مير حامد حسين

مشخصات كتاب

جمعي از نويسندگان مجله حوزه

[خطبة كتاب]

(بسم اللّه الرّحمن الرّحيم)
مير حامد حسين، ص: 11
الحمد للّه كما هو اهله …
و الصّلاة علي رسول اللّه، امام الرّحمة و هادي الامّة، و ناموس السّعادة، و المنقذ من الضّلالة …
و السّلام علي عليّ بن ابي طالب، وصيّه و خليفته و شاهد رسالته و ناصر دعوته.
سلام علي عليّ بن ابي طالب، يوم آمن بالانسان سلام علي عليّ بن ابي طالب، يوم آمن بحقوق الانسان.
سلام علي عليّ و علي اولاده في القرون و امتداداته الوجوديّة في الاعصار لا سيّما الامتداد المعاصر:
الامام الخميني.
مير حامد حسين، ص: 13

در آغاز

چگونه مي‌توان رساله‌اي را، كه در آن، سخن از شيخ مفيد گفته- شده است، و از مير حامد حسين، در شمار «مرزبانان حماسه جاويد» نياورد، اين دو مرزبان بزرگ، در سده چهارم و چهاردهم؟.
درفش بنيادگر حماسه‌هاي مقدس را، در نيمه دوم سده چهارم و سالهاي نخستين سده پنجم، شيخ مفيد، بر دوش مي‌كشيد، و در نيمه دوم سده سيزدهم و آغاز سده چهاردهم، مير حامد حسين.
در دو سده اخير، درفش افرازان «حق بزرگ»، تني چند بودند، همه، بزرگان و صاحب رسالتان، و يكي از آنان مير حامد حسين بود.
درست است كه در آغاز كتاب سوم، از مجموعه «مرزبانان حماسه جاويد»، اين مجموعه را، داراي شش كتاب معرفي كرده‌ام، اما اكنون كه توفيقي نصيب گشت، تا صفحاتي چند، درباره اين دو مرزبان نيز نوشته آيد، يقين است كه بايد اين رساله را هم، در شمار ياد نامه‌هاي «مرزبانان حماسه جاويد» جاي داد، اگر چه كتاب هفتم.
گاهي برخي از آشنايان و دوستان، نام بزرگاني چند را مي‌برند، و مي‌پرسند چرا در ياد كرد آنان چيزي نوشته نشده است؟ من در مقدمه كتاب اول، ياد كرده‌ام كه طرح نخستين، براي اين مجموعه، صد كتاب بوده است، كه با كمك و همكاري كساني چند تأليف گردد. و چون آن توفيق به دست نيامد، خود تني چند را كه فرصت يافتم نوشتم. يقين است كه
مير حامد حسين، ص: 14
حتي اگر به سده چهاردهم بسنده كنيم، و «مرزبانان حماسه جاويد» را، در اين سده، در نظر گيريم- با حفظ معيارهايي كه اين نويسنده، براي صدق اين عنوان، در نظر گرفته است- باز شماري چند و چندين خواهند بود، ليكن داستان عمده، توفيق است و فرصت …
مسلم است كه اين چند صفحه، كه با خامه نوان اين ناتوان، نگارش يافته است، نه در خور تقديم به پيشگاه شيخ مفيد است، و نه در خور تقديم به پيشگاه مير حامد حسين. با اين وصف، چون شيخ مفيد از عالمان بزرگ و مشهوري است، كه در طول ده قرن، درباره او سخنان بسيار گفته‌اند، و صفحات بسيار نوشته‌اند، و از سويي، در زبان فارسي، كمتر چيزي به نام «مير حامد حسين» انتشار يافته است، از اين‌رو، اين رساله را، به نام اين عالم بزرگ، و مرزبان متعهد، و سلاله پاك پيامبر «ص»، مزين ساختم.
بايد ياد كنم كه از مجموعه شش كتاب ياد شده، در آغاز كتاب «بيدار- گران اقاليم قبله»، تاكنون، چهار كتاب منتشر شده است:
شيخ آقا بزرگ تهراني- كتاب اول حماسه غدير- كتاب دوم بيدار گران اقاليم قبله- كتاب سوم تفسير آفتاب- كتاب ششم كتاب چهارم، «شرف الدين»، بزودي، به خواست خدا، انتشار خواهد يافت. و كتاب پنجم، «شيخ مجتبي قزويني و مكتب تفكيك»، موكول است به فرصت آينده، و ياري توفيق. و اينهم كتاب هفتم …
مير حامد حسين هندي، به سال 1306 هجري قمري، در گذشته است. اكنون كه اين رساله انتشار مي‌يابد، ما در آستانه صدمين سال در گذشت
مير حامد حسين، ص: 15
او قرار داريم. اميد است، در پنج سال آينده، كتابي جامع و تحقيقي، و ياد نامه‌اي شايسته و وزين، درباره اين عالم رباني، و مجاهد اسلامي، نگاشته شود، و تني چند از محققان و نويسندگان، به تأليف و تدوين يك يا چند كتاب و رساله، در اين باره، دست زنند، و با سفر به ديار وي و ديدن محل كار و كتابخانه و آثار او، و نوشته‌هاي بر جاي مانده او، جوانب گوناگون خدمات و تعهد مير حامد حسين را بشناسند و بشناسانند. و ضمن بزرگداشت صدمين سال درگذشت او، به انتشار آنچه تهيه شده است، دست يا زند.
اكنون كه اين سطرها را مي‌نويسم، ساعت 9 و 10 دقيقه بعدازظهر است، از روز پنجشنبه، 16 بهمن ماه 1359 هجري شمسي (- 29 ربيع الاول 1401 قمري)، شب است و خاموشي شب، و خاموشي شبهاي جنگ، همه جا پرده كشيده است، و سخنان امام خميني- انسان بزرگ قرن، اسطوره صلابت اعصار، و تجسم اعلاي دردهاي بشريت مهضوم- از تلويزيون پخش مي‌شود. امام براي هيئتهاي تبليغ و معرفي انقلاب- كه قرار است به سرتاسر كشور و سي كشور خارج اعزام شوند- سخن مي‌گويد. و اين دردمند فريادگر دردآوا، همچنان ارواح مكرم، براي تصحيح حيات، و تطهير زمان، و تغسيل زندگي سخن مي‌گويد، و از نابسامانيها و خيانتهاي پاره‌اي از مطبوعات و گروهها، و جناحها، درد گزاري مي‌كند، و از سفهايي كه در زي فضلا، اذهان را مشوب مي‌دارند، گله مي‌فرمايد. و آنان را، بحق، «جاهل»، و «بي‌اطلاع از سياست» مي‌خواند، و سفارش مي‌كند كه به «عقده‌ها» توجه نكنند: «عقده‌هايي تو كار هست، توجه به اين عقده‌ها نكنيد!».
باري، سخنان امام، همچنان، پخش مي‌شود. شب است و خاموشي،
مير حامد حسين، ص: 16
و خاموشي شبهاي جنگ، همه جا دامن گسترده است، و اگر نوري و فروغي، در جايي يافت شود، در ارتفاعات جماران است، در حسينيه جماران، آنجا كه فرزند حسين و وارث خون حسين، از پايگاه حسين و خانه حسين، سخن مي‌گويد، آنجا كه قلبي با ياد خدا زندگي مي‌كند، و براي محرومان و مستضعفان خلق خدا مي‌تپد، و در برابر قدرتمندان و مستكبران جهان مي‌غرد …
سخنان امام، همچنان، پخش مي‌شود، در لحظات بسيار حساس تاريخ …
سخنان امام پخش مي‌شود، و لحظات، هدايتهاي مقدس را، در خود، به عنوان شاهد خدايي ثبت مي‌كند …
سخنان امام، همچنان، پخش مي‌شود، امواج آنها را مي‌پراكند، و فضاي اثيري، كلمات مرد خدا را، بدرقه مي‌كند …
سخنان امام، همچنان، پخش مي‌شود … و من اين سطرها را به پايان مي‌برم … با دعا، براي طول عمر امام …
و السّلام علي من يخدم الحقّ لذات الحق تهران- محمد رضا حكيمي.
مير حامد حسين، ص: 17

خروش دجله

اشاره

مير حامد حسين، ص: 18
يادكردي از:
شيخ مفيد بغدادي
مير حامد حسين، ص: 19

1- محيط اجتماعي

سده چهارم تاريخ اسلام، سده‌اي پرجوش و خروش بود، پر جوش و خروش در سياست، و پر جوش و خروش در علم.
سيصد سال از ظهور اسلام مي‌گذشت. فلسفه يونان ترجمه شده بود. كتابهاي ديگر نيز در حوزه علوم مسلمين پا گذاشته بود.
پيروان سياستهاي گوناگون، سرتاسر ممالك اسلام را ميدان تكاپوي خويش قرار داده بودند. در حديث و تفسير كتابهايي تأليف شده بود. محدّثان و مفسران آراء خود را اظهار كرده بودند. كتابهايي در تاريخ اسلام، و تاريخ خلافت اسلامي، گرد آوري شده بود، كه پيشينه اسلام را، اگر چه با نقص و جانبداري، پيش چشمها مي‌گذاشت.
عقايد شناسان و متكلّمان به مكتبهاي خود شكل داده بودند.
پايه‌هاي مذاهب فقهي ريخته شده بود، و مردم در پيروي از فقيهان دسته بندي شده بودند.
علوم لغت و ادب و بلاغت نضج گرفته بود. شاعران، فراوان
مير حامد حسين، ص: 20
گشته بودند و شعر از مفاهيم صحرا به مفاهيم تمدن گراييده بود.
سيره نبوي، تواريخ سياست و خلافت، و كتابهاي «مغازي» [1] و فتوح تأليف يافته بود. و هزارها كتاب [2]، به دست مؤلفان و مصنفان اسلامي، در علوم و فنون ياد شده، و علوم ديگر مانند رياضيات، و نجوم، و حيوانشناسي، و تاريخ طبيعي، و طب، و فلسفه، و طبيعيات و … پرداخته شده بود. بجز فلسفه يونان كه ياد شد، اوراقي از حكمت هندي، و آثاري ديگر نيز به زبان عربي گردانيده شده بود.

2- سياستهاي مفسد

حضور رهبران عقايد مختلف، نفوذ حكومتهاي اطراف، نشر مكاتب فكري و فلسفي و نظرات ويژه دانشمندان مشهور، برخورد اعتقادات و مسلكها، جوش و آشوب آرامي ناپذير افكار، اينها همه عواملي بود كه سطح آرامي در زندگي قرن چهارم اسلام باقي نمي‌گذاشت. و باعث مي‌شد تا قدرتهاي سياسي بتوانند، وحدت كلي اسلامي را و انسجام خلاق را در امت، دچار تزلزل و به هم ريختگي كنند، و آن شيرازه استوار را از هم بگسلند.
اسلام كه از همه بيشتر، براي ايجاد يك كليت انساني هماهنگ، و يك تعالي انديشه‌اي واحد، مي‌كوشيد هم اكنون در يكي از سده‌هاي تاريخ خود- كه از جاندارترين سده‌هاي تاريخ اسلام
__________________________________________________
[1]. يعني تاريخ و شرح غزوه‌ها و جنگهاي مذهبي صدر اسلام.
[2]. اكنون بسياري از آن كتابها در دست نيست، و تنها نام آنها در فهرستها هست.
مير حامد حسين، ص: 21
است- دچار چنين پراكندگيها و انشعابهايي دروني شده بود.
بر اساس تربيت مكتبي، اگر در دايره يك كليت مسلكي، و يك امت منسجم، پراكندگي انديشه، تفاوت عقايد، تضاد حركتهاي سياسي، و دخالت سياستها در شكل دادن به آراء دانشمندان، و فرا خواندن مردم به عقايد گوناگون، نفوذ كرد، استعداد اصلي و بنيه ويژه آن كليت رو به انهدام و انحراف خواهد گذاشت. زيرا- كه در چنين شرايطي، آنچه بيشتر از هر چيز عملي مي‌شود و در اجتماع شكل مي‌پذيرد، رهبريهاي جزئي و گروهي است. و اين با يك رهبري كلي و قاطع، و هدايت شعار واحد تضاد دارد، تضادي كه هيچ روز نمي‌توان آن را سطحي پنداشت.
و اين چگونگي، يكي از موارد عمده بهره برداري سياستهاي مفسد و مديريتهاي فاسد اجتماعي است. و چه بسا كه خود آنها زمينه بسياري از اين احوال را، با نامها و عنوانها و تبليغات فريبنده، فراهم مي‌كنند: از قبيل نشر علم و اطلاعات، گسترش آراء و افكار علمي، آزادي عقايد و افكار و … و معلوم است كه مقصود قدرتهاي حاكم فاسد، از اين گونه امور نمي‌تواند خير و صلاح باشد.
و اينجاست كه اگر چه از نظر مورخان، يا سياحان، يا عقايد نويسان و گزارشگران، و يا نويسندگان تاريخ علم و تاريخ مذاهب، ممكن است چهره يك اجتماع نظيرگير باشد، اما از نظر يك محقق اجتماعي، و يك روشنفكر اصيل، و يك متفكر صاحب رسالت، چنين نيست.
به هر حال، با توجه به سير تاريخ اسلام، و روزهايي كه بر مسلمين گذشت، و رويدادها كه در شهرها و آباديهاي اسلام
مير حامد حسين، ص: 22
روي داد، مي‌توان درك كرد كه حالت موجود در سده چهارم اسلام- از اين نظرگاه كه ما بدان مي‌نگريم و بدان اشاره كرديم- زاييده عواملي بود كه برخي از آنها، بلكه بيشتر آنها، حساب شده بود، و نتيجه همان بود كه واقع گشت. و شايد از اين ديدگاه بتوانيم بگوييم كه نطفه انحطاطهاي بعدي، در همان دوره اعتلا، بسته شد.

3- رسالت مرزبانان

در اين گفتار، كه شامل گزارش كوتاهي است از زندگي يك دانشمند بزرگ، و يك متفكر صاحب رسالت، و يك مصلح ديني و اجتماعي درگير، مي‌خواهيم نقش او را در اداي رسالت مرزباني خويش روشن كنيم، و ارج حركت و فرياد و خروش او را، در تثبيت حقيقتهاي اعلا و متبلور ساختن انسانيتهاي جاويد بنمايانيم. تا دانسته شود كه اينگونه پيام‌آوران دانش و معرفت، و رسولان شناخت و اعتقاد، چگونه براي خنثي كردن سياستهاي فاسد مي‌كوشيدند، و چگونه امت- يا جماعتهايي از امت را- از دستبرد آن غارتگران ارزشها دور مي‌داشتند. و تا دانسته شود كه شكل خاصي كه زندگاني دانشمندان راستين شيعه به خود مي‌گرفته است و مي‌گيرد، از يك منطق اجتماعي درست و يك انديشه پاك و متعهد، و يك صراط روشن و انساني مايه دارد. و حتي درگيريهاي اعتقادي نيز براي همين حقيقتهاي ياد شده بوده است. آري آنان و آن بزرگان، بيدار بودند، و بيداري شناس، و بيدارگر، و
مير حامد حسين، ص: 23
اكنون نيز بيدارند، و بيداري شناس، و بيدارگر …

4- قدرتها و دولتها

با يك توجه كلي، به مسائل و احوالي كه در سه قرن نخستين اسلام گذشت، و سياستهاي انحرافي كه پديد آمد، و موجب پديد آمدن مكتبها و مسلكها و مذهبهاي انحرافي شد، بخوبي مي‌فهميم كه عوامل پديد آورنده چگونگيهاي سده چهارم چگونه در سده‌هاي پيشين شكل مي‌گرفته است، هم در جنبه‌هاي سياسي، و هم در جنبه‌هاي علمي، و هم اجتماعي.
در اينجا بايد، اندكي بيشتر، با چگونگيهاي سياسي قرن چهارم آشنايي پيدا كنيم، و ببينيم كه چه قدرتها و دولتهاي گوناگوني پديد آمدند:
در سده چهارم، امپراتوري اسلام دچار انشعاب و انقسام گشت، و دولتهاي كوچكي در هر سو سر برداشتند. در حدود سال 324 ه (1350- م) اين انقسام و تجزيه كاملا وجود يافت. هر رئيسي بر بخشي دست يافته بود و خود كامه حكم مي‌راند. دولتهاي كوچك همه از يكديگر جدا بودند و هر يك سر استقلال داشتند. فارس و ري و اصفهان و جبل در دست بويهيان بود. كرمان در دست محمد بن الياس بود. موصل و ديار ربيعه و ديار بكر و ديار مضر در دست حمدانيان بود. مصر و شام از آن محمد بن طغج، و مغرب و افريقا از آن فاطميان، و اندلس از آن
مير حامد حسين، ص: 24
عبد الرحمن ناصر، و خراسان از آن نصر بن احمد ساماني، و اهواز و واسط و بصره از آن بريديان بود. يمامه و بحرين به دست قرمطيان، و طبرستان و گرگان به دست ديلميان اداره مي‌شد [1].
بدينگونه، براي خليفه تنها بغداد و اطراف بغداد مانده بود.
مسعودي، مورخ معروف، اين پراكندگي حكومت و چيرگي هر يك بر جايي را، به كردار ملوك الطوايف پس از اسكندر تشبيه مي‌كند.
اين جهانداري اسلام بود، كه از نظر كلي يك امپراتوري بس وسيع بود، اما زير نظر اينهمه كسان اداره مي‌شد. و بي‌گمان، هر كدام از اين حكومتها، در شكل دادن به انديشه و در مباني پرورش مردم تأثير داشتند. و همين خود نخستين عامل بزرگي بود كه پراكندگي نيروهاي فكري و نابساماني بازدههاي معنوي قلمروهاي اسلام را موجب مي‌شد، و شالده فراهم شدن يك خواست و انديشه يك نواخت و برتر را كه از ذاتيت اجتماع و عمق توده برخيزد در هم مي‌ريخت، و زمينه آفريده شدن يك حماسه جهانگير را از ميان مي‌برد.
اگر چه- چنانكه ياد شد- در همين ميان، نفوذ حكومت بغداد، همه امپراتوري پهناور اسلام را در بر گرفته بود، و حكومتهاي ديگر همه حشمت حكومت بغداد را در چشم داشتند:
از او لقب مي‌گرفتند و فرمان مي‌بردند، و به نام خلافت بغداد، در جمعه و جماعت خطبه مي‌خواندند، و وطن اسلامي از نظر همبستگي جغرافيايي و سياست خارجي، كوچكترين تقسيمي
__________________________________________________
[1]. «الحضارة الاسلامية في القرن الرابع»، ج 1/1- 2.
مير حامد حسين، ص: 25
نپذيرفته بود. اما وجود همين خرده حكومتها و انقسامهاي سياست داخلي- چنانكه ياد شد- در سرنوشت علم و انديشه اسلامي سده چهارم تأثيري ويژه داشت، و هم در سرنوشت اجتماعي و سياسي.
و بدينگونه پديد آمدن حكومت واحدي را كه زمينه خلق يك كليت علمي و فكري و اجتماعي بود منتفي مي‌كرد. اين شد كه نفوذ تعليمات دين نيز دستخوش چند گونگي و گاه ضعف شد. و اين امپراتوري كه به دليل تمدن اسلامي به وجود آمده بود، و مي‌بايست جولانگاه نشر معارف و اصالتهاي اسلام باشد، نيروهايش تجزيه گشت و استعدادهايش صرف خواسته‌ها و اميال حكومتها شد.
و در نتيجه، تعاليم عملي و تربيتي اسلام، چنانكه بايد جذب گردد جذب نگشت، و در تهذيب فرد و تشكيل يك جامعه اسلامي واحد و پيشرو كه از مجموع نيروها آفريده شده باشد، نمودي كه جاي انتظار بود نداشت.
معلوم است كه حكومتها بيش از هر چيز نيازمندند كه با مردم خود تفاهم كنند و اعتقاد آنان را به كار گيرند. اين كار مقدمه‌اي دارد كه هميشه عملي شده است. آن مقدمه اين است كه پس از بررسي عميق اصالتهاي اعتقادي و دريافت تباين آنها با نوع خواسته‌هاي غير انساني حكومتهاي فاسد، كوشش مي‌شود تا اصالتها تحريف يابد، و جز پوسته‌اي بي‌خواص، چيزي از آنها در دست نماند. و اين بدان علت است كه در بسياري از محيطها نمي‌توان اعتقادات مردم را از مردم گرفت. از اين‌رو مي‌كوشند تا لب و جوهر آنها را بگيرند.
مير حامد حسين، ص: 26
و چون هر كاري را بايد به دست اهل آن انجام داد، چه كار خوب را و چه كار بد را، در اين راه همواره از عالمان بد استفاده مي‌شده است. چنانكه براي سبك كردن بيماريي يا سنگين كردن آن، از طبيب كمك مي‌گرفته‌اند. چون عالم و طبيب همه گونه هست. و جوش بي‌اماني كه اسلام مي‌زند، و در روايات فراوان تأكيد مي‌كند كه عالمان را معرفي كنيد، خوب و بدشان را، منعطف و غير منعطفشان را، متعهد و غير متعهدشان را، براي همين است.

5- نشر پراكندگيهاي فكري و عقيدتي

مسائلي كه تاكنون ياد شد، از جمله علل و عواملي بود كه موجب شد تا بلاد اسلام دچار پراكندگي شود، هم از نظر سياسي و هم از نظر فكري و اعتقادي.
عواملي دروني نيز در جامعه اسلامي وجود داشت كه نتايج ياد شده را پديد مي‌آورد. در اينجا نبايد از نقش مخرب و مرموز بيگانگان- يهود و مسيحيت- غفلت كرد. اينان ظلمها و جنايتها و خيانتهاي بسياري بر اسلام و مسلمين كرده‌اند و مي‌كنند.
بزرگترين فرق ميان امپراتوري اسلام و اروپا- كه در قرون وسطي همه مسيحي بودند- اين بود كه در ميان مسلمين، شمار بزرگي از مردم ديانتهاي ديگر بودند. و اينان همان اهل ذمه‌اند كه وجودشان از آغاز كار، براي درست شدن يك وحدت سياسي ميان ملتهاي اسلام، مانع بود. و در سر- زمينهاي اسلام، كليساها و ديرهاي مسيحيان و يهود،
مير حامد حسين، ص: 27
مانند چيزهاي غريبه و ناباب، وجود داشت. و همانا يهوديان و مسيحيان پيوسته مي‌كوشيدند تا هيچگاه ممالك اسلام داراي وحدت و قوام تامي نباشد. [1]
مقدار زيادي از اين كوشش كه اين مؤلف مي‌گويد، در راه ايجاد اختلاف عقيدتي و انديشه‌اي در ميان مسلمين، انجام مي‌يافت.
زيرا كه براي ايجاد پراكندگي در ميان مردم، بهتر از هر عامل، عامل عقيده و طرز فكر است. اين موضوع در تاريخ اسلام سابقه داشته است، و لاحقه نيز دارد.
بدينگونه مي‌نگريم كه بخش عمده‌اي از كوشش بيگانگان، كه نمي‌خواستند يك وحدت جهاني در اسلام تحقق يابد، در راه پراكندن انديشه‌ها و اعتقادات گوناگون در ميان مسلمين صرف مي‌شد. اين كوششها دو نتيجه داشت، كه هر دو، جزء مقاصد اصلي كوشندگان بود:
1- ايجاد سستي و ضعف اعتقاد در مردم، كه پيامد آن، سستي در حركتها و جنبشهاست، و رها كردن هدفهاي عالي، حتي طلب حريت و آزادي …
2- نفوذ و توسعه عقايد گوناگون و ناهماهنگ در ميان مردم، و در نتيجه، تعصب ورزيدن هر گروهي نسبت به عقيده‌اي و طرز تفكري و اشخاصي، و تلف شدن وقتها و استعدادها، در راه مباحثه و مجادله و درگيري، و سپس گسترش روح دوگانگي و دشمني و تعارض در ميان مردم و … و سپس ناتوان شدن امت، و امكان-
__________________________________________________
[1]. «الحضارة الاسلامية في القرن الرابع»، ج 1/55.
مير حامد حسين، ص: 28
يافتن چيره شدن بر آن.
روزي كه از عمر اسلام، بيش از سيصد سال گذشته است، و اينك بايد مسلمانان، پس از سيصد سال تعليم و وراثت، دست به ايجاد يك وحدت سياسي و انديشه‌اي بزنند، و به سوي حل مشكلات بشر و نشر اصالتهاي اسلام و حقيقتهاي قرآن روي آورند، و مشكل اوهام مستولي و مذاهب منسوخ را از سر راه بردارند، و دشمنيهايي كه از اين بابت در ميان بشر وجود دارد از ريشه بر كنند، و با آفرينش تحول در جوانب مختلف زندگي، و توجه به طبيعت و نواميس آن، و جهان و سرزمينها، و اسرار علوم و پديده‌ها، و حقوق و اجتماعات، و سفرهاي علمي و دسته جمعي به سرزمينهاي گوناگون، و تماس با ملتهاي مختلف، و دريافت حقايق جغرافيايي گيتي، و ايجاد يك استيلاي مادي و معنوي بر قلمرو زيست انساني، عزيزترين سطح زندگي را براي توده‌ها بيافرينند، و چه بسا به بزرگترين كشفها و بررسيهاي علمي نايل شوند، در چنين روزهايي مي‌نگريم كه سرگرم مسائل و بحثهايي هستند كه بيشتر آنها براي هيچ مقصد عالي سودمند نيست. و بلكه با روح اصيل اسلام و علوم سره قرآني نيز مباينت دارد.
چه نيروها، چه انديشه‌ها، و چه مغزهاي متفكر، در اين مسائل به هدر رفت، و بر سر اين مباحث تباه گشت. و همينسان، چه بسيار از نيروي انساني اجتماع، در راه تأمين زندگي مشتغلان به آن مسائل صرف شد، و بازده آن، در اغلب موارد، جز مشتي سرگرميهاي بحثي و مجادلات كلامي چيزي نبود.
مير حامد حسين، ص: 29

6- اهداف اسلام

اگر چه در خلال اوضاعي كه ياد شد، قسمتي از مهمترين ميراث علمي اسلامي تكوين يافت [1]، و تمدن اسلامي به اوجي شكوهمند و كم نظير رسيد، ليكن از نظر اهداف اصلي اسلام در تربيت انسان و ساختن جامعه بشر، و از نظر سنجيدن كليت اجتماع، و برخورداري تاريخ، مطلب از همان قرار است كه گفته شد.
در واقع، هدف اسلام، به وجود آوردن يك اجتماع فاضل و خوشبخت بود. و اين هدف، جز با ايجاد يك امت واحد امكان نداشت. اين بود كه شعارآور اسلام، از آغاز، با در افكندن يك شعار: «قولوا: لا اله الا اللّه، تفلحوا» صخره آسا از دامنه «حرا» به سوي توده‌ها سرازير گشت، و بشريت را به يگانگي در همه چيز، و پرستيدن يك حقيقت، فرا خواند، و هر دم از وجود شكاف و پراكندگي پرهيز داد.
اين، زير ساز فكري و نهاد اجتماعي اسلام بود. و اينك،
__________________________________________________
[1]. در اينجا مسئله‌اي است كه بايد بدان اشاره كنم. و آن اين است كه ميان آنچه در تاريخ اسلام و تاريخ علم اسلامي (- و در تاريخ علوم و تمدنها)، به نام «علم» و «علوم» معرفي شده است، با آنچه در واقع علم است و از نظر قرآن علم به شمار مي‌آيد، تفاوت بسيار است. اصولا نظر قرآن كريم، درباره علم و انسان و تربيت، با آنچه در اين باره‌ها در ديگر مكاتب و مذاهب وجود داشته است و دارد، فرق بسيار دارد. و همين خود ديدگاهي است كه نظر ما را درباره مسائل بسياري در فرهنگ بشري و اسلامي، و از جمله، درباره قرن چهارم اسلامي، با نظر بسياري ديگر متفاوت مي‌سازد. و اينها مسائلي است مهم، كه اگر خداي توفيق دهد، آنها را در كتاب پنجم از «مرزبانان حماسه جاويد»، يعني: كتاب «شيخ مجتبي قزويني و مكتب تفكيك» روشن خواهم كرد.
مير حامد حسين، ص: 30
در سده چهارم، با آنكه علوم توسعه‌يافته و دنياي اسلام پهناور گشته است، اما وحدت انديشه و اعتقاد از ميان رفته است و مكتبها و مدرسه‌هاي مختلف، به آموختن مذاهب گوناگون سرگرمند. و اين چگونگي، از نظر حكمروايان، بسي سودمند بود. چون اسلام اصيل با خواسته‌هاي آنان منافات داشت، و مسلمانان متحد و يك عقيده، دوش خود را زير بار قدرت آن جباران خرد نمي‌كردند، زيرا كه اسلام با شعار خويش، بشر را از هر گونه پرستش و كرنشي، جز پرستش خدا، رها ساخته بود. و اين خود نوعي عزت و غرور و عصيان مي‌آفريد. و سطح اجتماع مؤمن را، چنان قله‌هاي سركش، بالا مي‌برد، و با باروهاي بلند مرزباني مي‌كرد، و از هر گونه دسترس فراتر مي‌داشت، و جامعه‌اي يكپارچه خلق مي‌كرد. ليكن اينها هنگامي محقق مي‌شد كه راه پيامبر، درست تعليم داده شود، و درست پيموده گردد. و پيامبر يك راه بيشتر نياورده بود، و به بيشتر از يك راه سفارش نكرده بود، پس آنهمه مذهبها و مسلكها چرا؟

7- كنار گذاشتن راهنمايان (اسلام منهاي امامت)

پيامبر اكرم «ص» براي توسعه تعاليم اسلامي و حفظ حدود راه درست، راهنمايان و مربيان الاهي را معرفي كرده بود، و آموزگاران بزرگ را شناسانده بود. و آن آموزگاران مورد احترام و ارادت جامعه اسلام نيز بودند، اما سياستمداران همواره مردم را، به وسايل گوناگون، از آنان دور مي‌داشتند، و آنان
مير حامد حسين، ص: 31
را از مردم. و عده‌اي را، به نام فقيه، اديب، محدّث، عارف، صوفي، خانقاه دار، و … مورد احترام قرار مي‌دادند، و بر جامعه مسلط مي‌ساختند. آري، گروهي را به نام هادي معرفي مي‌كردند كه خود آنان نيازمند هزار گونه هدايت شدن بودند. چرا چنين مي‌كردند؟ براي اينكه تعاليم يك نواخت و سره اسلام، به ايجاد سطح برتر اجتماعي موفق نشود.
سطح برتر از هر جهت، بويژه از جهت نپذيرفتن چنان روشهايي به نام اسلام و خلافت اسلام، با آنهمه رسوايي و ستم و بيخبري و جنايت. جنايت تا جايي بود كه مردم شهرها مجبور بودند براي رهايي از ستم كارگزاران خليفه به مردان محلي متوسل شوند.
و آيا اين چه آسيبي به شكوه اسلام مي‌رسانيد؟ يكي از جغرافي- نويسان پيشين اسلام مي‌گويد:
در قزوين، به دست طاهر بن الحسين، عدالت و داد بر پا بود. و بر همدان به دست مواليان معتصم باللّه امير المؤمنين ستمها مي‌رفت [1].
نتيجه اصلي تعاليم اسلام، خلق و آفرينش «جامعه اعلون» بود و هست. و اين، چنانكه مي‌دانيم، با آنچه سياستمداران مي‌خواستند دو تا بود. از اينرو- چنانكه سپس گفته مي‌شود- هر گونه بي‌بندوباري فكري را به نام «آزادي فكري» رواج مي‌دادند، البته به شرط آنكه در قلمرو مذهب و عقيده باشد نه در قلمرو مسائل خلافت و سياست. چرا؟ چون در مورد نخست، حاصل آن، پيدا-
__________________________________________________
[1]. «البلدان» - ابن فقيه/ 28، چاپ بريل.
مير حامد حسين، ص: 32
شدن مذاهب گوناگون و عقيم ماندن وحدت انديشه‌اي اجتماع بود، و در مورد دوم، نتيجه‌اش بيداري جامعه و آزادي طلبي و سقوط حكومت جباران …
اين مسائل اگر چه ريشه‌اش به ماه ربيع الاول سال يازدهم هجري مي‌رسيد، اما در دوران خلافت عباسي به طور كامل شكل يافت و مرزبندي شد، و آشكارا ميان مردم، و شعار، و رهبران راستين شعار، از همه سوي فاصله ايجاد گشت.
اگر بخواهيم اين حقيقت را بروشني درك كنيم، ديدن حالت خلفاي اموي و عباسي بس است. همچنانكه اين خلفا در رفتار و كردار كوچكترين شباهتي به «محمد» نداشتند، جامعه‌اي را هم كه ساخته بودند، كوچكترين شباهتي به جامعه‌اي كه محمد «ص» مي‌خواست نداشت.
پيامبر آمده بود تا شخصيت از دست رفته انسان را به انسان باز گرداند، و كرامت پايمال شده بشر را دوباره زنده كند.
ليكن آنان مي‌خواستند تا شخصيت بازپس داده به انسان را از او بگيرند، و كرامت انساني را معدوم سازند. هميشه قدرتمندان و توانگران اينچنينند: مي‌خواهند انسان شخصيت نداشته باشد تا مقاومت نداشته باشد، و چاكري در برابر آنان را براحتي پذيرا شود.
محمد «ص»، از درون صحراهاي داغ و صريح حجاز، و از زير ستارگان روشن و شبهاي صاف دشت، با حماسه‌اي عزيز، روي به انسانها كرد. اما آنان اين حماسه را به درون دار الخلافه‌ها و دار الاماره‌ها كشاندند و ذبح كردند. محمد مي‌خواست معنويت
مير حامد حسين، ص: 33
حكومت كند و ماده در پرتو آن قرار گيرد، اما آنان حكومت را به ماده دادند و معنويت را قرباني كردند. و روشن است كه چون ماده حاكم شد، معنويت محكوم است. و اگر بظاهر اندكي هم حاكم باشد، در استخدام قدرتهاي غير معنوي خواهد بود، و در استخدام ماده. و اين آن مقصودي نبود كه آورنده شعار «قولوا: لا اله الا اللّه تفلحوا» داشت.
اگر نه چنين است، و راستي آنان ناشر دانش بودند، و به اين دليل همواره مجالس خلفا از عالمان و فقيهان پر بود، و مقصود آنان از اين كار، نشر علم و آگاهي در ميان امت بود، چرا جلو نشر معارف و علوم آل محمد «ص» را مي‌گرفتند؟ چرا بزرگترين عالمان و دانايان را همواره در زندانها نگاه مي‌داشتند؟
و چرا به انديشه همان دانشمندان در خدمت خودشان كمك نمي‌كردند؟ و با اينكه گاه دانشمنداني به محدود كردن برخي مذاهب نظر مي‌دادند، خلفا با گرفتن مال انبوه از عمل به آن فتوي سرباز مي‌زدند. چنانكه در مورد رأي ابو سعيد اصطخري، محتسب بغداد، درباره صابئين چنين شد [1].
پس اينها نبود. بلكه مقاصد ديگري در كار بود، كه گاه براي رعايت آن مقاصد، همين خلفاي اسلام و جانشينان پيامبر و به اصطلاح امير المؤمنينها! حتي به مذاهب بس دور افتاده و مسالك مرموز، همه گونه استقلال اجتماعي مي‌دادند [2]، ليكن به
__________________________________________________
[1]. «الحضارة … »، ج 1/65.
[2]. «الحضارة … »، ج 1/57.
مير حامد حسين، ص: 34
مذهب درگير و متعهد تشيع نه.
و بدينگونه امامت و خلافت پيامبر را بدل كردند به سلطنت و امارت، و مسجد را به دار الخلافه.
اين موضوع كه بدين كوتاهي گفته شد، بحثي عميق و طولاني لازم دارد، كه از مجال اين مقال بيرون است. و در اينجا غرض اشاره‌اي است.
پس سده چهارم اسلام، اگر چه سده گسترش علوم و نقطه اعتلاي تمدن اسلامي بود، بخصوص در قلمرو علم، ليكن از نظر مقاصد اصيل اسلام و بويژه ايجاد يك وحدت انديشه‌اي و يك جامعه سره و برخوردار و يك امت جهاني- آنگونه كه منظور اسلام بود- اثري نداشت … در تاريخ علوم و تمدن جهان، مي‌خوانيم كه بسياري از مواريث اسلام در ظهور تمدن كنوني انساني و بلوغ دانشهاي بشري مؤثر بوده است. اين درست است، و بلكه مطلب بالاتر از اينهاست، يعني تمدن امروز و علوم جديد بشري مرهون اسلام و فرهنگ اسلام است [1]. ليكن چرا خود مسلمين بدين پيروزيهاي علمي و سياسي و نظامي و حكومتي نرسيدند، و به تسخير جهان موفق نگشتند؟ براي اينكه آن نبوغها و عظمتها كه آن مواريث را آفريد، مورد تهاجم قرار گرفت، تهاجمهاي خائنانه و تعبيه شده، تا نتوانند در خط مستقيم پيشرفت و هماهنگي گام بردارند و به پيش تازند. اين كار به وسيله ايادي گوناگون انجام يافت: خوديهاي خائن، يا خام و غافل، يا بيخبر و كوته انديش،
__________________________________________________
[1]. به كتاب «دانش مسلمين» و مآخذ آن رجوع شود.
مير حامد حسين، ص: 35
و بيگانگان طرار و مغرض.
اين تهاجم كه ياد شد يعني: ايجاد اختلافات فكري و درگيريهاي اعتقادي، و دامن زدن به آنها و ايجاد گروهها و فرقه‌ها، چنان گسترش يافت كه مسلمانان به جاي ادامه دادن به پيشتازيها به عقب‌روي و انحطاط سوق داده شدند.

8- علم در دربارها

در اينجا، به منظور نزديك شدن بيشتر به شناختي از شيخ مفيد، مصلح بزرگ اسلامي، كمي به زمانبنديهاي تاريخي اسلام، كه به وسيله برخي از مورخان انجام يافته است، و سپس اوضاع آن قرن، و دخالت دربارها در ترويج علوم و افكار، مي‌نگريم:
جرجي زيدان، دوران خلافت عباسي را (از سال 132 ه. ق تا سال 656 ه. ق)، چهار بخش كرده است، كه ما هر بخش را «دوره» تعبير كرديم.
دوره اول، سده نخستين (132- 232) دوره دوم، سده دوم (232- 334)، يعني از آغاز خلافت متوكل عباسي، تا آمدن دولت بويهيان.
دوره سوم (334- 447)، يعني از استقرار دولت بويهيان، تا ورود سلجوقيان به بغداد.
دوره چهارم (447- 656)، از ورود سلجوقيان به بغداد، تا سقوط بغداد به دست مغول. [1]
__________________________________________________
[1]. «تاريخ آداب اللغة العربية»، ج 2/17 و 153 و 220. تقسيم ديگري
مير حامد حسين، ص: 36
جرجي زيدان، سپس درباره دوره نخستين مي‌گويد:
آن سده، عصر طلايي اسلام است. حكومت مسلمين در اين سده، با ثروت و تمدن و سيادت، به قله عظمت خود رسيد. بيشتر علوم اسلامي نضج گرفت، و مهمترين دانشهاي ديگران به عربي ترجمه شد. دربار خلفا از شاعران و اديبان و دانشمندان مملو گشت، مانند دربار لوئي چهاردهم، پادشاه فرانسه، در روزگار عظمتش.
دولت عباسي، بر سرتاسر جهان اسلام فرمان مي‌راند و در اين حال، اروپا در پس سنگين‌ترين پرده‌هاي جهالت و ناداني گم بود. شرق در اين هنگام، در نهضت فكري وارد شده بود، و اسلام پايه‌هاي شرق را تكان داده و مردمش را بيدار كرده بود.
بدينگونه، ايران و ترك و تاتار و هند حتي مردم چين و ژاپن به پا خاستند و دست به نهضت زدند، و در اثناي نخستين سده عباسي، يا در پي آن، يك انقلاب اصلاحي و ادبي به وجود آوردند. در چين، در حدود قرن دهم ميلادي، گروه بزرگي از شاعران توانا در دوران حكومت تانگ طلوع كردند. فرمانروايان تانگ نيز در نخستين دوران حكومت خويش، چون عباسيان، دوستدار دانش بودند و دانشمندان را بزرگ مي‌داشتند. ژاپنيها نيز در اين
__________________________________________________
براي خلافت عباسي شده است، رجوع شود به «دايرة المعارف فارسي» فارسي»، ج 2/1661- 1665.
مير حامد حسين، ص: 37
سده به پيراستن زبان و تهذيب آيينهاي اجتماعي خويش پرداختند. و در ميانشان شاعران و نويسندگان و نقاشان و باستان شناسان ظهور كردند. [1]
نيز مي‌گويد:
درباره نخستين دوره عباسي گفتيم كه همان عصر طلايي اسلام بود. مقصود ما، عصر طلايي، از نظر عظمت دولت و گسترش فرمانروايي بود. و در همان عصر، علوم پيشينيان به عربي گردانده شد. اما عصر طلايي اسلام از نظر علم، سومين سده عباسي است. زيرا در اين سده، دانشهاي گوناگون نضج يافت، و به صورت علمهاي كامل در آمد، و كتابهاي رسا در بيشتر رشته‌ها پديد گرديد … علوم در شهرهاي اسلامي جاي گرفت، و بغداد مركز علم جهان اسلام شد. مركزهاي علمي ديگر نيز در سرتاسر اسلام، از خراسان و ماوراء النهر و شام و مصر و اندلس، به وجود آمد …
در اين حال، سومين سده عباسي فراز آمد، در حالي كه نوابغ متفكران طلوع كرده بودند، و در بيشتر شهرهاي اسلام- از اين سر تركستان تا آن سر اندلس، و در اين ميان، ماوراء النهر و افغانستان و طبرستان و خوارزم و ايران و بين النهرين و اسپانيا و مصر و شام- شاعران و اديبان و نويسندگان و مورخان و جغرافيدانان و لغت-
__________________________________________________
[1]. «تاريخ آداب اللغة»، ج 2/17.
مير حامد حسين، ص: 38
شناسان و فيلسوفان جاي داشتند …
در نخستين سده عباسي، يك نهضت علمي به وجود آمد. در دومين سده، اين نهضت، در اثر آشفتگي سياسي و سرگرمي حكمروايان به كارهاي خويش سست گشت. و بدينگونه دومين سده عباسي، دوره فترتي گرديد كه تنها بذرهاي علم و دانش كاشته شد، تا در سومين سده، بار داد و نهضت علمي آغاز گشت، و حكومتهاي چندي از جمله بويهيان در ايران و عراق، و سامانيان در تركستان و خراسان، و زياريان در طبرستان، و حمدانيان در حلب و موصل، و فاطميان در مصر، به كمك علم و دانش به پا خاستند، و عصر طلايي علم اسلام را به وجود آوردند، و دائرة المعارفهايي ظهور كرد، و مفاتيح العلوم خوارزمي (م- 387) پس از احصاء العلوم فارابي (م- 339) نوشته شد. و به گفته صاحب «مفتاح السّعادة»، علوم انشعاب يافت و رشته‌هاي آن از سيصد رشته افزون گرديد … و پس از اين است كه در خاور و باختر ممالك اسلام، مراكز علم و دانش درست مي‌شود. و در بيرون بغداد، اطبا و فلاسفه و ستاره شناسان و مهندسان و عقايد شناسان و منطق دانان و فقيهان و حقوقدانان و لغت- نويسان و محدثان و مورخان و جز آنان طلوع مي‌كنند [1] اينها در قلمرو دانش بود و گستردن تمدن اسلامي، و خود
__________________________________________________
[1]. «تاريخ آداب اللغة»، ج 2/220- 232.
مير حامد حسين، ص: 39
حقيقتي است افتخار آميز و عزت بخش و روشنگر پيشينه‌هاي عزيز اسلام، كه پيشرو كاروان علم و تمدن بود. اما، چه شد كه ركود يافت، و با آنهمه ميراث ارزنده و تسلط بر تاريخ و بشريت و علم و انديشه و تمدن، هم اكنون- و بلكه از چند قرن پيش- به چنين روزها نشست؟
اگر از ساده نگري به تاريخ بگذريم، و اندكي در جبرو اختيارهاي تاريخ دقيق شويم، مي‌بينيم كه اين دانش و گسترش را به جاي آنكه در جاودانگي تفوق اسلام به كار گيرند، حكمروايان در راه ديگري، به كار گرفتند، بويژه دانشهاي عقيدتي را، در راه ايجاد تفرقه، و از- ميان بردن استقلال و وحدت انديشه‌اي اجتماع به مصرف رسانيدند.
مورخ ياد شده مي‌گويد:
از امتيازهاي اين دوره (سده نخستين عباسي)، آزادي فكر از بند تقليد بود، مگر آنجا كه به دولت و خلافت برخورد كند. و به همين علت بود كه در اين روزگار بجز فرقه‌هاي متعدد اسلامي كه به وجود آمدند، بدعتهاي ديني … بسيار شد … و چه بسا كه چند برادر، در يك خانه، داراي چند مذهب بودند. براي نمونه، از شش پسر ابي الجعد، دو تن شيعه، دو تن مرجئه، و دو تن خارجي بودند [1].

9- طرحهاي دشمنانه

به اين چشم انداز نگاه كنيد! اگر بواقع مقصود آنان آزادي-
__________________________________________________
[1]. «تاريخ آداب اللغة»، ج 2/19.
مير حامد حسين، ص: 40
دادن بوده است، چرا در افكار سياسي آزادي وجود نداشته است؟
بايد در اين مسائل بدقت نگريست. آنان در صدد ايجاد تفرقه بودند و سست كردن بنيه امت. عوامل يهودي و مسيحي نيز، با اين خلفا، در ارتباط بودند، و به هدف خيانت بار ياد شده كمك مي‌كردند، و آن آتش را دامن مي‌زدند، آتشي كه نتيجه‌اش وضع امروز مسلمين است و وضع امروز آنان.
و مگر جز اين است؟ آيا پراكندگي عقيدتي ياد شده، هيچ هماهنگي و همبستگي به جاي مي‌گذاشت؟ و آيا آن تشتت ذهني كه سيل نيرومند انديشه يك اجتماع را به صورت هرزابهاي تباه‌رو در مي‌آورد، جز نقشه‌ها و طرحهاي دشمنانه، عامل ديگري ميتوانست داشت؟ و آيا اين بافت اجتماعي را، در هر روز، چه دستهايي مي‌آفريدند؟ [1] دستهايي خائن كه مي‌خواستند امت اسلام، در يك سطح بلند و روشن تربيتي و آگاهي قرار نگيرد، و به دنبال يك رهبري صحيح نرود، و از خود يك نيروي مقاومت- ناپذير نسازد، و جباران و منافع طلبان را ساقط نكند.
آري، تا پسران ابي الجعد، صاحب خط اعتقادي و فكري واحدي نباشند، آيا مي‌توانند گرد آيند، و از ساده‌ترين حق و حيثيت خود صيانت كنند؟ آنان كه عصيان و حق طلبي و مقاومت پسران ابي الجعد را نمي‌خواستند، مي‌كوشيدند تا از راه تفرقه افكنيهاي مسلكي و ديني آنان را از داشتن تفاهم و هماهنگي محروم كنند
__________________________________________________
[1]. و اكنون و در اين روزهاي انقلاب نيز چه دستهايي در كار تفرقه افكني است، و تضعيف رهبري، و ايجاد تفرقه فكري در جوانان؟
مير حامد حسين، ص: 41
و به دور دارند. اين بود كه به اشخاص گوناگون، شخصيت مي‌دادند، و آنان را بزرگ مي‌كردند، و در ساختن و ترويج مسلكهاي تفرقه آور كمك مي‌رساندند، تا در برابر جناح حق كه همواره، دست كم، يك سوم جامعه- همچون پسران ابي الجعد- بدان گرويده بودند، راههاي ديگري به وجود آورند، و مردمان متوسط را بدان بگروانند، و در نتيجه كليّت پسران ابي الجعد به شيعه، و مرجئه، و خارجي، انحلال يابد.
و تا اين آش باشد و اين كاسه، و دشمن اينگونه به طراري و موذيگري ادامه دهد، اين سرنوشت نه تنها از آن پسران ابي الجعد است كه از آن همه است، همه مردمي و امتي كه اگر روزي برادرانه با يك فكر و يك عقيده دست به دست هم دهند و چونان آن چوبه‌ها- كه انوشيروان گفت- يكي بشوند، كسي نمي‌تواند آنان را بشكند. و آيا آنان كه مي‌خواهند، دست كم، از بانك شكستن يك چوبه، يا استفاده از خرده‌هاي آن، لذت ببرند، چه مي‌كنند؟ بيكار مي‌نشينند؟

10- خروش مصلح

و در چنان حال و احوالي، مي‌نگريم كه متكلّم براثا، و معلم بزرگ اسلام، و مصلح اجتماعي، محمد بن نعمان مفيد، با اجتماعي روبرو است كه نسل جوانش چونان پسران ابي الجعدند.
آيا در چنين اجتماعي، يك مرزبان مشرف، و يك مشعلدار عظيم، و يك مصلح الاهي، چه بايد بكند؟ جز اينكه خروش بر آورد،
مير حامد حسين، ص: 42
و به مرز انديشه‌ها پا نهد، و براي ايجاد تفاهم تا سر حد از دست دادن جان بكوشد، و خلق را به سوي راه حق و مشعل جاويد بكشاند، و ساير دانشمنداني را كه- دانسته يا ندانسته- آتش تشتت جامعه را دامن مي‌زنند به مناظره و گفتگو بخواند، و با منطق و استدلال شكوهمندانه خويش محكومشان سازد، و با حشمت تقوي، و هاله تواضع، و شكوه معنويت، نسلها را به سوي راه از دست رفته سعادت و پيروزي باز آورد.
آري، در ميان چنان بلوايي اجتماعي، و پراكندگيي همگاني، اگر كاري مفيد بود كار مفيد بود. اكنون نيز كه مسلمانان دچار همان سرنوشتها هستند، اگر كاري مفيد است كار مفيد است. اين سخن با اعتقاد كامل گفته مي‌شود. نهايت امر اين است كه بايد درك كرد كه مفيد و همانند او مي‌خواستند چه كنند، و مكتب و پيام و رسالتشان چه بود. بدون اين درك هر قضاوتي نادرست است.
البته بايد كساني كه در راه اين متعهدان صاحب رسالت گام بر مي‌دارند، موضوع زمان خود را در نظر بگيرند، و در آن باره به كوشش برخيزند. بايد بنگرند كه امروز دشمن چه مي‌كند، تا از راهي كه دشمن مي‌آيد او را برانند. امروز مسائل و افكار و اصطلاحات به گونه‌اي است جز آنچه در آن سده‌ها بوده است. پس بايد مرزبانان حماسه حق و نگهبانان عصمت اعتقادي جامعه، و پاسداران دين و فضيلت، به مسائل و افكار و اصطلاحات روز، و تحليل و تشخيص آنها، و بيان موضع حق، در برابر آنها، قيام كنند. اين است يكي از نتايج بزرگي كه ما از مطالعه و تأمل در
مير حامد حسين، ص: 43
احوال بزرگاني چون «شيخ مفيد» مي‌توانيم گرفت.

11- تاريخي كوتاه

ابو عبد اللّه، محمد بن محمد بن نعمان بن عبد السلام بن جابر ابن نعمان بن سعيد بن جبير، حارثي، عكبريّ، بغدادي.
در 11 ذيقعده 336 [1] در عكبري [2]، برده فرسنگي بغداد [3]، از مادر بزاد. سپس با پدر به بغداد، بزرگترين مركز علمي آن روزگار، آمد. و نزد پنجاه و نه تن استادان گوناگون به فرا گرفتن دانشها پرداخت. و پس از سالها آموختن و فرا گرفتن، با همراهي استعداد، و زمان، و گنجايش روح، و پذيرش دل، و آميختگي دانش با جان، و توفيق غيبي، خود از بزرگترين عالمان و متفكران و مصلحان تاريخ اسلام شد. و شاگرداني بس بزرگ و ارجمند پرورش داد.
و با به جاي هشتن دويست تصنيف و تأليف، و افراشتن كاخ دانش اسلامي در سده چهارم [4]- كه به اعتبار تاريخ علم، خود سده اوج
__________________________________________________
[1]. يا: 338.
[2]. «بردان، عكبرا، دو شهر كند بر شمال بغداد، بر مشرق دجله، جايي آبادان». «حدود العالم» / 154.
[3]. «از بغداد تا بردان چهار فرسنگ، ازو تا عكبرا پنج فرسنگ … »
«نزهة القلوب» / 172. پس ظاهرا- چنانكه در «فلاسفة الشيعة» / 456 آمده است- از بغداد تا «سويقه ابن البصري»، كه جاي كوچكي بوده است از عكبرا و زادگاه شيخ مفيد بوده است، ده فرسنگ باشد.
[4]. و از اينجاست كه گفته‌اند: «از بزرگترين امتيازهاي حركت عقلي، و جنبش علمي، در سده چهارم اسلامي، آشكار شدن مذهب شيعه است».
«الحضارة … »، ج 1/97
مير حامد حسين، ص: 44
و اعتلاي علوم اسلامي بود-، در شب جمعه سوم ماه رمضان 413 از اين گيتي برفت.
و پس از تكان بزرگي كه بغداد در مرگ او خورد، و تجليل بسزايي كه از او كرد، و نماز شكوهمندي كه ميدان اشنان، با حضور هشتاد هزار تن، به امامت علم الهدي سيّد مرتضي، بر پيكر او گزارد، و اشك سوزاني كه دجله در سوك او افشاند، در مقابر قريش (حرم كاظمين)، در پايين مرقد امام جواد، ابن الرّضا، محمد تقي «ع»، به خاك سپرده گشت. [1]
شيخ مفيد، از محضر عالمان بزرگ و استادان مشهور بهره برد، از جمله:
قاضي ابو بكر جعابي درگذشته 355 ابن قولويه قمي «368 ابو عبد اللّه مرزباني «378 شيخ صدوق «380 ابو غالب زراري «381 ابن جنيد اسكافي «381 علي بن عيسي رمّاني 384 (يا: 82) همچنين در محضر درس و تربيت شيخ مفيد، مردان بزرگي پرورش يافتند، از جمله:
شريف رضي، محمد بن حسين موسوي در گذشته 406
__________________________________________________
[1]. نخست در خانه خويش دفن گشت، و سپس به مكان مقدس ياد شده انتقال داده شد.- «اوائل المقالات»، مقدمه/ نا.
مير حامد حسين، ص: 45
شريف مرتضي، علم الهدي درگذشته 436 قاضي ابو الفتح كراچكي «449 ابو العباس نجاشي «450 شيخ الطّائفه طوسي «460 پدر شيخ مفيد، معروف بود به «معلم»، از اين‌رو، شيخ مفيد را «ابن المعلم» نيز مي‌گفتند. [1] و او خود، معلم امت بود، بزرگ معلمان بود، و معلم بزرگان [2]. و از آنجا كه تعاليم و مناظرات او، همه از دانشي بيكران و روحي قهار و مسلط بر نواميس علم و تعليم و تفهيم برخاسته بود، و سودمند و مفيد بود، او را در تاريخ علم اسلام، «مفيد» لقب دادند …
آري، غرور آفتاب، گستردگي دشت، لطافت نسيمها، صفاي رودها، زلال مهتاب شبهاي صاف عكبرا، و خروش دامنگستر دجله، همه و همه، در جان او جاري گشت. و خردمنديي كه خاصيت مردم آن سامان بود [3]، در وجود او به اوج رسيد. تمدن بزرگ بغداد و تلاطم نشاطزاي رود بزرگ، در روح او، اثري شگرف گذاشت. او از آباديي، در خاور اروند، به سوي اجتماعي پهناور روي آورد، و همواره، با ياد دميدن آفتاب بر پيكر خروشان دجله، با خود مي‌انديشيد كه بايد او خود از اين رود خروشنده‌تر، مفيدتر و سيراب كننده‌تر باشد. بايد رودي باشد كه به دشتهاي
__________________________________________________
[1]. «فلاسفة الشيعة» ديده شود.
[2]. «شرح عقائد الصدوق»، مقدمه.
[3]. اشاره است به آنچه جغرافيا نويسان قديم گفته‌اند: «خردمندترين مردمان، هفت جايند: عكبرا و … »، «البلدان» - ابن فقيه/ 210.
مير حامد حسين، ص: 46
جانها و زمانها سر نهد، و موج آفريند، و پاكي بخشد، و خروش آبهاي خروشان را به روح انسانها سرايت دهد.

12- عقل گرايي و غناي آثار

آنچه كه در آثار اين متفكر بزرگ، بخوبي، به چشم مي‌خورد، يكي مسئله عقل گرايي و ديگري غناي آثار اوست.
روزگار شيخ مفيد، دوره اوج مباحث و استدلالهاي عقلي است، در فرهنگ اسلامي. متكلمان و متفكران زبردستي در آن دوره، و پيش از آن، به هم رسيده بودند كه مباحث اعتقادي و علم كلام اسلامي را به اوج رسانيده بودند. مايه‌هاي تفكر و استدلال و تحليل و شناخت در آثار آنان به قدري زياد و متنوع و عميق است كه بحق مي‌توان برخي از آنان را در شمار فلاسفه آورد.
وسعت دامنه تحليلات عقلي و استدلالهاي كلامي، موجب مي‌شد كه علماي برجسته مذاهب، تا سر حد توان و امكان، به معلومات عقلي و قدرت تحليل عقلاني مسائل مجهز باشند. نگاهي به آثار شيخ مفيد، و درگيريهاي او با متكلمان زبردست زمان، و رساله- هايي كه در رد و تحليل آثار و افكار گروه وسيعي از آنان نوشته است، بخوبي نشان مي‌دهد كه متبحرترين و مقتدرترين متفكر اسلامي بوده است.
آري، در علم كلام اسلامي و تفكرات اعتقادي كمتر كسي به پايه او مي‌رسد، با وجود بزرگاني كه در اين رشته، در ميان مذاهب اسلامي، به هم رسيده‌اند. قدرت عقلاني اين متفكر و
مير حامد حسين، ص: 47
نابغه عظيم، در پنج بعد نمودار گشته است:
1- رد آراء متكلمان مخالف و مقابله با آنها.
2- نقد عقلي آراء عالمان موافق.
3- تهذيب و تنظيم علوم اسلامي.
4- تنوع و بسياري آثار و نوشته‌ها در مسائل گوناگون علمي و استدلالي.
5- تأكيد شديد بر مسئله رهبري و فلسفه سياسي در اسلام.
شيخ بزرگوار مفيد، در همه جنبه‌هاي ياد شده، داراي مقامي است بس ارجمند. بنابراين آنچه درباره او و مقام او گفته‌اند درست است نظير اينكه: «آراء و عقايد شيعه در تأليفات او گرد آمده و محفوظ مانده است». يا: «او را بر هر دانشمندي حقي است».
يا: «او بود كه علم اصول فقه را منقح كرد.»
يا آنچه علامه شيخ فضل اللّه زنجاني، بر اساس مآخذ، گفته است:
مقام و مرتبه علم پس از مقام و مرتبه نبوت جاي دارد …
و عالمان عامل، كه صاحب دو فضيلت و جامع دو سعادت- علم و عمل- شده‌اند، و بسيار اندكند، داراي مزيتي بزرگند، و نسبت به ديگران امتيازي آشكار دارند. به اين دليل كه اين دسته از عالمان، جان خود را در راه خدا نهادند، و براي به دست آوردن خشنودي خداوند، كوششهاي بسزا كردند. تا آنجا كه نگهبانان دين و نواميس دين شدند، و پاسداران مرزهاي شريعت و حدود خدايي، و
مير حامد حسين، ص: 48
زبانهاي گوياي حق و شمشيرهاي بران حقيقت. اينانند كه دامان تعاليم دين را، از آلودگيهاي تحريف غاليان [1]، و نسبتهاي نادرست باطل گويان، و توجيههاي نادانان پاك داشتند، و پاك مي‌دارند.
يك تن از اين يگانگان روزگار، كه فرهنگ تشيع، در دهه‌هاي آخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، به وسيله او درخشيدن گرفت، و طاق بلند معارف شيعه از او آزين يافت، شيخ جليل اعظم، و رئيس مقدم، شيخ ابو عبد اللّه، محمد بن محمد بن نعمان بغدادي عكبري است، مشهور به «مفيد» - روحش شاد باد-. زندگاني وي سراسر آكنده بود از علم و عمل و كوشش و تلاش، و بهره گرفتن و بهره رساندن، تا آنجا كه همه فضيلتها در او گرد آمد.
نزد دهها تن از مردان علم و حاملان آثار اسلامي عصر خويش شاگردي كرد، تا خود استاد مسلم شد، يعني موثق‌ترين محدث زمان، و فقيه‌ترين مردمان، و آگاهترين همه از علم اعتقادات و كلام، و احوال رجال و راويان احاديث، و همچنين آگاه از اخبار و تواريخ و شعر شناسي و …
از نظر زندگي عملي نيز چنين بود كه نماز بسيار مي‌خواند، و روزه بسيار مي‌گرفت، و صدقات بسيار مي‌داد، و
__________________________________________________
[1]. تحريف: وارونه جلوه دادن. غاليان (از غلوّ): كساني كه زياده روي مي‌كنند، از حد هر چيز مي‌گذرند.
مير حامد حسين، ص: 49
خضوع و فروتني بسزا داشت. بيشتر روزگارش به ترويج مذهب، و دفاع از حق، و مبارزه علمي با مخالفان مي‌گذشت، چه معتزله، و چه مرجئه، و چه اشاعره، و خوارج و … و همچنين فرقه‌هاي منحرف شيعه، مانند زيديه، و واقفه و … گواه اين مطالب، اخبار مجالس مناظرات اوست در موضوعات مختلف، كه در كتابها محفوظ است.
در روزگار شيخ مفيد، شهر بغداد، كه مركز كشور پهناور اسلامي بود، پر بود از طرفداران مذاهب گوناگون ياد شده؟ و صاحبنظران و بحث آفرينان آن فرقه‌ها. و همواره مجالس گفتگو ميان آنان داير بود، و مجامع بحث و درگيري، يكي پس از ديگري بر پا مي‌گشت. و بسيار مي‌شد كه اين مجالس در نزد خلفا و ديگر صاحبان نفوذ و قدرت تشكيل مي‌يافت، و ارباب نظر و علماي اعتقادات حاضر مي‌شدند، و درباره مسائل اختلافي و عقايد مذهبي، و همچنين ديگر مسائل اصول و فروع، به گفتگو و مجادله مي‌پرداختند- چنانكه در كتابهاي تاريخ و سيره ضبط است.
و در همه اين مجالس و محافل، چون شيخ مفيد حاضر مي‌گشت، و مناسبت پيش مي‌آمد، وارد ميدان بحث مي‌شد، و درباره مذهب تشيع، با همه آنان به مناظره مي‌پرداخت، و درگير مي‌گشت، و اشكالات همه را رد
مير حامد حسين، ص: 50
مي‌كرد، و به هر ايرادي كه بر شيعه داشتند پاسخ مي‌گفت، و از يكي يكي نظرات مذهبي دفاع مي‌نمود، و با فهم نيرومند، و نظر دقيق، و دل نترس، و زبان باز، و بيان زيبايي كه داشت، بر همه چيره و پيروز مي‌گرديد.
البته بحثهاي اعتقادي و مذهبي شيخ مفيد، و دفاعهاي او از مذهب، منحصر به مناظرات شفاهي نبود، بلكه به وسيله نوشتن كتاب و گفتن جزوه نيز به رد كردن مخالفان و روش كردن شبهه‌هاي آنان مي‌پرداخت، و در تأليفات خويش آراء بزرگترين صاحبنظران و متكلمان و بحث- آفرينان فرقه‌ها را مورد انتقاد و رد قرار مي‌داد. وسعت و تنوع دامنه كار وي و اهميت آن در مسائل ياد شده، از ملاحظه اسامي تأليفات او، كه در كتابهاي رجال و زندگينامه‌ها و فهرستها ثبت شده است، بخوبي مشهود است … [1]
در كشكول بحراني نيز، درباره مفيد، چنين آمده است:
كمتر دليلي و مطلبي، درباره مسائل گوناگون مربوط به امامت و اثبات آن، از قرآن و حديث، و مباني عقلي و نقلي، در كتب عالمان شيعه- كه پس از مفيد آمده‌اند- يافت مي‌شود، كه در كتابها و نوشته‌هاي او نباشد، اگر چه به صورت اشاره. و اين موضوع بر هر كس كتابهاي او را خوانده باشد روشن است. «و اين رتبه‌اي است كه
__________________________________________________
[1]. «اوائل المقالات»، مقدمه.
مير حامد حسين، ص: 51
خداوند به هر كس خواهد دهد». و چگونه شيخ مفيد چنين نباشد، با اينكه او همان كسي است كه از ناحيه مقدسه حضرت حجت بن الحسن العسكري «ع»، به منشورهايي چند (توقيعات)، مفتخر شده است. [1]

13- مشعل بزرگ هدايت

آن خروش و تعهد كه از آن دم زديم، همه جا و همه جا، در آثار و افكار و زندگي و اقدامهاي شيخ مفيد نمودار است.
مفيد، از خردمندان بزرگ و آگاهان بلند پايه تاريخ شرق و اسلام است. آنچه در زندگاني اين وجود علمي و عقلي، به صورتي چشمگير، همواره، پديدار مي‌گردد، خروش دامنگستر روح اوست، در راه تعهدات عالي، و شعله سركش خرد بيدار اوست، در راه هر چه بيشتر افروختن مشعل هدايت.
همچنان كه خورشيد، به همه سوي، نور مي‌باشد، و جايي را از روشنايي و گرمي پرورنده خود تهي نمي‌خواهد، جانهاي خورشيديان و خورشيد سازان نيز چنين است. اينان نيز، سردي و سياهي و تاريكي و ركود و جهل را، در دلها و جانها و افقها و آباديها، بر نمي‌تابند. اينان نيز، از مدار بلند خويش، به همه- سوي فروغ مي‌پاشند، و نور مي‌گسترانند. اينان نيز، عقلها و ذهنها را- مانند گياهان و گلها كه خورشيد مي‌پرورد- پرورش مي‌دهند. و هيچ جا را از تابش اشعه تابناك خويش بي‌بهره
__________________________________________________
[1]. «الكشكول»، ج 1/283- 285.
مير حامد حسين، ص: 52
نمي‌هلند.
يكي، به افق وسيع، و گستره گسترده آثار معلم بزرگ امت، حضرت شيخ مفيد، بنگريد! اين ستيغ افراشته كدام است؟ اين خردمند آزاده كيست؟
اين دجله پر خروش عقل و انديشه، كه پيوسته مي‌خروشد و مي‌خروشد، و به اين سوي و آن سوي سر مي‌نهد، و همه جا را غرق در سيرابي و حيات عقلي مي‌سازد، كدام است؟
اين مشعل بزرگ هدايت و ابلاغ، كه در ميان معبر بزرگ تاريخ ايستاده است، و آثار روشنگر خويش را، چونان درفش بنيادگر پيمبران، بر سر دست گرفته است، تا توده‌ها و توده‌ها را، در سراسر اعصار و قرون، به آستانه والاي «حق بزرگ» فرا خواند، و راهشان را از پرتوها و فروغها بيا كند، كيست؟
اين جان گسترده ملتهب، كه قبسهاي هدايت و اشراق را، از كران تا كران، گسيل مي‌دارد، تا شعله‌هاي فرو خفته حقيقت جاويد را بر افروزد، كدام خرد بيدار و سراج وهّاج است؟
اين مرزبان بزرگ حماسه جاويد، كه دهها عالم و متفكر و قهرمان بحث و مناظره را محكوم مي‌سازد، و اشكالات پيچيده آنان را حل مي‌كند، تا باروهاي «حق عظيم»، همچنان، خلل ناپذير باقي بماند كيست؟
اين داناي بزرگ، كه دست دانشمندان و متفكران، از همه سوي، به سوي او دراز است تا مشكلات آنان را حل كند، و سؤالات آنان را پاسخ گويد، چه كس است؟
مير حامد حسين، ص: 53
سقراط است، در آتن؟
افلاطون است، در آكادميا؟
ارسطو است، در لوكيون؟
فلوطين است، در روم؟
هشام بن حكم است، در كوفه و بغداد؟
فضل بن شاذان است، در نيشابور؟
ابو نصر فارابي است، در بغداد و حلب؟
ابو علي سيناست، در گرگان و اصفهان و … ؟
يا:
هذه كلّها و بعض سواها …
اين، شيخ مفيد است، معلم امت، و مشعل بزرگ هدايت، و ستيغ افراشته حق و فضيلت.

14- از بلندترين ستيغ

عقل بزرگ و مسلط، مانند قله‌هاي سركش، بر همه پهنه‌هاي دانش و تفكر و مباحث قرن چهارم، اشراف داشت. و از بلند افراشته پايگاه عالي علم و مطالعات و تبحر گسترده خويش، بر همه جريانهاي عقلاني، و گرايشهاي فكري و فلسفي، و مسائل اعتقادي، و موضعگيريهاي سياسي روزگار خود نظارت مي‌كرد.
نمونه والاي مكتب جعفري، با بزرگترين متكلمان، و عقايدشناسان، و فقيهان، و محدثان، و سخنگويان اديان، و نويسندگان و اديبان، و متخصصان فن مناظره، شب و روز،
مير حامد حسين، ص: 54
درگير بود، كساني از رده قاضي ابوبكر بن سيار، قاضي ابو بكر باقلاني، قاضي ابو محمد عماني، ابوبكر بن دقّاق، طبراني (پيشواي زيديه)، ابن لؤلؤ (پيشواي اسماعيليه)، ابوبكر بن اخشيد معتزلي، ابو الحسين كوفي، ابن كلاب قطّان (از پيشوايان حشويّه)، ابو عبد اللّه بصري، پيروان منصور حلاج، كرابيسي، جعفر بن حرب، بلخي، طلحي، علي بن عيسي رمّاني، و …
اينان و امثال اينان، كساني بودند كه همواره، با حضور خود و شاگردان و مريدان خود، در جامعه اسلامي و در مدارس و مساجد، و القاء انواع شبهه‌هاي فكري و عقيدتي، اتصال و مقاومت حق را به خطر مي‌انداختند. اين دانشمندان، از طريق بحث و مناظره و تأليف و تدريس، همواره، به ايجاد تشتت در اذهان دست مي‌يازيدند، و- خواسته يا نخواسته- كليت امت را رو به انحلال مي‌بردند، و بويژه، در مواردي، باروهاي «حق بزرگ» را، در معرض تهاجم قرار مي‌دادند.
همچنين كساني در ميان مؤلفان و نويسندگان و متكلمان پيش از مفيد بودند، كه تأليفات اشتباه آميز، نظريات گمراه كننده، گفتارها و مقالات بظاهر روشنفكرانه و ليكن منحرف و پوچ و واهي، بر جاي گذاشته بودند، يا در تفسير قرآن، و عرضه تاريخ، دچار اشتباه و اشتباه انگيزي شده بودند، شيخ مفيد گروهي از اينان را به محاكمه كشيد، و آراء آنان را به محك زد، و بطلان آنها را پديدار ساخت، و مسلمانان و فرهنگ اسلامي را، از آن شبهه‌ها و اشتباهها، و گمراهي آفرينيها، و خطاهاي تفسيري
مير حامد حسين، ص: 55
و حديثي و تاريخي و اعتقادي و لغوي و ادبي، مصونيت داد.
شيخ مفيد، در اين جبهه، از جمله، به ابطال افكار و عقايد منحرف، و توضيح نادرستيهاي سخنان اين كسان پرداخت: ابو عثمان جاحظ، جبّائي متكلم معروف معتزله، ابو العباس ثعلب، ابو علي قطرب، ابو محمد بن قتيبه.
و در اين پهنه‌هاي بزرگ، و كشمكشهاي گسترده پر آشوب بود، كه دفاعگر بزرگ حق و حقيقت، و مرزبان تواناي حماسه جاويد، همواره، در ميان ميدان حضور داشت، و از هر سو، راه تهاجم را مي‌بست، و مرزهاي حقيقت را پاس مي‌داشت.
يك دانشمند، تا چه پايه بايد، از معلومات بيكران، و فكر نيرومند، و ذهن تند، و جان منور، و خرد بزرگ، و زبان فصيح و توانا، و توان عظيم بر مناظره و استدلال، و حضور سرشار ذهن، برخوردار باشد تا بتواند، يكتنه، در ميداني به وسعت دنياي بزرگ اسلام، در قرن چهارم، با حضور آنهمه دانشمندان و فقيهان و متكلمان و مناظران فوق العاده، همواره، حضور داشته باشد، و پيوسته- به تصديق موافق و مخالف- فاتح بيرون آيد، و بر سكوي افتخار جاي داشته باشد. و آيا اينگونه مردان، از توفيق خداي توانا و مهربان، چقدر برخوردار بوده‌اند، و از مدد ارواح مكرم چقدر؟ آن تقوي كه در آنان بوده است، بايد چنين هم باشد.
شريف ابو يعلي جعفري. درباره شيخ مفيد، گفته است:
ما كان ينام، من اللّيل، الّا هجعة، ثمّ يقوم يصلّي، او يطالع، او يدرّس، او يتلو القرآن.
مير حامد حسين، ص: 56
- جز پاسي از شب نمي‌خفت. آنگاه به پا مي‌خاست و نماز مي‌گزارد، يا كتاب مي‌خواند، يا درس مي‌گفت، يا قرآن تلاوت مي‌كرد. [1]
همچنين گفته‌اند:
به بينوايان كمك بسيار مي‌كرد. سخت فروتن بود بسيار نماز مي‌خواند، و بسيار روزه مي‌گرفت … [2]

15- بزرگ معلمان و معلم بزرگان

علامه فاضل، مرحوم سيّد هبة الدّين شهرستاني، در مقدمه‌اي كه بر كتاب «شرح عقائد الصدوق» نوشته است، در معرفي شيخ مفيد، سخناني دارد، كه من قسمتي از آنها را ترجمه كرده، براي خوانندگان فارسي مي‌آورم:
شيخ مفيد، قلب پر تپش شيعه بود، و قهرمان بپاخاسته تشيع، و مغز متفكر، و رئيس باتدبير شيعيان، مردي معروف به خرد و صلاح، و پيشرو كاروان تربيت و اصلاح، سخنراني فريادگر، و متكلمي بليغ و پرتوان، و مبارزي زبان‌آور.
او حد مشترك ميان امام و امت بود، نه تنها در پايان سده چهارم، بلكه تا هم امروز.
خانه او، در محله كرخ بغداد، انجمن عالي علوم بود، و دار الفنوني بود در فرهنگ آنروز دنياي اسلام. درباره اين مركز عالي علم و تربيت در تاريخ اسلام، همين بس،
__________________________________________________
[1- 2]. «التهذيب»، مقدمه/ 31 و 33.
مير حامد حسين، ص: 57
كه فارغ التحصيلاني مانند سيّد رضي، و سيّد مرتضي، و شيخ طوسي، و ابو العباس نجاشي، از آنجا بيرون آمدند، و همچنين دانشمندان بسياري جز اينان. و از اينجا بود كه او را «معلم بزرگان» نام دادند، چنانكه «ابن المعلم» نيز ناميده مي‌گشت. چون پدرش شغل معلمي داشت.
او نيز به همين كار پرداخت، نهايت او بزرگان علم و دانش را تعليم داد. هنگامي كه در بحثها و مناظرات كلامي و اعتقادي، بر دانشمنداني بسيار، از جمله قاضي ابو بكر باقلاني- قاضي القضاة بغداد- چيرگي يافت، علي بن- عيسي رمّاني- يكي از بزرگان معتزله- او را به «مفيد» ملقب ساخت.
و براستي، مفيد، مفيد بود، هم در گفتار و هم در كردار، هم در انديشه و هم در ابتكار. او آيتي بود در هوش، و سرعت انتقال، و حاضر جوابي …
شيعه دوازده امامي، همه، روي به او آوردند، و او را پيشواي خويش قرار دادند، آنهم در روزگاري كه بغداد در امواج فتنه غرق بود، و دشمني و كينه‌ورزي نيروها و استعدادها را تباه ساخته بود. در آن روزگار، شيعه، به بدترين صورت، پراكنده و فرقه فرقه گشته بود …
شيخ مفيد در چنين شرايطي، با هوش و تدبير، آراء گوناگون را به هم نزديك ساخت، تا منحرفان را به راه اعتدال آورد. او با عقلگرايي و توانمندي، توانست اجتماع
مير حامد حسين، ص: 58
شيعه را از پريشاني رهايي بخشد، و از هم دور شدگان را كنار هم بنشاند. شيخ مفيد كوشيد تا مسائل بي‌اهميتي را كه مايه اختلاف شده بود، كنار گذارد، تا راهي براي اتحاد گشوده گردد. همچنين كوشيد تا آتش زيانبار گروهسازيها و فتنه انگيزيها را خاموش سازد؟ و آثار فريبناك فرقه سازان و بدعت پردازان را نابود كند، و رهبران گمراه گمراهي آفرين را از خر مراد به زير كشد، و تبليغات تفرقه آموز آنان را تباه گرداند.
بدين منظور، دست به كار شد، و براي آنكه از نفوذ گمراهي بكاهد، و افكار را از انحراف نگاه دارد، به نوشتن كتابهاي كوتاه و مختصر پرداخت (تا همه بتوانند آنها را بسرعت بخوانند). و همچنين كتابهاي مفصل را گزيده و مختصر كرد. و بسياري از نوشته‌هاي انحرافي را، با دليلهاي كوبنده، پاسخ داد …
آري، شيخ مفيد، براي فرهنگ تشيع، مجموعه آثاري سودمند و با ارج بر جاي هشت …
شيخ مفيد، در جهاد و كوشش براي حق، و روشن كردن حق، به مقامي رسيد كه در رواج بخشي به دين خدا از هيچ چيز پروا نداشت. او شبهه‌هايي را كه در مسائل قرآني پديد آورده بودند، همه را پاسخ گفت و زدود. و دستاويزهايي كه گروههاي انحرافي، به خيال خود، از قرآن به دست آورده بودند، از دست آنان گرفت.
مير حامد حسين، ص: 59
همه اين كارها را با پاسخهاي علمي و روشنگر و سخنان مستدل و استوار خويش به سامان رسانيد.
و مطالبي كه كمتر در آثار ديگر عالمان يافت مي‌شود عرضه داشت. اين مصلح عظيم، حقايق و دقايقي را، بر پايه مطالب عقلي، و مباني نقلي، استنباط و عرضه كرد، كه اگر آنها نبود، بسياري از مردم راه به جايي نمي‌بردند، و در ميان اوراق تاريك ضلال، سطرهاي پرتو زادي، براي هدايت خويش، نمي‌يافتند … [1]
و اين حضور وسيع و فعال، در فرهنگ جامعه متحرك و پوياي قرن چهارم، از او مرجعي بزرگ پديد آورده بود، براي همه متفكران و صاحبنظران دنياي اسلام. و از اينجاست كه مي‌بينيم چه بسيار از رجال بزرگ فكر و علم و ادب به نزد وي سؤالها مي‌فرستادند، و پاسخ مي‌طلبيدند. و او در پاسخ آنان كتاب، يا رساله، يا جزوه- كوچك يا بزرگ- مي‌نوشت، و به آنان مي‌داد، يا براي كساني كه در بغداد نبودند مي‌فرستاد. كساني از رده ابو الفتح كراچكي، ابو الفرج بن اسحاق، ابو محمد نوبند- جاني، ما فرّوخي، خطيب ابن نباته، ابو جعفر قمي، زكريا سبط المعافي، ابو الحسن نيشابوري، ابو جعفر ليثي، و …

16- در آفاق فلسفه

واقع اين است كه آفاق اطلاعات شيخ مفيد به يك افق و
__________________________________________________
[1]- «شرح عقائد الصدوق»، مقدمه/ د- ه.
مير حامد حسين، ص: 60
دو افق محدود نمي‌گردد. دامنه موضوعات، و علوم، و مسائل فكري و تاليفي شيخ مفيد، بسيار گسترده است:
فقه و تحقيقات فقهي.
اصول فقه.
فقه تطبيقي.
توحيد و علوم الاهي.
مسائل مربوط به پيامبران و فرشتگان.
امامت و فلسفه سياسي و رهبري در اسلام.
تحليل دقايق پيچيده مسائل علم كلام.
شعر و انتخاب شعر و مسائل متعلق به آن.
تحقيقات لغوي- حديثي- قرآني.
تحقيقات تفسيري.
مسائل مربوط به شناخت ابعاد قرآن و اعجاز آن.
تحليل و تاريخ تحليلي حوادث صدر اسلام.
تاريخ سياسي ائمه طاهرين «ع».
نقد پاره‌اي از آراء محدثان.
نقد سرشار آراء متكلمان و سخنگويان اديان.
مسائل غيبت و انتظار.
مسائل گوناگون فلسفي.
رد تصوف و اباطيل صوفيه.
قياس و مسائل مربوط به آن.
مسائل انسان‌شناسي.
مير حامد حسين، ص: 61
مسائل علم نجوم.
و …
پس از ملاحظه آنچه ياد شد، توجه خوانندگان را به بعد فلسفي آثار مفيد جلب مي‌كنيم. مفيد در مسائل فلسفي و شناختهاي عقلي نيز، تسلطي تا حد اجتهاد داشت. به هنگام بحث درباره يك مسئله فلسفي مي‌نگريم كه خود، به صورتي مستقل، به مسئله مي‌نگرد و نظر خويش را- همچون يك فيلسوف صاحبنظر- ابراز مي‌دارد، حتي در طبيعيات. و از اينجاست كه به پاره‌اي از مسائل «علمي- فلسفي» نيز، به اصطلاح امروز، در آثار او، بر مي‌خوريم.
در ميان متكلمان بزرگ و علماي عقايد اسلام كم نيستند كساني كه بحق بايد آنان را در شمار فلاسفه آورد، مانند هشام- بن حكم، ابو اسحاق و ابو سهل و ديگر نوبختيان، سيّد مرتضي، علامه حلّي، قاضي ابوبكر باقلاني. كسي كه آراء اينگونه متكلمان را در مسائل مختلف، از جمله در طبيعيات، ملاحظه كند، زمينه فلسفي نيرومندي در آنان و آن آراء مي‌بيند، تا جايي كه آنان، در مواردي، تا حد يك فيلسوف صاحب دستگاه فلسفي نيز پيش مي‌آيند.
و چنين به ذهن مي‌آيد، كه پاره‌اي از ايشان اگر به فكر عرضه يك «نظام فلسفي» مي‌افتادند، بخوبي، از عهده بر مي‌آمدند.
از جمله اين متكلمان، با اوصافي كه ياد شد، يكي شيخ مفيد است. بنابر اين، كار مؤلف فاضل لبناني، شيخ عبد اللّه نعمه، كه عده‌اي از متكلمان، از جمله مفيد را، در كتاب «فلاسفة الشيعه»
مير حامد حسين، ص: 62
خويش، در شمار فلاسفه اسلام آورده است، بسيار بجاست.

17- شماري از تأليفات

اشاره

چنانكه ياد كرديم، آثار و نوشته‌هاي مفيد را در حدود 200 كتاب و رساله گفته‌اند. اين نوشته‌هاي گرانقدر و متعهد، برخي كتاب است و برخي رساله، و برخي رساله‌هاي كوچك. تاليفات شيخ مفيد، هم از نظر كيفيت و ارج علمي و فكري، و جهاد اعتقادي، اهميت بسيار دارد، و هم از نظر مقدار.
در اينجا، شماري از كتابها و رساله‌هاي وي را كه به چاپ رسيده است، ياد مي‌كنيم:

1- اجوبة المسائل السّرويّة

اين كتاب- چنانكه از نام آن پيداست- پاسخهاي شيخ مفيد است به پرسشهايي كه از ساري به خدمت او ارسال شده است. چنانكه ياد شد، شخصيت علمي عظيم و مسلم مفيد، و شهرت عالمگير او، در قرن چهارم هجري سبب گشت، تا هم از شهرهاي مختلف دور و نزديك، و هم از شخصيتهاي گوناگون، از مذاهب مختلف، از وي پرسشهايي بشود. و اين پرسشها باعث گشت تا مسائل بسياري روشن گردد، و حقايق فراواني، در مسائل فكري و فقهي و اعتقادي و علمي، توضيح داده شود. در فهرست آثار مفيد، به كتابهاي و رساله‌هاي فراواني بر مي‌خوريم،
مير حامد حسين، ص: 63
كه همه و همه، پاسخ به دانشمندان است و به سؤالاتي كه از شهرها آمده است، از قبيل خوارزم، مرو، گرگان، طبرستان، حرّان، رقّه، عكبرا، دينور، شيراز، نيشابور، برخي از شهرهاي مصر، و …
رساله ياد شده، در مجموعه‌اي، با عنوان «عدّة رسائل» به چاپ رسيده است.
اين مجموعه، شامل كتاب «الافصاح» است، و 12 رساله ديگر، از رسالات مفيد.

2- اصول الفقه

اين رساله، در كتاب «كنز الفوائد»، تأليف شاگرد مفيد، شيخ ابو الفتح كراچكي، آورده شده است.

3- الاختصاص

درباره مسائل گوناگوني از مباحث امامت و رهبري، معرفي برخي از رجال بزرگ حماسه و تعهد، و همچنين بسياري مسائل تاريخي، اعتقادي، اخلاقي، ادبي، رجالي، و …
اين كتاب، با مقدمه فاضلانه‌اي، از عالم نجفي، سيد محمد مهدي الخراسان، به چاپ رسيده است. [1]
__________________________________________________
[1]. درباره اين كتاب، مطالبي، در مقدمه كتاب «اوائل المقالات»، چاپ تبريز، آمده است.
مير حامد حسين، ص: 64

4- الارشاد

اين كتاب، درباره تاريخ امامان است، تاريخي توأم با بيان و استناد. همچنين آياتي از قرآن درباره امامان، و سخنان امامان، و … اين كتاب از تواريخ معتبر ائمه طاهرين «ع» به شمار است.

5- الاعلام

الاعلام فيما اتّفقت عليه الاماميّة من الاحكام. شرح احكامي از فقه است كه مورد اتفاق شيعه است، و نظر فقهاي سنت در آنها، به گونه‌اي ديگر است. خود شيخ مفيد، اين رساله را مكملي براي كتاب «اوائل المقالات» خويش دانسته است. در مجموعه «عدّة رسائل» به چاپ رسيده است.

6- الافصاح

درباره امامت و فلسفه رهبري، و حكمت سياسي اسلام.
كتابي است بسيار روشنگر و غني و تحليلي، مستند به قرآن و سنت و تاريخ، و نشان دهنده منطق قوي شيعه، در ابعاد گوناگون پيروي از قرآن و پيامبر «ص»، و عمق متبلور فلسفه رهبري در اسلام شيعي. مباحث گوناگون قرآني و تفسيري كتاب، كه همراه تحقيقات آمده است، ارج اصيل آن را بيشتر مي‌نماياند، و تقيد منطق شيعي را به كتاب خدا و سنت صحيح رسول «ص»، آشكار مي‌سازد.
مير حامد حسين، ص: 65

7- التواريخ الشرعية

يا: «مسارّ الشّيعة في مختصر تواريخ الشّريعة». ذكر ايام و اعياد مذهبي است. همراه «تقويم المحسنين»، در ايران، به چاپ رسيده است/ 1315 ه. ق. همچنين همراه «قصيده بائيّه» سيّد حميري نيز به چاپ رسيده است/ 1313 ه. ق. [1]

8- الثقلان

رساله‌اي است درباره حديث نبوي معروف و مسلم يعني حديث «ثقلين»، كه پيامبر اكرم «ص»، در آن حديث، رهايي از ضلالت و گمراهي را منحصر كرده است به پيروي از قرآن و امامان، هر دو. اين رساله، در مجموعه «عدّة رسائل»، به چاپ رسيده است.

9- الجمل

يا: «النّصرة في حرب البصرة»، تاريخي است تحليلي و روشنگر، درباره جنگ جمل، و اشاره به مسائل اعتقادي و مكتبي، در اين جنگ، و روشن ساختن جبهه حق، و ارائه ابعاد انحرافهاي منحرفان.

10- الرسالة المقنعة

كتاب معروف فقهي شيخ مفيد است. كتاب مشهور و
__________________________________________________
[1]. «تهذيب الاحكام»، مقدمه/ 23.
مير حامد حسين، ص: 66
عظيم «تهذيب الاحكام»، از شيخ الطّايفه ابو جعفر طوسي، كه از جمله چهار كتاب حديثي معروف شيعه (كتب اربعه) است، شرح همين كتاب «الرسالة المقنعة» است، شرح شاگردي، چون شيخ طوسي، بر كتاب استادي، چون شيخ مفيد- رحمة اللّه عليهما رحمة واسعة.
«تهذيب الاحكام»، از جمله، در 10 جلد، به چاپ رسيده است، نجف، دار الكتب الاسلاميه (1390)، و تهران.
مقدمه جامعي، بر آن، به وسيله عالم فاضل نجفي، سيد حسن الموسوي الخرسان، نوشته شده است. من در اين نوشته، و ذكر تاليفات مفيد، از جمله، از اين مقدمه، بهره برده‌ام.

11- الفصول العشرة

رساله‌اي است درباره مسائل امامت و غيبت امام.
به نام «خمس رسائل» نيز خوانده مي‌شود. خمس رسائل، پنج رساله است درباره مسائل ياد شده. رساله اول شامل 10 فصل است. از اين جهت، اين رساله‌ها، به نام رساله اول، «الفصول العشرة»، خوانده مي‌شود.
در «عدة رسائل» به چاپ رسيده است.

12- الفصول المختارة

كتابي است پر مطلب و مفيد، بويژه از اين نظر، كه در
مير حامد حسين، ص: 67
آن، مناظره‌هاي بسياري آورده شده است. و ديدن اين مناظره‌ها، قدرت استدلال و شيوه «بحث مفيد» را به نگهبانان حقايق اعتقادي، بخصوص طلاب جوان، مي‌آموزد.
شيخ مفيد، خود در اين كتاب (ص 287)، درباره اهميت بحث و گفتگوي ديني، و تبادل نظر و تبادل معلومات در مسائل اعتقادي، حديثي از امام جعفر صادق «ع» نقل مي‌كند. حديث از طريق يونس بن عبد الرحمان است، از يكي از اصحاب امام صادق، از خيثمه. راوي مي‌گويد:
عازم مدينه بودم، براي خداحافظي، نزد امام صادق رفتم. امام فرمود:
«ابلغ موالينا السّلام، و اوصهم بتقوي اللّه، و العمل الصّالح، و ان يعود صحيحهم مريضهم، و ليعد غنيّهم علي فقيرهم، و ان يشهد حيّهم جنازة ميّتهم، و ان يتلاقوا في بيوتهم، و ان يتفاوضوا علم الدّين، فانّ في ذلك حياة لامرنا. رحم اللّه عبدا احيي امرنا. و اعلمهم يا خيثمة! انّه لا يغني عنهم من اللّه شيئا الّا العمل الصّالح، فانّ ولايتنا لاتنال الّا بالورع، و ان اشدّ الناس عذابا يوم القيامة، من وصف عدلا، ثمّ خالفه الي غيره»
.- «به ياران پيرو ما سلام برسان، و آنان را به تقوي سفارش كن، و به عمل صالح و كارهاي خوب. بگو: تندرستان به عيادت بيماران بروند. توانگران به ناتوانان برسند. در تشييع جنازه حاضر شوند. براي ديدار به خانه‌هاي يكديگر بروند، و اطلاعات ديني و اعتقادي و مكتبي را، با هم، در ميان گذارند، و درباره آنها
مير حامد حسين، ص: 68
بحث و گفتگو كنند. زيرا كه اين كار (گفتگو و تبادل نظر و القاء معلومات ديني و تشريح مباني مكتبي) سبب زنده ماندن امر ماست.
خدا بيامرزد كسي را كه امر ما را زنده بدارد.
اي خيثمه! بگو به شيعه كه در پيشگاه خداوند، جز عمل صالح و كار خوب، هيچ چيز به كار نمي‌آيد. و داخل شدن در جرگه ولايت ما، جز با پارسايي امكان پذير نيست. و در روز قيامت، سخت‌ترين عذاب به كسي خواهد رسيد، كه در دنيا، درباره عدالت و حق، داد سخن داده باشد، ليكن خود، در عمل، راه ديگري پيموده باشد».
در همين صفحه،، حديث مهم و آموزنده ديگري نيز مي‌آورد، كه مفيد است. اين حديث نيز، از امام صادق «ع» است، از يونس بن عبد الرحمان، از كثير- ابن علقمه. راوي مي‌گويد: به امام صادق عرض كردم:
به من سفارشي فرماييد! امام فرمود:
«اوصيك بتقوي اللّه، و الورع، و العبادة، و طول السّجود، و اداء الامانة، و صدق الحديث، و حسن الجوار، فبهذا جاءنا محمّد- صلّي اللّه عليه و آله و سلّم- صلوا في عشائركم، و عودوا مرضاكم، و احضروا جنائزكم، و كونوا لنا زينا، و لا تكونوا لنا شيئا، حبّبونا الي النّاس، و لا تبغّضونا اليهم، جرّوا الينا كلّ مودّة … »
«تو را به تقوي سفارش مي‌كنم، و به پارسايي، و خدا پرستي، و سجده‌هاي دراز و طولاني، و امانتداري، و راستگويي، و خوشرفتاري با همسايه. اين را پيامبر «ص» فرموده است.
همچنين، از بستگان خود خبر بگيريد. بيماران را عيادت كنيد. در
مير حامد حسين، ص: 69
تشييع جنازه حاضر شويد. براي ما كه امام شماييم مايه افتخار باشيد، نه مايه ننگ. كاري كنيد كه مردم ما را دوست بدارند.
كاري نكنيد كه مردم دشمني ما را به دل بگيرند. سعي كنيد تا هر كس را دوستدار و علاقه‌مند به ما سازيد … ».
و البته فلسفه اين توصيه امام صادق معلوم است، زيرا كه اگر مردمان مختلف، متوجه ائمه طاهرين «ع» شوند، و اگر محبت آنان در دل توده‌ها (از راه شناساندن آنان و تعليمات انساني و والاي آنان، با گفتار و كردار)، وارد گردد، بيقين همه از آنان پيروي خواهند كرد، و راه خدا را خواهند سپرد، و به رستگاري خواهند رسيد.
پس اين سفارش نيز نتيجه‌اش عايد خود مردمان است و خود انسانها، نه ائمه طاهرين، كه از همه اين چيزها بي‌نيازند، به بي‌نيازي الاهي.
باري، در حديث اول، ديديم كه امام صادق «ع» به مسئله مبادله اطلاعات اعتقادي و مكتبي اهميت مي‌دهد، و اذهان را متوجه آن مي‌سازد، زيرا كه از طريق بحث و گفتگو، كم‌اطلاعان از پراطلاعان سود مي‌برند. و از اين راه، آگاهي و پختگي و يقين آنان افزون مي‌گردد، و شبهه‌اي اگر هست رفع مي‌شود، و زمينه پايداري و تعهد بيشتر و پربارتر مي‌گردد.
و بدينگونه، مي‌نگريم كتاب «الفصول المختارة»، كه نام كامل آن، «الفصول المختارة من العيون و المحاسن» است،
مير حامد حسين، ص: 70
كتابي است بسيار سودمند. و چنانكه از نام ياد شده معلوم مي‌شود، اين كتاب گزيده است. آري گزيده‌اي است از دو كتاب شيخ مفيد: «المجالس المحفوظة في فنون الكلام»، و «العيون و المحاسن». [1]
و اين گزينش، به دست تواناي شاگرد گرامي مفيد، يعني عالم بزرگ، سيّد مرتضي علم الهدي، انجام يافته است. اين كتاب، چندين بار، به چاپ رسيده است.

13- المسائل الجاروديّة

درباره مسائل مربوط به رهبري و امامت، و اينكه خلافت رسول و امامت، در فرزندان امام حسين «ع» ادامه يافته است. در مجموعه «عدّة رسائل» به چاپ رسيده است.

14- المسائل الصّاغانية

اين رساله، شامل 10 مسئله است، از مسائل فقهي و اسلامي، كه در مورد آنها به شيعه اتهاماتي سخيف وارد كرده‌اند. شيخ مفيد، در اين رساله، اين مسايل را تحليل كرده و به اتهامات پاسخ داده است.
ظاهرا، اين مسائل، از چغانيان، براي شيخ مفيد ارسال شده است. چغانيان، از ولايتهاي قديم است در شمال ريزابه آمودريا.
__________________________________________________
[1]- در مقدمه «اوائل المقالات»، در اين باره، توضيح آمده است.
مير حامد حسين، ص: 71

15- النّكت الاعتقاديّة

اين رساله، درباره اصول دين است. چاپ دوم آن، در بغداد، انجام شده است، به سال 1343 ه. ق، با تعليقات علامه سيد هبة الدّين شهرستاني. مرحوم حاج شيخ غلامحسين تبريزي (از عالمان مقيم مشهد، كه در جامع گوهر شاد اقامه جماعت مي‌كرد، و نماز جمعه را نيز از سالها پيش به پا مي‌داشت)، اين كتاب را به فارسي ترجمه كرده، و حواشي سودمندي بر آن افزوده است. [1]

16- امالي الشيخ المفيد

امالي، يا الامالي، نام كتابهاي چندي است از عالمان اسلام، مانند امالي صدوق، امالي سيّد مرتضي، امالي شيخ طوسي، امالي ابو علي قالي. امالي، جمع املاء است. امالي به كتابي گفته مي‌شود كه مطالب آن به صورت گفتارهاي مختلف، و مجالس مرتب شده باشد [2]، و در چندين جلسه (مجلس) ادا گشته باشد. و بيشتر، چنين بوده است كه طالب علمان، يا گروهي از آنان، آن مطالب را يادداشت مي‌كرده‌اند.
امالي شيخ مفيد، شامل 42 مجلس است. و چنانكه در صفحه عنوان، از چاپ نجف، آمده است، «شامل
__________________________________________________
[1]. «شرح عقائد الصدوق»، مقدمه/ و.
[2]. «دايرة المعارف فارسي»، ج 1/234.
مير حامد حسين، ص: 72
200 مطلب نفيس است». مطالب امالي، مطالبي است اعتقادي، اخلاقي، تربيتي، قرآني، حديثي، تاريخي، و … اين كتاب، «مجالس مفيد» نيز خوانده مي‌شود.

17- اوائل المقالات

نام كامل اين كتاب چنين است:
«اوائل المقالات، في المذاهب و المختارات». اين كتاب- چنانكه از نام آن پيداست- درباره عقايد و آراء متكلمان و علماي مذاهب است، در مورد مسائل گوناگوني كه در قلمرو تحقيقات ديني و اعتقادي قرار دارد. شيخ مفيد، در ضمن طرح اين مسائل، نظر خويش را بيان مي‌كند، و نظر ديگر علماي مذاهب را، چه مذاهب مشهور و چه غير مشهور، و چه نظريه‌اي كه اهل مذهبي آن را پذيرفته‌اند، يا نظريه خاصي كه يكي از متكلمان آن را اظهار داشته است. تسلط عجيب شيخ مفيد، بر آراء و افكار متكلمان و علماي مذاهب، در اين كتاب، به صورتي اعجاب آور، پديدار است.
اين كتاب، با مقدمه عالم فاضل، شيخ فضل اللّه زنجاني، مشهور به شيخ الاسلام زنجاني، به چاپ رسيده است، با تعليقات و اهتمام واعظ چرندابي، تبريز/ 1371.

18- ايمان ابي طالب

موضوع رساله، اثبات مطلبي است كه از روز روشنتر
مير حامد حسين، ص: 73
است، ولي علماي ما، بناچار، به اين بحث پرداخته‌اند، به دليل ياوه‌پراكنيهاي مأموران سياسي دربارهاي خلافت اموي و عباسي. البته، برخي از آنان، بظاهر، در رده مؤلفان و متكلمان بوده‌اند.

19- رسالة في تحقيق لفظ «المولي»

چنانكه از نام رساله پيداست، بحث و تحقيقي است ادبي، لغوي، كلامي، پيرامون لفظ «مولي»، كه در حديث متواتر و معروف و مشهور «غدير» آمده است.
معناي «مولي» در «حديث غدير» نيز بر كسي پوشيده نيست، نهايت عالمان ما، مانند موضوع ايمان حضرت ابو طالب، اينجا نيز به پاسخگويي متكلمان مأمور، يا معاند، يا بيكار، يا ياوه سرا، ملزم گشته‌اند. اين رساله، در مجموعه «عدّة رسائل» به چاپ رسيده است.

20- شرح عقائد الصدوق

اين كتاب- چنانكه از نام آن پيداست- شرحي است بر رساله اعتقادي استاد شيخ مفيد، شيخ ابو جعفر صدوق، البته شرحي انتقادي. اين كتاب به نام «تصحيح الاعتقاد» نيز خوانده شده است. و از اين نام، جنبه انتقادي آن معلوم مي‌گردد.
واقع اين است كه آشناي با معارف راستين قرآني، به
مير حامد حسين، ص: 74
هنگام مطالعه دقيق اين كتاب، ممكن است گاه جانب ناقد را بگيرد، و گاه جانب متن را.
اين كتاب نيز، با مقدمه و تعليقات علامه سيد هبة الدين شهرستاني، همراه «اوائل المقالات» به چاپ رسيده است، به اهتمام و با تعليقات واعظ چرندابي. تبريز، چاپ دوم/ 1371.
چندين رساله ديگر نيز، از آثار مفيد، به چاپ رسيده است.
ما در اينجا، سخن درباره آثار مفيد را، به پايان مي‌بريم.

18- تأكيد بر فلسفه سياسي

در فصل پيشين، درباره چند كتاب و رساله، از شيخ بزرگوار مفيد، سخني چند گفتيم. و عبور وار، به آستانه افكار عالي و معلومات وسيع او، در راه اعتقاد و تربيت و مكتب، نظري انداختيم.
يقين است كه «ريختن بحر در كوزه‌اي»، ممكن نخواهد بود.
و از آن درياي خيزابه گرفته افكار و استنباطات، در صفحاتي چند، اطلاعي چندان به دست نمي‌توان داد، ليكن «قسمت يكروزه‌اي»، مي‌توان برگرفت. و از آن خروش و آگاهي و تعهد، تصوير كوچكي مي‌توان ارائه داد.
و من، در اينجا، مي‌خواهم اين قسمت يكروزه‌اي را كه برگرفتيم، در توجه دادن به يك موضوع بسيار اساسي شكل دهم. و آن مسئله بسيار اساسي، و بسيار قابل توجه، كه در آثار بزرگان شيعه، از جمله شيخ مفيد، همواره، حضور دارد،
مير حامد حسين، ص: 75
تبيين فلسفه سياسي و حكمت رهبري و موضوع امامت است. شايد بيش از دو سوم آثار دويستگانه مفيد، مربوط به بحث و تبيين مباني رهبري باشد. و اين امر، به دليل اهميت بنيادي مسئله رهبري است، در حيات، و هدايت، و حركت.
حضور اعلاي حق، در قلمرو خرد آزاد، و پهنه انديشه انديشمندان بزرگ، مايه عزت و بيداري و بصيرت است. نمونه اين حضور اعلا را، از جمله، در قرن چهارم اسلامي مي‌بينيم.
مي‌بينيم كه متفكران بزرگ، هر يك به گونه‌اي، در تبيين و تثبيت و استدلال و عرضه و طرفداري از «حق بزرگ» سهيم مي‌گردند:
در منطقه‌اي، ابو نصر فارابي، به بيان فلسفه تشيع و امامت مي‌پردازد.
در منطقه‌اي ديگر، ابو ريحان بيروني، به ذكر غدير مي‌پردازد، و بر كشيدن درفش افراشته عيدي كه بر تارك آن، منشور مقدس
«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»
مي‌درخشد.
در ناحيه بزرگ و گسترده ديگري، ابو علي سينا، مسائل امامت را مطرح مي‌كند، و امام را صاحب «خواص نبويّه» مي‌خواند، و «ربّ النّوع انساني» مي‌شمارد.
و در كرانه‌هاي پرتلاطم اروند رود، شيخ مفيد، به روشن- كردن اصول فلسفه سياسي و ولايت اسلامي اقدام مي‌كند، و اين فلسفه را، چنان روشن و استوار، بر فراز تفكرات قرن جاي مي‌دهد، كه علماي همه مذاهب اسلامي را در برابر خود ناتوان مي‌سازد، و جامعه وسيع اسلام را به «حق بزرگ»، يا معتقد، يا
مير حامد حسين، ص: 76
متمايل مي‌كند.
بدينگونه مي‌نگريم كه از خوارزم تا حلب، و از گرگان و همدان تا بغداد، متفكران بزرگ، دم از «حق بزرگ» مي‌زنند، و «حق بزرگ» را در كتابهاي خود ثبت و جاويد مي‌سازند.
و من در اينجا، به مناسبت ذكر آثار مفيد، و اشاره به حضور مؤكد مباحث رهبري، در اين آثار، سه مسئله را تذكر مي‌دهم:
مسئله اول: طلاب جوان بايد، با توجه تام و تمام، كتابهاي بزرگان سلف را بخوانند. و مطالب و مسائل و مباحث پر ماده و غني و بسياري را كه در آن كتابها آمده است ببينند، و بفهمند. و تبيينهاي درست و اصيل و صادقانه و عالمانه را ادراك كنند.
روحيه علميي كه از خواندن كتب بزرگان قديم، امثال شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيّد رضي، سيّد مرتضي، شيخ طوسي، و فارابي، و بيروني، و ابن سينا، و … به دست مي‌آيد، از كمتر كتابي ديگر به دست مي‌آيد.
مسئله دوم: طلاب جوان و ديگر جوانان ما، بايد درباره مسائل سياسي- بطور كلي- اطلاعات وسيع و عميق و اجتهادي داشته باشند. نبايد علم سياست را ساده انگارند. امروز اطلاعات عميق و صحيح سياسي و آگاهيهاي اجتماعي و بين المللي، و شناخت مكاتب و مرامها، و «ايسمها»، و فلسفه پديد آمدن آنها، و رابطه آنها با قدرت و جهانخواري، و … همه و همه، رابطه‌اي مستقيم دارد با دينداري، و نگاهباني از دين، و حفظ جوانان خوشدل و
مير حامد حسين، ص: 77
كم تجربه، و اداي تكليف در اين زمينه‌هاي مهم.
مسئله سوم: طلاب جوان، و ديگر جوانان ما، بايد فلسفه سياسي اسلام را نيز خوب بشناسند، و امامت و مسائل امامت را- بدرستي- تجزيه و تحليل كنند.
مسائل رهبري و امامت در اسلام بسيار مهم است. جوهر اعلاي اسلام، كه در تشيع متجلي است، همان رهبري و فلسفه امامت است. اين مسئله بسيار مهم، نبايد مورد غفلت باشد.
فهم درست و همه جانبه مسئله امامت، ما را در شكل دادن به سياست اسلامي كنوني، و اداره جامعه اسلامي، از جهات گوناگون، كمكي بيمانند خواهد كرد. چگونه امري كه «كمال دين» در آن است، بايد از تجزيه و تحليل و شناخت برخوردار نباشد؟

19- افتخارات

اشاره

يقين است كه دانشمندي متعهد، و مردي الاهي، و مرزباني بزرگ، چونان شيخ مفيد را، افتخارات بسيار هست. پس هر چه درباره او گفته‌اند بجاست. اين صفحات ناقابل نيز كه نوشته شد، همه و همه، خطوطي بود از حقايق والاي ايمان و تعهد يكي از نمونه‌هاي تربيت مكتب جعفري.
ما در اينجا، براي تهييج بيشتر همتها، بويژه در جوانان روحاني و دانشگاهي، كلمات چند تن از عالمان اسلام را، در باره شيخ مفيد، مي‌آوريم، تا هم از اين عالمان يادي شده باشد، و هم براي جوانان ما نمونه‌اي باشد، تا خود را آنچنانها بسازند
مير حامد حسين، ص: 78
و تربيت كنند. البته با ياد كرد اين مطلب، كه عظيمترين و والاترين افتخارات شيخ مفيد، افتخار عظيم صدور «توقيعات» است به نام او. و بدان اشارتي رفت.

1- ابن النديم (- م 385):

در عصر ما رياست علماي عقايد شيعه با اوست. او در دانش اعتقادات و فقه و اخبار و معارف ديني شيعه پيشرو همگان است. شيخ مفيد، مردي بسيار هوشمند است، و دركي نافذ دارد. من او را زيارت كردم و بيهمتايش ديدم. [1]

2- ابو حيّان توحيدي (- م بعد از 400):

او در برابر مخالفان عقايد خويش بس شكيبا بود. و در راه حل پيدا كردن براي مسائل بسيار توانا بود. او ژرفدرون و زيبا برون بود. [2]

3- شيخ طوسي (- م 460):

او رئيس مذهب شيعه شد در علم كلام و مباحث اعتقادي استاد همه بود. در فقه نيز چنين بود. خوش فهم، پر هوش، و حاضر جواب بود. نزديك به 200 تأليف كوچك و بزرگ داشت. [3]
__________________________________________________
[1]. «الفهرست» / 252 و 279.
[2]. «الامتاع و المؤانسة»، ج 1/133.
[3]- «فهرست الشيخ الطوسي» / 157- 159.
مير حامد حسين، ص: 79

4- ابن الجوزي (- م 597):

بزرگ شيعه بود، و عالم و مصنف مذهبي آنان. سيد- مرتضي از شاگردان اوست.
او در خانه خويش مجلس مناظره و گفتگوي علمي داشت، كه همه دانشمندان در آن حاضر مي‌شدند. [1]

5- علامه حلّي (- م 726):

او از بزرگترين مشايخ شيعه بود، و رئيس شيعه و استاد عالمان شيعي.
كساني كه پس از او آمده‌اند، همه از آثار او بهره گرفته‌اند. مفيد موثق‌ترين عالمان روزگار خويش بود. [2]

6- ابن حجر عسقلاني (- م 852):

او را بر گردن هر دانشمند و پيشوايي، در اسلام، حقي و منتي است. [3]

7- علامه بحر العلوم (- م 1212):

در او همه صفات فضيلت گرد آمده بود، و رياست همگان به او رسيده بود. مقام علمي وي، و فضل و عدالت و
__________________________________________________
[1]. «المنتظم»، ج 8/15- 16.
[2]. «الخلاصة»، «التهذيب»، مقدمه/ 33- 34.
[3]. «لسان الميزان»، ج 5/368.
مير حامد حسين، ص: 80
جلالت او، و وثوق به او، مورد قبول همه بود. [1]

8- حاج ميرزا حسين نوري (- م 1320 ه. ق):

در كتابهاي علوم اعتقادي، كمتر دليل و بحثي يافت مي‌شود، كه ريشه آن در كتابهاي شيخ مفيد يافت نشود.
او زنده كننده اسلام بود، و تباه سازنده بدعتهاي منحرفان و بدعتگذاران، و مرد پيروزمند ميدان مناظرات مذهبي … [2]

9- شرف الدين عاملي (- م 1377):

اگر مقام عصمت، براي غير پيامبران و جانشينان آنان روا مي‌بود، شيخ مفيد- پس از آنان- نخستين معصوم بود.

10- شيخ آقا بزرگ تهراني (- م 1389):

… و اين برتري او راست كه كوششهاي بسياري كرد، براي جلوگيري از شيوع انحرافهاي عقيدتي فرقه‌هايي چون اسماعيليّه، و فطحيّه، و ترويج عقايد صحيح شيعه. [3]
__________________________________________________
[1]. «التهذيب»، مقدمه/ 35.
[2]. «مستدرك الوسائل»، خاتمه/ 517- 521.
[3]. «النّابس في القرن الخامس» (از «طبقات اعلام الشيعة»)/ 187.
مير حامد حسين، ص: 81

20- سعيد بن جبير

نياي پنجم شيخ مفيد، سعيد بن جبير تابعي است. همان دانشمند آزاده معرف، و مجاهد بي‌امان، كه در شمار بزرگترين دانشمندان و روحانيون و پرهيزگاران و مجاهدان عصيانگر تاريخ جاي دارد.
هموكه در «علي شناسي» و مرزباني انسانيتهاي جاويد و حماسه‌هاي مقدس، نقش تاريخي جاودانش، پيوسته با سپيده‌دمان مي‌تابد، و خون جوشانش، سرخي خون آفرين شفق سرخ را متلألئ‌تر مي‌سازد.
سعيد بن جبير را «اعلم تابعين» [1]، در علم تفسير قرآن دانسته‌اند.
و گفته‌اند: «هيچكس بر روي زمين يافت نمي‌شد، مگر اينكه به علم سعيد بن جبير نيازمند بود» [2]. او از تربيت يافتگان مكتب تشيع بود، و از شاگردان و پيروان امام چهارم، حضرت علي بن الحسين «ع». امام چهارم او را مي‌ستود. و او در نشر علم و فضيلت استوار مي‌كوشيد.
كتابهاي تفسير سني و شيعه، از نقل اقوال وي پر است. سعيد كتابي در «تفسير قرآن» نوشت، و اين علم را به آيندگان سپرد. امام صادق «ع» نيز درباره او سخن گفت و فرمود كه «حجّاج بن يوسف ثقفي او را به علت عقيده به تشيع كشت». برخي او را نخستين كسي دانسته‌اند كه در «علم تفسير» كتاب نوشته است [3].
جالب توجه است كه اين عالم بيدار دل، به هنگامي كه گروهي،
__________________________________________________
[1]. تابعين به كساني گويند كه اصحاب پيامبر «ص» را درك كرده باشند.
[2]. «سفينة البحار»، ج 1/621.
[3]. «تأسيس الشيعه» / 322.
مير حامد حسين، ص: 82
به سركردگي عبد الرحمان بن اشعث، بر سفاك معروف، حجّاج- ثقفي، خروج مي‌كنند او نيز به آنان مي‌پيوندد، و براي ريشه كن كردن ظلم و ظالم، اقدام به مبارزه مسلحانه مي‌كند. سعيد بن جبير، بجز مقام علمي، اهل علوم باطني و مراحل روحي و مقامات و كرامات بود. و البته عالمي كه تا آن اندازه به امام نزديك باشد، بايد چنين باشد. كراماتي از او در مآخذ نقل شده است. ابعاد زندگي اين مرد بزرگ مي‌تواند نمايانگر چگونگي تربيت در مكتب شيعه باشد. يك فرد، هم عالم است و مطلع از اصطلاحات و مراتب علمي، هم اهل عمل باطني و تهذيب نفس و كرامات و حيات قلبي، و هم در صدد مبارزه با ظلم و ظالم، براي نجات مظلومين، تا جايي كه در اين راه به شورشيان مي‌پيوندد، و بر قدرت وقت مسلحانه خروج مي‌كند.
سرانجام، اين قدّيس بزرگ، و اعلم مفسران تابعين، در راه ولاي علي «ع»، و دفاع از مذهب عدالت، به سختترين صورت شهيد مي‌شود. جريان مقابله او را با حجّاج، به هنگام شهادت، و شهامت روحي او را، چنين آورده‌اند:
چون او را نزد حجّاج آوردند اين سخنان ميان آن دو رد و بدل شد.
حجاج: تو شقي بن كسير هستي! سعيد: مادرم مرا بهتر مي‌شناخته است، او مرا سعيد ابن جبير ناميده.
حجاج: درباره ابوبكر و عمر چه مي‌گويي؟ آيا آنان در
مير حامد حسين، ص: 83
بهشتند يا دوزخ؟
سعيد: اگر وارد بهشت شوم و اهل بهشت را ببينم مي‌فهمم كه چه كساني در بهشتند، و اگر وارد دوزخ شوم و دوزخ را ببينم، مي‌فهمم كه چه كساني در دوزخند.
حجاج: درباره خلفاي ديگر چه مي‌گويي؟
سعيد: من وكيل آنان نيستم.
حجاج: كداميك را دوستتر داري؟
سعيد: هر كدام خدا از آنان خشنودتر باشد.
حجاج: خدا از كدام خشنودتر است.
سعيد: علم اين، نزد خداوند است. خداست كه اسرار و باطن هر كس را مي‌داند.
حجاج: نمي‌خواهي به من راست بگويي! سعيد: اينطور نيست، بلكه دوست ندارم به تو دروغ بگويم.
حجاج: مي‌خواهم تو را بكشم، چه طور مي‌خواهي كشته شوي، انتخاب كن! سعيد: تو انتخاب كن، زيرا قصاص در پيش است، هر طور مرا بكشي قصاص مي‌شوي! حجاج: او را بكشيد! سعيد: - رو به قبله كرد و گفت: إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، حَنِيفاً، وَ ما أَنَا مير حامد حسين، ص: 84
مِنَ الْمُشْرِكِينَ
. [1]
- روي خود را با همه وجود، به نام مسلماني پاكدين، به سوي خدا مي‌كنم، او كه آسمانها و زمين را بيافريد، من خداي يگانه را مي‌پرستم.
حجاج: روي او را از قبله بگردانيد! سعيد: فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
… [2]
- روي خود را به هر سوي بگردانيد، به سوي خداست.
حجاج: صورتش را روي خاك بگذاريد! سعيد: مِنْها خَلَقْناكُمْ، وَ فِيها نُعِيدُكُمْ، وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْري
… [3]
- شما را از خاك آفريديم، و دوباره به دل خاك باز مي‌گردانيم، و بار ديگر از خاك بيرونتان خواهيم آورد.
و بدينگونه اين مجسمه فضيلت و جهاد و اعتقاد را، حجّاج ابن يوسف ثقفي، والي خون آشام عراق از طرف حكومت اموي شام، به شهادت رسانيد، به سال 95 هجري، در سن 49 سالگي.
و خود پس از كشتن سعيد بن جبير، بيش از 15 شب زنده نماند، و به دردي بيدرمان، به بدترين گونه، به هلاكت رسيد.
و دوباره، داستان پاكان و پليدان، و خوشبختان و بدبختان
__________________________________________________
[1]. سوره انعام (6)، آيه 79.
[2]. سوره بقره (2)، آيه 115.
[3]. سوره طه (20)، آيه 55.
مير حامد حسين، ص: 85
تكرار گشت، آنان كه به پاكي رفتند و در راه پاكيها، و آنان كه به پليدي و در راه پليديها، آنان كه سعدا بودند و سعادتمندان، و آنان كه اشقيا و شقاوت‌پيشگان … و همواره عاقبت خوب از آن پاكان است و از آن آنان كه پاكي را برگزيدند …
مير حامد حسين، ص: 87

راهي به اقيانوس

اشاره

مير حامد حسين، ص: 88
يادكردي از:
مير حامد حسين هندي
مير حامد حسين، ص: 89

1- جريان طبيعي اسلام

جريان طبيعي اسلام، همان مذهب تشيع است.
به سخن ديگر: اسلام همان تشيع است، و تشيع همان اسلام.
اسلام، در ادامه خود، تشيع است، و تشيع در ادامه اسلام، اسلام، و لا غير. آنچه غير از اين است، مستحدث است و نوظهور است و بدعت است و پس از نزول قرآن و در گذشت پيامبر آفريده شده است. آنچه آيات قرآن فرموده، و سنت و احاديث و سفارشهاي صريح و بسيار و مؤكد پيامبر آن را تثبيت كرده است و وظيفه قرار داده است و جزو اسلام و ادامه اسلام است، همان محتواي تشيع است. اسلام چيزهايي است كه قرآن و پيامبر گفته‌اند. و قرآن و پيامبر، در رابطه با درگذشت پيامبر، ولايت را مطرح كرده‌اند و امامت و وصايت را. و اين محتواي تشيع است كه با توجه به ابعاد كامل و عميق و غني آن، همان ادامه و تبلور و تحقق اسلام است.
مير حامد حسين، ص: 90
به توضيح ديگر: ما مسلمانان پيرو پيامبريم. پيشواي ما پيامبر خداست، و دين ما مبتني است بر جهان بيني الاهي، يعني كه: جهان خود بخود به وجود نيامده است. و هر چه خود بخود به وجود نيامده باشد، بلكه عاملي و علتي آن را ايجاد كرده باشد، بحتم حكمتي دارد و غايت و منظوري. و كمال آن شي‌ء، در آن است كه بر طبق آن حكمت جريان يابد تا به آن غايت و منظور كه براي آن آفريده شده است برسد.
آري، جهان را خدا آفريده است و انسان را نيز خدا آفريده است. غايت و هدف از خلقت انسان، رسيدن اوست به حقيقت و شناخت حقيقت، و سپس تطبيق اعمال خود، اعمال دروني و بروني، ذهني و بدني، قلبي و قالبي، فردي و اجتماعي، سياسي و اقتصادي، بر آن شناخت، و حركت كردن بر طبق آن، و جريان يافتن وجود انسان به آنگونه كه آن شناخت حكم مي‌كند. تا بدينسان انسان، در مسير تكامل، با ديگر موجودات و نواميس جهان، همگام گردد، و در جريان يافتن وجودي، همانند آنها شود، و همواره رو به كمال رود، و سرانجام از نظر تحقق وجودي، و كمالات انساني، و تخلق به اخلاق الاهي، نمونه‌اي از وجود ازلي خداوند گردد.
براي اينكه انسان به مقصودي و غايتي كه ياد شد برسد، بايد حركت كند، و راهي را بپيمايد. و در پيمودن هر راهي نخست بايد آن راه را شناخت. و براي شناخت هر راهي نخست بايد راهنما را شناخت، و از او چگونگي و شرايط پيمودن راه را آموخت.
مير حامد حسين، ص: 91
و اين راه كه ياد شد، راه رفتن به سوي كمال است، و قرب يافتن به خدا، و دور شدن از نقص وجودي و زوال. و راه رفتن به سوي خدا را جز خدا كسي نمي‌داند. پس بايد آن را از خدا آموخت. و چون چنين نيست كه خداوند به يك يك افراد بشر وحي فرستد، يا با آنان تكلم كند، بنابر اين پيامبراني مي‌فرستد، تا راه او را به مردم بنمايانند. و راه او دين اوست.

2- عرضه دين جامع

و چون اين راهنمايي به كمال رسيد، و به جايي رسيد كه ديني جامع به وسيله پيامبري افضل و اكمل عرضه گشت، سلسله پيامبري ختم مي‌شود، و راهنامه جامع كه همان دين آخرين و كتاب آخرين است بر بشريت عرضه مي‌گردد، و براي توضيح مقاصد و تعليمات آن كتاب جامع، انسان جامعي، به وسيله خود پيامبر خاتم معرفي مي‌شود، تا كتاب «صامت» بي «ناطق» نباشد، و سلسله انسانهاي جامع و كامل- كه فقط و فقط اينان مربيان انسانند- از هم نگسلد، و يكي پس از ديگري، در مقام هدايت بشر ظاهر گردند، چه خود آنان و چه كسي كه بشايستگي نيابت از آنان تواند كرد.
بنابر آنچه ياد شد، اهميت واقعي، در رهبري انسان، از آن پيامبران است، زيرا كه تنها اينانند كه مي‌توانند راه را نشان دهند، راه كمال را، راه صعود انسان را، راهي را كه همه سعادتهاي انسان را تأمين كند، حتي سعادت وجودي انسان را، كه
مير حامد حسين، ص: 92
عمده و اصل سعادت اين است.
انسان بايد در ابعاد گوناگون، داراي صحت عمل باشد، تا به كمال و سعادت مربوط به هر يك از آن ابعاد دست يابد. صحت عمل، در جنبه‌هاي روحي، جسمي، فردي، اجتماعي، مادي، معنوي و … و صحت عمل در همه اين ابعاد متوقف است بر شناخت اين ابعاد و درك آنها، و ارائه دستور العمل در مورد همه آنها. و اينهمه همان چيزهايي است كه در «دين جامع كامل» هست و هيچ نحله فلسفي، و مكتب اجتماعي، و فلسفه سياسي، و مرام حزبي، و روشهاي فرقه‌اي، داراي اين تماميت و جامعيت نيست. برخي از فلسفه‌ها و مرامها، قسمتهايي را از آنچه براي انسان لازم است به صورت ناقص مطرح كرده‌اند، و قسمتهايي عمده را يا درك نكرده، يا مطرح نساخته، و يا درباره آنها راهي كه بايد نشان نداده‌اند.
ليكن دين جامع، به عكس آنها، به همه ابعاد توجه كرده است، و كمال فردي و اجتماعي انسان را هدف قرار داده است.
و جالب اينكه كمال فردي را منوط به كمال اجتماعي دانسته است. از اينجاست كه به تشكيل جامعه و امت پرداخته است، و تأسيس حكومت الاهي و تعيين مركز رهبري ديني را در سر لوحه خود قرار داده است. و اين سنت الاهي و روش صحيح پيامبران است، كه از سوي خداوند مبعوث بوده‌اند.
پيامبران، نخست پيروان خود را متشكل مي‌ساخته‌اند، و به روابط افراد مفهوم اجتماعي مي‌داده‌اند، و در اين رابطه، رهبري ديني پديد مي‌آورده‌اند، و سپس اين رهبري را به اوصيا
مير حامد حسين، ص: 93
و جانشينان خود منتقل مي‌كرده‌اند، و امت را به قبول رهبري آنان و پيروي و اطاعت از آنان فرا مي‌خوانده‌اند. تا بدينگونه رهبريهاي انبيايي، بمرور، به رهبريهاي غير انبيايي بدل نشود، و جامعه ديني به جامعه‌اي لا تعهد تبديل نيابد، و به جاي «اللّه»، «طاغوت» حكم نراند، و به جاي «ايادي رحمان»، «ايادي شيطان» ننشينند.

3- اصل وصايت در قرآن

اين است كه در قرآن كريم، به اهميت اين تشكل و رهبري، بارها اشاره شده است، و در جاهايي چند، با نقل سرگذشت پيشينيان، نقش تعيين كننده رهبري ديني مطرح گرديده است.
قرآن كريم، همواره ياد كرده است كه پيامبران، «وصي» و جانشين داشته‌اند، و بي‌تعيين وصي و جانشين درنمي‌گذشته‌اند، مانند اين آيات:
سوره بقره (2): 127 و 136 و 140 سوره آل عمران (3): 33- 34 و 84 سوره نساء (4): 54 سوره مائده (5): 12 و 25 سوره اعراف (7): 142 به بعد سوره يونس (10): 87- 89 سوره طه (20): 25 به بعد سوره انبياء (21): 48، 71- 73 و 78 به بعد
مير حامد حسين، ص: 94
سوره مؤمنون (23): 44- 50 سوره شعراء (26): 13 به بعد سوره نمل (27): 40 سوره قصص (28): 35 سوره عنكبوت (29): 27 سوره سجده (32): 24 سوره يس (36): 13- 14 سوره فصلت (41): 14 و …
و اين، سنت الاهي بوده است در نزد پيامبران. و سنت الاهي تا ابد دگرگون نگردد، چنانكه سنتهاي الاهي در طبيعت نيز چنين است، يعني ابدي است: هميشه چون خورشيد بدمد روز بيايد، و چون تخمي در زمين جاي گيرد برويد.- و لن تجد لسنّة اللّه تبديلا.
پيامبر اكرم ما نيز- كه پيامبري را ختم كرد و راه سعادت را بكمال نشان داد- بدين سنت خدايي، به امر خدا، عمل كرد، و پيامبري خويش را ناقص نهشت، بلكه وصي خود را تعيين كرد. و بدينگونه پيروي از وصي، وظيفه شرعي گشت. و شيعه همين راه را رفت، و همين را گفت، و اسلام را به صورت طبيعي، يعني بر طبق گفته پيامبر- كه اسلام را آورده است- ادامه داد. اين است تشيع.
البته به هنگام در گذشت پيامبر، به علت جريانهايي كه از
مير حامد حسين، ص: 95
پيش تعبيه شده بود، ادامه طبيعي اسلام متوقف گرديد، و علي- جانشين و وصي پيامبر و نمونه اعلاي اسلام- خانه نشين و منزوي گشت، و از صحنه‌هاي علمي و سياسي و اجتماعي و اقتصادي و نظامي اسلام دور داشته شد، ليكن از همان روز، گروههايي و افرادي از بزرگان صحابه و مسلمانان بيدار بيغرض، به دنبال جريان طبيعي اسلام رفتند و راه علي را در پيش گرفتند. پس آنچه بر خلاف تشيع پيش آمد، امري مستحدث و بدعت بود، و دور شدن بود از مسير اصلي الاهي، و اين بود كه با كنار گذاشتن «امامت غدير»، و جاي دادن «خلافت سقيفه» به جاي آن، كار به جايي رسيد كه يزيدها و متوكلها در مقام پيامبر «ص» قرار گرفتند، و اسلام را بر باد دادند.
آري، اين بود نتيجه اسلام منهاي امامت …
بدينگونه مي‌بينيم كه شيعه از آغاز كوشيد تا وصيت پيامبر عملي شود، و جريان طبيعي اسلام ادامه يابد، و خط پيامبر «ص» تحريف نپذيرد، و جريان انبيايي در تاريخ بشر قطع نگردد. شيعه كوشيد و از جان گذشت تا به وصي پيامبر «ص» مؤمن باشد نه به ديگري. شيعه براي نشر اين اصل از پاي ننشست. اين بود كه تشيع، از روزگاران نخستين (كه نخستين شيعيان در ميان صحابه بزرگ پيامبر از عرب مكي و مدني، اين مشعل را، با فداكاريهاي بسيار، فرا داشتند)، با مشكلات بسياري كه داشت متروك نماند و فراموش نگشت.
اين طبيعي است كه شيعه از نظر اجتماعي و سياست ديني، همواره مخالف حكومتها و قدرتها باشد. و به دليل همين امر طبيعي بود كه از نخستين روز مورد هجوم قرار گرفت: سينه مقداد
مير حامد حسين، ص: 96
ابن اسود كندي در سقيفه شكسته شد … سعد بن عباده انصاري شب- هنگام آن روز ناگهان كشته شد … حباب بن منذر را زير پا افكنده مضروب ساختند … و … [1].
اما اين مشكلات و صدها امثال آن، مانند مشكلاتي كه براي پيامبران و از جمله خود پيامبر اكرم پيش آمد، حق را نابود نساخت، و اصل جريان را و اصول اين ايمان را از ميان نبرد.
تا امروز كه اين عقيده در جهان شناخته است و انتشار يافته، و همه جا- كم يا بسيار- پيروان و معتقدان دارد، و فلسفه و فرهنگ آن- تا اندازه‌اي- عرضه گشته است.
پيروان اين مكتب، از همان آغاز، از هر فرصتي براي نشر و انتقال آن بهره مي‌جستند. اين بود كه در ميان قبايل و سرزمينهايي كه اسلام پا مي‌نهاد، يا خود اسلام شيعي بود، يا اينكه تشيع نيز همراه گروهي از سربازان، فرماندهان، بازرگان، سياحان، يا ديگر مقامات اسلامي به آنجا مي‌رفت، از همان نخست، يا به مرور زمان و بر حسب پيشامد امكانات.

4- تشيع در هند

از جمله سرزمينهايي كه تشيع در آن نفوذ كرد، قاره هند بود.
درباره ورود مذهب شيعه به هند، و سير اين مذهب در آن ديار، علامه شيخ محمد حسين مظفر نجفي، در كتاب «تاريخ الشيعه» شرحي نگاشته است. در اينجا قسمتي از آن شرح را ترجمه كرده مي‌آورم:
__________________________________________________
[1]. «الغدير»، ج 7/74 به بعد.
مير حامد حسين، ص: 97
غازيان مسلمان، در روزگار خليفه دوم، از راه سرزمين افغان و ايران، به سوي هند روي نهادند. و در روزگار امير المؤمنين «ع»، سربازان مسلمان به جانب سند شتافتند و پيروز باز گشتند … بار ديگر غازيان مسلمان، در روزگار امويان، چندين نوبت به سوي سند و هند رفتند، و پاره‌اي از اين سرزمينها را گشودند، و برخي از شاهان هند مسلمان شدند، تا به دوره حكومت عباسي. در اين دوره بود كه نفوذ عباسيان در آن نواحي گسترش يافت. و خوب مي‌دانيم كه برخي از واليان و اميران و فرماندهان و سپاهيان كه به آن سرزمين اعزام مي‌شدند از گروندگان به خاندان پيامبر بودند. همين امر- از جمله- باعث گشت تا مذهب تشيع در آن سرزمينها نشر يابد و رواج گيرد.
ابن اثير، در كتاب تاريخ «الكامل» (ج 5/220) گفته است: «در سال 151، منصور عباسي، عمر بن حفص را از ولايت سند عزل كرد، و هشام بن عمرو تغلبي [1] را به جاي او فرستاد. و عمر بن حفص نامبرده را والي افريقا
__________________________________________________
[1]. براي جواناني كه عربي نمي‌دانند يادآوري مي‌كنم: در عربي دو نام داريم با اين املا: «عمر» (ع، م، ر). يكي از اين دو به همين تلفظ معروف خوانده مي‌شود: عمر، بر وزن «گذر». و ديگري: عمر، بر وزن «رفت». در املاي عربي براي اينكه در تلفظ اشتباه روي ندهد، دومي را با واوي اضافي (زايد) مي‌نويسند: عمرو. پس اين واو خوانده نمي‌شود و تنها مي‌فهماند كه اين اسم بايد بر وزن رفت خوانده شود نه گذر. و پيداست كه اين هر دو، اسم است و غير از عمر (بر وزن گفت) است كه مصدر است، به معناي حيات و زيستن، يا اسم مصدر، به معناي مدت زندگي و زيست.
مير حامد حسين، ص: 98
كرد. علت اينكه عمر بن حفص را از سند عزل كرد اين بود: هنگامي كه محمد بن عبد اللّه بن الحسن و ابراهيم ابن عبد اللّه بن الحسن [دو تن از سادات حسني و فرزندان شورشي امام حسن مجتبي «ع»، در حجاز] خروج كردند، عمر ياد شده والي سند بود. محمد بن عبد اللّه بن الحسن، فرزند خويش، عبد اللّه، معروف به «اشتر» را به بصره فرستاد. او شماري اسبان نيكو خريداري كرد تا بر آنها سوار شوند و به سوي عمر بن حفص روند. زيرا از ميان فرماندهان منصور، وي با محمد بيعت كرده بود و مذهب شيعه داشت. اينان رفتند تا به سند رسيدند. عمر گفت:
سپاه خويش بياوريد. گفتند: ما چيزي بهتر از سپاهيان آورده‌ايم، ما براي تو خير دنيا و آخرت آورده‌ايم. تو به ما امان ده تا دعوت خويش نزد تو آشكار كنيم.
يا آن را مي‌پذيري يا نه. در صورتي كه نپذيري، كار ما را پوشيده دار و به كس مگوي و به ما آزار مرسان، تا از اين سرزمين باز گرديم.
عمر بن حفص آنان را ايمني داد. آنان حال خويش و عبد اللّه بن محمد باز گفتند و ياد كردند كه پدر عبد اللّه، يعني محمد بن عبد اللّه بن الحسن (كه او را از جهت كثرت زهد و عبادت، «نفس زكيّه» مي‌گفتند)، فرزند را نزد او (يعني عمر بن حفص) فرستاده است. چون عمر اين سخنان بشنيد، آنان را بپذيرفت و خوشامد گفت و با ايشان
مير حامد حسين، ص: 99
بيعت كرد. و عبد اللّه اشتر را نزد خود مخفي ساخت.
آنگاه بزرگان شهر و فرماندهان و اعضاي خاندان خويش را فرا خواند تا با او بيعت كنند. و آنان چنين كردند.
سپس براي آنان درفشهاي سفيد بياراست و خود نيز جامه سپيد بپوشيد، تا با آن جامه سپيد خطبه بخواند و سخنراني بكند [1]. و براي روز پنجشنبه آماده اعلام انقلاب شد.
در آن هنگام، سواري، از سوي زن او رسيد و اين پيغام بياورد كه محمد بن عبد اللّه حسني كشته شد. عمر چون اين خبر را از قاصد همسر خويش بشنيد نزد فرزند محمد يعني عبد اللّه اشتر آمد. و او را از حال روزگار آگاه ساخت و بر كشته شدن پدر تسليت گفت. اشتر گفت: كار من بر ملا گشت. اگر كشته شوم خونم به گردن تو خواهد بود. عمر گفت: من فكري كرده‌ام: در اينجا پادشاهي است از سنديان كه مقامي بلند و مملكتي بزرگ دارد، و با اين حشمت و شوكت، بيش از همه مردم به مقام پيامبر خدا تعظيم مي‌كند و به حضرت او حرمت مي‌گزارد.
و مرد، وفادار است. اكنون كس نزد او مي‌فرستم و ميان تو و او پيماني برقرار مي‌كنم، و تو را نزد او روانه مي‌كنم. تو تا نزد او باشي كس متعرضت نتواند گشت.
عمر بن حفص چنين كرد. عبد اللّه اشتر را نزد آن شاه
__________________________________________________
[1]. چون درفش و شعار حكومت عباسي سياه بود، او چنين كرد، تا اعلام دارد كه از بني عباس گسسته و به «آل محمد» پيوسته است.
مير حامد حسين، ص: 100
سندي فرستاد. او عبد اللّه را گرامي داشت و با وي نيكويي بسيار كرد. در آن هنگام شيعه زيدي به سوي عبد اللّه شتافتند، تا آنكه چهارصد تن از مردمي كه داراي بصيرت اجتماعي بودند نزد او گرد آمدند». سپس ابن اثير ياد مي‌كند كه «كار عبد اللّه به شهادت كشيد. او كشته شد. پادشاه سندي نيز به همراه او كشته شد. خانواده و فرزندان عبد اللّه را نزد منصور فرستادند. منصور آنان را به مدينه فرستاد.
و آن كس كه عبد اللّه و آن پادشاه را بگرفت و بكشت اسفنج بود، برادر عامل منصور در سند، يعني هشام ابن عمرو تغلبي».
سپس شيخ محمد حسين مظفر، به سخنان خويش، چنين ادامه مي‌دهد:
آنچه گفتيم ما را به اين واقعيت رهنمون مي‌گردد كه روحيه تشيع و پيروي از آل محمد «ص» و اعتقاد به ايشان، از همان روزگاران قديم، در ميان مردمان آن سرزمينها و كساني كه به آنجاها مي‌رفته‌اند، وجود داشته است.
از جمله دليلهاي اين امر اين است كه يكي از سلاطين هند، نامه‌اي به خدمت حضرت امام جعفر صادق «ع» نوشت، و در آن نامه ياد كرد كه به بركت امام هدايت يافته است.
همراه نامه هديه‌اي چند نيز خدمت امام صادق فرستاده بود.
كار اينچنين بود، ليكن مذهب شيعه، در آن تاريخ، در آن سرزمينها انتشاري كه بايد نيافت. شايد به اين علت كه
مير حامد حسين، ص: 101
در آن اوقات، اين مذهب، ياران و مبلغان چنداني در هند نداشت. اين است كه مورخان همه مي‌گويند، رواج آشكاراي تشيع در هند، از سرزمين گجرات بوده است.
ميان اعراب و هنديان، از روزگار جاهليت، روابط بازرگاني برقرار بود. پس از آنكه فروغ اسلام تابيد، نيز اين روابط پايدار ماند. و همين ارتباط وسيله‌اي بود تا مذهب شيعه كه به وسيله تني چند از مسلمانان مجاهد به هند راه يافته بود، در آنجا رواج گيرد و انتشار يابد …
راجه‌هاي بت‌پرست شمال گجرات، باو اعظان و بازرگانان شيعه خوشرفتاري مي‌كردند و جانب آنانرا نگاه مي‌داشتند اين شد كه بسياري از مردم بت‌پرست، با كوشش واعظان شيعي، دست از بت پرستي كشيدند و مسلمان و شيعه آل محمد شدند … [1]
فاضل محقق، آقاي شيخ عزيز اللّه عطاردي خراساني، نيز شرحي درباره سير اسلام در هند مرقوم داشته است. در اين نوشته اشاره شده است به چند سلسله از ملوك اسلامي شيعي هند، تا اوديان نيشابور، و رفتن نياكان مير حامد حسين به هند. چون مي‌خواهيم از شرح حال مير حامد حسين آگاه شويم، نقل قسمتهايي از اين مطلب نيز لازم است:
__________________________________________________
[1]. اين شرح، در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران»، تأليف عالم شهيد «شيخ مرتضي مطهري» چاپ شده است، صفحات 388 به بعد، از چاپ انتشارات صدرا، قم/ 1357.
مير حامد حسين، ص: 102
سلاطين غور اصلا از غور هرات هستند و نسب آنان به شنسب نامي مي‌رسد. اين شنسب در زمان امير المؤمنين علي «ع» مسلمان شد، و فرمانداري ناحيه غور، از طرف آن- حضرت به وي تفويض گرديد. مورخين مي‌نويسند، در زمان بني اميه كه امير المؤمنين را در منابر سب مي‌كردند و حكام بني اميه مردم را وادار به اين عمل مي‌نمودند، مردمان غور زير بار اين عمل نرفتند، و حكام غور و غرجستان نسبت به آن جناب اسائه ادب نكردند. اولين پادشاه مسلمان غوري كه به هندوستان لشكر كشيد و دهلي را فتح كرد و آنجا را پايتخت قرار داد، سلطان محمد سام غوري بود. از زمان اين سلطان (آغاز قرن هفتم)، دهلي پايتخت اسلامي شد، و تا هنگامي كه انگليس بر آن تسلط يافت پايتخت سلاطين مسلمان بود. غوريان در هند مصدر خدمات مهمي شدند …
محمد علي قطبشاه، در همدان متولد شد، و در عنفوان جواني از ايران به هند رفت، و در دكن به ملازمت حاكم آن حدود در آمد. و چون داراي استعداد بود روز بروز بر عزت و مقام وي افزوده گشت، و پس از چندي ملقب به «قطب الملك» شد. او در سال 918 هجري رسما زمامدار منطقه دكن شد. قطبشاه از مريدان شيخ صفي الدين اردبيلي بود. هنگامي كه شنيد شاه اسماعيل مذهب شيعه را در ايران رواج داد، وي نيز در منطقه دكن، مذهب
مير حامد حسين، ص: 103
تشيع را رواج داد و مذهب رسمي اعلام كرد.

5- مير محمد مؤمن استرآبادي

قطبشاهيان، در دكن، در تبليغ دين اسلام و مذهب تشيع سعي و كوشش كردند. و در ايام سلطنت اين طبقه، جماعتي از ايران، براي تبليغات، به ناحيه دكن رفتند. يكي از شخصيتهاي بزرگ ايراني كه در اين عصر به هند رفت، مير محمد مؤمن استرآبادي است. وي يكي از دانشمندان و رجال عاليقدر است … او در جميع علوم متداول، از معقول و منقول، متبحر بود، و اعلم علماي عصر خود به شمار مي‌رفت …
عادلشاهيان بيجاپور … سر سلسله اين خاندان، يوسف عادلشاه ايراني است، كه در ساوه بزرگ شده است.
وي در آغاز از ايران به هندوستان رفت، و پس و از ورود به هند، در خدمت حكام و سلاطين بيجاپور وارد شد، و بعد از مدتي، سلطنت اين ناحيه را در دست گرفت، و به «يوسف عادلشاه ساوه‌اي» معروف بود. عادلشاهيان نيز مذهب تشيع داشتند و در ترويج و تبليغ امور ديني بسيار كوشش كردند. و بسياري از مناطق مركزي هندوستان كه در دست بت‌پرستان بود، در زمان علي عادلشاه به تصرف مسلمين در آمد. در اردوي عادلشاهيان پيوسته گروهي از علما و دانشمندان ايران و سادات نجف اشرف،
مير حامد حسين، ص: 104
كربلاي معلي، و مدينه منوره شركت داشتند و امور ديني را زير نظر خود مي‌گرفتند …

6- شاه طاهر دكني

نظامشاهيان احمد نگر … سر سلسله اين سلاطين، يك تن هندو به نام «تيما بهست» بود كه در عصر سلطان احمد شاه بهمني، به دست مسلمانان اسير شد. سلطان وي را بسيار باهوش و استعداد يافت، و به فرزند خود محمد شاه بخشيد و همراه او به مكتب فرستاد. وي در اندك زماني خط و سواد فارسي آموخت و ملقب به «ملك حسن بحري» گرديد. سرانجام- با تفصيلي كه اينك جاي ذكر آن نيست- به سلطنت رسيد. و پس از استقرار بر اريكه سلطنت، مذهب تشيع را پذيرفت، و در ترويج مذهب جعفري بسيار كوشش كرد. رجال درباري و حكومتي و شخصيتهاي مذهبي مملكت نظامشاهيان نيز اكثر ايراني بودند و امور سياسي و مذهبي را اداره مي‌كردند. شاه طاهر همداني، معروف به دكني، در عصر اين پادشاهان به هندوستان رهسپار شد. خدمات شاه طاهر در هند بسيار اهميت دارد.
علماي زيادي را در موضوعات مختلف اسلامي تربيت كرد، و حوزه درس وي يكي از بزرگترين حوزه‌هاي علمي هندوستان بود. شاه طاهر بسيار محترم بود و خدمات وي ارزنده. لازم است كه درباره اين مرد مجاهد كتاب
مير حامد حسين، ص: 105
مستقلي نوشته شود.

7- ملوك نيشابوري اود

در زمان شاه سلطان حسين صفوي، سيد محمد نامي، از علماي نيشابور، به هندوستان رفت و در دهلي اقامت گزيد.
فرزندان وي در مناصب دولتي در آمدند و كم كم اهميت پيدا كردند. يكي از احفاد سيد محمد، به نام برهان الملك، فرماندار صوبه اود شد. وي بعد از چندي در آنجا استقلال به هم رسانيد و ارتباط خود را با دهلي قطع كرد.
پس از وي فرزندانش در اين ناحيه سلطنت مي‌كردند.
در زمان پادشاهان نيشابوري، جماعت زيادي از نيشابور و مشهد مقدس و ساير شهرهاي خراسان به هندوستان رفتند، و در شهر لكهنو كه مركز حكومت آنان بود ساكن شدند. سادات نقوي، كه نيشابوري هستند، در زمان پادشاهان اود به هند رفته‌اند. مرحوم مير حامد حسين نيشابوري، صاحب «عبقات الانوار»، در تحت حمايت اين خاندان حاكم شيعي فعاليت مي‌كرد … [1]
بدينگونه‌ها كه باجمال ياد شد، مذهب تشيع، و اعتقاد به وصايت منصوصه امام علي بن ابيطالب «ع»، در قاره هند شناسانده شد، و پيرو يافت، و گسترش پذيرفت، و همراه قرنها و سده‌ها راه سپرد. و خدا خود مي‌داند كه چه نفوس پاك، و چه جانهاي حق پرست،
__________________________________________________
[1]. رجوع شود به مأخذ ياد شده.
مير حامد حسين، ص: 106
و چه مردان بزرگ و مجاهدي به هم رسيدند، و چه سفرها كردند، و چه كوششهاي مرارتبار نمودند، و چه عذابها و شكنجه‌ها ديدند، و چه خونها تقديم داشتند، تا در ميان عوامل و موانع گوناگون، عقيده حق در آن سامانها نفوذ كرد، و نهال آن آبياري شد، و نفس وحي الاهي در آن پهنه‌ها بگسترد.
يكي از نمونه‌هاي والاي اين جهاد مداوم و مقدس، عالم بزرگوار، و مجاهد پايدار، و شهيد معروف تشيع، حضرت قاضي نور الله شوشتري است. اكنون كه سخن از تشيع در هند است و عالمان شيعي هند، خوب است سخني درباره اين خون گرم سيّال نيز بياوريم، و ياد زنده او را در اين صفحات از نو زنده كنيم- اگر چه باجمال و اختصار.

8- قاضي نور اللّه شوشتري

سيّد ضياء الدّين نور اللّه بن سيّد شريف الدين حسيني مرعشي شوشتري (956- 1019 ق)، شرح حال و گزارش زندگي وي در كتابهاي چندي آمده است. از جمله، حاج شيخ عباس قمي، در كتاب «فوائد الرّضويّه»، كه در شرح حال عالمان شيعه است، درباره اين عالم رباني، و حجت حق، و شهيد بزرگ دين و عقيده، چنين مي‌گويد:
قاضي فاضل كامل علامه، محدّث متكلم عالم دانا، سيّد سعيد جليل، و شمشير بران حق و ايمان. وي كتابهاي چندي در ياري مذهب و رد مخالفان نگاشته است،
مير حامد حسين، ص: 107
مانند كتاب «مجالس المؤمنين»، «احقاق الحق» و … قاضي نور الله معاصر شيخ بهائي (953- 1030 ق) بود. و در هند به علت تأليف كتاب «احقاق الحق» شهيد شد. واقعه چنانكه يكي از عالمان هند، شيخ علي حزين، معاصر علامه مجلسي (1037- 1111 ق) نوشته است، اينچنين بوده است كه ما بطور خلاصه مي‌آوريم: قاضي نور الله مذهب خويش را پنهان مي‌داشت. او در مسائل فقهي بر طبق چهار مذهب اهل سنت مهارت داشت. از اين رو اكبر شاه هندي و بسياري از مردم او را اهل سنت مي‌دانستند.
چون اكبر شاه مقام علمي و مراتب فضل و شايستگي وي را بدانست او را قاضي القضاة كرد. سيد به اين شرط پذيرفت كه در موارد و مسائل بر طبق يكي از چهار مذهب، اما به اجتهاد خويش فتوي دهد و قضاوت كند. به اكبر شاه گفت: من داراي قوه اجتهادم، بنابر اين به يك مذهب بخصوص مقيد نخواهم گشت، اما از چهار چوبه چهار مذهب بيرون نخواهم رفت. اكبر شاه شرط او را پذيرفت.
اينچنين بود. و چون امري پيش مي‌آمد، قاضي نور الله موضوع را بر طبق مذهب حق و فقاهت صحيح (فقه آل محمد) فيصله مي‌داد. و اگر در موردي بر او اعتراض مي‌كردند، نظر خويش را بر طبق يكي از مذاهب چهارگانه سني توجيه مي‌كرد.
قاضي نور الله روزگار خود را اينچنين مي‌گذرانيد، و در
مير حامد حسين، ص: 108
نهان به نوشتن كتابهاي خويش مي‌پرداخت. تا اينكه اكبر شاه از دنيا رفت و پسر او جهانگير شاه به جاي پدر نشست. و سيد كار را بر همان روال پي مي‌گرفت.
روزي يكي از عالمان اهل سنت كه نزد جهانگير نيز مقرب بود، به هوشياري دريافت كه قاضي شيعي مذهب است.
نزد سلطان سعايت كرد. گفت او شيعي مذهب است و به هيچيك از چهار مذهب سني پايبند نيست، و هرگاه فتوا دهد به نظر يكي از چهار مذهب كه در آن مورد با فتواي علماي شيعه موافق است فتوا مي‌دهد. جهانگير نپذيرفت و گفت: به اين اندازه تشيع او ثابت نمي‌شود، زيرا او خود در آغاز پذيرفتن منصب قضاوت شرط كرده است كه به يكي بخصوص از چهار مذهب مقيد نباشد و در هر مورد، به هر كدام اجتهاد او اقتضا كرد عمل كند و فتوي دهد.
اينجا بود كه دشمنان وي به چاره انديشي افتادند تا تشيع او را ثابت كنند و حكم قتل او را از سلطان بگيرند [آن روزگار، متأسفانه، اينچنين بوده است!]. سرانجام كسي را تطميع كردند و واداشتند تا نزد او رود، و به عنوان شاگرد خدمت او كند، تا به راز او پي برد و از تأليفات او آگاه گردد و عقيده او را بر ملا سازد. آن كس رفت و روزگاري نزد قاضي ماند و اظهار شيعه بودن كرد، تا آنجا كه قاضي به او اطمينان يافت. آن مرد كتاب «مجالس المؤمنين» قاضي را بديد و پس از اصرار بسيار،
مير حامد حسين، ص: 109
نسخه آن را بگرفت و از روي آن بنوشت. و آن نسخه را نزد آن عالمان جبار آورد [1]. آنان همان كتاب را وسيله اثبات تشيع او ساختند. و به جهانگير شاه گفتند، او در اين كتاب چنين و چنان نوشته است. اكنون بايد بر او حد جاري گردد. جهانگير گفت: كيفر او چيست؟ گفتند:
بايد به فلان تعداد بر او تازيانه زنند. گفت: خود دانيد.
آنگاه آن ستمگران بشتافتند و قاضي نور اللّه را زير تازيانه افكندند. قاضي جان سپرد و شهيد گشت. رحمت خدا بر او باد. شهادت او در اكبر آباد هند واقع شد. اكنون تربت پاك او مزار مردم است. [2]
علامه اميني نيز، در كتاب خونين نگاره خود، «شهداء الفضيله»، كه در شرح حال عالمان شهيد شيعه است، به ذكر قاضي نور اللّه شوشتري مي‌رسد، و شهادتنامه شهداي علماي شيعه را، در سده يازدهم هجري، با نام منور «قاضي ضياء الدّين نور اللّه» آغاز مي‌كند، و پس از ذكر نسب فرخنده او، كه با 25 واسطه به امام چهارم، حضرت زين العابدين و سيّد الساجدين علي بن الحسين- عليه السّلام- مي‌رسد، مي‌گويد:
او كعبه دين بود و مشعل ديانت، و درياي موج خيز دانش،
__________________________________________________
[1]. در آغاز گفتار محدث قمي، آمده بود كه كتاب «احقاق الحق» او باعث شهادت وي گرديد. در پاره‌اي ديگر از مأخذ نيز چنين است. ليكن در اينجا كتاب «مجالس المؤمنين» ذكر شده است. ممكن است بگوييم، هر دو كتاب به گونه‌اي در شهادت قاضي دخالت داشته است.
[2]. «فوائد الرضوية، في احوال علماء المذهب الجعفرية»، ج 2/696- 697.
مير حامد حسين، ص: 110
و فروغ فروزنده تشيع، و شمشير دفاعگر مذهب حق، و درفش افراشته و زبان گوياي حقيقت، و يك تن از آنان كه خداوند ايشان را براي ياري حق و نشر هدايت مي‌انگيزد.
قاضي نور اللّه همواره در راه خدايي خويش بجان كوشيد، تا سرانجام شربت شهادت نوشيد. خون پاك او را خداوند هيچگاه فراموش نخواهد كرد. قاضي نور اللّه به هندوستان رفت. در آنجا مردمان را به دين حق دعوت مي‌كرد، احكام خدا را بر پاي مي‌داشت، و با پرتو تابنده دانش خويش سياهيهاي ناداني و جهالت را مي‌زدود …
علامه اميني، سپس شرح حال قاضي نور اللّه را بتفصيل مي‌نگارد، و 97 تأليف از او، در رشته‌هاي مختلف علوم عقلي و نقلي و هيئت و رياضي و ساير شعب معارف اسلامي، نام مي‌برد، آنگاه به ذكر شهادت او مي‌پردازد، و نمونه‌اي از اشعار فارسي او را مي‌آورد، از جمله:
عشق تو نهالي است كه خواري ثمر اوست من خاري از آن باديه‌ام كاين شجر اوست
بر مائده عشق اگر روزه گشايي هشدار كه صد گونه بلا ما حضر اوست
و:
اي در سر زلف تو، صد فتنه به خواب اندر در عشق تو خواب من، نقشي ست به آب اندر [1]
__________________________________________________
[1]. «شهداء الفضيله» / 171- 180.
مير حامد حسين، ص: 111

9- خوني در شفق

اين آغاز و پايان خونين شب را، كه ابو العلاي معرّي، پرتوي از رنگ خون علي «ع» و حسين «ع»، دانسته است، همواره با خون پاكان و نيكان، خونين‌تر و خونين‌تر شده است. گروهي از عالمان رباني شيعه، به مسلخ عشق راه يافته، و در آستانه ولاي علي، قرباني گشته و جان داده‌اند.
در اين آستانه، ابوذرها سر نهاده‌اند، و حجرها، و ميثمها، و رشيدها، و كميل‌ها، و سعيدها. و سپس كساني چون ابن سكّيت، شهيد اول، شهيد ثاني، و دهها و دهها تن از اين انسانهاي كامل، و نمونه‌هاي والا.
جالب توجه است كه بيشتر اينان را، نه تنها شهيد كرده‌اند، بلكه به صورتي دردناك، و با عذابها و شكنجه‌هاي بسيار به شهادت رسانده‌اند، و گاه پيكر پاكشان را نيز سوزانيده‌اند. و بدينگونه، اين زندگان جاويد، و اين توفيق نصيبان، و سعادت پيشگان، از اين فنا آباد ناپايدار، به ابديت جاويد پيوسته‌اند. چگونگي به شهادت رسيدن قاضي نيز بسي دردناك بوده است. زيرا- چنانكه اشاره شد- بدن مطهر او را برهنه كرده زير تازيانه افكندند، و چندان تازيانه زدند تا بدن پاره پاره گشت. بنابر نقل برخي مآخذ، سپس آتشي افروختند، و آن آتش را در ظرفي نهاده به روي كاسه سر مقدس او نهادند، تا مغز او بجوشيد و به شهادت رسيد … [1]
__________________________________________________
[1]. «احقاق الحق»، ج 1/قنط. چاپ اسلاميه تهران.
مير حامد حسين، ص: 112
و بدينسان، اين عالم رباني، و داعي الاهي، و فرزند پاك پيامبر، در راه ايمان به حق و اعتقاد به امامت و حكومت معصوم و زمامداري الاهي زمامداران عادل، شهيد گشت. و خون اين سيد عالم و جليل، چونان خون ديگر شهداي آل محمد «ص»، بر رواق تاريخ نقش بست، و به جاري زمان رنگ بخشيد، و باز گفته ابن خلدون به وقوع پيوست كه:
و طلّت دماء اهل البيت في كلّ ناحية … [1]
- و خون فرزندان پيامبر، در جاي جاي سرزمينها اسلامي، بر زمين ريخت …

10- مسائل تازه دنياي اسلام

باري، در قلمرو تشيع، مجاهدان و كوشندگان، در رده- هاي خويش، به كارزار ابنيايي خود سرگرم بودند و به اداي رسالت خويش مشغول. البته با رعايت اصول اخلاقي و ادب شيعي، كه شيعه همواره اين ادب را در برابر اهل قبله رعايت كرده است، بر خلاف بسياري از آنان … كار و روزگار بدينسان مي‌گذشت تا مي‌رسيم به سده سيزدهم هجري.
در اين سده، براي دنياي اسلام مسائل تازه‌اي مطرح گشت.
چون در اين روزگار، حدود دو قرن از اوج دوره رنسانس (تجديد حيات، و تحولات فرهنگي و عقلي) اروپا مي‌گذشت. و دامنه اين تحول و دگرگوني و تجديد حيات ادبي و اجتماعي و
__________________________________________________
[1]. «تاريخ ابن خلدون»، ج 4/3. چاپ افست بيروت.
مير حامد حسين، ص: 113
صنعتي، كم كم از ايتاليا گذشته بود و در فرانسه، اسپانيا، آلمان، انگلستان و ديگر مناطق اروپايي گسترش يافته بود. از جمله تحولات زاييده از رنسانس «تجديد صنعتي» بود. [1]
روشن است كه ملتهايي كه دست به تجدد صنعتي زده باشند، و در راه پيدا كردن تكنيك نو و بهره گرفتن از آن، گام زنند، به فكر كشف و بهره برداري از منابع و معادن و مواد طبيعي مي‌افتند. اين مسئله، همراه با مسئله خود بزرگ بيني كه اروپاييان بدان مبتلا بودند، بويژه نظر تحقير آميزي كه به ملل آسيايي و افريقايي داشتند، و مسئله دشمني ديرين و كينه صليبي كه نسبت مسلمانان جهان در جانشان شعله مي‌كشيد، و مسئله وجود منابع و معادن بسيار مهم در سرزمينهاي اسلامي، اينها همه، اروپاييان را به انديشه هجوم به اين سرزمينها انداخت، و مستعمره ساختن آنها، و ناچيز شمردن حقوق مردمان اين مناطق، و ربودن اين حقوق و منابع و ذخاير.
نيز روشن است كه يوغ استعمار را بسادگي نمي‌توان بر گردن هر قومي گذاشت. و هر ملتي را در هر مرتبه از شعور ديني و قومي و فرهنگي باشد، بآساني نمي‌توان برده ساخت. و معلوم است كه نخستين و نيرومندترين عامل مقاوم در برابر هجوم بيگانه و شبيخون استعمار، دين است و رجال دين، سپس زبان و فرهنگ و ديگر آداب و رسوم. بدينگونه، اروپايي كه در آن تاريخ حدود دو قرن از رنسانس و تحولات خود را پشت سر گذارده بود، و
__________________________________________________
[1]. «دايرة المعارف فارسي»، ج 1/رنسانس.
مير حامد حسين، ص: 114
آزمونهاي بسيار فرا چنگ آورده بود، به هيچ روي، ناشيانه عمل نمي‌كرد. و ديديم كه ناشيانه عمل نكرد، بلكه بس هوشمندانه و با آگاهي به كار خويش دست زد. و يكي از وسيعترين و نيرومندترين و پرهزينه‌ترين گروههاي خود را براي در هم كوبيدن عامل مقاوم (دين) بسيج كرد. در سرزمينهايي چون هند و مصر و سوريه، كه صاحب چند هزار سال فرهنگ و شخصيت قومي بودند، و دوازده- قرن بود كه با اسلام آشنا گشته و مسلمان شده بودند، و برخوردار از فرهنگ غني و والاي اسلام بودند (فرهنگي كه در سر لوحه تعاليم آن، حريت و اعتماد به نفس قرار داشت و شخصيت داشتن، كه «لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»
- عزت و شكوه همانا از آن خداوند است و پيامبر او و مردم با ايمان)، در چنين سرزمينهايي چگونه مي‌شد بي‌مقدمه پا گذاشت، و بي‌زمينه‌سازي استيلا يافت، و بهره كشيد، و غارت كرد، و ظفر يافت، و انحطاط بخشيد، و بي‌هويتي آفريد؟
اين بود كه لبه تيز تيغ بر پيكر اسلام گذاشته شد. يعني در صدد بر آمدند تا ملتهاي اسلامي را دچار تفرقه و تشتت و اختلافات داخلي كنند، و سپس آنان را مورد انواع هجومها قرار دهند.
مي‌دانيم كه در ميان مسلمانان آنهمه اختلاف و دشمني و فرقه سازيها كه در مسيحيت وجود داشته است و دارد نبوده است و نيست.
ليكن اختلاف دو فرقه برادر سني و شيعه، هرگاه دشمن بخواهد از آن بهره برد، و دوست، آگاهي خويش را از دست نهد، مي‌تواند زيانها آفريند و تباهيها به بار آورد.
مير حامد حسين، ص: 115
علي «ع» از روز رحلت پيامبر اكرم، و ديگر امامان در روزگار خود، و همه عالمان آگاه و مسئوليت شناس شيعه، در عين بيان حقيقت و دفاع از موضع حق، همواره كوشيده‌اند تا با اين اختلاف به صورتي زيان‌آور روبرو نشوند، تا به موضع جهاني اسلام زيان نرسد، و صفوف اهل قبله پراكنده نگردد. و گر نه علي بن- ابيطالب، شجاعي كه شجاعت او حكم اساطير پيدا كرده است، آيا نمي‌توانست از همان روز نخست دست به شمشير برد؟ چرا مي‌توانست، اما آنچه مهم بود اين بود كه اسلام بماند اگر چه شامل دو جريان. اين بهتر بود از اينكه اصل دين خدا نابود گردد، و آثار و تعاليم نبوت خاتمه، در ميان كشاكش دشمنان داخلي و خارجي محو و ناپديد شود. امروز هم همينگونه است. نبايد بيان عقايد از حدود حكمت و خرد بگذرد، و نبايد موضع عقيدتي فرقه‌اي اسلامي، به جبهه واحد اسلامي، در سطح مسائل جهاني و درگيريهاي كلي زيان رساند.

11- عامل فساد

باري، در چنان هنگامه‌اي، در نيمه نخستين سده سيزدهم هجري، كه نيروهاي استعمار بسيج شده بود، و بويژه انگلستان و فرانسه چشم طمع به شبه قاره هند دوخته بودند، و بيگمان اسلام در هند در برابر هجوم استعماري آنان سدي بزرگ بود، در چنين روز و روزگاري، يكي از عالمان مسلمان هندي، از اهل سنت، يعني مولوي عبد العزيز دهلوي (م- 1239 ق)، دست به تأليف
مير حامد حسين، ص: 116
كتابي زد به نام «تحفه اثنا عشريّه» - يعني: هديه‌اي براي شيعيان دوازده امامي، اما چه تحفه‌اي و چه هديه‌اي؟
مولوي عبد العزيز دهلوي، عالمي بود فاضل و برجسته كه به «سراج الهند» (چراغ هند) شهرت يافته بود. پدر او نيز از عالمان بزرگ بود: مولوي شاه ولي اللّه محدّث دهلوي.
اما اين عالم ديني، مولوي عبد العزيز، بدون رعايت سخن قرآن كريم:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
- مؤمنان همه برادرند.
و بدون توجه به فرمان خداوند:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
- همگي به ريسمان خدايي چنگ در زنيد و پراكنده مباشيد! و بدون عمل به سخن پيامبر اكرم:
و هم يد علي من سواهم
- مسلمانان، در برابر بيگانگان، همه مانند يك دستند.
و بدون رعايت جانب حق و حقيقت، و بدون در نظر گرفتن واقعيتهاي تاريخ اسلامي، و سنت صحيح، و آيات ولايت، و حقايق وحي، و احاديث معتبر، و بدون پاسداري معارف سنت نبوي، و بدون رعايت حقوق پيامبر و آل او، و بدون ملاحظه حدود علم حديث، و بدون توجه به مصالح امت، و مسائل دنياي اسلام، و حق برادري شيعه، و بدون اهميت دادن به بهره برداري وسيع استعمار از چنين تأليفي، كتاب خويش را نوشت، و با وسائل موجود نشر داد. و چه بسا عوامل فرصت طلب نيز در نشر كتاب
مير حامد حسين، ص: 117
كمك كردند.
مؤلف «در اين كتاب، عقايد و آراء شيعه را بطور عموم و فرقه اثنا عشريه را بالخصوص، در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامي معتقدات و اعمالشان، به عباراتي خارج از نزاكت و كلماتي بيرون از آداب و سنن مناظره، و به شيوه كتب نوآموزان- كه به خطابه نزديكتر است تا به برهان، يا دست كم، نقل صحيح مطالب- مورد حمله و اعتراض قرار داده … كتاب را مملو از افتراآت و تهمتهاي شنيعه ساخته است». [1]
جالب توجه است كه اين كتاب كاري ابتكاري هم نبوده است، و مؤلف ايراد و اشكال تازه‌اي بر شيعه عرضه نكرده است، بلكه ترجمه و سرقتي بوده است از تأليفي كه سالها پيش نوشته شده است.
زيرا «بنا به نگارش نويسنده «نجوم السّماء» (ج 1/352) و مؤلف كتاب «عبقات الانوار» (مجلد حديث غدير)، اصل اين كتاب، همان كتاب «صواقع» خواجه نصر اللّه كابلي است، كه عبد العزيز آن را به فارسي ترجمه كرده … » و اين كار مكرر اتفاق افتاده است، كه برخي از اراذل مردم، براي تاختن به باروهاي معنويات- از روي خباثت خويش، يا از راه مأموريت- شبهات گذشتگان را گرفته و نو كرده‌اند.
باري اين كتاب بدينگونه انتشار يافت و باعث تشتت جبهه اسلامي هند شد، و در دل برادران مسلمان، نسبت به يكديگر، كينه و نفرت پديد آورد. و صفاي مسجد و محراب و شكوه رمضان و
__________________________________________________
[1]. «عبقات الانوار»، مجلدات حديث ثقلين، چاپ اصفهان، ج 6/1198
مير حامد حسين، ص: 118
عاشورا را كدر ساخت، و طنين با حشمت بانگ «اللّه اكبر» و وحدت جهت قبله را- كه دل دشمن را آب مي‌كرد و جان يهود و نصاراي استعمارگر را مي‌گداخت- دستخوش نابساماني و تزلزل ساخت. سپس برخي ديگر از جانهاي تاريك و ايادي شر، به گونه‌اي ديگر، به نشر و تكثير كتاب پرداختند.
در سال 1227 هجري، شخصي به نام غلام محمد بن- محيي الدّين اسلمي، در شهر «مدراس» هندوستان، كتاب «تحفه» را از فارسي به عربي ترجمه كرد، و به سال 1300، محمود شكري آلوسي، در بغداد، به اختصار نسخه عربي آن پرداخت و به «المنحة الالهيّة، تلخيص ترجمة التحفة الاثنا عشرية» ناميد، و در مقدمه، آن را به سلطان عبد الحميد خان بن سلطان عبد المجيد خان عثماني تقديم داشت.
و وي را به الفاظ عجيبه ستود: «و قدّمته لاعتاب خليفة اللّه في ارضه، و نائب رسوله- عليه الصّلاة و السّلام- في احياء سنّته و فرضه … » [1]. لكن نظر به كمي وسيله طبع و نيز برخي محدوديتهاي سياسي كه در آن وقت، از طرف حكومت عثماني برقرار بود، از چاپ و انتشار آن در كشور عراق جلوگيري شد. آخر الامر در هندوستان و
__________________________________________________
[1]. ملاحظه مي‌كنيد كه عالمي چون محمود شكري آلوسي بغدادي، سلطان عثماني را «خليفة اللّه في الارض» و «نائب الرسول» مي‌خواند! اين است تبديل شدن نظام الاهي انبيايي، به نظام بشري كذائي … و اين است نتيجه كنار گذاشتن علي بن ابيطالب، و اين است عاقبت اسلام منهاي امامت.
مير حامد حسين، ص: 119
شهر بمبئي كه تحت نفوذ اجانب بوده و نسبت به نشر اينگونه كتب مساعي بسيار مبذول مي‌شد، طبع و منتشر گرديد …
به هر حال، كتاب تحفه، با تحولات و انتشار متعدد، در ايجاد اختلاف بين مسلمين، و تيره ساختن روابط فرق اسلامي نسبت به همديگر، و بالأخره تحريك حس بدبيني و عصبيت اهل سنت عليه جامعه شيعه، بسيار مؤثر بوده، و معلوم نيست از اين پس نيز چه عواقب سوئي براي مسلمن خواهد داشت … [1]

12- رسالت مصلح

در چنان روزگاري كه ياد شد، و در برابر آن باطل گويي و فساد پراكني، يك عالم بزرگ اسلامي، مسئوليت شناس و تعهد- گراي، به پا مي‌خيزد، و ابراهيم‌وار به شكستن بتها دست مي‌يازد.
عالمي دانا كه در اين فصل، از اين كتاب، مي‌خواهم يادي كنم از او، دانايي است كه جاني داشته است چونان خورشيد روشن، و دانشي چونان اقيانوس بيكران، و خردي چونان افق گسترده، و دلي چونان دريا لبريز از زلالها و آبيها …
اين عالم فرزانه، و مجاهد يگانه، حضرت «مير حامد حسين» است، مير حامد حسين موسوي نيشابوري هندي، مجاهد سترك و علامه بزرگي كه كتاب عظيم «عبقات الانوار» را نوشته است، براي نشان دادن مقام امامت، و ارزش شخصيت انسان در رابطه
__________________________________________________
[1]. «عبقات الانوار»، مجلدات «حديث ثقلين، ج 6/1199.
مير حامد حسين، ص: 120
با پيروي از امام معصوم، و بنياد فلسفه سياسي در اسلام، و موضع متعالي و بر حق مذهب تشيع، مذهب عدالتها و خروشها، خونها و حماسه‌ها …
پيش از آنكه اشاره‌اي كنيم به اهميت كار علمي عظيم او، در رابطه با مسائل جهاني اسلام، و حقايق دين، و پاسداري از مرزهاي تربيت قرآني و تعاليم وحي، و مرزباني حماسه جاويد، ذكر شرح حالي مختصر، از اين عالم بزرگ، در خور است.

13- زندگاني و احوال

علامه شيخ آقا بزرگ تهراني، درباره مير حامد حسين هندي، چنين مي‌نويسد:
سيد مير حامد حسين بن سيد محمد قلي … موسوي نيشابوري هندي، از بزرگترين متكلمان و عظيمترين عالمان متبحّر شيعه، در اوايل اين سده. در لكهنو به سال 1246 (ه. ق) زاده شد. در همانجا نزد پدر خويش، جناب سيد محمد قلي موسوي- كه از عالمان بزرگ بود- درس خواند و تربيتي نيكو يافت، و مبادي علوم و علم كلام و عقايد را از پدر فرا گرفت. فقه و اصول را نزد سيد حسين نقوي (از عالمان هند) بياموخت. حكمت و معقول را نزد سيد مرتضي بن سيد محمد، و ادبيات را نزد مفتي سيد محمد عباس تحصيل كرد.
مير حامد حسين، عالمي پرتبتع بود و پر اطلاع، و محيط
مير حامد حسين، ص: 121
بر آثار و اخبار و ميراث علمي اسلامي. او در اين تتبع و احاطه به مرتبه‌اي رسيد كه هيچ كس از معاصران او و متاخران، بلكه بسياري از عالمان قرون پيشين نيز به پايه او نرسيدند. همه عمر خويش را به بحث و پژوهش در اسرار اعتقادات ديني و حراست اسلام و مرزباني حوزه دين راستين بگذرانيد. من در سده‌هاي اخير كسي را نمي‌شناسم كه در اين راه چونان او جهاد كرده و كوشيده باشد، و همه چيز خويش را در راه استواري حقايق مسلم ديني از دست داده باشد. چشم روزگار، در سرتاسر آباديها و اعصار، در پژوهش و تتبع، در فراواني اطلاع، در دقت نظر و هوش، در حفظ و ضبط مطالب، كسي چنان او نديده است. استاد، سيد حسن صدر، در كتاب «تكمله [1]» گفته است: «مير- حامد حسين در رده بزرگترين متكلمان است و عظيمترين عالمان نام آور دين، و اسطوانه‌هاي استوار منطق و استدلال. او عمر خويش را در ياري ايمان و نگهباني شريعت جدش، مهتر پيامبران و امامان و راهنمايان، بگذرانيد. و دين را با تحقيقهاي ارجمند خويش ياري كرد، و با دقت نظرهاي والاي خود، و با آن برهانهاي پيامبرانه، و آن منطق و استدلال علي مانند، و آن احتجاجها كه چونان احتجاجهاي امام علي بن موسي الرضا
__________________________________________________
[1]. «تكملة امل الآمل».
مير حامد حسين، ص: 122
بود. و بدينگونه روشن ساخت كه باب هفتم «تحفه اثنا عشريه» خطابه‌هايي است ياوه، و عباراتي است هذياني، كه مردم جهان به آنها مي‌خندند … و مير حامد- حسين را كراماتي بوده است مشهور، و افتخاراتي معروف … [1]
علامه اميني نيز، درباره عظمت مير حامد حسين، و ارزش بزرگ كتاب «عبقات الانوار»، و كتابخانه مير حامد حسين، و فرزند او سيد ناصر حسين، در موارد متعدد سخن گفته است. از جمله، در جلد نخستين «الغدير»، در فصل «المؤلّفون في حديث الغدير» (كساني كه درباره حديث غدير كتابي مستقل نوشته‌اند)، عبقات- الانوار را مطرح كرده مي‌گويد:
مير حامد حسين، حديث غدير، و اسناد، و متواتر بودن، و معناي حديث را، در دو جلد بزرگ، 1080 صفحه، گرد آورده است. و اين دو جلد، از مجموعه كتاب بزرگ او، عبقات، است.
آنگاه، به سخنان خويش، در بزرگداشت مقام مير حامد حسين چنين ادامه مي‌دهد:
و هذا السّيّد الطّاهر العظيم، كوالده المقدّس، سيف من سيوف اللّه المشهورة علي اعدائه، و راية ظفر الحقّ و الدّين، و آية كبري من آيات اللّه، سبحانه، قد اتمّ به الحجّة، و اوضح به المحجّة. و اما كتابه (العبقات)، فقد فاح اريجه بين لابتي العالم،
__________________________________________________
[1]. «نقباء البشر» (از «طبقات اعلام الشيعة»)، ج 1/348- 348.
مير حامد حسين، ص: 123
و طبّق حديثه المشرق و المغرب. و قد عرف من وقف عليه:
انّه ذلك الكتاب المعجز المبين، الّذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه. و قد استفدنا كثيرا من علومه المودعة في هذا السّفر القيّم، فله و لوالده الطّاهر منّا الشّكر المتواصل، و من اللّه تعالي لهما اجزل الاجور. [1]
- اين سيّد پاك بزرگوار، چونان پدر قديس خويش، يكي از شمشيرهاي آخته خداست بر سر دشمنان حق.
و درفش پيروزي حقيقت است و دين. و آيتي بزرگ است از آيات خداي سبحان. خداوند به دست او حجت را تمام كرد، و راه راست حق را آشكارا ساخت. اما كتاب او، عبقات، بوي خوش آن [2]، از كران تا كران جهان وزيد، و آوازه اين كتاب، خاور و باختر را فرا گرفت. هر كس اين كتاب را ديد، ديد كه معجزه‌اي است روشن و روشنگر، كه هيچ باطلي و نادرستي در در آن راه نخواهد داشت. ما از اين كتاب پر ارج و علم و دانش فراواني كه در آن گرد آمده است استفاده بسيار برديم. از اين رو سپاسهاي پياپي خويش را به پيشگاه او و پدر گراميش تقديم مي‌داريم. و از درگاه خدا، براي آنان، پاداشهاي بزرگ و بسيار مي‌طلبيم.
__________________________________________________
[1]. «الغدير»، ج 1/156- 157.
[2]. از اين‌رو، «بوي خويش» تعبير مي‌فرمايد، كه «عبقات الانوار»، به معناي گلها و شكوفه‌هاي خوشبو است.
مير حامد حسين، ص: 124
صاحب «الغدير»، در جلد ششم (ص 77)، نيز به بزرگداشت صاحب «عبقات الانوار» مبادرت مي‌كند، و در جلد اول (ص 157، پا نوشت) ذكر مي‌كند كه ما به هنگام نقل از اين كتاب، با رمز «ع» از آن ياد مي‌كنيم.
مؤلف «ريحانة الادب» نيز، درباره وي- زير عنوان «صاحب عبقات الانوار» - چنين نوشته است:
حجة الاسلام و المسلمين، لسان الفقهاء و المجتهدين [1]، ترجمان الحكماء و المتكلّمين، [2] علامة العصر، مير حامد- حسين موسوي هندي … از ثقات و اركان علماي اماميه، و وجوه و اعيان فقهاي اثنا عشريه، و جامع علوم عقليه و نقليه، بلكه وجودش از آيات آلهيه و حجج فرقه محقّه، و از مفاخر شيعه بلكه عالم اسلامي بوده، و بالخصوص از وسايل سر بلندي اين قرن حاضر ما بر قرون ديگر مي‌باشد. و علاوه بر فقاهت و ديگر علوم دينيه، در علم شريف حديث و اخبار و آثار و معرفت احوال رجال فريقين [3] و علم كلام [4]، خصوصا در مبحث امامت، داراي
__________________________________________________
[1]. يعني زبان و سخنگوي فقيهان و مجتهدان و عالمان ديني.
[2]. ترجمان- مترجم، شرح دهنده و گزارنده- يعني عالمي كه سخنان او بازگو كننده آراء حكيمان و فرزانگان است و شرح مطالب متكلمان و عقايد شناسان.
[3]. فريقين يعني دو فريق (فرقه) اسلامي- اهل سنت و شيعه.
[4] علم كلام، يعني علم شناخت استدلالي دين، و رشته‌اي كه عقايد ديني را بر پايه استدلال مي‌شناساند. به عالم و متخصص در اين علم، متكلم، (جمع آن، متكلمين) گفته مي‌شود.
مير حامد حسين، ص: 125
مقامي عالي و كثرت احاطه، و تبحر علمي او مسلم يگانه و بيگانه، و عرب و عجم و عامه و خاصه بوده، و در مدافعه از حوزه ديانت و بيضه شريعت اهتمام تمام داشته، و تمامي ساعات و دقايق عمر شريفش در تأليفات ديني مصروف بوده، و آني فرو گذاري نداشته، تا آنكه دست راست او از كثرت تحرير و كتابت عاطل شده، و در اواخر با دست چپ مي‌نگاشته است. و از مراجعه به كتاب «عبقات» او مكشوف مي‌گردد، كه از صدر اسلام تا عصر وي، احدي در فن كلام، خصوصا در باب امامت، بدان منوال و نمط تصنيفي نپرداخته، و حاج ميرزا محمد حسن شيرازي و شيخ زين العابدين مازندراني، و اكثر اكابر وقت، تقريضات بسياري بر آن كتاب نوشته‌اند. و عالم جليل شيخ عباس هندي شيرواني، رساله مخصوصي موسوم به «سواطع الانوار في تقريضات عبقات الانوار» تاليف [كرده] و تا بيست و هشت تقريض از حجج الاسلام طراز اول نقل [نموده]، و در بعضي از آنها تصريح شده بر اينكه به بركت آن كتاب، در يك سال، جمع كثيري شيعه و مستبصر شده‌اند. و مخفي نماند كه اين كتاب «عبقات»، در امامت و رد كلمات باب امامت كتاب «تحفه اثنا عشريه» مولوي شاه عبد العزيز بن ولي اللّه دهلوي عامي متعصب است، كه جمله‌اي از احاديث متواتره وارده در امامت حضرت امير المؤمنين «ع» را انكار
مير حامد حسين، ص: 126
نموده است. و مير حامد حسين در اين كتاب عبقات، متواتر بودن آنها و صحت سند آنها و وثاقت روات آنها را- موافق كتب رجال و احاديث خود اهل سنت- به طرزي عجيب و ابتكاري بيسابقه ثابت و مبرهن مي‌نمايد …
و بر شخص متفطن خبير، واضح و آشكار است كه اينهمه احاطه و وسعت نظر، جز به تأييدات خداوندي، و عنايات حضرت وليّ عصر- عجّل اللّه فرجه- صورت امكاني عادي ندارد … [1]
درباره شرح زندگاني اين عالم رباني، بجز مآخذي كه به آنها استناد شد، مآخذ ديگري نيز وجود دارد. براي اطلاع بيشتر و تحقيق در احوال وي، بايد به آنها رجوع كرد، از جمله:
احسن الوديعة (ج 1/104- 109)، المآثر و الآثار (169)، هدية الاحباب (177)، ايضاح المكنون (ذيل «عبقات»)، مستدرك- الوسائل (خاتمه)، فوائد الرّضويّة (ج 1/91- 92)، اعيان الشّيعة (ج 18/371- 374)، علماء معاصرين (30- 34)، لغت نامه (بخش 2، از حرف ح/ 149)، سواطع الانوار في تقريضات عبقات الانوار، القصائد المشكلة في المراثي المثكلة (شامل 17 قصيده، در سوك مير حامد حسين)، مؤلفين كتب چاپي (ج 2). ارمغان، دوره 27 (1337 ش) شماره 7 (313- 317)، و شماره 8 (353- 355)، و شماره 9 (415- 419).

14- عبقات الانوار

لازم است انسان هر كاري را كه مي‌خواهد انجام دهد، در حد
__________________________________________________
[1]. «ريحانة الادب»، ج 2/432- 433.
مير حامد حسين، ص: 127
اعلاي خوبي انجام دهد، و همه امكانات و ذوق ابتكار و نيروي خود را به كار گيرد، تا نتيجه كار با ارزش، جوهردار، مايه‌ور، خوب و عالي و زيبا باشد، و جامعه از آن بهره شايسته ببرد، و براي همگان، سرمشق به شمار آيد. در روايات ديني نيز بر اين امر تأكيد شده است. در روايتي از پيامبر اكرم «ص» نقل شده است كه فرمود:

و لكنّ اللّه يحبّ عبدا اذا عمل عملا احكمه
[1]- خداوند بنده‌اي را دوست مي‌دارد كه چون كاري كند، خوب و استوار كند.
آري، و بدينگونه، هر كار خوب و به حد كمال رسيده‌اي مقرب پروردگار است. به گفته ميكل آنژ:
نقاشي خوب، مقرب درگاه پروردگار است، و در حقيقت مظهري از مظاهر اوست … نقاشي خوب، نسخه‌اي از كمالات حق، و سايه‌اي از قلم و موسيقي جانپرور اوست … از اين‌رو كافي نيست كه نقاش، استادي زبردست باشد. به عقيده من بايد تا آنجا كه مي‌تواند به زندگي خويش سلامت بخشد، تا روح القدس بر افكارش حكمفرما شود [2].
پس، يك كتاب علمي و تحقيقي و ديني، كه در اوج رده خويش جاي گرفته است، و در آن، همه عناصر پژوهش و آگاهي و ايمان و دانايي و فضيلت خواهي و اصلاح طلبي و هدايت پراكني
__________________________________________________
[1]. «امالي الصدوق» / 344.
[2]. «زندگي ميكل آنژ» / 142.
مير حامد حسين، ص: 128
گرد آمده است. بيقين مقرب درگاه پروردگار است، و نسخه‌اي از كمال حق، و سايه‌اي از تأييد او، و نغمه جانپرور توفيقات اوست. اينچنين كتابي سايه‌اي است از لطف عميم و توفيق عظيم حق، و حاكي از اين است كه نويسنده و مؤلف آن، روحي چنان پاك و دلي چنان تابناك داشته است كه همواره ارواح مكرم او را مدد مي‌فرموده‌اند.
براستي كتاب عبقات، عظيم است. آن اقيانوس بيكران، و آن درياي ژرف، اين كتاب است. اينچنين كتابي، در ديگر آفاق بشري و فرهنگ ملتها نيز همانند ندارد. هر چه دانشمندان و عالمان بزرگ درباره آن گفته‌اند و هر چه سپس بگويند، حق آن است. اينهمه آگاهي و عمق، اينهمه معرفت و استقصا، اين وسعت دامنه اطلاع، اين خبرويت و تبحر، اين حوصله و دقت، اين جمع و تدوين، اين بحث و شناخت، اين عرضه و استدلال، اين قوام و ماده، اينها همه براستي اعجازي است در عالم فكر و تأليف، و در عرصه قدرتهاي انساني. كتاب عبقات، با مجلدات بسيارش [1]، يكي از والاترين نمونه‌هاي كار خرد انساني و پشتكار و مسئوليت بشري است، و يكي از ارجمندترين سندهاي هدايت و ارشاد.
علامه مجاهد، حضرت مير حامد حسين، كوشيد تا در اين كتاب، فلسفه امامت را روشن كند، و نشان دهد كه اسلام آن
__________________________________________________
[1]. براي اطلاع از تفصيل مجلدات «عبقات الانوار»، رجوع شود به مقاله «400 كتاب در شناخت شيعه»، در «يادنامه علامه اميني» / 552- 554.
مير حامد حسين، ص: 129
ديني نيست كه در دربارهاي خلفا مطرح بود، و با وجود هزاران- هزار انسان محروم، و هزاران گونه ظلم و تعدي و جهل و انحطاط، دم از اسلام مي‌زدند، و خود را رهبران جامعه اسلامي مي‌دانستند، بلكه اسلام آن دين عزت و آگاهي و تعهد و صعود انساني است كه تعليمات آن، در ميان خاندان رسول پي گرفته شد. رهبران جامعه انساني اسلام، امامان معصومند. پس انسان، از نظر اسلام، چنان عزيز و با ارزش است كه فقط بايد از رهبر معصوم پيروي و اطاعت كند، نه از هر كس ديگر.
دين اسلام، ارجي را كه به انسان و حقوق انسان نهاده است، در نهايت درجه اوج و حرمت است، زيرا امامت را مطرح كرده و انسان را مكلف به اطاعت از امام كرده است، يعني رهبر معصوم، يعني كساني كه با رهبري آنها سر سوزني به شخصيت و حقوق انساني تجاوز و تعدي نخواهد شد، زيرا آنان معصومند و مبرا از هر جهل و ستم.
اين فلسفه سياسي- ديني، مترقي‌ترين فلسفه سياسي است كه تاكنون عرضه شده است. عالمان مجاهد شيعه، همواره، در صدد بوده‌اند تا اين فلسفه، يعني اصل «امامت» را تحكيم بخشند، اصلي كه مساوي است با عظمت و سعادت بشر. و كتاب «عبقات» يكي از عظيمترين اسناد اين فلسفه بزرگ است.
اين مصلح ديني و مجاهد اجتماعي، آثار علمي و تأليفات بزرگ و كوچك ديگر نيز داشته است. شيخ آقا بزرگ به ذكر آن تأليفات نيز مي‌پردازد … و بدينگونه عظمت و وسعت دامنه
مير حامد حسين، ص: 130
كار اين عالم شيعي را نمودار مي‌سازد. سپس به مسئله‌اي اشاره مي‌كند، درباره اخلاق اسلامي و غيرت ديني او، و موضعگيري و بيداري او نسبت به نفوذ عوامل و مظاهر استعمار، مي‌گويد:
امري عجيب است كه مير حامد حسين، اينهمه كتابهاي نفيس، و اين دايرة المعارفهاي بزرگ را تأليف كرده است، در حالي كه جز با كاغذ و مركب اسلامي (يعني كاغذ و مركبي كه در سرزمينهاي اسلامي و به دست مسلمانان تهيه مي‌شده است)، نمي‌نوشته است. و اين به دليل تقواي فراوان و ورع بسيار او بوده است. اصولا دوري وي از بكار بردن صنايع غير مسلمانان مشهور همگان است …
و اين امري است كه بايد سرمشق همه ما قرار گيرد. بايد مردم ما، به اين نمونه‌هاي پاك تأسي جويند، و راه آنان را برگزينند، و خود را از هر گونه نياز و وابستگي برهانند.
در اينجا بايد ياد كنم كه كتاب «عبقات الانوار»، شاهكار علمي شيعه است در رشته مناظرات و عقايد و فلسفه سياسي، در سده سيزدهم اسلامي. ليكن در سده چهاردهم، مسائل ديگري مطرح شد، و دهها تأليف ديگر از ناحيه مخالفان پديد آمد، و سطح مسائل و برداشتها از گونه‌اي ديگر گشت، از اين‌رو فرهنگ شيعه نيازمند تأليفاتي از گونه ديگر گشت. و چون نوع حمله تفاوت كرد، نوع دفاع نيز لازم بود كه تفاوت كند. اينجا بود كه عالمان شيعه و «مرزبانان حماسه جاويد» در سده چهاردهم،
مير حامد حسين، ص: 131
به پديد آوردن آثاري ديگر دست زدند، كه از هر جهت مطابق با روح قرن باشد. اين آثار از جمله كارهاي عظيم علمي شيعه است در سده چهاردهم، و در رأس آنها، در زبان عربي، كتابهاي سيد عبد الحسين شرف الدين جاي دارد، و كتاب جهاني «الغدير». و كتاب عظيم «الذّريعة».

15- خاندان آگاهي و جهاد

اشاره

مير حامد حسين هندي، در دامان خانداني چشم گشود و پرورش يافت، كه همه عالماني بودند آگاه، و فاضلاني مجاهد.
در ميان برادران و فرزندان و فرزند زادگان وي نيز عالماني چند، خدمتگذار و متعهد، به هم رسيدند. اينك به چند تن از اين مشعلداران فرهنگ و فضيلت، و مجاهدان تعهد و عقيده، اشاره مي‌كنيم:

مفتي سيد محمد قلي موسوي (م 1260 ق)

وي پدر مير حامد حسين است، و از عالمان و پژوهشيان بزرگ اسلام، در هند، در نيمه نخست سده سيزدهم هجري و دهه اول از نيمه دوم آن سده، و يكي از برجسته‌ترين چهره‌هاي علم عقايد و مناظرات است، و يكي از نمونه‌هاي كم مانند تتبع و استقصا [1].
حاج شيخ عباس قمي، در شرح حال وي، مي‌نويسد:
__________________________________________________
[1]. رجوع شود، از جمله، به «ريحانة الادب»، ج 4/55.
مير حامد حسين، ص: 132
يكه‌تاز معركه فضل و كمالات، و مناظر ميدان مناظرات و مباحثات، از اكابر متكلمين عظام … جد و جهد او در اعلاي لواي شريعت، و حمايت دين و ملت، بر السنه جمهور مذكور، و نوادر تحقيقات، و غرايب تدقيقات، و محامد صفات، و معالي كرامات آن رفيع الدّرجات، در مصنفات و مؤلفات متأخرين مرقوم و مسطور است [1].
سپس به تأليفات ايشان اشاره مي‌كند.

سيد سراج حسين

سيد سراج حسين، برادر ارشد مير حامد حسين است. او نيز چون پدر و برادران خويش، از عالمان و فرزانگان بوده است. حاج شيخ عباس قمي، در شرح حال مفتي سيد محمد قلي موسوي گويد:
و آن جناب را از اولاد ذكور سه پسر بود. اكبر ايشان، عاليجناب مولانا السّيّد سراج حسين، فاضل جليل و حكيم عصر و فيلسوف دهر خود بوده … [2]

سيد اعجاز حسين (م 1286 ق)

سيد اعجاز حسين، معروف به كنتوري، نيز برادر مير حامد حسين است. او نيز از عالمان بزرگ شيعه هند است. وي چونان پدر، شيفته تحقيق و پژوهش بوده است، و به برادر خود در كار تأليفات او كمك بسيار كرده است، بويژه در كتاب بزرگ «استقصاء
__________________________________________________
[1]. «فوائد الرضويه»، ج 2/596.
[2]. همان كتاب، همانجا.
مير حامد حسين، ص: 133
الافحام»، كه به نام مير حامد حسين شهرت يافته است. گفته‌اند بيشترين كار اين كتاب را سيد اعجاز حسين انجام داده است. تأليفات بسيار ديگر نيز داشته است. ريحانه گويد:
عالمي است مبتكر و در تمامي علوم متداوله بصير و خبير، و از بزرگان علماي شيعه بوده، و علوم متنوعه را از والد معظم خود (سيد محمد قلي موسوي) فرا گرفته …

سيد ناصر حسين (م 1361 ق)

سيد ناصر حسين، ملقب به «شمس العلماء»، فرزند مير حامد- حسين است. او را در علم و تتبع، تالي مرتبه پدر شمرده‌اند. مؤلف ريحانة الادب گويد:
سيّد ناصر حسين، ملقّب به «شمس العلماء»، فرزند صاحب عبقات … عالمي است متبحر، فقيه، اصولي، محدث، رجالي، كثير التّتبّع، و وسيع الاطلاع، و دايم المطالعه، از اعاظم علماي اماميه هندوستان، و مفتي و مرجع اهالي آن سامان، و از والد معظم خود و (مفتي) سيد محمد عباس تحصيل مراتب علميه كرده، و در تمامي فضايل و كمالات نفسانيه طاق، و پدر والاگهر خود را وارث بالاستحقاق …
سپس به ذكر تأليفات او مي‌پردازد، و از جمله «تتميم عبقات الانوار» را ذكر مي‌كند. [1]
__________________________________________________
[1]. «ريحانة الادب»، ج 4/145.
مير حامد حسين، ص: 134

سيد ذاكر حسين موسوي هندي

سيد ذاكر حسين كنتوري موسوي هندي، برادر سيد ناصر- حسين و فرزند ديگر مير حامد حسين است. شيخ آقا بزرگ تهراني گويد:
سيد ذاكر حسين … عالم فاضل و اديب شاعر، از افاضل خاندان خويش بود و از اديبان و شاعران آن خاندان.
او را آثاري است … و او با برادر خود، سيد ناصر حسين در تتميم مجلدات «عبقات الانوار» همكاري داشت، و ديوان شعري دارد به فارسي و عربي. [1]

سيد محمد سعيد المله موسوي

سيد محمد سعيد المله موسوي، فرزند شمس العلماء سيد ناصر- حسين است و نواده مير حامد حسين. سيد محمد سعيد المله نيز از عالمان شيعه هند است كه در نجف اشرف تحصيل كرده است.
او را تأليفات چندي است، از جمله:
1- مسانيد الائمّة.
2- الايمان الصّحيح.
3- مدينة العلم.
4- معراج البلاغة.
5- آية الولاية.
6- آية التّطهير.
__________________________________________________
[1]. «نقباء البشر»، ج 2/714- 715.
مير حامد حسين، ص: 135
7- الامام الثّاني عشر. [1]
علامه اميني، در سفر خود به هند، به سال 1380 ق، در لكهنو با ايشان ملاقات مي‌كند. سيد سعيد الملّة به ديدار وي مي‌آيد، و فرزند خاندان «عبقات»، قدوم نويسنده «الغدير» را بگرمي پذيرا مي‌شود. در «صحيفة المكتبه» [2] از اين موضوع ياد شده است:
علامه بزرگوار، سيد محمد سعيد الملة، فرزند دانشمند مشهور سيد ناصر حسين، و نواده علامه مجاهد، سيد طايفه، حضرت مير حامد حسين- قدّس سرّه الشّريف- هر صبح و شام از ما جدا نمي‌گشت. ما هرگز فضايلي را كه از وي و برادر دانشمندش، شريف معظم، سيد نصير الملة مشاهده كرديم فراموش نمي‌كنيم. آن احترام و بزرگ‌منشي و عزت و شرافت و اخلاق نيك و آداب و روحيات شريفانه و غرايز پسنديده، و آن بهره سرشاري كه از نياي خويش (مير حامد حسين) دارند، و نصيب وافري كه از فضيلتها برده‌اند، در خور فراموشي نيست [3]

16- كتابخانه ناصريه

خاندان مير حامد حسين، از آغاز سده سيزدهم، به پيريزي
__________________________________________________
[1]. «الامام الثاني عشر»، چاپ دوم، نجف، مطبعة القضاء (1393)- مقدمه.
[2]. صحيفة المكتبه، مجله كتابخانه نجف (مكتبة الامام امير المؤمنين العامة) است، كه در شماره دوم آن، گزارش مسافرت علامه اميني به هند و كتابخانه‌ها و نسخه‌هايي كه وي در آن ديار ديده است آمده و توصيف شده است.
[3]. صحيفة المكتبه، شماره 2/14.
مير حامد حسين، ص: 136
كتابخانه‌اي همت گماشتند. اين كتابخانه، به مرور زمان تكميل گشت، و نسخه‌هاي فراوان و مآخذ نفيسي در آن گردآوري شد، تا به دوران سيد ناصر حسين، كه به نام وي ناميده گشت. در صحيفة- المكتبة، شرحي درباره اين كتابخانه و برخي نسخه‌هاي نفيس آن آمده است [1]. ما در اينجا، چند سطر از اين گزارش را بتلخيص مي‌آوريم:
اين كتابخانه با عظمت، كه حاوي 30000 جلد كتاب، از نفايس مطبوعات و نوادر مخطوطات مي‌باشد، نتيجه همت سه شخصيت بزرگ علمي است … پايه تأسيس اين كتابخانه مباركه، به دست رادمرد محقق، و دانشمند فقيه متكلم، جامع معقول و منقول، سيد محمد قلي موسوي نيشابوري- كه از ايرانيان مقيم هند بودند- استوار گرديده …
سپس محتويات كتابخانه فرزندش، قهرمان بزرگ دانش، مير حامد حسين، بدان ضميمه گشته … و بعدها آنچه سيد ناصر حسين، پسر مير حامد حسين، گرد آورده، بر آن كتابخانه افزوده گشته است. و پس از درگذشت ايشان، كتابخانه به فرزندان عاليمقام وي، سيّد محمد سعيد الملّة و سيّد محمد نصير الملّة، انتقال يافته، و در تحت نظر اين دو بزرگوار اداره مي‌شود.
اين بود اشاره‌اي كوتاه به شرح حال مير حامد حسين هندي
__________________________________________________
[1]. شماره 2/14- 26، با اندكي تغيير در عبارت.
مير حامد حسين، ص: 137
- رحمة اللّه عليه- عالم كم مانند شيعي، و اين بود ذكري از خاندان او، و آثار جاودان آنان، در راه خدمت به نشر اسلام صحيح و تثبيت اركان فرهنگ و فضيلت. تمام شيعه- بلكه همه مسلمانان- در برابر اين پدران و فرزندان وظيفه دارند كه سپاسگزار باشند، و در حق آنان دعاي خير كنند، و در راه نشر افكار و آرمان اينگونه عالمان (كه چيزي نيست جز نشر دين صحيح و آموختن عقايد حقه و تأمين سعادت معنوي و مادي جامعه و گسترش خير و فلاح) از جان بكوشند. بدينگونه ما با علامه شيخ آقا بزرگ تهراني هماواييم:
اين خاندان با جلالت، در زمره آن كسانند كه خداوند آنان را مشمول عنايات خويش قرار داده است. زيرا خداوند بزرگان اين خاندان را از موهبت و نبوغ برخوردار ساخته و استعداد و قابليت بخشيده است، و از فروغ الهام بهره‌مند كرده و سايه توفيق را بر سر آنان گسترده است. ايشان نيز اين نعمتهاي خدايي را پاس داشته‌اند، و همه ايام زندگي را در دفاع از حريم دين سپري كرده‌اند، و براي استحكام پايه‌هاي مذهب جعفري بجان كوشيده‌اند. آري خدمات اين بزرگواران به دين مقدس، و فداكاريهاي آنان براي برپاداري كلمه حق، از حد شمار بيرون است. از اين‌رو، اينان بر گردن همه شيعه حق دارند، شيعه‌اي كه ارزش عقيده حق خويش را بداند، و به دين و مذهب خود اهميت دهد، و براي نشر
مير حامد حسين، ص: 138
آيين والا، و دين قويم، و صراط مستقيم تشيع بكوشد. [1]

17- پاسداري از پاسداران

در همه جبهه‌ها، و تعهدها، و حضورهاي تكليفي، خط مقدمي است و خطوطي ديگر. هر كس توفيق يافت و در خط مقدم حاضر شد، زهي سعادت او. و آن كسان كه اين توفيق را نيافتند، بايد در ديگر خطهاي تكليف حضور به هم رسانند، و انجام وظيفه كنند.
در اينجا خوب است، تعليمي، از «صحيفه سجّاديّه» بياوريم:
اللّهمّ! و ايّما مسلم خلف غازيا او مرابطا في داره، او تعهّد خالفيه في غيبته، او اعانه بطائفة من ماله، او امدّه بعتاد، او شحذه علي جهاد، او اتبعه في وجهه دعوة، او رعي له من ورائه حرمة، فآجر له مثل اجره، و زنا بوزن، و مثلا بمثل
… [2]
- خداوندا! هر مسلماني، اداره زندگي جنگجويي، يا مرزدار مسلحي را به عهده گيرد، يا به خانواده او رسيدگي كند، يا هزينه‌اي تقديم او دارد، يا ساز و برگي و سلاحي در اختيار او گذارد، يا اسلحه او را تعمير نمايد، يا دعايي بدرقه راه او كند، يا در غياب او با احترام از او نام ببرد، خداوندا، چنين كس را نيز پاداشي ده، همانند پاداش جنگجويان و مرزداران، و هم اندازه پاداش آنان.
در اين بخش، از اين دعاي مقدس و آموزنده، دقت كنيد! امام زين العابدين علي بن الحسين «ع»، پس از مقام بلند نيروهاي
__________________________________________________
[1]. «الكرام البررة» (از «طبقات اعلام الشيعة»)، ج 1/148- 149.
[2]. «صحيفه سجاديه»، دعاي 27.
مير حامد حسين، ص: 139
مسلح اسلامي، چه سربازان و ديگر ارتشيان و چه مرزبانان و پاسداران، هفت مرتبه ديگر قائل شده است و هفت گروه ديگر، و همه آن مراتب را نيز مشمول اجر بزرگ الاهي خواسته است:
1- گروه اول: كساني كه زندگي و خانواده افراد نيروهاي مسلح اسلامي را اداره كنند، تا آنان با خيال راحت به جهاد و دفاع و مرزباني و پاسداري ادامه دهند.
2- گروه دوم: كساني كه به اداره زندگي آنان كمك كنند، در مورد اطفال و وضع تحصيل آنها، بيمار و بيمار داري، و ديگر نيازهاي زندگي، با خانواده‌هاي نيروهاي مسلح همكاري نمايند.
3- گروه سوم: كساني كه از دارايي و امكانات خويش، هزينه‌اي تقديم نيروهاي مسلح و افراد آنان بدارند.
4- گروه چهارم: كساني كه اسلحه و ديگر وسائل جنگي، و نيازهاي مختلف جبهه‌اي را آماده ساخته در اختيار آنان گذارند.
5- گروه پنجم: كساني كه وسائل جنگي و ابزار و آلات و وسائل لازم را براي آنان تعمير كنند و آماده سازند، تا جنگجويان و مرزداران بتوانند براحتي و با وسايل كافي به كار مهم خويش بپردازند، و جهاد مقدس را ادامه دهند و اداره كنند.
6- گروه ششم: كساني كه براي آنان دعا كنند، يعني در فرصتهاي مناسب، پس از نمازها، در سحرها، پس از نماز جمعه و جماعت، در مراسم و مجالس مقدس، در خلوتها و دل شبها، و هر گونه و هر طور، خدا را بخوانند، و سلامتي و قوت قلب و
مير حامد حسين، ص: 140
قدرت و استقامت بدني آنان را، و پيروزي نيروهاي اسلامي را از خدا بخواهند، و بدينگونه باعث دلگرمي و تأييد باطني و ظاهري آنان شوند.
7- گروه هفتم: كساني كه در غياب افراد نيروهاي مسلح درگير در جنگ، يا مشغول پاسداري در مرزها، از آنان با احترام ياد كنند، و نام آنان را، به عنوان قهرمان و فداكار، و حماسه- آفرين، با تجليل ذكر نمايند. و اجازه ندهند كه مردم سست عنصر، يا بي‌اعتقاد، يا فاقد شرف، از آنان به بدي ياد كنند و مثلا بگويند:
رفتند به جبهه يا مرز كه چه بشود؟ چرا بايد خودشان را به خطر بيندازند؟ و امثال اين ياوه‌ها. هنگامي كه كسي چنين گويد، توي دهن او بزنند، و از جانبازان با احترام نام ببرند، و آنان را قهرمانان و فداكاران بخوانند.
امام از خدا خواسته است تا اين هفت گروه را نيز خداوند همان پاداش دهد كه به جانبازان مي‌دهد. و اين تعليم عظيم و مقدس، اهميت حضور عام در جبهه تكليف و تعهد را بخوبي مي‌رساند. يعني كساني كه نتوانند «حضور خاص» داشته باشند، و در جبهه‌ها و خطهاي مقدم حاضر گردند، بايد بكوشند تا از «حضور عام» محروم نمانند، و جزء يكي از اين هفت گروه باشند، و در رده آنان قرار گيرند، و در اين مراحل، دست به اقدامي بزنند، تا در جريان كلي حركت انسان به سوي خدا روان گردند، زيرا كه حركت جهادي، عظيمترين حركت انساني است، چون جهاد براي استقرار حق و عدل، و دين خدا، بزرگترين خدمت است به انسانيت، و بزرگترين
مير حامد حسين، ص: 141
تقرب است به درگاه خدا.
در كارهاي علمي و فكري و فرهنگي نيز چنين است. هنگامي كه عالمي، متفكري، محققي، نوآوري و … موفق گشت و كتابي براي روشن كردن راه انسان، و نشر تعاليم مقدس، پديد آورد، لازم است كه ديگران با وسايل گوناگون او را تأييد و تشويق كنند، و براي نشر كتاب او، و توجه دادن جامعه به آن كتاب روشنگر، همه گونه بكوشند.
تقريظها و ستايشنامه‌هايي، كه آگاهان، براي مؤلفان بزرگ و كتابهاي سودمند مرقوم داشته‌اند، در همين رابطه است. [1]
در كار كتاب عظيم «عبقات الانوار» نيز چنين شد. پس از انتشار آن، در اين سوي و آن سوي، عالمان و اديبان به تأييد جبهه حق پرداختند، و مقاله‌ها و قصايد بسياري، درباره اين كتاب و اين مؤلف نوشتند و سرودند، و تا آنجا به اين وظيفه توجه كردند، كه پس از درگذشت مير حامد حسين نيز اين ستايشنامه‌ها و چكامه‌ها نوشته و سروده و به هند فرستاده مي‌شد، و به دست فرزندان اديب و عالم وي مي‌رسيد. چون اين نوشته‌ها و قصيده‌ها- كه خود نيز حق است و سند حق و تأييد حق- فراوان گشت، يكي از اديبان و مؤلفان صفحات هند، آنها را در كتابي گرد آورد، و «سواطع الانوار، في تقريضات عبقات الانوار» [2] ناميد.
__________________________________________________
[1]- در كتاب «شيخ آقا بزرگ تهراني» نيز در اين باره مطالبي آمده است/ 266 به بعد.
[2]- تقريظ و تقريض هر دو صحيح است، و به يك معني است. و بيشتر در-
مير حامد حسين، ص: 142
در حدود 20 سال پيش (1340 ه. ق- 1381 ه. ق)، چند تن از فاضلان اصفهان، بخش «حديث ثقلين»، و چند حديث نبوي ديگر، از «عبقات الانوار» را، در 6 جلد، تجديد چاپ كردند. در اين چاپ، در پايان جلد ششم، مطالب مفيدي آورده شده است.
درباره تقريظهاي عبقات، از جمله، به آنجا مراجعه كنيد.

18- ميرزاي شيرازي و كتاب «عبقات الانوار»

در ميان كساني كه از سر بيداري و تعهد شناسي، به ترويج كتاب «عبقات» پرداختند، و براي آن، نامه‌ها و تقديرها نگاشتند، به نامهاي عالمان بزرگي چند بر مي‌خوريم: ميرزا محمد حسن شيرازي. شيخ زين العابدين مازندراني. حاج ميرزا حسين نوري.
سيد محمد حسين شهرستاني. حاجي ميرزا ابو الفضل تهراني.
صدر الافاضل دهدشتي. حاجي ملا اسد اللّه خوئي. شريف العلماء خراساني. حاج آقا مير قزويني. حاج سيد اسماعيل صدر. سيد ريحان اللّه كشفي. شيخ الشّريعه اصفهاني.
شيخ زين العابدين مازندراني، از جمله، نامه‌هايي به بزرگان هند مي‌نويسد، و در آن نامه‌ها، از مير حامد حسين و تأليفات ايشان تجليل مي‌كند، و آنان را تشويق مي‌نمايد تا ديگر آثار مير حامد- حسين را به چاپ برسانند.
ميرزاي بزرگ، ميرزا محمد حسن شيرازي نيز، به اين امر
__________________________________________________
مورد ستايش از كتاب و مؤلف به كار مي‌رود. انوار اول جمع نور است و انوار دوم جمع نور- به فتح ن- يعني شكوفه، شكوفه گل سپيد.
مير حامد حسين، ص: 143
مهم توجه خاص مبذول مي‌دارد، و چند نامه به صاحب عبقات، و سپس به فرزندش سيد ناصر حسين هندي مي‌نويسد. ميرزاي بزرگ، در يك نامه، كه به زبان عربي نوشته شده است، از جمله، چنين مرقوم مي‌دارد:
رأيت مطالب عالية، تفوق روائح تحقيقها علي الغالية.
عباراتها الوافية دليل الخبرة، و اشاراته الشّافية محلّ العبرة، و كيف لا؟ و هي من عيون الافكار الصّافية مخرجة، و من خلاصة الاخلاص منتجة. هكذا، هكذا، و الّا فلا، لا … [1]
- من در كتاب شما، مطالبي عالي و ارجمند خواندم، نسيم خوش تحقيقاتي كه شما براي پيدا كردن اين مطالب به كار برده‌ايد، بر هر مشك پرورده و معجون دماغپروري برتري دارد. عبارات رساي كتاب، دليل پختگي نويسنده است، و اشارات جهل زداي آن، مايه دقت و آموختن. و چگونه چنين نباشد؟ در حالي كه كتاب از سرچشمه‌هاي فكري تابناك نشأت گرفته، و به دست مجسمه اخلاص و تقوي تأليف يافته است. آري كتاب بايد از اين دست باشد، و مؤلف از اين گونه … و اگر غير از اين باشد، هرگز مباد، و مباد.
در سخنان ميرزاي بزرگ تأمل كنيد! كه چگونه به ابعاد گوناگون كار توجه مبذول مي‌دارد، هم جوانب كار و پختگي و تحقيقات و تسلط علمي مؤلف را مي‌ستايد، و عبارات و چگونگي ادا و تعبير را، و هم اخلاص كار را. و سپس آرزو مي‌كند كه اگر كاري جز اين باشد، مباد. اگر كاري و تأليفي به نام دين، از ارزشهاي فني
__________________________________________________
[1]- «عبقات الانوار» «حديث ثقلين»، ج 6/1236.
مير حامد حسين، ص: 144
برخوردار نباشد، اگر شعري و نوشته‌اي در حدي كه بايد نباشد، هرگز مباد! كه جز زيان چيزي نخواهد داشت. و اگر اخلاص و پاكي دل و سلامت نيت در كار نباشد، نيز هرگز مباد، كه نورانيتي و تأثيري چندان بر آن مترتب نخواهد بود.
ميرزاي بزرگ، در نامه‌اي، به فارسي نيز، چنين مي‌نويسد:
… به عرض عالي مي‌رساند: رجاء واثق آنكه علي الدّوام در تشييد قواعد دين حنيف، و تسديد سواعد شرع شريف، به بركات امام عصر، وليّ زمان- ارواحنا له الفداء- موفق و مسدّد باشيد! اگر چه در مقام تودّد و اتّحاد، كمتر ميسر شده است بتوانم چنانچه شايسته است برآيم، واحد احد اقدس، عزّت اسماؤه- گواه است، هميشه شكر نعمت وجود شريف را مي‌كنم. و به كتب و مصنفات رشيقه جنابعالي مستأنسم، و حق زحمات و خدمات آن وجود عزيز را، در اسلام، نيكو مي‌شناسم. انصاف توان گفت: تاكنون، در اسلام، در فن كلام، كتابي به اينگونه نافع و تمام، تصنيف نشده است، خصوصا كتاب «عبقات الانوار» كه از حسنات اين دهر، و غنائم اين زمان است.
بر هر مسلم متدين لازم است كه در تكميل عقايد و اصلاح مفاسد خود، به آن كتاب مبارك رجوع نمايد و استفاده نمايد.
و هر كس به هر نحو تواند در نشر و ترويج آنها، به اعتقاد احقر، بايد سعي و كوشش را فرو گذاشت ندارد … [1]
__________________________________________________
[1]- «عبقات الانوار»، همان جا.
مير حامد حسين، ص: 145
و همين رابطه است، و همين تعهد و آگاهي تكليفي، كه شيخ آقا بزرگ تهراني را وا مي‌دارد، تا از خدا بخواهد كه باقيمانده عمر او را به نويسنده «الغدير» دهد، تا كار هدايت «الغدير» به اتمام رسد.
وي در تقريظي كه، در روز دوم ماه رمضان سال 1371 هجري قمري، براي صاحب «الغدير» نوشته است، چنين مي‌گويد:
من قاصرم از توصيف اين كتاب گرانبها، و ستايش آن.
الغدير بالاتر و بزرگتر از آن است كه آن را توصيف كنند و ثنا گويند. من تنها كاري كه مي‌توانم كرد اين است كه دعا كنم تا خداوند عمر مؤلف كتاب را طولاني كند، و به او فرجام نيك بخشد. اين است كه با خلوص دل، از درگاه خداي متعال مسئلت مي‌كنم كه بقيه عمر مرا، بر عمر شريف او بيفزايد، تا او بتواند به همه آرمان خويش دست يابد …

19- «عبقات»، «الغدير» و «المراجعات»

در كتاب «شرف الدّين»، به اهميت توجه و استناد به متون اشاره كرده‌ام. و در فصل 34: «نهضت متن گرايي»، و فصل 35: «استناد و تفقّه»، از آن كتاب، توضيح داده‌ام كه مسئله رجوع به متون و استناد به آنها، «در مورد بحثهاي امامت و سياست اسلامي، اهميت ويژه‌اي مي‌يابد. در شرح فلسفه سياسي اسلام، و بيان مباني رهبري، و اصول امامت، هيچ استدلال عقلي، و تمهيد فلسفي و كلامي، بهتر از آيه‌اي از قرآن (كه بنابر مآخذ معتبر تفسيري سني و شيعه،
مير حامد حسين، ص: 146
درباره امامت، نازل شده است)، يا حديثي از پيامبر، مهمتر و الزام‌آورتر نيست … با توجه به اين امر، از قديم روزگاران، عالماني بسيار، به متون ديني، توجهي ويژه داشته‌اند. و بخصوص درباره «امامت» كتابهايي مهم، بر اساس احاديث و متون معتبر تفسير و حديث و تاريخ تأليف كرده‌اند … در 150 سال اخير نيز، در ميان عالمان و متفكران شيعه، نهضتي پديد آمد، كه مراجعه به متون را، به صورتي وسيع و عميق، در سر لوحه كار خويش قرار داد.
«اين عالمان گفتند، كه ما مسلمانان همه، اهل يك كتابيم و پيرو يك پيامبر. ببينيم درباره مسائل مورد اختلاف، آيا در قرآن و سنت پيامبر «ص»، اشاره يا توضيحي آمده است يا خير؟
اگر اشاره، يا بيان، يا توضيحي آمده باشد، سخن تمام است، بايد مضمون آيه، و محتواي سنت، ملاك قرار گيرد و بس.
«عالمان چندي اين روش را به كار بردند، و موفقيتهاي چشمگيري به دست آوردند … اينان با موازين علمي كه درباره «سند شناسي»، و «نقد حديث» در دست داشتند، حقايق را روشن كرده پيش چشم خواهندگان گذاشتند. اگر بخواهيم برجسته‌ترين نمونه‌هاي اين جريان فكري و ديني و ارشادي و تربيتي را، در يك قرن و نيم اخير، ياد كنيم، بايد اين سه تن را نام ببريم:
1- علامه مجاهد، مير حامد حسين هندي، نويسنده كتابهايي گرانقدر، از جمله، كتاب «عبقات الانوار».
2- علامه مجاهد، سيّد عبد الحسين شرف الدين، نويسنده كتابهاي ارجمند «المراجعات»، «النّصّ و الاجتهاد»، «الفصول
مير حامد حسين، ص: 147
المهمّة»، و …
3- علامه مجاهد، شيخ عبد الحسين اميني، نويسنده كتابهايي چند، از جمله، كتاب عظيم «الغدير».
اين بود، اشاره‌اي به اهميت متن گرايي، و يادي از اين عالمان.

20- شناخت ابعاد

اشاره

كتاب «عبقات الانوار» و كار عظيم پديد آورنده اين اقيانوس را، و همچنين شخصيت چنين مؤلفي را، بايد فراتر از اندازه يك شرح حال بشناسيم. خوب است در همينجا ياد كنم كه من در نوشتن اين زيستنامه‌ها و ياد كرد اين بزرگمردان، آهنگ آن ندارم كه يك گزارشگر احوال باشم. بلكه مي‌خواهم اركان شخصيت و ابعاد كار آنان را بشناسانم، اگر چه ناقص و باختصار. تا آنچه كه در اينگونه مردان راز جاودانگي است پديدار شود، و مقداري كه اين والايان بر حجم معنويت بشري افزوده‌اند معلوم گردد، و گامي كه در راه سعادت جامعه اسلامي و انساني برداشته‌اند شناخته شود. و تا زندگاني و كارها و مجاهدات آنان سرمشقي گردد براي جوانان، چه طلاب علوم ديني و چه ديگران، و تا بدانند كه:
چنين كنند بزرگان چو كرد بايد كار …
اين است كه در اينجا به تحليل چند بعد از ابعاد كار عظيم نويسنده «عبقات» مي‌پردازم:

1- بعد علمي

نخستين بعدي كه از اين كار عظيم، چشمگير است، وزن علمي
مير حامد حسين، ص: 148
كتاب است. مير حامد حسين هنگامي كه خود را مكلف مي‌بيند كه مطالب نادرست كتاب «تحفه اثنا عشريه» را روشن كند، نخست به آماده كردن خويش براي اداي تكليف مي‌انديشد. و باصطلاح پس از احساس تكليف، به فكر تهيه مقدمات عمل به تكليف مي‌افتد، و نه تنها به شروط «صحت تكليف»، بلكه به شروط «كمال تكليف» نيز توجه مي‌كند. همينكه ديد كتابي نوشته شده است كه از نظر دين و علم و جامعه و شرف موضع، بايد به توضيح اشتباه انگيزيهاي آن پرداخت، و جهل پراكنيهاي آن را جبران كرد، و تفرقه آفرينيهاي آن را بازپس راند، و دروغهاي آن را بر ملا ساخت، نخست به دنبال گسترش معلومات خويش و پيدا كردن مآخذ و اطلاعات وسيع مي‌رود، و سالها بر سر اين سودا عمر مي‌نهد.
يكي از مشكلات امروز فرهنگ ديني همين است. گروهي از كسان، از باب ثواب، درباره دين كتاب مي‌نويسند. گروهي اين كار را شغل گرفته‌اند، و گروهي عنوان. اشكالي ندارد كه درباره موضوعي كتابهاي فراوان نوشته شود، يا فرهنگي، واجد شماره بسياري كتاب باشد، اما كتاب نيز مانند هر چيز اصيل ديگر هويت مي‌خواهد، نويسنده كتاب هويت مي‌خواهد، جهت كتاب هويت مي‌خواهد، و ماده كتاب هويت مي‌خواهد. اين درست نيست كه هر كسي، در هر سني، با هر اندازه تحصيل- اگر تحصيلاتي وجود داشته باشد- با هر نوع ديد و هر سطح درك، به جان معارف ديني افتد و كتاب بنويسد، و دين شناسي به مردم آموزد، و دم از اسلام راستين بزند.
مير حامد حسين، ص: 149
ما در زماني به سر مي‌بريم كه در اقاليم ما مردم خاورميانه، تحولاتي چند به وقوع پيوسته يا در حال به وقوع پيوستن است. از جمله اين تحولات، تحولات انتشاراتي است. امروزه وضع كتاب، از هر لحاظ، با 40 بلكه 20 سال پيش فرق فاحش كرده است. خواننده كتاب نيز نسبت به آن روزگار زيادتر شده است بويژه در ميان جوانان. از اين‌رو ناشران بسياري نيز به هم رسيده‌اند كه به كار نشر كتابهاي مذهبي مي‌پردازند. بدينگونه كتاب نشر مي‌شود و به فروش هم مي‌رسد. و بالاترين تيراژ نيز از آن كتابهاي ديني است. ولي اين موضوع به همان اندازه كه خوشحال كننده و اميد- آفرين است، و از مقبوليت علم و فرهنگ و دين نزد جامعه حكايت مي‌كند، به همان اندازه نيز اضطراب آور و نگراني آفرين است، بويژه اگر به يك نكته مهم ديگر توجه كنيم. و آن نكته اين واقعيت اجتماعي است كه اكنون سالهاست كه نسل جوان جامعه، پيشترين بخش معلومات ديني خود را از طريق مطالعه و خواندن به دست مي‌آورد، و شخصيت ديني و اسلامي خويش را با كتاب مي‌سازد.
زيرا گرفتاريهاي تحصيلي و شرايط دنياي ماشين و صنعت و …
مجالها را اندك ساخته است و روابط را پوك. پدران و مادران نيز، يا خود معلومات ديني كافي ندارند، يا براي انتقال دقيق و درست معلومات خود به فرزندان فرصتي نمي‌يابند. و مي‌بينيم كه بسياري از اين پدران و مادران، به منظور اداي تكليف خويش، در مورد تربيت ديني فرزند، براي او كتاب مي‌خرند، يا هزينه خريد كتاب در اختيار او مي‌گذارند. و خويشتن را از اين بابت
مير حامد حسين، ص: 150
بري الذّمه مي‌دانند.
در هر حال و در هر صورت، كتابي كه به نام دين، و با عنوان ديني، نوشته مي‌شود، هم چاپ مي‌شود و هم به فروش مي‌رسد، و هم خواننده پيدا مي‌كند، هر چه و هر گونه كه باشد، آنهم خوانندگان بسيار، و در سطوح مختلف، بويژه در نسل جوان.
اينكه نسل جوان را ياد مي‌كنم نبايد يك امر مهم ديگر را از نظرها دور بدارد. و آن امر، مراجعه ديگر طبقات است به كتابهاي ديني. هنگامي كه انسان كتابي نوشت و به ناشري سپرد، بايد توجه داشته باشد كه پس از انتشار به دست صدها كس مي‌رسد.
و مردم جامعه آن را، به دلايل گوناگون، مي‌بينند: عالم و غير عالم، استاد و شاگرد، موافق و مخالف و … بنابر اين بايد استناد و برداشت و عرضه مسائل در كتابهاي ديني، به گونه‌اي باشد كه، دست كم، در ضرر آن بسته باشد، و نويسنده در برابر خداوند، و پيامبران، و امامان، و وجدان، و علم، و تاريخ، و فرهنگ شرمسار نباشد، و صدمه رسان، و انحطاط آفرين، و تفرقه افكن، و حيلت آموز، و ابتذال پراكن، و در نتيجه خائن به شمار نيايد.
سرمايه اصلي، نسل جوان است. و حال كه چنين است كه بسياري از جوانان، درك و برداشت ديني، و شعور اعتقادي، و هويت شناختي اسلامي خويش را از كتابهاي فروشگاهها، و سر بازارها، و بساطها مي‌گيرند، آيا نويسندگان اين كتابها چه تكليفي بر عهده دارند؟
مير حامد حسين، ص: 151
آيا چه مسئوليت عظيمي متوجه آنان است. [1]
آيا بايد داراي چه شرايط و سوابق و تحصيلات و اطلاعات و برداشتها و فهمها و امانتها و اهليتهايي باشند؟
پس تو اي كسي كه به نام دين قلم به دست مي‌گيري و كتاب مي‌نويسي، يا جزوه يا رساله، يا هر مكتوب ديگر، آيا مي‌داني كه اگر بسازي چه را مي‌سازي، و اگر ويران كني چه را ويران مي‌كني؟ آيا آگاهي كه به چه كار دست يازيده‌اي؟ آيا مي‌داني كه در اين كار تنها قصد خدمت و داشتن نيت خوب كافي نيست؟ من مي‌دانم كه هر كسي مير حامد حسين، و هر كتابي عبقات نمي‌شود.
من مي‌فهمم كه اينگونه مردان و اينگونه آثار از نوادر روزگارند، ليكن كسي كه در راه آنان گام بر مي‌دارد، بايد تا سر حد امكان مانند آنان كار كند، و تا آنجا كه در توان دارد بكوشد، تا كار خود را از هر نظر شايسته و باارزش و پرمايه و غني عرضه نمايد، و تا همه اهليتهاي لازم براي كار را ندارد، دست به كار نبرد. خداوند وجود آن مردان را حجت قرار داده است، و به امثال آنان در قيامت احتجاج خواهد كرد.
خدا گواه است هنگامي كه انسان نوشته‌هاي واهي و بي‌بن كتاب «تحفه اثنا عشريه» را مي‌نگرد، مي‌بيند كه يك صدم معلومات بيكراني كه در اقيانوس مير حامد حسين موج مي‌زند و خيزابه
__________________________________________________
[1]. من در اينجا به پاره‌اي از ديگر نويسندگان كار ندارم كه چه خيانتها مي‌كنند، تنها نظرم به مؤلفان و نويسندگان اسلامي مؤمن و غير منحرف است.
مير حامد حسين، ص: 152
مي‌گيرد، براي روشن كردن نادرستي آن كتاب بسنده است، با اين حال، پس چرا كتابي از رده «عبقات» نوشته مي‌شود؟ براي اينكه عبقات كتاب است، نه دستمايه فلان ناشر، يا سرگرمي اجتماعي فلان آقا، يا وسيله نام و نشان فلان جوان، يا خرافه‌پراكنيهاي فلان پير، يا كسب تازه فلان كاسب مؤلف ديني شده، يا افادات فلان روضه خوان به هوس تأليف افتاده و … عبقات نوشته مي‌شود تا بگويد: اين است تربيت علمي در اين مكتب، و اين است شناخت و علم و عمق و ژرفنگري. عبقات نوشته مي‌شود تا بگويد:
اين است كارنامه يك تربيت‌يافته فرهنگ جعفري. عبقات نوشته مي‌شود تا بگويد: اي جوامع بشري، اي معاهد علمي، اي متفكران عالم، اي استادان دانشگاهها، اي ناقدان بصير، اي محققان توانا، اي حقوقدانان، اي انسانگرايان، اي آزادگان، و اي حق پرستان جهان، اين است سند حق، و حقانيت حق.
همچنين عبقات، نشانه بزرگترين احترامي است كه تربيت- يافتگان يك مكتب، به جامعه بشري و شعور انساني مي‌گذراند.
زيرا اين تربيت‌يافتگان، با نوشتن چنين كتابهايي ثابت مي‌كنند كه براي روبرو شدن با بشريت و دعوت انسان به حقيقت، تا اين اندازه به خرد آدمي ارج مي‌نهند، كه سخن خويش، همراه اينهمه پژوهش و استناد و تتبع و دليل، عرضه مي‌دارند، و انسانها را والاتر از اين مي‌دانند كه هر مطلب نامستندي، و هر عرضه مبتذلي، و هر تخطئه ناجوانمردانه‌اي، و هر تزوير و خيانتي را به نام فكر و نوشته به خورد آنان دهند. از اينجا به اين نكته توجه مي‌يابيم كه
مير حامد حسين، ص: 153
نوشته‌هاي سست و توطئه آميز، و جاهلانه، و اغواگر و … قبل هر چيز ديگر، متضمن بزرگترين تحقيرها و بيحرمتيهاست نسبت به انسان و انسانيت …
من اميدوارم، همين تذكار كوتاه- در اين مقام- سودمند افتد. همچنين ارواح مكرم عالمان بزرگ- كه نخست كوشيدند تا بياموزند و سپس بياموزانند- مدد فرمايند، تا حوزه نويسندگي و عرضه‌هاي ديني، از هر گونه ابتذال و خيانتي رهايي يابد.
در ضمن، به خوانندگان و علاقه‌مندان به كتابهاي مذهبي، بويژه جوانان نيز، سفارش مي‌كنم كه هر نوشته را بيانگر اسلام و حقايق اسلام ندانند، و تا از بابت اهليتهاي لازم نويسنده خاطر جمع نگشته‌اند، به نوشته او رجوع نكنند. در پي كتابهاي موثق اسلامي برآيند، آنها را بدقت بخوانند، و زياد هم بخوانند.

2- بعد اجتماعي

درباره اين بعد از كار مير حامد حسين هندي، پيشتر، اشاره‌اي گذشت. در آنجا اشاره كرديم كه كتابهايي كه به قصد رد و تخطئه مذهب آل محمد «ص» و پيروان آل محمد «ص» نوشته مي‌شود، توهين به دين خدا است، و تحقير مفاهيم عالي اسلام، و رد حكومت عادل معصوم بر حق، و طرفداري است از حكومت جباران و طاغوتان، و خيانت است به اسلام و مسلمين، و دور داشتن مسلمانان است از پيروي مكتب متعهد درگير با ظلم و ظالم، و خدمت است به دشمنان اسلام. و در اين اعصار، همين كتابها از
مير حامد حسين، ص: 154
جمله نوشته‌هايي است كه آب به آسياي استعمار و استعمارگران مي‌ريزد. و اينچنين زيان و صدمه‌اي، اندك اندك از سطح يك مملكت و يك امت مي‌گذرد، و دامنه آن به بشريت و مسائل عالي بشري مي‌كشد. [1]
و از اينجاست كه اهميت كتابهايي كه عالمان شيعه- در طول قرون- به منظور دفاع از مكتب متعهد شيعي نوشته‌اند معلوم مي‌گردد. و اينگونه كتابها كه به دست عالمان فرزانه و آگاه ما نوشته شده است (عالماني كه همواره روش خود علي «ع» را ملحوظ داشته‌اند)، هميشه جنبه دفاع داشته است نه هجوم. و نوشتن اينگونه كتابهاي روشنگر و مستند، واجب ديني و علمي و اجتماعي است، زيرا اين كتابها نظر نادرست ديگران را نسبت به شيعه و تشيع و پيروي از آل محمد «ص» درست مي‌كند، و كم كم به شناخت حق و نزديك شدن مسلمين به هم- به صورت صحيح آن- منتهي مي‌گردد.
اينكه گفتم عالمان فرزانه و آگاه، براي آنست كه اين رده از مردان مجاهد و نگهبانان دين خدا، از ديگران جدا گردند. اينان
__________________________________________________
[1]. من اينگونه تعبيرها و برداشتها را، درباره تشيع، و همچنين موضع مخالفان، از سالها پيش گفته و نوشته و داشته‌ام، ليكن در اين ايام كه انقلاب اسلامي ايران، به رهبري امام امت «خميني بزرگ» پيروز گشته است، و پوزه ابر قدرتها را به خاك ماليده است، و مي‌رود تا اسلام اصيل (تشيع)، پيام‌آور نجات همه مسلمانان، بلكه مستضعفان جهان باشد، معناي تعبيرهاي من در اين باره و تلقيهاي من از موضوع بهتر روشن مي‌شود.
مير حامد حسين، ص: 155
با تأليفات ارجمند و منطقي و سرشار از تحقيق و استناد خويش، از حق و عدل دفاع كردند، و تشيع راستين را رونق دادند، و پايه‌هاي آيين درست را استوار داشتند. نبايد اين رادمردان بزرگ را همرديف سازيم با چند تن مؤلف جاهل، يا منبري بيسواد هوچي، يا پيشنماز نادان، كه دم از دفاع از حريم تشيع مي‌زدند و … كه ايكاش نمي‌زدند. اينان ابتذالگرايان بودند و جاهلان، و فرهنگ- بر باد دهان، اينان دور بودند از علم و اطلاع، و از درك و شناخت، آري، اينان دور بودند از معارف اعلا و جامع آل محمد «ص»، معارفي كه هميشه، و در همه جا، و در برابر هر مكتب و مذهب و مرام و فلسفه، مي‌توان با سربلندي عرضه داشت، و بشريت را براي نجات و رهايي، به سوي اين مشعل جاويد فرا خواند …

3- بعد ديني

در توضيح اين بعد، بايد مقدمه‌اي كوتاه بياورم. مي‌دانيم كه اهميت هر دين و مرام به محتواي عقلي و علمي آن است. به سخن ديگر: مهمترين بخش از يك دين و عقيده، بخش اجتهادي آن است نه بخش تقليدي. چون اين بخش است كه هويت اعتقادي و شخصيت ديني فرد را مي‌سازد. آنچه اين شخصيت را پديد مي‌آورد، بخشي است كه انسان با تشخيص و اجتهاد خود آن را مي‌يابد، و يقين مي‌كند، و معتقد مي‌شود. و چه بسيار اتفاق مي‌افتد كه در راه همين يقين و باور جان خود را نثار مي‌كند.
اين است جوهر اصلي و مضمون نهادي دين. بنابر اين،
مير حامد حسين، ص: 156
كوشندگاني كه با پيگيريهاي علمي و پژوهشهاي بيكران خويش، مباني اعتقادي را توضيح مي‌دهند، و حجم دلايل و مستندات دين را بالا مي‌برند، و بر توان استدلالي و نيروي برهاني دين مي‌افزايند، و نقاط نيازمند به استناد و بيان را مطرح مي‌سازند و روشن مي‌كنند، اينان، در واقع، هويت استوار دين را مي‌شناسانند، و جاذبه منطق مستقل آيين حق را نيرو مي‌بخشند. اينانند كساني كه وارثان پيامبرانند. اينانند آنان كه جوهر سيال انسانيت را، كه از شناخت و استقامت مايه مي‌گيرد، در وجود انسانها جاري مي‌كنند.
ايندسته از دانشمندان دينند كه جنبه عقلي و شناختي دين را عرضه مي‌كنند، و نشر مي‌دهند، و باعث مي‌شوند تا به خردها مدد رسد، و آگاهيهاي اعتقادي افزايش يابد، و بعد عقلي ايمان شناسانده شود، و باطلها و گمراهيها و سستيهاي عقيدتي از ميان برود.
آنچه ياد شد، يكي از مهمترين جنبه‌هاي خدمت متفكران ديني است، و همچنين عالماني كه به نشر عقايد صحيح و توضيح و اثبات آنها پرداخته‌اند و مي‌پردازند، جنبه‌اي كه با كار فقها قابل قياس نيست. و چنانكه بزرگان گفته‌اند، «فقه اكبر» است.

4- بعد اخلاص

نقش و تأثير اخلاص نيت، در زندگاني و كارنامه عالمان دين، مسئله‌اي است بيش از اندازه مهم. اگر زندگي و زهد و كار و وفور اخلاص نزد اين عالمان، با عالمان ديگر اديان
مير حامد حسين، ص: 157
و اقوام، يا استادان و مؤلّفاني كه اهل مقام و مدركند، مقايسه شود، اهميت آنچه ياد شد آشكار مي‌گردد. در اينجا مناسب است سخن استاد محمود شهابي را نقل كنيم:
همت بلند و قوت اراده، استقامت در امور، گسستن دل از محسوسات باطل، و بريدن علايق از ماديات و مشهودات فاني، و پيوستن با حقايق نشئه بالا، و موجودات عالم اعلا، اينها همه از علايم بزرگي نفس، و از مظاهر بارز سعه صدر مي‌باشد. نفوسي كه داراي خصالي از اين قبيل باشند، قابل احترام و در خور تقدير مي‌باشند …
كسي كه اندك اطلاعي از رجال علمي اسلام داشته باشد، و بر سعه مجال عمل ايشان واقف شود، به مزاياي علمي و عملي و اخلاقي آنان آشنا خواهد شد، و خواهد دانست آن بزرگان داراي چه همتي بلند بوده، و چطور از همه چيز و حتي از خود گذشته، و تا چه حد در امور معنوي، يعني كسب حقايق و ترويج فضايل، استقامت ورزيده، و بالاخره از لحاظ عظمت نفس به چه پايه و مقامي شامخ رسيده‌اند. انسان بايد بسيار با همت و بلند نظر و عظيم- النّفس باشد كه در تمام دوره زندگاني، از همه لذايذ مادي و خوشيهاي دنيوي بگذرد، و با سختي و تنگي زندگاني، شب و روز، براي خدا، در راه كسب و نشر علم كوشش كند، و در تمام مراحل عمر قدمي از طريق تقوي و زهد بر كنار نرود، و در جميع شئون زندگي خدا را حاضر
مير حامد حسين، ص: 158
و ناظر و قاهر داند، و به ياد او و به راه او قدم و قلم بزند. عنايت و توفيق الاهي نيز بايد به حدي كامل بر حال كسي شامل آيد، تا بتواند عمر گرانمايه را در راهي چنين به پايان برد، و نفس خود را به چنان پايه‌اي برساند … [1]
عالمان با اخلاص و بلند همت و تقوي پيشه مسلمان، كه در طول قرون و اعصار، انواع مصائب را تحمل كردند، و مشعل فروزان حق و حق طلبي را سر دست گرفتند، چنان بودند، و چنان اخلاصي در كار، و ايماني به موضع خويش، داشتند.

5- بعد اقتدا

اين بعد مربوط است به نتايجي كه از اين دانستنيها مي‌توان گرفت. يقين است كه اطلاع از احوال اينگونه عالمان و چگونگي كار و اخلاص آنان، و كوششهاي بيكراني كه در راه خدمتهاي مقدس و بزرگ كرده‌اند، مي‌تواند عاملي تربيت‌كننده و سازنده باشد.
بايد جوانان ما، بويژه طلاب جوان، كه مرزبانان حماسه اسلامند، به اين بزرگمردان اقتدا كنند، احوال آنان را بخوانند و سرمشق خويش قرار دهند، و خود را همانگونه تربيت كنند.
ايمان، اخلاص، پشتكار، زهد، تقوي، گذشت، دقت، حوصله، و غناي شخصيت آنان را نمونه گيرند، و با جديت و كوشش، اينهمه را در خويشتن پديد آورند.
__________________________________________________
[1]. «فوائد الرضويه»، ج 1/مقدمه.
مير حامد حسين، ص: 159
چه بسيارند عالماني كه در زيستنامه آنان آمده است كه صاحب دويست اثر بوده‌اند يا بيشتر. آنان از همه لحظات عمر استفاده مي‌كرده‌اند، و با چشمپوشي از همه خواهانيها و لذتها، دست به اداي رسالت خويش مي‌زده‌اند. درباره مير حامد حسين هندي- رحمة اللّه عليه- نوشته‌اند كه از بس كار كرد دست راستش از كار افتاد. اين تعهد شناسان اينسان به بازسازيهاي فرهنگي، و خدمات اصلاحي، و اقدامهاي علمي، و مرزبانيهاي ديني پرداخته‌اند، و اينگونه، نيروهاي بدني را، در راه آرمانهاي بلند مي‌نهاده‌اند، و با همت بلند، تن به رنج مي‌داشته‌اند، تا جانهاي ديگر مردمان آگاه و آزاد گردد … به گفته متنبيّ:
و اذا كانت النّفوس كبارا تعبت في مرادها الاجسام
- چون روحها بزرگ و بلند همت باشند، تنها در طلب مقصود آنان خسته و فرسوده گردند..

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».