراد سست ايمان را با افكار و گفتار خويش از دين خارج مى ساختند و افزون بر اين، در جوامع اسلامى نفوذ

_33_

مى كردند و چه بسا عليه مسلمانان دست به توطئه مى زدند، ولى آميزش محدود با آنان چنين خطرهايى در پى ندارد.

برخى ديگر از نجاسات، جامعه و فرد را به تباهى مى كشانند; مانند مشروبات الكلى. درست است كه الكل، اشيا را ضدعفونى مى كند، ولى آشاميدن نوشابه الكلى موجب تباهيهايى بى شمار است. اسلام براى پيشگيرى از اين تباهيها آن را نجس شمرده و بدين وسيله محدوديتهايى براى نزديك شدن مسلمانان بدان پديد آورده است، مردم مسلمان از نوشيدن آن خوددارى

مى كنند. زيرا اگر چيزى ناپاك و نجس باشد، فرد مسلمان مى كوشيد تا هر چه بيشتر از آن چيز دور ماند و زندگى خود را بدان نيالايد و همين شيوه برخورد، بهترين گونهئ مبارزه با مشروبات الكلى است(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 87. آنچه گذشت، درباره مشروبات الكلى است، امّا نجس بودن الكلهاى صنعتى كه خوردنى نيستند، ميان دانشمندان دينى مورد بحث است.

_34_

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پرسش

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پاسخ

پنير يكى از غذاهاى مقوّى و داراى كلسيم فراوان است. اگر پنير مكروه باشد، شايد بدين دليل باشد كه هنگام درست كردن آن، شير را نمى چوشانند تا اگر ميكروبى در آن باشد كشته شود. از اين رو، ممكن است امراضى از قبيل تب مالت به انسان سرايت كند. نيز مى گويند خوردن مداوم پنير از نيروى حافظه مى كاهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_18_

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پرسش

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پاسخ

احكام شرعى پيرو مصالح واقعى انسان و جامعه انسانى اند; چه در اسلام واجب شده است، داراى مصلحتى است و آنچه حرام شده است، داراى مفسده اى است. شايد اين كه دنبلان حرام شمرده شده است، به دليل زيانهايى باشد كه در خوردن آن هست و اين زيانها در خوردن تخم خاويار نيست. اين كه هر دو عامل تكثير موجود زنده اند، دليل نمى شود كه هر دو حرام شوند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_21_

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پرسش

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پاسخ

به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورها مى خواهد سه چيز را تأمين كند:

اوّل: دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات را به نام بت سر مى بريدند. از اين رو، گفتن نام «خدا» جزوى از برنامه ريشه كن ساختن افكار بت پرستى است.

دوم: بيرون رفتن كامل خون از بدن حيوان دانش پزشكى امروز زيانهايى توجّه برانگيز براى خوردن خون كشف كرده است. خون هميشه سرشار از انواع ميكروبهاست. از طرفى، به تجربه ثابت شده است كه تغذيه گوشت با خون، روحيّات و صفات اخلاقى نامطلوبى در انسان پديد مى آورد. از آن جمله است ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب.

سوم: تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و آزارش كه با عدالت سازگار نيست. اين كار با قطع چهار رگ گردن بيدرنگ حاصل مى گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_28_

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

وقتى بر اساس دليلهاى محكم ثابت باور كنيم كه قرآن، كتاب آسمانى است و از سوى خدا نازل شده است و پيروى از تعاليمش بر همهن آدميان لازم است بايد ايمان آوريم كه احكام قران بر حكمت و دانش بيكران خداوند استوار است و هر چيزى كه در قرآن واجب شمرده شده است، مصلحت يا مصلحتهايى دارد و هر چيزى كه حرام شمرده شده است، زيان يا زيانهايى دارد.

در قرآن كريم، از حرمت گوشت خوك به آشكارا سخن رفته است. البته، گوشت خوك داراى زيانهايى است، ولى اگر ما از اين زيانها آگاه باشيم، نبايد موجب شود كه در درستى حكم خداوند شك كنيم.

دانش امروز ثابت كرده است كه يكى از بيماريهاى خطرناك به نام «تريكنويز» يا «تريشينوز» از گوشت خوك پديد مى آيد. اين بيمارى ناشى از كرمى است به نام

_31_

«تريكين» يا «تريشين» كه در عضلات خوك يافت مى شود و از راه خوردن به انسان سرايت مى كند.

در فرهنگ دهخدا دربارهئ خوك آمده است كه احتمال ابتلاى اين حيوان به بيمارى، بيشتر از ديگر حيوانات است و بسيارى از بيماريها را به انسان منتقل مى كند; مانند تب مالت و تريكينوز است. شايد اين موضوع در حرمت گوشت خوك داراى تأثير باشد، ولى نمى توان گفت كه تنها اين ويژگى موجب حرمت آن شده است; زيرا ممكن است علّتهايى ديگر نيز در ميان باشد كه بر ما پوشيده است. به هر حال، آنچه انسان را به رستگارى مى رساند، پيروى از دستورهاى حياتبخش اسلام است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده

است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پاسخ

نجاست هر چيز داراى اسرار و عللى گوناگون است. دسته اى از آنها ذاتاً ناپاك و پليد و آلودگى بدانها موجب بسيارى از بيماريهاست; مانند بول و خون. از اين رو، اسلام آنها را نجس دانسته است.

برخى ديگر پليدى ظاهرى ندارند، ولى داراى پليدى معنوى اند و همين سبب شده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد; مانند كفّار. ممكن است كافر از نظر ظاهر پاك و تميز باشد، ولى از آن جا كه به دين راستين الهى معتقد نيست، داراى آلودگى روحى است و اين آلودگى هرگز با نظافت بدن و رعايت اصول بهداشتى از ميان نمى رود. اسلام براى حفظ باورهاى مسلمانان، اشخاص كافر را ناپاك شمرده است تا از آميزض مسلمانان با آنان پيشگيرى كند.

اگر آنان پاك مى بودند و با مسلمانان مى آميختند، چه بسا افراد سست ايمان را با افكار و گفتار خويش از دين خارج مى ساختند و افزون بر اين، در جوامع اسلامى نفوذ

_33_

مى كردند و چه بسا عليه مسلمانان دست به توطئه مى زدند، ولى آميزش محدود با آنان چنين خطرهايى در پى ندارد.

برخى ديگر از نجاسات، جامعه و فرد را به تباهى مى كشانند; مانند مشروبات الكلى. درست است كه الكل، اشيا را ضدعفونى مى كند، ولى آشاميدن نوشابه الكلى موجب تباهيهايى بى شمار است. اسلام براى پيشگيرى از اين تباهيها آن را نجس شمرده و بدين وسيله محدوديتهايى براى نزديك شدن مسلمانان بدان پديد آورده است، مردم مسلمان از نوشيدن آن خوددارى

مى كنند. زيرا اگر چيزى ناپاك و نجس باشد، فرد مسلمان مى كوشيد تا هر چه بيشتر از آن چيز دور ماند و زندگى خود را بدان نيالايد و همين شيوه برخورد، بهترين گونهئ مبارزه با مشروبات الكلى است(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - پرسشها و پاسخهاى مذهبى، ج 3، ص 87. آنچه گذشت، درباره مشروبات الكلى است، امّا نجس بودن الكلهاى صنعتى كه خوردنى نيستند، ميان دانشمندان دينى مورد بحث است.

_34_

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پرسش

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پاسخ

احكام شرعى پيرو مصالح واقعى انسان و جامعه انسانى اند; چه در اسلام واجب شده است، داراى مصلحتى است و آنچه حرام شده است، داراى مفسده اى است. شايد اين كه دنبلان حرام شمرده شده است، به دليل زيانهايى باشد كه در خوردن آن هست و اين زيانها در خوردن تخم خاويار نيست. اين كه هر دو عامل تكثير موجود زنده اند، دليل نمى شود كه هر دو حرام شوند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پرسش

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پاسخ

به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورها مى خواهد سه چيز را تأمين كند:

اوّل: دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات را به نام بت سر مى بريدند. از اين رو، گفتن نام «خدا» جزوى از برنامه ريشه كن ساختن افكار بت پرستى است.

دوم: بيرون رفتن كامل خون از بدن حيوان دانش پزشكى امروز زيانهايى توجّه برانگيز براى خوردن خون كشف كرده است. خون هميشه سرشار از انواع ميكروبهاست. از طرفى، به تجربه ثابت شده است كه تغذيه گوشت با خون، روحيّات و صفات اخلاقى نامطلوبى در انسان پديد مى آورد. از آن جمله است ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب.

سوم: تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و آزارش كه با عدالت سازگار نيست. اين كار با قطع چهار رگ گردن بيدرنگ حاصل مى گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

وقتى بر اساس دليلهاى محكم ثابت باور كنيم كه قرآن، كتاب آسمانى است و از سوى خدا نازل شده است و پيروى از تعاليمش بر همهن آدميان لازم است بايد ايمان آوريم كه احكام قران بر حكمت و دانش بيكران خداوند استوار است و هر چيزى كه در قرآن واجب شمرده شده است، مصلحت يا مصلحتهايى دارد و هر چيزى كه حرام شمرده شده است، زيان يا زيانهايى دارد.

در قرآن كريم، از حرمت گوشت خوك به آشكارا سخن رفته است. البته، گوشت خوك داراى زيانهايى است، ولى اگر ما از اين زيانها آگاه باشيم، نبايد موجب شود كه در درستى حكم خداوند شك كنيم.

دانش امروز ثابت كرده است كه يكى از بيماريهاى خطرناك به نام «تريكنويز» يا «تريشينوز» از گوشت خوك پديد مى آيد. اين بيمارى ناشى از كرمى است به نام «تريكين» يا «تريشين» كه در عضلات خوك يافت مى شود و از راه خوردن به انسان سرايت مى كند.

در فرهنگ دهخدا دربارهئ خوك آمده است كه احتمال ابتلاى اين حيوان به بيمارى، بيشتر از ديگر حيوانات است و بسيارى از بيماريها را به انسان منتقل مى كند; مانند تب مالت و تريكينوز است. شايد اين موضوع در حرمت گوشت خوك داراى تأثير باشد، ولى نمى توان گفت كه تنها اين ويژگى موجب حرمت آن شده است; زيرا ممكن است علّتهايى ديگر نيز در ميان باشد كه بر ما پوشيده است. به هر حال، آنچه انسان را به رستگارى مى رساند، پيروى از دستورهاى حياتبخش اسلام است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلى در رساله هاى عمليه نجس شمرده شده است با

اين كه الكل بيشتر اشيا را ضدعفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از ميان مى برد؟

پاسخ

نجاست هر چيز داراى اسرار و عللى گوناگون است. دسته اى از آنها ذاتاً ناپاك و پليد و آلودگى بدانها موجب بسيارى از بيماريهاست; مانند بول و خون. از اين رو، اسلام آنها را نجس دانسته است.

برخى ديگر پليدى ظاهرى ندارند، ولى داراى پليدى معنوى اند و همين سبب شده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد; مانند كفّار. ممكن است كافر از نظر ظاهر پاك و تميز باشد، ولى از آن جا كه به دين راستين الهى معتقد نيست، داراى آلودگى روحى است و اين آلودگى هرگز با نظافت بدن و رعايت اصول بهداشتى از ميان نمى رود. اسلام براى حفظ باورهاى مسلمانان، اشخاص كافر را ناپاك شمرده است تا از آميزض مسلمانان با آنان پيشگيرى كند.

اگر آنان پاك مى بودند و با مسلمانان مى آميختند، چه بسا افراد سست ايمان را با افكار و گفتار خويش از دين خارج مى ساختند و افزون بر اين، در جوامع اسلامى نفوذ مى كردند و چه بسا عليه مسلمانان دست به توطئه مى زدند، ولى آميزش محدود با آنان چنين خطرهايى در پى ندارد.

برخى ديگر از نجاسات، جامعه و فرد را به تباهى مى كشانند; مانند مشروبات الكلى. درست است كه الكل، اشيا را ضدعفونى مى كند، ولى آشاميدن نوشابه الكلى موجب تباهيهايى بى شمار است. اسلام براى پيشگيرى از اين تباهيها آن را نجس شمرده و بدين وسيله محدوديتهايى براى نزديك شدن مسلمانان بدان پديد آورده است، مردم مسلمان از نوشيدن آن خوددارى مى كنند. زيرا

اگر چيزى ناپاك و نجس باشد، فرد مسلمان مى كوشيد تا هر چه بيشتر از آن چيز دور ماند و زندگى خود را بدان نيالايد و همين شيوه برخورد، بهترين گونهئ مبارزه با مشروبات الكلى است(27).

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پاسخ

يكى از اصولى كه پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در تبليغ آيين اسلام بدان ارج مى نهاد، آمادگى زمينه تبليغ بود. از اين رو، برخى احكام بر پيامبر نازل مى شد كه زمينه تبليغ آن فراهم نبود و آن پيامبر بزرگ((صلى الله عليه وآله)) تبليغش را تأخير مى انداخت تا هنگامى كه بستر شايسته تبليغ فراهم آيد. اين روش مأموريّت پيامبر((صلى الله عليه وآله)) بود و از اين رو، برخى آيات هماهنگ با اين شيوه، مرحله اى و تدريجى نازل مى گشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پرسش

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پاسخ

پنير يكى از غذاهاى مقوّى و داراى كلسيم فراوان است. اگر پنير مكروه باشد، شايد بدين دليل باشد كه هنگام درست كردن آن، شير را نمى چوشانند تا اگر ميكروبى در آن باشد كشته شود. از اين رو، ممكن است امراضى از قبيل تب مالت به انسان سرايت كند. نيز مى گويند خوردن مداوم پنير از نيروى حافظه مى كاهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مسكرات مايع، حرام و نجسند، ولى برخى چيزها - مانند هروئين - كه گاهى عصاره آنها مسكر است، نجس نيستند؟

پرسش

چرا مسكرات مايع، حرام و نجسند، ولى برخى چيزها - مانند هروئين - كه گاهى عصاره آنها مسكر است، نجس نيستند؟

پاسخ

مسكرات مايع و روان، حرام و نجسند و هر چيزى كه انسان يقين كند آن را از مسكرات مايع ساخته اند نيز حرامو نجس است، ولى اگر نداند كه آن چيز را از مسكرات مايع گرفته اند، پاك است. البته، هر چيزى كه انسان را از خود بى خود و مست كند - مانند هروئين - حرا است و استعمالش جايز نيست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پرسش

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پاسخ

پنير يكى از غذاهاى مقوّى و داراى كلسيم فراوان است. اگر پنير مكروه باشد، شايد بدين دليل باشد كه هنگام درست كردن آن، شير را نمى چوشانند تا اگر ميكروبى در آن باشد كشته شود. از اين رو، ممكن است امراضى از قبيل تب مالت به انسان سرايت كند. نيز مى گويند خوردن مداوم پنير از نيروى حافظه مى كاهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_18_

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پرسش

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پاسخ

احكام شرعى پيرو مصالح واقعى انسان و جامعه انسانى اند; چه در اسلام واجب شده است، داراى مصلحتى است و آنچه حرام شده است، داراى مفسده اى است. شايد اين كه دنبلان حرام شمرده شده است، به دليل زيانهايى باشد كه در خوردن آن هست و اين زيانها در خوردن تخم خاويار نيست. اين كه هر دو عامل تكثير موجود زنده اند، دليل نمى شود كه هر دو حرام شوند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_21_

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

وقتى بر اساس دليلهاى محكم ثابت باور كنيم كه قرآن، كتاب آسمانى است و از سوى خدا نازل شده است و پيروى از تعاليمش بر همهن آدميان لازم است بايد ايمان آوريم كه احكام قران بر حكمت و دانش بيكران خداوند استوار است و هر چيزى كه در قرآن واجب شمرده شده است، مصلحت يا مصلحتهايى دارد و هر چيزى كه حرام شمرده شده است، زيان يا زيانهايى دارد.

در قرآن كريم، از حرمت گوشت خوك به آشكارا سخن رفته است. البته، گوشت خوك داراى زيانهايى است، ولى اگر ما از اين زيانها آگاه باشيم، نبايد موجب شود كه در درستى حكم خداوند شك كنيم.

دانش امروز ثابت كرده است كه يكى از بيماريهاى خطرناك به نام «تريكنويز» يا «تريشينوز» از گوشت خوك پديد مى آيد. اين بيمارى ناشى از كرمى است به نام

_31_

«تريكين» يا «تريشين» كه در عضلات خوك يافت مى شود و از راه خوردن به انسان سرايت مى كند.

در فرهنگ دهخدا دربارهئ خوك آمده است كه احتمال ابتلاى اين حيوان به بيمارى، بيشتر از ديگر حيوانات است و بسيارى از بيماريها را به انسان منتقل مى كند; مانند تب مالت و تريكينوز است. شايد اين موضوع در حرمت گوشت خوك داراى تأثير باشد، ولى نمى توان گفت كه تنها اين ويژگى موجب حرمت آن شده است; زيرا ممكن است علّتهايى ديگر نيز در ميان باشد كه بر ما پوشيده است. به هر حال، آنچه انسان را به رستگارى مى رساند، پيروى از دستورهاى حياتبخش اسلام است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله

به مرحله حرام شده اند؟

پاسخ

يكى از اصولى كه پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در تبليغ آيين اسلام بدان ارج مى نهاد، آمادگى زمينه تبليغ بود. از اين رو، برخى احكام بر پيامبر نازل مى شد كه زمينه تبليغ آن فراهم نبود و آن پيامبر بزرگ((صلى الله عليه وآله)) تبليغش را تأخير مى انداخت تا هنگامى كه بستر شايسته تبليغ فراهم آيد. اين روش مأموريّت پيامبر((صلى الله عليه وآله)) بود و از اين رو، برخى آيات هماهنگ با اين شيوه، مرحله اى و تدريجى نازل مى گشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پاسخ

يكى از اصولى كه پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در تبليغ آيين اسلام بدان ارج مى نهاد، آمادگى زمينه تبليغ بود. از اين رو، برخى احكام بر پيامبر نازل مى شد كه زمينه تبليغ آن فراهم نبود و آن پيامبر بزرگ((صلى الله عليه وآله)) تبليغش را تأخير مى انداخت تا هنگامى كه بستر شايسته تبليغ فراهم آيد. اين روش مأموريّت پيامبر((صلى الله عليه وآله)) بود و از اين رو، برخى آيات هماهنگ با اين شيوه، مرحله اى و تدريجى نازل مى گشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پرسش

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پاسخ

پنير يكى از غذاهاى مقوّى و داراى كلسيم فراوان است. اگر پنير مكروه باشد، شايد بدين دليل باشد كه هنگام درست كردن آن، شير را نمى چوشانند تا اگر ميكروبى در آن باشد كشته شود. از اين رو، ممكن است امراضى از قبيل تب مالت به انسان سرايت كند. نيز مى گويند خوردن مداوم پنير از نيروى حافظه مى كاهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_18_

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پرسش

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پاسخ

احكام شرعى پيرو مصالح واقعى انسان و جامعه انسانى اند; چه در اسلام واجب شده است، داراى مصلحتى است و آنچه حرام شده است، داراى مفسده اى است. شايد اين كه دنبلان حرام شمرده شده است، به دليل زيانهايى باشد كه در خوردن آن هست و اين زيانها در خوردن تخم خاويار نيست. اين كه هر دو عامل تكثير موجود زنده اند، دليل نمى شود كه هر دو حرام شوند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_21_

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پرسش

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پاسخ

به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورها مى خواهد سه چيز را تأمين كند:

اوّل: دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات را به نام بت سر مى بريدند. از اين رو، گفتن نام «خدا» جزوى از برنامه ريشه كن ساختن افكار بت پرستى است.

دوم: بيرون رفتن كامل خون از بدن حيوان دانش پزشكى امروز زيانهايى توجّه برانگيز براى خوردن خون كشف كرده است. خون هميشه سرشار از انواع ميكروبهاست. از طرفى، به تجربه ثابت شده است كه تغذيه گوشت با خون، روحيّات و صفات اخلاقى نامطلوبى در انسان پديد مى آورد. از آن جمله است ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب.

سوم: تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و آزارش كه با عدالت سازگار نيست. اين كار با قطع چهار رگ گردن بيدرنگ حاصل مى گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_28_

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

وقتى بر اساس دليلهاى محكم ثابت باور كنيم كه قرآن، كتاب آسمانى است و از سوى خدا نازل شده است و پيروى از تعاليمش بر همهن آدميان لازم است بايد ايمان آوريم كه احكام قران بر حكمت و دانش بيكران خداوند استوار است و هر چيزى كه در قرآن واجب شمرده شده است، مصلحت يا مصلحتهايى دارد و هر چيزى كه حرام شمرده شده است، زيان يا زيانهايى دارد.

در قرآن كريم، از حرمت گوشت خوك به آشكارا سخن رفته است. البته، گوشت خوك داراى زيانهايى است، ولى اگر ما از اين زيانها آگاه باشيم، نبايد موجب شود كه در درستى حكم خداوند شك كنيم.

دانش امروز ثابت كرده است كه يكى از بيماريهاى خطرناك به نام «تريكنويز» يا «تريشينوز» از گوشت خوك پديد مى آيد. اين بيمارى ناشى از كرمى است به نام

_31_

«تريكين» يا «تريشين» كه در عضلات خوك يافت مى شود و از راه خوردن به انسان سرايت مى كند.

در فرهنگ دهخدا دربارهئ خوك آمده است كه احتمال ابتلاى اين حيوان به بيمارى، بيشتر از ديگر حيوانات است و بسيارى از بيماريها را به انسان منتقل مى كند; مانند تب مالت و تريكينوز است. شايد اين موضوع در حرمت گوشت خوك داراى تأثير باشد، ولى نمى توان گفت كه تنها اين ويژگى موجب حرمت آن شده است; زيرا ممكن است علّتهايى ديگر نيز در ميان باشد كه بر ما پوشيده است. به هر حال، آنچه انسان را به رستگارى مى رساند، پيروى از دستورهاى حياتبخش اسلام است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله

به مرحله حرام شده اند؟

پاسخ

يكى از اصولى كه پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در تبليغ آيين اسلام بدان ارج مى نهاد، آمادگى زمينه تبليغ بود. از اين رو، برخى احكام بر پيامبر نازل مى شد كه زمينه تبليغ آن فراهم نبود و آن پيامبر بزرگ((صلى الله عليه وآله)) تبليغش را تأخير مى انداخت تا هنگامى كه بستر شايسته تبليغ فراهم آيد. اين روش مأموريّت پيامبر((صلى الله عليه وآله)) بود و از اين رو، برخى آيات هماهنگ با اين شيوه، مرحله اى و تدريجى نازل مى گشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پرسش

چرا پنير در دين اسلام مكروه است؟

پاسخ

پنير يكى از غذاهاى مقوّى و داراى كلسيم فراوان است. اگر پنير مكروه باشد، شايد بدين دليل باشد كه هنگام درست كردن آن، شير را نمى چوشانند تا اگر ميكروبى در آن باشد كشته شود. از اين رو، ممكن است امراضى از قبيل تب مالت به انسان سرايت كند. نيز مى گويند خوردن مداوم پنير از نيروى حافظه مى كاهد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پرسش

درحالى كه دنبلان حيوانات و تخم ماهى خاويار، هر دو تكثير موجود زنده اند، چرا دنبلان حرام است و تخم ماهى خاويار حلال؟

پاسخ

احكام شرعى پيرو مصالح واقعى انسان و جامعه انسانى اند; چه در اسلام واجب شده است، داراى مصلحتى است و آنچه حرام شده است، داراى مفسده اى است. شايد اين كه دنبلان حرام شمرده شده است، به دليل زيانهايى باشد كه در خوردن آن هست و اين زيانها در خوردن تخم خاويار نيست. اين كه هر دو عامل تكثير موجود زنده اند، دليل نمى شود كه هر دو حرام شوند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پرسش

در اسلام براى ذبح حيوانات شرايطى در نظر گرفته شده، مانند قطع چهار رگ گردن و گفتن «بسم الله» چنان كه اگر اين شرايط حاصل نيايد، گوشت حيوان، خوردنى نيست. ولى بسيارى از مردم جهان بى توجّه به اين دستورها از گوشت حيوانات مى خورند و زيانى نيز نمى بيند. توضيح ده

پاسخ

به نظر مى رسد كه اسلام با اين دستورها مى خواهد سه چيز را تأمين كند:

اوّل: دورى جستن از آيين بت پرستان كه حيوانات را به نام بت سر مى بريدند. از اين رو، گفتن نام «خدا» جزوى از برنامه ريشه كن ساختن افكار بت پرستى است.

دوم: بيرون رفتن كامل خون از بدن حيوان دانش پزشكى امروز زيانهايى توجّه برانگيز براى خوردن خون كشف كرده است. خون هميشه سرشار از انواع ميكروبهاست. از طرفى، به تجربه ثابت شده است كه تغذيه گوشت با خون، روحيّات و صفات اخلاقى نامطلوبى در انسان پديد مى آورد. از آن جمله است ضعف عواطف و ستمگرى و قساوت قلب.

سوم: تسريع در جان دادن حيوان و جلوگيرى از شكنجه و آزارش كه با عدالت سازگار نيست. اين كار با قطع چهار رگ گردن بيدرنگ حاصل مى گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

وقتى بر اساس دليلهاى محكم ثابت باور كنيم كه قرآن، كتاب آسمانى است و از سوى خدا نازل شده است و پيروى از تعاليمش بر همهن آدميان لازم است بايد ايمان آوريم كه احكام قران بر حكمت و دانش بيكران خداوند استوار است و هر چيزى كه در قرآن واجب شمرده شده است، مصلحت يا مصلحتهايى دارد و هر چيزى كه حرام شمرده شده است، زيان يا زيانهايى دارد.

در قرآن كريم، از حرمت گوشت خوك به آشكارا سخن رفته است. البته، گوشت خوك داراى زيانهايى است، ولى اگر ما از اين زيانها آگاه باشيم، نبايد موجب شود كه در درستى حكم خداوند شك كنيم.

دانش امروز ثابت كرده است كه يكى از بيماريهاى خطرناك به نام «تريكنويز» يا «تريشينوز» از گوشت خوك پديد مى آيد. اين بيمارى ناشى از كرمى است به نام «تريكين» يا «تريشين» كه در عضلات خوك يافت مى شود و از راه خوردن به انسان سرايت مى كند.

در فرهنگ دهخدا دربارهئ خوك آمده است كه احتمال ابتلاى اين حيوان به بيمارى، بيشتر از ديگر حيوانات است و بسيارى از بيماريها را به انسان منتقل مى كند; مانند تب مالت و تريكينوز است. شايد اين موضوع در حرمت گوشت خوك داراى تأثير باشد، ولى نمى توان گفت كه تنها اين ويژگى موجب حرمت آن شده است; زيرا ممكن است علّتهايى ديگر نيز در ميان باشد كه بر ما پوشيده است. به هر حال، آنچه انسان را به رستگارى مى رساند، پيروى از دستورهاى حياتبخش اسلام است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

علت اينكه در شب نبايد ايستاده آبي نوشيد چيست ؟

پرسش

علت اينكه در شب نبايد ايستاده آبي نوشيد چيست ؟

پاسخ

در خصوص سؤالي كه بيان فرموديد ذكر چند نكته قابل توجه مي باشد ؛

1_ فلسفه خيلي از احكام در قرآن و احاديث و در علوم روز ، آشكار شده است مثلاً در سورة بقره آيه 183 خداوند متعال مي فرمايد :

"روزه را خداي متعال بر شما واجب كرد تا شما پرهيزكار و متقي شويد" و همچنين حضرت علي ( در نهج البلاغه حكمت 244 مي فرمايد : كه زكات رشد اقتصادي را زياد مي كند ( روزي را افزايش مي دهد). و يا مثلاً در علوم روز به اثبات رسيده كه غنا و موسيقي يكي از عوامل مهم تخدير اعصاب است.

ولي در مقابل، بيشتر احكام فلسفه آن بيان نشده و اكثر آنها بيان نخواهد شد ( به خاطر حكمتي كه خداي متعال آنرا اقتضا مي كند) تا ان شاء ا... حضرت مهدي ( عج ) ظهور بفرمايند. همانطور كه در روايتي آمده است كه علم 27 حرف است و هر چه انبياء ( تا به حال آورده اند 2 حرف آن مي باشد و بعد از ظهور حضرت مهدي ( عجل ا...تعالي فرجه شريف ) مي باشدكه 25 حرف ديگر در ميان مردم گسترش پيدا مي كند. 1

2_ گر چه از خداي حكيم هيچ دستوري بدون مصلحت و حكمت صادر نمي شود امّا چرا بايد تمام احكام ، فلسفه اقتصادي ، سياسي ، بهداشتي و ... داشته باشند و چرا تسليم خداوند بودن خود بالاترين فلسفه تكاليف الهي نباشد. به طور مثال در سر بريدن حضرت اسماعيل ( به وسيلة حضرت ابراهيم عليه السلام

چه فلسفه اي غير از ظهور مقام تسليم حضرت ابراهيم و اسماعيل ( وجود دارد ؟

3_ بديهي است كه از فلسفه هاي آشكار سؤال مانعي ندارد امّا نسبت به فلسفه هاي آشكار نشده سؤال بي مورد است .

4_ عقل ما دو نوع فرمان دارد : فرمان كوتاه مدت و فرمان دراز مدت : به طور مثال در مراجعه به پزشك و گرفتن دارو ، فرمان كوتاه مدتشان اين است كه از اين دارو طبق دستور پزشك استفاده كن ، گر چه فلسفه و خواص دارو را نمي داني و فرمان دراز مدتش اين است كه برو درس بخوان تا بفهمي . در مسائل شرعي هم همين است : يعني عمل كن گرچه فلسفه اش را نمي داني ؛ ولي دنبال تحقيق باش .

5_ انسان موحّد واقعي كسي است كه اگر فلسفة حكمي را بداند يا نداند برايش در عمل به حكم فرقي نمي كند و آن را چون دستور خداوند است انجام مي دهد.

6_ بعضي كه نمي خواهند مقيّد شده و بندگي خدا را بپذيرند سركشي خود رامنافقانه زير پوشش تحقيق پنهان مي كنند به طور مثال : مي گوئي چرا حلقه طلا در دست داشتن براي مرد حرام است ؟ مي گويد تا فلسفه اش را نفهمم بيرون نمي آورم ؛ اينان آنقدر بيچاره اند كه در برابر همنوعان خود و محيط و مدهاي رنگارنگ تسليمند ولي در مقابل حكم خداوند چنين منافقانه عمل مي كنند و بهانه مي گيرند.

دليل آن است كه به آنچه هم كه مي دانند عمل نمي كنند؛ البته خيلي اشخاص هم هستند كه بدون غرض در پي

فلسفه احكام مي گردند كه البته مسأله اين اشخاص از آن افرادسركش جداست .

7_ و امّا در مورد سئوالي كه بيان فرموده ايد بايد عرض شود كه يا فلسفه آن بيان نشده و يا اگر هم شده ، ما در جستجوهايمان به آن دست پيدا نكرديم.

خداوند متعال همة ما را هر چه بيشتر با احكام نوراني اش آشنا و نسبت به آن عامل بفرمايد ان شاء ا...

منابع و مآخذ:

1. روايت در كتاب سفينه البحار، ج2، ص227، مي باشد

2. با استفاده از كتاب فلسفه اسرار احكام، ج2، ص23، به بعد محمد وحيدي

چرا تمامي مجتهدين با توجه به ضرر داشتن مواد مخدر براي بدن و حتي سيگار همگي فتوا به حرام بودن آنها نمي دهند مانند آيت الله مكارم شيرازي؟

پرسش

چرا تمامي مجتهدين با توجه به ضرر داشتن مواد مخدر براي بدن و حتي سيگار همگي فتوا به حرام بودن آنها نمي دهند مانند آيت الله مكارم شيرازي؟

پاسخ

اختلاف نظر بين متخصصان و كارشناسان هر فني امري طبيعي و رايج است مثلا چند پزشك متخصص و ماهر در مورد يك بيماري مشخص با علايم و آثار معين نظرهاي متعدد و مختلفي ابراز مي كنند. اجتهاد و استنباط در احكام شرعي نيز از اين قاعده مستثني نيست و خبرگان و كارشناسان امر ديني (مجتهدان جامع الشرايط) بعد از رجوع به مدارك احكام يعني قرآن سنت (قول و روش پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع)) اجماع و عقل در بعضي از مسائل استنباط ها و برداشت هاي مختلفي پيدا مي كنند و فتاواي گوناگوني مي دهند و بدين سبب لازم است كه تقليد هميشه از فرد باشد كه اعلم است و فتواي او از نظر شرعي براي ما حجت باشد.

دانشِ فقه و مبادي آن، از جمله علوم نظري است و بر يك سري اصول فكري مبتني است. مجتهد نيز بايستي در تمامي موارد آن، به نقطه نظر اجتهادي رسيده باشد. طبيعي است كه در صدها مسأله اصولي، نمي توان انتظار داشت كه بين دو يا چند نفر، وحدت نظر كاملي وجود داشته باشد. موضوع ياد شده، حتي در علوم تجربي نيز به همين صورت است مثلاً با وجود آن كه "پزشكي" رشته اي تجربي و مبتني بر حس و آزمايش است، كمتر در بين پزشكان نظر واحدي در يك موضوع ارائه مي شود. اين طبيعت نظر و اجتهاد است و در تمامي علوم انساني از جمله فقه، اين مسأله وجود دارد. البته اگر

نموداري از مشتركات و مفترقات فقها ترسيم گردد، خواهيم ديد كه درصد موارد اختلاف بسيار نادر است زيرا در اصل واجبات و محرمات و تكاليف وضعي، اختلافي وجود ندارد و تفاوت نظر، تنها در برخي از مسائل فرعي عملي است.

البته به جز عامل ذكر شده، عوامل ديگري نيز در اين پديده دخيل هستند مثلاً ممكن است مجتهدي به دليلي دست يابد كه ديگران به آن دست نيافته اند. هم چنين ممكن است در موضوعات مختلف، تفاوت ديدگاه وجود داشته باشد مثلاً شطرنج را يكي وسيله قمار بداند و ديگري آن را وسيله ورزش و ...

بهرحال آنچه توجه به آن بسيار مهم است اين است كه مجتهد طبق اصولي مشخص و محكم احكام را استنباط مي كند و ما كه مقلد هستيم موظف به عمل كردن بر طبق فتواي مرجع تقليد خويش هستيم و در مسائل شرعي حق تعيين تكليف براي مراجع را نداريم.

البته موضوع سيگار معضل مهمي در جامعه ماست كه مي شود از جهات فرهنگي و اجتماعي به آن توجه نمود و اميد است كه مسئولين در جهت كاهش و كنترل مصرف سيگار مخصوصاً در بين نوجوانان و جوانان تدابير لازم را انجام دهند.

استفاده از مشروبات الكلي چه ضرري براي انسان دارد و حكم آن وعلت حرمت آن چيست

پرسش

استفاده از مشروبات الكلي چه ضرري براي انسان دارد و حكم آن وعلت حرمت آن چيست

پاسخ

قرآن كريم دربارة شراب و قمار مي فرمايد: "يَ_ََّأَيُّهَا الَّذِين َ ءَامَنُوَّاْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاْ ?َنصَاب ُ وَالاْ ?َزْلَ_َم ُ رِجْس ٌ مِّن ْ عَمَل ِ الشَّيْطَ_َن ِ فَاجْتَنِبُوه ُ لَعَلَّكُم ْ تُفْلِحُون َ ;(مائده 90) اي كساني كه ايمان آورده ايد! شراب و قمار و بت ها و تيرهاي قرعه پليدند ]و[ از عمل شيطانند; پس از آنها دوري گزينيد; باشد كه رستگار شويد."

اين آيه مبارك پيامهاي فراواني دارد از جمله

1. ايمان و شراب خواري با هم سازگار نيستند;

2. شراب و قمار در رديف بت پرستي است

3. دستورها و نهي هاي اسلام بي حكمت نيست

4. نه تنها شراب نخوريد، بلكه حتي گِرد آن هم نرويد و به آن نزديك نشويد;

5. تغذيه سالم در سعادت انسان ها مؤثر است (ر.ك تفسير نور، محسن قرائتي ج 3، ص 171، مؤسسة در راه حق )

6. در اين آيه و آية بعدي همين سوره به برخي از زيان هاي آشكار شراب و قمار اشاره شده و مي فرمايد: "شيطان مي خواهد از طريق شراب و قمار در ميان شما بذر عداوت و دشمني بپاشد و از نماز و ذكر خدا بازدارد و معلوم مي شود كه ضررهاي معنوي مهم تر از زيان هاي جسمي و مادّي است "

افزون بر اين دانشمندان و محققان زيان هاي فراواني را براي نوشابه هاي الكلي ذكر كرده اند كه به برخي از اظهارات آنها اشاره مي شود:

يكي از دانشمندان مشهور غربي ثابت كرده است كه جوانهاي بيست ساله كه احتمال دارد پنجاه سال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال

عمر نمي كنند. در شخص معتاد به شراب و الكل عاطفه خانوادگي و ميزان محبت به زن و فرزند ضعيف است به طوري كه مكرر اتفاق افتاده است كه مثلاً پدري در حال مستي فرزندان خود را با دست خود كشته است مشروبات الكلي عقل و هوش انسان را از بين مي برد. به موجب آماري كه از تيمارستان هاي آمريكا به دست آمده است 85 درصد از بيماران رواني آنها، مبتلايان به الكل هستند.

يكي ديگر از دانشمندان انگليسي مي نويسد: مشروبات الكلي در كشورهاي شمالي انسان را كودن و ابله و در كشورهاي جنوبي ديوانه مي كند; سپس مي گويد: آيين اسلام تمام انواع نوشابه هاي الكلي را تحريم كرده و اين يكي از امتيازات اسلام است (ر.ك تفسير نمونه ج 5، ص 70 _ 76 و ج 1، ص 124 _ 126.)

مطابق آيه 173 سورة بقره خداوند از بين حيوانات تنها خوردن گوشت خوك را حرام كرده است به استناد چه آياتي و يا به چه دلايل حيوانات بسيار ديگر در فقه شيعه حرام گوشت محسوب مي شوند يا بعضي ديگر مانند اسب و خرگوش مكروه مي باشند؟

پرسش

مطابق آيه 173 سورة بقره خداوند از بين حيوانات تنها خوردن گوشت خوك را حرام كرده است به استناد چه آياتي و يا به چه دلايل حيوانات بسيار ديگر در فقه شيعه حرام گوشت محسوب مي شوند يا بعضي ديگر مانند اسب و خرگوش مكروه مي باشند؟

پاسخ

حصر در آيه 173 سوره بقره "اضافي است نه حقيقي بدين معنا كه با توجه به ديدگاه كساني كه سخن دربارة آن هاست و يا آيه آن ها را سرزنش مي كند، مطالبي بيان مي شود.

يهود عادت داشتند كه وقتي غذا كم مي شد به مواردي كه در آيه مطرح شده روي مي آوردند و آن ها را در ليست غذايي خود قرار مي دادند; قرآن نيز با توجه به اين مسأله اين چهار مورد را به صراحت نام برده و بر آن ها تأكيد كرده است اين مطلب با توجه به آية بعد كه دربارة گروهي از دانشمندان يهود است كه آيات الهي را پنهان كردند، به خوبي روشن مي شود.(ر.ك تفسير من وحي القرآن سيد محمد حسين فضل اللّه ج 3، ص 192، دارالملاك ط الثانيه بيروت 1419 'ûق )

محرمات ديگر كه سخن از آن ها پيش نيامده با استناد به روايات دانسته مي شوند و اين واگذاري به روايات در اغلب مسائل فقهي صورت گرفته است و به خوردني هاي حرام محدود نمي شود; چنان كه كيفيت نماز و ذكرهاي آن و نيز مسائل فراوان مربوط به روزه حج خمس و... كه در فقه شيعه آمده هيچ يك به تفصيل در قرآن نيامده و تنها به ذكر كلياتي بسنده شده است

ضمناً خوردن گوشت خرگوش حرام است نه مكروه

چرا گوشت بعضي حيوانات حرام است

پرسش

چرا گوشت بعضي حيوانات حرام است

پاسخ

در مورد فلسفة احكام به طور كلّي بايد به موارد ذيل توجه شود:

1. همة اَحكام الهي داراي حكمت بوده و بر اساس مصلحت يا دفع مفسده است ولي ممكن است براي ما، مشخَّص نباشد.

2. اَحكام دين دو دسته اند: الف فلسفه و حكمت آن ها بيان شده است مانند نماز (عنكبوت 45) و شراب (مائده 91) ب فلسفه آن بيان نشده است مانند حرمت و نجاست گوشت خوك

3. اين كه سبب بيان نشدن علل و حِكَم بعضي از اَحكام مانند اختلاف عدد ركعت نمازها و حرمت گوشت خوك چيست چند احتمال وجود دارد:

الف براي امتحان بندگان و معلوم شدن اين كه آيا بدون چون و چرا، از او اطاعت مي كنند يا نه باشد.

ب فوائد و آثار بعضي از احكام تنها، مربوط به اين دنيا نيست تا ما بتوانيم به آن پي ببريم بلكه بسياري از آن ها، در جهان آخرت تأثير دارد و ما، تا خود، وارد آن جهان نشويم نمي توانيم به آثار آن ها دست يابيم

ج اگر پزشك بگويد از اين قرص صبح دو عدد، ظهر و عصر و عشأ، چهار عدد و مغرب سه عدد بخوريد، آيا سبب اين دستور را مي پرسيم سبب نپرسيدن اين است كه ما، به او اعتماد داريم و مي دانيم حتماً، به نفع ما دستوري را داده است در مورد احكام خداوند هم همين طور است

غذاهايي كه از سوي شرع حرام

شده همچون ساير محرمات الهي فلسفه خاصي دارد; گاهي تحريم چيزي به خاطر بهداشت و حفظ جسم است و گاهي به خاطر تهذيب روح و زماني به خاطر حفظ نظام اجتماع

منتها اين نكته شايان ذكر است كه مرزهاي بهداشتي برخي محرمات معلوم شده و برخي هنوز در هاله اي از ابهام است براي نمونه در مورد گوشت مردار گفته اند: اين گوشت باعث ضعف و رنجوري بدن و كاهش نيرو است و در دستگاه هاي بدن از اين گوشت نمي توانند خون سازي سالم داشته باشند.(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 588، دارالكتب الاسلامية )

هم چنين فلسفة تحريم گوشت خوك به انگل هاي خطرناك آن (ترشين و كرم كدو) محدود نمي شود. امروزه در علم غذاشناسي ثابت شده كه غذاها از طريق تأثير در غده ها و ايجاد هورمون ها، در روحيات و اخلاق انسان اثر مي گذارند. خوك حتي نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مي خورند، سمبل بي غيرتي است خوك در امور جنسي فوق العاده بي تفاوت و لاابالي است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است تأثير اين غذا در لااباليگري در مسائل جنسي مشهود است

تأثير غذا در روحيات در روايات نيز انعكاس دارد. در روايتي دربارة "خون مي خوانيم "آن ها كه خون مي خورند آن چنان سنگدل مي شوند كه حتي ممكن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند."(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 16، ص 310، مكتبة الاسلامية )

گوشت حيوانات وحشي مانند شير، پلنگ و... نيز از اين قاعده مستثني نيستند و

تأثيرات بسيار نامطلوب آن ها در اخلاق و روح انسان مشهود است

فلسفه حرمت شرابخواري چيست

پرسش

فلسفه حرمت شرابخواري چيست

پاسخ

اگر چنانچه يقين داشته وقت داخل شده

است و نماز خوانده نمازش صحيح است و احتياج

به قضا ندارد ولي چنانچه يقين نداشته است نمازش

باطل است و بايستي قضا كند.

چرا بعضي حيوانات حرام گوشت و بعضي ديگر حلال گوشت هستند

پرسش

چرا بعضي حيوانات حرام گوشت و بعضي ديگر حلال گوشت هستند

پاسخ

حرام و حلال بودن

گوشت بعضي از حيوانات،

ناشي از نوع تغذيه آن حيوان

است. هم چنين گوشت آن

ممكن است براي انسان سود

يا زيان و ضرر داشته باشد -

چه از نظر مادي و چه از نظر

معنوي ؤ و تشخيص آن تنها

كار معصوم است .

آيا خوردن قسمتهايي از بدن گوسفند كه حرام است باعث باطل شدن نماز مي شود

پرسش

آيا خوردن قسمتهايي از بدن گوسفند كه حرام است باعث باطل شدن نماز مي شود

پاسخ

خوردن اشياء حرام، نماز را باطل نمي كند ولي آثار وضعي منفي در روح و جسم انسان دارد و موجب پيدايش خلق و خوي بد و قساوت قلب مي گردد. در روايات آمده كسي كه لقمه حرام بخورد تا چند روز نماز او قبول نيست، يعني نماز را بدون اثر مي كند، اما به هر حال تكليف نماز از انسان ساقط نمي شود، پس بايد نماز خوانده شود و نياز به قضا ندارد.

چرا در اسلام ترياك نيز همانند شراب صريحا تحريم نشده است ؟

پرسش

چرا در اسلام ترياك نيز همانند شراب صريحا تحريم نشده است ؟

پاسخ

اعتياد به ترياك در آن زمان شايع نبوده است ولي شراب شيوع داشته است. گذشته از آن كه بسياري از موضوعات در شرع به طور خاص بيان شده ولي قواعد كلي براي آن بيان گرديده است از جمله مسأله اعتياد كه قاعده «لاضرر» براي اثبات حرمت آن كافي است.

مستند حرمت گوشت خوك و سگ را بيان فرماييد.

پرسش

مستند حرمت گوشت خوك و سگ را بيان فرماييد.

پاسخ

حرام بودن گوشت خوك در چند جاي قرآن ذكر شده؛ ولي در مورد گوشت سگ آيه اي در قرآن نيامده است. سؤال شما هم ظاهرا در مورد مستند حرمت گوشت سگ است كه در موقع نگارش، با خوك جابه جا نوشته ايد.

مستند حرمت گوشت سگ رواياتي است كه از پيامبر اكرم(ص) و ائمه هدي(ع) رسيده است؛ به حدي كه حرمت آن از بديهيات و ضروريات دين اسلام شمرده شده است. در قرآن كريم آمده است:

1_ « ماآتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا ؛ آنچه رسول خدا براي شما آورده، بگيريد و از آنچه نهي كرده است، خودداري كنيد» ، (حشر، آيه 7).

2_ «يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولي الأمر منكم؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر را» ، (نساء، آيه 59).

بسياري از حرام ها و واجبات الهي كه در قرآن كريم ذكر نشده مستند به آن آيات شريفه است.

خداوند همه محرمات و واجبات رادر قرآن كريم نياورده؛ تا مردم محتاج به مراجعه به پيامبر(ص) و اهل بيت او باشند و از «ثقل اصغر» جدا نگردند. وجوب و حرمت اين دسته از احكام مستند به دليل سنت است. يكي از دليل هاي چهارگانه اثبات حكم شرعي روايات پيامبراكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) است كه اصطلاحا به آن «سنّت» گفته مي شود.

چرامي گويند اگر شراب بخوريم تا 40 روز نماز و روزه باطل است در حالي كه قران به 80 ضربه شلاق اشاره دارد ؟

پرسش

چرامي گويند اگر شراب بخوريم تا 40 روز نماز و روزه باطل است در حالي كه قران به 80 ضربه شلاق اشاره دارد ؟

پاسخ

حكم حرام بودن شراب در برخي آيات قرآن كريم و فرمايشات معصومين(ع) وارد شده و در حرمت آن هيچ ترديدي باقي نمانده است(مائده، آيه 90 و 91 - بقره، آيه 219).

از جمله آثار مخرب شراب، تأثير آن بر ساير اعمال و آداب ديني است از جمله در حديثي مي خوانيم: لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعين يوما الا ان يتوب شخصي كه شراب بنوشد تا 40 شبانه روز نمازهايش قبول واقع نمي شود مگر از اين گناه كبيره توبه كند{M(مستدرك الوسائل، ج 17، ص 57).

در ظاهر ممكن است اين امر عجيب به نظر برسد ولي در اين باره لازم است ابتدا حكمت و اسرار عبادات، از جمله نماز، دقيقا مورد بررسي قرار گيرد.

طبق آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت(ع) نماز آثار و بركات زيادي دارد از جمله:

1- نماز ستون و اصل دين است و اگر پذيرفته شود ساير اعمال قبول مي شود و اگر پذيرفته نشود هيچ عملي پذيرفته نخواهد شد (الصلوة عمود الدين..)..

2- نماز وسيله عروج مؤمن و عامل سير معنوي اوست (الصلوة معراج المؤمن).

3- نماز مهمترين وسيله تقرب به درگاه خداوند است (الصلوة قربان كل تقيّ).

همين سه موضوع روحاني [البته بين جسم و روح نمازگزار ارتباط تنگاتنگي هست [نشانگر اين مطلب است كه نماز حافظ دين، قوام بخش ايمان، وسيله ارتقا روحي و معنوي، عامل تقرب به ذات اقدس اله و... است. چون اولين و مهمترين اثر تخريبي شراب متوجه روح و جان آدمي است و نيز چون حقيقت انسان را

روح او تشكيل مي دهد لذا تأثير سوء شراب، فاحش تر و عظيم تر از آن است كه به نظر برسد.

اين كه گفته مي شود نماز چنين فردي پذيرفته نيست، به اين علت است كه روح او قابليت درك و استعداد دريافت فيوضات روحاني و معنوي را از دست مي دهد.

به طوري كه از بعضي روايات به دست مي آيد، شراب ام الفساد و مادر تمام گناهان و لغزش ها است.

امام صادق(ع) مي فرمايد: «كسي كه يك جرعه شراب بياشامد، خدا و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مي كنند، اگر به مقداري بخورد كه مست شود، روح ايمان از او دور مي شود و به جايش روح كثيف شيطاني جايگزين مي گردد، پس نماز را ترك مي كند و ملائكه او را سرزنش مي كنند و خداي تعالي او را خطاب مي كند: «اي بنده من كافر شدي، بدا به حال تو». پس امام فرمود: «بدا به حالش، بدا به حالش، به خدا سوگند يك سرزنش الهي از هزار سال عذاب سخت تر است»(فروع كافي، كتاب الاشربه، حديث 16).

آري شراب روح ايمان را متزلزل مي سازد و روح ناآرام و بي قرار و بدون اتكاء، هرگز فيض الهي و ارتباط معنوي را درك نخواهد كرد. هر عبادتي، به خصوص نماز نياز به اقبال و توجه روح دارد اگر روح نمازگزار استعداد و قابليت خود را از دست بدهد مانند ظرفي خواهد بود كه واژگون در زير بارش باران قرار بگيرد، مسلما هر قدر هم باران بيايد به داخل ظرف وارونه، داخل نخواهد شد.

و نيز 40 روز، تنها عدد و شماره را نمي رساند ممكن است عدد چهل «40» مفهومي گسترده تر و معناي عام تري را شامل شود. مثلاً امكان دارد منظور اين باشد

كه شخص شرابخوار تا مدت زماني طولاني، از درك و توفيق نماز مقبول محروم شود.

مطلب ديگر اين است كه شرابخوار نماز هايش قبول نيست مگر از گناه خود توبه كند و توبه عزم جدي بر ترك گناه است به طوري كه شخص توبه كننده ديگر بازگشتي به گناه گذشته نكند و در آينده نيز هرگز به آن گناه فاحش مرتكب نشود.

در بخش پاياني سخن به اين موضوع مي پردازيم كه در قرآن شريف صراحتا حرام بودن نوشيدن شراب، بيان شده است اما درباره حدود و كيفر اين گناه بزرگ، از روايات اهل بيت استفاده مي شود كه در شريعت ما شرابخوار را بايد 80 ضربه تازيانه بزنند(شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 10، باب الحد في السكر و شرب المسكر - فروع كافي، كتاب الحدود، ص 216، ح 15).

با فرض از بين بردن انگلها و ميكروبهاي موجود در گوشت خوك، باز خوردن آن حرام است؟

پرسش

با فرض از بين بردن انگلها و ميكروبهاي موجود در گوشت خوك، باز خوردن آن حرام است؟

پاسخ

بايد دانست حرمت برخي خوراكي ها و نوشيندني ها از جنبه هاي مختلف قابل بررسي است:

1- از نظر جسمي و بهداشت فردي؛ در اين باره اگر چه برخي از ميكروب ها را بتوان از بين برد، اما اطمينان خاطر نسبت به نابودي تمامي موارد ضرر رسان مشكل است. چنان كه ثابت شده برخي ميكروب ها پس از حرارت رساني، سپر حرارتي [=هاگ[ براي خود ايجاد مي كنند به طوري كه تا 400 سانتيگراد نيز مي توانند مقاومت كنند.

2- از نظر رواني و معنوي: بر فرض كه تمامي آلودگي هاي ظاهري گوشت خوك از بين برود، خوردن گوشت آن، چه بسا تأثيرات منفي روحي و معنوي داشته باشد. زيرا آن طور كه گفته شده است خوك از فضولات و پس مانده ها تغذيه مي كند و در ميان حيوانات به عنوان حيوان بي غيرت! از آن ياد مي شود كه هيچ حمايتي از ماده خود نشان نمي دهد. در صورتي كه از شتر به عنوان حيوان با حميّت ياد مي شود. به طوري كه نمي توان شتر ديگري را در مقابل او كشت و گوسفند حيوان رام و آرامي است و چه بسا به تناسب تغذيه از اين گونه حيوانات آثار رواني و روحي آنان نيز به انسان منتقل شود اگر چه به ميزان محدود.

آن چه گفته شد بخشي از فلسفه حرمت گوشت خوك است چه بسا دلايل بسيار ديگري نيز وجود داشته باشد.

در نامه شماره 10467 مورخه 10/9/81 در جواب سؤال علت كراهت داشتن ايستاده آب نوشيدن در شب سؤال شد كه شما در ابتدا گفته ايد كه طبق حديث در روز بايد ايستاده و در شب نشسته آب نوشيد ولي در بيان علت آن آورده ايد و علت اينكه چرا ايستاده آب نوشيدن مكروه است را بيان

پرسش

در نامه شماره 10467 مورخه 10/9/81 در جواب سؤال علت كراهت داشتن ايستاده آب نوشيدن در شب سؤال شد كه شما در ابتدا گفته ايد كه طبق حديث در روز بايد ايستاده و در شب نشسته آب نوشيد ولي در بيان علت آن آورده ايد و علت اينكه چرا

ايستاده آب نوشيدن مكروه است را بيان كرده ايد نه اينكه چرا در شب ايستاده آب نوشيدن مكروه است و در روز بايد ايستاده آب نوشيد

پاسخ

با تشكر از روحيه خوب شما كه در عين كنكاش گري، تعبد را به آن مقرون نموده ايد، خاطر نشان مي سازيم كه در همان كتاب نفيس حليه المتقين علامه مجلسي (اعلي الله مقامه) اشاره اي به اين پاسخ دارند و آن اين است كه: «احاديث بسيار وارد شده است كه ايستاده آب خوردن خوب است و آب را به يك نفس خوردن خوب است و ليكن بهتر است به سه نفس خورده شود و در روز ايستاده بخورد و در شب نشسته.»

آنگاه ايشان چهار روايت را نقل مي كند. مفاد يكي از روايات نقل شده از امام صادق عليه السلام اين است كه آب ايستاده خوردن باعث غلبه زرداب و صفرا مي شود. و در حديث ديگر آن حضرت فرمود كه ايستاده آب خوردن بيشتر باعث قوت و صحت بدن مي شود.

اما دو روايت مخالف اين مطلب نيز نقل مي كند. يكي از علي عليه السلام كه از آن حضرت نقل شده كه فرمود: در حالت ايستاده آب مخوريد زيرا باعث دردي مي شود كه دوا نداشته باشد مگر آن كه خدا عافيت دهد. و در حديث صحيح ديگر از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود: در حالت ايستاده آب مخوريد و بر دور هيچ قبر گردش نكنيد و دور مزن و در آب ايستاده بول مكن، پس هر كه چنين كند و بلائي به او برسد ملامت نكند مگر خود را.

همان طور

كه ملاحظه مي كنيد دو دسته روايات داريم كه دلالت آنها با هم متفاوت است. از نظر كارشناسان ديني و فن استنباط و اجتهاد در صورت صحت سند همه اين روايات بهترين راه و عاقلانه ترين راه كه مورد تأييد عقل و عقلا است جمع بين مفاد اين روايات در حد امكان است. لذا در اصول فقه كه علم رصد استنباط و اجتهاد است، اين قاعده معروف است كه «الجمع مهما امكن اولي». نتيجه جمع اين روايات همان طور كه علامه مجلسي از فقيه عالي مقام مرحوم شيخ صدوق كه از اركان فقه شيعه است نقل كردند «ابن بابويه (مرحوم صدوق) عليه الرحمه گفته است كه مراد از اين احاديث ( كه ايستاده آب خوردن را نهي مي كند) آب خوردن شب است.»

گرچه ممكن است به طرق ديگر نيز بتوان بين از روايات جمع كرد و ليكن چون مرحوم صدوق در نقل روايات و احاديث اهل بيت از بزرگان اين فن بوده و كتب روائي او منابع اصلي تلقي مي شود، احتمالا به قرينه ساير روايات كه در دسترس داشته و ملاحظه فرمودند، اين گونه بين مفاد روايات جمع نموده و چنين استنباطي نمودند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جواهر الكلام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 36، ص 506 (دليل آب نوشيدن در شب و روز در پاورقي روايات آن را آدرس داده است.

خوردن آب در شب هنگام نشسته و در روز ايستاده مستحب است و بر عكس آن مكروه چرا؟

پرسش

خوردن آب در شب هنگام نشسته و در روز ايستاده مستحب است و بر عكس آن مكروه چرا؟

پاسخ

بايد دانست همان طور كه روز و شب بر جذر و مد سطح آب درياها تأثير متفاوت مي گذارد. بر جذب و انفعالات آب در بدن نيز تأثير متفاوت مي گذارد، لذا اختلاف آب خوردن در حالت ايستاده و نشسته در روز شب قابل توجيه علمي است. اما آگاهي كامل به آثار و جزئيات نياز به تحقيق و نمونه گيري دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جواهر الكلام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 36، ص 506.

بيضه گوسفند دليلي كه حرام است چيست اگر انسان دوائي برايش شده باشد آيا امكان استفاده از آن هست يا خير و چنانچه بخورد انجام فرايض ديني .. نماز چه گونه ميباشد حرام است بجا آوردن نماز يا خير

پرسش

بيضه گوسفند دليلي كه حرام است چيست اگر انسان دوائي برايش شده باشد آيا امكان استفاده از آن هست يا خير و چنانچه بخورد انجام فرايض ديني .. نماز چه گونه ميباشد حرام است بجا آوردن نماز يا خير

پاسخ

خوردن بيضه گوسفند حرام است و دليل آن رواياتي است كه در كتب حديثي آمده است و چنانچه كسي بيضه گوسفند را بخورد چه از روي جهل به مسأله يا علم به مسأله مشكلي براي نماز خواندن به وجود نمي آورد و نمازش صحيح است اما خوردن آن به عنوان دارو، در صورتي جايز است كه راه ديگري براي رفع بيماري نباشد و مضطر به مصرف آن باشيم (استفتا از دفتر آيت الله خامنه اي).

خوردن گوشت اردك و كلا آبي و خشكي زيان چگونه هست آيا از وضعيت ظاهري حيوان حلال يا حرام آن مشخص ميشود؟

پرسش

خوردن گوشت اردك و كلا آبي و خشكي زيان چگونه هست آيا از وضعيت ظاهري حيوان حلال يا حرام آن مشخص ميشود؟

پاسخ

خوردن گوشت اردك حلال است و از حيواناتي كه در دريا زندگي مي كنند فقط ماهي هاي فلس دار و ميگو كه همان [روبيان] است حلال مي باشد و براي حيوانات خشكي هم علاماتي ذكر شده كه مي توانيد در رساله توضيح المسائل ملاحظه فرماييد.

1_ چرا شرا ب در ساير اديان حلال و برا ي ما حرام است يعني چرا يك خط ديني و الهي ادامه پيدا نكرد و تفاوتهاي چشمگيري در آن وجود ندارد؟

پرسش

1_ چرا شرا ب در ساير اديان حلال و برا ي ما حرام است يعني چرا يك خط ديني و الهي ادامه پيدا نكرد و تفاوتهاي چشمگيري در آن وجود ندارد؟

پاسخ

شراب در ديگر اديان نيز حرام بوده است و امروزه آنچه يهود و مسيحيت انجام مي دهند، و حق خوردن تكه ناني آغشته به شراب جزء مراسمشان است و به حضرت عيسي (ع) نسبت مي دهند تحريفي است كه در اين دين انجام شده است. به طور كل اديان الهي يك سري مشتركات دارند مانند اصول اوليه اعتقادي، حرمت امور ناشايست مثل ظلم، زنا و مانند آن و برخي چيزها در آنها وجود دارد كه با توجه به شرايط زماني آن ممكن است تفاوت داشته باشد. مثل برخي تكاليف و چگونگي آن كيفيت آنها مثلا اصل نماز و روزه در ابتدا واجب بوده اما چگونگي آن درامتهاي گذشته مقداري تفاوت داشته، اين اشكالي بر اديان نيست بلكه برحسب زمانها و موقعيتهاي مختلف خداوند احكام متناسب با آن را وضع كرده است.

1_ چرا شرا ب در ساير اديان حلال و برا ي ما حرام است يعني چرا يك خط ديني و الهي ادامه پيدا نكرد و تفاوتهاي چشمگيري در آن وجود ندارد؟

پرسش

1_ چرا شرا ب در ساير اديان حلال و برا ي ما حرام است يعني چرا يك خط ديني و الهي ادامه پيدا نكرد و تفاوتهاي چشمگيري در آن وجود ندارد؟

پاسخ

شراب در ديگر اديان نيز حرام بوده است و امروزه آنچه يهود و مسيحيت انجام مي دهند، و حق خوردن تكه ناني آغشته به شراب جزء مراسمشان است و به حضرت عيسي (ع) نسبت مي دهند تحريفي است كه در اين دين انجام شده است. به طور كل اديان الهي يك سري مشتركات دارند مانند اصول اوليه اعتقادي، حرمت امور ناشايست مثل ظلم، زنا و مانند آن و برخي چيزها در آنها وجود دارد كه با توجه به شرايط زماني آن ممكن است تفاوت داشته باشد. مثل برخي تكاليف و چگونگي آن كيفيت آنها مثلا اصل نماز و روزه در ابتدا واجب بوده اما چگونگي آن درامتهاي گذشته مقداري تفاوت داشته، اين اشكالي بر اديان نيست بلكه برحسب زمانها و موقعيتهاي مختلف خداوند احكام متناسب با آن را وضع كرده است.

1- چرا شراب حرام است ؟ آياتي كه دلالت بر حرمت شرب خمر ميكند را بيان كنيد ؟ با بيان ادله عقليه ؟ اگر چنانچه بعضي از مشروبات الكلي مسكر نباشند و مست آور نباشند باز هم حرام و نجس هستند ؟

پرسش

1- چرا شراب حرام است ؟ آياتي كه دلالت بر حرمت شرب خمر ميكند را بيان كنيد ؟ با بيان ادله عقليه ؟ اگر چنانچه بعضي از مشروبات الكلي مسكر نباشند و مست آور نباشند باز هم حرام و نجس هستند ؟

پاسخ

ج1- خمره در اصطلاح دين: به معني شراب انگور نيست بلكه هر مايع مست كننده خواه ازانگور گرفته شده باشد يا هر چند ديگر . وخمر به معني پوشانيدن است و از آنجا كه شراب عقل را مي پوشاند سبب مستي ميشود. و پرده اي روي عقل مي افكند و نمي گذارد انسان خوب و بد را تشخيص بدهد . لذا عده اي از ياران پيامبر « صلي الله عليه واله » خدمتش رسيدند و ازحكم شراب و قمار كه عقل و مال را تباه ميكند سوال كردند آيه سوره مباركه بقره ( 219 - 220 ) نازل شد { يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم ....... } ( 1) و چند آيه ديگر كه بتدريج شراب را نهي فرموده است .{لاتقربوا الصلوه و انتم سكاري } يعني : هنگامي كه مست هستيد نزديك نماز نرويد و نخوانيد زيرا؛ نمي فهميد چه مي خوانيد اما مضرات الكل عبارتا ست :

1-در عمر انسان زيرا انسانهاي الكلي 25 تا 30 درصد عمرشان كمتر از ديگران است .

2-الكل در نسل انسان درحين انعقاد نطفه به بچه منتقل ميشود وطبق روايتي رسول اكرم « صلي الله عليه واله » فرمودند : كسيكه دخترش رابه شرابخواري بدهد قطع رحم كرده است .

3-اثرات سوء الكل در اخلاق دراجتماع كه 50 درصد قتلها و جنايتها و تصادفات

درحال مستي است .

4- زيانهاي اقتصادي روان پزشكان ميگويند: خارجيها كه از فروش شراب ماليات بدست مي آورند ولي حساب بودجه هاي سنگين كه حرف ترميم مفاسد شراب ميشود نكرده اند !!

5-ضررجسماني كه قلب و كليه و اعضاء بدن را از كار مي اندازد حتما شما برادر گرامي در روزنامه ها خوانديد كه مدتي قبل در شيراز بر اثر خوردن مشروبات الكلي تقلبي 20 نفر مردند و چند نفر كليه اشان از كار افتاد و چند نفر هم بكلي نا بينا شدند ..

ج 2- طبق فتواي رهبر معظم انقلاب حضرت آيه الله العظمي خامنه اي , مشروبات مست كننده هم حرام است و هم نجس . مشروبات الكلي مسكر هستند . و هر مسكري نجس و حرام است . از ايشان سئوال شده است آيا اكل اتيليك نجس است يا خير , ظاهرا اين الكل در همه مست كننده ها وجود دارد و سبب مستي مي شود .

2- ملاك نجس بودن الكل چيست ؟

3- روشي كه مست كننده بودن مشروبات را ثابت كند كدام است ؟

حضرت آيه الله خامنه اي جواب فرمودند :

1-هر يك ازاقسام الكل كه مست كننده و در اصل مايع باشند نجس است.

2-ملاك نجاست الكل اين است كه مست كننده و در اصل مايع باشد .

3- اگر خود مكلف يقين داشته باشد كه مست كننده است يا خبر دادن اهل خبره مورد اطمينان كافي است. ( 2)

حرمت و حليت همه دستورات ديني از جمله شراب تابع مصالح و مفاسد واقعي هستند كه خداوند روي مصلحت و سعادتمندي انسان اين احكام را وضع كرده است

. مثلا نماز صبح دو ركعت است كسي اگر بخواهد به سعادت و نوارنيت نماز برسد بايد دو ركعت بخواند نه بيشتر و نه كمتر و در شراب حتي قطره اي از آن هم كمترين مقدار باشد و لو مست نكند خوردن آن حرام است و تخلف از دستورات الهي , مخصوصا كه نقل از اقوال بعضي پزشكان كه خوردن كم آن مفيد است . قرآن هم ميگويد منافعي دارد لكن مضرات آن بيشتر است و چون حكم تحريم آن رسيده حتما حكم خداوند موجب سعادت است .

منابع :

1-سوره مباركه بقره , آيه 219

2-اجوبه الستفتاء ات , آيه الله العظمي خامنه اي « دامت بركاته

از مضرات مواد الكلي و اينكه چرا حرام است و آيا دكتر هايي كه براي درمان آن را تجويز مي كنند مثلا آب جويي كه حرام است و براي دفع سنگ كليه افراد مفيد است باز هم استفاده از آن درست است يا نه؟

پرسش

از مضرات مواد الكلي و اينكه چرا حرام است و آيا دكتر هايي كه براي درمان آن را تجويز مي كنند مثلا آب جويي كه حرام است و براي دفع سنگ كليه افراد مفيد است باز هم استفاده از آن درست است يا نه؟

پاسخ

اگر به آشاميدن مسكرات و مشروبات الكلي بنا به توصيه پزشك متخصص جهت حفظ نفس از هلاكت يا از مرض شديد، اضطرار پيدا كند و بياشامد اشكال ندارد.

البته بايد به قيود مسأله توجه نماييد كه اضطرار در صورتي است كه داروي حلالي پيدا نشود و حفظ نفس از هلاكت بر مصرف آن مرتب باشد و دكتر متدين اين موضوع را تشخيص داده باشد. اما اگر بدانيد دكتر غيرمتدين و غيرمقيد به مسائل شرعي توصيه مي نمايد و يا داروي ديگري وجود دارد، شرب خمر جايز نيست و در نقل آمده است كه درباره دارويي كه به خمر عجين شده مي پرسد: حضرت پاسخ مي فرمايند: «نه به خدا قسم نمي خواهم بدان بنگرم، چگونه با آن مداوا كنم در حالي كه همچون پيه يا گوشت خوك مي ماند...» ، (وسائل الشيعه، ج 17، ابواب الاشربه محرمه، باب 20، ج 1 و 4).

و ضررهاي مشروبات الكلي بر روي مغز و سلسله عصبي و ساير اعضاء بدن از ديدگاه دانشمندان غير مسلمان نيز مخفي نمانده و نسبت به اجتناب از آن توصيه هاي فراوان نموده اند.

در اين مورد مي توانيد كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر تأليف شهيد دكتر پاك نژاد را مطالعه فرماييد.

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پرسش

چرا خوردن گوشت خوك حرام است؟

پاسخ

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت خوك حيواني است كثيف، خوك در امور جنسي فوق العاده بي تفاوت ولاابالي است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است تأثير اين غذا يعني گوشت خوك در خصوص لاابالي گري و بي غيرتي در مسائل جنسي مشهود است، حتي در نزد اروپاييان كه بيشتر گوشت خوك مي خورند آن را سمبل بي غيرتي مي دانند:

در شريعت حضرت موسي(ع) حرمت گوشت خوك نيز اعلام شده است و در اناجيل گناهكاران به خوك تشبيه شده اند و در ضمن در داستانها مظهر شيطان را خوك معرفي كرده اند و در قرآن مجيد هم در اين آيه 173 بقره تصريح به حرمت گوشت خوك فرموده است/

جاي تعجب است كه بعضي با چشم خود مي بينند از يكسو خوراك خوك نوعاً از كثافات و گاهي از فضولات خودش است و از سوي ديگر براي همه روشن شده كه گوشت اين حيوان پليد داراي دو نوع انگل خطرناك بنام كرم تريشين و يك نوع كرم كدو است ولي باز هم در استفاده از گوشت آن اصرار مي ورزند/

تنها كرم تريشين كافي است كه در يك ماه 15 هزار تخم ريزي كند و در انسان سبب پيدايش امراض گوناگون مانند كم خوني، سرگيجه، تبهاي مخصوص، اسهال دردهاي رماتيسمي، كشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراكم پيه ها، كوفتگي و خستگي، سختي عمل جويدن، بلعيدن غذا، تنفس و غيره گردد/

در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميليون نوزاد كرم تريشين باشد و شايد هم همين امور سبب شده باشد كه چند سال پيش در قسمتي از كشور روسيه خوردن گوشت خوك ممنوع

اعلام شد.{1}

آري آن آييني كه دستوراتش به مرور زمان جلوه تازه اي پيدا مي كند آئين خدا، آئين اسلام است/

برخي مي گويند با وسائل امروز مي توان تمام اين انگلها را كشت و گوشت خوك را از آنها پاك نمود/

ولي به فرض كه با وسائل بهداشتي با پختن گوشت خوك در حرارت زياد انگلهاي مزبور به كلي از ميان بروند باز زيان گوشت خوك قابل انكار نيست زيرا طبق اصل مسلمي گوشت هر حيواني حاوي صفات آن حيوان است و از طريق غده ها و تراوش آنها (هورمونها) در اخلاف كساني كه از آن تغذيه مي كنند اثر مي گذارد و به اين ترتيب خوردن گوشت خوك مي تواند صفت بي بند و باري جنسي و بي اعتنايي به مسائل ناموسي را كه از خصائص بارز اين حيوان است به خورنده آن منتقل كند، از اين جهت است كه اسلام براي حفظ جسم و روح انسان و جامعه از هر گونه فساد و هرزگي مي فرمايد:

«انما حرم عليكم الميتْ و الدم و الحم الخنزير...».{2}

[1].تفسير نمونه، ج 1، ص 587/

[2].سوره بقره، آيه 173/

سؤال مي كنند چرا شراب حرام است؟ آيا اگر به اندازه كمي خورده شود كه مستي نيآورد، باز حرام است؟ اگر شراب براي درمان بعضي بيماري ها مفيد باشد، باز حرام است؟

پرسش

سؤال مي كنند چرا شراب حرام است؟ آيا اگر به اندازه كمي خورده شود كه مستي نيآورد، باز حرام است؟ اگر شراب براي درمان بعضي بيماري ها مفيد باشد، باز حرام است؟

پاسخ

آن چه در اسلام حلال يا حرام شده، علّت و ملاكي داشته است؛ يا داراي نفعي بوده و يا داراي ضرر براي فرد يا جامعه. قرآن مي فرمايد: "يحلّ لهم الطّيّبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم؛(1) خداوند طيبات را حلال كرده و خبائث و چيزهاي پليد را حرام كرده است".

حرام، رِجْس و پليد معرفي شده است: "انّما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه؛(2) خمر و قمار و... پليد و از كارهاي شيطان است. پس از آن دوري كنيد".

بدون شك مشروبات الكي براي روح و جسم انسان ضرر دارد. در جامعه اي كه شرابخواري رواج داشته باشد، بقيه مفاسد رواج پيدا خواهد كرد، و جامعه مرده و غير متحرك خواهد شد. لذا پيامبر(ص) شراب را كليد بقيه گناهان معرفي كرده و فرموده است: "اجتنبواالخمر فانّها مفتاح كلّ شرّ؛ از شراب دوري كنيد، زيرا كليد هر بدي است".(3)

پيامبر(ص) فرمود: "خدا لعنت كند شراب را و كسي كه آن را درست مي كند و آن كس كه براي تهيه شراب درخت مي كارد. خداوند لعنت كند شرابخوار و كسي كه شراب را پخش مي كند و فروشنده و خريدار و خورنده پول شراب و كسي كه شراب را از اين شهر به آن شهر حمل مي كند".(4)

پيامبر(ص) فرمود: "هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد بر سر سفره اي كه شراب در

آن خورده مي شود بنشيند".(5)

باز فرمود: "الخمر أمّ الفواحش و اكبر الكبائر؛ شراب ريشه بدي ها و از گناهان كبيره است".(6)

بنابراين نوشيدن شراب چه كم و چه زياد حرام قطعي است و براي انسان آثار مرگباري دارد و اسلام آن را حرام كرده است و به هيچ وجه نوشيدن آن جائز نيست. اگر درمان بيماري منحصراً به واسطه شراب برطرف شود، اشكالي ندارد و اگر داروي جايگزيني باشد، نوشيدن شراب حرام است.

پي نوشت ها:

1. اعراف (7) آيه 157.

2. مائده (5) آيه 90.

3. صادق احسان بخش، آثار الصادقين، ج 5، به نقل از نهج الفصاحة، ص 12.

4. همان، به نقل از بحار، ج 100، ص 44.

5. همان، به نقل از فروع كافي، ج 6، ص 268.

6. همان، به نقل از كنز العمال، ج 5، ص 349.

چرا مواد مخدّر در اسلام حرام اعلام نشده است؟ مگر به انسان ضرر و زيان جدّي وارد نمي كند؟

پرسش

چرا مواد مخدّر در اسلام حرام اعلام نشده است؟ مگر به انسان ضرر و زيان جدّي وارد نمي كند؟

پاسخ

استعمال مواد مخدّر چون ضرر دارد، حرام است. اين كه در صدر اسلام مطرح نشده ، زيرا در آن زمان هرويين و ترياك و حشيش و غيره نبود و اگر چيزي به نام ترياق وجود داشت، به عنوان پادزهر دارويي بود. اگر به اين شكل امروزي وجود داشت ، قطعاً اسلام آن را حرام مي كرد.

بعضي از مسائل شرعي در مورد آبزيان را برايم بنويسيد؛ بر فرض مثال: چرا ماهي بدون فلس حرام است؟

پرسش

بعضي از مسائل شرعي در مورد آبزيان را برايم بنويسيد؛ بر فرض مثال: چرا ماهي بدون فلس حرام است؟

پاسخ

به طور كلي با توجه به اين كه خداوند، عالِم به تمام اسرار جهان است و از آنچه براي زندگي انسان ها مفيد است و در جهت سعادت و خوشبختي مي باشد، آگاه است، از طرف ديگر انسان ها از تمام اسرار جهان آگاهي ندارند و حتي به چيزهايي كه سعادت و خوشبختي انسان ها در گرو آن است و آنچه بر ايشان مفيد است يا مضر، اطلاع كامل ندارند، از اين جهت نياز به دين و شريعت و آمدن پيامبران است. آنچه از طرف خداوند تشريع شده و از طريق پيامبر ابلاغ شده است، براي كسي كه ايمان به علم و حكمت الهي دارد، همه در همين جهت سعادت بشري است. در اين ميان انسان مي تواند به حكمت و اسرار بعضي از آن ها آگاه شود و از بعضي ديگر آگاهي نمي يابد، زيرا اصولاً با توجه به نقص فهم و معارف بشري و تدريجي بودن آنها و تغيير پذيري شناخت بشري، دين و احكام ديني تشريع شده است.

بدون شك غذاها و خوراكي هايي كه تحريم شده همچون ساير محرّمات الهي، فلسفة خاصي دارد و با توجه كامل به وضع جسم و جان انسان با تمام ويژگي هايش تشريع شده است. در روايات اسلامي نيز زيان هاي بعضي از آنها بيان شده و پيشرفتهاي علمي بشر پرده از روي آن برداشته است.

به طور كلّي فلسفة حلال ها و حرام ها در آية 157 سورة اعراف در ادامة وظائف و خصوصيات پيامبر آمده است: "و يحلّ

لهم الطّيبات و يحرّم عليهم الخبائث؛ آنان كه از فرستادة خدا (پيامبر امّي) پيروي مي كنند؛ پيامبري كه صفات او را در تورات و انجيل مي يابند و آنها را به معروف دستور مي دهد و از منكر باز مي دارد. پاگيزه ها را حلال مي شمارد و ناپاك ها را تحريم مي كند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنان بود (از دوش و گردنشان) بر مي دارد".

از اين آيه استفاده مي شود كه دعوت پيامبر با فطرت سليم هم آهنگ است و طيبات و آنچه را كه طبع سليم مي پسندد، بر مردم حلال كرده و آن چه را كه خبيث و تنفّر آميز مي باشد، تحريم كرده است.[1]

در آية 4 سورة مائده آمده است: "يسئلونك ماذا أحلّ لهم قل أُحلّ لكم الطيّبات؛ اي پيامبر، از تو مي پرسند چه چيزي براي آنان حلال شده است بگو: چيزهاي طيّب و پاكيزه حلال شده است".

از مجموع اين مطالب نتيجه مي گيريم كه آنچه در اسلام تحريم شده، خبيث و پليد بوده و داراي زيان هايي براي جسم يا روح بوده و آنچه كه حلال شده، پاكيزه و براي جسم و روح مفيد بوده است. امّا تطبيق اين نتيجه بر مصاديق آن و اثبات اين كه گوشت خوك، سگ، خرگوش، پلنگ، گربه يا كوسه ماهي پليد است، شايد قدري مشكل باشد.

البته در مورد برخي، دانش امروزي به نتيجه هاي خوبي دست يافته اما برخي موارد هنوز نامعلوم است. اسلام در مورد حلال يا حرام كردن قصد خير براي انسان ها داشته و نمي خواسته مردم را درحرج و گرفتاري بياندازد، بلكه آنچه به حال انسان

مفيد بوده حلال كرده و آنچه كه به حال انسان غير مفيد بوده، حرام كرده است. ما با اين پيش فرض بايد در مورد برخي از حلال و حرام ها داوري كنيم.

در مورد حيوانات دريايي و آبزيان قرآن مي فرمايد: "و هو الّذي سخّر البحر لتأكلوا منه لحماً طريّاً و تستخرجوا منه حليةً تلبسونها و تري الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون؛[2] او خدايي است كه دريا را براي شما مسخّر كرد تا از گوشت تازه آن استفاده كنيد و از زيورهاي آن (مانند دُر و مرجان و صدف و ...) استخراج كرده تا تن را بياراييد و كشتي ها در آن برانيد تا از فضل خدا روزي طلبيد. اميد است كه شكر گزار باشيد".

در جاي ديگر مي فرمايد: "و ما يستوي البحران هذا عذبٌ فراتٌ سائغٌ شرابه و هذا ملح أجاج و من كلّ تأكلون لحماً طريّاً و تستخرجون حلية تلبسونها و تري الفلك فيه مواخر لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون؛[3] هرگز آن دو دريا كه آب آن يك گوارا و شيرين و آب ديگري تلخ و شور است يكسان نيستند. با وجود اين شما از هر دو گوشت تازه تناول مي كنيد و زيورها از آن استخراج كرده كه در پوشش و زينت از آن استفاده مي كنيد و در آن كشتي ها سوار مي شويد تا از فضل خدا بهره مند شويد و اميد است كه شكرگزار باشيد".

بنابراين از ديدگاه قرآن دريا يكي از منابع تغذية انسان ها است. در درياها انواع حيوانات دريايي وجود دارند همچون خشكي كه انواع حيوانات در آن زندگي مي كند. در دريا برخي از

ماهيان گوشت خوار هستند و ماهي هاي ديگر را مي خورند و برخي حكم حيوانات شكاري در خشكي را دارند. از بين انواع ماهي ها سالمترين و بهترين ماهي ها، ماهي هايي است كه فلس دار باشند. پولك ها روي اين گونه ماهي ها مانع بزرگي در برابر نفوذ بسياري از ذرّات هستند.

تقريباً نصف ماهي هاي صيد شده به مصرف خوراك مي رسند. نام ماهي هاي حلال در ايران عبارت است از: آزاد، قزل آلا، كولي سفيد، سيم، كپور، حشام، حاش، كوله، تلاجي، لامي، اردك ماهي، كفال، سوف، سياه كولي و سفيد كولي.

ماهي هاي حرام عبارتند از: سه خاري، گرزك، فوگل، اسب ماهي، ارّه ماهي، لقمه ماهي، تاس، اوزون بورون و شيپ ماهي.[4]

در روايات از زياده روي در خوردن ماهي مذمت شده و آن را باعث آب شدن بدن يعني لاغر شدن دانسته است. از امام كاظم(ع) نقل شده: "السمك الطرّي يذيب شحم العينين"، يا فرمود: "السمك الطّرّي يذيب الجسد؛1[5] خوردن ماهي تازه چربي چشمها و گوشت بدن را ذوب مي كند".

اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "لاتدمنوا أكل السمك فإنّه يذيب الجسد؛2[6] از خوردن ماهي به طور مداوم خودداري كنيد، چون بدن را ضعيف مي كند".

1 - تفسير نمونه، ج6، ص 397.

2 - نحل (16) آيه 14.

3 - فاطر (35) آيه 12.

4 - دكتر رضا پاك نزاد ، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج8، ص 109 به بعد ، با تلخيص و اضافات.

5 - وسائل الشيعه، ج17، ص 54، باب 37.

6 - همان، ص 56، باب 38.

چرا شراب با اين كه فوايدي دارد، حرام شده است؟

پرسش

چرا شراب با اين كه فوايدي دارد، حرام شده است؟

پاسخ

شراب به خاطر زيان هاي گوناگون و عواقب شوم تحريم گرديده است و آثار شوم شراب از نظر روحي و رواني و جسمي و... اصلاً قابل مقايسه با منافع ناچيز اقتصاد و احياناً جسمي (در معالجه برخي امراض) نمي باشد. ملاك امتياز آدمي بر ساير جان داران عقل او است و به خاطر عقل است كه انسان علم و دانش مي اندوزد. همه ترقيات و پيشرفت هاي جوامع بشري ثمره علم ودانش بشري است و شراب عقل را گرچه در مدت محدود زايل مي كند.

قرآن كريم مي فرمايد: "درباره شراب و قمار از تو سؤال مي كنند، بگو: در آن ها گناه بزرگي است، و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بردارند (ولي) گناه (و مفسده) آن ها از نفع آن ها بيشتر است".(1)

اين مسئله كاملاً منطبق بر عقل و منطق است، چيزي كه ضررش بسيار بيشتر از منفعت آن باشد، انسان عاقل از آن پرهيز مي كند و در دين نيز از آن نهي و تحريم شده است و قاعده اهم و مهم نيز بر همين اساس است.

در آيات قران قمار و شراب امري پليد و شيطاني دانسته شده است كه دو ابزار مهم شيطاني اند "شيطان مي خواهد كه به وسيله شراب و قمار در شما انسان ها دشمني و كنيه ايجاد كند".(2)

براي روشن شدن زيان هاي شراب، قسمتي از اخرين نظرهاي دانشمندان روان شناس و پزشكان را در مورد زيان هاي شراب مي آوريم:

اثر الكل در عمر:

يكي از دانشمندان مشهور غربي اظهار مي دارد كه هر گاه از جوانان 21 تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلي 51 نفر بميرند، در مقابل از جوان هاي غير معتاد ده

نفر هم تلف نمي شوند. دانشمندان مشهور ديگري ثابت كرده است كه جوان هاي 20 ساله كه انتظار مي رود پنجاه سال عمر كنند، در اثر نوشيدن الكل بيش تر از 35 سال عمر نمي كند.

زيان هاي اجتماعي الكل:

طبق آماري كه پزشك قانوني شهر "نيون" در 1961 تهيه نموده، جرائم اجتماعي الكليست ها از اين قرار است: مرتكبين قتل هاي عمومي 50 در صد، ضرب و جرح 77/8 درصد، سرقت 88/5 درصد، جرائم جنسي، 88/8 در صد اين آمار شنان مي دهد كه اكثريت قاطع جنايات و جرائم بزرگ در حال مستي روي مي دهد.(3)

آنچه در اين آمارها آمده تنها گوشه اي از آثار و مفردات شراب، آن هم از نظر جسماني و مادي است امّا آثار مخرب اجتماعي و روحي و معنوي آن بسيار بزرگ تر و عظيم تر است.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 219.

2. تفسير نمونه، ج 2، ص 74 و 75. براي اطلاع بيشتر از مضرّات مشروبات الكل بهتر است به تفسير نمونه، ج 5، ص 74 مراجعه فرماييد.

3. مائده (5) آيه 91.

خوردن الكل از آن جهت حرام است كه موجب مي شود عقل از حالت طبيعي خارج گردد، ولي اگر شخص به اندازه اي مصرف كند كه موجب خارج شدن او از حالت طبيعي نشود، چرا حرام است؟

پرسش

خوردن الكل از آن جهت حرام است كه موجب مي شود عقل از حالت طبيعي خارج گردد، ولي اگر شخص به اندازه اي مصرف كند كه موجب خارج شدن او از حالت طبيعي نشود، چرا حرام است؟

پاسخ

مشروبات الكلي مست كننده، حرام و نجس است و خوردن كم يا زياد آن فرقي نمي كند.(1) قرآن صريحاً آن را رجس و پليد و از عمل شيطان مي داند: "انّما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجِْس مِن عمل الشيطان؛ شراب و قمار و بت ها همه پليد هستند و از اعمال شيطان محسوب مي شوند".(2)

در روايات از آن بسيار مذمت شده، حتي نشستن سر سفره اي كه در آن شراب باشد، تحريم شده است. به قول امام صادق(ع) تمام انبيا خمر را حرام كرده اند.(3) و پيامبر(ص) فرمود: "خمر و ايمان در يك قلب جمع نمي شود".(4) يعني كسي كه شراب مي نوشد، مؤمن نيست و نور ايمان از قلب او زدوده مي شود.

از خمر به عنوان "ام الفواحش" (مادر بدي ها) و "امّ الخبائث" (ريشة پليدي ها) و "مفتاح الشرّ" (كليد شرّ) ياد شده است. اگر كسي خمر بنوشد، تا چهل شبانه روز نماز او قبول نيست.(5)

شرابخوار از نظر اخلاقي فاسق و گناهكار است.

ملاك در حرمت خمر آثار و مفاسدي در آن نهفته است، كه يكي از آن ها مي تواند زائل شدن عقل باشد ولي از ديگر آثار و مفاسد آن و اين كه ميزان آن چقدر است، اطلاع كافي نداريم. مثلاً نمي دانيم آيا حرمت شراب فقط به خاطر مست كنندگي و زوال عقل است، يا علت هاي ديگر هم دارد.

يكي از

سؤالاتي كه من خودم با آن خيلي روبرو شده ام راجع به حرمت گوشت خوك است. اين طور سؤال مي كردند كه گوشت خوك حرام است و البته خيلي دستور حكيمانه اي بوده است.در آن زمان مردم گوشت خوك را نمي شناختند. ميكربي كه در آن بود(تريشين) عوارض بسياري براي خورنده به وجود مي آورد... خداوند به پيغمبر دستور داد كه به مردم بگو: از خوردن گوشت خوك خودداري كنند. حرام بودن گوشت خوك به واسطة ميكروبي است كه در بدن آن وجود دارد، ولي امروز به واسطة پيشرفت هاي عظيم علمي كشف شده كه ضرر اين گوشت از چيست و راه از ميان بردن آن هم كشف شده و به وسائل مختلفي ميكروب را از بين مي برند؛ بنابراين دليلي كه براي حرمت گوشت خوك وجود داشته است، ديگر امروز وجود ندارد؛ پس امروز ما اگر گوشت خوك را بخوريم، بر خلاف دستور اسلام رفتار نكرده ايم. اگر پيغمبر امروز باشد و از او سؤال كنيم با وسايلي كه جديداً پيدا شده است، باز گوشت خوك را نخوريم، لابد خواهد گفت: نه، ديگر حالا مي توانيد بخوريد. آن روز كه ما گفتيم، وسايلي براي از بين بردن ميكروب نبوده است و حالا كه هست، ديگر مانعي ندارد.

بنده آن جا گفتم: بعضي از مقدمات اين حرف درست است، ولي بعضي ديگر از مقدماتش ناقص است. اين مطلب كه هر حكم در اسلام، دليلي دارد، درست است. اين را علماي اسلام به اين ترتيب بيان مي كنند كه در هر دستوري از اسلام، حكمت يا حكمت هايي نهفته است. به تعبيري كه علماي فقه و اصول

مي گويند: احكام تابع مصالح و مفاسد واقعي است؛ يعني اگر اسلام چيزي را حرام كرده، چون مفسده اي داشته، حرام كرده است؛ خواه مفسدة جسمي باشد، خواه روحي؛ خواه به زندگي فردي بستگي داشته باشد، و خواه به زندگي اجتماعي. در هر حال ضرري در آن بوده كه حرام شده است... ولي يك مطلب ديگر هست و آن اين كه فرض كنيم كسي پيدا شود كه برايش يقين شد اسلام كه گفته گوشت خوك حرام است، فقط به خاطر ميكروبي است كه امروز كشف شده است؛ پس حالا ديگر گوشت خوك حلال است، ولي ما قبول نخواهيم كرد، زيرا ممكن است براي چيزي كه حرام شده است، ده ها خطر وجود داشته باشد و امروز علم يكي از آن ها را كشف كرده و بقيه هنوز مانده باشد. علم، پني سيلين را كشف و آثارش را بيان مي كند و تمام مردم به آن روي مي آورند. بعد از چند سال متوجه مي شوند ضررهايي هم دارد و لااقل براي همة مريض ها تجويز نمي كنند. علم، گوشه اي را كشف مي كند و گوشة ديگر پنهان مي ماند. حالا براي مجتهد چگونه يقين پيدا شود علت اين كه اسلام گفته گوشت خوك حرام است، منحصر به ميكروبي است كه علم كشف كرده است؟!

غير از ميكرب تريشين جديداً بيماري كرم كدو و يك نوع بيماري انگلي نيز كشف شده و آينده هم كشفيات ادامه دارد. تازه علم مضرات مادي و جسماني را مي تواند كشف كند، مضرات معنوي و روحي چه؟ در بعضي از روايات آمده: خوردن گوشت خوك باعث بي قيدي انسان

در مقابل ناموس مي شود. اين را كه ديگر علم نمي تواند بگويد.

پس اوّل بايد همة مضرات مادي و معنوي گوشت خوك را كشف كرد، سپس داروهاي ضد آن را اختراع كرد، پس از آن چنين پرسشي را مطرح كرد و اين هم تا قيامت زمينه دارد؛ پس حلال محمد(صلي الله عليه و آله و سلّم) حلال تا قيامت و حرام، حرام است تا آخرت.

نپختگي است كه وقتي انسان فلسفه اي را دربارة احكام پيدا كرد، بگويد هر چه هست، همين است، مثلاً دربارة مشروبات الكلي كسي بگويد: علت اينكه مشروب حرام است، اين است كه براي كبد و قلب مضرّ است، ولي تجربيات نشان داده است كه اگر كسي به مقدار كم مصرف كند، نه فقط مضرّ نيست، بلكه نافع است؛ پس شراب كمش حلال و زيادش حرام است. اين هم باز دستپاچكي است. انسان بايد در اين جور مسايل سرعت به خرج ندهد. آيت الله بروجردي به يكي از مسئولان مبارزة جهاني با الكل فرمود: بشر اگر يك قطرة شراب را مجاز بداند، قطره قطره خواهد خورد... .

بعضي از افراد در قديم مي گفتند علت حرمت شراب زايل كردن عقل است، ولي ما طبيعتي داريم كه در ما شراب ايجاد مستي نمي كند؛ پس شراب بر ما حلال و بر ديگران حرام است! اين جور نيست. اوّلاً ممكن است ده ها دليل براي حرمت شراب وجود داشته باشد كه هنوز به آن ها نرسيده ايم. ثانياً يك شيء حرام ولو اين كه يك ذره اش آن خاصيت را نداشته باشد، ولي بايد آن را به طور كامل حرام كرد كه مردم اصلاً به

سوي آن نروند.

تازه خيلي از چيزها است كه انسان خيال مي كند آن اثر را در او ندارد، ولي در واقع همان اثر را مي گذارد، ولي خودش متوجه نمي شود. شايد اندك اندك اثر نامطلوب خود را بگذارد. تازه كسي كه عقلش ضايع شود، از كجا مي تواند بفهمد؟! اگر از او سؤال كنيم كه آيا سالم هستي، مي گويد: بله! اگر هم منحصر در زوال عقل بود (كه چنين نيست) معيار و ميزان شخصي هم ندارد.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2633 و 2634.

2. مائده (5) آية 91.

3. ميزان الحكمه، عنوان 1122، حديث 5129 و 5128.

4. همان.

5. همان، عنوان 1126، حديث 5145.

چرا شراب حرام است؟ من مشروب مي خورم، ولي آدم معتقدي هستم، چگونه مي توانم آن را كنار بگذارم؟

پرسش

چرا شراب حرام است؟ من مشروب مي خورم، ولي آدم معتقدي هستم، چگونه مي توانم آن را كنار بگذارم؟

پاسخ

يكي از احكام مسلّم دين مبين اسلام، حرمت شراب است، كه در آيات به نحو صريح بيان شده است جواب

براي فهم حرمت شراب و حكمت و فلسفه اين حكم بايد دو نكته مورد توجه قرار گيرد

1 - احكامي كه از طرف خداوند براي بشر تعيين شده و پيامبر اسلام (ص) مأمور ابلاغ آن شده، براي سعادت و خوشبختي انسان وضع شده و مسلمان چون معتقد به خدااست. اطمينان دارد كه احكام و دستورهاي الهي داراي منافع و مصلحت هايي است كه خداوند از آن آگاهي داشته و براي ابلاغ آن به انسان ها توسط پيامبر وحي كرده است، اگر چه ما از حكمت و فلسفه احكام يا برخي از حكمت هاي آن آگاهي نداشته باشيم، اما چون معتقديم كه آن را در جهت خير و صلاح و رستگاري انسان ها وضع كرده، به آن پايبند بوده و عمل مي كنيم، همانند اطاعت از نسخه هاي پزشكي كه با اطمينان از تخصص پزشك در رشته خود، داروهاي تجويزي را عمل مي كنيم، اگر چه از كيفيت داروها و چگونگي تأثير آن اطلاع چنداني نداريم. پيامبران و امامان معصوم (ع) طبيبان دردهاي انسان هستند و مي دانند چه چيزهايي براي سلامت فكري بشر مفيد و چه چيزهايي مضر است.

2. در آيات به طور آشكار شراب امر پليد و زشت اعلام شده و انسان ها را از مصرف آن بازداشته، خداوند در قرآن فرمود: "انما الخمر و الميسر... رجسٌ مِن عمل الشيطان فاجتنبوه"(1) شراب و قمار و... پليد و عمل شيطاني است، از آن اجتناب كنيد".

سپس خداوند

در سبب حرمت مي فرمايد: "انّما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العدواة و البغضاءَ في الخمر والميسر"(2) شيطان مي خواهد با شراب و قمار بين شما دشمني و كينه ايجاد كند.

در اين آيات، نوشيدن شراب عمل شيطاني و پليد دانسته است كه آثار روحي و رواني نامطلوب در انسان برجاي مي گذارد كه از جمله آن ها كينه و دشمني است.

در آيه ديگر خداوند مي فرمايد: "از تو در مورد شراب و قمار مي پرسند، بگو در آن دو گناهي بزرگ است." 3))

در روايات حرمت شراب به صورت مفصل و با ذكر آثار نامطلوب آن بيان شده است.

از مولاي متقيان سؤال شد: آيا شما فرموديد كه شراب از دزدي و زنا بدتر است، فرمود: "بلي، زنا كننده شايد گناه ديگري نكند، ولي شرابخوار چون شراب بخورد، زنا مي كند، آدم مي كشد، نماز را ترك مي كند."(4))

از امام باقر (سلام اللَّه عليه) سؤال شد كه بزرگ ترين گناه كبيره كدام است؟ فرمود: "شرابخواري ، خداوند به چيزي چون مي خواري نافرماني نشده است! ممكن است شخص نماز واجب خود را ترك كند و با مادر و دختر و خواهر خود زنا كند، در حالي كه مست و لايعقل باشد."(5))

امام رضا سلام اللَّه عليه فرمود: خداي متعال شراب را بدان جهت حرام كرد كه مايه فساد و بازداشتن عقل از درك حقايق و از بين بردن شرم و حيا است.(6))

علاوه بر آيات و روايات امروزه از نظر علمي نيز مضرات مصرف مواد الكلي به اثبات رسيده است. دانشمندان به اين واقعيت اعتراف داشته اند كه از جمله آثار زيان بخش شراب، پيامد سوئي است كه روي مغز و عقل مي گذارد و آن را از كار

مي اندازد. روشن است كه با از بين رفتن عقل، پرده شرم و حيا دريده مي شود. در نتيجه ميدان به دست غرايز حيواني مي افتد و انسان به صورت حيواني وحشي و لجام گسيخته درمي آيد. نوشابه هاي الكلي پس از استفاده سريعاً جذب خون مي شود و خون در مسير خود مغز و مغز حرام را بي نصيب نمي گذارد، در نتيجه عمل سلسله اعصاب رو به ضعف مي رود و خويشتن داري كه ارادي و منشأ شرم و حيا در انسان و مانع از بروز كارهاي زشت است، از دست مي رود. الكل عالي ترين اعمال مغزي يعني اعمال توقفي آن را فلج مي كند.(7)

اينكه گفتيد انسان معتقدي هستيد و در عين حال از مشروب استفاده مي كنيد، اين شكل از دو چيز مي تواند ناشي شود:

الف. شايد اين حالت شما به واسطه عدم آگاهي كامل از حكم شرعي و نظر آيات و روايات در اين موضوع است كه با توضيحات داده شده، جاي هيچ شبهه اي باقي نمي ماند كه يكي از منفورترين امور نزد خداوند، مصرف مشروبات الكلي است.

ب. اين حالت از ضعف ايمان ناشي مي شود. انساني كه به دين و آييني اعتقاد داشته باشد، معنايش آن است كه با باور قلبي آن را پذيرفته است. كسي كه دين اسلام را با باور قلبي پذيرفته باشد، سعي در عمل طبق دستورهاي آن خواهد داشت. نمي تواند كسي ايمان و اعتقاد داشته باشد كسي هست كه متبحرترين پزشك براي دردها است، اما طبق نسخه هاي او براي درمان درد عمل نكند. گاهي اعتقادات انسان، صرفاً در زبان است، اما به مرحله دل و عمل وارد نشده است.

چنين كسي بنابر آيات و روايات مؤمن واقعي محسوب نمي شود.

در حديثي از اميرمؤمنان آمده كه ايمان بر سه پايه است: اقرار به زبان، اعتقاد قلبي و عمل طبق ايمان.

كسي كه برخي از پايه هاي ايمان را نداشته باشد، ايمان كامل و واقعي نخواهد داشت. البته شايد مؤمن گاهي دچار اشتباه و گناه شود، اما هيچ گاه بر گناهي اصرار نمي ورزد و تداوم نمي بخشد و پس از انجام گناه توبه مي كند. حتي اگر گناهي كوچك و صغيره باشد، تداوم بر آن، گناه را كبيره مي سازد، تا چه رسد اصل گناه كبيره باشد.

بنابراين، ايمان هيچ گاه با تداوم بر گناه نمي سازد، چون نشانه عدم اعتقاد و باور به اين حكم شرعي است كه از طرف خداوند وضع شده است.

در برخي روايات آمده كه: در هنگام گناه، انسان مؤمن نيست و اگر خداي ناكرده در اين حال از دنيا برود، غير مؤمن از دنيا رفته است.

در مورد گناه نوشيدن شراب وضع بسيار بدتر است. اگر كسي اين گناه را انجام دهد تا چهل روز نماز او پذيرفته نمي شود. براي ترك چنين گناهي بايد

اوّلاً: از مضرات آن بر روح و جسم آگاه شويد كه برخي از آنها بيان شد.

دوم: متوجه شويد كه اين گناه شما را از درگاه لطف و رحمت بي پايان الهي دور مي سازد و به شيطان نزديك مي كند.

سوم: ايمان خود را به خدا و قيامت قوي تر سازيد و براي رسيدن به آن، مراقبت بيشتري بر رفتار و عبادات و احكام ديگر داشته باشيد و بر انجام صحيح آنها، با تمام شرايط كوشش كنيد.

چهارم: براي موفقيت خود در ترك گناه از خداوند ياري بطلبيد تا لطف و توفيق الهي در ترك گناه شامل حالتان

شود و شما را برانجام عبادات و اطاعت از خداوند موفق سازد.

: پي نوشت ها

1. مائده(5)، آيه 90. 1 -

2. همان، آيه 91. 2 -

3. بقره(2)، آيه 219. 3 -

4. شهيد دستغيب، گناهان كبيره، ج 1، ص 234. 4 -

5. همان، ص 233. 5 -

6. سيد هاشم رسولي محلاتي، كيفر گناه، ص 78. 6 -

7 - همان، ص 80.

چرا مشروبات الكلي در دين اسلام به عنوان نوشيدني حرام ياد شده است ولي در اديان ديگر حرام نيست؟

پرسش

چرا مشروبات الكلي در دين اسلام به عنوان نوشيدني حرام ياد شده است ولي در اديان ديگر حرام نيست؟

پاسخ

شراب به خاطر زيان هاي گوناگون و عواقب شوم تحريم گرديده است و آثار شوم شراب از نظر روحي و رواني و جسمي و ... اصلاً قابل مقايسه با منافع ناچيز اقتصادي و احياناً جسمي (در معالجه برخي امراض) نمي باشد. ملاك امتياز آدمي بر ساير جانداران عقل او است و به خاطر عقل است كه انسان علم و دانش مي اندوزد. همه ترقيات و پيشرفت هاي جوامع بشري ثمرة دانش بشري است و شراب، عقل را زايل مي كند.

قرآن كريم مي فرمايد: "دربارة شراب و قمار از تو سؤال مي كنند، بگو: در آن ها گناه بزرگي است، و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بر دارند(ولي) گناه (و مفسده) آن ها از نفع آن ها بيشتر است".(1)

اين مسئله كاملاً همخوان با عقل و منطق است. چيزي كه ضررش بسيار بيشتر از منفعت آن باشد، انسان عاقل از آن پرهيز مي كند و در دين نيز از آن نهي و تحريم شده است. قاعده اهم و مهم بر همين اساس است.

در آيات قرآن قمار و شراب امري پليد و شيطاني دانسته شده است كه دو ابزار مهم شيطاني اند: "شيطان مي خواهد كه به وسيلة شراب و قمار در شما انسان ها دشمني و كينه ايجاد كند".(2)

براي روشن شدن زيان هاي شراب، قسمتي از آخرين نظرهاي دانشمندان روان شناس و پزشكان را در مورد زيان هاي شراب مي آوريم:

اثر الكل در عمر:

يكي از دانشمندان مشهور غربي اظهار مي دارد كه هر گاه

از جوانان 21 تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلي 51 نفر بميرند، در مقابل از جوان هاي غير معتاد ده نفر هم تلف نمي شوند. دانشمند ديگري ثابت كرده است كه جوان هاي 20 ساله كه انتظار مي رود پنجاه سال عمر كنند، در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال عمر نمي كنند.

زيان هاي اجتماعي الكل:

طبق آماري كه پزشك قانوني شهر "نيون" در 1961 تهيه نموده، جرائم اجتماعي الكليست ها از اين قرار است: مرتكبين قتل هاي عمومي 50 درصد، ضرب و جرح 77/8 درصد، سرقت 88/5 درصد، جرائم جنسي، 88/8 درصد. اين آمار نشان ميدهد كه بيشتر جنايات و جرائم بزرگ در حال مستي روي مي دهد.(3)

آنچه در آمارها آمده تنها گوشه اي از آثار و مضرات شراب، آن هم از نظر جسماني و مادي است امّا آثار مخرب اجتماعي و روحي و معنوي آن بسيار بزرگتر و عظيم تر است. بر اساس روايات، نوشيدن شراب در اديان ديگر آسماني نيز حرام بوده است. از حضرت باقر(ع) نقل است: "خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد مگر اين كه حرمت شراب جزء برنامة رسالت او بود و شراب از ابتدا حرام بوده است".

آنچه فعلاً مشهود است كه پيروان اديان آسماني مانند مسيحي ها شراب مي نوشند دليل نمي شود بر اين كه حضرت مسيح(ع) آن را حلال شمرده باشد، بلكه چه بسا به جهت تحريف در آموزه هاي ديني اين امر صورت مي گيرد.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آية 219.

2. تفسير نمونه، ج 2، ص 74 و 75. براي اطلاع بيشتر از مضرّات مشروبات الكلي بهتر است به تفسير نمونه، ج 5، ص

74 مراجعه فرماييد.

3. مائده (5) آية 91.

چرا مشروبات الكلي باعث مي شود كه انسان نتواند تا چهل روز اعمال دين خود را انجام دهد؟

پرسش

چرا مشروبات الكلي باعث مي شود كه انسان نتواند تا چهل روز اعمال دين خود را انجام دهد؟

پاسخ

مشروبات الكليِ مست كننده، حرام و نجس است و خوردن كم يا زياد آن فرقي نمي كند.(1) در روايات از آن بسيار مذمت شده، حتي نشستن سر سفره اي كه شراب باشد، تحريم شده است.

ده گروه در مورد شراب مورد لعن و نفرين پيامبر(ص) قرار گرفته اند: خود خمر، كسي كه درخت انگور مي كارد، يا آن را آب مي دهد به خاطر اين كه بعداً شراب درست كند، فروشنده، خريدار، حمل كننده و گيرندة پول، ساقي و نگهدارندة آن، همه مورد لعن پيامبر قرار گرفته اند.(2)

امام صادق(ع) فرمود: "تمام انبيا خمر را حرام كرده اند".(3)

پيامبر(ص) فرمود: "خمر و ايمان در يك قلب جمع نمي شود".(4) يعني كساي كه خمر مي نوشد، مؤمن نيست و نور ايمان از قلب او زايل مي شود.

باز فرمود: "خمر منشأ كارهاي زشت و ناپسند است".(5)

از خمر به عنوان "امّ الفواحش"، "امّ الخبائث"، "مفتاح الشر" ياد شده است.

پيامبر(ص) فرمود: هر كس خمر بخورد، تا چهل شبانه روز نمازش مقبول درگاه خدا واقع نمي شود. اگر قبل از توبه در آن مدّت بيمرد، خداوند در جهنم از چرك جوشان جهنم به او مي خوراند".(6)

شرابخوار از نظر اخلاقي گناهكار است، ولي حتي گناهكار بايد نمازها و روزه هايش را انجام دهد. همان طور كه دروغگو يا كسي كه غيبت مي كند، با اين كه گناه بزرگي انجام مي دهد، بايد نمازش را بخواند.

بحث صحّت نماز با قبولي آن نزد خدا دو مطلب جداگانه است. در رواياتي كه در مورد خمر آمده تا

چهل شبانه روز نماز قبول نيست، معنايش اين نيست كه اگر شرابخوار نماز بخواند، صحيح نيست. نماز گناهكار صحيح است و بايد آن را انجام دهد و روزه بگيرد و توبه كند تا اعمالش مورد قبول حق تعالي قرار گيرد.

البته رخي از گناهان موجب مي شود كه توفيق عبادات و اعمال خير از انسان سلب گردد و شراب نيز از آن گناهان است.

اگر شرابخوار بعد از اين كه از حالت مستي بيرون آمد، نماز بخواند يا روزه بگيرد، اعمالش صحيح است. بنابراين چنين كسي مؤاخذه نمي شود كه چرا روزة صحيح به جا نياورده، بلكه چنين كسي از آثار روزه مقبول نزد خداوند (كه پاداش بسياري براي آن مقرر گرديده) بهره مند نخواهد شد. اگر انجام ندهد، از اين بابت نيز گناهكار و معذّب خواهد بود.

اما اگر در جايي آمده باشد كه شرابخوار تا چهل روز نمي تواند اعمال دين (عبادات) را انجام دهد، مي تواند مقصود آن باشد كه توفيق انجام عبادات و اعمال ديني از چنين كسي سلب مي شود، زيرا بعضي از گناهان موجب مي شود انگيزه انجام اعمال ديني و عبادات در انسان سست و ضعيف شود، كه شراب خوردن از آن جمله است.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2633 و 2634.

2. ميزان الحكمه، عنوان 1122، حديث 5126 و 5127.

3. همان، حديث 5129.

4. همان، حديث 5128.

5. همان، عنوان 1123، حديث 5130.

6. همان، عنوان 1126، حديث 5148.

چرا شراب حرام است؟ من مشروب مي خورم، ولي آدم معتقدي هستم، چگونه مي توانم آن را كنار بگذارم؟

پرسش

چرا شراب حرام است؟ من مشروب مي خورم، ولي آدم معتقدي هستم، چگونه مي توانم آن را كنار بگذارم؟

پاسخ

يكي از احكام مسلّم دين مبين اسلام، حرمت شراب است، كه در آيات به نحو صريح بيان شده است جواب

براي فهم حرمت شراب و حكمت و فلسفه اين حكم بايد دو نكته مورد توجه قرار گيرد

1 - احكامي كه از طرف خداوند براي بشر تعيين شده و پيامبر اسلام (ص) مأمور ابلاغ آن شده، براي سعادت و خوشبختي انسان وضع شده و مسلمان چون معتقد به خدااست. اطمينان دارد كه احكام و دستورهاي الهي داراي منافع و مصلحت هايي است كه خداوند از آن آگاهي داشته و براي ابلاغ آن به انسان ها توسط پيامبر وحي كرده است، اگر چه ما از حكمت و فلسفه احكام يا برخي از حكمت هاي آن آگاهي نداشته باشيم، اما چون معتقديم كه آن را در جهت خير و صلاح و رستگاري انسان ها وضع كرده، به آن پايبند بوده و عمل مي كنيم، همانند اطاعت از نسخه هاي پزشكي كه با اطمينان از تخصص پزشك در رشته خود، داروهاي تجويزي را عمل مي كنيم، اگر چه از كيفيت داروها و چگونگي تأثير آن اطلاع چنداني نداريم. پيامبران و امامان معصوم (ع) طبيبان دردهاي انسان هستند و مي دانند چه چيزهايي براي سلامت فكري بشر مفيد و چه چيزهايي مضر است.

2. در آيات به طور آشكار شراب امر پليد و زشت اعلام شده و انسان ها را از مصرف آن بازداشته، خداوند در قرآن فرمود: "انما الخمر و الميسر... رجسٌ مِن عمل الشيطان فاجتنبوه"(1) شراب و قمار و... پليد و عمل شيطاني است، از آن اجتناب كنيد".

سپس خداوند

در سبب حرمت مي فرمايد: "انّما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العدواة و البغضاءَ في الخمر والميسر"(2) شيطان مي خواهد با شراب و قمار بين شما دشمني و كينه ايجاد كند.

در اين آيات، نوشيدن شراب عمل شيطاني و پليد دانسته است كه آثار روحي و رواني نامطلوب در انسان برجاي مي گذارد كه از جمله آن ها كينه و دشمني است.

در آيه ديگر خداوند مي فرمايد: "از تو در مورد شراب و قمار مي پرسند، بگو در آن دو گناهي بزرگ است." 3))

در روايات حرمت شراب به صورت مفصل و با ذكر آثار نامطلوب آن بيان شده است.

از مولاي متقيان سؤال شد: آيا شما فرموديد كه شراب از دزدي و زنا بدتر است، فرمود: "بلي، زنا كننده شايد گناه ديگري نكند، ولي شرابخوار چون شراب بخورد، زنا مي كند، آدم مي كشد، نماز را ترك مي كند."(4))

از امام باقر (سلام اللَّه عليه) سؤال شد كه بزرگ ترين گناه كبيره كدام است؟ فرمود: "شرابخواري ، خداوند به چيزي چون مي خواري نافرماني نشده است! ممكن است شخص نماز واجب خود را ترك كند و با مادر و دختر و خواهر خود زنا كند، در حالي كه مست و لايعقل باشد."(5))

امام رضا سلام اللَّه عليه فرمود: خداي متعال شراب را بدان جهت حرام كرد كه مايه فساد و بازداشتن عقل از درك حقايق و از بين بردن شرم و حيا است.(6))

علاوه بر آيات و روايات امروزه از نظر علمي نيز مضرات مصرف مواد الكلي به اثبات رسيده است. دانشمندان به اين واقعيت اعتراف داشته اند كه از جمله آثار زيان بخش شراب، پيامد سوئي است كه روي مغز و عقل مي گذارد و آن را از كار

مي اندازد. روشن است كه با از بين رفتن عقل، پرده شرم و حيا دريده مي شود. در نتيجه ميدان به دست غرايز حيواني مي افتد و انسان به صورت حيواني وحشي و لجام گسيخته درمي آيد. نوشابه هاي الكلي پس از استفاده سريعاً جذب خون مي شود و خون در مسير خود مغز و مغز حرام را بي نصيب نمي گذارد، در نتيجه عمل سلسله اعصاب رو به ضعف مي رود و خويشتن داري كه ارادي و منشأ شرم و حيا در انسان و مانع از بروز كارهاي زشت است، از دست مي رود. الكل عالي ترين اعمال مغزي يعني اعمال توقفي آن را فلج مي كند.(7)

اينكه گفتيد انسان معتقدي هستيد و در عين حال از مشروب استفاده مي كنيد، اين شكل از دو چيز مي تواند ناشي شود:

الف. شايد اين حالت شما به واسطه عدم آگاهي كامل از حكم شرعي و نظر آيات و روايات در اين موضوع است كه با توضيحات داده شده، جاي هيچ شبهه اي باقي نمي ماند كه يكي از منفورترين امور نزد خداوند، مصرف مشروبات الكلي است.

ب. اين حالت از ضعف ايمان ناشي مي شود. انساني كه به دين و آييني اعتقاد داشته باشد، معنايش آن است كه با باور قلبي آن را پذيرفته است. كسي كه دين اسلام را با باور قلبي پذيرفته باشد، سعي در عمل طبق دستورهاي آن خواهد داشت. نمي تواند كسي ايمان و اعتقاد داشته باشد كسي هست كه متبحرترين پزشك براي دردها است، اما طبق نسخه هاي او براي درمان درد عمل نكند. گاهي اعتقادات انسان، صرفاً در زبان است، اما به مرحله دل و عمل وارد نشده است.

چنين كسي بنابر آيات و روايات مؤمن واقعي محسوب نمي شود.

در حديثي از اميرمؤمنان آمده كه ايمان بر سه پايه است: اقرار به زبان، اعتقاد قلبي و عمل طبق ايمان.

كسي كه برخي از پايه هاي ايمان را نداشته باشد، ايمان كامل و واقعي نخواهد داشت. البته شايد مؤمن گاهي دچار اشتباه و گناه شود، اما هيچ گاه بر گناهي اصرار نمي ورزد و تداوم نمي بخشد و پس از انجام گناه توبه مي كند. حتي اگر گناهي كوچك و صغيره باشد، تداوم بر آن، گناه را كبيره مي سازد، تا چه رسد اصل گناه كبيره باشد.

بنابراين، ايمان هيچ گاه با تداوم بر گناه نمي سازد، چون نشانه عدم اعتقاد و باور به اين حكم شرعي است كه از طرف خداوند وضع شده است.

در برخي روايات آمده كه: در هنگام گناه، انسان مؤمن نيست و اگر خداي ناكرده در اين حال از دنيا برود، غير مؤمن از دنيا رفته است.

در مورد گناه نوشيدن شراب وضع بسيار بدتر است. اگر كسي اين گناه را انجام دهد تا چهل روز نماز او پذيرفته نمي شود. براي ترك چنين گناهي بايد

اوّلاً: از مضرات آن بر روح و جسم آگاه شويد كه برخي از آنها بيان شد.

دوم: متوجه شويد كه اين گناه شما را از درگاه لطف و رحمت بي پايان الهي دور مي سازد و به شيطان نزديك مي كند.

سوم: ايمان خود را به خدا و قيامت قوي تر سازيد و براي رسيدن به آن، مراقبت بيشتري بر رفتار و عبادات و احكام ديگر داشته باشيد و بر انجام صحيح آنها، با تمام شرايط كوشش كنيد.

چهارم: براي موفقيت خود در ترك گناه از خداوند ياري بطلبيد تا لطف و توفيق الهي در ترك گناه شامل حالتان

شود و شما را برانجام عبادات و اطاعت از خداوند موفق سازد.

: پي نوشت ها

1. مائده(5)، آيه 90. 1 -

2. همان، آيه 91. 2 -

3. بقره(2)، آيه 219. 3 -

4. شهيد دستغيب، گناهان كبيره، ج 1، ص 234. 4 -

5. همان، ص 233. 5 -

6. سيد هاشم رسولي محلاتي، كيفر گناه، ص 78. 6 -

7 - همان، ص 80.

چرا مشروبات الكلي در دين اسلام به عنوان نوشيدني حرام ياد شده است ولي در اديان ديگر حرام نيست؟

پرسش

چرا مشروبات الكلي در دين اسلام به عنوان نوشيدني حرام ياد شده است ولي در اديان ديگر حرام نيست؟

پاسخ

شراب به خاطر زيان هاي گوناگون و عواقب شوم تحريم گرديده است و آثار شوم شراب از نظر روحي و رواني و جسمي و ... اصلاً قابل مقايسه با منافع ناچيز اقتصادي و احياناً جسمي (در معالجه برخي امراض) نمي باشد. ملاك امتياز آدمي بر ساير جانداران عقل او است و به خاطر عقل است كه انسان علم و دانش مي اندوزد. همه ترقيات و پيشرفت هاي جوامع بشري ثمرة دانش بشري است و شراب، عقل را زايل مي كند.

قرآن كريم مي فرمايد: "دربارة شراب و قمار از تو سؤال مي كنند، بگو: در آن ها گناه بزرگي است، و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بر دارند(ولي) گناه (و مفسده) آن ها از نفع آن ها بيشتر است".(1)

اين مسئله كاملاً همخوان با عقل و منطق است. چيزي كه ضررش بسيار بيشتر از منفعت آن باشد، انسان عاقل از آن پرهيز مي كند و در دين نيز از آن نهي و تحريم شده است. قاعده اهم و مهم بر همين اساس است.

در آيات قرآن قمار و شراب امري پليد و شيطاني دانسته شده است كه دو ابزار مهم شيطاني اند: "شيطان مي خواهد كه به وسيلة شراب و قمار در شما انسان ها دشمني و كينه ايجاد كند".(2)

براي روشن شدن زيان هاي شراب، قسمتي از آخرين نظرهاي دانشمندان روان شناس و پزشكان را در مورد زيان هاي شراب مي آوريم:

اثر الكل در عمر:

يكي از دانشمندان مشهور غربي اظهار مي دارد كه هر گاه

از جوانان 21 تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلي 51 نفر بميرند، در مقابل از جوان هاي غير معتاد ده نفر هم تلف نمي شوند. دانشمند ديگري ثابت كرده است كه جوان هاي 20 ساله كه انتظار مي رود پنجاه سال عمر كنند، در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال عمر نمي كنند.

زيان هاي اجتماعي الكل:

طبق آماري كه پزشك قانوني شهر "نيون" در 1961 تهيه نموده، جرائم اجتماعي الكليست ها از اين قرار است: مرتكبين قتل هاي عمومي 50 درصد، ضرب و جرح 77/8 درصد، سرقت 88/5 درصد، جرائم جنسي، 88/8 درصد. اين آمار نشان ميدهد كه بيشتر جنايات و جرائم بزرگ در حال مستي روي مي دهد.(3)

آنچه در آمارها آمده تنها گوشه اي از آثار و مضرات شراب، آن هم از نظر جسماني و مادي است امّا آثار مخرب اجتماعي و روحي و معنوي آن بسيار بزرگتر و عظيم تر است. بر اساس روايات، نوشيدن شراب در اديان ديگر آسماني نيز حرام بوده است. از حضرت باقر(ع) نقل است: "خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد مگر اين كه حرمت شراب جزء برنامة رسالت او بود و شراب از ابتدا حرام بوده است".

آنچه فعلاً مشهود است كه پيروان اديان آسماني مانند مسيحي ها شراب مي نوشند دليل نمي شود بر اين كه حضرت مسيح(ع) آن را حلال شمرده باشد، بلكه چه بسا به جهت تحريف در آموزه هاي ديني اين امر صورت مي گيرد.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آية 219.

2. تفسير نمونه، ج 2، ص 74 و 75. براي اطلاع بيشتر از مضرّات مشروبات الكلي بهتر است به تفسير نمونه، ج 5، ص

74 مراجعه فرماييد.

3. مائده (5) آية 91.

خوردن الكل از آن جهت حرام است كه موجب مي شود عقل از حالت طبيعي خارج گردد، ولي اگر شخص به اندازه اي مصرف كند كه موجب خارج شدن او از حالت طبيعي نشود، چرا حرام است؟

پرسش

خوردن الكل از آن جهت حرام است كه موجب مي شود عقل از حالت طبيعي خارج گردد، ولي اگر شخص به اندازه اي مصرف كند كه موجب خارج شدن او از حالت طبيعي نشود، چرا حرام است؟

پاسخ

مشروبات الكلي مست كننده، حرام و نجس است و خوردن كم يا زياد آن فرقي نمي كند.(1) قرآن صريحاً آن را رجس و پليد و از عمل شيطان مي داند: "انّما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجِْس مِن عمل الشيطان؛ شراب و قمار و بت ها همه پليد هستند و از اعمال شيطان محسوب مي شوند".(2)

در روايات از آن بسيار مذمت شده، حتي نشستن سر سفره اي كه در آن شراب باشد، تحريم شده است. به قول امام صادق(ع) تمام انبيا خمر را حرام كرده اند.(3) و پيامبر(ص) فرمود: "خمر و ايمان در يك قلب جمع نمي شود".(4) يعني كسي كه شراب مي نوشد، مؤمن نيست و نور ايمان از قلب او زدوده مي شود.

از خمر به عنوان "ام الفواحش" (مادر بدي ها) و "امّ الخبائث" (ريشة پليدي ها) و "مفتاح الشرّ" (كليد شرّ) ياد شده است. اگر كسي خمر بنوشد، تا چهل شبانه روز نماز او قبول نيست.(5)

شرابخوار از نظر اخلاقي فاسق و گناهكار است.

ملاك در حرمت خمر آثار و مفاسدي در آن نهفته است، كه يكي از آن ها مي تواند زائل شدن عقل باشد ولي از ديگر آثار و مفاسد آن و اين كه ميزان آن چقدر است، اطلاع كافي نداريم. مثلاً نمي دانيم آيا حرمت شراب فقط به خاطر مست كنندگي و زوال عقل است، يا علت هاي ديگر هم دارد.

يكي از

سؤالاتي كه من خودم با آن خيلي روبرو شده ام راجع به حرمت گوشت خوك است. اين طور سؤال مي كردند كه گوشت خوك حرام است و البته خيلي دستور حكيمانه اي بوده است.در آن زمان مردم گوشت خوك را نمي شناختند. ميكربي كه در آن بود(تريشين) عوارض بسياري براي خورنده به وجود مي آورد... خداوند به پيغمبر دستور داد كه به مردم بگو: از خوردن گوشت خوك خودداري كنند. حرام بودن گوشت خوك به واسطة ميكروبي است كه در بدن آن وجود دارد، ولي امروز به واسطة پيشرفت هاي عظيم علمي كشف شده كه ضرر اين گوشت از چيست و راه از ميان بردن آن هم كشف شده و به وسائل مختلفي ميكروب را از بين مي برند؛ بنابراين دليلي كه براي حرمت گوشت خوك وجود داشته است، ديگر امروز وجود ندارد؛ پس امروز ما اگر گوشت خوك را بخوريم، بر خلاف دستور اسلام رفتار نكرده ايم. اگر پيغمبر امروز باشد و از او سؤال كنيم با وسايلي كه جديداً پيدا شده است، باز گوشت خوك را نخوريم، لابد خواهد گفت: نه، ديگر حالا مي توانيد بخوريد. آن روز كه ما گفتيم، وسايلي براي از بين بردن ميكروب نبوده است و حالا كه هست، ديگر مانعي ندارد.

بنده آن جا گفتم: بعضي از مقدمات اين حرف درست است، ولي بعضي ديگر از مقدماتش ناقص است. اين مطلب كه هر حكم در اسلام، دليلي دارد، درست است. اين را علماي اسلام به اين ترتيب بيان مي كنند كه در هر دستوري از اسلام، حكمت يا حكمت هايي نهفته است. به تعبيري كه علماي فقه و اصول

مي گويند: احكام تابع مصالح و مفاسد واقعي است؛ يعني اگر اسلام چيزي را حرام كرده، چون مفسده اي داشته، حرام كرده است؛ خواه مفسدة جسمي باشد، خواه روحي؛ خواه به زندگي فردي بستگي داشته باشد، و خواه به زندگي اجتماعي. در هر حال ضرري در آن بوده كه حرام شده است... ولي يك مطلب ديگر هست و آن اين كه فرض كنيم كسي پيدا شود كه برايش يقين شد اسلام كه گفته گوشت خوك حرام است، فقط به خاطر ميكروبي است كه امروز كشف شده است؛ پس حالا ديگر گوشت خوك حلال است، ولي ما قبول نخواهيم كرد، زيرا ممكن است براي چيزي كه حرام شده است، ده ها خطر وجود داشته باشد و امروز علم يكي از آن ها را كشف كرده و بقيه هنوز مانده باشد. علم، پني سيلين را كشف و آثارش را بيان مي كند و تمام مردم به آن روي مي آورند. بعد از چند سال متوجه مي شوند ضررهايي هم دارد و لااقل براي همة مريض ها تجويز نمي كنند. علم، گوشه اي را كشف مي كند و گوشة ديگر پنهان مي ماند. حالا براي مجتهد چگونه يقين پيدا شود علت اين كه اسلام گفته گوشت خوك حرام است، منحصر به ميكروبي است كه علم كشف كرده است؟!

غير از ميكرب تريشين جديداً بيماري كرم كدو و يك نوع بيماري انگلي نيز كشف شده و آينده هم كشفيات ادامه دارد. تازه علم مضرات مادي و جسماني را مي تواند كشف كند، مضرات معنوي و روحي چه؟ در بعضي از روايات آمده: خوردن گوشت خوك باعث بي قيدي انسان

در مقابل ناموس مي شود. اين را كه ديگر علم نمي تواند بگويد.

پس اوّل بايد همة مضرات مادي و معنوي گوشت خوك را كشف كرد، سپس داروهاي ضد آن را اختراع كرد، پس از آن چنين پرسشي را مطرح كرد و اين هم تا قيامت زمينه دارد؛ پس حلال محمد(صلي الله عليه و آله و سلّم) حلال تا قيامت و حرام، حرام است تا آخرت.

نپختگي است كه وقتي انسان فلسفه اي را دربارة احكام پيدا كرد، بگويد هر چه هست، همين است، مثلاً دربارة مشروبات الكلي كسي بگويد: علت اينكه مشروب حرام است، اين است كه براي كبد و قلب مضرّ است، ولي تجربيات نشان داده است كه اگر كسي به مقدار كم مصرف كند، نه فقط مضرّ نيست، بلكه نافع است؛ پس شراب كمش حلال و زيادش حرام است. اين هم باز دستپاچكي است. انسان بايد در اين جور مسايل سرعت به خرج ندهد. آيت الله بروجردي به يكي از مسئولان مبارزة جهاني با الكل فرمود: بشر اگر يك قطرة شراب را مجاز بداند، قطره قطره خواهد خورد... .

بعضي از افراد در قديم مي گفتند علت حرمت شراب زايل كردن عقل است، ولي ما طبيعتي داريم كه در ما شراب ايجاد مستي نمي كند؛ پس شراب بر ما حلال و بر ديگران حرام است! اين جور نيست. اوّلاً ممكن است ده ها دليل براي حرمت شراب وجود داشته باشد كه هنوز به آن ها نرسيده ايم. ثانياً يك شيء حرام ولو اين كه يك ذره اش آن خاصيت را نداشته باشد، ولي بايد آن را به طور كامل حرام كرد كه مردم اصلاً به

سوي آن نروند.

تازه خيلي از چيزها است كه انسان خيال مي كند آن اثر را در او ندارد، ولي در واقع همان اثر را مي گذارد، ولي خودش متوجه نمي شود. شايد اندك اندك اثر نامطلوب خود را بگذارد. تازه كسي كه عقلش ضايع شود، از كجا مي تواند بفهمد؟! اگر از او سؤال كنيم كه آيا سالم هستي، مي گويد: بله! اگر هم منحصر در زوال عقل بود (كه چنين نيست) معيار و ميزان شخصي هم ندارد.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2633 و 2634.

2. مائده (5) آية 91.

3. ميزان الحكمه، عنوان 1122، حديث 5129 و 5128.

4. همان.

5. همان، عنوان 1126، حديث 5145.

1- چ_را علما در رساله هاى خود مشروبات الكلى را نجس شمرده اند , در صورتى كه الكل غالبا اشياء را ضد عفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از بين مى برد با اين وصف , حكمت نجس بودن آن چيست ؟

پرسش

چ_را علما در رساله هاى خود مشروبات الكلى را نجس شمرده اند , در صورتى كه الكل غالبا اشياء را ضد عفونى مى كند و بسيارى از ميكروبها را از بين مى برد با اين وصف , حكمت نجس بودن آن چيست ؟

پاسخ

اص_ولا م_وض_وعاتى كه در اسلام نجس و ناپاك شمرده شده , اسرار و علل گوناگونى دارددسته اول : چيزهايى كه ذاتا ناپاك و پليدند و سرچشمه بسيارى از بيماريهامى باشند - مانند بول و خون و 000 - از اين جهت اسلام آنها را نجس معرفى كرده ولازم الاجتناب دانسته است . دسته دوم : چيزهايى است كه پليدى ظاهرى ندارند , ولى آلودگى معنوى دارند و همين امر سبب ش_ده است كه اسلام آنها را ناپاك بشمارد - مانند كفار - ممكن است كافر ازنظر ظاهر پاك و تميز باشد , ولى از آنجا كه داراى عقايد انحرافى است , روحا يك نوع آلودگى دارد كه هرگز با تنظيف بدن و رعايت اصول بهداشت از بين نمى رود . اس_لام ب_راى ح_ف_ظ عقايد مسلمانان آنها را ناپاك شمرده است تا از آميزش كامل مسلمانان با آنها ج_ل_وگ_يرى به عمل بياورد و در سايه آن , طهارت روحى آنان محفوظبماند و اگر آنها را ناپاك نمى شمرد و هرگونه آميزش با آنها را اجازه مى داد , چه بسا افراد ضعيف تحت تاثير افكار و گفتار آنها واقع مى شدند . ب_ع_لاوه , آميزش كامل با آنها سبب نفوذ آنان در جوامع اسلامى و گستردن برنامه هاى استعمارى م_ى گ_ردد , ول_ى آم_ي_زش م_ح_دود ب_ا آنها بر اساس مبادلات تجارى و

علمى , باتوجه كامل به جلوگيرى از خطرات آنها , ممنوع نيست ; و لذا اسلام آن را نهى نكرده است . دس_ته سوم موضوعاتى است كه اين نوع پليديها را ندارند , ولى مبدا يك سلسله مفاسد اجتماعى و فردى هستند - مانند مشروبات الكلى . درس_ت است كه الكل اجسام را ضد عفونى مى كند , ولى آشاميدن نوشابه هاى الكلى موجب مفاسد بى شمارى است . اس_لام به منظور جلوگيرى از اين مفاسد , آن را نجس شمرده است تا بدين وسيله محدوديتهايى در آن ايجاد كند و در نتيجه مردم را از آن دورنگاه دارد . زي_را ب_ديهى است كه اگر چيزى ناپاك و نجس باشد , يك نفر مسلمان سعى مى كند هر چه بيشتر خود را از آن دور نگاه دارد و زندگى خود را به آن آلوده نسازد و همين امرباعث مى شود كه از آن فاصله بگيرد ; روشن است كه اين تنفر و انزجار , تاثيرعميقى در عدم آلودگى به مشروبات الكلى دارد و اين خود يك نوع مبارزه جدى بامشروبات الكلى است . (1)

فلسفه احكام معاملات

طبق نظر مراجع مجسمه سازي چه حكمي دارد؟ طبق كدام آيه يا روايت حرام يا كراهت دارد و مدرك آن چيست؟ علّت بلامانع بودن نگهداري و خريد و فروش آن چيست؟ در صورت امكان تاريخچة حرمت مجسمه سازي را بيان كنيد.

پرسش

طبق نظر مراجع مجسمه سازي چه حكمي دارد؟ طبق كدام آيه يا روايت حرام يا كراهت دارد و مدرك آن چيست؟ علّت بلامانع بودن نگهداري و خريد و فروش آن چيست؟ در صورت امكان تاريخچة حرمت مجسمه سازي را بيان كنيد.

پاسخ

اگر چه آراي مردمي در تثبت ولي فقيه نقش دارد و او تنها با پشتيباني آرا و حمايت هاي مردمي موفق به پياده كردن احكام اسلامي مي گردد، ليكن ولايت را در حد وكالت قرار دادن، از حقيقت و درستي بي بهره است، چون از جملة وظايف و مسئوليت هاي حاكم اسلامي، اجراي حدود و پياده كردن احكام اسلامي است اين ها از اموري نيستند كه مردم به حاكم اسلامي وكالت بدهند.

بعضي در مقام اشكال بر ولايت فقيه، معنايي از خود ساخته و گفته اند: ولايت به معناي قيموميت است؛ يعني ولي فقيه قيّم مردم است.

اين سخن نه در صدد بيان حقيقي معنا و محدودة ولايت، بلكه در صدد ارائة معنايي نادرست و تنقيص آن است. مخالفان ولايت فقيه در مقام خورده گيري ولايت را به قيموميت معنا كرده اند، تا بگويند: لازمة ولايت فقيه اين است كه مردم از رشد كافي محروم باشند و قيم نمي خواهند، (چون قيم موردش همين است)، در حالي كه معناي ولايت فقيه قيموميت نيست، بلكه به معناي مسئوليت اجرايي احكام انتظامي اسلامي است.

براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به:

1_ محمد هادي معرفت، ولايت فقيه؛

2_ مجله حوزه، شماره 86 - 85.

3_ جوادي آملي، ولايت فقيه و ولايت فقاهت و عدالت.

طبق نظر مراجع مجسمه سازي چه حكمي دارد؟ طبق كدام آيه يا روايت حرام يا كراهت دارد و مدرك آن چيست؟ علّت بلامانع بودن نگهداري و خريد و فروش آن چيست؟ در صورت امكان تاريخچة حرمت مجسمه سازي را بيان كنيد.

پرسش

طبق نظر مراجع مجسمه سازي چه حكمي دارد؟ طبق كدام آيه يا روايت حرام يا كراهت دارد و مدرك آن چيست؟ علّت بلامانع بودن نگهداري و خريد و فروش آن چيست؟ در صورت امكان تاريخچة حرمت مجسمه سازي را بيان كنيد.

پاسخ

رواياتي در زمينة تمثال و صورت وارد شده است كه برخي از آن ها را ذكر مي كنيم:

امام صادق(ع) از پدران گرامي اش نقل فرموده كه: "نهي رسول الله(ص) عن التصاوير و قال: من صوّر صورةً كلفّه الله تعالي يوم القيامة أن ينفخ فيها و ليس بنافخ؛ پيامبر(ص) از تصاوير نهي كرد و فرمود: هر كس صورتي را ايجاد كند، خداوند در روز قيامت به او دستور مي دهد كه روح در آن بدمد، ولي او نمي تواند".

باز از امام صادق(ع) نقل شده كه: "هر كس صورتي را ايجاد كند، به او دستور مي دهند كه روح در آن بدمد، ولي نمي تواند، در نتيجه عذاب مي شود".

علي بن جعفر از برادرش امام موسي بن جعفر(ع) دربارة تمثال پرسيد كه آيا مي توان با آن بازي كرد، حضرت فرمود: نه.

فقها از اين روايات به قرينة اين كه به او دستور داده مي شود در آن بدمد و آن را زنده گرداند، استفاده كرده اند:

1_ بايد تمثال جسم و مجسّمه باشد، نه نقش و نقاشي.

2_ بايد تمثال (مجسمه) از انسان يا حيوان (ذي روح) باشد.

بنابراين مجسمة درخت يا اجسامي كه روح در آن ها نيست، اشكالي ندارد.

3_ بايد مجسمة انسان يا حيوان، كامل باشد. بنابراين اگر مجسمه كامل نباشد، مثلاً مجسمة انساني را به طور ناقص درست كنند و بسازند، اشكالي ندارد.

4_ در اين روايات

بحث از ايجاد كردن و تصوير كردن شده، بنابراين مقصود ساختن مجسمه است، نه خريد و فروش يا نگهداري آن.

از اين رو فقها با در نظر گرفتن مطالبي كه از روايات استفاده شد، فتوا به حرمت ساخت مجسمه داده اند.

تا اين جا مبنا و مدرك فتواي فقها را ذكر كرديم. البته دليلي به نام اجماع را نيز در اين مسئله ذكر كرده اند.

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براي انسان آفريده شده خريداري مي شود؟

پرسش

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براي انسان آفريده شده خريداري مي شود؟

پاسخ

تمام موجوداتي كه در اختيار و مورد استفاده انسان است، مِلك خداست و براي انسان آفريده شده است؛ پس چرا نتوان آن را براساس ضوابط و معيارها نقل و انتقال داد؟ زمين ابتدئاً قابل خريد و فروش نيست، بلكه كسي كه زمين را احيا و در آن كار كند، مالك آن مي شود و مي تواند آن را به ديگران بفروشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا مكان هايي كه وقف شده است، خريد و فروش نمي شود؟

پرسش

چرا مكان هايي كه وقف شده است، خريد و فروش نمي شود؟

پاسخ

وقف يعني خارج كردن چيزي از ملك خود به گونه اي كه اصل آن هميشه باقي باشد و از منافع او استفاده شود. مقصود واقف اين است كه براي خود صدقه جاريه اي فراهم كند كه دايماً از آن استفاده شود و در نتيجه او به ثواب برسد. براساس حكم اسلامي بايد از موقوفات همان موردي كه وقف كننده مقرّر كرده است، استفاده كرد؛ بنابراين فروش مكان هاي وقف شده چون مخالف با نظر وقف كننده است، جايز نيست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چرا ربا گرفتن مسلمان از كافر حربي حلال است؟ مگر آنان انسان نيستند؟

پرسش

چرا ربا گرفتن مسلمان از كافر حربي حلال است؟ مگر آنان انسان نيستند؟

پاسخ

از نظر دين مقدس اسلام مالكيت واقعي و حقيقي از آن خدا است.(1)

چرا كه آفريننده و نگهدارنده و تربيت كننده همه مخلوقات مي باشد. انسان بنده خدا است؛ و اموالش همه ملك خداوند است. به هر مقدار خدا اذن دهد، تصرفش براي انسان مجاز است و در هر مورد كه اجازه تصرف ندهد، مجاز در تصرف نمي باشد. از همين جا است كه خدا دستور جهاد داده و خمس و زكات در اموال را واجب كرده است. از طرفي اسراف و تبذير و خودكشي ضرر رساندن به خود را ممنوع كرده است. مسلمان حق ندارد مال خودش را آتش بزند، و از بين ببرد، نيز حق تصرف همه جانبه در اموالش را ندارد. او نمي تواند با مال خودش قمار بازي كند، يا شراب بخورد و...

از سوي ديگر از ديدگاه اسلام، ارزش انسان ها و انسانيت انسان ها به ميزان ايمان و اعتقاد آنان به خدا است . آن كس مقرّب تر و محترم است كه ايمان و قربش به خدا بيشتر باشد. قرآن مي فرمايد: "با تقواترين شما گرامي ترين تان پيش خداوند است".(2) عكس مسئله هم اين طور است، يعني هر كس هر اندازه از خدا دور باشد، به همان ميزان از انسانيت دور مي گردد و حرمت انسانيتش شكسته مي شود.

مؤمن احترام دارد و غيبتش حرام است، ولي فاسق كه علناً مرتكب گناه مي شود، در همان زمينه غيبتش جايز است، چرا كه به همان نسبت احترام انساني اش را از دست داده است. وقتي آدمي در انحطاط كامل غوطه ور شد و به حدي رسيد كه از روي

تعصب، لجاجت و تقليد كوركورانه خدا را منكر شد، خود را از انسانيت ساقط مي كند و احترام انسانيتش را از بين مي برد، تا جايي كه به تعبير قرآن كريم از حيوانات پست تر مي شود: "به راستي بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم (چرا كه) دل هايي دارند كه با آن در نمي يابند، و ديدگاني دارند كه با آن نمي بينند، و گوش هايي دارند كه با آن نمي شنوند. اينان همچون چارپايانند، بلكه گمراه تر! اينان غافلانند".(3)

پليدي معنوي كفار تا حدي است كه قرآن آنان را نجس دانسته،(4) فقهاي اسلام آنان را از نجاسات شمرده اند.

بنابراين، در پيشگاه خداوند انسان مؤمن و كافر يكسان محسوب نشده و از احكام يكساني برخوردار نيستند. كسي كه آفريننده جهان هستي و مالك تمام آن است، مي تواند و به اراده او است كه براي هر يك از اشيا و افراد عالم هستي، احكام و قوانيني مقررّ نمايد، بنابراين براي مؤمنان حكمي را معين نموده كه اين حكم را براي كافر قرار نداده است. احترام و حكمي كه مال مؤمن دارد، مال كافر ندارد و تفاوت حكم ربا، يكي از آن احكام متفاوت است.

پي نوشت ها:

1 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 287.

2 - حجرات (49) آيه 13.

3 - اعراف (7) آيه 179.

4 - توبه (9) آيه 28.

چرا رباخواري حرام است و سود بانكي حلال؟

پرسش

چرا رباخواري حرام است و سود بانكي حلال؟

پاسخ

رباخواري حرام است و سود بانكي اگر مصداق ربا باشد، حرام است.

ربا چه از اشخاص باشد و چه از بانك حرام است.

امّا ربا چيست و آيا سود بانكي ربا است؟

فقها ربا را دو گونه دانسته اند:(1) رباي قرضي و معاملي.

1- رباي قرضي اين است كه شخصي يا بانك پولي را به ديگري به مدّت يك سال قرض الحسنه مي دهد، به شرط اين كه بيش از آن پول دريافت كند. شرط اضافه باعث رباي قرضي مي شود. اگر كسي صد هزار تومان به ديگري قرض بدهد به شرط اين كه موقع باز پرداخت صد و ده هزار تومان به صاحب پول بدهد، اين اضافه حرام است.

2- ربا معاملي اين است كه در معاملات اجناسي كه با وزن وكيل كردن خريد و فروش و مبادله مي شوند، اگر جنس با همان جنس خريد و فروش يا مبادله شود، نبايد يكطرف اضافه تر باشد، مثلاً صد كيلو گندم را نمي توان به صد و ده كيلو گندم فروخت يا ده كيلو برنج ايراني را به بيست كيلوي برنج خارجي خريد و فروش كرد، بلكه يا اصلاً نبايد اين طور معامله كرد و يا اگر جنس به همان جنس معاوضه و مبادله شد، بايد هر دو هموزن باشند.

در اين موارد مي تواند دو كيلو برنج را به دو هزار تومان بخرد و بيست كيلو برنج خارجي را به ده هزار تومان بفروشد كه در حقيقت برنج با پول فروخته شده، نه برنج با برنج.

امّا سود بانك ها (بر اساس مصوّبه مجلس شوراي اسلامي و تأييد شوراي محترم نگهبان و با اعتماد بر بانك ها كه به شرايط مصوّب

عمل مي كنند) نه از نوع رباي قرضي است و نه از نوع رباي معاملي؛ يعني بانك ها پول به كسي قرض الحسنه نمي دهند تا اضافه گرفتن آن ها ربا باشد، بلكه معاملات بانكي انجام مي دهند، مثلاً بانك يك ميليون تومان به عنوان جعاله به شخصي كه مي خواهد خانه اش را تعمير كند مي پردازد و به صورت قسطي (ماهانه) يك ميليون و پانصد هزار تومان به مدت سه سال دريافت مي كند، يا اين كه بانك سه ميليون تومان براي ساخت و ساز خانه به شخص به عنوان شركت در ساختمان آن خانه پرداخت مي كند، در نتيجه بانك با صاحب خانه به اندازه سه ميليون تومان شريك هستند و بعد بانك سهم خودش را به صاحب خانه به طور قسطي به مدّت ده سال به قيمت هفت ميليون تومان مي فروشد. در اين صورت ها سود بانكي نه رباي قرضي است و نه رباي معاملي. همين طور سودي را كه بانك به صاحبان سپرده پرداخت مي كند، چون صاحبان سپرده كوتاه مدت يا دراز مدّت پولشان را به بانك قرض الحسنه نمي دهند تا اضافه اي بگيرند و ربا باشد. فقها و مراجع فعلي مي فرمايند: اگر بانك و سپرده گذاران و سپرده گيرندگان به شرايط مندرج در قرارداد عمل كنند، از نظر شرعي بدون اشكال است.(2)

پي نوشت ها:

1. تحريرالوسيله، ج 1، ص 536.

2. آيت اللَّه فاضل، جامع المسائل؛ آيت اللَّه خامنه اي، اجوبة الاستفتائات؛ آيت اللَّه مكارم، استفتائات جديد.

قرآن مى گويد : رباخواران گفتند : بيع هم مانند ربا است و تفاوتى ميان اين دونيست حال آنكه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام و ما مى بينيم هر دو ازانواع مبادله است كه با رضايت طرفين انجام مى شود ؟

پرسش

قرآن مى گويد : رباخواران گفتند : بيع هم مانند ربا است و تفاوتى ميان اين دونيست حال آنكه خدا بيع را حلال كرده و ربا

را حرام و ما مى بينيم هر دو ازانواع مبادله است كه با رضايت طرفين انجام مى شود ؟

پاسخ

اولا در خ_ري_د و ف_روش هر دو طرف به طور يكسان در معرض سود و زيان هستند , گاهى هردو س_ود مى كنند و گاهى هر دو زيان در حالى كه در معاملات ربوى رباخوار هيچگاه زيان نمى بيند ل_ذا م_وس_س_ات ربوى روز به روز وسيعتر و سرمايه دارتر مى شوند و دربرابر تحليل رفتن طبقات ض_عيف بر حجم ثروتشان افزوده مى شود ثانيا در تجارت وخريد و فروش طرفين در مسير توليد و م_صرف گام برمى دارند در صورتى كه رباخوار هيچ عمل مثبتى در اين زمينه ندارد ثالثا با شيوع رب_اخوارى سرمايه ها در مسيرهاى ناسالم مى افتد و پايه هاى اقتصاد كه اساس اجتماع است متزلزل مى گردد در حالى كه تجارت صحيح موجب گردش سالم ثروت است .

چرا رشوه حرام است در حاليكه باعث مى شود مشكل كسى حل شود و عامل نيز به اجرتى برسد ؟

پرسش

چرا رشوه حرام است در حاليكه باعث مى شود مشكل كسى حل شود و عامل نيز به اجرتى برسد ؟

پاسخ

رشوه خوارى يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالت اجتماعى است كه سبب مى شود قوانين كه بايد حافظ منافع طبقات ضعيف باشد به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايدقانون آنها را محدود كند بكار بيفتد و اين هدف شوم نبايد در لابلاى عبارات وعناوين فريبنده ديگر همچون , هديه , تعارف , ح_ق و ح_ساب , حق الزحمه , انجام گيرد زيرا اين تغيير نامها تغييريى در ماهيت آن نمى دهد و پولى كه از آن طريق گرفته مى شود حرام و نامشروع است .

فلسفه تحريم ربا چيست؟

پرسش

فلسفه تحريم ربا چيست؟

پاسخ

از اين جهت كه رباخواري موجب مفاسد متعدّدي مي گردد، تحريم آن نيز فلسفههاي مختلفي دارد كه به بعضي از آنها اشاره ميشود

الف – يكي از فلسفههاي تحريم ربا، مسئله ظلم است كه در آيه 279 سوره بقره و در آيات ديگر بدان اشاره شده است.

ب – فلسفه ديگر آن، برچيده شدن سنّت حسنه « قرض الحسنه » است. اين مطلب در روايات فراواني وارد شده است كه يكي از آنها، روايتي است كه «سماعه» از امام صادق(ع) سؤال ميكند «اِنّي رأيتُ اللّهَ تعالي قَدْ ذَكَرَ الرِّبا في غَيْرِ آية و كَرَّره؟ قال(ع) اَو تَدْري لِمَ ذاكَ؟ قُلْتُ لا، قال (ع) لِئلاََ يَمْتَنِعَ النّاسُ مِنَ اصطِناعِ الَمعْروُف» [خداوند متعال در آيات متعدّدي مسئله ربا را مطرح فرموده است. امام (ع) از سماعه پرسيدند آيا علّت آن را ميداني؟ سماعه عرض كرد خير. امام فرمودند علت آن، اين است كه مردم از كارهاي شايسته [ و قرض الحسنه] باز نمانند.] (وسايل الشيعه، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 3 و روايات 4، 9 10، 11)

يعني، وقتي رباخواري رواج يابد، سنّت نيكوي وام و قرض الحسنه از بين ميرود؛ و عواطف انساني ميميرد؛ و سودپرستي و افزون طلبي جايگزين آن ميگردد. از اين رو، رباخواري در دين مقدس اسلام ممنوع گشته است. ( كتاب « ربا و بانكداري اسلامي » تأليف آية اللّه العظمي مكارم شيرازي ر. ك. )

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پرسش

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پاسخ

مضاربه از نظر فقيهان صحيح است; زيرا قراردادى است كه از نظر اسلام(در صورتى كه با رعايت شرايط همراه باشد) تأييد شده است. مضاربه مانند قرض ربوى نيست; زيرا صاحب پول در قرض، فقط سود مى برد و اگر طرف او ضرر كند، به صاحب پول مربوط نيست، ولى در مضاربه صاحب پول در سود و زيان طرف خود شريك است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پرسش

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پاسخ

تمام موجوداتى كه در اختيار و مورد استفاده انسان است، مِلك خداست و براى انسان آفريده شده است; پس چرا نتوان آن را براساس ضوابط و معيارها نقل و انتقال داد؟ زمين ابتدئاً قابل خريد و فروش نيست، بلكه كسى كه زمين را احيا و در آن كار كند، مالك آن مى شود و مى تواند آن را به ديگران بفروشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

فرق بين اجاره خانه و اجاره پول چيست؟ چرا دوّمى ربا و حرام است؟

پرسش

فرق بين اجاره خانه و اجاره پول چيست؟ چرا دوّمى ربا و حرام است؟

پاسخ

اوّلا: مى دانيم احكام دينى براساس مصالح و مفاسد استوار است. تحريم ربا در اسلام و بيان آن همه كيفرهاى سهمگين براى رباخوران در قرآن مجيد و احاديث، به دليل مفاسد و زيان هاى خطرناك ربا است. مسلمانى كه به علم و حكمت گسترده الهى ايمان دارد، بايد به اين تعاليم استوار و حكيمانه عمل كند.

ثانياً: زيان ها و مفاسد ربا و نقش آن در به هم زدن توازن اقتصادى در اجتماع روشن است.

ديگر اينكه پول با خانه فرق اساسى دارد: از منافع خانه استفاده مى شود و به ازاى آن به صاحب خانه پرداخت مى شود، ولى پول وسيله معامله است و اگر به اجاره داده شود و در برابر آن پول گرفته شود، نتيجه اى جز تراكم ثروت از يك سو و افزايش نياز و تقليل سرمايه و سرانجام از بين رفتن آن از سوى ديگر نخواهد داشت، و اين همان از بين رفتن توازن اقتصادى جامعه است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح_كام

معام_لات عق_ود، اجاره س_رقفلى

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پرسش

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پاسخ

مضاربه از نظر فقيهان صحيح است; زيرا قراردادى است كه از نظر اسلام(در صورتى كه با رعايت شرايط همراه باشد) تأييد شده است. مضاربه مانند قرض ربوى نيست; زيرا صاحب پول در قرض، فقط سود مى برد و اگر طرف او ضرر كند، به صاحب پول مربوط نيست، ولى در مضاربه صاحب پول در سود و زيان طرف خود شريك است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح_كام

معام_لات، ايقاعات نذر و عه_د متعلّق

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پرسش

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پاسخ

مضاربه از نظر فقيهان صحيح است; زيرا قراردادى است كه از نظر اسلام(در صورتى كه با رعايت شرايط همراه باشد) تأييد شده است. مضاربه مانند قرض ربوى نيست; زيرا صاحب پول در قرض، فقط سود مى برد و اگر طرف او ضرر كند، به صاحب پول مربوط نيست، ولى در مضاربه صاحب پول در سود و زيان طرف خود شريك است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پرسش

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پاسخ

تمام موجوداتى كه در اختيار و مورد استفاده انسان است، مِلك خداست و براى انسان آفريده شده است; پس چرا نتوان آن را براساس ضوابط و معيارها نقل و انتقال داد؟ زمين ابتدئاً قابل خريد و فروش نيست، بلكه كسى كه زمين را احيا و در آن كار كند، مالك آن مى شود و مى تواند آن را به ديگران بفروشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پرسش

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پاسخ

تمام موجوداتى كه در اختيار و مورد استفاده انسان است، مِلك خداست و براى انسان آفريده شده است; پس چرا نتوان آن را براساس ضوابط و معيارها نقل و انتقال داد؟ زمين ابتدئاً قابل خريد و فروش نيست، بلكه كسى كه زمين را ا͙ʘǠو در آن كار كند، مالك آن مى شود و مى تواند آن را به ديگران بفروشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پرسش

چرا مضاربه صحيح است و آيا مانند قرض ربوى نيست؟

پاسخ

مضاربه از نظر فقيهان صحيح است; زيرا قراردادى است كه از نظر اسلام(در صورتى كه با رعايت شرايط همراه باشد) تأييد شده است. مضاربه مانند قرض ربوى نيست; زيرا صاحب پول در قرض، فقط سود مى برد و اگر طرف او ضرر كند، به صاحب پول مربوط نيست، ولى در مضاربه صاحب پول در سود و زيان طرف خود شريك است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پرسش

چرا زمين كه از آنِ خدا است و براى انسان آفريده شده خريدارى مى شود؟

پاسخ

تمام موجوداتى كه در اختيار و مورد استفاده انسان است، مِلك خداست و براى انسان آفريده شده است; پس چرا نتوان آن را براساس ضوابط و معيارها نقل و انتقال داد؟ زمين ابتدئاً قابل خريد و فروش نيست، بلكه كسى كه زمين را احيا و در آن كار كند، مالك آن مى شود و مى تواند آن را به ديگران بفروشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

با توجه به اين كه بانك ها در ازاي مقدار پولي كه به صورت وام به مردم مي دهند سود به آن تعلق مي گيرد. اين سود حرام است يا خير؟ مي خواهم بدانم چگونه به مردم عادي ثابت كنم كه سود و ربا حرام است. چون وقتي كه مي گويم سود و بهره حرام است مي گويند چطور براي بانك

پرسش

با توجه به اين كه بانك ها در ازاي مقدار پولي كه به صورت وام به مردم مي دهند سود به آن تعلق مي گيرد. اين سود حرام است يا خير؟ مي خواهم بدانم چگونه به مردم عادي ثابت كنم كه سود و ربا حرام است. چون وقتي كه مي گويم سود و بهره حرام است مي گويند چطور براي بانك ها حرام نيست؟

پاسخ

ربا از گناهان كبيره است. در قرآن مجيد به منزله جنگ با خدا و پيامبر(ص) شمرده شده است. ربا به دو نوع قرضي و معاملي تقسيم مي شود.

رباي قرضي آن است كه قرض دهنده شرط كند بيشتر از آنچه قرض داده، بگيرد. رباي معاملي آن است كه دو

كالاي هم جنس كه با پيمانه يا وزن اندازه گيري مي شوند، با يكديگر مبادله گردند و مقدار يكي بيش از ديگري

باشد مثل اينكه 10 كيلو گندم بدهد و 11 كيلو بگيرد.

بر طبق آيات قرآن، ربا حرام مي باشد. خداوند در قرآن كريم بر اين مسأله تأكيد كرده و مي فرمايد: »... خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام.« (بقره 275).

»خداوند ربا را نابود مي كند؛ و صدقات را افزايش مي دهد و خداوند، هيچ انسان ناسپاس گنهكاري را دوست نمي دارد.« (بقره 276).

»اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و اگر ايمان آورده ايد، از ربا هرچه باقي مانده است رها كنيد.« (بقره 278)

»و هرگاه چنين نكنيد، بدانيد كه با خدا و رسول او به جنگ برخاسته ايد و اگر توبه كنيد، اصل سرمايه از آن شماست. در اين حال نه ستم كرده ايد و نه تن به ستم داده ايد.« (بقره 279).

همچنين در روايات مختلف اسلامي ربا امري مذموم شناخته شده است. تا جايي كه معصومين(ع) ربا خواري

را در حكم زناي با محارم در خانه خدا قلمداد كرده اند.

اما مسئله ربا در معاملات بانكي:

1 - پول گذاشتن و سپرده گذاري در بانك اگر بر اساس يكي از قراردادهاي شرعي صورت گيرد، دريافت درصد سود اشكالي ندارد و ربا شمرده نمي شود.

2 - همچنين سرمايه گذاري در بانك ها به صورت خريد اوراق مشاركتي و دريافت سود آن ربا شمرده نمي شود و مانعي ندارد.

3 - وام گرفتن از بانك ها اگر داخل در يكي از قراردادهاي شرعي مانند جعاله، مضاربه، فروش اقساطي و مانند آن باشد، مانعي ندارد و مقدار پول اضافي كه بانك مي گيرد، ربا نيست. ولي اگر داخل در عقود شرعي نباشد، اصل گرفتن وام اشكال ندارد، ولي قصد دادن بهره حرام است و وام گيرنده به منظور تخلّص از حرام مي تواند قصد بهره دادن را نكند، اگر چه بداند حتماً بهره را از او خواهند گرفت و در هر صورت اصل قرض صحيح است و وام دريافتي را مالك مي شود. (رساله اجوبة الاستفتائات، ترجمه فارسي، ج 2، ص 339 - 327)

4 - پرداخت مبلغي به بانكها يا صندوق هاي قرض الحسنه به عنوان كارمزد به نحوي كه عقلايي و به مقدار متعارف باشد و طرفين توافق نمايند، اشكال ندارد. (استفتائات امام خميني، ج 2، ص 299 - 296)

اگر ربا از گناه كبيره اي با آن كيفيت گناهش بدتر شود به كار بردن كلاه شرعي توسط بعضي روحانيون چه معنايي دارد و چرا بين پدر و پسر ربا وجود ندارد؟

پرسش

اگر ربا از گناه كبيره اي با آن كيفيت گناهش بدتر شود به كار بردن كلاه شرعي توسط بعضي روحانيون چه معنايي دارد و چرا بين پدر و پسر ربا وجود ندارد؟

پاسخ

در مورد سؤال اول بايد گفت كه اسم آن كلاه شرعي نيست بلكه راههايي است كه در دين قرار داده شده تا انسان دچار ربا و رباخواري نشود، مثلاً زنا يك عمل زناشويي است و ازدواج هم منجر به يك عمل زناشويي مي شود هر دو در نفس عمل يك چيز است ولي يكي با گفتن چند كلمه (صيغه عقد) حلال و شرعي مي شود و نيز داراي ثواب و آن ديگري كه اين چند كلمه را ندارد، حرام و گناه است و فاعل و مفعول آن دچار عقوبت الهي خواهند شد. در مورد ربا و راههاي فرار از آن نيز به همين صورت است. مثلاً شما اگر بخواهيد فرضاً ماشيني را به قسط و نقد خريداري نماييد، فروشنده مي تواند سود پول را حساب كند كه همان ربا خواهد شد و نيز مي تواند آن را اينگونه به شما بفروشد كه بگويد نقد اين ماشين 5 ميليون و اقساطي آن 6 ميليون، در صورت دوم حلال و شرعي است آن اضافة پول و در صورت اول كه در واقع شايد همين سود را بگيرد، حرام و ربا است چون او سود پول را حساب مي نمايد كه اين در اسلام ربا و حرام مي باشد ولي در صورت دوم سود ماشين را در نظر دارد. پس نام اين عمل كلاه شرعي كه روحانيون درست كرده باشند نيست، چون اگر اين چيزي باشد

كه در دين ما نيامده باشد حكم بدعت را پيدا مي كند، كه اشكال دارد ولي اين امور از مواردي است كه در اسلام به آن تصريح شده و جزء امور شرعي و دين است نه اينكه ساختة دست روحانيون باشد.

در مورد سؤال دوم نيز بايد گفت كه پسر چون واجب نفقة پدر است، پدر مي تواند از اموال او بردارد چون ولي او به حساب مي آيد پسر هر چه دارد در واقع از آن پدرش است پس پدر مي تواند از فرزندش ربا بگيرد، و در موارد ديگري داريم كه اگر پدري از لحاظ مالي در فقر و تنگدستي قرار بگيرد بر پسر واجب است كه مخارج پدرو مادرش را تأمين نمايد پس وقتي پدري بتواند از اموال فرزندش بردارد براي مخارج خودش، ديگر ربا گرفتن از او مانعي ندارد. و مهمترين دليل در اين قضيه همان مورد اول است كه در واقع فرزند هر چه دارد از آن پدرش است پس فرقي ندار دكه اصل مال را بگيرد يا ربا و سود آن را بگيرد.

و ديگر اينكه آن مفاسدي كه در ربا با ديگران وجود دارد كه موجب زراندوزي و فلج كردن اقتصاد و فاصله طبقاتي و ايجاد فقر مي شود در زمينه پدر و پسر وجود ندارد.

در اين زمينه به كتاب ربا، تأليف استاد مطهري مراجعه كنيد.

فلسفه حرمت معامله طلا به طلا و جنس به جنس چيست آيا راهي براي مشروع شدن اين گونه معاملات وجود دارد ؟

پرسش

فلسفه حرمت معامله طلا به طلا و جنس به جنس چيست آيا راهي براي مشروع شدن اين گونه معاملات وجود دارد ؟

پاسخ

ابتدأً بايد گفت فلسفه بسياري از احكام بر ما پوشيده است و ذهن ناقص ما نيز از درك آن عاجز مي باشد;البته شايد بتوان به فلسفه بعض احكام در روايات يا كتب معتبر دست يافت و مصلحت آنها را متوجّه شد;لكن

اولاً: حكمتهاي ديگري نيز در بطن اين احكام موجود است كه ممكن است بعدها روشن شود و يا براي هميشه مستور بماند.

ثانياً: پس از تحقيق و يقين به اصول دين و اعتقاد به وجود خداي حكيم و قادر، بر ما لازم است طوق بندگي و تعبّد برگردن نهاده و خاضعانه به اطاعت از دستورات ولي نعمت خود اقدام ورزيم و امّا دربارة حرمت معاملات هم جنس به عرض مي رسانيم چنين نيست كه تمام معاملات طلا به طلا يا جنس به جنس حرام باشد; بلكه در صورتي كه ثمن و مثمن از نظر كيل يا وزن مساوي باشند، معامله صحيح است و آن چه كه قرآن كريم و فقهاي عظام به علت ربا بودن حكم به حرمت آن داده اند معامله اي است كه يك طرف ثمن يا مثمن در صورت هم جنس بودن زيادتر از ديگري باشد. مثلاً: يك كيلو برنج بدهيد و بيشتر يا كمتر از 1 كيلو دريافت نماييد و يا يك مثقال طلا را به بيشتر يا كمتر از يك مثقال طلا معامله نماييد و يا يك كيلو برنج اين شهر را با يك كيلوونيم برنج شهر ديگر يا همان شهر معامله كنيد

و....

حال راه حلال بودن و مشروع شدن چنين معامله هايي (كه يك طرف ثمن يا مثمن در صورت هم جنس بودن زيادتر از ديگري باشد) اين است كه شخص طلاي خود را بفروشد و با پول حاصله طلاي ديگري بخرد و يا برنج خود را بفروشد و با پول حاصله برنج ديگري بخرد. در اين جا اگر وزن و كيل ها هم متفاوت باشند، اشكالي ندارد.

فرق سود و ربا با بهره هاي بانكي در چيست لطفاً توضيح دهيد؟

پرسش

فرق سود و ربا با بهره هاي بانكي در چيست لطفاً توضيح دهيد؟

پاسخ

در اسلام خريد و فروش _ به روش هاي گوناگون آن _ مباح است ولي ربا حرام است "وَأَحَل َّ اللَّه ُ الْبَيْع َ وَحَرَّم َ الرِّبَوَا; در حالي كه خداوند بيع را حلال كرده و ربا را حرام كرده است ) ربا بر دو قسم است رباي معاملي و رباي قرضي 1. رباي معاملي اين ربا زماني تحقق پيدا مي كند كه انسان چيزهايي را كه با "كيل و يا "وزن معامله مي شوند;

با مشابه و هم جنس خود معامله كند، ولي بيش از آن چه داده از طرف مقابل بگيرد; مانند آن كه انسان يك كيلو گندم را به يك كيلو و نيم گندم بفروشد، يا به يك كيلو گندم و پنجاه تومان پول و يا هر چيز اضافة ديگري كه گرفتن اضافه در اين صورت ربا و حرام است ولي اگر _ مثلاً گندم را _ با هم جنس خود معامله نكرد: گرفتن اضافه مانعي ندارد، مثل آن كه انسان يك كيلو گندم را به دو كيلو برنج بفروشد. 2. رباي قرضي ربا در وام نيز ناميده مي شود; و آن به اين صورت است كه اگر كسي مالي را _ خواه پول و خواه چيز ديگر _ از كسي وام بگيرد، تنها پرداخت همان چيزي كه وام گرفته است بر او واجب است بنابراين اگر وام دهنده و وام گيرنده از آغاز شرط كنند كه افزون بر مال وام گرفته شده چيز ديگري نيز بپردازند، اين افزايش ربا

و حرام است (مجلة فقه شمارة 11_12، سال چهارم ص 27، نشر دفتر تبليغات اسلامي ) پس اگر كسي صد تومان به كسي قرض داد و شرط كرد كه صد و بيست تومان يا بيشتر از او بگيرد، حرام است زيرا زيادة آن ربا مي باشد. ولي اگر كسي صد تومان به كسي داد تا با آن تجارت كند و از سود تجارت چيزي به او بدهد; اشكالي ندارد. مثلاً اگر آن صد تومان در هر ماه بر اثر تجارت پنجاه تومان سود كرد صاحب صد تومان مي تواند به مقداري كه _ با آن كس _ قرار داد كرده از آن پنجاه تومان بگيرد; و در آخر نيز صد تومان خود را پس بگيرد. كه همين قسم از ربا _ رباي قرضي _ در بانك ها تصور مي شود كه در بانك هاي دنيا وجود دارد; و بانك هاي ايران در قبل از انقلاب نيز اين گونه بود. ولي اكنون در بانك هاي جمهوري اسلامي بنابر آن است كه صاحب پس انداز را در معاملاتي كه مي كند _ به صورت عقودي مانند مضاربه مشاركت و غيره _ شريك كنند، سپس بر اساس قراردادي كه مي بندند; از سودي كه از راه تجارت به دست مي آورند، مقداري نيز به صاحب پس انداز مي پردازند.

در زمان قبل از انقلاب چنين نبود; بلكه سودي كه بانك پرداخت مي كرد، سود پول محسوب مي شد; نه سود تجارت به همين جهت حرام بود.

ولي اكنون با تصويب قوانين لازم از طرف مجتهدين ناظر بر قوانين طوري ترتيب داده شده است كه صاحب پس انداز در معاملاتي كه بانك انجام

مي دهد به گونه اي شركت داشته باشد و از سود آن معاملات برخوردار شود.(ر.ك كنز العرفان في فقه القرآن فاضل مقداد، ص 400، نشر مكتب نويد اسلام قم )

منظور از كلاه شرعي در مسائل ديني چيست

پرسش

منظور از كلاه شرعي در مسائل ديني چيست

پاسخ

ما وظيفه داريم طبق احكام الهي عمل كنيم گاهي به ناچار در شرايطي قرار مي گيريم كه نمي توانيم به حكمي عمل كنيم در اين موارد، شارع مقدس براي مخالفت نكردن با آن حكم و رهايي از ارتكاب گناه راه حل هايي قرار داده است به اين راه حل ها، حيلة شرعي گفته مي شود، كه در واقع موضوع تغيير مي كند. مانند اجارة منزل از آن جا كه پرداخت اجارة منزل براي مستأجر مقدور نيست و به خانه نياز دارد، براي كم شدن مقدار اجاره پولي را به عنوان رهن به صاحب خانه مي دهد، كه تصرف در خانه و نشستن در آن ربا محسوب مي شود. براي رهايي از ربا _ كه يكي از گناهان بزرگ است _ يك راه حل وجود دارد و آن اين است كه در ضمن عقد اجاره صاحب خانه به صورت شرط ضمن العقد، شرط مي كند كه مستأجر، مبلغ معيّني تا مدّت معين (مثلاً يك سال به او قرض الحسنه بدهد.(ر.ك استفتاآت امام خميني ج 2، ص 136، دفتر انتشارات اسلامي )

امّا اگر شخصي بخواهد با تغيير چهرة صوري گناه و دگرگون كردن ظاهر آن مرتكب گناه شود و گناه را توجيه نمايد، چنين كاري كلاه شرعي است و صحيح نيست زيرا چهرة واقعي گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن تغيير نمي كند. حرام حرام است چه صريحاً انجام گيرد و چه زير لفافه هاي دروغين و عذرهاي واهي

در قرآن كريم هم به راه حل براي مخالفت نكردن با حكم شرعي اشاره شده

است و هم به كلاه شرعي

اوّلي در داستان حضرت ايّوب اشاره شده است آن حضرت در هنگام بيماري تخلّفي از همسرش ديد و سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت يافت يك صد ضربه يا كم تر بر او بزند، پس از بهبودي مي خواست به پاس وفاداري ها و خدماتش او را ببخشد; ولي مسألة سوگند در ميان بود. خداوند براي اين كه حضرت ايّوب با سوگند مخالفت نكند و همسرش را هم نزند، راه حلّي به او نشان داد و به او فرمود: "وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب ْ بِّه ِي وَ لاَ تَحْنَث ..;(ص 44) و ]...به او گفتيم بسته اي از ساقه هاي گندم ]يا مانند آن را برگير و به او ]همسرت بزن و سوگند خود را مشكن .."(ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ج 17، ص 210، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات بيروت / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 19، ص 298 _ 300، دارالكتب الاسلامية )

دومي در داستان بني اسرائيل و حضرت موسي اشاره شده است عده اي از بني اسرائيل در ساحل يكي از درياها زندگي مي كردند. خداوند براي امتحان به آنان دستور داد، صيد ماهي را در روز شنبه _ كه روز تعطيلي بود _ ترك كنند. در روز شنبه ماهي هاي بيشتري روي آب مي آمدند. آنان براي آن كه به خيال خودشان هم روز شنبه صيد نكرده باشند و هم بتوانند ماهي هايي كه روز شنبه روي آب مي آيند، بگيرند، در كنار دريا حوضچه هايي ترتيب دادند و راه آن ها را به دريا گشودند. روزهاي شنبه راه حوضچه ها را باز مي كردند و ماهي هاي فراواني همراه آب

وارد آن ها مي شدند و به هنگام غروب كه مي خواستند به دريا بازگردند، راهشان را محكم مي بستند، سپس روز يك شنبه آن ها را صيد مي كردند و مي گفتند: خداوند به ما دستور داده ماهي صيد نكنيد، ما هم صيد نكرده ايم بلكه تنها آن ها را در حوضچه ها محاصره نموده ايم خداوند چنين كاري را فسق ناميده است "...كَذَ َلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُون (اعراف 163) اين داستان در آيه هاي 163 تا 166 سورة اعراف آية 65 سورة بقره و آية 154 سورة نسأ اشاره شده است (ر.ك تفسير الميزان ج 8 ، ص 294 / تفسير نمونه ج 6 ، ص 417 _ 428.)

فلسفه حرمت رباخواري چيست

پرسش

فلسفه حرمت رباخواري چيست

پاسخ

الف) در حرمت ربا نصوص قطعي فراواني وجود دارد ; از جمله آيه

شريفه ((احل الله البيع و حرم الربا))، (بقره، آيه 27).

ب) درباره ئ فلسفه تحريم ربا عمل و توجيهات مختلفي نقل شده است ;

از جمله:

نظريه غزالي: وي معتقد است پول داراي ارزش ذاتي نيست ; بلكه صرفا

نقش ابزاري (dtnemortsnI) در جهت تسهيل مبادله دارد و از همين رو

خود نمي تواند مولد ثروت باشد، زيرا ثروت از كار توليد مي شود. بنابراين ربا

(سرمايه قرار دادن نفس پول و انتفاع از آن) به منزله استفاده از پول در غير

مجرايي است كه براي آن ايجاد و خلق شده است.

نظريه ماركس: وي رباخواري را استثمار اقتصادي خوانده است.

نظريه شهيد مطهري: دقيق ترين نظريه را در اين باره استاد مطهري ارائه

كرده است. ديدگاه ايشان برخلاف غزالي، مبتني بر ماهيت پول نيست ; بلكه

مبتني بر ماهيت عقد و قرارداد قرض است. بنا بر ديدگاه شهيد مطهري، پول

نيز مي تواند مولد ثروت باشد ; يعني، وقتي پول و كار با هم توام شد، سود

حاصله نتيجه تركيب آن دو است، نه كار به تنهايي. بنابراين نمي توان نقش

پول در توليد ثروت را ناديده گرفت ; ليكن وقتي كسي پولي را به ديگري

قرض داد، وام گيرنده مالك پول مي شود و دين بر ذمه و عهده او است.

از اين رو اگر پول از بين برود، عين مال از بين رفته، ولي بر ذمه او باقي است.

بنابراين قرض گيرنده بايد دين خود را ادا كند ; زيرا چيزي كه تلف شده، در

ملك وام گيرنده بوده است، نه در ملك وام دهنده و اين برخلاف مضاربه

است. چون در مضاربه پول در ملك صاحب اولي آن است و لذا مي تواند در

سود

و ضرر آن شريك باشد ; ولي در قرض چون وام دهنده مالك عين پول

نيست، بنابراين در سود و زيان آن هم شركت ندارد. پس اگر پول، سود كلاني

به همراه آورد در ملك وام گيرنده، نما و منفعت داشته است و چون نما تابع

عين است، بنابراين سود آن نيز مال مالك بالفعل آن خواهد بود. البته ذمه

هيچ تغييري نمي كند ; زيرا ذمه هيچ دفع در توليد ثروت ندارد و سود و

زياني به همراه نمي آورد. از اين رو اگر وام دهنده چيزي اضافي طلب كند، در

واقع چيزي را خواسته كه هيچ مبناي حقوقي و توجيه اقتصادي ندارد.

پس مي توان گفت كه رباخوار، هيچ كار مفيد اقتصادي و يا معامله اي

انجام نمي دهد و در هيچ ضرر و زياني شركت نمي كند، بلكه تنها با قرض

دادن و سود گرفتن ؤ آن هم به قيمت خون بدهكاران ؤ به انباشت سرمايه

مي پردازد. پس اگر در اين زمينه شخصي ورشكست شد و زيان ديد، هيچ

زياني به او نمي رسد و او همواره به سود خود مي رسد.

فلسفه حرمت ربا چيست ؟

پرسش

فلسفه حرمت ربا چيست ؟

پاسخ

- در حرمت ربا نصوص قطعي فراواني وجود دارد ; از جمله آيه شريفه ((احل الله البيع و حرأم الربا)), (بقره , آيه 27). 2- پيرامون فلسفه تحريم ربا عمل و توجيهات مختلفي نقل شده است ; از جمله : نظريه غزالي : وي معتقد است پول داراي ارزش ذاتي نيست ; بلكه صرفاا نقش ابزاري (dtnemortsnI) در جهت تسهيل مبادله دارد و از همين رو خود نمي تواند مولد ثروت باشد, زيرا ثروت از كار توليد مي شود. بنابراين ربا (سرمايه قرار دادن نفس پول و انتفاع از آن ) به منزله استفاده از پول در غير مجرايي است كه براي آن ايجاد و خلق شده است . نظريه ماركس : وي رباخواري را استثمار اقتصادي خوانده است . نظريه شهيد مطهري : دقيق ترين نظريه را در اين باره استاد مطهري ارائه كرده است . ديدگاه ايشان برخلاف غزالي , مبتني بر ماهيت پول نيست ; بلكه مبتني بر ماهيت عقد و قرارداد قرض است . بنا بر ديدگاه شهيد مطهري , پول نيز مي تواند مولد ثروت باشد ; يعني , وقتي پول و كار با هم توائم شد, سود حاصله نتيجه تركيب آن دو است , نه كار به تنهايي . بنابراين نمي توان نقش پول در توليد ثروت را ناديده گرفت ; ليكن وقتي كسي پولي را به ديگري قرض داد, وام گيرنده مالك پول مي شود و دين بر ذمه و عهده او است . از اين رو اگر پول از بين برود, عين مال از بين رفته , ولي ذمه باقي است .

بنابراين قرض گيرنده بايد دين خود را ادا كند ; زيرا چيزي كه تلف شده , در ملك وام گيرنده بوده است , نه در ملك وام دهنده و اين برخلاف مضاربه است . چون در مضاربه پول در ملك صاحب اولي آن است و لذا مي تواند در سود و ضرر آن شريك باشد ; ولي در قرض چون وام دهنده مالك عين پول نيست , بنابراين در سود و زيان آن هم شركت ندارد. پس اگر پول , سود كلاني به همراه آورد در ملك وام گيرنده , نما و منفعت داشته است و چون نما تابع عين است , بنابراين سود آن نيز مال مالك بالفعل آن خواهد بود. البته ذمه هيچ تغييري نمي كند ; زيرا ذمه هيچ دفع در توليد ثروت ندارد و سود و زياني به همراه نمي آورد. از اين رو اگر وام دهنده چيزي اضافي طلب كند, در واقع چيزي را خواسته كه هيچ مبناي حقوقي و توجيه اقتصادي ندارد.

آيا سپرده گذاري حرام در بانك ديگر, و دريافت سود صحيح است ؟

پرسش

آيا سپرده گذاري حرام در بانك ديگر, و دريافت سود صحيح است ؟

پاسخ

اگر خلاف مقررات نباشد با رعايت مسايل شرعي قرض اشكال ندارد.

آيا فلسفه حرام بودن خريد الماس با اينترنت در طرح DIAMONDS صرفا خارج كردن ارز كشور است يا خير لطفا توضيح دهيد و اگر شركتهاي داخلي چنين برنامه اي را بخواهند اجراء كنند حكم آن چگونه خواهد بود؟

پرسش

آيا فلسفه حرام بودن خريد الماس با اينترنت در طرح DIAMONDS صرفا خارج كردن ارز كشور است يا خير لطفا توضيح دهيد و اگر شركتهاي داخلي چنين برنامه اي را بخواهند اجراء كنند حكم آن چگونه خواهد بود؟

پاسخ

مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤال مشابهي فرمودند: «اين گونه معاملات صورت شرعي ندارد» (به پيوست تصوير استفتا ارسال مي گردد).

و در اين صورت فرقي بين شركت هاي داخلي و خارجي نيست.

1 _ به نظرشماچرابرخي مراجع عظام بهره بانكي راحرام مي دانند ؟

پرسش

1 _ به نظرشماچرابرخي مراجع عظام بهره بانكي راحرام مي دانند ؟

پاسخ

ج1_كسي مي توانددرمسائل شرعي نظربدهدكه مجتهدباشد.يعني آگاه به تمام جوانب مسائل شرعي الهي باشد.

ومنطق عقل وفطرت ايجاب واقتضامي كندكه درتعليمات ديني وقوانين الهي مردم رابه پيروي ازفقهاكه درتشخيص احكام الهي مهارت دارندوادارمي كند فقهايي كه ساليان درازبااستعدادسرشارخوددرراه علم ودانش قدم برداشته تابه مقام شامخ اجتهادرسيده انديعني قوانين الهي رامي توانندازمدارك اصلي آن(قرآن وسنت اجماع وعقل)استخراج واستنباط كنندودردسترس مردم بگذارند.فقهايي كه رهبران وراهنمايان ديني مردم مي باشندوازطرف پبشوايان بزرگ اسلام اين منصب بزرگ به آنهااعطاء

شده است تاافرادرادرتمام شؤون ديني به راه سعادت رهبري كنند.

پاسخ به پرسشهاي مذهبي ص280

بطوركلي معاملات بانكي كه بانكها براساس قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي وموردتأييدشوراي نگهبان انجام مي دهنداشكال نداردومحكوم به صحت است وسودحاصل(كه همان بهره بانكي)ازبكارگيري سرمايه براساس يكي ازعقودصحيح اسلامي شرعاحلال است.

فلسفه سايراحكام

آيا هدف از پوشش بانوان در نماز عادت دادن آنان به حجاب است

پرسش

آيا هدف از پوشش بانوان در نماز عادت دادن آنان به حجاب است

پاسخ

شايد يكي از انگيزه هاي پوشاندن بدن و

موها در نماز براي خانم ها همين باشد اما نمي توان

علت را منحصر به همين جهت دانست و به طور

كلي احكام الهي يك علل و فلسفه هايي دارد كه

خيلي از آنها براي ما روشن نيست ولي در هر

صورت دقت شما قابل تقدير است.

چرا اسلام رابطه دختر و پسر را محدود كرده است

پرسش

چرا اسلام رابطه دختر و پسر را محدود كرده است

پاسخ

محدوديت روابط دختر و پسر و زن و مرد

در اسلام براي حفظ و بقاي نسل و نسب و تحكيم و

تربيت خانواده و سلامت بهداشت جسم و روان

جامعه است. در روابط آزاد ونامشروع بنيان خانواده

متزلزل مي شود و طلاق و جدايي و تمايل به

نداشتن بچه و سقط جنين و نابود كردن نسل شدت

و رواج مي يابد و بيماري هايي ناشي از بي بند و

باري در ارتباطات ظهور و بروز مي كند چنانچه

امروزه بيماري مهلك ايدز گريبانگير جوامع بي بند و

بار شرق و غرب شده است علاوه بر بيماري هاي

روحي، اضطراب و استرس و افسردگي و

سرخوردگي هاي فراواني كه در اينگونه روابط هست

بخصوص جوان را از فعاليت و نشاط و تحصيل علم

و كار و تلاش باز مي دارد و چه بسا مقدمه اعتياد -

اين بلاي خانمان سوز - جامعه مي گردد.

اسلام براي ارضاي غريزه جنسي راه مشروع و

مطلوب ازدواج را قرار داده است و همين اندازه نياز

انسان را برآورده مي كند.

چه رابطه اي بين محاسن باطني با محاسن ظاهري است و چرا نبايد محاسن ظاهري را بتراشيم ؟

پرسش

چه رابطه اي بين محاسن باطني با محاسن ظاهري است و چرا نبايد محاسن ظاهري را بتراشيم ؟

پاسخ

الف ) قبل از بيان اين كه چرا تراشيدن ريش حرام است ذكر اين نكته ضروري است كه علماي شيعه و معتزلين از اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست . از طرف ديگر چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام براي ما روشن باشد بلكه برخي از آنها در متون ديني منصوص گرديده مانند فلسفه نماز روزه حج جهاد امر به معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده است . شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه گرايش افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده روح تعبد در برابر پروردگار است و اين خود ضرر بزرگي در بردارد و انسان را دچار نوعي شرك مي گرداند يعني فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي مي كند. البته در مواردي نيز انسان از طريق عقلي مي تواند فلسفه هايي را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا كليت ندارد و ثانيا به تدريج در طول زمان و با رشد دانش بشري يكي يكي روشن مي شود و در هرزمان براي هرحكم احتمال وجود فلسفه ها و علل ديگري مي رود كه براي ما مكشوف نيست . بنابراين درچنين مواردي بايد ابتدا اين فرهنگ نادرست را اصلاح كرد كه مي گويد اول بايد فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم چنانكه در ديگر موارد زندگي مانند انجام دستورات پزشك اينچنين است .

آيا داشتن ماهواره آزاد است يا خير؟ اگر جواب مثبت است علت آن را بيان كنيد.

پرسش

آيا داشتن ماهواره آزاد است يا خير؟ اگر جواب مثبت است علت آن را بيان كنيد.

پاسخ

در دنياي جديد كه دنياي اطّلاعات و ارتباطات نامگذاري شده، ماهواره يكي از وسايل ارتباط مي باشد، كه براي انتقال اطّلاعات، تبادلات فرهنگي، علمي و سياسي بكار مي رود. اما در حال حاضر عمدتاً اين وسيله ارتباطي در اختيار كمپاني ها و كشورهاي استكباري و صهيونيستي قرار دارد؛ و اين كشورهاي ابرقدرت از اين وسيله براي استحالة فرهنگي كشورها، و دستيابي به اهداف استعماري خود بهره مي برند. از اينرو لازم است از استفاده بي قيد وشرط از اين وسيلة ارتباطي، جلوگيري بعمل آيد.

مقام معظم رهبري نيز در پاسخ به سؤالي كه در همين زمينه از ايشان پرسيده شده، مي فرمايند :

"استفاده از اين دستگاه براي ديدن و شنيدن برنامه هاي علمي يا قرآني و مانند آن، هر چند في نفسه مانعي ندارد، ولي به دليل اينكه برنامه هايي كه از طريق ماهواره توسط دولت هاي غربي، و بيشتر كشورهاي همسايه پخش مي شود، غالباً در بردارنده آموزش افكار گمراه كننده، تحريف حقايق و همچنين برنامه هاي لهو و لعب و فساد است و حتي مشاهده برنامه هاي علمي يا قرآني از طريق آنها، موجب وقوع در فساد و ارتكاب حرام مي گردد، استفاده از آنتن هاي ماهواره اي براي ديدن برنامه ها، شرعاً حرام است. مگر آنكه برنامه هاي مفيد علمي يا قرآني محض باشند، و مشاهدة آنها مستلزم هيچ فساد يا ابتلا به عمل حرامي نباشد. البته اگر قانوني باشد، بايد مراعات شود." (1)

لازم به ذكر است كه طبق قانوني كه در مجلس شوراي اسلامي

به تصويب رسيده است، استفاده از ماهواره براي مردم مجاز نمي باشد؛ و تنها براي ارگانهاي خاصي مجاز مي باشد.

آيت ا...مكارم شيرازي، از مراجع عظام تقليد نيز در خصوص استفاده از ماهواره مي فرمايند : "با توجه به اينكه برنامه هاي مخرب ماهواره بيش از برنامه هاي مفيد آن است، قرار دادن آن در اختيار عموم جايز نيست." (2)

منابع و مآخذ :

1. مسايل جديد از ديدگاه علما و مراجع تقليد، ج3، ص190

2. مسايل جديد از ديدگاه علما و مراجع تقليد، ج3، ص190

به چه دليل معاشرت با كافران گناه است؟

پرسش

به چه دليل معاشرت با كافران گناه است؟

پاسخ

حكمت اينكه مسلمانان نبايد با كافران معاشرت و دوستى كنند، اين است كه اولا، معاشرت و رفاقت با آنان باعث مى شود كه به تدريج علاقه آنان نسبت به اسلام و تعليمات آن كم شود و در اثر تمايل به كفار عقايد آنان متزلزل شود.

ثانياً، قطع ارتباط مسلمانان با كفار باعث مى شود كه پيوند مسلمانان با مسلمانان محكم تر شود و در شؤون زندگى داراى استقلال شوند و بدين ترتيب قدرت و عظمت و نفوذ مسلمانان بيشتر و افزون تر گردد. آرى اگر مسلمانى بتواند كافرى را به اسلام راهنمايى كند و او را به تعليمات اسلام راغب و متمايل سازد، اشكالى ندارد كه با وى معاشرت كند،

البته مطالبى كه ذكر شد، مربوط به كسانى است كه مسلمان نباشند، اما مسلمانانى كه نماز نمى خوانند و از اين رو در برخى از روايات كافر خوانده شده اند، با كفار اصلى فرق دارند; يعنى بايد در مرحله اول آنها را به نماز دعوت كرد. اگر روى خوش نشان ندادند و به ترك نماز ادامه دادند، آنگاه بايد از آنان دورى كرد و به آنها فهماند كه اين دورى به خاطر اين است كه اهل نماز نيستند.

اصولا مسلمان نمى تواند در برابر كفر و يا گناه بى تفاوت باشد، تذكر اين نكته نيز لازم است كه حديث پيامبر اكرم((صلى الله عليه وآله))« من ترك الصلوة متعمّداً فقد كفر; هر كس نماز را بعمد ترك نمايد، كافر شده است».

به مفهوم كفر در اعتقاد نمى باشد; بلكه كفر به معناى سرپيچى از عمل به دستورات است، كه اصطلاحاً

كفر عملى ناميده مى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

چه كارهايي از سوي خداوند، براي مؤمنان حرام شده است

پرسش

چه كارهايي از سوي خداوند، براي مؤمنان حرام شده است

پاسخ

خداوند متعال هر كردار يا گفتاري را كه براي انسان زيان داشته نهي فرموده است چون خدا آفريننده است و هرآفريننده اي به سود و زيان خير و شرِ آفريدة خود آگاه است هر چيزي كه به روح يا جسم ما زيان برساند، اسلام آن را نهي كرده كارهايي كه بندگان مؤمن خدا نبايد انجام دهند، فراوانند. تنها زبان كه عضوي از بدن است _ به گفتة غزالي يكي از دانشمندان اهل سنّت _ بيست و يك نوع گناه از او سر مي زند. بزرگ ترين گناه شرك است كه لقمان حكيم به پسرش اين چنين سفارش مي كند: "يَ_َبُنَي َّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّه ِ إِن َّ الشِّرْكَ لَظُ_لْم ٌ عَظِيم (لقمان 13) پسرم هرگز براي خدا شريك قرار مده همانا شرك ستم بزرگي است " گناهان برخي كبيره (بزرگ و بعضي صغيره (كوچك هستند. بعضي محققان معتقدند كه همه نواهي بزرگ هستند و هيچ گناهي كوچك نيست زيرا گناه هر چند كوچك باشد، چون نافرماني خدا است بزرگ است در قرآن مجيد اموري كه خدا مؤمنان را از آن نهي فرموده با واژه هاي گوناگوني بيان شده كه مهم ترين آن ها عبارت اند از: ذنب دنباله معصيت سرپيچي و خروج از فرمان خدا; اثم سستي و كندي سيّئه كار قبيح و زشت جُرم جدا شدن از حقيقت و سعادت حرام ممنوع بودن خطيئه گناه غير عمدي يا گناه بزرگ فسق خروج از فرمان خدا; فساد: خروج از

حدّ اعتدال فجور: پاره شدن پرده حيا; منكر: كار زشت و ناآشنا; فاحشه گفتار يا كردار زشتي كه خيلي ننگين است وِزر: سنگيني و بار گناه حمل كردن شر: هر نوع زشتي كه مردم از آن نفرت دارند; لَمَم شئ اندك گناه كوچك هر يك از اين واژه ها در قرآن استعمال شده و بعضي از آن ها بارها در آيات مختلف آمده كه خداوند متعال مؤمنان را از ارتكاب هر نوع عمل يا سخني كه يكي از آثار بر آن ها مترتب مي شود، نهي كرده است از آية نود سورة نحل مي توان يك معيار كلي براي آن چه بر مؤمن حرام شده به دست آورد: "إِن َّ اللَّه َ يَأْمُرُ بِالْعَدْل ِ وَ الاْ ?ًِحْسَ_َن ِ وَ إِيتَآي سًِ ذِي الْقُرْبَي َ وَ يَنْهَي َ عَن ِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ وَ الْبَغْي خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مي دهد، و از فحشا و منكر و ظلم و ستم نهي مي كند." به هر گناهي كه بسيار زشت باشد، فحشأ مي گويند(قاموس قرآن سيدعلي اكبرقريشي ج 5 ، ص 153، نشر دارالكتب اسلاميه ) منكر به كاري مي گويند كه عقل سليم آن را ناپسند مي داند.( همان ج 7، ص 110. ) به طلب همراه با تجاوز از حد _ هر گونه تجاوز از حق _ بغي گفته مي شود.( همان ج 1، ص 207. ) فخررازي مي گويد: سرچشمه انحرافات سه قوه است شهوت غضب و نيروي وهمي شيطاني قوة شهواني انسان را به لذت هر چه بيش تر دعوت كرده در فحشا و زشتي ها غرق مي نمايد. قوّة غضب انسان

را به انجام منكرات و آزار مردم وامي دارد; امّا قوّه وهمي شيطاني حس برتري طلبي و رياست خواهي انحصارجويي و تجاوز به حقوق ديگران را در انسان زنده مي كند و او را به اين اعمال وامي دارد.( تفسيرالكبير، فخررازي ج 20، ص 104، به نقل از تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي ج 11، ص 370. ) بنابراين همة كارها و گفتاري كه خداوند بندگان خود را از آن ها نهي كرد. در اين سه كلمه (فحشا و منكر و بغي گنجانده مي شود و به گفتة فخررازي اگر انسان قوة شهوت غضب و وهم را كنترل كرده و مانع طغيان آن ها شود، مي تواند از همة اموري كه خداوند نهي كرده خود را حفظ كند.

بدليل اين كه خداوند در خلقت انسان , حكيمانه عمل نموده است , هر نقص در جسم به هر شكل تأثير منفي بر رفتار و انديشه اش خواهد گذاشت . بنابراين ختنه كردن بر خلاف خلقت حكيمانه است و موجب نقص و تأثير منفي بر رفتار و انديشه دارد, به اضافهء اين كه جدا كردن پوست كه

پرسش

بدليل اين كه خداوند در خلقت انسان , حكيمانه عمل نموده است , هر نقص در جسم به هر شكل تأثير منفي بر رفتار و انديشه اش خواهد گذاشت . بنابراين ختنه كردن بر خلاف خلقت حكيمانه است و موجب نقص و تأثير منفي بر رفتار و انديشه دارد, به اضافهء اين كه جدا كردن پوست كه نگه دارندهء حساس ترين عضو انسان است , كاري غير طبيعي است و باعث كم شدن لذّت هنگام آميزش مي شود, چون ختنه و برداشت پوست و ماليده شدن حشفه , از احساس اصلي آن مي كاهد و باعث كم شدن لّذت جنسي مي شود. ختنه در مورد زنان باعث سلب حق طبيعي آنان شده و از لذّت استمتاع از شوهرش مي كاهد. چرا ما مسلمانان بايد عقب مانده باشيم و با اين كار اين خيرات را از

خود سلب كنيم ؟ غرب به صد سال آينده فكر مي كند, ولي ما فقط امروز را مي بينيم ! بنده معتقدم اگر به مدت بيست تا پنجاه سال سنّت ختنه را منع كنيم , جامعه اي طبيعي و توامند جسمي خواهيم داشت . ظاهراً مرد غير مختون مي تواند امام جماعت شود و در هيچ عمل ديگري ختان شرط نيست . بنابراين ختنه يك سنت و عمل مستحبي است كه اگر با آن مخالفت كنيم , گناهي ندارد, مانند بقيهء سنّت ها و مستحب ها كه ترك آن ها مشكل ايجاد نمي كند؟

پاسخ

اولاً اين كه گفته ايد: صحيح نيست , زيرا موارد مشابهي در بدن انسان از قبيل رويش موهاي ريز ودرشتي كه در صورت و پاهاي زنان و مردان يا در زير بغل و عانه هست , ازالهء آن ها سنت و مطلوب است و مخالف با حكمت پروردگار نيست , در حالي كه آن ها نيز بر اساس خلقت الهي است . درمورد كوتاه كردن ناخن ها همين طور. به اين نكته در روايات اشاره شده است : عن جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه عن علي 7قال قال رسول اللّه 6 انّ اللّه عزّ و جلّ بعث خليله بالحنيفية و أمره بأخذ الشارب و قصّ الاظفار و نتف الابط و حلق العانة و الختان ;(1) علي 7از پيامبر6نقل مي فرمايد كه خداوند عزّ و جلّ حضرت ابراهيم را به روش پسنديده مبعوث كرد و به كوتاه كردن سبيل و ناخن و ازالهء موهاي زير بغل و تراشيدن موهاي بالاي عورت و ختنه كردن سفارش كرد>. هنگامي كه شخصي از

امام صادق 7پرسيد: آيا جائز است كه به كارهاي خدايي و در خلقت او دست ببريم , حضرت فرمود: نه . او گفت : پس چرا ختنه مي كنيد و پوستي را كه خدا خلق كرده , جدا مي كنيد؟ آيا خدا اين پوست را اضافه و بر اساس غير حكمت آفريده است ؟

امام صادق 7فرمود: خلقت آن پوست بر اساس حكمتي است و ازالهء آن بر اساس حكمتي بالاتر است . همان طوري كه وقتي بچه به دنيا مي آيد, ناف او به مادرش وصل است , اين هم مخلوق خدا است و خدا اين طور قرار داده , ولي براي نجات فرزند و مادر, خداوند حكيم دستور داده آن را قطع كنيم . همين طور ناخن هاي انسان را خدا خلق كرده و بلند شدن آن ها بر اساس قانون خدااست و خدا مي توانست از اول ناخن ها را طوري بيافريند كه هميشه به اندازهء خاصي باشد, ولي با اين حال چون بزرگ مي شود, به ما دستور داده كه آن ها را كوتاه كنيم و موهاي بدن نيز همين طور,يا در مورد گاوهاي نر اگر آن ها را اخته كنيم , براي انسان نافع تر خواهد بود. اين گونه دخالت ها در خلقت , منافاتي با حكمت الهي ندارد و بر اساس مصلحتي بالاتر صورت مي گيرد.(2)

فوائد ختنه در روايات :

عن علي 7 . ختنه كردن باعث نضارت و خوش رنگي صورت و باعث لذت بيشتر در جماع مي شود.(4)

ختنه كردن در مردان باعث پاكيزگي و پاكي آلت تناسلي مي شود, چون وجود پوستهء رويي باعث جمع شدن كثافات

و ماندن بول در زير پوست شده و باعث بيماري و بوي بد مي شود.(5)

فوائد بهداشتي و پزشكي ختنه

1 آمار نشان مي دهد در بين مسلمانان و يهوديان كه ختنه مي كنند, حتي يك مورد سرطان آلت ديده نشده است . از نظر پزشكي امروزه ختنه به عنوان نوعي واكسن و پيشگيري از سرطان محسوب مي شود, ولي در جاهايي كه ختنه نمي كنند, مانند آمريكا 18تلفات ناشي از سرطان ها مربوط به سرطان اندام هاي تناسلي است .

2 سرطان گردن رحم (محل تماس آلت با رحم (مهبل )) در كساني كه شوهرانشان مختون نبوده اند, هنگام نزديكي مخصوصاً در زماني كه زن به خاطر زايمان يا قاعدگي دچار التهاب ديواره ءمهبل بوده اند, بيشتر اتفاق افتاده است .

3 سرطان پروستات نزد آنان كه ختنه مي كنند, كمتر است .

4 پيلونفريت و آلودگي هاي چركي مجاري ادراري از مثانه و محالب و كليه , در ختنه شدگان كمتر است , چون قطع پوست سبب مي شود دفع ترشحات به آساني صورت گيرد, ولي اگر ختنه نشده باشد, چون آلت تناسلي در حالت نعوظ و سفت شدن در فشار آن پوسته قرار مي گيرد و سطح داخلي پوسته رشته هاي عصبي فراواني فرا گرفته و لذا آن را فوق العاده حساس ساخته و در آن قسمت كه به تنهء آلت مي چسبد, غدد مترشّعه فراواني موجود است كه ترشحات شيري رنگ و غليظ (چذخ حذت ) را بر روي حشفه پخش مي كند و همين ترشحات است كه توانسته اند واكنش هاي سرطاني ايجاد نمايد.

در اغلب موارد اين پوست بر حشفه و آلت فشار وارد

مي آورد و از خارج شدن ادرار به طور كامل جلوگيري نموده , باعث حبس بول مي شود و قطره قطره بول خارج مي گردد و سبب التهاب وتورّم شده , تجمع تشرحات غددي و التهاب و گرد و غبار و... با توجه به تاريكي و رطوبت آن جا محل بسيار مناسبي براي ايجاد عفونت مي شود و به تدريج عفونت را به داخل مجاري ادرار وكليه ها مي رساند.

5 در حالت نعوظ پوست روي حشفه باعث مزاحمت و درد و سوزش مي شود.

6 آميزش براي ختنه شدگان لذّت بخش تر است و براي زن نيز لذّت بخش تر است .

7 وجود شبكهء عصبي و التهاب و خارش در ختنه نشدگان سبب مي شود كه همواره دستشان را براي خاراندن به آن جا بمالند و باعث آلودگي شود.(7)

لذا از نظر بهداشتي نيز ختنه كردن به صلاح انسان است . اين دستور بهداشتي از پيامبران الهي بر توجه آنان به زندگاني همراه با سلامت انسان ها دلالت مي كند. از اين رو در بين مسلمانان ويهوديان برخي از مسيحيان از جمله مقررّات مذهبي محسوب مي شود و از قديم , گذشته از تداول در نزد مسلمانان , بين يهود نيز واجب بود و حتي قبل از آن بين مصريان و اقوام قديم جنوب آفريقارواج داشته و يهود غالباً پسران خود را در هشت روزگي ختنه مي كردند. به موجب روايات ما رسم ختنه از قديم بين اعراب وجود داشته , شيعيان و شافعي ختنه كردن را واجب شمرده و مالك آن راسنّت شمرده و نزد عامهء مسلمانان مهم ترين نشانهء مسلماني شناخته مي شود.(8)

امام خميني (ره

) در تحرير الوسيله فرمود: .

ساير فقها و مراجع تقليد نيز اين چنين مي فرمايند. اما اين كه گفته ايد: بايد درجواب عرض شود: ختان كه موجب بهداشت بدن و سلامتي انسان است , چگونه موجب عقب ماندگي مسلمانان است و جملهء چه ربطي به اين مسئله دارد؟هزاران سال است اين مسئلهء بهداشتي از طريق انبيا و عقلاي عالم اجرا شده و هيچ ضرري به كسي نزده و فسادي از آن به وجود نيآمده است . از نظر دانشمندان , بر نداشتن پوست روي حشفه باعث ضررهايي جبران ناپذير مي شود و حداقل موجب كثافت و بد بويي بدن مي شود.

پ_اورقي 1.وسائل الشيعه , ج 15 ص 163 باب 52از ابواب احكام اولاد.

پ_اورقي 2.همانآ ص 162

پ_اورقي 3.كنز العمال , ج 16 ص 436

پ_اورقي 4.همان , ص 435

پ_اورقي 5.وسائل الشيعه , ج 15 باب 52از ابواب احكام اولاد, ص 161

پ_اورقي 7.دكتر سيد رضا پاك نژاد, اولين دانشگاه و آخرين پيامبر, ج 16 ص 149به بعد, با تلخيص .

پ_اورقي 8.دائرة المعارف بزرگ فارسي , ج 1 ص 884

پ_اورقي 9.تحرير الوسيله , ج 2 ص 310

چرا انگشتر طلا براي مرد حرام است؟

پرسش

چرا انگشتر طلا براي مرد حرام است؟

پاسخ

فقها و دانشمندان علم فقه از رواياتي كه در مذمت زينت كردن مرد به وسيلة طلاي زرد وارد شده استفاده كرده اند كه زينت كردن مرد با طلاي زرد حرام است. امام صادق(ع) فرمود: " اميرالمؤمنين(ع) فرمود: لا تختّموا بغير الفضّهْْ؛[1] انگشتر غير نقره به دست نكنيد". نيز امام صادق (ع) فرمود: " لا تجعل في يدك خاتماً من ذهب؛[2] انگشتر طلا به دست نكن". باز فرمود : " جعل الله الذهب في الدنيا زينهْْ للنساء فحرّم علي الرجال لبسه و الصلاهْْ فيه؛[3] خداوند طلا را زينت براي زنان قرار داده، پس بر مردان حرام كرده و نماز خواندن در ان را جائز ندانسته است".

1[1] وسائل الشيعه، ج 3 ، ص 393.

1[2] همان، ج 3، باب 30 ، از ابواب لباس نمازگزار.

1[3] همان.

چرا با وجود حرام بودن براي مردان انواع طلاجات براي مردان در كارگاه هاي طلاسازي ساخته مي شود؟ فلسفة حرام بودن طلا براي مردان چيست؟

پرسش

چرا با وجود حرام بودن براي مردان انواع طلاجات براي مردان در كارگاه هاي طلاسازي ساخته مي شود؟ فلسفة حرام بودن طلا براي مردان چيست؟

پاسخ

طلاسازان چون مي بينند ساختة دست آنان مشتري دارد مي سازند. اگر مردم طلاجاتي را كه براي مردان حرام است نخرند، طلاسازان ديگر نمي سازند، يا شايد آنها طلا را بدون در نظر گرفتن براي جنس خاص مي سازند اما مردان از آن استفاده مي كنند.

دليل بر حرمت استفاده مردان از طلا رواياتي است از پيامبر(ص)، به چند نمونه آن ها اشاره مي كنيم:

1 - قال الصادق(ع) قال رسول الله (ص) لأميرالمؤمنين(ع): لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: از انگشتر طلا پرهيز كن، زيرا آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(1)

2 - امام باقر(ع) فرمود: پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: من براي تو دوست دارم آن چه را كه براي خودم دوست دارم و نمي پسندم براي تو آن چه را كه براي خود نمي پسندم. اي علي! انگشتر طلا به دست نكن. آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(2)

3 - از امام باقر(ع) درباره پوشيدن انگشتر طلا سؤال كردند. حضرت فرمود: "نبايد مردان آن را به دست كنند".(3)

5 - در حديث ديگر پيامبر از هفت چيز نهي كرد. يكي انگشتر طلا بود.(4)

از روايات استفاده مي شود پوشيدن انگشتر طلا بر مرد جايز نيست و از مناهي نبي(ص) است.

گذشته از آن چه ذكر شد، استفاده طلا براي مرد آثار بد روحي و اجتماعي دارد. اگر مردان انگشتر طلا به دست كنند، روحيه تكبر به وجود مي آيد و حتي رواج تجمل گرايي در جامعه مي شود.

رسيدن به مرحله عبوديت پروردگار كه مقصود اسلام

است، با اين گونه روحيات سازش ندارد.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 3، ص 299.

2 - وسائل الشيعه، ج 3، ص 299، ص 300.

3 - همان.

4 - همان.

5 - همان، ص 301.

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پاسخ

درباره اين كه آيا ريش تراشي حرام است يا نه و آيا دليل متقني بر آن داريم يا نه ؟ بين علما و مراجع بحث و گفت گو است . از بعضي روايات استفاده مي شود كه ريش گذاشتن لازم است و از محاسن مردان است و ازاين رو عرب ها به ريش , محاسن مي گويند. ريش گذاشتن از كمالات مرد محسوب مي شود به طوري كه اگر مردي ريش در نيآورد و به اصطلاح كوسه باشد, آن را عيب به حساب مي آورند. از طرفي در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبريا امامي ريشش را تراشيده باشد و همه داراي محاسن بوده اند. روايات زيادي در مذمت ريش تراشي داريم , علاوه بر اين كه سيره و روش عملي صالحان و انبياء و اولياء برگذاردن ريش بوده است

در مورد مقدار ريش گذاشتن (بلندي و كوتاهي ) نيز رواياتي هست . حداقل ريش به مقداري است كه صدق ريش بكند; اين مقدار ريش لازم است و حداكثر آن نيز يك قبضه است و بيش از آن مطلوب نيست ضمن اين كه ريش بلند گذاشتن مذمت شده است . از رواياتي كه درباره گذاشتن محاسن آمده چند نمونه مي آوريم . از رسول الله (ص) نقل شده كه فرمود: <احفوا الشوراب و اعفوا اللحي و لاتشبهوا باليهود;(1) سبيل ها را بتراشيد و ريش ها را

واگذاريد و خود را شبيه به يهوديان نكنيد> باز آن حضرت فرمود: <ان المجوس جزوا لحاهم و وفروا شورابهم وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة;(2) مجوس ريش

هايشان را مي تراشند و سبيل هايشان را وا مي گذارند, ولي ما پيامبران سبيل ها را مي تراشيم و ريش ها را وا مي گذاريم و اين مطابق با فطرت الهي است >

امام صادق (ع) فرمود: ريشت را با دستت بگير و اضافه آن كوتاه كن .(3)

با آن حضرت فرمود: هر كس ريشش بيشتر از يك قبضه باشد, در آتش خواهدبود.(4)

پيامبر مردي را كه ريش هايش طولاني بود ديد و فرمود: اين چيست ؟ آن مرد ريش هايش را كوتاه كرد,بعد پيامبر فرمود: اين طور خوب است .(5)

تراشيدن ريش به احتياط واجب جائز نيست. ريش بايد به قدري باشد كه صدق ريش بكند. كوتاه كردن ريش به اندازه اي كه مانند تراشيدن باشد نيز جايز نيست. البته برخي از فقها تراشيدن گونه ها را بي اشكال مي دانند و ريش پرفسوري را كافي مي دانند.(6)

پاورقي:

1 - محمدي ري شهري , ميزان الحكمه , ج 8 ص 488

2 - همان .

3 - بحارالانوار, ج 76 ص 112

4 - همان , ص 113

5 - همان .

6 - آيت الله خويي و تبريزي و صانعي.

اگر لباس سياه كراهت دارد، چرا امام مجتبي(ع) هنگام شهادت حضرت علي(ع) كه از خانه خارج شد تا براي مردم سخن بگويد، جامه سياه پوشيده بود؟

پرسش

اگر لباس سياه كراهت دارد، چرا امام مجتبي(ع) هنگام شهادت حضرت علي(ع) كه از خانه خارج شد تا براي مردم سخن بگويد، جامه سياه پوشيده بود؟

پاسخ

بين لباس سياه پوشيدن امام حسن(ع) در هنگام عزاداري(1) و مكروه بودن پوشيدن لباس سياه منافات نيست؛ زيرا پوشيدن لباس در ايام عزاداري از كراهت استثنا شده است. آن دسته از روايات كه دلالت بر كراهت پوشيدن لباس دارد، شامل موارد عزا نمي شود، مضافاً بر اين كه هر جا مصلحت بالاتري وجود داشته باشد، كراهت برطرف مي شود. در برخي موارد پوشيدن لباس سياه برتري پيدا مي كند. از برخي روايات و تاريخ نه تنها مي توان عدم كراهت لباس سياه در همة موارد را استنباط نمود، بلكه در بسياري از موارد بر برتري آن دلالت دارد، زيرا لباس مشكي نشانة حزن و اندوه است، چنان كه در شهادت امام حسين(ع) و عزاداري حضرت سيره نقل شده، بر اين مطلب گواهي دارد(2) شايد بر اساس مطلوب بودن عزاداري و لباس سياه پوشيدن در ايام عزاداري است كه پوشيدن لباس سياه از سنت هاي پذيرفته شده بوده و سابقة طولاني دارد، از اين رو ائمه(ع) از آن در ايام عزاداري نهي نكرده اند. برخي نوشته اند كه دختر "ام سلمه" و زنان انصار دز عزاي "حمزه" و شهيدان اُحد لباس سياه پوشيدند و "اسما بنت عميس" نيز در عزاي "جعفر طيار" سياه پوشيد.(3)

ابونعيم اصفهاني روايت مي كند: زماني كه خبر شهادت امام حسين(ع)به ام سلمه رسيد، در مسجد پيامبر(ص) خيمه سياه برپا نمود و خود جامة سياه پوشيد.(4)

پس از شهادت امام حسين(ع) و ياران او، كسي از زنان بني

هاشم و طايفة قريش نبود مگر آن كه براي امام حسين(ع) لباس سياه پوشيده بود.(5)

برخي عقيده دارند ائمه(ع) بدان جهت از پوشيدن لباس سياه منع كردند كه در عصر بني عباس از نشانه هاي عباسيان محسوب مي شد.(6) بر اين اساس در زمان امام حسين(ع) لباس سياه كراهت نداشته، مضافاً بر اين كه پوشيدن لباس سياه توسط امام دليل بر جواز آن در هنگام عزاداري است؛ زيرا در انديشه شيعيان گفتار و رفتار ائمه(ع) حجت و دليل بر مشروعيت هر كاري است. شايد بر همين اساس باشد كه فقها پوشيدن لباس سياه در ايام عزاداري امام حسين(ع) را جايز دانسته اند. يكي از مراجع مي نويسد: "با توجه به اين كه پوشيدن لباس سياه شعار اهل مصيبت و علامت سوگواري و عزا است، پوشيدن آن را در عزاي حضرت سيدالشهدا و ساير خطرات معصومين(ع) بي شبهه راجح (= بهتر) و تعظيم شعاير و اعلان برائت از اعداي آل محمد(ص) با تجليل از ايثار، شهادت در راه خدا، پاسداري از دين و مذهب و مصاديق عناوين راجحه ديگر است...".(5)

پي نوشت ها:

1. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 26، به نقل از پاسخ به شبهات عزاداري، ص 103.

2. حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 104.

3. همان.

4. همان، ص 103.

5. حسين رجبي، پيشين، ص 105.

علت حرمت قمار چيست؟

پرسش

علت حرمت قمار چيست؟

پاسخ

قمار به علت پي آمدهاي زيان باري كه بر فرد و اجتماع وارد مي كند، در شرع انور حرام شده است. كمتر كسي را مي توان يافت كه از زيان هاي گوناگون قمار بي خبر باشد. براي توضيح بيشتر گوشه اي از عواقب شوم و خانمان برانداز آن را به طور فشرده يادآور مي شويم:

أ) قمار بزرگترين عامل هيجان:

روان شناسان و دانشمندان معتقدند هيجانات رواني عامل اصلي بسياري از بيماري ها است، مثلاً كم شدن ويتامين ها ، زخم معده ، ديوانگي، بيماري هاي عصبي رواني به صورت كم و زياد و مانند آن در بسياري از موارد ناشي از هيجان مي باشد.

قمار بزرگترين عامل پيدايش هيجان است تا آن جا كه يكي از دانشمندان آمريكا مي گويد:

در هر سال در اين كشور فقط دو هزار نفر در اثر هيجان قمار مي ميرند، و به طور متوسط قلب يك "پوكرباز" ( يك نوع بازي قمار) متجاوز از صد بار در دقيقه مي زند. قمار گاهي سكته قلبي و مغزي نيز ايجاد مي كند، و قطعاً عامل پيري زودرس خواهد بود.

به علاوه به گفتة دانشمندان شخصي كه مشغول بازي قمار است، نه تنها روح وي دستخوش تشنج است ، بلكه تمام جهازات بدن او در يك حالت فوق العاده به سر مي برند، يعني ضربان قلب بيشتر مي شود، مواد قندي در خون او مي ريزد، در ترشحات غدد داخلي اختلال حاصل مي شود، رنگ صورت مي پرد، دچار بي اشتهايي مي شود، و پس از پايان قمار به دنبال يك جنگ اعصاب و حالت بحراني به خواب مي رود، و غالباً

براي تسكين اعصاب و ايجاد آرامش در بدن متوسل به الكل و ساير مواد مخدر مي شود، كه در اين صورت زيان هاي ناشي از آن را نيز بايد به زيان هاي مستقيم قمار اضافه كرد.

از زبان دانشمندان ديگري مي خوانيم : "قمار باز، انساني مريض است كه دائماً احتياج به مراقبت رواني دارد. فقط بايد سعي كرد به او فهماند كه يك خلأ رواني وي را به سوي اين عمل ناهنجار سوق مي دهد، تا درصدد معالجة خويش برآيد".

ب ) رابطه قمار با جنايات: يكي از بزرگترين مؤسسات آمارگيري جهاني ثابت كرده است كه 30 درصد جنايت ها با قمار رابطه مستقيم دارد و از عوامل به وجود آمدن 70 درصد جنايات ديگر نيز به شمار مي رود.

ج ) ضررهاي اقتصادي قمار: در طول سال ميليون ها بلكه ميلياردها دلار ثروت مردم جهان در اين راه از بين مي رود، گذشته از ساعات زيادي كه از نيروي انساني در اين راه تلف مي شود، و حتي نشاط كار مداوم را در ساعات ديگر سلب مي كند، مثلاً در گزارش ها آمده است: در شهر "مونت كارلو" كه يكي از مراكز معروف قمار در دنيا است، يك نفر در مدت 19 ساعت قمار بازي چهار ميليون تومان ثروت خود را از دست داد. وقتي درهاي قمارخانه بسته شد، يك راست به جنگل رفت و با يك گلوله مغز خويش را متلاشي كرد و به زندگي خود خاتمه داد.

گزارش دهنده اضافه مي كند: جنگل هاي "مونت كارلو" بارها شاهد خودكشي اين پوكربازها بوده است.

د) زيان هاي اجتماعي قمار: بسياري از قماربازان به علت اين كه گاهي

برنده مي شوند و در يك ساعت ممكن است ميليون ها تومان سرمايه ديگران را به جيب خود بريزند، حاضر نمي شوند تن به كارهاي توليدي و اقتصادي بدهند، در نتيجه چرخ هاي توليد و اقتصاد به همان نسبت لنگ مي شود.

اگر دقت كنيم مي بينيم تمام قمار بازان و خانوادة آنان سربار اجتماع هستند، و بدون اين كه كمترين سودي به اجتماع برسانند، از دسترنج آن ها استفاده مي كنند. گاهي هم كه در بازي قمار باختند، براي جبران آن دست به دزدي مي زنند. خلاصه زيان هاي ناشي از قمار به حدي است كه حتي بسياري از كشورهاي غير اسلامي آن را قانوناً ممنوع اعلام داشته اند، مثلاً انگلستان در سال 1853، آمريكا در سال 1855، روسيه در سال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام كردند.

اگر بخواهيم يك تعريف جامعي براي قمار كنيم بايد بگوييم : قمار يعني قرباني كردن مال و شرف براي به دست آوردن مال غير به خدعه و تزوير و احياناً به عنوان تفريح و نرسيدن به هيچ كدام.

در پايان به اين آمار توجه كنيد: طبق آماري كه بعضي از محققان تهيه كرده اند، جيب بري 90 درصد ، فساد اخلاق 10 درصد، ضرب و جرح 40 درصد، جرائم جنسي 15 درصد، طلاق 30 درصد و خودكشي 5 درصد معلول قمار است. (1)

در روايات ديني، مهم ترين عامل حرمت قمار، اكل مال به باطل (تصاحب مال ديگران به روش باطل و ناحق) دانسته شده است. انساني بدون زحمت و تلاش ، مال ديگري را كه گاهي با نيرنگ و فريب نيز همراه است ، تصاحب

مي كند و شايد از اين جهت از ربا هم بدتر است.

در ضمن بايد مسئله زير پا گذاشتن ارزش هاي اخلاقي و انساني را نيز به آمار و مطالب ارائه شده موفق اضافه كرد كه كمتر مورد توجه نويسندگان غربي قرار مي گيرد.

پي نوشت ها :

1 - تفسير نمونه، ج2، ص 126 ( ذيل آيه 219) سورة بقره).

آيا يك فرد مسلمان مي تواند تغيير دين دهد؟ چرا حكم مرتد اعدام است؟

پرسش

آيا يك فرد مسلمان مي تواند تغيير دين دهد؟ چرا حكم مرتد اعدام است؟

پاسخ

براي فهم اين كه مسلمان مي تواند به آئين ديگر در آيد يا نه موضوع ارتداد و شرايط آن چيست، بايد خاستگاه وضع اين حكم از ديدگاه قرآن بررسي شود. قرآن نقل مي نمايد:

"جمعي از اهل كتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد و (باز گرديد) شايد آن ها (از دين خود) باز گردند".(1)

دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه اي ماهرانه براي متزلزل ساختن باور و ايمان بعضي از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تباني كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اسلام(ص) برسند و در ظاهر ايمان بياورند، ولي در آخر روز از آيين برگردند. هنگامي كه از علت كارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد(ص) را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامي كه به كتب ديني خود مراجعه نموده يا با دانشمندان ديني خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است، تطبيق نمي كند و از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مي شود كه عده اي بگويند اين ها كه به كتب آسماني از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته اند راست مي گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مي گردد.(2)

مكر و نيرنگ كفار به وسيله خداوند آشكار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. بايد توجه داشت كه اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمي باشد، بلكه در همه زمان ها امكان اجراي آن وجود دارد.

اسلام با وضع چنين حكمي جلوي مفاسد احتمالي را (كه

برخي نيز به وقوع پيوسته) گرفته است كه در زير به نمونه هايي از اين مفاسد اشاره مي كنيم:

1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان دروني در سطح بالا نيستند، بلكه برخي افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات، افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مي دهد و آن ها را از مسير حق باز مي دارد. حدّ و حكم شرعي ارتداد مي تواند افراد را از انحراف باز دارد.

2- اگر اسلام جلوي اين روند را نمي گرفت، نوعي جنگ رواني عليه دين صورت مي گرفت و كفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين كه مسلمانان را دلسرد مي كردند، باعث دلسرد شدن افرادي كه گرايش به اسلام داشتند مي شدند.

3- مهم ترين مسئله ارتداد، پيامدهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن است.

در جامعه اسلامي كه و احكام و قوانين آن پايه براي رفتارهاي فردي و اجتماعي و روابط خانوادگي مي باشد، نيز تعيين كننده رفتار انسان ها با يكديگر و ارزش هاي اخلاقي جامعه است، هر گونه اختلالي در ايمان و اعتقاد انسان ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهي ها، در رفتارها تأثير گذاشته ،

پاي بندي به احكام و قوانين ديني واجتماعي را سست مي كند ، نيز اركان جامعه را مورد تهديد جدّي قرار مي دهد.

همچنين گسترش افكار انحرافي در جامعه كه توسط افراد مرتد ايجاد مي شود، نيروي مسلمانان را از جهت كمّي و كيفي مورد تهديد قرار مي دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزي بر اساس نيروهاي اسلامي در جامعه، غير ممكن خواهد بود.

با توجه به موارد برشمرده مشخّص مي شود حكم ارتداد، يك حكم اجتماعي و

سياسي است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حكم ارتداد بيان شده، در زماني است كه انكار دين اسلام "جاحدانه " و مغرضانه باشد، يعني شخصي به رغم حقانيّت دين اسلام، به جهت انگيزه هاي نادرست، از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع گيري نمايد؛ بنابراين اگر كسي دين ديگري غير از اسلام را (آن هم پس از بررسي و به دور از هر گونه دوستي و دشمني و مشكلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براي او محترم است، تا زماني كه به صورت موضع گيري در مقابل اسلام در نيايد ، يا به صورت سخنراني و تحريك ديگران در مقابل اسلام جبهه گيري نكند.

حكم ارتداد در اديان آسماني ديگر نيز بيان شده و طبيعي است كه هر ديني براي پاسداري از كيان خود، راهكارهايي را براي وحدت پيروان انديشيده باشد.

در موردحكم ارتداد و آزادي عقيده اضافه مي كنيم كه دين اسلام فطري است. اگر فردي به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعي و معمولي به آن ايمان مي آورد. قرآن مي گويد: "لا اكراه في الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست". عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستي است اما قرآن در دنباله مي گويد: "قد تبيّن الرشد من الغي؛ راه راست از راه هاي انحرافي و نادرست روشن است".(3) يعني وقتي راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلي براي اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است.

اما انسان حق ندارد از آزادي سوءاستفاده كند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را مسخره نمايد و امنيت فكري و

فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل كند. حكم ارتداد براي چنين موردي است.

اين سخن مورد پذيرش عقل و عرف است.

حال اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد دين اسلام بر حق نيست، مي تواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعه اي كه براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين و رفتارهاي اجتماعي و فردي، نيز گرايش ها و آرزوهاي انسان ها و ارزش هاي اخلاقي شكل گرفته (كه هر يك از اين موارد كاركردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد) حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع گيري نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و ا جتماعي ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سري شرايط، اسلام با مرتد برخورد مي كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكرد، به او كاري ندارند و عقيده اش نزد خودش محترم است.

اين كه خدا با او چگونه برخورد مي كند، تنها خدا مي داند كه وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. همو فرموده است: "اگر حجت بر كسي تمام نشده باشد، مؤاخذه اش نمي كند.(4) مي گويد: هر قدر كه عقلش خوبي ها را كه درك كرده، به آن عمل كرده است، ثواب و پاداش دريافت مي كند و به هر اندازه، در عمل، كوتاهي و يا ضد باورش را انجام

داده است، جزا و كيفر مي بيند.

براي اطلاع بيشتر در موضوع ارتداد ، به كتاب احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، تأليف سيف الله صرامي مراجعه فرماييد.

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آيه 73.

2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.

3 - بقره (2) آيه 256.

4 - اسراء (17) آيه 15.

چرا طلا براي مردان حرام است؟

پرسش

چرا طلا براي مردان حرام است؟

پاسخ

فلسفه حرمت پوشش طلا براي مردان مانند بسياري از احكام ديني، مشخص و معين نشده است و آنچه ذكر شده، به عنوان حكمت هاي اين حكم است. با مراجعه به روايات، مهم ترين حكمتي كه براي حرمت طلا بيان شده، توجه به زخارف و زينت هاي دنيوي در پوشش طلا است؛ زيرا از قديم تاكنون، طلا به عنوان سمبل ثروت و زينت و زيور دنيوي لحاظ مي شد و هميشه چيز ارزشمندي تلقي مي گرديد و هر مسئله دنيوي و دنيايي و زينت، با طلا مثال زده مي شد كه در فرهنگ عامه و ميان مردم، هم چنين در روايات ما اين موضوع بيان شده و معروف گشته است. از طرف ديگر در صريح آيات قرآن و روايات، انسان ها از تجمل گرايي و دل بستن به دنيا و زخارف دنيوي منع شده اند و مهم ترين عامل دوري از خداوند و ياد او و جهان آخرت، مشغول شدن به دنيا و زخارف دنيوي و تجمل گرايي دانسته شده است كه انسان را از كمال و خوشبختي بازمي دارد. "انما الدنيا لهواً و لعب" "الذين يكنزون الذهب و الفضة و..." "انما اموالكم و اولادكم فتنة" و رواياتي مانند "حب الدنيا رأس كل خطيئة" همه بيانگر عدم دلبستگي به دنيا و زخارف آن مي باشند.

با توجه به اين دو مسئله در احكام ديني اسلام، انسان را از چيزهايي كه موجب گرايش به تكاثر و سرگرم شدن به دنيا و زخارف آن مي شود، باز داشته است. هم چنين چيزهايي كه علامت و نشانه دنيا خواهي و دنياطلبي باشد.

به نظر مي رسد طلا و به نمايش گذاشتن آن ميان مردم از اين

قبيل باشد؛ زيرا از يك طرف پوشيدن آن، خواه به صورت لباس و يا وسايل تزئيني مانند انگشتر و دست بند، نشانه توجه به زينت و زيور دنيايي و دنيا زدگي مي باشد كه طلا نشانگر آن است و دور شدن از اهداف والاي خلقت، و از طرف ديگر نمايش دادن آن ميان مردم، باعث ايجاد فخر و برتري و جلب توجه ديگران به زينت و زيور مي باشد.

پيامبر (ص) به اميرالمؤمنان (ع) فرمود: "لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ (1) طلا به دست نكن، زيرا زينت تو در آخرت خواهد بود (از زينت دنيوي بگذر تا در آخرت از آن بهره مند شوي".

روايات بسيار ديگري وجود دارد كه تنها نهي پيامر را از پوشش طلا بيان كرده، بي آن كه سبب تحريم را بيان كرده باشد. (2)

اما اين كه چرا در مورد زنان تحريم نشده، حكمت خاصي در روايات بيان نشده، مگر آن كه بگوييم با توجه به مسئله دنيا گرايي، از آن جا كه مردان مسئوليت معيشت خانواده و كسب درآمد را دارند و غالباً اشتغال به كسب سرمايه و درآمد براي گذاران زندگي و معيشت را دارند، نهي را متوجه آنها نموده است. هم چنين مردان با ديگران مراوده بيشتر دارند و ميان جامعه با مردم برخورد دارند و در انظار هستند و مسئوليت جامعه غالباً بر عهده آنها است.

طبعاً گسترش گرايش به دنياطلبي و توجه به زخارف و تكاثر ميان مردان، كل جامعه و افراد آن را تحت تأثير قرار مي دهد. مقابل، زنان نيز با محدوديت هايي مواجه هستند، مثلاً از زينت كردن در ديد نامحرمان نهي شده اند و زينت براي شوهر

جايز بلكه مستحب دانسته شده است.

بنابراين با توجه به برخي روايات، سبب اصلي تحريم، زينت و پوشش طلا براي مردان، اشتغال به امور پست و ناچيز و غفلت از امور عالي و برتر و اهداف والاي خلقت دانسته شده است، در عين حال مطمئناً اين تنها حكمت تحريم و فلسفه واقعي تحريم نيست و موارد ديگري نيز مي تواند وجود داشته باشد كه در روايات ذكر نشده است.

در عين حال بعضي از موارد ديگر درست شمرده مي شود، مثلاً عدم تشبه مردان به زنان، يا ايجاد حسن زندگي در مردان از اين قبيل مي تواند به حكم عقل، درست شمرده شود.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 413.

2 - كنزالعمال، ج 6، خبر 17403 و 17404 و 17405 و 171414.

براي چه روي قبرها آب مي ريزند؟

پرسش

براي چه روي قبرها آب مي ريزند؟

پاسخ

يكي از مستحبات پس از دفن ميّت، آب ريختن روي قبر است، بدين ترتيب كه رو به قبله بايستي و از طرف سر ميت دور تا دور قبر را آب بريزي و بقية آب را به وسط قبر بريزي.(1) امام صادق(ع) فرمود: "تا وقتي كه خاك هاي قبر بر اثر پاشيدن آب نم داشته باشد، عذاب از ميّت برداشته مي شود.(2) البته نمي توان چنين روايتي را قطعي و يقيني دانست.

در وسائل الشيعه در مورد آب پاشيدن روي قبر رواياتي نقل شده است كه دلالت بر استحباب آن دارد، ولي از ظاهر روايات استفاده مي شود كه استحباب مربوط به موقعي است كه ميت را دفن كرده و پس از آن كه قبر را از خاك پر كردند، روي آن آب بريزند. فقط از يك روايت استفاده مي شود كه امام رضا(ع) دستور داد روي قبر يونس بن يعقوب تا چهل ماه يا چهل روز آب بريزند.(3)

برخي از فقها آب پاشيدن روي قبر را مختصّ بعد از دفن نكرده اند، بلكه هر موقع كه انسان موفق به زيارت اهل قبور شد، مستحب است روي قبر آب بپاشد.(4)

از ظاهر روايات بر مي آيد "آب پاشيدن روي قبر" بعد از دفن ميت و تا مدتي مثلاً چهل روز يا چهل ماه مستحب است. نمي توان استحباب آن را بعد از گذشت اين مدت استفاده كرد. البته در روايات براي اين كار علت خاصي ذكر نشده است، اما شايد علّت آن باشد كه خاك قبر در اثر پاشيدن آب سفت و محكم شود تا بدن ميّت از دستبرد حيوانات مانند

گوركن (كفتار) مصون بماند.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 1، ص 91.

2. سفينه البحار، ج 2، ص 396، مادة قبر.

3. وسائل الشيعه، ج 2، ص 860؛ عروه الوثقي، ج 1، ص 442.

4. امام خميني(ره)، تحريرالوسيله، ج 1، ص 91؛ شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج 2، مادة قبر.

علت حرمت قمار چيست؟

پرسش

علت حرمت قمار چيست؟

پاسخ

قمار به علت پي آمدهاي زيان باري كه بر فرد و اجتماع وارد مي كند، در شرع انور حرام شده است. كمتر كسي را مي توان يافت كه از زيان هاي گوناگون قمار بي خبر باشد. براي توضيح بيشتر گوشه اي از عواقب شوم و خانمان برانداز آن را به طور فشرده يادآور مي شويم:

أ) قمار بزرگترين عامل هيجان:

روان شناسان و دانشمندان معتقدند هيجانات رواني عامل اصلي بسياري از بيماري ها است، مثلاً كم شدن ويتامين ها ، زخم معده ، ديوانگي، بيماري هاي عصبي رواني به صورت كم و زياد و مانند آن در بسياري از موارد ناشي از هيجان مي باشد.

قمار بزرگترين عامل پيدايش هيجان است تا آن جا كه يكي از دانشمندان آمريكا مي گويد:

در هر سال در اين كشور فقط دو هزار نفر در اثر هيجان قمار مي ميرند، و به طور متوسط قلب يك "پوكرباز" ( يك نوع بازي قمار) متجاوز از صد بار در دقيقه مي زند. قمار گاهي سكته قلبي و مغزي نيز ايجاد مي كند، و قطعاً عامل پيري زودرس خواهد بود.

به علاوه به گفتة دانشمندان شخصي كه مشغول بازي قمار است، نه تنها روح وي دستخوش تشنج است ، بلكه تمام جهازات بدن او در يك حالت فوق العاده به سر مي برند، يعني ضربان قلب بيشتر مي شود، مواد قندي در خون او مي ريزد، در ترشحات غدد داخلي اختلال حاصل مي شود، رنگ صورت مي پرد، دچار بي اشتهايي مي شود، و پس از پايان قمار به دنبال يك جنگ اعصاب و حالت بحراني به خواب مي رود، و غالباً

براي تسكين اعصاب و ايجاد آرامش در بدن متوسل به الكل و ساير مواد مخدر مي شود، كه در اين صورت زيان هاي ناشي از آن را نيز بايد به زيان هاي مستقيم قمار اضافه كرد.

از زبان دانشمندان ديگري مي خوانيم : "قمار باز، انساني مريض است كه دائماً احتياج به مراقبت رواني دارد. فقط بايد سعي كرد به او فهماند كه يك خلأ رواني وي را به سوي اين عمل ناهنجار سوق مي دهد، تا درصدد معالجة خويش برآيد".

ب ) رابطه قمار با جنايات: يكي از بزرگترين مؤسسات آمارگيري جهاني ثابت كرده است كه 30 درصد جنايت ها با قمار رابطه مستقيم دارد و از عوامل به وجود آمدن 70 درصد جنايات ديگر نيز به شمار مي رود.

ج ) ضررهاي اقتصادي قمار: در طول سال ميليون ها بلكه ميلياردها دلار ثروت مردم جهان در اين راه از بين مي رود، گذشته از ساعات زيادي كه از نيروي انساني در اين راه تلف مي شود، و حتي نشاط كار مداوم را در ساعات ديگر سلب مي كند، مثلاً در گزارش ها آمده است: در شهر "مونت كارلو" كه يكي از مراكز معروف قمار در دنيا است، يك نفر در مدت 19 ساعت قمار بازي چهار ميليون تومان ثروت خود را از دست داد. وقتي درهاي قمارخانه بسته شد، يك راست به جنگل رفت و با يك گلوله مغز خويش را متلاشي كرد و به زندگي خود خاتمه داد.

گزارش دهنده اضافه مي كند: جنگل هاي "مونت كارلو" بارها شاهد خودكشي اين پوكربازها بوده است.

د) زيان هاي اجتماعي قمار: بسياري از قماربازان به علت اين كه گاهي

برنده مي شوند و در يك ساعت ممكن است ميليون ها تومان سرمايه ديگران را به جيب خود بريزند، حاضر نمي شوند تن به كارهاي توليدي و اقتصادي بدهند، در نتيجه چرخ هاي توليد و اقتصاد به همان نسبت لنگ مي شود.

اگر دقت كنيم مي بينيم تمام قمار بازان و خانوادة آنان سربار اجتماع هستند، و بدون اين كه كمترين سودي به اجتماع برسانند، از دسترنج آن ها استفاده مي كنند. گاهي هم كه در بازي قمار باختند، براي جبران آن دست به دزدي مي زنند. خلاصه زيان هاي ناشي از قمار به حدي است كه حتي بسياري از كشورهاي غير اسلامي آن را قانوناً ممنوع اعلام داشته اند، مثلاً انگلستان در سال 1853، آمريكا در سال 1855، روسيه در سال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام كردند.

اگر بخواهيم يك تعريف جامعي براي قمار كنيم بايد بگوييم : قمار يعني قرباني كردن مال و شرف براي به دست آوردن مال غير به خدعه و تزوير و احياناً به عنوان تفريح و نرسيدن به هيچ كدام.

در پايان به اين آمار توجه كنيد: طبق آماري كه بعضي از محققان تهيه كرده اند، جيب بري 90 درصد ، فساد اخلاق 10 درصد، ضرب و جرح 40 درصد، جرائم جنسي 15 درصد، طلاق 30 درصد و خودكشي 5 درصد معلول قمار است. (1)

در روايات ديني، مهم ترين عامل حرمت قمار، اكل مال به باطل (تصاحب مال ديگران به روش باطل و ناحق) دانسته شده است. انساني بدون زحمت و تلاش ، مال ديگري را كه گاهي با نيرنگ و فريب نيز همراه است ، تصاحب

مي كند و شايد از اين جهت از ربا هم بدتر است.

در ضمن بايد مسئله زير پا گذاشتن ارزش هاي اخلاقي و انساني را نيز به آمار و مطالب ارائه شده موفق اضافه كرد كه كمتر مورد توجه نويسندگان غربي قرار مي گيرد.

پي نوشت ها :

1 - تفسير نمونه، ج2، ص 126 ( ذيل آيه 219) سورة بقره).

چرا طلا براي مردان حرام است؟

پرسش

چرا طلا براي مردان حرام است؟

پاسخ

فلسفه حرمت پوشش طلا براي مردان مانند بسياري از احكام ديني، مشخص و معين نشده است و آنچه ذكر شده، به عنوان حكمت هاي اين حكم است. با مراجعه به روايات، مهم ترين حكمتي كه براي حرمت طلا بيان شده، توجه به زخارف و زينت هاي دنيوي در پوشش طلا است؛ زيرا از قديم تاكنون، طلا به عنوان سمبل ثروت و زينت و زيور دنيوي لحاظ مي شد و هميشه چيز ارزشمندي تلقي مي گرديد و هر مسئله دنيوي و دنيايي و زينت، با طلا مثال زده مي شد كه در فرهنگ عامه و ميان مردم، هم چنين در روايات ما اين موضوع بيان شده و معروف گشته است. از طرف ديگر در صريح آيات قرآن و روايات، انسان ها از تجمل گرايي و دل بستن به دنيا و زخارف دنيوي منع شده اند و مهم ترين عامل دوري از خداوند و ياد او و جهان آخرت، مشغول شدن به دنيا و زخارف دنيوي و تجمل گرايي دانسته شده است كه انسان را از كمال و خوشبختي بازمي دارد. "انما الدنيا لهواً و لعب" "الذين يكنزون الذهب و الفضة و..." "انما اموالكم و اولادكم فتنة" و رواياتي مانند "حب الدنيا رأس كل خطيئة" همه بيانگر عدم دلبستگي به دنيا و زخارف آن مي باشند.

با توجه به اين دو مسئله در احكام ديني اسلام، انسان را از چيزهايي كه موجب گرايش به تكاثر و سرگرم شدن به دنيا و زخارف آن مي شود، باز داشته است. هم چنين چيزهايي كه علامت و نشانه دنيا خواهي و دنياطلبي باشد.

به نظر مي رسد طلا و به نمايش گذاشتن آن ميان مردم از اين

قبيل باشد؛ زيرا از يك طرف پوشيدن آن، خواه به صورت لباس و يا وسايل تزئيني مانند انگشتر و دست بند، نشانه توجه به زينت و زيور دنيايي و دنيا زدگي مي باشد كه طلا نشانگر آن است و دور شدن از اهداف والاي خلقت، و از طرف ديگر نمايش دادن آن ميان مردم، باعث ايجاد فخر و برتري و جلب توجه ديگران به زينت و زيور مي باشد.

پيامبر (ص) به اميرالمؤمنان (ع) فرمود: "لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ (1) طلا به دست نكن، زيرا زينت تو در آخرت خواهد بود (از زينت دنيوي بگذر تا در آخرت از آن بهره مند شوي".

روايات بسيار ديگري وجود دارد كه تنها نهي پيامر را از پوشش طلا بيان كرده، بي آن كه سبب تحريم را بيان كرده باشد. (2)

اما اين كه چرا در مورد زنان تحريم نشده، حكمت خاصي در روايات بيان نشده، مگر آن كه بگوييم با توجه به مسئله دنيا گرايي، از آن جا كه مردان مسئوليت معيشت خانواده و كسب درآمد را دارند و غالباً اشتغال به كسب سرمايه و درآمد براي گذاران زندگي و معيشت را دارند، نهي را متوجه آنها نموده است. هم چنين مردان با ديگران مراوده بيشتر دارند و ميان جامعه با مردم برخورد دارند و در انظار هستند و مسئوليت جامعه غالباً بر عهده آنها است.

طبعاً گسترش گرايش به دنياطلبي و توجه به زخارف و تكاثر ميان مردان، كل جامعه و افراد آن را تحت تأثير قرار مي دهد. مقابل، زنان نيز با محدوديت هايي مواجه هستند، مثلاً از زينت كردن در ديد نامحرمان نهي شده اند و زينت براي شوهر

جايز بلكه مستحب دانسته شده است.

بنابراين با توجه به برخي روايات، سبب اصلي تحريم، زينت و پوشش طلا براي مردان، اشتغال به امور پست و ناچيز و غفلت از امور عالي و برتر و اهداف والاي خلقت دانسته شده است، در عين حال مطمئناً اين تنها حكمت تحريم و فلسفه واقعي تحريم نيست و موارد ديگري نيز مي تواند وجود داشته باشد كه در روايات ذكر نشده است.

در عين حال بعضي از موارد ديگر درست شمرده مي شود، مثلاً عدم تشبه مردان به زنان، يا ايجاد حسن زندگي در مردان از اين قبيل مي تواند به حكم عقل، درست شمرده شود.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 413.

2 - كنزالعمال، ج 6، خبر 17403 و 17404 و 17405 و 171414.

علت اختلاف سنّ تكليف دختران و پسران چيست؟ چرا دختران زودتر از پسران به سنّ تكليف مي رسند؟ آيا نُه سالگي براي دختران زود نيست؟ آيا اين سنّ بر اساس فيزيك بدني دختران در زمان پيامبر(ص) نبوده است؟

پرسش

علت اختلاف سنّ تكليف دختران و پسران چيست؟ چرا دختران زودتر از پسران به سنّ تكليف مي رسند؟ آيا نُه سالگي براي دختران زود نيست؟ آيا اين سنّ بر اساس فيزيك بدني دختران در زمان پيامبر(ص) نبوده است؟

پاسخ

بلوغ شرعي بر اساس بلوغ طبيعي است. در همه مناطق جهان با در نظر گرفتن شرايط طبيعي و اجتماعي، دختران زودتر به بلوغ طبيعي مي رسند و فعّاليّت غدد جنسي در آنان قبل از پسران آغاز مي گردد. "بنابراين تقدّم بلوغ شرعي دختران بر پسران بر اساس صلاحيّت طبيعي و به معناي هماهنگي قوانين تشريع با مقرّرات تكوين است".(1)

بلوغ و رشد دختران در حدود نه سالگي به بعد مخصوص مناطق عربي نبوده بلكه مسئله اي است تكويني.

تقريباً در همه مناطق كره زمين و در تمامي ادوار از ابتداي خلقت تا كنون همين گونه بوده است. البته تمامي دختران در يك سنّ به بلوغ طبيعي و جنسي نمي رسند.

علل مختلفي در تسريع يا تأخير بلوغ دخالت دارد. يكي از صاحب نظران مي گويد:

"نژاد، تغذيه و عوامل فيزيكي و رواني موجود در محيط زندگي و خانوادگي، در زمان ظهور بلوغ و ميزان ترشّحات هرموني اثر مي گذارد. آب و هوا نيز در بلوغ بي تأثير نيست".(2) بنابراين نمي توان گفت تمامي دختران در نُه سالگي به بلوغ مي رسند، بلكه برخي ديرتر به بلوغ مي رسند، گرچه از نظر انجام دستورهاي مذهبي و تكاليف شرعي بنابر فتواي مشهور فقها از نُه سالگي مكلّف مي شوند.

افزون بر اين، عقل (قوه شناختي) و انديشه دختران، پيش از پسران شكوفا مي شود و يكي از نشانه هاي آن، به سخن در آمدن دختران قبل از پسران است. آنان پيش از پسران زبان

مي گشايند. با توجه به رابطه اي كه بين انديشه و عقل و سخن گفتن وجود دارد، اين نتيجه به دست مي ايد كه دستگاه فكري دختران زودتر از پسران به كار مي افتد.

شكوفا شدن قوه شناختي هوش در دختران، باعث شده كه قانونگذار در دين و شريعت، آنان را قبل از پسران مكلّف كند، به عبارت ديگر: برنامه احكام اسلامي براي سعادت و كمال انسان در زندگي ترسيم شده و آدابي است كه دربردارنده برنامه تربيتي و زندگي سعادتمندانه مي باشد و زماني متوجه انسان مي شود كه اوّلاً قابليّت دريافت داشته باشد، ثانياً بتواند آن ها را در زندگي به كار گيرد.

اين كه خداوند برنامه خود را زودتر متوجه دختران و زنان نموده، نشانه آن است كه از نظر بلوغ طبيعي و ذهني، اينان بر مردان تقدّم دارند واين نشانه عنايت خداوند به زنان است كه توانسته اند زودتر از مردان برنامه تربيتي واحكام اسلامي را دريافت نموده و براي خوشبختي و كمال خود در زندگي به كار گيرند. از طرف ديگر شايد در معرض تهديدات بيشتري براي انحراف از حقيقت و سعادت در زندگي باشند. به اين خاطر تكليف زودتر متوجّه آنان شده است.

در نهايت آن كه اين امور داراي مصالح و حكمت است كه در بسياري از موارد از آن ها اطّلاع كامل نداريم. احكام خداوند بر اساس مصالح واقعي تشريع مي شود.

پي نوشت ها:

1. محمد تقي فلسفي، بزرگسال و جوان، ج 2، ص 132.

2. صبور اردوبادي، بلوغ، ص 150.

آيا با توجه به شرايط آب و هوايي كشورهاي مختلف جهان مي توان سن بلوغ را تغيير داد، چون در حال حاضر در دختر نُه ساله هيچ نشانة بلوغ ديده نمي شود؟

پرسش

آيا با توجه به شرايط آب و هوايي كشورهاي مختلف جهان مي توان سن بلوغ را تغيير داد، چون در حال حاضر در دختر نُه ساله هيچ نشانة بلوغ

ديده نمي شود؟

پاسخ

در مورد بلوغ دختران به نظر اكثر فقها چهار نظر وجود دارد:

1 _ نشانة بلوغ دختر يكي از سه چيز است: اوّل روييدن موي درشت زير شكم بالاي عورت، دوم بيرون آمدن مني سوم تمام شدن نُه سال قمري(1) دو نُه سال قمري از نه سال شمسي 99 روز و 22 ساعت و 48 دقيقه كمتر است).(2)

2_ به نظر برخي از فقها فقط علامت بلوغ دختر فقط تمام شدن نُه سال قمري است(3).

3_ به نظر برخي ديگر شرايط بلوغ براي دختران، روييدن موي خشن بالاي عورت يا ديدن عادت زنانه (حيض) است. با نبودن يكي از اين ها تمام شدن 13 سال قمري است.(4)

4_ به نظر برخي ديگر از فقها سن بلوغ دختران نُه سال تمام قمري است، ولي چنانچه از نظر نيروي جسماني قدرت انجام بعضي از تكاليف مانند روزه را نداشته باشند، روزه بر آن ها واجب نيست و به جاي هر روز يك مدّ (750 گرم) طعام بايد بدهد. در مورد مسائل اقتصادي و مالي مانند عقود (مثل خريد و فروش) و ايقاعات (مثل جعاله)، معيار تنها بلوغ نيست، بلكه رشد عقلي نيز لازم است. در مورد حدود و قصاص همانند ساير مكلفان با آن ها رفتار خواهد شد، مگر اين كه عقل كافي (كه يكي از شرايط چهارگانة حدود و قصاص است) نداشته باشند. در مورد ازدواج علاوه بر بلوغ و رشد عقلي، رشد جسماني براي اين امر لازم است.

بنابراين بلوغ (دختران) در چهار مرحله پياده مي شود.(5)

البته وضعيت مكاني و آب و هوايي در رشد و جسماني زودرس بودن بلوغ تأثير دارد. امّا ملاك شرعي بلوغ يكي

از آن چهار نظرية بالا است.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 324، مسئلة 2252؛ امام خميني، استفتائات، ج 1، ص 126،

چرا امر به معروف و نهي از منكر بر هر فرد مسلمان واجب است؟

پرسش

چرا امر به معروف و نهي از منكر بر هر فرد مسلمان واجب است؟

پاسخ

امر به معروف و نهي از منكر دو واجب بزرگ عقلي است كه شرع بدان ها بسيار تأكيد كرده است. اين حقيقت از آيات و روايات فراوان به دست مي آيد، چون اگر مسئلة امر به معروف و نهي از منكر در جامعه نباشد، عوامل مختلفي كه دشمن بقاي جامعة سالم است، همچون موريانه از درون ريشه هاي اجتماع را خواهند خورد و آن را از هم متلاشي خواهند كرد، بنابراين حفظ وحدت اجتماعي بدون نظارت عمومي ممكن نيست. آية "ولتكن منكم أمة يدعون الي الخير يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر"(1) دستور داده كه همواره ميان مسلمانان بايد گروهي باشند كه اين دو وظيفة بزرگ اجتماعي را انجام دهند: مردم را به نيكي ها دعوت كنند و از بدي ها باز دارند.

آيا امر به معروف وظيفة همگاني است يا وظيفة گروه خاصي است؟ به تعبير ديگر: آيا انجام اين دو وظيفه براي همة مردم است، يعني واجب عيني است و يا بر برخي واجب است، يعني واجب كفايي است؟

بايد گفت: ابتدا بر همگان واجب است كه امر به معروف و نهي از منكر كنند، ولي وقتي تعدادي اقدام به اين دو كار كردند، از گردن ديگران ساقط مي شود.

به تعبير ديگر: واجب كفايي است.

از دقّت در مجموع آيات استفاده مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر دو مرحله دارد: يكي "مرحلة فردي" كه هر كس موظّف است به تنهايي ناظر اعمال ديگران باشد؛ ديگري "مرحلة دسته جمعي" كه گروه و امّتي موظفند براي پايان دادن

به نابساماني هاي اجتماع دست به دست هم بدهند، بدين معنا كه غير از اين كه در مرحلة فردي همگان وظيفه دارند، در برخي از امور مهمّ گروه خاصي كه آموزش ديده اند نيز بايد به وظايف سنگين خود عمل كنند.

در قرون گذشته در ممالك اسلامي تشكيلاتي مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليت هاي اجتماعي به نام "ادارة حسبه" و مأموران آن به نام "محتسب" و يا "آمران به معروف" وجود داشتند كه مأمور بودند با همكاري يكديگر با هر گونه فساد و زشتي و ظلم و تباهي مبارزه كنند.(2)

آيا امر به معروف و نهي از منكر واجب عقلي است؟

با توجه به پيوندهاي اجتماعي و اين كه هركار بدي در اجتماع در نقطة خاصّي محدود نمي شود، بلكه هر چه باشد، همانند آتشي ممكن است به نقاط ديگر سرايت كند، عقلي بودن اين دو وظيفه تأييد مي شود.

به عبارت ديگر: در اجتماع چيزي به عنوان "ضرر فردي" وجود ندارد و هر زيان فردي امكان اين را دارد كه به صورت يك زيان اجتماعي در آيد. به همين دليل، منطق و عقل به افراد اجازه مي دهد در پاك نگه داشتن محيط زيست خود از هر گونه تلاش و كوششي خودداري نكنند.

در برخي از احاديث به اين موضوع اشاره شده است: پيامبر اكرم(ص) فرمود: "يك فرد گنهكار ميان مردم همانند كسي است كه با جمعي سوار كشتي شود و به هنگامي كه در وسط دريا قرار گيرد، تبري برداشته و به خراب يا سوراخ كردن محلي كه در آن نشسته است، بپردازد. هرگاه به او اعتراض كنند، در جواب بگويد: در

سهم خود تصرّف مي كنم و جاي خود را خراب مي كنم: اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولي نمي كشد كه آب دريا به داخل كشتي نفوذ كرده و همگي در دريا غرق مي شوند".(3)

علاوه بر آيات در منابع معتبر روايي در اهمّيت امر به معروف و نهي از منكر و عواقب شوم ترك آن دو رواياتي وارد شده است:

امام باقر(ع) فرمود: "امر به معروف و نهي از منكر دو فريضة بزرگ الهي است كه بقية فرائض با آن ها برپا مي شوند. به وسيلة اين دو راه ها امن مي گردد و كسب و كار مردم حلال مي شود. نيز حقوق افراد تأمين مي گردد. در ساية آن زمين ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته مي شود و در پرتو آن همة كارها رو به راه مي گردد".(4)

مردي خدمت پيامبر(ص) آمد، در حالي كه حضرت بر فراز منبر نشسته بود و پرسيد: بهترين مردم چه كسي است؟ پيامبر(ص) فرمود: "آن كس كه از همه بيشتر امر به معروف و نهي از منكر كند و آن كس كه از همه پرهيزكارتر باشد و در راه خشنودي خدا از همه بيشتر گام بردارد".(5)

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آية 104.

2. تفسير نمونه، ج 3، ص 36.

3. همان، ص 38.

4. همان، ص 38، به نقل از وسائل، ج 11، ص 395.

5. همان، ص 39.

چرا با وجود حرام بودن براي مردان انواع طلاجات براي مردان در كارگاه هاي طلاسازي ساخته مي شود؟ فلسفة حرام بودن طلا براي مردان چيست؟

پرسش

چرا با وجود حرام بودن براي مردان انواع طلاجات براي مردان در كارگاه هاي طلاسازي ساخته مي شود؟ فلسفة حرام بودن طلا براي مردان چيست؟

پاسخ

طلاسازان چون مي بينند ساختة دست آنان مشتري دارد مي سازند. اگر مردم طلاجاتي را كه براي مردان حرام است نخرند، طلاسازان ديگر نمي سازند، يا شايد آنها طلا را بدون در نظر گرفتن براي جنس خاص مي سازند اما مردان از آن استفاده مي كنند.

دليل بر حرمت استفاده مردان از طلا رواياتي است از پيامبر(ص)، به چند نمونه آن ها اشاره مي كنيم:

1 - قال الصادق(ع) قال رسول الله (ص) لأميرالمؤمنين(ع): لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: از انگشتر طلا پرهيز كن، زيرا آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(1)

2 - امام باقر(ع) فرمود: پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: من براي تو دوست دارم آن چه را كه براي خودم دوست دارم و نمي پسندم براي تو آن چه را كه براي خود نمي پسندم. اي علي! انگشتر طلا به دست نكن. آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(2)

3 - از امام باقر(ع) درباره پوشيدن انگشتر طلا سؤال كردند. حضرت فرمود: "نبايد مردان آن را به دست كنند".(3)

5 - در حديث ديگر پيامبر از هفت چيز نهي كرد. يكي انگشتر طلا بود.(4)

از روايات استفاده مي شود پوشيدن انگشتر طلا بر مرد جايز نيست و از مناهي نبي(ص) است.

گذشته از آن چه ذكر شد، استفاده طلا براي مرد آثار بد روحي و اجتماعي دارد. اگر مردان انگشتر طلا به دست كنند، روحيه تكبر به وجود مي آيد و حتي رواج تجمل گرايي در جامعه مي شود.

رسيدن به مرحله عبوديت پروردگار كه مقصود اسلام

است، با اين گونه روحيات سازش ندارد.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 3، ص 299.

2 - وسائل الشيعه، ج 3، ص 299، ص 300.

3 - همان.

4 - همان.

5 - همان، ص 301.

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پاسخ

درباره اين كه آيا ريش تراشي حرام است يا نه و آيا دليل متقني بر آن داريم يا نه ؟ بين علما و مراجع بحث و گفت گو است . از بعضي روايات استفاده مي شود كه ريش گذاشتن لازم است و از محاسن مردان است و ازاين رو عرب ها به ريش , محاسن مي گويند. ريش گذاشتن از كمالات مرد محسوب مي شود به طوري كه اگر مردي ريش در نيآورد و به اصطلاح كوسه باشد, آن را عيب به حساب مي آورند. از طرفي در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبريا امامي ريشش را تراشيده باشد و همه داراي محاسن بوده اند. روايات زيادي در مذمت ريش تراشي داريم , علاوه بر اين كه سيره و روش عملي صالحان و انبياء و اولياء برگذاردن ريش بوده است

در مورد مقدار ريش گذاشتن (بلندي و كوتاهي ) نيز رواياتي هست . حداقل ريش به مقداري است كه صدق ريش بكند; اين مقدار ريش لازم است و حداكثر آن نيز يك قبضه است و بيش از آن مطلوب نيست ضمن اين كه ريش بلند گذاشتن مذمت شده است . از رواياتي كه درباره گذاشتن محاسن آمده چند نمونه مي آوريم . از رسول الله (ص) نقل شده كه فرمود: <احفوا الشوراب و اعفوا اللحي و لاتشبهوا باليهود;(1) سبيل ها را بتراشيد و ريش ها را

واگذاريد و خود را شبيه به يهوديان نكنيد> باز آن حضرت فرمود: <ان المجوس جزوا لحاهم و وفروا شورابهم وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة;(2) مجوس ريش

هايشان را مي تراشند و سبيل هايشان را وا مي گذارند, ولي ما پيامبران سبيل ها را مي تراشيم و ريش ها را وا مي گذاريم و اين مطابق با فطرت الهي است >

امام صادق (ع) فرمود: ريشت را با دستت بگير و اضافه آن كوتاه كن .(3)

با آن حضرت فرمود: هر كس ريشش بيشتر از يك قبضه باشد, در آتش خواهدبود.(4)

پيامبر مردي را كه ريش هايش طولاني بود ديد و فرمود: اين چيست ؟ آن مرد ريش هايش را كوتاه كرد,بعد پيامبر فرمود: اين طور خوب است .(5)

تراشيدن ريش به احتياط واجب جائز نيست. ريش بايد به قدري باشد كه صدق ريش بكند. كوتاه كردن ريش به اندازه اي كه مانند تراشيدن باشد نيز جايز نيست. البته برخي از فقها تراشيدن گونه ها را بي اشكال مي دانند و ريش پرفسوري را كافي مي دانند.(6)

پاورقي:

1 - محمدي ري شهري , ميزان الحكمه , ج 8 ص 488

2 - همان .

3 - بحارالانوار, ج 76 ص 112

4 - همان , ص 113

5 - همان .

6 - آيت الله خويي و تبريزي و صانعي.

1- انجام دادن احكام الهي چه سود و نتيجه اي دارد؟ اصولاً احكام الهي چه فلسفه اي دارد؟

پرسش

انجام دادن احكام الهي چه سود و نتيجه اي دارد؟ اصولاً احكام الهي چه فلسفه اي دارد؟

پاسخ

براي پاسخ به تمام سؤالات مربوط به فلسفة احكام و اينكه احكام الهي چه سود و نتيجه اي دارد، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان كنيم تا در همة موارد قانع كننده باشد.

ما در زندگي روزانة خود نيز به برخي موارد برخورد مي كنيم كه در آن تعبد به كار رفته و براي ما تعبدي بودن آن ها مسلّم است و قابل چرا و اشكال نيست، مثلاً هنگامي كه بيمار مي شويم به پزشك مراجعه مي كنيم. او نسخه اي كه در آن چند نوع دارو نوشته، به ما مي دهد و دستور مي دهد از هر كدام هر روز چند عدد مصرف كنيم و از خوردن فلان غذا خودداري كنيم. ما بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤالي بكنيم، دستورهاي او را مورد عمل قرار مي دهيم ، چرا؟ چون به دانش و تخصص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم كه او جز معالجه و بهبود ما منظور ديگري ندارد. همين طور در بسياري از ديگر اřȘѠزندگي، از اين نمونه ها به يك نتيجة روشن مي رسيم كه اگر انسان به دانش كسي ايمان داشته باشد و او را در رشتة خود متخصص بداند ، نيز بداند، كه نظر سوئي در كار نيست، قطعاً از دستورهاي او در آن رشته (بدون اين كه توضيحات زيادي بخواهد) عمل مي كند، به خصوص آن كه او را حاذق ترين پزشك بداند و هيچ اشتباهي را براي او ممكن نداند و از اين جهت يقين داشته باشد.

اكنون از

اين مقدمه به اين نتيجه مي رسيم: احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه احكام از علم بي پايان خدا سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا ايمان داشته باشيم ، نيز بدانيم كه پيامبران خدا در تبليغ و رساندن احكام به هيچ، نحو گرفتار خطا و لغزشي نمي شوند، يعني به معصوم بودن آن ها معتقد باشيم در اين صورت با كمال جدّيت و بدون هيچ اضطراب در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و هيچ نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرراتي كه قرار داده شده است سؤال نماييم، زيرا مي دانيم هر چه مقرر شده به خير و صلاح ما بوده وانبياي الهي در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

بنابراين، كساني كه پاية توحيد و نبوت خود را محكم ساخته اند هيچ گونه ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات داراي مصالح و فوايدي مي باشد و فلسفه و علتي دارد گرچه براي ما بيان نشده است.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد: "انّا وجدنا كلّ ما احلّ الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم اليه الحاجة التي لا يستغنون عنها و وجدنا المحرّم من الاشياء لا حاجة للعباد إليه و وجدنا مفسداً داعياً الي الفناء والهلاك.

يعني: ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده كه مردم در زندگي و ادامة آن به آن چيزها نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فايده اي دارد اما

چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد.(1)

بر اين اساس دانشمندان مي گويند احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني هيچ چيزي بدون جهت حلال يا حرام يا واجب نمي شود. اين طور نيست كه خداوند شراب را بدون داشتن هيچ مفسده و ضرري حرام كرده باشد يا نماز صبح را بي هيچ مصلحتي واجب كرده باشد.

البته وقتي كه گفته مي شود در احكام، مصالح و مفاسد در نظر گرفته شده نبايد فوراً فوايد و مضارّ جسمي و بهداشتي و خلاصه خواص مادّي در ذهن خطور كند، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود همه در احكام الهي منظور گرديده و بر اساس آن ها احكام صادر شده است.

فلسفه و علّت اكثر احكام بيان نشده، فقط فلسفه و علّت يا حكمت برخي از احكام بيان شده ، آن هم به اندازة فكر شنوندگاني كه مطالب توسط ائمه به آنان القا مي شده: مثلاً امام رضا(ع) دربارة علّت وجوب زكات مي فرمايد: "و علّة الزكوة من أجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء"؛ علت وجوب زكات اين است كه فقرا به نوايي برسند و اموال اغنيا از بلاها و آفات حفظ شود. اين بدان جهت است كه امامان شمه اي از مصالح وحقايقي كه در باطن احكام وجود دارد به اطلاع مردم برسانند تا مؤمنان و مسلمانان، نسبت به احكام الهي و واقعيات و حقايقي كه در باطن تمام احكام الهي است بيشتر آگاهي يابند؛ نيز متوجه شوند كه تمام احكام الهي از اين نوع است كه سعادت و خوشبختي

انسان ها با حقايق عالم هستي ارتباط دارد و همه اين احكام در جهت سعادت و خوشبختي انسان ها است، اگر چه فهم بعضي از موارد ذكر شده براي انشان هاي عادي مشكل است، تا چه رسد به اين كه تمام آن ها بيان شود.

پي نوشت ها :

1 - علل الشرايع، ج2، باب 385، ص 316، شمارة 43.

2 - همان، باب 90، ص 68.

چرا هنگامي كه به مسجد قدم مي گذاريم، اول پاي راست و موقع بيرون آمدن اول پاي چپ بايد بگذاريم؟

پرسش

چرا هنگامي كه به مسجد قدم مي گذاريم، اول پاي راست و موقع بيرون آمدن اول پاي چپ بايد بگذاريم؟

پاسخ

مسجد از جهت مكاني داراي ارزش والايي است از اين رو نماز خواندن در آن جا ثواب بيشتري دارد نيز ساختن مسجد ارزش ويژه اي دارد. سفارش شده كه نمازها را در مسجد بخوانيد و از خانه كه به سوي مسجد مي رويد ، قدم ها را كوتاه برداريد كه ثواب بيشتري ببريد. هنگام وارد شدن به مسجد آداب ورود به مسجد را رعايت كنيد، از جمله با پاي راست وارد شويد ( چون پا و دست راست، بر دست و پاي چپ برتري اعتباري دارد) و موقع بيرون آمدن از مسجد (چون از مكان شريف به مكان غير شريف پاي مي نهيم) ابتدا پاي چپ را بيرون بنهيم . استحباب اين موارد دليل بر اهميت داشتن مسجد است.

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پاسخ

درباره اين كه آيا ريش تراشي حرام است يا نه و آيا دليل متقني بر آن داريم يا نه ؟ بين علما و مراجع بحث و گفت گو است . از بعضي روايات استفاده مي شود كه ريش گذاشتن لازم است و از محاسن مردان است و ازاين رو عرب ها به ريش , محاسن مي گويند. ريش گذاشتن از كمالات مرد محسوب مي شود به طوري كه اگر مردي ريش در نيآورد و به اصطلاح كوسه باشد, آن را عيب به حساب مي آورند. از طرفي در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبريا امامي ريشش را تراشيده باشد و همه داراي محاسن بوده اند. روايات زيادي در مذمت ريش تراشي داريم , علاوه بر اين كه سيره و روش عملي صالحان و انبياء و اولياء برگذاردن ريش بوده است

در مورد مقدار ريش گذاشتن (بلندي و كوتاهي ) نيز رواياتي هست . حداقل ريش به مقداري است كه صدق ريش بكند; اين مقدار ريش لازم است و حداكثر آن نيز يك قبضه است و بيش از آن مطلوب نيست ضمن اين كه ريش بلند گذاشتن مذمت شده است . از رواياتي كه درباره گذاشتن محاسن آمده چند نمونه مي آوريم . از رسول الله (ص) نقل شده كه فرمود: <احفوا الشوراب و اعفوا اللحي و لاتشبهوا باليهود;(1) سبيل ها را بتراشيد و ريش ها را

واگذاريد و خود را شبيه به يهوديان نكنيد> باز آن حضرت فرمود: <ان المجوس جزوا لحاهم و وفروا شورابهم وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة;(2) مجوس ريش

هايشان را مي تراشند و سبيل هايشان را وا مي گذارند, ولي ما پيامبران سبيل ها را مي تراشيم و ريش ها را وا مي گذاريم و اين مطابق با فطرت الهي است >

امام صادق (ع) فرمود: ريشت را با دستت بگير و اضافه آن كوتاه كن .(3)

با آن حضرت فرمود: هر كس ريشش بيشتر از يك قبضه باشد, در آتش خواهدبود.(4)

پيامبر مردي را كه ريش هايش طولاني بود ديد و فرمود: اين چيست ؟ آن مرد ريش هايش را كوتاه كرد,بعد پيامبر فرمود: اين طور خوب است .(5)

تراشيدن ريش به احتياط واجب جائز نيست. ريش بايد به قدري باشد كه صدق ريش بكند. كوتاه كردن ريش به اندازه اي كه مانند تراشيدن باشد نيز جايز نيست. البته برخي از فقها تراشيدن گونه ها را بي اشكال مي دانند و ريش پرفسوري را كافي مي دانند.(6)

پاورقي:

1 - محمدي ري شهري , ميزان الحكمه , ج 8 ص 488

2 - همان .

3 - بحارالانوار, ج 76 ص 112

4 - همان , ص 113

5 - همان .

6 - آيت الله خويي و تبريزي و صانعي.

1- چرا اسلام , اسلام آوردن بردگان را موجب آزادى آنان نداسته است ؟

پرسش

چرا اسلام , اسلام آوردن بردگان را موجب آزادى آنان نداسته است ؟

پاسخ

زيرا اولا اين كار سبب مى شد كه بسيارى از كفار تظاهر به اسلام كنند , و در واقع اسلام نياورند , و پس از آزادى دوباره به توطئه و ستيز عليه نظام اسلام بپردازند . ثانيا , در حال بردگى بهتر مى شد به آنان آموزش اسلامى داد و آنان راتربيت كرد و نبايد فراموش نمود كه هدف اسلام اساسا هدايت و انسان سازى است . ث_ال_ث_ا ; در ك_دام كشور و كدام حكومت وقتى جنگى درمى گيرد و يك طرف پيروز مى شود ,به محض تسليم طرف مقابل , طرف پيروز آنان را رها مى كند . به بيان ديگر عقلاءچنين روشى را امضا نمى كند .

خ_داون_د غنى مطلق است پس هيچ سودى از تكليف و امر و نهى انسان نصيب او نمى گردد ,پس چرا اوامر و نواهى براى انسان صادر كرده است ؟

پرسش

خ_داون_د غنى مطلق است پس هيچ سودى از تكليف و امر و نهى انسان نصيب او نمى گردد ,پس چرا اوامر و نواهى براى انسان صادر كرده است ؟

پاسخ

اولا ; در اين پرسش مغالطه صورت گرفته است . به اين بيان كه حكم فاعل ناقص وفقير را فاعل غنى مطلق سرايت داده شده است . ي_عنى چون فاعل فقير حتما در فعل خود منفعت و سودى براى خود در نظر مى گيرند تصور شده است كه خداوند هم بايد ازخلق انسان منفعت و سودى براى خود در نظر گرفته باشد . در حاليكه فاغل غنى مطلق لزومى ندارد كه در انجام كارهايش , سودى براى خود در نظر بگيرد . ث_ان_ي_ا ; س_ودخ_لق انسان به خود انسان برمى گردد و آن همان رسيدن به كمال و حقايق والاى انسانى است .

فلسفه ختنه از نظر بهداشت چيست ؟

پرسش

فلسفه ختنه از نظر بهداشت چيست ؟

پاسخ

پ_اس_خ اي_ن س_وال روشن است ; زيرا :1 - تشكيل عفونت بين غشاء و سر آلت تناسلى در عده اى از كسانى كه ختنه نشده اندزياد ديده مى شود و عمل ختنه از اين ابتلا جلوگيرى مى كند . 2 - آمار نشان مى دهد كه سرطان آلت , در كسانى كه ختنه نشده اند بيشتر است ;البته بايد در نظر داش_ت ك_ه در شيرخوارانى كه زود ختنه مى شوند به علت عدم رعايت نكات بهداشتى , با تشكيل زخ_م سر آلت , احتمال تنگى سوراخ انتهاى خارجى مجراى ادرار وجود دارد , ولى بايد مراقب آنها ب_ود كه ضمن استفاده از فوايد اين وظيفه مذهبى , از زيانهاى احتمالى ناشى از عدم انجام صحيح آن بركنار بمانند .

در ف_ي_زيولوژى ( علم وظايف الاعضاء ) به ثبوت رسيده كه زن از نظر جسمانى وقواى بدنى از مرد ناتوان تر است ; مع الوصف , قانون اسلام دختران را پس از گذشتن نه سال تمام بالغ دانسته و تكاليفى براى آنها مقرر نموده است , ولى سن پسران راتمام شدن پانزده سال معين كرد

پرسش

در ف_ي_زيولوژى ( علم وظايف الاعضاء ) به ثبوت رسيده كه زن از نظر جسمانى وقواى بدنى از مرد ناتوان تر است ; مع الوصف , قانون اسلام دختران را پس از گذشتن نه سال تمام بالغ دانسته و تكاليفى براى آنها مقرر نموده است , ولى سن پسران راتمام شدن پانزده سال معين كرده , فلسفه اين مطلب چيست ؟

پاسخ

آن_چ_ه تحقيقات علمى ثابت كرده اين است كه : رشد زن سريعتر از مرد است ; بنابراين دورانى كه م_رد در م_دت پ_ان_زده س_ال طى مى كند زن آن را در ظرف نه سال طى مى نمايد واين موضوع اخ_ت_ص_اص_ى ب_ه جنس زن و مرد ندارد , بلكه در تمام جانداران و گياهان انواع ضعيف تر آخرين درجه نمو خود را در دوران كوتاه ترى طى مى كنند فى المثل نمو نيلوفر به مراتب سريعتر از نمو چ_ن_ار اس_ت خ_لاص_ه اي_ن ك_ه ه_ر موجودى كه لطيف تر است رشد آن سريع تر مى باشد و هر م_وج_ودى ك_ه خشن تر است رشد آن كندتر انجام مى يابد و به همين دليل بسيارى از دختران در س_نين سيزده يا چهارده سالگى آماده بارور شدن از نظر جنسى و مادر شدن هستند , در حالى كه پسران در اين سن و سال معمولا آمادگى پدر شدن را ندارند .

هر سوگندى كه براى كار خلافى باشد شكستنش محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايدسوگند ب_ر ت_رك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده ؟

پرسش

هر سوگندى كه براى كار خلافى باشد شكستنش محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايدسوگند ب_ر ت_رك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده ؟

پاسخ

اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانه براى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند .

اسلام مى گويد : پيروان هر دين و آيينى حق حيات دارند و بطور آزاد مى تواند خود رامعرفى كند پس چرا از پيروان ديگر ماليات و جزيه دريافت مى كند ؟

پرسش

اسلام مى گويد : پيروان هر دين و آيينى حق حيات دارند و بطور آزاد مى تواند خود رامعرفى كند پس چرا از پيروان ديگر ماليات و جزيه دريافت مى كند ؟

پاسخ

اسلام به پيروان مذاهب ديگر همانند مسلمانها آزادى مى دهد و اگر ماليات مختصرى به نام جزيه از آنان دريافت مى شد به خاطر تامين امنيت و هزينه نيروهاى حافظ امنيت بود زيرا كه جان و مال و ناموس آنها در برابر پناه اسلام محفوظ بود و حتى مراسم عبادى خويش را آزادانه انجام مى دادند در تواريخ نقل شده : جمعى از مسيحيان كه براى گزارشها و تحقيقاتى خدمت پيامبر (ص ) رسيده بودند مراسم نيايش مذهبى خود راآزادانه در مسجد پيامبر در مدينه انجام دادند .

آيا ما حق داريم از فلسفه احكام سوال كنيم ؟ اگر چنين حقى داريم آيا نامحدوداست و يا حدودى دارد ؟

پرسش

آيا ما حق داريم از فلسفه احكام سوال كنيم ؟ اگر چنين حقى داريم آيا نامحدوداست و يا حدودى دارد ؟

پاسخ

ب_حث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامى , از مهمترين بحثهايى است كه امروزبا آن سر و كار داريم و قسمت قابل توجهى از پرسشها و پاسخهاى ما را تشكيل مى دهد . ه_ر ك_س از خ_ود م_ى پرسد ما چرا بايد نماز بخوانيم , به زيارت خانه خدا برويم , چرارباخوارى در اس_لام ح_رام است , تحريم خوردن گوشت خوك چه فلسفه اى دارد , جواز تعددزوجات در اسلام براى چيست و علت تحريم ظروف طلا و نقره و مانند اينها چه مى باشد ؟در گذشته اين بحث در م_جله مكتب اسلام مطرح شد و چند نفر از دانشمندان و صاحب نظران , بحث هاى مفيد و جالبى در اين باره كردند و هر كدام يك طرف قضيه راانتخاب نموده بودند , بعضى معتقد بودند ما نبايد دن_بال فلسفه احكام برويم وبعضى بعكس , درك فلسفه احكام را ضرورى مى دانستند و بنا بود ما نظر خود را دراين زمينه ابراز داريم . اگر تعجب نكنيد به عقيده ما هر دو دسته درست مى گويند . م_ا چ_ن_ي_ن حقى را هم داريم و هم نداريم , يعنى استدلالهاى هر دسته در بخش خاص و قسمت معينى قابل قبول است ,نه بطور كلى . ت_وضيح اين كه : مطالعه متون اسلامى - قرآن و احاديث پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه - عليهم السلام - و گفتگوهاى اصحاب و ياران آنها - نشان مى دهد كه همواره

بحث از فلسفه احكام در م_ي_ان آن_ه_ا رواج ب_وده اس_ت و بايد هم چنين باشد ;زيرا روش قرآن را يك روش استدلالى و منطقى آزاد مى ديدند و به خود حق مى دادند درمباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سوال از فلسفه حكم كنند . اص_ولا اسلام خدا را چنين معرفى مى كند : وجودى است بى نهايت از نظر علم و قدرت وبى نياز از همه چيز و همه كس و همه كارهاى او روى حكمت خاصى است - چه بدانيم وچه ندانيم - عبث و ل_غ_و و ل_ه_و در ك_ار او راه ن_دارد و پيامبران را براى تعليم وتربيت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است . چ_ن_ين معرفى از خدا ما را به سوال از فلسفه احكام و اسرارى كه طبعا در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشويق مى كند . اگر تصور كنيم روش قرآن تنها استدلال در اصول دين و مسائل عقيدتى است نه فروع دين و مسائل علمى اشتباه كرده ايم . زي_را مى بينيم قرآن مثلا پس از تشريع روزه ماه مبارك رمضان مى گويد : لعلكم تتقون تا شايد ش_م_ا تقوا پيشه كنيد (1) و به اين ترتيب فلسفه آن را پرهيز ازگناه ذكر مى كند كه در پرتو اين رياضت مخصوص اسلامى , تسلط بر نفس و هوسهاى سركش حاصل مى گردد . در م_ورد مسافران و بيماران كه از حكم روزه مستثنا هستند , مى گويد : يريد اللّه بكم اليسر و لا يريد بكم العسر ; خداوند راحتى شما را مى خواهد , نه زحمت

شمارا . (2) و فلسفه آن را نفى عسر و حرج و مشقت ذكر مى كند . در م_ورد ت_حريم قمار و شراب مى گويد : انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر اللّه و عن الصلوه فهل انتم منتهون ; شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار , در ميان شما عداوت و كينه ايجادكند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد . آيا ( با اين همه زيان و فساد وبا اين نهى اكيد ) خوددارى خواهيد كرد ؟ (3)در مورد خوددارى از نگاه به زنان بيگانه مى گويد : ذلك ازكى لهم اين براى آنان پاكيزه تر است . (4)در م_ورد ع_دم ورود مشركان به مسجد الحرام مى گويد : يا ايها الذين آمنوا انماالمشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا ; اى كسانى كه ايمان آورده ايد مشركان ناپاك ند ; پ_س ن_ب_اي_د ب_عد از امسال , نزديك مسجد الحرام شوند (5)در مورد فى ء ( قسمتى از اموال بيت المال ) و علت اختصاص آن به بيت المال وصرف آن در مصارف مورد نياز عمومى , مى فرمايد : ك_ى لا ي_ك_ون دول_ه بين الاغنياءمنكم تا ( اين اموال عظيم ) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد . (6)و موارد زياد ديگرى كه ذكر آنها به طول مى انجامد . در اح_اديث پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه هدى - عليهم السلام - نيزموارد بسيار زيادى دي_ده م_ى ش_ود ك_ه پ_ي_ش_واي_ان اسلام بدوا يا پس از پرسش

مردم , به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداخته اند و كتاب معروف علل الشرايع تاليف محدث بزرگوار مرحوم شيخ صدوق - همان طورى كه از نامش پيداست - مجموعه اى از اين گونه اخبار و مانند آن مى باشد . ب_ن_اب_ر اي_ن , هنگامى كه مى بينيم قرآن مجيد و پيشوايان اسلام در موارد زيادى به بيان فلسفه و اس_رار احكام مى پردازند , دليل بر اين است كه چنين حقى را به ماداده اند كه در اين باره به بحث ب_پ_ردازي_م , در غ_ي_ر اين صورت مى بايست مردم راصريحا از غور و بررسى و دقت در اين قسمت ممنوع سازند . تا اينجا نتيجه مى گيريم طرز برداشت اسلام از مسائل دينى بطور كلى , و گشودن باب استدلال در ه_م_ه آنها , و هم دريافت و روش مسلمانان و ياران پيغمبر و ائمه -عليهم السلام - در خصوص اسرار احكام , چنين حقى را براى ما محفوظ داشته است . از يك سو اگر تصور شود ذكر فلسفه احكام ممكن است از اهميت و قاطعيت و عموميت آنها بكاهد اش_ت_ب_اه است ; بلكه بعكس با اشباع كردن عقل و روح انسان , احكام راداخل در زندگى او و جزء ضروريات و نيازمنديهاى وى مى سازد كه نه تنها به عنوان تعبد خشك , بلكه به عنوان يك واقعيت شناخته شده از آن استقبال خواهد كرد . از س_وى ديگر مى دانيم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پيش برود باز هم محدوداست , ما همه چيز را نمى دانيم , اگر مى دانستيم لازم بود قافله علم و دانش

بشرفورا متوقف گردد ; زيرا به پايان راه رسيده بود و اين نادانيهاى ماست كه دانشمندان بشر را به تلاش و كوشش دائمى براى يافتن نايافته ها و كشف مجهولات وامى دارد . ب_ل_ك_ه آن_چ_ه مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم , قطره اى در برابر دريا و يا سطرى ازكتابى بسيار عظيم و بزرگ است . ح_ت_ى در م_ي_ان مجهولات ما چيزهاى بسيارى است كه اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بياورند , باز ما استعداد درك آن را نداريم ; همان طوركه بسيارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسانهاى هزار سال پيش شرح داده مى شداصلا قدرت درك آن را نداشتند , تا چه رسد كه بخواهند با پاى عقل و فكر خود به سوى آن بروند . اي_ن را ن_يز مى دانيم كه احكام و دستورات آسمانى از علم بى پايان خداوند سرچشمه مى گيرد , از م_ب_دئى ك_ه ه_م_ه ح_ق_ايق هستى پيش او روشن است و گذشته و آينده و غيب وشهود براى او مفهومى ندارد , بلكه از همه چيز بطور يكسان آگاه است . آي_ا با توجه به اين حقايق مى توانيم انتظار داشته باشيم كه فلسفه همه احكام رادرك كنيم ؟ اگر چ_نين بود چه نيازى به پيامبران براى تشريع احكام داشتيم ؟خودمان مى نشستيم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصويب مى كرديم و اين همه در سنگلاخهاى زندگى سرگردان نمى شديم وانگهى م_گر ما همه اسرار آفرينش و تمامى موجودات جهان و قوانينى كه بر آنها حكومت مى كند و فلسفه وجودى هر يك را مى دانيم

؟احكام تشريعى هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست , اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است . اح_ك_ام ت_شريعى هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست , اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است . از مجموع اين دو بحث چنين نتجيه مى گيريم كه :ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات ب_شرى در هر عصر و زمان مى توانيم فلسفه و اسرار و احكام الهى را دريابيم , نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما , نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم . م_ف_ه_وم اي_ن سخن اين است كه هرگز نمى توانيم اطاعت از اين دستورات و احكام رامشروط به درك و فهم فلسفه آنها كنيم , زيرا در اين صورت ادعاى علم نامحدود براى خود كرده ايم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آورده ايم و اين با هيچ منطقى سازگار نيست . ك_وتاه سخن اين كه : بحث از فلسفه و اسرار احكام و حق ورود در اين بحث مطلبى است و اطاعت از آنها مطلبى ديگر و هيچ گاه دومى مشروط به اولى نبوده و نيست . ما درباره فلسفه احكام الهى بحث مى كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنهاآشناتر شويم , نه ب_راى اي_ن كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه ؟اين مساله درست به اين مى ماند كه از طبيب ح_اذق م_ع_الج خود توضيحاتى درباره فوايدداروهايى كه براى ما تجويز كرده و چگونگى تاثير آنها بخواهيم تا آگاهى و علاقه بيشترى به آن پيدا

كنيم , نه اين كه به كار بستن دستورات وى مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد , زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم . تاكيد اين نكته لازم است كه منظور از بحث و بررسى درباره اسرار و احكام اين نيست كه آسمان و ري_س_م_ان را به هم ببافيم و براى احكام و دستورات عالى مذهبى با يك مشت تخيلات و حدس و گ_م_ان , ف_ل_سفه هايى سرهم كنيم و مثلا نماز را يك نوع ورزش سوئدى و اذان را وسيله اى براى ت_قويت تارهاى صوتى و روزه را منحصرا رژيمى براى لاغر شدن و حج را وسيله اى براى كمك مالى ب_ه ب_ادي_ه ن_ش_ي_نان عرب و ركوع و سجود را دستورى براى بهداشت ستون فقرات و پيشگيرى از ب_ي_م_ارى سياتيك بدانيم نه , منظور هرگز اين نيست ; زيرا اين فلسفه بافيهاى مضحك نه تنها ك_س_ى را ب_ه دس_ت_ورات ع_لاق_ه م_ن_د ن_مى سازد , بلكه وسيله خوبى براى از بين بردن ارزش و بى اعتبارجلوه دادن آنها خواهد بود .

چگونه فلسفه احكام را بررسى كنيم ؟

پرسش

چگونه فلسفه احكام را بررسى كنيم ؟

پاسخ

م_ن_ط_ق قرآن و روش پيشوايان اسلام همه گواه بر اين است كه هر مسلمانى حق دارد به بحث و بررسى درباره اسرار و فلسفه احكام بپردازد و در اين زمينه تفكر و بررسى وسوال كند . ام_ا اين سخن به اين معنى نيست كه ما بدون هيچ ضابطه و مقياسى هر چه مى خواهد دل تنگمان بگوييم و هر كس هر چه به فكرش رسيد به نام فلسفه حكم بازگو كند . چ_ه اين كه فلسفه بافيهاى نادرست , به اندازه تعبدهاى خشك و ممنوع ساختن از سوال و جواب , زيانبخش و خطرناك و غير منطقى است . پس اين بحث را چگونه و در چه حدود و تحت چه برنامه هايى بايد آغاز و دنبال كنيم ؟قبلا يادآورى اي_ن ن_ك_ت_ه لازم اس_ت ك_ه اجراى دستورات و قوانين دينى همان طور كه مى دانيم نه بر جلال و ك_ب_ري_اي_ى خدا چيزى مى افزايد و نه مخالفت با آنها از عظمت ومقام او مى كاهد , همان طور كه اميرمومنان عليه السلام نيز مى فرمايد : لا تضره معصيه من عصاه و لا تنفعه طاعه من اطاعه نه عصيان گنهكاران به او زيانى مى رساند و نه اطاعت فرمانبرداران سودى به حال او دارد . او درياى بى پايان هستى است . ما و همه آفريده ها هر چه داريم از اوست . او چيزى كم ندارد كه ما برايش فراهم سازيم و نه ما چيزى داريم كه او نداشته باشد و به او بدهيم , آنچه به ما مى رسد خزانه اصلى اش پيش اوست و

به اندازه معينى كه صلاح مى داند به ما مى دهد : و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدرمعلوم ; و خزاين همه چيز تنها نزد ماست ; ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى كنيم . (1)آي_ا ي_ك ق_طره آب كه از درياى بيكرانى مايه گرفته , مى تواند چيزى به دريا ببخشدو يا آينه كوچكى كه در برابر آفتاب قرار گرفته , مى تواند به آن نور بدهد . همه ما انسانها هر قدر قدرت داشته باشيم حكم آن قطره كوچك يا آن آينه را داريم . بنابر اين , اگر فايده و نتيجه اى در اين احكام و مقررات وجود دارد مخصوص ما ومربوط به ماست از س_وى دي_گ_ر , م_ا ن_ه تنها جسميم كه هر دستورى از طرف خدا آمده است براى تربيت جسم و. پ_رورش ان_دام و م_زاي_اى بهداشتى باشد و نه تنها روحيم كه همه به خاطر آثارمعنوى آنها تشريع گردد . بلكه مجموعه اى هستيم از جسم و جان و روح و تن و طبعا دستورات آسمانى ما جامع ميان ماده و معنى و براى تكميل هر دو جنبه است . ب_ن_اب_ر اي_ن , هم آنها كه براى همه دستورهاى اسلام تنها در جستجوى فوايد طبى وبهداشتى و يا م_ن_افع اقتصادى و مادى هستند و حتى نمازها و نيايش ها و راز و نيازبا خدا را تنها به خاطر اثرات م_ف_ي_د روان ت_نى و وسيله اى براى تسكين آلام روحى و دردها و اضطرابها مى دانند و جز اينها ن_ت_ي_ج_ه اى ب_راى آن ن_مى جويند گمراهند و هم آنها

كه حتى استحباب پوشيدن لباس نظيف و گ_رف_ت_ن ناخن و زدودن تار عنكبوت ونخوردن آب از كوزه شكسته و پرهيز از آبى كه خودش يا ديگرى در آن غسل كرده است را مربوط به آثار اخلاقى و معنوى و روحانى مخصوصى كه هنوز سر پ_ن_جه علم و دانش آن را نگشوده است مى پندارند در اشتباهند ; بلكه قسمتى از دستورات اسلام ب_ي_ش_تر به خاطر پرورش اخلاق و تكامل روحى تشريع شده و قسمتى براى نظام زندگى مادى و بسيارى از آن هر دو جنبه را دارد . اكنون برگرديم به اصل سخن و ببينيم بررسى اسرار و فلسفه احكام بايد تحت چه ضابطه اى انجام پذيرد . ب_اي_د گ_ف_ت ق_وانين و احكام دينى روى هم رفته از چهار دسته بيرون نيست :1 - احكامى كه از ه_مان آغاز بعثت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فلسفه آن برهمه آشكار بوده و مردم به تناسب ف_ك_ر و م_ع_لومات خود هر كدام چيزى از آن را درك مى كردند ; منتها براى اين كه مردم را بطور عموم موظف به انجام آنها كنند شكل قانونى به آن بخشيدند ; مانند تحريم دروغ , خيانت , تهمت , ق_ت_ل ن_ف_س , س_رقت ,ظلم و ستم , كم فروشى و تقلب ; و امر به عدالت , پاكى , درستى , كمك ب_ه س_ت_م_ديدگان , كوشش و كار , نيكى به پدر و مادر و بستگان و همسايگان و ماننداينها كه هر كس در هر پايه از معلومات باشد , فلسفه و سر اين احكام رادرمى يابد , گو اين كه هر قدر بر ميزان دانش

و آگاهى انسان نسبت به مسائل زندگى افزوده شود اهميت و اثر اين دستورها را بهتر درك مى كند . 2 - احكامى كه فلسفه آن بر توده مردم - و گاهى بر دانشمندان آن زمان نيز -روشن نبوده , و در م_ت_ن ق_رآن ي_ا سخنان پيشوايان بزرگ دين اشاراتى به اسرار آنهارفته است ; مثلا , شايد مردم آن ع_ص_ر از ف_ل_سفه سه گانه ( اخلاقى , اجتماعى ,بهداشتى ) روزه بى خبر بودند ; لذا يك جا قرآن اش_اره ب_ه تاثير تربيتى و اخلاقى آن كرده و مى گويد : لعلكم تتقون و در جاى ديگر امام صادق ع_ل_ي_ه ال_س_لام اش_اره ب_ه ت_اث_ير اجتماعى آن كرده و مى گويد : ليستوى به الفقير و الغنى تا ث_روت_م_ن_دان و مستمندان يكسان زندگى كنند و ثروتمندان از حال گرسنگان آگاه شوند و به ك_م_ك آن_ها بشتابند و در مورد ديگر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمايد : صوموا ت_ص_ح_وا ; روزه بگيريد تا تن شما سالم گردد ( و مواد مزاحم مصرف نشده و توليد عفونت كننده بسوزد و از بين برود ) . نظير اين احكام فراوان است كه در متون آيات و احاديث پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و اه_ل ب_ي_ت - ع_ل_يهم السلام - به اسرار آنها اشاره شده است وهمان طور كه گفتيم كتابى نيز بر اس_اس جمع آورى اين دسته از احاديث به نام علل الشرايع به وسيله يكى از بزرگترين محدثان ما ( شيخ صدوق ) نگاشته شده است ; و محدث معروف شيخ حر عاملى در كتاب وسائل الشيعه

در آغاز هر فصل , غالبابابى براى بيان فلسفه احكام ذكر كرده است . ولى توجه به اين نكته لازم است كه ذكر اين اسرار و منافع , با توجه به اين كه متناسب با سطح فكر مردم بوده نه به معنى انحصار و محدود بودن فلسفه هاى حكم درآنچه ذكر شده مى باشد و نه مانع از به كار انداختن انديشه براى درك بيشتر خواهدبود . 3 - اح_ك_ام_ى ك_ه با گذشت زمان و پيشرفت آگاهى بشر پرده از روى اسرار آنها برداشته شده و چهره آنها نمايان گشته است و ما مى توانيم آنها را سندهاى زنده اى بر عظمت و اصالت اين احكام آسمانى بدانيم . م_ثلا اثرات زيانبار جسمى و روحى و اجتماعى مشروبات الكلى و حتى اثر گذاردن آن روى ژنها و ج_نينها كه امروز از زبان آمار مى توان شنيد ; و يا هيجانات عصبى ومرگ و ميرهاى ناشى از آن به خاطر جلسات قمار ; و يا خطراتى كه بر اثر تقسيم غيرعادلانه ثروت دامنگير اجتماعات مى گردد ; و ي_ا زي_انهاى غير قابل انكار اقتصادى واخلاقى رباخوارى كه همه را با ارقام رياضى مى توان روى ك_اغ_ذ منعكس نمود ; و يامضرات غذاها , آبها و اماكن آلوده كه در اسلام بشدت از آن نهى شده ; ه_م_ه و ه_م_ه از اي_ن دسته احكام است كه گذشت زمان و بالا رفتن سطح فكر بشر پرده از روى فلسفه آنها كنار زده است و ما مى توانيم بطور حسى آنها را درك كنيم . ول_ى ت_وج_ه ب_ه يك موضوع نهايت ضرورت را دارد و آن اين كه هرگونه

افراط و تند روى و پيش داوريهاى غلط و كوتاه نظريها و بينشهاى كاذب و از همه مهمتر فرضيه هاى ثابت نشده علمى را به ح_س_اب قوانين مسلم علمى گذاردن , ما را در اين قسمت فرسنگها از حقيقت دور مى سازد و به جاى اين كه به اسرار و فلسفه احكام آشناكند , در بيراهه هاى خطرناكى سرگردان مى نمايد ; بنابر اي_ن تا زمانى كه علم چيزى را بطور قطع و مسلم اثبات نكند و صورت حسى به خود نگيرد , نبايد اساس بحث درتوضيح فلسفه حكم قرار گيرد . در آنجا كه چيزى نداريم بگوييم اصرار به فلسفه چينى نداشته باشيم و در آنجا هم كه چيزى داريم , هرگز فلسفه حكم را منحصر و محدود در آن معرفى نكنيم . 4 - آخرين دسته از احكام آنهاست كه نه از آغاز روشن و بديهى بوده و نه درلابه لاى متون اسلامى به اسرار آن اشاره شده و نه تاكنون با گذشت زمان به آن دسترسى يافته ايم . امورى مانند تعداد ركعات نمازها , يا حد نصاب اجناس نه گانه زكات و يا بعضى ازمناسك حج در اين سرى قرار دارند . آيا بندگان بايد با پيشرفتهاى جديد علم و دانش پرده از روى اينها بردارند ؟آيا آخرين وصى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم مامور توضيح و تفسير آنهاست . آي_ا اي_نها جنبه انضباطى دارد ؟آيا از اسرارى است كه نارسايى علم و دانش بشر شايد در آينده هم ت_وان پ_رده ب_ردارى ك_ام_ل از روى ف_ل_سفه آنها نداشته باشد ؟ 000 هيچ كدام بر ما معلوم نيست ;

ه_م_ي_ن قدر مى دانيم كه دسته چهارم از احكام , به اندازه سه دسته پيشين براى ما قابل احترام و لازم الاج_راست 000 چه اين كه همه از يك منبع سرچشمه گرفته و ماموريت آورنده آنها با دلايل قطعى بر ما ثابت شده است .

فلسفه ختنه از نظر بهداشت چيست ؟

پرسش

فلسفه ختنه از نظر بهداشت چيست ؟

پاسخ

پ_اس_خ اي_ن س_وال روشن است ; زيرا :1 - تشكيل عفونت بين غشاء و سر آلت تناسلى در عده اى از كسانى كه ختنه نشده اندزياد ديده مى شود و عمل ختنه از اين ابتلا جلوگيرى مى كند . 2 - آمار نشان مى دهد كه سرطان آلت , در كسانى كه ختنه نشده اند بيشتر است ;البته بايد در نظر داش_ت ك_ه در شيرخوارانى كه زود ختنه مى شوند به علت عدم رعايت نكات بهداشتى , با تشكيل زخ_م سر آلت , احتمال تنگى سوراخ انتهاى خارجى مجراى ادرار وجود دارد , ولى بايد مراقب آنها ب_ود كه ضمن استفاده از فوايد اين وظيفه مذهبى , از زيانهاى احتمالى ناشى از عدم انجام صحيح آن بركنار بمانند .

با اين كه اسلام آيين علم و دانش است , چرا خواندن پاره اى از كتابها ( كتب ضاله ) را تحريم كرده است ؟

پرسش

با اين كه اسلام آيين علم و دانش است , چرا خواندن پاره اى از كتابها ( كتب ضاله ) را تحريم كرده است ؟

پاسخ

ال_ب_ت_ه اس_لام دين علم و دانش است ; و اين دين آسمانى , انسانها را به فرا گرفتن علوم و توسعه بخشيدن و همگانى ساختن آن تشويق مى كند . ت_كامل و پيشرفت فرد واجتماع را در فرا گرفتن دانش مى داند ; ولى در عين حال , اسلام به يك نكته اساسى توجه كامل دارد و آن نكته اين است كه همان طور كه بايد جامعه را از عوامل خطرهاى م_ادى م_ان_ن_د بيماريهاى واگيردار حفظ كرد , بايد از عوامل انحرافهاى فكرى و معنوى نيز حفظ نمود . در تمدن ماشينى امروز , افراد آزاد هستند كه هر نوع عقيده و فكر و انحرافى راتا آنجا كه مخل به نظام مادى اجتماع نيست , بپذيرند ; ولى در اسلام اين طورنيست . اسلام مى خواهد جامعه اى به وجود آورد كه در مسير تكامل معنوى و اخلاقى پيش برود . اين كار ميسر نمى شود جز از اين راه كه با عوامل انحراف فكرى و اخلاقى مبارزه كند و نگذارد اين عوامل بر زندگى مردم مسلط شود . ب_ا ت_وجه به اين اصل اساسى , بخوبى معلوم مى شود كه چرا اسلام , خواندن كتب گمراه كننده را كه به عقايد و افكار صحيح و يا به اخلاق سالم لطمه مى زند , ممنوع ساخته است . اگ_ر خ_وان_دن اين نوع كتب و نوشته ها براى همگان آزاد باشد , مردم چه تضمينى براى نگهدارى اف_كار و اخلاق

خود از انحراف دارند ؟ هرگز نبايد قدرت تلقين وتبليغ را ناديده گرفت و چه بسا اي_ن ن_وع ن_وشته ها از راه تلقين و تبليغ , مسيرزندگى افراد را بكلى منحرف سازند ; چه بسيارند جوانانى كه بر اثر كتب منحرف كننده و رمانهاى عشقى و جنايى رسوا و خطرناك , در پرتگاه فساد و سقوط اخلاقى افتاده اند . به اين علل ياد شده است كه اسلام اجازه نداده كتب گمراه كننده , بطور آزاد دراجتماع نشر شود و م_ورد م_طالعه همگان قرار گيرد ; ولى بر همين اساس كه اين دين طرفدار علم و دانش است , خ_واندن و مطالعه اين گونه كتابها را بر دانشمندانى كه قدرت دارند حق و باطل را با ميزان عقل تواناى خود از هم بشناسند , حرام نكرده است . دان_ش_م_ن_دان ن_ه تنها مى توانند اين گونه كتابها را مورد مطالعه قرار دهند ,بلكه بر دانشمندان اس_لام_ى مطالعه آنها واجب و لازم است تا بتوانند منطق مخالفان را كه در اين كتب آمده است به دست آورند و با آن مبارزه كنند و چگونگى منطق وراه و روش تبليغ دشمنان را بشناسند و از راه صحيح و موثر در مبارزه با آن بكوشند . در ت_اريخ اسلام مذاكرات زيادى ميان پيشوايان دينى و طرفداران عقايد غير اسلامى واقع شده كه مولفينى از قبيل مولف كتاب احتجاج طبرسى (1) به جمع آورى اين نوع بحث ها پرداخته اند و اي_ن خ_ود ن_م_ون_ه اى از اي_ن است كه تحريم كتب ضاله در اسلام به معنى كشتن آزادى فكر و م_خ_ال_ف_ت با دانش نيست ; و پيشوايان دينى همواره اين

گونه عقايد را از راه منطق و بحث آزاد پاسخ گفته اند , نه از راه ايجاد اختناق فكرى و عقيده اى .

از چه رو اسلام براى بردگان حق مالكيت قائل نشده ؟

پرسش

از چه رو اسلام براى بردگان حق مالكيت قائل نشده ؟

پاسخ

از آن_ج_ا ك_ه ب_ردگ_ان از م_حاربين و مخالفان اسلام بوده اند , اسلام آنها را از داشتن مال محروم ساخته است تا نتوانند به وسيله آن دست به نيرنگ و توطئه بزنند . ال_بته وقتى بردگان با حكومت و جامعه اسلامى آشنا مى شدند و امتحان خود را نيز پس مى دادند مى توانستند مالك برخى از چيزهايى كه ارباب آنان به ايشان مى داد شوند . بنابراين اولا از نظر اسلام بردگان فى الجمله حق مالكيت دارند . ثانيا همان ملاكى كه حق آزادى را كه بالاتر از حق دارايى بود از بردگان سلب مى كرد , دشمنى و فسادو تن ندادن به حق , حق مالكيت آنها را نيز سلب مى كرد .

ك_س_ى ك_ه مسلمان باشد و از اسلام برگردد اگرچه توبه كند در دادگاه اسلام حكم به اعدام او خواهد شد و اموال او به ورثه مسلمان او مى رسد و همسرش از او جداخواهد شد و توبه او نمى تواند ج_ل_وى اي_ن احكام شديد را بگيرد چگونه اين سختگيرى و خشونت غير قابل انعطاف با

پرسش

ك_س_ى ك_ه مسلمان باشد و از اسلام برگردد اگرچه توبه كند در دادگاه اسلام حكم به اعدام او خواهد شد و اموال او به ورثه مسلمان او مى رسد و همسرش از او جداخواهد شد و توبه او نمى تواند ج_ل_وى اي_ن احكام شديد را بگيرد چگونه اين سختگيرى و خشونت غير قابل انعطاف با روح اسلام سازگار است ؟ چرا اين حكم درباره زنان خفيفتر است ؟

پاسخ

اي_ن ح_كم يك فلسفه اساسى دارد و آن حفظ جبهه داخلى كشور اسلامى و جلوگيرى ازمتلاشى ش_دن آن و ن_ف_وذ ب_يگانگان و منافقان است زيرا ارتداد در واقع يك نوع قيام بر ضد كشور اسلامى اس_ت ك_ه در ب_سيارى از قوانين دنياى امروز نيز مجازات آن اعدام است , حكم مزبور در واقع يك ح_ك_م س_ي_اس_ى اس_ت ك_ه براى حفظ حكومت و جامعه اسلامى ومبارزه با ايادى و عوامل بيگانه ضرورى است . اگر مى بينيم اين حكم درباره زنان خفيفتر است به خاطر آن است كه همه مجازاتها در مورد آنها تخفيف مى يابد .

آيا پويايي فقه در وجوب روزه بر دختر نه ساله دخالت دارد؟ آيا با توجّه به اين كه رشد انسان در مناطق آب و هوايي مختلف و نژادهاي گوناگون متفاوت است، سنّ تكليف همة افراد، همان نه سالگي است؟

پرسش

آيا پويايي فقه در وجوب روزه بر دختر نه ساله دخالت دارد؟ آيا با توجّه به اين كه رشد انسان در مناطق آب و هوايي مختلف و نژادهاي گوناگون متفاوت است، سنّ تكليف همة افراد، همان نه سالگي است؟

پاسخ

: 1 _ به طور كلّي، احكام شرع مقدّس اسلام از مقام وحي و عصمت (مصونيّت از گناه و اشتباه) صادر شده و متن حقيقت و واقعيّت و علم نهائي است.

2 _ عقل انسان غير معصوم از درك فلسفه و فائدة احكام عاجز است و آنچه بگويند، كلّ فوائد و حكمتهاي احكام نيست و در استنباط احكام عمل به قياس و استحسان در مذهب شيعه بر طبق ادلّه، باطل ميباشد.

3 _ ملاك حكم شرعي، محدود به همان حدود و قيودي است كه در لسان شارع بيان شده و تجاوز از آن حدود، تجاوز به احكام شرع است.

نتيجه اين كه اگر مثلاً ملاك بلوغ دختر در لسان شرع تمام شدن نه سال قمري است و قيد ديگري ندارد، ما نميتوانيم به عنوان پويائي فقه و يا تفاوت رشد انسان بر حسب مناطق جغرافيائي و يا اختلاف نژادها و يا امور ديگر، در حدّي كه شارع با آگاهي كامل براي بلوغ قرار داده، تصرّف كنيم و آن را زياد يا كم نمائيم.

آيا پويايي فقه در وجوب روزه بر دختر نه ساله دخالت دارد؟ آيا با توجّه به اين كه رشد انسان در مناطق آب و هوايي مختلف و نژادهاي گوناگون متفاوت است، سنّ تكليف همة افراد، همان نه سالگي است؟

پرسش

آيا پويايي فقه در وجوب روزه بر دختر نه ساله دخالت دارد؟ آيا با توجّه به اين كه رشد انسان در مناطق آب و هوايي مختلف و نژادهاي گوناگون متفاوت است، سنّ تكليف همة افراد، همان نه سالگي است؟

پاسخ

: 1 _ به طور كلّي، احكام شرع مقدّس اسلام از مقام وحي و عصمت (مصونيّت از گناه و اشتباه) صادر شده و متن حقيقت و واقعيّت و علم نهائي است.

2 _ عقل انسان غير معصوم از درك فلسفه و فائدة احكام عاجز است و آنچه بگويند، كلّ فوائد و حكمتهاي احكام نيست و در استنباط احكام عمل به قياس و استحسان در مذهب شيعه بر طبق ادلّه، باطل ميباشد.

3 _ ملاك حكم شرعي، محدود به همان حدود و قيودي است كه در لسان شارع بيان شده و تجاوز از آن حدود، تجاوز به احكام شرع است.

نتيجه اين كه اگر مثلاً ملاك بلوغ دختر در لسان شرع تمام شدن نه سال قمري است و قيد ديگري ندارد، ما نميتوانيم به عنوان پويائي فقه و يا تفاوت رشد انسان بر حسب مناطق جغرافيائي و يا اختلاف نژادها و يا امور ديگر، در حدّي كه شارع با آگاهي كامل براي بلوغ قرار داده، تصرّف كنيم و آن را زياد يا كم نمائيم.

آيا واقعيّت دارد حكم كسي كه مرتد شده، اعدام است يا خير؟ و اگر صحّت دارد، چرا؟ به حكم آيه شريفة «لا إِكْراهَ فِي الدّينِ...» هركس مخيّر است دين را آزادانه و با تفكّر و تحقيق بپذيرد نه اجبار؟

پرسش

آيا واقعيّت دارد حكم كسي كه مرتد شده، اعدام است يا خير؟ و اگر صحّت دارد، چرا؟ به حكم آيه شريفة «لا إِكْراهَ فِي الدّينِ...» هركس مخيّر است دين را آزادانه و با تفكّر و تحقيق بپذيرد نه اجبار؟

پاسخ

در جواب اين سؤال دو مسأله را بايد مطرح كنيم: «لا إِكْراهَ فِي الدّينِ» بقره/256 و دوم اينكه حكم جهاد با كفّار خصوصاً غير اهل ذمّه كه بايد يا اسلام بياورند يا اينكه حكم اعدام بر آنها جاري شود و همچنين حكم قتل مرتد فطري با اجازة تحقيق و كاوش در عقايد و ترك تقليد كوركورانه، چگونه قابل جمع و توجيه است؟

امّا تفسير آيه: بنابر قول آنان كه ميگويند مدلول اين آيه منسوخ به آيات دعوت كفّار به اسلام و جهاد با آنها است، جواب واضح است؛ زيرا با نسخ حكم مستفاد از آيه، آن چه واجب الاتّباع و حجّت است، آيات جهاد و احكام ارتداد است.

بنابر اين كه اين آيه نسخ نشده باشد در تفسير آن فرمودهاند: اين جمله، جملة اخباريّه است نه انشائيّه؛ و مراد اين است كه دين امري قلبي و عقيدتي و باطني است و اكراه بر آن ممكن نيست؛ زيرا شخص در كار قلبي خود و در اعتقاد به نفي يا اثبات هر موضوع آزاد است.

عقيده و دين از افعال جوارح و اعضا نيست كه اكراه بر آنها ممكن است؛ بلكه از افعال قلب و باطن است؛ بنابراين، اين معني با دستور جهاد يا حكم مجازات مرتد منافات ندارد و آنها از دو مقوله هستند و به هم ارتباط پيدا نميكنند.

عقيدة شخص مرتد در اختيار خود اوست. بنابراين، معناي اخباري «لا

إِكراهِ فِي الدُينِ» با معناي انشايي احكام جهاد با هم قابل جمع است و هيچيك، نفي ديگري را ندارند.

اگر هم معناي «لا إِكْراهَ فِي الدَّينَ» را انشايي بگوييم، باز هم با معناي انشايي احكام جهاد و ارتداد، تعارضي ندارند؛ زيرا معناي انشايي «لا اِكْراهَ فِي الدّينِ»، معناي ارشادي است و مفهوم نهي آن اين است كه كسي را بر عقيدة باطني و ديني اكراه نكنيد كه اكراه بر آن نميشود. بنابراين در ناحية مدلول اين آيه با ادلّة جهاد و ارتداد، هيچ اشكالي توهّم نميشود.

امّا مسألة ديگر كه در اين جا طرح ميشود اين است كه با اجازة تحقيق و اجتهاد در عقايد و ترك تقليد كوركورانه، الزام بر اتّخاذ عقيدة اسلامي و آزاد نبودن عقيدهاي كه شخص، به هر حال در نتيجة بحث و بررسي به آن رسيده، چگونه قابل توجيه است؟ به گفتة سؤال كننده اگر شخص حسب الوظيفه در مقام تحقيق بر آمد و به غلط به نتيجهاي رسيد، آيا بايد اعدام شود يا اينكه بايد او را معذور بشماريم؟

جواب اين است كه: هيچكس بر اصل عقيدة باطني، مجازات و اعدام نميشود. آنچه شخص بر آن در ظاهر و بر حسب نظامات به آن تكليف دارد، آن است كه در نظام اسلامي بايد تسليم مقرّرات نظام باشد. در نظام اسلامي اعلام عدم اعتقاد به احكام اسلام جز از اهل ذمه پذيرفته نيست و خلاف تسليم به اسلام و نظام است.

علت حرمت شطرنج و پاسور چيست؟

پرسش

علت حرمت شطرنج و پاسور چيست؟

پاسخ

دليل حرمت محرّمات، نهي شرعي است كه از قرآن مجيد و از سنّت قوليّه و عمليّة حضرت رسول اكرم و ائمّة معصومين(صلوات الله اجمعين) استفاده ميشود؛ و هركس مؤمن باشد و به احكام خدا تسليم باشد، بدون چون و چرا آن را ميپذيرد و عمل ميكند.

همانطور كه در روايات است: بايد ايمان به درجهاي برسد كه اگر حكم شرع در مورد ميوهاي اين است كه نصف آن حلال و نصف ديگرش حرام است، شخص مؤمن آن را ميپذيرد، ايمان به خدا معنايش همين است كه شخص تسليم حكم خدا باشد.

از جانب ديگر نيز آنچه مسلّم است اين است كه احكام شرع همه بر طبق مصالح و فوايد فردي و اجتماعي و حافظ و جامع همة جوانب و نواحي حيات انساني است.

علت حرمت شطرنج و پاسور چيست؟

پرسش

علت حرمت شطرنج و پاسور چيست؟

پاسخ

دليل حرمت محرّمات، نهي شرعي است كه از قرآن مجيد و از سنّت قوليّه و عمليّة حضرت رسول اكرم و ائمّة معصومين(صلوات الله اجمعين) استفاده ميشود؛ و هركس مؤمن باشد و به احكام خدا تسليم باشد، بدون چون و چرا آن را ميپذيرد و عمل ميكند.

همانطور كه در روايات است: بايد ايمان به درجهاي برسد كه اگر حكم شرع در مورد ميوهاي اين است كه نصف آن حلال و نصف ديگرش حرام است، شخص مؤمن آن را ميپذيرد، ايمان به خدا معنايش همين است كه شخص تسليم حكم خدا باشد.

از جانب ديگر نيز آنچه مسلّم است اين است كه احكام شرع همه بر طبق مصالح و فوايد فردي و اجتماعي و حافظ و جامع همة جوانب و نواحي حيات انساني است.

اگر اسلام با بردگي مخالف است، چرا مانند شراب و... آن را حرام نكرد؟

پرسش

اگر اسلام با بردگي مخالف است، چرا مانند شراب و... آن را حرام نكرد؟

پاسخ

اسلام با بردگي مبارزه كرده است و در اجتماع اسلامي بردگي، خواه و ناخواه بايد منقرض شود.

پيامبر اسلام از اوّلين روزهايي كه در مكّه معظّمه مبعوث به رسالت شد و قبل از هجرت به مدينه منوّره، در آن وقتي كه هنوز بيشتر احكام اساسي و اصولي اسلام را عرضه نكرده و دعوتش بيشتر دعوت به خدا و توحيد بود، مسأله آزاد كردن بردهها را مطرح ساخت.

آنگاه كه هنوز مؤمنان به او معدود بودند و مبارزه با بردهداري دعوتش را به خطر ميانداخت، آزاد كردن غلامها و كنيزها را در طيّ برنامههاي خاص و به عنوان يكي از بهترين كارهاي نيك و موجبات قرب به خدا اعلام كرد؛ و سپس به موجب قرآن مجيد در هنگام بيان برنامة امور مالي اسلام و درآمد و هزينه، يكي از مصارف خاص زكات را آزاد كردن بردگان مقرّر فرمود.

علاوه بر اين، جريمه بعضي جرايم و گناهان، مانند: قتل نفس، افطار روزه، آزاد كردن بنده مقرّر شد و از طرق ديگر نيز اين كار الزامي گرديد.

امّا اينكه چرا آن را حرام نفرمود، شايد براي اين بود كه بردهها در گردش چرخهاي اقتصادي و امور كشاورزي و دامداري، در دنياي آن روز سهم مهمّي داشتند و ميليونها برده، اين كارها را امور ميكردند و آزادي ناگهاني و سريع آنها موجب بهم خوردن وضع اقتصادي جوامع ميشده و حتّي خود بردهها نيز در وضع نابساماني ميافتادند.

اگر اسلام با بردگي مخالف است، چرا مانند شراب و... آن را حرام نكرد؟

پرسش

اگر اسلام با بردگي مخالف است، چرا مانند شراب و... آن را حرام نكرد؟

پاسخ

اسلام با بردگي مبارزه كرده است و در اجتماع اسلامي بردگي، خواه و ناخواه بايد منقرض شود.

پيامبر اسلام از اوّلين روزهايي كه در مكّه معظّمه مبعوث به رسالت شد و قبل از هجرت به مدينه منوّره، در آن وقتي كه هنوز بيشتر احكام اساسي و اصولي اسلام را عرضه نكرده و دعوتش بيشتر دعوت به خدا و توحيد بود، مسأله آزاد كردن بردهها را مطرح ساخت.

آنگاه كه هنوز مؤمنان به او معدود بودند و مبارزه با بردهداري دعوتش را به خطر ميانداخت، آزاد كردن غلامها و كنيزها را در طيّ برنامههاي خاص و به عنوان يكي از بهترين كارهاي نيك و موجبات قرب به خدا اعلام كرد؛ و سپس به موجب قرآن مجيد در هنگام بيان برنامة امور مالي اسلام و درآمد و هزينه، يكي از مصارف خاص زكات را آزاد كردن بردگان مقرّر فرمود.

علاوه بر اين، جريمه بعضي جرايم و گناهان، مانند: قتل نفس، افطار روزه، آزاد كردن بنده مقرّر شد و از طرق ديگر نيز اين كار الزامي گرديد.

امّا اينكه چرا آن را حرام نفرمود، شايد براي اين بود كه بردهها در گردش چرخهاي اقتصادي و امور كشاورزي و دامداري، در دنياي آن روز سهم مهمّي داشتند و ميليونها برده، اين كارها را امور ميكردند و آزادي ناگهاني و سريع آنها موجب بهم خوردن وضع اقتصادي جوامع ميشده و حتّي خود بردهها نيز در وضع نابساماني ميافتادند.

فلسفة گفتن «انشاءالله» در هنگام انجام دادن كارها، مخصوصاً، كارهاي خير كه باعث تكامل انسان مي شود، چيست؟

پرسش

فلسفة گفتن «انشاءالله» در هنگام انجام دادن كارها، مخصوصاً، كارهاي خير كه باعث تكامل انسان مي شود، چيست؟

پاسخ

گفتن «ان شاءالله» با رسيدن به كمالات منافات ندارد؛ بلكه خود گفتن آن، مرتبه اي از كمال است؛ چون اوّلاً: در قرآن و روايات به آن ترغيب شده و ثانياً: معنايش اين است كه تحقّق امور به مشيّت الهي بستگي دارد؛ يعني اگر خداوند نخواهد، هيچ امري در خارج صورت حصول و تحقّق نمي گيرد.

گفتن «انشاءالله» در امور خير، به اين بر مي گردد كه گوينده در واقع از خداوند مي خواهد مانعي براي انجام كار خيري كه قصد دارد انجام دهد، پيش نيايد و توفيق آن را داشته باشد؛ و اين نشانة كمال توحيد گوينده است.

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پاسخ

قدر مسلّم اين است كه داشتن ريش تأسّي به انبيا و ائمّه _ عليهم السّلام _ است.

از عصر رسالت تا اين زمان، تراشيدن ريش در بين مسلمانان زشت و قبيح بوده است: اخيراً كه مسلمانان با بيگانگان ارتباطي پيدا كرده و قوّت صنعتي بيگانگان برخي از افراد ضعيف مسلمان را خود باخته و تحت تاثير آنها قرار داده است، تراشيدن ريش مثل بسياري از آداب و رسوم ديگر آنها مورد تقليد اين افراد ضعيف قرار گرفته است.

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پاسخ

قدر مسلّم اين است كه داشتن ريش تأسّي به انبيا و ائمّه _ عليهم السّلام _ است.

از عصر رسالت تا اين زمان، تراشيدن ريش در بين مسلمانان زشت و قبيح بوده است: اخيراً كه مسلمانان با بيگانگان ارتباطي پيدا كرده و قوّت صنعتي بيگانگان برخي از افراد ضعيف مسلمان را خود باخته و تحت تاثير آنها قرار داده است، تراشيدن ريش مثل بسياري از آداب و رسوم ديگر آنها مورد تقليد اين افراد ضعيف قرار گرفته است.

فلسفه حرمت استفادة مردان از طلا چيست؟

پرسش

فلسفه حرمت استفادة مردان از طلا چيست؟

پاسخ

نمي توانيم فلسفه احكام را بيان كنيم، و چه بسا كه در مواردي اصلاً حكمت حكم را درك نكنيم؛ امّا اجمالاً و با توجّه به حكمتهاي اكثر احكام، مي دانيم و معتقديم كه درهمه احكام شرعيّه، مصالحي منظور شده است كه ما بايد در مقام تسليم به آنها عمل و به آن چه راحكمتش نامعلوم مانده، مثل آنچه معلوم است عمل كنيم؛ عيناً مثل بيمار، و نسخه و دستور پزشك.

با اين وجود در خصوص تزيّن مرد به طلا، اين حكمت مهم وجود دارد كه در مردان، گرايش به زينت رواج نيابد و مردم به افتخارات معنوي اقبال داشته باشند؛ و اين زينت ها و ظواهر، سبب فخر فروشي و برتري جويي نگردد.

فلسفه حرمت استفادة مردان از طلا چيست؟

پرسش

فلسفه حرمت استفادة مردان از طلا چيست؟

پاسخ

نمي توانيم فلسفه احكام را بيان كنيم، و چه بسا كه در مواردي اصلاً حكمت حكم را درك نكنيم؛ امّا اجمالاً و با توجّه به حكمتهاي اكثر احكام، مي دانيم و معتقديم كه درهمه احكام شرعيّه، مصالحي منظور شده است كه ما بايد در مقام تسليم به آنها عمل و به آن چه راحكمتش نامعلوم مانده، مثل آنچه معلوم است عمل كنيم؛ عيناً مثل بيمار، و نسخه و دستور پزشك.

با اين وجود در خصوص تزيّن مرد به طلا، اين حكمت مهم وجود دارد كه در مردان، گرايش به زينت رواج نيابد و مردم به افتخارات معنوي اقبال داشته باشند؛ و اين زينت ها و ظواهر، سبب فخر فروشي و برتري جويي نگردد.

علت حرمت تشبّه و كفّار و پوشش كراوات و تقليد از لباس بيگانگان چيست؟

پرسش

علت حرمت تشبّه و كفّار و پوشش كراوات و تقليد از لباس بيگانگان چيست؟

پاسخ

تشبّه به كفّار، خلاف استقلال اسلامي و حاكي از ضعف روحيّة جامعه و بزرگ شمردن و كارساز شدن استضعاف آ نها است.

بسيار تأسّف آور است كه مسلمانان به كفّار گرايش داشته باشند، در حالي كه كفّار گرايش به اسلام مسلمانان، و ترك عادات خود مثل همين كروات زدن را خلاف استقلال خود مي دانند.

علت حرمت تشبّه و كفّار و پوشش كراوات و تقليد از لباس بيگانگان چيست؟

پرسش

علت حرمت تشبّه و كفّار و پوشش كراوات و تقليد از لباس بيگانگان چيست؟

پاسخ

تشبّه به كفّار، خلاف استقلال اسلامي و حاكي از ضعف روحيّة جامعه و بزرگ شمردن و كارساز شدن استضعاف آ نها است.

بسيار تأسّف آور است كه مسلمانان به كفّار گرايش داشته باشند، در حالي كه كفّار گرايش به اسلام مسلمانان، و ترك عادات خود مثل همين كروات زدن را خلاف استقلال خود مي دانند.

آيا پرسش از فلسفة احكام جايز است؟

پرسش

آيا پرسش از فلسفة احكام جايز است؟

پاسخ

احكام و تعاليم شريعت مقدّسة اسلام همه مبني بر جلب مصالح يا دفع مفاسد و متضمّن فوائد و حكمتهاي بسيار است. در قرآن كريم و روايات شريفه، مصالح كلْي اين احكام و مصالح خاصّ بسياري از آنها بيان شده است و حكمتها و فوائد بسياري از اين احكام را عقل انسان هم ادراك ميكند.

با اين وجود احاطه به حكمت تمام اين احكام از واجبات و مستحبّات و محرّمات و مكروهات در رشتههاي امور عبادي، اجتماعي، اخلاقي، تربيتي، روحي، جسمي، روابط عائله، امور سياسي، مالي، قضائي و... مثل احاطه به تمام فوائد نعم عالم خلقت و تكوين، براي انسان ميسّر نيست.

تعيين علّت تشريع هر حكم از احكام بدون استناد به قرآن و حديث و عقل قطعي صحيح نيست؛ با اين وجود تفكّر در فوائد اين احكام و سؤال از حكمتهاي آنها ممنوع نيست و موجب مزيد معرفت ميشود.

اين جامعيّت اسلام در احكام، از معجزات و اموري است كه حتّي بيگانگان از اهل فهم و اطّلاع بر آن اعتراف دارند. راجع به اين موضوع مطالب بسيار است كه مجال شرح و بيان آن نيست؛ ولي شخص مؤمن بايد تسليم احكام خدا باشد؛ هر چند فائده يا فلسفة آن را نداند؛ زيرا اگر بخواهد عمل به احكام را مشروط به دانستن فلسفة احكام نمايد، عمرش به آن وفا نمينمايد و از عمل باز ميماند.

آيا پرسش از فلسفة احكام جايز است؟

پرسش

آيا پرسش از فلسفة احكام جايز است؟

پاسخ

احكام و تعاليم شريعت مقدّسة اسلام همه مبني بر جلب مصالح يا دفع مفاسد و متضمّن فوائد و حكمتهاي بسيار است. در قرآن كريم و روايات شريفه، مصالح كلْي اين احكام و مصالح خاصّ بسياري از آنها بيان شده است و حكمتها و فوائد بسياري از اين احكام را عقل انسان هم ادراك ميكند.

با اين وجود احاطه به حكمت تمام اين احكام از واجبات و مستحبّات و محرّمات و مكروهات در رشتههاي امور عبادي، اجتماعي، اخلاقي، تربيتي، روحي، جسمي، روابط عائله، امور سياسي، مالي، قضائي و... مثل احاطه به تمام فوائد نعم عالم خلقت و تكوين، براي انسان ميسّر نيست.

تعيين علّت تشريع هر حكم از احكام بدون استناد به قرآن و حديث و عقل قطعي صحيح نيست؛ با اين وجود تفكّر در فوائد اين احكام و سؤال از حكمتهاي آنها ممنوع نيست و موجب مزيد معرفت ميشود.

اين جامعيّت اسلام در احكام، از معجزات و اموري است كه حتّي بيگانگان از اهل فهم و اطّلاع بر آن اعتراف دارند. راجع به اين موضوع مطالب بسيار است كه مجال شرح و بيان آن نيست؛ ولي شخص مؤمن بايد تسليم احكام خدا باشد؛ هر چند فائده يا فلسفة آن را نداند؛ زيرا اگر بخواهد عمل به احكام را مشروط به دانستن فلسفة احكام نمايد، عمرش به آن وفا نمينمايد و از عمل باز ميماند.

چرا اسلام بر خلاف مسيحيت قانون جنگ و جهاد دارد؟

پرسش

چرا اسلام بر خلاف مسيحيت قانون جنگ و جهاد دارد؟

پاسخ

مي گويند مسيحيت اين افتخار را دارد كه هيچ اسمي از جنگ در آن نيست. اما ما مي گوييم اسلام اين افتخار را دارد كه قانون جهاد دارد. مسيحيت كه جهاد ندارد چون هيچ چيزندارد، جامعه و قانون و تشكيلات اجتماعي بر اساس مسيحيت ندارد تا قانون جهاد هم داشته باشد. در مسيحيت چيزي نيست، چهار تا دستور اخلاقي است، يك سلسله نصيحتهاست از قبيل اين كه راست بگوييد، دروغ نگوييد، مال مردم را نخوريد؛ اين ديگر جهاد نمي خواهد. اسلام يك ديني است كه وظيفه و تعهد خودش را اين مي داند كه يك جامعه تشكيل بدهد. اسلام آمده جامعه تشكيل بدهد، آمده كشور تشكيل بدهد، آمده دولت تشكيل بدهد، آمده حكومت تشكيل بدهد، رسالتش اصلاح جهان است؛ چنين ديني نمي تواند بي تفاوت باشد، نمي تواند قانون جهاد نداشته باشد، همچنانكه دولتش نمي تواند ارتش نداشته باشد. مسيحيت دايره اش محدود است و اسلام دايره اش وسيع است. مسيحيت از حدود اندرز تجاوز نمي كند، اما اسلام تمام شئون زندگي بشر را زير نظر دارد، قانون اجتماعي دارد، قانون اقتصادي دارد، قانون سياسي دارد، آمده براي تشكيل دولت، شكيل حكومت؛ آنوقت چطور مي تواند ارتش نداشته باشد؟ چطور مي تواند قانون جهاد نداشته باشد؟

جزيه و فلسفه آن چيست؟

پرسش

جزيه و فلسفه آن چيست؟

پاسخ

جزيه خواه از نظر لغوي، عربي و از ماده جزا ء باشد و خواه معرب گزيه باشد، اينقدر مسلم است كه از نظر مفهوم قانوني، يك پاداشي است به دولت اسلامي از طرف رعيت غير مسلمان اهل كتاب خودش، در مقابل خدمتي كه براي آنها انجام مي دهد و از آنها سرباز و ماليات نمي گيرد.

جزيه و فلسفه آن چيست؟

پرسش

جزيه و فلسفه آن چيست؟

پاسخ

جزيه خواه از نظر لغوي، عربي و از ماده جزا ء باشد و خواه معرب گزيه باشد، اينقدر مسلم است كه از نظر مفهوم قانوني، يك پاداشي است به دولت اسلامي از طرف رعيت غير مسلمان اهل كتاب خودش، در مقابل خدمتي كه براي آنها انجام مي دهد و از آنها سرباز و ماليات نمي گيرد.

چرا اسلام برد و باخت در مسابقة تير اندازي و اسب سواري را مجاز شمرده است؟

پرسش

چرا اسلام برد و باخت در مسابقة تير اندازي و اسب سواري را مجاز شمرده است؟

پاسخ

در راستاي مسألة آموزشهاي نظامي در اسلام، نه تنها به مسألة آموزش تيراندازي و اسب سواري تشويق شده، بلكه اجازة مسابقه و شرط بندي و برد و باخت را نيز در آن داده است، با اينكه اسلام در مسألة قمار و برد و باخت بسيار سخت گير است و آن را يكي از گناهان كبيره مي شمرد، ولي اين موضوع را به خاطر فلسفه هاي روشني كه دارد استثناء كرده است.

امام صادق(ع) مي فرمايد

«اِنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَنْفِرُ عِنْدَ الرِّهانِ، وَ تَلْعَنُ صاحِبَهُ ما خَلا الْحافِرَ وَ الْخُفَّ وَ الرِّيشَ وَ النَّصلَ» (وسائل الشيعه 13/347) [فرشتگان، به هنگام برد و باخت دور مي شوند و از آن نفرت دارند و صاحب آن را لعن مي كنند، مگر در مسابقات اسب سواري و شتر سواري و تير اندازي.]

جالب اينكه اينگونه مسابقات در حضور پيامبر(ص) و گاه با كمك مالي آن حضرت(ص) انجام ميگرفت، از جمله در حديثي از امام سجّاد(ع) مي خوانيم كه فرمود «اِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) اَجْري الْخَيْلَ وَ جَعَلَ سُبَقَها اَواقِيَ مِنْ فِضَّةِ» (وسائل الشيعه 13/349) [پيغمبر اكرم (ص) دستور مسابقة اسب سواري داد و مال المسابقه را مقدار قابل ملاحظه اي نقره قرار داد.]

حتّي از بعضي روايات استفاده مي شود پيغمبر(ص) شخصاً در بعضي از مسابقات شركت فرمود و مسابقه داد.

________________________________________________________________________________________________________________

چرا اسلام برد و باخت در مسابقة تير اندازي و اسب سواري را مجاز شمرده است؟

پرسش

چرا اسلام برد و باخت در مسابقة تير اندازي و اسب سواري را مجاز شمرده است؟

پاسخ

در راستاي مسألة آموزشهاي نظامي در اسلام، نه تنها به مسألة آموزش تيراندازي و اسب سواري تشويق شده، بلكه اجازة مسابقه و شرط بندي و برد و باخت را نيز در آن داده است، با اينكه اسلام در مسألة قمار و برد و باخت بسيار سخت گير است و آن را يكي از گناهان كبيره مي شمرد، ولي اين موضوع را به خاطر فلسفه هاي روشني كه دارد استثناء كرده است.

امام صادق(ع) مي فرمايد

«اِنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَنْفِرُ عِنْدَ الرِّهانِ، وَ تَلْعَنُ صاحِبَهُ ما خَلا الْحافِرَ وَ الْخُفَّ وَ الرِّيشَ وَ النَّصلَ» (وسائل الشيعه 13/347) [فرشتگان، به هنگام برد و باخت دور مي شوند و از آن نفرت دارند و صاحب آن را لعن مي كنند، مگر در مسابقات اسب سواري و شتر سواري و تير اندازي.]

جالب اينكه اينگونه مسابقات در حضور پيامبر(ص) و گاه با كمك مالي آن حضرت(ص) انجام ميگرفت، از جمله در حديثي از امام سجّاد(ع) مي خوانيم كه فرمود «اِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) اَجْري الْخَيْلَ وَ جَعَلَ سُبَقَها اَواقِيَ مِنْ فِضَّةِ» (وسائل الشيعه 13/349) [پيغمبر اكرم (ص) دستور مسابقة اسب سواري داد و مال المسابقه را مقدار قابل ملاحظه اي نقره قرار داد.]

حتّي از بعضي روايات استفاده مي شود پيغمبر(ص) شخصاً در بعضي از مسابقات شركت فرمود و مسابقه داد.

________________________________________________________________________________________________________________

با اين كه در روايات ما شطرنج مذمت شده است ، چرا در كشور اسلامي اينقدرشطرنج رايج شده است ؟

پرسش

با اين كه در روايات ما شطرنج مذمت شده است ، چرا در كشور اسلامي اينقدرشطرنج رايج شده است ؟

پاسخ

در رابطه با سوال شما بايد عرض كنيم كه حكم خدا يعني حلال و حرام او تا روز قيامت قابل تغيير نيست و هيچ كس اعم از فقيه و غيرفقيه نمي تواند آن را تغيير دهد كه از جمله مسيله قمار است كه شطرنج يكي ازمصاديق آن مي باشدو بنابر اصل شرع و فتواي همه مراجع حرام است و شطرنج از اين قبيل است و همانگونه كه در زمان رسول خدا ( ص ) و ايمه حرام بوده اكنون نيز حكم شطرنج در صورتي كه آلت قمار باشد همان است و آنچه اخيرا"از بعضي مراجع بزرگوار مثل امام ( ره ) و يا آيت الله فاضل و مقام رهبري شنيده ايد آن است كه مي فرمايند تا وقتي كه شطرنج در عرف متدين جامعه عنوان آلت قمار را دارد بازي با آن اگر چه بدون برد وباخت باشد حرام است اما اگر در جامعه طوري شد كه شطرنج عنوان آلت قمار بودنش را ازدست داد و هيچكس آن را آلت قمار به حساب نياورد بلكه به عنوان يك ورزش فكري تلقي شد در اين صورت ديگر موضوع عوض شد و در واقع ديگرقمار نيست بلكه مانند فوتبال است كه اگر برد و باخت و شرط بندي درآن نباشد حلال است بنابراين حكم اصلي يعني حرمت قمار در جاي خودمحفوظ است و كسي آن را عوض نكرده و نخواهد كرد اما اگر موضوع عوض شدمانند همان شرابي كه تبديل به سركه مي شود حكمش نيز

عوض خواهد شد و اين يك قاعده كلي است كه فقها از روايات استنباط كرده اند و چيزي نيست كه از خودشان بگويند .البته بعضي از فقها بازي بدون برد و باخت با آن را هم جايز نمي دانند.;

آيا علت تحريم تراشيدن ريش به خاطر اين است كه يهوديان اين كار را مي كنند؟

پرسش

آيا علت تحريم تراشيدن ريش به خاطر اين است كه يهوديان اين كار را مي كنند؟

پاسخ

آنچه كه شما در مورد تراشيدن ريش و حكمت آن نقل كرده ايد اشاره به گوشه اي از حكمت تحريم دارد× ولي علت تامه آن نيست . بنابراين نمي توان حكم را تنها به آن مورد محدود كرد . بلي اگر تنها علت بود و آن علت در روايات به عنوان تنها منشا مطرح بود استنتاج شما صحيح مي نمود . بنابراين ممنوعيت تراشيدن ريش محدود به آن صورت نيست . ;

چرا تراشيدن صورت با تيغ حرام است ؟

پرسش

چرا تراشيدن صورت با تيغ حرام است ؟

پاسخ

مسلما موهاي صورت موجب حفاظت صورت و فك ها مي شود ولي حرمت ريش تراشيدن صرفا به جهت مضرات جسمي آن نيست بلكه علل ديگري نيز دارد از جمله آنها حالت مردانگي در صورت جلوگيري از تشبه مردان به زنان البته ما به تمامي حكمتها و فوايد احكام الهي واقف نيستيم ( و ما اوتيتم من العلم الا قليلا ) ;

چرا بازي با پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

پرسش

چرا بازي با پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

پاسخ

به طور كلي در اسلام بازي با آلات قمار حرام است و حكم به حرمت بازي با پاسور از باب آن است كه به عنوان يكي از ابزارهاي قمار شناخته مي شود .بنابراين تا زماني كه به اين عنوان شناخته مي شود، حكم آن حرمت خواهد بود.;

دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟

پرسش

دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟

پاسخ

ابتدا بايد روشن ساخت كه مقصودتان از دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟ به عبارت ديگر هر حكم شرعي از دو جهت قابل دليل يابي است : الف ) دليل شرعي ؛ مقصود از آن متون و نصوصي است كه حكم الهي را بيان مي كند .اين دليل ها ابزار اصلي فقيه و كارشناس ديني است كه از طريق آن مي تواند حكم الهي را استنباط كند . ب ) فلسفه حكم ؛ مقصود از آن اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است . چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه ( ( كشف فلسفه حكم ) ) در ( ( استنباط حكم ) ) دخيل باشد .در اين رابطه بايد چند نكته را در نظر داشت : اولا، فلسفه همه احكام و جزييات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد .ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد .زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چندبر ما ناشناخته باشد .ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جونمود .اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ...باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است . در حالي كه بسياري از احكام

مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگرنظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد .چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ( ( تقوايابي ) ) است . در موردتراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند : وجود محاسن براي محافظت ازلثه ها و دندان ها و پوست صورت مفيد است . ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است ، مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است . وجود محاسن متناسب باساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد دربحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 12، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق ( ع ) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام ( ع ) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند : ( ( ... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره ... ؛ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است . ) ) در اين باره روايات متعددي در كتب روايي ، از جمله بحارالانوار،معاني الاخبار، تحف العقول ، وسايل الشيعه و

ديگر مجامع روايي وجود داردكه ما فقط به ذكر دو روايت از بحارالانوار بسنده مي كنيم : 1- ( ( من كتاب من لايحضره الفقيه قال الصادق ( ع ) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من الجذام و قال النبي ( ص ) لا يطولن احدكم شاربه فان الشيطان يتخذه مخبا"يستتر به و قال ( ع ) من لم ياخذ شاربه فليس منا و قال ( ع ) احفوا الشوارب واعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود و قال ( ص ) ان المجوس جزوا لحاهم و وفرواشواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي مله رسول الله ( ص ) ... ) ) ، ( بحارالانوار، ج 76،روايت 14، ب 13 ) 2- ( ( عن رسول الله ( ص ) اخفوا الشوارب واعفوا اللحيه ولاتتشبهوا بالمجوس ) ) ، ( بحارالانوار، ج 76، ص 111، ح10، ب 13 ) . ;

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پرسش

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پاسخ

احكام اسلام از علم غيرمحدود الهى سرچشمه مى گيرد; بنابراين هر حكمى كه ثابت شود از اسلام است بر مبناى حكمتى استوار خواهد بود گرچه ما نتوانيم آن را به تفصيل ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است، اگر چه ممكن است ما آن را درك نكنيم; بنابراين اگر كسى از انگشتر عقيق استفاده كند، خداوند به او ثواب خواهد داد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

حكمت كفّاره چيست؟

پرسش

حكمت كفّاره چيست؟

پاسخ

واضع قوانين در اسلام خداوند متعال است. او، كه دانشى بيكران دارد، براى هر چيزى قانونى شايسته و بايسته برنهاده است. كفّاره نيز يكى از قوانين جزايى اسلام است و داراى مصلحتهايى ارزشمند هر چند مى توان براى كفّاره مصلحتهايى برشمرد، ولى نمى توان مدّعى شد كه علّت وجو كفّاره تنها همينهايند. تنها خداوند است كه به چنين امورى آگاه است و انديشه آدمى نمى تواند بدان راه يابد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_11_

چرا برخى احكام اسلامى براى مردان و زنان يكسان نيست؟

پرسش

چرا برخى احكام اسلامى براى مردان و زنان يكسان نيست؟

پاسخ

تمام دستورهاى اسلام بر اساس مصالح و مفاسد وضع شده است و هيچ دستورى بدون مصلحت نيست. امّا اين كه آن مصالح و مفاسد چيست، راه يافتن به همه آنها ممكن نيست هر چند بسيارى از آنها در آيات و احاديث بيان شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_17_

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پرسش

چرا گاوى را كه وطى شده است، بايد كشت؟

پاسخ

تمام احكام و دستورهاى اسلام از روى مصالح است. در اسلام هيچ واجبى بى مصلحت و هيچ حرامى بى مفسده نيست. بنابراين، يا كشتن چنين گاوى داراى مصلحت است و يا ماندنش داراى مفسده است و از اين رو، اسلام دستور داده است كه آن را بكشند، گرچه ما نتوانيم به درستى حكمت آن را دريابيم.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_20_

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پرسش

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پاسخ

احكام اسلام از علم غيرمحدود الهى سرچشمه مى گيرد; بنابراين هر حكمى كه ثابت شود از اسلام است بر مبناى حكمتى استوار خواهد بود گرچه ما نتوانيم آن را به تفصيل ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است، اگر چه ممكن است ما آن را درك نكنيم; بنابراين اگر كسى از انگشتر عقيق استفاده كند، خداوند به او ثواب خواهد داد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام برخى چيزها، مانند شرابخوارى و رباخوارى، مرحله به مرحله حرام شده اند؟

پاسخ

يكى از اصولى كه پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در تبليغ آيين اسلام بدان ارج مى نهاد، آمادگى زمينه تبليغ بود. از اين رو، برخى احكام بر پيامبر نازل مى شد كه زمينه تبليغ آن فراهم نبود و آن پيامبر بزرگ((صلى الله عليه وآله)) تبليغش را تأخير مى انداخت تا هنگامى كه بستر شايسته تبليغ فراهم آيد. اين روش مأموريّت پيامبر((صلى الله عليه وآله)) بود و از اين رو، برخى آيات هماهنگ با اين شيوه، مرحله اى و تدريجى نازل مى گشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

حكمت كفّاره چيست؟

پرسش

حكمت كفّاره چيست؟

پاسخ

واضع قوانين در اسلام خداوند متعال است. او، كه دانشى بيكران دارد، براى هر چيزى قانونى شايسته و بايسته برنهاده است. كفّاره نيز يكى از قوانين جزايى اسلام است و داراى مصلحتهايى ارزشمند هر چند مى توان براى كفّاره مصلحتهايى برشمرد، ولى نمى توان مدّعى شد كه علّت وجو كفّاره تنها همينهايند. تنها خداوند است كه به چنين امورى آگاه است و انديشه آدمى نمى تواند بدان راه يابد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_11_

چرا برخى احكام اسلامى براى مردان و زنان يكسان نيست؟

پرسش

چرا برخى احكام اسلامى براى مردان و زنان يكسان نيست؟

پاسخ

تمام دستورهاى اسلام بر اساس مصالح و مفاسد وضع شده است و هيچ دستورى بدون مصلحت نيست. امّا اين كه آن مصالح و مفاسد چيست، راه يافتن به همه آنها ممكن نيست هر چند بسيارى از آنها در آيات و احاديث بيان شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_17_

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پرسش

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پاسخ

احكام اسلام از علم گسترده الهى سرچشمه مى گيرد و بر حكمتى استوار است، گرچه نتوانيم به تفصيل آن را ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است اگر چه ما آن را درك نكرده باشيم. بنابراين، استفاده از انگشترعقيق به اميد ثواب، ثواب الهى را در پى خواهد داشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پرسش

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پاسخ

احكام اسلام از علم غيرمحدود الهى سرچشمه مى گيرد; بنابراين هر حكمى كه ثابت شود از اسلام است بر مبناى حكمتى استوار خواهد بود گرچه ما نتوانيم آن را به تفصيل ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است، اگر چه ممكن است ما آن را درك نكنيم; بنابراين اگر كسى از انگشتر عقيق استفاده كند، خداوند به او ثواب خواهد داد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

حكمت كفّاره چيست؟

پرسش

حكمت كفّاره چيست؟

پاسخ

واضع قوانين در اسلام خداوند متعال است. او، كه دانشى بيكران دارد، براى هر چيزى قانونى شايسته و بايسته برنهاده است. كفّاره نيز يكى از قوانين جزايى اسلام است و داراى مصلحتهايى ارزشمند هر چند مى توان براى كفّاره مصلحتهايى برشمرد، ولى نمى توان مدّعى شد كه علّت وجو كفّاره تنها همينهايند. تنها خداوند است كه به چنين امورى آگاه است و انديشه آدمى نمى تواند بدان راه يابد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مكان هايى كه وقف شده است، خريد و فروش نمى شود؟

پرسش

چرا مكان هايى كه وقف شده است، خريد و فروش نمى شود؟

پاسخ

وقف يعنى خارج كردن چيزى از ملك خود به گونه اى كه اصل آن هميشه باقى باشد و از منافع او استفاده شود. مقصود واقف اين است كه براى خود صدقه جاريه اى فراهم كند كه دايماً از آن استفاده شود و در نتيجه او به ثواب برسد. براساس حكم اسلامى بايد از موقوفات همان موردى كه وقف كننده مقرّر كرده است، استفاده كرد; بنابراين فروش مكان هاى وقف شده چون مخالف با نظر وقف كننده است، جايز نيست.

( بخش پاسخ به سؤالات )

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پرسش

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پاسخ

نظر به اينكه احكام و قوانين اسلام بر اساس مصالح و مفاسد استوار گشته، هيچ حكمى از احكام، بدون حكمت تشريع نشده است. ولى سخن اينجاست كه وضع قانون در احكام اسلام، خداوند جهان است و اوست كه براساس احاطه علميى كه نسبت به تمام شؤون زندگى افراد دارد، مناسب با جزئيات زندگى قوانين و مقرّرات صحيحى وضع مى كند و سرّ اينكه قوانين ديگر كه توسّط بشر وضع مى شود، ناقص است. همين است كه ديد بشر نارسا و كوتاه است و نمى تواند به تمام احتياجات و نيازهاى بشر در زندگى احاطه پيدا كند و مناسب آن قانون وضع كند.

با اين بيان، روشن مى شود كه چون ما احاطه فكرى نسبت به فلسفه احكام نداريم جز در مواردى كه فلسفه احكام قطعى است نمى توانيم اظهار نظر كنيم. بنابراين در برابر كسانى كه

_102_

منكر خدايند و خداوند را حكيم نمى دانند، نبايد مطالب حدسى و تخمينى را كه جنبه فرضيه و تئورى دارد، به عنوان فلسفه حكم بيان كرد. زيرا ممكن است در آينده، پيشرفت قلم، خلاف آن را ثابت كند در نتيجه افكار نسبت به احكام اسلام متزلزل گردد، راه صحيح برخورد با چنين اشخاص اين است كه نخست از طريق دليل و برهان آن را مسلمان كرد تا اعتقاد به وجود خداى حكيم و همچنين اعتقاد به پيامبرى رسول گرامى اسلام((صلى الله عليه وآله)) پيدا كند و در نتيجه، اين قبيل سؤالات آنان خود به خود حلّ شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_103_

اس__لام

اسلام و ديگران

چرا دختران زودتر از پسران به بلوغ مى رسند؟

پرسش

چرا دختران زودتر از پسران به بلوغ مى رسند؟

پاسخ

اصل اين موضوع كه دخترها عموماً از پسرها زودتر بالغ مى شوند، جاى گفتگو و ترديد نيست.

در تمام جوامع بشرى، دخترها زودتر از پسرها براى ازدواج آمادگى پيدا مى كنند; يعنى زودتر رشد كرده، بالغ مى شوند. ممكن است گفته شود در مناطق معتدل نوعاً دخترها در حدود ده سالگى و پسرها در حدود پانزده سالگى بالغ مى شوند; ولى در ساير نقاط تفاوت هايى به چشم مى خورد; مثل اينكه در بعضى از محيط ها دختران در حدود سيزده سالگى بالغ مى شوند. در هر حال، اسلام يك قانون عمومى كلّى براى تكليف قرار داده است كه دخترها پس از تمام شدن نه سال قمرى و پسرها پس از پايان پانزده سال قمرى بايد واجبات خود را از قبيل نماز و غيره انجام دهند و مرتكب گناه نشوند.

در مورد ازدواج هم اسلام لازم ندانسته كه در اين سن ازدواج صورت گيرد، بلكه دختران و پسران مى توانند تا زمانى كه آمادگى كامل براى ازدواج پيدا نكرده اند، ازدواج را به تأخير بيندازند; ولى در عين حال بالا بردن سن ازدواج صحيح نيست; زيرا اين كار هم براى دختران و هم براى پسران مفاسدى را در پى خواهد داشت.

( بخش پاسخ به سؤالات )

شطرنج در اسلام چرا حرام است؟

پرسش

شطرنج در اسلام چرا حرام است؟

پاسخ

براى مسلمانى كه معتقد است كه تمام احكام اسلام از علم خداوند سرچشمه گرفته است همين كافى است كه حكمى از اسلام براى وى ثابت شود كه با كمال رغبت به آن عمل كرده و از آن پيروى مى نمايد گرچه به طور كامل نتواند فلسفه ى آن را ارزيابى كند.

هر چيزى كه در اسلام حرام مى شود يا تنها داراى مفسده است و يا اگر مصلحتى دارد مفسده ى آن افزونتر مى باشد بنابراين چون ما احاطه به مصالح ومفاسد نداريم و تنها خداوند است كه داراى حكمت و علم گسترده بى پايان است نمى توانيم بگوييم شطرنج ورزش ذهنى است و بايد جايز باشد چه اينكه از ديدقانونگزار اسلام مفاسدى كه دارد بيش از منافع آن است از اين رو حكم بحرمت آن شده است.

در زمينه ى شطرنج به روقه ى ضميمه توجه فرمائيد . درباره ى حرمت موسيقى نيز به جزوه ى ارسالى توجه فرماييد . ياآورى اين نكته لازم است كه درباره ى موارد و مصاديق موسيقى هر كسى بايد به نظر مرجع تقليدش مراجعه

( بخش پاسخ به سؤالات )

_176_

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پرسش

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پاسخ

نظر به اينكه احكام و قوانين اسلام بر اساس مصالح و مفاسد استوار گشته، هيچ حكمى از احكام، بدون حكمت تشريع نشده است. ولى سخن اينجاست كه وضع قانون در احكام اسلام، خداوند جهان است و اوست كه براساس احاطه علميى كه نسبت به تمام شؤون زندگى افراد دارد، مناسب با جزئيات زندگى قوانين و مقرّرات صحيحى وضع مى كند و سرّ اينكه قوانين ديگر كه توسّط بشر وضع مى شود، ناقص است. همين است كه ديد بشر نارسا و كوتاه است و نمى تواند به تمام احتياجات و نيازهاى بشر در زندگى احاطه پيدا كند و مناسب آن قانون وضع كند.

با اين بيان، روشن مى شود كه چون ما احاطه فكرى نسبت به فلسفه احكام نداريم جز در مواردى كه فلسفه احكام قطعى است نمى توانيم اظهار نظر كنيم. بنابراين در برابر كسانى كه منكر خدايند و خداوند را حكيم نمى دانند، نبايد مطالب حدسى و تخمينى را كه جنبه فرضيه و تئورى دارد، به عنوان فلسفه حكم بيان كرد. زيرا ممكن است در آينده، پيشرفت قلم، خلاف آن را ثابت كند در نتيجه افكار نسبت به احكام اسلام متزلزل گردد، راه صحيح برخورد با چنين اشخاص اين است كه نخست از طريق دليل و برهان آن را مسلمان كرد تا اعتقاد به وجود خداى حكيم و همچنين اعتقاد به پيامبرى رسول گرامى اسلام((صلى الله عليه وآله)) پيدا كند و در نتيجه، اين قبيل سؤالات آنان خود به خود حلّ شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اس__لام

اسلام و ديگران

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پرسش

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پاسخ

نظر به اينكه احكام و قوانين اسلام بر اساس مصالح و مفاسد استوار گشته، هيچ حكمى از احكام، بدون حكمت تشريع نشده است. ولى سخن اينجاست كه وضع قانون در احكام اسلام، خداوند جهان است و اوست كه براساس احاطه علميى كه نسبت به تمام شؤون زندگى افراد دارد، مناسب با جزئيات زندگى قوانين و مقرّرات صحيحى وضع مى كند و سرّ اينكه قوانين ديگر كه توسّط بشر وضع مى شود، ناقص است. همين است كه ديد بشر نارسا و كوتاه است و نمى تواند به تمام احتياجات و نيازهاى بشر در زندگى احاطه پيدا كند و مناسب آن قانون وضع كند.

با اين بيان، روشن مى شود كه چون ما احاطه فكرى نسبت به فلسفه احكام نداريم جز در مواردى كه فلسفه احكام قطعى است نمى توانيم اظهار نظر كنيم. بنابراين در برابر كسانى كه منكر خدايند و خداوند را حكيم نمى دانند، نبايد مطالب حدسى و تخمينى را كه جنبه فرضيه و تئورى دارد، به عنوان فلسفه حكم بيان كرد. زيرا ممكن است در آينده، پيشرفت قلم، خلاف آن را ثابت كند در نتيجه افكار نسبت به احكام اسلام متزلزل گردد، راه صحيح برخورد با چنين اشخاص اين است كه نخست از طريق دليل و برهان آن را مسلمان كرد تا اعتقاد به وجود خداى حكيم و همچنين اعتقاد به پيامبرى رسول گرامى اسلام((صلى الله عليه وآله)) پيدا كند و در نتيجه، اين قبيل سؤالات آنان خود به خود حلّ شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_52_

چرا ريش تراشى حرام است؟

پرسش

چرا ريش تراشى حرام است؟

پاسخ

فقهاى شيعه و مراجع تقليد هر جا فتوا به حرمت و يا وجوب يا كراهت يا استحباب و مباح بودن عملى مى دهند فتواى آنها بودن شك مستند به يكى از ادله ى چهارگانه(قرآن مجيد، روايات وارده از رسول اكرم و ائمه هدى((عليهم السلام))، عقل و اجماع) مى باشد و هيچگاه از پيش خود چيزى نمى گويند.

بنابراين اگر فقهاى ما فتوى به حرام بودن ريش تراشى مى دهند بايد يقين داشته باشيد كه از پيش خود نگفته بلكه از دليلهاى فقهى استفاده كرده اند و ما براى اينكه شما اطمينان بيشترى پيدا كنيد بعضى از ادله ى حرمت ريش تراشى را در اينجا مى نويسيم:

رسول اكرم((صلى الله عليه وآله)) به مأموران كسرى(كه مى خواستند خدمت حضرت برسند) فرمود پروردگار من امر كرده است كه شارب را بچينيم و ريش را بگذاريم.

البته در اين باب چند روايت ديگر هم وارد شده است كه همه ى آنها را مرحوم محدّث قمى در كتاب سفينة البحار نقل كرده است علاوه برروايات بعضى از فقهاء به برخى از آيات قرآن هم در اين زمينه استدلال نموده اند.

از همه مهمتر اين است كه سيره و روش عملى رسول اكرم((صلى الله عليه وآله)) و ائمه هدى((عليهم السلام)) و بزرگان دين و متدينين از ابتداء اسلام بر اين بوده است كه ريش را بگذارند و از ريش تراشى جدّاً اجتناب مى كردند و همانطور كه بعضى از فقهاى بزرگ فرموده اند اگر هيچ دليلى بر حرمت ريش تراشى در دست نباشد همين سيره و روش عملى رسول اكرم((صلى الله عليه وآله)) و ائمه ى هدى((عليهم السلام)) و

مردم متدين براى حرمت آن كافى است. و اين يك اصل مسلّم است كه اگر بنا باشد در ظاهر شبيه كسى باشيم چرا به بيگانه شبيه باشيم نه به رسول الله و ائمه و اولياء الله؟

(بخش پاسخ به سؤالات )

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پرسش

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پاسخ

احكام اسلام از علم گسترده الهى سرچشمه مى گيرد و بر حكمتى استوار است، گرچه نتوانيم به تفصيل آن را ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است اگر چه ما آن را درك نكرده باشيم. بنابراين، استفاده از انگشترعقيق به اميد ثواب، ثواب الهى را در پى خواهد داشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا نمى توانيم حكمت همه چيز را بفهميم؟ آيا در اين باره در قرآن كريم آيه اى آمده است؟

پرسش

چرا نمى توانيم حكمت همه چيز را بفهميم؟ آيا در اين باره در قرآن كريم آيه اى آمده است؟

پاسخ

علم به حكمت يك چيز در صورت علم به همه جوانب و مشخصات آن حاصل مى شود. اگر ما توانستيم همه جنبه ها و ويژگى هاى و خواص وجودى يك چيز را تعيين كنيم مى توانيم به حكمت وجود آن پى ببريم. اين امر هم درباره امور تكوينى يعنى موجودات و هم در امور اعتبارى يعنى احكام و دستورات صادق و جارى است.

امّا در حيطه امور تكوينى و موجودات، همچنان كه دانشمندان اعتراف كرده اند، انسان هنوز در گامهاى نخست كشف رازهاى پديده هاى هستى است و علم او در مقابل مجهولات هستى مانند قطره اى در مقابل درياست.

و در حيطه امور اعتبارى نيز، از آنجا كه دستورها و بايدها و نبايدها در ارتباط با علم به هستى است و از آن نشأت مى گيرد، دست علم بشرى كوتاه است. مگر آنجا كه از سوى خداوند عليم به وسيله وحى، علوم و معارفى در اختيار انسان قرار گرفته باشد. به عنوان مثال دستورات و بايد و نبايدهايى كه درباره انسان است بايد با شناخت استعدادها و ابعاد جسمى و روحى او صورت بگيرد. همين طور است بايدها و نبايدهايى كه در ارتباط هاى متنوع انسان ]انسان با خدا، انسان با انسان(همسر، فرزند، پدر، مادر، دوست و ...) و انسان با جهان[ مطرح است.

بنابراين دانستن حكمت همه اين امور(تكوينى و اعتبارى) در حيطه علم محدود بشر نيست. مگر آنجا كه از سوى خالق هستى در اختيار انسان قرار داده شود. در اين باره

_33_

در قرآن كريم

آمده است: «و ما اوتيتم من العلم الاّ قليلا(1); و به شما از علم، جز اندكى داده نشده است».

( بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره اسراء، آيه 85.

_34_

حكمت كفّاره چيست؟

پرسش

حكمت كفّاره چيست؟

پاسخ

واضع قوانين در اسلام خداوند متعال است. او، كه دانشى بيكران دارد، براى هر چيزى قانونى شايسته و بايسته برنهاده است. كفّاره نيز يكى از قوانين جزايى اسلام است و داراى مصلحتهايى ارزشمند هر چند مى توان براى كفّاره مصلحتهايى برشمرد، ولى نمى توان مدّعى شد كه علّت وجو كفّاره تنها همينهايند. تنها خداوند است كه به چنين امورى آگاه است و انديشه آدمى نمى تواند بدان راه يابد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_11_

چرا دختران زودتر از پسران به تكليف مى رسند؟

پرسش

چرا دختران زودتر از پسران به تكليف مى رسند؟

پاسخ

اين موضوع كه دختران زودتر از پسران بالغ مى شوند، جاى ترديد نيست. در تمام نژادهاى بشرى، دختران زودتر از پسران براى ازدواج آماده مى شوند; يعنى زودتر رشد مى كنند و بالغ مى شوند. معمولا در مناطق معتدل، دختران در حدود ده سالگى و پسران در حدود پانزده سالگى بالغ شوند، ولى در برخى جاهاى ديگر تفاوتهايى به چشم مى خورد; مثلا گاه دختران در حدود سيزده سالگى بالغ مى شوند. به هر حال، اسلام قانونى كلّى براى تكليف برنهاده است كه دختران از نه سال قمرى و پسران از 15 سال قمرى بايد واجبات دينى خود را انجام دهند.

در مورد ازدواج، اسلام بر آن نيست كه حتماً در اين سن ازدواج صورت گيرد، بلكه دختر و پسر مى توانند تا زمانى كه آماده ازدواج شوند، آن را به تأخير اندازند. ولى در همان حال، بالا بردن سن ازدواج، كارى درست نيست; زيرا مفاسدى پديد مى آورد كه هم براى دختران و هم براى پسران بسيار زيانبار است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_24_

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پرسش

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پاسخ

احكام اسلام از علم غيرمحدود الهى سرچشمه مى گيرد; بنابراين هر حكمى كه ثابت شود از اسلام است بر مبناى حكمتى استوار خواهد بود گرچه ما نتوانيم آن را به تفصيل ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است، اگر چه ممكن است ما آن را درك نكنيم; بنابراين اگر كسى از انگشتر عقيق استفاده كند، خداوند به او ثواب خواهد داد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پرسش

انگشتر عقيق چه خواصّى دارد كه استفاده از آن مستحب است؟

پاسخ

ǘ͙ØǙŠاسلام از علم غيرمحدود الهى سرچشمه مى گيرد; بنابراين هر حكمى كه ثابت شود از اسلام است بر مبناى حكمتى استوار خواهد بود گرچه ما نتوانيم آن را به تفصيل ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است، اگر چه ممكن است ما آن را درك نكنيم; بنابراين اگر كسى از انگشتر عقيق استفاده كند، خداوند به او ثواب خواهد داد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

حكمت كفّاره چيست؟

پرسش

حكمت كفّاره چيست؟

پاسخ

واضع قوانين در اسلام خداوند متعال است. او، كه دانشى بيكران دارد، براى هر چيزى قانونى شايسته و بايسته برنهاده است. كفّاره نيز يكى از قوانين جزايى اسلام است و داراى مصلحتهايى ارزشمند هر چند مى توان براى كفّاره مصلحتهايى برشمرد، ولى نمى توان مدّعى شد كه علّت وجو كفّاره تنها همينهايند. تنها خداوند است كه به چنين امورى آگاه است و انديشه آدمى نمى تواند بدان راه يابد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_11_

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پرسش

آيا يك مسلمان مى تواند در برابر سؤال شخص كافرى كه فلسفه حكمى را مى خواهد پاسخ بگويد؟

پاسخ

نظر به اينكه احكام و قوانين اسلام بر اساس مصالح و مفاسد استوار گشته، هيچ حكمى از احكام، بدون حكمت تشريع نشده است. ولى سخن اينجاست كه وضع قانون در احكام اسلام، خداوند جهان است و اوست كه براساس احاطه علميى كه نسبت به تمام شؤون زندگى افراد دارد، مناسب با جزئيات زندگى قوانين و مقرّرات صحيحى وضع مى كند و سرّ اينكه قوانين ديگر كه توسّط بشر وضع مى شود، ناقص است. همين است كه ديد بشر نارسا و كوتاه است و نمى تواند به تمام احتياجات و نيازهاى بشر در زندگى احاطه پيدا كند و مناسب آن قانون وضع كند.

با اين بيان، روشن مى شود كه چون ما احاطه فكرى نسبت به فلسفه احكام نداريم جز در مواردى كه فلسفه احكام قطعى است نمى توانيم اظهار نظر كنيم. بنابراين در برابر

_1216_

كسانى كه منكر خدايند و خداوند را حكيم نمى دانند، نبايد مطالب حدسى و تخمينى را كه جنبه فرضيه و تئورى دارد، به عنوان فلسفه حكم بيان كرد. زيرا ممكن است در آينده، پيشرفت قلم، خلاف آن را ثابت كند در نتيجه افكار نسبت به احكام اسلام متزلزل گردد، راه صحيح برخورد با چنين اشخاص اين است كه نخست از طريق دليل و برهان آن را مسلمان كرد تا اعتقاد به وجود خداى حكيم و همچنين اعتقاد به پيامبرى رسول گرامى اسلام((صلى الله عليه وآله)) پيدا كند و در نتيجه، اين قبيل سؤالات آنان خود به خود حلّ شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1217_

اس__لام

مسلمين و انحطاط

به چه دليل در فرهنگ اسلامى، به غيرمسلمانى كه در نبرد با دشمنان خدا كشته مى شود، شهيد اطلاق نمى گردد؟

پرسش

به چه دليل در فرهنگ اسلامى، به غيرمسلمانى كه در نبرد با دشمنان خدا كشته مى شود، شهيد اطلاق نمى گردد؟

پاسخ

هر فرهنگى، معيارها و قانون هاى خاصّ خود را دارد، و واژه ها نيز بر همين اساس، استعمال مى شوند. مثلا همين لغت شهيد از چنين بار فرهنگى برخوردار است.

از آنجا كه كار دين، انقلاب در انگيزه ها بوده است، پس بهترين انگيزه براى كارها و نيز، شرط قبولى اعمال را همين ايمان به خدا دانسته است. در قرآن آمده است:«من عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينّه حيوة طيّبه;(1) هر مرد و زنى كه عملى نيكو انجام دهد و(به شرط آنكه) مؤمن باشد، به او زندگى طيب عطا مى كنيم».

و اين روشن است كه كار با هدف و انگيزه برتر، است. و امّا شهيد كسى كه به خويشتن

_____________________

1 - سوره نحل، آيه 97.

_1883_

حتى غسل ندارد(2) و با لباس خويش به خاك سپرده مى شود. البته در ديدگاه وسيع قرآن، نيكوكاران با بدكاران مساوى نيستند، امّا هر عملى با ميزان هاى ويژه سنجيده مى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره توبه، آيه 111.

2 - اگر در معركه جنگ شهيد شود.

_1884_

به چه دليل معاشرت با كافران گناه است؟

پرسش

به چه دليل معاشرت با كافران گناه است؟

پاسخ

حكمت اينكه مسلمانان نبايد با كافران معاشرت و دوستى كنند، اين است كه اولا، معاشرت و رفاقت با آنان باعث مى شود كه به تدريج علاقه آنان نسبت به اسلام و تعليمات آن كم شود و در اثر تمايل به كفار عقايد آنان متزلزل شود.

ثانياً، قطع ارتباط مسلمانان با كفار باعث مى شود كه پيوند مسلمانان با مسلمانان محكمتر شود و در شؤون زندگى داراى استقلال شوند و بدين ترتيب قدرت و عظمت و نفوذ مسلمانان بيشتر و افزونتر گردد. آرى اگر مسلمانى بتواند كافرى را به اسلام راهنمايى كند و او را به تعليمات اسلام راغب و متمايل سازد، اشكالى ندارد كه با وى معاشرت كند،

البته مطالبى كه ذكر شد، مربوط به كسانى است كه مسلمان نباشند، اما مسلمانانى كه نماز نمى خوانند و از اين رو در برخى از روايات كافر خوانده شده اند، با كفار اصلى فرق دارند; يعنى بايد در مرحله اول آنها را به نماز دعوت كرد. اگر روى خوش نشان ندادند و به ترك نماز ادامه دادند، آنگاه بايد از آنان دورى كرد و به آنها فهماند كه اين دورى به خاطر

_2074_

اين است كه اهل نماز نيستند.

اصولا مسلمان نمى تواند در برابر كفر و يا گناه بى تفاوت باشد، تذكر اين نكته نيز لازم است كه حديث پيامبر اكرم((صلى الله عليه وآله))« من ترك الصلوة متعمّداً فقد كفر; هر كس نماز را بعمد ترك نمايد، كافر شده است».

به مفهوم كفر در اعتقاد نمى باشد; بلكه كفر به معناى سرپيچى از عمل به دستورات است، كه اصطلاحاً كفر

عملى ناميده مى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2075_

حكمت كفّاره چيست؟

پرسش

حكمت كفّاره چيست؟

پاسخ

واضع قوانين در اسلام خداوند متعال است. او، كه دانشى بيكران دارد، براى هر چيزى قانونى شايسته و بايسته برنهاده است. كفّاره نيز يكى از قوانين جزايى اسلام است و داراى مصلحتهايى ارزشمند هر چند مى توان براى كفّاره مصلحتهايى برشمرد، ولى نمى توان مدّعى شد كه علّت وجو كفّاره تنها همينهايند. تنها خداوند است كه به چنين امورى آگاه است و انديشه آدمى نمى تواند بدان راه يابد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پرسش

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پاسخ

احكام اسلام از علم گسترده الهى سرچشمه مى گيرد و بر حكمتى استوار است، گرچه نتوانيم به تفصيل آن را ارزيابى كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراى حكمتى است اگر چه ما آن را درك نكرده باشيم. بنابراين، استفاده از انگشترعقيق به اميد ثواب، ثواب الهى را در پى خواهد داشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

فلسفه احكام

پرسش

فلسفه احكام

پاسخ

فلسفه احكام

بحث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامي از مهم ترين بحث هايي است كه امروز با آن سر و كار داريم. مطالعه متون اسلامي مانند قرآن و احاديث پيامبر(ص) و ائمه(ع)، و گفتگوهاي اصحاب و ياران آنها نشان مي دهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنها رايج بوده است و بايد هم چنين باشد، زيرا آنان روش قرآن را يك روش استدلالي و منطقي و آزاد مي ديدند و به خود حق مي دادند. در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سؤال از فلسفه احكام كنند.

البته ما درباره فلسفه احكام الهي بحث مي كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنها آشناتر شويم، نه براي آن كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟ اين مسأله درست به اين مي ماند كه از طبيب حاذق معالج خود در حالي كه به علم و دانش و تخصص او ايمان داريم توضيحاتي درباره فوائد داروهايي كه براي ما تجويز كرده و چگونگي تأثير آنها مي خواهيم تا آگاهي و علاقه بيشتري به آن پيدا كنيم، نه اين كه به كار بستن دستورات او مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد، زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم.

اكنون با توجه به اين مقدمه مي گوييم كه احكام و مقررات ديني هم چون نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا، براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند.

بديهي است وقتي كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان خدا سرچشمه گرفته و به حكمت

و لطف و مهرباني خدا ايمان داشته باشيم، و نيز بدانيم كه پيامبران خدا، در تبليغ و رساندن احكام به هيچ نحو گرفتار خطا و لغزشي نمي شوند؛ يعني به معصوم بودن آنها معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديت و بدون هيچ اضطراب در عمل كردن به دستورات ديني مي كوشيم و هيچ نيازي نمي بينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام و مقرراتي كه قرار داده شده است سؤال نماييم؛ آري اگر كسي در وجود خدا، يا علم و دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبياء و معصوم بودن آنها ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات كماليه او و حقانيت پيامبران الهي و صفات آنها وارد بحث شود.

البته ما نمي گوييم كسي نبايد از فلسفه احكام سؤال كند و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد و خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است. چنان چه در قسمتي از آيات قرآن مجيد و بسياري از كلمات پيشوايان بزرگ دين ما توضيحاتي درباره فلسفه احكام وارد شده است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با معلومات محدود بشري به تمام جزئيات اسرار و فلسفه احكام دست يابيم، زيرا اين احكام از مبدئي سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانش هاي وسيع امروز، در برابر او حكم قطره در برابر دريا را هم ندارد، و اساساً ناچيزي معلومات ما در برابر مجهولات مطلبي است كه امروز دانشمندان بزرگ دنيا با

صراحت كامل به آن اعتراف مي كنند. بنابراين اگر ما تمام كوشش هاي لازم را براي آگاهي از فلسفه يك حكم به كار برديم ولي مطلب قابل توجهيي به دست نياورديم، هرگز نمي توانيم آن حكم راناديده بگيريم ويا بگوييم اين حكم هيچ فايده و مصلحتي ندارد چون اين كه مامصلحت آن رادرك نكنيم غير از آن است كه آن حكم مصلحتي نداشته باشد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد:

انا وجدنا كل ما احل الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم اليه الحاجة التي لا يستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشياء لاحاجة للعباد اليه و وجدنا مفسداً داعيا الي الفناء و الهلاك

{P - علل شرايع، ج 1، ص P 13}

ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه آن به آنها نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فايده اي دارد و چيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد.

و بر همين اساس دانشمندان مي گويند، احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني هيچ چيزي بدون جهت حلال و يا واجب نمي شود، اين طور نيست كه خدا مثلاً شراب را بي هيچ مفسده و ضرري حرام و يا نماز صبح را بي هيچ مصلحت و فايده اي واجب كرده باشد. البته وقتي گفته مي شود فلان كار به مصلحت بشر است نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر بيايد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي و هر نوع فايده ديگر كه فرض شود را در نظر گرفت. مثلاً در مورد زكات، امامان(ع) به فوايد اجتماعي آن نيز

اشاره كرده اند.

امام رضا عليه السلام مي فرمايد:

و علّة الزكوة من اجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء

و نيز امام ششم(ع) مي فرمايد:

ان الله عزوجل فرض للفقراء في المال الاغنياء ما يسعهم... و لو انا الناس ادّوا حقوقهم لكانوا عايشين بخير.

و در حديث ديگر مي فرمايد:

و لو ان الناس ادّوا زكوة اموالهم ما بقي مسلم فقيراً محتاجاً

خلاصه معناي اين چند حديث اين است كه خداي متعال با مقرر كردن قانون زكوة خواسته است نيازمندي هاي فقرا و مستمندان برطرف گردد و اموال اغنيا محفوظ بماند و همه مردم زندگي رضايت بخش داشته باشند و اگر مردم زكوة و ساير حقوق مالي را مي پرداختند هرگز فقير و نيازمندي در جامعه مسلمين پيدا نمي شد، و همه با خير و خوبي زندگي مي كردند.

گفتني است در موارد زيادي فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات، مثل فلسفه تحريم شراب (كه مضرات جسمي و روحي آن از نظر علم هم ثابت شده است) و وجوب نماز و زكوة و وضو (كه يكي از فلسفه هاي وضو همان نظافت و پاكيزگي است) براي ما روشن است، ولي فلسفه خصوصيات آنها به طور كامل براي ما روشن نيست.

مثلاً نمي دانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ چرا موقع وضو بايد دست ها را از بالا به پايين بشوييم؟ و چرا وقتي گندم به يك حد معلومي رسيد زكوة دارد؟ و همچنين... ولي يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست، زيرا همانطور كه قبلاً گفته شد، خداي حكيم هيچ حكمي را بدون حكمت و مصحلت نفرموده است و كسي كه به علم و حكمت بي پايان خدا ايمان داشته باشد، دانستن

فلسفه احكام و ندانستن آن براي او هيچ تأثير عملي ندارد، بلكه در هر صورت با جديت كامل در صدد اطاعت و انجام دستورات الهي بر مي آيد.

در خاتمه لازم است به دو نكته توجه شود:

1- فلسفه هايي كه در بعضي از روايات وارد شده است غالباً به عنوان يكي از فلسفه ها و فوائد حكم ذكر شده است. مثلاً در روايت آمده است كه: »امروا بدفن الميت لئلايتاذي به الاحياء بريحه و بما يدخل عليه من الافه و الفساد«. فلسفه لزوم دفن ميت اين است كه مردم از بوي تعفن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض و بيماري ها نگردد. اين گفتار معنايش اين نيست كه تنها فلسفه وجوب دفن ميت همين است، بلكه منظور بيان يكي از فلسفه هاي آن بوده است.

2- در بيان فلسفه احكام فقط به دو اصل مي توان تكيه كرد: الف) آنچه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان ديني به ما رسيده است كه بيشتر آنها را مرحوم شيخ صدوق در كتابي به نام »علل الشرايع« جمع آوري كرده و به چاپ نيز رسيده است؛ ب) آنچه از نظر علم به طور قطع ثابت شده است؛ مثل اين كه امروز ثابت شده است كه شراب براي جسم و روان انسان ضررهاي زيادي دارد. يا گوشت مردار كانون ميكرب و منشأ بيماري هايي است كه خوردن آن خطرناك است.

اين دو اصل بايد مورد اعتماد قرار گيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود، زيرا همانطور كه احكام ديني حقايقي است كه صددرصد ثابت است، بايد فلسفه هايي هم كه براي آنها در نظر گرفته مي شود و بيان مي گردد جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد. بنابراين، تئوري و

فرضيه اي كه اساس محكمي ندارد، ممكن است چند روز بعد تغيير پيدا كند، نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد.

تأكيد اين نكته لازم است كه منظور از بحث و بررسي درباره اسرار احكام دين نيست كه آسمان و ريسمان را به هم ببافيم و براي احكام و دستورات عالي مذهبي با يك مشت تخيلات و حدس و گمان، فلسفه هايي سرهم كنيم و مثلاً نماز را يك نوع ورزش سوئدي و اذان را وسيله اي براي تقويت تارهاي صوتي و روزه را منحصراً رژيمي براي لاغر شدن و حج را وسيله اي براي كمك مالي به باديه نشينان عرب و ركوع و سجود را دستوري براي بهداشت ستون فقرات و پيشگيري از بيماري سياتيك بدانيم.

نه، منظور هرگز اين نيست. زيرا اين فلسفه بافي هاي مضحك نه تنها كسي را به دستورات اسلامي علاقه مند نمي سازد، بلكه وسيله خوبي براي از بين بردن ارزش آنها و بي اعتبار جلوه دادن آنها خواهد بود.

فلسفه حرام بودن تراشيدن ريش چيست؟

پرسش

فلسفه حرام بودن تراشيدن ريش چيست؟

پاسخ

ژ در مورد فلسفه احكام بايد گفت : علت و فلسفه تمام احكام براي ما معين نيست و ما در مورد عمل به احكام، تعبُّدي رفتار مي نماييم، البته به اين معني نيست كه از فلسفه احكام سؤال نشود بلكه اشكالي ندارد اگر از فلسفه احكام سؤال شود. همانطور كه سؤال شده و پاسخهايي نيز توسط پيشوايان دين نيز در رابطه با فلسفه احكام داده شده است.

بطور كلي احكام از لحاظ اسرار فلسفه شان به چهار دسته تقسيم مي شوند :

1. احكامي كه از همان آغاز بعثت پيامبر، فلسفه آن بر همه آشكار بود، مانند تحريم دروغ، خيانت، قتل نفس، سرقت و ماننداينها.

2. احكامي كه فلسفه آن بر توده مردم و گاهي بر دانشمندان آن زمان نيز روشن نبوده و توسط پيشوايان دين اشاراتي به اسرار آنها شده است و نمونه آن را مي توانيد در كتاب علل الشرايع شيخ صدوق ببينيد. مانند فلسفه روزه در بعد اخلاقي و اجتماعي و بهداشتي آن، كه در قرآن بطور كلي بصورت "لعلكم تتقون" آمده و در بيان معصومين اشاراتي به فلسفه آن شده، بطور نمونه امام صادق( در ذكر تأثير اجتماعي روزه فرموده اند "...تا ثروتمندان و مستمندان يكسان زندگي كنند و اينان از حال گرسنگان آگاه شوند و به كمك آنها بشتابند."

3. احكامي كه با گذشت زمان و پيشرفت آگاهي بشر پرده از روي اسرار آنها برداشته شد، مثل اثرات زيانبار جسمي و روحي و اجتماعي مشروبات الكلي و حتي تأثير آن روي ژن و جنين.

4. آخرين دسته از احكام آنهاست كه نه از آغاز روشن و بديهي بوده و نه

در لابلاي متون اسلامي به اسرار آن اشاره شده، مانند تعداد ركعات نمازها، يا حدّ نصاب اجناس نه گانه زكات و يا احكامي از اين قبيل. در مورد اين دسته از احكام به همان اندازه براي ما قابل احترام و لازم الاجرا است كه سه دسته پيشين، چه اينكه همه از يك منبع سرچشمه گرفته، و مأموريت آورنده آنها با دلايل قطعي بر ما ثابت شد.

در امور عرفي و اجتماعي نيز مواردي هست كه وقتي علم پيدا كرديم به چيزي بطور اجمال به فلسفه آن توجه نمي كنيم مثل وقتي كه نزد پزشك رفته، پزشك دارو را طبق دستوري معين و ساعت معيني تجويز مي كند ما همين كه علم به تخصص پزشك داريم، به فلسفه نوع داروها و زمان مصرف آن توجه نمي كنيم و بطور تعبُّدي رفتار مي نماييم.

در پايان خوب است به تعدادي از احاديث و رواياتي كه در باب ريش تراشيدن است اشاره نماييم اميدواريم كه مفيد واقع شود.

پيامبر اكرم( مي فرمايند : "سبيل هايتان را كوتاه نماييد و ريش هاي خود را بلند نگه داريد و خود را شبيه يهوديان مگردانيد."(1)

و در حديثي ديگر اينگونه بيان مي فرمايند : "مجوسيان ريش هاي خود را مي تراشند و سبيل ها را بلند نگه مي دارند. ولي ما مسلمين سبيل ها را كوتاه كرده و محاسن را بلند نگه مي داريم."(2)

امام رضا( نيز در اين باره مي فرمايند : "خداوند مردان را به وسيلة محاسن زينت داده و فضيلتي براي مردان است و به وسيلة ريش مردان از زنان شناخته مي شوند."(3)

در پايان بيان اين مسأله نيز مهم است كه

بعضي از مراجع تراشيدن قسمتي از ريش را اجازه داده اند و بعضي از مراجع هم نظير مقام معظم رهبري "حفظه ا... تعالي" تراشيدن حتي يك مقدار كم از آن را حرام مي دانند.

به هر حال آنچه بر من وشما و ساير مردم واجب است اين است كه اگر هم فلسفة احكام را نمي دانيم بايد طبق فتواي مرجع تقليد خود عمل كنيم.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. وسايل الشيعه، ج1،ص423

2. وسايل الشيعه، بهشت جوانان، ص430

سفينة البحار، ج2،ص508، بهشت جوانان، ص403

به چه دليل تراشيدن ريش حرام است؟

پرسش

به چه دليل تراشيدن ريش حرام است؟

پاسخ

ابتدا بايد روشن ساخت كه مقصودتان از دليل حرمت تراشيدن ريش چيست؟ به عبارت ديگر هر حكم شرعي از دو جهت قابل دليل يابي است:

الف)- دليل شرعي مقصود از آن متون و نصوصي است كه حكم الهي را بيان مي كند. اين دليل ها ابزار اصلي فقيه و كارشناس ديني است كه از طريق آن مي تواند حكم الهي را استنباط كند.

ب)- فلسفه حكم مقصود از آن اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است. چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه "كشف فلسفه حكم" در "استنباط حكم" دخيل باشد. در اين رابطه بايد چند نكته را در نظر داشت:

اولا، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيرو كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا

يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن "تقوايابي" است.

در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و دندان ها و پوست صورت مفيد است.

ج)- از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است، مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 14، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق (ع) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام (ع) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند:. وانا ننجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة. ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است." در اين باره روايات متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما به ذكر دو روايت از بحارالانوار بسنده مي كنيم:

الف)- من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق (ع) اخذ الشارب من الجمعة الي الجمعة امان من الجذام و قال النبي (ص) لا يطوّلنّ احدكم شاربه فانّ الشيطان يتّخذه مخباً يستتر به و قال (ع) من لم يأخذ شاربه فليس منا و قال (ع) احفوا

الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود و قال (ص) ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله. (1)

ب)- عن رسول الله (ص) حفّوا الشوارب واعفوا اللّحي ولاتتشبّهوا بالمجوس.(2)

اكثر مراجع تراشيدن ريش را با تيغ يا ماشين ته زن بنا بر احتياط واجب جايز نمي دانند و حتي بعضي (مانند آيت الله بهجت و صافي) فتوا به حرمت داده اند.

اما اين كه بعضي مي گويند تراشيدن ريش موجب پاكيزگي و بهداشت بيشتر است، مسلماً حرف درستي نيست، زيرا؛

اولاً: چرا همين افراد اين حرف را درباره موي سر نمي زنند؟ ثانياً: وجود ريش موجب حفاظت پوست صورت از ناراحتي هاي پوستي، ناشي از سرما و گرما و تابش خورشيد مي شود. از طرفي تراشيدنِ آن لطمه هايي از نظر بهداشتي بر انسان وارد مي نمايد به عنوان مثال مي توان از خراشيده شدن احتمالي قسمت هايي از صورت و نفوذ ميكروب هاي مختلف از طريق آن نام بُرد.

پرسشگر گرامي ارزيابي اساتيد همكار طرح و ابسته به نظرات شماست، لطفاً برگه هاي نظرسنجي را با دقت تكميل وارسال نماييد.

منابع و مآخذ:

1) بحارالانوار، ج 76، روايت 14، ب 13

2) بحارالانوار، ج 76، ص 111، ح 10، ب 13

چرا داشتن شمايل امامان اشكال دارد و ما نمي توانيم بدانيم وجه امامان به چه شكلي بوده؟ مگر ما چه فرقي با مردم زمان امامان قبل داريم؟ آنها از گناهكار و صالح وجه امام را مي ديدند چرا ما نمي توانيم؟

پرسش

چرا داشتن شمايل امامان اشكال دارد و ما نمي توانيم بدانيم وجه امامان به چه شكلي بوده؟ مگر ما چه فرقي با مردم زمان امامان قبل داريم؟ آنها از گناهكار و صالح وجه امام را مي ديدند چرا ما نمي توانيم؟

پاسخ

زيرا براي اينكه فلان تصوير شمايل امامان معصوم (ع) باشد دليل و سند معتبري در دست نيست و شمايلي كه براي امامان مي كشند يك تصوير خيالي است نه اينكه واقعاً امام (ع) چنين شمايلي داشتند. (1)

نكته قابل توجه اين است كه طبق بيان برخي از انديشمندان كشيدن شمايل امامان بدست غير مسلمانان صورت مي گيرد تا اينكه ما را به ظاهر توجه دهند يعني اينكه ظاهر و صورت و شمايل عكسي كه به نام امام معصوم كشيده مي شود براي ما از اهداف و سخنان آنها مهمتر باشد.و مطلب ديگر كه در سؤال آمده است ما هيچ فرقي با مردم زمان امامان نداريم. حتي در برخي از روايات مردم آخر الزمان كه داراي ايمان و دين قوي هستند را ستايش كرده اند و اينكه آنها امام را مي ديدند دليل بر برتري آنها نيست. زمان و قضا و قدر الهي تعلق گرفته كه ما در اين زمان باشيم. مهم عمل به دستورات و انجام واجبات الهي است و اگر ما هم پرده و حجاب را كنار بزنيم و عمل صالح انجام دهيم مي توانيم امام را ببينيم. مهم ديدن با بصيرت و از دل است نه با صورت و چشم ظاهر.

منابع و مآخذ:

1_ استفتائات، مكارم شيرازي، ج1، ص291

دليل اينكه بعد از نام پيغمبر از صلي الله استفاده مي شود ولي بعد از نام امامان عليه السلام چيست؟

پرسش

دليل اينكه بعد از نام پيغمبر از صلي الله استفاده مي شود ولي بعد از نام امامان عليه السلام چيست؟

پاسخ

زيرا خداوند متعال در سوره احزاب آيه 56 مي فرمايد: خدا و فرشتگان بر پيامبر"ص" صلوات و درود مي فرستند شما اي دين باوران نيز بر او صلوات و درود بفرستيد و با تعظيم بر او سلام گوييد.

ولي براي ديگري چنين فرماني صادر نگرديده از اينرو با شنيدن و خواندن نام پيامبر "ص" بايد صلوات فرستاد و اگر كسي با شنيدن نام امام علي "ع" و يا نام امام خميني "ره" و يا شخصيت ديگري صلوات مي فرستد نيز درود بر محمد "ص" و آل پيامبر مي فرستد و از وي تجليل مي كند.

برخي از دانشمندان و دكترها ميگويند كه تراشيدن ريش به بهداشت و نظافت كمك ميكند و از طرفي نيز ميبينيم در جامعه، بسياري از افراد، حتي افراد متشخّص، اين عمل حرام را انجام ميدهند. چگونه ميتوان اين نظريه و اين عمل حرام را توجيه كرد؟

پرسش

برخي از دانشمندان و دكترها ميگويند كه تراشيدن ريش به بهداشت و نظافت كمك ميكند و از طرفي نيز ميبينيم در جامعه، بسياري از افراد، حتي افراد متشخّص، اين عمل حرام را انجام ميدهند. چگونه ميتوان اين نظريه و اين عمل حرام را توجيه كرد؟

پاسخ

دربارة فلسفة نهي از تراشيدن ريش در شرع مقدس، بايد دانست كه احكام شرعي دو گونهاند:

1. احكامي كه برخي از حكمتهاي آنها در قرآن و روايات اسلامي بيان شده است مانند روزه كه يكي از حكمتهاي آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است. (بقره، 183)

2. احكامي كه در آيات و روايات اشارهاي به فلسفه آنها نشده و يا لااقل به دست ما نرسيده است. در اين موارد ممكن است با دليلهاي عقلي يا تجربي به بخشي از آنها پيببريم ولي چون علم و عقل ما محدود است نميتوانيم فلسفه كامل آن را بدست آوريم. البته اين بدين معنا نيست كه انجام كار را مبتني بر دانستن حكمتش كنيم; بلكه روحية بندگي خداوند اقتضا ميكند تا فرمانبرداري بيچون و چراي پروردگار خود باشيم و هر دستوري را _ هر چند بدون آگاهي از حكمت آن _ اطاعت كنيم و اين به معناي تقليد كوركورانه نيست; چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبي ميشناسيم و ميدانيم كه هرگز فرماني را به ضرر بندهاش صادر نميكند; بلكه تمام احكام الهي براي رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختي او در آخرت است و هر دستوري به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است. همچنانكه يك بيمار چون ميداند پزشك معالجش خير

و صلاح او را ميخواهد و در پي بهبودي بيماري اوست، داروهايي را كه برايش تجويز كرده است مصرف ميكند بدون اينكه از حكمت آنها آگاهي داشته باشد.

اما اين كه برخي از پزشكها بر اين باورند كه تراشيدن ريش به بهداشت و نظافت كمك ميكند، در واقع راهي براي جبران كوتاهي و تنبلي برخي از افراد است; چرا كه ريش را نيز مانند موي سر و ساير اعضاي بدن به راحتي ميتوان تميز و پاكيزه و بهداشتي نگه داشت و اين هيچ صعوبتي ندارد. گذشته از اين، اگر صرف بهداشتي كردن موجب تراشيدن ريش شود، موي سر را نيز بايد تراشيد; زيرا احتمال غير بهداشتي بودن آن بيش از ريش است! همة افراد، هر روز بارها صورت خود را ميشويند، ولي به ندرت پيدا ميشود كسي هر روز چند بار موي سر خود را بشويد!

وجود افراد متشخص _ از نظر مالي، علمي و يا مقام حكومتي _ هيچ اثري در حكم تراشيدن ريش ندارد و همه بايد خود را با آنچه شرع مقدس از آنها خواسته وفق دهند، و اساساً انحرافها و بدعتها، در طول تاريخ، همواره به پشتوانة

عدهاي صاحب مكنت و جاه و مقام، تثبيت و فراگير شده است و اين مشكل ديرينهاي است كه مبارزه با انحرافات را به كندي و سستي ميكشاند، و راه حل آن نيز تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر و وجوب آن بر همگان ميباشد كه همة مسلمانان بايد در مقابل انحرافات مقاومت كنند و بايستند.

احكام خمسه و حكمت آن چيست

پرسش

احكام خمسه و حكمت آن چيست

پاسخ

احكام خمسه يعني احكام پنج گانة وجوب حرمت استحباب كراهت و اباحه زيرا كارهاي انسان از پنج حالت خارج نيست

1. واجب كاري كه بايد انجام شود و ترك آن جايز نيست و مجازات دارد; مانند: نمازهاي يوميه روزة ماه مبازك رمضان و...

2. حرام كاري كه ترك آن لازم است و انجام آن مجازات دارد. مانند: تهمت غيبت ظلم و...

3. مستحب كاري كه خوب است انجام يابد، ولي ترك آن نيز جايز است و مجازات ندارد; مانند: نمازهاي نافله خواندن نماز در مسجد، قرائت قرآن و...

4. مكروه كاري كه خوب است انجام نشود، ولي انجام آن نيز جايز است و مجازات ندارد; مانند: سخن دنيا گفتن در مسجد، نماز خواندن روبروي عكس و مجسمة موجود روح دار و...

5. مباح كاري كه انجام و ترك آن مساوي است مانند: اغلب كارها.(ر.ك آشنايي با علوم اسلامي شهيد مطهري ج 3، ص 70_71، انتشارات صدرا.)

احكام شرعي دو گونه اند: 1_ احكامي كه برخي از حكمتهاي آنها در قرآن و روايات اسلامي بيان شده است مانند روزه كه يكي از حكمتهاي آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است (بقره 183)

2_ احكامي كه در آيات و روايات اشاره اي به فلسفه آنها نشده و يا لااقل به دست ما نرسيده است در اين موارد ممكن است با دليلهاي عقلي يا تجربي به بخشي از آنها پي ببريم ولي چون علم و عقل ما محدود است نمي توانيم فلسفه كامل آن

را بدست آوريم البته اين بدين معنا نيست كه انجام كار را مبتني بر دانستن حكمتش كنيم بلكه روحية بندگي خداوند اقتضا مي كند تا فرمانبرداري بي چون و چراي پروردگار خود باشيم و هر دستوري را _ هر چند بدون آگاهي از حكمت آن _ اطاعت كنيم و اين به معناي تقليد كوركورانه نيست چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبي مي شناسيم و مي دانيم كه هرگز فرماني را به ضرر بنده اش صادر نمي كند; بلكه تمام احكام الهي براي رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختي او در آخرت است و هر دستوري به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است همچنانكه يك بيمار چون مي داند پزشك معالجش خير و صلاح او را مي خواهد و در پي بهبودي بيماري اوست داروهايي را كه برايش تجويز كرده است مصرف مي كند بدون اين كه از حكمت آنها آگاهي داشته باشد.

چرا هنگام خواندن قرآن كريم خنديدن مكروه است

پرسش

چرا هنگام خواندن قرآن كريم خنديدن مكروه است

پاسخ

قرآن كريم مي فرمايد: "واِذا قُرِئَ القُرءان ُ فاستَمِعوا لَه ُ واَنصِتوا لَعَلَّكُم تُرحَمون (اعراف 204)، هنگامي كه قرآن خوانده مي شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد."

كلمة "اَنصِتوا" از مادة "انصات به معناي سكوت همراه با گوش فرا دادن است

آن چه از ظاهر آيه مذكور برمي آيد اين است كه حكم "انصات عمومي و همگاني است و شامل حرف زدن خنديدن با صداي بلند و... مي شود و در نتيجه ناپسند است (ر.ك نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 7، ص 69_74، دارالكتب الاسلامية تهران / الميزان في تفسير القرآن علامه طباطبائي ، ج 8، ص 379_386، انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزة علمية قم )

چرا تراشيدن ريش حرام است

پرسش

چرا تراشيدن ريش حرام است

پاسخ

اولا، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست وآگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي درمتعلق آنهاست بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا...باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه درحوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خودقادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيارسطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه درمورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي است

نيز در مورد تراشيدن صورت از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و دندان ها و پوست صورت مفيد است حتي امروز يكي ازراه هاي انتقال ويروس بعضي بيماري ها را تيغ زدن به صورت مي دانند. ليكن به نظر مي رسد فلسفه اصلي حكم اثري معنوي و روحي و حفظ حالت طبيعي خلقت مرد باشد.

چرا مجسمه سازي حرام است؟

پرسش

چرا مجسمه سازي حرام است؟

پاسخ

بله مقتضاي ادله موجود، حرمت مجسمه سازي است ولي چرا؟ تاريخ بشر شاهد اين مدعا است كه ريشه هاي بت پرستي از تقديس تمثال ها و حتي سنگ ها آغاز گرديده و رفته رفته به پرستش بت ها و... انجاميده است

اين موضوع به قدري تأثير گسترده اي داشت كه هنوز هم بت پرستي در بين ملت هاي مختلف وجود دارد. حتي در بين اديان توحيدي نيز تقديس تمثال هابه چشم مي خورد. اگر سري به كليساها بزنيد (خصوصاً در كشورهاي ديگر)،خواهيد ديد كه ده ها مجسمه و تمثال تقديس مي شود و به گونه اي در برابرآنها كرنش و عبادت صورت مي گيرد. اگر آمادگي موجود در نوع مردم (نه خواص مانند شما) را در نظر بگيريم حقانيت اين موضوع آشكار خواهد شدكه تحريم ساختن مجسمه براي جلوگيري از گرايش آنان به بت پرستي وتقديس هاي بي مورد است

گفتني است در عموميت حرمت ساخت مجسمه ترديدهايي وجود دارد.و نصب و نگهداري آنها جهت استفاده هاي صحيح و مشروع بلااشكال است

چرا طلا براي مرد حرام است؟

پرسش

چرا طلا براي مرد حرام است؟

پاسخ

حرمت استفاده و يا به دست كردن طلا براي مرد از احكام حتمي فقه است

برخي از فلسفه هاي اين حكم نيز تا حدودي روشن است و آن جلوگيري ازگرايش مردان به سمت زينت با طلا و عوارض نا مطلوب اجتماعي آن است

هر چند كه ممكن است اگر يك نفر انگشتري طلا به دست كند هيچ عارضه اي از اين جهت به وجود نيايد؛ ولي وقتي فراگير شد، آن گاه مي بينيم كه گروه گروه به دنبال گردن بند طلا، حلقه طلا، گوشوارة طلا، دستبند طلا و...خواهند رفت

زنان بنا به نوع آفرينش و خصلت هايشان مناسبتي تام با اين مقوله دارندولي مردان چه چه لزومي دارد كه همانند زنان خود را طلا بندان كنند؟ شايدبه زنان حسادت مي ورزند؟ شايد هم تقليد از غرب مي كنند؟

البته اين تمام فلسفه حكم نيست چه بسا جهات ديگري نيز در كار باشدكه ما از آن بي اطلاعيم ولي وقتي خداوند را حكيم بصير و عليم مي دانيم ودريافتيم كه او حكمي صادر كرده است مقتضاي عقل و خردمندي تسليم گشتن در برابر احكام خداوند است وگرنه تنها با سليقة خود، بعضي از احكام را پذيرفتن و برخي را رد كردن و بعضي ديگر را دستكاري نمودن دين نمي شود؛ بلكه متابعت از هواها و خواسته هاي نفساني است

گفتني است اولاً، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد.ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسدواقعي در متعلق آنهاست بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق

از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانياً، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه درحوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خودقادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيارسطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه درمورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي است

حرمت زينت طلا براي مرد و حليت آن براي زن دلايل چندي دارد؛ ازجمله

الف ويژگي هاي جسمي و رواني مرد، تفاوت هايي با زن دارد و اين تفاوت ها به طورطبيعي رسالت هاي گوناگوني را به عهده اين دو جنس قرار مي دهد. اسلام باتوجه به تفاوت هاي طبيعي هريك -كه درجاي خود حكمت هاي ارزشمندي دارد - احكام ومقررات ويژه اي را وضع كرده است و از مرد انتظار دارد كه عنصري متفكر و فعال باشد و از تجملات زياد مانند تزيين به طلا پرهيز نمايد. در مقابل براي زن كه طبيعتي احساسي و عاطفي تر دارد برخي از زينت ها را كه هم با روحيه او سازگارتراست و هم به زندگي با مرد شيريني بيشتري مي بخشد اجازه داده است

ب ) تحقيقات جديد نشان مي دهد گلبول هاي سفيد در خون مرد بيش از زن است ازطرف

ديگر طلا در افزايش اين گلبول ها مؤثر است از اين رو وجود آن براي زن مفيد است ولي براي مردان چندان مناسب نيست و ممكن است موجب برهم زدن تعادل گلبول هاي سرخ و سفيد گردد.

فلسفه حرام شدن قمار در اسلام چيست؟

پرسش

فلسفه حرام شدن قمار در اسلام چيست؟

پاسخ

قمار به دلايل گوناگوني تحريم شده است از جمله ؛ جلوگيري از آثارمخرب آن است كه مختصراً به شرح زير مي باشد:

1_ ايجاد كينه و عداوت در بين مردم

2_ غفلت و واماندن از واجبات زندگي

3_ ضايع شدن فرصت هاي گرانمايه عمر،

4_ اعتياد به قمار و گسترش يافتن آن در جامعه

چرا تراشيدن ريش حرام است

پرسش

چرا تراشيدن ريش حرام است

پاسخ

الف) قبل از بيان اينكه چرا تراشيدن ريش

حرام است ذكر اين نكته ضروري است كه علماي

شيعه و معتزلين از اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه

احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از

طرف ديگر چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام

براي ما روشن باشد، بلكه برخي از آنها در متون ديني

منصوص گرديده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد،

امر به معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده

است. شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه

گرايش افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده

روح تعبد در برابر پروردگار است و اين خود ضرر

بزرگي در بردارد، و انسان را دچار نوعي شرك

مي گرداند، يعني فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي

مي كند. البته در مواردي نيز انسان از طريق عقلي

مي تواند فلسفه هايي را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا

كليت ندارد و ثانيا به تدريج در طول زمان و با رشد

دانش بشري يكي يكي روشن مي شود و در هر زمان

براي هر حكم احتمال وجود فلسفه ها و علل ديگري

مي رود كه براي ما مكشوف نيست. بنابراين در چنين

مواردي بايد ابتدا اين فرهنگ نادرست را اصلاح كرد

كه مي گويد اول بايد فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم

چنانكه در ديگر موارد زندگي مانند انجام دستورات

پزشك اينچنين است.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در

صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن

در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي

حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است، مگر در

مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند

كه مساله اي استثنايي است.

د ) وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي

بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن

تشبه به زنان

مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 12،

باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع)

تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به

فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: (( ... وانا نحن

نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره... ; ولي ما

شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين

مطابق فطرت است.))

ه' ) نكته ديگري كه امروزه پيدا شده اين است كه

يكي از راههاي انتقال ويروس بعضي بيماري ها تيغ

كشيدن مي باشد.

و) از لحاظ روايات نيز در اين باره روايات

متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني

الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع

روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحار

الانوار بسنده مي كنيم:

1 - من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق

(ع) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من

الجذام و قال النبي (ص) لا يطولن احدكم شاربه فان

الشيطان يتخذه مخبا يستتر به و قال (ع) من لم ياخذ

شاربه فليس منا و قال (ع) احفوا الشوارب و اعفوا

اللحي و لا تتشبهوا باليهود وقال (ص) ان المجوس

جزأوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز

الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ

الشارب يقول بسم الله و بالله و علي مله رسول الله

(ص)...، (بحار الانوار. ج 76، روايت 14، ب 13).

2 - عن رسول الله (ص) اخفوا الشوارب واعفوا

اللحيه و لا تتشبهوا بالمجوس.

(بحارالانوار، 76 / 111 - ج 10 / 13)

آيا تراشيدن ريش حرام است ؟ فلسفه آن را بيان كنيد

پرسش

آيا تراشيدن ريش حرام است ؟ فلسفه آن را بيان كنيد

پاسخ

بلي، حرام است و درباره فلسفه آن: الف)

قبل از بيان اينكه چرا تراشيدن ريش حرام است ذكر

اين نكته ضروري است كه علماي شيعه و معتزلين از

اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه احكام الهي تابع

مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از طرف ديگر

چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام براي ما روشن

باشد، بلكه برخي از آنها در متون ديني منصوص

گرديده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به

معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده است.

شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه گرايش

افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده روح تعبد

در برابر پروردگار است و اين خود ضرر بزرگي در

بردارد، و انسان را دچار نوعي شرك مي گرداند، يعني

فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي مي كند. البته در

مواردي نيز انسان از طريق عقلي مي تواند فلسفه هايي

را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا كليت ندارد و ثانيا به

تدريج در طول زمان و با رشد دانش بشري يكي يكي

روشن مي شود و در هر زمان براي هر حكم احتمال

وجود فلسفه ها و علل ديگري مي رود كه براي ما

مكشوف نيست. بنابراين در چنين مواردي بايد ابتدا

اين فرهنگ نادرست را اصلاح كرد كه مي گويد اول بايد

فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم چنانكه در ديگر

موارد زندگي مانند انجام دستورات پزشك اينچنين

است.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در

صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود

محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول

بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد

است، مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي

پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

د

) وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي

بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان

مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 12،

باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع)

تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به

فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: (( ... وانا نحن

نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره... ; ولي ما

شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين

مطابق فطرت است.))

ه' ) نكته ديگري كه امروزه پيدا شده اين است

كه يكي از راههاي انتقال ويروس بعضي بيماري ها

تيغ كشيدن مي باشد.

و) از لحاظ روايات نيز در اين باره روايات

متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني

الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع

روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحار

الانوار بسنده مي كنيم:

1 - من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق

(ع) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من

الجذام و قال النبي (ص) لا يطولن احدكم شاربه فان

الشيطان يتخذه مخبا يستتر به و قال (ع) من لم ياخذ

شاربه فليس منا و قال (ع) احفوا الشوارب و اعفوا

اللحي و لا تتشبهوا باليهود وقال (ص) ان المجوس

جزأوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز

الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ

الشارب يقول بسم الله و بالله و علي مله رسول الله

(ص)...، (بحار الانوار. ج 76، روايت 14، ب 13).

2 - عن رسول الله (ص) اخفوا الشوارب

واعفوا اللحيه و لا تتشبهوا بالمجوس.

(بحارالانوار، 76 / 111 - ج 10 / 13)

چرا در اسلام استعمال طلا براي مرد حرام است

پرسش

چرا در اسلام استعمال طلا براي مرد حرام است

پاسخ

حرمت استفاده و يا به دست كردن طلا براي مرد از احكام حتمي فقه

است.

برخي از فلسفه هاي اين حكم نيز تا حدودي روشن است و آن جلوگيري

از گرايش مردان به سمت زينت با طلا و عوارض نا مطلوب اجتماعي آن

است.

هر چند كه ممكن است اگر يك نفر انگشتري طلا به دست كند هيچ

عارضه اي از اين جهت به وجود نيايد; ولي وقتي فراگير شد، آن گاه مي بينيم

كه گروه گروه به دنبال گردن بند طلا، حلقه طلا، گوشواره ئ طلا، دستبند طلا و...

خواهند رفت.

زنان بنا به نوع آفرينش و خصلت هايشان، مناسبتي تام با اين مقوله دارند

ولي مردان چه؟ چه لزومي دارد كه همانند زنان خود را طلا بندان كنند؟

شايد به زنان حسادت مي ورزند؟ شايد هم تقليد از غرب مي كنند؟

البته اين تمام فلسفه حكم نيست، چه بسا جهات ديگري نيز در كار باشد

كه ما از آن بي اطلاعيم; ولي وقتي خداوند را حكيم، بصير و عليم مي دانيم و

دريافتيم كه او حكمي صادر كرده است، مقتضاي عقل و خردمندي تسليم

گشتن در برابر احكام خداوند است وگرنه تنها با سليقه ئ خود، بعضي از احكام

را پذيرفتن و برخي را رد كردن و بعضي ديگر را دستكاري نمودن، دين

نمي شود; بلكه متابعت از هواها و خواسته هاي نفساني است.

گفتني است اولا، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن

نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد.

ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد

واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را

بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به

وجود مصلحتي در

آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي

رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه

همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از

نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي

دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد

تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري

بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاتر داشته

باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي

قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ((تقوايابي)) است.

حرمت زينت طلا براي مرد و حليت آن براي زن دلايل چندي دارد; از

جمله:

الف) ويژگي هاي جسمي و رواني مرد، تفاوت هايي با زن دارد و اين تفاوت ها به طور

طبيعي رسالت هاي گوناگوني را به عهده اين دو جنس قرار مي دهد. اسلام باتوجه به

تفاوت هاي طبيعي هريك -كه درجاي خود حكمت هاي ارزشمندي دارد - احكام و

مقررات ويژه اي را وضع كرده است و از مرد انتظار دارد كه عنصري متفكر و فعال باشد

و از تجملات زياد مانند تزيين به طلا پرهيز نمايد. در مقابل براي زن كه طبيعتي

احساسي و عاطفي تر دارد برخي از زينت ها را كه هم با روحيه او سازگارتر است و هم

به زندگي با مرد شيريني بيشتري مي بخشد اجازه داده است.

ب ) تحقيقات جديد نشان مي دهد گلبول هاي سفيد در خون مرد بيش از زن

است.ازطرف ديگر طلا در افزايش اين گلبول ها موئثر است. از اين رو وجود آن براي

زن مفيد است ولي

براي مردان چندان مناسب نيست و ممكن است موجب بر

هم زدن تعادل گلبول هاي سرخ و سفيد گردد.

چرا دختران در سن 9 سالگي و پسران در سن 15 سالگي به تكليف مي رسند

پرسش

چرا دختران در سن 9 سالگي و پسران در سن 15 سالگي به تكليف مي رسند

پاسخ

بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است

واين مسئله پيش از آن كه مساله اي تشريعي و اعتباري باشد حقيقتي تكويني و

فيزيوپسيكولوژيك است. به عبارت ديگر ساختار وجودي دختران به گونه اي

است كه پيش از پسران به مراحلي از رشد و كمال جسمي (فيزيولوژيك) و روحي

و رواني (پسيكولوژيك) مي رسند. از طرف ديگر احكام شرعي همه متناسب با

توانايي ها و قابليت هاي انسان وضع گرديده است. و چون از نظر جسمي و عقلي

دختران رشد سريع تري دارند قابليت تكليف پذيري نيز در آنان زودتر پديد

مي آيد و از همين رو تكاليف شرعي بر آنان مقرر مي گردد. شاهد مطلب آن است

كه اين مساله فقط در بعد تكاليف نيست. بلكه اسلام شخصيت و هويت نويني

براي دختران قائل مي شود كه در پسران ديررس تر است. مثلا دختري كه نه سال

او تمام است از نظر احكام ديني شهادتش مسموع است و پشت سر او مي توان

نماز خواند (بر اساس فتوا به جواز اقتدا زن به زن) استقلال اقتصادي و حق

تصرف در مال خود را داراست و ... در حالي كه اين امور در پسران چند سال

متاخرتر است.

گفتني است كه بعضي از مراجع مثل آيت الله صانعي سن تكليف دختران را

سيزده سالگي مي دانند، البته مشروط به اين كه علايم ديگر بلواغ در آنها پيدا

نشده باشد.

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پاسخ

الف) قبل از بيان اينكه چرا تراشيدن ريش حرام است ذكر اين نكته ضروري است كه علماي شيعه و معتزلين از اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از طرف ديگر چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام براي ما روشن باشد، بلكه برخي از آنها در متون ديني منصوص گرديده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده است. شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه گرايش افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده روح تعبد در برابر پروردگار است و اين خود ضرر بزرگي در بردارد، و انسان را دچار نوعي شرك مي گرداند، يعني فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي مي كند. البته در مواردي نيز انسان از طريق عقلي مي تواند فلسفه هايي را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا كليت ندارد و ثانيا به تدريج در طول زمان و با رشد دانش بشري يكي يكي روشن مي شود و در هر زمان براي هر حكم احتمال وجود فلسفه ها و علل ديگري مي رود كه براي ما مكشوف نيست. بنابراين در چنين مواردي بايد ابتدا اين فرهنگ نادرست را اصلاح كرد كه مي گويد اول بايد فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم چنانكه در ديگر موارد زندگي مانند انجام دستورات پزشك اينچنين است.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است،

مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

د ) وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 12، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: « ... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة...؛ ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است.»

ه' ) نكته ديگري كه امروزه پيدا شده اين است كه يكي از راههاي انتقال ويروس بعضي بيماري ها تيغ كشيدن مي باشد.

و) از لحاظ روايات نيز در اين باره روايات متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحار الانوار بسنده مي كنيم:

1 - من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق (ع) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من الجذام و قال النبي (ص) لا يطولن احدكم شاربه فان الشيطان يتخذه مخباً يستتر به و قال (ع) من لم يأخذ شاربه فليس منا و قال (ع) احفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود وقال (ص) ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله (ص)...، (بحار الانوار. ج 76، روايت 14، ب 13).

2 - عن رسول الله (ص) اخفوا

الشوارب واعفوا اللحية و لا تتشبهوا بالمجوس.

(بحارالانوار، 76 / 111 - ج 10 / 13)

جواب فردي كه مي گويد احكام اسلامي هر آن چه بر طبق عقل است مثل روزه را انجام مي دهم و هر آن چه بر عقل

پرسش

جواب فردي كه مي گويد احكام اسلامي هر آن چه بر طبق عقل است مثل روزه را انجام مي دهم و هر آن چه بر عقل

پاسخ

اين سخن از لحاظي خوب و از جنبه هايي نادرست است. نادرست بدين جهت كه عقل ما از دستيابي به بسياري از مسائل و راز و رمز امور ناتوان است و انسان در طول تاريخ و به تدريج به مجهولات خود غلبه مي كند و رازها را باز مي گشايد. هم چنين اين عقل به علت محدوديت هاي عوارض محيطي، دچار خمودگي و ضعف مي شود و آن گونه كه شايسته است نمي تواند به مجهولات و سؤالات خود، دسترسي داشته باشد.

و در نهايت اين عقل با وحي و شريعت كامل مي شود؛ وگرنه به خودي خود كامل نيست و نمي تواند انسان را به سر منزل مقصود برساند. و بين عقل و وحي نيز، ارتباط و پيوندي ناگسستني و هميشگي وجود دارد. با اين حال، شرع اهميت زيادي به عقل و انديشه مي دهد و تقليد در اصول دين را نمي پذيرد؛ بلكه آن را منوط به تعقل و تدبر و پذيرش استدلالي آن مي داند. يعني ما موظفيم اصول دين خود را از راه عقل و استدلال و برهان بپذيريم و تنها تقليد كوركورانه از ديگران نكنيم.

پس از اين كه بنيان هاي اعتقادي و فكري خود را با استدلال و عقل محكم كرديم، آن را با وحي و شريعت كامل مي كنيم و برنا دانسته ها و مجهولات خود غلبه مي نماييم. پس اگر ما توحيد و نبوت و معاد را قبول كرديم و از طريق فطرت، عقل و خرد، به آن ايمان آورديم؛ بايسته است به ملزومات آن

نيز - از جمله دستورات و تكاليف الهي - ايمان بياوريم، خود اين تكاليف و دستورات نيز داراي حكمت ها، فلسفه ها و اسرار گوناگون است كه بعضي به وسيله عقل درك و شناخته مي شود و برخي را نيز بايد به طور تعبدي بپذيريم.

خوشبختانه حكمت و فلسفه عبادت و نماز به قدري روشن و واضح است كه عقل و خرد انسان به راحتي مي تواند به آنها دست يابد و هيچ مشكلي در اين رابطه نداشته باشد.

مشكل ما اين است كه بدون اين كه كمترين تفكر و انديشه اي در اين زمينه داشته باشيم و تنها براي راحتي خود و سستي و كاهلي در انجام عبادات، دعا مي كنيم كه دليل عقلي بر نماز و روزه و... نداريم.

احكام وبرنامه هاي عبادي اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد؛ زيرا اولاً، صدها آيه و حديث مردم را به تعقل، و تفكر فرا مي خواند و هيچ مسلكي به اندازه اسلام، به انديشيدن دعوت نكرده است؛

ثانياً، يكي از انتقادهاي شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقليد كوركورانه و بي دليل آنان از نياكان است؛

ثالثاً خود قرآن، بارها در كنار بيان احكام و دستورات، به دليل آن هم اشاره كرده است. پيامبر(ص) و امامان معصوم نيز در روايات، به بيان اين حكمت ها پرداخته اند. دانشمندان اسلام، گاهي به تاليف كتاب هايي درباره اين موضوع اقدام كرده اند.

رابعاً؛ با پيشرفت دانش بشري، روز به روز پرده از اسرار احكام الهي ودستورات ديني برداشته مي شود و هر چه از عمر اسلام مي گذرد، بر عظمت و جلوه آن افزوده مي شود.

بر اين اساس در ابتدا به دوستتان متذكر شويد كه:

1. لازم نيست دليل همه احكام را،

همه مردم در همه زمان ها بدانند. گاهي دليل برخي از آنها الان روشن نيست؛ ولي گذشت زمان، آن را روشن مي سازد.

2. در فلسفه احكام، تنها نبايد نظر به فوايد و آثار مادي آنها داشت و تنها به بعد اقتصادي، بهداشتي و... توجه كرد و از آثار روحي، معنوي و اخروي آن غافل بود

3. كسي كه خدا را حكيم و دستورهايش را بر اساس حكمت مي داند، نبايد به جهت اين كه امروز دليل حكمي را نمي داند يا با عقل خود درك نمي كند، از انجام آن تخلف كند.

4. از موارد عادي خارج نشويم و به دامن وسوسه ها نيفتيم. همچنان كه مردم در مراجعه به پزشك خود را در اختيار او قرار مي دهند و...، در مسائل ديني هم به قانون خدا گردن مي نهند و آن را پذيرفته، عمل مي كنند. چرا كه خداوند، هم مهربان تر است، هم داناتر و حكيم تر. هم آينده را مي داند و هم آثار ظاهري و باطني و نهان و آشكار را.

5. اگر گوشه اي از اسرار حكم خدا را دانستيم، نبايد خيال كنيم بر همه اسرار واقف گشته ايم. مگر با عقل و فكر محدود انساني، مي توان به عمق احكامي كه از علم بي انتهاي خدا سرچشمه گرفته، پي برد؟

6. همان عقلي كه ما را به فهميدن فلسفه و دليل احكام دعوت مي كند، همان مي گويد: اگر جايي ندانستي ،از آگاهان با تقوا بپرسد. اين همان تعبد در مقابل اولياي دين است.

متاسفانه كساني هستند كه روحيه تعبد و تسليم ندارند و درپي بهانه اند تا شانه از بار تكليف و دينداري خالي كنند. از اين رو مساله تحقيق را عنوان مي كنند و براي هر دستور ديني،

دنبال فلسفه و دليل مي گردند؛ اما در موقع امتحان و عمل، بهانه مي گيرند و شانه خالي مي كنند.

قرآن درباره اين افراد مي فرمايد: "اگر نشانه اي از قدرت خدا و معجزات انبيا مشاهده كنند؛ اعراض كرده، مي گويند: اين نيز همان سحر و جادوي معمولي و هميشگي است" (قمر، آيه 2)

اينان در مقابل مكانيك، پزشك، مدهاي خارجي، وسوسه هاي نفس و تمايلات شيطاني تسليم اند و چون و چرا ندارند ؛ ولي وقتي نوبت به دستور دين مي رسد، اهل تحقيق و استدلال مي شوند و قيافه هم مي گيرند.

اين در حالي است كه برگزيدگان خلقت مي فرمايند: "كفي بي فخراً ان اكون لك عبداً؛ خدايا افتخارم همين بس كه بنده تو هستم".

و نيز مي فرمايند: "خدايا، عبادت من، نه از روي طمع بهشت يا ترس از دوزخ است؛ بلكه تو را شايسته عبادت يافته ام و مي پرستم".

اصولاً خود نماز و عبادت را بايد آگاهانه و از روي علم و بصيرت به جاي آورد؛ چنان كه در حديثي آمده است: "دو ركعت نماز عالم، بهتر از هفتاد ركعت نماز جاهل است". (سفينة البحار، كلمه عبد)

رسول خدا(ص) فرموده است: "از نماز، آن قسمتي مورد قبول است كه انسان بر اساس تعقل و آگاهي بخواند". (محجة البيضاء، ج 1، ص 366)

اما اصل نماز و عبادت، به عنوان يكي از واجبات مهم الهي بايد مورد پذيرش همه يكتاپرستان و باورداران به خدا قرار گيرد و در اين راه به خوبي مي توان از عقل و استدلال كمك جست.

براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1. اسرار الصلاة، ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي 2. تفسير نماز ،محسن قرائتي 3. اسرار الصلاة، شهيد ثاني 4. پرتوي از

اسرار نماز، محسن قرائتي 5. سر الصلاة، امام خميني در پايان اندكي به فلسفه و حكمت هاي نماز اشاره مي شود:

در نماز راز و رمز و اهداف چندي نهفته است و بدون آن كه نماز در قالب و زمان خاص انجام شود آن اهداف تأمين نمي شود.

الف) ياد و ذكر خدا؛ زيرا انسان موجود فراموش كاري است. بنابراين هر چند ساعت يك بار، با خواندن نماز، خداي سبحان را ياد كرده و متذكر وجود لايتناهاي او مي شود.

ب ) وقتي انسان متذكر خدا بود و خدا را مراقب خويش ديد، قهراً از انجام گناه و منكرات شرم و حيا مي كند. بنابر اين يكي از اهداف نماز، جلوگيري از فحشا و منكرات است: "ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر".

ج ) عبوديت و خشوع و خضوع در پيشگاه مقام ربوبيت؛ به طور مؤدب ايستادن، ركوع كردن، جبين بر خاك ساييدن، سجده و نشستن دو زانو و... همه نشانه هاي خضوع است. و اين حقي است از سوي خداي سبحان كه هر انساني موظف به اداي آن است. توجّه داشته باشيد كه همين خشوع و خضوع، به تدريج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابر ساير افراد متواضع مي كند. امام علي(ع) مي فرمايد: "من تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعاً؛ خداي سبحان نماز را مقرر داشت تا پيشاني از روي تواضع به خاك ماليده شود"، (نهج البلاغه). حضرت فاطمه(س) نيز مي فرمايد: "جعل اللَّه الصلاة تنزيها لكم من الكبر؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از كبر و منيّت پاك گرداند". (بحار الانوار ج 29 ص 223.)

د ) تشكيل جماعت ها ؛ ويل دورانت مي نويسد: "بر هيچ انسان منصفي پوشيده نيست

كه شركت مسلمانان در نمازهاي جماعت روزانه، چه اثر خوبي در وحدت و تشكّل آنها دارد. با كمي دقت مي توان دريافت كه در سايه همين جماعت ها و جمعه ها است كه انسجام و اتحادي در اقشار مختلف ايجاد مي شود و در سايه آن بركات و ارزش هايي وجود دارد. از كارهاي عمراني يك منطقه گرفته تا راه حل ساير مشكلات افراد و جامعه".

ه') شادابي روح انسان ؛ نماز در ساخت روح انسان، همان نقشي را ايفا مي كند كه نرمش و ورزش در ساخت جسم انسان ايفا مي نمايد. اگر كسي ورزش رابراي مدت طولاني ترك كند، كم كم بدنش دچار يك نوع سستي و كسالت مي شود و چه بسا سلامت خود را از دست بدهد.

بنابر اين انسان بايد روزانه يا لااقل هفته اي چند ساعت، به راهپيمايي و ورزش بپردازد تا به تدريج جسم را سالم و شاداب سازد. روح انسان نيز چنين نيازي دارد، بايد هر روز اين نيايش و سرود مذهبي و اسلامي تكرار گردد تا به تدريج سلامت و شادابي روح انسان در سايه ياد حق احراز گردد.

خلاصه آن كه اهداف نماز - كه داراي ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي و سياسي است - بدون اين كه نماز در زمان معين و با نظم خاص انجام شود، تامين نمي گردد.

و) توجه به نعمت ها؛ انسان، همواره در برابر برخورداري از نعمت ها، زبان ستايش و بندگي دارد. يادآوري نعمت هاي بيشمار خداوند، مي تواند قوي ترين انگيزه براي توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات هاي امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت هاي خداوند ،حتي قبل از تولد انسان، به يادآورده مي شود و از اين راه، محبت انسان به خدا را زنده مي سازد آنگاه درخواست

نياز از او مي كند. خداوند هم مي فرمايد: "فليعبدوا رب هذا البيت، الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف؛ مردم پروردگار اين كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگي سيرشان كرد و از ترس، ايمنشان نمود". در آيه اي ديگر است، پروردگارتان را بندگي كنيد. چون شما را آفريد.

ز) احساس فقر و وابستگي؛ طبيعت انسان چنين است كه وقتي خود را نيازمند و وابسته به كسي ديد، در برابرش خضوع مي كند. وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چيز، نيازمند به اوييم. اين احساس عجز و نياز، انسان را به پرستش خدا وا مي دارد. خدايي كه در نهايت كمال و بي نيازي است. در بعضي احاديث است كه اگر فقر و بيماري و مرگ نبود، هرگز گردن بعضي نزد خدا خم نمي شد.

چرا دختر در سن 9 سالگي به بلوغ مي رسد ولي پسر در سن 15 سالگي؟

پرسش

چرا دختر در سن 9 سالگي به بلوغ مي رسد ولي پسر در سن 15 سالگي؟

پاسخ

بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است واين مسئله پيش از آن كه مسأله اي تشريعي و اعتباري باشد حقيقتي تكويني و فيزيوپسيكولوژيك است. به عبارت ديگر ساختار وجودي دختران به گونه اي است كه پيش از پسران به مراحلي از رشد و كمال جسمي (فيزيولوژيك) و روحي و رواني (پسيكولوژيك) مي رسند. از طرف ديگر احكام شرعي همه متناسب با توانايي ها و قابليت هاي انسان وضع گرديده است. و چون از نظر جسمي و عقلي دختران رشد سريع تري دارند قابليت تكليف پذيري نيز در آنان زودتر پديد مي آيد و از همين رو تكاليف شرعي بر آنان مقرر مي گردد. شاهد مطلب آن است كه اين مسأله فقط در بعد تكاليف نيست. بلكه اسلام شخصيت و هويت نويني براي دختران قائل مي شود كه در پسران ديررس تر است. مثلا دختري كه نه سال او تمام است از نظر احكام ديني شهادتش مسموع است و پشت سر او مي توان نماز خواند (بر اساس فتوا به جواز اقتدا زن به زن) استقلال اقتصادي و حق تصرف در مال خود را داراست و ... در حالي كه اين امور در پسران چند سال متاخرتر است.

گفتني است اگر دختر در سن 9 سالگي قادر به انجام تكاليف خود مثل روزه نباشد بر او گرفتن روزه واجب نيست.

نيز بعضي از فقهاء سن بلوغ دختران را 13 سالگي مي دانند مشروط به اينكه علايم ديگر بلوغ در آنها مشاهده نشده باشد.

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش حرام است؟

پاسخ

الف) قبل از بيان اينكه چرا تراشيدن ريش حرام است ذكر اين نكته ضروري است كه علماي شيعه و معتزلين از اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از طرف ديگر چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام براي ما روشن باشد، بلكه برخي از آنها در متون ديني منصوص گرديده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده است. شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه گرايش افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده روح تعبد در برابر پروردگار است و اين خود ضرر بزرگي در بردارد، و انسان را دچار نوعي شرك مي گرداند، يعني فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي مي كند. البته در مواردي نيز انسان از طريق عقلي مي تواند فلسفه هايي را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا كليت ندارد و ثانيا به تدريج در طول زمان و با رشد دانش بشري يكي يكي روشن مي شود و در هر زمان براي هر حكم احتمال وجود فلسفه ها و علل ديگري مي رود كه براي ما مكشوف نيست. بنابراين در چنين مواردي بايد ابتدا اين فرهنگ نادرست را اصلاح كرد كه مي گويد اول بايد فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم چنانكه در ديگر موارد زندگي مانند انجام دستورات پزشك اينچنين است.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است،

مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

د ) وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 12، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: " ... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة...؛ ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است."

ه' ) نكته ديگر اينكه يكي از راههاي انتقال ويروس بعضي بيماري ها تيغ كشيدن مي باشد.

و) گفتني است به موي روي گونه و زير گلو ريش گفته نمي شود.

ز) از لحاظ روايات نيز در اين باره روايات متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحار الانوار بسنده مي كنيم:

1 - من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق (ع) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من الجذام و قال النبي (ص) لا يطولن احدكم شاربه فان الشيطان يتخذه مخباً يستتر به و قال (ع) من لم يأخذ شاربه فليس منا و قال (ع) احفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود وقال (ص) ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله (ص)...، (بحار الانوار. ج 76، روايت 14، ب 13).

2

- عن رسول الله (ص) اخفوا الشوارب واعفوا اللحية و لا تتشبهوا بالمجوس.

(بحارالانوار، 76 / 111 - ج 10 / 13)

چراتراشيدن ريش حرام است؟

پرسش

چراتراشيدن ريش حرام است؟

پاسخ

الف) قبل از بيان اينكه چرا تراشيدن ريش حرام است ذكر اين نكته ضروري است كه علماي شيعه و معتزلين از اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از طرف ديگر چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام براي ما روشن باشد، بلكه برخي از آنها در متون ديني منصوص گرديده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده است. شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه گرايش افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده روح تعبد در برابر پروردگار است و اين خود ضرر بزرگي در بردارد، و انسان را دچار نوعي شرك مي گرداند، يعني فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي مي كند. البته در مواردي نيز انسان از طريق عقلي مي تواند فلسفه هايي را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا كليت ندارد و ثانيا به تدريج در طول زمان و با رشد دانش بشري يكي يكي روشن مي شود و در هر زمان براي هر حكم احتمال وجود فلسفه ها و علل ديگري مي رود كه براي ما مكشوف نيست. بنابراين در چنين مواردي بايد ابتدا اين فرهنگ نادرست رإ؛ ** اصلاح كرد كه مي گويد اول بايد فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم چنانكه در ديگر موارد زندگي مانند انجام دستورات پزشك اينچنين است.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است،

مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

د ) وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 12، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: « ... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة...؛ ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است.»

ه' ) نكته ديگري كه امروزه پيدا شده اين است كه يكي از راههاي انتقال ويروس بعضي بيماري ها تيغ كشيدن مي باشد.

و) از لحاظ روايات نيز در اين باره روايات متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحار الانوار بسنده مي كنيم:

1 - من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق (ع) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من الجذام و قال النبي (ص) لا يطولن احدكم شاربه فان الشيطان يتخذه مخباً يستتر به و قال (ع) من لم يأخذ شاربه فليس منا و قال (ع) احفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود وقال (ص) ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله (ص)...، (بحار الانوار. ج 76، روايت 14، ب 13).

2 - عن رسول الله (ص) اخفوا

الشوارب واعفوا اللحية و لا تتشبهوا بالمجوس.

(بحارالانوار، 76 / 111 - ج 10 / 13)

در پايان گفتني است به هيچ وجه كسي نگفته هر كسي ريش داشت آدم خوبي است و هيچ گناهي از او سر نمي زند واي چه بسا شخصي داراي ريش باشد و بزرگترين گناهان را انجام دهد. (مثل ابن ملجم)

فلسفه وجوب ختنه چيست

پرسش

فلسفه وجوب ختنه چيست

پاسخ

بعضي از فلسفه هاي ختنه از نظر بهداشتي اين است كه: 1) تشكيل عفونت بين غشأ و سرآلت تناسلي كساني كه ختنه نشده اند زياد است و ختنه كردن از اين عمل جلوگيري مي كند. 2) آمار نشان مي دهد سرطان آلت در كساني كه ختنه نشده اند بيشتر است. (براي آگاهي بيشتر ر . ك : اولين دانشگاه و آخرين پيامبردستورات بهداشتي اسلام شهيد دكتر پاك نژاد) درضمن ختنه كردن دختران مستحب است.

چرا بعضي علما در شرايطي چيزي را تحريم و سپس آن را حلال مي كنند, آيا اين حلال كردن حرام خدانيست ؟

پرسش

چرا بعضي علما در شرايطي چيزي را تحريم و سپس آن را حلال مي كنند, آيا اين حلال كردن حرام خدانيست ؟

پاسخ

در پاسخ به اين سئوال توجه به اين نكته ضروري است كه در اصول احكام از قبيل تعداد ركعات نماز اعمال اصليحج زمان نماز و روزه و حج و حرام بودن رشوه و ربا و ... هيچ گاه تبدل راي براي مجتهد حاصل نمي شود. غالبا در امورجزئيي كه به اين اصول هيچ گاه خدشه اي وارد نمي كند تغيير راي حاصل مي شود و اين به دلايلي صورت مي گيرد كهبه برخي از آنها اشاره مي شود:

1_ فتواي مجتهد همواره مستند به آخرين منبع فقهي است كه به دست وي رسيده و چون در طي زمان اطلاع بر منابعجديدي (از قبيل روايتي خاص يا سندي معتبر براي يك روايت) حاصل مي شود امكان تبدل راي و تغيير نظر وجوددارد. و اين تغييرات همه در جهت كشف حكم خداست و چون قانونمند و طبق ضوابط ديني است براي مكلف نزدخدا حجت است و هيچ اشكال شرعي پديد نمي آورد.

2_ در مواردي كه فقيه حكمي درباره موضوع خاصي؛ مانند ماهي خاصي داده است با شناخت جديدي از آن موضوعحكم نيز تفاوت پيدا مي كند؛ مثلا حكم به حرمت ماهي خاويار از اين رو بوده كه داراي فلس نيست چنانچه باتحقيقات كارشناسان ثابت شود كه داراي فلس مي باشد حكم به حلال بودن آن صادر مي گردد.

3_ گاهي خود موضوع تغيير مي كند و چون حكم همواره دائرمدار موضوع است با تغيير موضوع حكم نيزتفاوتمي يابد؛ مثلا فروش خون در گذشته به جهت نداشتن فايده كلان حرام بوده ولي امروزه حلال است، زيرا با قدرتانتقال آن فايده مهمي بر آن

مترتب گرديده و هر دو حكم واقعي الهي است بدون آن كه تناقضي در بين باشد؛ زيرا حكمكلي الهي جواز فروش چيزهايي است كه فايده حلال دارند و حرمت فروش براي چيزهايي است كه قابل استفادهحلال نيستند.

4_ نكته ديگر احكام ولايي يا حكومتي است. اسلام به ولي فقيه آزادي نظر قانوني بر اساس مصالح جامعه بخشيدهاست و نمونه بارز آن تحريم تنباكو توسط ميرزاي شيرازي به عنوان ولي فقيه است؛ يعني با آن كه از نظر اولي استعمالآن حلال مي باشد ولي در شرايطي كه موجب تقويت استعمارگران و تضعيف مسلمين شود حرام است و اين حرمتدر شرايط خاص با حليت اولي، يعني شرايط عادي هيچ تضادي ندارد.{J

چرا بازي با پاسور حتي بدون قصد بردوباخت حرام است

پرسش

چرا بازي با پاسور حتي بدون قصد بردوباخت حرام است

پاسخ

به طور كلي بازي با آلات قمار، هر چند بدون برد و باخت باشد، شرعا حرام است. البته فلسفه آن به طور كامل روشن نيست، ليكن بعيد نيست كه حرمت آن نوعي حريم براي دور شدن از اينگونه وسايل و نيفتادن در دام قمار باشد.

چرا در اماكن مقدسه مانند حرم امامان و حرم حضرت معصومه (ع ) از ورود افراد غير مسلمان جلوگيري به عمل مي آيد؟

پرسش

چرا در اماكن مقدسه مانند حرم امامان و حرم حضرت معصومه (ع ) از ورود افراد غير مسلمان جلوگيري به عمل مي آيد؟

پاسخ

مسأله عدم جواز ورود كفار در برخي از اماكن متبركه يكي از احكام ديني است و فلسفه آن حفظ حرمت و قداستآن اماكن است نه تنها نجس بودن كفار. از طرف ديگر اين مانع تبليغ و ارشاد و پذيرش آنان يا همزيستي مسالمت آميز باآنها نيست، زيرا اين گونه اماكن متبركه داراي احكام خاص مي باشد و ورود به آنها نه تنها براي كفار بلكه براي مسلماناننيز محدوديت هايي دارد. مانند عدم جواز دخول حائض و جنب در مسجد و حرم ائمه اطهار(ع).{J

فلسفه پاشيدن آب روي قبر اموات چيست ؟

پرسش

فلسفه پاشيدن آب روي قبر اموات چيست ؟

پاسخ

در كتاب «بحار الانوار، ج 82، ص 23، باب 12، روايت 10» آمده است:

[ علل ] : عن احمد بن موسي بن المتوكل عن علي بن الحسين اسعد آبادي عن احمد بن ابي عبداللّه برقي عن ابيه عن ابن ابي عمير عن بعض اصحابه قال سألت ابا عبداللّه (ع) عن رش الماء علي القبر قال يتجافي عند العذاب مادام الندي في التراب؛ در روايت ياد شده، راوي از امام صادق(ع) پيرامون فلسفه آب ريختن بر قبر سؤال مي كند و حضرت پاسخ مي دهند: «تا زماني كه رطوبت آب در خاك قبر باقي است، عذاب از آن رخت برمي بندد...». البته در اين جا دو نكته شايان توجه است:

الف) راوي اصلي از امام صادق(ع) شناخته شده نيست. از همين رو به طور قاطع نمي توان به مضمون آن ايمان آورد؛ ليكن در اين گونه موارد مي توان عمل را به قصد «رجا» به جاي آورد.

ب ) كيفيت تأثير آب در رفع عذاب، از اموري است كه با عقل عادي نمي توان آن را درك كرد. بنابراين در صورت صحّت مضمون روايت، بايد آن را از حقايق غيبي دانست كه عقل عادي بشري، از درك و تبيين آن عاجز است.

دليل كراهت خواندن شعر چيست

پرسش

دليل كراهت خواندن شعر چيست

پاسخ

در صدر اسلام يكي از حربه هاي مخالفان قرآن براي مشغول كردن اذهان، ترويج اشعار جاهلي و مشغول نمودن مردم به اشعار پوچ و بي مغز شعرا در وصف شراب و ابرو و .... بوده است، لذا از خواندن چنين اشعاري نهي گرديده است.

ولي اشعاري كه متضمن حكمت و موعظه و يا بيان معارف باشد و دعوت به نيكي و احسان كند هيچ مذمتي ندارد. بلكه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «وان من الشعر لحكمة ؛ همانا برخي از اشعار، حكمت است».

چرا در كتاب گناهان كبيره بازي با شطرنج را از گناهان كبيره دانسته ولي بعضي از مراجع الان بازي با شطرنج را جايز مي دانند؟

پرسش

چرا در كتاب گناهان كبيره بازي با شطرنج را از گناهان كبيره دانسته ولي بعضي از مراجع الان بازي با شطرنج را جايز مي دانند؟

پاسخ

كتاب ارزشمند گناهان كبيره در زماني نگاشته شده كه شطرنج در سطح جهاني به عنوان آلت قمار شناخته مي شد وهمه فقها حكم به حرمت بازي با آن مي كردند؛ زيرا بازي با آلت قمار هر چند بدون برد و باخت باشد، حرام است. وليفتواي اخير حضرت امام (ره) و برخي ديگر از مراجع بر جواز بازي با شطرنج، در زماني صادر شد كه در سطح جهانيبازي با شطرنج به عنوان يك ورزش فكري به حساب مي آيد و در واقع از عنوان آلت قمار بودن خارج گرديده است.چنين مواردي نظاير متعددي در فقه دارد و اصطلاحا «تبدل موضوع» ناميده مي شود. اين امور به معناي تغيير در حكمالهي نيست؛ زيرا حكم الهي تابع موضوع است و با تبدل آن، حكم نيز دگرگون مي شود.{J

فلسفه عبادت هاي ما چيست ؟

پرسش

فلسفه عبادت هاي ما چيست ؟

پاسخ

عبادات هدف و فلسفه اي دارند كه اگر انسان به آن بي توجه باشد نصيبي از آن نمي برد. اگر انسان شرايط باطني عبادات را رعايت نكند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. كساني كه رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جاي اين كه در روحشان خشوع و خضوع و كمالات ديگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذايل ديگر را ايجاد مي كند. چنين عبادتي قطعا جز خستگي نتيجه اي ندارد، اما نبايد اين نكته كسي را از انجام عبادت باز دارد و نا اميد كند؛ بلكه فقط هشداري است كه انسان مراقب باشد عبادتش داراي باطن باشد و روح عبادت را دريابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق اين آيه قرار گيرد: «الذينهم في صلاتهم خاشعون» ، (مؤمنون، آيه 2)

فلسفه عبادات را تنها در پرتو بينش توحيدي اسلام ، مي توان دريافت كرد.

بديهي است تا زماني كه ابعاد مختلف اين بينش، به درستي شناخته نشود، جايگاه عبادات و هم چنين ديگر برنامه هاي عملي آن، روشن نخواهد شد. در بينش اسلام و اديان توحيدي، انسان و مجموعه هستي، آفريده هاي خداوند و در مسير حركت به سوي او و معرفت مبدأ خويشند. در اين ديدگاه، هيچ غايتي جز معرفت خداوند براي انسان متصوّر نيست و كمال انسان، تنها در اين محدوده رقم مي خورد و تمامي جاذبه هاي ديگر، جملگي براي به حركت درآوردن آدمي و فراخوان وي به معرفت خداوند هستند.

در اين مسير است كه «عبادت» جايگاه خود را پيدا مي كند؛ آن

هم به صورت عبادتي موزون و حساب شده كه بايد به صورت خاصي به جاي آورده شود. بدون اين عبادت، سرّ حيات بي رنگ خواهد شد و انسان در بيغوله جاذبه هاي ديگر، راه اصلي را به فراموشي خواهد سپرد.

مثلاً نمازهاي پنج گانه در تمامي عمر، همانند تابلوها و چراغ هايي است كه در مسيري سخت، طولاني و پرحادثه، انسان را به تبعيت از خود فرا مي خواند تا او را از پرتگاه هاي سقوط و گزند حوادث سنگين، باز دارد. بدون نماز، آدمي در مسير زندگي، گوهر عبوديت خويش را در برابر ذات لايزال احديت به فراموشي خواهد سپرد و در نتيجه از كمال خويش باز خواهد ماند. از همين رو، تمامي پيامبران الهي و كتاب هاي آسماني، آدمي را به نماز دعوت كرده اند. آن چه گفته شد، تنها اشاره اي كوتاه به فلسفه فردي نماز بود و نماز و ديگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعي، فرهنگي، سياسي و... داراي حكمت هاي عميقي است.

نماز، عملاً موجب همبستگي مسلمانان و احساس روح يكرنگي در بين آنان است؛ چرا كه همه آنان به يك مشكل و به سمت يك قبله نماز مي گذارند و اين موضوع، پيامدهاي ارزنده اي خواهد داشت.

چرا اسلام انگشتر طلا را براي مرد حرام كرده است

پرسش

چرا اسلام انگشتر طلا را براي مرد حرام كرده است

پاسخ

حرمت پوشيدن و يا به دست كردن طلا براي مرد از احكام حتمي فقه است. برخي از فلسفه هاي اين حكم نيز تا حدودي روشن است و آن جلوگيري از گرايش مردان به سمت زينت با طلا و عوارض نا مطلوب اجتماعي آن است. گر چه ممكن است اگر يك نفر انگشتري طلا به دست كند هيچ عارضه اي از اين جهت به وجود نيايد؛ ولي وقتي فراگير شد، آن گاه مي بينيم كه گروه گروه به دنبال گردنبند طلا، حلقه طلا، گوشواره طلا، دستبند طلا، و ... هستند.

زنان بنا به نوع آفرينش و خصلت هايشان، مناسبتي تام با اين مقوله دارند ولي مردان چه؟ چه لزومي دارد كه همانند زنان خود را طلا بندان كنند؟ شايد به زنان حسادت مي ورزند؟ شايد هم تقليد از غرب مي كنند؟

البته اين تمام فلسفه حكم نيست، چه بسا جهات ديگري نيز در كار باشد كه ما از آن بي اطلاعيم، ولي وقتي خداوند را حكيم، بصير و عليم مي دانيم و دريافتيم كه او حكمي صادر كرده است، مقتضاي عقل و خردمندي تسليم گشتن در برابر احكام خداوند است وگرنه تنها با سليقه خود، برخي از احكام را پذيرفتن، برخي را رد كردن و برخي ديگر را دستكاري كردن دين نمي شود؛ بلكه متابعت از هواها و خواسته هاي نفساني است. به عنوان مثال؛ اگر مي خواهيد هم به احكام الهي مقيد باشيد و هم اينكه معلوم باشد همسر داريد، چاره آن طلاي سفيد (پلاتين) است چرا وقتي راه حل حلال وجود دارد، آدمي به حرام بيفتد و براي عمل خويش توجيه بتراشد.

چرا در اسلام مجسمه سازي كه يكي از هنرهاي بشري است تحريم شده است ؟

پرسش

چرا در اسلام مجسمه سازي كه يكي از هنرهاي بشري است تحريم شده است ؟

پاسخ

- بله مقتضاي ادله موجود، حرمت مجسمه سازي است؛ ولي چرا؟ تاريخ بشر شاهد اين مدعا است كه ريشه هاي بت پرستي، از تقديس تمثال ها و حتي سنگ ها آغاز گرديده و رفته رفته به پرستش بت ها و... انجاميده است.

اين موضوع به قدري تأثير گسترده اي داشت كه هنوز هم بت پرستي در بين ملت هاي مختلف وجود دارد. حتي در بين اديان توحيدي نيز تقديس تمثال ها به چشم مي خورد. اگر سري به كليساها بزنيد (خصوصا در كشورهاي ديگر)، خواهيد ديد كه ده ها مجسمه و تمثال تقديس مي شود و به گونه اي در برابر آنها كرنش و عبادت صورت مي گيرد. اگر آمادگي موجود در نوع مردم (نه خواص مانند شما) را در نظر بگيريم، حقانيت اين موضوع آشكار خواهد شد كه تحريم ساختن مجسمه، براي جلوگيري از گرايش آنان به بت پرستي و تقديس هاي بي مورد است.

پيرامون مقوله هنر گفتني است كه اولاً هنر در مجسمه سازي خلاصه نمي شود. ثانيا ارزش تفكر و معرفت آدمي و مصون ساختن او از انحرافات فكري، به آن اندازه است كه اگر هنرهايي اين چنين در پاي آن ذبح گردد، نامعقول به نظر نمي رسد.

اينكه از انسان باندازه وسع او تكليف مي خواهند بي معناي است چراكه گاهي سخت ترين شرايط بهترين كار مي كند و گاهي هم بالعكس ميشود؟

پرسش

اينكه از انسان باندازه وسع او تكليف مي خواهند بي معناي است چراكه گاهي سخت ترين شرايط بهترين كار مي كند و گاهي هم بالعكس ميشود؟

پاسخ

توانايي انسان در انجام تكاليف در دو بعد قابل بررسي است :

1- استطاعت از نظر عقلي 2- استطاعت از نظر شرعي.

از نظر عقلي آدمي بر بسياري از تكاليف قادر است، مثلاً مي تواند شبي 1000 ركعت نماز بخواند، در تمام عمرروزه باشد و ...

از نظر شرعي و فقهي استطاعت داراي تعريف معين و مشخصي است. از اين ديدگاه استطاعت تا زماني وجوددارد كه آدمي به مشقت و عسر و حرج گرفتار نشود براي مثال، استطاعت شرط وجوب حج است. استطاعت يعني بازبودن راه، داشتن نفقه و زاد و توشه. در اين صورت حج واجب مي گردد. حال آن كه از نظر عقلي حتي پياده و با گداييهم مي توان به حج رفت.

بنابراين بايد بين اين دو مقوله را تفاوت گذاشت و هر يك را در جاي خود به درستي به كار برد.{J

فلسفه حكم كردن به احتياط واجب در احكام چيست

پرسش

فلسفه حكم كردن به احتياط واجب در احكام چيست

پاسخ

گاهي دلايلي كه فقيه براي استنباط حكم شرعي از آيات و روايات پيدا مي كند، آن قدر قوي نيست كه حكم حرمت و ترك به طور صريح از آنها فهميده شود، بلكه به صورت 80 يا 90 درصد است؛ لذا صريحاً حكم به حرمت نمي كند، بلكه مي فرمايد احتياط واجب در ترك است، چون مسأله طوري هم نيست كه به استحباب يا مباح بودن عمل برسد. اينها ملاكات فقهي است كه هر كس آگاه از شيوه استدلال و استنباط احكام باشد، متوجه مي شود. وظيفه مقلد آن است كه به آن چه در رساله مجتهد نوشته شده است، عمل نمايد، زيرا از او دليل عمل پرسيده نمي شود. البته دقت شما در فهم مسائل قابل تقدير است.

چند كتاب كه درمورد علل و فلسفه احكام است را نام ببريد؟

پرسش

چند كتاب كه درمورد علل و فلسفه احكام است را نام ببريد؟

پاسخ

ر.ك:

علل الشرايع شيخ صدوق

فلسفه اجتهاد و تقليد محمد دشتي

فلسفه روزه احمد رضائي

فلسفه دو حكم روزه و موسيقي احمد خردمند

فلسفه و اسرار حج عبدالغفور

فلسفه احكام فضل اللّه تهامي

ضمنا بسياري از كتب نيز حاوي بحث فلسفه احكام مي باشند مانند :

نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

بيست پاسخ مؤسسه در راه حق

{J

چرا با وجود رواياتي كه در حرمت شطرنج وجود دارد امام خميني بازي با شطرنج را حلال شمرده اند؟

پرسش

چرا با وجود رواياتي كه در حرمت شطرنج وجود دارد امام خميني بازي با شطرنج را حلال شمرده اند؟

پاسخ

الف) فتواي حضرت امام(ره) مبتني بر اين نكته است كه رواياتي كه درباره شطرنج وجود دارد خود شطرنج رابنفسه موضوع حرمت قرار نمي دهد؛ بلكه آن را به عنوان يكي از مصاديق قمار مشمول حرمت قرار مي دهد. در اين صورت اگر در زماني شطرنج از موضوع آلت قمار بودن خارج شود بازي با آن حلال خواهد بود و فتواي حضرتامام(ره) نيز مشروط به تحقق اين فرض است كه واقعاً شطرنج در سطح جهاني از موضوع قمار بودن خارج شده باشد.ازاين رو با تبدل موضوع حكم نيز دگرگون خواهد شد.

ب ) پاسور نيز به عنوان آلت قمار بودن حرام است و بازي با آلت قمار مطلقاً حرام است؛ يعني تا زماني كه بر آن عنوان«آلت قمار بودن» صدق مي كند بازي با آن با برد و باخت و بدون برد و باخت حرام است.

در مورد شطرنج نيز اگر واقعاً صدق عنوان ياد شده جاري باشد به فتواي حضرت امام(ره) و همه مراجع ديگر بازي باآن جايز نخواهد بود حتي اگر بدون برد و باخت باشد. اما اين كه آيا عنوان ياد شده هنوز هم جاري است يا نه موكول به نظر عرف مي باشد.

چرا در اسلام شراب و قمار از گناهان بزرگ شمرده شده است ؟

پرسش

چرا در اسلام شراب و قمار از گناهان بزرگ شمرده شده است ؟

پاسخ

آثار زيان باري كه مصرف الكل و شراب بر جسم و جان و اجتماع دارد بر كسي پوشيده نيست و آثار الكل نه تنهامتوجه مصرف كننده بلكه متوجه فرزندان اشخاص الكلي نيز مي باشد. قرآن كريم در آيه 90 و 91 سوره مائده آن را دررديف پرستش بت ها، يك نوع پليدي دروني، موجب كينه و نفاق و دوري از ياد خدا و نماز مي داند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1_ شراب و قمار دو عامل فساد

2_ سمپوزيوم الكل

بيان احكام در صدر اسلام به صورت تدريجي بوده است. چون پذيرش لازم براي بيان دفعي وجود نداشته است.از همين رو در آيه 219 سوره بقره، ابتدا نفع و ضررهاي مسكرات و اين كه مضار آن بيشتر از منافع آن است بيان گرديدهولي بعدا در آيه 90 سوره مائده حرمت آن به طور كلي بيان گرديده است.

چرا بازي با ورق و پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

پرسش

چرا بازي با ورق و پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

پاسخ

چون ورق بازي، از ابزار قمار است و قمار نيز از جمله محرمات قطعي و از مفسده هاي مهم اجتماعي است. ازهمين رو براي دورماندن افراد از خطر ابتلا به قمار و سرنوشت شوم آن، ابزارهاي آن نيز تحريم شده است.

تحريم اين ابزارها، به دليل مبارزه با پديده شوم قمار است. گذشته از اين كه اين نوع سرگرمي ها، ممكن است به صورت عادات خطرناكي درآيد كه در آن، هيچ چيزي عايد فرد نمي گردد؛ مگر ابطال عمر و ضايع كردن فرصت هاي طلايي زندگي.

از نظر رواني نيز پيامدهاي ناگواري در معاشرت ها در پي دارد و به فرموده قرآن: «همانا شيطان مي خواهد به وسيله خمر وقمار در بين شما دشمني و كينه ايجاد كند».

چرا با پيشرفت هاي علمي در نجوم هنوز معيار ثابت شدن اول ماه را رويت مي دانند؟

پرسش

چرا با پيشرفت هاي علمي در نجوم هنوز معيار ثابت شدن اول ماه را رويت مي دانند؟

پاسخ

احكام شرعي در طول تاريخ براي عموم مردم وضع گرديده است. از همين رو ملاك هاي ثبوت موضوعات آن، به گونه اي در نظر گرفته شده كه براي عموم مردم، در هر زمان و در هر مكان قابل تشخيص باشد.

در گذشته و هم اكنون نيز سهل ترين راه اثبات اول ماه براي همه مردم در هر نقיǘ̠رؤيت ماه بوده و هست؛ چه باسواد باشند چه بي سواد و چه در كوه باشند، چه در بيابان.

اما قضيه محاسبات علمي _ گرچه پيشرفت هاي بسيار مهمي در امر نجوم و محاسبات انجام گرفته است _ ولي به دليل فراواني پارامترهايي كه بايد مورد محاسبه قرار گيرد، نتايج به دست آمده از محاسبات نوعا تقريبي است. از اين روگاه منجّمان اعلام مي كنند كه ماه قابل رؤيت نيست، ولي رؤيت مي شود و گاه نيز برعكس.

بلي اگر زماني محاسبات به گونه اي شود كه يقين آور باشد، در اين صورت تفاوتي نخواهد داشت كه ماه ديده شود ويا محاسبات چنين نتيجه اي را بدهد؛ چون ملاك براي اثبات اول ماه، رؤيت آن و يا يقين به آن است.

چرا بازي با پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

پرسش

چرا بازي با پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

پاسخ

به طور كلي در اسلام بازي با آلات قمار حرام است و حكم به حرمت بازي با پاسور از باب آن است كه به عنوانيكي از ابزارهاي قمار شناخته مي شود. بنابراين تا زماني كه به اين عنوان شناخته مي شود، حكم آن حرمت خواهدبود. البته اگر مرجع تقليد در صدق عنوان آلت قمار بودن پاسور ترديد كند، فتوا به حرمت نمي دهد؛ چنان كه از فتوايمرحوم آيت الله اراكي(ره) چنين به دست مي آيد.{J

علت وارد شدن به مسجد با پاي راست چيست ؟

پرسش

علت وارد شدن به مسجد با پاي راست چيست ؟

پاسخ

}در اين باره به مقدمات پاسخ اول رجوع كنيد. فلسفه دقيق آن براي ما روشن نيست. البته اين نكته گفته شده است كهاگر انسان در حال ورود به زمين بخورد چنانچه پاي راستش جلو باشد از جلو خواهد افتاد. در نتيجه اگر در حال ورودبه مسجد باشد، در خانه رحمت الهي قرار مي گيرد. اما اين كه اين مسأله علت واقعي حكم باشد آگاهي دقيقينداريم.{

چرا پوشيدن لباس ابريشمي و استعمال طلا براي مردان حرام است ؟

پرسش

چرا پوشيدن لباس ابريشمي و استعمال طلا براي مردان حرام است ؟

پاسخ

درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع ((عقلاني )) از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست : 1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است ; يعني انسان موئمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد; هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي : قوت آن در اين است كه تمام سوالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد. 2) متد ديگر روش عقل جزئنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي : حسن

آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد; مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي پزشكي روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت . نقص و عيب اين روش آن است كه : اولا; تدريجي است و ثانياا; محدوديت هاي زيادي دارد; يعني بسياري از سوالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تاثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام ((فيديسم )) پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد در جهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است ; ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم . بدون شك عقل جزئنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه

چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم . حرمت زينت طلا براي مرد و حليت آن براي زن دلايل چندي دارد; از جمله : الف ) ويژگي هاي جسمي و رواني مرد كه تفاوت هايي با زن دارد و اين تفاوت ها به طور طبيعي رسالت هاي گوناگوني را به عهده اين دو جنس قرار مي دهد. اسلام باتوجه به تفاوت هاي طبيعي هر يك - كه در جاي خود حكمت هاي ارزشمندي دارد - احكام و مقررات ويژه اي را وضع كرده است وازمرد انتظار دارد كه عنصري متفكر و فعال باشد و از تجملات زياد مانند تزيين به طلا پرهيز نمايد. در مقابل براي زن كه طبيعتي احساسي و عاطفي تر دارد برخي از زينت ها را كه هم با روحيه او سازگارتر است و هم به زندگي با مرد شيريني بيشتري مي بخشد اجازه داده است . ب ) تحقيقات جديد نشان مي دهد گلبول هاي سفيد در خون مرد بيش از زن است .ازطرف ديگر طلا در افزايش اين گلبول ها موئثر است . از اين رو وجود آن براي زن مفيد است ولي براي مردان چندان مناسب نيست و ممكن است موجب بر هم زدن تعادل گلبول هاي سرخ و سفيد گردد, (مجله پيام اسلام ). البته اين تمام فلسفه حكم نيست , چه بسا جهات ديگري نيز در كار باشد كه ما از آن بي اطلاعيم , ولي وقتي خداوند را حكيم , بصير و عليم مي دانيم

و دريافتيم كه او حكمي صادر كرده است , مقتضاي عقل و خردمندي تسليم گشتن در برابر احكام خداوند است , اما مسائله استعمال عطور حساب ديگري دارد, زيرا عدم استفاده از آن به ويژه در مناطق گرمسير موجب انتشار بوي ناخوشايند از بدن و تنفر طباع و تائذي انسان مي شود.

چرا تشبه به كفار حرام است ؟

پرسش

چرا تشبه به كفار حرام است ؟

پاسخ

الف ) حرمت تشبه به كفار فلسفه هاي متعددي مي تواند داشته باشد كه در اين جا تنها به يك مورد اشاره مي شود: از ديدگاه جامعه شناختي (cigoloicolS) لباس , پوشش و آرايش , هنر, معماري و ديگر جلوه هاي ظاهري حيات , ابزارهاي انتقال فرهنگي هستند. به عبارت ديگر لباس غربي داراي بار فرهنگ غربي است و لباس شرقي در بردارنده مضامين فرهنگ شرقي . اين مسائله در نگاه نخست شگفت انگيز مي نمايد; ليكن اندكي دقت به صدق آن گواهي مي دهد. فرهنگ غربي مبتني بر ((اصالت لذت )) و تمتأعات مادي است و به جلوه هاي معنوي و كمالات عاليه انساني توجهي ندارد. در اومانيسم غربي (msinamoH) آنچه بر همه چيز پيشي دارد, جلوه هاي حيواني حيات بشر (يعني , رفاه , خوراك , تفريح , لذت جنسي و...) است . يكي از نخستين اموري كه اين ديدگاه پديد مي آورد ((فرهنگ برهنگي )) است . يعني لباس و آرايش تن به گونه اي باشد كه بيشترين جلوه را داشته و ديده ها را خيره و دل ها را بربايد. طبيعي است كه در چنين فرهنگي ديگر سخن از مقام خلاف² اللهي انسان نمي رود و خورشيد فضايل و مكارم عاليه اخلاقي غروب مي كند و چه بامسما است كه آن را فرهنگ غرب (يعني غروب روشنايي ها و به تاريكي گراييدن ) ناميده اند. درست نقطه مقابل آن , فرهنگ شرقي است كه بيشتر صبغه ئ الهي و عرفاني دارد. در اين فرهنگ وجوه مادي انسان در رتبه مادون قرار مي گيرد و

اصالت به زيبايي هاي روح و ارزش ها و مكارم و فضايل داده مي شود. در اين فرهنگ انسان در جست وجوي اشراق و تابش نور الهي در دل است و ازاين رو آن را ((فرهنگ شرقي )) ناميده اند. يكي از وجوه بارز اين فرهنگ در لباس آدمي است ; يعني , در آن كوشش مي شود كه بدن نمايان نشود و با لباس هاي بلند و سراپا پوشيده توجه به تن معطوف نگردد; زيرا جلب توجه بدني , دل را از ياد جميل حقيقي - كه ذات اقدس حق تعالي است - غافل مي گرداند. با كمال تائسف گفتني است كه يكي از مظاهر فرهنگ غربي - كه با زور و فشار و تبليغات بر جوامع اسلامي تحميل شد - تغيير اين فرهنگ است . ازاين رو مي بينيد كه در سده اخير در همين كشور ما چه تلاش هايي شد كه لباس مردان و زنان را به شكل غربي درآورند و با فشار رضاخان لباس ملي تغيير كرد و حجاب زنان دريده شد. از اين جا روشن مي شود كه يكي از احكام بسيار عالي و حكيمانه اسلام همين تحريم تشبه به كافران است ; زيرا به اين وسيله از التقاط فرهنگي و تائثيرپذيري جامعه اسلامي در برابر فرهنگ بيگانه جلوگيري به عمل مي آيد. براي آگاهي بيشتر ر.ك : فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي , غلامعلي حداد عادل .

اگر چيزي را قبلا پيدا كردم ولي تلاش براي يافتن صاحبش نكردم الان وظيفه من نسبت به آن مال چيست ؟

پرسش

اگر چيزي را قبلا پيدا كردم ولي تلاش براي يافتن صاحبش نكردم الان وظيفه من نسبت به آن مال چيست ؟

پاسخ

مسأله سه صورت دارد:

الف) اگر صاحب آن را مي شناسيد بايد حتما رضايت او را جلب كنيد.

ب ) اگر صاحبش را نمي شناسيد، در صورتي كه قيمت آن از 6/12 نخود نقره (200 يا 300 تومان) بيشتر باشد، بايد تا يك سال و يا به قدري كه از پيدا شدن صاحبش مأيوس شويد اعلان كنيد. اگر صاحبش پيدا نشد مي توانيد براي خودتان برداريد تا اگر صاحبش پيدا شد عوضش را به او بدهيد و احتياط مستحب اين است كه از طرف صاحبش صدقه بدهيد.

ج ) اگر چيزي كه پيدا كرده ايد قيمتش از مقداري كه گفته شد (6/12 نخود نقره) كمتر باشد و صاحبش را نمي شناسيد مي توانيد براي خودتان برداريد ، (برگرفته از توضيح المسائل آيت اللّه شيرازي، ص 455 به بعد).

علت كراهت شعر خواندن در شب چيست و منظور چه نوع شعري است ؟

پرسش

علت كراهت شعر خواندن در شب چيست و منظور چه نوع شعري است ؟

پاسخ

در صدر اسلام يكي از حربه هاي مخالفان قرآن براي مشغول كردن اذهان ترويج اشعار جاهلي و مشغول نمودن مردم به اسفار پوچ و بي مغز شعرا در وصف شراب و ابرو و .... بوده است لذا از خواندن چنين اشعاري نهي گرديده است. ولي اشعاري كه متضمن حكمت و موعظه ويا بيان معارف باشد و دعوت به نيكي و احسان كند هيچ مذمتي ندارد. بلكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند : و ان من الشعر لحكمه همانا برخي از اشعار حكمت است.

در برخي روايات خواندن شعر در روز و شب جمعه مكروه دانسته شده است. چون در نظام تربيتي و اجتماعي اسلام براي شب و روز جمعه برنامه هاي خاصي از قبيل عبادات، دعا، نظافت، نمازجمعه و... در نظر گرفته شده است به جهت آن كه مردم احيانا با اشتغال به شعر وشعرخواني از برنامه هاي اصلي غافل نشوند خواندن شعر مكروه دانسته شده است. البته شايد دلايل ديگري نيز داشته باشد كه ما بدان واقف نيستيم.

اين موضوع خصوصا با توجه به اين كه در گذشته اغلب اشعار حاوي مدح حكام و يا در وصف شراب و مي و... بوده است بسيار قابل تأمل است.{J

علت حرام بودن كار در بعضي از روزها مثل عاشورا و روز21 ماه رمضان چيست ؟

پرسش

علت حرام بودن كار در بعضي از روزها مثل عاشورا و روز21 ماه رمضان چيست ؟

پاسخ

كار كردن در روز 21 رمضان و دهم محرم و عيد غدير حرام نيست و كراهت آن چه بسا به خاطر ايجاد اعتدال در زندگي و رعايت احترام روزه هاي خاص است. بديهي است تعطيلي در روز شهادت امام علي(ع) و روز شهادت امام حسين(ع) نوعي احترام به شمار مي آيد و فرصتي خواهد بود براي شركت در مراسم عزاداري و آشنايي با سنت و سيره پيامبر و امامان(ع) كه از نيازهاي معنوي آدمي به شمار مي آيد و ارزش آن از كار و درآمد مادي بيشتر مي باشد.

در روايتي از امام صادق خضاب كردن ،سرمه كشيدن واستفاده از انگشتر به زينت تعبير شده است و حرمتي ندارد اما در حكم مراجع هر چيزي كه زينت محسوب شود حرام است چرا؟

پرسش

در روايتي از امام صادق خضاب كردن ،سرمه كشيدن واستفاده از انگشتر به زينت تعبير شده است و حرمتي ندارد اما در حكم مراجع هر چيزي كه زينت محسوب شود حرام است چرا؟

پاسخ

جهت پاسخ به سؤال مطرح شده، توجه به نكات زير ضروري مي نمايد:

1_ اگر منظور شما اين است كه «آيا استفاده از آن چه زينت محسوب مي شود، حرام است يا نه؟»؛ كه در پاسخ عرض مي شود، زن ها مي توانند از تمامِ آن چه زينت محسوب مي شود استفاده كنند(حنا كردن، سرمه كشيدن، انگشتر به دست كردن) ولي مردها در استفاده از بعضي زينت ها، محدوديّت دارند. مثلاً انگشترِ طلا به دست كردن يا پيراهن ابريشم خالص پوشيدن برايشان اشكال دارد و موجب ارتكاب حرام يا باطل شدن نماز مي گردد. البته علت اين محدوديت، ريشه در مصلحت و حكمتِ احكام و دستورات الهي دارد(جهت آگاهي بيشتر از احكامِ زينت هاي حرام و حلال به رساله هاي توضيح المسائل، بحث لباسِ نمازگزار و... مراجعه فرمائيد).

به اين ترتيب، روشن مي شود كه آن چند زينتي كه در سؤال از آن نامبرده شده، به خودي خود حرام نيست، اما چنانچه زن ها بخواهند از زينت ها استفاده كنند، بايد ضوابط و روش هاي آن را دانسته و اين عدم حرمت را با استفاده ي نادرست و خارج از چهارچوب تعريف شده، به حرمت مبتلا نكنند. مثلاً استفاده از آرايش هاي زنانه در سطح متعارف، براي دختران جوان، مناسب نبوده و بايد به هنجارهاي جامعه ي ديني و جنبه هاي احتياط و خويشتن داري احترام بگذارند و تا قبل از ازدواج، به هيچ وجه از اين آرايش هاي براي خودآرايي در سطح جامعه استفاده نكنند. البته مسئله ي حفظ نظافت و استفاده از لباس هاي زيبايي

آفرين، بحثِ ديگري است؛ در اين مورد نيز چنانچه نوع پوشش و نظافت، موافق با عُرف جامعه ي اسلامي و شخصيت يك خانم مسلمان باشد، اشكالي ندارد، امّا نبايد اين گرايش، تكرارِ «مُدگرايي» در شكل و حالتي ديگر باشد. چندان كه توجه ها را برانگيزاند و باعثِ «انگشت نمائي» و تحريك گردد!!!

آن چه در اين نكته ي اول، ما را به خود مشغول كرده اين است كه: آيا شما چنين تصور مي كنيد كه مراجع تقليد، زينت هايي مثل سرمه، حنا و انگشتر را براي مرد يا زن حرام كرده اند؟ اگر همين منظورتان مي باشد، جاي گفتگو نيست، چون اصلاً چنين فتوايي وجود ندارد! هيچ مرجع تقليدي استفاده از انگشترِ غيرطلا را براي مرد، حرام نمي داند؛ و به فتواي هنگي، زن مي تواند آزادانه از اين نوع انگشترها (حتي طلا) استفاده كند. چندان كه بر خلافِ مردان، نماز خواندن با طلا، حرام و باطل كننده ي عبادتي مثل نماز نمي گردد. و به همين ترتيب، خضاب(حناء) كردنِ موي سر و دست براي زن و مرد حرام نمي باشد.

2_ امّا اگر منظور شما اين است كه: «وقتي زينت كردن با حناء، سرمه و انگشتر براي زنان جايز است، پس چه لزومي براي پوشانيدن آن ها در حجاب و در مقابل نامحرم است؟» آن گاه براي تقويت سؤال و سنددار نمودنش به حديثي از حضرت امام صادق(ع) استناد فرموده ايد كه: «كارهاي ياد شده همگي جزء زينت هايند و حرمتي ندارند». و در ادامه، پس از ذكر منبع حديث، مي پرسيد: پس چرا مراجع هر آن چه را كه زينت محسوب شود را حَرام مي دانند»؟!(مشخصاً بر كتاب مسأله حجاب شيهد مطهري(ره) رجوع كنيد).

اينك جهت پاسخگويي، مواردي را بيان مي كنيم:

يك) بين اين دو

موضوع، تفاوت وجود دارد: 1. جواز استفاده از اين چند زينت براي زن و مرد؛ 2. لزوم پوشانيدن زينت استفاده شده در برابر نامحرم يا عدم پوشانيدن آن.

در قسمت نكته ي يك (صفحه ي اول پاسخ) به صورت مشروح به جواز استفاده از اين زينت ها و برخي جزئيات و استثنائات آن پرداختيم. امّا بدانيد كه استفاده از آن چند زينت، مسئله اي شخصي و فردي است، امّا آن گاه كه فرد به اجتماع قدم مي گذارد، بايد قوانين اجتماعي و حريم هاي تعريف شده را شناخته و عمل كند؛ و در اين مرحله است كه «حجاب» ضروري مي نمايد؛ و اين سؤال مطرح مي شود كه آيا پوشانيدن چه قسمت هايي واجب است؟ آيا اين پوشش شاملِ زينت ها هم مي شود يا خير؟ چه اين كه خداوند، بهره مندي از اين زينت ها را حرام نفرموده، ولي آيا پوشش آن ها را هم خواسته؟

اين مسئله همانند هزاران مسئله تخصصي ديگر، با نظر كارشناسي متخصصان متفاوت سنجيده شده و پاسخ هاي متفاوتي به همراه داشته؛ و خُب شما مي دانيد كه هر گروه نسبت به تشخيص خود، استدلال ويژه اي نموده و قانونِ عقلاء و روش آنان اين است كه نظر هر صاحب نظر از احترام خاص برخوردار مي باشد و تنها كساني مي توانند در اين حيطه به چون و چرا بپردازند كه صلاحيّت ها و قابليّت هاي علمي لازم را داشته باشند!

استاد شهيد مطهري(ره) در كتاب مسئله حجاب صفحه 145، بحث نيمه استدلالي فرموده و با بررسي آيه و روايات، به ين نتيجه مي رسند كه «... به هر حال، اين روايات مي فهماند كه براي زن پوشانيدن چهره و دست ها تا مچ واجب نيست، حتّي آشكار بودن آرايش هاي عادّي و معمولي كه در اين قسمت ها

وجود دارد، نظير سُرمه و خَضاب كه معمولاً زن از آن ها خالي نيست و پاك كردنِ آن ها يك عمل فوق العادّه به شمار مي روند نيز مانعي ندارد».

البته ايشان براي تفسير آيه ي 31 سوره ي مباركه ي نور، مجموعاً به پنج روايت استناد مي فرمايند كه چهار روايتِ آن دلالت بر اين دارد كه «زينت هاي آشكار را پوشانيدن، ضرورت ندارد» و در روايت اول، قسمتي از آن چه در سؤال به عنوان روايت ذكر كرده ايد آمده: «از امام صادق(ع) سؤال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش براي زن واجب نيست چيست؟ فرمود: زينت آشكار عبارت است از: سرمه و انگشتر»(مسأله حجاب، ص 149 / كافي، ج 5، ص 521 / وسائل، ج 3، ص 25).

نقطه مقابل نظريه ي شهيد مطهري(ره)، نظريه تعدادي از مراجع تقليد گذشته و معاصر است؛ اينان نگاه به زينت زن را جايز نمي دانند؛ به چه دليل؟ چرا با رواياتِ ياد شده در بالا مخالفت كرده اند؟ آيا چطور ممكن است كه حكم مراجع و ائمه اطهار(ع) با هم مخالف باشد؟ جواب اين است كه: اين علماء نيز به دسته اي ديگر از آيات، روايات و ساير فاكتورهاي تأثيرگذار در برداشت و تشخيص فقهي استناد كرده اند؛ ما در اينجا فقط اشاره اي به ساختار شكلي آن ادلّه كرده و بحث از ماهيّت محتوايي از آن را چون نياز به داشتن پيش زمينه ي ذهني و اطلاعات بالاي علمي از سوي خوانندگان است را به فرصتِ ديگر وامي نهيم (البته منابع بحث را معرفي خواهيم كرد).

دلايل گروه ياد شده _ به صورت فهرست وار _ عبارت است از:

- استناد بخشي از همان آيه ي 30 سوره ي مباركه ي نور: وَ لايُبدينَ زينتهُنَّ عموميت داشته و

از اين كه زينت هاي زن (اعم از زينت هاي آشكار و نهان و..). نشان داده شود، نهي شده.

- حداقل پنج روايت كه روي هم رفته، اين مفاهيم را در نظر دارند: «از هر گونه نگاه به نامحرم پرهيز شود چه اين كه همين نگاه هايتان تيري مسموم از تيرهاي شيطان است؛ شيطان بين زن و مرد _ مخصوصاً جوان _ وسوه كرده و با دخالت هايش موجبات انحراف و گناهشان را فراهم مي سازد، پس خود را كاملاً از نامحرم بپوشانيد [چه زينت ها و چه غير زينت ها، و چه نگاه به زينت بيفتد يا نيفتد]»(رك: وسائل الشيعه: ج 14، باب 104، ح 1، 2 و 5 / من لايحضره الفقيه، باب 29، ح 2 من ابواب القضاء / مستدرك الوسائل، باب 80، ح 7 / جواهر الكلام، كشف اللثام، تذكرة الفقهاء و... (كتاب النكاح)).

ملاحظه مي فرمائيد كه: هيچ يك از اين دو گروه (پوشش زينت واجب نيست و واجب هست!) همين طور چشم بسته فتوا نداده اند! اينان نيز به همان آيات و احاديث استدلال كرده اند و چون اختلاف در نظر و تشخيص موضوعي معمول و طبيعي است و در همه ي علوم تجربي و عقلي جريان دارد، لازم است حق اظهار نظر تخصّصي براي كارشناسان را محفوظ بدانيم.

استاد مطهري(ره) دقيقاً در ادامه ي همان بحث، پس از اعلامِ نظر فقهي شان مي فرمايند: «اين مطالب را توضيح مي دهيم كه ما اين مسأله را از نظر خودمان بيان مي كنيم و استنباطِ خودمان را ذكر مي نماييم و امّا هر يك از آقايان و خانم ها از هر كس كه تقليد مي كند، عملاً بايد تابع فتوايِ مرجع تقليد خودشان باشد، آن چه ما مي گوييم با فتواي بعضي از مراجع

تقليد تطبيق مي كند و ممكن است با فتواي بعضي ديگر تطبيق نكند...»(همان، ص 151.

)

در آخر، چند مورد از فتاواي مراجع تقليد را يادآور مي شويم:

1. آية اللّه فاضل لنكراني: «به طور كلّي، آن چه عرفاً زينت محسوب مي شود، پوشش آن لازم است»(جامع المسائل، 1/481).

2. آية اللّه مكارم شيرازي: «در مورد زينت هايي مثلِ حناء دست، حلقه، انگشتري، سرمه، ابرو چيدن، ساعت، عينك طبّي زيبا، پوشش لازم نيست (امّا در مورد زينت آرايش، مشكل است[= به احتياط واجب، پوشانيده شود]»(استفتائات جديد، 1/228 و 229 (مسئله 802 تا 800)).

سؤالي در مورد مسأله شطرنج و پاسور و تخته دارم كه حضورتان عرض مي كنم. مي خواستم بدانم علت حرام بودن شطرنج و پاسور و تخته چيست؟ البته لازم به ذكر است كه من خود بازي با اينها را حرام دانسته و انجام نمي دهد ولي شخصي از من در مورد علت آن سؤال كرد و من جواب قان

پرسش

سؤالي در مورد مسأله شطرنج و پاسور و تخته دارم كه حضورتان عرض مي كنم. مي خواستم بدانم علت حرام بودن شطرنج و پاسور و تخته چيست؟ البته لازم به ذكر است كه من خود بازي با اينها را حرام دانسته و انجام نمي دهد ولي شخصي از من در مورد علت آن سؤال كرد و من جواب قانع كننده باري او نداشتم لطفا پاسخ دهيد.

پاسخ

در مورد حكمت ها و علت هاي حرام بودن بازي با شطرنج و پاسور، بررسي هاي مفيد و مهمي در ابعاد پزشكي، اخلاقي، روان شناسي و ديني صورت گرفته كه در قالب پاسخي مفصل، تنظيم و نگارش گرديده، اما هم اكنون خلاصه اي از آن پژوهش را كه دربردارنده تحليل رواني، اخلاقي و شرعي موضوع شطرنج (و به صورت ضمني و حاشيه اي، موضوع ورق بازي) است را تقديم مي نماييم.

اميد است توجه به اين پاسخ اجمالي برايتان مفيد و كارا باشد، چنانچه با مراجعه به منابع ياد شده در اين پاسخ به جواب مورد نظرتان دست نيافتيد، مي توانيد مجددا درخواست بيشتر نماييد تا آن پاسخ اصلي كه مشروح تر است ارسال گردد.

بايد دانست تمام »ضررها« و »فايده ها« به يك سو جهت گرفته و او نيز »انسان« است. يعني: اگر مي گوييم »شطرنج براي انسان مفيد است« و يا »فلان غذا و نوشيدني يا بازي براي انسان مفيد است« بايد توجه داشته باشيد كه: »انسان كيست«؟ آيا انسان يعني همين نقش و نگار گوشت و استخواني؟ يا نه! انسان يعني مجموعه اي از چند بُعد: جسم، روح، شهوت، عقل، غرايز و فطرت.

شما وقتي به طور يقين مي تواني بگويي فلان موضوع

براي »انسان« مفيد يا مضرّ است كه آنرا در هر يك از 6 بعد فوق سنجيده باشي! يعني به آن درجه از يقين صد در صد و غير قابل ترديد دست يافته باشي كه با قاطعيت بگويي: من شطرنج را براي انسان مفيد مي دانم يعني، براي جسم او، براي روح او )با تمام حالات اش( براي شهوت او و غرايزش، براي عقل او و فطرتش، صد در صد سازنده است. و شما خود قضاوت كن! آيا شطرنج، موسيقي، رقص، و ساير امور در يكايك ابعاد ششگانه ي نامبرده شده »مفيدند« يا نه...؟ )اين سؤال با تمام قسمتهايش خطاب به همه است و شخص خاصّي را هدف نگرفته و ديگر آنكه اين سؤالات، مثال اند و تو خودداني كه در مثال مناقشه نيست!(

مقدمه دوم: بايد دانست برخي فقها بازي با شطرنج را به شرط اينكه از آلات قمار خارج شده باشد و به صورت شرطبندي بازي نشود، جايز شمرده اند، اما بسياري ديگر آنرا به طور كلي حرام دانسته اند.

اما آن چه مهم است جواز يك كار دليل بر ترويج و گسترش آن نيست، و حرام نبودن يك كار دليل بر برتري آن نيست. بلكه حرام نبودن موجب دوري از دركات جهنم مي شود، اما براي درجات بهشت بايد با نگاهي ديگر به زندگي و اوقات فراغت نگريست، از اين رو اگر چه شطرنج حلال باشد اما ورزش فكري برتر نيست و چه بسا زيانهايي را به دنبال داشته باشد.

براي بازي كردن با اين وسيله و سائر امور مشابه، فوائدي مي گويند:

- شطرنج بازي، امروزه يكي از ورزشهاي فكري است و ثمره اش تقويت نيروي هوش و ذهن است.

- شطرنج بازي، نوعي پرسازي اوقات

فراغت است.

- شطرنج بازي، چندين ساعت فكرت را از محيط و مردم جدا مي كند و زبانت به غيبت و نگاهت به نامحرم و فكرت به افكار منحرف و شيطاني مشغول نمي شود.

فايده ي اوّل ما نيز قبول داريم شطرنج بر روي ذهن مؤثّر است و قسمتهايي از ذهن را به فعاليّت مي گيرد ولي قبول نداريم اين به معناي تقويت سالم نيروي فكر است. چه اينكه:

يك - هر چند در شطرنج ذهن به فعاليّت مي پردازد ولي خود ذهن هم داراي قسمتها و بخشهايي است و موقع شطرنج، فقط همان قسمتها و فعاليت هايي كه با حركات و انتقالات شطرنج مربوط است، به فعاليت مي پردازد. يعني در نتيجه: ذهن يك شطرنج باز، بطور همه جانبه به فعاليت نمي پردازد بلكه تنها در همان فضا و رابطه ي هم سنخ و مرتبط با شطرنج بازي است كه رشد مي كند. بنابراين، اين حجم از فعاليت جدي مغز متناسب با ساير فعاليت هاي ديگر اجزاء نمي باشد و كاملاً روشن است كه اگر در يك مجموعه يك قسمت بيش از ساير اجزاء به تكاپو بپردازد، و نه تنها مفيد نيست بلكه موجب بر هم زدنِ تعادل فعاليت هماهنگ اجزاء يك مجموعه با يكديگر مي باشد. و البته قضيه به همين جا نيز ختم نمي شود چرا كه همين ناسازواري اجزاء در فعاليت ها و هماهنگي سازي موجب تشويش فكر در بعد نظم ذاتي اجزاء آن مي شود و خود اين برهم زني نظم، آنهم در ذهن، آغاز ناهنجاري در سيستم انديشه و تناسب قواي فكري است؛ و پر واضح است كه تناسبات فكري موجب، تعادل رفتاري مي گردد.

بد نيست جهت روشنگريِ اين نكته، مثالي بياوريم: ورزش آنهم بدن سازي، كاملاً مطلوب و پذيرفته

شده است ولي چنانچه يك بدن ساز، به تقويت عضله ي يك قسمت مخصوص بپردازد و توجّه عمده ي خود را به همان سمت و سو معطوف دارد، پس از مدتي آن عضو منظور رشد و برجستگي خاصّي خواهد شد ولي ما نمي توانيم اين رشد زياد يك قسمت خاص از بدن (كه در سرعتي مسابقه گونه با ساير عضله ها پيشروي كرده) را مطلوب ارزيابي كنيم چون برجستگي يك طرفه و خارج از تناسب با ساير اعضاء موجب رشد ناهماهنگ اعضاء و عضلات در مجموعه ي اندام بدن ورزشكار است (چونان يك كاريكاتور كه بزرگي گوشها با كوچكي بيني و... آنرا از حالت چهره ي عادّي انسان خارج ساخته) و خود قضاوت كنيد آيا اين اندام رشد يافته در بعد و قسمتي خاصّ، زيباست؟ (آن هم نامتناسب با رشد ساير اعضاء)

جهان چو چشم و خدّ و خال و ابروست كه هر چيزي به جاي خود نيكوست

بنابراين: زيبايي در حفظ تناسب است و بر هم زدن هماهنگي و تناسب اعضاء جسمي يا ذهني اگر نگوييم ضرر و ضرر آفرين است، قطعاً مفيد هم نيست! بلكه - حدّاقل - حالت عدم فايده دارد. و از اين روست كه مي گوييم شطرنج موجب تقويت ذهن )به معناي يك مجموعه اعضاء و قسمتهاي گوناگون ولي هماهنگ( نبوده و بر عكس، فقط ذهن را در يك جهت خاص )راهيابي حركات كيش و مات كردن حريف مقابل( تيز و تند مي كند ولي در اين افزايش توانمندي چندان تكروي مي كند كه با ديگر نواحي مغز يكسان كار نمي كند؛ و اين حالت بوجود آمده، آنهم در ذهن كه مركز تصميم گيري هاي متعادلانه و متناسب داراست، خود نوعي ضرر يا حدّاقل،

عدم نفع و فايده است. )پس، ادعاي فايده ي تقويت ذهن منتفي مي گردد(.

اعتراف يك شطرنج باز

با در نظر گرفتن استدلالات ياد شده، به دليلي استناد مي كنيم كه در واقع جزء يكي از اعترافات مهم است! در اين اعتراف، شخصي سخن گفته كه در زمان خودش از زمره ي كارشناسان معروف شطرنج محسوب شده و چندان مورد توجه قرار گرفته كه درباره اش مي گفتند: »هيچ كس جز آقاي شانتال شوده دو سيلان، نمي تواند عنوان قهرماني شطرنج جهان را بدست آورد«! نامبرده چنين مي نويسد: »همين قدر كافي است براي اثبات اينكه شطرنج ورزشي است خسته كننده، بدانيد كه پس از انتهاي حركت چهلم، اگر نتيجه اي بدست نيامد بازي به تعويق مي افتد. مثلاً در مسابقه ي »ريك و يك« اين قضيه اتفاق افتاد و پس از حساب كردن جمع تركيبات احتمالي در چهار حركت اوّل، اين آمار و تعداد به دست آمد: 318976584000 و در ده حركت اوّل، 169518829100544000000000000000 مي باشد« وي سپس به قهرمانان شطرنج كه ممكن است استعدادشان در هر مورد ديگر از حدّ متوسط پائين تر باشد اشاره كرده و مي گويد: »مي خواستم همين را بگويم كه خطر واقعي، شطرنج است! زيرا پرداختن به شطرنج ساير منابع ذهني را از كار مي اندازد و ديگر فعاليت هاي ذهني بيهوده و پوچ مي شود. شطرنج مي تواند به مفهوم واقعي كلمه ايجاد حواس پرتي و اختلال در حواس كند...»

اولين دانشگاه آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد، سيد رضا، جلد 17

يكي ديگر از نوابغ شطرنج بنام »آلخين« را تكرار مي كند كه هميشه مي گفت: براي برنده شدن بايد از حريف خود متنفّر شد...«! و اين نيز يك زيان غيرقابل انكار اخلاقي به اضافه ي ساير زيانهاي ديگر است!اولين دانشگاه آخرين پيامبر، دكتر سيدرضا

پاك نژاد، جلد 17

نقد فايده ي دوم و سوم بازي با شطرنج - ما وقتي مي توانيم شطرنج را بازي فكري بدانيم يا بازي با آنرا نوعي پرسازي اوقات فراغت تصوّر كنيم و يا اينكه بگوييم شطرنج بازي مانع از ساير گناهان است كه اساساً هيچ ضرري براي شطرنج نباشد.

اما بايد دانست اين مهم نيست كه »به نوعي اوقات فراغت را پر سازي كنيم« بلكه مهم آن است كه »اوقات را به بهترين صورت ممكن پر كرده و از لحظه لحظه ي جواني و زندگاني بهترين بهره وري را بنماييم«.

زيان هاي بازي با شطرنج

دلائل و حكمتهاي زير هر يك تا اندازه اي جهت اثبات مضرّات بازي با شطرنج كاربرد دارند:

1. شطرنج، آنگاه كه اختراع شد، به انگيزه ي قمار پديد آمد؛ يعني: اين، استفاده ي به قصد حرام و برد و باخت بود كه جزئي از ماهيّت و ذات شطرنج گرديد؛ لذا بازي با آن، به تدريج آدمي را متمايل به ساير بازيهاي قمار مي سازد. يعني اندك اندك قبح ساير كارها را شكسته و بازي با آنها را عادّي جلوه مي دهد.

2. شطرنج و شطرنج بازي، از الگوي رفتار سالم يك شيعه به دور است و از رسوم دشمنان اهل بيت)ع( است. توضيح اينكه: هر گروهي، داراي يكسري ذهنيّت ها و رفتارهاي تعريف شده و مخصوص به خود مي باشد كه در انديشه و عمل بزرگان آن گروه تجلّي نموده، به اين حالت »الگو« و »سنّت« گفته مي شود. در صورتي كه بازي با شطرنج در رفتار بزرگان ما مشاهده شده و در پر كردن اوقات فراغت آنان جايگاهي نداشته است بلكه بازي شطرنج درميان مرفه هاي بي درد و هوس بازان شهوت آولد مرسوم بوده.

حضرت امام رضا)ع( در حديثي مي فرمايند:

وقتي سر مبارك حضرت سيد الشهداء)ع( را نزد يزيد ملعون آوردند، بساط »شطرنج« را بر آن گستراند ر.ك: بحار، ج 76 / 45

نكته ي مهم ديگر، مسئله فرهنگ سازي و بسترسازي براي نيكيها و رعايت حريم در برابر زشتيهاست؛ در روايت آمده است: ًفمن ترك الشّبهات نجي من المحرّمات و من ارتكب الشبهات وقع في المحرّمات هر كس كارهاي شبهه دار را ترك كند از وقوع در مُرداب ارتكاب كارهاي حرام نجات پيدا مي كند و هر كس كارهاي شبهه دار را انجام دهد گرفتار پرتگاه حرام مي شودبش. و خود بينديشيد كه آيا حداقل، احتمال وجود خطر و مفسده در شطرنج بازي وجود ندارد؟

آنچه به اين بحث اهميت ويژه مي دهد آن است كه: اكثر بازيگران با شطرنج و ترويج گران بازي با آن )صدا و سيما، كانونهاي فرهنگي، مدارس، فدراسيون ها، مربّيان پرورشي و ورزشي و...( به اين دليل اقدام به راه اندازي و تشويق و ترويج بازي شطرنج مي كنند كه »ديگر امروزه اكثر علماء شطرنج را حلال مي دانند. مخصوصاً كه امام خميني كه ولي فقيه هم بوده اند آن را اجازه داده«!

و اينك لازم مي دانيم در مورد اين نسبت كه ايشان)ره( شطرنج را حلال دانسته اند بحث كنيم:

1- نگاه تاريخي به فتواي امام خميني

نيمه ي اول سال 1367 از مرحوم آيت الله امام خميني)ره( در قالب يك سؤال شرعي، پرسيده شد كه: »اگر امروزه شطرنج وسيله ي قمار نباشد و به يك بازي فكري تبديل شده باشد، آيا باز هم بدون اينكه قصد برد و باخت )تعيين پول در ازاء برنده شدن يا بازنده شدن( داشته باشيم، حرام بودن شطرنج به جاي خود باقي است«؟ و ايشان در پاسخ فرمودند: »در فرض مذكور اشكال ندارد ر.ك: استفتاءات، و

ماهنامه ي پاسدار اسلام، شماره ي 83

با دقت در سؤال و جواب متوجه مي شويم:

1. پرسش كننده چنين فرض كرده كه »اگر امروزه...« بنابراين تمام جريان در شكل يكسري فرضها و احتمالات است و چنين ادّعا نشده كه »حتماً امروز شطرنج...«.

2. فرض پرسش كننده از چند بخش تشكيل شده:

- اگر امروزه شطرنج وسيله ي قمار نباشد.

- تبديل به يك بازي فكري شده باشد.

- بازي كننده ها به قصد برد و باخت بازي نكنند.

- تمامي فرض ها، بر اساس يقين است يعني: اگر فرضاً يقين شود كه اين چند حالت بوجود آمده (پس اگر احتمال داده شود كه اين شرايط فراهم نشده، جواب و سؤال آن خودبخود منتفي مي گردد).

3. در پاسخ، آمده:

- اگر تمامي اين فرضها و احتمالات ثابت شد، اين جواب جريان مي يابد.

- در صورت عدم احراز و تحصيل اين شرايط، هيچ تغييري در حكم شطرنج داده نشده (و حرام است).

- مرحوم امام خميني هيچ قضاوتي نسبت به احراز يا عدم احراز شرايط ندارند و آنرا به مكلّف محول كرده اند.

و نكته ي پاياني اينكه: هر كس بايد از فتواي مرجع تقليد خودش تبعيّت كند و حتي اگر مرحوم آيت الله امام خميني صراحتاً هم فتوا به جواز شطرنج بازي مي دانند، باز هم تأثيري دراينكه جوانان امروز بايد به فتواي مرجع تقليد خود عمل كنند، ندارد. (و حكم ولي فقيه بر بقيه حجت است نه فتواي ايشان).

حال در بين مراجع امروز: عدّه اي صراحتاً شطرنج بازي را حرام مي دانند: مثل حضرات آيات بهجت، صافي گلپايگاني.

و عده اي با همان شرايطي بازي با آنرا جايز مي دانند كه در فتواي آيت الله امام خميني)قدس سره( آمده: مثل حضرات آيات: فاضل و مكارم شيرازي.

ولي به هر حال، فلسفه و حكمت حرمت

يا احتياط در عدم بازي با آن، همان بحثهايي بود كه بيان شد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

فلسفه ي حرمت شطرنج: اولين دانشگاه آخرين پيامبر، دكتر سيدرضا پاك نژاد، جلد 17

معارف دين، آيت الله صافي گلپايگاني، ص 307.

حكم شرعي پرسش از فلسفه ي احكام: معارف دين، آيت الله صافي گلپايگاني، ص 265

پاسخ به پرسشهاي مذهبي، حضرات آيات مكارم و سبحاني، ص 399

نامه ي حضرت آيت الله امام خميني در مورد شطرنج: صحيفه نور

ماهنامه ي پاسدار اسلام، ش 83، آبان 67.

استفتاآات

چرا خواب بعد از نماز صبح مورد نهي واقع شده است ؟

پرسش

چرا خواب بعد از نماز صبح مورد نهي واقع شده است ؟

پاسخ

نشاط جسمي و كثرت اكسيژن لازم براي بدن، از هنگام اذان صبح تا طلوع است و فعاليت و نشاط در اين زمان براي سلامت و شادابي بسيار مؤثر است. سلامت و شادابي نيز براي موفقيت در امور و كسب و كار تلاش بسيار لازم و ضروري مي باشد. در مقابل خواب در آن موقع موجب كسالت و تنبلي بدن و ابتلا به بيماري و عقب ماندن در زندگي است.

چرا برخي از مراجع نشان دادن خود ساز«مخصوصا سازهاي سنتي» را در تلويزيون ممنوع كرده اند؟

پرسش

چرا برخي از مراجع نشان دادن خود ساز«مخصوصا سازهاي سنتي» را در تلويزيون ممنوع كرده اند؟

پاسخ

متأسفانه شما پرسشگر گرامي، در پرسش اشاره به منبع مطلبي كه فرموديد نكرديد، تا براساس آن پاسخ داده شود. با جستجويي كه شد فتوايي در اين باره پيدا نكرديم. البته بحثي است ميان فقها كه آيا ساخت و خريد و فروش ابزار موسيقي جايز است يا خير؟ بيشتر فقها حكم به حرمت ساخت و خريد و فروش ابزار مختص به لهو و لعب داده اند و خريد و فروش ابزار مشترك را براي موارد غير لهوي جايز دانسته اند. ناگفته نماند. هر چند خريد و فروش ابزار موسيقي و شنيدن برخي موسيقي ها مجاز دانسته شده است، اما به طور كلي از ترويج موسيقي نكوهش شده است. شايد براساس اين سياست است كه صدا و سيما از نشان دادن ابزار موسيقي به طور گسترده خودداري مي كند.

چرا حضرت امام بازي با شطرنج را كه قبلا حرام بود حلال كردند؟

پرسش

چرا حضرت امام بازي با شطرنج را كه قبلا حرام بود حلال كردند؟

پاسخ

امام(ره) موسيقي مطرب را حرام مي داند. ايشان در رابطه با شطرنج هم فرموده اند: اگر شطرنج از ابزار قمار خارج شده و به يك ورزش ذهني تبديل شده باشد، حلال است. اما اين كه آيا شطرنج وسيله قمار است يا ورزش، موكول به تشخيص عرف است.

درباره تغيير حكم آن گفتني است كه طبق نظر فقها اگر موضوع حكم تغيير كند، حكم آن نيز عوض مي شود. بنابراين تبديل شطرنج به ورزش فكري آن را از موضوع آلت قمار بودن خارج ساخته و به تبع تغيير موضوع، حكم آن نيز عوض مي شود؛ زيرا احكام الهي تابع موضوعات خود مي باشند.

آيا با وجود پيشرفت هاي علم نجوم و دستگاههاي نوري مربوط به آن، امكان تعيين دقيق روزهاي اول ماهها وجود ندارد؟ چرا مراجع مي گويند روءيت هلال بايد با چشم غيرمسلح باشد, آيا اين امر, اسلام را متهم نمي كند كه با پيشرفت هاي علمي سرسازگاري ندارد؟

پرسش

آيا با وجود پيشرفت هاي علم نجوم و دستگاههاي نوري مربوط به آن، امكان تعيين دقيق روزهاي اول ماهها وجود ندارد؟ چرا مراجع مي گويند روءيت هلال بايد با چشم غيرمسلح باشد, آيا اين امر, اسلام را متهم نمي كند كه با پيشرفت هاي علمي سرسازگاري ندارد؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال: دليل آن كه فقهاء به پيشگويي هاي منجمين در حد يك «گمانه زني» و «ظن» نگاه مي كنند آن است كه منجمان و مراكز علمي اعلام مي كنند طبق محاسبات ماه «رؤيت خواهد شد» و نمي گويند ما «رؤيت كرديم» در صورتي كه اثبات ماه نياز به «يقين» دارد و احتمال كافي نيست.

ازاين رو برخي علماء از جمله حضرات آيات: فاضل لنكراني، بهجت، تبريزي، صافي گلپايگاني فتوا داده اند كه: «اول ماه با پيشگويي منجمين ثابت نمي شود ولي اگر انسان از گفته ي آنان يقين يا اطمينان پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد».

ناگفته نماند از آنجا كه ماه، از اقمار نزديك به كره زمين است، در صورت بيرون آمدن از محاق، رؤيت هلال با چشم غيرمسلح امكان پذير است و براي مشخص شدن محل ماه مي توان از تلسكوپ استفاده كرد و پس از تعيين محل، چشمان تيزبين غيرمسلح به خوبي خواهند توانست ماه را ببينند و چه بسا علت اين كه برخي مراجع تقليد تأكيد دارند كه ثبوت هلال حتما بايد با چشم غيرمسلح باشد. به همين جهت است كه اگر هلال ماه در آسمان موجود باشد با چشم قابل رؤيت است و اگر در آسمان بدون ابري مشاهده نشود حتي براي كساني كه آشنا به موقعيت ماه در آسمان هستند نمي توان به وجود ماه اطمينان پيدا كرد.

علاوه بر آن چه

گفته شد، گاهي اختلاف در تعيين اول ماه مربوط به اختلاف در مبناي فقهي مراجع مي باشد. با اين توضيح كه برخي مراجع تقليد، رويت هلال را در هر منطقه و اطراف آن لازم مي دانند اما برخي مراجع رؤيت هلال را براي مناطق هم افق و حتي مشترك در شب كافي مي دانند.

همچنين گاهي اختلاف در تعيين اول ماه مربوط به تفاوت روش علمي محاسبه ميان دانشمندان ژئوفيزيك مي باشد.

تمامي اين عوامل موجب شده كه حتي در ميان كشورهاي پيروان اهل سنت در تعيين اول ماه اختلاف پيش بيايد و گاهي ميان كشورهاي عربستان و ليبي و تركيه و اندونزي تا دو روز اختلاف اتفاق مي افتد.

دليل معنوي حرمت ساخت مجسمه و يا به فتوا برخي علما نقاشي تصوير يك جاندار و يا هر گونه تصويري در آن چيست؟ آيا اين امور اثر خاصي را مترتب مي شوند يا خير؟

پرسش

دليل معنوي حرمت ساخت مجسمه و يا به فتوا برخي علما نقاشي تصوير يك جاندار و يا هر گونه تصويري در آن چيست؟ آيا اين امور اثر خاصي را مترتب مي شوند يا خير؟

پاسخ

بله مقتضاي ادله موجود، حرمت مجسمه سازي است؛ ولي چرا؟ تاريخ بشر شاهد اين مدعا است كه ريشه هاي بت پرستي، از تقديس تمثال ها و حتي سنگ ها آغاز گرديده و رفته رفته به پرستش بت ها و... انجاميده است.

اين موضوع به قدري تأثير گسترده اي داشت كه هنوز هم بت پرستي در بين ملت هاي مختلف وجود دارد. حتي در بين اديان توحيدي نيز تقديس تمثال ها به چشم مي خورد. اگر سري به كليساها بزنيد (خصوصا در كشورهاي ديگر)، خواهيد ديد كه ده ها مجسمه و تمثال تقديس مي شود و به گونه اي در برابر آنها كرنش و عبادت صورت مي گيرد. اگر آمادگي موجود در نوع مردم (نه خواص مانند شما) را در نظر بگيريم، حقانيت اين موضوع آشكار خواهد شد كه تحريم ساختن مجسمه، براي جلوگيري از گرايش آنان به بت پرستي و تقديس هاي بي مورد است.

پيرامون مقوله هنر گفتني است كه اولاً هنر در مجسمه سازي خلاصه نمي شود. ثانيا ارزش تفكر و معرفت آدمي و مصون ساختن او از انحرافات فكري، به آن اندازه است كه اگر هنرهايي اين چنين در پاي آن ذبح گردد، نامعقول به نظر نمي رسد.

البته ناگفته نماند آن چه از نظر بسياري فقهاء حرام است، ساختن مجسمه هاي انسان و جانداران به طور كامل است اما به صورت نيم تنه و يا برخي اجزاء بدن حرام نيست.

چرا در جامعه امروز طلا بر مرد حرام است ?لطفا دليل علمي ذكر كنيد نه دليل شرعي?

پرسش

چرا در جامعه امروز طلا بر مرد حرام است ?لطفا دليل علمي ذكر كنيد نه دليل شرعي?

پاسخ

از نظر علمي يك سري تأثيرات منفي در مورد طلا براي مرد ذكر شده است ; از جمله :

الف ) تحريكات عصبي ; (ر.ك : بهداشت در اسلام , دكتر احمد صبور اردوبادي )

ب ) ازدياد بيش از حد گلبول هاي سفيد (ر.ك : سالنامه پيام اسلام , سال 1357).

اما برادر عزيزم بايد به اين نكته توجه داشت كه انسان يك موجود ارزشي است نه خاكي و مادي، انسانيت انسان در گرو شكوفايي استعدادهايي است كه خداي متعال به منظور نيل او به مقام شامخ خلافت الهي، به وي ارزاني داشته است. اما حقيقتا راه شكوفايي اين استعدادها چيست؟ آفات و موانع اين راه كدام است؟ تمام اينها در قالب احكام شرعي به عنوان يك لطف الهي بيان شده است. علم متكفل «تندرستي» است و به بعد ارزشي قضايا كاري ندارد در حالي كه دغدغه اصلي من و شما بايد ابعاد ملكوتي و معنوي مان باشد و به «تن» و «علم» در حد يك ابراز و مقدمه نگاه كنيم. با در نظر گرفتن اين اصل لابد توجه داريد كه بدون شك احكام الهي داراي مصالح واقعي و في نفسه مي باشند; ليكن دريافتن فلسفه آنها توجه به چند نكته ضروري است :

1- آيا بشر مي تواند به فلسفه همه احكام دست يابد؟ قطعاا پاسخ اين سؤال منفي است ; زيرا:

الف ) در متون ديني فلسفه همه احكام ذكر نشده است .

ب ) احكامي كه فلسفه آنها بيان شده , معلوم نيست كه همه فلسفه هايش ذكر

شده است ; بلكه چه بسا فلسفه هاي بي شماري در مورد يك حكم وجود دارد; ولي شارع مقدس به طور گزينشي برخي از آنها را يادآور شده است .

ج ) علوم بشري نيز قادر به كشف برخي از حكمت ها و فلسفه هاي احكام مي باشند, نه همه آنها. بنابراين انتظار دانستن فلسفه همه احكام به طور جامع و كامل انتظاري فراتر از توان علمي و تنگناهاي دانش بشري است .

2- فلسفه احكام محدود به حكمت هاي مادي و فيزيكي - كه در چنبره علوم تجربي قرار مي گيرند - نيست ; بلكه در بسياري از موارد علت يا حكم نهايي برتر و بالاتر دارند كه از حوزه تحقيق و آزمون علمي و تجربي نيز بيرون است . در مثل علوم بشري از خواص بهداشتي روزه سخن به درازا گفته اند, ولي قرآن مجيد بر نكته اساسي تري انگشت مي گذارد و آن ((تقوايابي )) است و شايد علت اين كه قرآن به نكات بهداشتي آن اشاره نكرده است اين باشد كه اساسا امت اسلامي را متوجه اهداف فروتر و در سطح پايين نكند, بلكه همواره به سوي ارزش هاي متعالي و برين سوق دهد.

3- يكي از علل ناگفته نهادن فلسفه بخشي از احكام , اين است كه جامعه را از فلسفه گرايي افراطي و تعبدگريزي دور و پيراسته سازد; زيرا فلسفه گرايي و تعبد گريزي پرورش دهنده نوعي شرك خفي و خردبسندگي و دين ستيزي است , لذا بايد توجه داشت كه احكام الهي را به جهت انجام حكم خداوند انجام مي دهيم , نه به خاطر فلسفه و حكمت نهفته ئ آن

, و اين خود برترين حكمت حكم ها است . اكنون در رابطه با مسائله علت حرمت طلا براي مرد به آگاهي مي رساند كه احتمال دارد علت حرمت آن جلوگيري از فرو افتادن مردها در دام زينت هاي گران بها و سنگين باشد.

چرا جنگ در ماههاي حرام حرام شده است دليل ذكر بفرمائيد.

پرسش

چرا جنگ در ماههاي حرام حرام شده است دليل ذكر بفرمائيد.

پاسخ

آنچه كه روشن است اين است كه برخي از مكان ها و زمان ها داراي عظمت و فضيلت بيشتري نسبت به ساير زمان ها و مكان ها مي باشد. البته اين كه كدام زمان و كدامين مكان داراي چنين شرافتي است از سوي خداوند به وسيله پيامبران و امامان مشخص مي شود چون طبيعي است كه ما با محدوديت هاي ادراكات بشري خود احاطه علمي به آنها نداريم. در نتيجه مي بينيم مسجد از خانه و سرزمين مكه و يا مشاهد مشرفه امامان(ع) داراي ارزش و شرافت بيشتري است، همين طور به فرموده قرآن، شب قدر بهتر از هزاران شب است (سوره قدر)

در زمينه ماه هاي حرام نيز خداوند مي فرمايد: «اربعه منها حرم...؛ چهار ماه از دوازده ماه داراي حرمت بيشتري است» (توبه، آيه 36) كه ما آنها را ماه حرام قرار داده ايم.

در ذيل اين آيه مفسران به وجه حرمت جنگ و قتال در ماه هاي حرام اشاره كرده اند مرحوم طبرسي صاحب تفسير گرانقدر «مجمع البيان» مي نويسد:

«معناي حرم در آيه اين است كه خداوند انجام حرام را در اين ماه ها، گناه عظيم تري معرفي كرده است و عرب قبل از اسلام نيز حرمت و جايگاه ويژه اي براي اين ايام قائل بودند به گونه اي كه اگر يكي از آنان قاتل پدر خويش را دراين ايام مي يافت به او حمله نمي كرد و همانا خداوند برخي از اين ماه ها را داراي حرمت و جايگاه بيشتري معرفي كرده است، به دليل علم خداوند است به مصلحتي در جلوگيري

از ظلم در اين ماه ها به خاطر عظمت و منزلت آنها مي باشد» (طبرسي، مجمع البيان، بيروت، دارالفكر، 1414ه، ج 5، ص 47).

بنابراين از آنچه گفته شد روشن مي شود كه برخي از زمان ها و مكان هايي داراي احترام و منزلت بيشتر هستند و احترام به آنها با اعمالي كه خداوند امر و يا نهي كرده است صورت مي گيرد. يكي از راه هاي احترام به ماه هاي حرام را ترك جنگ و مخاصمه در اين ماه هاي مي داند.

دليل ديگري كه مي توان به آن اشاره كرد اين است: كه اصولا دين اسلام مخالف جنگ و خون ريزي است و ممكن است حكمت حرمت جنگ در اين ماه ها اين باشد كه خود اين سبب شود كه خشم ها و غيرت هاي بي جا خاموش گردد و اساسا ظلم و جنگ بدين وسيله ترك گردد يا كاهش يابد و با ترك جنگ در اين ماه ها ديگر شروع نشود (همان).

خصوصا تحريم جنگ از يك طرف، جعل قانون ديه بيشتر و مجازات سنگين تر براي قتل يا جرح نفس، به عنوان يك ساز و كار كنترل خشونت و درگيري است.

علامه طباطبايي نيز مي فرمايد: «در آيه شريفه فرموده است در اين ماه هاي حرام به يكديگر ظلم نكنيد، اين نهي از ظلم دلالت بر عظمت و جايگاه اين ايام و بزرگي گناه در آنها مي نمايد كه بزرگترين مصداق ظلم به نفس، جنگ است» (محمد حسين طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1971 م، ج 9، ص 269).

در نتيجه ترك جنگ در ماه هاي حرام به گونه اي احترام به اين ايام

است و از سوي ديگر سبب مي شود كه در مواردي ديگر پس از تعطيلي جنگ آغاز نشود و راهي براي جلوگيري از جنگ و ظلم باشد.

نكته ديگر قداست اين ماه ها از جهت فضايل عبادي حج و عمره است (ماه رجب، ذي قعده، ذي حجه و محرم) و طبيعي است كه با روحيه ستيز با ديگران، در يك حالت متعارف و معمول سازگار نيست.

در روايتي كه شيخ صدوق از امام صادق(ع) نقل مي كند آن حضرت مي فرمايند: «خداي متعال در زمين هيچ مكاني را نزد خود محبوب تر و گرامي تر از كعبه نيافريد و به خاطر همين سرزمين چهار ماه را ماه حرام قرار داد كه سه تا از آنها براي حج مي باشد و پشت سر هم هستند يعني ماه هاي ذي قعده، ذي حجه و محرم و يك ماه جداي از آنها است يعني ماه رجب، آن هم براي عمره» (من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 457).

علت و فلسفه حرام بودن تراشيدن صورت با تيغ را بيان كنيد.

پرسش

علت و فلسفه حرام بودن تراشيدن صورت با تيغ را بيان كنيد.

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه از ناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سؤالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه

حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولاً؛ تدريجي است و ثانيا؛ محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تأثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيق مان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم.

بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم.

فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست

و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.

در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است؛ در حالي كه بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفيا يا اثباتا - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته است، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

بنابراين درباره فلسفه احكام علاوه بر منافع و ضررهاي مادي و جسمي بايد به آثار مثبت و منفي آن بر «روح و معنويت» انسان توجه كرد و گذشته از جنبه فردي بايد به تأثير آن در هنجار يا ناهنجاري اجتماع نيز توجه كرد و از آن جا كه ابعاد سه گانه «جسمي و روحي و اجتماعي» آدمي رابطه ارگانيك و به هم پيوسته با يكديگر دارند و از آنجا كه آخرت انسان جدا از دنياي

او نيست، «احكام الهي» با توجه به تمامي اين جوانب تشريع شده است. ازاين رو در فلسفه احكام بايد با نگاهي گسترده به تمام ابعاد انسان و زاويه هاي آشكار و پنهان آن نظر افكند تا در انتخاب زيبايي ها و راه هاي آرامش و آسايش دچار خطا نگرديم.

اما درباره خصوص ريش تراشي بايد گفت: در بين مراجع كسي حكم به جواز نداده و نوعاً يا فتوا به حرمت داده اند يا بنابر احتياط واجب تراشيدن آن را جايز نمي دانند. گرچه برخي زدن ريش به صورت پرفسوري؛ يعني، گذاشتن مو در چانه و زدن اطراف را نيز جايز مي شمارند.

از اخبار و روايات استفاده مي شود كه ريش زينت و زيور مردان و باعث وقار انسان است و به وسيله آن مردان از زنان تميز داده مي شود.

الف) «ولآمرنهم فليُغيِرُنَّ خلق اللّه خداوند از قول شيطان مي فرمايد كه شيطان گفت به فرزندان آدم دستور مي دهم كه خلقت الهي را تغيير دهند»، (نساء، آيه 118). و تراشيدن ريش نيز تغيير خلقت الهي است و تغيير خلقت الهي حرام است الا آنجايي كه دليلي بر جواز آن داشته باشيم.

ب ) حضرت امير(ع) با تازيانه در بازار حركت مي كردند و كساني را كه مارماهي و ماهي هاي بي فلس مي فروختند مي زد و مي فرمود اي فروشندگان مُسوخ بني اسرائيل و جند بني مروان؛ شخصي از حضرت سؤال كرد جندبني مروان كيانند؟ حضرت فرمود: اقوامي بودند كه ريش خود را مي تراشيدند و سبيل هاي خود را تاب مي دادند.

ج ) امام صادق(ع) مي فرمايد: «حفوا الشوارب واعفواللحي ولا تشبهوا بالمجوس؛ شارب خود را بچينيد و ريش خود را بگذاريد و شبيه مجوس نشويد، زيرا مجوسيان ريش خود را مي تراشند و سبيل خود را مي گذاردند

اما ما شارب خود را مي زنيم و ريش را مي گذاريم كه مطابق فطرت است».

د)رسول خدا(ص) مي فرمايد: «ان المجوس جزوا الحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة؛ مجوس ريش خود را مي تراشند و شارب هاي خود را بلند مي گذارند واما ما شوارب را مي زنيم و ريش مي گذاريم كه مطابق فطرت است».

ه ) در كتاب سيرة النبويه و الاثار المحمديه و جلد 6 بحارالانوار آمده است كه پيامبر به دو فرستاده خسرو پرويز پادشاه ايران فرمود: واي بر شما چه كساني شما را امر كرده كه ريش ها را بتراشيد و سبيل بگذاريد. عرض كردند پروردگار ما (كسري). رسول خدا فرمود: «لكن ربّي امرني باعناء لحيتي و قص شاربي؛ پروردگار من مرا امر كرده كه ريش خود را بگذارم و شاربم را كوتاه كنم» . البته روايات ديگري نيز هست كه در اين مختصر نمي گنجد.

گفتني است كه حرمت تراشيدن ريش اجماعي است؛ شيخ بهايي در كتاب اعتقادات مي فرمايد: «تراشيدن ريش مانند ساير گناهان (قمار، سحر، رشوه) است و احدي از علماي اعلام در حرمت ريش تراشي خدشه نكرده اند.

نيز محقق داماد در رساله خود (الشارع النجاة) آورده: «ان حلق اللحية حرام بالاجماع؛ تراشيدن ريش به اجماع همه علما حرام است». ضمنا سيره قطعيه متدينين از زمان حضرت آدم تا خاتم و حضرات ائمه معصومين(ع) بر اين بوده است و در تاريخ نمي يابيم كه پيامبران الهي و اوصياي آنها و پيامبر اسلام و اوصياي آن حضرت و متدينين به آن حضرات ريش خود را تراشيده باشند.

البته مطلبي را كه شما تحت عنوان شبهه ذكر كرديد ما در منبع مطالعاتي خاصي نيافته ايم. چنانچه منبع

آن را ذكر كنيد مايه امتنان خواهد بود. با وجود اين بسياري از پزشكان اذعان مي كنند كه پوست صورت كساني كه با تيغ ريش خود را مي تراشند زودتر چين و چروك پيدا مي كند و صورت آنها زودتر شكسته مي شود و...

فلسفه جزيه (پولي كه بايد اقليتهاي مذهبي در زمان صدر اسلام به حكومت مي پرداختند) چيست؟

پرسش

فلسفه جزيه (پولي كه بايد اقليتهاي مذهبي در زمان صدر اسلام به حكومت مي پرداختند) چيست؟

پاسخ

در سوره توبه آيه 29 آمده است: «قاتلوا الذين لايؤمنون بالله ولا باليوم الاخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله ولا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزيه عن يدو هم صاغرون»

اين آيه مي گويد: با اهل كتاب بجنگيد چون آنان به خدا و وز قيامت ايمان درستي ندارند، آنچه را كه اسلام آن را حرام ساخته حرام نمي شمارند و پيرو دين حق نيستند. با آنان بجنگيد تا در برابر شما كوچك شوند، تسليم حكومت شما شوند و جزيه بدهند» (الميزان، ج 9، ص 243).

جزيه مالي است كه اهل كتاب به حكومت اسلامي مي پردازند و فلسفه اين، عبارت است از حفظ مال، جان و ناموس آنان در برابر دشمنان.

به سخن ديگر حكومت اسلامي كه مسؤول تدبير و اداره جامعه اسلامي است و از مسلمانان انواع ماليات را اخذ مي كند مانند زكات و خمس تا جامعه را اداره كند، از اهل كتابي هم كه زير پرچم اسلام زندگي مي كنند و خمس و زكات نمي پردازند هر سال از آنان ماليات سرانه به نام جزيه مي گيرد و اين ثروت را كه از آنان مي گيرد در جهت مصالح و منافع خود آنها صرف مي شود (الميزان) چنين نيست كه حكومت اسلامي براي رفاه و آسايش مسلمانان از آنان ماليات بگيرد، بلكه اين اموالي كه از آنها گرفته مي شود براي اداره جامعه اسلامي مصرف مي شود و منافعش شامل همه افراد جامعه مي شود چه مسلمان و چه غير

مسلمان. براي هر انسان خردمندي روشن است كه بايد همه افراد جامعه براي بقاي حكومت و نظام اجتماعي ماليات بپردازند وگرنه حكومتي برپا نمي شود. مالياتي را كه اهل كتاب مي پردازند جزيه ناميده مي شود.

بر اين اساس، فلسفه جزيه عبارت از همين است و اين كه برخي از مفسران گفته اند كه فلسفه جزيه اهانت به اهل كتاب است، درست نيست.

اسلام ديني است كه براي انسانها حرمت قائل است و هيچ گاه راضي به اهانت و شكستن شخصيت انسان ها نيست (الميزان) البته به اين نكته بايد توجه شود كه آنان كه زير پرچم اسلام زندگي مي كنند و مسلمان هم نيستند حق سروري و حاكميت بر جامعه اسلامي را ندارند و نمي توانند در برابر حكومت اسلامي بزرگي و گردنكشي بكنند.

براي آگاهي بيشتر درباره جزيه و فلسفه آن مي توانيد به اين كتاب ها مراجعه كنيد:

1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 15، 18، 47، 95، 116 و 117

2- فروغ ابديت، ج 2، ص 819، چاپ اول،

3- تفسير نمونه، ج 7، ص 350، چاپ اول

4- بحارالانوار، ج 100، ص 63 به بعد چاپ ايران

5- جواهر الكلام، ج 21، ص 227، في احكام اهل الذمه، چاپ ايران

فلسفه حرمت بازي با شطرنج يا پاسور چيست؟ برخي از فقهاء فتوي داده اند كه جايز است در اين صورت سؤال مي شود كه چگونه يك چِيزي كه تاكنون حرام بوده است، اينك در جمهوري اسلامي حلال شده است، مگر اين طور نيست كه احكام دين ثابت است و به فرموده خود پيامبر اسلام «حلا

پرسش

فلسفه حرمت بازي با شطرنج يا پاسور چيست؟ برخي از فقهاء فتوي داده اند كه جايز است در اين صورت سؤال مي شود كه چگونه يك چِيزي كه تاكنون حرام بوده است، اينك در جمهوري اسلامي حلال شده است، مگر اين طور نيست كه احكام دين ثابت است و به فرموده خود پيامبر اسلام «حلال محمد(ص) حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامه»

پاسخ

بازي با پاسور بدون برد و باخت هم اشكال دارد. (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد ص190 ورامين: صاحب الزمان(عج).

به فتواي حضرت آيت اللّه خامنه اي بازي با پاسور و ساير آلات قمار مطلقا حرام است و فرقي نيست بين آن كه برد و باختي در كار باشد يا نباشد يا به خاطر سرگرمي يا غير آن فرقي ندارد ، (اجوبه الاستفتاآت، ج 2، ص 16).

اگر شطرنج در عرف عام از صورت قمار خارج شده باشد و به عنوان ورزش شناخته شود مانعي ندارد، خواه با كامپيوتر باشد يا غير آن ، (استفتاآت آيت اللّه مكارم، ج 2، مسأله 734).

در بيان احكام الهي چند نكته را بايد در نظر داشت:

1- احكام الهي مبتني بر مصلحت ها و مفسده ها مي باشد اما بايد دانست كه گستره مصالح و مفاسد شامل ابعاد جسمي و روحي و اجتماعي و سرانجام انسان در آخرت مي باشد.

2- احكام الهي براي پاسخ گويي به نيازهاي بشر مي باشد و نيازهاي بشر دو گونه است:

ثابت و متغير براي نيازهاي ثابت احكام ثابت و براي نيازهاي متغير احكام متغير وضع مي شود اين بدان جهت است كه نه وضع قانون ثابت نسبت به موضوعات متغير منطقي است و نه وضع قانون متغير و گوناگون براي همه موضوعات متغير ممكن

است چرا كه روز به روز قانون جديد و بلاتكليفي مواجه خواهيم شد. قوانين ثابت بيشتر در جنبه عبادات و مسائل شخصي رخ مي نمايد و قوانين متغير معمولاً در جنبه مسائل اجتماعي بروز مي كند كه از آن به احكام حكومتي تعبير مي كنيم.

ناگفته نماند احكام حكومتي و كليه احكام متغير بايد در يك چهار چوب خاصي و حتما منطبق بر اصول كلي بينش هاي اسلامي صورت پذيرد لذا همان احكام متغير باز مباني ثابت دارند مانند تحقق عدالت حفظ حقوق عامه مردم و عنصر زمان، مكان، مصلحت جامعه اسلامي از مؤلفه هاي مهم تأثير گذاري در تشخيص و تعيين اين احكام مي باشند.

3- احكام ثابت خود دو دسته است:

الف) احكام اوليه مانند حرمت بي حجابي، حرمت خوردن گوشت مردار، وجوب خواندن نماز به شكل صحيح .

ب) احكام ثانويه كه به دليل وضعيت خاص مثلاً جهل و ناداني يا اضطرار و ناچاري يا اجبار و اكراه ديگري، مصلحت شخصي افراد مجوز تخلف از احكام اوليه است مثلاً مصلحت شخصي فرد بيمار اقتضاء مي كند كه در ماه مبارك رمضان وجوب روزه گرفتن را ترك كند يا به جاي وضو تيمم بگيرد و يا حتي براي حفظ جان خود حكم حرمت سرقت را ناديده بگيرد البته اين مجوز تا وقتي است كه اين عناوين اضطرار و اكراه و جهالت باقي باشد و در همان حد نيز اجازه تخلف از احكام اوليه است.

بنابراين نقش عنصر مصلحت چه در احكام اوليه (كه همان احكام بر اساس مصالح و مفاسد پي ريزي شده اند) و در احكام ثانويه (كه به خاطر مصلحت عارضي، احكام اوليه لازم الاجراء نيست) و چه در احكام

حكومتي كه مصلحت جامعه اسلامي(و نه مصلحت اشخاص و افراد) لحاظ مي شود يك امر عقلي و شرعي است . چنانكه رسول خدا(ص) با اين كه گوشت الاغ مكروه است و مسلمانان در يكي از جنگ ها به خاطر شدت گرسنگي از آن ارتزاق مي كردند به لحاظ بيم بر جاماندن اسباب و وسايل جنگي و صدمه ديدن توان رزمي سپاهان خوردن گوشت الاغ را به حكم حكومتي حرام نمودند.

اما درباره بازي شطرنج و پاسور بايد دانست؛ به طور كلي در اسلام بازي با آلات قمار حرام است و حكم به حرمت بازي با پاسور از باب آن است كه به عنوان يكي از ابزارهاي قمار شناخته مي شود. بنابراين تا زماني كه به اين عنوان شناخته مي شود، حكم آن حرمت خواهد بود. البته اگر مرجع تقليد در صدق عنوان آلت قمار بودن پاسور ترديد كند، فتوا به حرمت نمي دهد؛ چنان كه از فتواي مرحوم آيت الله اراكي(ره) چنين به دست مي آيد.

در مورد شطرنج يك ديدگاه اين است كه: به طور كلي امروزه در سطح جهان آن را آلت قمار به حساب نياورده و نوعي وسيله بازي فكري مي شناسند. بر اين اساس شطرنج از نظر موضوع حكم شرعي، تغيير ماهيت داده و به تبع آن حكمش نيز دگرگون شده است.

براي توضيح بيشتر درباره حكم شرعي در بازي با شطرنج، پاسور و... بايد به عنوان مقدمه نكاتي را متذكر شويم:

1- بازي ها به چهار گروه تقسيم مي شوند:

- بازي با آلات قمار با شرط بندي

- بازي با آلات قمار بدون شرط بندي

- بازي با غير آلات قمار با شرط بندي

- بازي با غيرآلات قمار بدون شرط بندي

2- اگر چه درباره تعريف «قمار» ميان علماء اختلاف نظر

هست ولي بدون ترديد، قسم چهارم قمار نبوده، به هيچ وجه حرمتي ندارد. همان طور كه ترديدي در قمار بودن بازي قسم اول و حرام بودن آن نيست. بلكه قسمت سوم نيز تقريبا محل اتفاق نظر علماء ديني است كه حرام است و بسياري از فقهاء اصلاً ملاك قماربازي را توأم بودن آن با برد و باخت و شرط بندي مي دانند خواه بازي با آلات قمار باشد و يا مانند فوتبال كه في نفسه حرام نيست اما اگر با شرط بندي و برد و باخت مالي همراه باشد، قمار محسوب

شده و حرام مي گردد، پس شرط بندي در هرگونه بازي حرام است مگر در موارد استثنايي مانند شنا و تيراندازي، (ر.ك: انصاري، شيخ مرتضي، المكاسب، ذيل بحث قمار از مكاسب محرمه - شهيدي تبريزي، حاج ميرزا فتاح، هدايه الطالب الي اسرار المكاسب، قم، مكتبه آيت الله مرعشي النجفي، 1407، ص 95 - النجفي، محمد حسن، جواهرالكلام، ج 22، نجف، دارالكتب الاسلاميه، الطبعه السادسه، ص 109).

تنها مورد محل اختلاف قسم دوم است؛ يعني، بازي با آلات قمار بدون آن كه با برد و باخت و شرط بندي همراه باشد، لكن قبل از هر چيز بايد متذكر شد كه قمار بازي با بازي با آلات قمار متفاوت است چه اين كه همان طور كه گفته شد ممكن است قمار بازي صورت پذيرد بدون آن كه با آلات قمار همراه باشد وانگهي حرمت بازي ها صرفا به خاطر قمار بودن نيست، بلكه بازي با آلات قمار نيز براساس روايات و نيز فتواي فقها حرام است. اما مقصود از آلت قمار اين است كه چيزي كه نوعا با آن قمار بازي مي كنند به عبارت ديگر در عرف متدينين و

كساني كه تقيد شرعي دارند، آن وسيله را ابزار قمار بازي بدانند ولو آن كه در برخي موارد خاص، چند نفر بدون برد و باخت و شرط بندي بلكه به قصد سرگرمي يا بازي فكري با آن بازي كنند، اين بازي با آلت قمار است و طبق روايات حرام است اگر چه قمار به حساب نياوريم.

3- اما دليل تغيير حكم برخي بازي ها بدان جهت است كه، ممكن است در گذشته چيزي از آلات قمار محسوب شود ولي رفته رفته تغيير ماهيت داده ديگر در عرف متدينين از ابزار قمار محسوب نشود، بلكه به عنوان يك بازي تفريحي و سرگرمي يا يك بازي فكري درآيد (چنان كه برخي در مورد شطرنج اظهار مي دارند)، در اين صورت حكم آن تغيير خواهد يافت زيرا حكم تابع موضوع است و اگر موضوع عوض شود، در واقع موضوع جديد، حكم جديد خواهد داشت بنابراين بهتر است به جاي عبارت «تغيير حكم» در اين گونه موارد به عنوان «تغيير موضوع» ياد كنيم تا افرادي كه دقت كافي به عمل نمي آورند نگويند اگر حلال و حرام پيغمبر(ص) ابدي است پس چرا حكم خدا عوض مي شود و در يك زمان حرام است و در زماني ديگر حلال.

4- گاهي مرجع تقليد به عنوان يك كارشناس امور ديني، يقين دارد كه يك وسيله اي الان از آلات و ابزار قمار محسوب مي شود، در اين صورت حكم به حرام بودن بازي با آن مي دهد ولي گاهي ممكن است در صدق اين عنوان شك داشته باشد، بنابراين فتواي هر مرجع تقليدي براي مقلدين ايشان اعتبار دارد همان طور كه به هر پزشكي اگر مراجعه كنيد با توجه به تخصص

او به دستورات او عمل مي كنيد، لذا ممكن است يك مرجع تقليد مانند حضرت آيت الله سيستاني يا صافي گلپايگاني بازي با شطرنج را مطلقا حرام بدانند ولي برخي مراجع ديگر مانند امام خميني، مقام معظم رهبري، آيات عظام فاضل، مكارم و بهجت به عنوان آلت قمار بودن حرام مي دانند كه اگر از آلت قمار بودن خارج شود ديگر حرام نخواهد بود، بنابراين هرگونه بازي اگر همراه شرط بندي باشد و يا با آلات قمار باشد حرام است مانند تخته نرد و شرط بندي در فوتبال ولي در صورتي كه قبلاً از آلت قمار بوده و اكنون شك داريم كه از آلات قمار است و يا در عرف جامعه اسلامي از آلات قمار خارج شده باشد بايد نسبت به حكم آن به مرجع تقليد خود مراجعه كنيم.

براي اطلاع بيشتر درباره قمار از ديدگاه آيات و روايات و سابقه تاريخي آن در عصر قبل از بعثت، خوب است به مطالب زير توجه شود.

خداوند متعال قمار را در رديف مي گساري و بت پرستي و از كارهاي پليد شيطاني دانسته و دستور به اجتناب داده است «يا ايها الذين آمنوا انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بدانيد كه شراب، قمار، بت ها و چوب هاي مخصوص برد و باخت، به تمامي پليد و ناپاك و از كارهاي شيطاني است، پس از اين كارها بپريزيد تا رستگار شويد»، (مائده، آيه 90).

«ميسر» يعني قمار و لذا قمارباز را «ياسر» گويند، ريشه آن «يسر» به معني آساني است و علت ناميدن قمار به «ميسر» بدان جهت است كه به وسيله قمار، مال ديگران توسط

قمارباز به آساني و بي زحمت به چنگ مي آيد، (قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ج 7، تهران دارالكتب الاسلاميه، چاپ هشتم 1361، ص 263).

چنان كه از امام رضا(ع) نقل شده است كه «الميسر هوالقمار؛ ميسر همان قمار است»، (الحر العاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، ج 12، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1403 ه، ص 119، ح 3). البته براساس روايات متعددي كه از رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع) نقل شده است بازي با آلات قمار نيز در رديف «ميسر» برشمرده شده است مانند روايت جابر از امام باقر(ع) كه آن حضرت فرمودند وقتي كه آيه فوق نازل شد. «قيل يا رسول الله ما الميسر؟ فقال(ص): كل ما تقومر به حتي الكعاب والجوز»؛ از پيامبر اكرم(ص) پرسيدند يا رسول الله ميسر چيست؟ فرمودند: هر آنچه كه با آن قمار بازي كنند حتي مانند قاب يا گردو»، (همان، ح 4).

در آيه بعدي نيز خداوند متعال مي فرمايد شيطان همواره در صدد ايجاد دشمني و كينه توزي ميان شما اهل ايمان و نيز بازداشتن شما از ياد خدا و برپايي نماز است و قماربازي و مي گساري ابزار شيطان در نيل به اين هدف است، آيا باز هم دست از اين كار برنمي داريد «انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوه والبغضاء في الخمر والميسر و يصدّكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون»، (مائده، آيه 91).

در آيه ديگر خداوند متعال باز هم مي گساري و قماربازي را در يك رديف و از گناهان كبيره دانسته است كه گرچه ممكن است احيانا داراي منافعي هم باشد اما قطعا آثار زيان بار آن به مراتب بيشتر از سود آن است «يسئلونك عن الخمر

والميسر قل فيها اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما»، (بقره، آيه 219).

بر اساس آيه ديگر از قرآن كه مي فرمايد: «حرمت عليكم الميتة والدم... وما ذبح علي النصب و ان ستقسموا بالازلام ذلكم فسق...»، (مائده، آيه 3) مي توان فهميد كه تقسيم با ازلام نوعي قمار بوده كه در اسلام تحريم شده است.

اعراب دوگونه از لام (تيرهاي مخصوص) داشتند: يكي «ازلام» امر و نهي و ديگري «ازلام قمار». «ازلام قمار» عبارت بود از ده چوب تير به نام هاي فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقيب، معلّي، سفيح، منيح، وغد. هفت تاي اولي داراي سهم بود به ترتيب از يك تا هفت سهم و سه تاي اخير سهمي نداشتند و كيفيت آن چنان كه در تفسير مجمع البيان، (طبرسي، پيشين، صص 244 - 245) آمده است چنان بود كه شتري را سربريده و 28 قسمت مي كردند و قماربازان ده نفر به عدد تيرها بودند، آنگاه تيرها را مخلوط كرده، هر كس يك تير برمي داشت صاحب تير «فذ» يك قسمت و صاحب تير «توأم» دو قسمت، تا آن كه تير «معلي» به نام او آمده بود هفت سهم مي برد و آنان كه سه تير «سفيح، منيح يا رغد) به دست آنها آمده بود، نه تنها چيزي نمي بردند، بلكه پول شتر را هم مي پرداختند.

در اين ايه كريمه، اين كار فسق دانسته شده است يعني قمار و بازي با آلات قمار كه همراه برد و باخت باشد گناه بزرگ و خروج از طاعت خداوند سبحان و روي آوردن به معصيت مي باشد، (همان، ص 245 و نيز: هاشمي رفسنجاني، علي اكبر، تفسير راهنما، ج 4، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم،

1374، ص 233) و واضح است كه نه تيرهاي قمار خصوصيتي در تحريم داشته باشند و نه حيوان و گوشت آن داراي ويژگي خاص باشد، بنابراين اموال به دست آمده از هر نوع برد و باخت و قماري حرام است، (هاشمي رفسنجاني، همان) (جز در مواردي مانند مسابقه تيراندازي يا اسب سواري استثناء شده باشد).

خلاصه اين كه بازي قمار كه با برد و باخت مالي همراه است اعم از اين كه با آلات قمار باشد يا با هر وسيله ديگري حرام است و داخل در عناوين «ميسر»، «ازلام» مي باشد و از نمونه هاي تصرف در مال ديگران به نارواست كه براساس آيه شريفه «لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل»، (بقره، آيه 188 - نساء، آيه 29 و نيز ر.ك: آيات 161 نساء و 34 توبه) حرام بوده، براساس آيات قطعي قرآن و نيز روايات وارده حرام مي باشد.

نكته مهم ديگر بازتاب رواني بازي قمار است كه بايد اعتراف كرد قمارباز هميشه بازنده است، چون اگر ببرد حريص تر مي شود كه باز هم دست به قمار بزند و مسلم است كه او هميشه برنده نخواهد بود و سرانجام همه آن چيزهايي را كه در دفعات قبل برده بود، خواهد باخت. مخصوصا چون ثروت بادآورده است، نه نتيجه كار و كوشش، قدر آن را نمي داند و به زودي آن را از دست مي دهد. چه قدر قساوت قلب مي خواهد كسي كه اموال و دارايي و گاهي تمام زندگي و خانه و كاشانه دوستش را بگيرد و او و خانواده اش به روز سياه بيفتد و خود با دارايي آنها به عيش و نوش بپردازد، چنان كه در برخي روايات وارد شده است، (ر.ك: وسايل الشيعه، پيشين،

ج 12، صص 119 - 121) قريش (همان طور كه امروزه نيز گاهي به چشم مي خورد) آن قدر به قماربازي ادامه مي دادند كه حتي زن و بچه خود را بر سر اين قمار گرو گذاشته و مي فروختند و اين است كه بازي با آلات قمار نيز حتي اگر بدون برد و باخت باشد نيز حرام شمرده شده است تا كسي اصلاً به اين وادي خطرناك كه شبكه شيطاني است نزديك نشود.

كسي هم كه مي بازد و مي كوشد براي جبران شكست روحي و مادي خود بازي را ادامه دهد، چون اعصابش خرد شده است چه بسا تمام زندگي خود را مي بازد و براي تسكين شكست و ناراحتي هاي خود به انواع مواد مخدر و مشروبات الكلي كشيده مي شود و در منجلاب مفاسد درمي آيد و شايد بدين جهت باشد كه شراب و قمار با هم در اين آيات آمده است.

در خصوص برخي بازي ها مانند شطرنج و پاسور، اگرچه از نظر فقهي اشكال آن برطرف شود ولي بايد دانست كه «فقه» مرز نهايي ميان حرام و واجب را مشخص مي كند اما از ديدگاه برخي كارشناسان مانند «شانتال شوده»،قهرمان شطرنج فرانسوي، شطرنج يك ورزش خسته كننده است... پرداختن به شطرنج ساير منابع ذهني را از كار مي اندازد و ديگر فعاليت هاي ذهن، بيهوده و پوچ مي شود. شطرنج مي تواند به مفهوم «نظريه پاسكالي» با فشاري كه بر يك نقطه از بدن (مغز) وارد مي سازد اختلال حواس ايجاد كند.

يكي ديگر از مضرات شطرنج، كينه و عداوتي است كه ميان بازيكنان پديد مي آيد، چنان كه «الخين»، قهرمان ديگر شطرنج مي گويد: «براي برنده شدن در بازي شطرنج، بايد از حريف خود متنفر شد». مهمتر از همه آن كه بازي

با پاسور و شطرنج و... عمر انسان را تلف و اعصابش را فرسوده و روانش را آشفته مي سازد.

بعضي از جواب هاي ما سلسله وار و مترتب بر يكديگر است. مخصوصا در باب دستورات اخلاقي و سير و سلوكي بايد بدانيم براي مورد خاصي قبلاً چه راهكاري را ارائه كرده ايم و از نتايج آن آگاه شويم تا به ترتيب راهكارهاي بعدي بيان شود. از اين رو شماره ي نامه قبليحتما لازم است و شما هم در نامه ي بعد هم شماره ي نامه ي قبل را و هم شماره ي نامه اي كه اكنون به حضورتان ارسال مي شود، ذكر كنيد. براي جواب اين سؤال شما اكنون يك خط و سير كلي را پيشنهاد مي كنيم و اگر خواستيد كامل تر و ريزتر وارد جواب شويم در نامه ي بعد با ذكرشماره ي نامه هاي قبلي، ما را مطلع سازيد.

به طور غالبي سير الي الله و وصال حق تدريجي و پله پله ميسر مي گردد. در اين باره راهكارهاي زير را عملي كنيد:

1. فراگيري يك دوره كامل اصول عقايد: بايد اصول اعتقادات را از روي يقين بپذيريد چون اصول دين تقليدي نيست. به ترتيب از اصل توحيد و خداشناسي شروع كنيد تا به معاد برسيد. اگر در اين باب زمينه ي مطالعاتي نداريد از كتاب هاي اعتقادي آقاي محسن قرائتي آغازكنيد و سپس از كتاب هاي استاد شهيد مطهري. كتاب هاي شهيد مطهري مثل: «توحيد»، «نبوّت»، «اصل عدل در اسلام»، «امامت و رهبري»، «معاد». (اين چند كتاب مجموعا در جلد چهارم مجموعه آثار شهيد مي باشد.) كتاب «عدل الهي» آن شهيد هم مفيد است. كتاب «آموزش عقايد»اثر استاد مصباح هم در سير مطالعاتي اصول عقايد مفيد و لازم است.

2. شناخت واجبات و محرمات و رعايت

آن: از ضروريات سير الي الله دانستن واجبات و محرمات الهي است. در اين باره بايد با رساله و مسايل شرعي آشنا شد و حداقل واجبات و محرمات مورد ابتلاي خود را بدانيد. كتاب هايي مثل: «گناهان كبيره» اثر شهيد دستغيب و«گناه شناسي» اثر آقاي محسن قرائتي در اين باره جزو سير مطالعاتي شما قرار گيرد.

3. شناخت صفات زشت و زيباي انساني: در سير الي الله شناخت صفات و حالات پسنديده و نكوهيده لازم است. در اين مرحله فقط بايد بشناسيد كه انسان چه صفات نيك و بدي دارد و شخص شما چه صفات نيك و بدي داريد كه بر وجودتان سلطه انداخته است. اين كه راهعلاج صفات رذيله چيست، مربوط به مراحل بعدي مي شود. هم اكنون فقط بايد يك انسان شناسي و خودشناسي نسبي را فراگيريد. يك سير مطالعاتي هم در اين باره لازم است. بعضي از كتاب هايي كه مستقيم يا غيرمستقيم به اين موضوع پرداخته اند عبارتند از:

«چهل حديث»، امام خميني(ره)

«خودشناسي براي خودسازي»، استاد مصباح يزدي

«حسد»، آيت الله سيدرضا صدر

«اخلاق اسلامي»، شهيد دستغيب

«عجب و ريا» ، سيد احمد مهري

«فطرت» ، شهيد مطهري

از ديگر مطالعات بسيار مؤثر در الگوگيري عملي، آشنايي با سنت و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) و احوال بزرگان و اولياء خدا و همچنين مطالعه خاطرات و وصيت نامه هاي برخي از شهداء بزرگوار مي باشد.

در آخر تأكيد مي شود سير مطالعاتي را مرتب انجام دهيد روزي اگر چه يك ساعت باشد.

آيا مي توانيم به فلسفه و حكمت احكام پي ببريم؟ آيا پي بردن به فلسفه احكام باعث قوي تر شدن ايمان ما نمي گردد؟ پس چرا اين مسأله چندان جدي گرفته نمي شود؟

پرسش

آيا مي توانيم به فلسفه و حكمت احكام پي ببريم؟ آيا پي بردن به فلسفه احكام باعث قوي تر شدن ايمان ما نمي گردد؟ پس چرا اين مسأله چندان جدي گرفته نمي شود؟

پاسخ

ج س 1 - از دريافت نامه شما بسيار خوشوقت و مسرور شديم؛ زيرا كمتر نامه اي را در حد نامه شما از جامعيت و دقت در طرح مباحث و سوالات پيدا كرده ايم. در هر حال به دور از هر گونه مبالغه و تعارف داشتن ذهني چنين جوال و جامع نگر را به شما تبريك مي گوييم؛ زيرا به گفته مولوي: «هم سوال از علم خيزد هم جواب» نيز صراحت بيان شما در طرح مسائل را مي ستاييم. البته محورهاي سوالهاي شما به قدري گسترده است كه پاسخ تفصيلي آن خود كتابي حجيم مي طلبد. پيش از آن كه در حد امكان به پاسخ

نامه شما بپردازيم ذكر چند نكته را ضروري مي دانيم: الف) گرچه شك سازنده بسيار مطلوب است و رهيافت نوعا از دل ترديدها بيرون مي آيد؛ ولي نبايد اجازه داد كه اين شك و ترديدها به جريان زندگي انسان لطمه اي وارد سازد. البته نه اينكه حساسيت خود را ازدست بدهيد و به بي تفاوتي در برابر مسائل فكري كشيده شويد؛ بلكه در عين حفظ تعادل زندگي و حفظ جريان عادي آن بايد در جست و جوي راه حل ها بود. ب) در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني انسان مومن و خداشناس بر اساس

باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و عليم و قادر و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي:

قوت آن در اين است كه تمام سوالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي و تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي:

حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي پزشكي روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت.

نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا تدريجي است و ثانيا محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سوالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ

عصري تاثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد.اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم. بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند

ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و يقين كلي و دربستي نه جزئي و تفصيلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگذاريم. اسلام تساوي حقوق را بين زن و مرد رعايت نموده است؛ اما اين تساوي به معناي متحد الشكل بودن (تشابه) احكام آن دو نيست. اين درست نقطه مقابل تفكر «فمينيستي» غرب است كه به خيال تساوي، احكام مشابه براي زن و مرد قائل گرديده و سرانجام به انهدام نظام خانوادگي منجر شده است و ضربه اي كه در اين رابطه به زنان وارد گشته بيش از آن

مي باشد كه بر مردها وارد آمده است. اما اينك جزئيات مسائل شما: موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره يي وسيع است. آيا اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل

برقرار باشد گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه از مباحث بسيار دقيق و قابل تامل حقوقي بوده اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است. در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم. «ومن يعمل من الصالحات ... ؛ هركه از زن و مرد مومن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود» (النسا 124). «ان المسلمين والمسلمات ... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان ... براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است» (الاحزاب 35) هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران: 195 النحل : 97 غافر : 40 حجرات : 13 و ...

اما در مسائل حقوقي اگر مقصود از تساوي نظام عدل است نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل است. لازم است به اين نكته تاكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلا اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار

نشده است. لذا اين قضيه كه: «مساوات همواره عدالت است» گزينه اي ناموجه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلا در مورد ارث ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نيست ولي عدالت برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند حتي اگر زناني به كار درآمدزايي اشتغال داشته باشند و يا خود ثروت كلاني داشته باشند، باز هم تأمين مخارج زندگي و نفقه همسر و فرزندان بر شوهر واجب است و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعال

اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر مساله قصاص است.

از ديدگاه شرع مقدس اسلام نان آور ومتكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند حال اگر مردي عمدا زني را كشت به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت ولي سرنوشت عائله او چه مي شود (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد

تفاوت تنها در ديه و قصاص است و حتي تعبير از ديه به «خون بهاء» موجه نمي نمايد چه اين كه ديه يك فرد عالم وارسته كه هر دقيقه از عمرش بسيار گران قيمت است با يك طفل بي ادب نادان يا جوان معتاد، انگل اجتماع برابر است؟ آيا مي توان به دليل تساوي ديه آنها، حكم به ارزش برابر آنها نمود؟ هرگز نه از تساوي ديه ها، ارزش برابر فهميده مي شود و نه از تفاوت ديات، نقصان ارزش را.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

2- زن در اسلام، علامه طباطبايي

3- سيماي زن در آيينه فقه شيعه زهرا، گواهي

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه: قانون، طبعي كلي دارد ازاين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد به عدد موارد بايد حكم صادر شود؛ زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد نموده آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم. در موضوع ديه تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كәʠنيستند مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند از شمول اين قانون خارج باشند؛ ولي مسلم است كه مصالح احكام فراتر از يك مصلحت صرفا معيشتي است. ده ها مصلحت روحي رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما

نيز به همه آنها به نحو جزئي واقف نيستيم. اساسا ديات براي جبران نيست؛ بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد براي مواردي كه نوعا قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را مطالعه كنيد در مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد. از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است؛ يعني اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت آن مرد را قصاص نمي كنند مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند؛ كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن بوجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند. نكته قابل ذكر ديگر آن كه سعي اسلام بر آن است كه تا حد ممكن از ريخته شدن خون ها جلوگيري كند. از اين رو در آيات مربوط به قصاص توصيه به عفو و گذشت مي كند؛ بلكه در آيات بسيار ديگري نيز اين توصيه تكرار شده است و با اندك شبهه اي حكم قصاص و حدود ديگر متوقف مي شود. حال در برابر كشته شدن زن مي بينيم حكم قصاص از مرد مشروط به پرداخت نيمي از ديه مي گردد تا حتي الامكان از كشته شدن انسان ديگري جلوگيري گردد. چند نكته ديگر نيز در نامه شما مطرح گرديده كه

به اختصار به آن مي پردازيم :

* در صدر اسلام اگر شوهري در جبهه به شهادت مي رسيد بيت المال متكفل هزينه و مخارج زندگي او مي گرديد. البته اين منافاتي با كار كردن زن و تحصيل درآمد نداشت. در مورد قتل فرزند فاطمه زهرا(س) و شهادت خود آن حضرت اگر ديه اي قابل تحصيل بود حكم همان گونه بود كه نوشته ايد؛ زيرا در اجراي احكام و حدود الهي منزلت اشخاص تغييري در اصل حكم ايجاد نمي كند. تفاوت در زشتي عمل و نيز عذاب اخروي آن است. موضوع ديگر آن كه هيچ گاه ديه به مقتول نمي رسد؛ بلكه به وارثان او منتقل مي شود. از اين رو هم ديه زن و هم ديه مرد به وارث مي رسد و اين مساله اي در خور توجه است.

أيا (اصلاح) صورت با تيغ حرام است؟ اطر حرام مي بǘԘϠفلسفه يا علت براي حرام بودن را توضيح دهيد (از آقاي آيت الله سيستاني تقليد مي كنم).

پرسش

أيا (اصلاح) صورت با تيغ حرام است؟ اطر حرام مي باشد فلسفه يا علت براي حرام بودن را توضيح دهيد (از آقاي آيت الله سيستاني تقليد مي كنم).

پاسخ

بنا بر احتياط واجب حرام است (استفتا از دفتر آيت الله سيستاني).

مقصودتان از دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟ هر حكم شرعي از دو جهت قابل دليل يابي است :

الف ) دليل شرعي ; مقصود از آن متون و نصوصي است كه حكم الهي را بيان مي كند. اين دليل ها ابزار اصلي فقيه و كارشناس ديني است كه از طريق آن مي تواند حكم الهي را استنباط كند.

ب ) فلسفه حكم ; مقصود از آن اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است . چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه ((كشف فلسفه حكم )) در ((استنباط حكم )) دخيل باشد. در اين رابطه بايد چند نكته را در نظر داشت : اولا, فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست . بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد. ثانيا, در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست وجو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن

مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است . در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ((تقوايابي )) است . در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و دندان ها و پوست صورت مفيد است . ليكن به نظر مي رسد فلسفه اصلي حكم اثري معنوي و روحي و حفظ حالت طبيعي خلقت مرد باشد. نهايتا" مسأله امري تعبدي است و اگر هيچ فلسفه اي نيز براي آن شناخته نشود, حكم شارع را بايد پذيرفت . حرمت تراشيدن ريش مرحوم محقق آيت الله العظمي خويي , درباره حرمت تراشيدن ريش بحثي مبسوط دارند كه خلاصه آن را بازگو مي كنيم . (نك به مصباح الفقاهه , تقريرات درس محقق خويي به قلم توحيدي تبريزي , ج 1, ص 257) ايشان چنين مي فرمايند: مشهور بلكه اجماع بين علماي شيعه و سني , حرمت تراشيدن است . وجوه ذيل براي حرمت اقامه شده :

1- قول خداي سبحان ((فليغيرن خلق الله )) (سوره نساء، آيه 118) به ادعاي اين كه حلق لحيه (تراشيدن ريش ) تغيير خلقت به شمار مي آيد پس حرام

است .

2- در رواياتي امر شده به ارسال لحيه (بلند گذاشتن ريش ) و زدن سبيل ها. و از تشبيه به يهود و مجوس نهي گرديده است , (وسائل الشيعه , ج 1, باب 67 از ابواب عدم جواز حلق لحيه , ص 80 و ج 4, الوافي , ص 99)

3- در رواياتي معروف به جعفريات آمده است كه حلق لحيه مثله كردن است و هر كس مثله كند لعنت خدا بر او باد. (المستدرك , ج 1, ص 59).

4- رواياتي كه دلالت دارند بر اينكه سلوك و مسلك دشمنان دين جايز نمي باشد. حلق لحيه از جمله شمار آنها محسوب مي شود. 5

- قول پيامبر(ص ) در خطاب به دو پيام آور كسري ت: واي بر شما چرا اينگونه هستيد؟ آن دو نفر گفتند پروردگارمان ما را اينگونه امر كرده تا كسري را درك كنيم . سپس پيامبر(ص ) فرمود: لكن پروردگار من امر فرموده كه ريشم را آزاد بگذارم و سبيلهايم را كوتاه كنم . (مستدرك , ج 1, ص 59) 6

- قول علي (ع ): اقوامي بودند كه حلق لحيه نمودند و سبيلها را گذاشتند سپس مسخ شدند. (وسائل الشيعه , ج 1, باب 56, از همان باب , ص 80 و الوافي , ج 2, ص 33) لازم به ذكر است كه همه اين وجوه ششگانه نزد مرحوم خويي به علل ضعف در سند و يا متن , مخدوش هستند و نمي توانند حرمت را اثبات كنند. اما وي وجه هفتمي را ذكر مي كند كه نزد وي مقبول است و آن اين است كه : روايتي صحيح داريم از

بزنطي كه از خدمت امام رضا(ع ) سوئال شد: آيا براي مرد صلاح است كه ريشش را بزند. امام فرمود: اما از جوانب آن , اشكالي ندارد. و اما از جلوي آن جايز نيست . (وسائل الشيعه , ج 1, باب 52 از همان باب , ص 80) آن گاه مرحوم خويي مي فرمايد: ((سيره قطعيه اي كه بين متدينين متداول , و به زمان پيامبر(ص ) متصل است بر اين مدعا دلالت مي كند)).

افزون بر آن ادعاي اجماع هم بر آن شده است و قول مخالفي از شيعه و سني در اين مقام نقل نشده است . بنابراين موضوع حرمت از بين بردن كامل ريش است و فرقي ميان تراشيدن و استفاده از ديگر وسايل پيرايش ندارد. اما اگر مقداري از ريش بر صورت بماند و براي ديگران وجود ريش نمايان باشد, صدق عرفي به شمار مي آيد.

چرا ادعا داريد كه پاسور حرام است آيا دركشور ما كه امروزه روي مسابقات اسب دواني شرط بندي مي شود اشكالي وجود ندارد كه اين قدر تاكيد داريد كه پاسور حرام است آيا بدون برد و باخت اين بازي كه يك تفريح ساده است حرام است؟

پرسش

چرا ادعا داريد كه پاسور حرام است آيا دركشور ما كه امروزه روي مسابقات اسب دواني شرط بندي مي شود اشكالي وجود ندارد كه اين قدر تاكيد داريد كه پاسور حرام است آيا بدون برد و باخت اين بازي كه يك تفريح ساده است حرام است؟

پاسخ

نخست بايد دانست اسب دواني و تيراندازي علاوه بر نشاط جسمي، موجب آمادگي دفاعي و تقويت روحيه رزمي مي شود و تشويق جوانان به اين گونه ورزش ها، از جهت ملي و ديني حايز اهميت است. اما انجام برخي بازي ها كه اختصاص به قماربازان دارد، آدمي را - اگر چه به ظاهر - در جرگه قماربازان قرار مي دهد و به حيثيت اجتماعي انسان آسيب مي رساند.

براي توضيح بيشتر درباره حكم شرعي در بازي با شطرنج، پاسور و... بايد به عنوان مقدمه نكاتي را متذكر شويم:

1- بازي ها به چهار گروه تقسيم مي شوند:

- بازي با آلات قمار با شرط بندي

- بازي با آلات قمار بدون شرط بندي

- بازي با غير آلات قمار با شرط بندي

- بازي با غيرآلات قمار بدون شرط بندي

2- اگر چه درباره تعريف «قمار» ميان علماء اختلاف نظر هست ولي بدون ترديد، قسم چهارم قمار نبوده، به هيچ وجه حرمتي ندارد. همان طور كه ترديدي در قمار بودن بازي قسم اول و حرام بودن آن نيست. بلكه قسمت سوم نيز تقريبا محل اتفاق نظر علماء ديني است كه حرام است و بسياري از فقهاء اصلاً ملاك قماربازي را توأم بودن آن با برد و باخت و شرط بندي مي دانند خواه بازي با آلات قمار باشد و يا مانند فوتبال كه به خودي خود حرام نيست اما اگر با شرط بندي و برد

و باخت مالي همراه باشد، قمار محسوب

شده و حرام مي گردد، پس شرط بندي در هرگونه بازي حرام است مگر در موارد استثنايي مانند شنا و تيراندازي، (ر.ك: انصاري، شيخ مرتضي، المكاسب، ذيل بحث قمار از مكاسب محرمه - شهيدي تبريزي، حاج ميرزا فتاح، هداية الطالب الي اسرار المكاسب، قم، مكتبه آيت الله مرعشي النجفي، 1407، ص 95 - النجفي، محمد حسن، جواهرالكلام، ج 22، نجف، دارالكتب الاسلاميه، الطبعة السادسة، ص 109).

تنها مورد محل اختلاف قسم دوم است؛ يعني، بازي با آلات قمار بدون آن كه با برد و باخت و شرط بندي همراه باشد، مقصود از آلت قمار اين است كه چيزي كه نوعا با آن قمار بازي مي كنند به عبارت ديگر در عرف متدينين و كساني كه تقيد شرعي دارند، آن وسيله را ابزار قمار بازي بدانند اگرچه در برخي موارد خاص، چند نفر بدون برد و باخت و شرط بندي بلكه به قصد سرگرمي يا بازي فكري با آن بازي كنند، اين بازي با آلت قمار است و طبق روايات حرام است اگر چه قمار به حساب نياوريم.

اما دليل تغيير حكم برخي بازي ها بدان جهت است كه، ممكن است در گذشته چيزي از آلات قمار محسوب شود ولي رفته رفته تغيير ماهيت داده ديگر در عرف متدينين از ابزار قمار محسوب نشود، بلكه به عنوان يك بازي تفريحي و سرگرمي يا يك بازي فكري درآيد (چنان كه برخي در مورد شطرنج اظهار مي دارند)، در اين صورت حكم آن تغيير خواهد يافت زيرا حكم تابع موضوع است و اگر موضوع عوض شود، در واقع موضوع جديد، حكم جديد خواهد داشت بنابراين بهتر است به جاي عبارت «تغيير حكم» در اين

گونه موارد به عنوان «تغيير موضوع» ياد كنيم تا افرادي كه دقت كافي به عمل نمي آورند نگويند اگر حلال و حرام پيغمبر(ص) ابدي است پس چرا حكم خدا عوض مي شود و در يك زمان حرام است و در زماني ديگر حلال.

گاهي مرجع تقليد به عنوان يك كارشناس امور ديني، يقين دارد كه يك وسيله اي الان از آلات و ابزار قمار محسوب مي شود، در اين صورت حكم به حرام بودن بازي با آن مي دهد ولي گاهي ممكن است در صدق اين عنوان شك داشته باشد، بنابراين فتواي هر مرجع تقليدي براي مقلدين ايشان اعتبار دارد همان طور كه به هر پزشكي اگر مراجعه كنيد با توجه به تخصص او به دستورات او عمل مي كنيد، لذا ممكن است يك مرجع تقليد، هرگونه بازي اگر همراه شرط بندي باشد و يا با آلات قمار باشد حرام است مانند تخته نرد و شرط بندي در فوتبال ولي در صورتي كه قبلاً از آلت قمار بوده و اكنون شك داريم كه از آلات قمار است و يا شك داريم كه در عرف جامعه اسلامي از آلات قمار خارج شده باشد بايد نسبت به حكم آن به مرجع تقليد خود مراجعه كنيم.

اينك توجه شما را به فتاواي مراجع تقليد جلب مي كنيم:

مقام معظم رهبري - بازي با ورقهايي (پاسور) كه عرفاً از آلات قمار محسوب مي شوند مطلقا (يعني حتي بدون برد و باخت) جايز نيست و به طور كلي بازي يا هرچيز ي كه مكلف تشخيص دهد از آلات قمار است ويا در آن شرط بندي مي شود به هيچ وجه جايز نيست . (ترجمه اجوبه الاستفتائات مقام معظم رهبري چاپ جديد

قطع وزيري ص 405 و 406 س 1121 و 1122 )

آيت الله بهجت - با برد و باخت حرام قطعي است و بدون برد و باخت به احتياط شديد حرام است . (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد, ص 190, ورامين : صاحب الزمان (عج ), چ دوم ,80)

آيت الله مكارم - اگر شطرنج در عرف عام از صورت قمار خارج شده باشد و به عنوان ورزش شناخته شود مانعي ندارد و بازي با پاسور بدون برد و باخت نيز اشكال دارد. (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد, ص 190, ورامين : صاحب الزمان (عج ), چ دوم ,80)

آيت الله تبريزي - بازي با آلات قمار چه با برد و باخت مالي باشد يا بدون آن جايز نيست و پاسور از آلات قمار است و شطرنج نيز تا وقتي كه محرز نشود از آلت قمار بودن خارج شده بطوري كه در هيچ مجتمعي قمار با آن متعارف نباشد بازي با آن چه با برد و باخت مالي باشد يا بدون آن جايز نيست . (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد, ص 190, ورامين : صاحب الزمان (عج ), چ دوم ,80)

آيت الله صافي - مطلقا حرام است (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد, ص 190, ورامين : صاحب الزمان (عج ), چ دوم ,80)

آيت الله سيستاني - شطرنج مطلقا حرام است و پاسور اگر همچنان در عرف قمار باشد بازي بدون برد و باخت با آن به احتياط واجب جايز نيست (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد, ص 190, ورامين : صاحب الزمان (عج ), چ دوم ,80)

آيت الله فاضل - بازي با آلات قمار

مطلقا حرام است (مسائل جديد از ديدگاه مراجع تقليد, ص 189, ورامين : صاحب الزمان (عج ), چ دوم ,80)

چنان كه گفته شد بازي با آلات قمار مطلقا حرام است و شطرنج به فتواي برخي از مراجع مانند آيت الله فاضل لنكراني و امام خميني و مقام معظم رهبري اگر از آلات قمار بودن خارج شده باشد و برد و باخت هم در كار نباشد اشكال ندارد ولي بايد حتما احراز كنيد يعني يقين كنند كه از آلت قمار خارج شده است(استفتاآت امام خميني، ج 2، ص 10 - جامع المسائل آيت الله فاضل، ج 2، ص 293 - ترجمه اجوبه الاستفتاآت، ص 245).

و اگر جاهل به مسأله بوده الان كه فهميده از گذشته استغفار نمايد انشاءالله خداوند توبه او را مي پذيرد.

حكمت نذر كردن چيست. اصلا آيا نذر كردن براي چيزهايي كه ما مي خواهيم درست است و آيا موافق با مقام تسليم و رضاست و آيا در برابر اراده خدا بي ادبي نيست.آيا اصلا در اسلام سفارشي از سوي ائمه در اين زمينه است .

پرسش

حكمت نذر كردن چيست. اصلا آيا نذر كردن براي چيزهايي كه ما مي خواهيم درست است و آيا موافق با مقام تسليم و رضاست و آيا در برابر اراده خدا بي ادبي نيست.آيا اصلا در اسلام سفارشي از سوي ائمه در اين زمينه است .

پاسخ

نذر در حقيقت پيماني است با خداوند (تفسير انوار درخشان، ج1 ، ص 353) تا در نتيجه انجام عمل نيكي كه آدمي بر خويش واجب مي نمايد، حق تعالي حاجت او را برآورد. نذر را مي توان نوعي عبادت، دعا و درخواست از خداوند دانست كه اتفاقا داراي تأثير فراوان است و با هدف قرب الهي انجام مي شود.

به لحاظ شرعي، وفا نمودن به نذر چنانچه مشروع و مستحسن باشد و ضوابط شرعي آن مراعات شود، واجب است، زيرا كه مشمول آيه «اوفوا بالعقود» كه متضمن حكم وجوب وفاء به هر پيماني است، مي گردد. و به لحاظ ديرينه شناسي اين عمل داراي پيشينه بسيار زيادي در تاريخ زندگي انسان است. همواره انسان در طول تاريخ براي رسيدن به خواسته هايش از اين ابزار سود جسته و با نذر نمودن سعي نموده تا رضايت معبود خويش را در جهت تأمين نيازهايش جلب نمايد. نذر سنتي است كه مورد اهتمام تمامي انبياء الهي و امت هاي گذشته بوده و در اسلام نيز سابقه ديرينه و مشروعيت دارد.

قرآن كريم داستان نذر همسر عمران، يعني مادر حضرت مريم(س) را نقل مي كند و مي فرمايد: و به ياد آوريد هنگامي را كه همسر عمران گفت: «خداوندا آنچه در رحم دارم براي تو نذر كردم كه آزاد و در خدمت خانه تو باشد. از

من بپذير كه تو شنوا و دانايي»(آل عمران، آيه 35)

و در سوره مريم پس از نقل داستان تولد حضرت عيسي(ع) خداي متعال به حضرت مريم(س) مي فرمايد: هرگاه كسي از انسان ها را ديدي (با اشاره) بگو: «من براي خداوند رحمان روزه اي نذر كرده ام؛ بنابراين با كسي سخن نمي گويم» (مريم، آيه 26)

اين كتاب آسماني هنگامي كه يكي از ويژگي هاي عباد الرحمن را بر مي شمارد، مي فرمايد: ايشان به نذر خويش وفا مي كنند و از روزي (قيامت) كه شر و عذابش گسترده است، مي ترسند (انسان، آيه 7)

امام صادق(ع) در روايتي كه در شأن نزول همين آيه «يوفون بالنذر» از آن حضرت صادر شده، فرموده است: هنگامي كه امام حسن و امام حسين(ع) مريض بودند روزي پيامبر خدا(ص) به ملاقات آنها آمد و به علي(ع) فرمود: خوب است جهت سلامتي فرزندانت نذر نمايي. علي(ع) فرمود من نذر مي كنم، چنانچه اين دو بهبود يابند، سه روز را به جهت تشكر از خداوند روزه بدارم. سپس فاطمه(ع) و همچنين فضه كه خادمه آنها بود، همين نذر را تكرار نمودند و خداي متعال لباس عافيت را به اندام آن دو امام پوشاند و ايشان نيز روزه داشتند (ميزان الحكمه، ج 10، ص 48)

بنابراين نه تنها نذر با توحيد، رضا، تسليم و ادب در مقابل خداي عالم منافاتي ندارد، بلكه پيمان و وفاي به آن، عين توجه به حق تعالي، توحيد و عبوديت او و باعث قرب به خالق هستي است و در سنت و سيره اهل عصمت و طهارت و مؤمنان جريان دارد.

خيلي زياد دوست دارم كه علت احكام خدا را بدانم. مثلا براي چه خون نجس است يا چرا زدن ريش مردان با تيغ حرام است. لطفا كتابي در اين موضوعات به من معرفي كنيد.

پرسش

خيلي زياد دوست دارم كه علت احكام خدا را

بدانم. مثلا براي چه خون نجس است يا چرا زدن ريش مردان با تيغ حرام است. لطفا كتابي در اين موضوعات به من معرفي كنيد.

پاسخ

در رابطه با مسأله اي كه اشاره كرده ايد بايد چند نكته را در نظر داشت:

اولاً: آگاهي از فلسفه همه احكام، دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.

بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفيا يا اثباتا - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته است، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

ثانيا: رشد علم بشر فرايندي تدريجي است و همين طور كه در همه زمينه ها قدم به قدم به پيش رفته و عرصه ها و مجالات مختلفي را مي گشايد، دانش فلسفه احكام نيز از اين قاعده مستثني نيست و جهاد علمي پيوسته و دائمي بشر هر روز افق هاي نويني در اين عرصه مي گشايد.

ثالثا: توجه افراطي به دانستن فلسفه احكام در مواردي موجب از دست دادن فلسفه اساسي و بنيادين آن يعني پرورش روح تعبد و سرسپاري در پيشگاه خالق يكتا مي شود

و نظر آدمي را به جاي توجه به خالق به كاركردهاي جزئي معطوف ساخته و گرفتار نوعي شرك مي سازد. ازاين رو شارع مقدس نيز به بيان فلسفه همه احكام الهي نپرداخته و تنها به نقل پاره اي از آنها اشاره كرده است، ليكن به طور كلي اين مسأله را گوشزد نموده كه وضع همه اين احكام به سود انسان و براي خير و سعادت است.

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه از ناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سؤالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود.

بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولاً؛ تدريجي است و ثانيا؛ محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تأثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيق مان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم.

بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد

بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم.

فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.

در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است؛ در حالي كه بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفيا يا اثباتا - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته است، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

بنابراين درباره فلسفه احكام علاوه بر منافع و ضررهاي مادي و جسمي بايد به آثار مثبت و منفي آن بر «روح و معنويت» انسان

توجه كرد و گذشته از جنبه فردي بايد به تأثير آن در هنجار يا ناهنجاري اجتماع نيز توجه كرد و از آن جا كه ابعاد سه گانه «جسمي و روحي و اجتماعي» آدمي رابطه ارگانيك و به هم پيوسته با يكديگر دارند و از آنجا كه آخرت انسان جدا از دنياي او نيست، «احكام الهي» با توجه به تمامي اين جوانب تشريع شده است. ازاين رو در فلسفه احكام بايد با نگاهي گسترده به تمام ابعاد انسان و زاويه هاي آشكار و پنهان آن نظر افكند تا در انتخاب زيبايي ها و راه هاي آرامش و آسايش دچار خطا نگرديم.

اما درباره خصوص ريش تراشي بايد گفت: در بين مراجع كسي حكم به جواز نداده و نوعاً يا فتوا به حرمت داده اند يا بنابر احتياط واجب تراشيدن آن را جايز نمي دانند. گرچه برخي زدن ريش به صورت پرفسوري؛ يعني، گذاشتن مو در چانه و زدن اطراف را نيز جايز مي شمارند.

از اخبار و روايات استفاده مي شود كه ريش زينت و زيور مردان و باعث وقار انسان است و به وسيله آن مردان از زنان تميز داده مي شود.

الف) «ولآمرنهم فليُغيِرُنَّ خلق اللّه خداوند از قول شيطان مي فرمايد كه شيطان گفت به فرزندان آدم دستور مي دهم كه خلقت الهي را تغيير دهند»، (نساء، آيه 118). و تراشيدن ريش نيز تغيير خلقت الهي است و تغيير خلقت الهي حرام است الا آنجايي كه دليلي بر جواز آن داشته باشيم.

ب ) حضرت امير(ع) با تازيانه در بازار حركت مي كردند و كساني را كه مارماهي و ماهي هاي بي فلس مي فروختند مي زد و مي فرمود اي فروشندگان مُسوخ بني اسرائيل و جند بني مروان؛ شخصي از حضرت سؤال كرد جندبني مروان

كيانند؟ حضرت فرمود: اقوامي بودند كه ريش خود را مي تراشيدند و سبيل هاي خود را تاب مي دادند.

ج ) امام صادق(ع) مي فرمايد: «حفوا الشوارب واعفواللحي ولا تشبهوا بالمجوس؛ شارب خود را بچينيد و ريش خود را بگذاريد و شبيه مجوس نشويد، زيرا مجوسيان ريش خود را مي تراشند و سبيل خود را مي گذاردند اما ما شارب خود را مي زنيم و ريش را مي گذاريم كه مطابق فطرت است».

د)رسول خدا(ص) مي فرمايد: «ان المجوس جزوا الحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة؛ مجوس ريش خود را مي تراشند و شارب هاي خود را بلند مي گذارند واما ما شوارب را مي زنيم و ريش مي گذاريم كه مطابق فطرت است».

ه ) در كتاب سيرة النبويه و الاثار المحمديه و جلد 6 بحارالانوار آمده است كه پيامبر به دو فرستاده خسرو پرويز پادشاه ايران فرمود: واي بر شما چه كساني شما را امر كرده كه ريش ها را بتراشيد و سبيل بگذاريد. عرض كردند پروردگار ما (كسري). رسول خدا فرمود: «لكن ربّي امرني باعناء لحيتي و قص شاربي؛ پروردگار من مرا امر كرده كه ريش خود را بگذارم و شاربم را كوتاه كنم» . البته روايات ديگري نيز هست كه در اين مختصر نمي گنجد.

گفتني است كه حرمت تراشيدن ريش اجماعي است؛ شيخ بهايي در كتاب اعتقادات مي فرمايد: «تراشيدن ريش مانند ساير گناهان (قمار، سحر، رشوه) است و احدي از علماي اعلام در حرمت ريش تراشي خدشه نكرده اند.

نيز محقق داماد در رساله خود (الشارع النجاة) آورده: «ان حلق اللحية حرام بالاجماع؛ تراشيدن ريش به اجماع همه علما حرام است». ضمنا سيره قطعيه متدينين از زمان حضرت آدم تا خاتم و حضرات ائمه

معصومين(ع) بر اين بوده است و در تاريخ نمي يابيم كه پيامبران الهي و اوصياي آنها و پيامبر اسلام و اوصياي آن حضرت و متدينين به آن حضرات ريش خود را تراشيده باشند.

چرا طلا براي مرد حرام است ؟(آيا طلاي سفيد و زرد تفاوتي دارد)

پرسش

چرا طلا براي مرد حرام است ؟(آيا طلاي سفيد و زرد تفاوتي دارد)

پاسخ

ظاهرا پلاتين غير از طلاي سفيد است بنابراين پلاتين يا براي مردان اشكال ندارد و آنچه براي مرد در نماز و غير نماز حرام است و نماز هم با آن باطل است، طلاي زرد مي باشد. ولي اگر همان طلاي زرد را با موادي سفيد كنند، لكن جنس آن طلاي زرد باشد استعمال آن براي مردان جايز نيست (جامع المسائل آيت الله فاضل، ج 1، س 969).

اگر چيزي كه طلاي سفيد ناميده مي شود همان طلاي زرد است كه بر اثر مخلوط كردن نقره يا ماده اي ديگر رنگ آن سفيد شده (براي مردان) حرام است ولي اگر عنصر طلا در آن به قدري كم است كه عرفا به آن طلا نمي گويند مانع ندارد و پلاتين نيز كه فلز ديگري است اشكال ندارد (اجوبه الاستفتاآت، ص 149، س 443).

از نظر علمي يك سري تأثيرات منفي در مورد طلا براي مرد ذكر شده است ; از جمله :

الف ) تحريكات عصبي ; (ر.ك : بهداشت در اسلام , دكتر احمد صبور اردوبادي )

ب ) ازدياد بيش از حد گلبول هاي سفيد (ر.ك : سالنامه پيام اسلام , سال 1357).

اما بايد به اين نكته توجه داشت كه انسان يك موجود ارزشي است نه خاكي و مادي، انسانيت انسان در گرو شكوفايي استعدادهايي است كه خداي متعال به منظور نيل او به مقام شامخ خلافت الهي، به وي ارزاني داشته است. اما حقيقتا راه شكوفايي اين استعدادها چيست؟ آفات و موانع اين راه كدام است؟ تمام اينها در قالب احكام شرعي به

عنوان يك لطف الهي بيان شده است. علم متكفل «تندرستي» است و به بعد ارزشي قضايا كاري ندارد در حالي كه دغدغه اصلي من و شما بايد ابعاد ملكوتي و معنوي مان باشد و به «تن» و «علم» در حد يك ابراز و مقدمه نگاه كنيم. با در نظر گرفتن اين اصل لابد توجه داريد كه بدون شك احكام الهي داراي مصالح واقعي و في نفسه مي باشند; ليكن دريافتن فلسفه آنها توجه به چند نكته ضروري است :

1- آيا بشر مي تواند به فلسفه همه احكام دست يابد؟ قطعا پاسخ اين سؤال منفي است ; زيرا:

الف ) در متون ديني فلسفه همه احكام ذكر نشده است .

ب ) احكامي كه فلسفه آنها بيان شده , معلوم نيست كه همه فلسفه هايش ذكر شده است ; بلكه چه بسا فلسفه هاي بي شماري در مورد يك حكم وجود دارد; ولي شارع مقدس به طور گزينشي برخي از آنها را يادآور شده است .

ج ) علوم بشري نيز قادر به كشف برخي از حكمت ها و فلسفه هاي احكام مي باشند, نه همه آنها. بنابراين انتظار دانستن فلسفه همه احكام به طور جامع و كامل انتظاري فراتر از توان علمي و تنگناهاي دانش بشري است .

2- فلسفه احكام محدود به حكمت هاي مادي و فيزيكي - كه در قلمرو علوم تجربي قرار مي گيرند - نيست ; بلكه در بسياري از موارد علت يا حكم نهايي برتر و بالاتر دارند كه از حوزه تحقيق و آزمون علمي و تجربي نيز بيرون است . در مثل علوم بشري از خواص بهداشتي روزه سخن به درازا گفته اند,

ولي قرآن مجيد بر نكته اساسي تري انگشت مي گذارد و آن ((تقوايابي )) است و شايد علت اين كه قرآن به نكات بهداشتي آن اشاره نكرده است اين باشد كه اساسا امت اسلامي را متوجه اهداف فروتر و در سطح پايين نكند, بلكه همواره به سوي ارزش هاي متعالي و برين سوق دهد.

3- يكي از علل ناگفته نهادن فلسفه بخشي از احكام , اين است كه جامعه را از فلسفه گرايي افراطي و تعبدگريزي دور و پيراسته سازد; زيرا فلسفه گرايي و تعبد گريزي پرورش دهنده نوعي شرك خفي و خردبسندگي و دين ستيزي است , لذا بايد توجه داشت كه احكام الهي را به جهت انجام حكم خداوند انجام مي دهيم , نه به خاطر فلسفه و حكمت نهفته آن , و اين خود برترين حكمت حكم ها است . حال در مورد علت حرمت طلا براي مرد اين احتمال وجود دارد كه علت حرمت آن جلوگيري از فرو افتادن مردها در دام زينت هاي گران بها و سنگين باشد.

حرمت استفاده و يا به دست كردن طلا براي مرد از احكام حتمي فقه است.

اولاً، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام

نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله، حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه، علوم، به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

حرمت زينت طلا براي مرد و حليت آن براي زن دلايل چندي دارد؛ از جمله:

الف) ويژگي هاي جسمي و رواني، مرد تفاوت هايي با زن دارد و اين تفاوت ها به طور طبيعي رسالت هاي گوناگوني را به عهده اين دو جنس قرار مي دهد. اسلام باتوجه به تفاوت هاي طبيعي هريك -كه درجاي خود حكمت هاي ارزشمندي دارد - احكام و مقررات ويژه اي را وضع كرده است و از مرد انتظار دارد كه عنصري فعال در تامين نيازهاي زندگي باشد و از تجملات زياد مانند تزيين به طلا پرهيز نمايد. در مقابل براي زن كه طبيعتي احساسي و عاطفي تر دارد برخي از زينت ها را كه هم با روحيه او سازگارتر است و هم به زندگي با مرد شيريني بيشتري مي بخشد اجازه داده است.

ب ) تحقيقات جديد نشان مي دهد گلبول هاي سفيد در خون مرد بيش از زن است.ازطرف ديگر طلا در افزايش اين گلبول ها مؤثر است. از اين رو وجود آن

براي زن مفيد است ولي براي مردان چندان مناسب نيست و ممكن است موجب بر هم زدن تعادل گلبول هاي سرخ و سفيد گردد. (ر . ك : مجله پيام اسلام)

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

چرا طلا از نظر علمي براي مرد حرام است ؟

پرسش

چرا طلا از نظر علمي براي مرد حرام است ؟

پاسخ

حرمت استفاده و يا به دست كردن طلا براي مرد از احكام حتمي فقه است.

اولاً، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عاد ي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

حرمت زينت طلا براي مرد و حليت آن براي زن دلايل چندي دارد؛ از جمله:

الف) ويژگي هاي جسمي و رواني، مرد تفاوت هايي با زن دارد و اين تفاوت ها به طور طبيعي رسالت هاي گوناگوني را به عهده اين دو جنس قرار مي دهد.

اسلام باتوجه به تفاوت هاي طبيعي هريك -كه درجاي خود حكمت هاي ارزشمندي دارد - احكام و مقررات ويژه اي را وضع كرده است و از مرد انتظار دارد كه عنصري فعال در تامين نيازهاي زندگي باشد و از تجملات زياد مانند تزيين به طلا پرهيز نمايد. در مقابل براي زن كه طبيعتي احساسي و عاطفي تر دارد برخي از زينت ها را كه هم با روحيه او سازگارتر است و هم به زندگي با مرد شيريني بيشتري مي بخشد اجازه داده است.

ب ) تحقيقات جديد نشان مي دهد گلبول هاي سفيد در خون مرد بيش از زن است.ازطرف ديگر طلا در افزايش اين گلبول ها مؤثر است. از اين رو وجود آن براي زن مفيد است ولي براي مردان چندان مناسب نيست و ممكن است موجب بر هم زدن تعادل گلبول هاي سرخ و سفيد گردد. (ر . ك : مجله پيام اسلام)

با توجه به قانون علت و معلول و فلسفه احكام چرا ما ماءمور به انجام احكام ظاهريه هستيم در حالي كه امكان دارد با واقع مطابقت نداشته باشد؟

پرسش

با توجه به قانون علت و معلول و فلسفه احكام چرا ما ماءمور به انجام احكام ظاهريه هستيم در حالي كه امكان دارد با واقع مطابقت نداشته باشد؟

پاسخ

احكام شرع مقدس اسلام، بدون علت و فلسفه نيستند بعضي از اين علت ها در قرآن كريم و يا روايات بيان شده است. بعضي را نيز خودمان حدس مي زنيم و احتمال مي دهيم كه علت آن چنين و چنان باشد.

اما آيا لزوما علت و فلسفه حكم در خارج از ما محقق است؛ يعني، در هر جايي كه حكمي وارد شده، به خاطر اين است كه در خارج از وجود انسان حقيقتي تحقق پيدا كند؟ يا اين كه حداقل بعضي از احكام شرعي و يا جنبه هايي از احكام شرعي، به گونه اي باشد كه علت آن در درون ما تحقق يابد؟

مثلاً مي تواند حداقل قسمتي از علت و فلسفه رعايت احكام طهارت و يا نماز، تحقق روح بندگي و عبوديت در ما باشد و بعيد است كه با نماز گزاردن امري در خارج از ما تحقق يابد؛ بلكه با دگرگون شدن حقيقت وجودي، آثاري نيز در خارج بروز خواهد كرد؛ مثلاً از فحشا و منكر دوري كنيم و يا امنيت اجتماعي با تحقق روح بندگي در ما تأمين گردد.

طهارت نيز مطمئنا آثاري در خارج دارد، مثلاً نجاست خواري آثار سوئي در همين دنيا و از نظر جسمي بر شخص دارد. اما آيا اگر شخص از روي جهالت و يا از روي اضطرار، نجاست بخورد، عبوديتي كه شارع مقدس از او مي خواهد در وي تحقق نخواهد يافت و در او نابود و زائل خواهد شد.

ولي آيا آن چيزي كه در آخرت پديدار

مي گردد صرف عمل است، يا نيت و قصد هم مطرح است. مثلاً شخصي از روي تحقيق حكم خدا را طوري بفهمد؛ ولي در قيامت آشكار شود كه حكم خدا اين نيست، او به خاطر عمل خارجي دچار عواقب سوء و نتايج آن عمل نخواهد شد و آن آثار سوء از او دور خواهد شد.

به هر حال گفتني است كه:

1_ احكام شرعي تابع مصالح و مفاسد است و فلسفه و علت و حكمت خاص خود را دارد.

2_ بعضي از اين مصالح و مفاسد و علت ها، در آيات و روايات بيان شده است.

3_ اين مصالح و مفاسد گاه خارجي و گاه دروني است.

4_ اين مصالح و مفاسد تنها مربوط به تحقق فعل خاص خارجي نبوده؛ بلكه چه بسا طي طريق و چگونگي آن از اصل آن عمل خارجي مهم تر باشد.

تطبيق مطالب گفته شده با پرسش شما نيز چنين است كه: اولاً اصل عليت، اصل مسلم و پذيرفته شده اي است.

ثانيا علت و فلسفه احكامي (مانند طهارت) مي تواند امري دروني و معنوي باشد. بنابراين هرچند طهارت خارجي و حقيقي را نتوانيم احراز كنيم، همين كه احكام طهارت را رعايت نماييم، در دنيا و آخرت براي ما كافي است و اگر احيانا عدم رعايت طهارت واقعي، آثار سوئي در دنيا داشته باشد، شارع مقدس آن را از طريق ديگر جبران نموده است. (مانند سهولت و راحتي در شرع مقدس كه موجب پايداري ما در دينداري مي گردد).

در نتيجه اگر پنجاه درصد موارد طهارت واقعي از ما فوت شود، اما در عوض خوش بيني و علاقه مندي و دلبستگي به شرع مقدس در ما حفظ خواهد شد و اين نتيجه به مراتب از رعايت

طهارت واقعي مهم تر است.

در هر صورت رعايت احتياط خوب و مطلوب است، به شرط اين كه در زندگي آدمي اخلال نشود و به عسر و حرج و يا ضرر نينجامد و به گونه اي نباشد كه زندگي شخص و رفتار او از حالت عادي و متعارف خارج شود.

آيا تمام فروعات فقهي داراي دلائل خاصي هستند؟

پرسش

آيا تمام فروعات فقهي داراي دلائل خاصي هستند؟

پاسخ

- تمام فروع فقهي داراي دليل است؛ زيرا حكمت خداوند اقتضا مي كند كه بدون حكمت و مصلحت هيچ حكمي را انشا نكند.

هم چنين فقيه تا حجت شرعي بر حكم نداشته باشد آن را بيان نمي كند. اين حجت شرعي مي تواند آيه، روايت، قواعد عقليه و قطعيه يا اصول عمليه باشد.

آيا امر به معروف و نهي از منكر دخالت استبدادي در امور ديگران نيست ؟

پرسش

آيا امر به معروف و نهي از منكر دخالت استبدادي در امور ديگران نيست ؟

پاسخ

به چه دليل قمه زني در حال حاضر حرام است در حالي كه قبلا حرام نبود؟

پرسش

به چه دليل قمه زني در حال حاضر حرام است در حالي كه قبلا حرام نبود؟

پاسخ

در رابطه با قمه زني هيچ دستوري از ناحيه شرع نرسيده و برخي از فقها نيز درباره ئ آن چيزي نگفته اند, ليكن كساني كه متعرض حكم آن شده اند عموماا در دو صورت آن را غير جايز شمرده اند: 1) در صورتي كه مشتمل بر ضرر معتنابه براي شخص باشد. 2) در صورتي كه موجب وهن اسلام يا تشيع گردد و با توجه به اين كه در حال حاضر اين مسائله در سطح جهاني مورد تبليغات سوئ بر عليه اسلام و شيعه مي شود ترك آن لازم است .

چرا خواندن شعر حتي اگر مرثيه يا مداحي باشد در شب جمعه مكروه است ؟

پرسش

چرا خواندن شعر حتي اگر مرثيه يا مداحي باشد در شب جمعه مكروه است ؟

پاسخ

در صدر اسلام يكي از حربه هاي مخالفان قرآن براي مشغول كردن اذهان ترويج اشعار جاهلي و مشغول نمودن مردم به اسفار پوچ و بي مغز شعرا در وصف شراب و ابرو و... بوده است لذا از خواندن چنين اشعاري نهي گرديده است. ولي اشعاري كه متضمن حكمت و موعظه و يا بيان معارف باشد و دعوت به نيكي و احسان كند هيچ مذمتي ندارد. بلكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند : «و ان من الشعر لحكمه ؛ همانا برخي از اشعار حكمت است». (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 379، ح 5805)

فلسفه حرمت تراشيدن ريش چيست ؟

پرسش

فلسفه حرمت تراشيدن ريش چيست ؟

پاسخ

اولا: فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن د انشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا: در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است. در مورد تراشيدن صورت نيز گفته اند:

الف) همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از طرف ديگر چنان نيست كه دقيقا فلسفه همه احكام براي ما روشن باشد، بلكه برخي از آنها در متون ديني منصوص گرديده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و برخي ذكر نگرديده است.

شايد علت عدم ذكر همه آنها هم اين باشد كه گرايش افراطي به دانستن فلسفه احكام كاهش دهنده روح تعبد در برابر پروردگار است و اين خود ضرر بزرگي در بردارد، و انسان را دچار نوعي شرك مي گرداند، يعني فلسفه جويي را جايگزين خداگرايي مي كند. البته در مواردي نيز انسان از طريق عقلي مي تواند فلسفه هايي را بفهمد ولي اين فلسفه ها اولا كليت ندارد و ثانيا به تدريج در طول زمان و با رشد دانش بشري يكي يكي روشن مي شود و در هر زمان براي هر حكم احتمال وجود فلسفه ها و علل ديگري مي رود كه براي ما مكشوف نيست. بنابراين در چنين مواردي بايد ابتدا اين فرهنگ نادرست را اصلاح كرد كه مي گويد اول بايد فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل كنم چنانكه در ديگر موارد زندگي مانند انجام دستورات پزشك اينچنين است.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است، مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 14، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: « ... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة...؛ ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را

باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است.»

در اين باره روايات متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار، معاني الاخبار، تحف العقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحارالانوار بسنده مي كنيم:

1- «من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق(ع) اخذ الشارب من الجمعة الي الجمعة امان من الجذام و قال النبي(ص) لا يطوّلنّ احدكم شاربه فانّ الشيطان يتّخذه مخبا يستتر به و قال(ع) من لم يأخذ شاربه فليس منا و قال(ع) احفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود و قال(ص) ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله (ص)...» ، (بحارالانوار، ج 76، روايت 14، ب 13)

2- «عن رسول الله(ص) حفّوا الشوارب واعفوا اللّحي ولاتتشبّهوا بالمجوس» ، (بحارالانوار، ج76، ص111، ح10، ب1

دليل وجوب امر به معروف عقلي است يا شرعي؟

پرسش

دليل وجوب امر به معروف عقلي است يا شرعي؟

پاسخ

ترديد در وجوب عقلي اين دو عامل سعادت بخش، نوعي شك در امور بديهي است. آنان كه در وجوب عقلي آن ترديد مي كنند، به زندگي افراد از ديدگاه فردي مي نگرند كه هر فردي براي خود زندگي مستقلي دارد، ولي اگر به زندگي انسانها از ديدگاه اجتماعي بنگرند و اينكه سعادت انسانها كاملاً به يكديگر بستگي دارد واگر در جامعه كار خوبي صورت گيرد، همگان از آن بهره مند مي شوند و اگر كار بدي تحقق پذيرد، دامن همه را مي گيرد، قطعاً در گفتار خود تجديد نظر مي كنند.

به خاطر چنين بستگي است كه آزاديهاي فردي تا آنجا محترم است كه به صلاح و سعادت جامعه لطمه وارد نسازد، در غير اين صورت كاملاً محدود شده و ممنوع اعلام مي گردد، بنابر اين جهل و ناداني انسان نسبت به احكام و يا آلودگي او در گناه، اثر مستقيمي در سرنوشت ديگران دارد، از اين جهت ولو به خاطر سعادت خويش باشد، بايد به وظيفة امر به معروف قيام كنيم و او را از چنگال جهل و آلودگي برهانيم.

پيامبر گرامي درتبيين كيفيت وحدت سرنوشت يك جامعه، مَثَل بسيار ارزنده اي دارد كه ترجمة آزاد آن چنين است: «مثل يك جامعه بسان سرنشينان كشتي واحدي است كه داراي طبقاتي باشد، برخي در قسمت بالا و برخي ديگر درطبقة پايين جاي گرفته باشند، هرگاه سرنشينان طبقة پايين، _ به هر علتي _ در صدد سوراخ كردن كشتي باشند و عمل خود را چنين مدلل سازند كه جايگاه خود را سوراخ مي كنيم و با جايگاه شما كاري نداريم، بايد آنان را از اين كار باز داشت و

گر نه همگي نابود مي شوند ، زيرا سرنوشت همگان به هم بسته است و نفوذ آب در طبقة پايين، مستلزم غرق شدن تمام كشتي است». (بخاري، صحيح 3/ باب «هل يقرع في القسمة»/139)

امام صادق(ع) از پيامبر گرامي ص) حديثي را نقل مي كند كه بيانگر همين حقيقت است.

رسول گرامي ص) فرمود: «هرگاه انسان در خفا مرتكب گناهي گردد، فقط به خود ضرر مي رساند و اگر آشكارا انجام دهد و كسي از او انتقاد نكند، سعادت عموم را در خطر مي افكند».

امام پس از نقل حديث پيامبر مي فرمايد: «او با عمل ناهنجار خود، دين خدا را موهون ساخته و دشمنان خدا را به پيروي از خود دعوت مي نمايد». (حر عاملي، وسائل الشيعة 11/ب 4/ح 1)

از اين بيان روشن مي گردد كه عقل و خرد براي حفظ سعادت اجتماع كه ضامن سعادت فرد نيز هست، بر لزوم امر به معروف و باز داري از منكر به طور اجمال حكم مي كند؛ يعني آنجا كه اگر سهل انگاري شود، سعادت جامعه و خود انسان دستخوش اختلال مي گردد و چون تشخيص موارد آن به صورت دقيق روشن نيست، از باب مقدمه در همه جا بايد در اجراي اين دو اصل كوشش كرد، تا غرض اصلي تحقق پذيرد.

لطف محصِّل مطلقاً واجب و لطف مقرّب نيز در شرايطي واجب مي باشد. مسألة امر به معروف و نهي از منكر، به طور كلي از اقسام لطف مقرّب است كه اگر در آن مسامحه شود، نوع مردم نسبت به واجبات بي تفاوت بوده و يا در آلودگي فرو مي روند.

با وجود اين دو دليل روشن، ابو هاشم از معتزله و خواجه از اماميه، وجوب آن را فقط سمعي دانسته اند

و انتظار ما از خواجه غير اين بوده و او در تجريد الإعتقاد، بر عدم وجوب امر به معروف از نظر عقل استدلال نموده كه كاملاً ناتوان است.

1_ چرا تيغ زدن محاسن صورت حرام است؟

پرسش

1_ چرا تيغ زدن محاسن صورت حرام است؟

پاسخ

ج1_ موضوع حرمت تراشيدن صورت از جمله مسائلي است كه دليل كافي بر آن وجود نداشته ولي از آنجا كه توصيه پيشوايان دين و سيره متشرعه بر باقي گذاشتن محاسن در صورت بوده فقها معمولاً به صورت احتياط واجب تراشيدن صورت را حرام داشته اند و از دادن فتواي صريح خودداري كرده اند. البته نبايد غفلت كرد كه داشتن محاسن همواره در تاريخ نشانه متدينان بوده همچنانكه در گذشته ها تراشيدن صورت در ميان كساني رايج بوده كه در ساير موارد هم پايبنديهاي ديني نداشته اند.

1-چرا نظريه علماء در مسائل اسلامي با هم اختلاف دارد ؟

پرسش

1-چرا نظريه علماء در مسائل اسلامي با هم اختلاف دارد ؟

پاسخ

اساسا اختلافات دانشمندان و علماء در مسائل اسلامي در سطح درجة سه و چهار است ودر مسائل اصولي و اساسي اختلاف نسيت و به همين دليل ملاحظه مي كنيد افرادي كه از علماي مختلف پيروي مي كنند ، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مي خوانند بدون اينكه اختلاف فتاوي در مسائل جزئي مانعي از هماهنگي آنها در جماعت بشود ، يا اينكه همگي حج مي روند و مراسم حج را در روزهاي معين انجام مي دهند بدون اينكه اختلاف فتاوي مشكلي حتي برا ي افراد يك كاروان ايجاد كند اينها همه نشان م يدهد كه اختلاف فتاوا در مسائلي است كه به وحدت مسلمين لطمه نمي زند و اينطور اختلاف جزئي از برداشتها و استنباطات مرجع و مجتهد بوجود مي آيد . يكي از يك روايت وجوب استفاده مي كند يكي استحباب . همه اينها لطمه اي به اصل و پايه نمي زند . و در مسائل اختلاف وظيفه مكلف اين است كه به آن فردي و مرجعي كه مهارت و تخصص و اطلاعات و سعي در فن خودش را دارد مراجعه شود چه مجتهد باشد و چه طبيب چه مهندس و … اختلاف در بعضي مسائل فروع فقهي را احكام عملي اسلام است نه مسائل عقيدتي و اصولي و ضرورت .

پاسخ به پرسشهاي مذهبي ص 430 ص 283

اجوبه الا ستفتاءات ص 7 مسئله 33- 38

2.تقليد ابتدائي از ميت جايز نيست .

تقليد ابتدائي از ميت صحيح نيست هر جند اعلم باشد .

جامع المسائل فاضل ح 2 ص 16

مسئله 12

3- در واقع تقليد از زمان رسول خدا ( ص ) و ائمه ( ع) وجود داشته است . چون تقليد رجوع جاهل به عالم و عمل كردن به دستوراو و آنچه او فهميده است مي باشد و بديهي است كه در زمان حضرت پيامبر ( ص ) همه مسلمانان دسترسي به شخص آن حضرت نداشتند لذا براي عمل به وظايف شرعي به كسانيكه احكام را ز رسول خدا (ص)

ياد گرفته بودند رجوع مي كردند و آنها احكام و مسائل را ولو بصورت روايت براي آنها بيان مي كردند و در زمان ائمه ( ع ) نيز همينطور بوده است و گاهي خود ائمه (ع) افراد را براي اخذ فتوا و مسائل به بعضي از اصحاب ارجاع مي داده اند .

جامع المسائل ج 2 ص 13 مسئله 1

چرا شطرنج حرام است ؟

اشاره

آيا منچ بازي حرام است ؟

آيا فيلمهائيكه خارجي مي باشند ودر تلويزيون پخش مي شود نگاه به آنها اشكال دارد يا خير؟

پرسش

چرا شطرنج حرام است ؟

آيا منچ بازي حرام است ؟

آيا فيلمهائيكه خارجي مي باشند ودر تلويزيون پخش مي شود نگاه به آنها اشكال دارد يا خير؟

پاسخ

زائر گرامي : درخصوص دوسؤال اول

حضرت آيت الله فاضل لنكراني مي فمايند: بازي با آلات قمار مطلقاً حرام است . اين حكم برگرفته از آيات و رواياتي است كه نسبت به حرمت بازي با آلات قمار ولهو ولعب تصريح دارد اما سؤال از اينكه چرا حرام است شايد بتوان گفت بخاطرضررهاي فرهنگي ، مالي واجتماعي كه دارد ، چه بسيارند افرادي كه بخاطربازي باآلات قمار ، پرده سياهي بر زندگاني خود كشيده و درمنجلاب گناه غرق شده اند.

بعضي ار فقها درخصوص شطرنج مي فرمايند اگر شطرنج درعرف عام از صورت قمار خارج شده باشد وبعنوان ورزش شناخته شود مانعي ندارد.

درغير آلات قمار اگر بدون برد وباخت باشد اشكالي ندارد . ولي هرچه بعنوان آلات قمار باشد چه بردو باخت باشد وچه بدون بردو باخت حرام است.

اما درخصوص سؤال آخر شما مي گويند : مجرد پخش فيلمها وبرنامه ها از صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران دال برحرمت يا حلال بودن آن برنامه يا فيلم نيست چه بسا ، بسياري از فيلمهاي تلويزيون مفسده شرعي بدنبال داشته باشد وحرام باشد وتشخيص موضوع بعهده مكلف است ، هرفيلم وبرنامه اي كه براي مكلف مفسده شرعي بدنبال داشته باشد حرام است .

1 - منظور از آلات قمار چيست؟ و چرا مراجع تقليد آلات قمار بودن وسيله اي را به عهده خود مكلف قرار داده اند و خود صراحتا اعلام نكردند كه مثلا فلان وسيله جزو آلات قمار به حساب مي روند ؟

پرسش

1 - منظور از آلات قمار چيست؟ و چرا مراجع تقليد آلات قمار بودن وسيله اي را به عهده خود مكلف قرار داده اند و خود صراحتا اعلام نكردند كه مثلا فلان وسيله جزو آلات قمار به حساب مي روند ؟

پاسخ

ج1- به طور كلي بازي با هرچيزي كه، مكلف تشخيص دهد از آلات قمار است و يا در آن شرط بندي شود به هيچ وجه جايز نيست.

هر وسيله اي كه جزو آلات قمار محسوب شود بازي با آن حرام است.

هرنوع بازي برد وباخت كه برسر پول و غيره باشد قمار گويند.

«المنجد ،ص 1508 ،ج 2 »

« اجوبه الاستفتاءآت ،ص 247 ،مسئله 1121_ 1125»

چرا بازي كردن مرد در نقش زن و بالعكس حرام است ؟

پرسش

چرا بازي كردن مرد در نقش زن و بالعكس حرام است ؟

پاسخ

آنچه كه محكوم به حرمت است، تشبّه زن به مرد و بالعكس است و در اين رابطه فرقي بين بازي كردن در تأتر و غير آن نيست.

چرا اهل سنت , قنوت ندارند و دست بسته نماز مي خوانند؟

پرسش

چرا اهل سنت , قنوت ندارند و دست بسته نماز مي خوانند؟

پاسخ

چرا طلا بر مرد حرام است ؟

پرسش

چرا طلا بر مرد حرام است ؟

پاسخ

حرمت استفاده و يا به دست كردن طلا براي مرد از احكام حتمي فقه است.

برخي از فلسفه هاي اين حكم نيز تا حدودي روشن است و آن جلوگيري از گرايش مردان به سمت زينت با طلا و عوارض نا مطلوب اجتماعي آن است.

هر چند كه ممكن است اگر يك نفر انگشتري طلا به دست كند هيچ عارضه اي از اين جهت به وجود نيايد؛ ولي وقتي فراگير شد، آن گاه مي بينيم كه گروه گروه به دنبال گردن بند طلا، حلقه طلا، گوشواره طلا، دستبند طلا و... خواهند رفت.

زنان بنا به نوع آفرينش و خصلت هايشان، مناسبتي تام با اين مقوله دارند ولي مردان چه؟ چه لزومي دارد كه همانند زنان خود را طلا بندان كنند؟ شايد به زنان حسادت مي ورزند؟ شايد هم تقليد از غرب مي كنند؟

البته اين تمام فلسفه حكم نيست، چه بسا جهات ديگري نيز در كار باشد كه ما از آن بي اطلاعيم؛ ولي وقتي خداوند را حكيم، بصير و عليم مي دانيم و دريافتيم كه او حكمي صادر كرده است، مقتضاي عقل و خردمندي تسليم گشتن در برابر احكام خداوند است وگرنه تنها با سليقه خود، بعضي از احكام را پذيرفتن و برخي را رد كردن و بعضي ديگر را دستكاري نمودن، دين نمي شود؛ بلكه متابعت از هواها و خواسته هاي نفساني است.

اولاً، فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر

قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.

ثانيا، در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است.

حرمت زينت طلا براي مرد و حليت آن براي زن دلايل چندي دارد؛ از جمله:

الف) ويژگي هاي جسمي و رواني، مرد تفاوت هايي با زن دارد و اين تفاوت ها به طور طبيعي رسالت هاي گوناگوني را به عهده اين دو جنس قرار مي دهد. اسلام باتوجه به تفاوت هاي طبيعي هريك -كه درجاي خود حكمت هاي ارزشمندي دارد - احكام و مقررات ويژه اي را وضع كرده است و از مرد انتظار دارد كه عنصري متفكر و فعال باشد و از تجملات زياد مانند تزيين به طلا پرهيز نمايد. در مقابل براي زن كه طبيعتي احساسي و عاطفي تر دارد برخي از زينت ها را كه هم با روحيه او سازگارتر است و هم به زندگي با مرد شيريني بيشتري مي بخشد اجازه داده است.

ب )

تحقيقات جديد نشان مي دهد گلبول هاي سفيد در خون مرد بيش از زن است.ازطرف ديگر طلا در افزايش اين گلبول ها مؤثر است. از اين رو وجود آن براي زن مفيد است ولي براي مردان چندان مناسب نيست و ممكن است موجب بر هم زدن تعادل گلبول هاي سرخ و سفيد گردد. (ر . ك : مجله پيام اسلام)

آيا مجسمه سازي حرام است ؟ چرا؟

پرسش

آيا مجسمه سازي حرام است ؟ چرا؟

پاسخ

بله مقتضاي ادله موجود، حرمت مجسمه سازي است؛ ولي چرا؟ تاريخ بشر شاهد اين مدعا است كه ريشه هاي بت پرستي، از تقديس تمثال ها و حتي سنگ ها آغاز گرديده و رفته رفته به پرستش بت ها و... انجاميده است.

اين موضوع به قدري تأثير گسترده اي داشت كه هنوز هم بت پرستي در بين ملت هاي مختلف وجود دارد. حتي در بين اديان توحيدي نيز تقديس تمثال ها به چشم مي خورد. اگر سري به كليساها بزنيد (خصوصا در كشورهاي ديگر)، خواهيد ديد كه ده ها مجسمه و تمثال تقديس مي شود و به گونه اي در برابر آنها كرنش و عبادت صورت مي گيرد. اگر آمادگي موجود در نوع مردم (نه خواص مانند شما) را در نظر بگيريم، حقانيت اين موضوع آشكار خواهد شد كه تحريم ساختن مجسمه، براي جلوگيري از گرايش آنان به بت پرستي و تقديس هاي بي مورد است.

پيرامون مقوله هنر گفتني است كه اولاً هنر در مجسمه سازي خلاصه نمي شود. ثانيا ارزش تفكر و معرفت آدمي و مصون ساختن او از انحرافات فكري، به آن اندازه است كه اگر هنرهايي اين چنين در پاي آن ذبح گردد، نامعقول به نظر نمي رسد.

آيا مسئله تشبه به كفار دليل حرمت تراشيدن ريش است ؟

پرسش

آيا مسئله تشبه به كفار دليل حرمت تراشيدن ريش است ؟

پاسخ

دانشجوي گرامي برادر وحيدرضا حيدري

سلام عليكم

سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

ج س 1 - ترتيب موجود سوره هاي قرآني _ كه از سوره حمد شروع مي شود و به سوره الناس ختم مي گردد _ قطعاً با ترتيب نزول آنها هماهنگي ندارد؛ زيرا بسياري از سوره هايي كه در مكه و در آغاز بعثت نازل شده است، اكنون از جهت ترتيب در پايان قرآن قرار گرفته و بر عكس بسياري از سوره هاي مدني در اول يا وسط قرآن قرار گرفته است. تقريباً مي توان گفت ترتيب موجود سوره هاي قرآن برعكس ترتيب نزول آنها مي باشد و ابتدا سوره هاي طولاني آمده است و در آخر به سوره هاي كوتاه كه نوعاً مكي هستند ختم مي شود، ولي مسئله اين است كه آيا ترتيب كنوني سوره قرآن به دستور پيامبر(ص)انجام گرفته يا با اجتهاد و رأي صحابه بعد از پيامبر(ص)بوده است؟ نظر اكثر محققان بر آن است كه ترتيب موجود، امر توقيفي است؛ يعني، از جانب خدا و به دستور پيامبر(ص) انجام شده است و مؤيد آن روايتي است از ابي بن كعب كه گفت: روزي رسول خدا(ص) مرا احضار كرد و فرمود: جبرئيل مرا مأمور ساخته تا بر تو درود و تهنيت بگويم و قرآن را بر تو بخوانم... و سپس رسول خدا(ص)به بيان فضيلت سوره هاي قرآني به ترتيب موجود در قرآن از سوره حمد تا الناس پرداخت.

همان گونه كه در مورد ترتيب نزول سوره ها گفته شد، ترتيب آيات هر سوره نيز با ترتيب نزول آيات تفاوت دارد و بين ترتيب نزول آيات هر سوره، تقديم و تأخّر

وجود دارد؛ چه بسا آياتي كه ديرتر نازل شده، ولي در اول سوره قرار گرفته است و حتي در بعضي از سوره ها، بخشي از آيات آن مكّي و بخش ديگر آن مدني است. ولي از مجموع اسناد و روايات چنين برمي آيد كه ترتيب آيات در بين سوره ها و هم چنين الحاق هر آيه اي به سوره مخصوص، امري توقيفي بوده كه از جانب خدا و به دستور پيامبر(ص)انجام گرفته و تقريباً اكثريت قريب به اتفاق علماي اسلامي بر اين باور هستند.

ج س 2 - مسأله تشبه به كفار هر چند در برخي از نصوص ناهي از تراشيدن ريش آمده است، ولي در ادله شرعي نه اين مسأله علت حكم قرار گرفته و نه اصلي ترين دليل بر آن. يعني در هيچ يك از ادله نيامده است كه اين مسأله حرام است به خاطر تشبه به كفار، بلكه مسأله تشبه تنها به عنوان يكي از حكمت هاي آن ذكر شده است. در نگاشته شما ذكر اين مسأله به منزله علت حكم تلقي شده است. فرق آن دو (علت و حكمت) در اصطلاح فقها آن است كه:

1- علت مدار و ملاك اصلي حكم است و حكم تابع آن مي باشد؛ يعني، با وجود علت حكم باقي و با نبودن آن اگر علت منحصره باشد حكم سلب مي شود آگاهي به چنين علتي در بسياري از احكام شرعي فراتر از درك و دانش بشري است و تنها در جايي كه شارع بر آن انگشت گذارد مي توان آن را شناخت و چنين مواردي بسيار نادر است. از جمله در باب علت حرمت تراشيدن ريش هيچ كس با قاطعيت نمي تواند ادعا كند كه علتش اين است و بس.

2-

حكمت به معناي نوعي مصلحت است كه مي توان از حكم به دست آورد، اين مصلحت گاه مي تواند متعدد و متنوع باشد، ولي هيچ كدام ملاك اصلي حكم نيست تا بگوييم فرضا امروز ديگر چنين مصلحتي وجود ندارد، پس ديگر بقاي حكم ناموجه مي نمايد.

نكته ديگر اين كه در جست وجوي فلسفه احكام نبايد تك ساختگرايي نموده و صرفا در پي نمودهاي ظاهري، يا تأثيرات مادي، فيزيولوژيكي و... رفت، زيرا بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است. در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و دندان ها و پوست صورت مفيد است.

ج س 3 - ماشين هاي لباس شويي، انواع مختلفي دارد (اتوماتيك، دستي و...). در ماشين هاي دستي، اگر عين نجاست باقي نباشد و هنگام گردش، آب لوله كشي متصل به لگن باشد، ظرف و لباس ها پاك مي شود. در ماشين هاي اتوماتيك نيز اگر در حين گردش، آب متصل به دستگاه باشد، پاك مي شود و نيز اگر در هر بار آب گيري و گردش، آب به همه نقاط برسد و سپس تخليه شود - در صورت رفع عين نجاست (مانند خون) - لباس ها پاك مي شود.

ج س 4 - طبق فتواي آيت اللّه مكارم شيرازي، بازي با پاسور بدون برد و باخت هم

اشكال دارد و اما در مورد شطرنج اگر از حالت قمار خارج شده و جزو ورزش هاي فكري در آمده باشد، اشكالي ندارد ، (استفتاآت جديد، مكارم شيرازي، ص 150 و 151).

ج س 5 - نگاه كردن به فيلم هاي مبتذل كه موجب فساد خود انسان يا خانواده اش مي باشد جايز نيست و بايد از نگاه كردن به آن خودداري كرد ولي برنامه هايي كه موجب فساد نمي باشد جايز است ، (استفتاآت جديد، مكارم شيرازي، ص 225).

ج س 6 - چنانچه آبي كه به اعضاي وضو مي ريزد، خيلي كم باشد (مثلاً چند قطره) به طوري كه آب وضو روي آن را بپوشاند، اشكال ندارد.

ج س 7 - اشاره با دست اشكال ندارد و گفتن اللّه اكبر اگر به قصد ذكر مستحبي باشد و در ضمن چيزي را به كسي بفهماند، اشكال ندارد؛ اما اگر فقط به قصد فهماندن مطلبي به كسي باشد، اشكال دارد.

موفق باشيد

دليل حرمت پاسور چيست ؟

پرسش

دليل حرمت پاسور چيست ؟

پاسخ

به طور كلي بازي با آلات قمار در اسلام حرام مي باشد, چه بدون برد و باخت و چه با برد و باخت . يعني , براي دورماندن افراد از خطر ابتلا جامعه به قمار و سرنوشت شوم آن , ابزارهاي آن نيز تحريم شده است . از طرف ديگر در قوانين و احكام , مصالح عمومي و وضع غالب لحاظ مي شود, نه جنبه هاي فردي . در مورد پاسور نيز فتواي برخي از فقها اين است كه اگر از آلات قمار باشد بازي با آن حرام است . (به پيوست فتاواي فقها در اين باره تقديم مي شود).

دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟

پرسش

دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟

پاسخ

ابتدا بايد روشن ساخت كه مقصودتان از دليل حرمت تراشيدن ريش چيست ؟ به عبارت ديگر هر حكم شرعي از دو جهت قابل دليل يابي است : الف ) دليل شرعي ; مقصود از آن متون و نصوصي است كه حكم الهي را بيان مي كند. اين دليل ها ابزار اصلي فقيه و كارشناس ديني است كه از طريق آن مي تواند حكم الهي را استنباط كند. ب ) فلسفه حكم ; مقصود از آن اين است كه چرا خداوند بر موضوع مفروضي فلان حكم را داده است . چنين كاوشي تحقيق فقهي نيست مگر در مواردي كه ((كشف فلسفه حكم )) در ((استنباط حكم )) دخيل باشد. در اين رابطه بايد چند نكته را در نظر داشت : اولا, فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمالي روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست . بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد. زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد. ثانيا, در جست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است . در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه

در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مسائله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد. چنان كه در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ((تقوايابي )) است . در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و دندان ها و پوست صورت مفيد است . ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است , مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است . وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد, و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار, ج 76, ص 112, ح 12, باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق (ع ) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام (ع ) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: ((... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره ... ; ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق فطرت است .)) در اين باره روايات متعددي در كتب روايي , از جمله بحارالانوار, معاني الاخبار, تحف العقول , وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما فقط

به ذكر دو روايت از بحارالانوار بسنده مي كنيم : 1- ((من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق (ع ) اخذ الشارب من الجمعه الي الجمعه امان من الجذام و قال النبي (ص ) لا يطولن احدكم شاربه فان الشيطان يتخذه مخبا" يستتر به و قال (ع ) من لم يائخذ شاربه فليس منا و قال (ع ) احفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود و قال (ص ) ان المجوس جزوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي مله رسول الله (ص )...)), (بحارالانوار, ج 76, روايت 14, ب 13) 2- ((عن رسول الله (ص ) اخفوا الشوارب واعفوا اللحيه ولاتتشبهوا بالمجوس )), (بحارالانوار, ج 76, ص 111, ح 10, ب 13).

چرا اسلام بعضي جاها كه عقل سقط جنين را مجاز مي داند جايز نمي داند؟

پرسش

چرا اسلام بعضي جاها كه عقل سقط جنين را مجاز مي داند جايز نمي داند؟

پاسخ

اگر به انواع مختلف سقط جنين - كه در دنياي امروز شايع است - توجه كنيد, اين حقيقت را خواهيد پذيرفت كه ((عقل )) در همه اين موارد, مستمسك كار بوده است و در اين بين بسياري از ارزش ها - از جمله ارزش انسان و حيات او - دستخوش بسياري از صلاحديدهاي ديگر شده است . اين از افتخارات اسلام است كه براي انسان حتي در موقعيت نطفه نيز ارزش ويژه قائل است و اجازه نمي دهد حرمت و كرامت انساني شكسته شود و هر كس به انگيزه اي اين موجودارزشمند را به مسلخ بفرستد. البته موضوع سقط جنين با توجه به پيشرفت دانش پزشكي , مسلما" بايستي بازنگري شود و موضوع اهم و مهم - كه قاعده اي فقهي و عقلي است -در اين بين حاكم گردد; چنان كه برخي از فقها در موارد مشابه آنچه نوشته ايد نظر به جواز داده اند. براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- استفتاآت پزشكي از مقام معظم رهبري . 2- استفتاآت آيت الله مكارم شيرازي .

به چه دليلي تراشيدن صورت با تيغ حرام است ؟

پرسش

به چه دليلي تراشيدن صورت با تيغ حرام است ؟

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1 ) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني انسان مومن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه از ناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سوالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2 ) متد ديگر روش عقل جزءنگر راسيوناليستي(Rationalistic) است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با

فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي

در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا تدريجي است و ثانيا محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سوالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تاثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيدئيسم»(Fideism) پديد

آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد.اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم. بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم. نكته ديگري كه بايد توجه داشت اين است كه برخي از فلسفه ها

و حكمت هاي احكام الهي هرگز از طريق علوم تجربي بشري قابل درك نيستند، زيرا اين علوم همواره به پديده هاي فيزيكي و مظاهر مادي حيات بشر دسترسي دارند و از امور روحاني و ماوراء مادي دستشان كوتاه است. مثلاً دانش پزشكي مي تواند از فوايد جسماني روزه سخن بگويد، اما قرآن مجيد تكيه بر تقوايابي انسان

مي كند. بنابراين در روند درك فلسفه احكام نبايد نظر را به نتايج طبيعي و تجربي مشخص كرد و نسبت به ماوراي آن غافل بود.

الف) قبل از بيان اينكه چرا تراشيدن ريش حرام است ذكر اين نكته ضروري است كه علماي شيعه و معتزله از اهل سنت اتفاق نظر دارند كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست.

ب ) از نظر دندانپزشكان وجود محاسن در صورت براي حفاظت از لثه ها و دندانها مفيد است.

ج ) از نظر متخصصين پوست نيز وجود محاسن در صورت رعايت نظافت و اصول بهداشتي براي حفاظت از پوست و لطافت آنها مفيد است، مگر در مورد كساني كه گرفتار قارچ هاي پوستي و ... باشند كه مساله اي استثنايي است.

د ) وجود محاسن متناسب با ساختار طبيعي بدن مرد مي باشد، و تراشيدن آن تشبه به زنان مي باشد در بحارالانوار، ج 76، ص 112، ح 14، باب 13 در ضمن روايت طويلي از امام صادق(ع) تاريخچه اين مساله ذكر گرديده آن گاه امام(ع) به فلسفه فوق اشاره كرده و مي فرمايند: « ... وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة...؛ ولي ما شوارب را كوتاه مي كنيم و لحيه را باقي مي گذاريم و اين مطابق

فطرت است.» در اين باره روايات متعددي در كتب روايي، از جمله بحارالانوار،

معاني الاخبار، تحفالعقول، وسايل الشيعه و ديگر مجامع روايي وجود دارد كه ما فقط به ذكر دو روايت از بحارالانوار بسنده مي كنيم:

1- «من كتاب من لا يحضره الفقيه قال الصادق(ع) اخذ الشارب من الجمعة الي الجمعة امان من الجذام و قال النبي(ص) لا يطوّلنّ احدكم شاربه فانّ الشيطان يتّخذه مخبا يستتر به و قال(ع) من لم يأخذ شاربه فليس منا و قال(ع) احفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تتشبهوا باليهود و قال(ص) ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله (ص)...»، (بحارالانوار، ج 76، روايت 14، ب 13)

2- «عن رسول الله(ص) حفّوا الشوارب واعفوا اللّحي ولاتتشبّهوا بالمجوس»، (بحارالانوار، ج76، ص111، ح10، ب13).

3- قال (ص): «ان المجوس جزّوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطره و اذا اخذ الشارب يقول بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله (ص)...؛ همانا مجوسيان ريش هاي خود را مي زدند و سبيل هايشان را انبوه مي گذاشتند و ما سبيل ها را مي زنيم و محاسن را بلند مي گذاريم و اين مطابق با خلقت است»، (بحارالانوار. ج 76، روايت 14، ب 13).

4- عن رسول الله (ص): «اخفوا الشوارب واعفوا اللحية و لا تتشبهوا بالمجوس؛ سبيل ها را كوتاه كنيد و محاسن را بلند بگذاريد و خود را مشابه مجوس نكنيد»، (بحارالانوار، ج 76، ص 111 و ج 10، ص 13).

فلسفه حرمت تراشيدن ريش چيست؟

پرسش

فلسفه حرمت تراشيدن ريش چيست؟

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه از ناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سؤالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي،

پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا؛ تدريجي است و ثانيا؛ محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تأثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله

باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم. بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم. فلسفه همه احكام و جزئيات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از

تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد. ليكن به طور اجمال، روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق

آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن يقين به وجود مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد. در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو

نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است؛ در حالي كه بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست و آنها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفيا يا اثباتا - پيرامون آن نيستند و اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مسأله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته است، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن «تقوايابي» است. بنابراين درباره فلسفه احكام علاوه بر منافع و ضررهاي مادي و جسمي بايد به آثار مثبت و منفي آن بر «روح و معنويت» انسان توجه كرد و گذشته از جنبه فردي بايد به تأثير آن در هنجار يا ناهنجاري اجتماع نيز توجه كرد و از آن جا كه ابعاد سه گانه «جسمي و روحي و اجتماعي» آدمي رابطه ارگانيك و به هم پيوسته با يكديگر دارند و از آنجا كه آخرت انسان جدا از دنياي او نيست، «احكام الهي» با توجه به

تمامي اين جوانب تشريع شده است. ازاين رو در فلسفه احكام

بايد با نگاهي گسترده به تمام ابعاد انسان و زاويه هاي آشكار و پنهان آن نظر افكند تا در انتخاب زيبايي ها و راه هاي آرامش و آسايش دچار خطا نگرديم. اما درباره خصوص ريش تراشي بايد گفت: در بين مراجع كسي حكم به جواز نداده و نوعاً يا فتوا به حرمت داده اند يا بنابر احتياط واجب تراشيدن آن را جايز نمي دانند. گرچه برخي زدن ريش به صورت پرفسوري؛ يعني، گذاشتن مو در چانه و زدن اطراف را نيز جايز مي شمارند. از اخبار و روايات استفاده مي شود كه ريش زينت و زيور مردان و باعث وقار انسان است و به وسيله آن مردان از زنان تميز داده مي شود.

الف) «ولآمرنهم فليُغيِرُنَّ خلق اللّه خداوند از قول شيطان مي فرمايد كه شيطان گفت به فرزندان آدم دستور مي دهم كه خلقت الهي را تغيير دهند»، (نساء، آيه 118). و تراشيدن ريش نيز تغيير خلقت الهي است و تغيير خلقت الهي حرام است الا آنجايي كه دليلي بر جواز آن داشته باشيم.

ب ) حضرت امير(ع) با تازيانه در بازار حركت مي كردند و كساني را كه مارماهي و ماهي هاي بي فلس مي فروختند مي زد و مي فرمود اي فروشندگان مُسوخ بني اسرائيل و جند بني مروان؛ شخصي از حضرت سؤال كرد جندبني مروان كيانند؟ حضرت فرمود: اقوامي بودند كه ريش خود را مي تراشيدند و سبيل هاي خود را تاب مي دادند.

ج ) امام صادق(ع) مي فرمايد: «حفوا الشوارب واعفواللحي ولا تشبهوا بالمجوس؛ شارب خود را بچينيد و ريش خود را بگذاريد و شبيه مجوس نشويد، زيرا مجوسيان ريش خود را مي تراشند و سبيل خود را مي گذاردند اما ما شارب خود را مي زنيم

و ريش را مي گذاريم كه مطابق فطرت است».

د)رسول خدا(ص) مي فرمايد: «ان المجوس جزوا الحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة؛ مجوس ريش خود را مي تراشند و شارب هاي خود را بلند مي گذارند واما ما شوارب را مي زنيم و ريش مي گذاريم كه مطابق فطرت است».

ه ) در كتاب سيرة النبويه و الاثار المحمديه و جلد 6 بحارالانوار آمده است كه پيامبر به دو فرستاده خسرو پرويز پادشاه ايران فرمود: واي بر شما چه كساني شما را امر كرده كه ريش ها را بتراشيد و سبيل بگذاريد. عرض كردند پروردگار ما (كسري). رسول خدا فرمود: «لكن ربّي امرني باعناء لحيتي و قص شاربي؛ پروردگار من مرا امر كرده كه ريش خود را بگذارم و شاربم را كوتاه كنم» . البته روايات ديگري نيز هست كه در اين مختصر نمي گنجد. گفتني است كه حرمت تراشيدن ريش اجماعي است؛ شيخ بهايي در كتاب اعتقادات مي فرمايد: «تراشيدن ريش مانند ساير گناهان (قمار، سحر، رشوه) است و احدي از علماي اعلام در حرمت ريش تراشي خدشه نكرده اند. نيز محقق داماد در رساله خود (الشارع النجاة) آورده: «ان حلق اللحية حرام بالاجماع؛ تراشيدن ريش به اجماع همه علما حرام است». ضمنا سيره قطعيه متدينين از زمان حضرت آدم تا خاتم و حضرات ائمه معصومين(ع) بر اين بوده است و در تاريخ نمي يابيم كه پيامبران الهي و اوصياي آنها و پيامبر اسلام و اوصياي آن حضرت و متدينين به آن حضرات ريش

خود را تراشيده باشند. در مورد تراشيدن صورت نيز از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت از لثه ها و پوست صورت مفيد است.

فلسفه حرمت بازي با شطرنج يا پاسور چيست؟ برخي از فقها فتوا داده اند كه جايز است در اين صورت سؤال مي شود كه چگونه يك چِيزي كه تاكنون حرام بوده، اينك در جمهوري اسلامي حلال شده است؟

پرسش

فلسفه حرمت بازي

با شطرنج يا پاسور چيست؟ برخي از فقها فتوا داده اند كه جايز است در اين صورت سؤال مي شود كه چگونه يك چِيزي كه تاكنون حرام بوده، اينك در جمهوري اسلامي حلال شده است؟

پاسخ

در بيان احكام الهي چند نكته را بايد در نظر داشت:

1. احكام الهي مبتني بر مصلحت ها و مفسده ها مي باشد اما بايد دانست كه گستره مصالح و مفاسد شامل ابعاد جسمي و روحي و اجتماعي و سرانجام انسان در آخرت مي باشد.

2. احكام الهي براي پاسخ گويي به نيازهاي بشر مي باشد و نيازهاي بشر دو گونه است:

ثابت و متغير براي نيازهاي ثابت احكام ثابت و براي نيازهاي متغير احكام متغير وضع مي شود اين بدان جهت است كه نه وضع قانون ثابت نسبت به موضوعات متغير منطقي است و نه وضع قانون متغير و گوناگون براي همه موضوعات متغير ممكن است چرا كه روز به روز قانون جديد و بلاتكليفي مواجه خواهيم شد. قوانين ثابت بيشتر در جنبه عبادات و مسائل شخصي رخ مي نمايد و قوانين متغير معمولاً در جنبه مسائل اجتماعي بروز مي كند كه از آن به احكام حكومتي تعبير مي كنيم.

ناگفته نماند احكام حكومتي و كليه احكام متغير بايد در يك چهار چوب خاصي و حتما منطبق بر اصول كلي بينش هاي اسلامي صورت پذيرد لذا همان احكام متغير باز مباني ثابت دارند مانند تحقق عدالت حفظ حقوق عامه مردم و عنصر زمان، مكان، مصلحت جامعه اسلامي از مؤلفه هاي مهم تأثير گذاري در تشخيص و تعيين اين احكام مي باشند.

3. احكام ثابت خود دو دسته است:

الف. احكام اوليه مانند حرمت بي حجابي، حرمت خوردن گوشت مردار، وجوب خواندن نماز به شكل

صحيح.

ب. احكام ثانويه كه به دليل وضعيت خاص مثلاً جهل و ناداني يا اضطرار و ناچاري يا اجبار و اكراه ديگري، مصلحت شخصي افراد مجوز تخلف از احكام اوليه است مثلاً مصلحت شخصي فرد بيمار اقتضاء مي كند كه در ماه مبارك رمضان وجوب روزه گرفتن را ترك كند يا به جاي وضو تيمم بگيرد و يا حتي براي حفظ جان خود حكم حرمت سرقت را ناديده بگيرد البته اين مجوز تا وقتي است كه اين عناوين اضطرار و اكراه و جهالت باقي باشد و در همان حد نيز اجازه تخلف از احكام اوليه است.

بنابراين نقش عنصر مصلحت چه در احكام اوليه (كه همان احكام بر اساس مصالح و مفاسد پي ريزي شده اند) و در احكام ثانويه (كه به خاطر مصلحت عارضي، احكام اوليه لازم الاجراء نيست) و چه در احكام حكومتي كه مصلحت جامعه اسلامي(و نه مصلحت اشخاص و افراد) لحاظ مي شود يك امر عقلي و شرعي است. چنانكه رسول خدا(ص) با اينكه گوشت الاغ مكروه است و مسلمانان در يكي از جنگ ها به خاطر شدت گرسنگي از آن ارتزاق مي كردند به لحاظ بيم بر جاماندن اسباب و وسايل جنگي و صدمه ديدن توان رزمي سپاهان خوردن گوشت الاغ را به حكم حكومتي حرام نمودند.

اما درباره بازي شطرنج و پاسور بايد دانست؛ به طور كلي در اسلام بازي با آلات قمار حرام است و حكم به حرمت بازي با پاسور از باب آن است كه به عنوان يكي از ابزارهاي قمار شناخته مي شود. بنابراين تا زماني كه به اين عنوان شناخته مي شود، حكم آن حرمت خواهد بود. البته اگر مرجع تقليد در صدق

عنوان آلت قمار بودن پاسور ترديد كند، فتوا به حرمت نمي دهد؛ چنان كه از فتواي مرحوم آيت الله اراكي(ره) چنين به دست مي آيد.

در مورد شطرنج يك ديدگاه اين است كه: به طور كلي امروزه در سطح جهان آن را آلت قمار به حساب نياورده و نوعي وسيله بازي فكري مي شناسند. بر اين اساس شطرنج از نظر موضوع حكم شرعي، تغيير ماهيت داده و به تبع آن حكمش نيز دگرگون شده است.

انواع بازي ها

براي توضيح بيشتر درباره حكم شرعي در بازي با شطرنج، پاسور و... بايد به عنوان مقدمه نكاتي را متذكر شويم:

1. بازي ها به چهار گروه تقسيم مي شوند:

- بازي با آلات قمار با شرطبندي - بازي با آلات قمار بدون شرطبندي - بازي با غير آلات قمار با شرطبندي - بازي با غيرآلات قمار بدون شرطبندي 2. اگر چه درباره تعريف «قمار» ميان علماء اختلاف نظر هست ولي بدون ترديد، قسم چهارم قمار نبوده، به هيچ وجه حرمتي ندارد. همان طور كه ترديدي در قمار بودن بازي قسم اول و حرام بودن آن نيست.؛ بلكه قسمت سوم نيز تقريبا محل اتفاق نظر علماء ديني است كه حرام است و بسياري از فقها اصلاً ملاك قماربازي را توأم بودن آن با برد و باخت و شرطبندي مي دانند خواه بازي با آلات قمار باشد و يا مانند فوتبال كه في نفسه حرام نيست اما اگر با شرطبندي و برد و باخت مالي همراه باشد، قمار محسوب شده و حرام مي گردد، پس شرطبندي در هرگونه بازي حرام است مگر در موارد استثنايي مانند شنا و تيراندازي. ر.ك: انصاري، شيخ مرتضي، المكاسب، ذيل بحث قمار از مكاسب محرمه - شهيدي تبريزي، حاج

ميرزا فتاح، هدايةالطالب الي اسرار المكاسب، قم، مكتبه آيت الله مرعشي النجفي، 1407، ص 95 - النجفي، محمد حسن، جواهرالكلام، ج 22، نجف، دارالكتب الاسلاميه، الطبعة السادسة، ص 109.

تنها مورد محل اختلاف قسم دوم است؛ يعني، بازي با آلات قمار بدون آنكه با برد و باخت و شرطبنϙʠهمراه باشد، لكن قبل از هر چيز بايد متذكر شد كه قمار بازي با بازي با آلات قمار متفاوت است چه اينكه همان طور كه گفته شد ممكن است قمار بازي صورت پذيرد بدون آنكه با آلات قمار همراه باشد وانگهي حرمت بازي ها صرفاً به خاطر قمار بودن نيست، بلكه بازي با آلات قمار نيز براساس روايات و نيز فتواي فقها حرام است. اما مقصود از آلت قمار اين است كه چيزي كه نوعا با آن قمار بازي مي كنند به عبارت ديگر در عرف متدينين و كساني كه تقيد شرعي دارند، آن وسيله را ابزار قمار بازي بدانند ولو آنكه در برخي موارد خاص، چند نفر بدون برد و باخت و شرطبندي؛ بلكه به قصد سرگرمي يا بازي فكري با آن بازي كنند، اين بازي با آلت قمار است و طبق روايات حرام است اگر چه قمار به حساب نياوريم.

3. اما دليل تغيير حكم برخي بازي ها بدان جهت است كه، ممكن است در گذشته چيزي از آلات قمار محسوب شود ولي رفته رفته تغيير ماهيت داده ديگر در عرف متدينين از ابزار قمار محسوب نشود، بلكه به عنوان يك بازي تفريحي و سرگرمي يا يك بازي فكري درآيد (چنان كه برخي در مورد شطرنج اظهار مي دارند)، در اين صورت حكم آن تغيير خواهد يافت زيرا حكم تابع موضوع است و

اگر موضوع عوض شود، در واقع موضوع جديد، حكم جديد خواهد داشت بنابراين بهتر است به جاي عبارت «تغيير حكم» در اين گونه موارد به عنوان «تغيير موضوع» ياد كنيم تا افرادي كه دقت كافي به عمل نمي آورند نگويند اگر حلال و حرام پيغمبر(ص) ابدي است پس چرا حكم خدا عوض مي شود و در يك زمان حرام است و در زماني ديگر حلال.

4. گاهي مرجع تقليد به عنوان يك كارشناس امور ديني، يقين دارد كه يك وسيله اي الان از آلات و ابزار قمار محسوب مي شود، در اين صورت حكم به حرام بودن بازي با آن مي دهد ولي گاهي ممكن است در صدق اين عنوان شك داشته باشد، بنابراين فتواي هر مرجع تقليدي براي مقلدين ايشان اعتبار دارد همان طور كه به هر پزشكي اگر مراجعه كنيد با توجه به تخصص او به دستورات او عمل مي كنيد، لذا ممكن است يك مرجع تقليد مانند حضرت آيت الله سيستاني يا صافي گلپايگاني بازي با شطرنج را مطلقا حرام بدانند ولي برخي مراجع ديگر مانند امام خميني، مقام معظم رهبري، آيات عظام فاضل، مكارم و بهجت به عنوان آلت قمار بودن حرام مي دانند كه اگر از آلت قمار بودن خارج شود ديگر حرام نخواهد بود، بنابراين هرگونه بازي اگر همراه شرطبندي باشد و يا با آلات قمار باشد حرام است مانند تخته نرد و شرطبندي در فوتبال ولي در صورتي كه قبلاً از آلت قمار بوده و اكنون شك داريم كه از آلات قمار است و يا در عرف جامعه اسلامي از آلات قمار خارج شده باشد بايد نسبت به حكم آن به مرجع تقليد خود مراجعه كنيم.

براي اطلاع

بيشتر درباره قمار از ديدگاه آيات و روايات و سابقه تاريخي آن در عصر قبل از بعثت، خوب است به مطالب زير توجه شود.

مضرّات قمار

خداوند متعال قمار را در رديف مي گساري و بت پرستي و از كارهاي پليد شيطاني دانسته و دستور به اجتناب داده است. «يا ايها الذين آمنوا انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون» «اي كساني كه ايمان آورده ايد. بدانيد كه شراب، قمار، بت ها و چوب هاي مخصوص برد و باخت، به تمامي پليد و ناپاك و از كارهاي شيطاني است، پس از اين كارها بپريزيد تا رستگار شويد». مائده (5)، آيه 90.

«ميسر»، يعني، قمار و لذا قمارباز را «ياسر» گويند، ريشه آن «يسر» به معنا آساني است و علت ناميدن قمار به «ميسر» بدان جهت است كه به وسيله قمار، مال ديگران توسط قمارباز به آساني و بي زحمت به چنگ مي آيد. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ج 7، ص 263.

چنان كه از امام رضا(ع) نقل شده است: «الميسر هوالقمار الحر العاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، ج 12، ص 119، ح 3.؛ ميسر همان قمار است»، البته براساس روايات متعددي كه از رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع) نقل شده است بازي با آلات قمار نيز در رديف «ميسر» برشمرده شده است مانند روايت جابر از امام باقر(ع) كه آن حضرت فرمودند وقتي كه آيه فوق نازل شد. «قيل يا رسول الله ما الميسر؟ فقال(ص): كل ما تقومر به حتي الكعاب والجوز»؛ از پيامبر اكرم(ص) پرسيدند يا رسول الله ميسر چيست؟ فرمودند: هر آنچه كه با آن قمار بازي كنند حتي مانند قاب يا گردو» همان، ح 4..

در

آيه بعدي نيز خداوند متعال مي فرمايد شيطان همواره در صدد ايجاد دشمني و كينه توزي ميان شما اهل ايمان و نيز بازداشتن شما از ياد خدا و برپايي نماز است و قماربازي و مي گساري ابزار شيطان در نيل به اين هدف است، آيا باز هم دست از اين كار برنمي داريد: «انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة والبغضاء في الخمر والميسر و يصدّكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون» مائده (5)، آيه 91.

در آيه ديگر خداوند متعال باز هم مي گساري و قماربازي را در يك رديف و از گناهان كبيره دانسته است كه گرچه ممكن است احيانا داراي منافعي هم باشد اما قطعاً آثار زيان بار آن به مراتب بيشتر از سود آن است: «يسئلونك عن الخمر والميسر قل فيها اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما» بقره (2)، آيه 219.

بر اساس آيه ديگر از قرآنكه مي فرمايد: «حرمت عليكم الميتة والدم... وما ذبح علي النصب و ان ستقسموا بالازلام ذلكم فسق...»، (مائده، آيه 3) مي توان فهميد كه تقسيم با ازلام نوعي قمار بوده كه در اسلام تحريم شده است.

اعراب دوگونه از لام (تيرهاي مخصوص) داشتند: يكي «ازلام» امر و نهي و ديگري «ازلام قمار». «ازلام قمار» عبارت بود از ده چوب تير به نام هاي فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقيب، معلّي، سفيح، منيح، وغد. هفت تاي اولي داراي سهم بود به ترتيب از يك تا هفت سهم و سه تاي اخير سهمي نداشتند

و كيفيت آن چنان كه در تفسير مجمع البيان طبرسي، پيشين، صص 245 - 244.، آمده است چنان بود كه شتري را سربريده و 28 قسمت مي كردند و قماربازان ده

نفر به عدد تيرها بودند، آنگاه تيرها را مخلوط كرده، هر كس يك تير برمي داشت صاحب تير «فذ» يك قسمت و صاحب تير «توأم» دو قسمت، تا آنكه تير «معلي» به نام او آمده بود هفت سهم مي برد و آنان كه سه تير «سفيح، منيح يا رغد) به دست آنها آمده بود، نه تنها چيزي نمي بردند، بلكه پول شتر را هم مي پرداختند.

در اين آيه كريمه، اين كار فسق دانسته شده است يعني قمار و بازي با آلات قمار كه همراه برد و باخت باشد گناه بزرگ و خروج از طاعت خداوند سبحان و روي آوردن به معصيت مي باشد، همان، ص 245 و نيز: هاشمي رفسنجاني، علي اكبر، تفسير راهنما، ج 4، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1374، ص 233. و واضح است كه نه تيرهاي قمار خصوصيتي در تحريم داشته باشند و نه حيوان و گوشت آن داراي ويژگي خاص باشد، بنابراين اموال به دست آمده از هر نوع برد و باخت و قماري حرام است، (هاشمي رفسنجاني، همان) (جز در مواردي مانند مسابقه تيراندازي يا اسب سواري استثناء شده باشد).

خلاصه اينكه بازي قمار كه با برد و باخت مالي همراه است اعم از اينكه با آلات قمار باشد يا با هر وسيله ديگري حرام است و داخل در عناوين «ميسر»، «ازلام» مي باشد و از نمونه هاي تصرف در مال ديگران به نارواست كه براساس آيه شريفه «لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل» بقره، آيه 188 - نساء، آيه 29 و نيز ر.ك: آيات 161 نساء و 34 توبه. حرام بوده، براساس آيات قطعي قرآن و نيز روايات وارده حرام مي باشد.

نكته مهم ديگر بازتاب رواني بازي قمار است كه

بايد اعتراف كرد قمارباز هميشه بازنده است، چون اگر ببرد حريص تر مي شود كه باز هم دست به قمار بزند و مسلم است كه او هميشه برنده نخواهد بود و سرانجام همه آن چيزهايي را كه در دفعات قبل برده بود، خواهد باخت. مخصوصا چون ثروت بادآورده است، نه نتيجه كار و كوشش، قدر آن را نمي داند و به زودي آن را از دست مي دهد. چه قدر قساوت قلب مي خواهد كسي كه اموال و دارايي و گاهي تمام زندگي و خانه و كاشانه دوستش را بگيرد و او و خانواده اش به روز سياه بيفتد و خود با دارايي آنها به عيش و نوش بپردازد، چنان كه در برخي روايات وارد شده است، ر.ك: وسايل الشيعه، پيشين، ج 12، صص 121 - 119. قريش (همان طور كه امروزه نيز گاهي به چشم مي خورد) آن قدر به قماربازي ادامه مي دادند كه حتي زن و بچه خود را بر سر اين قمار گرو گذاشته و مي فروختند و اين است كه بازي با آلات قمار نيز حتي اگر بدون برد و باخت باشد نيز حرام شمرده شده است تا كسي اصلاً به اين وادي خطرناك كه شبكه شيطاني است نزديك نشود.

كسي هم كه مي بازد و مي كوشد براي جبران شكست روحي و مادي خود بازي را ادامه دهد، چون اعصابش خرد شده است چه بسا تمام زندگي خود را مي بازد و براي تسكين شكست و ناراحتي هاي خود به انواع مواد مخدر و مشروبات الكلي كشيده مي شود و در منجلاب مفاسد درمي آيد و شايد بدين جهت باشد كه شراب و قمار با هم در اين آيات آمده است.

در خصوص برخي بازي ها مانند شطرنج، اگرچه از

نظر فقهي اشكال آن برطرف شود ولي بايد دانست كه «فقه» مرز نهايي ميان حرام و واجب را مشخص مي كند اما از ديدگاه برخي كارشناسان مانند «شانتال شوده»،قهرمان شطرنج فرانسوي، شطرنج يك ورزش خسته كننده است... پرداختن به شطرنج ساير منابع ذهني را از كار مي اندازد و ديگر فعاليت هاي ذهن، بيهوده و پوچ مي شود. شطرنج مي تواند به مفهوم «نظريه پاسكالي» با فشاري كه بر يك نقطه از بدن (مغز) وارد مي سازد اختلال حواس ايجاد كند.

يكي ديگر از مضرات شطرنج، كينه و عداوتي است كه ميان بازيكنان پديد مي آيد، چنان كه «الخين»، قهرمان ديگر شطرنج مي گويد: «براي برنده شدن در بازي شطرنج، بايد از حريف خود متنفر شد». مهمتر از همه آنكه بازي با پاسور و شطرنج و... عمر انسان را تلف و اعصابش را فرسوده و روانش را آشفته مي سازد.

بعضي از جواب هاي ما سلسله وار و مترتب بر يكديگر است. مخصوصا در باب دستورات اخلاقي و سير و سلوكي بايد بدانيم براي مورد خاصي قبلاً چه راهكاري را ارائه كرده ايم و از نتايج آن آگاه شويم تا به ترتيب راهكارهاي بعدي بيان شود. از اين رو شماره ي نامه قبليحتما لازم است و شما هم در نامه بعد هم شماره ي نامه قبل را و هم شماره ي نامه اي كه اكنون به حضورتان ارسال مي شود، ذكر كنيد. براي جواب اين سؤال شما اكنون يك خط و سير كلي را پيشنهاد مي كنيم و اگر خواستيد كامل تر و ريزتر وارد جواب شويم در نامه بعد با ذكرشماره ي نامه هاي قبلي، ما را مطلع سازيد.

به طور غالبي سير الي الله و وصال حق تدريجي و پله پله ميسر مي گردد. در اين باره راهكارهاي زير را

عملي كنيد:

1. فراگيري يك دوره كامل اصول عقايد: بايد اصول اعتقادات را از روي يقين بپذيريد چون اصول دين تقليدي نيست. به ترتيب از اصل توحيد و خداشناسي شروع كنيد تا به معاد برسيد. اگر در اين باب زمينه ي مطالعاتي نداريد از كتاب هاي اعتقادي آقاي محسن قرائتي آغازكنيد و سپس از كتاب هاي استاد شهيد مطهري. كتاب هاي شهيد مطهري مثل: «توحيد»، «نبوّت»، «اصل عدل در اسلام»، «امامت و رهبري»، «معاد». (اين چند كتاب مجموعا در جلد چهارم مجموعه آثار شهيد مي باشد.) كتاب «عدل الهي» آن شهيد هم مفيد است. كتاب «آموزش عقايد»اثر استاد مصباح هم در سير مطالعاتي اصول عقايد مفيد و لازم است.

2. شناخت واجبات و محرمات و رعايت آن: از ضروريات سير الي الله دانستن واجبات و محرمات الهي است. در اين باره بايد با رساله و مسايل شرعي آشنا شد و حداقل واجبات و محرمات مورد ابتلاي خود را بدانيد. كتاب هايي مثل: «گناهان كبيره» اثر شهيد دستغيب و«گناه شناسي» اثر آقاي محسن قرائتي در اين باره جزو سير مطالعاتي شما قرار گيرد.

3. شناخت صفات زشت و زيباي انساني: در سير الي الله شناخت صفات و حالات پسنديده و نكوهيده لازم است. در اين مرحله فقط بايد بشناسيد كه انسان چه صفات نيك و بدي دارد و شخص شما چه صفات نيك و بدي داريد كه بر وجودتان سلطه انداخته است. اينكه راهعلاج صفات رذيله چيست، مربوط به مراحل بعدي مي شود. هم اكنون فقط بايد يك انسان شناسي و خودشناسي نسبي را فراگيريد. يك سير مطالعاتي هم در اين باره لازم است. بعضي از كتاب هايي كه مستقيم يا غيرمستقيم به اين موضوع پرداخته اند

عبارتند از:

- «چهل حديث»، امام خميني(ره)

- «خودشناسي براي خودسازي»، استاد مصباح يزدي - «حسد»، آيت الله سيدرضا صدر

- «اخلاق اسلامي»، شهيد دستغيب - «عجب و ريا»، سيد احمد مهري - «فطرت»، شهيد مطهري از ديگر مطالعات بسيار مؤثر در الگوگيري عملي، آشنايي با سنت و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) و احوال بزرگان و اولياء خدا و همچنين مطالعه خاطرات و وصيت نامه هاي برخي از شهداء بزرگوار مي باشد.

در آخر تأكيد مي شود سير مطالعاتي را مرتب انجام دهيد روزي اگر چه يك ساعت باشد.

علت اينكه بعد از دفن ميت روي قبر آب مي ريزند يا شمع روشن مي كنند و چوب تر همراه ميت مي گذارند چيست و فلسفه آن چيست.

پرسش

علت اينكه بعد از دفن ميت روي قبر آب مي ريزند يا شمع روشن مي كنند و چوب تر همراه ميت مي گذارند چيست و فلسفه آن چيست.

پاسخ

در كتابهاي فقهي آمده است: «مستحب است كه بر قبر آب بپاشند و خلافي در اين نيست (جواهر، ج 4، ص 319، چاپ ايران، 1392 ق).

در تحريرالوسيله (ج 1، ص 91، س 7) آمده است: «يكي از مستحبات دفن اين است كه پس از دفن ميت، روي قبر آب بپاشند .

در وسائل الشيعه (ج 2، ص 859، باب 32، از ابواب دفن) شش حديث از امامان معصوم نقل كرده است كه همه اين حديث ها درباره پاشيدن آب روي قبر است. بنابراين يكي از مستحبات دفن پاشيدن آب روي قبر است. يكي از مستحبات دفن اين است كه به همراه ميت دو چوب تر از شاخه خرما قرار بدهند و اين مسأله اجماعي است و كسي در آن اختلاف ندارد و روايات فراواني بر اين دلالت دارند (جواهر، ج 4، ص 233).

در تحريرالوسيله آمده است: از مستحبات مهم اين است كه همراه ميت دو چوب تر بگذارند، چه مرد و چه زن، چه كوچك و چه بزرگ. و بهتر است كه اين دو چوب از خرما باشد، اگر خرما نشد از سدر باشد. اگر سدر پيدا نشد از درخت خلاف (يك نوع بيد است) و اگر بيد پيدا نشد از درخت انار و اگر درخت انار هم پيدا نشد از هر درختي مي توان استفاده كرد (ج 1، ص 77).

پس يكي از آداب دفن گذاشتن دو چوب تر به همراه ميت است.

يكي ديگر از مستحبات اين

است كه وقتي كسي شبانه درگذشت بهتر است كه چراغي نزد ميت روشن بكنند (وسائل، ج 2، ص 673، ب 45، ح 1).

و تا صبح روشن بماند (جواهر، ج 4، ص 21، س 10).

در حديث آمده است: وقتي كه حضرت امام باقر(ع) وفات كرد، امام صادق(ع) دستور داد در خانه اي كه امام باقر(ع) سكونت داشت چراغ روشن كنند و وقتي امام صادق(ع) وفات كرد، امام موسي بن جعفر(ع) دستور داد كه چراغي در خانه مسكوني امام صادق(ع) روشن كردند (جواهر، ج 4، ص 20).

البته اگر كسي شب بميرد، معمولا چراغي در آن خانه روشن مي كنند چون خواندن قرآن هم نزد ميت مستحب است و لازمه خواندن قرآن در شب وجود چراغ است(همان).

بنابراين روشن كردن چراغ در نزد ميت در صورتي مستحب است كه ميت شب بميرد و بخواهند تا صبح دفن نكنند. البته اگر امامان و انسان هاي صالحي كه محبوب مردم هستند وفات كنند، چون مردم براي زيارت آنها به محل قبر مي روند، در اين صورت مستحب است كه مردم محل قبر را روشن كنند تا زائران در تاريكي نمانند و يا احتياج نباشد كه هر زائري با خود چراغ بياورد ولي آيا روشن كردن چراغ بر سر قبرها در قبرستانها هم مستحب باشد معلوم نيست. آنچه مي توان گفت اين است كه اگر ميت شبانه بميرد بهتر است چراغي نزد او روشن كنند. البته اين را هم قاطعانه نمي توان گفت بلكه ممكن است كه اين عمل مستحب باشد نه يقينا.

فلسفه اين كارها چيست؟

در برخي روايات، براي اين امور فلسفه هايي گفته شده است ولي در اينجا

به برخي از مطالب دانشمندان جديد اشاره مي كنيم. براي روشن شدن اين مطالب بايد به اين امور توجه كرد:

بيش از چهارده قرن است كه دين اسلام دستوراتي براي رعايت حال محتضر داده است. محتضر كسي است كه در حال جان كندن است و مي خواهد بميرد و اين جهان را ترك كند. از ديدگاه اسلام حتي اهميت كفن كردن مرده به اندازه اهميت لباس پوشيدن است و در دفن مرده هم دين اسلام اصول اجتماعي، اقتصادي و بهداشتي را به طور كامل مراعات كرده است. دانش جديد هم در اين اواخر درباره كساني كه در حال احتضار هستند، دستوراتي داده است و اگر به اين دستورات عمل شود، در اين صورت چنين نخواهد بود كه محتضر را به اتاق ايزوله و از آنجا به مسجد و از آنجا به گورستان ببرند بلكه حال محتضر را رعايت خواهند كرد. امروزه مرده ها را يا مي سوزانند يا موميايي مي كنند يا در دخمه مي گذارند و يا به صندوقي مي گذارند و دفن مي كنند ولي دستور دين اسلام سوزاندن مرده و يا موميايي كردن آن نيست بلكه زير خاك دفن كردن با شرايط مخصوص مورد نظر اسلام است. برخي ايراد مي كنند كه چرا مردگان را كه آلوده به انواع ميكروبها هستند نسوزانيم. به اينها بايد گفت كه اگر هدف از سوزاندن از بين بردن ميكروب ها است، در اين صورت بايد حيوانات را هم بسوزانيم چون در بيش از چهارصد بيماري با انسان مشترك هستند و اگر چنين باشد بايد حتي فضولات و اخلاط حيوانات هم بلافاصله سوزانده شود چون آلوده به ميكروب

است و اگر چنين است در اين صورت بايد برگ درختاني كه محتوي قارچ ها و باكتري هاست سوزانده شود و چيزهاي ديگري هم بايد سوزانده شود و اين كارها نشدني است و همه چيز را سوزاندن درست نيست. اشتباه اينگونه افراد در اين است كه قدرت فوق العاده ميكروب كشي و پاك كنندگي زمين را فراموش كرده اند. قدرت ميكروب كشي زمين از آتش كمتر نيست و نافع تر هم هست. اگر بخواهيم همه چيز را بسوزانيم اين يك فاجعه بشري است. منابع علمي دنيا حتي از سوزاندن مرده ها هم اظهار بيزاري مي كنند و بر آن ايراد مي گيرند (مجله دانشكده پزشكي، تهران، سال 39، ش 219).

دستورات كفن كردن و دفن ميت، در دين اسلام آنچنان مطابق اصول بهداشتي است كه جنبه اعجاز دارد و اسلام 15 قرن پيش اين دستورات را داده است و دستورات اسلامي در دفن و كفن مرده ها اگر به درستي عمل شود هيچگونه آلودگي پيش نمي آيد و ميكروب اجساد مرده ها در محيط منتشر نمي شود. مهمترين اين دستورات به اين صورت است:

1. بدن مرده را با مواد ضد عفوني كننده سدر و كافور مي شويند.

2. بدن مرده را بايد سه نوبت شست.

3. پس از آن كه بدن ميت يك بار با سدر و يك بار با كافور ضدعفوني شد و يك بار هم با آب خالص شست و شو شد، بايد دوباره با كافور او را ضدعفوني كرد. اين بار كافور را در آب حل نمي كنند بلكه خود كافور را به برخي از اعضاي ميت مي مالند و اين، يك نوع ديگري

از ضد عفوني است. اين عمل را حنوط مي گويند.

4. كسي كه مرده را غسل مي دهد و مي شويد، پس از هر غسل دست هاي خود را مي شويد تا بر آلودگي نيفزايد (جواهر، ج 4، ص 154)

5. آبي كه ميكروب ها و آلودگي ها را از بدن ميت جدا مي كند بايد در چاله اي فرو برود تا با خاك ميكروب كش سر و كار پيدا كند نه با مردمي كه در آن اطراف رفت و آمد دارند.

6. از سوراخ هاي بدن ممكن است ترشحات آلوده اي بيرون بيايد. اين سوراخ ها را با پنبه ضدعفوني شده مي گيرند تا قبل از متلاشي شدن جسد، چيزي از آن خارج نشود ولي وقتي كه بدن متلاشي شد خروج ترشحات اشكالي ندارد زيرا كه ميكروب هاي ساپروفيت و بي آزار و آنهايي كه مواد آلي بدن را تبديل مي سازند بر ميكروب هاي مضر غلبه مي يابند.

7. جسد را در دو پارچه تميز مي پيچند و پس از آن در يك پارچه سراسري قرار مي دهند و پارچه سراسري را از بالا و پايين مي بندند تا بدن در پارچه متلاشي شود.

8. پارچه اي كه به عنوان كفن انتخاب مي شوند سفيد است زيرا رنگ سفيد خاصيت فرار دهنده ميكروب ها را دارد و اگر ميكروب بخواهد از بدن خارج شود وقتي به پارچه سفيد مي رسد، به جاي خودش بر مي گردد. چند سال قبل در مصر وبا پيدا شد. ارسال مراسلات پستي به اروپا ممنوع شد. يكي از دانشمندان پاريس اعلام كرد كه اگر پاكت ها سفيد باشد اشكال پيش نمي آيد و

آلودگي به بار نمي آيد.

9. مستحب است مرده را در زميني كه تا حال در آن كاري انجام نشده دفن كنند تا نيروي ميكروب كشي خاك آن بيشتر باشد.

10. قبر بايد عميق باشد تا به آساني ورود و خروج حشرات صورت نگيرد. اگر قبر عميق نباشد حشرات درون قبر به بيرون مي آيند و آلودگي ايجاد مي كنند و حشرات بيروني به درون قبر مي روند و آلودگي بيرون مي آورند.

11. براي اين كه حشرات داخل قبر نتوانند بيرون بيايند مستحب است روي خاك قبر آب بپاشند تا سوراخ ها مسدود شود و علاوه بر اين آب پاشي باعث مي شود كه گرد و غبار به وجود نيايد و در نتيجه مردم از طريق تنفس مبتلا به بيماري نمي شوند. بنابراين فلسفه آب پاشيدن مي تواند همين باشد كه خاك قبر محكم شود و حشرات نتوانند به داخل قبر نفوذ كنند و يا از داخل قبر به بيرون بيايند.

12. قبرها همه مرتب و منظم و رو به يك جهت هستند تا علاوه بر رعايت نظم، زمين كمتري اشغال و آلوده شود.

13. قانون قبرسازي در اسلام چنين است كه اول زمين را به اندازه قامت انسان مي كنند. پس از آن در انتهاي گودال رو به قبله به موازات قبر، قسمتي از خاك را بر مي دارند تا مرده را كاملا در آنجا قرار بدهند و با چند خشت جانب حفر شده را مسدود مي سازند تا آن مقدار زمين كه در برابر جسد است سفت و محكم شود و زمين سست برابر سخت ترين اعضا يعني پشت و ستون فقرات، قرار بگيرد و در اين

حال بدن فقط از يك طرف با زمين سست سر و كار دارد آن هم طرفي كه كاملا مسدود و پوشيده شده است.

14. بهتر است دو قطعه چوب تر هم با ميت همراه بكنند. در درجه اول از خرما باشد چوب خرما اسانسي دارد كه حشرات از آن گريزانند. در درجه دوم چوب انار است. در چوب درختان و به خصوص خرما و انار موادي وجود دارد كه در برابر تاريكي محفوظ مي ماند و اين دستور يك نوع ضد عفوني كردن فضاي قبر است.

15. قبر را با همان خاكي كه از قبر بيرون آورده اند پر مي كنند و همين مستحب است چون اين خاك احتمال آلودگي ندارد و دست نخورده است.

16. داخل قبر را سفيد كردن و قيراندود كردن ممنوع است و بدن بايد با خاك در تماس باشد نه با موادي كه آتش ديده و قدرت دفاعي خود را از دست داده است.

17. نبش قبر ممنوع است چون احتمال آلودگي زياد است جز در موارد ضروري.

18. بايد مرده پاك و تميز در قبر دفن شود و اگر پس از غسل ها و كفن كردن، جايي از بدن يا كفن آلوده شود بايد شستشو داده شود.

19. كسي كه با بدن مرده تماس دارد بايد خودش هم غسل مس ميت بكند تا خطر آلودگي برطرف شود.

از آنچه گذشت معلوم شد كه فلسفه پاشيدن آب روي قبر مرده مسدود ساختن سوراخ ها و سفت كردن خاك است و فلسفه گذاشتن چوب تر اين است كه ميكروب هاي بدن مرده توسط حشرات به جاهاي ديگر برده نشود چون حشرات از اسانس موجود در خرما مي گريزند

و وقتي كه ميكروب هاي مفيد بدن مرده بر ميكروب هاي مضر غلبه يافتند از آن به بعد، خطر برطرف مي گردد ( اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، دكتر پاك نژاد، ص 31 - 42 و نيز در جلد دوم اين كتاب در زمينه اين مسائل بحث كرده است).

درباره فلسفه چراغ روشن كردن بر سر قبرها مي توان گفت: قبرهايي كه هميشه زائر دارد، مانند قبر پيامبران، امامان و صالحان بدون شك روشن نگه داشتن اين قبرها در شب ها مستحب است. در زمان قديم بيشتر مردم از شمع استفاده مي كردند. در آن زمان مردم براي روشن كردن حرم پيامبر و امامان از شمع استفاده مي كردند و اكنون كه خانه ها را با برق روشن مي كنيم، حرم پيامبر و امامان را هم با برق روشن مي كنيم. در استحباب اينگونه روشن كردن شكي نيست. اگر قبرستان، قبرستاني است كه زائران زيادي دارد، در اين صورت هم مستحب است كه مردم اين قبرستان را روشن نگه دارند تا مردم در شب ها راحت باشند. چراغ ها را هم مي توان بر سر قبرهاي شخصي روشن كرد و هم مي توان به صورت همگاني روشن كرد. حالا فرض مي كنيم كسي مرده و او را در يك قبرستان متروك دفن كرده ايم و گاهي روزها براي خواندن فاتحه به آن قبرستان مي رويم و هيچ وقت شب به زيارت آن نمي رويم. روشن كردن چراغ بر سر قبر اين مرده چگونه است؟ براساس يافته هاي جديد علمي مي توان گفت: بهتر است شب ها در قبر اين مرده تازه دفن شده

چراغ روشن بكنند و روز خاموش كنند چون اين قبر، فعلا آلوده به ميكروبها است و ميكروب ها در تاريكي رشد مي كنند و از تاريكي لذت مي برند و از نور و روشنايي آسيب مي بينند. همين الان دانشمندان علوم پزشكي و ... براي پرورش و رشد ميكروب، جاي آن را تاريك و مرطوب مي كنند. مناسب ترين مكان براي رشد ميكروب، محل تاريك و مرطوب است. براي اين كه از اين قبر خطري متوجه انسان ها نشود مي توان به مدت چند ماه يا يك سال و يا بيشتر، شب ها اين محل را روشن نگه داشت تا ميكروب ها نتوانند از داخل قبر به بيرون بيايند اين كار، اشكال علمي ندارد ولي در روايات، اين را نديده ايم. به اين نكته هم توجه بكنيم كه حساب بدن پيامبر و امام معصوم(ع) و حتي برخي از انسان هاي صالح با بدن افراد يكي نيست.

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پرسش

دليل استحباب استفاده از انگشتر عقيق چيست؟

پاسخ

احكام اسلام از علم گسترده الهي سرچشمه مي گيرد و بر حكمتي استوار است، گرچه نتوانيم به تفصيل آن را ارزيابي كنيم. استحباب استفاده از انگشتر عقيق نيز داراي حكمتي است اگر چه ما آن را درك نكرده باشيم. بنابراين، استفاده از انگشترعقيق به اميد ثواب، ثواب الهي را در پي خواهد داشت.

« بخش پاسخ به سؤالات »

دليل اينكه اگر غيرمسلمان در نبرد با دشمنان خدا كشته شود، شهيد گفته نمي شود چيست؟

پرسش

دليل اينكه اگر غيرمسلمان در نبرد با دشمنان خدا كشته شود، شهيد گفته نمي شود چيست؟

پاسخ

هر فرهنگي، معيارها و قانون هاي خاصّ خود را دارد و واژه ها نيز بر همين اساس، استعمال مي شوند. مثلاً همين لغت شهيد از چنين بار فرهنگي برخوردار است.

از آنجا كه كار دين انقلاب در انگيزه ها بوده است پس بهترين انگيزه براي كارها را ايمان مي داند و شرط قبول اعمال را هم همين ايمان به خدا دانسته است در قرآن آمده است: «مَنْ عمل صالحاً مِنْ ذكراَوْ اُنْثي و هو مؤمن(1)؛ هر مرد و زني كه عملي نيكو انجام دهد و(به شرط آنكه) مؤمن باشد به او زندگي طيب عطا مي كنيم».

و اين روشن است كه كار با هدف و انگيزه برتر، برتر است. و امّا شهيد كسي است كه به خويشتن و ارزش خويش واقف و شاهد شده و در بازار خريداران عمر خود را به بهترين كس سپرده است. پس مدال شهيد به او اعطاء مي شود و نه به ديگري زيرا اوست كه به اين نداي خداوند پاسخ داده كه مي فرمايد: «ان اللَّه اشتري من المؤمنين اموالهم و انفسهم بانّ لهم الجنه(2)؛ خداوند از مؤمنين اموال و جان هاشان را مي خرد و در مقابل به آنان بهشت را مي دهد». و اين شهيد است كه حتّي غسل ندارد(3)و با لباس خويش به خاك سپرده مي شود. البته در ديدگاه وسيع قرآن كساني كه نيكو كارند با بدكاران مساوي نيستند امّا هر عملي با ميزان هاي ويژه سنجيده مي شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره نحل، آيه 97.

2) سوره توبه.

3) اگر در معركه جنگ شهيد شود.

چرا رشوه گرفتن و رشوه دادن زشت و قبيح است؟

پرسش

چرا رشوه گرفتن و رشوه دادن زشت و قبيح است؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت: يكي از بلاهاي بزرگي كه از قدمي ترين زمانها دامن گير بشر شده و امروزه با شدت بيشتر ادامه دارد، موضوع رشوه خواري است كه يكي از بزرگ ترين موانع اجراي عدالت اجتماعي بوده و هست و سبب مي شود قوانين كه قاعدتاً بايد حافظ منافع طبقات باشد، به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايد قانون آنها را محدود كند، بكار بيفتد، زيرا زورمندان همواره قادرند كه با نيروي خود از منافع خويش دفاع كنند و اين ضعفأ هستند كه بايد منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود/

بديهي است اگر باب رشوه گشوده شود، قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد، زيرا زورمندان و اغنيايي هستند كه قدرت بر پرداختن رشوه دارند و در نتيجه قوانين، بازيچه تازه اي در دست آنها براي ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفأ خواهد شد/

به همين دليل اگر در هر اجتماعي رشوه نفوذ كند شيرازه زندگي آنها از هم مي پاشد و ظلم و فساد و بي عدالتي و تبعيض در همه سازمانهاي آنها نفوذ مي كند و از قانون و عدالت، جز نامي نخواهد ماند/

لذا در اسلام مسأله رشوه خواري با شدت هر چه تمام تر مورد تقبيح قرار گرفته و محكوم شده است و يكي از گناهان كبيره محسوب مي شود/

ولي قابل توجه اين است كه: زشتي رشوه سبب مي شود كه اين هدف شوم در لابلاي عبارات ديگر و عناوين فريبنده ديگر انجام گيرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهايي مانند: «هديه»، «تعارف»، «حق و حساب»، «حق الزحمه»« و «انعام» استفاده كنند ولي روشن

است اين تغيير نامها به هيچ وجه تغييري در ماهيت آن نمي دهد و در هر صورت پولي كه از اين طريق گرفته مي شود حرام و نامشروع است/

در نهج البلاغه، در داستان هديه آوردن، اشعث بن قيس مي خوانيم كه او براي پيروزي برطرف دعواي خود در محكمه عدل علي(ع) متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفي پر از حلواي لذيذ به در خانه علي(ع) آورد و نام آن را هديه گذاشت/

حضرت علي(ع) برآشفت و فرمود: سوگواران بر عذايت اشك بريزند، آيا با اين عنوان آمده اي كه مرا فريب دهي و از آيين حق باز داري...؟ به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاي آنهاست به من بدهي كه پوست جويي را از دهان مورچه اي به ظلم بگيرم، هرگز نخواهم كرد. دنياي شما از برگ جويده اي در دهان ملخ براي من كم ارزشتر است، علي(ع) را با نعمتهاي فاني و لذتهاي زودگذر چه كار؟

اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه اي محكوم كرده و در تاريخ زندگي پيامبر اسلام(ص) مي خوانيم كه به او خبر دادند يكي از فرماندارانش رشوه اي در شكل هديه پذيرفته، حضرت برآشفت و به او فرمود: چرا آنچه حق تو نيست مي گيري؟ او در پاسخ با معذرت خواهي گفت: آنچه گرفتم هديه بود/

پيامبر(ص) فرمود: اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلي نباشيد آيا مردم به شما هديه مي دهند؟!

پس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال قرار دادند و وي را از كار بركنار كرد.{1}

[1].تفسير نمونه، ج 2، ص 4/

چرا تراشيدن ريش با تيغ حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش با تيغ حرام است؟

پاسخ

تراشيدن ريش از نظر فقها اسلامي شيعه و اهل سنت جايز نيست و همه مذاهب در اين مورد اتفاق نظر دارند.{1} و روايات متعددي در مذمت تراشيدن ريش در مصادر فريقين وجود دارد.{2} اما نحوه استدلال فقها از روايات دو گونه است، گروهي از فقها به طور صريح فتوي به حرمت تراشيدن ريش داده اند و عده اي، حكم به احتياط وجوبي اين كار نموده اند.{3} و عده اي نيز در مواردي كه منجر به عسر و حرج شديد شود آن را جايز شمرده اند.{4}

رواياتي كه در اين مورد وارد شده متعدد ولي بيشتر اين روايات از نظر سند و دلالت مورد مناقشه قرار گرفته است. دسته اي از روايات چنين است:

1. عن محمد بن علي بن الحسين قال، قال رسول الله(ص): «حفوا الثوارب و أعفوا اللحي و لا تشبهوا باليهود»؛ رسول اكرم(ص) فرمود: شارب ها را بگيريد و ريش ها را واگذاريد اما خود را به يهود شبيه مگردانيد.

2. قال، قال رسول الله(ص): «ان المجوس جزوا لحاهم و فروا شواربهم و أما نحن نجز الثوارب و نعفي اللحي و هي الفطرْ»؛ رسول اكرم(ص) فرمود: مجوسيان (گبرها) تراشيدند ريش هايشان را و شارب ها را بلند نمودند و ما شارب ها را كوتاه و ريش ها را بلند مي نماييم و اين مطابق فطرت است/

3. عن معاني الاخبار باسناده عن علي بر غراب عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جده قال: قال رسول الله(ص): «حفوا الثوارب و اعفوا اللحي و لا تشبهوا ابا لمجوس»؛ رسول اكرم(ص) فرمود: شارب ها را بگيريد و ريش را باقي گذاريد و خود را با مجوسيان شبيه مگردانيد.{5}

بررسي روايات

اين روايات علاوه بر اينكه

از نظر سندي ضعيف اند از جهت دلالت هم نمي توان حرمت تراشيدن ريش را از اين روايات استفاده نمود. زيرا اعفوا (رها كردن ريش بدون اينكه كوتاه شود) كه در اين روايات آمده قطعاً واجب نيست؛ بلكه ذيل روايت اول كه نهي مي كند از شباهت به يهود كه ريش خود را به گونه اي خاص بسيار بلند باقي مي گذاشتند نشان دهنده اين است كه كوتاه كردن مقداري از آن اشكال ندارد و هيچ كس از فقها فتوي به حرمت آن نداده است.

ثانياً نهي از شبيه گرانيدن خود به مجوسي ها كه در روايت دوم و سوم آمده به جهت اين است كه آنها سبيل ها را بلند نموده و ريش ها را مي تراشيدند و اين نهي شامل هر دو نمي شود؛ زيرا براي نفي تشبيه كوتاه كردن سبيل ها كافي است و در نهايت آنچه از اين روايات استفاده مي شود استحباب باقي گذاردن ريش است.

اما روايات ديگري نيز وجود دارد از جمله روايتي كه هم از نظر سند و هم از نظر دلالت مشكلي ندارد و از آن استفاده حرمت مي شود و آن صحيحه بزنطي از حضرت رضا(ع) از حضرت سؤال كرد آيا مرد مي تواند ريش خود را بگيرد (هل يصلح أن يأخذ لحيته؟) حضرت فرمودند: «اما من عارضيه فلا بأس و اما من مقدم ها فلا»؛ (از دو طرف صورت مي تواند بگيرد ولي از جلو صورت نه)/

سيره مسلمين

از جمله ادله بر حرمت سيره و روش متداول بين متدينين است كه تا زمان پيامبر(ص) استمرار داشته كه مقيد به حفظ ريش بوده اند و كسي را كه ريش خود را بتراشد مذمت نموده و حتي او را در زمره فاسقين قرار

مي دهند و اموري كه عدالت در آن معتبر است به وي نمي سپارند. و باز مؤيد بر اين مطلب اتفاق علمإ؛ ّّ و بزرگان است كه هيچ يك از علما حكم به جواز اين كار نداده است/

[1].الفقه علي المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيري، ج 2، ص 44؛ الغدير، ج 11، ص 149/

[2].وسائل الشيعه، ج 2، باب 67، از ابواب حمام؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 130، حديث 329 - 331؛ صحيح مسلم، ج 1، كتاب الطهارْ، باب 16، حديث 53 - 54؛ سنن ترمذي، ج 4، حديث 2575/

[3].توضيح المسائل، آيات عظام خوئي و تبريزي، مسأله 2833/

[4].منهاج الصالحين، آيت الله خوئي، ج 2، ص 12؛ منهاج الصالحين، آيت الله سيدمحمد روحاني، ج 2، ص 13؛ منهاج الصالحين، آيت الله سيد علي سيستاني، ج 2، ص 17؛ منهاج الصالحين، آيت الله سيدمحمد سعيد حكيم، ج 2، ص 18/

[5].وسائل الشيعه، ج 1، باب 52/

علت اين كه دخترها در نه سالگي و پسرها در پانزده سالگي به تكليف مي رسند، چيست؟

پرسش

علت اين كه دخترها در نه سالگي و پسرها در پانزده سالگي به تكليف مي رسند، چيست؟

پاسخ

با توجه به اين كه بلوغ جنسي دختران به طور طبيعي قبل از پسران است، بايد بلوغ شرعي آنان مقدم باشد، البته زمان بلوغ جنسي دختران و پسران در تمام دنيا يكسان نيست و عوامل جغرافيايي و وضع آب و هوا و شرايط محيط در تقدم و تأخر آن مؤثر است، ولي اين نكته مسلم است كه در تمام مناطق جهان دخترها زودتر از پسرها به بلوغ مي رسند و فعاليت غدد جنسي در آنان قبل از پسران آغاز مي گردد، ولي از نظر شرعي و تكليفي دخترها در نه سالگي و پسرها در پانزده سالگي به بلوغ وتكليف مي رسند.

بيدار شدن غريزه جنسي در دختران زمينه مساعدي براي گرايش به گناه و ناپاكي فراهم مي كند. شارع مقدس با تقدّم بلوغ دختران به وسيله مقررات و اوامر و نواهي، آنان را قبل از پسران از بزهكاري و كار خلاف پرهيز داده است.

ثانيا: انديشه و عقل دختران زودتر از پسران شكوفا مي شود. از اين كه مي بينيم به طور معمول دختران زودتر از پسران شروع به سخن گفتن مي كنند، دليل بر اين است كه رابطه قوي و مستقيمي بين انديشه و سخن گفتن وجود دارد. پساين نتيجه را مي گيريم كه دستگاه فكر دختران زودتر از پسران به كار مي افتد و نيروي درك شان پيش از از آن ها شكوفا مي شود.

تقدّم دختران در هوش عمومي و اجتماعي و درك مسائل علمي و هم چنين برتري آنان در ارزش هاي ذوقي و ديني نشانه آن است كه دختران به طور طبيعي پيش از پسران واجد

شرايط تكليف مي گردند و زودتر از آن ها براي پذيرش تعاليم ديني و مسئوليتهاي قانوني آماده مي شوند.(1)

پي نوشت ها:

1 - مجله معارف، شماره 44.

چرا كشيدن شكل انسان يا حيوان حرام است؟

پرسش

چرا كشيدن شكل انسان يا حيوان حرام است؟

پاسخ

نقاشي شكل اشيا و اشجار درختان و مناظر طبيعي اشكالي ندارد. نيز نقاشي شكل انسان يا حيوانات اشكالي ندارد.[1] ولي دربارة ساختن مجسمة انسان يا حيوانات مراجع عظام و همچنين حضرت امام خميني(ره) مي فرمايند: ساختن مجسمه حرام است.[2]

رواياتي در مذمّت ساختن مجسمه وارد شده است.

امام صادق(ع) فرمود كه پيامبر خدا(ص) فرمود: "جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمد پروردگارت از تمثال (مجسمه) نهي مي كند".[3]

باز فرمود كه علي(ع) فرمود: "پيامبر(ص) مرا به سوي مدينه فرستاد و فرمود: قبرها و مجسمه ها را خراب كن".[4]

روايات ديگري در بحارالأنوار جلد 79 در باب "عمل الصور وابقاءها" نقل شده است.

شايد علّت تحريم مجسمه سازي اين باشد كه اوّلاً: مجسمه انسان يا حيوانات فايدة عقلايي بر آن مترتب نيست. اين كه مرسوم شده و مي گويند مجسمة شخصيت هاي علمي و اجتماعي باعث يادآوري آنان در اذهان، نيز تقدير و تشكر از آنان مي شود، گرچه صحيح است ولي همين آثار را مي توان با ترويج كتاب ها و آثار و اخلاق و رفتار شخصيت هاي علمي و اجتماعي به جامعه القا كرد.

ثانياً: اسلام با آنچه كه مظاهر بت پرستي و شائبة اين گونه مسائل است مخالف است و انسان را از اشتغال به لهويات و كارهاي بي فايده يا كم فائده باز مي دارد. هم چنين مؤمنان را از كارهاي لغو و بيهوده و اشتغال به اموري كه انسان را از خدا و ياد خدا غافل مي كند بر حذر مي دارد.

[1] توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2069.

[2] تحرير الوسيله، ج 1،ص 496.

[3] بحارالانوار، ج 79، ص

287.

[4] همان، ص 286.

چرا برخي از احكام را تعبّد محض دانسته اند و دانستن فلسفه آن را براي ما لازم ندانسته اند؟ و اگر تعبد محض است پس چرا امامان فلسفة احكام را بيان كرده اند؟

پرسش

چرا برخي از احكام را تعبّد محض دانسته اند و دانستن فلسفه آن را براي ما لازم ندانسته اند؟ و اگر تعبد محض است پس چرا امامان فلسفة احكام را بيان كرده اند؟

پاسخ

سؤال از اين كه چرا بايد نماز بخوانيم، چرا بايد وضو بگيريم، چرا بايد روزه بگيريم، چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست، و از اين قبيل چراها همواره در ذهن ماها وجود دارد و از خود مي پرسيم اصولاً چرا برخي از احكام در اسلام تعبّدي است؟

براي پاسخ به تمام سؤالات مربوط به فلسفة احكام بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة فلسفة احكام بيان كنيم تا در همة موارد قانع كننده باشد.

ما در زندگي روزانة خود نيز به برخي موارد برخورد مي كنيم كه در آن تعبد به كار رفته و براي ما تعبدي بودن آن ها مسلم است و قابل چرا و اشكال نيست. مثلاً هنگامي كه بيمار مي شويم به پزشك مراجعه مي كنيم او نسخه اي كه در آن چند نوع دارو نوشته به ما مي دهد و دستور مي دهد از هر كدام هر روز چند عدد مصرف كنيم و از خوردن فلان و فلان غذا خودداري كنيم. ما بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤالي بكنيم دستورات او را مورد عمل قرار مي دهيم چرا؟ چون به علم و دانش و تخصص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم كه او جز معالجه و بهبود ما منظور ديگري ندارد و همين طور در بسياري از ديگر امور زندگي، از اين نمونه ها به يك نتيجة روشن مي رسيم كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد

و او را در رشتة خود متخصص بداند و نيز بداند كه نظر سويي در كار نيست قطعاً از دستورات او در آن رشته بدون اين كه از او توضيحات زيادي بخواهد مورد عمل قرار مي دهد. به خصوص آن كه او را حاذق ترين پزشك بداند و هيچ اشتباهي را براي او ممكن نداند و از اين جهت يقين داشته باشد.

اكنون از اين مقدمه به اين نتيجه مي رسيم: كه احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان خدا سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا ايمان داشته باشيم و نيز بدانيم كه پيامبران خدا در تبليغ و رساندن احكام به هيچ نحو گرفتار خطا و لغزشي نمي شوند، يعني به معصوم بودن آن ها معتقد باشيم. در اين صورت با كمال جدّيت و بدون هيچ اضطراب در عمل كنردن به دستورات ديني مي كوشيم و هيچ نيازي براي خود نمي بينيم كه از خصوصيات فلسفة احكام و مقرراتي كه قرار داده شده است سؤال نماييم، زيرا مي دانيم كه هر چه مقرر شده به خير و صلاح ما بوده وانبياي الهي در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.

آري اگر كسي در وجود خدا يا در علم و دانش و حكمت او يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد لازم است قبل از اين سؤال در اصل اعتقاد به خدا و صفات او

و حقانيت پيامبران الهي و صفات آنان وارد بحث شود.

بنابراين، كساني كه پاية توحيد و نبوت خود را محكم ساخته اند هيچ گونه ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات داراي مصالح و فوايدي مي باشد. و فلسفه و علتي داشته و دارد گرچه براي ما بيان نشده است.

البته ما نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو بر آيد؛ زيرا شكي نيست كه اگر كسي از فلسفه و حكمت احكام آگاهي پيدا كند، رغبت و انگيزه بيشتر و قوي تري براي انجام آن ها خواهد داشت و نيز هر كس اين حق را دارد كه از اسرار احكام و قوانين ديني و قوانين بشري حداقل به عنوان يك علم و معرفت آگاهي يابد، ولي نبايد انتظار داشته باشيم كه با معلومات محدودي كه داريم به تمام جزئيات و اسرار و فلسفة احكام دست يابيم و اگر در فهميدن فلسفة احكام كوشش كرديم و به آن دست نيافتيم هرگز نمي توانيم آن حكم را ناديده بگيريم يا بگوييم اين حكم هيچ فايده و مصلحتي ندارد.

حضرت رضا(ع) مي فرمايد: "انّا وجدنا كلّ ما احلّ الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم اليه الحاجة التي لا يستغنون عنها و وجدنا المحرّم من الاشياء لا حاجة للعباد إليه و وجدنا مفسداً داعياً الي الفناء والهلاك.

يعني: ما مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده كه مردم در زندگي و ادامة آن به آن چيزها نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فايده اي دارد و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز

بشر نيست موجب فساد و فنا و نيستي او مي باشد.[1]

و بر اين اساس دانشمندان مي گويند احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني هيچ چيزي بدون جهت حلال يا حرام يا واجب نمي شود اين طور نيست كه خداوند شراب را بدون داشتن هيچ مفسده و ضرري حرام كرده باشد يا نماز صبح را بي هيچ مصلحتي واجب كرده باشد.

البته وقتي كه گفته مي شود در احكام، مصالح و مفاسد در نظر گرفته شده نبايد فوراً فوايد و مضارّ جسمي و بهداشتي و خلاصه خواص مادّي در ذهن خطور كند، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود همه در احكام الهي منظور گرديده است و بر اساس آن ها احكام صادر شده است.

فلسفه و علّت اكثر احكام بيان نشده فقط فلسفه و علّت يا حكمت برخي از احكام بيان شده آن هم به اندازة فكر شنوندگاني كه مطالب از ائمه به آنان القا مي شده: مثلاً امام رضا0ع) دربارة علّت وجوب زكات مي فرمايد: "و علّة الزكوة من أجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء"؛ علت وجود زكات اين است كه فقرا به نوايي برسند و اموال اغنيا از بلاها و آفات حفظ شود. و اين بدان جهت است كه امامان شمه اي از آن مصالح وحقايقي كه در باطن اين احكام وجود دارد به اطلاع مردم برسانند تا مؤمنان و مسلمانان، نسبت به احكام الهي و واقعيات و حقايقي كه در باطن تمام احكام الهي است بيشتر آگاهي يابند و متوجه شوند كه تمام احكام الهي از اين نوع است كه سعادت و خوشبختي انسان ها با حقايق عالم هستي ارتباط

دارد و همه اين احكام در جهت سعادت و خوشبختي واقعي تمام انسان ها است، اگر چه حتي فهم بعضي از اين موارد ذكر شده نيز براي انشان هاي عادي مشكل است، تا چه رسد به اين كه تمام آن ها بيان شود.

در خاتمه لازم است به دو نكته توجه شود:

چرا طلا و لباس هاي حرير براي مرد مضرّ است؟

پرسش

چرا طلا و لباس هاي حرير براي مرد مضرّ است؟

پاسخ

پوشيدن و زيور كردن مرد به لباس و آلات طلا حرام است؛ همين طور لباس حرير براي مردان تحريم شده است.

امام صادق(ع) فرمود: "انگشتر طلا به دست نكن (لا تجعل في يدك خاتماً من ذهب)".[4]

باز فرمود: "لا يلبس الرجل الذهب و لا يصلي فيه لانّه من لباس اهل الجنّة؛[5] مرد نبايد طلا بپوشد و نبايد در آن نماز بخواند. طلا، لباس اهل بهشت خواهد بود".

همين طور روايات ديگر كه بر تحريم زينت كردن مرد به طلا دلالت دارد.

در مورد تحريم پوشيدن لباس حرير و ابريشمي رواياتي دلالت مي كند. اسماعيل بن سعد مي گويد: از امام رضا(ع) سؤال كردم: آيا مرد مي تواند در لباس ابريشمي نماز بخواند؟ حضرت فرمود: نه.[6]

امام عسكري(ع) فرمود: "لا تحلّ الصلاة في حرير محض؛[7] ماز خواندن (مرد) در حرير خالص جائز نيست".

همين طور روايات ديگر كه دلالت بر حرمت پوشيدن حرير خالص بر مردان دارد.

امام پوشيدن طلا و زيور كردن به طلا و پوشيدن لباس حرير خالص بر زنان اشكالي ندارد.

علّت واقعي تحريم بر مردان معلوم نيست. احتمال مي رود كه:

1_ علت تحريم طلا بر مردان و حرير خالص بر مردان احساس تكبر و خودبيني و افتخار باشد، همان طور كه روايت 3 از باب 30 بدان اشاره دارد. بديهي است كه اگر مردي خود را به طلا آلات زيور كند، در او احساس تكبر و خود بيني به وجود مي آيد كه بر مردان عيب بزرگ محسوب مي شود. امّا بر زنان زينت كردن اشكالي ندارد، چون زن بايد طوري جلوه كند كه شوهرش به او راغب باشد و از او گريزان و

رنجور نشود.

2_ اگر پوشيدن طلا بر مردان جائز بود، افزون خواهي و دنيا طلبي و رقابت در بين مردان به وجود مي آمد و مفاسد اخلاقي و اجتماعي واقتصادي بر جامعه و افراد تحميل مي شد.

بنابر فتواي مراجع پوشيدن و زيور كردن به طلا بر مردان حرام است و اگر با آن نماز بخوانند، نماز باطل است. [8] البه در مور طلاي سفيد اختلاف است. اگر انگشتر پلاتين از طلاي زرد درست نشده باشد، پوشيدن و زينت با آن براي مرد اشكالي ندارد.[9]

همچنين بنابر فتواي مراجع پوشيدن لباس حرير و ابريشم خالص بر مردان حرام است و نماز با آن باطل است.[10]

در مورد فلسفه واقعي احكام بايد گفت: بسياري از احكام الهي: فلسفه آن ها بيان نشده، مانند عدد ركعات نمازهاي پنجگانه، اما انسان چون اعتقاد و باور به خداوند وعلم و حكمت او دارد و چون احكام الهي داراي مصلحت و مفسده واقعي است، به آن ها عمل مي كند. بعضي از علت ها نيز كه بيان شده، تنها بعضي از حكمت ها است، نه فلسفه احكام، يعني تنها بخشي از علت هاي واقعي، يا تنها علت هاي ظاهري بيان شده است، نه علت واقعي احكام.

چرا استفاده از طلا براي مردان حرام است و براي زنان جايز و گاهي مستحب؟

پرسش

چرا استفاده از طلا براي مردان حرام است و براي زنان جايز و گاهي مستحب؟

پاسخ

اسلام در مورد استفاده از انواع زينيت ها مانند تمام مواردديگر حدّ اعتدال را برگزيده است. نه مانند برخي از مكتب ها و مسلك ها كه مي پندارند استفاده از زينيت ها و تجملات (هر چند به صورت معتدل باشد) مخالف زهد و پارسايي است و نه مانند تجمّل گرايان كه غرق در زينت و تجمّل مي شوند و تن به هر گونه عمل ناروايي براي رسيدن به اين هدف نامقدس مي دهند. اگر روح و جسم انسان مد نظر قرار گيرد، تعليمات اسلام در اين زمينه درست هماهنگ ويژگي هاي روح انسان و جسم او است. بنابراين نمي توانيم فلسفة احكام را چنان كه بايد، بيان كنيم و چه بسا در مواردي اصلاث حكمت حكم را درك نكنيم امّا به طوراجمال و با توجه به حكمت هاي بيشتر احكام مي دانيم و معتقديم كه در همة احكام شريعت اسلام مصالحي منظور شده است كه بايد رد مقام تسليم به آن ها عمل كنيم و به آن چه حكمتش ناشناخته است همانند آنچه حكمتش شناخته است عمل كنيم.

در مورد تزيّن مرد به طلا اين حكمت مهم وجود دارد كه در مردان گرايش به زينت رواج پيدا نكند. شايد برخي از چيزهايي كه براي زنان زينت محسوب مي شوند، براي مردان زينت نباشند. از اين رو مردان از آن به عنوان عامل فخر فروشي و تكبّر استفاده مي كنند، كه اسلام آن را نهي نموده است تا مردان به زينت هاي غير منطقي وغير معقول روي نياورند، بلكه به كمال

جويي و معنويت گرايش يابند.

از سوي ديگر مباني علمي ضرر و زيان استعمال طلا براي مردان را اثبات نموده است. شايد علت حرمت استفادة طلا براي مردان همان عوامل باشد كه عمل اثبات نموده است. شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد در كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر(ص) مطلب زيبايي در اين باره بيان مي كند و مي گويد: "آنچه از جنس طلا تا كنون مورد توجه محافل پزشكي و بهداشتي قرار گرفته، آلوده بودن آلات تزييني از جنس طلا به موارد راديو آكتيو مي باشد كه اخيراً آلودگي مخصوصاً حلقه هاي طلا به فرآورده هاي "رادون" تأييد گرديده است.

اناليز حلقه ها نشان مي دهد كه اكتيويته و فعاليت آن به علت وجود فرآورده هاي تجزيه رادون يعني راديوم d و e با نيمه عمر 20 سال كه اشعه "بتا" صاعد مي كند بوده است. رادون 222 يك گاز بي اثر مي باشد كه از عنصر راديو 226 حاصل مي شود.

گاز مذكور در لوله نازك طلايي تحت فشار قرار داده، به شكل دانه هايي براي كشاتن در غدّه ها به كار مي رود. راديوم d با سرب 210 و راديوم e با بيسموت 210 فرآورده هاي مهم تجزيه (رادون) هستند كه روي طلا رسوب كرده و مي تواند سال ها سبب واكنش هاي جلدي سطحي شود. اخيراً يكي دو كارخانه مجهز طلا را قبل از شكل دادن از نظر راديو اكتيويته امتحان مي كنند و فقط نوعي از طلا، سواي نوع ديگر را قابل تحمگل براي پوست اعلام مي دارند.

ممكن است سؤال شود: ايا حلقه طلا كه به واكنش رادياسيون مشكوك است، در

مرد فقط واكنش مي دهد يا زن را نيز مرود زيان و خطر قرار مي دهد؟ بايد گفت: بر زن نيز اثر آن را گزارش كرده و آن چه را من مي توانم به عنوان سؤال مطرح سازم، اين [است] كه: اخيراً مقدار ناچيزي طلا در موي زنان يافته اند.

آيا قرار دادن طلا به وسيلة طبيعت در وجود زن هيچ گونه مجوّزي دربارة استعمال و عدم استعمال آن نيست؟

اشاره

ولي يك چيز هست كه چشم بيناي اسلام چون حلقه و انگشتر طلا را بر مرد حرام ساخته است، بدون شك زيان دارد".[1]

به خاط رضرر و زيان روحي و جسميِ استفاده از طلا ب

پرسش

آيا قرار دادن طلا به وسيلة طبيعت در وجود زن هيچ گونه مجوّزي دربارة استعمال و عدم استعمال آن نيست؟

ولي يك چيز هست كه چشم بيناي اسلام چون حلقه و انگشتر طلا را بر مرد حرام ساخته است، بدون شك زيان دارد".[1]

به خاط رضرر و زيان روحي و جسميِ استفاده از طلا براي زينت مردان، پيامبر گرامي اسلام(ص) به امام علي(ع) فرمود: "انگشتر طلا بر دست مكن، زيرا طلا زينت تو در عالم آخرت است".[2]

امام صادق(ع) فرمود: "هيچ انگشتر طلا به دست مكن".[3]

نيز فرمود: "طلا زينت مردان در بهشت است و خداوند طلا را زينت زنان در دنيا قرار داد. پس خدا استفاده از طلا را بر مردان و نماز خواندن با آن را حرام كرد".[4]

وجود چنين رواياتي موجب شده است كه مراجع تقليد و فقيهان ديني فتوا دهند : "زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه يا به دست كردن انگشتر طلا براي مرد حرام است و نماز خواندن با آن باطل است ولي زينت كردن به طلا در نماز و غير آن براي زن اشكال ندارد".[5]

"طلاي سفيد (پلاتين) براي مردان اشكال ندارد، ولي اگر همان طلاي متعارف باشد، جايز نيست هر چند رنگ آن تغيير كرده باشد".[6]

جهت آگاهي بيشتر جزوة شماره 67 تحت عنوان فلسفة تحريم زينت طلا و لباس ابريشمين بر مردان ارسال مي گردد.

[1] اولين دانشگاه

و آخرين پيامبر(ص) دكتر سيد رضا پاك نژاد، ج 16، ، ص 131 - 132، چاپ اسلاميه، 1355 شمسي.

[2] وسايل الشيعه، حرّ عاملي، ج 3، ص 299، باب 30، ح 1.

[3] همان.

[4] همان، ص 300، ح 5.

[5] توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 484، مسئلة 831 و 832.

[6] استفتائات از محضر امام خميني(ره) ج 1، ص 141، سؤال 50؛ استفتائات مكارم شيرازي ج 1، ص 49، س 117؛ استفتائات جديد، تبريزي، ص 502.

پرسش: راه هاي تفريح سالم در جواني چيست؟

پاسخ

يكي از عناصري كه در آموزه هاي ديني بدان سفارش شده، تفريحات سالم براي همگان (به ويژه جوانان) است. در اين جا به برخي از راه هاي تفريحات سالم اشاره مي شود:

1_ مسافرت:

يكي از عوامل مهم و تأثير گذار كه موجب نشاط شده و آثار درخشاني در بهبود جسم و پرورش فكر دارد، مسافرت است؛ از اين رو در روايات متعددي بدان سفارش شده است.[7]

پيامبر اسلام(ص) در وصاياي خود به علي(ع) فرمود: "سزاوار است انسان براي تفريح و جلب لذايذ مباح، مسافرت نمايد".[8]

همو فرمود: "سافروا تصحّوا؛[9] مسافرت كنيد تا صحيح و سالم بمانيد".

سافرش معصومان(ع) به مسافرت در راستاي آثار مفيد آن است. كساني كه براي رفع خستگي به مسافرت مي روند، انسان هاي با نشاط و شاداب هستند. از سوي ديگر انسان در مسافرت به وضع محيط هاي مختلف اجتماعي آشنا شده و منظره هاي زيباي طبيعت، كوه ها و ... را مشاهده مي كند كه در رشد فكري و رفع خستگي مؤثر هستند.

2- ورزش

يكي ديگر از راه هاي تفريح سالم، ورزش است. امروزه اكثر مردم به ويژه جوانان از ورزش استقبال

مي كنند. صاحبان نظران عقيده دارند كه ورزش در شرايط زندگي ماشيني علاوه بر جنبة تفريحي و نشاط آور، يك وظيفة بهداشتي بوده و براي حفظ سلامت ضرورت دارد. در اسلام به ورزش سفارش شده است.

در برخي از روايات به ورزش هايي مانند كوهنوردي، اسب دواني و تير اندازي تأكيد شده است.[10]

3- فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي

يكي از عوامل مهم تفريح، فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي است. در ايام تابستان كه مدارس و دانشگاه ها تعطيل هستند و شرايط برخي فعاليت ها فراهم است دانشجويان و دانش آموزان مي توانند به مطالعه كتاب و مجله پرداخته و در مجالس علمي و مذهبي شركت نمايند. جوانان مي توانند خود جلسات علمي تشكيل داده، به فعاليت هاي فرهنگي بپردازند. همان گونه كه مي توانند برخي از شغل هاي مناسب با وضع جسمي و روحي را انتخاب نموده و ايام تعطيلي را مشغول كار شوند، زيرا كار يكي از تفريحات سالم به حساب مي آيد.

4- شركت در اردوها

اگر چه شركت در اردو يكي از مصاديق مسافرت به حساب مي آيد، ولي شركت در اردوها كه معمولاً جوانان با دوستان و همسالان خود در آن شركت مي كنند، از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ از اين رو مي توان از آن به عنوان يكي از راه هاي تفريحات سالم ياد نمود. به خاطر اهميت و تأثير گذاري اردو ها در نشاط و شادابي جوانان، يكي از سياست هاي نهادهاي آموزشي و پرورشي تشكيل اردوها است. شركت در اردوها موجب مي شود كه دانشجويان و دانش آموزان به ميراث فرهنگي و آثار باستاني آشنا شده، از گذشتگان عبرت گيرند.

از

سوي ديگر در اردوها فيلم هاي مناسب نمايش و كاريي، آموزش داده مي شود كه از تفريحات سالم به حساب مي آيد.

5- ديد و بازديدها

يكي از راه هاي تفريحات سالم، ديد و بازديدها است كه معمولاً در رفت و آمدهاي فاميلي صورت مي گيرد و موجب شادماني مي شود. شايد يكي از علل سفارش دين به "صله رحم" آن باشد كه فضاي شادماني به وجود آيد. در روايات به صله رحم سفارش شده[11] و قطع صله رحم از گناهان كبيره به حساب آمده است.[12] در برخي روايات تصريح شده كه صله رحم موجب افزايش عمر شده[13] و قطع صله رحم موجب كاهش عمر مي گردد.

امام صادق(ع) فرمود " پيوند و صلة رحم خانه ها را آباد مي كند و عمر را دراز مي نمايد، هر چند پيوند كننده از نيكان نباشد".[14]

رفت و آمدهاي غير فاميلي و شركت در اجتماع اگر بر اساس رعايت موازين اسلامي صورت گيرد، از تفريحات سالم به حساب مي آيد؛ زيرا حضور در صحنه هاي اجتماعي و معاشرت هاي جمعي، عامل مهم دوري از انزواگرايي بوده و موجب تفريح و شادابي است.

[7] مكارم الاخلاق، ص 124.

[8] وسائل الشيعه، ج 3، ص 177.

[9] مستدرك الوسائل، ج 2، ص 22 به نقل از محمد تقي فلسفي جوان، ج 2 ص 431.

[10] وسائل الشيعه ج 15، ص 194.

[11] كافي، ج 2، ص 121، باب صله الرحم؛ بحارالانوار، ج 71، ص 106.

[12] عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، ج 1 - 2، ص 139.

[13] بحارالانوار، ج 71، ص 120.

[14] همان، به نقل از گناهان كبيره، ج 1- 2، ص 145.

دليل اين كه طلا براي مردان حرام است چيست؟ در صورتي كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ما زن و مرد را از يك سرشت قرار داديم؟

پرسش

دليل اين كه طلا براي مردان

حرام است چيست؟ در صورتي كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ما زن و مرد را از يك سرشت قرار داديم؟

پاسخ

يكي از چيزهايي را كه پيامبر(ص) از آن ها نهي كرد، زينت كردن و پوشش طلا براي مردان بود. علّت ممنوعيت دقيقاً مشخص نيست، ولي شايد عللي از قبيل:

1- تعلق و دلبستگي به دنيا و زخارف آن،

2- حضور مردان در صحنه هاي اجتماعي و اين كه اگر زينت كردن به طلا بين مردان مرسوم شود، آثار شومي از جمله رقابت و مسابقه در دنياگرايي و زيور كردن خواهد داشت،

3- پوشش و زيور كردن به طلا براي مردان باعث تكبّر و نخوّت مي شود.

اين مطالب مي تواند علّت يا حكمت براي تحريم طلا براي مردان باشد، گرچه مرد و زن از يك سرشت آفريده شده اند. زينت كردن زنان باعث جلب محبّت مردانشان مي شود و روايات فراواني وارد شده است كه زنان خود را براي شوهرانشان بيآرايند و زينت خود را اظهار كنند.

از اين رو طلا بر آنان تحريم نشده است، ولي زنان نمي توانند زيور خود را كه در مواضع زينت هست، مانند گردن و دست يا انگشت به مردان نامحرم نشان دهند.

عمده دليل بر حمت طلا براي مردان رواياتي است كه به نقل برخي اكتفا مي كنيم:

1- امام صادق(ع) فرمود: "نبايد مرد طلا بپوشد و نمي تواند در ان نماز بخواند. طلا در بهشت زينت مؤمنان خواهد بود".[35]

2- پيامبر(ص) خطاب به علي(ع) فرمود: "من براي تو دوست دارم آنچه را كه براي خود دوست دارم و براي تو نمي پسندم آنچه را كه براي خود نمي پسندم.

انگتشر طلا به دست نكن. اين زينت تو در آخرت خواهد بود".[36]

فقهاي عظام از روايات وارد شده، تحريم پوشش و زينت كردن به طلا را براي مردان اثبات كرده اند و نماز را با آن باطل مي دانند.[37]

[35] وسائل الشيعه، ج 3، ص 300، باب 30، از ابواب لباس مصلي.

[36] همان.

[37] توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئلة 831.

دليل اين كه طلا براي مردان حرام است چيست؟ در صورتي كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ما زن و مرد را از يك سرشت قرار داديم؟

پرسش

دليل اين كه طلا براي مردان حرام است چيست؟ در صورتي كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ما زن و مرد را از يك سرشت قرار داديم؟

پاسخ

يكي از چيزهايي را كه پيامبر(ص) از آن ها نهي كرد، زينت كردن و پوشش طلا براي مردان بود. علّت ممنوعيت دقيقاً مشخص نيست، ولي شايد عللي از قبيل:

1- تعلق و دلبستگي به دنيا و زخارف آن،

2- حضور مردان در صحنه هاي اجتماعي و اين كه اگر زينت كردن به طلا بين مردان مرسوم شود، آثار شومي از جمله رقابت و مسابقه در دنياگرايي و زيور كردن خواهد داشت،

3- پوشش و زيور كردن به طلا براي مردان باعث تكبّر و نخوّت مي شود.

اين مطالب مي تواند علّت يا حكمت براي تحريم طلا براي مردان باشد، گرچه مرد و زن از يك سرشت آفريده شده اند. زينت كردن زنان باعث جلب محبّت مردانشان مي شود و روايات فراواني وارد شده است كه زنان خود را براي شوهرانشان بيآرايند و زينت خود را اظهار كنند.

از اين رو طلا بر آنان تحريم نشده است، ولي زنان نمي توانند زيور خود را كه در مواضع زينت هست، مانند گردن و دست يا انگشت به مردان نامحرم نشان دهند.

عمده دليل بر حمت طلا براي مردان رواياتي است كه به نقل برخي اكتفا مي كنيم:

1- امام صادق(ع) فرمود: "نبايد مرد طلا بپوشد و نمي تواند در ان نماز بخواند. طلا در بهشت زينت مؤمنان خواهد بود".

2- پيامبر(ص) خطاب به علي(ع) فرمود: "من براي تو دوست دارم آنچه را كه براي خود دوست دارم و براي تو نمي پسندم آنچه را

كه براي خود نمي پسندم. انگشتر طلا به دست نكن. اين زينت تو در آخرت خواهد بود".

فقهاي عظام از روايات وارد شده، تحريم پوشش و زينت كردن به طلا را براي مردان اثبات كرده اند و نماز را با آن باطل مي دانند.

چرا مكروه است كه پدر با دست خودش فرزند مرده اش را داخل قبر كند؟

پرسش

چرا مكروه است كه پدر با دست خودش فرزند مرده اش را داخل قبر كند؟

پاسخ

براي پدر مكروه است كه داخل قبر فرزندش شود، و اين به خاطر آن است كه احتمال مي رود با وارد شدن در قبر فرزند، ناراحتي زياد به پدر دست بدهد (كه باعث شود چيزهايي به زبان جاري كند يا كاري كند و اين كار) موجب شود كه از اجر و ثواب پدر كاسته شود{1}.

به نظر مي رسد كه اين جنبة اخلاقي دارد، خوب نيست پدر جگر گوشة خود را به خاك بسپارد، ممكن است موجب قساوت قلب گردد. قساوت قلب در مورد خاك ريختن روي قبر است.{2}

[1] عروه الوثقي، ج1، ص445.

[2] عروه الوثقي، ج1، ص446.

چرا استعمال طلا براي مرد حرام است؟

پرسش

چرا استعمال طلا براي مرد حرام است؟

پاسخ

احكام اسلام تابع ملاك هاي واقعي است، يعني هر فعل واجبي به خاطر مصلحتي كه به دست آوردنش براي مكلف ضروري است و براي تكاملش مفيد است، واجب گرديده و هر عمل حرامي بر اثر داشتن مفسده اي كه دوري از ان لازم و ضروري است، حرام شده است.

اين يك قانون كلي است. البته گاهي ملاك هاي احكام براي ما روشن است و گاهي ممكن است روشن نباشد. در مسئله حرمت طلا براي مردان ممكن است حكمت و فلسفه آن اين باشد كه استفاده از طلا روح تجمّل پرستي و دنياطلبي و فخر فروشي را زنده كرده و تقويت مي كند، و اين اوصاف موجب غفلت و بي خبري از ياد خدا و معاد مي گردد.

غفلت و بي خبري موجب بدبختي انسان و سقوط وي در دام شيطان مي شود.

اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: "زيان بخش ترين دشمن غفلت است، و غفلت گمراهي است".(1)

در عين حال كه زينت و تجمّل براي مردان مي تواند با بعضي از صفات مردانگي سازگار نباشد. در برخي از نشريات آمده است كه طلا به پوست بدن مردان آسيب وارد مي كند.(2)

پي نوشت ها:

1. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج 3، ص 2282، ماده غفلة، شماره 15135 و 15138.

2. مجله رشد معلم، سال 1360.

چرا فرزندان يك پدر و مادر مسلمان بايد مسلمان باشند، و چرا نبايد خودشان دين شان را انتخاب كنند؟

پرسش

چرا فرزندان يك پدر و مادر مسلمان بايد مسلمان باشند، و چرا نبايد خودشان دين شان را انتخاب كنند؟

پاسخ

از نظر فقهي بچه هاي پدر و مادر مسلمان به تبعيت از والدين شان مسلمان هستند و از نظر حقوقي مسلمان محسوب مي شوند و از مزاياي اجتماعي در جامعه به عنوان يك مسلمان (در صورت تفاوت داشتن) برخوردار هستند. اين غير از اعتقاد به اسلام است. اعتقاد به اسلام، نمي تواند سنتي و تقليدي باشد؛ بنابراين وقتي به مرحله رشد عقلي و تكليف رسيدند، پذيرش اسلام شان بايد به سبب دليل باشد، نه از روي تبعيت. از اين رو است كه مراجع معظم تقليد در اول توضيح المسائل مي نويسند: تقليد در اصول دين جايز نيست.

بنابراين فرزندان مسلمانان، دين را خود انتخاب مي كنند. دين و ايمان به آن كه يك اعتقاد قلبي و دروني است ممكن نيست تحميلي باشد.

از اين رو قرآن مي فرمايد: "لا اكراه في الدين؛ در قبول دين اكراهي نيست".(1)

پي نوشت ها:

1 - بقره (2) آيه 256.

حكمت اين كه طلا براي مرد حرام شده چيست؟

پرسش

حكمت اين كه طلا براي مرد حرام شده چيست؟

پاسخ

فلسفه حرمت پوشش طلا براي مردان مانند بسياري از احكام ديني، مشخص و معين نشده است و آنچه ذكر شده، به عنوان حكمت هاي اين حكم است. با مراجعه به روايات، مهم ترين حكمتي كه براي حرمت طلا بيان شده، توجه به زخارف و زينت هاي دنيوي در پوشش طلا است؛ زيرا از قديم تاكنون، طلا به عنوان سمبل ثروت و زينت و زيور دنيوي لحاظ مي شد و هميشه چيز ارزشمندي تلقي مي گرديد و هر مسئله دنيوي و دنيايي و زينت، با طلا مثال زده مي شد كه در فرهنگ عامه و ميان مردم، هم چنين در روايات ما اين موضوع بيان شده و معروف گشته است. از طرف ديگر در صريح آيات قرآن و روايات، انسان ها از تجمل گرايي و دل بستن به دنيا و زخارف دنيوي منع شده اند و مهم ترين عامل دوري از خداوند و ياد او و جهان آخرت، مشغول شدن به دنيا و زخارف دنيوي و تجمل گرايي دانسته شده است كه انسان را از كمال و خوشبختي بازمي دارد. "انما الدنيا لهواً و لعب" "الذين يكنزون الذهب و الفضة و..." "انما اموالكم و اولادكم فتنة" و رواياتي مانند "حب الدنيا رأس كل خطيئة" همه بيانگر عدم دلبستگي به دنيا و زخارف آن مي باشند.

با توجه به اين دو مسئله در احكام ديني اسلام، انسان را از چيزهايي كه موجب گرايش به تكاثر و سرگرم شدن به دنيا و زخارف آن مي شود، باز داشته است. هم چنين چيزهايي كه علامت و نشانه دنيا خواهي و دنياطلبي باشد.

به نظر مي رسد طلا و به نمايش گذاشتن آن ميان

مردم از اين قبيل باشد؛ زيرا از يك طرف پوشيدن آن، خواه به صورت لباس و يا وسايل تزئيني مانند انگشتر و دست بند، نشانه توجه به زينت و زيور دنيايي و دنيا زدگي مي باشد كه طلا نشانگر آن است و دور شدن از اهداف والاي خلقت، و از طرف ديگر نمايش دادن آن ميان مردم، باعث ايجاد فخر و برتري و جلب توجه ديگران به زينت و زيور مي باشد.

پيامبر (ص) به اميرالمؤمنان (ع) فرمود: "لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ (1) طلا به دست نكن، زيرا زينت تو در آخرت خواهد بود (از زينت دنيوي بگذر تا در آخرت از آن بهره مند شوي".

روايات بسيار ديگري وجود دارد كه تنها نهي پيامر را از پوشش طلا بيان كرده، بي آن كه سبب تحريم را بيان كرده باشد. (2)

اما اين كه چرا در مورد زنان تحريم نشده، حكمت خاصي در روايات بيان نشده، مگر آن كه بگوييم با توجه به مسئله دنيا گرايي، از آن جا كه مردان مسئوليت معيشت خانواده و كسب درآمد را دارند و غالباً اشتغال به كسب سرمايه و درآمد براي گذاران زندگي و معيشت را دارند، نهي را متوجه آنها نموده است. هم چنين مردان با ديگران مراوده بيشتر دارند و ميان جامعه با مردم برخورد دارند و در انظار هستند و مسئوليت جامعه غالباً بر عهده آنها است.

طبعاً گسترش گرايش به دنياطلبي و توجه به زخارف و تكاثر ميان مردان، كل جامعه و افراد آن را تحت تأثير قرار مي دهد. مقابل، زنان نيز با محدوديت هايي مواجه هستند، مثلاً از زينت كردن در ديد نامحرمان نهي شده اند و

زينت براي شوهر جايز بلكه مستحب دانسته شده است.

بنابراين با توجه به برخي روايات، سبب اصلي تحريم، زينت و پوشش طلا براي مردان، اشتغال به امور پست و ناچيز و غفلت از امور عالي و برتر و اهداف والاي خلقت دانسته شده است، در عين حال مطمئناً اين تنها حكمت تحريم و فلسفه واقعي تحريم نيست و موارد ديگري نيز مي تواند وجود داشته باشد كه در روايات ذكر نشده است.

در عين حال بعضي از موارد ديگر درست شمرده مي شود، مثلاً عدم تشبه مردان به زنان، يا ايجاد حسن زندگي در مردان از اين قبيل مي تواند به حكم عقل، درست شمرده شود.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 413.

2 - كنزالعمال، ج 6، خبر 17403 و 17404 و 17405 و 171414.

حكمت اين كه از تراشيدن ريش در اسلام نهي شده، غير از مسأله تعبد چيست؟

پرسش

حكمت اين كه از تراشيدن ريش در اسلام نهي شده، غير از مسأله تعبد چيست؟

پاسخ

در روايتي از امام صادق (ع) آمده است: "خداوند وقتي مقام امامت را به حضرت ابراهيم عطا كرد، ده چيز را به عنوان حنيفيه بر ابراهيم نازل فرمود:

پنج تاي آنها در قسمت سر انسان است: كوتاه كردن سبيل، واگذاشتن ريش، شانه زدن موها، مسواك زدن و خلال كردن.

پنج تا مربوط به ساير بدن بود: تراشيدن موهاي اضافي بدن، ختنه كردن، كوتاه كردن ناخن ها، غسل جنابت و شستشوي بدن با آب هنگام تخلي. اينها همان حنيفيه اي است كه خدا بر ابراهيم (ع) نازل كرد و نسخ نشده و تا روز قيامت نخواهد شد. و اين همان است كه فرمود: "واتبع ملة ابراهيم حنيفاً".(1)

حديثي از پيامبر (ص) آمده است: "حفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تشبهوا بالمجوس؛ سبيل ها را كوتاه كنيد و ريش را گذاريد و خودرا شبيه مجوس نكنيد".(2)

در اين جا بايد به دو مطلب توجه كافي شود:

1 - پيامبر و ائمه (ع) و بزرگان دين، مسلمانان را از تشبه به كفار منع مي كردند و به آنان مي فهماندند كه مسلمانان بايد مستقل باشند و از وابستگي و دلبستگي به غير خود پرهيز كنند. در آن روزگار همانند امروز كه تهاجم فرهنگي جامعه اسلامي را متزلزل و از ماهيت خود تهي مي كند، تهاجم فرهنگي وجود داشت. برخي از مسلمانان به شهرهاي ايران يا روم رفت و آمد مي كردند و از آن جا بازي هايي مانند شطرنج و داستان سرايي مي آوردند و رنگ و خوي آنان را مي گرفتند و به عنوان ارمغاني جديد بين مسلمانان رواج مي دادند. پيامبر و

امامان مردم را از وابستگي ها و همشكل شدن به كفار منع مي كردند و مي فرمودند: مسلمان بايد مستقل و داراي فكر و نوآوري باشد.

2 - آنچه را كه خدا آفريده، حكمت و مصلحتي داشته است. در صورت زنان نمي رويد. از طرفي موي در صورت زنان نمي رويد. از طرفي موي صورت مردان را "محاسن" و زيبايي ناميده اند. اگر مردي ريش نداشته باشد (كوسه باشد) او را معيوب مي دانند. پس ريش براي مرد زيبايي و ابهت و به اصطلاح مردانگي مي آورد و پيش چشم مردم او را شريف و بزرگ نشان مي دهد. بزرگان ديني و پيامبران الهي و امامان و صلحا ريش داشته اند و در تاريخ سراغ نداريم پيامبر يا امامي ريش خود را تراشيده باشد. اگر تراشيدن آن جائز بود، لااقل يك نفر از آنان اين كار را انجام مي داد از طرف ديگر تراشيدن ريش، مردان را شبه زنان مي كند، در حالي كه خداوند آنها را دو جنس متفاوت با شكل ظاهري متفاوت آفريده است و به همين خاطر بعضي از فقها آيه كريمه "و لتغيرن خلق الله" را نيز از دلايل عدم جواز تراشيدن ريش دانسته اند.

دلالت قانع كننده اي بر مذمت ريش تراشي دارند، فرموده اند: به احتياط واجب ريش تراشي حرام است. فتوا به حرمت آن نداده اند البته برخي از پزشكان و متخصصان براي تراشيدن ريش ضررهايي براي پوست صورت و لثه ها و دندان ها ذكر كرده اند در اين مورد به كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر اثر دكتر رضا پاك نژاد مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 2، ص 117، روايت 5 از باب 67، از ابواب آداب الحمام.

2 - وسائل الشيعه، ج 2، ص 116.

حكمت اين كه طلا براي مرد حرام شده است چيست؟

پرسش

حكمت اين كه طلا براي مرد حرام شده است چيست؟

پاسخ

فلسفه حرمت پوشش طلا براي مردان مانند بسياري از احكام ديني، مشخص و معين نشده است و آنچه ذكر شده، به عنوان حكمت هاي اين حكم است. با مراجعه به روايات، مهم ترين حكمتي كه براي حرمت طلا بيان شده، توجه به زخارف و زينت هاي دنيوي در پوشش طلا است؛ زيرا از قديم تاكنون، طلا به عنوان سمبل ثروت و زينت و زيور دنيوي لحاظ مي شد و هميشه چيز ارزشمندي تلقي مي گرديد و هر مسئله دنيوي و دنيايي و زينت، با طلا مثال زده مي شد كه در فرهنگ عامه و ميان مردم، هم چنين در روايات ما اين موضوع بيان شده و معروف گشته است. از طرف ديگر در صريح آيات قرآن و روايات، انسان ها از تجمل گرايي و دل بستن به دنيا و زخارف دنيوي منع شده اند و مهم ترين عامل دوري از خداوند و ياد او و جهان آخرت، مشغول شدن به دنيا و زخارف دنيوي و تجمل گرايي دانسته شده است كه انسان را از كمال و خوشبختي بازمي دارد. "انما الدنيا لهواً و لعب" "الذين يكنزون الذهب و الفضة و..." "انما اموالكم و اولادكم فتنة" و رواياتي مانند "حب الدنيا رأس كل خطيئة" همه بيانگر عدم دلبستگي به دنيا و زخارف آن مي باشند.

با توجه به اين دو مسئله در احكام ديني اسلام، انسان را از چيزهايي كه موجب گرايش به تكاثر و سرگرم شدن به دنيا و زخارف آن مي شود، باز داشته است. هم چنين چيزهايي كه علامت و نشانه دنيا خواهي و دنياطلبي باشد.

به نظر مي رسد طلا و به نمايش گذاشتن آن

ميان مردم از اين قبيل باشد؛ زيرا از يك طرف پوشيدن آن، خواه به صورت لباس و يا وسايل تزئيني مانند انگشتر و دست بند، نشانه توجه به زينت و زيور دنيايي و دنيا زدگي مي باشد كه طلا نشانگر آن است و دور شدن از اهداف والاي خلقت، و از طرف ديگر نمايش دادن آن ميان مردم، باعث ايجاد فخر و برتري و جلب توجه ديگران به زينت و زيور مي باشد.

پيامبر (ص) به اميرالمؤمنان (ع) فرمود: "لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ (1) طلا به دست نكن، زيرا زينت تو در آخرت خواهد بود (از زينت دنيوي بگذر تا در آخرت از آن بهره مند شوي".

روايات بسيار ديگري وجود دارد كه تنها نهي پيامر را از پوشش طلا بيان كرده، بي آن كه سبب تحريم را بيان كرده باشد. (2)

اما اين كه چرا در مورد زنان تحريم نشده، حكمت خاصي در روايات بيان نشده، مگر آن كه بگوييم با توجه به مسئله دنيا گرايي، از آن جا كه مردان مسئوليت معيشت خانواده و كسب درآمد را دارند و غالباً اشتغال به كسب سرمايه و درآمد براي گذاران زندگي و معيشت را دارند، نهي را متوجه آنها نموده است. هم چنين مردان با ديگران مراوده بيشتر دارند و ميان جامعه با مردم برخورد دارند و در انظار هستند و مسئوليت جامعه غالباً بر عهده آنها است.

طبعاً گسترش گرايش به دنياطلبي و توجه به زخارف و تكاثر ميان مردان، كل جامعه و افراد آن را تحت تأثير قرار مي دهد در مقابل، زنان نيز با محدوديت هايي مواجه هستند، مثلاً از زينت كردن در ديد نامحرمان نهي

شده اند و زينت براي شوهر جايز بلكه مستحب دانسته شده است.

بنابراين با توجه به برخي روايات، سبب اصلي تحريم، زينت و پوشش طلا براي مردان، اشتغال به امور پست و ناچيز و غفلت از امور عالي و برتر و اهداف والاي خلقت دانسته شده است، در عين حال مطمئناً اين تنها حكمت تحريم و فلسفه واقعي تحريم نيست و موارد ديگري نيز مي تواند وجود داشته باشد كه در روايات ذكر نشده است.

در عين حال بعضي از موارد ديگر درست شمرده مي شود، مثلاً عدم تشبه مردان به زنان، يا ايجاد حسن زندگي در مردان از اين قبيل مي تواند به حكم عقل، درست شمرده شود.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 413.

2 - كنزالعمال، ج 6، خبر 17403 و 17404 و 17405 و 171414.

چرا مطالعه در وقت غروب آفتاب مكروه شده است؟

در مورد مطالعه وقت خاصي مشخص نشده، بلكه سفارش شده كه در تمامي اوقات كه حال مطالعه موجود باشد، مطالعه شود. مطلبي كه نشانگر كراهت مطالعه هنگاه غروب آفتاب باشد، در جايي نيافتيم، گرچه معروف و مشهور است. اگر روايتي درباره كراهت مطالعه هنگام غروب آفتاب وارد شده باشد، از كلمات علما باشد، علتش اين بوده كه در زمان هاي قديم برق و روشنايي نبوده و با كمبود نور هنگام غروب، ضررهايي به چشم وارد مي شده است.

چرا كسي كه مسلمان است، دين ديگري انتخاب كند، مرتد مي شود و ريختن خون او حلال است؟ اين عادلانه نيست، چرا كه انسان مختار است انتخاب كند؟

پرسش

چرا كسي كه مسلمان است، دين ديگري انتخاب كند، مرتد مي شود و ريختن خون او حلال است؟ اين عادلانه نيست، چرا كه انسان مختار است انتخاب كند؟

پاسخ

آري انسان مختار است. خداوند نيروي اراده و قدرت بر تصميم گيري را به بشر ارزاني داشته و همراه آن هدايت تشريعي، يعني عقل و معرفت وَحْياني را در اختيارش نهاده است، تا براي آباداني يا ويراني زندگي اش تصميم بگيرد. بهره مندي از نعمت اراده، بدين معنا نيست كه مجاز است دست به هر كاري بزند، بلكه وجود نعمت آگاهي و قدرت بر تصميم گيري، موجب مسؤوليت مي گردد، چون خداوند اين نعمت ها را در اختيارش نهاده، از او باز خواست مي كند كه چگونه عمل كرده، و اين به مقتضاي عدل است كه انسان مختار مسؤول كارهاي خويش باشد. هر كه به سمت خوبي ها گام بردارد، تشويق مي شود و هر كه به سوي بدي ها قدم بردارد، تنبيه و مجازات گردد. (البته برخي مجازات ها در دنيا و برخي در آخرت است)

حال سخن در اين است كه شخص مرتد چرا مجازات شود، و احكام ارتداد در اسلام را چگونه مي توان توجيه نمود، در اين باره مطالبي به پيوست ارسال مي گردد. آن را با دقت بخوانيد. اگر بعد از آن سؤال و ابهامي براي شما باقي ماند، با ما مكاتبه نماييد.

چرا رنگ سياه پوشيدن مكروه است؟ احساس مي كنم لباس سياه به تن من زيبنده است و دوست دارم هميشه سياهپوش باشم.

پرسش

چرا رنگ سياه پوشيدن مكروه است؟ احساس مي كنم لباس سياه به تن من زيبنده است و دوست دارم هميشه سياهپوش باشم.

پاسخ

علّت كراهت پوشيدن لباس سياه شايد چند چيز باشد:

1- رنگ سياه رنگي غير شاد است و باعث ملالت و كدورت (گرفتگي انسان) و غم براي بيننده و براي شخصي كه پوشيده است مي شود. از اين رو اين لباس را در عزاها مي پوشند و ماتم خانه ها را سياه پوش مي كنند. نيز در مواردي كه شخص نمي خواهد ديگران را به خود جلب كند، لباس مشكي مي پوشد، مانند بانوان محجبه كه چادر مشكي مي پوشند تا ديگران و نامحرمان به طرف آنان جلب نشوند. اما لباس سفيد، سبب شادابي و شاد بودن انسان و جامعه مي شود و در آموزه هاي ديني تأكيد شده است كه از لباس سفيد استفاده شود و همچنين از رنگ هاي شاد ديگر.

2- اسلام به نظافت و پاكيزگي بسيار اهميّت مي دهد تا جايي كه نظافت را جزء ايمان محسوب كرده است (النظافة من الايمان). چركي بودن لباس سفيد زودتر و بهتر نمايان مي شود و باعث مي گردد انسان زودتر آن را بشويد و تميز كنيد.

اگر لباس سياه باشد، كثيف بودن آن ديرتر نمايان مي شود، در نتيجه رعايت نظافت نمي شود. امام صادق(ع) از قول پيامبر اكرم(ص) نقل كرده: "لباس سفيد بپوشيد كه بهتر و پاكيزه تر است".(1)

بنابراين چون اسلام به شادابي روح و روان و به نظافت و پاكيزگي اهميّت مي دهد و اين دو مسئله نقش بسيار مفيدي در زندگي سالم دارد، از اسبابي كه باعث كدورت و افسردگي و عدم رعايت نظافت مي شود، مذمت شده است.

نكته

ديگر آن است كه رنگ سفيد مبرّا از مواد سمي چون ارسنيك، كرمات، سرب و انيلين مي باشد كه هر كدام ممكن است ايجاد آلرژي يا مسموميت يا هر دو نمايند.(2)

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 3، ص 41.

2. دكتر پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 152.

فلسفه حكم ارتداد چيست؟ چطور مي توان از يك مسيحي انتظار خروج از مسيحيت را داشت، ديني كه توسط حضرت مسيح از طرف خداوند آورده شده است؟

پرسش

فلسفه حكم ارتداد چيست؟ چطور مي توان از يك مسيحي انتظار خروج از مسيحيت را داشت، ديني كه توسط حضرت مسيح از طرف خداوند آورده شده است؟

پاسخ

براي پي بردن به فلسفه اين حكم الهي بايد خاستگاه وضع اين حكم از ديدگاه قرآن بررسي شود. قرآن نقل مي نمايد:

"جمعي از اهل كتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد و (باز گرديد) شايد آن ها (از دين خود) باز گردند".(1)

دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه اي ماهرانه براي متزلزل ساختن باور و ايمان بعضي از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تباني كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ايمان بياورند، ولي در آخر روز از آيين برگردند. هنگامي كه از علت كارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد(ص) را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامي كه به كتب ديني خود مراجعه نموده يا با دانشمندان ديني خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است، تطبيق نمي كند و از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مي شود كه عده اي بگويند اين ها كه به كتب آسماني از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته اند راست مي گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مي گردد.(2)

مكر و نيرنگ كفار به وسيله خداوند آشكار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. بايد توجه داشت كه اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمي باشد، بلكه در همه زمان ها امكان اجراي آن وجود دارد.

اسلام با وضع چنين حكمي جلوي مفاسد احتمالي (كه برخي

نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است كه در ذيل به نمونه هايي از اين مفاسد اشاره مي كنيم:

1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان دروني در سطح بالا نيستند، بلكه برخي افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مي دهد و آن ها را از مسير حق باز مي دارد. حدّ و حكم شرعي ارتداد مي تواند افراد را از انحراف باز دارد.

2- اگر اسلام جلوي اين روند را نمي گرفت، نوعي جنگ رواني عليه دين صورت مي گرفت و كفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين كه مسلمانان را دلسرد مي كردند، باعث دلسرد شدن افرادي كه گرايش به اسلام داشتند مي شدند.

3- مهم ترين مسئله ارتداد، پيامدهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن است.

در جامعه اسلامي كه اسلام و احكام و قوانين آن پايه براي رفتارهاي فردي و اجتماعي و روابط خانوادگي و تعيين كننده رفتار انسان ها با يكديگر و ارزش هاي اخلاقي جامعه است، هر گونه اختلالي در ايمان و اعتقاد انسان ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهي ها، در رفتارها تأثير گذاشته و التزام به احكام و قوانين ديني واجتماعي را سست مي كند و اركان جامعه را مورد تهديد جدّي قرار مي دهد.

همچنين گسترش افكار انحرافي در جامعه كه از طرف افراد مرتد ايجاد مي شود، نيروي مسلمانان را از جهت كمّي و كيفي مورد تهديد قرار مي دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزي بر اساس نيروهاي اسلامي در جامعه، غير ممكن خواهد بود.

با توجه به موارد فوق كاملاً مشخّص مي شود كه حكم ارتداد، يك حكم اجتماعي

و سياسي است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حكم ارتداد بيان شده، در زماني است كه انكار دين اسلام جاحدانه باشد، يعني شخصي به رغم حقانيّت دين اسلام به جهت انگيزه هاي نادرست از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع گيري نمايد؛ بنابراين اگر كسي دين ديگري غير از اسلام را (آن هم پس از بررّسي و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشكلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براي او محترم است، تا زماني كه به صورت موضع گيري در مقابل اسلام در نيايد. به همين خاطر، ارتداد تضادي با آزادي عقيده (كه در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناي حقانيّت و درستي هر عقيده اي نمي باشد.

حكم ارتداد در اديان آسماني ديگر نيز بيان شده و طبيعي است كه هر ديني براي محافظت از كيان خود، راهكارهايي را براي وحدت پيروان انديشيده باشد.

در مورد اديان ديگر و از جمله مسيحيت بايد توجه داشت كه اوّلاً اين دين دقيقاً آن نيست كه حضرت مسيح آورده باشد. آنچه به نام انجيل امروزه در دست مسيحيان قرار دارد، كتاب آسماني حضرت مسيح نيست. اين مطلب را مسيحيان نيز اذعان دارد. ثانياً در انجيل موجود، جملاتي وجود دارد كه به آمدن پيامبري پس از مسيح بشارت داده و به پيروي از او فرمان داده است. اگر كسي پس از تحقيق و بررسي به اين نتيجه برسد كه پيامبر پس از مسيح، حضرت محمد(ص) است و به او ايمان آورد، به پيام انجيل و حضرت مسيح گوش فرا داده است و حتي از جهت دين آن ها نبايد مرتد

محسوب شود.

ثالثاً اگر به فرض بپذيريم كه هيچ گونه تحريفي در اين دين صورت نگرفته باشد، اما از آن جا كه دين اسلام خود را تكميل كننده دين مسيحيت مي شناسد و به آن به عنوان ديني كه در زمان خود صحيح بوده اما اكنون نسخ شده است، نگرسته مي شود، هم چنين چون دين اسلام آخرين پيام الهي است شخص مؤمن به خداوند بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهد. مسيحي اگر به خدا ايمان داشته باشد، كاملاً معقول و منطقي است كه به دين اسلام و كامل ترين پيام آسماني اعتقاد داشته باشد. با وجود پيام كامل الهي، تبعيت از پيامي كه زمان آن سپري شده و نسبت به آخرين پيام، كامل نيست، غير منطقي است.

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آيه 73.

2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.

آيا براي اين كه حكمي از مسائل شرعي را به جا آوريم، بايد فلسفه آن را از نظر عقلي بدانيم؟ برخي از افراد به دليل آن كه علت حكم را نمي فهمند، از آن روي گردان مي شوند و به علما اشكال مي گيرند كه آن هامقتضيات زمان را در نظر نمي گيرند؟

پرسش

آيا براي اين كه حكمي از مسائل شرعي را به جا آوريم، بايد فلسفه آن را از نظر عقلي بدانيم؟ برخي از افراد به دليل آن كه علت حكم را نمي فهمند، از آن روي گردان مي شوند و به علما اشكال مي گيرند كه آن هامقتضيات زمان را در نظر نمي گيرند؟

پاسخ

در پاسخ ابتدا بحث را از فلسفه احكام شروع مي كنيم كه آيا حق داريم از فلسفه احكام سئوال كنيم؟

بحث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامي از مهم ترين بحث هايي است كه امروزه با آن سروكار داريم، زيرا هر كس از خود مي پرسد چرا بايد نماز بخوانيم، به زيارت خانه خدا برويم، چرا رباخواري در اسلام حرام است، تحريم خوردن گوشت خوك چه فلسفه اي دارد، جواز تعدد زوجات در اسلام براي چيست؟

مطالعه متون اسلامي قران و احاديث پيامبر(ص) و ائمه(ع) و گفت وگوهاي اصحاب و ياران آن هانشان مي دهد كه همواره بحث از فلسفه احكام درميان آن هارايج بوده و بايد هم چنين باشد، زيرا روش قرآن را يك روش استدلالي و منطقي آزاد مي ديدند و به خود حق مي دادند كه در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سئوال از فلسفه حكم كنند.

اگر تصور كنيم روش قرآن تنها استدلال در اصول دين و مسائل عقيدتي است، نه فروع دين و مسائل علمي، اشتباه كرده ايم، زيرا مي بينيم قرآن مثلاً پس از تشريع روزه ماه مبارك رمضان مي گويد لعلكم تتقون؛ شايد تقوا پيشه كنيد".(1) به اين ترتيب فلسفه آن را پرهيز از گناه ذكر مي كند.

در مورد تحريم غنا و شراب مي گويد: "شيطان مي خواهد به وسيله شراب و قمار ميان تان دشمني و كينه ايجاد كند و شما

را از ياد خدا و از نماز بازدارد".(3)

در مورد خودداري از نگاه به زنان بيگانه مي گويند: "اين براي آنان پاكيزه تر است".(4)

در احاديث پيامبر(ص) و ائمه(ع) موارد بسيار ديده مي شود كه پيشوايان ديني به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداخته اند، بنابراين هنگامي كه مي بينيم قرآن مجيد و پيشوايان اسلام در موارد زيادي به بيان فلسفه و اسرار احكام مي پردازند، دليل آن است كه چنين حقي را به ما داده اند كه در اين باره به بحث بپردازيم. در غير اين صورت مي بايست مردم را صريحاً از بررسي و دقت در اين قسمت ممنوع سازند.

تا اين جا نتيجه مي گيريم طرز برداشت اسلام از مسائل ديني، گشودن باب استدلال در همه آن هااست، ولي از جهتي مي دانيم معلومات ما هر قدر با گذشت زمان پيش برود، باز محدود است. ما همه چيز را نمي دانيم اما اين را مي دانيم كه احكام و دستورهاي آسماني از علم بي پايان خداوند سرچشمه مي گيرد و از مبدئي كه همه حقايق هستي پيش او روشن است. آيا با توجه به اين حقايق مي توانيم انتظار داشته باشيم فلسلفه همه احكام را درك كنيم؟ اگر چنين بود، چه نيازي به پيامبران براي تشريع احكام داشتيم؟ خودمان مي نشستيم و آن چه صلاح و مصلحت بود، تصويب مي كرديم! وانگهي مگر ما همه اسرار آفرينش تمامي موجودات جهان و قوانين كه بر آن هاحكومت مي كند و فلسفه وجودي هر يك را مي دانيم؟

احكام تشريعي جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست. اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است. از مجموع اين دو بحث نتيجه مي گيريم كه تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشري در هر عصر و زمان مي توانيم

فلسفه و اسرار احكام الهي را دريابيم، نه همه آن هارا.

اصولاً با عمق و وسعت آن دستورها و محدوديت علم ما نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم. مفهوم اين سخن آن است كه هرگز نمي توانيم اطاعت از اين دستورها و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آن هاكنيم، زيرا در اين صورت ادعاي علم نامحدود براي خود كرده ايم و دانش خود را در سطح علم پروردگار آورده ايم، در حالي كه اين با هيچ منطقي سازگار نيست.

بنابراين براي عمل كردن به احكام شرعي نيازي به دانستن فلسفه آن احكام نيست اصولاً دانستن يا ندانستن فلسفه آن ها، جدا از عمل به آن ها است، زيرا ما درباره فلسفه احكام الهي بحث مي كنيم، تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آن هاآشناتر شويم، نه براي اين كه ببينيم آيا بايد به آن ها عمل كرد يا نه!

اين مسأله درست به آن مي ماند كه از طبيب ماهر معالج خود توضيحاتي درباره فوايد داروهايي كه براي ما تجويز كرده و چگونگي تأثير آن ها بخواهيم، تا آگاهي و علاقه بيشتري به آن پيدا كنيم، نه اين كه به كار بستن دستورهاي وي مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد، زيرا در اين صورت ما هم بايد پزشك باشيم. از طرف ديگر اگر چه بسياري از فلسفه و حكمت هاي احكام الهي را نمي دانيم، اما از آنجا كه معتقديم از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و جهت سعادت و خوشبختي ما بيان شده، به آن ها عمل مي كنيم، مانند دستور پزشكان، در حالي كه علم و آگاهي پزشكان اندازه علم الهي نيست.

اما آن چه در پايان سئوال مطرح كرده ايد كه

برخي به لحاظ اين كه فلسفه برخي از احكام را نمي فهمند، به علما اشكال مي كنند كه آن ها مقتضيات زمان را در نظر مي گيرند، در پاسخ مي گوييم: مسائل شرعي بر دو قسم اند: مسائل عبادي و مسائل غير عبادي مانند مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي، يعني چيزهايي كه مربوط به نظام جامعه و رابط انسان ها است.

مسائلي وجود دارد كه به رابطه بين انسان و خالق مربوط است كه از آن امور به مسائل عبادي تعبير مي كنند. به دست آوردن فلسفه و ملاك حكم و نقش زمان و مكان درمسائل عبادي خيلي مشكل است. ما نمي توانيم بگوييم زمان و مكان در مسائل عبادي نقش دارد، چون تعبد محض بوده و ملاكشان رابطه بين انسان و خالق است. در عبادات چون تعبد محض است، نمي توان از فلسفه آن صحبت كرد.

حال بايد ببينيم آيا فقها واقعاً مقتضيات زمان را درنظر نمي گيرند؟

دامنه اين بحث بسيار گسترده است و در اين جا خلاصه مطالب را ذكر مي كنيم.

مقتضيات زمان گاهي به اعتبار موضوعاتي است كه در زمان مطرح است، به اʙƠمعنا كه فقط براي موضوعات جديد و مسائل مستحدثه بر اساس مقتضيات زمان فتوا بدهند و نظريات فقهي خودشان را ارائه بدهند، مانند مسائل مربوط به بانك و حقوق بين الملل و امثال آن علما و فقها كه مروجان و مبلغان احكام اسلام و كارشناسان مسائل اسلامي هستند، طبق وظيفه خود نظريات اجتهادي خويش را مطرح و آن را بيان كرده اند. هرگز نه از پيشرفت هاي علمي كم اطلاع هستند و نه بي توجه به دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد. اينان راجع به تك تك مسائلي كه ذكر كرده ايد، نظرهاي

كارشناس خود را ذكر كرده اند.

گاهي مراد از مقتضيات زمان معناي ديگري است و آن اين كه ناچاريم با مسائل اوليه اسلام به شكل ديگري برخورد كنيم، نه اين كه از مباني اسلام خارج شويم و اصول اوليه اسلام را از دست بدهيم، بلكه در يك قالب جديد مسائل اسلام را در جامعه پياده كنيم، بدون اين كه برخوردي با پايه هاي اصلي اسلام داشته باشد. مراد از مقتضيات زمان در اين معنا آن است كه در هر واقعه اي، فقيه بايد سعي كند سبك جديدي از احكام اسلام را پياده كند. در واقع تبيين نو از اسلام ارائه دهد، بدون اين كه دست از مباني اصلي دين بردارد.

در پايان اضافه مي كنيم كه منظور از بحث و بررسي درباره اسرارو فلسفه احكام اين نيست كه آسمان و ريسمان را به هم ببافيم و براي احكام و دستورهاي عالي مذهبي با يكسري تخيلات و حدس و گمان، فلسفه هايي سر هم كنيم، زيرا اين فلسفه بافي هاي مضحك نه تنها كسي را به دستورها علاقه مند نمي سازد، بلكه چه بسا، پيشرفت آگاهي انسان و آشنايي با نقاط ضعف آن ها وسيله خوبي براي از بين بردن ارزش ها و بي اعتبار جلوه دادن آن ها باشد.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 179.

2 - همان، آيه 185.

3 - سوره مائده (5) آيه 91.

4 - سوره نور(24) آيه 30.

چرا ميت را هنگام بردن به قبرستان براي دفن سه بار بر زمين مي گذارند؟

پرسش

چرا ميت را هنگام بردن به قبرستان براي دفن سه بار بر زمين مي گذارند؟

پاسخ

از مستحبات دفن ميت اين است كه جنازه را در چند ذرعي قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه به تدريج نزديك قبر ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند.(1)

مستند اين استحباب رواياتي است كه در باب 16 از ابواب الدفن وسائل الشيعه(2) ذكر شده، بر اساس اين روايات مستحب است ميت را در دو ذراعي يا سه ذراعي قبر بر زمين بگذارند. چون براي ورود ميت در قبر هول و هراس فراواني است، مستحب است بعد از مدّت كوتاهي و به تعبير روايت ساعتي بر زمين نزديك قبر باشد تا روح ميّت كه همراه با جنازه است، بتواند راحت تر اين هول و ترس را تحمل كند.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 363، مسئله 628.

2. وسائل الشيعه، ج 2، باب 16 از ابواب الدفن، ص 837 و 838.

اگر اسلام آزادي عقيده را به رسميّت مي شناسد، چرا حكم جهاد عليه كافران را تشريع كرده است؟

پرسش

اگر اسلام آزادي عقيده را به رسميّت مي شناسد، چرا حكم جهاد عليه كافران را تشريع كرده است؟

پاسخ

آية "لا اكراه في الدين" مربوط به آزادي عقيده است، بدين معنا كه انسان در گزينش دين و عقيده آزاد است، نه مجبور.

برخي فكر مي كنند آيات جهاد و از جمله آياتي از سوره برائت، آزادي عقيده را زير سؤال مي برد و مي پرسند اگر اسلام آزادي عقيده را به رسميت مي شناسد، چرا حكم جهاد عليه كافران را تشريع كرده است؟ آيا اين احكام معنايي جز اين دارد كه انسان از ديدگاه اسلام حق انتخاب عقيده ندارد و ناگزير است اسلام را بپذيرد و اگر نه كيفر جاني و مالي را بايد تحمل كند؟!

كساني كه از آزادي عقيده در اسلام دفاع مي كنند، احكام جهاد را به گونه اي تبيين مي كنند كه با آزادي عقيده سازگار باشد، به عنوان نمونه دربارة فلسفة جهاد مي گويند: جهاد براي تحميل اسلام به عنوان يك عقيده نيست، بلكه براي از بين بردن موانع موجود ميان اسلام و انسان ها است. جهاد باعث مي شود حكومت ها و قدرت ها كه مانع رسيدن اسلام به مردم و شناخت آن مي شوند، از ميان برداشته شوند، آن گاه انسان ها آزادند كه اسلام را بپذيرند يا نپذيرند.

در سورة بقره، سخن از آزادي عقيده است كه هر فردي در انتخاب عقيده آزاد است و او را اجبار به پذيرش هيچ عقيده اي نمي كنند و خود فردا است كه بايد با تحقيقي، تتبع و تلاش به عقيده صحيح دستيابي پيدا كند. قرآن به جامعه باز و آزاد فكر مي كند

و از تمامي صاحبان افكار و انديشه ها مي خواهد كه افكارشان را مطرح كنند و ناظران و شنوندگان بهترين سخن را انتخاب كنند، ولي آيات جهاد ارتباطي به آزادي عقيده ندارد، زيرا بديهي است وقتي دشمن به جان، مال و ناموس يك كشور تجاوز كرد، بايد با تمام قدرت در مقابل او ايستاد و وقتي جنگي صورت گرفت و كافران به مسلمانان حمله كردند، مسلمانان چاره اي جز دفاع از جان، مال و دين خويش ندارند.

در قرآن آيه اي نشانگر اين كه هر كس اعتقاد به خدا پيدا نكرد، او را بكشيد، وجود ندارد، بلكه مفاد آيات جهاد اين است: با كساني كه با شما مي جنگند و در صددكشتن شما هستند، به جنگ و جهاد برخيزيد. مراد از جهاد در راه خدا دفاع از سرزمين اسلام و دفع تجاوز و در هم شكستن خوي سركشي و ياغي است، چنان كه قرآن مي فرمايد: "و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله فإن انتهوا فإنّ الله بما يعملون بصير؛(1) با آنان كارزار كنيد تا آن كه هيچ فتنه اي باقي نماند و دين سراسرش براي خدا باشد، پس اگر از شرك دست بردارند، خداوند به آن چه مي كنند بينا است".

قرآن كريم مؤمنان را از تجاوز حتي در حق دشمنان بر حذر مي دارد و فرياد مي زند: "و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا إنّ الله لا يحب المعتدين؛(2) در راه خدا با كساني كه با شما جنگ مي كنند بجنگيد، ولي از حد مگذريد! به راستي كه خداوند از حدّ گذرندگان را دوست نمي دارد".

در سوره

برائت خداوند مي فرمايد: "اگر در هنگام نبرد فردي از سپاه دشمن نزد مسلمانان آمد تا از حقانيت اسلام تحقيق كند و پرسش خويش را مطرح نمايد، بايد مسلمانان او را در حفاظت و حمايت خويش قرار دهند كه كسي به او صدمه نزند و با رأفت و مهرباني سخنانش را گوش دهند و با ارائه دليل و حجت و برهان حق را به او بشناساند، پس از آن باز با حمايت او را به جاي اوّل خويش (هر چند ميان سپاه دشمن باشد) باز گردانند.

"و إن أحدٌ من المشركين استجارك فُاُجِرْهُ حتي يسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه ذلك بأنّهم قوم لا يعلمون؛(3) اگر يكي از مشركان از تو پناهندگي بخواهد، به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود (او در آن بينديشد) سپس او را به محل امنش برسان، زيرا آن ها گروهي ناآگاهند".

از اين آيه استفاده مي شود كه: حتي اگر كسي براي تحقيق و پرسش آمد و اسلام را نپذيرفت و مسلمان نشد، باز با حمايت او را به محل امن خود بازگردانيد و نبايد كسي متعرض او شود، چون براي طرح سؤالات خود آمده است و بايد امنيت او حفظ شود و به سؤالات او پاسخ داده شود. در كجاي دنيا و در چه مكتبي چنين برخورد انساني وجود دارد؟!

البته اگر كسي از روي عناد و توطئه، شبهه افكني كند و در عقايد و اصول و ارزش ها تشكيك ايجاد كند، بايد با او برخورد شود و حساب او با كسي كه سؤال و شبهه اي را صادقانه طرح مي كند، تفاوت دارد.

بنابراين آيات جهاد هيچ گونه منافاتي با

آزادي عقيده ندارد و هر كدام در جاي خودش صحيح است. در پايان نيم نگاهي به آية 5 سورة توبه مي كنيم. در اين آيه مي فرمايد: "هنگامي كه ماه هاي حرام پايان گرفت، مشركان را هر كجا بيابيد، به قتل برسانيد و آن ها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آن ها بنشينيد...".

در اين جا وظيفة مسلمانان پس از پايان مهلت مشركان يعني چهار ماه بيان شده است و شديدترين دستور را دربارة آن ها صادر مي كند و مي گويد ... بت پرستان را هر كجا يافتيد به قتل برسانيد.

شدت عمل به خاطر آن است كه برنامة اسلام ريشه كن ساختن بت پرستي از روي كره زمين بوده، زيرا بت پرستي مذهب و آيين نيست كه محتوا شمرده شود، بلكه انحطاط و خرافه و انحراف و بيماري است كه بايد ريشه كن شود، ولي شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روي آن ها بسته شده است، بلكه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مي توانند جهت خود را تغيير دهند، از اين رو بلافاصله اضافه مي كند: "اگر آن ها توبه كنند و به سوي حق بازگردند و نماز را برپا دارند و زكات را ادا كنند، آن ها را رها سازيد و مزاحمشان نشويد و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتي را ندارند و در همه احكام و حقوق با آن ها شريكند".(4)

جهاد ابتدايي در اسلام به منظور كشورگشايي و اجبار افراد به آيين اسلام نيست، بلكه براي واژگون كردن نظام هاي غلط و

ظالمانه و اجازه يافتن مردم براي مطالعه آزاد دربارة مذهب و شيوه هاي زندگي اجتماعي است. اصولاً اسلام در سه مورد به قدرت نظامي توسل جسته است:

1_ در مورد محو آثار شرك و بت پرستي، زيرا هم چنان كه گفتيم، از نظر اسلام بت پرستي يك دين و آيين نيست، بلكه يك انحراف، بيماري و خرافه است و هرگز نبايد اجازه داد جمعي در يك مسير صددرصد غلط و خرافي پيش روند و به سقوط كشانده شود. اسلام بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت كرد و آن جا كه مقاومت كردند، متوسل به زور شد. بت خانه ها را در هم كوبيد و از هر گونه مظاهر بت و بت پرستي جلوگيري كرد تا اين بيماري روحي و فكري به كلّي ريشه كن گردد و آيات جهاد با مشركان مانند آية 189 سورة بقره به كارزار با مشركان ادامه دهيد تا آن كه شرك از اجتماع برافتد" نظر به همين موضوع دارد.

2_ در برابر كساني كه نقشه نابودي و حمله مسلمانان را مي كشيدند، دستور جهاد دفاعي و توسل به قدرت نظامي داده شده است. شايد بيشتر جنگ هاي اسلامي در زمان پيامبر از همين قبيل باشد، به عنوان نمونه جنگ اُحد، احزاب، حنين، موته و تبوك را مي توان نام برد.

3_ براي كسب آزادي در تبليغ، زيرا هر آييني حق دارد به طور آزاد به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع از اين كار شوند، مي تواند با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(5)

جهاد ابتدايي به گونه اي بازگشت به جهاد دفاعي

مي كند، زيرا در حقيقت جهاد ابتدايي نيز يك نوع دفاع است، دفاع از حقوق خداوند و دفاع از حقوق انسان هاي مستضعف، بنابراين اگر قدرت هاي ستمگر و كافر بر مردمي مسلط شوند و مانع از گسترش توحيد گردند و با سلطه و استبداد، مال خدا را مال خود و بندگان خدا را بردگان خود بپندارند و در زمين فساد و تباهي را گسترش دهند، در اين صورت به حكم عقل، مبارزه با چنين افرادي واجب و ضروري است.

پي نوشت ها:

1. انفال (8) آية 39.

2. بقره (2) آية 190.

3. توبه (9) آية 6.

4. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 7، ص 292.

5. همان، ج 2، ص 206؛ مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن، ج 3، ص 219.

چرا امر به معروف و نهي از منكر بر هر فرد مسلمان واجب است؟

پرسش

چرا امر به معروف و نهي از منكر بر هر فرد مسلمان واجب است؟

پاسخ

امر به معروف و نهي از منكر دو واجب بزرگ عقلي است كه شرع بدان ها بسيار تأكيد كرده است. اين حقيقت از آيات و روايات فراوان به دست مي آيد، چون اگر مسئلة امر به معروف و نهي از منكر در جامعه نباشد، عوامل مختلفي كه دشمن بقاي جامعة سالم است، همچون موريانه از درون ريشه هاي اجتماع را خواهند خورد و آن را از هم متلاشي خواهند كرد، بنابراين حفظ وحدت اجتماعي بدون نظارت عمومي ممكن نيست. آية "ولتكن منكم أمة يدعون الي الخير يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر"(1) دستور داده كه همواره ميان مسلمانان بايد گروهي باشند كه اين دو وظيفة بزرگ اجتماعي را انجام دهند: مردم را به نيكي ها دعوت كنند و از بدي ها باز دارند.

آيا امر به معروف وظيفة همگاني است يا وظيفة گروه خاصي است؟ به تعبير ديگر: آيا انجام اين دو وظيفه براي همة مردم است، يعني واجب عيني است و يا بر برخي واجب است، يعني واجب كفايي است؟

بايد گفت: ابتدا بر همگان واجب است كه امر به معروف و نهي از منكر كنند، ولي وقتي تعدادي اقدام به اين دو كار كردند، از گردن ديگران ساقط مي شود.

به تعبير ديگر: واجب كفايي است.

از دقّت در مجموع آيات استفاده مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر دو مرحله دارد: يكي "مرحلة فردي" كه هر كس موظّف است به تنهايي ناظر اعمال ديگران باشد؛ ديگري "مرحلة دسته جمعي" كه گروه و امّتي موظفند براي پايان دادن

به نابساماني هاي اجتماع دست به دست هم بدهند، بدين معنا كه غير از اين كه در مرحلة فردي همگان وظيفه دارند، در برخي از امور مهمّ گروه خاصي كه آموزش ديده اند نيز بايد به وظايف سنگين خود عمل كنند.

در قرون گذشته در ممالك اسلامي تشكيلاتي مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليت هاي اجتماعي به نام "ادارة حسبه" و مأموران آن به نام "محتسب" و يا "آمران به معروف" وجود داشتند كه مأمور بودند با همكاري يكديگر با هر گونه فساد و زشتي و ظلم و تباهي مبارزه كنند.(2)

آيا امر به معروف و نهي از منكر واجب عقلي است؟

با توجه به پيوندهاي اجتماعي و اين كه هركار بدي در اجتماع در نقطة خاصّي محدود نمي شود، بلكه هر چه باشد، همانند آتشي ممكن است به نقاط ديگر سرايت كند، عقلي بودن اين دو وظيفه تأييد مي شود.

به عبارت ديگر: در اجتماع چيزي به عنوان "ضرر فردي" وجود ندارد و هر زيان فردي امكان اين را دارد كه به صورت يك زيان اجتماعي در آيد. به همين دليل، منطق و عقل به افراد اجازه مي دهد در پاك نگه داشتن محيط زيست خود از هر گونه تلاش و كوششي خودداري نكنند.

در برخي از احاديث به اين موضوع اشاره شده است: پيامبر اكرم(ص) فرمود: "يك فرد گنهكار ميان مردم همانند كسي است كه با جمعي سوار كشتي شود و به هنگامي كه در وسط دريا قرار گيرد، تبري برداشته و به خراب يا سوراخ كردن محلي كه در آن نشسته است، بپردازد. هرگاه به او اعتراض كنند، در پاسخ بگويد: در

سهم خود تصرّف مي كنم و جاي خود را خراب مي كنم: اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولي نمي كشد كه آب دريا به داخل كشتي نفوذ كرده و همگي در دريا غرق مي شوند".(3)

علاوه بر آيات در منابع معتبر روايي در اهمّيت امر به معروف و نهي از منكر و عواقب شوم ترك آن دو رواياتي وارد شده است:

امام باقر(ع) فرمود: "امر به معروف و نهي از منكر دو فريضة بزرگ الهي است كه بقية فرائض با آن ها برپا مي شوند. به وسيلة اين دو راه ها امن مي گردد و كسب و كار مردم حلال مي شود. نيز حقوق افراد تأمين مي گردد. در ساية آن زمين ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته مي شود و در پرتو آن همة كارها رو به راه مي گردد".(4)

مردي خدمت پيامبر(ص) آمد، در حالي كه حضرت بر فراز منبر نشسته بود و پرسيد: بهترين مردم چه كسي است؟ پيامبر(ص) فرمود: "آن كس كه از همه بيشتر امر به معروف و نهي از منكر كند و آن كس كه از همه پرهيزكارتر باشد و در راه خشنودي خدا از همه بيشتر گام بردارد".(5)

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آية 104.

2. تفسير نمونه، ج 3، ص 36.

3. همان، ص 38.

4. همان، ص 38، به نقل از وسائل، ج 11، ص 395.

5. همان، ص 39.

چرا با وجود حرام بودن براي مردان انواع طلاجات براي مردان در كارگاه هاي طلاسازي ساخته مي شود؟ فلسفة حرام بودن طلا براي مردان چيست؟

پرسش

چرا با وجود حرام بودن براي مردان انواع طلاجات براي مردان در كارگاه هاي طلاسازي ساخته مي شود؟ فلسفة حرام بودن طلا براي مردان چيست؟

پاسخ

طلاسازان چون مي بينند ساختة دست آنان مشتري دارد مي سازند. اگر مردم طلاجاتي را كه براي مردان حرام است نخرند، طلاسازان ديگر نمي سازند، يا شايد آنها طلا را بدون در نظر گرفتن براي جنس خاص مي سازند اما مردان از آن استفاده مي كنند.

دليل بر حرمت استفاده مردان از طلا رواياتي است از پيامبر(ص)، به چند نمونه آن ها اشاره مي كنيم:

1 - قال الصادق(ع) قال رسول الله (ص) لأميرالمؤمنين(ع): لا تختم بالذهب فانه زينتك في الاخرة؛ پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: از انگشتر طلا پرهيز كن، زيرا آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(1)

2 - امام باقر(ع) فرمود: پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: من براي تو دوست دارم آن چه را كه براي خودم دوست دارم و نمي پسندم براي تو آن چه را كه براي خود نمي پسندم. اي علي! انگشتر طلا به دست نكن. آن زينت تو در آخرت خواهد بود.(2)

3 - از امام باقر(ع) درباره پوشيدن انگشتر طلا سؤال كردند. حضرت فرمود: "نبايد مردان آن را به دست كنند".(3)

5 - در حديث ديگر پيامبر از هفت چيز نهي كرد. يكي انگشتر طلا بود.(4)

از روايات استفاده مي شود پوشيدن انگشتر طلا بر مرد جايز نيست و از مناهي نبي(ص) است.

گذشته از آن چه ذكر شد، استفاده طلا براي مرد آثار بد روحي و اجتماعي دارد. اگر مردان انگشتر طلا به دست كنند، روحيه تكبر به وجود مي آيد و حتي رواج تجمل گرايي در جامعه مي شود.

رسيدن به مرحله عبوديت پروردگار كه مقصود اسلام

است، با اين گونه روحيات سازش ندارد.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 3، ص 299.

2 - وسائل الشيعه، ج 3، ص 299، ص 300.

3 - همان.

4 - همان.

5 - همان، ص 301.

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پرسش

چرا تراشيدن ريش با تيغ يا با ماشين حرام است؟

پاسخ

درباره اين كه آيا ريش تراشي حرام است يا نه و آيا دليل متقني بر آن داريم يا نه ؟ بين علما و مراجع بحث و گفت گو است . از بعضي روايات استفاده مي شود كه ريش گذاشتن لازم است و از محاسن مردان است و ازاين رو عرب ها به ريش , محاسن مي گويند. ريش گذاشتن از كمالات مرد محسوب مي شود به طوري كه اگر مردي ريش در نيآورد و به اصطلاح كوسه باشد, آن را عيب به حساب مي آورند. از طرفي در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبريا امامي ريشش را تراشيده باشد و همه داراي محاسن بوده اند. روايات زيادي در مذمت ريش تراشي داريم , علاوه بر اين كه سيره و روش عملي صالحان و انبياء و اولياء برگذاردن ريش بوده است

در مورد مقدار ريش گذاشتن (بلندي و كوتاهي ) نيز رواياتي هست . حداقل ريش به مقداري است كه صدق ريش بكند; اين مقدار ريش لازم است و حداكثر آن نيز يك قبضه است و بيش از آن مطلوب نيست ضمن اين كه ريش بلند گذاشتن مذمت شده است . از رواياتي كه درباره گذاشتن محاسن آمده چند نمونه مي آوريم . از رسول الله (ص) نقل شده كه فرمود: <احفوا الشوراب و اعفوا اللحي و لاتشبهوا باليهود;(1) سبيل ها را بتراشيد و ريش ها را

واگذاريد و خود را شبيه به يهوديان نكنيد> باز آن حضرت فرمود: <ان المجوس جزوا لحاهم و وفروا شورابهم وانا نحن نجز الشوارب و نعفي اللحي و هي الفطرة;(2) مجوس ريش

هايشان را مي تراشند و سبيل هايشان را وا مي گذارند, ولي ما پيامبران سبيل ها را مي تراشيم و ريش ها را وا مي گذاريم و اين مطابق با فطرت الهي است >

امام صادق (ع) فرمود: ريشت را با دستت بگير و اضافه آن كوتاه كن .(3)

با آن حضرت فرمود: هر كس ريشش بيشتر از يك قبضه باشد, در آتش خواهدبود.(4)

پيامبر مردي را كه ريش هايش طولاني بود ديد و فرمود: اين چيست ؟ آن مرد ريش هايش را كوتاه كرد,بعد پيامبر فرمود: اين طور خوب است .(5)

تراشيدن ريش به احتياط واجب جائز نيست. ريش بايد به قدري باشد كه صدق ريش بكند. كوتاه كردن ريش به اندازه اي كه مانند تراشيدن باشد نيز جايز نيست. البته برخي از فقها تراشيدن گونه ها را بي اشكال مي دانند و ريش پرفسوري را كافي مي دانند.(6)

پاورقي:

1 - محمدي ري شهري , ميزان الحكمه , ج 8 ص 488

2 - همان .

3 - بحارالانوار, ج 76 ص 112

4 - همان , ص 113

5 - همان .

6 - آيت الله خويي و تبريزي و صانعي.

چرا امر به معروف و نهي از منكر بر هر فرد مسلمان واجب است؟

پرسش

چرا امر به معروف و نهي از منكر بر هر فرد مسلمان واجب است؟

پاسخ

امر به معروف و نهي از منكر دو واجب بزرگ عقلي است كه شرع بدان ها بسيار تأكيد كرده است. اين حقيقت از آيات و روايات فراوان به دست مي آيد، چون اگر مسئلة امر به معروف و نهي از منكر در جامعه نباشد، عوامل مختلفي كه دشمن بقاي جامعة سالم است، همچون موريانه از درون ريشه هاي اجتماع را خواهند خورد و آن را از هم متلاشي خواهند كرد، بنابراين حفظ وحدت اجتماعي بدون نظارت عمومي ممكن نيست. آية "ولتكن منكم أمة يدعون الي الخير يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر"(1) دستور داده كه همواره ميان مسلمانان بايد گروهي باشند كه اين دو وظيفة بزرگ اجتماعي را انجام دهند: مردم را به نيكي ها دعوت كنند و از بدي ها باز دارند.

آيا امر به معروف وظيفة همگاني است يا وظيفة گروه خاصي است؟ به تعبير ديگر: آيا انجام اين دو وظيفه براي همة مردم است، يعني واجب عيني است و يا بر برخي واجب است، يعني واجب كفايي است؟

بايد گفت: ابتدا بر همگان واجب است كه امر به معروف و نهي از منكر كنند، ولي وقتي تعدادي اقدام به اين دو كار كردند، از گردن ديگران ساقط مي شود.

به تعبير ديگر: واجب كفايي است.

از دقّت در مجموع آيات استفاده مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر دو مرحله دارد: يكي "مرحلة فردي" كه هر كس موظّف است به تنهايي ناظر اعمال ديگران باشد؛ ديگري "مرحلة دسته جمعي" كه گروه و امّتي موظفند براي پايان دادن

به نابساماني هاي اجتماع دست به دست هم بدهند، بدين معنا كه غير از اين كه در مرحلة فردي همگان وظيفه دارند، در برخي از امور مهمّ گروه خاصي كه آموزش ديده اند نيز بايد به وظايف سنگين خود عمل كنند.

در قرون گذشته در ممالك اسلامي تشكيلاتي مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليت هاي اجتماعي به نام "ادارة حسبه" و مأموران آن به نام "محتسب" و يا "آمران به معروف" وجود داشتند كه مأمور بودند با همكاري يكديگر با هر گونه فساد و زشتي و ظلم و تباهي مبارزه كنند.(2)

آيا امر به معروف و نهي از منكر واجب عقلي است؟

با توجه به پيوندهاي اجتماعي و اين كه هركار بدي در اجتماع در نقطة خاصّي محدود نمي شود، بلكه هر چه باشد، همانند آتشي ممكن است به نقاط ديگر سرايت كند، عقلي بودن اين دو وظيفه تأييد مي شود.

به عبارت ديگر: در اجتماع چيزي به عنوان "ضرر فردي" وجود ندارد و هر زيان فردي امكان اين را دارد كه به صورت يك زيان اجتماعي در آيد. به همين دليل، منطق و عقل به افراد اجازه مي دهد در پاك نگه داشتن محيط زيست خود از هر گونه تلاش و كوششي خودداري نكنند.

در برخي از احاديث به اين موضوع اشاره شده است: پيامبر اكرم(ص) فرمود: "يك فرد گنهكار ميان مردم همانند كسي است كه با جمعي سوار كشتي شود و به هنگامي كه در وسط دريا قرار گيرد، تبري برداشته و به خراب يا سوراخ كردن محلي كه در آن نشسته است، بپردازد. هرگاه به او اعتراض كنند، در پاسخ بگويد: در

سهم خود تصرّف مي كنم و جاي خود را خراب مي كنم: اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولي نمي كشد كه آب دريا به داخل كشتي نفوذ كرده و همگي در دريا غرق مي شوند".(3)

علاوه بر آيات در منابع معتبر روايي در اهمّيت امر به معروف و نهي از منكر و عواقب شوم ترك آن دو رواياتي وارد شده است:

امام باقر(ع) فرمود: "امر به معروف و نهي از منكر دو فريضة بزرگ الهي است كه بقية فرائض با آن ها برپا مي شوند. به وسيلة اين دو راه ها امن مي گردد و كسب و كار مردم حلال مي شود. نيز حقوق افراد تأمين مي گردد. در ساية آن زمين ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته مي شود و در پرتو آن همة كارها رو به راه مي گردد".(4)

مردي خدمت پيامبر(ص) آمد، در حالي كه حضرت بر فراز منبر نشسته بود و پرسيد: بهترين مردم چه كسي است؟ پيامبر(ص) فرمود: "آن كس كه از همه بيشتر امر به معروف و نهي از منكر كند و آن كس كه از همه پرهيزكارتر باشد و در راه خشنودي خدا از همه بيشتر گام بردارد".(5)

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آية 104.

2. تفسير نمونه، ج 3، ص 36.

3. همان، ص 38.

4. همان، ص 38، به نقل از وسائل، ج 11، ص 395.

5. همان، ص 39.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109