امامت از ديدگاه نهج البلاغه

مشخصات كتاب

سرشناسه: عميد زنجاني ، عباسعلي ، - 1316

عنوان و نام پديدآور: امامت از ديدگاه نهج البلاغه / عباسعلي عميد زنجاني

مشخصات نشر: تهران : بنياد نهج البلاغه ، 1379.

مشخصات ظاهري: ص 59

فروست: (دانشنامه نهج البلاغه )

شابك: 964-6348-96-32500ريال؛ 964-6348-96-32500ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

عنوان ديگر: نهج البلاغه . برگزيده

موضوع: علي بن ابي طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- امامت

موضوع: علي بن ابي طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق . -- نظريه درباره امامت

شناسه افزوده: علي بن ابي طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه . برگزيده

شناسه افزوده: بنياد نهج البلاغه

رده بندي كنگره: BP38/09/الف 8ع 8

رده بندي ديويي: 297/9515

شماره كتابشناسي ملي: م 79-12466

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

طرح امامت كه از نظر اعتقادي فرهنگي از اصيل ترين مباني ايدئولوژيكي اسلام و از نقطه نظر سياسي اجتماعي از بارزترين پايه هاي انقلابي فق اسلام مي باشد در تجزيه و تحليلهاي سنتي بيشتر در دو بخش: شراط امام و مسووليتهاي امامت مورد بحث قرار گرفته و مي گيرد. بي شك بررسي اين دو بخش مي تواند پاسخگوي بسياري از سئوالاتي مي باشد كه در زمينه امامت مطرح مي گردد.

ولي توجه به اين نكته جالب تر خواهد بود كه شرايط و مسووليتهاي امامت تنها در صورتي مشخص خواهد شد كه ماهيت امامت و عناصر تشكيل دهنده اين طرح ايدئولوژيكي و انقلابي معين گردد زيرا اين چگونگي و مشكل خاص امامت است كه شرايط امام و مسووليتهاي امات را دقيقا تعيين خواهد كرد.

اگر ما در بحثهاي سنتي دو يا چند نوع شرايط و چند گونه مسووليتها را براي امام مشاهده مي كنيم بخاطر اختلاف نظري است كه در شناخت ماهيت اين طرح وجود دارد و هر كدام از يك نوع و شكل خاص امامت جانبداري مي كنند و

بهمين دليل است كه در بحث امامت ابتدا بايد سيستم اين طرح و مفهوم و ماهيت آن را مورد تجزيه و تلحيل قرار داد تا شرايط و حدود مسووليتهاي امام خود بخود مشخص گردد.

از آنجا كه نهج البلاغه بعنوان برگزيده سخنان امام بيانگر اسلام راستين و ترجمان وحي خدا و برگردان شيوايي از قرآن است ما مساله امامت، اين اصيل ترين و انقلابي ترين و در عين حال عميق ترين طرح (ايدئولوژيكي سياسي فرهنگي حقوقي) اسلام را از ديدگاه امام در نهج البلاغه كه پس از وحي اصيل ترين منبع جهت دستيابي به اسلام راستين شناخته ايم مورد بررسي قرار داده و سخنان امام را در اين زمينه به دقت مطالعه نمائيم.

ابتدا لازمست با مفهوم اين واژه (امامت) از نظر لغوي آن آشنا شويم.

[صفحه 2]

ريشه لغوي امامت

كلمات زير با كلمه امامت از يك ريشه اند:

1- ام: اصل، ريشه، مبدا تولد، مادر، چيزي كه با اشياء اطراف خود مرتبط است، محل بازگشت،مقصد، رئيس، ستون، وسط، مركز.

2- امام: هدف، مقصد، مرجع، ماخذ، رهبر، فرمانبردار، نمونه، راه، كتاب، مقتدي.

3- امت: مردمي كه اصل مشتركي آنها را گرد هم آورده باشد، گروهي كه توجه و قصدشان در يك جهت و در يك چيز متمركز باشد، گروهي كه هدف و نمونه براي ديگر گروهها است، قامت، مدت زمان (حين)، دين و مرام. [1] به روال مفاهيم كلمات ياد شده معني لغوي امامت چنين مي شود:

در موضع اصل و ريشه و مركز امتي قرار گرفتن، مقصد و هدف و نقطه توجه امتي شدن، به صورت ستون و مرجع و رئيس و رهبر جامعه در آمدن، مسووليت نمونه بودن و رهبري و جهت دادن به حركت جامعه را

تقبل كردن، شاخص وحدت جامعه بودن و قدرت روي پا ايستادن و مقاومت جامعه و فرصت زماني براي تكامل جامعه.

بر اساس چنين اطلاعاتي نقش امامت در يك امت از يك سو به گونه ستون فقرات و از سوي ديگر به منزله روح و از ديد ديگر چون قلب و بالاخره حركت دهنده و تنظيم كننده كليه ارگانها به دستگاههاي تشكيل دهنده امت خواهد بود و همين نقش را نيز به صورت پيچيده تري در اصل دين كه راه امت است ايفا خواهد نمود.

حساسيت و اهميت و پيچيدگي اين نقش فعال بوده كه مساله امامت را در ميان برخي از گروههاي افراطي بصورت خدا گونه مطرح كرده و از امام موجودي فوق بشر و دور از دسترس انسان ساخته و تا آنجا پيش رفته است كه كليه احكام و فرامين و حقايق قرآن و دين را چون پوسته ظاهري دور افكندني و باطن و حقيقت قرآن و دين را چون مغز محافظت شده به قشر غير قابل استفاده اين ظواهر فقط امامت معرفي كرده است. نظري به عقايد مذاهب باطنيه بالاخص اسماعيليه نشانگر اين واقعيت انحرافي مي باشد، كلمه ي امام با عيار معني عامش در مورد رهبران گمراه و گمراه كننده نيز بكار مي رود يا بخاطر ادعاي خودشان و يا بجهت اينكه اينان نيز در جامعه خود ريشه و اصل و مادر و ستون و مرجع و فرمانبردار در راه ظلم و فساد مي باشند و لذا در حديث

[صفحه 3]

مشهور پيامبر اكرم مي فرمايد: افضل الجهاد كلمه عدل عند امام جائر و قرآن نيز اينان را امام تعبير مي كند: و جعلناهم ائمه يدعون الي النار. [2].

ابعاد و عناصر تشكيل دهنده امامت

اشاره

بررسي مجموعه گفتار امام

در ارائه و ترسيم مفهوم امامت در نهج البلاغه نشان دهنده آن است كه امامت از ديدگاه نهج البلاغه از آنچنان پيچيدگي برخوردار است كه مشكل بتوان آن را در يك تعريف ساده بيان نمود.

اصولا امام مساله را بصورت يك مفهوم يك بعدي مطرح نمي كند و امامت را مجموعه پيچيده چند بعدي و تشكيل يافته از عناصر مختلفي مي داند كه تا همه آن ابعاد و عناصر در جامعه عينيت نيابد امامت به معني واقعيش در امت پياده نخواهد شد.

امامت در چند بعد پيچيده و حساسي با امت مرتبط مي شود و در چند بعد ديگر پيچيده تر با خداي جهان آفرين ارتباط پيدا مي كند.

تا آنجا كه ما در مجموعه كلام امام در نهج البلاغه در مورد اين مساله توانسته ايم بررسي و تتبع نمائيم چهار بعد و عنصر زير را در تحقق امامت از متون نهج البلاغه استخراج كرده ايم بي شك بررسي و تحقيق بيشتر در اين زمينه ممكن است ابعاد و مسائل ديگري را در رابطه با امامت روشن نمايد.

بعد اول و هسته مقوم امامت: مركزيت امام در امت و به تعبير نهج البلاغه قطبيت در جامعه اسلامي نه بصورت تشريفاتي و يا ذهي بلكه بطور عيني و عملي در روند كليه حركتها و جهت گيريها و همه ي جريانات و مسائل جامعه.

بعد دوم و عنصر تعيين كننده: گزينش خدايي بر اساس خصايص برتر.

بعد سوم و عنصر نقش دهنده: بيعت امت و پذيرش از طرف مردم.

بعد چهارم: امامت بعنوان يك مسووليت بزرگ نه يك مقام.

اكنون بايد بدقت مسائل فوق را از ديدگاه نهج البلاغه مورد بررسي قرار داده و سخنان امام را در اين زمينه ها به مطالعه و ميزان امكان استخراج اين مطالب از

متن كلام امام بدست آورد.

[صفحه 4]

آنچه براي ما در اين بحث مهم است بررسي موضوع از ديدگاه امام و نهج البلاغه مي باشد و تجزيه و تحليل استدلالي آن موكول به سلسله بحثهاي ديگري است كه از قلمرو بحث ما خارج است و نيز بايد توجه داشت كه در اين بررسي صرفا نهج البلاغه را بعنوان سند و ماخذ استنتاج انتخاب كرده ايم و تحقيق موضوع از ديدگاه امام و نهج البلاغه مي باشد و تجزيه و تحليل استدلالي آن موكول به سلسله بحثهاي ديگري است كه از قلمرو بحث ما خارج است و نيز بايد توجه داشت كه در اين بررسي صرفا نهج البلاغه را بعنوان سند و ماخذ استنتاج انتخاب كرده ايم و تحقيق موضوع از ديدگاه قرآن و احاديث حتي سخنان امام در غير نهج البلاغه مطرح نشده و مورد بررسي و استناد قرار نگرفته است.

مركزيت و قطبيت امام در امت

امام در مورد جريان سياسي انحرافي كه پس از رحلت پيامبر اسلام رخ داد و به تفكيك ويرانگر امامت از امت انجاميد بعنوان يك افشاگري تاريخي در خطبه سوم نهج البلاغه از خود و سرمداران اين جريان انحرافي سخن مي گويد.

يك و نخستين نقش امام را در جامعه اسلامي و هسته مركزي و مقاوم امامت را در امت چنين بيان مي كند:

اما و الله لقد تقمصها فلان و انه ليعلم ان محلي و منها محل القطب من الرحا ينحدر عني السيبل و لا يرقي الي لاطير. (از خطبه 3 صفحه 48)

نهج البلاغه نوشته صبحي صالح

هشيارانه بنگريد قسم به خدا فلاني خلافت را چون تن پوشي بتن كشيد در حالي كه چون قطب در سنگ آسياب است از وجود من سيل جريانات و حركتها در امت سرازير مي گردد و هيچ

پرنده اوج گيري ياراي رسيدن به قله اين وجود برتر را ندارد.

قطب الرحا محوريست كه سنگ آسياب بر گرد آن مي چرخد. [7] كه بدون آن گردش سنگ

[صفحه 5]

مختل و در اندك زماني از حركت باز مي ايستد.

خلافت به معني جانشيني و قائم مقامي پيامبر و پيشوائي و رهبري ايدئولوژيكي و زمامداري و سياسي و هدايت تكاملي امت در كل جريانات و حركتهاي جامعه وقتي بر محور آهنين امام چون رها به گردش در آيد و امامت بعنوان هسته مركزي خلافت و نگهدارنده و ظم دهنده و كنترل كننده گردش چرخهاي آن و بصورت عامل باز دارنده از حركتهاي انحرافي باشد خواه ناخواه همين نقش را امامت در رابطه با امت خواهد داشت و در بررسي نهائي سخن امام باين نتيجه خواهيم رسيد كه امام قطب امت و امامت مركزيت تشكيلات و كل جريانات و حركتهاي جامعه مي باشد.

همانطوري كه محور سنگ متحرك هم تا هدايت گردش سنگ را عملا بعهده نگيرد حتي تركيب شكل ظاهريش كه تكوينا نشان دهنده نقش حساس آن مي باشد نمي تواند توليدي انجام دهد نقش مركزيت و رهبري امامت نيز تنها در صحنه عدل آنگاه ظاهر مي گرد كه امام عملا مبداء همه حركتهاي جامعه و جهت دهنده به كل جريانات امت و تنظيم كننده تشكيلات بوده و در آنچه در جامعه مي گذرد حضور عيني و نقش عملي داشته باشد.

اين مركزيت و قطبيت عيني در جامعه همان هدايتي است كه قرآن هر كجا از ائمه حق سخن مي گويد آن را بدنبال ائمه مي آورد: «و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا» [6] و «جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا» [7] هنگامي كه امام در چنين موقعيت (مركزيت و قطبيت)

عيني در جامعه قرار گرفت و امت در مدار و جهت خط و حركت امام افتاد و حركت تكاملي جامعه در تمام شئون ايدئولوژيكي و فرهنگي و علمي و سياسي و اقتصادي و تربيتي و رفاهي و … به هدايت امام تنظيم و تداوم يافت امامت آنگونه كه نهج البلاغه باز گو مي كند به تحقيق عيني خواهد رسيد.

دو: امام در خطبه 119 صفحه 175 همان كتاب آنجا كه مردم را براي جهاد فرا مي خواند و در پاسخ بهانه گيريها كه مي گفتند امام بايد شخصا در جنگ با دشمنان شركت كند مي گويد:

و لا ينبغي لي ان ادع الجند و المصر و بيت المال و جبايه الارض و القضاء بين المسلمين و النظر في حقوق المطالبين ثم اخرج في كتيبه اتبع اخري اتقلقل تقلقل القدح في الجفير الفارغ و انما انا قطب الرحا، تدور علي و انا بمكاني فاذا فارقته

[صفحه 6]

استحار مدارها و اضطرب ثقالها.

براي من در موقعيت امامت امت هيچ شايسته نيست كه ارتش را رها كنم و شهر و بيت المال و ماليات و دستگاه قضائي و رسيدگي به حقوق طلبكاران را بحال خود بگذارم و سپس با فوجي از سپاه كه فوج ديگري بدنبال دارد و بدشمن حمله برم و همچون تيري كه در تير دان خالي زير و رو مي شود رشته ي كارها را از دست بدهم موقعيت من محور آهنين سنگ آسياب است كه بايد كارها بر محور وجود من بگردد و من در جايگاه خود ثابت باشم كه اگر از مركزيت جامعه بيرون آمدم حركتها متوقف و بي هدف و سنگ زيرين نيز دچار اضطراب و آشفتگي مي گردد.

امام در فراز اول كلام خود

مشكل دفع دشمن را با تعيين و انتصاب يك فرمانده لايق و دلير و مقتدر قابل حل مي داند ولي مشكل بزرگ جامعه كه رهبري كليه ارگانهاي اجرايي و تنظيم و جهت دهي به همه ي حركتهايي كه در جهت رفع نيازمنديها و مهمتر از همه حركت تكاملي جامعه كه احيانا با يك غفلت خسارتهاي جبران ناپذيري ببار مي آيد جز با استقرار امام در پايگاه مركزي جامعه حل شدني نيست.

عدم حضور امام در مسائل جاري و از دست دادن نقشش در زمينه هاي مختلف حركتهاي جامعه و دور بودنش از مجاري امور موجب آنچنان دوري بين امام و امامت مي شود كه امام در جامعه اش تنها و رشته ي كارها از كفش بيرون رفته و در همان فرصتهاي از دست رفته زمينه براي رشد حركتهاي انحرافي و عوامل فرصت طلب آماده و گسيختگي و بي نظمي و آشوبهاي جبران ناپذيري دامنگير امت مي گردد.

مورد سخن امام همراهي با سپاه مجاهد در دفع دشمن است كه با توجه به وضع زمان زمامداري امام كه وسايل كافي براي برقراري ارتباط مستقيم بين امام و جريانات روز و مسوولين نبوده كليه اين پيش بينيها قابل تحقق و اجتناب ناپذير بود. در اين كلام موقعيت حساس و پيچيده و باريكتر از موي مركزيت و قطبيت امامت در جامعه بصراحت كامل مطرح شده و امام كوچكترين غفلت و حتي انحراف ذهني را كه به بهانه اشتغال به وظايفي چون دفاع از كشور رهبر را از

[صفحه 7]

مركزيت و قطبيت جامعه هر چند براي مدتي معدود بيرون آورد شايسته نمي داند و ارتباط همه حركتها و گردشهاي چرخهاي جامعه را بطور مداوم بامام ضروري و از دست دادن آن

را موجب فاجعه بزرگ براي امت مي شمارد و تاكيد بر مسووليت شخص امام نشانگر اين است كه امامت نه حاكميت فرد و نه حاكميت نظام سيستماتيك است بلكه مسووليت فرد براي ايجاد نظام.

سه در خطبه 146 صفحه 203 همان كتاب هنگامي كه خليفه دوم بعنوان تقويت روحي سربازان اسلام مي خواهد مدينه را ترك گفته و در جنگ [6] قادسيه و يا نهاوند بر علي امپراطور ايران شركت كند امام بخاطر موقعيت و مركزيتي كه خليفه دوم با تصدي خلفات پيدا كرده به وي توصيه مي كند كه:

ان هذا الامر لم يكن نصره و لا خذلانه بكثره و لا بقله و هو دين الله الذي اظهره و جنده الذي اعده و امده حتي بلغ ما بلغ و طلع حيث طلع و نحن علي موعود من الله و الله منجز و عده و ناصر جنده و مكان القيم بالامر مكان النظام من الخرز يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم يجتمع بحدا فيره ابدا والعرب اليوم و ان كانوا قليلا فهم كثيرون بالاسلام عزيزون بالاجتماع فكن قطبا و استدر الرحا بالعرب و اصلهم دونك نار الحرب فانك ان شخصت من هذه الارض انتقضت عليك العرب من اطرافها و اقطارها حتي يكون ما تدع ورائك من العورات اهم اليك مما بين يديك.

امام در آغاز سخن با تقويت روحي سربازان اسلام بر اين اساس كه «پيروزيها و شكستهاي اسلام هرگز معلول فزوني و كمي نيروها نبوده و اين دين خدائي است كه خدا خود آن را پيروز نموده و خود ارتش آن را آمادگي و نيرو بخشيد تا رسيد بانجا كه رسيد و ما همواره

از جانب خدا بنصرت وعده داده شده ايم و خدا وعده خود را وفا مي كند و سپاهش را ياري مي دهد» ضمنا از يك انحراف ايدئولوژيكي و تاكتيكي كه دامنگير مقام خلافت و امامت شده و به ظاهر بيني و

[صفحه 8]

عوامل مادي كشانده شده اند پرده بر مي دارد و از مقام امامت جامعه نقش رهبري را نسبت به صدور ذيل امت ايفا مي نمايد.

و در فراز دوم كلام از بند مركزيت خلافت سخن به ميان مي آورد كه:

«موقعيت كسي كه به تصدي خلافت قد علم نموده در ميان امت موقعيت و نقش نخ محكمي است كه مهره ها را گرد آورده و نظم بخشيده و بهم پيوسته است و هر گاه پاره شود مهره ها از هم جدا و هر كدام بسوئي مي رود كه ديگر امكان گرد آوري آن نخواهد بود دست عرب و اسلام امروز اگر چه از نظر تعداد كمند ولي آنها در سايه نيروي اسلام بسيارند و بخاطر همبستگيشان عزيزند تو اي خليفه چون قطب و محور باش كه سنگ آسياب جامعه را بدور خويش بگرداني بگذار سربازان اسلام بدون آنكه احتياجي به شركت تو باشد جنگ را دنبال كنند زيرا اگر تو اين شهر (مدينه) را ترك گويي و از سرزمين اسلام دور شوي قبايل تازه مسلمان شده پيمان را مي شكنند و رابطه شان با شهر اسلام قطع مي گردد در اين صورت آنچه از خطرات و حوادث و مسائل پر اهميت كه پشت سر مي گذاري از آنچه كه براي دفعش در پيش رو داري بسي پر ارزشتر و مهمتر خواهد بود و بخاطر يك پيروزي كه بدون توهم قابل بدست آوردن است خطرات سهمگين و غير قابل جبرانش

را متوجه امت و اسلام خواهي نمود».

چهار: امام در پايان همين خطبه صفحه 203 همان كتاب يكبار ديگر اهميت مركزيت را با طرح كردن خطر ضربه زدن دشمن به آن يادآور مي شود و خطاب به خليفه مي فرمايد:

ان الاعاجم ان ينظروا اليك غدا يقولو: هذا اصل العرب فاذا اقتطعتموه استرحتم فيكون ذلك اشد لكلبهم عليك و طمعهم فيك.

مردم فارس (سران رژيم كسراها) فردا وقتي ترا در جبهه ديدند مي گويند ريشه و مركز قدرت و اجتماع مسلمين اين است هر گاه اين ريشه را بزنيم از باقيمانده آسوده خاطر خواهيم شد و اين عمل حرص و طمع آنها را بيشتر به پيروزي اميدوارتر خواهد كرد.

بزرگترين نيرويي كه دشمنان اسلام را از سلطه جويي و دل بستن به نيروي نظامي خود و هر گونه حملات و توطئه ها نا اميد مي كرد، و عامل رعب در دل دشمن بوده همان قدرت مركزيت در جامعه اسلامي بر اساس سيستم امامت بوده كه امام در اي فراز ضربه به آن را خطري بزرگ تلقي مي كند و ضربه به مركزيت را عامل جرات و طمع و تقويت روحي دشمن براي يك بسيج همه جانبه

[صفحه 9]

بر عليه كيان اسلام مي شمارد.

بررسي اين جريان تاريخي يكبار ديگر حقيقت تلخي را در زمينه تفكيك امامت و امت بر ملا مي سازد. وقتي انسان برتر كه قدرت رهبري و هدايت امت را دارد در مركزيت جامعه اسلامي قرار نگرفت يكي از هزاران خسارتي كه دامنگير امت مي شود همين انحراف ايدئولوژيكي و استراتژيكي و تاكتيكي است كه در اين جريان تاريخي بوضوح تمام بچشم مي خورد و امام با ايفاي نقش هدايتش آن را تصحيح و از خط انحرافي به خط

اصلي تكاملي باز مي گرداند و براي روشن شدن مطلب يكبار ديگر در سخن امام دقت مي كنيم كه از نظر ايدئولوژيكي چه سان جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر اسلام بانحطاط كشانده شده كه معيارها به كلي دگرگون و اتكا به نيروهاي مادي جاي تكيه بر نيروي ايمان و نصرت و وعده هاي الهي را گرفته و مسلمانان بجاي دل بستن به وعده نصرت الهي اساسي ترين مسائل حياتي خود را با معيارهاي مادي ارزيابي مي كنند تبديل ارزشها و معيارهاي مكتبي خسارتي در حد دگرگوني مكتب و حداقل انحراف ايدئولوژيكي در بر خواهد داشت.

پنج امام تمركز تشكيلاتي كليه نيروهاي بالنده و استعدادهاي قابل شكوفا را كه پايه نخست تحقق عيني امامت معرفي مي كند بطور متقابل نيز از تمركز توطئه ها كه حاكي از فتنه هاي سازمان يافته مي باشد سخن بميان آورده جامعه اسلامي را در برابر اين نوع جريانهاي ويرانگر آگاه مي سازد و بسيج مردم را براي مقابله با چنين خطر بزرگي ضروري مي بيند.

اين مطلب را ما در نامه اي كه امام به ياران كوفه اش مي نويسد مي يابيم: (صفحه 363)

و اعلموا ان دار الهجره قد قلعت باهلها و قلعوا بها و جاشت جيش المرجل و قامت لفتنه علي القطب فاسرعوا الي اميركم و بادروا جهاد عدوكم.

بدانيد سرزمين هجرت (مدينه) با مردمش از جا كنده شد و مردم نيز با مدينه (كنايه از حركت مردم) و چون ديگ بجوش آمده و فتنه بر قطب استوار گرديده خود را به فرمانده و امامتان برسانيد و به جهاد با دشمنانتان مبادرت ورزيد.

فتنه پيمان شكنان (ناكثين) كه با يك توطئه سازمان يافته بسيج شده بود و با وجود اينكه عناصر مختلف با هدفهاي متفاوت در

اين ماجرا شركت كرده بودند در آغاز كار از آنچنان تمركزي برخوردار شده بود كه امام خاموش كردن آن را بر همه چيز ترجيح داده با قدرت هر چه

[صفحه 10]

بيشتر به مقابله قهر آميز پرداخته بشدت سركوبشان نمود. [7] جمله: «و قامت الفتنه علي القطب» را مي توان باينصورت نيز تفسير نمود كه بحراني ناشي از توطئه ها به قلب و قطب و مركز امت راه يافته و در اين قسمت حساس جامعه تمركز و استقرار يافته است اشاره به اين واقعيت خطرناك كه بحران در آن حد نيست كه يك يا چند جناح و ارگان اجتماعي را فلج كند بلكه تا آنجا پيشرفته كه مي رود مركزيت را ويران و قطب و محور حركتهاي جامعه را از جا بكند و نظام را واژگون سازد.

[صفحه 11]

رهبري ايدئولوژيك

بعد مركزيت و قطبيت در امامت بدان معني كه امام در محور اصلي تمام حركتها و جنبشهاي تكاملي امت قرار گيرد تصوير جديدي از رهبري را ترسيم مي كند كه با سيستمهاي رهبري متعارف و متداول كاملا متفاوت مي باشد. با مطالعه و توضيحاتي كه امام در زمينه عنصر رهبري در امامت بيان مي كند مي توان بوضوح بدست آورد كه رهبري امام از گونه رهبري طبقاتي كه منجر به زمان مداري طبقه استثمار شده بر عليه طبقه ي توليد كننده و يا زمامداري طبقه توليد كننده بر عليه طبقات ديگر مي شود و يا رهبري حزبي كه يك حزب با موقعيت سياسي حكومت و قدرت را بدست مي گيرد و يا رهبري دموكراتيك متعهد كه فاقد مرزهاي مشخص مكتبي باشد، نيست.

نوع رهبري امام بگونه رهبري ايدئولوژيك و بر اساس پايبندي به اصول غير قابل تخطي مكتب و با

معيارهاي تقوا و فضيلت و روشهاي منطقي و انساني است.

يك امام در خطبه 87 در زمينه بيان نوع رهبري امامت چنين مي گويد:

«فهو من معادن دينه و اوتاد (صفحه 119 صبحي صالح) ارضه قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفي الهوي عن نفسه يصف الحق و يعمل به لا يدع للخير غايه الا امها و لا مظنه الا قصدها قد امكن الكتاب من زمامه فهو قائده و امامه يحل حيث ثقله و «نزل حيث كان منزله».

او (انسان ممتاز برتري كه شايستگي امامت دارد) از معادن رسالت و دين خدا و اوتاد زمين خدا است خود ملزم عدالت شده و نخستين گامش در راه عدالت اجتناب از هوا پرستي و تمايلات شخصي است او چهره حق را آنچنان كه هست مي نماياند و خود بدان عمل مي كند هر

[صفحه 12]

هدف خيري مورد نظر و مقصد اوست و هر كجا گمان خيري مي رود او را در تعقيب آنست خود را در اختيار كتاب خدا نهاده و آن را پيشوا و امامش قرار داده هر كجا كه قرآن بار مي نهد او در آنجا فرود مي آيد آنجا كه منزل مي كند او نيز همانجا را منزل مي گزيند.

امام نه تنها عالم و آگاه به مكتب و ايدئولوژي است بلكه خود در پياده كردن مكتب پيشتاز و پيشگام همه و در صف پيشين حركت جامعه قرار دارد و بخاطر كسب قدرت و يا حفظ قدرت و يا رسيدن به هدف هر چه مقدس و والا هم باشد تن به هواي نفس نمي دهد و از جاده عدالت منحرف نمي گردد.

راه و مقصدهاي دور و نزديك او را كتاب و مكتب مشخص مي كند و جز از آن

فرمان نمي برد و شيوه ي رهبري او دقيقا همان است كه كتاب معين كرده است و اين نوع رهبري داراي آنچنان بار مكتبي است كه تفكيك مكتب (كتاب) و امامت را حتي يك بار نيز امكان ناپذير نموده است.

دو: امام در فرازي از همين خطبه (صفحه 120) با اشاره باين حقيقت غير قابل انكار كه در حديث معروف ثقلين آمده است [8].

مي گويد:

«و اعذروا من لا حجته لكم عليه- و هوانا- الم اعمل فيكم بالثقل الاكبر و اترك فيكم الثقل الاصغر قدر كزت فيكم رايه الايمان و وقفتكم علي حدود الحلال و الحرام».

كسي كه بخاطر روشنگري و رهبري تا سر حد توانائيش هر نوع حجت و بهانه را از شما گرفته در پيشگاه خدا و خلق معذور است شما نيز معذورش بداريد- و چنين رهبري منم- بنگريد آيا من در ميان شما طبق مكتب و ميراث بزرگ

[صفحه 13]

پيامبر خدا- قرآن- رفتار ننمودم و ميراث گرانمايه كوچكتر را در اختيارتان ننهادم (عترت) آنچنان كه پرچم ايمان در كانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهاي حلال و حرام آگاه نمودم.

از ديدگاه امام تبلور مكبت در امامت است و امام شهود عيني مكتب و بگونه شاهد و شهيد و نمونه ي برتر مي باشد آنهم در تمام راحل و ابعاد حتي در شكل ظاهري زندگي و چگونه خوردن و با چه شرايطي زيستن.

سه امام در نامه اي كه به عثمان بن حنيف انصاري بعنوان فرماندار بصره نوشته است در مورد اين گونه رهبري چنين سخن مي گويد:

«اقنع من نفسي بان يقال: هذا اميرالمومنين ولا اشاركهم في مكاره الدهر او اكون اسوه لهم في خشوبه العيش» (رساله 45 ص 418).

آيا خود را به

همين قانع كنم كه بگويند: اين است اميرالمومنين ولي با مردمم در سختي ها و رنج هاي زمان سهيم نباشم يا بايد براي آنان الگوئي در زندگي خشن و ناگوار و پر مرارت باشم.

در اين نوع رهبري ايدئولوژيك زير بناي همه چيزي حق است و ضابطه ها و معيارها بر محور حق و حركت يك پارچه امام و امت در رهگذر وسيع و هموار حق دور از لغزشگاههاي باطل خواهد بود و هيچ مصلحت و بهانه اي حتي رسيدن به پيروزيها نمي تواند كوچكترين انحرافي در خط رهبري از جاده حق بوجود آورد.

چهار: اين همان حقيقتي است كه امام در خطبه 197 ص 312 بدان اشاره مي كند:

«فو الذي لا اله الا هو اني لعلي جاده الحق و نهم لعلي مزله الباطل.

قسم به خدائي كه جز او معبودي نيست من بر شاهراه حقم و دشمنانم بر پرتگاه باطل».

پنج: ما اسوه بودن امام و انطباق دقيق خط رهبري با خط حق را يكجا در اين تصوير كه امام در نامه عثمان بن حنيف انصاري (45) از شكل زندگي خود ترسيم مي كند مي يابيم:

[صفحه 14]

«الا ان لكل ماموم اماما يقتدي به و يستضي ء بنور علمه، الا و ان امامكمقد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه … فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا ولا ادخرت من غنائمها و فرا و لا اعددت لبالي ثوبي طمرا و لا حزت من ارضها شبرا و لا اخذت منه الا كقوت اتان دبره و لهي في عيني اوهي و اهون من عفصه مقره».

بدانيد براي هر پيروي رهبري هست كه به او اقتدا مي كند و از فروغ دانشش كسب نور مي كند و از فروغ دانشش كسب نور

مي كند آگاه باشيد كه امام شما از دنيايش بدو تن پوش كهنه بسنده كرده و از غدايش بدو قرص نانش … سوگند بخداي من از دنياي شما طلائي اندوخته نكردم و از غنائمش مال فراواني ذخيره ننمودم و براي پارگي لباس كهنه ام جامه كهنه ديگري آماده نكردم و از زمينش بقدر يك وجب هم به خود اختصاص ندادم و از آن جز بمقدار روزي زخم خورده كم غذا نگرفتم و اين دنيا در نظر من منفورتر و پست تر از دانه تلخ است.

شش: اين روش زندگي براي امام از ريشه مكتب و ايدئولوژي امامت سرچشمه مي گيرد نه از تحميق و جلب اعتماد مردم. امام اين نكته باريكتر از مو را در پاسخ يكي از يارانش (علاء بن زياد حارثي) كه گفت:

يا اميرالمومنين اين تو هستي كه در خشونت لباس و ناگواري غذا زياده روي مي كني جواب داده است كه فرمود:

«ان الله تعالي فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره» (خطبه 209 ص 325).

خداوند بر امامان و رهبران عدالت واجب كرده است كه زندگي خود را با زندگي ضعيفترين مردم تطبيق و همسطح كنند تا فقر

[صفحه 15]

تهيدستان را نيازارد و امام خود را در درد و رنج فقر با خود شريك ببينند.

اين است كه برخورد امام با تمام مسائل حتي با مسائل زندگي شخصي خود يك برخورد دقيق متعهدانه است و همه ابعاد زندگي او با معيارهاي مكتبي شكل مي گيرد و هيچكدام از گوشه هاي پنهان و آشكار زندگيش از نقش مكتبش قابل تفكيك نمي باشد.

به همين علت است پيشنهاد كمك ابو سفيان را براي رسيدن به حقش بشدت رد كرد و تن

به قبول خلافت بر اساس پيروي از شيخين نداد و در روزهاي اول زمامدايش عليرغم صلاحديد برخي از يارانش حاضر نشد براي مدت حتي كوتاهي سلطه معاويه را بر مردم شام بپذيرد و بالاخره آن روز هم كه به خلافت برگزيده شد نخواست مردمش از روش آينده او بي خبر بمانند.

هفت: امام در خطبه 92 آنجا كه در برابر درخواست امت مبني بر قبول خلافت قرار مي گيرد براي اينكه ذهن آنها را نسبت به روش زمامداريش روشن كند صريحا اعلان مي كند:

«و اعلموا اني ان اجبتكم ركبت بكم ما اعلم و لم اصغ ال قول القائل و عبت العاتب».

بدانيد اگر دعوت به خلافت شما را پذيرفتم شما را آنطور كه مي دانم راه مي برم و هر گاه روش مكتبي من با منافع و سليقه و برداشت شما وفق نداد ديگر به گفته هيچ گوينده اي و پرخاش هيچ پرخاشگري گوش فرا نخواهم داد.

اين هشدار بدان جهت است كه رهبري ايدئولوژيك امام در دو جبهه بسيج امكانات و نيروها در جهت تكامل جامعه بسوي الله و بي نهايت و كنترل حركتهاي تخريبي و انحرافي مفسدان و منافقان در جامعه خواه ناخواه جمعي را ناراضي و زبانشان را براي كار شكنيها و پرخاشگريها باز خواهد نمود و ناگفته پيداست كه پرداختن باين مسائل او را از ايفاي نقش اساسيش منحرف و قاطعيت لازم را از او خواهد گرفت.

هشت اين جمله امام در خطبه 164 باز گو كننده نقش قاطع امام در رهبري دو جبهه فوق الذكر مي باشد: (صفحه ي 234)

«فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدي و هدي فاقام سنه معلومه و امات بدعه مجهوله».

[صفحه 16]

بدان برترين بندگان

خدا در پيشگاه خدا امام و رهبر عادلي است كه خود هدايت يافته و هدايتگر ديگران باشد روشها و سنتهاي شناخته شده را در جامعه برپا بدارد و بدعتها و جريانهاي انحرافي ناشناخته را در جامعه نابود سازد.

نه: از ديدگاه علي عليه السلام نقش امامت در جامعه تا آنجا نفوذ مي كند و پيش مي رود كه نه تنها جامعه حتي فرد هم در كل حركتها و جهت گيريها و سير تكامليش در همه ابعاد وجوديش بر پايه امامت قوام مي يابد و امام براي او خط و كادري مي شود كه اگر آن را نشناسد و از آن خط و كادر خارج شود سرانجامي جز تباهي و حرمان از تكامل نخواهد داشت.

اين حقيقت را در كلام 152 امام اين چنين مي خوانيم: (صفحه ي 212)

«و انما الائمه قوام الله علي خلقه و عرفاوه علي عباده و لا يدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النار الا من انكرهم و انكروه».

امامان آنگونه شخصيتهائي هستند كه از جانب خدا پرستان بر خلقند و عارفان او بر بندگانش به رستگاري بهشت نمي رسند مگر كه آنان را بشناسند و دچار آتش دوزخ نمي شوند مگر آنكه آنان را منكر گردند.

ده و در خطبه 88 كساني را كه از خط امام خارج مي شوند و سر خود و آزادانه و بنا به طرز تفكر خود امامي دارند مورد نكوهش قرار داده و با شگفتي از آنان ياد مي كند: (ص 121)

«فيا عجبا و مالي لا اعجب من خطا هذه الفرق علي اختلاف حججها في دينها لا تقتصون اثر نبي و لا يقتدون بعمل وصي و لا يومنون بغيب و لا يعفون عن عيب يعملون في الشبهات

و يسيرون في الشهوات المعروف فيهم ما عرفوا و المنكر عندهم ما انكروه مفزعهم في المعظلات الي انفسهم و تعويلهم في المهمات علي آرائهم كان كل امري منهم امام نفسه قد اخذ منها فيما يري بعري ثقات و اسباب محكمات».

[صفحه 17]

شگفتا چرا من شگفت زده نشوم از اشتباه اين گروهها كه با آنهمه اختلاف كه در دلائل و دستاويزهايشان در مورد راهي كه انتخاب كرده اند دارند حاضر نيستند خط و جاي پاي پيامبر را پيروي كنند و به رفتار و روش وصي پيامبر اقتدا نمايند و به غيب ايمان نمي آورند و ديگران را نسبت به عيوبي كه دارند معافشان نمي دارند كارها و روشهائي را كه شناخت كافي درباره آنها ندارند انجام مي دهند و در مسير تمايلات گام برمي دارند نيك و شايسته در نظرشان همان است كه خود شناخته اند و بدي و زشتي همانكه خود آن را رد كرده اند در مشكلات به خود پناه مي برند و در مسائل مهم و اساسي تكيه شان بر نظرات شخصي و گروهيشان است گويي هر كدام از آنان امام خويش است كه آرا خود را بدلائل محكم و وسايل استوار به دست آورده است.

يازده: از نظر امام اين گونه افراد و گروهها در فرصتي بسر مي برند كه سرانجام دچار غفلت و لغزش و پوچي و بي هدفي مي گردند چنانكه در خطبه 153 مي خوانيم: (ص 312)

«و هو في مهله من الله يهوي مع الغافلين و يغدو معد المذنبين بلا سبيل قاصد ولا امام قائد».

او (كه در جامعه اسلامي به رهبري ايدئولوژيك امام گردن نمي نهد) در مهلت و فرصتي از خدا به سر مي برد كه خواه ناخواه به سوي بي خبران و خود

باختگان كشيده مي شود و خود را در ميان گنهكاران جامعه مي بيند بدون آنكه از راهي كه مي رود هدفي داشته باشد و نه امامي كه رهبرش باشد.

[صفحه 18]

گزينش خدائي براساس خصايص برتر عنصر تعيين كننده

قطبيت و رهبري ايدئولوژيك امام و ايفاي نقش قلب و جان در كالبد امت بي شك مستلزم شرايط و اولويتها وخصايص برتري است كه امام حداكثر برخورداري را از آن بايد داشته باشد.

ما در اينجا از كم و كيف اين خصايص برتر بحثي نداريم زيرا كه از موضوع يعني اصل مفهوم و ابعاد عيني امامت خارج است ولي مي دانيم كه تعيين حد و مرز اين شرايط و خصايص برتر و همچنين يافتن و شناخت انساني كه بدرستي واجد اين شرايط و خصايص برتر به ميزان مورد لزوم باشد بهمان اندازه دشوار و پيچيده است كه تشخيص شرايط نبوت و انتخاب نبي مشكل مي باشد.

زيرا دشواري و پيچيدگي در درو مرحله است كه در مساله نبوت و امامت مشتركا مشاهده مي شود:

1- در مرحله تعيين كم و كيف دقيق شرايط و خصايص لازم.

2- در مرحله شناخت انساني كه دقيقا واجد همه آن شرايط و خصايص باشد و تدوام صلاحيتش نيز تضمين گردد. بكار بردن همه سنجشها و روشهاي نشاخت اعم از حس و تجربه و استدلال عقلي (برهان منطقي و فلسفي) اگر بطور فرض در مرحله اول وصي دوم دچار اشكال و اشتباه بشود حداقل در تضمين تداوم صلاحيت و اينكه شخص دقيقا شناخته شده بطور مداوم واجد شرايط لازم خواهد بود نتيجه قطعي بدست نخواهد داد.

بديهي است انتخاب بر اساس شوري نيز ناگزير بر اساس يكي از روشهاي شناخت فوق مي باشد و بدين ترتيب راه تشخيص و شناخت قطعي در

اين زمينه به روي انسان بسته خواهد بود.

در چني مواردي كه راه شناختهاي عادي نيست به يك سلسله واقعيتهاي عيني كه انسان ناگزير از شناخت آنها مي باشد مسدود مي گردد. جاهل ماندن انسان و اسيرشدن در پشت پرده هاي غيب و جهان دور از دسترس حس و تجربه و استدلال عقلي با فلسفه خلقت انسان و ضرورت

[صفحه 19]

تكامل او تضاد خواهد داشت و چنين تضادي با اساس توحدي و جهان بيني ساگاز نيست شناختي كه ما از الله و صفاتش پذيرفته ايم ما را بر آن مي دارد كه معتقد باشيم راه چهارمي براي شناخت در يك چنين مواردي براي انسان پيش بيني شده است و چنين هم هست- زيرا راه وحي بصورت يك نوع شناخت قطعي تضمين شده ديد انسان را با افقهاي ناشناخته جهان آشنا و حقايق پيچيده جهان را ملموستر از هر حس و تجربه و روشنتر و جزمي تر از هر برهان و استدلال فلسفي مكشوف داشته است.

عنصر تعيين كننده در امامت كه ما آن را بعنوان بعد دوم مطرح كرده ايم همان نقش وحي در حل مشكل دو مرحله اي امامت است كه با وجود استناد انتخاب امام به شرايط و خصايص برتر در تحليل نهائي اين گزينش خدايي است كه از راه وحي شرط تعيين كننده در انتخاب امام مي باشد.

يك: اكنون اين مطلب را از ديدگاه نهج البلاغه بررسي مي كنيم و در اولين قسمت با كلام صريح امام در آخر خطبه دوم آشنا مي شويم:

«و لهم خصايص حق الولايه و فيهم الوصيه و الوراثه، الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منتقله».

از آن امامان اهل بيت است خصايص لازم براي حق حكومت و امامت و

در مورد آنهاست وصيت پيامبر و وراثت اكنون آن هنگامي است كه حق به اهلش باز گردانده شده و به پايگاه اصيلش انتقال يافته است.

وصيت همان زبان وحي است كه چون مخصوص ائمه اهل بيت بوده آنان را به امامت مشخص كرده است. وراثت هم يكي از خصايص برتري است كه در تضمين اولويتها و صلاحيتهاي لازم در امامت نقشي قابل توجه دارد زيرا اگر شرايط مساعد بنيادي با انتقال كليه خصايص پاك انساني در زمينه هاي خلقي و خلقي از طريق وراثت به انسان برتر پيشاپيش در انسان برتر تحقق نيابد آمادگي لازم را براي پذيرفتن و بدست آوردن معيارها و خصايص لازم در جهت نيل به امامت نخواهد داشت.

دو: امام در خطبه 144 چنين بيان مي كند: (ص 201)

«اين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا، كذبا و بغيا علينا ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم بنا يستعطي

[صفحه 20]

الهدي و يستجلي العمي ان الائمه من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم، لا تصلح علي سواهم و لا تصلح الولاه من غيرهم».

كجايند آنها كه گمان برده اند كه بجز ما آنان به ژرفاي علم رسيده اند كه اين، دروغ و ستم بر ما است بخاطر آنكه خداوند ما را برتري داد و آنان را پست گردانيد و ما را به خصايصي ارزاني داشت و آنان را محروم كرد و ما را به مرزهاي رحمتش وارد كرد و آنان را خارج نمود از طريق ماست كه هدايت براي آنان كه بدنبال هدايتند ارزاني مي شود و كور دليها روشني مي گيرد بي شك امامان از دودمان قريش هستند كه در دامن خاندان هاشم

كاشته شده اند و ديگران شايسته اين نيستند و غير آنان كه امام بحقند صلاحيت زمامداري را ندارند.

تعبيرات امام در بيان خصايص برتر امامان كه بصورت مواهبي كه از خدا به آنان داده شده در جملات فوق بيان گرديده، گوياي اين واقعيت است كه با وجود تمام ويژگيهايي كه در امام هست عصنر تعيين كننده همان بعد انتخاب خدايي امامت است.

سه درخطبه 154 چنين آمده است: (ص 215)

«نحن الشعار و الاصحاب و الخزنه و ابواب و لا توتي البيوت الا من ابوابها فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقا. فيهم كرايم القرآن و هم كنوز الرحمن ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا فليصدق رائد اهله»

مائيم شعار وحي و يران پيامبر و خزينه دار و درهاي علوم خدايي پيامبر و به خانه ها جز از درهايش نبايد واردشد كسي كه به خانه ها جز از طريق درها وارد شود سارق ناميده مي شود.

[صفحه 21]

در مورد اينان آيات كريمه قرآن نازل شده و آنها گنجهاي خدا هستند هر گاه سخن گفتند درست و حقيقت گفته و آنگاه كه مهر سكوت بر لب زدند كسي بر آنها در سخن سبقت نجست پس لازمست آنها كه چون پيشاهنگان جوينده آب به سوي مردمشان باز گشتند صادق باشند شعار به معني چهره نمايان و علامت گوياي دين و وحي و اصحاب به مفهوم ياراني كه همواره در كنار پيامبر سهيم در رنجها و آگاه از هر آنچه كه از مجراي وحي مي گذرد و نگهبان بمعني حافظ علوم و معارف الهي و ابواب بمعني كانالهائي كه تنها راه صحيح دستيابي به حقايق دين و آندسته از واقعيات عيني كه راه قطعي براي وصول

به آن نيست اين صفات نشان دهنده خصلتها و خصايص برتري است كه با ضميمه جمله «فيهم كرايم القرآن» بخوبي مي توان به مقصود امام پي برد كه تعيين كساني كه واجد اين خصايص مي باشند تنها از راه وحي و منطق قرآن امكان پذير مي باشد

جمله «فليصدق رائد اهله» مسووليت بزرگ كساني را مشخص مي كند كه به خاطر آگاهي و شناخت و قدرت تشخيصي كه دارند مي توانند چنين حقايقي را كشف و الزاما در اختيار توده هاي چشم بانتظار گذارده و صادقانه به رسالت روشنگري و آگاه سازي خود عمل نمايند.

اينان كه پيشاهنگ امت جستجو گر مي باشند وقتي در پژوهشهاي خود به اين حقيقت مي رسند كه انتخاب پيامبر و امام تنها از طريق وحي امكان پذير مي باشد و شخصيت منتخب از طريق وحي را نيز دقيقا شناسايي مي كند لحظه اي سكوت و بي تفاوتي از آنان پذيرفته نيست بايد صادقانه نتيجه پژوهش هاي خود را در اختيار مردم بگذارند.

چهار: امام در عين حال تاكيد مي كند كه معيار اصلي در تحليل نهايي همان افضليت و داشتن علم و توانايي برتر نسبت به مسووليت سنگين امامت است چنانكه در قسمتي از خطبه 173 صريحا اعلام مي فرمايد: (ص 247)

[صفحه 22]

«ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه.

اي مردم، شايسته ترين انسانهاي تصدي امامت (خلاقت امت) كسي است كه از همه تواناتر بر انجام اين مسووليت بزرگ و هم از داناترينشان به خدمت و قانون خدا نسبت به آن باشد.

اين معيار (اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه) همان ضابطه و ملاك كلي در بعثتها و اصطفاها و گزينشهاي خدايي است كه قرآن بطور صراحت بدست مي دهد.

«قال ان الله

اصطفاه عليكم و زاده بسطه في العلم و الجسم و الله يوتي ملكه من يشا و الله واسع عليم» (سوره بقره آيه 247).

در پاسخ اعتراض مردم به انتخاب طالوت به عنوان ملك و فرمانده رهايي بخش، پيامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزيده و او با امكانات گسترده اي در علم وقدرت بدني فزودني داده و خداوند فرمانروايي خود را به كسي كه مشيتش تعلق بگيرد ارزاني مي دارد خداوند بينهايت و داناست.

پنج رازي كه امام با قلبي اندوهبار با كميل در ميان مي گذارد متضمن نكاتي جالب در اين زمينه است كه ما از قسمت سوم نهج البلاغه (حكم) بشماره 147 نقل مي كنيم: (ص 497)

«اللهم بلي لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته و كم ذاواين اولئك- والله- الاقلون عددا و الا عظمون عند الله قدرا يحفظ الله بهم حججه و بيناته حتي يودعوها نظر ائهم و بزرعوها في قلوب اشباههم هجم بهم العلم علي حقيقه البصيره و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استعوره المترفون و انسوا بما استوحش منه

[صفحه 23]

الجاهلون و صحبو الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلي اولئك خلفاء الله في ارضه و الدعاه الي دينه آه آه شوقا الي رويتهم».

بار خدايا چنين است: زمين از وجود كسي كه با دليل و سندي كه در دست دارد براي خدا قيام مي كند خالي نمي شود يا آشكار و شناخته شده و يا بحال ترس و پنهان تا حجتها و مشعلهاي فروزان نابود نگردد اينان چندند و كجايند؟

اينان به خدا سوگند تعدادشان اندك ولي در پيشگاه خدا منزلتي بس عظيم دارند به وسيله

آنان خدا از حجتها و بيناتش پاسداري مي كند تا آن را به همپايه هاي خود بسپارند و بذرش را در قلبهاي هم گونه هاي خويش بكارند آنها را امواج دانش تا عمق و حقيقت آگاهي و شناخت آفرينش كشانده است و روح يقين را با دل پاك خود لمس كرده اند و آنچه را كه خوشگذرانان هوسباز سخت و ناهموار شمرده اند آنها گوارا و هموار دانسته اند و بدانچه نادانان كور دل را هراسناك ساخته انس گرفته اند دنيا را با تنهاي خويش همراهي كرده اند و جانهايشان به جايگاه بلند قدس آويخته شده آنانند خلفاي خدا در زمينش و داعيان بدينش آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم.

آن انسان برتري كه امام با اينگونه صفات نشانش مي دهد و آرزوي ديدارش مي كند و او را به عنوان كسي كه با حجت براي خدا قيام كرده معرفي مي نمايد چه كسي است و حجتش كدامست؟ آيا او منتخب مردم است و حجتش هم انتخاب مردم؟ در اين صورت چرا «خائفا مغمورا» است؟ و بالاخره چنين كسي كه خليفه الناس است چگونه خليفه الله مي شود؟ بررسي دقيق كلام امام نشان مي دهد منظور از حجت و ملاك قيام كردن الله و معيار خليفه اللهي همان سند انتخاب الهي است

[صفحه 24]

كه تنها از طريق وحي اعلام مي گردد.

[صفحه 25]

بيعت و پذيرش مردم عنصر نقش دهنده

امامت بعنوان يكي از اصلي ترين پايه هاي ايدئولوژيكي و تداوم بخش اسلام از مسائلي نيست كه بتوان بطور ذهني و نئو آليستي بررسي و تفسير كرد امامت يك واقعيت عيني در جامعه اسلامي است و بعنوان حقيقتي كه بايد در عينيت جامعه واقعيت پيدا كند مطرح مي باشد.

بعبارت روشنتر وقتي اسلام بالاخص در خط تشيع مساله امامت را مطرح

مي كند دقيقا از حقيقتي سخن مي گويد كه در جامعه اسلامي مي تواند عينيت پيدا كند و بايد هم تحقق يابد مطالعه يكبار ديگر آنچه كه ما در بعد اول امامت آورديم بخوبي نشان مي دهد كه امامت فقط در عمل و صحنه عيني جامعه تحقق پذير است و از آنجا كه در جامعه هر طرحي بخواهد پياده شود اگر بر اساس تحميل و اجبار نباشد ناگزير بايد در رابطه با خواست و اراده مردم مطرح گردد لهذا مساله امامت در بعد ديگر با موضوع پذيرش مردم مواجه مي شود كه بدون آن در عينيتش دچار اشكال مي گردد.

اين بدان معني نيست كه امام بدون انتخاب و يا پذيرش مردم واجد صلاحيت نمي شود بلكه بدين معني است كه امامتش در جامعه عينيت پيدا نمي كند.

در حقيقت پذيرش مردم لازمه بعد اول امامت است بدون آنكه در بعد دوم كوچكترين نقشي داشته باشد و بهمين دليل است كه اگر امامت بجز قطبيت و رهبري عيني جامعه داراي آثار و نقشهاي ديگري در خارج از عينيت جامعه باشد مساله پذيرش مرم بهيچ وجه در تحقق آن نقشي نخواهد داشت.

چنانكه هر گاه ما امامت را تنها از ديدگاه ذهني و بمعني صلاحت امامت مطرح كنيم و يا نقشي كه فرضا در رابطه با آفرينش خارج از چهار چوب زندگي انسان دارد مورد بحث قرار گيرد بي شك مساله مردم كوچكترين ارتباطي با موضوع پيدا نخواهد كرد.

امام در خطبه 173 از تحقق عيني امامت به كلمه انعقاد تعبير مي كند و رابطه امامت و مردم

[صفحه 26]

را چنين توضيح مي دهد: (ص 248)

«و لعمري لئن كانت الامامه لا تنعقد حتي يحضرها عامه الناس فما الي ذلك سبيل ولكن

اهلها يحكمون علي من غاب عنها ثم ليس للشاهد ان يرجع و لاللغائب ان يختار».

سوگند بجانم اگر امامت منعقد نمي شود تا اينكه همه مردم حضور يابند همه مردم حضور يابند پيداست كه بچنين كاري راه عملي وجود ندارد ولكن آنها كه اهل تشخيص هتسند قضاوت و انتخاب مي كنند براي آنها كه حضور ندارند سپس نه آنكس كه غايب بوده مي تواند كسي ديگر را بعنوان امام انتخاب نمايد.

در اين كلام امامت امام موكول به انتخاب مردم نشده بلكه عينيت و انعقاد امامت در جامعه مشروط به حضور و انتخاب مردم معرفي شده است.

امام در مورد كيفيت انعقاد امامت حضور همه مردم را غير ممكن دانسته بنابر اين در صورت امكان آن مثلا از طريق رفراندوم عمومي شركت همه توده ها در اين انعقاد نفي نشده است.

جمله «فما الي ذلك سبيل» مي تواند به معني مفيد بودن انتخاب از راه رفرندام عمومي باشد زيرا كه بسياري از توده ها قدرت شناخت كافي براي انتخاب در زمينه امامت را ندارند بديهي است اين مانع را نيز با آگاهي دادن به توده ها مي توان برطرف نمود.

امام در صورتي كه انتخابات عمومي غير ممكن و يا غير مفيد باشد انعقاد امامت را مشروط به انتخاب متفكران و صاحب نظران خير خواه جامعه مي داند كه با انتخاب آنها انعقاد امامت قطعيت مي يابد بطوري كه هيچكدام از آحاد امت حق نقض ندارند.

در خطبه 187 سراج بعنوان مثل و الگو براي امامت آمده است: (ص 278)

«انما مثلي بينكم كمثل السراج في الظلمه يستضيئي به من ولجها فاسمعوا ايها الناس وعوا»

نقش من در جامعه نقش چراغ فروزاني است كه در تاريكي مي درخشد و هر كس كه در تاريكي

فرو مي رود از نور آن بهره مي گيرد مردم

[صفحه 27]

بشنويد و خوب آگاه شويد.

بي شك استفاده از روشنايي چراغ براي كسي كه بخواهد از آن استفاده كند آن كسي كه راه را جدا مي كند و راهي را كه به نور امامت روشن گشته ترك مي كند چراغ امامت براي او روشنگري نخواهد داشت.

در اين كلام نكته دقيق قابل توجه ديگري نيز هست كه روشنگري امام خاصيت وجودي اوست و هر گاه در جامعه امام مورد پذيرش مردم هم قرار نگيرد او جامعه اش را روشن خواهد كرد تا حجت تمام شود و براي آنها كه راه انحرافي جامعه را ترك امام نپذيرفته اند امكان استضائه و استفاده از وجود امام باقي بماند چنانكه ابوذرها و عمارها با علي عليه السلام چنين كردند.

امام در نامه 62 نهج البلاغه به مردم مصر مي نويسد: (ص 451)

«فلما مضي عليه السلام تنازع المسلمون الامر من بعده فو الله ما كان يلقي في روعي و لا يخطر ببالي ان العرب تزعج هذا الامر من بعده- صلي الله عليه و آله و سلم- عن اهل بيته و لا انهم منحوه عني من بعده فما راعني الا انثيال الناس علي فلان يبايعونه فامسكت يدي حتي رايت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محق دين محمد- صلي الله عليه و آله و سلم- فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما تكون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتكم التي انما هي متاع ايام قلائل يزول منها ما كان كما يزول السراب او كما يتقشع السحاب فنهضت في تلك الاحداث حتي زاح الباطل و زهق و اطما ان الدين و تنهنه».

هنگامي كه پيامبر

خدا چشم از اين جهان فرو بست مسلمانان در كار خلافت با يكديگر درگير شدند به خدا سوگند فكر نمي كردم كه به دل من نمي گذشت كه مردم زمامداري و رهبري را پس از پيامبر از خاندانش بيرون برند و مرا از آن دور كنند مرا به هراس واداشت فكر سرازير

[صفحه 28]

شدن مردم بسوي فلاني (ابوبكر) براي بيعت كردن با او پس در اين هنگام دست خود را كشيدم تا آنگاه كه بازگشت مردم را ديدم كه از اسلام بر مي گردند و براي نابودي دين دعوت مي كنند ترسيدم اگر اسلام را ياري ندهم و به كمك پيروان اسلام نشتابم رخنه يا نابودي در دين خواهم ديد كه مصيبت آن بر من سنگينتر از زمامداري بر شما كه از دست مي دهم خواهم بود در صورتي كه اين زمامداري بهره چند روز اندك است كه هر چه باشد مي گذرد آنچنان كه سراب گذرد و ابر از هم مي پاشد. براي پيشگيري از اين مصيبتها بپا خواستم و كوشيدم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و اسلام ارامش يافت و از انحراف باز ايستاد.

زير پا گذاشتن آنهمه نصوص و وصيت اكيد پيامبر در مورد امامت و خلافت علي عليه السلام از طرف توده نا آگاه مردم زنگ خطري بود كه از انحرافها و خطرهاي بزرگتري بخر مي داد و نخستين نمود اين انحراف بيعت مردم با ابوبكر بود كه امام را سخت بهراس انداخت هراس از ناتواني حكومت از انجام رسالتش و سرخوردگي مردم و سرانجام ترس از نابودي دين.

كيفيت كناره گيري امام از صحنه درگيري تاكتيك حساب شده اي بود كه از يكطرف بزرگترين حق جامعه را كه حق آزادي

است تامين و از سوي ديگر دستگاه حاكم را در مشكلات با كمكهاي فكري خود رهبري و هدايت مي كرد. امام در جمله: «فما اعني الا انثيال الناس علي فلان فامسكت يدي» جريان سرازير شدن مردم براي بيعت با ابوبكر را وحشتناك مي خواند ولي بخاطر تامين آزادي مردم آن را قابل تحمل مي داند و در عين اينكه بار سنگين امامت را بدوش خود مي بيند وقتي عينيت امامت و در قطع جامعه قرار گرفتن را با عدم تمكين مردم (ولو بصورت نا آگاه) رو در رو مشاهده مي كند بمقام روشنگري و رهبري (بظاهر غير مسوول) تنزل مي كند آن چنانكه قرآن مي گويد:

«و ما انت عليه بجبار فذكر بالقرآن من يخاف وعيد».

[صفحه 29]

امامت يك مسئوليت بزرگ نه يك مقام

معمولا در نظامهاي حكومتي براي مقامات با حفظ سلسله مراتب امتيازات و تبعيضهايي قائل مي شوند كه از يك نوع اصالت دادن به مقام سرچشمه مي گيرد بزرگترين خطر اين نظامها هدف شدن مقام و رسيدن به آن امتيازها و تبعيضها است كه ظلم و استبداد و پايمال كردن عمده ترين حقوق ملتها از آثار غير قابل تفكيك آن مي باشد.

امامت در تمام ابعادش بويژه با توجه به خصلت اصطفا خدايي هرگز بصورت يك مقام مطرح نبوده تنها بعنوان يك مسووليت بزرگ در برابر خدا نسبت به خلق معرفي شده است.

اين حقيقت را ما در نهج البلاغه بوضوح مي بينيم و با بررسي نمونه هايي از آن مي توانيم به عمق آن پي ببريم:

يك: در آخرين فراز خطبه سوم چنين مي خوانيم: (ص 50).

«اما والذي فلق الحبه و برء النسمه لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلما الا يقاروا علي كظه ظالم و لا سغب مظلوم

لا لقيت حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطه عنز».

آگاه باشيد سوگند به خدايي كه بذر را شكافت و جانها را آفريد اگر نبود حضور مردمي كه براي بيعت آمده بودند و اگر نبود حضور مردمي كه براي بيعت آمده بودند و اگر نبود حجت كه با آمادگي كساني كه بياري شتافتند بر من تمام شد و اگر نبود ميثاقي كه خدا از علما گرفت كه هرگز

[صفحه 30]

بر پرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم صحه نگذارند البته زمامداري بر شما را رها مي كردم آنچنان كه مركبي را با انداختن ريسمانش بدوشش رها مي كند و با پياله بي اعتنايي انجام را چون آغاز سيراب مي كند در آن هنگام مي ديديد كه دنياي شما پيش من از اخلاط دماغ بز هم بي ارزشتر است.

امام در اين بيان زمامداري را بعنوان يك مسووليت كه از سه انگيزه غير قابل اجتناب سرچشمه مي گيرد تلقي مي كند و زمامداري را بعنوان يك مقام (هر چند بلن) از ناچيزترين اشيا نيز بي ارزشتر مي شمارد.

دو: امام در خطبه 131 آنجا كه خصايص امام را بيان مي كند در زمينه قبول زمامداري بعنوان يك مسووليت مي فرمايد: (ص 189)

«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسه في سلطان و لا التماس شي من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيا من المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك. اللهم اني اول من اناب و سمع و اجاب».

خداوندا تو خود آگاه و گواهي كه آنچه از ما در قبول خلافت و امامت امت سر زد براي قدرت طلبي و

رسيدن باضافات مادي دنيا نبوده بلكه هدف ما اين بود كه عهده دار مسووليت باز گرداندن آثار دين تو و اصلاح امت و سرزمينهاي تو باشيم تا بندگان مظلوم تو در امنيت بسر برند و حدود و قوانين تعطيل شده ي تو برپا شود بار خدايا من اولين كسي هستم كه بسوي تو شتافتم و پيام ترا شنيدم و اجابت نمودم.

هدفهائي كه امام براي قبول مسئوليت خلافت و جريانات اجتناب ناپذير آن بيان مي كند كلا وظايف سنگيني است كه در برابر خدا نسبت به خلق متوجه امام مي گردد و امام ناگزير از انجام آن

[صفحه 31]

مي باشد.

سه در خطبه 205 در پاسخ بهانه گيريهاي ظلمه چنين آمده است: (ص 322)

«و الله ما كانت لي في الخلافه رغبه و لا في الولايه اربه و لكنكم دعوتموني اليها و حملتموني عليها فلما افضت الي نظرت الي كتاب الله و ما وضع لنا و امرنا بالحكم به فاتبعته و ما استن النبي صلي الله عليه و آله و سلم فاقتديته».

سوگند به خدا من تمايل و رغبتي در خلافت و زمامداري نداشتم جز آنكه شما مرا بدان دعوت كرديد و مرا بر قبول مسئوليت آن وا داشتيد و آنگاه كه اين مسئوليت بدوش من افتاد بكتاب خدا نگريستم و آنچه را كه خدا بر ما مقرر داشته و ما را به حكومت بر طبق آن دستور داده ديدم و از آن پيروي نمودم و سنت پيامبر را هم بدقت در نظر گرفتم و بدان اقتدا جستم.

از اين بيان پيداست كه امام بامامت و خلافت و زمامداري منهاي جهت و بعد مسئوليت آن رغبت و تمايل هم نشان نمي دهد و وظايف آن را

بصورت مسئوليتي كه بدوشش افتاده انجام مي دهد.

چهار: در سر آغاز خطبه 33 خطاب به عبدالله بن عباس فرمود: (ص 76)

«ما قيمه هذا النعل؟ فقلت لا قيمه لها فقال عليه السلام و الله لهي احب الي من امرتكم، الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا».

بهاي اين كفش چقدر است؟ ابن عباس پاسخ داد هيچ ارزشي ندارد امام فرمود: سوگند بخدا اين كفش پيش من از حكومت بر شما محبوبتر است مگر آنكه حقي بپا دارم و باطلي را از ميان بردارم.

مطلب را صريحتر و رساتر از اين بيان نمي توان گفت اقامه عدل و دفع ظلم همان بار مسئوليت بعد حكومت امامت است كه هر گاه از حكومت جدا شود و زمامداري بعنوان يك مقام و پوسته مادي (هر چند فريبنده و جالب) تلقي شود از نظر امام حتي از لنگه كفش پاره نيز بي ارزشتر

[صفحه 32]

است و نكته جالب در تعبير بكلمه «احب الي» اين است كه امام حكومت و زمامداري را با چيزي مقايسه مي كند كه بالاخره مورد نياز است و آن لنگه كفش پاره اي است كه بعلت همان مقدار نياز مادي محبوب امام مي باشد و اين نشانگر آنست كه امام هيچگونه احساس نيازي به مقام زمامداري در خود نمي بيند حتي به اندازه نيازي كه به لنگه كفش پاره دارد.

پنج در خطبه 74 به هنگاميكه مردم به بيعت با عثمان تمايل نشان مي دادند فرمود: (ص 102)

«لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري و والله لا سلمن ما سلمت امور المسليمن و لم يكن فيها جور الا علي خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه».

شما خود از قبل دانسته ايد

كه من از ديگران شايسته ترم به زمامداري و سوگند به خدا مادام كه امور مسلمين بسلامت مي گذرد من نيز تسليم مي كنم و در اين صورت ستمي جز بر من نخواهد بود اين عمل من بخاطر پاداش و ارزش آنست و بجهت كناره گيري از چيزي كه در تمايل بآن درگير شده ايد براي زرش و آرايشش.

جمله «لاسلمن ما سلمت امور المسلمين» بخوبي روشنگر اين حقيقت است كه اگر اولويتهاه و هدفهاي امامت فرضا توسط غير شخص امام تحقق پذيرد امام هيچگونه تمايلي در تصدي حكومت ندارد و رهايش خواها كرد گر چه در اين صورت نيز كه يك فرض بيش نيست- حداقل بر امام ظلم خواهد شد زيرا كه جامعه فرد صالحتر و برتر را كنار گذارده و دست به يك آزمايش و خطرناك زده است و در اين كناره گيري امام چيزي را از دست نداده بلكه پاداش و فضيلت و وارستگي از درگيريهاي نافرجام دنيوي بهره اش خواهد شد.

شش در كلام 126 وقتي امام را بخاطر برقرار نمودن سيره مساوات مورد نكوهش قرار مي دهند مي فرمايد: (ص 183)

«اتامروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه! و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في السما نجما! لو كان المال لي لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله»

شما مرا وادار مي كنيد كه پيروزي را با

[صفحه 33]

ظلم بدست آورم نسبت به آنها كه زمام امورشان به دست من افتاده است سوگند به خدا هرگز به اين كار نزديك نخواهم شد اگر مال از آن خودم بود بين همه آنها مساوات قائل مي شدم تا چه رسد كه مال متعلق بخداست.

«طلب النصر بالجور» همان اصالت

دادن بمقام و قدرت و كوشش كردن در حفظ آندو تا آنجا كه براي رسيدن بمقام و قدرت و پيروزي بر موانع و مشكلات راهي جز ظلم نماند و هدف وسيله را توجيه كند.

و عبارت «بالجور فيمن وليت عليه» اين حقيقت را باز گو مي كند كه زمامداري مردم نيز مانند امانتي است كه بمن واگذار شده تا مسوليت امانتداري را انجام دهم و اين هرگز با ظلم سازگار نيست گر چه تنها راه باشد و ترك آن مشكلاتي در ادامه حكومت و قدرت برايم ايجاد كند.

«و ما سمر سمير و ما ام نجم في السما نجما» حاكي از دوام مطلب است كه ما در ترجمه با كلمه هرگز خلاصه كرديم.

هفت: در نامه 62 كه امام به مردم مصر نوشته تلاش خود را در سركوبي دشمنان چنين توجيه و تفسير مي كند: (ص 452)

«ولكنني آسي ان يلي امر هذه الامه سفهاوها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا … فلولا ذلك ما اكثرت تاليبكم و تانينكم و جعمكم و تحريضكم و لتركتكم اذا بيتم و نيتم».

من از دشمنيها و مخالفتها واهمه ندارم و در حق بودن راهم و در گمراهي دشمنانم شكي به دل راه نمي دهم ولي نگراني من از اين است كه كار اين امت بدست ابلهان و بدكاران بيافتد و مال خدا بين خود دست بدست بگردانند و بندگان خدا برده كنند و با شايستگان بجنگند و گنهكاران حزب خويش قرار دهند (با سوابق سياه و آلوده اي كه دارند) …

اگر چنين خطري را احساس نمي كردم كه مرا به ادامه مسئوليت وامي دارد اينقدر شما را

[صفحه 34]

تشويق و يا

مورد نكوهش قرار نمي دادم و بر گرد آوردن و تحريك شما همت نمي گماردم و شما را به حال خود رها مي كردم وقتي كه خود داري و سستي شما را مي ديدم.

هشت ويژگي مقام در امتياز طلبي است كه از روح امامت كه سراسر مسئوليت و تعهد است بدور مي باشد و از اين رو است كه امام از همه آحاد امت متعهدتر و در برابر قانون خود را مسئولتر مي داند چنانكه در آخر خطبه 175 مي خوانيم: (ص 250)

«ايها الناس اني و الله ما احثكم علي طاعه الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصيه الا و اتناهي قبلكم عنها».

مردم من بخدا سوگند شما را به اطاعت از فرماني فرا نخواندم مگر آنكه درعمل بدان بر شما پيشي گرفتم و شما را از نافرماني و گناهي باز نداشتم مگر آنكه خود پيش از شما از آن اجتناب ورزيدم.

نه امام آنچه را كه مردم نا آگاه براي قدرتمندان و صاحبان مقام انجام مي دهند كه موجب نخوت آنان و فراموش كردنشان نسبت به مسووليتهايشان مي شود سخت مورد نكوهش قرار مي دهد و در گفتار 37 از بخش كلمات قصار در اين مورد چنين مي فرمايد: (ص 475)

«ما هذا الذي صنعتموه؟ فقالو: خلق منا نعظم به امرائنا فقال: و الله ما ينتفع بهدا امرائكم! و انكم لتشقون علي انفسكم في دنياكم و تشقون به في اخرتكم و ما اخسر المشقه وراءها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار»

امام به مردم شهر انبار كه در مسير شام با هيئت خاص به استقبال امام آمده بودند فرمود: اين چه كاري است كه شما انجام داده ايد گفتند اين سنت و عادتي است كه بدان

وسيله صاحب منصبان خود را احترام مي كنيم فرمود سوگند به خدا صاحب منصبان شما از اين عمل شما هيچ بهره اي نمي گيرند و شما بدينوسيله بر خود در دنيا سختي هموار مي كنيد و هم در

[صفحه 35]

آخرتنان بدينوسيله كار بر شما سخت مي شود چقدر زيان بار است مشتقي كه بدنبالش مجازات باشد و چه سودمند است آنگونه راحتي كه همراهش امان از آتش نصيب گردد.

ده مديحه سرائي و ثنا خواني يكي ديگر از ويژگيهاي ملتي است كه دچار طبقه ممتاز حاكم مي شود و خواست كساني است كه حكومت و زمامداري را از بعد امتياز مقام و قدرش مي طلبد.

امام از آنجا كه امامت را يك مسئوليت مي داند براي منزه داشتن آن از لوث مديه سرائي و ثنا خواني در خطبه 216 مي فرمايد: (ص 335)

«و ربما استحلي الناس الثناء بعد البلا فلا تثنوا علي بجميل ثناء، لا خراجي نفسي الي الله سبحانه و اليكم من التقيه في حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لابد من امضائها فلا تكلموني بما تكلم به الجبابره و لا تتحفظوا مني ما يتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطوني بالمصانعه و لا تظنوا بي استثقالا في حق قيل لي و لا التماس اعظام لنفسي».

مردم بسا در برابر رنجي كه كسي براي انجام كارها متحمل مي شود ستايش را گوارا مي بينند ولي شما هرگز ميل ستايشهاي جميل را بطرف من سرازير نكنيد زيرا من از خود بيرون آمدم بسوي خدا و بسوي شما براي انجام وظائفي كه هنوز از آنها فراغت حاصل نكرده ام و واجباتي كه بايد باتمام برسانم با من آنچنان كه با جباران سخن گفته مي شود صحبت نكنيد و خود داري نكنيد

در برابر من بنحوي كه نزد پادشاهان قدرتمند تحفظ مي شود و آميزش شما با من بطرز چاپلوسانه نباشد و گمان نبريد كه حقي كه مي شنوم برايم گران مي آيد و دچار

[صفحه 36]

خود بزرگ بيني مي شوم.

شگفتا امام اين سخن را در پاسخ كساني مي گويد كه در برابر آنهمه تلاشها و تحمل مشتقها و فدا كاريها و گذشتها و خون دلهاي امامشان و نيز در برابر علم و شجاعت و خصائص برتر و بالاخره در مقابل ابعاد نامحدود شخصيت او زبان به سپاس و ستايش گشوده اند و امام را فقط در موضع امامتش مي ستايند چرا كه امام پيش از آنكه به موضع خويش بنگرد كه پاك است و معصوم موضع امتي را مي نگرد كه براي هميشه بايداز منجلاب ستايشگري و چاپلوسي بدور باشد تا زمامدارانشان طمع نورزند و در هوس نيافتند.

پاورقي

[1] معاني ذكر شده سه كلمه ام و امام و امت از كتابهاي مفردات راغب و مجمع البحرين و قاموس محيط و مصباح المنير استخراج شده است.

[2] معني ذكر شده براي سه كلمه ام و امام و امت از كتابهاي مفردات راغب و مجمع البحرين و قاموس محيط مصباح المنير استخراج شده است.

[3] مجمع البحرين و القاموس المحيط.

[4] سوره انبيا- آيه 73.

[5] سوره سجده- آيه 24.

[6] جريان بنا بر نقل طبري به جنگ نهاوند مربوط مي شود و بنا بر نقل مدايني در كتاب الفتوح به جنگ قادسيه به سال 14 هجري.

[7] در خطبه 151 نظير اين مطلب را مي خوانيم: «ثم انكم معاشر العرب اغراض بلايا قد اقتربت فاتقوا سكرات النعمه و احذروا بوائق و تثتبتوا في قتام العشوه و اعوجاج الفتنه عند طلوع جنينها و ظهور كميتها

و انتصاب قطبها و مدارحاها تبد في مدراح خفيه و توول الي قطاعه جبيه» شما مردم مسلمان عرب هدف آزمايشها و بيه ها قرار خواهيد گرفت كه چه نزديك شده است از برخورداري از نعمتها بترسيد و از فريبهاي تنگيهاي تنگدستي و بدبختي بپرهيزيد و در تيرگيهاي لغزشها بررسي و تحقيق كنيد و در آن هنگام كه مسير فتنه ها بموقع آشكار شدن ثمره و جنبش و ظهوريتهايش و استوار شدن در قطبش و مدار سنگ آسيابش منحرف و پيچيده مي شود در مراحل اوليه بصورت پنهاني و سرانجام لفاجعه آشكار مي گردد.

[8] اين حديث بوسيله محدثين اهل سنت با 39 طرق و در كتب شيعه با 82 طريق از پيامبر اسلام نقل شده است:

«اني تارك فيكم اثقين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا و من يفترقا حتي يرد اعلي الحوص» با اختلاف مختصري كه از نظر كلمات حديث در نقلهاي متعدد به چشم مي خورد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109