در آفتاب نهج البلاغه شرح و تفسير خطبه 175

مشخصات كتاب

سرشناسه: حجازي علاءالدين

عنوان و نام پديدآور: در آفتاب نهج البلاغه شرح و تفسير خطبه 175/ نوشته علاءالدين حجازي

مشخصات نشر: [مشهد]: آستان قدس رضوي معاونت فرهنگي 1366.

مشخصات ظاهري: ص 178

شابك: بها: 340ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

يادداشت: عنوان روي جلد: در آفتاب نهج البلاغه

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان روي جلد: در آفتاب نهج البلاغه

موضوع: علي بن ابي طالب ع، امام اول 23 قبل از هجرت - 40ق -- خطبه ها

شناسه افزوده: علي بن ابي طالب ع، امام اول 23 قبل از هجرت - 40ق نهج البلاغه برگزيده شرح

شناسه افزوده: آستان قدس رضوي معاونت فرهنگي

رده بندي كنگره: BP38/042/ح 28 1366

رده بندي ديويي: 297/9515

شماره كتابشناسي ملي: م 67-99

مقدمه

من و نهج البلاغه دو آشناي ديرينه ايم، از دوران كودكي تا به حال نام و ياد و همراهي نهج البلاغه را هرگز فراموش نكرده و نمي كنم. پس از گذشت سالهايي به درازاي بيست سال هنوز صداي پدر در گوشم طنين افكن است، كه من و برادرانم را به تلاوت قرآن و مطالعه ي نهج البلاغه فرمان مي داد. و همواره مي گفت:

«قرآن و نهج البلاغه از يكديگر جداشدني نيست. و انسان مي تواند حقايق قرآن و معارف اسلامي را به زباني ساده تر در اوج بلاغت و فصاحت در نهج البلاغه مطالعه كند.»

از همان دوران كودكي به اقتضاي محيط خانوادگي كه به فروغ ولايت و محبت اهل بيت پيامبر اكرم (ص) روشن بود و در سايه سار عشق حيات بخش و زندگيسازي كه به مولاي موحدان و پيشواي پرهيزگاران عالم اميرالمومنين علي عليه السلام داشتم- و بحمدالله اين مهر و محبت علوي در جان و دلم روزافزون است- ميان من و نهج البلاغه پيوندي استوار و ناگسستني برقرار بود. و در حد توان فهم و قدرت درك خود مي كوشيدم تا از اين سرچشمه ي

زلال حقايق و معارف اسلامي كام تشنه ي روحم را سيراب كنم.

من در كتاب نهج البلاغه خدا را ديده و شناخته ام. و در لابلاي سايه روشن خطوط اين صحيفه ي نور، ايمان، اخلاص، علم، تقوي، زهد، قيامت، قسط، آزادي، برادري، عشق، مكتب و انسان كامل را ديدار كرده ام.

من در پرتو فروغ خيره كننده ي نهج البلاغه از طبيعت تا پشت بام ماوراء طبيعت، از فرش تا عرش، از ناسوت تا لاهوت، از آدم تا

[صفحه 6]

خاتم (ص) و از گذشته هاي دور تا افق روشن آينده گذشته ام و همراه با نواي گرم و دلنشين مولايم علي (ع) بر بال نرم كلام او نشسته و تا ملكوت اعلي عروج كرده ام، چنانكه زمزمه ي گرم و قدسي فرشتگان سرادق قدس و خلوت نشينان حرم كبريايي را كه به تسبيح و تقديس حق تعالي جل شانه سرگرمند شنيده ام.

من در نهج البلاغه فلسفه ي حيات، انگيزه ي آفرينش، فرهنگ اديان، راز بعثت و سر امامت را دريافته ام. و در كلام امير كلام و حكيم بيان حقيقت امامت و ولايت را درك كرده ام. و ديگر چه بگويم، كه من در نهج البلاغه با تلخي غربت و اوج مظلوميت مولايم علي (ع) و عترت مطهر پيامبر اكرم (ص) آشنا شده ام، ولي با اينهمه كه از دولت پاينده ي نهج البلاغه بهره برده ام، اقرار مي كنم كه از نهج البلاغه چيزي نفهميده ام و بهره ي در خوري نصيبم شده است. چرا كه نهج البلاغه اقيانوس بيكران حقايق و معارف الهي و گستره ي بي پايان آسمانها را مانند است و من چگونه مي توانم با اين همه ضعف و عجز كه سراپاي وجودم را فراگرفته است، در اين اقيانوس مواج فروروم و يا بر بلنداي آسمان معارف نهج البلاغه بال گشايم؟

آنجا كه انديشه هاي ژرف، افار

روشن و نكته سنج، ذوقهاي سليم و ظريف، سينه هاي گشاده به دانش و معرفت و دلهاي سوخته به آتش عشق و عرفان، در رابطه با شناخت دقيق و عميق نهج البلاغه اظهار عجز و ناتواني مي كنند، از سوخته دلي محروم از علم و عرفان چون من، در رابطه با شناخت نهج البلاغه چه برمي آيد؟

من و نهج البلاغه قطره و دريا، فقير و غني، جاهل و عالم، ماده و معنا، جسم و روح، شب و روز و نشيب و فراز را ماننديم. و ناگفته پيداست كه ميان بي نهايت كوچكي، همه تن ضعف و عجز چون من و بي نهايت بزرگي، چون كتاب علي (ع) سراسر علم و حكمت چگونه

[صفحه 7]

رابطه اي برقرار است.

نهج البلاغه امام علي (ع) آن كتاب بزرگ است، كه متفكران بزرگ ان را برادر قرآن ناميده اند و استاد شيخ محمد عبده درباره اش مي گويد:

«همه ي دانشمندان و آگاهان اين زبان- عربي- معتقدند كه سخن علي (ع) بعد از كلام خدا و پيامبرش برترين و بليغ ترين كلام در جوهر و مايه، در شيوه و سبك بلندترين و در معني جامعترين كلام است» [1].

محمد بن طلحه ي شافعي درباره ي كلام اميرالمومنين عليه السلام مي نويسد:

«فصاحت منسوب به اميرالمومنين علي (ع) است، بلاغت از وجود او سرچشمه مي گيرد، براعت از كلام او مستفاد مي شود و علم معاني و بيان غريزه اي در وجود اوست» [2].

و استاد علي الجندي، رئيس دانشكده علوم دانشگاه قاهره در مقدمه ي كتاب «علي بن ابي طالب شعره و حكمه» درباره ي نثر امام علي (ع) مي نويسد:

«نوعي خاص از آهنگ موسيقي كه بر اعماق احساسات پنجه مي افكند، در اين سخنان وجود دارد از نظر سجع چنان منظوم است كه مي توان آن را شعر منثور ناميد» [3].

غناي علمي و

ادبي و فرهنگي نهج البلاغه به اندازه ايست كه در رابطه با موضوعات ذيل در نهج البلاغه تا به حال 370 كتاب به زبانهاي عربي، فارسي، اردو، فرانسه، انگليسي، تركي و غيره نوشته شده است:

[صفحه 8]

1- ترجمه ي نهج البلاغه يا بخشي از آن.

2- منتخب نهج البلاغه.

3- شرح نهج البلاغه يا بخشي از آن.

4- مستدرك نهج البلاغه.

5- مدارك نهج البلاغه.

6- فهرست و معجم نهج البلاغه.

و در اين مجموعه مي توان از صد و يك شرح بر نهج البلاغه ياد كرد [4].

بيان همه ي تلاشهاي تحقيقاتي و ذكر آثار دانشمندان بزرگ جهان در رابطه با نهج البلاغه از حوصله ي اين مقدمه بيرون است. و نقل اين مختصر نيز براي جلب توجه برادران و خواهران ديني به عظمت و شكوه نهج البلاغه مي باشد. و من با همه ي اشتياق و شيفتگي كه نسبت به نهج البلاغه دارم، از مدتها پيش مصمم بودم تا در حد توان خود، پيرامون نهج البلاغه مطلبي بنويسم، ولي هرگاه به انجام اين مهم مي پرداختم، عظمت و شكوه معنوي و عرفاني و مذهبي اين كتاب بزرگ و اصيل مرا مقهور و مسحور خود مي كرد، تا آنجا كه از انجام آن خودداري مي كردم. و از سويي ارادت و عشق قلبي من نسبت به مولايم امام علي (ع) مرا برمي انگيخت تا اگر شده در حد مورچه اي ناتوان، ران ملخي را به درگاه با عظمت اميرالمومنين علي عليه السلام هديه برم. و با يقين به اينكه عنايات خاصه و الطاف عامه مولايم مرا شامل مي شود و لغزشهايم را به ديده ي عفو و رحمت خويش مي نگرد و مي بخشد، سرانجام بر آن شدم تا خطبه ي 175 نهج البلاغه را كه مانند خطبه هاي ديگر اين كتاب سرشار از حكمت، موعظه، هدايت و ارشاد

[صفحه 9]

است شرح كنم. در اين رابطه

با مراجعه به شروح مورد اعتمادي كه بر نهج البلاغه نوشته شده در حد مقدور اقدام كردم و اميدوارم كه اين اثر ناچيز مورد پذيرش اميرالمومنين (ع) و ارباب علم و معرفت واقع شود. و از همه ي آگاهان و انديشمندان و آشنايان با نهج البلاغه مي خواهم كه با بيان نارسائيهايي كه در اين اثر مشاهده مي كنند، مرا در كارهاي آينده ياري دهند، اجرهم عندالله محفوظ.

آنچه براي خوانندگان عزيز سزاوار يادآوريست، اينكه خطبه ي 175 نهج البلاغه در رابطه با موضوعات ذيل شايسته ي مطالعه و دقت نظر و بررسي و تحقيق مي باشد:

1- موعظه ي مردم.

2- بيان فضيلت قرآن.

3- ترغيب مردم به كار و كوشش.

4- پند و اندرز به مردم.

5- تحريم بدعت گزاري در دين.

6- توصيف قرآن از زبان امام (ع).

7- بيان انواع ظلم در كلام امام (ع).

8- ضرورت و لزوم اطاعت از حق تعالي جل شانه.

در پايان توفيقات روز افزون همه ي برادران خدمتگزار به اسلام و فرهنگ اسلامي را از درگاه پروردگار توانا خواستارم.

علاءالدين حجازي

مشهد مقدس- شانزدهم ربيع الثاني 1406

[صفحه 11]

آغاز شرح خطبه

اشاره

انتفعوا ببيان الله و اتعظوا بمواعظ الله و اقبلوا نصيحه الله فان الله قد اعذر اليكم بالجليه و اتخذ عليكم الحجه … [5].

«از گفتار خداوند بهره مند شويد و از موعظه ها و پندهاي الهي پند بگيريد و به اندرزهاي پروردگار روي آوريد، چرا كه خداوند به دلايلي روشن عذر و بهانه اي براي شما باقي نگذاشته است و به شما اتمام حجت كرده است».

زيبائي سخن و بلنداي كلام امام علي بن ابي طالب (ع) در نهج البلاغه گفتار خداي را مانند است كه زلال جانبخش كلامش چون قرآن دل آدمي را روشني و انديشه را جهت و روح را فرح و پرواز مي دهد. فصاحت و بلاغت

و شگفتي و جلوه ي پيام امام يكتاپرستان صادق علي (ع) به اندازه اي عظمت دارد كه به گفته ي گرينگوي انگليسي استاد دانشگاه عليگره هندوستان: «قرآن برادر كوچكتري دارد به نام نهج البلاغه كه احدي نمي تواند مانندش را بياورد». [6].

هر كس كه جانش به روشناي فروغ وحي الهي روشني يافته است

[صفحه 12]

و با كتاب خدا همراه و آشنا است، نيك مي داند كه نهج البلاغه امام علي (ع) پرتوي خيره كننده از فروغ تابناك كتاب خدا قرآن است و اين حقيقتي مسلم و واقعيتي انكارناپذير است كه زبان آشنايان با قرآن، گوياي آن است، چنانكه سيد رضي رحمه الله عليه نهج البلاغه را برادر قرآن ناميده است. [7].

كتابي چون نهج البلاغه كه شيخ نوري در خاتمه مستدرك 26 شرح را براي آن نقل كرده و علامه شهرستاني در كتاب ما هو نهج البلاغه، 30 شرح را بر آن ياد كرده است. و در كتاب مصادر نهج البلاغه 101 شرح و حتي تا 200 شرح بر نهج البلاغه را آمار داده است، مي بايست خيلي بيش از آنچه در ميان مسلمانان مطرح است مورد بررسي و طرح و استفاده قرار بگيرد. و اين مژد كه به ارشاد و هدايت فقيه آگاه و مجاد آيت الله منتظري دام عزه به حوزه هاي علميه و دانشگاهها ابلاغ شد كه نهج البلاغه را مي بايست درس بدهند و به عنوان يك واحد مهم درسي مطرح كنند، اميدواركننده و نويدبخش است. ما نيز چنانكه از تيتر مقاله برمي آيد برآنيم كه از اين پس در آفتاب نهج البلاغه و گرماي هستي بخش معارف و حقايق آن انديشه و روان خويش را پرورش داده و در پرتو روشناي آن از ظلمات ناآگاهي و برهوت يگانگي با اسلام و منطق قرآن،

رهايي يابيم.

خطبه 175 نهج البلاغه كه به گفته ي شارح البحراني در روزهاي نخستين خلافت امام علي (ع) بعد از قتل عثمان ايراد شده است، [8] يكي از خطبه هاي آموزند و جهت بخش و كمال آفرين نهج البلاغه است. در اين خطبه امام، امت اسلامي را به بهره گيري از كتاب خداوند و موعظه هاي الهي فرمان مي دهد:

[صفحه 13]

«از گفتار خداوند بهره مند شويد و از موعظه ها و پندهاي الهي پند بگيريد و به اندرزهاي پروردگار روي آوريد، چرا كه خداوند به دلايلي روشن عذر و بهانه اي براي شما باقي نگذاشته و با شما اتمام حجت كرده است».

گفتار امام با صيغه هاي جمع آغاز مي شود، انتفعوا و اتعظوا و اقبلوا، اين بيانگر اين حقيقت است كه امام به ارتباط سيستماتيك و همه جانبه ميان آحاد امت اسلامي اهميت مي دهد. و در نظر امام افراد جامعه وابستگي غيرقابل انكار با يكديگر دارند، به گونه اي كه راه يابي و هدف شناسي و آشنائي فرد با كتاب خدا و سنت پيامبر نمي تواند زمينه ساز رشد و تعالي جامعه باشد. بلكه همه ي افراد امت اسلامي بايد كه در نهايت صدق و خلوص نيت به كتاب خداوند و موعظه هاي الهي و هدايت و ارشاد پروردگاري توجه داشته و ارتباط خود را با منطق وحي و الهام كبريائي قطع نكنند.

به نظر امام ارگانيزم جامعه ي اسلامي مي بايست همانند ارتباط سيستماتيك و همه جانبه و فراگير پيكر انسان باشد، كه همه ي اعضاء و اندامهاي پيكر آدمي در ارتباط با هم و يا قلب عمل مي كنند و زمينه ي رشد و سلامت تن را فراهم مي آورند. از اين روي امام، همه ي امت اسلامي را مخاطب قرار داده و از همگان مي خواهد كه از بيان و موعظه و نصيحت

آفريدگار جهان در قرآن مجيد بهره مند شوند، چرا كه در انديشه ي روشن امام و بينش عميق علي (ع) اصلاح و هدايت فرد دور از اصلاح وارشاد آحاد جامعه در قرآن مجيد بهره مند شوند، چرا كه در انديشه ي روشن امام و بينش عميق علي (ع) اصلاح و هدايت فرد دور از اصلاح و ارشاد آحاد جامعه در رشد و ترقي و تكامل جامعه به تنهائي نمي تواند مفيد فايده اي باشد. و چه بسا كه اگر جريان كلي جامعه جرياني انحرافي و ارتجاعي باشد مسير حركت فرد را نيز تغيير داده و او را نيز در گذرگاه انحراف و ارتداد قرار دهد. از اين روي امام با به كار گرفتن صيغه هاي جمع

[صفحه 14]

امت اسلامي را مخاطب قرار داده و در نگاهي فراگير و وسيع همه ي انسانها را به برخورداري و بهره مندي از كتاب خدا و موعظه هاي زندگي ساز پروردگار فرمان مي دهد، تا مگر در سايه ي اصلاح حركت و جهت و هدف جامعه، زمينه ي اصلاح و رشد و تكامل افراد نيز فراهم آيد.

پيام انتفعوا در فرمان عمومي امام حاوي بهره مندي انسان از منافع معنوي در شكل برخورداري صحيح از اسلام و شرايط زندگي ساز و جامعه پرداز ايده ئولوژي وحي الهي و بهره مندي و استفاده از نعمت ها و موهبت هاي مادي است. اينجاست كه براي شناخت نفع در بينش مكتبي شناسائي كنيم. از اين روي به مطالعه ي برخي از آيات قرآن كه در آنها به خسران اشاره شده است مي پردازيم.

شناخت خسران

و من يتخذ الشيطان وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا. [25].

«و هر كس شيطان را سواي خدا به سرپرستي و ولايت برگزيند به تحقيق كه زيان كرده است، زياني روشن و آشكار».

قل

هو انبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحيوه الدنيا و يحسبون انهم يحسنون صنعا. [26].

«بگو اي پيامبر آيا شما را خبر بدهم به زيانكارترين مردم، آنها كه تلاش و كوششان در رابطه با زندگاني دنيا گم شد و چنين مي پندارند و حساب مي كنند كه كاري نيكو انجام مي دهند».

[صفحه 15]

و العصر ان الانسان لفي خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. [27].

«سوگند به زمان، به درستي كه انسان در زيان كاريست، مگر آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و يكديگر را به حق و شكيبائي و بردباري سفارش و وصيت كردند».

قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامه الا ذلك هو الخسران المبين. [20].

«بگو اي پيامبر به درستي كه زيانكاران كساني هستند كه خودشان و اهل آنها روز قيامت زيان كردند، آگاه باشيد كه اين زياني آشكار و روشن است».

با توجه به بعضي از آيات خسران در قرآن كه ذكر شد و ديگر آيات قرآن پيرامون خسران، زيانكاري و زيان بزرگ و آشكار كه ضد نفع است عبارتست از عدم پذيرش ولايت الهي و اطاعت از شيطان، گرايش به دنيا و تلاش مطلق در جهت برخورداري از دنيا و لذتهاي خيالي آن، عدم ايمان به خداوند و واگذاري اعمال صالح و دفاع و سفارش از حق و صبر و پيوستن مطلق به زندگي مادي اين جهان ناپايدار و فراموشكاري آخرت وقيامت.

بنابراين هر كس به خداي بگرود و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و سنت پيامبر (ص) را زنده نگهدارد و بر صراط مستقيم ولايت و اهل بيت رسول گام نهد و قيامت و

معاد را شناخته و زندگاني و رستگاري

[صفحه 16]

آخرت را هدف قرار دهد. و با مردم و همراه با بندگان خداوند به دفاع از حق و سفارش به حق و استقامت و صبر در راه حق و اقامه ي حدود الهي قيام كند از بيان خدا و مواعظ و نصايح الهي بهره مند شده است. چرا كه خداوند در همه ي آيات كتابش كه جلوه ي كلام الهي است بندگان خويش را به انجام اين مهمات فرمان داده است. و اين معني در شرح كامل نهج البلاغه از سوي محقق بزرگ جناب حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي قدس سره آمده است آنجا كه در ذيل فرمان «انتفعوا ببيان الله» مي گويد:

«اي بما ببينه في كتابه و علي لسان نبيه (ص) فانه لقول فصل و ما هو بالهزل، و فيه تذكره و ذكري لاولي الالباب و هدي و بشري بحسن الماب فمنفعته اتم المنافع و فايدته اعظم الفوايد.» [21].

واتعظوا بمواعظ الله و اقبلوا نصيحه الله.

«و از موعظه هاي الهي پند بگيريد و به اندرزهاي خدا روي آوريد».

از آنجا كه نفس انساني سركش است و كامجوي و فراموشكار، خداي مبارك كتاب شريفش قرآن همواره از گذرگاه بيان سرگذشت امتها و اقوام گذشته به انسان هشدار مي دهد تا مگر از پيروي و اطاعت از هوي و فرمان نفس اماره بازماند و راه شايستگان و عباد صالح حق تعالي را پيروي كند. قرآن با بيان قصص انبياء و جريانهاي مثبت و منفي در تاريخ حيات پيشينيان به يك جمع بندي و تحليل روشن از سرگذشت زندگي اقوام گذشته پرداخته است تا فرجام كار آنها چراغي باشد فراراه انسان امروز كه مي رود تا راه پيماي راه كمال باشد و از

ورطه هاي انحطاط و سقوط اخلاقي و فرهنگي و مكتبي پرهيز كند. امام با توجه به اين حقيقت

[صفحه 17]

كه قرآن هدايت است و موعظه امت اسلامي را به پندگيري و راه يابي و سمت گيري و هدف شناسي و كمال جوئي از قرآن فرمان مي دهد، چرا كه قرآن خود همه پند است و يكي از نامهاي مقدس قرآن موعظه است آنجا كه مي فرمايد:

هذا بيان للناس و هدي و موعظه للمتقين. [22].

«اين كتاب، بيان است براي مردم و هدايت و موعظه براي پرهيزكاران پروا پيشه است».

بنابراين پندگيري از مواعظ خدا، اطاعت از قرآن است كه كتاب خدا و موعظه هاي هدايت بخش الهي است براي نجات از عذاب و رستگاري اخروي و برخورداري از بهشت و پيروزمندي اسنان در همه ابعاد زندگي در اين جهان و جهان ديگر، چرا كه انسان بي فيض هدايت و موعظت پروردگار تابع نفس است و مطيع و پيرو شيطان رانده شده از درگاه حق تعالي.

به فرموده ي علامه ي خوئي فرمان «اتعظوا بمواعظ الله» سبب است براي رستگاري انسان و بهره بردن وي از بهشت كه فوز عظيم است و نيز نجات او از دوزخ كه عذاب دردناك خداوند است.

«لتفوزوا جنه النعيم و الفوز العظيم و تنجوا من نار الجحيم و العذاب الاليم.» [23].

فان الله قد اعذر اليكم بالجليه و اتخذ عليكم الحجه.

«پس به درستي كه خداوند به دلايلي روشن عذر و بهانه اي براي شما باقي نگذاشته است و با شما اتمام حجت كرده است».

[صفحه 18]

انسان در بينش مكتبي و قرآني مسئول و متعهد و مكلف است. و هرگز نمي تواند در روزگار حيات و آزمايش دنيائي بي تفاوت از كنار مسائل و موضوعات بگذرد و به گونه ي حيواني تنها به اطفاء غرايز

و رفع نيازمنديهاي فردي و طبيعي خود بپردازد. انسان مسلمان فردي مسئول است كه در برابر ارشاد و هدايت تشريعي مكلف به انجام تكاليف الهي كه در منطق وحي اصالت و ضرورت انجام آنها به اثبات رسيده است اقدام كند. اگر بعثت و ابلاغ رسالت پيامبران از سوي خداوند در زندگي انسان وجود نمي داشت، شايد آدمي توانائي آن را داشت كه از مسئوليتهاي انساني و اخلاقي و اجتماعي پرهيز كند، اگر چه در اين حال هم حجت باطني الهي كه همانا عقل و درك و شعو ر و تميزدهي آدمي از مسائل و خوبي ها و بديهاست و. در سرشت و تكوين انسانها به كار رفته است، او را مسئول و متعهد مي سازد. ولي با اين همه انگيزش پيامبران و ابلاغ فرامين الهي و فرايض ديني به وسيله آنها به انسان، وي را موجودي مكلف و مسئول ساخته است و در سايه ي اين بعثتها و رسالت ها مسئوليتهاي انسان به وي ابلاغ شده و براي فراموشي و گريز و پرهيز از آنها هيچ عذر و بهانه اي ندارد و خداي با نعمت بعثت پيامبران حجت را بر انسانها تمام كرده است.

علامه ي محقق هاشمي خوئي در ذيل اين فراز از نهج البلاغه امام علي (ع) مي نويسد:

«و اتخذ عليكم الحجه) بارسال الرسول و انزال الكتاب، يني انه اتم الحجه علي المكلفين بما آتاهم و عرفهم حتي لا يكون لهم عذرا في ترك التكاليف و لا يكون للناس عليه حجه. [24].

[صفحه 19]

«خداوند با فرستادن پيامبر و نزول كتاب (قرآن) كه كامل ترين حجت براي بندگان است اتمام حجت كرده است. اين اتمام حجت به جهت فرستادن مطالبي است كه براي آنها بيان كرده

و آن تكاليف را به آنها معرفي كرد است، تا اينكه بعد از فرستادن پيامبران بهانه اي براي مردم در جهت واگذاري وظايف و تكاليف آنها باقي نماند.»

اينجاست كه زبان علي (ع) كه همان منطق گوياي وحي است با نهايت صراحت و فصاحت با تكيه به فلسفه ي بعثت پيامبران و نزول كتابهاي آسماني، انساني را مسئول مي شناسد و به او اعلام مي كند كه اگر شانه از تكاليف و مسئوليتهاي ديني و الهي بازداشت، هيچ عذر و بهانه اي در برابر خداوند ندارد. و در پيشگاه پروردگار مسئول خواهد بود و در برابر گريز از انجام فرايض ديني و تكاليف الهي كيفر خواهد ديد. چرا كه به مدلول آيه ي قرآني خداوند كيفر و عذاب خود را به بندگان نمي رساند مگر آنكه پيش از آن در ميان آنها رسولي برانگيزد.

… و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا [25].

و بين كم محابه من الاعمال و مكارهه منها، لتتبعوا هذه و تجتنبوا هذه … [26].

«و خداوند اعمالي را كه دوست داشته و كارهائي را كه ناگوار و زشت داشته است براي شما به گونه اي روشن و آشكار بيان فرموده است. تا آنچه را دوست داشته پيروي كنيد و از آنچه زشت و ناگوار داشته است دوري و پرهيز كنيد.»

امام علي (ع) در اين فراز از گفتار خود اشاره اي دارد به يكي از

[صفحه 20]

الطاف پروردگار كه بعثت پيامبران به ويژه گزينش و رسالت پيامبر اسلام است. چرا كه در سايه ي بعثت، انسان از محدوده ي مادي دنيا مي گذرد و با جهان غيب و عالم ماوراء ماده و طبيعت از گذرگاه نزول وحي آشنا و مربوط مي شود. ارتباط و پيوند انسان با جهان غيب و

پيدايش ملكوت اعلا در چشم انداز انسان گرفتار در زندان طبيعت يكي از بزرگترين مظاهر لطف و رحمت خداوندي است. زيرا كه زندگي ناپايدار مادي دنيا دور از ارتباط با خدا و عالم غيب به دليل اضافه ي مادي و طبيعي، ظلمت و تاريكي و زوال و فنا را ضميمه دارد. و به همين دليل فاقد ارزش و اعتبار است و منطق وحي گوياي اين حقيقت است آنجا كه مي فرمايد:

اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد … [27].

ولي زندگي انسان در رابطه با بعثت و در پرتو ارتباط و پيوند با خداوند آفرينده از گذرگاه وحي ارزش و هدف و جهت و فلاح را به دست مي آورد. چرا كه انسان در سايه ساز روشن و آرام بعثت پيامبران با كانون انرژي و حيات كائنات، يعني ذات اقدس الهي مربوط و مانوس مي شود. و در نهايت هدف آفرينش را فهم و درك مي كند و از اين گذرگاه حركت و جهت و قبله ي خود را در دوران زندگي مي شناسد. و با تمامي انديشه و خرد و فطرت خود مي فهمد كه زندگي در پرتو ارتباط با خداوند و پيروي از فرامين او داراي ارزش و اعتبار است و رنگ جاودانگي و رستگاري مي گيرد. به همين دليل خداوند عليم در رابطه با بعثت پيامبران بر بندگان خود منت مي گذارد كه در ميان آنان و از جنس ايشان پيامبري را جهت تزكيه و تعليم آيات كتاب برمي انگيزد به مدلول:

[صفحه 21]

لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و

ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين. [20].

به فرموده ي خداي جل شانه فلسفه ي بعثت پيامبران تزكيه نفس و پاكسازي انديشه و عمل انسان مومن از هر گونه آلودگي و شائبه ي شيطاني و نفساني است، تا مگر پس از اين پاكسازي و تزكيه، دل و جان آدمي آمادگي درك و پذيرش و فهم آيات حكمت آميز كتاب خداوند را پيدا كند. بنابراين پيامبران از سوي خداوند سبحان فرمان دارند تا انسان، اين ظلوم و جهول خاك نشين دنيا را رهبري و هدايت كنند. و زمينه ي تزكيه و تصفيه ي او را از آلودگيهاي هوس و گناه در سايه ي عمل به واجبات و گريز و پرهيز از محرمات فراهم سازند. از اين رو امام علي (ع) پس از اشاره به بعثت پيامبران به فلسفه ي رسالت آنان پرداخته و در اين رابطه انگيزه ي رسالت پيامبران را بيان احكام الهي از گذرگاه تصريح شرع مقدس به واجبات و محرمات مي داند. كمال الدين ميثم بحراني شارح دانشمند نهج البلاغه در شرح خود بر نهج البلاغه پيرامون كلام امام مي گويد:

و بيان محابه من الاعمال الصالحات و مكارهه من المحرمات في كتابه العزيز لغايه اتباع محابه و اجتناب مكارهه. [21].

«بيان اعمال صالحي كه خداوند دوست مي دارد و محرماتي كه خداوند ناخوش و ناگوار دارد، در كتاب عزيزش قرآن، به جهت پيروي كردن بندگانست از آنچه خداي سبحان دوست داشته و پرهيز كردن

[صفحه 22]

آنهاست از آنچه پروردگار، ناگوار و زشت شمرده است.»

ابن ابي الحديد در شرح كبير نهج البلاغه اش مي گويد:

و محابه من الاعمال، هي الطاعات التي يحبها و حبه لها اراده وقوعها من المكلفين و مكارهه من الاعمال، القبائح التي يكرهها منهم. [22].

«و اعمالي را كه خداوند دوست داشته، عبادات و

طاعت هائي است كه خداوند دوست مي دارد و علت دوست داشتن آنها به اين جهت است كه اراده ي انجام آنها را از سوي بندگان متعهد و مسئول فرموده است. و كارهائي را كه ناگوار و ناپسند داشته، كارهاي زشتي است كه انجام آنها را به وسيله ي مردم مومن زشت و ناپسند شمرد است.»

علامه ي خوئي در شرح نهج البلاغه خود پيرامون كلام امام مي گويد:

و بين لكم محابه من الاعمال و مكارهه منها، اي بين في كتاب العزيز الفرايض و الواجبات من الحج و الجهاد و الصوم و الصلاه و غيرها من الاعمال الصالحات المطلوبه له و المحبوبه عنده و المحظورات من الكذب و الغيبه و النميمه و السعايه و غيرها من الافعال القبيحه المبغوضه له المكروهه لديه. [23].

«اعمالي را كه خداوند دوست داشته و كارهائي را كه ناگوار داشته است براي شما روشن و آشكار كرده است، يعني اينكه خداوند در كتاب عزيز خود قرآن واجبات و فريضه هائي چون حج، جهاد، روزه، نماز و ديگر كارهاي شايسته اي كه مطلوب و محبوب اوست بيان فرموده و

[صفحه 23]

محرمات و اعمال ناشايستي چون دروغ و غيبت و سخن چيني و بدگوئي و ديگر كارهاي زشت و ناپسندي را كه دشمن داشته و در پيشگاه وي ناپسند و ناگوار است تصريح فرموده است.»

و انما بينها التتبعوا هذه) اي محاب الاعمال (و تجتنبوا هذه) اي مكارهها [24].

«و به درستي كه روشن ساخته است تا از اينها يعني كارهائي را كه دوست مي دارد پيروي كنيد و از اعمالي كه خداوند ناپسند و زشت شمرده است اجتناب و پرهيز كنيد.»

توصيه و تاكيد امام علي (ع) نسبت به فلسفه ي بعثت انبياء كه همان واجبات (براي پيروي

كردن) و محرمات (براي پرهيز كردن) است، به خاطر تفهيم اين حقيقت به انسان است، كه آدمي در هر حد و شاني از علم و آگاهي و شناخت باشد، ميزان علم و عرفان و درك وي از مصالح و منافع و خسران و زيان خود محدود و اندك است. و بي گمان انسان زماني مي تواند سود و زيان و پيروزي و شكست و خير و فساد و زشت و زيباي زندگاني خود را ادراك كند، كه خود و جهان و فلسفه ي هستي را شناخته باشد. هنگامي كه آدمي به فلسفه ي هستي آگاه شد، در رابطه با شناخت جهان و عرفان خويش مي تواند به خير و شر خود نيز آگاهي پيدا كند. ولي از آنجا كه همه ي آگاهان و انديشمندان به عجز و ضعف و ناتواني و نارسائي انديشه و خرد آدمي در رابطه با شناخت جهان، حيات و خود اقرار و اعتراف دارند، شك نيست كه انسان با اين همه محدوديت علمي و نارسائي عقلي و ناتواني فكري قدرت شناخت هستي و فلسفه ي حيات را ندارد. و از آنجا كه به فلسفه ي هستي و عرفان جهان دست نيافته است، قدرت گزينش و

[صفحه 24]

تشخيص صلاح و فساد خود را نيز دارا نيست.پس بايد كه با اين همه عجز و ضعف به دامان هدايت و ارشاد پيامبران پناه برد، تا در پرتو هدايت و حمايت مذهبي ايشان از الطاف وفيوضات حيات بخش و كمال آفرين پروردگاري بهره مند گردد. و براي دستيابي به اين مهم راهي فراروي آدمي جز پيروي از كارهائي كه خداوند دوست مي دارد و پرهيز از اعمالي كه خداوند زشت شمرده و ناگوار داشته است نيست. باشد كه

در پرتو اطاعت و پيروي از تعليمات خداوند سبحان و گردن نهادن به منشور حيات بخش كتاب قرآن به فوز و فلاح و رشد و كمال مطلوبي كه پروردگار جهانيان اراده فرموده است دست يابد و بر سرير عزت بخش مقام خليفه اللهي تكيه زند.

فان رسول الله (ص) كان يقول: ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات. واعلموا انه ما من طاعه الله شي ء الا ياتي في كره و ما من معصيه الله شي ء الا ياتي في شهوه. [25].

«پس به درستي كه پيامبر خدا (ص) مي فرمود: «همانا بهشت پيچيده شده در سختي ها و به درستي كه آتش دوزخ پيچيده شده است در خواهشها و تمناهاي نفس.»

و بدانيد كه همه ي طاعات و فرمانبريها از خداوند پيچيده و آميزه ي با سختي ها است و نيز همه ي گناهان و نافرمانيها و سركشي هاي در برابر خداوند پيچيده شده و آميخته به خواهشهاي نفس است.»

امام علي (ع) در اين بخش از سخنان خويش در نهايت روشني و صراحت به يكي از نواميس هستي و سنتهاي الهي در جهان اشاره فرموده است. امام با استناد به سخن پيامبر (ص) رمز رستگاري (رسيدن به

[صفحه 25]

بهشت) و انگيزه شكست و خسران (سقوط در جهنم) را در تحمل سختي ها و گرايش به خواهشها و خوشي هاي نفس مي داند.

در چشم انداز روشن و گسترده ي امام علي (ع) و در نگاه نافذ و بينش اصيل عرفان عميق امام كمال جز از راه تحمل سختي ها و ناگواريها امكان پذير نيست. هر كس كه مي خواهد به نهائي ترين حد كمال يعني ورود به بهشت و برخورداري از نهائي ترين حد فيض و رحمت الهي نائل شود، بايد در برابر سختي ها و ناگواريها و رنجها و

ناخوشيها تاب آورد. چرا كه كمال تنها از گذرگاه پذيرش و تحمل سختي ها و ناملايمات فراهم مي آيد. و اين خود يك سنت دگرگون ناپذير هستي است.

اگر در يك نگاه دقيق و ظريف پديده هاي جهان را مشاهده كنيد، هر يك از پديده هاي متكامل كه از مرز ضعف و نقص به حد كمال دست يافته است، از كانال هاي بي شمار رنج و فشار و سختي و تعب گذشته است. خرمن انباشته ي گندمهاي طلائي كه كمال لازم را جهت تغذيه ي موجودات به دست آورده است، سختي هاي فرورفتن در دل تاريك خاك، دور ماندن از حرارت آفتاب و در نتيجه تاريكي زمين، پلاسيدگي از درون، تحمل يخبندان زمين، جوانه زدن و دشواري شكفتن از دل زمين، سوزش و حرارت آفتاب را بر سبزه ي جديد جوانه تاب آوردن، تازيانه ي نسيم را تحمل كردن. در برابر هجوم آفتهاي گوناگون مقاومت كردن، گرماي سوزان تابستان را بر شاخه هاي سبز و نورسته تاب آوردن و سرانجام تحمل برندگي تيغ تيز داس را داشتن باعث دست يابي خوشه ي گندم به كمال لازم شده است.

سفينه ي عظيم فضائي كه به مرزي از كمال فيزيكي رسيده است كه مي تواند در برابر فشار جو، حرارت خورشيد، برودت فضا مقاومت كند،

[صفحه 26]

و همچنان در مسير از پيش تعيين شد در اوج آسمانها به راه خود ادامه دهد و سرانجام انسان را از روي زمين بر سطح كره ي ماه بنشاند. چنين حدي از كمال فيزيكي كه اين سفينه متكامل به دست آورده، حاصل رنجها و سختي ها و دشواريهاي فراواني است كه دانشمندان فضائي از شدت و كثرت آنها نهراسيده اند. و در برابر مشكلات سفرهاي فضائي مقاومت كرده اند. و اگر دانشمندان پايگاههاي فضائي جهان فرود

انسان را بر سطح كره ي ماه دليل كمال علمي خود مي دانند، اين تكامل نيز حاصل مقاومت آنها در برابر مشكلات مطالعه و آزمايشهاي گوناگون است. به هر يك از مظاهر كمال در طبيعت نگاه كنيد، مقاومت آن پديده ي متكامل را در برابر رنجها و فشارها و سختي هاي متناسب با آن را به روشني مشاهده خواهيد كرد. بنابراين قانون كمال گذشتن از سختي ها و تاب آوردن در برابر فشارها و ناملايمات ويژه است. پس هر پديده اي كه از نقطه ي نقص و ضعف به سوي مقصد كمال و قدرت حركت كند، بايد از گذرگاه رنج و سختي و مشقت و از كانال ناملايمات و ناگواريها و ناخوشي ها بگذرد تا به كمال مطلوب و قدرت لازم دست يابد، اين يكي از سنت هاي الهي است. و ناموس طبيعت كمال را در پذيرش و تحمل سختي ها رقم زده است. انسان نيز كه يكي از پديده هاي جهان است براي رسيدن به كمال ناگزير تابع همين سنت الهي در پهنه ي طبيعت است. و براي دستيابي به كمال مطلوب كه همان اطاعت از خداوند است، بايد در برابر سختي ها و رنجهائي كه لازمه ي اطاعت پروردگار و ضروري بندگي آفريدگار يكتاست مقاومت كند. با توجه به اين حقيقت امام علي (ع) رمز رسيدن به كمال و برخورداري از بهشت را تاب آوردن و صبركردن در برابر مشقات و سختي هائي كه لازمه ي اطاعت و عبادت خداوند است، مي داند.

[صفحه 27]

علامه خوئي در ذيل جمله ي «ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات» چنين مي نويسد:

يعني ان الجنه محفوفه بالصبر علي مشاق الطاعات و الكف عن لذائذ السيئات و كلاما مكروه للنفس، فمن صبر علي ذلك المكروه يكون

مصيره الي الجنه و كذلك النار محفوفه باطلاق عنان النفس و ارتكاب ما تشتهيها و تتمناها من الشهوات و المحرمات [26].

«يعني به درستي كه بهشت پيچيده است به صبر كردن بر مشقات و سختي هائي كه در اطاعت خداوند موجود است و شكيبائي برخورداري از لذتهائي كه با گناهان آميخته است و اين هر دو براي نفس آدمي ناگوار و ناپسند است. پس هر كس كه بر اين ناگواريها صبر كند، بازگشت او به بهشت خواهد بود. و آتش جهنم نيز همين گونه پيچيده شده است به واگذاري زمام نفس به انجام آنچه كه خواهش و تمناي نفس و آرزو و خواست او نسبت به محرمات و اعمال ناشايست است.»

پس از آنكه امام پيروزي و رستگاري انسان را در برخورد و تحمل سختي ها و رنجها و شكست و سقوط انسان را در كامجوئي ها و خواهشهاي نفساني بيان مي كند. كلام خود را با كلمه ي (و اعلموا) ادامه مي دهد كه جنبه ي هشدار و آگاهي بخشيدن نسبت به موضوعي مهم و حياتي دارد. آنگاه كه با اين هشدار قلب هاي زنده و انديشه هاي بيدار را آماده ي دريافت و پذيرش امري حياتي مي سازد، به بيان نشانه ي روشن اطاعت خدا و معصيت و نافرماني او مي پردازد. و در نهايت روشني و صراحت دستيابي به خشنودي و رضا و رضوان الهي را پايداري در برابر مشقات و

[صفحه 28]

ناگواريهاي ناشي از فرمانبرداري و عبادت خداوند مي داند. اين حقيقت دارد كه اقامه ي نماز و اراده ي نيايش با اخلاص و حضور دل و بلكه حضور همه ي هستي انسان در برابر خداوند كاري نه آسان بلكه سخت دشوار است. و آدمي نگاه كه مي رود تا به چنين مهمي

دست يابد، از همه سوي وسوسه هاي شيطاني و خواستها و تمايلات نفساني همراه با جاذبه هاي چشمگير و فريباي دنيايي وي را محاصره كرده و به خود مي خوانند. اينجاست كه اقامه ي نماز و حقيقت نيايش و ارتباط با خداوند مومني مي طلبد به استواري كوهستان، كه تندباد هوي و هوس و خواهشهاي نفس و كششهاي دنيا او را از جايگاه عبادت و پايگاه اطاعت حق به خلوتگاه نفس و قرباناه اخلاص نكشد و به پرتگاه ژرف و زوال بخش نفس پرستي و فرمانبرداري از شيطان نيفكند. و هر كس نيك مي داند كه رهايي از نفس كامجوي و اهريمن پرخاشگر خناس كاري سخت دشوار است و دست يازي به اين مهم براي نفس راحت طلب بس ناگوار و ناخوشايند، چندانكه به راحتي و سادگي امكان اين تلاش را به آدمي زادگان نخواهد داد. بي گمان هر كس بخواهد كه با اطاعت پروردگار و قيام به انجام و احياء فرايض ديني از خاكدان دنيا به بهشت موعود راه گشايد، بايد كه به ستيز و پيكار بي امان و هميشگي با نفس برخيزد، كه اين خود بزرگترين جهادها است و پيروز برآمدن از اين آوردگاه تلاشي بسيار و جاودانه مي خواهد. و آنانكه در پرتو استعانت از پروردگار و استقامت در برابر تهاجمات نفس اين دشمن دروني انسان و حركت بر صراط مستقيم ايمان و اعتقاد به معاد مردانه پاي فشارند توفيق ورود به بهشت را خواهند داشت. در اين ميانه آنها كه زمام نفس خويش را از كف داده اند و به انجام آنچه كه نفس فرمان مي دهد و تمناي اوست پرداخته اند، فرجامي جز سقوط در آتش جهنم براي آنها

[صفحه 29]

فراهم نيست. و اين حقيقتي است كه

زبان گوياي امام علي (ع) شاهد آن است آنجا كه فرمود:

«و ان النار حفت بالشهوت».

آنجا كه نفس فرمان مي دهد. دل خوشحال و شادمانست و طبع آدمي مايل و همراه مي باشد و بي هيچ اكراه به كامجويي و شهوتراني و لذت جوئي مي پردازد. و اين خود از نشانه هاي روشن گناه است كه انسان به هنگام ارتكاب معصيت خداوند، خواهش و رضايت و پشتيباني نفس را در نهائي ترين حد همراه دارد. بي آنكه ذره اي ناگواري و ناخشنودي از سوي نفس اماره ي به زشتي ها در خود احساس كند. هنگامي كه انسان در بستر لذت و راحت دور از هر گونه تكليف و مسووليت به غفلت غنوده و نيايش و نماز و پيوند با خداوند را فراموش كرده است، نفس آدمي خشنود است. آنگاه كه فردي از شركت در جهاد با اردوگاه شرك و نفاق و الحاد خودداري مي كند و به سستي و ذلت و ضعف و عياشي تن مي دهد، نفس خرسند است. و در يك كلام آنجا كه انسان را جاذبه هاي مادي و نفساني و وسوسه هاي شوم شيطاني به دنيا و لذتها و فريبندگيهاي آن سرگرم كرده و از ياد و پيوند و حركت و تلاش در راه خدا بازداشته است، نفس سركش و بدانديش آدمي شادمان است. و اين همه نشانه ي معصيت و نافرماني خداوند مي باشد كه امام علي (ع) دشمن سرسخت و ستيهنده ي با گناه فرمود

«و ما من معصيه الله شي ء الا ياتي في شهوه»

فرحم الله رجلا نزع عن شهوته و قمع هوي نفسه، فان هذه النفس ابعد شي ء منزعا، و انها لاتزال تنزع الي معصيه في هوي. [27].

[صفحه 30]

«پس خداي رحمت كند مردي را كه شهوت (خواهش شديد

نفس) را از خود دور كرده و از پيروي خواهش نفس بازايستد، چرا كه بازداشتن نفس از مشكل ترين كارهاست و همواره بر اثر آرزوي نفس به انجام گناه شيفته است.»

امام رحمت خداوندي را براي كسي آرزو مي كند كه توانائي پرهيز از شهوات را دارا بوده و قدرت پيروي نكردن از تمناي نفس در او وجود داشته باشد. و به بياني ديگر رمز برخورداري از رحمت خداوند را امام در سركوب نفس و مبارزه با خواهشهاي بازدارنده از كمال آن مي داند.

شناخت رحمت

راغب اصفهاني در لغت نامه ي قرآني خود رحمت را اينگونه معني كرده است: «الرحمه رقه تقتضي الاحسان الي المرحوم و قد تستعمل تاره في الرقه المجرده و تاره في الاحسان المجرد عن الرقه نحو: رحم الله فلانا. و اذا وصف به الباري فليس يراد به الا الاحسان المجرد دون الرقه و علي هذا روي ان الرحمه من الله انعام و افضال.» [28].

«رحمت، عاطفه ي شديد و مهر و رافت فراواني است كه موجب نيكي كردن به مرحوم مي شود. و اين كلمه گاه تنها به معني عاطفه به كار مي رود و گاهي هم تنها به معني احسان استعمال مي شود، مانند: خداي فلاني را رحمت كند. هنگامي كه باريتعالي به صفت رحمت وصف مي شود،

[صفحه 31]

تنها احسان موردنظر و مقصود است و بر اين اصل روايت شده است كه، رحمت از ناحيه ي خداوند تنها دهش و فضل و بخشش است.

با توجه به معناي دقيق رحمت، امام علي (ع) مطلق فضل و بخشش و احسان پروردگاري را نصيب جوانمردي مي داند، كه شهوات را از خويشتن دور كند. و زنگار و غبار هوي و هوس نفس را از آئينه ي دل بزدايد. و

هرگز به پيروي از هواي نفس و خواهش حرام و ناپسند دل اقدام نكند. چرا كه مبارزه ي با نفس و بازداشتن وي از انجام نافرمانيهاي خداوند، كاري بس دشوار است. و نفس آدمي به اقتضاي طبيعت سركش و كنود خود همواره شيفته و مشتقاق گناه است. و به فرموده ي حق تعالي جل شانه:

و اما من خاف مقام ربه و نهي الفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي. [29].

«و اما هر كس كه از مقام عظمت و كبريائي و قداست پروردگارش بيمناك باشد، و در نتيجه ي اين خشيت از خداوند نفس خود را از آرزوهاي شيطاني و حرام بازدارد، به تحقيق بهشت جايگاه اوست.»

آنها كه عظمت و كبريائي، قدرت و جبروت و لطف و رحمت بي نهايت آفريدگار جهان را با همه ي هستي خود درك كرده اند، در برابر آن همه عظمت و قدرت و سطوت خداوندي از انجام گناه، اگر چه اندك و ناچيز، بيمناكند. و بدانگونه كه قرآن ايشان را وصف مي كند، مي گويند:

اني اخاف ان عصيت ربي عذاب يوم عظيم. [30].

«به تحقيق كه من اگر نافرماني پروردگار كنم، از عذاب دردناك

[صفحه 32]

روز بزرگ (قيامت) بيمناكم.»

بي گمان آنها كه حرمت فيوضات پيوسته ي خداوند و عظمت و رافت و قدرت پروردگار را پاس مي دارند، جوانمردان با شرافتي هستند كه از رحمت خداوند برخوردار مي شوند. چرا كه اينان به فرمان خداي خويش درآوردگاه مخوف پيكار با نفس و خواستهاي شيطاني او فراهم آمده اند و با تمامي قدرت و توان فكري، عقلي و ايماني خود به مبارزه ي با نفس پرداخته اند، كه به فرموده ي پيامبر اكرم (ص) بزرگترين جهادها، پيكار با نفس است، آنجا كه فرمود:

افضل الجهاد ان يجاهد الرجل نفسه و

هواه. [31].

«بزرگترين و برترين جهاد، آن است كه انسان با نفس و هوس خود پيكار كند.»

فرا راه تكامل و تعالي انسان از سوي دشمن دروني وي يعني نفس و دشمن بيروني يعني شيطان موانعي پديد آمده است، كه ضد تكامل و ترقي انسان مي باشد. و اين موانع انسان راهي مقصد كمال را از دستيابي به هدف بازدارد. عوامل بازدارنده از كمال و تعالي كه از سوي دشمنان داخلي و خارجي انسان در گذرگاه تكامل وي فراهم آمده است بي شمار و فراوان است، ولي پيامبر اين اسوه ي حقيقي تكامل و تعالي انساني سه عامل بازدارنده را خطرناكتر شناخته و به پيروانش معرفي فرموده است:

اخاف علي امتي من بعدي ثلاثا: ضلاله الاهواء و اتباع الشهوات في البطون و الفروج و الغفله بعد المعرفه. [32].

[صفحه 33]

«بر امت خود از سه امر بيمناكم: گمراهي و بيراه شدن هوسها، پيروي از خواهشهاي شكمها و فرجها و غفلت پس از معرفت.»

سختي مبارزه با نفس خواهشهاي آن را و قدرت و كشش و جاذبه ي تمايلات نفساني و شهواني را، كساني درك مي كنند كه در اين پيكار مقدس و خطرناك شركت كرده اند. آنان نيك مي دانند كه جهاد با نفس، نفسي كه آرزومند به گناه و شيفته ي عصيان و سركشي است، چندان ساده و آسان نيست. و اگر گاهي دچار ضعف و سستي مي شود، در پي فراهم آوردن امكانات و زمينه ي مساعد براي حمله و هجوم و ارتكاب گناه است. و در همه حال سركش و پرخاشگر و لغزاننده ي آدمي است، جلال الدين مولوي نفس آدمي را نيكو تصوير كرده است، آنگاه كه مي گويد:

نفست اژدهاست او كي مرده است

از غم بي آلتي افسرده است

گر بيابد آلت

فرعون او

كه به او همي رفت آب جو

آنگه او بنياد فرعوني كند

راه صد موسي و صد هارون زند

مي كش او را در جهاد و در قتال

مردوار الله يجزيك الوصال [33].

اژدهاي غران نفس همواره مي غرد و مي خروشد و هرگز سر سازگاري و آرامش ندارد، و در نخستين لحظه ي غفلت، آدمي را به ورطه ي هلاك و سقوط در عذاب جهنم مي افكند. اينكه پيامبر اسلام به حال پيروان

[صفحه 34]

خويش بيمناك است، از كارآيي و توانمندي و فريبندگي نفس آدمي است.

و ابزار و آلتهاي خطرناك و موثري چون شكم و شهوت و جاه طلبي و غرور و ريا و خودخواهي كه در اختيار نفس است. اين ابزار جنگي و اين سلاح هاي مرگ آفرين و گمراه كننده كه در دست نفس است، از قدرت جاذبه اي براي فريب انسان برخوردار است كه به آساني نمي توان در برابر آنها مقاومت كرد. و با دارائي اينهاست كه نفس قدرتمند است و فراخواندن و كشش انسان به سوي گناه پيروز و موفق. اينجاست كه امام علي (ع) دستيابي به رحمت و لطف و احسان مطلق پروردگاري را نصيب و حاصل تلاش كساني مي داند، كه در چنين پيكاري عظيم و خطرناك پيروز و سربلند از آوردگاه جهاد با نفس برآيند. و در پناه رايت توحيد و ايمان و اعتقاد به معاد به قله ي رفيع تقوي و اخلاص صعود كنند. چرا كه منطق وحي رهائي از گناه و پيروزي بر نفس (دشمن دروني) و شيطان (دشمن بيروني) را در سايه ي تقوي و ايمان به خداوند ممكن مي داند، به مدلول:

و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه. [34].

به فرموده ي امام

علي (ع) هر كس مي خواهد كه رحمت الهي را نصيب خود كند، بايد كه از شهوات دوري كند و هواي نفس را سركوب كرده و از پيروي او بازايستد، هر چند كه اين مهم بر اثر شوقي كه نفس به ارتكاب گناه دارد، كاري سخت دشوار است. با اين همه آنها كه عشق خدا در دل، شوق و شور قرب و وصل حق تعالي در سر، اميد به رحمت و غفران الهي در نظر و سلاح تقوي جهت ستيز با نفس اماره ي به زشتي ها و پليديها در

[صفحه 35]

دست دارند، با عزمي راسخ و قدرتي بي پايان كه از كانون قدرت لايزال الهي نشات مي گيرد. با ستيزي پيوسته به درازاي تمامي عمر و ميداني به فراخي ارض، همواره دشمن نفس را هدف حملات خود قرار مي دهند و به توفيق پروردگار پيروز و سربلند از ميدان جهاد با نفس بيرون مي آيند، كه خداي وعده فرموده:

قال موسي لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين. [35].

«موسي قوم خود را گفت: استعانت از خدا جوئيد و بردبار باشيد، به تحقيق كه زمين از آن خداوند است و از ميان بندگانش هر كه را خواهد، زمين را به ميراث به او بخشد و سرانجام پيروزي از آن تقوي پيشگان است.»

و اعلموا عبادالله ان المومن لايمسي و لا يصبح الا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها. [36].

«اي بندگان خدا!

آگاه باشيد كه مومن شب و روز را سپري نمي كند، جز آنكه نسبت به نفس خويش بدگمانست و پيوسته از او عيبجوئي مي كند و بيش از آنچه انجام داده (اعمال صالح) از

وي مي طلبد.»

از نشانه هاي هوشياري و زيركي اين است كه انسان در برابر دشمن خويش همواره آماده ي دفاع باشد. و هوشيارترين مردم كسي است كه نه تنها در برابر حملات احتمالي دشمن هميشه در كمين بيدار و آماده دفاع

[صفحه 36]

مي باشد، بلكه چشم به راه است تا در نخستين فرصت مغتنم و مفيد، وي بر دشمن بتازد و خطر و زيان او را براي هميشه از خود دفع كند. پيامبر اسلام (ص) فرمود:

الكيس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت. [37].

«هوشيار كسي است كه بر نفس خود مسلط است و براي پس از مگر تلاش و كوشش مي كند.» آنها كه با فرهنگ قرآن و منطق اهل بيت عصمت و طهارت (ع) آشنايند، به خوبي مي دانند كه بزرگترين و خطرناكترين دشمن انسان نفس اوست. عامل مهمي كه انسان را از دستيابي به مقام خليفه اللهي بازداشته و او را در پست ترين دركات اسفل سافلين جاي مي دهد، همانا نفس اماره ي به زشتيها و معصيتهاست. نفس آدمي همواره آمادگي هجوم و وارد آوردن ضربات كشنده بر حيات و هويت معنوي انسان را دارد به گونه اي كه اگر لحظه اي انسان زمان اراده و اختيار خود را به وي سپارد، براي هميشه زيانكار و محروم از رحمت حق خواهد شد. و اين خطر به حدي عظيم و جدي است كه پيامبر (ص) مي فرمايد:

الهي لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابدا.

«پروردگار من، مرا لحظه اي، اگر چه به اندازه يك چشم بر هم زدن باشد، به نفسم واگذار مكن.» قرآن كه كتاب هدايت و رقاء و فلاح است و راه دستيابي به رشد و فوز را به انسان مي نمايد. و انگيزه هاي ذلت و نكبت و سقوط

در آتش جهنم را به روشني بيان مي كند. در كلامي مقدس

[صفحه 37]

با صراحت و قاطعيت هرچه بيشتر از خطر دشمن خانگي و دروني انسان، يعني نفس او سخن مي گويد:

ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربي ان ربي غفور رحيم. [38].

«به تحقيق نفس آدمي به زشتي و بدي بسيار فرمانده است، مگر اينكه رحمت و لطف خداوند شامل شود، به درستي كه خداي من بسيار آمرزنده و رحيم است.»

پيامبر اكرم (ص) نفس اماره و هوي و هوس او را انگيزه و علت كور و كر شدن انسان غافل مي داند. و عقيده دارد كه اگر آدمي نمي تواند وحي الهي را كه عامل رشد و سعادت انسانهاست بشنود و اگر توان ديدار اين همه نشانه هاي هدايت و مظاهر لطف و رحمت خداوندي را دارا نيست، اين درماندگي و عجز كه حاصل كور و كر شدن اوست، نتيجه پيروي كردن از نفس و هوي و هوس و آرزوهاي نفساني، به مدلول:

اياكم و الهوي فان الهوي يعمي و يصم. [39].

«از هوس نفس پرهيز كنيد، به درستي كه هوس انسان را كور و كر مي كند.»

امام علي (ع) مصباح هميشه روشن هدايت و اسوه ي صادق و فائز مبارزه با نفس نشانه ي دوري از رحمت پروردگار و برخورداري از خشم خداوند را، روي آوردن به نفس و انحراف از صراط مستقيم مي داند، آنجا كه مي فرمايد:

[صفحه 38]

و ان من ابغض الرجال الي الله تعالي لعبدا و كله الله الي نفسه، جائرا عن قصد السبيل، سائرا بغير دليل. [40].

«مبغوض ترين افراد در نزد خداوند متعال كسي است كه خداوند او را به خودش واگذار كرده، ظالمانه از راه حق (صراط مستقيم) بيرون رفته و بي هيچ

راهنما و دليلي در حركت است.»

امام علي (ع) در اين فراز از كلام خود، با انسان از يك دشمن بزرگ خانگي سخن مي گويد. و عقيده دارد كه انسان مومن در لحظه، لحظه ي شبانه روز عمر خود، در نهايت آگاهي و هوشياري مراقب نفس خود مي باشد. و هميشه مواظب است كه از سوي او خطري متوجه وي نشود. و در نهايت به منظور در امان ماندن از هجوم و وسوسه ي نفس اين دشمن دروني انسان- همواره نسبت به او بدگمان و در شك است، تا مباد آنكه از ناحيه ي وي آسيبي به او برسد.

ابن ابي الحديد ذيل جمله ي «و نفسه ظنون عنده» مي نويسد:

«الظنون: البئر التي لا يدري افيها ماء ام لا، فالمومن لايصبح و لايمسي الا و هو علي حذر من نفسه، معتقدا فيها التقصير و التضجيع في الطاعه.» [41].

«ظنون: چاهي كه نمي داني آيا در آن آب وجود دارد يا نه؟ پس مومن شب را بروز و روز را به شب نمي رساند، مگر اينكه در پرهيز از

[صفحه 39]

نفس است. و عقيده دارد كه در انجام عبادات نفس وي كوتاهي و تقصير دارد.»

از تعبير ابن ابي الحديد اين حقيقت به دست مي آيد، كه مومن هميشه نسبت به نفس خود بايد بدگمان باشد. و او را در انجام فرايض ديني و احياء سنن اسلامي ضعيف و قاصر بداند. و با توجه به اين گريزپائي نفس از عبادات و گرايش وي به انواع معاصي و جاذبه هاي مادي، لازم است كه انسان لحظه اي از نفس و وسوسه هايش غفلت نكند. چرا كه اين نفس كامجوي هرگز سر اصلاح و سازگاري با حق را ندارد. و به گفته ي مرحوم حاجي ميرزا حبيب خراساني:

اين نفس بدانديش

به فرمان شدني نيست

اين كافر بدكيش مسلمان شدني نيست

زين ديو مجو مهر و وفا، صلح و سلامت

با يكدگر از آدم و شيطان، شدني نيست

ايمن مشو ار خاتم جم كرد در انگشت

زاهريمن جادو كه سليمان شدني نيست

جز با نفس پير طريقت كه خليل است

اين آتش نمرود، گلستان شدني نيست [42].

از آنجا كه نفس اين اژدهاي قهار همواره در كمين و هجوم است و راهزن بي باكي را مانند است كه هر چند او را به مكافات راهزني عقوبت كنند، دست از اين كار بازندارد، براي تنبيه و تزكيه ي نفس از پليديها و معاصي، عبادت پروردگار نيكوترين وسيله است. از اين روي امام علي (ع)

[صفحه 40]

به مومنين فرمان مي دهد، كه نه تنها مراقب هجوم نفس باشيد، بلكه او را با افزايش عبادات و واداشتن به اقامه ي فرايض ديني مهار كنيد.

علامه خوئي رحمه الله عليه ذيل جمله ي «فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها» مي نويسد:

«(فلا يزال زاريا) اي عايبا عليها في كل حين، (و مستزيدا لها) اي مراقبا لاحوالها طالبا للزياده لها من الاعمال الصالحه في جميع الاوقات.»

«در همه حال از نفس عيب جوئي مي كند و همواره مراقبت بر حال نفس دارد، تا از اين راه در همه ي ساعات عمر اعمال صالح بيشتري از وي طلب كند.»

اين حقيقت دارد كه اگر نفس را به عبادت و نيايش و انجام اعمال صالح سرگرم نكني، بي درنگ او فرصت يافته و مي كوشد تا انسان را وسوسه كرده و در نتيجه از ذكر حق تعالي و عبادت او بازدارد و به سركشي و معصيت برانگيزد. انديشه ي ظريف امام علي (ع) اين حقيقت را آشكار ساخته و به مومنان فرمان مي دهد، تا نفس را در همه

حال سرزنش و عيبجوئي كنند و از وي انجام عبادات فروانتري را خواهان باشند. باشد كه در پرتو انجام اعمال صالح لجامي آهنين بر دهان ديو قهار نفس كه همواره در درون آدمي مي غرد و انسان را وسوسه مي كند، بكوبند. جلال الدين مولوي يكي از فلسفه هاي عبادت را مهار كردن نفس از طريق نيايش و عبادت حق تعالي دانسته و مي گويد:

مشورت با نفس خود گر مي كني

هر چه گويد، كن خلاف آن دين

گر نماز و روزه مي فرمايدت

نفس اماره است فكري بايدت [43].

[صفحه 41]

سخن پيرامون مبارزه با نفس دامنه اي وسيع دارد، چندانكه اين اوراق محدود گنجايش بيان مختصري از آن همه را ندارد و آنان كه مي خواهند اصرار قرآن و احاديث را در پيكار با نفس دريابند، بسنده است كه به كتب احاديث و تفسير قرآن كريم روي آورند. و اما پيرامون دشمني نفس با انسان و اينكه نفس بزرگترين دشمن آدمي است، آخرين كلام را از پيامبر اسلام (ص) ملاحظه كنيد كه فرمود:

اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك. [44].

«خطرناكترين دشمن تو، نفس تو مي باشد كه در ميان دو پهلوي تو قرار گرفته است.» بي گمان باور داريم كه در جبهه گسترده عمر در آوردگاه گيتي، آنها مي توانند عليه همه ي قدرتهاي طاغوتي و امپرياليستي ضد شرف و فضيلت و اخلاق و انسان جهاد كنند، كه نخست در ميدان مبارزه ي با نفس و جهاد با دشمن دروني پيروز و موفق باشند. چرا كه تا از دسيسه ها و خطرات دشمن خانگي در امان نباشيم، تاب مبارزه با دشمن خارجي را نخواهيم داشت و به گفته ي سعدي:

تو با دشمن نفس همخانه اي

چه در بند پيكار بيگانه اي

اينكه رزمندگان اسلام در جبهه هاي جنگ تحميلي آمريكا

عليه ايران اسلامي، به پيروزيهاي پياپي دست مي يابند حاصل چيرگي آنها بر نفس است اين كفر ستيزان نخست بر نفس خود پيروز آمده اند، كه دل از دنيا و جاذبه هاي فريبنده اش كنده اند و در قربانگاه عشق به الله، در نيمه هاي شب در ميان سنگرهاي تحت بارش گلوله هاي خمپاره ي دشمن، با نمازهاي

[صفحه 42]

شب و تلاوت قرآن، نفس را قربان مي كنند. و به هنگامه ي روز با نثار جان به ديدار و مهماني خدا مي روند. اينان ايثارگران شهيد و شاهدان جهادگر اسلامي هستند كه صلابت رزمشان خواب را بر كاخ نشينان غرب و شرق و مزدوران سرسپرده ي اياشن پريشان ساخته است. و اگر نبود غلبه ي اين جوانمردان حامي قرآن، بر نفس و تمايلات نفساني شان، بيگمان اين همه پيروزي و امداد غيبي دست آمد آنها نبود.

فكونوا كالسابقين قبلكم و الماضين امامكم، قوضوا من الدنيا تقويض الراحل و طووها طي المنازل.

«پس مانند پيشتازان قبل از خود باشيد كه در پيش روي شما گذشتند، به مانند كوچ كننده اي از دنيا خيمه بركندند و دنيا را سپري كردند به گونه ي گذشتن و طي كردن كاروانسراهاي ميان راه».

امام علي (ع) اين يكتاپرست صادق و آشنا با اسرار حيات و آگاه به فرهنگ اصيل و كمال آفرين قرآن، پس از آنكه گرويدگان به خدا را در جهت مبارزه ي با نفس و خواهش نفساني در فراخناي زمين و زمان بسيج كرد. و همواره بندگان آفريدگار يگانه را به جهاد با نفس تا هنگامه ي پر هيمنه ي ديدار خدا فرمان داد، اينك در اين بخش از سخنان خود چگونگي گذشت از دنيا و سپري ساختن حيات را به آنان مي آموزد. و با ارائه الگوهاي تعالي و كمال، پيروان خود را به

پيروي از اين الگوها فرامي خواند. الگوئي را كه اما معرفي مي كند، پيشتازان راه خدا و پويندگان صراط مستقيم و پيوستگان به رحمت الهي مي باشند.

[صفحه 43]

شناخت دنيا

به منظور شناخت و دريافت دقيق و حقيقي اين فراز از سخنان امام (ع) ناگزيريم نگاهي به انسان و نقش سازنده ي او در زندگي داشته باشيم.

اعتقادات اسلامي و اصول اساسي و مباني حياتي قرآن درشرح و تفسير و تبيين زندگي داراي ويژگيها و فلسفه ي خاصي است. برخلاف همه ي جهان بيني هاي مادي و فلسفه هاي مكاتب ساخته ي فكر بشر كه انسان را در زندان طبيعت و حصار غريزه محبوس مي كنند و براي حيات انسان و فلسفه ي پيدايش و آفرينش او جز يك حركت و تحول مادي، غايت و هدفي معنوي و روحاني مطرح نمي كنند، اسلام انسان را از فضاي بسته و محدود دنيا و زندان تاريك طبيعت و غريزه به فراخناي جهان گسترده و بيكران جاودانگي و ابديت فرامي كشد. جهان بيني قرآني كه از وحي و الهام خدائي جلوه يافته است همه ي مرزهاي بسته و حصارهاي جبرآفرين مكاتب مادي را در برابر انسان مي گشايد. و او را از پرانتز بسته و محدود پنجاه، شصت، هفتاد، … و چند سال زندگاني بي هدف و فناپذير مادي مطلق خارج مي كند. اين يك سنت الهي و ناموس طبيعي و قانونمندي حتمي و قطعي جهان است كه همه ي پديده هاي جهان رنگ نيستي و و زوال بر چهره دارند، كه خداي حكيم فرمود:

كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام. [45].

و در اين ميانه دست قدرت الهي انسان را از ورطه ي هلاك و زوال بركشيده و در جهان خلود و فضاي بي پايان ابديت جاي داده است. در

بينش اسلامي انسان در برابر اين امتياز و موهبت الهي كه پهلو به جاودانگي

[صفحه 44]

مي زند، داراي مسووليتها و تعهداتي است كه به تعبير بارگران امانت و تكليف و شهادت در زندگي انسان جلوه كرده است. [46].

آدميزاده ي مسوول در برابر پروردگار و خلق او و حيات خويش، به حدي كمال و رشد و تعالي مي يابد كه ديگر پهناي جهان با همه ي گستردگي و فراخيش در چشم انداز اعتقادات او به گونه ي صدفي تاريك و محدود جلوه مي كند، كه مي خواهد هرچه زودتر اين صدف را بشكند و گوهر حيات خويش را بنمايد. هنگامي كه انسان در پرتو ايدئولوژي محرك و ديناميك وحي بر پايگاه كمال و جلال انساني تكيه مي زند، تنگي و محدوديت دنيا در چشم انداز وي تنگناي محدود رحم مادر را مانند است. انسان مسلمان جهت دار و حركت آفرين در روزگار حيات و در بحبوحه ي مبارزات و مجاهداتش با شيطان و نفس و طاغوتها براي تحقق آرمانهاي مذهبي و ايده آلهاي اسلامي به مرزي از كمال و رشد دست مي يابد، كه به اقتضاي رقاء و كمال ذاتي خود جهاني ديگر با فضائي باز و بي پايان مي طلبد. چرا كه تمامي مراحل كمال و مراتب رشد و رقاء را در دنيا پشت سر گذاشته و با تحقق آرمانهاي مكتب وحي در جهان و انجام اعمال صالح و ايجاد حركتها و نهضتهاي اصيل مذهبي در گذرگاه تاريخ، اينك براي ادامه ي حركت تكاملي خود جهاني ديگر، برتر و فراتر از دنيا مي طلبد. به اين سروده ي شاعر انديشمند پارسي گوي توجه كنيد:

جنين است انسان و زهدان جهان

جنين جلوه ها نو بيايد در آن

شود طفل و جويد حياتي دگر

ز دنياي حيواني آيد به در

ز دنياي ميرنده

گردد رها

حياتي خداگونه يابد جزا

[صفحه 45]

با شناخت اندكي از فلسفه ي حيات در فرهنگ اسلام و ايدئولوژي وحي به انگيزه ي حيات و حركت انسان در مسير تكامل و تعالي دست مي يابيم و به روشني ضرورت حركت انسان در گذرگاه صراط مستقيم مذهب در دوران زندگاني جلوه مي كند. ولي با اندك دقتي در تاريخ حيات انسان و با نگاهي عميق بر گذرگاه راهيان راه عشق و پرستش خداي يگانه، انسانهائي پرتوان و چهره هايي مصمم و پويا و خستگي ناپذير را ديدار مي كنيم. اينان مومنان راستيني هستند كه در راه رسيدن به آرمانهاي معنوي و تحقق ايده آلهاي مذهبي لحظه اي آرام نمي گيرند و هيچگاه از حركت و انقلاب بازنمي مانند. حقيقت ايدئولوژي وحي و فلسفه ي ديناميك و سازنده ي قرآن در جان و دل و انديشه و حيات آنها تجلي نهايي يافته است. اينان پاكبازان موحدي هستند كه در دوران زندگاني خود در دنيا به مانند طوفاني خروشان، سيلابي جوشان و پويا و صاعقه اي آتش افكن و روشن بر همه ي جلوه هاي شيطان و طاغوت و مظاهر تحريف و توجيه و انحراف مي تازند و با جهادي جاودانه عليه تمامي مظاهر شرك و كفر و فساد و عوامل و انگيزه هاي ضد كمال مانند زن، زور، زر، تزوير، مقام، شهرت و قدرتهاي اهريمني مي شورند و موجوديت آنها را دچار نيستي و هلاك و زوال مي كنند. ايشان در پرتو نهضت جهاني اسلام و در سايه سار اميدبخش منطق وحي در شكل قدرتي فعال و حركتي پويا در بستر زمان جاري مي باشند و با استفاده و بهره مندي از قدرت ديناميك و زوال ناپذير و انرژي بخش فلسفه ي الهي، تام كژرويهاي فكري و انحرافات اخلاقي را در مسير حركت خود به

نفع انسان و در رابطه ي با خدا از ميان برمي دارند. چنين انسانهاي مومن و موحد كه فلسفه ي حيات را يافته اند و جهت حركت زندگي را شناخته اند در كلام اميرمومنان علي (ع) پيشتازان نام گرفته اند.

[صفحه 46]

پيشتازان (سابقين) كساني هستند كه در جريان حركت تكاملي از همه ي عوامل ضد كمال مانند: شرك، كفر، نفاق، طاغوت و شيطان بريده اند و با قدرتي كه از ايمان به خدا فراهم آورده اند با برخورداري از تجربه هاي انسانهاي اسوه (پشوايان ديني) به راه خود در صراط مستقيم ايمان به خدا گام برمي دارند. پيشتازان چهره هاي موفق و پيروزي هستند كه نه تنها تضادهاي موجود و حاكم بر جامعه را به نفع امت اسلام و توده هاي مظلوم و مستضعف و در ارتباط با خدا حل مي كنند، بلكه با توجه به عملكرد و موضع گيري مذهبي پيشوايان معصوم (ص) (اسوه هاي قرآني) در برابر انحرافات اخلاقي و حركتهاي ارتجاعي و طاغوتي، جهت حركت خود را در نهايت تقوي و اخلاص به سوي خداي مهربان و حكيم حفظ و پاسداري مي كنند. امام علي (ع) مومنان را به ادامه ي راه پيشتازان نهضت توحيدي اسلام فرامي خواند و از گرويدگان راستين به خدا مي خواهد، كه در دوران زندگاني گذراي دنيا با توجه به جمع بندي حركات پيشتازان و راز موفقيت و پيروزي آنها در گذشته و نيز با ملاحظه و بهره مندي از چگونگي مبارزه و جهاد و حركت پيشتازان انقلاب اسلامي در جهان راه و جهت خود را با الهام از مكتب و امامت پيدا كرده و به حركت اصلاحي و اسلامي خود ادامه دهند. دقت و مراقبت ويژه در ايمان، آگاهي، اخلاص، تقوي، تعهد، جهاد و حركت و جهت پيشتازان نهضت

توحيد و مكتب وحي از جمله مسائل و ديدگاههاي جدي و حياتي است كه راهيان راه كمال و پيروان راستين امام علي (ع) بايد از آن غافل نباشند. امام علي (ع) از راهيان راستين اسلام مي خواهد كه همواره حركت پيشتازان را اسوه ي نيكو و عالي ترين الگو و برنامه ي راه خود قرار دهند، تا اينكه سرانجام مانند آنها موفق و پيروز راه كمال را بپيمايند و در دامان تربيت و پرورش مكتب توحيد ايشان

[صفحه 47]

نيز در شمار پيشتازان مكتب اسلام قرار گيرند و حركت و جهت و هدفشان برنامه و سرمشق راهنوردان آينده ي صراط مستقيم باشد.

«پيشتازان مانند كوچ كنندگان از دنيا خيمه بركندند و روزگار آن را چون گذشت از منزلهاي بين راه ها سپري ساختند».

انسان در دوران زندگي براي صعود بر ستيغ تكامل و تعالي روحي و اخلاقي تا مرز دستيابي به مقام خليفه اللهي (جانشيني خدا در زمين) مبارزه اي پي گير و پيوسته در پيش دارد. و به منظور دستيابي به قله ي رفيع و افراشته ي كمال و جلال انساني، نخست بايد انگيزه هاي بازدارنده از كمال و حركت و عوامل ضد كمال را به خوبي شناسائي كند و سپس به ستيز و جهاد با آنها برخيزد. بي گمان درخيز و شتاب انسان از فرود خاك به اوج افلاك و دستيابي به كمال و تعالي اخلاقي و روحاني، يكي از انگيزه هاي سكون و سكوت و بي تفاوتي انسان پيوندها، و علايق مادي و غريزي و خواستهاي نفساني و جلوه گريهاي دنيا مي باشد.

دنياي فريبنده و اغواگر و امكانات رفاهي ناپايدار آن يكي از بزرگترين و خطرناكترين عوامل ضد تكامل و تحرك است. دنيائي كه ديدگان نافذ و حقيقت بين امام علي (ع) اين هستي شناس

همه ي عصرها و نسل ها و پرورده ي مكتب قرآن آن را چنين توصيف مي كند:

الدنيا تغر و تضر و تمر، ان الله تعالي لم يرضها ثوابا لاوليائه و لاعقابا لاعدائه … [47].

«دنيا مي فريبد و زيان مي رساند و مي گذرد، خداوند متعال (به خاطر پستي و حقارت دنيا) راضي نمي شود كه دنيا را پاداش دوستان خود و يا

[صفحه 48]

كيفر دشمنانش قرار دهد».

و الدنيا كاسفه النور، طاهره الغرور، علي حين اصفرار من ورقها و اياس من ثمرها و اغورار من مائها، فلا يغرنكم ما اصبح فيه اهل الغرور، فانما هو ظل ممدود، الي اجل معدود. [48].

«نور و روشنائي دنيا پنهان شده، نادرستيهاي آن آشكار شده، برگ دنيا زرد شده و ثمره ي آن براي مرد سودي ندارد و آبش فرورفته و خشك شده، پس به آنچه كه گناهكاران با آن روزگار مي گذرانند (ثروت و قدرت) شما را نفريبد، چرا كه دنيا مانند سايه اي گسترده تا هنگامي معين است».

البته چنين وصفي از دنيا را امام به هنگامه ي فترت بعثت و عدم حضور پيامبر (ص) در دنيا براي آن بيان كرده است.

ايها الناس، انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم و لاتهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم. [49].

«اي مردم به تحقيق كه دنيا سراي گذر است و آخرت سراي ماندگاري و قرار، پس از گذرگاهتان (دنيا) براي قرارگاهتان (آخرت) توشه برگيريد. و در برابر كسي كه اسرار شما را مي داند (پروردگار) پرده هاي عفت خود را پاره نكنيد. و دلهاي خود را از دنيا خارج كنيد، پيش از آن كه بدنهاي شما را از دنيا بيرون كنند».

[صفحه 49]

دار

بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه، لا تدوم احوالها و لايسلم نزالها … [50].

«دنيا سرائي است كه غم و اندوه آن را فراگرفته و به مكر و دغا شهرت يافته، حالات آن ماندگار نيست و واردشدگان در آن سالم نمي مانند … »

من هوان الدنيا علي الله انه لايعصي الا فيها و لا ينال ما عنده الا بتركها. [51].

«از نشانه هاي خواري و پستي دنيا نزد خدا اين است كه خدا را جز در دنيا معصيت نكنند و به آنچه نزد خداست دست نيابند، مگر به ترك دنيا».

با نوف، طوبي للزاهدين في الدنيا، الراغبين في الاخره، اولئك قوم اتخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طيبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا … [52].

«اي نوف، خوشا حال دل بريدگان از دنيا و شيفتگان به آخرت، اينان گروهي هستند كه زمين را فرش و خاك آن را بستر و آب آن را شربت گوارا و قرآن را پوشاك ظاهر و نيايش و دعا را جامه ي خود قرار داده اند … »

و الله لدنياكم هذه اهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم. [53].

[صفحه 50]

«به خدا سوگند كه اين دنياي شما در چشم انداز من از استخوان بي گوشت خوك در دست فردي جذامي پست تر و بي ارزش تر است».

فتزودوا في الدنيا، من الدنيا، ما تحرزون به انفسكم غدا. [54].

«پس در دنيا، از دنيا توشه برگيريد، توشه اي كه فرداي قيامت خود را به وسيله ي آن از عذاب نگهداريد» و بسياري وصفهاي دقيق ديگر از دنيا كه در نهج البلاغه امام آمده است و در اين صحيفه نمي گنجد. اين سخنان حكمت آميز خواه از زبان گوياي امام علي (ع) و يا پيامبر (ص) و يا

هر يك از معصومين (ع) كه در توصيف دنيا بيان شده، خود آژير خطري است در گوش جان آدمي، تا مرگ انسان دنيا را دريابد و بشناسد و تنها از آن در حد يك وسيله براي تعالي خويش و حركت به سوي خدا استفاده كند. ناگفته پيداست كه مذمت دنيا به اين جهت نيست كه به سراغ انديشه هاي خرافي مرتاضان و زاويه نشينان مرتجع برويم، كه همه ي مسووليتها و تعهدات ديني و اخلاقي و اجتماعي را به بهانه ي پوچي و بي ارزشي و ناپايداري دنيا رها كرده اند. چرا كه خداي حكيم در رابطه با دنيا و برخورداري از نعمتهاي آن و روي آوردن به مسووليتهاي دنيايي فرمود:

وابتغ فيما اتيك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك و لا تبغ الفساد في الارض ان الله لا يحب المفسدين. [55].

[صفحه 51]

«آنچه كه خداي تو را در سراي آخرت بخشيده بجوي و بهره ي خود را از دنيا نيز فراموش مكن و همانگونه كه خدا به تو نيكي كرده است نيكي كن و بر روي زمين در جستجوي فساد مباش، به تحقيق كه پروردگار فسادكنندگان را دوست نمي دارد».

قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للدين آمنوا في الحيوه الدنيا خالصه يوم القيامه، كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون. [56].

«بگو زينت خدا را كه براي بندگان خود بيرون آورده و روزيهاي پاكيزه را، چه كسي حرام كرده؟ بگو آن در قيامت مخصوص كساني است كه در دنيا ايمان آوردند، اين چنين آيات را براي مردمي كه بدانند تفصيل مي دهيم».

الم تر ان الله سخر لكم ما في الارض و الفلك

تجري في البحر بامره و يمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنه ان الله بالناس لروف رحيم. [57].

«آيا نمي بيني كه خدا براي شما رام كرده است آنچه را كه در زمين است و كشتي كه در دريا به فرمان او مي رود و اينكه آسمان را از افتادن بر روي زمين نگاه مي دارد، مگر به فرمان او، هرآينه خداوند نسبت به مردمان مهربان و رحيم است».

و آيات ديگري كه از حوصله ي اين نوشته بيرون است و همگي دلالت

[صفحه 52]

بر استفاده ي از دنيا و برخورداري از مسائل و موضوعات و پذيرش تعهدات و مسووليتهايي است كه زندگاني اين جهان به ما واگذار كرده است. بنابراين مقصود از نكوهش دنيا هدف قرار دادن آن است در حالي كه وسيله اي براي تقرب به خدا و دستيابي به كمال و رقاء بيش نيست.

با توجه به اين حقايق و واقعيتهاي هستي است كه امام علي (ع) يكي از ويژگيهاي پيشتازان (سابقين) راه خدا را عدم دلبستگي و پيوند آنها به دنيا و فريبندگيها و پديده هاي دانسته است. و در وصف پيشتازان مي گويد:

«آنان از دنيا دل بريده اند به مانند مسافران كوچ كننده اي كه خيمه برمي كنند، و روزگار را سپري كردند به گونه ي گذشتن از منزلهاي بين راه».

امام عل ي (ع) در اين فراز از كلام راهنما و راه گشاي خويش مي خواهد كه پيروانش به سبكباري آزادگان دنيا رها كرده، در ايام عمر با تكيه به پروردگار و با پيروي از سابقين از دنيا بگذرند و به سبكبالي پرنده هاي بهاري از فراخناهاي سرسبز و فريبنده ي متاع دنيا به سوي ملكوت اعلا و پايگاه قرب پروردگاري پر كشند.

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي

قدس سره، ذيل اين بخش از سخنان امام (ع) مي نويسد:

«فكونوا كالسابقين قبلكم) الي الجنه (و الماضين امامكم) من المومنين الزاهدين في الدنيا و الراغبين في الاخره (قوضوا من الدنيا تقويض الراحل) يعني انهم قطعوا علايق الدنيا و ارتحلوا الي الاخره كما ان الراحل اذا اراد الارتحال يقوض متاعه و ينقض خيمته و يهدم بناءه (و طووها طي المنازل) اي طووا ايام الدنيا و مده عمرهم كما يطوي المسافر منازل طريقه». [58].

[صفحه 53]

«(پس مانند پيشتازان قبل از خود باشيد) كه به سوي بهشت شتافتند (كساني كه از پيش روي شما گذشتند) گروهي از مومنان دل بركنده از دنيا و شيفتگان و دلدادگان به آخرت. (از دنيا به مانند كوچيدن مسافر، كوچ كردند) يعني آنان از دلبستگي هاي دنيا بريدند و به سوي آخرت شتافتند، به گونه ي مسافري كه چون آهنگ كوچ كند، كالاي خود برمي چيند و خيمه ي خويش برمي كند. (و دينا را سپري كردند به مانند گذشتن از جايگاههاي بين راه) و روزگار خود را در دنيا سپري كردد و دوران عمرشان را چونان مسافري كه منزلهاي ميان راه را طي مي كند، به پايان رساندند».

كمال الدين ميثم بحراني شارح و مفسر بزرگ نهج البلاغه نيز در شرح اين بخش از كلام امام علي (ع) نوشته است:

«ثم امرهم ان يكونوا كالسابقين من اكابر الصحابه و الماضين امامهم الي الجنه في الاعراض عن الدنيا و استعار لفظ التقويض و الطي لقطعهم علائق الدنيا و رحيلهم الي الاخره كما يقوض الراحل متاعه للسفر و يطوي خيامه للرحيل». [59].

«سپس آنان را فرمان مي دهد كه مانند پيشتازان از بزرگان صحابه باشند كه پيش روي ايشان از دنيا گذشتند و به سوي بهشت با

پرهيز و اعراض از دنيا شتافتند. و استعاره و وام گرفتن لفظ كوچيدن و گذشتن به خاطر بريدن ايشان از وابستگي هاي دنيا و كوچ كردن آنان به سوي جهان ديگر است. آن چنانكه مسافر ابزار سفر برمي چيند و به خاطر كوچيدن خيمه هاي خود را درهم مي پيچد».

[صفحه 54]

فضيلت قرآن در كلام امام

اشاره

و اعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذي لايغش و الهادي الذي لايضل و المحدث الذي لايكذب و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزياده او نقصان: زياده في هدي و نقصان من عمي. [60].

«و بدانيد كه به تحقيق اين قرآن پند دهنده ايست كه غش در كلام ندارد و راهنمائي است كه گمراه نمي كند و سخنگوئي است كه دروغ نمي گويد و كسي در برابر قرآن نمي نشيند مگر اينكه از كنار آن برخيزد، به فزوني يا كاستي، افزوني در هدايت و كاستي از ناداني و كوري دل».

امام علي (ع) در اين بخش از سخنان خود به بيان فضيلت قرآن مي پردازد. و قابل توجه اينكه فردي از قرآن سخن مي گويد كه پرورش يافته ي دامان پرفيض و بركت قرآن است و كام جانش از آغاز حيات با زلال گواراي رحمت و هدايت قرآن سرشار و شاداب شده است.

امام علي (ع) خود قرآن ناطق است و وجود مقدسش تجسم عيني و عملي قرآن كريم مي باشد، از اين رو بيان امام در توصيف قرآن گوياترين و بليغ ترين كلام در معرفي كتاب خداست. و هركس مي خواهد قرآن را آن چنانكه هست ادراك كند لازم و ضروري است كه به اين بخش از گفتار امام كه در فضيلت قرآن است، بيش از پيش توجه كند. چرا كه قرآن كتاب حيات است و آينه ي

تمام نماي كاينات و برنامه ي زندگي و برنامه ي هدايت انسان

[صفحه 55]

از سوي خدا، در جهت ارشاد آفريدگان خويش.

شايسته است امروز كه بيش از هر زمان ديگر بندگان خدا دچار تيرگيهاي انحراف، گناه، فساد، شرك، كفر و نفاق مي باشند، به قرآن روي آور شوند و از اين كتاب نور قبسي برگرفته به جنگ با ظلمات اجتماعي و تاريكي هاي اعتقادي و سياهي هاي فكري بشتابند. و اين سخن هدايت بخش پيامبر اسلام (ص) را به ياد آورند كه فرمود:

اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن. [61].

«هرگاه فتنه ها به مانند پاره هاي تاريك شب شما را فراگرفت، پس بر شما باد روي آوردن به قرآن».

قرآن پند دهنده صادق

هو الناصح الذي لايغش

نخستين فضيلتي كه در كلام امام براي قرآن ذكر شده، صداقت و صحت هدايت قرآن است در اندرزگويي و موعظه ي انسان. چرا كه در دوران زندگي انسان افراد بي شماري انديشه ها و توطئه هاي شوم و نيتهاي پليد خود را در پوششي از اندرزهاي دلنشين و موعظه هاي فريبنده پنهان مي كنند، در حالي كه در وراي اين نصيحتها و موعظه ها اغراض شوم و اهداف شيطاني آنان پنهان است. چه بسيارند ناصحاني كه به ظاهر دلسوز و شفيق و راهنما جلوه مي كنند، در حالي كه نيت و هدف آنها از اين دلسوزيها و نصيحتها نابودي و شكست طرف نصيحت است. و در حقيقت با اين موعظه ها و پندها راه را براي دستيابي به خواستها و تحقق نقشه هاي شوم خويش هموار مي كنند. نگاهي به تاريخ حكومت سلطه جويان خودكامه ي مستبد گوياي اين واقعيت تلخ است كه همواره ديكتاتورهاي

[صفحه 56]

حاكم در برخورد با مردم مستضعف و انبوه آزاديخواهان برخاسته به ستيز با ستم و جور حاكمان، زبان به پند و

اندرز مي گشايند و از راه خيرخواهي و دلسوزي نسبت به ملتها، مي كوشند تا آنان را دوباره بفريبند. و با تظاهر به صلاح انديشي و مصلحت خواهي مردم، سلطه ي شوم و سايه ي كثيف خود را همچنان بر سر جوامع انساني تحت سلطه حفظ كنند. در دنياي كنوني و عالم ديپلماسي امروز هم، تمامي سياستمداران حقه باز و مردم فريب با تظاهر به دفاع از آزادي و حمايت از جهان سوم و ايجاد فضاي باز انديشه و فرهنگ و حركت به سوي تمدن و ترقي، توده هاي محروم و مستضعف را تحت استثمار و نفوذ و حاكميت خويش قرنهاست كه اسير كرده و همچنان براي حفظ موقعيت و پرستيژ حاكمانه ي خويش سياست بازي مي كنند. و ماسك فريب بر چهره دارند و بر سرنوشت و مقدرات مردم حكومت مي كنند. همه ي اين دژخيمان بدسگال و اهريمنان فرشته روي با توطئه ها و دسيسه هاي گوناگون در پي چپاول و نابودي مردم محروم و درمانده اند، در حالي كه فرياد خيرخواهي و اندرز مصلحت انديشي و نجات محرومان از حلقوم كثيف و ناپاكشان دنيا را پر كرده است. ديپلماسي غرب متجاوز با شعار رسيدن به تمدن و رشد علمي و فرهنگي و اقتصادي ملتها را تاراج مي كند. و سياست بازي شرق چپاولگر با تظاهر به حمايت از محرومان و كارگران و پيشه وران و به حكومت رساندن محرومان به غارت و چپاول توده هاي محروم و مستضعف سرگرم است. دكترين سياستهاي غربي و پروگرام سياستهاي شرقي همه بر اساس فريب، خدعه، دروغ، خيانت و اسارت ملتهاي محروم و ناآگاه استوار است، اگر چه به ظاهر منادي آزادي، صلح، علم، تمدن، فرهنگ و حكومت مردم بر مردم مي باشند.

[صفحه 57]

در اين ميانه قرآن

كتاب هدايت و موعظه، ناصحي شفيق و اندرزگوي صادقي است كه در نهايت رحمت و شفقت و كرامت به موعظه و ارشاد و هدايت برخاسته و تاريخ گواه است كه هر كس به دامان قرآن پناه آورده و گوش جان به نصايح و مواعظ الهي سپرده است، رستگاري و پيروزي را به حقيقت يافته است. چرا كه قرآن كلام و بيان و موعظه ي الهي است و خداي عليم و حكيم از گذرگاه علم و حكمت بي پايان به ارشاد و هدايت و موعظه ي بندگان خويش پرداخته و منطق وحي نيز در نهايت صراحت گوياي اين حقيقت است آنجا كه مي فرمايد:

يا ايها الناس قد جاءتكم موعظه من ربكم و شفاء لما في الصدور و هدي و رحمه للمومنين. [62].

«اي مردم به تحقيق كه از سوي پروردگارتان موعظه اي براي شما فرود آمد كه شفاي دلها و هدايت و رحمت براي گرويدگان است».

پيامبر اسلام (ص) كه رحمت خدا براي جهانيان و راهنماي مردم به فلاح و نجاح است درباره ي قرآن، اين عروه الوثقاي الهي اينگونه سفارش مي كنند:

ان هذا القرآن سبب طرفه بيد الله و طرفه بايديكم فتمسكوا به فانكم لن تضلوا و لن تهلكوا ابدا. [63].

«به تحقيق اين قرآن ريسماني است كه يك سوي آن در دست خدا و ديگر سويش به دست شماست، پس به آن چنگ زنيد، به درستي كه با اين اعتصام هرگز تا ابد گمراه و هلاك نمي شويد».

[صفحه 58]

امام علي (ع) اين آشناي با كتاب خدا و پرورده ي معارف و مواعظ قرآن در كلامي بس بليغ و شيوا درباره ي كتاب حق تعالي مي فرمايد:

فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق و حجه الله علي خلقه. [64].

«پس اين قرآن

(كتاب خدا) فرمانده و بازدارنده و خاموش سخنگو و حجت پروردگار بر آفريدگان است».

قرآن راهنمائي كه گمراه نمي كند

و الهادي الذي لايضل

دومين فضيلت از فضائلي كه امام (ع) براي قرآن بيان فرموده، اين است كه قرآن تنها راهنمائي است كه پيروان خويش را هرگز گمراه نمي كند. چرا كه در مسير هدايت انسانها اگر چه قرآن كتاب هدايت به سوي مقصد كمال و تعالي اخلاقي و روحاني است. ولي در حقيقت قرآن ابزار هدايت است و هادي حقيقي ذات اقدس ربوبي است، كه از هر نقص و جهل و ضعف بدور است. از ضروريات مساله ي هدايت و هادي آگاهي و علم و رحمت و محبت هادي نسبت به مهتدي است. چرا كه راهنما از گذرگاه محبت و عشق و رحمت نسبت به مهتدي در جهت هدايت او تلاش مي كند. روشن است كه اگر هادي در امر هدايت فاقد علم و آگاهي باشد، نه تنها نمي تواند مهتدي را به مقصود و مطلوب برساند بلكه موجب گمراهي و ضلالت وي خواهد شد. و امام (ع) از اين روي قرآن را راهنمائي مي داند كه گمراه نمي كند، چرا كه در حقيقت و واقع پروردگار هادي مومنان به قرآن است و ذات اقدس پروردگاري عالم به حقايق و اسرار جهان و رحيم و رئوف نسبت به بندگانست و آيات مباركات ذيل گواه اين معني است:

[صفحه 59]

و عنده مفاتح الغيب لايعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين. [65].

الم يعلموا ان الله يعلم سرهم و نجويهم و ان الله علام الغيوب.

[66].

يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصدور. [67].

فان كذبوك فقل ربكم ذو رحمه واسعه و لا يرد باسه عن القوم المجرمين [68].

و لما جاء امرنا نجينا هودا و الذين آمنوا معه برحمه منا و نجيناهم من عذاب غليظ. [69].

و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم. [70].

فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفور رحيم. [71].

و آيات بسياري در قرآن كه بيانگر علم و رحمت پروردگار است و در سوره، سوره ي قرآن نشاني از آنها مي يابيم و اكنون در حوصله ي اين بحث

[صفحه 60]

نمي آيد، همه دلالت بر آگاهي و رافت و رحمت آفريدگار نسبت به آفريدگانش دارد. بنابراين قرآن كه كتاب هدايت الهي جهت ارشاد انسانهاست، تنها راهنمائي است كه به حق آدميان را به خير و صلاح و صواب و حق و عدل و مساوات و ايمان و علم و آزادي و فلاح هدايت مي كند، بي آنكه ذره اي احتمال خطا و گمراهي در هدايت وي تصور شود. و اين صحت و حتميت و قطعيت در هدايت فقط منحصر به قرآن است. چرا كه ديگر هاديان به اقتضاي محدوديت آگاهي و محبت و دلسوزيشان نسبت به پيروان احتمال گمراه كردن رهروانشان وجود دارد. و در برخي موارد نيز امكان گمراهي پيروان آنها حتمي است.

قرآن سخنگويي كه دروغ نمي گويد

و المحدث الذي لا يكذب

سومين فضيلت قرآن از ديدگاه امام علي (ع) صداقت در كلام و راستي گفتار قرآن است، كه امام به آن اشاره فرموده و هرگز احتمال كذب در بيان قرآن نيست. و اين فضيلت را نيز قرآن به اعتباري كه كلام حق تعالي مي باشد داراست، چرا كه قرآن كتاب وحي الهي است

و وحي از مصدر علم و كانون حكمت پروردگاري نشات مي گيرد و آنچه كه از ناحيه ي ذات پروردگار صادر شود گمان كذب و خطا در آن محال است. ديگر اينكه گوينده ي كلام هنگامي گفتار خود را به پليدي كذب مي آلايد كه نيازمند و بيمناك باشد. دروغ در كلام گوينده براي رفع نياز و جلب منفعت و دفع خطر و تحصيل آرامش دل است. قرآن كلام خداست و به همين جهت از آلودگي كذب به دور است، چرا كه گوينده ي اين سخنان آفريدگار دانا و توانا و صمد است. او كه قدرت و توانائيش فوق همه ي قدرتهاست و همه ي كاينات نيازمند به او و او از هرچه ر انديشه ي آدمي بگنجد بي نياز است و منطق وحي گويا و شاهد اين حقيقت است، آنجا كه مي فرمايد:

[صفحه 61]

يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد. [72].

گويندگان دروغگو، زبون افرادي هستند كه در پناه كذب و خيانت در گفتارشان، مي كوشند تا ذلت و زبوني و ناتواني خويش را جبران كنند. و يا با رديف كردن كلمات و تركيب جملاتي سراسر كذب و خطا منافع و مصالحي را براي خود فراهم آورند. دنائت ذاتي و خباثت ضمير و تاريكي دل و تباهي انديشه، دروغگو را به بيان سخنان كذب وامي دارد و اين همه كه بيان شد ظلمات و آلودگي است و در حوزه ي وجودي و حيات انسان نيازمند و ناتوان مي گنجد. و از آستان قدس حضرت پروردگاري دور است، كه او خالق و آفريدگار و مظهر و مظهر نور و قداست و طهارت است. بنابراين هرگز در كلام باريتعالي تصور كذب هم نمي رود، چرا كه صمد

و قدير است. و به همين دليل امام (ع) يكي از ويژگيها و فضيلتهاي قرآن را صداقت در كلام و صحت در بيان ذكر فرموده است.

قرآن كتاب افزايش هدايت و كاهش جهل و گمراهي

اشاره

(و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزياده او نقصان: زياده في هدي و نقصان من عمي).

از ويژگيهاي جهان هستي موضوع تاثير و تاثر است. (اثرگذاري و اثرپذيري) به اين بيان كه همه ي پديده هاي جهان در رابطه با يكديگر حالت اثرگذاري و اثرپذيري نسبت به يكديگر دارند. و همه ي موجودات در رابطه با يكديگر عمل مي كنند و در حوزه ي وجود و حيات خود بر محيط اثر مي گذارند و از شرايط و امكانات محيط نيز متاثرند. انسان نيز از اين

[صفحه 62]

قاعده مستثني نيست و در پرتو استعدادها و توانائي ها خود بر محيط و پديده هائي كه با آنها در ارتباط است اثر مي گذارد و از آنها نيز متاثر است. هرگاه با نور و علم و طهارت و ايمان و مظاهر اخلاص و تقوي مربوط باشد، اين ارتباط مفيد و مثبت باعث روشني و آگاهي و قداست و ايمان و اخلاص وي مي شود. و اگر با پليدي و شيطان و مظاهر فساد و عصيان و شرك مربوط باشد، همين پيوستگي موجب آلودگي دل و انديشه و عمل او خواهد شد. با توجه به اين واقعيت غير قابل انكار امام علي (ع) قرآن را عامل افزايش آگاهي و هدايت و باعث كاهش جهل و ناآگاهي مي داند. و عقيده دارد كه از آثار ارتباط و مجالست با قرآن اين است كه هركس با قرآن مربوط و محشور شود، مادام كه اين پيوند مقدس محفوظ بماند در مسير هدايت پيشرفت مي كند و از

گمراهي و جهل رهايي مي يابد. چرا كه قرآن كتاب هدايت است و با فراهم آمدن هدايت و با تحقق راه يابي و ارشاد و آگاهي انسان، ضلالت و جهل از وي دور خواهد شد. همنشين قرآن از ظلمات گمراهي رهايي يافته و به كانون نور و ايمان مربوط خواهد شد، زيرا قرآن كتابي است كه به اذن و اراده ي الهي باعث خروج آدميان از ظلمات به نور است، به مدلول:

الرا، كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد. [73].

و قرآن عامل افزايش هدايت و راه يابي پرهيزكاران آشنا و محشور با آيات آن است به شهادت:

[صفحه 63]

الم، ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين. [74].

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي در شرح اين بخش از سخنان امام مي نويسد:

(و اعلموا ان هذا القرآن هو الناصح) المشفق (الذي لايغش) في ارشاده الي وجوه المصالح كما ان الناصح الصديق شانه ذلك (و الهادي الذي لايضل) من اهتدي به. (و المحدث الذي لايكذب) في قصصه و احاديثه و اخباره. قال ابوعبدالله (ع) فيما روي في الكافي عن سماعه بن مهران عنه (ع) ان العزيز الجبار انزل عليكم كتابه و هو الصادق البار فيه خبركم و خبر من قبلكم و خبر من بعدكم و خبر السماء و الارض و لواتاكم من يخبركم لذلك تعجبتم. (و ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه … ) استعار لفظ المجالسه لمصاحبته و ملازمته و قرائته و التدبر في الفاظه و معانيه. [75].

«(و بدانيد كه به تحقيق اين قرآن ناصح) دلسوز و شفيق (اندرزگوي بي آلايش و خلاف) پنددهنده ايست كه در راهنمائي و ارشادش به سوي خير و مصلحت خلاف

نمي گويد، آنچنانكه مقام و مرتبه ي ناصح و صادق و دلسوز اين است. (و راهنمائي است كه گمراه نمي كند) هدايت كننده ايست كه هر كس او را پيروي كند گمراهش نمي كند. (و سخنگويي است كه دروغ نمي گويد) قرآن سخن پردازيست كه در سرگذشتها و گفتار و خبرهايش دروغ نمي گويد. ابوعبدالله (ع) (امام صادق (ع)) بنا به آنچه در كتاب اصول كافي سماعه بن مهران از آن حضرت نقل مي كند، فرموده است كه:

[صفحه 64]

به تحقيق پروردگار عزيز جبار كتاب خود را بر شما فروستاد و او خدائي صادق است. در كتاب خدا اخبار شما، پيشينيان شما و آيندگانتان و آسمان و زمين بيان شده است، در حالي كه اگر شما را كسي آيد كه از اين موضوعات خبر دهد دچار شگفتي مي شويد. (و كسي همنشيني با اين قرآن نمي كند مگر اين كه از كنار آن برخيزد … ) و كاربرد كلمه مجالست به جاي مصاحبت و همراهي، خواندن و انديشه كردن در كلمات و آيات و معاني آن است».

و اعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غني، فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به علي لاوائكم، فان فيه من اكبر الداء، و هو الكفر و النفاق و الغي و الضلال.

«و بدانيد كه به تحقيق براي هيچ كس با داشتن قرآن فقر و نيازمندي نيست و نيز براي احدي دور از قرآن بي نيازي ممكن نيست، پس بهبودي و درمان دردهايتان را در آن بجوئيد و در سختي و گرفتاري از آن ياري بجوئيد. پس به درستي كه در قرآن درمان بزرگترين دردها كه كفر و نفاق و تباهي و گمراهي است وجود دارد».

قرآن كتابي

است كه همه ي اسرار حقايق ملك و ملكوت را دربردارد. قرآن كتاب طبيعت و ماوراء طبيعت، فيزيك و متافيزيك، شهود و غيب است. قرآن اين مجموعه ي وحي الهي پاسخگوي همه ي نيازهاي مادي، معنوي، دنيوي، اخروي، اعتقادي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي است. قرآن كتاب مقدسي است كه از آبشار وحي و علم و

[صفحه 65]

حكمت پروردگار سرچشمه مي گيرد و از اين روي توانائي ساختن و پرورش انسان، جامعه، فرهگ و تمدن و ممتازترين مدينه ي فاضله ي اخلاقي را دارد. تاريخ اسلام و مسلمين گواه است كه هرگاه و در هر جا مردمي محروم و مستضعف با تمامي هستي. و از سويداي جان مومن به اسلام شده و به قرآن تمسك و توسل يافته اند، پيروزي و بهروزي و رقاء و رشد را بهره برده اند. و اين بيانگر اين حقيقت است كه قرآن كتاب مبارك و مطهري است كه جامع همه ي معارف و حقايق و معالمي است كه مورد نياز انسان در هر عصر و نسلي است. آيات روشن اين كتاب مبين خود گوياي اين حقيقت محتوم است، آنجا كه مي فرمايد:

… و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين. [76].

انا نحن نحيي الموتي و نكتب ما قدموا و اثارهم و كل شي ء احصيناه في امام مبين. [77].

اين بخش از كلام امام (ع) بيانگر چند مطلب مهم و قابل توجه است و اي كاش مومنان به قرآن و امام (ع) با تمامي وجود اين حقايق را كه از كلام ايشان متجلي است ادراك و اقدام كنند. نخستين موضوع مهمي كه امام به آن اشاره فرموده اند:

اينست كه پيروان قرآن با دارابودن اين مجموعه ي وحي الهي هيچگونه نياز فكري و فرهنگي و علمي و حياتي به هيچ كتاب و مكتب و مسلكي ندارند. چرا كه قرآن برنامه ي زندگي و سازندگي انسان، از سوي پروردگار عليم و حكيمي طرح و برنامه ريزي شده، كه آگاهي كامل

[صفحه 66]

به انسان و حيات و نيازمنديهاي مادي و معنوي او دارد. بنابراين قرآن از چنان غناي فرهنگي برخوردار است كه جاي هيچ نيازي به كتاب و مكتب ديگري باقي نمي گذارد. و در مقابل همه ي مكتبها و ايدئولوژيها و كتابهاي پرداخته ي انديشه و ذهن انسانها به دليل محدوديت آگاهي و بصيرت صاحبانشان از مسائل، در هيچ حال و در هيچ شرايط زماني و مكاني و اجتماعي توانائي پاسخگوئي به همه ي نيازمنديهاي روحي و فكري و مادي انسان را ندارند.

ديگر اينكه دردهاي ظاهري و باطني و بيماريهاي فكري و روحي شما را قرآن با جامعيت و شمولي كه داراست پيشگيري و درمان مي كند. با توجه به اين حقيقت درمان دردهاي فردي و اجتماعي و قومي و بن بستهاي تاريخي و تضادهاي حاكم و موجود در جامعه را در قرآن بجوئيد كه شفاي دلهاي شما است.و در گرفتاريها و مشكلات زندگي از قرآن ياري بجوئيد، كه قدرت حل مشكلات و رفع معضلات شما را در پرتو قدرت و حكمت الهي دارد. چرا كه استعانت از قرآن بي گمان استعانت از حق تعالي است و هر كس از غير خدا ياري بجويد، نه تنها ياري نخواهد ديد، كه ذليل هم مي شود.

مطلب سوم و مهمي كه در گفتار شيواي امام جلب توجه مي كند، اينست كه امام بزرگترين بيماريها را معرفي كرده و درمان آن

را نيز در قرآن مي داند. بزرگترين و خطرناكترين بيماري را امام بيماري دل و انديشه دانسته و مي فرمايد:

فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغي و الضلال.

بزرگترين بيماريها كفر (پوشانيدن و كتمان حقايق) نفاق (ناباوري حق و تظاهر به پذيرش آن با ريا و تظاهر و نقش بازي) غي (تباه كردن و به

[صفحه 67]

فساد كشيدن انديشه) ضلال (گمراهي در اعتقاد و عمل و خطا در جهت گيري و شناخت هدف است). پژوهش و نگرشي عميق در قرآن بيانگر اين حقيقت است كه در فرهنگ اسلامي و بينش قرآني دردي بدتر و بيماريي خطرناك تر از آنچه امام از آنها ياد كرد وجود ندارد. از ديدگاه امام علي (ع) درمان اين دردهاي بزرگ در قرآن آمده است و حق هم همين است، چرا كه قرآن بيماري كفر را با داروي ايمان و نفاق را با اخلاص و غي را با رشد و ضلالت را با هدايت از سوي پروردگار درمان مي كند. به بيان ديگر هنگامي كه امام (ع) فرمان درمان اين دردها را در توسل به قرآن صادر مي كند، اشاره اي لطيف به سلامتي روح و دل دارد كه از طريق قرآن براي انسان فراهم مي آيد و عبارتست از: ايمان (سلامت اعتقاد) اخلاص (سلامت نيت) رشد (سلامت انديشه و دل) هدايت (سلامت عمل و حركت) و امام فراهم آوردن اين تندرستي ها را به پيروان خويش فرمان مي دهد.

كمال الدين بحراني در شرح اين بخش از سخنان امام (ع) مي نويسد:

ثم نبههم علي انه ليس بعده علي احد فقر، اي ليس بعد نزوله للناس و بيانه الواضح حاجه بالناس الي بيان حكم في اصلاح معاشهم و معادهم و لا

لاحد قبله من غني، اي قبل نزوله لاغني عنه للنفسوس الجاهله. [78].

«سپس پيروان خود را يادآوري مي كند كه به تحقيق بعد از دارابودن قرآن براي كسي فقر و نيازي نيست، يا اينكه پس از نزول قرآن براي مردم و بيان روشن احكام، ديگر احتياجي به مردم نيست كه براي يكديگر

[صفحه 68]

به تشريح راه حل و اصلاح امور مادي و معنوي (اقتصادي و اخروي) بپردازند. و براي احدي قبل از نزول قرآن بي نيازي و غنايي نيست، يعني اينكه مردم جاهل و ناآگاه قبل از نزول قرآن بي نياز از آن نبوده اند».

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي نيز در شرح سخنان امام چنين مي نويسد:

«ان المراد به ان من قرء القرآن و عرف ما فيه و تدبر في معانيه و عمل باحكامه، يتم له الحكمه النظريه و العمليه و لا يبقي له بعده الي شيي ء حاجه و لا فقر و لا فاقه و من لم يكن كذلك فهو احوج المحتاجين. [79].

«مقصود از كلام امام (ع) اينست كه هركس قرآن را بخواند و آنچه از حقايق و معارف در آن آمده بشناسد و در معاني آن تدبير و تفكر كرده و به احكام و فرامين آن عمل كند، حكمت نظري و عملي براي او در حد تمام و كمال فراهم مي آيد. و براي وي بعد از قرآن به هيچ چيز (كتاب) نيازي نيست و فقر و تنگدستي از او دور مي شود. و هركس كه توسل به قرآن نجويد و در آيات آن تدبير و تفكر نكرده و به احكام آن عمل نكند، بي گمان او نيازمندترين نيازمندان است».

فاسالوا الله به و توجهوا اليه بحبه و لا تسالوا به خلقه انه ما

توجه العباد الي الله بمثله.

«پس به وسيله ي قرآن خداي را بخوانيد و با دوستي قرآن به خدا روي آور شويد و قرآن را وسيله ي خواهش و درخواست از بندگان خدا

[صفحه 69]

قرار ندهيد. به درستي كه بندگان با هيچ چيزي به مانند قرآن به خدا رونياوردند». مقصود امام از اين جمله شايد اين توصيه باشد، كه براي نزديك شدن و تقرب به هر مطلوب و مقصودي راهها و وسايل خاصي لازم است، كه براي رسيدن به آن هدف ناگزير از توسل به وسايل آن هستيم از اين روي امام (ع) سفارش مي كند كه براي ارتباط و درخواست از پروردگار وسيله ي لازم قرآن است. و اين كتاب مقدس تنها وسيله ايست كه مي تواند خيلي زود ما را به خدا نزديك و مربوط كند. و نيز امام توصيه مي كند كه از گذرگاه دوستي قرآن (كه عبارت از پيروي و عمل به آنست) به خداي بزرگ روبياوريد. چرا كه راه رسيدن به خدا و تقرب به ذات اقدس ربوبي محبت قرآن است و بي گمان دوستي قرآن متضمن عمل به احكام و فرايض آن مي باشد. تاكيد امام (ع) بر اين مطلب است كه از قرآن فقط براي ارتباط و عبادت و جلب رضاي الهي و تقرب به او بهره مند شويد. و مبادا آنكه قرآن را وسيله اي براي نزديكي به خلق و جلب منفعت و رضاي خاطر مردم و خوش آمد اين و آن قرار دهيد، كه اينگونه استفاده از قرآن نشانه ي شرك و نفاق است. و چنين برخورداري از قرآن موجب لعن و نفرين قرآن است براي كسي كه چنين خيانتي به قرآن بنمايد. و در پايان اين كلام دوباره امام (ع) تاكيد مي كند

كه تنها راه تقرب و توسل به پروردگاري براي مردم اعتصام به قرآن و اعتقاد و عمل به آنست. و اين تنها استفاده ي مجاز از قرآن است كه خشنودي خدا را همراه دارد. حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي مفسر نهج البلاغه ذيل اين عبارت از كلام امام مي نويسد:

يحتمل ان يكون المراد به جعله وسيله اليه سبحانه في نيل المسائل لكونه اقوي الوسائل و ان يتوجه اليه بحبه اي بحب السائل المتوجه له او

[صفحه 70]

بكونه محبوبا لله تعالي في انجاح السوالات و قضاء الحاجات [80].

«احتمال دارد مقصود از كلام امام (ع) اين باشد كه قرآن را وسيله اي در پيشگاه خداي سبحان براي اجابت درخواستها قرار دهيد، چرا كه اقتضاي تكويني قرآن اين است كه نيرومندترين و بهترين وسايل جهت تقرب به خداست. و اينكه به خدا روي آور شويد به دوستي قرآن، يا به محبتي كه خدا از سائل متوجه به او (حق تعالي) دارد و يا اينكه قرآن بذاته محبوب خداست در جهت برآوردن حاجتها و فراهم آمدن درخواستهاي بندگان».

و آنگاه در ادامه ي شرح خود مي نويسد:

و علي هذا فالمقصود من التوجه اليه بحبه تاكيد الاستكمال اذ من احبه استكمل بما فيه فحسن توجهه اليه تعالي و الاظهر هو الاحتمال الاول بقرينه قوله (و لا تسالوا به خلقه) لظهوره في ان المراد به هو النهي عن جعله وسيله للمساله الي الخلق. [81].

«و بنابراين منظور از توجه به خدا يا دوستي قرآن، تاكيديست بر تحصيل كمال از قرآن براي كسي كه دوست دارد به آنچه كه در قرآن آمده به كمال برسد، كه اين گونه توجه به خداي متعال نيكوست. و روشنتر و آشكارتر احتمال نخست مي باشد (قبلا ذكر

شد) به قرينه ي سخن امام كه فرمود (به وسيله ي قرآن از مردم و بندگان خدا درخواست نكنيد) چرا كه روشن است، مقصود از كلام بازداشتن مردم از وسيله قرار دادن قرآنست در جهت تقاضا و خواهش از خلق».

كمال الدين ميثم بحراني هم در شرح اين بخش از كلام امام (ع) چنين

[صفحه 71]

مي نويسد:

ثم امرهم ان يسئلوا الله به و المراد انكم اعدوا انفسكم و كملوها لاستنزال المطالب من الله بما اشتمل عليه القرآن من الكمالات النفسانيه و توجهوا اليه بحبه لان من احبه استكمل بما فيه فحسن توجهه الي الله. و قوله: (و لا تسئلوا به خلقه) اي لاتجعلوا تعلمكم له لطلب الرزق به من خلق مثلكم فانه لم ينزل لذلك. و قوله: (انه ما توجه العباد الي الله بمثله) و ذلك لاشتماله علي جميع الكمالات النفسانيه من العلوم و مكارم الاخلاق و النهي عن جميع الرذايل. [82].

«پس پيروان خود را فرمان مي دهد كه خدا را به وسيله ي قرآن بخوانند و مقصود اينست كه خودتان را آماده استفاده از قرآن كنيد و نفوستان را به مطالبي كه از سوي خدا در قرآن آمده و شامل كمالات نفساني است، به كمال و رشد برسانيد. و با دوستي قرآن به خدا روي آور شويد، چرا كه هركس قرآن را دوست بدارد، به وسيله ي آنچه كه در آنست تحصيل كمال مي كند و اين بهترين توجه به وسيله ي قرآن به پروردگار است.

و فرموده ي امام (و لا تسئلوا به خلقه) منظور اينست كه آموخته هاي خود را از قرآن وسيله اي براي درخواست روزي از آفريده اي مانند خود قرار ندهيد، كه خداي بزرگ قرآن را به اين منظور نازل نكرده است. و فرموده ي امام (انه

ما توجه العباد الي الله بمثله) بدان جهت است كه قرآن شامل همه ي كمالات نفساني از علوم، مكارم اخلاق و نهي از زشتي ها و پليديها است».

كلام امام علي (ع) در فضيلت قرآن همچنان ادامه دارد.

و در اينجا با بيان رواياتي از خاندان عصمت و طهارت پيرامون

[صفحه 72]

عظمت و جلال و قداست قرآن كريم به زيبائي و كمال معنوي بحث درباره قرآن مجيد مي افزاييم.

پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) فرمود:

القرآن شافع مشفع و ماحل مصدق و من جعله امامه قاده الي الجنه و من جعله خلفه ساقه الي النار و هو الدليل يدل علي غير سبيل و هو كتاب فيه تفصيل و بيان و تحصيل و هو الفصل ليس بالهزال و له ظهر و بطن فظاهره حكم و باطنه علم. ظاهره انيق و باطنه عميق … [83].

«قرآن شفاعت كننده ايست كه شفاعتش پذيرفته است و گزارش بديها را مي دهد و گفته ي او تصديق مي شود. هر كس قرآن را رهبر خود قرار دهد، قرآن او را به بهشت هدايت كند و هر كس قرآن را پشت سر گذارد، قرآن او را به دوزخ رساند. و قرآن راهنمائي است كه به بهترين راه هدايت مي كند و كتابي است كه تفصيل و بيان و تحصيل حقايق در آنست. قرآن جداكننده ي حق از باطل است و وسيله ي شوخي نيست. براي قرآن ظاهر و باطني است. ظاهر آن حكم و دستور و باطنش علم و دانش است. ظاهري خرم و زيبا و باطني ژرف و عميق دارد … »

امام علي (ع) فرمود:

اعلموا ان القرآن هدي النهار و نور الليل المظلم علي ما كان من جهد و فاقه. [84].

«آگاه باشيد كه قرآن راهنماي به

روز و روشناي در شب تاريك است، در جهت رفع همه ي سختي ها و تنگدستي ها».

[صفحه 73]

امام صادق (ع) فرمود:

ان القرآن زاجر و آمر: يامر بالجنه و يزجر عن النار. [85].

«به تحقيق كه قرآن فرمان دهنده و بازدارنده است. فرمان به بهشت مي دهد و از جهنم بازمي دارد».

رسول خدا (ص) فرمود:

انا اول وافد علي العزيز الجبار يوم القيامه و كتابه و اهل بيتي ثم امتي، ثم اسالهم ما فملتم بكتاب الله و باهل بيتي. [86].

«من نخستين كس هستم كه بر خداي عزيز جبار در روز قيامت با كتاب خدا و خاندانم وارد مي شوم، سپس امت من به حضور خدا وارد مي شوند. آنگاه من از امتم مي پرسم كه شما با كتاب خدا و خاندانم چه كرديد»؟

زهري نقل مي كند كه امام زين العابدين علي بن السحين (ع) فرمود:

لو ماتوا بين المشرق و المغرب لما استوحشت بعد ان يكون القرآن معي و كان عليه السلام اذا قرا «مالك يوم الدين» يكررها حتي كاد ان يموت. [87].

«اگر همه ي مردم ميان شرق و غرب بميرند، من هراسي ندارم پس از آنكه قرآن با من باشد. و هنگامي كه امام (ع) آيه ي «مالك يوم الدين» را قرائت مي كرد، به قدري تكرار مي فرمود كه نزديك بود از نفس بماند».

به مصداق «الفضل ما شهدت به الاعداء» (فضيلت آنست كه دشمنان

[صفحه 74]

به آن گواهي دهند) گوشه اي از نظرات محققان و نويسندگان غير مسلمان را درباره ي قرآن بيان مي كنيم:

ژول لابوم محقق فرانسوي در مقدمه ي تفصيل الايات مي نويسد:

«دانش و علم براي جهانيان از سوي مسلمانان فراهم آمد. و مسلمين علوم را از قرآني كه درياي دانش است گرفتند و نهرها از آن جاري كردند». [88].

در منگهام درباري قرآن مي نويسد:

«قرآن يگانه معجزه محمد

است، معجزه اي كه ادب فائق و زيبايش و همچنين نيروي نورانيش تا امروز همچنان به گونه ي معماي لاينحلي باقي مانده است». [89].

ساواري نويسنده ي فرانسوي پيرامون عظمت قرآن مي نويسد:

«قرآن داراي تاثير خاص و جاذبيتي مخصوص است، كه هيچ يك از كتابها آن را ندارد». [90].

لومانس در فضيلت قرآن نوشته است:

«قرآن بزرگترين نور است و آن نور خداست كه جز شفقت و رحمت نخواهد بود». [91].

[صفحه 75]

و اعلموا انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه و من محل به القرآن يوم القيامه صدق عليه، فانه ينادي مناد يوم القيامه: «الا ان كل حارث مبتلي في حرثه و عاقبه عمله غير حرثه القرآن».

«و بدانيد كه قرآن شفاعت كننده ايست- در نزد خدا- كه شفاعتش پذيرفته مي گردد و سخنگوئي است كه گفتارش تصديق مي شود و كسي را كه قرآن در روز قيامت شفاعت كند، شفاعتش درباره ي او پذيرفته مي شود و كسي را كه قرآن روز قيامت- در پيشگاه خدا- زشت شمارد، گفتار قرآن درباره ي او تصديق مي شود، زيرا در روز قيامت نداكننده اي فرياد برمي آورد كه: «آگاه باشيد كه هر كشت كاري به عاقبت عمل و كشت خود گرفتار است، مگر كشت كاران قرآن».

اين بخش از كلام امام علي (ع) پيرامون قرآن حاوي فضائل قرآن در آخرت است. قرآن در اعتقاد و نگاه ژرف اميرالمومنين علي (ع) نه تنها كتابي است كه پاسخگوي همه ي نيازهاي اعتقادي، علمي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي انسانها در همه اعصار و قرون است، بلكه در آخرت نيز انسانها به اين كتاب منير نيازمند مي باشند. چرا كه به فرموده ي امام قرآن در روز قيامت در پيشگاه

حق تعالي از چنان عظمت و ارزش متعالي برخوردار است، كه مي تواند شفيع انسانها در نزد خداي سبحان و يا بيانگر زشتي و پليدي اعمال آنها در پيشگاه حق تعالي باشد.

به اعتقاد و بيان امام علي (ع) از جمله ي امتيازات و فضائل قرآن در روز قيامت، اينست كه قرآن در آن روز شافع و مشفع و قائل و مصدق است. يعني قرآن در روز

[صفحه 76]

قيامت نه تنها به خاطر شرف و عظمت ذاتي خود اجازه شفاعت از انسانها را دارد، بلكه از چنان فضيلت و عظمتي در نزد خدا برخوردار مي باشد كه شفاعتش پذيرفته هم مي شود. و نيز در قيامت كه به فرموده ي خداي سبحان هيچ كس اجازه ي سخن گفتن ندارد، مگر به اذن پروردگار، قرآن در چنان روزي از سوي حق تعالي ماذون است و اجازه سخن گفتن دارد. و فضيلت اين كتاب مقدس به همين جا ختم نمي شود، چرا كه علاوه بر اجازه ي سخن، گفتارش نيز از سوي پروردگار جهانيان گواهي و تصديق مي شود. و اين فضيلتها كه امام براي قرآن ذكر مي كند براي هيچ كتاب آسماني ديگر بيان نشده است.

علامه ي بزرگوار حاج ميرزا حبيب الله خوئي در شرح نهج البلاغه ي خود ذيل اين بخش از گفتار امام مي نويسد:

(و اعلموا انه شافع مشفع و قائل و مصدق) يعني انه يشفع لقرائه و العالمين به الحاملين له يوم القيامه، فيقبل شفاعته في حقهم و يقول و يشهد في حق هولاء بخير و في حق التاركين له و النابذين به وراء ظهورهم بشر فيصدق فيهما كما اشار (و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه) اي قبلت شفاعته (و من محل به القرآن) اي سعي

به الي الله تعالي و قال في حقه قولا يضره و يوقعه في المكروه (يوم القيامه صدق عليه). [92].

«(و اعلموا انه شافع مشفع و قائل مصدق) يعني هر آينه قرآن روز قيامت از خوانندگان و عاملين و حمل كنندگان خود در پيشگاه خدا شفاعت مي كند و

[صفحه 77]

شفاعت او درباره ي آنان پذيرفته مي شود. و در حق گروهي كه ذكر شد به نيكي و درباره ي كساني كه قرآن را ترك كرده و پشت سر خودشان قرار داده اند به زشتي و بدي سخن مي گويد و شهادت مي دهد و گفتارش درباره ي اين دو گروه تصديق مي شود، چنانكه امام اشاره فرموده (و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه) يا اينكه شفاعت قرآن پذيرفته مي شود. (و من محل به القرآن) يا اينكه درباره ي او نزد خداي متعال بدگوئي كند و درباره ي او سخني بگويد كه به او زيان برساند و او را در ناگواري و سختي قرار بدهد (يوم القيامه صدق عليه.)»

امام عليه السلام پس از بيان فضائل قرآن در روز قيامت فضيلت ديگري را براي قرآن بيان مي فرمايد، كه در حد خود امتيازي مهم و فضيلتي ارزشمند است. فضيلت اخير عبارتست از اينكه امام (ع) مي فرمايد: «روز قيامت منادي فرياد مي زند كه هر كشت كاري گرفتار عمل و عاقبت كشت خود مي باشد، مگر كشت كاران قرآن» اين خود يكي از بزرگترين فضائل قرآن است كه امام به آن اشاره فرموده است. چرا كه منادي غيبي روز قيامت جز عاملين به قرآن- از روزگار نزول آن به بعد- را گرفتار مي داند. يعني با وجود قرآن و نزول آن از عالم ملكوت به زمين، هركس از هر مكتب و انديشه و مرامي،

جز مكتب اسلام و كتاب قرآن پيروي كرده زيانكار است و در روز قيامت گرفتار عمل ناشايست خود مي باشد.

فكونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه علي ربكم و استنصحوه علي انفسكم و اتهموا عليه ارائكم و استغشوا فيه اهوائكم.

«پس شما از كشتكاران و پيروان قرآن باشيد و آن را راهنماي خود به سوي

[صفحه 78]

پروردگارتان قرار دهيد و از آن اندرز بگيريد و انديشه و آراء خود را- كه خلاف قرآنست- متهم كنيد و خواهشهاي خود را در برابر قرآن خيانتكار بدانيد.»

در بينش اسلامي امام مظهر رحمت و لطف الهي و آيت هدايت و ارشاد انسانهاست. از اين روي امام علي پس از بيان فضيلتهاي قرآن و بيان ارزش و اهميت آن در پيشگاه خداي سبحان، پيروان خود را سفارش به پيروي و عمل به قرآن مي كند. و به آنها يادآور مي شود كه از كتاب خدا پند بگيرند و قرآن را وسيله اي براي رسيدن به حق تعالي قرار دهند و آراء و انديشه هاي خطاكار خود را در برابر قرآن متهم ساخته و تمناها و خواهشهاي خيانتكار نفس را رها سازند. چرا كه امام عقيده دارد با وجود قرآن انسان نيازي به هيچ راي و انديشه و مكتبي ندارد و اين حقيقت را پيش از اين بيان فرمود كه: و اعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقه با توجه به غناي علمي و فرهنگي قرآن و روحانيت و معنويت آن، امام بر همه ي آراء و انديشه ها و خواهش ها و تمناهاي نفساني خط بطلان مي كشد و براي انسان، هدايتگر و شافعي جز قرآن و عاملين صادق آن نمي شناسد. اينك كه كلام امام به بيان فضائل قرآن

معطر است، مناسبت دارد كه به اقتضاي مضمون سخن امام رواياتي از ديگر معصومين (ع) درباره ي فضائل قرآن نقل كنم:

قال النبي صلي الله عليه و آله:

ان القلوب تصدا كما يصدا الحديد، قيل يا رسول الله و ما جلاوها؟ قال: قراءه القرآن و ذكر الموت. [93].

«پيامبر اكرم (ص) فرمود: به درستي كه دلهاي انسانها زنگ مي زند، آن چنانكه

[صفحه 79]

آهن زنگ مي زند، عرض شد اي فرستاده ي خدا، جلاء آنها به چيست؟ فرمود: قرائت قرآن و ياد مرگ.»

قال الامام السجاد (ع):

… و كتابا فصلته لعبادك تفصيلا. [94].

امام سجاد علي بن الحسين (ع) فرمود:

« … (خدايا) قرآن كتابي است كه (حقايق آن را) براي بندگانت به بيان روشن و گويائي بيان كردي.»

قال الامام جعفر بن محمد الصادق (ع):

لقد تجلي الله لخلقه في كلامه و لكنهم لايبصرون. [95].

امام جعفر بن محمد صادق (ع) فرمود:

«به تحقيق كه خداوند در كلام خود بر بندگان و آفريدگانش تجلي كرده است و ليكن ايشان او را نمي بينند.»

اكنون به دنباله ي سخن اميرالمومنين (ع) بازمي گرديم:

العمل، العمل، ثم النهايه النهايه و الاستقامه الاستقامه، ثم الصبر الصبر و الورع الورع، ان لكم نهايه فانتهوا الي نهايتكم و ان لكم علما فاهتدوا بعلمكم. [96].

«كار، كار، سپس پايان، پايان و پايداري، پايداري، سپس شكيبائي، شكيبائي و پرهيزگاري، پرهيزگاري، به درستي كه براي شما پاياني است، پس به

[صفحه 80]

سوي آن پايان حركت كنيد و براي شما نشانه ايست، پس به نشانه ي خود هدايت شويد.»

در اين بخش از كلام امام علي (ع) خط مشي انسان مسلمان در جهت وصول به حق تعالي و درك مقام قرب الهي به گونه اي روشن بيان شده است. در حقيقت علي (ع) با اين گفتار كوشيده است تا

عناصر حياتي و اصول رشد و مباني كمال را به مومنان بيان فرمايد. عناصر حياتي و اصول رشد و مباني كمال در كلام امام بعد از اعتقاد و ايمان به خدا و پيامبر و كتابش به ترتيب ذيل بيان شده است:

عمل صالح

امام علي (ع) بعد از جمع بندي و نتيجه گيري از سخنانش اينك بنيادي ترين اصول و اساسي ترين اركان كمال و رشد و رقاء انسان را در فرهنگ قرآن و بينش اسلامي بيان مي فرمايد. از نظر قرآن اسلام منهاي عمل چيزي نيست و انسان دور از حركت و تلاش و كار به مقصود و مطلوب خود- كه همانا كسب رضاي الهي و آرامش در كنف حمايت و عنايت حق تعالي است- دست نمي يابد. در اين رابطه آيات ذيل از قرآن گواه مدعاي بيان شده است:

قل يا اهل الكتاب لستم علي شي ء حتي تقيموا التوراه و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم … [97].

«اي پيامبر بگو اي اهل كتاب- يهود و نصاري- شما ارزشي نداريد، مگر اينكه به دستور تورات و انجيل و قرآني كه براي شما از جانب خدا فرستاده شده قيام و

[صفحه 81]

عمل كنيد … »

اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون. [98].

«چگونه شما كه مردم را به نيكوكاري فرمان مي دهيد، خود فراموش مي كنيد در صورتي كه شما كتاب خدا را مي خوانيد، چرا در آن انديشه و تعقل نمي كنيد.»

در رابطه با آيات فوق و بيان ضرورت هماهنگي و همراهي ايمان به خدا و قرآن با عمل و حركت در جهت اعتقادات، رواياتي از معصومين (ع) بيان مي شود:

قال رسول الله (ص):

… و من تعلم القرآن فلم يعمل به و آثر عليه

حب الدنيا و زينتها، استوجب سخط الله- عز و جل- و كان في الدرجه مع اليهود و النصاري، الذين ينبذون كتاب الله وراء ظهورهم. [99].

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

« … و هر كس قرآن را بياموزد و به آن عمل نكند و علاقه ي به دنيا و زيور آن را بر قرآن ترجيح دهد، سزاوار خشم خداي عزوجل است و از نظر مرتبه و مقام در رديف يهود و نصاري مي باشد، آنانكه كتاب خدا را پشت سر مي گذاشتند- و به آن عمل نمي كردند-.»

قال الامام جعفر بن محمد الصادق (ع):

الايمان لايكون الا بعمل و العمل منه و لا يثبت الايمان الا بعمل. [100].

[صفحه 82]

امام جعفر بن محمد (ع) فرمود:

«ايمان جز به عمل محقق نمي شود و عمل از ايمانست و ايمان جز با عمل ثابت نمي شود.»

قال الامام محمد بن علي الباقر:

ان ولايتنا لاتدرك الا بالعمل. [101].

امام محمد باقر (ع) فرمود:

«به درستي كه ولايت ما جز در سايه ي عمل به دست نمي آيد.»

قال علي بن موسي الرضا عن الباقر (ع):

… لاينال ما عند الله الا بالعمل …

امام علي بن موسي الرضا از امام محمد باقر (ع) روايت مي فرمايد:

« … به آنچه نزد خداست دست نمي رسد، مگر با عمل … »

قال الامام علي بن ابي طالب (ع):

… الله، الله في القرآن! لايسبقكم بالعمل به غيركم … [102].

امام علي بن ابي طالب (ع) فرمود:

«از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره ي قرآن، مباد آنكه در عمل به قرآن ديگران بر شما سبقت بگيرند.»

با توجه به احاديث فوق و دقت نظر در قرآن، كه همه جا ايمان و عمل صالح همراه و متصل با يكديگر بيان شده است، براي هر انسان با انصاف و صاحب انديشه اي روشن

است كه حقيقت ايمان آميخته به عمل است و به فرموده ي امام صادق

[صفحه 83]

(ع): الايمان عمل كله. [103].

بنابراين بندگان خدا براي رسيدن به كمال و برخورداري از رحمت و عنايت حق تعالي راهي جز عمل به واجبات ديني و انجام فرائض مذهبي و تلاش در جهت كسب رضاي خدا ندارند. امام علي (ع) با توجه به اين حقيقت پيروان خود را به انجام اعمال صالح فرامي خواند و با تاكيد و تكرار واژه ي العمل، العمل آنها را با ناموس حيات كه حركت و كار در جهت خداست، آشنا مي سازد. با توجه به اين واقعيت عيني كه زيباترين و ارزنده ترين مفاهيم اخلاقي و اعتقادي، چنانچه در صحنه ي عمل جلوه نكند، چيزي جز يك مشت الفاظ خشك و بي روح نيست. و هرگز نمي تواند در حركت و پويائي و سعادت انسانها نقشي داشته باشد.

نهايت انديشي در كارها

انسان همواره در رابطه با اعمال و كارهايي كه انجام مي دهد، هدفي را تعقيب مي كند. و به شوق دستيابي به آن هدف دشواريها و سختي هاي كارها را پذيرا مي شود. اين هدف منظور در اعمال ارزش عمل را مشخص كرده و ميزان سرمايه گزاري و صرف تلاش و انرژي را در جهت رسيدن به آن معين مي كند. بنابراين در وراي هر عملي نتيجه و مقصودي مطرح است، كه اين نتيجه هميشه در پايان كار حاصل مي شود. امام علي (ع) در رابطه با انجام اعمال صالح و يا غير صالح، انسان را به پايان كار و نتيجه ي عمل هشدار مي دهد. در رابطه با اعمال صالح نهايت عمل را يادآور مي شود، كه براي كسب رضاي خداست و برخورداري از لطف و نعمت و

[صفحه 84]

رحمت الهي، در پرتو انجام عمل،

لذا توجه به نهايت كار را در اعمال صالح سفارش مي كند، تا مبادا انسان از دشواريها و مشكلات عمل صالح بيمناك شده و دست از اقدام به آن بازدارد. عمل صالح، عملي است كه رضاي خدا را همراه دارد، بنابراين از آنجا كه در نهايت اين عمل رضا و رضوان الهي مطرح است و دستاورد انسان خشنودي حق تعالي مي باشد، پس همه ي سختي هاي آن را مي بايد به جان خريد و از موانع و مشكلات راه نهراسيد. و در رابطه با اعمال ناشايست نيز امام انسان را به نتيجه و نهايت عمل فرمان مي دهد، كه مراقب نهايت و نتيجه ي اين عمل نادرست و گناه باشيد، اگر چه در حال انجام كار خلاف لذت و بهره ي گذرا و ناپايداري براي شما فراهم باشد. چرا كه در نهايت غضب و عذاب الهي را در پيش رو داريد و هر آينه عذاب خداوند سخت دردناك است.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود ذيل اين فراز از گفتار امام مي نويسد:

امرهم بلزوم العمل ثم امرهم بمراعاه العاقبه و الخاتمه و عبر عنها بالنهايه و هي آخر احوال المكلف التي يفارق الدنيا عليها اما مومنا او كافرا، او فاسقا و الفعل المقدر هاهنا: راعوا و احسنوا و اصلحوا و نحوذلك. [104].

«ايشان را به ضرورت عمل فرمان داد و سپس ايشان را به مراعات عاقبت و پايان كار دستور داد و از آن تعبير به نهايت كرد و آن پايان حال انسان مكلف است كه از دنيا جدا مي شود، در حالي كه يا مومن و يا كافر و يا فاسق است. فعل مقدر در اينجا: رعايت كنيد، نيكو كنيد، اصلاح كنيد و مانند اينهاست.»

علامه

حاج ميرزا حبيب الله خوئي در شرح نهج البلاغه اش در اين رابطه مي نويسد:

[صفحه 85]

ثم تخلص من اوصاف القرآن و فضايله الي الامر بملازمه الاعمال فقال (العمل، العمل) اي لازموا العمل الصالح و راقبوا عليه (ثم النهايه، النهايه) اي بعد القيام بالاعمال الصالحه لا حظوا نهايتها و خاتمتها و جدوا في الوصول اليها. [105].

«پس از فراغت از بيان اوصاف و فضائل قرآن، فرمان به ملازمت با كارها داده و مي فرمايد (العمل، العمل) يعني ملازمت با عمل صالح داشته باشيد و نسبت به آن مراقب باشيد.(ثم النهايه، النهايه) و اينكه بعد از قيام در جهت اقامه ي عمل صالح و پايان و نهايت آن را ملاحظه كنيد و در جهت وصول به آن بكوشيد.»

پايداري در امور

در رابطه با امور زندگي و حركت در جهت كسب رضايت پروردگار مشكلات و موانع فراواني وجود دارد. انسان در رابطه با اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد دشواريهاي فراواني در پيش دارد، كه مقابله ي با آنها نيازمند استقامت و پايداري فراوان است، به مدلول آيات مباركات ذيل:

فلذلك فادع و استقم كما امرت و لا تتبع اهوائهم و قل امنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بينكم الله ربنا و ربكم لنا اعمالنا و لكم اعمالكم لاحجه بيننا و بينكم الله يجمع بيننا و اليه المصير. [106].

«بدين سبب اي رسول تو- همه را به دين اسلام و كلمه توحيد- دعوت كن و چنانكه ماموري پايداري كن و پيرو هوي نفس مردم مباش و به امت بگو من به كتابي

[صفحه 86]

كه خدا فرستاد (قرآن) ايمان آورده ام و مامورم كه ميان شما به عدالت حكم كنم، خداي يگانه پروردگار همه ي ما و شماست و

پاداش عمل ما بر ما و عمل شما بر شماست، ديگر هيچ حجت و گفتگوئي بين ما و شما باقي نيست. خدا ميان ما جمع مي كند و همه به سوي او بازمي گرديم.»

ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم و لاهم يحزنون. [107].

«به درستي آنها كه گفتند پروردگار ما خداست- و بر اين سخن- پايدار و ثابت ماندند بر آنها هيچ ترسي و بيم و حزن و اندوهي- در دنيا و آخرت- نيست.)

فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا انه بما تعملون بصير. [108].

«پس اي رسول ما چنانكه ماموري استقامت و پايداري كن و كسي كه به همراهي تو به خدا رجوع كرد (نيز پايدار باشد) و از حدود الهي هيچ تجاوز نكنيد، چرا كه خدا به هر چه شما انجام مي دهيد بصير و داناست.»

و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا علي ما كذبوا و اذوا حتي اتيهم نصرنا و لا مبدل لكلمات الله و لقد جاءك من نباي المرسلين. [109].

«به تحقيق كه پيامبران را پيش از تو تكذيب كردند و آنها در برابر تكذيب و اذيت آنها صبر كردند، تا آنگاه كه ياري ما به آنها رسيد، هيچ كس نمي تواند كلمات خدا را تغيير دهد و هر آينه خبر پيامبران پيشين به تو رسيد.»

از نظر اسلام امام قرآن ناطق است و همه ي حقايق و اسرار عالم غيب و شهود كه در قرآن بيان شده در سينه و قلب امام موجود است. از اين روي منطق امام، منطق قرآن است و گفتار او برخاسته از وحي الهي و مطابق با كتاب مبين خداست. و كردار

[صفحه 87]

امام نيز نمونه ي عيني و

عملي احكام و سنن الهي است. با توجه به اين حقيقت امام علي (ع) پيروان و ياران خود را به استقامت در راه خدا و به پايداري و پايمردي در راه انجام اعمال صالح فرمان مي دهد.

علامه حاج ميرزا حبيب الله خوئي ذيل اين بخش از گفتار امام (ع) مي نويسد:

(و الاستقامه، الاستقامه) و هو امر بالاستقامه علي الجاده الوسطي من العمل و الثبات علي الصراط المستقيم المودي الي غايت الغايات و اشرف النهايات اعني روضات الجنات. [110].

«(و الاستقامه، الاستقامه) و اين كلام فرمان به پايداري بر راه ميانه با عمل و ايستادگي بر صراط مستقيم است، راهي كه به نهايت نهايت ها و برترين پايان ها يعني باغات بهشت هدايت مي كند.»

ابن ابي الحديد نيز در شرح نهج البلاغه ي خود در اين باره مي نويسد:

ثم امرهم بالاستقامه و ان يلزموها و هي اداء الفرائض. [111].

«سپس ايشان را به پايداري و ملازمت به آن فرمان مي دهد، كه عبارتست از اداء واجبات.»

شكيبايي

اشاره

يكي از سنتهاي الهي در جهان هستي صبر است. همه ي موجودات براي رسيدن به كمال مطلوب و مقصد معلوم در جهان هستي به صبر مي باشند. براي دستيابي به هر هدف و آرمان و مقصودي صبر ضروري آنست. كليد همه ي مشكلات و مفتاح

[صفحه 88]

همه ي امور جهان صبر است. در رابطه ي با امور مادي و معنوي و طي مراتب رشد مادي و معنوي، تحمل زمان و شكيبائي در برابر موانع و مشكلات راه، امري حتمي و قطعي و اجتناب ناپذير است. به عبارت ديگر امور جهان در رابطه ي علت و معلولي خود نيازمند به فراهم آمدن علت ها در جهت پيدايش معلول ها مي باشند و اين مهم جز در سايه صبر و شكيبايي ممكن نيست. دور از

قانون صبر كه حاكم بر جهان هستي است، هيچ مطلوبي فراهم نمي آيد. انسان در رابطه با سير تكاملي خود در جهت تقرب به خدا و برخورداري از ايمان و اعتقاد كامل، ناگزير از صبر در برابر موانع و مشكلات ايجاد شده از سوي شيطان و طاغوت است. هواي نفس و جاذبه هاي فريبنده جهان مادي از يك سو و وسوسه هاي اغواگر شيطان از سوي ديگر انسان را به نفس پرستي و دنياطلبي مي خوانند. و در اين ميانه انسان مومن براي رهايي از دام اين همه شيطان دروني و بيروني براي حفظ ايمان به مبدا و معاد به شدت محتاج به صبر است. به اين آيه ي مباركه قرآني دقت كنيد:

و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوه و العشي يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينه الحيوه الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هويه و كان امره فرطا. [112].

«و هميشه خويش را با كمال شكيبائي به محبت آنانكه صبح و شام خدا را مي خوانند و رضاي او را مي طلبند وادار كن و يك لحظه از آنها چشم مپوش، كه به زينتهاي دنيا مايل شوي و هرگز با آنان كه ما دلهاي آنها را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواي نفس خود شدند همراهي مكن، كه كار آنان- بر اثر تجاوز- تباه گشت.»

[صفحه 89]

در برابر خدا، شيطان و پيروان او از طاغوتها و كافران و فاسقان و منافقين ايستاده اند. و در برابر صراط مستقيم حق، راه انحراف و طغيان و عصيان و كژي و نادرستي پديد آورده اند. دشمنان خدا، دشمنان بندگان او نيز هستند. بنابراين هر راه او را بپيمايد

و از رسولان و امامان الهي اطاعت كند، در معرض شديدترين و خطرناكترين حملات دشمنان خدا قرار دارد. آنچه كه مي تواند انسان مومن را از اين معركه ي هولناك به سلامت بيرون آورد، صبر و شكيبائي در برابر هجوم و حمله ي دشمنان خدا و بردباري در برابر مشكلات و موانع راه حق است. به گفته ي حافظ قرآن شمس الدين محمد شيرازي:

در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم

سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور

و يا به بيان ديگر او:

آنچه از راه طلب بازنماند هرگز

پاي پر آبله باديه پيماي من است

قرآن پيامبر اكرم را براي مومنان اسوه قرار داده است و فرموده: لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه [113].

. اينكه كه پيامبر اكرم الگوي عملي مسلمانان است، بيايد قدرت و مقاومت و شكيبايي او را در راه خدا از زبان اميرالمومنين علي (ع) بشنويم، تا از اين رهگذر درس شكيبائي در راه حق را در جهت مبارزه با عوامل ضد كمال و ستيز با دشمنان خدا بياموزيم. امام علي (ع) پيرامون شجاعت، استقامت و شكيبائي پيامبر در دفاع از اسلام و جهاد با دشمنان خدا مي فرمايد:

كنا اذا احمر الباس و لقي القوم، اتقينا برسول الله (ص)، فما

[صفحه 90]

يكون احد اقرب الي العدو منه. [114].

«هرگاه جنگ شدت مي يافت و با دشمنان برخورد مي كرديم، همگان به رسول خدا (ص) پناه مي برديم، كه كسي از او نزديكتر به دشمن نبود.»

امام صادق (ع) درباره ي شدت مسووليت و عظمت تكليف پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:

ان الله كلف رسول الله (ص) ما لم يكلفه احدا من خلقه، كلفه ان يخرج علي الناس كلهم وحده بنفسه، ان لم تجد فئه تقائل معه و لم يكلف

هذا احد من خلقه قبله و لابعده. ثم تلا الصادق هذه الايه: فقاتل في سبيل الله لاتكلف الا نفسك. [115].

«به تحقيق كه خداوند رسول خود را تكليف كرد به آنچه كه هيچ يك از آفريدگانش را تكليف نكرده است، او را تكليف كرد، تا بر عليه همه مردم به تنهائي قيام كند، اگر چه گروهي را كه با او پيكار كنند، نيابد و اين چنين تكليفي هيچ يك از مخلوقاتش را قبل از پيامبر و بعد از او نفرموده است، سپس امام صادق اين آيه را تلاوت فرمود: در راه خدا، پيامبر جهاد و مبارزه كن، جز تو كسي را به اين مهم تكليف نداده ام.

سخني از پيشوايان دين پيرامون شناخت صبر

قال اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع): الصبر صبران، صبر عند المصيبه حسن و جميل و احسن من ذلك، الصبر عند ما حرم الله

[صفحه 91]

عزوجل عليك. و الذكر ذكران، ذكر الله عز و جل عند المصيبه و افضل من ذلك ذكر الله عند ما حرم عليك، فيكون حاجزا. [116].

«اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع) فرمود: صبر دو نوع است، شكيبائي به هنگام مصيبت كه نيكو و زيباست، ولي نيكوتر از آن صبر در برابر آنچه كه خداي عزوجل بر تو حرام كرده، مي باشد. و ياد خدا نيز دو نوع است، ياد خدا به هنگام مصيبت و برتر از آن ياد خداست در برابر آنچه كه بر تو حرام كرده تا مانع تو باشد.»

قال علي بن الحسين (ع):

الصبر من الايمان بمنزله الراس من الجسد و لا ايمان لمن لاصبر له. [117].

امام علي بن الحسين (ع) فرمود:

«شكيبائي در برابر ايمان، مانند سر است نسبت به بدن و كسي كه صبر ندارد، ايمان ندارد.»

قال محمد

بن علي الباقر (ع):

الجنه محفوفه بالمكاره و الصبر، فمن صبر علي المكاره في الدنيا دخل الجنه، و جهنم محفوفه باللذات و الشهوات فمن اعطي نفسه لذتها و شهوتها دخل النار. [118].

امام محمد باقر (ع) فرمود:

«بهشت پيچيده شده به ناگواريها و شكيبائي، پس هر كس در دنيا در برابر سختي ها بردباري كند، به بهشت وارد مي شود و جهنم نيز پيچيده شده به لذتها و شهوات، پس هر كه به لذت و شهوت نفس تن دهد وارد آتش مي شود.»

[صفحه 92]

علامه ي خوئي ذيل فرمان امام به صبر مي نويسد:

بعد مواظبه الاعمال الصالحه و ملاحظه نهاياتها و الثبات علي ما يوصل اليها من الاعمال لابد من الصبر عن المعاصي و الكف عن الشهوات و الورع عن محارم الله. [119].

«پس از مراقب به انجام اعمال صالح و ملاحظه نهايت و پايان راه اين اعمال و پايداري كردن بر آنچه كه باعث پيوستگي به اعمال صالح مي شود، چاره اي جز صبر در برابر گناهان و خودداري از شهوات و پرهيز از آنچه خدا حرام كرده نيست.»

ورع (خودداري از گناه)

فرا راه راهنوردان صراط مستقيم شيطان دامهاي گوناگوني گسترده و جاذبه هاي فريباي زندگي مادي زينت بخش اين دامهاست. از سوي ديگر اهريمن نفس از درون انسان را به پيروي از خواهشهاي نفساني فرامي خواند. از اينها گذشته كشش و جاذبه و فريبندگي متاع دنيا و زينت آن، چندانست كه هر كسي را تاب مقاومت در برابر آن نيست،مگر بندگان با اخلاص پروردگار كه دل از همه چيز بركنده اند و به آفريدگار هستي بخش سپرده اند. بنابراين جلوه ها و جاذبه هاي حيات مادي و سركشي غرايز و خواستهاي نفساني يكي از بزرگترين موانع راه كمال و از سرسخت ترين عوامل بازدارنده و

ضد كمال است. و سالك راه خدا بايد در برابر اين موانع مقاومت كرده و بكوشد تا به نيروي تقوي و ورع عوامل بازدارنده و ضد كمال را درهم كوبيده و به هيچ انگارد. خودداري از گناه و تقوي در برابر كششهاي فريبنده ي

[صفحه 93]

در نهج البلاغه: «گويي بر مركب چموش و سركشي نشسته است، كه زمام از دست سوار ربوده و سرانجام او را در ورطه ي هولناك عذاب الهي سرنگون خواهد كرد.» با توجه به اينكه اهريمن خودكامه ي نفس و اغواگري هاي شيطان رجيم لحظه اي انسان را رها نمي كنند، حضور و حاكميت ورع و تقوي در زندگي و حركت انسان مومن امري ضروري و واجب است. اگر چه تسلط بر نفس و حضور ورع در زندگي انسان به فرموده ي امام جعفر صادق (ع) سخت ترين عبادت است، آنجا كه حضرتش فرمود:

ان اشد العباده الورع. [120] (سخت ترين عبادت ورع است)

آنانكه آرزو دارند ايمان و اعتقادشان به اصول دين و مباني مذهب همواره از گزند و هجوم اهريمن و فريب طاغوتها در امان و محفوظ باشد، بايد همواره به اين كلام امام صادق (ع) عمل كنند، كه فرمود:

اتقوا الله وصونوا دينكم بالورع. [121] (تقوي خدا داشته باشيد و دينتان را به وسيله ي ورع حفظ كنيد.)

در شناخت دقيق و تعريف صحيح ورع از حفص بن غياث مدد مي گيريم كه درباره ي ورع از اباعبدالله جعفر بن محمد (ع) پرسيد:

سالت اباعبدالله (ع) عن الورع من الناس، فقال: الذي يتورع عن محارم الله عزوجل [122].

«از ابا عبدالله (ع) درباره ي ورع پرسيدم، مرد با ورع كيست؟ فرمود: آنكه از حرامهاي خداي عزوجل دوري كند.» وصول به رحمت و لطف الهي در دو جهان وابسته به

ميزان تقوي و ورع انسان نسبت به گناهان و محارم الهي است. آنهائي كه

[صفحه 94]

در برابر وسوسه هاي نفس كه انسان را به گناه مي خواند و در مقابل اغواگريهاي شيطان كه انسان را به اطاعت از خود فرمان مي دهد، به نيروي ورع و تقوي مقاومت مي كنند، رستگاران پيروزمندي هستند، كه به فرموده ي امام صادق (ع) به وعده هاي الهي دست مي يابند.

قال ابوعبدالله (ع):

عليكم بالورع فانه لاينال ما عندالله الا بالورع. [123].

«ابوعبدالله (ع) فرمود: بر شما باد روي آوري به ورع، زيرا به آنچه نزد خداست جز با ورع نمي توان رسيد.»

امام علي (ع) پس از توصيه درباره ي اساسي ترين اركان كمال كه عبارت بود از، عمل صالح، نهايت انديشي، استقامت، صبر و ورع، اينك پايان راه عمر را به پيروان صادق خويش هشدار مي شود و يادآوري مي كند كه سرانجام دوران زندگاني انسان سپري مي شود و آدمي با عبور از گذرگاه دنيا به سوي نهايت و مقصدي كه براي او از پيش به اراده ي حق تعالي تعيين شده پيش مي رود. به سوي نهايتي كه زندگي جاويد انسان در آنجا شكل مي گيرد و كيفيت آن بستگي به چگونگي كردار و رفتار وي در دنيا دارد. امام (ع) انسان گرفتار تخته بند تن و اسير در چنبر غرايز و شهوات را تذكر مي دهد، تا مگر در سايه ي اين تذكار زنگار غفلت از آئينه ي دل و فطرت او بزدايد و او را به سوي نهايتي كه در پيش دارد سوق دهد.

قرآن نهايت راه انسان را بازگشت به خدا مي داند، آنجا كه مي فرمايد:

و ان الي ربك المنتهي. [124] (و كار خلق عالم به سوي خدا منتهي مي شود)

[صفحه 95]

در چشم انداز آيات قرآن، آغاز راه و حيات

انسان از خداست و همگان در نهايت به سوي خدا بازمي گردند، اين حقيقت را زبان گوياي وحي چنين بيان داشته است:

انا لله و انا اليه راجعون. [125] (ما از سوي خدا آمده و به سوي او بازخواهيم گشت.)

به بيان ديگر قرآن كار انسان و همه ي پديده هاي جهان در نهايت به خدا ختم مي شود و سررشته ي همه ي امور به دست پرتوان خداي سبحان است، به مدلول آيه شريفه ي:

… الا الي الله تصير الامور. [126] (آگاه باشيد كه سرانجام همه ي امور به سوي خداست)

امام علي (ع) در نهايت صفا و صميميت پيروانش را در طول اعصار مخاطب قرار داده و نهايت راه و حيات آنها را كه بازگشت به سوي خداست گوشزد مي كند، تا مگر آمادگي لازم را در رابطه با ديدار و بازگشت به خدا فراهم آورند. و در شمار بندگان مخلص خدا قرار بگيرند كه به فرموده ي قرآن:

… و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير. [127].

«و گفتند خدايا فرمان تو را شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا آمرزش تو را مي طلبيم و بازگشت همه به سوي توست.»

هنگامي كه انسان مقصد و مقصود حركت خود را شناخت و هدفي را كه در پيش رو دارد با تمام وجود درك و شناسائي كرد، بي گمان مسير حركت خود را در رابطه و اتصال با همان هدف پي گيري مي كند. و مي كوشد تا در طول راه كوچك ترين

[صفحه 96]

انحرافي از هدف و مقصود پيدا نكند،چرا كه مختصر انحرافي از راه باعث دوري و از كف دادن مطلوب و مقصود خواهد شد. از اين رو امام علي (ع) مي كوشد تا نهايت راه را كه بازگشت به خداست به رهروان حيات

در معبر دنيا گوشزد كند، تا جويندگان حق و آرزومندان ديدار حق تعالي و شيفتگان رحمت الهي مراقب باشند كه از صراط مستقيم انحراف و اعوجاجي پيدا نكنند.

ابن ابي الحديد در اين باره مي نويسد:

فقال «ان لكم نهايه فانتهوا الي نهايتكم» و هذا لفظ رسول الله صلي الله عليه و آله: «ايها الناس ان لكم معالم فانتهوا الي معالمكم و ان لكم غايه فانتهوا الي غايتكم» و المراد بالنهايه و الغايه ان يموت الانسان علي توبه من فعل القبيح و الاخلال بالواجب. [128].

پس فرمود «ان لكم نهايه فانتهوا الي نهايتكم» و اين سخن فرستاده ي خدا (ص) مي باشد كه فرمود: «اي مردم هر آينه براي شما علامات و نشانه هائيست، پس راه را با نشانه هائي كه داريد به پايان رسانيد و به درستي كه براي شما نهايتي منظور است، به سوي آن نهايت حركت كنيد.» و مقصود از نهايت و غايت آنستكه انسان در حالي بميرد كه از كار زشت و كوتاهي و سهل انگاري در واجبات توبه كرده باشد.

و علامه خوئي نيز در ذيل اين عبارت مي نويسد:

و فصل ما اجمل لقوله و (ان لكم نهايه) و هي غرفات الجنان و رضوان من الله المنان (فانتهوا الي نهايتكم) و امضوا اليها. [129].

«و به تفصيل سخن كوتاه خود پرداخت كه فرمود (و ان لكم نهايه … ) و آن

[صفحه 97]

عبارتست از غرفه هاي بهشت و رضوان الهي و خشنودي خداي منان (فانتهوا الي نهايتكم) پس به سوي آن حركت كنيد.»

پس از هشداري كه امام به پيروان خود در رابطه ي با شناخت هدف و حركت به سوي نهايت راه مي دهد، در نهايت هوشياري و دقت نظر به اساسي ترين عنصر هدايت كه امام و راهنما

براي راهرو و سالك است، اشاره فرموده، چرا كه امام به اين واقعيت غير قابل انكار آگاهي دارد كه سالك الي الله بدون پيشوا و راهنما نمي تواند به سلامت راه را به پايان برساند. لذا بيدرنگ پس از اشاره ي به راه و نهايت آن انگشت روي مساله ي رهبري و امامت گذاشته و فرياد مي زند: (و ان لكم علما فاهتدوا بعلمكم)

علامه خوئي مفسر بزرگ نهج البلاغه در اين باره مي نويسد:

(و ان لكم علما) هاديا الي تلك النهايه و هو الرسول الامين و اولياء الدين او الاعم منهم و من ساير دلائل الشرع المبين (فاهتداوا بعلمكم) للوصول اليها. [130].

«(و ان لكم علما) راهنمائي به سوي آن نهايت، كه عبارتست از پيامبر امين (ص) و پيشوايان دين به طور عام و ديگر راهنمايان شرع مبين (فاهتدوا بعلمكم) پس به وسيله ي آنها در جهت رسيدن به نهايت منظور هدايت شويد.»

ابن ابي الحديد هم ذيل سخن امام مي نويسد:

ثم امرهم بالاهتداء بالعلم المنصوب لهم و انما يعني نفسه عليه السلام. [131].

«پس از آن فرمان داد ايشان را به راهيابي به وسيله ي نشانه اي كه از سوي خدا براي

[صفحه 98]

آنها نصب شده است و هرآينه منظور از (علم) نفس اميرالمومنين علي (ع) است.»

بنابراين مقصود ا مام از (علم) مطلق امامت است، كه در هر عصري براي هر نسلي خداي مهربان امامي قرار داده كه حجت خدا در ميان مردم مي باشد. و به وسيله ي او نظام دين و عزت و هدايت مسلمين فراهم مي آيد. چراكه امت اسلامي منهاي وجود امام و اصل امامت سرانجامي جز سقوط در دامان شيطان و اسارت در بند سركشان خودكامه ي تاريخ نداشته و نخواهد داشت. به گفته ي خواجه ي شيراز:

طي اين مرحله

بي همرهي خضر مكن

ظلماتست بترس از خطر گمراهي

اينك كه سخن امام به موضوع امامت و ضرورت وجود امام در جهان هستي و حضور او در پيشاپيش كاروان كمال رسيده است، مناسبت دارد كه در جهت ترسيم چهره ي روشني از امام و بيان شخصيت و عظمت او، دو روايت از امام علي بن موسي الرضا (ع) نقل شود.

تعريف امام

اشاره

امام علي بن موسي الرضا (ع) در سفري كه به بصره فرمودند، در مجلس بحثي كه با علماي مختلف اديان و فرق اسلامي شركت فرمودند در جهت تشريع مقام امامت مطالب مبسوطي فرمودند كه بخشي از آن را نقل مي كنيم:

فاعلموا انه ليس بامام بعد محمد الامن قام بما قام به محمد حين يفضي الامر اليه و لايصلح للامامه الا من حاج الامم بالبراهين للامامه فقال راس الجالوت و ما هذا الدليل علي الامام؟ قال ان يكون عالما بالنوره و الانجيل و الزبور و القرآن الحكيم، فيحاج اهل التوره بتوراتهم و اهل الانجيل بانجيلهم و اهل القرآن بقرآنهم و ان يكون عالما بجميع اللغات حتي لايخفي عليه لسان واحد فيحاج كل قوم

[صفحه 99]

بلغتهم. ثم يكون مع هذه الخصال تقيا نقيا من كل دنس طاهرا من كل عيب عادلا منصفا حكيما روفا رحيما غفورا عطوفا صادقا مشفقا بارا امينا مامونا راتقا فاتقا. [132].

«پص بدانيد كه پس از محمد (ص) امامي نيست. مگر آن كسي كه قيام كند به آنچه محمد (ص) قيام كرد، هنگامي كه امر امامت به او مي رسد. و شايستگي امامت ندارد، مگر كسي كه به براهين امامت با امم مختلف محاجه نمايد. پس بزرگ علماي يهود پرسيد، دليل امام چيست؟ فرمود: اينستكه به تورات و انجيل و

قرآن حكيم دانا باشد و با اهل تورات با تورات و با اهل انجيل با انجيل و با اهل قرآن با قرآنشان مباحثه كند. و اينكه به تمام لغات دانا باشد، به گونه اي كه زبان هيچ كس بر او پوشيده و پنهان نباشد، تا با هر قومي بتواند با لغات آنها مناظره كند و با همه ي اين خصلت ها پرهيزگار و پاك بوده و از هر گونه پليدي پاكيزه باشد و از هر عيب منزه. دادگر، انصاف دهنده، حكيم، رئوف، مهربان، آمرزنده، توجه كننده به زيردستان، راستگو، خيرخواه، نيكوكار، امين، مورد اعتماد، بازكننده مشكلات و جمع كننده اختل افات و پركننده شكافها باشد.»

الامام امين الله في ارضه و حجته علي عباده و خليفته في بلاده، الداعي الي الله و الذاب عن حرم الله. الامام المطهر من الذنوب المبرء من العيوب مخصوص بالعلم موسوم بالحلم نظام الدين و عز المسلمين و غيظ المنافقين و بوار الكافرين. الامام واحد دهره لايدانيه احد و لا يعادله عالم و لايوجد منه بدل و لاله مثل و لا نظير،

[صفحه 100]

مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له و لا اكتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب. فمن ذا الذي يبلغ معرفه الامام و يمكنه اختياره؟ [133].

«امام امين خدا در زمين او و حجت وي بر بندگانش و جانشين او در شهرهايش و دعوت كننده ي مردم به سوي خداست و دفاع كننده ي از حرم خدا مي باشد. امام پاكيزه از گناهان و مبراء از همه ي عيوب، اختصاص يافته ي به دانش، مشخص شده به صفت حلم، باعث نظم دين و عزت مسلمين، موجب خشم منافقين و هلاك كافران است. امام يگانه ي روزگار خود است كه احدي

به او نمي رسد و هيچ دانشمند همپايه ي او نيست و بدل و نظير و مانند براي او وجود ندارد. اختصاص يافته ي به تمام فضائل، بدون طلب و تكاپوئي از او براي كسب فضائل، بلكه به جهت اختصاص از طرف خداوند فضل دهنده و بخشنده تمام فضائل به او رسيده است. پس چه كسي مي تواند به شناخت امام برسد و براي چه كسي اختيار امام ممكن و ميسر است؟»

و ان للاسلام غايه فانتهوا الي غايته و اخرجوا الي الله مما افترض عليكم من حقه و بين لكم من وظائفه، انا شاهد لكم و حجيج يوم القيامه عنكم.

«و به درستي براي اسلام نهايتي منظور است، به سوي نهايت آن حركت كنيد و به خدا روي آوريد و حق او را در آنچه كه بر شما واجب كرده و تكاليفي كه او براي شما بيان كرده اداء كنيد. من روز قيامت شاهدي براي شما هستم و- براي رهائي شما از عذاب- اقامه ي دليل و حجت خواهم كرد.»

[صفحه 101]

امام علي (ع) به هنگام جمع بندي كلام و نتيجه گيري از اين بخش گفتار خود، در پايان به فلسفه ي دين و هدف و غايتي را كه اسلام براي مردم در نظرد دارد اشاره مي فرمايد. بديهي است غايتي كه در اسلام مطرح است، رستگاري و فلاح انسانها در سايه ي عمل به واجبات ديني و پرهيز از محرمات در پرتو اعتقاد به توحيد و ايمان به معاد مي باشد. لذا امام يارانش را به فلسفه ي بعثت و نزول قرآن از سوي خدا توجه مي دهد، تا مباد آنكه انسان فراموش كند، مقصود از ايمان به خدا و رسول او و كتابش چيست و منظور از گرايش به

دينداري و اطاعت از فرامين ديني كدامست؟

ابن ابي الحديد در اين باره مي نويسد:

ثم ذكر ان للاسلام غايه و امرهم بالانتهاء اليها و هي اداء الواجبات و اجتناب المقبحات. ثم اوضح ذلك بقوله: «و اخرجوا الي الله مما افترض عليكم … » فكشف بهذا الكلام معني الغايه التي اجملها اولا. ثم ذكر انه شاهد لهم و محاج يوم القيامه عنهم و هذا اشاره الي قوله تعالي: (يوم ندعوا كل اناس بامامهم، سوره ي اسراء، آيه 71) [134].

«سپس يادآوري مي فرمايد كه اسلام را نهايتي است و يارانش را به حركت در جهت آن نهايت، كه اداء واجبات و دوري از زشتي ها و محرمات است فرمان مي دهد. آنگاه اين نهايت را با گفتار خود توضيح مي دهد (و اخرجوا الي الله مما افترض عليكم … ) پس با اين كلام معني غايتي كه در ابتداء به اجمال فرموده روشن مي شود. پس از آن يادآوري مي كند، كه او شاهدي براي آنهاست و روز

[صفحه 102]

قيامت از طرف آنها محاجه مي كند و اين سخن اشاره به كلام حق تعالي است كه فرمود: (روزي كه هر قومي را به امام آنها فرامي خوانيم)»

علامه حاج ميرزا حبيب الله خوئي نيز در شرح اين بخش از كلام امام علي (ع) مي نويسد:

(وان للاسلام غايه فانتهوا الي غايته) و هي النهايه المذكوره (و اخرجوا الي الله مما افترض عليكم … ) اي اخرجوا متوجهين اليه سبحانه مما فرضه عليكم من حقوقه الواجبه و اوضحه لكم من عباداته و تكاليفه الموظفه المقرره في ساعات الليالي و الايام. و قوله (انا شاهد لكم و حجيح … ) تاكيد لاداء الفرايض و الواجبات، يعني انكم اذا خرجتم الي الله من حقوقه و وظايفه

فانا اشهد لكم يوم القيامه بخروجكم منها و مقيم للحجه عن جانبكم بانكم اقمتم بها. [135].

«و ان للاسلام غايه … ) و اين همان نهايتي است كه پيش از اين بيان شده (و اخرجوا الي اله افترض عليكم … ) يعني به سوي خدا حركت كنيد در حالي كه متوجه خداي سبحان مي باشيد، به وسيله آنچه كه بر شما واجب كرده از حقوق و فرايض و براي شما ع بادت و تكاليفي را كه تعيين فرموده، به وضوح بيان داشته تا در ساعات معين شب و روز انجام دهيد. و سخن او (انا شاهد لكم و حجيج … ) تاكيد بر اداء فريضه ها و واجباتست، يعني هرگاه شما با انجام حقوق و وظايفي كه خدا تكليف كرده به او روي آورديد، پس من روز قيامت براي شما شهادت مي دهم كه شما تكاليف الهي را انجام داده ايد و از طرف شما اقامه ي حجت مي كنم، كه شما

[صفحه 103]

در جهت اقامه ي حقوق و وظايف خدائي قيام كرده ايد.»

از كلام امام (ع) و شرح علامه خوئي چنين فهميده مي شود كه حمايت و شفاعت امام (ع) در روز قيامت شامل كساني مي شود كه در جهت اقامه ي حقوق و فرايض الهي در تمامي عمر خود در دنيا اقدام كرده اند. و آنها كه به فرامين و تكاليف الهي خداي نخواسته بي توجه بوده اند و در اداء وظايف ديني كوتاهي كرده اند از حمايت و شفاعت امام در روز قيامت محروم مي باشند.

الا و ان القدر السابق قد وقع و القضاء الماضي قد تورد و اني متكلم بعده الله و حجته، قال الله تعالي: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لاتخافوا و

لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون» و قد قلتم ربنا الله فاستقيموا علي كتابه و علي منهاج امره و علي الطريقه الصالحه من عبادته، ثم لا تمرقوا منها و لا تبتدعوا فيها و لا تخالفوا عنها، فان اهل المروق منقطع بهم عند الله يوم القيامه.

«آگاه باشيد كه آنچه پيش از اين مقدر بود واقع شد و آنچه فرمان و اراده ي الهي به آن تعلق گرفته پي در پي پيش خواهد آمد. و من با شما مطابق با وعده و حجت خدا سخن مي گويم، خداي متعال مي گويد: (همانا كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس در راه او پايداري و مقاومت كردند، فرشتگان بر آنها نازل مي شوند و- مي گويند- نترسيد و اندوهگين مباشيد و مژده باد شما را به بهشتي كه به

[صفحه 104]

آن وعده داده شده ايد) و شما گفتيد كه پروردگار ما خداست، بنابراين بر كتاب خدا و راه روشن فرمان او و راه شايسته ي بندگي او استوار باشيد و از راه خدا بيرون نرويد و در راه خدا بدعت ايجاد نكنيد و با آن مخالفت نكنيد. به درستي كه بيرون رفتگان از راه خدا روز قيامت از رحمت خدا دورمانده و بريده شده اند.»

اكنون امام علي (ع) اين آشناي با جهان و همراه با رخدادهاي تاريخ در اين بخش از گفتار خويش با توجه به اراده و مشيت الهي در رابطه با جريانات تلخ و شيرين حيات، حاكميت مشيت الهي را بر حوادث تاريخي در نهايت صراحت بيان داشته و مي فرمايد: بدانيد كه آنچه خداي در رابطه با حيات امت اسلامي مقدر فرموده بود بي هيچ كم و كاست واقع شد.

نكته ي مهم در اين بخش

از سخنان امام (ع) كه حائز اهميت بسياري مي باشد، اينستكه امام تمامي امور زندگي خود و حيات امت اسلامي را در حد اعلاي توكل به خداي متعال تفويض كرده است. و در همين رابطه بي هيچ دغدغه و تشويشي حوادث بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) را مقدر الهي دانسته و به فرمان خدا و پيامبرش با شكيبائي خاص خود همه ي آنها را تحمل كرده است. و در رابطه با آينده اي كه اينك او مسوول مستقيم جريانات آن مي باشد، با نهايت توكل به خدا، تسليم قضاء الهي است. نكته ي مهم ديگر آن كه امام (ع) در نهايت بزرگواري و گذشت از تلخ و شيرين و زشت و زيباي حوادث گذشته سخن نمي گويد و بي هيچ گلايه اي تنها به اشاره اي بسنده كرده و همه ي آنها را به قضاء و قدر الهي مربوط مي داند، تا همه ي نسلها در تمامي عصرها بدانند كه علي (ع) به حق بنده ي خداست و در اين رابطه با تمامي وجود

[صفحه 105]

تسليم مشيت الهي است، باشد كه اين برخورد امام (ع) با حوادث زندگي درسي باشد شيفتگان ايمان و حقيقت را.

علامه ي محقق ميرزا حبيب الله خوئي در اين رابطه مي نويسد:

… فيكون المعني ان المقدر السابق في علم الله سبحانه و قوعه قد وقع و المقضي الماضي اي المحتو م النافذ قد تورد، اي دخل في الوجود شيئا فشيئا. و الي ما ذكر ناينظر ما قاله بعض الشارحين من انه اراد بالقدر السابق خلافته (ع) و بالقضاء الماضي الفتن و الحروب الواقعه في زمانه او بعده التي دخلت في الوجود شيئا فشيئا و هو المعبر عنه بالتورد … [136].

«پس معني كلام امام اين است كه آنچه

از پيش در علم خداي سبحان وقوع آن مقدر شده، هر آينه واقع شد و قضاء حتمي و نافذ پروردگار پي در پي به وجود خواهد آمد. و بعضي از شارحين نهج البلاغه گفته اند كه، امام علي (ع) مقصودش از «القدر السابق» ماجراي خلافتش بوده و هدف آن حضرت از «القضاء الماضي» فتنه ها و جنگهايي است كه در زمان خلافت او و بعد از آن پي در پي به تدريج واقع خواهد شد. از اين روي امام از آنها تعبير به ورود وقوع تدريجي كرده است.»

ابن ميثم بحراني در شرح نهج البلاغه خود در اين رابطه مي نويسد:

… ثم اخبر ان القدر السابق في علم الله قد وقع و القضاء الماضي، اي النافذ قد تورد، اي دخل في الوجود شيئا فشيئا … لكنه

[صفحه 106]

اشار بوقوع القدر هنا الي وقع خاص و هو خلافته و مايلزمها من الفتن و الوقايع. و روي ان هذه الخطبه من اوائل الخطب التي خطب بها ايام بويع بعد قتل عثمان. [137].

«سپس امام علي (ع) در گفتار خويش خبر مي دهد كه آنچه از پيش در علم خداي متعال مقدر شده واقع شد و قضاء حتمي و نافذ الهي نيز به تدريج واقع مي شود … وليكن اشاره ي امام (ع) در اينجا به وقوع مقدر الهي مربوط به واقعه ي خاصي است، كه عبارت است از خلافت آن حضرت و فتنه ها و حوادثي كه ملازم با خلافت وي مي باشد. و نيز روايت شده است كه، اين خطبه از نخستين خطبه هايي است كه امام (ع) بعد از قتل عثمان و بيعت مردم با آن حضرت ايراد كرده است.»

ابن ابي الحديد هم در شرح نهج البلاغه اش درباره ي گفتار امام علي (ع)

مي نويسد:

قوله عليه السلام «ان القدر السابق قد وقع» يشيربه الي خلافته. و هذه الخطبه من اوائل الخطب التي خطب بها ايام وبيع بعد قتل عثمان و في هذا اشاره الي ان رسول الله (ص) قد اخبره ان الامر سيفضي اليه منتهي عمره و عند انقضاء اجله. [138].

«سخنان امام (ع) (ان القدر الساق قد وقع) اشاره به خلافت آن حضرت دارد. و اين خطبه از نخستين خطبه هايي است كه هنگام بيعت مردم با وي پس از قتل عثمان ايراد شده است. و در اين گفتار اشاره ايست به اينكه پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) خبر داده بود، كه امر خلافت در پايان عمر علي (ع) به آن حضرت واگذار

[صفحه 107]

مي شود، در روزگاري كه اجل آن حضرت سرآمده باشد.»

امام علي (ع) در گفتار خود پس از اشاره به وقوع حتمي و اجتناب ناپذير مقدر و قضاء پروردگار در عالم وجود، مردم را مخاطب قرار داده و مسووليتها و تكاليف آنان را در رابطه با ايمان به خدا و قبول ولايت خود گوشزد مي كند و مي فرمايد:

اي مردم! من با شما با توجه به وعده ي خدا سخن مي گويم، آنجا كه خدا در جاودانه كتاب خود قرآن مي فرمايد:

ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون …

امام علي (ع) در اين بخش از سخنان خويش خط مشي زندگي موحدان و اساس حكومت اسلامي را از قرآن بيان مي كند و يادآور مي شود كه اعتقاد به خداي يگانه و مبارزه ي با طاغوتها و بتها، استواري در عقيده و مقاومت در برابر سختي ها را اجتناب ناپذير مي سازد. اين حقيقت دارد كه اردوگاه شرك

و بدسگالان بت پرست همواره در طول تاريخ عرصه ي حيات را بر يكتاپرستان با ايمان تنگ مي كنند. و هجوم و يورش ناجوانمردانه ي مشركين، منافقين و كفار بي ايمان به حريم حيات و حقوق مومنان يكتاپرست در تمامي روزگاران، يك واقعيت تلخ و غير قابل انكار است. و از سوي ديگر مكتب توحيد، مكتب حركت، تلاش، جهاد، نيايش، اخلاص و مقاومت در برابر سختي ها و دشواريهاي زندگي است. و امام (ع) با توجه به همه ي اين واقعيتها پيروان خويش را به مقاومت و بردباري و جهاد در راه خدا، به دور از رفاه زدگي و راحت طلبي و خوشگذراني هاي تباه كننده ي روح و فطرت، فرمان مي دهد. و نخست از آنان مي خواهد تا پايان عمر بر اعتقاد به حاكميت خداي جل شانه پاي فشارند و اينك كه به خداي يگانه ايمان آورده اند و او را پروردگار

[صفحه 108]

خويش مي دانند، در برابر همه ي سختيها و دشواريهايي كه ناشي از اعتقاد به توحيد است پايداري و مقاومت كنند. بنابراين از آنان مي خواهد كه:

1- در عمل كردن به كتاب خدا (قرآن) مستقيم و ثابت قدم باشند.(فاستقيموا علي كتابه)

2- در اجراي فرمان و پيمايش راه احكام خدا پايدار باشند. (و علي منهاج امره)

3- بر ادامه ي راه شايسته ي عبادت و بندگي خدا پاي فشارند.(و علي الطريقه الصالحه من عبادته)

4- از صراط مستقيم خارج نشوند.(ثم لاتمرقوا منها)

5- در دين خدا بدعت نگذارند.(و لا تبتدعوا فيها)

6- با فرامين و احكام ديني مخالفت نكنند. (و لا تخالفوا عنها)

و در نهايت پس از درخواست عمل نسبت به موارد فوق، عاقبت تلخ كساني را كه از صراط مستقيم پرستش و عبادت حق تعالي خارج مي شوند، يادآور شده و مي فرمايد: آنها كه از

راه راست منحرف شوند روز قيامت از رحمت پروردگار محروم خواهند بود.

امام علي (ع) در آغاز خلافت و زعامت خود به مردم يادآوري مي كند، كه اساس حكومت علي بر عدل و قسط، همان كه خداي تعالي جل شانه اراده كرده استوار است. چرا كه در حكومت علي قسط و حق و عدل اركان بنيادي حكومت را فراهم مي آورد، و در خلافت و زعامت او ستم، بي عدالتي و باطل راه ندارد. اين فلسفه ي بعثت انبياء و اساس حكومت اسلامي است، كه جامعه بر پايه ي قسط و دفاع از حق استوار باشد، به مدلول آيه ي شريفه:

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم

[صفحه 109]

الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس … [139].

امام علي (ع) در دوران خلافت خود شالوده ي حكومتي را پي ريزي مي كند كه در آن هرگز به اندازه ي پر كاهي ستم و عدول از حق راه ندارد. او خود در آغاز خلافت فرمود:

اتامروني ان اطلب النصر بالجور في من وليت عليه؟ و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في السماء نجما [140].

«ازمن مي خواهند كه با ستمكاري پيروز شوم، به خداي سوگند كه تا روزگاري هست و ستارگان در آسمان به دنبال هم مي روند، چنين نمي كنم.»

امام علي (ع) با شدت وقتي كه در اجراي عدالت دارد، بعد از كسي به خلافت ظاهري رسيده ا ست كه او پس از مرگ ميراثي از خود به جاي گذاشت كه نه تنها پيامبر اكرم (ص) چنين ميراثي از خود نگذاشت بلكه خلفاي ديگر هم چنين ارثي به جاي نگذاشتند. مسعودي در كتاب تاريخ خود مي نويسد:

و ذكر عبدالله بن

عتبه ان عثمان يوم قتل كان له عند خازنه من المال خمسون و ماه الف دينار و الف الف درهم. و قيمه ضياعه بوادي القري و حنين و غيرهما ماه الف دينار و خلف خيلا كثيرا و ابلا. [141].

«عبدالله بن عتبه گفت، همانا عثمان به هنگامه ي كشته شدنش در نزد خزينه دار خود، ثروتي معادل يكصد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم داشت. و بهاي املاك او در ام القرآء و حنين و غيره يكصد هزار دينار بود. و پس از خود اسبها و شترهاي فراواني بجا گذاشت.»

[صفحه 110]

بي هيچ ابهامي زمينه ي اجحاف و حق كشي و تجاوز به حقوق محرومان و مستمندان، در حكومتي كه زمامدار آن اينگونه از خود ارث مي گذارد، فراهم است. در روزگاري كه اشراف و بزرگان و مسوولان حكومتي در سايه ي تجاوز و بي عدالتي ثروتهاي كلان براي خود فراهم آورده اند، ايجاد حكومت و جامعه اي كه در آن هر كس به ميزان حق و بر اساس تلاش سالم خود مي تواند درآمدي داشته باشد، كار آساني نيست. و علي (ع) در آغاز خلافت خود مي رود تا پايه هاي حكومتي بر اساس حق و قسط را پي ريزي كند. بي گمان جامعه ي خو گرفته با ستم و تن داده به ظلم، و ستمگران متجاوز و بيگانه با خدا، توان تاب آوردن در برابر حكومت برخاسته از عدل اسلامي را كه علي (ع) آن را پي ريزي مي كند، ندارند. اينجاست كه امام (ع) در آغاز خلافت خود مردم را به استقامت در برابر عدل و به اطاعت از فرمان خدا و پيمايش صراط مستقيم فرمان مي دهد. تا مگر مردم خود را آماده ي دشواريها و سختي هاي حكومتي بر اساس

عدل اسلامي كنند.

امام علي (ع) يادآور مي شود كه شما اي گروه مومنان، خداي را به ربوبيت پذيرفته ايد، پس اكنون در برابر مشكلات و سختي هاي حكومت الهي، كه ميدان را بر زياده خواهان خودپرست تنگ مي سازد، مقاومت كنيد تا حدود الهي در جامعه اجراء شود و زمينه ي احقاق همه ي مردم فراهم آيد. و بدانيد كه من همه ي ثروتهاي به تاراج رفته را به بيت المال بازمي گردانم. و در نهايت صراحت بي هيچ مصلحت انديشي فرياد برآورد كه:

و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الا ماء لرددته، فان في العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. [142].

[صفحه 111]

«به خدا سوگند اگر مالي از بيت المال بيابم، كه در كابين زنان داده شده و يا در راه خريد كنيزكان مصرف شده باشد، آن را پس مي گيرم و به بيت المال بازمي گردانم. همانا دامنه ي عدالت گسترده است و هر كس دادگري بر او تنگي كند، ستم بيشتر او را تحت فشار قرار خواهد داد.»

امام (ع) در گفتار خود با مردم اتمام حجت مي كند و با گواه گرفتن آيات قرآن كه مومنان را به مقاومت و پايداري در راه حق فرمان مي دهد، بيعت كنندگان با خود و پيروانش را به تاب آوردن در برابر عدالت برخاسته از حكومت حق فرامي خواند. و در نهايت روشني و با صراحت كامل به مردم مي گويد كه راه من و شما يكي نيست، چرا كه من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خود و منافع خود مي خواهيد، آنجا كه فرمود:

ليس امري و امركم واحدا، اني اريدكم لله و انتم تريدونني لانفسكم. [143].

امام علي (ع) سياست حكومت خود را بر اساس

كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (ص) و دفاع از حق و عدالت برنامه ريزي كرده است. و مي دانيد كه امت اسلامي از صراط مستقيم به انحراف كشيده شده است و اينك عدالت در كام آنها شيريني نخستين را ندارد. چرا كه جامعه ي آن روز به مانند جوامع امروزي از شدت انس با ستم و تجاوز، با حق و قسط بيگانه شده، لذا مردم را به بردباري و مقاومت و سازگاري با حكومتي مي خواند، كه امام آن با غرور و افتخار مي فرمايد:

لو كان المال لي لسويت بينهم، فكيف و انما المال مال الله. [144].

«اگر سرمايه بيت المال از خودم بود، به تساوي در ميان مردم بخش مي كردم،

[صفحه 112]

پس چگونه آن را بر اساس عدالت بخش نكنم، در حالي كه سرمايه مال خداست.»

امام علي (ع) هرگز از شمار سياستمداران و رهبراني نيست كه تنها به بيان شعارهاي ارزشمند و انساني و انقلابي بسنده كند، بي آنكه اجراء و عملي در كار باشد. بلكه از جمله ي معدود مردان خداست، كه به اقتضاي ارتباط و اتصال با خدا و به مقتضاي اجتباء و گزينش خداي آنچه مي گويند عمل مي كنند و در كردار خود فقط خشنودي خدا را هدف قرار مي دهند. لذا به گواهي تاريخ امام علي (ع) مردي بود كه بيت المال را بر اساس حق و عدل در ميان مردم بخش مي كردند و سپس در آن محل نماز مي گزارد، به مدلول:

ان عليا كان يكنس بيت المال ثم يصلي فيه رجا ان يشهد له يوم القيامه انه لم يحبس فيه المال عن المسلمين. [145].

«همانا علي (ع) بيت المال را در ميان مردم بخش مي كرد، سپس در آن جا نمازمي گزارد، به اميد آنكه

آن مكان روز قيامت شهادت دهد كه علي (ع) چيزي از بيت المال را در آنجا حبس نكرده است.»

امام علي (ع) بيش از هر كسي خدا را مي شناسد و از هر كسي به كتاب خدا آگاه تر است، از اين گذشته خود را نيز خوب مي شناسد، كه در دوران زندگي جز در راه خداي جهاد نكرده و از قبول خلافت ظاهري مقصودي جز اجراي احكام اسلامي و حدود الهي ندارد. و مردم را نيز نيكو مي شناسد كه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) از زلال گواراي اسلام و شهد جانبخش حكومت حق و عدل محروم بوده اند. و به همين دليل دقت و شدت عدالت را در حكومت علي (ع) تاب نمي آورند، از اين روي

[صفحه 113]

آنها را به پايداري و استواري در راه حق توصيه مي كند.

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله خوئي ذيل اين بخش از گفتار امام (ع) مي نويسد:

و قوله عليه السلام: (و اني متكلم بعده الله و حجته) المراد بعدته سبحانه ما وعد به في الايه الشريفه للمومنين المعترفين بالربوبيه الموصوفين بالاستقامه من تنزل الملائكه و بشارتهم بالجنه و بعدم الخوف و الحزن. و الظاهر ان المراد بحجته ايضا نفس هذه الايه نظرا الي انها كلام الله و هو حجه الله علي خلقه او انها داله بمنطوقها علي ان دخول الجنه انما هو للموحدين المستقيمين و بمفهومها علي ان الكافرين و غير المستقيمين لايدخلونها فهي حجه عليهم لئلا يقولوا يوم القيامه انا كنا عن هذا غافلين. [146].

«و مقصود از سخن امام عليه السلام كه فرمود: (و من به وعده و حجت خدا سخن مي گويم) وعده ي خداي سبحان است، به آنچه كه در آيه ي شريفه مومنان معترف به ربوبيت

خدا را وعده داده اند مومناني كه در آيه، به استقامت و فرود آمدن فرشتگان بر آنها و مژده دادن ايشان به بهشت و به عدم ترس و اندوه توصيف شده اند. و ظاهرا مقصود از حجت خدا نيز نفس اين آيه است، نظر به اينكه اين آيه كلام خدا و حجت او بر بندگانش مي باشد. و يا اينكه منطق آيه دلالت دارد بر اينكه ورود به بهشت فقط براي موحدان مستقيم بر راه خدا ممكن است و مفهوم آيه دلالت دارد بر اينكه كافران و آنها كه بر صراط حق تعالي مستقيم و پايدار نيستند، به بهشت وارد نمي شوند. پس

[صفحه 114]

اين خود حجتي است براي آنها (كافران) تا اينكه روز قيامت نگويند، ما از اين حقيقت غافل و بي خبر بوديم.»

علامه ي خوئي در دنباله ي شرح گفتار امام (ع) مي نويسد:

و لما تكلم عليه السلام بالايه الشريفه المتضمنه للعده و الحجه، امر المخالطبين بالقيام علي مفادها و العمل علي مقتضاها بقوله (و قد قلتم ربنا الله) و لا بد لكم من اكمال هذا الاقرار و بالاستقامه لاستحقاق انجاز الوعد و البشاره.

(فاستقيموا علي كتابه) باجلاله و اعظامه و العمل بتكاليفه و احكامه.

(و علي منهاج امره) بسلوكه و اتباعه.

(و علي الطريقه الصالحه من عبادته) باتيانها علي وجه الخلوص جامعه لشرايطها المقرره و حدودها الموظفه.

(ثم لاتمرقوا- اي لاتخرجوا- منها) و لا تتعدوا عنها.

(و لا تبتدعوا فيها) اي لاتحدثوا فيها بدعه.

(و لا تخالفوا عنها) اي لاتعرضوا عنها يمينا و شمالا مخالفين لها.

فانكم اذا اقمتم علي ذلك كله حصل لكم شرط الاستحقاق فينجز الله لكم وعده و تبشركم الملائكه و تدخلون الجنه البته. و ان لم يقيموا عليه فقدتم الشرط و بفقدانه و انتفائه ينتفي

المشروط لامحاله. [147].

«و چون امام عليه السلام با استناد به آيه ي شريفه كه متضمن وعده و حجت است

[صفحه 115]

سخن گفت، شنوندگان را به قيام و عمل به محتواي آيه به اقتضاي سخن فرمان داد. (و همانا شما گفتيد كه پروردگار ما الله است) بنابراين شما را هيچ چاره اي در جهت اكمال اين اقرار- اقرار به ربوبيت الله- نيست، مگر به استقامت در راه خدا تا شايستگي برخورداري از وعده و بشارت خدا را پيدا كنيد.

(پس بر كتاب خدا استقامت كنيد و پايدار باشيد) يعني به تجليل و بزرگداشت و عمل به احكام و تكاليف آن اقدام كنيد.

(و بر راه روشن فرمان او باشيد) يعني به پيروي و اطاعت از آن بكوشيد.

(و بر راه شايسته ي بندگي و عبادت او باشيد) يعني با اخلاص كامل و همراه با شرايط و مقرر و حدود واجب الاجراء به عبادات روي آور شويد و به آنها عمل كنيد. (پس، از راه راست بيرون نشويد) يعني اينكه از صراط مستقيم خارج نشويد و به راه ديگر نرويد.

(و در راه خدا بدعت نكنيد) يعني اينكه در صراط مستقيم اسلام بدعت ايجاد نكرده و از پيش خود نوآوري دردين نكنيد.

(و از راه حق دوري نكنيد) يعني اينكه از راه حق دوري نگردانيد و به منظور مخالفت با صراط مستقيم به سوي چپ و راست روي آور نشويد.

پس به درستي كه هرگاه شما بر همه ي اين امور قيام كنيد استحقاق برخورداري از وعده ي خدا را پيدا مي كنيد، در اين حال خدا در حق شما به وعده ي خود عمل مي كند و فرشتگان شما را بشارت مي دهند و بي گمان وارد بهشت مي شويد. و اگر در رابطه با امور

فوق قيام نكنيد شرط برخورداري از وعده ي خدا را از دست مي دهيد، و بر اثر فقدان و نابودي شرط وعده در زندگي شما، به ناچار مشروط كه همان وعده ي الهي است براي شما فراهم نمي شود.»

[صفحه 116]

ابن ابي الحديد هم ذيل اين فراز از گفتار امام علي (ع) چنين مي نويسد:

ثم اخبرهم انه سيتكلم بوعده الله تعالي و بحجته علي عباده في قوله: (ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا … ) الايه و معني الايه ان الله تعالي وعد الذين اقروا بالربوبيه و لم يقتصروا علي الاقرار، بل عقبوا ذلك بالاستقامه مفضله علي الاقرار باللسان، لان الشان كله في الاستقامه … و الاستقامه هاهنا، هي الاستقامه الفعليه شافعه للاستقامه القوليه. [148].

«سپس امام عليه السلام مردم را خبر مي دهد، كه با آنان به وعده و حجت خدا بر بندگانش سخن مي گويد، سخن خدا كه فرمود: (همانا كساني كه گفتند پروردگار ما الله است، سپس بر اين عقيده استقامت كردند … ) و اين كلام آيه ي قرآنست و معني آيه اينست، كه خداي متعال وعده داده است، به كساني كه نسبت به ربوبيت او اقرار كردند. و در رابطه با اين اقرار كوتاهي نكردند، بلكه در پي اين اقرار چنان استقامتي از خود نشان دادند، كه بر اقرار زباني آنها فضيلت و برتري دارد. چرا كه ارزش و شان مومن در استقامت است … و مقصود از استقامت در اينجا، استقامت فعلي همراه با استقامت گفتاري است.»

ثم اياكم و تهزيع الاخلاق و تصريفها و اجعلوا اللسان واحدا و ليختزن الرجل لسانه، فان هذا اللسان جموح بصاحبه و الله ما اري عبدا يتقي تقوي تنفعه حتي يختزن لسانه. و ان لسان

المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه، لان المومن اذا اراد ان يتكلم

[صفحه 117]

بكلام تدبره في نفسه، فان كان خيرا ابداه و ان كان شرا و اراه و ان المنافق يتكلم بما اتي علي لسانه، لايدري ماذا له و ماذا عليه!!

و لقد قال رسول الله (ص):

«لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه و لايستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه» فمن استطاع منكم ان يلقي الله سبحانه و هو نقي الراحه من دماء المسلمين و اموالهم، سليم اللسان من اعراضهم فليفعل.

«پس بر شما باد كه از تغيير و دگرگوني خلق و خوي برحذر باشيد و زبان را يكي قرار دهيد و بايد كه مرد زبان خود را نگاهدارد، چرا كه به درستي اين زبان به صاحب خود سركش است. به خدا سوگند كه بنده ي پرهيزكاري را نمي بينم، كه پرهيزكاريش به او سود بخشد، مگر اينكه زبانش را نگاهدارد. و به تحقيق زبان مومن از پشت قلب اوست و به درستي كه قلب منافق از پشت زبان اوست. چرا كه مومن هرگاه بخواهد سخن بگويد، آن كلام را با خود مي انديشد، پس اگر سخن خير و نيك بود آن را به زبان مي آورد و اگر كلامي زشت و شر بود آن را پنهان كرده بر زبان نمي آورد. و به درستي كه منافق سخن مي گويد، به آنچه كه بر زبانش جاري مي شود، بي آنكه بداند كدام سخن به نفع وي و كدام سخن به زيان اوست!!

و به تحقيق كه فرستاده ي خدا (ص) فرمود:

«ايمان بنده ي خدا استوار نيست، مگر زماني كه قلب او استوار باشد.و قلب او نيز استوار نيست، مگر هنگامي كه زبان او استوار باشد.»

پس هر يك

از شما كه مي تواند خدا را ملاقات كند، در حالي كه دستش از

[صفحه 118]

خون و ثروت مسلمانان پاك و زبانش از هتك آبروي ايشان پاكيزه باشد، بايد كه اينگونه عمل كند.»

اينك امام پس از آنكه پيروان خود را به پايداري و نهي از خروج از صراط مستقيم فرمان داد، گفتار خود را با پرهيز دادن ايشان از اخلاقي كه خوي منافقان است ادامه مي دهد. و آنان را به رعايت حفظ حقوق و آبروي مردم سفارش مي كند. اين فراز از گفتار امام علي عليه السلام حاوي مطالب سودمند اخلاقي است، كه در چند مورد ذيل خلاصه مي شود:

توصيه به حفظ زبان و وحدت كلام در پيدا و پنهان

امام (ع) پس از اينكه فرمان مي دهد از خلق و خوي متغير و گوناگون بپرهيزيد، زيرا دگرگوني اخلاق و رفتار از صفات منافقان است، ياران خود را به يك دلي و يك زباني فرامي خواند.و به آنان توصيه مي فرمايد، كه زبان خود را واحد قرار دهيد. يعني مبادا به مانند منافقان در برابر افراد به گونه اي سخن بگوئيد، كه پشت سر آنها به گونه اي ديگر سخن مي گوئيد. چرا كه اين از ويژگيهاي زشت اخلاق منافقان چند چهره است، كه در برابر افراد و در حضور آنان به نحوي سخن مي گويند، كه در غياب آنها اينگونه سخن نمي گويند. در حضور زبان به مدح اشخاص مي گشايند و اظهار همراهي با آنان مي كنند، در حالي كه در غياب مذمت و بدگوئي آنها را كرده و نسبت به آنها ابراز نفرت مي كنند.

امام (ع) مومنان را از صفت زشت چند زباني كه ويژه ي منافقان بي هويت است بازمي دارد.

و به ايشان سفارش مي كند كه هرگز به اقتضاي شرايط زماني و خوش آمد افراد سخن نگوئيد، بلكه بر اساس

حق و دفاع از ايمان و عدالت حرف بزنيد، چرا كه تقوي

[صفحه 119]

هنگامي كه زبان در كنترل و اختيار انسان متقي نباشد، سودي نمي بخشد.

بيان كيفيت كاربرد زمان از سوي مومن و منافق

در اين بخش از گفتار خود امام (ع) به يكي از برجسته ترين صفات منافقان كه اختلاف ميان دل و زبان آنهاست اشاره مي كند و برعكس آنها يادآور مي شود كه مومن انسان پاك نهادي است كه دل و زبان او يكي است. انسان منافق به فرموده ي امام، گفتارش با اعتقاد و باور قلبي وي هماهنگي و مطابقت ندارد. اگر به زبان اظهار ايمان و اعتقاد به مباني ديني و اعتراف به پذيرش نبوت و امامت مي كند، هرگز در دل باور ندارد، بلكه به عكس قلب او سرشار از چرك آب شرك و كفر و نفاق است.و اين همان حقيقتي است كه خداي در قرآن كريم به آن اشاره فرموده است:

اذا جاء ك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون. [149].

«- اي رسول ما- هنگامي كه منافقان به نزد تو آمده و گفتند ما گواهي مي دهيم كه تو فرستاده ي خدايي، خدا مي داند كه تو رسول او هستي و نيز خداي گواهي مي دهد كه هر آينه منافقان دروغگويانند.»

و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين. [150].

«و از ميان مردم گروهي مي گويند كه به خداي ايمان آورديم- منافقان- و نيز به روز قيامت باور و ايمان داريم، در حالي كه ايشان ايمان نياورده اند.»

منافقان انسانهاي ناتوان و سست عنصري هستند كه تاب مقاومت در برابر اردوگاه توحيد و پايگاه حقيقت و عدالت را ندارند، از اين روي در حجاب نفاق

و

[صفحه 120]

دورويي با چندين هزار گونه هويت كاذب اظهار همراهي با حق و اعتقاد به خدا مي كنند و به ظاهر همگام با مومنانند در حالي كه به حقيقت و در واقعيت ايمان به دلهاي آنها راه نيافته است. و اين تظاهر را به جهت حفظ خود از خشم مومنان و شدت عدالت آنان از خود بروز مي دهند. قرآن به اين واقعيت تلخ در زندگي منافقان اشاره دارد، آنجا كه مي فرمايد:

اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سبيل الله انهم ساء ما كانوا يعملون. [151].

«سوگندهاي خود را سپر- جان- خود قرار داده اند، تا راه خداي را ببندند، هر آينه آنچه انجام مي دهند زشت و بد است.»

در رابطه با موضع گيريهاي فريبكارانه و ناجوانمردانه ي منافقين خداي به پيامبر و مومنان به الله و رسول وي فرمان مي دهد، تا به مبارزه و جهاد و شدت عمل با منافقين برخيزند، آنجا كه فرمود:

يا ايها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماويهم جهنم و بئس المصير. [152].

«اي رسول، با كافران و منافقان به جهاد قيام كن و بر ايشان سخت بگير و جايگاه آنها دوزخ است، كه بدفرجام و جايگاهي است.»

با توجه به برخي از آيات نقل شده درباره ي منافقان و عملكرد زشت و ناجوانمردانه ي آنها با اسلام و مومنمان در طول تاريخ، امام (ع) آنها را افرادي معرفي مي كند كه دلشان پشت زبانشان قرار دارد. يعني ايشان هيچگاه سخن و اعتقاد قلبي شان يكي نيست. پس از بيان ويژگي زشت منافقان امام به بيان صفت ممتاز مومنان اشاره

[صفحه 121]

فرموده، كه ايشان دل و زبانشان يكي است. يعني آنچه مي گويند همانست كه در دل باور دارند و آنچه در دل اعتقاد

دارند، همان را بر زبان جاري مي كنند.

توصيه امام نسبت به سخن پيامبر در رابطه با وحدت قلب و زبان و پرهيز از نفاق

امام علي (ع) ضمن گفتار خويش در دعوت به ارزشهاي اخلاقي و پرهيز از نفاق و چند شخصيتي در گفتار و كردار، گفتار خود را به بياني از رسول اكرم (ص) زينت بخشيده و مي فرمايد، كه پيامبر اكرم (ص) در رابطه با وحدت دل و زبان فرمود:

«ايمان بنده ي خداي استوار نمي شود، مگر هنگامي كه قلب او استوار شود و قلب وي استوار نمي شود، مگر زماني كه زبان او استواري يابد.»

امام علي (ع) با استناد به فرموده ي رسول اكرم (ص) اساس ايمان به خدا را در وحدت و استواري دل و زبان مي داند. و عقيده دارد كه هرگاه انسان دچار اختلاف زبان و دل باشد، در استواري ايمان او جاي شك وجود دارد. و شك و تزلزل در ايمان نيز از نشانه هاي نفاق است. از اين روي پيروان خويش را به وحدت ميان كلام و اعتقاد قلب فرامي خواند و ايشان را از عدم هماهنگي ميان گفتار زباني با ايمان و باور قلبي برحذر مي دارد.

فرمان به ياران خود در جهت حفظ دست و زبان از تجاوز و بدگويي در حق مردم

اشاره

امام علي (ع) پس از بيان سفارشهاي لازم و توصيه هاي اكيد در رابطه با پرهيز از اخلاق زشت منافقان و روي آوري به وحدت كلام و اعتقاد قلبي، ياران خود را به ديدار و ملاقات پروردگار با داماني پاك از گناه و قلبي سرشار از ايمان و خلوص فرامي خواند. و به آنان گوشزد مي كند، كه شما را توان ملاقات خدا با دامني پاك از

[صفحه 122]

آلودگي به خون و ثروت مردم هست. پس بكوشيد تا آبروي مردم از زشتي گفتار زبان شما در امان باشد. چرا كه مسلمان كسي است، كه مسلمانان در دوران زندگي از گزند دست و زبان وي در آسودگي و

امان باشند. و در نهايت صراحت به پيروان خود فرمان مي دهد كه:

«هر يك از شما كه مي تواند خداي سبحان را ملاقات كند، در حالي كه دستش از خون و مال مسلمانها پاك و زبانش از هتك آبروي مردم سالم باشد، بايد كه در اين راه اقدام كند.»

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله خوئي ذيل اين بخش از گفتار امام (ع) مي نويسد:

(ثم اياكم و تهزيع الاخلاق) و تفريقها (و تصريفها) و تقليبها و نقلها من حال الي حال كما هو شان المنافق، فانه لايبقي علي خلق و لا يستمر علي حاله واحده بل قد يكون صادقا و قد يكون كاذبا و تاره وفيا و اخري غادرا و مع الظالمين ظالما و مع العدول عادلا.

روي في الكافي عن محمد بن الفضيل قال: كتبت الي ابي الحسن (ع) اساله عن مساله، فكتب الي ان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الي الصلوه قاموا كسالي، يراون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا، مذبذبين بين ذلك لا الي هولاء و لا الي هولاء و من يضلل الله فلم تجدله سبيلا، ليسوا من الكافرين و ليسوا من المومنين و ليسوا من المسلمين يظهرون الايمان و يصيرون الي الكفر و التكذيب لعنهم الله. [153].

[صفحه 123]

«(ثم اياكم و تهزيع الاخلاق) يعني اينكه از پراكندگي و دگرگوني و تغيير اخلاق و اينكه هر لحظه حال و اخلاق شما به حال و اخلاقي ديگر عوض شود، پرهيز كنيد، چرا كه اين حال، حال منافق است.زيرا منافق هيچگاه بر يك خلق و خوي باقي نمي ماند و بر يك حال زندگيش ادامه نمي يابد. بلكه گاهي فردي صادق و گاه شخصي دروغگوست. و زماني

انساني وفادار و گاهي فردي فريبكار است. منافق با ستمگران همراه و با دادگران همگام است.

در كتاب كافي از محمد بن فضيل روايت شده كه گفت: نامه اي به ابوالحسن (ع) نوشتم و از وي درباره ي مساله اي پرسش كردم. پس ايشان به من طي نامه اي نوشت. به درستي كه منافقان با خداي خدعه و مكر مي كنند، در حالي كه خداي ايشان را خدعه مي كند. منافقان هنگامي كه به نماز قيام مي كنند، در حال خستگي و بي حوصلگي اقدام مي كنند. ايشان در برابر مردم تظاهر و ريا مي كنند، گروه مومنان و نه با جمع كافرانند. و هر كس را كه خداي راه ننمايد، پس براي او راهي نمي يابي. منافقان نه از شمار كافران، نه از شمار مومنان و نه از شمار مسلمانانند. بلكه اينان تظاهر به ايمان مي كنند، در حالي كه به سوي كفر مي روند و دروغ مي پندارند، ايمان به خداي را، خدا ايشان را نفرين كند.»

و لما حذر عن تصريف الاخلاق و النفاق امر بقوله (و اجعلوا اللسان واحدا) علي اتحاد اللسان اذا تعدد اللسان من وصف المنافق يقول في السر غير ما يقوله في العلانيه و في الغياب خلاف ما يقوله في الحضور و يتكلم مع هذا غير ما يتكلم مع ذلك.

روي في الكافي عن ابي جعفر (ع) قال: بئس العبد عبد يكون ذا

[صفحه 124]

وجهين و ذالسانين يطري اخاه شاهدا و ياكله غايبا، ان اعطي حسده و ان ابتلي خذله. [154].

«و هنگامي كه پيروان خود را از خلق و خوي پراكنده و گوناگون بازداشت، به گفتار خود (و اجعلوا اللسان واحدا) ايشان را به يك زباني و وحدت در گفتار فرمان داد. چرا كه هرگاه زبان متعدد

و گفتار گوناگون شد، اين از نشانه هاي منافق است، كه در پنهان سخني مي گويد و در آشكار سخني ديگر كه مخالف با سخن پنهاني است. و در پشت سر و غياب انسان سخناني مي گويد، كه خلاف گفتاريست كه در حضور مي گويد. منافق با هر كس سخني مي گويد و گفتار او با اين و آن تفاوت دارد.

در كتاب كافي روايت شده است از امام محمد باقر (ع) كه فرمود: «بد بنده ايست، بنده اي كه دو چهره و دو زبان است، در حضور برادر ديني خود از او دفاع مي كند و در غياب وي، او را مي خورد (به غيبت كردن او مي پردازد) اگر به برادر ديني او خيري برسد، نسبت به وي حسد مي برد و اگر گرفتارشود، در خوار ساختن او مي كوشد.»

و لما امرهم بجعل لسانهم واحدا اردفه بالامر بحفظه و حرزه فقال (وليختزن الرجل لسانه) اي ليلازم الصمت (فان هذا اللسان جموح بصاحبه) يقحمه في المعاطب و المهالك و لذلك قال رسول الله (ص): نجاه المومن من حفظ لسانه، …

روي في الكافي عن ابن القداح عن ابي عبدالله (ع) قال:

قال لقمان لابنه: يا بني ان كنت زعمت ان الكلام من فضه فان

[صفحه 125]

السكوت من ذهب. [155].

«و چون پيروان خود را به يك زباني فرمان داد، مرادف با آن به نگهداري و كنترل زبان نيز دستور داد و فرمود (وليختزن الرجل لسانه) و يا زبان را ملازم با سكوت گرداند. (فان هذا اللسان جموح بصاحبه) زيرا زبان او را در ورطه ي سختي ها و هلاكت مي افكند. و به همين خاطر پيامبر اكرم (ص) فرمود:

«رهايي انسان مومن بستگي به نگهداري زبان او دارد.»

در كتاب كافي از ابن قداح از ابي عبدالله

(ع) روايت شده كه حضرت فرمود:

«لقمان به پسرش گفت: اي فرزند من! اگر پنداري كه كلام و سخن گفتن نقره است، پس به درستي كه سكوت به مانند طلاست.»

و لما امر باختزان اللسان و نبه علي توقف التقوي النافع عليه، اردفه بالتنبيه علي ان اختزانه من فضول الكلام و سقطات الالفاظ من خواص المومن و عدم اختزانه من اوصاف المنافق و ذلك قوله: (و ان لسان المومن من وراء قلبه) يعني ان لسانه تابع لقلبه (و ان قلب المنافق من وراء لسانه) يعني قلبه تابع للسانه، …

ثم استشهد بالحديث النبوي (ص) علي ان استقامه الايمان انما هو باستقامه اللسان علي الحق و خزنه عن الباطل و هو قوله (و لقد قال رسول الله (ص) لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه) ظاهر الحديث يفيد ترتب استقامه الايمان علي استقامه القلب و ترتب استقامه القلب علي استقا مه اللسان. [156].

[صفحه 126]

«و هنگامي كه فرمان به حفظ و نگهداري زبان- از گفتار ناصواب- داد و هشدار داد كه تقواي مفيد آنست كه زبان هم در كنترل و در حصار تقوا باشد، در كنار آن مردم را آگاهي داد، به اينكه نگاهداري و كنترل زبان عبارتست از حفظ آن از گزافه گويي و بيان الفاظ پست و بيهوده، چرا كه اين مهم از ويژگيهاي مومن است. و عدم نگاهداري زبان از صفات منافق است. و اين سخن امام كه (ان لسان المومنمن وراء قلبه) يعني اينكه زبان مومن تابع دل اوست (و ان قلب المنافق من وراء لسانه) يعني دل منافق تابع زبان وي مي باشد …

سپس امام (ع) به سخن پيامبر اكرم استشهاد

مي فرمايد، كه هر آينه استواري ايمان جز به استواري زبان در بيان حق و نگهداري آن از كلام باطل نيست. و اين سخن پيامبر است كه فرمود: (لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه) ظاهر حديث پيامبر بيانگر اينست، كه استقامت ايمان بستگي به استقامت قلب و استواري قلب منوط به استواري زبان است.»

علامه ي خويي ضمن شرح مبسوطي كه در ارتباط با حديث فوق از پيامبر (ص) بيان كرده است، روايت ذيل را در تاييد بحث خويش نقل فرموده است.

روي في الكافي عن زراره عن ابي جعفر (ع) قال:

ما من عبد الا و في قلبه نكته بيضاء، فاذا اذنب ذنبا خرج في النكته نكته سوداء، فان تاب ذهب ذلك السواد و ان تمادي في الذنوب زاد ذلك السواد حتي يغطي البياض، فاذا غطي البياض لم يرجع صاحبه الي خير ابدا و هو قول الله عزوجل «كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون». [157].

[صفحه 127]

«در كتاب كافي از زراره و او از امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه امام (ع) فرمود:

هيچ بنده اي نيست، مگر اينكه در قلب او نقطه ي سفيدي وجود دارد، پس هرگاه گناه انجام دهد، نقطه ي سياهي در آن سپيدي پديد مي آيد. پس اگر چنانچه توبه كرد، آن سياهي از قلب او زايل مي شود. و اگر به گناه ادامه دهد، به آن نقطه ي سياه قلب افزوده مي شود تا آنجا كه نقطه ي سپيد دل را مي پوشاند. و هنگامي كه نقطه ي سفيد دل پوشيده شود، صاحب قلب هرگز به كار خير بازنمي گردد و اين سخن خداي متعال است كه فرمود: (چنين نيست، بلكه ظلمت بدكاريهاي آنان بر دلهايشان غلبه

كرده است).

(فمن استطاع منكم ان يلقي الله سبحانه و هو تقي الراحه و الكف (من دماء المسلمين) اي سالما من قتلهم (و اموالهم سليم اللسان من اعراضهم)

اي متجنبا من الغيبه و الفحش و النميمه والهجاء و نحوها (فليفعل) لان ذلك من شرايط الاسلام و لوازم الايمان. فان المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده. [158].

(فمن استطاع منكم ان يلقي الله سبحانه و هو نقي الراحه) و بايد كه خودداري كند (من دماء المسلمين) و يا از كشتار آنان در امان باشد (و اموالهم سليم اللسان من اعراضهم) و يا اينكه از غيبت كردن آنها و ناسزا گفتن به ايشان و سخن چيني و بيهودگي در گفتار و از اين قبيل كارها پرهيز كرده باشد. (فليفعل) زيرا كه رعايت امور فوق از شرايط اسلام و ضروريات ايمانست. پس به درستي كه

[صفحه 128]

مسلمان كسي است، كه مسلمانان از زبان و دست او در سلامت باشند.»

ابن ابي الحديد هم در ذيل اين بخش از سخنان امام (ع) چنين مي نويسد:

تهزيع الاخلاق: تغييرها. و اصل الهزع: الكسر.

قوله (و اجعلوا اللسان واحدا) نهي عن النفاق و استعمال وجهين.

قال (و ليختزن الرجل لسانه) اي ليحبسه، فان اللسان يجمح بصاحبه فيلقيه في الهلكه، ثم ذكر انه لايري التقوي نافعه الا مع حبس اللسان …

ثم امرهم بالاجتهاد في ان يلقوا الله تعالي و كل منهم نقي الراحه من دماء المسلمين و اموالهم، سليم اللسان من اعراضهم و قد قال النبي (ص) انما المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده. فسلامتهم من لسانه سلامه اعراضهم و سلامتهم من يده سلامه دمائهم و اموالهم [159].

«تهزيع الاخلاق: دگرگوني و تغيير آنست. و اصل الهزع: به معناي شكست

است. سخن امام (ع) (و اجعلوا اللسان واحدا) يعني امام از نفاق در گفتار و كاربرد زبان به وجوه مختلف نهي فرموده است.

فرموده ي امام (ع) (و ليختزن الرجل لسانه) يعني اينكه زبان را در كام حبس كند، چرا كه زبان نسبت به صاحب خود سركشي مي كند و او را به هلاكت مي اندازد. سپس حضرت يادآوري مي كند كه او تقوي را نافع نمي داند، مگر اينكه با كنترل زبان همراه باشد.

[صفحه 129]

سپس امام (ع) ياران خود را به كوشش در جهت ملاقات خداي متعال فرمان مي دهد، به شكلي كه هر يك از ايشان دستش از خون و مال مسلمانان پاك و زبانش از گزند به آبروي مسلمين در امام باشد. و به تحقيق كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:

«همانا مسلمان كسي است كه مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و امان باشند.» پس سلامت مسلمانان از زبان مسلمان، سلامتي ايشان از زبان اوست. و سلامتي ايشان از دست مسلمانان، سلامتي جان و مال آنها از تجاوز و تعدي او مي باشد.»

و اعلموا عباد الله، ان المومن يستحل العام ما استحل عاما اول و يحرم العام ما حرم عاما اول و ان ما احدث الناس لايحل لكم شيئا مما حرم عليكم و لكن الحلال ما احل الله و الحرام ما حرم الله. فقد جربتم الامور و ضرستموها و وعظمتم بمن كان قبلكم و ضربت لكم الامثال و دعيتم الي الامر الواضح، فلايصم عن ذلك الا اصم و لا يعمي عنه الا اعمي. و من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتفع بشيي ء من العظه و اتاه النقص من امامه، حتي يعرف ما انكر و ينكر ما عرف.

«اي

بندگان خدا بدانيد، كه مومن در اين سال حلال مي داند، آنچه را كه سال گذشته حلال مي دانسته است. و حرام مي داند، آنچه را كه در سال پيش حرام مي شمرده است. و به درستي كه بدعتهايي كه مردم ايجاد كرده اند، چيزي از آنچه

[صفحه 130]

بر شما حرام شده حلال نمي كند، چرا كه حلال همان است كه خداي تعالي حلال كرده و حرام همانست كه او حرام كرده است. و به تحقيق كه كارها را بر اثر آزمايش محكم و استوار كرده ايد و شما به- احوال- پيشينيان پند داده شديد. و براي- هدايت- شما مثالها زده شده و به سوي امري روشن و آشكار خوانده شديد. پس كسي از شنيدن آن- دعوت- كر نمي ماند، مگر آن كه گوش دل او ناشنوا باشد و هيچ كس از آن ديده نمي بندد، مگر آن كس كه چشم دل او كور باشد. و هر كس را كه خداي به گرفتاري و آزمايش در كارها سود نرسانيده و از موعظه و پند سود نبرده است، او را از پيش روي كاستي و زيان برسد، تا اينكه- بر اثر گمراهي- منكر را معروف و معروف را منكر شناسد.»

اين بخش از گفتار امام (ع) در نهايت روشني اشاره به جريانهاي بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) دارد، كه برخي از مسلمين به پيروي از قياس و اطاعت از راي و اجتهاد خويش نوآوريهايي در دين خدا پديد آوردند. امام علي (ع) با اشاره ي به اين بدعتها، مومنان را از انحراف در عقيده و عمل بازمي دارد. سخنان امام (ع) را در اين بخش از خطبه حاوي موضوعات ذيل مي بينيم:

انسان مومن به خدا در اعتقادات خود استوار است و تابع بدعتها نمي باشد

به فرموده ي امام (ع) مومن در رابطه

با اعتقادات و باورهاي قلبي خود دچار تزلزل نمي شود و همه ي آنچه را كه در آغاز گرايش خود به اسلام پذيرفته تا پايان عمر به آنها معتقد است. چرا كه احكام الهي و سنت رسول گرامي (ص) همه از مشيت و اراده ي تغييرناپذير الهي نشات گرفته است. و اين خداي كريم است، كه در مبارك كتاب خود قرآن مي فرمايد:

[صفحه 131]

… و لن تجد لسنه الله تبديلا. [160].

« … و هرگز در سنت خداي تعالي تبديل و تغيير نمي يابي.»

آنچه در شرع مقدس اسلام براي انسان مومن حلال و يا حرام معرفي شده، همه سنت خدا و ناموس تغييرناپذير خدايي است. از اين روي مومن هرگز نسبت به حلال و حرام ديني نه تنها حق اظهارنظر و قياس و اجتهاد ندارد، بلكه از آنجا كه احكام ديني را وضع و ابلاغ شده ي از سوي خداي عليم و حكيم مي داند، تا پايان عمر در رابطه با عمل به آنها خود را مسوول و موظف مي شناسد. و در برابر بدعتها و نوآوريهاي فكري و قياسي افراد به مبارزه و مقاومت برمي خيزد، چرا كه دفاع از احكام و فرايض الهي بر هر مسلمان متعهدي فرض است. از اين روي امام علي (ع) بندگان خدا را مخاطب قرار داده و مي فرمايد:

«مومن در اين سال حلال مي داند، آنچه را كه سال گذشته حلال مي دانسته است. و نيز آنچه را كه در سال پيش حرام مي دانسته، امسال هم حرام مي داند.»

احكام الهي بر اثر پيدايش بدعتها تغيير نمي كند

امام (ع) زبان گوياي وحي الهي است و عهده دار دفاع از حريم حقايق و معارف كتاب خدا مي باشد. از اين روي در گفتار خويش با صراحت كامل و در اوج رسايي كلام بي

هيچ ابهام و پرده پوشي اعلام مي كند، كه قانون گزاري حق خداست. و در بينش اسلامي جز خداي تعالي احدي حق قانون گزاري و بيان احكام ندارد. بيان حلال و حرام شرعي حق خداست و آنچه را خداي حلال كرده و يا حرام دانسته است، تا پايان روزگاران و قيام قيامت ثابت و پايدار مي باشد. بنابراين

[صفحه 132]

مومنان را در همه ي عصرها مخاطب قرار داده و مي فرمايد:

«همانا بدعتهايي كه مردم ايجاد كرده اند، چيزي را براي شما از آنچه خدا حرام كرده حلال نمي كند. بدانيد كه حلال همانست كه خدا حلال كرده و حرام نيز همانست كه خدا حرام كرده است.»

با توجه به گفتار روشنگر امام (ع) بيان حلال و حرام و تشريع احكام فقط در اختيار حق تعالي مي باشد و هيچ كس حق تغيير در آنچه پروردگار حكم كرده است، ندارد. بنابراين وجود بدعتها و نوآوريهاي گمراهان خودخواه هيچگاه قدرت تغيير احكام خدا را نداشته و نخواهد داشت. و انسان مومن فقط تابع و مومن به فرامين پروردگار جهانيان و سنت پيامبر او كه برخاسته از وحي الهي است، مي باشد.

تاكيد نسبت به تجربه امور و تحليل تاريخ در جهت رشد انسان

پس از بيان انحصار حق قانونگزاري به پوردگار متعال، امام (ع) ياران خود را متوجه جريانهاي زندگي كرده و به آنها يادآور مي شود كه شما از آغاز تاريخ اسلام تا به حال حوادث را تجربه كرده ايد. و در اين آزمايش تاريخي حاكميت حق و شكست و زوال باطل و جريانهاي غيرخدايي را درك و لمس كرده ايد. گذشته از اين خداي شما را در پرتو بيان سرگذشت اقوام پيش از شما و كيفيت فرجام كارهاي نيك و بد آنها، هدايت كرده است. سراسر قرآن مشحون از ماجراي امتهاي پيشين است،

كه بر اساس پيروي از حق به رستگاري و بر اثر اطاعت از شيطان و طاغوتها به عذاب و هلاك گرفتار شدند. و در رابطه با پيروزي حق بر باطل و برتري تقوي بر فجور و فساد، خداي حكيم در قرآن مثالهاي فراوان بيان فرموده است، تا مگر از اين رهگذر شما را عبرتي فراهم آيد و بر صراط مستقيم توحيد استوار باقي بمانيد. امام (ع) مردم را به مطالعه ي تاريخ و آشنائي با حوادث و جريانهاي

[صفحه 133]

زندگي اقوام گذشته- چنانكه قصص قرآن بيان مي كند- فرمان مي دهد، تا مگر از اين رهگذر تاريخي انسان مومن به انگيزه ها و عوامل كمال دست يابد و علت سقوط و حسران و هلاك و طغيان امتها را بشناسد و از آن پرهيز كند. مطالعه ي تاريخ در نظر امام از آن جهت داراي ارزش است، كه حوادث و رخدادهاي آن مي تواند براي انسان آگاه و هوشمند مايه ي عبرت و انگيزه ي رشد و كمال و حركت به سوي خدا و پرهيز از شيطان و گمراهان باشد.

يادآوري نعمت دعوت مردم به صراط مستقيم از سوي پروردگار

امام علي (ع) پس از فرا خواندن پيروان خود به مطالعه ي تاريخ و كاربرد تجربه هاي تاريخي در دوران زندگي خود، به يادآوري نعمت هدايت خداي متعال مي پردازد. و به مردم گوشزد مي كند، كه با توجه به حقيقت اسلام و جامعين قرآن، و سعادت و رستگاري حاصل از اطاعت خدا، به درستي كه شما به راهي روشن و امري واضح دعوت شده ايد. چرا كه پيامبر اكرم (ص) امت اسلامي را به پيروي از صراط مستقيم توحيد و اعتقاد به معاد و حيات اخروي دعوت كرده است. و اين دعوت در طول تاريخ عالم از سوي پيامبران

مبعوث از ناحيه ي حق تعالي تكرار شده است. و شما مردم در مطالعه و كنكاش تاريخ، صداقت و صراحت و سعادت بخشي اين دعوت الهي را يافته و احساس كرده ايد. چرا كه در تمامي روزگاران، آنجا كه انسان به دعوت پيامبران حق پاسخ مثبت داده و به عبادت و اطاعت پروردگار گردن نهاده است، طعم زلال گوارا و جانبخش پيروزي و رهايي و آزادي و عدالت را چشيده است.و در سايه سار حكومت ديني و خدايي به رستگاري دو جهان دست يافته است. و اينك شما مردم نيز در پرتو رحمت حق تعالي و بعثت فرخنده ي پيامبر اكرم (ص) به پرستش خداي يكتا و اعتقاد به معاد و نبوت و عدل و امامت اسلام

[صفحه 134]

دعوت شده ايد. و اين دعوت، خواندن به صراط مستقيم است و آگاهان به تاريخ و آزموئدگان حوادث تاريخي به روشني و وضوح كامل مي دانند، كه صراط مستقيم تنها راه كمال و رشد و تعالي و سعادت انسان است.

معرفي گمراهان زيانكار

امام (ع) پس از بيان اينكه مردم به وسيله ي پيامبر به راهي روشن كه همان صراط مستقيم است دعوت شده اند. بازماندگان از صراط مستقيم و پيروان هوي و هوس و مريدان شيطان و طاغوتها را مردمي گمراه و زيانكار مي شناسد. چرا كه در انديشه ي امام هرگاه انساني بر اثر كژانديشي و سركشي به نعمت هدايت خداي جل شانه هدايت نشود و پيروي از پيامبر اكرم (ص) را كه فرستاده ي خداست گردن ننهد، گام به راه ضلالت و تيره بختي و خسران نهاده است. چنين كسي كه از هدايت خدا بهره مند نمي شود، ديگر به هيچ موعظه و پندي راه به سرمنزل مقصودنخوهد برد و فرجامي

تلخ فرارو ي او و در انتظار روي است. در اين حال زيان و نقصان از همه سوي او را در خود مي بلعد و در نهايت به چنان تيره بختي و شقاوتي دچار مي شود، كه بر اثر ناداني و گمراهي و كفر، زشت را زيبا و معروف را منكر مي شناسد. و اين خود نهايت گمراهي و غايت خسران و زيانكاريست، كه انسان قدرت شناخت حق از باطل، صواب از خلاف و نور از ظلمت را از كف بدهد. و زشتي ها و پليديها و گمراهي ها در نظرش جايگزين خوبي ها، طهارت ها و هدايت ها شود. در توصيف چنين گمراهان زيانكاري علي (ع) مي فرمايد:

«كسي از شنيدن آن- دعوت- كر نمي ماند، مگر آن كه گوش دل او ناشنوا باشد و هيچ كس از آن- دعوت- ديده نمي بندد، مگر آن كس كه چشم دل او كور باشد. و هر كس را كه خداي به گرفتاري و آزمايش در كارها سود

[صفحه 135]

نرسانيده و از موعظه و پند سود نبرده است، او را از پيش روي كاستي و زيان برسد، تا اينكه- بر اثر گمراهي- منكر را معروف و معروف را منكر شناسد.»

علامه حاج ميرزا حبيب الله خوئي، شارح نهج البلاغه ذيل اين بخش از سخنان امام (ع) مي نويسد:

ثم انه (ع) نبه علي بطلان العمل بالراي و المقاييس و نهي عن متابعه البدع فقال: (و اعلموا عبادالله ان المومن يستحل العام ما استحل عاما اول و يحرم العام ما حرم عاما اول) يعني ان المومن اذا ثبت عنده سابقا حليه شي ء بالكتاب او السنه و حكم بحليته عن نص فيحكم بحليته الان. و لا ينقض الحكم الثابت بالنص برايه و اجتهاده و كذلك اذا ثبت

عنده سابقا حرمه شي ء بهما و حكم بحرمته عن دليل فيحكم بحرمته الان. و لا يخالف الحكم الثابت و لايتعدي عنه بالراي و القياس و هكذا ساير الاحكام الشرعيه.و [161].

«امام (ع) سپس هشدار داده است، به اينكه عمل مومن بر اثر متابعت از راي و قياس باطل است. و از پيروي كردن از بدعتها، ياران خود را نهي كرده و فرموده: (و اعلموا عبادالله ان المومن يستحل العام ما استحل عاما اول و … ) يعني اينكه هرگاه مومن در سال گذشته به حلال بودن چيزي از روي كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (ص) و به حكم نص باور و ايمان داشت، اكنون هم همان اعتقاد را دارد و درباره ي آن به مانند گذشته حكم مي دهد. و هرگز حكم ثابت دين را كه نص آن را بيان

[صفحه 136]

كرده، به راي و اجتهاد خود نقض نمي كند. و همچنين اگر براي او در سال گذشته حرمت چيزي ثابت شده است و به حرمت آن حكم كرده است، امسال هم به حرمت آن حكم مي دهد. و نسبت به حكم ثابت ديني تجاوز و مخالفت نمي كند و راي و قياس خود را در آن دخالت نمي دهد. و درباره ي ديگر احكام شرعي نيز به همين گونه عمل مي كند.»

علامه ي خويي ضمن شرح مبسوطي كه در ذيل گفتار امام علي (ع) آورده، نمونه هايي از بدعتهاي رايج در زمان خلفاء را نقل مي كند، كه از نقل آن به دلايلي خودداري مي كنم، تا آنجا كه در پايان بحث خود اينگونه نتيجه گيري مي كند كه:

… فيكون المعني ان ماهيه الحلال و الحرام و حقيقتهما اذا الحلال المعهود الثابت من الشريعه، اي الذي يجوز تناوله و

الحرام المعهود الثابت منها اي الذي لايجوز ارتكابه هو منحصر فيما احله الله سبحانه و حرمه و افصح حليته و حرمته في كتابه الكريم و لسان نبيه الحكيم. فغير ذلك مما احله الناس وحرموه ليس حلالا و لا حراما، اذ حلال محمد (ص) حلال الي يوم القيامه. و حرامه حرام الي يوم القيامه كما يدل عليه ما رواه في الكافي عن زراره قال: سالت عن اباعبدالله عن الحلال و الحرام فقال (ع):

حلال محمد حلال ابدا الي يوم القيامه و حرام محمد حرام ابدا الي يوم القيامه لايكون غيره و لايجي غيره [162].

« … پس معناي حلال و حرام و ماهيت و حقيقت آنها اينست كه، حلال

[صفحه 137]

معهود و ثابت در شرع، همانست كه خوردن آن مجاز است و حرام معهود و ثابت در شرع همانست كه ارتكاب و عمل به آن اجازه داده نشده است و اين منحصر است به آنچه كه خدا حلال و يا حرام كرده است. و به حلال و يا حرام بودن آنها خداوند در قرآن كريم و بر زبان پيامبر حكيم خود تصريح فرموده است. و غير از آنچه بيان شد، هر چه را كه مردم حلال و يا حرام معرفي كنند، حلال و حرام نيست. زيرا كه حلال محمد (ص) حلال است تا روز قيامت و حرام وي حرام است، تا روز قيامت. بدانگونه كه روايت نقل شده از زراره در كتاب كافي به آن دلالت دارد. زراره گفت از اباعبدالله (ع) راجع به حلال و حرام پرسيدم، آن حضرت فرمود:

حلال محمد (ص) براي هميشه حلال است تا روز قيامت و حرام محمد (ص) براي هميشه حرام است تا

روز قيامت.»

و لما بين انحصار الحلال و الحرام فيما احله الله سبحانه و حرمه اردفه بقوله (فقد جربتم الامور و ضرستموها) اي احكمتموها بالتجربه و الممارسه و ظهر لكم جيدها من رديها و حقها من باطلها. (و وعظتم بمن كان قبلكم) اي وعظكم الله سبحانه في كتابه بالامم الماضيه و بما جري منه في حق المومنين منهم من الجزاء الجميل و ما جري في حق العاصين منهم من العذاب الوبيل. (و ضربت الامثال لكم) في القرآن الحكيم، الكثيره الموضحه للحق من الباطل و الفارقه بينهما، (ودعيتم الي الامر الواضح) اي الي امر الدين و الاسلام الذي اوضحه كتاب الله و سنه رسوله حق الوضوح و لم يبق عليه ستره و لا حجاب. [163].

[صفحه 138]

«و هنگامي كه امام علي (ع) آشكار ساخت كه بيان حلال و حرام فقط حق خداست و حلال و حرام در همان موارديست كه خداي سبحان بيان فرموده، سخن خود را با اين گ فتار ادامه داده است (فقد جربتم الامور و ضرستموها) پس به تحقيق كه شما كارها را در سايه ي تجربه و تكرار و پي گيري محكم و استوار كرديد. و در نتيجه كارهاي خوب و بد و حق و باطل براي شما آشكار شد. (و وعظتم بمن كان قبلكم) يعني اينكه خداي متعال شما را در كتاب خود با بيان سرگذشت امتهاي گذشته و آنچه كه از پاداش نيك به مومنان آنها رسيده و آنچه كه از عذاب دردناك در حق گناهكاران و سركشان آنها رسيده، پند داده است. (و ضربت لكم الامثال) و در قرآن كريم مثالهاي روشن و فراواني براي شما بيان كرده است، تا حق و باطل

و تفاوت ميان آنها را بشناسيد. (ودعيتم الي الامر الواضح) و شما را به سوي كاري روشن، يعني به سوي اسلام، كه آن را كتاب خدا و سنت پيامبر توضيح داده، دعوت كرده است. خداي در كتاب و سنت پيامبرش آن چنان اسلام را معرفي فرموده كه ديگر بر چهره ي اسلام پرده و پوششي از ابهام نيست.»

(فلا يصم عن ذلك الا اصم و لا يعمي عنه الا اعمي و من لم ينفعه الله بالبلاء و … [164].

پس از امر روشن و موعظه هاي ذكر شده كسي غافل نمي شود، مگر آن كس كه ناشنوا باشد و يا انسان غافلي كه در نهايت بي خبري و غفلت باشد. و كسي از راه خدا گمراه و بي اطلاع نمي ماند، مگر آن كس كه در ضلالت و گمراهي و ناداني شديد و فراواني گرفتار باشد. و هر كس كه از سختي ها و ناگواريهاي

[صفحه 139]

آزمايشي زندگي، كه از سوي خدا به او مي رسد و دستاوردهاي خود كه حاصل از زوال كارها و شدت سختي هاي دنياست، بهره مند نمي شود، از پند و موعظه نيز بهره اي نخواهد برد. چرا كه تاثير گرفتاري و تجربه ها در نفس انسان، قوي تر و شديدتر از نصيحت و موعظه است. زيرا موعظه فرد را متوجه خطرات پنهان و غايب مي كند، در حالي كه گرفتاري ها و تجربه هاي زندگي براي انسان قابل حس و لمس مي باشد. و كسي را كه واقعيت هاي سخت و نيرومند سود نبخشد، بي گمان پند و موعظه كه در مرتبه اي ضعيف تر است، مفيد نخواهد بود. و زيان و كاستي فراروي و در انتظار او مي باشد.

و المقصود من هذه الجملات تنبيه المخاطبين علي انهم بعد ما حصل لهم هذه الامور اعني

تجربه الامور و احكامها و الموعظه و ضرب الامثال الظاهره و الدعوه الامر الواضح، يحق لهم ان يعرفوا احكام الشريعه حق المعرفه و ان يميزوا بين البدعات و السنن. اذ تلك الامور معده لحصول المعرفه و لوضوح الفرق بين البدعه و السنه و بين المجعوله و الحقيقه. [165].

«و هدف از اين گفتار آگاهي دادن به شنوندگانست، به اينكه بعد از فراهم آمدن اين امور، يعني تجربه ي كارها و استوار ساختن آنها و پند و اندرز و بيان مثالهاي روشن و خواندن مردم به سوي امري آشكار، شايسته است كه ايشان فرامين شرعي را آن چنانكه شايسته است بشناسند. و ميان بدعتها و سنت خداي فرق بگذارند. زيرا همه ي آنچه بيان شد، براي فراهم آمدن معرفت و آشكار شدن فرق ميان بدعت و سنت و

[صفحه 140]

حكم حقيقي و مجهول است.»

فان الناس رجلان: متبع شرعه و مبتدع بدعه، ليس معه من الله برهان سنه و لا ضياء حجه و ان الله سبحانه لم يعظ احدا بمثل هذا القرآن …

«پس به درستي كه مردم دو گروه مي باشند: گروه اول، كسي كه پيرو شريعت و دين است. و گروه ديگر كسي كه ايجاد بدعت مي كند. چنين كسي (شخص بدعت گذار) نه از سوي خدا و آيات كتاب او برهاني دارد و نه از سنت پيامبر اكرم (ص) دليل روشني در درست دارد. و همانا خداي سبحان هيچ كس را بمانند اين قرآن پند نداده است».

پيشواي پرهيزگاران و امام جهادگران راه خدا در ادامه ي گفتار خويش مردم را به دو گروه متمايز و قابل شناخت عيني تقسيم مي فرمايد. نخست كساني كه با تمام وجود به خداي يكتا و پيامبر او

و قرآن ايمان آورده اند. و در حركت به پايگاه قرب حق تعالي هرگز از صراط مستقيم حق و منهج ايمان و اخلاص پاي فراتر نمي گذارند. و در سير به سوي خدا از خود اراده و ارائه طريقي اظهار نمي كنند. چرا كه ايشان اراده و انديشه و قلب خويش را همراه با تمامي وجود تسليم اراده حق تعالي و مشيت هدايت كبريائي او كرده اند. و در دوران ناپايدار عمر همصدا با قرآن مي گويند:

قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي للله رب العالمين [166].

«بگو- اي پيامبر- همانا نماز و طاعت و زندگي و مرگ من، همه براي خدا

[صفحه 141]

كه پروردگار جهانيانست، مي باشد».

و ديگر افرادي هستند كه از گذرگاه خودكامگي و خودبيني به منظور ارضاء هوسهاي نفساني و مطرح ساختن خود در جامعه، در دين خدا بدعت ايجاد مي كنند. اينان تيره بختاني هستند، كه به فرموده ي امام علي (ع) در رابطه با بدعتي كه ايجاد كرده اند، هيچگونه دليلي از قرآن و سنت پيامبر ندارند. و با تكيه به انديشه ي محدود و عقل ناقص و شناخت بسيار اندك خويش با استفاده ي از قياس: - كه در حوزه ي مسايل ديني هرگز راه ندارد- اظهار نظر كرده و در دين خداي متعال بدعت ايجاد مي كنند. اين نابخردان كژانديش نه تنها از هدايت الهي محروم مي باشند، بلكه موجبات گمراهي و انحراف ديگر بندگان خداي را فراهم مي آورند. و ناگفته روشن است كه چنين كساني مورد نفرين خدا و پيامبر و فرشتگان او خواهند بود.

امام علي (ع) براي محكوم كردن قطعي و نهايي اينان و انديشه هاي خرافي ايشان در نهايت روشني و با كمال قاطعيت مي فرمايد:

«بدعت گذار برهاني از كتاب خدا

و دليلي از سنت پيامبر اكرم (ص) ندارد و خداي هيچ كس را به جامعيت مواعظ قرآن، پند و موعظه نفرموده است».

اين كلام روشن امام در حقيقت خط بطلان بر همه ي انديشه هاي انحرافي و بدعتهاي پديد آمده مي كشد، باشدكه در گستره ي تاريخ كسي را زهره ي گستاخي به حريم قرآن و سنت پيامبر اكرم (ص) از گذرگاه ايجاد بدعت در دين نباشد.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود در شرح اين فراز از گفتار امام عليه السلام مي نويسد:

ثم قسم الناس الي رجلين: اما متبع طريقه و منهاجا، او مبتدع

[صفحه 142]

مالا يعرف و ليس بيده حجه، فالاول المحق و الثاني المبطل. [167].

«سپس مردم را به دو گروه تقسيم مي كند: يكي آنكه پيرو راه و روش دين است. و ديگري بدعت گذاريست كه نسبت به آنچه مي گويد، آگاهي و شناخت ندارد. و هيچ دليل و برهاني بر اثبات گفته هايش در دست وي نيست. بنابراين گروه نخست بر حق و گروه دوم بر باطل پاي مي فشارد».

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله خوئي در شرح كلام امام عليه السلام چنين مي نويسد:

ثم فرع علي ما ذكر انقسام الناس الي قسمين فقال عليه السلام: (فان الناس رجلان متبع شرعه) اي متشرع آخذ بشرايع الدين و سالك لمنهاج الشرع المبين و هو العامل بكتاب الله سبحانه و سنته و المقتبس من نورهما و المنتفع بما فيهما من النصايح و المواعظ و الامثال المضروبه و هو من الذين قال الله فيهم «و تلك الامثال نضر بها للناس و ما يعقلها الا العالمون».

«آنگاه امام (ع) برآنچه كه بيان فرموده است، تقسيم بندي مردم را اضافه مي كند، و ايشان را به دو دسته تقسيم مي فرمايد: (به درستي كه مردم دو دسته اند، يكي

آنكه پيرو شريعت الهي است) يعني كسي كه احكام ديني را پذيرفته است و به راه روشن دين حركت مي كند. و او كسي است كه به كتاب و سنت خداي متعال روشني مي گيرد و از آن دو بهره مند مي شود. و از همه ي پندها و موعظه ها و مثالهايي كه در كتاب خدا و سنت او بيان شده

[صفحه 143]

برخوردار مي شود. و او از شمار كساني است كه خدا درباره ي آنان فرمود:

و اين مثالها را براي مردم مي آوريم و حقيقت آنها را جز دانشمندان و آگاه مردان، خرد نمي ورزند».

(و متبدع بدعه) و هو الذي لم ينتفع بهما بل نبذا احكامهما و رائه و اتبع هويه و عمل بآرائه و مقايسه فاعمي الله قلبه عن معرفه الحق و اصمه عن استماعه كما قال: صم بكم عمي فهم لايرجعون.

(ليس معه من الله برهان سنه و لا ضياء حجه) اي ليس له فيما احدثه من البدعه دليل عليه من سنته و لا حجه بينه واضحه من الكتاب الكريم تنجيه لوضوحها و ضيائها من ظلمه الجهل و الضلال.

قال ابوشيبه الخراساني: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان اصحاب المقاييس طلبوا العلم بالمقاييس فلم تزدهم المقاييس من الحق الا بعدا و ان دين الله لايصاب بالعقول، رواه في الكافي.

و فيه ايضا عن محمد بن ابي عبدالله رفعه عن يونس بن عبدالرحمان قال:

قلت لابي الحسن الاول (ع): بما اوحد الله عزوجل؟ فقال: يا يونس لاتكونن مبتدعا، من نظر برايه هلك و من ترك اهل بيت نبيه (ص) ضل و من ترك كتاب الله و قول نبيه كفر. [168].

«(و ديگر آن كسي كه ايجاد بدعت مي كند) و او كسي است كه از كتاب خدا و سنت الهي

بهره مند نمي شود، بلكه احكام آن دو را به پشت سر افكنده و از هوي

[صفحه 144]

نفس خود پيروي مي كند و به راي و قياس خويش رفتار مي كند. پس خداي او را از شناخت حق كور و از شنيدن آن كر مي سازد. چنانكه حق تعالي فرمود:

« … اينان كر و گنگ و كورند و توان بازگشت ندارند».

(با كسي كه بدعت ايجاد مي كند هيچ دليلي از سنت و حجت روشني از قرآن همراه نيست) يا اينكه براي بدعت آفرين دليلي از سنت خدا و حجتي از كتاب كريم (قرآن) نيست، تا در پرتو روشني و آشكاري آن دليل، از تاريكي جهل و گمراهي نجات پيدا كند.

در كتاب كافي از ابوشيبه خراساني روايت شده كه گفت:

از اباعبدالله عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: به درستي كه اهل قياس علم و دانش را به وسيله قياس طلب كردند، در حالي كه قياسها چيزي از حق به ايشان نيفرزود، جز دوري از حقيقت. و همانا كه دين خداي تعالي به قدرت عقول قابل درك نيست.(يعني تنها با اتكاء به تجزيه و تحليل عقلاني امكان دريافت حقايق ديني فراهم نمي شود) و همچنين در كتاب كافي محمد بن ابي عبدالله در حديثي مرفعوع از يونس بن عبدالرحمان روايت مي كند كه گفت: به ابوالحسن اول (ع) گفتم: توحيد خداي عزوجل به چه چيز فراهم مي شود؟ آن حضرت فرمود:

اي يونس! در دين خدا ايجاد بدعت مكن، چرا كه هر كس- در دين خدا- به راي خود عمل كرد. هلاك و نابود شد و هر كس كه خاندان عصمت و طهارت از اهل بيت پيامبر خود را رها كرد، گمراه شد، كسي كه كتاب خدا و گفتار پيامبر او

را واگذار كرد، كافر شد».

فانه حبل الله المتين و سببه الامين و فيه ربيع القلب و ينابيع العلم و ما لقلب جلاء غيره، مع انه قد ذهب المتذكرون و بقي

[صفحه 145]

الناسون او المتناسون، فاذا رايتم خيرا فاعينوا عليه و اذا رايتم شرا فاذهبوا عنه، فان رسول الله (ص) كان يقول: يابن آدم اعمل الخير ودع الشر، فاذا انت جواد قاصد. [169].

«به درستي كه قرآن ريسمان استوار الهي و رشته ي محكم و قابل اطمينان اوست. و در قرآن بهار دل و چشمه هاي علم وجود دارد. و براي قلب انسان صيقلي جز قرآن نيست. به درستي كه يادآوران قرآن به وسيله ي او رفتند، (يعني با استمداد از قرآن و عمل به آن به سوي خدا رفتند) و فراموش كاران و متظاهرين به فراموشي- قرآن- باقي مانده اند. (كنايه از اينكه آنهايي كه قرآن را فراموش كرده اند و يا تظاهر به فراموشي مي كنند از رسيدن به خداي متعال بازمانده اند) پس هرگاه امر خيرامشاهده كرديد، آن را ياري دهيد و هنگامي كه كار شري را ديديد از آن دوري كنيد. به درستي كه پيامبر خدا (ص) مي فرمود:

اي فرزند آدم! در كار نيك بكوش و زشتي و بدي را واگذار، در اينصورت تو خوش رفتار بر صراط مستقيم مي باشي.

زبان گويا به حقايق امام علي (ع) در اين بخش از گفتار خود دوباره چنانكه پيش از اين در آغاز خطبه بيان شد، به تجليل و تعظيم قرآن پرداخته است. و در حقيقت اگر بنا باشد كه فردي از آحاد انسان زبان به توصيف و تعريف قرآن بگشايد، چه كسي بهتر از امام علي (ع) شايستگي انجام اين مهم را دارد. انسان بزرگوار و شريفي

كه همه ي زندگي و حركت او در قرآن خلاصه شده است. و به بياني روشنتر تجسم عيني قرآن در حيات وي مجسم و متجلي است. شخصيت بي همتايي

[صفحه 146]

كه پيامبر اكرم (ص) در توصيف عظمت و كرامت او فرمود:

علي مع القرآن مع علي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. [170].

«علي (ع) با قرآنست و قرآن با علي است، اين دو تا در حوض كوثر بر من وارد نشوند، هرگز از يكديگر جدا نمي شوند».

به فرموده ي پيامبر (ص) علي با قرآن استو قرآن با علي (ع) و اين دو همواره با هم همراهند و امكان جدايي ايندو از يكديگر هرگز فراهم نيامده است. و اين واقعيت انكارناپذيرست كه زندگاني علي (ع) در تاريخ گواه صادق آن مي باشد. بنابراين وصف قرآن و بيان امتيازات الهي اين كتاب آسماني را بايد از امام علي (ع) اين آشناي هميشه مانوس و همراه با قرآن شنيد. و اينك اين امام مومنان به قرآنست كه زبان به توصيف قرآن برآورده و مي فرمايد:

«به درستي كه قرآن ريسمان استوار الهي و رشته ي محكم و قابل اطمينان پروردگار است».

در تلاطم امواج سهمگين اقيانوس حيات انسان اين آفريده ي ضعيف پروردگار، كه آيات وحي به ناتواني او شهادت مي دهد، نيازمند ريسمان محكم و استواريست، تا در سايه ي اعتصام به آن از فرورفتن در گردابهاي ژرف و مرگ آفرين فتنه ها و فسادها رهايي يافته و خويش را به ساحل امن و امان ايمان و رستگاري برساند. از اين روي امام علي (ع) قرآن را به ريسمان و رشته ي استواري تشبيه كرده است، كه از ملكوت اعلي تا حضيض خاك كشيده شده است.و همه ي وحشت زدگان را، كه از خطر سقوط

در ورطه ي فساد و گناه و حيوانيت بيمناكند. مژده ي رهايي و عروج به آسمان

[صفحه 147]

علم و ايمان و اخلاص مي دهد. و اين كلام امام ملهم از كلام پروردگار مي باشد، كه قرآن را به رشته ي الهي تشبيه فرموده به مدلول:

و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا … [171].

«به ريسمان الهي چنگ زنيد و از تفرقه و پراكندگي بپرهيزيد».

كمال الدين ميثم بحراني شارح تواناي نهج البلاغه در ذيل اين بخش از سخنان امام علي (ع) چنين مي نويسد:

و قوله (ع): ان الله سبحانه لم يعظ احدا يمثل هذا القرآن.

رجوع الي ممادح القرآن و استعار له الفاظا، الاول: لفظ الحبل و رشح بالمتين. و قد عرفت وجه هذا لاستعاره مرارا، الثاني: و كذلك سببه الامين. الثالث: لفظ الربيع و وجهها ان القلوب يحيي به كما يحيي الانعام بالربيع. الرابع: لفظ الينابيع و وجهها ان العلوم عند تدبره و التفهم عنه تغيض عنه و ينتفع بها كما يغيض الماء عن الينابيع. الخامس: لفظ الجلاء و وجهها ان الفهم عنه يكشف عن القلوب صداء الجهل كما يجلوا الصيقل المراه.

قان قلت: فلم قال: و ليس للقلب جلاء غيره مع ان سائر العلوم جلاء له؟ فالجواب من وجهين:

احدهما: ان العلوم الجاليه للقلب هي المعده لسلوك سبيل الله و الوصول الي الغايه من الكمال النفساني كالعلوم الالهيه و علم الاخلاق و احوال المعاد. و لا علم منها الا و في القرآن اصله و مادته و

[صفحه 148]

هو مقتبس من القرآن.

الثاني: ان هذا الكلام صد رعنه (ع) و لم يكن في ذلك الزمان علم مدون و لا استفاده للمسلمين الا من القرآن الكريم، فلم يكن اذا جلاء للقلب غيره. [172].

«و سخن امام عليه السلام كه فرمود: (خداي سبح

ان هيچ كس را به مانند مواعظ قرآني پند نداده است) مربوط مي شود به مدح و ستايش قرآن، كه در قالب استعاره بيان فرموده است.

استعاره اول: لفظ ريسمان مي باشد، كه در اين كلام قرآن را به ريسمان محكم و استواري تشبيه كرده است. و پيش از اين وجه اين استعاره روشن شده است.

استعاره دوم: و همچنين است لفظ رشته ي امن و قابل اطمينان.

استعاره سوم: لفظ بهار است و وجه استعاره ي اين كلمه بدانجهت است، كه دلهاي مردم به آن زنده مي شود، چنانكه زندگي چهارپايان بستگي به بهار دارد.

استعاره چهارم: لفظ چشمه ها مي باشد و وجه استعاره آن به خاطر اينستكه، هنگام تفكر و تدبر در آيات قرآن كريم علوم و دانشها از آن مي جوشد و فايده مي رساند، بدانگونه كه آب از چشمه ها جاري مي شود.

استعاره پنجم: لفظ جلاء است و وجه استعاره ي آن اينستكه، فهم و درك آيات قرآن زنگار جهل وناداني را از آينه دلها مي زدايد، بدانسان كه صيقل زنگار را از آينه پاك مي كند.

و اگر اشكال كني كه چرا امام فرموده: (براي قلب جلايي جز قرآن نيست) در

[صفحه 149]

حالي كه علوم ديگر هم باعث جلاء قلب مي باشد؟

دو پاسخ مي گويم، پاسخ اول: همانا علوم و معارفي كه باعث جلاء قلب مي شود، علومي است كه موجبات حركت در راه خدا و دستيابي به كمال نفساني را فراهم مي آورد، مانند علوم الهيات و علم اخلاق و آگاهي درباره ي معاد. و هيچ دانشي در رابطه با موارد مذكور وجود ندارد، جز اينكه اصل و مواد آن علوم در قرآن بيان شده است. و دانشمندان اين علوم، دانش و آگاهي خود را از قرآن گرفته اند.

پاسخ دوم: اين كلام را امام

علي (ع) هنگامي بيان فرمود، كه در آن روزگار دانش تدوين شده و قابل استفاده براي مسلمانان وجود نداشت، مگر علوم قرآني. بنابراين به فرموده ي امام (ع) براي قلب جلايي جز قرآن وجود ندارد».

علامه ي محقق حاج ميرزا حبيب الله خويي نيز در شرح نهج البلاغه خود، در رابطه با اين بخش از گفتار امام عليه السلام مي نويسد:

(و ان الله سبحانه لم يعظ احدا بمثل هذا القرآن) لان الغرض من جميع المواعظ المتضمنه للوعد و الوعيد و الترغيب و التهديد، هو الجذب الي طرف الحق و الارشاد الي حظيره القدس و القرآن ابلغ منها كلها في افاده ذلك الغرض و اكمل في تحصيل ذلك المقصود (فانه حبل الله المتين) من تمسك به نجي و من تركه فقد هوي و وصفه بالمتانه و الاحكام لانه حبل ممدود من الارض الي السماء من استمسك به فقد استمسك بالعروه الوثقي لانفصام لها.

(و سببه الامين) و وصفه بالامانه لانه يخون المتوصل به في ايصاله الي حظاير القدس و مجالس الانس و و قرب الحق.

(و فيه ربيع القلب) لان القلوب تلتذ و تنشط و ترتاح بتلاوه آياته و

[صفحه 150]

تدبر ما فيها من المحاسن و المزايا و تفكر ما تضمنته تلك الايات من النكات البديعه و اللطايف العجيبه، كما ان النفوس تلتذ بازهار الربيع و انواره.

(و ينابيع العلم) استعاره بالكنايه حيث شبه العلم بالماء اذبه حياه الارواح كما ان بالماء حياه الابدان و ذكر الينابيع، تخييل و في نسخه الشارح بدل ينابيع العلم، ينابيع العلوم و المقصود واحد و انما كان ينابيع العلوم اذ جميع العلوم خارجه هنه لنضمنه علم ما كان و ما هو كائن و ما يكون كما قال عز من قائل:

«و

لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين».

(و ما للقلب جلاء غيره) اذ فيه منار الهدي و مصابيح الدجي و التفكر فيه يجلوا القلوب من رين الشكوكات و يرتفع به عنها صداء الشبهات كما بجلوا الصيقل المرآت.

فان قلت: لم جعل الجلاء مقصورا فيه مع حصوله بغيره من العلوم الحقه؟

قلت: لما كان القرآن ينابيع جميع العلوم حسبما عرفت يول حصول الجلاء بها الي الجلاء به في الحقيقه، او ان المراد نفي الكمال اي ليس للقلب جلاء كامل غيره. و هذا الجواب اولي مما اجاب به الشارح البحراني: «ان هذا الكلام صدر عنه (ع) و لم يكن في هذا الزمان علم مدون و لا استفاده للمسلمين الا من القرآن الكريم، فلم يكن اذا جلاء للقلب غيره».

وجه الاولويه ان الاحاديث النبويه كانت موجوده بايديهم يومئذ

[صفحه 151]

و الاستفاده منها كانت ممكنه لمن ارادها و اما غير المريد لها من الذين علي قلوبهم اقفالها فالقرآن و الحديث بالنسبه اليهم ايضا علي حد سواء كما لايخفي. [173].

«(به درستي كه خداي سبحان هيچ كس را به مانند پند و موعظه هاي قرآن پند و موعظه نفرموده است) چرا كه مقصود از همه ي پندها و موعظه هايي كه ضامن بيم و اميد و تشويق و تهديد است، جذب و بسيج انسان به سوي حق و هدايت او به جانب بهشت مي باشد. و در اين رابطه قرآن از همه ي اين مواعظ و نصايح در جهت ارشاد و هدايت انسان به مقصد كمال گوياتر و كاملتر است.

(همانا قرآن ريسمان محكم پروردگار است) هر كس به آن چنگ زند نجات يافته و هر كس آن را رها كند، بي گمان در پي آرزوي نفس تباه و گمراه شده

است. و امام از آن جهت ريسمان الهي را به استواري و محكمي وصف فرموده، كه رشته ايست كشيده شده از آسمان تا زمين و به تحقيق هر كس به آن چنگ زند، به رشته ي مطمئن و استوار الهي آويخته، كه هرگزش گسستگي و انقطاع نيست.

(و قرآن رشته ي مطمئن خداي تعالي است) امام عليه السلام به اين جهت رشته ي الهي (قرآن) را به امانت و اطمينان وصف كرده است، كه اين رشته ي خدايي با چنگ زنندگان به خود خيانت نمي كند و ايشان را به باغهاي بهشت و مجالس انس و پايگاه قرب حق تعالي واصل مي كند.

(و بهار دل در قرآن است، زيرا تلاوت آيات قرآن و تدبر درباره ي محاسن موجود در آنها و همچنين تفكر در پيرامون لطايف شگفت و نكات بديع و جالب قرآن،

[صفحه 152]

باعث لذت و نشاط و فرح دلها مي شود. همان گونه كه شكوفه هاي بهاري موجب لذت نفوس مي شود.

(و در قرآن چشمه هاي علم وجود دارد) در اين عبارت علوم قرآني را امام عليه السلام به آب تشبيه فرموده و اين خود اشاره است به اينكه، همانطور كه زندگي جسماني وابسته به آب مي باشد، حيات ارواح نيز وابسته به قرآن است. و در اين تشبيه از چشمه ها به خاطر تجسم خيالي موضوع ياد فرموده اند.

يادآور مي شود كه در نسخه شارح نهج البلاغه به جاي (چشمه هاي علم) چشمه هاي علوم ذكر شده است و اين دو عبارت بيانگر مفهوم واحديست. و چنانچه عبارت چشمه هاي علوم صحيح باشد، به خاطر جامعيت قرآن است. چرا كه قرآن جامع همه ي علوم گذشته و حال و آينده مي باشد، چنانكه حق تعالي فرمود:

و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين.

«هيچ تر و خشكي نيست،

جز آنكه در كتاب روشن بيان شده است».

(و براي قلب جلايي جز قرآن نيست) چراكه در قرآن نشانه ي هدايت و چراغهايي براي عبور از تاريكي ها وجود دارد و به واسطه ي تفكر در قرآن دلهاي مردم از آلودگي گمانها و زنگار شبهات صاف مي شود، همانطوري كه صيقل موجب جلا و روشني آينه مي شود.

و اگر بگويي: چرا امام عليه السلام جلاء و روشني دل را به قرآن محدود فرموده، در حالي كه صفا و روشني قلب در پرتو علوم حقيقي ديگر هم فراهم مي آيد؟

پاسخ مي گويم: از آنجا كه قرآن جامع همه ي علوم و معارف است، بنابراين

[صفحه 153]

روشني و جلاء حاصل از علوم براي قلب، در حقيقت در سايه ي جلاء قرآن فراهم آمده است. و مقصود امام (ع) نفي كمال جلاء از غير قرآنست، به اين معني كه براي قلب جلاء و صفاي كاملي به غير از قرآن وجود ندارد.

و اين پاسخ از جواب ابن ميثم بحراني برتر است. چرا كه او فرموده است:

«اين سخن را امام عليه السلام هنگامي فرموده، كه در آن زمان دانش تدوين شده و قابل استفاده اي براي مسلمانان وجود نداشت، مگر علوم قرآني. بنابراين به فرموده ي امام (ع) براي قلب جلايي جز قرآن وجود ندارد».

در حالي كه تصور اولي و مقدم اينست كه احاديث نبوي در دسترس مردم بوده است، و براي كسي كه علاقه مند به استفاده ي از احاديث باشد امكان برخورداري از آن وجود داشته است. و اما براي كسي كه مشتاق بهره مندي از احاديث نبوده و در شمار كساني است كه بر دلهايشان قفل زده شده است، قرآن و حديث در رابطه با- غفلت و بي خبري- ايشان يكسان مي باشد. و اين يك واقعيت

روشن آشكاريست».

(مع انه قد ذهب المتذكرون) بالقرآن المتدبرون في معانيه المستضيون بضيائه المقتبسون من انواره.

(و بقي الناسون) له حقيقه (او المتناسون) المظهرون للنسيان لاغراض دنيويه. [174].

«(يادآوران قرآن همراه با قرآن به سوي خدا شتافتند) يادآوران قرآن كساني هستند كه به تدبر در آيات قرآن و ادراك معاني و حقايق آن پرداخته و به فروغ قرآن

[صفحه 154]

روشني كسب كرده و از انوار تابناك قرآن بهره مند شده اند.

(و فراموشكاران از وصول به حق بازمانده اند) كساني كه در حقيقت و به طور واقعي قرآن را فراموش كرده اند. (يا كساني كه خود را نسبت به قرآن به فراموشي زده اند) آنهايي كه تظاهر به فراموشي قرآن مي كنند و اين تظاهر به خاطر اغراض شوم دنيوي است- اينان نيز از حركت به سوي حق تعالي بر اثر فراموشي قرآن بازمانده اند».

(فاذا رايتم خيرا فاعينوا عليه و اذا رايتم شرا فاذهبوا عنه) لفظ الخير و الشر و ان كان مطلقا شاملا باطلاقه لكل خير و شر، الا ان الاشبه ان يكون نظره فيهما الي الخير و الشر المخصوصين. بان يكون مراده من الخير الخير الذي كان يريده في حقهم و ان كان مكروها و كانوا لهم متنفرين عنه بطبعهم من التسويه في العطاء و الحمل علي جاده الوسطي و مرالحق و يكون المراد باعانتهم عليه تسليمهم له في كل ما يامرو ينهي و رضاهم بكل ما يفعل و يريد، و سعيهم في مقاصده و ماربه. و ان يكون مراده من الشر ما تفرس منهم بل ساهده من قصدهم لنكث البيعه و ثوران الفتنه و يكون المراد بالذهاب عنه اعراض عنه و الترك له.

و انما قلنا ان الاشبه ذلك لما حكيناه عن بعض الشراح من

ان هذه الخطبه خطب بها في اوائل البيعه فقرينه الحال و المقام تسعر بما ذكرناه.

و كيف كان فلما امر عليه السلام بما امر اكده بالحديث النبوي (ص) فقال:

[صفحه 155]

(فان رسول الله (ص) كان يقول: يابن آدم اعمل الخير ودع الشر) اي اتركه (فاذا انت جواد قاصد) يحتمل ان يكون المراد بالقاصد الراشد الغير المجاوز عن الحد في سيره بان لايكون سريع السير فيتعب بسرعته و لا بطي السير فيفوت الغرض ببطوئه و ان يكون المراد به السائر في قصد السبيل اي غير الخارج عن الجاده الوسطي. [175].

«(پس هرگاه خيري را مشاهده كرديد، آن را ياري دهيد و هرگاه شري را ديديد از آن دوري كنيد) اگر چنانچه لفظ خير و شر مطلق باشد، شامل همه موارد خير و شر شده و به همه ي امور خير و شر اطلاق مي شود. در حالي كه به نظر مي آيد، مقصود امام (ع) از خير و شر، خير و شر مخصوص و معيني است. و اين نظر به حقيقت نزديكتر است. چرا كه مقصود امام عليه السلام از خير، همان خيري است كه حضرت درباره ي ايشان اراده فرموده است، اگر چه ايشان به اقتضاي طبيعت خود از عدالت و برابري در بخشش و حركت بر صراط مستقيم و تلخي حق بيزار و متنفر مي باشند.

و مقصود امام عليه السلام از ياري دادن ايشان- به خير- تسليم شدن ايشانست نسبت به آنچه كه امام فرمان مي دهد و يا بازمي دارد و رضاي آنهاست نسبت به آنچه كه امام (ع) اراده كرده و و انجام مي دهد و كوشش ايشان در رابطه با اهداف و آرمانهاي امام (ع) است.

و منظور امام علي (ع) از شر، انديشه شوم آنهاست كه

امام در عمل شاهد آنست، و اين همان پيمان شكني و فتنه انگيزي مردم است- در برابر امام علي- و هدف امام از دوري كردن از شر، پرهيز و ترك پيمان شكني و فتنه انگيزي است. و از

[صفحه 156]

اطرافيان خود مي خواهد، كه به خاطر امام از اين عمل زشت خودداري كنند.

بيگمان آنچه كه ما از برخي شارحان نهج البلاغه درباره ي سخن امام بيان كرديم، نزديكترين نظريه نسبت به كلام امام عليه السلام است.چرا كه اين خطبه از خطبه هايي است، كه امام در ابتداي بيعت مردم با خود ايراد فرموده است. و قرينه حال و مقام و زمان آنچه را كه ما بيان كرديم تاييد مي كند.

و چگونه است- وضع زمانه و مردم- كه امام آنچه را فرمان داده با حديث نبوي تاييد و تاكيد كرده و فرموده است:

(به درستي كه پيامبر خدا (ص) مي فرمود: اي فرزند آدم كار نيك انجام بده و كار بد را رها كن) يا اينكه آن را ترك كن (زيرا در اينصورت تو رهنوردي بر صراط مستقيم هستي) و احتمال دارد كه مقصود از سالك راه شناس و ميانه رو، كسي باشد كه در حركت خود از حد و اندازه بيرون نرود. يعني نه چندان آهسته حركت كند، كه در نتيجه ي كندي حركت از مقصد بازماند. و نيز شايد منظور از راهرو ميانه رو، كسي باشد كه از صراط مستقيم خارج نمي شود».

ابن ابي الحديد هم در شرح نهج البلاغه خود پيرامون اين بخش از سخنان امام عليه السلام اينگونه مي نويسد:

انما جعله حبل الله لان الحبل ينجو من تعلق به من هوه و القرآن ينجو من الضلال من يتعلق به.

و جعله متينا، او قويا، لانه لاانقطاع له ابدا و هذه غايه المتانه و القوه.

و

سببه الامين، مثل حبله المتين و انما خالف بين اللفظين علي

[صفحه 157]

قاعده الخطابه.

و فيه ربيع القلب: لان القلب يحيا به كما تحيا الانعام برعي الربيع.

و ينابيع العلم: لان العلم منه يتفرع كما يخرج الماء من الينبوع و يتفرع الي الجداول.

و الجلاء، بالكسر: مصدر جلوت السيف، يقول: لاجلاء لصداء القلوب من الشبهات و الغفلات الا القرآن.

ثم قال: ان المتذكرين قد ذهبوا و ماتوا و بقي الناسون الذين لاعلوم لهم، او المتناسون الذين عندهم العلوم و يتكلفون اظهار الجهل لاغراض دنيويه تعرض لهم. و روي: «و المتناسون» بالواو.

ثم قال: اعينوا علي الخير رايتموه، بتحسينه عند فاعله و بدفع الامور المانعه عنه و بتسهيل اسبابه و تسنيه سبله. و اذا رايتم الشر فاذهبوا عنه، لاتقاربوه و لاتقيموا انفسكم في مقام الراضي به، الموافق علي فعله، ثم روي الخ بر.

و الجواد القاصد: السهل السير، لاسريع يتعب بسرعته و لا بطي ء يفوت الغرض ببطئه. [176].

«همانا- امام (ع)- قرآن را ريسمان خدا قرار داد، زيرا كه ريسمان هر كس را كه به آن چنگ زند، از گودالهاي ژرف نجات مي دهد. و قرآن نيز- به مانند ريسمان- هر كس را كه به آن چنگ زند از گمراهي و ضلالت رهايي مي بخشد.

و رشته ي مورد اعتماد (قرآن) اين وصف هم مانند حبل المتين است و اختلاف

[صفحه 158]

بين اين دو كلمه بر اساس ضوابط خطابي مي باشد.

و در آن (قرآن) بهار دل است، چرا كه قلب به وسيله ي قرآن زنده مي شود، آن چنانكه، چهارپايان با گردش در بهار زنده مي شوند.

و در- قرآن- چشمه هاي علم وجود دارد، زيرا كه علم از قرآن مي جوشد، همانگونه كه آب از چشمه مي جوشد و در جويبارها جاري مي شود.

و جلاء با كسره:

مصدر جلوات السيف، چنانكه مي فرمايد: مقصود اينستكه براي قلب صفا و جلايي از شك و گمانها و غفلتها نيست، مگر به وسيله قرآن.

آنگاه فرمود: به درستي كه يادكنندگان- قرآن- هر آينه در گذشتند و فراموشكاران بي دانش و يا آگاهان متظاهر به ناداني، كه به خاطر هدفهاي دنيوي تظاهر به ناآگاهي و جهل مي كنند باقي ماندند. و عبارت به صورت «و المتناسون» با همراهي و او نيز روايت شده است.

سپس امام عليه السلام فرمود: هرگاه امر خيري را مشاهده كرديد، آن را ياري كنيد. با تحسين آن كار نيك در نزد انجام دهنده آن و با از بين بردن موانعي كه بر سر راه كار خير وجود دارد و با فراهم آوردن اسباب انجام كار خير و روشن ساختن راه كار خير، اعمال و امور خير را ياري دهيد.

و هرگاه كار بدي را مشاهده ك رديد، از آن درگذريد و به آن نزديك نشويد. و در مقام رضايت و موافقت با انجام كار بد قرار نگيريد. پس از اين بيان امام علي (ع) حديث نبوي را در اين رابطه بيان مي فرمايد. و منظور از «جواد القاصد» حركت آسان است، به اين معني كه نه چنان سريع حركت مي كند، كه بر اثر سرعت به رنج و سختي دچار شود و نه چندان آهسته مي رود، كه بر اثر آهستگي در حركت از هدف و مقصود بازماند».

[صفحه 159]

انوع ظلم

الا و ان الظلم ثلاثه: فظلم لايغفر و ظلم لايترك و ظلم مغفور لايطلب، فاما الظلم الذي لايغفر فالشرك بالله، قال الله سبحانه: «ان الله لايغفر ان يشرك به»

و اما الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و اما الظلم

الذي لايترك فظلم العباد بعضهم بعضا، القصاص هناك شديد، ليس هو جرحا بالمدي و لا ضربا بالسياط، ولكنه ما يستصغر ذلك معه … [177].

«آگاه باشيد كه ظلم بر سه نوع است: ظلمي كه آمرزيده نمي شود و ظلمي كه بازخواست مي شود و ظلمي كه آمرزيده شده و بازخواست ندارد. و اما ظلمي كه آمرزيده نمي شود، شرك به پروردگار است. چنانكه حق تعالي مي فرمايد: «همانا خداي كسي را كه به او شرك ورزد، نمي آمرزد».

و اما ظلمي كه آمرزيده مي شود،ظلم بنده است نسبت به خويشتن، به هنگام انجام گناهان صغيره. و نيز ظلمي كه بازخواست مي شود، ظلم بنده اي نسبت به بنده ي ديگر است. قصاص و تلافي- چنين ظلمي- در آخرت سخت و دشوار مي باشد و قصاص اخروي به وسيله زخم كاردها و ضربت تازيانه ها نيست. قصاص در آخرت چنانست كه زخم و تازيانه در برابر آن بسي كوچك شمرده مي شود».

يكي از آلودگيهاي خطرناك و سقوط افكن كه انسان در دوران زندگي به آن آلوده مي شود، آلودگي به ستم است. و اين آلودگي چنان دامنگير آحاد انساني است، كه اندك افرادي را مي توان يافت كه به ستم آلوده نباشند. چرا كه حاكميت

[صفحه 160]

و قدرت نفس اماره در وجود انسان به اندازه ايست، كه سرانجام آدمي را گرفتار آلودگي ظلم خواهد كرد. و اين واقعيت تلخ را در اندك دقت و نگرشي به اقسام ظلم مي توان دريافت. زيرا به بيان امام عليه السلام دامنه ي ظلم گسترده و وسيع است و در منطق دين ظلم تنها ستم قدرتمندي بر ضعيفي نمي باشد، بلكه به بيان قرآن «شرك خود ظلم بزرگي است» بنابراين ظلم مفهوم عامي دارد و هر عقيده باطل و كار زشتي را

شامل مي شود. و آدمي در گذراي عمر سرانجام دچار فاجعه ي ستم خواهد شد، مگر آنها كه در نهايت دقت و مراقبت تقواي خدا را پاس مي دارند. و همواره خويش را در محضر خداي عليم و بصير مشاهده مي كنند و به حرمت حضور در برابر حق تعالي از ارتكبا به ستم دست بازمي دارند.

ابن ميثم بحراني در شرح اين بخش از گفتار امام علي (ع) مي نويسد:

ثم قسم (عليه السلام) الظلم الي ثلاثه اقسام:

الاول: الظلم الذي لايغفر اصلا. و هو ظلم النفس بالشرك بالله و برهان النص و المعقول: اما النص فقوله تعالي: «ان الله لايغفر ان يشرك به».

و اما المعقول: فلان المغفره عباره اما عن محو آثار الجرائم عن الواح النفوس او عما يلزم ذلك من ستر الله علي النفوس ان تحترق بنار جهنم …

الثاني: ظلم لايترك: اي لابد من اخذ فاعله بالعقوبه و القصاص به و هو ظلم العباد بضهم لبعض و اليه اشاره بقوله: يوم يقتص للجماء من القرناء و هذا الظالم ان كانت له مسكه ببعض عصم النجاه من المعارف الالهيه وجب خلاصه من العذاب بعد حين، لكن يتفاوت

[صفحه 161]

مكثه بحسب تفاوت شده تمكن تلك الهيئات الرديئه من نفسه و ضعفها و اليه اشار الخبر النبوي:

يخرجون من النار بعد ما يصيرون حمما و فحما.

الثالث: الظلم الذي يغفر و لا يطلب و هو ظلم العبد نفسه عند ارتكابه بعض صغائر الزلات و هي التي لاتكسب النفس هيئه رديئه باقيه بل حاله يسرع زوالها و اليه الاشاره بقوله تعالي: «و ان ربك لذو مغفره للناس علي ظلمهم».

ثم اخذ في التحذير من الظلم بذكر شده القصاص في الاخره و صدق انه ليس جرحا بمديه و لا ضربا بسوطه

كقصاص الدنيا و لكنه ما يستصغر ذلك معه من العقوبات بالنار المشهوره اوصافها … [178].

«سپس امام عليه السلام ظلم را به سه قسمت تقسيم مي كند:

اول: ظلمي كه هرگز بخشيده نمي شود و آن عبارتست از شرك به خداي احد و برهان نص و عقل هر دو بر اين معني دلالت دارد. و اما برهان نص (قرآن) فرموده ي حق تعالي:

«به درستي كه خداي كسي را كه به او شرك ورزد نمي آمرزد».

برهان عقلي: آمرزش عبارتست از نابودي آثار گناهان از صفحه ي جانها و آنچه كه از سوي پروردگار لازمه ي پوشش آثار گناهان بر صحفه ي جان مي باشد، اينستكه آثار گناه به آتش جهنم سوخته شود.

دوم: ظلمي كه بازخواست مي شود و چاره اي جز گرفتاري فاعلش به عقوبت

[صفحه 162]

و قصاص در رابطه با آن ظلم نيست. اين ظلم همان ستم بعضي از بندگان نسبت به بعض ديگر است و بيان امام (ع) اشاره به همين مورددارد، آنجا كه فرمود:

«روزي كه براي انبوه مردم از همنشينان و آشنايانشان قصاص خواهي مي شود».

و اگر ظالم چنين ظلمي دستاويزي به بعضي از وسايل رهايي بخش از معارف الهي داشته باشد (اعتقاد بهمباني مذهبي داشته باشد) پس از مدتي رهايي او از عذاب امري قطعي است. وليكن زمان ماندگاري ايشان بر حسب شدت و ضعف آثار پليد گناهانشان متفاوت است و حديث نبوي اشاره به اين مضمون دارد، آنجا كه فرمود: «پس از آنكه- بر اثر ماندگاري در آتش- مانند ذغال نيم سوخته اي مي شوند، ايشان را از آتش بيرون مي آورند».

آنگاه امام عليه السلام به بازداشتن مردم از ستمكاري پرداخته و ايشان را به شدت قصاص اخروي بيم مي دهد. و تصديق مي كند كه قصاص اخروي مانند زخم كارد و ضرب

تازيانه در دنيا نيست، بلكه قصاص دنيايي در مقايسه با عقوبت آتش جهنم كه وصف آن مشهور است، بسيار كوچك و ضعيف به نظر مي رسد».و

ابن ابي الحديد نيز در شرح اين بخش از كلام امام عليه السلام مي نويسد:

قسم عليه السلام الظلم ثلاثه اقسام:

احدها: ظلم لايغفر: و هو الشرك بالله، اي ان يموت الانسان مصرا علي الشرك، و يجب عند اصحابنا ان يكون اراد الكبائر وان لم يذكرها، لان حكمها حكم الشرك عندهم.

و ثانيها: الهنات المغفوره: و هي صغائر الذنوب، هكذا يفسر

[صفحه 163]

اصحابنا كلامه عليه السلام.

و ثالثها: ما يتعلق بحقوق البشر بعضهم علي بعض، فان ذلك لا يتركه الله هملا، بل لابد من عقاب فاعله و انما افرد هذا القسم مع دخوله في القسم الاول لتميزه بكونه متعلقا بحقوق بني آدم بعضهم علي بعض و ليس الاول كذلك …

ثم ذكر عليه السلام ان القصاص في الاخره شديد، ليس كما يعهده الناس من عقاب الدنياالذي هو ضرب السوط و غايته ان يذوق الانسان طعم الحديد و هو معني قوله «جرحا بالمدي» جمع مديه و هي السكين، بل هو شي ء آخر عظيم لايعبر النطق عن كنهه و شده نكاله و المه. [179].

«امام عليه السلام ظلم را به سه بخش تقسيم فرموده است:

اول: ستمي كه بخشيده نمي شود: و آن عبارتست از شرك به خداي احد، يا اينكه انسان در حالي بميرد كه در رابطه با شرك به خدا اصرار ورزيده است. به عقيده هم مذهبان ما، چنين كسي كه اقدام به انجام گناهان كبيره مي كند، اگر چه سخني از آنها نگويد، حكم وي حكم مشرك است. (يعني شان و مقام شخص مذكور مقام و شان مشترك است).

دوم: لذتهاي آمرزيده شده: و اين همان گناهان كوچك است،

نظر اهل مذهب ما در رابطه با كلام امام عليه السلام «الظلم الذي يغفر» عبارت از گناهان صغيره است- كه امكان بخشش آنها هست و خداي آن را مي آمرزد.

[صفحه 164]

سوم: - ظلمي- كه به حقوق متقابل انسانها مربوط مي شود، چنين ظلمي را خداي به آساني رها نمي كند، چرا كه چاره اي به جز عقوبت فاعل آن ندارد. و به تحقيق اين ظلم را از ظلم اول جدا ساخته است، زيرا كه اين ظلم بذاته مربوط به حقوق متقابل بني آدم است، در حالي كه ظلم نخستين چنين نيست …

آنگاه امام عليه السلام يادآوري مي كند، كه قصاص اخروي شديد است و مانند كيفرهاي دنيوي كه مردم عهده دار انجام آن مي باشند نيست. چرا كه عقوبت دنيوي عبارت از ضربت تازيانه است و در نهايت انسان مزه آهن را مي چشد. و اين همان سخن امام عليه السلام مي باشد، كه فرمود «زخمي به وسيله ي كاردها» و «مدي» (جمع مديه به معناي كارد) نيست، بلكه قصاص اخروي عقوبت بزرگي است، كه بيان از تعبير و وصف حقيقت و شدت درد و رنج آن عاجزاست».

ضرورت اطاعت از خدا

فاياكم و التلون في دين الله، فان جماعه فيما تكرهون من الحق خير من فرقه فيما تحبون من الباطل و ان الله سبحانه لم يعط احدا بفرقه خيرا ممن مضي و لا ممن بقي. يا ايها الناس، طوبي لمن شغله عيبه عن عيوب الناس و طوبي لمن لزم بيته و اكل قوته و اشتغل بطاعه ربه و بكي علي خطيئته، فكان من نفسه في شغل و الناس منه في راحه.

«پس از دورنگي و دورويي در دين خدا پرهيز كنيد، زيرا اجتماع بر حق اگر چه ناخوش داريد، بهتر است از پراكندگي

و جدايي بر باطل، هر چند آن را دوست بداريد. چرا كه خداي سبحان به هيچكس از گذشتگان و باقيماندگان به خاطر

[صفحه 165]

پراكندگي و جدايي از هم خيري عطا نفرموده است.

اي مردم! خوشا به حال كسي كه عيب و زشتي خودش، او را از عيب و زشتيهاي مردم بازدارد. و خوشا به حال كسي كه در خانه ي خود بنشيند و روزي خود را بخورد و به فرمانبرداري پروردگارش سرگرم باشد و بر گناهان خود گريه كند و به كار خويش سرگرم باشد و در نتيجه مردم از وي در امان باشند».

يكي از زشت ترين و شوم ترين صفات و رذايل اخلاقي، صفت نفاق است. و منافق انسان ناتوان و ضعيف النفسي است، كه هرگز قدرت ثبات راي و استواري در عقيده ندارد. تيره بختاني كه از رذيله ي اخلاقي نفاق برخوردارند، هر روز و بلكه هر لحظه به اقتضاي اهداف شوم و به تناسب هماهنگي با هواي نفس و بر حسب تحصيل منافع مادي و كسب قدرت ناپايدار دنيوي، به رنگي درآمده و در جناح خاصي قرار مي گيرند. فرهنگ اسلام، منطق وحي و سنت پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت عصمت و طهارت هرگز به منافقين روي خوش نشان نداده اند. و در بينش اسلامي پست ترين جايگاه و خطرناك ترين ورطه ي سقوط در آتش جهنم اختصاص به منافقين دارد، به مدلول آيه مباركه:

ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار و لن تجد لهم نصيرا. [180].

«همانا منافقان در پايه ي فرودين از آتش قرار دارند و براي ايشان ياوري نمي يابي».

به همين دليل امام ياران و اطرافيان خود را از نفاق در دين خدا پرهيز مي دهد، چرا كه نفاق كليد همه ي فسادها و سرآمد همه ي

گناهان و انحرافات مي باشد. آنگاه

[صفحه 166]

يارانش را به اجتماع برحق اگر چه ناخوش دارند، فرمان مي دهد و از گرد آمدن بر باطل هر چند مورد خوش آمد آنهاست، بازشان مي دارد. زيرا طرفداري از حق موجب گرفتاري دنيوي و امان آخرت است، در حالي كه دفاع و اجتماع بر باطل باعث آسايش و رفاه دنيوي و مصيبت و عذاب در آخرت مي باشد. و در نهايت ياران خود را به وحدت و اتحاد فرمان داده و به آنها يادآوري مي كند، كه خداي متعال به هيچ كس در گذشته و حال و آينده به خاطر تفرقه و جدايي از اجتماع بر حق خير و بركتي عطا نفرموده است. و اين كلام بيانگر اين حقيقت است كه در منطق امام علي (ع) كه ملهم از منطق وحي مي باشد، همه ي فيوضات و بركات و خير الهي در سايه ي اجتماع بر محور حق فراهم مي آيد.

پس از بيان همه ي راز و رمزهاي صلاح و رشاد و تقوي، امام عليه السلام گفتار خود را با چند موعظه ي حيات بخش و پيروزي آفرين پايان مي دهد. و با صدايي خوشتر از زمزمه ي عشق و گرمتر از نواي مرغ سحر و پاكتر از تسبيح قدسيان، خطاب به همه ي انسانها در طول تاريخ و امتداد زمان مي فرمايد:

«اي مردم! خوشا به حال آنكه عيب خودش، او را از عيوب مردم بازدارد.»

يعني كسي كه هنوز در اصلاح خود ناتوان است، صلاحيت و قدرت اص لاح جامعه و توده ي مردم را دارا نيست. و اين خود يكي از مصيبتهايي است، كه دامنگير اغلب مصلحين تاريخ- به استثناي پيامبران و ائمه ي اطهار- مي باشد.

مفسر بزرگ نهج البلاغه ابن ميثم بحراني در شرح گفتار امام عليه السلام

مي نويسد:

ثم نهي عن التلون في دين الله و كني به عن منافقه بعضهم لبعض فان ذلك يستلزم الفرقه لذلك، قال: فان جماعه فيما

[صفحه 167]

تكرهون من الحق خير من فرقه فيما تحبون من الباطل: اي فان الاجتماع علي الحق المكروه اليكم كالحرب مثلا خيرلكم من الافتراق في الباطل المحبوب عندكم كمتاع الدنيا. ثم تمم النهي عن الفرقه و قال: فان الله لم يعط احدا بفرقه خيرا ممن مضي و لا ممن بقي …

و قوله: و كان من نفسه في شغل، الي آخر ما ذكره ثمره الغرله.

و اعلم ان الناس قد اختلفوا في ان العزله افضل ام المخالطه؟

ففضل جماعه من مشاهير الصوفيه و العارفين العزله، منهم ابراهيم بن ادهم و سفيان الثوري و داوود الطائي و الفضيل بن عياض و سليمان الخواص و بشر الحافي و فضل الاخرين المخالطه و منهم الشعبي و ابن ابي ليلي و هشام بن عروه و ابن بشرمه و ابن عينيه و ابن المبارك و احتج الاولون بالنقل و العقل:

اما النقل: فقوله (ص) لعبد الله بن عامر الجهني لما ساله عن طريق النجاه، فقال:

ليسعك بيتك و امسك عليك لسانك و ابك علي خطيئتك.

و قيل له (ص): اي الناس افضل؟ فقال:

رجل معتزل في شعب من الشعاب يعبدربه و يدع الناس من شره و قال (ص): يحب التقي النقي الخفي.

و اما العقل: فهو ان في العزله فوائد مطلوبه لله لاتوجد في المخالطه، فكانت اشرف منها الفراغ لعباده الله و الذكر له و الاستيناس بمناجاته و الاستكشاف لاسراره في امور الدنيا و الاخره من

[صفحه 168]

ملكوت السماوات و الارض و لذلك كان رسول الله (ص) يتعبد بجبل حراء و يعتزل به حتي آتته النبوه و احتج الاخرون

بالقرآن و السنه.

اما القرآن فقوله تعالي «فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا»

و قوله «و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات … »

و معلوم ان العزله تنفي تالف القلوب و توجب تفرقها.

و اما السنه فقوله (ص):

من فارق الجماعه قيد بشر فقد خلع ربقه الاسلام عن عنقه.

و ما روي ان رجلا اتي جبلا يعبد الله فيه، فجاء به اهله الي الرسول (ص) فنهاه عن ذلك و قال له: ان صبر المسلم في بعض مواطن الجهاد يوما واحدا خير له من عباده اربعين سنه.

و اقول: ان كلا الاحتجاجين صحيح لكنه ليس افضليه العزله مطلقا و لا الفضليه المخالطه مطلقا بل كل في حق بعض الناس بحسب مصلحته و في بعض الاوقات بحسب ما يشتمل عليه من المصلحه. [181].

«سپس- امام عليه السلام- از دورويي و دورنگي در دين خدا نهي فرمود و آن را نشانه ي نفاق بعضي از مردم نسبت به بعض ديگر دانست. و به درستي كه نفاق و دورنگي موجب جدايي و پراكندگي مي شود و به همين جهت امام (ع) فرمود:

[صفحه 169]

«هر آينه اجتماع بر حق اگر چه ناخوش داريد بهتر است، از پراكندگي و جدايي در سايه ي باطل هر چند آن را خوش داشته باشيد». چرا كه بي گمان، اجتماع بر حق هر چند نزد شما ناگوار باشد، مانند اجتماع در جنگ و جهاد، براي شما بهتر است، از جدايي و پراكندگي در سايه باطل، مانند علاقه و دلبستگي شما به متاع و كالاي ناپايدار دنيا، هر چند كه اين را دوست داشته باشيد.

و پس از اين كلام، بازداشت و نهي از جدايي و تفرقه را با اين بيان به پايان رسانيد و

فرمود:

«به درستي كه خداي متعال به هيچ كس از گذشتگان و باقيماندگان بر اثر روي آوري به تفرقه و جدايي خير و نيكي عطا نفرموده است» …

و درباره ي سخن امام عليه السلام كه فرمود: «و در رابطه با خود سرگرم باشد» تا پايان آنچه كه درباره ي نتايج گوشه گيري و عزلت بيان فرموده است.

آگاه باش كه مردم درباره ي برتري عزلت و گوشه گيري و آميزش با مردم و روي آوري به اجتماع اختلاف نظر دارند.

برخي از بزرگان و مشاهير صوفيه و عارفان از قبيل ابراهيم بن ادهم، سفيان ثوري، داوود طايي، فضيل بن عياض، سلميان خواص و بشر حافي عزلت و گوشه گيري از اجتماع را ترجيح داده اند.

و گروه ديگري از ايشان مانند شعبي، ابن ابي ليلي، هشام بن عروه، ابن بشرمه، ابن عيينه و ابن مبارك، آميزش با مردم و گرايش به اجتماع را ترجيح داده اند.

طرفداران فضيلت و برتري عزلت در رابطه با صحت عقيده خود به دلايل نقلي و عقلي استدلال كرده اند.

[صفحه 170]

دليل نقلي: سخن پيامبر (ص) به عبدالله بن عامر جهني است، هنگامي كه از حضرت پيرمون راه رستگاري و نجات سوال كرد و حضرت در پاسخ فرمود:

شايسته است كه در خانه خود بماني، آنگاه زبانت را در كام خود نگاهدار و بر گناهان خويش گريه كن.

و نيز به آن حضرت گفته شد: چه كسي از ميان مردم بهتر است؟ حضرت فرمود:

مردي كه در يكي از غارها معتكف شود و به عبادت پروردگار خود سرگرم شده و مردم از شر او در امان باشند و نيز حضرت فرمود: چنين كسي انسانهاي با تقوي و پاكيزه جان و پنهان از ديد مردم را دوست مي دارد.

دليلي عقلي: عبارتست از اينكه

در گوشه گيري فوايد و بهره هايي براي رسيدن به خدا وجود دارد، كه در اجتماع و آميزش با مردم وچود ندارد. و از مهمترين اين امتيازات، گشاده بالي براي عبادت خدا و ياد او، خو گرفتن و دل بستن به راز و نياز با او و كشف اسرار دنيا و آخرت از ملكوت آسمانها و زمين است. و به همين دليل پيامبر خدا (ص) در كوه حراء به عبادت و عزلت از جامعه پرداخته بود، تا هنگامي كه وحي بر او نازل شد. طرفداران فضيلت آميزش با مردم و روي آوري به جامعه نيز به قرآن و سنت پيامبر اكرم استدلال مي كنند.

برهان قرآني: سخن حق تعالي كه فرمود:

«پس خداي تعالي ميان دلهاي شما الفت و مهرباني پديد آورد و در سايه نعمت- الفت- حق تعالي با يكديگر برادر شديد».

و همچنين كلام حق تعالي كه فرمود:

«و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف پديد آوردند، پس از آنكه

[صفحه 171]

آيات روشن الهي بر آنان فرود آمد».

و اين روشن است، كه عزلت و گوشه گيري از مردم محبت و الفت قلبها را از بين برده و باعث تفرقه و جدايي مي شود.

برهان سنت: سخن پيامبر اكرم (ص) كه فرمود:

«هر كس اجتماع مسلمين را به اندازه ي يك وجب فاصله گرفته و ترك كند، پيمان و بيعت اسلام از گردن او برداشته شده است».

و آنچه كه روايت شده است، حاكي از اينكه مردي به كوهي رفتو به عبادت خدا سرگرم شد. پس از آن خانواده ي وي به خاطر اين عمل به نزد فرستاده ي خدا آمدند و پيامبر (ص) او را از آن كار بازداشت و به او فرمود:

«به درستي كه شكيبايي مسلمان در برخي

از پايگاههاي جهاد، اگر چه به اندازه ي يك روز، براي او از چهل سال عبادت بهتر است».

و به عقيده ي من استدلال هر دو گروه صحيح است و اين معني آن نيست كه عزلت به طور مطلق و يا روي آوري به اجتماع و آميزش با مردم مطلقا بهتر است. بلكه هر دو در حق بعضي از مردم بر حسب مصلحت ايشان و گاهي به اقتضاي اينكه عزلت و گوشه نشيني و يا آميزش با مردم مصالحي را شامل مي شود، ارزنده و نيكو است».

علامه ي محقق مرحوم حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خويي ذيل اين بخش از سخنان امام عليه السلام مي نويسد:

ثم انه حذرهم عن التلون في الدين فقال: «فاياكم و التلون في دين الله».

تحذير لهم عن عدم الثبات علي خلق واحد في امر الدين و عن

[صفحه 172]

التقلب و التذبذب في احكام الشرع المبين. و الظاهر انه راجع الي جماعه بلغه (ع) من بعضهم توقفهم في بيعته كعبد الله بن عمرو سعد بن ابي وقاص و حسان بن ثابت و اسامه بن زيد و اضرابهم و عن بعضهم اراده النكث و النقض للبيعه بعد توكيدها مثل طلحه و الزبير و اتباعهما.

و مرجع هذا التحذير في الحقيقه الي التحذير عن النفاق، لان المنافق لايستقيم علي راي واحد و قد ذم الله المنافقين علي ذلك بقوله «مذبذبين بين ذلك لا الي هولاء و لا الي هولاء و من يضلل الله فلن تجدله سبيلا» و قال ايضا «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم ازداد و اكفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لاليهديهم سبيلا، بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين» …

(فان جماعه فيما تكرهون

من الحق خير من فرقه فيما تحبون من الباطل) يعني الاجتماع علي الحق خير من الافتراق علي الباطل و ان كان الاول مكروها لكم و الثاني محبوبا لديكم و لعل المراد ان اجتماعكم علي بيعتي و ثباتكم عليه خير لكم عاجلا و آجلا من افتراقكم عنها ابتغاء للفتنه و حبا لها.

و اكد ذلك بقوله (و ان الله سبحانه لم يعط احدا بفرقه خيرا مما مضي و لا مما بقي)

… فيكون المراد انه لم يعط احدا من السلف و لا من الخلف

[صفحه 173]

خيرا بسبب الافتراق و اما بمعناها الاصلي فيكون المعني انه تعالي لم يعط احدا بسبب الافتراق خيرا من الدنيا و لا من العقبي. و ذلك لان الانسان مدني بالطبع محتاج في اصلاح امر معاشه و معاده و انتظام اولاه و اخراه الي التعاون و الاجتماع و الايتلاف. و لذلك قال (ع) في كلامه الماه و السابع و العشرين: «الزموا السواد الاعظم فان يدالله علي الجماعه و اياكم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان كما ان الشاذ من الغنم للذئب … ».

(ايها الناس طوبي لمن شغله عيبه) و محاسبه نفسه (عن عيب الناس) و غيبتهم.

روي في عقاب الاعمال عن الحسن بن زيد عن جعفر عن ابيه (ع) قال، قال رسول الله (ص):

«ان اسرع الخير ثوابا البر و ان اسرع الشر عقابا البغي و كفي بالمرء عيبا ان ينظر من الناس الي ما يعمي عينه من نفسه و يعير الناس بما لايستطيع تركه و يوذي جليسه بما لايعنيه.

(و طوبي لمن لزم بيته … ) قد مر الكلام مشبعا في فوايد العزله و ثمراتها في شرح الفصل الثاني من الخطبه الماه و الثانيه.

فان قلت: اليس الاعتزال

و ملازمه البيت ملازما للفرقه التي نهي عنها سابقا، فكيف يجتمع النهي عن الفرقه مع الحث علي العزله المستفاد من هذا الجمله الخبريه؟

قلت: لاتنافي بينهما، لان النهي السابق محمول علي الافتراق لا ثاره الفتنه و طلب الباطل كما يشعر به كلامه السابق ايضا و هذا

[صفحه 174]

محمول علي الاعتزال لطلب الحق و مناجاه الرب و تزكيه النفس من رذائل الاخلاق، كما يدل عليه قوله:

(و اكل قوته و اشتغل بطاعه ربه و بكي علي) سالف (خطيئته) و موبق معصيته (فكان من نفسه في شغل و الناس منه في راحه) اي يدا و لسانا.

روي في الكافي عن ابي البلاد رفعه قال: جاء اعرابي الي النبي (ص) و هو يريد بعض غزواته فاخذ بغرز راحلته فقال: يا رسول الله، علمني عملا ادخل به الجنه، فقال (ص):

«ما احببت ان ياتيه الناس اليك فاته اليهم و ما كرهت ان ياتيه الناس اليك فلا تاته اليهم، خل سبيل الراحله. [182].

«سپس امام عليه السلام ياران خود را از دورنگي و دورويي در دين خدا برحذر مي دارد و مي فرمايد: (پس بر شما باد كه از دورنگي در دين خدا پرهيز كنيد) اين كلام تحذير و بازداشت مردم از عدم ثبات عقيده و خلق و خوي واحد در رابطه با دين مي باشد. و نيز حاكي از پرهيز و سرگرداني و دگرگوني در رابطه با احكام و دستورات شرع مقدس است. و ظاهرا كلام امام عليه السلام مربوط به بعضي از اطرافيان مي باشد، كه خبر دست كشيدن ايشان از بيعت با امام به حضرتش رسيده، مانند عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص، حسان بن ثابت، اسامه بن زيد و ديگران. و حتي بعضي از ايشان كه پس از

بيعت كردن با امام تصميم به نقض و شكستن بيعت خود را داشتند، مانند طلحه و زبير و پيروان آن دو.

[صفحه 175]

و در حقيقت مرجع اين تحذير و بازداشت، به نهي از نفاق مربوط مي شود، چرا كه انسان منافق راي و نظر واحدي ندارد. و به تحقيق كه حق تعالي در كلام مبين خود منافقين را سرزنش فرموده است، به مدلول:

«ميان اين سرگردانند، نه به سوي آنانند و نه به سوي اينان و هر كه را خدا گمراه كند، براي او راهي نمي يابي». و همچنين خداي متعال فرمود:

«همانا كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز ايمان آوردند و دوباره كافر شدند و سپس در كفر فزوني يافتند، خداي آمرزنده ايشان نيست و به راهي ايشان را راهنمايي نمي كند. و منافقان را به عذابي دردناك بشارت بده، آنهايي كه جز مومنان، كافران را براي خود دوستاني مي گيرند» …

(همانا اجتماع شما بر حق، هر چند ناخوش داريد، بهتر است از پراكندگي بر اثر باطل، اگر چه آن را دوست مي داريد.) يعني اينكه اجتماع بر حق بهتر از پراكندگي و جدايي در رابطه با باطل است، اگر چه اولي (اجتماع بر حق) براي شما ناگوار و دومي (پراكندگي بر اثر باطل) محبوب شما باشد. و شايد مقصود اينستكه اجتماع شما بر بيعت با من و استواري شما بر اين بيعت در دنيا و آخرت براي شما بهتر است، از پراكندگي شما از اين بيعت، به خاطر فتنه جويي و علاقه اي كه به فتنه داريد. و در رابطه با اين موضوع، امام عليه السلام با اين سخن خود تاكيد مي فرمايد، آنجا كه فرمود:

(و همانا خداي سبحان به هيچ كس از

گذشتگان و آيندگان به خاطر تفرقه و پراكندگي خير عطا نفرموده است.)

… پس مقصود اينستكه خداي متعال به هيچ كس از گذشتگان و آيندگان به علت تفرقه و پراكندگي خير نمي بخشد. و اما با توجه معني اصلي عبارت، معني

[صفحه 176]

كلام اينستكه حق تعالي به علت تفرقه و جدايي به هيچكس خيري از دنيا و آخرت نمي بخشد. و اين به خاطر آنستكه انسان موجودي مدني بالطبع است و به همين دليل به خاطر اصلاح امر معاش و معاد و سامان بخشيدن به كارهاي دنيا و آخرت خود نيازمند به اجتماع و تعاون و الفت با يكديگر مي باشد. به همين جهت امام عليه السلام در خطبه يكصد و بيست و هفت نهج البلاغه فرموده:

«به شهرهاي بزرگ روي آوريد، چرا كه دست خداي متعال با جماعت است. و بر شما باد كه از پراكندگي پرهيز كنيد، زيرا هر كس به خاطر شيطان از مردم دوري كند، مانند آنست كه گوسفندي از رمه به خاطر گرگ جدا شود … ».

(اي مردم! خوشا به حال كسي كه به عيب خود سرگرم باشد) و به حساب نفس خود بپردازد (از عيب مردم) و از غيبت كردن از ايشان.

در كتاب عقاب الاعمال حسن بن زيد از امام جعفر صادق (ع) و ايشان از پدر بزرگوارش روايت مي كند، كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:

«به درستي كه سريعترين پاداش مربوط به كار نيك و سريعترين كيفر زشت مربوط به سركشي و طغيان است. و براي انسان اين عيب بسنده است، كه براي مردم- عيب- ببيند، آنچه را كه نظير آن در خودش هست، ولي وي از آن ديده فرومي بندد. و بر مردم عيب بگيرد، آنچه را كه

خود نمي تواند ترك كند و همنشين خود را آزار دهد، به آنچه كه مربوط به او نمي شود».

(و خوشا به حالي كسي كه در خانه ي خويش مي ماند … ) در رابطه با فوايد عزلت و نتايج آن در شرح بخش دوم از خطبه يكصد و دو به حد كافي سخن گفته شده است.

[صفحه 177]

پس اگر ايراد كني: آيا گوشه نشيني و عزلت لازمه ي تفرقه و پراكندگي نيست؟ در حالي كه پيش از اين امام (ص) از آن نهي فرمود. پس چگونه در كلام امام (ع) اجتماع بين نهي از تفرقه و تشويق به عزلت در اين جمله خبري فراهم آمده است؟

پاسخ مي دهم: ميان اين دو سخن منافات و تضادي وجود ندارد، زيرا نهي قبلي در كلام امام (ع) مربوط به عزلتي است، كه موجب تفرقه ي امت شود. و مقصود از آن طلب باطل و ايجاد فتنه در امور مسلمين باشد، چنانكه سخن پيشين امام (ع) دلالت بر اين معني دارد. در حالي كه اين كلام امام (طوبي لمن لزم بيته … ) دلالت بر تشويق نسبت به عزلت و گوشه نشيني و انزوايي دارد، كه مقصود از آن طلب حق و مناجات با خدا و پاكسازي نفس از رذايل اخلاقي مي باشد، چنانكه سخن امام (ع) اشاره ي به اين مقصود دارد، هنگامي كه فرمود:

(و روزي خود را بخورد و به عبادت خدايش سرگرم شود و بر گناهان- گذشته ي خود و جرايم باقي مانده- گريه كند. پس در اين حال سرگرم اصلاح نفس خود بوده و مردم از او در آسايش مي باشند.) يعني از دست و زبان وي در آسودگي و امان خواهند بود.

در كتاب كافي از ابي البلاد در حديثي

مرفوع روايت مي كند كه گفت:

مردي خدمت پيامبر (ص) شرفياب شد، در حالي كه حضرت عازم يكي از غزوات بودند. در اينحال اعرابي ركاب مركب پيامبر اكرم (ص) را گرفت و عرض كرد: اي رسول خدا، مرا كاري بياموز كه به وسيله ي آن وارد بهشت شوم. پيامبر اكرم (ص) فرمود:

«همانگونه كه دوست داري مردم با تو رفتار كنند، با ايشان رفتار كن. و آنچه را كه دوست نمي داري، مردم با تو انجام دهند، تو هم درباره ي آنها انجام نده، پس

[صفحه 178]

رها كن ركاب را و راه مركب را بازكن».

شرح خطبه ي امام عليه السلام در اينجا به پايان مي رسد، با اميد به اينكه مولاي متقيان از همه ي لغزشها و خطاهايم به ويژه در كار شرح اين خطبه در گذرد، از پيشگاه مقدسش آرزومندم كه در صورت قبول اين تلاش كمتر از برگ سبز، به فرداي قيامت خاكپاي آستان ملك پاسبان خود را به ديده ي عنايت و حمايت ملاحظه فرمايد، ان شاء الله.

پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه عبده، ج 1، ص 5.

[2] پژوهشي در اسناد و مدارك نهج البلاغه، اثر محمد مهدي جعفري، ص 34.

[3] سيري در نهج البلاغه ي استاد مطهري، ص 18.

[4] مصادر نهج البلاغه و اسانيده، اثر سيد عبدالزهراء الحسيني، ج 1، ص 313 -328.

[5] خطبه 175 نهج البلاغه فيض الاسلام.

[6] المعجزه الخالده تاليف سيد هبه الدين شهرستاني.

[7] فوايدالرضويه تاليف حاج شيخ عباس قمي.

[8] شرح نهج البلاغه علامه حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي ج 10.

[9] نساء ايه 119.

[10] كهف آيه 103.

[11] سوره ي والعصر.

[12] الزمر آيه 15.

[13] شرح نهج البلاغه خوئي ج 10.

[14] آل عمران آيه 133.

[15] شرح نهج البلاغه خوئي ج 10.

[16] شرح نهج البلاغه خوئي ج 10.

[17] اسراء آيه 15.

[18] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 175.

[19] سوره ي حديد، آيه ي 20.

[20]

سوره ي آل عمران، آيه ي 164.

[21] شرح نهج البلاغه بحراني، ج 3 ص 354.

[22] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3 ص 380.

[23] شرح نهج البلاغه خوئي، ج 10 ص 193.

[24] شرح نهج البلاغه خوئي، ج 10 ص 193.

[25] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 175.

[26] شرح نهج البلاغه خوئي، ج 10 ص. 194.

[27] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 175.

[28] المفردات في غريب القرآن، تاليف راغب اصفهاني.

[29] سوره ي نازعات، آيه ي 40.

[30] سوره ي يونس، آيه ي 15.

[31] نهج الفصاحه ص 76.

[32] نهج الفصاحه ص 18.

[33] مثنوي به خط ميرخاني، ص 228.

[34] سوره ي طلاق، آيه ي 3 -2.

[35] سوره ي اعراف، آيه ي 128.

[36] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 175.

[37] نهج الفصاحه ص 465.

[38] سوره ي يوسف، آيه ي 53.

[39] نهج الفصاحه ص 201.

[40] نهج البلاغه، خطبه 102.

[41] نهج البلاغه، خطبه 102.

[42] ديوان حاجي ميرزا حبيب خراساني، چاپ زوار ص 88.

[43] مثنوي به خط ميرخاني ص 161.

[44] نهج الفصاحه ص 66.

[45] سوره ي الرحمن، آيه ي 27 -26.

[46] انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفتن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا- سوره ي احزاب آيه ي 72.

[47] نهج البلاغه فيض، حكمت 407.

[48] نهج البلاغه فيض، خطبه ي 88.

[49] نهج البلاغه فيض، كلام 194.

[50] نهج البلاغه فيض، خطبه ي 217.

[51] نهج البلاغه فيض، حكمت 377.

[52] نهج البلاغه فيض، حكمت 101.

[53] نهج البلاغه فيض، حكمت 228.

[54] نهج البلاغه فيض، خطبه ي 63.

[55] سوره ي قصص، آيه ي 77.

[56] سوره ي اعراف، آيه ي 32.

[57] سوره ي حج، آيه ي 65.

[58] شرح نهج البلاغه، محقق خوئي، ج 10.

[59] شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني، ج 3.

[60] دنباله ي خطبه ي 175 نهج البلاغه فيض.

[61] اصول كافي، كتاب فضل القرآن.

[62] سوره ي يونس، آيه ي 57.

[63] الاتقان.

[64] نهج البلاغه فيض، خطبه ي 182.

[65] سوره ي انعام، آيه ي 59.

[66] سوره ي توبه، آيه ي 78.

[67] سوره ي مومن، آيه ي 19.

[68] سوره ي انعام، آيه ي 147.

[69] سوره ي هود، آيه ي 58.

[70] سوره ي بقره، آيه ي 163.

[71] سوره ي مائده، آيه ي

39.

[72] سوره ي فاطر، آيه ي 15.

[73] سوره ي ابراهيم، آيه ي 2.

[74] سوره ي بقره، آيه ي 2.

[75] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 10.

[76] سوره ي انعام، آيه ي 59.

[77] سوره ي يس، آيه ي 12.

[78] شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني، ج 3.

[79] شرح نهج البلاغه خوئي، ج 10.

[80] شرح نهج البلاغه خوئي (منهاج البرائه) ج 10.

[81] منهاج البراعه خوئي، ج 10.

[82] شرح نهج البلاغه بحراني، ج 3.

[83] اصول كافي، كتاب فضل القرآن.

[84] ماخذ پيشين.

[85] اصول كافي، كتاب فضل القرآن.

[86] ماخذ قبلي.

[87] ماخذ قبلي.

[88] مقدمه ي كتاب تفصيل الايات.

[89] زندگاني محمد (ص).

[90] پژوهشي درباره ي قرآن و پيامبر.

[91] تاريخ قرآن.

[92] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 198: 10.

[93] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج: 3 ص 384.

[94] صحيفه سجاديه، دعاء 42.

[95] البحارج 92: ص 117 عن كتاب اسرار الصلوه.

[96] ادامه خطبه.

[97] سوره ي مائده، آيه 68.

[98] سوره بقره، آيه 44.

[99] ثواب الاعمال: 332.

[100] الوسائل الشيعه: ج 127: 6.

[101] الكافي: ج 75: 2.

[102] نهج البلاغه ي عبده: 978.

[103] الكافي: ج 34: 2.

[104] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج 385: 3.

[105] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه: ج 204: 10.

[106] سوره شوري، آيه 15.

[107] سوره احقاف، آيه 13.

[108] سوره هود، آيه 112.

[109] سوره انعام، آيه 34.

[110] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه: ج 204: 10.

[111] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج 386: 3.

[112] سوره كهف، آيه 28.

[113] سوره احزاب، آيه 21.

[114] مكارم الاخلاق: ص 17.

[115] الكافي: ج 274: 1.

[116] الكافي: ج 3 ص 140 -148.

[117] ماخذ قبلي.

[118] ماخذ قبلي.

[119] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه: ج 204: 10.

[120] اصول كافي: ج 3: كتاب الايمان و الكفر: 121 -123.

[121] ماخذ قبلي.

[122] ماخذ قبلي.

[123] ماخذ قبلي.

[124] سوره نجم، آيه 42.

[125] سوره بقره، آيه 156.

[126] سوره شوري، آيه 53.

[127] سوره بقره، آيه 285.

[128] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج 386: 3.

[129]

منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه: ج 10: 205.

[130] ماخذ قبلي.

[131] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج 386: 3.

[132] امامت خاصه و عامه ي حضرت رضا (ع) نشريه ي گنگره ي جهاني امام رضا (ع)، به نقل از الخرايج و الجرايح ص 204 -206.

[133] اكمال الدين: ج 2 ص380 -383.

[134] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج 386: 3.

[135] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه: ج 205: 10.

[136] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، خوئي: ج 10: ص 206.

[137] شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني، ج 3: ص 358.

[138] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3: ص 386.

[139] سوره حديد، آيه 25.

[140] نهج البلاغه فيض، خطبه 126.

[141] مروج الذهب چاپ بيروت، ج 2، ص 332.

[142] نهج البلاغه ي فيض، كلام 15: ص 57.

[143] مدرك قبلي، ص 408: كلام 136.

[144] مدرك قبلي خطبه 126 ص 381.

[145] كنزالعمال، ج 15: حديث شماره 461.

[146] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 10: ص 206.

[147] مدرك قبلي ص 207.

[148] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3: ص 386.

[149] سوره منافقون، آيه 1.

[150] سوره بقره، آيه 8.

[151] سوره منافقون، آيه 2.

[152] سوره تحريم، آيه 9.

[153] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 10: ص 215.

[154] مدرك قبلي.

[155] مدرك قبلي ص 216.

[156] مدرك قبلي ص 217.

[157] مدرك قبلي ص 218.

[158] مدرك قبلي ص 220.

[159] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، چاپ بيروت، ج 3 ص 388.

[160] سوره فاطر، آيه 43.

[161] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 10: ص 220.

[162] مدرك قبلي، ص 222 -223.

[163] مدرك قبلي، ص 223 -224.

[164] مدرك قبلي، ص 224.

[165] مدرك قبلي، ص 224.

[166] سوره ي انعام، آيه ي 162.

[167] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 3: ص 390.

[168] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه ج 10: ص 225.

[169] ادامه خطبه 175، نهج البلاغه ي فيض.

[170] مستدرك حاكم.

[171]

آل عمران، آيه ي 103.

[172] شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 3: ص 362.

[173] منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه خويي، ج 10: ص 226 -227.

[174] مدرك قبلي.

[175] مدرك قبلي ص 228 و 227.

[176] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3 ص 391 و 390.

[177] ادامه ي خطبه ي 175 نهج البلاغه ي فيض.

[178] شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني، ج 3 ص 364 و 363.

[179] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3: ص 393 و 392.

[180] سوره ي نساء، آيه ي 145.

[181] شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 3: ص 366 و 365.

[182] شرح نهج البلاغه خويي امنهاج البراعه في شرح البلاغه، ج 10 ص 239 تا 236.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109