مولف:لطيف دانش
الحمد للّه رب العالمين و العاقبة للمتقين و السلام علي سيدنا و شفيع ذنوبنا. ابي القاسم محمّد صلّي اللَّه عليه و آله و علي آله الطيبين المعصومين عليهم السلام. إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا [1] . بنده چون ديدم اطلاع چنداني در اين زمينه ندارم و نقش و اهميّت اهل بيت را نميتوانستم ناديده بگيرم بر آن شدم اندكتحقيقي در اين زمينه بكنم تا وسعت ديد بهتري بر اهلبيت در تفسير بيابم. و من اللَّه التوفيق
اين واژه از فسر به معناي بيان، پرده برداشتن و كشف كردن است و خود، مقلوب واژه سفر ميباشد. راغب اصفهاني ميگويد: فسر و سفر در لفظ و معنا نزديك هم هستند. زيرا هر دو به معناي كشف پرده برداشتن روشنكردن است، اما با تفاوتي اندك، چرا كه فسر براي روشن كردن امور معنوي و درك معناي صحيح و معقول الفاظ به كارميرود، ولي سفر براي ظاهر كردن اجسام مادي براي ديدن با چشم به كار ميآيد. [2] . فيومي در مصباح المنير مينويسد: فسرت الشيء افسراً من باب ضرب، بيّنتهُ و أوضحتُه. [3] . در تاج العروس آمده است: الفَسْرُ الابانةُ و كشف المغطي و الفسر نظر الطبيب الي الماء كا التفسره او هي اي التفسر البوليستدلّ به علي المريض، التفسير و التأويل و المعني واحدٌ. [4] . واژه فسر به معناي شكافتن و پرده برداري است، و نيز مانند تفسيرة به معناي نظر كردن طبيب است كه به بول بيمار باآزمايش نظر مياندازد و به بيماري او پي ميبرد. تفسير و تأويل به يك معنا است. در مجموع از تعريفهاي اهل لغت روشن ميشود كه رد معناي تفسير، بر بيان، اظهار و پرده برداري از معناي الفاظ تكيه شده است. تفسير مصدر باب تفعيل كه آن هم به معناي پرده برداشتن و كشف است به مقتضاي ذاتي خود از نوعي مبالغه برخورداراست كه تفاوتي با فسر پيدا ميكند زيرا ممكن است فسر كه به مفهوم روشن كردن است به خودي خود صورت گيرد؛ اماتفسير، توضيح و كشف لفظ، همراه، تلاش و كوشش است كه اگر مفهوم كلامي روشن نباشد، بدون تلاش و كوشش به طوركامل پرده برداري صورت نميگيرد و خفاي آن از بين نميرود. و اين تفاوت بين ترجمه و تفسير نيز وجود دارد، چرا كه ترجمهتنها روشن كردن معناي لغت و واژه است؛ اما تفسير توضيح و كشف همراه با تلاش است. [5] .
در اصطلاح دانشمندان تفسير به دو معنا آمده است. الف) تفسير از اقسام بديع و محسّنات معنوي است، بدين معنا كه تكلّم سختي ميآورد كه فهم آن نياز به سخن ديگري دارد. ب) تفسير علمي است كه مفاهيم الفاظ و كلام خداوند را روشن ميكند. و مراد از تفسير قرآن، اصطلاح دوم است. علامه طباطبايي در تعريف علم تفسير ميفرمايند: هو بيان معاني الآيات القرآنيةو الكشف عن مقاصدها و مداليلها. [6] تفسير بيان معاني قرآني و روشن كردن مقصود و مدلول آنهاست. زركشي از دانشمندان علوم قرآني هو علم يفهم به كتاب اللَّه تعالي المنزل علي نبيّه و بيان معانيه و استخراج احكامه وحكمه، [7] يكي از دانشمندان علوم قرآني مينويسد و اصطلحوا علي ان التفسير هو: ازالة الابهام عن اللفظ و المشكل، ايالمشكل في افادة المعني المقصود، تفسير، بر طرف كردن ابهام از لفظي است كه فهم معناي مقصود آن مشكل است.
البته اين صحيح است كه قرآن متناسب با نيازهاي مردم جامعه و همگام با حوادث و وقايع گوناگون نازل ميشده و آنان كه بهزبان عربي تسلّط داشتند وظيفه خود را ميفهميدند و اين آيات براي همه قابل فهم بود. و چه بسا كه عدهاي با شنيدن آياتتحوّل دروني در آنان به وجود ميآمد و متحول ميشدند با اين وجود امور زير نيازمندي قرآن به تفسير را روشن ميكند. الف) آيات قرآن از جانب كسي نازل شده كه بر تمامي اسرار طبيعت و جهان آشنا بوده و دانش را پايانناپذير است. (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ). [8] به اين جهت الفاظ قرآن اگر چند گويا و رسا باشد، گنجايش مفاهيم بلندمرتبه و دانش بيكران خداوند را ندارد، چرا كه الفاظ مربوط به محسوسات و عالم ماده است و براي درك مفاهيم عاليه معنويالفاظ قرآن نياز به تفسير بيشتري دارند. ب) خداوند براي بيان احكام به كليات اشاره كرده است و به بسياري از جزئيات اشاره نكرده. و اين وظيفه را به عهده مفسّرواگذار كرده. به طول مثال در قرآن، نماز خواندن آمده ولي تعداد ركعات آن بيان نشده و اين وظيفه را به مفسّر واگذار كرده. ج) بيشتر آيات قرآن در رابطه با حوادث و موضوعات خاص نازل شده و فقط كساني كه در موقع نزول آنجا بودهاند عمق آن راميفهمند و از كم و كيف آن آگاهي دارند ولي ديگران كه از چگونگي نزول وحلي دانشي ندارند، مطالب براي آنان به طور كليمفهوم نيست. د) قرآن كتابي است در حد اعجاز فصاحت و بلاغت و پر از كنايات و استعارات و اين رموز احتياج به تفسير دارد. ه) قرآن داراي آيات متشابه، عمومات، مطلقات، مجملات و مفهم مخصص و مقيّد، مبيّن و دانش تأويل متشابهات نزدمفسّر عالم بايد يافت.
ميزان ارزش هر علم نسبت به ساير علوم به سه عامل موضوع، غرض و نياز بشر به آن سنجيده ميشود و قرآن كريم و تفسيرآن از هر لحاظ نسبت به ساير علوم برتري دارند. 1 - از لحاظ موضوع: موضوع تفسير، كلام خداست كه خود برترين موضوع است. رسول خدا(ص) فرمود: فضل القرآن علي سائر الكلام كفضل اللَّهعلي خلقه. [9] . 2 - از جهت غرض: گرچه هدف اوليه اين علم، روشن كردن كلام الهي است ولي غايت در اين علم، همانطور كه در خود قرآن نيز چنين ميباشد.عبارت است از هدايت انسانها و معرف خداوند تبارك و تعالي. 3 - نيازمندي بيشتر بشر به آن: ساير قوانين بشري داراي نقص هستند وقتي نميتوانند منافع دنيايي انسان را فراهم كنند. در سفري همراه رسول خدا بودم. گفتم يا رسول اللَّه، ما را حديثي بگو كه در او نفعي باشد. ان اردتم عيش السعداء معاذ بن جبل ميگويد: و موت الشهداء و النجاة يوم الحشر و الظل يوم الحرور و الهدي يوم الظلالة فادر سوالقرآن. فأنّه كلام الرحمن وحرز من الشيطان و رحجان في الميزان. [10] .
اهل بيت معني گستردهاي دارد كه فقط مختص به پيامبر(ص)، فاطمه، علي، حسن و حسين نيست. بلكه مطابق رواياترسيده از پيامبر(ص) آنان شامل چهارده معصوم ميشوند كه عبارتند از پيامبر(ص)، فاطمه زهرا(س)، علي ابن ابيطالبحسن بن علي، حسن بن علي (و نه اولاد از نسل امام حسين)(ع) شامل، علي بن حسين، محمد بن علي الباقر، جعفر بنمحمد الصادق، موسي ابن جعفر الكاظم، علي بن موسي الرضا، محمد بن علي الجواد، علي بن محمد الهادي، حسن بن عليالعسكري و حجة بن الحسن المهدي. [11] .
در روايتي از ابوهريره وارد شده كه رسول خدا فرمود: انّ الصدقة لاتحلّ لي و لا لأهل بيتي فقلنا: يا رسول اللَّه! من اهل بيتك،قال: اهل بيتي و عترتي من لحمي و دمي، هم الائمة بعدي عدد نقباء بني اسرائيل [12] . روايت جابر بن سمره جابر بن سمره ميگويد پيامبر اكرم(ص) فرمود: ان هذا الأمر لاينقضي حتي يمضي فيهم اثنا عشم خليفةً، قال: ثمّ تكلّمبكلامٍ خفي عليّ فقلت لابي: ما قال؟ قال: كلّهم من قريش. [13] . روايت ابن عباس: ابن عباس في قوله تعالي و السماء ذات البروج قال رسول اللَّه(ص): انا السماء و امّا البروج فالائمة من اهل بيتي و عترتي، اوّلهمعلي و اخرهم المهدي و هم اثنا عشر. [14] .
نظريه اوّل: برخي از مفسران اهل سنّت اهل بيت را به عنوان همسران پيامبر تفسير كردهاند. طبق اين نظريه علي و فاطمه و حسن وحسين: جزء اهل بيت نيستند به تعبير اهل بيت از اقوام سببي پيامبر هستند و هيچ يك از منسوبين نسبي آن حضرتشامل اهل بيت نميشوند. دليل اين نظريه اين است كه آيه تطهير در بين آياتي است كه همگي مربوط به زنان پيامبر(ص) است، چرا كه آيات قبل و بعد آيهتطهير مربوط به زنان پيامبرند پس سياق آيه اقتضاء ميكند كه اين آيه شريفه نيز مربوط به همسران پيامبر(ص) ميباشد. نقد نظريه: همانطور كه گذشت در آيات پنجگانه قبل از آيه تطهير و نيز در صدر آيه 32، احزاب كه آيه تطهير در ذيل آن آمده استمجموعاً 25 ضمير و فعل به صورت مؤنث آمده است، و در آيه بعد 33 نيز فعل و ضمير مؤنث به كار رفته است، امّا ضمائر وافعال آيه تطهير همه مذكرند كه يا شامل مردان ميشوند و يا شامل مردان و زنان ميشوند و قطعاً شامل عدهاي از زنان بهتنهايي نميشوند. طبق اين بيان منظور از اهل بيت قطعاً نميتوانند، همسران پيامبر(ص) باشد، بلكه منظور افراد ديگرند كه بايد با دليل آنافراد در جهت. نظريه دوّم: طبق اين نظريه منظور از اهل بيت: شخص پيامبر(ص) فاطمه، علي، حسن و حسين و همسران پيامبر(ص) باشند. نقد نظريه: با توجه به شرح و تفسير آيه تطهير اهل بيت بايد داراي ويژگي عصمت مطلقه باشند. و حال آنكه هيچ يك از مفسران شيعهيا سني، براي همسران پيامبر(ص) قائل به عصمت نشدهاند. و حتي نسبت به بعضي از آنها نه تنها نميتوان ادعاي عصمتكرد بلكه ميتوان ارتكاب گناهان بزرگي را با ادله و شواهد روشن، به اثبات رساند. نظريه سوم: برخي ديگر از مفسّرين اهل بيت را به ساكنين مكه تفسير كردهاند و گفتهاند: منظور از البيت خانه خدا، كعبه معظّمه است. بنابراين اهل البيت براهالي و ساكنين مكه اطلاق ميشود. نقد نظريه: مردم مكه هيچ گونه برتري نسبت به مردم مدينه نداشتهاند، تا خداوند رجس و پليدي را فقط از ساكنين اين شهر دور كردهباشد. نظريه چهارم: اين قول نظريه تمام علماي شيعه است كه هيچ اشكالي بر آن وارد نميباشد و آن اينكه: منظور از اهل بيت افراد خاصي ازخاندان پيامبر يعني علي و فاطمه و حسن و حسين و نه تن از اولاد امام حسين. كه در اين باره روايات زيادي وجود دارد دالبر صحت اين نظريه، چه در كتب عامه و چه در كتب خاصّه كه علامه طباطبايي اين روايات را بيش از هفتاد ميداد و ميفرمايدآنها از طريق اهل سنت است.
بدون شك شناخت اهل بيت و معرفت پيدا كردن نسبت به اين خاندان اهميت ويژهاي در فرهنگ اسلامي دارد كه عدهايروي شاملين به اهل بيت اختلاف كردهاند و روي اين قضيه بحثها انجام داده و هر گروه خود را بر حق ميدانند. حال توجهميكنيم به بعضي از روايات كه بيانگر اهميت اهل بيت است، تا اين نكته روشن شود:
قال رسول اللَّه(ص): معرفة آل محمّد برائة من النار و حسب آل محمّد جوازٌ علي الصراط و الولاية لآل محمّد امان منالعذاب. [15] . قال رسول اللَّه(ص)، من اللَّه عليه بمعرفة اهل بيتي و ولايتهم نقد جمع اللَّه له الخير كلّه. [16] . خبشر الكناني: سمعت اباذر يقول - و هو اخذ بباب الكعبة - من عرفني فانا من سمعت النبي صلي اللَّه عليه و آله و سلم يقول:الا انّ مثل اهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من قومه من ركبها نجا، و من تخلف عنها غرق.
خداوند در سوره مائده، 3: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا) رسول از طرف خداوند در اين آيه به وضوح عترت را مكمّل قرآن ذكر ميكنند. و برگزيده شدن حضرت علي(ع) به عنوان تمام و كمال بودننعمت.
دو آيه از قرآن كريم روشنگر اين مطلب است كه اهلبيت و امامان مطهران حقيقيان و مطهران مفسران واقعي قرآن هستند. الف) آيه تطهير: (إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا). [17] . ب) آيه مس: (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ). [18] . 1 - آيه نخست ميفرمايد: كه مطهران و پاكيزگان حقيقي (مطهر از هر نوع رجس و بدي كه ال استغراق آن را ميرساند) اهل بيت هستند. 2 - آيه دوم ميفرمايد: به قرآن نميرسند مگر مطهران و پاكيزگان. از مجموع اين دو آيه چنين نتيجه گرفته ميشود. به قرآن نميرسند مگر اهل بيت:.
خداوند متعال ميفرمايند: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌبِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ). [19] . سپس اين كتاب آسماني را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داريم (امّا) از ميان آنها عدهاي برخود ستم كردند وعدهاي ميانه رو بودند، و گروهي به اذن خدا در نيكيها پيشي گرفتند. و اين، همان فضيلت بزرگ است. نميتوان گفت كه منظور از اورثنا الذين اصطفينا. تمام امت اسلامي است، چرا كه مصطفين و برگزيدگان در فرهنگ قرآنافراد خاصي هستند مانند پيامبر، امامان معصوم، يا فرمانده لائق، آگاه و با اخلاص. و طبق آيهاي كه جايگاه الّذين اصطفيناه را در قيامت روشن ميكند و ميفرمايد: (جَنّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها). [20] . كه جايگاه الذين اصطفيناه را بهشت معرفي كرده، ميتوان نتيجه گرفت كه منظور از برگزيدگان تمام امت نيست، چرا كه ظالم، مقتصد و سابق با الخيرات طبق گواهي قرآن جايگاهشان (طبق گواهي قرآن) پستترين جايگاه از جهنماست. [21] . علامه طباطبايي(ره) ميفرمايد: و اختلفوا في هؤلاء المصطفين من عباده، من هم؟ فقيل: هم الانبياء و قيل: هم بنو اسرائيلالداخلون في قوله: انّ اللَّه اصطفي آدم و نوحاً و و قد نصّ النّبي(ص) علي علمهم با القرآن و اصابة نظرهم فيه و ملازمتهماياه بقوله في الحديث المتواتر المتفق عليه: إنّي تارك فيكم الثقلين. [22] .
روايات فراواني وارد شده كه اهل بيت: را محور هدايت مردم دانسته و سعادت دنيا و آخرت را در گروه راهنمايي ديني ودنيايي مردم، توسط ائمه اطهار قرار دادهاند.
پيامبر اكرم(ص): اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي اهل بيتي. ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا ابداً. من دو چيز گرانبهارا در ميان شما باقي گذاشتم. كتاب خدا و اهل بيت خودم را، تا مادامي كه به آن دو تمسك جوييد هرگز گمراه نميشويد. تااينكه نزد حوض كوثر بر من وارد شويد.
ابوذر ميگويد: از پيامبر اكرم(ص) شنيدم كه فرمود: مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح، من نوح، من ركبها نجي و من تخلفعنها غرق. [23] .
قال رسول اللَّه(ص): اهل بيتي امانٌ من الاختلاف. [24] .
خداوند در سوره نحل آورده (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) - (بِالْبَيِّناتِ وَالزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ). علامه طباطبايي(ره) در ذيل اين آيه طبق آنكه جمله فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ مقصود از ذكر پيامبر يا قرآن باشد. اهل ذكر را به اهل بيت تطبيق ميدهند و از همين حمد بين بودن اهل بيت را استفاده ميكنند. به فرض هم كه گفته شود، خطاب خاص است، و مورد خاص مندرج در صدد آيه مدّ نظر ميباشد، از آيه دوم به ضميمه حديث ثقلين بين بودن اهلبيت نسبت به قرآن استنتاج ميشود. [25] . و في الآيه دلالة علي حجية قول النبي(ص). في بيان الآيات القرآنيه، و امّا ما ذكره بعضهم انّ ذلك في غير النص و الظاهر منالمتشابهات او فيما يرجع الي اسرار كلام و ما فيه من التأويل في، لاينبغي ان يصفي اليه هذا في نفس بيانه، و يلحق به بياناهل بيته لحديث الثقلين المتواتر و غيره. در برخي از كتب اهل سنت نيز اهل ذكر را به ائمه تفصيل كردهاند. [26] .
انبياء و اولياي الهي براساس مقام والاي تقوي و يقين و به سبب الهامات و افاضات پروردگار، قادر به شهود و رؤيت عوالم عاليهغير مادي و درك حقايق و بواطن امور هستند، كه از ديد حس انسان خارج هستند. اينگونه است كه پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم: به سبب داشتن مقامات الهي (عصمت و علم غيب) آگاه به حقايق آياتتكوين و آيات تشريع قرآن كريم هستند. يعني هم دبواطن(و ملكوت آسمان زمين و هم دبواطن) قرآن مجيد را دركميكنند و آگاهي كامل و تمام به مراد اللَّه در قرآن دارند (علم تأويل). به همين دليل بود كه خداوند اشرف مخلوقات پيامبرش را به معراج ميبرد، براي مشاهده آيات الهي (سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ). [27] پس از آنكهمشاهدات و معاينات، توسط پيامبر انجام شد خداوند فرمود: (لَقَدْ رَأي مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْري). [28] . و با توجه به آن مقام تفسيري امام علي و به تبع آن مقام تفسيري ساير ائمه مشخص ميشود. كه پيامبر در مورد علي(ع)فرمودند: انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الالست بنبيً.
هدف از خاتميّت وقتي به بار خواهد نشست كه آخرين قانون وحياني به بلنداي زمان پايدار مانده و پاسخگوي نيازهاي بشرباشد، در همين راستا تحريف ناپذيري قرآن در طول تاريخ به اثبات رسيده ولي اين بدان معنا نيست كه قرآن براي پرورش،در به دست آوردن كمالات نياز به مكمل ندارد. زيرا همه احكام را نميشود از ظاهر قرآن به دست آورد. همانطور كه بعد ازپيامبر مشاهده شد كه كه چگونه وضو گرفتن كه پيامبر آن را در منظر همه انجام داده بود مورد تحريف واقع شد. پس هماندليلي كه بعثت انبياء را ممكن و الزامي ميسازد اصل وجود امام را تحقق ميبخشد. امامي كه با ملكه عصمت و علمخدادادي، در تبيين و تفسير و حفظ قرآن از آسيب پذيري قرآن جلوگيري كند.
در طول تاريخ و در اديان الهي قبلي مشاهده شد كه به علّت تفاسير نادرست اديان الهي قبلي مورد تحريف واقع شد. و آياميشود كه پيغمبر خاتم با وجود دانستن اين موضوع چارهاي در اين باره نينديشيده باشد. حتي با وجود چنين چارهانديشي بازهم مشاهده ميشود كه بعضي تفاسير غلط انجام شده و عدهاي بر اتكاي تفسير به رأي سبب گمراهي شدند.
مطمئناً اولين فردي كه اقدام به تفسير قرآن كرده، شخص رسول اكرم بوده، همانطور كه قرآن ميفرمايد: (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)، [29] و مبيّن مطلب است. و بعد از پيامبر جانشين ايشان از امام علي(ع) به گواهي و روايات و تاريخ عهده دار اين مسئوليت بودهاند. روايت صحيحالسندي گزارش ميكند كه پيامبر قرآن و مجملات آن را جز براي يك نفر تفسير نفرمودند و سپس منزلت آن فرد را نيز ياد آورشدند و آن كس همانان امام علي(ع) بودند كه ايشان نيز كرسي تفسير را به جانشينان پس از خويش منتقل ساخته و بدينسان طبقات مفسران در ميان معصومين پديدار گشت. [30] . در برخي روايات آمده لنافسّر قبل ان يفسر في الناس. [31] . در بين ائمه امام علي(ع) نقش ويژهاي در تفسير و تبيين قرآن داشتهاند و اين مطلب از گواهي موافق و مخالف فهميدهميشود. از جمله آنان ابن عباس، مفسّر بزرگ قرآن ميباشد كه تصريح ميكند: من هر چه آموختهام از علي ابن ابيطالباست. كه آراء تفسيري امام علي(ع) در تفسير و بيانات ابن عباس كاملاً منعكس است. و بعد از حضرت بقيه معصومين به ترتيب آمده و خدماتي مشابه حضرت ارائه دادهاند و تفسير روايي زيادي را عرضه كردهاند.
در مورد علم علي(ع) و آگاهي ايشان به تفسير قرآن همه اتفاق نظر دارند. امام بدر الدين زركشي ميگويد: سرآمد مفسران از صحابه علي ابن ابيطالب است و سپس ابن عباس كه حيات خود را وقف تفسير كرده بود. لذا، تفسير به جاي مانده از وي افزون از علي است گرچه ابن عباس علم تفسير را از علي(ع) آموخته. وي در اين باره ميفرمايند: ما اخذت من تفسير القرآن فعن علي بن ابي طالب آنچه از تفسير قرآن دريافت نمودهام ازعلي(ع) است. [32] . ابوطفيل ميگويد علي(ع) فرمود: بپرسيد از من! بپرسيد از من! بپرسيد از من در باره كتاب خداي تعالي به خدا سوگند، هيچآيهاي در قرآن نيست مگر اينكه من ميدانم در شب نازل شده، يا روز در دشت فرود آمده يا در كوه). [33] . در مورد اعلميت علي(ع) از عطاء بن ابي رياح ميپرسند: أكان في اصحاب محمد(ص) علم من علي(ع)؟ در پاسخ ميگويد: لاو اللَّه لا اعلمه. [34] . عبد اللَّه ابن مسعود ميگويد قرآن بر هفت حرف نازل شده كه هر حرف آن داراي ظاهر و باطني است و علي ابن ابيطالب ظاهرو باطن تمام آنها را ميداند. [35] . روزي ابن مسعود ميان پيروان خود گفت اگر كسي را نسبت به كتاب خدا از خود داناتر مييافتم بار سفر به سوي او ميبستم.در اين هنگام يكي از ميانه گفت، آيا با علي برخورد كردي؟ گفت آري: محضر او را درك كردم و از او درسهاي فراوان آموختم او بهترين و داناترين فرد پس از پيامبر بود. او را درياي يافتم كه چون سيل خروشان بود. [36] .
از موارد شاخص كارهاي تفسيري ائمه تربيت اساتيد اين فن و به خدمت گرفتن آنان براي تفسير قرآن، براي مردم ميباشد،كه به برخي از اين مفسران اشاره ميشود: عبد اللَّه بن عباس: پسر عمّ پيامبر كه اكثر محققان اسلامي ابن عباس را شاگرد امير المؤمنين و از خواص تلاميز او معرفي ميكند. [37] . و اين مطلب را خود او نيز بارها تصريح كرده. وي در طول تاريخ به القاب مختلفي شهرت يافته مانند: ترجمان القرآن، فارس القرآن، جهر الامة، بحر الامة و پيامبر بارهاايشان را مورد تشويق و دعاي خير خويش قرار دادهاند از جمله دعا كردند اللهم علّمه الحكمه. [38] . امام علي(ع) تفسير ابن عباس را ستود و مردم را به فراگرفتن تفسير از ابن عباس تشويق كردهاند. از جمله فرمودند: ابنعباس كانّما ينظر الي الغيب من سترٍ رقيق. [39] . عبد اللَّه ابن مسعود: وي يكي از بزرگترين اشخاص از صحابه به شمار ميآيند و به علو مقام شامخ اهلبيت: و امير المؤمنان اذعان دارند و در زمانحيات پيامبر(ص) نزد آن حضرت براي كسب فيض زانوي شاگردي بر زمين گذاشته. شيخ صدوق در كتاب امالي از ابن مسعود نقل ميكند كه گفت: تفسير 70 سوره از قرآن را كه از دهان پيامبر شنيده بودم، نزدخود حضرت قرائت كردم و بقيه را نزد بهترين اين است و داناترين ايشان بعد از پيامبر اكرم(ص) يعني علي ابن ابيطالب فراگرفتم. [40] . ابوحمزه ثمالي: ثابت بن دينار ابوحمزه ثمالي از دي كوفي از بزرگان اهل حديث و مقربان درگاه اهلبيت: بودند. فضل ابن شاذان روايت ميكندكه امام علي بن موسي الرضا در مورد او فرمود: ابو حمزه ثمالي لقمان و يا (سلمان) زمان خود بود. وي محضر پر بركت سه اماممعصوم، علي ابن الحسين(ع) محمد بن علي(ع) و جعفر بن محمد(ع) را تماماً و برههاي از دوران امام موسي بن جعفر(ع) را درك كرده و مورد عنايت آنان بود. جابر جحفي: ابو عبد اللَّه كوفي و عرب اصيل است ولي كتاب دارد تحت عنوان تفسير القرآن شيخ طوسي او را از اصحاب امام باقر و امامصادق: شمرده، همچنين سيد حسين صدر گفته است: جابر ابن يزيد جعفر از پيشوايان حديث و تفسير است و آنها را ازامام باقر(ع) آموخته. [41] . سعيد بن مسيب: ابن مديني ميگويد: در ميان تابعان كسي به گستره علمي سعيد نميشناسم نخستين برجستگي او اين است كه دست پرورده امير المؤمنين علي(ع) است، امام علي(ع) او را بنا به وصيت جدش (حزن) در دامان خويش پروراند.
همزمان با تفسير گويي صحابه پيامبر، جعل احاديث، تحريف معنوي آيات و انحراف انكار از حقايق قرآن كريم توسط افراديموجود دنيا طلب آغاز شد كه در مدح حكومت و منصب داران و به ذم اهلبيت و به تأويل باطل و تفسير به رأي در آيات قرآنپرداختند. روايات در ذم تفسير به رأي به طور متواتر از شيعه و سني نقل شده كه برخي از آنان عبارتند از: 1 - عن ابي عبد اللَّه(ع) قال: من فسر القرآن برأيه فاصاب، لم يؤجر و ان اخطأ كان اثمه عليه. [42] . 2 - امام صادق ميفرمايند: من فسر القرآن برأيه آيةً من كتاب اللَّه فقد كفر. [43] . 3 - عن النبي من قال في القرآن تعبير علم فليتبوء مقعده من النا. [44] . 4 - مرحوم كليني از امام باقر(ع) روايت ميكند كه آن حضرت به قتاده، مفسر معروف فرمود: و يحك يا قتاده! [45] ان كنتانما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و اهلكت و ان كنت قد فسرت من الرجال فقد هلكت و اهلكت. واي بر تو اي قتاده اگر از جانب خود قرآن را تفسير كني (بدون اينكه از پيشوايان بگيري) هم خودت هلاك شدهاي و همديگران را هلاك كردهاي همچنين است اگر تفسير قرآن را از انديشههاي ديگران بگيري. 5 - عن امير المؤمنين علي(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): قال اللَّه عزوجل جلاله ما آمن بي مَن فسر برأيه كلامي، [46] خداوندميفرمايد: كسي كه قرآن مرا به رأي خود تفسير كند ايمان به من نياورده.
در روايات تفسير به رأي نكات بسيار زيادي است كه نشان از اهميّت اين موضوع در نزد ائمه است. 1 - روايات با صراحت تفسير به رأي را مورد نكوهش قرار داده و مجازات براي آن تعيين نمودهاند. 2 - منظور از رأي خود شخص است نه اينكه رأي و نظري كه برگرفته از ادله و منابع صحيح است. 3 - در تفسير به رأي، تفاوتي ندارد و مفسّر يك آيه را تفسير كند، بخشي از قرآن چرا كه: امام صادق(ع) فرمود: آية من كتاباللَّه. 4 - برخي از روايات تفسير به رأي را هر چند درست هم باشد مورد نكوهش قرار ميدهد. مانند روايت نبوي مهن فسرالقرآن برأيه فاصاب الحق فقد اخطأ. 5 - از مواردي كه حكم صادر كردن از قرآن موجب هلاكت انسان است، اينست كه بدون آشنايي با ناسخ و منسوخ در بارهقرآن نظر دهد. چنان كه از سخن امام علي(ع) استفاده ميشود كه به آن قاضي فرمود: چون ناسخ و منسوخ را نميشناسيخود و ديگران را هلاك كردهاي.
ائمه معصومين تعاليم و آموزههاي خود را بر پايه و شاخص قرآن سنجيدهاند و صدها گفتگو و جدال با موافقان و مخالفان بهترين گواه اين مطلب است. اگر ائمه مرجع بودن خود را براي مردم گوشزد ميكردهاند بدان دليل است كه خود مرجعشان راقرآن قرار داده بودند. اينگونه اصالت بخشيدن به قرآن و مرجع قرار دادن در تمام شئون زندگي (افكار و رفتار) ميتوان ديد. همانطور كه درعبارت، خدا را ميپرستيدند، تعاليم خود را نيز خدايي كرده و رنگ و بوي قرآني دادهاند. اي مردم هر آنچه از جانب من به شما رسيد و مطابق قرآن بود آن سخن را من گفتهام، در روايتي مردم كليني به سند صحيحاز هشام بن حكم: هر آنچه از من به شما رسيد كه مخالف كتاب خدا بود، من آن را نگفتهام. روزي امام رضا(ع) در باره دو حديث مختلف در يك مسأله كه اصحاب پيرامون آن اختلاف كرده بودن: هرگاه دو خبر مختلفبه شما رسيد آن دو را بر كتاب خدا عرضه كنيد. آنگاه طبق آنچه به صورت حلال و مرام از كتاب خدا موجود است، آن حديثيرا كه مطابق كتاب است پيروي كنيد.
از شواهد كه به اين مطلب گواهي ميدهد: 1 - مفاهيمي از قبيل اهل الذكر الراسخون في العلم، الذين اوتو العلم، عنده علم الكتاب و را به عنوان كاملترينمصداق برخود منطبق ساخته يا آنها را در خود منحصر ساختهاند. 2 - قرآن كه با دو جنبه تأويل و تنزيل بر پيامبر نازل گشته هر دو علم آن بعد از رسول اللَّه به اوصياي او انتقال يافته. 3 - آنان آگاهان از ظاهر، باطن، تأويل، محكم و متشابه و جزئيات ديگري از قبيل شأن نزولها، عنصري بودن و يا سفري بودنآيات ميباشند. شهرستاني: متكلم اهل سنت: ما القرآن هديً للناس عامه و هديً و رحمه لقوم يؤمنون خاصه و هدي و ذكر للنبي و لقومهاحض من الاول و الشاني و انه لذكر لك و لقومك، و لقد كانت الصحابه متفقين علي ان علم القرآن مخصوص باهل بيت. اذا كانوايسألون علي بن ابيطالب حل خصصتهم اهل البيت دوننا بشيء سوي القرآن و كان يقول: لا و الذي فلق الجته و برأ و السنةالايماني تراب سيفي - هذا فا استثناء القرآن با التخصيص دليل دعاي اجماعهم بأن القرآن و علمه و تنزيله و تأويله مخصوصبهم. 4 - دانش اهلبيت نسبت به قرآن در تمام زمانها قابل انطباق و كاربردي است. 5 - در علم اهلبيت هرگز اختلاف نميباشد، چون آنان از راسخان در علماند.
اهل بيت: داراي مباني روشن و مستدل در تفسير قرآن ميباشند كه همگي بر آمده از نصوص و ظواهر قرآن است. كه عمدهاين مباني عبارتند: [47] .
در قرآن با صراحت آمده: (فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ)، [48] قرآن را به زبان تو آسان ساختيم، شايد آنان متذكرشوند، (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ) - (عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ) - (بِلِسانٍ عَرَبِيِّ مُبينٍ). [49] . با اين مبنا به دو نكته ميرسيم: 1 - قابل فهم بودن قرآن، 2 - حجيت ظواهر قرآن.
التزام به اين مبنا تفاوت مدلولهاي قرآن را با كلام بشري انكار ميسازد چرا كه آيات قرآن هيچگاه يكديگر را تكذيبنميكنند. قال امير المؤمنين علي(ع): ان الكتاب يصدق بعضه بعضاً، واضح لاختلاف فيه، قال سبحانه ولو كان من عند غير اللَّه لوجدوافيه اختلافاً كثيراً. [50] .
در بسياري از موارد آيات قرآن به صورت كلّي آمده و تفصيل آن در قرآن نيامده است. امام باقر(ع) ميفرمايند: خداوند فرمان خواندن نماز را بر پيامبر نازل كرد ولي در مورد سه ركعت يا چهار ركعت بودن آن سخنيبه ميان نياورد و پيامبر آن را تفسير كرد. [51] .
خداوند مردم را به دو رسول هدايت كرده رسول ظاهري (پيامبران) و رسول باطي (عقل). و چه بسا كه برخي از آيات تنها بهاستناد قواعد عقلي و استلزامات عقلي قابل تفسير باشند و عدم توجه به قواعد و استلزامات قطعي عقلي انحراف از تفسيررا موجب ميشود. [52] .
رريايي پيشينه تفسير قرآن به قرآن از رهگذر تاريخشناسي تفاسير كهن و نمونهشناسي تفاسير معصومان:، اين حقيقت راانكار ميسازد كه اين روش تفسيري ريشه در آغازين روزهاي نزول وحي و پيدايش تفسير دارد. اساساً سنگ بنيادين آن به دست مبارك شخص رسول اكرم و سپس امامان معصوم استوار گرديده است. و اين روش از سويپيامبر(ص) و اهل بيت گرايش مورد تأكيد و تكريم قرار گرفته است. [53] . علامه طباطبايي(ره) مينويسد: و كانت طريقتهم في التعليم و التفسير هذه الطريقه (تفسير قرآن به قرآن) بعينها عليوصل الينا اخسارهم في التفسير. [54] . نمونه از تفسيرهاي قرآن به قرآن: از امير المؤمنين روايت شده كه در تفسير واژه الظالمين در آيه لاينال عهد الظالمين. [55] فرمودند كه اي المشركين ودليل تفسير ظالمين را به مشركين را به كمك آيه ديگري از قرآن چنين فرمودند: لانه سمّي الشرك ظلماً يقوله و انالشرك لظلمٌ عظيم. [56] . البته در اين نوع تفسير ائمه گاهي آيهاي را با آيه ديگر، يا اينكه صدر و ذيل باهم تفسير ميكند و با تفسير آيه به تفسير ويژهآيه ديگر كه در احاديث اين انواع به چشم ميخورند.
در روايات اهل البيت مشاهده ميشود كه ائمه گاهي با استناد به معناي دقيق واژهها و نيز ارتباط بين اجزاء كلام نكتهاي بديعبه عنوان تفسير آيات بيان كردهاند. زراره ميگويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: ممكن است بفرماييد از كجا دانستيد كه تنها بر قسمتي از سر و قسمتي از پاسخلازم است؟ آن حضرت پس از تبسمي فرمود: اي زراره! اين حكم را پيامبر(ص) اينگونه فرمود و خداوند نيز در قرآن چنيننازل كرده، زيرا خداي متعال ميفرمايد: فاغسلوا وجوهكم. [57] . پس ما دانستيم سزاوار است تمام صورت شسته شود. و سپس فرمود: و ايديكم الي المرافق. آنگاه حكم را چنين بيان كرد و امسحوا برؤ و سكم پس ما از مدلول حرف ب از برؤوسكم فهميديم كه مسح تنها بربخشي از سر واجب است. آنگاه همانطور كه ايديكم را به وجوهكم وصل كرد و ارجلكم را به رؤوسكم عطف نمود وفرمود و ارجلكم الي الكعبين پس ما فهميديم كه بايد بخشي از دو پا را مسح كرد. [58] .
از روشهاي تفسيري اهلبيت: تفسير قرآن به سنت و روايات است، اگر چه سخنان همه آنان حجت، و مصداق سنت است، اما آنان در تفسير خود به سنت پيامبر(ص) و امامان قبلي (آباء و اجداد) خود استدلال ميكردند كه ميتوان به موارد زيراشاره كرد: 1 - استدلال به فعل پيامبر 2 - استناد به قبول پيامبر 3 - استناد به قول علي 4 - استناد به قول امام صادق و امامان ديگر، براي مثال: اينكه در مجلسي كه علي بن موسي الرضا حضور داشت در مود ثملتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم سؤال شد عدهاي گفتند كه منظور آب سرد است امام رضا ميگويند: همين مسأله نزد جدم امامصادق (ع) مطرح شد امّا آن حضرت خشمگين شد. و ميفرمود: نعيم محبت نسبت به ما اهل بيت پيامبر است. [59] . امام رضا(ع) براي روشن شدن معناي نعيم استناد به قول امام صادق نمود و امام صادق نيز به گفتار امامان پيشين تا به قولامام حسين(ع) رسيد كه از قول رسول خدا، نعيم را به ولايت هميشگي ائمه تفسير نمود.
امامان معصوم: گاهي در تفسير آيات قرآن به ويژه آياتي كه مربوط به عقايد و اثبات توحيد و يگانگي خداوند است. از براهينو قواعد عقلي استفاده كرده. معناي آيه را روشن و شك و ابهام را از آيه ميزدودند. اين روش ممكن است داراي اقساميباشد كه به دو قسم مهم آن در اينجا اشاره ميشود. 1 - تصريح به قوانين: در تفسير كلا إنّهم عن ربهم يومئذٍ لمحجوبون، امام رضا(ع) ميفرمايد: ان اللَّه لايوصف بمكانٍ يحل فيه فيجب عنه فيه عباده و لكنّه عزّوجلّ يعني انّهم عن ثواب ربهم محجوبون. [60] . اينكه خداوند ميفرمايد: كفار از پروردگارشان پوشيده شدهاند. منظور پوشش مكاني نيست كه خداوند در مكاني است وپردهاي بين او و كفار خواهد بود، زيرا خداوند مكان ندارد بلكه منظور اين است كه آنها از ثواب پروردگارشان محرومند. 2 - بيان مستلزمات عقلي: منظور از اين قسم اين است كه ائمه به نكتهاي از آيه اشاره كردهاند كه لازمه حكم، و عقلي است. عن جعفر بن محمد(ع) قال: و لايأخذ اللَّه عزوجل، البريء بالسقيم و لايعذب اللَّه عزوجل الاطفال بذنوب الآباء، ما فأنه قال فيمحكم كتابه و لاتزروا وازره و زر اخري. [61] . امام صادق(ع) براي روشن كردن آيه (164 / انعام) كه ميفرمايد: كسي بار گناه كس ديگر را به دوش نميكشد، فرمود: خداوندعزوجل انسان سالم را به جاي مريض مجازات نميكند، همچنين اطفال را با كشتن پدر انسان عذاب نميكند. (ظلم و ستمقبيح است).
در اينگونه تفسيرها اشاراتي به مباحث علمي دارد. امير المؤمنين در تفسير فلا اقسم برب المشارق و المغارب، [62] ميفرمايد: لها ثلاث مائة و ستون مشرقاً و ثلاث مائه وستون مغرباً فيومها الذي تشرق فيه، لاتعود فيه الّا من قابلٍ و يومها الذي تعرب فيه، لاتعود فيه الا فيه الا من قابل. [63] . در اين حديث كه مشارق و مغارب به صورت جمع آمده چنين توجيه ميشود: براي مشرق 360 و براي مغرب 360 است كهاشاره شده به كرويت زمين.
استفاده از تاريخ نيز فراگير بوده و از گذشت پيشينيان براي توضيح و تبيين قرآن بهره ميگرفتند. به طور مثال قرآن، فرعونرا ذي الاوتاد ناميده است و فرعون ذي الاوتاد [64] اما اينكه علت نامگذاري چيست؟ امام صادق در پاسخ ابان بن تغلب به اين پرسش چنين گفتند: لانّه كان اذا عذّب رجلاً بسطه علي الارض علي وجهه و مدّ يديه و جليه فأوتادها باربعة اوتاد فيالارض و ربما بسطه علي خشبٍ فسبط فوتد رجليه و يديه باربعة اوتاد، ثم تركه علي حاله حتي يهوت فسمّاه اللَّه عزوجلفرعون ذي الاوتاد. [65] . امام فرمودهاند: چون آنها بدنهاي بزرگان، يا مخالفان خود را چهار ميخ ميكردند؛ بر چوبي ميخواباندند و دو دست و دو پايآنها را ميخ كرده و او را بدين حال رها ميكردند تا بميرند.
عن علي(ع) في قوله تعالي: الذين يظنون انّهم ملاقوا ربهم، [66] يقول: يوقنون انهم مبعوثون و الظّنّ منهم يقين. [67] امامتفسير كردند چرا كه ظن در لغت هم به معني شك و هم به معني علم آمده، [68] في روايه ابي الجارود عن ابي جعفر في قوله و ظن داود اي و علم داود. [69] .
استفاده از يك الگوي خارجي براي درك بهتر مفهوم آيه. يهودي به امام علي(ع) ميرسد و ميگويد: اين وجه ربك؟ (اشاره به و يبقي وجه ربك ذو الجلال و تقال علي بن ابي طالب: يا بن عباس: ايتيني بناءٍ و حطب فاضرمها ثم قال: يا يهودي! أين يكون وجه هذه النار؟ فقال: لااقف لها علي وجه، قال(ع) ربّيعزوجل علي هذه المثل و للّه المشرق و المغرب فانّما تولو فثمّ وجه اللَّه. حضرت نشان دادند بعضي از محسوسات وجه دارند ولي نميتوان آن را مشخص كرد. بعد فرمود: مشرق و مغرب همه از آنخداست و به هر طرف رد كنيد خدا آنجاست.
[1] احزاب: 3.
[2] مقدمة في التفسير و المفسرون، ج 4 / 1.
[3] مصباح المنير، ده فسر / 472.
[4] زبيدي، محمد رضا، تاج العروس، ماده فسر، ج 349:7.
[5] التفسير و المفسرون، محمد هادي معرفت، ج 14:1.
[6] الميزان، ج 1، المقدمه / 4.
[7] البرهان في علوم القرآن، ج 13:1.
[8] فرقان: 6.
[9] روح الجنان، ج 9:1. [
[10] بحار الانوار، ج 19:92.
[11] منتخب الاثر : 48.
[12] صحيح بخاري، 264:6.
[13] ينابيع المودة، 59/245/3.
[14] صحيح بخاري، ج 81:9.
[15] فرائد السمطين، 257:2.
[16] امالي شيخ صدوق / 283.
[17] احزاب: 33.
[18] واقعه: 79.
[19] فاطر: 32.
[20] لقمان: 13.
[21] روشها و گرايشهاي تفسير علوي مهفر، 119.
[22] الميزان، ج 147:17.
[23] كنز العمال، ج 216:6.
[24] كنزل العمال، ج 149:6.
[25] برداشت از الميزان، 261:12.
[26] احقاق الحق، 482:3.
[27] اسراء: 1.
[28] نجم: 18.
[29] نحل: 44.
[30] اصول كافي، ج 1، ص 286.
[31] بحار 104،89.
[32] تفسير و المفسرون ذهبي، ج 1، ص 89.
[33] الاتقان عربي، ج 2، ص 187.
[34] تفسير و المفسرون ذهبي، ج 1، ص 89.
[35] اسد الغابة، ج 4، ص 22.
[36] سعد السعود، ص 285.
[37] سفينة البحار، محدث قمي، ج 2، ص 152.
[38] التفسير و المفسرون، ج 1، ص 67.
[39] الاتقان سيوطي، ج 2، ص 319.
[40] امالي، ج 2، ص 209.
[41] تأسيس الشيعه للعلوم الاسلام، سيد حسن صدر، ص 326.
[42] تفسير عياشي، ج 17:1.
[43] در دو روايت ديگر.
[44] التفسير و المفسرون، معرفت، ج 60:1.
[45] تفسير طبري، ج 27:1.
[46] تفسير و المفسرون، معرفت، ج 60:1.
[47] مباني و روشهاي تفسيري، ص 292.
[48] دخان، 58.
[49] شعراء، 197 - 195.
[50] نهج البلاغه، خطبه 18.
[51] بحار، ج 35، ص 311.
[52] مباني و روشهاي تفسيري، ص 296.
[53] الميزان، ج 1، ص 12.
[54] الميزان، ج 1، ص 12.
[55] بقره، 124.
[56] لقمان: 13.
[57] مائده: 6.
[58] كافي، ج 3، ص 29.
[59] برداشت نور الثقلين، حويزي، ج 664:5.
[60] معاني الاخبار، شيخ صدوق / 3.
[61] نور الثقلين، ج 786:1.
[62] معارج: 40.
[63] معاني الاخبار، صدوق، ص 221.
[64] فجر: 10.
[65] نور الثقلين، ج 571:5.
[66] بقره: 46.
[67] تفسير عياشي، ج 46:1.
[68] تحقيق في كلمات القرآن، مصطفوي، ج 179:7.
[69] تفسير قمي، ج 208:2.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».