امام سجاد جمال نیایشگران

مشخصات کتاب

سرشناسه : آقائی، احمد، 1336 -

عنوان و نام پدیدآور : امام سجاد ((علیه السلام)) جمال نیایشگران تحقیق از گروه تاریخ اسلام [بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ؛ نگارش احمد ترابی

مشخصات نشر : مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی 1373.

مشخصات ظاهری : ص 325

شابک : 11000ریال 964-444-318-7:

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : علی بن حسین ((علیه السلام))، امام چهارم 38 - 94ق.

شناسه افزوده : بنیاد پژوهشهای اسلامی گروه تاریخ اسلام

شناسه افزوده : بنیاد پژوهش های اسلامی

رده بندی کنگره : BP43/آ7الف8 1373

رده بندی دیویی : 297/954

شماره کتابشناسی ملی : م 74-284

ص: 1

امام سجاد علیه السلام

جمال نیایشگران

با تجدید نظر و اضافات

تحقیق از گروه تاریخ اسلام

نگارش: احمد ترابی

ص: 2

فهرست مطالب

تصویر

ص: 3

تصویر

ص: 4

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

پیشگفتار

تقدیم به امام نیایشگران، اسوه صبر و پایداری، که در بحرانی ترین شرایط سیاسی حاکم بر جهان اسلام، پیام معرفت و اخلاق و ایمان را با امواج لطیف نیایش درآمیخت و جان های خسته از ظلم امویان را به تابش دوباره خورشید حقّ و عدالت نوید داد.

پس از حمد و ثنای خداوند منان و درود بر روان پاک و مقدس پیامبر گرامی اسلام و خاندان معصوم و بزرگوارش، این بنده امیدوارم به غفران الهی، سید هاشم رسولی محلاتی، از سال 50 به بعد به کسالت شدید کلیوی مبتلا شدم و پس از بستری شدن در بیمارستان و انجام عمل جراحی با خود عهد کردم چنانچه خدای بزرگ بر من منت نهاده سلامت کامل عنایت فرماید با توجه به مطالعه و سابقه و تجربه کاری که داشتم به کار تدوین زندگانی پر افتخار سراسر آموزنده ائمه معصومین علیهم السلام دست زنم. باشد تا از این رهگذر شمه ای از نعمتهای بزرگ الهی را سپاسگزارم کرده و خدمتی هر چند ناچیز به آستان مقدس موالیان خویش نموده و ذخیره ای اندک برای روز بازپسین تهیه کرده باشم...

بحمدالله، توفیق الهی نیز یاری کرد و زندگی رسول خدا (ص) و دخت گرامیش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ را در سالهای 50 تا 75 تدوین کرده به چاپ رساندم، ولی با پیروزی انقلاب اسلامی و مشاغلی که در این راه برایم پدید آمد ادامه کار دچار رکود و وقفه شد. با این حال، خدای منان توفیق خود را از این بی مقدار سلب نفرمود و با همه مشاغلی که داشتم به تدوین زندگانی سه معصوم بزرگوار دیگر - حضرت امیر المومنان - علیه السلام - و امام حسن - علیه السلام - موفق شدم و این آثار نیز به چاپ رسید.

در این خلال دوست پر تلاش و ارجمند و دانشمندان گرانمایه، حضرت حجة السلام و المسلمین آقای الهی، که خدمت به فرهنگ اسلامی و شیعه در وجود ایشان از مرز وظیفه گذشته به سرحد عشق رسیده است در سفرشان به قم به مناسبت برگزاری سمینار

ص: 9

دارالقرآن، با این حقیر دیداری داشتند و از روی کرامت نفس و عنایت خاص خویش خدمت در گروه تاریخ اسلام بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی را به بنده بی بضاعت پیشنهاد فرمودند. پس از آن در سفری به مشهد به آستان قدس رضوی مشرف شدم و از نزدیک با اعضای محترم گروه تاریخ اسلام آشنایی پیدا کردم، آن عزیزان را اعوان و انصار خوبی برای همکاری در این زمینه یافتم، و به پذیرفتن دعوت جناب آقای الهی سلمه الله تعالی تشویق و دلگرم شدم. گروه تاریخ به پیشنهاد اینجانب، دست به کار تهیه مقدمات تدوین زندگانی بقیه ائمه معصومین علیهم السلام گردید.

در میان توفیقه بودند که پس از تهیه مقدمات تدوین زندگانی بقیه ائمه معصومین علیهم السلام آقای خداپرست دام توفیقه بودند که پس از تهیه و تنظیم فیشهای مورد نیز به تدوین و تاءلیف آنهاست با سبک و شیوه ای که مد نظر بود مشغول شدند و در این راه زحمات فراوانی کشیدند - شکر الله سعیه المشکور.

متاسفانه به خاطر گرفتاریهای ایشان و نوساناتی که در پیدا شد مجددا ادامه کار دچار وقفه شد تا این که خدای سبحان نعمت غیر مترقبه دیگری را به یاری ما فرستاد و نویسنده توانا و ارجمند، حجة السلام جناب آقای ترابی انجام این مهم به عهده گرفتند، و الحق با قلم شیوا و توانمند خویش بخوبی و بیش از حد انتظار از عهده کار بر آمدند، کتابی را که در دست و پیش رو دارید تالیفات کرده و همه ما را مرهون زحمات خویش قرار دادند. خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید، و توفیق بهروری و استفاده از آن را به همه ما عنایت فرماید، و همچنان ما را تا پایان کار موفق و مشمول عنایات خاصه خویش قرار دهد.

سید هاشم رسولی محلاتی

31 اردیبهشت ماه 73 شمسی

مطابق با عید قربان 1414 قمری

ص: 10

مقدمه چاپ اول

امام سجاد، حضرت علی بن الحسین ((علیه السلام))، چهارمین پیشوای شیعه و ششمین آفتاب عصمت است که در بحرانی ترین شرایط تاریخ اسلام عهده دار امر امامت گردید و قافله اهل ولایت را از ظلمات دوران حکومت بنی امیه به سلامت عبور داد سلامت عبور داد و شیعه را از اضمحلال و نابودی مصون داشت.

در روزگاری که همه صداها خاموش شده بود و امویان دارهایی را که ریخته بودند نمی شستند تا درس عبرتی باشد برای همه آنان که هنوز نفسی در سینه دارند و زمزمه ای زیر لب!

آری، امام سجاد ((علیه السلام)) در چنین روزگاری قافله سالار راهیان نور شد. وقتی نگذاشته که در روشنایی روز ندای، حقیقت را بر فراز منبر جدش رسول الله باز گوید، در دلهای شب با دعا و نیایش، عالی ترین رموز دینداری و حق جویی را به یارانش ابلاغ کرد. و با راز و نیازهای شبانه اش، صحیفه ای از معارف و رهنمودها و عبرتها و درسها تدارک اجازه نداد او در میان یارانش و در جمع پیروانش حضوری بایسته و علنی داشته باشد، آن حضرت با خلوت خویش جمع امویان را متشتت ساخت و آرامش آنان را برهم زد!

او براستی محراب نیایش را به میدان رویارویی با سیاستها و تبلیغات و تعالیم امویان مبدل ساخت محراب و از دعا که نرمترین شیوه گفتاری است حربه ای برنده علیه دشمنان دین و منکران ولایت پدید آورد.

او در مجلس یزید - ظالمانه ترین و بی رحم ترین دادگاه تاریخ - با چنان شهامت و شجاعتی از حریم شهیدان کربلا، دفاع کرد که طنین سخنانش برای همیشه در گوش زمان باقی ماند.

امام سجاد، در آن مجلس ونیز در بقیه عمر خویش به اثبات رسانید که در علم، حلم بخشش، فصاحت، شجاعت و محبوبیت اجتماعی چونان اجداد طاهرینش، سرآمد خلق است.

از آن پس هر گاه صدایش نیایش بلند می شد، همه دردها و رنجهایی که از سوی غاصبان خلافت و

ص: 11

دشمنان ولایت بر خاندان عصمت رفته بود، دوباره مجسم می گردید در نوای گرم دعا هایش پیام توحیدی رسول خدا (ص) و صلایت امیر المومنین و رنجهای حسن بن علی ((علیه السلام)) و مظلومیتهای حسین ((علیه السلام))، سالار شهیدان کربلا، موج می زد در عصر حقوق پایمال شده انسانیت و شرافت و دیانت، رساله حقوق آن گرامی، مایه پند و درس آموزی همه آنان شد که تا همیشه تاریخ در اندیشه تدوین حقوق انسانند.

و اکنون، در ساحت این محراب بلند به نیاز عرفان و شناخت ابعاد وجودی آن زینت بخش تقوا پیشه گان می نشینیم، بدان امید که مائده امدادهای حق، در این مسیر یاری و توانمان بخشید.

در این مقدمه لازم به یاد است که تحقیق بخش مهمی از منابع این کتاب توسط گروه تاریخ بنیاد پژوهشها حجة السلام آقای محمد خداپرست جزوه ای را تدوین کرده اند که پس از ویرایش علمی و ادبی و حذف و اضافاتی چند به شکل حاضر در منظر شما قرار گرفته است.

ضمن تشکر و تقدیر از دانشمند گرانمایه جناب حجة السلام آقای سید هاشم رسول محلاتی که طراح اصلی کار تدوین زندگی معصومین - علیه السلام - در این بنیاد بوده اند و بر روند کار نظارت و راهنمایی داشته اند، از درگاه خداوند توفیق و سعادت برای همه پژوهندگان معارف دینی و تلاش کنندگان در راستای نشر معارف اهل بیت و تعالی فرهنگی جامعه اسلامی را آرزومندیم.

احمد ترابی

ص: 12

مقدمه چاپ دوم

خدای را سپاسگزاریم که توفیق تدوین و نشر بخش هایی از زندگی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را به ما عنایت کرد و این آثار مورد استقبال اهل نظر گرفت.

از آن جا که اثر در شرف چاپ مجدد بود گروه تاریخ اسلام بنیاد پژوهش های بر آن شد تا با نگاهی گذرا برخی را منابع را بر آن بیفزاید و در صورتی که تطبیق برخی مطالب با منابع موجود مشکل بنماید آن را با منابع شناخته شده تر جایگزین سازد و به لطف الهی این کار انجام گرفت.

لازم به یاد است که مطالب این کتاب بر اساس مطالعاتی تدوین شده است که در بیش از ده سال پیش در گروه تاریخ صورت گرفته بود. البته می شد در این مطالعه تدوین از منابع بیش تری استفاده کرد و از کتاب های تاریخی متقدم تری بهره گرفت که البته این مورد در دستور کار گروه تاریخ بنیاد قرار دارد. ان شاءلله در آینده شاهد کتاب هایی جامع تر و غنی تر در زمینه معرفی معارف و زندگی اهل بیت علیهم السلام خواهیم بود. در این مجال از تمام اعضای گروه تاریخ اسلام به ویژه جناب آقای عباسعلی صدیقی نسب و آقای محمد علی قائمی به خاطر بازنگری در منابع و ویرایش برخی قسمت های کتاب تقدیر می نمایم.

احمد ترابی

ص: 13

ص: 14

فصل اول: اجمالی از ولادت تا شهادت

ولادت علی بن الحسین علیه السلام

مشهورترین نقل، در تاریخ ولادت امام سجاد، زین العابدین (علیه السلام) این است که آن حضرت در روز پنجشنبه، پنجم شعبان المعظم سال 38 هجری قمری دیده به جهان گشوده است.

در سال تولد آن گرامی جز سال 38 معروفترین و صحیح ترین نظر شناخته می شود، (1) برخی از مورخان و محدثان به سال 37 (2) و 36 (3) و حتی 35 (4) اشاره کرده اند.

در روز و ماه ولادت آن امام دو قول وجود دارد:

بیشتر مورخان چنان که یادآور شدیم پنجشنبه، پنجم شعبان را ترجیح داده اند. (5) و

ص: 15


1- 1.- منابعی که این نقل را پذیرفته اند، عبارتند از: دلائل الامامه 80؛ اصول کافی 2/368؛ ارشاد 2/139 اعلام الوردی 151؛ مناقب 2/310؛ کشف النغمه 2/260؛فصول المهمه 201؛ تذکر الخواص 291؛ وفیات الاعیان 2/260؛ نور الابصار 139.
2- 2.- اعلام الوری 251: تذکر الخواص 29: اعیان الشیعه 2/629.
3- 3.- سال 36 مقارن با جنگ جمل می باشد مصباح المجتهد 733؛ مصباح کفعمی 29.
4- 4.- فیض کاشانی ره تاریخ وفات مادر امام سجاد را سال 35 هجری قمری دانسته است، اگر این نقل پذیرفته شود، لازمه آن این است که امام سجاد یادر همین سال و یا درسالهای قبل متولد شده باشد.
5- 5.- کشف الغمه 2/260؛ فصول المهمة 201؛ سعاف الراغبین 216؛ نورالابصار الشیعة 1/629

برخی دیگر جمعه یا یکشنبه نیمه ماه جمادی الاولی را برگزیده اند.

مکان ولادت

همه منابع حدیثی و روایی، به اتفاق، زادگاه امام سجاد را مدینه دانسته اند. (1)

برخی نویسندگان مانند ابن جریر طبری امامی در کتاب دلائل الامامه، حتی به خانه ای که امام سجاد در آن متولد شده اشاره کرده اند و گفته اند که آن حضرت در خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قدم به جهان نهاده است. (2)

آنچه برای محققان منشا تردید شده، این است که اگر سالهای 38 یا 37 و یا 36 را سالهای ولادت آن گرامی بدانیم این سالها مقارن بوده است با جنگ جمل و حضور علی (علیه السلام) و خاندان وی در عراق، بنابراین حسین بن علی و همسر وی نمی توانسته اند چنین سالهایی را در مدینه باشند. (3)

ولی این اشکال بآسانی قابل پاسخگویی است، چه این که سالهای یاد شده، سالهای بحرانی و پرکشمکش بوده و حضور علی (علیه السلام) و فرزندان او برای مقابله با اصحاب جمل صورت گرفته است و بعید نمی نماید که در چنین شرایطی، حسین بن علی (علیه السلام) همسرش را در مدینه گذاشته باشد تا در میان خویشاوندان و با آرامش کامل، فرزند خود - علی بن الحسین - را به دنیا آورد.

کنیه و القاب

برای امام زین العابدین (علیه السلام)، این کنیه ها یاد شده است:

ابوالحسن (4)، ابومحمد (5)، ابوبکر (6)، ابوالحسین (7)، ابوعبدالله (8) و ابوالقاسم (9).

مشهورترین کنیه آن حضرت نخست

ص: 16


1- 6.- ارشاد 2/138: مناقب 3/310؛ اعلام الوری 251؛ کشف الغمه 2/201؛ فصول المهمه 187؛ اسعاف الراغبین 216؛ نور الابصر 139؛ اعیان الشیعه 1/629.
2- 7.- دلائل الامامه 80.
3- 8.- برخی از نویسندگان معاصر براساس همین شبهه اعتقاد یافته اند که سال ولادت امام سجاد در 36 هجری قمری بوده است زیرا چنین سالی خاندان علی (علیه السلام) در مدینه حضور داشته اند. ولی این نظریه، مخالف رای مشهور می باشد. رک: زندگانی علی بن الحسین (علیه السلام) سید جعفر شهیدی 17.
4- 9.- دلائل الامامه 80؛ اعلام الوری 251؛ تاج الموالید؛ کشف الغمه 2/297.
5- 10.- طبقات ابن سعد 5/157؛ النجوم الزاهره 1/229؛ بحار الانوار 45/329.
6- 11.- دلائل الامامه 80؛ موالید الائمه 4؛ نور الابصار 139؛ اعیان الشیعه 1/679.
7- 12.- طبقات ابن سعد 5/157؛ تاریخ الائمه (مجموعه نفیسه) 28.
8- 13.- حبیب السیر 2/62.
9- 14.- سیر اعلام النبلاء 4/386.

ابوالحسن و سپس ابو محمد است.

و اما القاب آن گرامی چنین است:

زین العابدین، (1) سید العابدین، (2) سجاد، (3) ذوالثفنات، (4) قدوه الزاهدین، (5) سید المتقین، (6) امام المومنین، (7) زین الصالحین، (8) منار القانتین، (9) الزکی، (10) الامین، (11) و سید المجتهدین. (12)

مشهورترین القاب آن حضرت، سجاد و زین العابدین است.

پدر و مادر

پدر ارجمند امام سجاد (علیه السلام): امام حسین بن علی (علیه السلام) سید الشهدا (علیه السلام) می باشد.

برخی زین العابدین را بزرگترین فرزند حسین بن علی (علیه السلام) دانسته اند (13) ولی از بیشتر منابع تاریخی چنین استفاده می شود که علی اکبر - شهید کربلا - بزرگترین پسر خانواده بوده است و امام سجاد (علیه السلام) از وی سن کمتری داشته است و بر این اساس زین العابدین را علی اوسط نامیده اند. (14)

ص: 17


1- 15.- ارشاد 139؛ اعلام الوری 251؛ تذکره الخواص 298؛ نور الابصار 139.
2- 16.- مناقب 4/175؛ تذکره الخواص 291؛ فصول المهمه 201.
3- 17.- علل الشرائع 232؛ مناقب 4/175؛ حبیب السیر 2/62.
4- 18.- کشف الغمه 2/72؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 10/79؛ ارشاد 138.
5- 19.- کشف الغمه 2/73. /
6- 20.- همان مدرک.
7- 21.- مناقب 4/175؛ کشف الغمه 2/73.
8- 22.- مناقب 4/175.
9- 23.- حلیه الاولیاء 3/133؛ مناقب 4/175.
10- 24.- کشف الغمه 2/74؛ فصول المهمه 201.
11- 25.- تذکره الخواص 291؛ فصول المهمه 201؛ نورالابصار 139؛
12- 26.- القاب الرسول و عترته 207.
13- 27.- ارشاد 2/136؛ اعلام الوری 251.
14- 28.- معارف ابن قتیبه 214؛ تاریخ یعقوبی 2/246 و 264؛ تاریخ طبری 4/347؛ کشف الغمه 2/260؛ و فیات الاعیان 2/429؛ سیر اعلام النبلاء 4/321 و 387؛ اعیان الشیعه 1/629.

بسیاری از منابع تاریخی و روایی مادر آن را ، شهربانو، دختر یزدگرد - آخرین شاه ساسانی - یاد کرده اند که طی فتوحات شهرهای ایران به دست مسلمانان اسیر شد وی را از ایران به مدینه آوردند و در پرتو حمایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، به همسری حسین بن علی (علیه السلام) در آمد و افتخار یافت تا مادر امام زین العابدین (علیه السلام) باشد و نه امام معصوم از نسل او پدید آمد.

از علی (علیه السلام) نقل شده است که خطاب به حسین (علیه السلام) فرمود:

از همسرت (شهر بانو)

ص: 18

خوب محافظت و نگاهداری کن و به او نیکی نما،زیرا در آینده ای نزدیک برای تو فرزندی خواهد آورد که بهترین اهل زمین خواهد بود. (1)

این که شهربانو، در چه سالی دیده به جهان گشوده و در چه سنی به همسری حسین بن علی (علیه السلام) در آمده، و پس از آن چند سال با آن حضرت زندگی کرده است، مورخان و محدثان نظر قاطعی را ثبت نکرده اند.

از جمله نامها و القابی که برای مادر امام سجاد (علیه السلام) یاد کرده اند به موارد ذیل می توان اشاره کرد:

شهر بانو، شهر بانویه، (2) سلافه، (3) غزاله، (4) سلامه، (5) خولد (6) برده، (7)، جهان نویه (8) شهرناز (9) جهان شاه (10) حرار (11) خلوه (12) ام سلمه (13) فاطمه (14) و مریم. (15).

ص: 19


1- 29.- احتفظ بها و احسن الیها فستلدلک خیر اهل الارض. اصول کافی 2/369؛ اثبات الوصیه 145؛ اعیان الشیعه 1/629.
2- 30.- بصائر الدرجات 335؛ شاه زنان، اعلام الوردی 250، تدکره الخواص 291، النجوم الزاهره 1/229.
3- 31.- معارف ابن قتیبه 214؛انساب الاشراف 3/102؛عیون اخبار الرضا 4/8.
4- 32.- طبقات ابن سعد 5/156؛تاریخ یعقوبی 2/303؛صفة الصفوه 2/52؛وفیات الاعیان 2/429.
5- 33.- اصول کافی 2/368؛سیر اعلام النبلاء 386؛ حیاة الحیوان 1/196.
6- 34.- مناقب ابن شهر آشوب 3/311 کشف الغمه حیاة الحیوان 2/196.
7- 35.- همان مدرک
8- 36.- مناقب ابن شهر آشوب 3/311
9- 37.- مجمل التواریخ و القصص 456.
10- 38.- بصائر الدرجات 335؛ اثبات الوصیة 145.
11- 39.- تاریخ یعقوبی 2/303.
12- 40.- تاریخ الائمه (مجموعه نفسیه) 24.
13- 41.- تذکرة الخواص 921.
14- 42.- مناقب 3/311
15- 43.- همان مدرک.

آن بانوی گرامی که افتخار مادری ولی خدا و زینت عبادتگران را به دست آورده بود سوگمندنامه، پس از ولایت فرزندش، با فاصله ای بسیار اندک جهان را بدرود گفت و علی بن الحسین در دامان دایه ای پرورش یافت که هماره او را مادر صدا می زد. (1)

برخی مورخان گمان کرده اند مادر امام سجاد در واقعه کربلا حضور داشته و پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام) به همسری زبید در آمده و از او صاحب فرزندی به نام عبدالله شده است. (2)

ولی چنان که مسعودی و دیگران گفته اند، مادر امام سجاد (علیه السلام) در اثر بیماری پس از وضع حمل وفات یافته است و زبید با کنیزی ازدواج کرده که دایه امام سجاد (علیه السلام) بوده و آن حضرت وی را مادر می خوانده است. (3) همین امر مایه اشتباه تاریخنگارانی چون ابن سعد شده است که گمان کنند شهربانو در واقعه کربلا حضور داشته و از آن پس به همسری غلامی با نام زبید در آمده است!

همسر و فرزندان

تنها همسری که از طریق عقد دائم به ازدواج امام سجاد (علیه السلام) در آمده است، ام عبدالله دختر عموی بزرگوارش - امام حسن مجتبی - علیه السلام - می باشد.

ام عبدالله از زنان با فضیلتی است که در بسیاری از افتخارهای معنوی، در عصر خویش یگانه بوده است. از آن جمله این که وی هم دختر امام و هم همسر امام و هم مادر امام می باشد.

همسری ام عبدالله با امام سجاد، دونسل امامت را به هم پیوند داد (4) و نتیجه این پیوند، یگانه فرزندی بود که باقر العلوم نام گرفت (5) و خط امامت را تداوم بخشید.

ص: 20


1- 44.- عیون اخبار الرضا 2/128؛ بحارالانورا 46/11؛ اعیان الشیعه 1/629.
2- 45.- طبقات ابن سعد 5/211 ش معارف ابن قتیبه 214؛ و فیات الاعیان 2/431.
3- 46.- اثبات الوصیة 140؛؛ رجال ابن داوود 371-372؛ و اعیان الشیعه 1/629.
4- 51.- اعلام الوری 259؛ مناقب 3/338 کشف الغمه 2/322.
5- 52.- برخی تاریخنگاران جز امام باقر - علیه السلام - فرزندان دیگری چون محمد، حسن و حسین و اکبر و عبدالله را فرزندان ام عبدالله شمرده اند. رک: طبقات ابن سعد 5/156؛ انساب الاشراف 3/147؛ تاریخ یعقوبی 2/305،

اما تعداد فرزندان امام سجاد در کتابهای تاریخی و حدیثی 15، (1) 16 (2)، 17 (3)، و حتی 20 (4) فرزند پسر و دختر ذکر کرده اند، در صورتی که این نقل ها را درست بدانیم باید بپذیریم که امام سجاد (علیه السلام) همسران دیگری نیز داشته است که «ام ولد» بوده اند.

شیخ مفید در کتاب الارشاد نام برخی از فرزندان امام را یاد کرده است (5) و برخی مورّخان دیگر نیز بدان ها اشاره داشته اند (6).

بسیاری از فرزندان علی بن الحسین (علیه السلام) دارای اعقاب و نسلی نبوده اند و یا در تاریخ از نسل آنان چیزی ثبت نشده است.

ابن عنبه نسب شناس معروف، استمرار نسل امام سجاد (علیه السلام) را تنها از طریق شش تن از فرزندان آن حضرت به نامهای محمد الباقر (علیه السلام)، عبدالله، زید شهید، عمر اشرف، حسین اصغر و علی اصغر دانسته است. (7) و ابن قتیبه در این زمینه تنها از محمد بن علی الباقر، حسن، زید، عبدالله وعلی بن علی بن الحسین یاد کرده است. (8)

از محمد بن منکدر نقل شده است: «هیچ کس را ندیدم که در فضیلت با علی بن الحسین برابری کند، مگر زمانی که با فرزندش محمدالباقر (علیه السلام) مواجه شدم (9).

در میان فرزندان امام سجاد، با فضیلت ترین، عالم ترین و شریف ترین فرزند را نخست امام باقر (علیه السلام) و سپس زید بن علی دانسته اند.

هیچ کس را ندیدم که در فضیلت با علی بن الحسین برابر کند مگر زمانی که با فرزندش محمد الباقر (علیه السلام) مواجه شدم. (10)

زید بن علی بن الحسین کنیه اش الوالحسین و یا الولاحسین. معروف به زید شهید است، در سال 79 هجری قمری دیده به جهان گشود و به سال 122 ه. ق در عصر خلافت هشام بن عبدالملک مروان به فرمان او و بدست یوسف بن عمر ثقفی به شهادت رسید.

او در مبارزه علیه دستگاه مستبد خلافت اموی، بسیار جدی و صریح بود و در عین اعتقاد و اذعان به امامت ولایت امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) (11)، قیام مسلحانه

ص: 21


1- 53.- ارشاد 5/154؛ فصول المهمه 206؛ تذکرة الائمه 124؛ نورالابصار 142.
2- 54.- اعلام الوری 297؛ کشف الغمه 2/286؛ اعیان الشیعه 1/630.
3- 55.- طبقات ابن سعد 5/156.
4- 56.- تاریخ آل محمد 127؛ تاریخ گزیده 203.
5- 57.- ارشاد 2/154.
6- 58.- اعلام الوردی 297؛ کشف اغمه 2/284؛ فصول المهمة 209؛ نور البصار 142
7- 59.- عمدة الطالب 138.
8- 60.- معارف ابن قتیبه 215-216.
9- 61.- ارشاد 2/159؛ تهذیب 9/352؛ احقاق الحق 12/178.
10- 61.- ارشاد 2/159؛ تهذیب 9/352؛ احقاق الحق 12/178.
11- 62.- تنقیح المقال 1/668؛ بحارالانوار 47/19.

علیه دستگاه اموی را وظیفه خود می دانست.

مرکز اصلی فعالیتی سیاسی زید در کوفه بود و در همان منطقه قیام کرد و به شهادت رسید.زید علاوه بر مبارزات سیاسی، در علم و دانش نیز شخصیتی والا داشت و ابوخالد واسطی کتابی را نام الفقه به وی نسبت داده است که اگر این انتساب درست باشد نخستین کتاب فقهی به شمار می آید. (1)

رسالت دینی و اجتماعی امام سجاد (ع)

هدف اصلی و نهایی از تحقق و کاوش در زندگی معصومین (علیه السلام)، در حقیقت شناخت مواضع دینی و اجتماعی و پیام ها و درس ها و شیوه عملی ایشان است. زیرا امام یعنی جلودار قافله صالحان به سوی ارزش ها، امام یعنی هدایتگر خلق به سوی خدا و کسانی می توانند اهل ولایت و رهبری مسیر صلاح و هدایت باشند که نخست پیشوای خود را آن گونه که باید بشناسند و بر اساس شناخت و معرفت، وی را الگوی عملی و اعتقادی خود قرار دهند.

مهمترین بعد این شناخت را در زمینه پیامهای اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و عبادی باید جستجو کرد؛ شناخت نام، کنیه و لقب و... جنبه مقدماتی دارد و رهگذری است برای رسیدن به شناخت های اصلی و بنیادینی که باید الگو و برنامه عمل و عقیده قرار گیرد.

شهادت

امام سجاد، اسوه زهد و تقوا و نمونه صبر شکیبایی و مظهر آمیختگی علم و حلم پس از ایفای وظیفه الهی خود و حفظ ارزشهای دین و پاسداری از تشکل شیعی در سخت ترین ادوار سیاسی - اجتماعی -، در سال 95 هجری قمری به لقای پروردگار و وصال معبود

ص: 22


1- 63.- اعلام زرکلی 3/98-99.

خویش شتافت.

در تاریخ وفات آن حضرت سال 94، (1) 95 (2) و 96 هجری قمری (3) گفته شده است ولی قدیمی ترین و معتبرترین نقل مربوط به سال 95 ه.ق می باشد.

البته جز این نقل ها، برخی مورخان به سالهای 92، (4) 93، (5) 99، (6) 100 (7) نیز اشاره کرده اند. بنابراین، اگر نقل مشهور را در سال ولادت و نیز رحلت امام سجاد (علیه السلام) سال 38 هجری و 95 قمری - ملاک قرار دهیم، عمر شریف وی هنگام وفات 57 سال بوده است. دو سال از عمر آن حضرت مقارن با روزگار خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ده سال آن در دوران امامت عموی گرامیش - حسن بن علی ع و ده سال در روزگار زعامت حسین بن علی (علیه السلام) بوده و 34 سال آن به دوران امامت خود آن حضرت اختصاص داشته است.

و اما آرا در زمینه ماه و روز رحلت آن حضرت نیز مختلف است. بیشتر نویسندگان روز دوازدهم محرم را متذکر شده اند. (8)

برخی دیگر روزهای 18، 19، 22 و 25 محرم را مطرح کرده اند (9) و نیز نقلی، روز 14 ربیع الاول را احتمال داده است.

درباره علت وفات امام سجاد - (علیه السلام) و چگونگی وفات آن پیشوای صالحان، عمده تاریخ نگاران تصریح کرده اند، ولید بن الملک، ایشان را مسموم کرده و آن حضرت در نتیجه همان مسمومیت درگذشته است.

بعضی هم نوشته اند که هشام بن عبدالملک

ص: 23


1- 64.- معارف ابن قتیه 215؛ کشف الغمه 4/275؛ کامل ابن اثیر 4/238؛ مطالب السئوول 79؛ تذکرة الخواص 341؛ سیر اعلام النبلا 4/400 فصول المهمه 208؛ تذکرة الائمه 124؛ بحارالانوار 64/8-13؛ اسعاف الراغبین 220.
2- 65.- تاریخ یعقوبی 2/303؛ دلائل الامامة 80؛ تاریخ الائمة؛ مروج الذهب 3/160؛ اصول کافی 2/372؛ ارشاد 2/139؛ اعلام الوری 251؛ کفایة الطالب 306؛ وفیات الاعیان 2/431؛ مصباح کفعمی 509.
3- 66.- تاریخ طبری 5/362
4- 67.- احقاق الحق 12/10
5- 68.- سیر اعلام النبلا 4/400؛ امام حسین و ایران 548.
6- 69.- تاریخ یعقوبی 2/303.
7- 70.- همان مدرک
8- 71.- اعلام الوری 251 مطالب السوول 79
9- 72.- کشف الغمه 2 / 297؛ اعیان الشیعه 1 / 629.

در روزگار خلافت ولید، امام علی بن الحسین - علیه السلام - را مسموم کرده است.

اما میان این دو نظر، تنافی و تعارضی وجود ندارد. زیرا بعید نیست که هشام بن عبدالملک به دستور برادرش ولید مرتکب چنین جنایتی شده باشد و ولید و هشام هر دو در این توطئه شریک باشند.

مدفن علی بن الحسین (ع)

بدن مطهر زین العابدین (علیه السلام) کنار تربت پاک امام حسن مجتبی (علیه السلام) در قبرستان بقیع مدفون است. (1)

بقیع قطعه کوچکی است که بسیاری از بزرگان اسلام از جمله چهار امام شیعه - امام حسن مجتبی (علیه السلام)، امام زین العابدین (علیه السلام)، امام محمد باقر (علیه السلام) و امام جعفر صادق - علیه السلام - را در خود جای داده است. عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) و فاطمه بنت اسد، همسران و فرزندان پیامبر(ص)، ام البنین، بسیاری از صحابه رسول خدا (ص) و جمعی از شهدای احد نیز در بقیع مدفون می باشند.

در گذشته ، مسلمانان و شیفتگان اسلام و اهل بیت، به تجلیل آبادی این مکان همت گماشته و برای هر یک از این بزرگان، حرم و بارگاهی بنا کرده بودند. اما سوگمندانه، وهابیان در شوال 1344 ه.ق این آثار را تخریب کردند و همه را با خاک یکسان نمودند! از آن پس، رفتار ناشایست وهابیان و حکام حجاز همواره از سوی محافل اسلامی مورد انتقاد شدید بوده است.

در این مدت تلاشهای زیادی صورت گرفت تا شاید وضع اسفبار بقیع سامان یابد به صورت نخستین آن برگردد و بی حرمتی ها پایان پذیرد، اما علی رغم قولهای مساعدی که گاه حکام حجاز داده اند، هرگز قدم مثبتی در این راستا برداشته نشده است.

امامت علی بن الحسین (ع)

پس از شهادت حسین علی (علیه السلام) در محرم سال شصت و یک هجری، منصب

ص: 24


1- 73.- شعرانی در کتاب طبقات احتمال داده است که مرقد امام سجاد (علیه السلام) در روستایی نزدیک مصر قدیم باشد ولی این احتمال بی مورد است و چه بسا آنچه سبب پیدایش این توهم این شده، مزاری باشد که منسوب به زیدبن علی بن الحسین است و بر اساس برخی نقلها سرزید شهید در آنجا مدفون است، رک: اسعاف الراغبین 221.

امامت به علی بن الحسین (علیه السلام) منتقل گردید و شیعه افتخار یافت که پس از علی بن ابی طالب (علیه السلام) و حسن بن علی (علیه السلام) و حسین بن علی (علیه السلام)، زمام رهبری را، سیدالساجدین، زین العابدین، امام سجاد (علیه السلام) عهده دار گشت.

امامت سیدالساجدین از سال (61ه.ق) تا سال (95ه.ق) استمرار یافت.

دوران امامت

مورخان، دوران امامت علی بن الحسین - علیه السلام - را گوناگون ثبت کرده اند. بعضی 33 (1) سال، برخی 34 (2) سال و بیشتر تاریخنگاران 35 (3) سال و چند ماه را یاد آور شده اند و همین نظریه اخیر، رای مشهور است.

قول ضعیفی هم مدت امامت آن حضرت را 20 سال دانسته است. (4)

این اختلاف بی شک نتیجه اختلاف در سال رحلت امام سجاد، یعنی مربوط به پایان امامت آن حضرت است و نه آغاز آن، زیرا در این که محرم سال 61 هجری قمری آغاز امامت زین العابدین - علیه السلام - بوده، هیچ تردیدی نیست.

دلایل امامت علی بن الحسین علیه السلام

دلایل امامت امامان - علیه السلام - به محور عمده باز می گردد:

الف) شایستگی های علمی و عملی فضیلت های اخلاقی و معنوی برتر آنان.

ب) نصوص معتبر و تصریح از سوی پیامبر اکرم - صلی الله علیه وآله - و امام پیشین به امامت ایشان.

البته محور سومی هم وجود دارد که به نوبه خود شایان توجه است و آن را تحت عنوان کرامات و معجزات و نمودهای خارق العاده می توان بررسی کرد.

ص: 25


1- 74.- فصول المهمه 208
2- 75.- ارشاد 2/139؛ اعلام الوری 252؛ کشف الغمه 2/276.
3- 76.- دلائل الامامه 80؛ کافی 2/372؛ اثبات الوصیه 148؛ بحار46/154.
4- 77.- تاج الموالید مجموعه نفسیه 37.

این سه محور هر گاه در مجموع مورد بررسی قرار گیرد و در زندگی فردی تحقق و تجسم بیابد، در پیشگاه عقل و منطق، شرافت و فضیلت و امامت وی پذیرفته خواهد بود و انکار امامت او دلیلی جز هوی و هوس و تعصب و جهالت نخواهد داشت.

تصریح پیامبر اکرم (ص)

جابربن عبدالله انصاری روایت کرده است:

من در حضور رسول خدا (ص) بودم در حالی که حسین بن علی - علیه السلام - در دامان آن حضرت نشسته بود و پیامبر - صلی الله علیه وآله - او را نوازش می داد. در این میان پیامبر (ص) رو به جانب من کرد و فرمود: ای جابر فرزندم حسین - علیه السلام - در آینده پسری خواهد داشت که نامش را علی می نهند و چون روز قیامت شود منادی حق از عرش ندا دهد: سید العابدین بپا خیزد! در این هنگام علی بن الحسین وارد محشر می شود. (1)

این روایت نیز از پیامبر - صلی الله علیه وآله - نقل شده است که فرمود:

اذا مضی الحسین قام بالامر بعده علی ابنه علیه السلام و هو الحجة و الامام... (2)

یعنی: پس از دوران امامت حسین - علیه السلام - فرزندش علی بن الحسین زمام امامت را عهده دار خواهد بود و او حجت و امام است.

حدیث لوح

حدیث دیگری نیز توسط جابرین عبدالله نقل شده است که به عنوان حدیث لوح مشهور می باشد. مضمون آن حدیث چنین است:

امام صادق - علیه السلام - می فرماید: پدرم باقر العلوم به جابربن عبدالله فرمود با تو کاری دارم و دوستدارم در جایی که غریبه ای نباشد با تو سخن بگویم.

در پی این سخن ملاقاتی

ص: 26


1- 78.- المختار مناقب الاخیار، 30؛ مطالب السؤ ول 81؛ الصواعق المرحقه 199؛ سنابیع الموده 332.
2- 79.- نفثة المصدور 63.

میان جابر و پدرم صورت گرفت.

پدرم (امام باقر علیه السلام) به جابر فرمود: می خواهم چیزی درباره لوح بدانم؛ آن لوحی که در دست مادرم فاطمه - علیه السلام - دیده ای.

جابر گفت: به خدا سوگند خدمت فاطمه دختر رسول خدا رسیدم تا تولد فرزندش (حسین علیه السلام) را به وی تهنیت گویم. آنچه در دست دارید چیست؟

فاطمه علیها السلام فرمود: این لوحی است که از جانب خداوند به پدرم هدیه شده است و در آن نام پدر، شوهر و نام فرزندانم که اوصیای ایشانند یاد شده است.

من از آن بانوی بزرگوار خواستم تا لوح را به من بسپارد تا از آن نسخه ای بردارم و ایشان در خواست مرا پذیرفت و من هم نسخه ای از آن برداشتم.

امام باقر - علیه السلام - به جابر اظهار آمادگی کرد و به خانه رفت و آن نسخه را به همراه آورد. امام باقر (علیه السلام) می خواند و او را ازروی نوشته خودش خط می برد. مطالب نوشته شده در آن لوح، چنین بود:

به نام خداوند رحمان و رحیم، این کتابی است از خداوند عزیز و آگاه که به وسیله جبرئیل بر محمد - صلی الله علیه وآله - خاتم پیامبران نازل شده است... ای محمد! من تو را بر همه انبیا برتری بخشیدم و اوصیای تو را بر همه اوصیا فضیلت دادم؛ حسن را پس از سپری شدن دوران پدرش - علی ابی طالب مخزن علم خویش قرار دادم و حسین بهترین اولاد نسلهای نخستین و آخرین است و امامت درخاندان اوست. و پس از وی علی، زین العابدین خواهد بود و.... (1)

ص: 27


1- 80.- عیون اخبار الرضا 1/41؛ اعلام الوری 261؛ مناقب 1/284؛ اثبات الهداة 2/480.

در این حدیث نام یکایک ائمه تا حضرت مهدی - علیه السلام - مورد تصریح قرار گرفته است.

شیخ مفید دلائل متعددی بر امامت سید الساجدین - علیه السلام - اقامه کرده است و علی بن عیسی اربلی درباره ادله مفید گفته است: اگر او - مفید ره - ابتدا حدیث پیامبر را نقل می کرد، نیازی به سایر ادله نبود و در این باب سخن پیامبر - صلی الله علیه وآله - کافی بود. (1)

تصریح علی بن ابی طالب - علیه السلام -

جابربن عبدالله نیز می گوید:

هنگامی که شهر بانو - به همسری حسین بن علی - علیه السلام - در آمد، امیر المؤمنین - علیه السلام - به فرزندش حسین - علیه السلام - فرمود: از این بانو، فرزندی نصیب تو خواهد شد که همانندش بر پهنه زمین نخواهد بود. آن گاه علی بن الحسین - علیه السلام - از آن بانو تولد یافت. (2)

تصریح حسین بن علی (ع)

امام باقر - علیه السلام - می فرماید:

زمانی که حسین بن علی (علیه السلام) در کوران مسائل عاشورا قرار گرفت، دختر بزرگ خویش - فاطمه - را فرا خواند و نوشته پیچیده شده ای را به وی سپرد به گونه ای که دیگران شاهد آن صحنه بودند - در این ساعات علی بن الحسین آن چنان بیمار بود که همگان او را محتضر می پنداشتند - فاطمه پس از آن وقایع، وصایای پدر را به علی بن الحسین - علیه السلام - رسانید. و آن نوشته اکنون نزد ماست.

راوی حدیث می گوید: من از امام باقر - علیه السلام - پرسیدم در آن کتاب چه چیزی نوشته است؟

امام باقر - علیه السلام - فرمود: آنچه به آن مردم به آن نیازمندند، سوگند به خدا در آن کتاب همه حدود و قوانین ثبت است، حتی جریمه خراش وارد ساختن به دیگران! (3)

ص: 28


1- 81.- کشف الغمه 2/278.
2- 82.- اثبات الهداة 5/216.
3- 83.- اصول کافی، کتاب الحجة، الاشرة و النص علی بن الحسین (علیه السلام).

لازم به یاد آوری است که چنین کتابی با چنین جامعیتی از چیزهایی است که تنها نزد امامان وجود داشته است.

در روایتی دیگر چنین آمده است:

امام صادق - علیه السلام فرمود: وقتی که حسین بن علی - علیه السلام - عازم عراق گردید، کتابها و وصیتهای خویش را به ام سلمه داده شده است می تواند غیر از نوشته و کتابی باشد که به فاطمه بنت الحسین سپرده شده تا به امام سجاد(علیه السلام) برساند.

منحرفان از خط امامت راستین

آنچه در بخش پیشین یاد آور شدیم، تنها بخشی از نصوص و احادیثی است که بر امامت علی بن الحسین - علیه السلام - دلالت دارد و تمامی آن ها نیست.

چنان که در بخش های دیگر کتاب خواهد آمد، موقعیت علمی و معنوی و اخلاقی امام سجاد (علیه السلام) خود از دیگر دلایل منصب الهی اوست ولی با این حال جریانهایی پیدا شدند که به انگیزه های غیر الهی و اهداف دنیایی شیطانی به انحراف ها دامن زدند و ذهن گروهی از مردم را نسبت به امامت زین العابدین مخدوش کرده و فرقه های منحرف را بیان نهادند.

فرقه کیسانیه نتیجه همین انحراف عقیدتی و معرفتی است که در جامعه شیعه مقارن با عصر امامت زین العابدین (علیه السلام) شکل گرفت و خطی را در قبال خط امامت راستین - امامت راستین علی بن الحسین (علیه السلام) - به وجود آورد.

البته این مشکل به همین مورد محدود نشد و بعدها فرقه های دیگری با شعارها و انگیزه های متفاوت از پیکر جامعه شیعه چون زخمهایی

ص: 29

سربرآودند مانند زیدیه (1)، اسماعیلیه (2) و واقفیه. (3)

فرقه کیسانیه

فرقه کیسانیه کسانی هستند که از امام علی بن الحسین (علیه السلام) کناره گیری کرده و خود را پیروان محمد حنیفه (فرزند امام علی ابی طالب - علیه السلام -) معرفی کردند و مدعی شدند که پس از حسین علی (علیه السلام) محمد حنیفه دارای مقام و منصب امامت و ولایت است.

در این که چرا این گروه به کیسانیه شهرت یافته اند، مطالب مختلفی گفته شده است.

برخی گفته اند: چون این گروه از یاران کیسان خدمتکار امیر المؤمنین (علیه السلام) بوده اند و کیسان پس از علی (علیه السلام) در زمره شاگردان محمد حنیفه در آمده و بر علوم تسلط خاصی یافته و در آیات و احکام نظریات ویژه ای از او ابراز شده است کسانی را که بر اساس این خصوصیت های وی جذب او شده اند کیسانیه نامیده اند. (4)

جوهری می گوید: کیسان لقب مختار بن ابی عبیده ثقفی است و چون این گروه را مختار رهبری می کرد، آنها به کیسانیه شهرت یافتند. (5)

شهرستانی در کتاب ملل و نحل چند شاخه برای این فرقه یاد کرده است که همه آن ها

ص: 30


1- 85.- زیدیه خویش را پیرو زیدبن الحسین (علیه السلام) می دانند و امامت باقرالعلوم و امام العلوم و امام صادق و ائمه پس از ایشان را نمی پذیرد. بلکه معتقدند پس از امام سجاد (علیه السلام) زیربن علی که با شمشیر علیه حکومت قیام کرده به شهادت رسیده است، امام است. البته از منابع تاریخی گواهی در دست نیست که خود زید مدعی امامت و منکر مقام ولایی امام باقر و امام صادق باشد. و اصولا جریان فکری و اعتقادی و سیاسی زیدیه پس از شهادت او شکل گرفته است.
2- 86.- باطنیه یا اسماعیلیه جریانی است که پس از وفات اسماعیل بن جعفر شکل گرفته است. اسماعیل در زمان حیات پدرش امام صادق - جهان را بدرود گفت و تا قبل از وفاتش هرگز فرقه ای بدین نام وجودنداشت و این می تواند گواهی باشد بر نقش عناصر مغرض و فرصت طلبی در تشکیل این فرقه پس از مرگ وی.
3- 87.- فرقه وافقیه معتقدند که امر امامت تا زمان امام کاظم تداوم یافته و پس از آن متوقف شده است و علی بن موسی الرضا - علیه السلام - واجد نبوده است. بسیاری از پیروان این فرقه در آغاز دست از انحراف خود برداشتند و به جمع یاران و شیعیان امام رضا (علیه السلام) پیوستند.
4- 88.- و فیات الاعیان 4/173.
5- 89.- همان مدرک.

در اعراض از امام سجاد (علیه السلام) و روی آوری به محمد حنفیه مشترک بوده اند و آن ها عبارتند: از کیسانیه، مختاریه، هاشمیه، بیانیه و رزامیه. (1)

سرشناس ترین و محوری ترین چهره هایی که در سطح رهبری فرقه کیسانیه مطرحند، نخست محمد حنفیه و سپس مختار بن ابی عبیده ثقفی است.

شخصیت محمد حنفیه

محمد حنفیه، فرزند امیر المؤمنین علی (علیه السلام) و مادرش خوله، دختر جعفر بن قیس مسلمه از قبیله بکر می باشد که در جریان جنگ یمامه به اسارت سپاه اسلام در آمده بود.

کنیه محمد حنفیه را ابوالقاسم دانسته اند و گفته شده است که نام و کنیه او به اشاره رسول اکرم (ص) تعیین شده است.

ابن خلکان حدیثی نقل می کند که نباید نام و کنیه پیامبر - صلی الله علیه وآله - را بر شخصی نهاد ولی این حکم در مورد محمد حنفیه استثنا شده است. (2)

برخی بر ابن خلکان ایراد کرده اند که حتی اگر حدیث نبوی صحیح باشد کسی که به داشتن نام و کنیه رسول خدا (ص) مفتخر شده و داشتن چنین نام و کنیه ای برایش تجویز گردیده مهدی آل محمد - علیه السلام - است و نه محمد حنفیه. (3)

چه بسا کسانی که گفته اند پیامبر نام و کنیه محمد حنفیه را تعیین کرده و چنین نام و کنیه ای فقط برای او تجویز شده در مصداق اشتباه کرده اند و یا به عمد روایاتی که درباره حضرت مهدی علیه السلام می باشد بر محمد حنفیه منطبق نموده اند تا از این طریق کرامت، شرافت و امامت وی را توجیه کنند و مورد تایید رسول خدا - صلی الله علیه وآله - قلمداد نمایند.

البته شخصیت محمد حنفیه فاقد امتیاز نبوده است چه این که وی در جنگ جمل و صفین کنار امیر المؤمنین دلاوری ها داشته و بنابر قولی در جنگ صفین پرچمدار سپاه آن حضرت بوده است و او را به شجاعت هایش ستوده اند. (4)

ص: 31


1- 90.- الملل والنحل 1-2/131-137.
2- 91.- وفیات الاعیان 4/170.
3- 92.- تنقیح المقال 3/112.
4- 93.- وفیات الاعیان 4/171

محمد حنفیه و مساله امامت

محمد حنفیه به سال(81یا82ه.ق) در سن 65 سالگی در مدینه وفات یافت.

در این که آیا محمد حنفیه خود مدعی امامت برای خویش بوده و یا پس از مرگش کسانی او را متهم به این ادعا کرده اند و فرقه ای تشکیل داده اند! آرای مختلفی وجود دارد. از برخی روایات استفاده می شود که پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام)، شخص محمد حنفیه مدعی امامت شد و یا علی بن الحسین (علیه السلام) در این مساله به نزاع برخاست.

مرحوم کلینی با ذکر سند، از زراره نقل کرده است:

امام باقر فرمود: هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید، محمد حنفیه از علی بن الحسین (امام سجاد علیه السلام) تقاضا کرد تا ملاقاتی خصوصی با ایشان داشته باشد.

ملاقات صورت گرفت. در این دیدار، محمد حنفیه به علی بن الحسین (علیه السلام) گفت: ای پسر برادر! تو خود می دانی که پیامبر اکرم (ص) درباره امامت علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین (علیه السلام) وصیت فرمود وایشان را به امامت منصوب داشت ولی هم اکنون که پدرت حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسیده، در زمینه امامت کسی را معرفی نکرده است. در این میان، من عموی تو و فرزند علی (علیه السلام) هستم و از نظر سنی از تو بزرگترم. از این رو شایسته است که منصب امامت و رهبری شیعه از آن من باشد و این حق را برای من بدانی!

امام سجاد به او فرمود: ای عموی من! از خداوند بیم داشته باش و آنچه حق تو نیست برای خویش مخواه! تو را نصیحت می کنم که از نابخردان نباشی و در این باره خوب بیندیشی. بدان که پدرم - حسین بن علی (علیه السلام) - بی وصیت از دنیا نرفته است، او پیش از این که متوجه عراق شود، درباره امامت سفارشهای لازم را کرده و عهدنامه ای نیز نوشته است و من را جانشین خود در امر امامت قرار داده و سلاح پیامبر (ص) را به من سپرده و اکنون نزد من است. بنابراین از ادعای امامت دست بردار که مایه کوتاهی عمر

ص: 32

تو و گرفتاریت خواهد شد. تو باید بدانی که خداوند متعال امامت را در نسل حسین (علیه السلام) قرار داده است و اگر براستی از این ناحیه در شک هستی آماده شو تا نزد حجرالاسود رفته و او را به داوری بگیریم!

امام باقر علیه السلام فرمود: این ملاقات میان محمد حنفیه و امام سجاد علیه السلام فرمود: نخست تو از «حجر» بخواه تا اگر تو امامی بر امامت تو گواهی دهد. محمد حنفیه ناگزیر رو به حجر کرد و لب به دعا گشود و از خداوند خواست تا حجر را در تأیید امامت وی به سخن آورد! ولی دعایش نتیجه ای نداد! آن گاه امام سجاد علیه السلام فرمود اگر تو وصی پیامبر و امام و صاحب ولایت بودی بی شک دعایت مستجاب می شد. سپس خود دست به دعا برداشت و فرمود:

«اسئلک بالذی جعل فیک میثاق الاوصیا و میثاق الناس اجمعین لما اخبرتنا من الوصی و الامام بعد الحسین بن علی علیهاالسلام؟».

یعنی تو را سوگند می دهم به آن کسی که پیمان انبیا و اوصیا و پیمان همه مردم را در تو قرار داد، که ما را آگاه سازی و بگویی وصی و امام پس از حسین بن علی (علیه السلام) کیست؟

ناگاه حجر به جنبش در آمد، گویی که می خواهد از جایگاهش جدا شود و سپس از آن شنیده شد: خداوندا گواهی می دهم که وصایت و امامت، پس از حسین بن علی (علیه السلام) برای بن الحسین (علیه السلام) است.

در این هنگام، محمد حنفیه که به حقیقت پی برده بود، از امام سجاد (علیه السلام) عذر خواهی کرد و به راه افتاد و بنابر نقلی دیگر، خویش را برقدمهای امام افکند و به ولایت و امامت وی اقرار کرد. (1)

هر چند برخی خواسته اند تا با استناد به این حدیث، محمد حیفیه را متهم کنند و

ص: 33


1- 94.- دلائل الامامه 87؛ کافی 2/155؛ اثبات الوصیة 143؛ اعلام الوری 253؛ احتجاج 2/316. الغمة 2/309؛ اثبات الهداة 5/233.

شخصیت وی را مخدوش شمارند ولی حق این است که اگر حدیث در مجموع مورد نظر قرار گیرد و پایان آن نیز ملاحظه شود، پرستش محمد حنفیه ناشی از ندانستن بوده و او با طرح مطالب نخستین خود، در خود حقیقت در پی شناخت واقعیت بوده، و آنگاه که حق را دریافته، تسلیم شده و امامت امام سجاد - علیه السلام - را پذیرفته است.

از جمله نکاتی که این نظر را تایید می کند این است که گاه کسانی با این پندار که محمد حنفیه امام است نزد او می آمدند ولی محمد حنفیه آنها را به برادرزاده اش علی بن الحسین رجوع می داد و می گفت امام، آن حضرت است. ابوخالد کابلی که مدت زیادی در خانه محمد حنفیه خدمت کرده بود و ادارات خاصی به وی داشت، بر این اعتقاد بود که محمد حنفیه نیز مانند پدر و مادر و حجت خدا درمیان خلق است.

ابوخالد می گوید: روزی به محمد حنفیه گفتم:

تو را به پیامبر اکرم (ص) و امیر المؤمنین (علیه السلام) سوگند می دهم که حقیقت را به من بگویی! آیا تو خود همان امام و حجت خدا که اطاعتش بر همگان واجب است، نیستی؟

محمد حنفیه گفت:

امام من و امام تو و امام همه مسلمانان، علی بن الحسین - امام سجاد - است. (1)

در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

ابوخالد کابلی نخست قایل به امامت محمد حنفیه بود ولی بارها شاهد بود که محمد حنفیه علی بن الحسین (علیه السلام) را با تعبیر یا سیدی ای آقای من مورد خطاب قرار می دهد! و خطابی سوی کوچکتر نسبت به شخص بزرگتر صورت می گیرد.

ابو خالد که محمد حنفیه را امام می پنداشت با مشاهده این موارد با تعجب از محمد حنفیه پرسید: تو پسر برادرت - علی بن الحسین - را با تعبیر یا سیدی مورد خطاب قرار می دهی در حالی که دیگران چنین تعبیری ندارند!

ص: 34


1- 95.- تنقیح المقال 3/111.

محمد حنفیه گفت: علی بن الحسین (علیه السلام) امامت راستین است، او حجر السود را به شهادت و گواهی طلبید و حجر به امامت او گواهی داد و بر من ثابت شد که وی سزاوار مقام امامت است. (1) بر این اساس، می توان دریافت که محمد حنفیه خود مدعی امامت برای خویش نبوده است و بر فرض که در مقطعی امر بر او مشتبه بوده و چنین پنداری به او دست داده باشد و در نهایت، حق را دریافته و به امامت سجاد (علیه السلام) اقرار کرده است.

چنان که کسانی چون ابوالخالد کابلی و سید حمیری در آغاز امر، می پنداشتند که محمد حنفیه امام است ولی بعدها بینش صحیح یافتند و در زمره شیعیان امام سجاد - علیه السلام - در آمدند. اما برخی از این توهم و پندار بی اساس، در مقام سوء استفاده بر آمدند و با انگیزه های متفاوت، بر امامت محمد حنفیه اصرار ورزیدند و از وی امامی ساختند و قائم آل محمد به شمارش آوردند!

محمد حنفیه و رخداد عاشورا

از دیگر مواردی که برخی خواسته اند به خاطر آن، شخصیت محمد حنفیه را زیر سؤ ال برده و وی را متهم به جدایی از خط ولایت کنند، عدم شرکت او در کربلا و عدم همراهی وی با حسین بن علی (علیه السلام) می باشد.

شک نیست که اگر حضور نیافتن وی در کربلا، بدون عذر واقعی بوده و عنوان تخلف از دعوت امام را به خود گیرد، شخص محمد حنفیه از عدالت و وثاقت ساقط خواهد بود ولی سخت نخست در همین نکته است که آیا شرکت نجستن وی در زمره یاران حسین بن علی - علیه السلام - به علت بوده است؟

این سؤ ال برای هر کاوشگری که گام در تحقیق تاریخ آن عصر بگذارد مطرح بوده و خواهد بود.

شخصی به نام مهنا بن سنان همین پرسش را از علامه حلی داشته است. او ضمن سؤ الهایی می پرسد: نظر شما درباره محمد حنفیه چیست؟ آیا او معتقد به امامت

ص: 35


1- 96.- همان مدرک.

حسن بن علی و حسین علی و امام سجاد (علیه السلام) بوده است و یا خیر؟ و آیا کناره گیری او از واقعه کربلا بر اساس عذری شرعی و موجه بوده است یا نه؟ و در صورتی که تخلف او بدون عذری شایسته باشد، محمد حنفیه و عبدالله جعفر چه وضعی خواهند داشت.

علامه حلی در پاسخ می گوید: بی تردید اصل امامت از ارکان ایمان است و در کنار اصل توحید، عدل نبوت و معاد مطرح می باشد و کسانی چون محمد حنفیه عبدالله جعفر برتر و منزه تر از این هستند که به اصل امامت پایبند نبوده و در جرگه افراد فاقد ایمان قرار داشته باشند. و اگر محمد حنفیه در یاری امام حسین (علیه السلام) شرکت نجسته، به خاطر بیماری بوده است و چه بسا نمی دانسته است که سرنوشت برادرش به مساله جنگ و شهادت منتهی می شود.

مرحوم مامقانی، درباره نکته اخیر علامه حلی نظر دارد و می گوید بیماری محمد حنفیه در موقع بازگشت اهل بیت از سفر شام بوده است و نه هنگام حرکت حسین بن علی (علیه السلام) به سمت مکه و عراق. از این رو مامقانی معتقد است که در حل این مشکل این پاسخ بهتر است:

اولا شهدای کربلا افراد معینی بودند که از آغاز حرکت برای حسین بن علی (علیه السلام) چهره آنان معلوم بود و ثانیا"حرکت حسین بن علی (علیه السلام) به سمت عراق، طاهرا عنوان جهاد نداشت تا بر هر مسلمانی شرکت در آن واجب باشد بنابرین کسی که مانند محمد حنفیه از واقع امر اطلاعی ندارد به خاطر عدم شرکت در چنین سفری، متهم نمی شود چه اینکه افراد دیگری نیز مانند او در کربلا حضور نداشته اند و این عدم حضور مایه بی عدالتی آنان شمرده نشده است زیرا است زیرا حسین بن علی (علیه السلام) به آنان تکلیف نکرده بود که در این سفر همواره او باشید و با این بیان، همراه نبودن آنان با امام در این سفر، تخلف آنان از امر امام و انحراف ایشان از مساله امامت به حساب نمی آید.

علاوه بر این داوریها، حدیثی از امیرالمومنین (علیه السلام) در توصیف و مدح محمد حنفیه نقل شده است.

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می فرماید:

قال امیر المومنین: ان المحامده تابی ان

ص: 36

یعصی الله عزوجل. قلت: و من المحامده؟ قال: محمد بن جعفر، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حدیفه و محمد بن امیر المومنین ابن الحنفیه (1) رحمه الله علیهم. (2)

یعنی: امیر المومنین فرمود: چند نفرند که محمد نام دارند و از معصیت خداوند ابا و اجتناب دارند، و آنها عبارتند از محمد بن جعفر، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه و محمد فرزند امیر المومنین (که مشهور به) ابن حنفیه است، خدایشان رحمت کند.

البته در کتابهای تاریخ، مطالب دیگری نیز به محمد حنفیه نسبت داده اند که دلایل کافی و مورد اعتماد درباره آنها نقلها مشهود نیست. مانند این گفته اند: بنا به دعوت یزید به شام رفته و با او بیعت کرده است. (3)

بسیاری از مورخان به این گونه نقلها اشاره نکرده اند و چه بسا آن را صحیح و شایسته نقل نیافته اند.

چگونگی پیدایش کیسانیه

با بیان این نکته که شخص محمد حنفیه مدعی مقام امامت برای خویش نبوده و سر در خط ولایت معصومین (علیه السلام) داشته است این سوال جدی مطرح می شود که بنابراین چگونه عده ای به امامت وی اعتقاد یافتند و فرقه کیسانیه را به وجود آوردند؟!

آیا ممکن است کسی خود مدعی امامت نباشد ولی کسانی به امامت وی معتقد شوند!

پاسخ این سوال از جهتی روشن و آسان است و از جهت دیگر نیاز به بررسی زمینه های سیاسی - اجتماعی آن عصر دارد.

اصل این که کسی مدعی مقامی نباشد ولی عده ای براساس انگیزه ها و توهمهای خاصی، برای او مقامها و عناوینی بی پایه، قایل شوند، امری امکان پذیر است و تاریخ بروشنی از تحقق چنین مساله ای خبر می دهد: عیسی (علیه السلام) به گواهی قرآن، هرگز مدعی مقام الوهیت برای خویش نبود و خود را هرگز

ص: 37


1- 97.- حنفیه لقب مادر محمد بن امیرالمومنین می باشد. نام آن بانو خوله بنت جعفر بن قیس بوده است. تنقیح المقال 3/111.
2- 98.- همان مدرک.
3- 99.- انساب الاشراف 3/276 - 296.

فرزند خدا نخواند، اما مسیحیان چنین نسبتهایی به او دادند! (1)

عزیز هرگز مدعی نبود که فرزند خداست ولی یهود چنین نسبتی به او دادند! (2)

بنابراین چندان غیر ممکن نیست که محمد حنفیه تا پایان زندگیش کسی را به امامت خود دعوت نکرده باشد و ادعای امامت نداشته باشد ولی منحرفان و سود جویانی وی را به دروغ امام خوانده و از مباحثات اولیه محمد حنفیه با امام سجاد (علیه السلام) سوء استفاده کرده باشند.

اما آنچه در این میان شایان توجه بررسی است این است که چه عوامل و انگیزه های سیاسی - اجتماعی در پیداش این اندیشه های انحرافی و ساختگی دخالت داشته است.

زمینه سیاسی - اجتماعی پیداش (کیسانیه)

به طور مسلم آنچه درباره امامت محمد حنفیه از سوی فرقه کیسانیه مطرح شده است مربوط به سالهای پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام) می باشد. یعنی قابل از سال 61 هجری قمری هرگز نشانی از کیسانیه یا ادعای امامت از سوی محمد حنفیه برای خویش نیست. پس بستر پیدایش فرقه کیسانیه سالهای تاریک و پر تشنج و بحرانی پس از 61 هجری قمری می باشد. روزگاری که تقریبا تمامی نهادها و ارزشهای دینی جامعه بشدت آسیب دیده و بحرانی عقیدتی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بلاد اسلامی را تهدید می کرد!

مساله خلافت به وسیله معاویه تبدیل به شاهنشاهی و وراثت شده بود. مردم

ص: 38


1- 100.- در قرآن کریم آمده است: و قالت النصاری المسیح ابن الله توبه / 30. یعنی: نصارا گفتند مسیح فرزند خداست. لقد کفر الذین قالوا ان الله هوم المسیح بن مریم مائده / 17. یعنی: کافر شدند آنان که گفتند خدا همان مسیح فرزند مریم است. لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله نساء / 172. یعنی، مسیح هرگز ابا و پرهیز نداشت از این که بنده خدا باشد.
2- 101.- و قالت الیهود عزیر ابن الله توبه / 30. یعنی یهود گفتند: عزیر فرزند خداست.

نه نظارتی بر دستگاه خلافت داشتند و نه حق اظهار نظر. جوانی خوشگذران، بی تعهد و بی تدبیر بر جامعه حکم می راند، بنی امیه - نسلی که بنیانشان بر پایه دین ستیزی و اشرافیت استوار بود - در همه پستهای حساس و کلیدی جامعه اسلامی نفوذ یافته بودند.

حسین بن علی (علیه السلام) به عنوان مشخص ترین چهره دینی و معنوی زمان و فرزند پیامبر اسلام در جنگی نابرابر و با شیوه ای سفاکانه به شهادت رسیده بود.

این عوامل در مجموع فضایی آکنده از یاس و ناامیدی را در قلب مردم پدید آورده و بذر عصیان و طغیان را از یک سو در قلبهایشان کاسته و از سوی دیگر ناکامیها و شکستهای مکرر روحیه انزواطلبی و آرمانسازی را در مردم تقویت می کرد.

دستگاه خلافت با آغشته ساختن دستان خویش به خون عزیزترین فرزندان پیامبر (ص) خود را فاقد کمترین پشتوانه اجتماعی و دینی می دید، از این رو برای حفظ خود راهی جز خشنونت بی حد نمی شناخت.

واقعه حره (هجوم لشکر یزید به مدینه و اقدام آنان به قتلها و هتک حرمتهای بسیار) و نیز حمله آنان به مسجد الحرام به وسیله سنگها و منجنیقها، خود گواه بی باکی بنی امیه در ارتکاب هر جنایت به ساحت دین و جامعه بود.

در چنین شرایطی، دردهای نهفته جامعه در جستجوی مجالی است که بروز باید و منتقدان و دردمندان در اندیشه یافتن گروه، تشکیلات و پایگاهی هستند تا در لوای آن عقده های خویش را بگشایند

بسیاری از شخصیتهای واقعی و یا دورغین در چنین شرایطی ظهور می یابند؛ رهبری را به عهده می گیرند.

رهبران راستین باید در این هنگام رسالت الهی خویش را ایفا کنند و نیروهای مردمی را به سوی رهایی از ظلم و استبداد یاری دهند و رهبری کنند چنان که به فرموده امیر المومنین علی (علیه السلام) گرد آمدن یاران و تجمع مردم پیرامون رهبری، حجت الهی را بر وی تمام می سازد و او ملزم به قیام خواهد بود.

اکنون باید دید که موضع امام سجاد (علیه السلام) در قبال این نوع گرایشهای اجتماعی چه بوده است.

ما در این نوشته تحت عنوان زندگی سیاسی امام سجاد (علیه السلام) با بیانی مف به این نکته خواهیم پرداخت. اما فشرده سخن این است که امام سجاد (علیه السلام) در مقام

ص: 39

رهبری قیام مسلحانه علیه بنی امیه نبوده است نه بدان جهت که قیام علیه بنی امیه را صحیح نمی دانسته! و نه بدان جهت که قیام مسلحانه را جایز نمی شمرده است، بلکه وقایع تلخ گذشته به روشنی ثابت کرده بود که این گروهها و جریانهای سیاسی - اجتماعی، علی رغم همه شعارهای کوبنده ای که در مبارزه با استبداد می دهند، از صداقت و پایمردی لازم برخوردار نیستند.

جریان خوارج در جنگ نهروان؛

برخورد سران سپاه و نیروهای رزمی امام حسن مجتبی (علیه السلام) با آن حضرت در جنگ با معاویه و خیانت بسیاری از آنان نسبت به رهبری خویش و منتهی شدن جنگ به صلح تحمیلی!

از همه آنها مهمتر، خیانت آشکار و شگفت انگیز کوفیان نسبت به حسین بن علی (علیه السلام) و دعوت مصرانه آنان از امام خویش برای در دست گرفتن رهبری سیاسی آنان و قرار دادن آن حضرت در برابر انبوه دشمن!

زشت تر از همه، قرار گرفتن دعوت کنندگان از حسین (علیه السلام)، در سپاه یزید!

همه و همه دلایل روشن و گویایی بود که وظیفه امام سجاد (علیه السلام) را در این میدان مشخص می ساخت.

با چنین نامردیها که از مردم زمانش دیده بود، و با آن پاکباختگانی که در صحنه عاشور از پیکره جهاد اسلامی چونان شاخه های نخل بریده شده بودند، مجالی برای اعتماد به توبه تائبان و مدعیان جهاد و مبارزه باقی نمانده بود! و بر فرض که در آن میان تائبان صادقی هم وجود می داشتند، شمار آنان و توانشان به اندازه ای نبود که اما با اتکا بر آنان جنگی دوباره را علیه امویان سامان دهد - چنان که منتهی شدن قیام تائبان به شکست، خود گواه این واقعیت است - بیشتر مردم آن روزگار ثابت کرده بودند که در برابر ظلم تاب نمی آورند اما شیفته عدالت هم نیستند! فریادهایشان از درد استبداد است و نه به تمنای آزادی و آزادگی و دینداری!

کسی چون امام سجاد که چه بسا تا پایان عمر آثار زنجیرهای اموی را بر اندام داشت و جراحتهای عمیقی که آنان بر قلبش وارد ساخته بودند تا پایان زندگیش هرگز التیام نیافت، نمی توانست عداوت حکومت اموی را در دل نداشته باشد.

قلب او از همه امت ملتهب تر بود. درد او از همه شدیدتر و فریادش از همه رساتر! اما دردش را با که

ص: 40

می گفت؟

با کوفیان! یا شامیان!

او را متهم می کردند که شمشیر پدر را در نیام فرو برده و بیرون نمی کشد!

اما قبل از او علی (علیه السلام) نیز بیست و پنج سال سکوت کرد. و حسن بن علی (علیه السلام) در نتیجه بی مهری و تزویر یارانش، دست از نبرد مسلحانه برداشت و...!

در آن شرایط غیر منتظره نبود که تائبان واقعه عاشورا و از پانشستگان آن روز، باز هوس قیام به سرشان راه یابد! و انتظار داشته باشند که امام سجاد (علیه السلام) به صورت علنی رهبری ایشان را بر عهده گیرد!

ولی امام زمینه را مساعد نمی یابد و چه بسا صداقت را در چهره بسیاری از آنان نمی خواند!

از این رو مدعیان قیام و مبارزه باید در اندیشه محوری دیگر باشند!

و شخصیتهای دیگر این چنین در برابر امامان راستین ساخته می شوند!

و در این دوران است که قیام مختار و تبلیغ وی از محمد حنفیه صورت می گیرد.

این که مختار به چه انگیزه و یا چه عنوانی از محمد حنفیه تبلیغ می کرده نکته ای است که خواهد آمد.

مختار و کیسانیه

مختار بن ابو عبیده بن مسعود ثقفی در سال اول هجرت، در طائف تولد یافت. در دوران خلافت عمر، همراه پدر به مدینه آمد. پدرش در یوم الجسر که مسلمانان با ایرانیان در نبرد بودند، کشته شد.

پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام)، مختار از سرسخت ترین مخالفان عبیدالله بن زیاد به شمار می آمد. از این رو او را دستگیر کرده، به زندان افکندند و شکنجه دادند ولی سرانجام با وساطت عبدالله بن عمر (که شوهر خواهر مختار بود) از زندان رهایی یافت.

مختار پس از مرگ یزید (سال 56 هجری قمری) عازم مکه شد تا با عبدالله بن زبیر علیه حکومت امویان همکاری کند. اما وجود اختلافات نظرهای آن دو مانع همکاری ایشان شدند. (1)

مختار به تنهایی در عراق به فعالیت پرداخت و هوا دارانی گرد آورد و در صدد مبارزه مسلحانه علیه حکومت امویان بر آمد.

بدیهی است که در هر جامعه به تناسب باورها و معتقدات آن می بایست برای انگیزش مردم و تشویق آنان به قیام از پایگاهی مورد قبول عامه مردم استفاده کرد. در

ص: 41


1- 102.- مروج الذهب، مترجم 2/78.

محیطی که مختار برای قیام زمینه چینی می کرد، گرایشهای شیعی از ویژگیهای آشکار آن بود. مردم آن سامان علی رغم همه بی وفاییها و عقب گردهایی که در حمایت از خاندان علی (علیه السلام) از خویش نشان داده بودند، اما در قلب، شرافت و فضیلت خاندان علی (علیه السلام) را باور داشتند و از سوی دیگر سستیها و کندیهای گذشته، آنان را ملامت می کرد.

مختار، شرایط را بدرستی دریافته بود، از این رو می بایست حرکت خویش را به گونه ای با خاندان علی (علیه السلام) مرتبط سازد. این است که در آغاز کار، خود را نماینده محمد حنفیه، (فرزند علی بن ابیطالب (علیه السلام) معرفی کرد.

چندی نگذشت که هفده هزار نفر به طور پنهان با او بیعت کردند.

در نخستین مراحل قیام، والی کوفه - عبدالله بن مطیع - را شکست داد و کوفه را پایگاه مرکزی قیام قرار داد.

در مرحله بعد، مختار به موصل لشکر کشید و بر آن نواحی نیز تسلط یافت.

در این میان یکی از اهداف رسمی مختار و لشکریان او، انتقام گرفتن از کسانی بود که در واقعه عاشورا نسبت به خاندان پیامبر (ص) ظلم روا داشته و در جنگ علیه ایشان گامی موثر برداشته بودند.

او سران سپاه یزید را کشت ولی پس از شانزده ماه جنگ و نبرد، در سن 67 سالگی به دست مصعب بن زبیر به قتل رسید. (1)

باید یاد آورد شد که قبل از قیام مختار، قیام توابین رخ داد، که رهبر آن سلیمان بن صرد بود و به وسیله قوای امویان کشته شد و قیام توابین سرکوب گردید.

مختار پس از این جریان، قیام خویش علیه دستگاه امویان را آغاز کرد و طبیعی است که گروهی از توابین و سرکوب شدگان قیام سلیمان بن صرد نیز در زمره هواداران مختار قرار گرفته باشند.

تمایز قیام توابین و قیام مختار

فرقی که میان این دو قیام مشهود می باشد، این است که در قیام توابین، تنها انگیزه قیامگران، انتقام از قاتلان حسین بن علی (علیه السلام) بود و آنها با این حرکت می خواستند سهل انگاریها و گناهان گذشته خود را جبران کنند، چه این که آنان با شرکت نجستن در سپاه

ص: 42


1- 103.- مروج الذهب 3/96 - 100؛ مختصر الدول 331؛ سیر اعلام النبلاء 4/191؛ اعلام زرکلی 8/70 - 71؛ دائره المعارف اسلامیه 1/68 /

حسین بن علی (علیه السلام) وتنها گذاشتن وی در مقابل دشمن، بشدت خود را مجرم و مستحق عذاب الهی می دیدند و در صدد بودند به گونه ای آن گذشته تاریک را محو سازند. و جز این هدفی سیاسی یا عقیدتی برای آنان یاد نشده است.

اما در قیام مختار وضع به گونه دیگری است. هر چند قیام مختار همانند قیام توابین شعار انتقام از قاتلان حسین (علیه السلام) را از شعارهای اساسی قرار داده بود اما اهداف دیگری هم در قیام مختار دنبال می شد که بیشتر جنبه سیاسی داشت.

درباره مختار، شخصیت و قیام او دو نظرگاه ناهمساز ارائه کنند.

عقیده مختار درباره امامت علی بن الحسین (ع)

از برخی منابع استفاده می شود که مختار نه تنها امامت علی بن الحسین (علیه السلام) معتقد بوده، بلکه مبارزات خویش علیه دستگاه اموی را فقط به منظور یاری اهل بیت - علیه السلام - و انتقام از قاتلان ایشان صورت داده است و ائمه (علیه السلام) برای او دعای خیر کرده و کارهای او را ستوده اند.

در قبال این منابع، مدارکی وجود دارد که دقیقا خلاف آن را ثابت می کند و چنین می نمایاند که مختار از امامت علی بن الحسین (علیه السلام) روی گردانده و به امامت محمد حنفیه - فرزند علی (علیه السلام) و برادر حسین بن علی (علیه السلام) - اعتقاد داشته است و حمایت او از محمد حنفیه و مستند ساختن نهضت خویش به وی، باعث پیدایش فرقه کیسانیه شد. و علی بن الحسین (علیه السلام) نه تنها کارهای او را امضا نکرده، بلکه از او تنفر و انزجار داشته و حتی او را در مورد طعن و لعن قرار داده است.

روایاتی در مدح مختار

از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:

لا تسبوا المختار قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارلملنا و قسم المال فینا علی

ص: 43

العسرة (1)

به مختار ناسزا نگویید، زیرا او از قاتلان ما، انتقام گرفت و زمینه ازدواج زنان بی سرپرست ما را فراهم آورد و در شرایط سختی و تنگدستی به ما کمک رسانید.

در حدیثی دیگر چنین آمده است:

مردی از اهل کوفه به حضور امام باقر (علیه السلام) تشرف یافت، خواست دست امام را ببوسد، امام مانع شد. آن حضرت از او پرسید: نامت چیست؟

مرد گفت: من ابومحمد، فرزند مختار هستم.

امام دست او را گرفت و در کنار خود با گرمی جای داد.

ابو محمد گفت: ای فرزند رسول خدا،، مردم درباره ما پدرم سخنانی می گویند و او اموالی است که مختار برای ما فرستاده است. او خانه های ما را بناکرده و به خونخواهی شهدای ما برخاست، خدای او را رحمت کند. (2)

در بیانی دیگر مختار چنین مدح شده است:

امام باقر (علیه السلام) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت کند! خداوند پدرت را رحمت کند! هیچ کس حقی از ما نزد کسی نبود، جز این که آن را برای ما باز پس گرفت!

از علی بن الحسین (علیه السلام) روایت شده که فرمود:

الحمدلله الذی ادرک لی ثاری من اعدایی و جزی الله مختار خیرا (3)

یعنی؛ سپاس خدای را که انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزای نیک دهد!

روایات دیگری از رسول خدا و امیر المؤمنین (علیه السلام) ثبت شده است که در آنها از مختار به عنوان کسی که انتقام ذریه رسول خدا را از دشمنانشان می گیرد، یاد شده

ص: 44


1- 104.- اختیار معرفة الرجال 125.
2- 105.- تنقیح المقال 3/203؛ بحار 45/351.
3- 106.- اختیار معرفة الرجال 128؛ مناقب 4/144؛ اثبات الهداة 5/229؛ اعیان الشیه 1/636.

است. (1)

چه بسا بر اساس همین روایات میثم تمار در روزگاری که مختار زندانی بود به ملاقات رفت و بشارت آزادیش و خونخواهی وی از دشمنان اهل بیت ع را به او داد. (2)

من قال بن عمرو می گوید: حضور امام سجاد (علیه السلام) رسیدم، آن حضرت از من پرسید:: من قال! حرملة بن کاهل اسدی (3) چه شد و در چه حالی به سر می برد!

منهال می گوید: عرض کردم وقتی من از کوفه بیرون آمدم او زنده بود.

امام دستها را به سوی آسمان برداشت و سه مرتبه فرمود: خدایا حرارت آهن را به او بچشان!.

منهال می گوید: من از منزل آن حضرت به سوی کوفه رهسپار شدم، خبر قیام مختار را دریافت کردم برای ملاقات مختار شتافتم، لحظه ای رسیدم که حرمله را دستگیر کرده بودند و مختار دستور داد دست و پای او را قطع کنند و وی را در آتش بسوزانند! ناگاه با دیدن این منظره گفتم: سبحان الله.

مختار رو به من کرد و پرسید، آیا سبحان الله گفتن تو دلیلی داشت؟

آنچه میان من و امام سجاد (علیه السلام) گذشته بود برای مختار نقل کرده و گفتم، تسبیح من بدان جهت بود که استجابت دعای امام سجاد را به دست تو، مشاهده کردم.

مختار از مرکب پیاده شد، دو رکعت نماز خواند و سجده آن را طولانی ساخت.

پس از نماز او خواستم تا برای صرف غذای میهمان من باشد. ولی او گفت: من به سپاس لطف الهی؟ دعای امام سجاد را با دست من مستجاب کرده است، امروز را روزه خواهم بود. (4)

روایاتی در مذمت مختار

حبیب خثعمی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است: مختار مطالبی را به دروغ، منتسب

ص: 45


1- 107.- تنقیح المقال 3/204.
2- 108.- تنقیح المقال 3/204.
3- 109.- حرمله کسی است که در مقاتل به عنوان یکی از عناصر فعال سپاه یزید در روز عاشورا معرفی شده و نقش عمده وی تیراندازی بوده است که با همین شیوه برخی از خاندان حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانیده است.
4- 110.- مناقب 4/133؛ بحار 5/332؛ اعیان الشعیه 1/636.

به علی بن الحسین (علیه السلام) می ساخت و به آن حضرت نسبت می داد. (1)

یونس یعقوب می گوید: امام باقر (علیه السلام) می فرمود:

مختار نامه ای همراه هدایا برای امام سجاد (علیه السلام) فرستاد، اما امام نپذیرفت و نامه را نخواند و فرمود: من هدایای دروغگویان را نمی پذیرم و نامه آنان را نمی خوانم (2)

در حدیثی دیگر چنین آمده است:

در روز قیامت، پیامبر - صلی الله علیه وآله -، علی بن ابی طالب (علیه السلام) و حسن و حسین (علیه السلام) از کنار دوزخ می گذرند، فردی از میان آتش فریاد بر می آورد و پیامبر و امیر مؤمنان را به یاری می طلبد، اما به او توجهی می طلبم.

رسول خدا از فرزندش حسین (علیه السلام) می خواهد تا او را شفاعت کند. و او چنین می کند.

راوی حدیث می گوید: به امام صادق گفتم: آن شخص کیست؟

امام فرمود: او مختاربن ابی عبیده ثقفی است.

پرسیدم: چرا در آتش می سوزد؟

امام فرمود: چون در اعتقاد او نسبت به پیامبر و (علیه السلام) خللی بوده است و اگر در قلب جبرئیل و میکائیل نیز خللی نسبت به آن دو باشد، در آتش خواهند سوخت. (3)

در روایاتی دیگر، انگیزه مختار از قیام، رسیدن به سلطنت و قدرت معرفی شده است و در آن روایت این نکته نیز آمده است که در قلب جبرئیل و میکائیل نیز ذره ای محبت دنیا باشد، خدا آنها را در آتش می افکند. (4)

از امام سجاد - علیه السلام - نقل کرده اند که آن حضرت بارها، مختار را نفرین کرده و می گفت: مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنین گمان کرده است که به او در مورد امامت سفارش شده است. (5)

ص: 46


1- 111.- تنقیح المقال 3/204
2- 112.- اختیار معرفة الرذجال 125.
3- 113.- بحار 45/339.
4- 114.- تنقیح المقال 3/205.
5- 115.- طبقات ابن سعد 5/158؛ تذکرة الخواص 294؛ تنقییح المقال 3/205.

شخصیت مختار در نگاه امامیه

هر چند در مورد مختار و قیام او و نقش وی در شکل گیری فرقه کیسانیه، آرای مختلفی رسیده است. اما در مجموع دو نظرگاه عمده وجود دارد.

الف: برخی از محققان بر این عقیده اند که مختار، شیعه ای مخلص و معتقد به امامت علی بن الحسین - علیه السلام - بوده و هدفش از قیام، تنها برای انتقام از قاتلان اهل بیت بوده و برای کارهای خویش از سوی امام سجاد (علیه السلام) اذن اجازه داشته است. زیرا اگر جز این بود برای او طلب رحمت نمی کردند و هدایایش را نمی پذیرفتند.

و اما روایاتی که در بردارنده مذمت مختار می باشد، برخی از روی تقیه صادر شده و برخی دلایل سیاسی - اجتماعی داشته است.

در این بینش، نقش مختار در پیدایش فرقه کیسانیه و انحراف از امامت زین العابدین بکلی مورد انکار قرار گرفته است و او منزه از چنین مساله ای شناخته شده است. (1)

ب - گروهی دیگر معتقدند که مختار هر چند با قیام خویش، از قاتلان اهل بیت (علیه السلام) انتقام بایسته ای گرفت و تا اندازه ای جراحتهای عمیق عاشوراییان را التیام بخشید و هر چند ائمه برای او طلب رحمت کرده اند، ولی همه اینها دلیل آن نیست که او براستی هدفی جز حمایت از اهل بیت نداشته و هوای حکومت در سر نمی پرورانده است.

شاد شدن اهل بیت از برخی کارهای او دلیل رضایت آنان به همه مواضع فکری و عملی وی نیست. او به هر حال خدمتی به اهل بیت کرده است و آنان برایش دعا کرده اند ولی چه بسا در ادعاها و اعتقادها و نیز رفتارشان نارساییها و کجرویهایی هم بوده است.

علامه مجلسی، پس از نقل حدیثی شفاعت حسین بن علی (علیه السلام) برای مختار و این که مختار دوزخی است ولی به برکت خدمتهایی که برای اهل بیت انجام داده، سرانجام مورد شفاعت قرار می گیرد، می گوید:

این روایات جمع کننده و تلفیق دهنده میان احادیث مختلفی است که در باره مختار وارد شده است. با این بیان که مختار

ص: 47


1- 116.- رک: بحار 45/386 سخنان جعفربن نا مصنف هذا الثار.

هر چند در مراتب ایمان و یقین کامل نبوده و از سوی امام معصوم اجازه صریحی در مورد اعمال خویش نداشته است،

لکن از آنجا کارهای شایسته بسیاری به وسیله او صورت گرفت و با برنامه های او قلب مؤمنان از جراحتهای ستم التیام یافت، فرجامش به خیر و نجات است. در حقیقت مختار مشمول این آیه از قرآن می باشد که می فرماید: و دسته ای دیگر هستند که به گناهانش اعتراف کرده و عمل نیک و بد را به هم در آمیخته اند، امید است که خداوند ایشان را مورد آمرزش قرار دهد (1) و اما من درباره مختار از کسانی هستم که از داوری کردن بازایستاده اند، هر چند مشهور میان علمای شیعه این است که کارهای او ارزنده و شخصیت او شایسته مدح است. (2)

انگیزه های سیاسی در شکل گیری کیسانیه

محور اصلی سخن در فصل، بررسی امامت امام سجاد (علیه السلام) می باشد و از این رهگذر، به ضرورت، نگاهی به منکران امامت زین العابدین - کیسانیه - افکندیم تا حجت و منطق و انگیزه آنان را بشناسیم و این نگاه به بررسی شخصیت محمد حنفیه و مختار به عنوان دو عنصر مطرح در فرقه کیسانیه انجامید، اکنون به موضوع اصلی باز می گردیم و از آنچه به اختصار یاد آور شدیم، نتیجه می گیریم.

شرایط تاریخی - سیاسی - اجتماعی عصر امام سجاد (علیه السلام) می نمایاند که انگیزه های سیاسی، بیش از هر انگیزه و دلیل دیگر در شکل گیری فرقه کیسانیه دخالت داشته است. زیرا به هر حال مطرح شدن محمد حنفیه در قیام مختار به جای علی بن الحسین (علیه السلام) یا به دلیل تقیه ام سجاد از حضور مستقیم در جریان قیام بوده و از این رو محمد حنفیه به عنوان نماینده آن حضرت در این حرکت مطرح گشته ولی بعدها از سوی عناصر ناآگاه و یا مغرض نقشی اصیل به او داده شده است!

و یا این که براستی محمد حنفیه در این دوره خود را امام می شمرده و بعدها در مباحثه با امام سجاد شده است که امامت از آن زین العابدین است و نه او.

ص: 48


1- 117.- توبه /102
2- 118.- بحار الانوار 45/339.

احتمال سوم این است که مختار صرفا برای پیشبرد اهداف خویش، حرکتش را منتسب به محمد حنفیه کرده است. بی این که اجازه ویژه ای برای پیشبرد اهداف خویش، حرکتش را منتسب به محمد حنفیه کرده است. بی این که اجازه ویژه ای از سوی او داشته باشد. و در این راستا بوده که مختار از محمد حنفیه به عنوان مهدی (1) یاد کرده تا هواداران و هواخواهان بیشتر را گرد آورد.

احتمال چهارم این است که اصولا مساله امامت محمد حنفیه نه در دوران قیام مختار بلکه در عصر حکومت عباسیان، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه های مبهم و کور گذشته، مستندهایی برای حکومت عباسیان، جستجو شده باشد.

هر یک از این احتمالها که تقویت شود، این نکته به دست می آید که به هر حال اعتقاد به امامت محمد حنفیه دارای دلایل علمی و مستند به نصوص و منابع شوعی نیست و شرایط خاص سیاسی آن عصر، پنداری فرقه کیسانیه را رقم زده است.

البته از قراین استفاده می شود که نخست احتمال سوم و سپس احتمال چهارم نزدیکتر به واقع است. زیرا به هر حال مختار برای جذب نیروهای متمایل به تشییع ناگزیر بود خود را به پایگاهی علوی مستند سازد تا قیامش مشروعیت. مقبولیت عام پیدا کند و بعدها عباسیان نیز برای تضعیف پایگاه امامت، بشدت نیازمند اندیشه ای بودند که مردم از اطراف بودند که مردم ائمه معصومین (علیه السلام) ساخته اند و به مرکزیتی متوجه سازند که بر ایشان مساله ساز نباشد و کیسانیه و اعتقاد و به امامت محمد حنفیه ای که حضور در زمان ندارد و زندگی را بدرود گفته - و یا به اعتقاد کیسانیه در غیبت به سر می برد! - همان مرکزیت و قبله گاه مور پسند بنی العباس بشمار می رفت.

ص: 49


1- 119.- در نامه ای که مختار برای متقاعد ساختن ابراهیم بن اشتر به او داده شده و چنین اظهار داشته که نامه ای از سوی محمد حنفیه نوشته شده محمد حنفیه بانام محمد مهدی یاد گردیده است! بحار 45/366.

فصل دوم: شخصیت معنوی و اجتماعی امام سجاد - علیه السلام

امام سجاد (ع) در محراب عبادت و معنویت

امام سجاد، زین العابدین (علیه السلام)، پیشوایان متقین، در عصری که سفاکان و دین گزان، محراب را با خون اولیای خدا گلگون می ساختند و حقگویان برخاسته از محراب را به جرم سر فرود نیاوردن در برابر غیر خدا، مورد سخت ترین آزارها و نارواترین دشنامها قرار می دادند و ماذنه ای هدایت و مناره های دین را ناجوانمردانه به خون تکبیر گویان عزت و دینداری می آغشتند، آری در چنین عصری از محراب، ماذانه رفیع، رفیعتر از همه برجها ساخته بود نجواهای پنهانش را رساتر از هر فریاد به گوش غفلت زدگان و راه گم کردگان زمانش و نیز فرزندان آینده اسلام برساند.

علی بن الحسین (علیه السلام) چنان در این میدان می کوشید که وقتی فاطمه، دختر امیر المؤمنین (علیه السلام) آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بی وقفه را در فرزند برادرش، مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و از جابرین عبدالله یاری خواست تا شاید امام سجاد را از آن همه زحمت و مرارت که در مسیر عبادت به خویش روا می داشت باز دارد.

به جابر گفت: تو می دانی که ما خاندان رسول خدا، حقوقی بر شما داریم، از آن جمله این است که اگر خطری ما را تهدید کند، شما باید به یاری ما بشتابید. اینک فرزند برادرم از کثرت عبادت خویش را در معرض خطر قرار داده است از او دیدار کن و از وی بخواه تا قدری نیز استراحت کند.

ص: 50

جابر به حضرت امام سجاد (علیه السلام) رسید، حضرت را در حال عبادت یافت در حالی که بدان آن گرامی بشدت ضعیف شده بود. جابر نگرانی عمه آن بزرگوار را به ایشان یاد آوری کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا! مگر نه این است که خداوند بهشت را برای شما و دوستان شما قرار داده جهنم را برای دشمنان شما؟ پس تحمل این همه رنج در مسیر عبادت برای چیست؟

امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

ای جابر تو از اصحاب رسول خدایی و می دانی که جدم رسول خدا با این که مورد غفران عام و همه جانبه خدا بود و آیه لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر (1) به وی اطمینان همیشگی می داد، اما باز هم آن عزیز چنان خدای را عبادت می کرد که قدمهایش متورم می شد و چون علت آن همه سعی در عبادت را از وی می پرسیدند می فرمود: افلا اکون عبدا شکورا یعنی؛ آیا من نباید در برابر خداوند بنده ای شکرگزار باشم! (2)

امام صادق (علیه السلام) در توصیف عبادتهای امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمود: در امت اسلامی هیچ کس نتوانست همانند رسول خدا به عبادت اهتمام ورزد جز علی بن ابی طالب (علیه السلام). او چنان عبادت می کرد که گویی بهشت و دوزخ را می بیند..

آنگاه فرمود: درمیان اهل بیت امیر المؤمنین شبیه تر از همه به او زین العابدین (علیه السلام) می باشد چه این که در راستای عبادت چنان پیش تاخت که فرزندش امام باقر (علیه السلام) در او خیره شد، اثر عبادت را در چهره اش آشکار یافت و از مشاهده حال پدر گریست

امام سجاد که علت گریستن فرزند را دریافته بود فرمود: آن نامه و صحیفه ای که عبادتهای علی (علیه السلام) در آن ثبت شده بیاور!

امام باقر (علیه السلام) نامه را به پدر داد و آن حضرت مشغول مطالعه شد. پس ا لختی مطالعه، درنگ کرد و آهی عمیق از سینه آورد و گفت: کیست که بتواند مانند امیر المؤمنین (علیه السلام)، آن همه عبادت خدا کند. (3)

ص: 51


1- 120.- فتح /2.
2- 121.- بحارالنوار 46/60.
3- 122.- اعلام الوری 255

درباره آن حضرت نقل کرده اند که در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد.

وقتی به وی گفتند که شما بیش از جدتان علی (علیه السلام) عبادت می کنید، امام اظهار داشت:

مع انی نظرت فی عمل صلوات علیه یوما واحدا فما استطعت ان اعدله من الحول الی الحول

یعنی؛ من در عمل یک روز علی - علیه السلام - نگریستم و تامل کردم و دریافتم که قادر نیستم در طول یک سال اعمالی انجام دهم که با عمل یک روز امیر المؤمنین (علیه السلام) برابری کند.

البته ممکن است منظور حضرت، عبادت از نظر کمی نباشد بلکه به جنبه کیفی و ارزشی عمل اشاره داشته باشد، چنان که این معنا از برخی روایات دیگر نیز استفاده می شود بویژه روایاتی که می گوید: ضربت علی (علیه السلام) در روز جنگ خندق بر عبادت جن و انس فضیلت و شرافت دارد.

امام سجاد - علیه السلام - در آستانه نماز

امام سجاد (علیه السلام) چون برای نماز آماده می شد وضو می گرفت، رنگ رخسارش دگرگون می شد و چون از علت آن می پرسیدند، پاسخ می داد:

آیا می دانی که می خواهم به آستان چه بزرگی رهیابم و در مقابل چه مقامی قرار بگیرم. (1)

بارها می دیدند که وقتی امام زین العابدین (علیه السلام) وضو گرفته و به انتظار رسیدن وقت نماز به سر می برد، از شدت خضوع وضو گرفته و به انتظار رسیدن وقت نماز به سر می برد، از شدت خضوع (علیه السلام) در برابر حق و احساس بندگی به درگاه خدا، آثار نگرانی در اندامش ظاهر بود. (2)

علی بن حسین، سید الساجدین

زیادی سجده ها و تداوم هر سجده امام علی بن الحسین سبب گردید که آن حضرت را سید الساجدین لقب دهند و چون این سجده های طولانی و فراوان،

ص: 52


1- 123.- ارشاد 1632: اعلام الوری کشف الغمه 2/280؛ فصول المهمة 201.
2- 124.- حلیة اولیاء 133.

بر پیشانی آن پیشوای متقین اثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ایشان (ذووالثفنات) می گفتند.

امام باقر (علیه السلام) پدرم هیچ نعمتی را به یاد نمی آورد که با یاد کرد آن به درگاه خداوند سجده می برد. هنگام قرائت چون به آیه های سجده می رسید و نیز به وقت خطر و احتمال رخداد حادثه ای ناگوار و همچنین پایان نمازهای فریضه و یا هر زمانی که موفق می شد که خدمتی انجام دهد و میان دو مؤمن را اصلاح کند سر به سجده می نهاد و بر درگاه خداوندی سپاس می نهاد (1)

یکی از خدمتکاران آن حضرت، امام را چنین یاد می کند:

روزی مولایم به سوی صحرا رفت و من همراه وی بودم، در گوشه ای از صحرا به عبادت پرداخت، به هنگام سجده سر را بر سنگهای زبر و درشت می نهاد و با گریه و تضرع یاد خدا می کرد. سعی کردم تا آنچه حضرت می گوید بشنوم. آن روز شمردم که امام در سجده خویش هزار مرتبه گفت:

لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله لیمانا و تصدیقا.

چون امام سر از سجده برداشت، صورت و محاسنش به اشکهایش آغشته بود. (2)

دعاها و تعبیرهایی که امام سجاد (علیه السلام) در نیایش با خدا و بویژه در حال سجده به کار می گرفت خود، در اوج عبودیت و بندگی و معرفت حق بود.

از جمله ذکرهای آن امام در حال سجده چنین است:

الهی عبدک بفنائک، مسکینک، سائلک بفنائک، فقیرک بفنائک. (3)

در بسیاری از روایات نقل شده است که آن حضرت خویش را موظف می داشت تا در هر شبانه روز رکعت نماز بگزارد و این نامه را تا پایان عمر عملی می ساخت. (4)

ص: 53


1- 126.-اعلام الوری 256
2- 127.- احقاق الحق 12/26
3- 128.- دعائم الاسلام 1/208؛ سیر اعلام انبلاء 4/392؛ فصول المهمة 202؛ نوالابصار 139.
4- 129.- مطالب السؤ ول 79؛ تاریخ ابن عساکر 4/392؛ روض الریاحین 55؛ احقاق الحق 2/23.

انجام هزار رکعت نماز در یک شبانه روز، آن هم برای کسی که می بایست به امور زندگی و مسایل اجتماعی بپرازد، چه بسا در ذهن برخی بعید بنماید، ولی شرایط خاص زندگی آن حضرت و محدودیتهای شدیدی که خلفا برای آن امام به وجود آورده بودند، عملا مجلال بیشتری به امام سجاد (علیه السلام) می داد تا به این برنامه بپبردازد.

شایان توجه است که این گونه روایات را بیشتر نویسندگانی ثبت کرده اند که علی بن الحسین (علیه السلام) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمی شناسند و وی را صاحب کرامت و معجره نمی دانند و از او به عنوان شخصیتی ممتاز معنوی و فرزندی نمونه از نسل رسول خدا (ص) یاد کرده و لقب زین العابدین و سید الساجدین را به وی داده اند. (1)

علی بن الحسین (ع) واهتمام به حج

راویان و مورخان برای امام سجاد (علیه السلام) بیست سفر به حج ثبت کرده اند، آن هم سفرهایی که آن حضرت فاصله میان مکه و مدینه را پیاده طی کرده است.

امام در این سفرها، مرکب به همراه داشت ولی مصمم بود تا طریق خانه خدا را با پای خویش بپیماید و در مسیر محبوب، از وجوب خود مایه بگذارد. (2)

عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامی اعمال عبادی او پر افکن بود و به همه برنامه ها عبادت وی رنگی الهی و جلوه ای معنوی می بخشد.

یکی از حالات درس آموز امام (علیه السلام) هنگام پوشیدن لباس احرام بود. چنان که:

وقتی آن حضرت لباس احرام می پوشد، رنگش از یاد خدا و جلال او تغییر می کرد و چنان در جذبه معنویت حق معنوی وی بشدت تحت تاثیر قرار گرفته و می پرسیدند: چرا لبیک نمی گویید؟

ص: 54


1- 130.- طبقات ابن سعد 5/160؛ حلیة اولالیاء 133؛ مختار مناقب اختیار 27؛ مشارق الانوار 119؛ تذکرة الحافظ 1/75؛ فصول المهمه 201؛ الصواعق المحرقه 119؛ الکواکب ادریة 1/139؛ ینابیع المودةُ 5/160؛ اسعاف الراغبین 239؛ نور الابصار شبلنجی 140.
2- 133.- القاب الرسول و عترته مجموعه نفیسه 52؛ ارشاد 2/146؛ اعلام الوری 256؛ کشف الغمه 2/280.

امام در پاسخ به ایشان می فرمود: بیم آن دارم که لبیک بگویم ولی خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبیک!

امام همچنان تا پایان اعمال حج، در جذبه ای الهی و توجهی خاص به خداوند قرار داشت. (1)

رسیدگی به نیازمندان و تهیدستان

از بارزترین امتیازهای ائمه (علیه السلام) بر سایر انسانها، این است که انسانها معمولا با گرایش به بعدی از ابعاد معنوی یا مادی، از سایر جنبه ها غافل می شوند، ولی امامان (علیه السلام) در بعدی از ابعاد معنوی یا مادی، از سایر جنبه ها غافل می شوند، ولی امامان (علیه السلام) در پرتو هدایت ویژه حق، از افراط و تفریط ایمنند و در رفتار فردی و اجتماعی و اعمال عبادی و معنوی و نیز زندگی آنان، تعادلی منطقی و معقول مشهود است. و این ویژگی است که ایشان را سزاوار جایگاه و شایسته الگو بودن برای خلق، ساخته است.

در ملاکهای بشری و انسانهای معمولی، کسی که دارای آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هایش صدها و هزارها مرتبه، ذکر خدا را تکرار کند، انسانی است که منزوی که تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردی کرده و به هیچ نیازهای زندگی مادی و حیات اجتماعی توجه ندارد! در حالی که زندگی امام سجاد (علیه السلام) برداشت را به اثبات می رساند.

وی با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانی و کم نظیر، از جامعه خود و نیازها واقعیتهای زمانش غافل نیست بلکه در میدان وظایف اجتماعی و اخلاقی نیز پیشوایی الگو و نمونه است.

براستی جای تامل و پند آموزی و همچنین شگفتی دارد که زینت عبادتگران، سرور سجده گزاران مقتدای زاهدان و متقیان، با آن همه سجده های طولانی و شب زنده داریهای مداوم، مخارج زندگی صد خانواده محروم مدینه را

ص: 55


1- 134.- کفایه الطالب 301؛ سیر اعلام الانبلاء، 392؛ تهذیب التهذیب 7/305؛ تاریخ الاسلام 4/37.

متکفل بوده و نیازهای آنان را بر آورده می ساخته است. (1)

چقدر فاصله است میان زندگی اثر آفرین امام سجاد (علیه السلام) با آنان که به خیال زهد و عبادت، چشم از همه واقعیتهای زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نیازمند و مستمند دیگر بلکه قادر به اداره زندگی فردی خویش نمی باشند و به ادعای زهد و درویشی کشکول نیاز نزد دیگران دراز کرده و یا زندگی خود را بر در آمدهای عمومی و کمکهای بلاعوض و بیت المال تحمیل کرده و می کنند!

تشریح و توضیح حالات معنوی و عبادتهای طولانی ائمه و همچنین امام سجاد (علیه السلام) همیشه این نگرانی را در خود نهفته دارد که مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جویان بی خاصیتی که نه به کار خویش می آیند و نه به کار خلق تاثیری در پیشبرد دین و نه دنیا، آن همه عبادت را دلیل حضور نداشتن ائمه در مسایل جاری زمانشان تصور کنند و روش نادرست خویش را با این تصور و روش نادرست خویش را با این تصور بیجا توجیه نمایند!

کمک به محرومان، در نهان

محمد بن اسحاق می گوید: بسیاری از خانواده های محروم و نیازمند مدینه، شبانگاه از لطف و بخشش مردی ناشناس بهره مند می شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانی که علی بن الحسین (علیه السلام) در گذشت و آن مرد ناشناس دیگر به سراغ آنان نیامد. آنگاه بود که دانستند آن امدادگر ناشناس، زین العابدین (علیه السلام) بوده است. (2)

ابوحمره ثمالی میلادی 150 هجری قمری می گوید:

امام زین العابدین (علیه السلام) در تاریکی شب، نان ونوای مستمندان را بر دوش می کشید و به طور ناشناس آن را انفاق می کرد و می فرمود:

ان صدقة السر تطفی غضب الرب

یعنی: صدقه پنهانی، خشم الهی را فرو می نشاند. (3)

چنین بود که پس از شهادت آن گرامی وقتی بدنش را غسل می دادند، آثاری بر

ص: 56


1- 135.- طبقات ابن سعد 5/164؛ اعلام الوری 256؛ کشفالغمه 2/266.
2- 136.- کشف الغمه 2/266.
3- 137.- اغانی 14/75؛ حلیة الاولیاء 3/135؛ کشف الغمة 2/266؛ اعیان الشعیه 1/633.

پشت و شانه های وی مشاهده گردید و چون علتش را پرسیدند، دانستند که آنها آثاری است از نانها و کوله بارهایی که امام (علیه السلام) برای تهیدستان بر دوش می کشیده است. (1)

ابن سعد متوفای حدود 200 هجری قمری می نویسد:

چه بسا نیازمندانی که به حضور امام سجاد می رسیدند و قبل از اظهار نیاز، خواسته خود را از امام دریافت می کردند و امام فرمود:

صدقه قبل از این که به دست نیازمند برسد، نخست به دست خداوند می رسد. (2)

یکی از پسرها عموهای آن حضرت، مستمند و نیازمند بود. و امام همیشه در نهان و به طور ناشناس وی را کمک می کرد. اما از آنجا که امام را نمی شناخت، همواره از آن حضرت گله مند و شاکی بود که چرا به وی رسیدگی نمی کنند!

امام سجاد با شنیدن گلایه های او، خویش را از معرفی خود باز می داشت و هرگز به او نفرمود که آن ناشناس امدادگر منم. تا اینکه امام بدرود حیات گفت و رحلت کرد. آن روز پسر عموی گلایه گذار از واقعیت آگاه شد و در کنار قبر آن حضرت به گریه عذر خواهی نشست. (3)

سفیان بن عینیه از زهری نقل می کند: شبی سرد و بارانی امام علی بن حسین، زین العابدین را در کوچه های مدینه دیدم که مقداری آرد و هیزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهیدستان دارد. به آن حضرت گفتم: ای پسر رسول خدا چه بر پشت داری؟

امام فرمود: سفری در پیش دارم و توشه آن را آماده کرده ام و می خواهم در جای امنی قرار دهم.

عرض کردم آیا اجازه می دهید خدمتکار من شما را در امر این کار و حمل این آذوقه کمک کند؟

امام فرمود خیر.

گفتم: اجازه بدهید خودم شما را کمک کنم.

امام باز هم فرمود: خیر چیزی که در به کار من می آید، چرا خودم آن را متحمل نشوم، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!

ص: 57


1- 138.- خصال صدوق 517؛ حلیة الاولیاء 3/135؛ کشف الغمة 2/266؛ اعیان الشعیه 1/633.
2- 139.- طبقات ابن سعد 5/160.
3- 140.- حلیة الاولیاء 3/140، کشف الغمه 2/303.

آن شب گذشت، چندی بعد خدمت امام رسیدم و عرض کردم: آن سفر که عازم بودید چگونه صورت گرفت؟

امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها که تو پنداشتی نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من برای آن جهان، خود را آماده می کنم. با دوری از حرام، بخشش و انجام کارهای نیک. (1)

سفیان بن عینیه نیز می گوید: در یکی از سفرها که امام علی بن حسین (علیه السلام) عازم حج بود، خواهرش سکینه، دختر حسین بن علی (علیه السلام) هزار درهم به عنوان کمک هزینه سفر در اختیار وی نهاد ولی هنگامی که امام به نزدیکی حره (2) رسید، تمامی آن مبالغ را میان مستمندان تقسیم کرد. (3)

امام باقر می فرماید: چه بسیار مواردی که پدرم، در کنار یتیمان و بینوایان می نشست، و با دست خویش به آنها غذا می داد و برای آنان که علاقه مند بودند، غذا می فرستاد. (4)

امام صادق می فرماید:

علی بن الحسین (علیه السلام) در روزهایی که روزه داشت گاه با دست خود غذا می پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نیازمندان می فرستاد و چه بسا مواردی که از آن غذا برای خود آن حضرت باقی نمی ماند و با نان و خرما افطار می کرد. (5)

برخورد امام با نیازمندان، برخورد فردی توانمند و برتر با فردی زبردست و منت پذیرد نبود، بلکه آن حضرت سعی داشت تا هنگام رفع نیاز مستمندان، در ایشان آثار تذلل و کوچکی آشکار نگردد. از این رو، قبل از اظهار نیاز، به آنان کمک می کرد و می فرمود:

مرحبا بمن یحمل زادی الی الاخرة

یعنی؛ آفرین بر کسی که توشه مرا به سوی آخرتم بر؛ دوش کشد و مرا یاری دهد. (6)

عفو و گذشت، در روابط اجتماعی

از جمله صفات بارز امام سجاد (علیه السلام) تحمل و شکیبایی او در برابر ناگواریها و عفو و گذشت از کسانی است که نسبت به وی بی حرمتی یا جفا کرده بودند.

مردان الهی همیشه تاریخ

ص: 58


1- 141.- علل الشرائع 231، مناقب 4/ 153.
2- 142.- حره در مسیر مکه در ناحیه بطن العتیق قرار دارد (معجم البلدان 2/ 247).
3- 143.- طبقات ابن سعد 5/164، اعیان الشیعه 1/633.
4- 144.- علل الشرائع 231، مناقب 4 / 153.
5- 145.- تدکرة الخواص 184.
6- 146.- همان مدر؟

دشمنانی داشته اند که گاه در نتیجه ناآگاهی و زمانی دلیل دنیا پرسی و دنیا داری با اولیای به ستیز برخاسته وایشان را مورد اهانت و آزار قرار می داده اند.

امام سجاد (علیه السلام) نیز که در عصر حاکمیت جور و جهل امویان می زیست و دستگاه خلافت به عناوین مختلف از اهل بیت و فرزندان علی (علیه السلام) عیبجویی و بدگویی داشت، مردم عامی و جاهل جامعه تحت تبلیغات سوء آنها نسبت به شخصیت ائمه بدگمان شده بودند گاه در برخوردهای اجتماعی بشدت علیه ایشان به ناسزاگویی می پرداختند.

از آن جمله مردی با مشاهده علی بن الحسین (علیه السلام) دهان به اهانت گشود و سخت ناسزا گفت.

امام همراهانی داشت که خواستند آن مردم را تنبیه کنند اما امام مانع شد و فرمود: متعرض او نشوید؛ سپس رو به آن مرد کرده و فرمود: کار ما بیش از اینها بر تو پوشیده است اگر نیازی داری بگو تا بر آوریم.

مرد از این صبر و شکیبایی و گذشت و بزرگواری و نیز آن لحن ملایم و محبت آفرین بشدت متاثر شد شرم تمامی وجودش را در برگرفت تا آنجا که صورت از خجالت پوشانید و دیگر نمی توانست به صورت امام نگاه کند.

امام بی درنگ دستور داد خدمتکارانش هزار درهم در اختیار او قرار دهند.

از آن روز به بعد هر گاه آن مرد امام را می دید می گفت گواهی می دهم که تو از فرزندان رسول خدایی و از خاندان وحی نبوتی. (1)

هشام بن اسماعیل والی مدینه بود و در مدت فرمانروایی خود امام سجاد علیه السلام را مورد آزار و اذیتهای بسیار قرار داد. سرانجام ولید او را از حکومت عزل کرد و منادیان ولید در میان مدینه ندا دادند: هر کس در زمان فرمانروایی هشام مورد ظلم قرار گرفته و یا حقی را او ضایع نشده است می تواند حق خود را از وی مطالبه کند.

هشام بیش از همه از جانب امام سجاد برخود بیم داشت زیرا در حق آن حضرت بیش از دیگران جفا کرده بود.

اما بر خلاف تصور او هنگامی که امام ع با وی روبرو شد، بر او سلام کرد و به یاران خود نیز سفارش نمود که متعرض او که اکنون ضعیف و ناتوان است نشوند و سرانجام امام (علیه السلام) به او اطمینان داد و فرمود ای هشام بن

ص: 59


1- 147.- نور الابصار 128 اسعاف الراغبین حاشیه نور الابصار 208

اسماعیل تا می توانی رضایت مظلومان و بی پناهان را جلب کن و از ناجیه ما نگران نباش. (1)

در حدیثی دیگر چنین آمده است:

یکی از عمو زاده های امام سجاد (علیه السلام) به نام سخن بن حسن با آن حضرت کدورتی پیدا کرده بود روزی حسن وارد مسجد شد و امام زین العابدین علیه السلام را در آنجا دید بی درنگ به پرخاش و تندگویی پرداخت و آن حضرت را آزرده خاطر ساخت ولی امام در برابر سخنان او کمترین عکس العملی از خود نشان نداد، تا حسن از مسجد خارج شد.

شب هنگام امام سجاد علیه السلام به خانه اش رفته و به او فرمود:

برادر آنچه امروز در حضور اهل مسجد درباره من گفتی اگر راست باشد از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر نسبتهای ناروای تو به من دروغ باشد از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر نسبتهای تو به من دروغ باشد از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد درود بر تو رحمت و برکات خدا شامل حال تو باد.

امام این سخنان را گفت و از او جدا شد.

حسن که هرگز انتظار چنین برخوردی را از امام نداشت و خود را برای شنیدن سخنان تند و کوبنده آماده کرد بود، به خود آمد و خویش را در برابر کوهی از بزرگواری و شرافت یافت شرمنده شد و در پی حضرت با چشمی گریان روان گردید و از امام عذر می طلبید.

امام بر حالش رقت آورد و به او اطمینان داد که وی را بخشیده است. (2)

اهتمام در آزادی بردگان

یکی دیگر از خدمتهای اجتماعی امام علی بن الحسین، زین العابدین، سعی و جدیت آن حضرت در دستیابی بردگان به آزادی بود.

امام سجاد (علیه السلام) غلامان و کنیزان بسیار می خرید، اما نه برای کار کشیدن از ایشان، بلکه منظور تربیت اخلاقی و دینی و

ص: 60


1- 148.- ارشاد 2 146 تذکره الخوناص 295
2- 149.- مناقب 4/158؛ کشف الغمه 2/262؛ مشارق الانوار 119؛ تذکرة الخواص 295.

سپس فراهم آوردن زمینه آزادی آنان.

تلاش آن حضرت در این راستا، هم عملی و هم از طریق تشویق و ترغیب دیگران به این کار بود. چنان که مورخان و محدثان نقل کرده اند:

امام سجاد: هزار بنده را در راه خدا آزاد کرد. (1)

و نیز در تعالیم خود به شاگردان و پیروان خویش می فرمود:

هیچ مؤمنی بنده را آزاد نمی کند، مگر این که خداوند به جای هر عضوی از اعضای آن بنده، عضوی از اعضای او را ایمن از آتش دوزخ می سازد. (2)

در بسیاری موارد، امام سجاد (علیه السلام) به بهانه های مختلف تعدادی از بردگان را آزاد می ساخت و چه بسا یک عمل یا یک سخن شایسته آنان، زمینه آزادی ایشان را فراهم می کرد.

کنیزکی می خواست آب وضو برای آن حضرت فراهم آورد که ظرف سفالین از دستش فرو افتاد و شکست!

امام به کنیزک نگاهی کرد و کنیز گمان کرد که مولایش خشمگین شده است. از این رو جمله ای از قرآن خواند و گفت: و الکاظمین الغیظ یعنی؛ متقین بهشتی و برخوردار از غفران پروردگار آنانند که... خشم خود فرو خورند. (3)

امام فرمود: من از تو گذشتم.

کنیز ادامه داد: والله یحب المحسنین یعنی؛ خداوند نیکوکاران را دوست دارد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد ساختم. (4)

استفاده بجا و آگاهانه کنیز از این جمله های قرآنی، از یک سو تربیت دینی و معرفی وی را در زندگی امام سجاد (علیه السلام) می رساند و از سوی دیگر آشنایی کنیز و روح قرآنی و معنوی امام سجاد (علیه السلام) را می فهماند. و کنیزی که تا این حد رشد یافته باشد، سزاواری آزادی است.

از آنجا که هدف اسلام از جنگ و دفاع، نخست دفع تهاجم دشمن و سپس دعوت آنان

ص: 61


1- 150.- کشف الغمه 2/279
2- 151.- دعائم الاسلام 2/301
3- 152.- آل عمران /134.
4- 153.- ارشاد /142؛ اعلام الوری 259؛ کشف الغمه 2/274.

راه حق و مسیر توحید است، زنده نگاه داشتن آنان و فراهم آوردن زمینه تربیت و هدایت ایشان را توصیه کرده و زمانی که به ایمان گراییدند، راههای زیادی برای آزاد شدنشان نشان گشوده است.

سیره و روش امام سجاد (علیه السلام) این بود که در ماه مبارک رمضان هیچ غلامی یا کنیزی را مؤاخذه نمی کرد. و اگر امضایی از آنان را گرد خود فرا می خواند و لغزشهای هر یک را به وی گوشزد می کرد، سپس در میان ایشان می ایستاد و دستور می داد تا همه با صدای بلند بگویند:

یا علی بن الحسین ان ربک قد احصی علیک کل ما عملت، کما احصیت علینا کل ما عملنا...

یعنی؛ ای علی بن الحسین! پروردگار تو تمامی اعمالت را یکایک برشمرده و ثبت کرده است، همان گونه که تو اعمال ما را ثبت کرده ای، نزد خداوند کتابهایی است که در آنها هیچ عمل کوچک و بزرگی فروگذار نشده است. و اعمالت نزد تو از خطای مادر گذر تا خداوند از تو درگذرد. خداوند می فرماید: ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لکم. (1)

یعنی؛ عفو کنید و گذشت داشته باشید، آیا دوست ندارید که خداوند خطاهایتان را ببخشد و عفو کند؟

پس از آن امام می فرمود همه یکصدا بگویند:

پروردگارا! تو ما را فرمان دادی از کسانی که به ما ستم روا داشته اند در گذریم و ما بر اساس فرمان تو از آنان گذشتیم، پس تو نیز از ما درگذر، زیرا تو از ما به عفو و بخشش سزاوارتری.

پس از این سخنان امام رو به جانب برگان کرده، می فرمود: اکنون من از شما گذشتیم و بدیهایتان را بخشیدم و شما را برای خشنودی خدا آزاد کردم، شما هم از خداوند

ص: 62


1- 154.- نور /22.

بخواهید تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خدا آزاد کردم، شما هم از خداوند بخواهید تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خویش ایمن دارد. (1)

برگزاری این مراسم، در حقیقت هم درسی بود به سایر مؤمنان که از روش آن حضرت پیروی کنند و زمینه آزادی بردگان بیشتری فراهم آید. و هم آخرین درسهای معنوی و اخلاقی به بردگان بود که می بایست از آن پس آزاد زندگی کنند و چونان مؤمنی صالح و با تقوا به زندگی شخصی خود ادامه دهند.

امام این درسها را در حساسترین شرایط زندگی به غلامان و کنیزان می دهد تا در جان و روح آنان برای همیشه ثبت شود. زیرا آزادی برای یک برده چونان مائده آسمانی و حیات و راه و روش ایثار و فداکاری و انسانیت و معنویت را در اعماق وجود آنان به ثبت می رسانده است.

به هر حال آن حضرت، در پایان هر رمضان حدود بیست بنده را آزاد می ساخت و این عمل موجب آن می شد که معمولا کنیزان و غلامان بیش از یک سال در خدمت آن بزرگوار نباشد و آزاد شوند. (2)

امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران

ابن خلکان متولد 671 هجری علی بن الحسین (علیه السلام) را از سادات و بزرگان تابعین دانسته و از محمد بن شهاب زهری متولد 124 هجری نقل کرده است:

ما رایت قرشیا افضل من علی بن الحسین (علیه السلام). (3)

یعنی؛ در میان قبیله قریش - که خود قبیله ای ممتاز است - هیچ کس را برتر و با فضیلت تر از علی بن الحسین نیافتم.

مورخان از ابو حازم متولد 140 هجری سفیان بن عیینه متولد198 هجری و زهری نیز آورده اند: ما رایت هاشمیاافضلا من علی بن الحسین - علیه السلام -. (4)

ص: 63


1- 155.- اعیان الشعیه 2/633
2- 156.- اعیان الشعیه 1/633
3- 157.- وفیات الاعیان 3/267؛ فصول المهمة 77؛ الائمة الاثنی عشر 75.
4- 158.- حلیة الولیاء 3/141؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/159؛ کشف الغمه 2/380؛ تذکرة الخواص 182؛ تذکرة الحفاظ 1/75؛ تهذیب التهذیب 7/305.

در میان بنی هاشم - که شریفترین نسل قریش می باشد - هیچ کس را برتر از علی بن الحسین نیافتم.

ابن وهب از مالک متولد 140 هجری نقل می کند:

لم یکن فی اهل بیت رسول الله - صلی الله علیه وآله - مثل علی بن الحسین - علیه السلام - (1)

یعنی؛ در میان اهل بیت رسول خدا - که شریفترین و ممتازترین بیت در میان بنی هاشم اند - کسی همتای امام سجاد (علیه السلام) نبود.

جابربن عبدالله انصاری متولد 78 هجری صحابی معروف و مورد و احترام پیامبر اسلام (ص) که موفق به درک حضور امام سجاد - علیه السلام - شده است می گوید:

والله ما رای فی اولاد الانبیا بمثل علی بن الحسین، الا یوسف بن یعقوب، والله اذریة علی بن الحسین افضل من ذریة یوسف بن یعقوب، و ان منهم لمن یملا الارض عدلا کما ملئت جورا. (2)

یعنی؛ سوگند به خداوند! در میان فرزندان انبیا کسی چونان امام سجاد (علیه السلام) دیده نشده است، مگر یوسف، فرزند یعقوب (علیه السلام). اما سوگند به خداوند! که دودمان علی بن الحسین (علیه السلام) از دودمان یوسف برتر است، چه این که در میان فرزندان علی بن الحسین (علیه السلام) کسی خواهد آمد که زمین را از عدل پر خواهدکرد، چونان که از ظلم پر شده است!

عمر بن عبد العزیز متولد 101 هجری که از وابستگان به بنی امیه و مروانیان است، اما به دلیل برخی خصلتهای منصفانه از ایشان متمایز می باشد، علی رغم تعارض و تضادی که میان حکومت بنی امیه با اهل بیت و شخص امام سجاد - علیه السلام - وجود داشت، گاه به خدمت آن حضرت می رسید و اظهار ادب و خضوع می کرد. و بعد از شهادت آن امام گفت: ذهب سراج الدنیا و جمال اسلام، زین العابدین. (3)

یعنی؛ مشعل روشنگر دنیا و مایه جمال و زیبایی اسلام، زین العابدین، چشم از جهان

ص: 64


1- 159.- ارشاد 2/145؛ کشف الغمه 2/280؛ سیر اعلام الانبلاء 4/390؛ تاریخ ابن عساکر 12/19.
2- 160.- طبقات ابن سعد 5/158؛ کشف الغمه 2/258 /
3- 161.- مناقب 4/167؛ اعیان الشیعه 1/631.

فرو بست.

در یکی از محافلی که امام سجاد (علیه السلام) حضور داشت. عمربن عبدالعزیز نیز شرکت جست. امام سجاد قبل از او مجلس را ترک گفتند.

پس از بیرون رفتن امام ابن عبدالعزیز از حاضران پرسید:

امروز شریفترین مردم در جامعه ما چه کسی است؟

طبق معمول آن دوره، همه گفتند: شخص خلیفه.

ابن عبدالعزیز گفت: نه، چنین نیست که شما می گویید! شریفترین مردم کسی است که هم اکنون از مجلس ما خارج گردید علی بن الحسین (علیه السلام) زیرا او از خاندانی است که همه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولی او هرگز تمایل ندارد که به خاندانی جز خاندان خویش بپیوند و منتسب باشد. (1)

کمال الدین، محمد بن طلحه شافعی متولد 652 از علمای قرن هفتم می نویسد:

علی بن الحسین زینت اهل عبادت، پیشوایان زاهدان، بزرگ پرهیزکاران و رهبر و پیشتاز مؤمنان است. شیوه زندگی او خود گواهی می دهد که از سلاله نسل رسول خدا (ص) است. اخلاق و منش او، خود می نمایاند که او از بندگی مقرب خداست. آثار برجای مانده بر سیمایش، نشانگر نمازهای بسیار و شب زنده داریهای هدایت یافته اوست. و الفت هماره او با دعا و راز و نیاز، دلیل انس او با خداست.

در طاعت و بندگی حق، چنان تاخت که زین العابدین شناخته شد. شب زنده داریهایش، راه تاریک آخرت را بر او روشن ساخته و روزه های مستمر او، توشه جهان دیگر را برایش تدارک دیده بود.

کرامتها و کارهای خارق عادت، بسیار از آنها ثبت شده و همه اذعان دارند که وی از سروران خلق در قیامت است. (2)

ص: 65


1- 162.- مناقب 4/167؛ اعیان الشیعه 1/631.
2- 163.- مطالب السؤ ول 77.

حماسه فرزدق

یکی از گویاترین نشانه های عظمت اجتماعی امام سجاد (علیه السلام) قصیده معروف فرزدق متولد 110 هجری می باشد.

در روزگاری که شعر از قویترین ابزارها تبلیغی به شمار می آمد و ستایشی در قالب شعر می توانست شخصیتی را به دورترین قبایل، به نیکی و ارزش بشناساند و هجوی می توانست قبیله ای را به بدنامی و بی آبرویی بکشاند و ایشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق را از مرز مدیحه سرایی تا اوج حماسه ای انقلابی پیش برده، شرایطی است که فرزدق، شعر خود را در آن شرایط انشاد کرده است.

در روزگاری که شاعران به ندرت می توانستند از خشم دستگاه اموی بیمناک نباشند و کم بودند کسانی که بتوانند دل از عطاها و هدایای خلیفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسید و دل از عطای خلیفه برید تا رضای خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو کند و به دست آورد.

فرزدق شعرش را در پستوی خانه اش نسرود و در گمنامی و بی نشانی آن را منتشر نساخت! بلکه در برابر چشمان خشم آلود هشام - که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتی و نزدیکترین خشم آلود هشام - که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتی - نزدیکترین شخص به ولید بن عبدالملک به شمار می آمد - و در منظر انبوه حج گزارانی که از جای جای خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستایش از امام سجاد (علیه السلام) پردااخت.

ستایش فرزدق از امام سجاد (علیه السلام) در آن شرایط و در آن محیط و در آن محیط که بزرگترین مجتمع اسلامی و مهمترین پایگاه دینی به شمار می آمد، ستایشی ساده و بی پیامد نبود، زیرا مدح علی (علیه السلام) و خاندان وی در ذهن مردم ارتباطی ناگسستنی با رد و طرد غاصبان خلافت داشت.

ستودن بارزترین چهره علوی - امام سجاد (علیه السلام) - به معنای رویارویی صریح با تمامی و مروانیان شناخته می شد، چرا که این دو جریان همیشه ستیزی بی امان داشته اند و ناهمسازی آنان بر کسی مخفی نبود.

فرزدق زمانی شعر خود را با طنین گرمش انشاد کرده که هشام با تکبر و غرور در حلقه یاران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف کند.

حج گزاران انبوه بودند و بی توجه به حضور هشام!

هشام

ص: 66

خواست استلام حجر کند اما ازدهام جمعیت مانع شد و او باناکلمی به کناری رفت و با همراهانش به نظاره طواف کنندگان خانه خدا نشست.

در این هنگام شخصی با جامه ها و هیئتی مردمی اما با چهره ای جذاب و هیبتی معنوی به جمع طواف گزاران پیوست و چون به حجر نزدیک شد و خواست استلام حجر کند، مردم احترامش کردند، راه گشودند و او بآسانی استلام حجر کرد.

همراهان هشام با دیدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسیدند: آن شخصی که مردم برایش راه گشودند و احترامش کردند کیست؟

هشام که احساس حقارت و کوچکی می کرد، چنین وانمود که او را نمی شناسد! فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشی اظهار ناآشنایی می کند و با خود گفت اکنون، لحظه ایفای رسالت و گاه حق گویی است.

فرزدق قدم پیش نهاد و جایی ایستاد که صدایش را هر چه بیشتر بشنوند و گفت: ای هشام - ای فرزند عبدالملک و ای برادر خلیفه -! اگر تو آن شخص را نمی شناسی، من او را خوب می شناسم.

گوش فرا ده تا وی را به تو معرفی کنم

دریایی عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه های عشق و محبتش به خاندان علی چونان امواج دریا به حرکت در آمده و به شیوه شاعران پرتوان عرب، شعری بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد کرد.

امواج صدایش در مسجد الحرام پیچید و تاثیری عمیق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردم را پرورید و روح هشام را چون خرقه ای پوسیده درید! (1)

اکنون قبل از پرداختن به قصیده فرزدق نگاهی اجمالی به شخصیت وی خواهیم داشت.

ص: 67


1- 164.- البیان و التیین 1/370؛ الشعر و الشعرا9؛ المحاسن و المساوی 212؛ العقد الفرید 1/27؛ الاغانی 21/376؛ المعجم الکبیر 143؛ ارشاد 2/150؛ حلیة الاولیاء 3/139؛ امالی سید مرتضی 67؛ زهرالاداب 1/59؛ محاضراات الادباء 1/299؛ فایق زمخشری 8/219؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/169؛ کشف الغمه 2/92؛ مطالب السؤ ول 79؛ تذکرة الخواص 338؛ و فیات العیان 5/145؛ دیوان حماسه گزیده 213.

شخصیت فرزدق

فرزدق کنیه اش ابوفراس و پدرش غالب صمصعه مجاشعی و مادر وی لبنه، دختر قرظة ین ظبیة است. در سال 38 هجری تولد یافت و به سال 100 هجری در بصره به چشم از جهان فرو بست.

او از بزرگان بنی تمیم بود و چونان پدرش به جود و سخاوت شهرت داشت.

فرزدق در خرد سالی به همراه پدرش، خدمت امیر المؤمنین (علیه السلام) شرفیاب شد.

پدر وی را به حضور آن حضرت معرفی کرد و یاد آور شد که فرزندش - با وجود خردسالی - قادر به سرودن اشعار می باشد.

علی - علیه السلام - به پدر او توصیه کرد که بهتر از شعر گفتن، تعلیم قرآن است و همین سفارش سبب گردید تا فرزدق به آموزش و حفظ قرآن روی آورد.

بسیاری از تاریخنگاران، فرزدق را دوستدار اهل بیت دانسته اند. برای خاندان علی (علیه السلام) به نیکی شعر می گفت و از آنان به عظمت یاد می کرد و دشمنانشان - بویژه معاویه، یزید هشام و حجاج - را بشدت مورد استهزا قرار می داد و هجو می کرد.

از جمله مهمترین اشعار وی قصیده معروفی است که در ستایش امام زین العابدین - علیه السلام - سروده و آن را در مسجد الحرام و در حضور هشام و جمع حج گزاران انشادکرده است.

گروهی وی را ستوده اند و برخی او را مذمت کرده اند.

مذمت کسانی چون فرزدق که در عصر خلافت امویان به تمجید و تعظیم قدر امامان و اهل بیت (علیه السلام) پرداخته است، از سوی قلم به مزدان درباری و معاندان اهل بیت، چندان دور از انتظار نیست.

در منظر تعصب پیشگان، چه جرمی بالاتر از دفاع و حمایت از خاندان علی - علیه السلام - و هجو سلطه داران!

مذمتها و نسبتهای ناروایی که به فرزدق داده اند، منحصر به شخص وی نیست بلکه هر شاعری که به تعریف و تمجید از اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله - پرداخته و به آنان اظهار محبت کرده است، از نیزه طعن و کینه معاندان در امان نمانده است، چونان که همان نسبتها را به ابوالاسود دلائلی، کمیت اسدی و دعبل بن علی خزاعی و... نیز داده اند!

در برابر این نارواگوییها، اکثر علمای رجال، فرزدق را توثیق کرده و شهامت و رادمردی او

ص: 68

را ستوده اند.

شیخ طوسی متولد 460 هجری او را از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - دانسته اند و به خاطر قصیده اش وی را به نیکی یاد کرده است. (1)

کشی متولد 340 هجری بر اخلاص او در محبت اهل بیت - علیه السلام - تایید دارد و می گوید:

دلیل بر اخلاص او همین بس که ابتدا صله امام را نپذیرفت و گفت من شعر را برای رضای الهی سروده ام و نه دریافت صله... (2)

متن قصیده فرزدق

1- هذا الذی تعرف وطاته

والبیت یعرفه والحل والحرم (3)

2- هذا ابن خیر عباد الله کلهم

هذا التقی النقی الطاهر العلم (4)

3- هذا ابن فاطمه ان کنت جاهلد

بجده انبیاء الله قد ختموا (5)

4- ولیس قولک من هذا بضائره

العرب تعرف من انکرت و العجم (6)

5- کلتایدیه غیاث عم نفعهما

تستو کفان و لا یعروهما عدم (7)

6- سهل الخلیقة لاتخشی بو ادره

تستو کفان و لا یعرو هما عدم (8)

ص: 69


1- 165.- رجال طوسی 100.
2- 166.- اختیار معرفة الرجال رجال کشی 129.
3- 167.- این اوست که بطحا سرزمین و نبوت با آثاری برجای مانده از گامهایش آشناست. و خانه خدا نز او را می شناسد، چونانا که حل و حرم.
4- 168.- فرزند برترین بندگان خداست. پرهیزکار، منزه، پاکیزه و نشانه راهنما و ملاک هدایت است.
5- 169.- این، فرزند فاطمه علیها السلام است، اگر راستی جاهلی و او را نمی شناسی!
6- 170.- این که به ادعای ناشناسی می پرسی؛ او کیست؛ زبانی به او و عظمتش نمی زند.
7- 171.- نزم خوبی است او باران گسترده ای است پر ثمر همواره بخششها از آن دریافت می شود بی این که پایان پذیرد و بخشکد!
8- 172.- نرم خوبی است که کسی از او هراس و بیمناک نشده است. دوقصلت او را زینت بخشیده: نیک خلقی و نیک رفتاری

7- حمال انفال اقوام اذا افتدحوا

حلو الشمائل تحلو عنده نعم (1)

8- ما قال لا قط الا فی تشهده

لولا لاتشهد کانت لاه نعم (2)

9- عم البریة بالااحسان و فانقشعت

عنها الغیاهب و الاملاق و العدم (3)

10- اذا راته قریش قال قائلها

الی مکارم هذا ینتهی الکرم (4)

11- یعضی حیاء و یغضی من مهابتة

فمایکلم الا حین یبتسم (5)

12- بکفد خیزران ریحه عبق

من کف اروع فی عرنینه شمم (6)

14- یکاد یمسکه عرفان راحتة

رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم (7)

15- ای الخلائق لیست فی رقابهم

جری بذاک له فی لوحه القلم (8)

16 - من یشکر الله یشکر اولیه ذا

قالدین من بیت هذا بیت هذا ناله الامم (9)

17- یتمی الی ذروة الذدین التی فصرت

عنها الا کف و عن ادرکها القدم (10)

ص: 70


1- 173.- بر دوش کشنده نیازهای و رنجهای مردم گرفتاری و حرمان دیده. خوش سیمایی که آری گفتن به نیاز و خواهش مردم برایش خوش وشیرین است.
2- 174.- هرگز نه نگفته جز در تشهد نمازش.
3- 175.- تمامی بندگان خدا را مورد احسان خئیش قرار داده است، تا تیرگی فقر و ناداری را از آنان بزداید.
4- 176.- قریش چون او را بنگرد گویند: همه ارزشها و کرامتها در مکارم و فضایل او خلاصه شده و کمال پذیرفته است.
5- 177.- او چشم خویش از روی حیا می بندند و دیده خلق از جلالت او فرو می افتند. هرگز سخنی نگوید مگر اینکه در حال تبسم باشد.
6- 178.- عصای خیزرانش، عطر می پراکند. بیننده را به شگفت آورد، زیبایی و تناسبی که در چهره دارد.
7- 179.- چون برای سودن حجر السود رکن حطیم آید با عرفانی که حجر به او دارد خواهد که دست او را وانگذارد.
8- 180.- از دیرزمان، خدا او را شریف و بزرگ آفریده و قلم تقدیر این شرف و بزرگی را بر لوح نگاشته است.
9- 181.- کسی که خدای را شکر می گزارد، در حقیقت سپاسگزارم پدران اوست، چرا که دین مردم از این خاندان سررشته یافته است.
10- 182.- جایگاهدینی او آن چنان به اوج پیوسته که دستها بدان نرسد و پای اندیشه راه نیابد.

18- مشتقه من رسول الله نبعتة

طابت مغارسه و الخیم و الشیم (1)

19- مشتقه من رسول الله نبعته

طابت مغارسه و الخیم و الشیم (2)

20- ینشق ثوب الدجی عن ور غرته

کفر و قربهم منجی و معتصم (3)

21- من معضر حبهم دین و بعضعهم

کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (4)

22- مقدم بعد ذکر الله ذکرهم

فی کل بدء و مختوم به الکلم (5)

23- ان عدم اهل التقی کانوا ائمتهم

اوقیل من خیر اقل الارض قیل هم (6)

24- لا یستطیع جواد بعد جودهم

ولا یدانیهم قوم و ان کرموا (7)

25- هم الغیوث اذاما ازمة ازمت

و الا سد اسد الشری و الباس محتدم (8)

26- لا ینقص العسر بسطا من اکفهم

سیان ذلک ان اثروان عدموا (9)

27- یستدفع الشرو اللوی بحبهم

و یسترب به الاحسان و النعم (10)

پیامهای قصیده فرزدق

بر اساس آنچه تاریخ از روش و منش خلفا ثبت کرده بدیهی است که فرزدق با بیان این سخنان کو بنده و صریح، خویش را برای رویارویی با

ص: 71


1- 183.- او کسی است که همه پیامبران به فضیلیت و برترین جدش - محمد - صلی الله علیه وآله - گردن نهادند و امتش برترین امتها به شمار آمدند.
2- 184.- نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است، پاک نژاد و پاکیزه خو و نیک سیرت است.
3- 185.- او از خاندانی است که محبت آن خاندان دین است و دشمنی آنان گمراهی و نزدیک شدن به ایشان مایه نجات و ایمنی است.
4- 186.- نور پیشانیش پرده ظلمت را می درد، چنان که آفتاب سینه تاریکی را.
5- 187.- بفد از یاد خدا، پیشاپیش هر سخنی و نام و یاد ایشان است و نیز در پایان هر گفتاری.
6- 188.- اگر اهل تقوا بر شمارند، این خاندان سرور آنانند و اگر از بهترین انسانها سراغ گیرند، همه گویند: ایشانند.
7- 189.- هیچ بخشنده ای برابری با آنان نتواند، و هیچ کس را میسر نشود که خود را در بزرگی به آنان رساند.
8- 190.- در خشکسالی باران ریزنده اند و در میدان کارزار شیران.
9- 191.- در تنگدستی با فراخ دستی می بخشند، برای آنان یکسان است، که بی نیاز باشند با مستمند.
10- 192.- دوستی آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زیادت احسان ونعمت.

هر شکنجه و آزار و انتقال از سوی هشام بن عبدالملک آماده کرده بود!

مامقانی به نقل از کتاب خرائج می نویسد:

فرزدق پس از انشاد این قصیده مدتها زندانی شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید.

فرزدق شرایط دشوار خود را به امام علی الحسین - علیه السلام - رسانید و آنحضرت برای نجات و رهایی او دعاکرد.

فرزدق پس از آزادی به حضور امام سجاد - علیه السلام - رسید و از وضع نابسامان اقتصادی خود شکایت کرد و گفت: خلیفه تمام حقوق پیشین او را قطع کرده است.

حضرت پرسید: حقوق دریافتی تو در سال چه اندازه ای بوده است؟

فرزدق، مقداری را اظهار داشت.

امام (علیه السلام) به اندازه ای چهل سال او، هزینه زندگیش را تاءمین کرد و فرمود: اگر می دانستم که به بیش از این نیاز داری به تو می بخشیدم.

فرزدق، هدیه امام را دریافت کرد و پس از همان مدت، بدرود حیات گفت. (1)

انگیزه فرزدق

توضیح

بسیاری از شاعرانی که به ستایش یا مذمت شخصیتهای اجتماعی - سیاسی عصر خود پرداخته، انگیزه آنان را یا چشمداشتهای مادی تشکیل می داده است و یا نگرانیها و تهدیدهایی که از سوی عوامل قدرتمند، متوجه آنان است.

ولی این موضوع شامل شاعران درباری و زورپرستان و زرجویان است و نه شاعرانی که با بیان فکر و عقیده خویش به تبلیغ ارزشهای الهی و حمایت از عدالت اجتماعی و انتقاد از استبداد و جباریت حاکمان و خلفا می پرداخته اند.

فرزدق چگونه می تواند به چشمداشت امور مادی و دنیایی به توصیف امام سجاد - علیه السلام - پرداخته باشد، با این که خود را رویارویی کنیه عمیق هشام قرار می دهد! در مطالب قبل، هر چند یاد شد که امام سجاد - علیه السلام - زندگی آینده فرزدق را تاءمین کرد اما نباید از نظر دور داشت که فرزدق، اصولا برای دریافت صله و مزد و پاداش دنیوی قصیده یاد شده را نسروده است.

کشی متولد 340 هجری ضمن ستایش از فرزدق و بیان اخلاص وی در مسیر اهل بیت - علیه السلام - می گوید: دلیل اخلاص او همین بس که امام سجاد - علیه السلام - دوازده هزار دینار به عنوان صله برای او فرستاد ول فرزدق نکرد و به امام پیغام داد: من آن قصیده را برای صله نگفته ام و جز رضای خداوند متعالی، چیزی نخواسته ام.

ص: 72


1- 193.- تیقیح المقال 2/4

امام سجاد - علیه السلام - برای او دعا کرد و فرمود: عمل تو مورد رضای خداست ولی ما خاندان وقتی چیزی را به کسی بخشیدیم، از او باز پس نمی گیریم. فرزدق در پی این فرمایش، و به خاطر رعایت این ادب، هدیه حضرت را پذیرفت. (1)

البته میان این نقل - که فرزدق ابتدا صله را نپذیرفت - و میان نقلی که - حاکی از شکایت فرزدق از وضع مال خویش مالی خویش می باشد - منافاتی نیست. زیرا ممکن است نقل نخست مربوط به قصیده هایی بوده که فرزدق قل از قصیده معروفش برای اهل بیت سروده است، ولی اظهار نیاز زمانی صورت گرفته، که فرزدق صورت گرفته که فرزدق از سوی هشام در تنگنای زندگی گرفتار آمده است.

احتمال دیگر این است که هر دو نقل مربوط به یک مرحله باشد به این گونه که فرزدق مشکل مالی خود را با امام در میان گذرانده است اما نه برای دریافت صله و مالی بدون عوض بلکه برای گرفتن راهنمایی و یامساعده و زمانی که امام سجاد، آن همه صله را به او می بخشد، او اظهار داشته که منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دریافت صله نبوده است و آن نمی پذیرد. اما امام - علیه السلام - وی را برای پذیرش آن تخشش متقاعد می سازد.

حماسه فرزدق، ثبت در دیوان ادب

قصیده فرزدق، آن چنان در منابع تاریخی و ادبی تثبیت شده است که جای هر گونه ابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامی و فراموشی، ایمن داشته است.

عبدالرحمن جامی از شاعران پارسی گوی قرن هشتم هجری 817 - 897 هجری که در زمره مفسران و فقیهان و عارفان و ادبیان عصر خویش جای داشته لاست، (2) قصیده فرزدق و نیز عکس العمل دستگاه خلافت را در برابری نظم در آورده است و این خود می نمایاند که بازتاب و تاءثیر حماسه فرزدق در محافل علمی و ادبی هماره مثبت و نیرومند بوده است:

عبد الرحمن جامی، چنین سروده است:

پور عبدالملک به نام هشام

در حرم بود با اهالی شام

می زد اندر طواف کعبه قدم

لیکن از ازدحام اهل حرم

ص: 73


1- 194.- تنقیح المقال 2/4.
2- 195.- شذرات الذهب 7/360؛ الاعلام زرکلی 4/67.

استلام حجر ندادش دست

بهر نظاره گوشه ای بنشست

ناگهان نخبه نبی و ولی

زین عبادین حسین علی

در کساءبها و حله ونور

بر حریم فکنده عبور

هر طرف می گذشت بهر طواف

در صف خلق می فتاد شکاف

زد فدم بهر اسالام حجر

گشت خالی ز خلق راه گذر

شامی ای کرد از هشام سؤ ال

کیست این با چنین جمال و جلال

از جهالت در آن تعلل کرد

وزشناسائیش تجاهل کرد

گفت نشانسمش، ندانم کیست

مدنی، یا یمانی، یا مکیست

بو فراس آن سخنور نادر

بود در جمع شامیان حاضر

گفت من می شناسمش نیکو

زو چه پرسی به سوی من کن رو

آن کس است این که مکه بطحاء

زمزم و بو قبیس و خیف و منی

مروه، مسعی، صفا حجر، عرفات

طبیه، کوفه، کربلا و فرات

هر یک آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قرة العین سید الشهداست

زهره شاخ دوحه زهراست

میوه باغ احمد مختار

لاله راغ حیدر کرار

چون کند جای در میان قریش

رود از بخر بر زبان قریش

که بدین سرور ستوده شیم

به نهایت رسید فضل و کرم

ذروه عزتست منزل او

حامل دولت است محمل او

از چنین عز و دلت ظاهر

هم عرب هم عجم بود قاصر

جد او را به مسند تمکین

خاتم الانبیاست نقش نگین

لایح از روی او فروع هدی

فائح از خوی او شمیم وفا

طلعتش آفتاب روزافزون

روشنایی فزای و ظلمت سوز

جد او مصدر هدایت حق

از چنان مصدری شده مشتق

زحیا نایدش پسندیده

که گشاید به روی کس ندیده

خلق از او نیز دیده خوابانند

کز مهابت نگاه نتوانند

ص: 74

نیست بی سبقت تبسم او

خلق را طاقت تکلم او

در عرب در عجم بود مشهور

گو ندانش مغفلی مغرور

همه عالم گرفت پرتو خور

گر ضریری ندید از آن چه ضرر

شد بلند آفتاب بر افلاک

بوم از آن گر نیافت بهره چه باک

بر نیکو سیرتان و بدکاران

دست او ابر موهبت باران

فیض آن ابر بر همه عالم

گر بریزد نمی ت نگردد کم

هست از آن معشر بلند آیین

که گذشتند ز اوج علیین

حب ایشان دلیل صدق و وفاق

بغض ایشان نشان کیفر و نفاق

قربشان پایه علو و جلال

بعدشان مایه عتو و ظلال

گر شمارند اقل تقوی را

طالبان رضای مولا را

اندر آن قوم مقتدا باشند

وندر آن خیل پیشوا باشند

گر بپوسد ز آسمان بالفرض

سائلی، من خیار اهل الارض

بر زبان کواکب و انجم

هیچ لفضی نیایدالا هم

هم غیوث الندی اذا و هبو

لیوث الشری اذا نهبوا

ذکرشان سابق است ذر افواه

بر همه خلق بعد ذکر الله

سر هر نامه رارواج افزای

نامشان هست بعد نام خدای

ختم هر نظم و نثر را الحق

باشد از یمن نامشان رونق

چون هشام آن قصیده غراء

که فرزدق همی نمود انشاء

کرد از آغاز تا به آخر گوش

خونش اندر رگ از غضب زد جوش

بر فرزدق گرفت حالی دق

همچو بر مرغ خوشنوا عقعق

ساخت در چشم شامیان خوارش

حبس بنمود بهر آن کارش

اگرش چشم راست بین بودی

راست کردار و راست بین بودی

دست بیداد و ظلم نگشادی

جای آن حبس، خلعتش رسید

قصه مدح بو فراس رشید

چون بدان شاه حق شناس رسید

از درم بهر آن نکو گفتار

کرد حالی روان ده و دو هزار

ص: 75

بو فراس آن درم نکرد قبول

گفت مقصود من خدا و رسول

بود از آن مدح، نی نوال و عطا

زان که عمر شریف را ز خطا

همه جا از برای همجی

کرده ای صرف در مدیح و هجی

تافتم سوی این مدیح عنان

بهر کفاره چنان سخنان

فلته خلصا لوجه الله

لا، لان استعیض ما اعطاه

قال زین العباد و العباد

ما نودیه عوض لا یرداد

زان که ما اهل بیت احسانیم

هر چه دادیم باز نستانیم

ابر جودیم بر نشیب و فراز

قطره از ما به مانگردد باز

آفتابیم بر سپهر علا

نفتد عکس ما دگر سوی ما

چون فرزدق به آن رفا و کرم

گشت بینا قبول کرد درم

از برای خدا بود و رسول

هر چه آمد از او چه رد چه قبول

بود از آن هر دو قصدش الحق حق

می کنم من هم از فرزدق دق

رشحه زان سحاب لطف و نوال

بندم از دولت ابد، طرفی

صادقی از مشایخ حرمین

چون شنید آن نشید دور از شین

گفت نیل مراضی حق را

بس بود این عمل فرزدق را

گر جز اینش ز رفتر حسنات

بر نیاید نجایت یافت نجات

مستعد شد رضای رحمان را

مستحق شد ریاض رضوان را

زان که نزدیک حاکم جابر

کرد حق را برای حق ظاهر (1)

تحلیلی بر قصیده فرزدق

مورخان و کتابهای ادبی، ابیات انی قصیده را از نظر تعداد، مختلف نقل کرده اند و چه بسا برخی به نقل چند بیت اکتفا نموده اند.

علت این اختلاف نقلها ممکن است بدان جهت باشد که هر نویسنده به ذوق

ص: 76


1- 196.- مثنوی هفت اورنگ جامی، اورنگ اول سلسله الذهب 141

خویش چند بیتی را انتخاب می کرده است و نه این که بقیه ابیات را منتسب به فرزدق ندانسته و یا بدانها دست نیافته باشد.

شیخ مفید ره فقط بیتهای یک دو، ده، یازده، سیزده، پانزده، و شانزده را با مختصر اختلافی - یاد کرده است. (1)

سید مرتضی ره (متولد 436 هجری) به پیروی از شیخ مفید ره همان ابیات را نقل نموده و سپس متذکر شده است تمام آنهانشده است. (2)

ابوالفرج اصفهانی متولد 356 هجری بیست بیت از قصیده را آورده است. (3) در حالی که مناقب به چهل و یک بیت تصریح کرده است. (4) محمد بن فتال نیشابوری متولد 508 هجری بیست ونه بیت را متذکر شده است ولی با کمی اختلاف محتوایی با آنچه در دیوان فرزدق ثبت گردیده است. (5)

در دیوان فرزدق بیست و بیت برای این قصیده ثبت شده است که در صفحات قبل به نقل همانها اکتفا کردیم و افزون بر آن را نیاوردیم.

علی بن عیسی اربلی متولد 692 هجری بیست و سه بیت، (6) ابن خلکان بیست وهفت بیت (7)، جلال الدین سیوطی متولد 927 هجری بیست و سه بیت (8) و سید محسن امینی عاملی متولد 1371 هجری سی و دویست برای این قصیده یاد کرده اند. (9)

و علامه محمد باقر مجلسی ره چهل و یک بیت برای این قصیده متذکر شده است و پس از نقل ابیات می نویسد:

هشام پس از شنیدن شعر فرزدق، خشمگین شد و حقوقش را قطع کرد و با اعتراض به وی گفت: چرا از این گونه شعرها برای ما خاندان اموی و مروانی نمی گویی؟

ص: 77


1- 197.- ارشاد 2/150.
2- 198.- امالی سید مرتضی 1/67-68
3- 199.- الاغانی 14/75 طبع الساسی مصر.
4- 200.- مناقب 4/169-172.
5- 201.- روضة الواعظین 201-200.
6- 202.- کشف الغمه 3/93-93
7- 203.- و فات الاعیان 5/145-146
8- 204.- شرح شواهد 732-734.
9- 205.- اعیان الشعیه 1/269.

نقد شبهات

فرزدق در پاسخ گفت: اگر تو هم جدی همانند جد او و پدری چونان پدر او و مادری به منزلت مادر او داشتی ، برای تو هم می گفتم!..

درباره قصیده فرزدق شبهاتی نیز مطرح شده است:

الف: برخی احتمال داده اند که شعر فرزدق در ستایش حسین علی - علیه السلام - سید الشهدا باشد، زیرا فرزدق اشعاری در وصف آن حضرت دارد که از نظر سبک و وزن همگونی تمام با قصیده مورد بحث دارد.

شعری که فرزدق در وصف حسین علی - علیه السلام - سروده است با این ابیات آغاز می شود.

هذا حسین رسوا والده

امست بنور هداة تهتدی الامم

هذا ابن فاطمة الزهراء عترتها

فی جنة الخلد مجریا به القلم (1)

و...

ولی با همه شباهتها و همگونی زن و قافیه، قرینه های موجودنشان می دهد که این اشعار در مقایسه با قصیده معروف فرزدق از یک قصیده در وصف یک شخص نیستند زیرا اولا، قصیده معروف است و این ابیات هرگز از چنان شهرتی برخوردار نمی باشد. ثانیا، این اشعار دردیوان فرزدق و در سایر کتب تاریخی به صورت قصیده واحد ثبت نشده است.

ص: 78


1- 206.- کشف الغمه 2/43

ب: بعضی قصیده فرزدق را به حزن بن کنانی نسبت داده اند و معتقدند که او این اشعار را در وصف عبدالملک مروان سروده است.! (1)

ولی این شبهه - به طور مسلم - درباره برخی از ادبیات این قصیده به کلی منتفی است زیرا آنجا سخن از تبار والای امام علی - علیه السلام - به میان آمده، هیچ کس نمی تواند جز امام مصداق آن باشد.

علاوه بر این حبیب بن اوص طائی متولد 233 هجری اعتراف کرده است که قصیده مذکور در وصف زین العابدین (علیه السلام) سروده شده است.

بلی با توجه به شباهت زیاد اشعار و سبک شعری حزن بن کنانی با فرزدق احتمال این هست که برخی از ابیات قصیده یادشده از آن فرزدق نباشد. و از اشعار خزن بن کنانی وارد قصیده او شده باشد. (2) و این بیتها از نظر مفهومی قابل شناسایی است مانند بیت یازدهم و دوازدهم قصیده که سخن از هیبت و بیم افکنی و عصای خیزران و... دارد. چه این که عارفان به مقام امام، ائمه را معمولا با این تعابیر موردستایش قرار نمی داده اند.

وارد شدن شعری از شاعری در اشعار دیگرانی که هم سبک او بند سابقه داشته است و فراوان به چشم می خورد. مانند قصیده ابوالاسود دئلی در ستایش امیر المؤمنین - علیه السلام - که چون با اشعار ام هیثم نخعی هم وزن و هم قافیه بوده، از نظر اهل ادب، بعضی از ابیات آن دو به دیگری نسبت داده شده است. (3)

ص: 79


1- 207.- شرح شواهد مغنی 734؛ دیوان ابو تمام حبیب بن اوس طائی 2/284
2- 208.- اعیان الشیعه 1/269
3- 209.- زهالاداب 1/62-69

نماز امام سجاد (ع)، ابلاغگر پیام شهیدان

طاووس بن کیسان یمانی (متولد 106) از اعلام تابعین و رجال گرانقدر و از اصحاب امام زین العابدین (علیه السلام) است و خاطرات بسیاری عبادتها و مناجاتهای آن حضرت دارد. او می گوید:

در حضر اسماعیل امام را مشاهده کردم، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون برای نماز می ایستاد، رنگ چهره ای گاه و گلگون می گشت، بیم از خدا در اندامش متجلی بود و چنان نماز می گزارد که گویی آخرین نماز اوست. چون به سجده میرفت، تا دیر زمان در سجده می ماند و چون سر بر می داشت قطرات عرق بر بدنش جاری بود. هماره تربت سید الشهدا (علیه السلام) همراه داشت و جز بر آن پیشانی نمی نهاد. (1)

امام سجاد (علیه السلام) این گونه محراب را با میدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نیمه شب را با مناجات حسین (علیه السلام) در خاکهای تفتیده کربلا و یاد خدا را با یاد راهیان راه حق پیوند می زند این چنین به نماز و عبادت او جهت می بخشد و عبادت های طولانیش برای مردم پیام رهنمایی و بیداری بسوی عزت و آزادی و دین داری و ظلم ستیزی چرا که وقتی سر بر خاک شهیدان کربلا می نهاد به همگان اعلام می کرد که نماز انزوا نماز رهبانیت نماز فرار از واقعیت های زمان نیست نمازیست است چنان نماز حسین (علیه السلام) در نیمروز کربلا و در میدان شهادت و نمازی است که بر خاک شهیدان راه خدا ارج می نهند و با پیام به لطافت نسیم سحری و نفوذ اشعه خورشید می رساند که اوج عبادت و اوج عبودیت سر نهادن بر خاک شهیدان در راه خدا و برای خداست.

محو در جمال پروردگار

هنگامی که امام سید الساجدین به نماز و راز و نیاز با پروردگار می ایستاد، چنان در جمال حق محو می شد و در یاد خدا می گشت که کمترین توجه به اطراف خود نداشت.

گاه در خانه حضرت مشکلی رخ می داد ولی حضرت چون به نماز ایستاده بود، فارغ از دردها و مشکلات دنیا، توجهی بدانها نمی یافت.

روزی در خانه آن حضرت آتش سوزی رخ داد (2) و زمانی دیگر یکی از فرزندان وی آسیب دید (3) ولی تا پایان نماز، امام از آنها اطلاع نیافت.

فصل سوم: زندگی سیاسی امام سجاد - علیه السلام -

زندگی سیاسی امام سجاد - علیه السلام -

رهبران الهی، با اهداف و انگیزهای همانند، برای جوامع بشری از سوی خداوند برگزیده شده اند.

در بینش شیعه، معصومین (علیه السلام) ادامه دهنده خط تبلیغ و هدایتگری پیامبر اکرم - صلی الله علیه وآله - می باشند و از سوی خداوند، برای این امر تجهیز و تقویت شده اند.

همه امامان (علیه السلام) نوری یگانه اند.

آنچه شیوه عملکرد و برخورد ائمه را نسبت به مسایل اجتماعی - سیاسی از یکدیگر متمایز می سازد، مربوط به شرایط و مقتضیات زمانشان می باشد و نه مبتنی بر تفاوت فهم و برداشت آنان از دین و مسایل سیاسی و نه متکی بر تفاوت امکانات علمی و قوای جسمی و روحی ایشان.

در عقیده شیعه، ائمه - علیه السلام - چونان پیامبر اکرم (ص) از علمی خدادادی و توانی معنوی و الهی برخوردارند. پیامبر (ص) در قدر و منزلت معنوی، برتر از همه ایشان است ولی ائمه در مرتبه امامت خویش مقام و منزلتی همسان دارند.

اگر علی بن ابی طالب - علیه السلام - در میدان مسایل اجتماعی زمان خویش، در جنگلها، تصمیم گیریها، تشکیل حکومت، تبلیغ احکام و ارائه هشدارها و رهنمودهای اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی، تبلوری ویژه دارد؛

اگر حسن بن علی - علیه السلام - نخست شیوه پدر را در پیش گرفته ولی سپس ناگزیر به صلح با معاویه می شود واز منصبهای مهم و کلیدی جامعه اسلامی دور نگاه داشته می شود!

اگر حسین بن (علیه السلام) نخست شیوه برادرش حسن بن علی (علیه السلام) را در دوران خلافت معاویه، ادامه می دهد ولی با تغییر شرایط و جباریت دستگاه خلافت

ص: 80


1- 125.- احقاق الحق 12/26.
2- 131.- حلیة الولیاء 133؛ مشارق النوار 119؛ تذکرة الخواص 293؛ سیر اعلام انبلاء؛ ینابیع امودة 15/160؛ اسعاف اراغبین 216.
3- 132.- عیون المعجزات 73؛ کشف الغمه 2/302 اخبار ادول و آثار الاول 108.

برنامه جدیدی را تحت عنوان، هجرت و نهضت علیه دستگاه اموی و تاءسیس حکومت اسلامی دنبال می کند؛

و اگر پس از شهادت آن خضرت امام سجاد - علیه السلام - حضوری ویژه در جامعه اسلامی دارد و سعی می کند تا پیامش را با بیانی خاص و در پرتو نیایشها ابلاغ کند.. همه و همه با توجه به نیازهای و شرایط زمان صورت گرفته است.

بنابراین در تجزیه تحلیل مواضع سیاسی - اجتماعی هر یک از ائمه - علیه السلام - شناخت شرایط و مقتضیات عصر آنان نمی تواند بایسته و مطابق با واقع باشد. کسانی که میان جنگ و صلح، قیام و سکوت و انتقاد و تقیه ائمه - علیه السلام - نمی توانند رابطه ای مستحکم و منطقی جستجو کنند، ناکامی ایشان معلول بی توجهی آنان به واقعیها و عینیتهایی است که نقش تعیین کننده در خط مشی سیاسی اجتماعی رهبران دارد.

در صورتی که زمینه ها شناخته شود، تعارضی در برنامه های امامان معصوم - علیه السلام - دیده نخواهد شد.

رعایت عینیتها و نیازها، لازمه علم و عقل است.

موجود فاقد دانش تدبیر، در همه شرایط یک کارایی و یک بازتاب دارد، اما اندیشمندان و مدبران، با محاسبه زمینه ها و بررسی جوانب و نیازها، برنامه های ثمر بخش را در پیش می گیرند.

به هر حال علی بن الحسین - علیه السلام - که بنیان امامتش در روز میلاد خود و قیام و شگفت ترین نهضت تاریخ اسلامی و در سرزمین شهادت و ایثار، قوام یافته بود، از آن پس با مشکلات و واقعیتهایی روبرو گردید که می بایست با خط مشی صحیح، از یک سو حماسه حسینی را در سینه ها زنده نگاه دارد و نگذارد که دست تحریف کند و از سوی دیگر پایه های آسیب دیده تشکیلات علوی و شیعی را بازسازی کند و استحکام بخشد و از بخشد و از اضمحلال و نابودی شیعی که همان تفکر ناب اسلامی است، جلوگیری نماید.

ایفای مسئولیت، در اوج دشواریها

امام سجاد - علیه السلام - در شرایطی عهده دار امر امامت گردید که سنگین ترین غمها و

ص: 81

جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانه یک قبیله یار پاکباخته، یک کاروان خویشاوند و همراه و هم پیمان!

برجای ماندن دهها مادر داغدیده و فرزندان یتیم و پدر کشته و آواره.

تنها ماندن در بیابانی تفتیده، در حصار نیزه هایی بی عاطفه و شمشیرهایی تشنه به خون مظلومان!

امام سجاد - علیه السلام - می بایست در چنین شرایطی، وظیفه بزرگ امامت و رهبری را ایفا کند و با توجه به سه مشکل اساسی، برنامه هایش را دنبال نماید.

الف: فقدان صادق ترین و مخلصترین نیروهای مدافع و عناصر حمایتگر.

ب: مواجه با حکومتی که با اقدام به ریختن خون فرزندان پیامبر (ص) نشان داده است که از انجام زشت ترین و خشونت بارترین کارها باکی ندارد و با عملکرد خویش نفس ها را در سینه ها حبس کرده و جراءت اعتراض و انتقاد را از توده ها سلب نموده است.

ج: عدم اعتماد به مدعیان هواداری از حریم امامت و کسانی که خویش را طرفدار اهل بیت - علیه السلام - و دشمن دستگاه جبار اموی معرفی می کردند ولی در یک بحران سیاسی و احساس خطر جدی دست از یاری امام می نشستند یا سکوت می کردند و یا به صف دشمن می پیوستند.

در میان سه مشکل یاد شده سومین آن ها را باید مهم ترین و جدی ترین دشواری به حساب آورد.

زیرا تنهایی رهبر در سطح رهبری، به هر حال کار رهبری را فلج نمی کند و حمایت پیروان، می تواند جبران کننده آن باشد. چنان که بیشتر انبیا، یک تنه به هدایت مردم پرداخته اند. جباریت سلطه های اجتماعی نیز، مانع جدی به شمار نمی آید، زیرا با وجود حمایت مردمی، می توان در برابر استبدادها مقاومت ورزید.

اما اگر رهبری، از پیروان صادق و وفادار و آگاه برخوردار نباشد، با همه توان معاونان و مشاوران، قادر به ایفای رسالت خویش نخواهد بود.

خوارج در جنگ صفین این واقعیت تلخ را آشکار ساختند و نشان دادند که ناآگاهی و جمود آنان تا چه حدی می تواند شکننده باشد.

نیروهای فرماندهی و رزمی سپاه حسن بن علی - علیه السلام - در مقابله با معاویه، برای دومین مرتبه این صحنه غمبار را پدید آوردند و با بی وفایی به رهبری خود، او را در برابر دشمن

ص: 82

تنها گذاشتند.

تخلف کوفیان از حمایت حسین بن علی - علیه السلام - این تراژدی دهشتبار را به اوج فضاحت رساند و برای همیشه سست عنصری آن نسل را قلم زد.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و مرحوم مجلسی در بحار النوار روایتی را نقل کرده اند که بروشنی، مطلب فوق را می نمایاند.

روای در حدیث می گوید از امام علی بن الحسین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: (1)

در مکه و مدینه بیست مرد وجود ندارند که که ما را براستی دوست داشته باشند. امام سجاد - علیه السلام - در حالی این سخن را فرمود که هزاران نفر داعیه پیروی از ائمه و محبت اهل بیت را داشته اند ولی امام سجاد - علیه السلام - در پس این ادعاها، واقعیت را به گونه دیگری می بیند. اکنون باید دید، امام سجاد - علیه السلام - در کوران چنین دشواریهایی وظیفه امامت را چگونه برعهده گرفت و خط رهبری را چگونه تداوم بخشید.

از کربلا تا کوفه

غروب عاشورا، غمبارترین لحظاتی است که خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - و تاریخ شیعه به خود دیده است. بدنهای گلگون شهیدان، با سرهای جدا شده، افتاده بر بستر خاکها!

خیمه ها، تنها پناهگاه زنان و فرزندان داغدیده، سوخته در آتش عداوت سپاه یزید!

امکانات محدود اهل بیت، غارت شده به وسیله سنگدلان کوفی! جمعی پراکنده در بیابان و برخی دست به دامان یکدیگر و زانو زده در پناه هم!

و امام، در بستر بیماری! اما شاهد تمامی دردها و رنجها!

امام سجاد (علیه السلام) در آن روزگار بیش از بیست سال از سن مبارکش می گذشت. در سنی قرار داشت که هرگز به خود اجازه نمی داد زنده باشد و آن همه بی حرمتی به حریم خاندان رسول (ص) را نظاره کند! اما چه کند که تقدیر الهی برای حفظ حجت خدا او را به صبر و شکیبایی فرا خوانده تا پس از شهیدان را به همه نسلها برساند و آنچه را دیده برای امت اسلام بازگوید.

ص: 83


1- 211.- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 4/104؛ بحار 46/143

برخی مورخان چنین پنداشته اند که امام سجاد - علیه السلام - در واقعه عاشورا، کودک یا نوجوانی کم سن و سال بوده که هنوز محاسن در صورت نداشته است ولی دلایل و قراین بسیاری نشان می دهد که سن آن حضرت بیش از بیست سال بوده است.

ابن سعد در کتاب طبقات می گوید:

علی بن الحسین - علیه السلام - در واقعه کربلا همراه پدر بود در حالی که از سن وی بیست و سه یا بیست و چهار سال می گذشت.

سپس می گوید: این که برخی گفته اند وی کودک بوده و یا موی بر صورت نداشته، سخنی بی اساس است، زیرا چگونه ممکن است این چنین باشد در صورتی که فرزندش محمد بن علی در رخداد عاشورا را حضور داشته است و بعدها جابربن عبدالله انصاری را ملاقات کرده و از او نقل حدیث نموده است با توجه به این که وفات جابر به سال 78 هجری قمری می باشد. (1)

ابن جوزی می گوید: علی بن الحسین - علیه السلام - از طبقه دوم تابعین می باشد و در عاشورا همراه پدر حضور داشته و به دلیل بیماری توان جنگ نداشته است و در آن ایام بیست و سه سال از عمر آن حضرت می گذشته است. (2)

بسیاری از دیگر مورخان نیز همین نظریه را ابراز کرده اند. (3)

به هر حال، پس از عاشورا، صبحگاه روز بعد خاندان پیامبر را به عنوان اسیران جنگی به سوی کوفه حرکت دادند.

آمار دقیقی از اسیران، در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 86 نفر و تعداد مردان و پسران را 14 نفر دانسته اند. (4)

بعضی از تاریخنگاران تعداد شترانی را که حامل اسیران بوده اند چهل شتر نوشته اند که بر روی هر یک هودجی بی سرپوش بسته بودند. (5)

البته میان این سخن و نقل (84زن و 14مرد) تنافی نیست زیرا چه بسا در هر هودج و بر هر شتر ، بیش از یک نفر جای داشته اند.

تعداد مردان جنس ذکور از اسیران به هنگام ورود به مجلس یزید در شام، دوازده

ص: 84


1- 212.- طلقات ابن سعد 5/166
2- 213.- تذکرة الخواص 291
3- 214.- دلائل الامامه 80؛ کشف الغمه 4/258؛ فصول المهمه 209؛ احقاق الحق 12/9؛ نورالابصار شبلنجی 139؛ اعیان الشیعه 1/365.
4- 215.- ریاص القدس بحدائق الشیعه 1/365
5- 216.- مقتل الحسین مقرم 355؛ بحارالانوار 45/114 و 196.

نفر ذکر شده که همه آنها در زنجیر بوده اند و یا با ریسمان بسته شده بودند. (1)

در میان مردان قافله، علی بن الحسین بزرگترین فرد به شمار می آمد. و از این رو سختگیری دشمن نسبت به آن حضرت نیز فزونتر بود چنان که بسیاری از تاریخ نویسان یاد کرده اند که امام سجاد (علیه السلام) را بر شتری برهنه و بیجهاز سوار کرده، دستهای آن گرامی را بر گردن بسته و بر تن آن حضرت زنجیر نهاده بودند!

کمتر مورخی است که اشاره به غل و زنجیر نکرده باشد. (2)

ورود به شهر کوفه

بیشتر مورخان روز ورود خاندان عصمت و اهل بیت پیامبر (ص) را به شهر کوفه روز دوازدهم محرم سال 61 هجری قمری دانسته اند. ولی در این که چند روز در کوفه توقف داشته اند، نظر دقیقی ابراز نشده است، هر چند از قراین مختلف و نقلهای مربوط به ورود قافله حسینی به شهر شام، می توان نتیجه گرفت که توقف آنان در کوفه بیش از یک هفته نبوده است.

البته برخی روز ورود قافله حسینی به شهر کوفه را روز شانزدهم و یا هفدهم محرم دانسته اند که قرینه ای بر صحت آن در دست نیست. (3) زیرا میان کربلا و کوفه فاصله چندانی نبوده است.

بعضی از نویسندگان نیز بر اساس محاسبه ای مجموع سفر قافله حسینی - از کربلا تا مدینه - را صد و سی روز دانست اند و معتهدند که اهل بیت - علیه السلام - حدود یک ماه در زندان کوفه نگاه داشته شده اند. (4)

این نظریه نیز دلایل کافی به همراه ندارد.

سخنان آتشین امام سجاد با کوفیان

رسالت بیدادگرانه امام سجاد - علیه السلام - خیلی زود آغاز شد و علی رغم همه دردهای

ص: 85


1- 217.- بحارالانوار 45/132.
2- 218.- ترجمه ابی مخنف 150؛ انساب الاشراف 3/206؛ تاریخ طبری 4/352؛ ارشاد 2/123؛ بحارالانوار 45/114 و 168؛ ینابیع امودة 350؛ نورالابصار مازندرانی 13؛ مقتل الحسین مقرم 314.
3- 219.- رک: امام حسین و ایران 480.
4- 220.- زندگانی چهارده معصوم 711-712

درونی و رنجهای جسمی، امام بر سکوی رهبری ایستاد.

از لابلای توده های غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضای تیره اتهامها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشمها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دلها، لرزید و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند!

امام علی بن الحسین - علیه السلام - در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار به احتجاج برخاست، یک بار روی سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد.

نخست، احتجاج آن حضرت با مردم کوفه را می آوریم:

قافله حسینی را پی از عاشورا به سوی کوفه آوردند و برای آنان در کنار شهر، خیمه زدند.

خاندان حسین - علیه السلام - را - که اکنون اسیران حکومت اموی شناخته می شوند - در آن خیمه ها جا دادند.

جارچیان حکومت، در شهر نفرت و خیانت، کوفیان را فرا می خوانند تا از اسیران جنگی خویش دیدار کنند!

از میهمانانشان، فرزندان پیامبرشان، استقبال نمایند!

براستی مگر خانه هاشان را برای پذیرایی از حسین و خاندانش تزیین نکرده اند!

مگر نخلستانها و باغستانهایشان به ثمر ننشسته است!

و مگر برای حمایت از ولایت و امامت آماده نیستند!

آیا با مسلم، نماز پیمان نخوانده اند!

اکنون نامه ای که مسلم از زبان آنان برای حسین (علیه السلام) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در کنار دروازه های کوفه، منتظر استقبالند!

کوفیان، آن قدرها هم که شهرت یافته اند بی وفا نیستند!

خون از سرنیزه و لبه شمشیرهایشان شستند.

و غبار شرم و خجالت از چهره های سیاهشان پاک کردند.

و مهر سکوت خانه نشینی وترس از قلبها و قدمهایشان برداشتند!

عبیدالله اجازه داده بود که از خانه ها بیرون بیایند!

کوفیان هم، بی شرمان آمدند.

آمدند برای تماشا!

تماشای بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله -.

ستمی که کوفیان پایه های آن را بنیان نهاده بودند!

کوفیان ایستاده اند و منتظر دیدن اسیران!

علی بن الحسین - علیه السلام - از خیمه ها خارج می شود.

برای نخستین بار نگاهش در چشمان بی مهر و چهره های پیمان شکن کوفیان خیره می گردد.

براستی، علی بن الحسین با غم انبوهی که در سینه دارد و با شکوه های بی پایانی که از کوفیان در قلبش نهفته است، چه بگوید واز کجا آغاز کند!

تاریخنگاران ثبت نکرده اند که در نخستین لحظه، کوفیان با مشاهده علی بن الحسین (علیه السلام) چه عکس العملی نشان دادند.

گریستند، ناله بر آوردند؟ یا هلهله کردند و کف زدند!

هر چه بود، فضای بیابان آرام نبود.

حذیم بن شریک اسدی روایتگر آن صحنه می گوید:

علی بن الحسین (علیه السلام) با اشاره از مردم خواست تا قدری آرام شوند.

همه آرام شدند.

امام برجای ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

هان ای مردم! آن که مرا می شناسد، سخنی با او

ص: 86

ندارم ولی آن کس که مرا نمی شناسد، بداند که من علی بن الحسین فرزند عمان حسین هستم که در کنار رود فرات، با کینه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بی این که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!

من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.

من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری - بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد - به شهادتش رساندند.

و البته این گونه شهادت،

- شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت - افتخار ماست!

هان، ای مردم ای کوفیان! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایی را که برای پدرم نوشتید! نامه های سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولی او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!

وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید!

پیامبر اکرم (ص) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهید کرد؟ (1)

او به شما خواهد گفت: شما خاندان مرا کشتید ، حرمتم را شکستید بنابراین از امت من نخواهید بود.

سخنان امام سجاد که به این جا رسید صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شدند و کوفیان به ملامت و سرزنش خویش پرداختند!

ص: 87


1- 221.- قال حذیم بن شریک الاسدی: خرج زین العابدین - علیه السلام - الی الناس و اومی الیهم ان اسکتوا فسکتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنی علیه و صلی علی نبیه، ثم قال: ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فاءنا علی بن الحسین المذبح بشط الفرات من غیر ذحل و ل ترات، انا ابن من انتهک حریممه، و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، اءنا ابن من قتل صبرا، فکفی بذلک فخرا. ایها الناس ناشد بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی الی و خدعتمئه، و اعهطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و الیبعة؟ ثم قاتلتموه فتبا لکم ما قدمتم لا نفسکم و سوء لرایکم، باءیه عین تنظرون الی رسول الله - صلی الله علیه وآله -.

امام سجاد (علیه السلام) به سخنانش ادامه داد:

خدای رحمت کند کسی را که رهنمودهای مرا بپذیرد

امام سجاد - علیه السلام - در این بخش از سخنان خویش به آیه ای از قرآن اشاره کرد که خداوند می فرماید ولکم فی رسول الله اسوة حسنه یعنی برنامه های پیامبر و شیوه عمل او الگویی شایسته برای شماست. گویا امام با مطرح ساختن این آیه، می خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام است، چه این که پیامبر (ص) نسبت به خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا و علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان - حسن بن علی وحسین بن علی - علیه السلام - محبتی خاص داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهای صریحی به امت کرده بود. از سوی دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالی شیعه آشنایی داشتند بسرعت منظور امام سجاد - علیه السلام - را دریافتند و یک بار دیگر سخنان علی بن ابی طالب - علیه السلام - در گوشهایشان طنین افکند و گویی با همین آیه، همه چیز را دریافتند از این رو به جای این که بگذارند بیان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشیمانی و ندامت و ابراز همدردی پرداختند.

کوفیان یکصد فریاد بر آوردند:

ای فرزند رسول خدا! تمامی ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بی این که از این پس، روی بگردانیم و نافرمانی کنیم!

اکنون با کسی که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسی که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت.

ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت! (1)

ص: 88


1- 222.- فقالو باجمعهم: نخن کلنا یا ابن رسول الله سامعون مطیعون حافظون لذمامک، غیر زاهدین فیک و لا راغبین عنگ، فمرنا باءمرک رحمک الله فانا حرب لحربک، وسلم لسلمک، لناءخذن ترئک و ترئنا، ممن ظلمک و ظلمنا.

سخنان ندامت آمیز کوفیان، جدی می نمود و شعارهایشان رنگی جذاب داشت ولی نه برای امام سجاد و نه برای آنان که بارها شعارها و دعوتها و حمایتهای کوفیان را تجربه کرده بودند! از این رو امام سجاد - علیه السلام - بی این که تحت تاءثیر شعارهای مقطعی و بی اساس کوفیان قرار گیرد بدانها پاسخی مناسب داد.

امام سجاد (علیه السلام) در پاسخ کوفیان فرمود: هرگز! هرگز تحت شعارهای شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد ای خیانت پیشگان مکار!

میان شما و آرمانهایی که اظهار می دارید فاصله ها و موانع بسیار است. (1)

آیا می خواهید همان جفا و پیمان شکنی که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید!

نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهای گذشته ای که از شما بر تن داریم، الیتام نیافته است همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالی که خاندانش در کنار او بودند.

داغهای برجای مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیر مؤمنان فراموش نشده است.

طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گسترده سینه ام موج می زند.

در خواست و سفارش من درباره یاری خواستن از شما نیست تنها می خواهم که شما - شما کوفیان! - نه هزم یاری ما کنید و نه به دشمنی و ستیز با ما برخیزید! (2)

ص: 89


1- 223.- امام سجاد - علیه السلام - در اینجا به آیه ای اشاره دارد که از جهات مختلف به موضوع مورد سخن آن حضرت ارتباط دارد. پیوند عمیق این آیه با موضوع یاد شده ژرفای علم امام و احاطه آن خضرت بر مفاهیم پیام وحی را می رساند. در این آیات خداوند به پیامبر می فرماید: ای پیامبر به امت خویش بگو شما را موعظه می کنم به قیام در راه هدا.. ای پیامبر به اینان بگو: آنجه من از شما می طلبم در جهت منافع خود شماست... در ادامه این آیه خداوند به مجرمان و متخلفان از جهاد و یاری پیامبر هشدار داده و می فرماید: کافران هنگام مشاهده غذاب الهی نگران و مضطرب شده و می گویند ما هب حق ایمان آوردیم ولی آنها کجا و ایمان کجا! آنها در زندگی دنیا و در آنجا که فرصت و زمینه داشتند کافر شدند و امروز که میان ایشان و آرمانهایشان فاصله افتاده، دم از ایمان می زنند! و حیل بینهم و بین ما یشتهون رک: سوره سباء آیه 46 تا 54.
2- 224.- فقال علی بن الحسین - علیه السلام -: هیهات! ایها الغدره، المکرة، یل بینکم بین شهوات انفسکم، اتریدون ان تاءتوا الیکما اتیتم الی آبائی من قبل. کلا و رب الرقصات الی منی، فاءن الجرح لما یندمل، قتل اءبی بالامس و اهل بیته معه، فلم ینسنی ثکل رسول الله (ص) و ثکل اءبی و بنی اءبی و جدی شق لهاز و مرارته بین حناجری و حلقی و غصصه تجری صدری و مساءلتی لا تکونو النا و لا علینا. ثم قال - علیه السلام -: لا غرو ان قتل الحسین و شیخه... احتجاج طبرسی 2/306

امام سجاد (علیه السلام) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهر بی اعتباری و بی وفایی را برای همیشه بر پیشانی آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلبها افزود:

لا غرو اءن الحسین و شیخه

قد کاان خیرا من حسین و اءکرما

قتیل تفرحوایا اهل نفسی فداؤ ه

جزاء الذی اءراده نار جهنما

یعنی: اگر حسین - علیه السلام - کشته شد، چندان شکفت نیست.

چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او شهادت رسید.

ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند شادمان نباشید.

واقعه ای عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادی بزرگ بود!

جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد.

آتش دزخجزا کسانی است که او را به شهادت رساندند.

در مجلس عبیدالله بن زیاد

با توجه به این که امام سجاد - علیه السلام - در جمع کاروانیان شهادت، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والی کوفه - نخستین چیزی که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانی درمیان آن کاروان بود.

عبید الله که گمان می کرد در کاروان حسین (علیه السلام) مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد - علیه السلام - استفسار کرد و توضیح خواست.

کینه و ناپاکی او عمیق عبیدالله به او اجازه نمیداد که شاهد زنده بودن جوانی از نسل حسین - علیه السلام - باشد، چنین می نمود که تصمیم گرفته است تا علی بن الحسین (علیه السلام) را نیز به

ص: 90

شهادت رساند.

امام سجاد (علیه السلام) که نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود:

اگر براستی عزم کشتن مرا دارید، شخص امینی را ماءمور کنید تا از زنان و کودکان سرپرستی کند.

عبیدالله با شنیدن این سخن، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه: تو خود همراه قافله خواهی بود.

ابن جریر طبری، در نقلی دیگر، واقعه را با تفصیل بیشتری یاد کرده، می نویسد:

با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به جانب علی بن الحسین - علیه السلام - رو کرد و پرسید: نامت چیست؟

امام سجاد - علیه السلام - فرمود: نامم علی بن الحسین است.

عبیدالله گفت: مگر خداوند علی بن الحسین را در کربلا نکشت؟

عبیدالله با این تعبیر مانند همه جباران سعی کرد تا عمل وحشیانه خود را مستند به دین کند و دشمنان خود را دشمن خدا قلمداد نماید و علاوه بر این می خواست تا با زهر زبان قلبهای رنجیده یتیمان و زنان داغدیده آن محفل را آزرده تر کند.

علی بن الحسین، لختی سکوت کرد.

اما عبیدالله خشن تر و مستبدتر از آن است که سکوت را از امام سجاد - علیه السلام - بپذیرد، از این رو گفت: چرا پاسخ نمی دهی!

علی بن الحسین - علیه السلام - فرمود:

الله یتوفی الانفس حین موتها. (1)

خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت می کند.

کنایه از این که خداوند کسی را به قتل نمی رساند، قتل مظلومان ، کار ظالمان و کسانی چون تو است.

و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله. (2)

هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن مگر به اذن الهی.

کنایه از این که نه تنها خداوند روح پاکمردان را دریافت می کند، بلکه مرگ همه انسانها به اذن و اجازه خداست و این اذن و اجازه بدان معنا نیست که خداوند انسانها

ص: 91


1- 225.- زمد /42
2- 226.- آل عمران 145

را می کشد.

عبیدالله با مشاهده آن حضور ذهن و دریافت آن جواب کوبنده، از جوانی که زنجیر اسارت بر تن و جراحتهای انبوه در قلب دارد! خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین را نیر به شهادت برسانند. ولی زینب کبرا علیها السلام فریاد بر آورد.

یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان فتلته الا قتلتنی معه..

یعنی؛ ای ابن زیاد! آن همه از خونها ما که ریخته ای برایت کافی نیست! سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی مرا هم بکش...

به هر حال سوز و گداز سخنان زینت و شرایط محفل به گونه ای بود که ابن زیاد از کشتن امام سجاد - علیه السلام - چشم پوشید. (1)

از کوفه تا شهر شام

قافله خزان دیده خاندان حسین - علیه السلام - چند روزی در کوفه تحت نظر قرار داشتند (2) و به شدت کنترل می شدند!

دستگاه خلافت یزید که همواره در جریان پیشرفت کار سپاه و شهادت حسین بن علی - علیه السلام - و اسارت خاندانش قرار می گرفت، از پیروزی سریع خویش بر نهضت حسینی، بشدت هیجان زده بود!

دستگاه خلافت، درصدد بر آمد تا از این پیروزی سیاسی، در استحکام بخشیدن به پایه های استبداد و فرو نشاندن نغمه های مخالف، حداکثر استفاده را بکند. از این رو تصمیم گرفت تا قافله اسیران کربلا را با شکلی خاص و عبرت انگیز از کوفه به شام حرکت دهند تا طی مراسمی ویژه آنان به مجلس یزید وارد شود و همه نمایندگان سیاسی سایر کشورهای و نیز مدعیان داخلی، سلطه یزید بر جامعه خویش را در یابند.

بر این اساس پس از چند روزی، کاروان اسیران کاروان اسیران کربلا، همره با سرهای پاک شهدا به سوی شام به حرکت در آمدند. و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری از

ص: 92


1- 227.- طبقات ابن سعد 157 انساب الاشراف 3/206؛ تاریخ طبری 4/350
2- 228.- بحار انوار 45/154

علی بن الحسین - علیه السلام - زدوده نشده بود! (1)

بلاذری می نویسد: همراه با قافله اسیران 72 سر از یاران حسین (علیه السلام) نیز از کربلا به کوفه حمل گردید و کسانی که نظارت و دخالت داشتند، عبارتند از: شمر بن ذی الجوشن، قیس بن اشعث، عمروبن حجاج زبیدی و غرة بن قیس احمسی. (2)

بعید نیست که همه سرهای مقدسی که از کربلا به کوفه حمل شده بود، از کوفه نیز به سوی شام فرستاده شده باشد.

البته در تعداد سرهای مقدسی که به شام حمل شده اتفاق نظر وجود ندارد.

کسانی که ماءموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه تا شام ببرند، بنابر نقل ابن جریر طبری عبادت بودند از: مخفربن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن. (3)

مورخان دیگری نیز از این دو تن یاد کرده اند. (4)

ولی روشن است که این دو نفر عنوان سرپرستی داشته اند، و جز آن دو تعداد زیادی از سپاهیان، همراه قافله بوده اند به طوری که برخی مورخان تعداد آنها را تا پانصد نفر دانسته اند. (5)

بنا بر آنچه علامه مجلسی یاد کرده است، تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسئولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشته اند. (6)

خط سیر قافله اسیران

فاصله میان کوفه تا شام حدود صد و هفتاد فرسخ بوده است ولی به طور قطعی روشن نیست که خط سیر قافله اسیران از کوفه تا شام چگونه بوده است.

برخی از مورخان و محققان براساس تحقیقات خویش بر این عقیده اند که مسیر کاروان، از شمال بین النهرین

ص: 93


1- 229.- انساب الاشراف، 3/206
2- 230.- انساب الاشراف 3/212
3- 231.- تاریخ طبری 4/352-454
4- 232.- ترجمه مقتل ابی مخنف 142؛ انساب الاشراف 3/214؛ اللهوف 84.
5- 233.- مقتل مخنف 162.
6- 234.- بحار 45/184

می گذشته است و این معروفترین راهی بوده که اعراب و دمشق را با یکدیگر است و این معروفترین راهی بوده که اعراب و دمشق را با یکدیگر مرتبط می ساخته است.

قسمتی از این مسیر، از کنار ساحل غربی فرات می گذشته است.

در این خط سیر، اولین پس از کوفه قادسیه بوده است و سپس اثیم - که یکی از میدان های جنگ رومیان و ایرانیان در دوره ساسانیان به شمار آمده است - البته میان قادسیه و اثیم منزلهای دیگری نیز منزلهای دیگری نیز وجود داشته است. مجموع منزلهایی که در این مسیر یاد کرده اند، عبارت است: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیر الزوز که پس از آن وارد دمشق می شده اند. (1)

درباره خط سیر قافله بیت - علیه السلام - نظر دیگری نیز وجود دارد که آن را ابی محنف مقتل خویش - که معتبرترین مقاتل به شمار می آید - یاد کرده است.

او می گوید:

کاروان اسیران از طریق بیابانهای خشک به سوی شام برده شده اند زیرا این مسیر کوتاهترین راه میان عراق و سوریه به شمار می آمده است.

منزلهایی که در این مسیر وجود داشته عبارت است از: کوفه، شرق حصاصه، (2) تکریب، (3) دیر اعور، (4) لبا، (5) کحیل، (6) حجینه، (7) موصل، (8) تصیبین، (9) عین الورد، (10) قنسرین، (11) معرة النعنان، (12) کفر طاب، (13) حماة، (14) حمص، (15) بعلمبک، (16)

ص: 94


1- 235.- امام حسین و ایران 485-492
2- 237.- حصاصه، به فتح و تشدید دوم از روستاهای عراق و در نزدیکی قصر ابی هبیره قرار دراد مراصد الاطلااع، 1/404
3- 238.- تکریت شهری است معروف بین بغداد و موصل و در فاصله سی فرسخی بغداد و غرب دجله قرار دارد. معجم البلدان 2/38
4- 239.- دیر اعور، در پشت کوفه است و آن را شخص معروع به نام اعور بنا کرده است. مراصد الاطلاع 2/552.
5- 240.- این موضع در نزدیکمی عقر قرار دارد و از اراضی موصل به شمار می آید. مراصد الاطلاع 3/1196
6- 241.- کحیل مصغر کحل است که قبلا شهر بزرگی بوده و الان به صورت قریه ای در آمده و در نزدیکی موصل است و در غرب دجله قرار دارد. مراصد الاطلاع 3/1150.
7- 242.- حجینه یکی از روستاهای بزرگ موصل است که در ناحیه دجله واقع شده است. مراصد الاطلاع 1/363
8- 243.- موصل یکی ز شهرهای معروع عراق است که به علت تصال آن به دجله و فرات و یا به جزیره و عراق، آن را موصل نامیده اند و تا بغداد 74 فرسخ فاصله دارد معجم البلدان 5/223
9- 244.- نصیبین یکی از شهرهای آباد عرااق است که بر سر راه موصل به شام قرار دارد و دیر بزرگی در آن واقع است و علاوه ر آن مسیحیان در اطراف آن چنین دیر و صومعه دارند. معجم البلدان 5/288
10- 245.- عین الورد: مشهور به حزیره است و سرمنشاء آب بسیاری از قنوات است. مراصد الاطلاع 2/979
11- 246.- این شهر یکی از شهرهایی است که تا شهر حلب یک مرحله فاصله دارد. معجم البلدان 4/403
12- 247.- این شهر منسوب به نعمان بن بشیر صحابی است که گویا در قبله آن قبری است معروف به یوشع بن نون و این شهر بی حماة و حلب واقع است. مراصد الاطلاع 1/1288
13- 248.- کفر طاب: شهری است بین معره و حلب. معجم البلدان 4/470
14- 249.- حماة: یکی از شهرهای بزرگ سوریه که آن را حمص بن مکنف علقمی بنا کرده است و بین دمشق و حلب می باشد. معجم البلدان 2/302.
15- 250.- حمص یکی از شهرهای برزگ سوریه آن را حمص بن مکنف علقی بناکرده است و بن دمشق و حلب می باشد. معجم البلدان 2/302.
16- 251.- بعلبک از شهرهای معروف که سه روز با سوریه فاصله دارد.

صومعه راهب، (1) شام. (2)

از جمله رخدادهایی که در این خط سیر یاد کرده اند این است که وقتی قافله اهل بیت (علیه السلام) به سفاخ رسید ، باران شدید حرکت شتران را با مشکل مواجه ساخت.

ناگزیر چند روزی توقف کردند و این توقف زمینه ای شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی (از صحابه پیامبر) از موضوع شهادت فرزند رسول خدا و اسارت اهل بیت او آگاه شود و احادیثی را درباره محبت رسول خدا نسبت به حسین بن علی (علیه السلام) برای مردم بازگو کند و

اهل بیت در آن سرزمین مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.

ابن جریر طبری می نویسد:

علی بن الحسین در طول مسیر کوفه تا شام، باکسی سخن نگفته است. (3)

اما، از برخی منابع دیگر استفاده می شود که هر جا زمینه ای پدید می آمده، امام سجاد - علیه السلام - از فرصت استفاده می شود که هر جا زمینه ای پدید می آمده، امام سجاد - علیه السلام - از فرصت استفاده کرده و به هدایت و روشنگری مردم می پرداخته است.

در یکی از منزلهای میان راه امام اشعاری را برای مردم خواند که در آنها برخی حقایق گنجانیده شده بود.

آن اشعار را چنین ثبت کرده اند:

ص: 95


1- 252.- صومعه راهب: آخرین منزلی بوده که به شام منتهی می شده و بعید نیست همان دیر الزور باشد.
2- 253.- مقتل ابی مخنف 180-198؛ منتهی الامال 1/303/304
3- 254.- تاریخ طبری 7/375

ساده العلوج فما ترضی بذا العرب

وصار یقدم راءس الامة الذنب

یا للرجال مما یاءتی الزمان به

من العجیب الذی مامثله عجب

ال الرسول علی الافتاب عاریة

و ال مروان یسری تحتهم نجب (1)

یعنی؛ مردمان پس و فرومایه، به سیادت وآقایی رسیدند و آنان کهدر علم و شرافت و ارزشهای انسانی - در پایین ترین مرتبه قرار دارند، جای رهبران راستین را گرفته و بر منصبهای اجتماعی تکیه زده اند، و این چیزی است که غیر تمندان عرب بدان رضا نمی دهند.

وای بر مردان نمی دهند.

وای بر مردان و مردمان از شگفتیهایی که روزگار برایشان پدید می آورد!

خاندان پیامبر بر شتران برهنه سوار باشند! ولی خاندان مروان بر اسبهای رهوار سوار گردند و راه پویند!

گذاری غمبار از شهر بعلبک

چنان که از برخی تاریخی یاد شد خط سیر کروان اهل بیت (علیه السلام) از شهر بفلبک نیز می گذشت.

شهرها هر چه به شام، منطقه حاکمیت امویان نزدیکتر می شد، مردمانش از اهل بیت دورتر بودند و الفت آنان با اسلام اموی بیش از شناخت ایشان از اسلام محمدی و علوی بود.

سلطه امویان بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان صادق، فضایل اهل بیت و علی بن ابی طالب را برای مردم بازگو کنند، بلکه به عکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف و منافع دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.

از این رو دور از انتظار نمی نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت - علیه السلام - و اسیران ستمدیده، به شادی و سرور بپردازند. بویژه که حاکمان و مسؤ ولان آن منطقه، از قبل تبلیغاتی علیه آن کاروان صورت داده بودند!

با این زمینه ها مردم بعلبک تاشش مایلی از شهر بیرون آمده و به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند!

منظره ای بود که چه بسا، کاروانیان شهادت و اسارت، تا آن روز تلختر از آن را ندیده بودند.

شلاق خنده ها، تنهای رنجور یتیمان و زنان داغدیده را بشدت شکنجه می داد.

سخنان شماتت آمیز و آکنده از طعن آنان، قلبهای مجروح را مجروح تر

ص: 96


1- 255.- ترجمه مقتل ابی مخنف 121.

می ساخت.

این چنین بود که ام کلثوم - دختر امیر المؤمنین علیها السلام - بر آن مردم نفرین کرد و فرمود:

اباد الله کثر تکم و سلط علیکم من لا یرحمکم. (1)

خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسی را بر شما مسلط نماید که بر شما رحم نیاورد.

و در این شرایط قطره های اشک بر چهره علی بن الحسین فرو می غلتید و شعله های قلبش را با این اشعار به مردمان غفلت زده بعلبک می نمایاند.

هو الزمان فلاتفنی عجابیه

عن الکرام و ماتهدی مصائبه

فلیت شعری الی کم ذا تحربنا

صروفه الی کم ذا نجاذبه

یسری بنا فوق افتاب بلاوطا

صروفه الی کم ذا نجاذبه

کاننا من اساری الروم بینهموا

کاننا کل ما قاله الرحمن کاذبه

کفرتم برسول الله و یلکموا

فکنتم مثل من ضلت مذاهبه (2)

یعنی؛ آری روزگار است و شگفتینهای پایان ناپذیر و مصبیتهای مداوم آن!

ای کاش می دانستم کشمکشهای گردون تاکی و تاکجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی بر می تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر میدهد در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان می دارند.

گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم! ما با ما چنان روبرو می شوند که گویی ما منکر تمامی آیات قرآنیم!

وای بر شما، ای مردمان غفلت زده، شما به پیامبر - صلی الله علیه وآله - کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید، و چونان گمراهان راه پیمودید!

ورود به شام، دشوارترین لحظه ها

امام سجاد - علیه السلام - از پس مرارتهای فراوان، سرانجام جام همراه با کاروان رنجدیده اسیران

ص: 97


1- 256.- ینابیع الموده 352
2- 257.- ینابیع الموده 352.

به شهر شام، شهر دشنام، شهر دسیسه های سیاسی و شهر عدوات با اهل بیت - علیه السلام - نزدیک می شود.

از شهری که مردان و زنان پنجاه ساله اش در طول عمرشان جز بدگویی از علی بن ابی طالب نشنیده بودند و لعن و سب او را فریضه می شمردند، چه انتظاری می رفت.

کوفیان که هوادار بودند و علی بن ابی طالب در میانش به ارزشهای بی بدیل شناخته شده بود، چه کردند! که شامیان بکنند!

شام از روزی که به وسیله مسلمانان به سرزمینهای اسلامی پیوسته بود، همواره فرمانروایی به خود دیده بود چونان خالدبن ولید و معاویه بن ابی سفیان؛ نه پیامبر - صلی الله علیه وآله - را دیده بودند و نه با شخصیت صحابه راستین آشنایی داشتند. از این رو الگوی اسلام و مسلمانی آنان، معاویه و امویان بودند!

مسعودی مورخ نام آشنا، در کتاب مروج الذهب نکته ای را یاد کرده است که نشانگر میزان آگاهی شامیان از واقعیتهای جهان اسلام و معارف اسلامی است. او و مردم آن سامان با برخی واقعیتهای قدری آشنا شده بودند عبدالله بن علی، گروهی از بزرگان شام نزد سفاح - نخستین خلیفه عباسی - فرستاد و گفت اینان از خردمندان این سرزمین هستند و همه سوگند یادمی کنند که تاکنون جز بنی امیه خویشاوندی برای رسول خدا نمی شناخته اند تا میراث بر او باشند! (1)

توجه به این نکات و زمینه های، روشن می سازد که آنچه مورخان و صاحبان مقاتل درباره ورود اهل بیت به شام نوشته اند، چندان دور از واقعیت و دور از انتظار نبوده است!

نخستین طنین حق در گوش شامیان

دیلم بن عمر می گوید: آن روز که کاروان اسیران آل رسول وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمان خویش دیدم. اهل بیت را به طرف مسجد

ص: 98


1- 258.- مروج الذهب 2/73

جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند.

در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی بن الحسین که سالار آن قافله شناخته می شد ایستاد و گفت: خدای را سپس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردید!

علی بن الحسین - علیه السلام - لب فرو بسته داشت تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید.

وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید امام فرمود:

همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرفهایت تمام شود. اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام؟

علی بن الحسین - علیه السلام - فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟

پیرمرد: آری.

علی بن الحسین: آیا آیه ره خوانده ای که خداوند می فرماید: قل لااسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی (1)

یعنی ای پیامبر به مردمان بگو من در برابر تلاشهایی که برای هدایت شما به کار بسته ام پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان و نزدیکان مرا دوست بدارید

پیرمرد آری این آیه را خوانده ام (ولی این آیه چه ارتباطی با شما دارد؟

امام سجاد ع مقصود این آیه از خویشان پیامبر مائیم.

سپس امام ع پرسید ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید: وآت ذاالقربی حقه (2)

یعنی حق خویشاوندان و نزدیکانت را به ایشان پرداخت کن.

مرد شامی: آیا شمایید ذوی القربی و خویشاوند پیامبر؟

امام علی (علیه السلام): بلی ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:

واعلمو انما غنمتم من شیی ء خمسه و للرسول ولذی القربی. (3)

ص: 99


1- 259.- شوری /22.
2- 260.- انفال / 41
3- 261.- انفال /41.

آنچه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا رسول ونزدیگان اوست.

مرد شامی: آری خوانده ام.

امام: مقصود از ذوی القربی در این آیه نیز ما هستیم. آیا تلاوت کرده ای این آیه:

انما یرید الله لیذهب عنکم الرحبس اهل البیت و یطیهرا (1)

یعنی: همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی بدیل پاک گرداند.

ای مرد شامی آیا در میان مسلمانان کسی جز ما اهل بیت رسول خدا شناخته می شود!

مرد شامی که تا آن لحظه با منطق قرآنی اهل بیت مواجه نشده بود وآنچه از اسلام شنیده و شناخته بود، گزافه های دستگاه تبلیغاتی و مسموم اموی بود، به خود آمد، شرمسار شد، دستهایش را به سوی آسمان بالا برد و با همان طنین که تا لحظه ای قبل ندانسته و ناخواسته برای دستگاه اموی شعار می داد، به توبه و استغفار پرداخت و گفت:

اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمد و ابراء الیک ممن قتل اهل بیت محمد (ص) و لقد قراءت القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم (2)

مرد شامی سه مرتبه از درگاه خداوند طلب آمرزش کرد و گفت: خداوندا من از دشمنی خاندان پیامبری بیزاری می جویم و به سوی تو رو می آوریم. و انزجار خود را از کشندگان خاندان پیامبر (ص) اعلام می کنم. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آنرا درک نکرده بودم.

آنچه میان علی بن الحسین - علیه السلام - و این مرد شامی رد و بدل گردید شاید نخستین ضربه ای بود که بر پندار خفته شامیان وارد شد و باورهای گذشته آنان را بشدت

ص: 100


1- 262.- احزابل /33.
2- 263.- احتجاج 2/305-307؛ مقتل خوارزمی 61-62.

مخدوش ساخت و هلهله های و شادمانیهای آنان را به سردی و سکوتی پر معنا فرو برد.

شماتت کینه توزان

منظره حزن انگیز کودکان یتیم و زنان محجوب و گرفتار در بند اسارت و چهره های معنوی خاندان رسالت و سخنانی که میان ایشان و کاروانیان رد و بدل می شد، چه بسا در قلب گول خوردگان شامی و مردمان بی غرض ایشان تاءثیر می کرد و شادیهایشان را به غم اظهار خشمشان را نسبت به اقل بیت به ملاطفت و همدردی مبدل می کرد. اما در این کینه توزانی بودند که نور حقیقت راهی به دلهایشان نداشت و اسارت و مظلومیت اقل بیت را فرصت مناسبی برای انتقامجویی و شماتت آنان

می پنداشتند.

ابراهیم فرزند طلحه از جمله این شماتت کنندگان است.

وی کسی است که پدرش طلحه از جمله برافروزندگان آتش جنگ جمل بود. (1)

طلحه در همان جنگ که علیه علی بن ابی طالب برپاشده بود کشته شد.

ابراهیم مرگ پدرش را از ناحیه خاندان علی (علیه السلام) می دید و دی دل کینه دیرینه داشت.

او نیز مانند شامیان به تماشای کاروان اسیران اهل بیت (علیه السلام) آمده بود.

نگاهش به علی بن الحسین (علیه السلام) افتاد گویی جراحت عقده هایش دوباره شکافته مجسم گردید. از روی انتقامجویی گفت:

ای فرزند علی، چه کسی پیروز است؟

منظور از ابراهیم از این سخن، یادآوری گذشته بود.

او می خواست بگوید، اگر بنی هاشم در جنگ جمل پیروز شدند، اما در نهایت همه آن پیروزیها به شکست منتهی شده است. و شما که فرزندان علی (علیه السلام) هستید امروز در بند اسارتید من که فرزند طلحه هستم، اکنون آزادم و تماشاگر!

مجال، مجال استدلال و مباحثه نبود. ابراهیم با مرد شامی فرق می کرد. مرد شامی گول خورده بود و بی غرض، اما ابراهیم اهل بیت را خوب می شناخت و سخنانش از

ص: 101


1- 264.- تاریخ یعقوبی 2/182؛ المختصر فی الخبار البشر 1/173.

روی کینه و انتقامجویی بود. امام سجاد (علیه السلام) به او پاسخی کوتاه می دهد و می فرماید:

اگر می خواهی بدانی چه کسی پیروز است، هنگام نماز اذان و اقامه بگو. (1)

سخن کوتاه - اما قاطع - امام سجاد (علیه السلام) به ابراهیم، پیامی ژرف به همراه داشت. و به او یاد آوری می کرد که ای ابراهیم جنگ ما در گذشته و خال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید پیروزمند باشید. جنگ و قیام ما برای زنده ماندن پیام توحید و ندای وحی و رسالت بود تا زمانی که از ماءذنه ها ندای شهدای لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله بلند باشد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه این شعارهای توحیدی و محمدی را تکرار کنند، ما پیروزیم.

ورود به مجلس یزید

هر چه زمان می گذرد، شرایط جسمی و روحی اهل بیت (علیه السلام) دشوارتر می شود.

سختیهای راه، سختگیریهای ماءموران، شماتتهای مردم و گذشتن از میان بازارهای شلوغ شام، قرار گرفتن بانوان محجوب اهل بیت در معرض نگاه بیگانگان و اکنون ورود به مجلس جشن یزید!

این که آیا در شام دو مجلس برگزار شده است، یکی در مسجد جامع دمشق و دیگری در کاخ یزید و یا این که تمامی رخدادهای اسف انگیز شام و سخنان حضرت زینب و امام سجاد - علیه السلام - در یک مجلس اظهار شده، دلایل قطعی در دست نیست و تعیین این موضوع تاءثیر مهمی در اصل بررسی آن حوادث ندارد.

آنچه مورخان درباره ورود اهل بیت (علیه السلام) به مجلس یزید نوشته اند، مفصل و داشته و مواضعی که آن حضرت در برابر امویان اتخاذ نموده تا توانسته است از اسارت مظلومانه خویش و خاندانش، قیامی دیگر و قیامهایی دیگر بیافریند.

ص: 102


1- 265.- امالی طوسی 2/290

یزید بی آن که به بازتاب و فرجام کردارش بیندیشد، مست قدرت و خودخواهی است و می خواهد هر چه بیشتر شکوه و شوکت و اقتدار خویش را! همگان بنمایاند.

مجلس را آراسته و تشریفات را برقرار کرده است، اما با این برای او کافی نیست. او می خواهد با تحقیر و کوچک نمایی هر چه بیشتر اهل بیت، خود را بزرگتر بنمایاند.

از این رو، سختگیریها و توهینها به اهل بیت فزونی می یابد. ماءموران دربار، موظف می شوند، اسیران را به گونه ای وارد مجلس کنند که نهایت ذلت و خواری در اندام آنان ظاهر باشد!

این است که اسیران را با ریسمان به یکدیگر می بندند!

و علی بن الحسین (علیه السلام) که سالار ایشان به شمر می آید با زنجیر بسته می شود. (1)

اهل بیت (علیه السلام) وارد آن مجلس می شوند، نخستین نگاه علی بن الحسین - علیه السلام - به جرثومه های جهل و خودکامگی می افتد.

فرزند از نسل معاویه و ابوسفیان که تمامی جهل و شقاوت نیاکانش را در خود جای داده است.

او سنگدل تر از آن است که نصیحت و اندرزگویی در قلبش راه یابد.

او درس نیرنگ و خیانت را بارها و بارها از پدرش آموخته است.

امام سجاد - علیه السلام - به او چه بگوید!

بگوید یا سکوت کند!

امام می داند که اگر یزید خود راهی به نور و هدایت و رحمت و عطوفت ندارد اما بسیاری از آنان که در مجلس می شوند.

اگر یزید جز به حکومت خویش نمی اندیشید، اما آنان ممکن است شعله ای از نور محبت پیامبر (ص) در قلبهایشان باشد.

پس باید سخنی گفت که هر چند خطاب به یزید باشد، اما تاءثیرش را باید در قلب مردم جست.

از این رو علی بن الحسین - علیه السلام - فرمود: انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لورا ناعلی هذه الحالة (2)

یعنی ش سوگند به خدا، ای یزید، چه گمان داری به رسول خدا اگر ما را بر این حال مشاهده کند؟

ص: 103


1- 266.- سیر اعلام النبلا 3/216
2- 267.- بحار النورا 45/131.

امام از کوتاهترین جمله ها، پیامدارترین مفاهیم را به شنودگان منتقل می کند.

به او اجازه سخنرانی نخواهند داد.

هنوز بسیاری از شامیان او را بدرستی نمی شناسند، از کجا آغاز کند و چگونه. تنها نقطه مشترک میان او و جمع، پیامبر (ص) است. آن جمع اگر هیچ چیز از معارف دین و تاریخ گذشته اسلام ندانند، اما نام پیامبر را شنیده اند و هر چند به شکلی صوری به پیامبر علاقمند هستند.

شخص یزید ارجی برای پیامبر قایل نیست، چنان که در شعارش بعدها به آن اشاره کرد. اما مردم ناآگاه شام، به عنوان خلیفه رسول الله به یزید نگاه می کنند و برای پیامبر احترام قایلند.

وقتی امام سجاد علیه السلام نام رسول خدا را به میان نمی تواند خود را بی تفاوت نشان دهد. ناگزیر می شود: زنجیرها را از علی بن الحسین (علیه السلام) بردارد!

یزید با این کار، می خواهد رحمت و عطوفت خود را به حاضران بنمایاند. غافل از این که پذیرش اعتراض امام سجاد - علیه السلام - آغاز افشا شدن ماهیت زشت حکومت اوست و فرو افتادن غل و زنجیرها از اندام علی بن الحسین - علیه السلام - به معنای فرو شکستن نخستین حصارهایی است که او - یزید - خود را در پشت آنها مخفی داشته است

اهل بیت در مجلس یزید جای می گیرند و ماءموران سر مقدس سید الشهدا را پیش می آورند و در مقابل یزید می گذارند.

یزید شعر می خواند:

یفلن هاما من رجال اعزه

علینا وهم کانوا اعق و اظلما

یعنی؛ شمشیرها، سرمردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند ولی چه کرد که آنان در دشمنی و ستم پیشدستی کرده اند!

علی بن الحسین (علیه السلام) که در میان اسیران قرار داشت، فرمود:

ای یزید! بهتر است به جای شعری که خواندی، این آیه از قرآن را بشنوی که خداوند می فرماید:

ما اصابکم من مصبیة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراء ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا. لکیلا تاءسوا علی ما فاتکم و لا تقرحوا بما آتاکم والله لا یحب

ص: 104

کل مختال فخور. (1)

یعنی؛ هیچ مصیبتی در زمین و یا در بدن متوجه شما نمی شود مگر این که قبل از آن، از سوی ما خداوند در کتابی پیش بینی شده و رقم خورده باشد، و این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست می دهید اندوهگین نباشید و به آنچه به دست می آورید شادمانی نکنید و خداوند هیچ متکبر خود ستایی را دوست ندارد.

آنچه امام سجاد - علیه السلام - از این آیه می جوید این است که به یزید یاد آوری کند اگر ما عزیزانی را از دست آورده ای، مجال خوشی و سرمستی نخواهد داشت. و تو با این فخر فروشی و بزرگ نمایی منفور درگاه خدا هستی.

یزید که منظور امام و پیام آیه را دریافته بود، بشدت خشمگین شد و گفت: آیه دیگری هم در قرآن هم در قرآن هست که آن آیه درباره شما مناسبتر است:

و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر. (2)

یعنی؛ هر بلا و مصیبتی که به شما می رسد، نتیجه دستاوردهای خود شماست. یزید با این آیه می خواهد بگوید که اگر شما در برابر خلافت من سر تسلیم و سازش فرود می آورید، با این حوادث روبرو نمی شدید. پس این شما هستید که قدم در این راه گذاشته اید. (3)

یزید، خود و خاندانش را صاحبان اصلی حکومت بر مسلمین می داند و هرگونه اعتراض و انکار را بر نمی تابد.

این چیزی است که مورخان بصراحت از آن یاد کرده اند.

یزید انتظار دارد که اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله - در برابر زشتکاریها و اهانتهای او سکوت کنند و او را ارج نهند. اما امام سجاد (علیه السلام) به او می گوید:

لا تطعموا ان تهینونا و نکرمکم

و ان نکف الاذی عنکم و تؤ دونا

ص: 105


1- 268.- حدید 23-22
2- 269.- شوری /30
3- 270.- تاریخ طبری 7/376؛ العقد الفرید 5/124

فالله یعلم انا لانحبکم

و لانلومکم ان لم تحبونا (1)

یعنی؛ شما انتظار دارید که ما را مورد اهانت قرار دهید ولی ما شما را اکرام کنیم!

ما را مورد آزار و شکنجه قرار دهید ولی ما دست از شما برداریم!

خدا میداند که ما هرگز شما را دوست نمی داریم و البته شما را ملامت نخواهیم کرد بر این که دوستدار ما نیستید.

امام (علیه السلام) با این بیان که در حقیقت به یزید می گوید این ما نیستیم که گام نخست را در راه عداوت برداشته ایم. این شما هستید که با اهانت به اسلام و ارزشهای اسلامی و ستم به اهل بیت، گام در راه ستیز با دین و حامیان آن نهاده اید و انتظار دارید که آنان در مقابل شما سکوت کنند و شما را با دیده تعظیم و تکریم نگرند!

یزید می گوید:

در این جا حق با شماست ولی اصولا پدر و جد تو - پیامبر - صلی الله علیه وآله - - تلاش کردند تا قدرت را به کف آورند و امیر باشند و با ما به نزاع و درگیری پرداختند...

علی بن الحسین - علیه السلام - در پاسخ او فرمود:

ای پسر معاویه و هند! قبل از این که تو به دنیا بیایی، پیامبر و حکومت از آن جد نیاکان من بوده است. روز بدر احد و احزاب پرچم پیروزمند رسول خدا (ص) در دست پدر من - علی بن ابی طالب (علیه السلام) - بود در حالی که پدر و جد تو پرچم کفر را دردست داشتند!

سخن که به این جا انجامید، چنان یزید به بن بست رسیده بود که چاره ای جز سکوت نداشت. البته اگر این سخنان در محفلی خصوصی رد و بدل شده بود چه بسا بیش از اینها ناشکیبایی می کرد و امام علی - علیه السلام - را خاموش می کرد و کشت.

اما یزید در آن محفل عمومی گام در میدان مناظره و اثبات حقانیت خویش گذارده و اکنون مجلس در وضعیتی قرار گرفته است که او ناچار به ادامه آن وضع است. امام سجاد - علیه السلام - که شرایط دگرگون شده مجلس دگرگون شده مجلس را شاهد بود و نفوذ سخنانش را در حاضران احساس می نمود، آهنگ سخن را از شیوه استدلالی به روش عاطفی تغییر داد.

نه برای متاءثر ساختن یزید! بلکه برای بیدار ساختن وجدانها و عواطفی که اکنون با سخنان و استدلالهای او شعورشان رو به بیداری نهاده بود!

ص: 106


1- 271.- بحار 45/175

امام فرمود:

ای یزید! اگر درک می کردی و می دانستی که چه کرده ای و با پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان ما چه رفتاری داشته ای و اگر براستی قادر بودی عمق این فاجعه را بشناسی به کوهها می گریختی بر ریگها می خفتی و آرام نمی گرفتی.

امام نگاهی هم به مردم دارد، به حاضران مجلس یزید! و می فرماید:

ماذا تقولون اذ قال النبی لکم

ماذا فعتلتم و انتم آخر الامم

بعترتی و باهل بعد مفتقدی

منهم اساری و منهم ضرجوا بدم

یعنی؛ چه پاسخ خواهید داشت آنگاه که پیامبر - صلی الله علیه وآله - به شما بگوید: شمایان که سرآمد امتها هستید، با عترت من و خاندان، بعد از رحلت من چه کردید!

برخی را به اسارت کشاندید و گروهی را به خونشان آغشته ساختید!

خطبه علی بن الحسین - علیه السلام -

حساسترین سخنان امام سجاد - علیه السلام - که در طول اقامت در شام شده است و تحولی عظیم در محیط ساسی شام مردم نسبت به دستگاه ایجاد کرد ومعادلات یزید را برهم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت کاملا تغییر داد، خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی دینی شام ایراد کرد.

ص: 107

از کتابهای تاریخی چنین استفاده می شود که این خطبه در مسجد جامع دمشق ایراد شده واز حوادثی که در کاخ یزید رخ داده و سخنانی که در محفل خصوصی تر وی ردو بدل شده جداست. این خطبه را باید اوج موفقیت امام سجاد - علیه السلام - در رسالت تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلا دانست.

اگر این خطبه ایراد نشده بود، چه بسا ماهیت نهضت حسینی برای سالیان دراز و یا برای همیشه بر اهل اسلام مخفی می ماند و اهداف خداجویانه عاشورائیان به نسلها نمی رسید.

در این میان جای این پرسش هست که یزید با آن همه استبداد و خونخواهی چگونه اجازه می دهد که زبان گویا و اندیشه آگاهی چون علی بن الحسین - علیه السلام - در برابر او بایستد و علیه او افشا گری کند و برنامه های او را در هم ریزد!

در پاسخ باید گفت که بلی یزید و همفکرانش از پیدایش چنین جریانی بشدت نگران بودند، اما اداره الهی به حمایت از مظلومان و نصرت حق، از یک سو، و شرایط ویژه ای که بر مجلس یاد شده حاکم شده بود، امویان را ناگزیر ساخت تا به امام سجاد - علیه السلام - اجازه سخن بدهند.

زمینه ها این چنین شکل گرفت.

یزید برای استفاده بیشتر از شهادت حسین علی - علیه السلام - و اسارت خاندان وی در جهت تحکیم پایه های حکومتش تصمیم گرفت تا از سخنوران دربارش در مذمت خاندان علی و توجیه فجایعی که صورت داده بود، بهره جوید.

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و نقش خویش را در آن جمع حساس ایفا کند.

خطیب در بلندی جای گرفت و زبان به هتاکی و بی حرمتی به اهل بیت گشود. امام سجاد از گستاخی و زشتگویی خطیب برآشفت و فرمود:

خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد

وقتی سخنان خطیب دربار پایان یافت، امویان خود را فاتح می دیدی و مسایل راحل شده می پنداشتند.

اما علی بن الحسین - تنها مرد جوان قافله اسیران - با اندامی که آثار رنج و اسارت از آن پیدا بود از جای برخاست و به یزید گفت: خطیب شما آنچه خواست به ما نسبت داد و با مردم گفت، آیا اجازه می دهی من هم بار مردم سخن بگویم؟

یزید رضایت نمی داد، اما اطرافیان و حاضران مجلس و یکی از فرزندان خلیفه اصرار

ص: 108

ورزیدند تا یزید پیشنهاد علی بن الحسین - علیه السلام - را پذیرد. زیرا در وضع و حال او نمی دیدند که بتواند سخنی همپای سخنور گزیده دربار بگوید!

یزید ناگزیر اجازه داد.

امام سجاد - علیه السلام - از پلکان منبر بالا رفت. در برابر چشمان مردم قرار گرفت و از بلندایی که هماره صدای شیطان صفتان و متملقان درباری بلند شده بود، نوای گرم توحیدی اوج گرفت. آنچه تا آن روز بر مردم شام پوشیده مانده بود، افشا شد.

امام زین العابدین - علیه السلام - نخست سپاس خدای گفت و خطبه را آغاز کرد.

سخنان آغاز خطبه آنچنان تحول آفرین بود که اشک چشمان مردم را فرو ریخت و عواطف آنان را بشدت تحت تاءثیر قرار داد.

در ادامه آن سخنان، امام فرمود:

ای مردم! شش نعمت به ما عطا گردیده و هفت فضیلت از سوی خدا به ما داده شده است.

ما از علم، حلم، بزرگواری و بخشش، فصاحت، شجاعت و محبوبیت اجتماعی درمیان مؤمنان، برخورداریم.

فضیلتها و شرافتهای ما عبارتند از این که: پیامبر خاتم محمد - صلی الله علیه وآله - از ما خاندان است و علی بن ابی طالب - صادقترین یار پیامبر - جعفر طیار، حمزه - شیر شجاع خدا و رسول - و حسن و حسین - دو سبط این امت - نیز از خاندان ما هستند.

آنان که مرا می شناسند، از توضیح بی نیازند ولی آنان که مرا نمی شناسند گوش فرا دهند تا خویش را به ایشان بشناسانم.

ای مردم! من فرزند مکه و منایم،

من فرزند زمزم و صفایم.

من فرزند آنم که حامل رکن است.

من فرزند بهترین انسانی هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشیده است.

من فرزند برترین موحدی هستم که برگرد کعبه طواف کرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خدای را لبیک گفته است. من فرزند آن پیامبرم که بر مرکب آسمانی - براق - سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستی - سدره المنتهی - رسانید. به قرب خدا رسید؛ آنجا که فاصله قاب قوسین و یا کمتر بود!

من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نمازگزاردند و به او اقتدا کردند.

ص: 109

من فرزند دریافت کننده وحیم ، فرزند محمد مصطفایم.

من فرزند علی مرتضایم. آن کسی که بر صورت مستکبران نواخت تا ایمان آوردند - در برابر شعار لااله الا الله و پیام توحید سر فرود آورند و دست از عناد بردارند - من فرزند آن کسی هستم که پیشاپیش رسول خدا، با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید.

دو هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و چنین رزمنده بود و حتی یک لحظه - یک چشم برهم زدن - به خداوند کفر نورزید.

من فرزند صالحترین مؤمنان، وارث پیامبران، نابودگر ملحدان پیشوای مسلمان نور جهانگران، زینت عبادت کنندگان، سرآمد گریه کنندگان - از خوف خدا اشتیاق به لقای حق - شکیباترین، برترین قیام کنند گان خاندان پیامبر (ص).

من فرزند کسی هستم که از سوی جبرئیل و میکائیل مورد تاءیید و یاری بود. - علی - علیه السلام - - حمایتر از حریم مسلمانان کشنده مارقین و ناکثین و قاسطین طاغیان صفین و نهروان و جمل ستیزنده با دشمنان لجوج.

فرزند پرافتخارترین مرد از میان تمامی قریش اولین کسی به خدا و پیامبر - صلی الله علیه وآله - مثبت گفت و ایمان آورد. پیشتاز پیشتازان راه دین، شکننده متجاوزان، نابود کننده مشرکان، تیری از تیرهای خدا بر منافقان، زبان گویای حکمت نیایشگران یاور دین خدا، ولی سرپرست امر الهی - حافظ و مجری قوانین پروردگار...

ص: 110

آری او جدم علی بن ابی طالب است. (1)

سپس امام چنین ادامه داد:

من فرزند فاطمه زهرایم.

من فرزند سرور زنان عالمم.

امام همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد، و یزید از تاءثیر سخنان امام علیه السلام در قلب مردم سخت بیمناک گردید.

هراس یزید از این بود که مردم در همان محفل علیه او بشورند! از این رو برای قطع کردن سخنان امام سجاد - علیه السلام - به مؤذن دستور داد اذان بگوید

یزید از این عمل می توانست چند هدف را دنبال کند: نخست بریدن کلام علی بن الحیسن و سپس بازداشتن مردم از اندیشه درباره سخنانی که آن حضرت ایراد کرده بود و همچنین به دست آوردن فرصتی برای تصمیم گیری مناسب و علاوه بر همه اینها، یزید که بشدت خود را در نظر مردم، ضد دین و ضد ارزشهای دینی می دید، با ندای اذان می خواست در این باور مردم تردید ایجاد کند! مؤذن از جای برخاست و با صدایی که به همه می رسید گفت: الله اکبر، الله اکبر.

ص: 111


1- 272.- انا ابن علی المرتضی، انا من ضرب خراطیم الخلق حی قالوا: لااله الاالله. اناابن ضرب بین یدی رسول الله بسفین و طعن برمحین، و هاجرالهجرتین، و بایع البیعتین، و قاتل بدروحنین و لم یکفر بالله طرفة عین انا ابن صالح المؤمنین، و وارث النبیین، و قامع الملحدین، و یعسوب المسلمین، و نورالمجاهدین و زین العابدین، و تاج البکائین، و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین من آل یاسین رسول العالمین انا الن الموید بجبرئیل، المنصور بمیلکائیل تانا ابن المحامی عن حرم المسلمین، و قال المارقین و النا کثین والقاسطین، و المجاهد اعذدغاء الناصبین و افخر من مشی من قریش اجمعین و اول من اجاب واستجاب و لرسول من المؤمنین، و اول السالقین و قاصم المعتدین و مبیدالمشرکین، و سهم من مرامی الله عل المافقین، لسان حکمة العابدین و ناصردین الله ولی امرالله، و بستان حکمة الله و عیبة علمه. سمح سخی،، بهلول، زکی، ابطحی رضی، مقدام تعمام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع، الاصلاب، و مفرق الاحزاب الحجاز و کبش العراق تمکی مدنی خیفی عقبی بدری احدی شخری مهاجری من العرب سیدها نو من الوغی لیثها وارث المشعرین الحسن و الحسین، ذاک جدی علی ین ابی طالب

علی بن الحیسن در ادامه سخنان پیشین خود و برای همنوایی با ندای اذان فرمود:

آری هیچ چیز بزرگتر و ارجمندتر از خدا نیست.

مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله.

امام فرمود: تمامی وجودم - پوست و خون و گوشتم - به یگانگی خدا شهادت می دهند. مؤ ذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله (ص).

امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت در این هنگام چهره اش را از زمین مردم به سوی یزید برگرداند و فرمودن

این یزید این محمد - صلی الله علیه وآله - که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، آیا جدم توست یا جد من است!

اگر بگویی پیامبر (ص) جد توست دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای!

و اگر باور داری که پیامبر (ص) جد من است پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی! (1)

امام سجاد علیه السلام تا بدین جا رسالت خویش را به شایستگی ایفا کرد و آن مجلس را با وضعی آشفته و نگران کننده برای یزید پایان یافت.

بازتاب خطبه امام سجاد - علیه السلام -

سخنان و موضع گیرهای امام سجاد (علیه السلام) و همچنین زینب کبرا علیها السلام در قبال

ص: 112


1- 273.- ثم قال: انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن سیدة النساء، فلم یزل یقول: انا انا، حتی ضج الناس بالیکاء و النخیب، و خشی یزید لعنة الله ان یکون فنتة فاءمر المؤدن فقطع علیه المکلام فلما قال المؤذن الله اکبر الله اکبر قال عل لا شی ء اکبر من الله، فلما قال: اشهد ان لا اله الله، قال علی بن الحسین: شهدا بها شعری و بشری و لحمی و دمی، فلما قال المؤذن اشهدا ان محمدا رسول الله اتفت من فوق امنبر الی یزید فقال: محمد هذه جدی ام جدک یا یزید؟ فان زعمت انه جدک فقد کذبت و کفرت و ان زعمت انه جدی فلم قتلت عترته؟ قال و فرغ المؤذن من الاذان و الاقامة و تقدم یزید فصلی صلاة الظهر، ترجمه مقتل ابی مخنف 193-196؛ مقاتل الطالبین 2/121؛ احتجاج طبرسی 2/310-311؛ مقتل خوارزمی 2/69؛ احقاق الحق 2/126-128؛ مثیر الاحزان 54؛ بحارالنوار 138-139؛ نفس امهموم 242؛ مقتل الحسین 352.

برنامه های یزید زندگی یزید را آشفته ساخت تا آنجا که برخی منابع نوشته اند:

یزید با مشاهده تاءثیر عمیق خطبه علی بن الحسین در مردم به کسانی که از وی خواسته بودند تا به علی بن الحسین اجازه سخنرانی بدهد و بر این خواسته خود اصرار ورزیده بودند رو کرد و بالحنی بشدت اعتراض آمیز گفت: شما مقصودتان رسوایی ما و نابودی سلطنت ما بود!

آنان در پاسخ گفتند: به خدا سوگند باور نمی کردیم، جوانی که مانند وی رنج و آسیب دیده عزیزترین عزیزانش را از دست داده، با حالت اسارت بر مرکبهای برهنه روزه راه پیموده.. بتواند در مجلسی که انبوه درباریان و بزرگان شهر ومردم مختلف حضور دارند، این گونه محکم و مستدل سخن بگوید.

یزید گفت: اما من می دانستم که فرزندان پیامبر (ص) از چه نیرو و قدرتی برخوردارند.

مردمی شامی که چه بسا مؤذن دربار نیز بود سخنان یزید را می شنید و از آنجا که ماهیت خاندان اموی و اهداف پلید آنان را هنوز شناخت بود و براستی گمان کرده بود معاویه و یزید امیر المؤمنین هستند با شگفتی پرسید:

اگر براستی تو می دانستی که اینان فرزندان و خاندان پیامبر هستند و از قدرت معنوی و نفوذ کلام برخوردارند پس به چه علت آنان را مورد قتل و غارت قرار دادی!

بدیهی است که این اعتراضها با عکس العمل شدید یزید مواجه می شد و پاسخی جز مرگ و نابوید گوینده نداشت. (1)

از برخی منابع دیگر استفاده می شود که مردی از عالمان یهود نیز در محفل یزید حضور داشت، او نیز پس از شنیدن سخنان امام سجاد - علیه السلام - از یزید پرسید: براستی این جمان کیست؟ یزید گفت: فرزند حسین - علیه السلام - است. یهودی گفت: کدام حسین - علیه السلام -... آن مرد سؤ ال کرد تا دانست این خاندان از نسل پیامبر (ص) هستند و آن بزرگواری که مظلومانه در صحرای کربلا به شهادت رسیده فرزند دختر پیامبر (ص) است. از این رو با توبیخ و سرزنش به یزید گفت: آیا او فرزند دختر پیامبر تان بود که با این فاصله کم پس از

ص: 113


1- 274.- ترجمه مقتل ابی مخنف 197

رحلت پیامبران او را کشتید، براستی رفتاری ناشایست درباره خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - خویش روا داشته اید... شما دیروز از پیامبرتان جدا شده اید و امروز فرزندش را می کشید؟... (1)

به هر حال آنچه در ضمن این روزهای اندک واقع شد، یزید را ناگزیر ساخت تا از موضع قدرتمندانه و پندار پیروزی خویش دست بردارد. واز آنچه نسبت به خاندان رسالت انجام داده معذرت خواهی کند و گناه آن را به دیگران مستند سازد. یزید ناگزیر شد تا در جمع مردم شام - آن شامیانی که در نتیجه تبلیغات شوم امویان و یا پست باطنی، درصدد به اسیری گرفتن و برده ساختن اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله - بودند! (2) خطبه ای بخواند و در آن بگوید:

ای اهل شام! شما گمان نکنید که حسین بن علی - علیه السلام - را من کشته ام یا دستور کشتنش را داده ام؛ نه به خدا سوگند من هرگز چنین نمی خواستم، مسؤ ول کشته شدن خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله -، پسر مرجانه - عبیدالله بن زیاد - فرماندار کوفه است. (3)

این تحولات ژرف سبب شد تا یزید که می خواست از بازماندگان صحنه کربلا، اسیرانی به چنگ آورد و اصیلترین خاندان و شریفترین مردمان را به ذلت و خواری بنشاند، از تصمیم خود منصرف شود و ایشان را اکرام نماید و برای پذیرش درخواستهای امام سجاد (علیه السلام) اعلام آمادگی کند. آن جریمه ای که در آغاز ورود اهل بیت به شام، رو به جانب امام سجاد - علیه السلام - کرده می گوید:

یا علی، الحمدالله الذی قتل اباک یعنی؛ ای علی، خدا را سپاس که پدرت را کشت!

اکنون در موضعی قرار گرفته است که به امام سجاد - علیه السلام - می گوید: خدا پسرمرجانه را لعنت کند اگر من خود با حسین بن علی - علیه السلام - مواجه می شدم پیشنهادهای او را می پذیرفتم و راهی را در پیش می گرفتم که به کشته شدن وی نینجامد حاضر بودم او کشته نشوم هر چند بعضی فرزندانم را از دست بدهم! لیک آنچه قضای الهی بود صورت

ص: 114


1- 275.- بحار الانوار 45/139
2- 276.- طبقات ابن سعد 5/157
3- 277.- ترجمه مقتل ابی مخنف 198

گرفت، اکنون اگر پیشنهاد و یا درخواستی دارید به من بنویسید تا آن را عملی کنم. (1)

با توجه به آلام سنگینی که بر کاروانیان شهادت و اسارت وارد شده بود و فریادهایی که درسینه نگاه داشته بودند و حق اظهار آن را، بازگشت به سرزمین شهادت؛ آن جا که پاره های تنشان را مظلومانه ترک گفتند و اجازه نداشتند برایشان نوحه کنند و یا بازگشت به مدینه، شهر پیامبر، شهر خاطره های زنده شهیدان آنها!

در این که اهل بیت - علیه السلام - چه مدت در شام توقف داشته اند، نقلهای مختلفی رسیده است ولی از مجموع آنها میتوان نتیجه گرفت که توقف آنان در شام کمتر از ده روز بیشتر از یک ماه نبوده است.

خطبه امام سجاد - علیه السلام - در آستانه ورود به مدینه

کاروان اهل بیت به مدینه نزدیک می شود. در این جا نیز امام سجاد - علیه السلام - رسالتی ویژه دارد. آن حضرت می بایست حداکثر آگاهی را نسبت به آنچه واقع شده به مردم بدهد. از این روی امام سجاد - علیه السلام - نخست وارد مدینه نمی شود. در خارج مدینه خیمه هایی برپامی کند و شیرین جذلم را ماءمور می سازد تا مردم مدینه را از آن آمدن قافله خزان زده خاندان رسول - صلی الله علیه وآله - مطلع سازد.

بشیر می گوید: پس از این که خیمه ها بر پا شد و زنان و کودکان مستقر شدند، علی بن الحسین - علیه السلام - به جانب من رو کرده و فرمود: ای بشیر خداوند پدرت را رحمت کند. او می توانست شعر بگوید، آیا تو نیز از شعر بهره ای داری؟

عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا - صلی الله علیه وآله - من هم شاعرم.

امام فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت حسین بن علی - علیه السلام - را به مردم مدینه برسان.

بشیر می گوید: پس از فرمان امام، سوار بر اسب شدم و کوچه های مدینه را پشت سر

ص: 115


1- 278.- احتجاج 2/310

گذاردم تا به مسجد النبی (ص) رسیدم، - آنجا که جمع مؤمنان هماره جمع است و مرکز اخبار مهم دینی است - با صدایی آمیخته به گریه و اندوه و فریاد بر آوردم:

یا اهل یثرب لامقام لکم بها

قتل الحسین فادمعی مدرار

الجسم منه بکربلاءمضرج

والراءس منه علی القناءیدار

یعنی؛ ای ساکنان مدینه، جا ندارد که دیگر در مدینه بمانید.

حسین بن علی - علیه السلام - کشته شد، پس هماهر بر این مصیبت بگریید. بدن او در کربلا آغشته در خون.

وسرمطهر او بر فراز نیزه، در چرخش میان شهرها!

بشیر می گوید پس از این اشعار به مردم اعلام کردم که علی بن الحسین - علیه السلام - و خاندان او اکنون در کنار شهر مدینه توقف کرده اند و من فرستاده اویم تا این پیام را به شما برسانم و مکان توقف او را به شما بنمایانم.

مردم مدینه با شنیدن این پیام نگران و سراسیمه از شهر خارج شدند.

زنان از شدت مصیبت، با موهای پریشان و نوحه کنان از کوچه های مدینه می گذشتند تا به توقفگاه اهل بیت برسند. هیچ گاه شهر مدینه تا آن اندازه مصیبت زده دیده نشده بود. انبوه مردم مدینه، اطراف خیمه ها حلقه زدند.

امام سجاد - علیه السلام - از خیمه بیرون آمد در حالی که با دستمالی که در دست داشت، اشکهای چشمش را مدام ازگونه هایش پاک می کرد.

برای امام جایگاه قرار گرفت در حالی که نمی توانست از گریه خودداری کند.

منظره به گونه ای بود که تمامی حاضران در آن جمع متاءثر شده و گریستند.

پس از لختی، امام از مردم خواست تا ساکت شوند.

صدای گریه و سوگواری مردم قدری کاهش یافت. آنگاه امام خطبه ای را چنین آغاز کرد: حمد مخصوص پروردگار جهانیان، آن مالک و فرمانروای روز جزاست و پدید آورنده تمامی خلق...

خدای را می ستاییم بر رخدادهای عظیم و فجایع روزگار و مصیبتها بزرگ و شکننده زمان.

امام با این بیان هم شدت رنجها و مصیبتهای وارد بر اهل بیت را به مردم یاد آور

ص: 116

شد و هم مقام صبر و رضا و استقامت دینی خود در برابر رخدادهای زمان و مشکلاتی که در مسیر ایمان خداجویی به آنان رسیده ابراز کرده است.

امام چنین ادامه داد: ای مردم! خداوند - که ستایش مخصوص اوست - به وسیله مصیبتهای بزرگ و شکستی که بر پیکر اسلام وارد گردید، ما را آزمود. ابا عبدالله و عترت او به شهادت رسیدند، زنان و کودکان خاندان او به اسارت گرفته شدند و سر مقدس او را بر فراز نیزه ها شهر به شهر عبور دادند!

این مصیبتی است که همتای آن درد و مصیبتی نخواهد بود!

ای مردم! از این پس کدامتان، شادی به قلبهاتان راه خواهد یافت!

کدام قلب است که در این ماتم محزون نباشد.

کدام چشم است که از گریه دریغ کند و اشک نریزد!

درندگان سخت ذل بر این فاجعه و بر این کشتار گریستند.

امواج دریاها، ارکان آسمانها، کرانه های، زمین و... فرشتگان مقرب خدا و تمامی اهل آسمانها بر این رخداد اشک ماتم ریختند.

هان ای مردم، کدام قلب است که برای شهادت حسین - علیه السلام - نشکند!

کدام گوش است که وارد شدن این شکست و خلا عظیم را بر پیکر اسلام بشنود و از شدت غم ناتوان از شنود، نشود..

ای مردم ما - از سوی مدعیان مسلمانی، کوفیان و شامیان - مورد بی مهری و ستم قرار گرفتیم، آواره و سرگردان شدیم!

بی پناه و دور مانده از شهرها!

با ما چنان رفتار شد که گویی مردمان کافر و محارب با دین پیامبریم. در حالی که نه جرمی داشتیم و نه ناروایی را مرتکب شده بودیم..

به خدا سوگند، - با ما چنان رفتار شد که - اگر پیامبر (ص) خود سفارش کرده بود که با ما بجنگند و ما را بکشند - آن گونه که سفارش کرده است به ما نیکی کنند - این مردم گمان نمی رفت که بیش از این بر ما ستم کنند.

اناالله و اناالیه راجعون.

ص: 117

چه بزرگ و دردناک و فریاد برانگیز است این رخداد غمبار!

ما آنچه دیده ایم برای خدا و در راه دین خدا می دانیم و خداوند قادر شکست ناپذیر است و انتقام ما را از دشمنان خواهد گرفت. (1)

امام سجاد - علیه السلام -، پس از واقعه کربلا

پس از مسایلی که در شام رخ داد، یزید متوجه شد که آنچه به اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله - روا داشته به مصلحت حکومت وی نبوده است. و هر چند به ظاهر یزید از آنچه کرده اظهار ندامت کرد، اما جای تردید ندارد که نرمش یزید با اسیران اهل بیت، ناشی از عاطفه انسانی و یا انگیزه دینی نبود، بلکه او صلاح حکومت خود را در ادامه خشونت نسبت به خاندان حسین (علیه السلام) ندید.

وقایعی که از این پس به دست یزید رخ داد خود گواه بر این ادعا است که تنها مهم او، حفظ قدرت و پایگاه حکومت بود و برای این کار از انجام هر عملی بیم نداشت.

توجه به این نکات، خود می نمایاند که امام سجاد - علیه السلام - حتی پس از ورود به مدینه در چه شرایطی از نظر

ص: 118


1- 279.- لماا اقبل العابدین علیه السلام الی المدینه بعد وقعة کربلاء و خرج اهلها لا ستقباله و هم فی بکاء و عویل، فاءوماء الی الناس بالسکوت و قال: الحمدالله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین، باری ء الاخلائق اجمعین الذی بعد فاتفع فی السموات العلی، و قرب فشهدالنجوی نحمده علی عظائم الامور، و فجائع الدههور، و الم الجائع و مضاضة اللواذع، و جلیل الرزء، و عظیم المصاب، ایها الناس ان الله تعالی و له الحمد التلا نا بمصائب و ثلمة فی الاسلام عظیم ة قتل ابو عبدالله الحسین - علیه السلام - و عترتهو سبیت نساوه و صبیته و دارو براءسه فی البلدان من فوق عامل النسان، و هذه الرزیة لا مثلهاارزیة، ایها الناس فاءی رجالات منکم یسرون بعد قتله، ام ای فواد الیحزن من اجله، ام ایة عین منکم تحبس دمعها، اوتضن عن انهما لها، فلقد بکت السبع الشداد لقتله و بکت البحار ماءموحها و السماوات بارکانها و الاارض بارجائها و الاشجار باءغصانها و الحیتان فی لجج البحار، و الملائکه المقربون، و اهل السماوات اجمعوت، ایها الناس ای قلب لا ینصدع لقتله امالی شیخ طوسی 66؛ اللهوف فی قتلی الطفوف 88 ش ائمتنا 1/280؛ زین العابدین مقرم 360؛ اعیان الشیعه 1/617.

سیاسی - اجتماعی قرار داشته است و چه شیوه ای را می توانسته است در پیش گیرد.

علاوه بر این، قبلا نیز یاد آور شدیم که رفتار کوفیان با اهل بیت، چهره ای غیر قابل اعتماد، پیمان شکن و سست عنصر از مردم آن عصر ترسیم کرده بود که امام هرگز پس از آن تاریخ، شرایط را برای حرکتهای علنی و نهضتهای مسلاحانه مساعد نمی دید. نه امام سجاد بلکه هیچ یک از ائمه پس از آن تاریخ، به طور علنی و آشکار گام در میدان رهبری عناصر انقلابجو ننهادند. بلکه هر امام به اقتضای شرایط و نیازهای زمان شیوه ای دیگر در ایفای وظیفه امامت و رهبری امت در پیش گرفتند.

سخنان نقل شده از امام سجاد - علیه السلام - در آستانه ورود به مدینه، خود گواه بر این است که امام (علیه السلام) بااین که غمهای وصف ناپذیر خود را با مردم در میان می گذارد و شهادت مظلومانه حسین - علیه السلام - و اسارت پر مشقت خویش و همراهانش را مطرح می کند، اما بصراحت نامی از دستگاه حکومت و جنایات یزید به میان نمی آورد. بلکه سخن از بی وفایی و ستمکاری مردمان زمان و مدعیان مسلمانی به میان می آورد.

هر چند مردم بروشنی دریافتند که حکومت یزید عامل اصلی رخداد فاجعه کربلاست و بر اموایان لعن و نفرین می فرستاند، اما در سخنان امام بصراحت یادی از این مطلب نشده است.

شیوه ای که امام سجاد - علیه السلام - پس از این در پیش گرفت، در ادامه همین سیاست بود.

تحلیل زندگی سیاسی - اجتماعی امام زین العابدین - علیه السلام - می بایست بر پایه دو اصل یاد شده یعنی استبداد حاکمان و نبودن اعتماد لازم به انقلابی نمایان و انگیزه ها و وفاداری آنان صورت گیرد.

امام در آستانه ورود به مدینه، با احساس و عاطفه سخن گفت.

مقام، مقام احتجاج و انگیزش انقلابی و دعوت به نهضت مسلحانه نبود. چرا که هم اکنون از شهر کوفیان - طرفدار نهضت و مدعیان وفاداری به ائمه (علیه السلام) - می آمد!

و مدینه در مقایسه با کوفه، برگ برنده و ممتازی نداشت تا امام بخواهد از نیروی آنها علیه حاکمیت امویان بهره گیری کند!

پس از آن نیز امام، یاد شهیدان کربلا را با احساس، زنده نگاه داشت.

احساسی که ریشه در اعماق جان و روحش داشت.

ص: 119

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: زین العابدین - علیه السلام - چهل سال بر شهادت مظلومانه پدر گریست در حالی که روزها را روزه بود و شبها را به عبادت زنده می داشت. هنگامی که خدمتکاران برای افطار، غذا می آورند و در برابر آن حضرت می نهادند، می فرمود: فرزند رسول خدا در حال گرسنگی به شهادت رسید، فرزند رسول خدا با لبهای تشنه به شهادت رسید.

امام آن قدر این جملات را تکرار می کرد تا آب و غذایش با اشک چشمانش می آمیخت. (1)

امام علی بن الحسین (علیه السلام) بدان اندازه می گریست که اطرافیان بر سلامت چشمان وی بیمناک شدند. از این رو به حضرتش گفتند که گریه زیاد به بینایی چشم شما زیان می رساند.

امام در پاسخ می فرمود: چطور ممکن است از گریه خودداری کنم؟ با این که پدرم را از نوشیدن آب مانع شدند؛ آبی که تمام موجودات حتی درندگان و حیوانات وحشی حق داشتند از آن استفاده کنند... (2)

در روایتی دیگر چنین آمده است:

به امام سجاد (علیه السلام) عرض شد: آیا وقت آن نرسیده است که پس از گذشت سالیان متوالی از واقعه کربلاست دست از غم و اندوه بردارید!

امام در پاسخ فرمود: به خدا سوگند! شکایتها و گریه های یعقوب به درگاه خدا برای موضعی بود که در مقایسه با آنچه من برای آن می گریم کوچک است

یعقوب تاءسفش بر از دست دادن یوسف بود، اویک فرزند را از دست داده بود. در حالی که من خود شاهد بودم که پدرم و گروهی از خاندانم در نزدیکی من پرندگان سرهاشان بریده شد... (3)

موضع امام سجاد در برابر حکومتها

امام سجاد - علیه السلام - در طول زندگی خویش بیش از هر کس، ستم و ظلم حکومتهای استبدادی را چشیده بود.

شخصیتی چون او، حتی بر اساس ملاک ها و معیارهای بشری،

ص: 120


1- 280.- اللهوف 92؛ بحار 46/108-109
2- 281.- حلیة الاولیاء 3/138؛ بحار 46/109
3- 282.- کامل الزیارة 107؛ بحار 46/110، 78/162

نمی توانست خوشبین به حکومتهای فاسد اموی و مروانی باشد و بغض و عدالت عمیق آنان را در دل نداشته باشد.

کسی چون علی بن الحسین - علیه السلام - که اگر نبود حکمت الهی و اگر نبود معذوریت او از جهاد در روز عاشورا، بی شک او هم مانند برادرش علی اکبر و عمویش ابالفضل العباس - علیه السلام - و اصحاب پدر بزرگوارش گام در میدان جهاد می گذاشت و از شهادت استقبال می کرد.

بی شک چنین کسی نمی توانست از قیام علیه ظلم و فساد دستگاه حکومتی امویان هراس داشته باشد و یا از شهادت و شکنجه شدن بیم به دل راه دهد و سکوت اختیار نماید.

کسی که در برابر جرثومه جنایت - عبیدالله - به یاوه گوییهای او پاسخ می دهد و از خشم او نمی هراسد.

کسی که در محفل یزید، آن گونه از ارزشهای دینی حمایت می کند که محیط شام را دگرگون می سازد.

کسی که زنجیرها را بر تنش تحمل کرده، لب به زاری در برابر دشمن نمی گشاید.

و کسی که در برابر تهدیدهای جدی عبیدالله میگوید:

ابالقتل تهدنی یابن مرجانة ماعلمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة. (1)

یعنی؛ ای فرزند مرجانه! مرا به کشته شدن تهدید می کنی! آیا نمی دانی که کشته شدن در راه دین عادت ما و شهادت در راه خدا ما خاندان است.

چنین کسی را نمی توان متهم به سکوت و عدول از شیوه جهاد کرد. بلکه می بایست دلیل خط مشی آن حضرت را در جای دیگری جست. و آن عبارت است از رعایت شرایط و مقتضیات زمان و توجه به امکانات و آمادگی مردم و نیازهای آنان.

از این رو قبل از پرداختن به خط مشی امام سجاد - علیه السلام - در برابر خلفا، اشاره ای کوتاه به بینش دینی - سیاسی آن امام در مواجهه با ستمها و کجرویها خواهیم داشت.

اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر

امام سجاد - علیه السلام - می فرماید:

کسی که امر به معروف به نهی از منکر را ترک کند و کنار نهد، چونان کسی است که کتاب خدا - قرآن - را پشت سر افکنده و بدان اعتقادی ندارد. البته یک صورت

ص: 121


1- 283.- اعیان الشعه 1/633

استثناست و آن در جایی است که انسان که انسان در تقیه ای ویژه به سر برد و از پنهان داشتن عقاید و برنامه هاای خود ناگزیر باشد.

به آن حضرت گفته شد: منظور از تقیه ویژه، کدام تقیه است؟

امام فرمود: این است انسان از سوی جباری ستیزه جو و سرکش تهدید شود. (1)

نهی از تبعیت ظالمان

از امام - علیه السلام - نقل شده است که فرمود:

وای بر ملتی که فرمان الهی را گردن ننهند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. کسی که شعار توحید را بر زبان آورد و لا اله الا الله بگوید، ادعا و اقرار او به ملکوت آسمان راه نمی یابد مگر زمانی که سخن و اقرار خود را با عمل شایسته کامل کند. و کسی که در خدمت و اطاعت ظالم در آید، در حقیقت دین ندارد... (2)

افشاگری علیه دستگاه امویان

از منابع تاریخی استفاده می شود که پس از واقعه کربلا و چه بسا پس از حضور در شام و مجلس یزید، شخصی به نام در میان راه با امام سجاد - علیه السلام - روبرو شد واز امام احوال پرسید. امام که زمینه را مناسب می دید، از وضع دستگاه حکومت و نظام فرعونی امویان بصراحت شکوه کرد و فرمود: به خدا سوگند، ما خاندان پیامبر (ص) در شرایط کنونی، همانند بنی اسرائیل که در نظام فرعونیان به رنج و مصیبت مبتلا هستیم، مردانمان

ص: 122


1- 284.- قال - علیه السلام -: التارک للارک للامر بالمعروف و النهی عن المنکر کالنابذ کتاب الله وراء ظهره، الاا ان یتقی تقاة قیل له: و ما یتقی تقاة؟
2- 285.- عن الزهری عن احدهما - علیه السلام -: انه قال ویل لقوم لا یدینون الله باالامر بالمعروف و النهی عن المنکر، و قال: من قال: لا له االا الله فلن یلج ملکوت لاسمااءحتی یتم قوله یعمل صالح و لا دین لمن دان الله بطاعة الظام ثم قال: و کل الق. م الهاهم التکاثر حتی زاروا المقابر. مجالس المفید بحارالنوار 78/152

را می کشند و زنانمان را باقی می گذارند. ای منهال در عصر حاضر که اسلام قدرت جهانی یافته است، عربها بر سایر ملتها فخر می فروشند و می گویند پیامبر اسلام - صلی الله علیه وآله - مردی است از عرب. طایفه قریش بر سایر طوایف عرب فخر می فروشد و می گویند محمد (ص) از قبیله ماست. و اما ما که فرزندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - هستیم در شرایطی قرار گرفته ایم که مورد غضب و ستم و قهر همین اعراب قرار گرفته ایم، ما را کشتند و آواره کردند، انالله و انا الیه راجعون. (1)

امام سجاد (علیه السلام) آنجا که زمینه را مهیا می دید از ابراز نفرت نسبت به امویان باکی نداشت.

نافع بن جبیر مردی است که از روی جهل و یا غرض ورزی درباره معاویه به مدیحه سرایی پرداخت و گفت: معاویه کسی بود که از روی حلم و بردباری سکوت می کرد و بر اساس دانش سخن می گفت.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: نافع دروغ می گوید ، معاویه کسی بود که قدرت و پادشاهی او را ساکت می کرد و به او آرامش درونی می بخشید و سرمستی و شادمانی او را به سخن گفتن وا می داشت.

ترغیب به جهاد و شهادت

امام علی بن الحسین، زین العابدین (علیه السلام) از رسول اکرم (ص) در زمینه بزرگداشت امر جهاد و لرزش شهادت و خون شهیدان، روایت کرده و می فرماید: هیچ گامی نزد

ص: 123


1- 286.- امسیت و الله کبنی اسرائیل فی آل فرعون یذیجون ابناهم و یسبحیون نساءهم، یا منهاال امت امست العرب تفتخر علی العجم باءن محمد (ص) عربی، و اءمست قریش تفتخر علی سائر العرب باءن محمداء منها واءمسینا آل محمد و نحن مغصوبون مظلومون مقهررون مقتولون مشردون فانالله و انا الیه راجعون علی ما امسینا یا منهال. قاله - علیه السلام - حین خرج ذات یوم فجعل یمشی فی سوق دمشق فاسقبله المنهال این عمرو الضبابی فقال: کیف خرج اءمسیت یا ابن رسول الله. احقاق الحق 12/121

خداوند محبوبتر از دو گام نیست: قدمی نیست: قدمی که پیش نهاده شود و صفی از صفهای جهاد در راه خدا را پرکند و قدمی که در راه صله رحم برداشته شود و به دیدار خویشاوندی پیش رود که قطع دیدار کرده است...

و هیچ قطره ای نزد خداوند محبوبتر او دو قطره نیست: قطره خونی که در راه خدا ریخته شود و قطره اشکی که در ظلمت شب از بیم خدا فرو افتد. (1)

امام سجاد - علیه السلام - در عصری که حمایت از اهل بیت و حریم ولایت و امامت معنایی جز مخالفت با حاکمیت جباران و نظام فرعونی امویان شیروانیان نداشت به شیعیان خود توصیه می کرد که دست از تلاش و جهاد بر ندارند. البته در موارد دیگر شیوه جهاد تلاش بایسته ای را که در آن شرایط مسیر بود به ایشان یاد آوری می کرد.

امام در تشویق پیروان خویش به تلاش و جهاد در راه حق و دفاع از ارزشها می فرمود:

شیعه راستین ما کسی است که در راه اهداف و برنامه های ما جهاد و تلاش کند و با کسانی که بر ما ستم می کنند درگیر شود و جلو ظلم آنان را بگیرد تا این که خداوند حق ما را از ستم پیشگان باز گیرد. (2)

رهنمود به مبارزه پنهانی با جباران

چنان که از مطالب و روایات گذشته، دانسته شد، امام سجاد - علیه السلام - در استمرار خط امامت، اصول عقیدتی و سیاسیش همان اصول علوی و حسینی بود که از قرآن و سنت پیامبر اکرم - صلی الله علیه وآله - آن را دریافت کرده بودند.

امام سجاد (علیه السلام) چون نیاکان طاهر و

ص: 124


1- 287.- عن علی الحسین قال: قال رسول الله - صلی الله علیه وآله -: ما من خطوة اخب الی الله من خطوتین خطوه یسد بها صفا فی سبیل الله تعالی و خطود الی ذی رحم قاطع یصلها، و ما من جرعة ااحب االی الله من جرعتین: جرعة غیظ یردها مومن بحلم، و جرعة یردهاا مومن بصیر و ما من قطره احب الی الله من قطر تین: قطرة دم فی سبیل الله و قطره دمع فی سواد الیل من خشیة الله مجالس المفید 5؛ بحار 78/152
2- 288.- انما شیعتنا من جاهد فین ومنع من ظلمنا حتی یاءخد الله لناا حقنا احقاق الحق 12/108؛ ینابیع المودة 276

معصوم خود بیکمترین لرزش در میر حق، هماره مدافع امر وبه معروف و نهی از منکر مبارزه با ظلم و انحراف بود و پیروان خود را به تلاش و جهاد در راه ارزشهای الهی فرا می خواند، اما به حکم امامت و پیشوایی راه مبارزه را نیز به آنان می نمایاند و ویژگیهای زمان را به ایشان یادآور شده، می فرمود:

حتی امام بر مردم در نهادن و آشکار از او پیروی کنند و فرمان و رهنمود او را ارج نهند و بزرگ شمارند، ولی حق سلطان این است که در ظاهر حکمش را مخالف نکنند... (1)

این رهنمود امام - علیه السلام - در حقیقت ترسیم یک استراتژی است و نه یک سیاست اصولی زیرا مخاطب امام، شیعیانی هستند که تضاد دستگاه حکومت اموی با برنامه ها امامان معصوم - علیه السلام - را می دانند و هرگز به خود اجازه سکوت در برابر خلفا را نمی دهند چه برسد، به همراهی و همگامی با آنان! ولی از آنجا که امام زین العابدین، شرایط واقعی را برای ایجاد تحول در دستگاه خلافت کافی نمی بیند به آنان - در چنین مقطعی - فرمان تقیه می دهد.

علاوه بر این در روایت یاد شده، امر امام و خواست و رهنمود و مقدم بر هر امر حکومتی شناخته شده است و معنای آن این است که اگر امام فرمان جهاد علیه مستکبران و غاصبان خلافت صادر کرد باید در نهان و آشکار فرمانش را به اجرا گذاشت. ولی اکنون حکم امام، حرکت پنهانی است و نه مبارزه علنی.

به هر حال امام سجاد - علیه السلام - با بیان اطاعت ظاهری از سلطان در مقام نفی کلی جهاد نیست، چه این که جدش علی بن ابی طالب با معاویه جنگید و پدرش حسین بن علی - علیه السلام - از دستگاه اموی پیروی نکرد و در مقابل آنان ایستاد و خود حضرت اگر تقدیر الهی نبود شرایط جهاد را در روز عاشورا دارا بود بی شک به مبارزه با حکومتیان و امویان می پرداخت. بنابر این همه این دلایل خود گواهی است بر این که، امام سجاد - علیه السلام - پس از رخداد

ص: 125


1- 289.- حق لامام علی الناس ان زطیعوه فی ظاهر هم و بااطنهم علی توقیر و تعظیم و حق السلطان ان یطیعوه، فی الظاهر فقط قال: و حق العلم ان تفرغ له قلبک و تحفر ذهنک و تذکر له سمعک و تشتحذ له فطنتک بستر للذات و رفض الشهوات احقاق الحق 12/117

عاشورا و آزمون مدعیان می دانست و تاریخ بعدها به اثبات رسانید که دستگاه خلافت هماره از این حرکت غیر علنی بیم داشت و جز با خلفا، همواره از سوی دستگاه خلافت تحت آزار و شکنجه و محدودیتهای شدیدی بودند. و فرصتی که برای امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) برای ترویج اندیشه ها فقهی و عقاید اصولی امامیه پدید آمد، در گرو خط مشی آگاهانه ای است که امام سجاد در پیش روی شیعه نهاد و زمینه را برای حرکت گسترده فرهنگی و عقیدتی هموار ساخت.

تشویق به شکیبایی و راز داری

امام سجاد - علیه السلام - در راستای خط مشی ویژه ای که پیروانش را بدان فرا می خواند، رعایت دو اصلی که زیر بنایی ترین اصول مبارزه پنهانی با جباران، به شمار می آید و هر جهاد و نهضتی بدان نیازمند است.

آن اصول عبارتند از شکیبایی و صبر در برابر مشکلات میسر و همچنین رازداری و پرهیز از افشای اسرار.

سوگمندان بسیاری از دارندگان تمایلات شیعی، در رعایت این دو اصل ضعف و سستی داشتند و همین امر مایه گلایه و شکوه امام از شیعیان خود بود و می فرمود:

به خدا سوگند! دوست داشتم گوشت بازوهایم را فدا کنم تا دو خصلت در میان شیعه از میان برود: خصلت ناشکیبایی و کم حوصلگی و همچنین کمی حفظ میان شیعه از میان برود: خصلت ناشکیبایی و کم حوصلگی و همچنین کمی حفظ اسرار. (1)

این بیان، آمیخته با لحنی شدید و نگران کننده است و حکایت از ناشکیبایی برخی شیعیان و افشای برخی اسرار از سوی آنان دارد.

آنچه در این روایت بیان نشده و قابل تاءمل می باشد این است که موضوع ناشکیبایی و رازنداری شیعه چه چیزی بوده است؟ آیا ناشکیبایی شیعه از مصیبتهای معمولی که همه مردم به نوعی با آن دست

ص: 126


1- 290.- عن ابی حمرة الثمالی عن علی بن االحسین - علیه السلام - قال: وددت والله انی اقتدیت خصلتین فی الشیعة لنا ببعض لحم ساعدی النزق و قلة اکتمان اصول کافی مصطفوی 3/314

به گریبان می باشند، بوده و یا مشکلات ویژه ای داشته اند که مربوط به تفکر و عقیده خاص آنان و محدود به تشکیلات شیعی می شده است؟

پاسخ این سؤ ال از متن روایت پیداست. زیرا امام می فرماید: خصلتین فی الشیعه لنا یعنی نسبت به خصوص شیعه این مشکل را مطرح ساخته است و این قرینه ای است که در خصوص شیعه مشکلات اجتماعی - سیاسی ویژه ای از سوی خلفا به وجود می آمده است تا شیعیان را از ائمه و خط امامت جدا کنند. مانند آنچه امروز در جهان به عنوان محاصره اقتصادی و یا سیاسی مطرح است و قدرتمدان علیه ملتها ضعیفتر به کار می گیرند.

تاریخ نیز گواه این مطلب است که خلفا - چه اموین و چه عباسیان - در ضعیف نگاه داشتن شیعه از نظر سیاسی و اقتصادی تلاشی مستمر داشته اند. و موارد اندکی وجود دارد که از سوی حکومت به تشکیلات شیعی که امام در راءس آن قرار دارد، کمک اقتصادی شده باشد بلکه آنچه معمول مردم از آن برخوردار بوده اند، از شیعه دریغ می شده است.

از این رو، شیعه بودن مستلزم چشیدن محرومیتهای زیادی بوده و شیعه ماندن، نیاز به صبر و مقاومت داشته است.

از سوی دیگر، در کوران این مشکلات، بدیهی است که عناصری از میان شیعه بشدت خواهان نهضت علیه دستگاه خلافت باشند تا محدودیتها و ستمها را بشکند. این گروه از مبارزه پنهانی احساس خستگی می کنند و تمایل به مبارزه ای علنی دارند و برای عملی ساختن اندیشه و باور خود ناشکیبایند و امام از این ناشکیباییها نیز گله دارد. زیرا حرکتها و سخنان این گروه می تواند اسرار نهانی تشکیلات شیعی را برملا سازد و اساس و بنیان را در معرض آسیب قرار دهد.

اکنون برای این که شاهدی بر ادعای فوق آورده باشیم به نمونه ای از تندروی های برخی مدعیان تشیع، در قبال امام سجاد (علیه السلام) اشاره می کنیم.

جهاد یا حج؟

شخصی به نام عباد بصری - که ظاهرا از هواداران شیعه بود و با مبارزهای گذشته

ص: 127

امامان با غاصبان خلافت آشنایی داشت - در راه مکه علی بن الحسین - علیه السلام - را ملاقات کرد و به آن حضرت با لحنی اعتراض آمیز و انتقادی گفت:

شما جهاد و دشواریهای آن را کنار اعتراض آمیز و انتقادی گفت:

شما جهاد و دشواریهای آن را کنار گذاشته اید و به حج که عملی است آمیخته با استراحت و آسایش، رو آورده اید! درحالی که خداوند می گوید.

(ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم بانلهم الجنه یقاتقون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون.. و بشر المؤمنین).

همانا خداوند از مؤمنان جن و مالشان را خریدار است و در قبال آن بهشت را برای ایشان قرار داده است. مبارزه می کنند در راه خدا، می کشند و کشته می شوند... بشارت ده به مؤمنان.

امام سجاد (علیه السلام) در پاسخ این راهگذار عجول، سخنی کوتاه اما قاطع بیان داشت و فرمود: بلی! اگر ما چنین مؤمنان را - که در راه خدا بکشند و کشته شوند و دارای اخلاص و صداقت و پایمردی باشند - ببینیم - شک نیست که جهاد برتر از حج است. (1)

امام با این پاسخ کوتاه به او فهماندند که این ادعاها کافی نیست و طریق جهاد تنها نیازمند ستیزه جو و سرهای ناسازگار با حکومت نیست. جهاد نیازمند رزمنده ای است که هم اهل نبرد باشد و هم به هنگام احساس خطر میدان را ترک نکند و تا پای جان مقاوم و پایدار بماند. ولی چنین نیروهای اکنون دیده نمی شوند!

وجود چنین عناصری در میان جامعه شیعه و تشکیلات شیعی و هواداران اهل بیت - علیه السلام - گاه باعث افشای اسرار و پیدایش مشکلات سیاسی - اجتماعی برای امامان و یا سایر شیعیان می شد. و برنامه های ائمه را با مشگل مواجه می کرد.

علت

ص: 128


1- 291.- و فی مناقب ابن شهر آشوب و احجاج االطبرسی: لقی عباد البصری علی بن الحسین فی طریق مکة فقال له: یاا علی بن الحسین ترکت الجهااد و صعوبتة و اقبلت علی الحج و لینه و ان الله عزوجل یقول: ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهمبان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون الی قوله و بشر المؤمنین فقال علی بن الحسین اذا راءیناا هؤ لاء الذین هذه صغتهم فاالجهاد معهم افضل من الحج اعیان الشیعه 1/635

بسیاری از این تندرویها عدم شناخت برخی هواداران اهل بیت - علیه السلام - از جایگاه وظایف امام بود. گروهی از آنان تصور می کردند که اصلی ترین ویژگی امام این است که با شمشیر قیام کند - قائم بالسیف باشد - و حتی گروهی از آنان، حقانیت و امامت امام را به همین ویژگی می سنجیدند و مورد شناسایی قرار می دادند. در حالی که ملاکهای امامت فراتر از این می باشد و قبل از قیام مسلحانه، آگاهی ژرف امام به شریعت و برخورداری او از معنویت، عصمت، عبادت و اخلاق و فضایل مطرح است. و مبارزه با دشمنان دین و جباران یکی از وظایف امام به شمار می آید که ایفای آن منوط به زمینه های مناسب است. و آن جا که شرایط مساعد نباشد هیچ امامی اقدام به مبارزه مسلحانه نکرده است. چونان که علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیست و پنج سال حکومت اختیار کرد و حسین بن علی (علیه السلام) پس از اقدام به جهاد و ناپایداری و خیانات فرماندهان و نیروهای سپاهش ناگزیر به صلح شد و حسین بن علی - علیه السلام - حدود ده سال در حکومت معاویه، دست به شمشیر نبرد.

زندگی امام سجاد؛ پس از واقعه کربلا

امام سجاد - علیه السلام - از آغاز دوره امامت خویش تا زمان رحلت با این خلفا هم عصر بود: یزیدبن معاویه، معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک مروان، ولید بن عبدالملک.

دوران خلافت و جباریت یزید، پس از رخداد عاشورا نپایید. او علی رغم همه تلاشی که در حفظ میراث خلافت داشت و جنایات هولناکی را بدان منظور انجام داده بود، در ربیع الاول سال 64 هجری قمری در سن سی هشت یا سی و نه سالگی مرگش فرا رسیده و در مکانی به نام حوارین (1) که در شرق دمشق واقع شده بود به زندگی نکبت بار خویش خاتمه داد.

یزید بیش از سه سال و اندی بر مسند حکومت ننشست و در این مدت کوتاه هولناکترین فجایع را انجام داد که رخداد کربلا و عاشورا اولین و اسفبارترین آنها بود و فاجعه حره دومین و گسترده ترین آنها و ویرانی خانه کعبه و

ص: 129


1- 292.- معجم البلدان 2/315

شکستن حرمت حریم امن الهی لکه سیاهی بود که کارنامه تیره یزید و امویان را بیش از پیش سیاه کرد. یزید به عنوان دومین خلیفه اموی، درستی پیش بینی علی بن ابی طالب درباره ظلم و فساد و امویان را آشکارتر ساخت. چه این که علی (علیه السلام) سالها قبل فرموده بود:

الا او اخوف الفتن عندی فتنة بنی امیه فانها فتنه عمیاء مظلمة (1)

هان! دهشتبارترین فتنه و آشوب درنظر من، فتنه بنی امیه است؛ فتنه ای کور و بس تاریک...

واقعه اسفبار حره

پس از رخداد عاشورا و بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه و اطلاع یافتن مسلمانان از آنچه در کربلا و کوفه و شام و شام اتفاق افتاده بود، چنان انتظار می رفت، دستگاه خلافت علی رغم پندار واهیش، در نگاه مسلمانان بشدت سست و بی اعتبار جلوه کرد.

مدینه چون شام نبود.

مدینه شهر انصار شهر استقبال از پیامبر - صلی الله علیه وآله - در روزگار سختی و پایگاه نخستین حکومت اسلامی به رهبری رسول خدا - صلی الله علیه وآله - بود.

پس از مکه که سرزمین وحی و رسالت و زادگاه توحید به شمار می آید مدینه از قداست و ارجی ویژه در نگاه مسلمان برخوردار بود.

هر چند پس از رحلت رسول خدا - صلی الله علیه وآله - مردم مدینه نتوانستند موقعیت پیشین آن را حفظ کنند و در نتیجه برخی کشمکشهای سیاسی و قبیله ای وحدت و شکوه آنان خدشه دار شده بود اما هنوز با گذشت بیش از شصت سال از هجرت پیامبر - صلی الله علیه وآله - مدینه مرکز علم و فقاهت و عاصمه اسلام و پایگاه اصلی اصحاب پیامبر و قارین قرآن و حفظان حدیث به شمار می آمد.

بازتاب واقعه کربلا و عملکرد دستگاه یزید در چنین محیطی نمی توانست مثبت باشد و یا مواجه با سکوت شود!

مردم مدینه و بازماندگان انصار و مهاجر، شاهد انحرافی بزرگ در خلافت اسلامی بودند و سکوت در برابر آن و نهان مردم به به خود اجازه نمی داد.

حرکتها و موضعگیریهای آشکار

ص: 130


1- 293.- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 93.

و نهان مردم مدینه در سالهای پس از 61 هجری چیزی نبود که از چشم حاکمان شام مخفی بماند.

عزل و نصب سه حاکم در طول دو سال، خود بهترین گواه این ناآرامیها در مدینه و اطلاع دستگاه موی از جو متشنج سیاسی آن است.

در سال 61 هجری ولید بن عتبه متولد 64 هجری حاکم مدینه بود.

پس از او عمروبن سعید متولد 70 به فرمانداری مدینه منصوب گردید.

چندی نگذشت که یزید پسر عموی خویش، عثمان بن محمد بن ابی سفیان را به عنوان والی مدینه انتصاب کرد.

عثمان بن محمد ابی سفیان جوانی نو رس، ناآشنا به کار اداره شهر و کار نیازموده بود (1)

عثمان برای فرو نشاندن جو ناآرام مدینه تدبیری اندیشید و به گمان فریفتن عناصر پر شور شهر گروهی از آنان را برای دیدار یزید راهی دمشق کرد، تا خلیفه حشمت و جاه او را از نزدیک ببیند و از عطاها و بخششهای او برخوردار شوند و دست از ناآرامی بردارند.

بدین ترتیب گروهی از فرزندان مهاجر و انصار به دمشق وارد شدند و به دیدار خلیفه - یزید - بار یافتند و در مدت اقامت خویش از بخششهای او نیز برخوردار شدند؛ از آن جمله به منذربن زبیر صدهزار درهم تعلق گرفت.

اما علی رغم این بذل و بخششها، هیئت اعزامی از مدینه که علاوه بر دست و دلبریهای یزید سبکسریها و کارهای زشت او را نیز دیده بودند، پس از بازگشت به مدینه در مسجد رسول خدا - صلی الله علیه وآله - فریاد کشیدند: ای مردم! ما از دربار خلیفه ای می آییم که شراب می نوشد، طنبور می نوازد، سگ بازی می کند و شب را به کنیزان پست و آوازه خوان به صبح می رساند. ما از شما می خواهیم تا او را از خلافت برکنار کنید. (2)

در پی این گزارها، مردم مدینه با عبیدالله بن حنظله غسل الملائکه بیعت کردند و بنی امیه که شمارشان در مدینه به هزار تن میرسید در خانه مروان بن حکم به محاصره در آمدند و سرانجام از شهر رانده شدند.

خبر شورش اهل مدینه به شام رسید. یزید که پس از آن عطایا و بخششها انتظار چنین عکس العملی را نداشت، بشدت خشمگین شد.

نخست تصمیم گرفت عبیدالله

ص: 131


1- 294.- تاریخ طبری 7/402
2- 295.- تاریخ طبری 7/403

ابن زیاد را برای سرکوبی مردم مدینه به همراه سپاهش اعزام کند ، ولی عبیدالله که هنوز دستانش را به خون شهیدان کربلا آغشته می دید، پیشنهاد یزید را نپذیرفت. ناگزیر یزید از عمر بن سعید، حاکم پیشین مدینه خواست تا او این ماءموریت را انجام دهد ولی او هم از پذیرش درخواست یزید امتناع کرد. یزید در میان فرماندهان سپاهش به جستجوی فردی پرداخت که از سنگدلی و قساوت کافی برای قتل عام مسلمانان پیشتاز مدینه برخوردار باشد. و برای این کار مسلم بن عقبة بن رباح مری را برگزید. مسلم بن عقبه کسی بود که در گذشته، از فرماندهان سپه معاویه به شمار می آمد (1) و در جنگ صفین با علی - علیه السلام - جنگیده و در همین جنگ یک چشمش را از دست داده بود. (2) این پلنگ پیر زخمدیده، از نظر یزید، عنصری مناسب برای خاموش ساختن شورش مدینه بود.

مسلم بن عقبه در حالی که بیش از نود سال از عمرش می گذشت و از بیماری نیز رنج می برد با لشکری انبوه و مجهز به سوی مدینه اعزام شد. سپاه مسلم بن عقبه که برخی تعدادشان به سوی مدینه اعزام شد. سپاه مسلم بن عقبه، که برخی تعدادشان را دوازده نفر دانسته اند، (3) نخست شهر مدینه را محاصره کردند و سپس مسلم برای مردم مدینه پیام فرستاد که سه روز مهلت خواهند دشت تا تسلیم فرمان یزید شوند و در امان بمانند. اما مردم مدینه تسلیم نشدند و به جنگ و ستیز با سپاه یزید برخاستند. در نخستین رویاروییها، مردم مدینه غلبه یافتن و سپاه یزید رو به شکست نهاد ولی سرانجام معادله هی نخستین برهم خورد و لشکریان یزید برتری یافتند و شهر را به تصرف در آوردند. فرمانده سپاه - مسلم بن عقبه - پس از تصرف شهر به سربازان تحت امر خود اجازه داد به میل خود هر کاری که بخواهند در مدت سه روز با مرد مدینه و اموال و امکانات ایشان انجام دهند! کشتار زیادی صورت گرفت و فجایع بی شماری به دست سربازان یزید عملی گردید. جان و مال و ناموس مردم مدینه در چنگال های لشکریان شام قرار گرفت. (4) این کشتار وسیع سبب گردید که از آن پس مسلم بن عقبه را

ص: 132


1- 296.- الاصابه 3/494
2- 297.- اعلام رزکلی 8/119
3- 298.- عیاان الشعیه 1/636
4- 299.- المتخصر فی اخبار البشر 1/193؛ انور البهیه 100

مسرف بن عقبه لقب دادند!

واقعه حره در روز چهارشنبه بیست و هشتم ذی الحجه سال 63 هجری در قسمت شرقی شهر مدینه، در سنگستانی به نام حره واقم (1) رخ داد و از آن رو که نفوذ شامیان از این منطقه به داخل مدینه صورت گرفت، آن را واقعه حره نامیدند. کشته شدگان واقعه حره را برخی از منابع تاریخی سه هزار و سیصد نفر دانسته اند که که هفتصد نفر آنان از قریش بوده و دو هزار و ششصد نفر از مهاجر و انصار بوده اند. (2)

برخی دیگر گفته اند: در این جنگ سه هزار و پانصد نفر از موالی و هزار و چهارصد - یا ششصد - نفر از انصار و هزار و سیصد نفر از قریش کشته شده اند. (3) مفید ره تعداد کشته شدگان این واقعه را ده هزار نفر ثبت کرده است. (4)

جز قتل و کشتار، آمار دهشتباری از سایر جنایات سپاه شام در منابع تاریخی ثبت شده است. چنان که نوشته اند سیصد پستان زن بریده شد و هشتصد دختر مورد تجاوز قرار گرفتند که بعدها فرزندان آنان را حره می نامیدند.

(5) پس از همه جنایت، آنها که از مردم مدینه باقی مانده بودند میان دو امر مخیر شدند: یا باید اقرار می کردند که بنده و زرخرید یزید هستند و یا باید کشته می شدند. گروهی به بندگی یزید اقرار کردند و جان به در بردند و عده ای هم از این اقرار امتناع ورزیدند و کشته شدند.

امام سجاد در واقعه حره

در واقعه حره، تنها کسانی که بدون قید و شرط از گزند سپاه مسرف در امان ماندند و اقرار به بردگی نکردند، علی بن الحسین (علیه السلام) و علی بن عبدالله بن عباس بودند. (6)

آنچه سبب شد تا امام سجاد - علیه السلام - از این فتنه ایمن بماند نخست، برخوردهای منطقی و

ص: 133


1- 300.- معجم البلدنن 2/249
2- 301.- المختصر فی اخبار البشر 1/192
3- 302.- معجم البلدان 2/249
4- 303.- ارشد 2/152
5- 304.- تاریخ یعقوبی 2/223؛ تاریخ طبری 2/409؛ مروج الذهب 2/96 ش ارشاد 2/152 معجم االبلدان 2/249؛ المختصر فی تاریخ لبشر 2/181
6- 305.- تاریخ طبری 2/421 التنبیه و الاشراف 264؛ تاریخ بن خلدون، مترجم 2/37

سخنان روشنگری است که آن حضرت در برابر مردم شام و نیز با شخص یزید در گذشته داشته است. عکس العمل آن حضرت هم در ذهن شامیان هنوز باقی بود و هم یزید را متقاعد ساخته بود که بیش از آنچه به اهل بیت ستم روا داشته، مجال ظلم به ایشان نیست و با شدت بخشیدن به آن ستمها، حکومت دستاوردی نخواهد داشت.

دومین نکته ای که در این رابطه قابل تاءمل و بررسی است، خط مشی آن حضرت پس از رخداد عاشوراست.

جاسوسان و گزارشگران اموی که در مدینه، بی شک تمام روابط و مسایل زندگی آن حضرت را به دقت زیر نظر داشتند تا اگر تحریکی از سوی وی علیه خلافت یزید صورت پذیرد مانع شوند. ولی امام با آگاهی از شرایط و عدم امکان پیشبرد حرکتهای نظامی و شورشهای محدود شهری، خود را از چنین جریانهایی به دور نگه می داشت و پیروان خویش را نیز به تبعیت از خود فر می خواند. (1)

این گونه بود که آن حضرت از پیامدهای شورش اهل مدینه آسیب ندید و توانست اهل بیت را که در جریان کربلاست بشدت مورد آزار قرار گرفته بودند از لهیب واقعه حره مصون دارد.

مورخان نوشته اند: مسرف بن عقبه در آغاز ورود به مدینه، دستور داد کسی متعرض علی بن الحسین و خاندان او نشود. (2)

طبری می نویسد: هنگامی که یزید، مسرف بن عقبه را به سوی مدینه فرستاد، به او گفت: علی بن الحسین (علیه السلام) در کار شورشیان دخالتی نداشته و با او بدرفتاری نکنید. (3)

گذشته از تحلیل ها و محاسبه هایی که در علت مصونیت امام سجاد - علیه السلام - از واقعه حره یادکردیم، عوامل برتری نیز دارد که از زاویه ای دیگر قبل درک است.

ص: 134


1- 306.- طبقات ابن سعد 5/158
2- 307.- کامل ابن اثیر 4/112؛ سیر ااعلام النبلاء 2/321 تاریخ روضة الصفا 3/187.
3- 308.- تاریخ طبری 7/421

در محاسبات بشری، معمولا عوامل و روابط مادی و ظاهری مورد توجه قرار می گیرد ولی در مورد امام سجاد علاوه بر این عوامل و روابط ظاهری باید توجه به مشیت الهی نیز داشت.

بر اساس عقیده شیعه، امام حجت خدا بر روی زمین است خداوند وجود حجتش را از حفظ می کند، چنان ابراهیم - علیه السلام - را از آتش نمرودیان به سلامت خارج ساخت و موسی را در دامان فرعون پرورید و رشد داد. البته مشیت الهی و تحقق اراده او در حفظ وجود امام سجاد - علیه السلام -منافانی با مهیا بودن شرایط و مقتضیات مادی و ظاهری ندارد. چنان که در جریان کربلا، با عارض شدن بیماری بر امام تکلیف جهاد از آن حضرت ساقط شد و دشمن از کشتن وی صرف نظر کرد.

در کنار این همه دعاها و نیایش های امام سجاد (علیه السلام) و التجای او به درگاه خدا محفوظ داشتن وی از شر یزیدیان نیز بی تاءثیر نبوده است. چنان که در برخی منابع تاریخی آمده است: هنگام یورش سپاه شام به مدینه، امام سجاد - علیه السلام - به قبر پیامبر - صلی الله علیه وآله - نزدیک شده و به درگاه خداوند، برای ملتجی شد و دعایی بدین مضمون قرائت کرد:

رب کم من نعمة انعمت بها علی لک عندها شکری فلم یحرمنی، و یا بلیة ابتلیتنی بها قل لک عندها صبری فیا من قل عند نعمته شکری فلم یحرمنی، و یا من عند بلائه صبری فلم یخذلنی، یا ذاالمعروف الذی لا ینقطع ابدا، و یا ذالنعماء التی لا تحصی عددا صل علی محمد و آل محمد و ادفع عنی شره، فانی اردء بک فی نخره و استعیذ بک من شره. (1)

پروردگارا! چه بسیار نعمت هایی که بر من ارزانی داشتی ولی شکر من در قبال آن ها اندک و ناچیز بود و چه بلاها که مرا بدان آزمودی و مبتلا کردی و من شکیبایی نورزیدم ، ای خداوندی که بر اثر ناسپاسی ها ، نعمت هایت را از من دریغ نداشتی و مرا محروم نساختی! ای خداوندی که بر اثر ناسپاسی ها ، نعمت هایت را از من دریغ نداشتی و مرا محروم نساختی! ای خداوندی که بر اثر ناشکیبایی ها مرا خوار و مطرود ننمودی! ای نیکی کننده ای که لطف و رحمت هماره جاری است! ای نعمت آفرینی که نعمت هایت شمارپذیر نیست! درود فرست بر محمد و خاندان او و از من شر او (سپاه دشمن و مسلم

ص: 135


1- 309.- ارشاد 12/151؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/145؛ کشف الغمه 2/282.

بن عقبه) را دور نگاه دار و دفع نما! خداوندا من به کمک تو خویش را از خشم و خشونت و کشتار او ایمن می سازم و از شر او به تو پناه می برم.

در نقل دیگر چنین آمده است:

وقتی امام سجاد (علیه السلام) را نزد مسلم بن عقبه بردند با این که مسلم تا قبل از آن لحظه نسبت به اهل بیت بدزبانی می کرد با مشاهده آن حضرت مرعوب شد و جلالت حضرتش در او تأثیر کرد از جا بلند شد و امام را تکریم کرد و گفت آنچه می خواهید درخواست کنید!

امام از آن فرصت به نفع مردم مدینه استفاده ها کرد و کسانی را که در معرض کشتار بودند شفاعت نمود و نجات داد. برخی از ناظران به امام سجاد (علیه السلام) عرض کردند در مدتی که شما نزد مسلم بودید لب هایتان مشغول ذکری بود. با خود چه می گفتید؟ امام فرمود: این دعا را می خواندم.

اللهم رب السموات السبع و ما اظللن و الارضین السبع و ما اقللن رب العرش العظیم رب محمد و آله الطاهرین اعوذ بک فی نحره اسالک ان تؤتینی خیره و تکفینی شره.

از سوی دیگر مجلسیان به مسرف بن عقبه گفتند: تا قبل از این مجلس نسبت به اهل بیت رسول الله ناسزا می گفتی چگونه شد که این جوان را تا بدین پایه احترام کردی!

مسرف گفت: آنچه انجام دادم خارج از اختیار من بود سینه ام از بیم لبریز بود.

این امر دور از تعالیم و باورهای دینی نیست بلکه آیات و روایات معصومین (علیهم السلام) رخداد چنین موارد و راهیابی چنین بیم هایی را در قلب مستکبران گواهی می دهد.

خداوند در چهار سوره قرآن از مقهور گشتن کافران و مستکبران به وسیله بیمی که خداوند در قلب ایشان افکنده سخن به میان آورده است.

در یکی از آن آیات می فرماید:

ص: 136

(فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرعب).

انتقام الهی از جایی به سراغشان آمد که ایشان گمان نمی کردند و خداوند رعب و وحشت در قلب های آنان افکند.

این معنا در احادیث متعددی نیز آمده است:

رسول خدا (ص) می فرماید: من خاف الله عزوجل اخاف الله منه کل شی و من لم یخف الله عزوجل اخاف الله من کل شی.

کسی که خوف الهی داشته باشد و از مخالف با خداوند بیمناک باشد، خداوند هم به او مهابت وسطوتی می دهد که همگان از او بیمناک باشند. و کسی که از مخالف با خدا بیمناک نداشته باشد خداوند و را از همه چیز ترسان و نگران خواهد ساخت. نظیر این مضمون از امام صادق - علیه السلام - (1) و سایر ائمه - علیه السلام - نیز وارد شده است.

تحلیلهای نادرست!

در برخی منابع تاریخی ماجرای رویارویی امام سجاد - علیه السلام - با مسرف بن عقبه و علت مصون ماندن آن حضرت از پیامدهای واقعه حره بگونه ای دیگر ثبت شده است که به تحلیلهای نادرست می انجامد و نشانه های کذب و ساختگی بودن از آن پیداست.

طبری در این زمینه دو روایت نخست همان است که قبلا از او یاد کردیم ولی روایت دیگرش چنین می نمایند که امام سجاد - علیه السلام - هنگام ورود به مجلس مسرف بن عقبه مروان و پسرش می نمایاند عبدالملک را همراه داشت و میان آن دو قدم بر می داشت، شاید مسرف به خاطر آن دو به وی آسیبی نرساند! طبری می نویسد:

وقتی علی بن الحسین همراه با مروان و عبدالملک در برابر مسرف بر زمین نشستند، مروان آب طلبید تا با نوشیدن آن خود را میهمان مسرف معرفی کند و همراهان را از

ص: 137


1- 310.- بحار العمال خ 5915؛ بحار لانوار 77/50

گزند او ایمن دارد. مروان آب نوشید و سپس ظرف آب را به علی بن الحسین داد تا او هم بنوشد، اما هنوز آب را به لبها نزدیک نکرده که مسرف زیاد زد: از آب ما ننوش! علی بن الحسین ع نگاه داشت.

مسرف گفت: شما مروان و پسرش را همراه آورده ای تا در امان بمانی ولی بدان که اگر شفیع شما این دو بودند کشته می شدی، با این همه شما در امان هستی چون از من خواسته است با بدرفتاری و خشونت نکنم، اکنون اگر می خواهی آب بنوش!

آنچه نشانه کذب این نقل می باشد این است که اولا مقام عزت و بزرگواری امام مانع از شفیع گرفتن کسانی چون مروان و عبدالملک است و آنچه ما از خاندان رسول ص سراغ داریم با این بیان سازگار نیست. ثانیا اگر براستی یزید سفارش علی بن الحسین ع را به مسرف کرده بود، دلیلی نداشت که در آغاز، آن حضرت را از نوشیدن آب منع کند و به درشتی با وی سخن گوید و آن بزرگوار را برنجاند. بلی امکان دارد که مروان به خاطر جبران لطفی که حضرت در حق خانواده او روا داشته و در بحران مدینه به خانواده او پناه داده بود، به گمان خود خواسته باشد نزد مسرف از آن امام حمایت کرده و امان بگیرد، ولی مسرف به مروان فهمانده باشد که امام نیازی به حمایت او ندارد بلکه اصولا یزید تصمیم به آزار آن حضرت نگرفته است و او موظف است آسیبی به علی بن الحسین ع نرساند.

بنابراین حضرت سجاد ع از مروان و پسرش نخواسته تا به شفاعت برخیزند و آن حضرت دل به حمایت آن دو معطوف نداشته است، چه این که کسی چون علی بن الحسین با آن همه شهامتهایی که در گذشته از خود نشان داده است و با آن مقام معنوی و توکل به مقام ربوبی حق، تصور نمی رود که از عناصر بی شخصیتی چون مروان پناه جوید.

مگر این امام سجاد نبود که در حمله شامیان به مدینه، صدها خانواده را در خانه امن خود پناه داده بود تا از آسیب شامیان در امان بمانند. در آن لحظه مروان و پسرش کجا بودند! هنوز مسرف وارد مدینه نشده و هنوز ملاقاتی میان امام و مسرف صورت نگرفته است، تا آنان بخواهند از امام حمایت کنند. و در همین حال خانه امام سجاد ع پناهگاه صدها نفر از

ص: 138

مردم مدینه فرار شده بود.

دومین تحلیل نادرست!

یعقوبی نیز در تاریخ خود به نکته ای اشاره کرده است که دلایل کذب آن آشکار می باشد. او می نویسد:

وقتی علی بن الحسین ع در مجلس مسرف وارد شد گفت: یزید از ما چگونه بیعت می خواهد و با چه تعبیری؟

مسرف: او می خواهد شخص شما به عنوان برادر و پسر عمو با او بیعت کنید. علی بن الحسین: اگر می خواهی بیعت خواهم کدر!

مسرف: او می خواهد شخص شما به عنوان بردر و پسر عمو با او بیعت کنیدعلی بن الحسین (علیه السلام) چنین گفت، با خود گفتند که اگر فرزند رسول خدا حاضر است و آثار ساختگی بودن از آن پیداست.

زیرا شخصیت حر و آزاده ای چون علی بن الحسین - علیه السلام - که از نسل آزادگان است پدر و اجدادش در هیچ شرایطی لب به ذلت نگشودند هرگز تصور نمی رود که حاکمیت یزید را مشروع بداند تا چه رسد هر ذلتی را برای بیعت با او بپذیرد!

او که در مقابل عبیدالله - ابن مرجانه - ونیز یزید در کوفه و شام پایداری کرده از مرگ نهراسیده، چه دلیلی دارد که اکنون از مرگ هراس داشته باشد و علیه باورهای اصیل خود گام بردارد.

مگر او فرزند آن کسی نیست که تا آخرین لحظه عمر خویش فرمود هیهات منا الذلة.

مگر او خود همان کسی نیست که در برابر جرثومه استبداد فریاد برآورد بالقتل تهددنی اماا علمت ان القتل لنا عادة و کرمتناا لشهادة. (1)

چنین شخصیتی چگونه حاضر است لب به ذلت بگشاید. آن هم ذلتی که مردمان معمولی مدینه از پذیرش آن عار داشتند و پرهیز می کردند.

چگونه ممکن است که مسرف بیعت برادری را پیشنهاد نکرده باشد ولی امام خود اظهار کند که من حاضرم به بندگی و بردگی اقرار نمایم! این

ص: 139


1- 311.- اعیان الشیعه 1/633

از شأن عنصر معمولی و بی هویت عرب به دور است تا چه رسد به زاده خاندان شهادت!

اگر به جمله پایانی این نقل توجه قرار گیرد که تمام مردم مدینه جز علی بن الحسین - علیه السلام - و علی بن عبدالله بن عباس ناگزیر شدند به بردگی خود اقرار ننگ آور و شرمنده بودند و مورد تحقیر و تمسخر امویان و دیگران قرار می گرفتند، دلیل ساختن و پرداختن چنین روایاتی آشکار خواهد شد، (1) زیرا اقرار کنندگان به این بردگی، همیشه سعی داشتند از بار ذلت خود بکاهند. از این رو به امام سجاد - علیه السلام - اتهام می زدند که آن حضرت برای اقرار به بردگی آماده بوده است. هر چند چنین اقراری از ایشان خواسته نشد.

امام سجاد، پناهگاه اهل مدینه

در جریان واقعه حره و هجوم شامیان به مدینه، بسیاری از خانواده ها همسر و فرزندان خود را به خانه امام سجاد - علیه السلام - فرستاد و از آن حضرت پناه خواستند و در پناه آن حضرت تا پایان اشتغال مدینه به دست سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، علی بن الحسین - علیه السلام - چهار صد تن را در میان خانه و خاندانش پناه داد و زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه این چهار صد نفر را مورد پذیرایی قرار داد. (2)

ایمنی و آسایش این گروه در پناه امام سجاد - علیه السلام - بدان حد که برخی از ایشان گفتند: ما چنین آسایش و زندگی آرامی را که در خانه علی بن الحسین دیدیم حتی در خانه پدرمان شاهد نبوده ایم. (3)

ص: 140


1- 312.- رک: زنداگانی علی بن الحسین سید جعفر شهیدی 85
2- 313.- کشف الغمه 2/304
3- 314.- ارشد مفید، مترجم 2/151-152

از برخی منابع دیگر استفاده می شود که امام سجاد - علیه السلام - قبل از هجوم شامیان، شرایط دشوار آینده را پیش بینی کرده و خاندان خود را از مدینه خارج ساخته و به منطقه ای به نام ینبع (1) فرستاد تا از فجایع شامیان ایمن باشند. (2)

اما این که چهار صد نفر از اهل مدینه که در پناه آن حضرت بوده اند، در مدینه و در منزل امام پناه گرفته بودند یا همراه با خانواده امام به ینبع منتقل شده بودند، نشانه های کافی در دست نیست، هر چند احتمال نخست نزدیکتر به واقع می نماید.

از جمله خانوادهایی که به پناه امام سجاد - علیه السلام - آمده بودند، خانواده مروان می باشند و این نکته نشان می دهد که تنها علویان و یا بستگان نزدیک آنان از لطف و بزرگواری امام بهره مند نبودند بلکه همه کسانی که به آنحضرت التجامی جستند، از کرامت او بهره مند می شدند، حتی عناصر بدخواهی مروان خود از بنی میه می باشد و مورد حمایت سپاه شام. بنابراین پناهندگی خانواده وی مربوط به خانواده اش بر آمده است. او نخست به عبیدالله بن عمر رو آورد و از او خواست تا در آن بحران و آشوب که علیه بنی امیه صورت گرفته بود به همسرش - عاشیه دختر عثمان بن عفان - پناه دهد و او را مخفی دارد تا اهل مدینه متعرض او نشوند ولی عبیدالله بن عمر نپذیرفت.

ناگزیر، مروان روی نیاز به خانه لطف و کرم و رحمت آورد و از علی بن الحسین - علیه السلام - پناه خواست و تقاضا کرد که همسرش در میان خانواده امام جای گیرد.

امام سجاد - علیه السلام - درخواست او را پذیرفت. (3)

علت این که امام سجاد (علیه السلام) به همسر مروان پناه داد و درخواست مروان را رد نکرد برای آنان که چشم بینای حقیقت دارند و با مقام معنویت و کرامت ائمه آشنایند، بسی روشن و بی نیاز از توضیح است.

علی بن ابی طالب (علیه السلام) در

ص: 141


1- 315.- ینبع قریه ای است! چشمه های فراوان که در سمت راست کوه رضوی قرار داشته و متعلق به بنی الحسن بوده است معجم البلداان 5/449
2- 316.- اعیان الشیعه 1/636
3- 317.- تاریخ طبری 7/409؛ تاریخ کامل ابن ااثیر 4/112-113؛ احقاق الحق 12/93؛ انوار البهیه 100

بستر شهادت و در آخرین لحظات عمرش به فرزندانش سفارش می کند که درباره قاتل او کوتاهی نکند و در نوشیدن آب و خوردن غذا بر او تنگ می کند که درباره قاتل او کوتاهی نکنند و در نوشیدن آب و خوردن غذا بر او تنگ نگیرند، هر چند دشمنی کینه توز باشد. او پناه خواسته است و امام دریای رحمت است و تقاضا و استمدادی را بی پاسخ نمی گذارد.

با این همه، برخی ناآشنایان با مکتب اهل بیت ع و یا غرض ورزانی که هماره درصدد خاموش ساختن نور اهل بیت ع بوده اند تلاش کرده اند که این لطف و بزرگواری امام را به حساب دوستی قدیمی امام با مروان بگذارند! (1) غافل از این که عناد و دشمنی مروان با علویان و اهل بیت (علیه السلام) به اندازه روشن است که نیاز به اثبات ندارد. مروان همان کسی که در جنگ جمل به نبرد با علی بن ابی طالب - علیه السلام - پرداخته است!

در جنگ صفین همراه معاویه و به نفع او علیه امیر المؤمنین جنگیده است!

مروان همان کسی است که به ولید پیشنهاد کرده است که حسین - علیه السلام - با یزید بیعت نمی کند در همین مجلس او را بکش!

آیا مروان با داشتن دیرینه و پرونده ای اصولا می تواند در شمار دوستان امام سجاد - علیه السلام - به شمار آید! هرگز.

بنابر این، مکارم اخلاقی و سرشت رحمت آفرین امام است که بدیهای او را با نیکی و لطف پاسخ داده و از پس آن همه جفاها که مروان به خاندان علی - علیه السلام - داشته باز هم از عفو و بزرگواری ایشان محروم نمی ماند. این امام سجاد است که می فرماید: اگر کشنده پدرم شمشیری را که با آن پدر حسین - علیه السلام - را به شهادت رسانده نزد من به امانت کوتاهی نکرده و به او باز می گردانم. (2)

یزید و هجوم به مکه

همزمان با شورش مدینه، در مکه نیز آشوبهایی صورت گرفته و نغمه های مخالفت با حکومت امویان، آغاز شده بود.

سپاه شام از آغاز حرکت، دو هدف را در پیش روی خود می دیدند، نخست فرو نشاندن شورش مدینه و سپس خاموش ساختن نغمه های

ص: 142


1- 318.- تاریخ طبری 7/409
2- 319.- اعیاان الشیعه 1/636

مخالف آشوبهای مکه.

عبدالله بن زبیر که از بیعت با یزید امتناع ورزیده و برای ایمن ماندن از توطئه های دستگاه خلافت، به حرم امن پناه برده و در مکه ساکن شده بود، در طول اقامتش در مکه هوادارانی گرد آورده، سر یاسازگاری با یزید را برداشته بود.

از این رو، سپاه شام پس از قتل عام مدینه و خاموش ساختن صدای مخالف آنان، عازم مکه شدند.

مسرف بن عقبه، بر اثر بیماری و کهولت سن در میان راه جان سپرد. از آخرین سخنانی که مسرف بر زبان آورده و نشانه پلیدی روح اوست این عبارت است که گفته: پس از شهادت توحید و رسالت محمد (ص) هیچ یک از عملی را به اندازه کشتار مردم مدینه در نظرم ارجمند نیست و در قیامت مزد هیچ عملی را به اندازه آن مهم و ارزنده نمی شناسم! (1)

این نشانگر فرهنگ منحط و اندیشه خام و نارسای کسانی است که در لوای حکومت معاویه رشد یافته و نام مسلمان بر خود نهاده بودند!

به هر حال پس از مسرف، رهبری سپاه یزید را حصین بن نمیر به عهده گرفت، چه ین که او از شام برای چنین روزی و چنین منظوری از سوی یزید انتخاب شده بود.

سپاهیان شام مکه را محاصره کردند و با منجنیق بر مکیان و برخانه ها مکه سنگ فرو ریختند و در این نبرد خانه کعبه آتش گرفت و از وس دیگر خبر مرگ یزید میان سپاه شام و همچنین اهل مکه انتشار یافت.

با مرگ خلیفه، بدیهی است که جنگ نمی توانست تداوم یابد.

حصین بن نمیر فرمانده سپاه شام، پایان جنگ را اعلام داشت و به عبد الله بن زبیر پیشنهاد کرد که اگر شام به عزیمت کند حاضر است به عنوان خلیفه با او بیعت نماید. ولی عبدالله بن زبیر که در این پیشنهاد، برنامه های توطئه آمیز حصین را نهان می دید، پیشنهاد او را پذیرفت و حصین همراه با سپاه به شام بازگشت.

فتنه عبدالله بن زبیر

مرگ یزید در ربیع الاول سال 64 هجری هر چند به روایارویی سپاه شام و مردم مکه

ص: 143


1- 320.- کاامل ابث اثیر 4/123

پایان داد ولی ادعای ابن زبیر برای خلافت همچنان استمرار یافت.

عبدالله بن زبیر که پس از مرگ معاویه از پذیرش حکومت یزید و بیعت با او سرباز زده بود برای ایمن ماندن از انتقام یزید، مکه را پایگاه خویش قرار داده بود و در این منطقه برای بیعت گرفتن از مردم و دستیابی خود به خلافت تلاش می کرد. روی آوری ابن زبیر به مکه دو دلیل می توانست داشته باشد. نخست این که مکه سرزمین امن به شمار می آمد و دیگر این که عبدالله ریشه در نسل مکیان داشت.

چه این که زبیر - پدر عبدالله - فرزند صفیه، عمه رسول خدابود.

عبدالله بن زبیر به دلیل این که پدرش - زبیر - از صحابه معروف رسول خدا - صلی الله علیه وآله - و مادرش اسماء دختر ابوبکر - نخستین خلیفه - بود، مکه را که سرزمین پدری او به شمار می آمد برای عرض اندام و جلب هوادار مناسب می دید.

تا قبل از مرگ یزید تلاشهای عبدالله برای بیعت گرفتن از مردم چندان ثمر نبخشید زیرا وحشتی که یزید در کربلا و مدینه به وجود آورده بود، مردم را از پیامدهای مخالفت با یزید و حکومت امویان باز می داشت،. اما پس از مرگ یزید دامنه نفوذ عبدالله گسترش یافت و او می توانست در برخی مناطق نمایندگانی بگمارد و از مردم بیعت بگیرد.

در مصر عبدالرحمان حجدم فهری، عامل ابن زبیر بود و توانست مردم را به فرمان او در آورد.

در فلسطین، نائل بن قیس جزامی.

در دمشق، ضحاک بن قیص فهری.

حمص، نعمان بن بشیر انصاری.

در بصره، حارث بن عبدالله بن ابی ربیعه.

در خراسان، عبدالله بن خازم سلمی.

در کوفه عبدالله بن مطیع عامل او بودند و تنها در این میان اردن تحت فرمان حسان بن طلبی به عبدالله بن زبیر تمایل نیافت.

عبدالله بن زبیر علی رغم تلاشهایش برای دستیابی به حکومت هرگز در طول دوران مبارزه اش از مکه بیرون نیامد و گویا بیرون از مکه هرگز احساس امنیت نداشت.

عبدالله در طول دوران مبارزه قدرتش دوبار مورد هجوم شدید قرار گرفت نخست به وسیله سپاه یزید به فرماندهی حصین بن نمیر که با مرگ یزید سپاه شام دست از مبارزه

ص: 144

کشیدند و عبدالله و هوادارانش جان سالم به در بردند. و سپس به وسیله سپاه عظیمی که حجاج بن یوسف ثقفی به مکه اعزام داشت تا به مقابله عبدالله و یارانش برخیزند و ادعاها و تلاشهای آنان را برای همیشه خاموش کنند.

دومین جنگ با عبدالله آخرین جنگ او نیز بود زیرا در این یورش سپاه حجاج بن یوسف شکست سختی بر هواداران ابن زبیر وارد کردند و عبدالله بن زبیر را دستگیر کرده، در مکه به دار آویختند. و این گونه فتنه عبدالله بن زبیر که از سال 64 اوج گرفته بود پس از9 سال (1) در 73 هجری به پایان خط رسید. (2)

موضع امام سجاد در برابر ابن زبیر

برای شناخت موضع امام سجاد ع در برابر ابن زبیر و تلاشها و داعیه های وی نخست باید مروری اجمالی به شخصیت سیاسی وی عواملی که می تواند در فکر و اهداف او تاثیر بگذارند داشت.

شخصیت فکری و سیاسی عبدالله بی ارتباط با شخصیت پدرش زبیر نبود.

زبیر از یک سو پسر عمه رسول خدا و از سوی دیگر صحابی نام آشنای پیامبر اسلام به شمار می آمد و پس از قتل عثمان با علی بن ابی طالب ع بیعت کرد ولی دیگری نگذشت که بیعت خود را شکست و با ناکثین روانه بصره شد و در جنگ جمل علیه علی ع جنگید و خارج از میدان جنگ اما در رابطه با همان درگیریها کشته شد.

درگیری و ستیز نهایی زبیر با علی بن ابیطالب ع و مرگ او در این گیر و دارها می توانست شعله های کینه و عداوت را در قلب فرزند زبیر علیه خاندان علی ع روشن کند و یا اگر کینه ای از پیش وجود داشته آن را شعله ورتر سازد.

مطالعه تاریخ جنگ جمل می نمایاند که اصلی ترین محرک اصحاب جملا قدرت طلبی و انگیزه های قومی بوده است بویژه در مورد شرکت زبیر در این جنگ مورخان یاد آور شده اند که او نخست از

ص: 145


1- 321.- اثبات الوصیه 146
2- 322.- مروج الذهب 3 / 153

شرکت در این جنگ نادم شده بازگشت ولی فرزندش عبدالله او را به جنگیدن تحریک کرد. (1)

این پیش زمینه ها می تواند جدایی راه و اندیشه عبدالله بن زبیر از راه ائمه ع و علی بن الحسین ع را بنمایاند ولی نشانه های دیگری نیز در دست است که آن را تقویت می کند.

در سالهای بعد هنگامی که یزید به خلافت چنگ زد عبدالله بن زبیر نقطه اشتراکی با حسین بن علی ع پیدا کرد زیرا آن دو هیچ کدام حاضر به بیعت با یزید نبودند.

زمانی که حسین بن علی ع از مدینه به سوی مکه رهسپار گردید ابن زبیر نیز در مکه حضور داشت.

بدیهی است که پس از استقرار حسین بن علی در مکه به دلیل نقطه اشتراکی که یاد شد ابن زبیر به دیدار آن حضرت می آمد تا از تصمیمهای حسین بن علی ع آگاه شود.

حساسیت ابن زبیر نسبت به برنامه های حسین ع بی دلیل نبود، زیرا ابن زبیر در سر اندیشه رهبری و خلافت و جلب هواداری و حمایت مکیان را داشت و حضور حسین ع شخصیت او را بشدت تحت الشعاع قرار می داد و با وجود آن حضرت کسی به بیعت با ابن زبیر تمایل نمی یافت این است که او در ملاقاتهایش هم سعی داشت امام را به خروج از مکه تشویق کند و هم تلاش می کرد انگیزه اصلی خود را نهان دارد. از این رو گاه پیشنهاد می کرد که امام در مکه بماند زیرا مکه امن تر است. (2) و زمانی هم می گفت اگر من یارانی مثل یاران و هواداران شما در کوفه داشتم حتما به سوی کوفه حرکت می کردم و از تصمیم خود برنمی گشتم. (3)

حسین بن علی ع در همین سفر مخالفت خود را با روش ابن زبیر به طور ضمن بیان داشت زیرا ابن زبیر به گمان خود کعبه را سنگر مبارزه قرار داده تا هر گاه خطری

ص: 146


1- 323.- الجمل 175 سفینه البحار 1 / 543
2- 324.- تاریخ طبری 4 / 289 مروج الذهب 3 / 56 تاریخ الخلفا 213
3- 325.- مروج الذهب 3 / 56

متوجه او شد به کعبه پناه برد ولی امام به او یاد آور شد که این امر موجب هتک حرمت کعبه می شود زیرا یزید و بنی امیه کسانی نیستند که به کعبه حرمت نهند حسین بن علی ع به ابن زبیر فرمود.

ای پسر زبیر من راضی نیستم یک قطره از خون من در خانه خدا ریخته شود و اگر یک یا دو وجب هم از حرم الهی دورتر باشم و خونم ریخته شود بهتر است از این که حرمت کعبه پایمال گردد. (1)

در بیانی دیگر چنین آمده است.

پسر زبیر به حسین بن علی ع گفت: اگر می خواهی در مکه بمانی بمان و کار قیام علیه خلافت یزید را رهبری کن زیرا ما تو را پشتیبان هستیم و با تو بیعت می کنیم.

امام حسین ع فرمود: پدرم به من خبر داده است که سالاری در مکه جای خواهد گرفت و مسجد الحرام را خواهد شکست من نمی خواهم در مکه بمانم و آن سالار باشم. (2)

سرگذشت زمان نشان داد که پیش بینی امام ع تحقق یافت و عبدالله سبب شد تا دو مرتبه حرمت مکه در هم ریخته شود یک بار به وسیله حصین بن نمیر و مرتبه دیگر به وسیله حجاج بن یوسف.

گذشته از این نشانه ها و شواهد گویا ناسازگاری و عداوت ابن زبیر با اهل بیت و بنی هاشم صریحتر از اینها بوده است چنان که نوشته اند.

در روزگار قدرت ابن زبیر چهل روز در خطبه هایش درود بر پیامبر نفرستاد و می گفت: من از آن جهت بر پیامبر درود نمی فرستم که برخی بنی هاشم گرفتار غروز نشوند و احساس فخر و بزرگی ننمایند. (3)

برخورد ابن زبیر با بنی هاشم در ایامی که قدری اقتدار یافته بود بسیار خشن و غیر دوستانه یاد شده است. چنان که در مقطعی از کشمکشها هاشمیان مکه را در دره ای مجتمع ساخت و آنان را با فراهم آوردن هیزم مورد تهدید قرار داد به گونه ای که اگر شعله ای در آن هیزمها می افتاد هیچ هاشمی سالم نمی ماند. (4)

ص: 147


1- 326.- تاریخ طبری 4 / 26
2- 327.- طبری 4 / 289
3- 328.- مروج الذهب 3/ 79
4- 329.- همان منبع 76

با توجه به این نکات موضع امام سجاد ع در قبال حرکتهای ابن زبیر روشن می نماید.

آن حضرت برنامه های ابن زبیر را حرکتی ثمر بخش و قیامی رهایی آفرین نمی دانست بلکه فتنه ای بحران خیز به شمار می آورد چنان که از روایات ابو حمزه ثمالی استفاده می شود.

ابوحمزه ثمالی می گوید امام سجاد ع دیواری را به من نشان داد و فرمود من روزی به این دیوار تکیه زده بودم و در نگرانی به سر می بردم ناگهان مردی سفید پوش را در برابرم دیدم که مرا می نگرد.

آن مرد به من گفت ای علی بن الحسین چرا تو را اندوهگین می یابم. اگر برای دنیا غمگین هستی خدا روزی نیک و بدکار را می رساند و اگر برای آخرت نگرانی آخرت و عده ای است صادق که فرمانروای آن خداوندی است قاهر.

به او گفتم ترس و نگرانی من از فتنه ابن زبیر است.

مرد خندید و گفت ای علی بن الحسین آیا تا کنون دیده ای کسی بر خدا توکل کند. خدا کارش را سامان ندهد آیا تاکنون دیده ای کسی از خدای چیزی را طلب کند و خدا پاسخش ندهد ناگهان آن مرد از برابر دیدگانم پنهان شد و دیگر او را نمی دیدم او خضر (علیه السلام) بود. (1)

دوران معاویه بن یزید

یزید پس از سه سال حکومت با کارنامه ای بس تاریک جان سپرد بنی امیه که منافع خود را در خطر می دیدند تلاش کردند تا معاویه فرزند یزید بر تخت خلافت تکیه زند و حافظ و نگاهبان منافع ایشان باشد.

معاویه فرزند یزید مادرش ام خالد دختر هاشم بن عتبه بن ربیعه در آن روز که به خلافت گماشته شد 22 سال از سنش می گذشت اما او بر خلاف پدر و جدش چندان میل حکومت و فرمانروایی نداشت در کارهای سیاسی دخالت و نظارت نمی کرد و در

ص: 148


1- 330.- اصول کافی ترجمه مصطفوی 3 / 104 ارشاد 2 / 147 امالی مفید 204 حلیه الاولیاء 134 مناقب 4 / 137 کشف الغمه 2 / 265 و 281 فصول المهمه 203 احقاق الحق 12 / 97 نور الابصار 142

جمع مردم و مراسم ایشان حضور نمی یافت. (1)

او از آغاز خلافت گرفتار بیماری بود ولی نمی توان پذیرفت که این بیماری مانع دخالت او در امر حکومت بوده است چه این که شواهد تاریخی نشان می دهد که وی در بیزاری از خلافت فلسفه ای معقول و منطقی روشن داشته است.

پس از این که شامیان در پی تلاش امویان به خلافت معاویه بن یزید رای دادند معاویه از پذیرش حکومت امتناع و درصدد بود خود را از خلافت خلع کند. از این رو در جمع مردم حضور یافت و بر منبر رفت مدتی طولانی ساکت نشست توجه همگان جلب شد سپس سخنش را با ستایش خداوند و درود و سلام بر پیامبر ص آغاز کرد و گفت:

ای مردم من تمایلی به فرمانروایی بر شما ندارم و می دانم که شما نیز در اعماق قلبتان از ما روی گردان هستید هم شما ما را آزموده اید و هم ما شما را می شناسیم.

بدانید که جدم معاویه بنا حق با علی ع جنگید و شما مردم شام جاهلانه از از پیروی کردید و یاریش دارید تا زمام حکومت را در دست گرفت و به هدف رسید اما اکنون معاویه در خانه قبر تنها به سر می برد و نتایج کردارش را می بیند علی - علیه السلام - از همگان شایسته تر است. هم از جهت خویشاوندی با پیامبر - صلی الله علیه وآله - و هم از نظر سبقت در اسلام و شجاعت و علم.

جدم معاویه بنا حق با علی - علیه السلام - جنید و شما مردم شام جاهلانه از او پیروی کردید و یارانش دادید تا زمام حکومت را در دست گرفت و به هدف رسید. اما اکنون معاویه در خانه قبر تنها به سر می برد و نتایج کردارش را می بیند.

خلافت به پدرم یزید رسید، او نیز با استبداد و خودخواهی بر شما حکم راند در حالی که شایستگی خلافت بر امت پیامبر (ص) رانداشت. او بر خدا و خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - گستاخی کرد و حرمت فرزندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - را شکست. و او نیز اکنون از دنیا رفته است. و به کیفر کردارش می رسد...

معاویه، لختی سکوت کرد، عقده گلویش را گرفته بود و بر بدفرجامی نیاکانش می گریست.

سپس گفت: من سومین نفر از بنی امیه ام که اکنون بر مرکب خلافت سوار شده ام و خوب می دانم

ص: 149


1- 331.- معارفت ابن قتیبه 352 تاریخ طبری 4 / 384 التنبیه و الاشراف 265 کامل 4 / 125 تاریخ الخلفاء 210

که ناراضیان و دشمنان ما بیش از هواداران مایند.

حقیقت این است که من نمی توانم بارگناه فرمانروایی بر شما را بر دوش کنم، شما خود به سرنوشت خویش بیندیشید و هرکس را صلاح خویش می دانید انتخاب کنید، اینک من خود را از خلافت خلع کردم و بیعت را از شما برداشتید. (1)

بدیهی است که بنی امیه از این رخداد بسیار ناراحت و نگران شدند. تا آن جا که مادر معاویه - که تا آن لحظه خود را مادر خلیفه به شمار می آورد و شکوه و جلال خویش را از دست رفته می دید - با پرخاش به او گفت: ای کاش فرزندی چون تو نزاییده بودم!

معاویه در پاسخ مادر گفت: به خدا سوگند من هم دوست داشتم که چنین می بود. (2) ای کاش من... عهده دار این کار نشده بوم. مگر باید بنی امیه حلاوت آن را ببرند و من وبال آن را تحمل کنم که حق را از اهل آن بازداشته ام، هرگز! من از خلافت بیزارم. (3)

معاویه از آن پس چندان عمر نکرد و از روی که به خلافت رسید تا روزی که جان سپرد بیش از چهل روز یا دو ماه نگذشت، هر چند برخی مرگ او را پس از سه ماه دانسته اند. (4)

مورخان علت مرگ او را مختلف نوشته اند. برخی عامل مرگ او را بیماری طاعون (5) و بعضی نوشیدن شربت مسموم و برخی هم خفگی دانسته اند. (6)

اما این که چه عاملی باعث تحول روحی معاویه بن یزید شده تا او علیه روش پدر و جدش حرکت کند و برنامه های خائنانه بنی امیه را برملا سازد، نکته ای است که برخی منابع به آن اشاره کرده اند و نوشته اند:

بنی امیه علت تحول روحی معاویه را سخنان و تعالیم استاد وی عمر القوص دانستند و استاد را مورد مواخذه قرار دادند و گفتند تو هستی که دوستی خاندان علی را در قلب او پدید آورده ای و این سخنان را به او آموخته ای تا دست از حکومت و روش

ص: 150


1- 332.- حیاة الحیوان 1/88؛ تاریخ سیاسی اسلام 6/354
2- 333.- حیاة الحیوان 1/89
3- 334.- مروج الذهب 3/73
4- 335.- حیاة الحیوان 1/89
5- 336.- تاریخ یعقوبی 2/254؛ تاریخ طبری 4/386؛ العقد الفرید 5/140؛ اعلام زرکلی 8/175
6- 337.- مروج الذهب 3/73؛ کامل ابن اثیر 4/130

پیشینیانش بردارد.

عمر القصوص گفت: معاویه بن یزید خود براساس گرایشی فطری و طبیعی به دوستی علی - علیه السلام - و خاندان علی - علیه السلام - گرایش یافته است و من این سخنان را به او نیاموخته ام. اما بنی امیه عذرش را نپذیرفتند و او را دستگیر و زنده به گور ساختند. (1)

دوران مروان بن حکم

با کناره گیری معاویة ین یزید از خلافت و مرگ زودرس وی، می رفت تا مرکب خلافت از دام فرزندان امیه آزاد شود، ولی امویان که در دوره معاویة بن ابی سفیان و فرزندش یزید، پستهای کلیدی حکومت را در اختیار داشتند و در پرتو حاکمیت آن دو به سروری و ثروت دست یافته بودند، هرگز حاضر نمی شدند که خلافت به این آسانی از چنگ آنان بیرون رود. از این رو، مروان بن حکم ابی العاص، که در گذشته نیز دستی در سیاستگزار عثمان و معاویه داشت و از سوی دیگر عنصری اموی به شمار می آمد و در نیاکان با فرزندان ابوسفیان اشتراک نسبی داشت، گام پیش نهاد تا مرکب خلافت را در اختیار گیرد.

مروان از منطقه جابیه (2) که در شمال حوارن (3) واقع شده، تلاش خود را آغاز کرد و مردم آن سامان را به تبعت خود فرا خواند. در سال 64 هجری در سن 63 سالگی بر اثر بیماری طاعون جان سپرد.

ص: 151


1- 338.- حیاة الحیوان 1/89
2- 339.- جابیه در نواحی شام و نزدیک به تپه های جولان قرار داد. معجم البلدان 2/91
3- 340.- حواران منطقه وسیعی است که شامل روستاهای بسیار می باشد و در سمت قبله دمشق واقع شده است.

چنان که مورخان ثبت کرده اند، مجموع دوران حکومت وی حدود دو ماه بود، است (1) اماعلی رغم اندک بودن دوران حکومت مروان، تلاشهای او در این مقطع در تداوم سلطه امویان بر جامعه اسلامی بسیار موثر بود.

مروان باهمین تلاشها، بنیان حکومت مروانیان حکومت مروانیان را پی نهاد و فرزندش عبدالملک کار او را تکمیل و بنای حاکمیت مروانیان را برای مدتها تثبیت نمود.

ممکن است به نظر آید که مروان در این مدت کوتاه عملا فرصت نداشته است که در برابر مخالفان بویژه امام سجاد - علیه السلام - و هاشمیان موضعی حاد و عکس العملی قابل توجه اتخاذ کند، ولی آنچه از منابع تاریخی به دست می آید جز این است.

مسعودی در این باره نوشته است:

در دوازدهمیمن سال امامت علی بن الحسین - علیه السلام - مردم با لعین پسر لعین وبا عنصری که در گذشته از سوی پیامبر (ص) طرد وتبعید شده بود - یعنی؛ مروان بن حکم - بیعت کردند... در عصر او مؤمنان در خفا به سر می بردند و زندگی بر مردم بسختی می گذشت، شیعیان در هر نقطه بشدت تهدید می شدند. خونشان ریخته و وابسته ریخته و اموالشان غارت می شد و در این روزگار علی بن ابی طالب به گونه آشکار در منبرهای وابسته به دربار مورد توهین و ناسزا قرار می گرفت... (2)

انحطاط دینی و سیاسی مردم

آنچه در این عصر بیش از همه قابل تاءمل می باشد. انحطاط دینی و سیاسی بیش از پیش مردم است. چه این که پذیرش حکومت فردی چون مروان به خلافت، نشان می دهد، که تا حد مردم نسبت به گذشته و کینه توازن دین را به عنوان امیر المؤمنان بر جامعه مسلط می کرده اند.

مروان - چنان که هم اکنون از قول مسعودی یاد آور شدیم کسی است که در روزگار حیات پیامبر اکرم - صلی الله علیه وآله - به خاطر بی حرمتی به شخص پیامبر - صلی الله علیه وآله - و تقلید تمسخرآمیز از

ص: 152


1- 341.- معارف ابن قتیبه 353-354؛ کامل ابن اثیر 4/74؛ اسد الغایة 384؛ اعلام زرکلی 2/94.
2- 342.- اثبات الوصیة 147-146

حرکات آن حضرت، به طائف تبعید شد. و پدرش هم در ارتکاب جرم و هم در تبعید، الگو و همگام او بود!

مروان از نظر پیشینه دینی و سیاسی، میوه ای تلخ از درختی پلید و شیطانی بود. مروان و پدرش همچنان در تبعید بودند تا زمان خلافت عثمان.

کاری که خلفای پیشین از انجامش باز داشتند، عثمان براحتی انجام داد و حکم پیامبر - صلی الله علیه وآله - را نقض کرد و فرمان تبعید را لغو نمود. ای کاش به همین مقدار بسنده می کرد و مروان را در دستگاه خلافت اسلامی، مورد اعتماد و اطمینان و طرف مشورت خود قرار نمی داد. ولی عثمان چنین کرد!

مروان از آن پس در جنگ جمل و واقعه صفین با علی - علیه السلام - جنگید.

او پس از استیلای امویان بر بلاد اسلامی، از سوی امویان به عنوان حاکم مدینه انتخاب شد و مدتها بر شهر پیامبر - صلی الله علیه وآله - و عاصمه اسلامی رمان راند.

مروان کسی است که در جریان احضار حسین علی به دربار حاکم مدینه - ولید بن عتبه - حضور داشت و به ولید پیشنهاد کرد که حسین بن علی - علیه السلام - را مهلت نده؛ یا بیعت بگیر و یا او را بکش!

این پیشینه تاریک، خود می نمایاند که حاکمیت عنصری چون مروان تا چه حد می توانست اسلام و خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - را تحت فشار و مورد ظلم و بی مهری قرار دهد.

دوران عبدالملک مروان

عبدالملک مروان در سال 26 هجری متولد شد و در سال 65 هجری به جای پدر منصوب گردید اما آن روز که او حکومت را به دست گرفت، عبدالله بن زبیر نفوذ زیادی در شهرهای مختلف پیدا کرده بود و او در برابر نفوذ ابن زبیر، چندان پیشرفتی نداشت. تا این که حجاج بن یوسف ثقفی در سال 73 هجری هواداران ابن زبیر را سرکوب کرد و از آن سال اقتدار عبدالملک قزونی یافت و دایره فرمانرواییش گسترش پیدا کرد و همچنان تا سال 86 هجری بر کرسی خلافت مستبدانه تکیه زد.

در طول خلافت عبدالملک تنشهای نیرومندی چون فتنه ابن زبیر، قیام توابین و قیام مختار صورت گرفت اما به هر حال او بر آشوبهای مسلط شد و آنها را خاموش ساخت. درباره عبدالملک

ص: 153

نوشته اند، او تا قبل از دستیابی به خلافت خود را اهل قرآن و زهد و عبادت می نمایاند ولی پس از رسیدن به خلافت ماهیت ناصالح خود را آشکار ساخت. (1)

سیوطی می نویسد: روزی ابوالدررداء - صحابی - که با عبدالملک معاشرت داشت به او گفت: شنیده ام تو پس از آن همه زهد و عبادت، اینک شراب می نوشی!

عبدالملک گفت: بلی به خدا سوگند شراب می نوشم! (2)

درباره عبدالملک نیز نوشته اند:

آن روز که به خلافت رسید، قرآنی در دست داشت و آن را کناری نهاد و گفت: هذا آخر العهد بک یعنی؛ لحظه جدایی فرا رسید و این آخرین دیدار من و تو است! (3)

عبدالملک در نخستین خطبه ای که در سال 65 هجری برای مردم ایراد کرد چنین گفت:

من همچون عثمان، خلیفه ای زبون و تحقیر شده نیستم! و چونان معاویه آسانگیر و همانند یزید سست خرد نخواهم بود.

خلفای گذشته با مال و ثروت قلبهای مردم را به خود جذب می کردند و هوادارانی برای خود می جستند ولی من تنها با شمشیر دردهای این اما را مداوا خواهم کرد تا همگی در برابر من سر تعظیم فرود آورند...

سوگند به خدا هر کسی از این پس مرا به تقوا دعوت کند، گردن او را خواهم زد! (4)

عبدالملک در طول خلافتش ظلمها و جنایتهای زیادی مرتکب شد و به نقل سیوطی اگر عبدالملک گناهی جز مسلط ساختن حجاج بی یوسف! جان و مال و ناموس مسلمانان نداشت همین یک گناه برای رسوایی او کفایت می کرد. (5)

دوران خلافت عبدالملک از دورانهای بسیار دشوار برای خاندان علی ع به شمار

ص: 154


1- 343.- اعلام رزکلی 8/312
2- 344.- 147- تاریخ الخلفا 216-217
3- 345.- 148- المختصر فی اخبار البشر 1/194؛ تاریخ الخلفاء 218
4- 346.- 149- رک: تاریخ الخلفاء 218؛ اعیان الشیعه 8/377
5- 347.- 150-تاریخ الخلفاء 220

می آید. و از آن جا که علی بن الحسین ع بزرگ و امام آن خاندان و رهبر جریان تفکر شیعی و ضد اموی و ضد مروانی به شمار می آمد بیش از دیگران مورد عداوت خلیفه و درباریان بود. اما آنان از گذشته عبرت گرفته بودند که مقابله با خاندان علی و رفتار خشونت بار با ایشان نه تنها مشکلی را برای آنان حل نمی کند، بلکه و فنا و نابودی آنان سرعت می بخشد.

حجاج بن یوسف که از سوی عبدالملک حاکم مدینه بود به عبدالملک نوشت: اگر براستی می خواهی حکومتت باقی بماند و خلافت را از دست ندهی، علی بن الحسین را بکش و از میان برادر!

عبدالملک در پاسخ او نوشت: مرا از مبتلا شدن به خون بنی هاشم دور نگاهدار و خون آنان را مریز! زیرا من پند گرفته ام که چگونه خاندان ابوسفیان در نتیجه آغشتن دستان خود به خون بنی هاشم، مضمحل شدند و حکومتاشان بردبار رفت... (1)

خودداری عبدالملک از کشتن امام سجاد - علیه السلام -، هرگز به معنای آن نیست که او از ناحیه آن حضرت، بیمناک نبوده و وجود امام در جامعه تاءثیری سیاسی ندانسته است. بلکه از پیشنهاد حجاج و پاسخ عبدالملک بروشنی استفاده می شود که امام سجاد - علیه السلام - با این که ظاهرا همه قریش گفته است: ای جمعیت قریش مامی دانیم که شما هرگز ما را دوست نخواهید داشت زیرا روز حره را همیشه به یاد دارید و ماهم هرگز شما را دوست نخواهیم داشت، زیرا مرگ عثمان را از یاد نمی بریم. (2)

ص: 155


1- 348.- اثبات الوصیة 146؛ کشف الغمه 2/311؛ فصول المهمة 204؛ احقاق الحق 12/99؛ اثبات الهداة 5/235؛ ینابیع المودة 358.
2- 349.- مروج الذهب 3/122

برخوردهای امام سجاد - علیه السلام - با عبدالملک

1- امام باقر - علیه السلام - یکی از برخوردهای امام سجاد - علیه السلام - با عبدالملک مروان را بازگو کرده می فرماید:

در مسجد الحرام، عبدالملک مروان در حال طواف بود و علی بن الحسین نیز پیشاپیش او طواف می کرد و اعتنایی به عبدالملک که پشت سر آن حضرت قرار گرفته بود نداشت.

عبدالملک هر چند نام علی بن الحسین و وصف و موقعیت آن حضرت را شنیده بود ولی امام را به چهره نمی شناخت. از این رو گفت: این کیست که جلوتر از ما حرکت می کند و اعتنایی به ما می کند! حاضران گفتند: این شخص علی بن الحسین - علیه السلام - است.

عبدالملک پس از پایان طواف در مکانش نشست و فرمان داد تا امام سجاد را نزد او آورند. وقتی امام سجاد در مجلس عبدالملک حضور یافت، عبدالملک گفت: من که قاتل پدر شما نیستم! چرا ما نمی آیی و با دستگاه ما ارتباط برقرار نمی کنی امام سجاد - علیه السلام - در پاسخ او فرمود: کسی که پدر مرا کشت، با کار خود زندگی دنیوی پدرم را خراب کرد ولی آخرت قاتل خویش را نابود و سیاه ساخت. اگر تو هم دوست داری به همان سرنوشت مبتلا شوی، می توانی.

عبدالملک گفت: هرگز منظورم این نبود! ولی دعوت می کنم که نزد ما بیایید و از امکانات و رفاه دنیوی ما بهرهمند شوید.

در ادامه این روایات چنین امده است:

امام سجاد - علیه السلام - پس از شنیدن نخوت آمیز عبدالملک، عبای خویش را بر زمین پهن کرد و بر زمین به حالت دعا نشست و به خدا عرضه داشت: بار الها، حرمت و ارجمندی دوستانت را به این شخص - عبدالملک - بنمایان!

ناگهان عبا انباشته از جواهرات شد، جواهراتی که می درخشید و چشم را خیره می کرد. آن گاه رو به عبدالملک کرده، فرمود: کسی که چنین جایگاهی نزد خداوند داشته باشد، آیا به دنیای تو نیازی دارد!

سپس امام به خداوند عرضه داشت: بار الها! این جواهرات را از من بازگیر زیرا بدان نیاز ندارم. (1)

2- این نوع برخوردها و گذشته از نقلهایی که می نماید عبدالملک از ریختن خون بنی هاشم خاطره خوشی نداشته و خود را از آن دور می داشته است، اما تجربه تاریخ نشان داده است که چشم قدرت، کورتر از مشاهده عبرتها و پندهای روزگار است و مستکبران خواه ناخواه به ستیز و درگیری با صالحان کشیده می شوند.

همان تاریخنگارانی که اجتناب عبدالملک از ریختن خون بنی هاشم را یاد کرده اند این بخش از تاریخ را نیز اشاره قرار داده اند که سرانجام عبدالملک در برابر وسوسه قدرت و استکبار خویش تاب نیاورد و بر امام سجاد سختگیرهایی را اعمال کرد.

ص: 156


1- 350.- اثبات الهداة 2345-235؛ کشف الغمه 2/263؛ تذکرة الخواص 292؛ احقاق الحق 12/94؛ اثبات الهداة 5/242.

ابن شهاب زهری می گوید: روزی که عبدالملک مروان دستور داده بود تا علی ین الحسین را با غل و زنجیر از مدینه به سوی شام بفرستند من شاهد و ناظر بودم.

عده ای از ماءموران، اطراف حضرت را گرفته و او را در محاصره خود داشتند. از ماءموران اجازه خواستم تا نزد آن گرامی رفته و با او خداحافظی کنم. آنها به من اجازه دادند و نزدیک آن حضرت شدم، او در محملی نشسته و زنجیرها به دست و پایش بسته بود، از مشاهده آن منظره گریستم و گفتم: دوست داشتم که من جای شما این رنج را متحمل می شدم و شما سالم بودید و... (1)

از این گونه نقلها، شدت عمل عبدالملک در قبال امام سجاد - علیه السلام - استفاده می شود و چه بسا نرمشهای عبدالملک در قبال بنی هاشم، مربوط به آغاز دوران خلافت او بوده و با گذشت زمان، روحیه استبداد و استکبار در وی شدت یافته و از ناحیه امام سجاد - علیه السلام - بر حکومت خویش احساس خطر می کرده و نسبت به آن حضرت سختگیریهای را اعمال داشته است.

البته در ادامه حدیث فوق، ابن شهاب زهری، حرکت اعجازآمیزی را از امام نقل کرده می گوید:

امام سجاد - علیه السلام - به من فرمود: ای زهری! آیا گمان می کنی این بند و زنجیرها مرا ناچار و مغلوب کرده اند. بدان که اگر بخواهم آزاد شوم می توانم از این زنجیرها شوم آن گاه دست و پای خود را حرکتی داد و از زنجیرها بیرون آورد پرسیدم مگر چه شده است؟

پاسخ دادند: ما در مکانی میان راه قدری استراحت کردیم، علی بن الحسین بسته در زنجیرها بر زمین بو دو علی بن الحسین نبود...

ص: 157


1- 351.- حلیة الولیاء 135؛ کشف الغمه 2/263؛ تذکرة الخواص 292؛ احقاق الحق 14/94؛ اثبات الهداة 5/242

لازم به یادآوری است که ابن شهاب زهری خود از عالمان درباری بوده است و حتی در همین نقل خود گفته است که من پس از این واقعه به حضور عبدالملک رفتم و جریان در حضور او دنبال شد. (1) بعید نیست که که ابن شهاب در نقل این داستان صادق باشد زیرا چه بسا امام درصدد این بوده است که با نشان دادن ولایت تکوینی خود به وی بفهماند که مردان خدا هرگز مقهور توطئه ظالمان نیستند و اگر رنج را می پذیرند نه از سرناچاری بلکه برای انجام وظیفه و تکامل معنوی است. و اما عالمانی که چون او وابسته به قدرتهای استکباری شده اند و لازم نیست برای جهادگران و عاملان به تکلیف الهی، به ظاهر دل بسوزانند!

3- یکی دیگر از برخوردهای امام سجاد - علیه السلام - با عبدالملک در موردی بوده که عبدالملک تلاش داشت تا با استناد قدرت و پایگاه خویش، شمشیر پیامبر - صلی الله علیه وآله - را که به ودیعت نزد امامان قرار گرفته و در آن زمان نزد امام سجاد - علیه السلام - بود، تصاحب کند.

وجود شمشیر پیامبر - صلی الله علیه وآله - نزد ائمه (علیه السلام) خود شرافتی معنوی بود و از دلایل ظاهری وصایت و ولایت آنان به شمار می آمد. بدیهی است که برخی از حسد ورزان به امام سجاد - علیه السلام -، که چه بسا خود از خویشاوندان آن حضرت به شمار می آمدند، از آنجا که چشم دیدن سروری آن حضرت را درمیان بنی هاشم و علویان نداشتند، به عبدالملک گزارشهایی در مورد شمشیر پیامبر - صلی الله علیه وآله - دادند.

بدیهی است که سلاطین از جهات مختلفی برای در اختیار داشتن چنین اشیایی اشتیاق داشته اند، از جمله این که می توانسته اند با تصاحب شمشیر رسول خدا، خود را وارث بحق حکومت و امارت قلمداد کنند!

از این رو عبدالملک نامه ای به امام سجاد - علیه السلام - نوشت و شمشیر پیامبر - صلی الله علیه وآله - را از آن حضرت درخواست کرد ولی امام سجاد - علیه السلام - به او پاسخ منفی داد. عبدالملک برای بار دوم نامه درخواست کرد ولی امام سجاد (علیه السلام) به او پاسخ مثبت داده نشود، نام حضرت را از دفتر دریافت کنندگان حقوق بیت المال حذف خواهد کرد.

امام سجاد - علیه السلام - در پاسخ دومین نامه عبدالملک نوشت:

ص: 158


1- 352.- مناقب 4/132؛ تذکرة الخواص 292؛ ینابیع امودة 358.

ای عبدالملک! بدان که خداوند برای بندگانش تضمین کرده است که ایشان را از تنگناها برهاند و از مسیری که گمان ندارند، روزی آنان را برساند ولی بدان که خداوند در قرآن فرمود است: ان الله لایحب کل خوان کفور یعنی؛ خداوند خائنان سرکش را دوست ندارد. اینک بیندیش کدامیک از ما مشمول این آیه هستیم. (1)

4- چنان که قبلا نیز یادآور شدیم، خط مشی سیاستمداران و قدرتمندان در برابر ائمه - علیه السلام - به اقتضای شرایطی سیاسی - اجتماعی متغیر بوده است و عبدالملک نیز در طول زندگیش برخوردهای متفاوتی با امام سجاد (علیه السلام) داشته است. گاه به عظمت و جایگاه زندگیش برخوردهای متفاوتی با امام سجاد - علیه السلام - داشته است. گاه به عظمت و جایگاه رفیع معنوی آن حضرت اقرار کرده و زمانی در صدد عیبجویی و یا آزار و شکنجه امام بر می آمده است. و با توجه به این که دوران اقتدار کاملش را سال 73 هجری بدانیم که شورشها را درهم کوبیده تا سال 86 هجری که مرگ او فرا رسیده است خود مدتی طولانی به شمار می آید.

طولانی بودن دوره حکومت عبدالملک، خود دلیلی است که می تواند موضعگیریهای متفاوت او را در برابر امام سجاد - علیه السلام - توجیه کند زیرا هر چه بر عمر مستکبران می گذرد حرص آن برای حفظ قدرت و شدت عمل آنان نسبت به مخالفان فزونی می یابد.

در خوی مستکبران و غاصبان خلافت، همیشه کینه و عناد با خاندان نبوت و وارثان بحق پیامبر - صلی الله علیه وآله - جای داشته است و اگر جایی لب به ستایش ایشان گشوده اند تقدیری الهی است تا ثابت شود الفضل ماشهدت به الاعداء یعنی؛ فضل و کرامت و بزرگواری ائمه تا بدان پایه بوده است که حتی دشمنان ایشان نیز به آن اقرار کرده اند. منظور از تدارک این مقدمه، نقل رخدادی است که مورخان در ستایش عبدالملک از امام سجاد - علیه السلام - ثبت کرده اند و نوشته اند:

تا قبل از حکومت عبدالملک، صدقات و حقوقی که مخصوص رسول خدا و علی بن ابی طالب - علیه السلام - بود، به عمر بن علی - فرزند امیر المؤمنین - پرداخت می شد ولی زمانی که عبدالملک خلافت را در دست گرفت، آن حقوق را به علی بن الحسین - علیه السلام - پرداخت کرد. عمر بن علی، از این تغییر ناراحت شد و از محرومیت خود به عبدالملک

ص: 159


1- 353.- بحار النوار 46/95؛ اعیان الشیعه 1/635

شکایت کرد و انتظار داشت که چون گذشته اموال به او داده شود و نه به علی بن الحسین - علیه السلام -! ولی عبدالملک اشعاری را خواند که مضمونش حقانیت امام سجاد - علیه السلام - و استحقاق شخص وی برای دریافت آن حقوق بود. (1)

5- عبدالملک به هر حال اگر زمینه ای برای عیبجویی مشاهده می کرد، از آن نمی گذشت و با طرح انتقاد سعی در کوچک کردن امام ساختن امام سجاد - علیه السلام - و بزرگنمایی خود داشت. عبدالملک شنید که امام سجاد - علیه السلام - کنیز آزاد شده ای را به همسری خود برگزیده است. او که هماره درصدد یافتن نقیصه ای در زندگی امام بود تا به وسیله آن امام را چون سرزنش کند، نامه ای ملامت آمیز به امام سجاد (علیه السلام) نوشت و در آن یاد کرد که کسی چون شما هرگز شایسته نیست با کنیزی ازدواج کند.

عبدالملک در این نامه با این که به بزرگواری امام و جایگاه رفیع اجتماعی او اقرار کرده است ولی هدف اصلیش این بوده است که فهم برتر و شناخت عمیق تر خود را نسبت به مسایل اجتماعی ثابت کند و بر امام خرده بگیرد که به لوازم کرامت و شرافت اجتماعی پایبند نیست!

امام سجاد (علیه السلام) در پاسخ انتقاد ناشیانه عبدالمک می نویسد:

نامه انتقادآمیز تو به من رسید که در آن سعی داشتی مرا به خاطر ازدواج با کنیزی ملامت کنی و یادآور شده بودی که در میان قریش زنان شایسته ای وجود دارند که سزاوار بود با آنان ازدواج کنم ولی باید بدانی که هیچ انسانی با شخصیت تر از رسول خدا نبوده و نیست و آن حضرت برخی از همسرانش قبلا کنیز بوده اند. من کنیزی داشتم که برای رضای الهی او را آزاد کردم و سپس بر اساس سنت پیامبر (ص) آن را به ازدواج خود درآوردم و کسی که دامانش از آلودگیها پاک باشند ازدواج با او هیچ عیبی به شمار نمی آید خداوند به وسیله ایمان و اسلام هر پستی را برطرف کرده است و هر عیب و نقص را از میان بدره است و جایی برای ملامت باقی نگذشته است و اندیشه ای که تو بر

ص: 160


1- 354.- ارشاد 1492؛ کشف الغمه 2/282.

اساس آن مرا ملامت کرده ای، مربوط به دوران جاهلیت است.

عبدالملک با خواندن پاسخ امام به کوتاه اندیشی خود اقرار کرد و گفت: شخصیت والایی چون علی بن الحسین آن چنان ممتاز است که آنچه مردم معمولی برای خود عار می پندارند، در مورد او مایه شرافت و عظمت است (1).

(یعنی دیگران از ازدواج با کنیز آزاد شده اجتناب می کنند تا مبادا از شخصیتشان کاسته شود! ولی امام سجاد (علیه السلام) که به ارزشهای الهی می اندیشد و باورهای نژادی و طبقاتی و جاهلی را ارج نمی نهد، و به وسیله ازدواج با کنیزی آزاد شده، ارزشهای دینی و اسلامی را تحکیم می بخشد و به باورهای خرافی و جاهلی با بی اعتنایی می نگرد).

دوران ولید بن عبدالملک

پس از مرگ عبدالملک در نیمه شوال سال 86 هجری فرزندش ولید بر کرسی خلافت تکیه زد و (2) و از مردم خواست تا با او بیعت کنند و سر مخالفت برندارند.

سیوطی می نویسد: ولید عنصری جبار و ظالم بود. (3)

عمر بن عبد العزیز با این که خود از امویان بود و از سوی ولید والی مدینه شد درباره دوران خلافت ولید گفته است:

آن روزی که ولید فرمانروای شام، حجاج والی عراق، عثمان بن حبارة حاکم حجاز و قرة بن شریک امیر مصر بود به خدا سوگند زمین از جور و ستم لبریز گشته بود! (4)

ولید، در نخستین خطبه ای که ایراد کرد گفت:

ای مردم! بر شما باد که من اطاعت کنید و همراه همگان باشید زیرا هر کس در برابر من عرض اندام کند گردنش را خواهم زد و کسی که ساکت بماند به مرگ خویش بمیرد! (5)

ص: 161


1- 355.- طبقات ابن سعد، 5/158؛ العقد الفرید 7/140؛ ائمتنا 2/287
2- 356.- تاریخ یعقوبی 2/283؛ المختصر فی اخبار البشر 1/198؛ تاریخ الخلفاء 224.
3- 357.- تاریخ الخلفا 223.
4- 358.- همان مدر؟
5- 359.- تاریخ یعقوبی 2/283

از منابع تاریخی استفاده می شود که در دوران ولید بن عبدالملک والی مدینه - هشام بن اسماعیل - نسبت به بنی هاشم بویژه امام سجاد - علیه السلام - بسیار ظالمانه و خشن رفتار کرده است.

هشام از روزگار خلافت عبدالملک والی مدینه بود و پس از خلافت ولید تا ربیع الاول سال 87 هجری حاکمیتش ادامه داشت. (1)

رفتار ناروای هشام بن اسماعیل - والی مدینه - از این نکته استفاده می شود که وقتی ولید او را عزل کرد و عمر بن عبدالعزیز را والی مدینه قرار داد، از مردم خواست تا برای دادخواهی بیایند و هر شکایتی که از هشام بن اسماعیل دارند ابراز کنند.

در میان هشام بیش از همه نگران علی بن الحسین بود و می گفت: از کسی بیم ندارم مگر از علی بن الحسین زیرا ستمی که بر آن حضرت روا داشته بود حتی در نظر خودش گران می نمود!

اما علی بن الحسین (علیه السلام) در آن شرایط که هشام را برای مؤاخذه بر در خانه مروان نگاه داشته بودند از آن جا عبور کرد و قبلا به همراهان خود سفارش کرده بود معترض هشام نشوند. اما بی این که شکایتی از هشام ابراز کند او گذشت.

در این لحظه هشام از بزرگواری و گذشت امام سجاد - علیه السلام - به شگفت آمد و گفت: الله اعلم حیث یجعل رسالة یعنی؛ خدا بهتر دانسته است که رسالت خویش رادرکدام خاندان قرار دهد. (2)

عمر بن عبدالعزیز و آینده او از نظر امام سجاد علیه السلام

اکنون که به این بخش از تاریخ زندگی امام سجاد علیه السلام رسیده ایم، بررسی نظر امام سجاد علیه السلام درباره عمر بن عبدالعزیز می تواند زوایایی دیگر از شخصیت معنوی و نیز بینش سیاسی امام علیه السلام را آشکار سازد.

چنان که گفته شد در سال 87 هجری یعنی؛ پس از گذشت حدود پنج ماه از خلافت ولید، عمر بن عبدالعزیز والی مدینه شد. مورخان شخصیت عمر بن عبدالعزیز را متمایز ولی مدینه شد.

مورخان شخصیت عمر بن عبدالعزیز را متمایز از سایر خلفای اموی دانسته اند و براستی شیوه و عملکرد او نسبت به مردم و خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله بهتر از دیگران بود ولی ین حال امام سجاد و همچنین یاران و شیعیان ایشان بر اساس ملاکهای اصولی مکتب ولایت و

ص: 162


1- 360.- تاریخ طبری، حوادث سال هشتاد و هفتم.
2- 361.- تاریخ یعقوبی 2/283؛ تاریخ طبری 5/217

امامت، نظر مساعدی نسبت به عمر بن عبدالعزیز نداشته اند.

مورخان شخصیت عمر بن عبدالعزیز را متمایز از سایر خلفای اموی دانسته اند و براستی شیوه و عملکرد او نسبت به مردم و خاندان رسول صلی الله علیه و آله بهتر از دیگران بود ولی با این حال امام سجاد علیه السلام و همچنین یاران و شیعیان ایشان بر اساس ملاکهای اصولی مکتب ولایت و امامان، نظر مساعدی نسبت به عمر بن عبدالعزیز نداشته اند.

او هر چند تلاش می کرد تا خود را حاکمی عدل پیشه معرفی کند و بعدها روزگاری که به خلافت رسید، فدک را به آل علی علیه السلام برگرداند ولی به گواهی تاریخ، عنصری مترف و اشرافی بود و می توانست در زمره حاکمان اموی با ایشان کنار آید و گوشه ای از حکومت ایشان را به نفع آنان بچرخاند.

در همین روزگار که او گوشه ای از کرسی خلافت ولید را بر دوش می کشید، حجاج بن یوسف - عنصر خونخوار عصر مروانیان - گوشه ای دیگر از این کرسی را در چنین حکومتی عهده دار فرمانروایی باشد به هر حال مصون از ظلم و ستم به مردم نمی ماند.

یعقوبی می نویسد: در سال 88 هجری ولید به عمر بن عبدالعزیز دستور داد تا برای توسعه فضای مسجد النبی اقدام کند، خانه های اطراف و همچنین حجره های

همسران پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کند و به فضای مسجد بیفزاید.

عمر بن عبدالعزیز بر اساس فرمان او دستور داد تا زبیر نزد عمر آمد و به عنوان اعتراض به تخریب خانه های همسران پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: ای عمر تو را سوگند می دهم از این پس آیه ای از قرآن را بردار، آنجا که خداوند می فرماید: ان الذین ینادونک من وراء الحجرات.

ظاهرا منظور حبیب این بود که اگر خراب شود، مصادیق این آیه از میان می رود زیرا آیه درباره حجره هایی است که در حال تخریب بود. حبیب می خواست با این سخن به عمر بفهماند که حرکت او خلاف قرآن است.

عمر از این اعتراض ناراحت شد و دستور داد صد شلاق بر بدن حبیب بزنند و سپس آب سرد بر بدنش بریزند.

آن روز، روز سردی بود و حبیب در نتیجه کار عمر از دنیا رفت.

بعدها، زمانی که عمر به خلافت رسید و جامه زهد به تن کرد و همواره از آنچه نسبت به حبیب روا داشته بود اظهار پشیمانی می کرد! (1)

شاید در همین روزگار بود که عمر بن عبدالعزیز وارد مسجد شد. امام سجاد علیه السلام با جمعی از یاران در مسجد حضور داشتند. نگاهشان به عمر افتاد که جامه هایی نفیس و اشرافی بر تن داشت. امام به

ص: 163


1- 362.-تاریخ یعقوبی 2/284

اطرافیان فرمود: آیا این جوان خوشگذران و اشرافی را می بینید! او نخواهد مرد تا این که به خلافت دست یابد... اما خلافتش دیری نمی پاید. پس از مرگ و آسمانیان نفرینش می کنند و زمینیان برایش طلب رحمت می نمایند! (1)

آنچه امام سجاد ع پیش بینی کرده بود، محقق شد و عمربن عبدالعزیز در سال 99 هجری بر کرسی خلافت نشیند و در سال 101 بدرود حیات گفت. (2)

این پیشگویی از یک سو دیگر بینش امام نسبت به غاصبان خلافت را می رساند. آنان که با منطق اهل بیت آشنایند می دانند که نفرین آسمانیان و دعای خیر زمینیان، نظر به این دارد که عمر بن عبدالعزیز هر چند با مردم نیکی کند اما چون از ریشه و اساس، حق حکومت بر مردم ندارد و حکومت را از ظالمان به ارث برده، مورد خشم الهی است.

شیوه امام در افشاگری علیه حاکمان ناصالح

آنچه تاکنون درباره زندگی سیاسی امام سجاد علیه السلام آوردیم، چه بسا شیوه آن حضرت در افشای چهره زشت امویان تبیین شده باشد، اما در پایان به عنوان نتیجه گیری و ارائه اجمالی از آن تفصیل به روایتی اشاره می کنیم. در این روایت چنین آمده است:

امام علی بن الحسین علیه السلام همیشه در نماز جمعه شرکت می کرد. با این که نماز جمعه به امامت ائمه جور برگزار می شد، اما آن حضرت اعتنایی به نماز ایشان نمی کرد آن را کافی و مسقط تکلیف نمی شمرد بلکه به تنهایی نماز ظهر را به جا می آورد. (3)

گذشته از بررسی سند این حدیث، محتوای آن با خط مشی سیاسی - اجتماعی امام سازگار می نماید. زیرا امام سجاد علیه السلام به طور کلی از شرکت در مراسم نماز جمعه خودداری می کرد، دشمنان ایشان براحتی عمل آن حضرت را به عنوان ترک واجب و

ص: 164


1- 363.-مناقب 4/143؛ اثبات الهداة 5/229
2- 364.-مروج الذهب 3/182؛ المختصر فی اخبار البشر 201 - 1/200؛ تاریخ الخلفاء 228.
3- 365.-دعائم الاسلام 1/182

سنت پیامبر تبلیغ می کردند و از سوی دیگر عدم حضور در نماز جمعه به معنای دامن کشیدن از جامعه اسلامی و مشکلات و مسایل آن به وسیله والیان جور برگزار می شد شرکت می کرد تا جلو تبلیغات سوء را سد کند. در عین حال حضوری وی مهر تاءییدی بر حکومت جائر ارزشی ندارد مسقط تکلیف نیست، بیزاری خود را از سیاستهای حاکم را عملا بیان می داشت و ژرفای بینش سیاسی آن حضرت را به یاران و شیعیانش منتقل می ساخت. و این چیزی نبود که از دید ناظران و مرتبطان با آن گرامی، مخفی باشد.

ص: 165

فصل چهارم: شخصیت علمی امام سجاد علیه السلام

علم و دانش امام سجاد (ع)

عقل و علم از محورهای اصلی و معیارهای بنیادی است که ارزش انسان ها بر پایه آن سنجیده می شود. و امام دو بینش شیعه کسی است که در عقل و علم و نیز اعمال ارزشی، سرآمد همه خلق است. و خداوند بر اساس این شایستگی های واقعی، ایشان را به امامت و پیشوایی دینی و دنیایی است برمی گزیند.

خداوند در قرآن می فرماید:

قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون

یعنی؛ ای پیامبر! بگو آیا براستی اهل دانش و آگاهی با آنان که دانش و علم ندارند، برابرند! هرگز!

و نیز می فرماید:

یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات. (1)

یعنی؛ خداوند از میان شما انسانها، کسانی را که دارای ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش عطا شده ای، برتری می بخشد.

در این آیات ایمان و علم دو ملاک فضیلت و شرافت انسان بر دیگران معرفی شده است. و بی تردید ائمه که در پیشگاه خداوند برگزیده و ممتازند، ملاک این امتیاز را از ناحیه علم برتر و ایمان مستحکم خویش دارند.

ص: 166


1- 366.-زمر /9.

با این ویژگی که علم ایشان برگرفته شده از علوم بشری نیست، بلکه چونان دانش انبیاء مستند به تعلیم الهی است.

خداوند درباره یحیی می فرماید:

یا یحیی خذالکتاب بقوة و اتیناه الحکم صبیا. (1)

یعنی؛ خداوند وحی فرستاد ای یحیی کتاب و مطالب وحی را با قدرت و جدیت دریافت کن. ما به او یحیی حکم نبوت را به هنگامی که خردسال بود عطا کردیم.

علمی که از سوی خداوند به کسی عطا شده باشد، خردسالی یا بزرگسالی آن شخص فرقی نمی کند بلکه در طفولیت می تواند به همان اندازه و کاردان باشد که در بزرگی!

قرآن درباره گفتن عیسی علیه السلام در کودکی، می فرماید:

قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا. (2)

یعنی؛ من بنده خدایم و خداوند به من کتاب آسمانی انجیل عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است.

امام سجاد درباره الهی بودن علم ائمه و گستردگی دامنه آن می فرماید:

محمد صلی الله علیه و آله براستی امین خداوند در زمین بود و چون به ملاقات حق شتافت، اهل بیت او، وارثان وی و امینان خدا در زمین شدند. علم منابا و بلایا، (3) نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام شیعیان و نام پدران ایشان نزد ماست. ما برگزیدگان خدا و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگر، به قرآن و دین سزاوارتریم. در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیاء نزد ما به ودیعت نهاده شده است. (4)

به هنگام رحلت امام سجاد علیه السلام، زمانی که آن حضرت در بستر بیماری قرار داشت گروهی از شیعیان برای عیادت آن حضرت به حضور وی می رسیدند. در حضور آن جمع، امام

ص: 167


1- 367.-مریم /12
2- 368.-مریم 29
3- 369.-علم مناباو بلایا، علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست. این معنا از برخی روایات استفاده می شود. رک: بحار 139و 42/123
4- 370.-بصائر الدرجات 120

سجاد علیه السلام رو به جانب فرزندش باقرالعلوم علیه السلام کرد و فرمود: این صندوق را نزد خود حفظ کن، در این صندوق طلا و نقره ذخیره نشده، بلکه در آن مجموعه ای از دانشهاست. (1)

آنچه در ادوار بعد از زبان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام درباره معارف دین و فقه و تفسیر عقاید و اخلاق و... صادر شدت تمامی آن و مطالبی است که در نزد امام سجاد علیه السلام وجود داشت و از آن حضرت به سایر امامان بعدی منتقل گردید. ولی آن امام و پیشوای صالحان، کمتر فرصت یافت تا علوم خویش را در محافل علمی و! برکرسی استادی به شاگردانش ابلاغ کند. با این حال هیچ کتابی را در زمینه زهد و نیایش و موعظه نمی توان یافت، جز این که سخنان و نیایشهای امام سجاد علیه السلام زینت بخش آن است (2)

دانش و فضایل امام سجاد علیه السلام چیزی نبود که فقط دوستان و شیعیان بدان معتقد باشند بلکه حتی منکران مقام ولایت و نیز معاندان خاندان رسالت در مواردی به ناگزیر سر تعظیم در برابر کمالات ایشان فرود می آورند. چنان که عبدالملک مروان در پاسخ نامه امپراطور روم درماند و چاره را در آن دید که نظر امام سجاد علیه السلام را درباره آن جویا شود و پاسخ آن حضرت را به امپراطور روم بنویسد. (3)

احکام و مسایل فقهی

زهری می گوید: به حضور علی بن الحسین علیه السلام رسیدم، آن حضرت از من پرسید:

گفتگوی شما با اصحاب چه بود؟

گفتم: بحث ما درباره روزه های واجب بود. نظر من و اصحابم بر این بود که ما جز روزه ماه مبارک رمضان، روزه واجب دیگری نداریم.

ص: 168


1- 371.-بصائر الدرجات 165
2- 372.-اعیاان الشعه 1/631
3- 373.-تاریخ یعقوبی 2/304

امام فرمود: چنین نیست که پنداشته اید. روزه چهل قسم دارد. ده قسم آن واجب ده قسم آن حرام و ده صورت آن محل تخییر و سه قسم دیگر آن روزه اذن و هفت صورت باقیمانده روزه تاءدیب و... است.

سپس امام سجاد علیه السلام به شرح و تفصیل این موارد پرداخت و در هر مورد به آیه ای از آیات قرآن استشهاد می نمود. و در پایان به نظریات مختلف هر یک از فقهای عامه در آن مسایل اشاره می فرمود. (1)

امام سجاد علیه السلام تنها مرجع فقهی شیعیان نبود بلکه فقهای عامه نیز در بسیاری از مسایل خود به ایشان مراجعه می کرده اند. چنان که زهری برای دانستن حکم قتل غیر ممد در صورتی که مقتول برده باشد، به امام سجاد علیه السلام مراجعه کرده و حکم را از وی دریافت داشته است. (2)

امام سجاد علیه السلام سرور فقیهان

در عصر امام سجاد علیه السلام فقهای زیادی - بویژه در شهر مدینه - می زیسته اند، از آن جمله اند: ابوحازم، محمد بن شهاب زهری، سفیان عیینه، نافع بن جبیر، سعیدبن مسیب، عروة بن زبیر، ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام، قاسم ین محمد بن ابی بکر، سالم بن عبدالله و...

شگفت این است که وفات این فقها در فاصله ای بسیار کم نسبت به یکدیگر واقع شد به طوری که مورخان سال 95 را که بیشترین فقها در آن سال بدرود حیات گفتند سنة الفقهاء نامیدند. (3)

در عصری که که فقهای متعدد در آن حضور داشتند، مقام فقهی و علمی امام سجاد علیه السلام به حدی بارز و آشکار بود که ابن جوزی عنوان سید الفقهاء را به آن حضرت می دهد. و از بسیاری نقل می کند: ما راءینا افقه من علی بن الحسین علیه السلام (4)

یعنی؛ ما در میان فقیهان،

ص: 169


1- 374.-خصال صدوق 635-639؛ من لا یحضره الفقیه 2/46 حلیة الاولیاء 3/140؛ اعیان الشیعه 1/622.
2- 375.- طبقات ابن سعد 5/158؛ العقد الفرید 5/127-128؛ مناقب 4/159
3- 376.-تاریخ طبری 5/263
4- 377.-تذکرة الخواص 241

داناتر و فقیه تر از امام سجاد علیه السلام نیافتیم. (1)

درمیان شاگردان امام سجاد علیه السلام چهره برخی از صحابه ویاران رسول خدا نیز مشهود است. مانند: جابربن عبدالله انصاری متولد 78 هجری، واثله کنانی متولد 83 هجری، سعید بن مسیب بن حزن و سعید بن جهان کنونی، مولی ام هانی.

بسیاری از تابعین (2) نیز افتخار شاگردی در مکتب آن حضرت را یافته اند، مانند سعید بن جبیر، محمد بن جبیر، ابوخالد کابلی، قاسم بن عوف، اسماعیل بن عبدالله بن جعفر ابراهیم حسن فرزندان محمد حنفیه، حبیب بن ابی ثابت، ابویحیی اسدی، ابو حازم اعرج وسلمة بن دینار مدنی.

آن دسته از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - که توفیق درک محضر برخی از امامان بعدی را نیز داشته اند، عبارتند از:

ابوحمزه ثمالی، فرات بن احنف، جابربن محمد ابن ابی بکر، ایوب بن حسن، علی بن کیسان حمید بن موسی کوفی، ضحاک بن مزاحم خراسانی، طاوس بن کیسان، حمید بن موسی کوفی، ابان بن تغلب بن رباح، سدیرین حکیم بن صهیب صیرفی، قیس بن رمانه، عبدالله البرقی و فرزدق بن غالب. (3)

شیخ طوسی در فهرست رجال خود، نام صد هفتاد نفر از اصحاب و شاگردان امام زین العابدین - علیه السلام - را به ترتیب حروف الفبا یاد کرده است (4) و ما در مطالب آینده بدانها اشاره خواهیم داشت.

اسرار و دانشهای مکتوم

ائمه معصومین - علیه السلام - علاوه بر علوم بشری و معارف دینی، از اسرار و علومی

ص: 170


1- 378.-لازم به یادآوری است که بیشتر فقهای آن عصر از اهل سنت بودند و در آن میان از قاسم بن محمد بن ابی بکر وسعید بن مسیب می توان به عنواان فقهای شیعه ناام برد ولی گویا همان دونیز در ظاهر به طریقه عامه راءی می داده و در بقیه به سر می برده اند. رک: تاریخ الشیعه 38
2- 379.- صحابه به کسانی گفته می شود که محضر رسول خدا را درک کرده اند و تابعی آنانی هستند که پیامبر را ندیده اند ولی اصحاب پیامبر - صلی الله علیه وآله - را درک کرده اند.
3- 380.- اعیان الشیعه 1/637 -638
4- 381.- رجال طوسی 101-82

برخوردار بودند که از دیگران مخفی می داشتند و جز به برخی از اصحاب مخلص و بسیار نزدیک خویش آنها اظهار نمی کردند و علت این مخفی داشتن، عدم ظرفیت و لیاقت مردم معمولی برای حمل و درک آن معارف بود. چنان که امام صادق - علیه السلام - می فرماید:

ای ابا! محمد به خدا سوگند، نزد ما سری از سر الهی و علمی از علوم الهی است و ماءموریت داریم که از آن را تبلیغ کنیم و به خلق برسانیم، ما وظیفه خویش را انجام دادیم ولی موضعی مناسب و تحمل کننده ای لایق برای آن اسرار و معارف نیافتیم... (1)

اشعاری به امام سجاد - علیه السلام - - علیه السلام - نسبت داده شده است که همین معنا را می رساند:

انی لا کتم من علمی جواهره

کی لا یری الحق ذوجهل فیقتتنا

و قد تقدم فی هذا ابو حسن

الی الحسین و وصی قبله حسنا

فرب جوهر علم لو الوح به

لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا

و لا ستمل رجال مسلمون دمی

یرون اقبح ما یاءتونه حسنا (2)

یعنی؛ من گوهرهای دانش خویش را پنهان می دارم.

تا جاهلان، آن حقایق را دستمایه آزار و اتهام ما قرار ندهند.

در پیشینیان علی بن ابی طالب - علیه السلام - سر سلسله این گونه دانش هاست.

و آن حضرت، دانشهای خویش را به حسن بن علی و حسین بن علی منتقل گردانید.

چه بسیار دانشهایی که اگر آنها را فاش سازم.

مرا متهم به بت پرستی خواهند کرد.

و کسانی، ریختن خونم را جایز خواهند شمرد. و این زشت ترین کارشان را نیک خواهند پنداشت.

اصحاب و شاگردان امام سجاد - علیه السلام

فلسفه وجودی امام سجاد در بینش شیعه در دو بعد اصولی نهفته است: 1- تعلیم ،

ص: 171


1- 382.- اصولی کافی، مترجم، 2/256
2- 383.- احقاق الحق 12/128؛ ینابیع المودة 368؛ اعیان الشیعه 1/650

2- تربیت؛ زیرا امامت معصومان تداوم بخش رسالت پیامبر - صلی الله علیه وآله - است.

امام همان خطی را دنبال می کند و همان وظایفی را بر عهده دارد که پیامبر خداوند به وسیله جبرئیل وحی مشده ولی بر ائمه - علیه السلام - وحی نمی شده است بلکه آنان علوم خویش را سینه! سینه به امامان بعدی منتقل می ساخته اند. آن گونه که پیامبر - صلی الله علیه وآله - علوم خویش را سینه علی - علیه السلام - منتقل کرد و فرمود: انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة فلیاءتها من بابها. یعنی؛ من شهر علمم و علی در آن شهر است. پس هر کس می خواهد به این شهر وارد و آگاهی دست یابد بر اوست که از طریق علی - علیه السلام - کسب آگاهی کند و سیرت و سنت مرا جویا شود.

بدیهی است که انتقال علم پیامبر - صلی الله علیه وآله - به علی بن ابی طالب - علیه السلام - به گونه ای عادی و تدریجی نبوده است بلکه طبق مشیت خداوند برنامه ای فوق طبیعی را طی کرده، چنان که از امام سجاد - علیه السلام - نقل شده است:

رسول خدا - صلی الله علیه وآله - کلمه ای به علی - علیه السلام - آموخت که از آن کلمه هزار کلمه گشوده شد و از هر کلمه آن هزار کلمه گشوده شد. (1)

بنابراین، همان گونه که تعلیم و تزکیه دو وظیفه اصلی پیامبر - صلی الله علیه وآله - بوده و خداوند فرموده است:

یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکتة. (2)

یعنی؛ خداوند پیامبر اکرم را برانگیخت تا آیات الهی را بر مردم تلاوت کند، ایشان را تزکیه نماید و رشد و دهد و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد.

ائمه معصومین - علیه السلام - نیز همواره در تلاش بودند تا این دو وظیفه را درمیان امت اسلامی ایفا کنند ولی موانع سیاسی - اجتماعی که پس از رحلت رسول خدا پدید آمد و مشاجرات و رقابتهای قبیله ای که بر جامعه آن عصر چون ابری تیره سایه افکند و تا جایگاه خلافت نیز پیش رفت، سبب تا برای همیشه آزادی بیان و عمل از اهل بیت سلب شود و آنان به گونه ای که می خواستند نتواند در تعلیم و تربیت امت حضوری رسمی و گسترده داشته باشند. آنچه مانع حضور

ص: 172


1- 384.- اختصاص 285؛ بحار 7/282
2- 385.- آل عمران /164؛ جمعه /2.

آنان در صحنه های گسترده تعلیم و تربیت امت بود، ناهمسازی تعالیم و رهنمودهای عقیدتی - سیاسی - عبادی آنان با ایده ها و عملکردها و پندارهای حاکمان زمانشان بود.

حاکمان هرگز نمی توانستند تعالیم و رهنمودها هشدارهای معصومین - علیه السلام - را تحمل کنند، از این رو با ارعاب و تهدید، با قتل و غارت، با زندان و شکنجه ایشان و پیروانشان قلمرو فعالیت آنان را محدود و محدودتر می ساختند و چه بسا گاه تلاشهای علمی و معرفتی آنان به صورت تعالیم سری در می آمد و شیعیان در ابراز و انتقال آنها موظف به تقیه می شدند.

امام سجاد - علیه السلام - در یکی از این دورانها دشوار، امامت امت را بر عهده داشت اما انبوه مشکلات و دشواریها و نابسامانیهای سیاسی - اجتماعی که در فتنه عبدالله بن زبیر و سختگیریهای وی بر بنی هاشم ونیز هجوم مسلم بن عتبه به مدینه و... رخ داد، هیچ یک سبب نشد تا امام به طور کلی از تربیت و تعلیم شاگردان بازمانده و روح تشنه امت را از معارف ناب الهی خویش محروم سازد!

امام در همان شرایط بحرانی شاگردانی را پرورید که با توجه به شرایط آن حضرت، شمارشان اندک نیست.

اصحاب امام سجاد - علیه السلام -

شیخ طوسی متولد 460 هجری اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را این گونه یاد کرده است:

1- ابراهیم بن عبدالله

2-ابراهیم بن محمد بن حنیفه

3- ابراهیم بن ابی حفصه

4- ابراهیم بن بشیر الانصاری

5- اسماعیل بن عبدالرحمن

6- اسماعیل بن امیة

7- اسحاق بن عبدالله بن الحرث

8- اسحاق بن یسار المدنی

9- ابان بن ابی عیاش فیروز

10- ابان بن تغلب

11- ایوب بن عایذ الطائی

12- اسحاق بن عبدالله

13- افلح بن حمید

14- اسماعیل بن رافع

15- ایوب بن الحسن

16- ابراهیم بن یزید النخعی

17- اسماعیل بن عبدالله بن جعفر

18- اسماعیل ین عبدالخالق

19- احمد بن حمویه

20- بشر ین غالب اسدی

ص: 173

21- بکربن اوس ابوالمنهال

22- بکیربن عبدالله

23- برد الاسکاف

24- ثابت بن عبدالله بن زبیر

25- ثابت ین هرمز الفارسی

26- ثابت ین ابی صفیة ابو حمزة الثمالی

27- ثابت بن اسلم البنانی

28- ثویر بن ابی فاختة

29- ثویربن یزید

30- جابربن عبدالله انصاری

31- جعفربن علی بن الحسین الصادق - علیه السلام - (1)

32- جعفر بن ابراهیم الجعفری

33- جعفر بن ایاس

34- جهم الهلالی الکوفی

35- جعید همدانی

36- جابربن محمد بن ابی بکر

37- حسن بن علی بن ابی رافع

38- حسن بن الرواح البصری

39- حسن بن محمد بن حنفیه

40- حسین بن عبدالله بن ضمرة

41- حسین بن علی بن الحسین فرزند امام سجاد - علیه السلام -

42- حکم بن عتیبه

43- حبیب بن ابی ثابت

44- حمید بن مسلم کوفی

45- حرین کعب ازدی کوفی

46- حطان بن خفاف

47- حصین بن عمر و الهمدانی

48- حکیم ین جبیر بن مطعم

49- حفص بن عمر انصاری

50- حمید بن نافع همدانی

51- حبیب بن حسان

52- حارث بن فضیل مدنی

53- حکیم بن حکیم بن عباد

54- حذیم بن سفیان اسدی

55- حسن بن عماره

56- حکیم بن صهیب الصیرفی

57- حارث بن جارود تیمی

58- حسان عامری

59- حذیم بن شریک اسدی

60- حبیب سحبستانی

61- خشرم بن یسار بن مدنی

62- داوود صرمی

63-رزین

64-ربیعة (استاد ابوحنیفه)

65-رزین بن عبید

66-رشید هجری

67-ربیعة بن ابی عبد الرحمان

68-رباح بن عبیده همدانی

69-ربیعه بن عثمان تیمی

70-زید بن علی بن الحسین - علیه السلام - (فرزند

ص: 174


1- 386.- در رجال شیخ طوسی عبارت چنین آمده است، در حالی که اگر منظور امام صادق - علیه السلام - باشد، صحیح جعفر ین محمد بن علی بن الحسین خواهد بود.

امام سجاد - علیه السلام)

71-زیدبن الحسن بن علی بن ابی طالب - علیه السلام -

72-زیادبن سوقة الجریری

73-زید العمی البصری

74- زید بن اسلم عدوی

75- سعید بن مسیب

76- سعید بن جبیر

77- سعید بن عثمان

78- سدیربن حکیم بن صهیب

79- سری بن عبدالله

80- سلیم ین قیس الهلالی الکوفی

81- سالم بن ابی الجعد

82- سالم (مولی عمروبن عبدالله)

83- سلمة بن کهیل

84- سعد بن سعید بن قیس

85- سلمة بن دینار

86- سلمة بن ثبیط

87- سماک بن حرب

88- سلیمان بن ابی مغیره

89- سالم بن ابی حفصة

90- سعید بن مرزبان

91- سعید بن طریف حنظلی

92- سعدبن ابی سعید مقبری

93- سعید بن حرث مدنی

94- سعید بن مرجانه مدنی

95- سلیمان (ابو عبدالله بن سلیمان العبسی)

96- سلام بن المستنیر الجعفی

97- سعید (ابوخالد الصیقل)

98- سعید بن حکیم

99- شیبة بن نعامة الضبی

100- شر حبیل بن سعد

101- صالح ین کیسان

102- صالح بن ابی حسان

103- صالح بن خوات

104- صالح بن خوات

105- صفوان بن سلیم زهری

106- صهیب ابوحکیم الصیرفی

107- ضحاک بن مزاحم

108- ضحاک بن مزاحم عبدالله المشرقی

109- طلحه بن نضر مدنی

110- طارق بن عبدالله الرحمان

111- طاووس بن کیسان

112- طلحة بن عمور المدنی

113- ظالم بن عمرو (ابوالاسود دئلی)

114- عبدالله بن علی الحسین (فرزند امام سجاد - علیه السلام -)

115- عبدالله بن عقیل بن ابی طالب

116- عبدالله بن سلیمان العبسی

117- عبدالله بن دینار

118- عبدالله المستورد المدنی

119- عبدالله بن ابی ملکیة المخزومی

120- عبدالله بن عطا الهاشمی 31113

121- عبدالله بن ذکوان (ابوالزناد)

ص: 175

122- عبدالله بن ابی بکر بن عمرو

123- عبدالله بن عبیدة الزهری

124- عبدالله بن زبید هاشمی

125 عبدالله بن عبد الرحمن مدنی

126- عبدالله بن عبدالرحمان مدنی

127- عبدالله بن شرمة

128 عبدالله بن جعفر

129- عبد الله بن سعید بن ابی شرمة

130- عبدالله بن علی بن ابی رافع

131- عبدالله بن محمد بن عمربن علی - علیه السلام -

132 عبید الله بن ابی الوشیم

133- عبید الله بن مسلم العمری

134- عبید الله بن عبدالرحمان

135- عبدالله بن ابی الجعد

136 عامربن واثلة الکنانی (اباالطفیل)

137- عامربن المسمط (ابایحیی)

138- عبید الله بن المغیره

139- علی بن ثابت

140- عیسی بن علی

141-عایذ الاحمسی

142-عمران بن میثم التمار

143 عبدالله بن محمد الجعفی

144- عبدالملک بن عطا بن ابی الرباح

145- عقبة بن بشیر

146- عبد الرحمان القصیر

147- عبدالمؤمن (بن قاسم بن قیس...)

148- عمارة الانصاری

149- عبدالله بن البرقی

150- عبدالغفار بن القاسم

151- فرات بن احنف العبدی

152- فلیح بن بکیر الشیبانی

153- فرزدق شاعر ابافراس

154- القاسم بن عوف الشیبانی

155- القاسم بن عبدالرحمان

156- القاسم بن محمد بن ابی بکر

157- کیسان بن کلیب

158- کنکر ابوخالد کابلی

159- محمد بن جبیر بن معطم

160-محمد بن علی بن الحسین - علیه السلام - امام باقر

161- منهال بن عمرو اسدی

162- مسلم بن علی البطین

163- محمد بن شهاب الزهری

164- محمد بن عمربن علی - علیه السلام -

165- مالک بن عطیة

166- محمد بن قیس الانصاری

167- منذر الثوری

168- میمون القداح

169- میمون البان

170- معروف بن خربوذ

171- یحیی بن ام الطویل المطعمی

172- ام الرا گفته شده است و همان جبابه والبیه می باشد (1)

ص: 176


1- 387.- رجال الطوسی 81-120

شیخ مفید ره (1) در کتاب اختصاص تنها نام پنج تن از تن از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را به این شرح یاد کرده است: ابو خالد الکابلی، یحیی بن ام الطویل، معطم (محمد بن جبیربن مطعم) سعید بن المسیب المخزومی، حکیم بن جبیر. (2)

علت این که شیخ مفید تنها به ذکر پنج تن از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - اکتفا کرده است، چه بسا روایتی باشد که فضل بن شادان نقل کرده است. او می گوید:

در نخستین مراحل امامت امام علی بن الحسین - علیه السلام - اولین اصحاب آن حضرت تنها پنج نفر بودند: سعید بن جبیر، سعید بن المسیب، محمد بن جبیربن مطعم، یحیی بن ام طویل، ابو خالد الکابلی که نام او وردان و لقبش کنکر بوده است. (3)

فرقی که عبارت مفید با عبارت روایت فضل بن شاذان مشهود می باشد این است که در عبارت مفید به جای سعید بن جبیر نام حکیم بن جبیر آمده است و البته هر دو از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - بوده اند.

ابن آشوب در کتاب مناقب ضمن این که نام گروهی از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را بر شمرده است می گوید: آن دسته از کسانی که از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - بوده و قبلا محضر رسول خدا - صلی الله علیه وآله - را درک کرده و از اصحاب پیامبر - صلی الله علیه وآله - به شمار می آیند عبارتند از: جابربن عبدالله، عامربن واثلة کنانی، سعید بن مسیب (ابن) حزن و سعید بن جهان الکنانی. (4)

ممتازترین اصحاب امام سجاد - علیه السلام -

از روایتی استفاده می شود که امام صادق - علیه السلام - سه نفر از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را مبرزترین و آشناترین چهره در میان اصحاب آن حضرت دانسته است.

173- ابو خالد الکابلی

174- یحیی بن ام الطویل

ص: 177


1- 388.- رجال الطوسی 81-120
2- 389.- الاخصاص 8.
3- 390.- رجال کشی 76
4- 391.- مناقب 3/311؛ بحار النوار 46/133؛ اعیان الشعیه 11/637

175- جبیربن مطعم (1)

از این روایت چنین استشمام می شود که پس از شهادت حسین - علیه السلام - امر امامت علی بن الحسین بر بسیاری از شیعیان مخفی بوده، و بحران فکری بر ایشان مستولی گشته است به گونه ای که در مرحله نخست سه نفر پیشگام طریق معرفت امام بوده اند و بتدریج، دیگران به آنان پیوسته اند.

در روایتی دیگر از امام موسی بن جعفر - علیه السلام - چنین نقل شده است:

هنگامی که قیامت بر پا شود، منادی یکایک اصحاب ائمه را فرا می خواند... تا آنجا که ندا می دهد: کجایند یاران و اصحاب علی بن الحسین - علیه السلام -! پس در پاسخ او جبیرین معطم، یحیی بن ام الطویل، ابو خالد کابلی و سعید بن مسیب می ایستند. (2)

روایت فضل بن شاذان که در چند سطر قبل آن را یاد آور شدیم نیز پیشگام ترین چهره ها را در میان اصحاب امام، پنج نفر دانسته است.

ویژگیهایی از زندگی اصحاب امام سجاد - علیه السلام -

یحیی بن ام الطویل

یحیی ام الطویل از جمله شخصیتهایی است که در تمام روایاتی که نام اصحاب ممتاز امام سجاد را در بردارد از او یاد شده است و روایاتی که درباره شخصیت عملی و سیاسی او نقل گردیده به چهره معنوی و شیعی وی تبلوری ویژه بخشیده است.

از برخی منابع چنین استفاده می شود که وی فرزند دایه امام سجاد - علیه السلام - بوده است. (3) این ارتباط نزدیک می تواند از عواملی به شمار آید که اندیشه و روح یحیی را با محبت و ولایت و معرفت امام پروریده است.

یمان بن عبیدالله می گوید:

یحیی ام طویل را در میدان بزرگ کوفه مشاهده کردم که

ص: 178


1- 392.- اختیار معرفة الرجال 9
2- 393.- اختیار معرفة الرجال 9
3- 394.- عیون المعجزات 73

ستبر ایستاده بود و فریاد می زد: ای دوستان خدا! ما بیزاریم از آنچه شما بدان گوش می دهید و در کنار گوش شما نجوا می کنند! هر کس به علی - علیه السلام - دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد.

ما از خاندان مروان بیزار و متنفریم...

یحیی با صدایی آهسته تر ادامه داد: - هر کس دوستان خدا را دشنام می دهد با او ننشیند و هر کس در راه روش ما تردید دارد به او رو نیندازید و از وی مدد نجویید و بدانید که اگر یکی از برادران شما مورد بی توجهی شما قرار گیرد تا ناگزیر شود اظهار نیاز و فقر کند، به او خیانت کرده اید... (1)

از متن روایت دانسته می شود که یحیی در شرایطی فریاد به حمایت از علی - علیه السلام - بلند کرده است که مروانیان بر پیکر اسلام و جامعه اسلامی می تاخته و دشنام به خاندان رسالت را رواج می داده اند.

این چنین بوده است که امام باقر - علیه السلام - درباره شخصیت شجاع و ممتاز وی فرموده است:

یحیی بن ام طویل شخصیتی هماره جوانمرد و بی باک بود. (2)

ارتباط نزدیک او با علی بن الحسین - علیه السلام - و حمایت علنی وی از علی بن ابی طالب - علیه السلام - و توهین آشکارش به سیاستمداران اموی و همگامان آنان، سبب شد تا در شهر واسط به دست حجاج بن یوسف به شهادت رسد. (3)

حجاج پس از دستگیری یحیی و تسلط بر وی، نخست از او خواست تا علی - علیه السلام - را لعن کند ولی او که هرگز تن به چنین کاری نمی داد مورد خشن حجاج قرار گرفت و به دستور وی دستور وی دستها و پاهایش، قطع و به شهادت رسید.

در تاریخ شهادت وی، زمان دقیقی یاد نشده است ولی از قرینه هایی می توان گفت که شهادت یحیی بن ام طویل در میان سالهای 84 تا 85 بوده است، زیرا با توجه به این شهادت وی در شهر واسط بوده و شهر واسط در سال 84 هجری ساخته شده (4) و از سوی دیگر مرگ حجاج در سال 95 رخ داده است، (5) به دست می آید که به هر حال یحیی بن ام طویل در سالهای میان 95-84 هجری به دست حجاج شهید شده است.

ص: 179


1- 395.- اصولی کافی 4/89
2- 396.- اختیار معرفة الرجال 123؛ حدیث شماره 194/195
3- 397.- تاریخ الائمه ابی الثلج بغدادی 28؛ اعیان الشیعه؛ دلائل الامامه 80
4- 398.- واسط شهری است که به دست حجاج بنا شده است و از آنجا که این شهر میان بصره و کوفه قرار گرفته و از طرف پنجاه فرسخ با این دو شهر فاصله دارد، واسط نامیده شده است. معجم البلدان 5/347
5- 399.- تاریخ یعقوبی 2/290

سعید بن جبیر

سعید بن جبیر نیز بنابر روایت فضل بن شاذان یکی از پنج صحابی امام سجاد (علیه السلام) است که پیشتاز وادی ولایت و معرفت بوده اند. او در میان علمای عصر خویش شخصیتی نکته سنج و صاحب نظر و منتقد بود. در حالات معنوی و عبادی او نوشته اند: قرآن را در دو رکعت نماز قرائت می کرد. سعید بن جبیر از جمله عاملان شیعی است به جرم پیروی از مکتب معرفتی اهل بیت و بیزاری از خلفای جور به دست حجاج به شهادت رسید. (1)

در روایتی از امام صادق - علیه السلام - شخصیت و سرگذشت سعی بن جبیر چنین یاد شده است:

سعید بن جبیر از پیروان دیر پای علی بن الحسین - علیه السلام - و مورد تمجید آن حضرت بود. شهادت او به دست حجاج، سببی جز پایبندی او به ولایت و امامت علی بن الحسین - علیه السلام - نداشت. او در طریق حق ره می پیمودند. چنین نقل شده است که وقتی حجاج با سعید بن جبیر روبرو شد، برای اهانت به شخصیت سعید نام او را با تعبیری زشت یاد کرد و گفت: آیا تو همان شقی بن کسیر بدبخت فرزند انسان در هم شکسته هستی؟

سعید که نا واقعتش در بردارنده معنای سعادت و نیکبختی وکامروای بود به حجاج گفت: مادرم که مرا زاده بهتر مرا می شناخته که نام نیکبخت سعید را بر من نهاده است. حجاج گفت: نظرت ابوبکر و عمر چیست؟ آیا بهشتیند یا جهنمی؟

سعید که می توانست حجاج با این پرسش می خواهد بهانه ای برای کشتن او پیدا کند، سعی کرد تا چنین بهانه ای به دست او ندهد، از این رو پاسخ داد: اگر وارد بهشت شده و مردانش را یکایک وارسی کرده بودم و اگر وارد جهنم گشته و ساکنانش را شناسایی کرده بودم، می توانستم پاسخ تو را بدهم!

حجاج: پس بگو سخنت درباره خلفا چیست؟

سعید: من وکیل ایشان و ماءمور بررسی کارهای آنان نبوده ام!

حجاج می خواهم بدانم کدام یک از آنان در نظر تو محبوبترند؟

ص: 180


1- 400.- رجال الطوسی، پاورقی ص 90

سعید: هر کدامشان که نزد خدا محبوب تر باشند در نظر من هم عزیزترند!

حجاج: بگو ببینم کدام یک از خلفا نزد خدا محبوب ترند؟

سعید: آگاهی به این مطلب در اختیار خداست، زیرا او به نهان و آشکار خلق آگاهی دارد!

حجاج: ظاهرا بنا نداری مرا تصدیق کنی و پاسخم را به درستی بدهی؟!

سعید: نه آنچه من درصدد آنم، این است که فعلا در مقام ضدیت با تو پاسخ ندهم؟! (1) ابن حریر طبری، علت کشته شدن سعید بن جبیر را چیز دیگری می داند و می نویسد:

وی همراه یاران عبدالرحمان بن اشعث برضد حجاج قیام کرده بود و به این جرم کشته شد (2)

این نکته تاریخی منافاتی با بیان امام صادق (علیه السلام) ندارم زیرا به هر حال کسانی چون سعید بن حبیر، با عداوت عمیقی که نسبت به دستگاه اموی و فردی چون سعید بن حبیر، با عداوت عمیقی که نسبت به دستگاه اموی و فردی چون برای اضمحلال حجاج و خلافت امویان استفاده کنند.

مسعودی در ماجرای شهادت سعید بن جبیر مطالبی را ثبت کرده است که به روایت امام صادق - علیه السلام - نزدیکتر است. او می نویسد:

... حجاج به سعید بن جبیر گفت: درباره خلفا چه می گویی؟

سعید گفت: مرا به کار آنها نگماشته اند.

حجاج: می خواهی تو را چگونه بکشم؟

سعید: هر طور خودت می خواهی بکش، زیرا هر شکلی را انتخاب کنی، من در آخرت همان گونه از تو انتقام خواهم گرفت.

حجاج دستور داد تا سعید را بیرون برند و بکشند وقتی که سعید را بیرون میبردند خنده ای کرد! حجاج از سعید درباره خنده اش توضیح خواست.

ص: 181


1- 401.- اختیار معرفة الرجال 79؛ اختصاص 205؛ روضة الواعظین 248؛ بحارالنوار 46/136
2- 402.- تاریخ طبری، مترجم 3/3873

سعید گفت: به جراءت احمقانه تو و حلم و بردباری خدا می خندم.

سعید را با چهره بر زمین افکندند تا سرش را جدا کنند. در این فاصله سعید به یگانگی خدا و حقانیت پیامبر و کفر حجاج شهادت داد و گفت: خدایا پس از من حجاج را بر هیچ کس مسلط مکن و به او فرصت مده تا پس از من کسی را بکشد. حجاج پس از شهادت سعید بن جبیر بیش از پانزده روز زنده نبود و به بیماری آکله خوره مبتلا گردید و مرد.

پس ازکشته شدن سعید، حجاج تحت فشارهای روانی قرار داشت و همواره می گفت: سعید بن جبیر با من چکار دارد که هر وقت می خواهم بخابم گلوی مرا می گیرد! (1)

شهادت سعید به دست حجاج در سال 94 هجری رخ داد.

رشید هجری

رشید هجری از جمله شخصیتهای کم نظیر شیعه است که محضر چهار امام را درک کرد.

او نخست از شیعیان مخلص علی بن ابی طالب - علیه السلام - بود و پس از شهادت آن حضرت در زمره اصحاب حسن بن علی - علیه السلام - و سپس در شمار یاران و شیعیان امام سجاد - علیه السلام - قرار گرفت و در این دوره بود که به دست عبیدالله بن زیاد، به جرم شیعه بودن و تبری از خلفای جور، مظلومانه شهید شد.

رشید از جمله کسانی بود که علی بن ابی طالب - علیه السلام - خبر شهادت و چگونگی کشته شدنش را به وی خبر داده و از او آگاهانه در مسیر تشیع و عشق به خاندان ولایت امامت، دار خویش را بر دوش می کشید و در انتظار تحقق وعده امامش بود.

ابی حیان بجلی می گوید به من قنواء دختر رشید هجری گفتم: آنچه از پدرت

ص: 182


1- 403.- مروج الذهب 3/164

می دانی و از او شنیده ای برایم بازگو!

دختر رشید گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: امیر المؤمنین، علی - علیه السلام - به من فرمود: ای رشید! چگونگی صبر و شکیبایی خواهی ورزید آن زمانی که عنصری پس ازبنی امیه تو را نزد خود احضار کند و دستها و پاها و زبانت را قطع کند!

علی - علیه السلام - فرمود: آری ای رشید، تو در دنیا و آخرت با من خواهی بود.

آن گاه قنواء - دختر رشید - چنین ادامه داد:

به خدا سوگند! روزگاری سپری نشد مگر این که عبیدالله بن زیاد آن عنصر پست و پلید دستگاه اموی، ماءمورانی را برای دستگیری پدرم فرستاد. وقتی پدرم را به بیزاری کند! اما پدرم از این کار امتناع ورزید.

ابن زیاد گفت: پیشگویی سرورت علی بن ابی طالب درباره کشته شدن تو چه بوده است؟

رشید: مولا و دوستم به من خبر داده است که تو مرا به برائت از علی - علیه السلام - اجبار میکنی و من از مولا علی - علیه السلام - تبری نمی جویم آن گاه تو دستها، پاها و زبان مرا جدا می کنی!

ابن زیاد: به خدا سوگند کاری خواهم کرد که سخن مولایت علی - علیه السلام - تحقق نیابد و دروغ و باطل شود!

ابن زیاد دستور داد تا دستها و پاهای پدرم جدا شده بود از او پرسیدم: آیا دردی احساس می کنی؟ پدرم گفت: دخترم خیر، مثل این است که در ازدحام مردم قرار گفته باشم.

پدرم را از قصر ابن زیاد بیرون آوردند، مردم برای مشاهده وضع او دورش حلقه زدند. پدرم رو به مردم کرد و گفت: کاغذ و قلمی بیاورید تا مسایل آینده را برایتان

ص: 183

بازگویم!

سخنان رشید افشاگری علیه ابن زیاد و دستگاه اموی به شمار می آمد، از این رو ابن زیاد دستور داد تا زبان پدرم را نیز قطع کردند و پدرم در همان شب جان سپرد. (1)

ابوخالد کابلی

ابوخالد کابلی که او را کنکر یا وردان نیز یاد کرده اند از کسانی که نخست در خدمت محمد بن حنفیه بود و روزگار درازی به عنوان امام به وی اعتقاد داشت تا این روزی نزد محمد بن حنفیه آمد و او را به حرمت و منزلت پیامبر - صلی الله علیه وآله - و امیر المؤمنین - علیه السلام - سوگند داد تا حقیقت را در امر امامت بر او روشن سازد.

محمد بن حنفیه به ابو خالد گفت: سوگند بزرگی را دربرابرم نهادی. بدان که امام و پیشوای من و تو و همه مسلمانان علی بن الحسین - علیه السلام - است.

از این زمان به بعد ابو خالد به جانب علی بن الحسین آمد، در نخستین ملاقات امام سجاد - علیه السلام - به او فرمود: مرحبا ای کنکر تو تاکنون نزد ما نمی آمدی، چه اتفاقی افتاده که اینجا آمدی؟

ابو خالد با شنیدن این سخن تواضع کرد و سجده شکر برای خداوند به جا آورد و گفت: خدای را سپاس که نمردم و امامم را شناختی؟

ابوخالد گفت: از این که شما مرا به اسمی خواندید که مادرم بر من نهاده و کسی از آن خبر نداشته است! من در گذشته فاقد بصیرت و معرفت بودم و به این پندار که محمد بن حنفیه امام است! من می کردم ولی اکنون دانستم که شما امام بحق هستید و اطاعت شما بر من و هر مسلمانی ضروری است. (2)

ابوخالد پس از این تاریخ، روزگار درازی را در خدمت علی بن الحسین - علیه السلام - باقی ماند

ص: 184


1- 404.- اختیار معرفة الرجال 78-75
2- 405.- دلائل الامامه 90؛ اختیار معرفة الرجال 120، حدیث 192؛ اثبات الهداة 5/251

و در زمره یاران ویژه آن حضرت در آمد تا آنجا که در روایتی او از پیشگامان اصحاب شناخته شده است. (1)

گذشته از ابعاد معرفتی ابوخالد و مراتب پیوند او با امام سجاد - علیه السلام -، در زندگی این شخصیت شیعی، نشانه هایی نیز از جو خفقانی که خلفا برای دوستان اهل بیت و معتقدان به مکتب امامت پدید آورده بودند، مشهود است. زیرا در همان دوره ای که یحیی بن ام الطویل به دست حجاج شهید گشت، کسانی چون دوره ای که یحیی بن ام الطویل به دست حجاج شهید گشت، کسانی چون ابو خالد نیز در معرض تعقیب و تعدید حجاج قرار داشتند ولی ابو خالد به سوی مکه گریخت و خویش را مخفی داشت و از چنگال حجاج رهایی یافت. (2)

سعید بن مسیب

چنان که قبلا نیز یاد گردید، سعید بن مسیب از شمار پنج حواری امام سجاد - علیه السلام - می باشد. از امتیازها و افتخارات او این است که به وسیله امیر المؤمنین - علیه السلام - رشد یافته و تربیت شده بود. زیرا جدش - حزن - وصی خویش را علی - علیه السلام - قرار داده بود. (3)

سعید بن مسیب در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - از فقها به شمار می آمد چنان که در روایتی امام باقر - علیه السلام - می فرماید: از پدرم علی بن الحسین - علیه السلام - شنیدم که می فرمود: سعید بن مسیب از همه مردم به مسایل گذشته آگاهتر است و شرایط زمانش را بهتر درک می کند. (4)

علت این که امام سجاد - علیه السلام - او را آگاه به زمان دانسته اند، شاید این باشدکه وی علاوه بر فقه امامیه، بر فقه اهل سنت نیز آگاهی داشت و برای اهل سنت براساس باورهای خودشان فتوای داد و این نبود مگر به خاطر این تقیه و همین تقیه و همین بود که در نهایت شر حجاج را از دور داشت و مانع کشته شدن او گردید. (5)

ص: 185


1- 406.- همان مدرک 123 حدیث 194 ش تنقیح المقال 2/42
2- 407.- اختیار معرفة الرجال 123، حدیث 195؛ رجال ابن داود 281
3- 408.- اختیار معرفة الرجال 115
4- 409.- همان مدرک 119.
5- 410.- همان مدرک 124؛ تاریخ الشعیه 38.

وی در سال 15 هجری تولد و در سال 95 وفات یافت. ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب درباره شخصیت او می نویسد:

سعید بن مسیب یکی از علما وفقهای گرانقدر است و همگان اتفاق نظر دارند که روایات مرسل او - یعنی؛ روایاتی که بدون ذکر سلسله سند یاد کرده است - صحیح ترین روایات مرسل به حساب می آید. ابن مدینی درباره او گفته است: در میان تابعین شخصی را از نظر گستردگی دانش چون او نمی شناسم. (1)

جابرن عبدالله انصاری

جابرن عبدالله از صحابی رسول خدا - صلی الله علیه وآله - و از پیشتازان راه ولایت و امامت علی بن ابی طالب - علیه السلام - است. (2)

جابر افتخار دارد که پس از علی (علیه السلام) دوران امامت حسن بن علی - علیه السلام - و حسین بن علی - علیه السلام - و امام سجاد - علیه السلام - را درک کرده و سلامم و پیام رسول خدا - صلی الله علیه وآله - را به امام باقر رسانده است.

توفیق او در ملاقات پیامبر - صلی الله علیه وآله - و پنج امام، حکایت از کثرت سن او دارد و اعتقاد بر این است که او آخرین صحابی است که چشم از جهان فرو بسته است. (3) او در مسجد مدینه می نشست و گاه مانند کسی که در انتظار فرزند گمشده اش و در اشتیاق ملاقات او نامم فرزندش را بر زبان آورد، می گفت: باقر العلم.

مردم که سر سخن او را نمی دانستند و منظور او را درک نمی کردند و از سخنی که پیامبر - صلی الله علیه وآله - به او فرمود بود اطلاعی نداشتند، گمان می کردند که جابر در نتیجه کهولت سن، هذیان می گوید. در حالی که او در انتظار ملاقات فرزندی از نسل علی بن الحسین بود که وی را باقر لقب دهند.

این وعده ای بود که رسول خدا (ص) به شخص جابر داده و به او فرموده بود: تو

ص: 186


1- 411.- طبقات ابن سعد 7/106؛ اختیار معرفة الرجال 126-125؛ رجال الطوسی، پاورقی 90 و رک: و فیات الاعیان 2/375-378؛ جامع الرواة 1/362
2- 412.- اختیار معرفة الرجال 38، حدیث 78.
3- 413.- ظاهرا او آخرین صحابه در مدینه بوده است و جز او کسانی از صحابه در سایر شهرها حیات داشته اند. رک: المعارف 307

آن قدر عمر خواهی کرد تا محمد بن علی را ملاقات کنی، چون او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان!

جابر سرانجام به دیدار محمد بن علی - علیه السلام - باقر العلم نایل شد و سلام رسول خدا برای امام باقر - علیه السلام - به همراه داشت، علاوه بر این که آگاهی پیامبر (ص) از مسایل آینده زمان و امت و خاندان خود را می رساند، می توانست در آن دوره پر آشوب که هرج و مرج فکری بر اندیشه مسلمانان سایه افکنده بود و از هر گوشه مدعیان و قدرت جویان سر برآورده بودند، خود ملاک و معیاری باشد تا حق جویان، خط ولایت و امامت را گم نکنند و در دام مدعیان دروغین گرفتار نشوند.

جابر با کهولت سن، از شهامت ویژه ای برخوردار بود، چه این که در آن شرایط که امویان سعی در زدودن نام علی - علیه السلام - از سینه مسلمانان داشتند و تبلیغاتشان بر محور دشنام به آن تمرکز یافته بود، جابر از کسانی بود که در شهر مدینه - شهری که بیش از هزار اموی و جاسوس دستگاه خلافت در آن زندگی می کرد - راه می رفت و گاه بر عصایش تکیه می زد و در برابر دید همگان و نیز در مجالس عمومی می گفت: علی خیر البشر فمن ابی فقد کفر یعنی؛ علی برترین انسان است و سپس می گفت: ای جماعتی را انکار کند به حقیقت کفر ورزیده و کفران نعمت کرده است و سپس می گفت: ای جمعیت انصار فرزندانتان را با دوستی علی - علیه السلام - تربیت کنید و فرزندی که این دوستی را نپذیرد باید در پاکدامنی مادرش تردید کرد. (1)

در جریان تسلط حجاج باید کشته بر مدینه، جابربن عبدالله نیز از کسانی بود که حکم حجاج باید کشته می شد زیرا به شکلی آشکار از خاندان رسالت و علی - علیه السلام - تبلیغ می کرد و آنان

ص: 187


1- 414.- عمان مدرک 44 حدیث 93

را می ستود. اما کهولت سن جابر و صحابی بودن او در میان مردم مدینه جایگاهی به وی بخشیده بود که حجاج بر اساس محاسبات سیاسی کشتن او را به نفع سلطه خود ندید و از او چشم پوشید. (1) و چه بسا پیش بینی می کرد که او بزودی خواهد مرد و نیازی به کشتنش نیست!

توجه به شخصیت و سابقه جابربن عبدالله و کسانی چون او، از آن جهت اهمیت دارد که حضور ایشان در جمع اصحاب امامان - علیه السلام - خود حجتی بر منزلت ائمه (علیه السلام) بوده است و جویندگان حقیقت را به کوثر ولایت و امامان رهنمود شده آنچه از پیامبر - صلی الله علیه وآله - درباره ائمه شنیده بودند برای مردم باز می گفتند.

باید یادآور شد که جابربن عبدالله تنها صحابی پیامبر - صلی الله علیه وآله - نبوده که در میان اصحاب امام سجاد حضور داشته است، بلکه عامرین واثله کنانی نیز کسی است که هم از صحابه امام سجاد - علیه السلام - حضور داشته است، بلکه عامرین واثله کنانی نیز کسی است که هم از صحابه به شمار آمده و هم از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - شمرده شده است.

عامر بن واثله کنانی

عامر به سال رخداد جنگ احد تولد یافت و هشت سال از زندگی رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - را مشاهده بود. (2)

ابن اثیر جزری (555-630 هجری) درباره وی می نویسد:

او از اصحاب و دوستداران علی بن ابی طالب - علیه السلام - بود و در تمامی صحنه های همراه با آن حضرت داشت، او شخصیتی ثقة وامین می بشد. (3)

ابن اثیر می افزاید که عامرین واثله به فضل ابوبکر و عمر و دیگران اعتراف داشته ولی علی بن ابی طالب - علیه السلام - را بر تمامی آنان مقدم می داشته است.

این سخن ابن اثیر در صورتی که واقعیت داشته باشد می تواند ناشی از تقیه باشد زیرا بنابر نقل خود وی، عامر در پایان عمر ساکن مکه بوده است و مطالعه تاریخ در سالهای حاکمیت امویان و مروانیان می رساند که

ص: 188


1- 415.- اختیار معرفة الرجال 124، حدیث 195؛ تنقیح المقال 2/117؛ اعیان الشیعه 5/45
2- 416.- اسدالغابة 3/145
3- 417.- طبقات الکبیر 6/64

جو تهدید و ارعاب علیه شیعه، بر شهرهای مدینه و کوفه حاکم بوده است تا چه رسد به محیط مکه!

البته برخی عامرین واثله را به کیسانی بودن متهم کرده اند و گفته اند او به امامت محمد بن حنفیه اعتقاد یافته و در قیام مختار شرکت فعال داشته و پرجم را بر دوش گرفته است (1) و پس از آن نیز در قیام ابن اشعث که در سالهای (81-85 هجری) رخ داده حضوری آشکار داشته و از آن قیام جان سالم به در برده است. (2)

ولی علامه مامقنی کیسانی بودن عامر را رد کرده و او را موثق شمرده است، چه این که در کتاب کافی عمر بن واثله روایاتی از امام سجاد - علیه السلام - و امام باقر - علیه السلام - دارد و کسی که از کیسانیه باشد اعتقاد به امامت ایشان ندارد تا از آنان نقل حدیث کند.

علامه مامقانی احادیثی را که حکایت از تمایل عامر به امامت و اعتقاد وی به رجعت محمد بن حنفیه دارد، ساختگی می داند و می گوید کسی چون عامر که از شیعیان علی - علیه السلام - بلکه از خواص و از اصحاب سر آن حضرت بوده قطعا از ابتلا به انحراف در میسر ولایت مصونیت لازم را دارا بوده است. (3)

عامر بن واثله نیز آخرین صحابی پیامبر - صلی الله علیه وآله - شمرده شده، به گونهای که پس از مرگ وی کسی از اصحاب پیامبر - صلی الله علیه وآله - باقی نبوده است.

در باره جابر نیز این سخن گفته شده است و ما آن را یاد آور شدیم ولی تحقیق نشان می دهد که وفات جابر در سال 74 هجری و یا در نهایت، سال 78 هجری بوده است (4) در حالی که وفات عامربن واثله را در سال 100 یا 110 هجری دانسته اند. (5)

بنابراین ممکن است کسانی که جابر را آخرین فرد از صحابه یاد کرده اند، نظر به خصوص صحابه ای داشته اند که در مدینه باقی بوده اند. و اما عامر چنان که از برخی منابع استفاده شد بخشی از روزگارش را در کوفه و بخش نهایی عمر را در مکه ساکن بوده است.

ص: 189


1- 418.- اختیار معرفة الرجال 94؛ ش 149؛ المعارف 341؛ تنقیح المقال 2/118
2- 419.- الکامل 4/642
3- 420.- تنقیح المقال 2/118-119
4- 421.- اعیان الشیعه 4/45
5- 422.- تنقیح المقال 2/118

ابو حمزه ثمالی

ابوحمزه ثمالی که نامش را ثابت دینار یاد کرده اند از راویان و شیعیانی است که افتخار دارد زمان چهار امام یعنی علی بن الحسین، محمد علی، جعفر بن محمد و نیز بخشی از عصر امامت موسی بن جعفر - علیه السلام - را درک کند و از محضر علم و معنویت آنان سود جوید.

حضرت رضا - علیه السلام - به وی لقب لقمان زمان را داده است (1) و در برخی روایات ابو حمزه به عنوان سلمان یاد شده است. (2) امام صادق - علیه السلام - با ابوحمزه، علت احساس آرامش آن حضرت با مشاهده کسانی چون ابوحمزه، چنین استفاده می شود که چون گروهی از شیعیان بر کیسانیه و زیدیه شده بودند، از این رو شیعیانی چون ابوحمزه که خدمت امام سجاد - علیه السلام - و امام باقر - علیه السلام - را درک کرده معارف ایشان را دریافت داشته بود می توانست هدایتگر دیگران به امامت حقه و ولایت ائمه معصومین - علیه السلام - باشد. ابوبصیر می گوید: حضور امام صادق - علیه السلام - بار یافتم. امام احوال ابوحمزه را از من جویا شد. گفتم وقتی از او جدا شدم بیمار بود.

امام صادق فرمود: وقتی به دیارت بازگشتی، سلام مرا به او ابلاغ کن و به او بگو که در ماه... و روز چشم از جهان خواهد بست.

از این که امام - علیه السلام - سخن از مرگ ابو حمزه به میان آورد، ظاهرا ابوبصیر به فکر افتاد تا از رابطه شیعیان با ائمه خویش در جهان آخرت سؤ ال کند از این رو ابوبصیر می گوید از امام پرسیدم: آیا شیعیان شما با شما خواهند بود؟

امام صادق - علیه السلام - پاسخ داد: آری به شرط این که از خدا بیم داشته باشند و رهنمودهای

ص: 190


1- 423.- اختیار معرفة الرجال؛ ش 357
2- 424.- همان مدرک، ش 919

پیامبر - صلی الله علیه وآله - را رعایت کنند و در نظر گیرند و از گناهان پرهیز نمایند.

کسی که چنین باشد با ما و در رتبه ما خواهد بود. (1)

فرزند ابوبصیر که روایت با روایاتی که می گوید ابوحمزه اندکی از زمان امامت موسی بن جعفر - علیه السلام - را نیز درک کرده است استفاده می شود که وی بیش از یک سال از امامت امام کاظم را درک نکرده است و وفات او حدود سال 149 هجری بوده چه این که رحلت امام صادق (علیه السلام) در سال 148 هجری رخ داده است.

به هر حال همه علمای رجال شیعه، ابوحمزه را در نهایت وثاقت دانسته اند و برخی گفته اند که وی در زمینه تفسیر قرآنی کتابی ویژه داشته اند و رساله حقوق امام سجاد - علیه السلام - نیز از طریق ابوحمزه به دیگر راویان منتقل شده است. (2)

ابان بن تغلب

ابان بن مغلب در میان شاگردان و اصحاب امام سجاد از جمله درخشان ترین چهره های علمی و فقهی به شمار می آید و از نظر علمای رجال در اوج وثاقت و امانت قرار دارد.. از ویژگی های ابان بن تغلب این است که علاوه بر اندیشمندان امامیه بسیاری از علمای اهل سنت او را موثق و روایات او را مورد اطمینان و اعتماد دانسته اند با این که به شیعه بودن او و حتی پایبندی شدید وی به مبانی شیعی اقرار کرده اند.

علامه مامقانی می نویسد: وثاقت و منزلت رفیع ابان بن تغلب نزد هر دو گروه امامیه و اهل سنت مورد اتفاق نظر است تا آن جا که نیازی به ترسیم چهره علمی و معنوی او احساس نمی شود. گروهی از عالمان اهل سنت چونان احمد ، یحیی ، ابوحاتم ، نسائی ، ابن عدی ، ابن عجلان ، حاکم ، عقیلی ، ابن سعد ، ابن حجر ، ابن حیّان ، ابن میمونه ، ذهبی ، ازدی و گروهی دیگر با وجود اعتراف به امامی بودن او وی را امین

ص: 191


1- 425.- اختیار معرفة الرجال 202؛ ش 356
2- 426.- اختیار معرفة الرجال 331؛ ش 604؛ تنقیح المقال 1/4

و روایاتش را قابل اعتماد شمرده اند.

شیخ طوسی (ره) در الفهرست می نویسد: ابان بن تغلب شخصیتی مورد اطمینان جلیل القدر و دارای جایگاهی بزرگ در میان اصحاب ماست. او علی بن الحسین ، محمد ابن علی و جعفر بن محمد (ص) را ملاقات کرده و از ایشان بهره علمی برده است و از این بزرگواران روایت می کند. ابان بن تغلب نزد ائمه سه گانه (امام سجاد ، امام باقر ، امام صادق (علیه السلام) ارج و منزلتی ویژه داشته است ، چنان که امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: «اجلس فی مسجد المدینة و افت فانی احب ان یری فی شیعتی مثلک» یعنی در مسجد مدینه جلوس داشته باش و برای مردم فتوا بده و احکام الهی را بیان کن ، زیرا من دوست دارم که در میان شیعیانم کسانی چون تو و چهره های فقیه و عالمی همانند تو شناخته شوند و در معرض دید همگان قرار گیرند.

از امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده است که به ابان بن تغلب فرمود: ای ابان با مردم مدینه مناظره کن ، زیرا من دوست دارم کسانی مانند تو روایت کننده حدیث من باشند و از اصحاب و یاران من به شمار آیند.

این تعبیرها می رساند که مقام علمی و لیاقت ابان برای انتقال دادن معارف دین و علوم اهل بیت - علیه السلام - به مردم از سوی امام - علیه السلام - مورد پذیرش قرار گرفته و امضا شده است.

ابان بن تغلب در زمان حیات امام صادق - علیه السلام - چشم از جهان فروبست و خبر وفات او امام صادق را در غم و اندوه فروبرد به گونه ای که پس از شنیدن خبر وفاتش فرمود: مرگش ابن قلبم را به درد آورد. (1)

او شخصیتی بود که قاریان، فقیهان و لغت شناسان به شمار می آمد و کتابی در مشکلات مفاهیم و معارف قرآن تصنیف کرده بود.

نجاشی ره در کتاب رجال خویش می نویسد: ابان بن تغلب در همه فنون دانش - در قرآن، فقه حدیث، ادب و

ص: 192


1- 427.- اختیار معرفة الرجال 330؛ ش 601؛ رجال نجاشی 7؛ تنقیح المقال 1/4

لغت - بر دیگران برتری داشت. (1)

ابراهیم نخعی که خود از علمای اهل سنت است میگوید: ابان در هرگونه دانش - در قرآن، فقه حدیث ادب، لغت و قاموس، و در علم فقه از بوحنیفه و شافعی و مالک بن انس و احمد بن حنبل پیشتازتر بوده و بر آنها سبقت داشته است.

دقت در این واقعیت می نمایاند که عالمان شیعی و اندیشمندان امامیه و شاگردان ائمه اطهار - علیه السلام - علاوه بر فقاهت در سایر رشته های علمی نیز بر دیگران سبقت داشته و آرا و انظار ایشان بنیان رشد علوم را در مراحل بعد پی ریخته است. (2)

امام سجاد - علیه السلام - و تحکیم و تجدید بنای معارف دین

آنچه از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - که در این کتاب یاد کرده ایم و اجمالی از زندگی علمی و موقعیت اجتماعی آنان را آوردیم، نمی تواند بدان معنا باشد که امام - علیه السلام - جز آنان شاگردان سرشناس و مبرزی نداشته اند، بلکه باید بصراحت اعلام کنیم که آنچه یاد شده در برابر آنچه یاد نکرده ایم بسیار اندک است.

هدف از آوردن نمونه های یاد شده، صرفا ارائه ترسیمی اجمالی از موقعیت و بسیاری دیگر از اصحاب آن حضرت هم در میدان علم و ادب و هم در صحنه های حیات سیاسی جامعه نقشی حساس و سازنده داشته اند که تحقیق و ترسیم همه آنها به مجالی دیگر دارد.

نگاه اجمال به تاریخچه زندگی اصحاب امام سجاد - علیه السلام - در کنار همه درسها و نکته های آموزنده ای که به همراه دارد، این حقیقت را نیز می نمایاند که امام سجاد (علیه السلام) در حیات علمی خویش دو نقش اساسی را ایفا کرده است:

الف استمرار بخشیدن به حیات علمی نیروهایی که محضر پیامبر - صلی الله علیه وآله - و امیر المؤمنین - علیه السلام - و حسن بن علی - علیه السلام - و حسین علی - علیه السلام - را درک کرده بودند و برای تحکیم مبانی فکری و عقیدتی و عبادی خویش نیازمند مرجعی چون علی بن الحسین - علیه السلام - بودند. مانند:

ص: 193


1- 428.- رجال نجاشی 7
2- 429.- تنقیح المقال 1/4

سلیم بن قیس هلالی، (1) ابوالاسود دئلی، (2) حبیب بن ابی ثابت، جابربن عبدالله انصاری، (3) جابربن عبدالله انصاری، (4) رشید هجری، (5) سالم بن ابی الجعد الشجعی، (6) صهیب ابو حکیم الصیرفی الکوفی، (7) عامربن واثله کنانی (8) و..

ص: 194


1- 430.- شیخ طوسی ره سلیم هلالی را هم در میان اصحاب امیر المؤمنین - علیه السلام - و در میان بسیار حین بن علی، حسین بن عل و علی بن الحسین، و محمد بن علی - علیه السلام - یاد کرده است. او از یاران به شمار می آید واز نظر قدمت مقدمترین آن اصول معرفی شده است. این شخصیت از نظر اعظم علمای شیعه موثق است و کتابش از نظر تحقیق دارای اعتبار می باشد. رک: رجال طوسی 91 و 74؛ تنقیح المقال 2/52-54
2- 431.- ابوالسود دئلی از اصحاب امیر المؤمنین و امام حسن وامام حسین و امام سجاد - علیه السلام - می باشد و امامیه و اهل سنت او را ثقه و مطمئن و فاضل شمره اند. ابن سعد درباره وی گفته است: او شاعر، شیعه و موثق در حدیث بوده است، زمانی که ابن عباس از بصره خارج شد ابوالاسود را به جای خود به حکومت بصره نهاد و علی - علیه السلام - او را تثبیت کرد. ابوالاسود را نخستین واضع علم نحو دانسته اند زیرا به رهنمود علی - علیه السلام - به تدوین علم نحو پرداخت. مرحوم مامقانی دباره او می نویسد: ابو الاسود شخصیتی فاضل، ثقه و از بزرگان و سرشناسان ایشان و یار امیر المؤمنین بود و با آن حضرت در صفین همراه بود و در راءی و اندیشه از کاملترین مردم به شمار می آمد و در سال 69 هجری بدرود حیات گفت. رک: رجال طوسی - پاورقی المقال 2/111
3- 432.- حبیب ابن ایب ثابت از اصحاب علی - علیه السلام - و امام سجاد (علیه السلام) و امام باقر - علیه السلام - و امام باقر - علیه السلام - شناخته شده است و شیخ طوسی ره وی را فقیه کوفه دانسته است و اهل تحقیق این تعبیر را نشانه امامی بودن حبیب و مدح او به شمار آورده اند. برخی از علمای رجال اهل سنت چون نیز بر ثقه بودن او تاءکید روزیده اند. حبیب ابی ثابت در سال 119 هجری وفات یافته است. رک: رجال طوسی 87؛ تنقیح المقال 1/251
4- 433.- اجمال زندگی و شخصیت جابربن عبدالله انصاری در ص 213 گذشت.
5- 434.- اجمل زندگی و شخصیت رشید هجری در ص 210 گذشت.
6- 435.- صاحب نظران امامیه در علم رجال، سالم بن ابی الجعد را از خواص یاران نزدیک امیر المؤمنین - علیه السلام - دانسته است. و شیخ طوسی نامش را در شمار اصحاب امام سجاد - علیه السلام - یاد کرده است وفات او را قبل ز سال 100 هجری دانسته اند رک: رجال طوسی 91؛ تنقیح المقال 2/1
7- 436.- شیخ طوسی صهیب ابو حکیم را از اصحاب امیر المؤمنین وامام سجاد (علیه السلام) بشمار آورده است. او کسی است که میثم تمار خبر شهادت خود را به وی داد و او را از چگونگی دیتگیری و شهادتش مطلع ساخت. پس از شهادت میثم صهیب با جمعی از خرمافروشان تصمیم گرفتند که بدن مثم را از چنگال نگاهبانان حکومت بیرون آوردند و آنان که شمارشان به هفت نفر می رسید شبانه از میان نگاهبانان عبور کردند و بدن میثم را از آن محیط دور ساخته و در جای امنی به خاک سپرد. مرحوم مامقانی این جریان را دلیل حسن حال صهیب و فداکاری او در طریق تشیع و نشانه شیعی بودن وی دانسته است. زیرا پذیرش خطری جدی و بزرگ برای نجات بدن میثم نیازمند قوت ایمان و محبت اهل بیت دانسته است، زیرا پذیرش خطری جدی و بزرگ برای نجاات دادن بدن میثم نیازمند قوت ایمان و محبت اهل بیت و دوستان آنان بوده است رک: رجال طوسی 94؛ تنقیح المقال 2/102
8- 437.- اجماع زندگی و شخصیت عامربن واثله در ص 215 گذشت.

اینان کسانی بودند که از مکتب علمی و تربیتی امیر المؤمنین - علیه السلام - بهره مند شده و از تعالیم اهل بیت بهره برده بودند و پیشینه آشنایی با معارف ائمه را داشتند.

ب: تجدید بنای پایه های معرفت در میان نسلهایی که در دره استبداد امویان و مروانیان گام در محیط دینی و فرهنگی جامعه می گذاشتند.

امام سجاد (علیه السلام) می بایست این نیروهای را به سوی دانش حقیقی و استوار خویش که متکی به دانش پیامبر بود، جذب کند و نگهبان اندیشه های نورسته ای باشد که در آینده باید از نیروهای مطمئن و کار آمد مکتب علمی باقر العلوم - علیه السلام - و امام صادق - علیه السلام - به شمار آیند.

این گونه است که ما در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - با چهره های جوانی آشنا می شویم که نام آنان در میان اصحاب امامان پیشین نیست ولی زمانی که پی می گیریم چهره ایشان در میان اصحاب امام باقر و امام صادق - علیه السلام - همچنان پیداست و چه بسا از میان همین گروه برخی از روشن ترین چهره های اصحاب امام صادق - علیه السلام - را باید جستجو کرد، همانند:

ابان بن تغلب، اسماعیل بن عبدالرحمن، ابان بن ابی عیاش، اسماعیل بن عبدالخالق، برد الاسکاف، ابو حمزه ثمالی، حسین بن علی بن الحسین، حبیب سحبستانی، ربیعة بن ابی عبدالرحمان، سالم بن ابی حفص، سعد بن طریف خنظلی، عبدالله بن شبرمه، عبدالمؤمن، ابو محمد فرات، قاسم بن محمد، منهال بن عمرو، میمون القداح و...

امام سجاد - علیه السلام - در حقیقت پس از شکست ظاهری نهضت سیاسی شیعه علیه خلفای

ص: 195

جور، نهضتی فرهنگی و علمی را آغاز کرد که بعدها توسط امام باقر - علیه السلام - تداوم یافت و به وسیله امام صادق - علیه السلام - به اوج شکوفایی خود رسید.

فقیهان اصحاب امام سجاد - علیه السلام -

از جمله نشانه های عظمیمت حوزه علمی و درسی امام سجاد - علیه السلام - موقعیت علمی و فقهی اصحاب آن حضرت می باشد.

در شمار اصحاب و شاگردان امام سجاد با چهره هایی مواجه می شویم که مخققان و رجال نویسان، از ایشان به عنوان فقیه یاد کرده اند. عنوان فقیه می رساند که آنان در مسایل معرفتی دین و احکام شریعت صاحب نظر بوده و از چهره های برجسته علمی خویش به شمار می آمده اند و با این حال خود را به کسب دانش از محضر امام سجاد - علیه السلام - نیازمند می دیده اند و نزد او رفت و آمد داشته و استماع حدیث کرده و یا سؤ الهای خود را برای دریافت پاسخ مطرح می کرده اند.

در این کتاب ما درصدد معرفی تمامی اصحاب امام سجاد که از مرتبه فقاهت برخوردار بوده اند نیستیم و تنها به ذکر نمونه هایی بسنده خواهیم کرد، مانند:

ابان بن تغلیب، حبیب بن ابی ثابت متولد 119 هجری ربیعة بن ابی عبدالرحمان متولد 136 هجری، سعید بن مسیب متولد 94 هجری طاووس بن کیسان متولد 106 هجری، عبدالله بن ابی بکر بن عمر بن عمروبن حزم انصاری متولد 120 هجری (1)، عبدالله بن شبرمه متولد 140 هجری قاسم بن محمد بن ابی بکر (2) متولد 101 هجری و...

ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب بیشتر اینان را که یاد کردیم از جمله فقیهان دانسته است.

علاوه بر فقیهان، شخصیتهای آشنا و مبرز دیگری در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - حضور داشته اند که از دانشیان و فاضلان و نیز مفسران به شمار

ص: 196


1- 438.- شیخ طوسی وفات وی را در سال 120 هجری دانسته است ولی بعضی سال 135 هجری را یاد کرده اند رک: رجال طوسی، پاورقی 96.
2- 439.- قاسم بن محمد بن جد مادری امام صادق - علیه السلام - وپسر خاله امام سجاد (علیه السلام) می باشد زیرا مادر امام سجاد - علیه السلام - و مادر قاسم بن محمد هر دو، دختران یزدگرد آخرین شهریار ایران بودند. رک: رجال طوسی - پاورقی 100

می آمده اند و مانند ابوالاسود دئلی، حسین بن علی بن الحسین - علیه السلام - فرزند امام سجاد - علیه السلام -، عبدالله بن ذکوان و... که از عالمان واهل فضل دانست شده اند و اسماعیل بن عبدالرحمان متوافای 127 هجری ابوحمزه ثمالی متولد 150 هجری ضحاک بن مزاحم (1) متولد 102 هجری که از جمله مفسران و صاحبان تفسیر معرفی شده اند. (2)

هشدار امام سجاد - علیه السلام - به عالمان

در پایان این بخش طرح این موضوع ضروری است که وقتی سخن از شاگردان امام سجاد (علیه السلام) و یا سایر ائمه - علیه السلام - به میان می آید باید دانست که اولا افراد مختلفی نزد ایشان برای کسب دانش و معارف دین می آمده اند و این گونه نبوده است که تمامی شاگردان و اصحاب روایی آنان از خواص و افراد مورد اطمینان ائمه و شیعه باشند و ثانیا چه بسا کسانی در آغاز، از عناصر صالح و مورد اطمینان امام به حساب می آمده اند و با اندیشه امامیه همراه بوده اند ولی بازگشت زمان و تحولات مختلف سیاسی و شبهات دینی به انحراف از خط ائمه - علیه السلام - کشیده می شده اند و گاهی به عکس، کسانی در آغاز گرفتار سردرگمی و ناآگاهی بوده و سپس با شرکت در مجلس علمی امام، مستبصر شده و راه به هدایت برده اند.

بنابراین نباید تصور کرد تمامی کسانی که نامشان در زمره روایان حدیث و یا اصحاب امام (علیه السلام) یاد شده، از یک منش و روش و اندیشه برخوردار بوده، و از نظر عقیده و عمل مورد پذیرش امام باشند.

در میان راویان حدیث امام - علیه السلام - بودند کسانی که دین را در خدمت دنیای خویش در آورده و قرآن و سنت را دستمایه تقرب به حکام جور و وسیله تفاخر قرار داده بودند.

محمد بن مسلم بن شهاب زهری، از کسانی است که سر بر آستان خلفای مروانی ساییده و از خط ولایت انحراف یافته بود. (3) از

ص: 197


1- 440.- برخی از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - در انتشار دانش خویش به اقصی نقاط آن روز جهان اسلام همتی وافر داشته اند و ضحاک بن مزاحم از ایشان است که برای آموزش قرآن به نسلهای نورسته امت اسلامی به شهرهای بخارا و بلخ و سمرقند ومرو سفر کرد و در بلخ بدرود حیات گفت: رک: رجال طوسی، پاوقی 94؛ تنقیح المقال 2/105
2- 441.- رجال طوسی، پاورقی 82-101
3- 442.- بحارالنوار 46/143

این رو امام سجاد - علیه السلام - به عنوان یگانه فقیه بحق زمان، محمد بن شهاب را که از فقهای آن روزگار به شمار می آمد در نامه ای بشدت مورد سرزنش و هشدار قرار داد که در حقیقت سخنان امام در آن نامه، هشدار و رهنمودی است به همه دانشمندان و فقیهان در طول تاریخ دانش را قربانی هوسهای قدرت طلبان و زورگویان نکنند و با تقرب به دستگاه ظالمان، ظلم ایشان را توجیه ننمایند!

این نامه از یک سو موضوع سیاسی امام سجاد (علیه السلام) را علیه حاکمان اموی بیان می دارد و از سوی دیگر جدی و سازنده آن حضرت در مسایل جاری جامعه را می رساند و نشان می دهد که امام علی رغم همه فشارها و تهدیدهای سیاسی حکام از نظارت بر مسایل مهم جامعه و نظام دینی غفلت نداشته و بر اصلاح کجیها همتی وافر داشته است.

نامه امام سجاد - علیه السلام - به محمد بن مسلم زهری

خداوند ما و تو را از فتنه ها و لغزشگاهها و دور بدارد و تو را فرو افتادن در آتش دوزخ باز دارد و مورد ترحم قرار دهد!

تو اکنون در موقعیتی گرفتار آمده ای که هر کس وضع تو را بداند بر تو دل می سوزاند!

نعمتهای خداوند بر دوش تو سنگینی می کند: سلامتی بدن، پایداری عمر، برخورداری از دانش قرآنی و فقاهت دینی، شناخت سنت پیامبر - صلی الله علیه وآله -...

خداوند در هر نعمتی که به تو عطا کرده و هر حجتی که بر تو تمام کرده، تکلیفی بر عهده تو نهاده و فرموده است:

لئن شکرتم لا زیدنکم ان عذابی لشدید. (1)

یعنی؛ اگر در برابر نعمتهایی که به شما ارزانی داشته ام، شکرگزار باشید نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر کفران و ناسپاسی همانا عذاب من شدید است. (2)

ص: 198


1- 443.- ابراهیم 7.
2- 444.- کتابة - علیه السلام - الی محمد بن مسلم الزهری یعظه: کفانا الله وایاک من الفتن و رمتک من النار، فقداصبحت بحال ینبغی لمن عرفک بها ان یرحمک فقد انقلتک نعم الله بما اصح من بدنک و اطال من عمرک وقامت علیک حجج الله بما حملک من کتابه و فقهک فیه من دینه و عرفک من سنة نبیه محمد فرضی لک فی کل نعمة انعم بها علیک و فی کل حجة احتج بها علیک الفرض بماقضی الا ابتلی شکرک فی ذلک و ابدی فیه فضله علیک فقال: لئن شکر تم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید. تحف العقول 274؛ بحار النوار 78/131؛ معادن الحکمة 61

مسئولیت عالمان

امام سجاد - علیه السلام -: ای زهری! بنگر، فردا که در پیشگاه خداوند قرار می گیری و از نعمتهایی که بر تو ارزانی داشت است، پرسش می کند و از حجتهایی که بر تو تمام کرده جویا می شود، تو چه پاسخ خواهی داد؟!

گمان نکن که خداوند از مثل تویی عذر و بهانه بپذیرد و به تقصیر و کوتاهی تو رضا دهد. هرگز! هرگز چنین نیست! خداوند از عالمان؛ در قرآن پیمان گرفته است که حقایق دین را به مردم باز گویند و آنها را پنهان ندارند. (1)

آگاه باش! که کمترین مرحله کتمان حق سبکتر باری که بر دوش خواهی کشید این است که ظالمان را در تنهایی و وحشت ظلمشان، انیس و همدم شوی و با نزدیک شدن به ایشان و پاسخگویی به دعوتشان راه تجاوز و ستم به مردم را بر آنان آسان و هموار گردانی! (2)

همدمی باظالمان، جرمی بزرگ

امام سجاد - علیه السلام - در ادامه هشدارهای خود به محمد بن مسلم او را به خاطر نزدیکی به دیار حکام جور ملاقات کرده، می فرماید:

ای محمد بن مسلم زهری من بر فردای تو

ص: 199


1- 445.- آل عمران 187
2- 446.- فانظرای رجل تکون غدا اذا وقفت بین یدی الله فسالک عن نعمد علیک کیف رعتیها و عن حجججه علیک کیف فضیتها ولا تحسبن الله قابلا منک باالتعذیر و لا راضیا بالتقصیر، هیهات هیهات لیس کذالک احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طریق الغی بدونک منه حنی دنوت و اجابتک له حین دعیت تحف العقول 275

سخت بیمناکم که مبادا با ستمکاران خیانت پیشه گام در صحنه قیامت گذاری و به خاطر دستمزدهایی که از ظالمان دریافت داشته ای بازخواست شوی.

تو مالهایی را از حاکمان دریافت کرده ای که استحقاق نداشته ای! و به کسی تقرب جسته ای و نزدیک شده ای که حق هیچ کس را پرداخت نمی کند و تو نمی توانی با نزدیکی به او جلو باطلی را سد کنی!

تو با دشمن خدا دوست شده ای!

آیا جز این است که آنان حاکمان ستمگر می خواهند تو را چون قطب آسیاب، محور بیدادگریهای خود قرار دهند با نام و امضای تو به حاکمیتشان مشروعیت ببخشد و در لوای حمایتهای تو، استخوان خلق را در آسیاب استبدادشان درهم شکنند!

آنها می خواهند از جود چون تویی، پلی برای اهداف شومشان و نردبانی برای گمراهیها و کجرویهایشان بسازند. و به همان برند، که خویش می روند. (1)

عالمان درباری اصلیلترین تکیه گاه ظالمان

امام سجاد - علیه السلام - سپس با سخنان بس از بیدادگر به محمد بن مسلم و همه عالمان لغزشگاهی را نمایانده و فرموده است:

ای زهری! حاکمان ستمگر می خواند با نزدیک ساختن عالمی چون توبه دربار خویش و پرتو حمایتهای تو از دستگاه حکومت، عالمان وارسته را در نظر مردم زیر سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوی خویش جلب کنند!

خدمتی که تو به آنها می کنی حتی از عهده مخصوص ترین وزیران و قویترین یاورانشان بیرون است و از دست ایشان بر نمی آید.

تو بر خرابکاریهای آنان، سرپوش می نهی و پای همگان را به بارگاه ایشان می گشایی!

با این حساب، چه ناچیز و اندک است مزدی که به تو درباره خویش و در پرتو حمایتهای تو از دستگاه حکومت، عالمان وارسته را در نظر مردم زیر سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوی خویش جلب کنند!

خدمتی که تو به آنها می کنی حتی از عهده مخصوص ترین وزیران و قویترین یاورانشان بیرون است و از دست ایشان بر نمی آید.

تو بر خرابکاریهای آنان، سرپوش می نهی و پای همگان را به بارگاه ایشان می گشایی!

با این حساب، چه ناچیز و اندک است مزدی که به تو می پردازند

ص: 200


1- 447.- فما اخوفنی ان تکون تبوءبمائمک غدا مع الخوتة و ان تسال عما اخذت باعانتک علی ظلم الظلمة انک اخذت مالیس لک ممنت اعطاک و دنوت ممن لم یرد علی احد حقا و لم ترد باطلا حین ادنا؟ و احببت من حادلله اولیس بدعهائه ایاک حین دعاک جعملک قطبا اواروا بک رحی مظااللمهم و جسرا یعبرون علیک الی بلا یاهم وسلما الی ظالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم همان مدرک

در برابر چیزی که از تو می گیرند! چه بی ارزشی است برایت آباد می کنند، در قبال آنچه ویران کرده اند.

خود به حال خویش بیندیش که دیگران حال تو نخواند اندیشید.

به حساب خود رسیدگی کن، چونان انسانی مسؤ ول و مورد مؤاخذه. (1)

هشدار به عالمان دنیاگرا!

امام سجاد - علیه السلام - در ادامه نامه به محمد بن مسلم نوشت:

هان ای دانشمند پیوسته به دربار ظلم! بنگر که در برابر نعمتهای خداوند چگونه شکر می گزاری! خدایی که در کودکی و بزرگسالی، به تو روزی داد.

من نگران آن هستم که مصداق این آیه از قرآن باشی:

فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاءخذون عرض هذا الادنی و یقولون سیغفرلنا (2)

یعنی؛ نسلی جایگزین ایشان شدند که کتاب آسمانی را به ارث بردند و متاع ناپایدار دنیا را برگزیدند عمل به کتاب آسمانی را ترک کردند و در گناه و دنیازدگی فرو شدند و با خود می گفتند: ما را خواهند بخشید!.

هان!، در سرای جاودان نیستی، در منزلی هستی که ندای رحیلش بلند است. مگر بقا و دوام آدمی از پی مرگ و گناهانش از پس او بماند. هان بهوش باش که هشدارهای بایسته به تو داده شد و حجت بر توتمام گردید.

ص: 201


1- 448.- یدخلون بک الشک علی العلماء و یقتادن بک قلوب الجهال الهیم، فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوی اعوانهم ما بلغت من اطلاح فسادهم و اختلاف الخاصة و العامة الیهم. فما اقل ما اعطوک فی قدرما اخذو ا منک وماایسرما عمروالک، فکیف ما خربوا علیک فانظر لنقسک فانو لا ینظرلها عیرک و حاسبها حساب رجل مسؤ ول تحف العقول 276؛ بحار النوار 78/132
2- 449.- اعراف 168

فرصت زیادی نداری، سر و کارت با خدایی است که همه کارهایت را می داند و هیچ نکته ای بر او مخفی نیست... (1)

لزوم توجه به انگیزه هوادارن

از آنجا که حمایت حامیان و تجمع و شعارهای اطرافیان، سبب می شود که عالمان دلبسته به دنیا فریفته شوند و خویش را شایسته و سزاوار ستایش بپندارد و همین پندار برگمراهی و کجروی ایشان بیفزاید، امام سجاد - علیه السلام - به محمد بن مسلم زهری - عالم درباری - که نفوذ اجتماعی پیدا کرده و جمعی به خیال دستیابی به قدرتی او به شاگردی وی در آمده اند هشدار می دهد:

اگر می بینی مردم گردت را گرفته اند، گمان نکن که براستی بر سایر عالمان شرافت و فضیلتی داری و روی آوری مردم به تو ناشی از علم و دانش برتر توست آنان که گرد تو جمع شده اند بدان جهت است که:

1- چشم به دنیای تو دوخته اند و می خواند از امکانات تو بهره گیرند یا در پرتو موقعیت تو آنها به به موقعیتی در دستگاه حکومت دست یابند.

2- در محیط زندگی آنان، عالمانشان از دست رفته اند و چون کسی را ندارند روی به تو آورده اند.

3- چون جاهل و فاقد تشخیص می باشند به جاهلی چون تو تمایل جسته اند.

4- ریاست طلبی و دنیا خواهی بر ایشان و تو سایه افکنده است.

به خویشتن خویش بازگردد و نقطه های کور و بی دانشیهای خود را مرور کن تا بیابی

ص: 202


1- 450.- و انظر کیف شکرک لمن غذاک بنعمة صغیرا و کبیرا فما اخوفنی ان تکون کما قال الله فی کتابه: فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاءخذون عرض هذا الادنی و یقولون سیغفرلنا انک لست ف دار مقام انت فی دار قد اذنت برحیل، فما بقاء المرء بعد قرنائه. طوبی لمن کان فی الدنیا علی وجل، یابوس لمن یموت و تبقی ذنوبه من بعده. احذر فقد نبئت و بادر فقد اجفت. انک تعامل من ال یجهل و ان الذی یحفظ علیک لا یعقل تجهز فقددنا منک سفر بعید و داو دنبکک فقد دخله سقم شدید. تحف العقول 276؛ بحارالنورا 78/133

مردم چگونه گول خورده اند و در پی تو روان گشته و دست از کار و زندگی کشیده و در پای کرسی درس تو زانو زده اند!

آنان در اندیشه کسب مرتبه علمی و رسیدن به موقعیت اجتماعی تو می باشند!

و از این رو به دریایی ژرف و بلایی بی پایان فرو افتاده اند! (1)

راه نجات و بازگشت

اینک اگر جویای نجات از وابستگی به دنیا و دربار هستی از موقعیت و امکانات مادی ناروای خویش روی بگردان تا به شایستگاه بپیوندی؛ شایستگانی که با کهنه جامه زاهدانه خویش بدرود حیات گفتند در حالی که پشتشان به شکشان چسبیده بود میان آنان و خدا حجابی نبود، فریفته دنیا نشدند!

اگر چون تو عالمی با این سن و سال گرفتار دنیا شوی، پس از جوانان بی دانش و کم تجربه چه انتظاری می توان داشت!

اناالله و انا الیه راجعون!

به چه کسی باید تکیه کرد و به کجا باید پناه بد! ما غم و نگرانی خود را از کارهای تو به در گاه خدا شکوه می بریم و مشکلات و مصیبتهایی که از ناحیه تو می بینیم به حساب خداوند می گذاریم.. (2) چه نگران کننده است اگر این آیه از قرآن شامل حال تو باشد که خداوند می فرماید:

ص: 203


1- 451.-.. اذ صاروا یقتدرون برایک و یعملون بامر؟ ان احللت احلوا و ان حرمت حرموا ولیس ذلک عندک و لکم اظهر هم علیک رغبتخم فیما لدیک، ذهاب علمائهم و غلبة الجهل علیک و علیهم و حب الرئاسد و طلب الدنیا منک ومنهم. اماتری ما انت فیه من الحجهل و الغرة وما الناس فیه من البلاء و الفتنة قد ابتلیهتم و فتنهم بالشغل عن مکاسبهم مماروات فتاقت نفوسهم الی ان یبلغوا من العلم ما بلغت او یدرکوا به مثل الذی ادرک، فو قعو ا منک فی بحر لا یدرک عمقه و فی بلاء لا یقدر قدره. فالله لنا و لک و هوالمستعان. تحف العقول 277؛ بحارالانوار 78/134
2- 452.- امابعد فاعرض عن کل ما انت فیه حتی تلحق بالصالحین الذین دفنوا فی اسمالهم، لاصقة بطونهم بظهورهم، لیس بینهم و بین الله حجاب و لا تقهم الدنیا و لا یفتتون بهای رغبوا افطلبوا فما لبثوان ان لحقوا فاذا کانت الدنیا تبلغ من مثلک هذا المبلغ مع کبر سنک و رسوخ علمک و حضور اجلک فکیف یسلم الحدث فی سنه، الجاهل فی علمه الماقون فی راءیه، المدخول فی عقله انالله و انا الیه راجعون. علی من المعول؟ و عند من المستعتب؟ نشکوا الی الله بثنا و مانری فیک و نخبسب عندالله مصیبتنا بک همان مدرک

اضاعوا الصلاة و اتبعو الشهواات فسوف یلعون غیا (1)

یعنی؛ نماز را ضایع ساختند و شهوتها و تمایلات نفسانی را پیروی کردند، پس بزودی نتیجه و کیفر گمراهیهای خود را خواهند دید.

... شکر خداوند را که ما را از فرو افتادن در مشکلات و موقعیت تو، ایمن داشت.

ولاسلام. (2)

ص: 204


1- 453.- مریم 59
2- 454.- ماا اخوفنی ان تکون کمن قال الله تعالی فی کتابه: اضاعوا الصلوة استحملک کتابه و استودعک علمه فاضعتها، فنحمدالله الذی عافانا مماا ابتلاک به والسلام تحف المعقول 277؛ بحارالانوار 78/135

فصل پنجم: جلوه هایی از درسهای امام سجاد - علیه السلام -

جلوه هایی از درسهای امام سجاد - علیه السلام

روشنترین دلیل سیمای تابناک خورشید، پرتو فروزانی است که از آن جدا شده و روح و تن جویندگان را گرامی و توان بخشد. از این رو درسها و معارفی که از امام سجاد - علیه السلام - در متون اسلامی و منابعی دینی بر جای مانده و به ثبت رسیده، خود بهترین گواه بر منزلت علمی و نیز جایگاه اخلاقی و فضایل معنوی آن حضرت است.

چه شایسته است که پس از ملاحظه توصیفها و تمجیدهای دیگران و مطالعه زندگی اصحاب و شاگردان آن حضرت، خود به کوثر حیاتبخش معارف آن اسوه فضیلت و دانش، دست فرو بریم و جان و اندیشه را از آن سیراب سازیم.

در این رهگذر، نخست به رساله حقوق و سپس سجادیه نگاهی گذاریم خواهیم داشت.

رساله حقوق

در اوج حاکمیت استبداد در روزگاری که حکام اموی با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادی از سرزمین وحی بودند و در خاموش ساختن منادیان حق و از میان بردن سیره حیاتبخش پیامبر کرم - صلی الله علیه وآله - از هیچ تلاشی فروگذار دوباره قامتی در جای ایستاد، هرچند آثار زنجیرهای استبداد اموی هنوز بر اندامش حک بود، اما زبانش هرگز و هیچ گاه از حق و دفاع انسانها باز نایستاد!

رساله حقوق امام حقوق امام سجاد - علیه السلام - در عصر

ص: 205

حاکمیت جهل و جور پیامی است فراتر از زمان خویش، بلکه فراتر از همه اعصار تمدن بشری!

امروز که بشر، مدعی دستیابی به عالی ترین شکل تمدن و فرهنگ ارزشی است و دم از حقوق بشر و حتی حمایت از حیوانات و یا حفظ محیط زیست می زند، علاوه بر پوشالی بودن بسیاری از شعارهایی که مطرح می کند در بعد قانون شناسی و قانونگذاری نیز ضعفهایی دارد که اگر با رساله حقوق امام سجاد - علیه السلام - مقایسه شود و عنصر زمان و ظرفیت ونیازها نیز ملاحظه گردد، اوجهای آن رساله و کاستیهای دست نوشته های بشر متمدن این عصر آشکار خواهد شد!

هر چند پذیرش این نکته - در نگاه نخست - برای دلباختگان مادی و دور ماندگان از مکتب وحی و رسالت مشکل خواند نمود، اما تاءمل واقع بینی، آنان را به تواضع در برابر حق واخواهد داشت.

قبل از پرداختن به متن این رساله، تحقیقی درباره اسناد و رجال آن شایسته می نماید.

رساله حقوق در منابع روایی

پیشین ترین منابع حدیثی که رساله حقوق امام سجاد - علیه السلام - را به طور کامل ثبت کرده اند عبارتند از:

1- تحف العقول، تاءلیف حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی، متوفای 381 قمری. در کتاب پنجاه حق از حقوق ثبت شده اما سند رساله یاد نشده است.

2- خصال تألیف ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بابویه قمی، متوفای 382 هجری.

3- من لا یحضره الفقیه، تاءلیف شیخ صدوق ابو جعفر محمد بن علی.... که از کتب چهارگانه معتبر شیعه می باشد.

شیخ صدوق ره دردو اثر اخیر خصل و من لا یحضر الفقیه علاوه بر پنجگانه، حقی را تحت عنوان حق حج یاد کرده و در مجموع پنجاه و یک حق را متذکر شده است. هر چند در مقدمه حصال، آنجا که فهرست حقوق ذکر گردیده از

ص: 206

حج یادی به میان نیامده است.

در حدیث من لا یحضر سلسله سند نقل نشده و حدیث مرسل است.

میان حدیث من لا یحضر با روایت تحف العقول و نیز روایت خصال تفاوتهایی دیده می شد، در حالی که سایر نقلها از آغاز به تفصیل یکایک حقوق پرداخته اند.

ثانیا در سند خصال، نامی از اسماعیل بن فضل به میان نیامده است.

ثالثا در من لا یحضر تصریح نشده است که حقوق مذکور، رساله ای است از امام سجاد (علیه السلام) ولی در خصال به این نکته تصریح شده است و عبارت چنین است: الحقوق الخمسون التی کتب بها علی بن الحسین سید العابدین علیه السلام الی بعض اصحابه...

متن رساله حقوق

حقوق الهی، پایه همه حقوق فردی و اجتماعی

امام سجاد - علیه السلام - در نامه یکی از اصحاب خویش درباره حقوق چنین نوشت:

خدایت مورد رحم و محبت قراردهد!

آگاه باش! که خداوند بر تو حقوقی دارد. درباره حرکت و سکون و هر جایگاهی که در آن قدم نهی و برای هر عضوی از اعضای تحت فرمان تو و هر ابراز و امکاناتی که آنها را به استخدام در می آوری.

برخی از این حقوق مهمتر و گرانتر از سایر حقوق به شمار می آیند.

بزرگترین حقوق، حقوق مربوط به خداوند است حق معرفت و عبادت خدا و اطاعت از او... این حقوق که ترسیم کننده رابطه ای خلق باخالق وظیفه انسان در برابر خداست زیربنا وپایه سایر حقوق فردی و اجتماعی به حساب می آید. (1) زیرا اگر حقوق الهی نادیده گرفته شود و

ص: 207


1- 455.- کتب علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) الی بعض اصحابة. اعلم رحمک الله ان الله علیک حقوقا محیطه بک فی کل حرکه تحرکتها او سکنه سکنتها ااو منزله نزلتها او جارحه قلبتها و آله تصرفت بها بعضها اکبر من بعض و اکبر حقوق الله علیک ما اوحبه لنفسیه تبارک و تعالی من حقه الذی هو اصل الحقوق و منه تفرع

انسان موجودی غیر مسوول و بی هدف و فاقد تکلیف به شمار آید در آن صورت پایبندی وی به سایر حقوق فردی و اجتماعی لغو و بیهوده می نماید و هیچ قانون و تکلیفی ضمانت اجرا ندارد.

فراگیری و گستردگی دامنه حقوق

خداوند در پی حقوق ویژه خود بر خلق حقوقی را برای تمامی اعضای بدنت از فرق تا قدم قرار داده است. چشم گوش، زبان، دست، پا شکم و شرمگاه، اینها اعضای هفتگانه ای هستند که افعال آدمی به وسیله آنها صورت می گیرد.

علاوه بر اعضا که وسیله صدور افعال می باشند، خود افعال نیز بر انسان حقوقی دارند.

خداوند برای نماز، روزه، انفاق و پرداخت حقوق مالی، هدیه و سایر افعال بر عهده تو حقوق و قوانینی نهاده است.

در مرحله سوم نوبت به حقوق اجتماعی می رسد حقوقی که در رابطه انسان با جمع بر او واجب می گردد. نخست حقوق پیشوایان تو و سپس حقوق رعایا و کسانی که تحت سرپرستی تو قرار داند و پس از آن حقوق خویشاوندان قرار دارد.

فهرست حقوق اجتماعی

هر کی از حقوق اجتماعی که بر شمردیم خود خاستگاه حقوق متعددی است.

ص: 208

حق پیشوایان در سه بخش باید ملاحظه شود. 1 - حق سیاستگذاران و سیاستمداران و اداره کنندگان نظام اجتماعی. 2 - حق معلمان و سرپرستان علمی و فرهنگی. 3 - حق مولا بر بنده. البته هر مربی و اداره کننده ای خود امام و پیشوایی به شمار می آید و حقوقی دارد.

حقوق رعایا و نیروهای تحت سرپرستی انسان نیز سه است. 1 - حق رعایا و افراد جامعه که به قانون فرمانروا و حاکم گردن می نهند. 2 - حق نیروهای تحت تعلیم و شاگردان، زیرا کسی که چیزی را نمی داند و در مقام دانشجویی بر آمده رعیت فرد عالم به حساب می آید. 3 - حق کسانی که تو اختیار دار آنانی مانند زنان و یا کسانی که مملوک تواند.

و امام حق خویشاوندان بسیار است و هر چه خویشاوندی نزدیکتر باشد حقوق نیز بیشتر و جدیتر خواهد بود. ضروریتر از همه حق مادر سپس حق پدر و پس از آن حق فرزند و در مرحله بعد حق برادر و در مراتب بعد هر کدام که نزدیکتر و نزدیکترند.

از حقوق خویشاوندان که بگذریم حقوق اجتماعی در گستره ای دیگر مطرح است از آن جمله حقوق مربوط به مولا و سرپرستی که تو را از قید بردگی آزاد ساخته است مولا و سرپرستی که اکنون از الطاف او بهره وری کسی که به تو احسان کرده آن که با ندای اذانش تو را به سوی نماز فرا خوانده امام جماعت تو همنشین همسایه رفیق شریک، اموال بدهکار، طلبکار، معاشر، کسی که علیه تو ادعا دارد، کسی که تو علیه او ادعا داری مشورت کننده با تو کسی که با او مشورت می کنی نصیحت خواه نصیحت گو. آنان که از تو بزرگترند، کسانی که از تو کوچکترند، کسی که دست نیاز به

ص: 209

سوی تو دراز کرده، آن کس که به او اظهار نیاز می کنی، کسی که با سخن یا رفتار به تو بدی روا داشته و کسی که دانسته یا ندانسته درباره تو به خشونت رفتار کرده است.

سپس حقوق همه همکیشانت و نیز آنان که کافرند ولی در ذمه اسلام در آمده اند و حاکمیت سیاسی را پذیرفته اند.

و سرانجام حقوقی که بر اساس حالات مختلف و مناسبتهای گوناگون به روابط اجتماعی تعلق می گیرد.

خوشا به حال کسی که خدایش یاری دهد و در پایبندی به این حقوق استوار و موفق باشد.

امام سجاد (علیه السلام) هر چند در این فهرست به حقوق بسیار متنوع و گوناگونی اشاره کرده اما در پایان این حقیقت را آشکار ساخته است که حقوق اجتماعی و فردی به آنچه گفته شد، منحصر نمی باشد، بلکه اصولا برخی از حقوق دارای جنبه متغیری هستند که در شرایط و زمان و مکان مختلف و مناسبات گوناگون تغییر می کنند و یا مطرح می شوند.

بی شک گشودن این زاویه بر اتقان، اعتبار و واقع بینی این رساله افزوده است و وسعت بینش و واقعگرایی نویسنده آن را آشکار می سازد.

امام سجاد (علیه السلام) پس از بر شمردن فهرست حقوق الهی، فردی و اجتماعی انسان به توضیح و تشریح هر یک از آنها پرداخته است.

1 - حقوق الهی بر انسان

حق برتر خداوند برانسان این است که او را عبادت کند کمترین شرکی به او نورزد.

ص: 210

اگر انسان، خدای خویش را خالصانه پرستش کند، خداوند نیز امور دنیا و آخرت او را کفایت خواهد کرد و آنچه محبوب و مطلوب آدمی اس برایش حفظ و تدارک می کند. (1)

2- حق انسان بر خویش

حق نفسه آدمی بر او این است که آن را در اطاعت خداوند به کار گیرد. سرمایه وجود را هدر ندهد و صرف بیهوده گیها و گمراهیها نکند. و حق زبان، گوش، چشم و دست و... را ادا کند آنها را در مسیر باطل و پوچ به کار نیندازند و در راستای استفاده صحیح از این امکانات خداوند یاری بجوید. (2)

3- حق زبان و قوانین گفتار

حق زبان این است که از گرفتار شدن به گفتار زشت مصون ماند و عادت بر خوبیها و سخنان نیک پیدا کند.

زبان باید کنترل و محبوس شود، جز آنها که نیازی ارزشی باشد و در راستای منافع دین و دنیا قرار گیرد. آن را از سخنان بیهوده و کم نتیجه و زایان آوری باید دور داشت. آنچه مشخص می کند که کجا باید سخن گفت و زبان را به کار گرفت عقل است. جمال انسان عاقل در شیوه گفتار او متجلی است - نیرویی نیست مگر متکی به خداوند بزرگ - جمله اخیر امام سجاد - علیه السلام - یعنی؛ لا قوة الا بالله العلی العظیم ظاهرا حکایت از دشواری امر و ناتوانی انسان در مسیر حفظ کامل زبان و تنظیم گفتار دارد. و هشداری است به این که برای موفقیت در این راه باید از حمیت الهی، بهره گرفت و با استمداد از درگاه او به پیروزی رسید. (3)

ص: 211


1- 456.- فاما حق الله الاکبر فانک تعبدهع لا تشرک به شیئا فاذا عفلت ذلک باخلاص جعل لک علی نفسه ان یکفیک امر الدنیا و الا خره و یحفظ لک ما تحب منها.
2- 457.- و ما حق نفسک علیک فان تستوفیها فی طاعة الله، فتوی الی لسانک حقه و الی سمعک حقه والی تصرک حقه و الی یدک حقها و الی رجلک حقها و الی بطنک حقه و الی فرجک حقه وتستعین بالله علی ذلک.
3- 458.- و اما خق اللسان فاکرامه عن الخنی و تعویده علی الخیر و حمله علی الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة اللدین و الدینا و اعفاوه عن اول الشنعة القلیلة القائدة التی لا یؤ من ضررها مع قلة عائدتها و یعد شاهد العقل و الذلیل علیه و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فی لسانه و لا قوه الا باللله العلی العظیم.

4- حق قوای شنوایی

حق قوای شنوایی است که آن را از شنیدن سخنان آلوده و شنیدنیهای مضر دور نگاه داری. گوش کانالی است به سوی قلب - مرکز ادراک، تصمیم گیری و تاءثیر پذیری - انسان، این کانال را جز بر روی سخنان ارزشی و خیر آفرین مگشای؛ سخنانی که یا نتیجه مثبتی برای قلبت به ارمغان آورند و یا اخلاق کریمانه ای را به تو تعلیم دهند.

ابزار شنوایی، کانال و در ورودی قلب آدمی است و از این طریق انواع معانی و مفاهیم به قلب می رسد، خیر باشد یا شر! و لا قوة الا بالله. (1)

5- حق قوای بینایی

حق چشم این است آن را به حرام ندوزی و جز در مسیر عبرت آموزی و بینش یابی و دانش اندوزی به کارش نگیری. همانا چشم گذرگاه عبرتها و درس آموزی هاست. (2)

6- حق پا

حق پا این است که آن را به حرام دراز نکنی تا به کیفر الهی مبتلا نگیری و به راهی نکشانی که صاحبش را به ذلت افکند. پا چونان استری است راهوار که می بایست تو را در راه دین و پیروزی در میدان ارزشها پیش برد و لا قوة الا بالله

7- حق دست

حق دست این است که آن را به حرام دراز نکنی تا به کیفر الهی مبتلا نگردی و در دنیا

ص: 212


1- 459.- و اما حق اللسان فاکرامه عن الخنی و تعویده علی الخیر و حمله علی الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة للذین الدنیا و اعفاره عن الفضول الشنعة القیلة بعقله حسن سیرته فی لسانه و لا قوة الا بالله العلی العظیم
2- 460.- و اما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک وترک ابتذاله الا لموضع عبرد تستقبل بها بصرا و لا قوة الا بالله.

از سوی مردم ملامت نشوی.

دست از واجبات بر مدار و با دور داشتن آن از حرام حرمتش را نگه دار. کارآیی آن را محدود به واجبات مساز بلکه در میدان ارزشهای غیر واجب مستحبات - نیز به کارش گیر! استفاده خردمندانه و شرافتمندانه از این عضو مهم بدن - دست - پاداشهای اخروی را به دنبال خواهد داشت. (1)

8- ممنوعیت زیاده روی در خوراک

حق شکم این است که آن را ظرف کمترین غذای حرام قرار ندهی و نیازش را از راه حلال و به اندازه بر آورده سازی کار تقویت را به سستی و تن پروری و ناجوانمردی و بیعاری نکشانی.

شکم باید به هنگام تشنگی و گرسنگی تحت کنترل باشد. سیری زیاد، مایه کسالت، کندکاری و بازماندن از ارزشها و کرامتهاست.

زیاده روی در نوشیدن آب، مایه کند فهمی و کودنی می شود. (2)

9- کنترل قوای شهوی با یاد مرگ

حق اندام جنسی این است که آن را از مبتلا شدن به حرام نگاه داری. و این مهم را از طریق کنترل نگاه عملی سازی، زیرا چشم بستن از مناظر شهوت انگیز، از مهمترین عوامل مصونیت انسان به شمار می آید.

یاد مرگ و تهدید نفس به کیفر الهی و بیم دادن خویش از مخالفت خدا نیز از دیگر عوامل امنیت فکری و عملی انسان از آفات

ص: 213


1- 461.- و اما حق یدک فاءن لا تبسطها الی الی مالا یحل لک فتنال بما تبسطها الیه من الله العقوبة فی الاجل و من ااناس بلسان الائمه فی العاجل لک فتنال و لا تقبضها مما افترض الله علیها و لکن وقرها بقبضها عن کثیر مما یحل بها بسطها الی کثیر مما لیس علیها، فاذا هی قد عقلت و رفت فی العاجل و جب لها حسن الثواب فی الاجل.
2- 462.- و اما حق بطنک فاءن لا تجعله وعاء لقلیل من الحرام و لا لکثیر و: تقتصد له فی الحلال و لا تخرجه من حد التقویة الی حد التهوین و ذهاب المروة وظبطه اذاهم بالجوع و الظمافان الشبع المنتهی بصاحبه الی التخم مکسلة و مثبطة عن کل بر و کرم. و ان الری المنتهی بصاحبه الی السکر مسخفة و مجهلة و مذهبة للمروة.

شهوت است.

پاکدامن ماندن نیاز به کمک از سوی خدا دارد لا حول و لا قوة الا بالله (1)

حقوق در قلمرو کردار

10- حق نماز و قوانین مربوط به آن

حق نماز این است که بدانی نماز حرکت به درگاه الهی است. با نماز در پیشگاه خدا می ایستی.

اگر این حقیقت را به هنگام نماز متوجه باشی، شایسته است که چونان بنده ای ذلیل، چشم دوخته به لطف و رحمت حق، بیمناک از کجی اعمال خویش و کیفر پروردگار، امیدوار به غفران او و با تضرع به زاری در برابر خدا بایستی و نمازگزاری.

چونان کسی که با آرامش و سرافکندگی و تواضع و کرنش به آستان بلندش سرمی ساید و در اعماق وجود با او مناجات دارد و آزادی خویش را باز بند گناهانش می طلبد. ولا قوة الا بالله.

11- روزه، باز دارنده از آتش و عصیان

حق روزه این است که بدانی حجابی است ایمنی بخش، پوشش است که آدمی را از آفات زبان و گوش و چشم و اندامی جنسی و شکم مصونیت می دهد و از آتش ایمن می دارد.

در حدیث چنین آمده است: روزه سپری در برابر آتش است.

اگر اعضای خویش را در پس این سپر و حجاب، از مبتلا شدن به عصیان نگاه داری، امید است که وجودت از عذاب الهی در امان ماند و اگر با وجود این حجاب، اعضای خویش را از گناه بازداری و با داشتن روزه، چشمت نگاه شهوت انگیز کند و قوایت به راه نادرست صرف شود، چه

ص: 214


1- 463.- و اما حق فرجک فحفظه مما لا یحل لک و الا ستعانة علیه بغض البصر فانه من اعون الاعوان، و کثرة ذکر الموت و التهدد لنفسک بالله و التخویف لهابه. وبالله العصمة و التایید و لا حول قوة الا بالله.

بسا این حریم بشکافد و از آن شکاف بیرون افتاده، آتش مبتلا شوی. (1)

12- انفاق، ذخیره سازی امکانات نزد خداوند

حق انفاق وصدقه این است که بدانی نزد پروردگارت ذخیره می شود. انفاق امانتی است که نیاز به گواه است که نیاز به گواه ندارد. اگر به این حقیقت رسیده باشی، این نکته را نیز درک خواهی کرد که انفاق در نهان، مطمئنتر از انفاق در عیان است، سزاست که انفاقها همواره سری میان تو و خدایت باشد. چه این که تظاهر به انفاق و نمایاندن آن به خلق، مثل این است که ایشان را مطمئنتر از خدا به حساب آورده ای و میل داری آنان نیز گواه شاهد باشند!

پس از این نکته که ید شد، باید مراقب این جهت باشی که در انفاقها و بذل و نهادن و آزرده ساختن روح افراد، به همان میزان انفاق و پس انداز تو معیوب می شود. منت نهادن بر دیگران به خاطر انفاقی که کرده ای معنایش این است که آن انفاق را برای خود نیندوخته ای وگرنه چه دلیلی دارد که کسی برای ذخایر و اندوخته های خود بر دیگران منت نهد! (2)

ص: 215


1- 464.- و اما حق الصوم فان تعلم انه حجالب ضربه الله علی لسانک وسمعک و بصرک و فرجک و بطنک لیسترک به من النار و هکذا جاء فی الحدیث الصوم جنة من النار فان سکنت اطرافک فی حجتها رجوت ان تکون محبوبا و ان انت ترکتها تضطرب فی حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الی ما لیس لها باالنظر الداعیة للشهوة و القوة الحارجة عن حد التقیه لله لم تاءمن ان تخرق الحجاب وتخرق الحجاب و تخرج منه و لا قوه الا بالله.
2- 465.- و اما حق الصدقة فان تعلم انها ذخرک عندربک و دیعتک التی لا تحتاج الی الاشهاد عذا علمت ذلک کنت بما استودعته سرا اوثق بما استودعته علانیة و کنت جدیرا ان تکون اسررت الیه امرا علنته و و کان الامر بینک و بینه فیها سرا علی کل حال و لم تستظهر علیه فیما استودعیه منها - شهاد الاسماع لا صارعلیه بها کانها اوثق فی نفسک لا کانک لا تثق به فی تاءدیة ودیعتک ایک قم لم تمنتن بها علی احد لا نهالک فاذا امتنتنت بها لم تاءمن ان تکون بها مثل تهجین حالک منها الی من مننت بها علیه لان فی ذلک فاذا امتننت بها لم تاءمن ان تکون بها مثل تهجین حالک منها الی من مننت بها علیه لان فی ذلک ذلیل علی انک لم ترد نفسک بها و لواردت نفسک بها لم تمتن بها علی اخد و لا قوة الا بالله.

13- قربانی، ایثار خالصانه و بی تکلف

حق قربانی این است که با نیت خالص و بدون خودنمایی صورت گیرد. صرفا رضا و رحمت حق مورد نظر باشد و جلب توجه دیگران هدفت نباشد.

قربانی خالصانه، دور از ریا و خودنمایی است. و کاری که برای خودنمایی نباشد خالی از تکلف و همراه با سهولت و آسانی، زیرا خداوند برای بندگانش سهولت و آسانی قرار داده است.

زندگی ساده و متواضعانه بسیار راحت تر از زندگی پر تکلف و خان منشانه است.

زیرا تواضع و ساده زیستی با روح و فطرت آدمی سازگارتر است. و لا قوة الا بالله (1)

حقوق پیشوایان و مدیران

14- حق رهبران سیاسی و مدیران جامعه

حق رهبر سیاسی این است که بدانی خداوند تو را وسیله آزمایش او قرار داده است.

تسلطی که حاکم و رهبر سیاسی بر تو دارد، مایه ابتلا و آزمایش اوست. باید خیرخواهانه نصیحتش کنی و از در لجاجت و ستیز با او وارد نشوی و او و خود را به هلاکت نیفکنی.

آن گونه رفتار نکن که تو خود شریک کارهایی باشی که حکومت علیه تو اعمال می کند. (2)

ص: 216


1- 466.- واما حق الهدی فان الهدی فان تخلص بها الا رادة الی ربک و التعرض لرحمته و قبوله و لا تردید عین الناظرین دونه فاذاکنت کذالک لم تکن متکلفا و لا متصنعا و کنت انما تقصد الی الله و اعلم ان الله یراد بلیسیر و لا یراد بالعسیر کما اراد بخلقد التیسیر و لم یرد بهم التعصثر و کذالک التذلل اولی بک من التدهقن. لان لالکلفة و المؤونة فی المتدهقنین. فاءما التذلل و التمسکن فال کلفة فیهما و لا مؤونة علیها لا نهما الخلقة و هماموجودان فی الطبیعة و لا قوة الا بالله.
2- 467.- ثم حقوق الائمة فاما حق سائسک بالسلطان فان تعلم انک جعلت له فتنه و انه مبتلی فیک بما جهعله اللههه له علیک من السلطان وان تخلص له فی النصیحة و ان لا تماحکه و قد بسطت یده علیک فتکون سبب هلاک نفسک و هلاکه و تذلل و تلطف لا عائه من الرضی مایکفته عنک و لا یضر بدینک و تستیعن علیه فی ذلک بالله تعازه و لا تعغنده فانکان فعلت ذلک عققته و عققت نفسک فعرضتها المکوهه و عرضته لمکروهه و عضته للهکة فیک و کنت خلیقا ان تکون معینا له علی نفسک و شریکا له فیما اتی لیک و لا قوه الا بالله.

در تبیین این بخش از رساله حقوق باید توجه به شرایط سیاسی امام سجاد - علیه السلام - و نیز موقعیت شیعه داشت، زیرا امام سجاد - علیه السلام - این رهنمودها را به شیعیان خود داده است. و چون عصر آن حضرت از دورانهای تاریک دینی و سیاسی به شمار می آید، امام - علیه السلام - پیروان خویش را به نوعی تقیه فرا خوانده است، هر چند رهنمود آن حضرت دارای جنبه های عمی نیز هست زیرا اصولا اگر همیشه بنا به جنگ و معارضه با حکومتها و حاکمان و نظامهای سیاسی باشد، هرگز در جامعه ثبات سیاسی شکل نخواهد گرفت و عدم ثبات سیاسی بسیاری از امور اجتماعی را نیز متزلزل وناپایدار کرده و جامعه را مواجه با رکود اقتصادی و فرهنگی می کند.

بنابر این، اصل برمدار و نصیحت ارشاد است، مگر آن جا که حتی نصیحت و ارشاد نیز نه دنیای مردم امنیت و رفاه یابد و نه دین مردم باقی بماند. در چنین صورتی است که تکلیف فرق کرده و برای حفظ اسلام و صیانت جامعه اسلامی، جهاد علیه حاکم جائر ضرورت می یابد.

15- حق استادان و پیشوایان علمی

حق معلمان و سرپرستان علمی این است که آنان را بزرگ بداری، مجلس و حضورش را محترم شماری و با دقت سخنانش را بشنوی.

استاد را به بیان مطالبی یاری دهی که به کار تو می آید و به آن نیازمندی.

فکر را فارغ و ذهن را مهیاسازی.

با چشمپوشی از لذتها کاستن از تمایلات درونی، قلب خویش را پاک و چشم خود را جلا دهی!

خویش را پیک استاد در رساندن آن معارف به دیگران بدین و در ایفای رسالت علمی خود مرتکب خیانت نشوی و لا حول ولا قوة الا بالله. (1)

ص: 217


1- 468.- و اما حق سائسک بالعلم فالتعظیم له و التوقیر لمجلسه و حسن الاستماع الیه و الاقبال عبیه المعونة له علی نفسک فیما لاعنی بک عنه من العلم بان تفرغ له عقلک و تحضره فهمک و تزکی له و تجلی به بصرک بترک اللذات و نقص الشهوات وان تعلم انک فیما القی رسله الی من لقیک من اهل الجهل فلزمک حسن التادیة عنه الهیم و لا تخنه فی تاءدیة رسالته و القیام بها عنه اذا تقلدتها و لا حول و لا قوة الا بالله.

16- حق سرپرستان مالک

حق مولا و مالک، چون حق حاکم است با این تفاوت که این مالک است و آن مالک نیست. از این رو اطاعت مولا در هر امر کوچک و بزرگ واجب است مگر آن جا که تو را از حق خدا بازدارد و میان تو و خدا حقوق خلق حایل شود که در این صورت ادای حق خدا و خلق بر تو لازم است. ولاقوة الا بالله. (1)

حقوق رعیت و عناصر تحت سرپرستی

17- حقوق مردم در نظام سیاسی

حقوق مردم که تحت مدیریت و حکومت تو به سر می برند این است که بدانی تو در پرتو برخی ویژگیها و توانمندیها بر آنان سروری و فرمانروایی یافته ای، پس سزاوار است که از موقعیت فرمانپذیری آنان سوء استفاده نکرده، بر ایشان رحم آوری و آنان را مورد حمایت و شکیبایی قرار دهی.

قدرت خویش را با لطف و رحمت به بندگان خدا بیامیزی و از این طریق خداوند را سپاسگزاری. زیرا نعمتها در پرتو شکر است. پایداری حکومت و فرمانروایی در سایه راءفت و رحمت و دلسوزی برای خلق.. ولاقوة الابالله. (2)

ص: 218


1- 469.- ثم حقوق الرعیه فاما حقوق رعیبک بالسلطان فان تعلم انک انما استرعیتهم بعضل قوتک علیهم فانه انما احلهم محل الرعیة لک ضعفهم و ذلهم فما اولی من کفاله ضعفه و ذله حتی صیره لک رعیة و صیر حکمک علیه نافذا، لا یمتنع منک بعرة و لا قوة و لا تستنصر فیما تعاظمه منک الا بالرحمة و الحیاطة و الاناة و ما اولاک اذاعرفت ا اعطاک الله من فضل هذه العرة القوة التی قهرت بها ان تکون الله شاکرا و من شکر الله اعطاه فیما انعم علیه و لا قوة الا بالله.
2- 470.- فاما حقوق رعیبک بالسلطان فاءن تعلم انک انما استرعیتهم بفضل قوتک علیهم فانه انما احلهم محل الرعیه لک ضعفهم و ذلهم، فما اولی من کفاکه ضعفه و ذله حتی صیره لک رعیة وصیر حکمک علیه نافذا، لا یمتنع منک بعرة و لاقوة و لا نستنصر فیما تعاظمه منک الا بالرحمد و الحیاطة و الاناة و ما اولاک اذا عرفت ما اعهطاک الله من فضل هذا العرة و القوة التی قهرت بها ان تکون الله شاکرا و من شکرالله اعطاه فیما انعم علیه و لا قوة الا بالله.

18- حقوق دانشجویان و متعلمان

حق آنان که از تو می آموزند، ای است که بدانی خداوند آنچه از دانش و حکمت در اختیار تو قرار داده برای خدمتگزاران آنهاست. یعنی؛ علم باید در خدمت خلق خدا باشد.

پس اگر در ایفای این نقش وفادار بودی و گنجینه دار امین و مهربانی به شمار آمدی و حق خدا را درباره بندگانش به نیکی به جای آوردی، راه رشد و تکامل در پیش خواهی داشت وگرنه خائن به خدا و ظالم به خلق خواهی بود و در این صورت سزاست که خداوند دانش تو را برگیرد. (1)

19- حقوق متقابل زن و مرد در نظام همسری

حق زنی که به وسیله ازدواج در دایره سرپرستی مرد قرار می گیرد، این است که مرد به فلسفه همسری و ارزش وجودی وی توجه داشته باشد و بداند که خداوند، زن را مایه آرامش، آسایش انس و پاسداری از زندگی و نظام خانواده قرار داده است. و نباید از او انتظاری مغادیر با این امور داشت.

اصولا زن و مرد آن گاه که به همسر خویش را موهبتی الهی بدانند که خداوند به او عطا کرده است. آن گاه با چنین بینش و نگرشی، ضروری است که هر کدام از آنان نعمت خدا به به شایستگی ارج نهاده، برای هم انیس و همراهی مهربان و رحیم باشند.

در این میان هر چند وظایف مرد در میدان مدیریت نظام خانواده و تنظیم آن فزونتر است و جنبه مدیریت وی - در امور مباح - تقویت شده است ولی این تقدم و اولویت هرگز نباید مورد سوء استفاده قرار گیرد و وسیله بی مهری به حقوق زن باشد، زیرا زن به

ص: 219


1- 471.- واما حق رعیتک بالعلم، فان تعلم ان الله قد جعلک لهم فیما آتاک من العلم و ولاک من خزانة الحکمة، فان احسنت فیما ولاک من خزانة الحکمة، فان احسنت فیما ولاک الله من ذالک و قمت به لهم مقام الخازن الشفیق النالمولاه فی عبیده الصابر المحتسب الذی اذا راءی ذاجاجة اخرج له من الموال التی فی یدیه کنت راشدا و کنت لذالک آملا معتقداء و الا کنت له خائنا و لخلقه ظالما لسبله و عزه متعرضا.

هر حال حق رحمت، انس آرامش و کامجویی دارد و مرد موظف است که این حقوق را برای او تاءمین کند و نباید نحوه مدیریت و برنامه ریزی او مایه از میان رفتن حقوق یاد شده زن گردد. (1)

20- حقوق مملوکان برمالکان

حق مملوکان بر مالکان این است که مالک بداند انسان زیردست او، همانند او مخلوق وبنده خداست.

مملوک با وارد شدن در ملک مولای خویش به منزله گوشت و خون مولا می شود یعنی همان گونه که انسان از اعضای وجود خود، هم کار می کشد و هم نسبت به آنها راءفت و دلسوزی دارد، نسبت به مملوکان و خدمتکاران خویش نیز این چنین است.

مالک باید بداند که آفریدگار خدمتگزار و مملوک خویش نیست؛ تنها مالک اوست. بنابراین مالک بر مملوک خدایی ندارد و در قلمرو قوانین الهی می تواند از تو کار بکشد و انتظار داشته باشد.

مالک و ارباب، نه گوش و چشم خدمتکارش را آفریده و نه واقعا روزی رسان اوست. آفریننده و روزی رسان، تنها خداست و اوست که مملوک را تحت فرمان مالک به امانت سپرده است.

از این مالک باید رفتاری خدا پسندانه داشته باشد هر چه می خورد به مملوک خویش هم بدهد و هر چه می پوشد به مملوک خویش بپوشاند، کار بیش از طاقت بر عهده اش ننهد و اگر نسبت به او نفرت و بیزاری پیدا کرد، او را بفروشد و مورد آزار و شکنجه قرار ندهد. ولا قوة الا بالله. (2)

ص: 220


1- 472.- و اما حق رعیک بملک النکاح، فاءن تعلم ان الله جعلها سکنا و مستراحا و مستراحا و انسا و واقید و کذلک کل نعمة الله و یکرمها و یرفق بها و ان کان حقک علیها اغلظ و طاعتکبها الرم فیما احبیت و کرهت مالم تکن معصیة فان لها معصیة لها حق الرحمة و المؤانسة. و موضع السکون الیها قضاء الیها قضای اللذة التی لا بد من قضائها و ذلک عظیم و لا قوة الا بالله.
2- 473.- و اما حق رعیک بملک الیمین فان تعلم انه خلق ربک، و لحمک و دمک و انک املکه لا انت صنعته دون الهه و لا خلقت له سمعنا و لا بصرا و لا اجریت له رزقا ولکن اللله کفاک ذلک. ثم سخره لک و اثنمنک علیه و استدعک ایاه لتحفظه فیه و تسیرته. فنطمعمه مما تاءکل وتلبسه و لا تکلفه مالا یطیق فاءن کرهت خرجت الی الله منه و استبدلت به ولم تعذب خلق الله و لا قوه الا بالله.

حقوق خویشاوندان

21- حقوق مادران

حق مادر این است که بدانی او تو را به گونه ای نگهداری کرده رشد داده و پروریده است که نظیر و مانند ندارد. از شیره وجودش به تو خورانده است، و این کاری است که جز مادر، کیس در حق دیگری انجام نداده و نمی دهد.

مادر با تمام وجودش از تو حمایت و مراقبت کرده و تمامی سختیهای دوران بارداری را بر خویش هموار ساخته است تا تو گام بر زمین نهاده ای.

مادر دلخوش بود که تو را سیر کند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را بپوشاند، سرت سایه افکند، هرچند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختی کشد و تو را به ناز پرورد؛ بیدار ماند و تو را به خواب نوش کند.

آری مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش، آرامشگاه تو و جانش، سپر بلای تو است.

سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خرید و تو باید در خور چنین فداکاری و محبتی، شکرگزار و حق شناس وی باشی! و البته این حق شناسی را - با چنین وسعت وژرفایی! - جز توفیق و کمک خداوند نتوانی! (1)

ص: 221


1- 474.- فحق امک فان تعلم انها حملتک حیث لا یحمل احد حدا و اطمعتک من ثمرة قبلها ما لا یطعم احد احدا. و انها وقتک بسمعها و بصرها و یدها و رجلها وشعرها و بشرها و جمیع جوارهها مستبشرة بذلک فرحة مؤآبلة لما فیه مکروهها و المهار و ثقلها و غمها حتی دفعتها عنک سد الهدرة و اخرجتمک الی الارض فرضیت ان تشبع و تجوع فرضیت ان تشبع تجوع هی و تکسک و تعری و ترورک و تظما و تظللک و تضحی و تنعمک ببؤ سها بالنوم بارقها و کان بطنها لک و عاء، و حجرها لک حوای و ثدیهالک سقاء و نفسهالک وقاء، تبشر حر الدنیا و بردها لک و دونک، فتشکرها علی قدر ذلک و لا تقدر عله الا بعون الله وتوفیقه.

22- حقوق پدر

حق پدر این است که بدانی اصل توست و تو شاخه وجود اویی. اگر او وجود نداشت تو نیز گام به عالم وجود نمی گذاشتی. پس هرگاه ارزشی در زندگی و وجود خود یافتی، بدان که آن نعمت را از پدر داری. پس بدین پایه و در خور شاءن او، قدردان و سپاسگزارش باش و لا قوة الا بالله.

23- حق فرزدان و مسؤ ولیت سرپرستی آنان

حق فرزند این است که توجه کنی او جزئی از وجود توست. فرزند با هر خیر و شری که داشته باشد، منتسب به پدر است.

تو نسبت به ادب، خداشناسی، رفتار عبادی و دینی او مسوول هستی و در قبال آن پاداش و یا کیفر خواهی داشت.

پس فرزندت را چنان پرورشی ده که در دنیا مایه افتخار و زینت تو باشد و در آخرت نزد خداوند معذور باشی. و لا حول و لا قوة الا بالله. (1)

24- حقوق برادران

حق برادر این است که او را دست کار آمد و کارگشای خویش بدانی. و وی را پشتوانه ای امن و مایه عزت و اعتماد به شمار آوری. و بدانی که او نیروی تو در برابرمشکلات و ناهنجاریهاست. پس او را در گناه و معصیت حق و وسیله ظلم به حقوق الهی قرار نده.

او را در اصلاح امور خویش رها مکن و در برابر دشمنان تنها مگذار، میان و شیاطین مانع شو، ازنصیحت کردن او دریغ ننما و در مسیر خدا همواره

ص: 222


1- 475.- و اما حق و لدک فتعلم انه منک و مضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسؤ ول عما و لیته من حسن الادب و الدلالة علی ربة و المعونة علیک فیه و احمدالله و اشکره علی قدر ذلک ولا قوه الا بالله

به او توجه داشته باش اگر فرمانبر خدا و بنده مطیع فرمانش باش - ولی اگر اهل گناه معصیت بود، فرمان و خواست خدا را بر خواست او مقدم دار. (1)

25- حق مولی و آزاد کننده بنده

بنده ای که بوسیله مولایش آزاد شده باید سپاسگزار لطف مولایش باشد؛ چه این که مولا را از ذلت بندگی رهانیده و او عزت آزادی بحشیده است،...بهره وری از امور حلال دنیا را بر او ممکن ساخته و تمامی وقت و امکاناتش را در اختیار او نهاده تا به هر اندازه خواست به عبادت خداوند بپردازد...مولایی که بنده را آزاد می سازد، نزدیکرین کس به آن آزاد شده - پس از خویشاوندان رحمی رحمی او - است. اگر مولا نیازی به کمک و همیاری پیدا کرد، سزاوارترین کس به یاری دادن او، همان آزاد شده اوست. (2)

26- حق بنده آزاد شده، برمولای خویش

مولایی که بنده اش را آزاد می کند، باید بداند که خداوند او را حامی و پناه آن بنده بی پناه قرار داده است، در حقیقت او - بنده آزاد شده - وسیله ای است میان خدا و مولا یعنی با لطف و رحمت نسبت به بنده اش می تواند جلب رضای خدا کند و رحمت الهی را نصیب خویش سازد تا آنجا که می سزد همان برده ناتوان که در جامعه بظاهر قدر و هویتی ندارد، مولای خویش را از آتش دوزخ برهاند و حفظ کند. این پاداش

ص: 223


1- 476.- و اما حق اخیک فتعلم انه یدک التی تبسطها و ظهرک الذی تلتجی، الیه و عزک الذی تعتمد علیه قوتک التی تصول بها فلا تتخذه سلاحا علی معصیة الله ولا عدة للظلم بحق الله و لا تدع نصرته عل ینفسه و معنتهه علی عدوة والحول بینه و بین شیاطینه و تاءدیة النصیحة الیه و الاقبال علیه فی الله فان انقاد لبربه و احسن الاجابة و الا فلیکن الله اثر عندک واکرم علیک منه.
2- 477.- و ام حق امنعم علیک بالاء فان تعلم انه انفق فیک ماله و اخرجک من ذل الرق و وحشته الی عز الحزیة و انسها و اطلقک من اسر الملکد و فک عنک حلق العبدیة و اوجدک رایحة العز و اخرجک من سجن القهر و دفع عنک العسر و بسط کل بلسان الانصاف و اباحک الدنیا کلها فملکک نفسک وحل اسرک و فرغمک لعبادة، ربک و احتمل بذلک التقصیر فی ماله. فتعلم انه اولی الخلق بک بعد اولی رحمک فی حیاتک وموتک و احق الخق بنصرک و معونتک و مکانفتک فی ذات الله، علا توثر علیه نفسک ما احتاج الیک.

اخروی مولا در قبال لطف و محبت به اوست. و اما پاداش دنیوی این است که اگر بنده آزاد شده وارثی نداشته باشد مولایی که به او نعمت آزادی بخشیده ، میراث بر او خواهد بود تا در برابر مالی باشد که برای او صرف کرده است. اگر مولا پس از آزاد سازی بنده خویش، حقوق بعدی او را ادا نکند چه بسا میراث آن عبد، بر مولا گوارا حلال نباشد. و لا قوة الا بالله. (1)

در روزگار ما، هر چند مساءله بردگی بردگی به صورت گذشته مطرح نیست و اصولا تدابیر رهایی بخش اسلامی سبب گردیده است تا در ممالک اسلامی قبل از سایر جوامع مساءله بردگی و برده داری از میان برود، اما ثبت این حقوق که امام سجاد - علیه السلام - برای حقوق متقابل مولا و بنده آزاد شده او مطرح کرده از آن جهت ثمر بخش است که این رهنمودها خود گواه تدابیر عمیق رهبران دینی در گشودن زنجیرهای بردگی و پس از آن حمایت اجتماعی از ایشان است.

برده ای که آزاد می شود، عنصری است بی پیوند با جامعه، غریب و بی پناه و نیازمند حمایت و مساعدت. از این رو امام سجاد - علیه السلام - بر اساس مبانی دینی، مولا را موظف می داند که پس از آزاد ساختن بنده خویش، او را رها و بی پناه نگذارند بلکه برای آزاد زیستن او زا یاری دهد.

اکنون دانسته می شود که چقدر فاصله است میان ذهنیت برده داری در جوامع غیر اسلامی با آنچه در جوامع اسلامی بوده است! چقدر فرق است میان جوامع غربی و اروپایی و جوامع صدر اسلام و رفتار آنان بابردگان. چه این که در جوامع غربی انسانهای آزاد به جرم پوست سیاهشان به اسارت کشیده و به ممالک خود آورده و به عنوان برده مورد بدترین سوء استفاده ها قرار می دادند و اکنون که بظاهر آن گونه برداری را کنار گذشته اند به غارت منابع اقتصادی و ملی و فرهنگی ملتهای جهان سوم پرداخته اند. آن ها در

ص: 224


1- 478.- و اما حق مولاک الجاریة علیه نعمتک فاءن تعلم ان الله جعلک حامیة علیه و واقیة و ناصرا معقلا و جمله لک وسیلة و سببا بنک و بینه فبا الحری ان یحجبک عن النار فیکون فی ذلک ثواب منه فی الجل و بحکم لک بمیراثه فی العاجل اذالم یکن له رحم مکافاة لماانفقته من مالک علیه و قمت به من حقه بعد انفاق مالک فان لم تقم بحقه خیف فلیک ان لا یطیب لک میراثه و لا قوة الا بالله.

پوشش حمایت از حقوق بشر، آزادیخواهان جهان را به تروریست بودن محکوم می کنند و در برابر چشم جهانیان، خود به هر سرزمین و ملتی که بخواهند زور می گویند، فرمان می رانند، لشکرکشی می کنند و حکومتهای مردمی را عزل و حکام وابسته به خویش را بر سر ملتهای مسلمان مسلط می دارند!

چه قدر تفاوت است میان تزورگرانی که امروز در صحنه جهانی دم از دموکراسی و حقوق بشر می زنند و هدفی جز حمایت از منافع سلطه گرانه خویش ندارند، با رهبران مسؤول و صادقی چون امام سجاد - علیه السلام - که اگر در رساله حقوقش سخن از حمایت محرومان و بردگان به میان آورده، خود در طول زندگیش صدها اسیر را آزاد ساخته و نه تنها به بردگان - که انسانند و بنده خدایند - بلکه به حیوانات نیز کمترین ظلم و آزاری نرسانده است.

27- حق احسان کنندگان به انسان

حق آن کس که به تو نیکی و احسان کرده، این است که از او تشکر کنی و مراتب امتنان و قدرشناسی خود را به او بنمایی، لطفش را به زبان آری، او را در محافل به نیکی یادکنی و در اعماق وجودت برایش خالصانه دعا کنی تا از این طریق در نهان و عیان یادکنی و در اعماق وجودت برایش خالصانه دعا کنی تا از این طریق در نهان و عیان قدرشناسی کرده باشی. اگر توانستی باید لطفش را جبران کنی وگرنه مترصد فرصتی مناسب باشی (1)

28- حق مؤذنان و منادیان نماز

مؤذن، خدای به را یاد تو می آوری و به عبادت حق فرا می خواند و بهترین باری دهنده تو در راستای عبادتی است که خداوند بر تو واجب ساخته است. سپاس از مؤذنان در حقیقت سپاس از احسانگران است. آنگاه که تو در خانه آرمیده ای چه بسا او را متهم کنی چرا که

ص: 225


1- 479.- و اما حق المعروف علیک فاءن تشکره و تدکر معروفة و تنشر له المقالة الحسنة و تخلص له الدعاء. فیما بینک و بین الله سبحانه فانک اذافعلت ذلک کنت قد شکرته سر و علانیه ثم ان امکن مکافاته. بالفعل کافاته و الا کنت مرصد له موطنا نفسک علیها.

در سحرگاه تو را از بستر گرم به محراب فرا می خواند و این ناسازگار با طبع آسایش طلب آدمی است و نفس را خوش نمی آید اما او در کار خویش از سوی خدا هرگز متهم نیست شیوه اش مورد رضای خداست.

منادی اذان نعمتی است از خدا بر تو، پس با نعمت خدا بر خوردی نیک داشته باش و شاکر باش. (1)

29- حق معنوی امام جماعت

آن کس که در نماز جماعت به امامت می ایستد، سفیری میان تو و خداست. نماینده، به درگاه پروردگار است، از جانب، سخن می گوید، برایت دعا می کند و از جانب،، واجبات و مستحبات نماز را به جا می آورد، اگر نقصی در کار او باشد، مقصر اوست نه تو در حالی در کاستیهای عمل او شریک نیستی.

تو امام جماعت احسان خاصی نکرده ای اما او خود و نمازش را سپهر تو ساخته و این لطف، شایان قدردانی است. و لا قوة الا بالله (2)

30- حقوق همنشینان

حق همنشین این است که با او نرمش و ملایمت اخلاقی داشته باشی، در گفتگوی با او از مرز انصاف نگذری، با بی مهری نگاه از او برنگیری و در خور فهم او با وی سخن بگویی.

اگر تو بر او وارد شده ای، حق حرکت و اقدام به ترک مجلس با توست ولی اگر

ص: 226


1- 480.- و اما حق الموذدن فاءن تعلم انه مذکرک بربک و داعیک الی حظک و افل اعوانک علی قضا الفریضه التی افترضهاالله علیک عتشکره علی ذلک للمحسن الیک. و ان کنت فی بیتک متهما لذلک، لم تکن فی امر متهما و علم، انه نعمة من الله علیک لاشک فیها فاءحین صحبة نعمة الله بحمداللله علیها علی کل حال و الا قوة الا باالله.
2- 481.- و اما حق امامک فی صلاتک فان تعلم انه قد تقلد السفارة فیما بینک و بین الله و الوفادة الی ربک و تکلم عنک و لم تتکلم عنه و دعالک تدع له و طلب فیک و لم تطلب و لم تطلب فیه و کفاک هم القام بین یدی الله و المساء لة له فیک. و لم تکفه ذلک فاءن کان فی شی ء من ذلک تقصیر کان بهدونک و ان کان اثما لم تکن شریکه فیه ولم علیک فضل، فوقی نفسک بنفسه ووقی صلاتک تطلاته، فتشکر له علی ذلک ولا حول و لا قوة الا بالله.

تو ابتدا نشسته بودی و او به جانب تو آمد و در کنارت نشست روا نیست که بدون اجازه خواستن از وی حرکت کنی و مجلس را ترک گویی. ولا قوة بالله (1)

چنان که در این رهنمود تأمل شود، امام - علیه السلام - به ریزترین نکات اخلاقی و لطیف ترین مسایل روابط اجتماعی اشاره کرده است. نکاتی که اگر مورد توجه قرار گیرد، جامعه اسلامی در اوج اخلاق و آداب صحیح اجتماعی قرار می گیرد.

31- حق همسایگان

حق همسایه این است که در غیاب وی آبرو امکانات او را نگهبان باشی در حضورش، احترام وی را نگاه داری. هماره یاریش دهی، درصدد عیبجویی او و کنجکاو لغزشهایش نباشی. اگر اتفاقا عیبی از او مشاهده کردی، آن عیب را در سینه ات نهان داری، آن گونه که سرنیزه نتوانند دژ سینه ات را فتح کنند و به آن سر دست یابند! اگر همسایه ات با کسی راز می گوید، سعی نکن تا ارزش مطلع شوی. در سختیها، تنهایش مگذار، در نعمت بر او رشک مبر، از خطایش درگذر! به بدگویانش مجال و زمینه بدگویی مده، اگر دغلکار را بر او آشکار ساز! با همسایه ات خوش رفتار باش. و لا حول قوة الا بالله (2)

ص: 227


1- 482.- واما حق الجلیس فاءن تلین له کنفک و تطیب له جانبک و نتصفه فی مجاراة اللفظ و لا تغرق فی نزع الحظ اذا الحظت و تقصد فی اللفظ افهامه اذا لفظت وان کنت الجلیس الیه کنت فی القیام عنه بالخیار و ان کان الجالس الیک کان باالخیار و ال تقوم الا باذنه و لا قوة الا بالله.
2- 483.- و اما حق الجار فحفظه غائبا و کرامته شاهدا و نصرته فی الحالین جمیعا، لا تتبع له عورة و لاتبحث له عن سوء لتعرفها، فان عرفتها منه هن غیر ارادة منک و لا تکلف کنت لا علمت حصنا و سترا ستیرا لوبحثت الاسنه عنه نعمة تقیل عثرته و تغفر زلته. و لا تذخیر حلمک عنه اذا جهل علیک و ال تخرج ان تکون لما به ترد عنه لسان الشتیمه و ترد عنه لسان الشتیمه و تبطل فیه کید حامل انصیة و تعاشره معاشرة کریمه و لا حول ولا قوة الا بالله.

32- حق همراهان و همسفران

حق همراه و همسفر این است که تو در نیکی و محبت از او برتر و فزونتر باشی و اگر فزوتر نیستی دست کم با او برابر باشی آن گونه که تو را اکرام و احترام می کند تو نیز او را حرمت نهی و اکرام کنی. اجازه نده در جوانمردی بر تو پیشی گیرد و اگر پیشی گرفت درصدد جبران باش.

در مسیر دوستی کوتاهی نکن. خیر خواه و پاسدار عزت و آبرویش باش در راه اطاعت خدا یاریش کن و در ترک گناه معاونش باش برای او لطف و رحمت باش و نه مایه عذاب و رنج و لا قوه االا بالله.

حق شریک

حق شریک این است که در نبودن او کارهایش را سامان دهی و در حضورش با وی به مساوات و برابری رفتار کنی تنها بر اساس رای خویش و بدون مشورت با وی تصمیم نگیری مستبدانه عمل ننمایی از داراییش نگهداری کنی و در هر موضوع کوچک و بزرگی به او خیانت نورزی این حدیث به ما رسیده است که: دست حمایت خداوند بر سر دو شریک است تا آن زمان که به هم خیانت نورزند. و لا قوه الا بالله.

حق دارایی ها و امکانات مادی

حق مال این است که آن را از حرام به کف نیازی در حرام به کار نگیری از صرف آن در امور بایسته و ارزشی دریغ ننمایی و در مسایل غیر ضروری آن را به هدر ندهی. داراییها و امکاناتی که از آن خداست و موهبت او به توست در مسیر خدا و وسیله ای

ص: 228

برای تقرب به او قرار ده آنها را برای کسانی به ارث نگذار که چه بسا تو را ستایش هم نکنند و برای تو جانشین شایسته ای نباشند. با ارث دادن اموال فراوان به وارثان ناشایست در حقیقت تو آنها را در حیف و میل امکاناتت یاری داده ای. بر فرض که وارثان تو شایسته باشند و مالت را در راه خدا صرف کنند باز این آنهایند که منافع معنویش را می برند و این تو هستی که باید حسرت و پشیمانی و کیفر و مواخذه به دست آوردن آن اموال را داشته باشی و تحمل کنی. و لا قوه الا بالله.

حقوق طلبکاران

حق طلبکار این است که اگر مال و طلب او را در اختیار داری و می توانی طلبش را ادا کنی او را سرگردان و معطل نگذاری زیرا رسول خدا ص فرمود: -مسامحه کاری بدهکار نسبت به پرداخت حق طلبکار ظلم است

و اما اگر حق طلبکار را اکنون در اختیار نداری سعی کن که با زبان خوش رضایت او را به دست آوری و مهلت گیری و با لطف بارش گردانی نه این که هم مالش را به او ندهی و هم با او به درشتی و خشونت رفتار کنی زیرا این کار فرومایگی است. و لا قوه الا بالله.

حق معاشران

حق معاشر این است که از در نیرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوی اغفالش نکنی و چون دشمن بیرحم او را نکوبی اگر به تو اعتماد کرد توانت را در مسیر رعایت حال او

ص: 229

به کارگیری زیرا فریب دادن شخصی که به تو اعتماد کرده چونان ربا و ربا خواری است. و لا قوه الا بالله.

حق مدعیان و شاکیان

حق مدعی این است که اگر ادعایش بحق است و دلایلش صحیح و منطقی است او را رد نکنی بلکه خویش را در کنار او و همصدای او علیه خویش به شمار آوری بی آن که نیازی به شاهد باشد تو خود هم گواه باشی و هم داور. این حق خدا بر توست.

و چنانچه ادعای او باطل و نارواست نرمش و تهدید را درهم آمیزی و او را به دینش سوگند دهی و با یاد خدا سرسختی او را درهم فرو ریزی سخنان بیهوده و جنجال را به میدان نیاوری، زیرا این گونه سخنان نه خشم طرف مقابل را می کاهد و نه تو را به مقصود می رساند بلکه ناظران تو را متهم واقعی می پندارند سخن ناهنجار شراره بدیها را می افروزد و سخن نیک آتش شر را خاموش می کند. - و لا قوه الا بالله.

38- حق کسانی که مورد ادعا و شکایتند.

حق کسانی که علیه آنان شکایت و ادعا داری این است که حق خویش و ادعای خود را علیه او بنرمی طرح کنی زیرا ادعا هماره برای شخص مقابل ناراحت کننده است (و نرمش در گفتار قدری از این ناراحتی خواهد کاست) با ملایمت و آرامی و بیان روشن

ص: 230

و لطیف استدلال کن به جای دلیل و برهان به جار و جنجال روی نیاور زیرا قیل و قال حرف حسابت را هم پایمال می کند و مشکلاتی جبران ناپذیر به وجود می آورد و لا قوه الا بالله.

39- حق مشورت کنندگان و رأی خواهان

حق کسی که با تو مشورت می کند و نظر تو را درباره مساءله ای جویا می شود این است که که اگر نظر درست و بایسته ای داری در نصیحت و راهنمایی او بکوشی و راهی را به او بنمایی که اگر خودت جای او بودی همان راه را برمی گزیدی. در کار نصحیت، باید شیوه ای رفتار کنی که وحشت را از او بزدایی و او را در اقدام به عمل یاری دهی! و چنانچه در مساءله مورد پرستش، نظر قاطع و دید روشنی نداری و کسی را می شناسی که صاحب نظر و مورد اعتماد است، مشورت خواه را به آن شخص راهنمایی کنی تا از او نظر خواهی کند. تو با روش می توانی به او خدمتی شایان داشته باشی. ولا قوة الا بالله. (1)

40- حق مشاوران و رایزنان

حق کسی که مورد مشورت تو قرار می گیرد این است که وقتی نظر خویش را ابراز کرد و موافق میل تو نظر نداد، او را متهم نکنی! نظرها مختلف است و تو در انتخاب و

ص: 231


1- 484.- و اما حق المستشیر فان حضرک له وجه راءی جهدت له فی النصیح ة و اشرت علیه بما تعلم انک لو کنت مکانه عملت به و ذلک لیکن منک فی رحمة و لین، فان اللین یونس الوحشة و ان الغلظ یوحش موضع الانس و: لم یححرک له راءی عرف له من تثق برایه و ترضی به لنفسک دالله علیه و ارشدته الیه فکنت لم تاءله خیرا و لم تدخره نصحار و لا حول و لا قوة الا بالله.

پذیرش نظر او مجبور نیستی. بنابراین اگر او شایسته مشورت دانسته ای، متهمش نکن! بلکه در برابر اظهار نظر وی، از او تشکر و قدردانی کن.

و در صورتی که نظر او با نظر موافق تلافی لطف او باشی. ولا قوة الا بالله (1)

41- حق نصیحت طلبان

کسی که از تو نصحیت می خواهد حقش این است که بینش و نظر درست خود را به او عرضه داری و سخن در حد فهم و درک او گویی، زیرا هر اندیشه ای، گنجایش و تحملی خاص دارد. روش به تو در نصیحت و راهنمایی دیگران باید آمیخته با رحمت و ملاطفت باشد! و لا قوة الا بالله(2)

42- حق خیر خواهان نصیحت گویان

کسی که از سیر خیرخواهی به نصحیت تو می پردازد، حقش این است که در برابر او نرم باشی و سرسختی نشان ندهی، دلت را برای درک نصیحتش آماده کنی و خوب گوش فرا دهی. اگر سخنانش درست بود، خدای را سپاس گویی و راهنماییش را بپذیری و قدردانی کنی، و اگر مطالبش را درست نیافتی، متهمش نکنی زیرا نهایت این است که او در تشخیص به خطا رفته است و با تو غرض ندارد!

بلی! اگر نصیحت گو از آغاز برای تو شناخته شده و مورد اتهام باشد، در این صورت مجالی برای پذیرش رأی او

ص: 232


1- 485.- و اما حق المشیر علیک فلا تتهمه فیما لا یوافقک علیه من راءیه اذا اشار علیک فاانما هی الاراء و تصرف الناس فیها و اختلاغهم فکن علیه فی راءیه بالخیر اذا تهمت راءیه، فاما تهمته راءیه و حسن وجه مشورته، فاذا عندک ممن نستحف المشاورة و لا تدع شکره علی مابدا لک من اشخاص راءیه و حسن وجه مشورته،، فاذا وافقک حمد، اللله و قبلت ذلک مناخیک بالشکر و الارصاد بالمکافاة فیث مثلها فزع لایک و لا قوة الا بالله.
2- 486.- و اما حق المستنصح فان حقه ان تودی الیه النصیحة علی الحق الذی تری له انه یحمل و تخرج المخرج الذی یلین علی ماسمعه. و تکلمه من الکلام بما یطیقه عقله فان لککل عقل طبقه من الکلام یعرفه و یجتیبه و لیکن مذهلک الرحمة و لا قوة الا بالله

نیست. و لا قوة الا بالله. (1)

43- حقوق بزرگسالان

حق کسانی که از تو بزرگسالترند این است که آنان را حرمت نهی. و اگر کسی ازایشان در میدان دین و معنویت دارای سبقت و فضیلت است، بدین خاطر نیز او را ارجمند بداری! از در مخالفت و خصومت با او رویارو نشوی. در راه رفتن بر او سبقت نگیری، کم خردش نپنداری، اگر رفتار ناهنجاری از او دیده شد، شکیبا باشی و به دلیل پیشینهادی دینداری و کهنسالی وی احترام وی او را نگاه داری زیرا حق سن و سال چون حق اسلام و دینداری است. ولا قوة الا بالله. (2)

44- حق خردسالان و کوچک تران

خردسالان را باید مورد رحمت قرار دهی و در تربیت و تعلیمشان بکوشی، از لغزشها آنها چشم پوشی و بر خطاهای آنان پرده تغافل افکنی، با ایشان سازگار باشی و یاریشان دهی. پوشش خطاهای کودکانه خردسالان، زمینه اصلاح رفتار آنان است و انگشت نهادن بر نقاط ضعف ایشان وجب تجری و بی باکی و تحقیر می شود. باید با کودک مدارا کرد و با او روش برای رشد و هدایت وی مناسب تر است. (3)

ص: 233


1- 487.- و اما حق الناصح فاءن تلین له جناحک ثم تشرئب له قلبک و تفتح له سمعک حتی تفهم عنه نصیحته ثم تنظریها فان کان و قق فیها للصواب حمدت اله علی ذلک و قبلت منه و عرفت له نصیحته و ان لم یکن وقق لها فیها رحمتة و لم تتهمه و علمت انه لم ءلک نصحا الا انه اخطا ان یکون عندک مستحقا للتهمهة فلا تعبا بشی ء من امره علی کل حال و لا قوة الا بالله.
2- 488.- و اما حق الکبیر فان حقد توقیر سنه و اجلال اسلامه اذا کان من اهل لفضل فی الاسلام بتقدیمه فیه و ترک مقابلته عند الحصام و لا تسبقه الی طریق و لا تومه فی طریق و لا تستجهله و ان جهل علیک تحملت و اکرمه بحق اسلامه مع سنه فانما حق السن بقدر الاسلام و لا قوة الا بالله.
3- 489.- و اما حق الصغیر فرحمته و تثقیفه و تعلیمه و العفو عنه و الستر علیه و الرفق به و المعونة له و الستر عل جرائر حدائته فاءنه سبب و المداراة له و ترک مماحکنه فان رلک ادنی لرشده.

45- حق نیازمندان و وامخواهان

حق آنان که نزد تو اظهار نیاز می کنند و از تو طلب یاری دارند این است که در رفع گرفتاری و حاجتش تلاش کنی و برای گشایش دشواری هایش دعا نمایی. اگر در صداقت و راستگوییش تردید داری و به او بدبین هستی، نخست در این نکته بیندیش که بی اعتمادی تو به معلول چیست؟ آیا وساوس شیطانی سبب این تردید شده است تا تو را از خدمت به او و ثواب الهی محروم کند و نگذارد به پرودگار تقرب جویی! یا تردید تو علتی معقول منطقی دارد؟ به هر حال اگر تصمیم نداری نیازش را برآورده سازی، آبرویش را نریز و! زبان خویش او را در کن. هر چند اگر بتوانی بر تردیدها وسوسه های درونی غلبه پیدا کنی و حاجتش را بر آوری، نشان عزم راسخ توست. (1)

46- حق برآورندگان نیاز

حق کسی که نیاز خویش را نزد او اظهار می داری تا او نیازت را بر آورد، این است که اگر خواسته ات را بر آورد و چیزی به تو عطا کرد، با تشکر و سپاس از او بپذیری و مراتب فضل او را قدردانی کنی و اگر عذری آورد و گفت نمی تواند در خواست تو را برآورده سازد، عذر او را بپذیری و به او بدگمان نشوی و عذر او را بهانه جویی نپنداری. و بر فرض که او بی جهت مالش را دریغ کرده باشد مال خود اوست و کسی را بر مالش توبیخ نمی کنند هر چند در این صورت او ظالم به شمار آید همانا انسان بسیار ستمگر و سیاهکار و ناسپاس است. (2)

ص: 234


1- 490.- و اما حق السائل فاعطاوه اذا تقینت صدقه و قدرت علی سد حاجته و الدعاء له فیما نزل به و المعاونة له علی طلبته و ان شککت فی صدقه و سبقت الیه التهمة له و لم تعز علی ذلک لم تاءمن ان یکون من کید الشیطان اراد یصدک عن حظک و یحول بینک و بین التقرب الی ربک فترکته بستره و رددته ردا جمیلا و ان غلبت نفسک فی امره و اعطیته علی ما عرض فی نفسک منه. فان ذلک من زم الامور
2- 491.- و اما حق المسوول فحقهعاعطی قبل منه ما اعطی بالشکر له و المعرفة لفضله وطلب وجه العذر فیمعه و حسن به الظن و اعلم انه منع ماله منع و ان لیس التثریب فی ماله و ان کان ظالما فاءن الانسان لضلوم کفار.

47- حق شاد کنندگان

کسی که وسیله خشنودی تو را فراهم آورده و خداوند از طریق او تو را مسرور گردانیده است، حقش این است که اگر انگیزه اصلی او، شادمان ساختن تو بوده است، نخست خدای را شکر گویی و سپس از خود آن شخص قدردانی نمایی و در فکر جبران لطف او باشی.

و اگر منظور او مسرور ساختن تو نبوده است کار را به انگیزه و هدف دیگری انجام داده ولی در نهایت به نفع تو هم تمام شده است باز هم خدای را سپاس گو و بدان که اراده الهی در رسیدن این شادی به تو نقش داشته است. و به هر حال آن شخص را نیز دوست بدار و خیر خواهش باش زیرا وسیله لطف الهی در حق تو قرار گرفته، هر چند نیت آن نداشته است. ولا قوة الا بالله. (1)

48- حق جفا کاران

کسی که واسطه شر شده و به وسیله او امری ناگوار به تو رسیده است، حقش این است که اگر به عمد بوده، از او بگذری تا با عفو تو، ریشه بدی و بدخواهی کنده شود و هم نشان ادب و اخلاق والای توباشد. خداوند می فرماید: آنان که پس از ستم دیدن درصدد انتقام برآیند مورد تعرض قرار نمی گیرند و... البته آن کس که از انتقام چشم بپوشد و صبر کند نشان اراده محکم اوست. ونیز خداوند می فرماید: اگر انتقام می گیرید به قدر ستمی که دیده اید انتقام بگیرید و اگر صبر کنید البته بهتر است.

اگر عمدی در کار نبوده است و آن شخص ندانسته و ناخواسته به تو جفا کرده است، نباید در فکر انتقام باشی و نباید خطا را با عمد مکافات دهی بلکه با شیوه ای شایسته او را از کردارش بازگردان. و لا قوة الا بالله. (2)

ص: 235


1- 492.- و اما حق من سرک الله به و علی یدیه. فان کان تعمدها لک حمدت اللله الا ثم شکرته علی ذلک بقدره فی موضع الجزاء و کافاته علی فضل الابتداء و ارصدت له المکافاة، ان لن یکن تعمدها حمدت الله و شکرته و علمت انه منه، توحدک بها و احببت هذا اذاکان سببا من اسباب نعم الله علیک وترجو له بعد ذلک خیراء، فان اسباب التعم برکة حیث ماکانت وان کان لم یتعمد و لا قوة الا بالله.
2- 493.- و اما حق من ساک القضاء علی یدیه بقول او فعل فان کان تعمدها کان العفو اولی بک لما فیه له من القم بک لما فیه له من القم و حسن الاذب مع کثیر امصاله من الخلق. فان الله یهول: و لمن نتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل - الی قوله - من عزم الامور و قال عزوجل: و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین هذا فی العمد فان لم یکن عمدل لم تظلمه بتعمد الانتصار منه فنکون قد: کافاته فی تعمتد علی خطا. و رفقت به ورددته! لطف ما تقدر علیه و لا قوة الا بالله.

49- حقوق هم کیشان

حق آنان همکیش تواند این است که مایه رحمت آنان باشی، با بد رفتارانشان مدارا کنی و به صلاح دعوتشان نمایی و از نیک رفتارشان تشکر کنی... پس به همه همکیشان خویش دعا کن، همه را یاری ده، موقعیت ارزشی هر یک را رعایت کن، کهنسالان را به جای پدر، کودکان را به جای فرزند و میانسالان را به جای برادر خود به شمار آور، هر کس نزد تو آمد با وی لطف و مهربان کن و حقوق برادری را در حقش مراعات کن. ولا قوة الا بالله (1)

50- حق اهل ذمه کافرانی که در پناه حکومت اسلامی اند

حق ذمیان و یهود و نصاری و مجوس که در جامعه اسلامی و یا در پناه حکومت اسلامی زندگی می کنند و حاکمیت سیاسی اسلام را پذیرفته اند، توهم بپذیری عهد و پیمان خدا را درحقشان رعایت کنی، تنها چیزی را از آنان طلب کنی که در قرار داد و پیمان طلب کنی که در قرارداد و پیمان با ایشان قید شده و خود پذیرفته اند، خدا پسندانه با آنها رفتار کنی و به احترام خدا و رسول آنها را نیازاری.

زیرا از پیامبر - صلی الله علیه وآله - روایت شده است: هر کس به کافری که در پناه اسلام قرار گرفته، ستم روا دارد، با من دشمنی ورزیده است و من دشمن اویم. پس تقوای الهی را درباره کافران

ص: 236


1- 494.- و اما حق اهل ملتک عامة فاضمار السلامة و نشر جناح الرحمة و الرفق بمسیئهم و تاءلفهم و استصلاحهم شکر محسنهم الی نفسه و الیک ف. ن احسانه الی نفسه احسانه الیک اذا کف عنک اذاه و کفاک موونته و حبس عنک نفسه فعمهم جمیعا بدعوتک و انصرهم جمیعا بنصرتک و انزلتهم جمیعا منکک منازلهم، کبیرهم بمزلة لاوالد و صغیرهم بمنزلة الولد و اوسطهم بمنزلة الاخه. فمن اتاک تعاهدته بلطف و رحمة وصل اخاک بمایجب للاخ علی اخیه.

ذمی رعایت کن و لا حول قوة الا بالله. (1)

استمداد از خداوند در ایفای حقوق

در پایان رساله حقوق پس از ترسیمم حقوق الهی و اجتماعی و فردی مؤمنان چنین آمده است:

این حقوق پنجاه گانه بر سراسر زندگی انسان سایه افکنده است و آدمی به هر حال از مجموعه این قوانین و حقوق نمی تواند به دور بماند. عمل بر طبق این حقوق ضروری است و باید در ایفای این وظایف خطیر از خداوند استعانت و یاری جست. هیچ نیرو و توانی نیست مگر متکی به خدای یگانه. سپاس همه جانبه، مخصوص خداوندت پرودگار جهانیان است. (2)

ص: 237


1- 495.- و اما حف اهل الذمة فالحککم یهمان تقبل منهم ما قبل الله و تفی بما جعل الله لهم من ذمته و عهده و تکلهم الیه فیما طلبوا من انفسهم و اجبروا علیه و تحکم فیهم بماحکم الله به علی نفسک فیما جری بینک من معاملة و لیک بینک و بین ظلمهم من رعایة ذمة الله والوفاء بعهده. و عهد رسول الله صلی الله علی آله فانه بلغنا انه قال: من ظلم معهد کنت خمصه فاتق الله و لا حول و لا قوة الا بالله
2- 496.- فهذعه خمسون حقا محیطا بک لا تخرج منا فی حال من الاحوال یجب علیک رعابتهاو العمل فی تاءدیتها و الا ستعاتته بالله جل ثناوه علی ذلک و لا حول و لا قوة الا بالله و الحمدالله رب العالمین.

صحیفه سجادیه

مقدمه

در کنار روایات متعددی که از امام سجاد - علیه السلام - در کتابهای حدیثی یاد شده است، آثار مستقلی نیز در زمینه معارف اسلامی به آن حضرت نسبت داده اند، مانند تدوین نسخه های متعددی از قرآن کریم که هم اکنون برخی از آن ها در موزه ها نگهداری می شود. اما در میان این آثار از همه مهمتر و متقن تر به شمار می آید ، صحیفه کامله سجادیه است که برخی آن را دومین کتاب تدوین یافته در جهان اسلام دانسته اند. (1) اهل دانش اذعان دارند که صحیفه سجادیه از نظر جایگاه ارزشی، پس از قرآن و نهج البلاغه قرار دارد و در شمار ارزنده ترین منابع معرفتی جای گرفته است. (2) محتوای معرفتی، توحیدی، اخلاقی و حتی حکمتهای سازنده و نصایح و رهنمودهای اجتماعی نهفته در لابلای مضامین این کتاب، خود گویاترین گواه بر ارزش آن است. آنچه از صحیفه اکنون در اختیار ماست، مشتمل بر پنجاه و چهارباب است که هر باب در بردارنده نیایشی ویژه می باشد. در برخی از احادیث، تعدادی دعاهای صحیفه هفتاد و پنج ذکر شده است. (3) این مجموعه به صورت کامل، اکنون در دسترس نیست و آنچه بیشتر آشناست، نسخه بهاء الشرف می باشد که تنها پنجاه و چهار نیایش را در بردارد.

ص: 238


1- 497.- رک شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار 288؛ زندگانی علی بن الحسین 193؛ رهنمایی گنجینه قرآنی بیانی 10-11
2- 498.- این حدیق از متوکل بن هارون نقل شده و در اول صحیفه ضبط گردیده است.
3- 499.- مقدمه صحیفه سجادیه به قلم مرحوم مشکوة.

مستدرکات صحیفه

از آنجا که تمامی ادعیه و نیایشهای امام سجاد - علیه السلام - در صحیفه کامله نیامده است. برخی از عالمان درصدد برآمدند تا آن ادعیه را به عنوان مستدرکات صحیفه ثبت کنند از آن جمله:

محدث بزرگ، محمدبن حسن حر عاملی ره متولد 1104 هجری نویسنده کتاب ارجمند وسایل الشیعه صحیفه ای در تکمیل صحیفه سجادیه تاءلیف کرده و نام آن را اخت الصحیفه نهاده است.

برخی نقل کرده اند که شیخ محمد بن علی حرفوشی نیز که چهل سال قبل از صاحب وسائل بدرود حیات گفته است، مستدرکاتی بر صحیفه سجادیه داشته است. (1)

مرحوم شیخ آقا بزرگ در کتاب الذریعه (2) ونیز مرحوم سید محمد مشکوة در مقدمه صحیفه سجادیه، کسان دیگری را با مستدرکاتی دیگر یاد کرده اند که برای اطلاع فزونتر می توان به این دو منبع مراجعه کرد.

شرحهای نگاشته شده بر صحیفه

از جمله دلایل اهمیت جایگاه صحیفه در میان اندیشمدان اسلامی این است که بر آن شروح و حواشی متعددی نگاشته اند. کثرت این شروح گواه اهتمام آنان به مضامین و محتوای صحیفه و ارزش گذاری آنان به سند آن می باشد.

صاحب الذریعه متجاوز از شصت کتاب را یاد کرده که در این باره تاءلیف شده است. (3)

برخی آن شرحها چنین است:

1- ابوجعفر محمد بن منصور بن احمد بن ادریس حلی متوفای 589 هجری؛

2- ابو العباس احمد بن یوسف حسن بن رافع بن حسین سوان شیبانی موصلی متوفای 680 هجری؛

3- ابن فتاح مفتاح زیدی متوفای 877 هجری؛

4- تقی الدین ابراهیم بن علی بن حسن بن محمد بن صالح بن اسماعیل کفعمی،

ص: 239


1- 500.- الذریعه 15/19
2- 501.- الذریعه 15/18-20
3- 502.- الذریعه 13/1281-1327

صاحب مصباح متوفای 905 هجری؛

5- نورالدین ابی الحسن علی بن عبدالعالی کرکی متوفای940 هجری؛

6- عزالدین حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی والد شیخ بهائی متوفای 984هجری؛

7- سید حسین بن حسن بن ابی جعفر محمد موسی کرکی متوفای 1001 هجری؛

8- حاشیه شیخ بهایی معروف به حدیقه الهلالیه متوفای 1030 هجری؛

9- ابو جعفر محمد بن جمال الدین ابی منصور حسن بن شهید ثانی متوفای 1030 هجری؛

10- میر محمد باقر حسینی استرآبادی معروف به محقق داماد متوفای 1040 هجری؛

11- حاشیه فخر الدین محمد علی طریحی، صاحب مجمع البحرین متوفای 1085 هجری؛

12- محمد بن شاه مرتضی معروف به مولی محسن فیض کاشانی متوفای 1091 هجری؛

13- فرائد الطریفه از علامه محمد باقر مجلسی متوفای 1111 هجری؛

14- نعمة الله بن عبدلله موسوی تستری معروف به سید نعمت الله جزایری متوفای 1112 هجری؛

15- ریاض السالکین از علامه سید علی خان حسینی مدنی متوفای 1118 هجری؛

16- آقا حسین بن حق سلیمانی جیلانی متوفای 1129هجری؛

17- علامه میرزا عبدالله افندی، صاحب کتاب ریاض العلماء متوفای 1130 هجری؛

18- سید محسن شامی متوفای 1251 هجری؛

19- سید محمد عباس تستری هندی متوفای 1306 هجری؛

20- علامه میرزا محمد علی چاردهی جیلانی مشهدی، متوفای 1334 هجری؛ (1)

ص: 240


1- 503.- الذریعه: جلد 13/345-395؛ ترجمه و شرح صحیفه کامله، علامه میرزا ابوالحسین شعرانی، 12-14.

سند و رجال صحیفه کامله سجادیه

شهرت و حضور صحیفه کامله سجادیه در محافل علمی شیعه به پایه ای است که برخی دعاهای ثبت شده در صحیفه را متواتر دانسته آن را بی نیاز از بررسی سندی شمرده اند. به طور مسلم نسخه های مختلف صحیفه، در تعداد دعاها و نیز تقدیم و تأخیر آنها با یکدیگر تفاوتهایی دارند، اما در مجموع، این کتاب و انتساب آن به امام سجاد - علیه السلام - مجال تشکیک ندارد.

در مقدمه صحیفه آمده است: اهمیت دادن اهل بیت و شیعیان به صحیفه موجب شد تا آن را با اساتید بسیاری نقل کننده و اجازات فراوانی در نقل آن بدهند. (1)

علامه فقید شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: سند صحیفه در هر طبقه و عصری سرانجام به امام باقر - علیه السلام - و زید شهید منتهی می شود که آن دو بزرگوار آن را از علی بن الحسین - علیه السلام - نقل کرده اند. سپس می نویسد: این صحیفه از متواترات نزد اصحاب است. (2)

محقق بزرگ سید محمد باقر، مشهور به داماد، در شرح خویش بر صحیفه سجادیه می نویسد:

اساتید شیوخ حدیث در نقل صحیفه کامله سجادیه متواتر است و از طرق مختلف آن را نقل کرده اند. (3)

محدث بزرگوار میرزا حسین نوری ره می گوید: اسانید تمام نسخه های صحیفه - با تفاوتهایی که در اصل نسخه ها وجود دارد - همگی به متکل بن عمیر یا متوکل بن هارون باز می گردد و صحیفه را بزرگان طایفه روایت کرده و تلقی کرده اند و کسی در مقام انکار بر نیامده است. (4) البته صحیفه ای که اکنون موجود است از نظر سند به نجم الدین بهاء الشرف، ابوالحسن محمد ین حسن بن احمد ین علی بن عمر بن یحیی علوی حسینی می رسد که از علمای قرن ششم بوده است. نجم الدین بهاء الشرف اسناد

ص: 241


1- 504.- مقدمه صحیفه سجادیه، سید محمد مشکوة.
2- 505.- الذریعه 15/18
3- 506.- شرح صحیفه سجادیه، سید محمد باقر داماد 45.
4- 507.- مستدرک الوسایل 3/838

صحیفه را تا علی بن الحسین - علیه السلام - یکایک یاد کرده است.

حدیث صحیفه

در مقدمه صحیفه سجادیه حدیثی ثبت شده است که از چگونگی دست یابی متوکل بن هارون می گوید پس از شهادت زیدین علی بن الحسین فرزندش یحیی را ملاقات کردم.

یحیی بن زید عازم خراسان بود.

او از خانواده و خویشاوندان خود و پسر عموهایش احوال پرسید. بویژه از حال امام صاره - علیه السلام - سوال کرد.

به او گفتم آن حضرت در سلامتند و برای شهادت مظلومانه پدرت سوگوارند. یحیی گفت: آری عمویم محمد بن علی - علیه السلام - - باقر العلوم - قبل از خروج پدرم علیه بنی امیه، به او یاد آور شد که خروج و قیام او منتهی به شهادت خواهد شد. ولی پدرم - زید بن علی - به هر حال از مدینه خارج شد و سرانجام آنچه امام باقر - علیه السلام - برای او پیش بینی کرده بود، رخ داد.

در این هنگام یحیی رو به جانب من کرد: و پرسید:

آیا از پسر عمویم - جعفر بن محمد - علیه السلام - - درباره سرنوشت من چیزی شنیده ای؟

من در پاسخ گفتم: بلی مطالبی شنیده ام ولی دوست ندارم با بازگو کردن آنها خاطر تو را پریشان سازم؟

یحیی گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی!

ناگزیر، حقیقت را به او گفتم و یاد آوری شدم که امام صادق - علیه السلام - سرنوشتی زیدبن علی - علیه السلام - برایش پیش بینی کرده است و او نیز به دار آویخته خواهد شد!

رنگ یحیی با شنیدن این مطلب تغییر یافت و گفت: یمحوالله مایشاء و یثبت و عنده ام الکتاب. (1)

ص: 242


1- 508.- رهد 39

یعنی؛ خداوند آنچه را اراده کند محو می کند سرنوشت را می تواند تغییر دهد و آنچه را بخواند تثبیت می نماید ونزد خداست ام الکتاب.

سپس یحیی ادامه داد و گفت:

ای توکل! این تقدیر الهی است که برای ما علم و شمشیر قرار داده ولی پسر عموهای ما - امام باقر و امام صادق - علیه السلام - را تنها به وسیله علم تاءیید کرده است!

متوکل می گوید:

من به یحیی گفتم: براستی چرا گرایش مردم به امام صادق - علیه السلام - بیش از گرایش به تو و پدرت زید است؟

یحیی گفت: زیرا آنها - امام باقر و امام صادق - علیه السلام - مردم را به زندگی می خوانند و ما مردم را به مرگ و شهادت دعوت می کنیم!

گفتم: آیا آنها داناترند یا شما؟

یحیی مدتی سر به زیر افکند گویی به اهمیت سؤ ال متوکل می اندیشید، چون علم برتر می توانست درستی روش اما صادق - علیه السلام - را اثبات کند، زیرا حرکت و قیامی ارزشمندتر است که متکی به علم و آگاهی بیشتر باشد. یحیی که تا این لحظه سعی داشت بر حقانیت روش خود و پدرش اصرار ورزید با این حال چشم از سخن حق نپوشید و واقعیت را گفت.

یحیی پس از لختی اظهار داشت: ماخاندان، هر کداممان بهره ای از علم داریم با این فرق که آنچه ما می دانیم امام باقر و امام صادق - علیه السلام - میدانند ولی آنچه آنها می دانند ما نمی دانیم. یعنی دایره علم و دانش ائمه - علیه السلام - از سایر افراد گسترده است.

یحیی در ادامه این گفتگو پرسید:

آیا از امام صادق - علیه السلام - مطالبی یادداشت کرده ای و فرا گرفته ای؟

بخشی از آموخته هایم را برای او بازگو کردم، از آن جمله دعایی بود که امام صادق - علیه السلام - آن بر من املا کرده بود. و گویا آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر - علیه السلام - دریافت داشته بود و آن را از دعاهای صحیفه کامله می دانست.

یحیی نگاهی به دعا انداخت و آن را مطالعه کرد و گفت: آیا اجازه می دهی نسخه ای از این دعا را بنویسم؟

ص: 243

گفتم: ای پسر رسول خدا - صلی الله علیه وآله - آیا از من اجازه می گیرید در حالی که از خود شما خانان و متعلق به شماست!

یحیی گفت: اینک به تو صحیفه ای را خواهم داد که پدرم زید از پدرم علی بن الحسین - علیه السلام - دریافت کرده است...

من با این خبر پیشانی یحیی را بوسیدم و گفتم، محبت شما بر ما واجب است...

یحیی بستهای را باز کرد، صحیفه ای را بیرون آورد، بر مهر آن بوسه زد و گریست!

صفحه را گشود و به چشمان خویش کشید آن گاه گفت:

اگر نبود که پسر نبود که پسر عمویم - امام صادق - علیه السلام - از شهادت من خبر داده است، این صحیفه را به تو نمی دادم، ولی اکنون به تو می دهم تا در حفظ و نگهداری آن بگوشی، بیم دارم که این صحیفه به دست بنی امیه بیفتد و آن را از اهلش دریغ دارند...

متوکل بن هارون می گوید: صحیفه همراه من بود تا خدمت تا خدمت امام صادق - علیه السلام - رسیدم، صحیفه را به آن حضرت نشان دادم و ایشان بسیار مسرور شد و فرمود: سوگند به خداوند! این خط عمویم زید و دعای جد من علی بن الحسین - علیه السلام - است.

آن گاه امام صادق - علیه السلام - به پسرش اسماعیل رو کرد و فرمود: آن صحیفه ای را که به تو سپرده ام بیاور!

اسماعیل صحیفه ای را آورد، امام آن را بوسید و به چشمانش کشید و فرمود: این صحیفه به خط پدرم - امام باقر - علیه السلام - و املای جدم علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) است.

متوکل می گوید: از امام صادق - علیه السلام - در خواست کردم که دو صحیفه را با هم مقابله کنم.

امام اجازه فرمود و من دو صحیفه را مقابله کردم و هیچ تفاوتی میان آن دو ندیدم..

گسترده معارف در صحیفه سجادیه

چنان که در گذشته یاد کردیم، صحیفه سجادیه هر چند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارائه شده است، ولی تاءمل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارفی که امام سجاد علیه السلام در نیایش های خود جای داده

ص: 244

است یک انسان خلوت تنهایی خود و بحران مشکلات زندگی، با خدای خویش دارد.

مناجاتهای صحیفه، در حقیقت نجوای علم و اخلاق و عقیده و سیاست است با روح موحدان و مناجاتیانی که درمحراب عبادت و میدان جهاد و صحنه مبارزه با شیطانهای درونی و بیرونی حضور دارند.

امام سجاد - علیه السلام - از محراب نیایش، مکتبی سرشار از آموزش و پرورش پدید آورده و بایسته ترین خصلتها و ارزنده ترین اندیشه ها را با لطافت و عطر مناجات درهم آمیخته و شیفتگان جمال حق را تا جایگاه شناخت حقایق اوج داده است.

دعاهای صحیفه با ذخایر معرفتیش، نمودی کامل و ارزنده هنر تبلیغ و هدایت گری است.

هنر تبلیغ و هدایتگری

تبلیغ و رساندن پیام وحی به ژرفای جان انسانها و هدایت آنان به سوی ارزشهای الهی و جاودان، از آشکارترین وظایف هر امام و پیشوای امام الهی است.

امام سجاد - علیه السلام - همان مسئوولیتی را دارا بود که امیر المؤمنین علی ین ابی طالب - علیه السلام - بر عهده داشت و حسن بن علی - علیه السلام - و حسین بن علی - علیه السلام - آن را بر عهده داشتند و ایفا کردند.

رسالتها و وظایف امامان - علیه السلام - در اصل و بنیان با هم برابر است ولی شرایط و مقتضیات زمان و نیازهای مردم هر عصر متفاوت است.

تفاوت شرایط و مقتضیات نمی تواند اصول را جابجا کند و آنها را از ارزش و اعتبار ساقط نماید، ولی می یابد شیوه ها و روشها را تغییر دهد. به عنوان مثال علی بن ابی طالب - علیه السلام - وظیفه داشت تا با ظلم و انحراف مبارزه کند و خلافت بحق خویش را به مردم بشناساند و رهبری امت اسلامی را به سوی نظام عقیدتی، سیاسی و اخلاقی اسلام ناب بر عهده گیرد و همین رسالتها را حسن بن علی و حسین بن علی - علیه السلام - نیز بر عهده داشتند. در حالی که واقعیت اسناد و مدارک تاریخ می نمایاند که هر یک از این امامان روش ویژه ای را در ایفای رسالت و

ص: 245

مسوولیت یگانه خود اتخاذ کردند. این در حالی است که عقیده و پیام و هدف آنها کمترین تمایزی با یکدیگر نداشته است.

تفاوت و تمایزی که در زندگی ائمه مشهود می باشد، مربوط به روشها و برنامه هایی است که می بایست با توجه به شرایط و امکانات و مقتضیات عصر اتخاذ شود و نه مربوط به تفاوت مبانی و باورها.

این نکته مهم در مدارک روایی و منابع دینی مورد تاءیید تصریح قرار گرفته است و هم با مطالع تاریخ و سیره و سخنان ائمه - علیه السلام - بروشنی استفاده می شود. ما در این فصل از کتاب، درصدد هستیم تاحقیقت یاد شده را در زندگی و شخصیت امام سجاد - علیه السلام - تحقیق کرده و بنمایانیم که بر خلاف برخی پندارهای سست و سطحی، امام سجاد تنها پیشوای اهل عبادت و محراب نبوده است بلکه در میدان سیاست دارای همان اصول علوی و حسینی بوده و در صحنه علم و اخلاق حضوری انکارناپذیر داشته است ولی این همه ره را به متقاضیان شرایط و امکانات عصر خویش در لابلای دعاها و مناجاتها به پیروان و شیعیان خود رسانده است.

نسلها زمانها نه همیشه از خطابه های آتشین و خطبه هی ادیبانه و حکیمانه استقبال می کند و نه در هر شرایطی آمادگی روحی برای ستیز و نبرد را دارند بلکه از پس از بحران و ابتلائی بزرگ و طولانی، ملتها درونگرا می شوند و به التیام دردها می اندیشند. در چنین شرایطی فراخوانی مردم به صحنهای جدی نبرد، چه بسا با شکست مواجه شود ولی از سوی دیگر نمی توان آنها را به خود وانهاد تا برای تسکین آلام خویش به انزوا و افیون و راههای ویرانگر کشیده شوند.

پیشوای هشیار و حکیم سعی می کند حتی از چنین شرایطی به نفع هدایت و ارشاد مردم و زنده نگاهداشتن ارزشها در جان نسلها استفاده کند.

تاریخ نشان می دهد که شیعیان در عصر امامت امام سجاد - علیه السلام - با جراحتهای سنگینی که از روزگار غصب خلافت و جنگ صفین و نهروان و جمل و روزگار احساس می کردند، مجالی برای نبردی دوباره با دستگاه اموی نداشتند. فشارهای روز افزون

ص: 246

دستگاه خلافت و نافرجامی قیامهای توابین، بذر یاءس و ناامیدی را در روحها پراکنده ساخته بود. در چنین شرایطی، امام سجاد - علیه السلام - نه اجازه داشت که به طور رسمی و علنی مانند امام باقر و امام صادق - علیه السلام - به تعلیم و آموزش پیروان خود بپردازد و نه امکان آن را داشت تا مانند علی بن ابی طالب - علیه السلام - قوایی را علیه دستگاه اموی گرد آورد.

این دو مشکل در میدان فرهنگ و سیاست و جامعه می توانست برای مدتی طولانی اندیشه و معارف شیعی را مورد غفلت قرار دهی تا آن را به بن بست رسیده، معرفی کند!

هنر رهبری در هدایت و تبلیغ جامعه، اقتضا می کرد تا رهبری علی رغم همه دشواریها، ارتباطش را با امت حفظ کند پیامش را به آنان برساند و اصول را در ذهن ایشان زنده نگاه دارد.

صحیفه سجادیه و نیایشهای سراسر رمز و راز آن با محتوای عقیدتی، اخلاقی و سیاسی خود، نمودی روشن از این گونه رهبری و هنر هدایتگری است. اکنون به بیان گوشه ای از معارف نهفته در صحیفه سجادیه می پردازیم تا ابعاد علمی، اخلاقی و سیاسی و اجتماعی آن را به گونه ای ملموس ترسیم کنیم.

باورهای اصولی، در صحیفه سجادیه

مقدمه

صحیفه سجادیه در لابلای مطالب فراوان خود، اصول عقاید و باورهای بنیادین شیعه را که برگرفته شده از اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه وآله - منبع زلال قرآنی است، مطرح ساخته است.

ما بدون این که درصدد کاوشی همه جانبه باشیم به بخشی از آن حقایق اشاره خواهیم داشت:

توحید و شناخت خداوند

با توجه به ارتباط جدایی ناپذیر دعا نیایش با شناخت معبود، فرازهای صحیفه سجادیه از غنی ترین منابع معرفت خداوند و صفات جمال و جلال او به شمار می آید. فراوانی مطالب در این زمینه به قدری است که حتی یاد آوری فهرست گونه آنها در مجال این نوشته نمی گنجد. از این رو بدون اینکه ادعای استقصا داشته باشیم به

ص: 247

بخشی از آن معارف گسترده اشاره می کنیم.

خداوند، خود معرف خویش

و الحمدالله علی ما عرفناا من نفسه و الهمنا من شکره، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبیته و و دلنا علیه من الاخلاص له فی توحیده. (1)

سپاس ویژه خداوند، بدان خاطر که به وسیله وحی و بر انگیختن رسولان خویش را به ما معرفی کرد و شکر گزاری در برابر نعمتهایش رسولان خویش را به ما معرفی کرد و شکرگزاری در برابر نعمتهایش را به ما الهام نمود و درهایی از علم به مقام پرودگاریش را بر روی ما گشود و ما را به اخلاص در توحید راهمایی کرد.

خداوند، یگانه و بی همتا

اللهم انی اشهد وکفی بک شهیدا سماءک وارضک و من اسکنتهما من ملائکتک وسائر خلقک فی یومی هذا و ساعتی هذه و لیلتی هذه، انی اشهد انک انت الله الذی لا اله انت. (2)

خداوند! تو را گواه می گیرم و گواهی تو خود کافی است. و آسمان و زمین و ساکنان آن دو - فرشتگان و سایر مخلوقات - را نیز در این روز و ساعت و در این شامگاه به گواهی می طلبم که من به یگانگی تو شهادت می دهم و تو آن خدایی هستی که جز تو معبودی نیست.

خداوند بی ضد و بی شریک

اللهم... انی لا اجعل لک ضدا و لا ادعو معک ندا (3)

خداوند!.. من برای تو ضد وجود و نیرویی که بتواند مستقل از تو و در قبال تو

ص: 248


1- 509.- دعای 1 بخش 10
2- 510.- 6/21
3- 511.- 2/22

عرض اندام نماید قرار نمی دهم و هیچ چیز و هیچ کسی را در پرستش شریک تو نمی خوانم.

ویژگی این دعاها و نیایشها این است که بایدها را به صورت اخبار دراورده و با زیان خیر و شیوه اقرار، انسان را به تفکر وا می دارد و نهاد او را به پایبندی و تعهد در قبال آنچه اقرار می کند فرا می خواند و این همان رسالاتی است که از شیوه کار آمد نیایش بر می آید.

انت الذی لم یعنک علی خلقک شریک ولم یوازرک فی امرک ولم یکن لک مشاهد و لا نظیر. (1)

خداوند! تو آنی که کار آفرینش و رسیدگی به خلق، شریکی نداری که تورا یاری دهد و در انجام و تدبیر امور، وزیری نداری که تو را کمک نماید و برای تو ناظر و نظیری نیست.

انت الذی لا ضد معک فیعاندک، و لا عدل لک فیکاثرک، و لا ند لک فیارضک. (2)

خداوند! تو آنی که نیروی معارضی درکنارت نیست تا به عناد و ستیز با تو برخیزد و کسی همگون و همانندت نیست تا بر تو فزونی جوید و شریک نداری تا به مقابله و معارضه تو اقدام کند.

اهمیتی اعتقاد به توحید

اللهم... و انی و ان لم اقدم ما قدوه من الصالحات فقد توحیدک و نفی لااضداد و الاشباه عنک (3)

خداوند!... هر چند من مانند تلاشگران در میدان طاعت و عبادت، اعمال نیک و صالحی را برای جهان آخرت پیش فرستاده ام هر چند تهیدست و فرومایه ام اما یک اندوخته گرانبها دارم و آن این است که اعتقاد به توحید دارم و این بار مقدس را توشه

ص: 249


1- 512.- 47/14
2- 513.- 47/20
3- 514.- 47/72

خویش ساخته ام و هرگونه ضد و شریک و شبیه را از تو نفی کرده ام.

امام سجاد - علیه السلام - با این بیان به انسان تعلم می دهد که اعتقاد به توحید از چنان اهمیتی برخوردار است که انسان می تواند همه کاستیها و نارساییها خود را در پرتو اهمیت و کمال آن جبران کند و انتظار داشته باشد که خداوند به خاطر این اندوخته او را بپذیرد.

صفات خداوند

از آنجا که ذات خداوند فراتر از آن است که در محدوده ذهن آدمیان بگنجد و برتر از آن است که در قلمرو حس در آید، شناخت صفات آن حقیقت نامحسوس، و بر شمردن آن صفات، راهی است هموار، برای نزدیک شدن به حریم معرفت او و مناجات و راز و نیاز با حضرت یگانه اش. صحیفه سجادیه به دلیل این که بنیانش بر نیایش وگفتگوی با خدانهاده شده است، به گونه طبیعی یاد و نام و صفات خدا، بیش از هر یاد و سخن دیگری در آن نمایان است. ولی امتیاز آشکاری که صحیفه سجادیه و سایر ادعیه ائمه (علیهم السلام) با دعاها و نیایشهای دیگران دارد این است که - علاوه بر محتوای پیامدها - در بعد اسما و صفات الهی از غنا و فراگیری ویژه ای برخوردار است.

مناجاتیان، معمولا با بینش و گرایش ویژه فکری، علمی، سیاسی و اجتماعی خود تنها خدا را با صفاتی می خوانند که خویش را بدانها محتاجتر می بیند.

آنان که اشتیاق به بهشت و نعمتهای اخروی در وجودشان شعله ورتر است به رحمت و فضل و وسعت و امتنان الهی بیشتر تمسک می جویند و آنان که از لهیب سوزان جحیم و رنجهای قبر و قیامت بیشتر بیمناکند، خدا را با اوصاف غفور و تواب و وهاب و... می خوانند. ولی دعاهای صحیفه و سایر ادعیه رسیده از معصومین (علیه السلام) همانگونه که در محتوای علمی و معرفتی غنی و فراگیر است در توجه به ابعاد صفات و جلوهای حق ممتاز می باشد.

بدیهی است که امام (علیه السلام) با یاد کردن هر صفت از صفات الهی، هدف خاصی را دنبال کرده و پیام ویژه ای را به شاگردان و پیراوانش ابلاغ نموده است ولی این نوشته، گنجایش

ص: 250

آن بررسی تفصیلی را ندارد. از این رو به بیان اجمالی و فهرست گونه بخشی از آن صفات می پردازیم.

بخشی از صفات الهی که امام سجاد (علیه السلام) خداوند را بدانها یاد کرده، از این قرار است:

الاول الاخر، الحمید، الجواد، الکریم، العزیز، القدیر، العظیم، القدیم، القریب، المجیب، السمیع، العلیم، الغفور، الرئوف، المنان، المعید، التواب، الواحد، الاحد، الصمد، الوهاب، الشاکر، المحسن، المجل، المالک، العفو، المحب، الضامن، الخالق، المصور، المقدر، الواسع، الحافظ، الحلیم، الشدید، المحمود، الناصر، الولی، الرزاق، الوارث، الفرد، الکبیر، العلی، الرحمن، الرحیم، البصیر، الخبیر، الدائم، الناظر الحنان، المجید، الکافی.

در کنار این صفات، صفتهای ترکیبی بسیار گسترده ای در مضامین صحیفه، ذوالعرش العظیم، مالک الملک، المنان، بالجسیم، الغافر للعظیم المتفضل بالاحسان، المتطول بالامتنان، الوهاب الکریم، ذوالجلال و الاکرام، ارحم من کل رحیم، دو رحمة، ذو رحمة واسعة، خیر المنعیمن، ذوالبها و المجد، خیر الغافرین، فارج الهم، کاشف الغم، اعدل العادلین اکرم المسئولین، خیر الرازقین، خیر المجیرین و....

عدل الهی

یکی از ویژگیها و امتیازات شیعه بر بعضی از گروهها و دیگر مذاهب اسلامی، اعتقاد عمیق به عدل الهی است. امام بعضی سجاه - علیه السلام - این عقیده زا از زاویای مختلف و در کاربردهای گوناگونانش مورد توجه قرار داده است. از آن جمله:

انی اشهد انک انت الله الذی لا اله الا انت، قائم بالقسط، عدل فی الحکم، روف بالعباد. (1)

خداوند! من گواهی می دهم که جز تو خداوند گار و معبودی نیست، تویی به

ص: 251


1- 515.- 6/21

پا دارنده قسط و حکم کننده به عدل و دارای راءفت و رحمت بر بندگان،

از آن جا که بیان برخی مجازاتها برای گناهان، ممکن است این سؤ ال را در ذهن شنونده پدید آورد که آیا براستی میان گناه و مجازات آن، رعایت عدل و انصاف شده است، امام سجاد - علیه السلام - بارها و در دعاها به این پرسش، پاسخ داده و فرمود است:

.... ان سنتک الافضال، و عادتک الاحسان، و سبیلک العفو فکل البریة معترفة بانک غیر ظالم لمن عاقبت و شاهدة بانک متفضل علی من عافیت و کل مقر علی نفسه بالتقثصیر عماا استوجبت. (1)

خداوند! سنت و روش همیشگی تو، بذل و بخشش است و برنامه مداوم تو احسان و شیوه ات عفو و گذشت می باشد، بر این اساس همه آفریدگان، به راه نداشتن ظلم در عقوبتها و نظام کیفریت اعتراف دارند گواهی می دهند که هر کس از بند درد و رنج و عقوبت رهد از لطف و عنابت تو بهره جسته است، و همگان به کوتاهی و تفصیر خویش در پیشگاهت اقرار دارند.

لطف و رحمت الهی

روح دعا و نیایش، التجا به لطف و رحمت خداست. از این رو در صحیفه سجادیه، یاد رحمت گسترده خدا، بیشترین درس و زمزمه ای است که روح را می نوازد و جان را امید می بخشد.

امام سجاد - علیه السلام - در فرازی ازنیایش خود به خداوند عرضه می دارد:

یا من لا تفنی خزائن رحمته صل علی محمد و آله و اجعل لنا نصیبا من رحمتک.

ای خداوندی که گنجینه ها و خزانه رحمت خویش فنا نمی پذیرد، بر محمد و خاندان او درود فرست و از بیکران رحمت خویش مرا بهره مند ساز!.

در دعایی دیگر امام چنین بیان داشته است:

انت الذی تسعی رحمته امام غضبه (2)

ص: 252


1- 516.- 8و 37/7
2- 517.- 16/8

خداوند! تو آنی که لطف و رحمتت در پیشاپیش غضبت حرکت می کند.

انت الذی اتسع الخلائق کلهم فی وسعه (1)

تو آنی که تمامی آفریده ها در گستره لطف و قدرتش جای دارند و قرار گرفته اند.

علم و قدرت الهی

یا الله الذی لا یخفی علیه شی ء فی الارض و لا فی السماءو کیف یخفی علیک یا الهی ما انت تدبره... (2)

خداوند! ای آن که چیزی در زمین و آسمان بر او مخفی نیست خداوند! چگونه ممکن است چیزی بر تو مخفی باشد با این که تو خود آن را آفریده ای!

چگونه ممکن است تحت نظارت و کنترل و شمارش نداشته باشی موجودی را که خود آن را ساخته ای! چگونه ممکن است از تو نهان باشد آنچه خود برایش برنامه ریزی کرده ای و تحت تدبر قرار داده ای.

در این فرازها، امام سجاد - علیه السلام - علاوه بر مطرح ساختن گسترده علم خدا، دلایل عقلی سیطره علم خدا بر زوایای مسایل خلق را به گونه ای غیر مستقیم بیان داشته است.

امام سجادیه - علیه السلام - در بیان قدرت الهی می فرماید:

.... قدرته التی لا تعجز عن شیی ءو ان عظم، و لا یفوتها شی ء و ان لطف. (3)

قدرتی که با وجود آن از هیج کاری، - هر چند بزرگ و گران باشد - عاجز نیست و هیچ چیزی - هر چند ریزباشد - از او مخفی نمانده و از دایره قدرت و احاطه فوت نخواهد شد.

امام سجاد - علیه السلام - در عبارتی دیگر یاد آور شده است که اگر طبیعت و مظاهر آن، تحت فرمان بشر قرار دارد و ما می توانیم به گونه ای دلخواه از عناصر زمین و طبیعت در جهت منافع

ص: 253


1- 518.- 16/10
2- 519.- 52/1
3- 520.- 2/1

خود بهره گیری کنیم، این خود به اراده و قدرت خداست و این اوست که نظام جهان را به گونه ای پی ریزی کرده که در خدمت انسان و مقهور او باشد.

... کل خلیقته منقادة لنا بقدرته... (1)

تمامی آفریده های خدا، به قدرت او، رام و فرمانبردار مایند.

عزت و بی نیازی خداوند

اللهم یا ذاالملک المتبد باخلود و السلطان الممتنع بغیر جنود و لا عوان، العز الباقی عل مر الدهور و خواکی الاعوان و مواضی الازمان و الایام (2)

بار الها! ای فرمانروای جاودان که فرمانرواییت ابدی است، ای دارنده سلطه بر هستی که بدون لشکر و پشتیبان، نیرومند و توانایی، ای عزتمندی در طول روزگاران و گذشت ایام، همچنان باقی است.

امام سجاد - علیه السلام - درباره بی نیازی و غنای خداوند از خلق، بیانی این چنین دارد:

تمدحت بالغعناء عن خلقک و انت اهل الغنی عنهم و نسبتهم الی الفقروهمم اهل الفقرا الیک. (3)

خداوند! تو خویش را بی نیازی از آفریده هایت ستوده ای و براستی تو شایسته بی نیازی هستی، و از سوی دیگر آفریده هایت را به فقر و نیاز نسبت داده ای و براستی آنها به تو نیازمند و وابسته اند.

ناتوانی انسان از وصیف کامل خداوند

هر چند نیایش های صحیفه، آمیخته با یاد وصف خداست ولی امام سجاد - علیه السلام - در موارد متعددی به این حقیقت تصریح کرده است که نیروی تخیل و فهم آدمیان هرگز قادر نیست که صفات الهی را آن گونه که شایسته ذات اوست، توصیف تصویر نماید. امام

ص: 254


1- 521.- 1/18
2- 522.- 32/1/3
3- 523.- 12، 13/11

سجاد - علیه السلام - در این باره فرموده است:

انت الذی قصرت الاوهام عن ذاتیک و عجزت الافهام عن کیفیتک و لم تدرک الابصار موضع اینیتک، انت الذی لا تحد فتکون محدودا و لم تمثل تفتکون موجودا... (1)

خداوندا! تو آنی که وهم ها و اندیشه ها از راهیابی به کنه ذاتت در مانده اند و فهم ها از شناخت کیفیت و چگونگی تو ناتوانند. دیدگان بشر قادر به مشاهده جایگاهت نیستند چه این که جسم نیستی و نیاز به مکان نداری.

خداوندا! تو آنی که ذات نامحدودت در تعبیرها و مفاهیم محدود بشری نمی گنجد و در قالب جسم در نمی آیی تا محسوس شوی.

امام در ادامه این نیایش تعبیری بسیار موجز و ادیبانه دارد و می فرماید:

«سبحانک لا تحس و لا تجس و لا تمس».

خداوندا! تو از هر عیب و کاستی منزهی. نه در محدوده حس می گنجی و نه در مظاهر نظام ماده و با ابزار مادی می توان تو را جست و لمس کرد.

به بیان امام سجاد (علیه السلام) خداوند نه تنها با حس و ابزار حسی قابل دستیابی نیست بلکه با ابزار عقلی و ادراکی نیز نمی توان به توصیف کامل و ترسیم همه جانبه جمال و کمال او پرداخت.

اللهم یا من لا یصفه نعت الواصفین.

«بار خدایا ای آن که توصیف ها و تمجیدهای توصیف کنندگان ، قادر نیست ویژگی های تو را آن گونه که باید و شاید ترسیم کند».

«الذی قصرت عن رویته ابصار الناظرین و عجزت عن نعته اوهام الواصفین».

خداوندی که چشم نظاره گران از دیدنش ناتوان است و نیروی خیال توصیف کنندگان از بیان اوصاف بایسته او عاجز می باشد».

ص: 255


1- 524.- 32/7

«ضلت فیک الصفات و تفسخت دونک النعوت و حارت فی کبریائک لطائف الاوهام».

«واژه هایی برای توصیف تو یافت نمی شوند و به هنگام ترسیم ارزش هایت از ناتوانی به گمراهی می روند و تار و پود الفاظ در زیر بار ستایش تو از هم می گسلد و اندیشه های نیرومند که از پیچیده ترین و باریک ترین گذرگاه های معرفت می گذرند در وادی کبریایی تو سرگردان می مانند».

تداوم خط رسالت در طول تاریخ

«فی کل دهر و زمان ارسلت فیه رسولا، و اقمت لاهله دلیلا من لدن آدم الی محمد - صلی الله علیه وآله - من ائمة الهدی و قادة اهل التقی علی جمیعم السلام». (1)

خداوند! در هر عصر وزمانی رسولی را فرستادی و برای هر نسل دلیلی را بر پا داشتی، از روزگار آدم تا عصر پیامبر خاتم محمد - صلی الله علیه وآله - که درود تو بر او و خاندانش؛ خاندانی که پیشوایان هدایت و پیشروان اهل تقوایند، بر تمامی آنها درود.

پیامبر اسلام، خاتم پیامبران

اللهم صل علی محمد خاتم النبین و سید المرسلین. (2)

خداوند! بر محمد که خاتم پیامبران و سرآمد نسل رسولان است، درود فرست!

اصحاب راستین پیامبر - صلی الله علیه وآله -

«اللهم و اصحاب محمد خاصة احسنوا الصحابة، و الذین آبلو البلاء الحسن فی نصره و کانفوه...». (3)

خداوند! پاداش نیک عطا کن به اصحاب محمد - صلی الله علیه وآله - به ویژه آنان که همراهی با

ص: 256


1- 525.- 4/2
2- 526.- 17/15
3- 527.- 4/803

پیامبر را هماره نیکو داشتند و آنان که در یاری آن حضرت آزمونی شایسته دادند، کمک رساندند، به جمع یارانش شتافتند و با سرعت، دعوتش را لبیک گفته، دلایل رسالتش را پذیرا شدند. در اظهار دین اعتلای اسلام، از زن و فرزند گسستند و در راه تثبیت رسالت پیامبر با پدران و فرزندان آنها رود ررو شدند و جنگیدند و در پرتو وجود آن حضرت به پیروزی رسیدند.

قرآن دلیل حقانیت پیامبر - صلی الله علیه وآله -

اللهم و کما نصبت به محمد علما للدلالة علیک... فصل علی محمد و آله، و اجعل القرآن وسیلة لنا الی اشرف منازل الکرامة. (1)

خداوند! همان گونه که به وسیله قرآن و جلوه های اعجازی آن، محمد - صلی الله علیه وآله - را برای رهنمایی و هدایت خلق به سوی خودت، منصوب داشتی... بر او و خاندانش درود فرست و قرآن را وسیله راهیابی ما به شرافتمندترین مراتب کرامت قرار ده!

قرآن فراتر از همه کتابهای آسمانی

اللهم انک... جعلته مهمنا علی کل کتاب انزلته، و فضلته علی کل حدیث قصصته (2)

خداوندی! این توای که قرآن را در بردارنده همه حقایق اصولی کتابهای آسمانی پیشین و گواه و امانتدار آنها دادی و بر سایر سخنانی که برای آدمیان گفته اید، برتری بخشیدی.

قرآن روشنگر، ظلمت ها

و جعلته نورا نهتدی من ظلم الظلالة و الجهاله باتباعه.

خداوندا! قرآن را نوری قرار دادی که ما در پرتو پیروی از آن ظلم گمراهی و

ص: 257


1- 528.- 42/8
2- 529.- 42/1

جهالت برهیم و ره به هدایت بریم.

قرآن شفابخش حق جویان

و جعلة... شفاء لمن انصت التصدیق الی استماعه.

خداوندا! قرآن را مایه شفا قرار دادی برای کسی که برای پذیرش حق بدان گوش فرا دهد.

قرآن ملاک تشخیص حق

و جعلته.. میزان قسط لا یحیف عن الحق لسانه. (1)

خداوند! قرآن را ترازوی قسط و ملاک سنجش عدل و درستی قرار دادی، ترازویی که شاهینش از حق درستی در نمی گذرد.

حقایق قرآن، نیازمند مفسری الهی

اللهم انک انزلته علی نبیک محمد - صلی الله علیه وآله - مجملا و الهمته علم عجائبه مکملا. (2)

خداوند! قرآن را بر پیامبرت محمد - صلی الله علیه وآله - بهگونه ای مجمل فرو فرستادی و آگاهی به شگفتیهای نهفته در قرآن را به صورت کامل، به پیامبرت الهام کردی.

امامان (علیه السلام) وارثان علم پیامبر (صلی الله علیه وآله)

امامان - علیه السلام -، و فضلتنا علی من جهل علمه.. (3)

خداوند! ما خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - را وارثان علم قرآن همراه با تفسیر آن قرار دادی و در پرتو این دانش ما را بر کسانی که از چنین دانشی محرومند، برتری بخشیدی.

ص: 258


1- 530.- 42/3
2- 531.- 42/5
3- 532.- 42/5

امامان، گنیجه داران معارف قرآن

اللهم فکما جعلت قلوبنا له حملة و عرفتنا برحمتک شرفه و فضله، فصل علی محمد الخطیب به و علی آله الخزان له. (1)

بارالها! آن گونه که قبلهای ما را حامل علوم قرآن قرار دادی و فضل و شرافت قرآن را به لطف خویش به ما لطف خویش به ما شناساندی، بر محمد - صلی الله علیه وآله - که هماره زبانش به قرآن را به لطف خویش به ما شناساندی، بر محمد - صلی الله علیه وآله - که هماره زبانش به قرآن گویا بود، درود فرست، و همچنین بر خاندان محمد - صلی الله علیه وآله - که گنجینه داران قرآن علوم قرآنند.

خاندان پیامبران - صلی الله علیه وآله - رهبران خلق به سوی خدا

اللهم... و انهجت باله سبل الرضا الیک. (2)

خداوند! به وسیله خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - راهها رضا و خشنودی را که به سوی تومنتهی می شود، آشکار ساختی و بندگانت با پیروی از خط خاندان می توانند رضا و خشنودی تو را به دست آورند.

خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله -، برگزیدگان خدا

رب - صل علی اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لا مرک و جعلتهم خزنه علمک، و حفظة دینک، و خلفاءک فی ارضک. (3)

(پروردگار! بر پاکیزه گان از خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - ائمه معصومین - علیه السلام - درود فرست؛ آنان که برای امر دین انتخابشان کرده ای و ایشان را خزانه داران علمت و حافظان دینت و جانشینان خویش در زمین قرار داده ای.

خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله -، پاکیزگان از گناه

و طهر تهم من الرجس و الدنس تطهرا بارادتک. (4)

ص: 259


1- 533.- 42/6
2- 534.- 42/8
3- 535.- 47/56
4- 536.- همان مدر؟

پروردگار! تو خاندان پیامبرت را به اراده خویش از هر پلیدی و ناپاکی، منزه ساختی.

فلسفه تداوم امامت

اللهم انک ایدک دینک فی کال اوان بامام اقمته علما لعبادک، و منارا فی بلادک.

خداوندا! تو ای که براستی در هر فصلی از روزگاران، دین خویش را به وسیله امام و پیشوایی که خود را برای مردمان نصب کرده ای، یاری کرده و ان امام را در جغرافیای زمین مایه روشنی و روشنگری قرار داده ای.

از این فراز دعای امام سجاد - علیه السلام - فلسفه ضرورت تداوم امامت و رهبری دینی استفاده می شود، زیرا به فرموده آن امام هر روزگاری نیازمند پیشوا و امامتی الهی است. و آن رهبران باید منتسب به خداوند و تاءیید شده از سوی او باشد تا بتوانند با نور هدایت خویش خلق را به سوی ارزشهای دینی دعوت کنند و به آنان تجمع بخشند.

فلسفه لزوم اطاعت از امام - علیه السلام -

بعد ان وصلت حبله بحبلک و الذریعة الی رضوانک و افترضت طاعته، و حذرت معصیته...

خداوندا! (امامان معصومین - علیه السلام - را برای هدایت مردم گماری) پس از این که ریسمان آنان را به ریسمان خویش پیوند زدی (و رابطه الهی میان ایشان و خودت برقرار کردی تا آنان از حد انسانهای معمولی فراتر آیند و شایستگی رهبری و هدایتگری را پیدا کنند) و این چنین، امامان - علیه السلام - را وسیله راهیابی به خوشنودی خود و بهشتی قرار دادی و اطاعت از ایشان را واجب ساختی و خلق را از مخالفت با ایشان بر حذر داشتی.

ص: 260

عارفان به مقام ائمه معصومین - علیه السلام -

اللهم صل علی اءولیائهم المعترفین بمقامهم، المتبعین منهجهم، المقتفین آثارهم، المستمسکین بعروتهم، المتمسکین بولایتهم...

خداوندا! بر دوستان خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - درود فرست؛ آنان که به جایگاه و منزلت امامان - علیه السلام - اعتراف دارند، راه ایشان را پیروی می کنند، آثار و نشانه های معصومین را پی می گیرند، به ریسمان (محبت و معارف) آنان چنگ می زنند، به ولایتشان تمسک می جویند، به پیشوایی و امامتشان اقتدا می کنند، در برابر فرمان ایشان تسلیمند، در راه طاعتشان تلاشگرند، و در انتظار روز پیروزی و حاکمیت آنان ظهور صاحب الزمان - علیه السلام - به سر می برند، چشم به سوی ایشان دوخته اند.

بر اینان درود فرست؛ درودهایی پایدار، پاکیزه و بالنده در هر بامداد و شبانگاه. در این عبادتهای نیایشی، امام سجاد - علیه السلام - مغز ولایت و مفهوم شیعه بودن و آرمان مقدس حاکمیت معصومان را به نسلها با زبان نیایش تعلیم دادن و تلقین کرده است و میان محبت و عمل آرمان پیوندی ژرف پدید آورده است.

ارجمندی شیعه، در نگاه امام - علیه السلام -

و سلم علیهم و لی ارواحهم و اجمع علی التقوی امرهم، و اصلح لهم شوونهم وتب علیهم، انک التواب الرحیم، و خیر الغافرین، و اجعلنامعهم فی دارالسلام برحمتک یا ارحم الراحمین. (1)

خداوند! بر دوستان اهل بیت - علیه السلام - و بر روح آنان سلام فرست، کارهایشان را بر محور تقوا و پرهیزکاری سامان بخش و شؤ ون مختلف زندگی آنان را اصلاح کن و بر آنان لغزشهایشان ره ببخشای، زیرا تو بسیار توبه پذیر زیرا تو بسیار توبه پذیر و رحمت آفرینی و بهترین بخشاینده ای.

خداوند! ما را در دارالسلام همراه با دوستان اهل بیت قرار ده! ای مهربانترین مهربانان!

ص: 261


1- 537.- 47/66

آرمانهای متعالی، در مکتب انتظار

اللهم فاوزع لوالیک شکر ما انعمت به علیه... و آته من لدنک سلطنا نصیرا و افتح له فتحا یسیرا و اعنه برکنک الاعز، واشدد ازره...

خداوند! به ولی خویش آن امامی که در هر زمان حضور دارد و زمان خالی از وجود او نیست روح شکر در برابر نعمتهایت را الهام کن... و از جانب خویش به او نیرو توانی چشمگیر عنایت کن. درهای مشکلات را به آسانی برایش بگشا و با ارکان شکست ناپذیر خویش او را یاری ده و توانش را فزونی بخش..

و اقم به کتابک و حدودک و شرائعک و سنن روسلک.

خداوند! به وسیله ولی خویش امام عصر (علیه السلام) احکام و قوانین و معاوفت قرانت رابر پا دار و شریعتها و سنتها رسولت را پایداری بخش.

و احی به مااماته الظالمون من معالم دینک

خداوند! آن ارزشهای دینی ونشانه های بارزی را که ظالمان میرانده اند، به وسیله ولی خویش امام عصر (علیه السلام) زنده گردان!.

احی به مااماته الظالمون من معالم دینک.

خداوند! زنگار ستم را، آن زنگار نشسته بر سیمای تابناک شریعت الهی را به وسیله امام عصر - علیه السلام - از چهره شریعت بزایی!

و اجل به صداء الجوار عن طریقتک

(خداوند! زنگار ستم را، آن زنگار نشسته بر سیمای تابناک شریعت الهی را به وسیله امام عصر - علیه السلام - از چهره شریعت بزدای!

و ابن به الظراء من سبیلک.

سختیها و دشواریهای راه خویش را به وسیله او بر طرف گردان!

و ازل به الناکبین عن صراطک

عدول کنندگان از طریق ایمان و دین و شریعت را به وسیله امام عصر - علیه السلام - از میان بردار!

و امحق به بغاة قصدک عوجا (1)

آنان را که بدخواه دینند و برای راه راست، کجی و ناهمواری آرزو می کنند، به وسیله

ص: 262


1- 538.- 47/62

امام عصر - علیه السلام - نابود گردان!

اگر توجه شود که امام سجاد - علیه السلام - در چه شرایطی این دعاها و درسهای زمزمه گونه ای را به گوش پیروان خود می رسانده است، بروشنی این نتیجه آشکار خواهد شد که امام سجاد - علیه السلام - با وجود این که به طور علنی به تحقیر قوای رزمی علیه حاکمیتهای جائر زمانش نپرداخته است ولی در تعالیم خود بنیان اندیشه ظلم ستیزی و اعتقاد به حاکمیت دین و ضرورت رهبری پیشوای الهی و اهداف و برنامه های حکومت اسلامی را پی ریخته و از سوی دیگر ماهیت دین ستیز و فسادگر و ستم پیشه حاکمان زمان خویش را اعلام داشته است. و اینها چیزهایی نبود که شیعیان و هواداران او از نیایشهای آن حضرت استشمام نکنند و درس نگیرند.

هواداران امام - علیه السلام - شرایط آن حضرت را درک می کردند و راز و رمز سخنان او را بآسانی در می یافتند.

امام سجاد - علیه السلام - با این جملات، آرمان انتظار را در جهت دین خواهی و دینداری و ظلم ستیزی و عدل گستری، هدایت می کرد به باورهای شیعه جهتی بایسته می بخشید. چنان که امروز ما نیازمند آنیم که روح ولایت و انتظار را از فرو افتادن در وادی رخوت و تکلیف گریزی و بی تفاوتی دور ساخته و به وادی واقعیتهای زنده زندگی دینی و اجتماعی سوق دهیم.

مناسبات امام و امت

در سخنان پیشوایان دین بویژه امیر المؤمنین مناسبات امام و امت تحت عنوان حقوق متقابل امت، یا وظایف امام در برابر امت و مسؤ لیت رعیت در قبال امام مطرح شده است.

دعاهای صحیفه نیز از این حقیقت با بیان مخصوص خود - که همان شیوه ابراز حقایق در قالب نیایش است - یاد کرده و امام سجاد - علیه السلام - در این باره چنین فرموده است:

... و الن جانبه لا ولیائک، وابسط یده علی اعدائک، وهب لنا راءفته و رحمته و تعطفه و اجعلنا له سامعینن مطیعین، و فی رضاه ساعین و الی نصرته و المدافعه عنه

ص: 263

مکنفین و الیک رسولک صلواتک اللهم علیه و آله بذلک متقربین (1)

خداوندا! به امام عصر و پیشوایی که برای امت در هر روزگار قرار داده ای، صبر و بردباری و نرمخویی در برابر دوستانت عنایت کن، دستانش را علیه دشمنانت بگشای رافت و رحمت رضای او تلاش کنیم و در یاری وی و دفاع از او همت گماریم و از این رهگذر به رسول تو - پیامبر اکرم (ص) تقرب جوییم.

در این بخش از دعای صحیفه به گونه ضمنی ارزشهای رهبری در مدیرت نیروی انسانی و جامعه اسلامی یاد آوری شده و نرمخویی و دشمنی ستیزی و راءفت به رعیت مورد تصریح قرار گرفته است.

از سوی دیگر وظایف رعیت در برابر امام عدل و مصلح خیر خواه نیز بر شمرده شده است: 1- لزوم حرف شنوی و اطاعت از او - در برنامه های اجتماعی و حکومتی همانند برنامه های دینی، 2- لزوم جلب رضایت و خشنودی امام، 3- لزوم یاری امام و دفاع از حریم وی، 4- اطاعت و حمایت از امام، خود دارای پاداش و ارزش دینی و مایه تقرب به خداست.

نباید از نظر دور داشت که منظور امام سجاد ع از امام، پیشوای عدل الهی است و نه هر کسی که به جبر و ستم و بدون داشتن صلاحیت علمی و ایمانی بر مردم سروری کند و حکم راند! زیرا قبل و به این دعا مشخصات امام عدل و رهبری الهی را بیان داشته و مجال هر گونه شبهه را از بین برده است. چنان که در برخی از دعاهای دیگر با صراحت هر چه تمامتر از هر گونه ظلم و سیهکاری ستم پیشگان بیزاری جسته و فرموده است: و لا تجعلنی للظالمین ظهیرا، و لا لهم علی محو کتابک یدا و نصیرا (2)

خداوند! مرا یار و پیشگان ستمکاران قرار مده و وسیله قدرت و پیروزی ظالمان در مسیر از میان بردن قرآن، مگردان!

امام سجاد - علیه السلام - در این عبارت یاری ظالمان را زمینه از میان رفتن قرآن معرفی کرده و

ص: 264


1- 539.- 47/63
2- 540.-53- 47/132

روح دینداری و قرآن پذیری را مباین با مددرسانی به ظالمانی شناسانده است.

پیامبران و امامان - علیه السلام -، حجت خدا برخلق

رب صل علی اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلتهم.. حفظة دینک و خلفاءک فی ارضک و حججک علی عبادک. (1)

پروردگارا! بر پاکیزگان از خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - - معصومین - علیه السلام - درود فرست؛ آن شخصیتهای منزهی که ایشان را برای امر رهبری دینی و هدایت امت و تعلیم شریعت برگزیدی و آنان را پاسداران دین و جانشینان خود در زمین و حجت بر بندگانت قرار دادی.

اتمام حجت خدا بر انسانها، زمینه مسئولیت آنان

بعثت رسولان و رهبری امامان، اتمام حجت بر بندگان است تا پس از این اتمام حجت، انسانها کمترین بهانه ای در مسیر انجام وظایف خود نداشته باشند و مسئولیتهای انسانی و الهی خود را بروشنی بشناسند و بدانها وفادار باشند.

امام سجاد - علیه السلام - پس از یاد کرد نعمتهای الهی و اعطای معرفت ها و شناختها به مقام انسانی راه یافته و شایستگی امر و نهی و مسئولیت پذیری را یافته اند، می فرماید:

لم یدع لا حد منا حجة و لا عذرا (2)

خداوند برای هیچ یک از ما انسانها حجت و دلیلی را فروگذار نکرده و عذری را باقی نگذاشته است.

فقد ظاهرت الحجج و ابلیت الاعذرا، و قد تقدمت بالوعید، تلطفت فی الترغیب و ضربت و ضربت الامثال، و اطلت الامهال. (3)

ص: 265


1- 541.- 67/56
2- 542.- 1/23
3- 543.- 46/21

خداوندا! حجت ها و دلایل خود را پیاپی آشکار ساخته ای و با بیان دلایل آشکار و جدا ساختن در ستیها از نادرستیها، هر گونه ای عذرا را به سستی کشانده ای، چه این که داده ای و با شیوه ای آمیخته با لطف و لطافت، آدمیان را در مسیر ارزشها تشویق نموده ای و برای تفهیم به بندگانت مثالهای و نمونه ها آورده ای و از پس آن همه روشنگری به آنان مهلت داده ای.

قیامت روز پاسخگویی به مسوولیتها

و اذا انفضت ایام حیاتنا و تصرمت مدد اعمارن، و استحضرتنا دعوتک التی لابد منا و من اجابتها فصل علی محمد و آله، و اجعل ختام ماتحصی علینا کتبة اعمالنا توبه مقبوله... و لاتکشف عنا سترا سترته علی رووس الاشهاد، یوم تبلو اخبار عباد. (1)

آن گاه که روزگار زندگیمان به پایان رسید و عمرمان سپری شد و دعوت تو خداند! ما را فرا خواند، آن دعوتی که به ناگزیر باید بدان پاسخ گفت، - پس عملمان ثبت می کنند، توبه ای راستین قرار ده! و آن روز که گزارش کار بندگانت را در میزان محاسبه مورد بررسی قرار میدهی، پرده از اعمال ناشایست ما برندار و رسوایمان مساز.

بر پایی قیامت، لازمه عدل الهی

(ثم ضرت به فی الحیوة اجلا موقوتا... حتی اذا بلغ اقصی و استوعب حساب عمره، قبضه الی ماندبه الیه من موفرو ثوابه، او محذور عقابه، لیجزی الذین اساؤ الما عملوا و بجزی الذین احسنو بالحسنی، عدلامنه... (2)

خداوند در زندگی دنیا، برای فرزند آدم مدت معینی را قرار داد... تا آن هنگم که به پایان زندگیش رسید و روزهای عمرش سپری شد، جانش را دریافت کند و او را به

ص: 266


1- 544.- 11/4
2- 545.- 1/6-7

پاداش های سرشار و یا کیفرهای هول انگیز که قبلا یاد آوری کرده است، فرا خواند.

کیفر و پاداش برای این است که بدکاران جزای عمل خوش را بچشند و نیکان پاداش نیکیهای خود را دریافت دارند. و اینها ناشی از عدل الهی است.

نظام کیفر و پاداش الهی، بدون ظلم

فکل البریه معترفة بانک غیر ظالم لمن عاقبت و شاهدة بانک متفظل علی من عافیت و کل مقر علی نفسه بالتقصیر عما استوحبت. (1)

خداوند! تمامی آفریده هایت اعتراف دارند که تو در کیفر خطا کاران، کمترین ستم روا نمی داری، و همگان شاهدند که لطف و عنایت تو به بندگان از روی تفضل وبخشش است، و هنگی در پیشگاهت اقرار می کنند که نتوانسته اند حقت را ادا کنند و آن گونه ای سزاواری انجام نمایند.

امام سجاد - علیه السلام - این را بی مقدمه و بدون برهان نیاورده است، بلکه قبل از این فرازها، مطالبی دارد که الطاف بی حساب الهی را در حق بندگان و سنت خدا و بر عفو خطاکاران را یادآور شده، به گونه انسان مؤمن اندیشمند خود به اعتراف در پیشگاه حق می نشیند و ساحت خداوند را از ظلم و ستم منزه می داند.

فلسفه عدل الهی در نظام جزا

امام سجاد - علیه السلام - در بیاتی از نیایشهای صحیفه، نخست حاکمیت بی چون و چرای خدا بر پهنه حیات و اراده بی معارض او را در مورد خلق یاد آور شده، سپس به خداوند عرضه می دارد:

و قد علمت انه لیس فی حکمک ظلم و لا فی نعمتک عجلة و انما یعجل من یخاف الفوت، و انما یحتاج الی الظلم الی الظم الضعیف و قد تعالیت - یا الهی - عن ذلک علوا کبیرا. (2)

ص: 267


1- 546.- 37/8
2- 547.- 48/15

(خداوند! هر چند اراده تو، یگانه اراده نافذ در هستی است و هیچ قدرتی، یارای معارضه و رویارویی با قدرت تو را ندارند، اما این ارده و قدرت بدون معارض تو، هرگز به استبداد و جباریت نزدیک نمی شود) من به یقین می دانم که در حکم و زیرا کسی باید شتاب کند که بیم از دست رفتن فرصت و قدرت خود را داشته باشد و کسی به ظلم کشیده می شود و به ستم رو می آورد که ضعیف و ناتوان باشد نتواند عدل را به کار گیرد و یا منافع خود را در رعایت عدل نبیند در حالی که تو - ای خداوند - از ضعف و ناتوانی و نگرانی و ستم مبرا هستی و جایگاهت فراتر از این نسبت هاست.

امام سجاد - علیه السلام - علاوه بر این که با زبان ویژه نیایش، فلسفه مبرا بودن خدا از ظلم و ستم را بیان داشته، به نکته ای فراتر نیز اشاره کرده است و آن این که مهلت خداوند به خط کاران و تعجیل نورزیدن خدا در انتقام از بدکاران را بسرعت مجازات می کرد، مناقاتی با عدل او نداشت ولی لطف او سبب شده است تا به گناهکاران مهلتی دهد تا شاید دهد تا شاید به توبه رو آورند و از عنایت برهند.

مهلت الهی به مسؤ ولیت گریزان

رزقک مبسوط لمن عساک و حلمک معترض لمن ناواک عادتک الاحسان الی المسلمین و سنتک الابقاء علی المعتدین حتی لقد غرتهم اناتک عن الرجوع، و صدهم امهالک عن النزوع. (1)

خداوند! روزیها و نعمتهای دنیوی تو حتی در اختیار معصیت کاران گسترده است و حلم و بردباری تو حتی دشمنانت رانیز در بر گرفته است. روش تو احسان به همگان حتی خطاکاران است و سنت تو باقی گذاشتن نعمتها در دسترس کسانی است که از احکام و قوانین تو تجاوز کرده اند! اما افسوس که آنان به جای قدردانی از لطف تو و اظهار

ص: 268


1- 548.- 46/16

ندامت از خطاهای خویش به ناسپاسی روی آورده تا آنجا که گرفتار غرور شده و تمایلی به توبه نشان نمی دهند! و مهلتهایی که به ایشان داده ای مایه عبرت و بازنگری آنان در وضع خویش نمی شود!

فلسفه مهلت خداوند به اهل عصیان

و انما تانیت بهم لیفیوا الی امرک، و امهلتهم ثقة بدوام ملکک... (1)

خداوند، اگر به اهل عصیان مهلت داده ای و آنان را بسرعت مجازات نکرده ای به سبب این است که آنان به فرمان تو بازگرداند و سر در خط اطاعت تو نهند. و البته مهلتی که به ایشان می دهی از آن جهت است که می دانی اقتدار و فرمانروایی تو همیشگی است و فرصت مجازات گنهکاران را از دست نخواهی داد.

کارآیی شفاعت، در قیامت

از جمله مسائل عقیدتی که در ضمن معارف گسترده صحیفه مورد توجه قرار گرفته، مساله شفاعت به دو گونه قابل تصویر است:

1- شفاعت به معنای برخوردار شدن انسان از حمایت غیر خدا برای پیشگیری از تحقق اراده و دور ساختن عقاب الهی از خود! شفاعت به این معنا، هم در قرآن مورد انکار قرار گرفته است و هم در روایات و بیان امام سجاد - علیه السلام -.

یومئذ لا تنفع الشفاعة الامن اذن له الرحمن (2)

در آن روز روز قیامت هیچ شفاعت و وساطتی سود نمی بخشد مگر شفاعت کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده باشد تا میان خلق و خدا واسطه شود. امام

ص: 269


1- 549.- 64/17
2- 550.- طه 109

سجاد - علیه السلام - نیز در این باره چنین بیان داشته است:

و بیدک، یا الهی، جمیع ذلک السبب، و الیک المفر و المهرب... اللهم انک ان صرفت عنی وجهک الکریم اومنعتنی فضلک الجسیم... لم اجد السبیل الی شی ء من املی غیرک لاامر لی مع امرک ماض فی حکمک... (1)

خداوند! تمامی عوامل و اسباب کار آمد و مؤثر به دست توست و به اراده تو می تواند تاثیر کند. تنها پناهگاه و ایمنی بخش تویی!

خداوند! اگر تو لطف و کرامت خویش را از من دریغ کنی و فضل خود را از من بازداری دیگر راهی به سوی آرزوهایم نخواهم یافت، جز راه تو...! با وجود فرمان و حکم تو، در جهت منافع من فرمانی نیست، حکم تو درباره من گذرا و نافذ است.

2- شفاعت به معنای برخوردار شدن انسان از حمایت اولیای الهی به اذن و اجازه خداوند نه در قبال خواست و اراده او.

شفاعت به این معنا هم در قرآن مورد انکار قرار نگرفته در روایات و تعالیم معصومین امری تحقق پذیر معرفی شده است. امام سجاد - علیه السلام - نیز در مواردی متعددی به مساله شفاعت پیامبر ائمه - علیه السلام - و شفاعت اهل نجات و سعادت برای پیشگیری از تحقق پذیر معرفی شده است. امام سجاد نیز در مواردی متعددی به مساله شفاعت پیامبر - صلی الله علیه وآله -، شفاعت ائمه و شفاعت اهل نجات و سعادت برای از پادرافتادگان و ادای طاعت، اشاعه کرده است.

شفاعت پیامبران برای امتها

اللهم اجعل نبینا صلواتک علیه و علی آله یوم القیامة.. امکنهم امکن النبیین منک شفاعة. (2)

خداوند! پیامبران ما را که درود تو بر او خاندانش باد - در روز قیامت بیش از سایر پیامبران حق شفاعت عنایت کن.

امام سجاد - علیه السلام - با این بیان، اصل وجود شفاعت را برای انبیا مسلم شمرده و از این رو برای پیامبران اکرم - صلی الله علیه وآله - که برترین انبیاست، امکان شفاعت بیشتری را آرزو کرده است.

ص: 270


1- 551.- 21/4-6
2- 552.- 24/18

شفاعت اهل بیت - علیه السلام - برای پیامبران

اللهم... فانی لم آتک ثقة منی... لا شفاعة مخلوف رجوته الا بشفاعة محمد و اهل بیته علیه و علیهم سلامک. (1)

خداوند! به من امید شفاعت جستن از مخلوق، رو به درگاهت نیاورده ام مگر به امید شفاعت محمد و اهل بیت او - درود تو بر پیامبر و خاندانش.

شفاعت صالحان، برای وابستگان خویش

اللهم و ان سبقت مغفرتک لهما فشفعهامی فی، و ان سبقت لی بشفعنی فیهما حتی نجتمع برافتک فی دار کرامتک. (2)

خداوند! اگر بخشایش و غفران تو - قبل از من - شامل پدر و مادرم شد، پس آنها شفیع گران، تا در پرتو لطف تو و در خانه کرمت - بهشت جاویدان - گرد هم و در کنار هم باشیم.

از این نیایش استفاده می شود که هرگاه مورد غفران الهی قرار گیرد و به بهشت راه یابد می تواند به اذن الهی برای وابستگان خود شفاعت کند.

شفاعت اعمال مؤمنان، برای آنان

اللهم صل علی محمد و آله... صلاة تشفع لنا یوم لاقیامة.. (3)

خداوند! بر محمد و خاندان او دورد فرست؛ درودی که بتواند در روز قیامت شفیع ما گردد...

درود بر پیامبر - صلی الله علیه وآله - و خاندان او، یکی از اعمال شایسته مؤمنان است و امام سجاد - علیه السلام - در این عبارتها به اصحاب و پیروان خود آموخته است که این عمل نیک

ص: 271


1- 553.- 48/6
2- 554.- 24/15
3- 555.- 31/30

خود می تواند شفیع انسان در روز قیامت قرار گیرد.

سیمای انسان و فضایل انسانی در صحیفه سجادیه

مراحل پیدایش و تکامل انسان

نیایش های صحیفه سجادیه، هر چند در نگاه نخست راز و نیاز خلق با خالق را می نمایاند، اما این مجموعه معرفتی همچنان که پیامدار معارف اصولی و بیانگر عقاید ناب اسلامی است، از پرداختن به انسان و ارزشهای انسانی دور نمانده، بلکه در نمودن فضایل اخلاقی، گنجینه ای است گرانبها و پر گوهر.

امام سجاد - علیه السلام - مراحل پیدایش و تکامل انسان را چنین بیان داشته است:

اللهم و انت حدرتنی ماء مهینا من صلب متضائق العظام... حتی اذااحتجت الی رزقک و انت حدرتنی ماء عن غیاث فضلک، جلت لی قوتا.. و لو تکلنی یا رب فی تلک الحالات الی حولی، او تضطرنی الی قوتی لکن الحو عنی معتزلا... (1)

خداوندا! من قطره ای ناچیز بودم که تو مرا از تنگنای استخوانهای صلب، به صورت مایه ای بی مقدار، در فضای کوچک رحم مادر فرو افکندی؛ فضایی پوشیده شده در حجابها و پوششها متعدد. از آن پس دگرگونیهای پیاپی در من پدید آوردی تا آن جا که مشکلی کامل و انسانی به خود گرفتم و اندامی بایسته و مناسب یافتم. چنان که این مراحل را در قرآن خویش بیان داشته ای نخست نطفه، سپس عقله خون بسته، پس از آن به صورت پاره گوشت و در مرحله بعد تبدیل شدن به استخوان و نیز پوشیده شدن استخوانها به وسیله گوشت و پس از آن گاه راه یافتن به مرحله جدید زندگی و برخوردار شدن از جان انسانی.

در این هنگام تن من نیازمند تغذیه و روزی تو گشت و تو در آن فضای نهان از آنچه مادرم می نوشید و تغذیه می کرد، مرا بهره مند ساختی و از آنچه او می خورد، غذایی پدید آوردی که متناسب با نیازهای من باشد.

در آن ظلمتکده ناپیدا و در آن تنگنای بی آشنا، اگر مرا به خویش وانهاده بودی، کاری از من بر نمی آمد و

ص: 272


1- 556.- 32/23-26

چاره و توانی در اختیار نداشتم! اما فضل و لطف تو مرا تنها نگذاشت و از غذایی شایسته و متناسب مرا بهره مند ساختی.

نیروی انسانی متکی به خدا

اللهم و انک من الضعف خلقتنا، و علی الوهن بنیتنا، و من ماء مهین ابتداتنا فلا حول لنا الا بقوتک، و لا قوة لنا الا بعونک. (1)

خداوند! بنای نخستین وجود ما را مایه ای ضعیف و ماده ای سست و ناتوان قراردادی و آبی بی مقدار را آغاز پیدایش ما ساختی و این شگفتی کار آفرینش تو است که از کمترینان، موجودی با کرامت و نیرومند می آفرینی. بنابراین ما با چنین بنیادی نمی توانستیم از خویش توانی داشته باشیم و این است که نیروی نداریم جز به قوت و قوتی مگر در پرتو یاری و حمایتهای تو.

فلسفه آفرینش انسان

از جمله پرسشهای مهم انسان درباره پیدایش این است که هدف خداوند از آفرینش انسان چه بوده است؟

پاسخهایی که به این سؤ ال داده شده، هر کدام جهتی را بیان می دارد و چه بسا هر کدام مساله ای را از زاویه ای مطرح کرده باشند و نه از همه ابعاد و زوایای آن.

امام سجاد - علیه السلام - نیز به فلسفه آفرینش از این جهت اشاره کرده است که هدف خداوند از آفرینش انسان، نفعی نیست که به خدا بازگردد، زیرا ذات بی نیاز او، نمی تواند محتاج به مخلوقات باشد که خود آفریده است.

استوهبک یا الهی - نفسی التی لم تخلقها لتمتنع بها من سوء او لتطرق بها الی نفع و لکن انشاتها اثباتها لقدربک علی مثلها و اتجاجا بها علی شکلها.

بار خدایا! از تو تمنا می کنم که نفسم را به ارزانی داری؛ آن نفسی که نیافریدش تا زیانی را از تو دور گرداند؛ بلکه آن را پدید آوردی تا گواهی

ص: 273


1- 557.- 9/5

باشد بر قدرت آفرینش تو و نمودی باشد از آفرینش چیزهایی که توان آفریدن آن ها را دارا هستی.

انسان، همواره در معرض آزمون الهی

امام سجاد - علیه السلام - پس از بر شمردن نعمتها گوناگون خداوند در آفرینش شب و روز آسایشها و منافعی که در آنها برای آدمیان قرار داده است می فرماید:

بکل ذلک یصلح شانهم و یبلوا اخبار هم، و نیظر کییف هم فی اوقات طاعته و منازل فروضه، و مواقع احکامه، لیجزی الذدین اساوا بماعملوا، و نیظر کیف هم فی اوقات طاعته، و منازل فروضه و مواقع احکامه لیجزی الذین اساوابماعملوا، و یجزی الذین احسنوا الحسنی. (1)

خداوند به وسیله همه اینها (امکانات و مزایای زندگی دنیا، رفاهی، لذتها و تلاشها) از یک سو به زندگی انسانها سامان بخشیده و نیازهایشان را بر آورده ساخته و از سوی دیگر ایشان را مورد آزمون قرار داده است است تا عملکرد آنان را به هنگام طاعت و عبادت محک زند و موضعگیری آنها را در قبال احکام شریعت آشکار سازد و در نتیجه این آزمون، بدکاران را کیفر دهد و نیک روشان را پاداشی نیک عطا کند.

قابلیت های دوگانه انسان

چهره ای که امام سجاد - علیه السلام - از انسان می نمایاند، گاه چهره ای الهی و ملکوتی است که در شمار اولیای الهی قرار دارد و گاه چهره ای شیطانی است که در جبهه دشمنان خدا جای دارد.

امام سجاد - علیه السلام - در نمودن چهره متعالی و قابلیت متکامل انسان می فرماید:

الحمدالله... حمدا نسعد بها فی السعداء من اولیائه. (2)

حمد خدای را، حمدی که به وسیله آن در زمره نیک بختان و دوستان خدا قرار گیریم.

ص: 274


1- 558.- 6/5-7
2- 559.- 5/15

اللهم صل علی محمد و آله، و اجعلنا... من خاصتک الحاصین لدیک. (1)

خداوند! بر محمد خاندانش درود فرست و ما را از خاصترین خاصان در گاهت قرار ده!

انسان در این فرازها موجودی است قابل تعالی تا حد قرار گرفتن در مجموعه خاصان خدا. ولی همین انسان می تواند با انتخاب نادرست خود، در شمار دشمنان خدا قرار گیرد.

و اشغله ای شیطان عنا ببعض اعدائک. (2)

(خداوند! شیطان را از ما بازدار و به سوی دشمنانت روانه کن و وی را با دشمنانت مشغول و سرگرم ساز!

و البس قلبی الوحشة من شرار خلقک. (3)

خداوند! قلبم را با بندگان شرورت بیگانه ساز و مرا از ایشان گریزان گردان (تا مبادا به آنان نزدیک شده، در شمار آنان قرار گیرم!.

انسان، بی حمایت خدا، متمایل به باطل

امام سجاد (علیه السلام) نخست یاد آور می شود که آدمی در صحنه زندگی همیشه با دوراهیهایی مواجه می شود که یک راه در بردارنده خشنودی خداوند و دیگری موجب ناخشنودی اوست.

امام به ما تعلیم داده است که در چنین مواردی از خدا بخواهی که شما را در انتخاب راه صحیح یاری دهد، زیرا اگر در چنین میدانهایی، خداوند شما را تنها گذارد، نفس اماره و خواهشهای نفسانی شما ره به سوی باطل خواهند کشید.

امام سجاد - علیه السلام - به ما آموخته است که به پروردگار خویش عرض کنیم:

و لا تخل فی ذلک بین نفوسنا و اختیارها، فانها، فانها مختارة للباطل الا ما وفقت، امارة بالسودء الا ما رحمت. (4)

ص: 275


1- 560.- 5/15
2- 561.- 17/4
3- 562.- 12/11
4- 563.- 9/4

خداوند! ما را با خواهشهای درونی مان تنها مگذار و رها مکن! زیرا نفس ما راه باطل را بر می گزیند، مگر آن نفسی که به وسیله تو در راه مبارزه با گرایشهای منفی نفس موفق شده باشد! نفس ما با سرعت به سوی بدیها پیش می تازد، مگر آن نفسی که در پرتو رحمت و عنایت تو به صلاح گراییده باشد.

سرشت انسان، متمایل به صلاح

از آنچه در سطرهای پیشین یاد شده، ممکن است که این گمان پدید آید که فطرت و سرشت انسان متمایل به بدی و پستی است! ولی از فرازهای دیگر صحیفه سجادیه استفاده می شود که نهاد آدمی، سرشته شده بر صلاح و متمایل به ارزشهاست و تمایل به باطل امری است که عارضی که در نتیجه وساوس شیطانی و عوامل بیرونی بر نفس تحمیل می شود و منحرف می گردد.

امام سجاد - علیه السلام - در این باره چنین می فرماید:

لو لا انه (ای شیطان) صورلهم الباطل فی مثال الحق ما ضل عن طریقک ضال. (1)

اگر شیطان (عوامل بیرونی انحراف و عناصر مرموز تزویرگر) نبود و باطل را در قالب حق جلوه نمی داد، هیچ انسانی از راه خدا و راه خدا و راه شریعت و راه حق گمراه نمی شد.

معرفت، عالیترین موهبت الهی به انسان

در میان نعمت هایی که خداوند به فرزندان آدم، عطا کرده است، امام سجاد (علیه السلام) از نعمت معرفت و حقشناسی به عنوان مهمترین نعمت یاد کرده است؛ معرفتی که خداوند در وجود انسان به صورت سرشت قرار داده تا در برابر منعم و صاحب نعمت خویش شاکر و سپاسگزار باشد و معرفتی که به وسیله فرستادن انبیاء و تعالیم وحی از بیرون به انسان عطا کرده تا صاحب نعمت خود - خدای جهان - را بشناسد و حق بندگی را در برابر وی انجام دهد.

ص: 276


1- 564.- 37/9

امام سجاد (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:

و الحمدالله الذی لوحبس عن عباده معرفة حمده علی ما ابلاهم من مننه المتتابعة... لفتصرفوا فی مننه یحمدوه، و توسعوا فی رزقه لفم یشکروه. (1)

سپاس خدای را که اگر (شناخت) را از انسان دریغ می داشت (و فطرت حقشناسی را در نهاد آدمیان قرار نمی داد و پیامبران را برای تذکر و هدایت و تعلیم آنان نمی فرستادند آنها علی رغم بهره وری از گسترده نعمتها و روزیهای خداوند، به شکر و سپاس او روی نمی آوردند!

حق شناسی، ملاک انسانیت

امام سجاد - علیه السلام - عنصر معرفت را در نهاد آدمیان، تا بدان اصیل و مهم شمرده است که آن را مرز جدایی انسانها از حیوانات معرفی کرده است. معرفتی که امام سجاد علیه السلام را ملاک واقعی انسانی شمرده، شناختهای تجربی و علوم طبیعی نیست، چه این شناختها در برخی حیوانات نیز گاه به گونه ای دقیقتر و به صورت غریزی وجود دارد.

معرفتی که امام - علیه السلام - که را ملاک ارزش انسانی دانسته، معرفت خالق و پروردگار نعمت آفرین است؛ که به سپاسگزاری انسان در برابر مبداء فیض منتهی گردد.

ولو کانوا کذلک لخرجو من حدود الانسانیه الی حد البهیمیه الی حد البهیمیه فاکانوا کما وصف فی محکم کتابه ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا. (2)

اگر آدمیان این چنین می بودند از نعمتهای خدا بهره می برند و حق بندگی به جا نمی آورند از مرز انسانیت خارج شده و قدم در قلمرو و زندگی چارپایان می نهادند و مصداق این آیه از قرآن می شدند که خداوند فرموده است: آنان نیستند مگر مانند چارپایان، بلکه موجوداتی گمراه تر از چارپایان!

صفات ارزشی انسان

صحیفه سجادیه و معارف آن گنجینه عظیمی از اخلاق و فضایل انسانی است.

ص: 277


1- 565.- 1/8
2- 566.- 1/9

علاوه بر دعای مکارم الاخلاق در سایر دعاهای آن نیز ارزشهای اخلاقی در پوشش دعا و نیایش مطرح گشته است.

برخی از صفاتی که در دعاهای مکارم الاخلاق به آنها اشاره شده است، چنین است: ایمان، ارزش خواهی، عزت بدون تکبر، عبادت بدون عجب سخاوت به دوران از منت، بزرگی بدون فخر فروشی و همراه با تواضع، صفات نیک اجتماعی، ظلم ستیزی، بسط عدالت، صفات متقین، همگامی با جامعه ایمای، دوستی دوستان خدا دشمنی دشمنان خدا، اقتصاد و میانه روی، آبرو خواهی، حسن عمل در هر حال و...

این در حالی است که کمتر می توان دیگر دعاها صحیفه را ازیاد و نام صفات ارزنده اخلاقی تهی یافت.

به عنوان نمونه به مواردی اشاره خواهیم داشت:

خودسازی و صلاح جویی

اندیشه خودسازی و روحیه صلاح جویی، نخستین شرط حرکت انسان به سوی کرامتهای اخلاقی و خصایل انسانی است و امام سجاد (علیه السلام) این اندیشه و روحیه را در دعاهای خویش به مؤمنان منتقل ساخته است، از آن جمله:

اللهم صل علی محمد و آله و حلنی بحیله الصالحین، و البسنی زینه المتقین، فی بسط العدل و کظم الغیظ، النائره، و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذاتت البین، و افشاءالعارفه و ستر العائبه... (1)

خداوند! بر محمد - صلی الله علیه و آله - و خاندانش درود فرست و مرا به زیور صالحان بیا رای و با زینت تقواپیشگان مزین ساز! زیور و زینتی که در جهت گسترش عدل، فرو خوردن خشم، خاموش ساختن آتش دشمنی و بدخواهی و تجسم بخشیدن به ارزشها، پیشگیری از ظهور عیبها و علنی شدن آشکار ساختن و تجسم بخشیدن به ارزشها پیشگیری از ظهور عیبها و علنی شدن زشتیها و.. می باشد.

و اجعلنی من اهل السداد و من ادله الرشاد، و من صالحی العباد.

ص: 278


1- 567.- 20/10

خداوندا! مرا از درستکاران و راهنمایان راه رشد و کمال و از بندگان صالح قرار ده.

آدم بالقران صلاح ظاهرنا... و جنبنا به الضرائب المذمومه و همدانی الاخلاق.. (1)

خداوندا! به وسیله قرآن (و درسها و پیامهای سازنده آن) ظاهر ما را به صلاح و پاکی و درستی هماره آراسته بدار و به وسیله قرآن (و پیامهای هدایتگر و هشدار دهنده آن) ما را از اخلاق نکوهیده و پست دور گردان.

نیت و اندیشه نیک

... و انته بنیتی الی احسن النیات... اللهم و فر بلطفک نیتی... (2)

خداوندا! نیت و اندیشه های درونی مرا به نیک ترین نیتها و آرمانها منتهی گردان. خداوندا! اندیشه ها و اهداف درونی مرا به لطف خویش پر بار گردان.

و اعنی علی صالح النیه (3)

پروردگارا! مرا در راه دستیابی به نیت صالح و نهاد نیک، یاری ده.

عزت و شرافت

و صن وجهی بالیسار، و لا تبتذل جاهی بالاقتار. (4)

بارالها! عزت و آبرویم را با توانگری حفظ نما و ارج و منزلت اجتماعی مرا با تنگدستی فرو مریز.

امام سجاد (علیه السلام) که در این دعا، از خداوند می خواهد تا با بی نیازی از امکانات دیگران و تنگدست نبودن در اداره زندگی، آبرو و عزتش در جامعه محفوظ بماند، از سوی دیگر در دعایی دیگر یاد آور شده است که نباید ملاک شرافت و عزت را درباره دیگران، ثروت و توانگری دانست و نباید تنگدستان را به سبب تنگدستی و فقرشان خوار شمرد.

... و اعصمنی من ان اظن بذی عدم خساسه، اواظن بصاحب ثروه فضلا، فان

ص: 279


1- 568.- 42 / 11 و 12.
2- 569.- 20 / 1 و 2.
3- 570.- 47 / 113.
4- 571.- 20 / 26.

الشریف من شرفته طاعتک، و العزیز و من اعزته عبادتک، فصل علی محمد و آله... و ایدنا بعز لایفقد... (1)

خداوندا! مرا نگاه دار تا این که انسانهای فقیر و تهیدست را به سبب فقرشان پست و بی ارزش نشمارم و نیز ثروتمندان را به خاطر ثروتشان با فضیلت و ارجمند به حساب نیاورم، زیرا شریف واقعی کسی است که در پرتو طاعت تو به شرافت رسیده باشد و عزیز واقعی اوست که در نتیجه عبادت و بندگی تو به عزت دست یافته باشد، پس بر محمد (ص) و خاندانش درود فرست و به من عزتی عطا کن جاودان و همیشگی...

تواضع در اوج عزت

و اعزنی و لا تبتلنی بالکبر.. ولا ترفعنی فی الناس درجة الا حططتنی عندنفسی مصثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا الا احدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها.. (2)

با الها! به من عزت و بزرگی عطا کن ولی مرا به کبر و خودبینی مبتلا مساز.. در میان جامعه، به برتر و رفعتی مده مگر این که - همان مقدار مرا نزد خودم پایین بیاوری! عزت و شوکت ظاهری به من عنایت نکن مگر این که در درون من، به همان اندازه مرا خوار و کوچک بنمایی!

محبت و مودت اجتماعی

و انزع الغل من صدری للمؤمنین... (3)

پروردگار! کینه و بدخواهی نسبت به مؤمنان را از سینه ام ریشه کن ساز.

و اجعل لنا فی صدور المؤمنین ودا، و لا تجعل الحیوة علینا نکدا. (4)

خداوند! در سینه مومنان، محبت و مودت ما را قرار ده و زندگی ما را تلخ و

ص: 280


1- 572.- 35 / 4 و 5.
2- 573.- 4و 2/3
3- 574.- 47/127
4- 575.- 42/16

آشفته مگردان.

امام سجاد - علیه السلام - در اوج تمجید از مودت اجتماعی و ترغیب مؤمنان به دوستی و گذشت، مرزهای دوستی را نیز مشخص ساخته و بیان داشته است:

ووفقنا... لان.. نراجع من هاجرنا و ان ننصف من ظلمنا و ان نسالم من عادنا، حاشی من عودی فیک و لک فانه العدو الذی لا نوالیه، و الحزب الذی لا نصافیه. (1)

معبود! ما را توفیق ده تا با آنان که از ما بریده اند، دوباره پیوند مودت برقرار کنیم و با آنان که به ما دارند از در مسالمت و صلح در آییم و صلح در آییم، جز دشمنانی هستند که هرگز مورد محبت و دوستی ما قرار نمی گیرند و حزبی هستند که کدورتهایمان با ایشان پایان نمی پذیرد.

رعایت حقوق اجتماعی و التزام به آن ها

اللهم اعوذبک... ان نروم ما لیس لنا بحق... و نعوذبک ان ننطوی علی غش احد. (2)

خداوند! به تو پناه می برم.. از این که به آنچه حق ما نیست رو آوریم و آنچه را حق ما نیست بطلبیم.. و پناه می بریم به تو از این که به انگیزه خیانت و بی مروتی با کسی غش زنیم و تزویر نماییم.

حمایت و دستگیری از محرومان

و وفقنا فی یومنا و لیلتنا هذاه، و فی جمیع ایامنا... و معاونه الضعیف و ادراک اللهیف. (3)

پروردگارا! ما را در لحظه لحظه زندگیمان، توفیق عطا کن تا یار ضعیفان و فریاد رس ستمدیدگان باشیم.

ص: 281


1- 576.- 44/10
2- 577.- 8/4-5.
3- 578.- 6/18

پرهیز از آزار دیگران

و امنعنی عن اذی کل مؤمن مؤمنة و مسلم و مسلمة. (1)

بارالها! مرا از آزار هر زن و مرد مومن و هر زن و مرد مسلمانی بازدار.

پرهیز از آفات زبان و گفتار

اللهم اجعل.. ما اجری (الشیطان) علی لسانی من لفظة فحش او هجر او شتم عرض او شهادة باطل او اغتیاب مؤمن غائب او سب حاضر و ما اشبه ذلک، نطقا بالحمد لک.. (2)

خداوند! آنچه شیطان بر زبانم جاری می سازم، که عبارت است از ناسزاگویی و دشنام، سخنان بیهوده، بدزبانیهایی که آبروی دیگران را می ریزم، گواهی به باطل، غیبت مؤمن در پسشت سر وی و بدزبانی در پیش روی او و... خداوند! تو این زشتیها و آفات گفتار را از من دور ساز و زبانم را در مسیر حمد و ستایش خود گویا کن.

پرهیز از نفاق و دورویی

اللهم! واعصمنابه (بالقرآن) من... دواعی النفاق... (3)

خداوند! ما را به وسیله قرآن از انگیزه های منافقانه و گرایش به نفاق، مصون بدار.

امام سجاد - علیه السلام - در عبارتی دیگر نفاق را چنین معنا و ترسیم کرده است: کم من باغ بغانی بمکائده و نصب لی شرم مصائده... انتظار لا نتهاز الفرصة لفریسته، و هو نظهر لی بشاشة الملق، و نیظرنی علی شده الحنق. (4)

چه بسیار کسانی که با مکر و خدعه به من ستم کردند و دامهای شکارشان را در پیش پایم گستردند و در انتظار فرصت مناسب نشستند در حالی که به ظاهرا با من خوشرویی می کردند، در اعماق دل مرا به خشم می نگریستند...

ص: 282


1- 579.- 39/1
2- 580.- 20/13
3- 581.- 49/12
4- 582.- 49/7

جهاد اکبر و پرهیز از شهوات

اللهم انی اعوذبک من... متابعة الهوی، و مخالفة الهدی... (1)

خداوند! به تو پناه می برم از پیروی هوای نفس و مخالفت با راه هدایت.

و اعدنی و ذریتی من الشیطان الرجیم.. ان هممنا بفاحشة شجعنا علیها، و ان هممنا بعمل صالح ثبطناعنه، یتعرض لنا بالشهنات و نیصب لنا بالشبهات. (2)

پروردگارا! من و نسلم را از تزویرها و دسیسه های شیطان پناه بده، چه این که هرگاه ما به کار زشتی رو آوردیم، شیطان، پناه بده، چه این که هرگاه ما به کار زشتی رو آوردیم، شیطان ما را تشجیع و دلیری می دهد تا بی باکانه آن را مرتکب شویم و هر گاه رو به کارهای نیک آوردیم ما را از آن باز می دارد، شیطان در حقانیت دین و بشارتهای و تهدیدهای انبیا به شک می اندازد.

امام سجاد - علیه السلام - در ادامه این سخنان، یکی از عوامل مقابله با شیطان و دسیسه های شیطانی را نیایش و التجا به درگاه خدا می داند و بیان می دارد:

اللهم فاقهر سلطانه عنا بسلطانک حتی تحبسه عنا بکثرة الدعاء فنصبح من کیده فی المعصومین بک. (3)

خداوندا! سلطه شیطان را با نیروی خودت از ما بازدار وتوان شیطان را مقهور ساز تا آنجا که به وسیله دعا ونیایش ما به درگاه تو شیطان قادر به تسلط بر ما نگردد و در نتیجه از دامها شیطان برهیم و در زمره ایمنی یافتگان از گناه و معصیت قرار گیریم.

مواضع سیاسی اجتماعی امام سجاد - علیه السلام -در صحیفیه سجادیه

مقدمه

دعاهای صحیفه که از جهتی راز و نیاز با خداست، در بعدی دیگر راز و رمزی میان امام شیعیان اوست.

محتوای نیایشهای صحیفه، علاوه بر عقاید اصولی و مسائل اخلاقی، به شکلی ظریف ترسیم گر بینش سیاسی امام و موقعیت و شرایطی است که حضرتش در آن به سر می برده است.

ص: 283


1- 583.- 8/2
2- 584.- 25/7
3- 585.- 251/8پ

عمده ترین موضوع مورد ادعای شیعه از آغاز، مساله امامت و فضیلت اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله - و صلاحیت آنان برای خلافت بوده است و همین موضوع مهمترین مساله مورد انکار قدرتها و حکومتهایی بوده که پس از پیامبر - صلی الله علیه وآله - تکیه بر مسند حکومت زدند و جز مدتی اندک - دوران خلافت علی - علیه السلام - ائمه را از حق مسلمشان که رهبری امت در بعد حیات دینی و سیاسی و اجتماعی بود، منع کردند!

امام سجاد - علیه السلام - همانند پدرش حسین ین علی - علیه السلام - و جدش علی بن ابی طالب - علیه السلام - از مقام امامت و جایگاه ائمه درنظام رهبری امت دفاع کرد، اما نه با خطبه های آتشینی چون شقشقیه و نه با نهضت خونینی چون نهضت عاشورا، بلکه با با نیایشهایی که چون نسیم سحری جان شب زنده داران عصر تاریک اموی را به بیداری و مقاومت فرا می خواند واسرار شیعه را با آنان زمزمه می کرد!

درودهای مکرر بر خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - تاکیدی بر حقانیت بینش عقیدتی و سیاسی شیعه

پیامی که در همه و یا بیشتر دعاهای صحیفه حضور دارد و از چشم و ذهن هیچ خواننده ای مخفی نمی ماند، صلوات و درود بر پیامبر و خاندان اوست.

تکرار این درودها قبل از مطرح ساختن هر آرزو و استدعا از درگاه خدا، تحلیلها و تفسیرها متعددی را می تواند به دنبال داشته باشد.

ما بدون این که سایر تحلیلها را انکار کنیم بر این باوریم که تکرار صلواتها و اصرار امام بر مطرح ساختن نام خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله -، آن هم قبل از هر درخواست و حاجت خواهی از درگاه خدا، در بردارنده پیامی اعتقادی - سیاسی است.

درستی این اعتقاد آن گاه آشکارتر خواهد گشت که عصر تحریک حاکمیت امویان و اقدامهای ضد علوی آنان را در جهت محوتشیع مورد توجه قرار گیرد.

در عصری که راویان وابسته به دربار و مغرض، کرامتهایی دروغین برای حاکمان ناصالح می تراشند و در خاموش ساختن نام و یاد خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - و علی - علیه السلام - تلاشی پیگیر دارند، مطرح ساختن نام ائمه به عنوان اذکار مقدسی که در استجابت دعاها نقش دارد و

ص: 284

موجب جلب رحمت و غفران و فضل الهی می شود، حرکتی صرفا عبادی نیست بلکه عبادتی است سراسر سیاست و مناجاتی است سراسر پیام و قیام.

افسوس که بسیاری از اهل مناجات، سر نهفته این درودها را آن گونه که باید نیافتند و دعا صلوات را مایه انزوا و سکوت قرار دادند غافل از این که درود بر خاندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - در عصری که امام می زیست، کوبنده ترین شعار علیه حاکمیت غاصبان خلافت بود، شعاری که موضع سیاسی و بینش اعتقادی را در خود نهفته داشت.

تصریح امام به جایگاه سیاسی ائمه - علیه السلام -

رب صل علی اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلتهم... حفظة دینک و خلفا ک فی ارضک و حججک علی عبادک (1)

پروردگار! برپاکیزگان از خاندان پیامبران درود فرست؛ آنان را که برای امر دین و هدایت مؤمنان برگزیدی و ایشان را حافظ دین و جانشینان خویش در زمین و حجت بر بندگانت قرار دادی.

امام سجاد - علیه السلام - در این عبارت به چند نکته اساسی تصریح کرده است:

1- الهی بودن منصب و مقام ائمه معصومین - علیه السلام -.

2- ویژگی ائمه و معصومین در میان خاندان پیامبر و این که همه همسران و خویشاوندان پیامبر - صلی الله علیه وآله - از مرتبه طهارت و عصمت برخوردارند نبوده اند.

3- معصومین - علیه السلام - از خاندان پیامبران - صلی الله علیه وآله -، پس از آن حضرت پاسدار دین و ارزشهای معنوی هستند.

4- معصومین - علیه السلام - علاوه بر رهبری معنوی، در نظام اجتماعی نیز برخوردار از مقام خلافت الهی هستند و تازمانی که آنان در میان امت هستند، رهبری دین و دنیای مردم، حق دیگران نیست.

ص: 285


1- 586.- 47/56

افشاگری امام علیه غاصبان خلافت

اللهم ان هذا المقام (ای الخلافة) لخلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها قد ابتزوها... حتی عاد صفوتکم و خلفائک محرقة عن جهات اشراعک و سنن نبیک متروکة. (1)

خدایای! این مقام (مقام خلافت و رهبری و سیاسی امت) از آن جانشینان و برگزیدگان توست و در خور شخصیتهای امینی است که در جایگاه عالی ویژه خود قرار دارند، ولی این مقام امامت، مغلوب و مقهور شدند. حکم تو تغییر داده شد و کتاب توپشت سر قرار گرفت و واجبات تو از شیره اصیلش منحرف شد و روشهای پیامبر - صلی الله علیه وآله - ترک گردید!

ترویج امام - علیه السلام - از آرمان حاکمیت ائمه - علیه السلام -

اللهم.. و عجل الفرج و الرواح و النصر و التمکین و التاییدلهم.

بارالها! در فرا رسیدن فرج و گشایش دشواریها و نیز پیروزی وسر فرود آوردن مردم برای ائمه - علیه السلام - و قرار گرفتن امکانات در اختیار ایشان تعجیل نما!

امام سجاد - علیه السلام - در روزگار استبداد اموی و حرمان شیعه، به شیعیان خود با این پیامها می آموزد که روح انتظار امید و آرمانخواهی را در خود زنده نگاه دارند و از درگاه خداوند امید فرا رسیدن حاکمیت حق و حکومت الهی را داشته باشند.

تاکید امام - علیه السلام - بر پاسداری از حریم دین و مقابله با باطل

اللهم صل علی محمد و آله، و وفقنا... للامر بالمعروف و لنهی عن المنکر و حیاطة

ص: 286


1- 587.- 48/9

الاسلام، و انتقاص الباطل و اذلاله و نصرة الحق و ان عز. (1)

معبود! بر محمد و خاندان او درود فرست و به ماتوفیق عطا کن برای امر به معروف و نهی ازمنکر و پاسداری از اسلام و نکوهش و تضعیف باطل و ذلیل ساختن آن و یاری در شرایطی که حق مورد هجوم است.

حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم

امام سجاد - علیه السلام - به گواهی تاریخ نه لحظه ای در کنار ظالمان و حاکمان مستبد قرار گرفت نه از ایشان حمایت کرد نه حتی از حمایت مظلومان دریغ نمود ولی برای بیدار ساختن خفتگانی که با مشاهده بی عدالتیها و جباریتها چشم بر هم می نهادند و خود را به غفلت می زند، با زبان دعا، به نکوهش یاوران ظلم و عناصر بی تفاوت در برابر بی عدالتیها پرداخته، چنین بیان می داشت:

اللهم انی اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتی فلم انصره،.. و من حق ذی حق لزمنی لمؤ من فلم اوفره. (2)

خداوند! من ازاین مظلومی برابر چشمان من مورد ستم قرار گرفته باشد و او را یاری نکرده باشم، از درگاه تو پوزش می طلبم... و از هر حقی که از ناحیه مومنی بر عهده من بوده است و من آن را به جا نیاورده ام، عذر می جویم.

امام - علیه السلام - در نیایشی دیگر به خداوند چنین عرضه می دارد:

و ذبنی عن التماس ما عند الفاسقین، و ال تجعلنی للظالمین ظهیرا، و لا لهم علی محو کتابک یدا و لا نصیرا. (3)

خداوندا! مرا از روی آوردن به فاسقان و اظهار نیاز نزد آنان، دور گردان و مرا یاور و پشتیبان ظالمان قرار مده و وسیله عملی ساختن اهداف خائنانه ستمکاران در محو قرآن مگردان.

ص: 287


1- 588.- 6/18
2- 589.- 38/1پ
3- 590.- 47/131-132

اهتمام امام به حفظ کیان سرزمینهای اسلامی

امام سجاد - علیه السلام - هر چند خلافت را در دست ناصحان می بیند و حق رهبری دینی و اجتماعی ائمه را مورد هجوم حکام می داند اما از آنجا که در بینش امام، مساله اسلام گسترش اندیشه توحیدی و باورهای اسلامی در راس اهداف سیاسی مکتب امامت قرار دارد و اصولا مساله ولایت در جهت تاءمین صحیح همین اهداف مطرح شده است، امام - علیه السلام - موضوع حاکمان جبار و ناصالح را از اصل پاسداری از کیان اسلام و سرزمینهای اسلامی جدا ساخته و به دلیل تضادی که با دستگاه سیاسی حاکم دارد، خود را از سایر واقعیتهای اجتماعی کنار نمی کشد و در برابر تحولات جاری جهان اسلام بی تفاوت نمی ماند، بلکه با صراحت هر چه تمامتر موضع خود را بیان می دارد و در قبال عواملی که مرزهای سرزمین های اسلامی را تهدید می کند، موضع می گیرد و مسلمانان را برای پاسدارای از مرزهای تهییج می نماید. دعاهای امام برای مرزداران، در حقیقت اعلامیه ای است برای بسیج مسلمانان به سوی مرزهای برای مقابل با دشمنان خارجی اسلام و پایداری از دستاوردهای سیاسی - نظامی مسلمانان.

این بسیج در شرایطی صورت می گیرد که امام، کمترین اعتماد و دلبستگی به دستگاه سیاسی و دولتمردان عصرش ندارد، بلکه در ستیز کامل با آنان است. تشویق مسلمانان از سوی امام برای روی آوردن به جهاد و پاسداری از مرزها، هر چند در ظاهر به تحکیم پایه های سیاسی حکومت دولتمردان عصر کمک می کند، اما امام با بینش سیاسی ژرف خود و دلبستگی عمیقی که به اسلام دارد، دریافته است که در شرایط حفظ کیان اسلام در اولویت نخست قرار دارد و با تداوم کیان جامعه اسلامی است که می توان به تعیین نوع حکومت و اصلاح حاکمان پرداخت. سخنان امام در این زمینه سراسر روح و رهنمود و تهییج است.

حماسه ای که در قامت نیایش، محراب را با قیام کفر ستیزان و سجده و رکوع مناجاتیان پیوند داده است.

امام در بخشی از این نیایش بیان داشته است:

ص: 288

اللهم صل علی محمد آله، و حصن ثغور المسلمین بعزتک، و ایماتهما بقوتک و اسبغ واسبغ عطایاهم من جدتک اللهم صل علی محمد و آله، کو کصر عدتهم و اشحذاسلحتخم و احرس حوزتهم و امنع حومتهم و اکف جمعهم و دبر امرهم... (1)

خداوند! بر محمد - صلی الله علیه وآله - و خاندانش درود فرست و به نیروی شکست ناپذیرت مرزهای سرزمین مسلمان را استوار و نفوذناپذیر گردان با توانگریت، حامیان قلمرو سرزمینهای اسلامی را توانایی بخش و عطاکن و از قلرو پایگاهشان حفاظت نما و به دژها و سنگرهایشان استحکام و پایداری ده! دلهایشان را الفت عطا کن و کارهایشان را تدبیر نما و سامان بخش.

ترغیب و تشویق به جهاد

اللهم و ایما غاز غزاهم من اهل ملتک او مجاهد جاهد هم من اتباع سنتک لبکون دینک الاعیل و حزبک الاقوق و حظک الاوفی فلقفه الیسر و هیی له الامر.. (2)

خداوند! هر رزمنده مسلمانی که به ستیز با مشرکان و مهاجمان به قلمرو اسلام همت گمارد و یا هر جهادگری که در راستای پیروی از دین به جهاد برخیزد تا این که دین توبرتری یابد و حزب تو تقویت شود و دستاوردها و منافع اسلام و امتها اسلامی کاملتر شود، خداوند! مشکلات را از پیش پایش بردار و راهش را هموار ساز و کارهایش را سامان بخش و پیروزی را برایش تضمین کرده، یارانی شایسته برای اوتدارک کن...

بزرگداشت روحیه جهاد و نبرد با دشمنان اسلام

اللهم و ایما مسلم اهمه امر الاسلام و احزنه تحرب اهل الشرک علیهم فنوی غزوی، اوهم بجهاد فقعد به ضعف او ابطات به فاقة اواخره عنه حادث عنه حادث... اوجب له

ص: 289


1- 593.- 27/1-2
2- 594.- 27/1-2

ثواب المجاهدین، و اجعله فی نظام الشهداء و الصالحین. (1)

معبود! هر مسلمانی که نگران و دلمشغول کار اسلام و سرنوشت مسلمان است و از این که قوای شرکت علیه مسلمانان بسیج شده اند، محزون و دل غمین می باشد و تصمیم به نبرد گرفته و یا عزم جهاد داده است، اما برایش مشکلی، کمبودی و یا حادثه ای ناخواسته رخ داده و نتوانسته است به نبرد مهاجمان و بدخوهان بود، خداوند! ثواب جهادگران را به او عطا کن وی به در صف شهیدان و صالحان قرار ده.

ارزش شهادت و مقام شهیدان

الحمدالله... حمدا نسعد به فی السعداء من اولیائه، و نصربه فی نظم الشهداء بسیوف اعدائه. (2)

حمد و ستایش به درگاه خدای یگانه... حمدی که در پرتو آن به مرتبه دوستان سعادتمند خدا نایل شویم و در صف شهیدانی که با شمشیر دشمنان خدا به شهادت رسیده اند، قرار گیریم.

امام سجاد - علیه السلام - در دعا برای جنگاوران مسلمان و جهادگران راه خدا به درگاه حق عرضه میدارد:

فاذا صاف عدوک وعدوه فقللهم فی عینه... فان حتمت له بالسعادة و قضیت له بالشهادة فبعد ان یجتاح عدوک بااقتل، و بعد ان یجهدبهم الاسر و بعد ان تاءمن اطراف المسلمنی، و بعد ان یولی عدوک مدبرین. (3)

خداوندا، آن گاه که رزمنده مسلمان به انگیزه دفاع از قلمرو و اسلام به مصاف با دشمنانت که دشمنان او نیز هستند - می رود، شمار نیروهای دشمن را برای رزمنده مسلمان در نظر گرفته ای و شهادت را برایش رقم زده ای دستیابی وی به این سعادت و شهادت

ص: 290


1- 595.- 27/13
2- 596.- 1/30
3- 597.- 27/15

پس از آن برایش رقم زده ای، دستیابی وی به این سعادت و شهادت پس از آن باشد که دشمن تو را کشته و گروه بازمانده شان را اسیر کرده و به نواحی سرزمین اسلامی بخشیده و دشمنان اسلام را دور کرده است.

اهداف والالی جهاد

امام سجاد - علیه السلام - در نگاه جامع و همه جانبه خود به مساله جهاد نبرد با مهاجمان به قلمرو اندیشه ها و سرزمینهای اسلامی، از ترسیم اهداف و انگیزه های ارزشی جهاد فارغ نمانده است، بلکه با بیان ویژه نیایش به این مهم نیز پرداخته است.

اللهم و قو بذلک محال اهل السلام و حصن به دیارهم، و ثمر به اموالهم، و فرغهم عن محاربتهم لعبادتک و عن منابذتهم للخلوه بک حتی لا یعبد فی بقاع الارض غیرک و لا تعفر لا حد منهم جبهه دونک. (1)

بارالها! به وسیله توانمندی جنگاوران مسلمان و ضعف و اضمحلال مهاجمان کافر، پایگاهها و سرزمینهای اسلامی را قوت بخش دژهای دیارشان را مستحکم گردان، اموالشان را بالنده و پرثمر ساز و خاطر شان را از جنگ با دشمنان آسوده نما و برای عبادت و خلوت و راز نیاز با خودت به ایشان فراغت و آرامش عنایت کن تا آنجا که در جای جای زمین جز تو مورد پرستش قرار نگیرد و کسی جز به درگاه خداوندگاری تو پپشانی برخاک نساید.

سخنی در پایان

ما در این بخش تلاش کردیم تا گوشه ای از معارف و مطالب گسترده صحیفه را بنمایانیم ول براستی در انتخاب نمونه هایی از میان صدها درس و پیام ارزنده که در صحیفه مطرح شده است همواره احساس حسرت داشتیم و آنچه نه به معنای گزینش برترینها، بلکه تنها به منظور نمایاندن جلوه ای است از تابش هماره صحیفه، جلوه ای که صاحبان بصیرت را کافی است تا با تاءملی فزونتر و بازنگری در مضامین

ص: 291


1- 598.- 27/7

عالی صحیفه کران های دیگری از معارف الهی و اخلاق و منش اسلامی را بازیابند و بازشناسند.

ص: 292

کتابنامه

1- آل طاووس، جمال الدین السید احمد، عین العبرة فی غبن العترة، دار الشهاب، قم-ایران، بی تا.

٢- ابن ابی الحدید، ابو حامد بن هبة الله بن محمد بن محمد بن الحسین، شرح نهج البلاغه، انتشارات اسماعیلیان، تهران، بی نا.

٣- ابن الأثیر، ابی الحسن علی بن محمد الجزری، أسد الغابة، دارالشعب، بی تا، تحقیق: محمد ابراهیم البنا، محمد أحمد عاشور،

محمود عبد الوهاب فاید.

4- ابن الأثیر، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبدالواحد الشیبانی، الکامل فی التاریخ، دار الصادر، دار بیروت، 1385ه. ق.

5- ابن الأعثم، ابی محمد أحمد بن اعثم الکوفی، الفتوح، دار الکتب العلمیه، بیروت ۔ لبنان، 1406ه. ق.

6- ابن تغری بردی، یوسف بن تعزی بردی، النجوم الزاهره، وزارة الثقافة والارشاد القومی المؤسسة المصریة العامة، بی تا.

7- ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی بن محمد، صفة الصفوة، دار المعارف، بیروت، الطبعة الثانیة، 1420ه. ق.

8- ابن الجوزی، یوسف بن فرغلی بن عبدالله بن عبدالرحمن، تذکرة الخواص، مؤسسة أهل البیت، بیروت، 1401ه. ق.

9- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، مکتبة المثنی - بغداد، بی تا (افست).

ص: 293

10- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تقریب التهذیب، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ه. ق.

11- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، دار الفکر - بیروت، الطبعة الأولی، 1404ه. ق.

12- ابن حمزه، محمد بن علی الطوسی، الثاقب فی المناقب، مؤسسه انصاریان قم - ایران، 1411ه. ق.

13- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ترجمه تاریخ ابن خلدون، عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات وزارت فرهنگ، 1364 اش. 14- ابن خلکان، احمد بن محمد بن ابی بکر، وفیات الاعیان، منشورات الرضی قم - ایران، 1364ش.

15- ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی، طبقات الکبری، دارالکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1418ه. ق.

16- ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، دارالاضواء، بیروت - لبنان، الطبعة الثانیة، 1412ه. ق.

17- ابن صباغ، علی بن محمد بن احمد المالکی، الفصول المهمة، مکتبة دار الکتب التجاریة فی النجف الاشرف، بی تا.

18- ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، اللهوف فی قتلی الطفوف، منشورات الرضی - قم، الطبعة الثانیة، 1364 اش.

19- ابن عبدربه، أحمد بن محمد، العقد الفرید، دارالکتب العلمیه، بیروت، الطبعة الاولی، 1404ه. ق.

20- ابن عبد الوهاب، الشیخ حسین، عیون المعجزات، منشورات مکتبة الداوری - قم، ایران، بی تا.

21- ابن عساکر، علی بن الحسین بن هبة الله الشافعی، تاریخ دمشق الکبیر، دار احیاء

ص: 294

التراث العربی - بیروت، تحقیق علی عاشور الجنوبی، بی تا.

22- ابن عنبه، أحمد بن علی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، الطبعة الأولی، 1425ه. ق.

23- ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم، المعارف، دار المعارف - مصر، الطبعة الثانیه، بی تا، تحقیق: دکتر ثروت عکاشه.

24- ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، مطبعة المرتضویة - نجف، 1356ه. ق.

25- ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة والنهایة، مکتبة المعارف، مکتبة النصر، بیروت - الریاض، الطبعة الأولی، 1966م.

26- ابن کرامه، شرف الاسلام بن سعید بن المحسن بن کرامة، تنبیه الغافلین عن فضائل امیر المؤمنین، مؤسسة دائرة المعارف الفقه الاسلامی، 1420ه. ق.

27- ابن نما، محمد بن جعفر بن ابی البقاء، مثیر الاحزان، منشورات المطبعة الحیدریة - نجف، 1369ه. ق.

28- ابی حمزة الثمالی، ثابت بن دینار، تفسیر ابی حمزة الثمالی، نشر الهادی - قم، 1420ه. ق.

29- ابی الفداء، عماد الدین اسماعیل، المختصر فی اخبار البشر، بی تا، بی جا.

30- ابی مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین علی، منشورات الرضی - قم، الطبعة الثانیه 1362 اش.

31- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، نشر ادب الحوزة و کتاب فروشی اسلامیه، بی تا.

32- الاردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، منشورات دار الأضواء بیروت - لبنان، 1403ه. ق.

33 - الأصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالک الممالک، انتشارات کتابخانه صدر - تهران، بی تا.

34 - الأصفهانی، علی بن الحسین، الاغانی، مؤسسة جمال للطباعة والنشر، بیروت،

ص: 295

اشراف: محمد ابوالفضل ابراهیم.

35- الأصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، دار المعرفة - بیروت، بی تا.

36- الأصبهانی، ابی نعیم احمد بن عبدالله، حلیة الأولیاء، دار الکتب العربی، الطبعة الخامسة، 1407ه. ق.

37- الأمین، سید محسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات - بیروت، بی تا.

38- البخاری، ابی نصر سهل بن عبدالله بن داود بن سلیمان بن ابان بن عبدالله، سر السلسلة العلویه، انتشارات الشریف الرضی، 1413ه. ه. ق.

39- البرسی، رجب، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیر المؤمنین، مؤسسة الأعلمی - بیروت، الطبعة العاشرة، بی تا.

40- بعض قدماء المحدثین والمؤرخین، القاب الرسول و عترته (ضمن مجموعه نفیسه) منشورات مکتبة بصیرتی، قم، بی تا.

41- البغدادی، ابن ابی الثلج، تاریخ الائمه، «ضمن مجموعه نفیسه» منشورات مکتبة بصیرتی - قم، بی تا.

42- بغدادی، ابی بکر أحمد بن علی الخطیب، تاریخ بغداد، دار الکتب العلمیة - بیروت، 1417ه. ق.

43۔ البغدادی، عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع، دار المعرفة - بیروت، 1377ه. ق.

44- البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر ، انساب الاشراف، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعة الأولی، 1397ه. ق.

45- البیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، دار بیروت، 1404ه. ق.

46- التستری، نورالله الحسینی، احقاق الحق، باهتمام سید محمود مرعشی، بی تا، بی جا.

47- التمیمی المغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، مؤسسة النشر الاسلامیة التابعة لجماعة المدرسین، بی تا.

ص: 296

48- ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف أبی زید، تفسیر الثعالبی، دار احیاء التراث العربی، 1418ه. ق.

49- جامی خراسانی، عبدالرحمن بن احمد، مثنوی هفت اورنگ، انتشارات کتابفروشی سعدی، تهران، چاپ سوم، 1361ه. ق.

50- الحایر المازندرانی، محمد مهدی، نورالابصار، مؤسسة الأعلمی، تهران، بی تا، افست از چاپ مطبعة العلمیة نجف، 1376ه. ق.

51- الحر العاملی، محمد بن الحسن، اثبات الهداة، دار الکتب الاسلامیه، طهران، 1399ه.ق/357 اش.

52- الحرانی، حسن بن علی بن الحسین بن شعبة، تحف العقول، ترجمۂ جنتی، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ اولیه، 363 اش.

53- الحلی، الحسن بن علی بن داود، کتاب الرجال، چاپخانه دانشگاه تهران، بیتا.

54- الحلی، حسن بن یوسف بن علی بن المطهر، خلاصة الأقوال، المطبعة الحیدریة_ نجف، الطبعة الثانیة، 1381ه. ق.

55- الحلوانی، حسین بن محمد بن الحسن، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، مؤسسة الامام المهدی (عج)، قم، 1408ه. ق.

56- الحموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، دار صادر- دار بیروت، 1388ه. ق.

57- الحنبلی، عبدالحی بن العماد، شذرات الذهب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، طبعة جدید، بی تا.

58- الخزاز القمی، علی بن محمد بن علی، کفایة الاثر، انتشارات بیدار، 1401ه. ق.

59- الخوارزمی، موفق بن احمد المکی، مقتل الحسین، دار انوار المهدی، الطبعة الأولی، قم، 1418ه. ق.

60- خواند امیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، تاریخ حبیب السیر، انتشارات کتابفروشی خیام، تهران، 1333 اش.

ص: 297

61- الداماد، السید محمد باقر، شرح الصحیفة الکاملة السجادیة، نشر مهدیة المیرداماد، اصفهان، 1406ه. ق.

62- دخیل، علی محمد، ائمتنا، دار مکتبة الامام الرضاع، دار المرتضی، بیروت، 1402ه. ق.

63- الدمشقی، ابوالبرکات محمد بن أحمد الدمشقی الشافعی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب ، مجمع إحیاء الثقافة الاسلامی، ایران - قم، 1416ه. ق.

64- الدمیری، محمد بن موسی، حیوة الحیوان، منشورات الرضی - قم، الطبعة الثانیة، 1364ه. ق.

65- الدینوری، ابی حنیفه، أحمد بن داود، اخبار الطوال، منشورات الشریف الرضی، تحقیق عبد المنعم عامر - جمال الدین الشیال، بی تا.

66- الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، دار الکتب العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1414ه. ق.

67- الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، تذکرة الحفاظ، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.

68- الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة - بیروت، 1405ه. ق.

69- الراوندی، قطب الدین، الدعوات، مدرسة الامام المهدی، قم - ایران، 1407ه. ق.

70- الزرکلی، خیر الدین، الأعلام، الطبعة الثالث، بی تا، بی جا.

71-زین العابدین، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، الصحیفة السجادیه، مؤسسة الامام المهدی، قم، 1411ه. ق.

72- السبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعیه، دار المعارف - بیروت، الطبعة الثانیة، بیتا.

73- السیوطی، الحافظ جلال الدین، تاریخ الخلفاء، دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة

ص: 298

الأولی، بیتا.

74- الشافعی، محمد بن طلحة بن محمد بن الحسن القرشی، مطالب السؤول فی مناقب الرسول، مؤسسة البلاغ - بیروت، الطبعة الأولی، 1419ه. ق.

75- الشبلنجی، مؤمن بن حسن بن مؤمن، نورالابصار، دار الجیل، بیروت، 1409ه. ق.

76 الشریف المرتضی، علی بن الحسین الموسوی العلوی، امالی المرتضی، دار الکتب العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1387ه. ق.

77-شعرانی، میرزا ابوالحسن، ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه، کتابفروشی اسلامیه - تهران، بی تا.

78- الشهرستانی، محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر، الملل والنحل، دار الصعب، بیروت، 1406ه. ق.

79- شهیلی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 365 اش.

80- الصالح، صبحی، نهج البلاغه، انتشارات هجرت، قم، 1395ه. ق.

81- الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، عیون اخبار الرضا علی، نشر رضا، قم، چاپ دوم، شهریور 363 اش.

82- الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، من لا یحضره الفقیه، دارالأضواء، بیروت، الطبعة الثانیة، 1413ه. ق.

83- الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، علل الشرایع، مکتبة الداوری - قم، بی تا.

84- الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، الخصال، انتشارات علمیه اسلامیه بازار شیرازی، جنب نوروز خان، بی تا.

85- الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، التوحید، منشورات جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیه، قم، 1387ه. ق.

ص: 299

86- الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، امالی، ناشر کتابخانه اسلامیه، چاپ چهارم، 1362 اش.

87- الصفار، محمد بن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات، منشورات مکتبة المرعشی النجفی، قم، 1404ه. ق.

88- الصنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، الناشر، المجلس العلمی، تحقیق عبدالرحمن الأعظمی، بی تا، بی جا.

89- الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1404ه. ق.

90 - الطبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، نشر المرتضی، مشهد، 1403ه. ق.

91- الطبرسی، ابی الفضل علی، مشکاة الانوار، دار الحدیث، الطبعة الأولی، تحقیق: مهدی هوشمند، بی تا، بی جا.

92 - الطبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، المکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران، 1379ه. ق / 1338 اش.

93 - الطبرسی، فضل بن الحسن، تاج الموالید، (ضمن مجموعه نفیسه)، نشر مکتبة بصیرتی - قم، بی تا.

94- الطبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1415ه. ق.

95- الطبرسی، فضل بن الحسن، مکارم الاخلاق، انتشارات فراهانی، چاپ دوم، 1365 اش.

96- الطبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامة، منشورات الرضی - قم، چاپ دوم، 1363ش.

97- الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک «تاریخ طبری»، منشورات مکتبة

ص: 300

ارومیة، بیتا.

98- الطبری، محمد بن ابی القاسم، بشارت المصطفی، مؤسسة نشر الاسلامی، قم، 1420ه. ق.

99 - الطوسی، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، مصباح المتهجد، مؤسسة فقه الشیعه، بیروت، الطبعة الأولی، 1411ه. ق.

100- الطوسی، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، رجال طوسی، مطبعة الحیدریه فی النجف، 1380ه. ق.

101- الطوسی، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، امالی، منشورات المکتبة الاهلیه، بغداد، مطبعة النعمان - نجف، 1384ه. ق.

102 - الطوسی، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، اختیار معرفة الرجال، چاپ دانشگاه مشهد، اسفند 1348ش.

103 - الطهرانی، آقا بزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعه، دار الکتب العلمیه، ایران - قم، الطبعة الثانیة، بی تا.

104 - الصقری، خلیفة بن الخیاط، تاریخ خلیفة بن الخیاط، دارالفکر، بیروت، 1414ه. ق.

105 - القضاعی، محمد بن سلامه، مسند الشهاب، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405ه. ق.

106- قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، انتشارات توس، تهران، 1361 اش.

107- قمی، شیخ عبل، نفس المهموم، مکتبة بصیرتی - قم، 1405ه. ق.

108- قمی، شیخ عباس، الانوار البهیة، منشورات الرضی، قم، 1364ش.

109- قمی، شیخ عبلس، سفینة البحار، انتشارات کتابخانه سنائی، بی تا.

110- القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، مؤسسة دار الکتاب، قم، 1404ه. ق.

111- القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، منشورات دار الکتب العراقیه ومکتبة المحمدیه، قم، الطبعة الثانیة، 1385ه. ق.

112 - القیروانی، ابراهیم بن علی الصری، زهر الآداب و ثمرة الالباب، المکتبة العصریه،

ص: 301

صیدا، بیروت، 1420ه. ق.

113 - الفتال، محمد بن الفتال النیسابوری، روضة الواعظین، منشورات الرضی - قم، بی تا.

114- فرات الکوفی، فرات بن ابراهیم بن فرت، تفسیر فرات الکوفی، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، 1410ه. ق.

115- فیض الکاشانی، محمد بن مرتضی، تعلیقات علی الصحیفة السجادیه، مؤسسة البحوث والتحقیقات الثقافیة، تهران، 1407ه. ق. 116- الکاشانی، محمد بن المحسن بن المرضی، معادن الحکمة، منشورات کتابخانه وزیری یزد، 1388ه. ق.

117 - الکفعمی، ابراهیم بن علی بن الحسن بن محمد بن صالح، مصباح الکفعمی، منشورات الرضی زاهدی، بی تا.

118 - الکلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الخامسة، 1363ش.

119- الگنجی الشافعی، محمد بن یوسف بن محمد القرشی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، شرکة الکتبی للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، الطبعة الرابعة، 1413ق.

120- المامقانی، شیخ عبدالله، تنقیح المقال، مطبعة المرتضویه، نجف، 1352ق.

121- المبرد، محمد بن یزید، الکامل فی اللغة والأدب والنحو والتصریف، مطبعة العاصره، 1286ه. ق.

122- المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، 1403ه. ق.

123-نامعلوم، مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملک الشعراء بهار، طهران، 1318ش.

124- المدنی، ضامر بن شدقم بن علی الحسینی، وقعة الجمل، تحقیق السید تحسین آل شبیب الموسوی، الطبعة الأولی، 1420ه. ق. 125- المزی، جمال الدین ابی الحجاج یوسف، تهذیب الکمال، مؤسسة الرسالة،

ص: 302

1406ه. ق.

126-المسعودی، علی بن الحسین بن علی، اثبات الوصیة، منشورات المکتبة المرتضویه - نجف، بی تا.

127- المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، منشورات دار الهجرة - قم، الطبعة الثانیة، 1404ه. ق.

128- المسعودی، علی بن الحسین بن علی، التنبیه والاشراف، دار صعب، بیروت، بی تا.

129- المظفری، محمد حسین، تاریخ الشیعة، منشورات مکتبة بصیرتی، قم، بی تا.

130- المغربی ، نعمان بن محمد التمیمی، دعائم الاسلام، دار المعارف، مصر، 1383ه. ق.

131- المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الأمالی، نشر جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیه، ایران - قم، 1403ه. ق.

132- المفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، ترجمه رسولی محلاتی، بی تا.

133- المفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، قم، بی تا.

134- المقرم، عبد الرزاق الموسوی، الامام زین العابدین، مؤسسة الوفاء، بیروت، بی تا.

135- المقرم، عبد الرزاق الموسوی، مقتل الحسین، منشورات الدراسات الاسلامیه، طهران، بی تا.

136- میرخواند، میر محمد بن سید برهان الدین خواوندشاه، تاریخ روضة الصفا، انتشارات کتابفروشی های مرکزی، خیام، پیروز، بی تا.

137- النجاشی، احمد بن علی بن العباس، رجال النجاشی، منشورات مکتبة الداوری، قم، بی تا.

138- النوری، حسین بن محمد تقی، خاتمة المستدرک الوسائل، مؤسسة آل البیت، لاحیاء التراث، قم، الطبعة الأولی، 1415ه. ق.

ص: 303

139- الهندی، علی المتقی بن حسام الدین، کنز العمال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409ه. ق.

140- الهیتمی، أحمد بن حجر، الصواعق المحرقه، مکتبة القاهره، شرکة الطباعة الفنیة المتحدة، الطبعة الثانیة، 1385ه. ق.

141- الهیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دار الکتب الاسلامیه، بیروت، 1408ه. ق.

142- الیعقوبی، أحمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاریخ الیعقوبی، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بیت، قم، بی تا.

ص: 304

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109