اميرالمؤمنين عليه السلام پاسخ مى دهد!

مشخصات كتاب

سرشناسه : دانشمند، مهدی ، ‫1348 -

عنوان قراردادی : نهج البلاغه. شرح

عنوان و نام پديدآور : امیرالمومنین علیه السلام پاسخ می دهد!/مهدی دانشمند.

مشخصات نشر : قم: خادم الرضا (ع) ‫، 1384.

مشخصات ظاهری : ‫199 ص.

شابک : ‫14000 ریال : ‫ 964-5912-94-6 ؛ ‫14000 ریال ‫: چاپ دوم ‫ 9789645912947:

يادداشت : چاپ دوم: بهار1385.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- کلمات قصار

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- خطبه ها

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- نام ها

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I -- Names

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I -- Public speaking

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I -- Quotations

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. . نهج البلاغه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. . نهج البلاغه. شرح

رده بندی کنگره : ‫ BP38/0422 ‫ /د25 1384

رده بندی دیویی : ‫ 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : 1080468

سخنى از...

در سن دوازده سالگى كه در مقطع راهنمايى در شهر زيباى اصفهان مشغول به تحصيل بودم، توسط دبير محترم دينى و قرآن تشويق به تحصيل در حوزه ى علميه شدم.

در ابتداى ورود به حوزه ى علميه ى ذوالفقار، با شخصيتى كم نظير و عالمى فرزانه و پدرى دلسوز و مهربان آشنا شدم.

با ديدن چهره ى مهربان ايشان، چنان شگفت زده شده بودم كه هرگز آن خاطره ى شيرين را فراموش نكرده و نخواهم كرد. از طلبه اى كه در حياط مدرسه بود، سؤال كردم ايشان كيستند؟ با چهره ى شاد و مؤدبانه اى گفت: حضرت آيت الله حاج آقا حسن امامى(زيدعزه).

جلو

رفتم و سلام كردم. مثل هميشه كه لبخند بسيار مليحى بر لب دارند، جواب سلامم را دادند.

نمى دانم چه انقلابى در قلبم رخ داد، ولى خوب مى دانم آن نگاه پدرانه و چهره ى ملكوتى و دوست داشتنى، چنان قوت و اراده اى در من احيا نمود كه از هيچ ملامتى (لومةلائمى) و مشكلى (كه هميشه در سر راه يك طلبه بوده و هست)، نه هراسى داشته باشم و نه از انتخابى كه نموده ام، دلسرد و مرددشوم.

با گفتن يك يا على عليه السلام گام در مسير طلبگى نهادم.

آرى؛ سال هاست كه با چنين استادى آشنا هستم و هميشه از ايشان كسب فيض نموده ام.

مدت ها بود دوست داشتم به طريقى (در حد توانم) از زحمات ايشان قدردانى نمايم، تا اين كه در ماه مبارك رجب در سال 1382 در سفر مدينه ى منوره و مكه ى معظمه با ايشان همسفر شدم. نمى توانم آن سفر با بركت و به ياد ماندنى را توصيف كنم؛ فقط همين قدر بگويم كه با ايشان در مسجد النبى قرآن خواندن و به قبرستان بقيع رفتن و توفيق روضه ى خصوصى براى ايشان خواندن و گريه هاى استاد را ديدن و دعاهاى جانسوز ايشان را شنيدن، و نيز در مكه با ايشان نماز خواندن و طواف و اعمال به جا آوردن، چه صفايى دارد.(والله يدرك و لايوصف است).

شبى در بين طواف به همراه ايشان، به اين فكر افتادم كه از خداوند مدد جويم و درخواست كنم تا راه تشكر از زحمات ايشان را در حد توانم به من عنايت فرمايد.

بعد از سفر عمره در ماه شعبان المعظم به قلبم خطور كرد با طرح سؤالات و مصاحبه اى با مولا و امام و معشوق عالم

هستى حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نهج البلاغه به همراه پاسخ هاى آن حضرت در يك مجلد، قلب استاد را شاد كنم و اين كتاب بسيار با عظمت (به جهت كلام و خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار مولى الموحدين روحى و ارواح العالمين له الفداء) را به استاد ارجمند و فرزانه حضرت آيت الله امامى تقديم نمايم.

اميد است خداوند سايه ى پر بركت ايشان را بر سر تمامى طلاب عزيز و منِ حقير مستدام بدارد و با صحت و سلامت و عزت، سال هاى متمادى به تربيت طلاب و ارشاد مردم مشغول باشند.(جانم فداى استاد)

اشعارى از استاد معظم حضرت آيت الله حاج آقا حسن امامى(زيدعزه الشريف)

ارمغان كعبه

مولود كعبه كيست؟ اول خليفه كيست؟

با نام ايلياء، مولاى من على است

بن عم مصطفى، هم يار باوفا

سلطان اصفيا، مولاى من على است

قاضى به عدل و داد، رزمنده در جهاد

بى ترس و بى ريا، مولاى من على است

محبوب كردگار، مظلوم روزگار

مقتول اشقيا، مولاى من على است

عالم به هر كتاب، دانا به هر جواب

در رأس اذكيا، مولاى من على است

مشكل گشاى خلق، ناطق به حكم حق

سالار اتقيا، مولاى من على است

در جنگ قهرمان، با خلق مهربان

الگوى اسخيا، مولاى من على است

پيوسته در نماز، در خير پيشتاز

معشوق كبريا، مولاى من على است

منصوب در غدير، با سبك بى نظير

سر خيل اوصيا، مولاى من على است

مدعو به حيدر است، فاتح خيبر است

افضل ز انبيا، مولاى من على است

مصداق «انّما»، ممدوح «هل اتى»

مبغوض ادعياء، مولاى من على است

تأويل «والقمر»، ميزان خير و شر

هم نور و هم ضياء، مولاى من على است

تفسير «النعيم»، جنات را قسيم

در بين اوليا، مولاى من على است

آن كس كه حق او، بردند روبرو

افراد بى حيا، مولاى من

على است

مقدمه

سال ها بود با يك دنيا سؤال عمرم را سپرى مى كردم و هميشه به دنبال كسى بودم تا حداقل كمى از سؤالاتم را پاسخ دهد. البته هميشه خداوند رحمان لطفش را شامل حالم كرده است، چون اساتيد فرزانه اى همچون آيت الله حاج آقا حسن امامى (زيده عزه)، آيت الله حاج على اكبر فقيه و مرحوم آيت الله حاج آقا احمد امامى (رحمة الله عليه) داشتم و دارم و بسيار از اين بزرگواران استفاده نموده ام. با اين حال، هميشه به دنبال كسى بودم كه داراى سه علم الهى ( علم ما كان و ما يكون و ما هو كائن) باشد و مى دانستم كه خداوند، اين سه علم را تنها به اهل بيت عليهم السلام داده است و خلاصه نمى فهميدم چه كنم.

يك روز بى تاب شدم و دلم را به دريا زدم و با خودم گفتم كه بايد كارى كنم و ديگر نبايد معطل كسى بنشينم. سريع خود را به مركز اسلام (مدينه) رساندم تا از صاحب اسلام - پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم- آن چه را كه مى خواهم، بپرسم. پرسان پرسان از اين و آن سراغ گرفتم كه پيامبر را كجا مى توان زيارت كرد؟ مسجد النبى را به من نشان دادند. سريع به آن جا رفتم تا سؤالاتم را از حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بپرسم. وقتى وارد مسجدالنبى شدم، ديدم مسجد مملو از جمعيت است و رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مشغول سخنرانى هستند. آهسته آهسته جلو رفتم تا سخنان آن بزرگوار را بهتر بشنوم. هر طورى بود، خودم را به پاى منبر رساندم.

حضرت مى فرمودند: «ايها الناس انا مدينه العلم و على

بابها»

دستم را بالا بردم و عرض كردم: يا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم! سؤالاتم را از چه كسى بپرسم؟

فرمودند: مگر قرآن نخوانده اى؟ كه مى فرمايد:

«فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون»

گفتم: اهل الذكر كيانند؟

فرمودند: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب.

گفتم: اگر كسى بخواهد از شهر علم استفاده كند، چه بايد بكند و كجا بايد برود؟

حضرت لبخندى زدند و فرمودند:

«فمن اراد المدينه و الحكمه فليأتها من بابها»

عرض كردم: كجا و به چه كسى بايد رجوع كنم؟

حضرت با دست مباركشان به طرف نجف اشرف اشاره كردند و فرمودند: مسير راه حق آن جاست و مگر نمى دانى «الحقّ مع علىّ و علىّ مع الحقّ»

با لبخند و اشك، از مهربان ترين مخلوق عالم خداحافظى كردم و از همان جا راهى عتبات و نجف اشرف شدم. خيلى دلم مى خواست زودتر به آن جا برسم، چون واقعاً صبرم رو به اتمام بود. خلاصه، هر طورى بود خودم را به نجف رساندم. البته انتظار و توقع من از مردم نجف يك جور ديگر بود. فكر مى كردم مردم آن جا از مهربانى هاى چنين مولايى بايد خيلى چيزها ياد گرفته باشند، ولى دريغ از يك لبخند. از بعضى سؤال كردم كجا مى توان با حضرت على عليه السلام ملاقات كرد؟ با حالت عجيبى به من نگاه كرده و با سكوت خاصى، مرا از اين كه از آن ها سؤال كرده ام پشيمان كردند.

نمى دانستم چه كنم. به راهم ادامه دادم تا به مسجد بزرگى رسيدم. از كسى كه در گوشه اى نشسته بود، پرسيدم: آقا! نام اين جا و اين مسجد چيست؟

گفت: مسجد كوفه.

گفتم: با مولايم على كار دارم؛ نمى دانى ايشان را كجا مى توان زيارت كرد؟

با اشاره ى دستش به داخل مسجد، فهميدم آقايم آن جاست.

با عجله و بدون رعايت آداب ورود، به مسجد كوفه داخل شدم. تا به حال مسجدى با اين عظمت و با روح بعد از مسجدالحرام و مسجدالنبى نديده بودم. آن قدر بزرگ بود كه نمى دانستم كجا بايد بروم و كجا مى توانم مولايم را زيارت كنم. دوان دوان به طرف مقامات انبيا و مقام طشت و دكة القضاء حركت كردم، ولى آقايم را نديدم. دوست داشتم فرياد بزنم و نام مولايم را با صداى بلند بگويم تا ببينم صداى او از كجا به گوشم مى رسد، بلكه زودتر به محبوبم برسم، ولى ترسيدم اين گونه جستجو كردن خلاف ادب باشد.

واقعاً نمى دانستم چه كنم. هر چه بود، بايد بدون سر و صدا به دنبال عزيزترين مخلوق خدا مى گشتم. ناگهان روبروى خود محرابى نورانى و با عظمت ديدم كه تمام بدنم لرزيد و بدون اختيار شروع به گريه نمودم. اشك ها امانم نمى داد تا درست جايى را ببينم، اما آقايى را كه زانوى غم به بغل گرفته و كنار محراب نشسته بود، مشاهده كردم. به پايش افتادم و او را بوسيدم و عرض كردم: آقاى من! ببخشيد اين گونه بدون اذن دخول محضرتان شرفياب شدم.

حضرت با تبسم دستان مباركشان را بر سرم كشيدند و فرمودند: مدت ها بود منتظرت بودم.

گفتم: آقا! سؤالات بسيارى دارم. چه كنم و از كجا شروع نمايم؟

حضرت فرمودند: يقيناً از اهل كوفه نيستى؟

گفتم: چطور؟

فرمودند: بارها به مردم گفتم: «سلونى قبل ان تفقدونى»

گفتم: مولاى من! از شهر اصفهان آمده ام.

حضرت تبسمى كرده، فرمودند: خداوند سلمان فارسى را رحمت كند؛ او از ما اهل البيت بود.

گفتم: نشانى شما و اين جا را در مدينه از رسول خداصلى الله عليه وآله

گرفتم. تا اسم مبارك پيامبر را شنيدند، بسيار گريستند. گفتم: آيا مردم اين شهر از شما استفاده ى علمى و اخلاقى نمى كنند؟

حضرت با حالت تأسف فرمودند: چند روز پيش بر فراز منبر به مردم گفتم كه از على سؤال كنيد قبل از اين كه از ميان شما بروم. ناگاه «اشعث بن قيس» دست بلند كرد و به سخنان من ايراد گرفت؛ به او گفتم:

ما يدريك ما على مما لى؟ عليك لعنة الله و لعنة اللاعنين. حايك ابن حايك. منافق ابن كافر. والله لقد اسرك الكفر مره و الاسلام اخرى...(1)

تو چه مى دانى آن چه را به ضرر من است يا به نفع من؟ لعنت خدا و لعنت كنندگان بر تو باد. اى منافق پسر كافر! سوگند به خدا يك بار ملت كفر تو را اسير كرده و بار ديگر اسلام تو را اسير نموده است... .

عرض كردم: آقا! همين جا سؤالاتم را بيان كنم؟

فرمودند: بلند شو تا برويم در مكانى ديگر با تو سخن بگويم.

عرض كردم: آقا! شنيده ام يكى از بهترين كلاس هاى درس شما نخلستان هاى كوفه است.

فرمودند: آرى.

از مسجد با حضرت بيرون آمديم و كم كم از مسجد كوفه و كوفى ها فاصله گرفتيم، تا جايى كه نه ما آن ها را مى ديديم و نه كوفيان ما را. در دل نخلستان همراه با مولا قدم زدن و درد دل كردن چه صفايى دارد.

ايشان فرمودند: آن چه مى خواهد دل تنگت بگو و بپرس.

عرض كردم: آقاى من! دوست دارم با شما مصاحبه اى صميمانه داشته باشم، تا هم من به پاسخ سؤالاتم برسم و هم تمامى جوانانى كه همانند من به دنبال پاسخ هاى متقن و محكم شمايند.

بعضى از علاقه مندان شما با

درك كمى از اقيانوس فضايل و مناقبتان، چنان شما را زيبا توصيف نموده اند كه با خواندن اشعارشان، آدمى به وجد مى آيد. يكى از كسانى كه زندگى خويش را وقف شما و فرزندان برومندتان كرده و در تبرّى و تولّى كم نظير مى باشد، جناب استاد سازگار است كه در نخل ميثم خود، شما را چنين توصيف مى نمايد:

من كى ام

من كى ام حبل المتينم، من كى ام حق اليقينم

من كى ام باب المرادم، من كى ام فتح المبينم

من كى ام كهف المرادم، من كى ام حصن حصينم

من كى ام شيرين كلامم، من كى ام شور آفرينم

من كى ام مهر سپهرم، من كى ام ماه زمينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام من نار و نورم، من كى ام من عشق و شورم

من كى ام عيسى و چرخم، من كى ام موسى و طورم

من كى ام پيدا و پنهان، من كى ام نزديك و دورم

من كى ام من عرش و فرشم، من كى ام من خلدو حورم

من كى ام من اصل و فرعم، من كى ام من ماء و تينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام درياى جودم، من كى ام پير وجودم

من كى ام جان ركوعم، من كى ام روح سجودم

من كى ام سرّ قيامم، من كى ام رمز قعودم

من كى ام ايمان و دينم، من كى ام غيب و شهودم

من كى ام آغاز و پايان، من كى ام يار و معينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام من ذوالفقارم، من كى ام من ذوالكمالم

من كى ام با اهل دردم، من كى ام در اهل حالم

من كى ام جان رسولم، من كى ام جانان عالم

من كى ام مولاى قنبر، من كى ام پير بلالم

من كى ام مسكين نوازم، من كى ام ويران نشينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام در آسمانم، من كى ام در كهكشانم

من كى ام پيدا چو جسمم، من كى ام پنهان

چو جانم

من كى ام بالاى وهمم، من كى ام فوق بيانم

من كى ام روح وجودم، من كى ام جان جهانم

من كى ام سر تا به پا معراج رب العالمينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام خير العبادم، من كى ام روح الفؤادم

من كى ام دارالسلامم، من كى ام باب المرادم

من كى ام لطف و لطيفم، من كى ام جود و جوادم

من كى ام عبدالودودم، من كى ام رب الودادم

من كى ام عين الحياتم، من كى ام حق اليقينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام جان جهانم، من كى ام جانان جانم

من كى ام كهف الامانم، من كى ام غوث زمانم

من كى ام نور عيانم، من كى ام سرّ نهانم

من كى ام ماه مكان ها در زمين و آسمانم

من كى ام ممدوح خلق اولين و آخرينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام فصل الفصولم، من كى ام اصل الاصولم

من كى ام باب الائمه، من كى ام صهر رسولم

من كى ام مير دو عالم، من كى ام زوج بتولم

من كى ام بحر معارف، من كى ام كنز عقولم

من كى ام دانا به هر كس در جنان و در جبينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام ركن و مقامم، من كى ام بيت الحرامم

من كى ام دوم فروغم، من كى ام اول امامم

من كى ام صحرا مقيمم، من كى ام گردون مقامم

من كتابم من خطابم، من جهادم من قيامم

من بصير بالعبادم، من هدى للمتقينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام خضر حياتم، من كى ام باب النجاتم

من كى ام روح صفاتم، من كى ام انوار ذاتم

من كى ام صوم و صلاتم، من كى ام حج و زكاتم

من كى ام شوينده ى لوح تمام سيئاتم

من اميد هر گنهكارى به روز واپسينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من كى ام من باء بسم اللّه رحمن الرحيمم

من كى ام معناى ياسين رمز قرآن حكيمم

من كى ام بعد از نبى تنها صراط مستقيمم

من كى ام خير كثيرم من، كى ام فوز عظيمم

من كى ام دست تواناى خدا

در آستينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

من حكيمم من كريمم من عليمم من زعيمم

من سميعم من بصيرم من كبيرم من عظيمم

من حياتم من مماتم من سلامم من سليمم

من خليلم من مسيحم من ذبيحم من كليمم

من سپهرم من نجومم من امانم من امينم

من علىّ عالى اعلى اميرالمؤمنينم

حضرت با مهربانى خاصى اجازه فرمودند كه سؤالاتم را شروع كنم.

عرض كردم:

مولاى من! منزلت خود را با حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم بيان بفرماييد.

حضرت فرمودند:

... و انا من رسول الله كالضوء من الضوء و الذراع من العضد.(2)

من و رسول خدا مانند دو شاخه از يك درخت هستيم و مانند آرنج به بازو.

مولاى من! دوست داشتيد از شما چه سؤالى را مى پرسيدند؟

أمّا بَعْدَ حَمْدِ اللهِ وَالثَّنَاءِ عَلَيْهِ أيُّهَا النّاسُ فَإِنّي فَقَاتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرى ءَ عَلَيْهَا أحَدٌ غَيْري بَعْدَ أنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَاشْتَدَّ كَلَبُهَا فَاسْألُونِي قَبْلَ أنْ تَفْقِدُوني فَوَ الَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ لاتَسْألُوني عَنْ شَي ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَلا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلَّ مِائَةً إلاَّ أنْبَاْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ ركَابِهَا و مَحَطِّ وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الاُمُور وَ حَوَازبُ الْخُطُوب لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ المَسْئولِينَ وَ الْخُطُوب لأطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السّائِلينَ وَ فَشِلَ كَثيرٌ مِنَ الْمَسْئُولِينَ وَ ذلِكَ إذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقِ وَ ضَاقَتِ الدُّنْيا عَلَيْكُمْ ضِيقاً تَسْتَطيلُونَ مَعَهُ أيَّامَ الْبَلاءِ عَلَيْكُمْ ضِيقاً تَسْتَطيلُونَ مَعَهُ أيّامَ الْبَلاءِ عَلَيْكُمْ حَتّى يَفْتَحَ اللّهُ لِبَقِيَّةِ الأبْرار مِنْكُمْ.(3)

حضرت فرمودند:

پس از حمد و ثناى خداوند؛ اى مردم! بعد از آن كه افواج فتنه ها در همه جا گسترده شده و به آخرين درجه ى شدت رسيده بود

و كسى جرأت نداشت وارد معركه گردد، اين من بودم كه چشم فتنه را كور كردم.

بنابراين، پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد. سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست، ممكن نيست از آن چه بين امروز تا قيامت واقع مى شود و نه درباره ى گروهى كه صد نفر را هدايت يا صد نفر را گمراه كند، از من پرسش كنيد، جز آن كه از دعوت كننده و رهبر و آن كس كه زمام اين گروه را به دست دارد و جايگاه خيمه و خرگاه و كحل اجتماع آن ها و آنان كه از گروهى كشته مى شوند و يا به مرگ طبيعى مى ميرند (از همه ى اين ها) شما را آگاه مى سازم.

اگر مرا از دست دهيد و ناراحتى هاى زندگى و مشكلات بر شما فرو بارد، بسيارى از پرسش كنندگان سر در پيش افكنده و به حيرت فرو روند (كه سرانجام چه خواهد شد) و گروهى از مسؤولان از پاسخ فرو مانند. اين حوادث و بلاها هنگامى است كه جنگ بر شما طولانى شود و دامن به كمر زند و دنيا آن چنان بر شما تنگ گردد كه ايام بلا را بس طولانى بشماريد(اين وضع همچنان ادامه دارد) تا آن دم كه خداوند پرچم فتح و پيروزى را براى باقى مانده ى نيكان شما به احتزاز درآورد.

آقاى من! ترسناك ترين فتنه ها را براى مردم زمان خود چه مى دانيد؟

ألا وَ إنَّ أخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي اّمَيَّةَ فَإنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أصَابَ الْبَلاءُ مَنْ أبْصَرَ فِيهَا وَ أخْطَا الْبَلاءُ مَن عَمِيَ عَنْهَا.(4)

آگاه باشيد! ترسناك ترين فتنه ها براى شما از

نظر من فتنه ى بنى اميه است؛ فتنه اى است كور و ظلمانى كه حكومتش همه جا را فرا گيرد و بلاى آن مخصوص نيكوكاران است.

هر كس در آن فتنه بصير و بينا باشد و با آن ستيزه كند، بلا و سختى به او مى رسد و هر كس در برابر آن نابينا باشد، حادثه اى براى او رخ نمى دهد.

بخش اوّل

«معرفت به خداوند»

س 1: نظر مباركتان در مورد حضرت بارى تعالى چيست؟(5)

اَلْحمدُ لِلَّهِ الَّذى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلوُن

وَلا يُحْصى نَعْماءَهُ العادُّون

ولا يُوَّدى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون

اَلَّذى لايُدْرِكُهُ بَعْدُ الْهِمَمْ

وَ لايَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنْ

اَلَّذى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدَّ مَحْدُود

وَ لا نَعْتٌ مَوْجُود

وَ لا وَقْتٌ مَعْدُود

وَ لا اَجَلٌ مَعْدُود

فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِه

وَ نَشَرَ الرِّ ياحَ بِرَحْمَتِهِ

و وَتَّدَ بِالصُّفُورِ بِالصُّخُورِ اَرْضه.

سپاس خداى را كه حق ستايشش بالاتر از حدّ ستايشگران

و نعمت هايش فوق انديشه ى شمارشگران است

حق جويان كوشا از اداى حقش ناتوانند

و همت هاى دور پرواز آدميان از درك و احاطه به مقام شامخش نارسا

و حوزه ى اعلاى ربوبى اش از نفوذ هوشيارى هوشياران به دور است.

صفات ذات پاكش به مقياسات و حدود برنيايد

و هيچ ترسيم و تصويرى مشخص نسازد.

اوصاف جلال و جمالش فراسوى زمان است

و ماوراى برهه هاى معدود و مدت هاى محدود است.

با قدرت متعالى اش، هستى به مخلوقات بخشيد

و بادهاى جانفزا به رحمتش وزيدن گرفت

و حركات مضطرب زمين را با نصب كوه هاى سربرافراشته تعديل فرمود.

س 2: نظر حضرتعالى در مورد معرفت خدا و اساس دين چيست؟(6)

اَوَّلُ الدّينِ مَعْرِفَتُهُ

و كَمالُ مَعْرِفَتِه التَّصْديقُ بِه

وَ كَمالُ التَّصديقِ بِه تَوْحيدُهُ

وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الْاِخْلاصُ لَهُ

وَ كَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهِ.

آغاز و اساس دين، معرفت خدا است

و كمال معرفت او تصديق خدا است

و غايت تصديق او، اقرار به وحدانيت اوست

و حدّ اعلاى توحيد او، اخلاص به مقام كبريايى اش

و نهايت اخلاص به او، نفى صفات از ذات اقدسش مى باشد.

س 3: نشان نادانى در مورد حضرت حقّ به نظر مبارك شما چيست؟(7)

فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ

فَمَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ

و مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّاَهُ

و مَنْ جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ

و مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْه

و مَنْ اَشارَ اِلَيهِ فَقَدْ حَدَّهُ

و مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ

و مَنْ قالَ فيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ

و مَنْ قالَ عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلى مِنْه

آن كس كه خداى سبحان را توصيف كند، همسان براى ذات بى همتايش سازد

و دويى در يگانگى اش در آورد، اگر همسان سازى كند

و مقام والاى احديّت را تجزيه نمايد، اگر دويى قايل شود.

و هر كس پندار تجزيه در وحدت ذاتش داشته باشد، نشان جاهلى است

و هركس جاهل باشد، خدا را قابل اشاره انگارد

و كسى كه خدا را به اشاره انگارد، او را محدود كرده است

و چون محدود شود، همچون معدودها به شمارشش در آورد.

كسى كه بپرسيد خدا در چيست؟ خدا را در آن گنجانيده

و اگر خداى را روى چيزى توهّم كند، آن را خالى از خدا پنداشته است.

س 4: مولاى من! خدا را در يك جمله توصيف فرماييد.(8)

كائِنَ لا عَنْ حَدَثٍ، مَوْجُودً لا عَنْ عَدَمٍ.

بر هستى او هيچ رويدادى سبقت نگرفته و نيستى بر هستى اش تقدّم نداشته است.

س 5: مولاى من! خدا كجاست؟(9)

مَعَ كُلِّ شَى ءٍ لابِمُقادَنَةٍ و غَيْرُ كُلِّ شَى ءٍ لابِمُزايَلَةٍ

فاعِلً لا بِمَعْنَى الْحَرَكاتِ و الْالَة

بَصيراً اِذْ لامَنْظُورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِه

مُتَوَحِّداً اِذْ لا سَكَنَ يَسْتَاْنِسُ بِه ولا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِه .

او با همه ى موجودات است؛ بدون پيوستگى. و غير از همه ى موجودات است؛ بدون دورى و گسيختگى.

اوست سازنده ى همه كائنات؛ بى نياز از آن كه خود حركتى كند و ابزارى را وسيله ى كار خود نمايد.

اوست بيناى مطلق؛ بدون احتياج به ديدگاهى از مخلوقاتش.

يگانه خداوندى كه نياز به دمساز ندارد، تا از جدايى اش وحشتى بر او عارض گردد.

س 6: خداوند، جهان را چگونه آفريد؟(10)

اَنْشَأَ الْخَلْقَ اِنْشاءً و ابْتَدَأَهُ ابْتِداءً

بِلا دَوِّيَةٍ اَجالَها ولا تَجْرِبَةٍ اسْتَفادَها

ولا حَرَكَةٍ اَحْدَثَها ولا هَمامَةِ نَفْسٍ اِضْطَرَبَ فيها

اَحالَ الْاَشْياءَ لِاَوْقاتِها وَ لْأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها

و غَرَّزَ غَرائِزَها وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها

عالِماً بِها قَبْلَ اِبْتِدائِها، مُحيطاً بِحُدُودِها وَ انْتِهائِها

عارِفَاً بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها.

ثُمَّ اَنْشَأَ سُبْحانَهُ فَتْقَ الْاَجْواءِ. وَ شَقَّ الْاَرْجاءِ. وَ سَكائِكَ الْهَواءِ. فَاَجْرى (اَجازَ) فيها ماءً مُتَلاطِماً تَيَّادُهُ. مُتَراكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ الرّيحِ الْعاصِفَة. وَ الزَّعْزَعِ الْقاصِفَة. فَاَمَرَها بِرَّدِ وَ سَلَطَّها عَلى شَدِّه . وَ قَرَنَها اِلى حَدِّهِ. اَلْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتيقاً والْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفيقً.

ثُمَّ اَنْشَأَ سُبْحانَهُ ريحاً اِعْتَقَمَ مَهَبَّها وَ أَدامَ مُرَبَّها وَ اَعْصَفَ مَجْراها وَ اَبْعَدَ مَنْشاها. فَاَمَرَها بِتَصْفيقِ الْماءِ الزَّخَّار. وَاِثارَةِ مَوْجِ الْبِحار. فَمَخَضَتْهُ مَحْضَ السِّقاء. وَ عَصَفَتْ بِه عَصْفَها بِاالْفَضاء.

تَرُّدُ اَوَّلَهُ اِلى اخِرِه . وَ ساجِيَهُ اِلى مائِرِه . حَتَّى عَبَّ عُبابُهُ وَ رَمى بِالزَّبَدِ رُكامَهُ فَرَفَعَهُ فى هَواءٍ مُنْفَتِقٍ. وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ. فَسَّوى مِنْهُ سَبْعَ سَمواتٍ. جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً وَ عُلْياهُنَّ

سَقْفاً مَحْفوُظا. وَ سَمْكاً مَرْفُوعا. بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُها. وَ لا دِسارٍ يَنْظِمُها.

ثُمَّ ذَيَّنَها بِزينَةٍ الْكَواكِبْ. وَ ضِياءِ الْثَواقِبِ وَ اَجْرى فيها سِراجاً مُسْتَطيرا. وَ قَمَراً مُنيرا. فى فَلَكٍ دائِر. وَ سَقْفٍ سائِر. وَ رَقيمٍ مائِرٍ.

بساط هستى را بى مادّه ى پيشين بگسترانيد و نخستين بنياد خلقت را بى سابقه ى هستى بنا نهاد.

در امر آفرينش نه انديشه و تدبيرى به جولان آورد و نه تجربه و آزمايشى او را در خور بود. كاخ مجلل هستى را بدون حركت و تحولّى در ذات پاكش بر افراشت و بى نياز از آن كه قواى مضطربى در درونش متمركز شود، چراغ هستى را بر افروخت.

موجودات را در مجراى قانون اوقات خود به جريان انداخت و حقايق گوناگون را در عالى ترين نظمى هماهنگ ساخت.

هر يك از آن حقايق را به طبيعتى معيّن اختصاص داد و ملتزم به تعيين خود فرمود.

او به همه ى مخلوقاتش پيش از آغاز وجودشان دانا، و به همه ى حدود و پايان جريان آن ها محيط و به هويت و جوانب كل كائنات عالِم و داناست.

سپس خداوند سبحان، جوّها را از هم شكافت و جوانب و ارتفاعات فضا را باز نمود. آب انبوه و پر موج و خروشان را كه بر پشت باد تندوز و پر قدرتى قرار داده بود، در لابلاى فضاهاى باز شده به جريان انداخت. باد تندوز، آب را از جريان طبيعى بازداشت و آن گاه باد نيرومند را بر آب مسلّط كرد و آب را در بر آن قرار داد. فضا در زير باد پرقدرت باز و آب در روى باد، جهنده و جنبان گرديد.

سپس خداوند سبحان، باد ديگرى بيافريد كه فرمانى جز به حركت درآوردن

آب نداشت. اين باد دست به كار زد و تحريك آب را ادامه داد. جريان اين باد را تند و منبعش را دور از مجراى طبيعى قرار داد. خداوند سبحان همان باد را به بر هم زدن آب انبوه و برانگيختن امواج درياها دستور داد و مانند مشك شير كه براى گرفتن كره جنبانده شود، آب را به حركت و زير و رو شدن درآورد. وزش باد بر آن آب چنان بود كه در فضاى خالى وزيدن بگيرد.

آب در مقابل جريان باد مقاومتى از خود نشان نمى داد. آب را سخت به حركت درآورد، و اولش را به آخرش و متحركش را به ساكنش برگرداند. در اين هنگام، انبوهى از آب سر به بالا كشيد و كف برآورد. خداوند سبحان آن كف را در فضايى باز و تهى بالا برد و آسمان هاى هفتگانه را ساخت. پايين ترين آسمان ها را از موجى مستقر بنا نهاد كه حركت انتقالى به اين سو و آن سو ندارد، و بالاترين آسمان ها را سقفى محفوظ در مرتفع ترين فضا قرار داد؛ بى ستونى كه آن را بر پا دارد و بدون ميخ و طنابى كه آن ها را به هم بپيوندد.

آن گاه آسمان را با زينت و زيور ستارگان و روشنايى ها بياراست و خورشيد را با فروغ گسترده و ماه فروزان را با روشنايى اش در فلكى گردان و سقفى دوران و صفحه اى منقوش با ستارگان به جريان انداخت.

س 7: نظر مبارك خود را در مورد خدا، بفرماييد.(11)

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لِاَشَريكَ لَهْ.

شَهادَةً مُمْتَحناً اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها، نَتَمَسَّكُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا. وَ نَدَّخِرُها لاهاويلِ ما يَلْقانا. فَاِنَّها عَزيمَةُ الْيمان. وَ فاتِحَةُ الْاِحْسان. وَ مَرْضاةُ الرَّحْمن وَ مَدْحَرَةُ

الْشَيْطانَ.

من شهادت به يگانگى بى انباز آن معبود مطلق مى دهم كه جز او خدايى نيست. شهادتى كه خلوصش از آزمايش ها گذشته و حقيقت نابش در دل و جان نشسته است، تا مشيّت ربوبى او بر بقاى ما حكم كند. شهادت به يگانگى اش دستاويز ماست تا سر حدّ ديارش، و ذخيره ى فناناپذير ما در راه پر هول و هراس از آن چه كه در سر راه ماست. شهادت به وحدانيّتش لازمه ى ايمان است و آغاز احسان و موجب رضاى خداوند رحمان و طرد شيطان.

س 8: سرپيچى از فرمان ناصح مهربان چه چيزى را همراه مى آورد؟(12)

فَاِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفيقِ الْعالِمِ الْمُجَرَّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ.

به درستى كه نافرمانى و سرپيچى از نصيحت ناصح مهربان و عالم تجربه ديده، موجب حسرت مى گردد و پشيمانى به دنبال مى آورد.

س 9: براى شكرگزارى از خداوند به جهت نعمت هايى كه به ما ارزانى نموده است، چقدر بايد عبادت كنيم تا حقّ شكر را به جا آوريم؟(13)

وَتَااللَّهِ لَوِانْماثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِياثاً. وَسالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ اِلَيْهِ اَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَما. ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِى الدُّنْيا.

مَاالدُّنْيا باقِيَةٌ ماجَزَتْ اَعْمالُكُمْ عَنْكُمْ وَلَوْلَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظامَ وَهُداهُ اِيَّاكُمْ لِلاْيمانِ.

سوگند به خدا! اگر دل هاى شما ذوب شود و چشمان شما به جهت رغبت به لطف او يا به جهت بيم از عذاب او (به جاى اشك) خون بريزد، سپس به مقدار بقاى دنيا در اين دنيا عمر كنيد، اعمال شما شايستگى برابرى با نعمت هاى عظيم خداوند و هدايتى را كه براى برخوردارى از ايمان به شما عنايت فرموده است، نخواهد داشت.

س 10: خداوند چه كسى را رحمت مى كند؟(14)

رَحِمَ اللَّهُ امْرَاً (عَبْداً) سَمِعَ حُكْماً فَوَعى ، وَدُعِىَ اِلى رَشادٍ فَدَنا.

وَاَخَذَ بِحُجْزَةٍ هادٍ فَنَجا. راقَبَ رَبَّهُ وَخافَ ذَنْبَهُ.

قَدَّمَ خالِصاً، وَعَمِلَ صالِحاً. اِكْتَسَبَ مَذْخُوراً. وَاجْتَنَبَ مَحْذورا.

وَرَمى غَرَضاً وَاَحْرَزَ عِوَضاً. كابَرَ هَواهُ وَكَذَّبَ مُناةَ.

جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجاتِه ، والتَّقْوى عُدَّةَ وَفاتِهِ. رَكِبَ الطَّريقَةَ الْغَرَّاءَ.

وَلَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَيْضاءَ. اِغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَبادَرَ الْاَجَلَ وَتَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.

خدا رحمت كند مردى را كه:

(1) حكمى را شنيد، آن را فرا گرفت و پذيرفت؛

(2) و به سوى رشد و كمال دعوت شد، دعوت را پذيرفت و به رشد و كمال نزديك گشت؛

(3) و دامن مربّى هدايت كننده اى را گرفت و رستگار شد؛

(4) پروردگارش را در نظر گرفت و از گناهش در هراس افتاد؛

(5) با اخلاص در عمل و نيّت پيش رفت؛

(6) و عمل صالح انجام داد؛

(7) و ذخيره ى سودمند اندوخت؛

(8) و از امور ممنوع اجتناب ورزيد؛

(9) و هدفى را براى خود تعيين نمود و پاداشى احراز كرد؛

(10) با هوايش به مبارزه پرداخت؛

(11) و آرزويش را تكذيب كرد؛

(12) بردبارى را مَركب نجاتش قرار داد؛

(13) و تقوا

را توشه ى پس از مرگش ساخت؛

(14) راه روشنى را پيش گرفت و طريق واضح و آشكارى را ملتزم گشت؛

(15) زندگى را با امكاناتش غنيمت شمرد؛

(16) و به آن روز كه به سراغش خواهد آمد، پيشدستى نمود و زاد و توشه اى از عمل خود برداشت.

س 11: تا چه اندازه مى توانيم در مورد خدا تحقيق و سؤال كنيم؟(15)

فَاقْتَصِرْ عَلى ذلكَ، وَلا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحانَهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهالِكين.

به همان حدّى كه خداوند تحصيل علم آن را براى تو تجويز فرموده است، كفايت بوَرز، و عظمت خداوندى را با موازين عقلى خود اندازه گيرى مكن، كه اين خطا، تو را از گروه هلاك شدگان مى نمايد.

س 12: آيا مى توان خدا را مشاهده كرد؟(16)

فَظَهَرَتِ الْبَدائِعُ الَّتى اَحْدَثَتْها اثارُ صَنْعَتِه وَاَعْلامُ حِكْمَتِه ، فَصارَ كُلُّ ما خَلَقَ حَجَّةً لَهُ وَدَليلاً عَلَيْه. وَاِنْ كانَ خَلْقاً صامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبيرِ ناطِقَةٌ وَدَلالَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قائِمةٌ.

(براى روشن ساختن حجّت) حقايقى بديع و حيرت انگيز كه آثار صنعت و علايم حكمتش به وجود آورده، آشكار شده؛ در نتيجه هر چه كه آفريده، براى (اثبات و عظمت) او حجّت و دليل گشته است؛ اگر چه مخلوق جامد و بى زبان باشد، به سبب تدبيرى كه (در ايجاد آن به كار رفته است) حجّت خداوندى درباره ى آن خلق گويا، و راهنماى او براى اثبات ايجاد كننده ى ابداعى برپاست.

س 13: آيا علم خداوند فقط بر اعمال و كردار ماست؟(17)

وَمَصائِفُ الذَّرِّ، وَمَشاتِى الْهَوامِّ، ورَجْعِ الْحَنينِ مِنَ الْمُؤلَهاتِ وَهَمْسِ الْاَقْدامِ، وَمُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلائِجِ غُلُفِ الْاَكْمامِ. وَمُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غيرانِ الْجِبالِ وَاَودِيَتِها وَمُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الْاَشْجار وَ اَلْحِيَتِها وَمَغْرِزِ الْاَوْراقِ مِنَ الْاَفْنانِ وَمَحَطِّ الْاَمْشاجِ مِنْ مَسارِبِ الْأَصْلابِ وَناشِئَةِ الْغُيُومِ وَمُتَلاحِمِها ودُرُورِ قَطْرِ السَّحابِ فى مُتَراكِمِها وَما تَسْفِى الاَعاصيرُ بِذُويُولِها، وَتَعْفُو الْاَمْطارُ بِسُيُولِها، وَعَوْمِ بَناتِ الْأَرضِ فى كُثْبانِ الرِّمالِ وَمُسْتَقَرِّ ذَواتِ الْاَجْنِحَةِ بِذُرا شَناخيبِ الْجِبالِ و تَغْريدِ ذَواتِ الْمَنْطقِ فى دَياجيرِ الْاَوْكارِ وَما اَوْ عَبَتْهُ الْاَصْدافُ...

خداوند سبحان داناست به محلّ سكونت تابستانى موران و محل سكونت زمستانى جنبندگان و به طنين ناله ى مادران غمديده (به سبب جدايى از فرزندان).

و اوست دانا به صداهاى آهسته ى قدم ها و محل روييدن و باز شدن ميوه ها از مدخل غلاف هاى پرده هاى آن ها. و اوست كه مى داند مخفيگاه هاى درندگان را در غارهاى كوه ها و درّه ها و رودخانه ها، و مى داند مخفيگاه پشه ها را در ميان ساقه هاى درختان و پوست هاى آن ها و جايگاه روييدن برگ ها را از شاخه ها، و مى داند جايگاه فرودآمدن ذرّات نطفه ها را از

آلات تناسلى مردان، و مى داند ابرهاى تازه تشكّل يافته و به هم پيوسته را و ريزش قطره هاى باران را از ابرهاى متراكم.

اوست دانا به آن چه كه گردبادها با دامن خود مى پاشند و باران ها با سيل هاى خود آن ها را از بين مى برند.

و مى داند فرورفتن و حركات حشرات زمينى را در تلّ هاى ريگ ها و قرارگاه بالداران را در بلندى هاى قله هاى كوه ها. خداوند سبحان مى داند، ترانه ها و نغمه هاى پرندگان نغمه سرا را در تاريكى هاى آشيانه هايشان و آن چه را كه صدف ها در برگرفته اند در ته درياها...

س 14: مولاى مهربانم! كمى از خداشناسى برايم بفرماييد.(18)

أمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِكْمَةٌ وَ رضَاهُ أمَانٌ وَ رَحْمَةُ يَقْضِي يَعلم وَ يَعْفُو بِحِلمٍ حمداللّه

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُعَلَى مَا تَاخُذُ وَ تُعْطِي وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلِي حَمْداً.

يَكُونُ أرْضَى الْحَمْدِ لَكَ وَ أحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْكَ وَ أفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ حَمْداً يَمْلاُ مَا خَلَقْتَ وَ يَبْلُغُ مَا أرَدْتَ حَمداً لايُحْجَبُ عَنْكَ وَلاَيُقْصَرُ دُونَكَ حَمْداً لايَنْقَطِعُ عَدَدَهُ وَلاَيَفْنَى مَدَدُهُ فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ إِلاَّ أنّا نَعْلَمُ أنَّكَ حَىٌّ قَيُّومِ لاتَأخُذُكَ سِنَةٌ وَلانَوْمٌ لَمْ يَنْتَهِ إلَيْكَ نَظَرٌ وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ أدْرَكْتَ الأبْصَارَ وَ أحْصَيْتَ الأعْمَالَ وَ أخَذْتَ بِالنَّوَاصِي وَ الأقْدَامِ وَ مَا الَّذي نَرَى مِنْ خَلْقِكَ وَ نَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظيمِ سُلْطَانِكَ وَ مَا تَغَيَّبَ عَنَّا مِنْهُ وَ قَصُرَت أبْصَارُنَا عَنْهُ وَانْتَهتْ عُقُولُنَا دُونَهُ وَ حَالَتْ سُتُورُ الْغُيُوبِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ أعْظَم.

فرمان خدا قضاى حتمى و حكمت و خشنودى او مايه ى امنيت و رحمت است. از روى علم حكم مى كند و با حلم و بردبارى مى بخشايد.

خدايا! سپاس تو را بر آن چه مى گيرى و عطا مى فرمايى و شفا مى دهى يا مبتلا مى سازى.

سپاسى كه تو را

رضايت بخش ترين، محبوب ترين و ممتازترين باشد؛ سپاسى كه آفريدگانت را سرشار سازد و تا آن جا كه تو بخواهى، تداوم يابد؛ سپاسى كه از تو پوشيده نباشد و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند؛ سپاسى كه شمارش آن پايان نپذيرد و تداوم آن از بين نرود.

خدايا! حقيقت بزرگى تو را نمى دانيم؛ جز آن كه مى دانيم تو زنده اى و احتياج به غير ندارى، خواب سنگين يا سبك تو را نمى ربايد، هيچ انديشه اى به تو نرسد و هيچ ديده اى تو را ننگرد، اما ديده ها را تو مى نگرى، و اعمال انسان ها را شماره مى فرمايى، و قدم ها و موى پيشانى ها (زمام امور همه) به دست توست.

خدايا! آن چه را كه از آفرينش تو مى نگريم، و از قدرت تو به شگفت مى آييم و بدان بزرگى قدرت تو را مى ستاييم، بسى ناچيزتر است در برابر آن چه كه از ما پنهان است و چشم هاى ما از ديدن آن ها ناتوان، و عقل هاى ما از درك آن ها عاجز است.

س 15: آقا و سرور من! كمى از راه هاى خداشناسى برايم بفرماييد.(19)

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أعْمَلَ فِكْرَهُ لِيَعْلَمَ كَيْفَ أقَمْتَ عَرْشَكَ وَ كَيْفَ ذَرَتَ خَلْقَكَ وَ كَيْفَ عَلّقْتَ فِي الْهَوَاءِ سَماوَاتِكَ وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَور الْمَاءِ أرْضَكَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَاِلهاً وَ فِكْرُهُ حَائِراً.

پس آن كس كه دل را از همه چيز تهى كند و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته اى و پديده را چگونه آفريده اى و چگونه آسمان ها و كرات فضايى را در هوا آويخته اى و زمين را چگونه بر روى امواج آب گسترده اى، نگاهش حسرت زده و عقلش سرگردان و شنوايى اش آشفته و انديشه اش حيران مى ماند.

س 16: نشانه هاى اميدوار به خداوند چيست؟(20)

ما بالُهُ لا يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِى منها يَدَّعِي بِزِعْمِهِ أنَّهُ يَرْجُوا اللّهَ كَذَبَ وَالْعَظيمِ مَا بَالُهُ لاعَمَلِهِ فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ وَ كُلُّ رَجَاءٍ إلاّ رَجَاءَ اللّهِ تَعَالَى فَإنَّهُ مَدْخُولٌ وَ كُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّق إلاَّ خَوْفَ اللّهِ فَإنَّهُ مَعْلُولٌ يَرْجُوا اللَّهَ فِى الْكَبير و يَرْجُوا الْعِبَادَ فِي الصَّغِير فَيُعطي الْعَبْدَ مَا لايُعْطي الرَّبَّ فَمَا بَالذ اللّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ أتَخَاف أنْ تَكُونَ فِي رَجَائركَ لَهُ كَاذِباً أوْ تَكُونَ لاَ تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوضعاً.

به گمان خود ادعا دارد كه به خداوند اميدوار است! به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى گويد؛ چه مى شود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست. پس هر كس به خداوند اميدوار باشد، بايد اميد او در كردارش آشكار شود. هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص است و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است. گروهى در كارهاى بزرگ به خداوند اميد بسته و در كارهاى كوچك

به بندگان خدا روى مى آورند؛ پس حق بنده را ادا مى كنند و حق خداى را بر زمين مى گذارند. چرا در حق خداى متعال كوتاهى مى شود و كم تر از حق بندگان رعايت مى گردد؟ آيا مى ترسى در اميدى كه به خدا دارى، دروغگو باشى، يا او را در خور اميد بستن نمى پندارى؟

س 17: مولاى من! اميدوار دروغين به خداوند چه نشانه اى دارد؟(21)

وَ كَذَلِكَ إنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبيدهِ أعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لاَ يُعْطِي رَبَّهُ فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً وَ خَوْفَهُ مِن خَالِقِهِ ضِمَاراً وَ وَعْداً وَ كَذَلِكَ مَن عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ آثَرَهَا عَلَى اللّهِ تَعَالَى فَانْقَطَعَ إلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا

اميدوار دروغين، اگر از بنده ى خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت مى كند كه حق پروردگار خود را آن گونه رعايت نمى كند؛ پس ترس خود را از بندگان آماده و ترس از خداوند را وعده اى انجام نشدنى مى شمارد.

و اين گونه است كسى كه دنيا در ديده اش بزرگ جلوه كند و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد. دنيا را بر خداوند مقدم شمارد و جز دنيا به چيز ديگرى نپردازد و بنده ى دنيا شود.

بخش دوم

انبيا و حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم»

س 1: فلسفه ى ارسال انبيا با اين كثرت چه بوده است؟(22)

فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَيْهِمْ أَنْبياءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِه ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِه .

وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بَالْتَّبْليغِ وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولْ. وَ يُرُوهُمْ آياتِ الْمَقْدِرَةِ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِىٍّ مُرْسَلٍ. اَوْكِتابٍ مُنْزَلٍ. اَوْ حُجَّةٍ لازِمَةٍ. اَوْ مَحَجَّةٍ قائِمَةٍ. رُسُلٌ لاتُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبينَ لَهُمْ.

خداوند رسولانى را برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى آنان فرستاد تا مردم را به اداى پيمانى فطرى كه با آفريدگارشان بسته بودند، وادار نمايند، و نعمت فراموش شده ى او را به يادشان بياورند و با تبليغ دلايل روشن، وظيفه ى رسالت را به جاى آورند، و نيروهاى مخفى عقول مردم را برانگيزند و بارور سازند، و آيات با عظمت الهى را كه در هندسه ى كلّى هستى نقش بسته است، به آنان بنمايانند.

خداوند سبحان،

هرگز خلق خود را خالى و محروم از پيامبران و كتاب و حجّت و برهان لازم و رساننده به مقصود رها نساخته است. اين پيامبران خدا ساخته، پيروزمندانى بودند كه نه كم بودند تا عددشان اخلالى به انجام مأموريتشان وارد كند و نه فراوانى تكذيب كنندگان تبهكار، آنان را از اجراى تصميم الهى باز دارد.

س 2: سرانجام پيامبر عظيم الشأن اسلام چه شد و الآن در چه حالى به سر مى برند؟(23)

ثُّمَ اضْتادَ سُبْحانَهُ لِمُحَمَّدٍصلى الله عليه وآله وسلم لِقاءَهُ وَ رَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ وَ اَكْرَمَهُ عَنْ دارِالْدُنْيا وَ رَغِبَ بِه عَنْ مَقامِ الْبَلْوى فَقَضَبَهُ اِلَيْهِ كَريماً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِله .

آن گاه كه مأموريت الهى خاتم الانبياصلى الله عليه وآله وسلم پايان يافت، خداوند ذوالجلال ديدار خود را نصيبش ساخت و او را به آن تقرّب ربوبى كه در انتظارش بود، نايل فرمود. با فراخواندن او از اين دنيا به پيشگاه اقدس خود، اكرامش نمود؛ و براى او عالم برين را به جاى دمسازى با ابتلائات و كشاكش حيات طبيعى برگزيد و سرانجام او را با نهايت اكرام به بارگاه ربوبى خويش بركشيد.

س 3: نظر مبارك خود را در مورد پيامبر، اسلام و احكامش بفرماييد.(24)

وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهْ، اَرْسَلَهُ بِالدّينِ الْمَسْهُورْ، وَ الْعَلَمِ الْمَأثُور وَ الْكِتابِ الْمَسْطُور وَ النُّورِ الساطِعِ وَ الْضِياءِ الامِع، وَ الاَمْرِ الْصادِع، اِزاحَةً لِلشُّبَهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَيِّنات. وَ تَحْذيراً بِالْايات وَ تَخْويفاً بِالْمَثُلات.(25)

و شهادت مى دهم كه محمدصلى الله عليه وآله وسلم بنده و رسول اوست. خداوند سبحان محمدصلى الله عليه وآله وسلم را به جامعه ى انسانى فرستاد؛ براى ابلاغ دينى مشهور در عقول و افكار و با علايمى معروف در قرون و اعصار، با كتاب نوشته اى با قلم ربّانى و نورى فروزان و پرتوى فراگير جهان، و امرى روشن و جداكننده ى صحت و بطلان؛ تا با آن رسالت الهى، تاريكى شبهات و اشتباه ها و ابهام ها را از مغز و دل مردمان بزدايد، و با دلايل روشن، حجت را بر آنان تمام كند، و با آيات ربّانى از سقوط در پرتگاه بر حذرشان بدارد، و با اخطار به كيفرهايى كه دامنگير تبهكاران مى گردد، تهديدشان نمايد.

س 4: پيامبر اسلام بر چگونه امتى مبعوث شد؟(26)

وَ الناسُ فى فِتَنٍ اَنْجَذَمَ(اِنْحَدَمَ) فيها حَبْلُ الدّين وَ تَزَعْزَعَتْ سَوادِى الْيَقينْ. وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْاَمْرُ، وَ ضاقَ الْمَخْرَجَ وَ عَمِى الْمَصْدَرُ فَالْاهُدى خامِلً وَالْعَمى شامِلٌ عُصِىَ الرَّحْمنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطانُ وَ خُذِلَ الاْيمان. فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ.

اَطاعُوالشَّيْطانَ فَسَلَكُوا مَسالِكَهُ. وَ وَرَدُواَمناهِلَهُ، بِهِمْ سارَتْ اَعْلامُهُ وَ قامَ لِواؤُهُ فى فِتَنٍ داسَتْهُمْ بِاَخْفافِها. وَ وَطِئَتْهُمُ بِاَظْلافِها وَ قامَتْ عَلى سَنابِكِها فَهُمْ فيها تائِهُونَ حائِزُونْ جاهِلوُنَ مَفْتُونُونَ فِى خَيْرِ دارٍ. وَ شَرِّ جيرانْ. نَوْمُهُمْ سُهُوداً وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعً بِاَرْضٍ عالِمِها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُكْرَمْ.

اين رسالت عظيم در دورانى و براى جامعه اى درخشيدن گرفت كه طناب وحدت انگيز دين از

هم گسيخته ، پايه ها و ستون هاى يقين به لرزه درآمده، اصول بنيادين حقايق متلاشى و واقعيت امر پراكنده بود. جامعه اى كه راه هايش براى حركت هاى رهايى بخش تنگ و باريك، و منابع و عقول و انديشه هاى افرادش در مسير حيات نابينا و تاريك بود. اثرى از رشد و هدايت وجود نداشت و كورى و ظلمت همه جا و همه ى شؤون بشرى را فرا گرفته بود.

نافرمانى از خدا شايع بود و يارى به شيطان رايج. ايمان در همه ى شؤون حيات شكست خورده، ستون هاى برپا دارنده اش فرو ريخته، نشان ها و علايمش تيره و ناشناخته، راه هايش متروك و جاده هايش محو و نابود گشته بود. در آن دوران كه نور رسالت را بر افروخت، مردم اطاعت از شيطان را پيشه ى خود نموده، راه هاى آن پليد نابكار را پيش گرفته، سيراب نشدن خود را از چشمه هاى آن مطرود ابدى مى جستند. علم هاى شيطانى به دوش گرفته، پرچم آن مردودِ بارگاه ربانى را به اهتزار درآورده بودند. در فتنه ها و شورش هايى غوطه ور بودند كه با ناخن هاى خود، آنان را خرد مى كردند، با سم هاى ويرانگر آنان را كوبيده و همواره روى سر ناخن ها به انتظار برپا كردن اضطراب و بلوا ايستاده بودند.

مردمى سرگردان و حيران و نادان هايى شورش زده در بهترين جايگاه و با بدترين همسايگان زندگى مى كردند. محروميّت از خواب گوارا، خوابشان، و اشك هاى سوزان بينوايى، سرمه هاى ديدگانشان بود. در سرزمينى كه دانايش بند بر دهان بود و نادانش محترم و در امان.

س 5: آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم چه كسانى هستند؟(27)

هُمْ مَوْضِعُ سِرِّه وَ لَجَأُ أَمْرِه وَ عَيْبَةُ عِلْمِه وَ مَوْئِلُ حُكْمِه وَ كُهُوفُ كُتُبِه وَ جِبالُ دينِه بِهِمْ اَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِه وَ اَذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِه.

آنان

دارندگان راز پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و پشتيبان امر وى و ظرف علم و مرجع قوانين و در بردارنده ى كتاب رسالت و كوه هاى پا برجاى دين او هستند. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به وسيله ى آنان بود كه خميدگى پشت دين را راست و لرزش پهلوهاى آن را مبدل به سكون و آرامش ساخت.

هُمْ اَساسُ الدّينِ وَ عِمادُ الْيَقْينِ.(28)

آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم اركان اساسى دينند، و ستون برپا دارنده ى يقين.

س 6: حضرت آدم و حوّا قبل از توبه به زمين آمدند يا بعد از توبه از بهشت به زمين نزول كردند؟ و چرا به دنيا آورده شدند؟(29)

فَاَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ اَرْضَهُ بِنَسْلِه وَلِيُقيمَ الْحُجَّةَ بِهِ.

عَلى عِبادِه وَلَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ اَنْ قَبَظَهُ، مِمَّا يُؤَكِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ.

وَيَصِلُ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَعْرِفَتِه بَلْ تَعاهَدَهُمْ باالحُجَجِ عَلى اَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ اَنْبِيائِهِ.

وَمُتَحَمِّلى ودئِعِ رِسالاتِه ، قَرْناً فَقَرْنا حَتّى تَمَّتْ بِنَبِيِّنا مُحمَّد(ص).

خداوند سبحان حضرت آدم عليه السلام را پس از توبه بر زمين فرود آورد، تا با نسل خود زمين را آباد كند و به وسيله ى او حجّت را براى بندگانش اقامه نمايد. خداوند متعال بندگان خود را پس از گرفتن آدم عليه السلام از اين دنيا از دلايلى كه حجّت ربوبى را براى آنان تأكيد و تثبيت كند و ميان بندگان و معرفت خداوندى را به هم بپيوندد، خالى نگذاشت، بلكه به وسيله ى حجّت هايى از زبان هاى پيامبران برگزيده و حمل كنندگان امانت هاى رسالاتش، با آنان تجديد تعهّد مى فرمود. (اين ابلاغ) قرنى پس از قرن ادامه پيدا كرد، تا اين كه اين ابلاغ و رسالت ها و حجّت خداوندى با پيامبر ما محمدصلى الله عليه وآله وسلم پايان يافت.

س 7: چه كنيم كه از ياران خوب حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و شما باشيم؟(30)

اُنْظُرُوا اَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدىً وَلَنْ يَعيدُوكُمْ فى رَدىً فَاِنْ لَبَدُوا فَالْبَدُوا. واِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَلا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَلا تَتَأَخَّروا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا.

بنگريد به دودمان پيامبرتان، و به جهتى كه در حيات (دنيا) انتخاب كرده اند، مُلتزم باشيد و از اثر آنان پيروى كنيد. آنان هرگز شما را از هدايت بيرون نخواهند كرد و به ضلالت و هلاكت بر نخواهند گرداند.

اگر اهل بيت پيامبرتان از طلب چيزى باز ايستادند، شما هم بايستيد، و اگر حركت كردند، شما هم حركت كنيد. از آنان سبقت نگيريد، كه گمراه مى شويد و از آنان عقب نمايند،

كه به هلاكت مى افتيد.

س 8: على جان عليه السلام! اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ياران واقعى او چگونه بودند؟(31)

لَقَدْ رَأَيْتُ اَصْحابَ مُحمّدصلى الله عليه وآله وسلم فَما أرى اَحَداً يُشبِهُهُمْ مِنْكُمْ!

لَقَدْ كانُوا يُصبِحُونَ شُعْثاً غَبْراً وَقَدْ باتُوا سُجَّداً وَقِياماً.

من اصحاب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را ديده ام. كسى را از شما (مردم كوفه) نمى بينم كه شبيه به آنان باشيد.

اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ژوليده مو و غبارآلود، شب را در حال سجده و قيام به صبح مى رساندند و پيشانى ها و صورت هاى خود را متناوباً بر زمين مى نهادند.

يُراوِحُونَ بَيْنَ جِباهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ وَيَقِفُونَ عَلى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعادِهِمْ! كَاَنَّ بَيْنَ اَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! اِذا ذُكِراللَّهُ هَملَتْ اَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَمادُوا كَما يَميدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرّيحِ الْعاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ وَرَجاءً لِلثَّوابِ!(32)

آن رشد يافتگان در حال يادآورى معادشان مانند اخگر شعله ور مى گشتند. از طول سجودى كه انجام مى دادند، ميان چشمانشان برآمدگى مانند زانوهاى بُز نمودار مى شد.

در آن هنگام كه خدا به يادشان آورده مى شد، از چشمانشان چنان اشك مى باريد كه گريبان هايشان خيس مى گرديد و خود به اضطراب مى افتادند؛ چنان كه درخت در روزى كه باد تُند بِوَزَد، به اضطراب مى افتد. اين همه بى قرارى آنان به جهت ترس از كيفر بود و اميد به پاداش.

س 9: اى فاتح خيبر و حنين! از چه كسى الگو بگيريم و با سيره ى او زندگى كنيم؟(33)

وَلَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه وآله وسلم كَافٍ لَكَ فِي الاُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا وَكَثْرَةِ مَخَازيهَا وَ مَسَاويهَا إذْ قُيضَتْ عَنْهُ أطْرافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرهِ أكْنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوي عَنْ زَخَارِفَهَا.

وَ إنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِموسى كليم اللّه حَيثُ

يَقُولُ رَبِّ إنِّي لِما أنْزَلْتَ إلَي مِنْ خَيْرِ فَقيرٌ وَاللّهِ مَا سَألَهُ إلاّ خُبْزاً يَأكُلُهُ لِأَنَّهُ كَانَ يَأكُلُ بَقْلَةَ الأرْضِ وَ لَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ.

وَ إنْ شِئْتَ ثَلّثْتُ يدَاوُدَ صَاحِبِ الْمَزامِير وَ قَارىِ بَطْنِهِ لِهُزالِهِ وَ تَشُّبِ لَحْمِهِ أهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ لِجُلَسِائِهِ أيّذكُمْ يَكْفِينِي.

وَ إنْ شِئتَ قُلْتُ فِي عيسى ابن مريمَ بَيْعَهَا وَ يَأكُلُ الْجَشِب وَ كانَ إدامُهُ الْجُوعَ وَ سِراجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الأرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الأرضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لاَ وَلَدٌ يَحْزُنُهُ وَ لاَمَالٌ يَلْفِتُهُ وَ لاَ طَمَعٌ يُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رجلاهُ وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ.

براى تو كافى است كه راه و رسم پيامبر اسلام روحى فداه را اطاعت نمايى، تا راهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد؛ چه اين كه دنيا از هر سو بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بازداشته و براى غير او گستردانده شد؛ از پستان دنيا شير نخورد و از زيورهاى آن فاصله گرفت.

اگر مى خواهى دومى را، حضرت موسى عليه السلام و زندگى او را تعريف كنم؛ آن جا كه مى گويد: پروردگارا! هر چه به من از نيكى عطا كنى، نيازمندم. به خدا سوگند! موسى جز قرص نانى كه گرسنگى را برطرف سازد، چيز ديگرى نخواست، زيرا موسى از سبزيجات زمين مى خورد، تا آن جا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده ى شكم او آشكار بود.

و اگر مى خواهى سومى را، حضرت داوود صاحب نى هاى نوازنده و خواننده ى بهشتيان

را الگوى خويش سازى كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى بافت و از همنشينان خود مى پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى فروشد؟ و با بهاى آن به خوردن نان جويى قناعت مى كرد.

و اگر مى خواهى از عيسى بن مريم عليه السلام بگويم كه سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس پشمينه ى خشن به تن مى كرد و نان خشك مى خورد. نان خورش او گرسنگى، و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود. ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مى روياند. زنى نداشت كه او را فريفته ى خود سازد، و فرزندى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد. مركب سوارى او دوپايش و خدمتگزار وى دست هايش بود.

س 10: مولاى من! در اين دنياى وانفسا به چه كسى تأسى كنيم؟(34)

فَتَأسَّ بَنَبِيِّكَ الأطْيَبِ الأطْهَر فَإنَّ فِيهِ اُسْوَةً لِمَنْ تَأسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزّى.

پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن كه راه و رسم او الگويى است براى الگوطلبان، و مايه ى فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد.

س 11: كمى از رفتار و كردار مربى خود حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم بفرماييد.(35)

وَلَقَدْ كَانَ يَأكُلُ عَلَى الأرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَاري وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ.

و همانا پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد و همچون برده ساده مى نشست و با دست خود كفش خود را وصله مى زد و جامه ى خود را با دست خود مى دوخت و بر الاغ برهنه مى نشست و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى كرد.

س 12: مولاى من! پيامبر در منزل خود چگونه رفتار مى كردند؟(36)

وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاويرُ فَيَقُولُ يَا فُلاَنَةُ لإحْدَى أزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إذَا نَظَرْتُ إلَيهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زخَارفَهَا.

پرده اى بر در خانه ى او آويخته بود كه نقش و تصويرها بر آن بود. به يكى از همسرانش فرمود اين پرده را از چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد، به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم.

س 13: على جان! محبوب ترين بنده نزد خداوند كيست؟(37)

وَ أحَبُّ الْعِبَادِ إلَى اللّهِ الْمُتَأسِّي بِنَيِّهِ وَالْمُقْتَصُّ لِأثَرِهِ.

محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد.

س 14: مولاى من! پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از نظر خوراك و غذا چگونه بودند؟(38)

قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَ لَمْ يُعرْهَا طَرْفاً أهْضَمُ أهْل الدُّنْيَا كَشْحاً وَ أخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً

پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنيا با گوشه ى چشم نگريست و دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر و شكمش از همه خالى تر بود.

س 15: يا اباالحسن عليه السلام! پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در مورد دنيا چه نگاهى داشتند؟(39)

عُرضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأني أنْ يَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ أبْغَضَ شَيْئاً فَأبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيئاً فَصَغَّرَهُ

دنيا را به او نشان دادند، اما نپذيرفت و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت و چيزى را كه خداوند خوار شمرده، آن را خوار انگاشت و چيزى را كه خداوند كوچك شمرده، كوچك و ناچيز مى دانست.

س 16: نشانه ى دوستى با خدا و پيامبر و دشمنى با آن ها چيست؟(40)

وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا الاَّ حُبُّنَا مَا أبْغَضَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفى بِهِ شِقَاقاً للّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أمْر اللّهِ.

اگر در ما نباشد، جز آن كه آن چه را خدا و پيامبرش دشمن مى دارند، دوست بداريم، يا آن چه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم، براى نشان دادن دشمنى ما با خدا و سرپيچى از فرمان هاى او كافى است.

س 17: مولاى من! آيا پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم دنيا را سه طلاقه كرده بودند؟(41)

فَأعْرَضَ عَن الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أحَبَّ أنْ تَغِيبَ زينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لاَيَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَلايَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً فَأخْرَجَهَا مِنْ النَّفْسِ وَ أشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ كَذَلِكَ مَنْ أبْغَضَ شَيئاً أبْغَضَ أنْ يَنْظُرَ إلَيْهِ وَ أنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ

وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللّهِ مَا يَدُلُّكَ عَلَى مَساوىِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا إذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوَيْتَ عَنْهُ زَخَارفُهَا مَعَ عَظيمِ زُلْفَتِهِ.

پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با دل از دنيا روى گرداند و يادش را از جاى خود ريشه كن كرد و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند و از آن لباس زيبايى تهيه نكند و آن را قرارگاه دايمى خود نداند و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد. پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا پوشاند. و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد و يا نام آن بر زبان آورده شود.

و در زندگانى رسول خدا براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى

كند، زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينت هاى دنيا از ديده ى او دورماند.

س 18: آقا و سرور من! بهترين سؤال در مورد پيامبر را چه مى دانيد؟(42)

فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أكْرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أمْ أهَانَهُ فَإنْ قَالَ أهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَاللّهِ الْعَظيمِ بِالإفكِ الْعظيمِ وَ إنْ قَالَ أكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أنَّ اللّهَ قَدْ أهَانَ غَيْرَهُ حَيٌثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ.

پس تفكر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه آيا خداوند، محمدصلى الله عليه وآله وسلم را به داشتن اين صفات اكرام فرمود يا او را خوار كرد؟ اگر بگويد خوار كرد، دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است و اگر بگويد او را اكرام كرد، پس بداند خداوند كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديك ترين مردم به خويش دور نگه داشت.

س 19: پيرو واقعى واقعى رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم كيست؟(43)

فَتَأسَّى مُتَأسٍّ بِنَيِّهِ وَ اقْتَصَّ أثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَإلاَّ فَلاَ يَأمَنِ الْهَلَكَةَ.

پس پيروى كننده بايد از پيامبر پيروى كند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد، و گرنه از هلاكت ايمن نمى باشد.

س 20: بزرگ ترين منّت الهى بر ما چيست؟(44)

فَمَا أعْظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِنْدَنَا حينَ أنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَاُ عَقِبَه

وه! چه بزرگ است منّتى كه خداوند با بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر ما نهاده و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرموده است؛ رهبر پيشتازى را كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.

بخش سوم

قرآن كريم و مكتب اسلام»

س 1: نظر مبارك خود را در مورد قرآن كريم بفرماييد.(45)

كِتابَ رَبِّكُمْ فيكُمْ:

مُبَيِّناً حَلالَهُ وَ حَرامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخْصَهُ وَ عَزائِمَهُ وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَةُ وَ مُتَشابِهَهُ مُفَسِّراً، مُجْمَلَهُ وَ مَبَيِّناً غَوامِضَةُ

علامت و طريقى واضح كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در دسترس شما گذاشته، كتاب پروردگار شما است. اين پيام آسمانى، همه ى مصالح و مفاسد حيات دنيوى و اخروى شما را بيان نموده است. حلال و حرام، فرايض و شايستگى ها، ناسخ و منسوخ، مباحات و واجبات، خاص و عام داستان ها و اصول عبرت انگيز و امثال و حكم، مطلق و مقيّد، محكم و متشابه را توضيح داده و حقايق ابهام انگيز را تفسير كرده و مشكلاتش را روشن ساخته است.

س 2: آيا دستورات اسلام مشكل و عمل به اسلام سخت است؟(46)

اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى شَرَعَ اْلاِسْلامَ فَسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَاَعَزَّ اَرْكانَهُ عَلى مَنْ غالَبَهُ فَجَعَلَهُ اَمْنًا لِمَنْ عَلِقَهُ وَسِلْمًا لِمَنْ دَخَلَهُ (عَقَلَهُ) وَبُرْهانًا لِمَنْ تَكَلَّمَ بِه وَشاهِدًا لِمَنْ خاصَمَ عَنْهُ وَنُورًا لِمَنِ اسْتَضاءَ بِه وَفَهْمًا لِمَنْ عَقَلَهُ وَلُبًّا لِمَنْ تَدَبَّرَ وَآيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَتَبْصِرَةًلِمَنْ عَزَمَ وَعِبْرَةَ لِمَنِ اتَّعَظَ وَنَجاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ وَراحَةًلِمَنْ فَوَّضَ وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ.

فَهُوَ اَبْلَجُ اْلمَناهِجِ وَاَوْضَحُ الْوَلائِجِ مُشْرَفُ الْمَنارِ مُشْرِقُ الْجَوادَّ مُضيى ءُ الْمَصابيحِ كَريمُ الْمِضْمارِ رَفيعُ الْغايَةِ جامِعُ الْحَلْبَةِ مُتَنافِسُ الْسُّبْقَةِ شَريفُ الْفَرْسانِ.

سپاس خداوند را كه شرع مقدس اسلام را بنا نمود، و قوانين آن را براى كسى كه وارد آن شود، تسهيل و آسان كرد، و اركان اسلام را در برابر كسى كه در صدد غلبه بر آن برآيد، عزيز ساخت، و آن را براى كسى كه خود را به آن وصل نمود، موجب ايمنى قرار داد، و براى كسى كه در آن داخل شد،

عامل صلح و صفا نمود، و برهان براى كسى كه با اسلام سخن گفت، و شاهدى براى كسى كه درباره ى آن با ديگران به احتجاج پرداخت.

خداوند؛ اسلام را نورى براى كسى كه طلب روشنايى از آن نمود، قرارداد، و فهمى براى كسى كه تعقّل ورزيد، و مغزى براى آن كس كه انديشيد، و علامت براى كسى كه فراست و فهم لطيف به كار برد، و بينايى براى انسانى كه داراى عزم و تصميم (براى خيرات) است، و عبرت براى كسى كه پند پذيرد، و نجات براى تصديق كننده، و اطمينان براى كسى كه توكل كند، و راحتى براى كسى كه همه ى امور خود را به خدا بسپارد، و صبر براى كسى كه شكيبا باشد.

پس راه هاى اسلام روشن ترين راه ها و مدخل هاى آن واضح ترين مدخل ها است. منار مشعلگاه آن بلندترين مشعلگاه ها است. جادّه هاى آن درخشان و چراغ هاى آن فروزان است. ميدان تكاپويش با كرامت، داراى غايتى رفيع و وسايل جامع براى سبقت (در تكاپو براى كمال) و جايزه (پاداش سبقت) در آن رقابت شديد است و سوارانش شريف مى باشند.

التَّصْديقُ مِنْهاجُهُ وَالصَّالِحاتُ مَنَارُهُ وَالْمَوْتُ غَايَتُهُ وَالدُّنْيا مِضْمارُهُ وَالْقِيامَةُحَلْبَتُهُ وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ.

راه راست اسلام، تصديق اصول اوليه ى آن؛ و اعمال صالح، منار آن است؛ و مرگ پايان گرفتارى هاى مسلمان است؛ و دنيا ميدان مسابقه ى او و قيامت موقع اجتماع همه ى وسايل مسابقه ى او و بهشت، پاداشش.

س 3: نگاه شما به قرآن كريم و آثار آن چيست؟(47)

وَتَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإنَّهُ أَحْسَنُ الْحَديثِ وَتَفَقَّهُوا فيهِ فَإِنَّهُ رَبيعُ الْقُلُوبِ وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفاءُ الصُّدوُرِ وَأَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقِصَصِ.

1. قرآن را بياموزيد، زيرا بهترين گفتار است؛

2. در قرآن تدبّر و تَفَقُّه كنيد، زيرا بهار دل ها است؛

3. و از نور قرآن شفا بطلبيد، كه

قرآن شفاى سينه ها است؛

4. و آن را نيكو تلاوت كنيد، زيرا سود بخش ترين سرگذشت ها است.

س 4: آثار و ثواب شهادتين چيست و چقدر است؟(48)

شَهادَتَيْنِ تُصْعِدانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعانِ الْعَمَلِ.لا يَخِفُّ مِيزانٌ تُوضَعانِ فيهِ وَ لا يَثْقُلُ مِيزانٌ تُرْفَعانِ عَنْهُ.

دو شهادت (اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم) بلند مى كند سخن پاكيزه را، و بالا مى برد عمل را، و سبك نشود آن ترازو كه شهادتين در آن نهاده شود، و سنگين نشود ترازويى كه از آن برداشته شود.

س 5: در مورد قرآن و تفسير آن چه نظرى داريد؟(49)

اِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجالَ وَ اِنَّما حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ هذَا الْقُرآنُ اِنَّما هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لا يَنْطِقُ بِلِسانٍ وَ لابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمانٍ و اِنَّما يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجالُ.

ما هرگز اشخاص را حَكَم قرار نداديم و جز اين نيست كه ما قرآن را حكم نموده ايم. اين قرآن(كه به صورت مدوّن در پيش روى ماست) خطّى است نوشته شده كه از دو طرف در ميان دو جلد قرار گرفته است و اين خطوط نوشته شده، زبانى ندارد كه سخن بگويد؛ و چاره اى جز اين نيست كه بايد مفسّر و ترجمانى باشد كه قرآن را تفسير كند و توضيح بدهد. همانا اين مردم هستند كه به عنوان درك مقاصد قرآن، سخن مى گويند.

س 6: مولاى من! ارزش اقرار و گفتن شهادتين را بيان بفرماييد.(50)

وَ أحْمَدُ اللّهَ وَ أسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِر الشَّيْطانِ وَ مَزَاجرِهِ وَ الاِعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ وَ أشْهَدُ أنْ لاَإلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لا يُؤَازَى فَضْلُهُ وَ لاَ يُجْبَرُ فَقْدُهُ أضَاءَتْ بِهِ الْبِلادُ بَعْدَ الضَّلاَلَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَالْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ وَالنَّاسُ يَسْتَحِلَّونَ الْحَريمَ وَيَسْتَذِلَّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ.

خداى را مى ستايم و در راندن شيطان و دور ساختن و نجات پيدا كردن از دام ها و فريب هاى آن، از خدا يارى مى طلبم، و گواهى مى دهم كه جز خداى يگانه معبودى نيست، و شهادت مى دهم كه حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم بنده و فرستاده ى برگزيده و انتخاب شده ى اوست كه در فضل و برترى، همتايى ندارد و هرگز فقدان او جبران نگردد.

شهرهايى به وجود او روشن گشت، پس از آن كه گمراهى وحشتناكى همه جا را فرا گرفته بود، و جهل و نادانى

بر انديشه ها غالب و قساوت و سنگدلى بر دل ها مسلط بود. و مردم حرام را حلال مى شمردند، و دانشمندان را تحقير مى كردند، و جداى از دين الهى زندگى مى نمودند و در حال كفر و بى دينى جان سپردند.

س 7: يا على عليه السلام! اسلام و تعاليم قرآن چگونه است؟(51)

إنَّ اللّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالإسْلامِ وَاسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ وَ ذَلِكَ لِأنَّهُ اسْمُ سَلامَةٍ وَجِمَاعُ كَرَامَةٍ اصْطَفَى اللّهُ تَعَالَى مَْهَجَهُ وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُكْمٍ لاَتَفْنَى غَرائِبُهُ وَلاَتَنْقَضِي عَجَائِبُهُ فِيهِ مَرابِيعُ تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إلاَّ بِمَفَاتِيحِهِ وَلاَتُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِمَصَابِيحِهِ قَدْ أحْمَى حِمَاهُ وَ أرْعَى مَرْعَاهُ فِيهِ شِفَاءُ الْمُسْتَشْفِي وَ كِفَايَةُ الْمُكْتَفِي.

خداوند اسلام را مخصوص شما قرار داد و شما را براى آن برگزيد، و اين براى آن است كه اسلام از سلامت گرفته شد و كانون بزرگوارى است. خداوند، منهج و طريق اسلام را برگزيد و حجت ها و دلايل آن را بيان كرد(قرآن را فرو فرستاد) كه ظاهرش علم و باطنش حكمت است و نوآورى هاى آن پايان نگيرد، و شگفتى هايش تمام نمى شود و در آن بركات و خيرات همانند سرزمين هاى پرگياه در اول فصل بهار فراوان است، و چراغ هاى روشنى بخش تاريكى ها فراوان دارد؛ درِ نيكى ها را جز با كليدهاى آن نتوان گشود و تاريكى ها را جز با چراغ هاى آن فروغ نتوان بخشيد.

خداوند در اين قرآن مناطق ممنوع خود (محرمات) را تعيين كرده و موارد مباح و حلال خويش را نشان داده است. اين كتاب الهى، درمان است براى شفاجويان و بى نيازى است براى بى نيازى طلبان.

س 8: يا اباالحسن عليه السلام! در مورد قرآن و اهميت آن بفرماييد.(52)

وَعَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللّهِ فَإنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتينُ وَالنُّورُ الْمُبِينُ وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ وَالرِّىُّ النَّاقِعُ وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَالنَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لايَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَلاَيَزيغُ فَيُستَعْتَبَ وَلاَتُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدَّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ.

كتاب خدا را محكم بگيريد، زيرا رشته اى است محكم و نورى است آشكار، و داروى شفابخش و پر منفعت و سيراب كننده اى است كه عطش (تشنگان حقيقت) را فرو مى نشاند. هر كس به

آن تمسك جويد، كژى در او راه ندارد تا نياز به راست نمودن داشته باشد و منحرف نمى گردد و خطا نمى كند تا پوزش بطلبد.

خواندن و شنيدن مكررش موجب كهنگى و يا ناراحتى سامعه نگردد (و هر قدر آن را بخوانند و تكرار كنند، باز روح پرور است و شيرينى اش دلپذير). كسى كه با قرآن سخن بگويد، راست گفته و هر كس بدان عمل كند، پيشتاز است.

س 9: نظر مبارك خود را در مورد قرآن بفرماييد.(53)

أرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الاُمَمِ وَانْتقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ يَتَصْدِيقِ الَّذي بينَ يَدَيهِ وَالنُّور الْمُقْتَدى بِهِ ذَلِكَ الْقُرآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَلَكِنْ أخْبِرُكُمْ عَنْهُ ألاَ إنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأتِي وَالْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَنَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ.

خداوند، پيامبر را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيّت از هم گسسته بود. پس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به ميان خلق آمد؛ در حالى كه كتاب هاى پيامبران پيشين را تصديق كرد و با نورى هدايتگر انسان ها شد، كه همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن نور قرآن است.

از قرآن بخواهيد تا سخن گويد، كه هرگز سخن نمى گويد، اما من شما را از معارف آن خبر مى دهم. بدانيد كه در قرآن علم آينده و حديث روزگاران گذشته است؛ شفا دهنده ى دردهاى شما و سامان دهنده ى امور فردى و اجتماعى شما است.

بخش چهارم

زندگى حضرت اميرالمؤمنين، شخصيت ايشان، و ولايت اهل بيت عليهم السلام»

س 10: مولاى من! كمى از خود و حقّ خويش و غصب خلافت بگوييد.(54)

يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ وَ لا يَرْقى اِلىَّ الطَّيْر فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْها كَشْحَاً وَ طَفِقْتُ اَرْتِئى بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاء اَوْ اَصْبِرَ عَلى طَخْيَةٍ عَمْياءَ يَهْرَمُ فيها الْكَبيرُ وَ يَشيبُ فيها الصَّغير وَ يَكْدَحُ فيها مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقى رَبَّهُ.

سيل انبوه فضيلت هاى انسانى- الهى از قله هاى روح من به سوى انسان ها سرازير مى شود. ارتفاعات سر به ملكوت كشيده ى امتيازات من بلندتر از آن است كه پرندگان دور پرواز بتوانند هواى پريدن روى آن ارتفاعات را در سر بپرورانند. (در آن هنگام كه خلافت در مسير ديگرى افتاد) پرده اى ميان خود و زمامدارى آويختم و روى از آن برگردانيدم. چون در انتخاب يكى از دو

راه انديشيدم:

يا مى بايست با دستى خالى به مخالفانم حمله كنم و يا در برابر حادثه اى ظلمانى و پر ابهام صبر و شكيبايى پيشه گيرم. (چه حادثه اى؟)حادثه اى بس كوبنده كه بزرگسالان را فرتوت و كم سالان را پير و انسان باايمان را تا به ديدار پروردگارش در رنج و مشقّت فرو مى برد.

س 11: آقاى من! چرا صبر كرديد تا...؟(55)

فَرَاَيْتُ اَنَّ الصْبَرَ عَلى هاتا اَحْجى فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذى وَ فِى الْخَلْقِ شَجا اَرى تُراثى نَهْبَاً حَتّى مَضى اَلاَوَّلُ لِسَبيلِه فَادْلى بِها بَعْدَهُ.

به حكم عقل سليم بر آن شدم كه صبر و تحمل را بر حمله ى با دست خالى ترجيح بدهم.

من راه بردبارى را در پيش گرفتم؛ چونان بردبارى كه خس و خاشاك در چشم فرو رود و استخوان مجراى گلو را بگيرد. مى ديدم حقّى كه به من رسيده و از آنِ من است، به يغما مى رود و از مجراى حقيقى اش منحرف مى گردد. تا آن گاه كه روزگار سپرى گشت و ابى بكر راهى سراى آخرت گرديد و خلافت را پس از خود به عمر سپرد.

س 12: يكى از پرهيجان ترين خاطرات خود را بفرماييد.(56)

فَما راعَنى اِلاّ وَ النَّاسُ كَاالْعُرْفِ الضَّبُعِ اِلَىَّ يَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ كُلِّ جانِبٍ حَتّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنان وَ شَقَّ عِطْفاىِ مُجْتَمِعينَ حَوْلى كَرَبيضَةِ الْغَنَمِ.

براى من روزى بس هيجان انگيز بود كه مردم با ازدحامى سخت به رسم قحط زدگانى كه به غذا برسند، براى سپردن خلافت به دست من از هر طرف هجوم آوردند. اشتياق و شور مردم چنان از حدّ گذشت كه دو فرزندم حسن عليه السلام و حسين عليه السلام كوبيده شدند و لباس دو پهلويم از هم شكافت. تسليم عموم مردم در آن روز، اجتماع انبوه گله هاى گوسفند را به ياد مى آورد كه يك دل و يك آهنگ پيرامونم را گرفته بودند.

س 13: احساس شما در برابر بى وفايى هاى مردم چه بود؟(57)

اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَاَ النَّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ الناصِرْ وَ ما اَخَذَ اللَّهُ عَلىَ الْعُلَماءِ اَلاَّ يُقادُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومِ لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غادِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها وَ لاََلْفَيَتُمْ دُنْياكُمْ هذِه اَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و روح را آفريد، اگر گروهى براى يارى من آماده نبود، و حجت خداوندى با وجود ياوران بر من تمام نمى گشت، و پيمان الهى با دانايان درباره ى عدم تحمّل پرخورى ستمكار و گرسنگى ستمديده نبود، مهار اين زمامدارى را به دوشش مى انداختم و انجام آن را مانند آغازش با پياله ى بى اعتنايى سيراب مى كردم. در آن هنگام، مى فهميديد كه اين دنياى شما در نزد من از اخلاط دماغ يك بز ناچيزتر است.

س 14: آيا شما از مرگ مى ترسيد؟پس چرا سكوت كرديد؟(58)

وَ اللَّهِ لَابْنَ اَبى طالب انَسُ بِاالْمَوْتِ مِنَ الطِفْلِ بِثَدْىِ اُمِّه بَلِ انْدَمَجْتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِه لَاضْطَرَبْتُمْ اِضْطَرابَ الاَْرْشِيَّة فِى الطَّوِىِّ الْبَعيدَة.

سوگند به خدا! انس فرزند ابيطالب عليه السلام با مرگ بيش از انس كودك شيرخوار به پستان مادرش است. سكوت من از روى علمى است پوشيده بر ديگران كه اگر ابرازش كنم، مانند لرزش طناب آويخته در چاه هاى عميق به خود لرزيده، در اضطراب خواهيد رفت.

س 15: در يك جمله از گذشته ى خود تا حال را بفرماييد.(59)

فَوَاللّهِ: ما زِلْتُ مَدْفُوعَاً عَنْ حَقّى مُسّتَأثَرَاً عَلَىَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذا.

سوگند به خدا! من از آن هنگام كه خداوند متعال پيامبرش را به پيشگاه خود خوانده است تا به امروز، هميشه از حقّ قانونى خود رانده شده ام و ديگران در قلمرو اختصاصى من به تاختن در آمده اند.

س 16: آيا از مردم خسته شده ايد؟(60)

اُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتابَكُمْ! اَرَضيتُمْ بِاالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ عِوَضاً؟ وَ بِاالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفا؟

اف بر شما اى مردم! از خطاب و توبيخ بر شما خسته شده ام. آيا در برابر سراى آخرت و سعادت ابدى، رضايت به زندگى دنيوى داده و به پذيرش ذلّت به جاى عزّت دل خوش كرده ايد؟!

س 17: آيا من و شما بر هم حقّى داريم؟(61)

اَيُّهَا النَّاسْ: اِنَّ لى عَلَيْكُمْ حَقَّا وَ لَكُمْ عَلَىَّ حَقّاً. فَاَمَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْليمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا وَتَأْديبُكُمْ كَيْما تَعْلَمُوا. وَ اَمَّا حَقّى عَلَيْكُمْ فَاالْوَفاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَصيحَةُ فِى الْمَشْهَدِ وَ الْمَغيبِ وَ الْاِجابَةُ حينَ اَدْعُوكُمْ وَ الطاعَةُ حينَ امُرُكُمْ.

اى مردم! حقّى بر شما دارم و حقّى بر من داريد.

امّا حق شما بر من؛ خيرخواهى درباره ى شما و تنظيم و فراوان نمودن بيت المال براى تهيه ى معيشت سالم براى شما است، و تصدّى بر تعليم شما كه از جهل نجات پيدا كنيد و تأديب شما كه علم شما را بسازد.

و امّا حق من بر شما؛ وفا به بيعتى است كه با من كرده ايد و خيرخواهى در حضور و غياب و پاسخ مثبتى در آن هنگام كه شما را بخوانم و اطاعت از من موقعى كه به شما دستور بدهم.

س 18: مولاى من! در سحرگاه آخرين، قبل از ضربت خوردن، در چه انديشه و فكرى بوديد؟(62)

مَلَكَتْنى عَيْنى وَاَنَا جالِسٌ، فَسَنَحَ لى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم.

فَقُلْتُ يارَسولَ اللَّهِ ماذا لَقيتَ مِنْ اُمَّتِكَ مِنَ الأَوَدِ وَاللّدَدِ؟

فَقالَ: «اُدْعُ عَلَيْهِمْ».

فَقُلْتُ: اَبْدَلَنِى اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَاَبْدَلَهُمْ بى شَرَّاً لَهُمْ مِنّى .

نشسته بودم كه چشمم اختيار از دستم ربود و در رؤيا فرو رفتم. پس رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بر من ظاهر گشت.

عرض كردم: اى پيامبر خدا! از امّت تو چه كجى ها و خصومت ها و لجاجت ها ديده ام.

پيامبر فرمود: بر آنان نفرين كن.

گفتم: خدايا! بهتر از آنان را به جاى آن ها به من عنايت فرما و براى آنان به جاى من شرّى را جانشين بساز.

س 19: بهترين چراغ و راهنماى شما كيست؟(63)

سِراجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وشِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ وزنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ سيرَتُهُ الْقَصْدُ وَسُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَكَلامُهُ الْفَضْلُ وَحُكْمُهُ الْعَدْلُ اَرْسَلَهُ عَلى حينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَهَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَغَباوَةٍ مِنَ الاُمَمِ.

حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم چراغى است كه روشنايى اش درخشيده، و ستاره اى است كه نورش بارز و آشكار است، و آتش زنه اى است كه لمعان آن برق توليد نموده است. سيرتش اعتدال، و سنّتش رشد، و كلام او جدا كننده ى حق و باطل، و حكم او عدل محض است.

خداوند سبحان او را در فاصله اى از پيامبران و در دوران لغزش جوامع از عمل و جهل و كودنى امّت ها فرستاد.

س 20: دلتان براى چه كسانى تنگ شده است؟برادران شما كيانند؟(64)

. . . أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذينَ دُعُوا اِلَى اَلاِْسْلامِ فَقَبِلُوهُ وَ قَرَؤُوا الْقُرْآنَ فَاَحْكَمُوهُ وَ هيجُوا اِلَى الْجِهادِ فَوَلِهُوا وَ لَهُ اللِّقاحِ اِلى اَوْلادِهاوَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمادَها وَ أَخَذُوا بِاَطْرافِ اْلاَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً.

. . . مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكاءِ. خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيامِ ذُبُلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ صُفْرُ اَلأَلْوانِ مِنَ السَّهَرِ عَلى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الخاشِعينَ اُولئِكَ اِخْوانى الذَّاهِبُونَ فَحَقَّ لَنا اَنْ نَظْمَأَ اِلَيْهِمْ وَ نَعَضَّ اْلاَيْدِىَ عَلى فِراِقِهِمْ.

كجا رفتند آن قومى كه دعوت به اسلام شدند، پس آن را پذيرفتند، قرآن را خواندند و با كمال قدرت و استقامت عمل كردند. به جهاد با دشمنان تحريك شدند؛ همانند اشتياق شتران شيرده به فرزندانشان به هيجان درآمدند، شمشيرها از نيام كشيدند، و (در اشاعه ى اسلام) دسته دسته و صف به صف روى به اطراف زمين نمودند.

آنان مردمانى بودند كه از گريه از خوف خدا اثرى در چشمانشان، و از زيادى روزه، لاغرى در شكم هايشان بود، و از اشتغال دايمى به دعا،

داراى لبانى خشك بودند، و از شب بيدارى ها، صورتى زرد رنگ داشتند، و بر چهره هاى آنان غبارى چون غبار خشوع كنندگان بود. آنان برادران من بودند كه رخت از اين كهنه رباط بربستند و رفتند. پس شايسته است كه تشنه ى ديدار آنان باشيم، و از حسرت دمسازى آن ها و تأسف بر جدايى آنان دست ها با دندان بگزيم.

س 21: چه چيزى از فرود آمدن شمشيرها بر شما بدتر است؟(65)

. . . وَ الَّذى نَفْسُ ابْنُ أَبى طالِبٍ بِيَدِه لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِاالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ ميتَةٍعَلَى الْفِراشِ فى غَيْرِ طاعَةِ اللَّهِ.

سوگند به آن خدايى كه جان فرزند ابيطالب عليهما السلام به دست اوست، هزار ضربه ى شمشير براى من آسان تر است از آن مرگ در رختخواب كه در اطاعت خداوندى نباشد.

س 22: چرا بين خود و مردم (اهل حكميّت) براى حكميّت فاصله قرار داديد؟ و چرا در بحث حكميّت سكوت كرديد؟(66)

. . . وَاَمَّا قَوْلُكُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ اَجَلاً فِى التَّحْكيمِ؟ فَاِنَّما فَعَلْتُ ذلِكَ لِيَتَبَيَّنَ الْجاهِلُ وَيَتَثَبَّتَ الْعالِمُ وَلَعَلَّ اللَّهُ أَنْ يُصْلِحَ فى هذِهِ الْهُدْنَةِ اَمْرَ هذِهِ الْأُمَّةِ وَلاتُؤْخَذُ بِاَكْظامِها فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ وَتَنْقادَ لَاَوَّلِ الْغَىِّ.

و اما اين كه مى گوييد: چرا بين خود و آنان مدتى را براى حكميّت فاصله قرار دادى؟ جز اين نيست كه من اين تأخير را بدان جهت روا ديدم كه كسى كه نادان به حقيقت امر است، آگاه شود و اطلاع حاصل كند، و كسى كه عالم به حقيقت امر است، در دفاع از حق و اجراى آن مستحكم تر گردد. و باشد كه خداوند در اين آرامش (سكوت) امر اين امّت را اصلاح نمايد، و گلوى آن گرفته نشود تا در نتيجه پيش از آشكار شدن حقّ، با شتابزدگى منحرف شود و از آغاز گمراهى مطيع ضلالت شود.

س 23: مردم در مورد شما چند گونه اند و حقّ با كدامين است؟(67)

. . . وَسَيَهْلِكُ فِىَّ صِنْفانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ اِلى غَيْرِ الْحَّقِ وَمُبْغِضٌ مُفرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ اِلى َغيْرِ الْحَقِّ وَخَيْرُ النَّاسِ فِىَّ حالاً النَّمَطُالْاَوْسَطُ فَاَلْزَمُو السَّوادَ الْأَعْظَمِ فَاِنَّ يَدَاللَّهِ مَعَ الْجَماعَةِ وَاِيَّاكُمْ وَالفُرْقَةَ!

و در باره ى من دو گروه از مردم به هلاكت مى افتند؛ دوست افراط گر كه محبت، او را به سوى غير حقّ (باطل) مى كشاند؛ و دشمن تفريط گر كه عداوت با من، او را هم به سوى غير حقّ (باطل) مى كشاند. و بهترين مردم از نظر تشخيص و وضع روحى درباره ى من، صنف متوسط و معتدل است كه افراط و تفريط نمى كند. شما طرف اين گونه مردم را بگيريد و همواره با سواد اعظم (جمعيت حقّ) باشيد، زيرا دست خدا با جمعيت است و

از جدايى و پراكندگى بپرهيزيد.

س 24: يا على عليه السلام! آيا شما علم غيب داريد؟ و علم غيب چيست؟(68)

. . . لَقَدْ اُعْطِيَتْ يا أميرَ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام عِلْمَ الْغَيْبِ؟ فَضَحَكَ عليه السلام: . . . لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَاِنَّما هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ.

وَاِنَّما عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحانَهُ بِقَوْلِه «اِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ ويُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مافِى الْأَرْحامِ وَما تَدْرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَما تَدْرى نَفسٌ بِأَىِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»

آيا به شما علم غيب داده شده است؟ آن حضرت خنديد.

اين كه گفتم علم غيب نيست، بلكه علمى است كه از صاحب علم (پيامبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم) فرا گرفته ام.

همانا و علم غيب علم به قيامت است و به آن امور كه خداوند سبحان در فرمايش خود فرموده است: «خداست كه علم قيامت در نزد اوست. و اوست كه باران را فرو مى فرستد و مى داند آن چه را كه در ارحام است و هيچ كس نمى داند آن چه را كه فردا خواهد اندوخت و كسى نمى داند كه در كدامين زمين خواهد مرد.»

س 25: شما چه كسانى را لعنت مى كنيد؟(69)

لَعَنَ اللَّهُ آلْآمِرينَ بِالْمَعْروُفِ اَلتَّارِكينَ لَهُ والنَّاهينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعامِلينَ بِهِ!

لعنت خدا بر آن كسانى باد كه به نيكى ها امر مى كنند و خود آن را ترك مى نمايند؛ و از منكر و زشتى ها نهى مى نمايند و خود مرتكب آن ها مى شوند.

س 26: هدف شما براى قبولى خلافت و مديريت جامعه چه بود؟(70)

اَللَّهُمَ اِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنَّا مُناَفَسَةً فى سُلْطانٍ وَلَا الْتِماسَ شَى ءٍمِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دِينِكَ وَنُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَتُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ.

پروردگارا! تو مى دانى كه مطالبه و اقدام ما براى به دست آوردن حكومت، نه براى تلاش و رقابت در ميدان سلطه گرى بود و نه براى خواستن زيادى از مال دنيا، بلكه همه ى هدف ما ورود به نشانه هاى دين تو و اظهار صلاح در شهرهاى تو بوده است. باشد كه بندگان ستمديده ى تو امن و امان يابند، و آن كيفرها و احكام تو كه از اجرا باز ايستاده است، به جريان بيفتد.

س 27: شما با اين همه گرفتارى و مشكلات، فرصت ديد و بازديد از اقوام را پيدا مى كنيد؟(71)

لَنْ يُسْرِعَ اَحَدٌ قَبْلى اِلى دَعْوَةِحَقٍّ وَ صِلَةِ رَحِمٍ وَعائِدَةِ كَرَمٍ فَاسْمَعُوا قَوْلى وَ عُوامَنْطِقى .

هيچ كس پيش از من براى پذيرش دعوت حق و صله ى رحم و احسان و كرامت شتاب نمى كند. سخنم را بشنويد و منطقم را دريابيد. (از من الگو بگيريد).

س 28: از خودتان و خانواده ى خويش بفرماييد.(72)

. . . بِنا يُسْتَعْطَى الْهُدى وَيُسْتَجْلَى الْعَمى . إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فى هَذاالْبَطْنِ مِنْ هاشِمٍ لاتَصْلُحُ عَلى سِواهُمْ وَلا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.

. . . به وسيله ى ما هدايت از خدا التماس مى شود، و ظلمت و تاريكى مرتفع مى گردد. قطعى است كه امامان از قريشند كه در اين شعبه از هاشم كاشته شده اند. و امامت براى غير آنان شايسته نيست، و زمامداران از غير آل هاشم شايستگى ندارند.

س 29: آقاى من! ما را با ويژگى هاى معصومين عليهم السلام آشنا فرماييد.(73)

فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أهْلِهِ فَإنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْل هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهمْ لاَ يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَلاَيَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ.

پس رستگارى را از اهل آن جستجو كنيد، كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رمز حيات دانش، و راز مرگ جهل و نادانى هستند. كسانى كه حكمتشان شما را از دانش آنان، و سكوتشان از منطق آنان، و ظاهرشان از باطن آنان اطلاع مى دهد. نه با دين خدا مخالفتى دارند و نه در آن اختلاف مى كنند؛ دين در ميان آنان گواهى صادق و ساكتى سخنگوست.

حضرت در خطبه ى 152 در مورد ويژگى هاى امامان مى فرمايند:(74)

قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ وَ لَمَعَ لامِعٌ وَ لاَحَ لاَئِحٌ وَاعْتَدَلَ مَائِلٌ وَاسْتَبْدَلَ اللَّهُ بِقَوْمِ قَوْماً وَ بِيَوْمِ يَوْماً وَانْتَظَرْنَا الْغِيَرَ انْتِظَارَ الْمُجْدِبِ الْمَطَرَ وَ إنَّمَا الأئِمَّةذ قُوَّامُ اللّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَلاَيَدْخُلُ الجَنَّةَ إلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لاَيَدْخُلُ النَّارَ إلاَّ مَنْ أنْكَرَهُمْ وَ أنْكَرُوهُ.

إنَّ اللّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالإسْلاَمِ وَاسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ وَ ذَلِكَ لأنَّهُ اسْمُ سَلاَمَةٍ وَ جَماعُ كَرَامَةٍ اصْطَفَى اللّهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ.

همانا طلوع كننده اى آشكار

شد و درخشنده اى درخشيد و آشكار شونده اى آشكار گرديد. و آن كه از جاده ى حقّ منحرف شد، به راه راست بازگشت. خداوند گروهى را به گروهى تبديل و روزى را برابر روزى قرار داد.

و ما چونان مانده در خشكسالان كه در انتظار بارانند، انتظار چنين روزى را مى كشيديم.

همانا امامان از طرف خدا، تدبير كنندگان امور مردم، و كارگزاران آگاه بندگانند. كسى به بهشت نمى رود، جز آن كه آنان را شناخته و آن ها او را بشناسند و كسى در جهنم سرنگون نمى شود، مگر آن كه آنان را انكار كند و او را انكار كنند.

همانا خداى متعال شما را به اسلام اختصاص داد و براى اسلام برگزيد، زيرا اسلام نامى از سلامت است، و فراهم كننده ى كرامت جامعه مى باشد. راه روشن آن را خدا برگزيد و حجت هاى آن را روشن گردانيد.

س 30: بعد از رحلت و شهادت مظلومانه ى پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه وآله وسلم، مردم به چند دسته تقسيم شدند؟(75)

إذَا قَبَضَ اللّهُ رَسُولَهُ صلى الله عليه وآله وسلم رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الأعْقَاب وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلائِج وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْر مَوْضِعِهِ مَعادِنُ كُلِّ خَطِيئَةِ وَ أبْوَابُ كُلِّ ضَارِبِ فِي غَمْرَةٍ قَد مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِع إلَى الدُّنْيَا رَاكِن أوْ مُفَارقِ لِلدِّينَ مُبايِن.

آن گاه كه خداوند رسولش را از اين دنيا برگرفت، جمعى به عقب برگشتند و گمراهى آنان را منحرف ساخت و به كسانى كه خود انتخاب كرده بودند، تكيه دادند و با بيگانگان انس و الفت گرفتند. و دورى گزيدند از آن چه كه مأمور به محبت به آن بودند و بنا را از

اساس محكم آن بركندند و در غير محل حقيقى اش نهادند. آنان معادن هر خطايى بودند و پناهگاه هاى همه ى كسانى كه فتنه جو و آشوبگرند. آن ها همانند فرعونيان در وادى حيرت سرگردان و در غفلت مستى فرو رفته بودند. برخى از آنان از آخرت بريده، به دنياگرويده و به آن تكيه كرده، و برخى از دين جدا گشته و حالت خصومت با دين خود گرفته بودند.

س 31: مولاى من! كمى از خودتان و اهل بيت شريفتان بفرماييد.(76)

نَحْنُ الشِّعَارُ وَالأصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَالأبْوابُ وَلاَتُؤْتَى الْبُيُوتُ إلاَّ مِنْ أبْوَابِهَا فَمَنْ أتَاهَا مِنْ غَيْر أبْوَابَها سُمِّي سَارقا.

منها فِيهم كرائِمُ الْقُرآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ إنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا

درباره ى اهل بيت، آيات كريمه ى قرآن نازل شده است. اينان (ما اهل بيت) گنج هاى علوم خداوند رحمانند. اگر سخن گويند، راست مى گويند، و اگر سكوت كنند، كسى از آنان سبقت نمى گيرد.

س 32: آيا كسى نسبت به لباس هاى كهنه ى شما ايراد گرفته است؟(77)

وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ ألاَ تَنْبِذُهَا عَنْكَ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى.

يكى به من گفت: آيا آن را دور نمى افكنى؟ گفتم: از من دور شو! صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند.

س 33: آقا و سرور من! آيا شده از چيزى خجالت بكشيد؟(78)

وَاللّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا

به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده ى آن شرمسارم.

بخش پنجم

فرشتگان»

س 34: يا اباالحسن عليه السلام! فرشتگان كيانند، كجايند و چه مى كنند؟(79)

ثُمَّ فَتَقَ ما بَيْنَ السَمواتِ الْعُلا، فَمَلأَهُنَّ اَطْواراً مِنْ مَلائِكَتِه مِنْهُمْ سُجُودً لا يَرْكَعُونَ، وَ رُكُوعً لا يَنْتَصِبُونَ، وَ صافُّونَ لايَتَزايَلُونَ.

وَ مُسَبِّحُونَ لا يَسْأَمُونْ. لا يَغْشاهُمْ نَوْمَ الْعُيُونْ. وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لا فَتْرَةُ الْاَبْدانْ وَ لا غَفْلَةُ النِسْيانْ.

وَ مِنْهُمْ اُمَناءُ عَلى وَحْيِه وَ الْسِنَةً اِلى رُسُلِه . و مُخْتَلِفُونَ بِقَضائِه وَ اَمْرِه وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبادِه . وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوابِ جِنانِه .

وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِى الْاَرَضينَ السُّفْلى اَقْدامُهُمْ، وَ الْمارِقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلِيا اَعْناقُهُمْ وَ الْخارِجَةُ مِنَ اْلْأَقْطارِ اَرْكانُهُمْ وَ الْمُناسِبَةُ لِقَوائِمِ الْعَرْشِ أَكْتافُهُمْ، ناكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصارُهُمْ، مُتَلَّفِعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ.

مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَةِ، وَ أَسْتارُ الْقُدْرَةِ، لا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَصْوير، وَ لايُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفاتِ الْمَصْنُوعينْ(الْمَخْلُوقينْ). وَلا يَحُدُّونَهُ بِالْاَماكِنِ وَ لا يُشيرُونَ اِلَيْهِ بِالنَّظائِرْ.

سپس خداوند سبحان آسمان هاى بلند را از هم باز كرد، و ميان آن ها را پر از انواعى از فرشتگان ساخت.

1. برخى از فرشتگان سجده كنندگانى هستند كه ركوعى ندارند.

2. برخى ديگر براى ركوع خميده اند و قامت براى قيام راست نمى كنند.

3. گروهى از آنان صف كشيدگانى هستند كه هيچ دگرگونى در وضع خود نمى دهند.

4. تسبيح گويانى هستند كه خستگى و فرسودگى راهى به آنان ندارد.

نه بر چشمانشان خوابى پيروز مى گردد، نه بر عقولشان اشتباهى، نه بر كالبدهايشان سستى روى مى آورد، و نه به آگاهى هايشان غفلت فراموشى.

5. دسته اى از فرشتگان را امناى وحى و زبان گويا بر پيامبرانش قرار داد.

6. و دسته اى ديگر را وسايط اجراى

فرمان قضا و امر ربوبى اش.

7. جمعى از آنان را نگهبانان بندگانش فرمود.

8. و جمع ديگرى را پاسبان درهاى فردوس برينش.

9. بعضى از فرشتگان پاهايى در سطوح پايين زمين دارند و گردن هايى بالاتر از مرتفع ترين آسمان ها و اعضاى كالبدى گسترده تر از پهنه ى صفحات كيهان بيكران و دوش هايى همسان پايه هاى عرش. اين موجودات مقدس در برابر عرش خداوندى از روى تعظيم چشم به پايين دوخته اند و در زير عرش ربّانى به بال هاى خويشتن پيچيده اند.

10. ميان اين فرشتگان و كائنات پايين تر، حجابى از عزت ملكوتى و پرده هايى از قدرت فوق طبيعى زده شده است.

آنان هرگز خدا را با تصوير و ترسيم هاى محدود كننده نمى پندارند، و صفات ساخته ها را به مقام شامخش نسبت نمى دهند، و او را با تصوير در جايگاه ها محدود نمى سازند، و با امثال و نظاير، اشاره به ذات اقدسش نمى كنند.

س 35: فرشتگان چگونه اند و چه شكلى دارند؟(80)

وَاَنْشَأَهُمْ عَلى صُوَرٍ مُخْتَلِفاتٍ وَاَقْدارٍ مُتَفاوِتاتٍ.

اُولى اَجْنِحَةٍ تُسَبِّحُ جَلالَ عِزَّتِه .

لايَنْتَحِلوُنَ ما ظَهَرَ فِي الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِه .

خداوند سبحان، آن فرشتگان را در اَشكال مختلف و اندازه هاى متفاوت آفريد. (داراى بال ها)

آن فرشتگان جلال عزّت خداوندى را تسبيح مى گويند.

آنان هيچ چيزى از صنع خداوندى را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گشته است، به خود نمى بندند.

س 36: فرشتگان كجا هستند؟(81)

... وَمِنْهُمْ مَنْ هُوَ فى خَلْقِ الْغَمامِ الدُّلَّحْ، وَفى عِظَمِ الْجِبالِ الشُّمَّخْ وَفى قَتْرَةِ الظَّلامِ اَلْأَيْهَمِ، وَمِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ اَقْدامُهُمْ تُخُومَ الْاَرْضِ السُّفْلى . فَهِىَ كَراياتٍ بيضٍ قَدْ نَفَذَتْ فى مَخارِقِ الْهَواء.

گروهى از فرشتگان در طبيعت و خلقت، ابرهاى پُر باران هستند.

و عدّه اى در كوه هاى بزرگ و مرتفع.

و دسته اى در سياهى ظلمت كه راهى براى خروج از آن ديده نمى شود.

و گروهى ديگر از آن فرشتگانى هستند كه قدم هاى آنان حدود زمين پايين را شكافته است. پاهاى آنان مانند پرچم هاى سفيدند كه از شكاف هاى هوا نفوذ كرده اند.

وَتَحْتَها ريحٌ هَفَّافَةٌ تَحْبِسُها عَلى حَيْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُودِ الْمُتَناهِيةِ قَدِ اسْتفْرغَتْهُمْ اَشْغالُ عِبادَتِهِ....

در زير آن پاها كه مانند پرچم هاى سفيدند، بادى است آرام و پاكيزه كه آن ها را در آن حدود متناهى كه پايان قرارگاه آنان است، نگه داشته است. اشتغالات آن فرشتگان به عبادت خداوندى، آنان را از همه چيز فارغ نموده است.

س 37: داناترين مخلوقات به مقام ربوبى خدا چه كسانى هستند(پس از 14 معصوم)؟(82)

مِنْ َمَلائِكَةٍ اَسْكَنْتَهُمْ سَماواتِكَ وَرَفَعْتَهُمْ عَنْ اَرْضِكَ هُمْ اَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ. وَاَخْوَفُهُمْ لَكَ وَ اَقْرَبُهُمْ مِنْكَ.

فرشتگانى كه در آسمان هاى خود اسكان فرمودى و از زمينت بالا بردى، آن فرشتگان داناترين مخلوقات به مقام ربوبى تو هستند؛ و بيمناك ترين موجوات از تو و نزديك ترين مخلوقات به بارگاه قدس و كبريايى ات.

بخش ششم

خلفاى غاصب، دشمنان اهل بيت و ولايت»

س 1: نظر مباركتان در مورد غصب خلافت چيست؟(83)

اَما وَاللّه لَقَدْ تَقَمَصَّها ابن اَبى قُحافَه و اِنَّهُ لِيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا.

سوگند به خدا! ابوبكر جامه ى خلافت را به تن كرد و او خود قطعاً مى دانست كه موقعيّت من نسبت به خلافت، موقعيّت مركز آسياب به آسياب است كه به دور آن مى گردد.

س 2: آقاى من! عمر بن خطاب با خلافت چه كرد؟(84)

فَيا عَجَبا!! بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ اِذْ عَقَدَها لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ لَشَدَّ ما تَشْطَّرا ضَرْعَيْها فَصَيَّرَها فى حَوْزَةِ خَشْناءَ يَغْلُظُ كَلْمُها وَ يَخْشُنُ مَسُّها وَ يَكْثُرُ الْعِثارُ فيها وَ الاِعْتِذارُ مِنْها فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعْبَةِ اِنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمَ وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ.

شگفتا! با اين كه ابى بكر در دوران زندگى اش، انحلال خلافت و سلب آن را از خويشتن مى خواست، به شخص ديگرى بست كه پس از او زمام خلافت را به دست گيرد. آن دو شخص پستان هاى خلافت را چه سخت و قاطعانه ميان خود تقسيم كردند.

ابوبكر امر زمامدارى را در طبعى خشن قرار داد، كه دل ها را سخت مجروح مى كرد و تماس با آن خشونتى ناگوار داشت. در چنان طبعى خشن كه منصب زمامدارى به آن تفويض شد، لغزش هاى فراوان به جريان افتاد و پوزش هاى مداوم به دنبالش. دمساز طبع درشتخو چونان سوار بر شتر چموش است كه اگر افسار را بكشد، بينى اش بريده شود و اگر رهايش كند، از اختيارش به در مى رود.

س 3: نظرتان در مورد عثمان چيست؟(85)

ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجا حضنيه بَيْنَ نَثيلِه وَ مُعْتَلَفِه وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبيهِ يَخْضَموُنَ مالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الاِْبِلِ نِبْتَةَ الرَّبيعْ اِلى اَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ اَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وُ كَبَتْ بِه بِطْنَتُهُ.

او (عثمان بن عفان) در مسير انباشتن شكم و خالى كردن آن، و بالا كشيدن پهلوهاى خويش بود. به همراه او، فرزندان پدرش برخاستند و چونان شتر كه علف هاى با طراوت بهارى را با احساس خوشى مى خورد، مال خدا را با دهان پر مى خوردند. سال ها بر اين گذشت و پايان زندگى سومى هم فرا رسيد و رشته ها پنبه شد و كردار او به حياتش

خاتمه داد و پرخورى به رويش انداخت.

س 4: آيا مردم مدينه بى وفا نبودند؟(86)

فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالاَْمْرِ نَكَثَتْ طائِفَةً وَ مَرَقَتْ اُخْرى وَ قَسَطَ آخَروُنَ كَاَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحانَهُ يَقولُ: تِلْكَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُّواً فى الاَْرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين.

هنگامى كه به امر زمامدارى برخاستم، گروهى عهد خود را شكستند؛ جمعى ديگر از راه منحرف گشتند؛ و گروه ديگرى هم ستمكارى را پيشه ى خود كردند. گويى آنان سخن خداوند را نشنيده بودند كه فرموده است ما آن سراى ابديّت را براى كسانى قرار خواهيم داد كه در روى زمين برترى بر ديگران نجويند و فساد به راه نيندازند و عاقبت كارها به سود مردمى است كه تقوا مى ورزند.

س 5: آيا به راستى مخالفان شما سخن خدا را نشنيده بودند؟(87)

بَلى وَ اللَّه لَقَدَ سَمِعُوها وَ وَعَوْها وَ لكِنَّهُمْ حَلِيَتْ الدُّنْيا فى اَعْيُنِهِمْ وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها.

آرى؛ به خدا سوگند! آنان كلام خدا را شنيده بودند، گوش به آن فرا داده و دركش كرده بودند، ولى دنيا خود را در برابر ديدگان آنان بياراست تا در جاذبه ى زينت و زيور دنيا خيره گشتند و خود را باختند.

س 6: شما در برابر فريبكارانى همچون طلحه و زبير چگونه ايد؟(88)

وَ اللَّهِ لا اَكُونُ كَالصَّبُع: تَنامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ حَتّى يَصِل اِلَيْها طالِبُها وَ يَخْتِلَها راصِدُها وَلكِنِّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِاالسَّامِعِ الْمُطيعِ الْعاصِىَّ الْمُريبَ اَبَدا حَتّى يَأْتىَ عَلَىَّ يَوْمى .

سوگند به خدا! من مانند كفتار نخواهم بود، كه در طول بروز هشدارها بخوابد تا جوينده اش پيدايش كند و صيّادش بفريبد و به دامش اندازد.

من همواره به كمك انسان حق طلب، اعراض كننده از حق را، و با انسان حق شنو كه مطيع وظايف الهى است، گنهكار آشوبگر را خواهم كوفت، تا آن گاه كه واپسين روز حياتم فرا رسد.

س 7: كسانى همچون اهل بصره را كه دفاع از عايشه كردند، چگونه مى بينيد؟(89)

كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأةْ وَ اَتْباعَ الْبَهيمَة رَغا فَاَجَبْتُمْ وُ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ اَخْلاقُكُمْ دِقاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقاقٌ وَ دينُكُمْ نِفاقٌ. وَ ماؤُكُمْ زُعاقً وَ الْمُقيمُ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنً بِذَنْبِهِ وَ الشاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكَ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّه .

شما اهل بصره! لشگر زن و پيروان ناآگاه شتران گشتيد. آن حيوان نعره اى زد، اطرافش را گرفتيد و هنگامى كه پى شد، پا به فرار گذاشتيد. اخلاقتان پست، پيمانتان سست و شكسته، دينتان نفاق و آبى كه مى آشاميد شور است. كسى كه در ميان شما زندگى كند، در گرو گناه خويش است و كسى كه از ميان شما بيرون رود، رحمت پروردگارش او را دريافته است.

س 8: براى اهل بصره چه آينده اى را پيش بينى مى كنيد؟(90)

كَاَنّى بِمَسْجِدِكُمْ كَجُوْجُوً سَفينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْها الْعَذابَ مِنْ فَوْقِها وَ مِنْ تَحْتِها وَ غَرِقَ مَنْ فى ضِمْنِها وَ ايْمُ اِلَيهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَاَنّى اَنْظُرُ الى مَسْجِدِها كَجُوْجُؤِ سَفينَةٍ اَوْ نَعامَةٍ جاثِمَةِ (كَجُوْجُؤِ طَيْرٍ فى لُجَّةِ بَحْرٍ) بِلادُكُمْ اَنْتَنُ بِلادِ اللَّه تُرْبَةً اَقْرَبُها مِنَ الْماء وَ اَبْعَدُها مِنَ السَماء. وَ بِها تِسْعَةُ اَعْشارِ الشَرِّ اَلْمُحْتَبَسُ فيها بِذَنْبِه وَ الْخارِجُ بِعَفْوِ اللَّه كَاَنّى اَنْظُرُ اِلى قَرْيَتِكُمْ هذِه قَدْ طَبَّقَها الْماء حَتّى ما يُرى مِنْها اِلاَّ شُرَفُ الْمَسْجِدِ كَاَنَّهُ جُوْجُؤ طَيْرٍ فى لُجَّةِ بَحْرٍ.

چنين مى بينم كه مسجد شما مانند سينه ى كشتى روى درياست كه عذاب خداوندى بالا و پايينش را فرا گرفته و هر كسى را كه در آن است، غرق نموده است.

سوگند به خدا! اين شهر شما غرق مى شود، تا آن جا كه مسجد شما را مى بينم مانند سينه ى كشتى يا شتر مرغى است كه روى سينه در دريا بنشيند. شهرهاى شما داراى كثيف ترين زمين در شهرهاى خداوندى است؛ نزديك ترين

شهر به آب و دورترين آن ها از آسمان است. شرّ در شهر شماست. كسى كه در اين سرزمين مانده است، زندانى گناه خويش است و آن كه از اين سرزمين بيرون رود، عفو الهى نصيبش گشته است. آبادى شما را چنين مى بينم كه آب از همه سو آن را فرا گرفته و ديوارهاى مسجد شما را كه مانند سينه ى پرنده اى در دريا ديده مى شود، از شهر شما نمانده است.

خَفَّتْ عُقُولُكُمْ وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ فَاَنْرُ غَرَضٌ لِنابِلٍ وَ اُكَلَةً لِاكِلٍ وَ فَريسَةُ لِصائلٍ (صائِرٍ).(91)

عقول شما سبك، و رؤياها و آرزوهايتان بى اصل است، پس شما نشانه گاه هر تيرانداز و لقمه ى هر خورنده و شكار هر صيّادى هستيد.

س 9: آيا از كسى يا كسانى شكايت داريد؟(92)

اِلَى اللَّهِ اَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعيشُونَ جُهَّالاً وَ يَمُوتُونَ ضُلاَّلاً لَيْس فيهِمْ سِلْعَةً اَبْوَرُ مِنَ الْكِتاب اِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ لا سِلْعَةً اَنْفَقُ بَيْعاً وَ لا اَغْلى ثَمَناً مِنَ الْكِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِه وَ لا عِنْدَهُمْ اَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوف وَ لا اَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَر.

شكايت به خدا مى برم از اين گروه كه نادان زندگى مى كنند و گمراه مى ميرند.

در نزد آن ها (نابخردان نابكار)كالايى كسادتر از كتاب الهى كه شايسته ى خواندن است تا تفسير گردد، وجود ندارد، و كالايى رايج تر و گرانبهاتر از كتاب الهى به شرط آن كه از معانى واقعى خود تحريف شود، مطرح نيست. اينان (اين تناوران در امواج جهل مركّب و اسيران هوا و خودخواهى ها) چيزى بدتر و ناشناخته تر از نيكويى ها و بهتر از بدى ها و ناشناخته ها سراغ ندارند.

س 10: اشباح الرجال چه كسانى بودند؟ آيا تا به حال پشيمان شده ايد؟(93)

يا اَشْباحَ الرِّجالِ وَ لا رِجالَ! حُلُومُ الْاَطْفالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجالِ لَوَدِدْتُ اَنّى لَمْ اَرَكُمْ وَ لَمْ اَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَما وَ اَعْقَبَتْ سَدَما (ذَّما) قاتَلَكُمُ اللّهُ لَقَدْ مَلَأتُمْ قَلْبى قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرى غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونى نُغَبَ التِّهامِ اَنْفاساً. وَ اَفْسَدّْتُمْ عَلَىَّ رَأْيى بِاالْعِصْيانِ وَ الْخِذْلانْ.

اى نامردان مردنما! رؤياهاى كودكانه در دلتان، و عقول زنان حجله نشين در مغزتان است. اى كاش شما را نمى ديدم و نمى شناختم! سوگند به خدا اين شناخت پشيمانى بر من آورد و اندوه ها به دنبال داشت! خدا نابودتان كند! قلبم را با خونابه پر كرديد و سينه ام را از خشم مالامال نموديد و غم هاى متوالى را جرعه جرعه به من خورانديد و رأى و نظرم را با نافرمانى و تنها گذاشتن من مختل ساختيد.

س 11: چرا مردم عثمان را كشتند؟به طور اختصار بفرماييد.(94)

اَنَا جامِعٌ لَكُمْ اَمْرَهُ: اِسْتَأْثَرَ فَأَساءَ الْاَثَرَةَ وَ جَزِعْتُمْ َفأَسَأتُمُ الْجَزَعَ وَ لِللَّهِ حُكْمٌ واقِعٌ فِى الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجازِعْ.

من وضع عثمان را در چند جمله ى مختصر براى شما جمع نموده و توضيح مى دهم.

او خويشاوندان خود را بر ديگر مسلمانان مقدم داشت؛ و اين يك تقديم و ترجيح بدى بود و شما داد و فرياد كرديد و اضطراب به راه انداختيد و در اين داد و فرياد، كار بدى را مرتكب شديد و براى خداست حكم عادلانه درباره ى عثمان كه خويشاوندان خود را بر مسلمين ترجيح داد و درباره ى شما است كه در كارهاى او به داد و فرياد و اضطراب افتاديد.

س 12: مولاى من! طلحه كه بود و چه كرد؟(95)

لا تَلْقَيَّنَ طَلْحَةَ فَاِنَّكَ اِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْدِ عاقِصاً قَرْنَهُ يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ: هُوَ الذَّلُولُ وَ لكِنْ اَلْقَ الزُّبِيرَ فِاِنَّهُ أَلْيَنُ عَريكَةً.

با طلحه ديدار مكن، زيرا اگر او را ببينى، او را مانند گاوى خواهى يافت كه شاخش را به روى گوشش كج كرده است. او همان بى باك و بى خيالى است كه سوار حوادث دشوار و ناهنجار مى گردد و مى گويد: رام است؛ ولى با زبير ملاقات كن، زيرا او طبيعتى نرم تر دارد.

س 13: اگر طلحه را ديدم، به او چه بگويم؟(96)

فَقُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ اِبْنُ خالِكَ: عَرَفْتَنى بِاالْحِجازِ وَ اَنْكَرْتَنى بِاالْعِراقَ فَما عَدا مِمَّا بَدا.

به او بگو: پسر دايى ات مى گويد: در حجاز مرا شناختى و در عراق مرا انكار كردى! پس براى تو چه مانعى از آن اطاعت و بيعتى كه با من داشتى، پيش آمده است!

س 14: دشمنانت مى گويند على عليه السلام دروغ مى گويد؛ نظرتان چيست؟(97)

وَلَقَدْ بَلَغَنى اَنَّكُمْ تَقُولُونَ: عَلِىٌّ يَكْذِبُ.

قاتَلَكُمُ اللَّهُ تَعالى . فَعَلى مَنْ اَكْذِبُ؟

اَعَلَى اللَّه؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ اَمَنَ بِه !

اَمْ عَلَى نَبِيّه ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ!

كَلاَّ وَاللَّهِ. لكِنَّها لَهْجَةٌ عِبْتُمْ عَنْها

وَلَمْ تَكُونُوا مِنْ اَهْلِها، وَلْلُ اُمِّه.

به من خبر رسيده كه مى گوييد على عليه السلام دروغ مى گويد!

خدا نابودتان كند! من به چه كسى دروغ گفته ام؟

به خدا؟! من اولين كسى هستم كه به خدا ايمان آورده ام.

يا به پيغمبرش؟! من نخستين كسى هستم كه او را تصديق مى كنم و كرده ام.

نه؛ هرگز. سوگند به خدا! من دروغ نمى گويم. ولى سخنانى كه مى گويم، با لهجه ى پيامبرى است كه شما از آن غايب بوديد و از شايستگان آن گونه سخنان نبوديد. مادر آن مدّعى (كه گفته على دروغ مى گويد) به ماتمش بنشيند.

س 15: نظرمباركتان در موردزنانى همچون عايشه و حفصه و امثال آنان چيست؟(98)

مَعاشِرَ الناسِ: اِنَّ النِّساءَ نَواقِصُ الاْيمان، نَواقِصُ الْحُظُوظِ وَ نَواقِصُ الْعُقُول.

مردم! ايمان زنان ناقص است، برخوردارى زنان از سهم الارث ناقص است و عقول آنان نيز ناقص است.

س 16: عمر بن عاص ملعون مى گويد على عليه السلام مردى لهو گرا است! چه پاسخى داريد؟(99)

عَجَبا لِاِبنِ النَّابِغَة (عمربن العاص)

يَزْعَمُ لِاَهْلِ الشَّامِ اَنَّ فِىَّ دُعابَةً وَاَنِّى امْرُءٌ تِلْعابَةٌ.

اُمارِسُ واُمادِسُ! لَقَدْ قالَ باطِلاً وَنَطَقَ آثِما.

در شگفتم از فرزند آن زن نابكار! بر مردم شام تلقين باطل مى كند كه على عليه السلام داراى روحيه ى بذله گويى و مردى لهوگرا و بازى دوست است!

كُشتى گيرى هستم كوشا كه كار من بر زمين زدن مردان و تلاش بر آن است! اين نابكار، باطل گفته و سخن معصيت كارانه به زبان آورده است.

س 17: پيامى براى پيروان خلفا نداريد؟(100)

فَاَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَاَنّى تُؤفَكُون!

وَالْاَعْلامُ قائِمَةٌ وَالْاياتُ واضِحَةٌ. والْمَنارُ مَنْصُوبَةٌ!

فَاَيْنَ يُتاهُ بِكُمْ! وَكَيْفَ تَعْمَهُونَ!

وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ! وَهُمْ اَزِمَّةُ الْحَقِّ. وَاَعْلامُ الدّينِ. واَلْسِنَةُ الصِّدْقِ. فَاَنْزِلُوهُمْ بِاَحْسَنِ مَنازِلِ الْقُرآنِ. وَرِدُوهُمْ وُرُوَدَ الْهِيَمِ الْعِطاشِ.

پس به كجا مى رويد؟ و به كدامين پستى ها بر مى گرديد؟

در حالى كه علايم راه راست بر پا و آيات واضح و راهنماى روشن (بر سر راه) منصوب است.

پس شما به كدامين گمراهى گردانده مى شويد و چگونه در تاريكى ها غوطه ور مى گرديد؟

در حالى كه دودمان پيامبرتان در ميان شما است. آنان زمامداران حقّ و پيشتازان دين و زبان هاى صدق و راستى هستند. آنان را در بهترين و مناسب ترين مقام قرآنى كه دارند، تلقّى نماييد و وارد شويد به آنان، مانند شتران تشنه به چشمه سارهاى گوارا.

س 18: اهل سنّت خلفا مى گويند، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت عليهم السلام او مردند و هيچ كارى از دستشان بر نمى آيد و مانند ساير مردگانند. نظر مباركتان چيست؟(101)

اَيُّهَا الناسُ: خُذُوها عَنْ خاتَمَ النَّبِيين صلى الله عليه وآله وسلم:

اِنَّهُ يَمُوتُ مِنْ ماتَ مِنَّا وَلَيْسَ بِمَيِّتٍ وَيَبْلى مَنْ بَلِىَ مِنَّا وَلَيْسَ بِبالٍ.

فَلا تَقُولُوا بِما لاتَعْرِفُونَ. فَاِنَّ اَكْثَرَ الْحَقِّ فيما تُنْكِروُنَ.

اى مردم! اين روايت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم است كه فرمود:

كسى كه از ما بميرد، مُرده نيست و كسى كه از ما بپوسد، پوسيده نيست.

پس آن چه را كه نمى دانيد، نگوييد، زيرا بيش ترين حقّ در پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و آل محمدعليهم السلام است كه شما انكار مى كنيد.

س 19: نظرتان در مورد گفته ى خليفه دوم (جريان خلافت) مبنى بر حسبنا كتاب اللّه چيست؟(102)

. . . وَلَمَّا دَعانْا الْقَوْمُ اِلى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَريقَ الْمُتَوَّلِىَ عَنْ كِتابِ اللَّهِ سُبْحانَهُ وَتَعالى وَقَدْ قالَ اللَّهُ سُبْحانَهُ «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَىْ ءٍ فَرَدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»

فَرَدُّهُ اِلَى اللَّهِ اَنْ نَحْكُمَ بِكِتابِه وَرَدُّهُ اِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِه فَاِذا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فى كِتابِ اللَّهِ. فَنَحْنُ اَحَقُ النَّاسِ بِه وَاِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم فَنَحْنُ اَحَقُّ النَّاسِ وَ اَوْلاهُمْ بِها.

در آن هنگام كه مردم، ما را براى حَكَم قرار دادن قرآن در ميان ما دعوت كردند، ما آن گروه نبوديم كه از قرآن (كتاب خداوند سبحان) روى گردان شويم. در حالى كه خداوند سبحان فرموده است: «اگر در چيزى با يكديگر تنازع داشتيد، آن را به خدا و رسولش ارجاع نماييد.»

ارجاع مورد نزاع به خدا، اين است كه مطابق كتاب خدا حكم نماييم، و ارجاع آن به رسول خدا اين است كه به سنّت او تمسّك كنيم. پس اگر با تمسّك به كتاب اللّه حكم صادقانه شود، شايسته ترين مردم به درك و پذيرش آن حكم صادق ما هستيم، و اگر مطابق سنّت رسول

خداصلى الله عليه وآله وسلم حكم شود، باز ما شايسته ترين و سزاوارترين مردم به درك و پذيرش و عمل به آن هستيم.

س 20: آيا اگر مغضوب شما با شما در امرى مشورت نمايد، به او كمك مى كنيد؟(103)

. . . اِنَّكَ (عمر بن خطاب) مَتى تَسِرْ (تَيْسير) اِلى هذَاالْعَدُّوِ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ. لاتَكُنْ لِلْمُسْلِمينَ كانِفَةٌ دُونَ أَقْصى بِلادِهِمْ لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ اِلَيْهِ فَابْعَثْ اِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَبا وَاحْفِزْ مَعَهُ اَهْلَ الْبَلاءِ وَالنَّصيحَةِ. فَاِنْ اَظْهَرَاللَّهُ فَذاكَ ماتُحِبُّ. وَاِنْ تَكُنِ الْاُخْرى كُنْتَ رِدْأً لِلنَّاسِ وَمَثابَةً لِلْمُسلِمينَ.

هرگاه خود (عمر) به سوى دشمن حركت كنى، و روياروى خصم قرار گيرى و شكست بخورى، براى سربازانت پناهى در هيچ جايى از شهرهايشان نخواهد ماند، و بعد از تو مرجعى براى آنان نيست كه به او رجوع كنند. پس مردى دلاور به طرف دشمن بفرست و كسانى را به همراه او بسيج كن كه آزمايش شده و سختى ها ديده و خيرخواه باشند. اگر خداوند تو را بر دشمن (در جنگ روم) پيروز ساخت، اين مقصود توست، و اگر به اين مقصود نرسيدى، باز تكيه گاه و پناهگاه لشگرت خواهى بود.

س 21: آقاى من! شنيده ايم عمر بن خطاب با شما در جنگ با فارسيان مشورت نموده است، و شما توصيه هاى زيبايى به او فرموده ايد. آيا صحت دارد؟(104)

وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالأمْر مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَز يَجْمَعُهُ وَ يَضُمَّهُ فَإن انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَا فِيرهِ أبَداً وَ الْعَرَبُ الْيَومَ وَ إنْ كَانُوا قَلِيلاً فَهُمْ كَثِيرُونَ بِالإسْلاَمِ عَزيزُونَ بِالاِجْتِمَاعِ فَكُنْ قُطٌباً وَ اسْتَدِر الرَّحَى بِالْعَرَب وَ أصْلِهمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْب.

فَإنَّكَ إنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الأرْض انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أطْرافِهَا و أقْطَارهَا حَتّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أهَمَّ إلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ إنَّ الأعاجمَ إنْ يَنْظُرُوا إلَيْكَ غَداً يَقُولُوا هَذَا أصْلَ الْعَرَب فَإذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَيَكُونُ ذَلِكَ أشَدَّ لِكَلَيهم عَلَيْكَ وَ طَمَعِهمْ فِيكَ.

و موقعيت كسى كه زمامدارى جامعه را در دست دارد، موقعيت طناب در دانه هاى ارزشمند است كه آن ها را جمع مى نمايد و پهلوى هم

قرار مى دهد. پس اگر آن طناب بريده شود، دانه ها پراكنده مى شوند و از بين مى روند و سپس همه ى آن ها با يكديگر جمع نمى گردد. اگر چه عدد عرب امروز كم است، ولى به جهت ايمان راستين به اسلام زيادند، و با اتحادى كه دارند، عزيزند. تو قطب و محور باش و آسياب عرب را بگردان و آتش جنگ را به دور از خود شعله ور ساز.

تو اگر از اين سرزمين حركت كنى، عرب از اطراف و اكناف اين زمين از تو سرپيچى كنند و پيمان ها بشكنند؛ تا آن جا كه اختلالات مرزى كه پشت سر تو به وجود مى آيد، با اهميت تر و سخت تر از آن پيكار خواهد گشت كه در پيش رو دارى. اگر عجم ها در تو بنگرند، خواهند گفت: اين است اصل و رييس عرب، پس اگر او را بريديد و از بين برديد، راحت خواهيد شد. و اين تخيّل و تلقين باعث تشديد جسارت و هجوم و طمع غلبه ى آنان بر تو خواهد بود.

س 22: بعد از رحلت و شهادت مظلومانه ى پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه وآله وسلم مردم به چند دسته تقسيم شدند؟(105)

إذَا قَبَضَ اللّهُ رَسُولَهُ صلى الله عليه وآله وسلم رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الأعْقَاب وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلائِج وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْر مَوْضِعِهِ مَعادِنُ كُلِّ خَطِيئَةِ وَ أبْوَابُ كُلِّ ضَارِبِ فِي غَمْرَةٍ قَد مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِع إلَى الدُّنْيَا رَاكِن أوْ مُفَارقِ لِلدِّينَ مُبايِن.

آن گاه كه خداوند رسولش را از اين دنيا برگرفت، جمعى به عقب برگشتند و گمراهى آنان را منحرف ساخت و به كسانى كه خود انتخاب كرده بودند، تكيه دادند و با بيگانگان

انس و الفت گرفتند. و دورى گزيدند از آن چه كه مأمور به محبت به آن بودند و بنا را از اساس محكم آن بركندند و در غير محل حقيقى اش نهادند. آنان معادن هر خطايى بودند و پناهگاه هاى همه ى كسانى كه فتنه جو و آشوبگرند. آنان همانند فرعونيان در وادى حيرت سرگردان و در غفلت مستى فرو رفته بودند. برخى از آنان از آخرت بريده، به دنياگرويده و به آن تكيه كرده و برخى از دين جدا گشته و حالت خصومت با دين خود گرفته بودند.

بخش هفتم

مرگ و معاد، قيامت، بهشت و جهنم، و عذاب»

س 1: چگونه عمل كنيم كه در آخرت پشيمان نشويم؟(106)

وَ اعْمَلُوافى غَيْرِ رِياءِ وَ لا سُمْعَةٍ.

فَاِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللّهِ يَكِلْهُ اللَّهُ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ.

عمل را خالصانه و بى ريا و بى شهرت پرستى به جاى آوريد، زيرا كسى كه براى غير خدا عمل كند، او را به همان كسى كه از عمل خويش منظور داشته است، واگذار مى نمايد.

س 2: بهشت را چگونه مى بينيد؟(107)

دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ وَ مَنازِلُ مُتَفاوِتاتٌ، لايَنْقَطِعُ نَعيمُها وَلا يَظْعَنُ مُقيمُها وَلا يَهْرَمُ خالِدُها وَلايَبْأَسُ ساكِنُها.

بهشت داراى درجاتى است يكى برتر از ديگرى، و داراى منازلى است متفاوت.

نعمت هايش قطع نشدنى است، و كسى كه در آن اقامت دارد، هرگز از آن كوچ نخواهد كرد. كسانى كه حيات ابدى در آن خواهند داشت، پير نخواهند شد و ساكنش هرگز مبتلاى ناگوارى ها نخواهد بود.

س 3: حال مردم هنگام حساب اعمال در قيامت چگونه است؟(108)

وَذلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللَّهُ فيهِ اْلاَوَّلينَ وَاْلاَخِرينَ لِنِقاشِ الْحِسابِ وَجَزاءِاْلاَعْمالِ خُضُوعًا قِيامًا قَدْاَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ. وَرَجَفَتْ بِهِمُ اْلأَرْضُ فَاَحْسَنُهُمْ حالاً مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعًا وَلِنَفْسِه مُتَّسَعا.

و آن روز (قيامت) روزى است كه خداوند همه ى مخلوقاتى را كه در اول و آخر آمده و در اين دنيا زندگى كرده اند، براى بررسى حسابشان و جزاى اعمالشان جمع مى كند. انسان ها در آن روز در حال خضوع و قيامند؛ عرق تا دهانشان جارى گشته و زمين زير پاى آنان خواهد لرزيد. در آن روز حال كسى كه محلى براى گذاشتن پاهايش و گشايشى براى نَفْسَش پيدا كند، بهتر از حال ديگران خواهد بود.

س 4: كدام تير به خطا نمى رود؟(109)

أَيُّهَا النَّاسُ! اِنَّما اَنْتُمْ فى هذِهِ الدُّنْيا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فيهِ الْمَنايا.

اى مردم! جز اين نيست كه شما در اين دنيا هدف تيرهاى مرگ هستيد.

س 5: مولاى من! عاقبت دنياى امروز ما را چگونه مى بينيد؟(110)

لاَتَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إلاَّ بِفِراق اُخْرَى وَلاَ يُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْكُمْ يَوْماً مِنْ عُمُرهِ إلاَّ بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ أجَلِهِ وَلاَ تُجَدَّدُ لَهُ زيَادَةُ فِي أكْلِهِ إلاَّ بِنَفَادِ مَا قَبْلَهَا مِنْ رزْقِهِ وَلاَ يَحْيَا لَهُ أثَرٌ إلاَّ مَاتَ لَهُ أثَرٌ وَ لاَ يَتَجَدَّدُ لَهُ جَدِيدٌ إلاَّ بَعْدَ أنْ يَخْلَقَ لَهُ جَدِيدٌ وَ لاَ تَقُومُ لَهُ نَابِتَةٌ إلاَّ وَ تَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ وَ قَدْ مَضَتْ اُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُهَا فَمَا بَقَاءُ فَرْعِ بَعْدَ ذَهَابِ أصْلِهِ.

اى مردم! شما در دنيا هدف تيرهاى مرگ هستيد، كه در هر جرعه اى، اندوهى گلوگير، و در هر لقمه اى استخوان شكسته اى قرار دارد. در دنيا به نعمتى نمى رسيد، مگر با از دست دادن نعمتى ديگر؛ و روزى از عمر سالخورده اى نمى گذرد، مگر به ويرانى يك روز از مهلتى كه به او داده اند؛ و بر خوردن او چيزى افزوده نمى شود، مگر به نابودى روزى تعيين شده؛ و اثرى از او زنده نمى گردد، مگر با از بين رفتن اثرى ديگر؛ و چيزى براى او تازه و نو نمى شود، مگر با كهنه شدن چيز ديگر؛ و چيز جديدى از او نمى رويد، مگر با درو شدن چيزى ديگر.

ريشه هايى رفتند كه ما شاخه هاى آن هستيم؛ چگونه شاخه ها بدون ريشه مى مانند.

س 6: مولاى من! شما از چه چيزى عبرت مى گيريد؟(111)

وَاللّهِ لاَأكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ يَسْمَعُ النَّاعِىَ وَ يَحْضُرْ الْبَاكِىَ ثُمَّ لايَعْتَبِر.

من آن كس نيستم كه صداى گريه و بر سر و سينه زدن براى مرده، و نداى فرشته ى مرگ را بشنود و عبرت نگيرد.

س 7: يا اميرالمومنين عليه السلام! خداوند در روز قيامت ابتدا بر چه چيزى توجه مى كند؟(112)

إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللّه فِي الذِّكْر الْحَكِيمِ الَّتي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ وَ لَهَا يَرْضَى و يسخَطُ أنَّهُ لاَيَنْفَعُ عَبْداً وَ إنْ أجْهَدَ نَفْسَهُ وَأخْلَصَ فِعْلَهُ أنْ يَخْرُجَ مِن الدُّنْيَا لاقِياً رَبَّهُ يِخَصْلَةٍ مِن هَذِهِ الْخِصَالَ لَمْ يَتُبْ مِنْهَا أنْ يُشْرِكَ بَاللّهِ فِيمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبادَتِهِ أو يَشْفِي غَيْظَهُ يَهلَكِ نَفْسِ أوْ يَعُرَّ يأمْرِ فَعَلَهُ غَيْرُهُ أوْ يَسْتَنْحِحَ حَاجَةً إلَى النّاسِ بِاظْهَار يدْعَةٍ فِي دِيْنِهِ أوْ يَلْقَى النّاسَ يَوجْهَيْنِ أوْ يَمْشِي، فِيهِمْ بِلِسانَينِ اعْقِلْ ذَلِكَ فَإنَّ الْمِثْلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِ.

از واجبات مسلّم خداوند در كتاب حكيمش كه به آن پاداش يا كيفر مى دهد، و براى آن خرسند يا خشمگين مى شود، اين است كه انسان هر چه خويش را به زحمت اندازد و عملش را خالص گرداند، نفعى به حالش نمى بخشد، اگر پس از مرگ خدا را با يكى از اين خصلت ها بدون توبه ملاقات كند:

1. شريكى براى خدا در عبادتى كه بر او فرض كرده، قايل شود؛

2. يا خشم خويش را با كشتن بى گناهى فرو نشاند؛

3. يا بر شخصى از كارى كه ديگرى انجام داده، عيب گيرد؛

4. يا براى انجام حاجتى كه به مردم دارد، بدعتى در دين خدا بگذارد؛

5. يا مردم را با دو چهره ملاقات كند (دو رو و منافق باشد)؛

6. و يا در ميان آنان با دو زبان سخن گويد.

در آن چه گفتم تعقل كن، كه مشت نمونه ى خروار است.

س 8: مولاى من! آيا اعمال نيز قابليت رشد دارد؟(113)

وَاعْلَمْ أنَّ لِكُلِّ عَمَلِ نَبَاتاً وَ كُلُّ نَبَاتٍ لاَغِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ وَالْمِيَاهُ مُخْتَلِفَةٌ فَمَا طَابَ سَقْيُهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ وَ مَا خَبُثَ سَقْيُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ.

آگاه باش! هر عملى رويشى دارد و هر

نبات و رويشى نمى تواند از آب بى نياز باشد. آب ها گوناگون و مختلف اند: آن چه آبيارى اش پاكيزه باشد، غرس و نشاى آن پاكيزه، و ميوه اش شيرين است؛ و آن چه آبيارى اش ناپاك باشد، درخت آن ناپاك و ميوه اش تلخ خواهد بود.

س 9: مولاى من! مرگ را چگونه مى بينيد؟(114)

وَبِالْمَوتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الآخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوينَ وَ إنَّ الْخَلْقَ لامَقْصَرَ لَهُمْ عَن الْقِيَامَةِ مُرْقِلِين فِي مِضْمَارهَا إلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى مِنهقَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الأجْدَاثِ وَ صَارُوا إلَى حال أهل القبور فى القيامة مصاير الْغَاياتِ لِكُلِّ دَار أهلُهَا لايَستَبدِلُونَ بِها وَلاَ يُنْقَلُونَ عَنْهَا.

و با مرگ دنيا پايان مى پذيرد، و با دنيا توشه ى آخرت فراهم مى شود، و با قيامت بهشت نزديك مى گردد و جهنم براى بدكاران آشكار مى شود، و مردم جز قيامت قرارگاهى ندارند و شتابان به سوى ميدان مسابقه مى روند تا به منزلگاه آخرين برسند.

گويا مى نگرم كه همه از قبرها خارج شده، به سوى منزلگاه هاى آخرين در حركتند. هر خانه اى در بهشت به شخصى تعلق دارد كه نه ديگرى را مى پذيرند و نه از آن جا به جاى ديگر انتقال مى يابند.

س 10: يا اباالحسن! راه بهشت از كدام راه است؟(115)

فَمَن استَطاعَ عِنْدَ ذَلِكَ أن يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَ ّ فَلْيَفْعَلْ فَإنْ أطَعْتُمُوني فَانِّي حَامِلُكُمْ إنْ شَاءَاللّهُ عَلَى سَبيل الْجَنَّةِ وَ إنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَديدةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَريرةٍ.

آن كس كه مى تواند خويشتن را وقف بر اطاعت پروردگار سازد، بايد چنين كند. اگر از دستور من پيروى كنيد، من به خواست خدا شما را به سوى بهشت خواهم برد؛ هر چند كه راه بهشت پرمشقت است و تلخى هايى به همراه دارد.

س 11: وظيفه ى ما درباره ى عزيزترين كس براى ما چيست؟(116)

عِبَادَاللّهِ اللّهَ اللّهَ فِي أعَزِّ الأنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أحَبِّهَا إلَيْكُمْ فَإنَّ اللَّهَ قَدْ أوْضَحَ لَكُمْ سَبيلَ الْحَقِّ وَ أنَارَ طُرُقَهُ فَشِقوَةٌ لازِمَةٌ أوْ سَعَادَةٌ دائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِي أيَّامِ الْفَنَاءِ لِأَيَّامِ الْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ وَ أمِرْتُمْ بِالظَّعنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِير.

فَإِنَّمَا أنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفِ لايَدْرُونَ مَتَى يُؤمَرُونَ بِالسَّير ألا فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَن خُلِقَ لِلآخِرَةِ وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلِ يُسْلَبُهُ وَ تَبْقَى عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ وَ حِسَابُهُ.

اى بندگان خدا! خدا را! خدا را! مراقب عزيزترين و محبوب ترين اشخاص نسبت به خويش (يعنى خودتان) باشيد؛ چه اين كه خداوند مقصد حقّ را واضح و راه هاى آن را برايتان روشن ساخته است. سرانجام كار يا بدبختى دايمى است، يا سعادت هميشگى! پس در اين ايام فانى براى ايام باقى، زاد و توشه اى تهيه كنيد! زاد و توشه ى مورد نياز را به شما معرفى كرده و به كوچ كردن فرمانتان داده اند و با سرعت به حركت درآمده ايد.

همانا شما همچون كاروانى هستيد كه در جايى توقف كرده ايد و نمى دانيد چه وقت دستور حركت به شما داده مى شود. آن كس كه براى آخرت آفريده شده، با دنيا پرستى چه كار دارد؟ و آن كس

كه به زودى ثروتش را از او مى گيرند، با (اين همه) اموال دنيا چه مى كند؟ آن هم ثروتى كه مؤاخذه و حسابش بر اوست (و سودش براى ديگران).

س 12: مولاى من! از روزگار بفرماييد.(117)

عِبَادَ اللّهِ إنَّ الدَّهْرَ يَجْري بِالْبَاقِينَ كَجَرْيهِ بِالْمَاضِينَ لايَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَلاَيَبْقَى سَرْمَداً ما فِيهِ آخِرُ فَعَالِهِ كَأوَّلِهِ مُتَشابِهَةٌ أُمُورُهُ مُتَظاهِرَةٌ أعْلاُهُ.

فَكَأنَّكُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوكُمْ حَدْوَ الزَّاجِر يَشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ وَارْتَبَكَ فِي الْهَلَكَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِى طُغْيَانِهِ وَ زَيَّنَت لَهُ سَيِّى ء أعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقينَ وَالنَّارُ غَايَةُ الْمُفَرِّطين.

بندگان خدا! روزگار بر آيندگان چنان مى گذرد كه بر گذشتگان گذشت. آن چه گذشت، باز نمى گردد و آن چه هست، جاويدان نخواهد ماند. پايان كارش با آغاز آن يكى است. ماجراها و رويداد آن همانند يكديگر است و نشانه هاى آن آشكار است.

گويا پايان زندگى و قيامت، شما را فرا مى خواند؛ چونان خواندن ساربان، بچه شترى را.

پس آن كس كه جز به حساب نفس خويش بپردازد، خود را در تاريكى ها سرگردان كرده، و در هلاكت افكنده است؛ شياطين مهارش را گرفته و به سركشى و طغيان مى كشانند و رفتار زشت او را در ديده اش زيبا مى نمايانند.

پس بدانيد كه بهشت، پايان پيشتازان، و آتش جهنم، سرانجام كسانى است كه سستى مى ورزند.

س 13: مولاى من! كمى از قبر و وحشت آن بفرماييد.(118)

وَ إنَّ غَداً مِنَ الْيَومِ قَريبٌ يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ وَ يَحِي ءُ الْغَدُ لاحِقاً بِهِ فَكَأنَّ كُلَّ امْرىٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الأرضِ مَنْزلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ.

وَ كَانَّ الصّيْحَةَ قَدْ أتَتْكُمْ وَالسَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمْ الأبَاطِيلُ وَاضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ وَاسْتَحَقِّت بِكُمُ الْحَقَائِقُ وَصَدَرَتْ بُكُمُ الاُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرَ وَاعْتَبرُوا بِالْغِيَر وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُر.

فردا به امروز نزديك است. امروز با آن چه در آن است مى گذرد، و فردا

مى آيد و بدان مى رسد. گويى هر يك از شما در دل زمين به خانه ى مخصوص خود رسيده است و در گودالى كه كنده اند، آرميده ايد. وه! كه چه خانه ى تنهايى! و چه منزل وحشتناكى! و چه سياهچال غريبى!

و گويى هم اكنون بر صور اسرافيل دميده اند و قيامت فرا رسيده است، و براى قضاوت و حسابرسى قيامت بيرون آمده ايد. پندارهاى باطل دور گرديده، بهانه ها از ميان برخاسته، و حقيقت ها بر شما آشكار شده است و شما را به آن جا كه لازم بود، كشانده اند. پس از عبرت ها پند گيريد و از دگرگونى روزگار عبرت پذيريد و از هشدار دهندگان بهره مند گرديد.

س 14: سيد و آقاى من! بهترين نشانه ى قيامت چيست؟(119)

فَإنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداًصلى الله عليه وآله وسلم عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرِدَ الآخِرَةَ سَلِيماً لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتّى مَضَى لِسَبيلِهِ وَ أجَابَ دَاعِي رَبِّهِ.

همانا خداوند، محمدصلى الله عليه وآله وسلم را نشانه ى قيامت و مژده دهنده ى بهشت و ترسانده از كيفر جهنم قرار داد. او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان به آخرت وارد شد و كاخ هاى مجلل نساخت تا جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت.

بخش هشتم

حبّ دنيا و ضررهاى آن»

س 1: سفارشى به اغنيا بفرماييد.(120)

اَلا لايَعْدِلَنَّ اَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرابَةِ يَرَى بِهَا الْخَصاصَةْ. اَنْ يَسُّدَها بِاالَّذى لا يَزيدُهُ اِنْ اَمْسَكَهُ وَ لا يَنْقُصُهُ اِنْ اَهْلَكَهُ وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشيرَتِه فَاِنَّما تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ واحِدَةُ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ اَيْدٍ كَثيرَةٌ وَ مَنْ تَلِنْ حاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَّدَةَ.

آگاه باشيد! هيچ يك از شما نبايد از خويشاوندان خود كه در فقر و پريشانى به سر مى برند، منصرف شود از اين كه فقر و پريشانى او را با چيزى مرتفع بسازد، كه اگر آن را نگهدارى كند، نخواهد افزود و اگر انفاقش كند، نخواهد كاست.كسى كه دست كرامت خود را از دودمانش بر مى دارد، يك دست او از آنان برداشته مى شود و در مقابل، دست هاى فراوانى از او برداشته خواهد گشت. هر كه خوى نرم دارد، از محبت دايمى دودمانش برخوردار خواهد بود.

س 2: چه چيزى از مال ارثى براى آدمى بهتر است؟(121)

و َلِسانُ الصِدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فىِ النّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمالِ يَرِثْهُ غَيْرَهُ.

زبان راستگويى كه خداوند در ميان مردم قرار مى دهد، بهتر است از مالى كه ديگران از او ارث خواهند برد.

س 3: نظرتان را در مورد دنياى فانى بفرماييد.(122)

فَلْتَكُنِ الدُّنْيا فى اَعْيُنِكُمْ اَصْغَرَ مِنْ حُثالَةِ الْقَرَظِ وَ قُراضَةِ الْجَلَمِ. وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ اَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَ كُمْ وَ ارْفُضُوها ذَميمَةً فَاِنَّها قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كانَ اَشْغَفَ بِها مِنْكُمْ.

اى مردم! دنيا بايد در چشمان شما ناچيزتر از اجزاى بى ارزش آن و برگ هايى كه فقط به درد دبّاغى مى خورد، و بى ارزش تر از آن پشم هاى بز كه در موقع چيدن موهاى آن حيوان به زمين مى افتد، ارزيابى شود.

از آنان كه پيش از شما در گذشته اند، پند بگيريد؛ پيش از آن كه آنان كه پس از شما خواهند آمد، از شما پند بگيرند. اين دنيا را در حالى كه قابل سرزنش است، رها كنيد، زيرا اين دنيا كسانى را به دور انداخته است كه مهربان تر از شما به اين دنيا بوده اند.

س 4: آيا دنيا و آخرت فرزند دارد؟(123)

اَلا وَ اِنَّ الدُّنْيا قد وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلَّا صُبابَةٌ كَصُبابَةِ الْاِناءِ اصْطَبَّها صابُّها اَلا وَ اِنَّ الْاخِرَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ وَ لِكُّلِ مِنْهُما بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الْاخِرَةِ وَ لا تَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الدُّنْيا فَاِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِاَبيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ.

هوشيار باشيد! دنيا به شتاب مى گذرد و نمانده است از دنيا مگر ته مانده اى در كاسه؛ مانند ته مانده اى كه كسى آن را در كاسه ريخته باشد. و بدانيد كه آخرت روى آورده است، و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است. شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد، زيرا هر فرزندى در روز قيامت به پدرش ملحق خواهد شد.

س 5: يا على عليه السلام! دنيا و روزگار ما را چگونه مى بينيد؟(124)

ما اَصِفُ مِنْ دارٍ اَوَّلُها عَناءٌ! وَاخِرُها فَناءٌ!

فى حَلالِها حِسابٌ وَفى حَرامِها عِقابٌ.

مَنِ اسْتَغْنى فيها فُتِنَ وَمَنِ افْتَقَرَ فيما حَزِنَ.

وَمَنْ ساعاها فاتَتْهُ وَمَنْ قَعَدَ عَنْها واتَتْهُ.

وَمَنْ اَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ وَمَنْ اَبْصَرَ اِلَيْها اَعْمَتْهُ.

چه توصيفى كنم درباره ى دنيايى كه آغازش مشقّت است و پايانش فنا.

در حلالش حساب است و در حرامش عقاب.

هر كس در اين دنيا احساس بى نيازى كند، گمراه و مفتون شده، و هر كس مبتلا به فقر شود، اندوهگين گردد.

كسى كه براى دنيا به تلاش بيفتد، او را ترك گويد؛ و كسى كه درباره ى دنيا بى اعتنايى كند، دنيا به سراغش مى آيد و مطيعش مى شود.

كسى كه از اين دنيا وسيله ى بينايى جويد، او را بينا كند، و كسى كه در او بنگرد و خيره شود، نابينايش نمايد.

س 6: عشق به دنيا با عاشق چه مى كند؟(125)

وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً اَعْسى (اَعْمى ) وَبَصَرَةُ َوأَمْرَضَ قَلْبُهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحيحَةِ وَيَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرَ سَميعَةٍ.

هر كس به چيزى عشق بورزد، بينايى اش را مختل و قلبش را بيمار مى نمايد. اين عاشق و دل از دست داده با چشمى مختل مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود.

س 7: صفات دنياپرستان چيست و چه عاقبتى دارند؟(126)

اَقْبَلُوا عَلى جيفَةٍقَدْ اِفْتَضَحوُا بِاَكْلِها وَاصْطَلَحوُا عَلى حُبِّهآ وَمَنْ عَشِقَ شَيْئًا َأعْشى (اَعْمى ) بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ. فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحيحَةٍ َويَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَيْرِ سَميعَةٍ.

قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ وَاَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ. وَ وَلِهَتْ عَلَيْها نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَها وَلِمَنْ فى يَدَيْهِ شَىْ ءٌ مِنْها حَيْثُما زالَتْ زالَ اِلَيْها وَحَيْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَيْها.

لايَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزاجِرٍ وَ لا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظٍ. وَ هُوَ يَرَىَ الْمَأْخُوذينَ عَلَى الْغِرَّةِ حَيْثُ لا اِقالَةَ وَلا رَجْعَةَ كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ ما كانُوا يَجْهَلُونَ.

آن مردم در اين دنيا رو به خوردن لاشه اى بردند كه با خوردنش رسوا گشتند و به محبّت آن لاشه اتفاق نمودند(آنان عاشق جيفه ى دنيا شدند) و هر كس به چيزى عشق بورزد، بينايى اش را مختل و قلبش را بيمار نمايد. (اين عاشق كه بينايى و دل را از دست داده است) با چشمى مختل مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود.

شهوات، عقل اين عاشق خود باخته را ضايع و دنيا قلبش را مى ميراند. نَفْسَش واله و شيداى آن جيفه (دنيا) گشته و به بردگى دنيا در آمده و غلام (حلقه به گوش) كسى است كه چيزى از آن را در اختيار دارد و مى گردد به هر طرفى كه آن جيفه (دنيا) برگردد؛ و روى مى آورد به هر سويى كه آن موجود پست (دنيا) روى آورد.

آن لاشه خوار با هيچ عامل بازدارنده اى، از معصيت

خدا باز نمى ايستد، و براى ايمان به خدا و مشيّت او از هيچ واعظى پند نمى گيرد؛ با اين كه گرفتار شدگان فريب خورده را مى بيند كه به هيچ وجه نمى توانند محصول تباهى هاى خود را برگردانند. او مى بيند كه چگونه آن چه سرمايه باختگان نمى دانستند، بر سرشان فرود آمد.

س 8: درباره ى دنيا، چه نصيحتى به ما مى فرماييد؟(127)

أَمَّا بَعْدُ فَإِنّى أُحَذِّرُكُمْ الدُّنْيا فَإِنَّها حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ وَتَحَبَّبَتْ بِالْعاجِلَةِ وَراقَتْ بِالْقَليلِ وَتَحَلَّتْ بِاالاْمالِ وَتَزَيَّنَتْ بِالْغُرؤُرِ لاتَدُومُ حَبْرَتُها وَلا تُؤْمَنُ فَجْعَتُها غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ حائِلَةٌ زائِلَةٌ نافِدَةٌ بائِدَةٌ أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ.

پس از حمد و سپاس، من شما را از دنيا بر حذر مى دارم، زيرا اين دنيا شيرين و سبز و خرّم است، و با شهوات پيچيده است، و خود را در نزد جويندگانش با لذايذ گذران خود محبوب كرده است؛ و با اندك آراستگى، شگفتى مردم را به خود جلب كرده، خود را باآرزوها، زيور و با فريبايى ها زينت داده است. نه براى شادى هايش دوامى است، و نه از مصيبتش كسى را امنى. سخت فريبنده است و زيان بار. در دگرگونى و زوال دايمى بوده، رو به تمامى و فناست. خورنده اى است مهلك.

س 9: آيا دنيا روى خوش ندارد و فقط روى تلخ و كريه دارد؟(128)

فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساًبِفِدْيَةِ أَوْ أَعانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِاالْقَوادِعِ وَضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوائِبِ وَعَفَّرَتْهُمْ لِلْمَناخِرِ وَوَطِئَتْهُمْ بِالْمَناسِمِ وَ أَعانَتْ عَلَيْهِمْ (رَيْبَ الْمَنُونِ).

آيا تاكنون اين خبر به شما رسيده است كه دنيا با پذيرش هديه و فديه اى، سخاوت از خود نشان داده و نفسى از كاروان منزلگاه مرگ را آزاد كرده باشد؟ يا كمكى به آن نموده يا صحبت نيكويى با آنان داشته باشد؟ بلكه اين دنيا حوادث سنگين بر دوششان نهاد و با مصائب كوبنده ناتوانشان ساخت و با گرفتارى هاى شديد، متزلزلشان نمود و صورت هاى آنان را برروى بينى هايشان به خاك ماليد و آن ها را زير پاى خود لگدمال كرد و كمك به تسلّط حوادث جانكاه بر آنان نمود.

س 10: آيا دنيا نيز همچون واعظ يا معلّمى ما را موعظه مى كند؟(129)

اَلَسْتُمْ فى مَساكِنٍ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ اَطْوَلَ اَعْمارًا وَ اَبْقى آثاراً وَ اَبْعَدَ امالاً وَ اَعَدَّ عَديدًا وَ اَكْتَفَ (اَكْثَرَ) جُنُوداً تَعَبَّدوُا لِلدُّنْيا اَىَّ تَعَبُّدٍ وَ آثَروُها اَىَّ اِيثارٍ.

آيا شما در خانه هاى كسانى پيش از خود قرار نگرفته ايد كه عمرهاى آنان از شما طولانى تر و آثارشان پايدارتر و آرزوهايشان دورتر و عددشان از شما بيش تر و سپاهيانشان از شما انبوه تر بوده است؟ دنيا را در حدّ شگفت آورى پرستيدند (يا تسليم محض آن شدند) و آن را به طور عجيبى بر همه چيز مقدم داشتند.

ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْها بِغَيْرِ زادٍ مُبَلِّغٍ وَ لا ظَهْرٍ قَاطِعٍ.

سپس بدون زاد و توشه اى كه آنان را به مقصد برساند و بدون مركبى كه سفر را سپرى نمايد، از دنيا كوچ كردند.

س 11: اگر در باطل فايده و سودزايى باشد، نظرتان چيست؟(130)

اِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَاللَّهِ مَنْ كانَ الْعَمَلُ بِاالْحَقِّ أَحَبَّ اِلَيْهِ وَاِنْ نَقَصَهُ وَكَرَثَهُ مِنَ الْباطِلِ وَاِنْ جَرَّ اِلَيْهِ فائِدَةًوَزادَةُ.

به درستى كه با فضيلت ترين مردم نزد خداوند كسى است كه براى او عمل به حقّ، اگر چه موجب كاهش (ظاهرى) و سختى باشد، محبوب تر از باطل بوده است، اگر چه آن باطل براى او فايده را جلب كند و موجب افزايش وى گردد.

س 12: نصيحتى به سرمايه داران جامعه بفرماييد.(131)

...اَلا وَاِنَّ اِعْطاءَالْمالِ فى غَيْرِ حَقِّه تَبْذيرٌ وَاِسْرافٌ. وَهُوَ يَرْفَعُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْيا وَيَضَعُهُ فِى الآْخِرَةِ وَيُكْرِمُهُ فِى النَّاسِ وَيُهيِنُهُ عِنْدَاللَّهِ.

آگاه باشيد! كه عطاى مال در غير موردش، افراط در خرج و اسراف است. و اين افراط گرى و اسراف، صاحبش را در دنيا بالا مى برد و در آخرت ساقطش مى نمايد؛ و در ميان مردم عزيز مى دارد و در نزد خدا پست وخوارش مى سازد.

س 13: بينا و نابيناى واقعى كيستند؟(132)

....وَاِنَّمَا الدُّنْيا مُنْتَهى بَصَرِالْأَعْمى لا يُبْصِرُ مِمَّا وَراءَها شَيْئا. وَالْبَصيرُ يَنْفَذُها بَصَرُهُ وَيَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَراءَها. فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ والْأَعْمى اِلَيْها شاخِصٌ. وَالْبَصيرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ. وَالْأَعْمى لَها مُتَزَوِّدٌ.

اين است و جز اين نيست كه دنيا ديدگاه نهايى انسان كور و نابيناست. او (نابينا) بعد از اين دنيا و بالاتر از آن را نمى بيند، ولى شخص بينا كسى است كه نگاهش از اين دنيا به اعماق آن نفوذ مى كند و بعد از آن و بالاتر از آن را مى بيند، و مى داند كه قرارگاه ابدى در وراى آن (دنيا) است. پس شخص بينا از آن بر مى خيزد و حركت مى كند، و نابينا به سوى آن (دنيا) مى رود و آن را مقصد نهايى تلّقى مى كند. آدم بينا از اين دنيا توشه بر مى گيرد و راهى آخرت مى گردد، و نابينا توشه را براى همين دنيا مى اندوزد.

س 14: مولاى من! مردم دنيا را چگونه مى دانيد؟(133)

فَإِنَّمَا أنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ لايَدْرُونَ مَتَى يُؤمَرُونَ بِالسَّيْرِ ألا فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلآخِرَةِ وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ وَ تَبْقَى عَلَيْهِ تِبعَتُهُ وَ حِسابُهُ.

همانا شما چونان كاروانى هستيد كه در جايى به انتظار مانده و نمى دانند چه زمانى آن ها را فرمان حركت مى دهند. آگاه باشيد! با دنيا چه مى كند آن كسى كه براى آخرت آفريده شده است؟ و با اموال دنيا چه كار دارد آن كسى كه به زودى همه ى اموال او را مرگ مى ربايد و تنها كيفر حسابرسى آن بر عهده ى انسان باقى خواهد ماند.

س 15: مولاى من! در اين دنياى وانفسا چه كنيم؟(134)

عِبادَ اللّهِ إِنَّهُ لَيْسَ لَِا وَعَدَ اللّهُ مِنَ الْخَيْرِ مَتْرَكٌ وَلا فِيمَا نَهَى عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ.

عِبَادَ اللّهِ احْذَرُوا يَوْماً تُفْحَص ذ فِيهِ الأعْمَالُ وَ يَكْثُرُ فِيِهِ الزِّلْزَالُ وَ تشيبُ فِيهِ الأطْفَالُ.

اعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ أنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أنْفُسِكُمْ وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أعْمَالَكُمْ وَ عَدَدَ أنْفَاسِكُمْ لاتَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلِ دَاجٍ وَلايُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بابٌ ذُورتَاجِ.

بندگان خدا! خيرى را كه خداوند وعده داده است، رها كردنى نيست و شرّى را كه خداوند از آن نهى فرموده است، دوست داشتنى نيست.

بندگان خدا! از روزى بترسيد كه اعمال و رفتار انسان وارسى مى شود؛ روزى كه پر از تشويش و اضطراب است و كودكان در آن روز پير مى گردند.

اى بندگان خدا! بدانيد كه نگهبانانى از شما گماشته و ديدبان هايى از پيكرتان برگزيده اند و حافظان راستگويى كه اعمال شما را حفظ مى كنند و شماره ى نفس هاى شما را مى شمارند؛ نه تاريكى شب شما را از آنان مى پوشاند و نه درى محكم شما را از آنان پنهان مى سازد.

بخش نهم

مسايل اجتماعى»

س 1: چرا مردم غافلند؟(135)

فَاِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عايَنْتُمْ ما قَدْ عايَنَ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ وَ لكِنْ مَحْجُوبً عَنْكُمْ ما قَدْ عايَنُوا وَ قَريبً ما يُطْرَحُ الْحِجاب.

لَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ وَ اُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ وَ هَدَيْتُمْ اِنِ اهْتَدَيْتُمْ وَ بِحَقٍّ اَقُولُ لَكُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَرٌ وَ ما يُبَّلِغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ اِلاَّ الْبَشَرُ.

اگر شما مى ديديد آن چه را كه افراد نوع شما پس از عبور از دالان اسرارآميز مرگ ديدند، شيون مى كرديد و به اضطراب مى افتاديد و به شنيدن حقايق تن مى داديد و اطاعت از حقايق مى كرديد؛ ولى آن چه

كه رهسپاران ديار خاموش ديده اند، از ديدگان شما پوشيده است، و به زودى اين حجاب از جلو چشمان شما برطرف مى گردد.

اگر شما مى خواستيد ديده بگشاييد و واقعيات را ببينيد، وسايل بينايى در اختيار شما گذاشته شده است؛ اگر مى خواستيد گوش باز كنيد و واقعيات را بشنويد، شنيده هايى كه واقعيات را با گوش شما آشنا بسازد، طنين انداز گشته است؛ اگر مى خواستيد راه رشد و هدايت را در پيش بگيريد، اين راه براى شما باز است. در حقيقت به شما مى گويم حوادث و حقايق عبرت انگيز براى شما آشكار است. (خود را به نادانى نزنيد) شما از آن چه كه بايد خوددارى كنيد، جلوگيرى شده ايد. و از طرف خداوند متعال، بعد از رسولان آسمانى، كسى جز بشر تبليغ نمى كند.

س 2: كدام حادثه اى است كه مرگ بر مسلمانى روا است؟(136)

وَ لَقَدْ بَلَغَنى اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْاُخْرى اَلْمُعاهِدَةَ فَيَنْتَزِعُ وَ حِجْلَها وَ قُلْبَها وَ قَلائِدَها وَ رُعُثَها، ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ اِلاَّ بِالْاِسْتِرْجاعِ وَ الْاِسْتِرْحام. ثُّمَ انْصَرَفُوا وافِرينَ ما نالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لا اُريقَ لَهُمْ دَمٌ.

فَلَوْ اَنَّ امْرَاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفا ما كانَ بِه مَلُوماً بَلْ كانَ بِه عِنْدى جَديرا. فَيا عَجَبا عَجَبا وَ اللَّهِ يُميتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنْ اِجْتِماعِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلى باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِكُّمْ فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً حينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمى يُغارُ عَلَيْكُمْ وَ لا تُغيرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لا تُغْزَوْنَ وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ!

به من خبر رسيده است كه مردانى از آن سپاهيان بر زن مسلمان و نيز زن غير مسلمان هجوم برده، خلخال از پا و دستبند از دست آنان در آورده، و گردن بندها و گوشواره هاى

آنان را به يغما برده اند. اين بينوايان در برابر آن غارتگران جز گفتن«انّا للّه و انّا اليه راجعون» و سوگند دادن آنان به رحم يا طلب رحم و دلسوزى، چاره اى نداشته اند. آن گاه سپاهيان خونخوار با دست پر و كامياب برگشته اند؛ نه زخمى بر يكى از آنان وارد شده و نه خونى از آنان ريخته شده است.

اگر پس از چنين حادثه اى دلخراش مردى مسلمان از شدت تأسف بميرد، مورد ملامت نخواهد بود، بلكه مرگ براى انسان مسلمان به جهت تأثر از اين حادثه، در نظر من امرى است شايسته.

شگفتا! سوگند به خدا! اجتماع اين قوم بر باطلشان و پراكندگى شما از حقّتان، قلب را مى ميراند و اندوه را به درون آدمى مى كشاند. زشتى و اندوه بر شما باد! زيرا نشانه ى تيرهاى دشمن گشته ايد. غارت مى شويد و هجوم نمى بريد؛ مورد حمله و كشتار قرار مى گيريد و حمله نمى كنيد؛ معصيت بر خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد.

س 3: اگر هشدار و اعلام خطرى احساس مى كنيد، بفرماييد.(137)

اَلا وَ اِنَّ الْيَوْمَ الْمِضمارَ وَ غَداً السِّباقَ وَ السَّبْقَةُ الْجَنَّة وَ الْغايَةُ النَّارُ اَفَلا تائِبٌ مِنْ خَطيئَتِه قَبْلَ مَنِّيَّتهِ اَلا عامِلٌ لِنَفْسِه قَبْلَ يَوْمِ بُوْسِه .

اَلا وَ اِنَّكُمْ فى اَيَّامِ اَمَلٍ مِنْ وَرائِه اَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فى اَيَّامِ اَمَلِه قَبْلَ حُضُورِ اَجَلِه فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ يَضْرُرْهُ اَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فى اَيّامَ اَمَلِه قَبْلَ حُضُورِ اَجَلِه فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ اَجَلُهُ.

اَلا فَاُعْمَلُوا فى الرِّغْبَةِ كَما تَعْمَلُونَ فِى الرَّهْبَةِ.

اَلا وَ اِنّى لَمْ اَرَ كَالْجَنَّةِ نامَ طالِبُها وَ لاكَالنَّارِ نامَ هارِبُها.

اَلا وَ اِنَّهُ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا يَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدَى يَجُرُّ بِهِ الضَّلالُ اِلىَ الرَّدى .

1. هوشيار باشيد! امروز روز تكاپو و

فردا روز سبقت است؛ سبقت بر بهشت و (پايان عقب ماندگى) دوزخ. آيا بازگشت كننده اى از گناه خود پيش از فرا رسيدن مرگش نيست؟ آيا كسى نيست كه پيش از روز سخت و دردناكش براى خود كارى كند؟

2. هوشيار باشيد! شما در اين زندگانى، روزگار آرزو را مى گذرانيد كه اجل را به دنبال دارد. كسى كه در روزگار آرزو و پيش از آن كه اجلش فرا رسد، عمل نمايد، عمل براى او سودمند خواهد بود و مرگى كه به سراغش مى آيد و آمده است، ضررى براى او نخواهد داشت؛ و آن كه در روزگار آرزويش پيش از آن كه اجلش فرا رسد، تقصير نمايد، عملش خسارت بار، و اجلش به ضررش تمام خواهد گشت.

3. هوشيار باشيد! در هنگام خوشى و رغبت چنان عمل كنيد كه در موقع ترس و وحشت عمل مى كنيد.

4. هوشيار باشيد! من نديده ام كسى را كه جوياى بهشت باشد و بخوابد، و گريزان از آتش باشد و در خواب فرو رود.

5. هوشيار باشيد! كسى را كه حقّ سودش نبخشد، باطل ضررش خواهد زد، و كسى را كه هدايت راستش نسازد، گمراهى به هلاكتش خواهد كشيد.

س 4: مردم روزگاران را به چند صنف تقسيم بندى مى فرماييد؟(138)

وَ النَّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ:

مِنْهُمْ مَنْ لا يَمْنَعُهُ الْفَسادَ فِى الْاَرْضِ اِلاَّ مَهانَةُ نَفْسِه وَ كَلالَهُ حَدِّه وَ نَضيضُ وَفْرِه .

وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِه وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّه وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِه وَ رَجِلِه قَدْ اَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ اَوْبَقَ دينَهُ لِحُطامٍ يَنْتَهِزُهُ اَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ اَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرىَ الدُّنيا لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللّهِ عِوَضاً.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيا بِعَمَلِ الْاَخِرَة وَ لا يَطْلُبُ الْاَخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيا، قَدْ طامَنَ

مِنْ شَخْصِه وَ قارَبَ مِنْ خَطْوِه وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِه وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِه لِلْاَمانَةِ. وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللّهِ ذَريعَةً اِلَى الْمَعْصِيَة.

وَ مِنْهُمْ مَنْ اَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُؤُوُلَةُ نَفْسِه وَ انْقِطاعُ سَبَبِه فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلى حالِه . فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَناعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِباسِ اَهْلِ الزَّهادَة. وَ لَيْسَ مِنْ ذلِكَ فى مَراحٍ وَ لا مَغْدى .

مردم بر چهار گروهند:

1. گروهى از آنان از فساد در روى زمين امتناع نمى ورزند، مگر به جهت پستى و ناتوانى شخصيت و كندى شمشير و تهيدستى از مال دنيا.

2. گروهى شمشير كشيده و شرّ خود را آشكار ساخته و سوار و پياده ى خود را بسيج كرده، نفس خود را براى فساد در جامعه مقيّد نموده و دين خود را نابود ساخته اند؛ براى به دست آوردن پشيزى از مال دنيا كه به غنيمت ببرند و برترى بر ديگران بجويند. و چه سوداگرى بدى است كه دنيا را قيمت خود بينى و آن را عوض آن چه كه در نزد خدا براى تو آماده است، تلقّى كنى!

3. گروهى به وسيله ى عمل آخرت، دنيا را طلب مى كنند و آخرت را به وسيله ى عمل دنيا نمى جويند؛ شخصيتشان را تصنعى پايين مى گيرند و گام ها را كوچك بر مى دارند و دامن جامه شان را كوتاه مى كنند و خود را به امانت دارى مى آرايند، و پرده پوشى خداوند را وسيله ى معصيت كارى خود قرار مى دهند.

4. و گروهى هم احساس حقارت در شخصيت خويش است كه آنان را از سلطه جويى دور مى سازد و نداشتن وسيله (مانع از خودنمايى و جاه طلبى آنان مى گردد) آنان را (به طور جبر) به حال خود محدود مى نمايد. در نتيجه با نام قناعت

خود را مى آرايند و با لباس مردم پارسا خود را زينت مى دهند؛ در حالى كه اين ناتوانان هرگز نه در شبى و نه در روزى شايسته ى قناعت و پارسايى نيستند.

س 5: بهترين ها در بين مردم كيانند؟(139)

وَ بَقِىَ رِجالٌ غَضَّ اَبْصارَهُمْ ذِكْرُالْمَرْجِعِ وَ اَراقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ فَهُمْ بَيْنَ شَريدٍ نادٍّ. وَ خائِفٍ مَقْمُوعٍ وَ ساكِتٍ مَكْعُومٍ وَ داعٍ مُخْلِصٍ وَ ثَكْلانَ مُوجَعٍ.

گروهى ديگر مى ماند: كه ياد سرنوشت نهايى، ديدگان آنان را از محرّمات فرو بسته، و بيم روز رستاخيز، اشك هاى آنان را سرازير مى نمايد. برخى از آنان (از ميان جاهلان) رميده و مطرودند، برخى ديگر در حال ترس و كنده شدن (از ميان مردم هواپرست)، و دسته اى از آنان خاموش و ساكتند، و گروهى ديگر از آنان با خداى خود دعاى مخلصانه دارند، و بعضى ديگر ماتم زده و زجر كشيده اند.

قَدْ اَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَةُ وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَةُ فَهُمْ فى بَحْرٍ اُجاجٍ. اَفْواهُهُمْ ضامِزَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ قَدْ وَعَظوُا حَتَّى مَلُّو وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا(140).

آنان انسان هايى هستند كه تقيه از تبهكاران، آن ها را به گوشه ى گمنامى برده و خوارى آنان را در برگرفته است. آنان در دريايى از تلخى ها غوطه ورند؛ دهان هايشان از سخن گفتن بسته و دل هايشان مجروح است. آنان جامعه ى خود را پندها دادند تا خسته و مغلوب شدند، تا آن جا كه خوار گشتند و كشته شدند تا عددشان كم شد.

س 6: آيا مى توان به همه ى مردم اطمينان كرد؟(141)

ما اَنْتُمْ لى بِثِقَةٍ سَجيسَ اللَّيالى وَ ما اَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمالُ بِكُمْ. وَ لا زَوافِرُ عِزٍّ يُفْتَقرُ اِلَيْكُمْ ما اَنْتُمْ اِلاّ كابِلٍ ضَلَّ رُعاتُها فَكُلَّما جُمِعَتْ مِنْ جانِبٍ اِنْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ.

من هرگز اطمينانى به شما ندارم. شما آن ركن محكم و پايدار نيستيد كه بتوان بر شما تكيه نمود و چنان ياران و آشنايان عزيزى نيستيد كه احتياجى را بر طرف سازيد. مَثَل شما مَثَل همان شترانى است كه ساربانشان گم

شده است، و از هر طرف كه جمع آورى شوند، از طرف ديگر پراكنده مى گردند.

س 7: در جمله اى كوتاه مردم را توصيف كنيد.(142)

غُلِبَ وَاللّهِ الْمُتَخاذِلُونَ! وَ ايْمُ اللّهِ اِنّى لَاَظُنَّ بِكُمْ اَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ. قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ اَبى طالِبٍ اِنْفِراجَ الرَّأْسِ.

قسم به پروردگار! گمان من درباره ى شما چنين است كه اگر كارزار شدت بگيرد و امواج مرگ، طوفان ها پديد آورد، مانند سرى كه دو نيم شود، از فرزند ابيطالب دور خواهيد گشت.

س 8: زبون ترين و پست ترين افراد چه كسانى هستند؟(143)

وَ اللَّهِ اِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُّوَةٍ مِنْ نَفْسِه يَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ يَفْريى جِلْدَهُ لَعَظيمٌ عَجْزُهُ. ضَعيفٌ ما ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوانِحُ صَدْرِه .

اَنْتَ فَكُنَ ذاك اِنْ شِئْتَ. فَاَمَّا اَنَا فَوَاللّهِ دُونَ اَنْ اُعْطِىَ ذلِكَ ضَرْبٌ بِاالْمَشْرَفِيَّةِ تَطيرُ مِنْهُ فَراشُ الْهامْ. وَ تَطيحُ السَّواعِدُ وَالْاَقْدامْ. وَ يَفْعَلُ اللّهُ بَعْدَ ذلِكَ ما يَشاءُ.

سوگند به خدا! آن مردى كه دشمن را بر خود مسلّط بسازد كه گوشت او را بخورد و استخوانش را نرم كند و پوست او را بكند، چنين شخصى سخت زبون است و دل او كه عضلات سينه اش آن را احاطه كرده، ناتوان و درمانده است.

تو اگر مى خواهى چنين باش، اما من سوگند به خدا! با قدرتى كه به وسيله ى شمشير بر پراكنده كردن و پراندن دشمنان و قطع بازوها و پاهاى آن ها دارم، سلطه را به دست دشمن نخواهم داد. (اين است وظيفه ى من) اين تلاش و تكاپو در اختيار من است و مشيّت قاهره ى خداوندى كار خود را دارد.

س 9: چرا شبهه را شبهه گويند و وظيفه در اين هنگام چيست؟(144)

وَ اِنَّما سُمِيَّتِ الشُّبْهَةُ لِاَنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ فَاَمَّا اَوْلِياءُ اللّهِ فَضِياؤُهُمْ فيها الْيَقينُ وَ دَليلُهُمْ سَمْتُ الْهُدى .

وَ اَمَّا اَعْداءُ اللّهِ فَدُعاؤُهُمْ فيهَا الضَّلالُ وَ دَليلُهُمُ الْعَمْى فَما يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خافَهُ وَ لا يُعْطَى الْبَقاءَ مِنْ اَحَبَّهُ.

علت اين كه شبهه را شبهه ناميده اند، اين است كه شبيه به حقّ است، اما اولياءاللّه در موقعيت هاى شبهه ناك با روشنايى يقين حركت مى كنند و راهنماى آنان، خود راه هدايت است. و اما دشمنان خدا در آن شبهه ها دعوت به گمراهى مى كنند و راهنمايى آنان نابينايى است. با ترس از مرگ هيچ كسى از مرگ نجات پيدا نمى كند و با دوست داشتن بقا هيچ

كسى پايدار نمى ماند.

س 10: چگونه منحرفان و فاسدان را در جامعه شناسايى كنيم؟(145)

قَدْ تَسَمَّى عالِماً وَلَيْسَ بِه .

فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَاَضاليلَ مِنْ ضُلاَّل.

وَنَصَبَ لِلنَّاسِ اَشْراكاً مِنْ حَبائِلِ غُرُورٍ.

وَقَوْلِ زُورٍ.

قَدْ حَمَلَ الْكِتابَ عَلى ارائِه وَعَطَفَ الْحَقَّ عَلى اَهْوائِه .

يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظائِمِ وَيُهَوِّنُ كَبيرَ الْجَرائِمِ.

يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبَهاتِ وَفيها وَقَعَ.

وَيَقُولُ: اَعْتَزِلُ الْبَدَعَ وَبَيْنَهَا اضْطَجَعَ.

فَالصُّورَةُ اِنْسانٍ وَالْقَلْبُ قَلْبَ حَيْوانٍ.

لايَعْرِفُ بابِ الْهُدى فَيَتَّبِعَهُ.

وَلابابَ الْعَمى فَيَصُدَّ عَنْهُ.

وَذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْياءِ!

1. نام عالِم به خود گرفته، ولى عالِم نيست.

2. نادانى ها را از نادانان و گمراهى را از گمراهان كسب كرده است.

3. دام هايى از طناب هاى فريبا و گفتار بى اساس پيش پاى مردم گسترده است.

4. شهادت ناحقّ مى دهد.

5. كتاب الهى را بر آراى باطل خود حمل و تأويل نموده، و حقّ را بر هواهاى خويش برگردانده است.

6. مردم را از حوادث يا خطاهاى بزرگ ايمن نشان داده و گناهان بزرگ را بر آنان ناچيز جلوه مى دهد.

7. ادّعا مى كند در شبهات توقّف نموده، مرتكب آن ها نمى شود؛ در حالى كه در همان شبهات غوطه ور است.

8. مى گويد كه از بدعت ها كناره گيرى مى كند؛ در حالى كه در ميان بدعت ها آرميده است.

9. صورتش صورت انسانى است، ولى قلبى چون قلب حيوانى در درونش است.

10. اين نابكار درِ ورودى رشد و هدايت را نمى شناسد. (كه از آن وارد شود) و از رشد و هدايت پيروى نمايد.

11. اين انسان نما، درِ ورودى نابينايى را نمى داند تا از ورود به آن امتناع بورزد.

12. و اوست مرده اى در ميان زندگان!

س 11: عامل انحطاط مسلمين در ممالك اسلامى امروز چيست؟(146)

فَيا عَجَبا! وَمالى لا اَعْجَبُ مِنْ خَطَأٍ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلافِ حُجَجِها في دينِها!

لايَقْتَصُّونَ اَثَرَ نَبِىٍّ وَلا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِىٍّ، وَلا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَلا يَعِفُّونَ عَنْ

عَيْبٍ يَعْمَلُونَ فِى الشُّبَهاتِ وَيَسيرُونَ فِى الشَّهَواتِ. اَلْمَعْرُوفِ فيهِمْ ما عَرَفُوا وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ ما اَنْكَرُوا. مَفْزَعُهُمْ فِى الْمُعضَلاتِ اِلى اَنْفُسِهِمْ وَتَعْويلِهِمْ فِى الْمُهِمَّاتِ (اَلْمُبْهَماتِ) عَلى ارائِهِمْ. كَاَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ اِمامُ نَفْسِه . قَدْ اَخَذَ مِنْها فيما يَرى بِعُرىً ثِقاتٍ وَاَسْبابٍ مُحْكَماتٍ.

شگفتا! چرا از خطاكارى اين فرقه ها با اختلاف استدلال هايى كه در دين خود دارند، در شگفت نباشم!

1. اينان نه از اثر پيامبرى تبعيّت مى كنند؛

2. و نه از كردار وصىّ او پيروى مى نمايند؛

3. نه ايمان به غيبى دارند؛

4. و نه از عيبى خوددارى و عفّت مى ورزند؛

5. عمل در مشتبهات مى كنند؛

6. و سِير در شهوات دارند؛

7. معروف (نيكو) در نظر آنان چيزى است كه (خود) آنان زشتش مى دانند؛

8. پناهگاهشان در مشكلات، خودشان هستند؛

9. و مرجعشان در امور مهمّ، آرا و نظراتى است كه خود ابراز مى دارند؛

10. گويى هر شخصى از آنان امام خويشتن است؛

11. هر شخصى چنين مى پندارد كه در نظرات خود به طناب هاى مورد اطمينان چنگ زده و دستاويز محكمى به دست آورده است.

س 12: دوران جاهليت اُولى را چگونه توصيف مى فرماييد؟(147)

اَرْسَلَهُ عَلى حينِ فَتْرَةِ مِنَ الرُّسُلِ.

وَطُولِ هَجْعَةٍ الاُهَمِ.

وَاعْتِزامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَانْتِشارٍ مِنَ الاُمُورِ وَتَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوب.

وَالدُّنْيا كاسِفَةُ النُّورِ، ظاهِرَةُ الغُروُرِ، عَلى حينِ اصْفِرارٍ مِنْ وَرَقِها وَإِياسٍ مِنْ ثَمَرِها، واغْوِرارٍ مِنْ مائها، قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى، وظَهَرَتْ اَعْلامُ الرَّدى ، فَهِىَ مُتَجَهِّمَةٌ لاَهْلِها، عابِسَةٌ في وَجْهِ طالِبِها.

ثَمَرُها الْفِتْنَةُ وَطَعامُهَا الْجيفَةُ وَشِعارُهَا الْخَوْفُ، ودِثارُهَا السَّيْفُ.

فَاعْتَبِرُوا عِبادَ اللَّهِ وَاذْكُرُواتيكَ الّتى آباؤُكُمْ وَاِخْوانُكُمْ بِها مُرْتَهَنُونَ. وَعَلَيْها مُحاسَبُونَ.

خداوند متعال، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم را در دوران فترت (دوران انقطاع رسالت و وحى) فرستاد.

در دورانى كه خواب امّت ها طولانى شده، فتنه ها قصد جدّى (براى به راه انداختن هرج و مرج و

فساد) داشتند؛ و در دورانى كه امور پراكنده و از هم گسيخته و آتش جنگ ها شعله ور بود.

نور دنيا تيره شده، و تاريكى همه جا را فراگرفته و دنيا چهره ى فريباى خود را آشكار ساخته بود.

برگ هاى (درخت حيات در دنيا) زرد و نوميدى از بارور شدن آن بر دل ها مسلّط و آب (رحمت) دنيا در آن دوران فروكش نموده بود.

عَلَم ها و مشعل هاى روشنگر هدايت از كار افتاده و علامات هلاك بُروز كرده بود.

دنياى آن روز چهره ى خشن و موذى به اهلش نشان مى داد و به روى جوينده اش عبوس و متنفّر مى نگريست.

ميوه ى دنياى آن روز فتنه، طعامش لاشه، پوشاكش ترس و هراس، و آن چه كه مردم روى لباس بر خود مى بستند، شمشير بود.

اى بندگان خدا! عبرت بگيريد. آن حالات را به ياد بياوريد كه پدران و برادرانتان در گِرو آن ها و بر مبناى آن ها مورد مُحاسبه قرار گرفتند.

س 13: خوفناك ترين فتنه براى مسلمين كدام فتنه بود؟(148)

اَلا وَاِنَّ اَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِى عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنى اُمَّيةِ عليهم لعنة اللَّه.

فَاِنَّها فِتْنَةٌ عَمْياءُ مُظْلَمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُها وَخَصَّتْ بَليَّتُها وَاَصابَ الْبَلاءُ مَنْ اَبْصَرَ فيها وَاَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْها...

تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهاءَ مَخْشِيَّةً وَقِطَعاً جاهِليَّةً لَيْسَ فيها مَنارُ هُدَىً وَلا عَلَمٌ يُرى ...

هوشيار باشيد! خوفناك ترين فتنه ها براى شما در نظر من، فتنه ى بنى اميّه است.

زيرا فتنه اى است كور و تاريك و تاريك كننده. خصلت (يا نقشه) آن فراگير، و بلايش مخصوص (پيشوايان دين و انسان هاى با ايمان) و هر كس كه در آن فتنه بينا باشد، بلا بر او فرود آيد، و هر كس كه در آن فتنه نابينا شد، بلا او را گم مى كند (به او نمى رسد).

فتنه ى بنى اميه به طور

قبيح و وحشتناك و دسته دسته با وضع جاهليّت بر شما وارد مى گردد؛ نه مناره ى هدايتى در آن وجود دارد و نه نشانه اى كه ديده شود.

س 14: صفات انسان جاهل و روشنفكر و عالم را بفرماييد.(149)

اَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَكَفى بِالْمَرْءِ جَهْلاً اَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ! وَاِنَّ مِنْ اَبْغَضِ الرِّجالِ اِلَى اللَّهِ تَعالى لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ اِلى نَفْسِه جائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبيلِ سَائِراً بِغَيْرِ دَلِيلٍ.

عالم كسى است كه اندازه و ارزش خود را بداند و بشناسد. همين براى نادانى مرد كافى است كه ارزش خود را تشخيص ندهد. و قطعاً از مبغوض ترين مردان در نزد خدا، بنده اى است كه خدا او را به خود واگذاشته است. اين بنده(رها شده به حال خود) از راه حقّ متجاوز و بدون رهبرى كه دليل راه است، در حركت است.

س 15: يا على عليه السلام! بدبختى و بيچارگى ما در چيست؟(150)

ما بالُكُمْ تَفْرَحُونْ بِالْيَسيرِ مِنَ الُّدنْيا تُدْرِكُونَهُ وَ لا يَحْزُنُكُمُ الْكَثيرُ مِنَ الآْخِرَةِ تُحْرِمُونَهُ يُقْلِقُكُمُ الْيَسيرُ مِنَ الدُّنْيا يُفُوتُكُمْ حَتّى تَبَيَّنَ ذلِكَ فى وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا ذُوِىَ مِنْها عَنْكُمْ كَاَّنَها دارُ مُقامِكُمْ وَ كَاَنَّ مَتاعَها باقٍ عَلَيْكُمْ.

شما را چه شده كه وقتى اندكى از دنيا مى يابيد، شادمان مى شويد، ولى بسيارى از آخرت كه از آن محروم مى گرديد شما را اندوهگين نمى سازد؟! چه شده است كه اگر اندكى از دنيا از شما فوت شود، پريشان مى گرديد؟ تا آن جا كه در صورت هاى شما نمودار مى شود، و تحمّل شما درباره ى چيزى از دنيا كه از شما دور شده است، كم مى گردد. گويى اين دنيا اقامتگاه ابدى است و متاع آن براى شما پايدار خواهد ماند.

س 16: مردم دنيا در چه چيزى با هم اتّحاد دارند؟(151)

... قَدْ تَصافَيْتُمْ عَلى رَفْضِ الْاجِلِ وَ حُبِّ الْعاجِلِ. وَ صارَ دينُ اَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلى لِسانِه صَنيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِه وَ اَحْرَزَ رِضى سَيِّدِهِ.

دست به اتحاد زده ايد (دست به هم داده ايد) كه آخرت را رها كنيد و به دنياى زودگذر محبّت بورزيد. و دين هر يك از شما براى يك بار ليسيدن آن با زبان شده است. (اين كارهاى شما) مانند كار كسى است كه از عمل خود آسوده شده و رضايت مولايش را به دست آورده است.

س 17: شما كدام ملّت را بهترين امّت خود مى دانيد؟(152)

قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَيامينُ الرَّأْىِ مَراجيحُ الْحِلْمِ بِالْحَقِّ مَتاريكُ لِلْبَغْىِ مَضَوْا قُدُمًا عَلَى الطَّريقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ و الْكَرامَةِ الْبارِدَةِ.

سوگند به خدا! مردمانى مبارك رأى داراى بردبارى متين، گويندگان بر حقّ، دورى گزيدگان از ستم براى حركت در راه حق سبقت بگيرند و در صراط مستقيم به سرعت حركت كنند؛ مردمانى كه در كسب توشه براى آخرت ابدى خود و كرامت گواراى آن حيات فناناپذير پيروز گشتند.

س 18: وظيفه ى مردم در برابر كسى كه گناهكار بوده (بطور مخفيانه) و الان از راه قبلى برگشته است، چيست؟(153)

وَاِنَّما يَنْبَغى لِاَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ اِلَيْهِمْ فِى السَّلامَةِ: أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ و يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ اْلغالِبَ عَلَيْهِم وَالْحاجِزَلَهُمْ عَنْهُمْ فَكَيْفَ بِالْعائِبِ الَّذى عابَ اَخاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْواهُ.

اين است و جز اين نيست كه براى كسانى كه از معصيت و ارتكاب خطا محفوظ و سالم هستند، سزاوار است كه كسانى را كه مرتكب گناهان و معصيت مى شوند، مورد ترحم قرار دهند و شكرگزارى در برابر اين كه توانسته اند از آلودگى به گناه در امان باشند، بر آنان غالب شود و مانع عيب جويى و عيب گويى از مبتلايان به گناه گردد. (حال كه چنين است، يعنى لازم است كه مردمان سالم محفوظ از گناه و خطا عيب جويى و عيب گويى نكنند) پس به طريق اولى نبايد كسانى كه خود مبتلا و آلوده به عيوب هستند، انحرافات و گناهان ديگران را افشا كنند و بازگو نمايند.

س 19: بهترين موعظه براى عيب جويان و عيب گويان چيست؟(154)

أَما ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِاللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِه مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذى عابَهُ بِه ! وَكَيْفَ يَذُّمُهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مَثْلَهُ! فَاِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِه فَقَدْ عَصَى اللَّهَ فيما سِواهُ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ وَايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصاهُ فِى الْكَبِيرِ وَعَصاهُ ِفى الصَّغيرِ لَجَراءَتُهُ عَلى عَيْبِ النَّاسِ اَكْبَرُ!

آيا اين عيب جو نمى بيند پرده پوشى خداوندى را درباره ى گناهان خود او؟ كه بزرگ تر است از آن خطاهايى كه آن انسان مرتكب خطا، مبتلا به آن شده است؟ آن عيب گير چگونه آن گرفتار را سرزنش مى كند؛ در صورتى كه خود او نيز همانند آن معصيت را مرتكب شده است؟! و اگر هم آن گناه را مرتكب نشده باشد، در غير از آن مورد، خدا را نافرمانى كرده

كه بزرگ تر از آن معصيت بوده است. و سوگند به خدا! اگر آن عيب جو، خدا را با گناه بزرگ نافرمانى نكرده و گناهى كوچك تر انجام داده باشد، جرأت او به ابراز عيب مردم گناهى بزرگ تر است.

س 20: در برابر شايعات عليه دوستان مؤمنان چه وظيفه اى داريم؟(155)

أيُّهَا النْاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أخِيهِ وَثِيقَةَ دِين وَ سَدَادَ طَريقِ فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ أقَاويلَ الرِّجَالِ.

أمَا إنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي وَ تُخْطِئُ السِّهَامُ وَ يُحِيلُ الْكَلامُ وَ باطِلُ ذَلِكَ يَبُورُ وَاللّهُ سَميعٌ وَ شهيدٌ.

اى مردم! آن كسى كه از برادر مؤمنش، اطمينان و درستى راه و استقامت در دين را سراغ دارد، بايد به گفته ى مردم عليه او گوش ندهد.

آگاه باشيد! گاهى تيرانداز تير افكند و تيرها به خطا مى رود؛ سخن نيز چنين است؛ درباره ى كسى چيزى مى گويند كه واقعيت ندارد و گفتار باطل تباه شدنى است و خداوند شنوا و گواه است.

س 21: يا على عليه السلام! موفقيت مردم را در چه مى دانيد؟(156)

أيُّهَا النَّاسُ إنَّهُ مَن اسْتَنْصَحَ اللَّهَ وُفِّقَ وَ مَن اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هُدِيَ لِلَّتِي هِىَ أقُومُ فَإنَّ جَارَ اللّهِ آمِنٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ وَ إنَّهُ لايَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أنْ يَتَعَظَّمَ فَإنَّ رفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ وَ سَلاَمَةَ الَّذينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ فَلا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مَنَ الأجْرَب وَالْبَارئ مِنْ ذِي السَّقَمِ.

اى مردم! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مسألت نمايد، موفق گردد. و هر كسى كه كلام خدا را براى خود راهنما قرار دهد، به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است، هدايت شود؛ زيرا كسى كه به همسايگى خدا نايل گردد، در امن و آسايش غوطه ور شود و كسى كه با او از در خصومت در آيد، ترسان و هراسناك گردد. و به طور قطع، شايسته نيست هر كس كه عظمت خداوند را شناخت، به مقام شامخ او تكبر بورزد، زيرا عظمت و بلندى كسانى كه عظمت ربوبى را مى دانند، در آن است

كه در برابر او تواضع كنند و سلامت كسانى كه مى دانند قدرت او چيست، در آن است كه تسليم او شوند. پس هرگز از حقّ گريزان نباشيد؛ آن چنان كه انسان داراى مزاج صحيح از مبتلاى به بيمارى (گرى و كچلى) مى گريزد و آدم تندرست از مريض گريزان است.

س 22: مولاى من! در زمانى كه فتنه ها به حد اعلاى خود مى رسد، ياران شما را با چه علايمى تشخيص دهيم؟(157)

... ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْن النَّصْلَ تُجْلَى بِالتَّنزيل أبْصَارُهُمْ وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِير فِي مَسَامِعِهمْ وَ يُغْبَقُونَ كَاْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ.

آگاه باشيد! كسى كه از ماست:

1. در موقع بروز آن فتنه ها با چراغى روشن حركت خواهد كرد، و پيروى از آرمان هاى صالحان خواهد نمود؛

2. تا در آن فتنه ها گره اى را باز كند و برده اى را آزاد نمايد؛

3. و جمع گمراهان (يا انحرافات) را متفرق سازد؛

4. و صالحان و رادمردان (يا سنّت هاى شايسته) را كه از يكديگر جدا شده اند، جمع نمايد؛

5. پنهان از مردم تلاش نمايد و قيافه شناس در قيافه ى آن بزرگ، اثر و نمود تلاش را نبيند؛ اگر چه دقت نظر داشته باشد؛

6. سپس در آن فتنه ها گروهى (در هوش و فهم و اراده) چنان تيز مى شوند كه آهنگ شمشير را تيز مى كند؛

7. چشمان آنان با نور قرآن روشن است؛

8. و طنين انداز شود تفسير قرآن در گوش هايشان؛

9. و از كاسه ى حكمت در شامگاه بنوشند، پس از آن كه در صبحگاه آن را سر كشيده اند.

س 23: سيدى و آقاى من! رشد و نمو فتنه ها و شبهات چگونه است؟(158)

تَبْدَأ فِي مَدَارجَ خَفِيَّةٍ وَ تَئُولذ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ شِبَابُهَا كَشِبَاب الْغُلامِ وَ آثارُهَا كَآثَار السِّلامِ يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُود.

نشو و نماى فتنه، مانند نشو و نماى جوان زيبا و دلبر است و آثار آن همانند آثار سنگ ها است (كه اگر به جايى زده شود، باقى مى ماند). ستمكاران فتنه را با عهد و پيمان هايى كه با يكديگر مى بندند، به يكديگر واگذار مى كنند.

س 24: مولاى من! همت انسان ها و حيوانات در چيست؟(159)

إنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا وَ إنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زيِنَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْفَسَادُ فِيهَا إنَّ الْمُؤمِنِينَ مُسْتَكِينُونَ إنَّ الْمُؤمِنِينَ مُشْفِقُونَ إنَّ الْمُؤمِنِينَ خَائِفُونَ.

حيوانات تمام همّشان شكم آن هاست و درندگان همّشان تجاوز و ستم به غير خودشان مى باشد. و زنان بى امان تمام فكرشان زيورهاى حيات و زندگى دنيا و فساد در آن است. امّا مؤمنان خاضعند و از مسؤوليتشان خائفند.

س 25: آقا و سرور من! راه و بيراهه را توصيف كنيد.(160)

فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَر يَكُونُ مُبْتَدَاُ عَمَلِهِ أنْ يَعْلَمَ أعَمَلُهُ عَلَيْهِ أمْ لَهُ فَإنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَريقِ فَلاَ يَزيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّريقِ الْوَاضِحِ إلاَّ بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَالْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّريقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُر نَاظِراً سَائِرٌ هُوَ أمْ رَاجِع.

سپس هر كس كه با چشم عقلش مى بيند و با بينايى به عمل مى پردازد، بايد در آغاز كار توجه كند كه آن عمل به سود اوست يا به ضرر او. اگر به سود اوست، اقدام كند و اگر به ضرر اوست، از عمل بايستد؛ زيرا كسى كه بدون آگاهى به عمل مى پردازد، همچون كسى است كه به بيراهه مى رود، و چنين شخصى هر چه جلوتر برود، از سر منزل مقصود بيش تر فاصله مى گيرد.

اما كسى كه از روى آگاهى عمل مى كند، همچون رهروى است كه در جاده ى واضح قدم بر مى دارد. همچنين شخص بايد خوب بنگرد كه راه مى سپرد يا به عقب بر مى گردد.

س 26: يا اميرالمؤمنين! آيا از ظاهر كسى مى توان به باطن او پى برد؟(161)

وَاعْلَمْ أنَّ لِكُلِّ ظَاهِرِ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصّادِقُ إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَيُبْغِضُ عَمَلَهُ وَيُحِبُّ الْعَمَلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَهُ.

بدان كه هر ظاهرى باطنى مطابق خود دارد: آن چه ظاهرش پاك بود، باطنش معمولاً نيز پاك، و آن چه آشكارش ناپاك و خبيث و بد بود، باطنش نيز خبيث و زشت است. پيامبر راستگو فرمود: «گاهى خداوند بنده اى را دوست دارد، ولى عملش مبغوض است، و گاهى خداوند عمل را دوست مى دارد، اما شخص عامل را دشمن».

بخش دهم

نصايحى به مردم»

س 1: پيامى براى ملت نداريد؟(162)

اَيُّهَا النَّاسُ! شُقُّوا اَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةَ وَ عَرَّجُوا عَنْ طَريقِ الْمُنافَرَةَ وَ ضَعُوا تيجانَ الْمُفاخَرَةِ.

اى مردم! امواج فتنه ها را كه حيات شما دريانوردان اقيانوس هستى را به تلاطم انداخته است، با كشتى هاى نجات بشكافيد و پيش برويد؛ از راه عداوت و نفرت از يكديگر برگرديد و طريق مهر و محبت پيش بگيريد؛ تاج هاى فريباى مباهات و افتخار به يكديگر را از تارك خود برداريد و بر زمين نهيد.

س 2: مرا همچون محمد بن حنفيه نصيحت بفرماييد.(163)

تَزُوَلُ الْجِبالُ وَ لا تَزُلْ! عَضَّ عَلى ناجِذِكَ اَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكْ تِدْفِى الاَْرْضِ قَدَمَكَ. اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَى الْقَوْم وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللَّه سُبْحانَهُ.

فرزندم! اگر كوه ها از جاى كنده شوند، تو پا برجا باش. دندان ها را روى هم بفشار، جمجمه ات را به خدا بسپار، قدمت را روى زمين چونان ميخ فرورفته ثابت بدار، چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز و ديده از نيروها و بارقه هاى شمشير آنان بپوش و خيره مباش؛ و بدان كه پيروزى از نزد خداوند است.

س 3: شما چه كسى را موعظه مى كنيد و به شاگردى مى پذيريد؟(164)

كَيْلا بِغَيْرِ ثَمَنٍ! لَوْكانَ لَهُ وِعاءٌ (وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ)

من معرفت و حكمت را بدون توقّع قيمت و پاداش براى او در پيمانه ى درونش مى ريزم؛ اگر ظرفيت داشته باشد. و شما در آينده خبر و نتيجه ى آن واقعيّت ها را كه به شما خبر داده ام و گمان هاى فاسد خود را خواهيد دانست.

س 4: وظيفه ى مردم در برابر عالم ربّانى چيست؟(165)

أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذاهِبُ وَتَتيهُ بِكُمُ الْغَياهِبُ وَتَخْدَعُكُمُ الْكَواذِبُ؟ وَمِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَأَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ فَلِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ وَلِكُلِّ غَيْبَةٍاِيابٌ فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ وَأَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَاسْتَيْقِظُوا اِنْ هَتَفَ بِكُمْ وَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ.

اى مردم! اين راه هاى مختلف شما را به كجا مى برد؟ و تاريكى ها در كدامين بيابان ها سرگردانتان مى سازد؟ و دروغ ها چگونه شما را مى فريبد؟ و از كدامين راه بر شما تاختن مى آورند؟ و به كدامين قصد از صراط مستقيم منحرف مى شويد؟ براى هر مدّتى (در هر حادثه و نوع زندگى) كتابى است و براى هر غايبى برگشتنى. بشنويد حكمت را از شخصيت ربّانى كه در ميان شما است و دل هايتان را براى پذيرش از او حاضر كنيد. و اگر شما را صدا زد، بيدار شويد، و هر طلايه دارى به پيروان خود راست بگويد و پراكندگى آنان را جمع كند.

س 5: آيا گورستان، پيام به مردم و ما نمى دهد؟(166)

... وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفيحِ اَجْنانٌ وَ ِمنَ التُّرابِ اَكْفانٌ وَ مِنَ الرُّفاتِ جيرانٌ فَهُمْ جيرَةٌ لا يُجيبُونَ داعِيًا وَ لا يَمْنَعُونَ ضَيْما وَ لا يُبالُونَ مَنْدَبَةً اِنْ جيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا وَ اِنْ قُحِطُوالَمْ يَقْنَطُوا جَميعٌ وَ هُمْ آحادٌ وَ جيرَةٌ وَ هُمْ اَبْعادٌ مُتَدانُونَ لا يَتَزاوَرُوَن وَقَرِيبُونَ لا يَتَقارَبُونَ حُلَماءُ قَدْ ذَهَبَتْ اَضْغانُهُمْ وَ جُهَلاءُ قَدْ ماتَتْ احْقادُهُمْ لا يُخْشى فَجْعُهُمْ وَ لا يُرْجى دَفْعُهُمْ اِسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ اْلاَرْضِ بَطْنًا وَ بِالسَّعَةِ ضيقًا وَ بِاْلاَهْلِ غُرْبَةً َو بِالنُّورِ ظُلْمَةً.

... وَ اتَّعِظُوا فيها بِالَّذينَ (قالُوا مَنْ اَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً) حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِمْ فَلا يُدْعَوْنَ رُكْبانًا وَ اُنْزِلُوا اَلاَْجْداثَ فَلا يُدْعَوْنَ ضِيفانًا.

1. پند بگيريد از عاقبت زندگى آنان كه گفتند: كيست از ما نيرومندتر! آنان به گورهاى خود برده شدند، بدون اين كه در حالت

سوارى دعوت شوند؛ و به قبرها فرود آمدند، بدون اين كه مهمان خوانده شوند.

2. و از براى آنان از زمين ها قبرها، از خاك كفن ها و از پوسيده ها، همسايگان ساخته شد؛ همسايگانى كه هيچ خواننده اى را پاسخ ندهند، و هيچ ظلم و تعدّى را از خود منع نكنند و توجهى به ناله كننده ندارند. اگر بارانى روى قبرشان ببارد، شاد نگردند، و اگر خشكسالى روى آورد، نوميدى ندارند؛ با همند و تنها. همسايگانى هستند دور از هم. نزديك به هم هستند، ولى يكديگر را ديدار نمى كنند؛ پهلوى هم خوابيده اند، اما انسى با هم ندارند. صبورانى (بردبارانى) هستند كه كينه هايشان زايل شده و نادان هايى هستند كه عداوتشان مرده است. ترسى از مصيبتشان نيست و اميدى به دفاعشان. پشت زمين را به شكم زمين تبديل و تنگى را به جاى وسعت، و غربت را به جاى انس با خويشان، و ظلمت را به جاى نور گرفتند.

فَجاؤُوها كَما فارَقُوها حُفاةً عُراةً قَدْ ظَعَنُوا عَنْها بِاَعْمالِهِمْ اِلَى الْحَياةِ الدَّاِئمَةِ وَ الدَّارِ الْباقِيَةِ.

همان گونه كه اين دنيا را ترك كردند، به اين دنيا آمده بودند. پابرهنه و عريان با اعمالشان از اين دنيا به حيات ابدى و سرايى پايدار كوچ كردند.

س 6: نصيحتى به سرمايه داران جامعه بفرماييد.(167)

... اَلا وَاِنَّ اِعْطاءَالْمالِ فى غَيْرِ حَقِّه تَبْذيرٌ وَاِسْرافٌ. وَهُوَ يَرْفَعُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْيا وَيَضَعُهُ فِى الآْخِرَةِ وَيُكْرِمُهُ فِى النَّاسِ وَيُهيِنُهُ عِنْدَاللَّهِ.

آگاه باشيد! عطاى مال در غير موردش، افراط در خرج و اسراف است. و اين افراط گرى و اسراف، صاحبش را در دنيا بالا مى برد و در آخرت ساقط مى نمايد، و در ميان مردم عزيز مى دارد و در نزد خدا پست و خوارش مى سازد.

س 7: موعظه اى به من و دوستان من بفرماييد.(168)

ياعَبْدَاللَّهِ لاتَعْجَلْ فى عَيْبِ أَحَدٍ (عبد) بِذَنْبِه فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَلاتَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغيرَ مَعْصِيَةٍ فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِه لِما يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِه وَلْيَكُنِ الشُّكْرُ شاغِلاً لَهُ عَلى مُعافاتِه مَمَّا ابْتُلِىَ بِه غَيرُهُ.

اى بنده ى خدا! در اظهار عيب هيچ كس درباره ى گناهى كه مرتكب شده است، شتاب مكن، زيرا شايد براى او بخشيده شده باشد. و براى خود درباره ى معصيت كوچك احساس امان مكن، شايد براى همان معصيت كوچك معذّب شوى. پس هركس از شما كه به عيب ديگرى اطلاع پيداكرده است، به جهت اطلاعى كه از عيب خود دارد، از ابراز آن خوددارى نمايد، و شكر و سپاسگزارى براى محفوظ ماندن از خطا، او را از توجه به آن چه كه ديگرى به آن مبتلا شده است، منصرف كند.

س 8: مولاى من! اين كه مى فرماييد ميان حقّ و باطل چهار انگشت است، يعنى چه؟(169)

أَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلَ اِلاَّ اَرْبَعُ اَصابِعَ. فَسُئِلَ عليه السلام: عَنْ مَعْنى قَوْلِه هذا؟ فَجَمَعَ أَصابِعَهُ وَوَضَعَها بَيْنَ اُذُنِه وَعَيْنِه ثُمَّ قالَ:

اَلْباطِلُ اَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَالْحَقُّ اَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ!

آگاه باشيد! نيست ميان حقّ و باطل، مگر چهار انگشت.

از آن حضرت سؤال شد كه معناى جمله ى فوق چيست؟ آن حضرت انگشتان مبارك را جمع فرموده، بين گوش و چشم نهاد، سپس فرمود:

باطل آن است كه بگويى شنيدم و حقّ آن است كه بگويى ديدم.

س 9: بهترين روش نيكوكارى در امور خيريه چيست؟(170)

... فَمَنْ اتاهُ اللَّهُ مالاًفَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرابَةَوَلْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيافَةَ وَلْيَفُكَّ بِهِ الْاَسيرَ وَالْعانِىَ. وَلْيُعْطِ مِنْهُ الْفَقيرَ وَالْغارِمَ وَلْيَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَالنَّوائِبِ اِبْتِغاءَالثَّوابِ فَاِنَّ فَوْزًا بِهذِهِ الْخِصالِ شَرَفُ مَكارِمِ الدُّنْيا وَ دَرْكُ فَضائِلِ الْآخِرَةِ اِنْ شاءَ اللَّهُ.

پس هر كسى كه خدا به او مالى داد:

1. به نزديكان خود بپردازد و مهمان نوازى كند؛

2. و اسير را آزاد نمايد؛

3. و زجر ديده را با آن مال نوازش دهد؛

4. و از آن مال به مستمند بدهد؛

5. و وام وامداران را بپردازد؛

6. و براى تحصيل شايستگى پاداش دهد؛

7. و نفس خود را براى اداى حقوق تربيت كند؛

8. و مقاومت داشته باشد در برابر مصائب بزرگ دنيا به صبر و شكيبايى.

زيرا موفقيت وصول به اين خصلت ها، شرف كرامت هاى دنياست و دريافت فضايل سراى ابدى. ان شاءاللّه.

س 10: وصيت شما به ما كه فرزندانتان هستيم، چيست؟(171)

أمَّا وَصِيَّتِى فَاللَّهَ لاَتُشْركُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّداًصلى الله عليه وآله وسلم فَلا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أقِيمُوا هَذَيْن الْعَمُودَيْن وَ أوْقِدُوا هَذَيْن الْمِصْبَاحَيْن وَ خَلاَكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ كُلِّ امْري مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَن الْجَهَلَةِ رَبٌّ رَحيمٌ وَ دِينٌ قَويمٌ وَ إمَامٌ عَلِيمٌ أنَا بِالأمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارقُكُمْ غَفَرَ اللّهُ لِي وَ لَكُمْ

اما وصيت من به شما:

1. پس هرگز براى خدا شريك قرار ندهيد.

2. و سنّت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم را ضايع نكنيد.

3. اين دو ستون را (ثقلين) را بر پا داريد.

4. و اين دو چراغ را روشن نگه داريد.

5. با عمل به اين دو تكليف اساسى (كتاب خدا و سنّت رسول اللّه)، سرزنشى متوجه شما نيست؛ مادامى كه متفرق نشويد.

6. هر انسانى از شما

به مقدار توانايى اش تكليف شده، بايد براى اداى آن بكوشد.

7. و به مردم نادان تخفيف داده شود. (خداوند متعال در مراعات قدرت براى تكليف، بندگان خود را مورد ترحم قرار داده است).

8. پروردگارى است رحيم و مهربان و دينى است محكم و مستقيم و امامى است دانا. من تا ديروز با شما بودم و امروز عبرتى براى شما هستم و فردا از شما جدا مى شوم. خداوند مرا و شما را ببخشايد.

س 11: آقاى من! آينده ى بشريت را با ظهور حضرت مهدى عليه السلام چگونه مى بينيد.(172)

وَ أخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالاً ظَعْناً فِى مَسَالِكِ الْغَىِّ وَ تَرْكاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ فَلاَ تَسْتَعْجلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ وَ لاَتَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِي ءُ الْغَدُ فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلِ بِمَا إنْ أدْرَكَهُ وَدَّ أنَّهُ لَمْ يُدْركُهُ وَ مَا أقْرَبَ الْيَومَ مِنْ تَبَاشِير غَدٍ يَا قَوْمِ. هَذَا إبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لاَتَعْرفُونَ.

به راه هاى چپ و راست رفتند، و راه گمراهى پيمودند و راه هدايت و روشنى را گذاشتند.

پس درباره ى آن چه كه بايد باشد، شتاب نكنيد، و آن چه را كه در آينده بايد بيايد، دير مشماريد.

چه بسا كسى براى رسيدن به چيزى شتاب كند، اما وقتى به آن مى رسد، دوست دارد كه اى كاش آن را نمى ديد.

و چه نزديك است امروز ما به فردايى كه سپيده ى آن آشكار شد.

س 12: مولاى من! وظيفه ى ما در زمان فتنه ها چيست؟(173)

فَلاَ تَكُونُوا أنْصَابَ الْفِتَن وَ أعْلامَ الْبِدَعِ وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ وَ بُنِيَتْ عَلَيْهِ أرْكَانُ الطَّاعَةِ وَاقْدَمُوا عَلَى اللّهِ مَظْلُومِينَ وَلا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ وَ اتَّقُوا مَدَارجَ الشَّيْطَان وَ مَهَابِطَ الْعُدْوَان وَلاتُدْخِلُوا بُطُونَكُمْ لُعَقَ الْحَرَامِ فَإنَّكُمْ بِعَيْن مَنْ حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَعْصِيَةَ وَ سَهَّلَ لَكُمْ سُبُلَ الطَّاعَة

پس سعى كنيد كه شما پرچم فتنه ها و نشانه هاى بدعت نباشيد؛ و آن چه را كه پيوند امت اسلامى بدان استوار، و پايه هاى طاعت بر آن پايدار است، بر خود لازم شماريد و بر خدا ستمديده وارد شويد نه ستمگر؛ و از گرفتار شدن به دام هاى شيطان و قرار گرفتن در وادى دشمنى ها بپرهيزيد؛ و لقمه هاى حرام به شكم خود راه ندهيد. و بدانيد شما در برابر ديدگان خداوندى قرار داريد كه گناهان را حرام كرد و راه اطاعت و

بندگى را آسان فرمود.

س 13: يا اباالحسن! انسان بينا و بصير را تعريف بفرماييد.(174)

فَإنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَر ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً يَتَجَنَّبُ فِيِهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهاوي وَ الضَّلاَلَ فِي الْمَغَاوي وَ لاَيُعِينُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقَّ أوْ تَحْريفٍ فِي نُطٌقِ أوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْق.

شخص بينا و بصير كسى است كه بشنود و بينديشد، نگاه كند و ببيند و عبرت گيرد، و از آن چه موجب عبرت است، نفع برد، سپس در جاده ى روشنى گام نهد، و از راه هايى كه به سقوط و گمراهى و شبهات اغوا كننده منتهى مى شود، دورى جويد، و گمراهان را بر ضد خويش به وسيله ى سختگيرى در حقّ، يا تحريف در سخن و يا ترس از راستگويى، تحريك نكند.

س 14: يا ابوتراب! ما مستمع شما هستيم، اندرزى بفرماييد.(175)

فَأفِقْ أيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ وَاسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَاخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَأنْعِمِ الْفِكْرَ فِيمَا جَاءَكَ عَلَى لِسَانِ النَّبِي الأُمِّي مِمَّا لابُدَّ مِنْهُ وَلاَمَحِيصِ عَنْهُ وَ خَالِفْ مِنْ خَالَفَ ذَلِكَ إلَى غَيْرِهِ وَ دَعْهُ وَمَا رَضِيَ لِنَفْسِهِ وَضَعْ فَخْرَكَ وَاحْطُطْ كِبْرَكَ وَاذْكُرْ قَبْرَكَ فَإنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ وَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ وَ كَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ وَ مَا قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً فَاَمْهَدْ لِقَدَمِكَ وَقَدِّمْ لِيَوْمِكَ فَالْحَذَرَ أيُّهَا الْمُسْتَمِعُ وَالْحِدَّ الْحِدَّ أيُّهَا الْغَافِلُ وَلايُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبير.

اى شنونده! از مستى خود به هوش آى، از غفلت بيدار شو، و از عجله و شتاب بكاه؛ و در انجام آن چه از زبان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به تو رسيده - كه راه فرارى از آن نيست - فكر را به كار بند. با كسى كه اين روش را به كار نمى بندد، و به جانب ديگرى متمايل مى گردد، مخالفت كن؛ و او را با آن چه براى

خويش پسنديده است، واگذار. فخر فروشى را كنار بگذار و از مركب تكبّر به زير آى. به ياد قبرت باش كه گذرگاه تو به سوى عالم آخرت از آن جاست. همان گونه كه به ديگران جزا مى دهى، به تو جزا خواهند داد و همان گونه كه بذر مى افشانى، درو خواهى كرد.

و آن چه امروز از پيش مى فرستى، فردا بر آن وارد خواهى شد. پس براى خود در سراى ديگر جايى مهيا ساز و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست. اى شنونده! زنهار، زنهار و اى غافل! كوشش كوشش، و بدان هيچ كس جز شخص آگاه تو را از حقايق امور باخبر نمى سازد.

بخش يازدهم

تاريخ و ملل»

س 1: مردم دوران جاهليت قبل از اسلام چگونه بودند؟(176)

وَ اَهْلُ الْاَرْضِ (اَرْضَينْ) يَوْمَئِذٍ مِلَلً مُِتَفَرِّقَةً وَ اَهْواءً مُنْتَشِرَةً وَ طَرائِقُ مُتَشَتَتَةً. بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِه اَوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِه . اَوْ مُشيرٍ اِلْى غَيْرِهِ.

در آن روزگاران كه خداوند ذوالجلال خاتم الانبياء را برانگيخت، مردم روى زمين مللى پراكنده و اقوامى با تمايلات متفرق، در پيچاپيچ طريق در هم و بر هم، سرگردان و حيرت زده بودند. گروهى از آنان خدا را تشبيه به مخلوقاتش مى كردند، و دسته اى ديگر در اسماء مقدسش الحاد مى ورزيدند، و جمع ديگرى با نام هاى الهى اشاره به موهومات و موجودات پست مى نمودند.

س 2: يا على عليه السلام! بعد از شما چه خواهد شد؟(177)

اَما اِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدى رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ. مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مايَجِدُ. وَيَطْلُبُ مالا يَجِدُ. فَاقْتُلُوُهُ. وَلَنْ تَقْتُلُوهُ!

اَلا وَاِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّى وَالْبَراءَةِ مِنّى .

فَاَمَّا السَّبُ فَسُبُّونى فَاِنَّهُ لى ذَكاةٌ وَلَكُمْ نَجاةٌ.

وَاَمَّا الْبَراءَةُ فَلا تَبَرَّؤُا مِنّى . فَاِنّى وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَسَبَقْتُ اِلَى الاْيمانِ وَالْهِجْرَة.

بدانيد و آگاه باشيد! در ميان شما پس از من مرد گلو گشاده و شكم برآمده اى قد عَلَم مى كند كه هر چه را كه پيدا كند، خواهد خورد و هر چه را كه پيدا نكند، جستجو خواهد كرد. او را بكُشيد! ولى هرگز او را نخواهيد كُشت.

او شما را به دُشنام دادن به من و بيزارى از من دستور خواهد داد.

(در صورت اجبار) به من دشنام دهيد، زيرا دشنام به من، مرا پاك مى كند و براى شما موجب رهايى است.

ولى اگر تبرّى و بيزارى از من را بر شما عرضه كند، از من تبرّى نجوييد، زيرا من بر فطرت پاك اسلام متولد شده و پيش از همه به ايمان و هجرت نايل گشته ام.

س 3: مولاى من! با عبارتى كوتاه اهل عراق را معرفى فرماييد.(178)

اَمَّا بَعْدُ يااَهْلَ الْعِراقِ،

فَاِنَّما اَنْتُمْ كَاالْمَرْأَةِ الْحامِلِ، حَمَلَتْ فَلَمَّا اَتَّمَتْ اَمْلَصَتْ وَماتَ قَيِّمُها،

وَطالَ تَأَيُّمُها وَ وَرِثَها اَبْعَدُها.

اى اهل عراق!

شما مانند آن زن آبستن هستيد كه جنين خود را حمل مى كند و هنگامى كه دوران باردارى او به پايان مى رسد، كودك مُرده اى را بزايد و سرپرست او بميرد و دوران بيوِگى اش طولانى گردد و دورترين خويشاوندانش او را در اختيار بگيرد.

س 4: چند صفات رذيله ى مردم كوفه را بفرماييد.(179)

يا اَهْلَ كُوفَةَ! مُنيتُ مِنْكُمْ بِثَلاثٍ وَاثْنَتَيْنِ:

صُمٌّ ذَووُاسْماعٍ وَبُكْمٌ ذَووُ كَلامٍ

و عُمِىٌ ذَووُ اَبْصارٍ.

لا احْرارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقاءِ. وَلا اِخْوانٌ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلاءِ.

اى اهل كوفه! من از شما به سه خصلت و دو خصلت مبتلا شده ام.

ناشنوايانى گوش دار! لال هايى سخنگو! نابينايانى چشمدار!

(دو خصلت نكوهيده ى ديگر كه در شما است و مرا با آن دو مبتلا كرده ايد) نه آزاد مردان راستين هستيد در هنگام رويارويى با دشمنان، و نه برادران قابل اطمينان در موقع آزمايش.

بخش دوازدهم

مسايل حكومتى و قضايى»

س 1: اگر املاكى از مردم به ناحق گرفته شده باشد، چه بايد كرد؟(180)

وَاللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُّوِّجَ بِه النِّساءُ وَ مُلِكَ (تَمَلُّكَ) بِه الْاِماءُ لَرَدَدْتُهُ فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَاَكُورُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ.

به خدا سوگند! اگر آن املاك را پيدا كنم، به مسلمانان بر مى گردانم (به صاحبانش) اگر چه مهريه ى زنان قرار گرفته يا كنيزها با آن خريدارى شده باشد، زيرا گشايش كارهاى اجتماعى در عدالت است و كسى كه عدالت براى او تنگى ايجاد كند، ستم براى او تنگ تر خواهد بود.

س 2: نظرتان در مورد جناح راست و چپ، متحجّر و روشنفكر مآب چيست؟(181)

شُغِلَ مِنَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ اَمامَهُ!

ساعٍ سَريعٌ نَجا وَ طالِبَ بَطى ءً رَجا وَ مُقَصِّرً فِى النَّارِ هَوى

اَلْيَمينُ وَ الشَمالُ مَضَلَّةً وَ الطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّة.

آن كس كه بهشت و دوزخ را پيش رو دارد(از بازيچه ها و آرزوهاى دور و دراز و بى تفاوتى ها) روى گردان است. (مردم بر سه گروهند):

1. تكاپوگر پويا كه نجات پيدا مى كند؛

2. و جوينده ى كندرو كه براى او اميدى هست؛

3. و تقصير كننده ى تبهكار كه سقوطش در آتش است.

انحراف به چپ و راست (افراط و تفريط) گمراهى و جادّه ى اصلى، راه وسط و اعتدال است.

س 3: آيا حق با اكثريت آرا است؟(182)

اَلا وَ اِنَّ التَقْوى مَطايا ذُلُلً حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها وَ اُعْطُوا اَزِّمَتَها فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ باطِلً وَ لِكُلٍّ اَهْلٌ فَلَئِنْ اَمِرَ الْباطِلُ لَقَديماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُّبَما وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَمَّا اَدْبَرَ شَى ءً فَاَقْبَلَ.

آگاه باشيد! اوصاف تقوا چونان مركب هايى رامند كه انسان هاى متقى سوار بر آن ها گشته، زمام به دست راهى بهشتند. حقّى وجود دارد و باطلى؛ و هريك براى خود اهلى مخصوص دارد. اگر باطل در افزايش باشد، تازگى ندارد، زيرا هواداران باطل از قديم در اكثريّتند. و اگر حقّ در اقليّت باشد، نقصى براى حقّ نيست؛ با اين حال اجرايش قابل تحقق و امكان پذير است. چه اندكى است بازگشت آن چه كه روى گردانيده، به گذشته خزيده است.

س 4: نوع مديريت و رهبرى خود را بيان فرماييد.(183)

فَقُمْتُ بِالْاَمْرِ حينَ فَشِلواوَ تَطَلَّعْتُ حينَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حينَ تَعْتَعُوا وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حينَ وَقَفُوا وَ كُنْتُ اَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ اَعْلاهُمْ فَوْتاً فَطِرْتُ بِعِنانِها وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها كَاالْجَبَلِ لاتُحَرِّكُهُ الْقَواصِفُ وَ لا تُزيلُهُ الْعَواصِفُ.

لَمْ يَكُنْ لِاَحَدٍ فِىَّ مَهْمَزٌ وَ لا لِقائِلٍ فى مَغْمَزٌ اَلذَّليلُ عِنْدى عَزيزٌ حَتّى اخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِىُّ عِنْدى ضَعيفٌ حَتّى اخُذَ الْحَقُّ مِنْهُ.

من قيام به وظيفه نموده ام، در آن هنگام كه ديگران ناتوان بودند و شكست خوردند؛ و از افق بالاترى نگريستم، در آن هنگام كه ديگران سر در لاك خود فرو برده بودند؛ و سخن با صراحت گفتم، در آن هنگام كه تردّد و اضطراب آنان را در خود فرو برده بود؛ و راهم را با نور الهى پيش گرفتم، در آن هنگام كه آنان راكد گشته و متوقف بودند. در آن موقع، صداى من از صداى همه ى آنان پايين تر بود، و

در سبقت در خير و صلاح جامعه بالاتر از آنان بودم. من با عنان كمالات به پرواز درآمدم و وسيله ى سبقت در اختيار من بود. همانند كوه بودم كه بادهاى تندوز از متزلزل ساختن آن ناتوان و طوفان ها از بركندن آن عاجز است.

هيچ كسى توانايى عيب جويى در من نداشت و هيچ گوينده اى نمى توانست عيبى بر من وارد كند. انسان ضعيف و خوار در نزد من عزيز است تا حقّ او را براى او بگيرم، و انسان قوى در نزد من ضعيف است تا حقّ ديگران را از او بگيرم.

س 5: نظر شما درباره ى اين كه مى گويند رييس و حاكم فاسق باشد يا مؤمن، براى مردم چه فرقى مى كند، چيست؟(184)

لا حُكْمَ اِلاَّ لِلَّهِ. كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ! نَعَمْ لا حُكْمَ اِلاَّ لِللّهِ وَ لكِنَّ هؤُلاءِ يَقُولُونْ: لا اِمْرَةَ اِلاّ لِللّهِ. وَ اِنَّهُ لا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اَميرٍ بَرٍّ اَوْ فاجِرٍ يَعْمَلُ فى اِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فيها الْكافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللّهُ فيها الْاَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَى ءُ وَ يُقاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأَمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِه لِلضَّعيفِ مِنَ الْقَوِىِّ حَتّى يَسْتَريحَ بَرٌّ وَ يُسْتَراحَ مِنْ فاجِرٍ.

حكمى نيست مگر از آن خدا. اين يك سخن حقّ است كه از آن باطل اراده شده است. بلى؛ حكمى نيست مگر از آن خدا، ولى اينان مى گويند: زمامدارى و رياست نيست، مگر از آن خدا. وجود حاكم و زمامدار براى مردم ضرورى است؛ چه حاكم نيكوكار، چه بدكار. كه اگر زمامدار بدكار و منحرف باشد، شخص با ايمان در زمامدارى او عمل صالح خود را انجام مى دهد و شخص كافر براى دنيايش برخوردار مى گردد. تا روزگار زندگى مؤمن و كافر (روزگار يا زمامدارى بدكار و منحرف) سپرى شود و خداوند به وسيله ى زمامدار

منحرف غنايم را جمع مى كند و به واسطه ى او جهاد با دشمن را به راه مى اندازد و راه ها به وسيله ى او امن مى گردد و به وسيله ى او حق ضعيف از قوى گرفته مى شود، تا نيكوكار راحت شود و مردم از شرّ تبهكار در امان باشند.

س 6: براى پشت ميزنشينان و رؤسا و مسؤولان ما مطلبى بفرماييد.(185)

فَلا تَنَافَسُوا فى عِزِّ الدُّنْيا وَ فَخْرِهاوَ لا تَعْجَبُوا بِزينَتِهاوَ نَعيمِها وَ لا تَجْزَعُوامِنْ ضَرَّائِها وَ بُؤْسِها فَاِنَّ عِزَّها وَ فَخْرَهااِلَى انْقِطاعِ وَ اِنَّ زِينَتَها وَنَعيمَهااِلى زَوَالٍ. وَ ضَرَّاءَها وَ بُؤْسَها اِلى نَفَادٍ وَ كُلُّ مُدَّةٍ فيها إِلَى انْتِهاءٍ وَ كُلُّ حَىٍّ فيها إِلى فَناءٍ.

أَوَلَيْسَ لَكُمْ فى آثارِ اْلاَوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ وَ فى آبائِكُمْ اَلْماضينَ تَبْصِرَةً وَ مُعْتَبَرٌ اِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ! اَوَلَمْ تَرَوُا اِلَى الْماضينَ مِنْكُمْ لا يَرْجِعُونَ وَ اِلَى الْخَلَفِ الْباقِينَ لا يَبْقُونَ. (اى مسؤولان مقام پرست)

پس براى به دست آوردن عزت و فخر دنيا، به رقابت ناشايست نپردازيد، و به زينت و نعمت هاى دنيا دل خوش ننماييد، و از دشوارى ها و سختى هايش شيون به راه نيندازيد، زيرا عزت و فخر دنيا رو به انقطاع، و زينت ها و نعمت هايش رو به زوال، و دشوارى ها و سختى هاى آن رو به فنا و نابودى است. و هر مدتى در اين دنيا رو به پايان است، و هر زنده اى در آن رو به فنا.

آيا براى شما در آثار گذشتگان عامل جلوگيرى از ارتكاب فساد وجود ندارد؟ و آيا در سرگذشت نياكانتان اگر تعقّل كنيد، عامل بينايى و عبرت نمى بينيد؟ آيا نمى بينيد كه گذشتگان بر نمى گردند؟ و آيا نمى بينيد كه جانشينانى كه از آنان مانده اند، بقايى ندارند؟

س 7: بهترين هشدار براى مسؤولان جامعه كه تابلو كنند و در دفاتر خويش بزنند و هر روز به آن توجه نمايند، چيست؟(186)

اَلا فَاذْكُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ وَمُنَغِّصَ الشَّهَواتِ وَقاطِعَ اْلاُمْنِياتِ عِنْدَ الْمُشاوَرَةِ لِلاَْعْمالِ الْقَبيحَةِ وَاسْتَعينُوااللَّهَ عَلى أَداءِ واجِبِ حَقِّه وَما لايُحْصى مِنْ اَعْدادِ نِعَمِه وَاِحْسانِه .

هوشيار باشيد! به ياد بياوريد در موقع ارتكاب اعمال زشت، مرگى را كه نابود كننده ى لذّت هاست و تيره كننده ى شهوات و قطع كننده ى آرزوها. و يارى بطلبيد از خدا براى اداى حقّ واجب او و براى سپاس نعمت ها و

احسان بى شمارش.

س 8: وظيفه ى مردم در برابر مسؤولان چيست؟(187)

فَلا تَطْمَعُوا (تَطْعِنُوا) فى غَيْرِ (عَيْنِ) مُقبِلٍ وَلا تَيْأَسُوامِنْ مُدْبِرٍ فَاِنَّ الْمُدْبِرَعَسى اَنْ تَزِلَّ بِه اِحْدى قائِمَتَيْهِ (قَدَمَيْهِ) وَتَثْبُتَ اْلاُخْرى فَتَرْجِعا حَتّى تَثْبُتاجَمِيعا.

پس علاقه مند به زمامدارى و رياست كسى نباشيد، كه خود به آن چه كه از وى مى خواهيد، روى نياورد و نااميد از كسى كه پشت كرده است، نيز نباشيد، زيرا چه بسا كه يكى از دو پاى شخصى كه پشت كرده است، بلغزد و پاى ديگرش ثابت بماند.

س 9: نظرتان در مورد مردم سالارى چيست؟(188)

فَاَيْنَ يُتاهُ بِكُمْ! وَمِنْ اَيْنَ اُتيتُمْ! اِسْتَعِدُّوا لِلْمَسيرِ اِلى قَوْمٍ حَيارَى عَنِ الحَقِّ لايُبْصِرُونَهُ وَمُوْزَعينَ بِاالْجَوْرِ لا يَعْدِلُونَ بِه جُفاةٍ عَنِ الْكِتابِ نُكُبٍ عَنِ الطَّريقِ.

پس از كدامين جهت و كدامين عامل به حيرت و سرگردانى افتاده ايد! و از كدامين سمت به شما چيره شدند! آماده شويد براى حركت و مبارزه و جهاد با مردمى كه از راه حقّ سرگردانند و حقّ را نمى بينند وتحت تأثير شديد ستم قرار گرفته اند، كه از آن بر نمى گردند. دور از كتاب اللّه و فهم آن هستند و اعراض كنندگان از راه راست.

س 10: هدف شما براى قبولى خلافت و مديريت جامعه چه بود؟(189)

اَللَّهُمَ اِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنَّا مُناَفَسَةً فى سُلْطانٍ وَلَا الْتِماسَ شَى ءٍمِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دِينِكَ وَنُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَتُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ.

پروردگارا! تو مى دانى كه مطالبه و اقدام ما براى به دست آوردن حكومت، نه براى تلاش و رقابت در ميدان سلطه گرى بوده و نه براى خواستن زيادى از مال دنيا، بلكه همه ى هدف ما ورود به نشانه هاى دين تو و اظهار صلاح در شهرهاى تو بوده است. باشد كه بندگان ستمديده ى تو، امن و امان يابند، و آن كيفرها و احكام تو كه از اجرا باز ايستاده است، به جريان بيفتد.

س 11: مردم در زمان انتخابات به چه كسى رأى بدهند؟(190)

. . . . وَقَدْعَلِمْتُمْ اَنَّهُ لايَنْبَغى اَنْ يَكُونَ الْوالى عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّماءِ وَالْمَغانِمِ وَالْاَحْكامِ وَاِمامَةِالْمُسْلِمينَ الْبَخيلُ. فَتَكُونَ فى اَمْوالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَاْالْجاهِلُ فَيُضِلُّهُمْ بِجَهْلِه وَلَاالْجافى فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفائِه . وَلَااْلْحائِفُ (اَلْجائِفْ) لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْمًا دُونَ قَوْمٍ وَلَا الْمُرتَشى فِى الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ باِالْحُقُوقِ وَيَقِفَ بِها دُونَ الْمَقاطِعِ وَلَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَةِ فَيُهْلِكَ الْاُمَّةَ.

و شما دانسته ايد كه:

1. نبايد يك انسان بخيل بر نواميس و اموال و احكام و زمامدارى مسلمين ولايت داشته باشد كه حريص به اموال آنان باشد.

2. و نبايد شؤون حياتى مسلمانان به والى جاهل واگذار شود، كه آنان را با نادانى خود گمراه سازد.

3. و نبايد والى مسلمانان جفاكار باشد، كه آنان را از روى جفا از حقوق خويش محروم نمايد.

4. و نبايد ولايت مسلمين به كسى سپرده شود كه در اداى حقوق مالى، بعضى را بر بعضى ديگر ترجيح دهد.

5. و نبايد زمامدارى مسلمين را در اختيار كسى گذاشت كه در حكم رشوه بگيرد. و

حقوق مردم را ضايع كند و آن را چنان كه بايد، ادا نكند. (از اجراى احكام خداوندى خوددارى نمايد).

6. و همچنين نبايد والى مسلمين سنّت را متوقف كند و مسلمين را از اين راه به هلاكت بيندازد.

س 12: نظرتان در مورد رهبر هر جامعه اى چيست؟(191)

. . . وَ مَكانُ الْقَيِّمِ بِاْلاَمْرِ مَكانُ النِّظامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ. ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذافيرِه اَبَدًا.

موقعيت كسى كه زمامدارى جامعه را در دست دارد، موقعيت طناب در دانه ها است كه آن ها را جمع مى نمايد و پهلوى هم قرار مى دهد. پس اگر آن طناب بريده شود، دانه ها پراكنده شود و از بين برود و سپس همه ى آن ها با يكديگر جمع نمى گردد.

س 13: مولاى من! چگونه بدعت ها به وجود مى آيد؟(192)

وَ مَا أحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إلاَّ تُركَ بِهَا سُنَّةٌ فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْيَعَ إنَّ عَوَازمَ الاُمُور أفْضَلُهَا وَ إنَّ مُحْدِثَاتِهَا شِرَارُهَا.

و هيچ بدعتى به وجود نيامده است، مگر اين كه با به وجود آمدن آن، سنّتى متروك گشته است. پس بپرهيزيد از بدعت ها و ملتزم حركت در راه راست باشيد. شايسته ترين كارها آن است كه در گذرگاه زمان ثبات و اصالت بيش ترى داشته است، و ناشايسته ترين كارها آن است كه در برابر آن، حقايق ريشه دار و اصيل بروز كند.

س 14: مولاى من! مهم ترين وظيفه ى رهبر جامعه چيست؟(193)

فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أهْلَهُ وَلْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَلْيَكُنْ مِنْ أبْنَا الآخِرَةِ فَإنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إلَيْهَا يَنْقَلِبُ

پس بايد راهنماى جمعيت به افراد خود راست بگويد و عقل خود را حاضر سازد، و بايد از فرزندان آخرت باشد، زيرا از آن جا آمده و به آن جا باز خواهد گشت.

س 15: ملتى كه زمامدارى را به غير اهلش سپرده، بر سر آن ملت و آن زمامداران چه بلايى خواهد آمد؟(194)

فَعِنْدَ ذَلِكَ لاَيَبْقَى بَيْتُ مَدَرِ وَلاَوَبَرِ إلاَّ وَ أدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً وَ أوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً فَيَوْمِئِذٍ لايَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَلا فِى الأرْضِ نَاصِرٌ أصْفَيْتُمْ بِالأمْرِ غَيْرَ أهْلِهِ وَ أوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْردِهِ.

وَ سَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأكَلاً بِمَاكَلِ وَ مَشْرَباً بِمَشْرِبٍ مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ الصَّبر وَالمَقِر و لِبَاسِ شِعَار الْخَوْفِ وَ دِثَار السَّيْفِ وَ إنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئاتِ وَ زَوَامِلُ الاثَامِ فَاقْسِمُ ثُمَّ أُقْسِمُ لَتَنْخَمَنَّهَا امَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ ثُمَّ لاَتَذُوقُهَا وَلاَ تَطْعَمُ يَطَعْمِهَا أبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدانِ.

در آن هنگام خانه اى در شهر يا خيمه اى در بيابان باقى نخواهد ماند، جز اين كه ستمگران غم و اندوه را در آن وارد سازند و بلا و بدبختى را در آن داخل كنند. در آن روز، (براى ستمگران و اتباعشان) نه در آسمان پذيرنده ى عذرى است و نه در زمين يار و ياورى. (به آن ها خطاب مى شود) زمامدارى را به غير اهلش سپرده و آن را در غير موردش قرار داده ايد.

(و بدانيد) به زودى خداوند از ستمگران انتقام مى كشد و كارهايشان را مو به مو رسيدگى مى كند و كيفر مى دهد؛ خوردنى به خوردنى و آشاميدنى به آشاميدنى. در برابر هر جرعه ى نوشين، جامى تلخ و در مقابل هر لقمه ى لذيذ، لقمه اى بس ناگوار و زهرآلود خواهند خورد. (و همان گونه كه مردم را در

ترس و وحشت و زير شكنجه نگه مى داشتند) از درون وحشت و از برون شمشير را بر آن ها مسلط خواهد كرد. اين گروه مركب هاى معاصى و شتران باركش گناهانند.

س 16: يا اميرالمؤمنين عليه السلام! كشوردارى خويش را وصف بفرماييد.(195)

وَلَقَدْ أحْسَنْتُ جَوارَكُمْ وَ أحَطْتُ بِجُهدِى مِنْ وَرَائِكُم وَ أعْتَقْتُكُمْ مِنْ ربقِ الذُّلِّ وَ خَلَقِ الضَّيْمِ شُكْراً مِنِّي لِلْبرِّ الْقَلِيل وَ إطْرَاقاً عَمّا أدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شهدَهُ الْبَدَنُ مِن المُنْكَر الْكَثير.

با شما به نيكى زندگى كردم و به قدر توان از هر سو نگهبانى شما را دادم و شما را از بندهاى ذلت و از حلقه هاى ستم رهايى بخشيدم، تا سپاسگزارى فراوان من برابر نيكى اندك شما باشد، و چشم پوشى از زشتى هاى بسيار شما نمودم، كه به چشم ديدم و با بدن لمس كردم.

بخش سيزدهم

جنگ و جهاد»

س 1: درباره ى من و كسانى كه دوست داشتيم با شما در جنگ جمل با دشمنان مى جنگيديم، چه نظرى داريد؟(196)

قالَ: فَقَدْ شَهِدَنا وَ لَقَدْ شَهِدَنا فى عَسْكَرِنا هذا اَقْوامٌ (قَوْمٌ) فى اَصْلابِ الرِّجالْ وَ اَرَحامِ النِّساءْ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزِّمانْ وَ يَقْوى بِهِمُ الاْيمانْ.

اگر با ما باشى و دلت با ما باشد، در اين جنگ با ما حضور داشته اى. در اين لشگر و كارزار ما گروهى و گروه هايى حضور داشتند و شركت كردند كه هنوز در نهانگاه صلب مردان و يا رحم زنان قرار دارند و حتى ديده بر اين دنيا نگشوده اند.

روزى فرا رسد كه زمان، آنان را ناگهان و بى اختيار بيرون مى آورد و ايمان به وسيله ى آنان تقويت مى گردد.

س 2: جهاد را چگونه مى بينيد و ثواب آن را چقدر مى دانيد؟(197)

فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةَ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ اَوْلِيائِه وَ هُوَ لِباسُ التَقْوى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصينَةِ وَ جُنَّتُهُ الْوَثيقَة.

جهاد (با دشمنان خدا)، درى از درهاى بهشت است، كه خداوند اين در را به روى اولياى خاص خود باز كرده است. جهاد، لباس تقوا و زره محكم الهى و سپر با اطمينان اوست.

س 3: اگر كسى جهاد را ترك كند، چگونه خواهد بود؟(198)

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلاءُ. وَ ديِّثَ بِاالصِّغارِ وَ الْقَماءَةِ وَ ضُرِبَ عَلى قَلْبِه بِاالْاِسْهابِ وَ اُديلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْييعِ الْجِهادِ وَ سِيَمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.

كسى كه از روى اعراض جهاد را ترك كند، خداوند لباس ذلّت بر او مى پوشاند و بلا و مصيبت را بر او مسلّط مى كند و با حقارت و پستى در ذلّت غوطه ور مى شود، و دلش مشوّش مى گردد و هذيان ها سر مى دهد و در برابر حقّ كه آن را ترك كرده است، شكست مى خورد و حق بر او پيروز مى شود و ذلّت خود را بر وى تحميل مى نمايد و از انصاف و عدالت ممنوع مى گردد.

س 4: اگر شما را تهديد به جنگ كنند، چه مى كنيد و چه مى گوييد؟(199)

فَاِنْ اَبَوا اَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفى بِه شافِياً مِنَ الْباطِلِ وَ ناصِراً لِلْحَقّ! وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ اِلَىَّ اَنْ اَبْرُزَ لِلطِّعانِ! وَ اَنْ اَصْبِرَ لِلْجِهادَ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَ ما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لا اُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ اِنّى لَعْلى يَقينٍ مِنْ رَبّى وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينى .

اگر از عدل و داد امتناع بورزند، لبه ى شمشير بر آنان عرضه خواهم كرد. اين شمشير دواى شفابخش بيمارى باطل گرايان است و ياور حقّ. شگفتا! پيام به من فرستاده و مرا به ميدان نبرد خوانده و به تحمل و شكيبايى در برابر كارزار توصيه كرده اند! بميرند و رامشگران بر ماتمشان بنشينند. من تا كنون در زندگى ام تهديد به جنگ نمى شدم، و از زد و خورد بيمى به خود راه نمى دادم؛ من بر مبناى يقين از پروردگارم و بدون اشتباه در دينم حركت مى كنم.

س 5: بهانه هاى مردم در مورد جنگ با كفار چه بود؟(200)

فَاِذا اَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ اِلَيْهِمْ فى اَيَّامِ الْحَرّ(الصيف) قُلْتُمْ هذِهِ حَمَّارَةُ الْقَيْظِ اَمْهِلْنا يُسَبَّخُ عَنَّا الْحَرُّ وَ اِذا اَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ اِلَيْهِمْ فِى الشِتاءِ قُلْتُمْ هذِه صَبارَّةُ الْقَرِّ اَمْهِلْنا يَنْسَلِخْ عَنَا الْبَرْدُ كُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَاِذا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ وَ اللَّهِ مِنَ السَّيْفِ اَفَرُّ!

هنگامى كه در روزهاى گرم دستور حركت به سوى دشمن مى دهم، مى گوييد: اين روزها گرم و سوزان است، به ما مهلت بده تا گرما شكسته شود؛ و هنگامى كه در روزهاى سرد دستور حركت به سوى دشمن مى دهم، مى گوييد: اين موقع سرماى شديد است، به ما مهلت بده تا سرما از ما دور شود. همه ى اين بهانه جويى ها براى فرار از گرما و سرما نيست. اگر شما از گرما و سرما گريزان باشيد، به خدا سوگند

از شمشيرها گريزان تر خواهيد بود.

س 6: يا على عليه السلام! رموز جنگيدن را به من تعليم فرماييد.(201)

مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ:

اِسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ وَتَجَلْبَبُوا السَّكينَةَ وَعَضُّوا عَلَى النَّواجِذِ. فَاِنَّهُ اَنبى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهامِ.

وَاَكْمِلُوا الَّاْمَةَ وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فى اَغْمادِها قَبْلَ سَلِّها. وَالْحَظُوا الْخَزْرَ وَاطْعُنُوا الشَّرْرَ، وَنافِحُوا بِالظُّبا. وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطا.

اى گروه سپاه مسلمين!

خشيّت خداوندى را شعار خود قرار دهيد و لباس آرامش بر خود بپوشيد و دندان هاى خويش را روى هم بفشاريد، زيرا فشار دندان ها روى هم، شمشير دشمن را در تارُك از اثر مى اندازد.

و لباس جنگى (زره) را بر بدن خود تكميل نماييد و شمشيرها را پيش از كشيدن در غلاف هاى خود حركت بدهيد و نگاهتان از گوشه ى چشم باشد و نيزه و شمشير را از راست و چپ بر دشمن بزنيد و با لبه ى شمشير ضربه وارد كنيد و شمشيرها را با قدم هاى پيشرو به دشمن برسانيد.

س 7: مولاى من! دوست دارم بسيجى تو باشم و در كنار شما بجنگم؛ چه كنم؟(202)

وَاعْلَمُوا اَنَّكمٌ بِعَيْنِ اللَّه وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم فَعاوِدُوا الْكَرَّ وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ. فَاِنَّهُ عادٌ في الْاَعْقابِ وَنارٌ يَوْمَ الْحِسابِ. وَطيبُوا عَنْ اَنْفُسِكُمْ نَفْساً. وَامْشُوا اِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحا.

و بدانيد كه كار شما در ديدگاه خداوندى است و شما با پسر عموى پيامبر در حركت و تلاش هستيد. حمله را تكرار و از فرار شرم كنيد، زيرا فرار از جهاد، ننگ براى نسل هاى آينده ى شما و آتشى است در روز حساب. و به رها كردن روح از كالبدتان رضايت دهيد و دلخوش باشيد و سبكبال به سوى مرگ حركت نماييد.

س 8: بهترين عمل براى شكست دشمن در ميدان جنگ و جهاد چيست؟(203)

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ اَخِّروُا الْحاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى الأَْضْراسِ فَِانَّهُ اَنْبى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهامِ وَ الْتَوُوا فى اَطْرافِ الرِّماحِ فَاِنَّهُ أَمْوَرُ لِلأَْسِنَّةِ وَ غُضُّوا الْاَبصارَ فَاِنَّهُ اَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ اَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ اَميتُوا الاَْصْواتَ فَاِنَّهُ اَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رايَتَكُمْ فَلا تُميلُوها وَ لا تُخِلُّوها وَ لا تَجْعَلُوها اِلاَّ بِاَيْدى شُجْعانِكُمْ و الْمانِعينَ الذِّمارَ مِنْكُمْ فَاِنَّ الصَّابِرينَ عَلى نُزُولِ الحَقايِقِ هُمُ الَّذينَ يَحُفُّونَ بِراياتِهِمْ و يَكْتَنِفُونَها. حَفافَيْها وَ وَراءَها وَ اَمامَها لا يَتَأَخَّرُونَ عَنْها فَيُسْلِمُوها وَ لا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْها فَيُفْرِدُوها.

1. در صف آرايى و حمله بر دشمن، زره پوش را بر بى زره مقدم بداريد.

2. و دندان ها را بر هم بفشاريد، زيرا در موقع وارد كردن نيزه ها بر بدن دشمن، اين حالت بهتر است و بهتر مى تواند شمشيرها را از فرق سر بگرداند و بپيچد. اين حركت و پيچيدن، زخم را كارى تر و شكاف را عميق تر مى سازد.

3. و پلك ها را روى هم بگذاريد و چشم را نيمه بسته نگه داريد، زيرا اين حالت دل را محكم تر و آرام تر مى سازد.

4. و صداها را بخوابانيد، زيرا

بهترين عامل براى برطرف كردن زبونى و شكست، بى سر و صدا بودن در ميدان كارزار است.

5. و بيرق ها را به اين سو و آن سو نكشانيد.

6. و پيرامون و اطراف بيرق ها را خلوت نكنيد.

7. و بيرق را فقط به دست دلاوران و مردان غيور و رزم آورانى بسپاريد كه داراى حميّت و غيرت براى حفظ وابستگان نيازمند به حفظ و نگهدارى و نگهبانى مى باشند، زيرا كسانى كه تحمل فرود آمدن حوادث سخت و كوبنده را دارند، افرادى هستند كه دور پرچم هاى خود مى گردند، و به محافظت راست و چپ و پس و پيش آن ها به طور كاملاً جدى مى پردازند. آنان از بيرق ها عقب تر نمى افتند، تا آن ها را تسليم دشمن نمايند و از آن ها پيش نمى افتند، تا آن ها را تنها بگذارند.

بخش چهاردهم

مسايل اخلاقى»

س 1: آيا حيله گرى همان هوشيارى است؟(204)

اَيها النَّاس اِن الوفاء توأم الصِدق وَ لا اَعلم جَنة اِوقى مِنه وَ ما يَغْدر مَنْ علم كَيْف المَرجَع وَ لَقَداصبحنا فى زَمانِ قَد اِتَخذ اَكثر اَهله الْغدر كيسا وَ نَسبَهم اَهْل الْجَهْل فيهِ اِلى حسن الحَلية ما لهم قاتلهم اللّه قَد يرى الْحَول القَلْب وجه الحيلة وَ دوُنِها مانِع من اَمر اللّه و نهيه فيدَعِها راى عين بَعد الْقدرةِ عَليها وَ ينتهز فرصتها من لا حريجة لَه فى الدّين.

اى مردم! وفا همراه صدق است؛ و من هيچ سپرى نگهدارنده تر از وفا(صدق) نمى بينم و كسى كه بداند سرنوشت نهايى حيات او چيست، مكر نمى كند. ما در زمانى به سر مى بريم كه اكثر مردمش مكر را هوشيارى تلقى كرده اند و نادانى اين مكرپردازى را به مهارت در چاره جويى نسبت مى دهند! اينان در چه وضعى هستند! خدا اينان را بكشد! انسان آگاه به دگرگونى ها و تغييرات

امور، راه حيله گرى را مى بيند، ولى در مقابل او از امر و نهى خداوندى مانعى براى ارتكاب به حيله گرى وجود دارد و در نتيجه آن حيله گرى را درعمق حال كه قدرت بر اعمال آن دارد، رها مى كند، و كسى كه هيچ تأثر و اجتنابى در دين ندارد، فرصت را براى حيله گرى غنيمت مى شمارد.

س 2: مولاى من! معناى زهد و شكر چيست؟(205)

اَيُّهَا النَّاسُ! الزُّهادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ وَالشُّكْرُ عِنْدَ النَّعِمْ والتَّوَدُّعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ فَاِنْ عَزَبَ ذلِكَ عَنْكُمْ فَلا يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَكُمْ. وَلا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ

اى مردم! زهد، كوتاه كردن آرزو است، و شكر در هنگام برخوردارى از نعمت هاست؛ و پرهيزكارى شديد در موقع رويارويى با محرّمات است، و اگر اين مقام والاى زُهد از شما دور باشد، حرام بر شكيبايى و صبر شما پيروز نگردد؛ و سپاسگزارى تان را در هنگام برخوردارى از نعمت ها فراموش ننماييد.

س 3: چه توصيه اى داريد به كسانى كه مشهورند، مريد دارند، و دوستان و اقوام زيادى دارند؟(206)

فَهَلْ دَفَعَتِ الاَْقارِبُ، اَوْنَفَعَتِ النَّواحِبُ وَقَدْ غُودِرَ فى مَحَلَّةِ الاَْمْواتِ رَهيناً. وَفى ضَيْقِ الْمَضْجَعِ وَحيدا.

قَدْ هَتَكَتِ الْهَوامُّ جِلْدَتَهُ وَاَبْلَتِ النَّواهِكَ جِدَّتَهُ. وَعَفَتِ الْعَواصِفُ اثارَهُ وَمَحَا الْحَدَثانُ مَعالِمَهُ وَصارَتِ الاَْجْسادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِها. وَالْعِظامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِها وَالاَْرْواحُ مُرْتَهَنَةً بِنِقَلِ اَعْبائِها. مُوقِنَةً بِغَيْبِ اَنْبائِها.

آيا آن همه ى ياران و نزديكان توانستند مرگ را از آن مسافر زير خاك تيره دفع نمايند؟! و آيا گريه كنندگان توانستند سودى به حال آن راهرو تنها به ديار خاموشان برسانند؟! آن مسافر غريب در محل مردگان در گرو اعمال خود رها شد و در تنگناى خوابگاه تيره و تار، تنها سر به خاك نهاد.

حشرات زيرزمينى، غذاى لذيذى از پوست او دريافتند و پاره پاره اش كردند و طراوت بدن او را عوامل محو كننده پوساندند؛ و بادهاى طوفانى، آثار او را از بين برد و تعاقب روز و شب، نشانه ها و نمودهاى بارز او را محو ساخت.

بدن ها پس از شادابى و طراوتى كه داشتند، متلاشى و نابود شدند و استخوان ها قوّت خود را از دست دادند و پوسيدند و ارواح در گروِ بارهاى سنگين به بقاى خود ادامه دادند؛ در حالى كه به اخبار غيبى خود يقين

دارند.

س 4: در دنياى امروز، بهترين وسيله ى تقرب به خدا چيست؟(207)

إِنَّ أَفْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ اِلَى اللَّهِ سُبْحانَهُ وَتَعالَى

اَلاِْيمانُ بِه وَبِرَسُولِه وَاْلجِهادُ فى سَبيلِه فَاِنَّهُ ذِرْوَةُاْلاِسْلاَمِ

وَكَلِمَةُ اْلاِخْلاصِ فَاِنَّها الْفِطْرَةُ

وَاِقامُ الصَّلاةِفَاِنَّها الْمِلَّةُ

وَإِيتَاءُالزَّكاةِ فَاِنَّها فَرِيضَةٌ واجِبَةٌ

وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضان فَإِنَّهُ جَنَّةُ مِنَ الْعِقابِ

وَحَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمادُهُ فَإِنَّهُما يَنْفِيانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضانِ الذَّنْبَ

وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّها مَثْراةُ فِى الْمالِ وَمَنْسَأَةٌ فِى الْأَجَلِ وَصَدَقَةُالسِّرِّ فَاِنَّها تُكَّفِرُ الْخَطيئَةَ

وَصَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَاِنَّها تَدْفَعُ مِيْتَةَ السُّوءِ

وَصَنائِعُ الْمَعْرُوفِ فَاِنَّها تَقى مَصَارَعَ اْلهَوَانِ.

بهترين وسيله هايى كه توسل كنندگان به خداوند سبحانه وتعالى انتخاب نموده اند:

1. ايمان به خدا و به فرستاده ى او و جهاد در راه او است، زيرا جهاد در راه خدا مقام اعلاى اسلام است.

2. و كلمه ى اخلاص، كه مبناى فطرت اصلى انسان بر آن است.

3. و برپا داشتن نماز، كه اصل دين است.

4. و پرداخت كردن زكات، كه فريضه ى واجب است.

5. و روزه ى ماه رمضان، كه سپرى از عذاب است.

6. و حج بيت الله الحرام و عمره در آن، كه فقر را از بين مى برد و گناه را مى شويد.

7. و صله ى رحم، كه مال را مى افزايد و اجل را تأخير مى اندازد.

8. و صدقه ى پنهانى، كه كفاره ى گناه است.

9. و صدقه ى آشكار، كه مرگ زشت و سخت را دفع مى كند.

10. و انجام كارهاى نيكو، كه از سقوطهاى پست جلوگيرى مى كند.

س 5: بدترين واعظ و خطيب كيست؟(208)

وَإِنَّ الْعالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجاهِلِ الْحائِرِ (الْجائِرِ) لَّذِى لايَسْتَفيقُ مِنْ جَهْلِه بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ.

به درستى كه عالمى كه به غير علمش عمل كند، مانند جاهلى است متحيّر كه از جهلش رها نمى شود و بيدار نمى گردد. حجّت عليه او از جاهل بزرگ تر است و حسرت و تأسف از او جدايى ناپذيرتر و در نزد خدا براى

ملامت شايسته تر است.

س 6: آثار ارتكاب گناه در جامعه و طبيعت چيست؟(209)

... اِنَّ اللّهَ يَبْتَلى عِبادَهُ عِنْدَالْاَعْمالِ السَّيِئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَراتِ. وَحَبْسِ الْبَرَكاتِ وَاِغْلاقِ خَزائِنِ الْخَيْراتِ. لِيَتُوبَ تائِبٌ وَيُقْلِعٌ مُقْلِعٌ.وَيَتَذَّكَّرَ مُتَذَكِّرٌ. وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ. وَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحانَهُ اَلاِْسْتِغْفارَ سَبَبًا لِدُرُورِالرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ.

خداوند سبحان، بندگان خود را در هنگام ارتكاب اعمال زشت، مبتلا به كاهش ميوه ها و حبس بركات و بستن در خزانه هاى خيرات مى سازد، تا كسى كه بخواهد، به طرف خدا برگردد و گنهكار دل از گناه بركند و كسى كه مى خواهد، به ياد خدا بيفتد، و كسى كه مى خواهد، به جهت نهى از لغزش ها، از آن ها امتناع بورزد.

س 7: آثار توبه در جامعه و طبيعت چيست؟(210)

... فَقالَ سُبحانَهُ «اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّارا * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ ويَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً» فَرَحِمَ اللَّهُ اَمْرَأً اِسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ وَاسْتَقالَ خَطيئَتَهُ وَ بادَرَ مَنِيَّتَهُ!

و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانى روزى و رحمت بر مخلوقات خود قرار داده و فرموده است: «طلب بخشايش كنيد از پروردگارتان، زيرا او بسيار بخشاينده است. آسمان را براى شما پر باران نمايد (روزى شما را فراوان مى سازد) و به وسيله ى اموال و فرزندان، شما را يارى كند و براى شما باغ ها و چشمه سارها قرار دهد.» (نوح،10-12)

پس خدا رحمت كند كسى را كه روى به توبه آورد و طلب عفو از گناهان خود نمايد و(بااحساس انجام تكاليف و ايفاى حقوق مقرّر) آماده ى پيشواز از مرگ باشد.

س 8: يا اباالحسن عليه السلام! سارق كيست؟(211)

نَحْنُ الشِّعَارُ وَالأصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَالأبْوابُ وَلاَتُؤْتَى الْبُيُوتُ إلاَّ مِنْ أبْوَابِهَا فَمَنْ أتَاهَا مِنْ غَيْر أبْوَابَها سُمِّي سَارقا.

ما محرم اسرار حقّ و ياران راستين و گنجينه ها و درّهاى علوم پيامبريم، و هيچ كس به خانه ها جز از در وارد نمى شود، و كسى كه از غير در وارد گردد، سارق خوانده مى شود.

س 9: يا اميرالمؤمنين! در يك جمله ى كوتاه عاقل را معرفى بفرماييد.(212)

وَنَاظِرُ قَلْبِ اللَّيِبِ بِهِ يُبْصِرُ أمَدَهُ وَ يَعْرفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ.

عاقل با چشم قلبش پايان كار را مى نگرد و پستى و بلندى هاى آن را تشخيص مى دهد.

س 10: مؤمنان واقعى چه كسانى هستند؟(213)

إنَّ الْمُؤمِنينَ مُسْتَكِينُونَ إنَّ الْمُؤمِنِينَ مُشْفِقُونَ إنَّ الْمُؤمِنينَ خَائِفُونَ.

اما مؤمنان (واقعى) همانا مؤمنان فروتند، مؤمنان مهربانند؛ همانا مؤمنان از آينده ترسانند.

س 11: مولاى من! آثار ايمان چيست؟(214)

سَبِيلٌ أبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالإيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَبِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الإيمَانِ وَ بِالايمانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ.

ايمان، روشن ترين راه ها و نورانى ترين چراغ هاست. با ايمان، مى توان به اعمال صالح راه برد و با اعمال نيكو به ايمان دسترسى پيدا كرد. با ايمان، علم و دانش آبادان است، و با آگاهى لازم، انسان از مرگ مى هراسد.

س 12: مولاى من! رفتار عايشه با شما چگونه بود؟(215)

وَ أمَّا فُلاَنَةُ فَأدْرَكَهَا رَأىُ النِّساءِ وَ ضِغنٌ غَلا فِى صَدرهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ وَ لَوْ عُيَت لِتَنَالَ مِنْ غَيري مَا أنت الى لَم تَفْعَل وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الاولَى وَ الْحِسابُ عَلَى اللّهِ تَعالَى.

اما فلان زن (عايشه)، خيالات و افكار زنانه دامنش را گرفت و كينه اى كه در سينه ى خود پنهان مى داشت، همچون بوته ى آهنگران كه آهن در آن ذوب گردد، به غليان آمد. اگر او را دعوت مى كردند كه مانند همين كار را درباره ى غير من انجام دهد، نمى كرد؛ با اين حال (در نظر من) همان احترام نخستينش برقرار و حسابش با خداست!

س 13: ارزش تقوا را بفرماييد.(216)

اعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ أنَّ التَّقوَى دَارُ حِصْنِ عَزيز وَالْفُجُورَ دَارُ حِصْنِ ذَليلِ لايَمْنَعُ أهْلَهُ وَلايُحْرزُ مَنْ لَجَأ إلَيهِ.

ألاَ وَبِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَايَا وَبِالْيَقينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُسْوَى.

عِبَادَ اللّهِ اللّهَ فِي أعَزِّ الأنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أحَبِّهَا إلَيْكُمْ فَإنَّ اللَّهَ قَدْ أوْضَحَ لَكُمْ سَبيلَ الْحَقِّ وَ أنَارَ طُرُقَهُ.

فَشِقوَةٌ لازِمَةٌ أوْ سَعَادَةٌ دائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِي أيَّامِ الْفَنَاءِ لِأَيَّامِ الْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ وَ أمِرْتُمْ بِالظَّعنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِير .

اى بندگان خدا! بدانيد تقوا، دژ محكم و شكست ناپذير است، اما هرزگى و گناه، خانه اى در حال فرو ريختن و خواركننده است كه از ساكنان خود دفاع نخواهد كرد و كسى كه بدان پناه برد، در امان نيست.

آگاه باشيد! با پرهيزگارى، ريشه هاى گناه را مى توان بريد و با يقين، مى توان به برترين جايگاه معنوى دسترسى پيدا كرد.

اى بندگان خدا! خدا را؛ خدا را! در حق خويش (كه از همه چيز نزد شما گرامى تر و دوست داشتنى تر است) پروا كنيد. همانا خدا، راه حقّ را بر شما آشكار كرده و جاده هاى آن را روشن نگه داشته

است.

پس شقاوت دامنگير يا رستگارى جاويدان در انتظار شماست. پس در اين دنياى نابود شدنى براى زندگى جاويدان آخرت، توشه برگيريد كه شما را به زاد و توشه راهنمايى كردند و به كوچ كردن از دنيا فرمان دادند و شما را براى پيمودن راه قيامت برانگيخته اند.

بخش پانزدهم

جوانان»

س 1: چه توصيه اى به جوانان ما داريد؟(217)

فَهَلْ يَنْتَظِرُ اَهْلُ بَضافَةِ الشَّبابِ اِلاّ حَوانِىَ الْهَرَمِ؟ وَاَهْلُ غَضارَةِ الصِّحَةِ.

اِلاّ نَواذِلَ السَّقَعِ؟ وَاَهْلُ مُدَّةِ الْبَقاءِ اِلاَّ آوِنَةَ الْفَناءِ؟

مَعَ قُرْبِ الزِّيال وَاُذُوفِ الِاْنْتِقالِ و عَلَزِ الْقَلَقِ وَاَلَمِ الْمَضَضِ وَغُصَصِ الْجَرَضِ. وَتَلَّفُتِ الاِْسْتَغاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَالأَْقْرِباءِ وَالأَعِزَّةِ وَالْقُرَناءِ!

آيا كسانى كه در قدرت و طراوت جوانى به سر مى برند، انتظارى جز خميدگى قامت را در دوران پيرى مى كشند؟ آيا آنان كه در خوشى هاى صحت و عافيت غوطه ورند، جز انتظار ورود بيمارى ها را دارند؟ آيا شناوران در امتداد بقا، انتظار ديگرى جز لحظات فنا را مى كشند؟

با نزديك شدن زوال عمر و حركت به ديار ابديّت، با اضطراب دردناك و درد تلخ ناگوارى ها و فرو دادن آب دهان با غصه و اندوه در گلو و نگريستن پناه جويانه به يارى اولاد و خويشان و آشنايان عزيز و نزديكان همدم.

س 2: اگر هشدارى به دختران و پسران ما داريد، بفرماييد.(218)

اُوصيكُمْ بَتَقْوىَ اللَّهِ الَّذى اَعْذَرَ بِما اَنْذَرَ.

وَحَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِى الصُّدُورِ خَفِيَّا. وَنَفَثَ فِى الآذانِ نَجِيَّا. فَاَضَلَّ وَاَرْدى . وَوَعَدَ فَمَنَّى وَزَيَّنَ سَيّئاتِ الْجَرائِمِ. وَهَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ.

حَتّى اِذَا سْتَدْرَجَ قَرينَتَهُ وَاسْتَغْلَقَ رِهينَتَهُ اَنْكَرَ ما زَيَّنَ وَاسْتَعْظَمَ ما هَوَّنَ وحَذَّرَ ما اَمَّنَ.

من شما را به تقوا توصيه مى كنم كه جاى عذرى نگذاشته باشم.

اين شيطان است كه دشمن شماست و گمراه مى كند و به هلاكت مى اندازد و وعده مى دهد و فرزند آدم را در خيال آرزوها غوطه ور مى سازد و زشتى هاى گناهان را زينت مى دهد و معاصىِ بزرگ و نابود كننده را در نظر انسان ها ناچيز مى نمايد.

آن گاه كه دمساز و همنشين خود را فريفت و گروگان خود را محكم به گِره بست، آراسته ى خود را انكار مى كند و آن چه را كه ناچيز و پست جلوه داده

بود، بزرگ و از آن چه كه براى انسان امان تلقين كرده بود، بر حذر مى دارد.

س 3: بهترين الگو براى شناختن يك انسان رشد يافته را براى جوانان بفرماييد.(219)

عِبادَاللَّهِ، اِنَّ مِنْ اَحَبِّ عِبادِاللَّهِ اِلَيْهِ عَبْداً

اَعانَهُ اللَّهُ عَلى نَفْسِه .

نَظَرَ فَاَبْصَرَ.

وَذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ.

قَدْ خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ.

قَدْ اَبْصَرَ طَريقَهُ وَسَلَكَ سَبيلَهُ.

وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرى بِاَوْثَقِها.

يَقُولُ فَيُفْهَمُ وَيَسْكُتُ فَيَسْلَمُ.

قَدْ اَخْلَصَ لِللَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ.

قَدْاَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ.

فَكانَ اَوَّلَ عَدْلِه نَفْىُ الْهَوى عَنْ نَفْسِه . يَصِفُ الْحَقَّ وَيَعْمَلُ بِه .

قَدْ اَمْكَنَ الْكِتابَ مِنْ زَمانِه .

فَهُوَ قائِدُهُ وَاِمامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَيَنْزِلُ حَيْثُ كانَ مَنْزِلُهُ.

از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى، بنده اى است كه:

1. خداوند سبحان او را در شناخت نَفس خود و ساختن آن يارى فرمايد؛

2. (در عوامل عبرت و حكمت هستى) نگريست و به مقام بينايى رسيد؛

3. به ياد خدا افتاد و به ذكر فراوان پرداخت؛

4. پيراهن هاى شهوات را از خود بركَند؛

5. بينايى به راهش پيدا كرد و در مسير خود به حركت پرداخت؛

6. و از طناب هاى نگهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زند؛

7. سخن مى گويد و آن را مى فهماند، و سكوت مى كند و سالم مى ماند؛

8. اخلاص به خدا مى ورزد و خداوند سبحان او را به مقام مخلصان مى رساند؛

9. خود را بر عدل و دادگرى ملزم نموده است؛

10. نخستين عدل وى درباره ى خويشتن، نفى هوا و اميال از نفس خويش مى باشد و حق را توصيف مى كند و عمل بر حقّ مى نمايد؛

11. قرآن را بر مهار كردن خود مسلّط ساخته است؛

12. به همين جهت، قرآن رهبر و پيشواى اوست، در هر جا كه بار دستورات قرآن حلول كند، در همان جا فرود مى آيد.

س 4: پيامى براى جوانان رفيق باز و ولخرج داشته باشيد.(220)

... وَلَمْ يَضَعِ امْرُؤٌمالَهُ فى غَيْرِ حَقِّه وَلا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِه اِلاَّ حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ وَكانَ لِغَيْرِه وُدُّهُمْ فَاِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْمًا فَاحْتاجَ اِلى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَليلٍ وَأَلْأَمُ خَدينٍ.

و هيچ كس مال خود را در مصرف ناحق و براى كسانى كه شايستگى آن مال را ندارند، صرف نمى كند، مگر اين كه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم مى نمايد و محبّت آنان براى كسى ديگر برقرار مى گردد. پس اگر روزى پايش در حوادث روزگار بلغزد و به كمك آنان نيازمند شود، همان مردم بدترين دوست و لئيم ترين رفيق محسوب مى گردند.

س 5: فايده ى شب نشينى هاى پرگناه چيست؟(221)

وَلَيْسَ لِواضِعِ الْمَعْرُوفِ فى غَيْرِ حَقِّه . وَعِنْدَ غَيْرِ اَهْلِه مِنَ الْحَظِّ فيما اَتى اِلاَّ مَحْمَدَةُ اللِّئامِ وَثَناءُ الْاَشْرارِ وَمَقالَةُ الْجُهَّالِ مادامَ مُنْعِمًا عَلَيْهِمْ ماأَجْوَدَ يَدَهُ وَ هُوَ عَنْ ذاتِ اللَّهِ بَخَيلٌ!

و براى كسى كه نيكويى را در غير مورد شايسته (گناه) به غير اهلش (مفسدان) انجام دهد، بهره اى در آن نيكوكارى نيست. مگر سپاسگزارى مردمان پست و شكرگزارى اشرار و سخن نادانان، مادامى كه احسان و نيكوكارى او به آنان استمرار دارد. چه دست بازى دارد آن كسى كه براى انفاق در راه خدا بخيل است!

بخش شانزدهم

زنان و خانواده»

س 1: مولاى من! علّت نقصان عقل، ايمان و... در بعضى از احكام زنان چيست؟(222)

فَاَمَّا نُقْصانُ ايمانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ فى اَيَّامِ حَيْضِهِنَّ.

وَاَمَّا نُقْصانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَواريثُهُنَّ عَلَى الاِْنْصافِ مِنْ مَوارِيثِ الرِّجال.

دليل نقصان ايمان زنان، بازنشست آنان در روزهاى قاعدگى از نماز و روزه است.

دليل نقصان عقول آنان، تساوى شهادت دو زن با يك مرد است.

دليل نقصان برخوردارى آنان از سهم الارث، اين است كه سهم آن ها نصف سهم الارث مردان است.

س 2: بهترين خانواده ى اصيل را معرفى كنيد.(223)

حَتَّى أَفْضَتْ كَرامَةُ اللَّهِ سُبْحانَهُ وَتَعالى اِلى مُحَمَّدصلى الله عليه وآله وسلم.

عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ واُسْرَتُهُ خَيْرُ الْأُسَرِ، وَشَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَجَرِ.

نَبَتَتْ فى حَرَمٍ، وَسَبَقَتْ فى كَرَمٍ لَها فُروُعٌ طِوالٌ وَثَمَرٌ لايُنالُ.

فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتَّقى وَبَصيرَةُ مَنِ اهْتَدى .

تا آن گاه كه كرامت خداوند سبحانه و تعالى به محمدصلى الله عليه وآله وسلم منتهى گشت.

عترت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بهترين عترت هاست، و دودمانش بهترين دودمان ها و درختش بهترين درخت ها كه در حرم روييده شده و به رشد رسيده است. در كَرَم و مَجد و شرف براى آن درخت شاخه هايى است بلند و ثمرى است غير قابل وصول.

آن حضرت پيشواى كسى است كه تقوا بورزد، و وسيله ى بينايى است براى كسى كه هدايت يافته باشد.

س 3: مولاى من! زنان بى ايمان را چگونه مى پنداريد؟(224)

إنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا وَ إنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زيِنَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْفَسَادُ فِيهَا.

همانا حيوانات در تلاش پر كردن شكمند، و درندگان در پى تجاوز كردن به ديگران، و زنان بى ايمان تمام همتشان آرايش زندگى و فسادانگيزى در آن است.

بخش هفدهم

دعا و نيايش»

س 1: مولاى من! براى شهدا دعايى بفرماييد.(225)

نَسْأَلُ اللَّهَ مَنازِلَ الشُهَداءِ وَ مُعايَشَةَ السُّعَداءِ وَ مُرافَقَةَ الْاَنْبِياءِ.

از خداوند مقامات عالى شهدا و حيات با سعادتمندان و همراهى با پيامبران را مسألت مى نمايم.

س 2: اگر بخواهيم سفر كنيم، چه دعايى را بخوانيم كه در سفر حافظ ما و اهل و عيال و اموالمان باشد؟(226)

اَللَّهُمَ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَ كآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِى الْاَهْلِ وَ الْمالِ وَ الْوَلَدِ.

اَللَّهُمَ اَنْتَ الصَّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَ اَنْتَ الْخَليفَةُ فِى الْاَهْلِ وَ لايَجْمَعَهُما غَيْرُكَ لِاَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا يَكُونُ مُسْتَصْحَبا وَ الْمُسْتَصْحَبُ لا يَكُونُ مُسْتَخْلَفا.

پروردگارا! از مشقّت سفر و رنج بازگشت از سفر و از اين كه با منظره ى زشت اهل و مال و فرزند روبرو شوم، به تو پناه مى برم.

خداوندا! تويى يار سفر من و تويى ناظر و نگهدارنده ى دودمان من، و هيچ كسى جز تو توانايى اين هر دو(يار سفر و نگهدارى از دودمان) را ندارد، زيرا كسى كه همراه مسافر است، نمى تواند نگهدارنده ى دودمان و جانشين باشد و كسى كه جانشين و نگهدارنده ى اهل و مال و فرزند است، نمى تواند همراه مسافر باشد.

س 3: على جان عليه السلام! زيباترين دعاى شما چيست؟(227)

(اللّهُمَّ) اِجْعَلْ شَرائِفَ صَلَواتِكَ وَ نَوامِىَ بَرَكاتِكَ، عَلى مُحَمَّدٍ(ص) عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ الْخاتِمِ لِما سَبَقَ. وَالْفاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَالْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ.

درودهاى شريف و بركات فزاينده ى خود را بر بنده و رسولت محمدصلى الله عليه وآله وسلم بفرست، كه پايان دهنده ى گذشته است و گشاينده ى گره هاى پيچيده؛ پيامبرى كه حق را بر مبناى حق اعلان نمود.

س 4: اطاعت و عبادت، و معصيت و معاصى ما چه اثرى براى خدا دارد؟(228)

وَلا يَنْقُصُ سُلْطانَكَ مَنْ عَصاكَ وَلا يَزيدُ فى مُلْكِكَ مَنْ أَطاعَكَ.

كسى كه اطاعتت كند، بر ملك تو نيفزايد و كسى كه تو را معصيت كند، از سلطه ى تو نكاهد.

س 5: مولاى من! خشكسالى، مردم را به زحمت انداخته است؛ دعايى بفرماييد.(229)

اللَّهُمَّ سُقْيا مِنْكَ تُعْشِبُ بِها نِجادُنا وَ تَجْرى بِها وِهادُنا وَ يُخْصِبُ بِها جَنابُنا وَ تُقْبِلُ بِها ثِمارُنَا وَ تَعيشُ بِها مَواشِينَا وَ تَندْى بِها أَقاصينا وَ تَسْتَعينُ بِها ضَواحينا.

مِنْ بَرَكاتِكَ الْواسِعَةِ وَ عَطاياكَ الْجَزيلَةِ عَلى بَرِيَّتِكَ الْمُرْمِلَةِ وَ وَحْشِكَ الْمُهْمَلَةِ وَ أَنْزِلْ عَلَيْنا سَماءً مُخْضِلَةً مِدْراراً هاطِلَةً (باطِلَةً) يُدافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ. وَ يَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرِ. غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُها وَ لا جَهامٍ عارِضُها وَ لاقَزَعٍ رَبابُها وَ لا شَفَّانٍ ذِهابُها حَتى يُخْصِبَ لِاِمْراعِهَا الْمُجْدِبُونَ وَ يَحْيا بِبَرَكَتِهَا الْمُسْنِتُونَ فَاِنَّكَ تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ تَنْشُرُرَحْمَتَكَ وَ اَنْتَ الْوَلِّىُ الْحَميدٌ.

پروردگارا! باران رحمتت را چنان بگستران كه نباتات بلندى هاى زمين ما، سرسبز و خرّم شود و بر نشيب هاى زمين ما، سرازير گردد، و با آن بارش رحمت، محيطها پر حاصل شود، و ميوه ها سر برآورند، و جانداران بار ديگر طعم زندگى را دريابند، و اثر اين رحمت ربّانى تو بر همه ى آنان هم كه از ما دورند، برسد و اراضى و مردم پيرامون ما از آن رحمت حيات بخش تو كمك گيرند.

خداوندا! از بركات گسترده و عطاهاى بزرگ خود بر بندگان بينوا و حيواناتى كه به حال خود رها گشته اند، عنايتى بفرما و بارانى با طروات بر ما نازل فرما؛ بارانى چنان انبوه و شديد كه قطره هايش به يكديگر فشار آورند، و هر يكى، ديگرى را به جلو راند. برقى كه از ابرش بجهد، فريبا نباشد و ابرى كه در پهنه ى فضا

گسترده است، خالى از باران و قطعاتش گسيخته از هم مباد. ابرى پر باران، نه باران هايى نرم همراه با بادهايى خنك باشد كه به جهت سر برآوردن روييدنى ها، بندگان و جانداران و زمين هاى قحطى زده از نعمت هاى فراوان، برخوردار، و به بركت آن، موجودات در مشقّت افتاده احيا گردند، زيرا تويى كه باران را مى فرستى، پس از آن كه مردم در نوميدى فرو رفته اند، و رحمتت را بر آنان مى گسترانى، و تويى ولىّ نعمت ها و ستوده در همه ى صفات و افعال.

س 6: مولاى من! ارزش حمد را بفرماييد.(230)

الْحَمْدُللّهِ الَّذي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزيدَ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلاً عَلَى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ.

ستايش خداوندى را سزاست كه حمد را كليد ياد خويش و سبب فزونى فضل و رحمت خود و راهنماى نعمت ها و عظمتش قرار داده است.

بخش هجدهم

علوم و حيوانات»

س 1: نظر مباركتان در مورد علم نجوم و طريقه ى بهره بردارى از اين علم چيست؟(231)

اَيُّهَا الناسُ! اِيَّاكُمْ وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ اِلاَّ ما يُهْتَدى بِه فى بَرٍّ اَوْ بَحْرٍ.

فَاِنَّها تَدْعُوا اِلَى الْكَهانَةِ وَالْمُنَّجِمُ كَاالْكاهِنِ وَالْكاهِنُ كَاالسَّاحِرِ وَالسَّاحِرُ كَاالْكافِرِ وَالْكافِرُ فِى النَّارِ. سِيروُا عَلَى اسْمِ اللَّهِ.

اى مردم! بپرهيزيد از آموزش نجوم (براى حكم در سرنوشت مردم)، مگر به عنوان وسيله اى براى سمت يابى در خشكى و يا در دريا، زيرا علم نجوم انسان را به كهانت مى كشاند و منجّم مانند كاهن است، و كاهن ساحر است، و ساحر كافر است و كافر در آتش است. به نام خداوند حركت كنيد.

س 2: سرورم! علم پنهان كدام علم است؟(232)

أيُّهَا النَّاسُ كُلَّ امْرىِ لاقِ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارهِ الأجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أطْرَدْتُ الأيَّامَ أبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُون هَذَا الأمْر فَأبَى اللّهُ إلاَّ إخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ.

اى مردم! هر كس از مرگ بگريزد، به هنگام فرار آن را خواهد ديد. اجل، سرآمد زندگى و فرار از مرگ رسيدن به آن است. چه روزگارانى كه در پى گشودن راز نهفته اش بودم، اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هيهات! كه اين علمى پنهان است.

س 3: مولاى من! از خفّاش و خلقت آن سخنى بفرماييد.(233)

وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، وَ عَجَائِبِ خِلْقِتِه، مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِي هذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ، وَ يَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ؛ وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا، وَ تَتَّصِلُ بِعَلَانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا. وَرَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ الْمُضِىِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا، وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِي بُلَجِ ائْتِلَاقِهَا، فَهِيَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا، وَ جاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي الْتِمَاَسِ أَرْزَاقِهَا؛ فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ، وَ لَا تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيَّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ. فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا، وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا، وَ دَخَلَ مِنْ إشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضَّبَابِ (الضّلوع) فِي وِجَارِهَا، أَطْبَقَتِ، الْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا، وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اكْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشٍ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا.

فَسُبْحاَنَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً، وَ النَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً! وَ جَعَلَ لَهَا أجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهِا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ، كَأَنَّهَا شَظَايَا الْآذَانِ، غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لَا قَصَبٍ، إِلَّا أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلَاماً. لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا، وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ.

تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِى ءٌ إِلَيْهَا، يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ، وَ يَرْتَفِعُ إَذَا ارْتَفَعَتْ، لاَيُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ، وَ يَحْمِلَهُ لَلنُّهُوضِ، جَنَاحُهُ، وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ، وَ مَصَالِح نَفْسِهِ. فَسُبْحَانَ الْبَارِىِ ء لِكُلِّ شَىْ ءٍ، عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ!

از زيبايى هاى صنعت پروردگارى و شگفتى هاى آفرينش او، همان اسرار پيچيده ى حكيمانه در آفريدن خفّاشان است. روشنى روز كه همه چيز را مى گشايد، چشمانشان را مى بندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مى برد، چشمان آن ها را باز مى كند. چگونه چشمان خفّاش كم بين است، كه نتوان از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد؟ نورى كه با آن راه هاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد، خود را به جاهايى رساند كه مى خواهد. روشنى آفتاب، خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده اش باز مى دارد، و در خلوتگاه هاى تاريك پنهان مى سازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است، پس خفاش در روز پلك ها را بر سياهى ديده ها اندازد، و شب را چونان چراغى بر مى گزيند، كه در پرتو تاريكى آن، روزى خود را جستجو مى كند، و سياهى شب، ديده هاى او را نمى بندد، و به دليل تاريكى زياد، از حركت و تلاش بازنمى ماند. آن گاه كه خورشيد پرده از رخ بيفكند، و سپيده ى صبحگاهان بدمد و لانه ى تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد، خفّاش، پلك ها بر هم نهد، و بر آن چه در تاريكى شب به دست آورده است، قناعت كند.

پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايه ى به دست آوردن روزى قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه ى آرامش و استراحت آن ها

انتخاب فرمود، و بال هايى از گوشت براى پرواز آن ها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده كنند. اين بال ها، چونان لاله هاى گوشند(234)،بى پر و رگ هاى اصلى، اما جاى رگ ها و نشانه هاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد.

براى شب پره ها دو بال قرار داد، نه آن قدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند؛ پرواز مى كنند، در حالى كه فرزندانشان به آن ها چسبيده و به مادر پناه برده اند؛ اگر فرود آيند با مادر فرود مى آيند، و اگر بالا روند، با مادر اوج مى گيرند. از مادرانشان جدا نمى شوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بال ها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و بداند كه راه زندگى كردن كدام است و مصالح خويش را بشناسد. پس پاك و منزه است پديد آورنده ى هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقيمانده از ديگرى، همه چيز را آفريد.

بخش نوزدهم

ابليس»

س 4: شيطان با اهلش چه مى كند؟(235)

اِتَّخِذُو الشَيْطانَ لاَِمْرِهِمْ مِلاكاً وَ التَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكَاً فَباضَ وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ.

فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَيْطانُ فى سُلْطانِه وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ.

پيروان شيطان، شيطان را در شؤون زندگى خود تكيه گاه خود قرار داده اند و شيطان هم آنان را در پليدى و فريبندگى، شركاى خود نمود. اين موجود پليد، درون سينه هاى آنان تخم مى گذارد و جوجه در مى آورد و حركت مى كند و تدريجاً در آغوش مى گيرد و در آغوش آنان مى نشيند.

آن مطرود ازل و ابد، با چشمان آنان مى نگرد و با زبان هايشان سخن مى گويد. نتيجه اين شد كه آنان را مركبى براى راندن

در لغزشگاه ها نمود و خطا و انحراف را در ديدگاه آنان بياراست.

در زندگى، رفتار كسى را پيش گرفتند كه شيطان او را در سلطه ى خود شريك نموده است و باطل را از زبانشان بيرون مى آورد.

بخش بيستم

اخبار آخرالزمان»

س 1: چه كسى فتنه ى بنى اميّه را از بين مى برد و آنان را ذليل و نابود مى كند؟(236)

ثُمَّ يُفَرِّجُها اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْريجِ الاَديم: بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفا وسَيُوقُهُمْ عُنْفا وسَيْقيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لا يُعْيهِمْ اِلاّ السَّيْفَ وَلا يُجْلِسُهُمْ اِلاَّ الْخَوْفَ

فَعِنْدَ ذلِكَ تُوّدُ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيا وَما فيها لَوْ يَرَوْنَنى مَقاماً واحِداً وَلَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لاِقْبَلَ مِنْهُمْ ما اَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ يُعْطُونيهِ.

سپس خداوند آن فتنه را از شما جدا (دفع) مى كند؛ مانند جدا كردن پوست از گوشت. خداوند فتنه ى بنى اميّه را به وسيله ى كسى برطرف مى كند كه آنان را ذليل نمايد و با كمال خشونت آنان را براند و با كاسه ى تلخ آنان را سيراب كند. جز شمشير به آنان چيزى ندهد و نپوشاند بر آنان جز ترس را. در اين هنگام قريش دوست خواهند داشت كه دنيا و آن چه در آن است (بدهند) و زمانى كوتاه اگر چه به اندازه ى ذبح يك شتر قربانى مرا ببينند، تا آن چه را كه امروز مقدارى از آن را مى خواهم و آن ها از انجام آن امتناع مى ورزند، از آنان بپذيرم.

س 2: آيا از موشك باران شدن عراق (به ويژه بصره) خبر نمى دهيد؟(237)

فَوَيْلٌ لَكِ يا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِكَ مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ. لارَهَجَ لَهُ وَلاحَسَّ وَسَيُبْتَلى اَهْلُكِ بِالْمَوْتِ اْلاَحْمَرِ وَالْجُوعِ اْلاَغْبَرِ.

واى بر تو اى بصره! در آن موقع از سپاهى از نقمت هاى خداوندى! كه نه گرد و غبارى دارد و نه حس و حركتى؛ و به زودى اهل تو اى بصره! به مرگ سرخ و گرسنگى خاك آلود گرفتار خواهند شد.

س 3: بندگان شايسته ى خدا در آخرالزمان چه علايمى دارند؟(238)

وَذلِكَ زَمانٌ لايَنْجُوا فيهِ اِلاَّ كُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ اِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ وَ إِنْ غابَ لَمْ يُفْتَقَدْ أوُلئِكَ مَصابيحُ الْهُدى وَأَعْلامُ السُّرى لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ وَلاَالْمَذايِيعِ الْبُذُرِ. أُولئِكَ يَفْتَحُ اللُّهُ لَهُمْ أَبْوابَ رَحْمَتِه َو يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِه .

در آخر الزمان نجات پيدا نمى كنند، مگر مؤمنى كه گمنام زندگى مى كند؛ اگر در ميان جمع حاضر باشد، شناخته نشود، و اگر غايب باشد، جستجويش نكنند. آنان هستند چراغ هاى هدايت و علامت راهنما براى حركت در شب (به سوى هدف هاى الهى). آنان نه در ميان مردم براى افساد و به هم زدن آنان به حركت مى افتند، و نه فاش كننده ى منكراتى هستند كه از مردم بروز مى كند، و نه احمقانى هستند كه سخنان لغو بگويند. آنان كسانى هستند كه خداوند درهاى رحمت خود را به روى آنان باز و شدت عذاب خود را از آنان مرتفع مى نمايد.

س 4: مولاى من! زمان ما را چگونه مى بينيد؟(239)

وَاِنَّهُ سَيَاْتى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدى زَمانٌ.

لَيْسَ فيهِ شَى ءٌ إَخْفى مِنَ الْحَقِّ وَلا اَظْهَرَمِنَ الْباطِلِ.

وَ لا اَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِه .

وَلَيْسَ عِنْدَ اَهْلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلْعَةٌ اَبْوَرَ مِنَ الْكِتابِ اِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِه وَ لا اَنْفَقَ مِنْهُ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِه .

وَ لا فِى الْبِلادِ شَىْ ءٌ اَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَلا اَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ!

فَقَدْنَبَذَ الْكِتابَ حَمَلَتُهُ.

وَ تَناساهُ حَفَظَتُهُ.

فَاالْكِتابُ يَوْمَئِذٍ وَ اَهْلُهُ طَريدانِ مَنْفِيَّانِ وَ صاحِبانِ مُصْطَحِبانِ فى طَريقٍ واحِدٍ لايُؤْويهِما مُؤْوٍ.

فَاالْكِتابُ وَ اَهْلُهُ فى ذلِكَ الزَّمانِ فِى النَّاسِ وَلَيْسا فيهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسا مَعَهُمْ! لاَِنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الْهُدى وَ ِانِ اجْتَمَعا.

فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلىَ الْفُرْقَهِ وَ افْتَرَقُوا عَلَى الْجَماعَةِ.

كَأَنَّهُمْ اَئِمَّةُ الْكِتابِ وَ لَيْسَ الْكِتابُ اِمامَهُمْ.

فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ اِلاَّ اسْمُهُ وَ لا يَعْرِفُونَ اِلاَّ خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ.

وَمِنْ قَبْلُ ما مَثَّلُوا بِالصَّالِحينَ كُلَّ مُثْلَهٍ.

وِ سَمَّوْا

صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْيَهً.

وَ جَعَلُوا فِى الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّيِّئَةِ.

و قطعى است كه پس از من، روزگارى براى شما روى خواهد آورد كه:

1. چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل؛

2. و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود؛

3. و در نزد اهل آن زمان، كالايى كسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت، اگر حق خواندن آن ادا شود، و متاعى با رونق تر از كتاب الهى نخواهد بود، اگر از معانى و حقايق خود منحرف شود؛

4. و در آن روزگار هيچ چيزى ناشناخته تر از معروف (يا زشت تر از نيكو) و شناخته تر از ناشناخته (يا نيكوتر از زشتى)ها وجود نخواهد داشت؛

5. در آن زمان، آنان كه به كتاب الهى معتقد بودند و آن را با خود داشتند، آن را دور خواهند انداخت؛

6. و حافظانش آن را فراموش خواهند كرد. (يا خود به فراموش كارى خواهند زد)؛

7. در آن موقع، كتاب و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته، دو همدم در يك مسير خواهند بود، كه هيچ كسى پناه به آن دو نخواهد داد؛

8. در آن روزگار، كتاب خداوندى و معتقدان و عمل كنندگان به آن، در ميان مردم خواهند بود، ولى از آنان نخواهند بود، و با آنان ديده خواهند شد، ولى با آنان نيستند، زيرا گمراهى با هدايت توافق و هماهنگى ندارند، اگر چه كنار يكديگر ديده شوند؛

9. در آن هنگام، مردم به پراكندگى و جدايى از يكديگر، متّفق مى شوند، و براى به دست آوردن اتفاق و اجتماع از يكديگر جدا و پراكنده اند؛

10. گويى آنان هستند كه پيشوايان قرآنند، نه اين كه قرآن پيشواى آنان

باشد؛

11. نمانده است از قرآن در ميان آنان، مگر نامى از قرآن، و نمى شناسند از آن كتاب الهى، مگر خط و حروف نوشته شده ى آن را؛

12. و آنان پيش از آن زمان عذاب هايى بر مردمان صالح وارد كردند؛

13. و سخنان راست آنان را افترا به خدا تلّقى نمودند؛

14. و آن (نابكاران) كيفر گناه را براى كار نيك و داراى ثواب قرار دادند.

س 5: يا على عليه السلام! موفقيت مردم را در چه مى دانيد؟(240)

أيُّهَا النَّاسُ إنَّهُ مَن اسْتَنْصَحَ اللَّهَ وُفِّقَ وَ مَن اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هُدِيَ لِلَّتِي هِىَ أقُومُ فَإنَّ جَارَ اللّهِ آمِنٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ وَ إنَّهُ لايَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أنْ يَتَعَظَّمَ فَإنَّ رفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ وَ سَلاَمَةَ الَّذينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ فَلا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مَنَ الأجْرَب وَالْبَارئ مِنْ ذِي السَّقَمِ.

اى مردم! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مسألت نمايد، موفق گردد؛ و هر كسى كه كلام خدا را براى خود راهنما قرار دهد، به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است، هدايت شود، زيرا كسى كه به همسايگى خدا نايل گردد، در امن و آسايش غوطه ور شود و كسى كه با او از در خصومت درآيد، ترسان و هراسناك گردد.

و به طور قطع شايسته نيست هر كس كه عظمت خداوند را شناخت، به مقام شامخ او تكبر بورزد، زيرا عظمت و بلندى كسانى كه عظمت ربوبى را مى دانند، در آن است كه در برابر او تواضع كنند و سلامت كسانى كه مى دانند قدرت او چيست، در آن است كه تسليم او شوند.

پس هرگز از حق گريزان نباشيد؛ آن چنان كه انسان داراى مزاج صحيح از مبتلاى به

بيمارى (گرى و كچلى) مى گريزد و آدم تندرست از مريض گريزان است.

س 6: نحوه ى حكومت حضرت مهدى عليه السلام را بيان بفرماييد.(241)

ألاَ وَ إنَّ مَنْ أدْرَكَهَا مِنَّا يَسْري فِيهَا بِسِرَاج مُنِير وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحينَ لِيَحُلَّ فِيهَا ربْقاً وَ يُعْتِقَ فِيهَا رقَاً وَ يَصْدَعَ شَعْباً وَ يَشْعَبَ صَدْعاً فِي سُتْرَةٍ عَن النَّاسِ لاَيُبْصِرُ الْقَائِفُ أثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ.

اى مردم! اينك ما در آستانه ى تحقق وعده هاى داده شده و نزديكى طلوع آن چيزهايى كه بر شما پوشيده و ابهام آميز است، قرار داريم.

بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدى عليه السلام) كه فتنه هاى آينده را دريابد، با چراغى روشنگر در آن گام مى نهد و بر همان سيره و روش پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و امامان عليهم السلام رفتار مى كند، تا گره ها را بگشايد.

بردگان و ملت هاى اسير را آزاد مى نمايد؛ جمعيت هاى گمراه و ستمگر را پراكنده، و حق جويان پراكنده را جمع آورى مى كند.

حضرت مهدى عليه السلام سال هاى طولانى در پنهانى از مردم به سر مى برد؛ آن چنان كه اثر شناسان، اثر قدمش را نمى شناسند، گرچه در يافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان كنند.

س 7: سرور من! ستمكاران در زمان فتنه ها چگونه اند؟(242)

أوَّلُهُمْ قَائِدٌ لِآخِرهِمْ وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأوَّلِهمْ يَتَنَافَسُونَ فِي دُنْيَا دَنِيَّةٍ وَ يَتَكَالَبُونَ عَلَى جيفَةٍ مُريحَةٍ وَ عَنْ قَلِيلِ يَتَبَرَّا التَّابِعُ مِنَ الْمَتْبوعِ وَالْقَائِدُ مِنَ الْمَقُودِ فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ وَيَتَلاعَنُون عِنْدَ اللِّقَاءِ.

1. اولين شخص يا اشخاص فتنه گر، فرمانده آخرين اشخاص فتنه جو است، و آخرين آنان از اولين آنان پيروى مى كند.

2. آن فتنه انگيزان درباره ى دنيا با يكديگر به رقابت بر مى خيزند و مانند سگان بر سر اين مردار متعفّن با هم به ستيزه مى پردازند و در اندك زمان، پيرو از پيشرو برائت خواهد جست و فرمانبر از فرمانده.

3. اين ها با بغض و كينه از هم جدا مى شوند و به

هنگام ملاقات، يكديگر را لعن و نفرين مى كنند.

س 8: مولاى من! دوران فتنه چگونه خواهد بود؟(243)

ثُمَّ يَاْتِي بَعْدَ ذلِكَ طَالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ وَالْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ.

فَتَزيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ وَ تَضِلَّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلامَةٍ.

وَ تَخْتَلِفُ الأهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا وَ تَلْتَبِسُ الآرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا.

مَنْ أشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ.

وَ مَنْ سَعَى فِيهَا حَطَمَتْهُ.

يَتَكَادَمُونَ فِيهَا تَكَادُمَ الْحُمُر فِي الْعَانَةِ.

قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ الْحَبْل.

وَ عَمِي وَجْهُ الأمْر.

تَغِيضُ فِيهَا الْحِكْمَةُ.

وَ تَنْطِقُ فِيهَا الظَّلَمَةُ.

وَ تَدُقَّ أهْلَ الْبَدْو بِمِسْحَلِهَا وَ تَرُضُّهُمْ بِكَلْكَلِهَا.

يَضِيعُ فِي غُبَارهَا الْوُحْدانُ وَ يَهْلِكُ فِي طَريقِهَا الرُّكْبَانُ.

تَردُ بِمُرِّ الْقَضَاءِ وَ تَحْلُبُ عَبِيطَ الدِّمَاءِ.

وَ تَثْلِمُ مَنَارَ الدِّين وَ تَنْقُضُ عَقْدَ الْيَقِين.

يَهْرُبُ مِنْهَا الأكْيَاسُ وَ يُدَبِّرُهَا الأرْجَاسُ.

مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ كَاشِفَةٌ عَنْ سَاق.

تُقْطَعُ فِيهَا الأرْحَامُ.

وَ يُفَارَقُ عَلَيْهَا الإسْلامُ.

بَريئُهَا سَقِيمٌ وَ ظَاعِنُهَا مُقِيمٌ منها بَينَ قَتِيلٍ مَطْلِولٍ وَ خَائِفٍ مُسْتَجيرٍ يَخْتِلُونَ بعقدِ الأيْمَان وَ بغُرورِ الإيمان.

1. سپس فتنه اى اضطراب آور، شكننده و نابود كننده آغاز خواهد شد؛

2. (در اين موقع) قلب هايى پس از استوارى مى لغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مى گردند؛

3. افكار به هنگام هجوم اين فتنه پراكنده و عقايد پس از آشكار شدنش مشتبه مى شود؛

4. آن كسى كه به مقابله اش برخيزد، پشتش را مى شكند؛

5. و كسى كه در فرو نشاندنش تلاش كند، آشيانه اى را در هم مى كوبد؛

6. در اين ميان، فتنه جويان همچون گورخران يكديگر را گاز مى گيرند؛

7. و رشته هاى سعادت و آيين واقعى كه محكم شده، لرزان مى گردد؛

8. و چهره ى واقعى امر ناپيدا مى ماند؛

9. حكمت و دانش فروكش مى كند؛

10. و ستمگران به سخن مى آيند(و زمام را به دست مى گيرند)؛

11. باديه نشينان را با پيش درآمدش در هم كوبد و با سينه و سخت ترين نيرويش آن ها را له مى سازد؛

12. تنهايان و پيادگان در غباران گم مى شوند، و سواران در

ميان راهش نابود مى گردند؛

13. با تلخى و سرسختى وارد شود و خون هاى تازه و خالص را مى دوشد؛

14. و نشانه هاى دين را خراب مى كند و يقين را از بين مى برد؛

15. افراد زيرك و عاقل از آن مى گريزند و افراد پليد در تدبير آن مى كوشند؛

16. آن فتنه بسيار پر رعد و برق و پر مشقت است؛

17. در آن پيوند خويشاوندى قطع گردد؛

18. و از اسلام جدايى حاصل شود؛

19. آن چنان شديد است كه تندرستانش بيمار و كوچ كنندگانش مقيم هستند.

پي نوشت ها

1) نهج البلاغه،خطبه ى 93.

2) كلمات قصار 45، بند 19.

3) خطبه ى 93.

4) خطبه ى 93، رديف 7.

5) خطبه ى 1، رديف 110.

6) خطبه ى 1، رديف 110.

7) خطبه ى 1، رديف 110.

8) خطبه ى 1، رديف 110.

9) همان.

10) خطبه ى 1، رديف 111.

11) خطبه ى 2، رديف 117.

12) خطبه ى 35، رديف 121.

13) خطبه ى 52.

14) خطبه ى 76.

15) خطبه ى 91، رديف 12.

16) خطبه ى 91، رديف 18.

17) همان، رديف 90.

18) خطبه ى 160، رديف 1 تا 6.

19) خطبه ى 160، رديف 7.

20) همان، رديف 12.

21) خطبه ى 160، رديف 9.

22) خطبه ى 1، رديف 36.

23) خطبه ى 1، رديف 2.

24) خطبه ى 2، رديف 43.

25) خطبه ى 2، رديف 4.

26) خطبه ى 2، رديف 6.

27) خطبه ى 2، رديف 10.

28) همان، رديف 13.

29) خطبه ى 91، رديف 82.

30) خطبه ى 97، رديف 12.

31) خطبه ى 97، رديف 13.

32) همان، رديف 15.

33) خطبه ى 160، رديف 14.

34) خطبه ى 160، رديف 23.

35) همان، رديف 26.

36) همان، رديف 28.

37) خطبه ى 160، رديف 23.

38) همان، رديف 24.

39) همان، رديف 25.

40) خطبه ى 160، رديف 26.

41) همان،

رديف 29.

42) خطبه ى 160، رديف 32.

43) همان، رديف 34.

44) خطبه ى 160، رديف 36.

45) خطبه ى 1، رديف 46.

46) خطبه ى 106، رديف 1.

47) خطبه ى 110، رديف 6.

48) خطبه ى 114، رديف 4.

49) خطبه ى 125، رديف 1.

50) خطبه ى 151، رديف 1.

51) خطبه ى 152، رديف 8.

52) خطبه ى 156، رديف 8.

53) خطبه ى 158، رديف 1.

54) خطبه ى شقشقيه (خطبه ى 3)، رديف 1.

55) خطبه ى شقشقيه، رديف 3.

56) همان، رديف 12.

57) همان، رديف 16.

58) خطبه ى 5، رديف 3.

59) خطبه ى 6، رديف 2.

60) خطبه ى 34، رديف 1.

61) همان، رديف 9.

62) خطبه ى 70، رديف 1.

63) خطبه ى 94، رديف 6.

64) خطبه ى 121، رديف 4.

65) خطبه ى 123، رديف 3.

66) خطبه ى 125، رديف 5.

67) خطبه ى 127، رديف 6.

68) خطبه ى 128، رديف 5.

69) خطبه ى 129، رديف 8.

70) خطبه ى 131، رديف 2.

71) خطبه ى 139، رديف 1.

72) خطبه ى 144، رديف 4.

73) خطبه ى 147، رديف 14.

74) خطبه ى 152، رديف 6.

75) خطبه ى 150، رديف 8.

76) خطبه ى 154، رديف 2.

77) خطبه ى 160، رديف 37.

78) خطبه ى 160، رديف 36.

79) خطبه ى 1، رديف 18.

80) خطبه ى 91، رديف 42.

81) همان، رديف 49.

82) خطبه ى 109، رديف 8.

83) خطبه ى شقشقيه، رديف 1.

84) همان، رديف 5.

85) خطبه ى شقشقيه، رديف 10.

86) خطبه ى شقشقيه، رديف 13.

87) همان، رديف 15.

88) خطبه ى 6، رديف 1.

89) خطبه ى 13، رديف 1. (منظور از اهل بصره، مردم زمان حضرت على عليه السلام هستند.)

90) همان، رديف 4.

91) خطبه ى 14، رديف 6.

92) خطبه ى 17، رديف 11.

93) خطبه ى 27، رديف

13.

94) خطبه ى 30، رديف 2.

95) خطبه ى 31، رديف 1.

96) خطبه ى 31.

97) خطبه ى 71، رديف 2.

98) خطبه ى 80، رديف 1.

99) خطبه ى 84، رديف 1.

100) خطبه ى 87، رديف 13.

101) همان، رديف 16.

102) خطبه ى 125، رديف 2.

103) خطبه ى 134، رديف 2.

104) خطبه ى 146، رديف 2.

105) خطبه ى 150، رديف 8.

106) خطبه ى 23، رديف 6.

107) خطبه ى 85، رديف 6.

108) خطبه ى 102، رديف 1.

109) خطبه ى 145، رديف 1.

110) خطبه ى 145.

111) خطبه ى 148، رديف 4.

112) خطبه ى 153، رديف 9.

113) خطبه ى 154، رديف 10.

114) خطبه ى 156، رديف 4.

115) خطبه ى 156، رديف 1.

116) خطبه ى 157، رديف 6.

117) خطبه ى 157، رديف 2.

118) خطبه ى 157، رديف 12 و 13.

119) خطبه ى 160، رديف 35.

120) خطبه ى 23، رديف 10.

121) خطبه ى 23، رديف 9.

122) خطبه ى 32، رديف 11.

123) خطبه ى 42، رديف 2.

124) خطبه ى 82، رديف 1.

125) خطبه ى 109، رديف 14.

126) همان.

127) خطبه ى 111، رديف 1.

128) خطبه ى 111، رديف 13.

129) همان، رديف 12.

130) خطبه ى 125، رديف 6.

131) خطبه ى 126، رديف 2.

132) خطبه ى 133، رديف 5.

133) خطبه ى 157، رديف 7.

134) خطبه ى 157، رديف 9.

135) خطبه ى 20.

136) خطبه ى 27، رديف 16.

137) خطبه ى 28، رديف 1.

138) خطبه ى 32، رديف 2.

139) خطبه ى 32، رديف 8.

140) همان، رديف 9.

141) خطبه ى 34، رديف 3.

142) همان، رديف 5.

143) خطبه ى 34، رديف 6.

144) خطبه ى 38.

145) خطبه ى 87، رديف 10.

146) خطبه ى 88، رديف 3.

147) خطبه ى 89، رديف 1.

148) خطبه ى 93، رديف 9.

149) خطبه ى 103، رديف 6.

150) خطبه ى

113، رديف 8.

151) خطبه ى 113، رديف 10.

152) خطبه 116، رديف 5.

153) خطبه ى 140، رديف 1.

154) خطبه ى 140، رديف 2.

155) خطبه ى 141، رديف 1.

156) خطبه ى 147، رديف 11.

157) خطبه ى 150، رديف 50.

158) خطبه ى 151، رديف 5.

159) خطبه ى 153، رديف 12.

160) خطبه ى 154، رديف 5.

161) خطبه ى 154، رديف 10.

162) خطبه ى 5، رديف 1.

163) خطبه ى 11.

164) خطبه ى 71، رديف 4.

165) خطبه ى 108، رديف 11.

166) همان، رديف 19.

167) خطبه ى 126، رديف 2.

168) خطبه ى 140، رديف 5.

169) خطبه ى 141، رديف 2.

170) خطبه ى 142، رديف 2.

171) خطبه ى 149، رديف 2.

172) خطبه ى 150، رديف 1.

173) خطبه ى 151، رديف 14.

174) خطبه ى 153، رديف 3.

175) خطبه ى 153، رديف 5.

176) خطبه ى 1، رديف 42.

177) خطبه ى 57.

178) خطبه ى 71.

179) خطبه ى 97، رديف 9. منظور از اهل كوفه، مردم زمان حضرت مى باشد.

180) خطبه ى 15، رديف 1.

181) خطبه ى 16، رديف 7.

182) خطبه ى 16، رديف 5.

183) خطبه ى 37، رديف 1.

184) خطبه ى 40، رديف 1.

185) خطبه ى 99، رديف 5.

186) خطبه ى 99، رديف 10.

187) خطبه ى 100، رديف 5.

188) خطبه ى 125، رديف 7.

189) خطبه ى 131، رديف 2.

190) همان، رديف 5.

191) خطبه ى 146، رديف 2.

192) خطبه ى 145، رديف 5.

193) خطبه ى 154، رديف 4.

194) خطبه ى 158، رديف 3.

195) خطبه ى 159.

196) خطبه ى 12.

197) خطبه ى 27، رديف 1.

198) همان، رديف 2.

199) خطبه ى 22، رديف 5.

200) خطبه ى 27، رديف 10.

201) خطبه ى 66، رديف 1.

202) همان، رديف 3.

203) خطبه ى 124، رديف 1.

204) خطبه ى 41، رديف 1.

205) خطبه ى 81،

رديف 1.

206) خطبه ى 83، رديف 31.

207) خطبه ى 110، رديف 1.

208) خطبه ى 110، رديف 7.

209) خطبه ى 143، رديف 3.

210) خطبه ى 143، رديف 5.

211) خطبه ى 154، رديف 2.

212) همان، رديف 1.

213) خطبه ى 153، رديف 12.

214) خطبه ى 156، رديف 3.

215) خطبه ى 156، رديف 2.

216) خطبه ى 157، رديف 5.

217) خطبه ى 83، رديف 28.

218) خطبه ى 83، رديف 42.

219) خطبه ى 87، رديف 1.

220) خطبه ى 126، رديف 3.

221) خطبه ى 142، رديف 1.

222) خطبه ى 80، رديف 1.

223) خطبه ى 94، رديف 3.

224) خطبه ى 153، رديف 12.

225) خطبه ى 23، رديف 7.

226) خطبه ى 46، رديف 1.

227) خطبه ى 72، رديف 2.

228) خطبه ى 109، رديف 4.

229) خطبه ى 115، رديف 7.

230) خطبه ى 157، رديف 1.

231) خطبه ى 79، رديف 4.

232) خطبه ى 149، رديف 1.

233) خطبه ى 155، رديف 4.

234) خفّاش، در پروازها و شكار كردن ها از چشم خود استفاده نمى كند، بلكه به وسيله ى فرستادن امواج و دريافت آن، موانع را تشخيص مى دهد؛ درست مانند يك دستگاه رادار عمل مى كند كه امواج «ماوراى صوت» را به وسيله ى يك فرستنده ى قوى به فضا مى فرستد. امواج همه جا به پيش مى رود، وقتى به مانعى بر مى خورد، منعكس مى گردد؛ به همين ترتيب وجود هواپيماى دشمن را تشخيص مى دهند، خفاش در حال پرواز در هر ثانيه 30 تا 60 بار امواج ماوراى صوت از خود بيرون فرستاده، كه پس از بازگشت امواج، راه ها، موانع و غذا را به خوبى تشخيص مى دهد.

235) خطبه ى 7.

236) خطبه ى 93، رديف 12.

237) خطبه ى 102، رديف 5.

238) خطبه ى 103، رديف 8.

239) خطبه ى 147، رديف 4.

240) خطبه ى 147، رديف 11.

241) خطبه ى 150، رديف 3.

242) خطبه ى 151، رديف 4.

243) همان، رديف 8.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109