سرود يكتاپرستى

مشخصات کتاب

بسم الله الرحمن الرحیم

مشخصات كتاب

سرشناسه : بهشتی، محمد، 1307 - 1360.

عنوان و نام پديدآور : سرود یکتاپرستی : فلسفه نماز، تغییر قبله، زبان نماز، نماز وسطی، نماز چیست؟/محمد حسینی بهشتی ؛ تهیه و تنظیم بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی.

مشخصات نشر : تهران: بقعه، 1385.

مشخصات ظاهری : [144] ص.

فروست : دوره آثار؛ 3.

شابک : 14000 ریال:964-91922-5-5

يادداشت : چاپ چهارم.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : فلسفه نماز، تغییر قبله، زبان نماز، نماز وسطی، نماز چیست؟

موضوع : نماز.

شناسه افزوده : بنیاد و نشر آثار و اندیشه های آیت الله شهید دکتر بهشتی.

رده بندی کنگره : BP186/2/ب94س4 1385

رده بندی دیویی : 297/353

شماره کتابشناسی ملی : 1239822

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

سرود یکتا پرستی

فلسفه نماز تغییر قبله زبان نماز نماز وسطی نماز چیست؟

شید آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی

بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی

تهران 1390

ص: 3

سرشناسه : بهشتی، محمد، 1307 - 1360.

عنوان و نام پديدآور : سرود یکتاپرستی : فلسفه نماز، تغییر قبله، زبان نماز، نماز وسطی، نماز چیست؟/محمد حسینی بهشتی ؛ تهیه و تنظیم بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی.

مشخصات نشر : تهران: بقعه، 1385.

مشخصات ظاهری : [144] ص.

فروست : دوره آثار؛ 3.

شابک : 14000 ریال:964-91922-5-5

يادداشت : چاپ چهارم.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : فلسفه نماز، تغییر قبله، زبان نماز، نماز وسطی، نماز چیست؟

موضوع : نماز.

شناسه افزوده : بنیاد و نشر آثار و اندیشه های آیت الله شهید دکتر بهشتی.

رده بندی کنگره : BP186/2/ب94س4 1385

رده بندی دیویی : 297/353

شماره کتابشناسی ملی : 1239822

ص: 4

فهرست

پیشگفتار ...7

فلسفه نماز ...11

تغییر قبله و علل آن (جلسه اول) ...33

تغییر قبله و علل آن (جلسه دوم) ...55

زبان نماز ...73

نماز وسطی ...83

نماز چیست؟ ...101

نمایه ...143

ص: 5

ص: 6

پيشگفتار

با وجود اينكه اقامه نماز به عنوان سنتى دينى در جوامع اسلامى قدمتى بس ديرينه دارد، براى بسيارى از مسلمانان هنوز هم پرسش هاى بسيارى درباره اين فريضه وجود دارد كه يا بى پاسخ مانده اند و يا پاسخ آنها به زبانى بيان نشده اند كه انديشه هاى جستجوگر را اقناع كند.

براستى چرا بايد نماز بخوانيم؟ "اين ايستادن و خم شدن، اين نشستن و به خاك افتادن و با هر يك كلماتى گفتن، چه معنى دارد؟" درست است كه برپايى نماز، جامه عمل پوشاندن به فرمان الهى است، اما اگر از فلسفه آن آگاه نباشيم، جز اين نمى توان انتظار داشت كه از آن كالبدى بى روح و عادتى بى ثمر بيش نماند - چنانكه براى بسيارى از ما چنين است.

كتابى كه در پيش رو داريد، مجموعه چهار گفتار و يك نوشتار است از شهيد آيت الله دكتر بهشتى درباره چيستى و فلسفه نماز و مسايل مربوط به آن: درباره روح و نقش "سرود يكتاپرستى".

اولين گفتار كه عنوان "فلسفه نماز" بر آن گذارده شده، به تاريخ بيست و دوم رمضان 1386 هجرى قمرى، برابر با چهاردهم دى ماه 1345 هجرى شمسى در مركز اسلامى هامبورگ ايراد شده است. آيت الله شهيد دكتر بهشتى كه خود از سرچشمه فيضان نماز بهره ها برده بود، با مشاهده

ص: 7

كم توجهى به اين عبادت انسان ساز، كه بدرستى ستون دين ناميده شده و منبع حياتبخش و نيروزاى مستمر زندگى مسلمان مؤمن محسوب مى شود، به تجزيه و تحليل نقش نماز در زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان مى پردازد و با استفاده از بديهيات فطرى، تلاش مى نمايد تا روح منور نماز را چنان بر شنوندگان بنماياند كه آن را به مثابه سرودى با آهنگ يكتاپرستى بنيوشند و بازتاب آن در جاى جاى زندگيشان آشكار باشد. رمز صلابت مشهور و مشهود در شخصيت آن شهيد فرزانه را بايد در چنين فهمى از نماز جست. آنان كه در پى يافتن راز راست قامتى وى در سراسر زندگى پرفراز و نشيب اجتماعى سى ساله او و مراحل دشوار نهضت اسلاميمان هستند، بايد به دركى چنين از نماز نايل شوند و ثمره تعظيم در برابر خالق يكتا را در روابط اجتماعى لمس كنند و ايمان داشته باشند كه "مسلمان در برابر هيچ كس تعظيم نمى كند". ثمره چنين دركى است كه به مسلمان جسارت مى دهد تا بگويد: "من شخصاً تاكنون در برابر هيچ كس تعظيم نكرده و نخواهم كرد. مسلمانم و مسلمان در برابر كسى تعظيم نمى كند" و "از هيچ كس ستايشگرى نمى كند"؛ "نه مرعوب هيچ چيز هستم و نه مجذوب"؛ چه تنها خداوند است كه سزاوار ستايش است. از همين روى، اگر مسلمان روزانه در پنج نوبت اين تمرين را بكند و اين سرود توحيد و يكتاپرستى را بخواند اثرى چنان ژرف در روح و جسم و جان او مى گذارد كه او را در مقابل سهمگين ترين مصائب و مشكلات، مقاوم و استوار مى سازد.

گفتار دوم، از سلسله مباحث تفسير قرآن ايشان برگزيده شده و به تفسير آيات 142 تا 152 سوره بقره كه به مناسبت تغيير قبله مسلمين از مسجدالاقصى به مسجدالحرام نازل شده است اختصاص دارد. در اين گفتار، نخست به زمان و شأن نزول اين آيات پرداخته شده است. پس از آن به جنبه

ص: 8

فقهى تعيين قبله و نقش عرف و محاسبات دقيق علمى عطف نظر شده است.

محور سوم بحث بر حول نقش اجتماعى و سياسى تغيير قبله در مرحله اى حساس از نهضت اسلام است كه در آن نياز به شفافيت صف بندى مسلمانان در مقابل غيرمسلمانان پديدار مى شود و در تغيير قبله نمود مى يابد.

چهارمين موضوع مورد بحث، نقش قبله واحد در يكپارچگى و وحدت كلمه مسلمانان است؛ يعنى »آن نوع جهانْ پيوستگى متمركز در محور اسلام و تسليم حكم و آيين خدا بودن كه شاخص ترين صفت امت اسلامى است. مردمى كه ايدئولوژى واحد آنها را به هم پيوسته و اين ايدئولوژى بر زندگى آنان تسلط كامل دارد، تصوير كننده جامعه جهانى اسلام هستند«. و از اين رهيافت است كه شهيد آيت الله دكتر بهشتى به انتقاد از برخى شيوه هاى رايج، اما نادرست، در مجالس بزرگداشت معصومين - عليهم السلام - و بويژه حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها مى پردازند و محتواى آنها را مغاير با هدف والاى پيامبر، امامان بزرگوار و گرامى دخت پيامبر مى خوانند.

گفتار سوم، پاسخى است كه در زمان تصدى ايشان در مركز اسلامى هامبورگ به پرسشى درباره زبان نماز داده شده است. شايان تذكر اين كه يكى از امورى كه ايشان بدان اهتمام مى ورزيدند، ارتباط با علاقه مندان و جستجوگرانى بوده است كه امكان حضور در مركز مذكور را نداشته اند. اين ارتباط گاه با ارسال نامه و گاه با ارسال نوار صوتى حاوى پاسخ هاى ايشان صورت مى گرفته است. تلاش ايشان در اين پاسخگويى بر آن بوده است كه با بيانى روان و به دور از اصطلاحات فنى فقهى، علت وجوب قرائت نماز به زبان عربى توضيح داده شود. اينجا نيز رد پاى نقش وحدت بخش نماز

ص: 9

به مثابه سرود يكتاپرستى قابل مشاهده است.

گفتار چهارم نيز از مباحث تفسير قرآن ايشان استخراج شده است كه به تفسير آيه 239 سوره بقره كه درباره نماز وسطى است اختصاص دارد. ايشان در اين بحث به طرح ديدگاه هاى متفاوتى كه توسط مفسرين و فقها در اين باب ارايه شده مى پردازند و راه حلى را عرضه مى كنند كه از طريق آن، جمع بين نظرات مختلف ممكن باشد.

پايان بخش كتاب حاضر، نوشتارى از آيت الله شهيد دكتر بهشتى است كه همزمان با گفتار آغازين اين مجموعه نگاشته شده و به صورت دومين نشريه مركز اسلامى هامبورگ منتشر گرديده است. اين نوشتار در سال 1347 براى نخستين بار با عنوان "نماز چيست؟" در ايران به چاپ رسيد. شهيد آيت الله بهشتى در اين رساله، بار ديگر بر نقش حياتبخش نماز تأكيد نموده است:

«نماز، سرود توحيد و يكتاپرستى و سرود فضيلت و پاكى است كه بايد فكر و روح ما را در برابر عوامل شرك زا و آلوده كننده اى كه در زندگى روزمره با آنها سر و كار داريم پاك و يكتاپرست نگهدارد.»

بنياد نشر آثار و انديشه هاى شهيد آيت الله بهشتى را اميد آن است كه انتشار مجموعه حاضر در احياى مفهوم و جايگاه نماز و اداى حق آن مؤثر افتد.

بنياد نشر آثار و انديشه هاى شهيد آيت الله بهشتى

ص: 10

فلسفه نماز

ص: 11

ص: 12

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين، والصلوة والسلام على جميع الانبياء والمرسلين، سيَّما الرسول الامين و حبل الله المتين، محمدٍ المصطفى خاتم النبييّن، و على آله واصحابه والائمة الهداة من اهل بيته؛ والسلام علينا و على عباد الله الصالحين.

اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اَقمِ الصّلوة، انّ الصّلوة تَنهى عن الفحشاء والمُنكر و لَذِكرُ اللّه اكبر(1).

اى محمد! آياتى كه از كتاب خدا بر تو وحى مى شود و سروش غيبى بر قلب پاكت فرو مى خواند برخوان! و نماز را به پا دار كه نماز از هر زشتى و ناپسند باز مى دارد، و ياد خدا بسى بزرگ تر است.

بحث امشب پيرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نكته اى را كه پيش از اين نيز خدمت آقايان و خانم ها عرض كرده بودم تكرار مى كنم:

ص: 13


1- 1. سوره عنكبوت، آيه 45.

يكى از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن اين است كه وقتى نواى قرآن در جلسه اى بلند مى شود، كوچك و بزرگ همه به احترام آن در كمال سكوت و آرامش بنشينند و گوش فرا دهند - حتى آنها كه قرآن را به دليل ناآشنايى با زبان عربى نمى فهمند.

و اذا قُرى ءَ القرآن فاستمعوا له و انصتوا(1)

وقتى قرآن خوانده مى شود، گوش بدهيد؛ ولى نه فقط گوش دادن، بلكه علاوه بر آن: »انصتوا!«؛ به احترام قرآن ساكت باشيد. گوش دادن مربوط به آنهاست كه معناى آيات را مى فهمند، اما »انصتوا« عام است؛ يعنى همه به احترام قرآن ساكت بمانيد. اين خود نوعى احترام گرفتن از كتاب خداست.

ضمناً، از آقايانى كه برنامه هاى جلسات را تنظيم و اداره مى كنند خواهش مى كنم از اين به بعد، قبل از شروع تلاوت قرآن، تذكر بدهند كه تلاوت قرآن كريم اكنون شروع مى شود و همه به احترام قرآن ساكت شوند؛ زيرا چه بسا بعضى افراد به اين نكته توجه نكنند. پس از اين مقدمه اينك به بحث اصلى خود مى پردازيم: نماز.

بسيار شده است كه مسلمان و غير مسلمان درباره نماز مى پرسند: آخر اين دولا و راست شدن، اين به خاك افتادن و برخاستن، اين كلمات يا آيات را خواندن و گفتن چيست؟ البته، عده اى به حكم تربيت اسلامى و عادت به آداب و سنن مسلمانى، با كمال شوق، نيمه شوق، يا گاهى حتى با كسالت ولى به حكم عادت، نماز را مى خوانند؛ اما غالباً درك درستى از آن ندارند. از اين رو، اگر كسى از ايشان بپرسد اين چه كارى است كه مى كنيد، قادر نيستند

ص: 14


1- 2. سوره اعراف. آيه 204.

پاسخ و شرح مناسبى در مورد عمل خود بدهند.

يكى از واجبات، بخصوص در عصر ما، اين است كه هر مسلمانى بفهمد نماز چيست؛ در نماز چه مى كند و چه مى گويد و هر يك از كلماتى كه ادا مى كند و كارهايى كه انجام مى دهد چه معنايى دارد. دانستن اين امر بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

من اميد داشتم تا زمان برگزارى اين جلسه كه به بحث نماز اختصاص دارد، نشريه اى را كه در نظر داشتيم درباره نماز تهيه كنيم، آماده شود و در اختيار همه قرار گيرد؛ ولى از آنجا كه هنوز ترجمه هاى شماره اول نشريه كامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعويق افتاد و لذا انتشار شماره دوم آن را كه حاوى بحث مفصل و منظمى درباره نماز است روا ندانستم. به هر حال ، بى آنكه به انتظار آن نشريه بنشينيم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض مى كنم. اميدوارم به يارى خداوند و با تأمين امكانات، بتوانيم هر چه زودتر اين بحث را كه بحثى بسيار ضرورى است براى نشر تنظيم و آماده كنيم.

اجازه بدهيد قبل از اينكه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع كنم؛ زيرا بيم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان كلمه اول بمانم و پس از يك ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از اين رو مستقيماً وارد اصل بحث مى شوم.

من مسلمانم؛ روزانه در پنج نوبت، يا لااقل در سه نوبت، نماز مى گذارم: صبح، از سپيده صبح تا طلوع آفتاب: دو ركعت؛ ظهر، از نصف النهار هر مكان تا غروب آفتاب: دو چهار ركعت )هشت ركعت( به نام ظهر و عصر؛ شب، از غروب آفتاب تا نيمه شب يا تا سپيده صبح: يك سه ركعت و يك چهار ركعت به نام مغرب و عشاء.

ص: 15

توجه داريد كه اگر وقت نمازها را از نامشان بگيريم، وقت واقعى شان چنين خواهد بود: صبح )بامداد(، ظهر، عصر )يعنى در حدود دو يا سه بعد از ظهر(، مغرب )غروب( و بعد عشاء )شامگاه(؛ يعنى موقعى كه ديگر هيچ روشنى در آسمان نيست.

نماز اسلامى پنج نوبت است؛ ولى به فتواى فقهاى شيعه، انسان مى تواند حتى بى آنكه عذر و مشكلى داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنين است؟ اولين سؤالى كه در رابطه با نمازهايى كه مى خوانيم مطرح مى شود اين است كه در بيست و چهار ساعت چند نوبت بايد نماز خواند. اگر جوان هايى كه هنوز وارد ميدان زندگى نشده اند، يا حتى آنان كه هنوز وارد ميدان جوانى نشده اند پيش از آنكه به ميدان زندگى و جوانى پا نهند چنين پرسشى را از من كنند، مشكل مى توانم به آنها پاسخ بگويم؛ چون جوان در اين سن سراسر پاكى است و نمى فهمد كه چرا لازم است يك انسان در بيست و چهار ساعت پنج بار خود را بشويد. او نمى تواند اين نكته را درك بكند و من نيز كمتر مى توانم در اين باره به آنان توضيح كافى بدهم. ولى فعلاً روى سخنم با آقا پسر و دختر خانمى است كه به دوره جوانى رسيده يا در شرف ورود به ميدان جوانى است؛ آقا و خانمى كه غرق زندگى است و حتى موقعى كه در خيابان راه مى رود حواسش جمع خودش نيست و ممكن است خداى نكرده زير ماشين برود؛ روى سخن من با چنين افرادى است.

آدميزاد به حكم آفرينش خاصى كه دارد، سخت در معرض غفلت از خدا، راه خدا، پاكى و فضيلت است. بايد دائماً يك نظم معنوى مراقب او باشد تا از راه خدا و فضيلت و پاكى منحرف نشود. اما چون اين كار دائماً ممكن نيست، او را در شبانه روز پنج، يا لااقل سه نوبت به سوى خدا مى خوانيم. ساعاتى را نيز در خواب مى گذراند. و براى اينكه زندگى اش خيلى درهم

ص: 16

نشكند، صبح تا ظهر نيز او را فارغ البال مى گذاريم تا با خيال راحت به سراغ كار خود برود. بدين ترتيب بخشى از روز را درگير تكليف نماز نيست، اما در پنج يا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار مى گيرد.

مى دانيد اين پنج نمازى كه در روز مى خوانيد چيست؟ در روايتى نيكو و لطيف، ضمن تمثيلى، حكمت نماز ذكر شده است: اگر يك انسان در بيست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پايش را بشويد، آيا باز هم كثيف مى ماند؟ هرگز! معناى پنج بار نماز نيز همين است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شست وشو ده تا دائماً پاكيزه بمانى.(1)

شما كه اينجا در اروپا زندگى مى كنيد مى دانيد كه فرد طبقه معمولى اروپايى تقريباً مقيد است كه لااقل هر روز يك بار قسمت ظاهر بدن، يعنى سر و گردن و دست و پاى خود را بشويد. چرا؟ براى اينكه مى خواهد دائماً در انظار تميز باشد. واقعيت اين است كه او فقط به انظار اهميت مى دهد، لذا نسبت به بقيه قسمت هاى بدن كه در انظار جلوه ندارد خيلى مقيد نيست. اما آيا براستى فقط تن آدمى كثيف مى شود؟ روح كثيف نمى شود؟ بى انصافى است اگر پاسخ منفى دهيم. همان گونه كه يك گل خوش بوىِ لطيفِ نازك، خيلى زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل مى شود و به فساد و پژمردگى مى گرايد، روح لطيف آدمى به مراتب از جسم او براى آلوده شدن حساس تر و آماده تر است و به دليل خاصيت قبول و انفعالش ضمانت

ص: 17


1- 3. ارأيتم لو ان نهرا بباب احدكم يغتسل فيه كل يوم خمساً ما يقول؟ ذاك يبقى من دونه؟ قالوا: لا يبقى من دونه شيئاً! قال: فذلك مثل الصلوات الخمس يمحواللَّه به الخطايا. (صحيح بخارى، كتاب نهم، باب ششم.)

بيشترى مى خواهد تا در برابر عوامل فساد محيط مصون بماند. اسلام، ضامنى بهتر از پنج نوبت توجه عميق به خدا پيدا نكرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفت وگوى در برابر خدا - آن هم با توضيحاتى كه عرض مى كنم. به نظر شما اين ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذير؟ لازم و سودمند؟ يا يك تكليف شاق و بارى خسته كننده؟ كدام يك؟

و اِنَّها لَكبيرَةٌ الا على الخاشعين؛ الذين يَظنّونَ اَنّهم مُلاقوا رَبَّهِم.(1)

نماز بار سنگينى است؛ مگر براى مردمى كه به پاكى، خدا و راه خدا، و زندگى جاويد و روز جزا ايمان آورده اند. آنان كه مى دانند هدف زندگى انسان، داشتن فضيلت و پاك ماندن و رشد و كمال معنوى است از نمازهاى پنجگانه استقبال مى كنند. نماز براى آنها سنگين و سخت نيست.

ما وقتى به نماز مى ايستيم چه مى كنيم و چه مى گوييم؟ قبل از هر چيز، دست و صورت و سر و پا را براى خدا تميز مى كنيم. پس با دو نكته مواجهيم: اولاً، تميز مى كنيم؛ ثانياً، اين عمل را براى خدا انجام مى دهيم. من هر وقت به اين بخش از تعاليم اسلام مى رسم واقعاً حالت وجد پيدا مى كنم. مى بينم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنيا و آخرت، زندگى و كمال را به طرز زيبايى به هم پيوند داده است. ملاحظه كنيد؛ مى خواهم نماز بخوانم، وضو مى گيرم. وضو گرفتن چيست؟ وضو به معنى نظافت، شست وشو و پاكيزگى است. كجا را پاكيزه مى كنم؟ قسمت هايى از بدن را كه معمولاً بيرون است: صورت بيرون است و زودتر كثيف مى شود؛ دست معمولاً تا آرنج بيرون است و در مواقع معمولى بيشتر كثيف مى شود؛ بعد هم قسمتى از

ص: 18


1- 4. سوره بقره، آيات 45 و 46.

جلوى سر و روى پا كه بيرون است همه را تميز مى كنم. اما آيا اگر يك نفر پيش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را كاملاً تميز كرده باشد، باز هم بايد وضو بگيرد؟ بلى. چرا؟ چون در اين پاكيزه كردن به نام وضو يك نكته ديگر نيز وجود دارد: پاكيزه كردن خود براى خدا.

مى دانيد كه انسان در موقع وضو گرفتن بايد براى خدا وضو بگيرد؛ يعنى بايد به اين نكته توجه كند كه خود را براى خدا پاكيزه مى كند. انسان در اين حال يك قدم به سمت پاكيزه شدن روح نيز برمى دارد. بنابراين، اگر كسى تمام تن خود را همين حالا تميز كرده، اما اين كار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اينكه بخواهد تميز بشود و به سوى خدا برود انجام نداده باشد، عمل او اين نقيصه را دارد كه فقط تميز كردن جسم است نه تميز كردن جان. انسانى كه مى خواهد در برابر خدا به حالت راز و نياز بايستد، بايد قبل از آن يك قدم به سمت پاكيزگى جان برداشته باشد و براى خدا وضو بگيرد. به قول حافظ:

دوش رفتم به در ميكده خواب آلوده

خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده

آمد افسوس كنان مغبچه باده فروش

گفت بيدار شو اى رهرو خواب آلوده

شست وشويى كن و آنگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده

آن مى كه حافظ مى گويد، ميى است كه عقل را به خاطر داغى سر از دست آدمى نمى گيرد. مى عشقى است كه عقل را در راه پاكى و صفا مى گيرد. مسلم اين است كه در زبان عرفا، اصطلاح و كلمه "مى" براى تعبير از جهت

ص: 19

شيفته كننده و شيوا و شيدا كننده شخص عاشق كمال و معنويت به كار رفته است.

شست وشويى كن و آنگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده

وضو، شست وشوى كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است. يك قدم به سمت پاكى معنوى برداشتن است. لذا، اگر كسى همين حالا نيز حمام رفته، بايد براى خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و خدايى بودن نزديك تر شده باشد.

بنابراين، نمازگزارِ مسلمان، دست و صورت و سر و پا، و نيز اندكى دل خود را تميز مى كند، آن گاه به محراب عبادت و بندگى مى رود. محراب مختص امام جماعت نيست؛ هر جا به نماز بايستيد همان جا محراب است. به جنگ شيطان و هوا و هوس رفتن است. محراب، جايگاه مبارزه با خودپرستى و خودخواهى است.

بارى، نمازگزار با اين توجه قلبى كه براى خدا نماز مى خواند، در محراب خويش مى ايستد و اولين كلمه اى كه مى گويد اين است: »الله اكبر«؛ خدا برتر و بزرگ تر است از همه چيز. توجه كنيد؛ با گفتن »الله اكبر« و بيان اين شعار بزرگ اسلام، يك مسلمان همه عظمت هاى ديگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد مى كند. اين مسأله نياز به توضيح فراوان دارد؛ اما همان گونه كه عرض كردم اگر بخواهيم در اينجا درنگ كنيم از اصل بحث باز مى مانيم. انشاءالله تفصيل مطلب را به بعد موكول مى كنم و فعلاً به توضيح مختصرى اكتفا مى كنم.

باور كنيد آدمى در زندگى غالباً در اثر مرعوب شدن يا مجذوب شدن

ص: 20

دچار لغزش مى شود. آنان كه مى لغزند، يا مرعوب اند، يا مجذوب. به آنكه در برابر عظمت زيبايى و دلربايى چيزى مفتون شده و خود را باخته، مى گوييم مجذوب. به آنكه در برابر صفوت و سيطره قدرتى خود را باخته، مى گوييم مرعوب. آدمى كه خود را نبازد به اين زودى ها دچار لغزش نمى شود. اين يك نكته عالى اسلامى است. مسلمان حق ندارد در برابر هيچ چيز خود را ببازد. البته او به حكم اينكه انسان است از چيزهاى خوب خوشش مى آيد(1)؛ اما خوش آمدن يك مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از كف دادن مطلب ديگر. اين دو معمولاً با هم خلط مى شوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، مى گويى در برابر اين ظواهر فريبنده حيات اين قدر پا روى همه چيز نگذار؛ مى گويد، مگر من آدم نيستم و دل ندارم؟ اين درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل دارى، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببين اين چيزى كه تو از آن خوشت مى آيد تا چه اندازه برايت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببين اگر سودمند است از چه راهى مى توانى آن را به دست بياورى؛ از راه حلال يا حرام؟ از راه شرافت مندانه يا از راه غيرشرافت مندانه؟ نكته در اينجاست: خود را نباز.

مسلمان حق ندارد در برابر قدرت ها مرعوب باشد - هر قدرت انسانى، يا هر قدرت طبيعىِ بالاتر از آن. معناى نماز آيات همين است. آدميزاد در موقع زلزله هاى سخت، خود را مى بازد. متأسفانه اين نماز را بد معنى مى كنند. خيال مى كنند اسلام به مسلمان ها گفته موقع زلزله و گرفتن ماه و خورشيد و

ص: 21


1- 5. آقايى رفته بود بالاى منبر و داد زده بود: ايهاالناس! چه كسى در اين مجلس است كه از آواز خوب و موسيقى خوب بدش بيايد؟ يك نفر بلند شده بود، گفته بود: »من«. آقا گفته بود فوراً او را به اصطبل برسانيد؛ او آدميزاد نيست!

از اين قبيل، براى اينكه بلا برطرف شود نماز آيات بخوانند. اصلاً معناى نماز آيات اين نيست. اگر كسى ذره اى با روايات ما آشنا باشد مى فهمد كه معناى نماز آيات اصلاً اين نيست. معناى نماز آيات اين است: بشر ممكن است در برابر حوادث فوق العاده طبيعى خود را ببازد؛ اسلام مى گويد در اين هنگام فوراً بگو: »الله اكبر«؛ يعنى اينها هيچ عظمت ندارد، خود را نباز!

اگر تاريخ اسلام را مطالعه كنيد مى بينيد شعار سربازان مسلمان در ميدان جنگ »الله اكبر« بود؛ يكمرتبه همه با هم مى گفتند »الله اكبر«، و پشت دشمن را به لرزه در مى آوردند.(1)

بنابراين، من مسلمانم و نماز را شروع مى كنم: »الله اكبر«؛ يعنى من نه مرعوب چيزى هستم، نه مجذوب چيزى. خدا از همه چيز بزرگ تر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحيم.

شما مى دانيد - اين روزها معمول است و سابقاً نيز معمول بوده - كه وقتى مى خواستند جايى را افتتاح كنند مى گفتند به نام نامى فلانى اينجا را افتتاح مى كنيم. در اسلام اين معنا قدغن است. هر كار به نام خداست. تنها خداست كه مى شود به نام او كارى را شروع كرد، جايى را افتتاح كرد، يا بنايى را بنيان گذاشت. مسلمان، همه كارش را تنها به نام خداى بخشايشگر مهربان آغاز مى كند.

الحمد لله رب العالمين: ستايش مخصوص خداست؛ خداى جهانيان.

تملق و چاپلوسى از عوامل فساد دو جانبه است. هم براى شخص

ص: 22


1- 6. در مورد تأثير عجيب اين شعار در جنگ هايى كه مسلمانان در شام كردند، داستان هاى بسيار جالبى وجود دارد كه شايد در جلسه ديگرى نقل كنم.

متملق فساد روحى و پستى و دنائت مى آورد، هم آن كسى را كه ديگران تملق او را مى گويند گمراه مى كند؛ يعنى فساد دو جانبه دارد. مسلمان از هيچ كس ستايشگرى نمى كند، گرچه قدردانى مى كند؛ مثلاً مى گويد فلانى مردى خدمتگزار است. اين، قدردانى و شكر است. انسان بايد سپاسگزار همه كس باشد. شما به من محبتى مى كنيد، من نيز مى گويم بسيار متشكرم. اين لازم است. تشكر، يعنى سپاسگزارى در برابر محبت شما. اما اگر شما به من محبتى كنيد و من بگويم متشكرم، بعد هم شروع كنم براى شما اوصاف حميده و خصال پسنديده اى را برشمارم كه يا هيچ يك از آنها در شما نيست، يا مقدار كمى در شما وجود دارد ولى من آن را چند برابر بكنم، اين عمل ستايشگرى است. تنها موجودى كه انسان مى تواند و شايد و بايد كه زبان به ستايش او بگشايد خداست، كه كمال مطلق است و هر چه درباره او بگوييم باز هم كم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشيد؛ از ايشان قدردانى، تشكر، سپاسگزارى بكنيد، ولى ستايشگرى نكنيد. حمد و ستايشگرى مخصوص خداى جهانيان است.

الرحمن الرحيم: خداى مهربان.

مالك يوم الدين: خدايى كه روز كيفر و پاداش دارد)توجه به معاد(.

اياك نعبد و اياك نستعين: بارالها! ما فقط تو را مى پرستيم و در برابر هيچ كس ديگر حالت پرستش نداريم و كمك هاى غيبى را فقط از تو مى خواهيم.

توجه بفرماييد، ما از همه چيز كمك مى گيريم؛ به اين معنى كه يا

ص: 23

فعاليت مى كنيم، يا معامله مى كنيم. تنها موجودى كه از او كمك مى گيريم اما نه به صورت معامله، خداست - و معنى »اياك نستعين« همين است. مسلمان چشم طمع به هيچ كس ندارد؛ و گرنه از او استعانتى شرك آميز خواسته است. با ديگران يا به صورت كار و فعاليت روبرو مى شود، يا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع كمك هاى آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعى پستى است كه به روح بلند مسلمان نشايد.

آن روزى كه مسلمان كمك آقامنشانه از كسى بخواهد فقط حق دارد آن را از يك نفر طلب كند؛ آن هم خداست. اين گونه كمك خواستن، در منطق يك مسلمان منحصر به خداست.

اهدنا الصراط المستقيم: بارالها! راه راست را به ما بنما.

صراط الذين انعمت عليهم: راه مردمى كه نعمتت را بر آنها ارزانى داشتى و از نعمتت برخوردارند.

غير المغضوب عليهم: نه راه آنها كه به خشمت گرفتارند؛

ولاالضالين: و نه راهى كه گمراهان مى روند.

اين خواسته هاى اصيل يك مسلمان از خدا در هر نماز است. بعد از آن نيز مقدارى قرآن مى خواند:

بسم الله الرحمن الرحيم. قل هوالله احد؛ بگو خدا تنها يك خداست.

الله الصمد؛ خداى به تمام معنا كامل؛ خداى كمال مطلق.

لم يلد و لم يولد؛ خدايى كه نه زاده و نه زاييده شده.

و لم يكن له كفواً احد؛ و نه همتايى دارد.

ص: 24

نمازگزار وقتى كه اينها را مى گويد مفاهيم و تعاليم عالى اسلام را به خود تلقين مى كند. بعد مى گويد: الله اكبر )البته اين ذكر مستحب است(؛ به ركوع مى رود و خم مى شود. توجه كنيد! خم شدن يك مسلمان به حالت ركوع در نماز معنا دارد. معناى آن اين است كه مسلمان در برابر هيچ كس ديگر تعظيم نمى كند. مگر نه اينكه شما وقتى به حالت ركوع مى رويد مى گوييد سبحان ربى العظيم و بحمده؟ پاك باد خداى من كه بزرگ است و ستايش از آن اوست. گفتن اين جمله چه معنايى دارد؟ يعنى: عظمتى كه مرا وادار به تعظيم كردن و خم شدن مى كند مخصوص خداست. پاك باد خدا كه من در برابر كسى جز او به حالت تعظيم خم نشوم.

تاريخ اسلام را بخوانيد. در موقعى كه پيغمبر )ص( و مسلمان ها در مكه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده كمى كه دارند بر ستى و موجوديت خود مى ترسند، عده اى مسلمان به فرمان پيغمبر، براى اينكه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مكه خشك شود، دستور مى گيرند به حبشه مهاجرت كنند. هفتاد و چند نفر بتدريج - و نه در يك نوبت - به حبشه آمدند. وقتى به حبشه مى آيند، نجاشى پادشاه حبشه به آنان پناه مى دهد. قريش هم يكى دو نفر مأمور با هدايا و تحف پيش نجاشى مى فرستند و در خواست مى كنند كه اينان را از خاك خود بيرون كن و دستور بده به سرزمين پدرى و مادرى و وطن آباء و اجدادى خود برگردند. نجاشى پاسخ مى دهد كه من اينان را نديده ام، ولى براى چه بايد اين كار را بكنم؟ مى گويند اينها دين پدر و مادرى، دين آباء و اجدادى و مقدسات ملى خود را زير پا گذاشته اند. مى گويد من كه نمى دانم؛ بايد اينها بيايند تا ببينم حرف حسابشان چيست.

قرار مى شود در فلان روز كه بار عام است، به چند نفر، يا به همه اين عده اى كه به عنوان پيروان محمد )ص( به پايتخت حبشه آمده اند، اجازه

ص: 25

بدهند كه به حضور نجاشى امپراطور حبشه بيايند. نجاشى امپراطورى مسيحى است. به اين نكته توجه بفرماييد كه وقتى به اين مسلمان ها اطلاع مى دهند، مى گويند همه كه برويم فايده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را كه ارزنده ترند به عنوان نماينده انتخاب مى كنيم تا بروند. يكى از آنها جعفر بن ابى طالب، برادر على بن ابيطالب - عليه السلام - است. قرار مى شود اين دو نفر بيايند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شكايت نمايندگان قريش، در پيشگاه و حضور نجاشى دفاع كنند. وقتى جعفر و همراهش مى خواهند به تالارى كه نجاشى در آن روى تخت نشسته وارد شوند سرشان را راست مى گيرند و وارد مى شوند. درباريان نجاشى و مأمورين تشريفات در برابر نجاشى تا زمين خم مى شوند و به آنها مى گويند به خاك بيفتند. اما اينان اصلاً تكان نمى خورند. به آنها مى گويند مگر شما وحشى هستيد؟ مگر شما آدم نيستيد؟ داريد در برابر امپراطور حاضر مى شويد! اينان پاسخ مى دهند كه اى بيچاره ها! ما اگر قرار بود به خاك بيفتيم اينجا نمى آمديم؛ ما اينجا آمديم تا در برابر انسان ها به خاك نيفتيم. جعفر و همراهش در چنين موقع حساس و خطيرى حاضر نمى شوند در برابر نجاشى قد خم كنند.

بله، اين است مسلمان! مسلمان در برابر هيچ كس تعظيم نمى كند. من حتى به بچه هاى كوچك خودم كه گاهى از سر تقليد از ديگران مى خواهند به من يا مادرشان احترام بگذارند و تعظيم كنند گفته ام مبادا حتى در برابر من تعظيم كنيد؛ در برابر هيچ كس تعظيم نكنيد. من هم شخصاً تاكنون در برابر هيچ كس تعظيم نكرده ام و نخواهم كرد. من مسلمانم؛ مسلمان كه در برابر كسى تعظيم نمى كند - : سبحان ربى العظيم و بحمده. بعد برمى خيزد و به خاك مى افتد. عده اى در برابر بزرگان به خاك مى افتند، اما مسلمان در برابر

ص: 26

خدا به خاك مى افتد و مى گويد: سبحان ربى الاعلى و بحمده. اگر قرار است عده اى در برابر متوسطين تعظيم كنند و در برابر بزرگ ترها به خاك افتند، براى من بزرگ ترينِ بزرگ ترها )الاعلى( و بالاترينِ بالاها خداست. پاك باد خداى بالاتر از همه كه من در برابر كسى جز او به خاك بيفتم.

اين يك ركعت نماز. حال واقعاً بگوييد، اگر مسلمان در هر روز پنج بار اين تمرين را بكند و اين سرود توحيد و يكتاپرستى را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه مى فرماييد نماز چيست؟

ركعت دوم، سوم و چهارم نيز همين طور. حال به تشهد و سلام مى پردازيم. اشهد ان لا اله الى الا الله وحده لا شريك له؛ گواهى مى دهم كه جز خداى آفريدگار جهان هيچ خدايى نيست و تنها او بى همتاست. و اشهد ان محمداً عبده و رسوله؛ گواهى مى دهم كه حتى محمد)ص( نيز بنده و فرستاده خداست. اين شهادت را مى دهم تا مبادا من هم مثل پيروان مسيح، محمد )ص( را هم مرز خدا كنم. مسلمان هر روز چند بار اين جملات را مى گويد تا مبادا او هم به انحراف مسيحيت دچار شود. بعد هم براى اينكه معلوم باشد گرچه محمد خدا نيست، اما انسانى است كه حقوقى بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود مى فرستد: اللّهم صل على محمد و آل محمد؛ يعنى، درست گفتم محمد)ص( بنده خدا و پيغمبر خداست، اما حق پيغمبرى و رهبرى بر ما دارد؛ پس خدايا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن )البته اين مستحب است(: السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو اى پيغمبر! بعد )خوب توجه كنيد(: السلام علينا و على عباد الله الصالحين؛ سلام بر ما و بر همه بندگان نيكوكار خدا.

مسلمان در هر نمازى پيوند دوستى با همه بندگان نيكوكار خدا را به

ص: 27

خود تلقين مى كند. به عبارت ديگر، درود صلح بر بندگان نيكوكار و مسلمان را هر روز در نماز تكرار مى كند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر كسانى اينجا هستند: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

لبّ مطلب اين است كه نماز، سرود يكتاپرستى، كمال، فضيلت، و سرود حفظ شخصيت مسلمان است كه هر روز چند بار مى خواند.

اگر شما به سربازخانه برويد مى بينيد سربازان هر روز لااقل يك بار سرود سربازى مى خوانند. اگر علت اين مسأله را بپرسيد، مى گويند براى اينكه بايد روح فداكارى در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقين است. تلقين عامل زنده نگه داشتن روح فداكارى و جانبازى در سرباز است.

اسلام نيز مى گويد نماز سرود توحيد است؛ سرود كمال و فضيلت است و مسلمان در هر روز بايد در چند نوبت آن را بخواند تا روح يكتاپرستى و كمال و فضيلت در او زنده بماند. اين معنى نماز است. حالا درمى يابيد كه چرا خداوند به پيغمبر )ص( مى گويد نماز را در ميان مسلمانان ترويج كن؛ چون نماز از عوامل پيشگيرى از فساد است. چون نماز روح ايمان را تقويت مى كند، و ايمان هر قدر تقويت بشود فساد كم مى شود. از اين بالاتر: »و لذكر الله اكبر«؛ نماز ياد خداست - كه اين لذتى بالاتر است.

در قرآن كريم درباره نماز خصوصياتى آمده است:

اَقِم الصّلوة لدُلوك الشَّمسِ الى غَسَق الَّيل و قرآن الفَجر؛ انَّ قرآن الفجر كان مشهوداً. و من اليل فتهجَّد به نافلةً لك عَسى اَنْ يَبعثَكَ رَبُّك مقاماً محموداً(1)

ص: 28


1- 7. سوره اسراء، آيات 78 و 79.

اين آيه درباره اوقات نماز است. علاوه بر آن، به مسلمان ها تأكيد شده است كه نماز را محترم بشماريد: حافظوا على الصلوات والصلوة الوسطى(1)؛ مواظب نماز باشيد، بخصوص نماز ميانه. نماز ميانه، يا نماز صبح است كه غالباً به خطر خواب نزديك است، يا نماز ظهر است كه ميان روز است. نماز صبح ميان شب و روز است و نماز ظهر نماز ميان روز است. يكى از اين دو نماز ميانه - يا شايد هر دو - در خطر است. آن در خطر خواب، اين در خطر كار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.

در اواسط نضج اسلام در مدينه، و بلكه به يك معنا مى شود گفت در اواخر آن، شهر طائف مدتى در محاصره مسلمان ها بود ولى فتح نشد. پيغمبر )ص( نيز برگشت. اهل طائف ديدند كه بالاخره نمى شود و بايد فكرى كرد. چند نفر سفير پيش پيغمبر فرستادند. مى دانيد پيغمبر)ص( از آن سفرا كجا پذيرايى كرد؟ در مسجد مدينه. گفت براى اين سفرا خيمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. يك نفر را هم مأمور پذيرايى از آنها كرد - گرچه اين سفرا كافر بودند. اين سفيران مردم طائف آمدند به پيغمبر )ص( گفتند يا محمد! حقيقت اين است كه ما احساس كرديم نمى توانيم در كنار مسلمان ها بدون پيمان و عهدى زندگى كنيم. آمديم كه در زير لواى تو باشيم.

فرمود، بفرماييد مسلمان شويد و به زير لواى اسلام بياييد. گفتند ما مسلمان مى شويم؛ قبول مى كنيم كه خدا هست و اين بت ها را هم كنار مى گذاريم. قبول هم مى كنيم كه تو پيغمبرى و ماليات و مانند آن هم مى دهيم. فقط از تو خواهش داريم كه نسبت به دو مطلب درباره ما آسان بگيرى و سخت نگيرى. پيغمبر در مورد هر يك از طوايف كه مسلمان

ص: 29


1- 8. سوره بقره، آيه 238.

مى شدند به خود آنها دستور مى داد بروند و بتخانه ها را خراب كنند. آنان به پيغمبر گفتند ما را از اين مأموريت معاف بدار؛ خودت هر كس را صلاح مى دانى بفرست تا بتخانه ها را خراب كند. اما بت هبل در ميان عوام ما خيلى ارزش دارد؛ آن را فعلاً چند سالى دست نزن تا مردم عادت بكنند، بعد هر كارى مى خواهى بكن. پيغمبر )ص( فرمود، اينكه من چند سال بگذارم كه نمى شود؛ اما اينكه خود شما بت ها را نشكنيد و من كسى را بفرستم قابل اجراست. اين را قبول كرديم؛ اما شرط دوم چيست؟ گفتند شرط ديگر اين است كه ما مسلمان مى شويم ولى نماز نمى خوانيم. پيغمبر فرمود: لا خير فى اسلام ليس معه الصلوة؛ اسلامى كه با تمرين روزانه آن، يعنى نماز، همراه نباشد خير و بركت و اثرى ندارد. يعنى اينكه اگر مسلمان شويد اما نماز نخوانيد براى ما قابل قبول نيست. در روايات هست: الصلوة عمود الدين، ان قبلت قُبل ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها؛ نماز ستون دين و تمرين ديندارى است.

عده اى مى پرسند خيلى ها هستند، نمازشان ترك نمى شود، اما نادرستى هم مى كنند؛ مال مردم را هم مى خورند؛ دروغ هم مى گويند؛ خيانت هم مى كنند. پاسخ اين اشكال چيست؟ با جواب دادن به اين مسأله بحث امشب را تمام مى كنم. جواب و حل اين مطلب اين است كه برادر عزيز و خواهر عزيز! هر كسى مقدارى كمال و فضيلت و مقدارى هم بى كمالى و بى فضيلتى دارد. كامل مطلق فقط خداست. آن آدمى كه مى بينيد نماز مى خواند اما دروغ هم مى گويد و خيانت هم مى كند، اگر نماز نمى خواند از ديوار مردم هم بالا مى رفت. اثر نماز خواندن او اين است كه از بيشتر شدن فساد او و فاسدتر شدنش تا حدودى جلوگيرى مى كند؛ و اين غنيمت است. ما معمولاً به اين اثرها توجه نمى كنيم.

ص: 30

تقريباً سه سال پيش بود كه با مردى آشنا شدم. او قبلاً از دوستان و هم پياله هاى يكى از الوات درجه اول تهران بود؛ ولى هنگامى كه وى را ديدم به مردى نسبتاً حسابى تبديل شده بود و خيلى هم با آن هم پياله اش فرق داشت. به من گفت، من و فلان كس سال ها با هم هم پياله و همكار و همه كاره بوديم، اما من در عالم لوطى منشى يك كار را مى كردم و آن اينكه، طبق آن تربيت قبلى كه داشتم، نماز را مى خواندم. مى گفت، به خدايت و به جدت مصطفى )ص( قسم، پيش تو اعتراف مى كنم اين كه حالا مى بينيد من وضعم با آن دوستم فرق دارد، - زن دارم، بچه دارم، خانه دارم، كاسب شدم، به زندگى ام مى رسم، سرم به راه است و كار خير هم انجام مى دهم - به عقيده خودم مرهون همان نماز دست و پا شكسته اى است كه مى خواندم. اين اعتراف يك مرد درباره خود است. اين يعنى همان نماز كم خاصيت. البته، نماز كامل آن است كه انسان را از همه ناپاكى ها پاك كند؛ اما نماز ناقص نيز انسان را از مقدارى از ناپاكى ها پاك مى كند يا دور نگه مى دارد و كمى به او مصونيت مى دهد. خوب توجه كنيد، حداقل معناى اين كه يك آدم در روز سر وقت پا مى شود و نمازش را مى خواند چيست؟ حداقل مطلب اين است كه اين آدم كلمه وظيفه را مى فهمد - و اين خود يك كمال است. البته، چه بهتر كه نمازى بخوانيم پاك كننده؛ نمازى بخوانيم كه نشاط دهنده روح و روشن كننده قلب باشد. ولى نمى توان به كسى گفت چون نماز تو واجد آن ويژگى هاى متعالى نيست آن را رها كن. بالاخره نماز او پيوندى ميان او و اسلام، ميان او و كمال و فضيلت برقرار مى كند؛ ولو پيوندى خيلى باريك و نازك و كم اثر. هر چه اين پيوند بيشتر باشد، بهتر است.

اميد دارم با اين معنا و مفهومى كه براى نماز عرض كردم، از امشب نماز در چشم بصيرت ما و در پيش همه ما قيمت ديگرى پيدا كند. اميدوارم

ص: 31

پدران و مادران به سهم خود بكوشند به بچه ها با همان زبانى كه مى فهمند اين معانى را در حدود فهمشان ياد دهند و اميدوارم ما نيز بزودى امكاناتى پيدا كنيم و در آينده نزديك اين فرصت نصيب شود كه در مسجد نيز زمينه اى براى فهماندن اين مطالب، مخصوصاً به كودكان، فراهم شود.

ص: 32

تغيير قبله و علل آن (جلسه اول)

ص: 33

ص: 34

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام على جميع انبيائه و رسله، و على سيدنا خاتم النبيين و على الخيرة من آله و صَحبه والائمة الهداة من اهل بيته، والسلام علينا و على عباد الله الصالحين.

آياتى كه امشب مورد بحث قرار مى گيرد، آيه هاى 142 تا 152 از سوره بقره است.

َيَقولُ السّفهاءُ مِن النّاس ما وَلّيهم عن قبلتهمُ الّتى كانوا عليها. قل للّه المشرقُ والمغرب، يَهدى مَن يَشاءُ الى صِراطٍ مُستقيم(1)

بزودى مردم نابخرد خواهند گفت چه چيز سبب شد كه مسلمانان از

ص: 35


1- 9. سوره بقره، آيه 142.

قبله اى كه داشتند روى بگردانند. بگو، مشرق و مغرب از آن خداست. هر كه را بخواهد به راه راست رهنمون مى شود.

و كذلك جَعَلناكُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَكونوا شُهَداءَ على النّاسِ و يَكونَ الرَّسولُ عَليكم شهيداً(1)

ما اينچنين شما را گروهى ميانه رو قرار داديم تا شما براى مردم سرمشق و نمونه و گواه حق باشيد و پيغمبر سرمشق و نمونه و گواه شما.

و ما جَعَلنا القبلَةَ الّتى كُنتَ عَليها اِلا لِنَعْلمَ مَن يَتَّبعُ الرّسولَ ممَّن يَنقلبُ على عَقِبَيه(2)

قبله اى را كه تو قبلاً بدان سو نماز مى گزاردى مقرر نساخته بوديم جز براى آنكه بدانيم چه كسى پيرو پيغمبر است و چه كسى از پيغمبر رو بر مى گرداند. و اِن كانَت لكبيرةً الا عَلى الّذين هَدَى الله (3)

و اين حادثه جز بر آنها كه خدا هدايتشان كرده بود بسى سنگين بود.

و ما كانَ اللّهُ لِيُضيعَ ايمانكم.

قرار خدا بر آن نبوده كه ايمان شما را تباه سازد.

انَّ اللّهَ بِالنّاس لَرؤُف رَحيم (4)

خدا نسبت به مردم مهربان است.

ص: 36


1- 10. سوره بقره، آيه 143.
2- 11. ادامه آيه 143 سوره بقره
3- 12. ادامه آيه 143 سوره بقره
4- 13. ادامه آيه 143 سوره بقره

قَد نَرى تَقلُّبَ وَجهِكَ فِى السَّماء(1)

ما مى بينيم كه تو به سوى آسمان رويت را به اين سو و آن سو مى كنى.

فَلَنُولّينَكَ قِبلةً تَرضيها.(2)

ما تو را برمى گردانيم به قبله اى كه از آن خرسند باشى.

فَوَلِّ وَجهَكَ شَطْرَ المَسجِدالحَرام(3)

رويت را به جانب مسجدالحرام كن.

وحيث ما كُنتم فَولّوا وُجوهَكم شَطْرَه(4)

و شما مسلمانان هر جا بوديد رو به سوى مسجدالحرام كنيد.

و انَّ الَّذين اوُتوا الكتاب لَيعلَمونَ اَنّه الحقُّ من ربّهم (5)

آنها كه قبلاً به ايشان كتاب داده شده )يهود و نصارى( مى دانند كه اين قانون جديد حق و از جانب خدايشان است.

و مَا اللّه بغافلٍ عَما يَعملون(6)

خدا از آنچه آنها مى كنند ناآگاه و بى خبر نيست.

و لَئن اَتَيْتَ الَّذين أوتوا الكتاب بكلِّ و آيةٍ ماتَبِعوا قبلَتَك و ما انتَ بِتابعٍ قِبلَتَهُم و ما بعضُهم بتابعٍ قبلَةَ بَعض (7)

ص: 37


1- 14. سوره بقره، آيه 144.
2- 15. ادامه آيه 144 سوره بقره
3- 16. ادامه آيه 144 سوره بقره
4- 17. ادامه آيه 144 سوره بقره
5- 18. ادامه آيه 144 سوره بقره
6- 19. ادامه آيه 144 سوره بقره
7- 20. سوره بقره، آيه 145.

اگر براى يهود و نصارى هر آيه و نشانه اى بياورى، باز هم رو به سوى قبله تو نخواهند كرد؛ تو هم تابع قبله آنها نخواهى بود. همچنان كه گروهى از آنها تابع قبله گروهى ديگر نيستند.

و لَئن اتَّبعتَ اَهوآئَهم من بعد ما جائك من العلم انَّك اذاً لَمِنَ الظالمين (1) و اگر تو، بعد از آنكه علم و دانش و آگاهى از جانب خدا برايت فرا رسيد، باز هم به دنبال خواسته هاى آنها بروى، آن وقت تو نيز از تجاوزكارانى.

الذين اتَيناهُم الكتاب يَعرِفونه كما يَعرِفونَ ابنائهم (2)

آنها كه بديشان كتاب داديم )يهود و نصارى( او را مى شناسند؛ همان طور كه پسرانشان را مى شناسند.

و انّ فَريقاً منهم لَيكتُمونَ الحقَ و هُم يَعلَمون (3)

گروهى از آنها، با آنكه مى دانند، حق را پنهان مى كنند.

الحقُ من رَبّك فَلا تكونَنَّ من المُمتَرين (4)

حق از جانب خداى توست، تو از آنها مباش كه شك به دلشان راه يافته.

و لكلٍّ وِجهةٌ هو مُوَلّيها فاستَبِقوا الخَيرات اينما تكونوا يأتِ بِكُم اللّه جَميعاً اِنَّ الله عَلى كلِّ شى ءٍ قَدير(5)

هر گروهى سويى و قبله اى دارند كه بدان سو روى برمى تابند. شما در كارهاى خير بر يكديگر سبقت گيريد و مسابقه در راه خير داشته باشيد كه در

ص: 38


1- 21. ادامه آيه 145 سوره بقره
2- 22. سوره بقره، آيه 146.
3- 23. ادامه آيه 146 سوره بقره
4- 24. سوره بقره، آيه 147.
5- 25. سوره بقره، آيه 148.

هر جا و هرسو باشيد خدا همه را در روز رستاخيز گرد مى آورد و خدا بر هر چيز تواناست.

و مِن حيثُ خَرجتَ فَولِّ وجهَك شَطْرَ المسجد الحرام و انّه لَلّحقُّ مِن رَبّك و مَا اللّه بغافلٍ عمّا تَعملون (1)

از هر گوشه اى از مدينه بيرون رفتى باز هم رويت را به سوى مسجدالحرام بگردان كه آن حق است از جانب خداى تو و خدا از آنچه مى كنيد غافل نيست.

و من حيثُ خرجتَ فولِّ وجهَك شَطْر المسجدالحرام و حَيثُ ما كُنتم فَولّوا وجوهَكم شَطرَه لئلا يكونَ للنّاس عليكم حجةٌ الا الذين ظَلَموا مِنهم فَلا تخشوهم و اخشَونى و لاُتِمَّ نعمتى عليكم و لعلّكم تَهتدون.(2)

اى پيغمبر! تو هم هر جا بيرون رفتى رويت را به سوى مسجدالحرام بگردان. و اى مسلمانان! هر جا بوديد روى به سوى مسجدالحرام آوريد تا در دست مردم عليه شما حجت و دليل و دست آويزى نباشد - مگر آنها كه در راه ستم مى روند. از آنها بيمى نداشته باشيد و از من بيمناك باشيد تا نعمت خود را بر شما تمام كنم؛ باشد كه شما به راه راست آييد.

كما اَرسَلنا فيكم رسولاً منكم يَتلوا عَليكم آياتِنا و يزكّيكم و يُعَلّمكمُ الكتاب و الحكمة و يُعَلّمكم ما لم تكونوا تعلمون (3)

همان طور كه به شما پيغمبر اختصاص داديم و پيغمبرى در ميان شما فرستاديم كه آيات ما را بر شما مى خواند، شما را پاكيزه مى گرداند، به شما

ص: 39


1- 26. سوره بقره، آيه 149.
2- 27. سوره بقره، آيه 150.
3- 28. سوره بقره، آيه 151.

كتاب و حكمت ياد مى دهد و به شما چيزهايى ياد مى دهد كه نمى دانستيد.

فَاذْكُرونى اَذكُركُم واشكروالى و لا تَكفُرون (1)

به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم و سپاس مرا بگذاريد و ناسپاسى نكنيد.

اين آيات مربوط به داستان تغيير قبله است. آنچه مسلم است، پيغمبر اكرم - صلوات الله و سلامه عليه - و مسلمانان، از آغاز ورود پيغمبر به مدينه تا مدتى رو به بيت المقدس نماز مى گذاردند. اما قبله در سيزده سال مكه چگونه بوده؟ اسنادى كه در اين زمينه در دست است مختلف است. بسيارى از آنها دلالت دارد كه در آن سيزده سال نيز پيغمبر و مسلمانان رو به بيت المقدس نماز مى گزاردند.

ظاهر اين آيات اين است كه نمازگزاردن به سوى بيت المقدس حداقل در مكه هم سابقه داشته است. رواياتى كه از ائمه ما - سلام الله عليهم اجمعين - در دست است غالباً مشعر بر همين است كه از آغاز بعثت پيغمبر تا مدتى بعد از هجرت اين قانون مقرر بوده كه موقع نماز رو به بيت المقدس نماز بگزارند.

بر حسب اختلاف مداركى كه در دست است هفت تا نوزده ماه بعد از هجرت، مسلمانان در مدينه رو به بيت المقدس نماز مى گزاردند، ولى بعداً قبله عوض شد. جالب اين است كه بر طبق غالب روايات اين عوض شدن قبله به اين صورت بود كه در اثناى نماز ظهر، پس از آنكه پيغمبر دو ركعت از نماز ظهر را گزارده بود، وحى بر او آمد كه تقريباً صد و هشتاد درجه رو بگردان - چون نسبت مدينه را به نسبت بيت المقدس كه حساب كنند بايد رو

ص: 40


1- 29. سوره بقره، آيه 152.

به شمال بايستند و بعد وقتى بخواهند رو به مكه شوند بايد در حدود صد و هشتاد درجه، يعنى درست نيم دور بگردند تا رو به مكه شوند. بنابراين پيغمبر رو به جانب مكه برگشت.

آيا اين حادثه در مسجدالنبى رخ داد يا در مسجد ديگرى به نام مسجد بنى سالم؟ در تاريخ هست كه پيامبر گه گاه جهت امامت جماعت به مساجد محلى اطراف مدينه دعوت مى شد. در اينجا لازم است اجازه بدهيد وضعيت جغرافيايى آن زمان مدينه را كمى توضيح بدهم.

مدينه درآن موقع عبارت بود از چند منطقه از هم جدا: دو - سه منطقه يهودى نشين و دو - سه منطقه عرب نشين و چند جاى كوچك كه فقط چند خانوار در آن زندگى مى كردند. يكى از آنها منطقه بنى سالم است و يكى هم منطقه قبا كه مسجد قبا در آنجا قرار دارد. اينها هر كدام تا مدينه فاصله اى دارند. آن زمان مسجد قبا حدود شش كيلومتر تا مدينه فاصله داشته است. منطقه بنى سالم كه داراى مسجدى به همين نام بوده بين منطقه قبا و منطقه اصلى مدينه قرار داشته و شايد حدود سه كيلومتر تا آنجا فاصله داشته باشد. پيغمبر در آن مسجد نماز ظهر مى گزاشت كه دستور آمد نماز را بگردان. همچنين نقل مى كنند كه پس از نماز ظهر براى نماز عصر يا در اثناى نماز عصر خبر رسيد كه گروهى از مسلمانان در مسجدى ديگر نيز از جانب بيت المقدس به جانب مكه روى گرداندند. اكنون در زمان ما در مدينه مسجدى به نام مسجدالقبلتين وجد دارد: مسجد دو قبله اى - كه اين دو قبله در آنجاست؛ يك قبله اين طرف و يك قبله آن طرف. قبله فعلى كه رو به مكه دارد تقريباً رو به جنوب است و قبله سابق كه رو به بيت المقدس بوده درست رو به روى آن است و تقريباً رو به شمال دارد.

آيا اين مسجد القبلتين همان مسجدى است كه پيغمبر - صلوات الله و

ص: 41

سلام عليه - در اثناى تغيير قبله در آن نماز مى گزارد، يا مسجدالقبلتين مسجدى است كه آن گروه دوم مسلمان ها كه به آنها خبر رسيد، در آنجا در اثناى نماز روى بگرداندند؟ و آيا منظور از مسجد بنى سالم همين مسجد است و به پيغمبر در مسجد مدينه وحى آمد كه قبله را عوض كند، يا مسجدى كه پيغمبر در آن روبرگردانده مسجد بنى سالم است؟

اينها نكاتى تاريخى است كه چندان اهميتى ندارد. اما چون من مطلبى را كه نقل مى كنم دوست دارم حواشى آن را هم تا حدى روشن كنم برايتان عرض كردم.

نكته جالب اين است كه آيا اين دو قبله، و مخصوصاً قبله رو به مكه )كه در آن موقع در مدينه مطلبى كاملاً جديد بود( تا چه اندازه دقيق مورد عمل قرار گرفت؟ اول نكته اى فقهى را ذكر مى كنم.

مى دانيد كه انسان وقتى در مسجدالحرام است، رو به كعبه ايستادن كار آسانى است؛ كعبه را مى بينيد و به نماز مى ايستيد. در آن مناطق دامنه اى مرتفع مكه نيز انسان در اتاق در حالت ايستاده كعبه را مى بيند و مى تواند رو به آن به نماز بايستد )دو يا س طرف مسجدالحرام اين طور است(. مناره ها نيز به اين امر كمك مى كند. ولى در خود مكه، وقتى انسان يك كيلومتر يا يك كيلومتر و نيم از مسجدالحرام فاصله داشته باشد تشخيص قبله خيلى مشكل و حتى از ايران مشكل تر است؛ براى اينكه در آنجا پيدا كردن كعبه محاسبه لازم دارد؛ زيرا انسان كافى است به اندازه دو بند انگشت منحرف شود تا اصلاً رويش به كعبه نباشد. در فاصله نزديك كافى است كه انسان مختصرى تغيير جهت دهد و كاملاً از كعبه منحرف شود.

حال سؤال اين است كه براى پيغمبر)ص( و مسلمانان كه در مدينه بودند، برگشتن به سوى مسجدالحرام به عنوان قبله چگونه صورت گرفت؟

ص: 42

آيا پيغمبر رو به شمال بود و همين طور به طور تقريبى رو به جنوب كرد؟ يا مسأله چيز ديگرى است؟ فتواى اكثر فقها اين است كه در جاهايى كه از مكه دور است، يا حتى از مسجدالحرام دور است، انسان همين قدر كه با تقريب رو به سمت مكه بايستد قبله است. البته بايد كوشش كند تا اين كار را با دقت انجام دهد. هر چه اين كار دقيق تر صورت گيرد صحيح تر است.

به سمت كعبه ايستادن كافى است؛ ولو اينكه اگر خط و شعاعى فرضى از صورت نمازگزار در جهتى كه ايستاده در فضا به سوى مكه رسم كنند، به خانه كعبه اصابت نكند؛ چون عرفاً مى گويند او رو به كعبه به نماز ايستاده، و همين اندازه كافى است. بنابراين، رو به كعبه ايستادن، رو به قبله ايستادن است؛ هر چند اگر دقيقاً خطى بين نمازگزار و كعبه وصل كنند خط مستقيم نباشد. اين همان اختلاف نظرى است كه در قه ما هست كه اصولاً آيا نسبت به كسى كه دور است، جهت و سمت، قبله است يا خود خانه كعبه قبله است؟ گرچه در صورت اول، رو به جهت قبله ايستادن از نظر عملى مُجزى است. اين بحثى است كه فعلاً نمى خواهم دوستان را با آن مشغول كنم.

به هر حال، براى مردم مدينه و پيغمبر كافى بود رو به كعبه بايستند و در جهت كعبه باشند؛ ولو خطى كه از سمت نمازگزاران به كعبه وصل مى شد خطى كاملاً مستقيم نبود و از كعبه عبور نمى كرد. اين مقدار كافى و مجزى است. اما، همان طور كه عرض كردم، وقتى انسان بتواند با استفاده از وسائل اين جهت را دقيق تر كند بر او واجب است چنين كند.

حال اين سؤال پيش مى آيد كه براى پيغمبر تا چه حد امكان دقت وجود داشت؟ اگر پيغمبر مى خواست با استفاده از اطلاعات و وسايلى كه آن روز در محيط مدينه در دست بود قبله دقيق را مشخص بكند، بايد بگوييم آن اطلاعات و آن وسايل نسبت به زمان ما بسيار بسيار ضعيف بود. ولى اگر

ص: 43

پيغمبر مى خواست به اتكاى وحى الهى اين كار را بكند، آن گاه تعيين قبله، حتى از آنچه با وسايل امروزى تعيين مى شود، دقيق تر بود. حال اين سؤال پيش مى آيد كه آيا پيغمبر با آن دقت در خور وحى الهى روى خود را به سمت مكه برگرداند، يا با تقريب در خور وسايل موجود عصر مدينه؟

حدود صد سال پيش، زمانى كه محاسبات نجومى و رصدى با استفاده از مثلثات به عده اى از دانشمندان مسلمان اين امكان را داد كه قبله شهرهاى مختلف را تا حدى دقيق تر معين بكنند، به مسجد پيغمبر آمدند و ديدند قبله اين مسجد، كه الان محراب هست، دقيق نيست. يعنى با همان تقريب عرفى ميسر در عصر پيغمبر مى توانسته قبله باشد، چون بيش از اين امكان نداشته است؛ اما در خور آن قبله اى كه پيغمبر عنوان گيرنده وحى خدا رويش را بدان سو گردانده باشد نيست. اين مسأله هيچ اشكالى ندارد، چون ممكن است دستور خدا در آن موقع اين بوده كه پيغمبر بر طبق همان محذورات عرفى نماز بخواند؛ زيرا بر فرض كه پيغمبر در مسجد مدينه به كمك وحى قبله را تشخيص داد، آن بنده خدا در خانه اش چه كار كند؟ او كه نمى تواند با اطلاعات و ابزارآلات موجود در آن عصر اين كار را به طور دقيق بكند. پس خود پيغمبر جورى عمل مى كند كه آن مسلمانِ در منطقه بنى سلام هم بتواند اين كار را بكند؛ مسلمان در مسجد قبا هم بتواند اين كار را بكند؛ مسلمان در مسجد بوذر هم بتواند اين كار را بكند. اما در عين حال در روايت آمده كه پيغمبر در حال نماز بود؛ جبرئيل حامل وحى خدا آمد و به پيغمبر فرمان داد از آن سو بگرد. در اينجا ممكن است انسان تأمل كند و بپرسد پس چطور بود كه پيغمبر با فرمان و دستور و راهنمايى جبرئيل، كه فرمان خداست، روى خود را "با تقريب" برگرداند؟ چنانكه گفتم پاسخ آسان است: همان خدا و همان جبرئيل حامل وحى خدا جهت تقريبى قبله را معين مى كند و اين

ص: 44

جهت براى ساير مردم هم قابل تقليد و پيروى است و هيچ اشكالى ندارد. ولى در عين حال اين پاسخ كمى وسوسه ايجاد مى كند؛ زيرا، چنانكه مى دانيد، با استفاده از رصدخانه هاى جديد مسأله اندازه گيرى درجات زمين )طول جغرافيايى و عرض جغرافيايى( دائماً رو به دقت است. يعنى اگر تكنيك فيزيك جوى اجازه مى داد بر مبناى محاسبات و اندازه گيرى هاى فضايى پنجاه سال پيش موشكى به سمت كره ماه پرتاب كنند، شانس رسيدن آن به كره ماه بسيار ضعيف بود؛ چون محاسبه ها آن قدر تقريبى بود كه با سه، چهار يا ده ثانيه اختلاف، اگر صد موشك هم پرتاب مى كردند هيچ كدام به كره ماه نمى نشست و اصلاً به سمت كره ماه نمى رفت.

يكى از مسائلى كه پا به پاى پيشرفت در ساختن آلات و ابزار رسيدن به فضاى ماوراى جو، فرستادن موشك ها را به كرات آسمانى عملى كرده، دقت روزافزون در اندازه گيرى هاى فضايى است؛ به طورى كه مى توان در مسير حركت موشك آن قدر زاويه ها را دقيق تنظيم كرد كه موشك در موعد و جهت مقرر، گاهى فقط با تقريب پنجاه كيلومتر )كه پنجاه و يا صد كيلومتر براى حجم كره ماه چيزى نيست( در همان جاى پيش بينى شده بنشيند. اين امر را چه چيز ميسر كرده است؟ نه فقط قدرت برساختن، پرتاب يا هدايت موشك، بلكه علاوه بر آن دقت روزافروزن در محاسبات فضايى. به كمك رصد دقيق تر فضا و حركت سيارات و زمين، و مناسبت آنها با خورشيد، مى توان اندازه گيرى ها را دقيق تر كرد. حال كه از حدود سى - چهل سال قبل اندازه گيرى هاى دقيق تر به دست آمده، يك دانشمند مسلمان با استفاده از آن محاسبه ها دريافت كه محراب كنونى مسجدالنبى - صلى الله عليه وآله و سلم - در مدينه دقيقاً رو به مكه و كعبه است و آن تقريب قبلى، كه عرض كردم هيچ اشكالى هم نداشت، به دقت كامل تبديل شد. بدين ترتيب فعلاً

ص: 45

چنين به دست آمده كه روى برگرداندن پيغمبر)ص( در اثناى نماز به سوى كعبه، روى برگرداندن به سوى قبله واقعى و دقيق بوده است، نه به سوى قبله تقريبى. و اين از حوادث جالب تاريخ اسلام است.

به هرحال، قبله تغيير داده شد. فريادها از جانب مخالفان خودخواه بلند شد: يهودى ها از يك طرف و مشركين از طرف ديگر. مشركين گفتند كارها كم كم روبه راه مى شود؛ اين محمد چند صباحى و چند سالى را از خانه آباء و اجدادى و از معبد قومى و ملى خود، كعبه، روى برتافت؛ حالا فهميد اشتباه كرده، آمده رو به كعبه خودمان نماز مى گذارد؛ اميد است ديرى نپايد كه كم كم بر خدايان ما و بت ها و سنت هاى ما نيز صحه بگذارد و از همه حرف هاى گذشته اش صرفنظر كند.

يهود گفتند اگر او واقعاً پيغمبر خداست و از جانب خدا آمده »و مُصدّقاً لِما بَيْن يَدَيه من التورات والانجيل« است و مى گويد من از جانب خدا حامل همان رسالتى هستم كه موسى و عيسى و نوح و ساير انبياء حامل آن بودند، چطور شد از بيت المقدس كه هيكل سليمان و قبله پيغمبران است روى برتافت و به سراغ همان بتخانه رفت؟(1) اگر او براستى پيغمبر خدا و حامل شعار توحيد است و روى »لااله الاالله« تكيه دارد، چطور از خانه بيت المقدس روى به سوى بتخانه كعبه برتافت؟ من در چنين مواقعى مخصوصاً اين تعبيرهاى عرفى را به كار مى برم تا بتوانيم ولنگارى هايى را كه در نهضت هاى اجتماعى، حتى در نهضتى مثل نهضت مقدس اسلام، پيش آمده خوب در نظر مجسم كنيم. مبارزه سهمگينِ تبليغاتى و تزلزل آور و

ص: 46


1- 30. در آن زمان، يعن سال دوم يا سوم هجرت، كعبه هنوز بتخانه و مكه نيز در دست بت پرستان بود.

شك زا عليه پيغمبر هر روز وسيله اى جديد لازم دارد - و چه وسيله اى بهتر از تغيير قبله؟ وسيله اى كه هر دو طرف، يعنى هم مشركان و هم يهود و نصارى )و بخصوص يهود( مى توانند از آن استفاده كنند - آن هم يهودِ در حال برگشت از پيغمبر)ص(؛ زيرا يهود در چند ماه اول ورود پيغمبر به مدينه چهره دوست و آشنا به خود داشت. از وقتى كه اسلام روى چند تن از يهوديان سرشناس اثر گذاشت و مخصوصاً برخى از جوانان فاضلِ با اطلاع و معروف يهود به اسلام درآمدند، يهوديان احساس خطر كردند و گفتند محمد با دين خود آمده بود كه هم پيمان ما باشد، و هم پيمانى يعنى اينكه مرز ما محفوظ و مرز او هم محفوظ باشد؛ حالا كم كم به داخل مرزهاى ما دست اندازى مى كند و بدتر اينكه جوانان درس خوانده و تحصيل كرده آگاه ما را شكار مى كند. حتماً بايد جلوى او را گرفت. اين مسأله در همان ماه هاى اول بعد از هجرت اتفاق افتاد و چنين بود كه اين دوره چهره آشتى و آشناى يهود بيش از يك سال دوام نياورد و اولين كارشكنى و ستم پيشگى، برحسب آنچه در تاريخ اسلام هست، از جانب يهود واقع شد.

اكنون آنان وسيله تبليغاتى جديد و خوراك تبليغاتى نو مى خواهند؛ خوراك ويتامين دار: تغيير قبله. نهضت اسلام تازه به مدينه آمده و مخصوصاً عده زيادى از مسلمان هاى مدينه، نو مسلمانند. ذهن نومسلمان براى شك پذيرى آمادگى دارد؛ چون هنوز آن طور كه بايد و شايد شخصيت بارز پيغمبر)ص( را نشناخته تا ايمان درست در درون و اعماق جانش نفود كند. بنابراين، از اين لحظه بايد حداكثر بهره بردارى را كرد.

سَيقول السُّفَهاء من النّاس ما وَلّيهُم عن قبلتهم التى كانوا عليها

بزودى مردم نادان نابخرد خواهند گفت چه چيز سبب شد كه آنها از قبله اى كه داشتند رو بگردانند؟

ص: 47

من هميشه گفته ام، جاهايى در قرآن هست كه به انسان اوج، هيجان و روح مى دهد؛ حالتى برخاسته از اينكه اين سبك سخن گفتن حساب شده متين و پخته، بسيار عالى است. جمله ها در حد اعلاى كوتاه بودن، پختگى و تأثير هم در حد اعلا. ملاحظه كنيد:

پاسخ شماره يك: قل لله المشرقُ والمغرب يهدى من يَشاء الى صراط مستقيم

اولا، نه بيت المقدس خصوصيتى دارد نه كعبه. ما اصلاً وقتى مى گوييم رو به بيت المقدس نماز مى گزاريم، مبادا خيال كنيد شبيه كارى است كه بت پرستان مى كنند كه رو به بت به نماز مى ايستند. اين قبله است، نه معبود. فرق است بين معبود و بين قبله. كعبه معبود ما نيست؛ تخته سنگى است. بيت المقدس هم معبود كسى نيست. ما در نماز رو به چه مى ايستيم؟ رو به خدا. خدا شرق و غرب ندارد. فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّه(1)؛ به هر سو رو آوريد همان جا جهت خداست - حتى به سمت شرق يا غرب، تا چه رسد به شمال و جنوب. شمال براى مردم مدينه بيت المقدس بود و جنوب نيز كعبه. اين دو هيچ؛ حتى اگر رو به شرق و غرب هم بايستيد رو به خداست. قُل للّه المشرقُ والمغرب. حساب اين است: بايد مردم همه جا بدانند رو به سوى خدا مى آورند.

پاسخ شماره دو: و كذلك جَعَلناكم اُمّةً وسطاً لِتَكونوا شُهَداءَ على النّاس و يَكونَ الرّسولُ عليكم شهيداً

نهضت اسلامى، نهضتى است جامعه ساز؛ مى خواهد جامعه نمونه اى

ص: 48


1- 31. سوره بقره، آيه 115.

بسازد كه براى ديگران الگويى تازه باشد. وقتى الگو تازه است، اگر قبله هم تازه باشد چه عيبى دارد؟ اين مطلب را در آيه بعد تكميل مى كند:

كما اَرسَلنا فيكم رسولاً منكم يَتلوا عَلَيكم آياتِنا

با اينكه موسى و عيسى - عليهماالسلام - بودند، ما از ميان خود شما پيغمبرى برانگيختيم تا راهنماى شما باشد. حال چه اشكالى دارد قبله اى هم از داخل منطقه شما مقرر كنيم؟

نهضت اسلامى، نهضتى است مستقل. در راه استقلال. استقلالى

توأم با احترام و پذيرش و تأييد همه نهضت هاى الهى گذشته؛ اما مستقل از پيروان اين نهضت ها و مستقل از فرقه سازى هايى كه پيروان اين نهضت ها كرده اند. يكى از نشانه هاى استقلال آن نيز تعيين قبله مستقل است.

پاسخ شماره سه: و ما جَعَلنا القبلةَ التى كنتَ عليها اِلا لِنَعلمَ مَن يَتَّبعُ الرسولَ مِمَّن ينقلبُ على عَقِبيه و اِن كانَتْ لكبيرةً الا عَلى الذين هَدَى اللّه

پيش از اين نيز، آنگاه كه به شما مسلمان ها گفتيم براى نماز بايد به جاى ايستادن به سوى كعبه به سمت بيت المقدس بايستيد، در طول اين مدتِ مقرر حساب همين نهضت را مى كرديم. اكنون نيز كه قبله را تغيير داده ايم و مى گوييم بايد به سوى كعبه بايستيد، باز همان حساب است. آن مدت ايجاب مى كرد بگوييم رو به بيت المقدس بايستيد؛ همان حساب ايجاب مى كند كه اكنون بگوييم بايد رو به كعبه بايستيد. اما چطور؟

نهضت اسلام در مكه آغاز مى شود. مردمى كه به اسلام مى گروند غالباً مشركين هستند. سؤال اين است كه محل پرستش و نيايش آنها كه در مكه هستند بايد كجا باشد؟ در مسجدالحرام. رو به كجا باشد؟ رو به بت هاى درون كعبه. كعبه محتوى حدود سيصد و شصت بت گوناگون است. بتخانه

ص: 49

بين المللى است. بتخانه اى است كه قبايل گوناگون عرب، همه يا اغلب، درون آن بتى داشتند. بنابراين، همه رو به سوى اين خانه مى ايستند تا رو به بت خود داشته باشند. اما اسلام از راه مى رسد. مسلمان مى خواهد با آهنگى جديد، يعنى آهنگ خداپرستى، آهنگ انحراف و حنيفيت از بت پرستى، پشت پا زدن و پشت كردن به بت و بتخانه، عبادت كند. اما به كدام سو بايستد؟ خودبخود در آن موقع بايد جهت تازه اى غير از كعبه براى نماز مسلمان مقرر شود. اين جهت تازه بيت المقدس است كه سابقه قبله بودن براى پيروان آيين يكتاپرستى را دارد. اين قسمت از آيه است كه گفتم ضرورت ايجاد مى كرد قبله مسلمانان در آغاز بيت المقدس باشد.

مسلمانان از مكه به مدينه مى آيند. در چند ماه اول، چهره يهود چهره مخالف نيست؛ اما آرام آرام نق زدن شروع مى شود و يهود مى خواهد صف شكنى كند. مى خواهد بگويد محمد از خودمان است - حتى الان هم همين را مى گويند. حالا هم كه چهاده قرن از نهضت اسلام گذشته مكرر به خود من گفته مى شود كه آقا، اسلام نوعى پروتستانتيزم و تجديد نظرطلبى در آيين يهود و مسيحيت است. نوعى رنسانس يا روو(1)، يا تعبيرهاى مختلف ديگرى كه به كار مى بردند، در اين دو آيين بوده است و آيين جديدى نيست. به آنها مى گفتيم بله؛ به يك معنا همين طور است. اصول اسلام و مسيحيت يكى است؛ اما پيغمبر، پيغمبر جديد است. يك وقت مى گوييم آيينِ جديد است و يك وقت مى گوييم پيغمبرِ جديد است. مسأله مهم اين است. قرار است كه پيغمبر اكرم در مدينه رهبر زمامدار جامعه مدينه شود و آنجا را پايگاه گسترش اسلام قرار دهد. اين مسأله با سيادت يهود ناسازگار و

ص: 50


1- 32. revoir - review

ناهماهنگ است. يهود مى خواهد جلوى از دست دادن احتمالى و قابل پيش بينى سيادت خود را بگيرد. براى همين هم شروع مى كند و مى گويد اين محمد از خودمان بوده، او هم اصولاً فردى است يهودى؛ منتها چون اهل كتاب نبوده و امى بوده )يعنى از مردمى بوده كه اهل كتاب نبودند!( البته كه ما مقدم او را گرامى مى داريم؛ البته كه او را به داخل جماعت خود راه مى دهيم و البته كه با او در يك صف در برابر مشركان خواهيم بود. ولى حدود و ثغور نيز بايد محفوظ بماند. او نبايد پا روى حكومت بگذارد. به هر حال بايد ببينيم چه مى كند.

پس از مدتى وضع عوض مى شود. همان وضعى را كه مسلمانان در آغاز با مشركان داشتند و اتخاذ قبله مستقل جديدى را ايجاب مى كرد، با يهود پيدا كردند. اگر رو به قبله يهود بودن مى خواست ادامه داشته باشد، عدم استقلال هم ادامه پيدا مى كرد. براى اعلام استقلال، و اعلام اينكه نهضت اسلام تأييد كننده يهوديت و مسيحيتِ پاك است، ولى انتقاد كننده بر يهوديت و مسيحيت آلوده، و اعلام اينكه اين نهضت نهضتى است كه نه از جانب يك فرد، نه از جانب يك ملا، و نه از جانب يك عالم، بلكه از جانب يك رسول الله ايجاد شده، و براى اينكه اصالت اين نهضت و استناد آن به وحى و قاطعيت آن در برابر آراى همگان حفظ شود، بايد مجدداً شعار استقلال زنده شود؛ پس باز مى گرديم به سوى كعبه: انّ اَوَّلَ بيتٍ وُضع للناس للّذى ببكة مباركاً هُدىً لِلْعالَمين(1). اگر مى بينيد در دوره اى قبله بيت المقدس بود، براى آن بود كه صف پيروان پاك و پيروان بى شبهه، و صف پيغمبر، از صف ديگران جدا شود. پس اين نيز پاسخ سوم - :

ص: 51


1- 33. سوره آل عمران و آيه 96.

و ما جَعَلنا القبلةَ التى كنتَ عليها الا لنَعلمَ مَن يتَّبعُ الرسولَ ممّن يَنقلبُ على عَقَبَية و ان كانَتْ لكبيرةً الا على الذين هَدَى اللّه

همان قانون قبلى هم بر دوش مسلمان ها خيلى سنگين بود، مگر براى آنها كه مشمول هدايت الهى بودند. اكنون نيز همين طور است. يك مسأله فرعى هم در عصر پيغمبر پيش مى آمد كه سؤال شده بود، يا ممكن بود سؤال شود. در ضمن يك آيه به اين پرسش پاسخ داده شده است. پرسش اين است كه اى رسول خدا، تكليف نمازهاى قبلى چه مى شود؟ ما سال ها رو به بيت المقدس نماز مى خوانديم. تكليف آنها چه مى شود؟ پاسخ قرآن اين است كه آن نمازها را براساس ايمان به وحى پيغمبر و تسليم در برابر قانون خدا خوانده بوديد؛ آنها جايز و مجزى و كافى است: و ما كان الله ليضيع ايمانكم؛ و خدا ايمان شما را ضايع و تباه نكرد. اين معنايى است كه گروهى از مفسران، بلكه اكثر آنان براى اين قسمت از آيه گفته اند.ان الله بالناس لرؤف رحيم؛ خدا نسبت به مردم مهربان است.

معنى ديگرى كه به نظر من براى اين قسمت از آيه مناسب تر است و بسيارى از مفسرين نيز گفته اند اين است كه مى خواهد بفرمايد همان طور كه شما آن روز ايمان به خرج داديد و از تغيير قبله از مسجد به سوى بيت المقدس تزلزل و سستى در دلتان راه نيافت و در تبعيت تان از پيغمبر رخنه پيدا نشد، خداوند به پاداش آن استقامت، شما را مجدداً به همان قبله دلخواه و مناسبتان باز مى گرداند. خدا از همان اول قرار نبود اين ايمان شما را بدون پاداش بگذارد - : و ما كانَ اللّه ليُضيعَ ايمانَكم. من فكر مى كنم اين معنى دوم با سياق آيه از اول تا آخر سازگارتر است و تأييد كننده اين است

ص: 52

كه تغيير قبله، يا ايجاد قبله جديد و بازگشت به سوى كعبه، نوعى پاداش براى ايمان خالص نيز هست. اين پاداش از نوع پاداش هاى دل خوش كن نيست.

مسلمانان بايد زبده شوند تا زبده نشوند قدرت اين را نخواهند داشت كه ستون و گروه قدرتمند كاملاً مستقلى در دنياى خود باشند - امروز نيز چنين است. مادام كه مسلمانان، زبده، آبديده و از شك درآمده نشده اند نمى توانند قبله اى مستقل داشته باشند. اين بحث اجتماعى مهمى است كه انشاءالله بايد در فرصت مناسبى راجع به آن بيشتر صحبت كنيم. حركت كننده اى كه دائماً مى توان برايش وسوسه ايجاد كرد به درد اينكه انسان با او به راه هاى پر نشيب و فراز برود نمى خورد. همراهى بايد، از شك ها در آمده و آبديده شده كه دچار تزلزل نشود. اين راه، راهى بس دشوار است. در راه دشوار همان دشوارى براى ايجاد شك كافى است. آدم هشيار با كسى كه معرفت و آگاهى اش او را براى شك پذيرى آماده مى كند همراه نمى شود و به راه هاى پرنشيب و فراز قدم نمى گذارد. پيغمبر اكرم - صلوات الله و سلامه عليه - رهبرى است هشيار. او بايد در دورانى ممتد پيروانى آبديده پيدا كند. آن وقت كه گروه مسلمان ها از شك ها در آمدند، مى توان قبله مستقلى به آنها داد. بنابراين، اين قصه تاريخ شخصى نيست. قصه چيزى است كه در آن مرحله از نهضت مى شد به مسلمانان گفت - و لذا جالب است: ما كان الله ليضيع ايمانكم. قصه مصالحه و داد و ستد نيست. ايمان در برابر شك ها، پايدار ماندن، دل به شك ندادن - چون اصلاً معنى ايمان اين است. ايمان يعنى شك به دل انسان راه نيابد؛ امن در برابر شكوك. منطقه امن - قلب مؤمن و هشيارى او در برابر شك ها و شك زايى ها و شك سازى هاست.

مى خواستم در اين جلسه حديثى را نيز ذكر كنم، اما چون وقت گير است

ص: 53

و اكنون مى خواهم به سؤالات پاسخ دهم آن را در جلسه بعد خواهم خواند. در رابطه با آيه و كذلك جعلناكم امة وسطاً نيز بحث مفصلى لازم است كه آن را نيز در هفته آينده مطرح مى كنم.

اميدوارم تا حدودى توانسته باشيم از اين قسمت از آيات قرآن كريم، پندآموزى و نتيجه گيرى بهترى كرده باشيم؛ به خصوص در رابطه با آيه و لكلّ وجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات، كه آن را نيز به جلسه آينده موكول مى كنم. والحمدلله، و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين .

ص: 54

تغيير قبله و علل آن (جلسه دوم)

ص: 55

ص: 56

سَيَقولُ السّفهاءُ مِن النّاس ما وَلّيهم عن قبلتهمُ الّتى كانوا عليها. قل للّه المشرقُ والمغرب، يَهدى مَن يَشاءُ الى صِراطٍ مُستقيم(1)

بزودى مردم نابخرد خواهند گفت چه چيز سبب شد كه مسلمانان از قبله اى كه داشتند رو گردانند. بگو، مشرق و مغرب از آن خداست. هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.

و كذلك جَعَلناكُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَكونوا شُهَداءَ على النّاسِ و يَكونَ الرَّسولُ عَليكم شهيداً(2)

ما شما را جامعه و گروهى نمونه و در حد وسط قرار داديم تا شما گواه بر مردم، و پيغمبر گواه بر شما باشد.

و ما جَعَلنا القبلَةَ الّتى كُنتَ عَليها اِلا لِنَعْلمَ مَن يَتَّبعُ الرّسولَ

ص: 57


1- 34. سوره بقره، آيه 142.
2- 35. سوره بقره، آيه 143.

ممَّن يَنقلبُ على عَقِبَيه(1)

قبله اى كه قبلاً داشتى بدان جهت مقرر كرده بوديم تا آنها را كه پيرو بى چون و چراى پيغمبرند، از آنها كه با يك حادثه عقبگرد مى كنند بازشناسيم. و اِن كانَت لكبيرةً الا عَلى الّذين هَدَى الله (2)

و اين امر سنگين بود؛ جز بر مردمى كه خدا هدايتشان كرده بود.

و ما كانَ اللّهُ لِيُضيعَ ايمانكم، انَّ اللّهَ بِالنّاس لَرؤُف رَحيم (3)

و خدا چنان نبود كه ايمانتان را به هدر بَرَد ؛ و خدا به مردم مهربان است.

دو آيه اى كه تلاوت شد مشتمل بر قسمتى بود كه بايد امشب درباره آن بحث كنيم. درباره بقيه موضوعات، شب گذشته بحث كرديم. آيه ديگرى نيز هست كه بايد امشب آن را مورد بحث قرار بدهيم. )آيه 148 سوره بقره(:

و لكلٍّ وجهةٌ هو مولّيها فاستَبِقوا الخيرات اَينَما تكونوا يأت بِكُم اللّه جميعاً انَّ الله على كل شى ء قدير

هر گروهى جهت و جهت گيريى دارند كه بدان سوى مى گردند؛ بنابراين، در مسابقه در راه نيكى ها شريك شويد. هر جا باشيد خدا همه شما را يكجا مى آورد و خدا بر همه چيز تواناست.

در جلسه قبل آنچه را از اسناد تاريخى در زمينه قبله در ميان مسلمان ها به دست آمده بود عرض كردم. خلاصه مطلب اين شد كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - از هنگام ورود به مدينه تا چند ماه )اين

ص: 58


1- 36. ادامه آيه 143 سوره بقره
2- 37. ادامه آيه 143 سوره بقره
3- 38. سوره بقره،آيه 143.

چند ماه در اسناد تاريخى از هفت تا نوزده ماه نقل شده( به سوى بيت المقدس نماز مى گذاشت. آيا قبل از آن، در دوران مكه به كدام سو نماز مى گذاشت و مسلمان ها در مكه چه مى كردند؟ ظاهر بسيارى از اسناد تاريخى اين است كه از آغاز بعثت كه نماز مقرر شد تا موقع هجرت، در مكه نيز مسلمانان به سوى بيت المقدس نماز مى گزاشتند. ولى در برخى از اسناد چيزى برخلاف اين به چشم مى خورد؛ اگرچه در اكثر اسناد موضوع به شكل اول نقل شده است. اين مسأله چندان مهم نيست؛ به هر حال در يك دوره اى قبله مسلمان ها بيت المقدس شد و اين براى اعراب مسلمان سنگين و سخت بود؛ براى اينكه آنها قبلاً عادت داشتند به كعبه احترام بگذارند و به كعبه به عنوان كانون بنگرند، اما اكنون كه اسلام آمده، با اينكه به كعبه احترام مى گذارد و كعبه را به رسميت مى شناسد، و با اينكه آن را كانونى كه به دست ابراهيم و اسماعيل براى يكتاپرستى ساخته شده مى شناسد، با اين حال مى گويد قبله تان بيت المقدس باشد. اين امر در آغاز براى مسلمان ها سنگين بود؛ ولى سياستى صحيح در يك نهضت اصيل اين قانون را ايجاب مى كرد. اين سياست صحيح عبارت بود از اينكه اعراب اگر تا قبل از اسلام به كعبه احترام مى گذاشتند به اين خاطر بود كه آن را بتخانه اى بزرگ مى دانستند؛ حال اگر اسلام بخواهد بگويد به همين بتخانه بزرگ متوجه باشيد اما اين كار شما به حساب بت ها نيست، بلكه به حساب خانه خداست - آن هم در موقعى كه كعبه هنوز بتخانه است و هنوز همه بتها آنجاست و هنوز مشركان هم به آن سو نماز مى گزارند و به آن سو مى ايستند - در اين صورت جدا شدن صف يكتاپرستان مسلمان از نظر انعكاس خارجى و از نظر تأثير درونى در روح خود آنها، آن طور كه بايد و شايد تأمين نشده است. در حالى كه بيت المقدس به هرحال قبله گروهى از مردم است كه به خدا معتقد

ص: 59

هستند. اگر به مسلمان ها گفته شود به جاى اينكه رو به كعبه بايستيد و بدانجا احترام بگذاريد به سوى بيت المقدس بايستيد، آن جهت اصيل مورد نظر در نهضت يكتاپرستى اسلام در آن دوره از زمان بهتر تأمين شده است. پس در اين دوره، مشخص كردن جهت نهضت با تغيير دادن جهت نمازگزاردن بدين ترتيب تأمين مى شود كه قانونى مقرر شود تا مسلمانان به سوى بيت المقدس به نماز بايستند.

اين دور از تاريخ نهضت سپرى مى شود. نهضت مراحلى را طى مى كند و به مدينه مى آيد. در آنجا كسانى كه نخستين درگيرى محلى را با مسلمان ها پيدا مى كنند يهود هستند. آهنگ اين درگيرى چنين است كه شما عرب ها هم بالاخره به دين ما درآمده ايد؛ پيغمبرى هم داريد كه مروج آيين ماست؛ پس با هم يكى هستيم. نهضت جديد مى خواهد به يهود بگويد بله، ما طرفدار آيين يهود هستيم و با يهود در يك صف هستيم؛ با مسيحيان در يك صف هستيم؛ ما با پيروان همه پيغمبران خدا در يك صف هستيم؛ اما با يهوديت و مسيحيت پاك؛ با يهوديتى كه پيرو موسى - عليه السلام - باشد، نه يهودى كه خود موسى از او دل خون دارد؛ با مسيحى كه پيرو پيغمبر بزرگ خدا مسيح باشد، نه با مسيحى كه مسيح - عليه السلام - از او بيزار است. بايد مطلب اينجا مشخص شود. در اين دوره از نهضت، بازگشت به اينكه كعبه قبله مسلمان ها باشد اين نظر را تأمين مى كند تا به يهود و مسيحيان بفهماند و اعلام كند درست است كه نهضت اسلام مصدقاً لما بين يديه من الكتاب(1) )تورات و انجيل و ديگر كتابهاى آسمانى( است، درست است كه مسلمان به همه پيغمبران خدا مؤمن و معتقد است و احترام مى گذارد، اما به پيروان

ص: 60


1- 39. سوره مائده، آيه 48.

راستين پيغمبران خدا - و شما پيروان نيمه كاره، يا احياناً رياكار و فريبكار وخ دروغگو و دروغين اين پيغمبران هستيد. شما فقط نامى از يهوديت و مسيحيت داريد. براى جدا كردن صف در اين مرحله از نهضت، قانون مقرر مى كند كه مسلمان ها در اين موقع و از اين لحظه به بعد به سوى كعبه به نماز بايستند.

در اين زمينه لازم بود كه چند مطلب روشن شود. آنها را به اجمال بازگو مى كنم. يكى اينكه قرآن اعلام مى كند كه قبله، چه اين طرف و چه آن طرف، عبارت است از يك شعار. شعار هرگز نمى تواند اصل يك نهضت باشد. نهضت بايد محتوايى اصيل داشته باشد. شعار فقط براى اين است كه آن محتواى اصيل را در يك جمله، براى مشخص كردن اين گروه از گروه هاى ديگر، درآورد - و لذا به آن شعار مى گوييم؛ يعنى نشانه. بنابراين، محتواى اسلام يكتاپرستى و خداپرستى است. خدايى كه اينجا و آنجا ندارد؛ شرق و غرب ندارد. و لذا در آغاز مى گويد: قل لله المشرق والمغرب؛ بگو مشرق و مغرب از آن خداست و فرقى ندارد. در جاى ديگر مى گويد:

اَينما تُوَلّوا فثمَّ وجهُ اللّه(1) به هر سو رو كنيد در جهت خدا قرار داريد.

دوم اينكه، اگر مطلب اين طور است، پس چرا قبله تغيير داده شد؟ آيات بعد توضيح مى دهد: براى اينكه ديگر يهود چنين ادعا نكنند كه نهضت اسلام چيزى جز دنباله روى راه ما نيست - چيزى كه حتى هنوز هم برخى از مستشرقين مى گويند. در توضيح اين جهت دوم بود كه وعده كردم امشب بحث مختصرى بكنم.

امروز نقش قبله براى مسلمانان جهان اين است كه هر مسلمانى در هر

ص: 61


1- 40. سوره بقره، آيه 115.

گوشه دنيا هنگام نماز به سوى كعبه به نماز مى ايستد. اگر ميان نمازگزاران دنيا و ميان كعبه خطى رسم كنند، اين خطها نمايشگر نوعى مركزيت جهانى و وابستگى تك تك مسلمانان به اين مركزيت جهانى است. آنچه مى تواند براى نهضت اسلام و مسلمان ها شعار قرار گيرد، عبارت است از آن نوع به هم پيوستگى متمركز بر محور اسلام، و تسليم حكم خدا و آيين خدا بودن. مركزيت او با توحيد است و نبوت و تسليم آنچه وحى و نبوت از جانب خدا براى رهبرى انسان ها آورده است. چنين به هم پيوستگى متمركزى بر محور ايمان و عقيده و تسليم در برابر عقيده بودن شعار واقعى اسلام است. بنابراين، اگر بخواهيم شعار بودن قبله واحد را با زبان روز براى مسلمانان بيان و تعبير بكنيم، بايد بگوييم مردمى كه ايدئولوژى واحدى آنها را به هم پيوسته و اين ايدئولوژى بر زندگى آنان تسلط كامل دارد، تشكيل دهنده جامعه جهانى اسلام هستند. اما اگر ما همه به سوى كعبه به نماز بايستيم در حالى كه دل ها، جان ها، زندگى ها، مصلحت ها و سرنوشت هايمان از هم جدا است، آيا باز هم چنين قبله واحدى مى تواند شعار اسلام باشد؟ هرگز!

بدين جهت، تأكيدى كه در تعليم و تربيت مسلمان در هر گوشه جهان همواره بايد به كار رود اين است: اى مسلمان! لازمه لاينفك مسلمان بودن تو اين است كه خود را در سرنوشت همه مسلمانان جهان سهيم و شريك، و حتى يكى بدانى؛ تو بدان اندازه پيرو واقعى اسلام هستى كه زندگى ات نمايشگر اين به هم پيوستگى در سرنوشت با مسلمانان ديگر جهان باشد. كسانى كه به هر عنوان مى كوشند اين به هم پيوستگى در سرنوشت را متزلزل كنند منحرفين از جاده اسلامند، هر چند به سوى كعبه به نماز بايستند.

در اين روزها به نام نامى بضعةالرسول، فاطمه زهرا - سلام الله عليها در ميان ما مجالس سوگوارى و يادبود و تذكر تشكيل مى شود. در اين مجالس

ص: 62

بايد قبل از هر چيز، به دوستداران زهرا - سلام الله عليها - اين نكته يادآورى شود كه مگر نه اين است كه اين بانوى بزرگوار از روش و سيره و رفتار عده اى از صحابه پيغمبر دلى افسرده و پرخون داشت؟ مگر نه اين است كه اين دخت بزرگوار پيغمبر از اين مقدمان صحابه پدر بزرگوارش ناراحت بود و ناراضى از دنيا رفت؟ ولى مگر نه اين است كه وقتى به شوهر بزرگوارش على گله كرد و گفت: »اينچنين بر من ستم مى رود و تو اقدام نمى كنى؟!«، در همان هنگام صداى اذان بلال بلند شد كه گفت: »الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمداً رسول الله« )صلى الله عليه و آله و سلم(. شوى بزرگوارش به او فرمود، فاطمه جان! كداميك را مقدم مى دارى: جلوگيرى از ستم بر خود، يا حفظ اين اذان؟ گفت، حفظ اين اذان. گفت پس اعلام كنم كه اگر قرار است اين اذان حفظ شود بايد شكيبا و بردبار باشيم. يعنى چه؟ يعنى فقط بر سر مناره ها اذان بگويند؟ آيا نظر مولى - عليه السلام - و همسر بزرگوارش دخت بزرگوار پيغمبر، اين قدر پايين بود كه مسلمان ها اذان بگويند اما هيچ چيز آنها با پيروى از رسول خدا هماهنگ نباشد؟ يعنى على - عليه السلام - و فاطمه فقط دلشان مى خواست اسم محمدٌ رسولُ الله بر سر مناره ها باشد؟ هرگز! اين كلمات على و خود فاطمه و اين كلمات پيغمبر است: اگر قرار باشد از همه چيز فقط اسم آن بماند، از اسم بى مسمّا كارى ساخته نيست. اين همان است كه قرآن با او مبارزه كرد: و قالوا كونوا هوداً او نصارى تهتدوا.(1) اين همان است كه يهود و نصارا در عصر پيغمبر مى گفتند كه هر كس يهودى يا مسيحى باشد در راه خداست. اسلام اعلام كرد هرگز اين طور نيست. و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هوداً او نصارى؛(2) گفتند هيچ كس قدم به

ص: 63


1- 41. سوره بقره، آيه 135.
2- 42. سوره بقره، آيه 111.

بهشت نمى گذارد، مگر يهودى يا مسيحى باشد. قرآن پاسخ مى دهد هرگز اين طور نيست؛ هرگز! بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن(1)، آنكس كه تسليم خدا و باايمان باشد و به آنچه ايمان اقتضا مى كند عمل كند بهشتى است و به بهشت مى رود؛ خواه نامش يهودى باشد، خواه مسيحى، خواه مسلمان.

آنچه قرآن و سنت و عترت بر آن در تمام دوران تكيه كرده اين است كه قرار نبوده فقط اسم بماند؛ قرار بود مسمّا بماند. بنابراين، آنچه مولى على - عليه السلام - مى خواست و به زهرا - سلام الله عليها - فرمود زهرا جان، اگر قرار باشد قدمى در راه دفع ستم از تو بردارم از بين خواهد رفت، فقط اذان گفتن نبود، بلكه ماندن امتى به نام امت اسلام بود.

آن زهرا كه ما امروز به ياد او - سلام الله عليها - جلسه تذكر تشكيل مى دهيم تا به آستان مقدس حضرتش اداى احترام و ارادت و اخلاص كنيم كدام زهرا است؟ زهرايى است كه در زمان زندگى اش همه چيز را تحمل مى كرد تا مبادا وحدت تضامنى و وحدت سرنوشت امت اسلامى و به هم پيوستگى اجتماعى، عملى و سياسى آن آسيب ببيند. آيا امروز مى شود و جايز است كه ما به عنوان اظهار اخلاص به چنين بانويى از وحدت سرنوشت اسلامى چشم بپوشيم، و بگوييم و بكنيم آنچه به اين وحدت آسيب مى رساند؟ هرگز! همين جاست كه بينش اسلامى ما و دوستانمان، و بينش تشيع ما و دوستانمان، از بينش ديگران جدا مى شود - ما بر اين جدايى سخت پافشار هستيم.

ص: 64


1- 43. سوره بقره، آيه 112.

ما مى گوييم شيعه على - عليه السلام - كسى است كه دنباله رو على باشد؛ نه كسى كه "على على" بگويد اما عملش متخلف از على باشد. ما مى گوييم »شيعه زهرا«. زهرا امام نيست تا من بگويم شيعه؛ اما او پيرو مخلص امام است و وقتى انسان دنباله رو كسى باشد كه پيرو مخلص امام است، باز هم دنباله رو امام است. دوستداران و محبان فاطمه - سلام الله عليها - كسانى هستند كه آنچه را فاطمه به خاطر آن خون دل خورد تا از دنيا رفت فداى »زهرا زهرا« گفتن نكند. گمان نمى كنم »زهرا زهرا« گفتنى كه فقط براى اين باشد كه بنشينيم در غم زهرا بگرييم، سوگوار باشيم، اما با عملمان قلب زهرا را جريحه دار كنيم، در هيچ قاموسى و در هيچ جامعه اى بتواند دوستى زهرا باشد - مگر اينكه ما زهرا را بد شناخته باشيم؛ مگر آنكه ما خيال كنيم شخصيت بزرگ زهرا - سلام الله عليها - شخصيتى است كه دوست دارد مريد داشته باشد؛ دوست دارد ميليون ها نفر به او احترام بگذارند؛ هر چند قيمت اين ارادتمندى و احترام گذارى از بين بردن چيزى باشد كه همان زهرا به خاطر آن خون دل خورد. آيا ما چنين تصويرى از اين بانوى بزرگوار داريم؟ و آيا اگر كسى چنين تصويرى از اين بانوى بزرگوار ترسيم بكند قدر زهرا را شناخته؟

برادران و خواهران عزيز! هوشيار و بيدار باشيد! در احترامتان به پيغمبر و اهل بيت يادتان نرود به پيغمبر و اهل بيتى احترم مى گذاريد كه مظهر بى هويى هستند. اميرالمومنين بى هوى، حسين بى هوى، امام صادق بى هوى، امام كاظم بى هوى، زهراى بى هوى. اگر اينها قرار است بى هوى باشند، يعنى خودپرست و خودخواه نباشند، يعنى اصلاً به خود نينديشند، بلكه به آن بينديشند كه خدا رسالتش را بر دوش آنها گذاشته، آن وقت ديگر در برابر آنها ايستادن و مخلصيم و چاكريم گفتن با اين معنا درست در مى آيد؟ مخلصيم و چاكريم گفتنى كه به هدف اينها اخلال كند؛ اين را

ص: 65

مى شود گفت مقبول؟ مى شود گفت اين بانوى بزرگوار از چنين مخلص و چاكر گفتنى خوشحال مى شود؟ پس بايد در تمام اين فرصت هاى سالانه، اظهار اخلاص ما به اين بانوى بزرگ و اظهار ارادت ما به دخت بزرگوار پيغمبر، اظهار علاقه ما به اهل بيت مكرم پيغمبر، اظهار علاقه ما به راه و روش آنها باشد؛ اظهار علاه ما به هدف آنها باشد. آنها را به عنوان انسان هاى مشخص مورد علاقه قرار ندهيم؛ آنها را به عنوان انسان هاى نمونه ممتاز اسلام مورد علاقه قرار بدهيم. با چنين سيمايى از آنها قدردانى كنيم. با چنين سيمايى مدح و مرثيه براى آنها بگوييم.

مثالى مى زنم تا مطلب خوب روشن شود. پدرى پسرى دارد و پسرش در راه خدا، در جنگ در ركاب پيغمبر خدا كشته مى شود، يا آسيب مى بيند، رنج مى بيند، شكنجه مى بيند و با صدها شكنجه كشته مى شود. اگر اين پدر جلسه عزادارى، و فاتحه و ختم براى بچه اش گذاشت و در اين جلسه ختم شروع كرد گفت آى پسرم، قربان آن كاكل زرينت بروم كه از دستم رفت؛ قربان آن قد و قامتت بروم كه از دستم رفت؛ آيا اين پدر براى پسر مجاهدش جلسه ختم گذاشته يا براى عزيز دردانه اى كه قد و قامت دارد؟ كدام يك؟ و اگر آن پدر در آن جلسه ختم آمد و گفت: پسر جان، افسوس مى خورم از دستم رفتى، چون پسرى مجاهد بودى و از دستم رفتى؛ افتخار مى كنم كه در راه خدا كشته شدى؛ آرزو مى كنم من هم با تو كشته مى شدم. اگر سخنرانى جلسه ختم اين پسر از دست رفته با چنين جمله هايى برگزار شد آن وقت پدر جلسه ختم چه كسى را گرفته؟ جلسه ختم پسر مجاهدش را.

حالا ما مجالس جشن و سوگوارى براى اشخاصى با اين نام ها مى گيريم؛ اشخاصى كه پيكر آنها و شخص آنها مورد علاقه ما هستند - صرفنظر از مسلك، راه و روش آنها. آيا آنها چنين محبت و قدردانى و چنين سوگوارى و

ص: 66

مرثيه اى از ما خواسته اند؟ يا اين مجالس برگزار مى شود تا مدح ما و مرثيه ما در زمينه شخصيت هاى برجسته اى باشد كه نمونه هاى ممتاز و عملى اسلام هستند؟ اگر اين است، همه چيز بايد تغيير كند. بايد برنامه مجالس يادبود عوض شود.

توصيه ام به دوستان عزيزم اين است كه در اين عوض كردن ها دچار عقبگرد نشوند. بكوشند و به كوشش ادامه دهند تا در برابر هر آواى مخالفى با روشن بينى مقاومت كنند. اگر غير از اين باشد، آنچه در طى اين سى سال اخير به همت گروهى از تلاشگران در راه اسلام واقعى رشته ايد پنبه خواهد شد. ما به اين مجالس به عنوان مجالس يادبود چهره هاى درخشنده عالم اسلام كه زندگى هر يك از آنها در تمام نشيب و فرازهايش مى تواند براى ما و همه انسان ها الگو باشد مى نگريم. برنامه ها بايد در اين جهت تنظيم بشود. اتفاقاً آيه بعد كه آن شب وعده دادم درباره اش توضيح بدهم حتى نسبت به خود مسلمان ها نيز همين را مى گويد. به مسلمان ها مى گويد اگر قبله شما را اول بار از قبله مشركين، و در نوبت دوم از قبله يهود و نصارا جدا كرديم، بدين جهت بود كه: و كذلك جَعَلناكُم امةً وسطاً لِتَكوُنوا شُهداءَ على النّاس و يكون الرّسولُ عليكم شهيداً؛ ما اصلاً از خود شما جامعه مسلمانان خواستيم كه يك امت برجسته ممتاز باشيد. امتى كه بتواند براى همه مردم جهان الگو و نمونه باشد، همچنان كه پيغمبر براى شما الگو و نمونه است. اين تعبير درباره هدف نهضت اسلام عجيب است. نهضت اسلام اول بار پيغمبرى را كه ساخته و پرداخته اراده و تربيت خدا است به عنوان الگوى پيروانش معين مى كند و بعد مى خواهد تك تك اين مسلمان ها براى مردم ديگر الگو و نمونه باشند تا اسلام از اين راه گسترش يابد.

ص: 67

در اين چند سالى كه من در جامعه مسيحيت زندگى مى كردم، چند بار حوادثى پيش آمد كه بسيار خوشحال شدم و چند بار حوادثى پيش آمد كه بسيار متأسف شدم. آن زمان هايى كه خوشحال مى شدم اين بود: مسيحى، جوان يا غير جوان، مراجعه مى كرد )يا با نامه، يا حضورى، يا با تلفن( كه فلانى، من علاقه مند شده ام درباره اسلام مطالعه كنم و ببينم اسلام چيست. سؤال من اين بود كه انگيزه شما براى اين مطالعه چيست؟ پاسخ برخى از آنها اين بود كه جوان مسلمانى در خانه ما اتاقى گرفته و يك سال است در خانه ما زندگى مى كند؛ رفتار اين جوان مسلمان ما را به اسلام علاقه مند كرده است؛ لذا مى خواهيم ببينيم آن چه مكتبى است كه اين جوان را ساخته؟ اين پاسخ ها به من نشاط مى داد. در چند نوبت ديگر هم بسيار ناراحت شدم.

مردى آلمانى كه حدود بيست و چند سال است مسلمان شده، به حكم وظيفه اسلامى به يك كارگر ترك اهل تركيه كه مسلمان بود محبت مى ورزيده و به چند تن از جوانان مسلمان كه به عنوان دانشجو به آنجا آمده بودند محبت مى كند و با آنها آمد و شد پيدا مى كند. اين مرد كه مى كوشيد اسلام را ترويج كند البته خود نقايصى داشت و در خودش عيب هايى وجود داشت. نمى خواهم بگويم مسلمان نمونه اى بود، ولى به هر حال كوشش هايى در راه اسلام داشت. اين مرد پس از بيست و چند سال مسلمانى، در يك دور يكساله دو ضربت سهمگين از ناحيه اين كارگر و آن جوانان دانشجوى مسلمان بر زندگى اش وارد شد. يكى از آن جوان هاى دانشجوى مسلمان با همسر او رابطه نامشروع پيدا مى كند و او را تحريك مى كند كه با داشتن يك فرزند از شوهرش طلاق بگيرد. در طى آن طلاق كه بر طبق قوانين آنجا مستلزم هزينه هاى بسيار است و مرد بايد تقريباً از زندگى اش بگذرد تا با چنين شرايطى بتواند زن را طلاق بدهد، اين مرد حتى

ص: 68

ناچار مى شود خانه دو اتاقه اى را كه براى زندگى اش درست كرده رها كند و در سن چهل و چند سالگى، تنها، به خانه پدرش برود و مهمان خانه پدرش باشد.

قبل از آن ايام يادم مى آيد يك روز يكشنبه آن مرد آلمانى به من تلفن كرد و گفت فلانى، شما پنجاه مارك پول در خانه دارى؟ گفتم امروز كه روز يكشنبه است؛ پنجاه مارك را براى چه مى خواهى؟ گفت واقعيت اين است كه يكى از برادرهاى مسلمان ما كه ترك و كارگر است تلفن كرده، از من استمداد كرده و گفته من براى زندگى امروزم پول ندارم؛ من چون در خانه پول نداشتم گفتم از شما قرض بگيرم و به او بدهم تا مشكل او را حل بكنم و فردا به شما برگردانم. گفتم بله آقا. با دوچرخه اش چند كيلومتر طى كرد تا به خانه ما رسيد و پول را گرفت. از خانه ما تا محل آن كارگر ترك چيزى حدود ده - يازده كيلومتر مسافت بود. او اين مسافت را با دوچرخه رفت تا پنجاه مارك را به آن آقاى كارگر بدهد. اما پاداش محبت هاى خود را به آن كارگر به نحو ديگرى گرفت. پس از چندى بين اين كارگر و همسرش دعواهاى مكررى پيش مى آمد - اينكه منشأ اين نزاع ها چه بود داستان مفصلى دارد. اين آقا مى كوشيد بين اينها را اصلاح دهد. يكى دو نوبت اين خانم سخت مريض شد و او كوشيد كه خانم را به بيمارستان ببرد. يك روز كه ميان آن كارگر و همسرش دعوا مى شود باز به او تلفن مى كنند. او براى اصلاح آنها به خانه شان مى رود. موقعى كه وارد خانه مى شود اين كارگر يك كارد آشپزخانه برمى دارد و به او حمله مى كند و مى گويد يا بايد به من هزار و پانصد مارك )يا بيشتر( پول بدهى - چون من قرض و بدهى دارم و دارم ديوانه مى شوم - يا الان تو را اينجا مى كشم. اين بيچاره براى اينكه جان خود را نجات بدهد چون پول همراه خود نداشته مى گويد چك مى نويسم. چك را همان جا به

ص: 69

مبلغ هزار و پانصد مارك مى نويسد و به او مى دهد - در حالى كه موجودى خودش در حسابش هزار و پانصد مارك نبود. فرداى آن روز به من تلفن زد و داستان را گفت. گفت كه من چك را به تاريخ يك روز عقب تر نوشتم؛ اگر به بانك برسد )همان بانكى كه خودش كارمند آن بود( و موجودى نداشته باشم شغلم را از دست مى دهم. فوراً به او گفتم بيا هر چه كسرى دارى بگير و به حسابت بگذار؛ اين مشكل را حل كن تا ببينيم مشكلات بعدى چه جور حل مى شود.

وقايعى از اين قبيل كه رفتار يك مسلمان مايه آبروريزى اسلام است در آنجا بسى ما را متأثر مى كرد. اصلاً اسلام آنچه خواسته اين است كه ما شما را جامعه اى معتدل، يعنى در راه راست زندگى، ساختيم و پرداختيم تا براى مردم جهان الگو و نمونه باشيد - همان طور كه پيغمبر براى شما الگو و نمونه است. از اين الگو و نمونه در زبان قرآن با تعبير شهيد و گواه نام برده شده است. در آيات ديگر قرآن مى گويد روز قيامت ما وقتى مى خواهيم در آن محكمه بزرگ الهى به اعمال مردم برسيم، نمونه ها و الگوها شاهد خواهند بود. شاهد براى اين است كه اگر كسى گفت خدايا، آخر اين راه راست زندگى كه گفته بودى عملى نبود؛ آن وقت گفته شود كه ببين، او نمونه عملى است. اگر گفتند خدايا، ما از آن راه راستى كه تو گفتى خبر نشديم؛ اين نمونه مى گويد ببينيد، ما هم براى شما گفتيم و هم در برابر چشمان شما عمل كرديم؛ باز هم خبر نشديد؟ براى اينكه در آن دادگاه بزرگ الهى باز كسى با اين بهانه ها خودسرى نكند، الگوها، پيغمبران و تربيت شدگان خاص نمونه آنها، شهدا و گواهان آن دادگاه هستند. اين است كه از اين الگوها تعبير به شهدا شده و پيغمبر، شهيد بر خود اين شهدا خواهد بود: و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم

ص: 70

شهيدا.

بنابراين، بايد امت نمونه مشخص باشد. اين است كه از نظر قبله هم يك بار شما را از مشركان مشخص كرديم و بار ديگر از مؤمنان منحرف؛ يعنى يهود منحرف و مسيحى منحرف. چون آن كه مى تواند نمونه باشد كيست؟ مؤمن متقى، مؤمنى كه در راه وسط باشد، مؤمنى كه در راه راست باشد؛ اوست كه مى تواند نمونه باشد. پس جدا كردن قبله، براى همه شما مطلبى مفهوم باشد و هيچ گونه ابهام و تزلزلى در شما ايجاد نكند. اسلام براى اينكه مسأله قبله را كاملاً قطعى كرده باشد، در اين آيه مى گويد: اى مسلمان ها! مبادا خيال كنيد به صرف جدا شدن قبله مطلب تمام شد. و لكلٍّ وِجْهةٌ هو مولّيها؛ هر گروهى باز براى خودش قبله اى دارد كه به آن سو نماز مى گذارد. اساس، »فاستبقوا الخيرات« است؛ در راه نيكى ها مسابقه داريد. در اين مسابقه اول شويد.

أينما تكونوا يأت بكم الله جميعاً، ان اللّه على كل شى ء قدير(1)

هر جا باشيد خدا همه شما را مى آورد تا معلوم بشود در اين مسابقه در راه خيرات چه كسى برنده است.

خوشبختانه مجموع آيات قبله هنگام جمع آورى قرآن در يك جا قرار گرفته است. ملاحظه كنيد كه چگونه تعليم پاك اسلام در مورد يك حادثه اين طور همه جانبه است. تغيير قبله را توجيه مى كند، هدف را مشخص مى كند، اساس را در نهضت اسلام مشخص مى كند و مانع از اين

ص: 71


1- 44. سوره بقره، آيه 148.

مى شود كه كسى خيال كند قبله اساس مطلب است و شعار را )كه نشانه و علامت است( با اساس )كه محتواست( اشتباه كند. از اين امر جلوگيرى مى كند كه كسى محتوا را رها كند و فقط به شعار و علامت بچسبد. يك جا همه مسائل را با اين صراحت، و در عين حال با همين اختصار، طرح مى كند. اين همه توضيح من براى اين است كه ما در عصر پيغمبر نيستيم. من با اين توضيحات مى خواهم شما را در جو زمان پيغمبر قرار دهم؛ و الا همين جمله ها براى همه ما نيز كافى بود.

والحمد لله، و صلّى اللّه على سيّدنا محمد و آله الطاهرين.

ص: 72

زبان نماز

ص: 73

ص: 74

گاه درباره نماز، چه در نامه ها و چه در مذاكرات، برخى سؤالات مطرح مى شود كه لازم است درباره آنها توضيحى داده شود. فعلاً برخى از اين سؤالات را مطرح مى كنم و توضيح مى دهم.

يكى از سؤالاتى كه مكرر شده و مى شود اين است كه: آيا لازم است نماز به زبان عربى خوانده شود؟ همراه با اين سؤال اين طور انتقاد مى شود كه نماز به زبان عربى، براى اعراب و آنها كه عربى زبان هستند، يك نوع عبادت و پرستش و مناجات با خدا، با توجه به معنا و مطلب و هماهنگى با زبان مادرى آنهاست. براى يك عرب زبان، خواندن نماز به عربى براستى در حكم گفت وگو و مناجات با خداست؛ اما براى مردمى كه زبان مادرى ايشان عربى نيست و عربى هم نمى دانند، خواندن نماز به زبان عربى و گفتن جمله هايى به زبان عربى كه معنى آن را نمى دانند، آن روح مناجات و پرستش خدا و نيايش به درگاه خدا و آن معنا و معنويت را ندارد. حال كه اين طور است، آيا بهتر نيست كه همان گونه كه عربى زبان ها به زبان عربى نماز مى خوانند، مردم

ص: 75

ديگر هم به زبان خودشان نماز بخوانند؟ مثلاً آنها كه زبان مادرى شان فارسى است به زبان فارسى نماز بخوانند؛ آنها كه زبان مادرى شان تركى است به زبان تركى؛ و به همين ترتيب آنها كه زبان مادرى شان آلمانى، انگليسى، فرانسه، اسپانيولى، روسى و زبان هاى ديگر دنياست، هر يك به زبان خود مناجات بكنند؟ غالباً در اين زمينه روش كليساى كاتوليك را هم پيش مى كشند و مطرح مى كنند كه كاتوليك ها مقيدند نيايش در كليسا و دعاهايى را كه در كليسا خوانده مى شود به زبان لاتين بخوانند و همين امر باعث مى شود كه اين نيايش ها براى مردم ديگر مفهوم نباشد؛ در حالى كه برخى از فرقه هاى ديگر اين قيد را برداشتند و ترجمه همان نيايش هايى را كه كاتوليك ها به زبان لاتين در كليسا مى خوانند، با همان معنا ولى به لغت ديگر در اختيار مردم گذاشتند و براى اهل هر زبانى آن نيايش را به زبان خودشان ترجمه كردند و آنها آن ترجمه را مى خوانند و اين براى آنها روان تر، مناسب تر، مؤثرتر و معنى دارتر است. از اين رو، آيا صحيح نيست كه مسلمان ها هم به جاى اينكه همه به زبان عربى نماز بخوانند، هر قومى به زبان خود نماز بخواند؟

توضيحى كه بايد درباره اين مطلب بدهم اين است كه يك وقت است ما مسأله را از نظر مدارك فقهى مطرح مى كنيم و اينكه آيا بر طبق آراى فقها و منابع فقه اسلامى اصلاً نماز به زبان غير عربى درست است يا خير. اجازه بدهيد در اينجا وارد اين بحث مفصل فقهى نشوم و فقط اجمالاً اين را عرض كنم كه تا آنجا كه تاريخ فقه نشان مى دهد، بناى فقها بر اين بوده است كه نماز، يعنى قسمت حمد و سوره كه جنبه قرائت قرآن دارد و همچنين ذكرهاى ركوع، سجود، تشهد و سلام، بايد به زبان عربى باشد؛ ولى هر كسى مى تواند در هنگام قنوت يا بعد از ذكر ركوع يا سجود يا هر وقت كه حالش مناسب

ص: 76

بود و علاقه داشت، به زبان خود دعا كند. عده اى از فقها )نه همه( دعاى به زبان فارسى را در قنوت جايز و درست مى دانند؛ و حتى نه تنها در قنوت، بلكه بطور كلى بعد از ذكر ركوع، بعد از ذكر سجود، بعد از اينكه تسبيحات اربعه در ركعت سوم و چهارم گفته شد، يا هر جا مناسب ديده شد كه دعا بكند و حال دعا داشت، نمازگزار مى تواند به زبان خود دعا بكند. اين را عده اى از فقها تجويز كرده اند. ولى قرائت قرآن )قرائت سوره حمد و قرائت يك سوره بعد از سوره حمد( چون جنبه قرائت قرآن و دعا هر دو را با هم دارد، و همچنين اصل ذكر ركوع و سجود و تكبيرات، لازم است به زبان عربى انجام شود.

اينكه آيا مأخذ و مبانى فقهى براى لازم دانستن زبان عربى در اين قسمت هاى بخصوص كافى است يا كافى نيست بحثى مفصل مى خواهد كه نمى توانيم آن را اينجا مطرح كنيم؛ چون يك بحث تحقيقى است و مى دانم كه سؤال كنندگان نيز مايل نيستند آنان را با چنين بحثى مشغول كنم. ولى آنچه لازم است به آن توجه شود اين است كه آيا مقيد بودن به اينكه همين قسمت هاى اصلى نماز به زبان عربى خوانده شود، بر روى هم و با توجه به نظام خاص تعاليم اسلام، چيز خوبى است يا نه؟

فرض كنيد اسلام اجازه داده بود سراسر نماز به زبان غير عربى خوانده شود؛ آيا در اين صورت چه مشكلاتى براى مسلمان ها پيش مى آمد و با اين مشكلات چه كار مى شد بكنيم؟ توجه كنيد كه در اسلام، مسلمان ها به ارتباط هر چه بيشتر با يكديگر تشويق شده اند و اسلام خواسته است مسلمانان سراسر جهان به صورت يك ملت و يك امت زندگى كنند و حتى، مخصوصاً از نظر سياسى و اقتصادى، يك واحد بزرگ سياسى و اقتصادى در سراسر جهان باشند تا بتوانند استقلال، عزت و اصالت خود را حفظ كنند.

ص: 77

اينكه ما اكنون فاقد يك چنين وضعى هستيم، مسلم است كه برخلاف اسلام است و بايد همه بكوشيم تا چنين وضعى به وجود آيد. فعلاً بحث ما درباره اسلام است؛ يعنى اينكه آيا با توجه به خواسته هاى اسلام، نماز به زبان عربى خوانده بشود بهتر است، يا اينكه آزاد باشيم و به زبان غير عربى بخوانيم؟

با توجه به اهميتى كه وحدت امت اسلامى و جامعه اسلامى در تعاليم اسلام دارد، بايد كوشش شود عواملى براى تقويت پيوند ميان مسلمان ها و كمك به وحدت اسلامى در قسمت هاى مختلف تعاليم اسلام پيش بينى شود. يكى از اين عوامل، يكرنگ بودن و يك جور بودن در برخى از عبادات، از جمله نماز است. خوب دقت كنيد كه وقتى قرار شود در مساجد انگلستان مردم به زبان انگليسى نماز بخوانند و ر مساجد ايران به زبان فارسى، در مساجد تركيه به زبان تركى و در مساجد حجاز به عربى، يك مسلمان اهل انگلستان يا ايران وقتى به حجاز مسافرت مى كند و به يكى از مساجد وارد مى شود كه مراسم و آيين نماز در آن برگزار است، اصلاً خود را غريبه احساس مى كند. او همين آشنايى لفظى را هم كه الان مسلمان ها عموماً به نماز دارند نخواهد داشت و بكلى خودش را از مراسمى كه انجام مى گيرد غريبه حس خواهد كرد.

يك مسلمان عرب زبان هم وقتى به ايران بيايد و به مساجد برود خودش را كاملاً غريبه حس مى كند و با مراسم نماز كه برگزار مى شود بكلى هيچ آشنايى نخواهد داشت؛ حتى آن آشنايى لفظى را هم كه الان هر بچه مسلمانى به نماز دارد و وقتى خوانده مى شود مى فهمد اين نماز است كه خوانده مى شود نخواهد داشت. همچنين است اذان نماز. اساس اذان اعلام اين است كه وقت نماز رسيده و نماز برگزار مى شود؛ لذا اگر قرار باشد اذان به

ص: 78

زبان غير عربى خوانده شود، چنانچه يك مسلمان عرب زبان يا انگليسى زبان يا فارسى زبان مثلاً در تركيه باشد و بخواهد بداند مسجد كجاست، نماز جماعت كجاست، و آيا وقت نماز شده يا خير، اگر اذان به زبان تركى گفته شود نخواهد دانست كه آيا اين اذان است كه خوانده مى شود يا آواز. در حالى كه الان همين آشنايى لفظى به اذان و نماز سبب مى شود كه هر مسلمانى به هر يك از بلاد اسلامى برود بتواند در مساجد شركت بكند و نماز بخواند. اين اذان براى او همان مفهومى را دارد كه در كشور خود دارد. اگر در كشور خود به معنى نماز توجه ندارد و معنى نماز را نمى فهمد، در يك كشور ديگر هم نمى فهمد؛ و اگر در كشور خود معناى نماز را مى فهمد، در كشورى ديگر نيز چنين است و به هر حال خود را در خارج از ميهن اسلامى خود و در خارج از سرزمين اسلام حس نمى كند. حتى وقتى يك مسلمان در كشورهاى غير اسلامى نيز به مسجد مى رود خود را در همان سرزمين اسلام حس مى كند.

وقتى يك مسلمان در مسأله نماز كه يكى از شعائر بزرگ اسلام است و نقشى مهم از نظر اسلامى دارد و به عنوان پايه بزرگ اسلام و مسلمانى شناخته شده، احساس كرد كه همه جاى سرزمين اسلام براى او وطن است، به تقويت وحدت امت اسلامى و حفظ يكپارچگى مسلمانان كمك فراوانى مى كند.

علاوه بر اين، مسأله نماز جماعت و نماز جمعه است. در نماز جمعه، امام نماز را به چه زبانى بخواند تا براى مأمومين مفهوم باشد؟ به زبان عربى، تركى، يا فارسى؟ همچنين ما مراسم بزرگ حج را داريم. در هر سال بر صدها هزار نفر از مسلمانان واجب و لازم است كه در مكه دور هم جمع شوند. آنجا هنگام ظهر، هنگام عصر، هنگام مغرب، هنگام عشاء و هنگام صبح در

ص: 79

مسجدالحرام تقريباً بزرگ ترين نماز جماعت برگزار مى شود كه از ملت هاى مختلف، زبان هاى مختلف و سرزمين هاى مختلف در آن شركت مى كنند. آنجا نماز به چه زبانى بايد خوانده شود؟ الان وقتى آنجا نماز خوانده مى شود همه مسلمان ها مى بينند كه دارند به يك شيوه نماز مى خوانند؛ ولى اگر اين هماهنگى و يكرنگى نباشد اصلاً منظور از انجام آن مراسم بزرگ نماز جماعت كه به عنوان يكى از نشانه هاى يكپارچگى امت اسلام است، تأمين نمى شود.

برمى گرديم به انتقادى كه بر نماز خواندن به زبان عربى بدون فهم معنى آن مى شود. اين انتقاد كاملاً بجاست. واقع مطلب اين است كه نمازگزارى كه نماز مى خواند و معنى جمله هايى را كه مى گويد نمى داند نمازش خيلى ناقص است. مى شود گفت جسمى بى روح است. ولى حل اين مشكل به اين نيست كه بگوييم هر فرد و اهل هر زبانى نماز را به همان زبان خود بخواند. اين حل مشكل نيست. اين جور حل مشكل كردن كار آدم هاى تنبل، كم كار و كم ابتكار است. آيا بهتر نيست به جاى اين مطلب بگوييم در تعليم و تربيت هر كودك مسلمان، و در تعليم و تربيت هر مسلمان، لازم است از همان آغاز، معنى و مفهوم جمله هاى عربى كه در نماز يا اذان مى گويد براى او گفته بشود، به طورى كه او بفهمد چه مى گويد؟ چرا مشكل را اين طور حل نكنيم؟ آيا واقعاً جاى تأسف نيست كه با سيستم فرهنگى امروز در سرتاسر دنيا، يا در جاهايى كه فرهنگ پيشرفتى دارد، تقريباً عده زيادى از بچه ها به اندازه صد يا پنجاه جمله زبان انگليسى، فرانسه، يا آلمانى يا يك زبان خارجى بدانند، اما به اندازه سى جمله عربى ياد نگيرند؟ چه اشكالى دارد كه بچه هاى مسلمان اقلاً سى تا چهل جمله عربى بدانند، به طورى كه در برخورد با يك مسلمان ديگر اقلاً به اندازه سى چهل جمله زبان مشترك داشته باشند؟ چرا

ص: 80

اصلاً مقيد بودن به اينكه نماز به صورت عربى برگزار شود انگيزه اى براى مسلمان ها نشود تا همه به اندازه تفاهم با همديگر زبان عربى را ياد بگيرند؟ در اينكه زبان مشترك نقش مؤثرى در تقويت ارتباطات ميان افراد دارد شكى نيست. چرا امروز مردم در همين آلمان سعى مى كنند لااقل به اندازه صد جمله انگليسى ياد بگيرند؟

مى دانيد كه تحصيلات در آلمان تا مرحله فورشوله(1) اجبارى است. در فورشوله ها از كلاس پنجم به بعد يك زبان غير آلمانى تدريس مى شود كه غالباً انگليسى است. از كلاس پنجم تا نهم، پنج سال زبان خارجى مى خوانند. تعليمات هم كه اجبارى است. آيا بهتر نيست كه در سرتاسر سرزمين اسلام نيز تعليمات اجبارى براى باسواد كردن مردم باشد و ضمن باسواد كردن مردم در طى چهار تا پنج سال زبان عربى را هم ياد بگيرند تا دو نفر مسلمان وقتى به هم برخورد مى كنند بتوانند ده جمله با همديگر صحبت بكنند؟

به هر حال، ياد گرفتن معنى جمله هاى اصلى نماز، يعنى »الله اكبر«، سوره حمد، سوره توحيد، ذكر ركوع و سجود و تسبيحات اربعه و تشهد و سلام، براى هر مسلمان خيلى آسان است. همچنين، با توجه به اينكه گفتيم به فتواى عده اى از فقها هر كسى در حال نماز مى تواند به دلخواه و زبان خود دعا بكند و آنچه در دل دارد باخداى خود بگويد، مطلب يك مقدار حل مى شود.اصل نماز با يك زبان، قدر مشترك ميان همه برگزار مى شود؛ بقيه را كه جنبه فردى دارد و دعاى شخصى است هر كس به زبان خود مى گويد و به اين ترتيب مشكل حل خواهد شد.

ص: 81


1- 45. Volkschule

ص: 82

نماز وسطى

ص: 83

ص: 84

حافظوا على الصَّلَوات والصّلوةِ الوُسطى و قوُموا للَّه قانتين. فان خفتم فَرجالاً او رُكباناً فاذا اَمِنتم فاذكروا الله كما علَّمَكم ما لم تكونوا تعلمون(1)

مواظب نمازها باشيد، بخصوص نماز ميانه. و با اميد و با خشوع و خضوع براى خدا بپاخيزيد. اگر در حال ترس بوديد، پياده يا سواره نماز بگزاريد؛ اما همين كه عامل ترس برطرف شد و ايمنى يافتيد باز خدا را ياد كنيد، همان طور كه او چيزهايى را كه نمى دانستيد به شما ياد داد.

اولاً، طرز قرار گرفتن اين دو آيه جالب است. آيات قبل درباره قسمتى از قوانين و نظامات مربوط به خانواده در اسلام است. سه آيه بعد هم باز مربوط به اين قسمت است، با اين تفاوت كه سه آيه بعد احكامى را بيان مى كند - كه گفتيم نسخ شده، يعنى كامل تر شده - درباره رفتار با زنى كه

ص: 85


1- 46. سوره بقره، آيه 239.

شوهرش مى ميرد و تأمين زندگى او تا مدتى معين و نيز رفتار با زنى كه از همسرش طلاق مى گيرد و تأمين زندگى او تا مدت معين. ابتدا يك حكم كلى كه در شرايط آغاز نهضت اسلام و نظام اسلامى قابل اجرا باشد آمده بود، بعد اين قانون تكامل پيدا كرد و قوانين مفصل ترى مربوط به احوال مختلف آمد. بنابراين، آن قانون اول نسخ شد؛ يعنى از ارزش و اعتبار افتاد و ديگر اعتبار اجرايى نداشت.

در هنگام تنظيم سوره بقره، اين دو آيه مربوط به نماز، وسط آيات نسخ شده و آيات نسخ نشده مربوط به نظام خانواده قرار گرفته است. همان طور كه در جلسات اول گفته شد، مسلم است كه طرز چيدن آيات در قرآن بر طبق تاريخ نزول نيست؛ بر طبق ترتيب مطالب نيز نيست؛ بلكه بر طبق اسلوب هاى مختلف و جنبه هاى مختلف است. در اينجا اين جنبه به چشم مى خورد كه دو آيه اى كه مربوط به بحث ديگرى هستند و با هم نازل شده اند،ميان آيات نسخ شده و نسخ نشده از نظام خانواده قرار داده شده اند. اين توضيحى مربوط به طرز چيدن آيات بود.

بحث اساسى ما پيرامون فهميدن خود اين دو آيه است. حافظوا على الصَّلَوات، توصيه است به اينكه مواظب نماز باشيد. بعد اضافه مى كند: به خصوص نماز ميانه )نماز وَسَطى(. نماز وسطى كدام است؟ جالب اين است كه روايات زيادى از شيعه و سنى درباره تفسير و تعيين اين نماز وسطى آمده است. منتها، دسته اى از روايات، نماز وسطى را نماز ظهر، يعنى نماز نيم روز مى دانند؛ دسته اى نماز عصر، دسته سوم نماز مغرب، دسته چهارم نماز عشاء، و دسته پنجم نماز صبح. يعنى هر كدام از اين پنج نماز چند پشتوانه دارد كه نماز ميانه باشد. مطلب چيست؟ آيا همه اين روايات درست است، يا بعضى از آنها درست است و بقيه درست نيست؟ آيا از ميان اين پنج گروه

ص: 86

فقط بايد يكى را انتخاب كنيم، يا مى توانيم بگوييم هر پنج مورد صحيح است؟ البته هر پنج مورد صحيح نيست؛ زيرا معنى ندارد بگوييم مواظب نمازها باشيد، به خصوص نماز ميانه - و در فرض همه نمازها ميانه اند! اينجا »به خصوص« معنى دارد.

ظاهر مطلب اين است كه منظور از نماز ميانه همان نماز ظهر است. يعنى در آغاز كه اين آيات نازل شده و گفته مواظب نمازها، بخصوص نماز ميانه باشيد، ناظر به نماز ظهر بوده است. و لذا در روايت نقل شده است كه پيغمبر - صلوات الله و سلامه عليه - در فصل تابستان براى نماز به مسجد مى آمد و عده مأمومين كم بود. يعنى تعداد كسانى كه مقيد به شركت در نماز جماعت ظهر بودند كم بود - چون هوا خيلى گرم بود و آنان بايست در كوچه هاى بى درخت مدينه زير آفتاب مى آمدند و برمى گشتند. در تابستان آفتاب عمود مى تابد و ظهر بسيار گرم است و سايه اى هم در كار نيست. از اين جهت در اين آيات تأكيد شد كه مواظب نمازها باشيد، بخصوص نماز ميان روز. بنابراين، آن زمان كه آيه نازل شد، نمازى كه روى آن تكيه مى شد كه مواظب آن باشيد، نماز ظهر بود. و از پيغمبر هم روايت شده است كه تأكيدِ حكومتى فرمود كه بايد در نماز جماعت ظهر شركت كنيد؛ براى اينكه اگر در آن شرايط مسلمان ها در نماز جماعت ظهر به طور منظم شركت نمى كردند در بنيان نهضت اسلام سستى مى افتاد.

توجه داشته باشيد كه ممكن است در برخى مراحل در كوشش هاى اجتماعى به رفقا گفته شود "بايد" فعل مستحب را عمل كنيد. اينكه مى گوييم چيزى مستحب است و واجب نيست منظور در شرايط عادى است. ولى ممكن است در شرايط استثنايى، يك كارِ مستحب واجب شود. اگر رهبر يك حركت و جماعت، و امام يك امت گفت فلان كار مستحب در

ص: 87

اين شرايط واجب است، مثل واجبات معمولى واجب مى شود.

اين است كه روايت مى كنند پيغمبر دستور قاطع داد و فرمود بايد شركت كنيد و اگر شركت نكنيد دستور مى دهم درهاى خانه هايتان را بسوزانند. براى مسلمان هايى كه عادت كرده اند دستورهاى دينى را با تعارفات تحويل بگيرند شنيدن اين گونه روايات و هضم آنها قدرى مشكل است. پيغمبر فرمود در نماز ظهر شركت كنيد، آن هم به شكل جماعت؛ و الا دستور مى دهم درهاى خانه هايتان را بسوزانند. اين چه جور نماز خواندنى است كه به اجبار انسان را به مسجد بكشانند تا نماز بخواند؟ اين هم يك جور دين و آيين است: آيينى كه از رغبت هاى درونى شروع مى شود، اما با اجبارهاى برونى هم همراه مى گردد.

نهضت ها و دعوت هاى باطنى، مثل دعوت هاى عرفانى و صوفى منشانه و امثال آنها، در كتاب مدعى اند كه اجبار در كارشان نيست؛ ولى در آنها هم در مقام عمل و اجرا اجبار هست. تاكنون بدون استثناء هميشه در اين قبيل نهضت ها و دعوت ها الزام و اجبار ديده ايم. مثلاً اگر يكى از مريدها مثلاً ذكرى را كه جناب مرشد بر او معين كرده انجام ندهد، آن وقت مريد وقتى مى آيد، ديگر آن طور كه بايد او را تحويل نمى گيرد. اين خود يك نوع اجبار است. اگر قرار بود حركت، علاقه و گرايش صرفاً درونى و قلبى و بدون هيچ عامل ضميمه باشد، بايد در اينجا هم جناب مرشد ديگر تفاوتى قايل نشود و مريد ذكرگو را با مريد ذكر نگو يك جور تحويل بگيرد. همين كه يك جور تحويل نمى گيرد، معلوم مى شود عامل برونى ضميمه عامل درونى شده است. البته چاره اى نيست. خدا ما انسان ها را اين طور آفريده؛ يعنى يك درونگرايى داريم و يك برونگرايى. يك سلسله انعطاف هاى درونى داريم و يك سلسله انعطاف هاى برونى - چاره اى هم نيست. اگر ما بخواهيم در

ص: 88

تربيت ها صرفاً روى آن علاقه هاى خالص درونى، بدون هيچ گونه تشويق يا تهديد يا تنبيه خارجى تكيه كنيم، گمان نمى كنم بتوانيم هيچ سيستم تربيتى را به ثمر برسانيم. اين دو عامل بايد در كنار هم باشند. اين است كه از نظر نظام اسلامى مسأله خيلى عادى و قابل تحمل است: بياييد در نماز ظهر شركت كنيد. اينكه پيغمبر در مسجد بايستد و تعداد اندكى پشت سر او به جماعت بايستند، آبروى اسلام و عظمت اسلام را از بين مى برد. پس ديگران نيز بايد بيايند. اين يك نوع نماز همراه با نمايش تجمع، همبستگى و قدرت مسلمان هاست؛ لذا اگر ضعف پيدا كنند اثر آن از بين رفته است.

در آغاز كار مطلب اين گونه بود. ولى در آن شرايط، نماز وسطايى كه مردم در شركت در آن سستى مى كردند، نماز نيم روز، يعنى نماز ظهر بود. بعدها اوضاع عوض شد. مردم عصرها وقتى بيكار بودند، مى خوابيدند و بعد مى آمدند در نماز عصر شركت مى كردند. اين سبك كه ما نماز مى خوانيم، يعنى دو نماز با همديگر، سنت اسلامى نيست. سنت اسلام اين است كه انسان پنج بار نماز بخواند؛ هر چند اگر حالا يك نفر در مسجدى پنج نوبت نماز بخواند مى گويند آقا سنى است؛ براى اينكه مثل سنى ها پنج بار نماز مى خواند! ولى از نظر فقه شيعه نيز همين طور است. فقه شيعه نيز بر پنج بار نماز خواندن در وقت فضيلت تأكيد مى كند. اين مسأله در رساله هاى عمليه هم كه به فارسى نوشته شده آمده است؛ ولى مثل اين كه به همين هم كه در رساله هاى عمليه نوشته شده نمى شود عمل كرد. چون اگر عمل كردى سر و صدا بلند مى شود و صف شكنى و اين حرف ها مطرح خواهد شد!

به هرحال، تنظيم وقت نماز اين طور بود كه ظهر نماز بخوانند، بروند منزل استراحت كنند؛ بعد كه مى خواهند دو مرتبه سر كار بروند يا جنب و جوش عصرانه داشته باشند، زمانى است كه بايد بيايند در مسجد نماز

ص: 89

بخوانند و اين بخش از برنامه روزانه را با تجمع و آمادگى درونى و توجه به خدا و ياد خدا شروع كنند. تا وقتى كه مردم كارشان زياد نبود، آمدن به نماز عصر عيبى نداشت و دو نوبت ظهر و عصر به مسجد آمدن براى آنها بى اشكال بود. اما زمانى كه مشغله پيدا كردند، شركت كردن در نماز عصر براى ايشان كار مشكلى شد. همان مشكلى كه درباره نماز ظهر مطرح بود حالا به نماز عصر سرايت كرد. به اين ترتيب ملاك تكيه كردن روى نماز ظهر به عنوان نماز وسطى جايش را عوض كرد و نماز عصر داراى آن ملاك شد. يعنى نماز عصر نمازى بود كه شركت در آن كمى براى مردم سنگين شده بود. بنابراين، اگر در يك روايت تفصيلى بگويد در اين شرايط نماز وسطى نماز عصر است و اين تأكيد قرآن متوجه نماز عصر است انحرافى از آيه نيست.

نماز وسطى در موقع نزول آيه، نماز ظهر بود - با توجه به اين ملاك كه شركت در آن به خاطر گرما مشكل بود. اما همين كه جو اجتماعى طورى شد كه شركت در نماز عصر به خاطر مشغله زياد سنگين شد، نماز وسطايى كه بايد اين دفعه روى آن انگشت گذاشته و تأكيد مى شد، نماز عصر، يا گاهى هر دو، بود. بنابراين نماز وسطى مى تواند هر دو باشد، اشكالى هم نيست.

بعد نوبت به نماز مغرب رسيد. زمانى شركت مردم درنماز مغرب عادى بود؛ چون فاصله مردم از مسجد مدينه زياد نبود؛ عده مسلمان ها كم بود و همه پيرامون مسجد بودند. به علاوه، ابتداى نهضت هم بود و اول هر كارى شوقى دارد و هر چيز تازه اى لذتى، گرمايى و جنب و جوشى دارد. اما در زمان مورد بحث، اين شوق كهنه شده و مسلمان ها هم زيادتر شده بودند. عده كسانى كه از راه دور و بعد از اتمام كارشان در مزرعه، نخلستان و مغازه، سريع به مسجد مى آمدند تا اول مغرب نماز بخوانند كم شده بود. مثل حالا كه عده كسانى كه اول مغرب در نماز جماعت شركت مى كنند نسبت به

ص: 90

بيست يا پانزده سال قبل بطور محسوس كم شده است. براى اينكه غروب زمانى است كه اينان در مغازه را بسته اند و فاصله شان هم احياناً از مسجد زياد است و از كار نيز خسته اند، لذا تا بخواهند به نماز جماعت مغرب برسند وقت نماز گذشته است. بنابراين، جو اجتماعى طورى شد كه شركت در نماز مغرب براى عده اى سنگين شد؛ از اين رو همان ملاك تأكيد و تكيه بر نماز ظهر و عصر به نماز مغرب نيز سرايت كرد.

براى همين عده اى كه خسته و كوفته بودند نماز عشاء هم كار مشكلى بود. براى اينكه نماز عشاء هم با فاصله خوانده مى شد. يعنى مردم نماز مغرب را مى خواندند، بعد غذايى مى خوردند و قبل از زمان خواب، نماز عشاء را مى خواندند و بعد مى خوابيدند. در آن موقع در شهر مدينه )مثل بسيارى از جاهايى كه هنوز هم همين طور است( برق و وسيله روشنايى نبود، لذا غروب كه مى شد مردم مى آمدند نماز مى خواندند، سپس به خانه هايشان مى رفتند و غذايى مى خوردند و مى خوابيدند. عده كمى بودند كه بعداً هم بيدار بنشينند؛ زيرا جايى براى رفتن نبود و برنامه و كارى در آن زمان وجود نداشت. اگر هم كارى بود مردم خسته بودند. آن كسى كه صبح تا شام در مزرعه و در گرما كار بكند، وقتى بيايد نماز مغرب را بخواند، »السلام عليكم« را گفته يا نگفته خوابش مى برد. اتفاقاً يكى از همين مسلمان ها همين طور شد و نماز مغرب را كه خواند، شام خورده و نخورده، خوابش برد و نتوانست نماز عشاء را بخواند. در اينجا يك مجازات مقرر شد: هر كس فراموش كند نماز عشاء را بخواند و بخوابد، فرداى آن روز واجب است به عنوان كفاره از دست رفتن نماز عشاء روزه بگيرد. الان هم همين طور است. هر كسى نماز عشاء را نخواند بايد فرداى آن روز را روزه بگيرد تا بداند خواندن اين نماز مهم است. بنابراين، براى عده اى كه خسته بودند نماز عشاء

ص: 91

نمازى سنگين شد و در نتيجه ملاك »صلاة وسطايى« كه بايد روى آن تكيه شود بر نماز عشاء صدق كرد. در زمستان انسان هنگام اذان صبح راحت برمى خيزد، ولى در تابستان كه هوا گرم است و انسان شب ها دير به خواب مى رود برخاستن براى نماز صبح كار مشكلى است. فعلاً كه در تابستان، حتى براى خيلى از افراد اهل نماز، نماز صبح نمازى از قلم افتاده است - بخصوص در مناطقى كه شب ها خيلى كوتاه است، از خواب برخاستن، وضو گرفتن و نماز خواندن و دوباره خوابيدن خيلى مشكل است.

بنابراين، براى عده اى نماز صبح نماز سنگين شد و براى آن عده همان ملاك »صلاة وسطى« )نماز ظهر( كه هنگام نزول آيه به آن توجه مى شد به نماز صبح منتقل شد. به اين ترتيب مشاهده مى شود كه پر بيراه نيست كه گفته شود همه اين روايات درست است.موقع نزول آيه، صلاة وسطى نماز ظهر بود؛ در شرايطى ديگر، براى عده اى نماز عصر مصداق صلات وسطى شد؛ و به همين ترتيب نماز مغرب و عشاء و صبح.

اين تحليل چه عيبى دارد؟ چه اشكالى به نظرتان مى رسد؟ اتفاقاً بسيارى از روايات تفسيرى در قرآن را بايد همين طور فهميد. نه اينكه ما زور بزنيم تا آن را درست كنيم؛ بلكه اصلاً قرار نيست قرآن و آيات قرآن اين قدر جمود داشته باشند كه فقط بر يك مورد منطبق شوند. به چه مناسبت بر نماز ظهر به عنوان نماز وسطى تأكيد شده بود و آيه آمد كه »حافظوا على الصلوات والصلوة وسطى«؟ به ملاك يك نوع انگيزه خاص، يك نوع شرايط خاص، يك نوع وضع استثنايى. خوب، اگر همين وضع استثنايى براى نماز عصر پيش آمد چرا آن را نماز وسطى ندانيم؟ اين تحجر است كه بگوييم نه! نماز وسطى همان نماز ظهر است و بر نماز عصر تأكيدى نيست. مگر نماز عصر با نماز ظهر فرق دارد؟ علت تكيه كردن روى نماز ظهر اين بود كه اين نماز

ص: 92

سنگين بود. اگر در يك شرايط استثنايى نماز عصر هم سنگين شد، بايد همان تكيه بر نماز عصر نيز بشود.

بنابراين، انتقال يك حكم الهى كه در يك آيه قرآن يا يك حديث آمده، به موارد مشابه، وقتى همان ملاك در آن موارد مشابه باشد، فقه و فقه دين و دين شناسى را زنده نگه مى دارد. به اين دليل است كه اگر ما با روايات مختلفى كه در تفسير آيات آمده اين گونه برخوردار بكنيم نشانه يك نوع روشن بينى و بينش مترقى تر درباره دين است. اين توضيحى بود درباره روايات مختلف مربوط به صلات وسطى.

اما مسأله مهم اين است كه قرآن تا اين پايه روى نماز تكيه مى كند. به نظرم مى رسد كه سهل انگارى درباره نماز، حتى با كمال تأسف در ميان دوستان خودمان هم، مسأله قابل ملاحظه اى است. سهل انگارى درباره نماز چند گونه است: يكى اينكه انسان نمازش را سر وقت نخواند و بگذارد آخر وقت با عجله و شتاب بخواند. يك نوع ديگر آن اين است كه نماز را اول وقت مى خواند اما نماز خواندنى به عنوان اسقاط تكليف؛ انگار بار تكليفى را از دوش خود پايين مى گذارد. اين هم يك نوع سهل انگارى درباره نماز است. البته اين نماز بى روح، بى جان، بى اثر و بى معنى بهتر از نخواندن آن است؛ چون لااقل خود نشانه يك نوع تقيد است. اين نمازگزار با يك انسان بى قيد، بى بند و بار و بى تعهد اين فرق را دارد كه بالاخره سر وقتِ نماز ظهر كه مى شود به يادش مى آيد كه بايد كارى انجام دهد. اما واقعيت اين است كه آن نماز، نمازى روح بخش نيست. اين هم يك نوع سهل انگارى است. »حافظوا على الصلوات«؛ نگهبان نماز باشيد؛ نماز را نماز نگاه داريد نه يك نوع تشريفات خشك.

ص: 93

علت عمده اى كه بچه ها، حتى در خانواده هاى نمازخوان، بعدها تارك الصلوة مى شوند و به نماز اهميت نمى دهند همين است كه احساس مى كنند پدرشان با نماز به صورت بارى كه بايد زمين گذاشت برخورد مى كند. بچه اين را مى فهمد. بنابراين پيش خود مى گويد اصلاً من چرا از اول بار را بر دوش بگيرم كه بعد بخواهم آن را زمين بگذارم. نماز روح دار پدر و مادر، نماز جاندار، نماز با توجه، نمازى كه بچه ها احساس كنند در چهره پدر و مادر و چهره بزرگترها طى لحظاتى صفا، توجه، از خود در آمدن و به خدا رو آوردن، تذكر، ذكر و ياد خدا هست، براى همه جذبه دارد.

اصولاً اگر بخواهيم نماز در جامعه ما زنده بشود بايد نمازها را روح دار كنيم. اين كار مشوق و عامل پر كششى براى ديگران است كه به سوى نماز رو آورند. نماز، چه به صورت جماعت، چه به صورت فرادى، حضور قلب مى خواهد. تا آنجا حضور قلب در نماز اهميت دارد كه روايتى است با اين مضمون كه »لا صلاة الا بحضور القلب«؛ اصلاً نماز اگر با حضور قلب نباشد نماز نيست. آن نمازى از تو قبول مى شود كه قنوتش دست برداشتن از سر دنيا باشد. در روايتى مى پرسد، اينكه ما وقتى نماز را شروع مى كنيم در تكبيرةالاحرام دست بلند مى كنيم و مى گوييم »الله اكبر« نشانه و شعار چيست؟ اين دست بلند كردن چه معنايى مى دهد؟ پاسخ مى شنود كه دست بلند مى كنى يعنى من در اين لحظات هر چه را جز خداست پشت سر انداختم. »الله اكبر« يعنى چون او از همه بزرگ تر است همه را پشت سر انداختم.

به خود بياييم و حساب خود را برسيم! خودم را نيز مى گويم. نمازهاى ما چقدر اين آهنگ روح دار را دارد؟ چند درصد و چند مورد از نمازهاى ما در يك هفته واجد اين صفات است؟ »حافظوا على الصلوات«؛ مواظب

ص: 94

نمازها باشيم. دقت كنيم كه نمازهايمان بى روح و بى اثر نشود. آن نمازى روح دار است كه در رابطه با آن مى گويد:

»و اقم الصلاة، ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر«

نماز را بپا دار، كه نماز آدمى را از كار زشت و ناپسند باز مى دارد.

بعضى ها در حق اين آيه خيلى ظلم مى كنند. مى گويند مى دانيد چرا قرآن مى گويد »ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر«؟ براى اينكه نماز در لباس غصبى باطل است. بنابراين اگر خواستى نمازت درست باشد، بايد مراقب باشى لباست غصبى نباشد. آن كسانى هم كه خيلى مقيدند، از حلال ترين مالشان يك لباس نماز درست مى كنند كه موقع نماز آن را بپوشند تا لباسشان غصبى نباشد! اما در بقيه زندگى در غصب غوطه ورند.

اين ظلم به اين آيه است. آيه نمى خواهد اين را بگويد. آيه مى گويد اصلاً نماز روح دار انسانى مى سازد كه چون رو به خدا دارد، پشت به كار ناپسند و زشت مى كند. نماز، انسانى مى سازد خوددار از فحشاء و منكر. حافظوا على الصلوات! نمازى با اين صفات را زنده نگه داريد.

اتفاقاً آيه بعدى كه به دنبال اين آيه آمده بسيار جالب است. آيه بعدى نشان مى دهد كه روح و ماهيت نماز چيست. مى گويد، اگر در حال خوف هستيد، ترس داريد، شرايط به نحوى است كه نمى توانيد يك جا بايستيد و آرام نماز بخوانيد: »فرجالاً او ركباناً«؛ در حالى كه راه مى رويد نماز بخوانيد؛ همان طور در حالى كه پشت اسب سواريد، در اتومبيل سواريد، يا در هواپيما هستيد نماز بخوانيد. يعنى چه؟ يعنى در آن موقع كه شكل عادى نماز ممكن نيست، مى جنگى، از دشمن مى گريزى، از حيوان درنده فرار

ص: 95

مى كنى، يا عامل ترس ديگرى پيش آمده است كه بايد بروى، اما وقت نماز هم هست، در اين موقع هم نماز را از دست نده. معلوم مى شود نماز چيزى است كه در اين قبيل حالات جالب تر مى شود. توجه به خدا در حال ترس چقدر جالب تر است!

البته اين بخش ها را به كلى از كتاب هاى رساله علميه برداشته اند. حتى به رساله هاى جامع ترى هم كه اخيراً نوشته شده نگاه كردم، ديدم اين بخش در جاى خودش، يعنى بحث نماز خوف نبود - گرچه شايد آن را در بخش هاى ديگرى آورده اند. بحث نماز خوف اين است كه انسان در شرايط استثنايى چگونه نماز بخواند؛ مثلاً كسى كه در آب افتاده و در حال غرق شدن است، اما وقت نماز شده. مى گويد همان جا نيز دلت را به سوى خدا كن و با اشاره نماز بگزار. پس نماز چنين چيزى است. اگر نماز همين شكل ظاهرى بود البته بايد در چنين مواقعى ساقط مى شد. بسيارى از زنان و مردان مسلمان فهميده در اين حالت تكليف خودشان را درست نمى دانند. همين چندى قبل بود كه بيمارى از يك خانواده روحانى دينى عمل جراحى داشت. بعد از عمل، موقعى كه روى تخت به هوش آمده بود نمى توانست نماز بخواند، ولى تكليف خود را نمى دانست. مى پرسيد آيا من نمازم را بعد و به صورت قضا بخوانم؟ به او گفتم بايد همين حالا به صورت اشاره نماز بخوانى و حتى اگر نتوانى تمام حمد و سوره را بخوانى هر قدر از آن را كه مى توانى بخوان؛ مى توانى سجده و ركوع را نيز با اشاره انجام دهى. او تكليف خود را نمى دانست، چون در رساله ها نبود. شايد خيلى از مريض ها همين طور باشند كه در روزهاى اول پس از عمل اصلاً نماز را كنار بگذارند ؛ چون مى گويند نماز را نمى توانيم بخوانيم، پس ساقط است. آنها از اين غافل اند كه در حالت عادى ركن نماز ركوع و سجود و قيام و مانند آن است كه ما بايد بدان عمل

ص: 96

كنيم و واجبات ديگر آن قرائت است و ذكر است و تشهد؛ اما روح نماز چيزى ديگر است: به ياد خدا بودن. لذا آن اركان در شرايط استثنايى به نحو ديگرى نيز )مثل اشاره( قابل اجرا هستند.

اتفاقاً نماز آيات كه خواندن آن بر هر مسلمان در زمانى كه ماه يا خورشيد مى گيرد، زلزله، صاعقه، طوفان يا سيل رخ مى دهد واجب است، براى اين است كه در اين حالت هاى استثنايى به خدا توجه كند و توجهش را به خدا روزافزون كند. ماه و خورشيد گرفتگى، آيات و نشانه هايى از نظم منظومه شمسى ماست. در وقتى معين ماه مى تواند ميان خورشيد و زمين فاصله شود و تاريك )كسوف(، و زمين مى تواند ميان خورشيد و ماه فاصله و ماه تاريك شود )خسوف(. نماز آيات، نظم و آيه و نشانه اى از نشانه هاى خداست. لذا در اين مواقع بايد به ياد خدا بود. در زلزله و طوفان و امثال آن نشانه ديگرى از نشانه هاى خدا وجود دارد. در اين مواقع عجز و ناتوانى انسان مغرور در برابر اين حوادث مجسم مى شود و آدمى درمى يابد كه همين انسان پر قدرت چطور گاهى در تنگناى حوادث عادى يا استثنايى طبيعى قرار مى گيرد.از اين رو، مسلمان در چنين مواقعى نيز به ياد خداست. در حال بيمارى و جنگ نيز در اسلام به لزوم توجه انسان به خدا تأكيد شده است. بنابراين، اگر از خواندن نماز مى ترسيد: فرجالاً او ركباناً ؛ پياده يا سواره )پشت اسب يا ماشين، در هواپيما،...( نماز بخوانيد.

ماذا امنتم فاذكروا الله كما علمكم مالم تكونوا تعلمون

وقتى كه به حالت عادى بازگشتيد و ايمنى پيدا كرديد به ياد خدا باشيد؛ همان طور كه به شما آنچه را نمى دانستيد ياد داد.

اين آيه بعدى كه شكل استثنايى نماز خوف را بيان مى كند و

ص: 97

مى گويد حتى اگر در ميدان جنگ با دشمن رودررو هستيد و موقع نماز است، با اشاره نماز بخوانيد؛ همچنان كه در ليلةالهرير، يعنى در آن شب پر غوغاى جنگ صفين كه هوا سرد بود، مولا على - عليه السلام - با ايماء و اشاره و با لباس و زره خونين، رودررو با دشمن و در حال نبرد نماز گزاشت و نماز را از ياد نبرد. جالب اينجاست كه در آنجا ديگر فرصت نيست كه سوره حمد را تمام بخواند. در آنجا كافى است بگوييد: »سبحان الله« )يك ركعت( يا: »سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر« )يك ركعت( و يك بار ديگر »سبحان الله«، و نماز را تمام كند. اين مسائل در كتاب هاى فقهى هست، اما در رساله هاى در دسترس مردم نيست.

ماهيت نماز به ياد خدا بودن است. بنابراين، اگر از اول تا آخر نماز به ياد همه چيز بوديم جز ياد خدا، ظاهر نماز را بجا آورده ايم، اما جسمى بى روح. و اگر در حال نبرد و در آن غوغاى فكرى، غوغاى عملى، سر و صدا، جنجال و بزن و بكش، فقط يك »سبحان الله« گفتيم، نماز باروح خوانده ايم.

»قوموا لله قانتين« همين معنا را توضيح مى دهد: از سر كار، يا خواب برخيزيد! براى خدا، و باخضوع در برابر او. علاوه بر اين، قوموا لله قانتين در مورد نماز است. برخيزيد! - يا از سر كار، يا از خواب، يا از خانه، - و به مسجد برويد. اما ملاك و روح اين فرمان خيلى وسيع تر است و حتى قيام نبردآميز در راه خدا را هم دربرمى گيرد. هر رستاخيز، هر قيام و هر برخاستن را شامل مى شود. لذا ممكن است قوموا لله قانتين كه در مسجد شعار نماز است در ميدان نبرد شعار مبارزه باشد. اين خصلت قرآن است. قرآن بايد اين طور باشد، چون كلام ذووجوه است؛ جمله هايى است پرمعنا كه به آهنگ هاى گوناگون زندگى مى توان يك جمله آن را به كار برد.

اين توضيحى بود كه درباره اين آيات لازم بود براى دوستان عرض

ص: 98

كنم. اميدوارم كه اين بحث ها براى من و شما سازندگى داشته باشد و واقعاً قرار بگذاريم نمازهايمان خيلى روح دارتر از آن باشد كه در بسيارى از اوقات هست. براى اينكه نماز دوستان روح دار باشد يك امر واجب هست كه من باصراحت گفته ام آن را براى هر زن و مرد مسلمان لازم مى دانم. آن اين است كه معنى و مفاد جمله هاى عربى را كه در نماز مى خوانيد ياد بگيريد. بر هر پدر و مادرى لازم است به بچه ها نماز را بامعنى ياد بدهد؛ به طورى كه وقتى مى گويد »بسم الله الرحمن الرحيم«، مثل يك عرب معنى آن را بفهمد. و اين كار مشكلى نيست. مبادا كسى فكر كند لازم است دو - سه سال عربى بخواند تا ياد بگيرد. با تجربه اى كه ما داشته ايم معلوم شد كه مى توان در چند جلسه، با حوصله و بردبارى، به كودن ترين افراد هم خواندن نماز را ياد داد و هم معنى آن را؛ البته به شرطى كه در اين كار به اندازه چند جمله انگليسى - مثل اينكه از شنيدن good morning بچه هايمان شوق و ذوق مى كنيم - علاقه نشان دهيم. انتظار جدى من اين است كه در خانواده ها، همه افراد معنى نماز را به گونه اى ياد بگيرند كه وقتى »الله اكبر« مى گويند معناى آن را بفهمند، نه اينكه آن را مثل وردى نامعلوم بيان كنند. علاوه بر اين، چند سوره كوچك قرآن را )مثل والعصر، كوثر( نيز با معنى ياد بگيريد. من امشب بنا را بر اين مى گذارم كه انشاءالله در چند جلسه، تا پايان ماه رمضان، همراه با اين برنامه تفسير، قسمت هاى مختلف نماز را به اضافه سوره هايى كه ذكر كردم، و چند سوره كوچك ديگر، معنى كنم تا به اين ترتيب حتى براى آنها كه اين سوره را با معنى مى دانند تذكرى حاصل شود.

والحمدلله، و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.

ص: 99

ص: 100

نماز چيست؟

ص: 101

ص: 102

به نام خداى يكتايى كه پرستش مخصوص او است

نيايش و پرستش

در آن لحظه كه آدمى به كمال و شكوه بى نهايت آفريدگار جهان مى انديشد، سراپا شيفته آن مى شود؛ دل و جانش به خضوع و خشوع و فروتنى مى گرايد؛ با آهنگ فطرت در برابر آن همه كمال و عظمت سر تعظيم فرود مى آورد: »ركوع«؛

سر به زمين مى سايد: »سجود«؛

و زبان به ستايش مى گشايد: »حمد و تسبيح«.

راز و نياز

و در آن لحظه كه انسان خود را به كمك نيرويى برتر از ماده نيازمند مى يابد، دل به سوى آفريدگار دانا و توانا و مهربان جهان مى آورد؛ راز و نياز خود را با او در ميان مى نهد و او رابه كمك مى خواند: »دعا«.

ص: 103

عبادت

آن نيايش و پرستش و اين راز و نياز و كمك خواهى، در زبان قرآن »عبادت« ناميده مى شود. قرآن عبادت را مخصوص خداى يكتا مى شمرد و پرستش هر كس و هر چيز ديگر جز خدا را حرام و گناهى بس بزرگ مى داند:

»وَقَضى رَبُّكَ اَلّا تَعْبُدُوا اِلا اِيّاهُ...«(1)

»فرمان خدا بر آن رفته كه جز او را نپرستيد...«

اسلام از نظر كلى، براى عبادت خداى يكتا هيچ زبان يا شكل خاصى معين نكرده و هيچ قيد و شرطى نگذارده است. تنها شرط مهم عبادت در اسلام اين است كه آنچه بندگان خدا به عنوان عبادت به جا مى آورند به اوهام و خرافات، شرك، خودنمايى و ريا آلوده نباشد.

بنابراين، مسلمانان با رعايت كامل اين نكات، در هر وقت و هر جا، به هر زبان و هر لغت و به هر شكل و هر جور كه بخواهند مى توانند به نيايش خدا و راز و نياز با او بپردازند.

نماز

نماز، مراسم مخصوصى براى پرستش خدا و راز و نياز با اوست كه در آن جنبه هاى ارزنده و آموزنده خاصى در نظر گرفته شده، و به همين جهت شكل مخصوصى به خود گرفته است.

ص: 104


1- 47. سوره اسراء، آيه 24.

سرود توحيد و يكتاپرستى

سرود فضيلت و پاكى

نماز سرود توحيد و يكتاپرستى و سرود فضيلت و پاكى است كه بايد فكر و روح ما را در برابر عوامل شرك زا و آلوده كننده اى كه در زندگى روزمره با آنها سر و كار داريم پاك و يكتاپرست نگهدارد.

هر يك از ما در زندگى روزانه خود سرگرم كارو هدف خويش است و كمتر به چيزى ديگر جز آن مى انديشد.

سرگرمى به كار و تلاش روزانه در راه زندگى، براى بشر امرى طبيعى و ضرورى است؛ به جسم و جانش نشاط مى بخشد، راه هاى جديد زندگى را به روى او مى گشايد و او را در راه علم و هنر و صنعت و ايجاد وسايل گوناگون بهتر زيستن به جلو مى راند؛ ولى در عين حال او را چنان در خود و آرزوهايش فرو مى برد كه گه گاه براى رسيدن به اين آرزوها در برابر اين و آن به چم و خَمَش وا مى دارد؛ از خود و شخصيت واقعى و انسانى خود بيگانه اش مى سازد و جسم و جانش را آلوده مى كند. از آلودگى جسمى مثال بزنيم:

كمتر كسى است كه در اثناى كار روزانه، دستش، لباسش، دست و صورتش ،سر و پايش، و گاهى همه پيكرش، كثيف نشود و به تنظيف روزانه آنها نيازمند نگردد. دانش آموز يا دانشجويى كه درس مى خواند، معلمى كه درس مى دهد، كشاورزى كه به كند و كاو زمين، كاشتن تخم يا نشاندن نهال، آبيارى، وجين يا درو و برداشت محصول مشغول است، كارگر يا مهندسى كه در كارگاه كار مى كند، پرستار يا پزشكى كه با بيماران سر و كار دارد، بانوى خانه دارى كه خانه را اداره مى كند، پيشه ور يا بازرگانى كه به داد و ستد مشغول است و محققى كه به كاوش علمى مى پردازد، همه بايد روزى يك يا

ص: 105

چند بار لباس و تن خود را شست وشو دهند تا پاكيزه بمانند.

روح ما نيز در ميدان زندگى روزانه به همين اندازه يا بيشتر در معرض آلودگى است: آلودگى به هوس هاى تحريك شده و لجام گسيخته، خودخواهى ها و چشم و همچشمى هاى برانگيخته، غرور ناشى از پيروزى و كاميابى، يا عقده روانى ناشى از شكست و ناكامى، و به دنبال آن حسد و كينه و انتقام و صدها آلودگى ديگر.

اين آلودگى ها روح را تيره مى كند و ما را از راه راست زندگى، راه پاكى و فضيلت و تقوا منحرف مى سازد و به راه فساد مى كشاند؛ از ياد خدا غافل مى كند و به دام شيطان و وسوسه هاى شيطانى مى افكند.

شست وشوى دل و جان

بنابراين، بايد همان طور كه لباس و تن خود را مى شوييم و پاكيزه مى كنيم، دل و جان خود را هم شست وشو دهيم و پاكيزه كنيم؛ خود را به خدا، سرچشمه پاكى و كمال، نزديك سازيم؛ لحظاتى را به ياد او، به نيايش او و راز و نياز با او بگذرانيم و روح آلوده را در چشمه صاف و زلال الهى شست وشو دهيم. اين است نمازى كه مسلمان روزى چند بار مى خواند.

از پيغمبر اكرم )ص( نقل شده كه در گفت وگويى كوتاه با ياران خود چنين فرمود: - فرض كنيد در برابر خانه يكى از شما نهرى روان باشد و هر روز در آن پنج بار شست وشو كند. آيا به تن او هيچ آلودگى مى ماند؟

- : نه، اين شست وشو به تن او هيچ آلودگى نمى گذارد.

- نماز پنجگانه هم همين اثر را دارد. با پنج نماز، در روز خدا لغزش ها را از

ص: 106

آدمى مى زدايد و او را پاكيزه مى كند.(1)

نمازهاى روزانه

1- صبح: پس از سپيده صبح؛

2- ظهر: نيمروز؛

3- عصر: تقريباً 2 تا 3 ساعت بعدازظهر؛(2)

4- مغرب: پس از غروب آفتاب؛(3)

5- عشاء: شامگاه كه هوا تاريك مى شود.(4)

اينها اوقات اصلى نمازند و چه بهتر كه نماز در همين اوقات خوانده شود. ولى براى هر يك از نمازهاى پنجگانه وقت وسيع ترى به ترتيب زير معين شده تا اگر نمازگزار به علت كار يا موانع ديگر نتوانست در ساعات نامبرده نماز بگزارد وقت وسيع ترى در اختيار داشته باشد:

ص: 107


1- 48. اَرَأيتم لَو اَنّ نَهراً بباب احدكم يغتسل فيه كل يوم خمساً، ما يقول؟ ذلك يبقى من دونه؟ قالوا: لا يبقى من دونه شيئاً! قال: فذلك مثل الصلوات الخمس يمحو الله به الخطايا. )صحيح بخارى، كتاب نهم، باب ششم.(
2- 49. نشانه اى كه براى وقت فضيلت عصر در كتاب هاى فقهى تعيين شده اين است كه سايه هر چيز در جهت مشرق به اندازه اى برسد كه با خود آن مساوى باشد.
3- 50. نشانه قطعى غروب آفتاب در افق اين است كه درنيمه شرقى آسمان، شفق، يعنى باقيمانده اشعه آفتاب كه به صورت رنگ قرمز بر پهنه آسمان نمودار مى شود، باقى نماند.
4- 51. يعنى پس از ناپديد شدن كامل شفق از كرانه غربى آسمان.

نماز صبح: از سپيده صبح تا طلوع آفتاب؛

نماز ظهر: از نيمروز تا غروب آفتاب؛

نماز عصر: پس از نماز ظهر تا غروب آفتاب؛

نماز مغرب: از مغرب تا نيمه شب؛(1)

نماز عشاء: پس از نماز مغرب تا نيمه شب.(2)

مسلمان، بامداد كه سر از خواب برمى دارد، نماز مى گزارد تا برنامه روزانه را با پاكى و حسن نيت و توجه به خدا شروع كند.

ظهر كه براى صرف ناهار موقتاً دست از كار مى كشد باز نماز مى گزارد، تا همچنان كه به جسم خود از راه غذا، نيرو و نشاط تازه مى بخشد، به روح نيز از راه نماز نيرو و نشاط معنوى تازه دهد. و عصر، پيش از آنكه بخش دوم كار روزانه خود را آغاز كند، باز نماز مى خواند تا با ياد خدا به كار خود پردازد.

پس از غروب آفتاب كه غالباً با پايان كار روزانه و صرف شام همراه است، باز نماز مى گزارد و غذا دادن به جسم را با غذا دادن به روح همراه مى كند.

شامگاه كه براى خوابيدن آماده مى شود باز در برابر خداى خود مى ايستد و نماز مى گزارد؛ برنامه روزانه را كه با نماز و ياد خدا شروع كرده بود با نماز و ياد خدا نيز پايان مى دهد و با دلى پاك و جانى آرام گرفته به خواب مى رود:

»وَ اَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفِى النهارِ و زُلَفاً منَ اللّيلِ اِنَّ الحَسَنات يُذهِبنَ

ص: 108


1- 52. يعنى پس از ناپديدشدن كامل شفق از كرانه غربى آسمان.
2- 53. اگر نيمه شب فرا رسيد و نماز مغرب يا عشا را نخوانده است، بايد پيش از فرا رسيدن صبح آن را بخواند، بى آن كه نيت اداء يا قضا كند.

السّيّئات، ذلك ذِكرى للذاكرين«(1)

»در دو طرف روز و پاره اى از شب به نيايش برخيز كه نيكى ها بدى ها را مى زدايد. آن، براى هشياردلان، خود يك يادآورى است.«

اذان

فرا رسيدن وقت هر نماز با »اذان« اعلام مى شود. هنگام سپيده صبح، ظهر، عصر، غروب آفتاب و در نخستين لحظات تاريك شدن هوا در هر منطقه اسلامى با آهنگ روح نواز اذان به همه اعلام مى شود كه وقت نماز فرا رسيده است:

»الله اكبر، الله اكبر. الله اكبر، الله اكبر.«

خدا از همه بزرگ تر است.

»اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله.«

آشكارا مى يابم و بر اين يافته خود گواهى مى دهم كه جز آفريدگار جهان خدايى نيست.

»اشهد ان محمداً رسول الله. اشهد ان محمداً رسول الله.«(2)

ص: 109


1- 54. سوره هود، آيه 114.
2- 55. اذان و اقامه در همه كتاب هاى فقه شيعه و عموم رواياتى كه از ائمه طاهرين - سلام الله عليهم اجمعين - در كتاب هاى حديث شيعه نقل شده به همين صورت آمده است. رساله عمليه توضيح المسائل نيز در مسأله 918، اذان و اقامه را به همين صورت بيان كرده و بعد در مسأله شماره 919 درباره شهادت به ولايت چنين گفته است: »اشهد ان علياً ولى الله« جزء اذان و اقامه نيست، ولى خوب است بعداز »اشهد ان محمداً رسول الله« به قصد قربت گفته شود.

آشكارا مى يابم و بر اين يافته خود گواهى مى دهم كه محمد )ص( پيغمبر خداست.

»حىَّ على الصلاة. حىَّ الصلاة.«

زود براى نماز بياييد.

»حىَّ على الفلاح. حىَّ على الفلاح.«

به سوى رستگارى بشتابيد.

»حىَّ على خير العمل. حىّ على خير العمل.«

به سوى بهترين كارها بشتابيد.

»الله اكبر.الله اكبر.«

خدا از همه بزرگتر است.

»لا اله الا الله.«

جز آفريدگار جهان خدايى نيست.

اقامه

با آهنگ اذان، نمازگزار خود را براى نماز آماده مى كند و به محل نماز مى آيد.

آنها كه مى خواهند در نماز جماعت)نماز دسته جمعى( شركت كنند، به مسجد يا محل ديگرى كه براى نماز دسته جمعى آماده است مى روند.

در اين وقت بار ديگر برپاداشتن نماز )اقامه( به ترتيب زير اعلام مى شود:

»الله اكبر، الله اكبر.«

خدا از همه بزرگ تر است.

»اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله.«

ص: 110

آشكارا مى يابم و بر اين يافته خود گواهى مى دهم كه جز آفريدگار جهان خدايى نيست.

»اشهد انَّ محمداً رسول الله. اشهد انَّ محمداً رسول الله.«

آشكارا مى يابم و بر اين يافته خود گواهى مى دهم كه محمد)ص( پيغمبر خداست.

»حىَّ على الصلاة. حىّ على الصلاة.«

زود براى نماز بياييد.

»حىّ على الفلاح. حىّ على الفلاح.«

به سوى رستگارى بشتابيد.

»حى على خير العمل. حى على خير العمل.«

»به سوى بهترين كارها بشتابيد.

»قد قامت الصلاة. قد قامت الصلاة.«

نماز به پا شد.

»الله اكبر. الله اكبر.«

خدا از همه بزرگ تر است.

»لا اله الا الله.«

جز آفريدگار جهان خدايى نيست

ص: 111

چگونه براى نماز آماده مى شويم؟

شست وشويى كن و آنگه به نيايش بر خيز!

وضو

نخست صورت و بعد دست ها را از آرنج تا انگشتان مى شوييم و بعد جلوى سر و روى پاها را دست مى كشيم.

»يا ايها الذين آمنوا اذا قُمتُم الى الصَّلوة فَاغسِلوُا وجوهَكم و ايديَكم الى المَرافِق و امسَحوا برؤسكم و ارجلكم الى الكَعْبَين.«(1) »اى مسلمانان، وقتى به نماز برخاستيد صورت و دست ها را تا آرنج بشوييد، قسمتى از سر و همه پا را تا بر آمدگى روى آن دست بكشيد...«

اين شست وشو بايد با نيتى پاك و براى خدا باشد.

اگر جاى ديگرى از بدن آلوده باشد مى شوييم و لباس پاك مى پوشيم.(2)

ص: 112


1- 56. سوره مائده، آيه 6.
2- 57. برخى از نجاسات كه بدن و لباس نمازگزار نبايد بدان آلوده باشد عبارتند از: سگ، خوك، مدفوع و ادرار انسان و آن دسته از حيوان هاى حرام گوشت كه سرعت جريان خونشان به اندازه اى است كه اگر يك رگ آنها پاره شود خون بيرون مى جهد، منى و خون انسان و همه حيوانات، خواه حرام گوشت و خواه حلال گوشت، كه سرعت جريان خونشان به اندازه بالا باشد، مردار انسان پيش از آنكه غسل داده شود و مردار حيواناتى كه سرعت جريان خون آنها به اندازه بالا باشد.

قبله

آنگاه رو به خانه »كعبه« مى ايستيم؛ خانه اى كه يادبود »ابراهيم«، قهرمان توحيد، و »اسماعيل« فرزند اوست و اين پدر و پسر پاكيزه سرشت آن را براى پرستش خداى يكتا در سرزمين »مكه« ساختند.

اسلام اين خانه را كانون يكتاپرستى معرفى كرد و به مسلمانان دستور داد تا در هر نقطه جهان هستند به سوى آن نماز بگزارند تا نقطه مركزى يكتاپرستى گردد:

»و من حيث خرجت فولّ وجهَك شَطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره...«(1)

»واز هر جا بيرون رفتى، رو به سوى مسجدالحرام بگردان و در هر جا بوديد به سوى آن رو بگردانيد...«

در جايى به نماز مى ايستيم و با لباسى نماز مى گزاريم كه استفاده از آن براى نماز از نظر رعايت حقوق ديگران يا جهات ديگر ممنوع نباشد.

چگونه نماز مى خوانيم؟

با روحى آماده، فارغ از هر فكر ديگر،دل به سوى خدا مى آوريم و مى گوييم: »الله اكبر.«

خدا از هر كس و هر چيز بزرگ تر و از آنچه در تصور ما بگنجد برتر است.

با آهنگ الله اكبر - خداى از همه بزرگ تر - همه عظمت هاى ديگر در چشم نمازگزار فرو مى ريزند؛ تنهابه عظمت خدا مى انديشد و با دل و جانى

ص: 113


1- 58. سوره بقره، آيه 150.

خاضع در برابر او آماده نيايش آفريدگار مى شود.

از اين لحظه تا پايان نماز همواره رو به سوى كعبه به نيايش و پرستش خدا و راز و نياز با او مى پردازيم، بى آنكه با كسى سخن گوييم يا به كسى پاسخ دهيم.

در ستايش او نخست، سوره »حمد« را با توجه به معانى پر ارجى كه در آن آمده مى خوانيم:

»بسم الله الرحمن الرحيم«

به نام خداى مهربان مهرورز.

»الحمد لله رب العالمين«

ستايش مخصوص خدا، خداوند جهانيان است.

مسلمان هر كار و هر سخن را فقط به نام خدا شروع مى كند و در جامعه مسلمانان هر چيزى تنها»به نام خدا« افتتاح مى شود.

از نظر اسلام، ستايش مخصوص خداست كه كمال بى نهايت است. غير از خدا هيچ كس و هيچ چيز شايسته ستايش نيست. از هر كس و هر چيز در حدود ارزش واقعى اش مى توان قدردانى و در حدود محبت و خدمتش مى توان تشكر كرد، ولى قدردانى و تشكر هرگز نبايد رنگ چاپلوسى، مداحى و ستايشگرى به خود گيرد.

مداحى و ستايشگرى يك آفت بزرگ اخلاقى و يك آفت بزرگ اجتماعى است.

مداح و چاپلوس از يك طرف شخصيت خود را مى كشد و خود را به دست خود پست و زبون مى كند و از طرف ديگر با مداحى و چاپلوسى، شخصيت هاى دروغين اجتماعى مى سازد كه روز به روز مغرورتر و

ص: 114

خودپسندتر مى شوند؛ ديگر نه خودشان به فكر آن مى افتند كه نواقص واقعى خود را بشناسند و نه به كسى اين اجازه و فرصت را مى دهند كه از آنها انتقاد كند. مداحان فرومايه كم كم آنها را در جامعه به صورت بتهايى مغرور، خودكامه و خطرناك در مى آورند كه خودآگاه يا ناخودآگاه انتظار دارند مردم به آنها به حد پرستش احترام بگذارند و از آراء و افكارشان بى چون و چرا پيروى كنند.

اسلام با اعلام مكرر اين حقيقت كه:»ستايش مخصوص خداست« مى خواهد هرگز در جامعه يكتاپرستى اسلامى چنين بت هاى خودكامه و مغرورى به وجود نيايند و راه انتقاد منطقى و بى غرض از هر كس در هر مقام به روى همه باز باشد.

»الرحمن الرحيم«

خداى مهربان مهرورز.

»مالك يوم الدين«

دارنده روز پاداش.

مسلمان از يك طرف به بخشايش الهى ايمان دارد و از طرف ديگر به پاداش اعمال. به رحمت خدا اميدوار است، ولى نگران كيفر او نيز هست. او هرگز مغرور نمى شود، زيرا كه هر نيك و بدى از او سرزند سزاى آن را در روز پاداش خواهد ديد.

»ايّاك نَعبد و ايّاك نَستعين«

تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو كمك مى خواهيم.

مسلمان همواره بر خدا و نيروها و امكانات فراوانى كه او در دسترسش

ص: 115

گذارده تكيه مى كند و دست نياز پيش احدى نمى برد.

او در كار خود البته از ديگران كمك مى گيرد، ولى اين كمك گيرى يا به صورت قرارداد است، يا جنبه رفاقت و دوستى دارد، يا طبق قوانين و سنن است - كه آنها هم خود نوعى قرارداد اجتماعى هستند. به هر صورت، او در برابر كمكى كه مى خواهد، نقد يا نسيه كمكى هم مى دهد، بى آنكه كمك ديگران به او يا كمك او به ديگران رنگ آقامنشى داشته و با منت همراه باشد.

مسلمان كمك آقامنشانه قبول نمى كند و چشم طمع به دست اين و آن نمى دوزد؛ به عكس، با اتكاى بر خدا و نيروهاى خداداد كار مى كند و با استفاده از نيروى كار و ابتكار خود به تأمين شرافتمندانه نيازمندى هاى زندگى و خواسته ها و آرزوهاى خويش مى پردازد.

»اهدنا الصراط المستقيم«

راه راست را به ما بنما.

»صراط الذين انعمت عليهم«

راه آنها كه از نعمت خود برخوردارشان ساختى.

»غيرالمغضوب عليهم«

نه آنها كه بر ايشان خشم رفته.

»ولاالضّالين«

و نه گمراهان.

اين اساسى ترين دعاى هر مسلمان در نماز روزانه اش با خداست. از او مى خواهد كه همواره راه راست زندگى را به او بنماياند و پيش پايش نهد؛

ص: 116

راهى كه او را به استفاده از نعمت هاى خداداد توانا كند، از محروميت هاى نابجا كه ناشى از تنبلى يا بيراهه رفتن انسان و نشانه اى از خشم خداست نجات بخشد و مانع تلف شدن نابجاى نيروهاى ارزنده او در بيراهه ها گردد.

پس از سوره حمد، نمازگزار يك سوره ديگر از قرآن مى خواند. براى نمونه، سوره »توحيد« رابا ترجمه و توضيح آن مى نويسيم.

»بسم الله الرحمن الرحيم«

به نام خداى مهربان مهرورز.

»قل هو الله احد«

بگو اوست خداى يكتا.

»الله الصمد«

خدا كامل و بى نقص و بى نياز است.

»لم يلد و لم يولد«

نه زاييده و نه زاييده شده.

»ولم يكن له كفواً احد.«

و نه هيچ كس همتاى او بوده است.

اين است عقيده يك مسلمان درباره خدا، در مقابل عقيده هاى خرافى ديگر،مثلاً عقيده بيشتر مسيحيان كه به خداى پدر - پسر معتقدند و در كنار آن دو، روح القدس را هم خداى سوم مى دانند و اين سه خداى با هم يكى شده را مى پرستند )تثليث(؛ يا در برابر مجسمه حضرت مريم)ع( يا شخصيت هاى برجسته ديگر آن مذهب مى ايستند و راز و نياز و نيايش مى كنند و...

نمازگزار پس از ستايش و نيايش و راز و نياز با خدا در برابر عظمت او سر

ص: 117

تعظيم فرو مى آورد؛ تا زانو خم مى شود )ركوع(، و زبان به ستايش الهى مى گشايد؛ مثلاً مى گويد:

»سبحان ربى العظيم و بحمده«

خداى بزرگ خود را مى ستايم و پيراسته مى شمرم. يا:

»سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله«

پيراسته باد خدا؛ پيراسته باد خدا؛ پيراسته باد خدا.

نمازگزار با اين جمله كه در ركوع نماز مى گويد بار ديگر شعار توحيد و يكتاپرستى را تكرار مى كند و مى گويد:

بارالها! تنها عظمتى كه مرا در برابر خود به خم شدن و ركوع وامى دارد تويى. در برابر هيچ چيز جز تو براى تعظيم و بزرگداشت قد خم نمى كنم. در برابر همه قدرت هاى طبيعى و انسانى سر راست مى گيرم و هرگز اجازه نمى دهم قامت راستى كه به من داده اى و فكر و اراده آزادى كه به من ارزانى داشته اى در برابر اين قدرت ها خم شوند.

اين است مسلمان تربيت شده اسلام كه در برابر همه صاحبان قدرت و ثروت و جاه و مقام سر راست مى گيرد و هرگز در برابر اين و آن تعظيم نمى كند.

بعد، سر از ركوع بر مى دارد و راست مى ايستد. آنگاه بار ديگر در برابر كمال و عظمت الهى با فروتنى و خضوع بيشتر به روى خاك مى افتد.

سر انگشت بزرگ دوپا، زانوها و كف دست ها را روى زمين، و پيشانى را

ص: 118

بر روى خاك(1) مى نهد: »سجده«. بار ديگر زبان به ستايش الهى مى گشايد و مى گويد:

»سبحان ربى الاعلى و بحمده«

خداوند خود را كه از همه بالاتر و برتر است مى ستايم و پيراسته مى شمرم.

يا مى گويد:

»سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله.«

نماز گزار با اين جمله ها در حالت سجود، كه نمودار كامل ترى از خضوع و خشوع و فروتنى است، بار ديگر آهنگ توحيد و يكتاپرستى را در گوش جان زمزمه مى كند و مى گويد: ديگران در برابر غير خدا، در برابر صاحبان ثروت و قدرت به خاك مى افتند، اما من كه يك مسلمانم تنها در برابر خدا، خدايى كه برتر از همه است، به خاك مى افتم و هرگز در برابر هيچ كس و هيچ چيز جز او به خاك نخواهم افتاد.

سپس سر از خاك بر مى دارد و مى نشيند.

بار ديگر سجده مى كند: پيشانى بر خاك مى نهد و ستايش خود راتكرار مى كند. بعد سر از خاك بر مى دارد و مى نشيند.

ص: 119


1- 59. در سجده نماز بايد پيشانى را روى خاك يا سنگ يا چيزى از اين قبيل نهاد، يابر چيزهايى كه از خاك مى رويد، ولى براى خوراك يا پوشاك مصرف نمى شود. مهر نماز كه غالباً در ميان ما معمول است در حقيقت قطعه خاك پاكيزه اى است كه همراه خود داريم تا براى سجده پيشانى روى آن بگذاريم.

ركعت

از خواندن سوره حمد تا اينجا يك »ركعت« نماز ناميده مى شود؛ زيرا در آن يك »ركوع« هست. نمازهاى روزانه دو، سه، يا چهار ركعتى اند.

نماز صبح دو ركعت، نماز مغرب سه ركعت، نمازهاى ظهر و عصر و عشاء معمولاً چهار ركعت و در اثناى مسافرت دو ركعت اند.

براى اينكه ياد گرفتن نماز براى آنها كه آشنايى شان كم است آسان شود، هر يك از نمازهاى روزانه را به همان اندازه كه واجب است، صرف نظر از مستحبات، در اينجا مى آوريم:

1- نماز صبح

پس از وضو و آمادگى هاى قبلى ديگر، با دلى پاك، دور از هر گونه خودنمايى و تظاهر رو به قبله به نماز مى ايستيم و مى گوييم:

»الله اكبر.«

و سوره حمد را مى خوانيم:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين. الرحمن الرحيم. مالك يوم الدين. اياك نعبد و اياك نستعين. اهدنا الصراط المستقيم. صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولا الضالين.

و يك سوره ديگر از قرآن، مثلاً سوره توحيد:

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 120

قل هو الله احد. الله الصمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.

پس از آن در برابرعظمت الهى تا زانو خم مى شويم: »ركوع« مى كنيم؛ عظمت او را مى ستاييم و مثلاً مى گوييم:

»سبحان ربى العظيم و بحمده.«. يا:

»سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله.«

سپس راست مى ايستيم و بعد در برابر خداى بالاتر از همه، به خاك مى افتيم. دو سر انگشت بزرگ )شست( پا، دو سر زانو و دو كف دست روى زمين، و پيشانى را بر خاك يا سنگ يا چوب يا حصير يا مانند آن مى نهيم: »سجده« مى كنيم؛ خداى برتر از همه را مى ستاييم و مثلاً مى گوييم:

»سبحان ربى الاعلى و بحمده.«. يا:

»سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله.«

سپس سر از زمين بر مى داريم و مى نشينيم. بار ديگر سجده مى كنيم. به ترتيبى كه گفتيم، پيشانى بر زمين مى گذاريم و مى گوييم:

»سبحان ربى الاعلى و بحمده.«. يا:

»سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله.«

پس از آن سر از زمين بر مى داريم و مى نشينيم. تا اينجا يك ركعت از دو ركعت نماز صبح را انجام داده ايم. اينك براى ركعت دوم از جا برمى خيزيم و مى ايستيم. سوره حمد و يك سوره ديگر، مثلاً سوره توحيد را مى خوانيم؛ سپس ركوع و دو سجده را به شرحى كه گفتيم به جا مى آوريم.

ص: 121

سر از سجده دوم بر مى داريم؛ مى نشينيم و مى گوييم:

»اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له.«

بر اين حقيقت گواهم كه جز آفريدگار خدايى و براى او شريكى نيست.

»و اشهد ان محمداً عبده و رسوله.«

و بر اين حقيقت گواهم كه محمد)ص( بنده و پيغمبر خداست.

»اللهم صل على محمد و آل محمد.«

بارالها! بر محمد و دودمان محمد درود فرست.

السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بر كاته.«

درود بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو اى پيامبر.

»السلام علينا و على عباد الله الصالحين.«

درود بر ما و بر بندگان شايسته كار خدا.

»السلام عليكم و رحمة الله و بر كاته.«

درود بر شما و رحمت و بركات خدا بر شما.(1)

نماز صبح به اين صورت تمام مى شود.

در اين قسمتِ آخر نماز، بار ديگر نمازگزار به يگانگى خدا اعتراف مى كند و همراه آن با صراحت مى گويد: محمد بنده خدا و پيغمبر خداست. و بر او و دودمانش و بندگان نيكوكار خدا درود مى فرستد.

مسلمانان هر روز حداقل نه بار اين جمله را - كه محمد بنده خدا است - تكرار مى كنند تا هرگز چون مسيحيان دچار انحراف نشوند و محمد را از حد بندگى به حد خدايى، يا نيمه خدايى، يا فرزند خدا بودن، بالا نبرند. آنان بر

ص: 122


1- 60. اين قسمت از نماز »تشهد« و »سلام« ناميده مى شود. در »سلام« نماز مى توان به سلام سوم، يعنى: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، اكتفا كرد.

پيغمبر، پيشواى بزرگ اسلام، بر دودمان پاك او، و بر بندگان نيكوكار خدا سلام مى گويند و درود مى فرستند و اعلام مى دارند كه مسلمان در هر نقطه دنيا كه باشد عضوى از امت اسلام و با همه مسلمانان و بندگان نيكوكار خدا همبستگى دارد. اين همبستگى آنقدر ريشه دار و گسترده است كه هر مسلمان، حتى در موقعى كه تنها به نماز ايستاده، خود را در جمع مسلمانان ديگر مى يابد؛ گويى همه آنها هميشه با هم اند. بدين جهت در پايان نماز به همه آنها سلام مى گويد آن هم به صورت خطاب، يعنى گفت وگوى حضورى و با اين عبارت كه:

»السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.«

درود خدا و رحمت و بركات او بر»شما« باد.

2- نماز ظهر

پس از وضو و آمادگى هاى قبلى ديگر،با دلى دور از هر گونه تظاهر و ريا، رو به قبله به نماز مى ايستيم و مى گوييم:

»الله اكبر«

سوره حمد و بعد از آن يك سوره ديگر از قرآن، مثلاً سوره توحيد را مى خوانيم.

به ركوع مى رويم.

سر از ركوع بر مى داريم و مى ايستيم.

به سجده مى رويم.

سر از سجده بر مى داريم.

دوباره به سجده مى رويم.

ص: 123

سر از سجده بر مى داريم و مى نشينيم.

براى ركعت دوم از جا بر مى خيزيم و مى ايستيم.

دوباره سوره حمد و يك سوره ديگر از قرآن، مثلاً همان سوره توحيد را مى خوانيم.

به ركوع مى رويم.

سر از ركوع بر مى داريم و مى ايستيم.

به سجده مى رويم.

سر از سجده بر مى داريم و مى نشينيم.

دوباره به سجده مى رويم.

سر از سجده دومِ ركعت دوم برمى داريم و مى گوييم:

»اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له.«

»و اشهد ان محمداً عبده و رسوله.«

»اللهم صل على محمد و آل محمد.«

براى ركعت سوم از جا بر مى خيزيم.

سوره حمد را مى خوانيم، يا به جاى سوره حمد مى گوييم:

»سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر.«

پيراسته باد خدا، ستايش مخصوص خداست. جز خدا آفريدگارى نيست و خدا از همه بزرگ تر است.

به ركوع مى رويم.

سر از ركوع بر مى داريم و راست مى ايستيم.

به سجده مى رويم.

سر از سجده بر مى داريم و مى نشينيم.

ص: 124

دوباره به سجده مى رويم.

سر از سجده دومِ ركعت سوم بر مى داريم و مى نشينيم.

براى ركعت چهارم از جا بر مى خيزيم.

باز سوره حمد را مى خوانيم، يا به جاى آن مى گوييم:

»سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر.«

به ركوع مى رويم.

سر از ركوع بر مى داريم و مى ايستيم.

به سجده مى رويم.

سر از سجده بر مى داريم و مى نشينم.

دوباره به سجده مى رويم.

سر از سجده دومِ ركعت چهارم بر مى داريم. مى نشينيم و مى گوييم:

»اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له«

»و اشهد ان محمداً عبده و رسوله«

»اللهم صل على محمد و آل محمد.«

»السلام عليك ايّها النبى و رحمة الله و بركاته.«

»السلام علينا و على عبادالله الصالحين.«

»السلام عليكم و رحمة الله و بر كاته.«

3- نماز مغرب

نماز مغرب سه ركعت است.

بنابراين، پس از آنكه از سجده دومِ ركعت سوم سر برداشتيم ديگر براى ركعت چهارم از جا بر نمى خيزيم؛ بلكه مى نشينيم و مى گوييم:

ص: 125

»اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له«

»و اشهد ان محمداً عبده و رسوله«

»اللهم صل على محمد و آل محمد.«

»السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته.«

»السلام علينا و على عبادالله الصالحين.«

»السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.«

5 - نماز عشاء

مثل نماز ظهر (1)

تأثير عميق نماز در انسان

اين است نماز اسلام كه بايد آن را سرود توحيد و يكتاپرستى، سرود حفظ شخصيت انسان، سرود پاكى و فضيلت، سرود صلح و صفا با همه بندگان نيكوكار خدا ناميد. سرودى كه همه مسلمانان بايد روزى پنج بار بخوانند تا ياد خدا و ملكات عالى انسانى همواره درآنان زنده بماند و از راه راست خدا، از آلودگى به شرك، از خودباختگى در برابر زيبايى ها، يا مرعوب شدن در برابر قدرت هاى خودكامه، از ناسازگارى با بندگان نيكوكار خدا و از مفاسد ديگر روحى مصون بمانند. درست مثل سرودى كه سربازان صبح و شام مى خوانند تا روح سلحشورى در آنان زنده بماند؛ يا پيشاهنگان مى خوانند تا روح نيكوكارى درآنان تقويت شود.

ص: 126


1- 61. در ركعت اول و دوم نمازهاى صبح و مغرب و عشاء سوره حمد و سوره توحيد را با صداى بلند مى خوانيم و در نمازهاى ظهر و عصر با صداى آهسته.

قرآن كريم در باره تأثير عميق نماز در انسان مى گويد:

»اُتل مااوُحى اليك من الكتاب، و اَقم الصّلوة، انَّ الصَّلوة تَنهى عن الفحشاء والمنكر و لَذِكر الله اكبر، و الله يعلم ما تصنعون.«(1)

»آنچه از كتاب بر تو وحى شده برخوان و نماز را بپا كن كه نماز جلوى كارهاى زشت و پليد را مى گيرد و از همه مهم تر ياد خداست. و خدا مى داند شما چه مى كنيد.«

نماز به آدمى نشاط معنوى خاصى مى دهد و از پژمردگى و افسردگى روح جلوگيرى مى كند.

نماز يك نوع تمرين وظيفه شناسى است. كسى كه به نمازهاى روزانه پاى بند باشد لااقل در برابر بى بند و بارى و سهل انگارى نسبت به وظايف ديگر مصون مى ماند و نماز به پيشرفت او در زندگى كمك مى كند:

»واستعينوا بالصَّبر و الصَّلوة و اِنَّها لكبيرةٌ الا على الخاشعين. الذين يَظُنّون انهم مُلاقوا ربَّهم و انّهم اليه راجِعون.«(2)

»در راه زندگى از شكيبايى و نماز كمك گيرد؛ هر چند نماز خود، كار سنگينى است؛ مگر بر فروتن ها، كه عقيده دارند سرانجام پيش خداى خويش مى روند و به سوى او باز مى گردند.«

نماز براى عده اى از مردم تكليفى سنگين است، ولى براى آنها كه به هستى جاويد انسان معتقدند و ايمان دارند كه بايد همواره خود را پاك نگاه داشت و در راه تكامل كوشيد تا به كمال جاويد الهى پيوست، راز و نيازى لذت بخش و نشاط آور با خداى بزرگ و مهربان است.

ص: 127


1- 62. سوره عنكبوت، آيه 45.
2- 63. سوره بقره، آيات 45 و 46.

اسلام از همان روزهاى اول، مسلمانان را به نماز دعوت كرد. در روزهاى نخستين كه جز پيغمبر و همسرش خديجه و پسر عمويش على هنوز كسى به اسلام نگرويده بود، پيغمبر و على روزها را با هم به دره هاى اطراف مكه مى رفتند وآنجا نماز مى گزاردند.(1)

مخالفين اسلام نمازگزاران را مسخره و گاهى اذيت مى كردند. مسلمان ها براى آنكه با آرامش خاطر نماز بگزارند به دره هاى اطراف مكه مى رفتند و با هم نماز مى خواندند، ولى مخالفين همانجا هم مزاحم آنها مى شدند و گاه گاه كار به زد و خورد مى كشيد.(2) اما فشار و آزار مخالفين، يا تمسخر آنها، نه تنها مسلمانان را از انجام فريضه نماز باز نمى داشت، بلكه بر پافشارى آنان در انجام اين نيايش لذت بخش مى افزود.

پيغمبر)ص( به آنها گفته بود نماز شعار يكتاپرستى است و مسلمانان به هيچ وجه نبايد از آن غفلت كنند.

»بنى ثقيف« يكى از قبايل بزرگ بودند و در شهر »طايف« و اطراف آن زندگى مى كردند. آنان در سال هشتم هجرت )تقريباً سه سال پيش از رحلت پيغمبر( هيأتى را به نمايندگى به مدينه فرستادند تا با پيغمبر درباره اسلام آنان مذاكره و شرايط خاصى در اين زمينه پيشنهاد كنند. اين هيأت ضمن مذاكره خود به پيغمبر پيشنهاد كردند كه بنى ثقيف مسلمان بشوند، ولى از خواندن نماز معاف باشند. پيغمبر)ص( ضمن پاسخ به آنها فرمود:

»...و اما الصلاة؛ لا خير فى دين لا صلاة فيه«(3)

ص: 128


1- 64. سيره ابن هشام، جلد اول، صفحه 263.
2- 65. سيره ابن هشام، جلد اول، صفحه 282.
3- 66. سيره ابن هشام، جلد چهارم، صفحه 185.

»... اما در مورد نماز؛ مسلمان شدنى كه با نماز خواندن همراه نباشد ارزشى ندارد.«

اگر مسلمان در شرايطى قرار گرفته كه نمى تواند به صورت معمولى نماز بخواند، به هر صورتى كه بتواند بايد نماز بگزارد: نشسته، خوابيده، سوار اسب، در ماشين يا قطار يا هواپيما، پشت تانك و زره پوش و...

نماز جماعت

اسلام تأكيد كرده مسلمانان به صورت دسته جمعى زندگى كنند و حتى دسته جمعى نماز بگزارند - اگر مسجدى هست در مسجد، و گرنه هر جا مناسب باشد: در صحرا، در سالن مدرسه، در كارگاه و كارخانه يا در خانه ها. وقتى در يك محل نماز جماعت خوانده مى شود همه بكوشند تا از خانه يا محل كار خود به آنجا بروند و در نماز جماعت شركت كنند.

براى برگزار كردن نماز جماعت، نمازگزاران روبه قبله در صف هاى منظم به نماز مى ايستند. يك نفر جلو مى ايستد و نماز دسته جمعى را رهبرى مى كند: »امام جماعت«.

نماز جماعت در درجه اول به رهبرى عالى ترين نماينده حكومت اسلامى در منطقه خوانده مى شود؛ وگرنه، خود مردم از ميان خود يك فرد شايسته را براى اين كار انتخاب مى كنند.

در نماز جماعت، حمد و سوره ركعت اول و دوم را فقط امام مى خواند و نمازگزاران ديگر گوش مى كنند، ولى قسمت هاى ديگر نماز را همه با هم انجام مى دهند.

ص: 129

نماز جمعه

نماز جمعه آن است كه ظهر جمعه مسلمانان هر منطقه )تا شعاع 6 كيلومترى( دور هم جمع شوند و با هم نماز گزارند. در اين نماز نخست امام جماعت در برابر حاضران مى ايستد و پس از ستايش الهى، با استفاده از قرآن و حديث، و خواندن حداقل يك سوره از قرآن و توضيح آن، درباره تعاليم اسلام و مسائل اجتماعى امت اسلامى همه با هم به نماز مى ايستند و مثل نماز صبح،دو ركعت به جماعت نماز مى گزارند. در حقيقت دو سخنرانى قبل از نماز به جاى دو ركعت نماز حساب مى شود.

هر جا زمامدار عادل حكومت داشته باشد، در قلمرو حكومت او بايد نماز جمعه برگزار شود و هر جا نماينده او حضور داشته باشد بايد وى امامت نماز جمعه را شخصاً بر عهده گيرد يا كسى را به جاى خود به اين سمت بگمارد. در اين صورت همين كه صداى اذان نماز جمعه بلند شد همه بايد دست از كار بشكند و در محل نماز حاضر شوند:

»يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجُمُعة فَاسْعَوا الى ذكرالله و ذَرُوا البيع، ذلكم خيرٌ لكم ان كنتم تعلمون«(1)

»اى مسلمانان، وقتى بانگ نماز جمعه برخاست، شتابان براى ياد خدا)نماز( برويد و خريد و فروش را زمين بگذاريد. اگر دانسته باشيد، آن براى شما بهتر است.«

پس از آنكه نماز تمام شد هر كس مى تواند پى كار خود برود:

ص: 130


1- 67. سوره جمعه، آيه 9.

»فاذا قُضيت الصَّلوة فانتشروا فى الارض و ابتَغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيراً لَعَلَّكم تُفلحون«(1)

»پس از آنكه نماز برگزار شد در زمين پراكنده شويد و به دنبال بخشش الهى برويد و زياده به ياد خدا باشيد؛ شايد كه رستگار شويد.

اگر حكومت به دست زمامدار عادل نباشد، يا عده اى از مسلمان ها در جايى زندگى مى كنند كه نماينده حكومت امام عادل در آنجا نيست، بهتر است از ميان خودشان يك فرد شايسته را كه از عهده دو سخنرانى پيش از نماز برآيد انتخاب كنند و نماز جمعه بگزارند؛ و گرنه مى توانند نماز ظهر را به صورت عادى بخوانند

نخستين نماز جمعه بعد از هجرت

وقتى پيغمبر)ص( به عنوان مهاجرت از مكه به مدينه مى آمد، در حومه مدينه در محلى به نام »قبا« كه محل سكونت يك طايفه كوچك از اعراب بود توقف كرد. عده اى از مسلمانان براى ديدار پيغمبر)ص( و استقبال او از نقاط ديگر شهر به قبا آمدند. عده اى هم از بيرون به آنها ملحق شدند.

پيغمبر)ص( از روز يكشنبه تا پنجشنبه در قبا ماند و در همين چند روز مسجد اسلامى بنا كرد: »مسجدقبا«. اين نخستين مسجد اسلامى بود كه به دست مسلمانان ساخته شد.(2)

صبح روز بعد، جمعه، پيغمبر)ص( و همراهان از قبا به سمت شهر

ص: 131


1- 68. سوره جمعه، آيه 10.
2- 69. سيره ابن هشام، جلد 2، صفحه 139.

حركت كردند. هنگام ظهر به دره اى رسيدند كه محل سكونت يك طايفه كوچك ديگر از اعراب بود. در اينجا پيغمبر نماز جمعه خواند. نخست در برابر صفوف مسلمانان ايستاد و براى آنها درباره اسلام و وظايفى كه در آن روزهاى اول بنيانگذارى حكومت اسلامى بر عهده مسلمانان بود در دو نوبت صحبت كرد )خطبه خواند( و بعد همه با هم دو ركعت نماز خواندند.

نماز عيد

در اسلام دو عيد رسمى هست: »عيد فطر« و »عيد قربان« )اضحى(.

عيد فطر روز اول شوال است كه مسلمانان پس از روزه ماه رمضان، روزه خود را مى شكنند و همه با هم اين روز را به مناسبت پايان مراسم روزه جشن مى گيرند.

عيد قربان )اضحى( روز دهم ماه ذيحجه است كه قسمت اصلى مراسم حج مسلمانانى كه براى حج به مكه رفته اند بر گزار شده و گوسفند يا گاو يا شتر قربانى مى كنند. مقدارى از آن را خودشان مى خورند و مقدارى به نيازمندان مى دهند.

مسلمانان جهان همه جا اين روز را به مناسبت پايان قسمت اصلى مراسم پر شكوه حج جشن مى گيرند.

توجه داريد كه اين دو عيد بزرگ اسلامى عيد كار و عمل است. در عيد فطر مسلمانان موفقيت خود را در روزه داشتن ماه رمضان و در عيد قربان موفقيت امت اسلامى و موفقيت اسلام را در برگزارى مراسم شكوهمند حج جشن مى گيرند.

ص: 132

براى برگزارى مراسم اين دو جشنِ سالانه اسلامى، مسلمانان هر نقطه، گرد يك ميدان فراخ، در دشت و صحرا، يا اگر هوا مساعد نباشد در يك سالن بزرگ، دور هم جمع مى شوند؛ با شور و شادى همه باهم »الله اكبر« مى گويند و خدا را مى ستايند. سپس دسته جمعى به نيايش الهى مى پردازند و دو ركعت نماز به جماعت مى خوانند. پس از پايان نماز، نمازگزاران با صداى بلند همه با هم چند بار »الله اكبر« مى گويند. سپس امام جماعت در برابر آنها صحبت مى كند. معمولاً همراه اين مراسم از حاضرين پذيرايى ساده اى به عمل مى آيد.

نماز جمعه و نماز عيد، هم عبادت دسته جمعى است و هم نمودارى از همبستگى سياسى و اجتماعى اسلامى. به همين جهت، تشكيل و اداره آنها در درجه اول از كارهاى حكومت اسلامى است. هر جا حكومت اسلامى سر كار نباشد، مسلمانان خود مى توانند اقدام كنند و اين اجتماعات پاك و پرارزش اسلامى راكه با پرستش و نيايش خداى يكتا و پاكى و صفا توأم است به وجود آورند.

نماز جماعت، نماز جمعه و نماز عيد، از يك طرف در نمازگزاران اثر عميق معنوى دارد و به رشد معنوى آنان كمك مى كند، و از طرف ديگر بر همبستگى و يكپارچگى مسلمانان مى افزايد و بر روى هم از شعارهاى ارزنده اسلامى است كه بايد در حفظ آن كوشيد

ص: 133

نماز آيات

كسانى هستند كه در برابر خسوف )گرفتن و تاريك شدن قسمتى از ماه يا همه آن(، كسوف )گرفتن و تاريك شدن قسمتى از خورشيد يا همه آن(، زلزله، طوفان، صاعقه و رعد و برق، سيل و حوادثى از اين قبيل دچار وحشت مى شوند و گاهى خود را به كلى مى بازند.

از نظر اسلام اين حوادث، مانند هزاران پديده ديگر، نمودارى از نظام پر شكوه عالم هستى است كه به قدرت الهى به وجود آمده و بنابراين از نشانه ها و »آيات« قدرت و حكمت الهى است. بشر بايد درباره اين حوادث درست بينديشد و دچار واهمه نشود. در گرفتن ماه و خورشيد به جاى كارهاى موهومى كه در ميان بسيارى از اقوام و ملل معمول است(1) به خدا توجه كند و دل به سوى او آورد: دو ركعت نماز بگزارد و خود را از افكار موهوم فارغ كند.

مسلمان بايد در وقت زلزله، طوفان، صاعقه و رعد و برق، سيل و حوادثى از اين قبيل كه مايه ترس و وحشت عموم است، دل به سوى خدا آورد و بداند كه خدا براى رهايى بشر از نتايج تلخ و شوم اين حوادث طبيعى امكاناتى در اختيار او نهاده است. او بايد تدبيرى بينديشد، از امكانات استفاده كند، چاره اى جويد و براى نجات خود و ديگران دست به كار شود و

ص: 134


1- 70. در موقع گرفتن ماه يا خورشيد در ميان بسيارى از اقوام معمول است طبل و دهل بكوبند تا اژدهاى غول پيكرى را كه به گمان آنها درصدد بلعيدن ماه يا خورشيد برآمده بترسانند. اين اژدهاى غول پيكر ممكن است تعبيرى عاميانه و افسانه اى از همان سايه زمين يا ماه باشد كه سبب اصلى خسوف و كسوف است؛ ولى به هرحال طبل زدن براى ترساندن آن بدون شك كارى موهوم و خرافى است.

در اولين فرصت دو ركعت نماز بگزارد و خدا را سپاس گويد و با راز و نياز با او، آرامش خود را باز يابد.

نماز آيات دو ركعت است؛ مانند نماز صبح. با اين تفاوت كه در هر ركعت به جاى يك بار ركوع، پنج بار ركوع مى كنيم و ميان هر دو ركوع يك بار حمد و سوره مى خوانيم؛ يا سوره اى را كه معمولاً پس از حمد خوانده مى شود پنج قسمت مى كنيم. قسمت اول را مى خوانيم و به ركوع مى رويم و بعد ميان هر دو ركوع يك بار حمد و سوره مى خوانيم، يا سوره اى را كه معمولاً پس از حمد خوانده مى شود پنج قسمت مى كنيم و قسمت اول را مى خوانيم و به ركوع مى رويم و بعد ميان هر دو ركوع يك قسمت ديگر را مى خوانيم تا سوره تمام شود. بنابراين، بايد سوره اى انتخاب كنيم كه 5 آيه يا بيشتر داشته باشد. مثلاً سوره »كافرون«.

نماز آيات به شكل كوتاهش به ترتيب زير خوانده مى شود:

»الله اكبر«

بعد سوره حمد را مى خوانيم و مى گوييم:

»بسم الله الرحمن الرحيم. قل يا ايها الكافرون«

به نام خداى مهربان مهرورز. بگو اى كافران !

بعد به ركوع مى رويم.

سر از ركوع بر مى داريم. مى ايستيم و مى گوييم:

»لا اعبد ما تعبدون«

آن را كه شما مى پرستيد نمى پرستم.

به ركوع دوم مى رويم.

ص: 135

سر از ركوع دوم بر مى داريم. مى ايستيم و مى گوييم:

»و لا انتم عابدون ما اعبد«

شما هم آن را كه من مى پرستم نمى پرستيد.

به ركوع سوم مى رويم.

سر از ركوع سوم برمى داريم. مى ايستيم و مى گوييم:

»و لا انا عابد ما عبدتم، و لا انتم عابدون ما اعبد«

نه من آنها را كه شما مى پرستيد خواهم پرستيد و نه شما آن را كه من مى پرستم خواهيد پرستيد.

به ركوع چهارم مى رويم.

سر از ركوع چهارم برمى داريم. مى ايستيم و مى گوييم:

»لكم دينكم و لى دين.«

دين شما مال شما، دين من مال من.

به ركوع پنجم مى رويم.

سر از ركوع پنجم برمى داريم و مى ايستيم.

بر خاك مى افتيم و دوبار سجده مى كنيم.

پس از سجده دوم، يك ركعت ديگر به همان ترتيب مى خوانيم و بعد با تشهد و سلام نماز را تمام مى كنيم.

ص: 136

دعا و قنوت

آنچه تا اينجا گفتيم واجبات نماز بود. علاوه براين، آدمى دلش مى خواهد به دلخواه خود در نماز دعا و راز و نياز كند. اين نوع دعا و راز و نياز بسيار خوب و مستحب است - مخصوصاً در ركعت دوم، پيش از ركوع؛ و اگر فراموش شود بعد از ركوع، كه آن را »قنوت« نماز مى نامند. در اين دعاهاى دلخواه، هر كس به هر عبارت و به هر زبان كه دلش مى خواهد با خدا راز و نياز مى كند.

نماز به زبان قرآن

روش مسلمانان از آغاز بر آن بوده كه اذان و اقامه و قسمت هاى واجب نماز را به زبان عربى كه زبان قرآن است بگويند. با توجه به اينكه نماز شعار بزرگ اسلام و امت اسلامى است؛ با توجه به اينكه مسلمانان جهان همه بايد يكپارچه باشند و پيوندهاى مشترك براى همبستگى و يكپارچگى يك امت ضرورى است؛ با توجه به مراسم پر شكوه نماز جماعت و جمعه و نماز عيد قربان در مراسم حج در مكه كه هر سال با شركت صدها هزار نفر از مسلمانان نقاط مختلف جهان كه داراى زبان هاى گوناگون اند برگزار مى شود، فهم اين نكته آسان است كه قسمت اصلى نماز و اذان و اقامه كه اعلام عمومى براى نماز است، بهتر است به يك لغت عمومى اسلامى باشد كه همه آن را بفهمند. اين لغت عمومى اسلامى، خود بخود لغت قرآن، يعنى عربى خواهد بود.

جمله هايى كه در اين كتاب براى نماز با اذان و اقامه آورده ايم بر روى هم 29 جمله كوتاه است. ياد گرفتن اين 29 جمله عربى با معنى روشن آن، براى

ص: 137

هر كس كه علاقه داشته باشد، كار ساده اى است.

امروز در عموم كشورهاى پيشرفته، آشنايى به يك زبان خارجى جزو معلومات عمومى است. بيشتر مردم اين كشورها به يك زبان خارجى آشنا هستند و اين خود يكى از نشانه هاى رشد و عوامل پيشرفت هر ملت محسوب مى شود.

بنابراين، التزام مسلمانان به اينكه اصل نماز را به زبان عربى يادبگيرند خود انگيزه اى براى بالا بردن سطح معلومات عمومى آنها خواهد بود.

اين 29 جمله را با ترجمه كوتاه آن بار ديگر پشت سر هم مى آوريم تا ياد گرفتن آن آسان تر باشد.

براى اذان و اقامه

»الله اكبر«

خدا از همه بزرگ تر است.

»اشهد ان لا اله الا الله«

اين حقيقت را آشكارا مى يابم و بر اين يافته خود گواهى مى دهم كه جز آفريدگار جهان خدايى نيست.

»اشهد ان محمداً رسول الله«

اين حقيقت را آشكارا مى يابم و بر اين يافته خود گواهى مى دهم كه محمد پيغمبر خدا است.

»حى على الصلاة«

بياييد به سوى نماز.

»حى على الفلاح«

بياييد به سوى رستگارى.

ص: 138

»حى على خير العمل«

بياييد به سوى بهترين كارها.

»قد قامت الصلاة«

نماز به پا شد.

»الله اكبر«

خدا از همه بزرگ تر است.

»لا اله الا الله«

جز آفريدگار جهان خدايى نيست.

براى نماز

- »الله اكبر.«

خدا از همه بزرگ تر است.

- »بسم الله الرحمن الرحيم«

به نام خداى مهربان مهرورز.

»الحمد لله رب العالمين«

ستايش مخصوص خدا، خداوند جهان است .

»الرحمن الرحيم«

مهربان مهرورز.

»مالك يوم الدين«

دارنده روز پاداش.

»اياك نعبد و اياك نستعين«

تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو كمك مى خواهيم.

»اهدنا الصراط المستقيم«

ص: 139

راه راست را به ما بنما.

»صراط الذين انعمت عليهم«

راه آنان كه از نعمت خود برخوردارشان ساختى.

»غير المغضوب عليهم«

نه آنها كه بر ايشان خشم گرفته شد.

»و لا الضالين.«

و نه گمراهان.

- »بسم الله الرحمن الرحيم«

به نام خداوند مهربان مهرورز.

»قل هو الله احد«

بگو اوست خدا، خداى يكتا.

»الله الصمد«

آفريدگار جهان، كامل و بى نقص و بى نياز است.

»لم يلد و لم يولد«

نه زاييده و نه زاييده شده.

»و لم يكن له كفواً احد.«

و نه براى او همتايى بوده.

- »سبحان ربى العظيم و بحمده.«

خداى بزرگ خود را مى ستايم و پيراسته مى شمرم.

- »سبحان ربى الاعلى و بحمده.«

خداوند خود را كه از همه بالاتر و برتر است مى ستايم و پيراسته مى شمرم.

- »سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر.«

پيراسته باد خدا، ستايش مخصوص خداست، جز آفريدگار جهان خدايى

ص: 140

نيست. خدا از همه بزرگ تر است.

- »اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له«

بر اين حقيقت گواهى مى دهم كه جز آفريدگار خدايى و او را شريكى نيست.

»و اشهد ان محمداً عبده و رسوله«

و بر اين حقيقت گواهى مى دهم كه محمد بنده و پيغمبر خدا است.

»اللهم صل على محمد و آل محمد.«

بارالها! بر محمد و دودمان محمد درود فرست.

- »السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته.«

درود بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو اى پيامبر.

السلام علينا و على عبادالله الصالحين.«

درود بر ما و بر بندگان شايسته كار خدا.

»السلام عليكم و رحمة الله و بر كاته.«

درود بر شما و رحمت و بركات خدا بر شما.

اين است نماز ما و نيايش روزانه ما؛

به سوى خدا؛ خداى يكتا؛ خداى پرمهر؛

نيايشى كه هر فرازش، بيانگر اصلى از اصول جهان بينى اسلام؛

و هر حركتش، نمايشگر پيوند عميق انسان اسلام با خداست.

نيايشى كه انسان را به سوى خدا، به سوى راه او، و به سوى رهبران او، مى كشاند.

او را به همه شايسته كاران روى زمين، در طول تاريخ، در گذشته و آينده و حال، پيوند مى دهد؛

و صف او را، از صف ستمگران، تبهكاران و گمراهان جدا مى سازد،

ص: 141

تا در راه راست خدا، استوار بماند و به بيراهه نيفتد.

اينك تو اى انسان جستجوگر عصر ما، برخيز!

بر خيز تا با شور و نشاط، به نيايشى چنين زنده و سازنده بپردازيم؛

و خود را از هر چه جز حق و حقيقت است پيراسته سازيم.

ص: 142

نمايه

آلمانى، 81 80 76 68

ابراهيم، 113 59

ابن هشام، 128

اروپا، 17

اسپانيولى )زبان(، 76

اسراء )سوره(، 28

اسماعيل، 113 59

اعراف )سوره(، 14

امام صادق، 65

امام كاظم، 65

اميرالمومنين، 65

انجيل، 60

انگلستان، 78

انگليسى )زبان(، 99 81 80 78 76

اهل بيت، 65

ايران، 78 41 10

بت هبل، 30

بضعةالرسول، 62

بقره )سوره(، 127 113 86 85 71 63 61 58 57 48 40 39 38 37 36 35 29 18 9 8

بلال، 63

بنى ثقيف، 128

بنى سالم، 41

بيت المقدس، 60 59 52 50 49 48 46 41 40

پروتستانتيزم، 50

پيغمبر، 141 138 132 131 128 122 111 110 106 89 88 87 72 68 67 65 63 61 60 58 57 53 52 50 49 46 44 43 41 40 39 36 30 29 28 27 25

تركى )زبان(، 78 76

توحيد )سوره(، 81

تورات، 60

جبرئيل، 45 44

جعفر بن ابى طالب، 26

جمعه )سوره(، 131 130

حافظ، 19

حبشه، 26 25

حجاز، 78

حسين، 65

حضرت مريم، 117

حمد )سوره(، 135 130 126 125 124 123 121 120 117 114 103 98 96 81 76 23 4 8

خديجه، 128

روح القدس، 117

روسى )زبان(، 76

روو، 50

زهرا، 65 63 62 9

شام، 22

شيطان، 106 20

صفين، 98

ص: 143

طائف، 29

عرب، 99 78 75 60 50 41

عربى، 138 137 99 81 80 78 76 75 14 9

على، 141 140 139 138 128 127 126 125 124 122 121 119 111 110 99 98 95 93 92 86 85 72 71 67 65 63 58 57 54 52 49 48 38 36 35 29 27 18 13

على بن ابيطالب، 26

عنكبوت )سوره(، 127 13

عيسى، 49 46

فارسى، 89 78 76

فاطمه، 65 63

فاطمه زهرا، 62 9

فرانسه، 80 76

فورشوله، 81

قبا، 132 131 128 50 44 41

قرآن، 137 130 124 123 120 117 104 99 98 95 93 92 90 86 76 71 68 63 61 54 52 48 28 24 14 9 8

قريش، 26 25

كافرون )سوره(، 135

كعبه، 114 113 62 61 60 59 53 50 49 48 46 45 43 41

كليساى كاتوليك، 76

كوثر )سوره(، 99

لاتين، 76

ليلةالهرير، 98

مائده )سوره(، 112 60

مارك، 69

محمد )ص(، مصطفى، 31 72 63 50 46 29 27 26 13،

مدينه، 131 128 91 90 87 60 58 50 48 46 45 44 43 41 40 39 29

مسجد ابوذر، 44

مسجدالحرام، 113 80 50 43 41 39 37 8

مسجدالقبلتين، 41

مسجدالنبى، 45 41

مسجد بنى سالم، 41

مسجد قبا، 41

مسجد مدينه، 44

مسيح، 60 27

مكه، 137 132 131 128 113 78 59 50 49 46 45 44 43 41 40 25

موسى، 65 60 49 46

مولى، 63

نجاشى، 26 25

نصارى، 63 46 38 37

نوح، 46

والعصر )سوره(، 99

هود )سوره(، 109

هيكل سليمان، 46

ص: 144

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109