پاسخ‌هاي ما به پرسشهاي اهل سنت

مشخصات كتاب

پاسخ به چند پرسش فقهي و اعتقادي

مرقومه مباركه آية الله اشتهاردي

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدللَّه الذي لم يشرك (حين اَنْ شاء خَلْقَ ماسواه) احداً ولا شيئاً، فلا يجوز عقلاً اَن يشركه غيره في عبادته. والصلاة والسلام علي جميع انبيائه ولا سيّما النبي الخاتم الذين بعثوا للتنبيه و الإرشاد الي هذا التوحيد المطلق فتنبّه قوم من الجن و الانس و هم اقلّ ولم يتنبّه آخرون وهم الأكثر. وعلي أوصيائهم ولا سيّما وصيّ النبي الخاتم - علي بن ابي‌طالب والاثني عشر عليهم صلوات اللَّه الملك القدوس. در ماه ذي القعدة الحرام 1424 ه ق در مدينه منوره ادام‌اللَّه انوار ذوي الأنوار الي ما شاء كتابي بدستم رسيد كه مؤلف محترم آن، فاضل محترم سماحة حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي عطايي اصفهاني زيدت توفيقاته كه نام آن كتاب را چرا؟ چرا؟ (پرسش و پاسخ در مدينه منوره) قرار داده است. حقير با استعجال آن كتاب شريف را من البدو الي الختم مروري كردم، الحق و الانصاف اكثر آنچه مرقوم داشته است، سؤالاً و جواباً (چون پاسخ‌هاي آن پرسش‌ها را از كتاب‌هاي خود اهل تسنن آورده) بر طبق انصاف بدون اعمال تعصب مذهبي بيان فرموده است. اميد است ان شاء اللَّه تعالي ذات اقدس الهي جزاي خير از جانب اهل بيت عصمت و طهارت به مؤلف محترم مرحمت فرمايد و بيش از پيش توفيق شناسايي طريقه آل عصمت و طهارت‌عليهم السلام را عنايت فرمايد. لكن مسأله مخالفت با طريقه آل البيت‌عليهم السلام ريشه دارد آن هم ريشه عميقي كه به اين زودي شاخ و برگ آن قطع نخواهد شد. آنچه كه به نظر حقير فعلاً مي‌رسد - به عنوان موقت چاره‌پذير است - اين است كه تنها علم و دانش در رفع اختلاف كفايت نمي‌كند بلكه بايد علم و دانش با قدرت و توانايي و نفوذ هماهنگي كند. چنانچه ائمه دين‌عليهم السلام هم نتوانستند پيش ببرند چون علم بود و قدرت نبود. علامه حلي عليه الرحمة و خواجه نصير الدين طوسي‌رحمه الله هماهنگي كردند با هلاكو خان مغول كه تازه مذهب تشيع را پذيرفته بود و مذهب اهل بيت را مقداري رواج دادند. و يا لااقل قدرت، مخالفِ با علم نباشد. و به عبارت ديگر ذات اقدس الهي هم عالم است و هم قادر و اين دو صفت ذاتي، هر وقت پياده شد بر بندگان و بندگان مَظْهَر اين دو صفت بودند تمام اختلافات برداشته مي‌شود. اما اگر علم الهي بود و قدرت، قدرت شيطاني، محال است اصلاح جامعه بر طبق مرام انبياء و اوصياي آنان، چون شيطان ضد رحمان است و جمع بين ضدين عقلاً محال است. اگر ممالك اسلامي و سَران آنها هماهنگي كنند يك جلسه و نشستي در امور ديني با هم داشته باشند، عملاً و قولاً اميد اين هست شيطان عقب نشيني كند و اما اگر تمام همتشان امور ماديه باشد (چنانچه هست). همانگونه كه بنيان گزار جمهوري اسلامي حضرت امام راحل، خميني - روّح اللَّه روحه - مكرر و مشدّد قولاً و كتباً سفارش اكيد در وحدت فيضيه و دانشگاه كردند و همه علماء معاصرين و مراجع ديني هم صحت او را پذيرفته‌اند نظر به همين معنا داشته‌اند كه علم و قدرت هماهنگي كنند. و شايد معناي ان تنصروا اللَّه ينصركم [1] اشاره به همين جهت است چون نصرت خدا بدون بكار زدن علم و قدرت الهي متحقق نمي‌شود. و همه گرفتاري‌هاي انبياء سلف هم همين مقابله قدرت با علم بوده و فعلاً خصوص كشور ايران - به واسطه خون هزاران شهيد - اعم از علما و روحانيون و دانشجويان عزيز بلكه عده‌اي از اساتيد دانشگاه و بقيه اقشار جمعيت حتي ارتش محترم و... في الجملة هماهنگي بين قدرت و علم به دست رسيده، اين نعمت عظماي كم سابقه بلكه بي سابقه را غنيمت بدانيم. با اين كه دولت اسلامي ايران مذهبي جعفري با ساير كشورهاي اسلامي خصوصاً كشور حجاز كه مركز نبوغ اسلام و طلوع خورشيد تابان الي يوم القيمة، تماس در جهت پيش‌برد مقصد اهل بيت‌عليهم السلام به طوري كه - در عين حال اين كه هر كس به مذهب خود عمل مي‌كند - بدگويي نسبت به هم ديگر نكنند، به طريق قانوني در مقابل كفاري كه اتفاق كرده‌اند بر عليه اسلام ناب. صد هزاران خيط يكتا را نباشد قوتي++ چون بهم برتافتي اسفنديارش نگسلد و اگر چنين كاري دست دهد بسياري بدبيني‌ها و زشت گويي‌ها از بين خواهد رفت. چنانچه در زمان مرحوم آية اللَّه العظمي الحاج آقا حسين بروجردي‌قدس سره در سوريه هم چون تصميمي به وسيله مرحوم آية اللَّه الحاج الشيخ عبدالكريم زنجاني‌رحمه الله با عده‌اي از دانشمندان و علماء اهل تسنن گرفته شد و مرحوم آية اللَّه زنجاني حديث معروف بين الفريقين (مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها غرق) [2] را عنوان كرد، نتيجه اين شد كه در سوريه تقيه از بين برود و از جهت مهر و تسبيح و مسواك و ساير اختلافات به طريق آزادانه به كار زده شود و از آن زمان تا كنون حكومتين (ايران و سوريه) اختلاف سياسي هم ندارند و اثر اين گونه وحدت‌ها به مراتب بيش از آثار نقض و ابرام‌هاي طرفين است و يا نسبت شرك و كفر و زندقه و... (كه از طرف گروه تندرو به شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت خصوصاً شيعيان ايران بلكه دولت اسلامي ايران) شايع شده است و بياييد به آيه قل كل يعمل علي شاكلته [3] و به آيه لكم دينكم ولي دين [4] عمل كنيم نه به تزريقات و تبليغات و بلندگوهاي كفار مطلقاً اعم از اهل كتاب يا غير اهل كتاب و نه ضربه زدن بَر فِرق مسلمين، بعضي بعض ديگر را تا امثال مؤلف محترم دامت توفيقاتهم. به تبليغ معارف اسلامي و بالا بردن افكار عمومي در توحيد و خداشناسي و كردار و رفتار و گفتار اخلاق بپردازند كه اين همه عقب‌ماندگي اخلاق مسلمين عمده‌اش اختلاف عملي مسلمين خودشان با خودشان است نه خودشان با غير مسلمين اعاذنا اللَّه من شرور انفسنا التي منها توجه ذوي القدرة الي الدنيا و ما يتعلق بها و أيقظنا من نومة الغفلة و النسيان - والحمدللَّه اولاً وآخراً و ظاهراً وباطناً. اقل الطلاب علي پناه اشتهاردي في الليلة الاولي او الثانية من ذي‌الحجة سنة 1424 ه ق بالمدينة المنورة.

پيشگفتار

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد للَّه ربّ العالمين وصلّي اللَّه علي محمّد وآله الطاهرين. قال اللَّه تبارك و تعالي: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [5] . خداوند فقط مي‌خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم: ايها الناس اني تارك فيكم الثَّقَلَيْن، كتاب اللَّه وعترتي اهل بيتي فتمسّكوا بهما لن تضلوا فإن اللطيف الخبير أخبرني وعهد إليّ أنّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض [6] . اي مردم، من دو چيز گران قيمت در ميان شما مي‌گذارم يكي كتاب خدا و ديگر عترت و اهل بيتم، پس به آن دو چنگ زنيد تا هرگز گمراه نشويد، خداوند لطيف خبير به من خبر داد و با من عهد كرد كه اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند. قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم: انّ مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها غرق [7] . مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است، هر كس آن را سوار شد نجات يافت و هر كس از آن تخلف نمود (سوار نشد) هلاك گرديد. [8] . 2424(- 61) حدثنا.... عن صفية بنت شيبة قالت: قالت عائشة: خرج النّبي‌صلي الله عليه وآله غداةً وعليه مِرطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أسوَدَ، فجاءَ الحسن بن عَليّ فأدْخَلَهُ ثمّ جاءَ الحسين فَدَخَلَ معه ثمّ جائت فاطمة فادخلها ثمّ جاء عليّ فأدْخَلَه ثمّ قال: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [9] . عايشه گفت: صبحگاهي پيامبر أكرم‌صلي الله عليه وآله [از منزل] خارج شد در حالي كه عبايي بر دوش داشت پس حسن فرزند علي خدمت آنحضرت آمد، پيامبر او را داخل عبا نمود، پس از آن حسين آمد، او را با حسن زير عبا جا داد، سپس فاطمه آمد، او را نيز زير عبا جا داد، سپس علي آمد پس او را داخل عبا نمود، پس از آن گفت: خداوند مي‌خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. شيعيان در سفر به حج و عمره، برخي امور سؤال برانگيز را از برادران اهل سنت مشاهده مي‌كنند و مايل هستند منشأ و وجه اختلاف آنها را با عقايد و اعمال ما شيعيان بدانند و نوعاً از روحانيون محترم پاسخ آنها را جويا مي‌شوند. از چند سال پيش كه توفيق مكرّر در تشرف به حج و عمره را جهت پاسخگويي به مسائل شرعي داشته‌ام، بعضي از روحانيون از اينجانب خواستند مسائل محلّ خلاف را كه چشم‌گير و مورد توجه عموم است، بررسي و با توضيح كوتاهي در اختيار زوار محترم قرار دهم. كه در اين كتاب تا حد امكان درخواست آنها را اجابت نمودم. يادآور مي‌شوم كه اصل اين كتاب را در سال 1382 و در ايّامي كه در مدينه منوره بودم، در فرصت‌هاي مناسب نوشتم و از صحاح و مسانيد اهل تسنن، تنها صحيح بخاري، [10] و مسلم [11] كه اهل سنّت آنها را صحيح‌ترين و معتبرترين كتاب‌هاي خود مي‌دانند نزد اين جانب بود و گاهي هم از كتابخانه مسجد النبي و نوشته‌هاي بن باز استفاده مي‌كردم. [12] . در تكميل كتاب از نظرات حضرات آيات: حاج شيخ علي‌پناه اشتهاردي وحاج‌شيخ غلامرضا صلواتي - دامت بركاتهم - استفاده كردم كه بدينوسيله از لطف و عنايت هر دو بزرگوار كمال تشكر و سپاسگزاري را دارم و از خداوند متعال طول عمر پر بركت و توفيق بيشتر آنان را خواستارم.

بيان آية الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي در لزوم تبعيت از اهل بيت عصمت و طهارت‌

سزاوار نيست احدي از مسلمانان، در وجوب پيروي و لزوم تبعيت از عترت طاهره در امور ديني و تكاليف الهي، از فروع عمليه و اصول اعتقاديه، و تقديم فتاوا و روايات آنها بر گفته‌ها و روايات ديگران ترديد و يا شبهه كند، هرچند معتقد به ولايت و خلافت و جانشيني آنها از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم در امور سياسي و امور دنيوي نباشد، زيرا كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم اين امر را در حديث ثقلين كه مورد اتفاق شيعه و سني بوده و بسياري از بزرگان و عالمان دين بر صحت آن اعتراف دارند، بيان فرمود و آن را محكم و استوار نمود و بر آن تأكيد فرمود، آيةاللَّه بروجردي سپس مي‌گويند: رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم معارف الهيه و واجبات دينيه و سنن نبويه و تمام آنچه را مردم به آن نياز دارند به عترت سپرد و نزد آنها وديعه و امانت گذاشت و به همين جهت عترت را عِدْل (هم‌سنگ) قرآن مجيد قرار داد و در موارد متعدد و جاهاي بسيار سفارش به پيروي آثار آنها فرمود، به تمسك و اعتصام و اهتدا به هدايت آنها و به اخذ از علوم و دانش آنها توصيه نمود، و مردم را از ردّ بر آنها و از تخلف نمودن از فرامين آنان نهي فرمود، همان گونه كه اين مطلب از احاديث متعدده متواتره ظاهر مي‌شود. يكي از آن احاديث، حديث معروف به حديث ثقلين است كه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند. چرا كه سي و چهار نفر از اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم اين حديث را از پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده‌اند و علاوه بر علما و محدثين اماميه بيش از يكصد و هشتاد نفر از بزرگان و مشاهير علما و محدثين آنها در كتاب‌هاي صحيح و معتبر خود با سندهاي صحيح - نزد خودشان - آن را روايت و ثبت كرده‌اند. [13] . مرحوم آية اللَّه بروجردي قدس سره، پس از اين مقدمه - كه آن را تلخيص و ترجمه نمودم - حديث شريف ثقلين را از كتاب‌هاي معروف و مورد قبول اهل تسنن نقل كرده است و سپس به طور مفصل، معنا و مطالبي كه از آن استفاده مي‌شود را بررسي و توضيح داده و در پايان فرموده است. حاصل آنچه ذكر كرديم اين شد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم بر همه امت واجب فرمود، در امور شرعيه و تكاليف الهيه به عترت طيبه متمسك شوند و وجوب تمسك به اهل بيت‌عليهم السلام را مؤكد و مشدد و محكم فرمود و با كلمات عديده و الفاظ گوناگون اين امر را محكم و استوار نمود، به گونه‌اي كه انكار آن ممكن نيست و تأويل آن جايز نمي‌باشد. [14] . خلاصه اين كه، حديث مبارك ثقلين را خاصه و عامه از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم روايت نموده‌اند و اين حديث شريف، امامت و خلافت و مرجعيت ائمه معصومين‌عليهم السلام را ثابت و قطعي فرموده و براي شخص عاقل و با انصاف جاي هيچ گونه شك و ترديدي باقي نگذاشته است. گذشته از حديث ثقلين، احاديث كثيره ديگري وجود دارد كه آنها را نيز شيعه و سني به طور متواتر نقل كرده‌اند و همه آنها حاكي از اين است كه پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله وسلم هدايت و سعادت و نجات مسلمانان را منوط به پيروي از اهل بيت و اطاعت از آنان دانسته‌اند، مانند حديث سفينه، كه اباذر نقل كرده كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: انّ مثل اهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك [15] . [و در روايت ديگر به جاي «هلك» «غرق» آمده است]. مَثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است، هر كس آن را سوار شد نجات يافت و هر كس از آن تخلف نمود (سوار نشد) هلاك گرديد. حضرت آية اللَّه العظمي آقاي بروجردي‌قدس سره اين حديث را از چند كتاب از كتاب‌هاي معروف اهل تسنن از اباذر نقل كرده و فرموده است: متجاوز از صد نفر از بزرگان علماي عامه در جوامع و مصنفاتشان اين حديث را روايت كرده‌اند. [16] . روايات در لزوم اطاعت از اهل‌بيت عصمت و طهارت بسيار وبناي اين كتاب بر اختصار است خصوصاً كه درهمين دو حديث كفايت واتمام حجت است و همه مؤمنين توجه دارند كه فقهاي شيعه به‌استناد همان احاديث خصوصاً حديث ثقلين، در مقام استنباط احكام شرعي و فتوا به فروع فقهي به روايات صادره از پيامبرأكرم‌صلي الله عليه وآله واهل‌بيت آن حضرت رجوع مي‌كنند.

كمال نهايي در پرتو وحدت است

يكي از اهم امور و اوجب واجبات، بر همه مسلمانان اتحاد و حفظ وحدت و همدلي و در كنار يكديگر بودن و پرهيز از تفرقه و جدايي است. خداوند متعال فرموده است: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ [17] . «همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان يكديگر بوديد پس ميان دلهاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اينگونه خداوند نشانه‌هاي خود را براي شما روشن مي‌كند. باشد كه شما راه يابيد.» بمقتضاي اين آيه شريفه، هر مسلماني گذشته از آن كه موظف است به قرآن و عترت - كه بهترين حبل و دستاويز انسان‌هاست - تمسك جويد، بايد همراه مسلمانان و در كنار آنان باشد و هماهنگ به ريسمان الهي اعتصام جويند و هرگز از اتحاد و اتفاق و همدلي كه نعمت ويژه الهي و منشأ رسيدن به كمال نهايي است غفلت نكنند و از خطر اختلاف و دشمني با همديگر كه همانند حركت در لبه پرتگاه و گودال آتش است، غافل نشوند و توجه داشته باشند كه نزاع و كشمكش موجب سست شدن و از بين رفتن قدرت و شوكت است و خداوند سبحان مسلمانان را از آن برحذر داشته است. وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ؛ [18] «با هم نزاع نكنيد كه سست شويد و مهابت شما از بين برود.» همچنين بر همه مسلمانان است كه در پرتو وحي الهي، زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند و از اختلاف و تفرقه و تشتّت كه پيروي از گام‌هاي شيطان است پرهيز نمايند، زيرا او دشمن آشكار انسان‌ها است و بارزترين مظهر عداوت او، ايجاد اختلاف و تفرقه و آشوب است. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ [19] «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد همگي به اطاعت خدا در آييد و گامهاي شيطان را دبنال مكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است.»

منشأ اتحاد يا اختلاف دانشمندان‌اند

از سويي روشن است كه توده مردم، تابع دانشمندان و مبلغان و گويندگان‌اند، اگر آنان حقايق را به دور از تعصّب و لجاج و عناد و صرفاً به منظور ارشاد و هدايت بازگو كرده و بنويسند، هرگز شكاف و بدبيني در جوامع پديد نمي‌آيد، اما چنانچه آنان - خداي ناخواسته - از روي تعصب و عناد سخن گويند و افرادي كينه توز و تشتّت طلب باشند، اميدي به اتفاق و اتحاد و اصلاح و رشد جامعه مسلمانان نخواهد بود و امّت اسلامي هرگز طعم گواراي وحدت را نخواهند چشيد، و به كمال مطلوب و خداپسند دست نخواهند يافت. از اين رو قرآن كريم علما و دانشمندان را قبل از ديگران و بيش از سايرين، سفارش به اتحاد مي‌كند و خطر اختلاف را به آنها هشدار مي‌دهد و از عذاب روزي مي‌ترساند كه در آن برخي چهره‌ها دگرگون مي‌گردد. وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ - يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ؛ [20] «و چون كساني مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند و براي آنها عذابي سهمگين است در آن روزي كه چهره‌هايي سفيد و چهره‌هايي سياه گردد. امّا سياهرويان به آنان گويند آيا بعد از ايمانتان كفر ورزيديد. پس به سزاي آن كه كفر مي‌ورزيديد اين عذاب را بچشيد.» البته قرآن مجيد ارائه حق و اقامه برهان و جدال احسن را مي‌ستايد و به آن امر مي‌كند قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ؛ [21] «بگو دليلتان را بياوريد.» وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛ [22] «به شيوه‌اي كه نيكوتر است مجادله نما.» ولي اختلاف بعد از علم و روشن شدن واقع را كه غرضي جز نيل به هدف پليد نفساني در آن نيست، زيانبار دانسته و دانشمندان را مسؤول آن اعلام نموده و منشأ تفرقه بعد از علم و آگاهي به حق را ظلم و بغي و تجاوز دانسته است. وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ؛ [23] «و جز كساني كه كتاب به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براي آنان آمد به خاطر ستم و حسدي كه ميانشان بود، هيچكس در آن اختلاف نكرد.» وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ؛ [24] «و فقط پس از آن كه علم برايشان آمد راه تفرقه پيمودند آن هم به صرف حسد و برتري‌جويي ميان همديگر.» و بر همگان روشن است كه ظلم و تجاوز و تعدّي، هرگز موجب سعادت جوامع مسلمان نخواهد بود. بر اين اساس لازم است دانشمندان و صاحب نظران براي ايجاد وحدت و استواري پايه‌هاي اتحاد و اتفاق و الفت و هماهنگي در بين مسلمانان كوشش نمايند و در عين ارشاد و هدايت و برطرف نمودن شبهات و پاسخ به سؤالها و راهنمايي و ارشاد آنها، از آنچه موجب تفرقه و عناد و بدبيني مي‌شود پرهيز كنند. البته اين مطلب نبايد به معناي اجتناب از گفتن سخن حق و روشن ساختن واقعيت و تبيين حقيقت تلقّي شود، زيرا چنانچه حق و حقيقت مخفي بماند و بيان نشود موجب از بين رفتن حق و سبب گمراهي مردم مي‌شود، لذا بر علما و دانشمندان است كه بدور از جوّسازي و تهمت و افترا حق را بيان كنند و مردم را از گمراهي نجات دهند. با توجه به مطالب مزبور، در اين كتاب سعي شده از الفاظ توهين‌آميز و عباراتي كه موجب تفرقه است دوري شود و در حدّ ارائه حقيقت و اقامه دليل و برهان بر آن و نهايتاً از باب وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛ [25] «به شيوه‌اي كه نيكوتر است مجادله نما.» از كتاب‌هاي مقبول نزد خودشان مطالب را بازگو و حق را تبيين كرده و پاسخ سؤال‌ها داده شده است. در اين نوشتار چنانچه خلاف اين پيش آمده سهو قلم است كه اميد مي‌رود تذكر داده تا اصلاح گردد، در عين حال وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ؛ [26] «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟» وما توفيقي الا باللَّه والسلام علي من اتبع الهدي

اختلاف ما با آنها در وضو

پرسش 1: چرا ما «شيعيان» در وضو - پس از شستن صورت - دستها را از بالا به پايين مي‌شوييم و با آب وضو كه در كف دست مانده است جلوي سر را مسح مي‌كنيم و روي پا را نيز با آن مسح مي‌كنيم ولي اهل تسنن مانند ما وضو نمي‌گيرند و عدّه‌اي از آنها تمام سر را با گوشها مسح مي‌كنند و پاهايشان را بجاي مسح مي‌شويند؟ پاسخ: ما «شيعيان دوازده امامي» در برخي از واجبات وضو با اهل تسنن اختلاف داريم: 1- در فقه ما، شستن صورت از بالا به پايين واجب است - البته برخي فرموده‌اند: شستن صورت از بالا مبني بر احتياط است- [27] ولي اهل تسنن به اتفاق گفته‌اند: شستن صورت از بالا به پايين مستحب است [28] . 2- در فقه ما، شستن دستها از بالا به پايين واجب است ولي اهل تسنن به اتفاق گفته‌اند: شخص مخير است دستها را از پايين به بالا يا به عكس بشويد و اتفاق نموده‌اند بر اينكه از پايين (از سر انگشتها) به بالا شستن مستحب است [29] . 3- در فقه ما «شيعيان» مسح كردن جلوي سر واجب است ولي اهل تسنن در مسح سر اختلاف دارند. مالكي‌ها گفته‌اند: مسح تمام سر واجب است. حنبلي‌ها گفته‌اند: مسح تمام سر و گوشها واجب است. - گوشها را از سر و جزء آن دانسته و روايتي نيز بر اين مطلب نقل كرده‌اند - [30] . حنفي‌ها گفته‌اند: مسح يك چهارم سر واجب است. شافعي‌ها گفته‌اند: مسح بعضي از سر - هر مقدار كه باشد - واجب است [31] . و برخي از آنها هم گفته‌اند: اگر به جاي مسح، سر را بشويند يا به آن آب بپاشند كفايت مي‌كند [32] . 4- در فقه شيعه مسح نمودن روي پا واجب است ولي اهل تسنن به اتفاق گفته‌اند: واجب است پاها را بشويند [33] . بنابر آنچه نقل شد، محل خلاف بين ما و آنها چهار مورد است: 1- ما شستن صورت را از بالا به پايين واجب مي‌دانيم ولي آنها مستحب مي‌دانند. دليل ما بر اين امر رواياتي است مبني بر اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در وضو صورت مباركشان را از بالا به پايين مي‌شسته‌اند و روايتي نيز نقل شده كه امام‌عليه السلام امر فرموده است: اغسل من اعلي وجهك الي اسفله [34] . صورت را از بالا به پايين بشوييد. اما اهل تسنن گفته‌اند: آيه شريفه: فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ [35] امر به شستن كرده و از جهت كيفيتِ شستن، مطلق است و در آن نفرموده است از بالا بشوييد. و روايات نيز استحباب از بالا شستن را ثابت مي‌كند نه وجوب آنرا. 2- ما شستن دستها را از بالا به پايين واجب مي‌دانيم ولي آنها مستحب مي‌دانند. دليل ما بر اين امر روايات بيانيه است، كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم دستها را از بالا به پايين مي‌شست و روايت صحيحه‌اي نيز از امام‌عليه السلام وارد شده كه حضرت در مقام تفسير آيه مربوط به وضو [36] فرموده است: بايد دستها را از بالا به پايين بشوييد [37] . 3- ما مسح سر را واجب و متعيّن مي‌دانيم ولي آنها با ما در اين مورد اختلاف دارند، بين خودشان نيز اختلاف وجود دارد، به شرحي كه قبلاً بيان كردم. دليل ما روايات فراواني است كه دلالت و صراحت دارند بر وجوب مسح مقداري از جلوي سر، يكي از آن روايات صحيحه زراره است كه به امام باقرعليه السلام عرض كرد: عن ابي جعفرعليه السلام قلت له: الا تخبرني من أين علمت وقلت: ان المسح ببعض الرأس و بعض الرجلين؟ فضحك‌عليه السلام وقال: يا زرارة قاله رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ونزل به الكتاب من اللَّه عزَّوجلَّ قال تعالي: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) فعرفنا ان الوجه كله ينبغي أن يُغسل - الي ان قال - ثم فصل تعالي بين الكلام فقال: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) فعرفنا حين قال «برؤسكم» ان المسح ببعض الرأس لمكان الباء [38] . از كجا دانستي كه مسح به بعضي از سر و به بعضي از پا مي‌باشد؟ حضرت فرمود: اي زراره اين حكم را رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده و در باره آن آيه از طرف خدا نازل شد، خداوند متعال فرمود: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) پس از اين جمله فهميديم كه بايد همه صورت را شست. - تا آنكه فرمود: - پس از آن خداوند متعال، بين كلام فاصله انداخت (يعني جمله دوم را از جمله اول جدا نمود) و فرمود: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) پس - از اينكه در شستن صورت «با» نياورد و در مسح سر «با» آورد - و «برؤسكم» فرمود دانستيم كه مسح به بعضي از سر است، بخاطر «باء». خلاصه اينكه، آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه مسح مقداري از سر واجب است، زيرا معلوم است كه «باء» در جمله «برؤسكم» زايد نيست و اصل عدم زياده و بر خلاف فصاحت و بلاغت است، و روايات فوق در مقام سؤال و بيان و تفسير آيه مباركه صريح است كه «باء» در «برؤسكم» براي تبعيض مي‌باشد. اما اهل تسنن بلحاظ اختلاف آنها در فهم آيه شريفه و نداشتن روايات قابل قبول نزد خودشان، گرفتار اختلاف شده‌اند و برخي از آنان روايتي نقل كرده‌اند كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم تمام سر مباركش را مسح كرد و دستش را از جلوي سر آورد تا پشت سر و باز بر گرداند به جلوي سر [39] . روايت ديگري هم نقل كرده‌اند كه گوشها از سر (جزء سر) است [40] . نيز روايتي نقل كرده‌اند كه: دو انگشت سبابه را داخل گوشها ببرند و دو انگشت ابهام را روي گوشها بكشند [41] البته اين را از مستحبات مسح سر مي‌دانند. خلاصه، از آيه شريفه استفاده مي‌شود كه شستن صورت و مسح سر با هم تفاوت دارند و صورت بدون حرف «باء» آمده ولي سر با حرف «باء» آمده است و عدّه زيادي از علماي اهل تسنن اعتراف و قبول كرده‌اند كه «باء» براي تبعيض است و برخي هم گفته‌اند «باء» زائده است لذا گفته‌اند: بايد تمام سر را مسح نمود [42] . 4- ما «شيعيان دوازده امامي» واجب مي‌دانيم كه روي پاها مسح شود ولي اهل تسنن به اتفاق مي‌گويند، بايد پاها را مانند صورت و دستها بشويند [43] . دليل ما علاوه بر روايات فراوان- [44] كه صريح در اين هستند كه بايد پاها را مسح نمود - آيه شريفه وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ [45] مي‌باشد. زيرا بطوري كه از روايات صحيحه و از سياق خود آيه شريفه استفاده مي‌شود جمله «وارجلكم الي الكعبين» عطف است بر محلّ «برؤسكم» و چون «رؤسكم» مفعول «وامسحوا» است و محلّاً منصوب است «وارجلكم» نيز منصوب مي‌باشد - به لحاظ عطف بر محل «برؤسكم» -. بر اين اساس معناي آيه اين مي‌شود «سر را مسح كنيد، پاها را نيز مسح كنيد.» ولي اهل تسنن مدّعي هستند كه «وارجلكم الي الكعبين» عطف است به «وجوهكم» و معنا اين مي‌شود كه: پاها را نيز مانند صورت و دستها بشوييد. و ظاهر آيه را گرفته‌اند [46] كه «ارجلكم» به فتح لام است و عطف به «وجوهكم» مي‌باشد. پاسخ آنها اين است كه علاوه بر روايات بيانيه كه كيفيت وضو گرفتن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را نقل كرده‌اند و علاوه بر روايات معتبره كثيره كه از اهل بيت پيامبر اكرم‌عليه السلام در تفسير آيه و در چگونگي وضو وارد شده است [47] سياق آيه شريفه گوياي اين است كه «وارجلكم» عطف بر محلّ «برؤسكم» است، زيرا جمله «فاغسلوا وجوهكم» تمام شده و جمله «فامسحوا برؤسكم» فاصله شده است و اين جمله مربوط به مسح سر مي‌باشد و پس از آن جمله «وارجلكم الي الكعبين» آمده است و فاصله شدن جمله‌اي مستقل بين معطوف و معطوف عليه، بر خلاف فصاحت و بلاغت و بر خلاف سياق عبارت است و كلمات فصحا وبلغا از چنين اموري مبرّي است تا چه رسد به كلام خدواند متعال، مضافاً بر اينكه ماده «مَسَحَ» بنفسه متعدي است و «باء» حرف جرّ كه سر مفعول آن آمده است براي افاده تبعيض است نه براي تعديه، پس در واقع «برؤسكم» منصوب است و «ارجلكم» عطف است به آنگونه كه در واقع مي‌باشد.

اوقات برگزاري نماز يوميه

پرسش 2: چرا ما شيعيان نمازهاي يوميه را در سه وقت مي‌خوانيم ولي اهل تسنن در پنج وقت مي‌خوانند؟ پاسخ: در واقع نمازهاي يوميه در پنج وقت وارد شده است و پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم اكثر اوقات نمازها را در پنج وقت مي‌خوانده‌اند و بنابر مشهور در فقه شيعه، خواندن نماز در پنج وقت افضل مي‌باشد ولي رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در مواردي نماز ظهر و عصر را با هم و نماز مغرب و عشاء را نيز با هم و پشت سر هم خوانده‌اند كه اين مسأله علاوه بر روايات شيعه در روايات «صحيح مسلم» [48] و «صحيح بخاري» [49] نيز وارد شده است و حتي يكي از معروف‌ترين علماي آنها هم در كتاب «تحفة الاخوان» [50] به اين روايات اشاره كرده است و در «صحيح مسلم» در ادامه روايت است كه: «قلت: لإبن عباس لم فعل ذلك؟ قال: أراد أن لا يحرج احداً من امّته». راوي گويد: از ابن عباس سؤال كردند چرا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را با هم خواند؟ ابن‌عباس گفت: رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم خواست احدي از امتش در زحمت و مشقت قرار نگيرد. و برخي از بزرگان اهل سنت هم اين مسأله را پذيرفته و كتاب مستقلي در اين زمينه نوشته‌اند [51] .

گفتن اذان قبل از طلوع فجر

پرسش 3: چرا ما «شيعيان» قبل‌از طلوع فجر اذان نمي‌گوييم ولي اهل تسنن حدود يك ساعت به طلوع فجر اذان مي‌گويند و هنگام طلوع فجر هم يك اذان براي نماز صبح مي‌گويند؟ پاسخ: همانگونه كه مي‌دانيد و در پيشگفتار اشاره شد در فقه شيعه همه عبادات و مقدار و چگونگي آنها بر گرفته از قرآن كريم و از دستور و عمل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است كه توسط اهل بيت معصوم آن حضرت‌عليهم السلام به دست فقهاي عظام رسيده است و به عبارت ديگر، عبادات توقيفي است [52] و منوط به جعل و تعيين از ناحيه شارع مقدس اسلام است و هيچ كس نمي‌تواند از پيش خود و از روي سليقه و دلخواه، عملي را به عنوان عبادت اختراع و پيشنهاد كند. و در فقه شيعه ثابت نشده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و يا ائمه‌عليهم السلام دستور گفتن اذان قبل از طلوع فجر را داده باشند لذا ما گفتن آن را بدعت و حرام مي‌دانيم ولي اهل تسنن طبق چند روايتي كه در كتابهايشان آمده است، [53] اذان قبل از طلوع فجر را مشروع مي‌دانند و مي‌گويند، منظور از گفتن آن اين است كه اگر كسي براي خوردن سحري يا براي نماز شب يا براي غسل و طهارت و مهيّا شدن جهت نماز صبح، خواب مانده است بيدار شود [54] .

شهادت به ولايت علي در اذان و اقامه

اشاره

پرسش 4: چرا ما «شيعيان» در اذان و اقامه بعد از «اشهد ان محمداً رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم» «اشهد ان علياً امير المؤمنين‌عليه السلام ولي اللَّه» مي‌گوييم ولي اهل تسنن نمي‌گويند و به ما هم اعتراض مي‌كنند و سؤال مي‌كنند كه «عليّ ولي اللَّه» (علي‌عليه السلام ولي خدا است) يعني چه؟ مگر خدا وليّ دارد؟ پاسخ: در فقه شيعه رواياتي وجود دارد مبني بر اين كه هرگاه شهادت به توحيد و رسالت حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم داديد، شهادت به ولايت حضرت علي‌عليه السلام نيز بدهيد و از مجموع روايات استفاده مي‌شود كه شهادت و اقرار به يگانگي خدا و رسالت رسول خدا و ولايت و امامت امير المؤمنين‌عليه السلام از يكديگر جدا نمي‌باشند و بين آنها تلازم وجود دارد و غير قابل انفكاك است، ليكن همان گونه كه در توضيح المسائل مراجع آمده است، شهادت به ولايت حضرت اميرعليه السلام جزء اذان و اقامه نيست و ما «شيعيان» آن را به قصد جزئيت نمي‌گوييم بلكه در هر يك از اذان و اقامه بعد از شهادت به رسالت، يك بار به قصد تيمّن و تبرك، شهادت به ولايت نيز مي‌دهيم و مي‌گوييم «اَشْهَدُ اَنَّ عَليَّاً اَميرُ الْمُؤمنيِنَ وَوَليُّ اللَّه» و معناي آن اين است كه علي‌عليه السلام از طرف خدا بر مردم امامت و ولايت دارد، همان گونه كه محمدعليه السلام از طرف خدا بر مردم رسالت دارد [55] . ولي اهل تسنن با اصل امامت و ولايت آن حضرت مخالفت كرده و همچنان بر مخالفت خود اصرار مي‌ورزند و هرگز حاضر نيستند «اشهد ان علياً ولي اللَّه» را به زبان بياورند بلكه عدّه‌اي از آنان از گفتن اين جمله و هر كلام ديگري كه دالّ بر فضيلت حضرت اميرعليه السلام باشد ابا دارند و سعي مي‌كنند به هيچ‌وجه نام‌مقدس حضرت‌اميرعليه السلام را نياورند حتي در مواردي كه «عليّ» به عنوان صفت خداي سبحان مطرح است و در قرآن مجيد هم آمده است: «وهو العلي العظيم»، [56] كه شيعه در پايان تلاوت قرآن مي‌گويد: «صدق اللَّه العليّ العظيم» [راست گفت خداي والاي بزرگ] آنها از گفتن لفظ «علي» امتناع كرده و مي‌گويند: «صدق اللَّه العظيم» [راست گفت خداي بزرگ].

يك مناظره

در مسجد النبي يك نفر از اهل تسنن مصر به اينجانب گفت: آيا شما «شيعيان» مي‌گوييد «عليّ وليّ اللَّه» علي وليّ خداست؟ گفتم: بلي، مگر چه اشكالي دارد؟ گفت: مگر خدا ولي مي‌خواهد؟ گفتم: مگر شما نمي‌گوييد: «محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم»؟ محمد رسول خدا است در فكر فرو رفت و گفت: بلي مي‌گوييم، گفتم: مگر خدا رسول مي‌خواهد؟ گفت: معناي آن اين است كه «محمدصلي الله عليه وآله وسلم از طرف خدا رسالت [بر مردم]دارد» گفتم: معناي «علي ولي اللَّه» نيز اين است كه «علي‌عليه السلام از طرف خدا ولايت و امامت [بر مردم] دارد» بعد به او گفتم: نظير اين عبارت در كتاب‌هاي شما نيز آمده است، مثلاً در «صحيح بخاري» است كه عمر بن الخطاب به علي بن أبي طالب‌عليه السلام و عباس عموي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گفت: من ولي ابوبكر هستم، «فكنت انا وليّ أبي بكر» [57] و معلوم است كه ابوبكر مرده بود و ولي نمي‌خواست، پس معناي گفته عمر اين است كه من از طرف ابوبكر ولايت بر مردم دارم، سپس به او گفتم: البته بايد از عمر و ابوبكر سؤال شود كه مگر اختيار مردم با آنها بود كه براي آنان ولي تعيين كنند؟ و ابوبكر چگونه مي‌توانست براي مردم تصميم‌گيري كند؟ در هر حال شيعيان معتقد هستند كه علي‌عليه السلام از طرف خدا و توسط رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم براي امامت و ولايت و رهبري مردم تعيين شده است ولذا مي‌گويند «اشهد ان علياً امير المؤمنين و ولي اللَّه» و در مقابل، شما اهل تسنن طبق گفته خود عمر، بايد بگوييد «اشهد ان عمر ولي ابوبكر» و نبايد بگوييد عمر خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است و الا عمر را تكذيب كرده‌ايد، لبخندي زد و چون اين مطلب را از «صحيح بخاري» نقل كردم و نمي‌توانست انكار كند. اندكي سكوت كرد و گفت: شما به چه دليل مي‌گوييد علي بن ابي طالب‌عليه السلام از طرف خدا بر مردم ولايت دارد؟ گفتم: ادله اين امر - عقلاً و نقلاً - فراوان است و از باب نمونه يكي از ادله آن اين آيه شريفه است: إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ [58] . تنها ولي و سرپرست شما، خدا و رسول خدا و كساني هستند كه ايمان آورده‌اند و نماز را به پاي مي‌دارند و در حال ركوع زكات مي‌پردازند. در تفاسير شيعه و عده زيادي از اهل تسنن آمده است كه مراد از والذين آمنوا در اين آيه مباركه علي بن ابي‌طالب‌عليه السلام است و تصريح نموده‌اند كه علي‌عليه السلام در حال ركوع انگشتر خود را به فقير بخشيد و اين آيه شريفه در شأن او نازل شد [59] . و شما مي‌توانيد به «الغدير» مرحوم علامه اميني، يا به كتاب «المراجعات» مراجعه كنيد و يا به تفاسير خودتان در ذيل آيه مراجعه و تحقيق كنيد، سپس اضافه كردم: علاوه بر اين آيه، ادله زيادي بر ولايت و امامت علي‌عليه السلام موجود است و يكي از آنها داستان غدير خم است. صحبت كه به اينجا رسيد رفقاي او كه سخت نگران و ناراحت بودند، دست او را گرفتند و گفتند بحث كافي است. گرچه او مايل بود كه بحث را ادامه دهد اما رفقاي او اجازه ندادند و خداحافظي كردند. والحمدللَّه رب العالمين.

گفتن «الصلوة خير من النوم» در اذان صبح

پرسش 5: چرا ما در اذان صبح «الصلاة خير من النوم» نمي‌گوييم ولي اهل تسنن مي‌گويند؟الصلاة خير من النوم؟! پاسخ: در فقه شيعه و در روايات اهل بيت‌عليهم السلام اين جمله وجود ندارد لذا گفتن آن به قصد جزء اذان جايز نيست و بدعت است ولي درمنابع روايي اهل تسنن چند روايت با مضمونهاي مختلف، وجود دارد كه در برخي از آنها نقل شده رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم اذان را تعليم داد و امر كرد اين جمله را در اذان صبح بگويند [60] و در برخي از آنها آمده كه اين جمله را عمر بن الخطاب و پسرش عبداللَّه به اذان اضافه كردند [61] . لازم به يادآوري است كه «صحيح بخاري» و «صحيح مسلم» كه از معتبرترين كتابهاي اهل سنت است در روايات اذان اين جمله را نقل نكرده‌اند [62] . مذاهب اربعه اتفاق دارند كه اين جمله در اذان صبح مستحب است. [63]

حذف جمله «حي علي خير العمل» از اذان و اقامه

پرسش 6: چرا ما در اذان و اقامه «حيّ علي خير العمل» مي‌گوييم ولي اهل تسنن اين جمله را اصلاً نمي‌گويند؟ پاسخ: از پاسخ سؤال قبل روشن شد كه شيعه تابع سنت و امر رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم است. شيعه كيفيت عبادات را از روايات پيامبرصلي الله عليه وآله و از طريق اهل بيت‌عليهم السلام فرا گرفته و به صورتي كه آنها فرموده‌اند عمل مي‌كند و آنها فرموده‌اند: در اذان واقامه دو مرتبه بگوييد «حيّ علي خير العمل» يعني بشتاب براي بهترين عمل كه نماز است. و اهل تسنن نيز رواياتي نقل كرده‌اند كه در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم «حيّ علي خير العمل» دراذان واقامه گفته مي‌شده است ولي مدّعي هستند كه آن روايات ضعيف است و حتمي نيست [64] لذا اين جمله را نمي‌گويند.

فرستادن صلوات در موقع شنيدن نام مبارك حضرت محمد

پرسش 7: چرا ما «شيعيان» در اذان و غير اذان، وقتي نام مبارك رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را به زبان مي‌آوريم يا مي‌شنويم صلوات مي‌فرستيم ولي اهل تسنّن مقيد به فرستادن صلوات نيستند؟ پاسخ: علاوه بر آيه شريفه إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً [65] . ترجمه: «خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مي‌فرستند اي كساني كه ايمان آورده‌ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبي گردن نهيد.» روايات كثيره‌اي از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم وائمه‌عليهم السلام در دست است كه به همه مسلمانان سفارش فرموده‌اند كه هر وقت و در هر حال اسم مبارك حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم يا لقب وكنيه آن جناب را بگويند يا بشنوند صلوات بفرستند و در كتابهاي اهل سنّت كه به نظر خودشان صحيح و از معتبرترين كتابها مي‌دانند مانند «صحيح مسلم» نقل شده كه حضرت رسول‌صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: نماز بعد از اذان وقتي مؤذن اذان مي‌گويد، جمله‌هاي اذان را مانند او بگوييد (حكايت كنيد) و بر من صلوات بفرستيد، بدرستي كه هر كس بر من صلوات بفرستد خداوند به هر صلواتي ده صلوات بر آن كس مي‌فرستد. [66] . بر اين اساس شيعه خود را موظّف مي‌داند كه وقتي نام مبارك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را به زبان آورد يا شنيد صلوات بفرستد ولي اهل تسنن و حتي خود مؤذّن كه نام مقدّس آن حضرت را به زبان جاري مي‌كند شنيده نشده كه صلوات بفرستند و به رواياتي كه در كتابهاي معتبر نزد خودشان، آمده عمل نمي‌كنند و خود را از ثواب صلوات محروم مي‌سازند.

خواندن نماز بلافاصله بعد از اذان

پرسش 8: چرا در ايران و مساجد ما اذان ظهر يا مغرب و صبح كه گفته مي‌شود شيعيان بدون فاصله نمازهاي يوميه را مي‌خوانند ولي اهل تسنن اذان را كه مي‌گويند مقداري صبر مي‌كنند، بعد از آن اقامه مي‌گويند و نماز مي‌خوانند، آيا آن وقت كه اذان مي‌گويند وقت شرعي نشده است يا علت ديگري دارد؟ پاسخ: صبر كردن آنان بعد از اذان براي خواندن نماز نافله وجمع شدن نمازگزاران است وشيعيان نيز در مواردي كه نافله‌ها را مي‌خوانند اوّل نافله مي‌خوانند و بعد از گذشت مقداري از اول وقت، نماز واجب را مي‌خوانند. به هر حال جمعي از اهل تسنن نسبت به اوقات شرعي دقت و مواظبت كافي را انجام مي‌دهند. و اينكه بعد از اذان مقداري صبر مي‌كنند براي انجام نافله‌ها و جمع شدن مردم است. بنابراين همين كه اذان صبح يا ظهر را گفتند وقت شرعي شده و ما مي‌توانيم نماز صبح و ظهر را بخوانيم و براي روزه هنگام شروع اذان صبح آنها نبايد چيزي بخوريم، بلي نسبت به مغرب بين شيعه و آنها اختلاف وجود دارد. وقت نماز مغرب و افطار به نظر آنها غروب آفتاب است، لذا به محض اينكه آفتاب غروب مي‌كند اذان مي‌گويند و افطار مي‌كنند امانظر مشهور فقهاي شيعه براين است كه مغرب موقعي است كه سرخي طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مي‌شود از بالاي سر انسان بگذرد. به اين لحاظ، وقتي آنها اذان مغرب را مي‌گويند طبق نظر مشهور فقها و مراجع تقليد، ماشيعيان نمي‌توانيم نماز مغرب را بخوانيم يا افطار كنيم بلكه بايد حدود دوازده دقيقه صبر كنيم و ظاهراً وقتي آنها اقامه را مي‌گويند وقت شده و نماز و افطار بي‌اشكال است.

ايستادن در صفهاي نماز جماعت

اشاره

پرسش 9: چرا ما«شيعيان» اگر با وجود جا در صفهاي جلو در صف بعد بايستيم يا مستقل و تنها بايستيم اهل تسنّن اعتراض مي‌كنند و گاهي مأموران آنها ممانعت مي‌كنند، و خود آنها هميشه در كنار افراد ديگر و با هم مي‌ايستند و تنها نمي‌ايستند؟ پاسخ: اوّلاً: در فقه شيعه ثابت و حتمي است كه اگر در صفهاي جماعت جا باشد تنها ايستادن مكروه و موجب كم شدن ثواب نماز است همچنين مستحب است صفهاي جماعت منظم باشد و بين كساني كه در يك صف ايستاده‌اند فاصله نباشد و شانه‌هاي آنان رديف يكديگر باشد و اهل سنت برخي از اين امور را واجب مي‌شمارند و رعايت مي‌كنند لذا به نظر برخي از آنها اگر كسي تنها بايستد وداخل صف قرار نگيرد نمازش باطل است. ثانياً: بايد توجه داشت كه عقيده و نظر حنابله اين است كه بر مردها واجب است نمازهاي يوميه را در مساجد به جماعت بخوانند و گفته‌اند كسي كه بدون عذر - مانند بيماري يا بارندگي - از شركت درجماعت خودداري كند مستحق عقوبت است [67] (معمولاً وهابي‌ها خود را حنبلي مي‌دانند). لذا چنانچه كسي در جماعت آنها تنها بايستد شبهه در عدم شركت در نماز جماعت مي‌شود و جايز نمي‌دانند. بنابر آنچه بيان شد، برمؤمنين است كه آداب نماز را رعايت كنند و از عملي كه موجب كم شدن ثواب نماز و موجب وَهن مذهب و نشانه جهل شيعه به مسائل‌و آداب شرعي است پرهيز كنند و با وجود جاي خالي در صف‌هاي جلو صف جدا تشكيل ندهند و تنها هم نايستند.

تذكر

از آنچه نقل كرديم معلوم شد كه حنابله و وهابيون كه خود را حنبلي مي‌دانند شركت در نماز جماعت را واجب مي‌دانند و به علاوه نسبت به آداب آن اهتمام خاصي دارند و شركت نكردن در جماعت از روي استخفاف و بي‌اعتنايي را از گناهان كبيره مي‌دانند لذا بر شيعيان و زوّار محترم است كه سعي كنند براي نماز اول وقت در مساجد، خصوصاً مسجدالحرام - كه نماز در آن معادل يك ميليون نماز است - و يا مسجد النبي - كه نماز در آن معادل ده هزار نماز است - حاضر شوند. [68] و وقتي اذان گفته مي‌شود و همه مردم به سمت مسجد حركت مي‌كنند آنها هم به مسجد بروند و در خيابان و بازار رفت و آمد يا توقف نكنند يا از مسجد خارج نشوند و اگر به هر جهتي نمي‌خواهند در جماعت شركت كنند لااقل در هتل و مسكن و دور از ديد آنها بمانند.

گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» در ابتداي سوره‌ها در نماز

پرسش 10: چرا ما «شيعيان» در نمازها در ابتداي حمد و سوره «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» مي‌گوييم ولي اهل تسنن و امام جماعت آنها يا اصلاً نمي‌گويند و يا برخي از آنها كه مي‌گويند آهسته مي‌گويند؟ بسم اللَّه الرحمن الرحيم پاسخ: شيعه قائل است كه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» جزء سوره‌هاي قرآن است مگر سوره برائت و همان گونه كه در تمام قرآن‌ها ملاحظه مي‌فرماييد در اول سوره‌ها «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» نوشته شده است - جز سوره برائت - لذا واجب است قبل از سوره حمد و هر سوره‌اي كه درنمازهاي واجب مي‌خوانيم «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را بگوييم و اگر «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را نگوييم سوره را ناقص و مقداري از آن را حذف كرده‌ايم، ضمناً معلوم است كه در نمازهاي جهريه بايد «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را نيز بلند بگوييم. ولي بين اهل تسنن اختلاف وجود دارد، بعضي از آنها با شيعه اماميه هم قول و هم عقيده هستند و آن را جزء سوره‌ها مي‌دانند [69] ولي بعضي از آنها گفته‌اند «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» جزء سوره‌هاي قرآن نيست - مگر در سوره نمل - لذا آن را نمي‌گويند يا آهسته و به عنوان مستحب بودن، مي‌گويند و مالكي‌ها قائل هستند كه در نماز واجب «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را اصلاً نبايد بگويند، نه بلند و نه آهسته [70] و از بعضي كتابها نقل شده كه مالكي‌ها گفتن بسم اللَّه الرحمن الرحيم را در نمازهاي واجب مطلقاً مكروه مي‌دانند. نتيجه اينكه: بين اهل تسنن و مذاهب اربعه آنان اختلاف وجود دارد، مالكي‌ها «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را در نماز نمي‌گويند، حنفي‌ها يا نمي‌گويند يا آهسته مي‌گويند، شافعي‌ها بلند مي‌گويند، حنبلي‌ها بلند نمي‌گويند. [71] . بنابراين چنانچه ما در جماعت آنها «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را بگوييم بر خلاف تقيه عمل نكرده و با اعتراض آنها مواجه نمي‌شويم.

بسته بودن دستها در حال نماز

پرسش 11: چرا شيعه با دست باز نماز مي‌خواند ولي اهل تسنن دستها را روي هم مي‌گذارند؟ پاسخ: در فقه شيعه اماميه ثابت و مسلم است كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم و ائمه معصومين‌عليهم السلام درحال نماز دست روي دست نگذاشته‌اند، و در روايات اهل بيت‌عليهم السلام از آن نهي شده و در روايتي از امام باقرعليه السلام است كه به شخصي فرمود: دست روي دست نگذار زيرا اين كار را مجوس انجام مي‌دهند. [72] . بلكه از روايات استفاده مي‌شود كه مستحب است در حال ايستادن، دستها را روي رانها بگذارند، بنابراين در حال نماز دستها را روي هم گذاشتن - به طوري كه غير شيعه مي‌گذارد جايز نيست و اگر بقصد اينكه اين عمل جزء نماز است انجام دهند - موجب بطلان نماز مي‌شود ولي اهل سنّت في الجمله آن را جايز مي‌دانند، هرچند بين آنها در جزئيات آن اختلاف وجود دارد، اكثر آنها مستحب مي‌دانند كه در حال نماز دست راست را روي بازوي (ذراع) دست چپ بگذارند در هر يك از «صحيح بخاري» [73] و صحيح مسلم يك باب مربوط به اين موضوع وجود دارد و هر كدام تنها يك روايت نقل كرده‌اند و در آن نسبت داده شده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در حال قرائت دست راستش را روي دست چپ گذاشته است. [74] . بعضي گفته‌اند: قبل از ركوع و بعد از ركوع كف دست راست را روي دست چپ، بالاي سينه (روي سينه) بگذارند، بعضي گفته‌اند: زير شكم (زير ناف) بگذارند. [75] و دست روي دست گذاشتن را اظهار ادب و خضوع و تذلّل براي خدا مي‌دانند. لذا بعضي از آنها گفته‌اند: دست بر سينه گذاشتن - به گونه‌اي كه در نماز به سينه مي‌گذارند - در غير نماز و براي غير خدا جايز نيست. [76] و بعضي گفته‌اند: دست روي سينه گذاشتن براي حفظ و نگهداري قلب است كه در موقع ترس مضطرب مي‌شود. [77] و مالكي‌ها مانند شيعه با دست باز نماز مي‌خوانند [78] .

آمين گفتن بعد از سوره حمد در نماز

پرسش 12: چرا شيعيان بعد از تمام شدن سوره حمد «آمين» نمي‌گويند و اهل تسنن مي‌گويند؟ پاسخ: احكام اسلام توقيفي است، يعني بايد به همان كيفيتي كه شارع مقدس دستور داده است انجام داد و جايز نيست چيزي كم و زياد كرد و در خصوص گفتن «آمين» در نماز ثابت نشده كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم يا ائمه‌عليهم السلام آمين گفته باشند، بلكه در روايت معتبر است كه امام صادق‌عليه السلام فرمود: هرگاه پشت سر امام جماعت نماز مي‌خواني و او سوره حمد را خواند بگو «الحمدللَّه رب العالمين» و «آمين» نگو. [79] . در فقه شيعه «آمين» جزء نماز نيست و گفتن آن بعد از حمد به قصد جزئيت بدعت و بنابر مشهور موجب بطلان نماز است ولي اهل تسنن به لحاظ چند روايتي كه در كتابهايشان نقل شده گفتن «آمين» را بعد از حمد مستحب مي‌دانند و مي‌گويند رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله دستور داده و خود نيز گفته است، [80] البته نه به خاطر اين كه سوره حمد مشتمل بر دعا است و براي استجابت دعا بگويند. [81] .

خواندن سوره حمد در نماز جماعت توسط مأمومين

پرسش 13: چرا ما شيعيان وقتي نماز را به جماعت مي‌خوانيم فقط امام جماعت سوره حمد را مي‌خواند و ما مأمومين سوره حمد را نمي‌خوانيم ولي بعضي از اهل تسنّن حمد را مي‌خوانند؟ پاسخ: در فقه شيعه ثابت است كه قرائت امام جماعت كفايت از قرائت مأموم مي‌كند و بين فقهاي شيعه در اين مسأله اختلافي وجود ندارد ولي بين اهل تسنن اختلاف است. عبداللَّه بن باز - مفتي عربستان - گفته است: در نمازجماعت بر مأموم واجب است سوره حمد را بخواند و فرقي بين نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح نيست. و گفته است: مأموم حمد را در موقعي بخواند كه امام جماعت چند لحظه سكوت مي‌كند - مثلاً بعد از تمام شدن سوره حمد كه امام جماعت چند لحظه سكوت مي‌كند مأمومين سوره حمد را بخوانند و اگر سكوت نكند در حال قرائت امام بخواند. [82] . شافعي‌ها نيز گفته‌اند: بر مأموم واجب است حمد را پشت سر امام جماعت بخواند. حنفي‌ها گفته‌اند: قرائت مأموم كراهت دارد. مالكي‌ها گفته‌اند: قرائت، يعني خواندن حمد براي مأموم در نمازهاي ظهر و عصر مستحب است و درنمازهاي مغرب و عشا و صبح مكروه است. حنبلي‌ها گفته‌اند: در نماز ظهر و عصر مستحب است و در نماز مغرب و عشا و صبح در حال سكوت امام مستحب است و در حال قرائت او مكروه است [83] و در «صحيح بخاري» از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده كه فرمود: «لا صلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب». [84] . در صحيح مسلم نيز - روايات متعددي نقل كرده مبني بر اين كه خواندن حمد در هر ركعت از نماز، واجب است. [85] . اين اختلافي كه بين فرق اهل تسنن وجود دارد منشأ اين شده كه در نماز جماعت آنها، بعضي حمد را بلافاصله و گاهي بلند مي‌خوانند و برخي درحال سكوت و بعد از تمام شدن حمد امام جماعت، مي‌خوانند و عدّه‌اي هم اصلاً نمي‌خوانند.

نخواندن يك سوره كامل در نماز بعد از سوره حمد

پرسش 14: چرا ما شيعيان در نمازهاي يوميه بعد از حمد يك سوره تمام مي‌خوانيم ولي اهل تسنن غالباً سوره كامل نمي‌خوانند و به چند آيه اكتفا مي‌كنند؟ پاسخ: شيعه، طبق ظاهر چند روايت و اجماع فقها، مكلف است در نمازهاي يوميه بعد از حمد يك سوره تمام بخواند ولي اهل تسنن مدعي هستند كه از روايات وجوب خواندن يك سوره تمام ثابت نيست و استفاده كرده‌اند كه خواندن مقداري از قرآن - يك سوره يا كمتر و حتي يك آيه - كفايت مي‌كند [86] لذا گاهي يك سوره مي‌خوانند و گاهي چند آيه از يك سوره.

سجده بر فرش

اشاره

پرسش 15: چرا ما شيعيان بر مُهر يا سنگ و زمين و حصير سجده مي‌كنيم ولي اهل سنّت بر فرش سجده مي‌كنند؟ پاسخ: فقهاي شيعه از فرمايشات وعمل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه عليهم السلام استفاده كرده و فتوا داده‌اند كه، شرط است چيزي كه بر آن سجده مي‌شود، يا زمين باشد يا چيزهايي كه از زمين مي‌رويد به شرط اينكه خوراكي و پوشاكي و چيزهاي معدني نباشد، و خلاصه اين كه، فرش و كليّه ملبوسات و مأكولات و معادن، از مظاهر دنيا و مورد علاقه نوع بشر است و سجده بر آنها از خلوص و خضوع مي‌كاهد، لذا طبق روايت معتبر، سجده بر آنها ممنوع شده است. [87] . شخصي به نام هشام بن الحكم به امام صادق عليه السلام گفت: به من خبر ده، بر چه چيز سجده جايز است و بر چه چيز جايز نيست؟ فرمود: سجده جايز نيست مگر بر زمين و بر آنچه زمين آن را مي‌روياند، جز روييدني كه خوردني يا پوشيدني باشد. هشام بن الحكم به آن حضرت گفت:، فدايت شوم علّت اين كه سجده بر خوردني‌ها و پوشيدني‌ها جايز نيست چيست؟ فرمود: علّتش اين است كه سجده خضوع براي خداي عزوجل است و سزاوار نيست بر چيزي كه خوردني و پوشيدني است سجده نمود، بجهت اينكه أبناء دنيا - دنيا پرستان - بنده چيزهايي هستند كه مي‌خورند و مي‌پوشند و سجده كننده در حال سجده، خداي عزوجلّ را عبادت مي‌كند، پس سزاوار نيست پيشاني خود را بر معبود - چيز مورد علاقه - دنياپرستان مغرور، قرار دهد. بر اين اساس فقهاي شيعه سجده بر فرش را صحيح نمي‌دانند واينكه برمُهر سجده مي‌كنند، مهر خصوصيت ندارد بلكه منظور سجده نمودن بر زمين است ولي به جهت رعايت نظافت و سهولت جابجا نمودن و همراه داشتن، خاك را در اندازه‌هاي مختلف بصورت مهر در مي‌آورند تا در نماز بر آن سجده كنند. و لازم نيست سجده بر خصوص مهر باشد، بلكه سجده بر سنگ مرمر و سنگ سياه و بر چوب وبر حصير و بر دستمال كاغذي و بر كاغذ و بر تسبيح گِلي يا چوبي و مانند اينها، صحيح است، البته در سجده بر تسبيح بايد دانه‌هاي آن به قدري باشد كه پيشاني لااقل به اندازه يك دو ريالي روي دانه‌هاي آن قرار گيرد. [88] ولي اهل تسنّن معتقدند كه سجده بر هر چيزي، هرچند فرش كثيف باشد صحيح است. بلي آنها هم مي‌گويند كه محلّ سجده شرايطي دارد مثلاً مي‌گويند: شرط است محلّ سجده خشك باشد و همچنين شرط است كه سُست نباشد. [89] لذا سجده بر چيزِ تَر و بر چيز سست كه پيشاني روي آن آرام نمي‌گيرد را صحيح نمي‌دانند.

مناظره

يك نفر از آنها در مسجد النّبي گفت: چرا ايرانيها براي نماز، آن قسمت كه سنگ فرش است جمع مي‌شوند مگر بهشت آنجا است؟ گفتم: اوّلاً تنها ايرانيها آنجا نمي‌روند بلكه تمام شيعيان، طبق فقه و به فتواي فقها و علمايشان وظيفه دارند بروند آنجا كه سنگ فرش است و الّا نمازشان صحيح نيست، ثانياً شما هم بايد برويد آنجا كه سنگ فرش است چون طبق روايتي كه در «صحيح بخاري» آمده [90] رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: جُعِلَتْ لِي الأرْضُ مَسجِداً وَطَهُوراً. براي من زمين محلّ سجده و تيمّم قرار داده شده است. نيز در صحيح مسلم «كتاب الصلاة، باب متابعة الامام والعمل بعده» ح474 آمده است كه:رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در سجده پيشاني خود را بر زمين مي‌گذاشت «يضع جبهته علي الارض». و اين فرشها زمين نيست و شما به دستور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عمل نمي‌كنيد، به علاوه اين فرشها زير پاي اين مردم كثيف شده و غير بهداشتي است، يك تسبيح چوبي دستم بود به او گفتم من هرگز روي اين فرشها سجده نمي‌كنم وهميشه روي اين تسبيح سجده مي‌كنم شما هم روي اين فرشها سجده نكن، خنديد و گفت: من نمي‌دانم، فقط مي‌دانم كه در فقه ما سجده بر فرش مانعي ندارد و صحيح است. گفتم: اگر اين فرشها تَر باشد، روي آن سجده مي‌كني؟ گفت: خير مي‌روم جايي كه خشك باشد. گفتم: چرا جاي ديگر مي‌روي مگر اينجا كه تَر است جهنّم است و آنجا كه خشك است بهشت است؟ خنديد و گفت: در فقه ما سجده بر چيز تَر صحيح نيست. گفتم: در فقه شيعه نيز سجده بر فرش صحيح نيست، لذا مي‌روند روي سنگ فرش و آنجا نماز مي‌خوانند. گفت: پس چرا بعضي از شيعيان روي فرشها سجده مي‌كنند؟ با لبخند گفتم: از ترس شما، لبخند زد و گفت: بنابر حرف شما نماز اين افراد كه روي فرش سجده مي‌كنند باطل است؟ گفتم: خير، همان گونه كه بين مذاهب اربعه اهل تسنّن در فتاوي و مسائل فقهي اختلاف وجود دارد، بين فقهاي شيعه نيز در بعضي از مسائل اختلاف وجود دارد و عدّه‌اي از فقهاي شيعه فتوي داده‌اند كه در مانند مسجد النّبي كه محلّ اجتماع مسلمانان است و اهل سنت طبق مذهبشان بر فرش سجده مي‌كنند، به منظور حفظ وحدت و جلب دوستي و مودّت و براي جلوگيري از تفرقه واختلاف و بدبيني نسبت به يكديگر، سجده بر فرش صحيح است و لازم نيست روي سنگ فرش بروند و اين افراد كه روي فرش سجده مي‌كنند از آن عدّه، تبعيّت مي‌كنند و نمازشان صحيح است. با اين توضيح خوشحال شد و گفت: من از گروه تندرو نيستم، مالكي هستم، و مايل بودم چگونگي امر را بدانم كه روشن شدم.

پس از سجده دوم بلافاصله ايستادن...

پرسش 16: چرا ما بعد از سجده دوم - درجايي كه تشهد واجب نيست - مقداري مي‌نشينيم، سپس براي ركعت بعد بر مي‌خيزيم (جلسه استراحت) ولي اهل تسنن پس از سجده دوم «اللَّه اكبر» گويان براي ركعت بعد بلند مي‌شوند؟ پاسخ: همان گونه كه قبلاً اشاره شد، شيعه به كيفيتي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه عليهم السلام نماز خوانده و فرموده‌اند، نماز مي‌خواند و در مورد سؤال - جلسه استراحت - روايات معتبري هست كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه عليهم السلام بعد از سجده دوم مقداري مي‌نشسته‌اند بعد بلند مي‌شده‌اند، لذا ما به تبعيت از آن حجج الهي مقداري مي‌نشينيم بعد برمي‌خيزيم، و برخي از فقها فتوي به وجوب و برخي هم فتوي به استحباب آن داده‌اند، ولي اهل تسنن جلسه استراحت را رعايت نمي‌كنند با اينكه در كتابهاي معتبر خودشان نقل شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم پس از سجده دوم مي‌نشست و پس از آن مي‌ايستاد. [91] همچنين عبداللَّه بن باز كه مفتي بزرگ عربستان محسوب مي‌شده است، فتوا داده كه جلسه استراحت خفيف (سبك و كوتاه) بر امام و مأموم و در نماز فرادا مستحب است و گفته است: ثابت است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بعد از سجده دوم مي‌نشسته است و پس از آن مي‌ايستاده است [92] . همچنين در كتاب «الفقه علي المذاهب الاربعة» جلد اول، صفحه 221، جلسه خفيفه را از مستحبّات نماز شمرده است.

قنوت در نماز

پرسش 17: چرا ما شيعيان در تمام نمازها قنوت مي‌خوانيم ولي اهل تسنن نمي‌خوانند؟ پاسخ: دركتب شيعه روايات معتبري از رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه عليهم السلام وارد شده بر استحباب و فضيلت قنوت در تمام نمازها و ما شيعيان طبق آن روايات عمل مي‌كنيم و قنوت را مستحب مي‌دانيم و چون فضيلت بسيار دارد لذا در تمام نمازها قنوت مي‌خوانيم ولي اهل تسنّن با اينكه در كتاب‌هايي كه نزد خودشان صحيح و معتبر است رواياتي وجود دارد كه رسول‌خداصلي الله عليه وآله وسلم در نمازها خصوصاً در نماز مغرب و عشاء قنوت مي‌خوانده است. [93] و مالكي‌ها و شافعي‌ها نيز طبق همان روايات حكم به استحباب قنوت در نماز صبح و در هر پيش آمد ناگوار نموده‌اند، [94] در عين حال قنوت نمي‌خوانند و از فضيلت آن محروم هستند.

صلوات در تشهد نماز

پرسش 18: چرا ما «شيعيان» در تشهد نمازها و غير آن صلوات مي‌فرستيم ولي اهل تسنّن نمي‌فرستند؟ پاسخ: آنها نيز به مقتضاي روايات قطعي خودشان در تشهد نمازهايشان و در نماز بر مرده‌هايشان و در زيارت رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم - اگر زيارت كنند - صلوات مي‌فرستند، به اين صورت: ... اللّهم صلّ علي محمّد و علي آل محمّد كما صلّيت علي إبراهيم وعلي آل ابراهيم إنّك حميد مجيد وبارك علي محمّد وعلي آل محمّد كما باركت علي إبراهيم وآل إبراهيم إنّك حميد مجيد. [95] . البته در نماز بر مرده‌هايشان بعد از تكبير دوم اين صلوات را مي‌فرستند [96] و در زيارت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نيز همين صلوات را به عنوان زيارت مي‌خوانند [97] ولي خيلي آهسته صلوات مي‌فرستند. همچنين گفته‌اند: از اسباب اجابت دعا اين است كه در آخر آن بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده شود. [98] . و اينكه در سؤال آمده است ما «شيعيان» در غير تشهد نيز صلوات مي‌فرستيم ولي آنها نمي‌فرستند، بايد گفت: بلي خوشبختانه چنين است و صلوات بر محمّد و آل محمد از شعائر شيعه است و شيعه را با همين قبيل شعائر الهي مي‌شناسند وهمان گونه كه قبلاً بيان شد، شيعه به مقتضاي آيه شريفه كه خداوند متعال امر به صلوات فرموده و با توجه به روايات كثيره به هر مناسبتي خصوصاً بعد از نمازها صلوات مي‌فرستند، چرا كه امام صادق‌عليه السلام فرموده است: كمال نماز به صلوات است، و نماز بدون صلوات نماز نيست. [99] .

صلوات بر محمد و آل محمد

پرسش 19: چرا ما شيعيان بر «آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم» صلوات مي‌فرستيم و مي‌گوييم: «اللّهمّ صلّ علي محمد وآل محمّد» ولي اهل سنّت مقيد به صلوات بر آل محمد نيستند و اكثراً بر «آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم» صلوات نمي‌فرستند و فقط مي‌گويند: «صلّ علي محمد وسلّم»؟ پاسخ: اين كه شيعه در صلوات، آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم را مي‌آورد به لحاظ روايات كثيره‌اي است كه شيعه و سني نقل كرده‌اند، به اين مضمون كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سؤال شد، چگونه بر شما صلوات بفرستيم؟ فرمود: بگوييد: «اللّهمّ صلّ علي محمّد و(علي) آل محمّد صلي الله عليه وآله وسلم». اين روايت را «صحيح بخاري» [100] كه نزد اهل تسنن، اصحّ كتب بعد از «قرآن كريم» است، [101] همچنين «صحيح مسلم» [102] كه نزد آنها مانند «صحيح بخاري» از اصحّ كتب است [103] و در برخي از كتب معروف ديگرشان نقل كرده‌اند [104] و در تشهّد تمام نمازها و در نماز بر مرده‌ها و در زيارت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در خطبه‌هاي نماز جمعه و در خطبه كتاب‌هايشان به همان نحو كه بيان شد صلوات مي‌فرستند و شافعي كه يكي از ائمه چهارگانه اهل تسنّن است در اشعارش گفته است. يا أهْلَ بَيْتِ رَسُولِ اللَّه حُبُّكُم++ فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ في القُرآنِ اَنْزَلَهُ كَفاكُم مِنْ عَظيمِ الْقَدْرِ أنَّكُم++ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُم لا صَلاةَ لَهُ [105] . يعني: اي اهل بيت رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم، حب و دوستي شما - از طرف خدا در قرآن واجب شده است. در عظمت قدر شما همين بس كه - هركس بر شما صلوات نفرستد نماز برايش نيست. آري شيعه به لحاظ روايات كثيره كه به بعضي از آنها از قول اهل تسنّن، اشاره شد مي‌گويد: «اللّهمّ صلّ علي محمّد وآل محمّد صلي الله عليه وآله وسلم» ولي اهل تسنن به خاطر همين روايات كه در صحاح خودشان آمده است تنها در موارد فوق الذكر در صلوات «آل محمّد» را مي‌آورند اما در غير اين موارد كمتر ديده و شنيده شده است. كه در نوشته‌ها و كتابهايشان يا در مكالمات و صحبتهايشان «آل محمّد» را بگويند و بنويسند و تعجب است كه چگونه احاديث صحيحه خود را نسبت به اهل‌بيت‌عليهم السلام ناديده مي‌گيرند مسلم بن حجاج، صاحب «صحيح مسلم»، ظاهراً عنايت خاصّي به حضرت زهراعليها السلام داشته و براي او، نسبت به ساير اقربا و زوجات و صحابي رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم، احترام وامتياز خاصّي قائل بوده است، وي در كتابش «صحيح مسلم» فضائل صحابه را بيان كرده و هر يك را تحت عنوان مخصوص به او با جمله «رضي اللَّه عنه» يا «رضي اللَّه عنها» آورده است اما نسبت به حضرت زهراعليها السلام عبارت ذيل را آورده است: باب: فضائل فاطمة، بنت النبيّ، عليها الصلاة والسّلام [106] . يعني، تعبير به «الصلاة والسلام» نموده و اين تعبير را فقط براي حضرت زهراعليها السلام بكار برده است و ظاهراً بلحاظ فرمايش رسول اللَّه‌عليها السلام است كه فرمود: فاطمه پاره تن من است. و از سويي خدا فرموده است: بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم صلوات بفرستيد پس صلوات بررسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم صلوات بر پاره تن او نيز مي‌باشد، خلاصه اين كه به مقتضاي آيه شريفه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً [107] ترجمه: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبي گردن نهيد.» و با توجه به قول رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم «فاطمة بضعة منّي» «فاطمه پاره تن من است» گفته است: «فاطمة بنت النبيّ، عليها الصلاة والسّلام» «فاطمه دختر پيامبر، درود و سلام بر او باد».

منع از بلند فرستادن صلوات

اشاره

پرسش 20: چرا ما«شيعيان» صلوات را بلند مي‌فرستيم ولي اهل تسنّن صلوات را بلند نمي‌فرستند و ما را هم منع مي‌كنند؟ پاسخ: اينكه شيعه صلوات را بلند مي‌فرستد به لحاظ برخي روايات است كه فرموده‌اند: صلوات را بلند بفرستيد كه نفاق را مي‌برد. [108] البته بايد توجه داشت كه اگر بلند فرستادن صلوات موجب حواس‌پرتي ديگران مي‌شود و آنها را از توجه به نماز و دعا و قرآن باز مي‌دارد يا آرامش و نظم را بر هم مي‌زند و مزاحمت ايجاد مي‌كند، در چنين مواردي لازم است رعايت شود. و اينكه اهل تسنّن صلوات را بلند نمي‌فرستند - اگر صلوات بفرستند - علت آن از پاسخ سؤال قبل روشن مي‌شود و اما اينكه شيعه را از بلند فرستادن صلوات منع مي‌كنند دو جهت دارد: يكي اينكه مي‌گويند: جايز نيست نزد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم صدا را بلند كنند (فرياد بزنند) وآيه مباركه إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ....؛ [109] «كساني كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مي‌كشند....» را دليل مي‌آورند و ديگر اينكه، مي‌گويند: ذكر و دعا خواندن به طور هم صدا و هم آهنگ (همخواني) مشروع نيست و بدعت است [110] لذا ممانعت و از آن جلوگيري مي‌كنند. همچنين مستحب مي‌دانند كه ذكر و دعا با صداي آرام و آهسته انجام گيرد. و در صحيح مسلم، [111] باب استحباب خفض الصوت بالذكر، چند روايت نقل كرده كه مردم با صداي بلند تكبير مي‌گفتند رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: ايها الناس، اربعوا علي انفسكم، انكم ليس تدعون اصم و لا غائباً انكم تدعون سميعا قريبا و هو معكم. اي مردم، به خود آييد، شما ناشنوا و غايب را نمي‌خوانيد، شما شنوا و نزديك را مي‌خوانيد و او با شما است.

يك مناظره مفصل‌

از مناظره‌اي كه اينجانب در همين راستا با يكي از آنها داشتم بي‌اساس بودن جهت اول و دوم روشن مي‌شود و آن چنين بود: در مسجد النّبي صلي الله عليه وآله وسلم شاهد بودم كه يكي از مسئولين محترم ايران وارد مسجد شد. ايرانيها كه او را ديدند صدا به صلوات بلند كردند، مأمورين آنها را محاصره و از فرستادن صلوات جلوگيري نمودند، يك نفر از آنها به اينجانب گفت: اين عمل حرام است، چرا جلوگيري نمي‌كنيد و نمي‌گوييد؟ گفتم: نگو حرام است، بگو موجب حواس‌پرتي نمازگزاران مي‌شود، موجب برهم خوردن نظم و آرامش سايرين مي‌شود، وما «روحانيون» تذكر داده‌ايم كه در چنين مكانهاي عمومي و شلوغ - كه هر كس مشغول عبادت و دعا و قرآن و زيارت است - چنين اعمالي صحيح نيست. گفت: نه اين عمل و اينگونه صلوات فرستادن خلاف شرع وحرام است، زيرا كه خداوند فرموده است: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي [112] . آنان كه با صداي آرام وآهسته نزد رسول خدا سخن گويند، آنها هستند كه در حقيقت خدا دلهايشان را براي مقام رفيع تقوي آزموده است. گفتم: اوّلاً: اين آيه مباركه در مقام بيان امر اخلاقي است و خداوند متعال مسلمانان را ترغيب مي‌كند به رعايت ادب نسبت به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و اينكه اشخاص نادان و بي‌ادب با داد زدن آسايش آن حضرت را سلب نكنند و مربوط به جايي است كه افراد در مقابل رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم مجادله و گفت و گو مي‌كردند و گاهي صداي خود را در مقابل نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم بلند مي‌كردند اما صلوات فرستادن، تكريم رسول خدا است نه مجادله با او. لذا اين آيه شامل صلوات فرستادن نمي‌شود. ثانياً: اگر اين آيه دلالت بر حرمت داد زدن و صدا بلند كردن دارد چرا شما رعايت نمي‌كنيد؟ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ؛ [113] «آيا مردم را به نيكي فرمان مي‌دهيد و خود را فراموش مي‌كنيد.» ثالثاً: آيه مباركه فرموده است: نزد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم آهسته صحبت كنيد: «عند رسول اللَّه» و قدر مسلّم از اين جمله، اطراف مرقد شريف، مانند روضه مقدّسه و بالاي سر و سمت چپ مرقد شريف است و شامل قسمتهايي كه از مرقد مطهّر فاصله دارد نمي‌شود. گفت: ما رعايت مي‌كنيم وآهسته دعا مي‌خوانيم وآهسته حرف مي‌زنيم. گفتم: خير، رعايت نمي‌كنيد، مگر نيست كه مرتّباً مؤذّن با چند بلندگو فرياد مي زند، خصوصاً وقتي اقامه مي‌گويد و وقتي كه مي‌گويد «الصلاة علي الأموات» (نماز بر مرده‌ها)، همچنين امام جماعت و مأمومين با صداي بلند آمين مي‌گوييد بطوري كه صداي شما در خارج از مسجد هم مي‌رود و حال اينكه مي‌توانيد همه اينها را آهسته بگوييد. گفت: ما دعا مي‌كنيم. گفتم: اوّلاً: براي نماز مرده‌هايتان داد مي‌زنيد «الصلاة علي الأموات» و اين عبارت، دعا نيست. ثانياً: اگر «آمين» دعا است و مانعي ندارد، صلوات نيز دعا است. ثالثاً: طبق آيات قرآن و روايات، مناسب است كه دعا را آهسته بخوانند و شما با گفتن «آمين» بر خلاف آيات قرآن و برخلاف دستور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عمل مي‌كنيد، همچنين بر خلاف گفته مفتي عام خود «عبداللَّه بن باز» عمل مي‌كنيد. در اينجا سخت ناراحت شد و عدّه‌اي عرب و ايراني دور ما حلقه زده بودند و گوش مي‌دادند. گفت: ما بر خلاف كدام آيه و روايت عمل مي‌كنيم؟ گفتم بر خلاف آيه مباركه: اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ [114] . خداي خود را به تضرّع و زاري و به صداي آهسته بخوانيد كه خداوند هرگز تجاوزكاران را دوست نمي‌دارد. و بر خلاف آيه مباركه: وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنْ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ. [115] . كه خطاب به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است: ياد كن خداي خود را در دل خود، با تضرّع و زاري و پنهاني و بي آنكه صدا بلند كني و در صبح وشام ياد كن. نيز در كتابهاي مورد قبول شما روايت است كه: مردم با صداي بلند دعا مي‌خواندند و ذكر مي‌گفتند، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: أيُّها النّاس، بخود آييد (فكر كنيد) ناشنوا و غايب را كه نمي‌خوانيد، بلكه كسي را مي‌خوانيد كه شنوا و نزديك و با شما است- [116] يعني اي مردم آهسته دعا كنيد، خداوند ناشنوا نيست، خداوند دور و غايب نيست. در روايات شيعه نيز آمده است كه حضرت فرمود: بهترين دعا و ذكر دعايي است كه در خفا و به طور پنهاني انجام شود و بهترين روزي آن است كه به اندازه كفاف باشد [117] . گفت: من اينها را نمي‌دانم، فقط مي‌دانم كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم دستور داده است «آمين» را با صداي بلند بگوييد. گفتم: يعني رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بر خلاف آيات قرآن و بر خلاف دستور خودش كه فرمود: «آهسته دعا كنيد، خدا كَر و غايب نيست» دستور داده است؟ همچنين مفتي بزرگ شما «عبداللَّه بن باز» كه عموماً قبولش داريد مگر در كتابش نگفته است: ذكر گفتن با صداي بلند و دسته جمعي بدعت است؟ [118] . اكنون بگو بدانم، آيا اين همه داد زدنها با بلندگوهاي متعدّد و اين گفتن آمين با صداي بلند و دسته جمعي بدعت نيست؟ برخلاف آيات قرآن و بر خلاف سنت و دستور رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نيست؟ بر خلاف گفته مفتي خودتان، بن باز نيست؟ اما صلوات فرستادن دسته جمعي شيعيان آن هم در يك واقعه استثنايي بدعت است و بر خلاف قرآن و سنّت است؟ صحبت كه به اينجا رسيد با ناراحتي دستش را از دست من كشيد واز بين جمعيت با سرعت خارج شد.

تكان دادن انگشت سبابه در حال تشهد

پرسش 21: چرا ما در حال تشهد دستها را روي رانها مي‌گذاريم و انگشتها را به يكديگر مي‌چسبانيم؟ ولي اهل تسنن انگشت سبابه خود را درحال تشهد حركت مي‌دهند؟ پاسخ: ما شيعيان آداب و مستحبّات نماز را از روايات اهل بيت‌عليهم السلام و عمل آنها گرفته و به طوري كه فرموده و عمل كرده‌اند عمل مي‌كنيم و دستها و انگشتها را به آن گونه كه مطابق دستور پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه اطهارعليهم السلام است قرار مي‌دهيم ولي اهل تسنن بر خلاف اين عمل مي‌كنند و به دو روايت كه به چند طريق در صحيح مسلم آمده است استدلال مي‌كنند كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در تشهد نماز با انگشت سبابه اشاره كرد - واشار بأصبعه السبّابة - [119] امّا در توجيه و مقصود از آن اختلاف دارند و در كيفيت آن نيز با هم اختلاف دارند. مالكي‌ها گفته‌اند: درحال تشهّد مستحب است انگشت سبابه را به طور مكرّر حركت دهند. حنفي‌ها گفته‌اند: در آخر تشهد در حال گفتن «لا اله» انگشت را به طرف بالا ببرند ودر حال گفتن «إلّا اللَّه» پايين بياورند، يعني نمازگزار به وسيله زبان، با گفتن «لا إله» نفي الوهيت ازغير خدا مي‌كند و با اشاره به وسيله انگشت نيز نفي الوهيت از غير خدا مي‌كند و با گفتن «إلّا اللَّه» اثبات الوهيت براي خدا مي‌كند و با پايين آوردن انگشت اشاره به اثبات الوهيت براي خدامي‌كند. [بالا بردن، اشاره به نفي است و پايين آوردن اشاره به اثبات است. هماهنگ كردن قول و فعل و اعتقاد]. [120] . حنبلي‌ها گفته‌اند: هنگام تلفّظ نام خدا با انگشت سبابه اشاره كنند. شافعي‌ها گفته‌اند: هنگام گفتن «إلّا اللَّه» انگشت سبابه را بالا ببرند و در تشهّد اول تا وقت ايستادن و در تشهّد آخر تا سلام نماز همچنان انگشت را بدون حركت بالا نگهدارند [121] .

برگرداندن صورت از قبله در موقع گفتن سلام

اشاره

پرسش 22: چرا ما «شيعيان» در حالي كه صورتمان رو به قبله است فقط يك مرتبه سلام نماز را مي‌دهيم ولي اهل تسنّن صورتشان را به سمت راست و چپ برمي‌گردانند و دو سلام مي‌دهند؟ پاسخ: در فقه شيعه ثابت ومسلّم است كه نماز گزار حتي در حال سلام نبايد صورتش را از قبله برگرداند و إلّا نماز باطل مي‌شود ولي اهل تسنن با توجه به روايتي كه در كتابهايشان نقل شده است [122] مستحب مي‌دانند كه نمازگزار هنگام سلام صورتش را به سمت راست برگرداند و سلام دهد و باز صورت را به سمت چپ برگرداند و يك سلام ديگر بدهد. [123] ضمناً بعضي از آنها گفته‌اند يك سلام كفايت مي‌كند ولي اكثرشان هر دو سلام را واجب مي‌دانند و در عين حال اتفاق دارند كه اگر كسي فقط يك سلام گفت نمازش باطل نيست. [124] .

تذكر

در فقه شيعه نيز آمده است كه: مستحب است نمازگزار - چه جماعت، چه فرادي، هنگام گفتن «السلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته» با گوشه چشم يا ابرو و غير آن به طوري كه صورت از قبله بر نگردد به سمت راست اشاره كند و سلام دهد. همچنين در نماز جماعت در صورتي كه سمت چپ مأموم، مأموم ديگري باشد، مستحب است به همان نحو كه گفته شد به سمت چپ اشاره كند و سلام نماز را بدهد (ولي اين سلام دوم بر امام جماعت مستحب نيست). لازم به ياد آوري است كه بنا بر احتياط واجب با گفتن «السلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته» و با اشاره به سمت راست و چپ، نبايد قصد كنند كه حقيقتاً به كسي سلام مي‌كنند، بلي در نماز فرادي مي‌توانند به قلبشان خطور دهند كه به دو ملك نويسنده اعمال، سلام مي‌كنند و در نماز جماعت، امام مي‌تواند (جايز است) به قلبش خطور دهد كه به دو ملك نويسنده اعمال و به مأمومين سلام مي‌كند و مأموم به قلبش خطور دهد كه به امام جماعت و مأمومين سلام مي‌كند [125] .

گفتن تكبير بعد از سلام نماز

پرسش 23: چرا ما شيعيان بعد از سلام نماز، سه مرتبه تكبير مي‌گوييم و موقع گفتن تكبير دستها را بالا مي‌بريم ولي اهل تسنّن اين كار را نمي‌كنند؟ پاسخ: در فقه شيعه مستحب است بعد از سلام نماز سه مرتبه تكبير گفته شود و مستحب است هنگام گفتن هر تكبير دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرند، همانگونه كه مستحب است هنگام گفتن تكبير اوّل نماز و تكبيرهاي بين نماز دستها را بالا ببرند ولي اهل تسنّن تكبير گفتن بعد از سلام نماز را مستحب نمي‌دانند و نمي‌گويند و لذا دستهايشان را هم بالا نمي‌برند، البته هنگام گفتن تكبير اوّل نماز و تكبير قبل از ركوع و بعد از ركوع و هنگام برخاستن براي ركعت دوّم مستحب مي‌دانند دستها را بالا ببرند [126] . بن باز مفتي اهل تسنّن گفته است: در غير اين چهار مورد بالا بردن دست مشروع نيست و تصريح مي‌كند كه بالا بردن دستها بعد از سلام نماز نيز مشروع نمي‌باشد. [127] . و ظاهراً در اين تصريح نظرش به عمل شيعه بوده است و همين حرف سبب شده كه وقتي آنها مي‌بينند كه شيعيان بعد از سلام نماز دستها را بالا مي‌برند ناراحت مي‌شوند زيرا گمان مي‌كنند شيعه خلاف شرع مرتكب شده است. لازم به ياد آوري است كه: در صحيح بخاري (كتاب الأذان باب الذكر بعد الصلاة، ح 842) و صحيح مسلم (باب الذكر بعد الصلاة ح 583) رواياتي آمده مبني بر اينكه مردم در نماز جماعت، تمام شدن نماز پيامبرصلي الله عليه وآله را بوسيله شنيدن تكبير باخبر مي‌شده‌اند و معلوم مي‌شود بعد از نمازها تكبير گفته مي‌شده است.

ممانعت عبور از جلوي نمازگزار

پرسش 24: چرا ما شيعيان، هنگامي كه مشغول نماز هستيم، چنانچه شخصي از جلوي ما عبور كند مانع نمي‌شويم و عكس العمل نشان نمي‌دهيم ولي اهل تسنن گاهي درحال نماز، حتّي با تندي و خشونت از عبور اشخاص از جلوي آنها ممانعت و جلوگيري مي‌كنند؟ پاسخ: در فقه شيعه ثابت است كه اگر مكان نمازگزار در معرض عبور و مرور مردم باشد مستحب است چيزي - ولو مثل تسبيح - جلوي خود بگذارند كه ميان او و آنها حائل گردد و نمازگزار بيش از اين وظيفه‌اي ندارد، لذا چنانچه درحال نماز كسي ازجلوي ما عبور كند، مانع نمي‌شويم و عكس العملي نشان نمي‌دهيم ولي برخي از اهل تسنن مثل حنفي‌ها و مالكي‌ها به مقتضاي رواياتي كه در كتابهاي معتبرشان وارد شده است [128] عبور از جلوي نمازگزار را حرام مي‌دانند و بعضي موارد موجب بطلان نماز دانسته و گفته‌اند: نمازگزار در همان حال نماز بايد به هر نحو ممكن جلوي عابر را بگيرد و خود آنها نيز رعايت مي‌كنند. و شافعي‌ها در بعضي از موارد حرام مي‌دانند و حنبلي‌ها مكروه مي‌دانند و گفته‌اند: بهتر است با اشاره، جلوي عابر را گرفت [129] . با توجه به آنچه نقل كرديم، بر مؤمنين است كه رعايت كنند و اعتقادات فقهي آنان را محترم شمارند و موجب ناراحتي آنها نشوند و درحال نماز از جلوي آنها عبور نكنند و بدانند كه اگر بعضي از آنها با خشونت جلوي عابر را مي‌گيرند از روي غرض و عناد نيست بلكه مستند به فقه آنان مي‌باشد. لازم به ذكر است كه گفته‌اند: مسجد الحرام به لحاظ كثرت جمعيت از اين حكم استثنا شده و مسجد النبي نيز در مواقع شلوغ و قبل از شروع و در اثناي نماز كه شخص براي پيدا كردن جا در بين صفها عبور مي‌كند و بعد از نماز جماعت كه مردم درحال خروج از مسجد هستند و شلوغ است، عبور و مرور را جايز دانسته‌اند [130] .

خواندن قرآن در مسجد النبي

اشاره

پرسش 25: چرا «شيعيان» در مسجد النّبي كمتر به خواندن قرآن مشغول مي‌شوند ولي اهل تسنّن به طور چشمگيري قرآن مي‌خوانند، خصوصاً قبل و بعد از نمازها؟ پاسخ: بايد اعتراف كرد كه متأسفانه ايراني‌ها آنگونه كه شايد و بايد به خواندن قرآن مبادرت نمي‌ورزند كه اميد است اين كمبود برطرف گردد. ان شاء اللَّه. ليكن علت اين امر چند چيز است: الف - از تشكيل جلسه دسته‌جمعي براي قرائت قرآن توسط شيعيان ايراني جلوگيري مي‌كنند و مي‌گويند ممنوع است (داخل مسجد از هرگونه اجتماع ايراني‌ها ممانعت مي‌كنند). ب - شيعيان ايراني چون فارس زبان هستند اكثراً از فهم آيات قرآن محروم هستند و لذّتي كه بايد نمي‌برند و تنها براي ثواب قرآن مي‌خوانند. ج - از سوي ديگر بايد اهمّيت و ارزش خواندن قرآن، آن هم در مركز نزول قرآن و در مسجد النّبي براي آنها بيشتر تبيين شود تا اهمّيت حضور و تشرّف در مسجد النّبي را در مسجد النّبي بهتر درك كنند و در فرصتهاي مناسب و قبل و بعد از نمازها به حرفهاي غير مفيد سرگرم نشوند لااقل به ذكر و صلوات و خواندن نمازهاي نافله ونماز قضاهايي كه معمولاً به ذمّه دارند مشغول شوند. د - در سالهاي اخير توجه به قرآن در بين زائران ايراني بيشتر شده و اغلب تلاش مي‌كنند تا در مدينه و مكه حتماً قرآن را ختم كنند.

تذكر

در اينجا مناسب است تذكّر داده شود كه زوّار محترم توجه داشته باشند كه بعد از مسجدالحرام افضل مساجد، «مسجد النّبي» است و نماز در آن برابر ده هزار نماز در مساجد ديگر است. بلكه از روايات استفاده مي‌شود كه رفتن به مسجد النّبي به قصد نماز و حضور در آن مكان مقدّس في حدّ نفسه وبا قطع نظر از زيارت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و حضرت زهراعليها السلام مستحب وداراي ثواب مخصوص است. از امام صادق‌عليه السلام روايت است كه فرمود: در مسجد النّبي زياد نماز بخوانيد و تا توان داريد مشغول نماز باشيد كه براي شما خير است و بدانيد كه آدمي گاه است كه در كار دنيا زيرك است و مردم او را مَدح مي‌كنند كه فلان شخص بسيار زيرك است پس چون باشد كسي كه در امر آخرت زيرك باشد [131] . همچنين يكي از شيعيان، معروف به حضرمي مي‌گويد: امام صادق‌عليه السلام به من فرمود: در مسجد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زياد نماز بخوان و آن مقدار كه مي‌تواني به نماز بپرداز... هميشه ميّسر نيست كه به اين مكان شريف بيايي [132] . بنابراين بر شيعيان است كه قدر حضور خود را در مسجد النّبي بدانند و آدابِ بودنِ در آن مكان مقدّس را به نحو احسن رعايت كنند، ان شاء اللَّه. اما اينكه اهل تسنّن به خواندن قرآن عنايت دارند - و حق هم همين است - ظاهراً چند جهت دارد. الف - چون عرب زبانها معناي ظاهري آيات قرآن را متوجّه مي‌شوند و از خواندن آن لذّت مي‌برند لذا با رغبت به خواندن آن مشغول مي‌شوند. ب - آنها بعد از نمازهايشان دعايي مانند شيعه ندارند لذا به جاي آن به خواندن قرآن مشغول مي‌شوند. ج - برخي از آنها اصولاً براي زيارت آن طور كه بايد و شايد اهمّيتي قائل نيستند، بر همين اساس به جاي زيارت خواندن مشغول قرآن خواندن مي‌شوند.

اعتراض به دست به دعا برداشتن در مقابل قبر پيامبر

پرسش 26: چرا ما شيعيان وقتي به زيارت حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم مي‌رويم چنانچه مقابل قبر شريف زيارت بخوانيم و دست به دعا برداريم اهل تسنّن اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند براي دعا كردن به سمت قبله برگرديد و دعا كنيد وديده نشده كه آنها رو به قبر مطهّر دست به دعا بردارند و دعا كنند؟ پاسخ: در كتب روايي شيعه آمده است كه اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده‌اند: زائر پس از خواندن زيارت رو به قبله كند و دست به دعا بردارد و حاجات خود را از خداوند متعال بخواهد كه دعا به اين كيفيّت سزاوار و لايق به اجابت است [133] . بنابر اين مستحب است زائران محترم پس از زيارت رو به قبله دست به دعا بردارند و دعا كنند و حاجات خود را از خداوند متعال طلب كنند و اين امر اختصاص به زيارت حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم ندارد بلكه نسبت به زيارت ائمه بقيع‌عليهم السلام و ديگر مشاهد مشرّفه نيز جاري است. البته چنانچه زائري رو به قبله نكند و رو به قبر شريف دست به دعا بردارد خلاف شرعي مرتكب نشده است و تنها مستحبي را ترك كرده است. ولي اهل سنّت به طوري كه از كتابهايشان ظاهر است بر اين عقيده هستند كه زائر پس از زيارت وقتي مي‌خواهد براي حاجات خود دست به دعا بردارد لازم است رو به قبله كند. و آنان دست به دعا بلند كردن را در حالي كه شخص رو به قبر باشد مشروع و جايز نمي‌دانند. [134] لذا وقتي مي‌بينند كسي - هر چند غير شيعه - رو به قبر دست به دعا برداشته است منع و جلوگيري مي‌كنند و چون اينگونه دعا كردن را به زعم و گمان خود منكَر مي‌دانند نهي از منكر مي‌كنند. اميد است شيعيان اين امر مستحب را رعايت كنند تا به اجابت نزديكتر باشد و با اعتراض اهل تسنّن نيز مواجه نشوند.

خواندن نماز پشت ديوار بقيع

اشاره

پرسش 27: چرا بعضي از شيعيان هنگام خواندن نماز پشت ديوار بقيع مورد اعتراض اهل تسنن قرار مي‌گيرند؟ پاسخ: عده‌اي از اهل تسنن نماز خواندن در كنار قبر را بدعت و موجب شرك مي‌دانند [135] و به همين دليل نماز خواندن پشت بقيع را نماز در كنار قبر و در قبرستان تلقي مي‌كنند «بن باز» مفتي سابق عربستان در اين زمينه گفته است: كه هرگاه در مسجدي قبري وجود داشته باشد نماز در آن صحيح نيست [136] و گفته است: اگر كسي در كنار قبر نماز بخواند واجب است منعش كنند و جلو او را بگيرند. [137] . البته معلوم نيست چرا در مسجد النبي كه سه قبر وجود دارد و در مسجد الحرام كه آن همه انبياءعليهم السلام و غير انبياء مي‌باشد چرا نه‌تنها نماز خواندن ممنوع نشده، بلكه خواندن نماز طواف واجب شده و آن همه ثواب براي نماز در آن دو مسجد بيان فرموده‌اند؟ همچنين چه پاسخي خواهند داشت درباره عايشه كه طبق تواريخ اهل سنّت چندين سال در حجره خويش در مسجدالنبي در كنار قبر رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم و ابابكر و عمر نماز مي‌خوانده است؟ [138] . به هر حال چون آنها نماز خواندن در كنار بقيع و قبرستان احد را جايز نمي‌دانند لذا مناسب است مؤمنين رعايت كنند و به جاي اينكه نماز زيارت را در كنار بقيع بخوانند كه موجب اتهام ناروا از جانب آنها شود. آن را در مسجد النّبي بخوانند كه ثوابش معادل ده هزار نماز در خارج از مسجد النّبي است.

دو تذكر

1 - بايد توجه داشت كه برخي از اهل تسنن معتقدند كه در ساعاتي از روز خواندن نماز نهي شده و نبايد كسي نماز بخواند، يكي از آن ساعت‌ها پس از نماز صبح تا برآمدن آفتاب و ديگري بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب است. [139] و كساني كه نوعاً پشت بقيع در اين دو موقع نماز مي‌خوانند از دو جهت مورد اتهام و اعتراض قرار مي‌گيرند: يكي از جهت نماز خواندن در كنار قبور كه به گفته آنها حرام و موجب شرك است. دوم از جهت نماز خواندن در وقتي كه نهي از نماز شده است، لذا بر علاقه‌مندان به اهل بيت‌عليهم السلام است كه با اعمال خود سبب اهانت به اهل بيت‌عليهم السلام نشوند و كاري نكنند كه گفته شود اينها جعفري هستند و مسائل شرعي را رعايت نمي‌كنند يا به ديد مشرك به شيعه نگاه كنند و خلاصه زائرين محترم بايد از اهل علم سؤال كنند كه چگونه و چه وقت و كجا نماز بخوانند. [140] . 2 - ديده مي‌شود كه در مسجد النبي، عدّه‌اي بعد از تمام شدن نماز جماعت، بلافاصله بر مي‌خيزند نماز صبح خودشان را مي‌خوانند و حال اينكه اهل سنت - همان‌گونه كه قبلاً گفته شد - مي‌گويند كسي كه نماز صبح را خواند نبايد تا طلوع آفتاب نماز بخواند و آن را خلاف شرع مي‌دانند. لذا بر مؤمنين است كه رعايت كنند و چنانچه بخواهند احتياط كنند، قبل از نماز جماعت نمازشان را بخوانند و پس از آن همان نماز را به جماعت، هم بخوانند كه موجب پاداش و ثواب بيشتر خواهد بود. البته كسي كه بعد از نماز جماعت وارد مسجد مي‌شود و نماز صبح نخوانده است يا مي‌خواهد نماز تحيّت مسجد بخواند از اين حكم استثنا شده و اشكال نمي‌كنند.

بي تفاوتي نسبت به بعضي از صحابه

اشاره

پرسش 28: چرا شيعيان نسبت به برخي از صحابه بي‌تفاوت و بي‌اعتنا هستند ولي اهل سنّت اظهار علاقه مي‌كنند؟ پاسخ: شيعيان نسبت به صحابه‌اي بي‌اعتنا هستند كه مورد غضب خدا و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قرار گرفته‌اند دليل آن در كتب معتبر شيعه موجود است، و ما در اينجا به برخي از علل آن كه در كتاب «صحيح مسلم» و «صحيح بخاري» آمده است اشاره مي‌كنيم: الف - در «صحيح بخاري» آمده است كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: فاطمه عليها السلام پاره تن من است پس كسي كه فاطمه را به غضب آورد مرا به غضب آورده است. [141] . «صحيح بخاري» اين روايت را در چند مورد نقل كرده است. همچنين در همين كتاب آمده است كه: عايشه خبر داد كه فاطمه عليها السلام بعد از رحلت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از ابوبكر مطالبه ارث و آنچه از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به جاي مانده بود كرد، ابوبكر گفت: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: كسي از ما ارث نمي‌برد و آنچه ما بعد از خود بجا بگذاريم صدقه است. عايشه گويد: فاطمه‌عليها السلام غضب كرد و ابوبكر را ترك كرد و تا زنده بود با او حرف نزد و از او دوري كرد و فاطمه‌عليها السلام شش ماه بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود [142] . ب - در «صحيح مسلم» است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بالاي منبر (درحضور مسلمانان) فرمود: دختر من پاره تن من است ناراحت مي‌كند مرا آنچه او را ناراحت كند واذيّت مي‌كند مرا آنچه فاطمه را اذيّت كند [143] . اكنون سؤال مي‌كنيم كه چه اذيّتي بالاتر از اينكه حرف فاطمه‌عليها السلام را رد كنند تا آنكه مجبور شود براي اثبات مدعاي خويش شاهد و گواه ارائه دهد، و به طوري كه در «صحيح بخاري» است، حضرت اميرالمؤمنين علي‌عليه السلام نزد ابوبكر شهادت داد [144] در عين حال ابوبكر ترتيب اثر نداد و چيزي از تركه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را در اختيار فاطمه عليها السلام قرار نداد، بلي همان عايشه خبر داده است كه: بعد از ابوبكر، عمر صدقات مدينه را كه متعلّق به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بود در اختيار علي‌عليه السلام و عباس قرار داد ولي بقيه تركه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را از فدك و خيبر تحويل نداد [145] . آري اين امر نشان مي‌دهد كه صحّت ادعاي حضرت فاطمه‌عليها السلام را قبول داشته‌اند و جاي شك و ترديد نبوده است در عين حال سخن آن حضرت را ردّ كرد، و بر فرض كه چنين نبوده و آن روايت از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نباشد چه مي‌شد كه لااقل مقداري از تركه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را دراختيار پاره تن او قرار مي‌دادند. آيا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نهي كرده بود كه چيزي به دخترش فاطمه‌عليها السلام بدهند؟ آيا فاطمه‌عليها السلام اين مقدار حق نداشت؟ آيا زحمات رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم اين اندازه احترام نداشت؟ بر فرض كه تركه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم متعلق به همه مسلمانان باشد، آيا مسلمانان راضي نبودند كه چيزي از آن به فاطمه‌عليها السلام تحويل شود؟ وامّا اينكه تعدادي از اهل سنّت نسبت به برخي از صحابه اظهار محبّت و حتّي براي آنها گريه مي‌كنند اين است كه آنها به قضايا يكسويه نگريسته و تنها به رواياتي كه در كتابهاي خودشان در فضيلت برخي از صحابه نقل شده است اعتماد مي‌كنند.

مناظره

روزي يكي از اهل سنّت با من روبرو شد و پرسيد چرا شيعيان نسبت به بعضي از صحابه بي اعتنا هستند. گفتم: لا، نعم، (خير، بلي) گفت: يعني چه؟ گفتم: صحابه اي كه براي شما تعريف شده است ومعرفي كرده‌اند كه مردي با ايمان، بي‌آزار، رحيم ومهربان و خيرخواه بوده است، شيعيان هرگز نسبت به چنين صحابه‌اي بي‌اعتنا نيستند بلكه او رامدح وثنا مي‌گويند، اما صحابه‌اي را كه فاطمه‌عليها السلام را آزرده و به غضب درآورده به طوري كه تا زنده بود با او حرف نزد وشايد سبب اينكه در جواني و خيلي زود بعداز پدرش از دنيا رفت همين ناراحتي بود. بلي چنين صحابي را دوست نمي‌دارند و نسبت به او بي‌اعتنا هستند. شما هم به عنوان يك مسلمان بايد مانند شيعيان باشي، خصوصاً باتوجه به آيه مباركه قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي [146] . بگو من از شما اجر رسالت جز اين نمي‌خواهم كه محبّت را در حق خويشاوندان منظور داريد و دوستدار آل محمّدصلي الله عليه وآله وسلم باشيد. آن مرد گفت: اذيّت فاطمه‌عليها السلام جايز نيست ولي چنانچه كسي او را اذيّت كند مجوّز بدبيني و بي اعتنايي به او نمي‌شود. درجواب گفتم: آيا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نفرمود: هر كس فاطمه صلي الله عليه وآله وسلم را اذيّت كند مرا اذيّت كرده است؟ گفت: آري، اين مطلبي است كه صحيح بخاري نقل كرده است. گفتم: آيا خداوند نفرموده است: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمْ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً [147] . آنان كه خدا و رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را اذيّت كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعن كرده و از رحمت خود دور مي‌فرمايد و براي آنان عذابي با ذلّت و خواري مهيّا ساخته است. همين كه اين آيه را خواندم گوش‌هايش را گرفت و با عصبانيت و ناراحتي از من دور شد. آري سبب عدم علاقه شيعه به برخي از صحابه و هم دستان آنها همين قبيل امور است كه بعضي از آنها در كتاب‌هايي كه نزد اهل سنّت صددرصد صحيح است موجود است و هرگز غرض شخصي، يا عناد و تعصّب ندارند و از روي بي‌اطّلاعي وندانستن هم نيست و باتوجه به آنچه اشاره شد اگر غير از اين بود جاي سؤال و اعتراض بود.

ممانعت از رفتن زن‌ها به زيارت اهل قبور

پرسش 29: چرا زنان شيعه به زيارت اهل قبور مي‌روند ولي اهل سنّت از ورود زنها به قبرستان بقيع و حجون (ابوطالب) جلوگيري مي‌كنند وبين زن و مرد فرق مي‌گذارند؟ پاسخ: در فقه شيعه ثابت و محرز است كه زيارت اهل قبور براي مرد و زن مستحب است و فرقي بين زن و مرد نيست - البته مشروط بر اينكه بي‌صبري و جزع نكنند - چون غرض از زيارت اهل قبور، عبرت گرفتن و تذكّر و توجه به امر آخرت و طلب آمرزش براي اموات است و در اين امر فرقي بين زن و مرد نيست ولي بين اهل سنّت اختلاف وجود دارد. حنبلي‌ها و شافعي‌ها گفته‌اند: زيارت اهل قبور براي زنها مكروه است مطلقاً - چه پير باشند و چه جوان - مگر اينكه رفتن آنها به زيارت مفسده داشته باشد كه در اين صورت حرام است. حنفي‌ها و مالكي‌ها گفته‌اند: براي زنان سالمند كه خروجشان از منزل مفسده ندارد، زيارت مستحب است و براي زنهاي جوان كه خروجشان از منزل مفسده دارد حرام است. [148] . از اين اختلاف كه بين چهار مذهب اصلي اهل سنّت وجود دارد معلوم مي‌شود آنها دليل قابل ذكري براي عدم جواز ندارند. ولي بن باز مفتي پيشين عربستان و به تبع او پيروان وي گفته‌اند: زيارت اهل قبور براي زنها جايز نيست و حرام است. [149] . دليل بن باز بر عدم جواز، روايتي است كه در كتابهاي غيرمعروف آنها نقل شده، به اين مضمون كه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم لعن كرد زنهايي را كه قبرها را زيارت كنند. [150] . اما اين روايت از چند جهت مردود و غير قابل عمل است: الف - چهار مذهب اصلي اهل تسنّن به اين روايت عمل نكرده و طبق آن فتوا نداده‌اند و از آن اعراض كرده‌اند و اين امر نشان مي‌دهد كه روايت از جهت سند و دلالت تمام نبوده است. ب - «صحيح بخاري» و «صحيح مسلم» كه به گفته آنها صحيح‌ترين كتابها، بعد از قرآن عزيز و از كتب دست اوّل اهل سنّت است اين روايت را نقل نكرده‌اند. ج - در «صحيح بخاري» و «صحيح مسلم» كه اصحّ كتب آنهاست رواياتي وجود دارد دالّ بر اينكه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زنها به زيارت اهل قبور مي‌رفته‌اند. در يكي از آن روايات عايشه مي‌گويد: شبي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به گمان اينكه من خواب رفته‌ام از منزل خارج شد، من همراه او رفتم، آن حضرت به قبرستان بقيع رفت و مقداري ايستاد و دعا كرد و برگشت من با عجله برگشتم منزل [تا آنكه گويد] به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گفتم: من چگونه اهل بقيع را زيارت كنم؟ فرمود بگو: «السلام علي أهل الديار من المؤمنين و المسلمين و يرحم اللَّه المستقدمين منّا و المستأخرين وانّا ان شاء اللَّه بكم لَلاحقون» [151] . در روايت ديگر است كه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عبور مي‌كرد، زني را ديد كه نزد قبري گريه مي‌كند. حضرت به آن زن فرمود: «از خدا بترس و صابر باش» زن گفت: از نزد من دور شو، مصيبتي كه به من رسيده است به تو نرسيده است و آن زن رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را نمي‌شناخت وقتي رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم رفت به زن گفتند اين شخص رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بود، زن به خانه آن حضرت آمد و گفت: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم شما را نشناختم، حضرت فرمود: صبر نزد صدمه أولي است «انّما الصبّر عند الصّدمة الأولي» [152] [روايت را تلخيص كردم.] در صحيح مسلم نيز به اين روايت اشاره شده است [153] . از اين روايت نيز معلوم مي‌شود كه زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زنها، كنار قبر مي‌رفته و گريه مي‌كرده‌اند و حضرت به آن زن نفرمود چرا كنار قبر آمدي و او را نهي نكرد بلكه او را امر به صبر و تقوي نمود. همچنين دركتابهاي اهل سنّت است كه: فاطمه زهرا عليها الصلاة والسّلام، در زمان پدرش رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم وبعد از آن حضرت به زيارت قبر حمزه و شهداي احد مي‌رفت ونماز ودعا مي‌خواند وگريه مي‌كرد [154] . در وسايل الشيعه، كتاب الحج، ابواب المزار، باب 12، ضمن روايتي است كه: فاطمه زهراعليها السلام بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هر هفته دو مرتبه به زيارت شهداي احد مي‌رفت، دوشنبه و پنجشنبه. نيز اهل تسنّن نقل كرده‌اند كه: فاطمه‌عليها السلام پس از دفن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مقداري از خاك قبر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را برداشت و بوييد و اين اشعار را قرائت فرمود. ماذا علي من شمّ تربة احمد++ أن لايشمّ مدي الزّمان غوالياً صبّت عليّ مصائب لواَنّها++ صبّت علي‌الأيّام صِرْنَ ليالياً [155] . «كسي كه تربت [خوشبوي] حضرت احمد صلي الله عليه وآله وسلم را ببويد؛ نيازي نيست كه ديگر در طول زمان عطر خوشبوي غاليه ببويد» «مصائب آن چنان سنگيني بر من فرود آمده است كه اگر؛ بر روزها فروريزد همانند شبانگاهان تيره و تار خواهد شد» همچنين نقل كرده‌اند كه: عايشه در مكّه مكرّمه قبر برادرش را زيارت مي‌كرد [156] . و نيز نقل كرده‌اند كه عايشه در حجره‌اي كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبكر مدفون بودند به سر مي‌برده [و قهراً كنار قبرها نماز و دعا مي‌خوانده] تا اينكه عمر را در آنجا دفن كردند پس از دفن عمر، عايشه بين قبرها و خودش ديواري بنا كرد [157] و از عايشه نقل كرده‌اند كه گفت: هميشه در حجره مقنعه و پوشيه‌ام را بر مي‌داشتم «صورتم را باز مي‌گذاشتم» و به لباس كم اكتفا مي‌كردم تا اينكه عمر را دفن كردند، پس از دفن عمر دائماً خودم را به لباس محفوظ مي‌داشتم [روسري و پوشيه ولباسم را به طور كامل مي‌پوشيدم] تا وقتي كه بين خودم وبين قبور ديواري بنا كردم. [158] . همچنين احمد حنبل نقل كرده كه عايشه گفت: هنگامي كه داخل حجره‌ام كه رسول اللَّه و پدرم در آن دفن شده بود، مي‌شدم، لباسم را در مي‌آوردم و مي‌گفتم اينها شوهرم و پدرم مي‌باشند ولي آنگاه كه عمر با آنها دفن شد، پس به خدا قسم داخل حجره‌ام نشدم مگر اين كه لباسم را به خودم مي‌پيچيدم به خاطر حيا از عمر. [159] . از اين قضيه كه خود اهل تسنّن نقل كرده‌اند معلوم مي‌شود عايشه زائر تمام وقت قبور بوده است، چون زيارت، حضور عند المزور يعني حضور در كنار قبر است و معلوم مي‌شود نماز و عبادت نزد قبر شرك و نامشروع نيست و اينكه عايشه ديوار كشيده به خاطر اين بوده كه عمر نامحرم بود و عايشه نمي‌توانست آزادانه و بدون حجاب زندگي كند. البته عمر تا زنده بود نامحرم بود و بر عايشه لازم بود خود را از او بپوشاند نه بعد از مردن و دفن شدن او، و اين كار عايشه مبناي شرعي نداشته و ندارد و زن بايد از مرد نامحرم زنده شرم و حيا كند و خود را بپوشاند. همچنين در صحيح بخاري [160] است كه: حسن بن حسن بن علي عليهما السلام، از دنيا رفت، زن او خيمه‌اي روي قبر او زد و تا يكسال آن خيمه سر پا بود، پس از يك سال خيمه برچيده شد سپس شنيدند، ندا دهنده‌اي ندا داد كه آيا گمشده‌شان را يافتند؟ ندا دهنده ديگري پاسخ داد، بلكه نا اميد شدند، پس بازگشتند. از اين روايت معلوم مي‌شود كه درصدر اسلام حتي يك زن، آن هم از نزديكان رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم به مدت يك سال شبانه روز در كنار قبر و روي قبرستان به سر برده و آن را حرام نمي‌دانسته و صحابه و خلفا نيز او را نهي نكرده‌اند. در هر حال راجع به جواز زيارت اهل قبور براي زنها، گذشته از آنچه بيان شد، و اكثر اهل سنّت خود نوشته و پذيرفته‌اند، هم اكنون همه مسلمانان شاهد هستند كه زنان مانند مردان به زيارت قبر رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم مشرّف مي‌شوند، به زيارت قبر حضرت زهراعليها السلام در مسجد النّبي صلي الله عليه وآله وسلم در كنار حجره آن حضرت و در روضه مباركه مي‌روند و در زمان فعلي (سال 1382 ه ش) شبانه روز دو نوبت مسجد و قسمتي از روضه مباركه را براي زيارت زنها اختصاص مي‌دهند و حتي زنان غير شيعه ظاهراً دو خليفه را نيز زيارت مي‌كنند و براي آنها زيارت‌نامه مي‌خوانند، همچنين زنان شيعه وسنّي به طور مرسوم و متعارف و بدون هيچ شك و شبهه‌اي براي زيارت قبور ائمه بقيع‌عليهم السلام و ساير مدفونين در قبرستان بقيع پشت بقيع حاضر و مانند مردها زيارت مي‌خوانند. همچنين به زيارت شهداي احد مي‌روند. اكنون از اهل تسنّني كه معتقدند رفتن زنها به زيارت اهل قبور جايز نيست واجازه ورود آنها را به قبرستان بقيع و ابوطالب نمي‌دهند و مي‌گويند رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زناني را كه به زيارت قبور بروند لعن كرده است سؤال مي‌كنيم آيا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اين حكم را به دختر و همسرش نفرموده بود؟ آيا آنها حكم را مي‌دانستند و مخالفت مي‌كردند؟ آيا العياذ باللَّه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم دختر و همسر و تمام زنهايي را كه به زيارت او يا به زيارت مدفونين در بقيع و شهداي احد رفته و مي‌روند مورد لعن قرار داده است؟ هرگز. خداوند همه مسلمانان را از سخت گيري‌هاي افراد كوته‌بين و بي‌دانش و بي‌توجّه به تمام آنچه درتاريخ اسلام رخ داده است نجات دهد آمين رب العالمين.

سرچشمه اختلافات

اشاره

پرسش 30: چراما شيعيان با «اهل تسنن» اختلاف پيدا كرده‌ايم و سرچشمه اختلاف كجا و از چه زماني شروع شده است؟ پاسخ: سرچشمه اختلاف و زمان پيدايش آن بحسب ظاهر از آن وقتي است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در بستر بيماري و در حال احتضار بود و عدّه‌اي از رجال كه در بين آنها عمر بن خطاب نيز بود، نزد آن حضرت جمع بودند. در صحيح بخاري هفت روايت با اندك تفاوتي نقل شده كه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در آن حال بيماري فرمود: بياييد و كاغذي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد، عمر بن خطاب گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه كرده است و كتاب خدا نزد ما موجود است و همان كتاب خدا ما را كفايت مي‌كند، همين كه عمر اين حرف را زد، بين حاضرين اختلاف افتاد و كار به نزاع و خصومت كشيد و هر كس چيزي مي‌گفت، برخي مي‌گفتند كاغذ بياوريم تا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بنويسد و برخي حرف عمر را مي‌زدند و همهمه و سر و صدا بالا گرفت، حضرت فرمود: «قُومُوا عَنّي» از نزد من برخيزيد و دور شويد، سزاوار نيست نزد من با هم نزاع كنيد، ابن عباس خارج شد و سخت گريه مي‌كرد و مي‌گفت: همه مصيبتها از اينجا شروع شد كه نگذاشتند رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نامه بنويسد و بين او و نوشتن نامه حائل شدند. اين روايت در صحيح بخاري در هفت مورد با كمي تفاوت آمده است. 1 - در كتاب «العلم» [161] با جمله: قال عمر: ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم غلبه الوجع و عندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا... آمده است. «عمرگفت درد بر پيامبر غلبه كرده و كتاب خدا نزد ما موجود است و كفايت مي‌كند ما را پس بين حاضرين اختلاف افتاد.» 2 - در كتاب «الجهاد و السير» [162] آمده است. در اين روايت است كه: «ابن عباس زياد گريه كرد بطوري كه ريگها از اشك چشم او تَر شد» نيز در اين روايت است كه حاضرين با هم نزاع كردند: «فتنازعوا». 3 - در كتاب «الجزية و الموادعة» [163] آمده و اين روايت شبيه روايت قبل است. 4 - در كتاب «المغازي» [164] آمده است اين روايت و روايت دوم با كمي اختلاف نقل شده است. 5 - در كتاب «المغازي» [165] آمده و شبيه روايت دوم است. 6 - در كتاب «المرض» [166] آمده و در اين روايت است كه: «لمَّا حُضِرَ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، قال النبي صلي الله عليه وآله وسلم «هَلُّمَ اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده» فقال عمر: ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب اللَّه فاختلف اهل البيت فاختصموا...» 7. در كتاب «الاعتصام بالكتاب و السنة» [167] آمده است، اين روايت مانند روايت قبل است. در اينجا از باب نمونه يكي از آن روايات را عيناً مي‌آورم. عن ابن عباس قال: «لمَّا حُضِرَ النّبي صلي الله عليه وآله وسلم و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، قال: «هَلُّمَ اَكتُب لكم كِتاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعدَه» قال عُمر: إنَّ النّبي صلي الله عليه وآله وسلم غَلَبَه الوَجَع و عِنْدَكُم القُرآنُ، فحسبُنا كتابُ اللَّه. و اختلفَ اَهْلُ البَيتِ. اخْتصَمُوا، فَمنهم من يقول: قَرِّبُوا يَكتب لكم رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كتاباً لن تَضِلُّوا بَعْدَه، و منهم مَن يقولُ ما قالَ عُمر، فَلَمَّا اَكثَروا اللَّغَطَ [168] وَ الاخْتلافَ عند النَّبي صلي الله عليه وآله وسلم قال: «قُومُوا عَنّي» قال عُبيدُ اللَّه: فكان اِبْنُ عَبَّاسٍ يَقولُ: اِنَّ الرَّزيَّةَ كُلَّ الرَّزيَّةِ ما حالَ بَينَ رَسُول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و بَيْنَ اَن‌يكتُب لَهُم ذلك‌الْكِتابَ مِنْ اِخْتِلافِهِم ولَغَطِهِم.» [169] . ابن عباس گفت: وقتي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه [آن حضرت] مرداني بودند و در بين آنها عمر بن الخطاب نيز حضور داشت، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بياييد بنويسم براي شما نوشته‌اي كه بعد از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه كرده و نزد شما قرآن هست، پس كتاب خدا ما را كفايت مي‌كند، و كساني كه در خانه بودند اختلاف كردند، با هم خصومت و دشمني كردند، پس برخي مي‌گفتند: بياوريد تا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كتابي بنويسد، كه بعد از آن گمراه نشويد، و برخي حرف عمر را مي‌زدند، پس وقتي همهمه و سر و صدا را زياد كردند ونزد آن‌حضرت‌اختلاف نمودند، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخيزيد» عبيداللَّه [راوي حديث]گويد: پس ابن عباس مي‌گفت: بدرستي كه مصيبت و همه مصيبتها آن است كه حائل شد بين رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و بين اينكه براي آنها آن نوشته را بنويسد از جهت اختلاف آنها و همهمه و سر و صداي آنها. اين روايات در صحيح‌ترين كتابهاي اهل تسنن موجود است. [170] و به چند مطلب بسيار مهمّ و غير قابل انكار دلالت دارند: اول اينكه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كساني را كه دور بسترش جمع بودند و همه مسلمانان را در معرض ضلالت و گمراهي مي‌ديد و به حاضرين خطاب كرد و فرمود: بنويسم تا شما هرگز گمراه نشويد. «لن تضلّوا ابداً». دوم اينكه: وقتي نامه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نوشته نشد، قهراً حاضرين يعني كساني كه گرد بسترش جمع بودند از ضلالت و گمراهي مصون نماندند، چون آنچه طبق فرموده آن حضرت آنها را از گمراهي نجات مي‌داد همان نامه بود كه نوشته نشد. سوم اينكه: اختلاف در همان جلسه و از همان زمان شروع شد. «فاختلفوا». چهارم اينكه: نزاع و كشمكش و خصومت و دشمني از همان موقع و در همان جلسه شروع شد. پنجم اينكه: حرف عمر و سر و صداها پس از آن، چنان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را با آن حال بيماري، ناراحت كرد كه فرمود: از نزد من برويد و آنان را طرد كرد، «قُومُوا عنّي». ششم اينكه: ابن عباس كه خود حاضر و ناظر ماجرا بود و از سويي اهميّت آن نوشته را مي‌دانست و مي‌فهميد شديداً از وضع پيش آمده گريه مي‌كند و از حوادث تلخ و تأسف باري كه بعدها دامن گير اسلام و مسلمانان مي‌شود ناراحت است و تصريح مي‌كند كه همه گرفتاريها، همه مصيبتها از حائل شدن بين رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و نوشتن آن حضرت بوجود آمد. بنابراين به نظر مي‌رسد، سرچشمه همه اختلافات و خصومتها، كه بين مسلمانان رخ داد از همين‌جا سرچشمه گرفته است.

به اين مناظره توجه فرماييد

روزي يك نفر از سلفي‌ها بطور اهانت‌آميزي خطاب به اين جانب گفت: همه شما در ضلالت و گمراهي هستيد و تقصير با علما و بالخصوص شيخ كليني صاحب اصول كافي و مجلسي صاحب بحار است. گفتم: از رحمت خدا دور باد كسي كه باعث ضلالت و گمراهي مسلمانان شد. بعد گفتم: تو حاضري كسي را كه سبب ضلالت و گمراهي مسلمانان شد بشناسي و از او بيزاري بجويي؟ گفت: البته كه حاضرم. گفتم: صحيح بخاري را قبول داري و تمام روايات او را صحيح مي‌داني؟ گفت: بلي ما صحيح بخاري را بعد از قرآن صحيح‌ترين كتابها مي‌دانيم و همه روايات آن درست و صحيح است. گفتم: به صحيح بخاري مراجعه كن، هفت روايت نقل كرده مبني بر اينكه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم در همان بيماري كه از دنيا رفت، به عدّه‌اي كه دور بسترش جمع بودند فرمود: كاغذ بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد، يك نفر از حاضرين گفت: درد بر رسول اللَّه‌غلبه كرده است و قرآن براي ما كفايت مي‌كند و اين حرف سبب شد بين حاضرين اختلاف و نزاع بوجود آمد و سرانجام رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: برخيزيد برويد و نامه نوشته نشد، گفتم: آيا حاضر هستي اين شخص را كه در اين روايات معرفي و نام برده شده شناسايي و از او تبرّي جويي؟ آيا طبق اين روايات سبب ضلالت جمعي از مسلمانان همان شخص نشد؟ آيا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در صدد نبود چيزي بنويسد كه امتش در ضلالت و گمراهي نيفتند؟ او ساكت ماند و حرفي نزد، گفتم: برو كتاب صحيح بخاري را مطالعه كن تا بر تو معلوم شود منشأ ضلالت چه كسي بوده است. آيا مرحوم كليني يا مرحوم مجلسي يا ديگر علماي شيعه هستند يا آن كسي است كه شما به او دل بسته‌ايد. گفت: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مي‌توانست بعد از رفتن آن عدّه، كاغذ بطلبد و نامه را بنويسد چرا چنين نكرد؟ گفتم: آن كس كه گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه كرده و مانع نوشتن نامه شد، بذر شبهه را پاشيد و بر فرض كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بعد از رفتن آن عدّه، نامه‌اي مي‌نوشت، مي‌گفتند نامه و نوشته اعتبار ندارد و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اين نامه را در حال عادي «و العياذ باللَّه» در كمال عقل ننوشته است و نمي‌گذاشتند به آن عمل شود. سرش را به زير انداخت و حرفي نزد.

مناظره ديگر

با دو نفر ديگر صحبت از اختلاف مسلمانان و آثار سوء آن شد و من اشاره به همين روايت كردم و گفتم: شما اهل تسنن ما «شيعيان» را رافضي و گمراه مي‌دانيد اما نمي‌گوييد و از بزرگانتان سؤال نمي‌كنيد كه چه كسي بذر گمراهي و اختلاف را پاشيد، چه كسي از نوشتن نامه توسط رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جلوگيري كرد؟ گفتند: چنين نيست و نفرين كردند كسي را كه در بين مسلمانان بذر اختلاف بپاشد. اينجانب نيز آمين گفتم، سپس گفتم: پس به صحيح بخاري باب «قول مريض» «قوموا عني» و غير آن مراجعه كنيد و ببينيد در كنار بستر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چه كساني بودند و چه گفتند و چه كسي سبب شد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نامه‌اي كه مي‌خواست بنويسد، ننوشت و چرا ابن عباس گريه كرد؟ در اينجا متوجه قضيه شدند و گفتند: بالاخره مسلمانان بايد به كتاب خدا و به سنّت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عمل كنند و اينها هم در اختيار ما است. گفتم: اولاً ما «شيعيان» همين حرف را مي‌زنيم و مي‌گوييم و معتقديم كه بايد به كتاب خدا و به سنت رسول خدا - كه از طريق اهل بيت آن حضرت ثابت و محرز شده - عمل كرد، ولي اين حرف بر خلاف حرف عمر است كه گفت «حسبنا كتاب اللَّه» كتاب خدا ما را كفايت مي‌كند، يعني نيازي به نوشته رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم نداريم. ثانياً اگر حرف عمر درست بود و كتاب خدا كفايت مي‌كرد پس چرا اختلاف بوجود آمد؟ چرا مسلمانان بلكه خود صحابه گرفتار جنگ با يكديگر شدند؟ مگر علي ابن ابي‌طالب‌عليه السلام از صحابه و خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبود؟ مگر طلحه و زبير و معاويه از صحابه نبودند؟ مگر عايشه همسر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبود؟ مگر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قرآن را همراهش برد؟ علاوه بر اينها اگر كتاب خدا - قرآن - كفايت مي‌كرد، پس چرا شما خود را اهل سنت مي‌دانيد؟ گفتند: بالاخره هر چه بوده و هر چه واقع شده ما فعلاً نبايد به مسلمانان صدر اسلام بد بگوييم چون آنها مسلمان و گوينده لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بوده‌اند. گفتم: اگر بدگويي به گوينده لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جايز نيست پس چرا شما اهل تسنن به اندك چيزي به شيعه بد مي‌گوييد، به محض اينكه مي‌خواهند طبق فقه خودشان بر چيزي كه سجده صحيح است، سجده كنند آنان را مشرك مي‌خوانيد، آنان را كه ايراني هستند مجوسي مي‌خوانيد؟ گفتم: شما نبايد به برخي از اعمال شيعه نگاه كنيد كه طبق مذهبتان جايز نيست و نبايد فوراً حكم به شرك و كفر شيعه بكنيد، بعد گفتم: برخي اعمال است كه در فقه شيعه جايز است، برخي حتي مستحب است، مانند نماز خواندن در كنار قبور ائمه معصومين‌عليهم السلام ولي طبق فقه و نظر برخي از شما جايز نيست، شما چرا بدون بررسي و به محض اينكه چنين اعمالي را از شيعه ديديد، آنان را مشرك و كافر مي‌خوانيد؟ چرا در مدارس شما به بچه‌ها و جوانها تعليمات ضد شيعه مي‌دهند، بطوري كه وقتي ما را مي‌بينند با چشم دشمني و بغض و كينه بما نگاه مي‌كنند، چرا در اين موارد كه برخي اعمال از شيعه و خصوصاً از ايرانيها مي‌بينيد دليل و وجه آنرا سؤال نمي‌كنيد؟ در اينجا احساس شرمندگي كردند و گفتند: جايز نيست به مسلمان تهمت زد و در فهم آيات هم بايد به شأن نزول آنها مراجعه كرد. گفتم: پس بدانيد اگر بنا باشد به ظاهر نگاه كرد و قضاوت نمود ما هم مي‌توانيم به ظاهر نگاه كنيم و حرف بزنيم. سپس گفتم: در صحيح مسلم است كه: وقتي سوره مباركه جمعه نازل شد و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اين آيه را قرائت فرمود: وَ آخَرينَ مِنهُم لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِم [171] . و [نيز بر جماعتهايي] ديگر از ايشان كه هنوز به آنها نپيوسته‌اند. مردي از حاضرين گفت: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مراد از آخرين، در اين آيه چه كساني هستند؟ آن حضرت جواب او را نداد، باز سؤال كرد، حضرت جواب نداد، باز سؤال كرد، حضرت فرمود: سلمان فارسي حاضر است؟ پس دست مبارك خود را بر سلمان گذارد و فرمود: اگر ايمان در ثريّا باشد مرداني از اينها به آن دست مي‌يابند «فوضع النبي صلي الله عليه وآله وسلم يده علي سلمان ثم قال: لو كان الايمان عند الثريّا لناله رجال من هولاء.» [172] . علاوه بر اين آيه، در همين كتاب از ابو هريره نقل كرده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «لو كان الدين عند الثريا لذهب به رجل من فارس (او قال) من ابناء فارس حتّي يتَناوَلَهُ» اگر دين نزد ثريا باشد مردي از فارس (يا) از فرزندان فارس به آن دست مي‌يابد [173] . گفتم: صحيح مسلم كه اين دو روايت را نقل كرده چاپ رياض و در عربستان منتشر شده و در هتل موجود است اگر قبول نداريد بروم كتاب را بياورم، گفتند: قبول داريم و صحيح است. گفتم: پس ايرانيها نه تنها مذموم نيستند بلكه ممدوح و مورد تأييد خداوند و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هستند خنديدند و گفتند: همه اينها صحيح است اما ايرانيها كارهايي مي‌كنند كه در دين نيست ونبايد انجام دهند مانند: گنبد و بارگاه روي قبور ساختن، در كنار قبور نماز خواندن، شمع روشن كردن، دخيل بستن و... گفتم: اوّلاً اين كارها شرك و كفر نيست، بلكه برخي از اين اعمال در فقه شيعه مستحب است، ثانياً اين قبيل اعمال اختصاص به شيعيان ندارد، مسلمانان مصر كه اهل تسنن هستند روي قبور بزرگان دين، ساختمان ساخته‌اند مسلمانان شام، لبنان، عراق و غير اينها همه يا اكثر آنها اهل تسنن هستند و چنين اعمالي را دارند و انجام مي‌دهند، چرا شما همه حمله‌ها و تهمتها را متوجه شيعه و ايرانيها نموده‌ايد؟ گفتند: در واقع تقصير با بزرگان ما است كه حقايق را آنطور كه هست نمي‌گويند و تنها همين كارهاي شيعه را كه تنها در فقه گروهي خاص بدعت و حرام است به مردم مي‌گويند و ما تقصير نداريم و با عذر خواهي خداحافظي كردند و بعد هم هر وقت آنها را مي‌ديدم سلام و تعارف مي‌كرديم و با گرمي برخورد داشتيم و الحمد للَّه.

گفتن «يا رسول الله» و «يا علي» و... شرك است

اشاره

پرسش 31: چرا ما «شيعيان» وقتي مي‌گوييم يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و يا علي‌عليه السلام و مانند اينها اهل تسنن به ما اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند صدا زدن كسي كه از دنيا رفته شرك است و فقط بايد خدا را خواند و فقط گفتن يا اللَّه بي اشكال است؟ پاسخ: منشأ و اصل اين اعتراض و اين تهمت، حرف ابن تيميه وبن باز است كه‌گفته‌اند: صدازدن وخواندن اموات شرك و كفر است: «و دعاء الاموات... من الشرك باللَّه و الكفر به» [174] ولي اوّلاً ملاك اسلام و مسلمان بودن انسان گفتن شهادتين است، يعني كسي كه شهادتين را به زبان جاري كرد مسلمان است و جان و مالش محترم مي‌باشد و به اين چيزها از اسلام خارج نمي‌شود. در صحيح بخاري از عمر بن الخطاب نقل كرده كه: «قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اُمِرتُ أن اقاتل الناس حتّي يقولوا: «لا اله الا اللَّه» فمن قال «لا اله الا اللَّه» عَصَمَ منّي ماله و نفسه الا بحقّه و حسابه علي اللَّه» [175] . رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: من مأمور شدم با مردم جنگ كنم تا بگويند: «لا اله الا اللَّه» پس كسي كه «لا اله الا اللَّه» گفت، مال و جانش مصون است مگر كاري بكند كه مستحق مجازات شود. [مانند ظلم به غير يا قتل نفس محترمه]. و حساب او با خدا است. همين روايت با سندهاي مختلف در صحيح مسلم از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم آمده است. [176] . ثانياً در صحيح بخاري است كه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در جنگ بدر امر فرمود اجساد بيست و چهار نفر از كشته شده‌هاي قريش را در چاهي از چاه‌هاي بدر ريختند و آن حضرت پس از سه روز در حالي كه اصحاب همراه بودند، تشريف آورد كنار آن چاه ايستاد و يكايك آنها را به اسم و اسم پدر صدازد و فرمود: يا فلان پسر فلان، يا فلان پسر فلان آيا مسرور نمي‌شديد اگر اطاعت خدا و رسول خدا را مي‌نموديد؟ بدرستي كه ما حقانيت آنچه را خدا بما وعده داده بود يافتيم، آيا شما حقانيت آنچه را خدا به شما وعده داده بود يافتيد؟ عمر گفت: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم با اجساد بي روح صحبت مي‌كني؟ حضرت فرمود: قسم به آن كسي كه جان محمد در دست او است، شما در شنيدن آنچه من مي‌گويم، شنواتر از آنها نيستند. [يعني همانگونه كه شما زنده‌ها صداي مرا مي‌شنويد آنها نيز مي‌شنوند] «اِنّ نَبيّ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اَمَرَ يومَ بَدرٍ بأربعَةٍ و عشرين رجُلاً مِن قُريش فَقُذفُوا في طَوِيٍّ مِنْ أطْواءٍ بَدْرٍ خَبيث مُخْبِثٍ، وكان اذا ظهر علي قومٍ اقام بالعرصة ثَلاث ليالٍ... ثم مشي و تبَعهُ اَصحابُه... حتي قامَ علي شفة الرَّكّي فَجَعَلَ يُناديهم بأسمائهم وَ أسماء آبائهم، يا فُلان بن فُلان، و يا فُلان بنَ فلانٍ، أيَسرُّكُم أنكّمُ اَطَعْتُمُ اللَّه و رَسُولَهُ؟ فانّا قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدنا رَبُّنا حقّاً فَهَل وَجَدْتُم ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حقّاً؟ قال: فَقالَ عُمر: يا رسولَ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ما تُكَلّم من اَجساد لا اَرواحَ لَها، فقال رَسُول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم «وَ الّذي نفس مُحّمدٍ بِيَدِهِ ما اَنتُمْ بِاَسْمَعَ لِما اَقُولُ مِنْهُم» [177] . همين مطلب را در چند روايت ديگر با اين عبارت نقل كرده كه: «ثم قال النبي صلي الله عليه وآله وسلم: انهّم الآن يَسمَعُون ما اقُول». رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كنار چاه بدر ايستاد و فرمود: آنها الآن آنچه من مي‌گويم مي‌شنوند. همچنين رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در زيارت اهل قبور، اموات را صدا زد و خطاب به آنها فرمود: «السلام عليكم يا اهل القبور، يغفر اللَّه لنا و لكم، انتم سلفنا و نحن بالاثر»؛ [178] «سلام بر شما اي اهل قبور خداوند ما و شما را بيامرزد شما پيش از ما بدرود حيات گفتيد و ما به دنبال شما مي‌آييم.» نيز نقل كرده‌اند كه عبداللَّه پسر عمر در زيارت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبكر و عمر گفته است: «السلام عليك يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم السلام عليك يا ابابكر، السلام عليك يا ابتاه» [179] . ثالثاً همه مسلمانان در سراسر جهان در تشهد تمام نمازهايشان، مي‌گويند: «السلام عليك ايّها النبي و رحمة اللَّه...» يعني: سلام بر تو يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم. اگر بنا باشد گفتن يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، يا علي‌عليه السلام، يا حسن‌عليه السلام و يا حسين‌عليه السلام و مانند اينها شرك باشد، اگر بناباشد صدا زدن اموات حرام و موجب شرك و كفر بشود بايد العياذ باللَّه‌گفته شود صدا زدن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كشته شده‌هاي قريش را و صدا زدن اهل قبور را نبايد انجام مي‌داد، عبداللَّه عمر كه گفت يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يا ابابكر، يا ابتاه، و آنها را صدا زد - طبق گفته ابن تيميه و بن باز - مشرك است. همچنين همه مسلمانان كه در تشهد نمازها از دور و نزديك رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را مخاطب قرار مي‌دهند و به او سلام مي‌كنند، و مي‌گويند: «السلام عليك ايها النبي» سلام بر تو يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم همه العياذ باللَّه مشرك و كافر هستند.

مناظره كوتاه

در صحن مسجد النبي صلي الله عليه وآله وسلم بعد از نماز، صورت به سمت مرقد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گفتم: السلام عليك يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، يك نفر كنارم بود، گفت: چرا با اين فاصله زياد يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گفتي؟ از فاصله زياد، صدا زدن و يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گفتن جايز نيست؟ گفتم: مگر تو همين جا در تشهد نمازت نگفتي، السلام عليك ايها النبي و رحمة اللَّه؟ گفت: آري. گفتم: آيا معناي يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم با معناي يا أيها النبّي فرق مي‌كند؟ كمي فكر كرد و گفت: خير فرقي نمي‌كند. گفتم: پس چرا اعتراض كردي؟ چرا گفتي جايز نيست؟ گفت: ببخشيد و رفت. البته گاهي مي‌گويند اموات نمي‌شنوند، گاهي مي‌گويند صدا زدن آنها عبادت آنها است، ولي پاسخ همان است كه از فعل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و از كتابهاي معتبر نزد خودشان نقل كردم و هرگز كسي با گفتن يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و يا علي‌عليه السلام و مانند اينها قصد عبادت و پرستش آنان را ندارد. از همه اينها گذشته اهل تسنن، حتي خود ابن تيميه و بن باز اعتراف‌كرده‌اند كه‌اموات سلام‌زائر رامي‌شنوندوخداوند روح آنهارابه‌آنها بازمي‌گرداند تاجواب‌سلام‌زائرين‌خودرا بدهند. [180] . در عين حال همين ابن تيميه و بن باز در جاي ديگر گفته‌اند: صدا زدن اموات، عبادت اموات است و موجب شرك و كفر است. [181] . اما همان گونه كه قبلاً گفته شد كدام مسلمان است كه اموات را عبادت كند؟ كدام مسلمان است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يا علي‌عليه السلام يا ديگر ائمه عليهم السلام را بعنوان خالق، رازق، شفا دهنده و ربّ و معبود، صدا بزند و او را بخواند؟ خلاصه بايد به آنها گفت: معناي شرك اين است كه كسي را در عرض و رديف خدا بداني، اما كسي كه در طول ديگري كار مي‌كند، مثل شاگرد نسبت به استاد، شريك او محسوب نمي‌شود. در خارج مسجد النبي شنيدم يك نفر از آنها (ظاهراً افغاني بود و در مدارس مدينه درس مي‌خواند) به يك نفر ايراني مي‌گفت: شما مي‌گوييد «يا علي‌عليه السلام» و علي‌عليه السلام را خدا مي‌دانيد و از او چيز مي‌خواهيد، ايراني دستش را به سمت آسمان بالا برد و اشاره كرد و گفت: آن علي كه بگويد من خدا هستم، من چنين علي را اصلاً قبول ندارم، اينجانب ديدم آن مرد ايراني با صداي بلند جواب او را داد لذا توقف نكردم.

مناظره مفصل

يك نفر از آنها به اينجانب گفت: شيعيان، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه بقيع عليه السلام را عبادت مي‌كنند و رو به قبر آنها مي‌ايستند و دست به دعا بلند مي‌كنند و از آنها حاجت مي‌طلبند، شفاي بيمارانشان رامي‌طلبند، و ساير حاجاتشان را از آنها مي‌خواهند. گفتم: شيعيان مي‌گويند: «اِنَّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي للَّه رب العالمين»؛ «همانا نمازم و پرهيزگاري و عبادتم و زندگي و مرگم براي خداوند، پروردگار عالميان است.» نيز شب‌هاي جمعه دعاي كميل مي‌خوانند و مي‌گويند «الهي و ربي من لي غيرك أسئله كشف ضريّ و النظر في أمري»؛ «اي خداي من و اي پروردگار من جز تو كه را دارم كه رفع گرفتاري و توجه در كارم را از او درخواست كنم.» همچنين در ضمن دعاهايشان آيه شريفه «اَمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه و يكشف السوء» [182] مي‌خوانند [183] . و تو چگونه چنين تهمتي را به شيعه مي‌زني؟ بيا ايران، خراسان و ملاحظه كن مسجد بزرگ گوهرشاد جلو مرقد امام رضاعليه السلام ساخته شده و در تمام اوقات نماز، هزاران زن و مرد، پير و جوان به نماز مي‌ايستند در حالي كه قبر مقدس امام رضاعليه السلام پشت سر آنها قرار گرفته است. هرگز شيعه امامان معصوم خود را عبادت نكرده و نمي‌كند و اينكه گاهي رو به قبر آنها دست به دعا بر مي‌دارند. اوّلاً در كتابهاي زيارتي آمده كه مستحب است بعد از زيارت براي دعا رو به قبله كنند و دست به دعا بر دارند، ولي توجه ندارند، ثانياً در صورتي هم كه رو به قبر ايستاده، دست به دعا بلند كنند، اين طور نيست كه از صاحب قبر و از غير خدا حاجت بخواهند بلكه در همان حال نيز از خدا حاجات خود را مي‌طلبند و اگر هم از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يا از ائمه‌عليه السلام بخواهند، بعنوان واسطه و وسيله مي‌خواهند، يعني از آنها مي‌خواهند كه آنها از خداوند متعال بخواهند دعايشان مستجاب و حاجاتشان را برآورد و هيچ يك از شيعيان و پيروان اهل بيت‌عليهم السلام معتقد نيستند كه شخص رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم يا ائمه‌عليه السلام حاجتشان را برآورده مي‌كند يا بيمارشان را شفا مي‌دهد بلكه همگي معتقدند كه شفا و نصرت و تمام امور و تمام خيرات بدست خداوند متعال است. گفت: مشركين نيز بتها را واسطه قرار مي‌دادند و الَّذِينَ اتَّخَذوا مِنْ دُونه اَولياءَ ما نَعبدُهُم اِلّا لِيُقَرِّبُونا اِلي اللَّه زُلْفاً [184] . آنانكه غير خدا را [چون بتان] بدوستي و پرستش گرفتند و گفتند ما آن بتان را نمي‌پرستيم مگر براي اينكه ما را هر چه بيشتر به درگاه خدا نزديك گرداند. و شيعيان هم امامان خود را واسطه قرار مي‌دهند كه آنان را بخدا نزديك كنند. گفتم: جواب تو را خود آيه داده است و فرق آنها را با شيعه با جمله «وما نعبدهم» بيان فرموده است، زيرا آيه شريفه فرموده است: مشركين بتها را پرستش و عبادت مي‌كرده‌اند. و شرك آنها بجهت عبادت كردن بتها بوده است ولي شيعيان هرگز غير خدا را عبادت و پرستش نمي‌كنند، و براي امامان خويش هرگز سجده نمي‌كنند، روزه نمي‌گيرند، نذر نمي‌كنند و.... بعد گفتم: اگر شما فقط يك كتاب فقهي يا يك رساله عملي فقهاي شيعه را مي‌ديدي هرگز چنين حرفي نمي‌زدي، زيرا در تمام كتابها و رساله‌هاي عملي شيعيان است كه نماز بايد قربةً الي اللَّه خوانده شود، و الا باطل است، روزه، حج، زكات، صدقات، نذر و ساير عبادات، بايد به قصد قربت وللَّه انجام شود و در غير اين صورت باطل است. گفت: ما ظاهر برخي اعمال شيعه و گفته‌هاي آنها را مي‌بينيم و بما هم گفته‌اند، شيعيان بجاي يا اللَّه، يا علي مي‌گويند و بجاي اينكه از خدا مدد بطلبند از علي و حسين و ابوالفضل مدد مي‌طلبند. گفتم: اوّلاً صدا زدن آنها هرگز عبادت كردن آنها نيست زيرا عبادت به معناي تذلّل و تعظيم در برابر غير است بقصد اينكه او ربّ و پروردگار و خالق و رازق است و شيعه هرگز در برابر غير خدا تذلل و تعظيم به اين قصد نمي‌كند و تو خود هم اين معنا را از اعمال و دعاهاي شيعيان مي‌فهمي، بعد گفتم: شب جمعه دعاي كميل مي‌خوانند، در ماه مبارك رمضان دعاي افتتاح و ابوحمزه مي‌خوانند، شبهاي قدر دعاي جوشن كبير مي‌خوانند كه صد بند و در هر بند يك بار مي‌گويند: «سبحانك يا لا اله الا انت، الغوث الغوث خلّصنا من النار يا رب» و اين دعاها در مفاتيح الجنان موجود است. گفت: بما گفته‌اند شيعيان خلفاي راشدين را سب و لعن مي‌كنند، آيا اين حرف صحيح است؟ گفتم: اوّلاً در روايات شيعه از شتم و سبّ و لعن مؤمن نهي شده است و ائمه ما «شيعيان» فرموده‌اند: اگر كسي شخصي را لعن كند، آن لعن مي‌رود به سمت آن شخص، پس چنانچه لعن او بجا و بمورد بوده و او استحقاق لعن داشته است مانعي ندارد «صَدَر مِن اَهْلِهِ وَ وَقَعَ فِي مَحَلَّه» ولي اگر لعن آن شخص بجا نبوده و او استحقاق نداشته است، لعن بر مي‌گردد به خود لعن كننده [185] و لذا اين مسائل موجب حكم خاص و اعتراض و چون و چرا نمي‌شود. ثانياً بگو بدانم آيا علي بن ابيطالب عليه السلام از خلفاي راشدين و از اهل بهشت هست يا خير؟ گفت: البته كه او از اهل بهشت و از خلفاي راشدين است. گفتم: پس چرا معاويه او را دشمن مي‌داشت، چرا با او جنگ كرد و چرا معاوية بن ابي سفيان مردم را بخاطر اينكه علي بن ابيطالب صلي الله عليه وآله وسلم را سبّ نمي‌كردند مؤاخذه مي‌كرد و امر مي‌كرد كه آن حضرت را سبّ كنند. «قال: اَمَرَ معاوية بن ابي سفيان سعداً فقال: ما مَنَعك اَن تَسُّبَ اَبَا التراب؟» [186] . همچنين چرا آل مروان كه حاكم مدينه منوره شدند به صحابه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم امر مي‌كردند كه علي بن ابيطالب عليه السلام را شتم و لعن كنند. «اُستُعمل عَلي المدينة رجل من آل مروان: قال: فدعا سَهلَ بن سعد، فأمره أن يشتم علَيّاً، قال: فَأبي سَهْل. فقال له: اَمَّا اِذا اَبَيْتَ فَقُل: لَعَن اللَّه اَبا التُرَّابِ. فقال سهل...» [187] . آيا سبّ و لعن علي عليه السلام از شرك و كفر بدتر است يا نيست؟ ثالثاً: آنچه مسلّم و قطعي است سبّ و لعن مؤمن و اهل بهشت حرام است و هيچ مسلماني حاضر به سبّ و لعن اهل بهشت نمي‌شود و لذا شيعه، معاويه و آل مروان را به همين جهت كه سبّ و لعن علي‌عليه السلام را نمودند و با او دشمني كردند، قبول ندارد و نسبت به آنها بدبين است. گفت: چنين روايتي نيامده كه معاويه سبّ كرده باشد، يا آل مروان چنين امر و دستوري داده باشند. گفتم: صحيح مسلم را مطالعه كن تا به تو ثابت شود. گفت: نگاه مي‌كنم ولي صحت اين مطلب خيلي بعيد است. گفتم: در جايي كه در بصره با آن حضرت جنگ كردند، در صفين با او جنگ كردند در نهروان با او جنگ كردند و سرانجام هم در مسجد او را شهيد كردند سبّ و لعن او بر آنها امري سهل و غير مستبعد است. در اينجا سر به زير انداخت و گفت: من اين مسأله را حتماً پي‌گيري مي‌كنم. گفت: در كتابي خواندم كه شيعيان بُزِ زَرْد رنگي را مي‌آورند و دورش حلقه مي‌زنند و او را به عنوان امّ المؤمنين عايشه توهين و مسخره مي‌كنند، اين داستان تا چه اندازه صحت دارد؟ گفتم: يكي از تهمت‌هايي كه به شيعيان زده و در كتابها نوشته‌اند همين مطلب است كه من هم در كتابهاي ضدّ شيعه ديده‌ام ولي روح شيعه از چنين قضيه‌اي اطلاع ندارد و مي‌تواني از هر ايراني كه اينجا هست سؤال كني و اين قضيه كذب است. چون صحبت طولاني شده خسته شدم، اگر مطلب ديگري هست بماند براي فردا، گفت: بلي چند سؤال ديگر دارم كه مايل هستم بدانم، گفتم: وعده ما و شما فردا بعد از نماز ظهر، در همين مكان و خداحافظي كرديم و رفتيم. روز بعد با يك نفر آمد و گفت: اين آقا رفيق من است و او هم چند سؤال دارد، گفتم: مانعي ندارد، گفت: برويم گوشه‌اي از مسجد كه رفت و آمد نباشد، رفتيم جاي خلوت و پس از احوال پرسي اولين سؤال آنها اين بود: چرا شيعيان از خاك كربلا شفا مي‌طلبند و آنرا براي شفا به بيماران خود مي‌خورانند مگر ممكن است خاك شفابخش باشد و روي بيمار اثر بگذارد؟ گفتم: آيا در قدرت خداوند متعال شك داريد؟ آيا خداوند نمي‌تواند در خاك اثر بگذارد و آنرا دواي درد و موجب شفاي بيمار قرار دهد؟ گفتند: در قدرت خدا شك نداريم ولي قبول و اصلاً تصور چنين امري براي ما مشكل است. گفتم: چه اشكالي دارد همان خدايي كه در عسل شفا قرار داده است: يَخْرُجُ مِنْ بُطوُنِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ [188] همان خدايي كه در پيراهن حضرت يوسف‌عليه السلام اثر گذاشته و وي امر مي‌كند آنرا ببرند و روي چشمان پدرش بيندازند و خبر غيبي هم مي‌دهد كه چشمان نابيناي پدرش حضرت يعقوب با انداختن پيراهن روي آنها، بينا مي‌شود: اِذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذا فَاَلقُوهُ عَلي وَجهِ اَبي يَأْتِ بَصِيراً [189] فَلَمّا اَنْ جاءَ البَشِيرُ اَلقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً [190] همچنين آن خدايي كه قادر است در قسمتي از گاو ذبح شده اثري بگذارد كه وقتي به انسان كشته شده مي‌زنند زنده شود و قاتل خود را معرفي كند وَ اِذْ قال مُوسي لِقَومِهِ اِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُم اَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً [191] و همان خدايي كه در عصاي حضرت موسي‌عليه السلام اثر مي‌گذارد و... اين خداوند قدرت دارد در خاك كربلا اثر بگذارد و آنرا براي بيمار شفابخش قرار دهد. سپس گفتم: و از شما تعجب است كه اهل لسان هستيد و مرتب قرآن مي‌خوانيد در عين حال به اين قبيل آيات توجه نمي‌كنيد ودر نتيجه وقتي مي‌شنويد در تربت كربلاي حسين‌عليه السلام شفا است، برايتان مشكل مي‌شود و نمي‌توانيد باور كنيد. البته وقتي اين آيات را مي‌خواندم و توضيح مي‌دادم، دهانشان بازمانده بود و گويا تا بحال اين آيات بگوششان هم نخورده بود لذا به گرمي استقبال كردند و پذيرفتند، بعد گفتند: ما شنيده‌ايم كه شيعيان براي امامهايشان نذر مي‌كنند و مي‌گويند نذر امام حسين‌عليه السلام يا نذر امام رضاعليه السلام و حال اينكه نذر بايد براي خدا باشد. گفتم: مقصودشان اين است كه ثواب آن عمل و كاري را كه نذر كرده‌اند هديه به امام حسين‌عليه السلام يا هديه به امام رضاعليه السلام باشد و الا نذر بايد للَّه و براي خدا باشد و حتي صيغه نذر هم به‌عربي «للَّه عليّ ان افعل كذا» يا به فارسي «بر عهده من است كه براي خدا چنين كاري را انجام دهم» لازم است و الا نذر صحيح نيست. صحبت به اينجا كه رسيد مأمورين متوجه ما شدند و آنها فوراً خداحافظي كردند و رفتند و الحمدللَّه.

زيارت حرم ائمه و نماز خواندن در آن و نذر كردن شرك است

اشاره

پرسش 32: چرا ما «شيعيان» بخاطر زيارت رفتن و نماز خواندن در حرم ائمه‌عليه السلام و نذر كردن و مانند اين امور متهم به شرك مي‌شويم ولي اهل تسنن كه بيش از ما چنين اموري را انجام داده و مي‌دهند، متهم به شرك نشده و نمي‌شوند؟ پاسخ: همه اهل تسنن ما را متهم نمي‌كنند بلكه عدّه‌اي از آنان چنين تهمتهايي را مي‌زنند و تهمتهاي آنها اختصاص به شيعه ندارد بلكه ديگر اهل تسنن كه عقايد آن عدّه را نپذيرفته‌اند نيز به چنين اتهاماتي متهم هستند و ابن تيميه در رساله (زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور) به همه مسلمانان تهمت زده ولي نسبت به شيعيان بيشتر حساس هستند. حرف آنها اين است كه مي‌گويند: شيعيان، اهل قبور را عبادت مي‌كنند و براي اهل قبور نماز مي‌خوانند و از اهل قبور شفاي بيماران و پيروزي بر دشمنان را مي‌طلبند و براي اهل قبور نذر مي‌كنند و مانند اين امور و مدعي هستند كه اين اعمال بدعت و شرك است. [192] . و به همين لحاظ با شيعيان عناد و بدرفتاري مي‌كنند. البته گاهي هم مي‌گويند، شيعيان فلان و فلان را سبّ مي‌كنند و اين امر نيز باعث عداوت آنها مي‌باشد.

منشأ و دليل تهمتها

اكنون به خلاصه‌اي از حرفها و ادلّه آنها در اين رابطه اشاره مي‌كنيم و سپس پاسخ آنها را با توضيح مختصري بيان مي‌كنيم: در رابطه با سرچشمه تهمت‌ها و نسبت‌ها تنها به خلاصه‌اي از عبارت بن باز، اكتفا مي‌كنم. وي گفته است: از بدعتهايي كه سبب شرك اكبر است، نماز و قرآن خواندن در كنار قبور است، چون رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: «خدا لعنت كند يهود و نصارا را، آنها قبور انبياي خود را مسجد قرار دادند» [193] . و نيز گفته است: آن حضرت خطاب به مسلمانان فرموده است: «آگاه باشيد، آنان كه قبل از شما بودند قبور انبياء و صالحين خود را مسجد قرار دادند، مراقب باشيد كه شما قبور را مسجد قرار ندهيد، من شما را از چنين عملي نهي مي‌كنم». [194] . ابن باز پس از نقل اين دو روايت نتيجه‌گيري كرده و گفته است: از اين دو روايت استفاده مي‌شود كه نماز و قرآن خواندن در كنار قبور و ملازم شدن و ماندن نزد قبور و چيز ساختن روي قبور از اسباب شرك و غلّو نسبت به اهل قبور است و اين كارها را يهود و نصارا انجام دادند و جهّال اين امت نيز همان كارها را انجام دادند تا آنجا كه اهل قبور را عبادت كردند، براي اهل قبور قرباني كردند، به آنها استغاثه كردند، براي آنها نذر كردند، از آنها شفاي بيماران و پيروزي بر دشمنان را خواستند و اين كارها نزد قبر حسين‌عليه السلام... انجام مي‌شود - تا آنكه گفته است: - و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نهي كرده است از بنا و گچ‌كاري قبور و نشستن روي قبور و گنبد ساختن روي قبور و نوشتن روي قبور. [195] و اين نهي نيست مگر از جهت اينكه اين كارها تشبيه به يهود و نصاري و سبب شرك اكبر است. [196] .

چرا اين نسبتها تهمت است؟

اكنون كه بطور خلاصه ادله آنها بررسي شد و ضمناً هم معلوم گرديد كه نظر آنان عمدتاً شيعيان و أئمه شيعه عليهم السلام هستند، مي‌گوييم: ما فعلاً در مقام اين نيستيم كه روايات مورد استدلال آنها را از جهت سند و دلالت و جهت صدور، بررسي و صحت و سقم آنها را تأييد يا تضعيف كنيم بلكه فرض را بر صحت آنها مي‌گذاريم و مي‌گوييم: شيعيان در تكبيرهاي افتتاحيّه تمام نمازها چه نماز، واجب باشد چه مستحب، در هر كجا و هر وقت كه نماز مي‌خوانند چه مسجد باشد، چه حرم ائمه عليهم السلام يا غير آن مستحب مي‌دانند جمله‌هاي ذيل را بعد از تكبيرات افتتاحيه و قبل از شروع به حمد بخوانند: وجّهت وجهي للذي فطر السماوات والأرض، عالم الغيب و الشهادة، حنيفاً مسلماً و ما أنا من المشركين، اِنّ صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي للَّه رب العالمين، لا شريك له و بذلك أمرت و أنا من المسلمين. [197] . من با ايمان خالص رو بسوي خدايي آوردم كه آفريننده آسمانها و زمين است، داناي نهان و آشكار است و وجودم از لوث شرك و عقايد مشركان منزه است و مسلمان هستم و من هرگز با عقيده جاهلانه مشركان موافق نخواهم بود، همانا نماز و طاعت و كليّه اعمال من - قرباني و غير آن - و حيات و مرگ من، همه براي خدا است كه پروردگار جهانيان است، او را شريك نيست و به همين اخلاص كامل مرا فرمان داده و من مطيع و تسليم امر خدا مي‌باشم. اين عبارت و اين كيفيت نماز خواندن و اين عقيده و ايمان خالص، پاسخي روشن و قاطع به تمام ياوه سراييهاي آن كساني است كه شيعه را متهم به شرك مي‌كنند. در عين حال برخي از ادعاها و اتهامات آنها را مطرح و بطور خلاصه پاسخ روشن و گويا مي‌دهيم ان شاء اللَّه. الف) گفته‌اند: نماز خواندن در كنار قبور عبادت و پرستش اهل قبور است و از اسباب شرك مي‌باشد و عمدتاً نظر آنها به شيعيان است كه در حرم ائمه‌عليهم السلام و گاهي كنار بقيع نماز مي‌خوانند و همچنين بعد از زيارت، نماز زيارت مي‌خوانند.

پاسخ تهمت‌ها

اوّلاً شيعيان هركجا وهر نمازي كه بخوانند چنانچه بخواهند نيت نماز را به زبان بياورند مي‌گويند: «نماز مي‌خوانم قربة الي اللَّه» و هرگز به ذهنشان هم خطور نمي‌كند كه - العياذ باللَّه - «نماز مي‌خوانم قربةً الي‌صاحب القبر» و نماز زيارت نيز كه مي‌خوانند همين گونه نيت مي‌كنند و نماز را «قربةً الي اللَّه» مي‌خوانند و ثواب آنرا به صاحب قبر هديه مي‌كنند، همان گونه كه مثلاً در دعاي بعد از نماز زيارت امام حسين‌عليه السلام مي‌گويند: پاسخ تهمت‌ها اللهم اِنّي صَلَيّتُ و رَكَعتُ و سَجَدتُ لك وَحْدَكَ لا شريكَ لكَ لأنّ الصَّلاة والرّكوع والسُّجودَ لا يكونُ اِلا لك... اللَّهم وَ هاتانِ الرَّكعتانِ هَديّةٌ مِنّي اِلي مولايَ الحسين بن عليّ‌عليهما السلام؛ [198] «خدايا نماز خواندم و ركوع كردم و سجده كردم براي تو، تو يكتايي هيچ شريكي براي‌تو نيست، براي‌اينكه هيچ نماز و ركوع و سجودي نيست مگر براي تو... خداوندا اين دو ركعت نماز را هديه نمودم به مولايم حسين بن علي‌عليهما السلام.» بنابراين شيعيان نماز را براي خدا مي‌خوانند و ثواب آنرا هديه مي‌كنند و هرگز براي صاحب قبر نماز نمي‌خوانند و او را عبادت و پرستش نمي‌كنند. ثانياً اگر كنار قبور نماز خواندن شرك است چگونه از صدر اسلام تاكنون در مسجد الحرام كه قبور انبياءعليهم السلام و غير انبياء - مانند هاجر مادر حضرت اسماعيل‌عليه السلام و فرزندان او - وجود دارد نماز خوانده و مي‌خوانند؟ در مسجد النبي و اطراف قبور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبكر و عمر و بقولي قبر حضرت زهراعليها السلام نيز كه در مسجد مي‌باشد- [199] نماز مي‌خوانند؟ چندين سال عايشه در كنار قبور زندگي كرده و نماز خوانده است؟ آيا اينها قبر نيستند يا دليلي بر خروج اينها وجود دارد و آيا فرقي بين قبور مي‌باشد؟

مدفونين در مسجد الحرام

طبق گفته اهل تسنن مدفونين در مسجد الحرام عبارتند از: 1. حضرت اسماعيل‌عليه السلام و مادرش هاجر و دخترهاي او كه شوهر نرفته بودند و قبور آنان در حجر اسماعيل است. [200] . 2. حضرت نوح و هود و صالح و شعيب عليهم السلام و قبور آنان بين زمزم و حجر است. [201] . 3. نود و نه پيغمبر كه قبورشان بين ركن و مقام، تا زمزم است. [202] . ب) ادعا و اتهام برخي ديگر از آنها اين است كه گفته‌اند: در كنار قبور قرآن خواندن شرك است. ما مي‌گوييم: اوّلاً در رواياتي كه بن باز به آنها تمسك كرده است اسمي از خواندن قرآن نيست، ثانياً اين همه قرآن خواندن در مسجد الحرام و حجر اسماعيل و مسجد النبي خصوصاً در روضه مباركه شرك است؟ آيا عايشه در حجره‌اش، كنار قبر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبكر و عمر قرآن نمي‌خواند؟ گذشته از اينها، ابن تيميه كه از پيشتازان افكار ضّد تشيع (بلكه اكثر مسلمانان) بوده گفته است: باتفاق رؤساي مذاهب، ميت از نماز، روزه، قرائت قرآن، صدقه و مانند اينها كه زنده انجام مي‌دهد بهره مي‌برد. [203] . ابن قيم كه يكي ديگر از بزرگان آنها است گفته است: مسلمانان براي اموات طلب مغفرت كنند، صدقه بدهند، حج بجا آورند روزه بگيرند، نماز و قرآن و ذكر انجام دهند، ثوابش به اموات مي‌رسد و [گفته است:] جمهور سلف بر اين مطلب اتفاق دارند. [204] . خود بن باز در كتاب ديگرش گفته است: ثواب صدقه، حج و عمره، اداي ديون ميت، دعا و استغفار، به ميت مي‌رسد ولي افضل و بهتر اين است كه قرآن و نماز و طواف براي ميت انجام ندهند. [205] . در «الفقه علي المذاهب الاربعة» در زيارت قبور است كه: ينبغي للزائر الاشتغال بالدعاء و التضرع و الاعتبار بالموتي و قراءة القرآن للميت فان ذلك ينفع الميت علي الاصح.... سزاوار است زائر قبور، دعا و تضرع كند و از مرده‌ها عبرت بگيرد و براي ميت قرآن بخواند كه بنابر اصحّ، ميت از قرآن خواندن زائر منتفع و بهره‌مند مي‌شود. [206] . با توجه به اينكه عموم اهل تسنن و حتي تندروها، قرآن خواندن براي ميت را تجويز و گفته‌اند ميت از آن نفع مي‌برد، چرا بن‌باز در كتاب تحفة الاخوان گفته است خواندن قرآن در كنار قبور شرك است؟ آنهم شرك اكبر! واصولاً معلوم نيست با چه جرأتي حكم به شرك خواننده قرآن در كنار قبور كرده و پاسخ خداوند را چه خواهد داد؟ ج) از تهمتهاي ديگر عدّه‌اي از آنان به شيعيان اين است‌كه‌مي‌گويند شيعيان براي اهل قبور نذر مي‌كنند - مثلاً براي امام حسين‌عليه السلام نذر مي‌كنند - و نذر براي غير خدا شرك است. ولي اگر آنها لااقل به يكي از كتابهاي فقهي شيعيان مراجعه مي‌كردند، بخودشان اجازه نمي‌دادند چنين تهمتي را بزنند و عوامشان را نسبت به شيعيان بدبين كنند. از باب نمونه، تحرير الوسيله حضرت امام‌قدس سره، كتاب النذر، در تعريف نذر فرموده است: النذر هو الالتزام بعمل للَّه تعالي... و لاينعقد بمجرد النية بل لابد من الصيغة... بأن يقول: للَّه عليَّ ان اصوم أو أن اترك...؛ «نذر آن است كه انسان ملتزم شود به انجام كاري براي خداوند متعال... و نذر به مجرد نيت منعقد نمي‌شود بلكه بايد صيغه داشته باشد... مثل اينكه انسان بگويد براي خداست بر من اينكه روزه‌بگيرم و يا اينكه ترك كنم....» و در احكام الواضحة حضرت آيت اللَّه العظمي فاضل لنكراني(مد ظله العالي) در احكام نذر (مسأله 1910) آمده است: النذر هو الالتزام بفعل شي‌ء او تركه للَّه. و در توضيح المسائل مراجع - احكام نذر - (مسأله 2640) فرموده‌اند: نذر آن است كه انسان ملتزم شود كه كار خيري را براي خدا بجا آورد، يا كاري را كه نكردن آن بهتر است براي خدا ترك نمايد. بنابراين فقه شيعه و عقيده شيعيان اين است كه در ماهيت و حقيقت نذر «للَّه» بودن مدخليت دارد و اگر للَّه (براي خدا) نباشد نذر نيست، بلي نذر كننده مي‌تواند ثواب كاري را كه نذر كرده، پس‌ازانجام، به هركس كه‌خواست هديه كند مثلاً مي‌گويد: للّه عليّ اَن اَذبح شاةً يا به فارسي مي‌گويد: براي خدا بر عهده من است كه يك گوسفند قرباني كنم و گوشت آنرا به مصرف فقرا برسانم و ثواب آن را هديه مولايم آقا امام حسين‌عليه السلام كنم. شيعيان وقتي مي‌گويند: نذر امام‌عليه السلام يا نذر حضرت ابوالفضل‌عليه السلام يا نذر حرم نمود، مقصودشان همين است كه نذر كننده ملتزم مي‌شود كار خير را براي خدا بجا آورد و ثواب آنرا هديه امام‌عليه السلام يا حضرت ابوالفضل‌عليه السلام يا غيره نمايد. و ظاهراً آنها خيال كرده‌اند اينكه شيعيان مي‌گويند: نذر امام‌عليه السلام يا حضرت ابوالفضل‌عليه السلام نمودم. مقصودشان نذر براي غير خدا است، لذا چنين تهمت ناروا را زده‌اند كه بايد اين آيه مباركه را براي آنها خواند: لا تَقف ما لَيسَ لَكَ بِه عِلمٌ اِنَّ السَّمعَ و البَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ اولئكَ كان عَنْهُ مَسْؤُولاً [207] . اميد است متنبه شوند و زبان از تهمت زدن و دست از نوشتن تهمت به مسلمانان باز دارند و توبه كنند. ان شاء اللَّه تعالي. د) عده‌اي از آنان ساختمان و گنبد و گلدسته درست كردن روي قبر را شرك و كفر مي‌دانند و مي‌گويند: بنا و گنبد به منزله بت است كه در زمان جاهليت باسم وثن و صنم وجود داشته و اسم آنرا تغيير داده‌اند و تغيير نام، بت را از بت بودن و بت‌پرستي خارج نمي‌كند و همان گونه كه مردم جاهليت بت‌ها را عبادت مي‌كردند، بناها و مشاهد نيز عبادت مي‌شوند، بلكه شرك اينها اعظم از بتها است و بايد ساختمانها و تمام مشاهد و گنبد و گلدسته‌ها تخريب و نابود شود. [208] . براساس همين ديد و عقيده در سال 1343 ه.ق قبور بزرگان اسلام را در حجاز تخريب كردند و روز هشتم شوال قبور ائمه بقيع‌عليهم السلام و ساير اماكن مقدسه را منهدم نمودند. بن‌باز - مفتي معروف مردم عربستان سعودي - گفته است: بنا و ساختمان و گنبد بالاي قبور از اسباب شرك است و سبب غلوّ نسبت به اهل قبور مي‌باشد و يهود و نصاري چنين كاري كرده‌اند. [209] . ولي ما «شيعيان و بلكه همه مسلمانان بجز گروهي خاص» مي‌گوييم: اوّلاً: اگر حرف اين عده صحيح باشد، از زماني كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را در حجره وي دفن كردند تا زمان حاضر همه مسلمانان و حتي خود آن گروه كه آنحضرت و ابوبكر و عمر را زيارت كرده‌اند، عموماً مشرك و كافر بوده و هستند، همه آنها نسبت به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبكر و عمر غلوّ كرده‌اند، چون از وقتي كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را دفن كردند حجره طاهره و بنا وجود داشته است، حجره حضرت زهراعليها السلام وجود داشته و زيارت آنها عبادت بت و عبادت ساختمان بوده است، نمازهايي كه به سمت قبور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبكر و عمر و بنا بر قولي قبر حضرت زهراعليها السلام، خوانده شده و مي‌شود همه اينها حرام و بر خلاف دستور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و شرك و كفر است. خلاصه اينكه اگر قرار است ساختمان روي قبر به منزله بت و وثن و صنم باشد و ساختمان عبادت مي‌شود، فرقي بين قبور بقيع و اُحد و مسجد النبي نيست، اگر نماز خواندن به سمت قبور، نهي شده است فرقي بين قبور بقيع و اُحد و مسجد النبي نيست، اگر مشاهد و گنبد ائمه عليهم السلام العياذ باللَّه بت هستند و اگر ساختمان روي قبور سبب غلوّ نسبت به اهل قبور است، فرقي بين قبور بقيع و مشاهد ائمه عليهم السلام و قبور مسجد النبي و ساختمان و گنبدهاي متعدد مسجد النبي نيست. البته معلوم نيست مقصود بن باز از غلوّ چيست؟ اگر ساختمان روي قبر شرك و بت است فرقي بين ساختمان قبل از دفن و بعد از دفن نيست. عايشه سالهاي زيادي در حجره، روي قبر و يا كنار قبور زندگي كرده، نماز و قرآن خوانده است [210] و از آن زمان تاكنون حجره و بنا روي قبور داخل مسجد وجود داشته و در چند نوبت حجره شريفه را تجديد بنا كرده‌اند و در سال 678 (ه ق) بالاي آن گنبد ساختند. [211] . همچنين اگر سخن وادلّه آن گروه صحيح باشد، ساختمان‌هايي كه روي قبور انبياءعليهم السلام در اطراف بيت المقدس وجود دارد، مانند قبور حضرت داودعليه السلام، ابراهيم‌عليه السلام، اسحاق‌عليه السلام، يعقوب‌عليه السلام و يوسف‌عليه السلام كه قبل از اسلام ساخته شده و بعد از فتح اسلام در زمان خلافت عمر بن الخطاب، همچنان باقي مانده [212] بايد گفت همه اينها بت بوده و عمر بن الخطاب دستور تخريب آنها را نداده و بتها را ابقاء كرده است و مردم همچنان بت پرست و مشرك باقي مانده‌اند؟ يا للعجب؟ پس فتح چه معنا داشته است؟ در قرن دوم هجري، هارون الرشيد خليفه عباسي روي قبر امير المؤمنين علي‌عليه السلام ساختمان و قبّه احداث كرد. مأمون بالاي قبر پدرش ساختمان و حجره ساخت و حضرت رضاعليه السلام را در همان قبّه هاروني دفن كردند. ساختمانهاي بزرگ و تاريخي روي قبور ائمّه عليهم السلام و حتي روي قبور بزرگان اهل تسنن احداث شده كه همه آنها در تاريخ اسلام ثبت و ضبط است، و اگر حرف آن گروه معدود درست باشد بايد گفت بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم همه مسلمانان مشرك و بت پرست بوده و بجاي عبادت خدا عبادت ساختمانها و قبور و مشاهد را نموده‌اند. بنابراين بايد در اين قبيل روايات كه مورد استدلال آنها قرار گرفته از جهت سند و دلالت و جهت صدور دقت و بررسي شود و معلوم شود كه اصحاب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و خلفاي پيغمبر اكرم‌صلي الله عليه وآله وسلم چگونه بر وفق اينها عمل نكرده‌اند؟ در اينجا چند روايت را كه بر خلاف اين روايات است، مي‌آوريم و قضاوت را به عهده خواننده محترم مي‌گذاريم: در صحيح بخاري (كه اصحّ كتابها و مقدم بر صحيح مسلم است) آمده كه: قال: و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جالس علي القبر، قال: فرأيت عينيه تدمعان. دختري از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فوت كرد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم روي قبر او نشست و اشك از چشمان آن حضرت جاري بود. [213] . و در همين كتاب است كه: و لما مات الحسن بن الحسن بن عليٍّ رضي اللَّه عنهم ضربت امرأته القُبَّةَ علي قبره سَنَةً ثمّ رُفعت، فَسَمِعُوا صائحاً يقول: اَلا هل وجدوا ما فقدوا؟ فأجابه آخَر: بل يَئِسوا فَانقَلَبُوا. حسن بن الحسن بن علي‌عليه السلام از دنيا رفت همسر او قبّه‌اي [ظاهراً مراد خيمه است] روي قبر او زد و تا يكسال آن قبّه سر پا بود. پس از يكسال قبّه را بر چيدند و [همين كه عازم بازگشت به منزل بودند]نداي غيبي شنيدند كه گفت: آيا گمشده خود را يافتيد؟ [يكسال سر قبر مانديد آيا عزيز از دست رفته شما زنده شد؟] و به دنبال آن، نداي غيبي ديگري شنيدند كه گفت: خير، عزيز آنها زنده نشد بلكه نا اميد شدند پس به منزلشان بازگشتند. [نقل به معني شد[ [15] . از اين دو روايت معلوم مي‌شود اوّلاً روي قبر و كنار قبر نشستن نه تنها شرك نيست بلكه مانعي ندارد، ثانياً رفتن زنها بر سر قبور و حتي ماندن آنها در كنار قبور اشكال ندارد، ثالثاً زدن قبّه روي قبر نه تنها بت و بت پرستي نيست بلكه منع شرعي ندارد و اگر اشكال شرعي داشت و به گفته آن عدّه شرك و بت پرستي بود خلفا و صحابه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نهي مي‌كردند و نمي‌گذاشتند قبّه روي قبر، آنهم تا يكسال برقرار باشد از همه اينها گذشته، اين عمل از جانب اقرباي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم صورت گرفته و آنها از جهاتي عالمتر به معناي شرك و بت پرستي و دستورها و اوامر و نواهي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بوده‌اند كه: اهل البيت أدري بما في البيت. بلكه مي‌توان گفت: ساختن بنا و مسجد بر مزار اولياي خدا، ريشه قرآني دارد. در قرآن كريم خداوند ضمن سرگذشت اصحاب كهف فرموده است: «فقالوا ابنوا عليهم بنياناً ربهم اعلم بهم، قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذن عليهم مسجدا» [16] . در تفسير اين آيه گفته‌اند: عده‌اي گفتند: بر روي قبر آنان ساختماني بنا كنيد و در مقابل مؤمنين گفتند: ما بر قبور آنان مسجدي مي‌سازيم و در آن نماز مي‌گزاريم. [17] . ظاهراً در اين قسمت بيش از اين نياز به بحث نيست.

نماز در مسجد الحرام و مسجد النبي

مناسب است مؤمنين به مطلب ذيل توجه داشته باشند. در كتاب عروة الوثقي است كه: مستحب است نماز را در مسجد بجا آورند و افضل مساجد مسجد الحرام است و نماز در آن معادل يك ميليون نماز است. بعد از آن مسجد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم است ونماز در آن معادل ده‌هزار نماز است، بعد از آن مسجدكوفه است و نماز در آن معادل هزار نماز است... در همان كتاب است كه: مستحب است نماز بجا آوردن در مشاهد ائمه‌عليهم السلام و مشاهد ائمه‌عليهم السلام بيوتي است كه خدا خواسته بلند و معمور باشد و نام خداوند در آن ذكر شود، بلكه مشاهد افضل است از مساجد، بلكه در خبر است كه: نماز نزد علي‌عليه السلام معادل دويست هزار نماز است.... [214] . در دو روايت است كه از امام صادق‌عليه السلام سوال كردند: نماز در بيت فاطمه‌عليها السلام افضل است يا در روضه؟ حضرت فرمود: نماز در بيت فاطمه‌عليها السلام افضل است از نماز در روضه. [215] . از اين دو روايت معلوم مي‌شود مسلمانان در عصر امام صادق‌عليه السلام مي‌توانسته‌اند در بيت حضرت زهراعليها السلام نماز بخوانند و امام‌عليه السلام فرموده است: نماز در بيت آن حضرت افضل است از نماز در مسجد و روضه مباركه. بلي ظاهراً بيت و مرقد مطهر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم هميشه محصور بوده و مسلمانان نمي‌توانسته‌اند در آن نماز بخوانند.

متهم نمودن شيعه به بدعتگزاري

اشاره

پرسش 33: چرا عدّه‌اي از اهل تسنن، ما «شيعيان» را متهم به بدعت‌گذاري مي‌كنند و خويش را مبرّاي از آن مي‌دانند؟ پاسخ: ابتدا بايد بدعت را از ديدگاه آنان معني كنيم، بن باز مفتي عربستان و بزرگ اهل تسنن حجاز، بدعت را چنين تعريف و معنا كرده است: «البدعة هي كل ما أحدث علي غير مثال سابق» [216] . بدعت هر چيز تازه است كه در گذشته مانند نداشته است. اگر اين تعريف را ملاك قرار دهيم بايد بگوييم برخي كارهايي كه خود آنان انجام مي‌دهند بدعت خواهد بود از جمله: عدّه‌اي از آنان مدعي هستند هر عملي كه در زمان رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در عصر صحابه نبوده و انجام نداده‌اند نبايد انجام داد و بطور كلي هر عمل ديني كه بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و اصحاب آن حضرت، رايج شده و حادث و تازه است، بدعت و حرام است و موجب شرك و كفر و خروج از دين است. و باين روايت تمسك كرده‌اند كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: اياكم و محدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة و كل بدعة ضلالة. [217] . طبق اين معنا كه براي بدعت نموده‌اند و به مقتضاي اين روايت كه از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده و آنرا پذيرفته‌اند، اموري را كه ذيلاً يادآور مي‌شويم بدعت است، زيرا در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و صحابه چنين اموري وجود نداشته و از چيزهايي هستند كه در زمانهاي بعد حادث و رايج شده است ولي گروهي از آنان با جديت تمام آنها را انجام داده و مي‌دهند، و آنها عبارتند از: 1 - نسبت شرك و كفر دادن به مسلمانان. در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در عصر صحابه چنين امري وجود نداشته و با اينكه گاهي اختلاف نظر داشته و بقول خود اين گروه، خود صحابه گاهي برخلاف يكديگر اجتهاد مي‌كرده‌اند و حتي در مواردي با هم جنگ كرده و در برابر يكديگر صف‌آرايي نموده‌اند، و حتي خود صحابه و مسلمانان مدينه عثمان را - كه به قول آنان خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بود - سه روز محاصره كردند و او را كشتند و جنازه‌اش را پس از چند روز در جايي كه يهود دفن مي‌شدند دفن كردند. در عين حال يكديگر را تكفير نكرده، نسبت شرك و كفر بهم نداده‌اند ولي اين گروه تندرو به محض اينكه مسلماني طبق فقه و اجتهاد خودش عمل مي‌كند و با آنها هم عقيده نمي‌شود او را متهم به شرك و كفر و خروج از دين مي‌كنند و چنين بدعت و ضلالت و خلاف شرع و عقل و انسانيت را مرتكب مي‌شوند. مضافاً بر اينكه اين عمل آنها بر خلاف قرآن كريم است كه خداوند فرموده است: وَ لا تَقولوا لِمَن اَلقي اِليكم السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً [218] . اي مسلمانان بآن كس كه اظهار اسلام كند نسبت كفر ندهيد. بنابراين يكي از بدعتهاي مسلّم آنان اين است كه مسلمانان را به اندك چيزي متهم به شرك و كفر مي‌كنند و بر خلاف آيه شريفه و روايتي كه خود نقل كرده‌اند عمل مي‌كنند. 2 - اموري كه نسبت به قبرستانهاي بقيع، احد و حجون (ابوطالب) مرتكب شده و مي‌شوند: الف) براي قبرستانها درب و ديوار قرار دادن بدعت است. ب) درب قبرستانها را در شب و ساعاتي از روز بستن و مانع زيارت اهل قبور شدن، بدعت است. ج) تابلو داخل قبرستان و خارج آن نصب كردن و چيزهاي غير مربوط بر آنها نوشتن بدعت است. د) مأمور گذاشتن و زائران را در مضيقه قرار دادن، بدعت است. زيرا در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در عصر صحابه هيچ يك از امور نامبرده وجود نداشته و همه اين امور از بدعتها و مستحدثات صد ساله اخير است كه ابداع و بوجود آورده‌اند و الا در صحيح بخاري است كه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در نيمه‌هاي شب كه ظاهراً عايشه به خواب مي‌رفته است براي زيارت اهل قبور به بقيع مي‌رفته است. [219] . و در صحيح مسلم است كه: گاهي مرده‌ها را شب دفن مي‌كرده‌اند و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم روز بعد به قبر آنها نماز مي‌خوانده است. [220] . بدعت آشكارتر اينكه، دور قبور شهداي احد را ديوار كشيده و از ورود زائران محترم - كه از كشورهاي اسلامي مي‌آيند - به قبرستان احد ممانعت كرده و علاوه بر نصب تابلوها و نوشته‌ها، بلندگو نيز نصب كرده و در ساعاتي كه زائران مي‌خواهند لااقل از پشت ديوار و در فاصله زياد، زيارت اهل قبور بخوانند، بلندگوها سر و صدا راه مي‌اندازند و اجازه نمي‌دهند مسلمانان كه شايد در عمر يك مرتبه به زيارت شهداي احد موفق شده‌اند، با آرامي و حضور قلب و حواس جمع زيارت اهل قبور بخوانند. عجبا!! آيا اين اعمال بدعت نيست؟ آيا اين گونه با زائران مسلمان رفتار كردن و اين سخت‌گيري‌ها بدعت نيست؟ آيا اينها سنّت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و پيروي از سلف صالح است؟ 3 - نماز بر مرده خواندن در مسجد الحرام و مسجد النبي است كه بعد از نمازها معمولاً يك يا چند جنازه را داخل مسجد الحرام و مسجد النبي مي‌آورند و بر آنها نماز مي‌خوانند. ظاهراً، اصل جواز و مشروعيت اين عمل از روايتي برداشت شده كه عايشه دستور داد جنازه سعد بن ابي وقاص را از مسجد عبور دادند و عايشه بر آن نماز خواند، مسلمانان اعتراض كردند و عايشه را بر اين عمل سرزنش نمودند عايشه گفت: مردم چه زود فراموش كردند كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در مسجد بر جنازه سهيل نماز خواند. [221] . در صحيح بخاري كه آنرا اصح و مقدم بر صحيح مسلم مي‌دانند اين حديث و نماز خواندن بر ميّت در مسجد نيامده و مطرح نشده است. در كتاب «الفقه علي المذاهب الاربعة» ج 1، ص 460 چنين آمده است: «هل يجوز الصلاة علي الميت في المساجد» آيا نماز بر ميت در مساجد جايز است؟ سپس گفته است: نماز بر ميّت در مساجد مكروه است هر چند جنازه خارج مسجد باشد، همانگونه كه حنفي‌ها و مالكي‌ها گفته‌اند. و وارد نمودن جنازه در مسجد قبل از آنكه بر آن نماز خوانده شود مكروه است، ولي حنبلي‌ها گفته‌اند: نماز بر ميت در مسجد مباح است و شافعي‌ها گفته‌اند مستحب است. در كتاب «صلاة المؤمن» [222] به حديث عايشه اشاره كرده و از «الخطابي» كه يك نفر از اهل تسنن است نقل كرده كه نماز بر جنازه ابوبكر و عمر نيز در مسجد خوانده شد امّا مدرك ارائه نكرده است. بن باز نيز گفته است: نماز بر جنازه در مسجد جايز است، ولي اگر در جايي كه نماز عيد خوانده مي‌شود نماز بخوانند افضل است. [223] . اكنون ملاحظه مي‌كنيد كه آوردن جنازه در مسجد و نماز بر آن ظاهراً تنها باستناد يك روايت است و از آن روايت هم معلوم مي‌شود، آوردن جنازه داخل مسجد و نماز خواندن بر آن در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم معمول نبوده و اگر اين روايت صحيح باشد تنها يك مرتبه، آن هم يك جنازه آن هم ظاهراً در غير وقت نماز، داخل مسجد آورده و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بر آن نماز خوانده است، بعد هم يك جنازه و يك نماز توسط عايشه خوانده شده است. و معلوم مي‌شود در زمان صحابه نيز جنازه‌ها را داخل مسجد نمي‌آورده‌اند و در يك مورد هم كه به دستور عايشه يك جنازه را به مسجد آوردند، مسلمانان اعتراض كردند و از اين قضيه معلوم مي‌شود مسلمانان، كارها و اعمال خودسرانه عايشه را قبول نداشته و مشروع نمي‌دانستند، و عايشه در مقام دفاع از خود به عمل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم استناد كرد. از مجموع آنچه از منابع معتبر اهل تسنن بدست آمد معلوم شد كه آنها در نماز بر مرده هايشان پنج بدعت كه برخي از آنها بر خلاف قرآن كريم و بر خلاف سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است، مرتكب مي‌شوند و آنها به اين قرار است: اول) بر فرض صحت روايتي كه مي‌گويد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و عايشه در مسجد بر ميت نماز خوانده‌اند اين مورد در مسجد النبي بوده است و هيچ دليلي بر جواز و صحت آن نسبت به مسجد الحرام وجود ندارد، پس بردن جنازه در مسجد الحرام و نماز بر آن در آنجا - طبق گفته و ادعاي خود آنان بدعت است. (مگر اينكه بگويند فرق نمي‌كند و در اين صورت بايد بگويند نماز بر ميت در تمام مساجد جايز و مشروع است). دوم) در روايت مزبور است كه تنها يك جنازه در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و يكي هم در زمان عايشه داخل مسجد آورده و بر آن نماز خواندند، نه جنازه‌هاي متعدد و آن هم در هر شبانه روز گاهي پنج نوبت و گاهي پس از يك نماز، جنازه ديگر مي‌آورند كه گاهي در شبانه روز شش نماز يا بيشتر مي‌خوانند. سوم) در آن روايت نيست كه نماز بر اموات بعد از نماز جماعت برگزار شده بلكه نماز عايشه قطعاً بعد از نماز نبوده است. چهارم) از همه اسف‌انگيزتر اينكه مردم را از انجام تعقيبات و خواندن نافله بازداشتن و گاهي دو نماز ميت خواندن با اينكه تأكيد شده بعد از نماز به تعقيبات و نافله‌ها مشغول شوند ولي مردم ناچار مي‌شوند معطل شوند تا نماز ميت خوانده شود و چه بسا براي نماز بر يك طفل آن همه جمعيت را از تعقيبات تعيين شده توسط شرع مقدس باز مي‌دارند. پنجم) مؤذن با بلندگو و با صداي بلند در كنار رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم داد مي‌زند: «الصلاة علي الأموات» و اين عمل و داد زدن بگفته خودشان در موارد ديگر، بر خلاف اين آيه شريفه است: اِنّ الذين يغضون اصواتهم عند رسول اللَّه... [224] . از همه اينها گذشته جنازه را لازم است هر چه زودتر دفن كنند ولي آنان طبق اين برنامه كه بايد نماز بر ميت در مسجد، آنهم بعد از نمازهاي جماعت خوانده شود، مثلاً، چنانچه جنازه‌اي آماده دفن شده و نتوانستند آنرا براي نماز، بعد از نماز صبح به مسجد برسانند، اين جنازه بايد روي زمين بماند تا بعد از نماز ظهر بر آن نماز بخوانند و اين تأخير دفن خود بدعت و منكر است كه مرتكب مي‌شوند. اكنون ملاحظه فرموديد كه آنها طبق فقه و عقيده خودشان تنها در برگزاري نماز بر مرده هايشان چندين بدعت و منكر آشكار مرتكب مي‌شوند. ياد آور مي‌شوم كه در كتاب صلاة المؤمن القحطاني صفحه 1277 «الصلاة علي الميت» آمده است كه دليل جواز نماز بر ميت در مسجد، حديث عايشه است كه بر جنازه سعد نماز خواند، و از آن جواز استفاده كرده‌اند و ظاهر آن اين است كه روايت قابل ذكري جز روايت عايشه وجود ندارد.

بدعتهاي آنان در مورد مساجد

4- برخي از بدعتهاي آنها در مورد مساجد، خصوصاً مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد قبا بقرار ذيل است: اول: ساخت مناره‌هاي متعدد و سر به فلك كشيده. دوم: ساخت گنبدهاي متعدد خصوصاً بالاي درب 21 مسجد النبي كه هفت گنبد در كنار هم و همانند ساخته‌اند. سوم: تزيين در و ديوار و سقف مساجد خصوصاً مسجد النبي با انواع نقش و نگار و با چراغهاي متعدد و گوناگون. چهارم: نوشته‌هايي به درب و ديوارهاي مساجد. پنجم: بستن دربهاي مسجد النبي و محروم نمودن زائران و نمازگزاران در قسمتي از شب. ششم: بناي كتابخانه‌هاي متعدد در داخل مسجد النبي. هفتم: سفره انداختن و چيز خوردن در مسجد الحرام و مسجد النبي خصوصاً در ماه مبارك رمضان كه معمولاً هنگام نماز مغرب سفره‌هاي متعدد پهن مي‌كنند و همچون سالن غذاخوري مشغول غذا خوردن مي‌شوند. هشتم: راه دادن زنها هر روز در دو نوبت براي زيارت قبور در مسجد النبي - كه خودشان رفتن زنها را به زيارت اهل قبور بقيع و ساير گورستانها، بعنوان بدعت منع و حرام مي‌دانند- [225] . نهم: فرش كردن مسجد به فرشهاي مصنوعي و رنگارنگ و سجده بر آنها با اينكه از مظاهر دنيا هستند. دهم: نماز خواندن در مسجد الحرام و مسجد النبي كه قبرهاي متعدد وجود دارد و بر خلاف ادعا و فتواي بن باز، مفتي بزرگ و مورد قبول آنها مي‌باشد. كه گفته است: در مسجدي كه قبر وجود داشته باشد نماز صحيح نيست و موجب شرك و غلوّ نسبت به اهل قبور است». [226] اينها برخي از بدعتهاي آنها در خصوص مساجد است و اگر دقيقاً بررسي شود شايد بيش از آن باشد كه ذكر شد و بدعت بودن آنچه ذكر شد بر حسب ادلّه و حرفهاي خود آنها است، بعلاوه از بعضي از آنها صريحاً نهي شده و نبايد انجام دهند و ما در اينجا به برخي روايات از كتابهاي مورد قبول خودشان اشاره مي‌كنيم. ابن عباس گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: ما امرت بتشييد [227] المساجد. [228] . امر نمي‌كنم (امر نشدم) به بالا بردن و طولاني كردن ساختمان مساجد. نيز ابن عباس از آينده مسلمانان خبر داده و گفته است: لَتُزَخرفُنَّها كما زَخْرَفَتِ اليَهُودُ وَ النَّصارَي. مساجد را نقش و طلاكاري خواهيد نمود، همان گونه كه يهود و نصاري مي‌كنند. [229] . نيز، عمر بن الخطاب مردم را از رنگ‌آميزي مساجد بر حذر داشت «ايّاك اَنْ تُحَمَّر او تُصَفَّر». [230] . از سويي نقل كرده‌اند كه: ان المسجد كان علي عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مبنِيّاً بِاللَّبن و سقفهُ الجَريد و عُمدُهُ خَشَبُ النَّخلِ فَلَم يَزِد فيه ابوبكر شيئاً، و زاد فيه عمر و بناه علي بُنيانِه في عَهد رَسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم باللَّبنَ و الجريد واعادَ عُمده خَشَباً ثُمًّ غيرّه عثمان فزاد فيه زيادَةً كَثيرةً و بني جدارَهُ بالحجارةَ المَنقوشةِ وَ القَصَّة (گچ) و جَعل عُمده من حجارةٍ منقوشَةٍ وَ سقفَهُ بالسَّاجِ. [231] . در عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ديوار مسجد النبي از خشت و ستون‌هاي آن از تنه درخت خرما و سقف آن از شاخه‌هاي خرما بود، در عهد ابوبكر نيز چنين بود. پس از آن، عمر بن الخطاب مسجد را توسعه و تجديد بنا كرد به همان كيفيت زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ولي عثمان مسجد را توسعه داد و ديوارهاي آنرا با سنگهاي رنگي و گچ بنا كرد و ستونهاي آنرا نيز از سنگهاي رنگي بالا برد و سقف آنرا از چوبهاي مخصوص [كه از هند مي‌آوردند] پوشاند. ضمناً بن باز مفتي معروف آنها، گفته است: در زماني كه مردم خانه‌هاي زيبا بنا مي‌كنند و از بناهاي قديمي دوري مي‌كنند چنانچه مساجد را مانند قديم بحال خود بگذارند مردم از اجتماع و نماز در آنها خودداري مي‌كنند و در چنين زماني مانعي ندارد كه‌مساجد را با سنگهاي رنگي و گچ بسازند مانند آنچه عثمان ساخت تا مردم به رفتن مسجد رغبت كنند [232] [233] . اكنون ما درباره صحت و سقم اين روايات و حرفها بحث نمي‌كنيم بلكه صحبت اين است كه چه شده كه عدّه‌اي و در رأس آنها بن‌باز، در مورد مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد قبا و بدعتهايي كه در اين مساجد اعمال شده و مي‌شود، باين روايات كه در اصح كتابهاي آنها آمده، اعتنا نمي‌كنند؟ به حرف عمر و ابن عباس توجه نمي‌كنند؟ به كلام رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نسبت به بالابردن ساختمان مساجد ترتيب اثر نداده و نمي‌دهند؟ چه شده كه رواياتي را كه دليلي بر بدعت بودن سفر بقصد زيارت قبر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ساير انبياء و اولياء و جشن گرفتن و امور ديگر، مي‌آورند و طبق آنها حكم به شرك و كفر ديگران مي‌كنند، در مورد بدعتهاي خود نسبت به مساجد و حرمين شريفين نمي‌آورند و اصلاً نمي‌بينند و يا مانند بن باز توجيه مي‌كنند؟ كه بمنظور رغبت مردم به آمدن مساجد آن گونه مسجد ساختن مانعي ندارد و ارتكاب بدعت با مصلحت انديشي از بدعت و خلاف شرع بودن خارج مي‌شود؟ تزيين و چراغاني و نقش و نگار مساجد و ساختن مناره‌ها و گنبدهاي آنچناني بدعت و خلاف سنت نمي‌باشد و قابل توجيه است اما ساختن قبور بزرگان اسلام و تجديد بناهاي تخريب شده توسط آنها بدعت و حرام و شرك و كفر است!! نظافت و تميز كردن اطراف قبور ائمه بقيع‌عليهم السلام و شهداي احد با آنهمه زائر بدعت و خلاف شرع و موجب شرك و كفر است!!

يك مناظره‌

به يكي از آنها گفتم، اين فرشها حدود 50 سال است كه درست شده و مصنوعي و از مستحدثات است و از مظاهر دنيا است و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و اصحاب او قطعاً روي اين فرشها نماز نخوانده و بر اينها سجده نكرده‌اند و كف مسجد در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زمين و حصير و امثال اينها بوده است لذا سجده بر اين فرشها باطل و بدعت و حرام است و اگر اينها را جمع كنيد و كف مسجد، همين سنگها باشد يا حصير و سجاده هايي مانند زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم پهن كنيد ما «شيعيان» مجبور نمي‌شويم برويم روي سنگ فرشها نماز بخوانيم يا سجاده حصيري و امثال اينها همراه بياوريم و شما و ما مانند زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در كنار هم و بدون تفاوت و تقدم و تأخر نماز مي‌خوانديم. گفت: دنيا و مردم اين زمان، آن گونه كه زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بوده نمي‌پسندند و فرش لازم است. گفتم: اوّلاً مسلمان بايد ببيند رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چگونه نماز خوانده و بر چه چيزي سجده كرده است و همان گونه نماز بخواند، زيرا كه آن حضرت فرمود: «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي» همانگونه كه مي‌بينيد من نماز مي‌خوانم نماز بخوانيد ثانياً همانطور كه مردم اين زمان وضع قديم را نمي‌پسندند، تحميل عقيده و تجسس و دخالت در عبادات ديگران را نيز نمي‌پسندند و شما رعايت نمي‌كنيد و در كيفيت نماز خواندن شيعيان دخالت مي‌كنيد. گفت: كجا دخالت مي‌كنيم؟ گفتم: در فقه شيعه سجده بر اين فرشها صحيح نيست لذا براي اينكه سجده و نمازشان صحيح باشد روي سنگ فرش يا سجاده حصيري و مانند اينها نماز مي‌خوانند و سجده مي‌كنند و برخي از شما اعتراض مي‌كنند و سجاده را مي‌كشند و گاهي توهين مي‌كنند و حال اينكه در ايران اهل تسنن آزاد هستند و هر كس طبق مذهب خود نماز مي‌خواند و هيچ گونه دخالت و تضييقي از ناحيه شيعه نسبت به آنها وجود ندارد. سپس گفتم: چگونه است شما بر خلاف عقيده و برخلاف فقهتان و صرفاً براي اينكه مردم اين زمان مسجد ساده و بدون فرش را نمي‌پسندند، مساجد را اين گونه تزيين و فرش مي‌كنيد، ولي اين جهت را نسبت به قبرستان بقيع و احد و ابوطالب كه آن همه زائر دارند، مراعات نمي‌كنيد؟ چرا به خواست اين همه زائر از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي اعتنا نمي‌كنيد؟ چرا لا اقلّ اجازه نمي‌دهيد آنها خود اين قبرستان‌ها را كه محل دفن بزرگان دين و شهداي صدر اسلام هستند، از اين حالت مخروبه بودن و ناراحت كننده خارج سازند؟ خنديد و گفت: من به عبادت و نماز شما اعتراض نكرده و حرفي نمي‌زنم بلي برخي از ما آدمهاي خشك و متعصب هستند كه به خيال خود امر بمعروف و نهي از منكر مي‌كنند و شما بايد اين قبيل ناراحتيها را در اين راه و هدف مقدس تحمل كنيد و راجع به قبرستانها هم اختيار با علما و مسؤولين است و ما نمي‌توانيم حرفي بزنيم و در هر حال شما بايد عفو كنيد كه خداوند فرموده است: وَ لْيَعْفُوا و لْيَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ يَغْفِرَاللَّهُ لَكُم [234] ترجمه: «بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد.» با لبخند گفتم: لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ اليَومَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُم [235] «امروز بر شما سرزنشي نيست خدا شما را مي‌آمرزد.» (ان شاء اللَّه) و با هم دست داديم و خداحافظي كرديم. لازم به ذكر است در اين مدت كه در مدينه بوده و با افراد صحبت كردم مانند اين فرد كه منصفانه برخورد كرد، نديدم.

بدعتهاي ديگر

برخي از بدعت‌هاي بارز و آشكار آنها طبق فقه شيعه عبارتند از: اول: اذان گفتن قبل از طلوع فجر كه گفتن آن بعنوان دستور شرع بدعت و حرام است. دوم: گفتن «الصلاة خير من النوم» در اذان صبح به عنوان جزء اذان بدعت و حرام است. سوم: با دست بسته نماز خواندن بدعت و حرام و مبطل نماز است. (بنابر مشهور). چهارم: نگفتن «بسم اللَّه‌الرحمن الرحيم» در اول سوره حمد بدعت و مبطل نماز است. پنجم: گفتن «آمين» بعد از خواندن سوره حمد بدعت و حرام و مبطل نماز است. ششم: در نماز آيه سجده را خواندن و در وسط ركعت، سجده كردن بدعت و حرام و مبطل نماز است. هفتم: نخواندن يك سوره كامل بعد از سوره حمد، ناقص كردن نماز و مبطل نماز است. هشتم: سجده بر فرش بدعت و حرام و مبطل نماز است. نهم: در حال سلام دادن نماز، صورت را از سمت قبله برگرداندن بدعت و حرام و موجب بطلان نماز است. دهم: عدم رعايت اتصال صفها در نماز جماعت بدعت و مبطل نماز است. يازدهم: نافله‌هاي شبهاي ماه مبارك رمضان را به جماعت خواندن به نام (نماز تراويح) بدعت و حرام است. دوازدهم: حذف برخي از فصول اذان و اقامه به عنوان اينكه اذان و اقامه بدون آن فصول است حرام است. سيزدهم: روز جمعه براي نماز جمعه دو اذان گفتن بدعت و حرام است. چهاردهم: در نماز بر اموات چهار تكبير مي‌گويند و اين موجب بطلان نماز است [236] . (البته برخي از اينها بطور مطلق بدعت و حرام و مبطل نيستند يا محل بحث مي‌باشند كه در صورت نياز به كتاب عروة الوثقي، فصل مبطلات نماز و غير آن مراجعه شود). ضمناً، روزهاي جمعه در نماز صبح معمولاً بعد از سوره حمد، سوره «السجدة» را مي‌خوانند و علاوه بر بدعت بودن آن - كه در اثناي ركعت، سجده مي‌روند - عدّه‌اي هم مسافر و نا آشنا هستند و در نتيجه بجاي سجده به ركوع مي‌روند و از اين جهت يقيناً نمازهايشان باطل مي‌شود. گذشته از اين خواندن سوره طولاني در نماز جماعت برخلاف امر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است و بر امام جماعت است كه حال مأمومين را رعايت كند. و اين امر اختصاص به نماز صبح جمعه ندارد بلكه در مطلق نماز جماعت امر شده كه رعايت حال مأمومين بشود. در صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: اذا امَّ احدكم الناس فليخفف فإن فيهم الصغير و الكبير و الضعيف و المريض (و ذا الحاجة) فإذا صلّي وحده فليصلّ كيف شاء [237] . هر گاه يكي از شما امام جماعت مردم شد بايد نماز را سبك و كوتاه بگيرد چون در بين نمازگزاران صغير و كبير و ضعيف و بيمار و صاحب حاجت - كه كار دارد و مي‌خواهد به كارش برسد - وجود دارد و آنگاه كه شخص نمازش را فرادا مي‌خواند هر گونه كه مايل بود بخواند. (طولاني يا كوتاه). در روايت ديگر است كه فرمود: اذا صلّي أحدكم للناس فليخفّف فإن في الناس الضعيف و السقيم و ذا الحاجة [238] . آنگاه كه يك نفر از شما براي مردم امام جماعت شد نماز را سبك انجام دهد، زيرا در بين مردم افراد ناتوان و بيمار و صاحب حاجت وجود دارد. روايات به اين مضمون در كتابهاي نامبرده و غير آن در حد تواتر است ولي آنان رعايت نمي‌كنند و خصوصاً نمازهاي صبح را طولاني مي‌كنند و حال اينكه بعضي حتي در بين نماز خوابشان مي‌برد. آري، شيعيان اين بدعتهاي آشكار را در نماز اهل تسنن مي‌بينند ولي بمنظور وحدت كلمه در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان و براي جلوگيري از تفرقه و بدبيني سكوت كرده، بلكه طبق دستور فقها و مراجع تقليد در نماز جماعت آنها شركت و با آنها در يك صف مي‌ايستند و نماز مي‌خوانند و اين دستور عيناً سفارش ائمه‌عليهم السلام‌است. ولي برخي از تندروان با تهمت‌هاي گوناگون شيعه را به شرك و كفر متهم كرده و در نوشته‌ها و اجتماعات، توسط افراد نادان و بي منطق به پيروان اهل بيت عصمت و طهارت توهين مي‌كنند و نسبتهاي ناروا مي‌دهند و همين امر سبب شد اينجانب اين مسائل را بررسي و در اختيار شيعيان قرار دهم.

حرمت متعه (ازدواج موقت)

اشاره

پرسش 34: چرا ما «شيعيان» بمنظور محرميت و غيره ازدواج موقت (عقد متعه) را مشروع و صحيح مي‌دانيم ولي اهل تسنن مدعي هستند كه حرام است و به ما نيز اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند دليل مشروعيت آن چيست؟ پاسخ: قرآن كريم و روايات فراواني از طريق شيعه و خود اهل تسنن دلالت بر مشروعيت و جواز آن دارد: از قرآن اين آيه درباره مشروعيت متعه نازل شده است: فما اسْتَمتَعْتُم به منهن فآتوهنّ اجورهنّ فريضة. [239] . «زناني را كه متعه كرده‌ايد مهرشان را به عنوان فريضه‌اي به آنها بدهيد.» در تفسير ابن‌كثير كه از تفاسير معروف و مورد قبول اهل تسنن است، ذيل تفسير اين آيه مباركه است كه: ابن عباس و ابي بن كعب و سعيد بن جبير و سدي، اين آيه را اين گونه قرائت كرده‌اند: فما اسْتَمْتَعْتُم به منهن إلي أجل مسمّي فآتوهنّ اُجورهنّ فريضة. و در همين تفسير است كه مجاهد گفته است: اين آيه در نكاح متعه، نازل شده است. [240] . لازم به يادآوري است كه او پس از نقل اين عبارات روايتي از حضرت اميرعليه السلام نقل كرده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از نكاح موقت نهي كرد و همچنين روايت ديگري نقل كرده كه رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در فتح مكه از نكاح موقت منع كرد. [241] . از عبارات تفسير ابن كثير كه از معتبرترين تفاسير اهل تسنن است معلوم مي‌شود كه شأن نزول اين آيه مباركه، ازدواج موقت است و دلالت آن بر مشروعيت متعه قطعي است. نيز در صحيح بخاري است كه از ابن عباس از متعه سؤال كردند او گفت: متعه جايز است: «عن ابي حمزة قال: سمعت ابن عباس يُسأل عن متعة النساء فرخص» [242] . و در همين كتاب دو روايت از جابر بن عبداللَّه و از سلمة ابن الأكوع است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اجازه متعه داد «قالا: كنّا في جيش فاتانا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فقال: انه قد اذن لكم ان تستمتعوا فاستمتعوا»؛ [243] «گفتند ما دو نفر در بين گروه رزمندگان بوديم رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم نزد ما آمدند و فرمودند: به شما اجازه متعه كردن داده شد پس متعه كنيد.» همچنين در صحيح مسلم چندين روايت است كه: در عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در زمان حكومت ابوبكر و ابتداي حكومت عمر، ازدواج موقت انجام مي‌شد و عمر از متعه حج و متعه نساء نهي كرد. «جابر بن عبداللَّه يقول: كنا نستمتع بالقُبضةِ من التَّمرِ و الدّقيق، الأيّام علي عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابي بكر حتي نَهي عنه عُمر في شأن عَمرِو بن حُرَيثٍ»؛ [244] «جابر بن عبداللَّه مي‌گويد: ما متعه مي‌كرديم با يك مشت خرما و آرد، روزها در عهد رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ابي‌بكر تا اينكه عمرو بن حريث متعه‌اي كرد و عمر او را منع نمود.» در روايت ديگر چنين آمده است: «... عن ابن نضرة، قال: كنت عند جابر بن عبداللَّه فَأتاهُ آتٍ فقال: ابن عباس وابنُ الزُّبَير اختلفا في المُتعتَينِ، فقال جابر: فَعَلناهما مَعَ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ثُمَّ نهانا عنهما عُمر فَلَم نَعُد لَهما»؛ [245] ابن نضره گفت: من نزد جابر بودم كه كسي آمد و گفت: بين ابن‌عباس و ابن‌زبير در رابطه با دو متعه (ازدواج موقت و حج تمتع) اختلاف شده، جابر گفت ما اين دو عمل را در زمان رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم انجام داديم سپس عمر ما را از انجام آن نهي نمود و ديگر تكرار نكرديم.» و در همين كتاب است كه اباذر گفت: متعه نساء و متعه حج مخصوص ما است. (مخصوص ما است مجمل است، به شروح بخاري مراجعه شود). «قال: لاتصلح المتعتان الا لنا خاصّة، يعني متعة النساء و متعة الحج». [246] . همچنين در اين كتاب از جابر بن عبداللَّه نقل كرده كه: «قال عمر... وَ اَبِتّوا نكاح هذه النساء فَلَنْ اُوتَي برجل نكح امرأة اِلي اَجَلٍ، الّا رَجَمْتُهُ بالحجارة». [247] . عمر گفت: از نكاح موقت اجتناب كنيد، آورده نشود نزد من مردي كه ازدواج موقت انجام داده باشد و الا او را سنگسار مي‌كنم. رواياتي هم نقل كرده كه: «عن علي بن ابيطالب، ان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نهي عن متعة النساء يوم خيبر وعن اكل‌لحوم الحُمُر الاهلية»؛ [248] علي بن ابيطالب‌عليه السلام فرمود: در فتح خيبر رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از متعه و از گوشت حمار اهلي نهي فرمود. رواياتي نيز نقل كرده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در فتح مكه از متعه نهي كرد. [249] . از مجموع اين روايات كه در صحيح بخاري و مسلم با سندهاي مختلف نقل شده، معلوم مي‌شود كه اصل ازدواج موقت مشروع بوده و مدتي هم انجام مي‌گرفته است و بعد اختلاف بوجود آمده است. در كتاب «الفقه علي المذاهب الاربعة» (ج 4، ص 85) آمده است كه: مشروعيت متعه در صدر اسلام به لحاظ ضرورت بوده است، چون مسلمانان نمي‌توانسته‌اند تشكيل زندگي وعائله بدهندودر گير جنگ ومشكل اقتصادي بوده‌اند و از سويي مهار كردن قوه شهويه با گرفتن روزه مستلزم مشقت است و شرعاً پذيرفته نيست و به اين جهت ازدواج موقت تشريع شد ولي بعداً از انجام آن نهي شد. و در عين حال اگر كسي با ازدواج موقت با زني عمل زناشويي انجام داد حد زنا بر او جاري نمي‌شود چون شبهه جواز متعه وجود دارد و ابن عباس قائل به جواز بوده، ولي تعزير مي‌شود. از اين عبارت - كه تلخيص شد - معلوم مي‌شود همه مذاهب اهل تسنن مشروعيت نكاح موقت را في الجمله قبول دارند، نيز از مجموع روايات و گفتار معلوم مي‌شود كه سبب تشريع نكاح موقت ضرورت بوده است. حتي در بعضي از روايات آمده است كه در برخي جنگها به رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گفتند: زنان‌ما همراه‌ما نيستند آيا ما خود را اخته كنيم؟ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم آنها را از اين عمل نهي كرد و اذن در عقد موقت داد كه با چيز كمي مثل لباس و ردايي زني را متعه كنند. [250] . از سويي با وجود اختلاف در رواياتي كه از آن نهي شده كه برخي‌نهي را مستند به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در فتح خيبر كرده و برخي نهي را در فتح مكه ذكر نموده و برخي نهي را مستند به عمر بن الخطاب دانسته‌اند، با وجود چنين اختلافي نمي‌توان از آيه شريفه رفع يد نمود و بطور كلي حكم به حرمت و عدم صحت آن نمود، خصوصاً از روايات و كلمات خود عامه استفاده مي‌شود كه تشريع نكاح موقت به جهت ضرورت بوده است. و اگر روايتي كه گفته است عمر از متعه نساء نهي كرد، درست باشد نمي‌توان گفت او حق تحريم داشته است، زيرا «حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي يوم القيامة» و لابد نهي عمر، نهي حكومتي آن‌هم بخاطر اتفاقي كه افتاده است بوده همانطور كه در يكي از روايات صحيح مسلم آمده بود: نهي عمر از متعه بلحاظ پيش آمدي است كه نسبت به عمرو بن حريث بوجود آمد. «نهي عنه عمر في شأن عمرو بن حريث». [251] . نيز از روايتي كه از امير المؤمنين‌عليه السلام نقل شده كه فرمود: «نهي رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عن متعة النساء يوم خيبر و عن اكل لحوم الحُمُر الانسيّة» [و في رواية]«الأهلية»؛ [252] رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از متعه و لحوم حمر اهلي نهي فرمود. و از وحدت سياق و مكروه بودن «لحوم حُمُر» معلوم مي‌شود نهي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نهي كراهتي بوده نه تحريمي. بهر حال علاوه بر آيه شريفه و روايات كثيره معتبره از طريق اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم روايات اهل تسنن نيز دلالت بر مشروعيت آن دارند. و وقتي اصل مشروعيت محرز شد تا دليل قاطع و مسلمي وجود نداشته باشد همان اصل اول حاكم است و رواياتي كه اهل تسنن براي منع از آن نقل كرده‌اند با توجه به اختلافي كه در آنها وجود دارد نمي‌تواند آيه شريفه و اصل مشروعيت را زير سؤال ببرد. مضافاً بر اينكه روايات معارض و صريح بر خلاف روايات ناهيه وجود دارد كه يكي از آنها فرمايش امير المؤمنين علي‌عليه السلام است كه:

ازدواج موقت و حج تمتع

«لولا اَنّ عمر نهي عن المتعة مازني الا شقي» [253] . اگر عمر از متعه جلوگيري نكرده بود جز افراد شقي، كسي به زنا آلوده نمي‌شد. نيز نقل شده كه عمر بن الخطاب روي منبر گفت: أيّها الناس ثلاث كنّ علي عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم انا اَنهي عنهُنَّ و اُحرمُهُنَّ و اعاقب عليهنّ و هي متعة النساء و متعة الحج و حَيَّ علي خير العمل. اي مردم سه چيز در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بود كه من آنها را نهي و تحريم مي‌كنم و انجام دهنده آنها را مجازات مي‌كنم، و آنها «متعه زنان» و «متعه حج» و گفتن «حيّ علي خير العمل» است. [254] . معناي حجّ تمتّع حج تمتع اين است كه شخص، در يكي از سه ماه (شوال، ذي قعده و ذي حجه) از يكي از ميقاتها به نيت عمره تمتّع احرام مي‌بندد سپس وارد مكّه مي‌شود و پس از طواف وسعي، تقصير كرده و از احرام خارج مي‌شود يعني چيزهايي كه در حال احرام بر وي حرام بود حلال مي‌گردد تا اينكه از مكّه احرام ديگري براي حج مي‌بندد و اعمال حج تمتع را انجام‌مي‌دهد. علّت اينكه اين نوع حج را حج تمتع مي‌گويند اين است كه در اين نوع حج «متعه» يعني لذت بردن و استفاده كردن از محرمات احرام تجويز شده است زيرا همان گونه كه اشاره شد در فاصله دو احرام (احرام عمره و احرام حج) كارهايي كه در حال احرام حرام است حلال مي‌گردد و شخص مي‌تواند از آنچه در حال احرام عمره، حرام بود - بعداً در حال احرام حج نيز حرام خواهد گرديد - لذت ببرد و متمتع گردد. اين حكم با نصّ صريح قرآن مجيد و با گفتار و روش پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم ثابت گرديده است و قرآن در اين باره مي‌گويد: فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ سوره بقره/196. هر كس پس از انجام دادن عمره به اعمال حج پردازد هر چه ميسر شود قرباني كند و هر كس قرباني نيابد سه روز در ايام حج و هفت روز پس از مراجعت از سفر حج روزه بگيرد كه اين، ده روز تمام است، اين عمل براي كسي است كه خانواده‌اش مقيم مسجد الحرام نباشد، از خدا بترسيد و بدانيد كه خداوند [در صورت مخالفت] به شدّت كيفر مي‌دهد. تشريع حج تمتع و مبارزه با افكار جاهليت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم با تشريع حج تمتع قدم ديگري در مبارزه با روشهاي دوران جاهلي برداشت و اعمال عمره را كه قبل از اسلام انجام دادن آن در اين سه ماه از بزرگترين گناهان شمرده مي‌شد، جزء اعمالي قرار داد كه مسلمانان در اين سه ماه انجام بدهند. بخاري و مسلم از ابن عباس نقل مي‌كنند كه: مردم قبل از اسلام، انجام دادن عمره را در ماههاي حج از «افجر فجور» بزرگترين گناهان در روي زمين مي‌پنداشتند و مي‌گفتند چون ماه صفر تمام شد انجام دادن اعمال عمره حلال مي‌گردد. ابن عباس اضافه مي‌كند كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم و اصحابش صبح چهارم ذي حجه در حالي كه براي حج احرام پوشيده بودند وارد مكّه شدند، رسول خدا دستور داد كه اين احرام را تبديل به عمره كنند و از احرام خارج شوند ولي [پذيرفتن] اين دستور براي اصحاب، سنگين بود لذا عرضه داشتند با خارج شدن از احرام كدام يك از محرمات براي ما حلال مي‌گردد؟ رسول خدا فرمود: همه محرمات بر شما حلال است. عن ابن عباس قال: كانوا يرون ان العمرة في اشهر الحج من افجر الفجور في الارض و يجعلون المحرّم صفراً و يقولون إذا برأ الدَّبر وعفا الاثر و انسلخ صفر حلت العمرة لمن اعتمر. قدم النبي صلي الله عليه وآله وسلم و اصحابه صبيحة رابعة مهلّين بالحج فامرهم ان يجعلوها عمرة فتعاظم ذلك عندهم فقالوا يا رسول اللَّه ايّ الحلّ؟ قال: حلّ كلّه.(صحيح بخاري، كتاب الحج، ص 254، باب التمتمع و القران و الافراد، ح 1564 و صحيح مسلم كتاب الحج، ص 539، باب جواز العمرة في اشهر الحج، ح 1240). ولي اين دستور چون بر خلاف روش آنان و بر عكس معمول بود پذيرفتن آن هم در مرحله اول براي يك عده از مسلمانان مشكل و سنگين بود و اين دستور پيامبر با مخالفت آنان روبرو گرديد. خلاصه اينكه بعقيده عده‌اي از تازه مسلمانان، با سابقه ذهني كه از دوران جاهلي داشتند هر كس در ماههاي حرام احرام بست و داخل مكّه گرديد حق نداشت يكي از محرمات احرام را بجا بياورد و مخصوصاً با زنان نزديكي كند مگر اينكه اعمال حج را به پايان برساند و از احرام حج خارج گردد.

تحريم حج تمتع توسط خليفه

بطوري كه اشاره گرديد بر خلاف تمايل عده‌اي از مسلمانان، حج تمتع طبق آيه قرآن و دستور خود پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم عملي گرديد و اين حكم در دوران حكومت دو ساله ابوبكر نيز به همان صورت كه رسول خدا دستور داده بود انجام مي‌پذيرفت. تا اينكه در دوران حكومت عمر از اين نوع حج منع و جلوگيري بعمل آمد و مخالفين، به مجازات شديد تهديد گرديدند و در اين مورد، احاديث فراوان در صحاح و سنن اهل تسنن نقل گرديده و در كتب تاريخ و رجال بصراحت آمده است كه ما به نقل چند حديث در اين مورد كه در صحيحين آمده است اكتفا مي‌كنيم. 1 - عمران بن حصين مي‌گويد: آيه متعه حج در قرآن نازل گرديد و رسول خدا نيز اين نوع حج را به ما دستور داد، سپس نه آيه‌اي كه آيه متعه را نسخ‌كند نازل گرديد ونه رسول‌خدا ازآن‌نهي نمود تا اينكه از دنيا رحلت نمود بعدها مردي به هواي نفس خود آنچه مي‌خواست در اين باره گفت. قال عمران بن حُصَينٍ: نزلت آية المتعة في كتاب اللَّه (يعني متعة الحج) و امرنا بها رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم ثم لم تنزل آية تنسخ آية متعة الحج و لم ينه عنها رسول اللَّه حتي مات قال رجل برايه ماشاء.)صحيح مسلم، كتاب الحج، باب جواز التمتع، ص 534، ح 1226 (طريق 172). لازم به ياد آوري كه صحيح بخاري در كتاب التفسير، سوره البقرة، باب 33، ص 767، ذيل آيه مربوط به حج تمتع اين روايت را با مختصر تفاوتي آورده است. 2 - در صحيح مسلم از ابي نضره چنين آمده است كه: من نزد جابر بن عبد اللَّه بودم مردي وارد گرديد و گفت: اينك ابن عباس و ابن زبير درباره متعتين (متعه حج و متعه نكاح) با هم اختلاف و بگو و مگو دارند، جابر در پاسخ وي گفت: آري ما در دوران پيامبر هر دو متعه را انجام داديم ولي بعدها كه عمر از آنها نهي كرد ما ديگر انجام نداديم. (اصل اين روايت و محل نقل آن در متن آمده است). 3 - در حديث ديگري مسلم با اسناد از مطرف چنين آورده است: عمران بن حصين در روزهايي كه بيمار بود و با همان بيماري از دنيا رفت مرا نزد خود خواست و گفت: اينك مرگ من مسلم وقطعي گرديده است، چند موضوع را به تو مي‌گويم شايد بعد از من براي تو مفيد باشد ولي اگر زنده ماندم اينها را مكتوم و مخفي بدار و اگر با اين بيماري از دنيا رفتم و خواستي به مردم بگويي مانعي ندارد و بدان كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم حج و عمره را در يكسال جمع نمود و نه آيه‌اي در جلوگيري از آن نازل شد و نه خود پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم از آن نهي كرد ولي مردي درباره آن آنچه مي‌خواست از پيش خود گفت.(عن مطرف قال بعث الي عمران بن حصين في مرضه الذي توفي فيه فقال اني كنت محدثك باحاديث لعل اللَّه ان ينفعك بها بعدي فان عشت فاكتم عني و ان مت فحدث بها ان شئت انه قد سلم علي واعلم ان نبي اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قد جمع بين حج و عمرة ثم لم ينزل فيها كتاب اللَّه و لم ينه عنها نبي اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قال رجل فيها برأيه ماشاء.) صحيح مسلم، كتاب الحج، باب جواز التمتع، ص 533، ح 1226، (طريق 168). همچنين مسلم از ابو موسي نقل كرده كه او به متعه حج فتوا مي‌داد، مردي بدو گفت در بعضي از اين فتواها عجله نكن مگر نمي‌داني كه بعدها اميرالمؤمنين (عمر) در اعمال حج چه تغييراتي داده است تا اينكه خود ابوموسي با عمر ملاقات و جريان را از وي سؤال كرد عمر در پاسخ چنين گفت: «آري مي‌دانم كه رسول خدا و اصحابش حج تمتع را انجام داده‌اند ولي براي من خوشايند نيست كه مسلمانان در زير [درخت] اراك با همسران خويش هم بستر شوند و در حالي كه آب غسل از سر و صورت آنان مي‌ريزد بسوي اعمال حج حركت كنند.(عن ابي ابراهيم بن ابي موسي عن ابي موسي انه كان يفتي بالمتعة فقال له رجل رويدك ببعض فتياك فانك لاتدري ما احدث اميرالمؤمنين في النسك بعد، حتي لقيه بعد، فسأله فقال عمر: قد علمت ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم قد فعله و اصحابه و لكن كرهت ان يظلوا معرسين بهن في الاراك ثم يروحون في الحج تقطر رؤوسهم) صحيح مسلم، كتاب الحج، باب في نسخ التحلل، ص532، ح1222. مؤلف: ولي پاسخ اين اظهار نظرها واعمال سليقه‌ها را خداوند سبحان داده است. وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً سوره احزاب / 36. ترجمه: «و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و فرستاده‌اش به كاري فرمان دهند براي آنان در كارشان اختياري باشد و هركس خدا و فرستاده‌اش را نافرماني كند قطعاً دچار گمراهي آشكاري گرديده است.»

حج تمتع در دوران عثمان

بخاري و مسلم از مروان بن حكم چنين نقل مي‌كنند كه عثمان بن عفان را ديديم از حج تمتع نهي و جلوگيري مي‌نمود ولي چون علي بن ابيطالب‌عليه السلام نهي او را ديد براي عمره و حج احرام بست و گفت: من هيچگاه قانون خدا و سنت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم را بجهت گفتار يك نفر ترك نخواهم نمود. «عن مروان بن الحكم قال شهدت عثمان و علياً و عثمان ينهي عن المتعة و ان يجمع بينهما فلما رأي عليّ، اهلّ بهما لبيك بعمرة و حجة قال ما كنت لادع سنة النبي لقول احد». (صحيح بخاري، باب التمتع والقران و الافراد، ص 254، ح 1563.) باز در صحيحين اختلاف عثمان و امير المؤمنين علي‌عليه السلام را، از سعيد بن مسيب بدين صورت نقل كرده است كه: علي بن ابيطالب و عثمان در عسفان بهم ديگر رسيدند كه عثمان از متعه يا عمره جلوگيري مي‌كرد علي بن ابيطالب به وي گفت: عثمان، تو جز اين هدفي نداري كه از امر و فرمان رسول خدا جلوگيري كني. عثمان گفت: ما را به حال خودمان واگذار، اميرالمؤمنين فرمود نمي‌توانم تو را بحال خودت وابگذارم. [راوي گويد:] ولي چون علي‌عليه السلام وضع را اين چنين مشاهده نمود خودش به اعمال عمره و حج احرام بست. عن سعيد بن مسيب قال: اختلف علي و عثمان بعسفان في المتعة فكان عثمان ينهي عن المتعة اوالعمرة فقال علي: ما تريد الي امر فعله رسول اللَّه تنهي عنه؟ فقال عثمان: دعنا منك فقال: اني لا استطيع ان ادعك فلما ان راي علي ذلك اهلّ بهما جميعاً. صحيح بخاري، باب التمتع والقران والافراد ص255، ح 1569 و صحيح مسلم، باب جواز التمتع، ص532، ح 1223 (طريق 159). مسلم مطلب بالا را از عبد اللَّه بن شقيق نيز نقل نموده است و در آن روايت اين جمله نيز وجود دارد كه: «فقال عثمان لعلي كلمة» يعني عثمان در اين باره سخن تندي به علي‌عليه السلام گفت.

حج تمتع در دوران معاويه

بررسي احاديث نشان مي‌دهد كه در دوران معاويه نيز كشمكش و اختلاف در موضوع حج تمتع ادامه داشته و معاويه مصمم بود كه در اين مورد روش خليفه دوم و سوم حفظ شود ولي عده‌اي از مسلمانان با روش آنان مخالفت نموده و زير بار فرمان معاويه نرفته‌اند. در صحيح مسلم است كه: سعد مي‌گفت: ما حج تمتع را هنگامي انجام داديم كه معاويه هنوز به خداي عرش كفر مي‌ورزيد. «قال غنيم: سئلت سعد بن ابي وقاص عن المتعة، قال: فعلناها و هذا كافر بالعرش يعني معاوية». (صحيح مسلم، كتاب الحج باب جواز التمع ص 533، ح 1225.) مؤلف: از اين روايت و روايت مشابه كه در صحيح مسلم و غير آن، نقل شده، معلوم مي‌گردد كه اختلاف در مسأله حج تمتع در دوران معاويه نيز وجود داشته است.

سرانجام، دستور خليفه دوم به فراموشي سپرده شد

كوشش امير المؤمنين علي‌عليه السلام و سعي و تلاش عده‌اي از مسلمانان موجب شد كه سرانجام حج تمتع همانند زمان رسول اللَّه انجام شود و تدريجاً نهي خليفه دوم در بوته فراموشي قرار گيرد و بالأخره فقهاي اهل تسنن نيز بر خلاف فتواي عمر فتوا صادر كردند. شافعي‌ها گفته‌اند: شخص، مخيّر است حج افراد يا تمتع يا قران انجام دهد وافضل افراد است، پس از آن تمتع افضل است. (الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، كتاب الحج، «مبحث القران والتمتع والإفراد»). مالكي‌ها گفته‌اند: افضل افراد است و پس از آن قران. (همان، ص 690). حنبلي‌ها گفته‌اند: افضل تمتع است پس از آن افراد. (همان، ص 692). حنفي‌ها گفته‌اند: قران افضل است، پس از آن تمتع (همان، ص 693). الفقه علي المذاهب الخمسة، ص206 نيز متعرض شده است.@. اكنون نتيجه بحث:

اسلام دين كامل است

همه مسلمانان معتقد هستند و پذيرفته‌اند كه دين مقدس اسلام كامل و جاوداني است و كمال آن به اين است كه پاسخگوي تمام نيازهاي بشر مي‌باشد، از سويي همه مي‌دانند كه احكام شرع، اوامر و نواهي دين اسلام تابع مصالح و مفاسد است، يعني هرامري‌بخاطرمصلحتي است كه در آن و در متعلق آن وجود دارد و هر نهيي بمنظور جلوگيري از مفسده‌اي است، كه در متعلق آن وجود دارد، با توجه به اين مطلب، مي‌گوييم: در برخي موارد عقد موقت بخاطر جلوگيري از گناه و بمنظور سهولت امر بر مسلمانان است، مثلاً چنانچه دو مرد كه زن هر يك از آنها به مرد ديگر نامحرم است و مي‌خواهند در يك منزل زندگي كنند يا با هم مسافرت كنند كه قهراً چشم هر يك از آن مردها به زن مرد ديگري مي‌افتد و مرتكب گناه مي‌شوند، بمنظور جلوگيري از وقوع در معصيت قهري چنانچه هر يك دختر بچه‌اي داشته باشد مي‌توانند او را به عقد موقت در آورند تا مادر او كه مادر زن مي‌شود محرم شود - به شرحي كه در رساله توضيح المسائل بيان شده - و ديگر در مضيقه و يا گرفتار گناه نشوند. در برخي موارد عقد موقت بخاطر جلوگيري از زنا، و گناهان ديگر و يا حتي بيماري است، مثلاً جواني كه تنها در كشوري رفته يا محصل است و قدرت ازدواج دائم ندارد و غريزه جنسي او را آرام نمي‌گذارد، و امر داير است زنا كند يا استمنا يا از طريق ديگر غريزه را ارضاء نمايد و بدين طريق آتش شهوت را فرو نشاند يا در چنين حالي اگر بتواند با عقد موقت جلوي چنين گناهاني بزرگ را بگيرد، عقل در چنين مواردي چه حكم مي‌كند؟ آيا اگر شرع مقدس همه راه‌ها را بر روي اين جوان و اين مسلمان مسدود كند چنين شرع و ديني كامل است؟ آيا اگر دين اسلام تشريع متعه نكند دين ناقص نيست؟ و اگر در موارد ضرورت، دين اسلام عقد متعه نداشت ناقص نبود؟ آيا ضرورتي كه زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم وجود داشت و مجوِّز اذن در نكاح موقَّت شد در زمانهاي بعد و خصوصاً در زمان حاضر با وضع موجود زنان، ضرورت پيش نمي‌آيد؟ نيز در برخي موارد ازدواج موقت آرام بخش و نويد دهنده حيات است. مثلاً چنانچه زني بهر جهت از ازدواج دائم محروم شده و كسي حاضر نيست او را به عقد دائم خود در آورد، زن هم مأيوس شده ولي آرزوي شوهرداري و لو موقت و آرزوي بچه داشتن و لو از شوهر موقت دارد و علاوه بر مسائل شهوي و جنسي حاضر است هر چند مدتي كوتاه به عقد مردي در آيد شايد داراي فرزندي حلال زاده شود، آيا اگر شارع مقدس اجازه عقد موقت را هم به او ندهد و همه درها را بر روي او ببندد، روح و روان اين زن چه مي‌كشد؟ آيا چنين ديني كامل است؟ آيا منع آن زن از ازدواج موقت سركوب كردن تمام آرزوها و غريزه‌هاي طبيعي او نيست؟ آيا در اين فرض «اليوم اكملت لكم دينكم» معنا دارد؟ اگر گفته شود، چطور شارع اجازه دهد مردي، زني را به مدت كوتاهي عقد كند و پس از گذشت مدت تعيين شده، زن را رها كند و برود؟ مي‌گوييم اين حرف استبعاد است و عيناً در عقد دائم هم ممكن است جريان پيدا كند. مانند اينكه زن و مردي بر عقد دائم توافق كنند و نيت آنها اين باشد كه پس از مدتي كوتاه با طلاق از يكديگر جدا شوند، يا مرد از اول نيتش اين باشد كه او را پس از مدتي كوتاه طلاق دهد، آيا كسي گفته است چنين ازدواجي كه در حقيقت موقت ولي در ظاهر دائم است، باطل است؟ آيا كسي گفته است چنين ازدواجي جايز نيست؟ هرگز.

مناظره

اينجانب در مدينه منوره كراراً با پرسش از مسأله متعه مواجه بوده‌ام. يك نفر از آنها گفت: چگونه اسلام اجازه بدهد مردي زني را به مدت كوتاهي متعه كند و او را رها كند و برود؟ گفتم: آيا اسلام اجازه داده است مردي زني را به عقد دائم خود در آورد و نيت مرد و زن اين باشد كه پس از مدتي كوتاه او را طلاق دهد و از هم جدا شوند؟ فكري كرد و گفت: بلي شرعاً اشكالي ندارد و صحيح است. گفتم: آيا اين ازدواج دائم با اين نيت، واقعاً همان موقت نيست جز اينكه اگر متعه بود در پايان مدت، خود بخود از هم جدا مي‌شدند اما اگر عقد دائم باشد در پايان مدتي كه نيت كرده و تصميم بر جدا شدن مي‌گيرند بايد با طلاق - صيغه طلاق و با شرايط خاصّي - از هم جدا شوند. گفت: بلي نتيجه يكي است اما اگر متعه كرد و بچه پيدا كردند، آن بچه تكليفش چيست؟ گفتم: فرقي بين بچه‌اي كه از متعه پيدا مي‌شود با بچه‌اي كه از عقد دائم پيدا مي‌شود نيست و پدر بايد تمام نيازهاي بچه را تأمين كند و از حيث مسكن، لباس، نفقات، توارث و جميع احكام، با طفلي كه از زن دائم پيدا مي‌كنند، مساوي هستند. بعلاوه مي‌توانند در عقد متعه بطوري رفتار كنند كه موجب حمل زن و بچه دار شدن نشوند، مي‌توانند شرط عدم دخول يا انزال مني كنند. گفت: شما حاضر هستي خواهرت را به عقد موقت مردي در آوري؟ گفتم: اوّلاً اختيار او با من نيست و اگر براي او ضرورت پيش آمد و حاضر شد من حق منع كردن او را ندارم، شرع اسلام هم او را منع نكرده و خود مختار است. ثانياً بر فرض اينكه من مايل نباشم و حتي بدم بيايد، اين دليل عدم جواز و عدم صحت عقد موقت نمي‌شود، زيرا انسان طبعاً از امور موقتي مانند اجاره نشيني ناراحت است، از ماشين اجاره‌اي، مغازه اجاره‌اي بي زار است اما اگر ناچار شد چه بسا يك اطاق يا منزل يا مغازه اجاره مي‌كند تا خود صاحب منزل ملكي و دائمي شود و اين ناراحتي در نظاير اين امور، امري است طبيعي. بعد رو كردم به اطرافم، مردي سالمند و سياه چهره و كريه المنظر را ديدم، به او گفتم: شما حاضر هستي خواهرت را به عقد دائم اين مرد در آوري؟ در حالي كه قرآن و سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بر عقد و ازدواج دائم تأكيد كرده و مهر او را من تقبل مي‌كنم. سمت ديگرم جواني بنگلادشي و سياه و كثيف و بد قيافه بود، گفتم: حاضري خواهرت را بعقد دائم اين جوان در آوري؟ اين جوان مسلمان و غريب و بي زن است و اسلام تأكيد بر ازدواج دارد. در اينجا چهره‌اش را در هم كشيد و نگاهي به آنها كرد و گفت: خير نه من حاضرم نه خواهرم، نه فاميلم. گفتم: چرا؟ مگر اين خلاف شرع است؟ گفت: خير، ولي طبع ما چنين ازدواجي را نمي‌پذيرد. گفتم: خوب طبع ما هم ازدواج موقت را نمي‌پذيرد، اما اين دليل عدم جواز آن نمي‌شود. حرف شيعه اين است كه ازدواج موقت در موارد ضرورت و به منظور جلوگيري از مفاسد و گناه اشكال شرعي ندارد و چنانچه كسي ناچار شد و بهر جهت چه زن، چه مرد، به آن اقدام نمود خلاف شرع مرتكب نشده و تعزير و عقاب ندارد و صرفاً جنبه پيشگيري دارد. او ضمن تشكر گفت: من در اين مسأله به كتابهايمان مراجعه و بيشتر فكر مي‌كنم و خداحافظي كرديم. و الحمد للَّه. [255] .

خوش خلقي شيعه

اشاره

پرسش 35: چرا ما «شيعيان» با روي خوش و با حسن خلق و كمال مهرباني با آنان برخورد مي‌كنيم ولي آنها نوعاً با ديد عناد و دشمني و لجاج با ما برخورد مي‌كنند و حتي برخي از آنان نسبت شرك و تهمت قبر پرستي بما مي‌زنند، منشأ و علت اين گونه برخوردها چيست؟ پاسخ: مكتب تشيع در راستاي پيروي از قرآن كريم و به تبعيت از سنت و اهل بيت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم روشي جز مهر و محبت و خوش خلقي نسبت به همه مسلمانان، نمي‌پذيرد و نمي‌پسندد و در واقع مقتضاي مكتب و نشان شيعه بودن شخص، خوش رفتاري و خوش زباني با ديگران است، به طوري كه فقها و مراجع تقليد فرموده‌اند: شايسته است شيعيان در نماز جماعت اهل تسنن شركت كنند و با حضور خود تأليف قلوب نمايند و از آنچه موجب تفرقه و بدبيني است پرهيز كنند. ولي از بين اهل تسنن، عدّه‌اي با ديد ديگري به شيعه و خصوصاً به ايرانيها نگاه مي‌كنند و مبلغين آنها در بين مردم وانمود كرده‌اند كه شيعيان، اعمال شرك‌آميز انجام مي‌دهند و حتي در مدارس و در رسانه‌هاي گروهي و در خطبه نمازهاي جمعه [256] عليه شيعه برنامه دارند و شيعيان را متهم مي‌كنند كه بدعت گذار و مشركند و همين تبليغات و تهمتها موجب بدبيني آنها نسبت به شيعه شده است. البته گاهي اعمال عوامانه‌اي از ايرانيها مي‌بينند و آنها را دليل و مدرك تهمتهاي خود قرار مي‌دهند كه ما بايد مراقب باشيم و بهانه دست آنها ندهيم و سبب وهن مذهب و بد نامي شيعه نشويم، از ريختن نامه در بقيع يا ريسمان و پارچه بستن به پنجره‌هاي بقيع يا شمع روشن كردن و خاك از بقيع برداشتن و يا پشت ديوار بقيع نماز خواندن و مانند اين امور، پرهيز كنيم. در گذشته شبها كه حضور در پشت بقيع آزاد بود متأسفانه برخي از عوام پشت بقيع شمع روشن مي‌كردند كه ديوار سياه مي‌شد، پارچه و ريسمان و قفلهاي متعدد به پنجره‌ها مي‌بستند نامه‌هاي مختلف با عباراتي، خطاب به ائمه بقيع‌عليه السلام، به فاطمه زهراعليها السلام، به امام زمان‌عليه السلام داخل بقيع مي‌ريختند. صبح كه مأمورين مي‌آمدند و آن وضع را مي‌ديدند، آن قفلها و ريسمانها و نامه‌ها را مشاهده مي‌كردند، شروع به بدگويي و توهين به شيعيان مي‌كردند و انواع فحش و سب و لعن و نسبتهاي ناروا به شيعه و به ايراني نثار مي‌كردند. يكي از آنها ريسمانها و كهنه‌ها را با چاقو مي‌بريد و با غيظ و غضب رو به اينجانب گفت: شما مي‌گوييد ما مسلمان و جعفري هستيم، اگر مسلمان و شيعه جعفر بن محمدعليه السلام هستيد، اين كارها چيست كه انجام مي‌دهيد؟ اين قفلها و اين نامه‌ها چيست؟ چرا حاجات خود را از خدا نمي‌طلبيد؟ چرا بجاي دعا و خواندن قرآن به اين كارها رو مي‌آوريد؟ به او گفتم: آيا ديده‌اي يك اهل علم، يا خردمند چنين اعمالي انجام داده باشد يا در كتابي دستور اين قبيل اعمال را در اينجا داده باشند؟ گفت: نمي‌دانم ولي هر چه هست كار شما است و غير ايرانيها اينجا نيستند و چنين كارهايي نمي‌كنند و نامه‌ها هم به فارسي نوشته شده است. گفتم: اين كارها از جانب افراد نادان و بي سواد سر مي‌زند و روحانيون مرتب تذكر مي‌دهند ولي آنها گوش نمي‌دهند، بعد گفتم: اين اعمال را نبايد انجام دهند ولي در عين حال مجوّز تهمت و ناسزاگويي به آنها نمي‌شود، اينها شرك و كفر نيست، در نهايت اشتباه است و از روي جهالت انجام داده‌اند. اين را گفتم و رفتم و او همچنان بدگويي مي‌كرد. خداوند همه ما را بوظائف ديني و اخلاقي آگاه فرمايد و از آنچه موجب توهين به شيعه و مذهب حقّه جعفري مي‌شود بر كنار دارد. امام صادق‌عليه السلام فرمود: «معاشر الشيعة كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً، قولوا للناس حسنا واحفظوا السنتكم وكفّوها عن الفضول وقبح القول». آبروي ما باشيد و ما را زشت و بد جلوه ندهيد و نسبت به مردم خوش زبان باشيد و زبانت را حفظ كنيد و از حرفهاي بي فايده و زشت خودداري كنيد [257] . در هر حال، حرف آن گروه خاص به شيعيان و ساير مسلمانان اين است كه مي‌گويند: هر عمل ديني كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يا صحابه آن حضرت انجام داده‌اند، مشروع و جايز است و آنچه نبوده و انجام نداده‌اند و بعد از آنها رايج شده است بدعت و حرام و موجب شرك و خروج از دين است، چون اگر در اين كارها كه بعداً رايج شده، خير و مصلحت بود، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و صحابه در انجام آن بر ما پيشي مي‌گرفتند و از اينكه آنها انجام نداده‌اند معلوم مي‌شود خير و مصلحت در انجام آنها وجود ندارد. روايتي نيز نقل كرده‌اند كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مسلمانان را از انجام كارهايي كه سابقه ندارد بر حذر داشته و فرموده است: «ايّاكم و محدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة و كل بدعة ضلالة». از اموري كه تازگي دارد پرهيز كنيد بدرستي كه هر امر تازه (كه در دين سابقه نداشته) بدعت است و هر بدعتي ضلالت و گمراهي است. [258] . بر اين اساس مدعي هستند كه بعضي اعمال چون در عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در زمان صحابه انجام نشده و سابقه ندارد، بدعت و حرام است و برخي از آنها شرك اكبر و مرتكب آن كافر است، و حتي اينكه ابن تيميه گفته است: هر كس برخي از اين كارها را انجام دهد توبه داده مي‌شود و اگر توبه نكرد كشته مي‌شود. [259] (يعني بايد او را كشت و خونش هدر است) و آن اعمال كه به نظر آن گروه بدعت و موجب شرك و كفر است، بقرار ذيل مي‌باشد.

اعمالي كه به نظر عده‌اي از آنان بدعت و حرام است‌

1. سفر كردن به قصد زيارت قبر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه‌عليهم السلام و كليّه اماكن مقدسه و مساجد، جز مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد الأقصي. 2. گنبد و بارگاه و گلدسته و هرگونه بنايي روي قبر ساختن. - قبر هر كس كه باشد -. 3. چيز روي قبر نوشتن. 4. روي قبر يا كنار آن قرآن خواندن. 5. ضريح و منبر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ضريح و ساير آثار متعلق به ائمه‌عليهم السلام و اعتاب مقدسه آنان را بوسيدن و دست كشيدن و صورت بر آنها نهادن. 6. بوسيدن و دست كشيدن به اركان كعبه و صورت نهادن به ديوار كعبه و مقام ابراهيم‌عليه السلام و هر جمادي از جمادات، جز حجر الأسود. 7. توسل به انبياء و اولياي خدا و آنان را بين خود و خدا واسطه قرار دادن و دعاي توسل خواندن و يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و يا علي‌عليه السلام و يا حسن‌عليه السلام و يا حسين‌عليه السلام و مانند اينها گفتن. 8. نذر كردن براي مشاهد مشرفه و براي تعمير و روشنايي آنها، شمع روشن كردن و نذر گوسفند و قرباني براي زوار و مانند اينها. - كه مدعي هستند اين قبيل نذرها براي غير خدا است و بدعت و حرام است -. 9. كار خير انجام دادن و ثوابش را به ديگري كه زنده است هديه كردن. 10. از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ساير انبياء و اولياي خدا طلب شفاعت نمودن. 11. در حالي كه زائر رو به قبر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يا ساير قبور ايستاده است، دست به دعا بلند كردن. - مي‌گويند: بايد رو به قبله دعا كرد و رو به قبله دست به دعا بلند كرد -. 12. روي قبر و كنار آن نماز خواندن و دعا كردن. - قبر هر كس كه باشد -. 13. به غير خدا استغاثه نمودن. 14. براي غير خدا خم شدن. 15. دور قبر گرديدن. (طواف قبور) 16. جلوي كسي بلند شدن. 17. در مواليد و اعياد مذهبي جشن گرفتن. 18. مجلس عزاداري تشكيل دادن. 19. براي كسي كه فوت كرده مجلس ختم و فاتحه گرفتن و اطعام كردن. 20. به غير خدا قسم ياد كردن. 21. هم‌خواني و هم‌آهنگ چيز خواندن، اعم از قرآن يا دعا و شعر و حتي صلوات دسته‌جمعي فرستادن. 22. «اللهم بحرمة فلان عندك» گفتن. و غير اينها از كارهايي كه به اسم دين و به عنوان عبادت انجام مي‌شود و حال اينكه در صدر اسلام چنين اعمالي نبوده و انجام نداده‌اند و همه اينها را بدعت و شرك دانسته و مي‌گويند هر كس يكي از اينها را انجام دهد از دين خارج است. [260] . آري آنها طبق اين طرز تفكر مدعي هستند كه اعمال نام برده بدعت و موجب شرك است و انجام آنها حرام مي‌باشد و مي‌دانند و مي‌بينند كه برخي از اين امور در كتابهاي شيعيان موجود است و نيز توسلات و دعاهاي دسته جمعي و نذورات و زيارت رفتن شيعيان را مي‌بينند و براي آنها از همه ناگوارتر شهرت زيارت عاشورا است كه مشتمل بر لعن است و توسط شيعه تكثير و خوانده مي‌شود، همچنين شدت علاقه شيعه را به ائمه بقيع و ام البنين مادر ابوالفضل العباس‌عليه السلام را مشاهده مي‌كنند و اين جهات همه دست بهم داده و سبب تندي و خشونت آنها نسبت به شيعه مي‌باشد.

توجه به روايت صحيح بخاري

به اين روايت از صحيح بخاري توجه كنيد سعد بن عباده بيمار شد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم با عبدالرحمن بن عوف و سعد وقاص و ابن مسعود به عيادت او رفتند، اهل بيت سعد بن عباده دور او جمع و او را احاطه كرده بودند رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم احوال او را پرسيد و شروع كرد به گريه كردن، همراهان حضرت نيز با ديدن گريه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم شروع به گريه كردند، سپس رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: خداوند به گريه و اشك چشم و حزن قلب، كسي را عذاب نمي‌كند، بلكه بواسطه زبان كه حرفهايي كه نبايد بزند و مي‌زند، عذاب مي‌كند يا ترحم مي‌كند، [سپس در ادامه روايت نقل كرده‌اند كه] بدرستي كه ميّت به سبب اينكه اهلش بر او گريه مي‌كند، عذاب مي‌شود. و عمر بن الخطاب اين گونه بود كه در گريه بر مرده با عصا كتك مي‌زد و سنگ پرتاب مي‌كرد و خاك مي‌پاشيد. شايد برخي برخوردهاي آنان نيز از اينگونه روش‌ها الهام گرفته باشد. «و كان عمر رضي اللَّه‌عنه يضرب فيه بالعَصاء و يَرمِي بالحجارة و يَحثي بِالتُّراب». [261] .

بنيان گزار گروه تندرو

به طور خلاصه اول كسي كه با زيارت اولياء و بناي مزارها مخالفت كرد ابن تيميه حراني (م 728ق) است كه پدرش حنبلي مذهب بوده و پس از او شاگردش ابن قيّم جوزيّه (م751ق) است كه عقايد استادش را دنبال كرد و در اين رابطه كتابهايي هم نوشته‌اند. ابن تيميه معتقد بود پيرايه هايي بر دين اسلام بسته شده كه مي‌بايست آنها را كنار گذارد و به سادگي اوليه اسلام برگشت منتها در اين عقيده به افراط رو آورد و روايات و سيره عملي مسلمانان را ناديده گرفت و مدعي شد كه بنا بر قبور و سفر براي زيارت بدعت است. شاگردش ابن قيم از عقايد استاد دفاع كرد ولي اين دو نفر با مخالفت علماي اسلام، روبرو شدند و كاري از پيش نبردند تا اين كه محمد بن عبدالوهاب نجدي معتقد به همان عقيده شد و چون شخصي سياسي بود و زمينه را براي ايجاد يك گروه و فرقه خاصي مناسب ديد خود را به عنوان مصلح ديني معرفي كرد و دست و سياست نيز با او همراهي نمود و پس از مدتي مردم را به مرام تازه يعني همان عقايد ابن تيميه سوق داد. محمد بن عبدالوهاب به مدينه منوره رفت و براي اولين بار مسلمانان را از توسل و تبرك به قبر پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم منع كرد و سرانجام فرقه‌اي تشكيل داد. در بدو امر نام اين فرقه به نام بنيان‌گزار آن مرام بود و وهابي خوانده مي‌شدند ولي پس از مدتي نام خود را عوض كرده و خود را سلفي خواندند و مدعي هستند كه از سلف اسلام و سنت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم پيروي مي‌كنند و در زمينه توحيد و برخي از اعمال عبادي با اكثر مسلمانان اعم از شيعه و سني مخالف و در تضاد هستند. برهمين اساس در سالهاي 1160 تا 1206 (ه.ق) به نام دفاع از توحيد و مبارزه با شرك جمع كثيري از مسلمانان را قتل عام كردند و در سال 1216 (ه.ق) با يك حمله غافلگيرانه به كربلا هجوم آورده وبه تخريب حرم مطهر امام‌حسين‌عليه السلام و ساير اماكن مقدسه كربلا پرداختند و اموال با ارزش اماكن مقدسه را به غارت بردند و جمع كثيري از اهالي كربلا را كشتند و به پير و جوان، زن و مرد رحم نكردند و خانه‌هاي زيادي را غارت كردند. در سال 1343 (ه.ق) قبور بزرگان اسلام را در حجاز تخريب كردند، در روز هشتم شوال قبور ائمه بقيع وساير اماكن مقدّسه را منهدم نمودند، جز قبر پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم را كه از ترس نفرت عموم مسلمانان متعرض آن نشدند [262] . اين گروه اكثراً خشن، متعصب، قشري و بي منطق هستند و بجاي توجه به دليل و برهان و عقل و عاطفه، بر عناد و لجاج و خشونت و تهمت زدن تكيه كرده و مسائل اسلام را در مبارزه با چند مسأله مانند زيارت، توسل، گريه بر اموات، شفاعت خلاصه كرده‌اند و به اندك چيزي بطور جدّي به مسلمانان نسبت شرك وكفر مي‌دهند وچنانچه قدرت بدستشان بيايد به سادگي خون و مال هر مسلماني كه با آنها هم عقيده‌نباشد مباح و حلال‌مي‌دانند. [263] . از سويي پيروان خود را عملاً از مباحث مهم اسلام مانند عدالت اجتماعي، مسائل اقتصادي، سياسي و شناخت دشمنان اسلام و مسلمين دور نگاه داشته و آنها را نسبت به روش استعمارگران و اهداف شوم آنها ناآگاه و بي تفاوت ساخته‌اند. در موسم حج و عمره افرادي را كه بزبان فارسي آشنا هستند، تجهيز مي‌كنند و آنها در جمع زائران و گاهي در قبرستان بقيع همان حرفها و تهمتها را با تندي و خشونت مطرح و همه را مشرك و كافر مي‌خوانند، گاهي كه دانشجويان ايراني مُشَرّف مي‌شوند سراغ آنها مي‌روند و كتابهايي مشتمل بر عقايد انحرافي و يا كتابهايي بر ضد تشيع و بر عليه فقهاي شيعه در اختيار آنان قرار مي‌دهند، از ورود كتابهايي مانند الغدير، المراجعات و شبهاي پيشاور و مانند اينها سخت جلوگيري مي‌كنند، حاضر نيستند با علماي شيعه كه از نجف اشرف و قم و ساير بلاد شيعه مشرف مي‌شوند، بحث و تبادل نظر كنند. در قبرستانهاي مورد توجه مسلمانان، خصوصاً شيعيان، تابلوهايي نصب كرده و روي آنها آيات و رواياتي نوشته‌اند كه مربوط به كفار و مشركين است و گويا زائران آن اماكن مقدسه مشرك و كافر هستند و آنها مي‌خواهند با ارائه آن آيات و روايات زائران را به اسلام دعوت كنند. يك نفر از آنها به يك ايراني نسبت شرك داد، با تندي به او گفتم: يعني مي‌گويي دولت عربستان مشرك را به مدينه و مكه راه داده است؟ تا اين حرف را زدم وحشت كرد و گفت: خير، مقصود من شما ايرانيها نبوديد و فرار كرد.

مناظره مرحوم آية الله خويي با عالم حجازي

مرحوم آية اللَّه العظمي خويي‌قدس سره مرقوم فرموده است: در سال 1353 براي حج مشرف شدم، شخصي دانشمند - به نام شيخ زين العابدين - در مسجد النبي مراقب بود هر كس روي مهر سجده مي‌كرد مهر او را مي‌گرفت. به او گفتم: آيا رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم تصرف در مال مسلمان را بدون اذن و رضايت او حرام نكرده است؟ گفت: بلي حرام كرده است. گفتم: پس چرا اموال اين مسلمانان را از آنها به زور مي‌گيري و حال اينكه اينها شهادت به «لا اله الا اللَّه» و «محمد عبده و رسوله» مي‌دهند؟ گفت: اينها مشرك هستند و مهر را بت قرار داده و براي مهر سجده مي‌كنند (نه براي خدا). گفتم: حاضر هستي درباره اين موضوع با هم مذاكره كنيم؟ گفت: مانعي ندارد. شروع به صحبت كردم و سرانجام آن شخص از كاري كه مرتكب شده بود عذر خواهي و استغفار كرد و گفت: امر بر من مشتبه شده بود و از من خواست تا در مدينه هستم، شبها در مسجد النبي صحبت كنم و در موضوعات مختلف مذاكره كنيم، و تا ده شب كه در مدينه بودم شبها مجلس بر قرار مي‌شد و صحبت كردم و عدّه‌اي از مذاهب مختلف حاضر مي‌شدند و در پايان ده شب، آن دانشمند حجازي از آنچه نسبت به شيعه معتقد شده بود بي زاري جست و عذر خواهي كرد و به من قول داد صحبتهاي مرا در روزنامه «ام‌القري» چاپ و منتشر كند تا براي كساني كه امر بر ايشان مشتبه شده و عناد ندارند، حق ظاهر شود و قرار شد يك نسخه از روزنامه را نيز براي من بفرستد ولي طبق قرارش عمل نكرد و شايد موقعيت با او مساعدت نكرد و نتوانست آنرا چاپ و منتشر كند. [264] . اين جانب و ديگران در مسجد النبي بارها ديده‌ايم كه برخي از آنها سجاده را از زير پاي نمازگزاران شيعه مي‌كشند و گاهي آنرا خراب مي‌كنند و رسماً اهانت و در حد كتك زدن هم اقدام مي‌كنند و حال اينكه خود را سلفي، يعني پيرو سلف صالح و پيرو سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مي‌دانند امّا آيا سلف صالح و اصحاب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم با مسلمانان، با مهمانان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، با نمازگزاراني كه رو به قبله و طبق فقه خود در حال نماز هستند و در سجده مي‌گويند «سبحان ربي الاعلي و بحمده» اين گونه رفتار مي‌كردند؟ آيا سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چنين است؟

يك گفتگو

به يكي از آنها كه خود در يك مورد، تماشاگر چنين برخورد خشن و بي‌ادبانه بود گفتم: مگر شما سنت و دستور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را قبول نداريد؟ مگر صحيح بخاري و صحيح مسلم را صحيح‌ترين كتابها بعد از قرآن كريم نمي‌دانيد؟ گفت: چرا ما چنين هستيم. گفتم: در صحيح بخاري از عمر بن الخطاب نقل كرده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «قد قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اُمِرْتُ اَن اُقاتِلَ النّاسَ حَتّي يَقُولُوا لا اِلهَ اِلا اللَّه فَمَن قال لا اِلهَ الا اللَّه عَصَمَ مِنّي مالَه و نَفْسَهُ الا بِحَقِّه و حسابُهُ عَلَي اللَّه». [265] . من مأمور شدم با مردم جنگ و قتال كنم تا بگويند «لا اله الا اللَّه» پس هر كس گفت: «لا اله الا اللَّه» مال و جانش از جانب من مصون و محفوظ است مگر بحقش [مانند اينكه به كسي ضرر مالي يا جاني بزند]و حساب او با خدا است. صحيح مسلم نيز همين حديث را با چند سند نقل كرده است. [266] . به اين شخص گفتم: با وجود چنين احاديثي، شما چگونه بخود اجازه مي‌دهيد در روضه مباركه و در حضور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به كسي كه «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» مي‌گويد و در حال نماز است و عازم زيارت خانه خدا است، اينگونه توهين و اذيت كنيد و در مال او تصرف و آنرا به زور بگيريد و ضايع كنيد؟ آيا شما پيرو سلف صالح و عامل به سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هستيد؟ او سرش را زير انداخت و حرفي نزد، به او گفتم: شيعيان تنها به خاطر اينكه درگيري نشود و موفق به زيارت رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه بقيع‌عليهم السلام و فاطمه زهراعليها السلام شوند، اين بي ادبي‌ها و بدرفتاري شما را تحمل مي‌كنند و اگر اين جهت نبود هرگز اين رفتار شما را تحمل نمي‌كردند و اين اعمال را بي پاسخ نمي‌گذاشتند، او با حالت شرمندگي گفت: حق با شما است و اسلام اجازه نمي‌دهد مسلمانان با كسي اين گونه رفتار كنند و تقاضاي عفو كرد و خداحافظي نمود.

برگزاري نمازهاي مستحبي به جماعت «تراويح» در شبهاي ماه رمضان

پرسش 36: چرا ما «شيعيان» نمازهاي مستحبي شبهاي ماه مبارك رمضان را به جماعت برگزار نمي‌كنيم ولي اهل تسنن آنها را به جماعت و به نام نماز تراويح برگزار مي‌كنند؟ پاسخ: در فقه شيعه خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت و حرام است و فرقي بين نمازهاي مستحبي شبهاي ماه رمضان و غير آن نيست ولي اهل تسنن نافله‌هاي شبهاي ماه مبارك رمضان را به جماعت برگزار مي‌كنند و آنها را نماز تراويح مي‌نامند. [267] . از دو كتاب معتبر آنها استفاده مي‌شود كه نماز تراويح در زمان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و در حكومت ابوبكر و در اوائل حكومت عمر، به جماعت برگزار نمي‌شده است. [268] . مدتي از حكومت عمر گذشته بود، يك شب ماه رمضان وارد مسجد شد، ديد مردم بطور پراكنده و فرادا نماز مي‌خوانند ولي در گوشه مسجد چند نفر بجماعت مي‌خواندند، عمر گفت: اگر همه مردم نمازها را به جماعت بخوانند نمايانتر است و تصميم گرفت (ثم عزم) و مردم را به امامت يك نفر جمع كرد، شب بعد وارد مسجد شد، ديد مردم نمازها را به جماعت برگزار مي‌كنند، گفت: خوب بدعتي است اين. (نِعْمَ البِدعَةُ هذِه). [269] . البته در برخي روايات آنها است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم دو سه شب نافله شب را در مسجد خواند و عدّه‌اي نمازها را با آن حضرت خواندند، شب سوم يا چهارم جمعيت زياد شد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم براي نماز نافله از منزل خارج نشد و بعد از نماز صبح فرمود: من متوجه اجتماع شما شدم و اينكه نيامدم، ترسيدم نافله شب را به جماعت خواندن بر شما واجب شود و تا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود نافله‌ها به جماعت برگزار نشد. [270] . در كتاب الفقه علي المذاهب الاربعة [271] . مضمون همين روايات را بازگو كرده و مي‌گويد: مستحب است به جماعت برگزار شود، ولي بيست ركعت نبوده و در عهد صحابه اضافه كردند و بيست ركعت مي‌خواندند، و در حكومت عمر بن عبدالعزيز باز اضافه كردند و سي و شش ركعت مي‌خواندند ولي مشروع همان بيست ركعت است و مستحب است تمام قرآن را در نماز تراويح تا پايان ماه رمضان بخوانند. [و براي اضافه كردن و بدعت گذاري عمر و غير او توجيهاتي نموده است]. لازم به يادآوري است كه، اوّلاً نافله هايي را كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در سه شب خواند در ماه رمضان نبوده است ثانياً بيش از يازده ركعت نخواند، ثالثاً عمر بن الخطاب تصريح كرد كه اين عمل بدعت است، يعني ساخته و پرداخته سليقه شخص او بوده و سابقه نداشته است و از تعبير او معلوم مي‌شود استناد به عمل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نكرده است، رابعاً حتي عمر نگفته است بيست ركعت بخوانند و نگفته است يك ختم قرآن در آنها خوانده شود. آري بدعت مي‌گذارند و به سليقه شخصي عمل مي‌كنند و بعد هم توجيه مي‌كنند كه اجتهاد كرده‌اند ولي اگر ببينند شيعه مثلاً در اذان و اقامه بقصد تيمن و تبرك شهادت به ولايت امير المؤمنين علي‌عليه السلام مي‌دهد فوراً حكم به بدعت بودن و كفر و شرك شيعه مي‌كنند: اِنّ هذا لَشَيٌ عُجابٌ [272] .

عصمت ائمه و اهل بيت رسول الله

پرسش 37: چرا ما «شيعيان» اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را معصوم مي‌دانيم ولي اهل تسنّن ظاهراً چنين نيستند و بما هم اعتراض مي‌كنند، البته آنها ابوبكر و عمر و ديگر كساني را كه مورد احترامشان مي‌باشد نيز معصوم نمي‌دانند؟ پاسخ: شيعه، اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه‌عليهم السلام را معصوم و از هرگونه گناه و پليدي پاك و منزه مي‌داند و بر اين امر ادله عقلي و نقلي فراواني وجود دارد كه در كتب مربوط موجود است و عمده دليلي كه اهل تسنن نمي‌توانند شبهه و انكار كنند اين آيه است: ما اهل بيت را معصوم مي‌دانيم انما يريد اللَّه‌ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً [273] . خدا فقط مي‌خواهد آلودگي را از شما خاندان - پيامبر - بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. در صحيح مسلم است كه عايشه گفت: روزي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم [از حجره] خارج شد و عبايي پشمي و سياه با آن حضرت بود، پس حسن بن علي‌عليهما السلام آمد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم او را داخل عبا نمود، پس از آن حسين بن علي آمد، او را نيز داخل عبا فرمود، سپس فاطمه‌عليها السلام آمد و داخل شد، پس از آن علي‌عليه السلام آمد او را هم داخل عبا نمود و گفت: انما يريد اللَّه‌ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً. [274] . و در مسند امام احمد بن حنبل [275] است كه: ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم كان يمرّ بباب فاطمة ستة أشهر اذا خرج الي صلاة الفجر يقول: الصلاة يا اهل البيت انما يريد اللَّه ليذهب عنكم‌الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً. رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم صبح كه براي نماز به مسجد مي‌رفت، مدت شش ماه از درب خانه فاطمه‌عليها السلام عبور مي‌كرد و مي‌فرمود: نماز، اي اهل بيت، خداوند فقط مي‌خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. همچنين در صحيح مسلم است كه: زيد بن ارقم گفت: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم روزي در كنار آبي به نام خمّ، ميان مكه و مدينه خطبه‌اي خواند و بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم من بشري بيش نيستم و نزديك است مأمور پروردگارم بيايد و من دعوت او را اجابت كنم و من در ميان شما دو چيز گران بها مي‌گذارم و مي‌روم يكي كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ بزنيد... و اهل بيت من، خدا را درباره اهل بيت خود متذكر مي‌شوم، [راوي گويد: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم] اين جمله را سه بار تكرار كرد از زيد بن ارقم سؤال كردند: اهل بيت آن حضرت چه كساني هستند؟ آيا زنهاي رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم اهل بيت آن حضرت مي‌باشند؟ زيد گفت: خير، به خدا قسم، به درستي كه زن چند وقت با مرد است، پس او را طلاق مي‌دهد و زن برمي‌گردد نزد پدر و فاميلش، اهل بيت مرد اصل و ريشه و پي مرد هستند، اهل بيت كساني هستند كه بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم صدقه بر آنان حرام است. [276] . در همين كتاب است كه: از زيد بن ارقم سؤال كردند، اهل بيت - كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم سفارش آنها را فرمود و عِدل قرآنشان قرار داد - چه كساني هستند؟ گفت: آل علي‌عليه السلام... هستند كه صدقه بر آنها حرام است. [277] . از آيه شريفه و اين روايات كه در كتابهاي معتبر اهل تسنن آمده معلوم و مسلم است كه خداوند اراده كرده است آلودگي و پليدي را از اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بزدايد و آنان را پاك و پاكيزه گرداند، مضافاً بر اينكه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در حديث ثَقلين اهل بيت را عِدل و هم سنگ قرآن كريم قرار داده و هر دو را به عنوان حجت خدا در ميان مردم توصيف فرموده است و همان گونه كه قرآن از خطا و لغزش مصون و محفوظ است، عدل و قرين آن نيز مصون و محفوظ است و مسلمانان مي‌دانند و اعتراف دارند كه اهل بيت‌عليهم السلام و در رأس آنها حضرت علي‌عليه السلام حتي لحظه‌اي آلوده به شرك و كفر نبوده و كوچكترين لغزش و خطايي از آنها سر نزده است و بر اين اساس شيعه معتقد به عصمت اهل بيت‌عليهم السلام است.

دعا و زيارات

اشاره

پرسش 38: چرا ما «شيعيان» مفاتيح الجنان و دعاهاي آن را قبول داريم و مي‌خوانيم ولي اهل تسنن چنين نيستند و اگر دست ما ببينند آن را از ما مي‌گيرند و گويا همراه داشتن و خواندن مفاتيح جرم است؟ پاسخ: برخي از اهل سنت و خصوصاً گروه تندرو به دعا و زيارات چندان اهميت نمي‌دهند و اصولاً دعاهاي وارده از معصومين‌عليهم السلام را ندارند و طعم و لذت دعا و مناجات و زيارات را نچشيده‌اند و حال اينكه اگر به دعاي كميل كه تماماً در رابطه با توحيد و عذر خواهي از گناهان در پيشگاه خداوند است توجه كنند، يا مناجات خمس عشرة يا دعاي ابوحمزه و مانند اينها را بخوانند ديدشان عوض مي‌شود. در هر صورت، حساسيت آنها، خصوصاً گروه تندرو، نسبت به زيارت عاشورا است كه در مفاتيح آمده و آن هم نسبت به لعن‌هاي ذكر شده در زيارت است. و همچنين از جهت لعن به ابوسفيان و معاويه كه در اين زيارت است و در نتيجه آن گونه برخورد مي‌كنند.

مناظره

در مسجد النبي، مفاتيح دستم بود، يك نفر از آنها كه - مأمور بود و از جزئيات مطلع بود - آن را گرفت و زيارت عاشورا را آورده گفت: اوّل و دوم و سوم كه لعن مي‌كنيد چه كساني هستند؟ گفتم: مگر لازم است بدانيم چه كساني هستند؟ گفت: چنانچه انسان كسي را نشناسد چگونه او را لعن مي‌كند؟ گفتم: اين مردم كه پنج وقت نماز مي‌خوانند و مرتب مي‌گويند غير المغضوب عليهم و لا الضالين ترجمه: «نه آنهايي كه مغضوبند ونه آنهايي كه گمراهند.» آيا مغضوب عليهم و ضالّين را مي‌شناسند؟ فكري كرد و گفت: خير، اكثر آنها نمي‌شناسند. گفتم: كساني را كه نمي‌شناسند چگونه مي‌خواهند خدا آنان را از آنها قرار ندهد؟ گفت: در نماز دستور است كه بخوانند هر چند معنا و مقصود از آن را ندانند. گفتم: اين هم زيارت است و دستور است كه آن را بخوانند هر چند مقصود از آنان را ندانند. گفت: در اين زيارت لعن بر معاويه نيز هست و او را كه مي‌شناسيد، چرا او را لعن مي‌كنيد؟ مگر نمي‌دانيد سبّ و لعن اصحاب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گناه و حرام است؟ گفتم: اوّلاً جنگ بااصحاب وخليفه‌رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم گناهش بزرگتر از سبّ و لعن است و همه مي‌دانند كه معاويه با علي بن ابي‌طالب‌عليه السلام كه از صحابه و خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بود جنگ كرد و اگر توانسته بود آن حضرت را كشته بود همان گونه كه پسرش يزيد حسين بن علي‌عليهما السلام را شهيد كرد، ثانياً شيعه سبّ و لعن بر صحابه و بر شخص معاويه را از معاويه ياد گرفته‌اند. گفت: معاويه كجا و چه كسي را سبّ و لعن كرده كه از او ياد گرفته‌ايد؟ گفتم: صحيح مسلم را قبول داري؟ گفت: بلي، گفتم: در صحيح مسلم است كه معاويه از شخصي به نام سعد خواست كه امير المؤمنين علي‌عليه السلام را سبّ كند و سعد گفت: من هرگز علي‌عليه السلام را سبّ نمي‌كنم و اگر يكي از سه چيزي كه رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم براي علي بن ابي طالب‌عليه السلام گفت براي من گفته بود ارزش و بهاي آن نزد من محبوب‌تر از شتر قرمز رنگ بود (شتر قرمز نزد اعراب اشرف اموال محسوب است) و آن سه چيز اين بود: 1 - رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عازم سفر براي جنگ بود، علي‌عليه السلام را به عنوان خليفه خود تعيين كرد كه بماند، علي‌عليه السلام گفت: يا رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مرابا زنها و بچه‌ها مي‌گذاري؟ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: آيا خوشنود نمي‌شوي كه نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسي‌عليه السلام باشي جز اينكه بعد از من پيامبري نيست؟ 2 - شنيدم رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در جنگ خيبر فرمود: فردا پرچم جهاد را به دست مردي مي‌دهم كه او خدا و رسول خدا را دوست مي‌دارد و خدا و رسول خدا نيز او را دوست دارند، روز بعد همه حاضرين گردن كشيديم كه شايد يكي از ما باشيم ولي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: علي‌عليه السلام را نزد من بياوريد، علي‌عليه السلام را آوردند در حالي كه چشمش درد مي‌كرد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم آب دهان مباركش را در چشمان او ريخت و پرچم را به او داد پس خداوند براي آن حضرت فتح و پيروزي نصيب كرد. 3 - وقتي آيه مباركه قل تعالوا ندع أبناءَنا و ابناءَكم.... [278] نازل شد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را طلبيد و گفت خدايا اينها اهل من هستند. [279] . نيز در همين كتاب است كه مردي از آل مروان [به عنوان استاندار] منصوب شد، او از سهل بن سعد خواست كه علي‌عليه السلام را سبّ كند، سهل از سبّ آن حضرت خودداري كرد، آن مرد به سهل گفت: اكنون كه از سبّ علي‌عليه السلام خودداري مي‌كني پس بگو: «لَعَنَ اللَّه‌اباتراب» (العياذ باللَّه). [280] . بعد از نقل اين روايات به آن مأمور گفتم: روايات به اين مضمون و مشابه يكديگر در صحيح مسلم و در همين باب موجود است كه مقام و منزلت علي‌عليه السلام را نسبت به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و جهاد علي‌عليه السلام را ثابت و بيان مي‌كند. و در اين دو روايت تصريح شده كه معاويه و آل مروان اصرار داشتند بر سبّ و لعن اميرالمؤمنين‌عليه السلام، خليفه و صحابي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، پس اگر شيعه معاويه و آل مروان و امثال آنها را لعن و سبّ كند منشأ آن معاويه و آل مروان هستند كه فتح باب نمودند. بحث كه به اينجا كشيد، مفاتيح را بست و گفت: ابوبكر افضل است يا علي‌عليه السلام؟ گفتم: اين مطلب را خداوند در قرآن بيان كرده است: فَضَّل اللَّه المُجاهِدِينَ عَلَي القاعِدينَ اَجْراً عَظِيماً [281] . خداوند مجاهدان را بر خانه نشينان به پاداشي بزرگ برتري بخشيده است. و در آيه‌اي ديگر فرموده است: يَرْفَعِ اللَّه الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُم وَ الْذَين اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ [282] . خداوند رتبه و منزلت كساني از شما كه ايمان آورده و كساني را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند. و جهاد و مجاهد بودن علي‌عليه السلام و مقام علمي بي نظير علي‌عليه السلام بر همه آشكار و از بديهيات عالم اسلام است. لذا بايد قبول كنيد كه اين دو آيه شريفه افضل بودن علي‌عليه السلام‌را بر ديگران ثابت مي‌كند. بعلاوه در رواياتي كه از صحيح مسلم نقل و اشاره كردم رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، علي‌عليه السلام را بمنزله خودش دانسته و خداوند نيز در آيه مباهله همان گونه كه در صحيح مسلم نقل شده علي‌عليه السلام‌را نفس رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قرار داده است و همان طور كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم افضل از ديگران است علي‌عليه السلام هم كه نفس و جان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مي‌باشد افضل است و در اشعار فارسي نيز آمده است. علي زبعد محمدصلي الله عليه وآله وسلم زِ هر كه هست به است اگر تو مؤمن پاكي بكن بر اين اقرار گفت: بلال و فلان نقل كردند كه...، فوراً حرف او را قطع كردم و گفتم من مي‌گويم خدا و رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم چنين فرموده‌اند، تو مي‌گويي بلال و فلان!! ما «شيعيان» هرگز قرآن و فرموده رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را رها نمي‌كنيم و حرف فلان و فلان را بپذيريم - سپس گفتم: حجت بر تو تمام است و در پيشگاه خداوند هيچ عذري نداري والسَّلامُ عَلي مَن اتَّبَع الهُدي و از جا حركت كردم و از يكديگر جدا شديم.

به چه كسي شيعه مي‌گويند؟

اشاره

پرسش 39: چرا ما «شيعيان» كه اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را قبول داريم، به اسم و به عنوان شيعه شناخته شده‌ايم ولي اهل سنت را سنّي و به عنوان اهل تسنن مي‌شناسند؟ پاسخ: شيعه به معناي «پيرو» است و شيعه معتقد است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در مناسبتهاي متعددّي جانشين خود را تعيين نمود، در اولين جلسه‌اي كه دعوت خود را اظهار و مردم را به اسلام فراخواند، امام و جانشين خويش را نيز معرفي و او را به مردم شناساند. خلاصه آن چنين است: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم تا سال سوم بعثت مخفيانه دعوت به اسلام مي‌فرمود، تا اين كه آيه شريفه و اَنْذِر عَشِيرتَكَ اَلأقْرَبينَ [283] ترجمه: خويشان نزديكت را هشدار ده.» نازل گرديد. رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بستگان نزديكش را كه حدود چهل نفر بودند دعوت كرد، پس از صرف غذا فرمود: خداوند به من دستور داده است كه شما را به آيين اسلام دعوت كنم، كدام يك از شما مرا در اين كار ياري خواهيد كرد تا برادر من و وصي و جانشين من باشد؟ حاضرين همگي سرباز زدند جز علي‌عليه السلام كه از همه كوچكتر بود برخاست و عرض كرد، اي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم من در اين راه يار و ياور توام، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم دست برگردن علي‌عليه السلام نهاد و فرمود: اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شما است، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد. «اِنَّ هذا اَخي وَ وَصيّي و خَليفَتي فِيكُم فَاسْمَعوا له و اَطِيعُو، فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك وتطيع». اين حديث را جمع كثيري از دانشمندان اهل تسنن، همچون ابن جرير، ابن ابي حاتم، ابن مردويه، ابو نعيم، بيهقي، ثعلبي و غير اينها نقل كرده‌اند. [284] و در تفسير مجمع البيان، الميزان، برهان و نور الثقلين و غير اينها ذيل آيه شريفه «وانذر عشيرتك الأقربين» [285] مضمون اين حديث نقل شده است. همچنين رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در فرصتهاي مناسب و با بيانهاي گوناگون امامت حضرت اميرعليه السلام و يازده فرزندش را به اطلاع مردم رساند. در سال دهم هجرت به مكه معظمه عزيمت كرد و در پايان مراسم حج در سرزمين «غدير خم» در حضور حدود صد و بيست هزار نفر، پس از حمد و ثناي پروردگار فرمود: من به زودي از ميان شما مي‌روم و دو چيز گرانقدر در ميان شما به يادگار مي‌گذارم، كتاب خدا و خاندانم [تا آنكه] ناگهان مردم ديدند رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم دست علي را گرفت و بلند كرد و با صداي بلند فرمود: چه كس از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم داناترند، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «من كُنْتُ مَولاهُ فَعَليُّ مَولاه» هر كس من مولا و رهبر او هستم علي[عليه السلام] مولا و رهبر او است. «اَللَّهمُ وال مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ». خداوندا دوستان‌او را دوست‌بدار ودشمنان‌او رادشمن بدار. خطبه حضرت كه به پايان رسيد اين آيه نازل شد: اليوم اَكْمَلْتُ لَكُم دِيْنكُمْ و اَتْمَمْتُ عليكم نِعْمَتِي و رَضيتُ لَكُم الاِسلامَ دِيناً؛ [286] «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براي شما به‌عنوان آييني برگزيدم.» اين حديث را نيز جمع كثيري از دانشمندان اهل تسنن نقل كرده‌اند. [287] . همچنين در عبارات ديگر مانند حديث منزلت و طير مشوي و غيره خلافت و امامت ائمه‌عليهم السلام را براي مردم بيان كرد، در حديث ثقلين و در موارد متعدد ديگر مردم را به تمسك به كتاب خدا و اهل بيت‌عليهم السلام سفارش كرد. براين اساس‌شيعه خود را ملزم مي‌داند امامت و خلافت اميرالمؤمنين علي‌عليه السلام ويازده فرزندش را بپذيرد و پذيرفته است و از آنان پيروي مي‌كند لذا به عنوان شيعه شناخته شده است. [288] . همچنين شيعه مسائل اعتقادي و اخلاقي و فروع دين خود را از قرآن كريم و سنت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم كه بر گرفته از بيانات اهل بيت آن حضرت‌است اخذوبه آن بزرگواران رجوع و از آنان تبعيت مي‌كند. و طبق حديث ثقلين مرجع احكام و مسائل دين را تنها اهل بيت عصمت و طهارت‌عليهم السلام مي‌داند و به همين لحاظ نيزبه‌آنان‌شيعه (يعني‌پيرو) علي‌وآل‌علي‌عليه السلام‌گفته‌شده‌و مي‌شود. و نيز رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در حال حيات خود پيروان اميرالمؤمنين‌عليه السلام را به اين نام معرفي و آنان را شيعه خوانده است، آنجا كه با اشاره به علي بن ابيطالب‌عليه السلام فرموده است: «وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِه، اِنَّ هذا و شِيعَتَهُ لَهُم الفائِزُونَ يَومَ القيامَة.» [289] «قسم به آن كه جانم به دست قدرت اوست، بدرستيكه اين [علي‌عليه السلام] و شيعيانش در روز قيامت رستگارانند.» ولي اهل تسنن در مقابل شيعه از اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اطاعت و تبعيت نكرده و نمي‌كنند و مدّعي هستند كه فقط به سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عمل مي‌كنند (كه عمدةً از طريق دو نفر فارسي الأصل [290] به آنها رسيده است) و باين لحاظ سنّي و اهل تسنن ناميده شده‌اند. آري‌باوجودحديث ثَقَلين و سفارش مكرّر رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بر اينكه بعد از خودش، مسلمانان به كتاب خدا و اهل بيتش تمسك كنند و با اينكه اين حديث در صحاح و مسانيد اهل تسنن آمده است. در عين حال به آن اعتنا نكرده و در حالي كه خود را اهل سنت مي‌دانند كوچكترين توجهي به اين حديث نمي‌كنند و گويا حديث ثَقَلين را سنت رسول اللَّه نمي‌دانند. مرحوم آية اللَّه العظمي بروجردي قدس سره فرموده است: حديث معروف به حديث ثقلين را شيعه و سني اجماع بر آن دارند، و سي و چهار نفر از اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم آن را روايت كرده‌اند و علاوه بر علما و محدثين شيعه دوازده امامي، بيش از يكصد و هشتاد نفر از بزرگان و مشاهير علما و محدثين اهل سنت اين حديث را در كتاب‌هاي خود با سندهاي صحيح نقل و ثبت كرده‌اند. [291] . بلي دربعضي ازكتابهايي كه‌نزد خودشان نيز معتبر نيست، [292] بجاي «اهل بيتي» لفظ «سنتي» آمده است كه عوامل وابسته به امويها متن حديث‌را تغيير داده وآنرا آن گونه ساخته و پرداخته‌اند. گاهي كه در بحث با اهل تسنن به حديث ثقلين تمسك كرده‌ام و ابتدا قبول مي‌كردند كه حديث «اهل بيتي» است، اما وقتي از جواب عاجز مي‌شدند مي‌گفتند حديث «سنتي» است، ولي پاسخ مي‌دادم كه در صحيح مسلم و مسند احمد حنبل [293] و سنن ترمزي [294] «اهل بيتي» است نه «سنتي» و آنها از اين جواب هيچ راه گريزي نداشتند.

يك مناظره

يك نفر از آنها به اينجانب به عنوان اعتراض گفت: مسلمانان بعد از رحلت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم بر خلافت ابوبكر اتفاق و اجماع نمودند و او را به عنوان خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم تعيين كردند و شما «شيعيان» با مسلمانان مخالفت مي‌كنيد و خلافت ابوبكر را قبول نمي‌كنيد. گفتم: عمر را چه كسي براي خلافت تعيين كرد؟ گفت: عمر را ابوبكر تعيين كرد و نگذاشت مسلمانان بدون رهبر و امام باشند، مبادا بين آنها اختلاف بوجود آيد. گفتم: عجب، عقل ابوبكر بيش از عقل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مي‌رسيده و بهتر فهميده است. گفت: چطور؟ گفتم: بقول شما، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم براي خودش خليفه تعيين نكرد، براي مردم امام و رهبر تعيين نكرد و مسلمانان را بخود واگذاشت و آنها را باختلاف كشاند و حتي جنازه‌اش سه روز روي زمين ماند تا مسلمانان پس از تعيين خليفه، آن حضرت را دفن كردند، ولي ابوبكر عقلش رسيد و جانشين خود را تعيين كرد. - در كتاب: «التاريخ القويم لمكة و بيت اللَّه الكريم» [295] آمده است: وقتي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت، مردم جنازه آن حضرت را رها كردند و به منظور تعيين خليفه در سقيفه بني ساعده جمع شدند و پس از سه روز كه ابوبكر را به عنوان خليفه انتخاب و با او بيعت نمودند، متوجه تجهيز و دفن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم شدند [بعد مي‌گويد:] و همين كه انسان در اين قضيه دقت مي‌كند مي‌فهمد كه امر تعيين خليفه مهمتر از سرگرم شدن و پرداختن به تجهيز و دفن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بوده است، زيرا كه شيطان در صدد بدست آوردن فرصت جهت ايجاد شكاف ونفاق ونزاع بين مسلمانان بود و نزديك بود اختلاف و نزاع بر مسلمانان مستولي شود، لكن رحمت خداوند شامل حال مسلمانان شد و كيد و مكر شيطان را از آنان بر طرف كرد و آنها را برخلافت ابوبكر مجتمع و متحد نمود و پس از سه روز كه عموم مسلمانان با خليفه بيعت كردند، در شب چهارم متوجه تجهيز وكفن ودفن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم شدند... آري، مردم مي‌دانستند كه تعيين خليفه مهمتر از سرگرم شدن به تجهيز و دفن رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم است، مردم مي‌دانستند كه اگر خليفه تعيين نشود شيطان از فرصت استفاده مي‌كند و بين مسلمانان اختلاف بوجود مي‌آورد، ابوبكر و عمر هم مي‌دانستند كه بايد براي پس از مرگشان جانشين تعيين كنند و مردم را بدون رهبر و امام نگذارند، اما خداوند اين امر مهم را به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم خبر نداد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هم باندازه عموم مردم و در حدّ ابوبكر و عمر، اهميت تعيين خليفه و جانشين خويش را «العياذ بالله» نمي‌دانست، «اِنَّ هذا لَشَي‌ء عجابٌ». خلاصه آن مرد سني گفت: من اينها را نمي‌دانم و فقط مي‌دانم شما «شيعيان» خليفه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم را قبول نداريد. گفتم: خليفه‌اي كه شما اهل تسنن قبول كرده و معتقد هستيد و مردم او را پذيرفته‌اند رئيس و حاكم بر مسلمانان بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بوده است و او هر كه مي‌خواهد باشد و قبول داشتن يا نداشتن او و بحث درباره او مشكلي را حل نمي‌كند و شب اول قبر از مسلمانان سؤال نمي‌كنند كه حاكم و رئيس، بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چه كسي بود. بلكه ما بايد در اين جهت بحث و بررسي كنيم كه وظيفه مسلمانان، بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم تا زمان ما، در عمل به احكام دين و اخذ اصول و فروع شريعت اسلام چيست؟ و آيا بايد به چه كسي رجوع كنند، فقه و اصول عقائد را از چه كسي فرا بگيرند؟ آيا بروند در خانه اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يا بروند در خانه ديگران؟ گفت: بايد از اصحاب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرا بگيرند. گفتم: طبق روايات دو كتاب صد در صد معتبر شما رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: به كتاب خدا و به اهل بيت من رجوع كنيد و باين دو تمسك كنيد و در اين دو كتاب - كه اصل و ملاك ساير كتابهاي شما است - در جايي نفرموده: به اصحاب من رجوع كنيد، مضافاً بر اينكه علم و دانش نزد علي‌عليه السلام بود و اصحاب نيز در مسائل شرعي در خانه علي‌عليه السلام را مي‌زدند و به سراغ علي‌عليه السلام مي‌رفتند، حال شما مي‌گوييد مسلمانان بروند سراغ اصحاب؟ يا بروند سراغ ديگران؟ در اين موقع عدّه‌اي جمع شده گوش مي‌دادند، دستش را زد پشت من و گفت: ما همه مسلمان و برادر هستيم و نبايد براي اين مسائل با هم نزاع و كشمكش داشته باشيم و با لبخند خداحافظي كرد.

نهي از گريه و عزاداري بر مصائب اهل بيت‌

اشاره

پرسش 40: چرا ما «شيعيان» بر مظلوميت اهل بيت‌عليهم السلام و بر مصائبي كه بر آنها وارد شده گريه مي‌كنيم؟ چرا در مدينه منوره بر ستم‌هايي كه بر حضرت زهراعليها السلام روا داشته‌اند گريه مي‌كنيم؟ ولي اهل سنت چنين نيستند و گاهي هم ديده شده كه در كنار بقيع مي‌ايستند و ما را مسخره مي‌كنند؟ پاسخ: منشأ و علت و دليل گريه و عزاداري شيعه بر مظلوميت اهل بيت‌عليهم السلام خصوصاً در مدينه منوره و بر امام حسن مجتبي‌عليه السلام و بر حضرت زهراعليها السلام معلوم و براي عموم شيعيان واضح و آشكار است. اما علت و دليل گريه نكردن اهل تسنن، خصوصاً عده تندرو و حتّي گريه نكردن آنها در مرگ وابستگان و فرزندان و عزيزانشان، چند روايتي است مبني بر اينكه عمر بن الخطاب از گريه بر اموات جلوگيري و نهي مي‌كرده و گاهي هم مي‌گفته است، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نهي كرده است. در صحيح بخاري است كه عمر بن الخطاب، با زدن با عصا و با پرتاب سنگ و با پاشيدن خاك، جلوي گريه كننده بر اموات را مي‌گرفت. «كانَ عُمَر يَضربُ فيه بِالعَصا و يَرْمِي بِالحجارةِ و يَحْثي التُّراب». [296] . همچنين در صحيح مسلم است كه: عمر از گريه بر ميّت نهي مي‌كرد و مي‌گفت: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: ميت در قبر، بواسطه نوحه سرايي زنده عذاب مي‌شود. قال عمر: «قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم المَيّتُ يُعَذَّبُ في قَبْرِه بمانيح عَلَيهِ». [297] . از عبداللَّه عمر نيز همين روايت نقل شده است. [298] . آنها طبق اين دو سه روايت و به لحاظ نهي و مخالفت عمر با گريه بر اموات، معتقد شده كه نبايد بر گذشتگان گريه كرد و فرقي بين اولياي خدا و غير آنها نمي‌گذارند، لذا بر مظلوميت و مصائب آل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم متأثّر نمي‌شوند و اگر بتوانند جلوي ديگران را هم مي‌گيرند و حتي براي مرده‌هاي خودشان اگر چه جوان باشد گريه نمي‌كنند و گاهي ديده شده در قبرستان بقيع پس از دفن مرده‌هايشان جلوي خود را مي‌گيرند كه اشك در چشمانشان ديده نشود و در حقيقت سعي مي‌كنند اطاعت خود را از عمر در گريه نكردن بر اموات ظاهر و حفظ كنند. ولي اين عقيده و اين سيره و عمل (كه نبايد بر اموات گريه كرد) از چند جهت نادرست است: 1 - جاري شدن اشك بر اموات نشانه رحمت و عطوفت و علاقه و مهرباني است، نشانه رقت قلب انسان است و خشك بودن چشم و گريه نكردن علامت شقاوت و سخت دلي انسان است. از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل شده كه فرمود: من علامات الشقاء جمود العين و قسوة القلب و شدة الحرص في طلب الرزق و الاصرار علي الذنب. [299] . چهار چيز از نشانه‌هاي شقاوت است، 1 - خشكي چشم، 2 - سختي دل، 3 - حرص بر دنيا، 4 - اصرار بر گناه. نيز به اباذر فرمود: «يا اباذر، من استطاع ان يبكي فليبك و من لم يستطع فليشعر قلبه الحزن و ليتباك، اِنَّ القَلبَ القاسي بَعيدٌ مِنَ اللَّه و لكن لا تَشعُرون». اي اباذر، كسي كه توان گريه دارد، بايد گريه كند و كسي كه توان گريه ندارد قلبش را محزون دارد و خود را به حالت گريه كننده‌ها در آورد، بدرستي كه دل سخت از خدا دور است ولي شما متوجه نيستيد. [300] . روايات در مدح گريه و مذمت خشكي و جمود چشم زياد است. [301] . خلاصه، روايات دلالت دارند بر اينكه گريه مطلقاً - چه از خوف خدا، چه بر اموات - ممدوح است و با وجود روايات مطلق بضميمه آيه و رواياتي كه بعداً نقل مي‌كنيم وجهي ندارد كه بخاطر چند روايت مبني بر نهي عمر از گريه بر اموات، از اطلاق آن روايات رفع يد كنيم و از گريه بر اموات ممانعت يا خود داري كنيم و بگوييم گريه فقط از خوف خدا ممدوح است. 2 - روايات كثيره‌اي از اهل بيت عليهم السلام وارد شده در فضيلت گريه بر مصائب آل رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم و از آنها استفاده مي‌شود كه گريه بر خصوص ابا عبداللَّه الحسين‌عليه السلام از افضل قربات است. 3 - در قرآن كريم است كه حضرت يعقوب‌عليه السلام در فراق فرزندش حضرت يوسف‌عليه السلام بقدري گريه كرد كه چشمانش نابينا شد. و قالَ يا اَسَفي‌عَلَي يُوسُفَ وابيَضَّت عَيْناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ كَظيمٍ؛ [302] «اي دريغ بر يوسف و در حالي كه اندوه خود را فرومي‌خورد چشمانش از اندوه سفيد شد.» در تفسير ابن كثير - كه از معتبرترين كتابهاي تفسير نزد عامه و اهل تسنن است - ذيل آيه اذهبوا بقميصي هذا آمده است: حضرت يعقوب‌عليه السلام از كثرت گريه نابينا شد. «و كان قد عمي من كثرة البكاء». 4 - در صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در مواردي گريه كرد: الف) در فوت فرزندش ابراهيم گريه كرد و فرمود: «اِنَّ العَينَ تَدْمَعُ و اَلْقَلْبَ يَحْزَنُ و لا نَقُولُ الا ما يَرْضَي رَبُّنا». اشك جاري مي‌شود و قلب محزون مي‌گردد ولي حرفي نمي‌زنم مگر آنچه خدا راضي است. [303] . ب) در هنگام عيادت از سعد بن عباده «فَبكي النَّبي صلي الله عليه وآله وسلم فَلَمّا رَأي القوم بكاء رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بكوا، فقال: الا تسمعون؟ اِنّ اللَّه لا يعذّب بدمع العين و لابحزن القلب و لكن يُعَذِّبُ بِهذا - وَ اَشارَ الي لِسانِه - اَوْ يَرْحَمْ». [304] . پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم گريه كرد و همراهان حضرت وقتي گريه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را ديدند گريه كردند و رسول اللَّه فرمود: خداوند بخاطر اشك چشم و حزن قلب عذاب نمي‌كند بلكه بخاطر زبان [كه حرفهايي كه نبايد بزند و مي‌زند] عذاب مي‌كند. ج) در صحيح مسلم است كه: «قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم استأذنت ربّي... أن ازور قبر امّي فَاَذِنَ لي» [305] و عن ابي هريرة، قال: «زار النبي صلي الله عليه وآله وسلم قبر امّه فبكي و أبكي من حوله...» [306] . رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم براي رفتن به زيارت قبر مادرش از خدا اذن گرفت و همين كه سر قبر مادرش رسيد گريه كرد و همراهانش را نيز گرياند. 5 - در صحيح مسلم است كه: پس از مردن عمر، عايشه گفت: بخدا قسم، عمر اشتباه كرده كه گفته است رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: خدا مرده را به خاطر گريه كسي عذاب مي‌كند. بلكه فرموده است: خدا عذاب كافر را بخاطر گريه اهلش زياد مي‌كند. [بعد عايشه گفت:] و قرآن شما را كفايت مي‌كند. و لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْري [307] . هيچ كس بار گناه ديگري را بدوش نگيرد. [308] . نيز در همين كتاب است كه ابن عباس حرف عمر را ردّ كرده و گفته است: «و اللَّه اضحك و ابكي» خدا مي‌خنداند و مي‌گرياند. در صحيح مسلم روايات متعددي است كه عايشه و ابن عباس ادّعاي عمر و عبداللَّه‌عمر و فهم آنان را تخطئه كرده و گفته‌اند: عمر و عبداللَّه‌عمر، معناي سخن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را نفهميده‌اند. [309] . در صحيح بخاري نيز آمده است: به عايشه گفتند عبداللَّه عمر گفته است: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: ميت در قبر بواسطه گريه اهلش عذاب مي‌شود، عايشه گفت: عبداللَّه عمر اشتباه فهميده است، بلكه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: ميت بخاطر خطاها و گناهانش در قبر عذاب مي‌شود و حال اينكه اهلش بر او گريه مي‌كنند. [310] . 6 - در صحيح بخاري است كه: «ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم نَعَي جعفراً و زيداً قَبلَ اَن يَجيي‌ء خَبَرهُم وَ عَيْناهُ تَذرفان» [311] . قبل از رسيدن خبر شهادت جعفر طيار و زيد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از شهادت آنها خبر داد و از دو چشم مباركش اشك جاري بود. نيز در همين كتاب است كه: «دعا النبي صلي الله عليه وآله وسلم فاطمة عليها السلام ابنته في شكواه الّذي قبض فيها، فسارَّها بشي‌ءٍ فَبكَت ثُمَّ دَعاها فسارّها فَضَحِكَتْ...» [312] . عايشه مي‌گويد: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در آن بيماري كه از دنيا رفت، فاطمه‌عليها السلام را طلبيد و آهسته با او صحبت كرد، فاطمه‌عليها السلام گريه كرد، مجددّاً بطور سرّي به او مطلبي فرمود، اين بار فاطمه عليها السلام خنديد، نيز در همين كتاب است كه: «فَجَعَلَتْ عَيْنا رَسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم تَذْرِفانِ، [يجري الدمع] فقال له عبدالرحمان بن عوف: و انت يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم؟ فقال: يابن عوف اِنّها رحمة، ثم اَتبعها باخري، فقال صلي الله عليه وآله وسلم: ان العين تَدْمَع و القلب يَحْزَنْ و لا نقول الا ما يرضي ربُنّا و انّا بفراقك يا ابراهيم لمحزونون». [313] . رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در فوت فرزندش ابراهيم گريه كرد و اشكش جاري شد، بحضرت گفتند، شما هم گريه مي‌كنيد؟ فرمود: اين گريه، گريه رحمت است، و همچنان كه گريه مي‌كرد فرمود: اشك چشم جاري مي‌شود و قلب محزون مي‌شود ولي چيزي نمي‌گويم مگر آنچه را كه خدا راضي باشد، و خطاب به فرزندش ابراهيم فرمود: ما در فراق تو اي ابراهيم محزون هستيم. در صحيح مسلم نيز گريه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را بر فرزندش ابراهيم نقل كرده است. [314] . همچنين در صحيح بخاري است كه: وقتي خبر رحلت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم منتشر شد، ابوبكر داخل حجره شد و خود را روي جنازه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم انداخت و او را بوسيد و گريه كرد. «فقَبَّله و بَكي». [315] . و در همين كتاب است كه: در رحلت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، بغض گلوي مردم را گرفته بود و طوري گريه مي‌كردند كه صداي گريه آنها شنيده مي‌شد. «فَنَشج الناس يَبْكُونُ». [316] . باز در همين كتاب است كه: ابن عباس مي‌گفت: پنجشنبه و چه پنجشنبه‌اي؟ و سپس به قدري گريه مي‌كرد كه ريگها از اشك چشمش‌تر مي‌شد. [317] . لازم به يادآوري است كه روايات وارده در گريه ابن عباس و علت گريه او را قبلاً نقل كرديم. در كتابهاي ديگر اهل تسنن نيز آمده است كه: گريه و حزن و اندوه بر اموات جايز است، مشروط بر اينكه حرفي كه موجب غضب خداوند شود نزنند، نوحه سرايي و مدح و ثناي بي مورد و دروغ براي مرده انجام ندهند. [318] . 7 - در كتابهاي تاريخي خود اهل تسنن است كه مردم مدينه در رحلت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم شديداً گريه كردند. در كتاب «التاريخ القويم لمكة و بيت اللَّه الكريم» [319] است كه: در رحلت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مردم مدهوش شدند و بسيار گريستند... و فاطمه‌عليها السلام گريه كرد... و عمر گريه كرد... و از عايشه نقل كرده كه گفت: سر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در دامن من بود كه قبض روح شد، سر حضرت را روي بالش گذاشتم و با زنها به سينه و صورتم زدم «ثم وضعت رأسه علي وسادة و قمت ألْتدمُ (اي، اضرب صدري) مع النساء و اضرب وجهي». نيز در همين كتاب است كه: بعد از وفات رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ابوبكر و عمر رفتند نزد امّ ايمن، امّ ايمن گريه كرد، ابوبكر و عمر نيز با او گريه كردند.

اذان بلال

همچنين در اين كتاب آمده است: [320] . بلال مؤذن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بعد از وفات آن حضرت اذان نگفت، ابوبكر هر چه اصرار كرد كه اذان بگويد قبول نكرد و به شام رفت. شبي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را در خواب ديد، حضرت به او فرمود: اي بلال به ما جفا كردي و از جوار ما خارج شدي، بيا به زيارت ما، بلال بيدار شد و به مدينه آمد و آن در زماني بود كه فاطمه‌عليها السلام از دنيا رفته بود، مردم خبر وفات حضرت زهراعليها السلام را به او دادند، بلال با شنيدن خبر رحلت فاطمه‌عليها السلام صيحه‌اي كشيد و گفت: چه زود پاره تن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ملحق شد، بعد مردم به بلال گفتند، برو بالاي مأذنه و اذان بگو، گفت: بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اذان نمي‌گويم، مردم اصرار كردند، رفت بالاي مأذنه و مردم از پير و جوان، زن و مرد جمع شدند و گفتند: بلال مؤذن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مي‌خواهد اذان بگويد، وقتي صداي بلال بلند شد و گفت: «اللَّه‌اكبر» همه مردم صيحه زدند و گريه كردند «صاحوا و بكوا جميعاً» همين كه گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه» مردم ضجه زدند «ضجّوا جميعاً» وقتي گفت: «اشهد ان محمداً رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم» ذي روحي در مدينه باقي نبود مگر اينكه گريه كرد و صيحه كشيد، دختران باكره از پوشش‌هاي خود خارج شدند و گريه كردند «و خرجت العذاري و الأبكار من خدورهن يبكين و صار كيوم موت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم حتي فرغ من اذانه» و مانند روزي كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم رحلت فرمود گريه كردند تا بلال اذانش را تمام كرد. سپس بلال به مردم گفت: بشارت مي‌دهم شما را، چشمي را كه بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بگريد، آتش آن چشم را نمي‌سوزاند و آن را مسّ نمي‌كند، «قال ابشركم اَنَّه لا تمسّ النار عيناً بكت علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم» پس از آن به شام بازگشت و تا زنده بود سالي يك مرتبه مي‌آمد مدينه و اذان مي‌گفت و بر مي‌گشت. همچنين نقل كرده كه، همه اصحاب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هر وقت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم را ياد مي‌كردند گريه مي‌كردند. همچنين نقل كرده كه: در عهد وليد بن عبد الملك، وقتي دستور تخريب حجره‌هاي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را به منظور توسعه مسجد النبي صلي الله عليه وآله وسلم داد، مردم مدينه گريه عظيمي نمودند «بكوا بكاءً عظيماً في ذلك اليوم» اكنون با توجه به آنچه از قرآن كريم و از كتب معتبر خود اهل تسنن بازگو كرديم، معلوم شد كه گريه و اظهار حزن و اندوه بر ميت و در فراق عزيزان، مذموم و ناپسند نيست، بلكه طبق گفته بلال، گريه بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مستحب و داراي اجر و پاداش است، معلوم شد كه عمل و نهي عمر و پسرش عبداللَّه مأخذ شرعي نداشته و برخلاف قرآن و سيره عملي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و اصحاب آن حضرت بوده است. بر اين اساس، اعتراض برخي از اهل تسنن و خصوصاً گروه تندرو به شيعه كه چرا در كنار بقيع يا غير آن گريه مي‌كنيد، بي وجه است، توهين و مسخره كردن گريه‌كنندگان، بر خلاف شرع و بر خلاف آيات و روايات معتبر نزد خودشان مي‌باشد، معلوم شد كه اين گونه رفتارها نشان جهل و بي اطلاعي آنان از احكام خدا و از معاني قرآن و از سيره عملي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و اصحاب آن حضرت است.

مناظره‌

به سمت بقيع مي‌رفتم، يك نفر از آنها ايستاده بود و گريه و عزاداري شيعيان را مسخره مي‌كرد، وقتي چشمش به اينجانب افتاد شروع كرد بلند بلند مسخره كردن، ايستادم و با صداي بلند اين آيه شريفه را خواندم: يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لايَسخَر قومٌ من قَومٍ عَسَي اَنْ يَكُونُوا خَيراً مِنْهُم و لانساءٌ مِنْ نساءٍ عَسي أن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ [321] . اي اهل ايمان هرگز نبايد قومي قوم ديگر را مسخره كند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زناني زنان (ديگر) را مسخره كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند. وقتي اين آيه را خواندم، گفت: اين گريه و داد و شيون زدنها از دين و اسلام نيست و بايد احكام و اعمال اسلام و دين را از اينجا (مدينه) ياد گرفت نه از ايران و اين برنامه‌ها را از ايران آورده‌ايد. گفتم: ايرانيها شيعه هستند و دستورات ديني خود را از مدينه و از قرآن و رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم و از اهل بيت آن حضرت آموخته و طبق آنچه آنها فرموده‌اند عمل مي‌كنند ولي شما هستيد كه مدينه و اهل بيت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را گذاشته‌ايد و دين و عقايد و دستورهاي ديني خود را از فارس و از ايرانيها گرفته‌ايد و به كتابهاي آنها عمل مي‌كنيد. همين كه اين حرف را زدم خودش را جمع كرد و با ناراحتي گفت: اين چه حرفي است كه زدي و ما كجا چنين هستيم؟ گفتم: شما عموماً به صحيح بخاري و صحيح مسلم عمل مي‌كنيد و معتقد هستيد كه بعد از قرآن كريم اين دو كتاب صحيحترين كتابها هستند و اين دو كتاب را دو نفر فارس و ايراني الأصل نوشته‌اند، صحيح بخاري را محمد بن اسماعيل كه در بخارا (ازبكستان) متولد شده و قبر او نيز همانجاست، نوشته و بخارا از ايران و محمد بن اسماعيل فارس بوده نه عرب - به مقدمه صحيح بخاري مراجعه شود - و صحيح مسلم را، مسلم بن حجاج نيشابوري، متولد و مدفون در نيشابور، نوشته و نيشابور از توابع خراسان و ايران و فارس مي‌باشد، - به مقدمه صحيح مسلم مراجعه شود -. بنابراين شما اهل تسنن دين و عقايدتان را از ايرانيها گرفته و به گفته آنها عمل مي‌كنيد اما شيعه به حديث ثقلين عمل مي‌كند و از قرآن و اهل بيت جدا نمي‌شود. گفت: صحيح بخاري و مسلم همان سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را نوشته و بيان كرده‌اند و ما به قرآن و سنت عمل مي‌كنيم. گفتم: در اين دو كتاب مورد قبول شما است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: كتاب خدا و اهل بيتم را بين شما مي‌گذارم بنابراين شما طبق دستور رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و بطوري كه در اين دو كتاب معتبر نزد خودتان آمده عمل نمي‌كنيد، - بعد گفتم: - و اگر در اين حرف من شك داري بيا تا عين روايت مربوط به اين مطلب را از صحيح بخاري و مسلم كه هر دو در عربستان، رياض، و زير نظر علماي خودتان چاپ شده، ارائه دهم. و در همين دو كتاب است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم سر قبر مادرش گريه كرد و همراهان آن حضرت نيز گريه كردند، در همين دو كتاب است كه در رحلت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مردم مدينه و حتي ابوبكر و عمر گريه كردند، و اگر شما روايات شيعه را كه از اهل بيت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم رسيده است قبول نداريد لااقل طبق صحيح بخاري عمل كنيد، طبق قرآن كه از مسخره كردن ديگران نهي فرموده است، عمل كنيد. گفت: شما اينجا براي چه كسي گريه و عزاداري مي‌كنيد؟ گفتم: بر مظلوميت و مصائبي كه بر فاطمه دختر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم وارد شده است، بر مظلوميت چهار امام مدفون در بقيع كه مظلومانه زندگي كرده و الآن هم به آنها و به زوار آنها ظلم مي‌شود گريه مي‌كنيم. درادامه مباحث ديگري هم مطرح شد و با آمدن مأموران سعودي متفرق شدند.

خواندن سوره‌هايي كه سجده واجب دارد در نماز

اشاره

پرسش 41: چرا ما «شيعيان» در بين ركعت نماز به سجده نمي‌رويم ولي اهل تسنن معمولاً در وسط ركعت اول نماز صبح جمعه به سجده مي‌روند و پس از آن بر مي‌خيزند و بقيّه سوره را مي‌خوانند؟ پاسخ: اهل سنت به مقتضاي روايتي كه در صحيح بخاري [322] و مسلم [323] است خواندن سوره سجده دار را در نماز جايز مي‌دانند لذا غالباً در ركعت اول نماز صبح جمعه سوره سجده دار (سوره سي و دوم - الم تنزيل الكتاب) مي‌خوانند و در وسط قرائت كه آيه سجده را مي‌خوانند به سجده مي‌روند، ولي در فقه شيعه و روايات اهل بيت - عليهم السلام - خواندن چهار سوره‌اي كه سجده واجب دارد [324] در نمازهاي واجب جايز نيست و نبايد بخوانند. بر اين اساس، هر گاه شيعيان محترم با آنها نماز بخوانند، چنانچه تبعيت كنند و همراه آنها به سجده بروند، احتياط واجب است كه نماز را اعاده كنند.

دو يادآوري

1. غالباً در ركعت اول نماز صبح جمعه، سوره سجده‌دار مي‌خوانند و مناسب است روحانيون محترم، شبهاي جمعه زائران را در جريان امر قرار دهند تا اشتباه رخ ندهد و سرگردان نشوند و چنانچه توجه داشته باشند مي‌توانند با آنها بايستند ولي تكبيرة الاحرام را نگويند و مشغول نماز نشوند، همين كه آنها آيه سجده را خواندند با آنها سجده كنند و پس از آنكه بر مي‌خيزند تكبيرة الاحرام را بگويند و وارد نماز شوند كه در اين صورت نمازشان بي‌اشكال است و نياز به اعاده نيست. 2. عدّه‌اي از نمازگزاران توجه و اطلاع ندارند و وقتي آنها به سجده مي‌روند، اينها بجاي رفتن به سجده، به ركوع مي‌روند كه در چنين فرضي اگر برگردند و مجدداً با جماعت به ركوع بروند ركن زياد كرده و نمازشان باطل مي‌شود و در همين صورت نيز احتياط آن است كه منافياتي - مثل حرف زدن يا صورت از قبله برگرداندن - انجام دهند و در ركعت دوم مجدّداً تكبيرة الاحرام بگويند و نماز را از اول شروع كنند كه بي‌اشكال است.

تقيه و معناي آن

پرسش: يكي از اهل سنت مي‌پرسيد: ما شنيده و در كتابها خوانده‌ايم كه شيعيان عقيده به تقيّه دارند و اهل تقيه هستند و آن را از عيوب شيعه شمرده‌اند، آيا ممكن است توضيح دهيد؟ گفتم: تقيه به معناي اين است كه انسان كاري بكند كه جان و آبرويش از شرّ و شرارت دشمن محفوظ بماند و در حقيقت تقيه سپر است در مورد ترس از دشمن [325] وتقيه امري است فطري وغريزي و اختصاص به شيعيان ندارد بلكه هر انساني در هنگام خوف از دشمن در صورتي كه نمي‌خواهد با او درگير شود يا قدرت دفاع از خود را ندارد، از راه تقيه دشمن را دفع مي‌كند، بلكه اين معنا در حيوانات نيز وجود دارد، من خود بارها ديده‌ام كه گاهي پرنده يا چرنده يا خزنده‌اي خود را در معرض خطر و در چنگال دشمن ديده و براي نجات جانش خود را روي‌زمين انداخته ومانند شي‌ءجماد بدون هيچ حركت و نشاني قرار گرفته و دشمن را به اشتباه انداخته است و پس از رفع خطر حركت كرده و جان سالم بدربرده است. و در صدر اسلام يكي از طرق نجات مسلمانان از شرّ مشركان و كفار تقيه بوده است. ابن كثير در تفسير آيه اِلّا مَنْ اُكْرِه و قَلْبُه مُطْمَئِنٌّ بِالإيمانِ؛ [326] «مگر آن كسي كه مجبور شده ولي قلبش به ايمان اطمينان دارد.» گفته است: اين آيه درباره كسي است كه در گفتار با مشركان موافقت كرد چون او را كتك مي‌زدند و اذيت مي‌كردند ولي قلبش برخلاف زبانش بود، قلبش ابا داشت از آنچه به زبان جاري مي‌كرد. ابن كثير پس از آن سبب نزول آيه را بيان كرده و گفته است: اين آيه درباره عمار ياسر نازل شد و آن چنين بود كه مشركان عمار را اذيت و شكنجه مي‌كردند كه از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بيزاري جويد و به او كافر شود و سرانجام اظهار برائت و كفر نمود و پس از آن نزد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم آمد و داستان را بازگو كرد و عذرخواهي نمود، در اين هنگام آيه (اِلا مَنْ اُكْرِه و قَلْبُه مُطْمَئِنٌّ بِالأيمانِ) نازل شد. و روايت ديگري نقل كرده كه: عمار ياسر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را هم سبّ نمود و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به او فرمود: اگر مشركان باز اذيتت كردند تو باز مرا سبّ كن «فقال ان عادُوا فعد». [327] . در اين مورد كه عمار مورد عذاب قرار گرفته و باز ترس اذيت از ناحيه مشركان وجود دارد، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به او فرمود: بر خلاف عقيده‌ات عمل كن و آنها را به اشتباه انداز تا خيال كنند با آنان همراه و هم عقيده شده‌اي و به اين وسيله خودت را از شرّ و اذيت آنها حفظ كن. اين معنا و اين واقعه در معتبرترين تفسير در نزد اهل تسنن كه زير نظر علماي خودشان در عربستان چاپ و توزيع شده آمده است و اگر هيچ آيه يا روايتي بر جواز و مشروعيت تقيه وجود نداشت جز همين آيه شريفه، كفايت مي‌كرد. بعد گفتم: در پاكستان گروهي بنام سپاه صحابه شيعيان را مي‌كشند، در افغانستان عدّه زيادي از شيعيان را كشتند، اگر در آنجا شيعه تقيه نكند چه كند؟ اگر مانند عمار ياسر عمل نكنند، چه بر سر آنها مي‌آورند؟ همچنين بعد از حادثه يازده سپتامبر در آمريكا، تقيه در بين خود اهل تسنن رايج شد، در آمريكا، در اروپا مسلمانان در وضع دشواري قرار گرفتند، در معرض توهين و ضرب و شتم قرار گرفتند لذا به تقيه پناه بردند، اسمشان را كه نشان مسلماني آنها بود نمي‌گفتند و بجاي آن خود را با اسم جعلي معرفي مي‌كردند، ريششان را كوتاه يا تراشيدند، زنهاي مسلمان يا از خانه بيرون نيامدند يا بدون حجاب و بدون نشان از اسلام و مسلماني خارج شدند، در افغانستان بعد از حمله آمريكا به گروه طالبان، وضع چنين شد و عدّه‌اي براي اينكه متهم به آن گروه نشوند و از شرّ متجاوزين در امان بمانند تغيير چهره دادند. تغيير موضع دادند، پس تقيه يعني سپر براي دفع بلا و تجاوز از ناحيه دشمن و اين حقيقت در همه مذاهب، اديان و اقوام و ملل وجود دارد. بعد اضافه كردم و گفتم: در ايران تقيه وجود ندارد با اينكه در برخي از شهرهاي ايران اهل تسنن بيش از شيعيان زندگي مي‌كنند و شيعه در اقليت قرار دارند اما چون خوف و وحشتي وجود ندارد و همه در كنار هم و هر كس طبق مذهب و عقايد مذهبيش عباداتش را انجام مي‌دهد، همه آزاد هستند و احدي متعرض ديگري نمي‌شود لذا هيچگونه تقيه‌اي مفهوم و معنا ندارد اما اينجا، - مدينه - چنين نيست، شيعه در معرض هتك و توهين است، شيعيان را متهم به شرك و كفر مي‌كنند، و از انجام عبادات طبق فقه خودشان ممانعت و اشكال تراشي مي‌كنند. مثلاً در فقه شيعه سجده بر اين فرشها صحيح نيست، لذا شيعيان مي‌روند روي سنگها نماز مي‌خوانند يا سجاده حصيري يا دستمال كاغذي همراه مي‌آورند و بر آنها سجده مي‌كنند ولي اهل تسنن اينجا بجاي اينكه تحقيق كنند و دليل اين حكم فقهي را سؤال كنند، توهين مي‌كنند، سجاده را از زير پاي شيعيان مي‌كشند و شيعيان براي اينكه نمي‌خواهند با آنها درگير شوند، نمي‌خواهند اختلاف بوجود آيد، ناچار مي‌شوند روي سنگ فرشها جمع و آنجا نماز بخوانند و برخي هم طبق اجازه فقها و مراجع در مورد خوف از درگيري و براي حفظ وحدت و جلوگيري از اختلاف و تفرقه بر فرش‌ها سجده مي‌كنند ولي اين عمل بر خلاف ميل باطني آنها است و مانند عمار ياسر ناچار هستند به عنوان تقيه اينگونه عمل كنند. آن شخص گفت: صحيح است من اعمال و رفتار اينها را ديدم،خوب عمل نمي‌كنند، اعتقادات ساير مسلمانان را محترم نمي‌شمارند، فقه ديگر مذاهب را ناديده مي‌گيرند، در صورتي كه امروزه در همه دنيا فقه و عقيده و مذهب آزاد است و هر كس در هر كجا هست مي‌تواند طبق فقه و عقيده خودش عمل كند.

علت حضور شيعيان در نماز جماعت اهل سنت

پرسش 42: چرا ما «شيعيان» در جماعت آنها حاضر مي‌شويم؟ پاسخ: هدف از شركت شيعه در جماعت آنها يكي به لحاظ رواياتي است كه ائمه معصومين‌عليهم السلام فرموده‌اند: در جماعت آنها شركت كنيد و با آنها به نماز بايستيد و همراه آنها نماز بخوانيد و براي آن ثواب زيادي بيان فرموده‌اند و ديگر به منظور حفظ وحدت و جلوگيري از تفرقه و دو دستگي بين عموم مسلمانان است. اما اينكه فكر كنند حضور ما دليل صحت و حقانيت آنها است، بايد به آنها گفت: اوّلاً، حضور ما بمنظور درك ثواب و به جهت تأليف قلوب و نشان دادن وحدت مسلمانان در برابر كفار و دشمنان اسلام و مسلمين است. ثانياً حضور ما دليل بر حقانيت آنها نيست، زيرا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نيز تا سال دوم هجرت به سمت بيت‌المقدس نماز مي‌خواند، يهودي‌هايي كه در مدينه و اطراف آن بودند گفتند: دين ما يهوديها حق است و محمدصلي الله عليه وآله وسلم دين يهود را قبول دارد و دليل آنها اين بود كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به سمت بيت المقدس نماز مي‌خواند، ولي طولي نكشيد كه خداوند با آيه شريفه فَلَنَولِيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها؛ [328] «پس تو را به قبله اي كه بدان خوشنود شوي برگردانيم» بطلان ادعاي يهود را ثابت كرد و حرف اينها نيز شباهت به حرف آنها دارد. به عبارت روشن‌تر، حضور در جماعت اهل سنت و با آنها در يك صف ايستادن عمل به سفارشات اهل بيت‌عليهم السلام است، در جماعت با آنها حاضر شدن در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان است، به منظور كسب ثواب و درك فضيلت نماز در مسجد و نماز در اول وقت است. به منظور اخذ به مشتركات و نفي كفر جهاني است، همان گونه كه خداوند به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم امر مي‌كند: قُل يا اَهلَ الكِتابِ تَعالَوا اِلي كَلِمَةٍ سَوآءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنكُمْ اَلا نَعْبُدَ اِلّا اللَّه و لا نُشْرِكَ بِهِ شيئاً [329] . به اهل كتاب بگو: اي اهل كتاب، بياييد بر سر سخني كه ميان ما و شما يكسان است با هم باشيم و در يك صف بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او نگردانيم. پس بهر جهت كه شده لازم است همه مسلمانان در يك صف بايستيم. و در برابر دشمنان اسلام با هم باشيم.

زيارت قبور و دعا در كنار آنها

اشاره

پرسش 43: در قبرستان بقيع، روي تابلو عبارت ذيل نوشته شده است. «كان من هدي النبي صلي الله عليه وآله وسلم. (از راهنمايي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است كه): 1 - زيارة المقابر بقصد الاعتبار و الاتعاظ لقوله صلي الله عليه وآله وسلم «زوروا القبور فانها تذكركم الموت» مقصود از زيارت قبور عبرت و پند گرفتن است، براي اينكه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: قبرها را زيارت كنيد، بدرستي كه آنها مردن را به ياد شما مي‌آورند. 2 - كان النبي صلي الله عليه وآله وسلم اذا دخل المقابر سلّم علي اهلها فقال: «سلام عليكم اهل دار قوم مؤمنين و انّا ان شاء اللَّه بكم لاحقون و يرحم اللَّه المستقدمين منا و منكم و المستأخرين، نسأل اللَّه لنا و لكم العافية، اللَّهم لاتحرمنا اجرهم و لا تفتنا بعدهم» رواه مسلم. [330] . 3 - نهي النبي صلي الله عليه وآله وسلم عن الصلاة الي القبور او الجلوس عليها، بقوله: «لاتجلسوا علي القبور و لاتصلوا اليها» (رواه مسلم). رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از نماز خواندن به سمت قبور و از نشستن بالاي قبور نهي كرده است، و فرموده است: بالاي قبرها ننشينيد و به سمت قبرها نماز نخوانيد. 4 - نهي النبي صلي الله عليه وآله وسلم عن دعاء الموتي و سؤالهم لجلب نفع او دفع ضرر، قال تعالي: و الذين تدعون من دونه لايستطيعون نصركم و لا انفسهم ينصرون [331] . و قال النبي صلي الله عليه وآله وسلم: «اذا سئلت فاسأل اللَّه و إذا استعنت فاستعن باللَّه» (رواه الترمذي) رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از خواندن اموات و از آنها سؤال جلب نفع يا دفع ضرر نمودن را نهي فرموده است. خداوند متعال فرموده است: و كساني را كه به جاي او مي‌خوانيد، نمي‌توانند شما را ياري كنند و نه خويشتن را ياري دهند، و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: وقتي سؤال مي‌كني از خدا سؤال كن و وقتي كمك و استعانت مي‌جويي از خدا كمك و استعانت بجوي. اكنون پرسش اين است كه منظور آنها از نوشتن عبارت شماره چهارم چيست؟ خواندن اموات كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از آن نهي فرموده، به چه معنا است؟ معناي سؤال جلب نفع يا دفع ضرر از اموات چيست كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم از آن نهي فرموده است؟ و مخاطب آيه شريفه والذين تدعون من دونهچه كساني هستند؟ و آيا مقصود اهل تسنن و نظر آنها از اين عبارات و آيه، زائران هستند و مي‌خواهند زوّار قبور ائمه بقيع‌عليهم السلام را از مصاديق آيه شريفه قلمداد كنند؟ مي‌خواهند با اين عبارات مسلمانان را ارشاد كنند؟ پاسخ: اوّلاً، بايد توجه داشت كه اين تابلوها و نوشته‌ها از ناحيه گروه خاصي است و ارتباط به عامه اهل سنت ندارد. ثانياً، منظورشان كنايه زدن به عموم مسلمانان غير آن گروه است نه خصوص شيعيان. ثالثاً، مشابه اين تابلوها و نوشته‌ها پشت ديوار مرقد شهداي احد و در مدخل قبرستان حجون (در مكه معظمه) نيز وجود دارد. رابعاً، غرض آنها تخطئه مسلمانان است كه از كشورهاي مختلف به زيارت مي‌آيند و به ائمه بقيع‌عليهم السلام و شهداي احد و ساير اولياي خدا در اين اماكن مقدسه ابراز علاقه و عرض احترام و ادب مي‌كنند، آن گروه خاص مي‌خواهند بگويند زيارت همان چند جمله‌اي است كه از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده‌اند و نظر آنان اين است كه زيارت نامه‌هاي مفصل خواندن، طول دادن، گريه كردن، ايستادن، و نشستن كنار قبور بر خلاف سنت است و بدعت محسوب مي‌شود و شما مسلمانان كه رعايت اين امور را نمي‌كنيد بدعت گذار هستيد، گمراه هستيد. مي‌خواهند بگويند مخاطب قرار دادن ائمه بقيع‌عليهم السلام و شهداي احد و اولياي خدا و خواندن آنها با عبارات، يا حسن بن علي‌عليهما السلام يا علي بن الحسين‌عليهما السلام و امثال اينها، خواندن اموات است و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم‌از آن نهي كرده است. مي‌خواهند بگويند آيه شريفه، خواندن اموات را نهي كرده است. مي‌خواهند بگويند توسّل و بين خود و خدا واسطه قرار دادن اولياي خدا، شرك است، استعانت و كمك خواستن از غير خدا شرك است. بن باز گفته است: توسل به جاه و بحق رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، يا بجاه و به حق انبياء و صالحين بدعت و از اسباب شرك است چون اصحاب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چنين كاري را نكرده‌اند. [332] . نيز گفته است: حاجت خواستن از ميت موجب خروج از اسلام است و گفتن اتوسَّلُ اِلَيكَ بِنَبِيِّكَ: بدعت است هر چند موجب خروج از اسلام نيست. [333] . نيز گفته است: گمان اينكه دعا نزد قبور مستجاب است يا افضل از دعا كردن در مسجد است بدعت و از منكرات است. [334] . ولي پاسخ همه اينها از آنچه قبلاً گفته شد روشن مي‌شود، زيرا مسلمان از ميت حاجت نمي‌طلبد و از ميت استعانت و كمك نمي‌طلبد، و اما توسل پيدا كردن و واسطه قرار دادن بدعت و حرام نيست و دليلي بر منع وجود ندارد بلكه دليل بر جواز و مشروعيت وجود دارد و ما از روايات اهل بيت رسول‌اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم نقل نمي‌كنيم - زيرا جواز توسّل و واسطه قرار دادن اولياي خدا نزد شيعه بديهي است، و حتّي دعا كردن و طلب حاجت نمودن، نزد قبر پدر و مادر از مستحبات است. [335] . بلكه از صحيح بخاري كه اصح كتابهاي آنها است نقل مي‌كنيم: در اين كتاب آمده است: «عن انس: اَنَّ عُمَر بنَ الخطّابِ كانَ اذا قَحِطُوا اِسْتَسْقي بِالعبَّاسِ بْنِ عَبْدالمُطَّلِب فقال: اللَّهم انّا كنّا نَتَوَسَّلُ اِلَيكَ بِنَبيِّنا صلي الله عليه وآله وسلم فَتَسقينا و اِنَّا نَتَوَسَّلُ اِلَيكَ بِعَمِّ نَبِيِّنا فاسقنا، قال: فَيُسقُون» [336] . در سالهايي كه قحطي و كم آبي مي‌شد عمر بن الخطاب براي طلب باران متوسلّ به عباس عموي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مي‌شد و مي‌گفت: خدايا ما متوسلّ مي‌شديم به تو، به نبيّ مان [رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم] پس باران نازل مي‌كردي و ما را سيراب مي‌كردي و [اكنون كه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم در بين ما نيست] متوسل مي‌شويم به تو، به عموي پيامبر، پس مارا سيراب كن [راوي حديث گويد] پس سيراب مي‌شدند. يعني توسل عمر و ديگران به عباس اثر داشت و خدا باران نازل مي‌كرد. اين حديث در دو جاي صحيح بخاري نقل شده است. اگر بگويند: عمر به شخص زنده متوسل مي‌شده است و شيعيان متوسل مي‌شوند به كساني كه از دنيا رفته و از اموات هستند. مي‌گوييم: اموات خصوصاً اولياي خدا زنده و شنوا هستند و حتي آن گروه خاص هم قبول كرده‌اند كه اهل قبور، سلام زائر خود را مي‌شنوند و خدا روح آنها را بر مي‌گرداند تا جواب سلام كننده را بدهند. ابن تيميه، و شاگردش ابن‌قيّم، و ابن كثير در تفسيرش، و شنقيطي در اضواء البيان و بن باز در مجموع فتاوي جلد 13، صفحه 335 تصريح كرده‌اند كه: اموات سلام زائر را مي‌شنوند و خداوند روح آنها را به آنها بر مي‌گرداند تا جواب سلام كننده را بدهند. [337] . ثانياً، عمر مگر نمي‌توانست خودش از خدا بخواهد كه باران بفرستد و چرا عباس را واسطه بين خود و خدا قرار داد؟ و آيا اين عمل عمر برخلاف حديثي كه روي تابلو نوشته‌اند، - (كه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: وقتي سؤال مي‌كني از خدا سؤال كن. «اذا سألت فأسأل اللَّه») - نيست؟ ثالثاً، عمر چرا از غير خدا كمك خواست و از غير خدا استعانت جست؟ و حال اينكه در همان روايت است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: وقتي استعانت مي‌جوييد از خدا استعانت بجوئيد؟ «و اذا استعنت فاستعن باللَّه». البته اصل اين مطلب صحيح نيست و قبلاً توضيح داده‌ام و آيات شريفه مانند و استعينوا بالصبر و الصلاة [338] و غير آن و اينكه مقتضاي خلقت انسانها احتياج به يكديگر و استعانت از همديگر است، مثلاً نانوا در زندگي روزمره خود نياز به خياط دارد و بالعكس، بازاري نياز به كشاورز دارد و بالعكس، بيمار نياز به پزشك دارد و... و همه در زندگي از يكديگر كمك مي‌گيرند، پس معناي حديث، بر فرض صحت، اين است كه كسي از غير خدا به عنوان استقلال در تأمين خواسته خود چيزي نطلبد و استعانت نجويد كه اين گونه دعا و خواستن، شرك است و معلوم است كه كسي با چنين ديدي به اولياي خدا نگاه نمي‌كند و از آنها چيزي نمي‌طلبد. و اما آيه شريفه كه روي تابلو نوشته‌اند و الذين تدعون من دونه لايستطيعون نصركم و لاانفسهم ينصرون [339] «وكساني را كه به جاي او مي‌خوانيد نه مي‌توانند شما را ياري كنند و نه خويشتن را ياري دهند» مربوط به مشركان است كه بت‌ها را عبادت مي‌كردند. ابن كثير در تفسيرش گفته است: اين آيه از طرف خدا، انكار بر مشركان است كه بجاي عبادت خدا، عبادت اصنام و اوثان را مي‌كردند، اصنام و اوثاني كه مالك چيزي نيستند و قدرت بر نفع رساندن يا ضرر زدن به عبادت كنندگانشان را ندارند بلكه اينها جماد هستند، سپس خداوند فرموده است: «لايستطيعون لهم نصراً» اي لعابديهم «و لا انفسهم ينصرون» يعني و لا لانفسهم ينصرون ممن ارادهم بسوء كما كان الخليل‌عليه السلام يكسر اصنام قومه... سپس ابن كثير داستان اهانت كردن به بتها و آلوده كردن آنها را به نجاست توسط مسلمانان نقل كرده و مي‌گويد: مشركان «يدعون من دونه» عبادت مي‌كردند غير خدا را، عبادت مي‌كردند بتها را و از آنها استعانت مي‌جستند. [340] . بنابراين طبق تفسير صد در صد معتبر نزد عموم اهل سنّت مقصود و معناي «يدعون» صدا زدن و خواندن نيست بلكه معناي آن عبادت كردن است و پر واضح است كه هيچ مسلماني اموات و اولياي خدا را عبادت نمي‌كند و لذا بايد به آنها - كه اين آيه را در آنجا نوشته‌اند و تعريض به مسلمانان كرده كه شما (العياذ باللَّه) اولياي خدا را عبادت مي‌كنيد - گفت: اين برداشت و ترجمه تفسير به رأي و از بدعتها و از تهمتهايي است كه نزد خداوند متعال پاسخ نداريد. در هر حال شرك اين است كه انسان نماز، روزه، حج، نذر و ساير اعمال عبادي را براي غير خدا انجام دهد و معلوم و بديهي است. مسلماني كه در ابتداي نمازش مي‌گويد: «ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي للَّه رب العالمين» هرگز عبادت اموات و اولياي خدا را نمي‌كند. از اين بيان معلوم شد كه گفتن، يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، يا علي‌عليه السلام، يا حسن و يا حسين‌عليهما السلام و مانند اينها صدا زدن است نه عبادت، همچنين توسل به رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ساير اولياي خدا عبادت نيست بلكه واسطه قرار دادن است همانطور كه خدا امر كرده مسلمانان نزد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم آمده و او برايشان طلب مغفرت كند. [341] همان گونه كه عمر، عباس عموي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را براي آمدن باران وسيله و واسطه قرار داد.

سفر زيارتي را بدعت مي‌دانند

لازم به يادآوري است كه گروه تندرو اصل آمدن مسلمانان از كشورها به قصد زيارت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و زيارت ائمه بقيع‌عليهم السلام و ساير اوليا و شهدا را جايز نمي‌دانند و روايتي از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده‌اند كه فرموده است: «لاتَشُدُّ الرِّحالَ الّا اِلي ثلاث مساجد، المسجد الحرام و مسجدي هذا و المسجد الاقصي» [342] . بار سفر نبند مگر به سوي سه مسجد، مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد الاقصي. [343] . ولي بر فرض صحت اين حديث و معنايي كه آنها از آن برداشت كرده‌اند. بايد گفت، پس هيچگونه مسافرتي جايز نيست، نه زيارتي، نه سياحتي، نه براي صله رحم، نه براي كسب علم و نه براي جهاد في سبيل اللَّه و نه براي مني و عرفات و نه براي جحفه و احرام از آنجا و نه براي مسجد قبا و نماز در آنجا، در صورتي كه ضروري اسلام و صريح آيات و روايات است كه سفر براي جهاد في سبيل اللَّه و براي طلب علم و براي برّ و صله والدين و خويشاوندان و ساير سفرها، همه و همه واجب و مشروع و مستحب يا جايز است و همه بر خلاف اين روايت است لذا يا اين روايت اصلاً صحيح نيست و رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چنين چيزي نفرموده است يا معناي آن چنين است. سفر كردن به سوي مساجد رجحان شرعي ندارد مگر سه مسجد. 1 - مسجد الحرام. 2 - مسجد النبي. 3 - مسجد الأقصي. و اين دلالت بر عدم جواز يا عدم رجحان سفر به سوي غير مساجد ندارد و اگر اين معنا مورد قبول واقع نشود مي‌گوييم: در نهايت معناي اين روايت مبهم و غير قابل فهم است و علم آن به خود حضرت بر مي‌گردد مي‌شود فَاِنْ تَنازَعْتُمْ في شَي‌ءٍ فَرُدُّوهُ اِلي اللَّه وَ الرَّسُولِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه وَ الْيَومِ الآخِرِ ذلكَ خَيْرٌ وَ اَحْسَنُ تَأوِيلاً [344] «پس هر گاه در امري ديني اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به كتاب خدا و سنت پيامبر عرضه بداريد اين بهتر و نيك فرجامتر است.» ضمناً در وسائل الشيعة - كتاب الصلاة، ابواب احكام المساجد، باب 44، ح16 و باب 46، ح1 - اين حديث (لا تشدّ الرّحال...) از اميرالمؤمنين‌عليه السلام نقل شده ولي بجاي «المسجد الاقصي» «مسجد الكوفة» است. و اين روايت با قطع نظر از سند، ظهور در اين دارد كه، سفر به سوي مساجد رجحان و استحباب ندارد جز سه مسجد - مسجد الحرام، مسجد النبي و مسجد كوفه - و دلالت ندارد بر عدم جواز يا عدم رجحان سفر به سوي غير مساجد (به اصطلاح، حصر اضافي است). واللَّه العالم

سجده بر حصير

پرسش 44: در مسجدالنبي روي سجاده‌اي كه محل سجده آن، حصير بود نماز مي‌خواندم، جواني كنارم قرآن مي‌خواند و ضمناً نگاه مي‌كرد، پس از نماز اشاره به حصيركرد وگفت: اين چيست؟ وچرا روي فرش سجده نمي‌كني؟ گفتم: پاسخ مي‌دهم ولي من هم دو سؤال از شما دارم كه بايد پاسخ دهي، گفت: مانعي ندارد. پاسخ: به او گفتم: در كتابهاي شما آمده است كه رسول‌اللَّه‌صلي الله عليه وآله سجاده حصيري پهن مي‌كرد و روي آن نماز مي‌خواند [345] وما يقين داريم آنحضرت روي اين فرشها نماز نخوانده و بر اينها سجده نكرده است، چون اين فرشها نبوده و حدود پنجاه سال قبل از مواد نفتي درست شده است، بنابر اين سجده بر حصير يقيناً صحيح است ولي صحت سجده بر اين فرشها مشكوك، بلكه بدعت است و هر بدعتي ضلالت و گمراهي و در جهنم است. دستش را گذاشت روي فرشها و باتندي و نوعي عصبانيت گفت: روي اين فرشها سجده كنيد و راه مستقيم برويد، راه بهشت مستقيم است. گفتم: سجده بر اين حصير چه اشكالي دارد و كجاي آن غير مستقيم است؟ آيا سجده بر حصير كه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله بر آن سجده مي‌كرده غير مستقيم است؟ او نگاه به حصير كرد و حرفي نزد. چون نمي‌توانست بگويد سجده بر آن صحيح نيست. سپس گفتم: سجده بر حصير عمل و سنت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله بوده و يقيناً صحيح است ولي سجده بر فرش لا اقلّ مشكوك است و ما به آنچه يقيني است عمل مي‌كنيم، ما بگونه‌اي كه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله عمل كرده عمل مي‌كنيم، ما «شيعيان» فقه و كيفيت انجام عبادات خود را از كتاب خدا و سخنان رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله و اهل بيت آنحضرت گرفته و بطوري كه آنها فرموده‌اند عمل مي‌كنيم، و حديث ثقلين را خواندم، پس از آن گفتم: در روايات ما آمده است كه شخصي - به نام هشام بن الحكم - به امام جعفر صادق عليه السلام گفت: به من خبر ده كه بر چه چيز سجده جايز است و بر چه چيز جايز نيست؟ فرمود: سجده جايز نيست مگر بر زمين و بر چيزي كه از زمين ميرويد، جز روييدني كه خوردني يا پوشيدني باشد. هشام بن الحكم به آنحضرت گفت: فدايت شوم علّت اين امر چيست؟ فرمود: علّتش اين است كه سجده خضوع براي خداي عزوجل است و سزاوار نيست بر چيزي كه خوردني و پوشيدني است سجده نمود، بجهت اينكه أبناء دنيا - دنيا پرستان - بنده چيزهايي هستند كه مي‌خورند و مي‌پوشند و سجده كننده در حال سجده، خداي عزوجلّ را عبادت مي‌كند، پس سزاوار نيست پيشاني خود را بر معبود - چيز مورد علاقه - دنياپرستان مغرور، قرار دهد [346] . پس از اشاره به مضمون اين روايت، آن جوان سر به زير انداخت و در فكر فرو رفت. به او گفتم: اكنون دو سؤال از شما دارم. اول اينكه: چرا بر اين فرشها سجده مي‌كنيد و حال اينكه در صحيح بخاري است كه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله فرمود: براي من زمين محل سجده و تيمم قرار داده شده است: «جعلت لي الأرض مسجداً و طهوراً» [347] . دوم اينكه: چرا در هنگام سلام نماز روي خود را از قبله بر مي‌گردانيد و حال اينكه خداوند سبحان، در قرآن كريم - خطاب به رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله و مسلمانان - فرموده است: روي خود را به سوي مسجد الحرام كن و هر جا باشيد روي خود را به سوي آن بگردانيد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الَمَسجِدِ الحَرامِ وحيث ما كنتم فَوَلّوا وُجوُهَكُمُ شَطْرَه [348] . او پاسخ داد كه: فرشها از زمين است و سجده بر آنها سجده بر زمين محسوب مي‌شود و فرق نمي‌كند. راجع به سؤال دوم گفت: در فقه ما «اهل سنّت» ثابت شده كه در حال سلام نماز صورت را به طرف راست و چپ برگردانيم و سلام دهيم و علت آنرا نمي‌دانم. گفتم: اوّلاً فرش زمين نيست و اين فرشها از نفت درست شده و چنانچه مانند ما «شيعيان» بر حصير يا بر سنگهاي كف مسجد سجده كنيد يقيناً صحيح است، ثانياً قرآن دستور داده كه صورت خود را بسوي مسجدالحرام كنيد و شما بر خلاف عمل مي‌كنيد و صورت خود را از مسجدالحرام بر مي‌گردانيد و اين امر موجب بطلان نماز مي‌شود. گفت: ما به فقه خود عمل مي‌كنيم و من نمي‌دانم. گفتم: همان گونه كه شما فقه داريد ما نيز فقه داريم، با اين تفاوت كه فقه ما فقه اهل‌بيت رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله است، همان اهل بيتي كه رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله آنها را مرجع ديني معرفي كرده و مسلمانان را به آنها ارجاع داده است. آن جوان پس از اين صحبت‌ها در فكر فرو رفت و حرفي نزد، لذا او را دعا كردم و گفتم: خدا همه را به راه مستقيم هدايت كند و با او دست دادم و خدا حافظي كرديم.

خمس

پرسش 45: در مدينه منوره عدّه‌اي بعنوان اشكال و اعتراض مي‌گفتند: شما «روحانيون» به مردم مي‌گوييد به درآمدها و اموالتان خمس تعلق مي‌گيرد و از آنها خمس مي‌گيريد و اين امر را براي ما عيب و بمنظورنشان دادن نقطه ضعف مطرح مي‌كردند. پاسخ: اينكه مي‌گوييد شما «روحانيون» به مردم مي‌گوييد خمس بدهند، خير، ما نمي‌گوييم بلكه خدا در قرآن همه مؤمنان را مخاطب قرار داده و با تأكيد زياد فرموده است: «بدانيد هرگونه بهره و فايده‌اي به دست آورديد خمس آن براي خدا و براي پيامبر و براي نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل، روز درگيري دو گروه، (با ايمان و بي‌ايمان) نازل كرديم، ايمان آورده‌ايد، و خداوند بر هر چيزي تواناست». (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ للَّهِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَي عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ) [349] . همچنين در معتبرترين كتابهاي شما «اهل تسنن» خمس از فرائض شمرده شده و پرداخت خمس از دين و دين داري دانسته شده است. در صحيح بخاري، يك كتاب مستقل، به اسم «كتاب فرض الخمس» نوشته شده و موجود است، در اين كتاب، بيست باب مطرح گرديده و روايات فراواني مربوط به خمس و وجوب پرداخت و مصرف آن جمع آوري شده است. باب دوم اين كتاب چنين است: (2) بابٌ: أداءُ الخُمْسِ مِنَ الدّينِ پرداخت خمس از دين است سپس از ابن عباس نقل كرده كه گفت: هيأت اعزامي (نمايندگان) قبيله عبد القيس خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمدند و گفتند: اي رسول خدا، بين ما و شما، كفّار مُضَر قرار دارند و ما نزد تو نمي‌آييم مگر در ماه حرام (كه مردم از امنيت عمومي برخوردارند) پس به ما دستوري بده تا به آن عمل كنيم و به آنان كه با ما نيامده و پشت سر ما هستند (از ما حرف شنوي دارند) بياموزيم. پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله فرمود: شما را به چهار چيز امر و از چهار چيز نهي مي‌كنم: ايمان بخدا و شهادت به لا اله الا اللَّه و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات و روزه رمضان و اينكه خمس هرگونه در آمد و بهره‌اي را كه بدست آورديد پرداخت كنيد... [350] . وامّا اينكه به ما مي‌گوييد: چرا خمس مي‌گيريد و گويا گمان مي‌كنيد گرفتن خمس و آنرا به مصرف شرعي آن رساندن خلاف شرع و عيب است. پس بايد بدانيد كه چنين نيست بلكه شرعاً مطلوب و بسيار مفيد و پسنديده است تا آنجا كه خداوند متعال به شخص پيامبرصلي الله عليه وآله امر مي‌كند كه از اموال مؤمنان صدقه (بدهي مالي) بگير تا به وسيله آن، آنها را پاك سازي و پرورش دهي و به آنها (هنگام گرفتن بدهي مالي) دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش آنها است و خداوند شنوا و دانا است» خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [351] . بنابر اين گرفتن بدهي مالي مردم و آنرا به مصرف شرعي رساندن عيب نيست. خلاصه اينكه براي آنها ثابت كردم كه وجوب خمس اجمالاً مسلّم و از ضروريات اسلام است و انكار آن انكار قرآن و سنت قطعي رسول اللَّه و موجب كفر است و كسي نمي‌تواند اصل وجوب خمس را زير سؤال ببرد هر چند در متعلق و مصرف آن اختلاف وجود دارد. برخي از آنها مي‌گفتند: آيه شريفه شامل هر غنيمت و فائده‌اي نمي‌شود بلكه مراد از آن خصوص غنائم جنگي است. پاسخ دادم كه: اوّلاً به چه دليل چنين حرفي را مي‌زنيد و بر فرض كه در اطلاق و دلالت آيه مباركه شك و شبهه كنيد در روايتي كه از صحيح بخاري نقل كردم نمي‌توانيد شك و شبهه كنيد، زيرا آن روايت هيچ ارتباطي به جنگ و غنائم جنگي ندارد و پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله بطور ابتدايي امر فرمود خمس هرگونه فايده و بهره‌اي را بپردازيد، و خمس را در رديف ايمان بخدا و نماز و روزه و زكات قرارداد. همچنين علاوه بر آيه شريفه، در كتابهاي شيعه، روايات زيادي وجود دارد كه از اهل بيت پيامبرعليهم السلام صادر شده و در آنها سفارش و تأكيد بر پرداختن خمس شده و آثار و فوايد آن را بيان فرموده‌اند. و در برخي از آنها آمده است كه: «اگر كسي از پرداخت يك درهم يا كمتر از آن امتناع كند در زمره ظالمين به پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله و ذريه آن حضرت است» [352] . همچنين در يك روايت آمده است كه حضرت امام رضاعليه السلام در جواب نامه يكي از تجار فارس مرقوم فرمودند: «.. همانا ما به وسيله خمس مي‌توانيم دين را تقويت و ياري نموده و نيازهاي كساني كه سرپرستي آنها به عهده ماست و نيازهاي شيعيان را تأمين كنيم و آبروي خود را در برابر دشمنان حفظ نماييم؛ پس خمس را از ما دريغ نكنيد و خودتان را از دعاي ما محروم نسازيد، و بدانيد كه پرداختن خمس موجب گشايش رزق و وسعت در آمد شما و مغفرت و پاك شدن شما از گناه و ذخيره آخرتتان خواهد بود. مسلمان كسي است كه به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند، نه اينكه با زبان اقرار كند و در دل مخالف باشد» [353] . آري لازم است مسلمانان توجه داشته باشند كه خمسي كه به مال آنان تعلق مي‌گيرد از ملك آنان خارج شده و هرگونه تصرف در آن مال قبل از بيرون كردن خمس آن نماز در آن مال صحيح نيست. و حكم غصب را دارد.

نحوه انداختن جامه احرام

پرسش 46: چرا ما «شيعيان» در حال طواف، جامه احرام را بر دوش مي‌اندازيم بطوريكه دو شانه و دو بازو پوشيده مي‌شود و با آرامش طواف مي‌كنيم ولي عدّه‌اي از مردان اهل تسنن در حال طواف جامه احرام را از زير بغل راست بر شانه چپ مي‌اندازند، بطوريكه شانه راست آنها برهنه مي‌ماند و شانه چپ پوشيده مي‌شود، همچنين برخي از آنان در حال طواف هروله مي‌كنند؟ (تند حركت مي‌كنند) پاسخ: همانگونه كه در مناسك محشّي مسأله 271 آمده احتياط مستحب يا واجب آنست كه «جامه احرام را بگونه‌اي بر دوش بيندازند كه صدق ردا كند و دو شانه و دو بازو را بپوشاند». البته اگر رعايت نكردند طواف باطل نمي‌شود همچنين مستحب است در حال طواف قدمها را كوتاه بردارند و با آرامش و وقار - نه تند و نه كند - راه بروند. [354] . ولي عدّه‌اي از اهل تسنن بر مردها مستحب مي‌دانند كه در حال طواف جامه احرام را بگونه‌اي كه در بالا گفته شد، بپوشند و در چند شوط از طوافهاي واجب هروله كنند. [355] . ظاهراً منشأ اين گونه طواف انجام دادن، دستور رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله است كه در سال هفتم هجرت، عمرة القضاء انجام داد و همينكه با اصحاب وارد مسجد الحرام شدند مشركين در اطراف مسجد نگاه مي‌كردند، براي اينكه مشركين، احساس ضعف و بي حالي در مسلمانان نكنند، رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله به اصحاب دستور داد، جامه احرام را از زير بغل راست بر دوش چپ بيندازند و هروله كنند (تند حركت كنند) ليكن طواف با اين كيفيت فقط در عمرة القضاء انجام شد، آنهم بمنظور اينكه مبادا دشمن خيال كند مسلمانان مبتلا به ضعف و خستگي هستند و رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله در حجة الوداع آنگونه طواف نكرد و به آن دستور نداد، ائمه‌عليهم السلام نيز آنگونه طواف نكرده و آن را مردود دانسته‌اند، اما عدّه‌اي از اهل تسنن همان كيفيت عمرة القضاء را دنبال كرده و مي‌كنند. [356] .

خواندن دعا و گفتن تلبيه در موقع محرم شدن

پرسش 47: چرا ما «شيعيان» در ميقاتها، خصوصاً در مسجد شجره، هنگام محرم شدن، دعاها و تلبيه‌ها را با صداي بلند مي‌خوانيم و گاهي بصورت دسته جمعي آنها را تكرار مي‌كنيم؟ چرا تلبيه و دعاها را بلند مي‌خوانيم؟ در حال طواف دعاها را بلند و گاهي مرد و زن بطور هماهنگ فرياد مي‌زنيم؟ در سعي نيز عدّه‌اي چنين عمل مي‌كنند، در صورتي كه اين امر موجب حواس پرتي و تضييع حقوق ديگران مي‌شود، از سويي اهل تسنن اكثراً آرام و بدون سر و صدا محرم مي‌شوند، و طواف و سعي مي‌كنند و از رفتار ما ناراحت و گاهي اعتراض مي‌كنند، آيا عمل ما مستند شرعي دارد؟ آيا دعاها و تلبيه‌ها را در ميقات و غير آن بلند خواندن و با صدا گفتن استحباب دارد؟ آيا زنها در موقع محرم شدن تلبيه را بلند بگويند بطوريكه صداي آنان را مردان نامحرم بشنوند، اشكال ندارد؟ پاسخ 47: اينگونه رفتارها مبناي فقهي نداشته و فقط بر اساس عادت انجام مي‌شود و توصيه ما نيز آن است كه در ميقاتها و در حال طواف و سعي، تلبيه‌ها و دعاها را آرام و بدون سر و صدا انجام دهند ولي متأسفانه در اثر بي‌توجهي و چه بسا به دليل اينكه اين گونه محرم نمودن و دعاها را در ميقات و غيره با سر و صدا تكرار كردن از لوازم شغل تلقي شده لذا كمتر به آداب تلبيه و دعا خواندن توجه مي‌شود، در هر حال لازم است اين پرسش مورد توجه قرار گيرد و درباره آن بحث و بررسي شود خصوصاً نسبت به تلبيه گفتن بانوان. در اينجا بطور خلاصه جوانب اين پرسش را بررسي و خوانندگان محترم را به امور ذيل توجه مي‌دهم: الف) افضل يا احوط آنست كه تلبيه را در ميقات آهسته بگويند. راجع به بلند گفتن تلبيه، مرحوم سيدقدس سره در عروة الوثقي [357] بعد از نقل اقوال در رابطه با تأخير تلبيه از ميقات و بعد از اشاره به وجه جمع بين اخبار - فرموده است: «افضل آنست كه در ميقات مدينه، تلبيه را هنگام نيت و پوشيدن دو جامه احرام، آهسته بگويند و بلند گفتن تلبيه را تا رسيدن به بيدا تأخير بيندازند و وقتي به زمين بيدا - كه يك ميل (حدود دو كيلومتر) از ذي الحليفه به طرف مكه واقع است - رسيدند، صداها را به تلبيه بلند كنند «فالأفضل ان يأتي بها (اي بالتلبية) حين النية و لبس الثوبين سرّاً و يؤخّر الجهر بها الي المواضع المذكورة...». مرحوم امام قدس سره در حاشيه عروة، بجاي «الافضل» فرموده است: «بل الاحوط». مرحوم آقاي گلپايگاني‌قدس سره فرموده است: «الافضلية غير معلومة نعم هو احوط». مرحوم آقاي خوئي قدس سره فرموده است: «لم تظهر افضلية التعجيل و ان كان هو الأحوط و لايبعد افضليّة التأخير». (البته اين احتياط استحبابي است). همچنين مرحوم آقاي خوئي در مناسك فارسي مسأله 185 فرموده است: ... احتياط اين است كه از جايي كه احرام مي‌بندد فوراً تلبيه را آهسته بگويد و از جاهايي كه گفته شد بلند بگويد. [358] » و عبارت اكثر مناسك‌ها - در ضمن بيان كيفيت احرام و مسائل مربوط به تلبيه - مشابه عبارت مناسك مرحوم آقاي خوئي قدس سره مي‌باشد. ب) چنانچه زن با شنيدن نامحرم، تلبيه را بلند بگويد اشكال دارد. راجع به تلبيه گفتن بانوان و شنيدن نامحرم از مرحوم آيت الله گلپايگاني‌قدس سره سؤال شده كه «اگر زن تلبيه را در موقع محرم شدن بلند بگويد، بطوريكه اجنبي بشنود جايز است يا نه؟ و بر فرض عدم جواز، باطل است يا نه؟» آن مرحوم چنين جواب داده است: «اگر با شنيدن اجنبي جهر به تلبيه كرده، احوط لزومي اعاده است» (آداب و احكام حج، ص 146، پرسش و پاسخ 342) برخي ديگر از مراجع فرموده‌اند: «و امّا زن در هيچ حال و جايي، از او خواسته نشده كه صداي خود را به تلبيه بلند كند». برخي ديگر فرموده‌اند: «چنانچه صداي آنها مهيّج» باشد احتياط در آهسته گفتن است». ج) بهترين دعاها، دعاي با خشوع و مخفي است. راجع به دعا خواندن با صداي بلند، خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است: ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ خداي خود را به تضرّع و زاري و به صداي آهسته بخوانيد كه خداوند هرگز تجاوز كاران را دوست نمي‌دارد. (سوره اعراف/55) همچنين خطاب به پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله فرموده است: وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنْ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ. ياد كن خداي خود را در دل خود، با تضرّع و زاري و پنهاني و بي‌آنكه صدا بلند كني و در صبح و شام ياد كن. از پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله است كه فرمود: «خير الدعاء (الذكر) الخفيّ و خير الرزق ما يكفي» (نور الثقلين، ج 3، ص 321). بهترين دعا و ذكر دعايي است كه در خفا و به طور پنهاني انجام شود و بهترين روزي آن است كه به اندازه كفاف باشد. از حضرت رضاعليه السلام نقل است كه فرمود: «دَعْوَةُ العَبْدِ سرّاً دَعْوَةً واحِدَةً تَعْدِلُ سَبْعينَ دَعْوَةً عَلانِيَةً» [359] يك دعاي پنهاني بنده، معادل هفتاد دعاي علني است. و فرمود: «دَعْوَةٌ تُخْفِيها اَفْضلُ عِنْدَاللَّهِ مِنْ سَبْعِينَ دَعْوَةً تُظْهِرُها» [360] يك دعاي مخفي نزد خدا افضل است از هفتاد دعاي علني. همچنين روايت شده كه مردم با صداي بلند دعا مي‌خواندند و ذكر مي‌گفتند، رسول الله‌صلي الله عليه وآله فرمود: «أيُّها الناس، بخود آييد (فكر كنيد) ناشنوا و غايب را كه نمي‌خوانيد، بلكه كسي را مي‌خوانيد كه شنوا و نزديك و با شما است. [361] . د) رعايت حقوق مردم مقدم بر حق اللَّه است. راجع به لزوم رعايت حقوق ديگران، از آيات و روايات فوق الذكر روشن شد كه دعاي آرام و آهسته به مراتب افضل از دعا خواندن با صداي بلند و به صورت دسته جمعي برگزار كردن است، علاوه بر اين رعايت حقوق مردم از دعا خواندن با سر و صدا مهمتر است و از روايات استفاده مي‌شود كه حق الناس مقدم بر حق اللَّه است، خداوند متعال راضي نيست با خواندن دعا، همراه با سر و صدا، ديگران ناراحت شوند، حواس سايرين پرت شود، و چگونه مي‌خواهيم با دعايي كه مرضيّ خدا نيست رضايت او را جلب و به وسيله آن به بارگاهش راه يابيم؟

نتيجه گيري

از آنچه بيان شد معلوم گرديد كه احتياط يا افضل آنستكه در ميقاتها تلبيه را آهسته بگوييم و نيز معلوم شد كه اگر زنها با صداي بلند تلبيه بگويند و مرد نامحرم بشنود به نظر بعضي مراجع اشكال دارد و معلوم گرديد كه در هيچ جا بلند گفتن تلبيه از بانوان خواسته نشده است همچنين معلوم شد كه دعاي مرضيّ خداوند سبحان دعايي است كه بطور آرام، مخفي، همراه با خشوع و خضوع و خالي از هرگونه ريا و خودنمايي باشد، بهترين دعا، دعايي است كه موجب تضييع حقوق ديگران و حواس پرتي سايرين نشود بر اين اساس لازم است زائران محترم از هرگونه سر و صدا خصوصاً دعاهاي دسته‌جمعي پرهيز كنند، دعا را كه اصل عبادات است به تظاهرات مبدّل نسازند، از شورآفريني و هيجانهاي بي‌مورد خودداري كنند، در ميقاتها و در حال طواف و سعي بحال خود باشند، با وقار و حضور قلب و توجه به خدا حركت و دعا كنند، از هرگونه رفتار و دعايي كه موجب اعتراض مسلمانان و اهل سنّت مي‌شود پرهيز كنند، از دعا خواندن دسته‌جمعي و شعارگونه خصوصاً همراه با زنها، جدّاً خودداري كنند. فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ [362] صدق اللَّه العلي العظيم. و آخر دعوانا ان الحمد للَّه رب العالمين. 29 / 4 / 1383 برابر اول جمادي الثاني 1425

پاورقي

[1] سوره محمّد / 7؛ «اگر خدا را ياري كنيد ياريتان مي‌كند.».
[2] ترجمه: «مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است هركس آن را سوار شد نجات يافت و هر كس از آن تخلف نمود (سوار نشد) هلاك گرديد.».
[3] خود عمل مي‌كند.».
[4] سوره كافرون / 6؛ «دين شما براي خودتان و دين من براي خودم.».
[5] الاحزاب / 33.
[6] جامع احاديث الشيعة، مرحوم آية اللَّه العظمي حاج آقا حسين بروجردي‌قدس سره، ج1، المقدمة، چاپ اول، ص32.
[7] همان، ص28.
[8] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل أهل بيت النّبي صلي الله عليه وآله.
[9] الاحزاب / 33. [
[10] چاپ: مكتبة دار السلام: الرياض: الطبعة الثانية: ذوالحجة 1419. توجه: رواياتي را كه از صحيح بخاري با تعيين صفحه و شماره روايت، نقل كرده‌ام، تماماً از اين نسخه است.
[11] چاپ: دار احياء التراث العربي: بيروت، لبنان: 1420 ه الطبعة الاولي. توجه: رواياتي را كه از صحيح مسلم با تعيين صفحه و شماره روايت، نقل كرده‌ام، تماماً از اين نسخه است.
[12] مطالبي نيز از «صلاة المؤمن» نقل كرده‌ام، اين كتاب - دو جلد در يك مجلد - تأليف سعيد بن علي بن وهف القحطاني است. وي از شاگردان بن باز بوده و در اين كتاب اكثراً حرف‌هاي او را بازگو نموده است و ظاهراً مورد قبول اهل تسنن حجاز است. توجه: آنچه از اين كتاب نقل كرده‌ام از چاپ دوم سال 1424 ه چاپ رياض، مؤسسه الجريسي است.
[13] أن النبي‌صلي الله عليه وآله وسلم استودع اطائب عترته وأفاخم ذريته المعارف الالهية والفرائض الدينية و السنن النبويّة وجميع ما يحتاج اليه الناس ولأجل ذلك جعلهم اعدال الكتاب واوصي الأمة كلها في مواضع كثيرة و موارد عديدة باتّباع آثارهم والأعتصام بهم والاهتداء بهدايتهم والأخذ من علومهم ونهاهم عن الردّ عليهم والتخلف عنهم كما يظهر من الاحاديث المتعددة المتواترة، منها الحديث المعروف بحديث الثَقَلَين المجمع عليه بين الفرقين فإنه قد رواه عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم اربع و ثلثون من الصحابة والصحابيات و اخرجه مضافاً الي علماء الاماميّة ومحدثيهم اكثر من الثّمانين والمأة من أكابر اهل السّنة و مشاهير علمائهم ومحدّثيهم في جوامعهم وصحاحهم و سننهم بأسانيد صحيحة منهم... (جامع احاديث الشيعة: ج1، المقدمة، چاپ اول، ص29).
[14] وقد تحصّل ممّا ذكر انّ النبي‌صلي الله عليه وآله وسلم اوجب علي الامة قاطبة التمسّك بالعترة الطيّبة في الامور الشرعيّة والتّكاليف الالهيّة واكّد وجوبه و شدّده و اوثقه و كررّه بكلمات عديدة و الفاظ مختلفة بحيث لا يمكن انكاره و لايجوز تأويله و انّما اكتفينا بذلك مع انّ كثيراً من طرق الحديث قد تضمّن مضافاً الي المذكورات ما يدلّ علي حجيّة اقوالهم و وجوب اتّباعهم و حرمة مخالفتهم اختصاراً فانّ في ذلك غنيً و كفاية. (همان: ص 52).
[15] جامع احاديث الشيعة، ج1، المقدمة، چاپ اول، ص28.
[16] و اخرج هذا الحديث غيرهم من اكابر علماء العامة في جوامعهم و مصنفاتهم ما يربو علي المأة... (همان، ص28).
[17] سوره آل عمران / 103.
[18] سوره انفال / 46.
[19] سوره بقره / 208.
[20] سوره آل عمران / 105 و 106.
[21] سوره بقره / 111.
[22] سوره نحل / 125.
[23] سوره بقره / 213.
[24] سوره شوري / 14.
[25] سوره نحل / 125.
[26] سوره نور / 22.
[27] عروة الوثقي (محشي)، فصل في افعال الوضوء: الأول....
[28] الفقه علي المذاهب الخمسه، ص 35: الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص54 صلاة المؤمن، القحطاني، ج 1، صص42،41.
[29] الفقه علي المذاهب الخمسه، ص35؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، ص54، صلاة المؤمن، القحطاني، ج1، صص42،41.
[30] صلاة المؤمن: علي بن وهف القحطاني: ج 1، ص45.
[31] الفقه علي المذاهب الخمسة، صص37،36؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، صص54 ،36؛ صلاة المؤمن القحطاني، ج1، صص46،42.
[32] همان.
[33] همان.
[34] وسائل الشيعة: ابواب الوضوء، باب 15 / ح 22.
[35] سوره مائده / 6.
[36] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! هنگامي كه به نماز مي‌ايستيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوييد؛ و سر و پاها را تا مفصل (بر آمدگي پشت پا) مسح كنيد. چهار تذكر 1 - در آيه مباركه حدّ و مقدار دست كه بايد در وضو شسته شود تا آرنج تعيين شده است، زيرا «مرافق» جمع «مرفق» به معناي «آرنج» است و چون هنگامي كه گفته شود دست را بشوييد، ممكن است به ذهن برسد كه دست‌ها را تا مچ بشوييد، چرا كه عرفاً اين مقدار شسته مي‌شود، براي رفع اين توهم، فرموده است، تا آرنج بشوييد «الي المرافق». از اين توضيح معلوم شد كه كلمه «الي» در آيه فوق، فقط براي بيان حد شستن و مقدار آن مي‌باشد نه كيفيت شستن. به طوري كه برخي از اهل تسنن توهم كرده و مدعي شده‌اند كه بايد ولو به نحو استحباب دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشويند و به ظاهر آيه تمسك كرده‌اند. توضيح اينكه اين مطلب در آيه، مانند آن است كه - مثلاً - به خادم مسجد بگويند: «اكنس المسجد من الباب الي المحراب» مسجد را از درب آن تا محراب جارو بزن، در اينجا منظور گوينده بيان حد و مقداري است كه بايد جارو بزند و نمي‌خواهد بگويد: از كجا شروع و به كجا ختم كن. با اين توضيح روشن شد كه آيه، تنها مقداري از دست را كه بايد بشويند ذكر كرده و متعرض كيفيت شستن نشده است، خصوصاً كه در آيه، كلمه «مِنْ» نيامده است. 2 - كلمه «ب» كه در «برؤسكم» مي‌باشد، طبق روايات معتبره به معناي «تبعيض» است، يعني «قسمتي» از سر را مسح كنيد. عده‌اي از اهل لغت نيز گفته‌اند: «ب» به معناي «تبعيض» مي‌آيد. ابن هشام نيز در مغني حرف الباء به اين مطلب اشاره كرده است. بر اين اساس اين كه جمعي ازاهل تسنن، تمام سر و حتي برخي از آنها، گوشها را مسح مي‌كنند، از آيه استفاده نمي‌شود وارتباطي به آيه ندارد. 3 - در قرآن‌ها «وَاَرْجُلَكُم» به فتح لام نوشته شده است لذا بايد توجه نمود كه آيا «ارجلكم» به «وجوهكم» عطف شده يا به محل «رؤسكم»؟! نظر شيعه چيست؟ و نظر اهل تسنن چه مي‌باشد؟ 4 - قرار گرفتن «ارجلكم» (پاها) در كنار «رؤسكم» (سرها) گويا و گواه بر اين است كه پاها نيز بايد مانند سر مسح شود نه اين كه آنها را بشويند، و اگر «اَرْجُلَكم» بفتح لام قرائت مي‌شود به لحاظ آن است كه عطف بر محلّ «برؤسكم» است نه عطف بر «وجوهكم». زيرا در ميان «وجوهكم» و «ارجلكم» يك جمله مستقل فاصله است و در عطف به يكي از آنها «الأقرب يمنع الا بعد» حاكم است، به علاوه عده‌اي از قراء «ارجلِكم» را به كسر لام خوانده‌اند، گذشته از اينها اِعراب كلمه، شرعاً حجيّت ندارد و حكمي را ثابت نمي‌كند، چون اِعراب گذاري‌ها از جانب رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبوده است. با اين توضيحات معلوم شد كه جهت روشن شدن كيفيت شستن و مسح نمودن بايد سراغ عمل و سنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم رفت كه به وسيله اهل بيت آن حضرت بيان شده است.
[37] وسائل الشيعه: ابواب الوضوء، باب 19 / ح 1.
[38] وسائل الشيعه: باب 23، از ابواب وضوء، ح 4.
[39] صحيح بخاري ح185 و مسلم ح235.
[40] ابن ماجه در كتاب الطهاره، ح443 و صلاة المؤمن القحطاني ج1 ص45.
[41] ابو داود ح142 و ديگران نقل كرده‌اند، به صلاة المؤمن القحطاني ص42 مراجعه شود.
[42] تفصيل اقوال آنها در: الفقه علي المذاهب الاربعه ج1 ص36 آمده است. ابن هشام در مغني حرف الباء، از قول بعضي نقل كرده كه «با» در آيه شريفه براي تبعيض است.
[43] مذاهب چهارگانه اهل تسنن در اصل شستن پاها اتفاق دارند ولي در كيفيت شستن اختلاف دارند، حنفيه، مالكيه و حنابله گفته‌اند: الفرض غسل الرجلين مع الكعبين، شافعيه گفته‌اند: الفرض غسل الرجلين من الكعبين. ضمناً حنابله گفته‌اند: شستن مقداري از ساق پا سنت است. الفقه علي المذاهب الأربعة ج 1 فرائض الوضوء - سنة الوضوء).
[44] از مرحوم سيد در انتصار نقل است كه فرموده است: عدد روايات مربوط به مسح پا از عدد ريگها زيادتر است.
[45] سوره مائده / 6، ترجمه: «سر و پاهاي خودتان را تا برآمدگي پيشين هر دو پا مسح كنيد.».
[46] به كتاب الفقه علي المذاهب الأربعة ج1 فرائض الوضوء ص 54 مراجعه شود.
[47] به وسائل الشيعه باب 24 ابواب وضو مراجعه شود.
[48] عن ابن عباس: ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم جمع في المدينه بين الظهر و العصر و بين المغرب و العشاء من غير خوف و لا مطر ولا سفر. (صحيح مسلم، باب الجمع بين الصلوتين، حديث 9، ص 314).
[49] صحيح بخاري، كتاب المواقيت، باب تأخير الظهر الي العصر، ح 543 و باب وقت المغرب، ح 562 و ابواب التطوع باب 30، ح 1174.
[50] تحفة الاخوان بأجوبة مهمه تتعلق بأركان الاسلام، تأليف عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، مفتي عام المملكة العربية السعودية، ص124.
[51] مانند: كتاب ازالة الحظر عمن جمع بين الصلوتين في الحضر، تأليف حافظ غمادي و قرة العين في الجمع بين الصلوتين تأليف حامد بن حسن شاكر التميمي.
[52] توقيفي است، يعني حدود و صورت و كيفيت آن از طرف شارع مقدس اسلام معين شده و تخلف از آن جايز نيست، مانند نماز كه تمام جزئيات و شرايط و موانع آن معين شده و كسي حق ندارد چيزي بر آن بيفزايد يا چيزي از آن كم كند.
[53] صحيح بخاري، كتاب الأذان، باب 13، الأذان قبل الفجر، ح 621.
[54] صلاة المؤمن، تأليف: سعيد بن علي بن وهف القحطاني، ج1، ص 149 و الفقه علي المذاهب الأربعة، ج 1، ص 280.
[55] راجع به شهادت به ولايت امير المؤمنين‌عليه السلام به جامع المسائل استفتاءات حضرت آية اللَّه العظمي فاضل لنكراني مدظله، جلد 2، مسائل اذان و اقامه مراجعه شود.
[56] بقره / 255؛ ترجمه: «و اوست والاي بزرگ».
[57] صحيح بخاري، كتاب فرض الخمس، باب فرض الخمس، ص513، ذيل ح 3094 (در عين حال جهت روشن شدن معناي اين جمله مي‌توان به شروح بخاري مراجعه كرد).
[58] سوره مائده / 5.
[59] به تفسير در المنثور و احكام القرآن جصاص و تفسير بيضاوي و تفسير طبري و غير اينها در ضمن تفسير اين آيه مباركه مراجعه شود.
[60] تحفة الإخوان، تأليف: عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، ص79، و كتاب صحيح ابن خزيمه، ج1، ص200، باب40، التثويب في اذان الصبح، ح385.
[61] به كتاب الأذان، تأليف ابي حاتم، ص 45 مراجعه شود.
[62] به صحيح مسلم، كتاب الصلاة، باب صفة الأذان، ح 379 و به صحيح بخاري، كتاب الأذان مراجعه شود.
[63] الفقه علي المذاهب الأربعة، ج 1، الفاظ الاذان، ص 278.
[64] كتاب الأذان، تأليف ابي حاتم، ص 60 - 54.
[65] سوره احزاب / 56.
[66] صحيح مسلم، كتاب الصلاة، ص 198، باب 7:استحباب القول مثل قول المؤذن لمن سمعه ثمّ يصلّي علي النبي.... قال النبي صلي الله عليه وآله وسلم إذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما يقول ثمّ صلّوا عليّ فانه من صلّي عليّ صلاةً صلّي اللَّه عليه عشراً.... و در كتاب صحيح ابن خزيمة، ج 1، ص 218 (58) باب فضل الصلاة علي النبي‌عليه السلام بعد فراغ سماع الاذان، ح 418: روايتي به همين مضمون آمده است. همچنين كتاب صلاة المؤمن، القحطاني، ص 157، همين مضمون را آورده است.
[67] تحفة الاخوان، ص96 و الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، ص405 حكم الإمامة في الصلوات الخمس و دليله.
[68] به عروة الوثقي، فصل في الامكنة المكروهة مسأله 4، مراجعه شود.
[69] به كتاب: المصباح المنير في تهذيب تفسير ابن كثير، ذيل تفسير سوره حمد مراجعه شود.
[70] همان.
[71] (صحيح مسلم، كتاب الصلاة، ص 205، باب 14، ح 400) البته آقايان نسبت به جمله آخر اين حديث سكوت كرده و از خود سؤال نمي‌كنند بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چه حادثه‌اي رخ داده و آن حادثه تا چه حد ناگوار و براي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ناراحت كننده بوده كه برخي از امتش به خاطر به وجود آوردن آن حادثه از آشاميدن آب كوثر ممنوع و محروم مي‌شود و ما هم وقتي از حوادث تلخ بعد از رسول اللَّه صحبت مي‌كنيم مي‌گويند آنها صحابي و مجتهد بوده و هر كاري كرده‌اند به اجتهاد خود عمل كرده‌اند. عجبا، عجبا اگر چنين است پس چرا از آب كوثر منع مي‌شوند؟ وچه دليلي بر اعتبار و مشروعيت اجتهاد آنها وجود دارد؟.
[72] ولا تكفّر فانّما يصنع ذلك المجوس» (وسائل الشيعة، ب 15، ابواب قواطع الصلاة، ح3.).
[73] صحيح بخاري،كتاب الاذان، ص120، باب87، وضع اليمني علي اليسري في الصلاة، ح740 وصحيح مسلم، كتاب الصلاة ص205، ح401.
[74] عن ابي حازم عن سهل بن سعد قال: كان الناس يؤمرون ان يضع الرجل يده اليمني علي ذراعه اليسري في الصلاة، قال ابو حازم لا اعلمه اِلا ينَمِي ذلك إلي النبي صلي الله عليه وآله وسلم و قال اسماعيل: ينُمي ذلك و لم يقل يَنمِي. صحيح مسلم، كتاب الصلاة، ص 205، باب 15، وضع يده اليمني علي اليسري بعد تكبيرة الاحرام تحت صدره، ح401، وائل بن حجر انّه رأي النبي صلي الله عليه وآله وسلم رفع يديه حين دخل في الصلاة كبّر ثمّ التحف بثوبه ثم وضع يده اليمني علي اليسري....
[75] تحفة الاخوان بن باز، ص82، سؤال 25. ولي در الفقه علي المذاهب الاربعه ج1، «وضع اليد اليمني علي اليسري» أقوال را بگونه ديگر نقل كرده است.
[76] كتاب: فضل المدينة، تأليف عبدالمحسن بن حمد العباد، ص43.
[77] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، «وضع اليد اليمني علي اليسري» ص231.
[78] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص 231.
[79] إذا كنت خلف امام، فقرأ الحمد، و فرغ من قرائتها،فقل انت: الحمدللَّه رب العالمين و لا تقل آمين. وسائل الشيعة، باب 17 من ابواب القرائة في الصلاة، ح 1.
[80] عن ابي هريرة: اِنَّ النبي صلي الله عليه وآله قال: إذا أمَّنَ الإمام فَأَمِّنوا، فإنَّه مَنْ وَافَقَ تَأمينُهُ تَأمِينَ الملائكةِ غُفِرَ لَهُ ما تقدّمَ من ذنبه». قال ابن شهاب: وكان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله يقول: «آمِينَ». المصباح المنير في تهذيب تفسير ابن كثير، ضمن تفسير سوره حمد و صحيح بخاري، كتاب الاذان باب 111، ح780.
[81] مؤلف: آمين (به تخفيف ميم) به معناي «اَللَّهُمَّ اِسْتَجِبْ لَنا» است، يعني (خدايا دعاهاي ما را مستجاب كن). لذا چنانچه به قصد دعا گفته شود، نه به قصد جزئيّت مبطل نماز نيست. وهمچنين گفتن آمين، بقصد دعا، در جاهاي ديگر نماز اشكال ندارد: به عروة الوثقي، مبطلات الصلاة، «العاشر: قول تعمد آمين» مراجعه شود.
[82] تحفة الاخوان، ص 98. «والمشروع ان يقرأ بها في سكتات الإمام فإن لم يكن له سكتة قرأ بها ولو كان الإمام يقرأ ثم أنصت.
[83] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص 207.
[84] صفحه 122، كتاب الأذان: باب وجوب القرائة للامام و المأموم في الصلوات كلها في الحضر و السفر وما يُجْهَرُ فيها و ما يخافت: ح 756.
[85] كتاب الصلاة، ص202، باب11، وجوب قرائة الفاتحة في كل ركعة... - ح394 تا ح397.
[86] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، «قراءة السورة أو ما يقوم مقامها بعد الفاتحة، ص254».
[87] محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن هاشم بن الحكم أنّه قال لأبي عبداللَّه‌عليه السلام أخبرني عمّا يجوز السجود عليه و عمّا لايجوز، قال: السجود لا يجوز إلّا علي الأرض أو علي ما أنبتت الأرض، إلّا ما أُكل أو لبس، فقال له: جعلت فداك ما العلّة في ذلك؟ قال: لأنّ السجود خضوع للَّه عزّ وجل فلا ينبغي أن يكون علي ما يؤكل و يلبس، لأنّ أبناء الدنيا عبيد ما يأكلون ويلبسون، والساجد في سجوده في عبادة اللَّه عزّ وجلّ، فلا ينبغي أن يضع جبهته في سجوده علي معبود أبناء الدنيا الذين اغترّوا بغرورها،... (وسائل الشيعة: أبواب ما يسجد عليه، باب 1، ح 1).
[88] به عروة الوثقي: فصل في السجود، مسأله 1 مراجعه شود.
[89] الفقه علي المذاهب الأربعة، ج1، «الفرض السادس من فرائض الصلاة» السجود - شروطه ص232.
[90] صحيح بخاري: كتاب التيمم، باب 1، ح 335.
[91] صحيح بخاري، كتاب الاذان، ص 133، باب 143، ح 824. و إذا رفع رأسه عن السجدة الثانية جلس واعتمد علي الارض ثم قام. و در ص110 همين كتاب، ح677 نيز همين مضمون به عنوان كيفيت نماز خواندن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل شده است.
[92] تحفة الاخوان، ص 38.
[93] صحيح بخاري، كتاب الوتر، باب 7 القنوت... ح 1001 تا 1004.
[94] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، عدّ سنن الصلاة مجتمعة.
[95] الدروس المهمّة، تأليف: عبداللَّه بن باز، ص 20 و صحيح مسلم، كتاب الصلاة (17) باب: الصلاة علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم بعد التشهّد، ح 406 - 405 و كتاب صلاة المؤمن القحطاني، ج 1،ص 257.
[96] الدروس المهمّة، تأليف: عبداللَّه بن باز، ص 43: وكتاب صلاة المؤمن القحطاني، ج 1، صص 227 - 225.
[97] صلاة المؤمن القحطاني، ج 3، ص 1394.
[98] اسباب اجابة الدعاء:... سادساً: خاتمة الدعاء بالصلاة علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم: اللهم صل علي محمد و علي آل محمد كما صليت علي ابراهيم و علي آل ابراهيم انك حميد مجيد، اللهم بارك علي محمد و علي آل محمد كما باركت علي ابراهيم و علي آل ابراهيم انك حميد مجيد. (تفسير العشر الأخير من القرآن الكريم: محمد بن سليمان الأشقر، ص119، چاپ چهارم).
[99].
[100] صحيح بخاري: كتاب الدعوات: باب الصلاة علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم، ح6357.
[101] صحيح البخاري، هو أجلّ كتب الاسلام بعد كتاب اللَّه. به مقدّمه آن صفحه اول مراجعه شود.
[102] صحيح مسلم: كتاب الصلاة: باب الصلاة علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم بعد التشهّد، ح405 و 406.
[103] كتاب «صحيح مسلم»، هو احد «الصحيحين» الذين هما اصح الكتب بعد كتاب اللَّه العزيز... به مقدمه آن، صفحه 7 مراجعه شود. يادآوري: صاحب «صحيح بخاري» به نام محمد بن اسماعيل» ايراني و متولد درايران بوده و در سمرقند فوت شده و همانجا دفن شده است - به مقدمه «صحيح بخاري» مراجعه شود و صاحب «صحيح مسلم» مسلم بن الحجاج، ايراني و اهل نيشابور بوده و در نيشابور فوت كرده و در همانجا دفن شده است: به مقدمه كتاب مزبور، ص 41 مراجعه شود.
[104] صلاة المؤمن» القحطاني، ص 225 و ترمذي در صحيحش، ج 2، ص 212 و احمد حنبل در مسندش، ج 5، ص 353 ونسائي در صحيحش، ج 1، ص 190، و ابن ماجه در صحيحش و ديگر معروفين آنها صلوات را با «وعلي آل محمد» نقل كرده‌اند.
[105] الصّواعق المحرقة، ص 88 و صفحات آخر كتاب اثني عشريه.
[106] كتاب فضائل الصحابة، ص 1056 (15) (14).
[107] سوره احزاب / 56.
[108] عن ابي‌عبداللَّه عليه السلام قال: قال رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله ارفعوا اصواتكم بالصلاة عليِّ فإنها تذهب بالنفاق» وسائل الشيعة، كتاب الصلاة، أبواب الذكر، باب 39، ح1.
[109] سوره حجرات / 3.
[110] تحفة الإخوان، تأليف: عبداللَّه بن باز، ص 134.
[111] صحيح مسلم، كتاب الذكر و الدعاء، ص1143، باب 13، ح2703.
[112] سوره حجرات / 3.
[113] سوره بقره / 44.
[114] اعراف / 55.
[115] سوره اعراف / 205.
[116] عن أبي موسي، قال: كُنّا مَعَ النَّبِي صلي الله عليه وآله وسلم في سَفَرٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَجْهَرونَ بالتَكبِير: فقال النَّبي صلي الله عليه وآله وسلم: «أيّها النّاسُ، اِربَعُوا عَلي أنْفُسِكُم، اِنّكُمْ لَيْسَ تَدْعُونَ اَصَمَّ ولا غائباً، اِنَّكُمْ تَدْعُونَ سَميعاً قريباً وَهُوَ مَعَكُم» (صحيح مسلم، كتاب الذكر والدعاء والتوبة، باب 13: استحباب خفض الصوت بالذكر، ح 3703 - والمصباح المنير، ص 481 نقلاً عنه و عن فتح الباري).
[117] خير الدعاء (الذكر) الخفي وخير الرزق مايكفي: (نور الثقلين، ج 3، ص321).
[118] تحفة الإخوان، تأليف: عبداللَّه بن باز، ص 134.
[119] صحيح مسلم: كتاب المساجد، ص266، باب صفة الجلوس في الصلاة و كيفية وضع اليدين علي الفخذين، ح 579 و 580.
[120] صلاة المؤمن القحطاني، ص224.
[121] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، «الاشارة بالإصبع السبابة في التشهد» ص265.
[122] صحيح مسلم: كتاب المساجد، باب: السلام للتحليل من الصلاة، ح582.
[123] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، «الاشارة بالإصبع السبابة في التشهد» ص265.
[124] تحفة الإخوان، تأليف: عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، ص 112.
[125] به مسأله 5 و 6 فصل في التسليم «عروة الوثقي» مراجعه شود.
[126] الفقه علي المذاهب الأربعة، ج 1، ص 225 و صلاة المؤمن القحطاني، ص 252.
[127] تحفة الإخوان، تأليف: عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، ص 90.
[128] صحيح بخاري، كتاب الصلاة، ابواب سترة المصلي، باب 100 و باب 101.
[129] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، «حكم المرور بين يدي المصلي».
[130] تحفة الاخوان، ص 88.
[131] فأكثروا الصلاة في هذا المسجد ما استطعتم فإنه خير لكم، واعلموا انّ الرجل قديكون كيّساً في امرالدنيا فيقال: ما أكيس فلاناً، فكيف من كيّس في امر آخرته. (وسايل الشيعه، ج10، ابواب المزار، ص274، باب11، ح2).
[132] عن ابي بكر الحضرمي قال: أمرني ابوعبداللَّه‌عليه السلام أن اكثر الصلاة في مسجد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ما استطعت و قال: انك لا تقدر عليه كلّما شئت. (وسايل الشيعه، ج 10، ابواب المزار، ص 264، باب 4، ح 6.).
[133] در روايت است كه امام صادق‌عليه السلام كيفيّت زيارت حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم را بيان كرد تا آنكه فرمود: و اگر ترا حاجتي باشد قبر مطهّر را در پشت دو كتف خود قرار بده و رو به قبله كن و دو دست خود را بالا ببر و حاجت خود را طلب كن، بدرستي كه سزاوار است حاجت تو برآورده شود ان شاء اللَّه. (وسائل الشيعه، كتاب الحج، ابواب المزار، باب 6، ح 1). و در روايت ديگر است كه حضرت سجادعليه السلام پس از خواندن زيارت رو به قبله كرد و گفت: اللّهم إليك الجأت ظهري.... (همان). همچنين شهيدقدس سره در كتاب دروس فرموده است: پس از آنكه زائر حضرت را زيارت كرد رو به قبله كند و دعا كند به آنچه مي‌خواهد. (جواهر الكلام، ج 20، ص 84).
[134] كتاب:صلاة المؤمن القحطاني، ص 1391.
[135] تحفةالاخوان، ص 14 و ص 68.
[136] تحفة الاخوان،ص 14 و ص 68.
[137] تحفة الاخوان، ص 14 و ص 68.
[138] التاريخ القويم، ج 1، ص 193.
[139] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص 327 - الأوقات التي نهي الشارع عن الصلاة فيها.
[140] و نزد من در ثبوت كراهت نماز مستحبي در اين اوقات ذكر شده، اشكال است. در وسائل الشيعه نيز: ابواب المواقيت، باب 38 و غير آن، رواياتي نقل شده كه ظهور در كراهت نماز خواندن در اوقات مزبور دارند، ولي درسند و دلالت و جهت صدور آنها خدشه است، مضافاً بر وجود معارض، خصوصاً كه كراهت در عبادت به معناي كمي ثواب است. واللَّه العالم.
[141]، ح 3714: قال رسول اللَّه: (فاطمة بضعة منّي فمن اغضبها اغضبني) وهمين مضمون در ص633، ح3767 آمده است.
[142] كتاب فرض الخمس، ص 512، ح 3092 و 3093 - ان عائشة اخبرت أنّ فاطمة عليها السلام بنت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم سألت ابابكر بعد وفاة رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم أن يقسم لها ميراثها، ماترك رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مما افاء اللَّه عليه، فقال لها ابوبكر: انّ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قال: «لا نُوَرثُ، ما تركنا صدقة» فغضبت فاطمةُ بنت رسول اللَّه‌عليه السلام فهجرت أبابكر فلم تزل مُهاجَرته حتّي توفّيت وعاشت بعد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ستة اشهر....
[143] صحيح مسلم، ص 1056، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل فاطمة عليها الصلاة والسّلام، ح 2449، قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم: فانّما ابنتي بضعة منّي يَريبني ما رابَها ويؤذيني ما آذاها.
[144] صحيح بخاري: كتاب فضائل اصحاب النّبي صلي الله عليه وآله وسلم، ص 626، ح3712، در ذيل حديث آمده است «فتشهّد عليّ».
[145] صحيح بخاري، كتاب فرض الخمس، ص 512، ذيل حديث3093.
[146] سوره شوري / 23.
[147] سوره احزاب / 57.
[148] الفقه علي المذاهب الأربعة، ج1، كتاب الصلاة «خاتمة في زيارة القبور».
[149] مجموع فتاوي بن باز، ج 13، ص 324.
[150] ترمذي در كتاب الجنائز، ح 1056 و ابن ماجه نيز در كتاب الجنائز، ح 1576 از ابي هريره و غيره نقل كرده‌اند كه: لعن رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم زوّارات القبور. ضمناً كيفيت استدلال بن باز به اين روايت، در كتاب وي «مجموع فتاوي بن باز، ج 13، ص 324«و دركتاب «صلاة المؤمن القحطاني، ص 1385«آمده است.
[151] صحيح مسلم: كتاب الجنائز، ص 412، باب 35، ح 974.
[152] صحيح بخاري: كتاب الجنائز، ص 205، باب زيارة القبور، ح 1283.
[153] فقال النّبي صلي الله عليه وآله وسلم انّما الصبر عند الصّدمة الأولي» (صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب زيارة القبور، ح 1283).
[154] السنن الكبري: تأليف: عبدالرازق، ج 3، ص 572 و ج 4، ص 131 و مستدرك الحاكم، ج 1، ص 533.
[155] التاريخ القويم، تأليف: محمد طاهر الكردي المكّي، ج 1، ص 196.
[156] مستدرك الحاكم، ج 1، ص 376.
[157] التاريخ القويم، ج 1، ص 193.
[158] قالت «عائشة» مازلت اضع خماري واتفضّل في ثيابي حتّي دفن عمر، فلم ازل متحفظة في ثيابي حتّي بنيت بيني وبين القبور جداراً. (التاريخ القويم، ج 1، ص 193). والخِمار بالكسر: غطاء الوجه. ومعني اتفضّل في ثيابي اي اقتصر في لباسي... (پايان عبارت التاريخ القويم، ج 1، ص 193).
[159] عن عائشة قالت: كنت ادخل بيتي الذي فيه رسول اللَّه و أبي و اني واضعة ثوبي و اقول انما هو زوجي و ابي فلما دفن عمر معهما فواللَّه ما دخلته الا و انا مشدودة عليّ ثيابي حياءً من عمر. (همان ص208).
[160] كتاب الجنائز: ص 212 ذيل ح 329.
[161] باب كتابة العلم، ص 25، ح 114.
[162] باب جوائز الوفد، ص 504، ح 3053.
[163] باب اخراج اليهود، ص 527، ح 3168.
[164] باب مرض النبي صلي الله عليه وآله وسلم و وفاته، ص 754، ح 4431.
[165] باب مرض النبي صلي الله عليه وآله وسلم و وفاته، ص 754، ح 4432.
[166] باب قول المريض، قوموا عنّي ص 1004، ح 5669.
[167] باب كراهة الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
[168] اَللَّغَط: همهمه و سر و صداي مبهم، (اقرب الموارد).
[169] صحيح بخاري، كتاب الاعتصام بالكتاب و السنة، باب كراهية الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
[170] در مقدمه صحيح بخاري نوشته‌اند: صحيح بخاري بعد از كتاب‌اللَّه، اجلّ كتب اسلام است «هو اجلّ كتب الاسلام بعد كتاب اللَّه اطلاقاً واعظمها شأناً». و محمد نزار تميم و هيثم نزار تميم از تنظيم‌كنندگان صحيح بخاري (چاپ بيروت) در مقدمه اين كتاب گفته‌اند: «هو من اعظم الكتب المصنفة في الاسلام بعد كتاب اللَّه عزوجل» و از قول نووي از علماي بزرگ اهل سنت نقل كرده‌اند كه: صحيحترين كتب اهل سنت صحيح بخاري است.
[171] سوره جمعه / 3.
[172] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، ص 1090، باب فضل فارس، ح2546.
[173] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، ص 1090، باب فضل فارس، ح2547.
[174] رساله، زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، تأليف ابن تيميه ص12. (استنجاد: استمداد و كمك خواستن). و تحفة الاخوان، تأليف عبداللَّه بن باز، ص18.
[175] صحيح بخاري، كتاب استتابة المرتدين، باب قتل من ابي قبول الفرائض صفحه 1193، ح 6924.
[176] صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب الامر بقتال الناس حتّي يقولوا لا اله الا اللَّه، صفحه 73، ح 23-20.
[177] صحيح بخاري، كتاب المغازي، باب قتل ابي جهل، ص671، ح3976.
[178] صلاة المؤمن القحطاني، ص 139 به نقل از ترمذي، ح 153 و التحقيق و الايضاح، تأليف عبداللَّه بن باز، ص 106.
[179] صلاة المؤمن القحطاني، صفحه 1395 و مجموع فتاوي بن باز كتاب الحج و العمرة، ج 9، ص 289.
[180] مجموع فتاوي بن باز ج 13، صفحه 235 و صلاة المؤمن القحطاني، صفحه 1391.
[181] رساله، زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور ابن تيمية، صفحه 15 و تحفة الاخوان بن باز صفحه 12.
[182] سوره نمل / 62.
[183] پروردگارا كشف ضرّ و مسكنت و بي‌چارگي‌ام را بجز تو از كه بخواهم. مَن: استفهاميه است كه سلب صلاحيت از ديگري مي‌كند. ضرّ: ضرر و زيان نفساني و روحاني و جسماني و هموم و اندوه و بليات است. يعني بنده ناتوان عرضه مي‌دارد بار پروردگارا چه كسي غير از تو قادر است كه سؤال مرا پاسخ دهد و دردهاي مرا درمان نمايد. و ضرر و بدبختي‌هاي مرا برطرف و مرتفع سازد؟ بديهي است جز تو خداي قادر هيچ كس قدرت بر دفع و رفع بيچارگي و گرفتاري‌ها را ندارد. به همين معنا است آيه شريفه: «امن يجيب المضطر إذا دعاه...» (آيا كسي هست پاسخ دهد مضطر بيچاره را و بدي را از او مرتفع سازد؟) معلوم‌است هيچ كس از پيش خود چنين قدرتي را ندارد جز خداي جهان.
[184] سوره زمر / 2.
[185] عن الصادق عليه السلام قال: انّ اللعنة إذا خرجت من صاحبها، ترددّت بينه و بين الذي يلعن فان وجدت مساغاً والّا رجعت الي صاحبها و كان احق بها فاحذروا ان تلعنوا مؤمناً فيحلّ بكم». وسائل الشيعة، ج8؛ كتاب الحج، ص613؛ أبواب أحكام العشرة، باب160، ح1 و 2.
[186] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب: من فضائل علي بن ابي طالب‌عليه السلام، صفحه 1042، ح 2404.
[187] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب: من فضائل علي بن ابي طالب عليه السلام، صفحه 1044، ح 2409.
[188] سوره نحل / 69. ترجمه: «آنگاه از درون شكم آن شهدي كه به رنگهاي گوناگون است بيرون مي‌آيد در آن براي مردم درماني است.».
[189] سوره يوسف / 93. ترجمه: «اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد تا بينا شود.».
[190] سوره يوسف / 96. ترجمه: «پس چون مژده رسان آمد آن پيراهن را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد.».
[191] سوره بقره / 67.
[192] به تحفة الاخوان، تأليف بن باز صفحه 10 تا صفحه 18، (البته در اين قسمت اسمي از خصوص شيعه نبرده ولي در صفحه 15، گفته است: اين كارها نزد قبر حسين‌عليه السلام انجام مي‌شود.) و به زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، تأليف ابن تيميه، ص 11 به بعد مراجعه شود.
[193] لعن اللَّه اليهود و النّصاري اِتَّخذوا قبور أنبيائهم مساجد.
[194] ألا و إنّ من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم و صالحيهم مساجد، ألا فلا تتخذوا القبور مساجد فانّي أنهاكم عن ذلك». (به كتاب تحفة الاِخوان او، ص 10 تا 18 مراجعه شود).
[195] انه نهي عن تجصيص القبور والقعود عليها و البناء عليها والكتابة عليها».
[196] تحفة الاخوان، تأليف‌عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، ص 13 تا15.
[197] عروة الوثقي، في تكبيرة الاِحرام، مسأله 12.
[198] مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمي قدس سره، زيارت مطلقه امام حسين‌عليه السلام.
[199] در كتاب: التاريخ القويم - لمكة وبيت اللَّه الكريم: تأليف محمد طاهر الكردي المكي: المجلد الأول: ص 243 ضمن توضيح حجره و قبر پيامبر أكرم صلي الله عليه وآله (مقصورة قبر النبي‌صلي الله عليه وآله) چگونگي حجره حضرت زهرا عليها السلام را توضيح داده و از بتنوني نقل كرده كه: داخل حجره آن حضرت ضريحي وجود دارد و ضريح بر مكاني قرار دارد كه بنابر گفته جمع كثيري فاطمه زهراعليها السلام در آن مكان (وسط حجره شريفه) دفن شده است «قد اقيم فيما بين البابين ضريح علي المكان الذي دفنت فيه السيدة فاطمة علي قول الكثيرين».
[200] و لقد ذكر اكثر العلماء أن اسماعيل‌عليه السلام و امه هاجر مدفونان بالحجر و كذلك عذاري بنات اسماعيل، كما رواه الامام الازرقي، (به كتاب التاريخ القويم، لمكة و بيت اللَّه الكريم، تأليف محمد طاهر الكردي المكي، ج 2، ص 580 مراجعه شود.).
[201] فقد ورد في الحديث «كان النبي من الأنبياء اذا هلكت امته لحق بمكة فيتعبد فيها و من معه حتي يموت فيها فمات بها نوح وهود و صالح و شعيب و قبورهم بين زمزم و الحجر» (همان، ص579.).
[202] و عن عبدالرحمان بن سابط يقول: سمعت عبداللَّه بن خمرة السلولي يقول: ما بين الركن الي المقام الي زمزم قبر تسعة وتسعين نبيّاً، جاؤوا حجّاجاً فقبروا هنالك. (همان.).
[203] صلاة المؤمن، تأليف وهف القحطاني، ص 1379.
[204] صلاة المؤمن: القحطاني، ج 2، ص 1379.
[205] مجموع الفتاوي، تأليف عبداللَّه‌بن باز، ج 13، ص 259 و صلاةالمؤمن القحطاني، ص 1382.
[206] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، كتاب الصلاة «خاتمة في زيارة القبور».
[207] از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مكن، چرا كه گوش و چشم و دل همه مسؤولند، سوره اسراء / 36، «تقف» از ماده قَفَوَ يَقْفُو به معناي دنباله روي از چيزي است. (در قَفا و پي كسي رفتن).
[208] كشف الارتياب صنعاني، ص 286 و زاد المعاد ابن قيم، ص661.
[209] تحفة الاخوان بن باز، ص 15.
[210] به التاريخ القويم، ج 1، ص 193 مراجعه شود.
[211] كشف الارتياب، مرحوم سيد محسن امين، ص 400.
[212] كشف الارتياب، مرحوم سيد محسن امين، ص 384.
[213] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، ص 205، ح 1285.
[214] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، ص 212، ذيل ح 1329.
[215] سوره كهف / 21.
[216] در تفسير خازن (لباب التأويل) آمده: قال ابن عباس فقال المسلمون نبني عليهم مسجداً يصلي فيه الناس لانهم علي ديننا. در تفسير جلالين و كشاف و ابوالسعود نيز نظير همين مقال در ذيل اين آيه آمده، در تفسير نيشابوري (غرائب القرآن) است كه: الذين غلبوا علي امرهم المسلمون و ملكهم المسلم لانهم بنوا عليهم مسجداً يصلي فيه المسلمون و يتبركون بمكانهم و كانوا اولي بهم و بالبناء عليهم حفظاً لتربتهم. نقل از كتاب پژوهش درباره حديث و فقه، تأليف: استاد كاظم مديرشانه‌چي، ص138.
[217] عروة الوثقي، فصل في الامكنة المكروهة، مسألة 4 و5.
[218] عن يونس بن يعقوب قال: قلت لابي عبداللَّه‌عليه السلام الصلاة في بيت فاطمة أفضل او في الرّوضة؟ قال: في بيت فاطمة. و في رواية اخري، عن جميل بن درّاج قال: قلت لأبي عبداللَّه‌عليه السلام: الصلاة في بيت فاطمةعليها السلام مثل الصّلاة في الرّوضة؟ قال: وافضل. (وسائل الشيعة، ج3، أبواب احكام المساجد، ص547، باب59، ح1و2.).
[219] فتاوي مهمة لعموم الامة، من اجوبة عبداللَّه بن‌باز، شماره11، ص31.
[220] فتاوي مهمة لعموم الامة...، عبداللَّه‌بن باز، شماره 11، ص 32.
[221] سوره نساء / 94.
[222] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، ص 214، ح 1340.
[223] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ص 412، ح 974.
[224] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ص 412، باب 34، ح 973- وروايت چنين است: «عائشة اَمَرت اَنْ يَمرّ بجنازة سعد بن ابي وقاص في المسجدفتصلي عليه فأنكر الناس ذلك عليها فقالت: ما اسرع ما نسي‌الناس ما صلّي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم علي سهيل بن البيضاء الا في‌المسجد». و في لفظ «عابوا علينا أن يمرَّ بجنازة في المسجد».
[225] تأليف وهف القحطاني، ج 3، ص 1277.
[226] مجموع فتاوي ابن باز، ج 13، ص 164.
[227] سوره حجرات / 3.
[228] گفته نشود راه دادن زنها بمنظور زيارت مسجد النبي‌صلي الله عليه وآله است (نه زيارت قبور) چون زنها معمولاً داخل مسجد النبي‌صلي الله عليه وآله مستقرند و پس از خروج مردها، آنها بقصد زيارت، هجوم مي‌برند.
[229] عبارت بن باز چنين است: «اذا كان في المسجد قبر فالصلاة فيه غير صحيحة سواء كان خلف المصلّين أو أمامهم أو عن أيمانهم أو عن شمائلهم... و لأن الصلاة عند القبر من وسائل الشرك و الغلوّ في اهل القبور فوجب منع ذلك...، تحفةالاخوان، ص 68.
[230] تشييد، (رفع البناء و تطويله)، صلاة المؤمن القحطاني، ص 498.
[231] صلاة المؤمن القحطاني، ص 498 به نقل از سنن ابي داود.
[232] صحيح بخاري، كتاب الصلاة، ص77، باب بنيان المسجد ذيل حديث445.
[233] همان.
[234] صحيح بخاري، كتاب الصلاة، ص 77، باب بنيان المسجد، ح446. (السَّاج، نوع من الخشب معروف، يؤتي به من الهند، صلاةالمؤمن القحطاني، ص 499).
[235] در الفقه علي المذهب الاربعة، ج 1، كتاب الصلاة «الكتابة علي جدران المسجد... واغلاقه في غير أوقات الصلاة» است كه: به در وديوار مسجد چيز نوشتن و درب مسجد را در غير اوقات نمازبستن مكروه است و مذاهب اربعه در اين مسأله اتفاق نظر دارند. و در صفحه 255 آمده است: چيز خوردن در مساجد مكروه‌است.
[236] صلاة المؤمن القحطاني، ص 500، نقلاً منه اثناء تقريره.
[237] سوره نور / 22.
[238] سوره يوسف / 92.
[239] بعد از تكبير اول سوره حمد مي‌خوانند، بعد از تكبير دوم، صلوات بر محمد و آل محمد مي‌فرستند (به همان عبارتي كه در تشهد نمازشان مي‌خوانند) بعد از تكبير سوم براي ميت دعا مي‌كنند، بعد از تكبير چهارم مي‌گويند: «السلام عليكم ورحمة اللَّه» وكمي مي‌ايستند و متفرق مي‌شوند. و از امير المؤمنين علي‌عليه السلام نقل كرده‌اند كه آنحضرت در نماز بر اموات پنچ تكبير مي‌گفته است. صلاة المؤمن القحطاني ص 1289 تا ص 1298.
[240] صحيح بخاري، كتاب الاذان، باب اذا صلي لنفسه فليطول‌ماشاء، ح 703. و صحيح مسلم كتاب الصلاة باب، امر الائمةبتخفيف الصلاة في تمام ح 467. و اللّفظ للمسلم.
[241] صحيح مسلم، باب: امر الائمة بتخفيف الصلاة، ح 468.
[242] سوره نساء / 24.
[243] المصباح المنير في تهذيب، تفسير ابن كثير، طبع دار السلام الرياض، ص285.
[244] المصباح المنير في تهذيب، تفسير ابن كثير، طبع دار السلام الرياض، ذيل تفسير آيه مزبور، ص 286.
[245] صحيح بخاري، كتاب النكاح، باب النهي عن نكاح المتعة، ص915، ح 5116 و ح 5117 و 5118.
[246] همان.
[247] صحيح مسلم، كتاب النكاح، باب نكاح المتعة، ص 599، ح1405.
[248] همان.
[249] صحيح مسلم، كتاب الحج، باب جواز التمتع، ص 532، ح1224.
[250] صحيح مسلم، كتاب الحج، باب في المتعة بالحج و العمرة، ص527، ح1217.
[251] صحيح مسلم، كتاب النكاح، باب نكاح المتعة، ص602، ح1407 و1406.
[252] همان.
[253] صحيح مسلم، كتاب النكاح، باب نكاح المتعة، ح 1404.
[254] صحيح مسلم، كتاب النكاح، ص 599، باب نكاح المتعة ذيل ح1404.
[255] صحيح مسلم، كتاب النكاح، ص 602، باب نكاح المتعة ذيل ح1404.
[256] در المنثور، ج 2، ص 140، ذيل تفسير آيه متعه، سوره نساء، آيه 24.
[257] شرح تجريد قوشچي، مبحث امامت. علامه مجلسي قدس سره در كتاب حق اليقين در ضمن طعن سوم از مطاعن عمر فرموده است: عامه و خاصه بطرق متعدده متواتره، روايت كرده‌اند كه عمر بر منبر به آواز بلند مي‌گفت: «متعتان كانتا علي عهد رسول اللَّه و انا احرمهما و اعاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج». ترجمه: دو متعه در زمان رسول‌اللَّه بود من آنها را حرام مي‌كنم و انجام دهنده آنها را مجازات و به كيفر مي‌رسانم متعه نساء (عقد موقت) و حج تمتع. در جواهر الكلام - ج 30 - ص 139 آمده است كه: مشهور بين فريقين است كه عمر بالاي منبر گفت: «ايها الناس متعتان كانتا علي عهد رسول اللَّه انا أنهي عنهما و احرمهما و اعاقب عليهما: متعة الحج و متعة النساء» و في لفظ آخر «ثلاث كن علي عهد رسول اللَّه انا أنهي عنهن و احرمهنّ و أُعاقب عليهنّ و هي متعة النساء و متعة الحج و حيّ علي خير العمل». در وسائل الشيعه - ابواب اقسام الحج، باب 3 رواياتي است حاكي از اين كه عمر از به جا آوردن حج تمتع منع مي‌كرد و مي‌گفت بجاي آن حج افراد انجام دهيد. در اين رابطه به الغدير، ج3، ص329، و ج6، صفحات 240 - 198 مراجعه شود.
[258] بيان مرحوم آية اللَّه العظمي خوئي در اينجا مناسب است عبارت معظم له را كه در رابطه با مسأله مورد بحث است بياورم و آن بقرار ذيل است: تحريف: حديث المتعة في صحيح البخاري روي هذا الحديث «كنا نغزو مع رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ليس معنا نساء، فقلنا: ألا نستخصي فنهانا عن ذلك، ثم رخص لنا أن ننكح المرأة بالثوب الي أجل. ثم قرأ عبداللَّه: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ رواها عن البخاري جماعة من المحدثين، و المفسرين، و الفقهاء بهذا النص، و لكن الموجود في صحيح البخاري المتداول، الجزء 6، الصفحة 53، يخالف ما ذكره هؤلاء من وجهين: 1. حذف كلمة: «ابن مسعود» من سند الحديث - و قد ذكره معظمهم - لأنه كان يقول بجواز المتعة، حتي لاتكون قرينة علي ان المراد بهذه الرواية هو جواز نكاح المتعة و ترخيصه. 2. حذف كلمة: «الي أجل» من آخر الرواية، لأنها صريحة في ترخيص نكاح المتعة، كما فهمها الشراح و فسروها، لأن الترخيص في النكاح - في هذا المورد - لابد و أن يكون ترخيصاً لنكاح المتعة، دون النكاح الدائم، خاصة و إن المقصود من:«ليس معنا نساء» أي نساؤنا و زوجاتنا، لامطلق النساء، و إلا لم يكن معني للترخيص في النكاح في تلك الحالة، و يؤيد ذلك ماورد في بعض المصادر، «ليس لنا نساء». و لدلالة هذه الرواية علي نكاح المتعة ادعي غير واحد من الفقهاء نسخ هذا الحكم الثابت في هذه الرواية بتحريم نكاح المتعة بعد ذلك بروايات أخري تفيد تحريمها. و مع ان ذلك لايتم لهم لأسباب مرّت عليك - عند مناقشة تلك الروايات في آية المتعة - فان يد التحريف تناولت هذه الرواية فغيرتها عما كانت عليه من الصحة. ألا قاتل اللَّه التحريف، وأهواء المحرفين! و من المحدثين، و المفسرين، و الفقهاء الذين رووا الحديث المذكور عن البخاري علي وجه الصحة هم: (أ) البيهقي: في سننه، الجزء 7، الصفحة 200، طبعة حيدرآباد. (ب) السيوطي: في نفسيره، الجزء 2، الصفحة 207، الميمنية بمصر. (ج) الزيلعي: في نصب الراية، الجزء 3، الصفحة 180، طبعة دارالتأليف بمصر. (د) ابن تيمية: في المنتقي، الجزء 2، الصفحة 517، طبعة الحجازي بمصر. (ه) ابن القيم: في زاد المعاد، الجزء 4، الصفحة 8، طبعة محمّد علي صبيح بمصر. (و) القنوچي: في الروضة الندية، الجزء 2، الصفحة 16، طبعة المنيرية بمصر. (ز) محمّد بن سليمان: في جمع الفوائد، الجزء 1، الصفحة 589،طبعة دار التأليف بمصر. و لهذه الرواية مصادر أخري و هي: (ح) مسند أحمد: الجزء 1، الصفحة 420، طبعة مصر 1313. (ط) تفسير القرطبي: الجزء 5، الصفحة 130، طبعة مصر 1356. (ي) تفسير ابن كثير: الجزء 2، الصفحة 87، طبعة مصر علي البابي. (ك) أحكام القرآن: الجزء 2، الصفحة 184، طبعة مصر 1347. (ل) الاعتبار للحازمي: الجزء -، الصفحة 176، طبعة حيدرآباد. وهناك مصادر أخري كصحيح أبي حاتم البستي و غير ذلك من‌أمهات المصادر. (البيان في تفسير القرآن للامام الخوئي، ص 546.).
[259] مانند آنچه در حضور آقاي هاشمي رفسنجاني انجام دادند.
[260] سفينه البحار، باب الشين بعده الياء: الشيعة واوصافهم.
[261] نقل از كتاب، فتاوي مهمة لعموم الامة، تأليف عبداللَّه بن باز،شماره 11، ص 32 و تحفة الاخوان او، ص 8.
[262] ابن تيميه در رساله زيارت القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص19 گفته است: «و اما من يأتي الي قبر نبيّ او صالح... و يسأله ويستنجده فهذه علي ثلاثة درجات، احدها ان يسأله حاجته مثل ان يسأله ان يزيل مرضه او مرض دوابه او يقضي دينه او ينتقم من‌عدوه او يعافي نفسه و اهله و نحو ذلك ممّا لايقدر عليه الا اللَّه عزوجل، فهذا شرك صريح يجب ان يستتاب صاحبه فان تاب و إلا قتل» و در صفحه 59 گفته است: هر كس به غير خدا استغاثه كند واز غير خدا مدد بجويد كافر است و توبه داده مي‌شود و اگر توبه‌نكرد كشته مي‌شود.
[263] درباره بدعت بودن امور نام برده به رساله «زيارت القبور والاستنجاد بالمقبور» ابن تيميه، و به كتاب «تحفة الاخوان» بن باز، و«فتاوي مهمة» بن باز و «صلاة المؤمن» القحطاني، ص 136،مراجعه شود.
[264] صحيح‌بخاري، كتاب‌الجنائز باب البكاء عند المريض، ص209، ح1304 و صحيح مسلم، كتاب الجنائز «باب البكاء علي الميت» ص 394، ح 924.
[265] به كتاب: كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، تأليف سيد محسن امين‌قدس سره مراجعه شود.
[266] همان.
[267] البيان في تفسير القرآن، للامام السيد الخوئي قدس سره، ص532.
[268] صحيح بخاري، كتاب الزكاة، باب وجوب الزكاة، ص 225، ح1399 و كتاب استتابة المرتدين و المعاندين و قتالهم، باب قتل من‌ابي قبول الفرائض، ص 1193، ح 6924.
[269] صحيح مسلم، باب الأمر بقتال الناس حتي يقولوا لا اله الااللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم، ص 72، ح 32.
[270] به آنها نماز تراويح مي‌گويند چون بعد از هر چهار ركعت استراحت مي‌كنند، (صلاة المؤمن القحطاني، ص 346). ظاهراً اين معنا از روايتي استفاده شده كه عايشه گفته است: رسول‌اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در ماه رمضان بيش از يازده ركعت، نماز شب‌نمي‌خواند، مانند غير ماه رمضان و چهار ركعت نيكو و طولاني‌مي‌خواند و با كمي فاصله، چهار ركعت ديگر مي‌خواند (ثمّ‌يصلّي اربعاً) باز با فاصله سه ركعت ديگر مي‌خواند (ثمّ يصلي ثلاثاً)، (صحيح بخاري، كتاب صلاة التراويح، ص 322، ح2013.).
[271] به صحيح بخاري كتاب صلاة التراويح، ص 322، ح 2009 و ح 2012 و به صحيح مسلم، باب الترغيب في قيام رمضان و هو التراويح، ص 334، ح 756 مراجعه شود.
[272] صحيح بخاري، كتاب صلاة التراويح، ص 322، ح 2010.
[273] صحيح بخاري، كتاب صلاة التراويح، ص 322، ح 2010 و ص223، ح 2012 و صحيح مسلم، باب الترغيب في قيام رمضان وهو التراويح، ص 335، ح 761.
[274] همان، ج1، ص303.
[275] سوره ص / 5.
[276] سوره احزاب / 33.
[277] صحيح مسلم، باب فضائل اهل بيت النبي صلي الله عليه وآله وسلم، ص 1049، ح2424، «قالت عائشة: خرج النبي صلي الله عليه وآله وسلم غَداةً و عليه مِرطٌ مُرَحّلٌ، من شعرٍ اَسوَد، فجاء الحسنُ بنُ عليٍّ فَادخَلَهُ ثمَّ جاءَ الحُسَين فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جاءَتْ فاطِمةُ فَأدخَلَها ثمَّ جاءَ عَليٌّ فَاَدخلَهُ ثُمَّ قال: اِنّما يُريدُ اللَّه‌ليُذهبَ عنكم الرِّجْسَ أهلَ البَيْتِ و يُطَهِّركُم تطهيراً».
[278] ج 4، ص 568، ح 14042.
[279] صحيح مسلم، باب من فضائل علي بن ابي‌طالب‌عليه السلام، ص1043، ح2408.
[280] همان.
[281] آل عمران / 61. - آيه مباهله - ترجمه: «بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.».
[282] سمعت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم يقول له، خلَّفه في بعض مغازيه، فقال له عليّ: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم خلفتني مع النساء والصّبيان؟ فقال له رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم: «اَما تَرْضَي أن تكون منّي بمنزلةِ هارون من موسي الا اَنّه لا نبوّة بعدي» و سَمِعتُه يقول يوم خَيبَر: «لأعْطيّنَ الرّايةَ رَجُلاً يُحبُّ اللَّه و رَسولَهُ و يحبّهُ اللَّه و رسوله» قالَ: فتطاوَلنا لها. فقال: «اُدْعُوالي عَليّاً» فَأتِيَ به أرْمَدَ. فَبصَقَ في عينه و دَفَعَ الرّاية اليه، فَفَتَحَ اللَّه عليه. و لمَّا نَزَلَت هذِهِ الآيةُ: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ (سوره آل عمران / 61) دَعا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عَلِيّاً و فاطِمَةَ و حَسَناً و حُسيناً فقال: اَللّهُمَّ هؤلاءِاَهْلِي» (صحيح مسلم، ص 1041، باب: من فضائل علي بن ابي‌طالب رضي اللَّه عنه، ح 2404.).
[283] صحيح مسلم، باب: من فضائل علي بن ابي طالب رضي اللَّه‌عنه، ص 1044، ح 2409.
[284] سوره نساء / 95.
[285] سوره مجادله / 11.
[286] سوره شعراء / 214.
[287] أخرجه بهذاه الألفاظ كثير من حفظة الآثار النبوية، كابن إسحاق و ابن جرير و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه و أبي نعيم، و البيهقي في سننه و في دلائله، و الثعلبي، و الطبري في تفسير سورة الشعراء من تفسيريهما الكبيرين و أخرجه الطبري أيضاً في الجزء الثاني من كتابه: تاريخ الأمم و الملوك (ص 217) و أرسله ابن الأثير إرسال المسلمات في الجزء الثاني من كامله (ص 22) عند ذكره أمر اللَّه نبيه بإظهار دعوته، وأبو الفداء في الجزء الاوّل من تاريخه (ص 116) عند ذكره أوّل من أسلم من الناس، و نقله الامام أبوجعفر الاسكافي المعتزلي في كتابه: نقض العثمانية مصرحاً بصحته، و أورده الحلبي في باب استخفائه صلي الله عليه وآله وسلم و أصحابه في دار الأرقم، من سيرته المعروفة، وأخرجه بهذا المعني مع تقارب الألفاظ غير واحد من اثبات السنة وجهابذة الحديث، كالطحاوي، والضياء المقدّسي في المختارة، و سعيد بن منصور في السنن، و حسبك ما أخرجه أحمد بن حنبل من حديث عليّ في ص 111 و في ص 159 من الجزء الأوّل من مسنده، فراجع، و أخرج في أوّل ص 331 من الجزء الأوّل من مسنده أيضاً حديثاً جليلاً عن ابن عبّاس يتضمن هذا النص في عشر خصائص ممّا امتاز به عليّ علي من سواه، و ذلك الحديث الجليل أخرجه النسائي أيضاً عن ابن عبّاس في ص 6 من خصائصه العلوية، و الحاكم في ص 132 من الجزء الثالث من صحيحه المستدرك و أخرجه الذهبي في تلخيصه معترفاً بصحته، ودونك الجزء السادس من كتاب كنز العمال فإن فيه التفصيل و عليك بمنتخب الكنز و هو مطبوع في هامش مسند الامام أحمد، فراجع منه ما هو في هامش ص 41 إلي ص 43 من الجزء الخامس تجد التفصيل و حسبنا هذا و نعم الدليل. والسلام المراجعات، تأليف: شرف الدين العاملي‌قدس سره، المبحث الثاني، في الامامة، المراجعة 20، ضمناً به كتاب: احقاق الحق، ج 4، نيز مراجعه شود.
[288] سوره شعراء / 214.
[289] سوره مائده / 3.
[290] به «الغدير» مرحوم علامه اميني يا به: «جامع احاديث الشيعة» مرحوم آية اللَّه بروجردي، ج 1 المقدمة: مراجعه شود.
[291] پيدايش شيعه را در جزوه‌اي بررسي و نوشته‌ام به آنجا مراجعه شود.
[292] به درّ المنثور جلال الدين سيوطي، ج 6، ذيل تفسير سوره بينه، آيه هفتم «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرالبرية» ترجمه: «در حقيقت كساني كه گرويده و كارهاي شايسته كرده‌اند آنانند كه بهترين آفريدگانند.» مراجعه شود. و الميزان ج20، ص341 نيز اين حديث را از ابن عساكر نقل كرده است.
[293] محمد بن اسماعيل، متولد بخارا، و متوفي و مدفون درسمرقند، صاحب صحيح بخاري (به مقدمه صحيح بخاري، ص 2مراجعه شود) و مسلم بن حجاج، متولد و متوفي و مدفون درنيشابور، صاحب صحيح مسلم (به مقدمه آن ص 6، مراجعه شود).
[294] الحديث المعروف بحديث الثقلين المجمع عليه بين الفريقين فانه قد رواه عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم اربع و ثلثون من الصحابة و الصحابيات و اخرجه مضافاً الي علماء الامامية و محدثيهم اكثر من الثمانين و المأة من اكابر اهل السنة و مشاهير علمائهم و محدثيهم في جوامعهم و صحاحهم و سننهم باسانيد صحيحة منهم ابوالحسين مسلم بن حجاج في صحيحه... جامع احاديث الشيعة، ج1، المقدمة، چاپ اول، ص 29.
[295] مانند مستدرك حاكم نيشابوري، ج 1، ص 93.
[296] همان، ج4، ص437.
[297] همان، ج5، ح3786.
[298] تأليف محمد طاهر الكردي المكي، ج 1، (اشتغال الناس بإقامة خليفة ثم بغسل رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله ودفنه) ص 188.
[299] صحيح بخاري، كتاب‌الجنائز، باب البكاء عند المريض،ص209، ح1304.
[300] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، باب الميت يعذب ببكاء اهله‌عليه، ص 359، ح 927 و 928.
[301] همان.
[302] سفينة البحار، ماده بكي، و تحف العقول، مواعظ النبي صلي الله عليه وآله وسلم وحكمه با مختصر تفاوتي.
[303] سفينة البحار، ماده بكي، و بحار الانوار، ج 77، ح 79.
[304] به سفينة البحار ماده بكي، مراجعه شود. گريه بر هر درد بي درمان دواست++ چشم گريان چشمه فيض خدا است چون خدا خواهد كه غفاري كند++ ميل بنده جانب زاري كند حبّذا چشمي كه او گريان بود++ وي همايون دل كه او بريان بود گريه بزدايد زِ دل زنگ ملال دل شود مرآت حسن لايزال.
[305] سوره يوسف / 84.
[306] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب قول النبي صلي الله عليه وآله وسلم انابك لمحزونون، ص 208، ح 1303 و صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب رحمته الصبيان، ص 1011، ح 2315.
[307] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب البكاء عند المريض، ص209، ح 1304 و صحيح مسلم كتاب الجنائز، باب البكاء علي الميت، ح 924.
[308] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ص 413، باب استئذان النبي صلي الله عليه وآله وسلم ربه عزّ وجل في زيارة قبر اُمه، ح976.
[309] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ص 413، باب استئذان النبي صلي الله عليه وآله وسلم ربه عزّ وجل في زيارة قبر اُمه، ح976.
[310] سوره فاطر / 18.
[311] صحيح مسلم، كتاب الجنائز: باب الميت يعذب ببكاء اهله عليه، ص 397، ح 930 - 929.
[312] همان، ص 398، ح 931 و 932.
[313] صحيح بخاري، كتاب المغازي، ص 671، ج 3978.
[314] صحيح بخاري، كتاب المناقب، ص 609، ح 363. (تَذْرِفان، اَيْ تجريان الدَّمع، ضمناً اين روايت صريح است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم خبر غيبي داده‌اند).
[315] صحيح بخاري، كتاب المناقب باب مناقب قرابة رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله وسلم و منقبة فاطمةعليها السلام، ص 626، ح 3715.
[316] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب قول النبي صلي الله عليه وآله وسلم انابك لمحزونون، ص 208، ح 1303.
[317] صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب رحمته صلي الله عليه وآله وسلم الصبيان و العيال و تواضعه، ح 2315.
[318] صحيح بخاري، كتاب المغازي، ص 757، ح 4452.
[319] صحيح بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي صلي الله عليه وآله وسلم، ح 3668.
[320] صحيح بخاري، كتاب الجزية، ص 527، ح 3168.
[321] به كتاب «صلاة المؤمن» تأليف وهف القحطاني، شاگرد بن باز، ص 1307 مراجعه شود.
[322] تأليف محمدطاهر الكردي‌المكيّ. ج1،ص203،201،200،198،168.
[323] همان، ص 204 و 205.
[324] سوره حجرات / 11.
[325] صحيح بخاري، كتاب الاذان، باب الجهر في العشاء، ح 766 و باب القرائة في العشاء بالسجدة، ح 768.
[326] صحيح مسلم، كتاب المساجد، باب سجود التلاوة، ح 578.
[327] چهار سوره كه سجده واجب دارند عبارتند از: 1. سوره سي ودوم «سجده» 2. سوره چهل و يكم «فصلت» 3. سوره پنجاه و سوم «نجم» 4. سوره نود و ششم «علق».
[328] تقيه به معناي اين است كه شخص با گفتار و كردار خود، دشمن و مخالف خود را باشتباه بيندازد بطوري كه او خيال كند آن شخص با او موافق و هم عقيده است، و آنطور كه فكر مي‌كرده نيست و در نتيجه دست از عداوت و اذيت او بر دارد. و مورد اصلي آن جايي است كه شخص ترس و وحشت داشته باشد يعني، جايي است كه انسان ترس جان يا آبروي خود يا مسلمان ديگري را داشته باشد، يا ترس توهين به مذهب يا توهين به مقدسات دين يا هتك ائمه عليهم السلام را داشته باشد، در چنين مواردي تقيه واجب است، يعني انسان بايد با گفتار و عمل خود، دشمن را به اشتباه بيندازد تا از شر او در امان بماند. بلي گاهي تقيه مداراتي مطرح شده كه عمدتاً جنبه اخلاقي دارد و رعايت آن واجب نمي‌باشد خصوصاً در مواردي كه انسان را متهم به نفاق وبه عنوان منافق معرفي مي‌كنند. ضمناً فرق تقيه و نفاق اين است كه تقيه اوّلاً و بالذات در مورد خوف از دشمن و شرّ و شرارت است ولي در معناي نفاق و در مورد آن خوف وجود ندارد، دشمن و شرّ وشرارت مطرح نيست بلكه شخص منافق مي‌خواهد طرف را فريب دهد و براي اغراض خاصي كه دارد خود را بر خلاف آنگونه كه در واقع و در باطن هست، نزد طرف جلوه و نشان دهد. توريه اين است كه شخص لفظ و عبارتي بگويد كه معناي آن ظاهر است و طرف همان معناي ظاهري آن را مي‌فهمد ولي آن شخص معناي ظاهري آن را اراده نمي‌كند، بلكه معناي خلاف‌ظاهر را اراده مي‌كند ولي طرف متوجه نمي‌شود مانند سؤال از اينكه خلفاي راشدين چند نفرند؟ و پاسخ اينكه اربع، اربع، اربع، كه شنونده گمان مي‌كند اربع دوم و سوم تأكيد است ولي گوينده اراده تأسيس كرده است.
[329] سوره نحل / 106.
[330] المصباح المنير، في تهذيب تفسير ابن كثير، اعداد جماعة من‌العلماء، طبع الرياض، ص 746.
[331] سوره بقره / 144.
[332] سوره آل عمران / 62.
[333] اين زيارت به نحوي كه نوشته شده در صحيح مسلم نيست. كتاب الجنائز، باب: «ما يقال عند دخول القبور والدعاء لاهلها» ح 974، مراجعه شود.
[334] سوره اعراف / 197.
[335] تحفة الاخوان، ص 20.
[336] مجموع فتاوي بن باز، ج 13، ص 285.
[337] مجموع فتاوي بن باز، ج 13،ص 285.
[338] به عروة الوثقي، في مستحبات الدفن، السادس و الثلاثون،طلب الحاجة عند قبر الوالدين، مراجعه شود.
[339] صحيح بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي صلي الله عليه وآله وسلم، ص 626، باب ذكر العباس بن عبدالمطلب، ح 3710 (راجع 1010).
[340] صلاة المؤمن القحطاني، ص 1392.
[341] سوره بقره / 45. ترجمه: «از شكيبايي و نماز ياري جوئيد».
[342] سوره اعراف / 197.
[343] المصباح المنير في تهذيب تفسير ابن كثير، طبع دارالسلام، الرياض، ص 519.
[344] وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً سوره نساء / 64.
[345] صحيح بخاري، كتاب فضل الصلاة في مسجد مكة و المدينة، باب فضل الصلاة في مسجد مكة و المدينة، ح 1189 وصحيح مسلم، كتاب الحج، باب لاتشد الرحال الا الي ثلاث مساجد، ح 1397.
[346] به كتاب صلاة المؤمن، القحطاني، ص 1392 مراجعه شود.
[347] سوره نساء / 59.
[348] ذكر مصلي النبي صلي الله عليه وآله بالليل: روي عيسي بن عبداللَّه عن ابيه، قال: «كان رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله يطرح حصيراً كل ليلة إذا انكف الناس ورأيت عليّاً كرم اللَّه وجهه ثمّ يصلّي صلاة الليل...» التاريخ القويم لمكّة وبيت اللَّه الكريم، تأليف: محمد طاهر الكردي المكيّ: المجلد الثالث. الجزء السادس، ص 348 (ضمن بيان «بناء بيوت ازواج النبي‌صلي الله عليه وآله»).
[349] وسائل الشيعة: ابواب ما يسجد عليه، باب 1، ح 1.
[350] صحيح بخاري: كتاب التيمّم، باب 1، ح 355.
[351] سوره بقره / 144.
[352] سوره انفال / 41.
[353] بابٌ: أداءُ الخُمُسِ مِنَ الدِّينِ 3095 - حدثنا أبو النعمان: حدّثنا حماد عن أبي جمرة الضبعي قال: سمعت ابن عباس رضي اللَّه عنهما يقول: قدم وفد عبد القيس فقالوا: يارسول اللَّه، إنّا هذا الحي من ربيعة بيننا وبينك كفار مُضَرَ، فلسنا نصل إليك إلّا في الشهر الحرام، فمرنا بأمر نأخذ به وندعو إليه مَنْ وراءَنا، قال: «آمركم بأربع وأنهاكم عن أربع: الإيمان باللَّه، شهادة أن لا إله إلا اللَّه - وعقد بيده - وإقام الصلاة، وإيتاء الزكاة، وصيَامِ رمضانَ، وأَن تؤَدّوا للَّه خُمُسَ ما غنمتم، وأنهاكم عن الدباء، والنقير، والحنتم، والمزفت». (راجع: 53). صحيح بخاري: كتاب فرض الخمس، باب 2، ص 513.
[354] سوره توبه / 104.
[355] وسائل الشيعة، ابواب الانفال، باب 3.
[356] وسائل الشيعة، كتاب الخمس، باب1، از ابواب ما يجب فيه الخمس،ح.5.
[357] آداب و احكام حج مرحوم آية اللَّه گلپايگاني قدس سره، ص424.
[358] الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، كتاب الحج، سنن الطواف و واجباته، ص655.
[359] به وسائل الشيعه، ج 9، ص 428: كتاب الحج، ابواب الطواف، باب 29، مراجعه شود.
[360] كتاب الحج، كيفية الاحرام، مسأله 20.
[361] تذكر: «قد حكي عن صاحب الحدائق لزوم تأخير التلبية عن مسجد الشجرة الي البيداء بصورة الفتوي او الاحتياط اللزومي و عن كاشف اللثام احتمال تأخير نية الاحرام الي البيداء»، به نقل از تفصيل الشريعة، ج 3، ص 200.
[362] كافي، ج 2، باب اخفاء الدعاء، ص 476.
[363] كافي، ج 2، باب اخفاء الدعاء، ص 476.
[364] عن أبي موسي، قال: كُنّا مَعَ النَّبِي صلي الله عليه وآله وسلم في سَفَرٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَجْهَرونَ بالتَكبِير: فقال النَّبي صلي الله عليه وآله وسلم: «أيّها النّاسُ، اِربَعُوا عَلي أنْفُسِكُم، اِنّكُمْ لَيْسَ تَدْعُونَ اَصَمَّ ولا غائباً، اِنَّكُمْ تَدْعُونَ سَميعاً قريباً وَهُوَ مَعَكُم» (صحيح مسلم، كتاب الذكر والدعاء والتوبة، باب 13: استحباب خفض الصوت بالذكر، ح 3703 - والمصباح المنير، ص481 نقلاً عنه و عن فتح الباري).
[365] سوره زمر / 17.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».