عوامل دوری مسلمانان از غدیر

مشخصات کتاب

سرشناسه : رضوانی علی اصغر، 1341

عنوان و نام پدیدآور : عوامل دوری مسلمانان از نص غدیر/ تالیف علی اصغر رضوانی.

مشخصات نشر : قم: مسجدمقدس جمکران 1387.

مشخصات ظاهری : 71 ص.

فروست : سلسله مباحث یادمان غدیر.

شابک : 7000 ریال : 978-964-973-176-6

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

یادداشت : چاپ مکرر:مسجد مقدس جمکران 1387(82ص).

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس .

موضوع : خاندان نبوت

موضوع : خاندان نبوت -- فضایل

موضوع : غدیر خم

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : BP223/5/ر6ع9 1387

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 2541902

ص:1

مقدمه ناشر

غدیر محور همبستگی اسلامی و زیربنای تفکّر شیعی است. غدیر تبیین کننده جریان اصیل وصایت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله می باشد که اسلام راستین را تداوم بخشید و زلال معرفت، ولایت، تسلیم و رضا را در جان مؤمنین جاری و حیات ثمربخش را به آنان هدیه نمود.

غدیر در طول تاریخ مورد بی مهری هایی از طرف دوستان و مورد تهاجم از طرف دشمنان دین قرار گرفت ولی با عنایت و تدبیر پیروان واقعی غدیر حفظ و فرهنگ شد. هم اکنون که در نظام مقدّس جمهوری اسلامی همّت مسؤولان و مردم متدین ایران اسلامی بر غدیری شدن تمامی این سرزمین اسلامی است، بر آن شدیم مجموعه پیش روی که توسط استاد ارجمند حاج علی اصغر رضوانی تألیف گردیده را به زیور طبع بیاراییم.

امید است مورد قبول حضرت حقّ و توجّه مولایمان حضرت حجّت «عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف» قرار گیرد.

لازم است از عنایات ویژه تولیت محترم حضرت آیت اللَّه وافی و دیگر عزیزان همکار در مجموعه انتشارات برادران دیلمی، امیرسعیدسعیدی، آشتی، بخشایش، تلاشان و ... در به ثمر رسیدن این مجموعه فعالیت نموده اند، کمال تشکر و امتنان را داریم و ان شاء اللَّه خوانندگان گرامی ما را از نظرات ارشادی خود محروم نفرمایند.

مدیر مسوؤل انتشارات مسجد مقدّس جمکران حسین احمدی

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

پیشگفتار

شکی نیست که خداوند متعال به انسان ها رحیم، رئوف و مهربان است و لذا آنان را به حال خود رها نکرده بلکه به جهت تکامل و هدایتشان پیامبران و بعد از آن ها اوصیا را فرستاده است، که یکی از پیامبران، حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله می باشد. خداوند سبحان به جهت اکمال دین و اتمام این نعمت بزرگ اوصیایی را برای پیامبر اسلام معین کرد تا بعد از او ادامه دهنده راهش بوده و ملجأ حلّ اختلاف مردم باشند، ولی مع الاسف مشاهده می کنیم که از بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله اغلب مسلمانان از اهل بیت علیهم السلام دور شده و در حقیقت خود را از فیض وجود آن محروم ساختند. اینکه جا دارد که این موضوع مهم را مورد بحث و بررسی و ریشه یابی کنیم.

علی اصغر رضوانی

سر اعراض اکثر صحابه از امام علی علیه السلام

سر اعراض اکثر صحابه از امام علی علیه السلام

بعد از بحث های طولانی که با برخی از اهل تسنن درباره شیعه و حقانیت و ولایت بلافصل امیرالمؤمنین می شود، و بعد از آن که ادلّه امامت و خلافت آن حضرت ملاحظه می گردد و پی به صحّت سند و قوّت دلالت آن برده می شود، آخرین سؤال یا اشکالی که از طرف اهل سنت مطرح می شود این است که چه شد که با وجود این حجم از آیات و روایات در شأن و امامت علی علیه السلام، صحابه به آن ها بی اعتنایی کرده و توجّهی به آن نکردند؟ علی بن ابی طالب علیه السلام را رها کرده و به سراغ دیگران رفتند و آن ها را به خلافت برگزیدند؟ آیا اعراض مردم سبب سست شدن روایات نمی شود؟

شیخ سلیم البشری بعد از بحث طولانی با مرحوم سید شرف الدین عاملی و تصدیق احادیث ولایت و امامت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: «من چه بگویم! از طرفی به این ادلّه نگاه می کنم، آن ها را از حیث سند و دلالت تمام می یابم، ولی از طرف دیگر می بینم که اکثر صحابه از علی علیه السلام اعراض نمودند، و این بدان معنا است که به این روایات عمل نکرده اند، من با این سیاهی لشکر چه کنم؟»(1)

ص:9


1- 1. المراجعات.

لذا جا دارد که به این سؤال پرداخته و موضوع را به طور وضوح بیان کنیم تا حق روشن گردد.

عامل اول: وجود دو خط فکری در میان صحابه

عامل اول: وجود دو خط فکری در میان صحابه

هرکس که مطالعه ای در رابطه با حیات صحابه در عصر رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از آن داشته باشد، پی می برد که دو اتجاه و خط فکری در میان آن ها حاکم بوده است:

الف) خطّ فکری اجتهاد در مقابل نصّ؛

این خطّ فکری معتقد است که لازم نیست به تمام آنچه که پیامبرصلی الله علیه وآله به آن خبر و دستور داده، ایمان آورده و تعبّداً آن را قبول کنیم، بلکه می توان در نصوص دینی مطابق با مصالحی که درک می کنیم اجتهاد کرده و در آن تصرّف نماییم. این خط فکری از مبانی اساسی مکتب خلفا قرار بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مصایب فراوانی را از این نوع خط فکری تحمّل نمود.

ب) در مقابل این اتجاه و خط فکری، خط فکری دیگری است که معتقد است، باید در مقابل مجموعه دستورات دین و شریعت تسلیم بوده و تعبّد کامل داشت. این خط فکری همان طریق و ممشای اهل بیت و به تعبیر دیگر مکتب اهل بیت علیهم السلام است.

طرفداران طریق اجتهادی

از آنجا که اجتهاد در مقابل نصّ به جهت رعایت مصالح، امری موافق با میل و طبیعت انسان است، لذا گروهی از صحابه از همان زمان حیات پیامبرصلی الله علیه وآله دست به این کار زده و عملاً با حضرت به

ص:10

مقابله پرداختند، که می توان از سردمداران این جرأت و خط فکری را عمر بن خطّاب دانست. او کسی بود که در صلح حدیبیه شدیداً با پیامبرصلی الله علیه وآله برخورد کرد و در اذان تصرّف کرده (حی علی خیرالعمل) را از آن ساقط نمود و به جای آن (الصلاة خیر من النوم) را در اذان صبح اضافه کرد. او از متعة النساء (عقد موقت) منع کرده و حجّ تمتع را آن گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داده بود نیز تعطیل نمود. او در برخی از امور امثال تجهیز لشکر اسامه و احضار قلم و دوات برای پیامبرصلی الله علیه وآله به جهت نوشتن وصیتش، مخالفت عملی نمود. این ها همه دلالت بر وجود یک نوع خط فکری خاص در بین برخی از صحابه داشته است که به جهت آن برداشت و خط فکری، این گونه با پیامبرصلی الله علیه وآله عمل می کردند. آن ها پیامبر را در غیر وحی قرآنی یک فرد عادی بیش نمی دانستند. فردی که همانند سایر افراد مردم اشتباه کرده و به خطا می رود و لذا بر مردم است که در مقابل خطاها و اشتباهات او بایستند. آن ها معتقدند که ممکن است پیامبر خلاف مصلحت عمل کرده باشد؛ لذا بر ما است که مصالح واقعی را درک کرده و مطابق آن عمل کنیم، گرچه خلاف نصّ کتاب و سنت باشد.

عمر بن خطّاب در توجیه مخالفت با پیامبرصلی الله علیه وآله در نوشتن وصیت نامه خود می گوید: «... ولقد اراد فی مرضه ان یصرّح باسمه فمنعت من ذلک اشفاقاً وحیطة علی الاسلام»؛(1) «...او اراده نموده بود تا به اسم علی تصریح کند، ولی من به جهت مهربانی و احتیاط بر اسلام از آن امتناع نمودم».

ص:11


1- 2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 21.

عذر مکتب خلفا در مخالفت با امام علی علیه السلام

عذر مکتب خلفا در مخالفت با امام علی علیه السلام

با مراجعه به تاریخ و کلمات رؤسای مدرسه خلفا پی می بریم که در عملکرد خود برای گرفتن حقّ خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام به بهانه هایی تمسّک جستند که نه تنها عذری شرعی و عقلانی برای عمل آن ها نیست؛ بلکه خود، دلالت بر بطلان افکار آن ها می باشد. اینک به برخی از این توجیهات اشاره می کنیم:

1 - کراهت قریش در جمع نبوّت و خلافت

گاهی در توجیه عمل ناشایست خود به جمله ای تمسک می کردند که غرب زدگان امروز نیز این شعار را بر زبان خود جاری ساخته و آن را دنبال می کنند. آنان می گفتند: قریش کراهت دارد که نبوّت و خلافت در یک خاندان قرار گیرد، اگر نبوّت در خاندان بنی هاشم بوده، امامت و خلافت باید در خاندانی دیگر قرار گیرند. و از آنجا که باید توسعه سیاسی در حکومت اسلامی باشد، لذا به خاطر جلب نظر قریش، خلافت و امامت را از علی علیه السلام که از بنی هاشم است سلب می نماییم.

پاسخ

بهترین پاسخ را در آن زمان ابن عباس در ردّ این استدلال داده است. او در جواب آن ها گفت: «اگر قریش خلافت را برای خود انتخاب کرد به جهت آن که خواست و ارا12ده خدا بود، اشکالی ندارد؛ ولی حق، خلاف این امر است، چون خداوند متعال گروهی را متّصف به کراهیت کرده و فرموده است: « ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ 12

ص:

اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»؛(1) «این به خاطر آن است که از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند؛ از این رو خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد!».

خواست خداوند چنین بوده که علی و اهل بیتش را بر دیگران برتری دهد؛ زیرا قلوب آنان از قلب رسول خداصلی الله علیه وآله است. آنان کسانی اند که خداوند، رجس و پلیدی را از وجودشان دور کرده و قلبشان را پاک گردانیده است».(2)

در حکومتی که به اسم اسلام و دین برپا شده، معنا ندارد که به خاطر جلب توجّه عدّه ای بی دین و بی تفاوت و دشمن اسلام و مسلمین، به آن ها امتیاز داده و حتّی پست های کلیدی را در اختیار آنان قرار داد، یا حاکم عادل اسلامی که از جانب خداوند متعال برای رهبری جامعه معین شده را عزل کرده، اشخاص ناقابلی را بر این سمت گماشت. آیا این قریش که برای آن ها دل می سوزانند، همان کسانی نبودند که در مدت عمر پیامبرصلی الله علیه وآله چه در مکه و چه در مدینه، به اسلام و مسلمین و شخص پیامبرصلی الله علیه وآله ضربه های هولناکی زدند و در آخر نیز به جهت ترس و خوف از مسلمین، اسلام اختیار کردند؟

آیا به خاطر جلب توجه آنان باید دست از حقّ و حقیقت شسته و صاحب حقّ را خانه نشین کرد و کسانی را به جای او بر حکومت اسلامی نشاند که از اسلام و دین چندان اطّلاعی ندارند؟

2 - عدم تحمل عدل امام علی علیه السلام

گاهی در توجیه غصب خلافت امام علی علیه السلام این گونه عذر

ص:13


1- 3. سوره محمّد، آیه 9.
2- 4. تاریخ طبری، ج 4، ص 224.

می آوردند: از آنجا که علی علیه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد لذا صلاح نیست که او خلیفه مردم باشد.(1)

پاسخ

اولاً: این اجتهاد در مقابل نصّ و به تعبیری کاسه از آش داغ تر شدن است. کسانی که بر فرض چنین نیتی داشتند، آیا این همه سفارشات رسول خداصلی الله علیه وآله و وصایای او با تأکیدات فراوان در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام را مشاهده نکردند؟ آیا آنان پیامبر را معصوم و خیرخواه و مصلحت اندیش امت نمی دانند؟ آیا به خاطر عدم تحمّل حقّ می توان از حقّ گذشت و به باطل روی آورد؟ باطلی که جز گمراهی چیز دیگری در آن نیست. خداوند متعال می فرماید: « فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ»؛(2) «پس بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟!».

اگر امر چنین است چرا رسول خداصلی الله علیه وآله به جهت تألیف قلوب مشرکین، از مواضع اصولی خود هیچ قدمی عقب نشینی نکرد، حتّی حاضر شد تمام مشکلات و گرفتاری ها؛ از قبیل هجرت از موطن اصلی خود و جنگ را بپذیرد، ولی قدمی از مواضع خود عقب نشینی نکند.

ثانیاً: آیا عرب نسبت به اشخاص دیگر غیر از علی علیه السلام استقامت و رضایت داشتند که با علی نداشتند؟ مگر نه این بود که سعد بن عباده رئیس قومی بزرگ با ابوبکر مخالفت کرد؟ مگر نه این است که گروهی به طور کلّی از دین رسول خداصلی الله علیه وآله خارج شده و مرتد

ص:14


1- 5. الطبقات الکبری، ج 5، ص 20.
2- 6. سوره یونس، آیه 32.

گشتند؟ مگر نه این است که برخی قسم یاد کردند که ما تا ابد با ابافصیل بیعت نمی کنیم؟(1) مگر نبود که انصار در سقیفه بر ابوبکر اعتراض کردند و غضب قریش را به این جهت برانگیختند، تا کار به جایی رسید که بین آنان درگیری شد و به یکدیگر فحش و ناسزا گفتند؟(2)

هرگز انصار قصدشان این نبود که علی علیه السلام را از خلافت عزل کنند؛ زیرا اکثر آنان می گفتند: ما با کسی غیر از علی بیعت نمی کنیم.(3)

هرگز قبایل عرب قصد تمرّد بر امام علی علیه السلام را در صورت به خلافت رسیدن ایشان نداشتند. آنان در بین خود کسی را غیر از علی علیه السلام اولی به مقام خلافت بعد از رسول نمی دانستند.

آلوسی در توجیه این قصه که چرا رسول خداصلی الله علیه وآله ابوبکر را از تبلیغ سوره برائت کنار زد و علی بن ابی طالب علیه السلام را بر این کار انتخاب کرد و فرمود: «لایبلّغ عنّی الّا انا او رجل منّی»؛ «نباید سوره را کسی غیر از من یا کسی که از سنخ خود من است ابلاغ کند» می گوید: «انّ ذلک جار علی عادة العرب ان لایتولّی تقریر العهد ونقضه الّا رجل من الأقارب لتنقطع الحجة بالکلیة»؛(4) «زیرا عادت عرب بر این بود که کسی متولی عهد میثاق الهی و نقض آن نشود، مگر خود پیامبر یا کسی که از نزدیکان او باشد، تا حجّت بر مردم تمام گردد».

از کلام آلوسی به خوبی استفاده می شود که مردم نماینده و شخص منتخب رسول خداصلی الله علیه وآله را به خوبی می پذیرفتند، ولی چه

ص:15


1- 7. تاریخ طبری، ج 3، ص 254.
2- 8. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 128.
3- 9. تاریخ طبری، ج 3، ص 202؛ الکامل، ج 2، ص 325.
4- 10. روح المعانی، ج 10، ص 45.

کنیم که عده ای با شیطنت و زیرکی خاص، عقول مردم را تخدیر کرده و به انحراف کشیدند.

حقّ آن است که کسی که عرب یا قریش تحمل او را نداشت و زیر بار او نمی رفت، علی علیه السلام نبود، بلکه همان چند نفر از مهاجرین بودند که ماهیتشان بر همه معلوم بود و لذا برای پیش بردن آمال شوم و مطامع خود از هر راهی، حتّی تهدید و زور استفاده می کردند.

ابن ابی الحدید می گوید: «لولا درّة عمر ما استقام خلافة ابی بکر»؛(1) «اگر شلاق و تازیانه عمر نبود خلافت ابوبکر پابرجا نمی شد».

آنان به جای این که مردم را به حق و حقیقت و ولایت به حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام دعوت کنند، مردم را از ایشان دور کرده و عقول آنان را تخدیر کردند، مردم را فریب داده و خلافت را به نام خود تمام کردند. آنان خصوصاً عمر به همان اندازه که برای تثبیت خلافت ابوبکر فعالیت کردند، اگر نیمی از آن را برای تثبیت خلافت علی علیه السلام به کار می گرفتند هرگز کار به این جا نمی کشید. مگر ابوسفیان، طلحه و زبیر در آن زمان از سردمداران و طرفداران علی علیه السلام نبودند؟ مگر ابوسفیان رئیس قریش پیشنهاد بیعت با علی علیه السلام را بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله نداد؟ مگر گروهی از مهاجرین و انصار در خانه آن حضرت به جهت مخالفت با ابوبکر تحصّن نکردند تا آن که آن ها را با زور و تهدید برای بیعت بردند؟ مگر زبیر شمشیر نکشید و نگفت که این شمشیر را غلاف نمی کنم تا با علی بیعت شود؟(2)

ص:16


1- 11. شرح ابن ابی الحدید، خطبه سوم.
2- 12. العقد الفرید، ج 4، ص 85.

این ها که حقّ را به بهانه های مختلف از علی علیه السلام گرفتند، تنها به فکر حکومت و مطامع شخصی خود بودند و هیچ گاه به فکر دیگران و اسلام نبودند ولی با این بهانه ها عقول مردم را تخدیر نمودند.

خضری می گوید: «لامراء فی انّ کون الخلیفة من آل بیت النبوة احبّ الی قلوب الجمهور من الأمم الاسلامیة، وهم لهم اطوع؛ لانّ المؤثر الدینی یکون مستحکماً، ولذلک صادفت الدعوة الی اهل البیت نجاحاً عظیماً فی صدر المئة الثانیة من الهجرة»؛(1) «شکّی نیست که اگر خلیفه از آل بیت نبوت می بود به طور حتم مردم بیشتر به آن میل پیدا کرده و با رغبت تمام با او بیعت می کردند، همان گونه که با رغبت و میل با پیامبر بیعت کرده و به او گرویدند؛ زیرا جنبه های دینی، اثر محکمی در میان مردم دارد. به همین جهت است که در اوائل قرن دوم، عده ای به عنوان اهل بیت پیامبرعلیهم السلام مردم را به خود دعوت کرده و به پیروزی رسیدند...».

3 - کمی سنّ

عمر بن خطّاب در جواب اعتراض ابن عباس که چرا حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتید، می گوید: «ما اظنّهم منعهم عنه الّا انّه استصغره قومه»؛ «من گمان نمی کنم که علّت منع علی از خلافت غیر از این باشد که قوم، او را کوچک به حساب می آورند».

پاسخ

ابن عباس در جواب عذر عمر بن خطّاب می گوید: «واللَّه ما استصغره اللَّه حین امره ان یأخذ براءة من صاحبک»؛(2) «خداوند از آن

ص:17


1- 13. تاریخ الامم الاسلامیه، ص 497.
2- 14. شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 45.

جهت که علی را امر کرد تا سوره برائت را از رفیقت بگیرد، او را کوچک نشمرد».

مگر مقام و فضیلت به سنّ است؟ مگر نه این است که اسامة بن زید، جوانی نوزده یا بیست ساله بیش نبود، چرا پیامبرصلی الله علیه وآله این قدر اصرار بر امارت او بر لشکر خود داشت، حتّی با اصرار فراوان از جانب عمر و ابوبکر و دیگران که او کم سنّ است، در میان ما بزرگان و پیرمردان ورزیده جنگ وجود دارد، چرا او را بر این امر انتخاب کردید؟ حضرت به سخنان آنان گوش نداد و فرمود: «اگر امروز در امارت او تردید می کنید قبلاً در امارت پدرش نیز تردید داشتید». از این عملکرد پیامبرصلی الله علیه وآله استفاده می شود که مقام و منصب به لیاقت است، نه به سنّ.

4 - عدم خواست خدا

برخی نیز در توجیه عملکرد غلط خود، به جبر متوسل می شوند و می گویند: «اگر چنین شد جهتش این بود که خدا نخواست تا علی علیه السلام به خلافت برسد؛ گرچه رسول خدا بر این امر اصرار می ورزید. و هنگام تعارض بین مراد خداوند و مراد رسول او، حقّ تقدّم با خداست».(1)

پاسخ

اولاً: این توجیه در حقیقت بازکردن باب جبرگرایی است، که اگر این مسئله باب شود به همه امور، حتی گناهان بشر نیز تعمیم داده می شود و در نتیجه تمام مبانی عقلایی و عقلی و نقلی بر هم خواهد

ص:18


1- 15. همان، ج 12، ص 78.

ریخت. خداوند هر فعلی را با اختیار از بشر درخواست کرده، نه به جبر.

ثانیاً: مگر درخواست ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام اختصاص به رسول خداصلی الله علیه وآله دارد تا با خواست خداوند متعال تعارض داشته باشد؟ مگر خداوند متعال در آیات متعدد همچون آیه ولایت، سخن از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به میان نیاورده است؟

ثالثاً: مگر ممکن است که رسول خداصلی الله علیه وآله اراده چیزی کند که خلاف اراده و مراد خدا باشد؟ مگر قرآن نمی فرماید: « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْکُمُ اللَّهُ»؛(1) «بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا [نیز شما را دوست بدارد».

و نیز در جایی دیگر می فرماید: « مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»؛(2) «کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است».

نتیجه: در توجیه اول از اِعراض صحابه از امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله گفتیم که: دو اتجاه و روش فکری در میان صحابه حاکم بوده است، برخی خود را صاحب نظر در مقابل شریعت دانسته و در مقابل آن مصلحت اندیشی کرده و اجتهاد می نمودند. اینان در مورد ادله خلافت و امامت علی علیه السلام نیز چنین کردند، و درصدد توجیه آن به انواع حیله ها برآمدند.

و از طرفی دیگر امر برای گروهی دیگر از صحابه مشتبه شد؛ زیرا آنان صاحبان این خط فکری را از صحابه می پنداشتند، کسانی

ص:19


1- 16. ]. سوره آل عمران، آیه 31.
2- 17. سوره نساء، آیه 80.

که با پیامبر حشر و نشر داشتند، باور نمی کردند که این ها شیطنت کرده و پا بر روی حق و حقیقت بگذارند.

گروهی دیگر به تعبیر حضرت علی علیه السلام «همج رعاع» بوده، با هر بادی به این طرف و آن طرف میل پیدا می کردند؛ خصوصاً آن که داهیه و مصیبت وفات پیامبرصلی الله علیه وآله اثر سنگینی بر آنان گذاشته بود که قدرت فکر کردن در امور را از آنان گرفته بود، و لذا رؤسای مدرسه خلفا این وقت را بهترین موقعیت برای اجرای نقشه های خود پنداشتند و سریع به سقیفه رفتند و مسئله خلافت را به نفع خود به پایان رساندند.

عامل دوّم: حقد و کینه

امام علی علیه السلام کسی بود که پدران و اجداد کافر و فاسق عده ای از همین افراد تازه مسلمان را در جنگ ها به قتل رسانده بود و لذا کینه عجیبی در دل از این جهت نسبت به آن حضرت داشتند.

علی بن حسن بن فضّال از پدرش نقل می کند: از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضاعلیه السلام سؤال کردم درباره امیرالمؤمنین علیه السلام: «کیف مال الناس عنه الی غیره وقدعرفوا فضله وسابقته ومکانه من رسول اللَّه صلی الله علیه وآله؟ فقال: انّما مالوا عنه الی غیره وقد عرفوا فضله؛ لانّه قد کان قتل من آبائهم واجدادهم واخوانهم واعمالهم واخوالهم واقربائهم المحادّین للَّه ولرسوله عدداً کثیراً، وکان حقدهم علیه لذلک فی قلوبهم، فلم یحبوا ان یتولّی علیهم، ولم یکن فی قلوبهم علی غیره مثل ذلک؛ لانّه لم یکن له

ص:20

فی الجهاد بین یدی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله مثل ما کان، فلذلک عدلوا عنه ومالوا الی سواه»؛(1) «چه شد که مردم از او اعراض کرده و به دیگری میل پیدا کردند، در حالی که فضیلت و سابقه او در اسلام و منزلت او را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله می دانستند؟ حضرت فرمود: جهتش این است که امام علی علیه السلام تعداد زیادی از پدران و اجداد و برادران و عموها و خاله ها و نزدیکان آنان را که دشمن خدا و رسول او بودند، به قتل رسانید، لذا به این جهت کینه حضرت را در دل گرفتند، و نمی خواستند که او متولی امورشان شود، ولی از غیر علی علیه السلام در دل کینه ای نداشتند آن گونه که از علی علیه السلام داشتند؛ زیرا کسی به مانند علی علیه السلام در جهاد بر ضدّ مشرکان شرکت نکرده بود. و به همین جهت بود که از او اعراض کرده و به سراغ دیگری رفتند».

عبداللَّه بن عمر به امام علی علیه السلام عرض کرد: «کیف تحبّک قریش وقد قتلت فی یوم بدر و احد من ساداتهم سبعین سیداً»؛(2) «چگونه قریش تو را دوست بدارد در حالی که تو در روز بدر و احد هفتاد نفر از بزرگان آنان را به قتل رساندی».

از امام زین العابدین علیه السلام و نیز ابن عباس سؤال شد: چرا قریش نسبت به علی علیه السلام بغض داشت؟ امام علیه السلام فرمود: «لانّه اورد اوّلهم النار وقلّد آخرهم العار»؛(3) «زیرا عدّه ای از آنان را به جهنم واصل کرده، و عدّه دیگر را نیز خوار و ذلیل کرد».

ص:21


1- 18. علل الشرایع، ج 1، ص 146، ح 3؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 81، ح 15.
2- 19. المناقب، ج 3، ص 220.
3- 20. بحارالانوار، ج 29، ص 482.

ابوحفص می گوید: «حریز بن عثمان شدیداً بر علی علیه السلام حمله می کرد و بر بالای منابر او را دشنام می داد و همیشه می گفت: من او را به جهت این که پدرانم را به قتل رسانید، دوست ندارم».(1)

لذا در تاریخ مشاهده می کنیم که یزید بن معاویه بعد از به شهادت رساندن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام خطاب به سر مبارک کرده، اشعار ابن زبعری را می خواند که در آن اشاره به مقابله به مثل از کشته های بدر است.

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

لأهلّوا واستحلّوا فرحاً

ثمّ قالوا یا یزید لاتشل

قد قتلنا القوم من ساداتهم

وعدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء ولا وحی نزل

لست من خندف ان لم انتقم

من بنی احمد ما کان فعل(2)

عامل سوّم: امام علی علیه السلام مرد عدالت

امام علی علیه السلام کسی بود که بدون جهات الهی و تقوایی، کسی را بر دیگری مقدّم نمی داشت، او کسی بود که همه را به یک دید نگاه می کرد، از این جهت خلافتش خوشایند عده ای نبود، آنان می خواستند کسی به خلافت منصوب شود که بین آنان تبعیض قرار داده و بهره ای بیشتر از بیت المال مسلمین به آنان برساند.

ابن ابی الحدید می نویسد: «آکد الاسباب کان فی تقاعد العرب عن

ص:22


1- 21. مختصر تاریخ دمشق، ج 6، ص 276.
2- 22. البدایة و النهایة، ج 8، ص 142 ؛ تذکرة الخواص، ص 235 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 283.

امیرالمؤمنین علیه السلام امر المال؛ فانّه لم یکن یفضّل شریفاً علی مشروف، ولا عربیاً علی عجمی... کما یصنع الملوک ولا یستمیل احداً الی نفسه...»؛(1) «مهم ترین سبب در اعراض عرب از امیرالمؤمنین علیه السلام مسئله مالی بود؛ زیرا علی علیه السلام شخصی نبود که کسی را بی جهت بر دیگری برتری دهد، عرب را بر عجم تفضیل بخشد، همان گونه که پادشاهان چنین می کردند. او کسی بود که هرگز اجازه نمی داد تا شخصی به جهات خاصّ به او متمایل گردد...».

او همچنین از هارون بن سعد نقل می کند که عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب به علی علیه السلام عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! از تو می خواهم که دستور دهی به من کمکی شود، به خدا سوگند که هیچ نفقه ای ندارم جز این که مرکب خود را بفروشم تا با آن امور معاش خود را بگذرانم.

حضرت فرمود: «واللَّه، مااجد لک شیئاً الّا ان تأمر عمک یسرق فیعطیک»؛(2) «نه به خدا سوگند! من چیزی را برای تو نمی یابم، جز آن که تو عمویت را امر کنی تا سرقت کرده و از آن به تو چیزی بدهد».

همو می گوید: «از جمله منحرفین از علی علیه السلام انس بن مالک است، کسی که مناقب آن حضرت را کتمان کرده و به خاطر میل به دنیا، کمک به دشمنان آن حضرت نمود...».(3)

عامل چهارم: دشمنی با بنی هاشم

تاریخ گواهی می دهد که قریش زمان رسول خداصلی الله علیه وآله عداوت

ص:23


1- 23. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 197.
2- 24. همان، ص 200.
3- 25. همان، ج 4، ص 174.

و دشمنی خاصّی با بنی هاشم داشت. تا هنگامی که آن حضرت زنده بود، از هیچ آزار و اذیتی فروگذار نکرد؛ زیرا بعد از ظهور اسلام و دعوت پیامبر به دین جدید مشاهده کردند که با خسارت عظیمی از ناحیه او و دینش مواجه شده اند، خصوصاً آن که هدف اصلی این دین بر قلع و قمع بت پرستی و اعتقادات آنان برپا شده است. آنان مشاهده می کردند که روز به روز محمّدصلی الله علیه وآله در قلوب مردم نفوذ کرده و مردم به او و دین و آیینش جذب می شوند و در مقابل آن ها جبهه ای عظیم تشکیل داده اند. لذا کینه آن حضرت را به دل گرفته درصدد جبهه گیری با او برآمده و شدیداً به مقابله پرداختند.

روزی عباس بن عبدالمطلب در حالی که غضبناک بود، بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شد. حضرت به او فرمود: چه چیز تو را به غضب آورده است؟ عرض کرد: ای رسول خدا! ما چه کرده ایم با قریش که هرگاه به خودشان می رسند با روی باز همدیگر را در آغوش می گیرند ولی هر گاه با ما ملاقات می کنند طور دیگری معامله می کنند؟

راوی می گوید: در این هنگام بود که رسول خداصلی الله علیه وآله به حدّی غضبناک شد که صورتش قرمز گشت، آن گاه فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست در قلب کسی ایمان داخل نمی شود تا این که شما را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارد... .(1)

رسول خداصلی الله علیه وآله از آنجا که برای پیشبرد اهداف الهی خود مجبور بود تا با آنان مقابله کند، لذا در این راستا از علی علیه السلام کمک های فراوان

ص:24


1- 26. ینابیع المودة، ج 1، ص 53.

گرفت. برخی از آنان که اقوام و افراد عشیره خود را در جنگ ها از دست داده بودند، کینه و خشم خود را بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله بر علی بن ابی طالب علیه السلام ریخته و از او قصاص نمودند، و نگذاشتند تا به حقّی که خداوند برای او معین کرده بود برسد.

عمر بن خطّاب در مناظره ای که با ابن عباس دارد، در آخر آن می گوید: «به خدا سوگند همانا علی پسر عمویت از همه به خلافت سزاوارتر است، ولی قریش تحمّل او را ندارد».(1)

انس بن مالک می گوید: «کنّا مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وعلی بن ابی طالب معنا، فمررنا بحدیقة، فقال علی: یا رسول اللَّه! ألاتری ما احسن هذه الحدیقة! فقال: انّ حدیقتک فی الجنّة احسن منها. حتی مررنا بسبع حدائق یقول علی ما قال ویجیبه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله بما اجابه. ثمّ انّ رسول اللَّه وقف فوقفنا، فوضع رأسه علی رأس علی وبکی. فقال علی: ما یبکیک یا رسول اللَّه؟! قال: ضغائن فی صدور قوم لایبدونها لک حتی یفقدوننی...»؛(2) «با رسول خدا و علی بن ابی طالب بودیم، گذرمان به باغی افتاد، علی عرض کرد: ای رسول خدا! آیا نمی بینی که این باغ چقدر زیباست؟ پیامبر فرمود: باغ تو در بهشت از این بهتر است. انس می گوید: ما بر هفت باغ گذر کردیم، و این سؤال و جواب در آن ها تکرار شد. رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاد و ما نیز توقف نمودیم، آن گاه سر خود را بر سر علی گذاشت و شروع به گریه نمود. علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا!

ص:25


1- 27. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 137؛ کامل ابن اثیر، ج 3 ص 24.
2- 28. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 107.

چه چیز شما را به گریه درآورد؟ پیامبر فرمود: کینه ها در سینه های قومی که آن ها را بر تو آشکار نمی سازد تا من از دنیا بروم...».

پیامبر در حدیثی خطاب به علی علیه السلام کرده و فرمود: «همانا امت زود است که بعد از من بر تو حیله کنند».(1)

و نیز خطاب به علی علیه السلام فرمود: «آگاه باش همانا زود است که بعد از من مشکلاتی خواهی دید. علی علیه السلام عرض کرد: آیا در سلامت دینی هستم؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: آری در سلامت دینی خواهی بود».(2)

عثمان روزی خطاب به علی علیه السلام کرده و گفت: «ما اصنع ان کانت قریش لاتحبّکم وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین»؛(3) «چه کنم اگر قریش تو را دوست ندارد؛ زیرا تو کسی هستی که از آنان در جنگ بدر هفتاد نفر را به قتل رساندی».

امام علی علیه السلام به خداوند عرضه می دارد: «اللّهمّ انّی استعدیک علی قریش؛ فانّهم اضمروا لرسولک صلی الله علیه وآله ضروباً من الشرّ والغدر، فعجزوا عنها، و حُلتَ بینهم وبینها، فکانت الوجبة بی والدائرة علی. اللّهمّ احفظ حسناً وحسیناً، ولا تمکن فجرة قریش منهما ما دمت حیاً، فاذا توفّیتنی فانت الرقیب علیهم وانت علی کل شی ء شهید»؛(4) «بار خدایا! به تو از قریش شکایت می کنم، آنان انواعی از شرّ و خدعه در سر داشتند که بر رسولت پیاده کنند ولی از آن عاجز ماندند و تو بین آنان با نیاتشان حائل شدی، بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله دور مرا گرفتند و نیت شوم خود را بر من جاری ساختند. بار خدایا! حسن و حسین را حفظ گردان، و تا زنده ام

ص:26


1- 29. مستدرک حاکم، ج 3، ص 150، ح 4676.
2- 30. همان، ص 151، ح 4677.
3- 31. شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 23.
4- 32. همان، ج 20، ص 298، رقم 413.

آن ها را از گزند قریش مصون دار، و هنگامی که جانم را گرفتی تو بر آنان مراقب باش و تو بر هر چیز شاهدی».

شخصی به امام علی علیه السلام عرض کرد: خبر بده مرا، اگر پیامبر فرزند پسری داشت که به حدّ بلوغ و رشد رسیده بود، آیا عرب امر خلافت را به او واگذار می کرد؟

حضرت فرمود: «لا، بل کانت تقتله ان لم افعل ما فعلت. انّ العرب کرهت امر محمدصلی الله علیه وآله وحسدته علی ما آتاه اللَّه من فضله...»؛(1) «هرگز، بلکه اگر آن تدبیری که من انجام دادم انجام نمی گرفت عرب او را می کشت. عرب نسبت به کار محمّد کراهت داشت، و از آنچه خداوند به فضلش به او داده بود حسد می ورزید...».

ص:27


1- 33. همان، رقم 414.

ص:28

علل دوری مسلمانان از اهل بیت علیهم السلام

علل دوری مسلمانان از اهل بیت علیهم السلام

اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای در اسلام برخوردارند، و لذا در قرآن کریم و روایات نبوی سفارشات فراوانی در حقّ آن ها شده و فضایل بسیاری نیز از آن ها نقل شده است. آنان کسانی هستند که در صورت اقتدای امت اسلامی بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به ایشان قطعاً از گمراهی نجات یافته و به سعادت ابدی رهنمون می شدند؛ ولی - مع الاسف - بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله تا کنون مشاهده می کنیم که مردم از اهل بیت علیهم السلام دور بوده و از برکات معنوی آنان بی بهره اند. امّا این که چه عواملی در این محرومیت دخیل بوده است، در این مقاله به بحث در این زمینه می پردازیم.

1 - دشمنی بنی امیه و بنی عباس

1 - دشمنی بنی امیه و بنی عباس

نخستین منشأ دوری مردم از اهل بیت علیهم السلام را می توان در دشمنی بنی امیه و بنی عباس و بذر عداوتی که آن ها در قلوب مردم نسبت به اهل بیت کاشتند، جستجو کرد، کسانی که به جهت حفظ موقعیت نامشروع خود دست به هر گونه جنایتی زده و مردم را از هر راه ممکن از اهل بیت و امامان واقعی امت دور ساختند. کسانی که

ص:29

ظلم های آنان صفحات تاریخ را سیاه کرده است. چه اذیت و آزار و شکنجه و زندان و تبعید و قتل که اهل بیت و شیعیانشان از ناحیه آنان تحمّل کردند. اینک به نمونه ای از این دشمنی ها می پردازیم:

1 - ابن ابی الحدید از مدائنی در کتاب «الاحداث» نقل می کند: «انّ معاویة کتب نسخة واحدة الی عمّاله... ان برئت الذمة ممّن روی شیئاً من فضل ابی تراب واهل بیته...»؛(1)(2) «معاویه در نامه ای به والیان خود چنین نوشت: من ذمّه خود را بری ساختم از هرکسی که فضیلتی از فضایل ابوتراب و اهل بیتش را بازگو کند...».

2 - زیاد در نامه ای به معاویه در مورد دو مرد حضرمی که بر دین علی علیه السلام بوده و از موالیان حضرت بودند، سؤال کرد که با آنان چگونه رفتار نماییم؟ معاویه در جواب این گونه نوشت: «هر کس بر دین علی و رأی اوست را به قتل رسان و جسد او را قطعه قطعه کن». زیاد بعد از این دستور آن دو مرد حضرمی را بر درب خانه شان در کوفه به دار آویخت.(3)(4)

3 - ابن ابی الحدید از ابوعثمان جاحظ نقل می کند: «گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند: ای امیرالمؤمنین! تو به آرزوی خود رسیدی، چرا دست از لعن این مرد - علی علیه السلام - برنمی داری؟ معاویه گفت: نه به خدا سوگند دست برنمی دارم تا این که کودکان بر این لعن بزرگ شده و بزرگان پیر شوند، تا وقتی که هیچ کس فضیلتی را برای او نقل نکند».(5)

ص:30


1- 34. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15.
2- 35. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15.
3- 36. المحبر، ص 479.
4- 37. المحبر، ص 479.
5- 38. شرح ابن ابی الحدید، ذیل خطبه 57.

4 - ابن سعد در شرح حال عطیه بن سعد بن جناده عوفی نقل می کند: «فکتب الحجّاج الی محمّد بن القاسم ان یعرضه علی سبّ علی فان لم یفعل فاضربه اربعمائة سوط واحلق لحیته. فاستدعاه فأبی ان یسبّ، فامضی حکم الحجاج فیه»؛(1) «حجّاج در نامه ای به محمّد بن قاسم دستور داد تا عطیه را احضار کند و از او بخواهد تا لعن علی بن ابی طالب کند، و در صورت امتناع او را چهارصد تازیانه زده و موهای سر و ریش او را بتراشد. محمّد بن قاسم عطیه را خواست و پیغام حجّاج را به او رساند. عطیه از لعن امتناع کرد، محمّد بن قاسم نیز دستور حجاج را درباره او اجرا کرد، او را چهارصد تازیانه زده و موهای سر و ریش او را تراشید».

5 - ابن حجر در ترجمه علی بن رباح می گوید: «کان بنوامیة اذا سمعوا بمولود اسمه علی قتلوه! فبلغ ذلک رباحاً فقال: هو عُلی؛ وکان یغضب من عَلی ویقول: لا اجعل فی حلّ من سمّانی عَلی؛ فانّ اسمی عُلّی»؛(2) «بنی امیه هر گاه می شنیدند که کودکی نام علی را بر خود دارد، او را به قتل می رساندند. خبر به رباح رسید، گفت: فرزند من اسمش عُلّی است، لذا هر گاه کسی او را علی صدا می زد سخت ناراحت می گشت و می گفت: من حلال نمی کنم کسی را که مرا به علی خطاب کند، اسم من عُلّی است».

6 - ابن حجر همچنین در ترجمه نصر بن علی می گوید: «لمّا حدّث نصر بانّ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله اخذ بید حسن و حسین فقال: (من احبّنی

ص:31


1- 39. الطبقات الکبری، ج 6، ص 212؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 224.
2- 40. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 319.

واحبّ هذین واباهما وامّهما کان فی درجتی یوم القیمة) امر المتوکل بضربه الف سوط. فکلّمه فیه جعفر بن عبد الواحد وجعل یقول له: هذا من اهل السنة، فلم یزل به حتی ترکه»؛(1) «هنگامی که متوکل خبردار شد که نصر حدیثی به این مضمون - که رسول خداصلی الله علیه وآله دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر کس من و این دو و پدر و مادر این دو را دوست بدارد در روز قیامت بر درجه من است - نقل کرده دستور داد او را هزار تازیانه بزنند.

جعفر بن عبدالواحد نزد متوکل شفیع شد و گفت: او از اهل سنت است، آن قدر اصرار کرد، تا متوکل از عقوبت نصر صرف نظر کرد».

7 - ذهبی در ترجمه ابن السقّا می نویسد: «حافظ، امام، محدث واسط، ابومحمّد، عبداللَّه بن محمّد بن عثمان واسطی، از اتفاق این که «انّه أملی حدیث الطیر فی واسط، فوثبوا به واقاموه وغسلوا موضعه»؛(2) «حدیث طیر را برای مردم قرائت کرد، مردم نفوسشان تحمّل آن را نداشت، بر سر او ریخته و او را از جای خود بلند کردند، و آن گاه جایگاه او را شستند». او نیز از شدّت ناراحتی خانه نشین شد.

8 - معاویه کار را به جایی رساند که به زیاد دستور داد تا عبدالرحمن بن حسان عنزی را به جرم این که در حقّ علی علیه السلام شهادت داده بود که او از بسیار ذاکرین خدا و آمرین به حقّ و قسط و عدل و عفو کنندگان از مردم و طعن زننده بر عثمان است را، به قتل برساند. زیاد نیز او را گرفته و زنده به گور کرد.(3)

ص:32


1- 41. تهذیب التهذیب، ج 10، ص 430.
2- 42. تذکرة الحفاظ، ترجمه ابن السقّا.
3- 43. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 486.

9 - سیوطی می گوید: «در ایام حکومت بنی امیه، بر بالای بیش از هفتاد منبر امام علی بن ابی طالب علیه السلام لعن می شد، و این به جهت سنتی بود که معاویه ایجاد نموده بود».(1)

10 - حرث بن جارود تمیمی، امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام را در میان جماعتی از اهل بیتش در مدینه مشاهده کرد، خطاب به حضرت عرض کرد: سلام بر شما ای اهل بیت رحمت و معدن رسالت و محلّ آمد و شد ملائکه، چگونه صبح کردید، رحمت خدا بر شما باد؟ امام سر مبارک را به سوی او بلند کرد و فرمود: آیا نمی دانی که ما چگونه صبح و عصر می کنیم؟ در میان قوم خود صبح کردیم در حالی که به منزله بنی اسرائیل در میان آل فرعون می باشیم، فرزندانمان را کشته و زنان را به اسارت می برند. کار به جایی رسیده که بهترین امّت بر بالای منبرها دشنام داده می شود، و کسانی که بغض ما را در دل دارند به جهت این عمل خود جایزه می گیرند، و در عوض کسانی که محبّت ما را در دل دارند از حقّ خود محروم می گردند. آنان برای ما حقّی را قائل نیستند. بنشین ای اباعمران! این است وضعیت صبح ما تا عصر ما.(2)

11 - متوکل عباسی عمر بن فرج رخجی را که از معاندین اهل بیت علیهم السلام بود، والی مدینه و مکه قرار داد، او هر چه توانست بر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام سخت گرفت. مردم را از نیکی به آن ها بازداشت. هر گاه که می شنید شخصی به آنان کمکی ولو ناچیز کرده، شدیداً او را عقوبت می کرد. کار به جایی رسید که یک پیراهن بین

ص:33


1- 44. النصایح الکافئة، ص 79.
2- 45. تیسیر المطالب، ص 135.

جماعتی از زنان علوی برای نماز خواندن دست به دست می گشت، و بقیه اوقات خود را در خانه بدون پیراهن به سر می بردند.(1)

دکتر تیجانی می گوید: «غالب علمای شیعه، از قدیم و جدید، همیشه معتقدند که برادران آنان از اهل سنت و جماعت ذبح شدگان دست مکر و کینه و حیله بنی امیه اند؛ زیرا آنان به گذشتگان خود حسن ظن پیدا کرده و لذا به آن ها اقتدا نموده اند بدون آن که تفحّص و جست جو کنند و لذا بنی امیه آنان را از راه مستقیم گمراه کردند و از ثقلین - کتاب خدا و عترت پاک پیامبرصلی الله علیه وآله - مردم را دور ساختند، کسانی که در صورت تمسک به آنان، ضامن هدایت و عصمت از ضلالتند....».

دکتر تیجانی در این باره خطاب به اهل سنت می گوید:

«ای اهل و عشیره من! شما را به بحث و کوشش از حق و رها کردن تعصّب دعوت می کنم. ما قربانیان بنی امیه و بنی عباسیم. ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی جمود و تحجّر فکری هستیم، که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته اند».(2)

حکم سبّ امام علی علیه السلام

1 - پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من سبّ علیاً فقد سبّنی»؛(3) «هر کس علی را سب کند مرا سب کرده است».

2 - ترمذی به سند خود از ابی سعید خدری نقل می کند که ما منافقین را با بغض نسبت به علی می شناختیم.(4)

ص:34


1- 46. مقاتل الطالبیین، ص 599.
2- 47. ثمّ اهتدیت، ص 204.
3- 48. مسند احمد، ج 6، ص 323؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 121.
4- 49. صواعق المحرقه، ص 73.

3 - امّ سلمه می گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «من سبّ علیاً فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ اللَّه»؛(1) «هر کس علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر کس مرا دشنام دهد خداوند متعال را دشنام داده است.

4 - رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کذب من زعم انّه یحبّنی ویبغض هذا»؛(2) «هر کس گمان کند که مرا دوست دارد ولی علی را دشمن بدارد، دروغ گفته است».

5 - ابن المغازلی از قشیری نقل می کند که گفت: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که در حقّ علی می فرمود: ای علی! باکی نیست بر کسی که بمیرد در حالی که تو را دشمن دارد، این که یهودی بمیرد یا نصرانی.(3)

2 - جعل روایات در شأن خلفا

2 - جعل روایات در شأن خلفا

از جمله عوامل اعراض و بی توجهی مردم از اهل بیت علیهم السلام را می توان روایاتی دانست که برخی از صحابه و تابعین در شأن و خلافت خلفا جعل و وضع نمودند که این به نوبه خود سبب انحراف اذهان و قلوب مردم از اهل بیت و میل به مخالفان آنان شد. روایاتی که حدیث شناسان و رجالیون اهل سنت، تصریح به وضع و جعل آن نموده و آن احادیث را در زمره احادیث ضعیف برشمرده اند

ص:35


1- 50. مستدرک حاکم، ج 3، ص 121؛ کنزالعمال، ج 11، ص 602.
2- 51. لسان المیزان، ج 4، ص 399.
3- 52. ترجمة الامام علی علیه السلام، ابن عساکر، ج 2، ص 185، ح 664.

ابن ابی الحدید و دیگران نقل کرده اند که معاویه در نامه ای به عاملان خود در مناطق مختلف چنین دستور داد: «... هر گاه نامه من به دست شما رسید مردم را دعوت به نقل روایات در فضایل صحابه و خلفای اولین کنید، و هر خبری را که در شأن ابوتراب - علی علیه السلام - نقل می کنند آن را بر صحابه منطبق نمایید؛ زیرا این کار نزد من محبوب تر است و چشم مرا روشن می کند، و بهتر می تواند حجت ابوتراب و شیعیانش را ابطال نماید. و تا می توانید فضایل عثمان را نقل کنید.

این نامه برای مردم قرائت شد، لذا اخبار زیادی در مناقب صحابه روایت شد که همگی آن ها جعلی بوده و هرگز حقیقت نداشت. مردم نیز این روایات را بر زبان گرفته تا جایی که خطبا بالای منبرها قرائت می کردند. به معلّمین مکتب خانه ها هم فرستاده شد تا به کودکان و نوجوانان نیز تعلیم دهند، آنان همانند قرآن این احادیث را فرا گرفتند. و از آنجا به خانه ها سرایت کرده و دختران و زنان نیز این احادیث را به دهان گرفتند... و این چنین بود که احادیث موضوع و جعلی بسیاری در جامعه اسلامی منتشر شد، و فقها و قضات و والیان نیز آنان را تلقّی به قبول نمودند...».(1)

ابن عرفه می گوید: «بیشتر روایات جعلی و موضوع در فضیلت صحابه، در ایام بنی امیه جعل شد تا از این طریق به سوی آنان تقرب بجویند. آنان با این عمل خود بر این گمان بودند که می توانند بینی بنی هاشم را به خاک بمالند.

ص:36


1- 53. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15؛ فجر الاسلام، ص 275.

کار به جایی رسید که حتی عدّه ای از عبّاد و زهّاد که به عبادت و زهد معروف بودند، در مدح خلفا روایت جعل کردند. اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:

حافظ عبدالمغیث حنبلی؛ شخصی است که معروف به زهد، وثاقت، دیانت، صدق، امانت، صلاح، اجتهاد و متابعت از سنت و آثار است، ولی رجالیین در باره او می گویند: او کتابی تألیف کرده که در آن احادیث جعلی و موضوع در شأن یزید بن معاویه را جمع کرده است.

ابو عمر زاهد نیز از احادیث جعلی در فضیلت معاویة بن ابی سفیان کتابی را تألیف کرده است.

بردانی که از بزرگان زهّاد است، معروف است به این که در فضیلت معاویه جعل حدیث می نموده است.(1)

یاسین بدرانی، یکی دیگر از مستبصرین در این باره می گوید:

«احادیث بسیاری جعل و وضع شد تا مقام افرادی پست و منحط را بالا برده و مقام برخی دیگر را که خداوند آنان را به فضیلت و هدایت و علم و حلم و فصاحت و تقوا اختصاص داده، مخفی دارد، کسانی که برای بندگان خدا نور و هدایت بودند. آری، حاکمان مسلّط از بنی امیه و بنی عباس کارهایی انجام دادند که مورد رضایت خدا نبوده و دروغ ها و باطل هایی را جعل نمودند. توقع ما از مخاطبان است که گول این گونه افراد و روایات باطل را نخورند، و با تنگ نظری و احساس عاطفه به امور ننگرند، بلکه خواست و اراده

ص:37


1- 54. ر.ک: الغدیر، ج 5، ص 446-449.

ما این است که آنان در مطالعات و فهمشان آزاد باشند و در مطالبی که می خوانند انصاف به خرج دهند».(1)

احادیث جعلی

احادیث در شأن و منقبت خلفا را مشاهده می کنیم که محدثین و رجالیین اهل سنت تصریح به جعل و وضع آن نموده اند. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ما فی الجنّة شجرة الاّ مکتوب علی کلّ ورقة منها: لا اله الاّ اللَّه، محّمد رسول اللَّه، ابوبکر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورین»؛ «در بهشت درختی نیست جز آن که بر هر برگ آن نوشته شده: لا اله الاّ اللَّه، محمد رسول اللَّه، ابوبکر صدیق، عمر فاروق، عثمان صاحب دو نور».

طبرانی بعد از نقل این حدیث می گوید: «حدیث جعلی است».(2)

2 - از انس مرفوعاً نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «لیلة أسری بی دخلت الجنّة فاذا انا بتفّاحة تعلّقت عن حوراء، قالت: أنا للمقتول ظلماً عثمان»؛ «شبی که مرا بالا برده و داخل بهشت کردند، سیبی مشاهده کردم که به دست حوریه ای آویزان بود. گفت: من برای کشته شده از طریق ظلم عثمانم».

ذهبی بعد از نقل آن می گوید: «حدیث جعلی است».(3)

3 - از ابوهریره مرفوعاً نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الأمناء

ص:38


1- 55. یاسین بدرانی، یا لیت قومی یعلمون، ص 64.
2- 56. المعجم الکبیر، ج 11، ص 63، ح 11093.
3- 57. میزان الاعتدال ج 2، ص 386، رقم 4182.

عنداللَّه ثلاثة: انا و جبرئیل و معاویة»؛ «امینان نزد خداوند سه نفرند: من و جبرئیل و معاویه».

خطیب بغدادی، نسائی و ابن حبّان متفق القول قائل به بطلان و جعل این حدیث اند.(1)

4 - از زید بن ثابت نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اول من یعطی کتابه بیمینه من هذه الامّة عمر بن الخطّاب، و له شعاع کشعاع الشمس. قیل: فاین ابوبکر؟ قال: تزفّه الملائکة الی الجنان»؛ «اول کسی که از این امت کتابش به دست راستش داده می شود، عمر بن خطّاب است و برای او شعاعی همانند شعاع خورشید است. گفته شد: ابوبکر کجاست؟ فرمود: ملائکه او را به طرف بهشت می برند».

سیوطی این حدیث را از احادیث جعلی دانسته است.(2)

5 - از ابی بن کعب مرفوعاً نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «قال جبرئیل: لو جلست معک مثل ما جلس نوح فی قومه ما بلغت فضائل عمر»؛ «جبرئیل گفت: اگر من با تو به مقداری که نوح در قومش بود می بودم به مقدار فضایل عمر نمی رسیدم».

ابن جوزی این حدیث را در ضمن احادیث جعلی آورده و ذهبی می گوید: این حدیث خبری باطل است.(3)

6 - از ابن عباس مرفوعاً نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ابوبکر منّی بمنزلة هارون من موسی»؛ «ابوبکر نزد من به مانند هارون نزد موسی است».

ص:39


1- 58. کتاب المجروحین، ج 1، ص 146.
2- 59. اللآلی المصنوعة، ج 1، ص 302.
3- 60. الموضوعات، ج 1، ص 321؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 451، رقم 1691.

ذهبی می گوید: «این خبر کذبی است که متهم به جعل آن علی بن حسن کلبی است».(1)

7 - از عایشه نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «أئمة الخلافة من بعدی ابوبکر و عمر»؛ «امامان خلافت بعد از من ابوبکر و عمرند».

ذهبی می گوید: روایتی است باطل و متّهم به وضع و جاعل آن علی بن صالح انماطی است.

8 - از انس مرفوعاً نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ابوبکر وزیری و خلیفتی»؛ «ابوبکر وزیر و خلیفه من است».

ذهبی بعد از نقل آن از طریق احمد بن جعفر بن فضل می گوید: «او مشهور به جعل حدیث است؛ لذا قابل اعتنا نیست».(2)

اگر واقعاً این احادیث صحیح بوده و از پیامبرصلی الله علیه وآله صادر شده بود، چرا ابوبکر در مرض موتش می گوید: دوست داشتم که از پیامبر سؤال می کردم، امرِ خلافت از آنِ کیست تا کسی در آن نزاع نکند، ای کاش سؤال می کردم که آیا برای انصار در امر خلافت نصیبی است؟(3)

3 - جعل روایات در مذمّت اهل بیت علیهم السلام

ابن ابی الحدید از ابوجعفر اسکافی نقل می کند که معاویه عده ای از صحابه و برخی از تابعین را گمارد تا اخباری را در مذمّت علی علیه السلام

ص:40


1- 61. میزان الاعتدال، ج 3، ص 122، رقم 5816.
2- 62. میزان الاعتدال، ج 1، ص 88، رقم 322.
3- 63. تاریخ طبری، ج 3، ص 431؛ العقد الفرید، ج 4، ص 93.

جعل کنند که مقتضی طعن و برائت از آن حضرت بود، و برای آنان اجرتی معین نمود تا در انجام این عمل رغبت کنند.(1)

او اسامی کسانی را که در عصر معاویه در مذمّت علی علیه السلام روایت جعل می کردند شمارش کرده و می گوید: آنان عبارتند از: ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه، عروة بن الزبیر، حریز بن عثمان و سمرة بن جندب.(2)

4 - تقلید باطل

4 - تقلید باطل

تقلید گرچه در برخی احیان و با بعضی از شروط حقّ بوده، بلکه در برخی از موارد واجب است؛ همانند تقلید جاهل از عالم، ولی تقلید جاهل از جاهلی دیگر در جهلش نزد عقلا مذموم است. همان گونه که تقلید عالم از عالمی دیگر به این که علم خود را رها کرده و مقلّد از دیگری در علمش شود نیز باطل است.

خداوند متعال می فرماید: « وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْلَمُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُونَ»؛(3) «و هنگامی که به آن ها گفته شود: به سوی آنچه خدا نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید!، می گویند: آنچه از پدران خود یافته ایم، ما را بس است!؛ آیا اگر پدران آن ها چیزی نمی دانستند، و هدایت نیافته بودند [باز از آن ها پیروی می کنند]؟!».

ص:41


1- 64. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 358.
2- 65. همان.
3- 66. سوره مائده، آیه 104.

و نیز در آیه ای دیگر می فرماید: « یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ * وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَرآءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ * رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً»؛(1) «در آن روز که صورت های آنان در آتش [دوزخ ]دگرگون خواهد شد [از کار خویش پشیمان می شوند و] می گویند: ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم! و می گویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند! پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آن ها را لعن بزرگی فرما!».

یکی دیگر از اسباب اعراض و دوری مسلمانان از اهل بیت علیهم السلام تعصّبات جاهلی است. هنگامی که با برخی از آنان به بحث می نشینیم و حق را به آنان گوشزد می کنیم، آخرین جوابی که می دهند این است که: ما نمی توانیم دست از آداب و رسوم آبا و اجداد خود برداریم و با آنان به مخالفت بپردازیم. اگر این نیت را به زبان جاری نسازند لااقل در دل داشته و مانع بزرگی برای خود در انتقال به مذهب دیگر می دانند، در حالی که همه ما وظیفه داریم که تابع حق و حقیقت بوده، از تعصّبات قومی و جاهلی بپرهیزیم.

از مجموعه آیات و روایات به خوبی استفاده می شود که وظیفه هر انسانی متابعت از حق و حقیقت است، گرچه پیروان آن در اقلیت اند. سنّت اسلامی بر متابعت از حق بنا شده، نه موافقت با طبع و هوای نفس، و این مطلب از واضح ترین بیانات قرآنی است.

ص:42


1- 67. سوره احزاب، آیات 66-68.

خداوند متعال می فرماید:

- « هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ»؛(1) «او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد».

- « وَ اللَّهُ یقْضی بِالْحَقِّ»؛(2) «خداوند به حقّ داوری می کند».

- « لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»؛(3) «ما حق را برای شما آوردیم؛ ولی بیشتر شما از حق کراهت داشتید!».

- « وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»؛(4) «و یکدیگر را به حق سفارش کردند».

خداوند متعال در این آیات اشاره نموده که محور و میزان، متابعت حق است. حقّ هیچ گاه موافق هوای نفس اکثریت نبوده است. قرآن با شدّت موافقت با هوای اکثریت را ردّ می کند؛ زیرا انسان را به تباهی می کشاند.

خداوند متعال می فرماید: « بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ * وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ»؛(5) «ولی او حق را برای آنان آورده؛ امّا بیشترشان از حق کراهت دارند [و گریزانند]. و اگر حق از هوس های آن ها پیروی کند، آسمان ها و زمین و همه کسانی که در آن ها هستند تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آن ها دادیم که مایه یادآوری [و عزّت و شرف برای آن هاست، امّا آنان از [آنچه مایه ]یادآوری شان [است ]رویگردانند!».

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «امتی نباشید که بگویید اگر مردم کار

ص:43


1- 68. سوره توبه، آیه 33.
2- 69. سوره غافر، آیه 20.
3- 70. سوره زخرف، آیه 78.
4- 71. سوره عصر، آیه 3.
5- 72. سوره مؤمنون، آیات 70 و 71.

خوبی کردند ما نیز خواهیم کرد و اگر ظلم کردند ما نیز ظلم می کنیم. خود را آماده کنید تا اگر مردم کار خوب کردند شما نیز چنین کنید و اگر بد کردند شما بد نکنید».(1)

بسیاری از مردم، از مخالفت با مفاهیمی که از پدران و پیشینیان خود به ارث برده اند، ترس دارند گرچه حق برایشان همانند روز روشن باشد، و این نتیجه افتادن در اسارت تقلید کورکورانه در انتخاب مذهب است؛ زیرا تقلید در عقاید، انسان را به مقدس شمردن عقیده موروثی وا می دارد و در نتیجه انسان را با موانع نفسی بسیاری رو به رو خواهد کرد. ولی واقع و حقیقت بر انسان جست وجوگر ایجاب می کند که این بندها را شکسته و با دقت تمام به ادله ای که با آرای موروثی او مخالفت دارد نگریسته و تأمل کند. انسان باید بداند که اگر پدران و اقوامش به اشتباه و خطا رفته اند و بر ما روشن شد که آنان به بیراهه رفته اند، وجهی ندارد که ما راه آنان را دنبال کنیم، بلکه وظیفه ما است که از حق پیروی نماییم؛ گرچه با افکار و معتقدات ارثی ما مخالفت داشته باشد.

قرآن کریم تقلید کورکورانه از اقوام و آبا و اجداد را مورد سرزنش قرار داده و می فرماید: «کسانی که شیعه شده اند به این مشکل اساسی اشاره کرده و برای نجات از آن نیز راه حل ذکر کرده اند».

معتصم سید احمد، یکی از مستبصرین سودانی می گوید: «نظر قدسی به علمای سابق و بزرگان خود داشتن، انسان را به تقلید

ص:44


1- 73. الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 341.

و پیروی مطلق و اتکا کردن بر افکار آنان وا می دارد. تسلیم این تقلید شدن منشأ انحراف از حق است. خداوند متعال، عقول آنان را بر ما حجّت قرار نداده است، بلکه عقل هر انسانی بر او حجّت است، لذا احترام ما به آنان نباید سبب منع و جلوگیری از مناقشه افکار آنان و دقت در آن ها گردد، تا داخل در مفاد آیه « وَقالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبَرَآءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا»(1) نشویم».(2)

یاسین معیوف بدرانی در این باره می گوید: «اسلام، تقلید و تعبّد را در ممارست با اصول عقاید کافی نمی داند...، بلکه بر هر فردی واجب می کند که در مورد صحّت عقاید خود به صورت مستقل و به دور از احساسات و تقلید کورکورانه جست وجو کند».(3)

طارق زین العابدین، یکی دیگر از مستبصرین، دراین باره می گوید: «چیزی که قابل اشاره به آن است این که افرادی که در آخرت، عاقبت بد و نهایت شومی دارند، کسانی هستند که عقاید موروثی در نفس آنان سکنی گزیده، به گمان این که این عقاید برحق است...»(4)

هاشم آل لقیط از مستبصرین سوری در این باره می گوید:

«کسی که می خواهد به حقّ برسد، چاره ای جز رسیدن به آن ندارد؛ گرچه راه طولانی باشد، ولی مشکل در کجا نهفته است؟ مشکل در فرار شخص بحث کننده از حقیقت پرستش بزرگان و تقدیس شخصیت ها به حساب دین است. مشکل در تقلید اجداد

ص:45


1- 74. سوره احزاب، آیه 67.
2- 75. معتصم سید احمد، الحقیقیة الضائعة، ص 32.
3- 76. یاسین معیوف بدرانی، یالیت قومی یعلمون، ص 48.
4- 77. طارق زین العابدین، دعوة الی سبیل المؤمنین، ص 17 - 18.

و پدران و افکار موروثی است. لذا اگر انسان از آنچه گفته شد خودش را پیراسته کند و به ادله قرآن و سنت نبوی و آثار صحیح روایت شده از رسول خداصلی الله علیه وآله تمسک کند، به طور حتم حق را درک خواهدکرد و به آرزوی خود که آرزوی هر طلب کننده و رغبت هر رغبت کننده است خواهد رسید».(1)

مستبصر معروف مصری، صالح الوردانی در رابطه با افتادن در اسارت تقدیس شخصیت ها و شناخت حقّ به آنان، نه شناخت حقّ به خود حقّ، می گوید: «این همان مطلبی است که احبار و راهبان دوست داشته و بین مردم منتشر ساختند. امری که مسلمانان نیز امروزه به آن مبتلا شده اند، که گفتار شخصیت ها را به جای قبول نصوصات برمی گزینند».(2)

او در ادامه مطلب خود می گوید: «جست وجوی از حق موجب متابعت از نص خواهد شد نه جستجو در کلمات شخصیت ها؛ آری، دنبال نص بودن، انسان را به حق رهنمون می سازد. دنبال اشخاص رفتن در آینده ای نه چندان دور بین انسان و نص فاصله می اندازد، و او را در گرو مردان قرار می دهد نه در گرو نصّ. نصّ معیار است، و همین نصّ معیار تکلیف می باشد. با نصّ است که مسؤولیت بر گردن مسلمان قرار می گیرد. قوام انسان بر نصّ است و نجات انسان از آتش نیز بر اساس نصّ است.

مقصود از نص در اینجا نص قرآنی یا نبوی صحیح موافق با قرآن

ص:46


1- 78. هاشم آل قطیط، من الحوار الکتشفت الحقیقیة، ص 322.
2- 79. صالح الوردانی، الخدعة، ص 44.

و عقل در امور مربوط به غیبیات و پیروی ها و سیاست و اخلاق و اصول دین و تولّی و تبرّی است...».(1)

او در جایی دیگر می گوید: «بر مسلمین است که از عبادت شخصیت ها پرهیز کرده و از توهّم و خیال قداست پیشینیان خارج شوند. وظیفه آنان است که نصوص را بالاتر از شخصیت ها به حساب آورده و آن را مقیاس و میزان برای تصحیح فکر اسلامی و قرائت وقایع تاریخی به حساب آورند».(2)

او نیز می گوید: «بحث، یک شرط اساسی دارد و آن تهی شدن از قدسیت اشخاص است، یعنی وجود شخصیتی فکری مستقل و آزاد شده از عبادت افراد. من قبلاً در کتاب ها با دید قدسیت و ترس نسبت به افراد مرموز گذشته که شروع آن از صحابه و ختم آن به فقها است غوص می کردم، ولی هنگامی که از توهّم قداست رهانیده شدم، راه را در جلوی خود برای رسیدن به حقیقت اسلام بازیافتم... آری، هنگامی که تتبّع در نصوص و حوادث تاریخی را با کنار گذاردن شخصیت ها شروع کردم، یا به معنای دقیق تر هنگامی که نصوص را بالاتر از شخصیت ها قرار دادم، آن وقت بود که حق را شناختم... من حقیقت را کشف کردم و از دایره وهم به دایره حقیقت وارد شدم، هنگامی که مسیر اسلام را از بعد رسول خداصلی الله علیه وآله جست وجو کرده و از نو آن را قرائت نمودم.

روحم بعد از سال های طولانی از گمراهی و حیرت راحت شد، هنگامی که چشمم بر بخش غایب از تاریخ اسلام و واقعیت های

ص:47


1- 80. همان.
2- 81. صالح الوردانی، السیف و السیاسة، ص 203.

مسلمانان افتاد و قدم های من بر راه مستقیم استقرار یافت. در این هنگام بود که پرده ها برداشته شد و در مقابل خود، آل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله را ساطع دیدم و معالم راه مستقیم برای من ظاهرشد و یقین پیدا کردم که بر طریق اسلام صحیح قرار گرفته ام»(1)

ادریس حسینی مغربی، یکی دیگر از مستبصرین در این باره می گوید: «من از ابتدا نیز می دانستم که بدون استثنا حقیقت ارزشمندتر و نفیس تر از شخصیت ها است، و این که من باید خودم را آماده و مهیا کنم تا در معرکه ها به دنبال حقایق گمشده باشم. من در مقابل دیدگانم احتمال جدایی با افراد و شخصیت هایی را قرار داده بودم که نسبت به من همانند خون بدنم در جریان بودند. من از ابتدا می دانستم و اهداف رسالت اسلامی را که برای فراگیری مردم از ارزش های آسمانی آمده نه ارزش های زمینی، درک می کردم.

از باب نمونه: ابو هریره چه ارزشی در میزان دین دارد تا من به جهت تقویت او بحث و جست وجو از حقیقت تاریخی را تعطیل کنم؟ و در راه پوشش گذاشتن بر افتضاحات او دست به تحریف تمام حقایق ببرم؟ آیا ابوهریره اصلی از اصول عقیده است تا بر من حرام باشد که او را مورد محاسبه تاریخی قرار دهم و به افعال قبیح او اعتراف کنم؟ آیا زننده نیست که ما از فضایح او ساکت شویم تا آن ها با حقایق دین مخلوط شده و اسلام فدای همه مفاسد گردد؟»(2)

ص:48


1- 82. صالح الوردانی، الخدعة، ص 4 - 5.
2- 83. ادریس حسینی، لقد شیعنی الحسین، ص 19 - 20.

تعقّل، راه احتراز از تقلید کورکورانه

مهم ترین عاملی که می تواند انسان را از پیروی کورکورانه از این و آن باز دارد اعمال عقل و تعقّل است.

محمّد علی متوکّل، یکی از مستبصرین دراین باره می گوید: «عقل، آن نوری است که صاحبش را برحق راهنمایی می کند، مادامی که هواهای نفسانی و شهوات او را نپوشاند. عقل، حجّت خدا بر انسان است. به توسط آن است که خدا شناخته شده و انبیا تصدیق می شوند. و به واسطه آن است که حق از باطل تمییز داده می شود و کسی که عقل ندارد دین ندارد...»(1)

استادمعتصم سیداحمد، یکی دیگر از کسانی که شیعه شده، در این باره می گوید:

«خداوند سبحان به انسان نور عقل و علم داده و راه استفاده از آن را به دست انسان قرار داده است. پس هرکس که آن نور را اهمال کرده و به جهت کشف حقایق آن را مشتعل نسازد، زود است که در سایه ای از جهل و خرافات و گمراهی به سر برد، به خلاف کسی که عقلش را به کار گرفته و آن را رشد دهد...».(2)

ادریس حسینی مغربی می گوید: «هنگامی که اسلام را به دور از افکار پیشینیان می فهمیم پی می بریم که هدف اسلام برانگیختن عقل انسان است تا با فهم و شعور و درک با آن ممارست داشته و با یقین، قیام کننده به وظایف دینی خود باشد».(3)

ص:49


1- 84. و دخلنا التشیع سجّداً، محمدعلی متوکّل، ص 9.
2- 85. الحقیقیة الضائعة، معتصم سیداحمد، ص 30.
3- 86. لقد شیعنی الحسین، ادریس الحسینی، ص 349.

5 - کتمان فضایل اهل بیت علیهم السلام

آیا بخاری و مسلم هر حدیث صحیح در فضایل امام علی علیه السلام که مطابق با شروط نقل روایت آن دو است را در صحیح خود آورده اند؟ هیچ کس چنین ادعایی نکرده است، چه بسیار احادیث صحیح السندی که حاکم در مستدرک با شرط صحت نزد بخاری یا مسلم یا هر دو آورده، ولی شیخین یا یکی از آن دو در صحیح خود نقل نکرده اند. مگر احمد بن حنبل نگفته است: کسی به مانند علی بن ابی طالب این مقدار فضیلت برای او نقل نشده است.

اسماعیل قاضی و نسائی و ابوعلی نیشابوری می گویند: هرگز برای احدی از صحابه به مانند علی این مقدار حدیث صحیح وارد نشده است.(1)

سید شرف الدین عاملی در علت نقل نکردن حدیث «دار» توسط بخاری و مسلم می گوید: «لانّهم رأوه یصادم رأیهم فی الخلافة، وهذا هو السبب فی اعراضهم عن کثیر من النصوص الصحیحة. خافوا ان تکون سلاحاً للشیعة، فکتموها وهم یعلمون. وانّ کثیراً من شیوخ اهل السنة - عفا اللَّه عنهم - کانوا علی هذه الوتیرة؛ یکتمون کل ما کان من هذا القبیل، ولهم فی کتمانه مذهب معروف، نقله عنهم الحافظ بن حجر فی فتح الباری»؛ «جهتش آن است که: اینان مشاهده کردند که این گونه روایات با رأی آنان در خلافت سازگاری ندارد، و این سبب اساسی در اعراض از نقل این گونه روایات است، آنان ترسیدند که این ها اسلحه ای

ص:50


1- 87. مستدرک حاکم، ج 3، ص 107؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 133؛ صواعق المحرقه، ص 120، باب 9.

به نفع شیعه شود و با آن از مذهب خود دفاع کنند و لذا در حالی که علم به صحّت سند و دلالت آن داشتند، آن ها را کتمان کردند. بسیاری از شیوخ اهل سنت - خدا از تقصیرشان درگذرد - همین روش را دنبال نمودند، آنان هر حدیثی که از این قبیل بود را کتمان نمودند، و این روشی معروف است که به آن ها نسبت داده شده و حافظ در «فتح الباری» این مطلب را گوشزد نموده است».

آن گاه می گوید: «ومن عرف سریرة البخاری تجاه امیرالمؤمنین وسائر اهل البیت علیهم السلام، وعلم انّ یراعته ترتاع من روائع نصوصهم وانّ مداده ینضب عن بیان خصائصهم لایستغرب اعراضه عن هذا الحدیث وامثاله...»؛(1) «هر کس پی به سیره و روش بخاری نسبت به امیرالمؤمنین و سایر اهل بیت ببرد و بداند که او دستش هنگام نوشتن فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیتش به لرزه درمی آید و قلمش هنگام بیان خصوصیات آنان فرو می ریزد، هرگز اعراض او را از احادیث فضایل اهل بیت علیهم السلام غریب نمی بیند...».

6 - تحریف فضایل اهل بیت علیهم السلام

6 - تحریف فضایل اهل بیت علیهم السلام

تحریف در لغت به معنای تغییر و تبدیل است. ابن منظور در بیان معنای «تحریف» می گوید: «تحریف کلام از مواضعش به معنای تغییر دادن آن است».(2)

و در اصطلاح به معنای تصرّف در کلام و اثر دیگری است به نحوی که مخالف با مقصود او باشد.

ص:51


1- 88. المراجعات، مراجعه 22.
2- 89. لسان العرب، ج 3، ماده حرف.

تراث اسلامی و میراث فرهنگی اسلام که در طول تاریخ دست به دست به ما رسیده، امانتی الهی است که بر گردن ما نهاده شده است و ما نسبت به حفظ آن وظیفه سنگینی داریم، وظیفه داریم که نه تنها در آن تغییری به نفع خود ایجاد نکنیم، بلکه واجب است واقعیت های تاریخی را آن گونه که هست حفظ کرده و از دستبرد دیگران برحذر داریم. و در غیر این صورت به تاریخ که انسان ساز است خیانت کرده ایم.

خداوند متعال می فرماید: « إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»؛(1)(2) «خداوند شما را دستور می دهد که امانت ها را به اهلشان مسترد دارید».

و نیز در مورد صفات متقین می فرماید: « وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»؛(3) «و کسانی که آنان مراعات کننده امانات و عهد خود هستند».

خداوند سبحان در آیات فراوانی به این نکته اشاره می کند که تحریف بدعتی است که یهود از خود به ارث گذاشته است. آنان کسانی بودند که کلمات را از جایگاه خود مطابق هوس ها و میل های خود و مصالحشان تغییر می دادند. و لذا خداوند در آیات متعددی آنان را به جهت این عمل ناشایست سرزنش می کند.

در سوره «بقره» می فرماید: « فَوَیلٌ لِلَّذینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ

ص:52


1- 90. سوره نساء، آیه 58.
2- 91. سوره نساء، آیه 58.
3- 92. سوره مؤمنون، آیه 8.

أَیدیهِمْ وَ وَیلٌ لَهُمْ مِمَّا یکْسِبُونَ»؛(1) «پس وای بر آن ها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست، تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آن ها از آنچه با دست خود نوشتند، و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست آوردند!».

و نیز در آیه ای دیگر می فرماید: « فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیةً یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»؛(2) «ولی به خاطر پیمان شکنی، آنان را از رحمت خویش دور ساختیم و دل های آنان را سخت و سنگین نمودیم، سخنان [خدا] را از موردش تحریف می کنند...».

و در موضع دیگر می فرماید: « الَّذینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یعْرِفُونَهُ کَما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یعْلَمُونَ»؛(3) «کسانی که کتاب آسمانی به آن ها داده ایم، [پیامبر] را همچون فرزندان خود می شناسند، [ولی ]جمعی از آنان حقّ را آگاهانه کتمان می کنند».

با این تأکیدات و سخت گیری ها که در حفظ حق و واقعیت های تاریخی شده و از کتمان حق نهی شده، وظیفه ما نسبت به تاریخ روشن می شود - ما مکلّفیم که حقایق تاریخی را آن گونه که هست حفظ کرده و به دیگران منتقل کنیم؛ خواه مطابق میل و خواسته ما باشد یا نباشد. ولی مع الاسف با مراجعه به گوشه ای از تاریخ پی می بریم احادیثی که در آن ها فضایل اهل بیت علیهم السلام بوده، بخشی را تحریف کرده اند تا نتواند مدرکی بر امامت آنان بوده و متمسک شیعه گردد.

ص:53


1- 93. سوره بقره، آیه 79.
2- 94. سوره مائده، آیه 13.
3- 95. سوره بقره، آیه 146.

موارد تحریف

گفته شد از جمله عواملی که سبب شد عموم مسلمین از اهل بیت علیهم السلام اعراض کرده، یا به آنان معرفت نداشته باشند، موضوع تحریف فضایل و مناقب آنان است.

علمای سوئی که به جهت تعصّب مذهبی، وجود این گونه روایات را با عقاید و پیش فرض های خود موافق نمی دیدند؛ بلکه با عنوان و مقام و شئونات خود در تزاحم می دیدند، آنان درصدد برآمدند که به هر نحو ممکن این گونه احادیث را کتمان یا تحریف نموده و آن را مخفی بدارند. اینک به نمونه هایی از این جنایات تاریخی اشاره می کنیم:

1 - ابن سعد از عایشه نقل می کند: هنگامی که مرض بر رسول خداصلی الله علیه وآله سخت شد از خانه بیرون آمد و در حالی که بین دو مرد بود؛ یعنی بین عباس بن عبدالمطلب و شخصی دیگر، دو پای خود را بر زمین می کشاند. راوی می گوید: این خبر را برای عبداللَّه بن عباس نقل کردم که عایشه چنین می گوید. ابن عباس گفت: آیا می دانی که شخصی که عایشه نام آن را نبرد کیست؟ عرض کردم: خیر. ابن عباس فرمود: او علی بن ابی طالب است. آن گاه گفت: عایشه دوست نداشت که از علی به خیر یاد کند».(1)

بخاری همین مضمون را نقل کرده، ولی ذیل آن را که: «عایشه دوست نداشت علی را به خیر یاد کند» نیاورده و آن را حذف کرده

ص:54


1- 96. طبقات ابن سعد، ج 2، ص 29.

است، با آن که ابن سعد حدیث را با این ذیل و با سند صحیح نقل کرده است، و این خود از تحریفات بخاری به شمار می آید.(1)

2 - در تاریخ اشاره به مکاتبه و نامه ای شده است که محمّد بن ابوبکر به معاویه نوشت، در آن نامه که نصر بن مزاحم در کتاب «وقعة صفین» و مسعودی در کتاب «مروج الذهب» آن را به تفصیل نقل کرده اند، به بسیاری از فضایل حضرت اشاره کرده است، ولی - مع الاسف - طبری و ابن اثیر آن را نقل نکرده اند، آنان در توجیه عمل خود می گویند: عموم مردم تحمّل این گونه مسائل را ندارند. بعد از این دو مورّخ، ابن کثیر به اصل نامه محمّد بن ابوبکر در تاریخ خود اشاره کرده، ولی به این جمله اکتفا می کند که در آن غلظت و تندی است.(2)

3 - طبری و ابن اثیر در تاریخ خود خطبه امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا نقل کرده اند، در ضمن خطبه چنین آمده است: «امّا بعد فانسبونی فانظروا من أنا؟ ثم ارجعوا الی أنفسکم و عاتبوها هل یجوز لکم قتلی وانتهاک حرمتی؟ ألست ابن بنت نبیکم و ابن وصیه وابن عمّه، و اوّل المؤمنین باللَّه و المصدّق لرسوله بما جاء من عند ربّه؟...»؛ «امّا بعد، نسب مرا بگویید، ببینید که من کیستم، آن گاه به خود باز گردید و نفس های خود را عتاب کنید که آیا برای شما کشتن و هتک حرمت من جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصی او و فرزند

ص:55


1- 97. صحیح بخاری، باب مرض النبی صلی الله علیه وآله، ج 5، ص 139.
2- 98. البدایة و النهایة، ج 7، ص 314.

پسر عموی او نیستم؟ و اول مؤمن به خدا و تصدیق کننده رسول او با آنچه از جانب پروردگارش آورده می باشد؟...».

ولی ابن کثیر هنگامی که این خبر را نقل می کند، کلمه «و ابن وصیه» را از خبر حذف کرده، با آن که مصدر او تاریخ طبری است که نقل کرده است.

4 - بخاری در صحیح خود روایتی را این گونه نقل کرده است: «علی - علیه السلام - به عمر فرمود: آیا نمی دانی که قلم تکلیف از چند نفر برداشته شده: از مجنون تا به هوش آید، از کودک تا به ادراک برسد، و از خواب تا بیدار شود؟».(1)

ولی هنگامی که به مصادر حدیثی دیگر مراجعه می کنیم پی می بریم حدیث صدری داشته که بخاری به جهت حفظ قداست عمر بن خطّاب آن را حذف کرده است.

ابوداود، نسائی و ابن حبّان از ابن عباس نقل کرده اند: علی بن ابی طالب گذرش بر دیوانه ای از قبیله ای افتاد که زنا داده و عمر دستور به سنگسار کردنش را صادر نموده بود، علی علیه السلام به عمر فرمود: آیا نمی دانی که رسول خدا فرمود: قلم تکلیف از سه دسته برداشته شده است...؟(2)

از این جا استفاده می شود که بخاری چگونه حدیث را نقل به معنا کرده و صدر آن را حذف نموده است.

5 - مورّخین و مفسرین در ذیل آیه شریفه: « وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ

ص:56


1- 99. صحیح بخاری، کتاب الحدود، باب لایرجم المجنون و المجنونة.
2- 100. ارشاد الساری فی شرح صحیح بخاری، ج 14، ص 258و259.

الْأَقْرَبینَ»؛(1) «و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!» نقل کرده اند که بعد از نزول آیه شریفه، پیامبرصلی الله علیه وآله چهل و پنج نفر از بزرگان بنی هاشم را دعوت کرد، و عزم نمود تا آنان را در ضیافتی به رسالت خود دعوت کند. علی علیه السلام را دستور داد تا شیر و طعام آماده سازد و بعد از پایان یافتن طعام، پیامبرصلی الله علیه وآله شروع به صحبت کرد... در بین سخنان خود فرمود: «... ای فرزندان عبدالمطلب! همانا من در میان عرب جوانی سراغ ندارم که بهتر از آنچه من برایتان آورده ام برای شما آورده باشد، من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام، و خداوند عزّوجلّ مرا امر نموده تا شما را به آن دعوت نمایم، کدام یک از شما به من ایمان آورده و کمک کار من می شود تا این که برادر و وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟

علی علیه السلام می فرماید: همگی سرها را به زیر انداختند، ولی من در میان آن ها عرض کردم: من ای نبی خدا وزیر تو خواهم شد. آن گاه دست بر گردن من گرفت و سپس فرمود: همانا این - علی علیه السلام - برادر و وصی و خلیفه من در میان شما است، به دستورات او گوش فرا داده و او را اطاعت کنید».(2)

ولی - مع الاسف - طبری همین قضیه را با کمی تفصیل به صورت تحریف شده در تفسیر خود نقل کرده است، و هنگامی که به فضیلت امام علی علیه السلام می رسد آن را به صورت اجمال و اهمال آورده است. او این گونه نقل می کند: «... فأیکم یؤازرنی علی هذا الامر

ص:57


1- 101. سوره شعراء، آیه 214.
2- 102. تاریخ طبری، ج 2، ص 62و63؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 40و41؛ مسند احمد، ج 1، ص 111.

علی أن یکون أخی و کذا و کذا...»؛(1) «... کدامین از شما کمک کار من بر این امر خواهد شد تا این که برادر من و چنین و چنان باشد...».

این عمل جنایتی است که از نویسنده و یا نسخه بردار انجام گرفته است، او با این عمل خود چه هدفی را دنبال می کند؟ آیا می خواهد بر اهل سنت خدعه و حیله کرده تا مبادا پی به فضایل امیرالمؤمنین برده و پیرو او گردند؟ یا هدف دیگری را دنبال می کرده است.

همین کار را ابن کثیر در کتاب تاریخ و تفسیر خود دنبال کرده و فضیلت امیرالمؤمنین را با اجمال ذکر کرده است.(2)

تعجب از دکتر هیکل وزیر معارف مصر است که در کتاب خود «حیات محمّد» در چاپ اوّل، قصه را به تمامه نقل کرده ولی در چاپ های بعد فضایل علی علیه السلام را با اجمال بیان کرده است، تا کسی به آن پی نبرد.(3)

6 - شیخ عبدالوهاب شعرانی در کتاب «الیواقیت و الجواهر» بابی را منعقد کرده و در آن علائم قیامت را بیان نموده است؛ از آن جمله به خروج حضرت مهدی علیه السلام اشاره کرده است، آن گاه عباراتی از شیخ محیی الدین در باب سیصد و شصت و شش از فتوحات نقل می کند که این چنین است: «و بدانید که خروج مهدی حتمی است ولی او خروج نمی کند تا زمین از ظلم و جور پر شود، آن گاه پر از قسط و عدل می نماید. و اگر از دنیا تنها یک روز باقی ماند، خداوند

ص:58


1- 103. تفسیر طبری، ج 19، ص 75.
2- 104. تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 231؛ تاریخ ابن کثیر، ج 2، ص 38.
3- 105. حیاة محمّدصلی الله علیه وآله، ص 142، چاپ سیزدهم.

آن را طولانی می گرداند تا آن خلیفه والی زمین شود. و او از عترت رسول خداصلی الله علیه وآله از فرزندان فاطمه است، جدّش حسین بن علی بن ابی طالب و پدرش حسن عسکری فرزند امام علی النقی، فرزند امام علی الرضا، فرزند امام موسی الکاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمّد باقر، فرزند امام زین العابدین علی، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب است. اسم او هم نام رسول خدا است. مسلمانان با او در بین رکن و مقام بیعت می کنند. او شبیه رسول خداصلی الله علیه وآله در اخلاق است...».(1)

ولی - مع الاسف - هنگامی که چاپ جدید «فتوحات مکیه» را مشاهده می نماییم هرگز اثری از اسامی اهل بیت علیهم السلام در آن نمی بینیم، گویا چاپ کننده کتاب با ارشاد علمای اهل سنت از آنجا که وجود این اسامی را تأییدی بر مذهب شیعه دانسته و سبب اعتراض بر مذهب خود می دانسته است، این اسامی را از کتاب فتوحات مکیه حذف کرده و بدون آن چاپ کرده است.(2)

7 - احمد بن ابی یعقوب، معروف به یعقوبی صاحب تاریخ معروف در فصلی با عنوان «ما نزل من القرآن بالمدینة» می گوید: «گفته شده که آخرین آیه ای که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، آیه: « أَلْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛(3) «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.» است. روایت صحیح،

ص:59


1- 106. الجواهر و الیواقیت، ج 2، ص 143، طبع سال 1378 هجری.
2- 107. الفتوحات المکیه، ج 3، ص 327.
3- 108. سوره مائده، آیه 3.

ثابت و صریح نیز این مطلب را تأیید می کند. نزول آیه در روز نصّ بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در غدیر خم است.(1)

ولی در جایی دیگر بعد از نقل آیه اکمال چنین آمده است: «مطابق همین معنا است، روایت صحیح، ثابت و صریح، و نزول آیه در روز نفر برامیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بعد از ترحم بوده است».(2)

مشاهده می کنیم که چگونه دو کلمه از عبارت یعقوبی را تحریف کرده تا فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام را نامفهوم جلوه دهد. و این خطر بزرگی است که میراث فرهنگی اسلامی را تهدید می کند.

8 - متقی هندی از صحیح مسلم و سنن ابوداوود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: «مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است».(3)

ابن حجر هیتمی نیز در «الصواعق المحرقه» همین حدیث را از مسلم و ابوداوود و نسائی و ابن ماجه و بیهقی و دیگران نقل می کند.(4)

ولی - مع الاسف - در صحیح مسلم وجود ندارد.

9 - ابن حجر هیتمی از دیلمی نقل می کند که او از عایشه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که حضرت فرمود: «بهترین برادران من علی، و بهترین عموهای من حمزه است. یاد علی عبادت است».(5)

ولی با مراجعه به کتاب دیلمی «فردوس الاخبار» با تحقیق

ص:60


1- 109. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35، چاپ المکتبة الحیدریة، سال 1383 هجری.
2- 110. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 43، چاپ دارالصادر.
3- 111. کنزالعمال، ج 14، ص 264، رقم 38662.
4- 112. الصواعق المحرقه، ص 163.
5- 113. الصواعق المحرقه، ص 74.

عبدالوهاب عبداللطیف در سال 1385 از ذیل حدیث، یعنی جمله «ذکر علی عبادة» اثری نمی بینیم.

10 - با مقابله کتاب «الصواعق المحرقه» چاپ سال 1385 و چاپ سال 1312 هجری پی خواهیم برد که این کتاب هم از دست تحریف مصون نمانده است، که از آن جمله می توان به اموری اشاره کرد:

الف) در صفحه 74 کتاب حدیث «ذکر علی عبادة» حذف شده است.

ب) در صفحه 76 چاپ قدیم از طبرانی روایتی را نقل کرده که مضمون آن چنین است: «برای علی علیه السلام هجده منقبت و فضیلت است که برای هیچ یک از امت نیست»، ولی - مع الاسف - در چاپ جدید آن وجود ندارد.

ج) در صفحه 87 چاپ قدیم آن روایتی را به این مضمون از حاکم نیشابوری نقل کرده است: «... عرض کردیم: ای رسول خدا! چگونه بر اهل بیتت درود فرستیم؟ حضرت فرمود: این چنین درود فرستید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد».

ولی در چاپ بعد از آن وجود ندارد.

د) در صفحه 20 از چاپ قدیم حدیثی به این مضمون نقل کرده است: «صراط علی مستقیم»، راه علی مستقیم است. ولی در چاپ بعد کلمه «علی» حذف شده است.

11 - به ابوالطیب متنبّی شاعر گفتند: چرا علی را مدح نمی گویی؟ او در جواب این دو بیت شعر را سرود:

ص:61

و ترکت مدحی للوصی تعمداً

اذ کان نوراً مستطیلاً کاملاً

و اذا استطال الشی ء قام بنفسه

وصفات ضوء الشمس تذهب باطلاً

در این دو بیت شعر اشاره به این نکته دارد که علت ترک من مدح وصی - علی علیه السلام - را در این است که نور علی چنان بلند و کامل است که به خود قوام دارد و احتیاج به این ندارد که من آن را فروزان کنم. ولی - مع الاسف - در برخی از نسخه های این دیوان حذف شده و از آن خبری نیست.

12 - کتاب «الطبقات الکبری» از ابن سعد چندین بار چاپ های گوناگون از آن شده است، که حال امام حسن و امام حسین علیهما السلام در این کتاب چند صفحه ای محدود را به خود اختصاص داده است. در حالی که کتاب شناس معروف معاصر سید عبدالعزیز طباطبایی نسخه ای خطی از این کتاب را در ترکیه پیدا کردند که ترجمه و شرح حال این دو امام چندین برابر موجود است، و خوشبختانه این بخش به طور مستقل به چاپ رسیده است.

13 - حاکم نیشابوری در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» می گوید: «از متفرّدات مسلم به نقل حدیث ابوموسی از پیامبرصلی الله علیه وآله است که فرمود: «بهترین زنان عالم چهار نفرند». و تتمه حدیث که در بسیاری از مصادر حدیثی آمده، چنین است: «مریم، خدیجه، آسیه، فاطمه علیها السلام»، ولی با جستجوی فراوان در ابواب مختلف همچون باب فضایل خدیجه علیها السلام یا باب فاطمه علیها السلام و یا در ابواب دیگر یافت نشد.

مرحوم شیخ محمّد حسن مظفّر در کتاب «دلائل الصدق»

ص:62

می گوید: «گویا نسّاخ کتاب این حدیث را تحریف نمودند، تا این که آبروی عایشه را حفظ نمایند؛ زیرا اسم عایشه در میان این چهار نفر ذکر نشده است».(1)

14 - حدیث امان را بسیاری از مصادر از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده اند که فرمود: «ستارگان امان بر اهل آسمانند، و اهل بیت من امان برای اهل زمین اند و هرگاه اهل بیت من از روی زمین بروند، اهل زمین نیز نابود خواهند شد».

از جمله مصادری که این حدیث از آن نقل شده «مسند احمد» است، ولی - مع الاسف - الآن در مسند احمد وجود ندارد.

15 - حدیث «أنا مدینة العلم و علی بابها» در بسیاری از مصادر اهل سنت وارد شده است. ابن اثیر در «جامع الاصول»، سیوطی در «تاریخ الخلفاء»، ابن حجر در «الصواعق المحرقه»، این حدیث را از ترمذی در «الجامع الصحیح» نقل می کنند، و نیز فضل بن روزبهان اعتراف به وجود این حدیث در صحیح ترمذی کرده و آن را تصحیح کرده است، ولی این حدیث الآن در «الجامع الصحیح» ترمذی وجود ندارد.

16 - بخاری در صحیح خود، باب «بعث علی بن ابی طالب علیه السلام و خالد بن الولید الی الیمن قبل حجة الوداع» به سندش از بریده نقل می کند: پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به سوی خالد فرستاد تا خمس غنایم را از او بگیرد، و من در آن هنگام علی را دشمن می داشتم. دیدم که علی علیه السلام غسل کرد. به خالد گفتم: آیا این کار او را مشاهده کردی؟

ص:63


1- 114. دلائل الصدق، ج 2، ص 367.

خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله که رسیدم جریان را بر او عرضه داشتم. حضرت فرمود: ای بریده! آیا علی را دشمن داری؟ گفتم: آری. حضرت فرمود: او را دشمن مدار؛ زیرا سهم او از خمس بیشتر از این مقدار است.(1)

با تأمّل در مصادر دیگر روایی پی می بریم که بخاری روایت بریده را ناقص و با تحریف نقل کرده است. و اصل سخن رسول خداصلی الله علیه وآله که همان اشاره به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است را حذف نموده است.

احمد بن حنبل به سندش از بریده نقل می کند: رسول خداصلی الله علیه وآله دو لشکر را به سوی یمن فرستاد: بر یکی از آن ها علی بن ابی طالب را امیر نموده و بر دیگری خالد بن ولید را فرمانده نمود و فرمود: هر گاه با هم برخورد کردید، علی علیه السلام فرمانده شما خواهد بود و در صورت عدم برخورد، هرکدام از شما دو نفر فرمانده لشکر خود باشد. ما با بنی زید از اهل یمن درگیر شده و قتال نمودیم. مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند و بعد از قتال ذریه آن ها را به اسارت بردیم. علی علیه السلام زنی از اسرا را برای خود انتخاب کرد. بریده می گوید: خالد نامه ای نوشت و در آن اشاره به ماجرا کرد و آن را به من داد تا به مدینه برده و به رسول خداصلی الله علیه وآله تحویل دهم. من خدمت حضرت آمده و نامه را به ایشان دادم. حضرت صلی الله علیه وآله نامه را که مشاهده نمود، غضب در صورتش مشاهده شد. عرض کردم: ای رسول خدا! این جا مکانی است که باید به خدا پناه برد. تو مرا با کسی فرستادی

ص:64


1- 115. صحیح بخاری، ج 5، ص 206و207.

و امر کردی که او را اطاعت کنم، من نیز چنین کردم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کاری بر ضدّ علی انجام نده؛ زیرا او از من و من از او هستم و او ولی هر مؤمنی بعد از من است».(1)

با تأمل در این دو حدیث به خوبی استفاده می شود که متن حدیث احمد بن حنبل همان قضیه ای است که بخاری از بریده نقل کرده، ولی بخاری با نقل به معنایی که انجام داده در حدیث تحریف کرده و اصل کلام رسول خداصلی الله علیه وآله که اشاره به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام دارد را نیاورده است. و این گونه کارها از بخاری سابقه داشته و امر تازه ای به حساب نمی آید.

ابن دحیه اندلسی بعد از نقل این حدیث از بخاری می گوید: «بخاری این حدیث را همان گونه که مشاهده می کنی ناتمام و ناقص نقل کرده است. و این عادت او در نقل احادیثی از این قبیل است...».(2)

ذهبی در ترجمه ابن دحیه اندلسی می گوید: «... شیخ، علامه، محدّث... دارای بصیرت به حدیث...».(3)

سیوطی نیز او را از اعیان علما و مشاهیر فضلا به شمار آورده که در علم حدیث و علومی که مربوط به آن است، متقن است.(4)

عجیب تر از کاری که بخاری در تحریف حدیث «ولایت» انجام داده، تحریفی است که ولی اللَّه دهلوی انجام داده است، او به جای کلمه «هو» لفظ «أنا» را به کار برده و کلمه «بعدی» را از آخر حدیث حذف کرده است. او در کتاب «أزاحة الخفاء» حدیث را این گونه نقل

ص:65


1- 116. مسند احمد، ج 5، ص 356.
2- 117. المستوفی فی أسماء المصطفی، مخطوط.
3- 118. سیر اعلام النبلاء، ج 22، ص 389.
4- 119. بغیة الوعاة، ج 2، ص 218.

کرده است: «... ما تریدون من علی انّ علیاً منّی و أنا منه و أنا ولی کلّ مؤمن».

7 - تضعیف مغرضانه احادیث

یکی از راه های کتمان فضایل اهل بیت علیهم السلام و در نتیجه دوری مردم از آنان، تضعیف بی مورد و مغرضانه این قبیل احادیث است؛ زیرا از آنجا که این احادیث با عقاید آن ها سازگاری ندارد، بدون جهت و دلیل تضعیف می نمایند. از باب نمونه می توان به ابن تیمیه اشاره کرد، شخصی که حتّی به اعتراف وهابیان، در تضعیف احادیث فضایل اهل بیت؛ خصوصاً علی علیه السلام مغرضانه عمل کرده است.

البانی در کتاب «سلسلة الاحادیث الصحیحة» بعد از تصحیح حدیث «ولایت»؛ یعنی حدیثی که پیامبرصلی الله علیه وآله در آن فرمود: «او یعنی علی ولی هر مؤمنی بعد از من است»، می گوید: «از امور عجیب تر به طور قطع این است که مشاهده می کنیم چگونه شیخ الاسلام ابن تیمیه جرأت بر انکار این حدیث و تکذیب آن در «منهاج السنة» کرده است، همان گونه که با حدیث پیشین چنین نموده است...».

او در ادامه اعتراضش بر ابن تیمیه می گوید: «من وجهی برای تکذیب این حدیث از ناحیه او ندیدم، جز آن که او با شیعه دشمن بوده و در ردّ احادیثی که مؤید آنان است سرعت به خرج داده و مبالغه کرده است».(1)

او همچنین در همان کتاب، صدر و ذیل حدیث غدیر را از

ص:66


1- 120. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح 2223.

راه های مختلف تصحیح نموده، آن گاه در آخر بحث خود می گوید: «انگیزه من در بسط و گسترش کلام در رابطه با حدیث غدیر و بیان صحّت آن این است که ملاحظه کردم شیخ الاسلام ابن تیمیه، قسم اول حدیث؛ یعنی «من کنت مولاه فعلی مولاه» را تضعیف کرده، و قسم دوم آن؛ یعنی «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» را گمان کرده که دروغ است. ولی این عمل به نظر من از مبالغات او است که نشأت گرفته از سرعت به خرج دادن او در تضعیف احادیث است؛ قبل از آن که طُرق آن را جمع کرده و در آن ها نظر کرده باشد».(1)

8 - آشنا نبودن با عملکرد اهل بیت علیهم السلام

یکی از عوامل بی توجّهی مسلمانان به اهل بیت علیهم السلام، بی معرفتی به فضایل و عملکرد آن ها در پیشرفت و تکامل اسلام و عزّت و اقتدار مسلمین است. گاهی که از آن ها سؤال می شود چرا نسبت به اهل بیت بی مهری و بی توجّهی می کنید؟ می گویند: مگر آن ها در طول تاریخ برای اسلام چه کرده اند؟ آیا از خود موقفی به یادگار گذارده اند؟ ما در این جا به طور خلاصه و فهرست وار به خدمات ارزنده آن ها اشاره می نماییم:

1 - به دست گرفتن زمام حکومت با فراهم شدن شرایط اجتماعی، همانند عصر حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام.

ص:67


1- 121. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح 1750.

2 - فرستادن افراد نفوذی در دستگاه حکّام برای رسیدگی به حال شیعیان مظلوم، همانند علی بن یقطین.

3 - تضعیف حکومت های جور به هر نحو ممکن.

4 - قیام مسلّحانه بر ضدّ حکّام فاسدی که خطر جدّی برای اسلام و مسلمین به شمار می آمدند و بیدار کردن وجدان های خفته؛ همان کاری که امام حسین علیه السلام انجام داد.

5 - در شرایط مقتضی به یاری و تأیید قیام های مسلّحانه می پرداختند، همان گونه که حرکت و قیام زید بن علی بن الحسین را تأیید نمودند.

6 - به جهت حفظ اسلام و مسلمین گرچه حکومت غاصبانه خلفا را قبول نداشتند، ولی با آنان همکاری سیاسی و فرهنگی می نمودند، تا بر اصل اسلام ضربه ای وارد نشود و وحدت اسلامی از بین نرود، همان گونه که امام علی علیه السلام در ایامی که خانه نشین بودند چنین روشی را دنبال می نمودند.

7 - برای حفظ آثار اسلام و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست به تألیف زده و آثار گرانسنگی را از خود به یادگار گذاشتند، همان گونه که کتاب هایی از امام علی و امام صادق و امام رضاعلیهم السلام به یادگار مانده است.

8 - هنگامی که با هجوم شبهات و تشکیکات در جامعه اسلامی مواجه می شدند درصدد رفع آن برآمده، در راه تثبیت عقاید مسلمین کوشا بودند.

9 - هنگام هجوم و ترویج مکاتب الحادی، سخت در مقابل آن ها

ص:68

ایستاده و از طریق شاگردانی قوی و مباحثات گسترده، راه نفوذ آن ها را در جوامع اسلامی سد می نمودند؛ همان گونه که در مباحثه با ابن ابی العوجاءها مشاهده می کنیم. و نیز در بین شاگردان امام صادق علیه السلام اشخاصی؛ همانند هشام بن حکم را مشاهده می کنیم که سخت از حریم اسلام و ولایت پاسداری می کردند.

10 - امامان شیعه در تمام زمینه ها شاگردانی تربیت کرده اند که هر کدام ملجأ و مرجع خاص و عام، شیعه و سنّی در علوم مختلف بوده اند.

11 - و نیز شاگردانی را تربیت نمودند که با تألیف و تدوین کتاب و حفظ آن ها سنّت نبوی و معارف دینی را به نسل های بعدی منتقل نمودند.

12 - در حدّ امکان و توان خود به مسلمانان، بالأخص به شیعیانی که مورد ظلم و تعدّی حاکمان جائر بودند، کمک مالی می نمودند؛ همان گونه که امام زین العابدین علیه السلام بعد از واقعه کربلا و بعد از واقعه حرّه چنین می کرد.

13 - برای تأمین نیازمندی های خود و شیعیان و اصحابش به طور مستقیم و غیر مستقیم در فعالیت های اقتصادی شرکت می کردند، همان گونه که در تاریخ از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و امام باقر و امام صادق علیهم السلام رسیده است.

14 - حفظ کشور بزرگ اسلامی از طریق دعا برای نصرت مسلمین و مشورت دادن به حکّام در زمینه جنگ و نظام پولی و فروش اسلحه و... از دیگر فعالیت های اهل بیت علیهم السلام بوده است.

ص:69

9 - کوتاهی در تعریف اهل بیت علیهم السلام

یکی از عوامل مهم دیگر که تأثیر بسزایی در دوری مردم از اهل بیت علیهم السلام دارد، این که ما شیعیان و محبّان آنان چندان که در توان داریم و می توانیم، فضایل و کمالات و معارف آنان را به مسلمانان، بلکه جهانیان عرضه نکرده و نمی کنیم. ما معتقدیم که اگر امت اسلامی و عالم حتی به گوشه ای از این معارف پی برند قطعاً به اهل بیت علیهم السلام روی آورده و از مریدان و موالیانشان خواهند شد، امری که سبب سعادت کل جوامع بشری و رشد و تعالی و کمال آنان خواهد بود. امیدواریم که روزی فرا رسد که بتوانیم از امکانات موجود در حدّ توان خود استفاده کرده، جایگاه اهل بیت علیهم السلام را در حدّ توان خود معرفی نماییم.

10 - عملکرد برخی از مدعیان تشیع

یکی از عوامل دوری مسلمانان و حتی عموم مردم جهان از اهل بیت علیهم السلام عملکرد ناشایست برخی از کسانی است که خود را به تشیع نسبت داده و کاری می کنند که باعث تنفر مردم از اهل بیت علیهم السلام می شوند. مردم می گویند: اگر عملکرد این افراد مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام است، ما آنان را قبول نداریم، و لذا از این طریق مردم به مکتب اهل بیت علیهم السلام بدبین می شوند.

مشاهده می کنیم که برخی افراد احساساتی با تندروی های خود و ادعاهای غلو آمیز و کارهای سخیف چگونه بهانه به دست

ص:70

دشمنانی داده و از این گونه رفتار به نفع خود و به ضرر تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السلام سوء استفاده می کنند. و این موضوعی است که شیعیان خارج از ایران و کسانی که شیعه شده اند به آن اشاره می کنند. الآن عصر ارتباطات و دهکده جهانی ارتباطات است، در بیشتر خانه ها ماهواره و رایانه وجود دارد و تمام اعمال و رفتارها موشکافی شده و تحت نظر است، و لذا نباید کاری انجام دهیم که موجب وهن مکتب اهل بیت علیهم السلام گردد. آیین و مکتبی پابرجاست که براساس عقل و احساس بنا شده باشد و اگر هرکدام از این دو بر دیگری ترجیح پیدا کند می تواند مکتب را ضایع نماید.

از امام زمان علیه السلام نقل شده که در توقیعی به جواب نامه محمّد بن علی بن هلال کرخی فرمود: «قد آذانا جهلآء الشیعة وحمقاؤهم و من دینه جناح البعوضة ارجح منه»؛(1) «نادانان و کم خردان شیعه و کسانی که پر و بال پشه از دین داری آنان برتر و محکم تر است، ما را آزار می دهند».

این توقیع در ردّ طائفه ای از غالیان است که به شرکت ائمه علیهم السلام با خداوند در علم و قدرت او معتقد بودند.

ص:71


1- 122. بحار الانوار، ج 1، ص 360، ح 9.

ص:72

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109