ناشر:مركز پژوهشهاي اسلامي الغدير
فرقهي وهابيت چنان كه از نامش پيداست، منسوب به محمد پسر عبدالوهاب، پسر سليمان اهل نجد ميباشد كه سال 1111 ه، به دنيا آمد و سال 1206 ه، از دنيا رفته است. اين شخص مقداري از علوم ديني فراگرفته بود و نسبت به مطالعهي خبرهاي مدعيان نبوت از قبيل مسيلمهي كذاب و سجاج و اسود عنسي و طليحهي اسدي علاقهي فراواني داشت، از اين رو در همان ايام تحصيل گمراهي و انحراف شديدي از او پيدا شد، تا آن جا كه پدر و ديگر اساتيدش را بر آن داشت كه مردم ر از وي برحذر دارند و دربارهي او گفتند: اين شخص بزودي گمراه ميشود و خدا كساني را كه از رحمتش دور و به شقاوت مبتلا ساخته باشد به وسيلهي وي گمراه ميسازد. در سال 1143 ه، نامبرده فراخواني به مرام جديدش را آغاز كرد، اما پدر و اساتيدش در برابر وي برخاستند و گفتههايش را باطل ساختند و نتوانست رونق بگيرد، تا آن كه [ صفحه 8] پدرش در سال 1153 ه، از دنيا رفت. پس دعوتش را ميان عوام الناس و ساده لوحان دوباره آشكار ساخت و فرومايگان از او پيروي كردند، اما شهروندانش بر او شوريدند و خواستند او را بكشند. او به شهر (عيينه) فرار كرد و به فرمانرواي آن جا نزديك شد و با خواهر او ازدواج كرد و نزد وي مردم را به سوي خود و آيين دروغين خود فراخواند، اما مردم عيينه عرصه را بر او تنگ كردند و او را از شهر خود بيرون راندند. او به طرف (درعيه) در شرق نجد گريخت سرزميني كه پيش از آن، جايگاه مسيلمهي كذاب و خاستگاه فرقههاي منحرف و آيينهاي دروغ بود. در اين سرزمين، افكار محمد بن عبدالوهاب رواج پيدا كرد و فرمانرواي آن جا، محمد بن سعود و عامهي مردم از او پيروي كردند. اين شخص با اين كه حقيقتا از كساني نبود كه حتي رابطهاي با اجتهاد داشته باشد، اما همانند يك مجتهد مطلق در تمام امور دخالت ميكرد و اعتنا به قول هيچكس از پيشوايان اجتهاد از گذشته و حال نداشت. اين ويژگي را برادرش شيخ سليمان بن عبدالوهاب كه از مردم ديگر او را بهتر ميشناسد، براي او ذكر كرده و در رد ادعاي برادر خود و اثبات دروغ بودن آن، كتابي تأليف كرده و از جملهي عبارات جامع و مختصر اين كتاب در تعريف وهابيت و بنيانگذارش اين است: امروز مردم به كسي مبتلا شدهاند كه خود را به كتاب و سنت نسبت ميدهد و از علوم آن دو استنباط ميكند و از هركس با او مخالفت كند باكي [ صفحه 9] ندارد و مخالفان خود را كافر ميداند، در حالي كه يك نشان از نشانههاي اجتهاد در او نيست بلكه سوگند به خدا حتي يك دهم از نشانهي آن در او وجود ندارد، با اين وضع، گفتارش در بسياري از مردم نادان تأثير گذاشته پس «انا لله و انا اليه راجعون» [به تاريخ نجد تأليف محمود شكري آلوسي، و الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه، از شيخ سليمان بن عبدالوهاب، ص 7 و فتنة الوهابيه ص 5، مراجعه فرماييد.]. [ صفحه 10]
وهابيت داراي دو ريشهي اصلي است؛ آشكار و پنهان. ريشه آشكارش اين است كه مدعي توحيد كامل و خالص براي خدا و جنگ در مقابل شرك و بت پرستي ميباشد. اما از وجود اين اصل هيچ مصداق عملي در كيش وهابيت يافت نميشود، چنان كه بر هركس نمايان است. ريشهي پنهان در وهابيت، اين است كه اين فرقه ميان مسلمانان اختلاف مياندازند و آشوب و جنگ بپا ميكنند و به استعمارگران غربي خدمت مينمايند. و اين اصل مخفي، همان محور اصلي است كه تمام كوشش وهابيت از آغاز پيدايش تاكنون، گرد آن ميچرخد. و همين است ريشهي واقعي كه اصل آشكار به منظور گمراه ساختن ساده لوحان و عامهي مردم، در اختيار آن قرار گرفته است. شكي نيست كه شعار: (اخلاص توحيد و مبارزهي با شرك) شعار پرجاذبهاي است كه پيروان وهابيت با تمام شور و غرورشان زير چتر آن قرار ميگيرند در حالي كه نميدانند، اين امر وسيلهاي براي تحقق يافتن ريشهي مخفي [ صفحه 11] آن آيين است. پژوهشگران در تاريخ وهابيت، ثابت كردهاند كه اين مرام در اصل به فرمان مستقيم از وزارت امور مستعمرات بريتانيا به وجود آمده است، از باب مثال به كتا (عمدة الاستعمار) تأليف خيري حماد (تاريخ نجد) از سنت جون فيلبي يا عبدالله فيلبي و كتاب (مذكرات حاييم وايزمن) نخستين رئيس دولت صهيونيسم و كتاب (مذكرات مستر همفر) و كتاب (الوهابية نقد و تحليل) از دكتر همايون همتي، مراجعه فرماييد. [ صفحه 12]
در مسلك وهابيها عقايد به دو بخش تقسيم شده است: نخست آنچه در كتاب يا سنت دربارهي آن نصي وارد شده و گمان وهابيون اين است كه اين بخش از عقايد خود را به طور مستقيم از كتاب و سنت ميگيرند بدون اين كه در معناي آن، به اجتهاد هيچ مجتهدي رجوع كنند خواه آن مجتهد از صحابه باشد يا از تابعان و يا غير آنها از ائمهي اجتهاد. بخش دوم: عقايدي كه هيچ نصي دربارهي آن وارد نشده و به گمان خود اين امور به فقه امام احمد حنبل و ابنتيميه مراجعه ميكنند. اما، در هر دو امر شكست خورده و به تناقض گويي گرفتار و به كارهاي ناپسندي دست زدند، از جمله اين كه: أ - وهابيان، نسبت به همان معاني كه خودشان از ظاهر برخي نصوص فهميدند تعصب ورزيدند، از اين رو با اجماع امت و تمام اصول مخالفت كردند و به اين دليل شيخ محمد عبده آنان را چنين تعريف كرده است: «فرقهي وهابيه از هر تقليد كنندهاي تنگ حوصلهتر و خشنتر هستند و از [ صفحه 13] اين رو بدون توجه به هر اصلي كه دين بر آن استوار است، تمسك و عمل به هر چه از لفظ فهميده ميشود را واجب ميدانند». [الاسلام و النصرانيه، تأليف محمد عبده و حاشيهي رشيد رضا، ص 97، چاپ دوم]. ب - وهابيان (كه مدعي پيروي از امام احمد حنبل هستند) به طور صريح با وي مخالفت كردند زيرا مسلمانان مخالفت خود را كافر دانستند، با اين كه در فتاواي امام احمد هيچ چيزي را كه شاهد بر اين عقيدهشان باشد نيافتهاند، بلكه برعكس، تمام آراء و افكار او برخلاف اين است يعني هيچ كس از اهل قبله را به انجام دادن گناهي، خواه كبيره باشد يا صغيره، كافر نميداند مگر تارك نماز را. [العقيدة لأحمد بن حنبل 120]. همچنين نزد ابنتيميه هم چيزي كه گواه بر اين عقيدهي وهابيه باشد، وجود ندارد بلكه آنچه از او نقل شده بكلي برعكس اين است... ابنتيمي ميگويد: كسي كه موافقان خود را دوست بدارد و با مخالفان خود دشمن باشد و در جماعت مسلمين تفرقه ايجاد كند و كساني را كه در مسائل فكري و اجتهادي با او مخالفند كافر و فاسق شمارد و جنگ با آنان را مباح داند، خود از اهل تفرقه و اختلاف است. [مجموعهي فتاواي ابنتيميه، ج 3، ص 349]. پس طبق عقيدهي ابنتيميه فرقهي وهابيه، اهل تفرقه و اختلاف ميباشند. ج - عقيدهي وهابيت راجع به زيارت قبور و مشاهد اقتضا ميكند كه خود امام احمد و گذشتگاني كه با وي موافق [ صفحه 14] بودهاند همهشان از مشركاني باشند كه دوري جستن از آنها و ريختن خون و تاراج اموالشان واجب است، زيرا ابنتيميه نقل كرده است كه امام احمد دربارهي زيارت قبر امام حسين عليهالسلام در كربلا و آنچه بر زاير لازم است آن جا انجام دهد، رسالهاي نوشته است و نيز ابنتيميه گفته است: مردم در زمان امام احمد به قصد زيارت امام حسين عليهالسلام مكررا به كربلا ميرفتند، [كتاب رأس الحسين ابنتيميه كه با كتاب استشهاد الحسين طبري چاپ شده ص 209]. اما به اعتقاد وهابيه، زيارت قبور و حضور در مشاهد، شركي است كه ريختن خون زايران و تاراج اموالشان را مباح ميسازد و با توجه به اين عقيده در حقيقت، وهابيت، نسبت به امام احمد و معاصران و گذشتگان وي كه به زيارت اهل قبور ميرفته و آن را مستحب ميدانستند، حكم به شرك و مهدور بودن خون و تاراج اموال آنها دادهاند. بلكه لازمهي گفتار وهابيان اين است كه تمام امت اسلام از آغاز، مشرك و كافرند و اين عقيده، صحابه را نيز در برميگيرد. پس به چه دليل اين گروه خود را به امام احمد و به گذشتگان امت اسلامي وابسته ميدانند؟ د - چنين فتوايي راجع به عقيدهي وهابيت، نسبت به طلب شفاعت از پيامبر صلي الله عليه و اله نيز گفته ميشود، زيرا آنها ميگويند: هركس بعد از فوت پيامبر صلي الله عليه و اله از وي درخواست شفاعت كند شرك بزرگي را مرتكب شده، زيرا چنين فردي پيامبر صلي الله عليه و اله را بت قرار داده و غير خدا را ميپرستد. و به اين [ صفحه 15] ترتيب خون و مالش را هدر ميدانند. [تطهير الاعتقاد، تأليف صنعاني، ص 7]. با اين كه به نقل صحيح ثابت شده است كه بسياري از بزرگان صحابه و پيروان، اين كار را انجام ميدادند و خيلي زود، دعايشان مستجاب و حاجتشان برآورده ميشد. ابنتيميه نيز در كتابش (الزياره، ج 7، ص 101 - 6) اين مطلب را درست دانسته و به طرقي چند با تفصيل آن را از بيهقي و طبراني و ابن ابيالدنيا و احمد بن حنبل و ابنسني نقل كرده و اعتراف نموده به اين كه برهان هم بر آن قائم است هرچند او خود در رأي، برخلاف آن اصرار داشته است، جز اين كه ابنتيميه اين عمل شفاعت طلبي را مثل وهابيت شرك اكبر ندانسته است. پس بر طبق عقيدهي وهابيت، اصحاب پيامبر صلي الله عليه و اله و پيروانشان، جزء مشركاني هستند كه قتلشان واجب است. به عقيدهي وهابيت نه تنها اينها مشركند، حتي آنان كه بشنوند: صحابه و تابعان آنان، از پيامبر صلي الله عليه و اله درخواست شفاعت كردهاند، اگر اين عمل آنها را انكار نكنند و آنان را كافر ندانند، اينها نيز محكوم به هدر بودن خون و اموالشان هستند. شگفتا! با اين مرامي كه وهابيت دارند، ديگر چه كسي از اين امت را مسلمان ميدانند و به چه كساني از اسلاف و گذشتگان خود اقتدا ميكنند؟!! [ صفحه 16]
الف: در گذشته ثابت شد كه به مقتضاي عقيده وهابيت بيشتر صحابه محكوم به كفر و شركاند و اين حكم دربارهي گروه عمدهي صحابه است كه پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله زندگي ميكردند و شفاعت طلبي از (روح) آن حضرت يا طي مسافت براي زيارت قبر شريف وي را روا ميدانستند، يا ميديدند و يا ميشنيدند كه اشخاصي اين امر را جايز ميدانند و حكم به كفر و شرك او نميدادند و خونش را هدر و اموالش را مباح نميدانستند!! اين موضوع لازمهي عقيدهي وهابيه و حكم فعلي آنهاست. اما آنگاه كه در گفتار زيركانه طفره ميروند و با سخناني به گمان خود احترام آميز با صحابه برخورد ميكنند، منظورشان فريب دادن اشخاص ساده لوح و گمراه ساختن عامهي مردم است (زيرا از اظهار عقيدهي واقعيشان ميترسند)، چنان كه دربارهي تكفير صحابه نيز از ترس مردم با صراحت سخن نميگويند. ب: وهابيان به اين حد اكتفا نكردند كه فقط دربارهي [ صفحه 17] پيروان بعد از پيامبر صلي الله عليه و اله سخن بگويند، بلكه نسبت به صحابهاي كه در حيات آن حضرت از اطرافيان وي بودند نيز بدگويي و دست اندازي كردند... محمد بن عبدالوهاب پايهگذار فرقهي وهابيه ميگويد: گروهي از صحابه كه در ركاب پيامبر صلي الله عليه و اله جهاد ميكردند و با او نماز ميخواندند، زكات ميدادند، روزه ميگرفتند و حج ميكردند، در عين حال كافر و از اسلام دور بودند!! [الرسائل العملية التسع تأليف محمد بن عبدالوهاب، رسالة كشف الشبهات، ص 120، چاپ سال، 1957 م]. ج: آنچه اين عقيدهي وهابيه دربارهي صحابه را تأييد ميكند، تأكيدي است كه نويسندگان و علماي آنها در دفاع از يزيد بن معاويه و ستايش از وي بكار ميبرند، با اين كه تاريخ، دشمني مانند يزيد براي صحابه سراغ ندارد و سابقه ندارد كه كسي خون صحابه و نواميس آنها را مباح كرده باشد جز يزيد كه در واقعهي حره ريختن خون و هتك عرض مسلمانان مدينه را بر لشكريانش حلال و آزاد ساخت كه سه شبانه روز مرداني را كشتند كه تمام آنها از صحابه و فرزندان صحابه بودند و نواميسي را بيآبرو ساختند كه از صحابه بودند، دوشيزگاني از صحابه را ازالهي بكارت كردند تا آن جا كه هزار دختر، باردار شد در حالي كه معلوم نشد فرزندش از چه كسي است!!؟ عمل جنايتكارانهتر يزيد، پيش از داستان حره در كربلا واقع شد كه هجده نفر از خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله را به شهادت رساند كه در ميان آنها نوهي آن حضرت و ريحانهاش حسين و [ صفحه 18] فرزندان وي و فرزندان برادش حسن عليهالسلام بودند و ديگر فرزندانش و فرزندان آنها، حتي كودك شيرخوار وجود داشت. جنايت ديگر يزيد، عمل وي در مكهي مكرمه و به آتش كشيدن خانهي كعبه بود... آري اين است يزيدي كه وهابيت او را ميستايند. و چه كسي علت آن را ميداند! شايد به خاطر همين جنايتها و اعمال وي نسبت به صحابه و زنان و فرزندانشان از او ستايش ميكنند؟! شگفتانگيزتر اين كه يزيد نماز نميخوانده و شرب خمر ميكرده است... و بر طبق فقه ابوحنيفه كه وهابيان خود را به آن پايبند ميدانند، تنها به سبب همين خلاف، بايد حكم به كفر وي بدهند، اما او را ستودهاند و معذورش ميدارند... پس چرا با اين كه به تمام افعال و خصال نامبردهي يزيد علم دارند وي را ميستايند، اما كساني را كه از (قبر) رسول اكرم شفاعت خواسته يا به قصد زيارت آن طي طريق ميكنند، كافر ميدانند، هرچند از بزرگان صحابه و تابعان و مجتهدان آنها باشد؟ آيا به خاطر اين است كه يزيد صحابهي رسول خدا را نابود ساخته و از آنها هتك ناموس كرده و اموال و زراري آنها را بر ستمكاران مباح دانسته است؟!. [ صفحه 19]
فرقهي وهابيه دربارهي صفات خداوند عقيدهاي نظير عقيدهي مجسمه دارند، زيرا خدا را داراي اعضا ميدانند از قبيل دست و پا و چشم و صورت... سپس براي او نشستن و حركت كردن و نقل و انتقال و فرود آمدن و بالا رفتن معمولي چنان كه از ظاهر اين الفاظ معلوم ميشود، قائلند!! پناه بر خدا از آنچه از نادانان او را به آن، وصف ميكنند. [هدية السنيه - رسالهي چهارم، از عبداللطيف نوهي محمد بن عبدالوهاب]. وهابيها در اين عقيده مقلد ابن تيميهاند و اين در اصل عقيدهي حشويه از اصحاب حديث است كه شناختي از فقه (اسلامي) و اصول ثابت ديني ندارند، از اين رو به دنبال همان چيزي ميروند كه از ظاهر لفظ ميفهمند و حشويه هم اين عقيده را از مجسمهي يهود گرفته بودند. بر اين اساس وهابيان عقيدهاي را اظهار كردند كه توانايي نداشتند، حتي يك حرف از آنرا، از يكي از صحابه يا از طبقهي نخست تابعان نقل كنند. و بعد ادعا كردند كه اين [ صفحه 20] عقيدهي تمام پيشينيان است و با گفتار طولاني، نامربوط و بدون دليلي قانع كننده، ظاهر سازيش كردند. از اين گذشته، وهابيت براي اين عقيدهي خود جز يك حرف كه ابنتيميه بدروغ از دهانش پرانده است چيزي نيافته است، آنهم تنها افترايي است كه هيچ قابل قبول نيست مگر براي مقلدان متعصب يا ساده لوحاني كه هرچه ميشنوند بدون دقت ميپذيرند... ابنتيميه راجع به مهمترين استدلال خود بر سند اين عقيدهي وهابيت ميگويد: صحابه در تأويل هيچ يك از آيات صفاتي قرآن اختلافي ندارند (سپس ميگويد:) من تمام تفاسيري كه از صحابه نقل شده و احاديثي را كه روايت كردهاند مطالعه كردم و بر بيشتر از صد كتاب تفسير از كوچك و بزرگ كه شمارهي آنها را خدا ميداند، آگاهي يافتم، اما تا اين ساعت از هيچ صحابي، نديدم كه چيزي از آيات و روايات در مورد صفات (خدا) را برخلاف مفهوم ظاهرش تأويل كرده باشد. [تفسير سورهي نور، از ابنتيميه، ص 178 - 179]. در همان كتاب ابنتيميه گفته است: وي اين حرف را در نشستهاي خود بسيار تكرار ميكرده است... اما اين سخن ابنتيميه نادرست است و گواه بر بطلان آن، تمام كتابهايي است كه راجع به تفسير آيات صفات نوشته شده است. بويژه كتابهايي كه تفاسير صحابه را نقل كرده و نيز كتابهايي كه ابنتيميه تأكيد بر آنها دارد و ميگويد: اين كتابها تفاسير صحابه و گذشتگان را با [ صفحه 21] سندهاي صحيح روايت كرده است و در آنها چيزي از اين مسائل ساختگي و اكاذيب وجود ندارد. و مهمترين اين كتابها، تفسير طبري و تفسير ابنعطيه و تفسيري بغوي ميباشد. [مقدمة في اصول التفاسير، از ابنتيميه، ص 51]. در تمام اين تفاسير، تأويل آيات صفات، برخلاف ظاهر از صحابه نقل شده و اين امر در تمام آيات صفات، جريان دارد. از باب مثال به تفسير آيةالكرسي در نظر طبري و ابنعطيه و بغوي، نگاه كنيد كه تمام اينها از قول ابنعباس نقل ميكنند: كرسيه يعني علم خدا. ابنعطيه به همين تفسير قناعت كرده و هرچه را كه در اين مورد از غير ابنعباس نقل شده، جزء اسرائيليات و اخبار حشويه دانسته است كه نبايد به آن اعتنا شود. [شوكاني در تفسيرش، فتح القدير، ج 1، ص 272، اين مطلب را از ابنعطيه نقل كرده است]. همچنين تمام آياتي كه در آنها كلمه «وجه» ذكر شده از قبيل (وجه ربك) يا (وجهه) يا (وجه الله)، نخستين چيزي كه در اين مورد از صحابه نقل كردهاند، تفسير به قصد يا ثواب يا غير اينها است چنان كه مقام اقتضا ميكند. بنابراين تنها برهان وهابيه بر عقيدهي خود در جسم دانستن خدا، افترايي است كه بر صحابه ميبندند و در حقايق ديني دروغ بافي ميكنند و نسبت باطل حتي به كتابهاي تفسير مشهور ميان مردم ميدهند با اين كه تحقيق در اين زمينه، امري بسيار آسان است كه هر خوانندهاي [ صفحه 22] ميتواند به اين تفاسير مراجعه كند تا به حقيقت مطلب دست يابد. از باب مثال، تفسير بغوي را به بينيد كه ابنتيميه زياد آن را بزرگ دانسته و گفته است: وي اخبار جعلي و ساختگي را نقل نكرده است و در اين كتاب به تفسير اين آيات در مورد صفات مراجعه كنيد: بقره، آيه 115 و 255 (آيةالكرسي) و 272، رعد آيهي 22، قصص آيهي 88، روم آيهي 38، و 39، دهر آيهي 9، ليل آيهي 20. پس از مراجعهي به تفسير بغوي، افترا و دروغ و بهتان عظيمي را كه وهابيه به اين دين بزرگ و سلف صالح نسبت دادهاند خواهيد شناخت. [ صفحه 23]
وهابيها عقيده دارند كه فقط آنها داراي توحيد خالص هستند ولي بقيهي مسلمانان مشركند و كشتن آنها و كشتن اولادشان حلال و غارت اموالشان جايز و سرزمينهايشان جزء بلاد كفر و شرك ميباشد!! اين گروه معتقدند كه هر مسلمان، تا وقتي كه به مسجد و قبر رسول خدا تبرك جويد و قصد زيارت آن كند و از او شفاعت بخواهد، به كلمهي «لا اله الا الله و محمد رسول الله» هيچ سودي به حالش ندارد. اينها ميگويند مسلماني كه به اين امور معتقد است مشرك است و شركش از شرك اهل جاهليت و بت پرستان و ستاره پرستان شديدتر است! [به كتابهاي: الرسائل العملية التسع تأليف محمد بن عبدالوهاب، ص 79، تطهير الاعتقاد تأليف صنعاني، ص 35 ، 12 ، 7، فتح المجيد، ص 41 - 40 و رسالهي اربع القواعد و رسالهي كشف الشبهات از محمد بن عبدالوهاب و جز اينها كه از امهات كتابهاي وهابيان است مراجعه شود]. محمد بن عبدالوهاب در رسالهي (كشف الشبهات) [ صفحه 24] حدود 24 مورد لفظ شرك و مشرك را بر تمام مسلمانان اطلاق كرده، جز بر پيروان خودش، و حدود 20 مورد آنها را كفار، عبادالأصنام، مرتدين، منكران توحيد، دشمنان توحيد، اعداءالله و مدعيان اسلام، ناميده است و پيروان او هم در ساير كتابهايشان چنين كردهاند. آيا اين عقيدهي خود را وهابيان از اجماع پيشينيان نقل كردهاند، يا اين كه بدعتي را مرتكب شدهاند؟ ابنحزم ضمن بيان اصل و قاعدهاي چنين ميگويد: «هيچگاه مسلمان به مجرد يك گفته يا نظري كه در مسألهي اعتقادي اظهار كند نه كافر ميشود و نه فاسق» سپس ابنحزم پيشوايان گذشته را كه قائل به اين قول بودهاند برشمرده تا اين كه ميگويد: «اين سخن تمام صحابه است كه ما ميشناسيم راجع به اين مسأله، و اختلافي در اين مورد نميبينم» [الفصل، ابنحزم، ج 2، ص 247. و نيز به كتاب: اليواقيت و الجواهر شعراني، مبحث 58 مراجعه كنيد]. ابنتيميه خود تصريح كرده است كه هيچ كس به جز خوارج، فرد مسلماني را به علت گناه و اظهار نظر، كافر ندانسته است. [مجموعهي فتاوي ابنتيميه، ج 13، ص 20 [. بنابراين وهابيان در اين بدعتشان به هيچ گروهي از گذشتگان اقتدا نكردهاند مگر به خوارج!! [ صفحه 25]
مايهي شگفتي است كه شباهت ميان وهابيان و خوارج در امور منحرف كننده از جامعهي مسلمين، آنچنان افزون است كه حتي محقق، خيال ميكند اينها همانها هستند هرچند ميانشان، فاصلهي زماني وجود دارد. اينك به وجوه مشابهت و توافق ميان اين دو گروه ميپردازيم: أ - خوارج جداي از همهي مسلمانان گفتهاند: مرتكب كبيره كافر است. وهابيها نيز مسلمان را به خاطر انجام برخي از چيزهايي كه گناه شمرده كافر دانستهاند: [به كتاب كشف الشبهات محمد بن عبدالوهاب و تطهير الاعتقاد صنعاني مراجعه شود]. ب - خوارج سرزمين اسلامي را كه گناه كبيره در آن شايع شود، سرزمين كفر و دار حرب ناميدهاند و هر كاري را كه رسول خدا صلي الله عليه و اله با كافران روا ميدانست با اينها روا ميدارند، يعني خون و مالشان را هدر ميدانند. وهابيها نيز اگر مسلمانان سرزميني سفر زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و اله يا قبور بندگان صالح خدا را روا بدانند و از آنها [ صفحه 26] شفاعت بخواهند، حكم به كفر آنها ميدهند، هرچند از عابدترين و صالحترين مردم باشند. نتيجهي دو وجه گذشته، اين ميشود كه عقيدهي وهابيان از خوارج بدتر است زيرا خوارج گناهاني را مورد توجه قرار ميدهند كه تمام مسلمانان آنها را از كباير ميدانند، اما وهابيها كارهايي را گناه كبيره و موجب كفر ميدانند كه اصلا گناه نيست بلكه مستحباتي است كه بدون خلاف، سلف صالح از قبيل صحابه و تابعان و اشخاصي كه بعدها آمدند به آن عمل ميكردند، چنان كه گذشت. ج - يكي از شباهتهاي وهابيها با خوارج سختگيري در دين و تعصب جاهلانه و جمود در فهم آن ميباشد. وقتي خوارج اين آيهي قرآن را مورد توجه قرار دادند «ان الحكم الا لله» [1] (انعام / 57). گفتند: هركس اجازهي داوري و حكومت كردن به غير خدا دهد، شرك به خدا آورده است. و اين آيه را كه گذشت شعار خود قرار دادند و سخن حق بود كه ارادهي باطل داشتند و اين كارشان تعصب ناروا و ناداني بزرگي بود، زيرا داوري در نزاعها و اختلافات از نظر قرآن و عقل و سنت پيامبر صلي الله عليه و اله ثابت شده و سيرهي رسول اكرم و صحابه و ياران او بوده است. وهابيها نيز وقتي به اين آيات برخورد كردند: «اياك نعبد و اياك نستعين» [2] (الفاتحه، 4) و «من ذاالذي يشفع عنده الا باذنه» (بقره / 255) [3] و «لايشفعون الا لمن ارتضي» [4] (انبياء [ صفحه 27] / 28) معتقد شدند كه هركس شفاعت پيامبر و بندگان صالح خدا را بخواهد، شرك به خدا آورده و هركس قصد زيارت پيامبر صلي الله عليه و اله كند و از او شفاعت بخواهد، او را پرستيده و او را خدايي غير از خدا دانسته است. به اين ترتيب، شعار وهابيان اين بود «لامعبود الا الله» [5] و «لا شفاعة الا الله» [6] و اين كلمهي حقي است كه باطل از آن اراده ميشود، و اين نيز تعصب و ناداني بزرگي است، زيرا اين امور در سيرهي اصحاب و تابعان، جوازش ثابت است، چنان كه گذشت. د - ابنتيميه ميگويد: «عقيدهي خوارج نخستين بدعتي است كه در اسلام ظهور يافت، پيروان اين عقيده، مسلمانان را كافر شمردند و ريختن خونشان را حلال دانستند» [مجموعهي فتاوي، ج 13، ص 20] بدعت وهابيت نيز چنين است و اين آخرين بدعتي است كه در اسلام پديد آمد. ه - احاديث شريف و صحيحي كه دربارهي خوارج و خروج آنها از دين سخن ميگويد، بعضي از آنها بر وهابيت نيز تطبيق ميشود... از جمله در حديث صحيح از پيامبر صلي الله عليه و اله نقل شده است كه فرمود: (انسانهايي از ناحيهي مشرق خروج ميكنند كه قرآن ميخوانند اما از حنجرهشان تجاوز نميكند از دين بيرون ميروند چنان كه تير از كمان خارج ميشود، شعارشان تراشيدن سرشان ميباشد) [7] . [ صفحه 28] [صحيح بخاري، كتاب توحيد، باب 57، ح 7123]. قسطلاني در شرح اين حديث گفته است: «منظور از ناحيهي مشرق، از طرف شرق مدينه است، مثل نجد و بعد از آن». [ارشاد الساري، ج 15، ص 676، طبع دارالفكر، سال 1410 ه]. نجد، زادگاه فرقهي وهابيه و جايگاه نخستيني است كه از آن جا ظهور كرد و منتشر شد... و نيز تراشيدن سر، شعار وهابيها بود و پيروان خود را به اين كار، امر ميكردند، حتي زنان را، و اين شعار هيچ كس از بدعت گذاران پيش از ايشان نبوده است. از اين رو برخي دانشمندان همزمان با پيدايش وهابيت ميگويند: «دربارهي رد وهابيها، هيچ نيازي به نوشتن كتاب نيست همين سخن پيامبر صلي الله عليه و اله: (شعارشان تراشيدن سر است) در رد آنها كافي است زيرا هيچ كس از بدعت گذاران غير از آنها، اين شعار را نداشتند». [فتنة الوهابية، تاليف زيني دحلان، ص 19]. و - حديث شريف پيامبر صلي الله عليه و اله دربارهي خوارج: (مسلمانان را ميكشند و بت پرستان را باقي ميگذارند) [8] [ابنتيميه اين سخن را در كتاب مجموعة الفتاوي، ج 13، ص 32 ذكر كرده است]. چنين است وضعيت فرقهي وهابيت به طور كامل كه هيچگاه يورش جنگي نكردند مگر با اهل قبله و در تاريخ از اين كه با بتپرستان بجنگند يا قصد آن را داشته باشند خبري وجود ندارد بلكه حتي در اصول و كتابهايشان كه پر از لزوم جنگ با اهل قبله است، از اين امر ذكري به ميان نيامده است!! ز - بخاري نقل كرده است كه عبدالله ابن عمر در وصف [ صفحه 29] خوارج گفته است: «خوارج آياتي را كه دربارهي كفار نازل شده دربارهي مؤمنان قرار دادهاند». [صحيح بخاري، كتاب استتابة المرتدين، باب 5]. از ابنعباس نقل شده است: «مثل خوارج نباشيد كه آيات نازل شده دربارهي (كفار) اهل كتاب و مشركان را به اهل قبله تأويل كردند و از علوم اين آيات بيخبر ماندند، در نتيجه، خونها ريختند و ثروتها غارت كردند». اين است حال وهابيه؛ آيات نازل شده دربارهي بتپرستان را راجع به مؤمنان دانستند، كتابهايشان از اين مطلب پر است. و عقيدهشان بر اين پابرجا. ح - گفتگو ميان يكنفر سني و يكنفر وهابي. وهابي گفت كتابهاي حنبيلها همان كتابهاي وهابيهاست، پس چه چيز از آنها را انكار ميكني؟ و نميتواني وهابيان را مورد مؤاخذه قرار دهي مگر به آنچه با صراحت در كتابهايشان به بيني، و آنچه مخالفان ميگويند اعتباري ندارد. سني گفت: تو دربارهي قرامطه، چه ميگويي؟ وهابي گفت: آنها كافر ملحد هستند. سني گفت: قرامطه عقيده دارند كه مذهبشان مذهب اهلبيت است و كتابهاي اهلبيت نيز كتابهاي آنهاست، آيا تو در كتابهاي اهلبيت جز حق و نور چيزي مشاهده ميكني؟ وهابي گفت: قرامطه دروغ گفتهاند، اين شما و ناقلان تاريخ كه كفر و دروغ قرمطيها را اثبات ميكنند. سني گفت: آيا دليلي بر حجيت گفتار تاريخ نويسان داري؟ [ صفحه 30] وهابي گفت: آري زيرا شافعي تصريح كرده است به اين كه گفتهي مورخان كه گروهي از گروهي ديگر نقل ميكنند بهتر از گفتهي محدثان است كه يكنفر از فرد ديگري نقل ميكند. سني گفت: بنابراين وقتي من از مورخاني كه با وهابيان بوده و آنها را مشاهده كردهاند، نقل ميكنم كه تصريح به كفر وهابيت كردهاند، واجب است آن را بپذيري. سني اضافه كرد كه عمل انسان حجت و دليل بر خود او است، هرچند زبانش او را تكذيب كند و قرامطه به دليل اين كه خون مسلمانان و اموال آنها را حلال دانستهاند، شبههاي در كفر آنها باقي نميماند و اربابان تو نيز چنين هستند. وهابي خشمگين شد و نميدانست كه چه بگويد... سني گفت: شما در مورد رواياتي كه راجع به خوارج و خروج آنها از دين و اين كه آنان سگهاي جهنم و بدترين كشته شدگان در زير آسمان كبود هستند، وارد شده، چه ميگوييد؟ وهابي گفت: از مجموع اين روايات به طور قطع معلوم ميشود كه خوارج از دين خارج شده و مستوجب خشم خداوند ميباشند، اما آنها كساني هستند كه علي عليهالسلام در نهروان آنان را به قتل رساند، در حالي كه وهابيه از آنها نيستند. سني گفت: چرا خوارج مستوجب خشم خدا شدند، آيا به دليل اين است كه صحابه نماز و روزهي خودشان را در قبال نماز و روزهي خوارج كوچك شمردند؟ وهابي گفت: خير. [ صفحه 31] سني گفت: پس آيا به دليل زهد آنها و بريدن از لذتها و به خاطر اين بوده است كه قرآن را ميخواندند و به رأي خود تفسير ميكردند و گفتار بهترين مخلوق را ميگفتند؟ [اشاره به حديثي است كه در وصف خوارج گفتهاند: «خوارج قول بهترين مخلوقها را ميگويند» يعني به زبانهايشان حق ميگويند.]. وهابي گفت: خير سني گفت: پس به چه دليل بوده است؟ وهابي زبانش به لكنت افتاد و نتوانست پاسخ دهد. سني (كه ديد وهابي از پاسخ عاجز مانده خود قضيه را فيصله داد و گفت خوارج مورد خشم خدا واقع نشدند مگر به دليل اين كه ريختن خون و تاراج مال مسلمانان را مباح دانستند و آنان را كافر شمردند و تنها خود را مسلمان به حساب آوردند. و شكي نيست در اين كه هركس چنين ويژگي داشته باشد چنين كيفري نيز خواهد داشت. [ صفحه 32]
غلات گروهي هستند كه در احترام بعضي اشخاص زيادهروي كردند و آنها را تا مقاماتي فوق مقامات بشريت بالا بردند. همزمان با محمد بن عبدالوهاب كه در سرزمين نجد دعوت جديدش را آشكار ميكرد، شخص ديگري دعوت ديگري را آغاز كرد كه در اين دعوت خود بسياري از عقايد فراموش شدهي افراطيان نخستيني كه دربارهي امام علي عليهالسلام و ساير خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله غلو كرده بودند را تجديد كرد. دعوت اخير از اين نظر كه مخالفان خود از مسلمانان را كافر ميشمرد، و صحابه را مورد طعن قرار ميداد، به دعوت محمد بن عبدالوهاب شباهت داشت ولي اين دعوت اخير از وهابيه پا را فراتر نهاد و با صراحت اغلب صحابه را كافر دانست... صاحب دعوت اخير (شيخ احمد احسائي درگذشته به سال 1241 ه، است و پيروانش شيخيه ناميده ميشوند)، هنگامي كه احسائي از دنيا رفت، جانشينش كاظم رشتي و جايگاهش شهر كربلا بود. موضع وهابيون در برابر اين دعوت همزمان چه بود؟ [ صفحه 33] در زماني كه مركز شيخيه شهر كربلا و رهبرشان كاظم رشتي بود، وهابيه به اين شهر، يورش بردند و بر طبق عادتي كه در همهي جنگهايشان داشتند، هزارها نفر مرد، زن و كودك را به قتل رساندند و ثروتها را به تاراج بردند و خانهها را خراب كردند، اما در اين ميان، به كاظم رشمي امان دادند و خانهي او را محل امن و كسي را كه به آن جا پناه ببرد در امان قرار دادند!! [الوهابية نقد و تحليل، از دكتر همايون همتي، ص 24]. اين نكتهاي است كه از چهرهي واقعي وهابيت پرده برميدارد و ادعاي باطلشان را پيرامون اخلاص در توحيد و مبارزهي با شرك، برملا ميسازد! اكنون برميگرديم و از ابنتيميه سخن ميگوييم كه وهابيون او را رهبر و پيشواي خود ميدانند. و وضع او را در مقابل يكي از گروههاي افراطي، مورد بررسي قرار ميدهيم و آن، فرقهي يزيدي است كه دربارهي يزيد بن معاويه غلو كردهاند و از جملهي اينها، گروه (عدويه است) منسوب به عدي بن مسافر كه نخست رهبر گروه بود و سپس دربارهي او و همچنين يزيد غلو كردند؛ ابنتيميه به سستي و بيارزشي اين انديشه توجه و موضعگيري سختي با آن داشت، چنان كه موجب ايجاد شكوك و اشكالات فراواني شد. ابنتيميه كه به سختگيري و حمله به ساير گروههاي اسلامي و توصيف آنها به ضلالت و گمراهي و كجروي، شهرت دارد، (بايد ديد كه) با اين افراطيان شرك چگونه سخن ميگويد: در نامهاي كه به خوارج نوشته آنها را با سخني [ صفحه 34] شگفتانگيز و خوشايند، مورد خطاب قرار داده و به اسلام و ايمان داشتن توصيفشان ميكند و به روشي چنان برادرانه و آرام، نصايح خيرخواهانهي خود را به آنها تقديم ميدارد كه با هيچ يك از گروههاي ديگر اسلامي از قبيل اشعريه و شيعهي اماميه و زيديه و معتزله و مرجئه و جز اينها، حتي يك حرف از اين سخنان آرامش بخش نگفته است. نامهاي كه نوشته اين است: «از احمد بن تيميه به گروهي از مسلمانان منسوب به سنت و جماعت از پيروان پير عارف، ابوالبركات، عدي بن مسافر اموي خدايش رحمت كند و راهيان راهشان، خدا همهي آنان را در پيروي راه او توفيق دهد و به اطاعت او و اطاعت پيامبرش كمك كند... درود و رحمت و بركات خدا بر شما باد، اما بعد...». [الوصية الكبري، از ابنتيميه، ص 5]. به اين نحو، ابنتيميه خوارج را از مسلمانان منسوب به سنت و جماعت قرار داده با اين كه بدون خلاف اين گروه، افراطي و از غلات هستند و غلات هم به اجماع تمام فرق اسلامي و به اقتضاي كتاب و سنت، مشرك و از اسلام خارجند، زيرا به توحيد خدشه وارد كردهاند، پس از اسلام خارج و به شرك وارد شدند. آيا اين موضعگيريها پند و اندرز دارد؟ [ صفحه 35]
آيا وهابيان هرگز نسبت به مصالح جامعهي عظيم مسلمانان فكر كردهاند؟ آيا هيچ وقت در انديشهي جلوگيري از منافع استعماري در كشورهاي اسلامي بودهاند؟ آيا اشغال غرب سرزمينهاي اسلامي را موجب سرگرمي وهابيان شده است؟ وهابيها در برابر نفوذ صليبيها و صهيونيستها در كشورهاي اسلامي چه بازتابي نشان دادهاند؟ در مقابل طرفداري از غرب و درهاي باز بر روي غربيها و تسلط ايشان بر ثروتهاي مسلمين و بر سروري و بزرگواريشان چه موضعي گرفتهاند؟ اين امر بر هيچ كس پوشيده نيست و هر مسلماني كه چشم خود را بگشايد ميفهمد كه وهابيان نخستين خدمتگزاران استعمار غربي در كشورهاي اسلامي هستند. تنها اين نيست بلكه اگر به آثار باقي ماندهي محمد بن عبدالوهاب و رهبران نخستين بعد از وي بنگري هيچ اثري براي آبادي زمين و برپايي عدالت و دادرسي مظلوم و مبارزهي با فقر و جهل از آنها نميبيني. [ صفحه 36] حتي اثري براي بهتر كردن وضع زندگي و ايجاد پيشرفت علمي و اقتصادي و اجتماعي ديده نميشود و اثري از صلح و آرامش به چشم نميخورد، بلكه، جز تكفير مسلمانان و مشرك شمردن آنان و واجب دانستن قتل آنها و اباحهي خون و اموالشان چيز ديگري نميبيني!! تنها چيزي كه حساسيت آنها را به خود جلب ميكند، صورت قبر و مسجد و شخصي است كه بگويد: اي پيامبر رحمت مرا در نزد خدا شفاعت كن!! كار وهابيان فقط همين است و غير از اين نيست و همين يگانه تصميمي است كه زير پوشش آن قرار گرفتهاند، خون مسلمانان را ميريزند، محرمات را مباح ميشمرند و يكي پس از ديگري آشوب به پا ميكنند و هيچ باكشان نيست كه سرزمينهاي مسلمين هدف دشمنان مشرك و كفار و مسيحيان صليبي و يهوديان صهيونيست واقع شود. آيا چنان كه زيارت صحابه از قبر حمزهي سيدالشهدا فرزند عبدالمطلب و نماز خواندن آنها در آن مكان، وهابيان را ناراحت ميكند، به همان مقدار آنچه بر بيتالمقدس و مسلمانان بوسني و هرزگوين و لبنان گذشته در آنها تأثير ميگذارد؟ يا چنان كه وجود قبر ريحانهي رسول خدا، حسين بن علي عليهالسلام كه صحابه و تابعان حتي در زمان احمد حنبل چنان كه نقل آن از ابنتيميه گذشت، براي زيارتش مسافتها طي ميكردند، خشم آنها را تحريك ميكند، تسلط آمريكا بر منابع نفتي در سرزمينهاي اسلامي ما، آنها را خشمگين ميسازد؟ آيا چنان كه تحفههاي تقديمي به قبر پيامبر صلي الله عليه و اله آنها را [ صفحه 37] عصباني ميكند، محاصرهي (اقتصادي) تحمل شده بر ملت مسلمان ليبي بدون هيچ دليلي موجهي، آنانرا متأثر ميسازد؟ اي كاش اين امور يا حداقل برخي از اين امور را در آنها ميديديم... مايهي تأسف است كه اين همه وقت و زحمت و تلاش و مال و ثروت و نيروهاي فكري، در پرداختن به كارهاي غيرقابل توجه و سخنان بيارزشي صرف ميشود كه جز مردم نادان و فرومايه و بيفايده، كسي به آنها نميپردازد. آنچه وهابيان را بر آن داشته است كه اين چنين در اين مطالب دقت به خرج دهند، اموري است كه نمونههاي كامل آنها در زير بيان ميشود: يكي از آنها، كمانديشي و تنگ نظري است. وهابيان غير از اين سخني بلد نيستند و فكري غير از اين در اذهانشان پيدا نميشود. امر ديگر؛ ناتواني از درك مفهوم زندگي و پيشرفت با زمان است كه به طور كلي از توجه به تعالي و ترقي مناسب نسبت به مسائل ديني و علمي و اجتماعي در اين عصر جديد عجز دارند. به اين دليل بر همان حرفهاي كهنه و پوسيده تكيه ميكنند و در بزرگ داشتن و قداست دادن به آن، زيادهروي ميكنند، تا از اين راه براي خود روزنهاي به منظور مشرف شدن، بر اين دنياي مترقي و پيشرفته پيدا كنند. از جملهي اين امور تنگ نظري و كينهتوزي است كه نسبت به اين امت اسلامي دارند، خوبي را براي آنها نميتوانند به بينند و دلهايشان سرشار از بدخواهي نسبت [ صفحه 38] به آنان است... هركس به ياوه گوييها و فريادهاي لرزان و پراكنده و دلبستگيهاي نابجا و سخنان تهمتانگيز وهابيان بينديشد، كم فكري و تنگ نظري و كينهتوزي، دشمني و ناداني و نابخردي را به تمام معنا در اين گروه احساس ميكند. ديگر از اين امور، دوستي صريح و آشكار آنان با دشمنان اسلام است، و اين مطلبي است كه نياز به استدلال ندارد و بر هيچ كس پوشيده نيست. هيچ گروهي از مسلمانان آنچنان اعتقاد به دوستي با غربيها ندارند كه وهابيان با آنها دارند، براي آنها فروتني ميكنند و به آنان تقرب ميجويند و از كارهاي خائنانهي ايشان دفاع ميكنند و اين عقيدهي مستمر وهابيه است كه هرگز راضي نميشوند كه از آن دست بردارند. وجود وهابيت در كشورهاي اسلامي، باعث رخنهاي است كه پيوسته دروازهها را بر روي صهيونيزم و صليبيان ستمگر، باز ميكند كه هرگونه بخواهند در جهان اسلام نفوذ كنند، انسانها را بدنام، اموال را تاراج، بناها را ويران سازند و همه چيز را متصرف شوند و پيوسته بر نفوذ خود بيفزايند. آري وهابيان همه چيز را براي اين برادران خيانتكار خود، در هر جا آماده و برقرار ميسازند... اينها همان عناصر پليدي هستند كه در گذشته زمينه را براي غربيها آماده كردند كه نطفهي اسرائيل از همه جا مانده را در قلب كشورهاي اسلامي بپاشند... و اينها همان كساني هستند كه در طول تاريخ تمام حكومتهاي مزدور غرب را تقويت كردند و به اين وسيله جلو جنبشهاي آزادي بخش سازش ناپذير را گرفتند... [ صفحه 39] اينها همان جرثومههاي پليدي هستند كه امروز آمادهاند تا جاي پاي چكمه پوشان غربي را در قلب جهان اسلام باز كنند... و اسرائيل وامانده را چنان رسميتي دهند كه هيچ كس حتي انديشهي براندازي آن را در مخيلهي خود راه ندهد. وهابيان ايادي منفوري هستند كه امروز كشورهاي غربي آنها را تقويت ميكنند تا جلو بيداري پيروزمندانهي اسلام را بگيرند و از حكومتهاي مزدور و منافقشان پشتيباني ميكنند كه با سلاحهاي آهنين و آتشزا براي از بين بردن بيداري اسلامي تلاش كنند. اين واقعيتي است كه وهابيان به آن تحقق بخشيده و امروز همچنان به آن پايبندند و براي آيندهشان نيز همين اعتقاد را دارند!! وهابيا از بيداري مسلمانان ميترسند، چنان كه اسرائيليها از آن ميترسند چرا كه سرنوشت اينها به پايان كار آنها گره خورده است. [ صفحه 40]
1 - پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «كسي كه پس از مرگ به زيارت [قبر] من بيايد گويي مرا در زندگانيم زيارت كرده است.» [9] [سنن الدار قطني، ج 2، ص 278، ح 193]. 2 - پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «كسي كه براي ديدار من به مدينه آيد، من، روز قيامت گواه و شفيع او خواهم بود». [10] [سنن ابوداوود، ج 1، ص 12، ابن ابيالدنيا، چنان كه در كتاب وفاء الوفا، ص 1345، نقل كرده است]. 3 - پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «هركسي به منظور اجر الهي براي زيارت من به مدينه آيد روز قيامت در مجاورت من خواهد بود» [11] [السنن الكبري / البيهقي، ج 5، ص 245]. 4 - پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «هركس قبر مرا زيارت كند من از او شفاعت ميكنم». [12] [سنن الدار قطني، ج 2، ص 278، ح 194]. [ صفحه 41] 5 - امام مالك گفته است: هرگاه كسي بخواهد به زيارت قبر پيامبر آيد، پشت به قبله كند و رو به پيامبر صلي الله عليه و اله آورد. آنگاه بر او درود فرستد و دعا كند. [رؤوس المسائل / النووي، و نيز به كتاب وفاء الوفا، ص 1377، مراجعه كنيد]. 6 - از اصحاب شافعي نقل شده است: زائر پشت به قبله بأيستد در حالي كه صورتش به طرف ضريح مقدس باشد و اين، قول احمد حنبل است. [وفاء الوفا، ص 1378]. 7 - در كتاب: (العلل والسؤالات) از عبدالله بن احمد حنبل، نقل شده است كه گفت: از پدرم پرسيدم: شخصي با دست ماليدن به منبر رسول خدا صلي الله عليه و اله تبرك ميجويد و آن را ميبوسد و به اميد اجر و ثواب از خداوند، نسبت به قبر آن حضرت همين كار را انجام ميدهد... گفت: اشكالي ندارد. [وفاء الوفا ص 1404]. 8 - محب طبري ميگويد: بوسيدن و مس كردن قبر جايز است و عمل دانشمندان و بندگان صالح نيز بر اين است. [وفاء الوفا ص 1406]. 9 - حديث امام جعفر صادق از پدرانش كه درود خدا بر آنها باد چنين است: حضرت فاطمه عليهاالسلام هر جمعه به زيارت قبر حمزه ميرفت [تفسير قرطبي، ج 10، ص 248].
1 - دعاي پيامبر صلي الله عليه و اله: «خدايا تو را سوگند ميدهم به حقي كه سؤال كنندگان بر تو دارند كه...». [عمل اليوم و الليلة / ابنسني ص 82]. 2 - ساوي حنبلي در كتاب (المستوعب) باب زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و اله ميگويد: زاير نزد قبر ميآيد روبروي آن پشت به قبله و در طرف راست منبر بأيستد. [ صفحه 42] آنگاه راجع به كيفيت سلام و دعا گفته است: چنين بگويد: «اللهم انك قلت في كتابك لنبيك صلي الله عليه و اله: (ولو أنهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول...) و اني قد اتيت نبيك مستغفرا فأسألك ان توجب لي المغفرة كما اوجبتها لمن اتاه في حياته. اللهم اني اتوجه اليك بنبيك» صلي الله عليه و اله [13] . 3 - در صحيفهي سجاديه از امام سجاد علي بن حسين عليهالسلام روايت شده: «پروردگارا به حق محمد و آل محمد صلي الله عليه و اله تو را سوگند ميدهم كه مرا از هرگونه اندوهي نجات ده» [14] [دعاي شمارهي / 30]. 4 - ابوعلي خلال، بزرگ حنبليها گفته است: هركار مهمي براي من پيش ميآمد، نزد قبر موسي بن جعفر عليهالسلام حاضر و متوسل ميشدم و حاجت خود را ميگرفتم. [تاريخ بغداد، ج 1، ص 120]. 5 - امام شافعي گفته است: من هر روز بر سر قبر ابوحنيفه ميروم و به آن وسيله تبرك ميجويم و هرگاه حاجتي داشتهام، دو ركعت نماز خوانده و بر سر قبر او حاضر شده، آن جا حاجت خود را از خدا خواستهام و بدون تعجب برآورده شده است. [تاريخ بغداد، ج 1، ص 123، مناقب ابيحنيفه، تأليف خوارزمي، ج 2، [ صفحه 43] ص 199]. 6 - ابوبكر محمد بن مؤمل گفت: روزي در خدمت پيشواي اهل حديث، ابوبكر بن خزيمه و همتايش ابوعلي ثقفي با گروهي از بزرگانمان كه جمع زيادي بودند، به سوي قبر علي بن موسي الرضا عليهالسلام در طوس رفتيم. ابنخزيمه را ديدم چنان در مقابل قبر و بقعهي او تعظيم و تواضع و زاري ميكند كه همهي ما را به حيرت واداشت. [تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339، شرح حال علي بن نزار بن حيان اسدي]. 7 - ابنتيميه ميگويد: از احمد بن حنبل در كتاب (منسك المروزي) توسل به پيامبر صلي الله عليه و اله و دعا، نزد (قبر) آن حضرت نقل شده است و نيز ابنتيميه همين مطلب را از ابن ابيدنيا به طرق گوناگوني كه گواه بر صحت آن ميباشد، نقل كرده است. [التوسل و الوسيله از ابنتيميه، ص 105 - 6]. آنچه گفته شد، اندكي گزيده از بسيار بود وگرنه در سيرهي گذشتگان و سخنان آنها، راجع به اين موضوع، مطالبي نامحدود وجود دارد. [ صفحه 44]
بسياري از دانشمندان مذاهب گوناگون اسلام دربارهي بدعت وهابيت به بحث و مذاكره پرداختهاند، و در رد بر آنها و تكذيب حجتها و بطلان عقايد آنان و مخالفت آن، با كتاب و سنت و نيز با عقيدهي مشهور گذشتگان و پيشوايان اجتهاد، كتابها و رسالههاي فراواني نوشتهاند. اكنون ما در اين جا چندي از اين كتابها را براي راهنمايي و سهولت كار خواننده ذكر ميكنيم: 1 - الأصول الأربعة في ترديد الوهابيه، تأليف: خواجه سرهندي. 2 - اظهار العقوق ممن منع التوسل بالنبي و الولي الصدوق، تأليف: شيخ مشرفي مالكي جزايري. 3 - الاقوال المرضية في الرد علي الوهابيه، تأليف: محمد عطاءالله. 4 - الانتصار للاولياء الابرار، تأليف: شيخ طاهر سنبل حنفي. 5 - الأوراق البغدادية في الحوادث النجديه، تأليف: شيخ ابراهيم راوي. [ صفحه 45] 6 - البراهين الساطعه، شيخ سلامهي عزامي. 7 - البصائر لمنكري التوسل، تأليف: شيخ حمدالله داجوي. 8 - تاريخ آلسعود، تأليف: ناصرالسعيد. 9 - تجريد سيف الجهاد لمدعي الاجتهاد، تأليف: شيخ عبدالله، پسر عبداللطيف شافعي. 10 - تحريض الأغبياء علي الاستغاثة بالأنبياء و الأولياء، تأليف: شيخ عبدالله، پسر ابراهيم، مير غيني. 11 - تهكم المقلدين بمن ادعي تجديدالدين، تأليف: شيخ محقق، محمد، پسر عبدالرحمان حنبلي. 12 - التوسل بالنبي و بالصالحين، تأليف: ابوحامد بن مرزوق. 13 - جلال الحق في كشف احوال شرار الخلق، تأليف: شيخ ابراهيم حلمي. 14 - الحقايق الاسلامية في الرد علي المزاعم الوهابية بأدلة الكتاب و السنة النبوية، تأليف: مالك داوود. 15- خلاصة الكلام في امراء البلد الحرام، تأليف: سيد احمد، پسر زيني دحلان مفتي مكه. 16 - الدرر السنية في الرد علي الوهابيه، تأليف: سيد احمد پسر زيني دحلان. 17 - رد علي محمد بن عبدالوهاب، تأليف: شيخ اسماعيل تميمي مالكي تونسي. 18 - الرد علي الوهابيه، تأليف: فقيه حنبلي عبدالمحسن الأشيقري. 19 - الرد علي الوهابية، تأليف: شيخ ابراهيم، پسر عبدالقادر رياحي تونسي مالكي. [ صفحه 46] 20 - رسائل في الرد علي الوهابيه، رسالههايي در رد بر وهابيت، اين رسالهها آن قدر فراوان است كه به شماره در آوردن آن مشكل است. و در اول آنها نامههاي معاصرين محمد بن عبدالوهاب ست بويژه آنچه فقهاي حنبلي در رد بر او نوشتهاند. و بسياري از اين نامهها در اين كتابها آمده است: (التوسل بالنبي و بالصالحين) از ابوحامد مرزوق، و كتاب (الدرر السنية في الرد علي الوهابيه) از احمد بن زيني دحلان. و كتاب (علماء المسلمين و الوهابيون) از استاد حسين حلمي ايشيق. 21 - سعادة الدارين في الرد علي الفرقتين الوهابيه و مقلدة الظاهريه، از شيخ ابراهيم، پسر عثمان سمنودي مصري. 22 - السيف الباتر لعنق المنكر علي الأكابر، از ابوحامد مرزوق. 23 - سيف الجبار المسلول علي اعدادء الأبرار، تأليف: شاه فضل رسول قادري. 24 - صلح الاخوان في الرد علي من قال بالشرك و الكفران، از شيخ داود پسر سليمان بغدادي. 25- الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه، از شيخ سليمان پسر عبدالوهاب، برادر محمد عبدالوهاب. 26 - فتنة الوهابيه: احمد پسر زيني دحلان. 27 - الفجر الصادق: شيخ جميل صدقي زهاوي. 28 - فصل الخطاب في الرد علي محمد بن عبدالوهاب، تأليف: شيخ سليمان پسر عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب. 29 - كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، تأليف: سيدمحسن امين. [ صفحه 47] 30 - هذه هي الوهابيه، تأليف: شيخ محمد جواد مغنيه. علاوه بر كتابهاي ديگري كه برخي از آنها در ضمن مطالب اين كتاب نام برده شد و ما در اين جا به منظور رعايت اختصار به همين مقدار اكتفا كرديم.
[1] حكم فقط حكم الله است.
[2] تنها تو را ميپرستيم و از تو كمك ميخواهيم.
[3] چه كسي نزد او به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او؟.
[4] شفاعت نميكنند مگر از كسي كه خدا راضي باشد.
[5] معبودي جز خدا نيست.
[6] شفاعت از غير خدا روا نيست.
[7] قال رسول الله صلي الله عليه و اله: يخرج اناس من قبل المشرق يقرأون القرآن لايجاوز تراقيهم، يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية، سيماهم التحليق.
[8] قال رسول الله صلي الله عليه و اله... يقتلون اهل الاسلام و يدعون اهل الأوثان.
[9] من زارني بعد مماتي فكانما زارني في حياتي. [
[10] من زارني الي المدينة، كنت له شهيدا و شفيعا يوم القيامة.
[11] من زارني محتسبا الي المدينة كان في جواري يوم القيامة.
[12] من زار قبري وجبت له شفاعتي.
[13]. حال من براي طلب آمرزش نزد پيامبر تو آمدهام و از تو ميخواهم كه مرا مستوجب مغفرت خود سازي چنان كه هركس در زندگي پيش او ميآمد وي را مشمول آمرزشت ميساختي. خدايا من به وسيلهي پيامبرت رو به تو آوردهام....
[14] و خلعتني يا رب بحق محمد و آل محمد من كل غم.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».