قانون اساسي حكومت اسلامي امام علي عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه: علي بن ابي طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - ق 40

عنوان قراردادي: [نهج البلاغه . برگزيده . فرمان مالك اشتر (فارسي - عربي )]

عنوان و نام پديدآور: قانون اساسي حكومت اسلامي امام علي عليه السلام / به تحقيق و تنظيم علي انصاريان

وضعيت ويراست: [ويرايش 2؟]/ اداره كل انتشارات و تبليغات وزارت ارشاد اسلامي

مشخصات نشر: [تهران ]: وزارت ارشاد اسلامي ، اداره كل انتشارات و تبليغات ، 1363.

مشخصات ظاهري: ص 127

شابك: بها: 120ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

يادداشت: فارسي - عربي

يادداشت: كتابنامه : ص . 127؛ همچنين به صورت زيرنويس

عنوان ديگر: نهج البلاغه

موضوع: علي بن ابي طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق . -- سياست

موضوع: اسلام و دولت

شناسه افزوده: انصاريان ، علي ، گردآورنده و مترجم

شناسه افزوده: ايران . وزارت ارشاد اسلامي . اداره كل انتشارات و تبليغات

رده بندي كنگره: BP38/042/الف 8 1363

رده بندي ديويي: 297/9515

شماره كتابشناسي ملي: م 63-989

پيشگفتار

كنتم خير امه اخرجت للناس، تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله. آل عمران: 110

شما (امت مسلمان) بهترين امتي هستيد كه براي (اصلاح) مردم برگزيده شده ايد، (و شما) امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد و ايمان (حقيقي) به خدا مي آوريد.

هويت اسلامي انقلابمان، انكارناپذيرترين و بارزترين جنبه ي آن است. از اين رو، مي توان گفت رسالت اصلي انقلاب، تحقق بخشيدن به احكام و تعاليم اسلامي در تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي است. و در اين جهت، بر عهده ي متفكران و محققان متعهد اسلامي است كه هر چه بهتر و سريعتر، به تبيين و تدوين اين احكام و تعاليم بپردازند تا بتوان با تكيه بر اين پشتوانه ي عظيم الهي، تداوم انقلاب را تضمين كرد.

به يقين، بهترين نمونه براي اقامه ي حكومت عدل اسلامي و حركت به سمت آن، حكومت حضرت رسول (ص) در مدينه

و حكومت حضرت امير (ع) در كوفه است. تحقيق در كتب تاريخ و حديث، تصويري از اين دو حكومت مقدس را به دست مي دهد. آنچه كه از تحقيق مذكور، كلا حاصل مي شود و حائز اهميت بسيار است، وحدت حاكم بر نظام و برنامه هاي هر دو آنهاست و نيز كليت و جامعيت آنها نسبت به مسائلي است كه همواره و در هر دوره از زندگي براي انسان

[صفحه 12]

مسلمان مطرح است.

بي ترديد بايد گفت كه «عهدنامه ي امام علي عليه السلام به مالك اشتر»، جامعترين طرح براي فهم و اقامه ي حكومت اسلامي است. اين عهدنامه، كه در واقع، قانون اساسي حكومت علوي است، شكل اصلي و اصيل حكومت حضرت رسول (ص) و اميرالمومنين (ع) را به وضوح ارائه مي دهد. متن عهدنامه، از بهترين و سالمترين متون از نظر كليه ي فرق اسلامي است و اين، خود، مايه ي اطمينان خاطر است براي آنكه با استناد به مفاد عهدنامه، مي توان اختلافات و مشكلات ناشي از آراء و اقوال گوناگون در عرضه ي يك نظام جامع اسلامي را بر طرف كرد و يا به حداقل رساند.

عهدنامه ي امام علي (ع)، نه تنها از لحاظ نظري شايان تامل است، بلكه مهمتر از آن، قابليت تحقق آن است. صورت خارجي عهدنامه و به عبارتي، تجسم عيني آن را در حكومت اميرالمومنين (ع) مي توان ملاحظه كرد.

اين فرمان مقدس، كه مهمترين، بلندترين و جامعترين فرماني است كه حضرت امير (ع) در طول حكومت كوتاه مدت خود صادر كرده است، گرچه خطاب به مالك اشتر مي باشد، اما در حقيقت، مخاطب آن يكايك انسانهايي هستند كه زمام اداره ي امور مردم را در دست مي گيرند و مخصوصا واليان صالح اسلامي كه عهده دار مسئوليت

خطير زمامداري و ولايت مسلمين مي باشند.

زبان عهدنامه، زبان آشناترين آشنا با دردها و محروميت هاست، مبين اصيلترين و اساسي ترين خواسته هاي مردم، بخصوص محرومان و مستضعفان است. اين نامه ي پاك، معيار و محك مردمي بودن حكومت هاست، ميزان شناخت حكومت حق از باطل، خير از شر، اسلامي از غير اسلامي است.

چه چيز محور اساسي عهدنامه است؟

بايد گفت، محور اساسي عهدنامه، «قانون حق و عدل» است، چه، حكومت علوي، متعهد اقامه ي حق و عدل در تمام زمينه ها و براي همه ي مردمان- از هر نژاد و با هر مرام و در هر طبقه- است و موظف به مهيا ساختن زمينه ي ارتقاء جامعه و رشد افراد در جهت نيل به سعادت حقيقي.

[صفحه 13]

اكنون كه امت بزرگ و مسلمان و متعهدمان، به بركت انقلاب اسلامي و در پرتو ولايت و هدايت امام بزرگوار، بناي بنيان حكومتي اسلامي را دارد، بيش از هر زمان نيازمند شناخت مباني، ماهيت و اهداف اين چنين حكومتي است و يقين مي رود كه در اين جهت، عهدنامه ي اميرالمومنين (ع) به مالك اشتر، بهترين اسوه مي باشد.

كلام آخر اينكه اگر ما در شناخت اين متون اصيل و ارزنده ي اسلامي تاخير و تعلل كنيم، با افتادن در دامن و دام سيستم هايي كه درماندگي خود را در اداره ي جامعه، از جهات مختلف و به دفعات نشان داده اندو طشت رسوايي شان از همه ي بام ها فروافتاده است، عظيمترين و گرانبهاترين فرصتي را كه خداوند در اين برهه از تاريخ براي اقامه ي دين حق به ما عطا كرده است، از دست خواهيم داد.

درباره ي اين رساله

رساله ي حاضر، شامل ترجمه و تبويب (فصل بندي) موضوعات عهدنامه ي حضرت امير (ع) است، به ضميمه ي تحقيقاتي پيرامون عهدنامه. اين تحقيقات عبارتند

از:

1- بررسي اجمالي شخصيت و شرح حال مالك اشتر.

2- تحقيق در مدارك عهدنامه. در اين بخش، كتب روايي و تاريخي معتبر، كه عهدنامه ي امام (ع) را نقل كرده اند، گزارش شده است، چه كتب قبل از تاليف نهج البلاغه و چه كتب بعد از تاليف آن. البته در اين بخش اخير، به مداركي استناد شده است كه عهدنامه را از نهج البلاغه نقل نكرده اند.

3- تحقيق در اسناد و رجال عهدنامه. در اين بخش، سه سند معتبر عهدنامه مورد مطالعه و مداقه قرار گرفته است و رجال آنها يكايك بررسي شده اند.

ترجمه ي متن عهدنامه، اگر چه بطور آزاد انجام شده است، ولي كوشش شده كه حتي الامكان از مفهوم اصلي آن خارج نشود. در ترجمه، به معاني لغات كه متفق عليه اهل لغت بوده، توجه كافي شده است. از آنجا كه مفاهيم واژه ها از بهترين نمونه ها براي درك مطلب محسوب مي شوند، سعي شده علاوه بر ترجمه ي خود لغت، به معني و مفهوم آن نيز عنايت شود.

[صفحه 14]

اما در مورد فصل بندي عهدنامه:

در عصر حاضر، سبك متداولي است كه «منشورها»، «پيمانها» و «قوانين»، اعم از اساسي و غيره را، با فصل بندي و شماره گذاري تنظيم مي كنند. ولي در قرون قبل چنين روشي مرسوم نبوده و عهدنامه ي امام هم به سبك همان زمان، از لحاظ چهارچوب خود تدوين شده است. فكر شد كه فصل بندي و شماره گذاري آن، بتواند در عرضه و فهم هر چه بهتر اين منشور جاودانه، كمك بسزائي باشد. عناوين فصل ها به كمك مفاهيم و مطالب و اهدافي كه در خود آن فصول مطرح شده نامگذاري شده است. البته خود عهدنامه نيز داراي عنوان هاي جداگانه ايست كه با ترجمه ي آنها، فصل ها

تنظيم گرديده است.

تذكر ديگري كه لازم است درباره ي خطاب عهدنامه است. اگر چه مخاطب اميرالمومنين در دوران حكومت آن حضرت، مالك اشتر استاندار مصر بود، ولي مخاطب اصلي اين منشور، همه ي واليان صالح مي باشند. لذا بايد توجه داشت كه مخاطب مطالب، اگر چه در متن عهدنامه، مالك اشتر است، ولي عنوانهاي آن بطور خاص مطرح نشده، بلكه الفاظي چون «واليان»، «حاكمان» و يا «زمامداران» بكار رفته است. در خود متن نيز بسيار مشاهده ميشود كه امام (ع)، لفظ «والي» يعني زمامدار و سرپرست جامعه را استعمال كرده است.

به اميد عينيت بخشيدن به احكام و تعاليم اسلامي، كه ما را به رشد حقيقي برساند و جامعه مان را به صلاح و سامان آورد و مستكبران و ملحدان را در هم شكند و بندگان مومن و صالح را پيروز گرداند، ان شاء الله.

وزارت ارشاد اسلامي

[صفحه 19]

ترجمه عهدنامه امام علي به مالك اشتر

اشاره

به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر

اين فرامين و دستوراتي است كه بنده ي خدا، علي اميرمومنان، در عهد و پيمانش با مالك اشتر پسر حارث، در ميان مي گذارد، هنگامي كه زمامداري و ولايت امر مصر را بدو مي سپارد.

اساسي ترين اهداف و وظايف حكومت اسلامي

1- جمع آوري ماليات هاي كشور.

2- جهاد و مبارزه پيگير با كليه ي دشمنان (اعم از داخلي و خارجي).

3- تنظيم برنامه و اقدام جدي براي ايجاد جامعه صالح.

4- تنظيم برنامه و اقدام براي عمران و آبادي شهرها.

صفات و مشخصات واليان

5- امر مي كند او را كه:

الف. در برابر خدا پروا پيشه باشد.

ب. اطاعت خدا را مقدم بر هر اطاعتي قرار دهد.

[صفحه 20]

ج. پيروي كند آنچه را كه خدا در كتابش، قرآن، به آن امر كرده است، اعم از واجبات و سنن الهي. زيرا هيچ كس سعادتمند و پيروز نخواهد شد مگر به پيروي از اوامر كه در قرآن آمده است و هيچ كس شقاوتمند و نگون بخت نمي شود مگر آنگاه كه نسبت به آن اوامر انكار ورزد و بي اعتنائي كند.

د. و بايد با دست و قلب و زبان، خدا را نصرت و ياري دهد. زيرا خداوند متعهد شده كه ياري كند هر كس را كه او را ياري دهد و عزت و ارجمندي بخشد هركس را كه به او ارج نهد.

ه. و امر مي كند او را كه هوي ها و شهوات نفساني خود را در هم كوبد و آنها را بشكند.

و. و آنگاه كه نفس او طريق طغيان در پيش گيرد، بايد عنان آن را در كف گيرد، چون «نفس انساني بسيار امر كننده به پليدي و انحراف است، مگر اينكه خداوند عزوجل رحم و عنايت نمايد».

6- اي مالك، آگاه باش كه تو را به سوي دياري روانه مي كنم كه قبل از تو حاكمان بسياري، چه عادل و چه ظالم، در آن ديار حكومت كرده اند و مردم، تو را آنگونه در نظر مي آورند كه تو امور و مسائل زمامداران قبل از خود

را مورد مطالعه قرار مي دهي و سرانجام درباره ي تو همان مطالبي را خواهند گفت كه تو درباره ي آن زمامداران بگويي. براستي كه بندگان صالح را به آنچه كه خداوند بر زبان بندگان خود در مورد آنان جاري مي سازد مي توان شناخت.

7- بايد محبوب ترين اندوخته ها و گرانبهاترين ذخيره نزد تو، اندوختن عمل صالح باشد.

8- بر هواي نفس خود مسلط باش.

9- در مورد آنچه كه تو را حلال نيست بر نفس خود بخل بورز و

[صفحه 21]

به آن سخت گير، چون بخل ورزيدن به نفس و سخت گيري درباره ي آن، انصاف و عدالت در مورد نفس است، خواه نفس انساني آن را دوست بدارد و خواه نسبت به آن نارضايتي و كراهت داشته باشد.

وظايف كلي واليان در برابر مردم

خطوط اصلي وظايف

10- قلب خود را براي مردم سرشار از رحمت كن.

11- و نسبت به آنان در قلبت عطوفت و محبت ايجاد نما.

12- و در مورد ايشان، دوستي و لطف داشته باش.

13- براي آنان مانند حيوان درنده و وحشي مباش كه خوردن و چپاولشان را غنيمت شماري، زيرا مردم دو صنف و گروهند:

14- اين مردم (چون انسانند) در معرض لغزش قرار دارند و يا سستي عارض آنان مي گردد و عمدا يا سهوا از آنان خطاهائي سر مي زند. پس در اين موقع، با عفو و اغماض خويش از آنان درگذر و به همان ميزان آنان را عفو كن كه دوست داري خداوند تو را مورد لطف و عفو خود قرار دهد.

15- زيرا تو والي و بالادست آنان هستي- و ولي امر و امام تو مافوق تو است و خداوند نيز مافوق ولي امر و امام تو مي باشد- و خداوند كار آنان را به تو سپرده است كه قيام به مصالح

آنان كني و كارشان را اصلاح نمائي و تو را به وسيله ايشان مورد آزمايش و امتحان قرار داده است.

16- مبادا به جنگ و مبارزه با خداوند متعال برخيزي! هرگز چنين مكن، كه تاب انتقام الهي را نداري و از رحمت و عفو الهي نيز

[صفحه 22]

بي نياز نيستي.

17- هيچ گاه از عفو و بخششي كه در مورد خلافكاران اعمال كرده اي پشيمان مباش.

18- بر كيفر و عقوبتي كه نسبت به خطاكاران روا داشته اي بر خود مبال و بدان خرسند مباش.

19- نسبت به كاري كه راه گريز از آن داري، با عجله به سوي انجامش مشتاب.

20- مگو من فرمانده ام و فرمان مي دهم، پس بايد فرمانم اطاعت شود و اجرا گردد. زيرا اين خوي و خلق، قلب انسان را تباه و فاسد مي سازد و در دين و ايمان او خلل و سستي وارد مي كند و حكومت را در معرض آشوب قرار مي دهد.

21- آن زمان كه از ملاحظه ي قدرت و نيروي حكومت خويش تكبر و غروري به تو دست داد، خود را متوجه ي قدرت لايزال الهي كن و بدان بنگر كه فوق قدرت توست و همه ي نيروي تو از قدرت اوست و قدرت تو در مقابل نيروي عظيم الهي هيچ است. چنين توجهي تو را به خود مي آورد و كبر و خودبيني ات را در هم مي شكند و طغيانگري را از تو دور مي كند و عقلت را كه به سبب تكبر و خودبيني از تو پنهان شده به سويت باز مي گرداند.

22- مبادا با خداوند متعال، در عظمت و قدرت، روي در روي قرار بگيري! از اين عمل بپرهيز، كه خداوند متعال هر جبار گردن كشي را ذليل و هر متكبر خودخواهي

را پست و خوار مي گرداند.

23- الف. شخص خودت،

ب. خاندان و نزديكانت،

ج. و آن دسته از مردم كه مورد علاقه و توجه تو هستند، همگي موظف به رعايت عدل و انصاف در اين مواردند:

[صفحه 23]

1- در مورد خدا (يعني در انجام اوامر و ترك نواهي او).

2- نسبت به عموم مردم.

24- اگر اين عدالت و انصاف را رعايت و اجراء نكني، حتما ستم روا داشته اي و كسي كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند از طرف بندگانش دشمن او خواهد بود و خداوند با كسي كه چنين كند از راه جنگ و مبارزه در آيد و تمام دلائل و براهيم او را باطل خواهد كرد و (چنان كسي) تا زماني كه دست از اين اعمال برندارد و يا توجه نكند با خداوند در حال جنگ به سر مي برد.

25- هيچ عاملي در زايل ساختن نعمات الهي و تعجيل در انتقام خدا و تبديل نعمت به عذاب، موثرتر از بيدادگري و اقامه ي ظلم نيست. زيرا خدا شنواترين شنوايان نسبت به ناله و فرياد ستمديدگان است و اوست كه هميشه در كمين ستمكاران است.

26- بايد از ميان همه ي امور، كاري را بيشتر دوست داشته باشي كه چنين شرائطي را داشته باشد:

الف. معتدلترين كاري كه حق باشد.

ب. عدلي كه عموميت داشته باشد و شامل همه چيز و همه كس گردد.

ج. و خشنودي و رضايت عموم مردم در آن (جلب و) گنجانيده شده باشد.

27- زيرا خشم اكثريت مردم، رضايت و خشنودي خواص را درهم مي كوبد، ولي خشنودي و رضايت عموم مردم، خشم خواص معدود را در خود حل مي كند.

خواص و مشخصات ايشان و وظايف والي در ارتباط با آنان

28- خواص داراي اين صفات و مشخصات هستند:

[صفحه 24]

الف. در هنگام صلح و

امنيت، بار گران خود را بر دوش زمامدار انداخته و از هر كس و هر گروه، گران بارترند.

ب. در گرفتاري ها و بلاها از همه كمتر به ياري زمامداران مي شتابند.

ج. نسبت به عدالت و انصاف، بي رغبت تر از همه هستند.

د. در خواهش هاي خود از همه مصرتر مي باشند.

ه. در برابر نعمت ها و بخشش ها، ناسپاس تر از همه هستند.

و. در عذر پذيري سخت گيرنده و كمتر عذر مي پذيرند.

ز. در سختي هاي روزگار ناشكيباترند و تحمل و صبر آنان بسيار اندك است.

29- اما اين توده ي مردم كه اكثريت امت را تشكيل مي دهند:

الف. بنيان هاي استوار و ستون هاي محكم براي دين و مكتب هستند.

ب. رمز اساسي وحدت مسلمين، همين توده ي مسلمانان مي باشند.

ج. و نيروي هميشه حاضر در مقابله با دشمنان هستند.

30- پس جهت اصلي خود را متوجه اين توده ي عظيم كن و ميل و گرايش خود را به سوي اين گروه قرار ده.

وظايف واليان در قبال عيوب مردم

31- آن افرادي را كه از مردم پيش تو زياد عيب جوئي مي كنند از خود دور كن.

32- همچنين اين افراد بايد نزد تو از منفورترين افراد باشند.

33- زيرا در مردم معايبي است كه بر زمامداران واجب تر از ديگران است كه آن عيوب را بپوشانند.

[صفحه 25]

34- در كشف عيوب و رازهاي مردم كه بر تو پنهان است كوشش مكن.

35- وظيفه ي اصلي تو، زدودن آن عيوبي است كه برايت روشن و كشف شده است و آنچه كه پنهان است حكم و داوري آن با خدا است.

36- تا مي تواني معايب و اسرار مردم را بپوشان، باشد كه خداوند هم آنچه را كه تو مي خواهي (از عيوب تو پيش ديگران پوشيده باشد) از مردم بپوشاند.

37- كينه و دشمني نسبت به مردم را از قلبت بيرون كن.

38-

عوامل و اسباب هر نوع انتقام و دشمني را از ريشه قطع كن.

39- آنچه را كه حقيقت و درستي آن بر تو روشن نيست ناديده بگير.

40- در تاييد و تصديق سخن چينان عجله مكن، اگر چه اين گروه دسيسه گر و خائن در لباس دوستان ناصح و شفيق در آيند.

وزرا و مشاوران حكومت

41- اين گونه افراد را، مشاور خود قرار مده و با آنان مشورت مكن:

الف. بخيل.

ب. ترسو و بزدل.

ج. حريص.

زيرا:

1- فرد بخيل تو را از احسان باز مي دارد و از فقر و تهي دستي مي ترساند.

[صفحه 26]

2- فرد ترسو و بزدل، با ترسي كه در تو ايجاد مي كند، تو را در تصميم گيري و اجراي امور ضعيف و سست مي گرداند.

3- فرد حرص، از شدت حرصي كه در تو ايجاد مي كند، باعث ستمگري تو مي شود و آن حرص و ستم را برايت نيكو جلوه مي دهد.

بخل و ترس و حرص، غرائز و خصلت هايي هستند كه همگي آنها ريشه ي اصلي سوء ظن به خداوند متعال اند.

42- بدترين وزيران تو كساني هستند كه در حكومت اشرار قبل از تو منصب وزارت داشته و در گناهان و جرائم آنان شريك بوده اند.

43- مبادا از اين افراد كه در دولت جنايتكاران و اشرار، جزو آنان و شريك جرائم آنان بوده اند، صاحب سر و محرم راز تو باشند. زيرا اين گونه افراد:

الف. همكار و يار مجرمان و گناهكاران بوده اند.

ب. از برادران و همراهان ستمگران محسوب مي شوند.

44- تو مي تواني بجاي اين وزيران، كساني را كه از هر لحاظ بهتر از اين افراد هستند انتخاب كني، كساني كه:

الف. مديريت و نفوذ آنها را دارا هستند.

ب. علاوه بر آن مديريت و نفوذ، اين گروه از گناه و جرم و بلايي كه

آنها در گردن دارند پاك و منزهند.

ج. همچنين هيچ ستمگري را بر ستمگريش معاونت نكرده اند و هيچ گناهكار و مجرمي را در ارتكاب گناه و جرائم كمك ننموده اند.

45- اين گونه اشخاص را كه براي وزارت انتخاب كني:

الف. بدون هيچ تحميلي بر دولت، سبك بال زندگي مي كنند.

ب. بهترين يار و همكارت باشند.

[صفحه 27]

ج. نسبت به تو بسيار مهربان و با عطوفت هستند.

د. با بيگانه و غير از تو كمتر انس و الفت مي گيرند.

46- اين افراد را جزو نزديكترين افراد به خود قرار بده و آنها را براي مجالس سري و علني خود برگزين.

47- گزيده ترين افراد از وزراء، پيش تو كسي باشد كه:

الف. سخن حقي را كه بر انسان ناگوار و تلخ مي آيد بيشتر به تو تذكر دهد.

ب. و اگر زماني خواستي از روي هوي و هوس مرتكب عملي شوي كه خداوند متعال آن گونه اعمال را براي اولياء و دوستان خود شايسته نمي داند، نسبت به تو رغبت و مساعدت كمتري نشان دهد.

48- بايد به اين افراد، نزديك و ملحق شوي:

الف. افرادي كه اهل تقوي و ورع هستند.

ب. اهل صداقت و راستگويي اند.

49- از افرادي كه با تو همكاري مي كنند بخواه كه در صدد چاپلوسي و تملق تو بر نيايند و تو را نسبت به كاري كه انجام نداده اي، بيهوده نستايند، چون زياده روي در تمجيد، منشاء خودبيني و كبر مي شود و ايجاد غرور و تكبر مي كند.

حقوق ملت

اصول كلي

50- نبايد نيكوكاران و زشت كاران در پيش تو يكسان باشند، كه در اين صورت:

الف. نيكوكاران نسبت به كارهاي شايسته دلسرد و بي رغبت مي شوند.

ب. و بد كاران نسبت به جرائم و زشتي هاي خود جري و تشويق

[صفحه 28]

مي گردند.

51- هر يك از اين دو

گروه (بدكاران و نيكوكاران) را، به تناسب اعمال و كرداري كه انجام داده اند، به جزاي آنچه كه انجام داده اند برسان.

52- بهترين عوامل اثبات حسن ظن زمامدار نسبت به مردم عبارتند از:

الف. احسان به قاطبه ي مردم.

ب. برداشتن سنگيني هزينه ها و مخارج زندگي از دوش مردم و سبك نمودن آن.

ج. وادار نكردن مردم به كاري كه از عهده آن بر نمي آيند.

53- در اين زمينه بايد روشي را در پيش گيري كه مردم احساس كنند نسبت به آنان واقعا حسن ظن داري. اگر مردم چنين احساسي كردند، در اين موقع است كه حسن ظن، بسياري از رنج ها و مشكلات و گرفتاري ها را از ميان بر مي دارد.

54- به كسي حسن ظن داشته باش كه از بوته امتحان بخوبي بيرون آمده باشد.

55- و به كسي سوء ظن داشته باش كه از بوته آزمايش بد بيرون آمده باشد.

56- روش و سنن صالحان و بزرگان آن قوم و ملت را كه در ميان ايشان به جا مانده است و مردم نيز به وسيله ي آن سنت ها امورشان را اصلاح مي كنند، هرگز نقض مكن.

57- مبادا روشي را از پيش خود وضع كني كه ناقض سنت و روش صالح گذشتگان آن مردم باشد، كه در اين صورت اجر و ثواب سنن شايسته براي كساني خواهد بود كه آنها را وضع كرده اند و گناه و وبال نقض آنها به گردن تو خواهد افتاد.

[صفحه 29]

58- نسبت به اعمال و كارهايي كه موجب تثبيت صلح و امنيت و آرامش مي شود و همچنين در اموري كه موجب قوام مردم مي باشد، در تمام اين موارد، با دانشمندان و عقلاء و حكماي قوم، بسيار و پيوسته مذاكره و مشاوره كن.

شناخت طبقات جامعه

59-

مردم از چند طبقه و گروه تشكيل مي شوند. قوام و ثبات و سامان مردم، منوط به همبستگي همه طبقات و گروهها به هم است و هيچ طبقه و گروهي از طبقه و گروه ديگر بي نياز و مستغني نيست:

الف. لشكريان خدا (ارتشيان).

ب. دبيران و نويسندگان (وزيران و مشاوران عالي رتبه).

ج. قاضيان عدالت.

د. كارمندان و كارگزاران عدالت و اهل مدارا با ملت.

[صفحه 30]

ه. ماليات دهندگان:

1- اقليت هاي مذهبي كه جزيه مي پردازند.

2- مسلمانان كه ماليات هاي اسلامي مي پردازند.

و. بازرگانان و صنعتگران.

ز. طبقه و گروه محروم جامعه.

60- خداوند متعال براي هر يك از اين طبقات و گروه ها، طبق آنچه كه در قرآن و سنت پيامبرش معين نموده، حدودي قرار داده و سهم آنان را مشخص كرده است و اين مقررات و پيمان ها نزد ما محفوظ مي باشد.

اهداف و ماموريت هاي ارتش اسلامي

61- ارتش طبق فرمان خدا:

الف. براي كشور و ملت، به منزله ي دژهاي محكم در برابر دشمنان هستند.

ب. باعث عزت و سرافرازي رهبرانند.

ج. موجب عظمت و عزت دين محسوب مي شوند.

د. مامور تامين آرامش و امنيت كشور و ملت هستند.

نياز طبقات جامعه به يكديگر

62- ملت بدون چنان ارتشي نمي تواند به حيات خود ادامه دهد. قوام ارتش نيز به بودجه اي است كه خداوند آن را در بيت المال مشخص كرده است كه بوسيله ي آن بودجه مردم مي توانند با فراهم كردن قدرت كافي به جهاد با دشمنان بشتابند و همچنين از آن بودجه، زندگي خود را اصلاح و بقيه نيازمندي هاي خود را تهيه كنند.

پايداري و ادامه ي حيات ملت و ارتش، بستگي به گروه سوم دارد

[صفحه 31]

كه قاضيان عدالت و كارمندان دولت و دبيران ناميده مي شوند. زيرا قاضيان عدالت، عهده دار تنظيم روابط حقوقي اجتماع و همچنين مشغول حل و فصل اختلافات و دعاوي مي باشند و كارمندان مسئول تامين منافع مردمند و دبيران و نويسندگان نيز- كه مورد اعتماد هستند- كليه ي مسائل عمومي مملكت يا مسائل سري از زير دست آنان مي گذرد.

قوام و حيات كليه طبقات مردم، بستگي به وجود بازرگانان و صنعتگران دارد كه:

الف. مسئول فراهم كردن كليه وسائل زندگي مردم و تهيه نيازمنديهاي آنان هستند.

ب. با پشتكار و ادامه ي تجارت خود، مايه ي رونق بازار و كسب و كار مي شوند.

ج. متكفل كارهايي هستند كه از ديگران ساخته نيست و فقط به وسيله ايشان ميسر مي باشد.

سپس طبقه ي محروم جامعه مطرح است كه بايد به حق و شايسته:

الف. به كليه افراد آن طبقه ياري و مساعدت نمود.

ب. مخارج و نيازمندي هاي زندگي آنان را تهيه كرد.

وظايف والي در اداي حقوق طبقات جامعه

63- همه ي طبقات مردم در پناه خدا و در سعه ي رحمت او هستند و بر عهده ي زمامدار است كه حق هر يك از آنان را به قدر آنچه كه زندگيشان تامين گردد ادا كند.

64- زمامداران هيچ گاه از عهده ي اين امور مهم كه خداوند متعال بر دوش آنان

گذاشته است بدرستي بيرون نمي آيند مگر:

الف. به اهتمام و كوششي سخت و پيگير در احقاق حقوق همه ي طبقات مردم.

[صفحه 32]

ب. استعانت از وجود لايزال الهي و تكيه بر نيروي او.

ج. موظف نمودن خود به اداي حقوق.

د. صبر و تحمل بر تمام كارها و اداي حقوق، چه سنگين و چه سبك و چه دشوار و چه آسان.

ارتش اسلامي و انتخاب فرماندهان

انتخاب فرماندهان ارتش

65- از ميان ارتشيان، كسي را براي فرماندهي انتخاب كن كه داراي چنين صفاتي باشد:

الف. مطيع تر و هميارتر از همه نسبت به اجراي اوامر و نواهي خداوند متعال و پيامبر اسلام و ولي امر و امام امت باشد.

ب. پاكدامن تر و پارساتر از همه باشد.

ج. خردمندتر و بردبارتر از همه باشد.

د. بر نفس خود مسلط باشد و زود خشمگين نشود.

ه. عذر عذرخواهان را زودتر پذيرا شود.

و. نسبت به طبقه ي محروم و ضعفاي جامعه، رحيم تر از همه باشد.

ز. نسبت به زورمندان و اقوياي جامعه، رحيم تر از همه باشد.

ز. نسبت به زورمندان و اقوياي جامعه، سختگير باشد و از آنان كناره بگيرد.

ح. از كساني باشد كه در كشاكش شدايد و مصايب، از كوره نرود و سختي ها را پذيرا باشد.

ط. ضعيف النفس نباشد كه از شدت ضعف، شانه از زير بار مسئوليت خالي كند.

سپس با كساني همنشين شو و رابطه ي نزديك بر قرار كن كه:

الف. از اصالت و شرافت حسب برخوردار باشند.

[صفحه 33]

ب. از خانواده هاي صالح و خوشنام باشند.

ج. داراي سوابق نيكو و درخشان باشند.

د. شجاع و سلحشور باشند.

ه. مردمدار و اهل سخاوت و مروت باشند.

مجموعه ي اين صفات در كساني جمع است كه سرچشمه ي كرامت و شاخسار بزرگواري و مجموعه ي فضايل و اهل معروف هستند.

وظايف والي نسبت به ارتش و فرماندهان

66- به ارتش و فرماندهان آن، چنان رسيدگي و مهرباني كن كه پدر و مادر خانواده به فرزندان خود مهرباني و رسيدگي مي كنند.

67- در توان بخشيدن و قدرت دادن به آنان از هيچ چيز دريغ مورز و آنچه كه موجب نيرو دادن به آنان مي شود در پيش چشم تو مشكل و بزرگ نيايد.

68- هميشه متوجه آنان باش و از حالشان آگاه شو و نسبت

به آنان لطف و محبت داشته باش و اين كار را كوچك مشمار، اگر چه كم و كوچك باشد. زيرا اينگونه رفتارها و آگاهي از حال آنها و الطاف كوچك و بزرگ تو، باعث مي شود كه ارتشيان نسبت به تو كمال خيرخواهي و همكاري را داشته باشند و همچنين موجب حسن ظن آنان مي شود.

69- مبادا به اتكاء اينكه كارهاي بزرگي را براي آنان انجام داده اي از كارهاي كوچك غفلت كني، زيرا آنان نسبت به كارهاي كوچك و بزرگ و انجام آنها بطور يكسان نيازمندند. و هر كدام از اين قبيل كارها، اعم از كوچك و بزرگ را بايد در موقع و مكان خودش انجام دهي و در انجام آنها كوشا باشي.

[صفحه 34]

مشخصات عالي ترين فرماندهان ارتش

70- از ميان همه ي فرماندهان (كه در اصل 65 صفات آنها آمد) كسي را بايد جزو برگزيده ترين افراد انتخاب كني و او را نزديكترين فرد به خود قرار دهي كه (علاوه بر صفات قبلي، داراي اين صفات نيز باشد):

الف. در شيوه ي زندگي همسطح و همدرد همه ي ارتشيان باشد.

ب. با برنامه ريزي كامل، آنچنان به زندگي و نيازمندي هاي ارتش رسيدگي كند كه آنان از همه چيز مستغني گردند و زماني كه رو در روي دشمنان قرار بگيرند نسبت به وضع خانواده و فرزندان خود از نظر مادي و معنوي بر ايشان جاي هيچگونه نگراني نباشد و هيچ هم و غمي جز جهاد با دشمنان قرار بگيرند نسبت به وضع خانواده و فرزندان خود از نظر مادي و معنوي بر ايشان جاي هيچگونه نگراني نباشد و هيچ هم و غمي جز جهاد با دشمنان و سركوبي آنها در خاطر نپرورانند، خلاصه با فكري آسوده از هر

جهت، روانه ميدان جهاد و سركوبي دشمنان شوند.

71- هر چه مهرباني و عطوفت (تو، اي والي) نسبت به ارتشيان بيشتر باشد، مسلما دل هاي آنان نيز نسبت به تو مهربان تر خواهد بود.

وظايف متقابل والي و مردم

72- بهترين و برترين كارها كه باعث آرامش خاطر واليان است:

الف. برقراري و تدوام عدالت در همه ي كارها و در سراسر حكومت اوست.

ب. آشكار نمودن محبت واقعي از جانب مردم به واليان است. زماني اين محبت از طرف مردم نسبت به واليان ابراز مي شود كه دل هاي آنان از هر نوع كينه و نفرت سالم و پاك باشد.

73- زماني خيرخواهي و همكاري مردم بطور صحيح آشكار مي گردد كه:

[صفحه 35]

الف. اقشار مردم به تمام كارها و برنامه هاي زندگي واليان احاطه داشته باشند.

ب. حكومت واليان بر دوششان كمتر سنگيني كند.

ج. از حكومت دولت به تنگ نيامده باشند كه براي سرنگوني آن روز شماري كنند.

74- بنابراين وظيفه داري كه:

الف. اميدهاي مردم را بر آوري و آنان را مايوس نكني.

ب.مشوق مردم باشي و از آنان به نيكوئي و شايستگي ياد كني.

ج. از اعمال آنان كه در انجام كارهاي بزرگ متحمل رنج هاي بسيار شده اند به خوبي ياد كن.

75- زيرا اگر از اعمال و افعال شايسته بسيار ياد كني و به خوبي از آنها تجليل به عمل آوري:

الف. دليران را نسبت به انجام كارشان شجاعتر نموده اي.

ب. و آنان كه به عللي انزوا اختيار كرده اند، به سبب تقديري كه تو از ايشان نموده اي، ترغيب مي شوند و به جنبش مي افتند و به ياري خدا وارد ميدان عمل مي شوند.

76- قدر هر كس را، نسبت به امتحان و آزمايشي كه داده است، به همان اندازه، به خوبي ادا كن.

77- خدمت و دسترنج ديگران را به

حساب ديگري مگذار.

78- در اداي پاداش كسي كه كاري را انجام داده است ذره اي كوتاهي مكن.

79- بزرگي و شرافت هيچ كس نبايد باعث شود كه كار كوچك او را بزرگ شماري و برجسته جلوه دهي.

80- و همچنين نبايد ضعف كسي باعث شود كه زحمت و

[صفحه 36]

مشقت بزرگ او را به جهت ضعف او كوچك جلوه دهي.

مرجع اصلي حل اختلافات

81- در مسائل و امور، هر گاه مشكل و اختلافي پيش آمد كه حل آن سخت و مسائل آن مشكوك و مشتبه بود، آن را به خدا و رسول خدا ارجاع كن، زيرا خداوند متعال، قومي را كه به آن لطف دارد چنين ارشاد فرموده است:

اي كساني كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا و ولي امر از خودتان را، پس چنانچه در مسئله اي ميانتان اختلاف و نزاعي افتاد آن را به خدا و رسول خدا ارجاع كنيد.

اما مراجعه به خدا، يعني رجوع و عمل به سنت هاي رسول خدا كه متفق عليه مي باشد.

قاضيان عدالت

نحوه تعيين و صفات قاضيان

82- براي قضاوت و داوري ميان مردم كسي را انتخاب كن كه:

الف. از نظر تو بهترين و برترين افراد باشد.

ب. انبوه مشكلات و كارهاي او را به تنگ نياورد (پر حوصله باشد).

ج. پافشاري طرفين (اختلاف) در احقاق حق خودشان او را به خشم واندارد.

د. اگر به اشتباه افتاد و دانست كه خطا كرده است، از

[صفحه 37]

بازگشت به حق و اعتراف به اشتباه خود سر باز نزند.

ه. گرفتار طمع و مطامع شوم نفساني نباشد.

و. در قضاوت و صدور حكم، اطلاع كافي داشته باشد و به فهم و اطلاعات سطحي اكتفا نكند.

ز. نسبت به مسائل و امور مشتبه و مبهم محتاطتر بوده، در كشف موضوعات از ديگران تامل بيشتر داشته باشد.

ح. از هر كس در پي بردن به واقعيات قضايا مصرتر بوده، دنبال براهيم و دلايل قطعي باشد.

ط. از مراجعه ي طرفين دعوا به او، كمتر از هر كس احساس خستگي و ناراحتي كند.

ي. و از هر كس در كشف مسائل و حقايق صبورتر باشد.

ك. پس از رسيدن به قطعيت

و حقانيت قضاوت، در صدور حكم داراي قاطعيت باشد.

ل. از افرادي باشد كه تملق و چاپلوسي در او اثر نگذارد.

م. مكر و حيله و فريب و خدعه او را به هر سو نكشاند.

83- (توجه داشته باش در حسن انتخاب، كه) اين گونه افراد بسيار كميابند.

وظايف والي نسبت به قاضيان

84- زماني كه اين گونه افراد شايسته و صالح را به مسند قضاوت نشاندي، در نحوه ي قضاوت و داوري هاي آنان بسيار رسيدگي كن.

85- آنچنان حقوق مكفي به آنان بپرداز و نسبت به آنان بذل مال كن كه تمام نيازمنديهايشان بر طرف شود و از كليه ي مردم بي نياز باشند.

[صفحه 38]

86- قدر و منزلت اينان را در نزد خود آنچنان بالا ببر كه كسي را ياراي طمع در مقام آنان نباشد، آنچنان كه اطمينان حاصل كني هيچ مقام و هيچ كس نمي تواند با دسيسه و سخن چيني، دخالتي در كارهاي آنان داشته باشد.

87- خوب و آگاهانه در اين مسائل و مطالبي كه گفته شد نظر كن، نظري بس ژرف و عميق، زيرا اين دين، اسير و ملعبه ي دست اشرار بوده، كارهايي را به اسم دين انجام داده اند، ولي در واقع به هوس ها و شهوات خود عمل كرده اند و دين خدا را وسيله قرار داده اند تا به اميال پست دنيوي خود برسند.

كارمندان و كارگزاران دولت

طريقه انتخاب و صفات كارمندان و كارگزاران دولت

88- در امور و كارهاي كارمندان و عمال خود دقت كن و در تعيين كارگزاران خود چنين كن:

الف. قبل از اينكه آنان را به كاري بگماري، مورد آزمايش و امتحان قرارشان بده.

ب. به جهت تمايل شخصي، كسي را به كاري منصوب مكن.

ج. خود سرانه و بدون مشورت و يا استبداد راي، آنان را به كار مگمار. زيرا اين گونه انتخاب و منصوب نمودن، يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش، خود، ستمگري و خيانت است.

[صفحه 39]

89- براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت، اين گونه افراد را انتخاب كن:

الف. افرادي كه اهل تجربه هستند و در كشاكش كارها ساخته و پرداخته شده اند.

ب. داراي صيانت

نفس و اهل شرم و حيا و عفت هستند.

ج. از خاندان هاي پاكدامن و صالح باشند.

د. سابقه و حسن سابقه ي آنان در اسلام، بيش از ديگران باشد.

زيرا اين افراد، با اين صفات شايسته:

1- از نظر فضايل اخلاقي، در درجه ي اعلاي كرامت نفس قرار دارند.

2- علاقمند به صيانت نفس و پاكي روح خويشند.

3- مدير و مدبر و دورانديش اند و در كارها عميق هستند.

وظيفه والي نسبت به كارمندان و كارگزاران

90- معاش و احتياجات آنان را به طور كامل برآور، زيرا رسيدگي كامل به حال كارمندان، موجب تقويت آنان و پشتوانه ي پكي و صيانت و اصلاح نفوسشان و سبب بي نيازي آنان است، لذا امين مي گردند و از دستبرد به بيت المال و خيانت به اموالي كه در اختيارشان و يا زير نفوذشان مي باشد قطع اميد مي كنند. همين تامين كامل نيازمندي آنان، بهترين حجت و دليل توست (زماني كه خيانت كنند)، زيرا كه تو تمام نيازمندي هاي آنان را تامين كرده بودي و آنان بدون هيچ عذر و بهانه اي در اموال مسلمين خيانت كردند، با اينكه محتاج و نيازمند به آن اموال نبودند.

بازرسي و بازرسان كشور

91- براي رسيدگي به امور مملكت و كليه ي كارگزاران، كساني

[صفحه 40]

را براي بازرسي مخفي انتخاب كن كه:

الف. مرداني امين و اهل راستي و صداقت باشند كه گزارش ها و اخبار را بدون خدشه و دروغ به تو گزارش كنند.

ب. و نسبت به تو وفادار باشند.

92- بطور پنهان اين بازرسان صالح را بفرست، زيرا مراقبت ها و بازرسي هاي مخفي در كارهاي مملكت موجب خواهد شد كه كارمندان و كارگزاران دولت به امانتداري و عدم خيانت تشويق شوند و همچنين باعث نرمش و عطوفت عمال دولت با مردم مي گردد و لذا كار مردم را به سرعت به جريان مي اندازند.

93- در مورد ياران نزديك خود هشيار و بيدار باش. اگر كسي از آنان دست به خيانت زد و گزارش هاي بازرسان مخفي تو نيز آن خيانت ها را تائيد كرد، براي اثبات خيانت آنان، گزارش هاي بازرسان كافي است. حال بدون فوت وقت:

الف. حد خيانتي را كه كرده است بر او جاري ساز.

ب. او را به كيفر عملش برسان.

ج. او را به

خاك مذلت و خواري بنشان.

د. داغ خيانت و آشكارا بر او بزن.

ه. قلاده و حلقه ننگ را به گردش بيفكن.

ماليات، بيت المال و ماليات دهندگان

94- در مورد ماليات به گونه اي اقدام و رفتار كن كه به مصلحت ماليات دهندگان باشد، چون حسن برنامه در مورد ماليات و ماليات دهندگان، به نفع و مصلحت تمامي طبقات مردم و كارهاي مملكت خواهد بود.

95- وضع و حال كارهاي ديگران رو به بهبود و صلاح نمي رود

[صفحه 41]

اگر وضع و حال ماليات دهندگان شايسته و بايسته نباشد، زيرا همه ي افراد مردم نان خور و زير چتر حمايت و وابسته به ماليت و ماليات دهندگان هستند.

96- توجه تو نسبت به عمران و آبادي مملكت بيش از توجه به گرفتن و جمع آوري ماليات باشد، زيرا ماليات به دست نمي آيد مگر به عمران و آباد بودن مملكت.

97- حكومتي كه درصدد گرفتن و جمع آوري ماليات باشد، بدون اينكه عمران و آبادي در مملكت برقرار شده باشد:

الف. مملكت را به ورشكستگي و نابودي سوق خواهد داد.

ب. و مردم را دچار هلاكت مي گرداند.

ج. و در نتيجه، حكومت، ثبات خود را از دست مي دهد و رو به سقوط حتمي مي گذارد.

98- اگر ماليات دهندگان (اعم از كليه ي اصناف و طبقات مختلف جامعه) شكايت كردند:

الف. از سنگيني و زيادي ماليات ها.

ب. يا از علل موجهي كه به سبب آنها نمي توانند ماليات خود را بپردازند،

ج. يا از خشكسالي و بي آبي و نيامدن باران هاي سالانه.

د. و يا از امراض گوناگوني كه باعث از بين رفتن محصولات گشته است،

پس وظيفه تو اين است كه:

99- آنقدر به آنان در پرداخت ماليات تخفيف بدهي تا اينكه كارهايشان رو به اصلاح و بهبودي برود. مبادا اين تخفيف دادن، برايت سنگين

و گران تلقي شود، زيرا:

الف. اين تخفيف و اغماض، خود ذخيره اي است كه بعد از

[صفحه 42]

اينكه موانع رفع شد و مملكت رو به آباداني و عمران رفت، باز به خزائن ماليات بر مي گردد.

ب. همچنين سبب آراستگي و پاكي حكومت تو مي شود.

ج. بعلاوه مورد حمايت و ستايش مردم قرار مي گيرد.

د. و به سبب عدالتي كه در ميان مردم اعمال كرده اي خوشحال و سرفراز خواهي بود و مي تواني نسبت به اين مردم اعتماد و اطمينان پيدا كني به جهت:

1- رفاه و آسايشي كه نزد آنان اندوخته اي و اعتماد آنان را در حمايت از حكومت جلب كرده اي.

2- و عدالتي كه در ميان مردم برقرار كرده اي.

3- و مهر و محبتي كه به آنان مبذول داشته اي.

4- و علاوه بر اينها، چه بسا كارها و مشكلاتي پيش آيد كه انجام آن را به خود مردم واگذار كني و آنان نيز با طيب خاطر و اطمينان كامل آنها را بپذيرند.

در اين حالت كه مردم در آسايش و رفاه و در عمران و آباداني و زير چتر حمايت عدالت و محبت حكومت به سر مي برند، قادر به تحمل هر مشكلي هستند.

100- توجه داشته باش كه بي هيچ شك، ويراني مملكت از فقر و فاقه ملت است و فقر و تنگدستي ملت نيز ناشي از ثروت اندوزي زمامداران است، كه خود، از اين خصلت هاي زمامداران سرچشمه مي گيرد:

الف. از هم و غم آنان در ثروت اندوزي براي روزي كه از حكومت عزل مي شوند.

ب. سوء ظن نسبت به بي ثباتي سلطه و حكومت خود.

ج. از عبرت نگرفتن و غفلت ايشان از عواقب شوم جباران و ستمگران.

[صفحه 43]

دبيران و نويسندگان امور دولتي و كشوري (وزيران و مشاوران عالي رتبه)

101- برترين و بهترين اشخاص را براي نويسندگي و

دبيري انتخاب كن و نوشتن نامه هاي محرمانه و نوشتن مسائل مهم را به شخصي واگذار كن كه:

الف- بيش از هر كس واجد اخلاق صالح باشد.

ب. كسي باشد كه مقام و شخصيتي كه به او مي دهي سركشش نسازد و باعث نشود كه در حضور بزرگان نسبت به تو گستاخي و با تو اظهار مخالفت كند.

[صفحه 44]

ج. و كسي نباشد كه با اهمال و غفلت، باعث نرسيدن نامه ي كارگزاران و فرماندارانت به تو گردد.

د. و نه شخص غافلي كه در پاسخ گويي از طرف تو و يا در مواردي كه چيزي را برايت بايد بگيرد و يا اينكه از طرف تو چيزي را مي خواهد بدهد، سستي و اهمال ورزد.

ه. و كسي كه در بستن عقد و قراردادهايي كه به سود توست سستي نورزد.

و. و در باز كردن گره قراردادهايي كه به زيان و ضرر تو بسته شده است، عاجز نباشد.

ز. فردي وظيفه شناس باشد و وظايف خود را در مسائل و امور تشخيص بدهد. زيرا فردي كه نسبت به قدر و منزلت و وظائف خود جاهل و غافل باشد، حتما نسبت به كارهاي ديگران و غير خود جاهلتر و غافلتر است.

102- در انتخاب اين افراد به نفس خود و حسن ظن خود اطمينان مكن، چون افراد براي جلب نظر و شناساندن خود به زمامداران، تظاهر به حسن سلوك و خدمتگزاري مي كنند، اما در پس اين ظاهرسازي ها و خوش خدمتي هاي زودگذر، هيچ گونه همكاري و اخلاص و درستي در كارشان وجود ندارد.

103- لذا براي انتخاب آنان، اين افراد را نسبت به كارهايي كه براي مردمان صالح انجام داده اند امتحان كن و در ميان آنان به كساني اعتماد و اطيمنان

كن كه:

الف. در ميان ملت درستكارتر بوده باشند.

ب. و در امانتداري نيز حسن شهرت داشته باشند.

اين كار تو دليل بر خيرانديشي و فرمانبري تو نسبت به پروردگار خود و نسبت به كسي كه اين حكومت را به تو سپرده است مي باشد.

[صفحه 45]

104- براي هر كار، يكي از شايسته ترين نويسندگان و دبيران را انتخاب كن و او را در راس آن كار قرار ده كه داراي اين صفات باشد:

الف. مغلوب عظمت كار و زيادي مسائل نشود.

ب. كثرت كارها او را پريشان و متشنج نكند.

105- اگر در ميان دبيران و نويسندگان تو عيب و ناپسندي وجود داشته باشد و تو آن را ناديده بگيري، خودت مسئول مستقيم عواقب آن خواهي بود.

بازرگانان و صنعتگران

مجريان امور اقتصادي

106- در مورد بازرگانان و صنعتگران به همه سفارش كن كه در حق آنان راه خير و حق را برگزينند، چه نسبت به آنان كه در شهرها مقيم هستند و چه در مورد آنان كه براي تجارت و صنعت بين شهرها در رفت و آمدند و چه كساني كه با نيروي بازو به كار و توليد مشغولند.

107- اين گروه و صنف بازرگان و صنعتگر:

الف. اساس و بنيان منافع ملت هستند.

ب. عامل به كار گرفتن ابزار و توليد كننده مي باشند و مآلا سبب ايجاد رفاه و آسايش ملت محسوب مي شوند. اين طبقه از مردم، كساني هستند كه براي منافع ملت و توليد كالا، دست به سفرهاي طولاني بر روي زمين يا در ميان درياها و يا دشت ها و كوهستان ها مي زنند و به نقاطي سفر مي كنند كه براي ديگران مقدور نيست و كسي به آنجا كه آنان مي روند كاري ندارد و به آن نقاط رفت و آمد نمي كند

و يا به نقاطي رفته و به كارهايي دست مي زنند كه ديگران جرات آن را ندارند.

[صفحه 46]

اين گروه از انسانهايي صلح جو هستند كه در مورد ايشان جاي هيچ گونه نگراني از فتنه و آشوب و شورش نيست.

108- نسبت به كارهاي اينان رسيدگي و نظارت و سرپرستي كن، اعم از آن دسته اي كه در نزديك تو زندگي مي كنند و يا اينكه در اكناف و اطراف مملكت تو پراكنده اند.

نظارت مستقيم دولت بر حسن جريان اقتصاد كشور

109- در عين رسيدگي و سفارشي كه نسبت به اين دسته از مردم كردم، توجه داشته باش كه بعضي از اين گروه، بد حساب و بخيل اند و دست به احتكار ارزاق عمومي و كالاهاي مورد استفاده و احتياج مردم مي زنند و در نرخ گذاري اجناس، به دلخواه خود نرخ ها را تعيين مي كنند و اين كار سخت به ضرر و زيان مردم تمام مي شود و اينگونه رفتار در امور تجارت و صنعت، خود عيبي بزرگ براي واليان است.

110- از احتكار ارزاق عمومي و مايحتاج مردم جلوگيري كن، چون رسول خدا (ص) از احتكار مايحتاج مردم منع كرده است.

111- داد و ستد و كليه ي معاملات بايد:

الف. بر اساس گذشت و مروت باشد.

ب. بر طبق موازين عدالت انجام گيرد.

ج. نرخي كه تعيين مي شود منصفانه باشد، بطوري كه نه به فروشنده و نه به خريدار بي عدالتي و اجحاف گردد.

112- اگر كسي بعد از نهي و ممنوعيت احتكار ارزاق عمومي و مايحتاج مردم، دست به احتكار زد او را نسبت به احتكاري كه كرده است به مجازات و عقوبتي رسوا و خوار كننده برسان، اما بطوري كه از حد عدالت خارج نشوي.

[صفحه 47]

محرومان و مستضعفان جامعه

محرومان جامعه

113- در مورد طبقه ي محروم جامعه واقعا به ياد خدا باش و خدا را در اين مورد شاهد و ناظر خود بدان. محرومان جامعه آناني هستند كه هيچ چاره اي ندارند، از:

الف. مساكين (كساني كه درآمد آنان كفاف مخارجشان را نمي كند).

ب. افراد محتاج و نيازمند.

ج. آنان كه دچار سختي و شدت شده اند.

د. كساني كه قادر به كار كردن نبوده و زمين گير شده اند.

114- در ميان اين طبقه محروم، كساني هستند كه بيچارگي و فقر خود را بازگو مي كنند

و عده اي ديگر اظهار فقر و درماندگي نمي كنند اما احتياج مبرم به انفاق و رسيدگي دارند.

بنابراين، براي خدا، حقوقي را كه خداوند متعال در مورد اين طبقه بر عهده ي تو نهاده است رعايت كن.

وظايف والي نسبت به محرومان

115- براي تامين نيازهاي اين طبقه:

الف. از بيت المال، سهمي را مخصوص اين گروه معين كن.

ب. بخشي از منافعي را كه از سرزمين هاي ديگر كه در تصرف دولت اسلامي است و در هر شهري به دست مي آيد و يا هست، براي اين طبقه قرار بده.

116- بايد بطور عادلانه و مساوي سهم همه ي افراد محروم تامين گردد، چه آنان كه در نزديك ترين نقاط به تو زندگي مي كنند و چه آنان

[صفحه 48]

كه در دورترين نقاط كشور به سر مي برند، رعايت حقوق حقه ي همه به عهده ي توست.

117- مبادا قدرت و نعمتي كه از آن برخورداري، تو را به طغيان وادارد و مشغول كند و بدين سبب از حال اين طبقه غافل شوي! چون در مورد غفلت از اين طبقه، هيچ عذري از تو پذيرفته نيست و نيز هيچ عذري در مورد اينكه به علت كارهاي زياد و مهم، حقوق جزئي آنان را فراموش كني از تو پذيرفته نيست.

118- هيچ گاه كوشش در رفاه حال و تامين نيازمندي هاي اين طبقه را فراموش مكن و بواسطه تكبر و غرور، از اين طبقه، روي بر مگردان.

119- بايد سرپرستي و رسيدگي به كارهاي كساني را كه دسترسي به تو ندارند و ديگران نيز نسبت به آنان با چشم حقارت و پستي مي نگرند و آنان را خوار و بي چيز قلمداد مي كنند، به عهده بگيري.

120- براي رسيدگي به حال و كار اين طبقه، از ياران بسيار امين و مورد وثوق خود

كه اهل خشيت خدا و همچنين متواضع اند استفاده كن تا گزارش احوال و گرفتاري هاي آنان را برايت بازگو كنند.

121- چنان با جديت در رعايت و رسيدگي به حقوق اين طبقه رفتار كن كه زماني كه خدا را ملاقات مي كني (اگر خداي ناكرده غفلتي در اين موارد كرده باشي و يا نتوانسته باشي بطور كامل به آنان رسيدگي كني) عذر پذيرفتني در مورد ايشان را داشته باشي.

122- در ميان كليه ي طبقات و اقشار، اين طبقه محروم و مسكين، از هر قشر و طبقه اي به عدالت و انصاف محتاج تر و نيازمندتر هستند.

123- هميشه نسبت به اداء حقوق اين طبقه (كه شايد كوتاهي شود) نزد خود شرمنده باش و از درگاه خداوند متعال نسبت به اداء حقوق

[صفحه 49]

آنان عذر بخواه.

124- بر عهده ي توست رسيدگي و انجام امور اين دسته از محرومان:

الف. يتيمان و بي سرپرستان.

ب. سالخوردگاني كه هيچ كاري از آنان ساخته نيست و عزت نفسشان نيز اجازه درخواست كمك از ديگران را به آنان نمي دهد.

125- اداء حقوق و رسيدگي و انجام كارهاي طبقه ي محروم جامعه براي زمامداران سخت سنگين است- و راستي كه حق و حقيقت همه اش سنگين است- ولي خداوند متعال اداء حقوق و رعايت حق را براي كساني كه داراي اين صفات باشند آسان و سبك مي كند:

الف. آنان كه خواهان سرانجامي نيكو هستند.

ب. آنان كه داراي صبر و تحمل مي باشند.

ج. و آنان كه نسبت به وعده هاي الهي اطمينان و اعتماد كامل دارند.

دادرسي مستقيم مردم در مقابل والي

126- قسمتي از وقت خود را براي رسيدگي به دادخواهي مردم قرار بده و شنيدن و رسيدگي به دادخواهي مردم را شخصا عهده دار باش.

127- محلي را كه براي دادخواهي و رسيدگي به آنان

قرار مي دهي بايد مجلس عمومي و در ملاء عام باشد و تو نيز شخصا در آن مجلس عام شركت كن و براي خداوند متعال كمال فروتني و تواضع را انجام ده.

128- در آن روز دستور صادر كن به:

الف. لشكريان و ارتشيان،

ب. نزديكان و همكارانت،

[صفحه 50]

كه از محافظان شخصي تو و افرادي كه براي نظم و مقررات هستند، به هيچ وجه در آن مكان حضور نداشته باشند و از آنجا دور شوند و حق امر و نهي يي نسبت به مردم كه براي دادخواهي آمده اند نداشته باشند، تا اينكه سخنگويان دسته هاي مختلف مردم بتوانند سخنان خود را بدون هيچ ترس و واهمه اي بيان كنند و بدون هيچ لكنت زباني شخصا مسائل و مشكلات خود را با تو در ميان بگذارند.

من از رسول خدا بطور مكرر و در هر مكان و زماني بسيار شنيدم كه فرمود:

امتي كه در ميان آنها حق ضعيفان از زورمندان بدون هيچ ترس و معطلي گرفته نشود، هرگز آن امت (از لوث انحراف و فساد و ظلم) پاك نخواهد شد.

129- تندخوئي و نارسائي گفتار و يا لكنت زبان افرادي را كه براي رفع مشكلات خود با تو صحبت مي كنند بايد تحمل كني.

130- و تو نيز بايد از اين گونه رفتارها بپرهيزي:

الف. بدخلقي و بي حوصله شدن و به تنگ آمدن.

ب. تكبر و خودپسندي.

تا اينكه خداوند بواسطه ي تحمل اين شدايد و رعايت اين گونه مسائل، رحمت همه جانبه ي خود را به تو عطا فرمايد و تو را مستحق ثواب و پاداش طاعت خود گرداند.

131- آنچه كه به مردم بخشش مي كني، بدون هيچ تعللي و بدون هيچ منتي، عطا كن.

132- و اگر چنانچه برايت عطا كردن چيزي

مقدور نيست و يا نمي تواني خواسته هاي آنان را برآوري، با كمال لطف و مهرباني از آنان عذر و پوزش بخواه.

[صفحه 51]

وظايفي كه والي شخصا عهده دار آنهاست

133- مسائل و كارهائي كه در ميان همه ي كارها شخصا بايد بدانها رسيدگي كني به اين قرار است:

الف. جواب دادن به نامه هايي كه كارگزاران دولت نوشته اند و ديگران از جواب دادن به آن عاجز هستند.

ب. كارهايي كه نزديكان و همكارانت، به علت سختي و يا مسامحه، به تاخير انداخته اند. در همان روزي كه تو بدانها اطلاع پيدا مي كني، براي رفع مشكلات آن كارها فورا فرمان صادر كن.

134- در هر روز، كار همان روز را انجام ده، چون از براي هر روزي كار مخصوصي است كه به آن روز اختصاص دارد.

135- گر چه همه ي اوقات و ايام، تا زماني كه انسان در آن مواقع با نيت پاك و صالح در خدمت آسايش و صلاح مردم گام بر مي دارد، براي خداست، ولي براي خلوت و عبادت با خدايت بهترين و با عظمت ترين مواقع را انتخاب كن.

136- قسمتي از اوقات شب و روز را براي اقامه ي فرايض و واجبات الهي به حق تعالي اختصاص ده. و همچنين به آن چيزهايي كه موجب تقرب و نزديكي به خدا مي گردد، انجام همه ي آنها را كامل و بدون نقص و دور از هر تظاهر و ريائي به پايان رسان، اگر چه در اين راه متحمل رنج و زحمتي شوي، ولي آن شدائد را تحمل كن.

137- اگر با مردم نماز را به جماعت ادا مي كني:

الف. طوري نماز بگزار كه موجب نفرت و آزار مردم نگردد.

ب. و همچنين طوري نباشد كه موجب تباهي و فساد نماز گردد.

چون در ميان افرادي كه به

تو اقتداء نموده اند كساني بيمار و يا مبتلا به علل ديگري مي باشند كه تحمل (افراط و تفريط تو را در نماز

[صفحه 52]

جماعت) ندارند و يا اينكه داراي مشاغل زيادي هستند.

من از رسول خدا (ص)، زماني كه مرا به سوي يمن فرستاد، سئوال كردم چگونه با مردم نماز جماعت بگزارم؟

حضرت فرمودند: با مردم نمازي بگزار مانند نماز ضعيفترين آنها و نسبت به مومنان رحيم و مهربان باش.

نظارت مستقيم والي و زمامدار بر مسائل جاري مملكت

138- مبادا غيبت تو در ميان مردم زياد شود! چون پنهان شدن زمامداران از مردم خود:

الف. نوعي فشار و ظلم و ستم به مردم است.

ب. و از كمي اطلاع و يا از ناآگاهي زمامدار نسبت به امور جاري مملكت حكايت مي كند.

139- چنانچه زمامداران در ميان مردم نباشند و پرده اي ميان آنان و مردم كشيده باشد:

الف. باعث بي اطلاعي واليان از مسائل جاري مملكت مي گردد.

ب. كارهاي بزرگ و با اهميت، پيش زمامدار، كوچك و بي اهميت جلوه مي كند.

ج. كارهاي كوچك و كم اهميت، نزد واليان، بزرگ و پر اهميت تلقي مي گردد.

د. خوبي ها، زشت و زشتي ها، خوب در نظرش مي آيد.

ه. حق و باطل در هم مخلوط مي شود و مآلا شناخت هر يك از آنها غير ممكن مي گردد.

140- زمامداران، خود، بشرند (و در معرض خطر) و آنچه را كه

[صفحه 53]

از مسائل جاري از آنان دور نگهدارند و از ايشان بپوشانند، آنان هم نسبت به آنها شناختي پيدا نمي كنند. براي حق، علاماتي ظاهر نيست كه بتوان به راحتي و دورادور، حقيقت را از غير حقيقت و راستي را از دروغ تشخيص داد.

141- (چون زمامداران بشرند و در معرض خطر، لذا) تو از دو حال خارج نيستي:

الف. يا شخصي هستي كه به بذل و بخشش خو

كرده اي و بدان عادت داري، آنهم در راه حق و عدالت، در اين صورت چرا نسبت به پرداخت حقوق حقه ي مردم، در پس حجاب قرار مي گيري و بدون پرده و مانع، حق را به صاحبش نمي رساني؟

ب. و يا اينكه گرفتار صفت بخل هستي، كه در اين صورت نيز مردم، خواهي نخواهي، به اخلاقت پي خواهند برد و از تو در هر صورت (چه در پس پرده و چه در عيان) مايوس خواهند شد و قطع اميد مي كنند.

ج. پس در ميان مردم باش. زيرا اكثر كارها و نيازمندي هاي مردم كه به تو ارجاع مي شود و يا برايت مي گويند، هيچ هزينه و خرجي برايت در بر ندارد و تو را به مشكلي نخواهد انداخت، چون يا شكايت از ظلم و ستمي است كه دچار آن شده اند و رفع آن را مي خواهند و يا اينكه پيشنهاد عدالت و انصاف بيشتري است كه در قراردادها از تو خواهانند.

والي و خاندان و نزديكان او

142- براي زمامداران، اشخاصي هستند چون خواص و يا محرمان راز. در ميان خواص، كساني هستند كه فقط به فكر خود و جمع آوري منافع خود هستند و بلندپرواز و متكبرند، اين گونه افراد، بد برخورد و بدحسابند. در هر صورت، تو بايد دست ستمگري اينان را از كليه ي كارها قطع كني و ريشه ي فساد آنان را از بيخ و بن بركني.

[صفحه 54]

143- مبادا به اطرافيان و يا به نزديكان خود زميني را كه بي صاحب و يا جزو بيت المال است بدهي و در اختيار آنها بگذاري!

144- مبادا كساني از خواص و يا نزديكانت نسبت به قدرتي كه داري به طمع افتند و از تو بخواهند كه كشتزار و مرتعي را به

آنان واگذاري و آنان نيز با تكيه بر قدرت تو سوء استفاده كرده و به زمين و كشتزار ديگران تجاوز كنند و يا اينكه جلوي آب مشروب زمين ديگران را سد نمايند و يا كاري را كه بايد بطور اشتراك با ديگران انجام دهند و هر دو در سود و زيان آن شريك باشند، در آن كارها اجحاف و تحميل كنند. در اين صورت، خوشي و سود اين گونه گناهان و تجاوزها از آن كساني است كه بواسطه ي تكيه بر قدرت تو ستم كرده اند، ولي رنج و مشقت و ورز و وبال آن گناهان و تجاوزها در دنيا و آخرت به گردن تو خواهد بود.

145- پايبند و مقيد به حق باش و حق را نسبت به (افراد) دور و نزديك، در تمام امور جاري كن.

146- در به كار بستن و جاري ساختن حق، حسابگر و دقيق و صابر باش، اگر چه در به كار بستن حق و جاري كردن آن و در حسابرسي و دقت، به نزديكان و ياران خاص تو (مساله اي ناراحت كننده) برسد، ولي توجه به آن مسائل مكن و حق را جاري كن.

147- زماني كه اجراي حق و عدالت برايت گران و سنگين آمد، بنگر به عاقبت آن، زيرا سرانجام اداء و جاري كردن حق و عدالت، در دنيا و آخرت، بسيار نيكو خواهد بود.

وظيفه والي در قبال اتهاماتي كه به او نسبت مي دهند

148- زماني كه مردم گمان كردند كه تو نسبت به آنان ستمي

[صفحه 55]

روا داشته اي، وظيفه داري دلايل و براهين و عذر خود را نسبت به كاري كه موجب سوء ظن مردم و ايراد اتهام به تو شده است، بطور آشكار و بدون ابهام، براي عموم بازگو كني،

بطوري كه با بيان صريح براهين تو، سوء ظن و موارد اتهام از طرف مردم بر طرف شود، زيرا اين كار تو:

الف. باعث تعليم و تقويت نفس خودت به عدالت خواهد بود.

ب. و نسبت به مردم نيز نهايت ملاطفت و مهرباني را كرده اي.

ج. و مردم را نيز متوجه قدم نهادن در راه مستقيم و توجه به حق نموده اي.

قراردادها و پيمانهاي صلح

خطوط اصلي پيمانها

149- صلحي را كه دشمن به تو پيشنهاد مي كند و در آن رضا و خواسته ي خداوند متعال نهفته است، رد مكن و بپذير، زيرا اين صلح:

الف. مايه ي رفاه و آسايش ارتش تو خواهد بود.

ب. و تو را از دردسرها و مشكلاتي كه به وجود آمده راحت مي كند.

ج. موجب امنيت مملكت تو خواهد بود.

150- اما هشيار باش و سخت مراقب، هشيار و مراقب دشمن، زيرا پس از اينكه پيمان صلح را با دشمن امضاء كردي، چه بسا او بوسيله صلح مي خواهد تو را غافلگير كند. پس در امضاء و قبول صلح:

الف. دورانديشي و هشياري را از دست مده.

ب. خوش بيني و حسن ظن را كنار بگذار.

پيمانهاي صلح

151- اگر بين تو و دشمنت پيماني بسته شد و يا اينكه به او

[صفحه 56]

امان دادي:

الف. به پيمان و عهدي كه بسته اي، سخت وفادار باش و به آن عمل كن.

ب. اماني را كه در آن پيمان گنجانده شده است، حفظ كن.

ج. نسبت به كليه ي تعهداتي كه در پيمان قيد شده است، خودت حافظ و رعايت كننده ي آنها باش. زيرا علي رغم همه ي تفرقه ها و تشتت ها و نبودن عقائد و آراء يكسان، هيچيك از فرائض الهي به عظمت وفاي به عهد نمي باشد و در هيچ مورد، جز وفاي به عهد، همگي مورد اتفاق نظر ندارند، حتي مشركين- اگر چه هم عقيده و هم مسلك ما نيستند- نسبت به آن پايبند هستند، چون به سبب تجربه هاي تلخ در رعايت نكردن و شكستن عهدنامه، به اين نتيجه رسيده اند كه بايد به عهد و پيماني كه بسته مي شود معتقد و وفادار باشند.

152- هيچگاه در پيمان و عهدي كه بسته اي نيرنگ و فريب به كار مبر.

153-

نسبت به تعهداتي كه كرده اي خيانت روا مدار.

154- به دشمن خود خدعه و فريب روا مدار، زير هيچكس نسبت به پروردگارش گستاخ و جري نمي شود مگر جاهل و ناداني كه شقي و نگون بخت است. چون خداوند بوسيله ي عهد و پيمان خود سايه ي امنيت و رحمتش را بر سر همه كس گسترانده است تا بندگانش بتوانند با طيب خاطر و در امنيت و راحتي، زندگي خود را ادامه دهند و اين راحتي و امنيت موجب منافع همه بندگانش باشد.

155- در امر صلح:

الف. فساد و مفسده اي به پا مكن.

ب. خيانت روا مدار.

ج. هيچ حيله و دغلكاري راه مده.

[صفحه 57]

156- در پيمان صلحي كه آن را با دشمنت منعقد مي كني:

الف. از به كار بردن جملات مبهم و چند پهلو بپرهيز.

ب. از جملاتي كه بتوان با آنها توجيه ها و تفسيرهاي دلخواه كرد و يا تاويلهاي نامربوط نمود نيز بر حذر باش.

157- زماني كه پيمان صلح را منعقد نمودي و آن را تاييد و امضاء كردي، هيچگاه خود را تسليم سخنان چند پهلو و كنايه آميز و مبهم مكن.

158- مبادا مشكلات و شدايد ناشي از صلح، كه خداوند متعال تو را ملزم به اجراء آن كرده است، تحت فشار قرارت دهد و بخواهي به ناحق آن را فسخ كني! هيچگاه اين كار را مكن، زيرا صبر كردن بر مشكلاتي كه در زمان صلح بر دوش توست، اميد گشايش آن و عاقبت نيكوي آن، بهتر از دغل و فريبي است كه از عاقبت شوم آن و از دچار شدن به رنجها و مشقت هاي آن مي ترسي.

علاوه بر آن، در اين مورد نيز (اگر بي جهت پيمان را نقض كني) مورد بازخواست خداوند متعال

قرار خواهي گرفت كه از آن هيچ خلاصي نداري و از سوء عاقبت آن هم نمي تواني، نه در دنيا و نه در آخرت، بگريزي.

خطوط اصلي وظايف فردي و اجتماعي والي

159- بر حذر باش از خونريزي هاي ناحق و سفاكي، چون هيچ گناه و ظلمي مانند سفاكي و خونريزي ناحق:

الف. به انتقام الهي نزديكتر نيست.

ب. و هيچ جرمي بزرگتر از آن نمي باشد.

ج. و سريعتر از هر ظلم و گناهي، كليه ي نعمات الهي را از ميان مي برد.

[صفحه 58]

د. و زودتر از هر عاملي، ثبات حكومت را از بين مي برد و سقوط دولت را نزديك مي كند.

ه. و خداوند متعال، اولين دادگاهي كه در روز قيامت به پا مي كند و بين بندگان خود در آن دادگاه حكم و داوري خواهد نمود، در مورد خونريزي هاي ناحق مي باشد.

160- هيچ وقت پايه هاي حكومت خود را به ريختن خون هاي ناحق و حرام محكم و استوار مكن، زيرا اين گونه اعمال كه به خيال تو حكومت را از سقوط نجات مي دهد، بالعكس آن را ضعيف تر و سست تر مي كند و بلكه رو به سقوط و زوال مي كشد و خود موجب انتقال سريع قدرت مي گردد.

161- در مورد قتل عمد، به هيچ وجه، نه عذري در دادگاه خداوند متعال پذيرفته است و نه هيچ عذري نزد من پذيرفته خواهد بود، چون تنها راه در قتل عمد اين است كه كسي كه يك نفر را كشته بايد خود او كشته شود.

162- اما اگر در مورد قتل، دچار خطا شدي (مثلا خواستي حدي را جاري كني يا تازيانه بزني و در زدن افراط كردي و كسي كشته شد و يا اينكه شمشيرت به خطا رفت و يا قصد كشتن كسي را نداشتي اما در تاديب

با كوفتن مشت و يا بالاتر از آن كه احتمال مرگ دارد كسي كشته شد)، در اين صورت، حتما بايد ديه مقتول را به صاحبان خون بپردازي و مبادا تكبر و غرور حكومت و قدرت تو باعث شود كه ديه ي قتل خطايي را نپردازي.

163- بر حذر باش از گرفتار شدن به عجب و خودپسندي و فخرفروشي و يا اينكه به اين گونه صفات اعتماد و اطمينان كني.

164- بپرهيز از اينكه دوست داشته باشي تعريف و تملق تو را بگويند، چون دوست داشتن تملق و ستايش از بهترين فرصت ها و

[صفحه 59]

پر اعتمادترين وسايل شيطان براي پايمال كردن نتيجه ي هر كار نيكو و صالحي است.

165- بر حذر باش از اينكه نسبت به احسان و عطايي كه به مردم كرده اي بر آنان منت بگذاري.

166- و يا كار خود را از آنچه هست بيشتر جلوه دهي، آنهم براي فخر فروشي.

167- بر حذر باش از اينكه به مردم وعده اي بدهي و بعد خلاف آن را عمل كني، چون:

الف. منت نهادن، احسان و عطا را باطل مي كند و همه را از بين مي برد.

ب. فخرفروشي نسبت به كثرت خدمت ها و كارها، نور حق را در انسان محو و نابود مي كند.

ج. خلف وعده به مردم باعث خشم و سخط الهي و نيز عامل اصلي خشم مردم مي شود.

خداوند متعال مي فرمايد:

بزرگترين جهت خشم و غضب نزد خداوند، آن گفتاريست كه گفته مي شود اما بدان عمل نمي شود.

168- بپرهيز از عجله كردن در كليه ي كارهايي كه زمان و شرايط انجام آنها فراهم نشده است.

169- بر حذر باش از سستي و ضعف در كارهايي كه امكان انجام آنها فرارسيده است.

170- برحذر باش از لجاجت و پافشاري بي جهت

در اموري كه مشروعيت و شايستگي آنها روشن نيست.

171- بپرهيز از ضعف و اهمال در اموري كه جهت درستي و

[صفحه 60]

مصلحت آنها روشن است.

172- قرار بده هر چيزي را در جاي خود.

173- و انجام بده هر كاري را در زمان خودش.

174- بپرهيز از اينكه مردم در چيزي بطور مساوي سهم ببرند و تو بيشتر از آنها به خود اختصاص دهي و در اين مورد تبعيض قائل شوي.

175- بر حذر باش از مسائل و نيازمندي هايي كه مردم نسبت به آنها اهتمام دارند و تو خودت را به غفلت و جهالت بزني، در صورتي كه همه از آن آگاهند و بر همه روشن است و سرانجام پرده ها بالا خواهد رفت و مسائل برايت روشن خواهد شد و در آن هنگام حق ديگران را از تو خواهند گرفت و داد مظلومان را از تو مي ستانند.

176- به هنگام خشم، آتش خشم خود را فرونشان و از خشونت خودبكاه و قدرت و سطوت خود را كنترل كن.

177- تيزي سخنان خود را از مردم دور نگهدار.

178- از اين گونه اعمال ناپسند و زشت، با عجله نكردن و به تاخير انداختن حمله بپرهيز، تا اينكه آتش خشم تو خاموش شود و زمام اختيار خود را به دست گيري. و هرگز نمي تواني چنين استوار باشي و عنان نفس بر كف گيري و در مقابل خشم خود استقامت كني، مگر اينكه همه ي هم و غم و كوشش خود را در زنده كردن ياد معاد و بازگشت به محشر و بسوي خدا معطوف گرداني.

179- وظيفه داري اين مسائل را كه پيش از تو رخ داده است به ياد آوري:

الف. آنچه كه در حكومت هاي عادل و

عدالت پرور گذشته است.

ب. سنت هاي نيكو و آثار روشن پيامبر عزيز اسلام.

ج. و از فرايض و واجباتي كه در كتاب خدا ذكر شده است. تا

[صفحه 61]

به روش هايي كه ما به آنها اشاره كرديم و برايت روشن شد اقتداء و عمل كني.

180- آنچه را كه در اين عهدنامه برايت بيان كردم، در انجام آنها سخت مجاهده كن و من به وسيله ي بازگويي اين عهدنامه، حجت خود را بر تو تمام كردم تا اينكه جاي هيچ گونه عذر و بهانه اي كه در هنگام هجوم اميال و شهوات بر تو غلبه مي كند، نباشد.

دعا و طلب عدالت و شهادت

از خداوند متعال مسئلت دارم كه به سعه ي رحمت و عظمت و قدرت خود، همه ي نيازمندي هاي ما را بر طرف كند.

من و تو را توفيق عنايت كند بر آنچه كه رضاي او در آن است و همچنين عذرهاي روشن ما را، چه در نزد خود و چه آنها كه در نزد خلق مي گوييم، پذيرا باشد. و با ياد نيكي كه بندگان خدا از ما مي كنند و با آثار پسنديده و صالحي كه از ما در شهرها باقي مي ماند، نعمت خود را بر ما تمام كند و كرامت و عزت دو چندان به ما عطا فرمايد.

خداوند عاقبت و سرنوشت من و تو را به «سعادت» و «شهادت» پايان بخشد، كه بازگشت همگي ما به سوي اوست.

سلام بر رسول خدا، درود بر او و بر خاندان پاك و مطهر او، درودي بس بلند و وافر.

والسلام

[صفحه 67]

دستور الحكم الاسلامي عند الامام علي

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا ما امر به عبدالله علي اميرالمومنين مالك بن الحارث الاشتر في عهده اليه، حين و لاه مصر.

الهدف الاساسي في نظام الحكومه الاسلاميه

1- جبايه خراجها.

2- و جهاد عدوها.

3- و استصلاح اهلها.

4- و عماره بلادها

مواصفات الحاكم الاسلامي

5- امره:

ا. بتوقي الله.

ب. و ايثار طاعته.

ج. و اتباع ما امر به في كتابه من فرائضه و سننه التي لا يسعد احدا الا باتباعها و لا يشقي الا مع جحودها و اضاعتها.

د. و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه.

[صفحه 68]

فانه- جل اسمه- قد تكفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه.

ه. و امره ان يكسر نفسه من الشهوات.

و يزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله.

6- ثم اعلم يا مالك، اني قد وجهتك الي بلاد قد جرت عليها دون قبلك، من عدل و جور و ان الناس ينظرون منا مورك في مثل ما كنت تنظر فيه من امور الولاه قبلك و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم و انما يستدل علي الصالحين بما يجري الله لهم علي السن عباده.

7- فليكن احب الذخائر اليك ذخيره العمل الصالح.

8- فاملك هواك.

9- و شح بنفسك عما لا يحل لك، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيا احبت او كرهت.

واجبات ولاه الامور تجاه الامه

الخطوط العامه للواجبات

10- و اشعر قلبك الرحمه للرعيه،

11- و المحبه لهم،

12- و اللطف بهم.

13- و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم. فانهم صنفان:

ا. اما اخ لك في الدين.

ب. او نظير لك في الخلق.

[صفحه 69]

14- يفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و يوتي علي ايديهم في العمد و الخطا فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذي تحب و ترضي ان يعطيك الله من عفوه و صفحه.

15- فانك فوقهم و والي الامر عليك فوقك و الله فوق من ولاك و قد استكفاك امرهم و ابتلاك بهم.

16- و لا تنصبن نفسك لحرب الله فانه لا يد لك بنقمته و لا غني بك عن عفوه و رحمته.

17- و لا

تند من عفو.

18- و لا تبجحن بعقوبه.

19- و لا تسرعن الي بادره وجدت منها مندوحه.

20- و لاتقولن اني مومر امر فاطاع فان ذلك ادغال في القلب و منهكه للدين و تقرب من الغير.

21- و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهه او مخيله فانظر الي. عظم ملك الله فوقك و قدرته منك علي مالا تقدر عليه من نفسك. فان ذلك يطامن اليك من طماحك و يكف عنك من غربك و يفي اليك بما عزب عنك من عقلك.

22- اياك و مساماه الله في عظمته و التشبه به في جبروته، فان الله يذل كل جبار و يهين كل مختال.

23-

ا. انصف الله،

ب. و انصف الناس:

1- من نفسك.

2- و من خاصه اهلك.

3- و من لك فيه هوي من رعيتك.

24- فانك الا تفعل تظلم و من ظلم عباد الله كان الله

[صفحه 70]

خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و كان لله حربا حتي ينزع و يتوب.

25- و ليس شي ادعي الي تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه علي ظلم. فان الله يسمع دعوه المصطهدين و هو للظالمين بالمرصاد.

26- و ليكن احب الامور اليك:

ا. اوسطها في الحق.

ب. و اعمها في العدل.

ج. و اجمعها لرضي الرعيه.

27- فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه و ان سخط الخاصه يغتفرمع رضي العامه.

خصائص الولاه

28- و لي احد من الرعيه:

ا. اثقل علي الوالي موونه في الرخاء.

ب. و اقل معونه له في البلاء.

ج. و اكره للانصاف.

د. و اسال بالالحاف.

ه. و اقل شكرا عند الاعطاء.

و. و ابطا عذرا عند المنع.

ز. و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه.

29- و انما:

ا. عماد الدين:

ب. و جماع المسلمين،

ج. و العده للاعداء، العامه من الامه.

[صفحه 71]

30-

فليكن صغوك لهم و ميلك معهم.

واجبات الولاه تجاه عيوب الناس

31- وليكن ابعد رعيتك منك و اشنا هم عندك:

32- اطلبهم لمعايب الناس.

33- فان في الناس عيوبا الوالي احق من سترها.

34- فلا تكشفن عما غاب عنك منها.

35- فانما عليك تطهير ما ظهر لك و الله يحكم علي ماغاب عنك.

36- فاستر العوره ما استطعت يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك.

37- اطلق عن الناس عقده كل حقد.

38- و اقطع عنك سبب كل وتر.

39- و تغاب عن كل ما لا يصح لك.

40- و لا تعجلن الي تصديق ساع فان الساعي غاش و ان تشبه بالناصحين.

الوزراء و المستشارون في الحكومه الاسلاميه

41- و لا تدخلن في مشورتك:

ا. بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر.

ب. و لا جبانا يضعفك عن الامور.

ج. و لا حريصا يزين لك الشره بالجور.

فان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتي يجمعها سوء الظن بالله!

42- ان شر و زرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا من شركهم في الاثام.

[صفحه 72]

43- فلا يكونن لك بطانه،

ا. فانهم اعوان الائمه.

ب. و اخوان الظلمه.

44- و انت واجد منهم خير الخلف:

ا. ممن له مثل آرائهم و نفاذهم.

ب. و ليس عليه مثل اصارهم و اوزارهم و آثامهم.

ج. ممن لم يعاون ظالما علي ظلمه و لا آثما علي اثمه.

45- اولئك:

ا. اخف عليك موونه.

ب. و احسن لك معونه.

ج. و احني عليك عطفا.

د. و اقل لغيرك الفا.

46- فاتخذ اولئك خاصه لخلواتك و حفلاتك.

47- ثم ليكن آثرهم عندك

ا. اقولهم بمر الحق لك.

ب. و اقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه واقعا ذلك من هواك حيث وقع.

48- و لاصق:

ا. باهل الورع،

ب. و الصدق.

49- ثم رضهم علي ان لا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله فان ثكره الاطراء نحدث الزهو و تدني من العزه.

[صفحه 73]

حقوق الامه

المبادي العامه

50- و لايكونن المحسن و المسي عندك بمنزله سواء، فان في ذلك:

ا. تزهيدا لاهل الاحسان في الاحسان.

ب. و تدريبا لاهل الاساءه علي الاساءه.

51- و الزم كلا منهم ما الزم نفسه.

52- و اعلم انه ليس شي بادعي الي حسن ظن و ال برعيته:

ا. من احسانه اليهم،

ب. و تخفيفه الموونات عليهم.

ج. و ترك استكراهه اياهم علي ما ليس له قبلهم.

53- فلكن منك في ذلك امر يجتمع لك به حسن الظن برعيتك فان حسن الظن يقطع عنك نصبا طويلا.

54- و ان احق من حسن ظنك به لمن حسن بلاوك عنده.

55-

و ان احق من ساء ظنك به لمن ساء بلاوك عنده.

56- و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه و صلحت عليها الرعيه.

57- و لا تحدثن سنه تضر بشي ء من ماضي تلك السنن فيكون الاجر لمن سنها و الوزر عليك بما نقضت منها.

58- و اكثر مدارسه العلماء و مناقشه الحكماء في تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامه ما استقام به الناس قبلك.

فئات الشعب

59- و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض

[صفحه 74]

و لا غني ببعضها عن بعض:

ا. فمنها جنود الله.

ب. و منها كتاب العامه و الخاصه.

ج. و منها قضاه العدل.

د. و منها عمال الانصاف و الرفق.

ه. و منها اهل الجزيه و الخراج من اهل:

1- الذمه.

2- و مسلمه الناس.

و. و منها التجار و اهل الصناعات.

ز. و منها الطبقه السفلي من ذوي الحاجه و المسكنته.

60- و كل قد سمي الله له سهمه و وضع علي حده فريضه في كتابه او سنه نبيه- صلي الله عليه و آله و سلم- عهدا منه عندنا محفوظا.

مهام الجيش الاسلامي

61- فالجنود باذن الله:

ا. حصون الرعيه.

ب. و زين الولاه.

ج. و عز الدين.

د. و سبل الامن.

الاحتياجات المتبادله بين فئات الشعب

62- و ليس تقوم الرعيه الا بهم. ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذي قوون به علي جهاد عدوهم و يعتمدون عليه فيما يصلحهم و يكون من وراء حاجتهم. ثم لاقوام لهذين الصنفين الا بالصنف الثالث من القضاه و العمال و الكتاب لما يحكمون من المعاقد و يجمعون من المنافع و يوتمنون عليه

[صفحه 75]

من خواص الامور و غوامها. و لاقوام لهم جميعا الا بالتجار و ذوي الصناعات:

ا. فيما يحتمعون عليه من مرافقهم.

ب. و يقيمونه من اسواقهم.

ج. و يسكفونهم من الترفق بايديهم مما لا يبلغه رفق غيرهم.

ثم الطبقه السفلي من اهل الحاجه و المسكنه:

ا. الذين يحق رفدهم،

ب. و معونتهم.

واجبات الحاكم تجاه حقوق فئات الشعب المختلفه

63- و في الله لكل سعه و لكل علي الوالي حق بقدر ما يصلحه.

64- و ليس يخرج الوالي من حقيقه ما الزمه الله من ذلك.

ا. الا بالاهتمام.

ب. و الاستعانه بالله.

ج. و وطين نفسه علي لزوم الحق.

د. و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل.

الجيش الاسلامي و انتخاب القاده

انتخاب فاده الجيش

65- فول من جنودك:

ا. انصحهم في نفسك لله و لرسوله و لامامك.

ب. و انقاهم جيبا.

ج. و افضلهم حلما.

د. ممن يبطي عن الغضب.

[صفحه 76]

ه. و يستريح الي العذر.

و. و ير اف بالضعفاء.

ز. و ينبو علي الاقوياء.

ح. و ممن لا يثيروه العنف.

ط. و لا يقعد به الضعف.

ثم الصق:

ا. بذوي المروءات و الاحساب.

ب. و اهل البيوتات الصالحه.

ج. و السوابق الحسنه.

د. ثم اهل النجده و الشجاعه.

ه. و السخاء و السماحه.

فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف.

واجبات الحاكم تجاه الجيش و قادته

66- ثم نفقد من امورهم ما يتفقد الوالدان من ولدهما.

67- و لا يتفاقمن في نفسك شي ء قويتهم به.

68- و لا تحقرن لطفا تعاهدتهم به ان قل فانه داعيه لهم الي بذل النصيحه لك و حسن الظن بك.

69- و لا تدع تفقد لطيف امورهم اتكالا علي جسيمها فان ليسير من لطفك موضعا ينتفعون به و للجسيم موقعا لا يستغنون عنه.

خصائص كبار قاده الجيش

70- و ليكن آثر رووس جندك عندك:

ا. من و اساهم في معونته.

ب. و افضل عليهم من جدته بما يسعهم و يسع من وراءهم من خلوف هليهم حتي يكون همهم هما واحدا في جهاد العدو.

[صفحه 77]

71- فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك.

الواجبات المتبادله بين الحاكم و الامه

72- و ان افضل قره عين الولاه:

ا. استقامه العدل في البلاد.

ب. و ظهور موده الرعيه.

و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم.

73- و لا تصح نصيحتهم:

ا. الا بحيطتهم علي و لاه الامور.

ب. و قله استقال دولهم.

ج. و ترك استبطاء انقطاع مدتهم.

74- ا. فافسح في آمالهم.

ب. و واصل في حسن الثناء عليهم.

ج. و تعديد ما ابلي ذوو البلاء منهم.

75- فان كثره الذكر لحسن افعالهم:

ا. تهز الشجاع.

ب. و تحرض الناكل، ان شاء الله.

76- ثم اعرف لكل امري منهم ما ابلي.

77- و لا تضمن بلاء امري الي غيره.

78- و لا تقصرن به دون غايه بلائه.

79- و لا يدعونك شرف امري الي ان تعظم من بلائه ما كان صغيرا.

80- و لا ضعه امري الي ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما.

[صفحه 78]

المرجع الاساسي في حل الخلافات

81- و اردد الي الله و رسوله ما يضليعك من الخطوب و يشتبه عليك من الامور، فقد قال الله تعالي لقوم احب ارشادهم:

يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي فردوده الي الله و الرسول.

فالرد الي الله: الاخذ بمحكم كتابه.

و الرد الي الرسول: الاخذ بسنته الجامعه غير المفرقه.

القضاه

طريقه تعيين القضاه و صفاتهم

82- ثم اختر للحكم بين الناس:

ا. افضل رعيتك في نفسك.

ب. ممن لا تضيق به الامور.

ج. و لا تمحكه الخصوم.

د. و لا يتمادي في الزله و لا يحصر من الفي ء الي الحق اذا عرفه.

ه. و لا تشرف نفسه علي طمع.

و-. و لا يكتفي باذني فهم دون اقصاه.

ز. و اوقفهم في الشبهات.

ح. و آخذهم بالحجج.

ط. و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم.

ي. و اصبرهم علي تكشف الامور.

ك.و اصرمهم عند اتضاح الحكم.

ل. ممن لا يزدهيه اطراء.

م. و لا يستميله اغراء.

83- و اولئك قليل.

[صفحه 79]

واجبات الحاكم تجاه القضاه

84- ثم اكثر تعاهد قضائه.

85- و افسح له في البذل مايزيل علته و تقل معه حاجته الي الناس.

86- و اعطه من المنزله لديك مالا يطمع فيه غيره من خاصيتك ليا من بذلك اغتيان الرجال له عندك.

87- فانظر في ذلك نظرا بليغا! فان هذا الدين قد كان اسيرا في ايدي الاشرار يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا.

الموظفون و العمال في الحكومه الاسلاميه

صفات عمال الحكومه و كيفيه انتخابهم

88- ثم انظر في امور عمالك:

ا. فاستعملهم اختبارا.

ب. و لا تولهم محاباه.

ج. و اثره.

فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه.

89- و توخ منهم:

ا. اهل التجربه.

ب. و الحياء.

ج. من اهل البيوتات الصالحه.

د. و القدم في الاسلام المتقدمه.

فانهم:

1- اكرم اخلاقا.

2- و اصح اعراضا.

3- و اقل في المطامع اشراقا.

4- و ابلغ في عواقب الامور نظرا.

[صفحه 80]

واجبات الحاكم تجاه العمال و الموظفين

90- ثم اسبغ عليهم الارزاق، فان ذلك قوه لهم علي استصلاح انفسهم و غني لهم عن تناول ما تحت ايديهم و حجه عليهم ان خالفوا امرك او ثلموا امانتك.

التفتيش و المفتشون

91- ثم تفقد اعمالهم و ابعث العيون:

ا. من اهل الصدق.

ب. و الفواء عليهم.

92- فان تعاهدك في السر لامورهم حدوه لهم علي استعمال الامانه و الرفق بالرعيه.

93- و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط يده الي خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك اكتفيت بذلك شاهدا:

ا. فبسطت عليه العقوبه في بدنه.

ب. و اخذته بما اصاب من عمله.

ج. ثم نصبته بمقام المذله.

د. و وسمته بالخيانه.

ه. و قلدته عار التهمه.

الضرائب و دافعوها

94- و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله فان في صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم و لا صلاح لمن سواهم الا بهم.

95- لان الناس كلهم عيال علي الخراج و الهه.

96- و ليكن نظرك في عماره الارض ابلغ من نظرك في استجلاب الخراج لان ذلك لا يدرك الا بالعماره.

97- و من طلب الخراج بغير عماره:

[صفحه 81]

ا. اخرب البلاد.

ب. و اهلك العباد.

ج. و لم يستقم امره الا قليلا.

98- فان شكوا:

ا. ثقلا،

ب. اوعله،

ج. او انقطاع شرب،

د. او باله او احاله ارض اغتمرها غرق او اجحف بها عطش،

99- خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم و لا يثقلن عليك شي ء خففت به الموونه عنهم:

ا. فانه ذخر يعودون به عليك في عماره بلادك.

ب. و تزيين ولايتك.

ج. مع استجلابك حسن ثنائهم.

د. و تبجحك باستفاضه العدل فيهم معتمدا فضل قوتهم:

1- بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم.

2- و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم.

3- و رفقك بهم.

4- فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبه انفسهم به فان العمران محتمل ما حملته.

100- و انما يوتي خراب الارض من اعواز اهلها و انما يعوز اهلها:

ا. لا شراف انفس الولاه علي الجمع.

ب. و سوء ظنهم بالبقاء.

ج. و قله انتفاعهم

بالعبر.

[صفحه 82]

الكتاب الحكوميون

101- ثم انظر في حال كتابك فول علي امورك خيرهم و اخصص رسائلك التي تدخل فيها مكائدك و اسرارك:

ا. باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق.

ب. ممن لا تبطره الكرامه فيحتري بها عليك في خلاف لك بحضره ملاء.

ج. و لا تقصر به الغفله عن ايراد مكاتبات عمالك عليك.

د. و اصدار جواباتها علي الصواب عنك، فيما ياخذ لك و يعطي منك.

ه. و لا يضعف عقدا اعتقده لك.

و. و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليك.

ز. و لا يجهل مبلغ قدر نفسه في الامور.

فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل.

102- ثم لا يكن اختيارك اياهم علي فراستك و استنامتك و حسن الظن منك فان الرجال يتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم و حسن خدمتهم و ليس وراء ذلك من النصحه و الامانه شي ء.

103- و لكن اختبرهم بماولوا للصالحين قبلك.

ا. فاعمد لاحسنهم كان في العامه اثرا.

ب. و اعرفهم بالامانه وجها.

فان ذلك دلي علي نصيحتك لله و لمن وليت امره.

104- و اجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم:

ا. لا يقهره كبيرها.

ب. و لا يتشتت عليه كثيرها.

105- و مهما كان في كتابك من عيب فتغابيت عنه الزمته.

[صفحه 83]

التجار و الصناع

مسوولو الحقل الاقتصادي

106- ثم استوص بالتجار و ذوي الصناعات و اوص بهم خيرا: المقيم منهم و المضطرب بماله و المترفق ببدنه.

107- فانهم:

ا. مواد المنافع.

ب. و اسباب المرافق و جلابها من المباعد و المطارح في برك و بحرك و سهلك و جبلك و حيث لايلتئم الناس لمواضعها و لا يجتروون عليها. فانها سلم لا تخاف بائقته و صلح لا تخشي غائلته.

108- و تفقد امورهم بحضرتك و في حواشي بلادك.

اشراف الدوله علي الحركه الاقتصاديه

109- و اعلم- مع ذلك- ان في كثير منهم ضيقا فاحشا و شحا قبيحا و احتكارا للمنافع و تحكما في البياعات و ذلك باب مضره للعامه و عيب علي الولاه.

110- فامنع من الاحتكار فان رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- منع منه.

111- و ليكن البيع بيعا:

ا. سمحا.

ب. بموازين عدل.

ج. و اسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع.

112- فمن قارف حكره بعد نهيك اياه فنكل به و عاقبه في غير اسراف.

[صفحه 84]

المحرومون و المستضعفون في المجتمع

المحرومون في المجتمع

113- ثم الله الله في الطبقه السفلي من الذين لاحيله لهم من:

ا. المساكين.

ب. و المحتاجين.

د. و الزمني.

114- فان في هذه الطبقه قانعا و معترا و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم.

واجبات الحاكم تجاه المحرومين في المجتمع

115- و اجعل لهم:

ا. قسما من بيت مالك.

ب. و قسما من غلات صوافي الاسلام في كل بلد.

116- فان للاقصي منهم مثل الذي للادني و كل قيد استرعيت حقه.

117- فلا يشغلنك عنهم بطرفانك لا تعذر بتضييعك التافه لاحكامك الكثير المهم.

118- فلا تشخص همك عنهم و لا تصعر خدك لهم.

119- و تفقد امور من لا يصل اليك منهم ممن تقتحمه العيون و تحقره الرجال.

120- ففرغ لاولئك ثقتك من اهل الخشيه و التواضع فليرفع اليك امورهم.

121- ثم اعمل فيهم بالاعذار الي الله يوم تلقاه.

[صفحه 85]

122- فان هولاء من بين الرعيه احوج الي الانصاف من غيرهم.

123- و كل فاعذر الي الله في تاديه حقه اليه.

124-

ا. و تعهد اهل اليتم.

ب. و دوي الرقه في السن ممن لاحيله له و لا ينصب للمساله نفسه.

125- و ذلك علي الولاه ثقيل و الحق كله ثقيل و قد يخففه الله علي اقوام:

ا. طلبوا العاقبه.

ب. فصبروا انفسهم.

ج. و ثقوا بصدق موعود الله لهم.

تظلم افراد الشعب مباشره للحاكم

126- و اجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك.

127- و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقك.

128- و تقعد عنهم:

ا. جندك.

ب. و اعوانك من:

1- احراسك،

2- و شرطك.

حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع. فاني سمعت رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- يقول في غير موطن:

[صفحه 86]

لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع.

129- ثم احتمل الخرق منهم و العي.

130-

ا. و نح عنهم الضيق.

ب. و الانف.

يبسط الله عليك يذلك اكناف رحمته و يوجب لك ثواب طاعته.

131- و اعط ما اعطيت هنيئا.

132- و امنع في اجمال و اعذار.

الواجبات المباشره للحاكم

133- ثم امور من امورك لابد لك من مباشرتها:

ا. منها احابه عما لك بما يعيا عنه كتابك.

ب. و منها اصدار حاجات الناس يوم ورودها عليك بما تحرج به صدور اعوانك.

134- و امض لكل يوم عمله، فان لكل يوم ما فيه.

135- و اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقت و احزل تلك الاقسام و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النيه و سلمت منها الرعيه.

136- و ليكن في خاصه ما تخلص به لله دينك: اقامه فرائضه التي هي له خاصه فاعط الله من بدنك في ليلك و نهارك و وف ما تقربت به الي الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص، بالغا من بدنك ما بلغ.

137- و اذا قمت في صلاتك للناس:

[صفحه 87]

ا. فلا تكونن متفرا.

ب. و لا مضيعا.

فان في الناس من به العله و له الحاجه.

و قد سالت رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- حين و جهني الي اليمين كيف اصلي بهم؟ فقال:

صل بهم كصلاه اضعفهم و كن بالمومنين رحيما.

الاشراف المباشر للحاكم علي امور المجتمع

138- و اما بعد، فلا تطولن احتجابك عن رعيتك فان احتجاب الولاه عن الرعيه:

ا. شعبه من الضيق.

ب. و قله علم بالامور.

139- و لا احتجاب منهم:

ا. يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه.

ب. فيصغر عندهم الكبير.

ج. و يعظم الصغير.

د. و يقبح الحسن و يحسن القبيح.

ه. و يشاب الحق بالباطل.

140- و انما الوالي بشر لايعرف ما تواري عنه الناس به من الامور و ليست علي الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الكذب.

141- و انما انت احد رجلين:

ا. اما امرو سخت نفسك بالبذل في الحق ففيم احتجابك من واجب حق تعيه او فعل كريم تسديه؟

ب. او مبتلي بالمنع فما

اسرع كف الناس عن مسالتك اذا

[صفحه 88]

ايسوا من بذلك.

ج. مع ان اكثر حاجات الناس اليك مما لاموونه فيه عليك من شكاه مظلمه او طلب انصاف في معامله.

قرابه الحاكم و خاصته

142- ثم ان للوالي خاصه و بطانه فيهم استئثار و تطاول و قله انصاف في معامله فاحسم ماده اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال.

143- و لا تقطعن لاحد من حاشيتك و حامتك قطيعه.

144- و لا يطمعن منك في اعتقاد عقده تضر بمن يليها من الناس في شرب او عمل مشترك يحملون موونته علي غير هم فيكون مهنا ذلك لهم دونك عيبه عليك في الدنيا و الاخره.

145- و الزم الحق من لزمه من القريب و البعيد.

146- و كن في ذلك صابرا محتسبا واقعا ذلك من قرابتك و خاصتك حيث وقع.

147- و ابتغ عاقبته بما يشقل عليك من فان مغبه ذلك محموده.

واجبات الحاكم تجاه التهم الموجهه اليه

148- و ان ظنت الرعيه بك حيفا فاصحر لهم بعذرك و اعدل عنك ظنونهم باصحارك.

ا. فان في ذلك رياضه منك لنفسك.

ب. و رفقا برعيتك و اعذارا.

ج. تبلغ به حاجتك من تقويمهم علي الحق.

العقود اتفاقيات السلام

اسس العقود

149- و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و الله فيه رضي:

ا. فان في الصلح دعه لجنودك.

ب. و راحه من همومك.

ج. و امنا لبلادك.

150- ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه فان العدو ربما قارب ليتغفل:

ا. فخذ بالحزم.

ب. و اتهم في ذلك حسن الظن.

موضوعات اتفاقيات السلام

151- و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده او البسته منك مذمه:

ا. فحط عهدك بالوفاء.

ب. وارع ذمتك بالامانه.

ج. و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت.

فانه ليس من فرائض الله شي ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم، من تعظيم الوفاء بالعهود. و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر.

152- فلا تعدرن بذمتك.

153- و لا تخيس بعهدك.

154- و لا تختلن عدوك، فانه لا يجتري علي الله الا جاهل شقي و قد جعل الله عهده و ذمته امنا فضاه بين العباد برحمته

[صفحه 90]

و حريما يسكنون الي منعته و يستفيضون الي جواره.

155-

ا. فلا ادغال،

ب. و لا مد السه،

ج. و لا خداغ فيه.

156- و لا تعقد عقدا:

ا. تجوز فيه العلل.

ب. و لا تعولن علي لحن قول بعد التاكيد و التوثقه.

157- و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله الي طلب انفساخه بغير الحق.

158- فان صبرك علي ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بك من الله فيه طلبه لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك.

الخطوط العامه لواجبات الحاكم الفرديه و الاجتماعيه

159- اياك و الدماء و سفلكها بغير حلها:

ا. فانه ليس شي ء ادني لنقمه،

ب. و لا اعظم لتبعه،

ج. و لا احري بزوال نعمه،

د. و انقطاع مده، من سفك الدماء بغير حقها.

ه. و الله سبحانه مبتدي بالحكم بين العباد فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه.

160- فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله.

[صفحه 91]

161- و لا عذر لك عند الله و لا عندي في قتل العمد لان فيه قود البدن.

162- و ان ابتليت بخطا و افرط عليك سوطك او

سيفك او يدك بالعقوبه، فان في الوكزه فما فوقها مقتله فلا تطمحن بك نخوه سلطانك عن ان تودي الي اولياء المقتول حقهم.

163- واياك و الاعجاب بنفسك و الثقه بما يعجبك منها.

164- و حب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين.

165- و اياك و المن علي رعيتك باحسانك.

166- او التزيد فيما كان من فعلك.

167- او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك:

ا. فان المن يبطل الاحسان.

ب. و التزيد يذهب بنور الحق.

ج. و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس.

قال الله تعالي:

«كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون»

168- و اياك و العجله بالامور قبل اوانها.

169- او التسقط فيها عند امكانها

170- او اللجاجه فيها اذا تنكرت.

171- او الوهن عنها اذا استوضحت.

172- قضع كل امر موضعه.

173- و اوقع كل امر موقعه.

174- و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوه.

175- و الغابي عما تعني به مما قد وضح للعيون، فانه ما خوذ

[صفحه 92]

منك لغيرك و عما قليل تنكشف عنك اغطيه الامور و ينتصف منك للمظلوم.

176- املك حميه انفك و سوره حدك و سطوه يدك.

177- و غرب لنسانك.

178- و احترس من كل ذلك بكف البادره و تاخير السطوه حتي يسكن غضبك فتملك الاختيار. ولن تحكم ذلك من نفسك حتي تكثر بذكر المعاد الي ربك.

179- و الواجب عليك ان تتذكر ما مضي لمن تقدمك:

ا. من حكومه عادله.

ب. او سنه فاضله، او اثر عن نبينا- صلي الله عليه و آله و سلم-.

ج. او فريضه في كتاب الله.

فتقتدي بما شاهدت مما عملنا به فيها.

180- و تجتهد لنفسك في اتباع ما عهدت اليك في عهدي هذا و استوثقت به من الحجه لنفسي عليك، لكيلا تكون لك عله

عند تسرع نفسك الي هواها.

الدعاء بطلب العداله و الشهاده

و انا اسال الله بسعه رحمته و عظيم قدرته علي اعطاء كل رغبه ان يوفقني و اياك لما فيه رضاه من الاقامه علي العذر الواضح اليه و الي خلقه مع حسن الثناء في العباد و جميل الاثر في البلاد و تمام النعمه و تضعيف الكرامه، و ان يختم لي و لك بالسعاده و الشهاده «انا لله و انا اليه راجعون». و السلام علي رسول الله صلي الله عليه و آله الطيبين الطاهرين و سلم تسليما كثيرا و السلام.

[صفحه 95]

ضمائم

شخصيت مالك اشتر

اشاره

هنگامي كه خبر شهادت مالك اشتر را به امام (ع) دادند، آن حضرت فرمود:

مالك، چه بود مالك؟

سوگند به خدا، اگر كوهي بود، كوهي بي همتا و يگانه بود و اگر صخره اي بود، صخره اي سخت و محكم بود، كه هيچ رونده اي بر قله ي بلند آن دست نمي يافت و هيچ پرنده اي توانائي رسيدن بر فراز آن را نداشت. [1] مالك اشتر از جمله مردان بزرگ اسلام است كه در كشاكش مبارزه ي حق با باطل و عدالت با ظلم، راه قسط و حقيقت را انتخاب كرد و آنچنان در طول زندگي خود بر سر ظالمان و مستكبران و طاغيان كوبيد كه مرد مبارزه و فرمانده ي سپاه حق و عدل، يعني سپاه امام علي (ع) گشت.

وي در عين رزمندگي و شجاعت، از بزرگان علم و فضيلت بود و در عين فرماندهي كل سپاه علي عليه السلام، از متواضع ترين مردان به شمار مي رفت. اين شخصيت الهي، شاگرد ممتاز مكتب علي عليه السلام

[صفحه 96]

است و براي معرفي واقعي او هيچ سخني بالاتر از سخن ابر مرد تاريخ اسلام حضرت امير (ع) نيست. ببينيد معلم كبير اسلام و مولاي متقيان و اميرمومنان، در مورد اين انسان بزرگ

چه مي گويد و چگونه از او ياد مي كند و او را به چه ماموريت هاي دشواري گسيل مي دارد كه از تمام آن ها پيروزمند باز مي گردد.

آن زمان كه امام علي عليه السلام اوضاع مصر را بعد از تعويض استاندارهاي متعدد به دست «محمد بن ابي بكر» مي سپارد، لشكريان سفاك معاويه حملات سخت خود را تا اعماق مصر گسترش مي دهند و اوضاع بزرگترين استانها و سوق الجيشي ترين مناطق حكومت علي عليه السلام دچار آشفتگي خاصي مي گردد. اين برهه ي حساس از زمان، مردي بزرگ و رزمنده اي شجاع و در عين حال عالم و بصير را مي خواهد كه دشمنان را بر سر جايشان بنشاند. لذا امام علي (ع) با اينكه به وجود مالك اشتر در ارتش خود سخت نيازمند بود، بنابراين مصالح اسلام، او را روانه ي مصر مي كند و اين نامه ي بسيار مهم را در معرفي شخصيت مالك اشتر براي اهالي مصر مي نويسد:

از بنده ي خدا علي اميرالمومنين به مردم كه براي خشنودي خداوند متعال غضب كردند زماني كه مشاهده نمودند بر روزي زمين خدا معصيت او مي شود و انحراف (از دين او) شده است و حق از ميان رفته و ستمگري آنچنان طغيان نموده است كه همه را فراگرفته و بر سر هر كس ضربه وارد مي كند، اعم از خوبان و بدان و مسافران و كساني كه مقيم آن ديار هستند. در اين موقع، نه معروف و شايسته اي به جا مانده است كه بتوان در سايه ي امنيت آن كارهاي شايسته كرد و نه منكر و ناشايسته اي قابل شناخت است تا اينكه مردم را از آن نهي نمود.

باري، من به سوي شما بنده اي از بندگان خدا را مي فرستم. اين مرد، چنان شخصيتي است كه در

ايام وحشت و مخاطره هيچ گاه

[صفحه 97]

نمي خوابد و غافل نمي شود، بلكه هميشه هشيار و بيدار است و در كشاكش حمله و هجوم، ترس به خود راه نمي دهد و براي تبهكاران و اشرار و فجار، سخت تر از سوزندگي آتش است. اين مرد، مالك پسر حارث از قبيله «مذحج» مي باشد. بنابراين گوش به فرمان او باشيد و از فرامين او آنچه را كه مطابق حق باشد اطاعت كنيد. چون مالك، شمشيري از شمشيرهاي خدا است كه اين شمشير هيچ گاه كند نمي شود و از هدف خود انحراف نمي يابد. آنگاه كه از شما خواست كه در جبهه هاي جنگ حاضر شويد، به فرمان او گوش فرادهيد و بدان عمل كنيد و اگر دستور توقف داد، توقف كنيد، زيرا او هر قدمي كه پيش مي گذارد يا واپس مي نهد، تاخير مي كند و يا پيشقدم مي شود، همه به فرمان ما مي باشد. چون او خيرخواه شما مردم مصر است او را نزد شما مي فرستم. او در برابر دشمنانتان مرديست سخت و كوبنده. [2].

اين جاودانه توصيفي است كه از زبان گوياي قرآن، علي عليه السلام، در مورد مردي كه عامل امين و صادق و قاطع اسلام مي باشد، صادر شده است.

آن حضرت، در نامه اي ديگر، خطاب به دو تن از اميران ارتش، مالك را چنين توصيف مي كند:

مالك اشتر را بر شما دو نفر و همه ي آنها كه زير فرمان شما هستند، فرمانده قرار داده ام. گوش به فرمان او باشيد و از او پيروي كنيد و مالك را سپر و حافظ خويش قرار دهيد. زيرا او از جمله ي كساني است كه هيچ بيمي بر او نيست كه سست و ضعيف گردد و يا بلغزد و منحرف شود

و نه كسي است كه اگر در كاري احتياج به احتياط باشد، شتاب و عجله كند و يا در كاري كه نيازمند سرعت است، سستي و اهمال بي مورد نشان دهد. [3].

[صفحه 98]

سخنان اميرالمومنين در مورد شخصيت ممتاز مالك اشتر، خود فصلي مشبع است، ولي براي شناخت نسبي او به همين دو نامه اكتفا مي شود.

متقابلا از جبهه ي باطل و از باند اشرار اموي، سخناني در مورد شخصيت مالك گفته شده كه به دو مورد آن اشاره مي شود تا معلوم گردد مالك كيست.

«ابن اثير»، مورخ برزگ مي نويسد:

معاويه ابن ابي سفيان، هر گاه قنوت مي خواند علي و ابن عباس و حسن و حسين و مالك اشتر را لعن مي كرد. [4] معاويه، سردمدار كفر و نفاق و راس مستكبران و طاغيان تاريخ، پس از شهادت مالك- كه به دست عمال خائن او صورت گرفت- در مركز جباريت و طغيان خود، پس از شكر و ستايش خدا (آن خدائي كه او قبول دارد) براي بزرگترين نعمت در زندگيش، يعني شهادت مالك، چنين گفت:

علي بن ابي طالب، دو دست داشت كه يكي را در جنگ صفين از او قطع كردند و آن «عمار ياسر» بود و ديگري مالك اشتر، كه اكنون قطع شد. [5].

زندگي و شهادت مالك

مالك اشتر در عصر جاهليت متولد شد و با ظهور اسلام، به آن با تمام وجود ايمان آورد. در غالب جنگ هاي بين اسلام و كفر شركت فعالانه داشت. همچنين بعد از وفات رسول خدا در جنگ هاي بين اسلام و دولت جبار ساساني و بين اسلام و روم شركت كرد.

[صفحه 99]

در عصر خلافت عدالت پرور اميرالمومنين، از بهترين و والاترين فرماندهان ارتش علي عليه السلام بود و در جنگ هاي فتنه انگيز

با پيمان شكنان (ناكثين) و در آشوب خوارج نهروان (مارقين) و بر ضد از دين خارج شدگان و جائران شام (قاسطين)، بطور فعال شركت داشت و بزرگترين خدمات را براي لشكر حق انجام داد.

مالك اشتر، اهل يمن و از قبيله ي «مذحج» و از خاندان «نخع» بود كه از يمن به مدينه و از آنجا به كوفه كوچ نمود.

در زمان خلافت عثمان، مورد غضب خليفه قرار گرفت و پس از ضرب و شتم بسيار، تبعيد شد. مالك، افتخار مصاحبت با رسول خدا را داشت و از اصحاب بزرگ علي بن ابي طالب بود. در سال سي و هشتم هجري، زماني كه كشور مصر بوسيله عمال خبيث اموي به آشوب كشيده شد، حضرت امير او را بجاي محمد بن ابي بكر استاندار كرد، اما قبل از اينكه مالك به مصر برسد در دهكده اي به نام «قلزم» در نزديكي مصر، بوسيله ي جنايتكاران اموي مسموم شد و به درجه ي شهادت نائل آمد.

در مورد مالك اشتر و شرح حال و مبارزات او، هم كتاب مستقل نگاشته شده و هم در تواريخ بطور مبسوط از او ياد شده است، كه از آن جمله اند:

1- «حيات مالك اشتر»، تاليف سيد محمد تقي حكيم، چاپ نجف، سال 1365. [6].

2- «حيات مالك اشتر»، تاليف محمد رضا الحكيم، چاپ تهران، شركت سهامي طبع سال 1365. در قسمت آخر آن نيز شرح مختصري در مورد ابراهيم ابن مالك آمده است. [7].

[صفحه 100]

3- «فائد القوات العلويه»، تاليف شيخ عبدالواحد مظفري، طبع سال 1370. [8].

4- «الغدير»، تاليف علامه اميني، جلد 9، ص 38 به بعد. و در همين جلد، صفحه 141. و نيز مترجم اين جلد به نام جلد هفدهم،

ص 81 به بعد (ترجمه جلال الدين فارسي).

5- «شرح نهج البلاغه»، ابن ابي الحديد، بخصوص جلد 5 و 6.

6- «منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه»، معروف به شرح خوئي، جلد بيستم، ص 162.

7- «سماي مالك اشتر»، تاليف محمدي اشتهاردي، چاپ ايران، قم.

8- «منتهي الامال»، تاليف شيخ عباس قمي، قسمت سوم، ص 102.

9- «تاريخ طبري»، تالف محمد طبري، جلد 6، صفحه 3390 به بعد.

10- «الغارات»، تاليف محمد ثقفي كوفي، متوفي 283، اول ص 205.

11- «بحارالانوار»، چاپ كمپاني، جلد 8، به نام «الفتن و المحن»، ص 593.

12- «نهج البلاغه»، تاليف سيدرضي، نامه هاي 62 -53 -38 -34 -13 و حكمت 435.

[صفحه 101]

تحقيق در مدارك عهدنامه

اشاره

منشور جاودانه ي حكومت امام علي عليه السلام كه به مالك اشتر نوشته است، يكي از معروفترين احاديث آن حضرت در ميان فرق اسلامي است كه در كتب حديث و تاريخ و اخلاق و فقه و رجال برادران اهل تشيع و تسنن يافت مي شود.

در اين بخش، سعي شده از اولين سالهاي صدور اين منشور گرانبها، مدارك آن را جستجو كرده و تقديم امت اسلامي نمائيم.

لازم به تذكر است كه گاهي متن مدارك ياد شده، از نظر الفاظ با هم مشترك نيستند، البته در الفاظ جزئي، ولي از نظر مطالب و محتوي و جهات بسيار ديگر يكسانند.

مدارك عهدنامه به ترتيب زماني

قرن اول:

مولاي متقيان اميرالمومنين در اواخر حكومت خويش، مالك اشتر را قبل از شهادت محمد بن ابي بكر به استانداري مصر منصوب كرده و نامه هاي متعددي خطاب به ملت مصر انشاء فرمودند و همراه مالك اشتر اين فرمان را به عنوان دستورالعمل حكومتي صادر كردند. امام علي عليه السلام در سال 40 هجري به شهادت نائل آمدند.

[صفحه 102]

2- اصبغ ابن نباته، از اصحاب بزرگ و معروف امام علي عليه السلام، رساله هاي متعددي از احاديث اميرالمومنين تدوين كرده است كه دو رساله ي آن معروف بين همه ي اهل رجال و حديث مي باشد و آن دو رساله عبارتند از:

1- عهدنامه ي امام علي عليه السلام به مالك اشتر.

2- وصيت نمه ي (نسبه مفصل) امام علي عليه السلام به پسرش محمد بن حنفيه. [9].

اصبغ ابن نباته در سال صد هجري وفات يافت.

قرن دوم:

عده اي معاصران و اصحاب ائمه ي اطهار صلوات الله عليهم اجمعين، در اين قرن، عهدنامه را نقل كرده اند كه عبارتند از:

1- سعد بن طريف، از اصحاب حضرت سجاد عليه السلام (متوفي 95 ه.) و امام باقر عليه السلام (متوفي 114 ه.).

2- حسين ابن

علوان، كه از معاصران امام باقر و امام صادق عليهماالسلام است. امام صادق در سال 148 به شهادت نائل آمده اند.

3- حسن بن طريف از معاصران امام موسي بن جعفر و حضرت علي بن موسي الرضا سلام الله عليهم است. اين سه نفر از مولفان محسوب مي شوند و داراي كتاب و رساله هستند.

سفيان ثوري و مهاجر علوي و زبيد اليامي نيز از محدثان و راوياني هستند كه در اين قرن به طرق مختلف اين عهدنامه را نقل كرده اند. [10].

[صفحه 103]

قرن سوم:

چند نفر از اصحاب امام و محدثان، عهدنامه را نقل و ضبط كرده اند، كه عبارتند از:

1- هارون بن مسلم، از اصحاب امام هادي عليه السلام، داراي تاليفات متعدد و متنوع. امام هادي در سال 254 به شهادت رسيده اند.

2- عبدالله بن جعفر حميري، از اصحاب امام هادي و امام حسن عسكري (شهادت 260).

3- ابن مروان.

4- محمد بن غالب.

5- حذيفه نهدي.

قرن چهارم:

محدثان و بزرگان بسياري از رجال عاليقدر اسلام در كتب معتبر خود، متن عهدنامه را آورده اند كه برخي از اين كتب در عصر ما مكرر در ممالك اسلامي چاپ شده است. برخي از آن بزرگان عبارتند از:

1- علي بن همام، متوفي 336 ه.

2- محمد بن حسن، از رجال عاليقدر شيعه، متوفي 343 ه.

3- ابن ابي جيد، از رجال معروف، متوفي 356 ه.

4- ابن جندي، از رجال معروف، متوفي 369 ه.

اين چهار نفر از محدثان و مولفان بزرگ شيعه مي باشند كه هر كدام داراي تاليفات ذيقيمتي هستند.

از اين قسمت به بعد، ما به كتبي كه عهدنامه ي امام عليه السلام در آنها آمده است بعنوان محور مدركي تكيه مي كنيم، آنهم به ترتيب تقديم وفات مولفان:

[صفحه 104]

1- دعائم الاسلام في الحلال و الحرام،

تاليف نعمان بن محمد بن منصور مصري.

اين شخصيت معروف و مهم داراي تاليفات عمده و مهمي است و در سال 363 هجري وفات يافته است. كتاب مذكور در ايران، لبنان، مصر و چند كشور اسلامي ديگر منتشر شده است. عهدنامه ي امام علي عليه السلام را در جلد اول، ص 350، در باب جهاد ذكر كرده است. اين كتاب در 2 مجلد مي باشد.

2- تحف العقول عن آل الرسول، تاليف ابومحمد الحسن ابن شعبه الحراني، معاصر شيخ صدوق، متوفي 381 ه. اين شخصيت، عهدنامه ي امام را در فصل دوم كه مربوط به احاديث منقول از اميرالمومنين مي باشد، آورده است. كتاب تحف العقول، مكرر در ايران، لبنان و مصر چاپ شده است.

در متن هاي عربي، ص 90 و در ترجمه ي فارسي، ص 121، اين عهدنامه موجود است.

متن عهدنامه ي منقول در دو كتاب فوق، با متن نهج البلاغه فرق مي كند، مخصوصا در تحف العقول كه بطور كاملتر و جامعتر از نهج البلاغه آورده شده است.

3- السعاده و الاسعاد، تاليف ابوالحسن محمد بن ابي ذر يوسف عامري نيشابوري، متوفي 381 ه. كه قسمتي از عهدنامه را در ص 166 نقل كرده است. [11].

قرن پنجم:

4- دستور المعالم و ماثور المكارم الشيم من كلام اميرالمومنين

[صفحه 105]

علي بن ابي طالب، تاليف قاضي القضاعي، فقيه شافعي، متوفي 404 ه. اين كتاب مجموعه اي است كه از خطبه ها، نامه ها، حكمت ها، دعاها، شعرها و مناجات امام علي عليه السلام كه به سال 1332 ه. ق در مصر چاپ شده است. در باب هفتم، صفحه ي 150 آن شواهدي از اين عهدنامه ذكر شده است. [12].

5- نهج البلاغه، تاليف سيد رضي، متوفي 406 ه. كه عهدنامه را در قسمت دوم، بخش نامه ها و فرمانهاي آن حضرت ذكر

كرده است كه بعنوان نامه ي 53 معروف است.

6- فهرست اسماء مصنفي الشيعه، از ابوالعباس احمد بن علي الاهوازي معروف به نجاشي)450 -372 ه. ق). اين كتاب نيز در هندوستان (بمبئي) و در ايران (تهران) چاپ شده است. در صفحه ي 6 ذيل شرح حال «اصبغ ابن نباته»، سند عهدنامه را نقل كرده و از عهدنامه ذكري به ميان آورده است.

7- الفهرست، تاليف شيخ طوسي)460 -380 ه. ق). اين كتاب نيز در ص 62، شماره ي 119 در شرح حال «اصبغ بن نباته» با ذكر سند عهدنامه از فرمان امام ياد مي كند.

قرن ششم:

8- غررالحكم و دررالحكم، تاليف عبدالواحد التميمي الامدي، از محدثان معروف شيعه كه گويا تقريبا در اواخر قرن 40 و اوائل قرن 500 هجري زندگي مي كرده است. در كتب رجال، تولد و وفات او را ذكر نكرده اند. مرحوم خياباني در «ريحانه الادب» وفات او را 510 هجري ذكر كرده است. بعضي او را معاصر سيد رضي و عده اي او

[صفحه 106]

را معاصر ابن شهر آشوب و شيخ طوسي مي دانند.

اين كتاب كه مجموعه ي كلمات قصار اميرالمومنين است، در اكثر ابواب، جملات مقطع عهدنامه را ذكر كرده است و از لحاظ الفاظ نيز با نهج البلاغه فرق دارد، و اين خود نشان دهنده ي مدارك متعدد براي عهدنامه است.

9- التذكره الحمدونيه في السياسه و الاداب الملكيه، تاليف ابن حمدون كافي الكفاه ابوالمعالي بهاءالدين محمد بغدادي، نويسنده و دبير ديوان بغداد)562 - 495 ه. ق). در جزء چهارم، باب 15 كه از عهود مختلف ياد كرده، من جمله عهدنامه را نيز نقل كرده است. [13].

10- تاريخ الشام، تاليف ابن عساكر دمشقي، متوفي 571 ه. جلد 38، ص 187. اين كتاب قسمتي از

عهدنامه را با سلسله سندي از برادران اهل تسنن آورده است.

در جلد دوازدهم همين كتاب كه به صورت خطي در كتابخانه ي ظاهريه دمشق مي باشد، قسمتي از عهدنامه نقل شده است. [14].

قرن هفتم:

11- دمغ الباطل و حتف المناطل، تاليف داعي پنجم قاطمي، علي بن محمد ابن الوليد الانف عبشمي قرشي، متوفي 612 (عكس برداري شده از نسخه ي نوشته 1351(. در ص 308 -282 جلد دوم، از عهدنامه و قسمتهاي آن ياد كرده است. [15].

[صفحه 107]

قرن هشتم:

12- نهايه الارب في فنونه الادب، تاليف شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب النويري)732 -677 ه. ق). در ابواب سياست و تعيين وزراء، تمام عهدنامه ي امام را ذكر كرده است كه با متن نهج البلاغه و تحف العقول فرق مي كند.

اين دوازده مدارك مهم، نشان دهنده ي اهميت عهدنامه ي امام علي عليه السلام به مالك اشتر است كه همه ي فرق اسلامي در حفظ و نقل آن به نسل هاي آينده اهتمام داشته اند. ما سعي داشته ايم كه اين مدارك طوري انتخاب شوند كه مورد استناد يكديگر نباشند و الا اگر بخواهيم كتبي كه از قرون گذشته تا كنون كه قرن پانزدهم هجري مي باشد و عهدنامه را نقل كرده اند يا بدان استناد جسته اند بياوريم، يقينا خود يك كتابنامه ي مفصل خواهد شد.

[صفحه 109]

جدول مختصر سير نقل عهدنامه

قرن اول:

1- امام علي بن ابي طالب عليه السلام.

2- اصبغ ابن نباته.

قرن دوم:

3- سعد بن طريف.

4- حسين ابن علوان.

5- حسن بن طريف.

6- مهاجر علوي.

7- سفيان ثوري.

8- زبيد اليامي.

قرن سوم:

9- هارون بن مسلم.

10- عبدالله بن جعفر حميري.

[صفحه 110]

11- ابوحذيفه نهدي.

12- محمد بن غالب تمتمام.

13- ابن مروان.

قرن چهارم:

14- علي بن همام.

15- محمد بن حسن بن وليد قمي.

16- ابن ابي جيد.

17- ابن جندي.

18- قاضي نعمان مصري.

19- حسن بن شعبه الحراني.

20- ابوالحسن محمد عامري

نيشابوري.

قرن پنجم:

21- قاضي القضاعي شافعي.

22- سيد رضي.

23- ابوالعباس معروف به نجاشي.

24- شيخ طوسي.

قرن ششم:

25- عبدالواحد آمدي.

26- ابن حمدون.

27- ابن عساكر دمشقي.

[صفحه 111]

قرن هفتم:

28- علي بن محمد ابن الوليد الانف معروف به داعي پنجم از فاطميان.

قرن هشتم:

29- شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب النويري. [16].

[صفحه 113]

تحقيق در اسناد و رجال عهدنامه

اشاره

براي منشور حكومت علوي، سه سند معتبر نقل شده است كه دو سند آن از طريق رجال شيعه و سند سوم از طريق برادران اهل سنت مي باشد.

1- اولين سند را «نجاشي»، دانشمند رجالي شيعه نقل مي كند. در كتاب «فهرست اسماء مصنفي الشيعه» در صفحه ي 6، تحت عنوان اصبغ ابن نباته» چنين آمده است:

اصبغ بن نباته المجاشعي كان من خاصه اميرالمومنين عليه السلام، عمر بعده، روي عنه عليه السلام عهد الاشتر و وصيته عليه السلام الي ابنه محمد بن الحنفيه.

اصبغ بن نباته از جمله ي اصحاب خاص اميرالمومنين (ع) است كه مدتي نيز بعد از شهادت مولا علي عليه السلام زندگي كرده است. عهدنامه ي امام به مالك اشتر و وصيت آن حضرت به پسرش محمد ابن حنفيه را از آن حضرت روايت كرده است.

سپس نجاشي سلسله ي اسناد و متن عهدنامه را ذكر مي كند كه سند عهدنامه چنين است:

اخبرنا بن الجندي، عن علي بن همام، عن الحميري، عن

[صفحه 114]

هارون بن مسلم، عن الحسين بن علوان، عن سعد بن طريف، عن الاصبغ بن نباته بالعهد.

2- دومين سند را شيخ طوسي (ره) در كتاب معروف خود «الفهرست»، كه كتابي درباره ي تاليفات و تصنيفات دانشمندان شيعه است، تحت عنوان «اصبغ بن نباته» آورده است. در صفحه ي 62، شماره ي 119، چاپ دانشگاه مشهد اين كتاب چنين آمده است (ترجمه):

اصبغ بن نباته، كه رحمت خدا بر او باد، از اصحاب خاص اميرالمومنين است

و بعد از شهادت علي (ع) مدتي زندگي كرده است. عهدنامه مالك اشتر و وصيت آن حضرت به محمد بن حنفيه را از او نقل كرده اند.

پس از اين مطالب، سند عهدنامه را كه با سند نجاشي فرق مي كند، چنين نقل مي نمايد:

اخبرنا بالعهد ابن ابي الجيد، عن محمد بن الحسن، عن الحميري، عن هارون بن مسلم و الحسن بن طرق، جميعا عن الحسين بن علوان الكليني (الكلبي)، عن سعد بن طريف عن الاصبغ بن نباته، عن اميرالمومنين.

3- سومين سند، سندي است كه از طريق برادران اهل سنت نقل شده است. «ابن عساكر دمشقي»، مورخ معروف قرن ششم (متوفي 571 ه.)، چنين در تاريخ شام آورده است:

انبانا ابولقاسم العلوي، انبانا بن مروان، انبانا محمد بن غالب، انبانا ابوحذيفه، عن سفيان الثوري، عن زبيد اليامي، عن مهاجر العلوي، قال كتب علي بن ابي طالب عهدا بعض اصحابه علي بلد و كان فيه «فلا تطولن احتجابك عن رعيتك» الخ.

ابن عساكر طبق اين سند، قسمتي از آنچه را كه درست مطابق يا قمستي از عهدنامه ي امام به مالك اشتر است در جلد 38، ص 87 و در

[صفحه 115]

نسخه ي ديگر در ص 139 آورده است. [17] در نسخه ي خطي همين كتاب كه در كتابخانه ي ظاهريه ي دمشق موجود است، در جلد دوازدهم آن نيز نقل شده است. [18].

براي اينكه بتوانيم رجال اسناد فوق را تحقيق كنيم، لازم است كه رجال مشترك و غير مشترك دو سند اول را تفكيك كرده و جداگانه تحت مطالعه قرار بدهيم.

الف- رجال مشترك در دو سند:

1- اصبغ ابن نباته.

2- سعد بن طريف.

3- حسين بن علوان.

4- هارون بن مسلم.

5- حميري.

ب- رجال غير مشترك در دو سند:

6- ابن الجندي.

7- علي

بن همام.

8- ابن ابي جيد.

9- محمد بن الحسن.

10- حسن بن طريف.

رجال مشترك (شيعه) در دو سند اول

اصبغ بن نباته

اصبغ ابن نباته از اصحاب جليل القدر و معروف امام اميرالمومنين

[صفحه 116]

است. در همه جا او را به عنوان يكي از اصحاب خاص حضرت به شمار آورده اند. از جمله كساني است كه در راس «شرطه الخميس» بود و شرطه الخميس عده اي از اصحاب امامند كه با حضرت به شرط پيروزي يا شهادت در راه خدا بيعت كردند و در عوض، اميرالمومنين به آنها تعهد و ضمانت بهشت را كرده بود. اهل رجال او را از بزرگان و عالمان و زاهدان اصحاب مولاي متقيان نام برده اند.

اصبغ از اصحابي است كه مورد اعتماد و وثوق كامل علي عليه السلام بوده است. مرحوم كليني در كتاب «الرسائل»، اين نامه ي بسيار مفصل و مهم تاريخي را كه از امام نقل شده آورده است. در روايت، در مورد اصبغ از اميرالمومنين ذكر شده است كه حضرت امير، «ابي رافع» كاتب را احضار فرمود و گفت كه براي نوشتن اين نامه ده نفر از كساني را كه مورد اعتماد وثوق من هستند نزد من حاضر كن. ابي رافع از امام درخواست مي كند نام اين افراد را ذكر كنيد. حضرت اسم ده نفر از اصحابي كه مورد وثوق او بودند را برد، من جمله «اصبغ بن نباته» و حارث حمداني و كميل بن زياد و چند نفر ديگر. [19] اصبغ را از تابعين شمرده اند و بعد از شهادت اميرمومنان زنده بود.

گويا بعد از سال 100 هجرت فوت شده است. او اهل كوفه بود و دانشمندان رجال او را از اولين علماي «متكلم» و عالم به حديث دانسته اند. [20].

[صفحه 117]

سعد بن طريف (معاصر اصبغ بن نباته)

او اهل كوفه و از معاصران اصبغ بن نباته است. بدين اسماء نيز معروف است:

«سعيد

بن طريف»، «سعد الخفاف»، «اسعد الاسكاف»، «الخفاف بن طريف».

ذوق شاعري نيز داشته و از اصبغ بن نباته رواياتي نقل كرده و از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نيز حديث هايي نقل است. از اصحاب امام سجاد نيز (ع) مي باشد.

اهل رجال او را «صحيح الحديث» مي دانند و برادران اهل سنت او را «متروك الحديث» مي گمارند و شايد علتش نقل حديث از اصبغ باشد كه او نيز نزد آنان «متروك الحديث» به شمار مي آيد.

حسين بن علوان الكليني (الكلبي)

اهل كوفه بود و برادري به نام حسن داشت كه علماي رجال، برادرش را اوثق از او مي دانند. «كشي» مي گويد از برادران اهل سنت مي باشد ولي ذكر كرده است كه از مخالفان محسوب نمي شود. اهل رجال او را «ممدوح» و طريقه ي او را مورد اعتماد مي دانند.

روايات و احاديثي در ابواب مختلف از امام صادق عليه السلام نقل نموده است. از مشايخ «الاهوازي» صحابي بزرگ سه امام محسوب مي شود.

هارون بن مسلم

هارون بن مسلم بن سعدان الكاتب، كنيه ي او ابوالقاسم و اهل كوفه است كه به بصره رفته و از آنجا به بغداد كوچ نموده و در همين شهر وفات يافته است. او را از اصحاب امام هادي عليه السلام به شمار

[صفحه 118]

آورده اند. فردي است كه از نظر اهل رجال، «ثقه» و مورد اعتماد مي باشد و روايات بسياري در ابواب مختلف از او نقل شده است. اين شخص از مشايخ ابوالعباس حميري است.

عبدالله بن جعفر الحميري

عبدالله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري، معروف به ابوالعباس القمي، از اصحاب حضرت هادي و حضرت امام حسن عسكري عليهماالسلام به شمار مي رود. مرديست فقيه، عاليقدر، از مشايخ بزرگوار شيعه، داراي تاليفات مهم از جمله كتاب معروف «قرب الاسناد الي ابي جعفر بن الرضا عليه السلام» كه در سال 1370 در تهران به چاپ رسيد و تاليفات بسيار ديگري كه جاي ذكر آنها نيست. از نظر اهل رجال، متفقا «ثقه» محسوب مي شود.

رجال غير مشترك (شيعه) در دو سند اول

ابن الجندي

احمد بن محمد بن عمر بن موسي بن الجراح ابوالحسن، معروف به ابن الجندي، از مشايخ و استادان نجاشي، جزو «ممدوحين» و مورد

[صفحه 119]

اعتماد اهل رجال مي باشد. [21].

علي بن همام (336 -258 ه ق)

ابوعلي محمد بن ابي بكر همام بن سهيل الكاتب الاسكافي، اهل بغداد، فرديست جليل القدر، از ثقات اهل حديث كه داراي تاليفات بسيار مي باشد و همچنين جزو مشايخ محدثان به شمار مي رود و از او بدين گونه تجليل شده است: «له منزله عظيمه» و «كثير الحديث».

ابن ابي جيد

ابوالحسين علي بن احمد بن محمد، معروف به ابن ابي جيد (معاصر ابن محمد عطار، سنه 356)، جزو مشايخ نجاشي به شمار مي رود.

اهل رجال، احاديث او را «صحيح» و «حسن» مي دانند و شيخ طوسي او را از ممدوحين شمرده است و در كتب «تهذيب 2 و «استبصار» از او نقل حديث كرده و در كتاب الفهرست خود، بيش از 130 مورد به قول او استناد كرده است. محقق بحراني و علامه مجلسي و محقق داماد، همگي او را ثقه مي دانند.

[صفحه 120]

محمد بن الحسن (متوفي 343 ه)

محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد القمي، از مشايخ شيخ صدوق و شيخ مفيد است. اهل رجال او را «جليل القدر»، عارف به رجال، فقيه و ثقه مي دانند و او را از مشايخ به شمار مي آورند.

حسن بن طريف

حسن بن طريف بن ناصع، اهل كوفه، كنيه ي او «ابومحمد» و ساكن بغداد بوده است. از اصحاب امام هادي است. اهل رجال او را از «موثقين» رجال به شمار آورده اند. روايات بسياري از او نقل شده است و بعضي از طريق سند حديث او به اصبغ ابن نباته مي رسد، مانند همين عهدنامه، از مشايخ ابوالعباس حميري است.

رجال (اهل سنت) در سند سوم

اشاره

سومين سندي را كه براي عهدنامه امام نقل كرده اند، از طريق برادران اهل سنت است كه ابن عساكر، مورخ مشهور و پر كار اسلامي، آن را در «تاريخ شام» خود نقل نموده است. اين سند را مختصرا مورد بررسي قرار مي دهيم. رجال مورد بحث عبارتند از:

1- مهاجر العلوي.

2- زبيد اليامي.

3- سفيان ثوري.

4- ابوحذيفه.

5- محمد بن غالب.

6- ابن مروان.

7- ابوالقاسم العلوي.

[صفحه 121]

مهاجر العلوي

ابوالحسن التيمي، شخصيتي است از محدثان اهل كوفه. اهل رجال او را از افراد موثق به شمار آورده اند و كسي است كه از بعضي اصحاب پيامبر، چون ابن عباس، نقل حديث كرده است و همچنين از ديگر اصحاب هم احاديثي دارد. او را از «ثقات» روات ناميده اند.

زبيد اليامي

ابوعبدالرحمان زبيد بن الحارث اليامي، بعضي او را (الايامي) نيز گفته اند. وفات او را به اختلاف از سنه 122 تا 124 نقل كرده ند. از شخصيت هاي بسيار بزرگ اسلامي در قرن دوم بوده، مرديست بسيار عالم و فهيم و در عين حال از زهاد و سخت كوشان در عبادت، بنحوي كه از نظر تقوي و ورع و زهد، سر آمد زمان خود بوده است.

ابوالفرج اصفهاني در كتاب مشهور خود «مقاتل الطالبيين»، كه سرگذشت قيام كنندگان آل علي را بر شمرده است، در شرح قيام زيد بن علي بن الحسين نقل مي كند كه حضرت زيد كسي را به نزد زبيد اليامي فرستاد و او را براي قيام و مبارزه دعوت كرد (تاريخ و خود ابوالفرج اين قضيه را دنبال نكرده اند كه اين تماس به كجا انجاميد). [22].

اهل كوفه بوده و در كوفه نيز مي زيسته است. مشهور است كه از شخصيتهاي رجال برادران اهل تسنن است ولي عده اي او را از رجال شيعه مي دانند كه از نظر برادران اهل تسنن نيز مورد وثوق مي باشد.

ذهبي در كتاب «ميزان الاعتدال» او را از «ثقات تابعين» نام برده است و مي گويد كه مذهب او شيعه بوده ولي در عين حال مورد وثوق

[صفحه 122]

و اعتماد نيز مي باشد. اهل رجال او را از «اخيار و ابرار» روايت حديث و او را «ثقه، ثقه» و «كثير الحديث»

و اهل فقه و فقاهت مي دانند و مشهور است به «علوي» بودن.

سفيان ثوري

سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري ابوعبدالله الكوفي، متولد 65 هجري، متوفي 161 هجري در بصره.

سفيان ثوري اگر چه از شاگردان امام صادق عليه السلام بوده ولي خود مذهب و طريقه اي غير امام را دنبال نموده است، اما از نظر رجال برادران اهل سنت، سفيان ثوري در حد اعلاي اعتماد و اطيمنان مي باشد، به حدي كه او را «اميرالمومنين روات» ناميده اند. مي گويند در زمان خود برتر از همه در علم و فقه و زهد و ورع بوده است و خانه ي او محل رفت و آمد بزرگان و دانشمندان بوده و حلقه هاي درس او معروف و مشهور است. مسلك و مرامي را كه عرضه كرده است تا قرن چهارم هجري پيرواني داشته ولي اكنون منقرض مي باشد.

بطور خلاصه، سفيان ثوري نيز از شيوخ و افراد بسيار موثق رجال اهل سنت بلكه از ائمه ي مسلمين محسوب است.

ابوحذيفه

موسي بن مسعود ابوحذيفه النهدي، اهل بصره كه در سال 220 وفات يافته است. اهل رجال او را از ثقات و اهل صدق مي دانند.

محمد بن غالب

ابوجعفر محمد بن غالب بن حرب، اهل بصره و ساكن بغداد بوده

[صفحه 123]

است. در سال 193 متولد و در سنه ي 283 درگذشته است. خطيب بغدادي مي گويد كه محمد بن غالب معروف به «تمتمام» كسي است كه اهل حديث مي باشد و مرديست حافظ و كثير الحديث و اهل صدق.

ابن مروان

سعيد بن مروان بن علي، معروف به ابوعثمان بغدادي. حاكم نيشابوري مي گويد كه ابن مروان در نيمه ي شعبان سال 252 وفات يافته است و امام محمد بن يحيي ذهلي نيشابوري، كه از ائمه ي مسلمين و بزرگان امت مي باشد، بر جنازه ي او نماز گزارده است.

ابن مروان مرديست ثقه و اهل صداقت.

ابوالقاسم العلوي

حمزه بن القاسم بنعلي بن حمزه بن الحسن بن عبدالله بن العباس بن علي بن ابي طالب، معروف به ابوالقاسم العلوي، از علماي بزرگ شيعه مي باشد. در وصف او گفته اند كه مرديست «جليل القدر»، «كثير الحديث» و «ثقه»، داراي تايلفات بسيار، من جمله:

1- كتاب من روي عن جعفر بن محمد من الرجال.

2- كتاب التوحيد.

3- كتاب مناسك.

قبر او در سه فرسخي شهر «حله» مي باشد كه محلي است مشهور و مردم به زيارت اين مرقد علاقمندند.

[صفحه 124]

نتيجه تحقيق

1- سند عهدنامه از اسناد معتبر و مورد اعتماد اهل رجال است و چنانكه ملاحظه شد، رجال آن غالبا «ثقه» و بعضي «صحيح الحديث» و بعضي «ممدوح» مي باشند. پس اين عهدنامه را «حديث صحيح» مي توان گفت.

2- يكي از دلايل معتبر بودن احاديث معصومان موافقت با «كتاب الله» است. وقتي عهدنامه ي امام را به قرآن عرضه مي كنيم، نه تنها هيچ گونه مخالفتي با نصوص آيات الهي ندارد، بلكه خود مفسر بسياري از مطالب اجتماعي و سياسي و اقتصادي و حكومتي قرآن است.

امام علي (ع)، معلم كبير امت اسلام و بعد از رسول خدا (ص) بزرگترين مفسر و بيان كننده ي قرآن محسوب مي شود و با رفتار و كردار و بيان خطبه ها و نوشتن نامه ها، اگر چه تصريح به آيه يا آياتي از قرآن نكرده باش، خود بيان كننده ي موضوعي از موضوعات قرآن است. امام، قرآن ناطق و لسان واقعي آن است. لذا اين عهدنامه را مي توان يكي از نادرترين نصوص احاديث اسلامي دانست كه بطور مبسوط بازگو كننده ي ابعاد مختلف مسائل حكومتي و سياسي قرآن مجيد است.

3- عموم دانشمندان فنون مختلف از كليه ي فرق اسلامي كه شرحي و يا بياني در اطراف عهدنامه

دارند، اگر بررسي كنيم، همگي آن را از امام علي (ع) دانسته اند و متن آن را از هر لحاظ، مخصوصا محتويات مطالب، بسيار ستوده اند و غالبا آن را بهترين و والاترين و مهمترين متن حكومتي اسلام نام برده اند. اگر بخواهيم سخنان دانشمندان فرق اسلامي را در اين باره جمع آوري كنيم خود رساله مستقلي مي شود.

4- گاهي متن احاديث، آنچنان از استحكام برخوردار است و از لحاظ ادبي چنان در اوج فصاحت و بلاغت است و مطالب و

[صفحه 125]

موضوعات آنها، علاوه بر موافقت با كتاب خدا و سنت رسول (ص)، در مراتب آنچنان اعلاست، كه خود گوياي آنند كه از طرف معصوم صادر شده اند و اگر ضعفي هم در سلسله سند آنها ديده شود، متن مستحكم آنها جبران كننده خواهد بود. بنابراين، برفرض محال، اگر عهدنامه امام علي به مالك اشتر، چنين سندي هم نداشت، مطالب و موضوعات آن حكايت از اصالت صدور آن از جانب اميرالمومنين داشت، مخصوصا با شباهت ها و اشتراكاتي كه با ساير فرامين آن حضرت در نهج البلاغه و غير نهج البلاغه دارد. به عبارتي ديگر، عهدنامه ي امام به مالك اشتر، احتياج به بررسي سلسله سند ندارد، خود گوياست كه از جانب علي ابي طالب (ع) است.

پاورقي

[1] نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، حكمت 443.

[2] نهج البلاغه، نامه 38 و نيز اغلب كتب معتبر تاريخي.

[3] نهج البلاغه، نامه 13 و نيز اغلب كتب معتبر تاريخي.

[4] صلح امام حسن، ص 423، به نقل از النصايح الكافيه، ابن عقيل، ص 20 -19.

[5] الغدير، جلد 9، ص 40.

[6] الذريعه، جلد 7، ص 123.

[7] الذريعه، جلد 7، ص 123.

[8] الذريعه، جلد 17، ص 1، شماره 1.

[9] فهرست شيخ طوسي، ص 62. رجال

كشي، ص 68. فهرست نجاشي، ص 6.

[10] در اين مرود به فصل «تحقيق در اسناد و رجال عهدنامه» مراجعه كنيد.

[11] به نقل از مقدمه ي فرمان مالك اشتر، ترجمه حسين علوي آوي، با مقدمه ي محمد تقي دانش پژوه.

[12] نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه، جزء دوم از باب نامه ها، ص 125.

[13] به نقل از مقدمه ي محمد تقي دانش پژوه بر فرمان مالك اشتر، ترجمه حسين علوي آوي، ص 43، او به نقل از الذريعه، جلد 4، ص 26. المخطوطات المصور، جلد 1، ص 425. بروكلمن، جلد 1، ص 280.

[14] نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه، جزء دوم از باب نامه ها، ص 54. مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جلد سوم، ص 431.

[15] به نقل از مقدمه ي محمد تقي دانش پژوه …، ص 41.

[16] در مورد اين رجال و شخصيت ها به كتب زير مراجعه كنيد:

اعيان الشيعه- الكني و الالقاب- معجم المولفين- معجم المطبوعات- الغدير- الانساب- سفينه البحار- الاعلام زركلي- فهرست بروكلمن- دائره المعارف الاسلاميه- لغت نامه ي دهخدا- راهنماي دانشوران- طبقات ابن سعد- تهذيب التهذيب ابن حجر- ميزان الاعتدال- روضات الجنات- طبقات اعلام الشيعه- تاريخ بغداد- فهرست ابن نديم- و فيات الاعيان- ريحانه الادب- آثار الشيعه الاماميه- تاسيس الشيعه- رجال كشي- رجال نجاشي.

[17] نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه، جلد پنجم جزء دوم از باب الكتب، ص 54.

[18] مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جلد 3، ص 431.

[19] كشف المحجه، ابن طاووس، چاپ نجف، ص 173 و ترجمه ي آن بنام برنامه ي سعادت، ص 224.

[20] تاسيس الشيعه للعلوم الاسلام، سيد حسن الصدر، ص 281 و 358.

[21] شيخ آقا بزرگ، در طبقات اعلام شيعه، ج 1، ص 52، وفات او را به نقل از تاريخ بغداد، تاليف

خطيب بغدادي، سال 390 هجري و از «شذرات»، تاليف ابن عماد، سال 369 هجري و تولد او را به سال 306 هجري ذكر كرده است.

[22] ترجمه كتاب «مقاتل الطالبيين»، ص 147، سطر 6، مترجم سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ كتابفروشي صدوق تهران، به تصحيح علي اكبر غفاري.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109