درمانگری با قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور : درمانگری با قرآن /مولف حسین انصاریان.

مشخصات نشر : قم:دارالعرفان،1388.

مشخصات ظاهری : 60 ص.؛5/19×9 س م.

شابک : 978-964-2939-41-1 :4500ریال

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ

موضوع : قرآن -- مطالب گونه گون

موضوع : قرآن-- بررسی و شناخت

موضوع : شفا -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع : شفا در قرآن

رده بندی کنگره : BP65/4/الف8د4 1388

رده بندی دیویی : 297/15

شماره کتابشناسی ملی : 1948193

ص: 1

سخن ناشر

آنچه انسان را در مسیر پر فراز و نشیب زندگانی از نابسامانی ها محفوظ می دارد و موجب سعادت و سرفرازی و سربلندی او در امتحانات الهی می شود ، پژوهش پیرامون علوم الهی و معارف اسلامی و پوشاندن جامۀ عمل به دستورات بلند ربانی می باشد .

در این خصوص ، دست یابی به حقیقت معارف الهی و آشنایی با جایگاۀ حساس و ویژۀ آن ها در حیات انسانی ، ضروری احساس می شود .

مرکز علمی تحقیقاتی دار العرفان ، در راستای اهداف الهی خود ، این بار افزون بر استفاده از مطالب پربار و عالمانۀ دانشمند محقّق حضرت استاد حسین انصاریان ، با انتشار گلچینی از متن سخنرانی های معظّم له ، از بیان پر حرارت و جذاب سخنرانی های استاد نیز تشنگانِ معارف سراسر نور ائمه اطهار : را بی نصیب نگذاشته و بدون خارج ساختن متن سخنرانی از قالب گفتاری آن ، باب دیگری را برای استفاده از معارف آل الله : و سیراب گشتن از این چشمۀ پرفیض باز نموده است .

ص: 2

امید که با عنایات خاص اهل بیت عصمت و طهارت : بیش از بیش بتوانیم از زمزم معارف آن ذوات مقدّس سیراب گردیم .

فصل اول : قرآن ، نسخة درمان

قرآن ، نسخة درمان

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین

*. این فصل، سخنرانی اندیشمند فرزانه جناب استاد حسین انصاریان، در مورخه: 10/4/82 ﻫ .ش. اول جمادی الاول سال 1424 ﻫ .ق. درحسینیة همدانی های شهر مقدس مشهد است.

طبیب یکی از اسامی حق

یکی از هزار اسم حضرت حق که در اختیار ما قرار داده شده ، طبیب است . برای موجودات زنده بیماری هایی پیدا می شود که درمانش به دست رحمت این طبیب است . وجود مقدس حضرت حق در قرآن کریم ، به بسیاری از بیماری هایی که

ص: 3

ممکن است انسان به آن دچار بشود ، اشاره فرموده و از بندگان بیمارش دعوت کرده است که برای درمان بیماری های خود ، به طبیبان الهی که مظهر نام طبیب او هستند و مظهریتشان هم اتّم و اکمل است ، مراجعه کنند . قطعاً با راهنمایی های این طبیبان ملکوتی و به کارگیری راهنمایی های آنان ، بیماری هایی که در درون انسان ها وجود دارد ، و یا به وجود می آید ، درمان خواهد شد .

پیغمبر ، طبیب دوره گرد

در نهج البلاغه . امیرمؤمنان علیه السلام ، هنگامی که می خواهد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را به مردم معرفی کند ، می گوید : «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(1) : ای مردم ! پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم طبیبی دوره گرد بود که به عشق این که بیماری را درمان کند ، به طور دایم نسخة طبیبانه و طبش را همراة خودش داشت و بین مردم می گشت ، هرچند که بیماری این بیمار ، سخت و سنگین بود . آن هایی که به طبابت این طبیب دل دادند و تسلیم طبابت این طبیب شدند ، درمان شدند و از بیماری نجات پیدا کردند .

ص: 4


1- نهج البلاغه، خطبة 108.

«جهل» ، در رأس همه بیماری ها

بیماری هایی هست که اگر در وجود انسان بماند و جا خوش کند و انسان هم آن ها را درک نکند ، قطعاً سبب هلاکت ابدی انسان خواهد شد و او را در قیامت به عذاب الهی دچار خواهد کرد .

در رأس همة این بیماری ها ، به فرمودة خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم که طبیب این بیماری هاست ، جهل است ؛ این که انسان به حقایق نادان باشد ؛ به حق جاهل باشد ؛ خودش را نشناسد ؛ خالق جهان را نشناسد ؛ معاد را نشناسد ؛ اوضاع قیامت را نشناسد ؛ وضع بعد از مرگ را نشناسد ؛ این بیماری ، بیماری خطرناکی هست که اگر انسان با طب ّ این طبیبان ، این بیماری را درمان نکند ، به هلاکت ابدی دچار می شود و در قیامت هم حتماًً به عذاب الهی گرفتار می گردد .

عدم درمان «جهل» ، مایة عذاب اخروی

در سورة مبارکة تبارک ، این آیه هست که از اهل دوزخ در قیامت می پرسند که به چه سبب به عذاب الهی گرفتار گشته اید و چه عاملی باعث گرفتار شدن شما در عذاب جهنم شده است ؟ در

ص: 5

آن جا جوابی که اهل جهنم می دهند ، ریشة همة جواب هاست و مادر همة آن هاست . نمی گویند ، ما چون بی نماز بودیم ، روزة ماه رمضان را خوردیم ، حج نرفتیم ، با مال خودمان برخورد درستی نداشتیم ، به مردم ستم می کردیم ، سبب شد که ما به جهنم بیاییم ؛ بلکه آن ها اینطور می گویند : « لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»(1): اگر زمانی که ما در دنیا بودیم ، رفته بودیم و شنیده بودیم ، چون شنیدن است که جهل را درمان می کند ، و فکر کرده بودیم ؛ اندیشه کرده بودیم ؛ بررسی باطنی نسبت به خودمان و جهان داشتیم ، امروز اهل آتش فروزان نبودیم : «مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ» ، «سَعِِیْر» ؛ یعنی آتش برافروخته ؛ یعنی جهل ، نادانی و به دنبال دانش نرفتن او ، باعث برافروخته شدن این آتش سوزان شده است .

فرستاده شدن پیامبر در زمان فاصله و جدایی مردم از رسالت

در نهج البلاغه ، امیرمؤمنان علیه السلام دربارة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است : «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ»(2) ؛ یعنی خداوند متعال این طبیب را برای درمان بیماری های

ص: 6


1- ملک:10.
2- نهج البلاغه، خطبۀ 158.

مردم که مادر این بیماری ها جهل است ، در زمانی که بین مردم و بین رسالت انبیاء فاصله و جدایی بود ، فرستاد ؛ یعنی نزدیک به شش قرن بود که گوش مردم دیگر صدای پیغمبری را نشنیده بود ، از زمان مسیح تا بعثت پیغمبرما . از زمانی که مسیح صدای خدا را به مردم رساند و جهل تعدادی از یهودیان زمان خودش را معالجه کرد ، شش قرن می گذشت .

تغییر نسخة مسیح توسّط یهودیان معاند

ولی یهودیان معاند ، در نسخة مسیح ، دستکاری کردند ؛ چنان که خدا در قرآن خبر می دهد : «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ . »(1) این ها آمدند در آن نسخه ، دو تغییر ایجاد کردند . یکی از آن ها این بود که ظاهر بعضی از راهنمایی ها را تغییر دادند . دیگری هم آن بود که معنای بعضی از راهنمایی ها را تغییر دادند ؛ یعنی بزرگ ترین جنایت را دست یهود مرتکب شد ؛ مطلبی می نوشتند و بین مردم می بردند و می گفتند این آیة خداست : «یَکْتُبُونَ

ص: 7


1- نساء: 46.

الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ . »(1) ؛ مقاله می نوشتند ، داستان می نوشتند ، مطلب می نوشتند و به خدا نسبت می دادند . می گفتند ، آیات خدا همین است که ما برای شما آورده ایم ؛ یعنی جامعه را با تغییر نسخه ، به طرفی بردند که جامعه از خدا جدا شد و جامعه بعد از جدا شدن از خدا ، بردة همین یهودیان تغییردهندة آیات خدا شد که پروردگار عالم می فرماید : هدف این کارشان ، پر کردن جیبشان بود . البته ، یک روش هایی ایجاد کردند که آن روش ها باعث درآمد سرشاری برای همین تحریف کنندگان دین خدا شد ؛ یعنی آن ها آمدند در برابر دین خدا ، دین سازی کردند ؛ در برابر کتاب خدا ، کتاب سازی کردند و نسل های بعد ، کاملاًً سر از شرک درآوردند ؛ چنان که نسل های بعد از حضرت نوح علیه السلام ، با ایجاد همین تحولات انحرافی ، سر از شهوات و تضییع نماز درآوردند : «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَات» . (2) نسل های بعد از نوح ، جانشین مردم نجات یافته از

ص: 8


1- بقره: 79.
2- مریم: 59.

طوفان شدند که مردمی مؤمن بودند ، ولی با همین دست کاری ها ، این ها نسل های بعد را خراب کردند که پروردگار می فرماید : نماز را تباه کردند ؛ از نماز بریدند .

اهمیت نماز نزد انبیاء و اهل بیت

انسان هایی که از نماز ببرند ، از همة خیرات بریده اند ، از همة خیرات .

این قدر انبیاء به نماز اهمیت می دادند که پروردگار عالم وقتی در قرآن مجید می خواهد آن ها را معرفی کند ، آن ها را به یکی از اوصاف بارز که صفت به پا داشتن نماز از سوی آنان است ، معرفی می کند ، و در روایاتمان تعبیرخیلی شگفتی آمده : اهل بیت : خود حقیقت نمازند (1) ؛ یعنی همین حضرت امیر ، فاطمه زهرا ، حضرت مجتبی و حضرت حسین : عین نمازند . امّا اهل بیت : در عین حال که عین نماز بودند ، یک آن از نماز غفلت نداشتد ؛ در نماز بودنند ؛ با نماز بودنند ؛ عین نماز بودند . وقتی این

ص: 9


1- بحار الانوار، ج24، ص304.

آیه بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد که : «حبیب من ! اهلت را به نماز دعوت کن و بر این دعوتت هم استقامت بورز . » پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شش ماه تمام ، قبل از اذان ، از منزلشان بیرون می آمد و کنار درِ خانة امیر مؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها می ایستاد و اهل بیت : را به نماز دعوت می کرد . چه وقت آن ها را به نماز دعوت می کرد ؟ آن وقتی که امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها در نماز شب بودند . امام مجتبی علیه السلام می گوید : «پای مادرم ، از کثرت ایستادن به نماز ورم کرده بود» .(1)

سِرَّ دعوت اهل بیت : به نماز از سوی پیامبر

این قدر نماز مهم است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم می دانست ، اگر الان به در خانة حضرت زهرا سلام الله علیها برود و آن ها را به نماز دعوت کند ، وقتی است که زن ، شوهر و بچه ها در حال خواندن نماز شب هستند : «وَ َاْ مُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا»(2) : اهلت را به نماز دعوت کن . مگر ، نعوذ بالله ، امیرمؤمنان علیه السلام یا فاطمه زهرا سلام الله علیها

ص: 10


1- علامۀ مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص76.
2- طه: 132.

کاهل نماز بودند که خدا به پیغمبرش می گوید که اهلت را به نماز دعوت کن . منظور از این آیه ، این است که به ما بفهمانند ، چقدر نماز مهم است که با این که علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها دایم در نماز بودنند ، باز به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم می گوید ، علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها را به نماز دعوت کن .

شهادت به اقامة نماز امام رضا علیه السلام در زیارت حضرت

این قدر نماز مهم است که ما هر وقت به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرّف می شویم که زیارت بخوانیم ، یکی از جملاتی که در زیارت حضرت رضاست ، همین می باشد که من شهادت می دهم ، شما اقامة نماز کردی ، آن هم نمازی که آن ها اقامه نماز می کردند .

نماز ، مهم تر است

من یک وقتی محضر مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) بودم . قبل از انقلاب ، حادثة خیلی مهمی ، برای کشور پیش آمده بود ، خیلی مهم . جمعیت به منزل ایشان آمده بود و امام هم به نجف تبعید شده بودند و به یک نفر هم از تهران که آدم متشخصی بود و من هم او را می شناختم ، اجازه داده بودند پشت بلندگو و در حضور ایشان و آن

ص: 11

جمعیت ، سخنرانی کند . وقتی آن شخص سخنرانی اش را شروع کرد ، نزدیک اذان بود . ده دقیقه ای که از سخنرانی اش گذشت ، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) حالا یا به ساعت نصب شده در حیاط نگاه کردند ، یا در زیر عبا به ساعت خودشان نگاه کردند ، دیدند اول اذان است . حادثه برای کشور خیلی مهم بود و جمعیت هم زیاد بودند و آن بندة خدا هم با یک شور و هیجانی صحبت می کرد و مجلس هم در سکوت بود . فاصلة مرحوم آیت الله گلپایگانی(ره) نیز با منبر دور بود . چون در غرب حیاط نشسته بودند و منبر در شرق حیاط بود . حیاط منزلشان هم وسیع بود . به محض این که دیدند اول الله اکبر است ، با صدای بلند گفتند : گوینده ! مطلبت را ببر ؛ وقت نماز است . مطلبش را برید و از جا بلند شد و جلسه هم به هم خورد .

کناره گرفتن امیر مؤمنان علیه السلام برای گزاردن نماز ، در اوج جنگ

از قول امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کنند که در یکی از جنگ ها وقت نماز شد ، حضرت از وسط جبهه برای نماز به کناری آمد . یک نفر عرض کرد ، آقا ادامه بدهیم ، کار الان تمام می شود . فرمودند : ما داریم

ص: 12

برای نماز می جنگیم ، برای خودمان که نمی جنگیم . ما داریم برای اقامة نماز می جنگیم .

تباه کردن نماز از طرف نسل های بعد از نوح

خدا وقتی می خواهد به نسل هایی تودهنی بزند و آن ها را تحقیر بکند و بگوید این ها نسل های بدی بودند ، اضاعة صلاة را نسبت به آن ها عَلَم می کند . در واقع دارد به امت اسلام می گوید ، نسل های بعد از نوح علیه السلام ، نماز را ضایع کردند ؛ یعنی گوش به زنگ و مراقب باشید که این نماز من را که آن ها ضایع کردند و من الان دارم در قرآن ، بر سرشان می زنم و الان هم در جهنمند ، شما جزو آن ها نشوی ؛ برای آنان نمی گوید ؛ آن ها که مرده اند ؛ بلکه قرآن مجید برای زنده ها دارد می خواند : «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَات»(1) : نماز مرا ضایع کردند ، و پیرو شهوات خود شدند ؛ یعنی پیروی من را با پیروی از شهوات خودشان جا به جا کردند . البته ، آن ها با پیروی از شهوات خود ، رباخوار شدند ؛ زناکار شدند ؛ ظالم شدند ؛ وقتی شهوات پا در میانی کند و انسان هم تسلیم شهوات بشود ، او به انواع گناهان دچار می شود .

ص: 13


1- مریم: 59.

فرستاده شدن طبیب عرشی پس از ششصد سال

امیرمؤمنان علیه السلام می گوید ، ششصد سال بود که مردم صدای طبیب عرشی را نشنیده بودند . خداوند پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را به در چنین وقتی فرستاد : «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْاُمَمِ» .(1) صدا آدم را از خواب بیدار می کند . ما اگر می خواهیم صبح از خواب بیدار بشویم ، ساعت زنگ دار را بالای سرمان می گذاریم یا اگر مسجد نزدیک است ، صدای بلندگو ، ما را از خواب می پراند ، یا اول قیامت ، صدای صور ، تمام مرده ها را از مردگی بیدار کرده و آن ها را وارد محشر می کند . صدای انبیاء ، مردم را از جهل درآورد و بیدار کرد و از آن ظلمتکدة خطرناک بیرون آورد : «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» (2). چون ششصد سال بود ، صدای دکتر نشنیده بودند ، امیرمؤمنان علیه السلام می گوید : «طُولِ

ص: 14


1- نهج البلاغه: خطبۀ 158.
2- ابراهیم:1.

هَجْعَةٍ مِنَ الْاُمَمِ»(1) : خواب سنگین امت ها طولانی شده بود . هفتاد و هشتاد سال ، یک نسل در خواب زندگی می کرد و می مرد . نسل بعدی هم خواب بود . نسل بعدی هم خواب بود . در هر زمان هم دشمنان و شیاطین و هم دوستان ، به یک شکلی برای مردم لالایی خواندند و مردم را خواب کردند .

تلاش دشمن برای خواب کردن مردم

آلان لالایی که برای مردم دنیا می خوانند ، خیلی پرزورتر از لالایی قدیم است . سینماهای دنیا ، تلویزیون های دنیا ، رادیوهای دنیا ، بنگاه های تبلیغاتی جهان و انواع وسایل ارتباط جمعی در کرة زمین ، صد در صد برای خواب کردن مردم دارند فعالیت می کنند ، صد در صد .

من سندی را دیدم که متعلق به زمان ناصرالدین شاه قاجاراست . خیلی سند عجیبی می باشد . آن زمان ، تمام هندوستان در اختیار انگلستان بود و لندن یک نایب السلطنه داشت که در هندوستان حکومت می کرد . حالا آن زمان ، فکر کنم جمعیت هند ، بیش

ص: 15


1- نهج البلاغه، خطبۀ 158.

از سیصد میلیون نفر بود . زمان ناصرالدین شاه ، تمام هند در تصرف انگلیس بود . البته ، سندی که من می گویم ، الان عین آن در آرشیو وزارت خارجه انگلستان هست . در ایران هم رونوشتش هست . وزیر خارجه انگلیس نامه ای به نایب السلطنه شان در هند نوشته است که سالی یک لک روپیه ، برای سفیر انگلیس ، به تهران بفرستد . بعد ، وزارت خارجه انگلستان به سفیرشان در تهران نامه نوشت ( و این نامه را من دیدم) که : ما دستور داده ایم سالی یک لک روپیه برای تو به تهران بفرستند . از قِران اول این پول را تا آخرش ، فقط خرج جاهل نگه داشتن مردم ایران بکن ؛ همین کاری که الان دارد آمریکا می کند ؛ بیست میلون دلار ، جدیداً هم دویست میلیون دلار ، مجلسشان تصویب کرده که به ایران بفرستند ، برای خاطر این که مردم را از فرهنگ حق جدا کنند و ببُرند ؛ یعنی بین مردم و فرهنگ اهل بیت : فاصله بیندازند که مردم در نادانی فرو روند . تودة مردم که نادان شدند ، هر بلایی را می شود بر سرشان آورد ، ولی آدم که بیدار باشد ، آن وقت جلوی بیدار که نمی شود لباسش را دزدید ؛ نمی شود دست درجیبش کرد ؛ نمی شود فرشش را برد ، نمی شود خانه اش را برد . چرا بیش تر دزدی ها ،

ص: 16

دزدی های حرفه ای ، شب انجام می شود ؟ برای این که دزد می داند اهل خانه خوابند و می شود جنسش را برد . چرا الان دزدها بعضی از مواد را به خانه ها می برند و در هوای اتاق پخشش می کنند ؟ برای این است که خواب ساکنانشان سنگین تر بشود و سر و صدای بردن اجناس شنیده نشود . درخواب می آیند دزدی می کنند . امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید : ششصد سال نسل به نسل خواب بودند ، ششصد سال خواب طولانی . چه صدایی باید در گوش این به خواب رفته گان بلند شود تا آن ها را بیدار کند ؟ خیلی ها که بیدار نشدند ، قرآن می گوید ، صدای پیغمبر درِ گوش این ها ، مانند صدای صدا کننده در گوش حیوان است که معنای صدا را نمی فهمد و نمی تواند با آن صدا هدایت شود . یک عده ای این قدر خوابشان عجیب و غریب بود که صدای این طبیب را نمی شنیدند . معنایش را نمی شنیدند . در هر صورت ، مفهومش برای آن ها قابل درک نمی شد .

ص: 17

آمدن پیامبر با نسخة قرآن

«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَم . (1)نقض ؛ یعنی شکستن . امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید : بنای درستی در هر زمینه ای ، بنای درستی ، صداقت ، راستی ، کرامت ، محبت و مهروزی ، دینداری ، بنای درستی در هر شأنش ، در این ششصد سال شکسته بود ؛ فرو ریخته بود ؛ نابود شده بود ؛ از بین رفته بود ، «فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِیقِ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ»(2) : این طبیب آمد ، امّا با چه نسخه ای ؟ با نسخه ای که نبوت او را تصدیق می کرد و در اختیارش بود و آن ، قرآن کریم

بود . «بِتَصْدِیقِ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ ، وَ النُّورِ الْمُقْتَدَی بِهِ . »(3) : پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با چراغ روشنی ، چون : قرآن مجید ، وارد جامعه شد و شروع کرد به بیدار کردن مردم . پس خدا طبیب بوده و مظهر طبابتش ، انبیایش و ائمه طاهرین : هستند .

سؤال درمان از طبیبان دین کن

این قبری که کنار قبر حضرت رضا علیه السلام است ، و حتماً همة شما او را به عنوان یک عالم ، به عنوان یک اندیشمند ، به عنوان یک فرزانه ، زیارت

ص: 18


1- نهج البلاغه: خطبة 158.
2- نهج البلاغه، همان.
3- نهج البلاغه، همان.

کرده اید ، قبر شیخ بهایی(ره) است . ایشان اشعاری حکیمانه ، عارفانه ، عالمانه دارند . البته ، ایشان شعر کم گفتند . این مقداری را هم که گفتند ، خیلی متین و محکم بوده و بین اهل دل پخش است . در یکی از اشعارش شیخ بهایی(ره) می گوید :

سؤال درمان از طبیبان دین کن

توسّل به ارواح آن طیبین کن

تو بیمار هستی ، این بیماریت را برو به طبیب ارایه بده ؛ برو و بگو که من مریضم ؛ برو و بگو که من درد دارم ؛ برو بگو که من بیمارم .

این ها معالجه می کنند . البته ، یکی از این طبیبان که در رأس طبیبان بعد از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، هست ، وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام می باشد .

نسخة درمان امام علی علیه السلام

ایشان یک نسخه دارند . من این نسخه را برای شما آماده کرده ام که بخوانم . بسیار نسخه عالی است . البته ، کلّ نسخه یک خط بیش تر نمی شود ؛ اما در همین یک خط ، حضرت بیماران را به قدری زیبا ، متین ، جانانه و محکم راهنمایی کرده اند که اگر

ص: 19

واقعاً بیمار به این نسخه عمل کند ، درمانش یقینی و قطعی است . حضرت سه جمله در این نسخه می فرماید : «انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ ، وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّه ، وَ اقْبَلُوا نَصِیحَةَ اللَّهِ . »(1) : ای مردم ! بیایید از بیان خدا بهره مند شوید : «انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّه . » «بیان» ؛ یعنی چه ؟ کلمة «بیان مبین» در قرآن مجید زیاد آمده است . اگر شما به لغت عرب مراجعه کنید ، آن ها «بیان مبین» را این جور معنا می کنند : روشن ، روشنگر «انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ» : بیایید از روشنگری های خدا بهره مند بشوید ؛ چون اگر آدم به دنبال روشنگری های خدا نرود ، حق را نمی فهمد ؛ باطل را نمی فهمد ؛ درستی را از نادرستی نمی تواند تشخیص بدهد .

روشنی دل با روشنگری های پروردگار عالم در قرآن مجید

آدم باید برود روشنگری های پروردگار عالم را در قرآن مجید ببیند تا دلش روشن بشود و از این مرده دلی در بیاید : «أَوَمَن کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا»(2)

ص: 20


1- نهج البلاغه: خطبۀ 176.
2- انعام:122.

: آیا مرده دلی را که من با روشنگریِ خودم او را زنده کردم و نوری برایش قرار دادم که با کمک آن نور دارد سالم زندگی می کند و حق را از باطل تشخیص می دهد ؛ ظلم را از عدالت تشخیص می دهد ؛ درستی را از نادرستی تمییز می دهد ، «کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ» : مانند کسی می باشد که در تاریکی ها دچار است ؟ «لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» : و نمی خواهد هم بیرون بیاید ؟ که در این آیه ، خداوند در حقیقت دارد می گوید که آیا سلمان با ابی لهب ، در مقایسه با یکدیگر ، مثل همند ؟ ابوذر با ابوجهل ، مثل همند ؟ همة مکه ای ها مثل همند ؟ ما فردی را در مکه داشتیم ، به نام «خباب» . آدم از تعریف هایی که امیرمؤمنان علیه السلام در حکمت های نهج البلاغه از او کرده ، ماتش می برد : «یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً ، وَ هَاجَرَ طَائِعاً ، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ ، وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً» . (1) این مرد اهل مکه بود و خدا با روشنگری اش از طریق قرآن ، دل مردگی او را زنده کرد و نور برایش قرار داد

ص: 21


1- نهج البلاغه: حکمت43.

؛ نور ایمان که در سایة آن ، زندگی درستی تا آخر داشت ؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید : «عَاشَ مُجَاهِداً» : مجاهد زندگی کرد . آیا این فرد ، با ابی لهب که اهل مکه بود ، یکی است ؟ با ابوجهل یکی است ؟ ارزش و قدرش مساوی است ، برزخش مساوی است ؟ قیامتشان مساوی است ؟ چه آیة عجیبی است : «أَوَ مَن کَانَ مَیْتاً» : آیا کسی که مرده دل بود ، « فَأَحْیَیْنَاهُ »

: پس ما با کمک روشنگری های خودمان در همین قرآن ، دلش را زنده کردیم . قرآن روشنگر است . پیغمبر با قرآن مردم زمان خود را با خدا آشنا کرد ؛ روشنگری کرد که این بت ها هیچ کاره اند ؛ این فرعون ها هیچ کاره اند ؛ این ابولهب هایی که در جامعة شما دارند حکومت می کنند و همه چیزها یتان را به غارت می برند ، هیچ کاره اند ؛ همه کاره خداست ؛ آن هم همه کارة مثبت ؛ آن هم همه کاره با منفعت .

نتایج روشنگری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با قرآن

پس با روشنگری قرآن ، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، مردم را از بت پرستی نجات داد و وصل به خداپرستی کرد . چه کار کرد با این روشنگری هایش !

ص: 22

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید : روزگاری را دیدم که حسرتش را می خورم . در دل تاریکی شب ، گاهی با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از خانه بیرون می آمدم ، از تمام کوچه های مدینه ، صدای گریه ، نماز شب و مناجات شنیده می شد ، ولی وقتی بنی امیه آمدند و این روشنگری ها را کنار زدند و تاریکی ها را بر مردم حاکم کردند ، پیش نماز حکومت بنی امیه ، با شکم پر از شراب در محراب آمد و در حال مستی ، نماز صبح را چهار رکعت خواند و مردم هم خواندند .

روی آوردن به خیرخواهی خداوند

« انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ»(1) : از روشنگری های خدا خودتان را بهره مند کنید . حالا بعداً من قسمتی از روشنگری های حضرت حق را از قرآن مجید برای تان ان شاء الله می خوانم . «وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ»(2) : از موعظه های خدا پند بگیرید ؛ چه موعظه کننده ای بهتر از خدا ؟ یا به عبارتی که از تنگی قافیه می گویم : چه موعظه گری دلسوزتر از پروردگار بزرگ عالم ؟ «وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ»(3)، و آخرین جملة ایشان هم که چه قدر با حال است

ص: 23


1- نهج البلاغه، خطبۀ 176.
2- نهج البلاغه، خطبۀ 176.
3- نهج البلاغه، خطبۀ 176.

: «وَ اقْبَلُوا نَصِیحَةَ اللَّه» (1) : به خیرخواهی خدا رو کنید ؛ بدوید طرف خیرخواهی خدا . در این عالم ، کدام خیرخواه برای ما خیرخواه تر از خدا است که برای ما رحمت را می خواهد ، بهشت را می خواهد ، نجات را می خواهد ، مغفرت را می خواهد : «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ»(2). این خیرخواهی خداست . من برای شما آمرزش گناهان و بهشت را می خواهم . چه خیرخواهی بالاتر از پروردگار ؟

فصل دوم : درمان با قرآن ، نیازمند تخصّص

درمان با قرآن ، نیازمند تخصّص

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین

ص: 24


1- نهج البلاغه، خطبۀ 176.
2- بقره:221.

استفاده از روشنگری های خداوند ، نیازمند تخصّص

روز گذشته ، سه جمله نورانی ، از وجود مبارک حضرت امیرمؤمنان علیه السلام نقل شد . امام ، در جمله اول می فرماید : «انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ»(1): از روشنگری های خدا سود ببرید ؛ منفعت ببرید . خیلی از مسایل هست که برای انسان مجهول است و کسی هم جز خدا ، انبیاء و امامان نمی توانند آن مسایل را برای انسان روشن کنند ، یا خیلی از مسایل قبول نمودنش برای انسان باطناً مشکل می باشد ،

پاورقی

*. این فصل، سخنرانی اندیشمند فرزانه، استاد حسین انصاریان، در مورخه: 11/4/82 ﻫ .ش.دوم جمادی الاول سال 1424 ﻫ .ق. در حسینیة همدانی های شهر مقدس مشهد است.

گویی روشنگری های پروردگار ، مشکل قبول را برای انسان آسان می کند . روشنگری های پروردگار در قرآن مجید نسبت به مسایلی است که برای انسان مجهول بوده ، یا قبول نمودنش برای انسان مشکل است . البته ، در قرآن مجید ، انسان ها باید با تخصّص به کتاب خدا مراجعه کنند و از این روشنگری ها استفاده نمایند .

لزوم مراجعه به اهل ذکر از نظر قرآن

البته ، بیش تر مردم در قرآن تخصّص ندارند . بنابراین آن ها باید از راه دیگری خودشان را به قرآن برسانند ؛ همان راهی که خود پروردگار در

ص: 25


1- نهج البلاغه، خطبۀ 176.

قرآن کریم مردم را بدان راهنمایی کرده : «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَتَعْلَمُونَ» (1): شما دربارة آنچه برایتان مجهول می باشد ، به اهل ذکر مراجعه کنید و از آن ها بپرسید تا برای شما توضیح دهند و شما را به آن حقیقتی که نمی دانید ، آگاه نمایند و دانا کنند . بنا بر روایتی که در کتاب شریف کافی آمده است ، امام باقر علیه السلام می فرمایند : «اهل ذکر» که در این آیه شریفه مطرح شده ، ما هستیم : « نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْر . »(2) منظور از کلمة ذکر هم قرآن مجید است : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» . (3)

لزوم مراجعه به افراد آشنا به روایات در زمان عدم دسترسی به اهل بیت

حالا ممکن است بگویید الان که امامان ما در دنیا نیستند و دوازدهمینش هم که از دسترس ما بیرون هست ، ما اگر بخواهیم به این آیه عمل کنیم ، راه عمل به این آیه چیست ؟ خدا می فرماید : مجهولات خود را از اهل ذکر بپرسید . اهل ذکر هم اهل بیت : هستند . اهل بیت : هم در دسترس ما نیستند . خود اهل بیت : فرمودند ، در نبود ما ، به کسانی

ص: 26


1- نحل:43.
2- کافی، ج 1، ص212.
3- حجر:9.

مراجعه کنید که آشنا و عارف به روایات هستند : «امَّا فِی الْحَوَادِثِ الوَاقَِعَةِ فَارْجِعُوا فِیْهَا اِلَی رُوَاتِ اَحَادِیْثَنَا . »(1)؛ یعنی در این دوره هایی که ائمه طاهرین : ظاهراًً در بین مردم حضور ندارند ، به عده ای که رفته اند و کسب علم و دانش کردند و با روایات اهل بیت : آشنا شدند ، مراجعه کنید . آن ها وقتی روایات را می بینند ، می فهمند که این روایت چه روایتی است ؛ مضمونش چیست ؛ مفهومش چیست ؟ می فهمند که این روایت جزو روایات متواتر است یا جزو روایات صحیح می باشد ، یا این که جزو روایات حسن می باشد یا جزو روایات موثقه است ؛ جزو روایات عامه است یا جزو روایات خاصه . جزو روایات مطلق می باشد یا جزو روایات مقید ؛ جزو روایات ضعیف است ؟ جزو روایات مجهول ؟ جزو خبر واحد است ؟ مسند است یا مرسل ؟ این ها یک سلسله امور تخصصی است که فقط کار کسانی می باشد که در مسیر شناختنش ، عمری را ، حداقل پانزده سال ، و حداکثر سی سال یا چهل سال ، در حوزه های علمیه شیعه بگذرانند ؛ استاد بیبنند ؛ کتاب ببینند ؛ سختی بیداری

ص: 27


1- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص484.

شب بکشند ؛ رنج ببرنند . به همین سادگی نیست که هر کس به هر کتابی مراجعه کند و روایتی را ببیند ، به عنوان یک مسألة صد در صد اسلامی آن را قبول کند . کتابی ما داریم در حدود سی جلد که هرجلدش پانصد صفحه است و در کل ، پانزده هزار صفحه می شود . در این کتاب که در چهار صد سال قبل نوشته شده ، روایات ، در همة آن زمینه هایی که شنیدید ، بررسی شده حتی روایاتی که در مهم ترین کتاب ما ، مانند : کتاب شریف کافی ، است که در حدود هفده هزار روایت دارد . حالا شما حساب بکنید ببینید در چهارصد سال قبل ، صاحب این کتاب ، برای شناساندن روایات که این روایت چه نوع روایتی است ، از این انواعی که برای تان گفتم ، چه بررسی هایی را انجام داده ؛ انواعی که عناوینش برای شما روشن نبود ؛ متواتر را شما نمی دانید ؛ یعنی این که نمی دانید ، روایت صحیحه را ، حسنه را ، ضعیف السند را ، مجهول را ، مرفوع را ، مرسل را ، که البته روشن است که مردم این ها را نمی دانند . این کار متخصصان است . ائمه : می فرمایند : در نبود ما ، برای درک معلومات و برای درمان مجهولات ، به چنین متخصصینی مراجعه کنید که آن ها حرف های ما را فهمیده و برای شما بیان می کنند : «انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ . »(1)

ص: 28


1- نهج البلاغه، خطبۀ 176.

: بروید از روشنگری های خدا بهره مند شوید . اگر توانستید ، خودتان به قرآن مجید مراجعه کنید . اگر متخصصید ، پس خودتان مراجعه کنید . اگر نتوانستید ، به اهل ذکر مراجعه کنید . اگر اهل ذکر در میان شما نبودند ، به آگاهان به روایات اهل ذکر مراجعه کنید و این مجالس عهده د ار همین مسأله است .

اهمیت مجالس روشنگری خدا از طریق اهل بیت و عارفان به روایاتشان

مردمی هم که به این مجالس تشریف می آورند ، برای این است که از روشنگری های خدا ، از طریق اهل بیت : و عارفان به روایات اهل بیت : آشنا بشوند . به همین خاطر است که پیغمبر برای این گونه از مجالس ، ارزشی که قایل بودند ، برای هیچ نشست و برخاستی چنین ارزشی را قایل نبودند و خودشان در طول بیست و سه سال نبوتشان ، در تمام فرصت ها ، این جلسات را تشکیل داده و برای مردم سخن می گفتند . برای مردم مطلب می گفتند ؛ برای مردم حقایق را بیان می کردند . حتی در روایاتی داریم ، یک جایی که منبر نبود ، در هجدهم ذی الحجه ،

ص: 29

دستور دادند در بیابان گرم ، از جهاز شتران ، یک منبر تشکیل بدهند که ایشان بر بالای آن منبرتشریف ببرند و صدای روشنگرانة خدا را به مردم برسانند ، و حتی در سفرهایی که می رفتند ، نمی گذاشتند آن سفرها بدون تشکیل این جلسات بگذرد ، مثلاً در یکی از سفرهای حجشان نوشته اند که حضرت برای مردم پنج تا جلسه گذاشتند ؛ دوبار در منا ، یکبار در عرفات ، دو بار در مسجدالحرام . در عرفات ، در حال احرام ، مهم ترین چیزی که به نظر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید که آن را در عرفات انجام بدهند و از هر عبادتی برای شان بالاتر بود ، این بود که برای مردم صحبت کنند ؛ مجهولات مردم را برطرف نمایند . مردم را با وظایف شان آشنا نمایند . منا هم که آمدند ، یک بارش در حال احرام بود و یک بار هم در حال بیرون آمدن از احرام . دو بار هم در مسجد الحرام در حال انجام حج تمتع که تکیه دادند به دیوار کعبه ، پشت به قبله و رو به مردم ، برای آن ها سخنرانی کردند . امیرمؤمنان ع)گاهی زین اسب خودشان را منبر قرار می دادند ؛ یعنی دهنة اسب را کشیده و دستور می دادند که مردم همگی بر روی اسب ، صورتشان را به طرف حضرت برگردانند . بعد برای مردم منبر می رفتند تا آن ها جاهل نمانند ؛

ص: 30

مجهولی برای آن ها نسبت به آنچه نباید نسبت به آن جهل داشته باشند ، باقی نماند . بقیة امامان ما هم همین طور بودند . حتی آن وقتی که بنی عباس رفت و آمد با ائمه علیه السلام را ممنوع کردند و مأمور گذاشتند تا اگر کسی آمد و درِ خانة حضرت صادق ع)را زد ، او را بگیرند و به زندان ببرند . ولی مگر مردم دست بردار بودند ؛ مردم در مقابل این رفتار دشمن ، طرحی را پیاده کردند که با امام علیه السلام رابطه داشته باشند ؛ آن ها که می خواستند برای پرسش و سؤال به نزد امام علیه السلام بیایند ، طَبَق چوبی درست کرده و نان ، ماست و خیار روی آن می گذاشتند و بعد این طبق را با آن بار سنگین روی سرشان گذاشته و در کوچه داد می کشیدند : نان داریم ، خیار داریم ، ماست داریم . امام صادق علیه السلام هم که صدایشان را می شناخت ، می دانست که این ها به هوای نان ، ماست و خیار فروختن ، نیامده اند ، بلکه برای یاد گرفتن روشنگری های پروردگار آمده اند . امام هم فقط با یک پیراهن می آمدند و در را باز می کردند و در حالی که مأمور آن طرف در ایستاده بود ، سؤال کننده یک خیار بر می داشت ، ترازو به ترازو می کرد

ص: 31

و حرفش را به امام صادق علیه السلام می زد و جواب خود را می گرفت و می رفت .

تا این جا ما وظیفه داریم شرکت کنیم ؛ تا این جا وظیفه داریم در معارف اهل بیت : به دنبال رفع مجهولات خودمان برویم ، و لو این کار با اینگونه طرح ها و نقشه ها باشد . خدا نیاورد آن روزی را که ما برای پرسیدن یک مسألة شرعی دچار چنین زحمتی شویم ؛ چنان که هفتاد سال مسلمانان قرقیزستان ، تاجیکستان ، ازبکستان و آذربایجان دچار همین مشکل بودند . اگر می فهمیدند که فرد برای یک مسألة دینی به یک آدم وارد مراجعه کرده ، او را می گرفتند و می بردند اعدامش می کردند ، بدون محاکمه و تشکیل دادگاه . تا الان که خدا همة این کشورها را آزاد کرد ، هفتاد سال بود ، آذربایجان که الان یک کشوری بالای دریای خزر است ، در اسارت روسیه بود . هیچ خبری از دین خدا نداشت . چقدر هم آن جا شیعه دارد که آن ها در آن زمان ، جرأت سؤال مسألة شرعی نداشتند . حالا که دوستان ما به آن جا رفته اند و با آن ها برخورد می کنند ، خیلی چیزهایی را که به آن ها می گویند حرام است ، تعجّب می کنند ؛ به آن ها می گویند شراب ، خوردنش حرام است ، آنها

ص: 32

بُهتشان می برد ؛ به آن ها می گویند رابطة نامشروع حرام است ، آن ها بُهتشان می زند ؛ یعنی فرهنگ کمونیستی با آن ها کاری کرد که دو نسل آن ها از دین جدا نگه داشته شوند تا همة مسایل دین فراموش بشود . بعد از این که با خود من از آن جا تماس گرفتند ، من حدود هزار نهج البلاغه ، هزار صحیفه سجادیه ، هزار مفاتیح الجنان را که اندازة بار یک کامیون می شد ، برای آن ها فرستادم . بعد آن ها گفتند این جا وقتی مردم این کتاب ها را دیدند ، از شب عروسی برای شان شادکننده تر بود که بعد از 70 سال ، حالا می توانند با فرهنگ امیرمؤمنان علیه السلام ، با فرهنگ زین العابدین علیه السلام ، با فرهنگ دعا ، رو به رو شوند . هفتاد سال ، آن ها اسم امیرمؤمنان علیه السلام و سخن آن حضرت به گوششان نخورد .

آرزوی آمدن آمریکا ، میل به ستمکاران و مخالف با روشنگری قرآن

نمی دانم ، مشکلات در مملکت ما فراوان است ؛ کم کاری فراوان است و مدیران نالایق هم فراوانند ، اما این هایی که آرزو دارند در این کشور ، آمریکا بیاید و این حکومت را جمع بکند ، نمی دانم آیا آن ها شب ها برخوردهای آمریکا را با مردم عراق و

ص: 33

با مردم افغانستان در تلویزیون نمی بینند ؟ برخوردهای شان را با ناموس مردم نمی بینند ؟ برخوردهای شان را با مال مردم نمی بینند ؟ این ها وارد به قرآن هم نیستند ، و الا اگر همین هایی که آرزوی آمدن آمریکا را دارند ، از شش هزار و ششصد و شصت و چند آیة قرآن ، همین یک آیه را بلد بودند که پروردگار می فرماید : «وَ لاَتَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ . »(1) : در پنهان دلتان ، نه در زبان و عملتان . در پنهان قلبتان ، میل به ستمگران نداشته باشید ؛ آرزوی وجود ستمگران را نکنید ؛ آرزوی آمدنشان را نکنید که اگر در پنهان دلتان میل به ستمگران باشد ، در قیامت آتش جهنم به شما خواهد رسید . همین میل خالی .

قضیة صفوان و میل به بقای هارون

پدر حضرت رضا علیه السلام ، وجود مبارک موسی بن جعفر علیه السلام ، به یکی از شیعیانشان که اسمش را صفوان* گفته اند ، فرمودند : شنیدم ، برای من گفته اند که تو به هارون الرشید شتر کرایه دادی ؟ عرض کرد :

ص: 34


1- هود: 113.

یا بن رسول الله من که آن ها را برای حمل بار حرام کرایه ندادم ؛ من که آن ها را برای حمل مشروب کرایه ندادم ؛ برای حمل بار غصبی آن ها را کرایه ندادم ؛ برای حمل غارتگری آن ها را کرایه ندادم ؛ برای کشاندن شترها برای جنگ با مردم مظلوم

*. او در زمان خودش شغل تقریباً مهمی داشت. حالا آن شغل، گاراژداری نامیده می شود. الآن یک گاراژ، 30 تا 40 تا 70 تا 100 تا اتوبوس دارد که آن ها را کرایه می دهد. این آقا هم تعدادی شتر داشت که آن را به مردم کرایه می داد.

آن ها را کرایه ندادم ؛ بلکه آن ها را برای حج به او کرایه دادم ؛ هارون می خواست به مکه برود ، شتر کم داشت و برای همین شترهای من را کرایه کرد (دقت بفرمایید ! چقدر مسأله ، مهم است) . حضرت علیه السلام فرمودند : کرایه هایشان را به تودادند . صفوان عرض کرد : نه ، قراردادی نوشتیم و امضا کردیم ، بر این اساس که شترهایم مسافرهای مکه را به مکه ببرد و به بغداد برگرداند و بعد هارون کرایة ما را بدهد . حضرت علیه السلام فرمودند : آیا دوست داری هارون در این مسافرت بمیرد و بعد شترهایت را به بغداد برگردانند و بگویند قراردادت را با هارون بستی و او هم مرد و ما کرایه ات را نمی دهیم . این اتفاق را دوست داری ؟ صفوان گفت : نه . برای این که سه و چهارماه شترهای من در کرایة هارون بوده و پولش هم زیاد می شود و هیچ خوشم نمی آید بیایند خبر مرگ هارون را به من بدهند و کرایة من هم به باد

ص: 35

برود . حضرت علیه السلام فرمود : پس چه دوست داری ؟ صفوان گفت : دوست دارم مکة هارون تمام بشود و او سلامت به بغداد برگردد و حساب های ما را بدهد . البته ، صفوان خبر از این مسألة قرآنی نداشت . حضرت او را خبردار کرد و فرمود : به آن مقداری که هارون از بغداد به مکه برود تا برگردد ، سه چهار ماه طول می کشد و تو دوست داری او بماند و برگردد و کرایه ات را بدهد . آنچه گناه و ستم در حکومت او انجام بگیرد ، تو هم شریکی ؛ چون به زنده بودن ظالم رضایت دادی . (1)

میل به ستمکار ، موجب شرکت در ستمکاریهای او

خیلی عاشق آمریکایند و در حالی که یک گنجشک را هم نکشتند ، روز قیامت وارد می شوند و می بینند دو میلیون قتل به گردنشان است ؛ می بینند صد ملیون زنا به گردنشان است ؛ می بینند میلیاردها تومان مال مردم به گردنشان است ، خیلی بهت زده می شوند . به پروردگار عالم می گویند : تو که می دانی ما در زمان زنده بودنمان یک گنجشک را نکشتیم ، یک ریال مال کسی را نبردیم ، یک گناه زنا مرتکب نشدیم ، این همه گناه چیست ؟ طبق

ص: 36


1- وسائل الشیعه، ج12، ص122.

قرآن به آن ها جواب می دهند ، شما به بودنِ ظالم میل داشتید . شما بر اساس میلتان ، در گناهانی که از ناحیة آن ظالم صادر شده ، شریک هستید . حتی تا این جا خدا به ما اجازه نداده که با ستمکاران همکاری باطنی و قلبی داشته باشیم .

این قطعه از زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام همین درس را به ما می گوید : «لَعَنَ اللهُ اُمَةََ اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَبَّتْ لِقِتَالِکَ یَا اَبَا عَبْدَالله ! » : لعنت خداوند بر کسانی که اسب را زین کردند که به کربلا بیایند و تو را بکشند . کاری برای شان پیش آمد ، نیامدند . اصلاً نه کربلا را دیدند و نه در میان دشمن بودند ، نه دست به اسلحه بردند ، نه حرفی به کسی زدند ، فقط در دلشان گذشت ؛ آمدنشان محقّق نشد ، و اگر آمدنشان محقّق می شد ، آن ها هم جزء قاتلین حساب می شدند .

خیلی باید ما مواظب دلمان باشیم که هرجا خواست نرود . به هر کس دلش خواست ، به هرجا ، به هر قیافه ، دلش خواست ، رو نکند ؛ هر کسی را دلش خواست ، دوست نداشته باشد . قرآن مجید علناً گناه را به قلب نسبت می دهد : «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ . »(1) . این

ص: 37


1- بقره: 283.

آدم ، آدمی است که دلش گناه کرده است . ما نماز می خوانیم ، اما دلمان یک عدد گناه می کند ، کلّ نمازمان باطل می شود ؛ ایستاده ام و دارم نماز می خوانم ، خیلی راحت و خیلی آرام ، یک مرتبه می بینم ، کسی که از دستش بر می آید ، گره ای اگر به زندگی من افتاد ، آن را باز کند ، وسط نماز وارد شده ، تا او را می بینم ، من هم نمازم را کمی چرب می کنم ؛ کمی آن را طولانی تر می کنم ؛ کمی تُن صدایم را با حال تر می کنم . همة این ها هم کار دل است که دلم می خواهد فرد وارد ، نمازم را ببیند ؛ توجّه اش به من جلب بشود ؛ در دل خودش ، برای من یک ذکر خیری ثبت بکند که عجب آدم خوبی و چه نمازی می خواند ! که اگر یک وقتی به او مراجعه کردم ، مشکلم را حل کند ، به خاطر آن چهره ای که از من در دلش ثبت کرده ام ، مشکل من را حل کند . دلم گناه کرده ، ولی کلّ حرکات بدنم را خدا باطل اعلام می نماید . می گوید این نمازت بدرد من نمیخورد آنرا برای دیگران خوانده ای و مزدش را هم از آنان باید بگیری .

اگر کسی برای آنها قلم بتراشد ؛ اگر کسی خودکاری دستشان بدهد ، در تمام گناهانی که آن ها با این قلم مرتکب می شوند ، شریک هست .

ص: 38

شیعه ای خدمت موسی بن جعفر علیه السلام آمد و گفت : یا ابن رسول الله ! بغل دستی من در بازار ، یک خیاط است . این خیاط لباس کارگزاران بنی عباس را می دوزد . وزیر ، وکیل ، ارتشی ، شهربانیچی و همة اداره ای های بنی عباس لباسشان را پیش او می آورند و او به اصطلاح ، لباس دولتی می دوزد . این فرد گاهی طرف های غروب که دیگر آفتاب رفته و هوا کمی کم رنگ شده است ، سوزنش را می آورد و به من می دهد و می گوید ، من چشمم درست نمی بیند ، شما این نخ را برای من در این سوزن بکن ، چکار کنم ؟ آیا من اگر این کار را برای او انجام بدهم ، کارم عیب ندارد ؟ به جایی بر نمی خورد ؟

فرهنگ شیعه و احتیاط دربارة میل به ستمکاران

فرهنگ شیعه واقعاً عجب فرهنگ عجیبی است ! چقدر شیعیان واقعی محتاطند ! این ها همه جزء روشنگری های دین ماست . بحث ما راجع به روشنگری های خداست . این روشنگری ها در قرآن و در زمان پیغمبر و در زمان ائمه است . این ها جزء روشنگری هاست که ما بدانیم و این گونه رفتار کنیم و این گونه زندگی نمائیم . گفت : یا ابن رسول الله !

ص: 39

چه کار بکنم ؟ آیا من اگر این کار را برای او انجام بدهم ، کارم عیب ندارد ؟

احتیاط تاجر شیرازی در بارة استعمال تنباکو در زمان تحریم آن

بعد از تحریم تنباکو آن تاجر شیرازی به میرزای شیرازی تلگراف کرد که شما فتوا داده اید «الیوم ، امروز ، استعمال توتون و تنباکو ، در حکم ، جنگ با امام زمان عجله الله تعالی فرجه الشریف است . » استعمال ؛ یعنی به کار گرفتن توتون و تنباکو ؛ خریدنش ، فروشش ، کاشتش ، دلالی اش ، به کار گرفتن آن است . من ای مرجع تقلیدم ! برگ های چند خروار توتون و تنباکو را در آفتاب پهن کرده ام تا خشک شود . تمام زندگی من هم همین چند خروار توتون و تنباکو است ؛ مثلاً سرمایة من هزار تومان بوده که من کل هزار تومان را توتون و تنباکو خریده ام تا آن را بفروشم و سودی بکنم و پسرم را زن بدهم . دخترم را شوهر بدهم . یا ابن رسول الله ! مرجع من ! شما که الان نوشته اید ، استعمال توتون و تنباکو در حکم جنگ با امام زمان عجله الله تعالی فرجه الشریف است ، من می خواهم بروم گونی بخرم و این توتون و تنباکوهای پهن

ص: 40

شده درآفتاب را جمع بکنم . سپس یک جا آن را آتش بزنم ، آیا این مقدار از تماس با توتون و تنباکو ، جنگ با امام زمان عجله الله تعالی فرجه الشریف است .

احتیاط شدید مرحوم خرازی

آیا آلان از این احتیاط ها بین مردم پیدا می شود ؟ نه . آیا آلان هم مردم مو را از ماست در کارهایشان می کشند ؟ نه . آلان هم مردم در حلال و حرام خدا این دقت ها را دارند ؟ نه . همین وزیر امورخارجه فعلی ایران (در دولت آقای خاتمی) ، خرازی ، پدرش همسایة ما بود . پدرش خیلی متدین بود و من به خاطر شدت تدینش خیلی پیشش می رفتم . او برای ارتباطی که با علمای بزرگ آن زمان داشت ، آدم بیداری بود . آدم چیز فهمی بود . آدم با تقوایی بود . . آن وقت هم هنوز یخچال و مانند این ها در ایران معمول نشده بود . مردم از بیرون یخ می خریدند ؛ دکه های یخ فروشی ای بود که مردم از آن جاها یخ را می خریدند . خانة مرحوم خرازی در خیابان لرزاده تهران بود . درِ این خانه را که باز می کردیم ، خانه برِ خیابان واقع بود . این خانه یک

ص: 41

حیاط هشتی داشت و در این هشتی ، یک حوض کوچک بود که یک پاشوره داشت که آب حوض در آن پاشوره می ریخت و از آن جا به حیاط می رفت . در حیاط خانة ایشان ، درخت خرمالو بود ؛ درخت انجیر بود ؛ درخت انار بود ؛ چندگونه درخت میوه در حیاط بود . آن زمان ، یخ هایی که مردم می فروختند ، یخ های کارخانه های یخسازی متعلق به دولت بود . یکی از آن کارخانه ها هم در جنوب شهر بود که من دیده بودم . یخ های دیگر ، یخ یخچالی بود که هنوز هم آثار آن یخچال ها ، نزدیکی های خیابان 17 شهریور و دولاب هستند . معمولاً مرحوم خرازی یخ یخچالی می خرید که متعلّق به مردم بود ؛ یعنی اول زمستان ، مردم در این یخچال ها آب می انداختند و این ها یخ می زد ، خروار خروار . تا آخر تابستان ، با تیشه این یخ ها را می کندند و کیلویی می فروختند . خادم ایشان و کارگرشان ، موظف بود یخ یخچالی بخرد ؛ یخ هایی را که مالکش مردم بودند . یک روز مرحوم خرازی برای ناهار به خانه می آید و هوا هم خیلی گرم بود ، ایشان می بینند یک نصف قالب یخِ بغل حوض است

ص: 42

که خیلی قالب تمیزی دارد . می فهمد که این یخ ، یخ کارخانه ای است . به خادمش می گوید : این یخ را از کجا خریدی ؟ و خادمشان جواب می دهد : از دکه ای که درخیابان خراسان است . آن مرحوم می گوید : این یخ ، کارخانه اش متعلق به دولت شاه است . خودش یخ را بر می دارد و به خیابان پرت می کند و بعد می بیند آن مقداری که از آن یخ آب شده ، در پاشوره آمده است و به دنبالش ، آن آب به حیاط رفته و نمش به پای دو تا درخت هم رسیده است . مرحوم خرازی آن دو تا درخت را هم می کَند و خاک های باغچه را هم در می آورد و همه را بیرون می ریزد و با خودش می گوید : امروز نزدیک بود این یخ زندگی مرا نجس کند .

رسیدن آتش در قیامت در صورت میل به ستمگر در باطن قلب

«انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّه»(1)یک بیان خدا و یک روشنگری خدا همین آیه است . همین آیه را

ص: 43


1- نهج البلاغه، خطبۀ 176.

تلویزیون باید ببیند و روزنامه ها هم تحلیل بکنند ؛ برای بی خبران ، نه برای دشمنان . برای دشمن فایده ای ندارد . برای آن هایی که در بی خبری می گویند ، ای کاش آمریکا زودتر بیاید و کلک این ها را هم مثل عراق بکند ، همین آیه را باید به عنوان روشنگری خدا بخوانند ، خیلی ها روشن می شوند و از اعتقاد غلطشان دست برمی دارند .

«وَ لاَتَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ . » (1) همین که در باطن قلبتان میل به ستمگر داشته باشید ، در قیامت ، آتش به شما خواهد رسید ؛ آتشی که «تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة»(2)، تا آن عمق دلتان را بسوزاند . می سوزاند تا عمق دلتان را : «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ» . (3)

شرکت در جهاد تنها با آرزوی راستین آن

جنگ تمام شده بود . امیرمؤمنان علیه السلام به یارانشان که در جبهه شرکت داشتند ، فرمودند : غنایمی که ازجنگ گرفتید ، بیاورید و این جا بریزید . بعد که آن ها همة پول ها را ریختند ، حضرت علیه السلام به آن ها فرمود : از این غنایم بردارید . یکی یکی بیایید و از

ص: 44


1- هود: 113.
2- همزه: 7.
3- همزه:6 _ 7.

جلوی من رد بشوید تا من از سهم غنیمت به شما بدهم . اولی آمد و حضرت یک مشت پول را در دامنش ریخت . دومی آمد و حضرت باز یک مشت پول ریخت . سومی هم آمد ، حضرت باز چنین کرد . هر کس پولش را می گرفت ، می رفت آن طرف تر می نشست و پولش را می شمرد . پول ها ششصد درهم بود ؛ نه کم ، نه زیاد . تا آخر ، حضرت پول ها را همین طور تقسیم کرد تا این که تنها یک مقدار از پول ها روی خاک ها ماند . حضرت علیه السلام فرمود : من هم مثل شما در این جنگ شرکت داشتم ، این هم سهم من . سهم خود حضرت ، همان ششصد درهم بود . علی میزان است . مگر در زیارتش نمی خوانید : «اَلسَّلَامُ عَلیْکَ یَا مِیزَانَ الْاَعْمَالِ ! . »(1) علی علیه السلام . ترازوی همه چیز است ؛ همه چیز . علی علیه السلام با حکومت های زمان خودش نساخت ، پس چگونه ممکن است یک شیعه با آمریکا بسازد ؟ حتی این سازش در باطنش هم باشد ، او دیگر شیعه نیست ؛ او علوی نیست . او ابلیس است . اگر بی خبر باشد که با شنیدن روشنگری های خدا بیدار می شود . اگر دشمن و

ص: 45


1- مستدرک سفینةالبحار، ج10، ص294.

معاند باشد که خود پروردگار هم صدایش را به گوشش برساند ، بیدار نمی شود .

یک بار یکی از یاران امیرمؤمنان علیه السلام یک آه کشید . حضرت علیه السلام فرمودند : تو پول نگرفتی ؟ گفت : چرا علی جان ! من پول گرفته ام ، ششصد درهم . حضرت علیه السلام فرمودند : چرا آه کشیدی ؟ گفت : آقا جان ! من رفتم از برادرم خداحافظی بکنم که بیایم در رکاب شما بجنگم و برادرم را هم بیاورم ، ولی دیدم برادرم مریض است . برادرم گفت : ای کاش ! من بدن سالمی داشتم و با تو می آمدم و علی علیه السلام را یاری می دادم . حضرت علیه السلام فرمودند : این ششصد درهم را بردار و ببر برای برادرت ؛ کسی که نیتش با ما بود ، انگار که او در جبهه با ما بود .

چرا وقتی آدم می تواند همه نیت هایش را پاک قرار بدهد ، میلش را پاک قرار بدهد ، اراده اش را پاک قرار بدهد ، چنین نکند و به دنبال میل های نجس و اراده های ناپاک برود . این یک روشنگری خداست .

خدا آنچه را برای انسان مجهول است ، دربارة آن درقرآن روشنگری کرده است ، و آنچه هم برای انسان قبول نمودنش ، مشکل است و تحقّق پیدا

ص: 46

خواهد کرد ، دربارة آن هم به یک سبک دیگر روشنگری کرده است .

ص: 47

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109