سرشناسه : بيستوني محمد، - ۱۳۳۷
عنوان و نام پديدآور : ازدواج از ديدگاه قرآن و سنت Marriage in Quran and Tradition/ با نظارت محمد بيستوني گروه تحقيق ليلا حمداللهي زهره نوري عليرضا مقسمي باهمكاري و كارشناسي اسدالله اسديگرمارودي
مشخصات نشر : تهران : بيان جوان ، ۱۳۸۴.
مشخصات ظاهري : ۴۱۷ ص ؛۱۷×۱۱ سم.
فروست : ...سري كتابهاي روش انس با قرآن
شابك : 964-8399-38-7
وضعيت فهرست نويسي : فاپا
يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس
موضوع : زناشويي (اسلام .
شناسه افزوده : حمداللهي ليلا، - ۱۳۵۷
شناسه افزوده : نوري زهره
شناسه افزوده : مقسمي عليرضا
شناسه افزوده : اسديگرمارودي اسدالله ، - ۱۳۴۰
رده بندي كنگره : BP۲۳۰/۱۷/ب۹الف۴
رده بندي ديويي : ۲۹۷/۴۸۳۱
شماره كتابشناسي ملي : م۸۴-۱۵۴۸۶
موضـوع صفحـه
متن تــأييـديه حضـرت آيت اللّه خـزعلـي مفسّر و حافظ كل قرآن كريم••• 5
تعريـــــــــف ازدواج••• 7
ازدواج يك سنت الهي است••• 12
اهميـت و فضيلـت ازدواج••• 14
ترغيب به ازدواج آســان و فراهــم كردن مقدمــات ازدواج براي افراد••• 16
تــرك ازدواج بــه خاطــــر تــرس از فقـــــر و كيفــــــر آن••• 22
ترك ازدواج در اديان ديگر ••• 30
هـــــــدف از ازدواج سكــــونــــــت و آرامــــش اســـت••• 32
(235)
ازدواج وسيلهاي براي حفظ نوع بشر و وسيلهاي براي تربيت فرزندان صالح••• 36
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
آثـــــــــار دنيـــــــوي ازدواج••• 41
آثــار اخـــــــــــــروي ازدواج••• 44
ازدواج برپايــه ايمــــان و اخــــلاق••• 45
ازدواج برپايـــه ماديــــات و شهـوت••• 47
پيش از انتخاب همسر چــه بايـــد كرد؟ ••• 48
هــــم كفــوّ بـــــــودن در ازدواج••• 50
ذكرمصاديقي ازهمكفوّبودن درعصركنوني••• 55
(236)
1 ـ همتايي در ايمان ••• 55
2 ـ همتايـي در سن ••• 57
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
3 ـ همتايــي در دانـــش ••• 60
4 ـ همتايي فكري و فرهنگي ••• 67
5 ـ همتــايــي اخلاقــي ••• 68
6 ـ همتايي جسمي و جنسي ••• 71
7 ـ همتـايـــي سياســي ••• 76
8 ـ همتايي روحي و رواني ••• 76
(237)
9 ـ همتايــي در زيبايــي ••• 77
10 ـ همتايــي خانوادگــي ••• 80
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
اوصــاف شايستـــه در انتخـاب همسـر••• 89
نگـاه كـــــردن پيـــــش از ازدواج••• 104
نگــاه كــردن از ديدگــاه فقهــــي••• 107
پيشنهـاد پـدر و كسـان دختـر در ازدواج بـا پسـر عيــب نيست••• 109
آيــا ميتــوان بـا همسـري بـدون مهـــر ازدواج كـــرد؟••• 113
تعبير به «ازدواج» همسران دائمي و موقت هر دو را شامل ميشود••• 116
(238)
شرايـط عقــد ازدواج دائـم و موقّــت••• 117
دستور خواندن عقد ازدواج دائم و موقت••• 118
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
دستــور خوانــــدن عقــد دائــــم••• 119
دستـور خواندن عقد موقــت (غيردائم)••• 120
فســـــــخ عقــــــــــد ازدواج ••• 121
تعــريــف واژه مَهْـــر (صـــــداق)••• 127
فلسفــــــه مهــــريـــــــــــه••• 129
1 ـ مهريه تجلــي فطــرت و طبيعـت است••• 130
(239)
2 ـ مهــر قانــون عشــق و جــذب است••• 137
3 - مهريهپاداش و نشانه حيا و عزت زن است••• 146
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
4 ـ مهر باعث كنترل و بقاء خانواده ميشود••• 149
5 ـ مهــر موجب تعــادل اقتصـادي است••• 152
6 ـ مهـر عطيّــه الهــي به زن اســــت••• 155
7 ـ مهريــه پيمـــان صداقــت اســت••• 157
8 ـ مهريه تضميـن مادي امنيت تربيت است••• 159
تعيين مهر با رضايت زوجين••• 162
(240)
مقــــدار مهريــــــه••• 163
1 ـ قائليــن بــه محدوديــــت مهــر ••• 164
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
نقــد نظريه قائليــن به محدوديــت مهريه••• 169
2 ـ عــدم محــــدوديــت در مهــر ••• 172
كمبودن مهر مستحب است و زيادي آن مكروه••• 183
مهــر متــاع باشــد يا نقدينگــي (پـول)••• 191
معلــوم بـودن مهر••• 199
مهريه و ملكيـت آن••• 201
(241)
مهريه ملك زن است ••• 201
حكــم شيـربهــا••• 206
حبس مَهريه••• 208
(242)
اِلي سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ
رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلي مَوْلانا
وَ مَوْلَي الْمُوَحِّدينَ عَلِيٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلي بِضْعَةِ
الْمُصْطَفي وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلي سَيِّدَيْ
شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَي الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ
الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِي الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ
الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،
الْحُجَّةِبْنِالْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ
الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَالاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُالْمُتَّصِلُبَيْنَالاَْرْضِوَالسَّماءِقَدْمَسَّنا
وَ اَهْلَنَا الضُّـــرَّ في غَيْبَتِـــكَ وَ فِراقِـــكَ وَ جِئْنـا بِبِضاعَـةٍ
مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ
فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ
اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ
(4)
بسم اللّه الرحمن الرحيم
هر زماني را زباني است يعني در بستر زمان خواستههايي نو نو پديد ميآيد كه مردم آن دوران خواهان آنند. با وسائل صنعتي و رسانههاي بيسابقه خواستهها مضاعف ميشود و امروز با اختلاف تمدنها و اثرگذاري هريك در ديگري آرمانهاي گوناگون و خواستههاي متنوع ظهور مييابد بر متفكران دوران و افراد دلسوز خودساخته در برابر اين هنجارها فرض است تا كمر خدمت را محكم ببندند و اين خلأ را پر كنند همانگونه كه علامه اميني با الغديرش و علامه طباطبايي با الميزانش. در اين ميان نسل جوان را بايد دست گرفت و بر سر سفره اين پژوهشگران نشاند و رشد داد. جناب آقاي دكتر محمد بيستوني رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآني تفسير جوان به فضل الهي اين كار را بعهده گرفته و آثار ارزشمند مفسران را با زباني ساده و بياني
(5)
شيرين، پيراسته از تعقيدات در اختيار نسل جوان قرار داده علاوه بر اين آنان را به نوشتن كتابي در موضوعي كه منابع را در اختيارشان قرار داده دعوت ميكند. از مؤسسه مذكور ديدار كوتاهي داشتيم، از كار و پشتكار و هدفمند بودن آثارشان اعجاب و تحسينم شعلهور شد، از خداوند منان افاضه بيشتر و توفيق افزوني برايشان خواستارم. به اميد آنكه در مراحل غيرتفسيري هم از معارف اسلامي درهاي وسيعي برويشان گشاده شود.
آمين رب العالمين .
21 ربيعالثاني 1425
21 خرداد 1383
ابـوالقاسم خزعلي
(6)
ـ تعريف لغوي : اين واژه در لغت به معني آميزش جنسي و عقد است كه برخي از پيشوايان لغت ، وضع آن را در معني اول و برخي ديگر در معني دوم و بالتبع در ديگري به استعاره دانستهاند . اين واژه در اصطلاح شرعي نيز عقدي است كه به نحوه خاص ، مشتمل بر ايجاب و قبول بين زن و مرد منعقد ميگردد . در قرآن كريم بيش از پنجاه آيه به مسأله نكاح و لواحق آن اختصاص يافته است .
ازدواج در قرآن كريم با عبارات مختلفي از جمله ، ازدواج ، انكاح و ... بيان شده است ، زوج(1) به هر دو قرين از مذكر و مؤنث در حيوانات و گياهان و انسانها اطلاق ميشود كه با هم ازدواج يافتهاند . «ازدواج»(2) يعني با هم جفت شدن و
1- قاموس قرآن قرشي .
2- فرهنگ فارسي عميد .
ازدواج (7)
جفت گرفتن يا زن گرفتن مرد و شوهر كردن زن ، و «انكاح»(1) از باب افعال يعني تزويج كردن زني با مردي و بالعكس و همچنين به معناي بسته شدن و گره زدن زن و شوهر به يكديگر ميباشد .
زوج و ازدواج در انسانها و جانــداران در آياتي چند بيــان شــــده از جمله :
وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ... : و از نشانههاي او اينكه خلق كرد براي شما از خود شما جفتهايي تا با آنها انس بگيريد و آرامش يابيد و قرار داد بين شما دوستي و رحمت ... » .(2)
« فاطِرُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا وَ مِنَ الاَْنْعامِ اَزْواجا
1- قاموس قرآن قرشي .
2- 21 / روم .
(8) ازدواج
يَذْرَؤُكُمْ فيهِ... : او آفريننده آسمانها و زمين است و از جنس شما همسراني براي شما قرارداد و جفتهايي از چهارپايان آفريد و شما را به اين وسيله (به وسيله همســران) تكثيــر كنــــد ، ... » .(1)
«وَالاَْرْضِ مَدَدْناهـا وَ اَلْقَيْنـا فيهـا رَواسِـيَ وَ اَنْبَتْنـا فيهـا مِـنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيـجٍ : و چگونـه زميـن را گستـرانيديـم و در آن كـوههـا افكنديـم و در زميــن رويــانــديـــم از هـر گياهــي جفــت كه خوشمنظــره و بهجـتآور اسـت» .(2)
سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لا يَعْلَمُونَ : منزّه است آن كسي كه تمام «زوجها» را خلق كرد تماما از آنچه از زمين روييده ميشود و از خود آنها». (3)
1- 11 / شوري .
2- 7 / ق .
3- 36 / يس .
ازدواج (9)
«ثَمانِيَـةَ اَزْواجٍ مِـنَ الضَّـأْنِ اثْنَيْـنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ : هشـت جفـت از نــر و مــاده از چهـــارپـايــان آفـريــد ، از ميـش دو جفـت و از بــز دو جفـــت ...» (1)
وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ : و از هر چيزي جفت خلق كرديم شــايــد شمــا متــذكــر شويد» .(2)
در اسلام و قرآن ، ازدواج از مباني زندگي سالم و معنوي معرفي شده تا آنجا كه حضرت محمّد صلياللهعليهوآله نكاح را سنت خود معرفي كرده و فرموده است «هركس از سنّت من روي گرداند ، از من نيست» (3) . ازدواج حادثهاي مهّم و باارزش ، بلكه
1- 143 / انعام .
2- 49 / ذاريات .
3- بحارالانوار ، جلد 103 ، صفحه 1220 .
(10) ازدواج
تولّدي دوباره براي انسان است ازدواج يعني تشكيل زندگي مشترك و يكي شدن براي رسيدن به آرامش و حفظ نسل و تربيت انسانهاي برتر از خود ، از آنجا كه غريزه جنسي غريزهاي است سركش و نيرومند و ريشهدار كه در نهاد هر بشري قرار داده شده است و روشن است كه وجود اين غريزه تنها براي لذت بردن و تمتع نيست بلكه اثر وجودي اين غريزه روي نظام حكيمانه الهي و براي توليد نســل و بقــاء نــوع بشــر است .
اصولاً خويشتنداري در برابر آن نيـاز به تقـوي و پرهيزكـاري فراوان و ايمان قـوي و نيرومنـد دارد بنابرايـن تنهـا راهـي كه بتوانـد جوابگـوي تمـام خواستـههـاي جنسـي باشـد ازدواج مشروع و قانوني و گرفتن همســر اســت .
خداوند در اين باره ميفرمايد :
« اِلاّ عَلي اَزْواجِهِمْ اَوْ مامَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُمَلُومينَ . فَمَنِ ابْتَغي وَراءَ ذلِكَ فَاوُلئِكَ هُمُ الْعادوُنَ : و آنها كه تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند
ازدواج (11)
كه در بهرهگيري از آنها ملامت نميشوند . و هركس غير اين طريق را طلــب كند ، تجــــــاوزگــــــر اســـــت» .(1)
گرچه امروز مسأله ازدواج آن قدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتي خرافات پيچيده شده كه به صورت يك جاده صعبالعبور براي جوانان درآمده است ولي قطع نظر از اين پيرايهها ازدواج يك حكم فطري و هماهنگ قانون آفرينش است كه انســان بــراي بقاء نسل و آرامش جســم و روح و حــل مشكــلات زندگي احتيـاج بـــه ازدواج ســالــم دارد.
اسلام كه هماهنگ با آفرينش گام برميدارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و
1- 6 و 7 / مؤمنون .
(12) ازدواج
مؤثري دارد .
از جمله حديث معروف پيامبر است : «ازدواج كنيد تا نسل شما فزوني گيرد كه من با فزونــي جمعيــت شما در قيامــت بـه ديگـر امّتهـا مباهـات ميكنـم» .(1)
و در حديـث ديگـري از آن حضـرت ميخوانيـم : «كسـي كه همسر اختيار ميكند نيمي از دين خود را محفـوظ داشتـه و بايـد مراقـب نيـم ديگـر باشـد» (2) .
بـاز در حديـــث ديگري ميفرمـاينــد : «بدتريــن شمــا مجــرداننـــد» (3).
و همچنيـن فرمودهانـد : «هـركـه بـراي پـاك نگـه داشتـن خـود از آنچـه خداونـد حـرام كـرده اسـت ازدواج كنـد بـر خداسـت كـه بـه او كمـك كنــد» (4).
1- سفينه البحار ، جلد 1 ، صفحه 561 .
2- سفينه البحار ، جلد 1 ، صفحه 562 .
3- مجمع البيان ، ذيل آيه مورد بحث .
4- ميزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2252 .
ازدواج (13)
اين احاديث نشان ميدهد كه ازدواج يك سنت الهي است و از محبوبترين عبادتها بهحساب ميآيد و بااقدام بهاينامرمقدس، لذتزندگيراميتوان احساس كرد و دين و شخصيت اجتماعيرا ازسقوط و انحراف و هوسهاي شيطــــــاني حفـــظ كـــرد.
« وَ اَنْكِحُوا الاَْيامي مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ : مردان و زنان بيهمسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بينياز ميسـازد ، خداونـد واسـع و آگاه است» .(1)
1- 33 / نور.
(14) ازدواج
خداوند متعال در قرآن مجيد و پيشوايان و امامان معصوم در احاديث خود بدان ترغيبمينمايند و اينامرمهمرايكفريضه مقدس و پرثمر معرفي ميكنند كه در زير به چند مورد از آنها اشاره ميشود :
پيامبـر اكــرم صلياللهعليهوآله ميفرماينــد : «هيــچ بنايــي در اســلام ، بـه انــدازه ازدواج ، ارزشمندتر و محبوبتر در پيشگــاه خداونــد متعــال نميباشـــد» (1).
امام صادق عليهالسلام ميفرمايند: «هيچ لذّت و عيشي در دنيا و آخرت، بالاتر از مجــامعــت با زنــان و ازدواج نميباشــد» .(2)
«ارزش هيـچ چيـز نـزد خداونـد متعـال ، بـه اندازه خانهاي نيست كه براي
1- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 3.
2- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 88.
ازدواج (15)
ازدواج ســـاختــــه مــيشــــــــود» .(1)
امام محمّدباقر عليهالسلام ميفرمايند : «دو ركعت نماز شخص متأهل بهتر از شب زندهداري شخص مجرد است كه تمام شب را به نماز ايستاده و روزش را به روزهداري بپــــــــــــــــــــــردازد» .(2)
« وَ اَنْكِحُوا الاَْيامي مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ ... : مردان و زنـان
1- فروع كافي ، جلد 5 ، صفحه 328 .
2- سفينة البحار ، جلد 2 ، صفحه 183 .
(16) ازدواج
بيهمسـر را همسـر دهيـد و همچنيـن غلامـان و كنيـزان صالـح و درستكارتان را اگــــر فقيـــر و تنگــدست بــاشنــــد .
وَ اَنْكِحوا : ازدواجكنيد، بههمسريدهيد. اَنْكِــحْ : ازدواج كــن .
اَياما : مـردان بيهمسر ، زنان بيشوهر ، دختران و پســران مجرّد ، جمعايم .
صالِحينَ : شايستگان ، نيكان ، جمع صالح . عِباد : بندگان ، بردگان، جمع عبد .
اِماء : كنيزكان ، بردههاي زن ، جمع اَمَة .
آيه فوق علاوه بر اينكه به طور ضمني هر فرد انسان را به نكاح و همسرگزيني ترغيب و توصيه ميكند افراد جامعه را نيز به يك امر بالاتر از اين موظف ميدارد و به آنان فرمان ميدهد كه تسهيلات لازم را در امر ازدواج جوانانتان فراهم سازيد . مسألهازدواج و همسرگزيني را در جامعه گسترش دهيد و از اين طريق از شيوع فحشاء و فســاد در جـــامعــه جلوگيـري نمائيــد .
«اَنْكِحوا» (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختياري و بسته به ميل طرفين است ، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد ، از طريق كمكهاي مالي در صورت نياز ، پيدا كردن همسر مناسب ، تشويق به
ازدواج (17)
مسأله ازدواج و بالاخره پادرمياني براي حل مشكلاتي كه معمولاً در اين موارد بدون وساطت ديگران انجامپذير نيست .
بدونشكّاصلتعاوناسلاميايجابميكندكه مسلمانان درهرزمينهبهيكديگر كمك كنند ولي تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است .
چنانچــه در حــديثـــي از اميــرمـؤمنـــان علـــي عليهالسلام مــيخــوانيــــم :
«بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براي امر ازدواج ميانجيگري كني تا ايــن امــــر بـــــه سامــان بـرسد» .(1)
در حـــديثـــي از امـــــــام كــاظـــــــــم عليهالسلام مـــــيخـــوانيــــــــــم :
«سه طايفهاند كه در روز قيامت در سايه عرش خداوند قرار دارند ، روزي كه
1- وســايل الشيعـــه ، جلــد 14 ، صفحه 27 .
(18) ازدواج
سايهاي جز سايه او نيست : كسي كه وسايل تجويز برادر مسلمانش را فراهم سازد و كسيكه بههنگام نياز بهخدمت، خدمتكنندهاي براي او فراهم كند و كسي كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد» .(1)
و همچنين از پيامبــر صلياللهعليهوآله ميخوانيــم :
«هـــر گـامـــي ، انســان در ايــن راه بـردارد و هـر كلمـهاي بگويـد ، ثـواب يــك ســـــال عبــادت در نــامـــه عمـــــل او مـــينــــويســــــــــــد» .(2)
رســـــول خـــــــدا فرمـــودنـــــــــد :
«مردان بدون همسـر را زن بدهيـد زيـرا با ايـن كـار خداونـد اخـلاق آنـان را
1- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 27 .
2- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 27 .
ازدواج (19)
نيكــو و روزيهــاي آنها را زياد ميكند و بـر جوانمـردي آنـان ميافـزايــد» .(1)
همچنيـــــــن فـــرمــــودنــد :
«هـركس بـراي رضـاي خدا ازدواج كند و بـراي رضـاي خـدا كسـي را بـه ازدواج ديگــــري درآورد ســــزاوار ولايــت و دوستــــي خــداســــــت» .(2)
و نيــــــــــز فــرمـودنـــــــد :
«هركه مؤمن عزبي را زن دهد تا آن زن همدم و مايه پشتگرمي و آسايش او باشد خداونــد حورالعيــن بهشتــي بــه همســري او دهــد و در آنجــا بــا
1- بحـارالانوار ، جلد 103 ، صفحه 222 .
2- المحجة البيضاء ، جلد 3 ، صفحه 53 .
(20) ازدواج
هــريــك از اهـــل خانـــواده و دوستان ايمانياش كه بخواهد همدم گرداند» .(1)
امـــام علـــي عليهالسلام ميفـرمـاينـد :
«بهترين وساطتها اين است كه در ميان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود تا سر و ســامـــان بگيـــرنــــد» . (2)
بنابراين بااستفاده از آيه موردبحث و احاديث مربوطه نتيجه ميگيريم كه پيروان اسلام بايد سعي كنند به سادگي و بدون تكلفّات و هزينههاي كمرشكن ، آن را در جامعه عملي و برگزار كنند و رسمهاي غيراسلامي را كه مانع اجراي اين امر مقدس در جامعه گرديده كنار بگذارند و تشويق در امر ازدواج مجردان و هرگونه كمك ممكن به اين امر باشند ، مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگيني بر دوش پدران افكنده و پدران و مادراني را كه بيتفاوت
1- ميزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2254 .
2- ميــزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2254 .
ازدواج (21)
هستند شريك جرم انحراف فرزندان شمرده چنانكه در حديثي از پيامبر ميخوانيم :
«كسي كه فرزندش به حد رشد ميرسد و امكانات تزويج او را داشته است و اقـدام نميكنـد و در نتيجـه فرزند مرتكب گناهي شود اين گناه بر هر دو نوشته ميشـود و وي شريـك گنـاه فرزند خواهد بود» .(1)
« ...اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ : اگر چنانچه فقير و تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنان را بينياز ميسازد، خداوند واسع و
1- تفسيــــر مجمــعالبيـــان ، جلــــد 7 ، صفحـــه 140 .
(22) ازدواج
آگاه است» .(1)
اِنْ : اگــر فقرا : نيازمندان فَضْل : كرم ، فزونـي ، بـــرتـــــري
يَكُونُوا : باشند ، خواهنـــــد بــود واسع ، وسعت دهنــده ، گشايشگـر
عَليم : دانا يُغني : غني ميكند ، بينيازميسازد .
«ازدواج در اصل يك عمل مستحب مؤكد است و اما اگر كسي در اثر نداشتن همسـر مرتكـب گنـاه گردد در اين صورت واجب است زن بگيرد و خود را از ارتكــاب بــه حــرام و از تحمـــل نــاراحتيهــاي جنســـي نجـــات دهــد» .(2)
1- 33 / نور .
ازدواج (23)
از آنجا كه بسياري از مردان و زنان براي فرار از زير بار مسئوليت الهي و انساني ، عذرهايي از جمله نداشتن امكانات مالي را بيان ميكنند در آيه فوق صريحا گفته شده است كه «فقر» نميتواند مانع راه ازدواج گردد بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بينيازي ميشود دليل آن هم با دقت روشن ميشود ، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسئوليت نميكند نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافي براي كسب درآمد مشروع بسيج ميكند نه به هنگامي كه درآمدي پيدا كرد در حفظ و باروري آن ميكوشد .
اما بعد از ازدواج شخصيت انسان اجتماعي ميشود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبـروي خانـواده و تأميـن وسايـل زندگـي فرزنـدان آينـده ميبيند ، به همين دليل در حفظ درآمدهاي خود و صرفهجويي آن ، تلاش ميكند .
بيجهــت نيســت كـه در حديثـي از امام صـادق عليهالسلام مـيخـــوانيـــــــم :
1- توضيح المسائل ، مسأله 2452 .
(24) ازدواج
«روزي همراه همسر و فــرزنــد اســـــت» .(1)
و پيامبر اكرم ميفرمايند : «هركساز بيمتنگدستي ازدواجنكنداز مانيست» .(2)
و در حديـــث ديگــري از پيامبـــر ميخوانيـم :
«مـردي خدمـت حضرتش رسيد و از تهيدستي و نيازمندي شكايت كـرد و پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: «ازدواج كن، او همازدواجكردوگشايش دركار او پيدا شد» .(3)
و در حديـث ديگري از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله داريم :
«كسي كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است زيرا
1- تفسير نورالثقلين ، جلد 3 ، صفحه 595 .
2- ميــزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2252 .
3- وسائـــل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 25 .
ازدواج (25)
خداوند متعال ميفرمايد: «اگر آنها فقير باشند خداوند آنهاراازفضلخودبينيازميسازد» (1).
پيامبر اكــرم در مــورد تقبيـــــح تـــــرك ازدواج ميفـــرمـــايــــــــد :
«شرورترين افراد شما مجردها هستند و چنين اشخاصي برادران شيطان هستند» (2).
از اين احاديث استفاده ميشود كه ترككننده ازدواج شخص بدبين ، عقدهاي و همكار شيطـان و گرفتار گناهان است .
البته بايد بهايننكته نيز توجهشودكه اينقسمت ازآيه وظيفهافرادي را بيان ميكند كهزمينه و امكاناتاوليهازدواجرادرحداقلآن،داراميباشند و بهعلتفقر و بيچيزي از تأمين زندگي آينده نگرانند و امّا اگر زمينه و امكانات اوليه ازدواج را فاقد باشند حكــم آن در آيــه زير بيــــان ميشود .
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 24 .
2- جامع الاخبار ، صفحه 119 .
(26) ازدواج
« وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِـدوُنَ نِكاحا حَتّي يُغْنِيَـهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ... : و آنها كه وسيلـه ازدواج نـــدارنـد ، بايـد عفـت پيشـه كننــد تــا خداوند آنان را با فضـل و كــــرم خـــويش بـينيــــاز ســـازد» .(1)
اصل عفاف و صبرجنسي براي مرد و زن در تمام موارد و مواقع لازم و ضروري است ، آنجا كه انسان هيچگونه وسيله و زمينه ازدواج در اختيار ندارد و فاقد امكانات اوليهازدواج ـ ازقبيل مهر و كابين، نفقه و هزينههاي لازم و امثال آن ـ ميباشد و يا موانع بازدارنده ديگري در ميان وجود دارد و يا تاكنون كسي آماده
1- 33 / نور .
ازدواج (27)
ازدواج با او نگرديده است و به هر صورت از ازدواج كردن عاجز و ناتوان و محروم ميباشد . اهميت بيشتري دارد و در اينگونه موارد اسلام يك وظيفه به دولت و مسلمانان متمكّن ديگر متوجه ميسازد كه تسهيلات ازدواج اين افراد را فراهم سازند و يك تذكر نيز به خود اين افراد ميدهد كه عدم تمكّن از همسرگزيني هيچگونه مجوّز فحشاء و بيبند و باري و اشباع غريزه جنسي از طريق غيرمشروع نيست و اينگونه افراد بايد عفاف و صبرجنسي را پيشه خود سازند و از هرگونه گناه و آلودگي جنسي ، خود را پاك ، پاكدامن و مصون نگه بدارند ، گرچه آزمايش بسيار سخت و دشوار است ولي خداوند به تدريج در نجات به روي آنها ميگشايد و وسايل و امكانـات لازم ازدواج را بـــراي آنهـا فراهـم ميســـازد .
وَ لْيَسْتَعْفِفْ : بايد عفاف بجويد . بايد شرم و حيا كند .
(28) ازدواج
اَلَّذيــنَ : كســـانـي كـه ، جمــع اَلَّــذي .
يَجِدُونَ : پيــــدا ميكننــــــد ، مييــــابنــــــــــد . لا يَجِـدُونَ : نمييابند .
نِكاح : همســـرگـــزينـــــــــي ، ازدواج حَتّـــــــــي : تــــــــــــــا .
يُغْني : غني ميكنــد ، بينياز ميسـازد
پيامبــر اكــرم راه حفظ و پاكدامني و عفت را اينگونــه بيــان فرمــودهاند :
«اي جوانان ، هركس توانايي دارد ازدواج كند ، زيرا ازدواج سبب ميشود از نواميس مردم چشم فرو بندد و دامان خويش را از آلودگي به بيعفتي حفظ كند و هركس كه توانايـي ازدواج نـدارد روزه بگيـرد ، زيرا روزه يكي از راههاي مهار طغيـان شهــوت جنســـي اســــــت» .(1)
1- اصــــول كــــافــي ، جلــد 2 ، صفحـــه 79 .
ازدواج (29)
امام علي ميفرمايند : «هرگاه خداوند براي بندهاش خير و خوبي بخواهد به او توفيـق ميدهـد تا در بـرابـر خواستههاي شكم و شهوت خود عفيف باشد» .(1)
« فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلّي فِي الْمِحْرابِ اَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيي مُصَدِّقا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ سَيِّدا وَ حَصُورا وَ نَبِيّا مِنَ الصّالِحينَ : و هنگامي كهاودرمحراب ايستاده، مشغول نيايش بود ، فرشتگان او را صدا زدند كه : خدا تو را به "يحيي" بشارتميدهد ، ( كسي ) كه كلمه خدا ( مسيح ) را تصديق ميكند و رهبر خواهد بـود و از هوسهـاي سركش بركنار و پيامبري از صالحان است .(2)
1- غرر الحكم ، جلد 3 ، صفحه 167 .
2- 39 / آل عمران .
(30) ازدواج
واژه «حَصُور» از «حَصْر» به معني حبس گرفته شده ، در اينجا به معني كسي اسـت كـه خـود را از هــوي و هـــوس ، منـــع كـرده اســـت ، ايـن واژگـان بـه معني كسي كه خــودداري از ازدواج مــيكنـــــد ، نيـــــز آمــــــده اســــت .
نخستين سؤالي كه در اينجا پيش ميآيد كه اگر «حَصُورا» به معني ترك كننده ازدواج باشد ، آيا اين عمل براي انسان امتيازي محسوب ميشود كه درباره «يَحْيي» آمده است .
در پاسخ بايد گفت : اولاً هيچگونه دليل قاطعي بر اينكه منظور از «حَصُور» در آيه ترك كننده ازدواج است در دست نيست و هيچ بعيد نيست كه حصور در آيه بهمعني ترككننده شهواتوهوسهاودنياپرستيوصفتي همانند زهد بوده باشد .
ثانيا : يحيـي نيـز هماننـد عيسـي بر اثـر شرايـط خـاص زنـدگي و اجبـار به سفرهـاي متعدّد براي تبليغ آئين خــدا ناچــار بــه مجـرّد زيستـن بـوده اســت .
و اين يك قانون كلّي براي همه نميتواند باشد و اگر خداوند او را به اين صفت
ازدواج (31)
ميستايد به خاطر اين است كه او بر اثر شرايطي خاص ازدواج نكرد ولي در عين حال توانست خود را از گناه حفظ كند و به هيچ وجه آلوده نشود ، به طور كلي قانون ازدواج يك قانون فطري است و در هيچ آئيني ممكن نيست حكمي برخلاف اين قانـون فطري ، تشريع گردد . بنابراين نه در قانون اسلام و نه در هيچ آئين ديگري ترك ازدواج كار خـوبي نبـوده است .
« وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ في ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّروُنَ : و از نشانههاي او اينكههمسرانيازجنسخودشما براي شماآفريد تا دركنارآنهاآرامش يابيد و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد ، در اين نشانههايي است براي گروهيكه تفكّــرميكننـد» .(1)
(32) ازدواج
آيـات : نشانهها خلَقَ : خلق كرد، آفريد اَزْواجا : همســــر
تَسْكُنُوا : آرامشباطنوانسبگيرند جَعَـلَ : قرار داد مَوَدَّة : دوستــــي
رَحْمَة : مهرباني يَتَفَكَّرُون : ميانديشنـد ، تفكـر ميكننــد
خداوند در اين آيه ميفرمايد : «ديگر از نشانههاي خدا اين است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد» و از آنجا كه ادامه اين پيونـد در ميـان همسـران خصوصا و در ميان همه انسانها عموما ،
1- 21 / روم .
ازدواج (33)
نياز به يك جاذبه و كشـش قلبـي و روحانـي دارد به دنبـال آن اضافـه ميكنـد : «و در ميـان شمـا مـــودت و رحمــــت قــــــرار داد» .
جالب اينكه قرآن در اين آيه هدف ازدواج را سكونت و آرامش قرار داده است و با تعبير پرمعني «لِتَسْكُنُوا» مسائل بسياري را بيان كرده است و نظير اين تعبير در آيه 189 سوره اعراف نيــز آمــده است .
به راستي وجود همسران با اين ويژگيها براي انسانها كه مايه آرامش زندگي آنها است يكي از مواهب بزرگ الهي محسوب ميشود ، اين آرامش از اينجا ناشي ميشود كه اين دو جنس مكمّل يكديگر و مايه شكوفايي و نشاط و پرورش يكديگر ميباشند به طوري كه هريك بدون ديگري ناقص است و طبيعي است كه ميان يك موجود و مكمل وجود او چنين جاذبه نيرومندي وجود داشته است و همچنيــن اين آرامش و سكــوت هم از نظر جسمي است و هم از نظر روحي ، هم از جنبه فــردي و هم اجتماعـي .
هنگامي كه انسان از مرحله تجرّد گام به مرحله زندگي ميگذارد شخصيت
(34) ازدواج
تازهاي در خود مييابد و احساس مسئوليت بيشتر ميكند و اين است معني احساس آرامش در سايه ازدواج .
و اما مسأله «مودّت» و «رحمت» ، در حقيقت ملاط و چسب مصالح ساختماني جامعه انساني است چراكه جامعه از فرد فرد انسانها تشكيل شده ، اگر اين افراد پــراكنــده و آن اجــزاء مختلــف با هــم ارتبــاط و پيــوند پيــدا كنند جــامعـهاي به وجود نخواهدآمد.
فـرق ميــان «مـودّت» و «رحمـت» ممكـن اسـت از جهـات مختلـف باشــــد .
1 ـ «مودّت» انگيزه ارتباط در آغاز كار است ، اما در پايان يكي از دو همسر ممكـن اســـت ضعيـف و نـاتـــوان گـــردد و قـادر بــر خــدمتـي نباشـد «رحمــت» جــاي آن را ميگيرد .
2 ـ «مـودّت» در مـورد بزرگترهـا اسـت كه ميتواننـد نسبـت بـه هـم خدمت
ازدواج (35)
كنند اما كــودكـان و فرزنـــدان در سايــــه «رحمــــت» پـــرورش مييابنـــد .
3 ـ «مودّت» غالبا جنبه متقابل دارد ، امّا رحمت يك جانبه و ايثارگرانه است ، زيـرا بـراي بقـاء يك خانـواده خدمـات متقابـل لازم اسـت كـه سرچشمــه آن مـودت اسـت و گاه خدمات بـلاعـوض كــه نيــاز بــه ايثــار و «رحمـــت» دارد .
البته خداوند آيه «مودّت» و «رحمت» را ميان دو همسر بيان ميكند و اشاره دارد كه خانواده بدون اين دو اصل امكانپذير نيست و از ميان رفتن اين دو پيوند و حتي ضعف و كمبـود آن ، مايه هـزاران بدبختـي ، ناراحتي ، اضطراب در خانواده و جامعه است .
« نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّي شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّـرِ الْمُؤْمِنينَ : زنان شما موضع كشت شمايند پس
(36) ازدواج
هرگاه كه خواستيد ميتوانيد با آنها آميزش نمائيد و براي خودتان پيش فرستيد و تقـوا بورزيـد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنيـن بشـارت رحمـت ده» (بــا تربيــت فرزند خوب اثر نيكــي بــراي خــود از پيــش بفرستيــد) .(1)
در اين آيه زنان تشبيه به مزرعه شدهاند و در حقيقت موقعيت زنان مانند زراعتي است كه احتياج به زمين مساعد و تخم سالم و آبياري به موقع دارد تا بهره بدهد و در حقيقت قرآن ميخواهد با اين بيان ضرورت وجود زن را در اجتماع انساني مجسّم كنـد كه زن يك وسيلـه اطفـاء شهـوت نيسـت ، بلكه وسيلهاي است براي حفظ حيات نوع بشر .
همــانطـــور كــه انســان بــراي ادامــه زنــدگــي به تغــذيه نياز دارد و
1- 223 / بقــره .
ازدواج (37)
بدون كشت و زرع مواد غذايـي حيات او تأمين نميشود ، براي ادامه نوع خود نيز نيــازمنــد به وجــود زن اســت .
«حَرْثَ» مصدر است و به معني بذرافشاني است و گاهي به محل زراعت كه «مزرعه» ميباشد اطلاق ميشود .
«اَنّي» از اسماء شرط است و غالبا به معني «مَتي» كه به معني زمان است استعمال ميشود و گاهي به معني كلان هم استعمال ميشود . از كلمه «اَنّي» اگر زمانيه باشد توسعه در زمان آميزش جنسي با زنان استفاده ميشـود كه شامل تمام ساعات شب و روز ميگردد يعني آميزش جنسي در هر ساعتي مجـاز است و اگــر مكانيه باشد ، منظور توسعه در مكان و محل و چگونگي آميزش اســت .
جامعه اسلامي براي بقاي نوع و نسل محتاج به زنان است زيراكه خداوند تكوّن انسان و مصوّر شدن او را در رحم زنان مقرر نموده و مردان را جزئي از
(38) ازدواج
آن قرار داده و هدف از ازدواج و آميزش جنسي تنها لذت و كامجويي نيست بلكه بايد براي ايجاد و پرورش فرزندان شايسته استفاده نمود تا وسيلهاي براي ياد خدا و ذكر او باشد و فرزندان صالح كارهاي نيك انجام دهند و خير و ثوابش عايد خود و پدر و مادر خود باشد . پس منظور از «قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ» پيش فرستادن عمل صالح براي قيامت است . در آخر آيه توصيه به تقوي مينمايد : در آميزش هم بايد رعايت تقوي بشود و از حدود و مقررات آن تجاوز ننمايند و بدانند كه سرانجام كار در قيامت با خداوند است و مؤمنين را بشارت دهند به پاداش اعمال نيكشان .
در حديثي از پيامبر اكــرم صلياللهعليهوآله نقـــل شــــده اســـت كــــه فـــرمــــود :
«هنگامي كه انسان بميرد برنامه عمل وي نيز تمام ميشود و ديگر نميتواند پساندازي براي خويش تهيه كند مگر به وسيله سه چيز كه اگر آنها را داشته
ازدواج (39)
باشد پس از مرگ براي او نتيجهبخش خواهد بود. «صدقه جارية» آثار خيري كه در مجراي منافع اجتماعي همواره به كار گرفته شود . همچون مسجد ، مدرسه ، بيمارستان و مانند آن ، «آثــار علمــي» چون تأليفـات كتــاب و يـا پـرورش شــاگــرد . «پـرورش فــرزنـدان صــالـح» كه بـراي پـدر و مـادر خـود بـا عمـل و سخــن طلــب آمـــرزش كننـــد» .
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه ثمره اصلي ازدواج ، داشتن فرزندان صالح است و تمـام لذايـذ طبيعـي و پـاداش اخـروي و انس و محبتها در ميان زن و شوهر ، براي تحمّل تربيت و توليد فرزندان استوار است و لذا روايات اسلامي پيروان خود را براي تزويـج با افراد زياد تشويق نمودهاند . مولا علي عليهالسلام از پيامبـر خدا نقل ميكند كه فرمودند :
«هركس دوست دارد پيرو آئين من باشد بداند كه ازدواج جزئي از آئين من
(40) ازدواج
است سعي كنيد كه به وسيله ازدواج بچّهدار شويد زيرا در ميان ساير امّتها ، به زيادي پيروانم مباهات ميكنم» .(1)
ازدواج علاوه بر اينكه تكليف ديني و سنت الهي و نبوي است ثمرات و ميوههاي شيرين نيز دارد ، يك انسان متأهل علاوه بر تعبد و پيروي از دستورات الهي با ازدواج خويش سعادتمند شده و از مرز انزوا و تجرّد به كانون اجتماع و مسئوليت قدم ميگذارد و متقابلاً از سوي ديگران و اجتماع مردم اعتبار و ارزش بيشتري كسب ميكند و مورد احترام و استقبال ساير انسانها قرار ميگيرد . عاطفه انسان دوستي و به ويژه عواطف پدر و مادري در چنين فردي شكوفا
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 3 .
ازدواج (41)
ميشود و هرگاه يكموضوع ناراحتكننده و يا احيانا انحرافي پيش آيد به كانون مقدّس خانواده پناهميبرد و بااعصابيآراموآرامش خاطر به كار خودميپردازد .
بنابراين ضرورت ازدواج بر تمام انسانها كه غريزه خود را از بين نبرده و اهــل فحشاء نميباشد معلوم است .
امام صادق عليهالسلام نقل ميكنند : «كه جواني به محضر مبارك رسول خدا آمده و از فقر شكايت كرد ، پيامبر خدا صلياللهعليهوآله به عنوان چارهجويي فرمود : برو ازدواج كن . يكي از اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله ، آن جوان را ديده و گفت : من دختر زيبايي دارم و ميخواهـم او را بر تو تزويـج كنـم و آن جـوان نيـز سفارش رسول خدا را جامه عمل پوشانيد و خداوند نيز در روزي او گشايـش عجيبي فراهم كـــرد» .(1)
1- شرح من لا يحضر ، جلد 8 ، صفحه 84 .
(42) ازدواج
همچنين رسـول خـــدا دستـــور ميدهند كه با ازدواج كردن و تشكيل خـانـواده ، گشـايش روزي و توسعه زنــدگـــي خـــود را فراهــم سازيـــد .(1)
امــام صــادق عليهالسلام ميفرمايند : پيـــامبـــر اكـــرم صلياللهعليهوآله فـرمـوده اســـت:
«ديدار و برخورد به نامحرم از كارهاي شيطان است ، هركس نگاهش به نامحرم افتاد و تأثير پذيرفت به سراغ همسرش برود» .(2)
اين نشان ميدهد كه مرد در مواقع تحريك بايد همسري داشته باشد تا آرامــش خـاطـر خــود را حفظ كند .
از اين چند حديث نتيجه ميگيريم كه آرامش خاطر و تـلاش در اجتمــاع و
1- سفينـــــــة البـــحار ، صفحــــه 561 .
2- فــروع كــافي ، جلـد 5 ، صفحــه 494 .
ازدواج (43)
اعتماد مردمي و گشــايش روزي و فرزنــدان صالح از آثـار دنيوي ازدواج است .
علاوه بر آثار دنيوي ازدواج كه فرزندان صالح شاخصترين آنها است از نظر معنوي نيز اين عمل خداپسندانه مورد توجه ميباشد ، ازدواج انسان را از گناهان بازداشته و عامل تقرّب در پيشگـاه خداونـد اسـت ايـن سنـت نبـوي پاداش عبادت را دو چنـدان نموده و خـود نيز از بهترين طاعات الهي محسوب ميگـردد .
رسـول خـدا ميفرمايـد : هركـس دوسـت دارد عاقبـت بـه خيــر باشــد و باايمــان كـامل و بــا دلـي پـاك از دنيـا بـرود حتمـا بـايـد متــأهــل باشــد» .(1)
همچنين ميفرمايد : «بيشتريــن افـراد اهـــل آتش ، مجـردهــا هستنــد» .(2)
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 4 .
2- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 86 .
(44) ازدواج
همچنين ميفرمايد : «پاداش دو ركعت نمازيكه شخص متأهل انجامميدهد، از هفتاد ركعت نماز شخص مجرّد بالاتر است» .(1)
از اين احاديث به دست ميآيد كه ازدواج موجب مصونيت از ارتكاب به گناه و تحصيـــل رضــا و قــرب درگـــاه الهــي اسـت .
همسر موجودي است عاطفي كه انسان تصميم ميگيرد يك عمر زندگي مشترك با وي را آغاز كند و اسرار بيروني و دروني زندگي خويش را در اختيار او بگذارد و آن چنان روابط نزديكي با وي پيدا كند كه تشبيه آن در كسي متصوّر
1- جواهر الكلام ، جلد 29 ، صفحه 12 .
ازدواج (45)
نيست و لذا در هنگام ازدواج بايد متوسّل به خدا شده و از وي استمداد نمود و علاوه بر آن سزاوار است كه از هيجانزدگي و ذوقزدگي و از هوي و هوس در انتخاب همسر كاملاً اجتناب نموده و با پدر و مادر و افراد ديندار در اين زمينه مشورت كند و صفات همسـر ، بـه ويـژه ديانـت و فرهنـگ و اخـلاق او را در نظــر بگيــرد و آنگـاه بـه ايـن امـر مقدّس اقـــدام نمايد .
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد : «هـرگـاه كسـي از شمـا قصـد ازدواج كـرد سزاوار است دو ركعت نمازبخواند و خـدا را بخواهد كه همسـري عفيـف و امين ، با ديـانت و متواضع و حافظ ناموس ، نصيب وي كند» . (1)
رســـول خـــــدا ميفرماينـــد :
«هر گاه خواستگاري بـه سراغ شما آمد كه داراي "ديانـت و اخـلاق" نباشـــد ،
1- جواهــر الكـلام ، جلد 21 ، صفحه 39 .
(46) ازدواج
او را ردّ كنيـد والاّ فتنه و فساد روي زمين را فرا ميگيرد» .
ازدواج براساس هوس ، جاهطلبي ، مالاندوزي و غيره معمولاً نتيجهاش ندامت و پشيماني است زيرا اين قبيل ازدواجها بر مبناي غرضهاي غيرمنطقي و بدون ريشه صورت ميگيرد و موقع برخورد با كوچكترين مانعــي از هـــم ميپاشد .
رسولخدا ميفرمايند: «هنگامي كه مردي با زنيبه جهت ثروت و زيبايياش ازدواج كند، ازآن بهرهمندنميشود اما اگرازدواج براساسدين و تقوا بوده باشد، خداوند مال و زيبايي نيز به وي عطا ميفرمايد زيرا در سايه دين و كمالات معنوي رضايت و خشنوديشوهرشرافراهمميسازد» .(1)
1- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 114 .
ازدواج (47)
و همچنين ميفرمايد : «كسي كه با زني به جهت مال و منالش ازدواج كند ، خداوند او را به آن ثروت واگذار ميكند و هركس به جهت زيبايي زن با وي زناشويي كند، سرانجام پشيمان گردد اما اگر ديانت و تقواي كسي را در نظر بگيرد ، خداوند همه اينها را به وي مرحمت ميفرمايد» .(1)
از ايناحاديث نتيجهميگيريمكه ازدواجبرپايه ماديات و شهوات، در صورتي كه ديانت و تقوا و اخلاقاسلامي بر آنان حاكم نباشد ، بدون ترديد نتيجهاش نــدامت و پشيمـانـي خـواهـد بود .
چون مسأله «ازدواج» يك موضوع حساس و سرنوشتساز است و در زندگي
1- جواهرالكلام ، جلد 29 ، صفحه 32 .
(48) ازدواج
هركس جنبه بنيادي دارد لذا اشخاص اقدام كننده به اين امر مقدّس ، وظيفه دارند از پيشگاه خداوند استمداد جسته و با دعا و نيايش و توكل بر الطافت الهي در انتخاب همسر دقت كافي به خرج دهند .
اميرمؤمنان علي صلياللهعليهوآله ميفرمايند : «پيوسته انواع بلاها و مشكلات خويش را پيش از وقوعش از طريق دعا و نيايش پيشگيري نمائيد و شكّي نيست كه همسر نامطلوب از دردناكترين مصيبتها و بلاها به شمار ميآيد و بالعكس ، همسر صالح و شايسته از بزرگترين نعمتهاي الهـي اسـت و هيـچ موهبتـي از نعمتهاي دنيوي بهپايآننميرسد» .(1)
از حضرت امام صادق عليهالسلام آمده است كه : «هنگامي كه اراده ازدواج نموديـد ،
1- فــروع كــافــي ، جلــد 5 ، صفحــه 327 .
ازدواج (49)
ابتدا دو ركعت نماز خوانده و سپس حمد و سپاس الهي بگوييد و آنگـاه دسـت به دعا برداشته و بخوانيد : خدايا ! مـن اراده ازدواج دارم ، همسري را برايم روزي كن كه از نظر عفّت عمومي خويشتن دار باشد و ناموس و مالم را حفظ كند ، روزي او فراوان و بركتش عظيم باشد ، اي خدا ! از وي فرزندي پاكيزه برايم روزي فرما كه در طول حيات و پس از مرگم جانشين صالحي براي من گردد» .(1)
همكفو بودن دو همسر ، يعني : تناسب ، همتايي ، هماهنگي ، همشأني ، سنخيّت ، كفائت و هم طــرازي بيــن دختر و پسر و به اصطلاح با هم جور درآمـــــدن زن و شـــــوهــــر .
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 79 .
(50) ازدواج
ازدواج نوعي «تركيب بين دو انسان و دو خانواده» است . زندگي مشترك يك پديده مركب است كه اجزاي اصلي و اساسي آن «زن و مرد» ميباشد هر قدر بين اين دو عنصر ، هماهنگي ، همفكري ، تناسب و سنخيّت روحي و اخلاقي و جسمي باشد اين «تركيب» استوارتر ، مستحكمتر ، پرثمرتر ، شيرينتر ، لذتبخشتر و جاودانهتر خواهدبود و هرچه اين تناسب و هماهنگي كمترباشد زندگي سستتر ، تلختر ، ناپايدارتر خواهد بود .
دو انساني كه در كنار هم قرار ميگيرند و ميخواهند يك عمر با هم زندگي كنند و در همه امور شريك باشند و تصميمهاي مشترك بگيرند و فرزنداني را به وجــود آورند و تــربيت كننــد و به سعـــادت بــرســانند، حتما بايد هماهنگ و هــم سنخ و كفــو هـمبـاشند.
متأسفانه در مسأله «انتخاب همسر» معمولاً به «خوب بودن عرفي» اكتفا
ازدواج (51)
ميشود و به «همكفــو بودن» دختر و پسر ، توجه كمتري ميكنند و حال آنكه محور معيارهاي انتخاب همسر ، همين «همتايي» است .
تــوجــه !
همتايي و هماهنگي و تناسب صددرصد ، امكان ندارد ؛ زيرا هر «انساني» داراي مغز ، روح ، اخلاق ، تربيت ، محيط و خانواده مخصوص به خود است و با ديگري فرق و فاصله دارد اما بايد كوشش كرد هرچه قدر ممكن است اين فاصله كمتــر باشد .
همــانطــور كه خــداونــد در قرآن مجيد فرموده :
« اِنَّ الاِْنْسـانَ خُلِـقَ هَلُوعـا : همانـا انسـان حريص و بيصبر خلق شده» .(1)
1- 19 / معارج .
(52) ازدواج
و از سويــي اگر به انسـان شـرّ و زيانـي رسـد سخـت بيقـراري ميكنـد كما اينكــه خــداونـــد فرمـــــود :
« اِذا مَسَّـهُ الشَّـرُّ جَـزوُعـا : (1)
ازآنجائيكه انسانهايمعمولي مثل ما، نميتوانند همچون بزرگان دين و اولياي الهي دربرابرسختيها وناملايمات تحمّل داشتهباشند، ازاينرو عجولانهتصميم گرفته و اقدام ميكنند و در اطراف اهداف خودشان به درستي فكر نميكنند و در نتيجه ، ممكـن است عواقب غيرقابل جبراني اتفاق بيافتد و آنها را از هيّــز زنــدگي ســاقط سازد .
1- 20 / معارج .
ازدواج (53)
در مورد خانواده نيز اين قاعده ، صادق است و اينطور نيست كه همه بتوانند در مقابل ناملايمات زندگي دوام بياورند و اگر آمار طلاق را در سالهاي اخير مطالعه كنيم اين گفتار تصديق خواهد شد .
براي همين منظور به داستاني در رابطـه بـا حضــرت نــوح استنــاد كنيــم .
در روايت آمده است كه حضرت نوح عليهالسلام مستجاب الدعوه بوده است يعني خداوند متعال هر دعايي را كه حضرت نوح ميكرد فورا اجابت مينمود ، او همسري بدخلق و بدزبان داشت و با زخم زبانهايي كه ميزد ، دائم آن حضرت را ناراحت ميكرد . اصحاب و هواداران آن حضرت به او گفتند : «يا نوح تو كه مستجابالدعوه هستي چرا همسرت را نفرين نميكني تا خداوند او را نابود ساخته تا از دست او آسودهخاطر باشي ؟» حضرت در پاسخ فرمود : «اگر من مستجاب الدعوه شدم به خاطـر صبري است كه در بديهــاي همسـرم داشتم» .
با نقل اين داستان كاملاً مشخص ميشود سختيهاي زندگي ، كه برخي واقعا
(54) ازدواج
كمرشكن و غيرقابل تحمل است مثل همين داستان ، ايمان راسخ ميخواهد تا انسانبتواند باگذشت فراوان درحقيقت با ايثار زندگي كفه ترازو را متعادل سازد.
و مراداز مطرحكردن اين مسائل پيشگيري از اين حوادث ميباشد پس بايد قبل از ازدواج به موارد زير دقتشود تا اينكه دست بسته، تسليم نامراديهاي زنــدگــي نشــويـم.
از جملـه عوامـل ، هــمكفــو بــودن ، چـــه از لحــاظ شـرعـــي و چــه از لحــاظ اخلاقــي ، عُرفـــي و منطقـــي عبارتنــد از :
ايمان يكي از اركان مهم قوام و دوام زندگي محسوب ميشود و با وجود ايمان واقعي ، بسياري از مشكلات از ميــان ميرود ، چــراكــه مؤمن باور دارد با
ازدواج (55)
صبر ، پيش خداوند مأجور بوده و اين ايثار و گذشـت بيپـاداش نخــواهــد ماند .
اينجا است كه بايد تا ميتوانيم اعتقاداتمان را نزديك ساخته و با تقرب آن درك بيشتر نسبت بههمديگر ايجاد خواهد شد .
فرض كنيم دو زوج به خاطر مشكلات اقتصادي با هم اختلاف داشته باشند ، زن به خاطر چشم و همچشمي ، از شوهرش بيش از توان مالي او درخواستي را داشته باشد و او را در فشار قرار دهد و از او بخواهد به هر نحو ممكن خواسته او را اجابت كند و شوهر با منطق به او يادآوري كند و بگويد : «اگر من خواسته تو را برآورده كنم لازمهاش تجاوز به حقوق ديگران و غصب مال ديگري است و سرانجام اين كار دخـــول در آتـش جهنـم خــواهـد بـود ، بــا ايـن منطـق اگر زن معتقـد بــه خـدا و روز جــزا باشــد ، نصيحـت دلسوزانـه شوهــر در او تـــأثيــر گــذاشتــه و او نفس ســركش را در جــاي خــود خـــواهــد نشــاند .
(56) ازدواج
پس با يكي شدن اعتقاد ، اين مشكل برطرف شد اما اگر خداي ناكرده اين اعتقاد درهمسر نبود يكي از دو كار، بايد صورت بگيرد ، يا بايد دعوا به راه افتد و با مرافعه ، زندگي را تلخ نمود و اين اختلاف ممكن است سرانجام به طلاق منجر شود و يا اين كه به خواسته همسر تسليم شود و معلوم است عاقبت اين اطاعت او را به دزدي و غصب مال ديگري و نهايتا ، به ظلم خواهد كشاند كه نتيجه اين كار در دنيا زندان و حبس و آبروريزي و در صورتـي كه توبـه نكرده باشـد در آخرت ، عذاب الهي است .
از اين سخن ، نتيجه ميگيرم كه تفاهم اعتقادي زوجين و ايمان آنها ، نقش ارزندهاي در رفع موانع و مشكـــلات زندگـــي زناشــويـــي ايفـــا ميكنــــد .
اصولاً هرچه سن به هم نزديكتر باشد تفاهم بيشتر خواهد بود به طور مثال
ازدواج (57)
دو بچه هنگامي كه بازي ميكنند هرچه سن آنها به هم نزديكتر باشد از بازي بيشتر لذت ميبردند و در صورتي كه اين بچه نتواند با هم سنّ خود بازي كند در طول زمان از بازي كردن خسته شده و با بهانههاي مختلف اسباب ناراحتي اطرافيان را فراهم ميكند .
و اين چنين است در ساير موارد مثل دوست هم سن ، از آنجايي كه عواطف و سليقهها و درك انسانها متفاوت است در صورتي كه تفاوت سني زياد باشد اين اختلاف سليقهها بيشتر نمود خواهد كرد و احتمال مصالحه كمتر خواهد بود از اين رو در صورت مراعات نكردن اين قاعده تفاهم و همگوني شدن نيز مشكل خواهد بود ولـو اينكـه ممكـن اسـت در چنـد مـورد محـدود ، اين تفاهم خيلي بيشتـــر بــوده بــاشـد .
عـلاوه بر اينكـه تفـاوت سنـي در زندگـي زوجين ، در صورتي كه ازدواج
(58) ازدواج
تحميلـي باشـد تأثير دارد در نگاه عرف و جامعه نيز تأثير داشته و آنها را به طور غيرمستقيم در دخالــت دادن بــه امــور خـانـوادههـــا وادار ميســازد .
تناسب سني كه مورد قبول تمام روانشناسان و عرف ميباشد و عقل نيز به آن مهر تأييد زده و همچنين با مقايسه سن تكليف شدن دختر در اسلام كه نه سالگي است و پسر كه پانزده سالگي است «6 سال» ميباشد يعني از آنجايي كه دختر شش سال زودتر بالغ ميشود بهتر است پسر چندسالي از دختر بزرگتر باشد .
البته اختلافسن مرد با زن يكي از شرايط ايجاد ازدواج مطلوب است نه همه آن. لذا در مواردي ممكن است باشد كه سن زن و مرد هنگام ازدواج يكسان و يا زن از مـرد بزرگتـر بـود و اين طبـق توافـق زن و مـرد صورت گرفته و مشكلي نيز به همـراه نداشتـه باشـد . طبعـا رعايـت ديگر شرايط و محاسن ازدواج
ازدواج (59)
مطلوب ميتواند اين نقص را بپوشاند .
يكي ديگر از ويژگيهايي كه در بهتر شدن زندگي مشترك مؤثر است همتايي در دانش است به اين معني كه در انتخاب همسر آينده دانش و علم او را نيز لحاظ كنيم و اينجــا دو ســؤال پيش ميآيد :
1 ـ نقش ســواد و دانـش در سرنــوشـــت انســــان چقـــــدر اســـــــت ؟
2 ـ آيا بهتر است همسري كه انتخاب ميكنيم با سواد باشد يا فرق نميكنــد ؟
مردم عوام ، بيسوادي را مانند كوري ميپندارند يعني همانگونه كه انسانهاي كور از ديدن يك سلسله واقعيات خارجي محروماند اشخاص بيسواد نيز از درك بعضي از واقعيات عاجزند يعني اگرچه دوست دارند آن واقعيات را درك كنند اما چـون درك آن بـه علم و دانش بستگي دارد لذا محـرومانـد و بـراي
(60) ازدواج
اينكه بتوانند درك كنند بايد باسواد شده و از طريق علم آن واقعيات را لمس كنند .
قرآن كريم نيز با اين استناد كه خود مردم نيز بين عالم و جاهل فرق ميگــذارنــد مــيفــرمــايــد :
« ... هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ اِنَّما يَتَذَكَّرُ اوُلُوا الاَْلْبابِ : ... يعني آيا آنهايي كه ميدانند با آنهايي كه نميدانند يكسان هستند تنها خردمندان متذكر ميشوند و همچنين پرواضح است كه فرق علم با جهل ، مثل فرق نور با ظلمــت و تــاريكــــي است».(1)
خداونــد متعال ميفرمايند :
« ... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الاَْعْمي وَ الْبَصيرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمتُ وَ النُّورُ : ... اي
1- 9 / زمر .
ازدواج (61)
پيامبر ـ به مـردم ـ بگـو آيـا كـور و نابينـا ، با بينـا يكـي اسـت و آيـا تاريكيهــا با نـور يكـــي اسـت» .(1)
همانطور كه مشاهده ميشود قرآن مجيـد مثـل علـم و جهـل را ، مثـل نــور و ظلمــــت مــيدانـــــد و پنــــد و درك را در ســايــــه علــــم مـــيدانــد .
البته مراد از علم آن علومي است كه در راه تكامل و رشد انساني به كار گرفته شده باشد ، مثل علم اتمشناسي كه در نيروگاه برق مورداستفاده قرار گرفته كه در راستاي سعادتبشر ميباشد اما همين علم در صورتي كه جهت ساخته شدن بمب اتمي به كار گــرفتــه شــود از بـدتـريـن علـوم خواهد بود و همچنين است ساير علوم.
1- 16 / رعد .
(62) ازدواج
ما از دو راه ميتوانيم به چيزهايي كه نمــيدانيــم آگــاهــي پيــدا كنيـــم :
اول اينكه : آنچه كه در محيط خارج وجود دارد ببينيم و اسم آنها و رابطه ما بين آنها را پرسيده و به خاطر بسپاريم و اين علمي است كه به مرور زمان بشر از اطرافيان خود آموخته است . نحوه خوردن خوابيدن ، پوشيدن ، راه رفتن و صدها كار ديگر را ميتوان از اين قبيل علوم دانست .
دوم اينكه : انسان علاوه بر علم به ضروريات ، علاقهمند دانستن و فهميدن چيزهايي ميباشد كه در قبل از او بوده و يا نخواهد بداند ماوراي اين جهان چه خبر است. دانستن اين قبيل موضوعات احتياج به داشتن سواد است. چرا كه بدون سواد امكان فهميدن مسائل گذشته وجود ندارد و در مورد ماوراي ماده، نيز نياز بـه سـواد داريـم و هــر چــه ســواد و دانش بيشتــر بــاشــد بيشتــر ميتوان مجهــولات را درك كــرد و بر آنها فائق شد .
ازدواج (63)
از جمله موضوعات نيازمند به سواد و دانش زندگي است و معلوم است كه همه چيز را نميشود به تجربه واگذار نمود يعني نميشود گفت : «حالا اين كار را هم انجام دهيم اگر نتيجه مطلوبي داد چه بهتر و اگر نه ، ديگر آن را انجام نميدهيم» چون تجربه كردن چيزي ، شايد سالها وقت ببرد و چه بسا هيچ وقت نتوان از تلخي حتي يك تجربه بيرون آمد . اينجاست كه بايد از تجارب و انــدوختــههــاي ديگــران استفــاده نمــود و آن هم تنهــا ، كــافــي نميباشد .
پس ما ميتوانيم به وسيله دانش و با مطالعه در اطراف انواع زندگي و حالات اشخـاص ، زندگـي خوب را انتخاب كنيم و با اجراي آن سرنوشت خود را رقم بزنيم .
همانطور كه قبلاً گفته شده يكي از اهداف ازدواج ، تداوم نسل ميباشد و خوبي يا بدي نسل آينده به طور مستقيم به خوبي و بدي نسل حاضر ، بستگي
(64) ازدواج
دارد و در صورتي كه نسل حاضر با بينش و توان علمي مناسب به تربيت فرزندان خود بپردازد ، فرزنداني پربار و داراي فرهنگ غني تحويل جامعه خواهد داد و راه تعقّل و تفكّر انسان را براي دستيابي به زندگي بهتر و جامعه متعالي باز نموده و در نتيجه انسانها يكي پس از ديگري بهتر خواهند شد .
با اين بيان نتيجه ميگيرم كه سواد و دانش همسر آينده ـ زن يا مرد ـ در باروري خوب فرزندان ، تأثير مثبت دارد به همين جهت بهتر است كه در انتخاب همسر ، ميزان سـواد او را نيز به عنوان يكي از ويژگيهاي مهم لحاظ نمود و اين ويژگي در زن و مرد ، هرچه بيشتر باشد نتيجه بهتري خواهد بخشيد . اما ممكن است كساني بگويند : «مـرد اگـر باســواد باشــد بهتــر اسـت اما زن اگـر بيســواد بــاشـد اطاعتـش از شوهـــر بيشتــر خواهــد بود» .
در پاسـخ بـه اينگونـه افكار ، ابتدا چند روايت را در مورد دانش بررسي
ازدواج (65)
ميكنيم .
اول : روايتــي اسـت كـه از پيــامبـــر اكـــرم نقــل شـده كـه فــرمــودنــد :
« طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ لِكُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ : يعني فراگيري دانش براي هر زن و مـــــرد مسلمـــاني واجــب اســـت» .(1)
دوم ، روايتي است كه از حضـرت محمّــد صلياللهعليهوآله نقـل شــده كــه فرمودنــد :
«اَلْعِلْمُ رَأْسُ الْخَيْرِ كُلِّهُ وَ الْجَهْلُ رَأْسُ الشَّرِّكُلِّه: دانش رأس تمام كارهاي خير است و ناداني رأس تمام بديها است» .(2)
سوم : روايتي از مـولاي متقيــان حضــرت علــي عليهالسلام كـــه فـــرمــــود :
« لا تَري الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطا اَوْ مُفَرِّطا : جاهل و نادان را در كارها نميبيني يا
1- بحارالانوار ، جلد 1 ، صفحه 177 .
2- الحيوه ، جلد 1 ، صفحه 52 .
(66) ازدواج
افـــــراط كــارنـــد يا تفــــريــط كـــار» .
حال اگر غرض ما از زندگي فريفتن مردم باشد پرواضح است كه بيسوادي اشخاص در رسيدن به اهداف پليد ، آنها را ياري خواهد كرد . چون مردم نادان زود فريب خورده و زود منحرف ميشوند .
اما اگر هدف ، زندگي خوب و همراه با آسايش و تفاهم باشد بايد همسري باسواد و بادانشي را انتخاب كرد زيراكه كسب دانش وظيفه هر مسلمان اعم از زن و مرد است و تمام خير و بركت و سعادت ، دانش است و برعكس تمام شر و بدي از جهل سرچشمه ميگيرد پس اينطرز فكر كه همسر بيسواد بهتر است بـــاطــل و مــردود اســت .
تفاهم و توافق فكري و فرهنگي ميان دو همسر در زندگي مشترك نقش
ازدواج (67)
اساسي دارد ، براي ايجاد يك زندگي پويا و پربار بايد معماران اين كانون بتوانند يكديگر را درك نموده و مكنونات و محتويات دروني خود را به هم تفهيم كنند و در بسياري از مسائل ، تصميم مشترك و يكسان گرفته و بر مبناي آن عمل كنند و در نشيب و فرازهاي زندگي ياور هم باشند و فرزندانشان را بر اساس يك طرح همــاهنــگ تـــــربيــت كننـــد .
امام صادق عليهالسلام ميفرمايند :
« اَلْعارِفَـةُ لا تُوضَــعُ اِلاّ عِنْــدَ الْعــارِفِ : زن عارفــه (فهميــده فرزانه) بايد در كنـار مـرد عــارف (فهميــده اهــل معرفــت) قــرار گيــرد نــه غيــــر آن .
همــاهنگــي و تنــاســب اخـــلاقي، از مهــمترين مــوارد كفــائت و همتايي بيـــن زن و شـــوهــــر اســت .
(68) ازدواج
با توجــه بــه اين نمونــه كه :
«زيدبن حارثه» پسر خوانده رسول اكرم صلياللهعليهوآله با «زينب» دختر عمّه پيامبر ازدواج كرد . اين زن و شوهر از نظر «تديّن و ايمان» در مقام بالايي قرار داشتند ؛ اما از جهت «اخلاقي» با هم تفاهم نداشتند و اختلاف و نزاع شديدي بر زندگي آنها حاكم بود . رسول خدا بارها آنها را نصيحت و سفارش به تفاهم و سازش نمود . امّا اين «زوج جــوان» تـوان تحمّـل يكديگــر را نداشتنـد . ســرانجـام خــداونـد وســـاطت فـرمــود و آنــان را بــه وسيلــه طــــلاق از هـــــم جــــدا كــــرد !
در اينكه هر دوي اين زن و شوهر ، انسانهاي شايستهاي بودند ، ترديدي نيست ، در شايستگي «زيد» همين بس كه رسول اكرم او را به عنوان فرزند خود برگزيده بودند و گاهي او را با لفظ «زيدالحبيب» صدا ميزدند و در شايستگي «زينــب» نيــز هميــن بــس كــه خــود خــداونــد عقــد او را بـراي پيامبر
ازدواج (69)
خــوانــد و او را بــه همســري پيــامبــرش درآورد.
گوشهاي از اين داستان در قرآن چنين آمده است :
« وَ اِذْتَقُولُ لِلَّذي اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِ اَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَااللّهُ مُبْديهِ وَتَخْشيَ النّاسَ وَاللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشهُ فَلَمّا قَضي زَيْدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناكَها لِكَيْلا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في اَزْواجِ اَدْعِيائِهِمْ اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا وَ كانَ اَمْرُاللّهِ مَفْعُولاً : به خاطر بياور زماني را كه به كسي كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي ميگفتي همسرت را نگاهدار و از خدابپرهيز( و پيوسته اينامر را تكرارمينمودي ) و تو در دل چيزيرا پنهان ميداشتي كه خداوند آن را آشكار ميكند و از مردم ميترسيدي در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي، هنگامي كه زيد از همسرش جدا شد ما او را به همسري تو در آورديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران
(70) ازدواج
پســرخــوانـدههـاي آنهــا هنگــامي كه از آنان طلاق گيرند نباشد و فرمان خدا انجــام شــدنـــي است» .(1)
نتيجه ميگيريم كه تنها «متدين بودن زن و شوهر» براي ايجاد يك زندگي موفق و در تمام موارد ، كفايت نميكند بلكه بررسي جنبههاي ديگر نيز لازماست .
«توازن و تناسب جسمي و جنسي» در زندگي همسران ، نقش بسيار مهمي دارد . مسائل جنسي ، يكي از اركان اصلي و بنيادين «زندگي زناشويي» اســت .
«اشباع و ارضاء و رضايت جنسي» زن و شوهر از هم ، تأثير عميقي در موفقيت زندگي دارد . اگر يكديگر را از اين جهت اشباع و راضي كنند ، سپاسگزار
1- 37 / احــــــــــــــــــزاب .
ازدواج (71)
هم خواهند بود و با «دلگرمي» به وظايف و مسئوليتهاي خود عمل خواهند كرد و مشكلات زندگـي را تحمـل خواهنـد كـرد ، امـا اگـر در ايـن مـورد ناراضـي باشند ، از هم متنفّر ميشوند و از انجام مسئوليتهاي زندگي «دلسرد» ميگردند.
اين نكته بزرگي است كه متأسفانه در بسياري از موارد ، آن را كوچك ميشمارند يا ناديده ميگيرند و يا با «خجالت» و «رودربايستي» از آن ميگذرند و بعد ، ضـربـههاي سهمگينش را ميخورند .
اگر يكي از دو همسر ، از نظر جسمي و جنسي ، قوي و «گرم مزاج» و ديگري ضعيف و «سرد مزاج» باشد در بسياري از امور زندگيشان خلل وارد ميشود و احتمال فسـاد و انحـراف ، بسيـار قـوي اسـت و ايـن عدم تناسب و توازن به اعصاب و روان آنــان نيــز لطمــه ميزنــد .
اگر مردان يا زنان همسرداري را ميبينيم كه مرتكب فساد جنسي و رابطه
(72) ازدواج
نامشروع با بيگانه شدهاند ، قضيه را ريشهيابي كنيم درمييابيم كه ريشه بسيــاري از ايــن مــوارد (نــه همــه آنهـا) در «نـارضــايتـي و عـدم اشبــاع جنســي تــوســط همســر» ميبـــاشــد .
با توجه به نمونه كه در قرآن بيان شده :
« فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَيْهِنَّ وَ اَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَئا وَ ءَاتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكّينا وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمّا رَأَيْنَهآُ اَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ اَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حشَ لِلّهِ ما هذا بَشَرا اِنْ هذآا اِلاّ مَلَكٌ كَريمٌ : هنگامي كه ( همسر عزيز ) از فكـر آنهـا باخبـر شـد به سـراغ آنها فرستاد ( و از آنها دعوت كرد ) و براي آنها پشتيهاي گرانقيمتي فراهم ساخت و به دسـت هر كـدام چاقويـي ( بـراي بريـدن ميـوه ) داد و در ايـن موقـع ( به يوسف ) گفت وارد مجلس آنان شو ، هنگامي كه چشمشان به او افتاد در تعجب فرو رفتنـد و ( بياختيار ) دستهاي خود را بريدنـد
ازدواج (73)
و گفتنـــد منــزه اسـت خـدا اين بشــر نيست ، اين يك فــرشته بزرگوار است» .
« قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنِّني فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِه فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونا مِنَ الصّغِرينَ : ( همسرعزيز ) گفت: اينهمانكسياستكه بهخاطر (عشق) او مراسرزنشكرديد(آري)من اورابه خويشتن دعوت كردم و او خودداري كرد و اگر آنچه را دستور ميدهم انجام ندهد به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد» .(1)
همسر عزيز گويا ميخواست بهآنهابگويد شماكه با يكبار مشاهده يوسف ، اين چنين عقل و هوش خود را از دست داديد و بي خبر دستها را بريديد و محو جمـال او شديـد و بــه ثنا خوانيـش پرداختيـد ، چگونـه مـرا ملامـت ميكنيد كه
1- 31 و 32 / يوسف .
(74) ازدواج
صبح و شام با او مينشينم و برميخيـزم ؟
يكـي از علتهاي عمده انحراف «زليخا» و تمايل او به حضرت يوسف «نـاتـــوانــي جنســـي» شـوهــرش بـود !
به هر حال ، در «انتخاب همسر» حتما بايد توجه داشت كه دختر و پسر از نظر جسمي و جنسي «كفو» باشند ، يكي از آنان قويالبنيه و آتشين مزاج و نيرومند نباشد و ديگري ضعيف الجثه و سردمزاج .
بلكـــه بــا هــم «سنخيّت جسمــي و جنســي» داشتــه بـاشنــد تـا بتوانند يكـــــديگــر را اشبـاع و راضــي كننــــد .
و همچنين ، بر همسران لازم است دراين امور ، معلومات ضروري داشته باشند و از افراد آگاه بـه اين مسائل كسـب معلومات كننـد . و اگر بـا مشكلي مــواجـه شــدنـد ، با آنـان مشورت كنند .
ازدواج (75)
با توجه اينكه : يكي از علتهاي «ناتوانيهاي جنسي» بيماريهاي عصبي و روانـي ميباشـد كه در هر ناتواني جنسي و ناتواني در اشباع همسر بايد درصدد درمان آن بيماري برآمـد و با روان پزشـك و روان شناس ماهر در ميان گذاشت .
تناسب سياسي يعني اينكه معتقدين و طرفداران يك نظام با افراد و خانوادههاي مـوافـــق آن نظـــام چنــانچــــه ازدواج نمـاينــد بهتــر اســـت .
يكي از موارد شرط همتايي «هماهنگي روحي و رواني» است و يا به عبارت دقيقتر «همگوني شخصيتي» از نظر علمي و روانشناسي شخصيّت ، طبقهبنديهاي متعددي نسبت به شخصيت افراد صورت گرفته كه يكي از معروفترين آنها ، تقسيمبندي «درون گرا» و «برون گرا» است و چون «درون
(76) ازدواج
گرايي» و «برون گرايي» يك امر نسبي است و در حقيقت يك طيفي است كه ميتوان از شماره 1 (درون گراي محض) تا 100 (برون گراي محض) شمارهبندي كرد و از طرف ديگر مطابـق معيارهـاي ارزشـي اسـلام ، برون گرايي صِرف (از خود بيخود شدن) يا درون گرايي صرف (رهبانيت و گوشهگيـري) نامطلـوب اسـت پـس بايد گفته شود :
برايزندگي مطلوباسلامي، نميتوانگفت افراد درونگرا باتيپ خود و بالعكس برونگرا با همگروه خود ازدواجكنند بلكه بايد «تعادل» ايجادشود. لكن درعين حال براي جلوگيري ازدرگيريها و عدم تفاهم بايد فاصلهزيادي نباشد يعني مثلاً تا بيش از 20 يا 30شماره فاصله نباشد
توجه به توازن و تناسب ميان دو همسر در «زيبايي صورت و اندام و قيافه
ازدواج (77)
ظاهري» نيز لازم است. اگر يكي از آن دو «زيبا و خوش اندام و خوش تيپ» باشد و ديگري زشت صورت و بداندام ، احتمال به وجود آمدن ناراحتي و مشكل براي هر دو و عقدههايرواني و انحراف و بيعفّتي و حسرت و... براي فردزيبا وجود دارد .
دو انسان كه ميخواهند به عنوان همسر و ياور هم باشند لازم است يكديگر را از هرجهت دوست داشتهباشند و ازانداموچهرهوشكلظاهري همخوششانبيايد.
«زيبايي» يك معيار و اندازه معين و قانون استاندارد ندارد كه بشود افراد را با آن سنجيـد بلكه تا حدودي به سليقه افراد بستگي دارد حتي ممكن است فردي در نظر كسي زيبا باشد و درنظر ديگريزشت .
پس صفت زيبايي يك خصوصيت نسبي است و لازم نيست در حد عالي باشد بلكه مهم آن است كه دو همسر ، يكديگر را از نظر قيافه ظاهري و اندام بپسندند و از هـمخـوششـان بيايد و دلخواه هم باشند .
(78) ازدواج
زيبايي همسر درحفظ و تقويتعفت و ايمانهمسرش تأثيردارد. اگر همسر، از زيبايي همسرش راضي باشد ، چشم و فكر و عملش ، متوجّه ديگراننخواهد شد .
اما بايد به اين مسأله توجه داشت كه «زيبايي» بايد در كنار ديگر صفات و معيارها ، مورد توجه و بررسي قرار گيرد نه بطور مستقل ، يعني زيبايي بدون تديّن و عفت و اخلاق و ... نه تنها امتيازي محسوس نميشود بلكه آفتي است خطــرنــاك ! اگــر كسي دين ، اخلاق ، عفت ، عقل ، شرافت خانوادگي ... داشته باشد آنگاه «زيبــايي» برايش «كمــال و ارزش و امتياز» محسـوب ميشـود وگــرنـه «بلايـي» است رسواگر .
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمودهاند :
«مَنْ تَزَوَّجَ امْرَءَةً ... لِجَمالِها، رَأي فيها ما يَكْرَهُ : كسي كه صرفا براي زيبايي زن و همچنين مــردي با او ازدواج كنــد ، در او امــور ناخوشـاينـد خواهد ديد» .
ازدواج (79)
كسي كه ايمان و تدين و عفت و ارزشهاي اصيل و حقيقي را زيربناي زندگي قرار داد و زيباييرا به عنوان يك امتياز تكميلي در كنار آنها به حساب آورد ، گذشت زمان نميتواند آن زندگي را فرسوده كند زيــرا:
« اَلَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً : خداوند ، محبّت مؤمنان نيكوكار را در قلبهاي ديگران قرار ميدهد» .(1)
خدايمهربان، بهپاداش تدين همسرانباايمان، چنان محبت و اشتياق شديدي در قلبهايپاكآنانقرارميدهدكه هيچ عاملي، حتّي سپري شدن دوران جواني و شــادابي، نميتـواند آن را ســرد كــرده و از بين ببرد .
ازدواج با يك فرد، مساوياست باپيوند با يكخانواده و فاميل و نسل. از اينرو
1- 96 / مــــــريـــــــم .
(80) ازدواج
خانواده دختر و پسر بايد با هم «سنخيّت و تناسب» داشته باشند سنخيت و تناسب ديني ، اجتماعي ، اخلاقي و غيره در مسـألـه «انتخـاب همسـر» معقـول نيست كه انسـان بگويـد : «مـن ميخواهـم بـا خـود ايـن فــرد ازدواج كنم و كاري بــه خــانـــواده و خــويشــان نــدارم» زيــرا :
1 ـ اين فرد جزيي از همان خانواده و فاميل و شاخهاي از همان درخت است و اين شاخه ، از ريشههاي همان درخت ، تغذيه كرده است ، مسلم است كه بسياري از صفـات اخلاقـي ، روحـي ، عقلـي ، جسمي آن خانواده از راه وراثت و تربيت و محيـط و عـادات به اين فرد منتقل شـده اسـت .
پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله در اين باره ميفرمايند :
« تَزَوَّجُوا فِي الْحِجْرِ الصّالِحِ ، فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ : در دامن و خانواده
ازدواج (81)
شايسته ، ازدواج كنيــد ، زيـرا عِــرقْ (نطفــه و ژنهــا) تأثيــر مــيگــذارد» .(1)
« اُنْظُرْ في اَيِّ شَيْءٍ تَضَعُ وَلَدَكَ ، فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ : نيك بنگر كه فرزندت را در كجا قرار دهي زيرا عِرْق و خصوصيات ارثي ، به صورت پنهاني و بدون اختيار منتقل ميشــود و تأثيــر ميگذارد» .(2)
2 ـ اگر فرد با آنان كاري نداشته باشد، آنان با او كار دارند . هرگز نميتوان همسـر را از آنان و آنان را از همسر جدا كـرد .
3 ـ بدنامـي يـا خوشنامـي آنـان ، تـا آخـر عمـر همـراه انسـان اسـت و در
1- كتاب مكارم الاخلاق .
2- كتاب مكارم الاخلاق .
(82) ازدواج
زندگــي تأثير ميگذارد و تحمّل بدنـامـي ، براي آنان بسيار مشكل خواهد بــود .
4 ـ صفـــــــات و خصــوصيــات ، در فـــرزنـدان آينــده ، تأثيـــــر دارد .
پيامبر اكرم در اين باره ميفرمايند :
« تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُمْ ، فَاِنَّ الاَْبْناءَ تَشْبَهُ الاَْخْوالَ : بنگريد چه كسي را به همسـري برمـيگــزينيـــد ، زيــرا فرزنـدان ، شبيـه و ماننـد داييهايشـان ميشونـد» .(1)
پيـامبـر اكــرم صلياللهعليهوآله فـرمـودهانـد :
« اِيّاكُمْ وَ خَضْراءَ الدَّمَنِ ... : بپرهيزيد از سبزهزاري كه بر فراز مزبله و منجلابـي روييـده باشـد .(زن زيبايي كه در خانواده پليدي رشد كرده باشد)» (2).
1- جواهر ، جلد 29 ، صفحه 37 .
ازدواج (83)
اما سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه از خانوادههاي بد ، گاهي فرزندان شايسته و خوب بيرون ميآيند و از خانوادههاي شريف و پاك ، فرزنداني نـــاشـــــايستـــــــه و پليــــــــــد ؟
اوّلاً : بله ، درست است اما اين موضوع گاهي اتفاق ميافتد و استثناء هميشه بوده و هست ، گاهي در منجلاب ، گلي ميرويد و در گلستان ، خاري . نميشود بر مبنـاي استثناهـــا ، قانون كلّي بنا نهاد .
ثانيا : همين استثناها نيز با اصل خودشان ريشه مشترك دارند و بدون ترديد آثاري از آن ريشـه مشتـرك ، در وجودشـان هسـت كه ممكن است در مواقع و
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 29 .
(84) ازدواج
حالات عادي ظاهر نشـود اما در تلاطمهــا و حــالات غيرعادي ظاهــر ميشود .
ثالثا : اگر بر كسي يقين شد كه اين «فرع» غير از آن «اصل» است و همچنين بتواند اين «فرع» را از آن «اصل» جدا كند و نگذارد خانوادهاش در زندگي آينده دختر و پسر نقش داشتـه باشنـد و دخالـت كنند و آنگاه ميتواند با او ازدواج كند ، اما اين كــار ، كـــار هــــركس نيســت .
« اَلْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّبـاتُ لِلطَّيِّبيـنَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ ... : زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند و مردان ناپاك نيز تعلّق به زنان ناپاك دارند و زنان پاك براي مردان پاك و مردان پاك براي زنـان پـاك هستنــد ...» .(1)
1- 26 / نور .
ازدواج (85)
الخَبيثاتُ : زنان پليـد و ناپاك
خَبيث : پليد و ناپاك ، منظور ناپاكي و پليدي در قلمرو انديشـه ، عقيده ، گفتار
خَبيثينَ : مردان پليـد و ناپاك خَبيثُونَ : مــــــردان نـــاپـــاك
طَيِّب : پاكو پاكيزه، منظور، پاكيدر رفتاروگفتار ياپاكيمعنويواخلاقي است
طَيِّباتُ : زنـان پاك و پـاكيزه طَيِّبينَ : مـردان پــــاك و پاكيــــزه
طَيِّبُونَ : مردان پاك و پاكيزه
فلسفه و هدف ازدواج رسيدن به آرامش است و عشق و آرامش و الفت و مصاحبت جز با رعايت همتايـي و كفويـت در انتخـاب همسـر به دسـت نميآيـد .
يكي ديگر از شرايط ازدواج «همشأن بودن» پسر و دختر است و مراد از هم
(86) ازدواج
شأن بودن برابري از نظر مقام و ثروت و شؤون مادي نيست بلكه منظور از آن چنانچه در روايات آمده اين است كه پسر و دختر ، مسلمان و پاكدامن باشند و نيز شوهر بتواند مخارج زندگي را تأمين كند .
پيامبـر اكـرم صلياللهعليهوآله ميفرمايــد : «مــرد باايمـان ، هم شأن زن باايمان است» .
امـــام صـــادق عليهالسلام ميفــرمــاينــــد :
«مقصـود از "كفــو" آن اسـت كـه مـرد پاكدامـن باشـد و نيـز بتـواند مخـارج زنـــدگـــي را تـــأميــــــن كنـــــد» .(1)
و همچنيــــن در شـرايط همســري و هــمشــأنــــي ميفـــرمــــاينــــد :
1- وسائلالشيعه، جلد14، صفحه52 .
ازدواج (87)
«همسر همشأن، كسي است كه در اثر ايمان باحيا باشد و بتواند زندگياش را بچرخاند».(1)
حضـرت رسـول فرمـود : «دختـر به كفـو و مثـل خـود بدهيد و از كفو و مانند خـود دختـر بخواهيـد و از بـراي نطفـه خـود زنـي را انتخـاب كنيد كه شايسته آن باشدكه فرزند از او به هم رسانيد» .(2)
حضـــرت علــي عليهالسلام ميفـرمـاينـد :
«آميزشكنيد باآنهاكهميشناسيد و احتياط كنيدازكسانيكهنميشناسيد».(3)
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 53 .
2- بحارالانوار ، جلد 103 ، صفحه 221 .
3- كلمات قصار .
(88) ازدواج
چه دختر و چه پسر براي تشكيل زندگي مشترك و يكي شدن براي رسيدن به آرامش و حفظ نوع بشر و تربيت انسانهاي برتر از خود ، بايد در انتخاب همسر دقت كننـد ، ديـنداري ، خوشخلقـي ، پاكدامنـي ، عفـت ، برخورداري از ادب از مهـمتريـــن معيارهاي انتخاب است .
رعايـت كفـويّت را هـم در ازدواج پيامبـر اكـرم صلياللهعليهوآله بـا خديجــه و هم در ازدواج آسماني حضرت زهــرا عليهاالسلام بــا حضـرت علي عليهالسلام مشاهده ميكنيــم .
و در حديـث اسـت كـه «اگـر علي نبود در عالم كفـوي براي زهــرا نبــود» .(1)
بنابراين در بحث انتخاب همسر بايد همتايي ، شباهت در امور ديني و اخلاقي
1- فضائل الخمسه ، جلد 2 ، صفحه 149 .
ازدواج (89)
و خانـوادگي در نظــر گرفتـه شــود .
همچنيـن در مباحـث فقهـا آمـده اسـت كـه كفـو بـودن شوهـر بـه اسـلام او است و شخصيتهاي اجتماعــي در كفــــو بــــودن دخــالتــي نـــــدارد .(1)
« وَ بَشِّرِ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَاُتُوا بِهِ مُتَشابِها وَ لَهُمْ فيها اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ : به كساني كه ايمان آوردهاند و عمل صالح دارند بشارت ده كه بهشتهايي براي آنهاست كه نهرها از زير درختانآن درجريانند، هر زمانكهميوهاي ازآن بهآنهادادهميشودميگويند
1- آيت اللّه صانعي .
(90) ازدواج
اين همان استكه قبلاً بهما روزيشده بود و براي آنهاهمسرانيپاك و پاكيزه است و هميشه در آن بهشــت خواهند بود» .(1)
اَزْواجٌ : جمــع زوج اسـت كـه در مــورد زن و مــرد ، هــر دو ، بكــار ميرود .
مُطَهَّرَةٌ : پاك و پاكيزه
فيهـــا : فــــــي : در ، ها : آن ، او : منظـور بهشـت است .
در اين آيه همسران پاك و پاكيزه جزو نعمتهاي بهشتي بيان شدهاند كه پاك از همه آلودگيهـا كـه در ايـن جهـان ممكـن اسـت داشتـه باشنـد پـاك از نظـر روح و قلب و پـــاك از نظــــر جســـم و تــن .
1- 25 / بقره .
ازدواج (91)
جالب اينكه تنها وصفي كه براي همسران بهشتي در اين آيه بيان شده وصف «مطهره» (پاك و پاكيزه) است و اين اشارهاي است به اينكه : اولين و مهمترين شرط همسر ، پاك و پاكيزگي است و غير از آن همـه تحـتالشعـاع آن قرار دارد .
حديث معروفي از پيامبــر صلياللهعليهوآله نقــل شــده نيز اين حقيقت را نشان ميدهد .
«ازگياهان سرسبزيكه بر سر مزبلهها ميرويد بپرهيزيد! عرض كردند: اي پيامبر ! منظور شما از اين گياهان چيست؟ فرمود: زني كه از نظر ظاهري بسيار زيبا است اما در خانواده ناصالــح و آلودهاي پرورش يافته» .(1)
« عَسي رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُوءْمِناتٍ قانِتاتٍ
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 19 .
(92) ازدواج
تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً : اميد است اگر او شما را طلاق دهد ، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد ، همسراني مسلمان ، مـؤمـن، متواضع ، توبهكـار ، عابـد ، روزهدار ، زنانــي غيرباكــره و باكــره .(1)
عَسي : اميــــــــــــــــــــــــــدواري طَلَّقَكُنَّ : طــــــــلاق دهـــــد
يُبْدِلُ : تبديل ميكنـد ، جايگــزين سـازد خَيْــــــرا : بهتــــــــــــــر
مُسْلِماتٍ : زنانمسلمان، همسرانحقگرا تـائِباتٍ : زنـان توبهكــــــار
مُؤْمِناتٍ : زنـــــــان بــــاايمـــــــــان عابِداتٍ : زنان شايسته كردار
قانِتاتٍ : زنــــــان فرمــانبـــردار سائِحاتٍ: زنـان رهـرو، روزه دار
تَـيِّباتٍ : زنـــان غيرباكــره ، بيـوه اَبْكــارا : زنان باكره ، دوشيـــزه
1- 5 / تحريم .
ازدواج (93)
آنچـــه در مـورد ايـن آيـات در كتـاب تفسيـر آمـده بـه شـرح زيــر اســت :
پيامبر صلياللهعليهوآله گاه كه نزد «زينب بنت جحش» (يكي از همسرانش) ميرفت زينب از عسلي كه تهيه كرده بود خدمت حضرت پيامبر صلياللهعليهوآله ميداد . اين سخن به گوش عايشه رسيد و بر او گران آمد ميگويد : من با «حفصه» يكي ديگراز همسران پيامبر ، قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر صلياللهعليهوآله نزد يكي از ما آمد فورا بگوئيم : آيا صمغ «مغافير» (1) خوردهاي ؟ چون پيامبر مقيّد بود كه هرگز بوي نامناسبي از دهانش يا لباسـش نيايـد بلكـه به عكـس اصــرار داشـت كه
1- صمغي بود كه يكي از درختان حجاز تراوش ميكرد و بسيار بدبو بود و بوي نامناســب داشــت .
(94) ازدواج
هميشــه خوشبــو و معطّــر باشـد .
به اين ترتيب روزي پيامبر صلياللهعليهوآله نزد «حفصه» آمد او اين سخن را به پيامبر گفت ، حضرت فرمود : من «مغافير» نخوردهام ، بلكه عسلي نزد زينب خوردهام و من سوگند ياد ميكنم كه ديگر از آن عسل ننوشم ولي اين سخن را به كسي ديگر مگو (مبادا به گوش مردم برسد و بگويند چرا پيامبر غذاي حلالي را بر خود تحريم كرده و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا مشابه آن تبعيت كنند و يا به گوش زينب برسد و او دلشكسته شود) .
ولي سرانجام «حفصه» اين راز را افشاء كرد و بعدا معلوم شد اصل اين قضيه توطئهاي بوده است پيامبـر صلياللهعليهوآله سخـت ناراحـت شـد و اين آيات بر او نازل شد .
از مجموع اين آيات برميآيد كه بعضي از همسران پيامبر نه تنها او را اذيت و
ازدواج (95)
ناراحت ميكردند بلكه مســألــه رازداري كه از مهــمتـرين شـرايـط يك همسر بــاوفــا اســــت ، نيــز در آنهـا نبــود .
خدا در اين آيه روي سخن رابهتمامزنانپيامبركرده بالحنيكهخاليازتهديد نيست ميفرمايد : «هرگاه او شما را طلاق دهد اميد ميرود كه به جاي شما همســراني بهتــر بــراي او قــرار دهد» .
در اينجـا قــرآن ، شــش وصـف براي همسـران خـوب ، شمــرده كــه مـيتـوانـد الگويــي براي همه مسلمانان بــه هنگــام انتخــاب همســر باشــد .
نخست «اسلام» و سپس «ايمان» يعني اعتقادي كه در اعماق قلب انسان نفوذ كند و سپس حالت «قنوت» يعني تواضع و اطاعت از همسر و بعد از آن «توبه» يعني اگر كار خلافي از او سر زند در اشتباه خود اصرار نورزد و از درِ
(96) ازدواج
عذرخواهي درآيد و بعد از آن «عبادت» ، خداوند ، عبادتي كه روح و جان او را بسازد و پاك و پاكيزه كند و سپس «اطاعت فرمان خدا» و پرهيز از هرگونه گناه .
قابل توجه اينكه «سائِحات» را جمع «سائِح» به معني روزهدار تفسير كردهاند ، به طوري كه راغب در «مفردات» ميگويد : روزه بر دو نوع است : «روزه حقيقي» كه به معني «ترك غذاو آميزش است» و «روزه حكمي» كه به معني «نگهداري اعضاي بدن از گناهان» است و منظور از روزه در اينجا معني دوم است و منظور از «سائِحـات» در اينجـا همـان كسـاني اسـت كـه تمـام اعضـاي بـدن را از گناهـان نگــه ميدارند و در طريق اطاعت خدا سير ميكنند .
ايننيز قابلتوجهاستكه قرآنروي باكره و غيرباكره بودن زن تكيه نكرده و براي آن اهميتي قائل نشده زيرا در مقابل اوصاف معنوي كه ذكر شد اين مسأله اهميت ندارد.
ازدواج (97)
يكيازصفات زن، «صالح»بودن زناست يعني كسيكهشايستگيولياقت روحي و پــاكي دروني و رواني داشته و از ناپاكيها، آلودگيها و خبث باطن پاك و منزه باشد .
آنگـــاه قـــرآن مجيد زنان صالحــــــه را معــــرفــــي مــــــيكنـــــــد:
«... فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌحافِضاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ: پس زنان صالحه ، كساني هستند كه با كمال تواضع و خضوع ، همواره مطيع و در غياب همسر نيز حافظ اسرار و شؤون خانواده هستند» .(1)
صالحِات : زنــان صالــــح غَيْب : نهان قانِتاتٌ : زنان مطيع
1- 34 / نساء .
(98) ازدواج
حَفِظَ : نگهداري ، مراقبــت حافِظــــاتٌ : زنان نگهدارنـده و حافـــظ
پيـــامبـــر اكــرم صلياللهعليهوآله ميفـرمـايند :
«بهترين زنان شما براي همسري زني است كه زايا ، مهربان ، پاكدامن باشد ، نزد فاميلش عزيز و محترم و در مقابل شوهر متواضع و مهربان و فروتن باشد ، از خودآرايي براي شوهر خويش كوتاهي نكند اما در برابر ديگران به حدّي خوددار باشد كه بياعتنا جلوه كند ، نظرات همسر خويش را به ويژه در امر زناشويي مراعات كنـد و در برابـر خواستههـاي مشـروع او تسليـم باشـد و امـا در عيـن حـال سنگينــي و وقــار خـود را از دست ندهد» .(1)
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 14 .
ازدواج (99)
امــام صــادق عليهالسلام ميفـرمـايند :
«بهترين زنان شما ، زناني هستند كه خوشبو و معطّر باشند و در خانهداري ، كدبانوي خوب و خوشپخت و مهارت در آشپزي داشته باشند و در پذيرايي از مهمان و احسان بر فقراء ، احساس خوشحالي نمايند و در اسراف و مصرفهاي بيمـورد قـدم برندارنـد اگر چنيـن باشـد بدانند كه آنان از كارگزاران الهي بوده و هرگــز پشيمــان نخواهنـد بود» .(1)
بنـا به نتيجـهاي كه از آيـات و احاديـث به دسـت ميآيـد اوصـاف يـك زن خـــــوب و شــايستــــه بـــه شـــرح زيـــر ميباشـــــد :
1- فروع كافي ، جلد 5 ، صفحه 325 .
(100) ازدواج
1 ـ تقــــــــــــوي و ايمــــــــــــــــــــــــان
2 ـ تمكيـــــــن و تأميـــن نيــــــازجنســــــي
3 ـ عفـــت و پاكدامنـــي و شــرم و حيـــــــــا
4 ـ پيـــــــــــــروي زن از شوهــــــــــــــــر
5 ـ تدبير اقتصادي و هماهنگي با امكانات شوهر
6 ـ زايـــــــا و بچــــــــــهدار شـــــــــــــدن
7 ـ زينــــــت و آرايـــــش بـــراي شوهـــــــر
8 ـ رازداري زن نسبــــــت بــــــه شوهـــــــر
9 ـ عشـــق و محبـــت بــينظيـــر بــه شـوهـر
همانطـوري كـه داشتـن همسـر صالـح بـراي مـردان مايـه خوشبختـي و
ازدواج (101)
سعــادت اســت براي تمام زنــان نيز داشتن شوهـر شايستـه بالاتريـن آرزوها
است .
« اِنّـا خَلَقْناكُـمْ مِـنْ ذَكَـرٍ اَوْ اُنْثـي وَ جَعَلْناكُـمْ شُعُوبـا وَ قَبائِـلَ لِتَعارَفُـوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اتَقْيكُمْ : ما شما را چه زن و چه مرد شعبه و قبيله قرار داديم تا مـورد شناسايـي قرار گيريد در حقيقت بزرگوارترين و گراميترينشما در پيشگــاه خــدا ، باتقويتريــن شمــا اســت» .(1)
در اين آيه ملاك شايستگي ، فقط تقوا معرفي شـده و بـراي زن يا مـرد ، هيـچ چيــز ديگر قابل مقايسـه با صفت «تقوي» نيست .
« وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِاَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدوُهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً اَبَدا وَ اوُلئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ : و كساني كه زنــان
1- 13 / حجرات .
(102) ازدواج
پـاكــدامــن را متهــم ميكننـد، سپس چهارشاهد نميآورند، آنهارا هشتاد تـازيـانـه بـزنيد و شهـادتشـان را هــرگــز نپـذيـريد و آنهافاسقانهستند» .(1)
« قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُروُجَهُمْ ذلِكَ اَزْكي لَهُمْ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ : به مردان مؤمن و باايمان بگو كه چشمان خود را فرو بندند و عورتهاي خود را حفظ كنند اين براي آنها پاكيزهتر است ، همانا خداوند از آنچــه انجــام ميدهنــد آگـاه است» .(2)
همچنين امام باقر عليهالسلام ميفرمايند :
1- 4 / نور .
2- 30 / نور .
ازدواج (103)
«شايستگي داماد در تقوا و ديانت و امانتداري او نهفته است هركس واجد اين شرايط باشد ، درخواست او را بپذيرد» .(1)
پيـــامبــر اكــرم عليهالسلام ميفرماينـــد :
«هان، ايمردم كاملترينمردمازجهت ايمان آن شخصياستكهاخلاقش نيكو و نسبت به همسرش مهربانتر باشد» .(2)
امــام رضـــا عليهالسلام ميفـرمـــاينـــد :
«هـر شوهـري كـه داراي امكانـات باشـد بـراي او واجب است زندگي خــانــوادگــي را تــوسعــه بخشــد» .(3)
1- مكارم الاخلاق ، صفحه 204 .
2- وسائل الشيعه ، جلد 8 ، صفحه 509 .
(104) ازدواج
امــام صــادق عليهالسلام ميفـرمـاينــــد :
«بهتريــن مـردان شمــا ، سخاوتمنــد و مهماننـواز شمـا اسـت و بدتريـن مـردان شمــا افـراد بخيــل ميبـاشـد». (1)
پيــامبـر اكــرم صلياللهعليهوآله ميفـرمــاينــد :
«از جمله نشانههاي شوهران ممتـاز ايـن اسـت كه نسبـت بـه پـدر و مـادر خـويـش مهـربـان و نيكوكــار باشند» .(2)
از ايـن آيـات و احاديـث نتيجـه ميگيريـم كـه بهتريـن شوهـران و مـردان ،
1- روضة المتقين ، جلد 5 ، صفحه 380 .
2- مكارم الاخلاق ، صفحه 166 .
3- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 108 .
ازدواج (105)
داراي صفــــــات ذيــــــل ميباشنـــــد :
1 ـ ديـانــت و تقـــوي و ايمــان دارند .
2 ـ اخلاق و تلاشگري و كوشايي دارند.
3 ـ عفت كـلام دارند و فحش نميدهند .
4 ـ مهمــــــــــان نوازنــــــــــــــد .
5 ـ پاكيــــــزه و آراستـــــهانـــــــد .
6 ـ بخشـــــش و سخــاوت دارنــــد .
7 ـ اميـــــــن بــــــــــــــــــــودن .
8 ـ نسبتبه والـدين خــود نيكوكارند .
9 ـ اصالت و نجابـت خـانوادگي دارند .
(106) ازدواج
« لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بِعْدُ وَ لا اَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ اَزْواجٍ وَ لَوْ اَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ اِلاّ ما مَلَكَتْ : بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست و نميتواني همسرانت را به همسران ديگـري تبديـل كنـي ، هرچنـد جمال آنها مورد توجه تو واقـع شــود مگــر آنچـــه كـــه بـــه صـــورت كنيـــــز در ملــك تــــو در آيــــد ...» .(1)
جمعـي از مفسـران جملـه «وَ لَـوْ اَعْجَبَـكَ حُسْنُهُـنَّ»(2) را دليـل بر حكـم معـروفي گرفتهانـد كه در روايـات اسلامـي نيـز به آن اشـاره شـده و آن اينكه كسي كه ميخواهد با زني ازدواج كند ميتواند قبلاً به او نگاه كند ، نگاهي كه وضع
1- 52 / احزاب .
2- هرچند زيبايي آنها اعجاب تو را برانگيزد .
ازدواج (107)
و قيافه و انــدام او را براي وي مشخـــص كند .
فلسفه اين حكم اين است كه انسان بابصيرت كامل همسر خود را انتخاب كند و از ندامت و پشيماني آينده كه پيمان زناشويي را به خطر ميافكند جلوگيري كند چنانچه در حديثي از پيامبر اسلام آمده است كه به يكي از ياران خود كه ميخواست با زني ازدواج كند فرمود : «قبلاً به او نگاه كن كه اين سبب ميشود مودت و الفت ميان شما پايدار شود» .(1)
در حديثي ديگر از امام صادق ميخوانيم : كه در پاسخ اين سؤال كه : «آيا مرد مـيتــوانــد بــه هنگــام تصميــم بــر ازدواج بــا زنـي او را به دقـت بنگــرد و
1- تفسير قرطبي ، جلد 8 ، صفحه 5303 .
(108) ازدواج
به صــورت و پشت سر او نگــاه كند؟» .
فرمـود : «آري ، مانعـي نـدارد ، هنگـامي كـه مـردي بخواهـد بـا زنـي ازدواج كنــد بـــه او نگاه كنــــد و بــــه صــــورت و پشــــت ســــر او بنگــــرد» .(1)
همانطوريكه ملاحظه ميكنيد ، همگي روايات حاكي است كه اين نگاه كردنها، با دو شرط ، نه تنهـــا جــايــز است بلكــه ضـــروري به نظر ميرسد و آن دو شـــــــرط عبــــــارتنـــد از :
1 ـ مرد اين عمل را به قصد شهوتراني انجام ندهد ، اگرچه ممكن است هنگام تماشاكردن اينموضوع حاصل شود .
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 .
ازدواج (109)
2 ـ ايـن نگاههـا بـه قصــد ازدواج صـورت بگيـرد نـه بـراي اغـراض ديگـر و يـا خــداي نكــرده براي هوســرانـي .
مرحوم صاحـب جواهـر كـه از علمـاء بسيـار بـزرگ شيعـه ميباشند ميفرمايند :
«كسي كه اراده تزويج نموده ، ميتواند به صورت و دستها و موي سر و محل زينـت زن نگـاه كنـد ، بلكـه به جـز عورتيـن ، نگـاه كـردن وي بـه سايـر اعضــاء او نيــز مجــاز و مشــروع اســـت» .(1)
قابـل توجـه اينكه با ايـن فتـوا ، تمـام مراجـع تقليـد فعلـي موافقـت كردهانــد .
1- عــــروة الــوثقـــي ، فصـــل مستحبـــــات نكــاح .
(110) ازدواج
و حضــرت امــام خمينــي (ره) فـرمـودهاند :
«در صورتيكه كسي اراده تزويج با فردي را داشته باشد و احتمال هم بدهد كه ازدواج محقّق خواهد شد بدون نظر شهوت ميتواند به تمام اعضاء بدن وي به جز عورتينش نگاه كند ، اگر چه تلذّذ پس از نگاه كردن حاصل ميشود امّا احتياط مستحب اين است كه فقط به صورت ، دستها و محل زينت و موي سرش نگاه كند و از ديــدن بقيـه قسمتها اجتناب نمايد» .(1)
« قالَ اِنّي اُريدُ اَنْ اُنْكِحَكَ اِحْدَي ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلي اَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَاِنْ
1- تحـــريـــرالـــوسيلـــه ، جلـــد 2 ، صفحـــه 245 .
ازدواج (111)
اَتْمَمْتَ عَشْرا فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما اُريدُ اَنْ اَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني اِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحينَ : شعيب گفت : من ميخواهم يكي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم ، به اين شرط كه هشت سال براي من كار كني و اگر آن را تا ده سال افزايش دهي ، محبّتي از ناحيه تو است ، من نميخواهم كار سنگيني بر دوش تو بگــذارم و ان شــاء اللّه مرا از صالحيــن خواهـــي يافـــت» .(1)
استفاده ميشود آنچه امروز در ميان ما رايج شده كه پيشنهاد پدر و كسان دختر را در مورد ازدواج با پسر عيب ميدانند درست نيست ، هيچ مانعي ندارد كسان دختر شخصـي را كه لايـق همسـري فرزندشـان ميداننـد ، پيـدا كننـد و
1- 27 / قصص .
(112) ازدواج
بـه او پيشنهـاد دهنـد همانگونه كــه شعيب چنين كرد .
در اينجــا چند سؤال پيش ميآيـــد و آن اينكـــــه :
الف : آيــا از نظـــــر فقهـــي صحيـــح اســـت دختـــري كـــه ميخواهــد بـــه ازدواج كســــي درآيــد دقيقـــا معلـوم نبــاشـد ؟
پاسخ : معلوم نيست كه عبارت فوق به هنگام اجراي صيغه گفته شده باشد بلكه ظاهر اين است كه گفتگوي مقدماتي و به اصطلاح «مقاوله» است تا بعد از موافقت حضـرت موسي ، طرفين يكديگر را انتخاب كنند .
ب : آيـا ميتوان «مهر» را به صورت مجهول و مردد ميان كم و زياد قرار داد ؟
پاسخ : از لحن آيه برميآيد كه مهريه واقعي هشت سال خدمت كردن بوده است و دو سال ديگر مطلبي بوده اسـت موكـول به اراده و ميل حضرت موســي .
ازدواج (113)
ج : اصولاً آيا ميتوان «كار و خدمات» را مهريه قرار داد ؟ و چگونه ميتوان با چنين همسري همبستر گرديد در حالي كه هنوز زمان پرداخت تمام مهريه او فرا نرسيده است ؟
پاسخ : هيچ دليلي بر عدم جواز چنين مهري وجود ندارد ، بلكه اطلاقات ادّله مهر در شريعت ما نيز هر چيزي را كه ارزش داشته باشد شامل ميشود ، اين هم لزومي ندارد كه تمام مهر را يكجا بپردازند ، همين اندازه كه تمام آن در ذمه شوهر قرار گيرد و زن مالك آن شود كافي است ، اصل سلامت و استصحاب نيز حكم ميكند كه اين شوهر زنده ميمانــد و توانايــي بر اداء ايـن خدمـت را دارد .
د : اصــولاً چگونــه ممكــن اســت خدمــت كـردن به پــدر ، مهــر دختــر قرار گيرد ؟ مگــر دختــر كالايـي اسـت كــه او را بـه آن خدمــت ميفروشنــد ؟
(114) ازدواج
پاسخ : بدون شك شعيب از سوي دخترش در اين مسأله احراز رضايت نموده و وكالت داشت كه چنين عقدي را اجرا كند و به تعبير ديگر مالك اصلي در ذمه موسي ، همان دختر شعيب بود ، اما از آنجا كه زندگي همه آنها به صورت مشترك و در نهايت صفــا و پاكي ميگذشـت و جدايـي در ميـان آنهـا وجـود نـداشـت ايـن مســـألـه مطـرح نبـود كــه اداي ايــن ديــن چگونـه بايـد باشـد .
ه : مهريـه دختـر شعيـب مهريـه سنگينـي بـوده زيـرا اگـر به حساب امروز كار يك كـارگـر معمولــي را در يــك ســال محاسبـــه كنيــم و سپـس در 8 ضـرب كنيـم مبلــغ قــابـــل مــلاحظــهاي ميشـود ؟
پـاسـخ : اولاً ايــن ازدواج يـــك ازدواج سـاده نبـود بلكـه مقدمـاتي بـود بــراي ماندن موسي در مكتب شعيب ، مقدمـهاي بود براي اينكه موسي يك
ازدواج (115)
دانشگـاه بزرگ را در اين مـدت طولاني طي كند و خدا ميداند كه در اين مدّت موسـي چه چيزها از «پيرمديــن» (شعيـب) فـرا گرفت .
از ايـن گذشتـه اگـر موسـي اين مدّت را براي شعيب كار ميكرد ، در عوض شعيـب نيـز تمـام زندگـي او و همسـرش را از ايـن طريـق تأميـن مينمـود بنابراين اگر هزينه موسي و همسرش را از مزد اين كار كم كنيم مبلغ زيادي باقي نخواهدماند و تصديقخواهيمكرد مهر ساده و سبكي بودهاست .
« ... وَامْرَاَةً مُؤْمِنَةً اِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ اِنْ اَرادَ النَّبِيُّ اَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ في اَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكانَ اللّهُ غَفُورا رَحيما : و هرگاه زن باايماني خود را به
(116) ازدواج
پيامبر ببخشد (و مهري براي خود قايل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد ميتواند با او ازدواج كند ، امّا چنين ازدواجي تنها براي تو مجاز است نه ساير مؤمنان ، ما ميدانيم براي آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرّر داشتهايم ، اين به خاطر آن است كه مشكلي در اداي رسالت بر تو نبوده باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» .(1)
در اين آيه بدونشك اجازه «گرفتن همسر بدونمهر» ازمختصاتپيامبر صلياللهعليهوآله بود و آيه نيز صراحت در اين مسأله دارد و به همين جهت از مسلمات فقهاسلام است ، بنابراين هيچ كس حق ندارد همسري را بدون مهر (كم باشد يا زياد) ازدواج كند حتي اگر نام مهريه هنگام اجراي صيغه عقد برده نشود و قرينه تعيين
1- 50 / احزاب .
ازدواج (117)
كنندهاي نيز در كار نباشد بايد «مَهْرُالْمِثْل» پرداخت . منظور از «مَهْرُالْمِثْل» مهريهاياستكه زناني باشرايط و خصوصياتاو معمولاً برايخودقرارميدهند .
و در اينكه ايــن حكــم كلــي در مــورد پيامبـر مصداقي پيــدا كـرده يـا نـه ؟
بعضي از مفسّرين چون ابن عباس معتقدند كه پيامبر با هيچ زني به اين كيفيت ازدواج نكرد بنابراين اين حكم بالا فقط يك اجازه كلي براي پيامبر بود كه هرگز مورد استفاده قرار نگرفت در حالي كه بعضي ديگر از مفسّرين نام چهار زن از همسران پيامبر را بردهاند كه بدون مهريه ازدواج آن حضرت درآمدند : «ميمونه» دختر حارث ، «زينب» دختر خزيمه ، «ام شريك» دختر جابر ، «خوله» دختر حكيم بوده است و بدون شك اين گونه زنان تنها خواهان كسب افتخار معنوي بودند كه از طريق پيامبر براي آنها حاصل ميشد لذا بدون هيچ مهري
(118) ازدواج
آماده همسري با او شدند .
و همچنين از اين آيه به خوبي استفاده ميشود كه اجراي صيغه ازدواج با لفظ «هبه» تنها مخصوص پيامبر بوده و هيچ فرد ديگري نميتواند با چنين لفظي عقد ازدواج را اجرا كند ولي اگر اجراي عقد با لفظ ازدواج و نكاح انجام گيرد جايز است هرچند نامي از مهر برده نشود ، زيرا همانگونه كه گفته شد در صورت عدم ذكر مهر بايد «مهرالمثل» پرداخت .
« اِلاّ عَلي اَزْواجِهِمْ اَوْ مامَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُمَلُومينَ : تنها آميزش جنسـي بــا همســـران و كنيــزانشان دارنــد كـه در بهرهگيـري از اينهـا مورد سـرزنش قرار نميگيرند» .(1)
ازدواج (119)
تعبير به «همسران» شامل همسران دائم و موقت هر دو ميشود . از آيات فوق استفاده ميشود كه تنها دو گروه از زنان بر مردان حلال هستند ، نخست همسران و ديگر كنيزان (بـا شرايـط مخصـوص) و بـه هميـن جهـت ايـن آيـه در كتب فقهيه در بحثهاي نكاح در موارد بسياري مورد استفاده قرار گرفته است .
با توجه به اين حقيقت كه (متعه) به طور مسلّم در زمان پيامبر صلياللهعليهوآله حلال بوده است و احدي از مسلمانان آن را انكار نميكنند و با توجه به اينكه متعه يك نوع ازدواج است ، ازدواجي است موقّت و داراي شرايط ازدواج دائم ، بنابراين قطعا در جمله «اِلاّ عَلي اَزْواجِهِمْ» داخل است و به همين دليل به هنگام خواندن
1- 6 / مـؤمنـون و 30 / معـــارج .
(120) ازدواج
صيغه ازدواج موقّت ، از همان صيغههاي ازدواج دائم با قيد مدّت استفاده ميشود و اين بهترين دليل بر ازدواج بودن آن است .
اول : آنكه به عربـي صحيـــح خوانــــده شـــود بـــه احتيـــاط واجـــب .
دوّم : مـرد و زن يـا وكيـل آنهـا كـه صيغـه را ميخواننـد قصـد انشـاء داشتـه باشنــد يعنــي اگـر خــود مـرد و زن صيغـه را مـيخواننــد زن بـه گفتــن «زَوَّجْتُــكُ نَفْســي» قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قَبِلْــتُ التَّزْويــجْ» زن بــودن او را بــراي خــود قبــول كند .
سـوّم : كسـي كــه صيغـه را ميخـوانــد بالــغ و عاقــل باشد .
چهــارم : زن و مــــرد بــــــــه ازدواج راضـــــي باشنـــــد .
ازدواج (121)
پنجم : اگر وكيل زن و شوهر و يا وليّ آنها صيغه را ميخوانند ، در عقد ، زن و شوهـر را معيـن كنند مثلاً اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره كنند .
بهواسطهعقدازدواج، زنبهمردحلالميشودوآنبردوقسماست: دائم،غيردائم.
عقد دائم آن است كه مدت زناشويي در آن معين نشود و زني را كه به اين قسم عقد كنند دائمه ميگويند و عقد غيردائم آن است كه مدت زناشويي در آن معين نشود مثلاً زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه ... عقد نمايند و زني را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مينامند . در ازدواج زناشويي دائم و موقت بايد صيغه عقد خوانده شود .
(122) ازدواج
اگرصيغهعقددائم را خود زن و مردبخوانند و اولزنبگويد: «زَوَّجْتُكَنَفْسي عَلَي الصِّداقِالْمَعْلُومِ» (يعني خودرا زن تونمودم بهمهري كه معين شده) . پس از مــرد بــدون فــاصلــه بگــويـــد : « قَبِلْتُ التَّزْويجَ » (يعنـــي قبــول كــردم ازدواج را(1)) ، عقـــد صحيــح اسـت .
و اگر ديگـري را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد بخواند وكيـل زن ميگويـد : « زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي ... مُوَكِّلَكَ ... عَلَي الصِّـداقِ الْمَعْلُـوم » پس بـدون فاصله وكيل مــرد بگويـــد : «قَبِلْــتُ لِمُوَكِّلـي ... عَلَـي الصِّـداقِ» صحيـح باشــد .
1- توضيح المسائــل ، امام خمينـــي (ره) .
ازدواج (123)
اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غيردائم را بخوانند بعد از آنكه مدت و مهر را معين كردند (تعيين مدت و مهر در عقد موقّت لازم و واجب است) . چنانچه زن بگويد : « زَوَّجْتُكَ نَفْسي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومَ » بدون فاصله مرد بگـويــد : «قَبِلْــتُ» صحيــح اســــت .
و اگر ديگري را وكيل كنند و اوّل وكيل زن به وكيل مرد بگويد : «مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتي مُوَكِّلَكَ فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُوم» پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد : «قَبِلْتُ لِمُـوَكِّلي هكَذا» صحيـح ميبـاشد .(1)
1- تــوضيـــح المســائــــل ، امــام خميني (ره) .
(124) ازدواج
« يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا جـاءَكُمُ الْمُؤْمِنـاتُ مُهـاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ / اَللّهُ اَعْلَمُ بِايمانِهِنَّ / فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَمُؤْمِنـاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ اِلَي الْكُفّارِ / لا هُنَّ حِـلٌّ لَهُمْوَ لاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ / وَ اتُوهُمْ مـا اَنْفَقُوا / وَ لا جُنـاحَعَلَيْكُمْ اَنْ تَنْكِحُوهُـنَّ اِذا اتَيْتُمُوهُنَّ اُجـُورَهُنَّ / وَ لاتُمْسِكُوا بِعِصَـمِ الْكَوافِـرِ / وَ اسْئَلُوا مـا اَنْفَقْتُـمْ وَلْيَسْئَلُوا مـا اَنْفَقُوا / ذلِكُمْ حُكْمُ اللّهِ / يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ /وَ اللّهُ عَليـمٌ حَكيـمٌ : اي كسانيكه ايمانآوردهايد ! هنگامي كه زنان باايمان بهعنوان هجرت نزد شما آيند ، آنهارا آزمايش كنيد ـ خداونداز ايمان آنها آگاهتر است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آنها را بهسوي كفار بازنگردانيد، نه آنها براي كفار حلالندو نه كفار براي آنها حلال و آنچه را همسران آنها ( برايازدواج با اين زنان ) پرداختهاند ، به آنها بپردازيد و گناهي بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد ، هرگاه مهرشان رابه آنها بدهيد و هرگز همسران كافر را در همسري خود نگه نداريد ( و اگر كسي از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد ) حقداريد مهري را كه پرداختهايد ، مطالبه كنيد ، همانگونه كهآنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شدهاند ، ازشما مطالبه كنند ، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم ميكند و خداوند دانا و حكيم است .»
ازدواج (125)
« وَ اِنْ فـاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ اَزْواجِكُمْ اِلَي الْكُفّارِ فَعـاقَبْتُمْ فَـاتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ اَزْواجُهُمْ مِثْلَ مـا اَنْفَقُوا وَ اتَّقُوااللّـهَ الَّذي اَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنـُونَ : و اگر بعضي از همسران شما از دستتان بروند ( و به سويكفار بازگردند ) و شما در جنگي بر آنان پيروز شديد و غنايمي گرفتيد ، به كساني كه همسرانشان رفتهاند ، همانند مهــري را كــه پــرداختــهانــد، بدهيد و ازمخالفت خداوندي كه همه بــه او
ايمــــان داريــــد، بپــــرهيـــزيـد .(1)
(126) ازدواج
در اين آيه خداوند به عنوان تأكيد ميفرمايد : « لا هُنَّ حِـلٌّ لَهُمْوَ لاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ » چراكه ايمان و كفر در يك جا جمع نميشود و پيمان مقدس ازدواج نميتواند ميان مؤمن و كافر رابطهاي برقرار سازد ، چراكه اينها در دو خط متضاد قرار دارنـد ، درحالـي كـه پيمـان ازدواج بايـد نوعـي وحدت در ميان دو زوج برقرار ســازد و اين دو با هم سازگـار نيست .
از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلاً ميپرداختند خداوند ميفــرمــايـد : « وَ اتُـوهُـمْ ما اَنْفَقُوا » .
1- 10 و 11 / ممتحنه .
ازدواج (127)
درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدايي به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده ، عدالت اسلامي ايجاب ميكند كه خسارات همسرش خصوصا مهريه وي پرداخته شود . البته اين پرداخت مهر در مورد مشركاني بــــود كــــه بــــا مسلمــانــان پيمـان ترك مخاصمه امضــاء كــرده بــودند .
اما چه كسي بايد اين مهر را بپردازد ؟ ظاهر اين است كه اين كار برعهده حكومت اسلامي و بيت المال است ، چراكه تمام اموري كه مسئول خاص در جامعه اسلامي ندارد ، برعهده حكومت است و خطاب جمع در آيه موردبحث گواه اين معني است .
و همچنيــن در حكــم ديگــري مـيفــرمـايــد : « وَ لا جُنــاحَ عَلَيْكُــمْ ... » .
مبادا تصور كنيد كه چون قبلاً مهري از شوهر سابق گرفتهاند و معادل آن از
(128) ازدواج
بيتالمال به شوهرشان پرداخته شده ، اكنون كه با آنها ازدواج ميكنيد ، ديگر مهري در كار نيست و براي شما مجّاني تمام ميشود ، نه ، حرمت زن ايجاب ميكند كه در ازدواج جديد نيز مهر مناسبي براي او در نظر گرفته شود ، بايد توجه داشت كه در اينجــا زن بـدون طـلاق از شوهـر كافـر جـدا ميشـود ، ولـي بايـد عـدّه نگــه دارد .
امّا هرگاه قضيه برعكس باشد، يعني شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقيبماند، در اينجا نيز رابطه زوجيّت به هم ميخورد و نكاح فسخ ميشود ، چنانچه در ادامه همين آيه ميفرمايد : « وَ لاتُمْسِكُوا بِعِصَـمِ الْكَوافِـرِ » . «عِصَمْ» جمع «عصمت» دراصل به معني «منع» و در اينجا به معني «نكاح و زوجيّت» است . «كَوافِر» جمع «كافِرَة» به معني «زنان كافر» است و ظاهر آيه مطلق ميباشد و همه
ازدواج (129)
زنــان كــافــر (زنــان مشــــرك ، زنــان اهــل كتــاب) را شـامــل ميشــود .
و در آخرين حكم كه در آيه آمده ، سخن از مهر زناني است كه از اسلام جدا ميشونـد و به اهـل كفـر ميپيوندند ، ميفرمايد : « وَ اسْئَلُوا مـا اَنْفَقْتُـمْ وَلْيَسْئَلُوا مـا اَنْفَقُوا : و ايـن مقتضـاي عدالـت و احترام به حقوق متقابل است» .
و در عين اينكه مسلمانان به حكم عادلانه ذكر شده در آيه قبل عمل كردند ، مشركان سرباز زدند ، لذا دستور داده شده براي عدم تضييع حق اين افراد ، هرگاه غنايمي بدست آمد ، اول حق آنها را بپردازند سپس غنايم را تقسيم كنند و اين احتمال هم وجود دارد كه حكم فوق مربوط به اقوامي باشد كه مسلمانان با آنها پيمان نداشتند و طبعا حاضر نبودند مهر اينگونه زنان را به مسلمانان باز پس دهند ، جمع ميان هر دو معني نيز ممكن است .
(130) ازدواج
در تواريخ و روايات آمده است كه اين حكم اسلامي تنها شامل شش زن شد كه از همسران مسلمان خود بريدند و به كفار پيوستند و پيامبر صلياللهعليهوآله مهر همه آنهـا را از غنايم جنگي به شوهرانشان بازگرداند .
قال الله تعالي : «وَاتُوا النِّساآءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْســا فَكُلُــوهُ هَنيآئـــا مَّـرآيئا» (1) .
و مهر زنان را (بطور كامل) به عنوان يك بدهي (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگــر آنهــا بــا رضــايت خــاطــر چيزي از آن را به شما ببخشنــد آن را حــلال و گــوارا مصــرف كنيـــــد .
1- 4 / نساء .
ازدواج (131)
مهر كلمهاي است عربي و در فارسي آن را كابين گويند و لغات ديگر مترادف آن در عربي ، صداق ، نحله ، فريضه ، اجر ميباشد . در قرآن مجيد واژه مهر به كارنرفته بلكه از لغات معادل آن استفاده شده كه يكي از آن صداق است و «وَاتُوا النِّســاآءَ صَـدُقـاتِهِـنَّ نِحْلَــةً» (1) (2) و در قــامـــوس قــرآن آورده :
صَدُقَه : بهفتح صاد و ضمدال مهريهزناستكه جمعآندرقرآن صَدُقات آمده.(3)
اخفــش از قــول بنــي تميــم نقـل ميكند كه :
1- 4 / نساء .
2- ترجمه از كتاب تفسير نمونه ، جلد 3 ، صفحه 262 ، تاريخ انتشار ارديبهشت 1354 .
3- قاموس قرآن ، جلد 3 ـ 4 ، صفحه 117 ، ماده (صدق) .
(132) ازدواج
صُدْقةٌ ، به ضم صاد و سكون دال جمع صَدُقات است (1) در فرهنگ جامع هم صُدْقة و صَداق و صِداق و اَصدِقــه و صُـــدْق ، به معنـــي مهريه آمده است . (2)
راغب اصفهاني هم در مورد صِداق ميفرمايد :
صداق با كسر و فتح و ضم آن چيزي است كه به زن از باب مهر پرداخت ميشود علت اينكه به مهر در قرآن به صِداق تعبير شده است حاكي از بنيان و تشكيل يك خانواده براساس صداقت و درستي است .
1- اعــــــراب القــــرآن ، جلــــــــد 1 ، صفحـــه 434 .
2- فــرهنگ جــامع (عربي فارسي) جلـد اول ، ماده صدق .
ازدواج (133)
حكمت متعــاليـه الهي هيچ فعلي را بدون حكمت و هدف تشريع ننموده است .
بنابراين بر صاحبان انديشه و پژوهشگران متعهد است كه در حد توان عملي خود پرده از روي حكمتهاي احكام تشريعي برداشته و آن چهره زيبا و متكامل قوانين الهي را براي انسان كمال طلب و حقيقت جو ، با قلم هنرمندانه خود به تصوير بكشند و ابر تيره و تار ضلالت را از پيش چشم كجانديشان بيسليقه و روشنفكر مأبهاي خودباخته كنار زنند ، تا ايرادهاي ناآگاهانه بر مهريه گرفته نشــود و مهــريــه را نـوعـي معــاملــه و نهـايتـا تـوهيــن بـه زن نشمــارند .
در فلسفه مهريه بايد روشن شود كه تمام ايرادهايي كه بر مهريه گرفته شده است با ديد تنگ نظرانه مادي و اقتصادي بوده است و ساير ابعاد معنوي و تــربيتـي لطيــف مهــريــه كــه حــاكي از پيـونـد محبـت و عشق و بقاء و
(134) ازدواج
تكامل بوده است منظور نشده است .
در پيگيري هدفي كه در جهت روشن شدن فلسفه مهريه داشتيم با استمداد از توفيقات الهي و با استفاده از تفاسير بزرگان كه در ذيل آيه شريفه 4 / نساء بيان كردهاند ، به نكت قابل توجهي رسيديم كه براي ما حائز اهميت بوده و اعتقاد مرا به حكمت الهي راسختر نمـوده است .
با اعتراف به اينكه نتيجه به دست آمده تمام فلسفه مهريه نبــوده و هنــوز حق مطلــب ادا نشـــده اســت نتــايــج تحقيــق بـا تـوضيـح ارائــه ميشــود .
هديه دادن به محبوب به عنوان اظهار محبّت و نشان دادن علاقه ، امري فطري و طبيعي است كه معمولاً از سوي كسي كه پيشقدم ميشود و طالب و يا
ازدواج (135)
خــواستگــار است ارائـــه ميشــود .
طبيعتا و غالبا در نظام آفرينش ، جنس مذكر خواستگار جنس مؤنث است همانطور كه دانشمندان علوم تجربي هم اين موضوع را در نظام آفرينش و زندگي حيوانات كشف كردهاند ، كه جنس مذكر قبل از جفتگيري هديهاي را به همســــر آينــدهاش تقــديم ميكنــد .
در كتــاب «اســرار جهــان دانش» تحــت عنــوان نــامــزدي و زنــاشـوئي در ميــان پــرنــدگــان آمــده اســـت :
عجيبتر از همه ، استفاده از هديه عروسي بين پرندگان است كه به تازگي كشف كردهاند . زاغچه نر بعد از بازديد آشيانههاي موردنظر به اتفاق همسر آيندهاش ، به او يك حشره هديه ميكند .
(136) ازدواج
سهره چند هفته بعد از نامزدي با هديه نمودن دانههايي چند به معشوق خود عشقش را محكمتر ميسازد . يك نوع پرنده دريايي به نام مرغ اسكله رقص ازدواج را متوقف كرده و داخل رودخانه ميشود و از آنجا يك ماهي صيد كرده و بـــه همســر آيندهاش ، هـديـه ميكند .
مرغان گوشتخوار هديه مهمتري تقديم ميدارند . مار چيزي هديه نميكند اما چند شكاف درخت را با برگ يا علف و گاهي با گل تزئين ميكند و به آواز مخصوصي آنها را به نامزدش نشان ميدهد . به طور كلي پيشكشها مختلف است اغلب وسايل موردنياز براي آشيانه سازي يا خوراكي هديه ميكنند و يا تحفههايي بيفايده ولي سمبوليك تقديم ميدارند . چرا اين هدايا را ميدهند ؟ گويي پرنده نر بدان وسيله اظهار ميدارد : من هنگام خوابيدن روي تخمها از تو
ازدواج (137)
خوب مواظبت خواهم كرد و برايت غذا فراهم خواهم كرد يا ميگويد بايد به فكر ساختن آشيانهمان باشيم . واضح است كه اين تعبير و تفسيرها ساخته و پرداخته ذهن بشري است و بايد در صحت آنها ترديد كرد . ممكن است كه تقديم اين هدايا جزو يك سلسله از بازتابهاي مشروط باشد كه منجر به ازدواج ميگردد ولي مطلب جالب توجه اين است كه همواره ماده مورد احترام نر است و غالبا هديه از طرف نر به ماده داده ميشود . اما غالب اوقات پرنده ماده او را به دادن هديه ترغيب ميكند . در اين موقع او حالت و رفتار پرنده كوچكي را به خود ميگيرد كه درخواست خوراكي از منقار مادرش دارد و در حالي كه با بالهاي لرزان ملتمسانه چمباتمه زده است مانند پرنده تازه از تخم درآمدهاي با منقار گشوده تقاضاي كمك ميكند . و بالاخره دكتر ز.وسلوسكي ميگويد: هدايا در
(138) ازدواج
بسياري از تشريفاتِ اظهار عشق ، نقش مهمي بازي ميكنند . پرستوي دريايي نر براي جفتش يك ماهي كوچك به رسم هديه ميآورد و كبوترهاي الماسي استـراليـا يك دستــه علــف آبــي بــراي يكــديگــر پيشكشــي ميآورنــد . (1)
عــلامه طبــاطبـائي در تفسير الميزان در ذيل آيه 4 سوره نساء ميفرمايد :
اگر ميبينيد كه كلمه صَدُقات به ضمير (هُنَّ) زنان اضافه شده به جهت بيان اين مطلب است كه وجوب دادن مهريه زنان مسألهاي نيست كه فقط آن را دين تأسيس (2) كرده باشد بلكه مسألهاي است كه اساسا در بين مردم و در سنن
1- ازدواج در نظام آفرينش ، تأليف : سيدجمال الدين حجازي ، ناشر شركت انتشارات ميقات ، تاريخ نشر پائيز 70 ، صفحه 1362 .
2- احكامشرعي يا تأسيسيهستند يا ارشادي، احكامتأسيسي آن است كه عقل در مورد حكمي سكوت دارد و شرع آن را بنا و ايجاد مينمايد برخلاف ارشادي كه عقل بهتنهايي حكمدارد و شرع هم اظهار نظر كرده است .
ازدواج (139)
ازدواجشان متداول بوده است ، سنت خود بشر بر اين جاري بوده و هست كه پولي و يا مالي را كه قيمتي داشته باشد به عنوان مهريه به زنان اختصاص دهند و كأنّه اين پول را در مقابل عصمت او قرار ميدهند و آنچه بين مردم متداول است اين است كه طالب و داعي براي ازدواج مرد ميباشد . (1)
استــاد بــزرگــوار شهيــد مطهــري ميفـرمـايـد :
قرآن رموز فطرت بشر را با كمال دقت رعايت كرده است و براي اينكه هريك
1- الميزان في تفسير القرآن ، علامه سيد محمدحسين الطباطبائي ، (م 1402 ق) ، جلد 4 ، صفحه 169 .
(140) ازدواج
از زن و مرد نقش مخصوصي كه در طبيعت از لحاظ علائق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده ، فراموش نكنند لزوم مهر را تأكيد كرده است . نقش زن اين است كه پاسخگوي محبت مرد باشد . محبت زن خوب است به صورت عكسالعمل محبت مرد باشد نه به صورت ابتدائي . عشق ابتدائي زن ، يعني عشقي كه از ناحيه زن شروع بشود و زن بدون آنكه مرد قبلاً او را خواسته باشد عاشق مردي بشود ، همواره با شكست عشق و شكست شخصيت خود زن همراه است ، برخلاف عشقي كه به صورت پاسخ به عشق ديگري در زن پيدا ميشود ، اين چنين عشقي نه خودش شكست ميخورد و نه به شخصيت زن لطمه وارد ميآورد . (1)
1- نظام حقوق زن در اسلام مؤلف : استاد شهيد مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا ـ قم ـ چاپ هشتم تيرماه 1357 ، چاپ امير قم صفحه 211 .
ازدواج (141)
پس ميتوان نتيجه گرفت وجود مهريه يك قانون جاري و ساري در طبيعت و خلقت ميباشد و اسلام به عنوان يك دين كامل و فطري روي اين سنت انگشت گذاشته و چهارچوب شرعي و قانوني آن جهت اصلاح امور خانواده بيان كرده است.
مخالفت با امر مهريه در واقع مخالفت با يك واقعيت و فطرت ميباشد كه باعث تزلزل در اركان زندگي ميشود .
نوع علاقه زن به مرد متفاوت است و با اينكه تجاذب طرفيني است ، اما به
(142) ازدواج
عكس اجسام بيجان، جسم كوچكتر ، جسم بزرگتر را به سوي خود ميكشاند . آفرينش ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبيت و معشوقيت ، قرار داده است . احساسات مرد ، نيازآميز و احساسات زن نازخيز است . احساسات مرد طالبانه و احساسات زن ، مطلوبانه است .
استــاد بـزرگوار شهيـد مطهـري در اين ارتباط ميفرمايد :
عرفا قانون عشــق را بـر سـراســر هستـي سـرايت ميدهنــد و ميگـويند :
عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حكومت ميكند ، با اين خصوصيت كه موجودات و مخلوقات از لحاظ اينكه هر موجودي وظيفه خاصي را بايد ايفا كند متفاوتند ، سوز در يكجا و ساز در جاي ديگر قرار دارد .
مهر از آنجا پيدا شد كه در متن خلقت نقش هريك از زن و مرد نسبت به
ازدواج (143)
يكديگر يك جور نيست . قانون خلقت ، جمال و غرور و بينيازي را در جانب زن و نيازمندي و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است . (1)
زندگي بدون وجود عشق و محبت يك زندگي تشريفاتي و سرد و بيروح خواهد بود و نتيجهاي جز از همپاشيدگي شيرازه نظام خانواده و جامعه و بيهــويتـــي و ايجــــاد بحــــران بــــه دنبـال نخـــــواهــد داشـــت .
آنچـه به زنـدگي روح و معني ميدهد قانون عشــق و محبـــت است .
اين عشق است كه موجب بقاء خانواده و موجب جنبش و حركت و گرم كردن
1- نظــام حقــوق زن در اســلام مــؤلــف : استــاد شهيد مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا ـ قـــم ـ چـــاپ هشتـــم تيـــرمــــاه 1357 ، چــاپ اميــر قــم صفحـــه 211 .
(144) ازدواج
زندگي خانوادگي ميشود . عشق و محبت در هريك از موجودات جهان به عنوان يك روح و يك نيرو وجود دارد كه آنها را در راه وصال ، به كوشش وحدت واميدارد .
مهريه هم پيام و نمادي است از اظهار عشق و شروع آغاز زندگي جديد با شيــرينــي عشــق و محبــت . حــال چــه مقــدارِ مهــريـه كم باشد و چه زياد .
در قــرآن شــريــف هــم كلمــه نحلــه را به عنوان حال از براي صَدُقاتِهِنَّ آورده اســـت «وَاتُــــوا النِّســاآءَ صَـــدُقـاتِهِــنَّ نِحْلَــةً» (4 / نســـاء) .
در تفسير مجمعالبيان ذيل آيه شريفه فوق در مورد نِحْلَة ميفـرمايد :
وَ سُمِّيَ النَّحْلُ نَحْلاً لاَِنَّ اللّهَ نَحَلَ مِنْهَا النّاسَ الْعَسَلَ الَّذي في بُطُونِها (1)
1- مجمع البيان في تفسير القرآن مؤلف : امينالدين ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي الطوسي (م 548 ، ه ق) نشــــــر : بيــــــروت : داراحيـــــاء التــــــراث العــــربـــي 1379 .
ازدواج (145)
زنبور عسل را نحل گويند زيرا خداوند به واسطه او از آنچه در درون او است بــه مــردم عســل ميبخشــد . راغــب اصفهـاني هــم در مفــرداتش ميگويد :
نِحْلَه بخششي است بر سبيل تَبَرُّع كه اخصّ از هبه ميباشد چون هر هبهاي نحله هست اما هر نحلهاي هبه نيست و اشتقاق نحله از نحل (زنبور عسل) به خاطر فعل (زوج) است مهريه را در هنگامدادن به صورت شيرين و گوارا به همسر خودميدهد.
پس آنچه ميتوان از كلمه نحله كه به عنوان حال براي مهر آمده است نتيجه گرفت اين است كه مهريه يك اظهار عشق و محبت فوقالعادهاي ميباشد كه حتي
(146) ازدواج
فوق هبه و بخشش است و شوهر با تعيين مهر نهايت عشق به همسر و زندگي خود را اعلامميكند آنگاهاست كه اين پيوند مقدس شامل اين آيه شريفه ميشود:
«وَ مِنْ آياتِه اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ في ذلِكَ لاَ آيـاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (21 / روم) .(1)
«و از نشانههاي او اينكه همسراني از جنس خود شما براي شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد ، در اين امر نشــانــههــايي است بــراي گــروهـي كه تفكــر ميكننــد» .
شهيد مطهري (ره) ميفرمايد :
1- تــرجمــه از كتــاب تفسيـر نمــونـه ، جلـد 16 ، صفحه 388 ، چاپ 12 ، تابستان 1374 .
ازدواج (147)
رابطـــه زن و شــوهــر بــالاتــر از يــك معــادلــه ســاده است و در آن عــاطفــه و مهــر ، نقش مهمــي دارد زيــرا زن با مهريه ملك شوهر نميشود ولــي قلــب او بـــايــد بــــه تسخيــر مــــرد درآيـــــد . (1)
پس زندگي بايد با عشق و شيريني خاصي كه با علامت مهر نشان داده ميشود شروع شود و كليه تلخيهاي زندگي شيرين شود و همه مشكلات و دردهاي زندگي شفا پيدا كند زيرا يكي از نكات مهمي كه در مورد مهر در آيه «صداق» بيان شده عبارتِ «هنيا مريئا» ميباشد زيرا همانطوري كه خداوند در مورد عسل فرموده شفاء است از براي مردم «يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ
1- نظـــام حقــوق زن در اســـــلام : شهيــد مطهــري ، صفحــه 200 .
(148) ازدواج
اَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ» (72/نحل) . «از درون شكم آنها نوشيدني خاصي خارج ميشود ، به رنگهاي مختلــف ، كــه در آن شفــاي مــردم است» . (1)
در مورد مهريه علاوه بر اينكه كلمه نِحْلَة آورده عبارت هَنيئا مَّريئا هم بيان نموده است .
در تفسيـــــــر مجمــــــــع البيـــــــان مـيفـــــرمـــــايــــد :
فَالْهَنيءُ شِفاءٌ مِنَ الْمَرَضِ (2) هَنيءُ به معناي شِفاءِ از مـرض است .
و در تفسير رَوْضُالْجِنانِ وَ رَوحُالْجَنانِ در مورد مَريئا از قول ابوحمزه
1- تــــرجمــــه از كتــــاب تفسيـــر نمـــــونــه ، جلــــد 11 ، صفحــه 295 .
2- مجمع البيان في تفسير القرآن : جلد 2 ، (از ده جلدي در 5 جلدي) ، صفحه 4 .
ازدواج (149)
ميفــرمــايـد : مَـريئــا لاداءَ فيهِ (1) مـريئـا يعني چيزي كه در آن دردي نيست .
در مورد اينكه مهر موجب شفاي امراض ميشود اخبار زيادي از معصومين رسيده كه به دو روايت از مستدرك الوسائل اشاره ميشود .
دعائم الاسلام : عن علي عليهالسلام : اَنَّهُ قالَ : «اَيَعْجِزُ اَحَدُكُمْ اِذا مَرِضَ اَنْ يَسْأَلَ امْرَأَتَهُ فَتَهِبَتْ لَهُ مِنْ مَهْرِها دِرْهِما . فَيَشْتَري بِه عَسَلاً فَيَشْرِبُهُ بِماءِ السَّماءِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ فِي الْمَهْرِ : فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عِنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيئا مَّريئا وَ يَقُولُ فِيالْعَسَلِ: فيه شِفاءٌلِلنّاسِ . وَ يَقُولُ فيماءِالسَّماءِ: اَنْزَلْنا مِنَالسَّماءِ ماءً مُبارَكا» . (2)
1- روض الجنـــان و روح الجنــــان فـي تفسيــر القــرآن : جلد 5 ، صفحه 144 .
2- مستــدرك الــوسـائل و مستنبــط المسائل : جلد 15 ، صفحه 82 .
(150) ازدواج
يعني : در دعائم اسلام از علي عليهالسلام نقــل كــرده كه آن حضــرت فــرمــود :
آيا يكي از شما عاجز شده است از مرضي تا اينكه از همسرش بخواهد كه به او درهمي از مهرش را ببخشد (پس از گرفتن درهم) با آن عسل بخرد و آن را با باران بنوشد چون خداوند در مورد مهر فرموده : اگر مقداري از مهر به شما بخشيدند بخوريد آن را هنيئا و مريئا . و در مورد عسل فرمود : در آن شفاء است و در مورد باران فرمود : نازل نموديم از آسمان آبي مبارك .
قطبراوندي نيز روايتي در لباللباب از قول حضرت علي عليهالسلام نقلكردهاست : مَنْاَصابَتْهُ عِلَّةٌفَلْيَسْأَلِامْرَأَتَهُ ثَلاثَ دَراهِمَمِنْصِداقِهاوَ يَشْتَري بِهاعَسَلاً ثُمَيَكْتُبُ سُورَةَ ياسينَ بِماءِ الْمَطَرِ وَ يَشْرَبُهُ، شِفاهُ اللّهُ، لاَِنَّهُ اجْتَمَعَ لَهُ الْهَنئيَ وَ الْمَرئيَ وَ
ازدواج (151)
الشِّفاءَ وَ الْمُبارَكَ».(1)
چون يكي از شما را رنجي باشد سه درهم از مهريه زن خود بخواهد و با آن عسل بخرد و با آب باران بياميزد و سوره ياسين را با آن بنويسد و بياشامد ، ميان هنئي و مرئي و شِفاء و بركت جمع كرده است .
روايت فوق با مقدار كمي اختلاف در بسياري از تفاسير ، ذيل آيه 4 سوره نساء ذكر شده است .
مهر،با حيا و عفاف زن يك ريشه دارد ، زن باالهام فطري دريافته است كه
1- مستــدرك الــوســائــل و مستنبط المسائل : جلد 15 ، صفحه 82 .
(152) ازدواج
عــزت و احتــرام او بــه ايـن است كـه خــود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد .
همين ها سبب شده كه زن توانسته با ناتواني جسمي ، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند و مردها را به رقابت با يكديگر وادار كند زن از مرد در مقابل شهوت تواناتر و خوددارتر آفريده شده است . مرد در مقابل غريزه از زن ناتوانتر است اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود و برعكس مرد را وادار كند كه به زن اظهار نياز كند و براي جلب رضاي او اقدام نمايد يكي از آن اقدامات اين بوده كه براي جلب رضاي او و به احترام موافقت او هديهاي نثار او كند .(1)
1- حقــوق زن در اســلام : شهيــــد مطهــري ، صفحــه 201 .
ازدواج (153)
قبلا هم از علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان بيان شد كه مهر را عوض عصمت قرار مي دادند .
پس ميتوان نتيجه گرفت كه مهريه عامل حفظ و كنترل دختر از انحراف و نگهداري خود ميباشد . چون حفظ بكارت تا هنگام عقد شرعي و شوهر قانوني از جمله نشانه پاكدامني و عصمت زن ميباشد كه اگر چنانچه شوهر شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده ميتواند عقد را بهم بــزنــد (1) و در ايــن صــورت مهــري به زن تعلــق نخواهند گرفت چون در حكم تــدليس خــواهــد بـــود .
1- طبق فتواي امام خميني (ره) ، مسأله (2444) توضيح المسائل .
(154) ازدواج
صاحب تفسير الفــرقــان در مــورد تــوصيــف مهــر به نحلـه ميفرمايد :
وَ ايتاءٌ لِكَرامِةِ الزَّوْجِيَّةِ نِحْلَةً . نِحْلَهَ (مهريه) در ازاء آن كرامت و شخصيت و عزت زن است . و سپس توضيح داده است كه : وَ في اِضافَةِ الصَّدَقاتِ اِلَيْهِنَّ لَمْحَةٌ اُخْري بِذلِكَ الاِْخْتِصاصُ ، فَلَمْ يَقُلْ : صَدَقاتُكُمْ ... وَ اِنَّما (صَدَقاتُهُنَّ الْخاصَّةُ بِهِنِّ كَحِقِّ اَصيلٍ في حِقْلِ الزِّواجِ) .(1)
در اينكه صدقات (مهر) به ضمير هن اضافه شده نه بكم ، لطف خاصي دارد ، كـه مهريه در زندگي زناشويي ، حــق اصلــي آنهــا است نه اينكــه منتّي باشد .
در اســلام مهــريــه معــرف شخصيــت و استقــلال زن و به معنــي
1- الفرقان في تفسير القرآن و السنته ، جلد 6 ، صفحه 209 .
ازدواج (155)
عــزت و حرمت زن ميباشد زيراكه مهريه هــديــه است و هــديــه و پيشكش را نــزد بزرگان يا كسي ميبرند كه دل به او سپرده باشند و براي او قدر و مقام و حـــرمت و عـزتــي قــائــل بــاشنـــــد .
شايد در ميان مردها كساني پيدا شود كه هوس باز باشند و پس از آنكه چشم آنها از همسرشان سير شد و زن نشاط و جواني و زيبايي خود را از دست داده او را رها كنند و مجددا دنبال زني ديگر باشند (با توجه به اينكه قدرت در دست مرد است) . در نتيجه كانون گرم خانواده از هم پاشيده شده و چه بسا بچههايي بيخانمان و محروم از تربيت خانوادگي شوند و ضررهاي جبرانناپذيري بر پيكــر جـامعـه خصـوصـا زن وارد شود .
(156) ازدواج
دين كه در جهت بقاء و اصلاح جامعه و خانواده تلاش ميكند بايد ابزارهاي كنترلكنندهاي وضع كند تا جامعه و خانواده از هم پاشيده و متزلزل نشوند . يكي از آن ابزارها مهريه ميباشد تا افرادي كه بدون دلايل شرعي و قانوني نظام خانواده خود را بر هم نزنند و جلوي هوسهاي آنها گرفته شود . مهر ترمزي در برابر تمايلات مرد نسبت به جدايي و طلاق محسوب ميشود در تفسير نمونه در ذيل آيه 4 سوره نساء آمده است :
درست است كه مهر از نظر قوانين اسلام با برقرار شدن پيمان ازدواج به ذمه مرد تعلق ميگيرد و زن فورا حق مطالبه آن را دارد ، ولي چون معمولاً به صورت بدهي بر ذمه مرد ميماند ، هم اندوختهاي براي آينده زن محسوب ميشود و هم پشتوانهاي براي حفظ حقــوق او و از هــم نپــاشيــدن پيمان زناشويي است . (1)
ازدواج (157)
چنانچه مردي زني را عقد نمود بعد تصميم گرفت او را طلاق دهد در صورتي كه با او همبستر نشده باشد بايد نصف مهر و اگر هم بستر شده باشد تمام مهر را بپردازد .
امــــــام خمينـــــي (ره) مي فـــرمـــايــــد :
لَــوْ طَلَّــقَ قَبْــلَ الــدُّخُــولِ سَقَــطَ نِصْــفُ الْمَهْــرِ الْمُسَمّي وَ بَقِيَ نِصْفُهُ . (1)
اگر مرد همسرش را قبل از همبستر شدن طلاق دهد نصف مهر معين ساقط ميشود و نصف ديگر برعهده شوهر است و بر همين مبنا در قانون مدني آمده
1- تفسيــــــر نمــــــونـــــه : جلـــد 3 ، صفحـــه 262 .
2- ترجمه تحريرالوسيله ، جلد 3 ، صفحه 534، مسئله 13 .
(158) ازدواج
است : (مــاده 1092) هرگاه شوهر قبل از نزديكي زن خود را طلاق دهد مستحق نصـــــف مهـــر خـــــواهــد بــــود .(1)
داشتــن امنيــت اقتصــادي يكــي از اهــداف مهـم تــلاشها و فعاليتهاي فــردي و اجتمــاعي ميبــاشــد و در ازدواج هم هميــن هـدف دنبال ميشود .
زن و شوهر با همفكري و ايجاد فضائي آرام و با تقسيم كارها موجب امنيت و آرامش براي فعاليتهاي اقتصادي ميشوند ، اما با اينكه زن داراي استقلال مالي ميباشد ولي در جوامع بشري ابتكار عمل در مسائل اقتصادي و درآمدي بيشتر
1- نظام خانواده نكاح و انحلال آن ، صفحه 259 .
ازدواج (159)
در دست مردان ميباشد و در صورت طلاق و جدائي زن بدون پشتــوانه اقتصـــادي ميمــاند ، وجود مهريه يك نوع احساس امنيت اقتصادي و پشتــوانهاي بــراي زن ميباشد .
به علاوه مردان براي انتخاب همسر مجدد امكانات بيشتري دارند ولي زنان بيوه مخصوصا با گذشت قسمتي از عمر آنها و از دست رفتن سرمايه جواني و زيبائي ، امكان كمتري براي انتخاب همسر جديد دارند با توجه به اين جهات روشن ميشود كه امكانات و سرمايهاي را كه زن با طلاق از دست ميدهد بيش از امكاناتي است كه مرد از دست داده است و در حقيقت مهر چيزي است به عنوان جبران خسارت براي زن و وسيلهاي براي تأمين زندگي آينده اوست (1) در
1- تفسيـــر نمــــــونـــه : جلـــد 3 ، صفحــه 242 .
(160) ازدواج
تفسيــر انــوارالعــــرفــان ميفــرمــايــد :
مهر يك عطيه الهي است و خداوند به خاطر اينكه زن حقوق بيشتري در اجتماع داشتهباشد و ضعف نسبيجسم وي ازاينطريق جبرانگردد، بهطوركامل ادانماييد (1) لهذا در منابع فقهي و حقوقي مشاهده ميكنيم كه مهريه ملك شخص زوجه است و ديگران حتي والدين او هم حقي در آن ندارند اين موضوع را در فصلهاي آينده از نظرفقهي و روايي و قانونيمفصل بحث خواهيمنمود. مهرعلاوه براينكهباعث تعديل مقدارياز مسائل اقتصادي است موجب تعديل
1- انوارالعرفان في تفسير القرآن : جلد 8 ، صفحه 44 .
ازدواج (161)
نيروي جسماني زن و مرد نيز ميباشد مرد كه از نظر جسماني قوي است و زن ضعيف ولي مهر موجب ميشود كه مرد باوجود احساس قدرت بدني در مقابل زن تــواضــــع كند بنا به فرمايش شهيد مطهري :
ضعف زن در مقابل نيرومندي بدني به همين وسيله تعديل شده است و همين جهــت مــوجــب شــده كــه همــواره مــرد از زن خــواستگـاري ميكرده . (1)
با استفاده از كلمه نحله ميتوان استفاده نمود كه مهر يك هديه الهي است به زن ميباشد زيرا بسياري از مفسران بهرهبرداري نمودهاند ، كه مهر بخششي
1- نظام حقوق زن در اسلام : شهيد مطهري ، صفحه 200 .
(162) ازدواج
است از خداوند به زن كه توسط شوهر به زن عطا ميشود ، زيرا نحله را معني كــردهانـد بـه بخشـش و هــديـه اختصــاصـي . (1)
امــام خمينـي (ره) در تحريرالوسيله ميفرمايد :
تَمْلِـكُ الْمَـرْاَةُ الصَّـداقَ بِنَفْـسِ الْعَقْـدِ ... فَلَهَا التَّصَرُّفُ فيهِ بَعْدَالْعَقْدِ بِاَنْواعِهِ . (2)
زن بــه محــض انعقــاد عقــد مــالــك مهـريـه ميشـود ... و زن ميتواند پس از عقد در مهر تصرف كند .
1- پرتوي از قرآن : سيدمحمود طالقاني ، جلد 6 ، صفحه 14 .
2- تـرجمـه تحـريـرالـوسيلـه : امـام خمينـي (ره) ، جلــد 3 ، صفحــه 534 ، مســألـه 15 .
ازدواج (163)
بقاء و دوام هر پيوندي به خصوص زناشويي در گرو صداقت و يكرنگي ميباشد ازدواجهايي كه در آن زن با شوهر صداقت ندارند دير يا زود از هم پــاشيــده شــده و يـا به كــانــوني ســرد و بيروح كه در آن صلح و صفا حاكم نيست تبديل خواهد شد .
پيمان زناشويي اولين اجتماع كوچكي است كه علاوه بر اينكه داراي ابعاد متعدد اقتصادي ، حقوقي ... است ، يك كانون مهم رشد و شكوفايي عاطفهها و تربيت انسانهاي باصداقت و مهذب است كه اداره جامعه فردا به عهده آنها گذاشته خواهد شد ، پس خود اين جامعه كوچك يعني خانواده بايد سرشار از صداقت باشد به همين جهت از مهر در قرآن شريف به صداق تعبير شده است ، همانطوري كه در تعريف مهر گذشت مرد با دادن مهر يك زندگي خالصانه و
(164) ازدواج
صــادقـــانه بــــدون غــل و غــش را اعــلام مينمــايد .
در مـــــورد صـــــدق گفتـــــــــه شـــــده اســـت :
وَالصِّدْقُ مُطابَقَةُ الْقَــوْلِ الضَّميــرَ وَ الْمُخْبَرَ عَنْهُ مَعا (1)
صدق مطابقت و هماهنگي بين قول و چيزي است كه از آن خبر داده ميشود .
و باز گفته شده : وَالصَّداقَةُ صِدْقُ الاِْعْتِقادِ فِي الْمَوَدَّةِ (2)
صــداقت عبــارت است از صــدق اعتقـاد در دوستي .
ازدواجيكه باصداقت شروع شود ميتواند يكي از مصاديق اين آيه شريفه
1- المفردات فق غريب القرآن ماده صدق .
2- المفردات فق غريب القرآن ماده صدق .
ازدواج (165)
باشد: يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ (1) اي كساني كه ايمان آوردهايــد از (مخالفت فرمان) خــدا بپـرهيــزيــد و بــا صــادقــان بــاشيــد .
سؤالي كه به ذهن انسان كنجكاو ميرسد اين است كه چرا زن به شوهر خود مهريه نميدهد و چرا مهر بر مرد لازم است نه بر زن ؟ با اينكه هر دو در زندگي و لــذات زنـاشـويـي شــريك ميبــاشنــد ؟
جواب روشن است : زيرا در فلسفه مهر اهداف بسيارعالي انساني و تربيتي وجود دارد كه نميتوان آن را همانند ساير مسائل طرفيني زناشويي و حقوقي
1- 119/توبه،ترجمهازكتابتفسيرنمونه، جلد 8 ، صفحه 178 ، تاريخ چاپ 30 شعبان 1399 .
(166) ازدواج
شمــرد و مقــايســه نمــود كـــه اگــر مــرد به زن خود مهري ميدهد پس زن هم به شوهر خود مهر بپردازد .
علاوه بر دلايلي كه در فلسفه مهر تاكنون ذكر شد يكي ديگر از مصاديق فلسفه مهر تضمين و تأمين امنيت مادي تربيت فرزند و مساعد نمودن محيط خانه براي پرورش فرزند است .
هريك از احكام تشريعي الهي براساس حكمتي وضع شده است كه بايد رابطه بين حكم و موضوع را سنجيــد .
لزوم پرداخت نفقه و مهر از طرف مرد به زن در واقع بستگي به اهداف عاليه تشكيل خانواده دارد كه در رأس اهداف مقدس خانواده ايجاد محيط امن و تربيت فرزند ميباشد كه اين رسالت در خانواده بزرگ جامعه برعهده پيامبران عليهالسلام و
ازدواج (167)
در خانواده كوچك زناشوئي به صورت طبيعي برعهده زن گذاشته شده است و انجام اين رسالت بزرگ تنها با مهر و محبت مادري بدون پشتوانه مادي ممكن نيست زيرا مربي اين مكتب بايد از لحاظ مادي (لباس ، مسكن ، امرارمعاش و ...) تأمين باشد كه به صورت نفقه تضمين شده است ؛ حتي از يك پسانداز مالي (مهريه) بهرهمند باشد كه اين امر نيز تضمين گرديده و برعهده شوهر گذاشته شده است .
مقام تربيتي زن (مادر) آنقدر باارزش استكه پيامبراسلام صلياللهعليهوآله ميفرمايد :
بهشت زير پاي مادران است . (البته نه هر مادري بلكه مادري كه به وظيفه مادري خود عمل كند) چون تربيت عاليترين هدف خلقت است . در اين راستا روايتي در عللالشرايع از محمدبن سنان نقل شده كه امام رضا عليهالسلام در مورد
(168) ازدواج
علت وجوب مهر بر مردها و عدم وجوب آن از طرف زنها فرمودند : چون مؤنه زن بر مرد واجب است زيرا زن با مرد يك قرارداد و معامله نموده و مرد مشتري ميبـاشد پس بايد مهــريه را بپــردازد . (1)
تعيين مهر در عقد دائم برخلاف عقد موقت از اركان نميباشد ولي اگر زوجين بخواهند مهر تعيين نمايند نوع و مقدار آن بايد روشن شود كه در اين فصل به دنبــال روشن شــدن اين موضوع هستيم .
از قــول امـام بـاقر عليهالسلام نقــل شــده است كه آن بــزرگوار فرموده :
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 23 .
ازدواج (169)
اَلصَّداقُ كُلُّ شَيْءٍ تَراضي عَلَيْهِ النّاسُ (1)
هر شيء كه مــردم به آن رضــايت داشتـه باشند ميتواند مهر باشد .
امام باقر عليهالسلام فرمودند : هر آنچه موردرضايت طرفين قرار گيرد ميتواند مهــر قرار گيرد چه كم باشد و چه زياد . (2)
از اين روايت فهميدهميشودكه ملاك تعيين مقدار مهر رضايت زوجين است.
يكي از نكاتي كه بايد در مسائل حقوقي خانواده و ازدواج مطرح و روشن گردد مقدار مهريه از نظر شرع مقدس اسلام ميباشد تا هم اهداف و فلسفه
1- وســائــل الشيعـــه ، جلـــد 15 ، صفحه 2 .
2- تهــذيب الاحكــام ، جلــد 7 ، صفحه 409 .
(170) ازدواج
وجودي مهريه تأمين گردد و هم باعث تحكيم خانواده و رفع نزاع و اختلاف شود .
سؤالي كه مطرح است اين است كه آيا براي مهر محدوديتي مشخص وجود دارد يا خير ؟ و آيا بيشتر از مهرالسنة جايز است يا خير ؟ در اين مورد نظراتي وجود دارد ولي قبل از طرح نظرات فقها ، طبق مباحث گذشته ميتوان اظهار نظر نمود كه محدوديتي نبايد در مقدار مهر وجود داشته باشد ؛ چون با رضايت زوجيــن وقتــي مهــر مشخــص شــده بـاشـد ديگــر از لحــاظ كميــت چــه اشكــالي خــواهــد داشت ؟
به طور كلي در ميان فقها ، دو نظر وجود دارد كه به بررسي آنها ميپردازيم :
عدهاي از فقها به پيروي از سنت رسول اكرم صلياللهعليهوآله قرار دادن مهر بيش از
ازدواج (171)
مهرالسنة را جايز نميدانند و در اين مورد ادعاي اجماع هم نمودهاند كه از مشهورترين آنها مرحوم اسكافي و صدوق و سيدمرتضي ميباشند و فـرمـودهاند مــازاد بــر مهـرالسنـة بايد برگردانده شود . (1)
و سيدمرتضي علاوه بر منع از زيادي مهرالسنة و حكم به ردّ مازاد بر آن استدلال به اجماع نموده است .(2)
همين حكم بدون ادعاي اجماع از الفقيه نقل شده است . (3)
مهرالسنه پانصد درهم معادل پنجاه دينار ميباشد كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله مهر
1- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 15 .
2- شـــــرع لمعـــــه ، جلــــد 2 ، صفحــــه 98 ، كتــــاب النكــاح .
3- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 15 .
(172) ازدواج
تمامي همسران خود را به همين مقدار قرار داد و اين به عنوان سنت آن حضرت مطرح ميباشد و سيدمرتضي و ديگران كه معتقد هستند مهر نبايد از مهرالسنه بيشتر باشد به تبعيت از سنت رسول اللّه صلياللهعليهوآله فتواي دادهاند و در روايات متعددي مهرالسنّه مطرح شده است ؛ از جمله روايت عبداللّه بن سنان كه از قول امام صادق عليهالسلام نقل كرده استكه : «مهريه زنها در زمان رسول اكرم صلياللهعليهوآله برابر با پانصد درهم بوده است» (1) و روايت مفضل كه از امام صادق عليهالسلام سؤال ميكند «خبر بده به من از مقدار مهر زن كه (لا يَجُوزُ لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَجُوزُهُ) جايز نيست مؤمن از آن تجــاوز كند ؟ امــام عليهالسلام فــرمــودنــد : (اَلسُّنَّــةُ الْمُحَمَّــدِيَّةُ)
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، كتاب النكاح ، صفحه 8 .
ازدواج (173)
سنــت حضــرت محمــد صلياللهعليهوآله كــه پـانصــد درهـم ميبـاشـد و مازاد بر آن بايد برگردانده شود» . (1)
حـديث فـوق مطـابـق با نظــر سيــد مـرتضـي و همفكـران او در عدم تجاوز مهر از مهرالسنــة اسـت .
شيخ صدوق (عليهالرحمه) علت اينكه چرا مهرالسنه پانصد درهم است از قول حسينبن خالد نقل كرده :
«حسين بن خالد (2) ميگويد از امام كاظم عليهالسلام سؤال كردم چگونه مهرالسنه
1- وســــائــــل الشيعـــــــه ، جلـــــد 15 ، كتــاب النكــــاح ، صفحـــه 17 .
2- در تهذيب الاحكام ، جلد 7 ، پاورقي صفحه 412 آمده است ، حسنبنخالد صحيح است نه حسينبنخالد ، حسنبنخالد ، كان ثقة له كتاب النّوادر ، يروي عن الكاظم عليهالسلام .
(174) ازدواج
پانصد درهم شده ؟ امام عليهالسلام فرمود : خداوند بر خود لازم نمود كه اگر مؤمني صد مرتبه تكبير و صد مرتبه حمد و صد مرتبه تسبيح خدا و صد مرتبه لا اله الا الله (تهليل) بگويد و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد صلياللهعليهوآله بفرستد و پس از آن بگويد خداوندا از حوريه بهشتي به ازدواج من در بياور خداوند (دعايش را مستجاب نموده و) حوريه بهشتي را به ازدواج او درميآورد و خداوند مهر آن حوريه را همين اذكار قرار داده است به همين جهت خداوند به پيامبرش وحي نمــود كه سنت قرار بدهد مهر زنان مؤمن را پانصد درهم و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله آن را انجــــــــام داد» .(1)
ازدواج (175)
نقد نظريه قائلين به محدوديت مهريه
مستند قائلين به محدوديت مهر از چند حال خارج نيست يا بايد آيات باشد كه از كلمه «قنطار» در آيات خلاف آن فهميده ميشود (همانطوري كه توضيح آن خواهد آمد) ، يا بايد روايات باشد كه اولاً از روايات الزام و وجوب در محدوديت مهريه به پانصد درهم استفاده نميشود ، ثانيا رواياتي داريم كه خلاف آن را ثابت ميكنند و حتي قيد عدم محدوديت شده مثل روايتي كه از امام صادق عليهالسلام نقل شده:
عَنِ الصَّداقِ هَلْ لَهُ وَقْتٌ (اَيْ هَلْ لَهُ حَدٌّ لا يُتَجاوَزُ عَنْهُ) ؟ قال : لا (1) سؤال شد از
1- علل الشرايع ، صفحه 499 .
2- تهــذيب الاحكــام ، جلــد 7 ، صفحـه 412 .
(176) ازدواج
امام صادق عليهالسلام از مهريه كه آيا براي آن حدي وجود دارد ؟ فرمود خير ثالثا همانطوري كه در بحث بعدي خواهد آمد روايات حمل بر استحباب مهرالسنه شده است، اگر مستندقائلينبهمحدوديتمهريهاجماع هست همچنانكه از سيد مرتضي (ره) نقل شده ملاك اين اجماع مشخص نيست زيرا بسياري از علماء خلاف اين عقيده را دارند و شهيد ثاني در مورد ادعاي اجماع سيدمرتضي فرموده :
وَالاِْجْماعُ مَمْنُوعٌ وَ جَميعُ التَّفْسيراتُ السّابِقَةُ لِلْقِنْطارِ تَرِدُ عَلَيْهِ وَ الْخَبَرُ الصَّحيحُ حُجَّةٌ بَيِّنَهُ ، نَعَمْ يُسْتَحَبُّ الاِْقْتِصارُ عَلَيْهِ لِذلِكَ .(1)
ازدواج (177)
ادعاي اجماع ممنوع است و جميع تفسيرهاي كه (ذيل) عبارت قنطار شده ردّ اين نظريه را مينمايد و خبر صحيح هم دليل روشني است بر ردّ اين اجماع بلكه اكتفــــاء بـــر مهــرالسنه مستحــــب اسـت .
از طــرفــي ديگــر قــائليــن به ايـن نظــريــه يعنــي محــدوديت مهر ، تعــداد محـدودي هستنـــد بنـابـراين روشن نيست استناد اين بزرگواران آن هم كساني مثل سيد مرتضي (ره) در اعتقــاد به محــدوديت مهر به مهرالسنة چه بوده است . غير از رواياتي كه قبلاً نقل شد و آنهــا هم دلالت بر وجــوب ندارند و حــداكثر ميتوان آنها را حمل بر كراهت نمود ، به خصوص اينكه اگر حمل بر
1- شــرح لمعــه ، جلــد 2 ، كتاب النكاح ، صفحه 98 .
(178) ازدواج
وجــوب شــود با رواياتي كه دلالت بر عدم وجوب دارند معارض خواهند بود و محــدوديت در مهر را ردّ كردهاند .
آنچه از آيات و روايات و نظرات اكثر فقها عظام استفاده ميشود عدم محدوديت در مهريه در حداقل و در حداكثر است به شرط اينكه از مالكيت (مثل خمر) و ماليت (مثل يك حبه گندم) خارج نشود و مورد رضايت و قبول زوجين باشــد اينــك ادلّــه ســهگــانه در ايــن مــورد به اختصــار بـررسي ميشود .
الف : عدم محدوديت مهر در آيات
«وَ اِنْ اَرَدْتُــمُ اسْتِبْـــدالَ زَوْجٍ مَكـــانَ زَوْجٍ وَ اتَيْتُـــمْ اِحْــديهُـــنَّ قِنْطارا فَـلا تَــأخُــذُوا مِنْــهُ شَيْئــــا» . (1)
ازدواج (179)
اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگري به جاي همسر خود انتخاب كنيد و مال فــراواني (به عنوان مهر) به او پـرداختهايـد ، چيـزي از آن را نگيــــريد .
معاني مختلفي از قنطار شده ولي همه آنها از مهرالسنه بيشتر است .
راغب در مفـــرداتش فــرمــوده :
«وَالْقَناطيرُ جَمْعُ الْقَنْطَرَةِ وَالْقَنْطَرَةُ مِنَ الْمالِ مافيهِ عُبُورُ الْحَياةِ تَشبيها بِالْقَنَطَرَةِ وَ ذلِكَ غَيْرُ مَحْدُودِ الْقَدْرِ في نَفْسِه ، ... و قال الحسن اَلْفٌ و مِائَتا دينارٍ ، وَ قيــلَ مِــلْءُ مُسْـــكِ ثَــوْرٍ ذَهَبــا» (1)
1- 20/نساء، ترجمهازكتابتفسيرنمونه،جلد3، صفحه 321، تاريخ انتشار، ارديبهشت 1354 .
2- المفردات في غريب القرآن ، ماده : قنطره .
(180) ازدواج
قناطير جمع قنطره (به معني پل) است مال قنطره يعني مالي كه زندگي را راه مياندازد همانطور كه از پل عبور ميكنند (يعني مالي كافي) و اندازه آن في حد نفسه محدود نيست ... .
و بيشتر مفسرين قنطار را مال زياد گرفتهاند . (1)
قنطار ، به كسر قاف ، به معناي مال عظيم است و در قاموس ، قنطار را معادل دهها هزار دينار طلا دانسته است و در المنجد آن را عبارت از وزني دانسته كه مقدار ثابتي ندارد و به تحول ايام متغير ميشود و به 100 رطل كه هر رطل خود
1- مجمــع البيــان في تفسيــر القــرآن ، جلــد 2 ، صفحـه 4 .
ازدواج (181)
2564 گــرم اســت نيــز اطــــلاق مــيگــــردد .(1)
از منابع مختلف اهل سنت نقل شده كه ، روزي عمربن الخطاب بالاي منبر گفت: چرا مهر زنانخود را زيادميكنيد و حالآنكه مهر در ميان رسول خدا صلياللهعليهوآله و اصحابش چهارصد درهم بوده ، زني اعتراض كرد به عمر گفت : آيا مردم را نهي ميكني كه بيشتر از چهارصد درهم مهر زنان را قرار ندهند ؟ عمر گفت : بله ، آن زن گفت : آيا نشنيدي كه چه چيزي در قرآن آمده ؟ عمر گفت : چيست آن ؟ زن گفــت : و آتيتــم احــدهـن قنطــارا عمــر گفت : خدايا ببخش مرا كه همه مردم دانــاتـر از عمــرند ، سپس به منبر رفت اعلام كرد هر مقداري كه مايل هستيد
1- بـررسي حقــوق خــانواده نكاح و انحلال آن ، صفحه 226 .
(182) ازدواج
مهــريــه قــرار دهيـد» . (1)
پس روشــن ميشـــود كـــه از ديــدگــاه قــرآن ، محــدوديتــي براي تعييـن مهريه وجود ندارد حتي عرف زمان صدر اسلام هم همين موضوع را از آيـــــات استنبــاط مينمــودنـــد .
ب : عدم محدوديت مهر در روايات :
از مجموع رواياتي كه محدثين بزرگوار در كتب روايي از معصومين عليهمالسلام نقل كردهاند محدوديت فهميده نميشود به خصوص اگر بخواهيم وجوب
1- الغدير ، جلد 6 ، صفحه 95 .
ازدواج (183)
مهرالسنه را اثبات كنيم بلكه در اكثر روايات عدم محدوديت استفاده ميشود . و عبارت (اَلصَّداقُ ما تَراضَيا عَلَيْهِ ، قَلَّ اَوْ كَثُرَ) مهر چيزي است كه با رضايت بر آن توافق شود كم باشد يا زياد . دلالت گويا و روشني دارد كه هر مقدار طرفين بر آن رضايت دادند چه كم باشد يا زياد . دلالت گويا و روشني دارد كه هر مقدار طرفين بر آن رضايت دادند چه كم باشد يا زياد بدون هيچ محدوديتي ميتوان مهر قرار داد . روايات به اين مضمون فراوانند ، از جمله روايتي كه از امام رضا عليهالسلام نقل شده كه فرمود : «اگر مردي با زني ازدواج نمود و مهرش را بيست هزار و براي پدرش ده هزار قرار داد مهر درست است و آن مقدار كه براي پدرش قرار داده فاسد است» .(1) در اين روايت ملاحظه ميشود كه مهريه 20 هزار چندين برابر
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 19 .
(184) ازدواج
مهرالسنه است اگر 20 هزار درهم باشد و مهرالسنه پانصد درهم رد اين صورت چهل برابر مهرالسنه است و اگر منظور اين روايت 20 هزار دينار باشد و مهــرالسنــه 50 دينــار در اين صــورت چهارصد برابر مهرالسنه خواهد بود .
اگر قرار دادن مهر بيش از مهرالسنه جايز نيست پس نبايد امام معصوم عليهالسلام برخلاف آن عمل كند ، در حالي كه در روايتي نقل شده امام حسن عليهالسلام زني را تزويج نمود و مهر او صد كنيز و همراه هريك ده درهم قرار داد (1) ملاحظه ميشود غير از قيمت كنيزها مهر دو برابر مهرالسنه ميباشد و حتي در صحيح
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 19 .
ازدواج (185)
مسلم آمده است : «ام حبيبه همسر پيامبر صلياللهعليهوآله مهرش چهارهزار درهم و چهارصدديناربودكهنجاشيآنرا از مالخودش جهت احترام بهپيامبراكرم صلياللهعليهوآله پـــــــــرداخـــت نمــــــــــــــــود» .(1)
روشن است كه اگر تجاوز از مهرالسنه مجاز نيست نبايد پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله اجازه دهد كه مهر امحبيبه همسرش بيش از مهر السّنّه باشد ، اين خود دليل ديگري است كه اولاً تمام همسران آن حضرت مهريه پانصد درهم نداشتهاند و ثانيا مهريه بيش از مهرالسنه از نگاه روايات جايز است و هيچ منفعي ندارد ؛ مضافا اينكه وقتي از امام صادق عليهالسلام سؤال ميشود آيا براي مهريّه حدي وجود
1- صحيــح مسلـــم ، جلـــد 9 ، صفحه 215 .
(186) ازدواج
دارد ؟ امـــام عليهالسلام ميفــرمـايد خير . (1)
ج : نظر فقهاء در عدم محدود بودن مهر :
گرچه عدهاي از فقهاء مثل سيد مرتضي و اسكافي و صدوق ، قائل به محدود بودن مهر به مهرالسنه ميباشند كه نظر آنها قبلاً مورد بررسي قرار گرفت اما اكثر فقها قائل به عدم محدوديت مهر هستند فقها بزرگوار در تعيين مهر دو چيز را قيد نمودهاند يكي رضايت طرفين ديگر اينكه در قلت به قدري ناچيز نباشد كه از ماليت خارج شود با توجه به اين دو قيد محدوديتي در جهت كمي يا زيادي مهر
1- تهــذيب الاحكــام ، جلد 7 ، صفحه 412 .
ازدواج (187)
وجــود نـدارد منجمله مرحوم محقق حلي (ره) ميفـرمـايـد :
«براي مهر اندازه معيني نيست بلكه آنچه زوجين به آن راضي شوند صحيح است اگرچه كم باشد به شرط اينكه از قيمت مثل يك دانه گندم خارج نشود و همچنيــن محــدوديتــي در جهت زيــادي وجــود ندارد» .(1)
ايننظر موردتأييد بسيارياز فقهاازجملهامامخميني(ره)(2)وشهيدين (ره)(3) و صاحب جواهر (ره)(4) و شيخ طوسي (ره)(5) و ... ميباشد .
مرحوم صاحب جواهر (ره) در شرح عبارة شرايع (وَ كَذا لاَحَدَّ لَهُ فِي الْكَثْرَةِ)
1- شرايع الاسلام ، جلد 2 ، صفحه 545 .
2- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 297 .
3- شرح لمعه ، جلد 2 ، كتاب النكاح ، صفحه 97 .
4- جواهر الكلام ، جلد 31 ، صفحه 13 .
5- كتاب الخلاف ، جلد 2 ، مسأله 34 .
(188) ازدواج
ادعــاي شهــرت در حــد اجمــاع نمـــــوده و فــرمــــوده :
«محدوديتي در مهر نميباشد بنابر مشهور بين اصحاب ، آن هم يك شهرت عظيمي در حدي كه ميتوان ادعـــاي اجمـــاع نمـــود» .(1)
مرحوم بَرّاج در المهذّب علاوه بر ردّ محدوديت مهر فرموده : هرگاه انسان در عقد نكاح مهر را بيش از مهرالسنه قرار دهد لازم است به آن وفا كند .
و همينبزرگوار فرموده: (هُوَ عِنْدَناغَيْرُ مُقَدَّرٍ) مهر در نزد ما مقدار معيني ندارد . (2)
1- جـــــــواهـــــرالكـــلام ، جلـــــــــــد 31 ، صفحـــــــه 13 .
2- سلسلة الينابيع الفقهيه ، جلد اول ، جزء اول از نكاح ، صفحه 166 .
ازدواج (189)
فقها براي رضايت زوجين در تعيين مقدار مهر تا جائي اهميت دادهاند كه اگر چنانچه زوجيـن بر مهري توافق كردند اولياي آنها نميتوانند اعتراض كنند . (1)
با وجود اينكه شرعا و قانونا محدوديتي در تعيين مهر وجود ندارد اما با توجه به فلسفه ازدواج ، سنگيني مهر كراهت دارد ـ به خصوص زماني كه مهر موجب به تعويق افتادن ازدواج گردد و جنبه تشريفات و چشم و همچشمي به خود بگيرد و بهانهاي براي نسل جوان گردد . مادامي كه از مشكلات اقتصادي رنج ميبرد و با عنايت به اينكه مهر ديني است به عهده شوهر و عندالمطالبه بايد بپردازد ، كمي آن مورد سفارش و استحباب است .
1- كتــــاب الخــلاف كتــــاب النكـــاح ، جلــد 2 ، مســألــــه 24 .
(190) ازدواج
برخلاف آنچه كه تصور ميشود ، مهر سنگين ضمانتي براي تداوم و بقاء زندگي زناشويي نيست و گاهي زيادي مهر باعث بسياري از مشكلات و از هم پاشيدگي خانواده و موجبات عذاب زن ميگردد . و شوهر كه توان پرداخت آن را ندارد جهت رهايي از اين دين سنگين و نپرداختن آن دنبال بهانهجويي و رفتارهاي ناهنجار ميرود ؛ در نتيجه زن يا بايد از مهر خود چشم پوشي كند يا وضــع رقــتبــار و نــامطلــوب موجود را تحمل كند ؛ ولي اگر مهر كم باشد عمــومـــا زن دچـــار اين مشكــلات نميگــردد .
در نظام خانواده اگر مهر و محبت و علاقه حاكم نباشد مَهر زياد نميتواند
ازدواج (191)
تضمينكننده بقا و خوشبختي خانواده باشد در پارهاي اوقات زيادي مهر جز رنج و فشار روحي چيز ديگري براي زن ندارد . چه بسا سختگيري و سنگيني مهر اثرات نامطلوب رواني دارد و براي استمرار در روابط خانوادگي عكسالعملهاي سوئي دربرداشته باشد و گاهي هم موجب انتقام گردد . به همين خاطر در منابع ديني هيچگونه توصيهاي بر زيادي مهر نشده بلكه برعكس بر كمـــي آن تــأكيــد و سفـارش شده است . و چه بسا زيادي مهر نهي شده است .
عـن علــي عليهالسلام قــال : لاتَغــالُوا بِمُهُــورِ النِّســــاءِ فَيَكُونَ عِداوَةً (1)
حضرت علي عليهالسلام ميفرمايد : «مهر زنان را بالا نبريد كه موجب عداوت
1- بحــارالانـوار ، جلد 100 ، صفحــــه 351 .
(192) ازدواج
ميشود» . ملاحظه ميشود كه از ديد حضرت علي عليهالسلام زيادي مهر موجب دشمني ميگردد . و حال آنكه به فرموده قرآن مهر بايد نحله باشد يعنــي مــوجــب شيــرينـي زنــدگــي گردد .
رُوِيَ : اَنَّ مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةُ مَهْرِهـا ، وَ مِنْ شُؤْمِها كَثْرَةُ مَهْرِها (1)
روايت شده است كه: «كمي مهر زن بركت و زيادي مهر شوم است» امام صادق عليهالسلام ميفرمايد : «نزد پدرم از شوم بودن بحث بود كه پدرم فرمود شوم بودن در سه چيز است ... اما شوم بودن زن در زيادي مهر او است» . (2)
1- من لا يحضره الفقيه ، جلد 3 ، صفحه 253 .
2- وســايـل الشيعــه ، جلــد 15 كتاب النكاح ، باب 5 از ابواب المهور ، صفحه 9 .
ازدواج (193)
روشن است كه خود انسانها شوم نميباشند بلكه اعمال و رفتار آنها موجب نحسي و گرفتاري خواهد شد ؛ اگر مهر متعادل باشد بهتر ميشود مشكلات را حل نمود برخلاف زماني كه مهريه زياد و بيشتر از توان مالي شوهر باشد كه در اين صورت در منازعات زناشويي مشكلات زيادي وجود خواهد داشت ؛ از طرفي زن در رسيدن به حق خود يعني مهريه اصرار دارد و از طرفي شوهر كه توان پرداخت را ندارد سرباز ميزند و دامنه نزاع بالا خواهد گرفت و نه تنها زوجين بلكه خانوادههاي مرتبط نيز دچار مشكل و ناراحتي خواهند شد كه اين گرفتاري شوم و بدبختي از پيامدهاي زيادي مهر است ، كه موارد و مصاديق آن را در جامعه شاهد هستيم .
(194) ازدواج
معني ديگر شوم بودن مهريه زياد اين خواهد بود كه وقتي جواني توان پرداخت مهريه زياد را ندارد از ازدواج منصرف خواهد شد ، در نتيجه تجردگرايي ـ كه متأسفانه از بلاهاي عصر ماست ـ رواج پيدا خواهد كرد و خداي نكرده دامنه فساد در جامعه رو به افزايش خواهد گذاشت و آن عصمت لازم از بين خواهد رفــت و بــه هميــن جهــت نبــي اكـــرم صلياللهعليهوآله ميفـــرمــايــد :
«بهترين زنان امت من زيباترين و كممهرترين آنها هستند» .(1)
با اينكه براي مهريه حد معيني تعيين نشده اما براي استحكام و بقاي خانواده ملاك تعيين مقدار مهر رضايت است و آن هم تأكيد بر كم بودن مهر شده است تا
1- وسايل الشيعه ، جلد 15 كتاب النكاح ، باب 5 از ابواب المهور ، صفحه 9 .
ازدواج (195)
جــائــي كــه پيـامبر اكرم صلياللهعليهوآله در حديثي هشدار داده كه مهريه سنگين نباشد :
«قسم به حق آن كسي كه مرا مبعوث به نبوت و رسالت نمود هر زني كه مهريه را بر شوهرسنگين بگيرد خداوندزنجيرهاي آتش جهنم را بر او سنگين خـواهـد گـرفــت.(1)
و بر همين اساس ميتوان بين اين دسته از روايات و رواياتي كه قبلاً در عدم محدوديت مَهر بيان شد . جمع به استحباب كم بودن مهر و مكروه بودن زيادي آن نمود همانطوري كه فقهاي عظام هم بر همين مبنا فتواي به استحباب محدوديت مهر به مهرالسنه و فتواي بر كراهت زيادي آن را دادهاند . در اين رابطه مرحوم
1- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ، باب 5 از ابواب المهور ، صفحه 68 .
(196) ازدواج
حلــي فــرمـــوده :
مستحب است كمي مهر و مكروه است اينكه مهر از مهرالسنه كه پانصد درهم است تجاوز كند . (1)
فقهاي بزرگوار ديگر مثل حضرت امام خميني(2) و شهيدين (3) و صاحب مقنع (ره) (4) بر همين مطلب (استحباب كم بودن و مكروه بودن زيادي آن از مهرالسنه) فتواي دادهاند و مرحوم صاحب جواهر هم ادعاي عدم خلاف در استحبــــاب كــــم بــــودن مهــر نمــوده است . (5)
1- شــرايــع الاســلام ، كتــــاب النكــاح ، جلــد 2 ، صفحــه 547 .
2- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 297 .
3- شــرح لمعــه ، جلد 2 ، صفحه 98 .
4- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 16 .
ازدواج (197)
شايد بتوان از مجموع نظرات فقها و روايات ، اين استحباب را استحباب تأكيدي شمرد .
در ماوراء الفقه پس از اشاره به احاديثي كه در مورد كم بودن مهر بيان كرده است و اينكه اين روايات معتبرالسند هستند فرموده :
«سياق اين روايات گرچه خبري است ، اما ظاهر آنها واضح است نسبت به اينكه مراد از تشريع و انشاء (اين روايات) به معني نهي از زيادي مهر و امر به كمي آن ميباشد ، ولي اگر توجه به علت و حكمت آن بنمائيم اين است كه اگر اطاعت نموديم آن حكمت كه بركت است حاصل ميشود و اگر مخالفت كرديم
1- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 16 .
(198) ازدواج
(يعني مهر زياد گردد) موجب نحست ميشود . اين حكم استحبابي است كه فقيه آن را حمـل بـر وجــوب نميكنـد» .(1)
باعنايت به ملاك بودن رضايت زوجين در تعيين نوع و جنس مهريه (همانطوري كه گذشت) تفاوتي در اينكه مهر متاع يا نقدينگي (پــول) بــاشــد نخــواهـــد بـــود .
اما با نظر به مطالبي كه ذيلاً بيان خواهد شد ، تعيين متاع و جنس اولويت
1- ماوراء الفقه ، السيد محمدالصدر ، جلد 6 ، صفحه 132 .
ازدواج (199)
خواهد داشت زيرا :
الف : يكي از اهداف و فلسفه مهر تعادل اقتصادي بين زن و شوهر است . بنابراين بايد شيئي موضوع مهر قرار گيرد كه به مرور زمان از ارزش آن كاسته نشود ، از طرفي پول خاصيتي جز واسطه مبادله واقع شدن را ندارد و خود ، داراي ارزش واقعي نميباشد ، بلكه وسيلهاي است قراردادي جهت سرعت انتقال كــــالا و مبــــادلات داراي ارزش و بنــــا بــه فـرمــوده شهيــــد مطهـــري :
«خاصيت اصلي و واقعي پول اين است كه در جريان باشد ، پول كاري جز واسطه مبادلات بودن نميتواند انجام دهد ، برخلاف كالا كه ميتواند به اصطلاح فقهي منافع يا نمائاتي داشته باشد و يا بر روي آن كار جديدي صورت گيرد» .(1)
1- ربــا ـ بـانــك ـ بيمــه : شهيــد مطهـــري ، صفحـــه 13 ، مقـــدمـــه .
(200) ازدواج
بسيار روشن است اگر در چندين سال قبل مهريه هزار تومان از ارزش و قدرت بالايي براي خريد و تهيه كالا برخوردار بوده است ولي همان هزار تومان امروز بسيارناچيز است و ارزش آن روز خود را از دست داده است ، گرچه با رضايت طرفين بوده است اما نسبت به زن يك نوع اجحاف است .
با عنايت با اينكه قبلاً در فلسفه مهر بحث نموديم ـ كه يكي از اهداف تشريع مهر پشتوانه مالي زن بوده است . ـ اگر زن به هر عللي متقاضي مهر خود باشد و مهر هم نقدينگي (پول) باشد ، اگر زمان پرداخت مهر با زمان عقد تفاوت داشته باشد ـ با توجه به اينكه ارزش نقدينگي پول هميشه ثابت نميباشد ـ آيا بايد همان مبلغ زمان عقد را پرداخت يا بايد ارزش مادي را به روز مقايسه و پرداخت نمود ؟
ازدواج (201)
مسلم است كه هدف از پول ، خود آن نيست بلكه تعيين مبلغ به تناسب قدرت خريد و ارزش آن بوده است و پول اعتبار است نه حقيقي ، اعتبار آن هم بستگي دارد به مقدار متاع موردنياز كه ميتوان تهيه نمود . اگر ارزش پول در هنگام عقد بـه ارزش هنگــام پــرداخت نبــاشـد زن هــرگــز قبول نميكرد .
هنگام طرح اصلاح قانون طلاق در مجلس شوراي اسلامي يكي از نمايندگان در نُطــق خود گفت :
«اسلام بالاتر از اين حرفهاست حتي مهريهاي كه سابقا براي يك زن مثلاً هزارتومان ، هزار و پانصدتومان ميداديم در اين مسأله فقها تصريح كردهاند كه بايد ارزش مالي آن زمان را در نظر گرفت ـ مثلاً با هزارتومان ميشد يك خانه خريد اما حالا هزارتومان مزد يكعمله در روز است ـ حتي در پرداختمهريهبايد
(202) ازدواج
بهارزش روز رجوع كنيم ... بعضي از فقهاي فعلي در رسالههايشان اين را تصريح كردهاند» .(1)
ب : از مجموع روايات و نظرات فقها استنباط ميشود كه متاع بودن مهريه بيشتر موردنظر است چون در روايات جنس بيشتر آمده تا درهم و دينار (2) مثلاً در روايات ، منزل (3) زمين (4) باغ (5) آموزش (6) خادم (7) به عنوان مهر اشاره
1- مـذاكــرات مجلس جلسه 403 سال 1370 (3/7/70) (فيش 60932) كتابخانه مجلس .
2- وسائـل الشيعــه ، جلــد 15 (ابــواب المهـور) ، باب 4 ، حديث 3 ، باب 5 ، حديث 2 و 4 .
3- وسائــل الشيعــه ، جلــد 15 (ابـواب المهـور) ، باب 4 ، حديث 3 ، باب 5 ، حديث 2 و 4 .
4- فقهاسلامي و ادلته (الاحوالالشخصيه)، جلد 7، تأليف الدكتور و هبة الرّخيلي، صفحه258 .
5- وســـــــائـــل الشيعـــه ، جلـــد 15 ، ابــواب المهــــور ، بــــاب 30 ، حــــديـــث 1 .
ازدواج (203)
شده است و در بعضي از روايات از درهم و دينار به عنوان قيمت متاع و جنس موردنظر ، اشاره گرديده است (1) در نظري اِشراف گونه بر فتواي فقها هم اين مطلب مشــاهــده ميشــود . مثــلاً در المــراسم العلــويّه ميفــرمــايد :
مهر بر دو قسم ميباشد : طلا و نقره و هر آنچه برايش قيمتي باشد و هيچ شبهاي نيست در اينكه طلا و نقره مهر قرار گيرد . (2) همچنين ميتوان اولويت داشتن متاع و جنس به عنوان مهر بر پول از نظر شيخ مفيد در المقنعه را فهميد كه
1- مستـــــدرك الـــوســائل ، جلــد 15 (ابــواب المهـــور) ، بـــاب 15 ، حـــــديـــث 1 .
2- مستـــــدرك الــوســـــائــل ، جلــد 15 (ابــواب المهــور) ، بــاب 15 ، حـــديـــث 1 .
3- تهـــذيب الاحكـــام ، جلــد 7 ، صفحــه 412 ، حــديــث 11 از بـاب 10 ابـواب المهور .
4- سلسلــة الينــابيــع الفقهيــه ، جلــــد اول ، جــــزء اول از نكــــاح ، صفحـــــــه 134 .
(204) ازدواج
فرموده : مهر هر آن چيزي است كه برايش قيمتي باشد از طلا و نقره و متاع و زمين (1) و همچنين از نظرات امام خميني (ره) (2) و صاحب شرايع الاسلام (مرحوم محقق حلّي) (3) و صاحب جواهرالكلام (4) قــرار گــرفتــن متاع به عنــوان مهــر بيشتــر استفــاده ميشــود تا پــول .
در تأييد اين نظريه كه قراردادن متاع و جنس به عنوان مهر اولويت دارد برقرار دادن پول به عنوان مهر ، نظر مفسرين در ذيل آيه شريفه 236 بقره
1- سلسلـــة الينـــابيــع الفقهيــه ، جلـــد اول ، جــــزء اول از نكـــــاح ، صفحـــــه 134 .
2- تحـــــــريـــــــــرالـــــــوسيلــــــــــه ، جلـــــــــــــــد 2 ، صفحــــــــــــه 297 .
3- شــرايع اســلام في مسـائل الحـــلال و الحــرام جلـــد 1 ـ 2 صفحــه 545 .
4- جــواهــر الكــلام فــي شــــرح شـرايع الاســـلام ، جلــد 31 ، صفحــه 3 .
ازدواج (205)
ميباشد كه در توضيح جمله (و مَتِّعُوهُنَّ) فرمودهاند :
«نكته جالب ديگري كه از آيه استفاده ميشود اين است كه : قرآن از هديهاي (مهري) كه مرد بايد به زن بپردازد ، تعبير به متاع كرده است و متاع در لغت به معني چيزهايي است كه انسان از آنها بهرهمند و متمتع ميشود و غالبا به غير پول و وجه نقد اطلاق ميگردد ، زيرا به طور مستقيم از پول نميتوان استفاده كرد بلكه بايد به متاع تبديل شود . (1)
1- لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ اَوْ تَفْرِضُوالَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ اگر زنان را قبل از آميزش جنسي و تعيين مهر (به عللي) طلاقدهيد گناهي برشما نيست (و در اين موقع) آنها را (بــا هــديــهاي منــاسب) بهــرهمنـد سازيد . ترجمه از كتاب تفسير نمونه ، جلــد 2 ، صفحــه 140 ، چــاپ دوم بهمـــن 1353 .
(206) ازدواج
با يك ديد كلي در منابع روايي و فقهي و تفسيري مربوط به مهر ميتوان به اين نتيجه رسيد كه قراردادن متاع و جنس به عنوان مهر بيشتر مورد توجه است تا پول و نقدينگي ؛ پول بيشتر نماينده و وسيله انتقال ميتواند باشد (مثل چك بانكي يا سفته) مضافا بر اينكه اگر متاع به عنوان مهر قرار داده شود نه تنها مــوجـب ضرر زن نخواهد بود بلكه زمينــه نــزاع هــم كمتــر خــواهــد شــد .
علاوه بر مستندات گذشته مبني بر اولويت قرار دادن متاع به عنوان مهر به جاي پول ، تبصره ذيل ماده 1082 قانون مدني ميباشد .
تبصره : چنانچه مهريه وجه رايج باشد ، متناسب با تغيير شاخص قيمت سالانه زمان تأديه نسبت به سال اجراي عقد كه توسط بانك مركزي جمهوري
ازدواج (207)
اسلامي ايران تعيين ميگردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اينكه زوجين در حيـن اجــراي عقــد به نحو ديگري تراضي كرده باشند .
يكيازنكاتيكهبايدازسوي زوجين هنگامعقدموردتوجهقرارگيرد مشخص بودن مهريهاستكهنبايد ابهام و جهالتي دركارباشد ـ اگرچه لازم نيست بهصورت دقيق تعيين گردد ولي بايدبه نحوي باشد كه موجب اختلاف و ضرر براي زن نگردد ـ اگر عقد بر مهري تعلق گيرد كه روشن نباشد و در آن ابهام و جهل در كارباشد،مثلاينكهمهريكزميننامشخص يا شيئي مجهول قرار گيرد در اينصورت عقد صحيح است ولي مهر باطل ميگردد و بايد مهرالمثل معين نمود . زيرا مهر از اركان عقد نميباشد تا عقد هم فاسد گردد ، اما مهر يك حق است كه
(208) ازدواج
بايد مهرالمثل طبق ادله ، جايگزين مهرالمسميِ مجهول گردد .
از جمله ادلهاي كه ميتوان در مورد معلوم بودن مهر به آن استناد نمود رواياتياست كه طبق آنها بايد مهر به صورتي مشخص شود كه رفع ابهام گردد ، مثل صحيحه محمدبن مسلم كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله براي مردي مشخص مينمايد كـــه عــوض از مهــــر بــه زن قــــرآن بيــــامــــوزد .(1)
همچنين اگر عقد منعقد گردد بر مهر مجهول مهرالمثل تثبيت ميشود مثل روايتـي كــه از امـام صـادق عليهالسلام نقــل شـده كه فرمود :
«اگر كسي ازدواج نمايد با يك مهر مجهول ، عقد فاسد نيست ، اما براي زن
1- وســائـل الشيعــه ، جلـد 15 ، باب دوم از ابواب المهور ، حديث 1 .
ازدواج (209)
مهرالمثل است تا مادامي كه از مهرالسنه تجاوز نكند» .(1)
مهـر ملـك زن است
در اديان گذشته خدمت و كار زوج براي پدر زوجه به عنوان مهريه قرار ميگرفت ـ مثل خدمت حضرت موسي عليهالسلام براي حضرت شعيب كه در قرآن آمـــــــده اســــت ـ .
قالَ اِنّي اُريدُاَنْ اُنكِحَكَ اِحْدَي ابْنَتَيْ هاتَيْنِ عَلي اَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَحٍ فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْرا فَمِنْ عِنْدِكَ .(2)
1- مستــدرك الـوســائل ، جلــد 15 ، كتـاب النكاح ، صفحه 97 .
(210) ازدواج
(شعيب) گفت : من ميخواهم يكي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براي من كار كني ؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهي محبتــي از نـاحيــه توست .
همانطوري كه از اين آيه شريفه استفاده ميشود ، حضرت شعيب عليهالسلام از حضرت موسي عليهالسلام ميخواهدكه بهعنوان مهريه هشتسال براي او خدمت كند ، اما اين قانون در اسلام منسوخ شده است و قابلاجرا نيست و تمام مهر ، ملك شخصي زوجه ميباشد و نميتوان مهر و يا مقداري از آن را براي فرد ديگري حتي پدر و مادر زوجه قرار داد و آن مقدار كه براي غير زوجه به عنوان مهر
1- 27 / قصص ـ ترجمه از كتاب تفسير نمونه جلد 16 ، صفحه 63 ، چاپ 12 تابستان 1374 .
ازدواج (211)
معيــن شــده بــاطـل است و زوج الــزامي به پــرداخت آن نــدارد و هيچكس هم بــدون اذن و رضــايــت زوجــه مجــاز به تصــرف در مهــر تصــرف نيست .
احتمالاً تا قبل از اسلام هم مهريه از آن پدر زن بوده نه از آن زن ، در تأييد اين مطلب در ذيل آيه شريفه 4 از سوره نساء در تفسير منهجالصادقين آورده است : «چون زن را به خودي ميدادند مهر را براي خود ميگرفتند و چيزي به زن نميدادند و چون زن را به غريبه يم دادند آن را بر شتري مينشاندند ، همان شتر را به آن زن ميدادند و چيزي ديگر (از مهر) به او نميدادند خداوند اين آيه را نازل كرد : «وَاتُوا النِّساآءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيآئا مَّرآيئا» :
بدهيد زنان را مهر ايشان به خوشدلي و اگر زنان درگذرند به خوشدلي براي
(212) ازدواج
شمـا از بعض مهـر پس بخوريد آن را سازگار و خوشگوارا . (1)
با نزول اين آيه احكام سابق فسخ شد و ديگر كسي حق نداشت مهر زن را بــدون رضــايــت قلبــي او تصــــاحب كنــــد .
در تفسير شريف لاهيجي فرمود : «مخاطب ، اولياء يتيمان است و مراد از نساء ايتام است» (2) زيرا طبق فرموده صاحب تفسير كشف الحقائق در زمان جاهليت دختران يتيم را نگهداري ميكردند ، اگر صاحب مال و جمال بود به او رغبت كرده نكاح ميكردند و اموال او را تصاحب مينمودند . (3)
1- منهج الصادقين (تفسير فارسي) ، جلد 2 ، صفحه 432 .
2- شريف لاهيجي (تفسير فارسي) ، جلد 1 ، صفحه 433 .
ازدواج (213)
بين مفسرين در اينكه مورد خطاب در آيه شريفه كيست اختلاف است عدهاي فرمودهاند مخاطب والدين هستند و گروهي فرمودهاند اولياء يتيمان و گروهي ديگر فرمودهاند شوهران هستند ، در هر صورت مخاطب هركس باشد حكم يكي است ، يعني مهر زن را به او بدهيد و بدون طيب نفس او در مهر تصرف نكنيد ، اما اگــر چنــانچــه زن از روي ميــل و بــدون اكــراه مهر را بخشيد ، به صورت گـــوارا تصـــرف كنيد و هيـچ اكراهي بر شما نيست .
قراردادن مهر يا قسمتي از آن براي پدر زن يا غيره (به جز زوجه) از ديد فقهاي عظام جايز نميباشد ـ بدون اينكه خلافي وجود داشته باشد ـ در اين راستا
1- كشــــــف الحقــائــق ، جلـــــد 1 ، صفحــــه 328 .
(214) ازدواج
ميتوان به نظر مرحوم شيخ طوسي (ره) اشاره نمود :
«اگر براي زن مهر قرار داده شود و براي پدر زن هم مقداري (از مهر) معين گردد ازدواج صحيح است بدون هيچ خلافي اما آن مقدار كه براي زن قرار داده شــده اســت واجب است بر مــرد كه اداء كند ولي مقــداري كه بــراي پدر زن معيــن شــده واجب نيســت و مــرد اختيــار دارد بپـــردازد يـــا نپــــردازد .
مرحوم شيخ طوسي ميفرمايد : «دليل ما هم اجماع و روايات است» . (1) از نظر مرحوم شيخ استفاده ميشود كه در صورتي كه مقداري از مهر براي پدر زن يا ولي او قرار داده شود به عنوان مهر نخواهد بود بلكه در حكم هبه يا بخشش
1- كتاب الخلاف ، جلد 3 ، كتاب الصداق مسأله 31 .
ازدواج (215)
ديگري است كه زوج در صورت تمايل ميتواند بپردازد يا نپردازد ، چون اگر از مهريه محسوب شود بايد بهزن بدهد و زن حقهرگونه تصرف بر مهر خود دارد.
در بعضي از بلاد متعارف است مبلغي را از داماد به عناوين مختلف مثل شيربها و پيشكش و هديه و پدر وكيلي ، مهر حاضر و ... گرفته ميشود ، كه در اين مورد لازم است توضيحي داده شود :
اگر اين مبلغ تحت هر عنواني جزء مهر قرار گيرد به اين معني كه پدر و مادر را در مهر شريك كرده باشند ، فقط مقداري كه براي زوجه معين شده به عنوان مهر محسوب و مابقي باطل و زوج الزامي به پرداخت ندارد (1) اگر اين مبلغ به
1- جــواهــرالكــلام ، جلــد 31 ، صفحــه 29 .
(216) ازدواج
عنوان رضايت بستگان زوجه آن هم با طيب خاطر زوج هديه شود در مقابل زحمات انجام شده در امر ازدواج براي گيرنده حلال است اما اگر زوج رضايت خاطر نداشته و عليرغم حصول رضايت خاطر دختر ، تنها به خاطر رفع مزاحمت بستگان از انجام ازدواج ناچار به پرداخت وجهي يا مالي گردد وجه دريافتي يا مــال شــرعـا حرام خواهد بود . (1)
يكي از مسائلي كه در اين فصل مورد بررسي قرار خواهيم داد عدم جواز
1- تحـريـرالـوسيله ، جلد 2 ، صفحه 299 .
ازدواج (217)
حبس مهر و لزوم پرداختن مهر ، به زوجه در زمان مطالبه است . زيرا مهر براي زوجه حقي ثابت و ديني است برعهده زوج ، در صورتي كه مهر مدت نداشته باشد يا مدت آن تمام شده باشد زن حق مطالبه آن را دارد و زوج هم شرعا و عقلاً و قانونا موظف به پرداخت آن ميباشد و حق تخلف و حبس آن را ندارد والا غاصب و گنهكار محسوب ميشود .
سرباز زدن از پرداخت مهريه زن و آن را با اجبار و اكراه و توأم با رنجش زوجه پرداخت نمودن ، علاوه بر اينكه با فلسفه مهر (كه قبلاً بحث شد) منافات دارد ، مخالف با مفهوم آيه شريفه (فَاِنْ طِبْنَ) (1) ميباشد كه بايد مهريه را با طيب
1- 4 / نساء .
(218) ازدواج
خاطر و ميل قلبي پرداخت نمود ، در آيات شريفهاي كه مربوط به مهر است تعابير بسيار بالا و زيبائي در مورد مهر داريم كه مفسرين بزرگ روي آنها عنايت خاصي نمودهاند . همانطوري كه قبلاً در ذيل آيه سوره نساء (1) از قول مفسرين نقل شد ، اولياء زن يا اولياء ايتام (يا همانطوري كه قبل از نزول اين آيه در گذشته مرسوم بوده) مهر را به زن نميدادهاند در اين آيه اولياء و شوهران مخاطب قرار گرفتهاند ، كه مهريه زن را به آنها بدهيد چون حق آنها ميباشد ، مگر اينكه با ميل و رغبت خود چيزي از آن را به شما ببخشند .
1- لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ اَوْ تَفْرِضُوالَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ ترجمه : بدهيد زنان را مهر ايشان با خوشدلي و اگر زنان درگذرند با خوشدلي براي شما از بعض مهر پس بخوريد آن را سازگار و خوشگوار . تفسير منهجالصادقين صفحه 423.
ازدواج (219)
در اين آيه شريفه نه تنها دستور پرداخت مهر به زن داده شده ، بلكه با كلمه (نحله) كيفيت آن را هم بيان كرده است . يعني به صورت هديهاي شيرين و باطيب نفس و بــدون هيـچ مضـايقـه و تعلل مهريه را به زن پرداخت نماييد و همچنين هيچگونه منّتي و چشمداشتي نداشته باشيد .
ظاهر آيه آن است كه آنچه مهر زنان است بدون مطالبه آنها و محاكمه و مخــاصمــه بپــردازيـد ، چـه اينكـه در غيـر اين صورت ، (نحله) شيرين نخواهد بــود و ايــن خــلاف دستـور خداوند است .
انسان مؤمن و پايبند به حقوق الناس ، بايد قبل از اينكه زن مهر خود را مطالبه بنمايد ـ هرچند زن بينياز از مهريه باشد ـ مهريه او را بپردازد ـ حتي اگر نميتواند يكجا بدهد قسطبندي نموده و خود را بريالزمه بنمايد ـ اتفاقا در قانون
(220) ازدواج
مدني ماده 1083 فرموده است : براي تأديه تمام يا قسمتي از مهر ميتوان مدت يا اقساطي قرار داد .
از ماده فوق استفاده ميشود كه لازم نيست مهريه يك جا پرداخت گردد بلكه ميتوان ضمن عقد براي پرداخت تمامي مهر اجل قرار داد و يا قسمتي از آن را مدتدار و قسمتي ديگر حال قرار داد و قسمتي يا تمام آن را در ضمن عقد يا بعد از عقد قرار داد نمود كه به صورت قسطي پرداخت شود كه تأديّه آن براي زوج سنگين نباشد ، بايد اين فرهنگ ديني در ميان جامعه ايماني تثبيت شود كه اين خود موجب كند شدن سير صعودي و تعديل مهريه خواهد شد و مشكل بالا بردن به عنوان يك مانع ازدواج از سر راه جوانان برداشته خواهد شد و ديگر شاهد آن نخواهيم بود كه زن براي گرفتن مهر خود به دادگاه مراجعه كند و مهر در كام او
ازدواج (221)
تلخ شود و يا به خاطر رهائي از آزار شوهر خود مجبور باشد مهريهاش را ببخشد ، بدون اينكه پشتوانه مادي داشته باشد .
دررواياتواردهازمعصومين عليهمالسلام هرشيوه و روشيكهموجبتضييع مهريه زن شود به شدت مورد نكوهش قرار گرفته و در رديف اعمال ناپسند و مذموم قرار داده شده است كه جهت تنبه به چند دسته از روايات ذيلاً اشاره ميشود :
الف : غــاصــب مهــر بخشيــده نمـيشــود :
رعايت حقوق در اسلام نشانه كرامت انسان مؤمن است و مهمترين حقي كه بــايــد رعــايت نمــود و قابل بخشش نيست حق الناس است و نيز از مصاديق حــق النــاس مهــريه ميبـاشد لــذا پيــامبـر اكــرم صلياللهعليهوآله در حديثي فرمودند :
«خداوند در روز قيامت هر گناهي را ميبخشد مگر مهر زنها را (اگر شوهري
(222) ازدواج
آن را نپرداخته باشد يا زن آن را نبخشيده باشد» .(1)
و در حديث ديگر كه حضرت علي عليهالسلام از قول پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نقل كردهاند ، استفاده ميشود : كسي كه مهريه همسرش را ندهد غاصب است همانند كسي كه غصب احق اجيـرش بنمايـد كه نميشود بخشيد . (2)
كسـي كــه غـاصـب امـوال ديگــران بـاشـد عـلاوه بـر اينكـه گناهكار است اعمـــال شـــرعـي او هـــم مـورد اشكـــال اســت .
امام خميني (ره) در تعريف غصب فرمودهاند : «غصب استيلاء بر چيزي است
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 22 .
2- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ، صفحه 72 .
ازدواج (223)
كه مــربـوط بــه غيــر اسـت از مــال يـا حـق آن هـم بـه صـورت عـدواني» . (1)
در كنزالعرفان در ذيل آيه 4 سوره نساء قول خداوند (فَاِنْ طِبْنَ) فرموده : جمله فان طبن در آيه دلالت دارد بر عدم جواز غصب مهر و مكر و حيله (جهت فـرار از پـرداخـت) و اكـراه و مجبـور نمـودن بر اينكه زن مهر خود را نگيرد . (2)
بنــابــرايـن نپــرداختــن مهــريــه بـا عــدم رضـايت زوجــه يك نوع غصـب اسـت و احكــام غصب بر آن جاري خواهد بود مگر نپرداختن مهر از روي فقر باشد يا اينكــه زن راضـي باشد .
ب : غـاصب مهـر در پيش خدا ، زاني است
1- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 172 .
2- كنزالعرفان في فقه القرآن ، جلد 2 ، صفحه 202 .
(224) ازدواج
در بعضي از روايات زوجي كه از پرداخت مهريه زوجهاش خودداري كند در نــزد خــدا در حكـم زاني شمــرده شده است ، چون او يك متجاوز به حدود خــداونــد است . از جمله اين روايــات ، روايتــي اســت از امــام صــادق عليهالسلام :
«كسي كه ازدواج نمايد با زني و قصد دادن مهر را نداشته باشد در نزد خداوند زاني ميباشد» . (1)
شايد بتوان ادعاي حديث فوق را با روايتي كه از حضرت علي عليهالسلام در ذيل آيه شريفه (وَاتُوا النِّسآءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً) (2) نقل شده است تبيين نمود ، زيرا آن حضرت فرمود : «خداوند ميفرمايد بدهيد مهري كه به وسيله آن زنها (همبستر
1- وســائل الشيعـه ، جلد 15 ، صفحه 22 .
2- 4 / نساء .
ازدواج (225)
شدن) بر شما حلال شدند ، پس كسي كه ظلم كند به زنها در مهر آنها زاني محســوب ميشــود» . (1)
ج : غصب مهر از پليدترينگناهاناست
ستم وجود نسبت به كسي كه قدرت دفاع ندارد و زيردست محسوب ميشود از پستترين گناهان است ، به خصوص اينكه يك نوع جنايت به شريك زندگي باشد آن هم با اعتمادي كه او نموده است لذا از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه فرمود :
«پليدترين گناهان سه چيز است ، كشتن حيوانات و حبس و ندادن مهريه زن و
1- مستدرك الوسايل ، جلد 15 ، صفحه 72 .
(226) ازدواج
منـــع نــدادن مـزد و اجرت اجير» .(1)
د : حبـس مهــر يك نـوع دزدي است
از آنجائي كه مهر از هنگام انعقاد عقد نكاح بر ذمّه شوهر است كه عندالمطالبه بايد به زوجه بپردازد ، چنانچه نپردازد در حكم سارقي است كه آن را ميربايد و به مالك آن (يعني زوجه) نميدهد لذا امام صادق عليهالسلام فرمودند :
«كسي كه مهري را تعيينكند و قصد دادن آن را نداشته باشد به منزله دزد ميباشد» .(2)
1- مستدرك الوسايل ، جلد 15 ، صفحه 72 .
2- مستــــدرك الــوســايــل ، جلــد 15 ، صفحه 21 .
ازدواج (227)
و در همين بـاره در روايتـي ، امـامصــادق عليهالسلام فـرمـودند :
«دزدي سه قسم است ؛ ندادن زكات و حلال شمردن مهر زن (يعني ندادن آن به زوجه) و ندادن دين و قرض به صاحبش» .(1)
در واقع روايت دوم توجيه ميكندكه چرابه غاصب مهريه دزد اطلاق ميشود ، زيـرا مهـريـه در حكـم ديـن و قـرض در دست شـوهـر است كه بايد هنگام مطــالبــه بــه زوجـه بـرگـردانـد و اگـر امتنـاع نمـود در حكـم دزد ميبـاشـد .
ه : غـاصب مهـر پيمـان شكن است
در زندگي مقدسترين پيمانها پيوند زناشوئي است كه گاهي در ضمن اين
1- مستــــدرك الــوســايــل ، جلــد 15 ، صفحه 21 .
(228) ازدواج
پيمان مهر هم شرط ميشود ، پايبند بودن به شرط همان قدر ارزش دارد كه پيوند زناشوئي ارزش دارد ، گرچه به توصيه آيات شريفه ، مؤمن بايد پايبند به عهد و قـرارداد خـود بـاشد . به دليـل قول خداوند : والمؤمنون عند شروطهم . (1)
مؤمنينپايبندشروطخودهستند.
نبي بزرگوار اسلام صلياللهعليهوآله فرمودند : اوليترين شرطي كه بايد به آن وفا كنند آن استكه آنچه بهآن فرج حلالشدهاست تمام و كمالبدهند.(2)
در حـديـث منـاهي از پيـامبـر اكرم صلياللهعليهوآله نقل شده كه آن حضرت فرمودند :
«كسي كه نسبت به مهر زن ظلم كند در نزد خداوند زاني است ، خداوند متعال
1- 5 / مائده .
2- روض الجنان و روح الجنان (تفسير فارسي قرآن) ، جلد 5 ، صفحه 232 .
ازدواج (229)
در روز قيامت ميفرمايد : بنده من ، بندهام را بر عهد و پيمانم به ازدواج تو درآوردم (اجازه دادم با او ازدواج كني) و تو به عهدت وفا نكردي (مهرش را ندادي) و ظلم كردي ، پس از حسنات او (مرد غاصب مهر) ميگيرد و به زن ميدهد به اندازه حق آن زن ، اگر حسنات مرد كفايت نكرد او را وارد بر آتش مـيگـردانـد بـــه جهـــت پيمـــانشكنــي چــون از هر پيماني پرسش خواهد شـــد (آيــا وفــا شد يا خير)» . (1)
از اين حديث روشن ميشود كه اگر در مورد مهر پيمانشكني شود حساب مـرد پيمـانشكـن بـا خـداونـد اسـت ؛ چـون شـايد زن نتواند حق خود را بگيرد .
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 22 .
(230) ازدواج
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد2.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد17.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد3.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد4.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد5.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد13.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد14.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد16.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد24.
(231)
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلــــد3.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلــــد8.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلـــد7.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلـــد2.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد 27.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 2.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 3 .
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 4.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 7.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 8.
(232)
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 9.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 14.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 18.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 22.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 28.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 29.
زن و عدالت اجتماعي، رفسنجاني، انتشارات صفير صبح، 1380، چاپ اول.
مســائل ازدواج و حقــوق خـانــواده در اســلام، بابازاده، اكبر .
ازدواج مـــــــوقــت در اســـلام
مباحثي از حقوق زن
موضـوع صفحـه
متن تــأييـديه حضـرت آيت اللّه خـزعلـي مفسّر و حافظ كل قرآن كريم••• 5
تفكــر غلط در ارتباط با مهريّه••• 7
بخشيــــــدن مهريــه از طـــرف زن••• 9
حكم ازدواج با زنانغيرمسلمان (اهلكتاب)••• 20
حكــم ازدواج با مشركــان••• 24
حكم ازدواج با زانــي و زانيه••• 29
حكــم ازدواج با زنان خبيثه••• 33
حكم ازدواج با دختران يتيـم••• 37
حكــم ازدواج بــا كنيـزان••• 39
(215)
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
حكـــم ازدواج با زنان شوهردار و علّت تحريـــم آن••• 45
حكـــم ازدواج با نامـــادري و علّـت تحريـــم آن••• 48
حكم ازدواج با دو خواهر در يك زمان و علّت تحريم آن••• 51
حكـــــم ازدواج با محــارم و علّـــت تحريـم آن••• 53
حكــــــم ازدواج بـــا زنــــان بيــــــــوه••• 60
دستورات مهم در امر ازدواج با زنان مهاجر و زنان كافر••• 70
ازدواج با زنان مطلقه••• 76
علّتهــاي محدوديــت در ازدواج در قــــــرآن••• 79
(216)
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
ازدواجموقّت••• 83
آيا حكــم ازدواج موقـــت نسخ شده است ؟••• 89
ازدواج موقــت يك ضـــرورت اجتماعــي••• 92
ايرادهايــي كه بر ازدواج موقــت ميشــود••• 95
«راســـــل» و ازدواج مـــــوقــــــت••• 100
مذموم بودن تنوعطلبي و زن بارگي در روايات••• 102
تعدد زوجات••• 106
تعــدد زوجات يك ضـرورت اجتماعي است••• 109
(217)
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
منظــور از عدالت درباره همسران چيست ؟••• 118
عدالــت شرط تعــدد زوجـــات اســت••• 119
پاسخ به يك سؤال لازم در مورد تعدد زوجات••• 122
گوشــهاي از فلسفــه تعـدّد زوجات پيامبر••• 126
ازدواج فـــــرزنـــــــــــدان آدم••• 136
فرهنــگ آمـاري كلمه نكاح در قرآن كريم••• 139
بررســـي ريشــه لغــوي كلمــــه عشق••• 141
تعريـــــف عشـــــــــــق••• 142
(218)
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
تعـــريــف دوّمــي از عشـــق••• 143
نگاهي به موضوع عشق و ماهيّت آن••• 143
نظريات مختلف درباره ماهيّت عشق••• 145
عشــق جسمانــي و روحانـــي••• 147
عشقوعرفاندرنيايشامامعلي عليهالسلام ••• 149
ديدگاه قرآن پيرامون زوجيّت و وجود مودّت بين زوجين••• 151
محبت مؤمنان نسبت به يكديگـــر••• 155
جايگــاه عشــق در روايــــات••• 159
(219)
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
عشق ناروا از ديدگـــاه امام علي عليهالسلام ••• 162
چنــد حــديث طــلايي درباره عشق ••• 165
نقش عشق و محبّت در خودسازي انسان در اشعار حافظ و علامه طباطبايي••• 167
آثار سوء عشق در غفلت از عيوب معشوق••• 170
فـــرق عشـــق بـــا شهــــــوت••• 173
بررســي فرق ميــان عشــق و هوس••• 174
بررســي اتهــام مخالفــت اســلام بــا مسأله عشــق و شهوت جنسي••• 180
جايگاهعشق درعبادت رسولاكرم صلياللهعليهوآله ••• 181
رابطـــه عشـــق و عفـــــــــت••• 182
(220)
فهــرسـت مطـالـب
موضـوع صفحـه
نيــــروي عشـــق و محبـــت در اجتمــــاع••• 186
تشيـــــع ، مكتـــب عشـــق و محبّــــــت••• 189
نقــش عشــق در زندگي انســـان و آثـــار آن••• 192
داستــــانهـــاي عاشقـــــان واقعـــــي••• 198
داستــان عشق سعدبن ربيــع به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ••• 202
داستانعاشقي كامل بنام ميثم تمار به امام علي عليهالسلام ••• 206
داستانابنسكيت آنعاشق و دلباختهامام علي عليهالسلام ••• 208
داستــان عشــق ورزيــدن بـه اهلبيـــت عليهالسلام ••• 210
(221)
بيستوني، محمد، 1337 ـ
ازدواج (پيوند آسماني)از ديدگاه قرآن و سنّت =Marriage in Quran
and tradition/ بانظارت محمدبيستوني؛ گروه تحقيق ليلا حمداللهي ،
زهره نوري، عليرضامقسمي ؛ با همكاري و كارشناسي اسداللّهاسدي گرمارودي .-- تهران: بيان جوان، 1384 .
417 ص.؛ 11x17 س م .-- (سري كتابهاي روش انس با قرآن)
ISBN: 964-8399-38-7
فهـرستنويسي بر اساس اطلاعات فيپا. كتابنامه بهصورتزيرنويس.
1.زناشويي (اسلام). الف. حمداللهي، ليلا، 1357 -. ب. نوري، زهره.
ج. مقسمي، عليرضا. د. اسدي گرمارودي، اسداللّه 1340 -. ه . عنوان.
4الف 9ب/17/ 230 BP 4831/297
كتابخــانه ملي ايران 15486 ـ 84م
عنوان: ازدواج (پيـونـد آسمـاني) از ديـدگـاه قـرآن و سنّـت (جلد 1)
مــــؤلـف: دكتـــــــر محمّــــــد بيستــــــونــــي ويراستاري و تايپ و صفحهآرايي:سهيلاشاكري،فاطمهسرزهي
گروهتحقيق:ليلاحمداللهي،زهرهنوريخاني،عليرضامقسمي امــــــور فنــــــــي و رايــانـــه: روحاللّه كــــريميــــــان
مــديــر اجــرايـــي: علـــــي اكبـــــر هـــــــادي چــــاپ و صحـــافي: شـركت رايـانـه پــــرداز نگــــارش
نــوبــت و تــاريــخ چـــــــاپ: اول ، سـال 1384 شمــــــــــارگــــــان: 3000 نسخـــــــــــــــــــــــــه
نــــاشــــــــــــر: انتشــــــارات بيــــــان جــوان شـــــــا بــــــــــك:7-38-8399 -964 -ISBN: 964
هرگونـه نسخهبـرداري و چاپ از اين كتاب، با اخذ مجوز كتبي از مؤسسه قرآني تفسير جوان بلامانع است.
نشاني: تهران ـ خيابان پاسداران ـ بينگلستان هشتم و نهم (روبروي پمپ بنزين) ـ شماره 353 ـ طبقه همكف ـ واحد 4
تلفكس:09121085322ـ22589626 E_mail : dr_ bistooni@tafsirejavan.com
(222)
بيستوني، محمد، 1337 ـ
ازدواج (پيوند آسماني)از ديدگاه قرآن و سنّت =Marriage in Quran
and tradition/ بانظارت محمدبيستوني؛ گروه تحقيق ليلا حمداللهي ،
زهره نوري، عليرضامقسمي ؛ با همكاري و كارشناسي اسداللّهاسدي گرمارودي .-- تهران: بيان جوان، 1384 .
417 ص.؛ 11x17 س م .-- (سري كتابهاي روش انس با قرآن)
ISBN: 964-8399-38-7
فهـرستنويسي بر اساس اطلاعات فيپا. كتابنامه بهصورتزيرنويس.
1.زناشويي (اسلام). الف. حمداللهي، ليلا، 1357 -. ب. نوري، زهره.
ج. مقسمي، عليرضا. د. اسدي گرمارودي، اسداللّه 1340 -. ه . عنوان.
4الف 9ب/17/ 230 BP 4831/297
كتابخــانه ملي ايران 15486 ـ 84م
عنوان: ازدواج (پيـونـد آسمـاني) از ديـدگـاه قـرآن و سنّـت (جلد 2)
مــــؤلـف: دكتـــــــر محمّــــــد بيستــــــونــــي ويراستاري و تايپ و صفحهآرايي:سهيلاشاكري،فاطمهسرزهي
گروهتحقيق:ليلاحمداللهي،زهرهنوريخاني،عليرضامقسمي امــــــور فنــــــــي و رايــانـــه: روحاللّه كــــريميــــــان
مــديــر اجــرايـــي: علـــــي اكبـــــر هـــــــادي چــــاپ و صحـــافي: شـركت رايـانـه پــــرداز نگــــارش
نــوبــت و تــاريــخ چـــــــاپ: اول ، سـال 1384 شمــــــــــارگــــــان: 3000 نسخـــــــــــــــــــــــــه
نــــاشــــــــــــر: انتشــــــارات بيــــــان جــوان شـــــــا بــــــــــك:7-38-8399 -964 -ISBN: 964
هرگونـه نسخهبـرداري و چاپ از اين كتاب، با اخذ مجوز كتبي از مؤسسه قرآني تفسير جوان بلامانع است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نشاني: تهران ـ خيابان پاسداران ـ بينگلستان هشتم و نهم (روبروي پمپ بنزين) ـ شماره 353 ـ طبقه همكف ـ واحد 4
تلفكس:09121085322ـ22589626 E_mail : dr_ bistooni@tafsirejavan.com
(223)
اِلي سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ
رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلي مَوْلانا
وَ مَوْلَي الْمُوَحِّدينَ عَلِيٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلي بِضْعَةِ
الْمُصْطَفي وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلي سَيِّدَيْ
شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَي الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ
الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِي الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ
الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،
الْحُجَّةِبْنِالْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ
الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَالاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُالْمُتَّصِلُبَيْنَالاَْرْضِوَالسَّماءِقَدْمَسَّنا
وَ اَهْلَنَا الضُّـــرَّ في غَيْبَتِـــكَ وَ فِراقِـــكَ وَ جِئْنـا بِبِضاعَـةٍ
مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ
فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ
اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ
(4)
بسم اللّه الرحمن الرحيم
هر زماني را زباني است يعني در بستر زمان خواستههايي نو نو پديد ميآيد كه مردم آن دوران خواهان آنند. با وسائل صنعتي و رسانههاي بيسابقه خواستهها مضاعف ميشود و امروز با اختلاف تمدنها و اثرگذاري هريك در ديگري آرمانهاي گوناگون و خواستههاي متنوع ظهور مييابد بر متفكران دوران و افراد دلسوز خودساخته در برابر اين هنجارها فرض است تا كمر خدمت را محكم ببندند و اين خلأ را پر كنند همانگونه كه علامه اميني با الغديرش و علامه طباطبايي با الميزانش. در اين ميان نسل جوان را بايد دست گرفت و بر سر سفره اين پژوهشگران نشاند و رشد داد. جناب آقاي دكتر محمد بيستوني رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآني تفسير جوان به فضل الهي اين كار را بعهده گرفته و آثار ارزشمند مفسران را با زباني ساده و بياني
(5)
شيرين، پيراسته از تعقيدات در اختيار نسل جوان قرار داده علاوه بر اين آنان را به نوشتن كتابي در موضوعي كه منابع را در اختيارشان قرار داده دعوت ميكند. از مؤسسه مذكور ديدار كوتاهي داشتيم، از كار و پشتكار و هدفمند بودن آثارشان اعجاب و تحسينم شعلهور شد، از خداوند منان افاضه بيشتر و توفيق افزوني برايشان خواستارم. به اميد آنكه در مراحل غيرتفسيري هم از معارف اسلامي درهاي وسيعي برويشان گشاده شود.
آمين رب العالمين .
21 ربيعالثاني 1425
21 خرداد 1383
ابـوالقاسم خزعلي
(6)
اين تفكر غلط كه : مهر را چه كسي داده و چه كسي گرفته ، متأسفانه در جامعه جا افتاده است و خود توجيهي براي بالا بردن و سرباز زدن از پرداخت مهريه گرديده است ، رواياتي كه ذكر شد براي از بين بردن اين فكر غلط ميباشد و هشداري است كه زوج هنگام پيمان زناشويي بايد توجه به توان مالي خود نموده و خود را ملزم به پرداخت مهريه بداند و زوجه هم بايد توجه به توان مالي و پرداخت مهر از طرف زوج داشته باشد و يا آن را بعدا ببخشد . چه بسا بسياري از نزاعها و اختلافات خانوادگي همين زيادي مهر است ، كه از طرفي سطح توقع زنان بالا رفته و از طرفي سنگيني مهر يك فشار روحي براي مردان است و گاهي تلاش ميكنند با لطايفالحيل از پرداخت آن فرار كنند . در كتاب بهشت خانواده يكي از علل اختلافات زن و شوهر دعاوي مالي شمرده شده ، چنانكه مثلاً مهريه
ازدواج (7)
زيادي براي زن معين شده باشد و شوهر پشيمان گشته و هر روز بهانهاي بگيرد و جر و بحثي درست كند تا زن را راضي نمايد كه مهريه خود را به نحوي كم كند يا نگيرد . (1)
گاهي متأسفانه اين اختلافات منجربه از هم پاشيدن شدن كانون خانوادهميگردد، همانطوري كه در تحقيقات به دست آمده ميخوانيم :
طلاق يا به سبب تقاضاي زن و يا به دليل تمايل مرد به وقوع ميپيوندد و علت عمده آن يا ترك انفاق (و مهر) و بدرفتاري و ناهنجاري اخلاقي از سوي زوج است و يا عدم تمكين زن از شوهر و نداشتن توافق اخلاقي . در سال 1371 تعداد 18380 پرونده منجر به طلاق در دادگاههاي مدني خاص مطرح بود كه منجر به
1- بهشت خــانواده ، نــوشتــه دكتـر سيّد جواد مصطفوي ، جلد 1 ، صفحه 362 .
(8) ازدواج
صدور حكم گرديده و دادگاههاي مستقل نيز به 3449 مورد درخواست طلاق رسيــدگي كــرده و حكــم دادهانــد . (1)
بههرحال مهر چهكمباشد و چهزياد، شوهرنميتوانداز پرداختآنسرباززند. اگر چنانچه به هر دليلي توان پرداخت آن را نداشته باشد ، طبق توافق ميتواند به صورت قسطي پرداخت نمايد ، همانطور كه در ماده (1083) قانون مدني آورده است : (بـراي تـأديـه تمام يا قسمتي از مهر ميتوان مدت يا اقساطي قرار داد) . (2)
آنچه بر نظام طبيعت و خانواده و زناشوئي حاكم است ، عشق و محبت و
1- كتاب نقدفصلنامه(حقوق زن)، شماره12، صفحه75 : مؤسسهفرهنگي دانشوانديشه معاصر.
2- بررسي فقهي حقوق خانواده ، صفحه 238 .
ازدواج (9)
اخلاق ميباشد و اگر روابط فردي و اجتماعي و زناشوئي رو به سردي گذاشت و محبت و اخلاق از ميان رفت ، آن گاه نوبت قانون ميشود كه به قضاوت بنشيند . قانون آخرين وسيلهاي است كه بايد به آن رو آورد و متوسل شد ، زن و شوهر همانطوري كه با عشق و علاقه اولين قدم پيوند مقدس ازدواج را برداشتند ، شايسته است تا آخر از اين رمز بقاء پيروي نمايند . مهر از شرايط عقد نيست ، بلكه بيشتر به عنوان هديه و اعلام آمادگي براي آغاز يك زندگي شيرين و محبتآميز است . بنابراين مهر بُعد مادي ندارد . اين زندگي شيرين با بخشيدن مهر از طرف زن به شوهر استمرار پيدا ميكند . در فرهنگ ديني همانطور كه بر پرداخت مهر از طرف شوهر به زن در صورت تقاضا سفارش و تأكيد شده از طرف ديگر هم به بخشيدن مهر از طرف زن توصيه گرديده است . آن هم با رضايت و ميل قلبي و به قصد قربت و به جهت حاكم نمودن روح گذشت و
(10) ازدواج
فداكاري در زندگاني زنـاشـوئي و وارستـه نمـودن زندگي از پيرايههاي مادي .
زن اگر همه مهر يا هر مقدار از مهر را كه مايل باشد، ميتواند ببخشد. پيامبراكرم صلياللهعليهوآله فرمود : هر زني كه مهريهاش را قبل از همبستر شدن به شوهرش ببخشد ، خداوند به جاي هرديناري ، ثواب آزاد كردن يك بنده برايش مينويسد . سؤال شد يا رسول اللّه اگر بعد از دخول بخشيد چطور ؟ حضرت فرمود : اين نشانه مودت و الفت است . (1)
در اين حديث ملاحظه ميشود ، تفاوت است بين بخشيدن مهريه قبل از همبسترشدن و بعد از آن . معمولاً مرد مؤمن بعد از عقد نگران پرداخت دين يعني مهريه همسرش ميباشد و يك نوع اضطراب دارد و شايد بااطمينان كامل وارد بر
1- مستـدرك الـوسائل ، جلـد 15 ، صفحه 81 .
ازدواج (11)
زنــدگــي زنـاشـوئي نشود ، در اين موقع اگر زن مهر خود را نبخشد و شـوهـرش را از ايـن ديـن رها نمود ، در واقع ثواب آزاد كردن بنده را برده است .
معصوم عليهالسلام فرمود : خداوند ، عذاب قبر را از سه دسته از زنان برداشته است و آنها را درقيامت با فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبراكرم صلياللهعليهوآله محشور مينمايد .
1 ـ زنهايي كه بر غيرت شوهر خود صبر كنند . 2 ـ زنهايي كه بر سوء خلق و رفتار شوهر خود صبر كنند . 3 ـ زنهايي كه مهر خود را ببخشند . خداوند بر هــريــك از آنهــا ثــواب هــزار شهيد عطاء ميكنــد و مينـويسـد براي هـريـك از آنهـا عبادت سالي را . (1)
در آيه 4 سوره نساء پس از آن كه توصيه شده است كه مهر زنها را شيرين
1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 37 .
(12) ازدواج
و با رغبت به آنها بدهيد ، فرموده : «فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيآئا مَرآيئا» . پس اگر زنان از طيبخاطر مهر خود را به شما بخشيدند پس بخوريد آن را سازگار و گوارا .
آيه فوق علاوه بر اينكه يك نوع تشويق ضمني زنان بر بخشيدن مهر خود ميباشد ، اشاره بر رضايت قلبي آنها بر بخشيدن مهر خود است ، يعني بخشيدن مهر يا قسمتيازآن نبايداز روياكراه و اجبار و حتيمكر و خدعهباشد. علامهطباطبايي (ره) در ذيل آيه فوق فرموده است : «تصرف در مهريه را به طيب نفس زن مشروط نمود ، هم تأكيد جمله قبل است كه مشتمل بر اصل حكم بود و هم ميفهماند حكم «بخوريد» حكم وصفي است نه تكليفي . يعني معني بخوريد ، اين است كه خوردن آن جايز و حلال است ، نه اينكه بخواهد بفهماند خوردن مال همسر واجب است . كلمه (هنيئا) صفت مشبه از ماده (هناء) است و ماده هناء به
ازدواج (13)
معني آسان هضم شدن غذا و نيز به معني قبول طبع است» . (1)
گروهي از مفسرين كلمه (مِنْه) را در آيه فوق (مِنْ بَعْضِه) گرفته و فرمودهاند ، اگر قسمتي از مهر خود را بخشيد ، با گوارا بخوريد . از اين مطلب استفاده نمودهاند كه زن مهر خود را ببخشد . (2) اما اكثر مفسرين كلمه (مِنْه) را جنس گــرفتــهاند ، از بيان مهر ، يعني اگراز آن مهر به شما چيزي بخشيدن ، گوارا بخوريد و (مِـنْ بَعْضِــه) نميباشد . (3)
1- (1) : تفسيــر الميــزان ، جلــد 4 ، صفحــه 269 (تــرجمه فـارسي) .
2- (2) : تفسير رهنما ، جلد 3 ، صفحه 282 .
3- (3) : تفسير البتيان ، جلد 3 ، صفحه 109 و تفسير كترالدقائق ، جلد 3 ، صفحه 324 و تفسيــر الوجيــز ، جلــد 1 ، صفحـــه 296 .
(14) ازدواج
به نظر ميرسد از باب اينكه زن مالك تمام مهر خود ميباشد ، پس ميتواند تمام مهر يا قسمتي از آن را ببخشــد و محــدوديتــي نــداشتــه باشد . پس قول اكثــر كـــه قــول دوم است بيشتر مـورد قبـول ميباشد .
نكات كوتاه از آيات مربوط به مهريه «وَاتُوا النِّساآءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيآئا مَرآيئا» (1) با استفاده از تفسير راهنما نكاتي چند از آيه شريفه فوق قابل بهرهبرداري ميباشد كه ذيلاً به آنها اشاره ميشود :
1 ـ وجــــوب پـــرداخـت مهــريــــه زنــان . (وآتــو)
2 ـ زنان مالك مهـر خــويش ميبــاشنــد . (صَدُقاتِهِنَّ)
3 ـ استقلال مالي زنان در نظــام خانـواده . (صَدُقاتِهِنَّ)
1- (1) : 4 / نساء .
ازدواج (15)
4 ـ لزوم پرداخت مهـريـه به خودِ زن نه به ديگـران . (وَاتُوا النِّساآءَ صَدُقاتِهِنَّ)
5 ـ مهـــريـــه هـــديـهاي بــراي زن است . (صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً)
6 ـ مهـــريــه هــديـهاي است بدون عوض . (صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً)
7 ـ مهريه بـايـد بـدون منت و شيـرين به زن پرداخت شود . (صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً)
8 ـ منع از حبس مهر توسط شوهر . (وَاتُوا النِّساآءَ صَدُقاتِهِنَّ)
9 ـ زن ميتواند مهريه خــود را ببخشــد . (فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا)
10 ـ بخشش مهر از طرف زن بايد با طيب نفس باشد . (نَفْسا)
11 ـ حرمت تصرف مردان در مهر زنان بدون رضايت آنها . (فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْســا)
12 ـ حلال و گوارا بودن خوردن مهر زن براي شوهر در صورتي كه آن را ببخشد. (هَنيآئا مَرآيئا)
(16) ازدواج
13 ـ تعييـــن مهـــريـــه در عقــد نكـــاح . (صَــدُقــاتِهِـنَّ)
14 ـ شوهر مجاز به استفاده از دارايي زن است ، در صورت رضايت زن . (نَفْســـــــــــــا)
15 ـ تصرف ولــي زن در مهـريه او بـــدون رضـــايت زن .
وَ اِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ اِلاّ اَنْ يَعْفُونَ اَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوي وَ لاتَنْسَــوُا الْفَضْــلَ بَيْنَكُـــمْ اِنَّ اللّهَ بِمــا تَعْمَلـُونَ بَصيــرٌ (1)
از اين آيه شريفه نكـاتي قـابل استفاده است كه به دنبال آيه قبل ذكر ميشود .
16 - وجوب پرداخت نصف مهر در صورت طلاق قبل از دخول (وَ اِنْ
1- (1) : 237 / بقره .
ازدواج (17)
طَلَّقْتُمُــوهُـنَّ مِنْ قَبْـلِ اَنْ تَمَسُّوهُنَّ،... فَنِصْفُ مافَرَضْتُمْ) .
17 ـ عـــــــــــدم وجــــــوب تعييـــــن مهــــــــر .
18 ـ طــلاق زنــان به دسـت شــوهـــران ميبــاشـــد . (وَ اِنْ طَلَّقْتُمُــوهُنَّ)
19 ـ مهـريه دَيني است براي زنـــان و بــرعهـــده مـــردان (لَهُــنَّ فَريضَةً)
20 ـ سقوط مهريه در صورت عفو زن . (اِلاّ اَنْ يَعْفُوَا) .
21 ـ سقوط مهريه در صورت عفو ولي زن . (اَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ) ، ـ اگر الذي را ولي زن بگيريم ـ .
22 ـ اختيار ازدواج زن به دست ولي شرعي اوست . (الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ)
23 ـ توصيه به پرداخت مهريه كامل در صورت طلاق قبل از دخول ، به خصوص اگر قبلاً مهريه كامل به زن دادهشدهباشد و اين به تقوي نزديكتر است. (وَ اَنْ تَعْفـُوا اَقْـــــــرَبُ لِلتَّقْـــــوي) .
(18) ازدواج
24 ـ عفو مهريه توسط زن نزديك به تقوي است . (وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوي)
25 ـ ارزشمنــــدي استحبـــاب گـــذشـــت انســـان از حــــــق خــــــود .
26 ـ گذشت انسـان از حــق خـود ، راهي نزديك براي رسيدن به تقوي است .
27 ـ ولي زن مطلقه قبل از دخـول ميتــوانــد از نصــف مهـر صرفنظر كند .
28 ـ گـــذشــت مــالــي در مســائــل خــانــواده راهــي مناسب ، براي رسيــدن بــه تقــوي ميبــاشـد .
29 ـ طلاق و مشكلات خانوادگي نبايد موجب فراموشي ارزشها و فضيلتها شود . (وَ لاتَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ) .
30 ـ بينـــايي گستــرده و عميــق خــداونــد بــر اعمــال انسانها . (اِنَّ اللّهَ بِمــــا تَعْمَلـــُونَ بَصيـــــــرٌ) .
31 ـ توجه به نظارت خداوند زمينه ساز عمل به احكام الهي (به خصوص در
ازدواج (19)
مســائل زنـاشوئي) مـوجب تقــوي و پـرهيــز از خطا ميباشد .
32 ـ اگر در مسائل خانوادگي ناحقي شود ، خداوند بينا است .
« ... طَعامُ الَّذينَ اُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ اُوتُو الْكِتابَ مِنْقَبْلِكُمْ اِذا اتَيْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي اَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالاْيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ : ... طعام اهل كتاب براي شما و طعام شما براي آنها حلال است و نيز حلال شد نكاح و ازدواج زنان پارساي مؤمنه و زنان پارساي اهل كتاب در صورتي كه شما اجرت و مهر آنها را بپردازيـد و آنهـا هم زناكـار نباشنـد و رفيـق و دوسـت نگيرنـد و هـركس به دين اسـلام كافر شـود عمـل
(20) ازدواج
خود را تبـاه كـرده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود» .(1)
آيهفوق بعداز بيان حلال بودن طعام اهل كتاب ، درباره ازدواج با زنان پاكدامن از مسلمانان و اهل كتاب سخن ميگويد و ميفرمايد: «زنان پاكدامن از مسلمانان و از اهلكتاب براي شما حلالهستند و ميتوانيد باآنها ازدواجكنيد بهشرط آنكه مهر آنها را بپردازيد و از طريق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناي آشكار و نه به صورت دوست پنهاني انتخاب كردن» .
در حقيقــت ايــن قسمــت از آيــه نيــز محــدوديتهايي را كه در مورد
1- 5 / مائده .
ازدواج (21)
ازدواج مسلمانان با غيـرمسلمـانان بـوده تقليـل ميدهـد و ازدواج آنهـا را با زنـــان اهـــل كتــاب بــا شرايطي تجــويــز مينمايــــد .
امّا اينكــه آيــا ازدواج با اهل كتاب به هر صـورت ، خواه ازدواج دائم باشد يا مــوقّـت ، مجــاز اســت و يــا منحصــرا ازدواج موقت جايز است در ميان فقهــاي اسـلام اختلافنظر است .
قرائني در اين آيه وجود دارد كه نشان ميدهد نخست اينكه ميفرمايد : «به شرط اينكه اجر و مهر آنها را بپردازيد» درست است كه كلمه «اجر» هم در مورد «مهر عقد دائم» و هم در مورد «مهر ازدواج موقت» گفته ميشود ولي بيشتر در مورد ازدواج موقّت ذكر ميشود .
و ديگـر اينكـه تعبيـر بـه «غَيْـرَ مُسافِحيـنَ وَ لا مُتَّخِـذي اَخْـدانٍ» (به شـرط اينكـه از راه زنــا و گــرفتـن دوســت پنهـان نامشـروع وارد نشويــد) ، نيــز با ازدواج موقت مناسبتر است چه اينكـه ازدواج دائـم هيـچگونه شباهتي با مسأله زنا يا دوستپنهاني نامشروع ندارد ، كه از آن نهي شود ولـي گاهـي افــراد
(22) ازدواج
نـادان و بيخبر ازدواج موقت را با زنا يا انتخاب دوسـت پنهانـي اشتبـاه ميكنند .
ذكـر اين نكته نيز لازم است كه در مورد طعام اهل كتاب ، هم اجازه داده شده كه از طعام آنها بخورند با شرايطي و هم به آنها اطعام شود اما در مورد ازدواج ، تنها گرفتن زن از آنان تجويز شده ولي زنان مسلمان به هيچ وجه مجاز نيستند كه با مردان اهل كتـاب ازدواج كننـد و فلسفـه آن ناگفتـه پيـدا اسـت زيـرا زنـان بـه خاطــر اينكــه عــواطـف رقيقتـري دارنـد زودتـر ممكـن اسـت عقيـــده همســـران خـود را بپــــذيـرنـــد تـا مـردان !
و از آنجا كه تسهيلات فوق درباره معاشرت با اهل كتاب و ازدواج با زنان آنها ممكن است مورد سوء استفاده قرار گيرد و آگاهانه يا غيرآگاهانه به سوي آنها كشيده شونـد در پايـان آيـه بـه مسلمانـان هشـدار ميدهـد ميگويـد : «كسـي كه نسبت به دين اسلام كافــر شــود و راه مؤمنـان را رها كرده ، در راه كافران
ازدواج (23)
قرار گيرد ، اعمال او تباه ميشود و در آخرت در زمره زيانكاران خـواهـد بود» .
و اشاره ميكند به اينكه تسهيلات مزبور علاوه بر اينكه گشايشي در زندگي شما ايجادكندبايد باعثنفوذوتوسعهاسلام درميان بيگانگانگردد، نهاينكه شماتحتتأثير آنها قرار گيريد و دست از آئين خود برداريد كه در اين صورت مجازات شما بسيار سنگين و سخت خواهدبود.
« وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْـرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ وَ لاََمَـةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْـرٌ مِنْ مُشْـرِكَةٍ وَ لَوْ اَعْجَبَتْكُمْ ... : با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر آنكه ايمان بياورند و البته كنيزي باايمان از زني آزاد و مشرك بهتر است هرچند از مال و جمالش به شگفت آئيد و به مردان مشرك زن ندهيد تا ايمان بياورند و همانا بنده مؤمن بسي بهتر از مــردي آزاد و مشــرك اســت هرچنــد [از مال و جاه او به شگفت آئيد...» . (1)
(24) ازدواج
اين آيه زماني نازل شد كه شخصي بنام «مرثد» كه مرد شجاعي بود از طرف پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله مأمور شد كه از مدينه به مكّه برود و جمعي از مسلمانان را كه آنجا بودند با خود بياورد وي به قصد انجام فرمان رسول خدا صلياللهعليهوآله وارد مكّه شد در آنجا با زني زيبا بنام «عناق» برخورد نمود و آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد ، اما «مرثد» كه ديگر مسلمان شده بود تسليم خواسته او نشد ، آن زن تقاضاي ازدواج نمود «مرثد» گفت : اينامر موكول بهاجازه پيامبر صلياللهعليهوآله است . او پساز انجاممأموريت خود به مدينه بازگشت و جريان را به اطّلاع پيغمبر صلياللهعليهوآله
1- 221 / بقره .
ازدواج (25)
رساند ، اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بتپرست شايسته همسري و ازدواج با مردان مسلمان نيستند .
اسلام به خاطر اهميتي كه به زندگي زناشويي ميدهد و به خاطر آثار قطعي وراثت و به خاطر تأثير محيط تربيتي خانواده در سرنوشت فرزندان ، براي انتخاب همسر شرايط گوناگوني قائل شده است و از آنجا كه زن مشرك شايسته همسري مسلمان نيست و بر فرض كه براي همسري انتخاب شود فرزندان او روحيه و صفات وي را به حكم وراثت كسب ميكنند و پس از تولّد نيز اگر در دامن او تربيت شوند سرنوشت شومي خواهند داشت لذا قرآن در اين آيه از ازدواج با زنان مشرك و بتپرست نهي فرموده ، از اين گذشته مشركان كه افراد از اسلام محسوب ميشوند اگر از طريق ازدواج به خانههاي مسلمانان راه پيدا كنند ، جامعه اسلامي گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلي شده و صفوف از يكديگر مشخص نخواهد شد ، آنان را هم پايه يك كنيز باايمان نيز نداشته است ولي راه را به روي آنان نيز نبسته است و براي اينكه احيانا از علاقه جنسي آنها براي نجات استفــاده كــرده بــاشــد ، ميگــويــد : «اگــر ايمــان بيــاورند شايسته ازدواج خواهند بود» همچنين همانگونه كه از ازدواج مــردان مـؤمن با زنــان مشــرك در صــدر آيــه نهــي شــده اســت .
(26) ازدواج
از زن دادن به مردان كافر و مشرك هم نهي كرده و نيز همانگونه كه كنيزكان مؤمن از زنان آزاده كافر اگرچه داراي جمال و جلال باشند بالاتر و از براي ازدواج شايستهترند ، بردگان ، غلامان باايمان از مردان زيبا و به ظاهر باشخصيت اما كافر ، برتر و شايستهترند ، البته ازدواج زنان مؤمن با مردان كافر هم تا وقتي كه مشرك هستند ممنوع ميباشد و هنگاميكه قبول ايماننمودند ازدواج با آنان هيچگونه مانعي ندارد.
در ادامـه آيـه خداونـد ميفرمايـد : «مشركـان شمـا را بـه آتـش جهنـم
ازدواج (27)
ميخوانند و خداوند به بهشـت و مغفــرت خــود خوانــد از راه لطـف و عنايت» .
در اين جمله علّت تحريم ازدواج افراد باايمان با مردان و زنان مشرك بيان شده است و آن اينكه : مشركان ، معاشران خود را ، به خصوص اگر معاشرت از نظر زناشويـي باشــد كــه شـدت تأثيـر آن بيشتـر و عميقتـر اسـت ، بـه طـرف بتپرستي و روحيات ناپسند دعوت ميكنند كه سرانجامش ، آتش قهر خداست .
در حالي كه مؤمنان به خاطر ايمان و صفات عالي انساني كه از ايمان سرچشمه ميگيرد ، معاشـران خـود را به ايمـان و فضيلت دعوت ميكنند كه سرانجامش بهشت و مغفــرت و آمرزش خدا است .
و اما مشركان چه كساني هستند ؟ اين كلمه در قرآن بيشتر بـه بتپرستــان اطـلاق ميشـود و از هميـن جهـت اسـت كـه در بسيـاري از آيـات قـرآن مشركان در مقابل اهل كتـاب (يهـود ، نصــاري ، مجــوس) قرار داده شدهاند .
(28) ازدواج
« اَلزّاني لايَنْكِحُ اِلاّ زانِيَةً اَوْمُشْرِكَةً وَ الزّانِيَةُ لايَنْكِحُها اِلاّ زانٍ اَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ : مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نميكند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود درنميآورد و اين كار بر مـؤمنـان تحريم شده است» .(1)
اين جمله بيان يك حكم شرعي و الهي است مخصوصا ميخواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زناكار بازدارد چراكه بيماريهاي اخلاقي همچون بيمايهاي جسمي غالبا واگيردار است و از اين گذشته اين كار يك نوع ننگ و عار براي افراد پاك محسوب ميشود به علاوه فرزنداني كه در چنين دامانهاي لكّه دار و شوم و
1- 3 / نور .
ازدواج (29)
مشكوكي پرورش مييابند ، سرنوشت مبهمي دارند .
روي اين جهات اسلام اين كار را منع كرده است و شاهد اين تفسير جمله «وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ» است كه در آن تعبير به تحريم شده است و شاهد ديگر روايــاتي است كــه از امــام بــاقــر و امــام صــادق عليهالسلام ميخــوانيــم : «اين آيه در مورد مردان و زناني است كه در عصر رسول خدا آلوده زنا بودند ، خــداونــد مسلمــانــان را از ازدواج با آنها نهي كرد و هماكنون نيز مردم مشمول اين حكمند ، هركسي مشهور به اين عمل شـود و حـد الهـي بر او جـاري شـود ، بـا او ازدواج نكنيـد تا توبهاش ثابت شود» .(1)
ضمنا بايد توجه داشت كه عطف «مشركان» بر «زانيان» در واقع براي بيان
1- مجمعالبيان ، ذيل آيه موردبحث .
(30) ازدواج
اهميت مطالباست يعني گناه «زنا» همطراز گناه «شرك» است پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود : «شخص زناكار در آن لحظهاي كه مرتكب اين عمل ميشود از ايمان بـــازداشتــه ميشــود و مـؤمن نيست» .(1)
ظاهر آيه فوق تحريم ازدواج با زاني و زانيه است . البته اين حكم در روايات اسلامي مقيّد به مردان و زناني شدهاست كه مشهور به اين عمل بوده و توبه نكردهاند ، بنابراين اگر مشهور به اين عمل نباشند ، يا از اعمال گذشته خود كنارهگيري كنند و تصميم بر پاكي و عفّت گرفته و اثر توبه خود را عملاً نشان دادهاند ، ازدواج با آنها شرعــا بيمانع است .
در حديث معتبري از امام صادق عليهالسلام ميخوانيم كه : فقيه معروف «زراره» از
1- نـــــورالثقليــــن ، جلــــــد 3 ، صفحــــه 26 .
ازدواج (31)
آن حضرت پرسيد: «تفسير آيه "اَلزّاني لا يَنْكِحُ اِلاّ زانِيَةً ..." چيست ؟» امام عليهالسلام فرمود: «اين آيه اشاره به زنان و مرداني است كه مشهور به زنا بوده و به اين عمل زشت شناخته شده بودند و امروز نيز چنين است ، كسي كه حد زنا بر او اجرا شود ، يا مشهور به اين عمل شنيع گردد ، سزاوار نيست احدي با او ازدواج كنـــد ، تــا تــوبــه او ظــاهـر و شنــاختــه گــــردد» .(1)
همچنين از حضرت رضا عليهالسلام آمده است كه فرمودند :
«حرام كرد خدا زنا را براي اينكـه در زنـا فسادهايـي اسـت از جملـه كشتــن نفس ، از بين رفتن نسب و تربيت نشدن اطفال و از بين رفتن ميراث و غيــر» (2).
1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 335 .
2- وسـائــل الشيعــه ، صفحه 15 ، باب 1 .
(32) ازدواج
آنچه در آيه فوق در مورد حد زنا آمده است يك حكم عمومي است كه موارد استثنايي هم دارد ازجمله «زنايمحصن و محصنه» است كه حد آن با تحقق شــرايط اعــدام است و نيز حكــم زنــا با محارم، اعداماست و همچنين حكم زنا به عنف و جبــر نيــز اعـدام است .
« اَلْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ اوُلئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ : زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند و زنان پــاك بــراي مـردان پاكند و مردان پاك براي زنان پاك و اينان از نسبتهاي ناروايي كه به آنهــا داده ميشود ، مبرّا هستند و براي آنها آمرزش (الهي) و روزي پرارزش است» .(1)
ازدواج (33)
«خَبيثاتُ» و «خَبيثُونَ» اشاره به زنان و مردان آلوده دامــان اســت و بــه عكــس «طَيِّبـاتُ» و «طَيِّبُـونَ» اشــاره بــه زنــان و مــردان پــاكدامن ميباشد .
در حديثي از امام باقر و امام صادق عليهمالسلام نقل شده است كه : اين آيه همانند «اَلزّاني لا يَنْكِحُ اِلاّ زانِيَةً اَوْ مُشْرِكَةً» ميباشد زيرا گروهي بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند ، خداوند آنها را از اين كار نهي كرد و اين عمل را ناپسنــــد شمــــرد» .(2)
1- 26 / نور .
(34) ازدواج
همچنين در روايات ميخوانيم كه ياران امامان ، گاه سؤال از ازدواج با زنان «خبيثه» ميكردند كه با جواب منفي رو به رو ميشدند و اين نشان ميدهد كه «خبيثـه» اشـاره به زنـان ناپـاك اسـت و منظـور از خبيـث بـودن ايـن دستـه از مردان و زنان يا طيب بودن آنها همان جنبههاي عفت و ناموسي را شاملميشود.
بـه همين دليـل ايـن آيـه اشـاره به يـك حكـم شرعـي ميباشـد كه ازدواج با زنـان آلـوده و نـاپــاك و ازدواج بـا مــردان آلــوده و نــاپـــاك حداقـل در مـواردي كــه مشهــور و معــروف بــه عمــل منافي عفت هستند ممنوع است.
در اينجا سؤالي مطرح است و آن اينكه در طول تاريخ يا در محيط زندگي خود گاه مواردي را ميبينيم كه با اين قانون هماهنگ نيستند ، به عنوان مثال در خود قرآن آمده كه ، «همسر نوح و همسر لوط زنان بدي بودند و به آنها خيانت كردند» (1) و در مقابل «همسر فرعون از زنان باايمان و پاكدامني بود كه گرفتار چنگـال آن طاغوت بيايمــان گشتـــه بود» .(1)
1- مجمع البيان ، ذيل آيه موردبحث .
2- 10 / تحريم .
ازدواج (35)
در پــاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلّي استثناهايي دارد بايد به دو نكته توجّه داشــت :
1 ـ در تفسير آيه گفته شد كه منظور اصلي از «خبائث» همان آلودگي به اعمال منافي عفّت است و «طيّب» بودن نقطه مقابل آن ميباشد ، به اين ترتيب پاسخ سؤال روشنميشود،زيراهيچيكازهمسرانپيامبرانوامامانبهطورقطعانحراف و آلودگي جنسي نداشتند و منظور از «خيانت» در داستان نوح و لوط ، جاسوسي كردن به نفع كفّــار است نه خيانــت ناموسي ،
2 - از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتّي كافر و
1- 11 / تحريم .
(36) ازدواج
بيايمان هم نبودند و گاه بعد از نبوّت به گمراهي كشيده ميشدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نميدادند . همانگونه كه همسر فرعون در آغاز كار با فرعون ازدواج كـرد ، بعدا كه موسي مبعوث شد ، ايمان آورد و چارهاي جز ادامه زندگي تـوأم با مبارزه نداشـت ، مبـارزهاي كه سرانجامش شهادت اين زن باايمان بود .
« وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ ...: اگر ميترسيـد كـه دربـاره يتيمـان رعايـت عدالت نكنيد از زنــان آنكـس را كــه برايتـان پاكيـزه اســـت دو يــا ســه يـا چهـــار بگيريـــد...» .(1)
1- 3 / نساء .
ازدواج (37)
خداوند در اين آيه به حفظ حقوق زوجيت يتيمان اشاره كرده ميفرمايد : «اگر ميترسيد به هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت حقوق و عدالت را درباره حقوق زوجيت و اموال آنان ننمائيد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد» .
از جمله شواهدي كه تفسير فوق را درباره آيه روشن ميسازد آيه 127 از سوره نساء است كه در آن صريحا مسأله رعايت عدالت را درباره ازدواج با دختران يتيم ذكر كرده است . در اين آيه هم ، توصيه به عدالت رفتار كردن در مورد ازدواج به دختران يتيم كه اموال آنها را ميگرفتند و نه با آنها ازدواج ميكردند و نه اموال آنها را به خودشان ميسپردند كه بتوانند با ديگران ازدواج كنند و خداوند ميفرمايد : زشتي اين عمل ظالمانه را آشكار ميسازد و هرگونه
(38) ازدواج
عمــل نيــكي درباره افراد ضعيف و دختران يتيم از شما سر بزند پاداش منــاسبي خـواهـد داشت
« وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً اَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللّهُ اَعْلَمُ بِايمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِاِذْنِ اَهْلِهِنَّ وَ اتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ اَخْدانٍ فَاِذا اُحْصِنَّ فَاِنْ اَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ اَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ : و آنها كه قدرت مالي و توانايي ازدواج با زنان "آزاد" پاكدامن باايمان ندارند ميتوانند با زنان پاكدامن از بردگان و كنيزان باايمان كه در اختيار دارند ازدواج كنند ، خدا آگاه به ايمان شماست و آنها را به اجازه صاحبان آنها ازدواج نماييد و مهر آنها را به خودشان بدهيد ، مشروط بر اينكه پاكدامن باشند
ازدواج (39)
نه مرتكب زنا به طور آشكار شوند و نه دوست پنهاني بگيرند و در صورتي كه «شوهردار» باشند و مرتكب عمل منافي عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت ، اين اجازه (ازدواج با كنيزان) براي آنها است كه (از نظر غريزه جنسـي) شديـدا در زحمــت باشنـد و اگـر خـودداري كنيـد بـراي شمــا بهتــر اسـت و صبـر بـراي شمـا بهتـر است و خداوند بخشنده و مهربــان اســت» .(1)
اين آيه شرايط ازدواج با كنيزان را بيان ميكند ، نخست ميگويد كساني كه قدرت ندارند كه با زنان آزاد ازدواج كنند ميتوانند با كنيزاني ازدواج كنند كه مهر و ساير مخارج آنها معمولاً سبكتر و سهلتر است .
البته منظور از ازدواج با كنيزان اين نيست كه صاحب كنيز با كنيز ازدواج كند ،
1- 25 / نساء .
(40) ازدواج
بلكه با شرايط خاصي ميتواند همانند همسر با او رفتار نمايد ، بنابراين منظور از ازدواج افراد غيرمالك با كنيز است .
ضمنا از تعبيربه «مُؤْمِنات» استفاده ميشود كه بايد حتما كنيز مسلمان باشد تا بتوان با او ازدواج كرد و بنابراين با كنيزان اهل كتاب ازدواج صحيــح نيست .
جـالب اينكـه قرآن در اين آيه از كنيزان تعبير به «فَتَيات» كرده است كه معمولاً اين تعبير آميخته با احترام خاصي درمورد زناناست و غالبا در مورد دختـــران جــوان بــه كـــار مـيرود.
از آنجا كه بعضي در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند قرآن ميگويد : «بعضي از بعض ديگريد» يعني شما همه از يك پدر و مادر به وجود آمدهايد بنابراين نبايد از ازدواج با كنيزان كه از نظر انساني با شما هيچگونه تفاوتي ندارند و از نظر ارزش معنوي ارزش آنها مانند ديگران بسته به تقوي و پرهيزكاري آنان است ، كراهت داشته باشيد .
ازدواج (41)
ولي «اين ازدواج بايد با اجازه مالك صورت گيرد» و بدون اجازه او باطل است و تعبير از مالك به اهل اشاره به اين است كه آنها نبايد با كنيزان خود همچون يك متاع رفتار كنند بلكه بايد همچون سرپرست يك خانواده نسبت به فرزندان و اهل خـود ، رفتــاري كـاملاً انساني داشته باشند .
و همچنين قرآنميفرمايد: «بايد مهرمتناسبوشايستهاي برايآنهاقرار داد و آن را به خود آنان داد» و از تعبير «بِالْمَعْرُوف» (بهطورشايسته) برميآيد كه نبايد در تعيين مهر آنها ، ظلم و ستمي بر آنان شود بلكه حق واقعي آنها بايد اداء گردد .
و يكيديگر از شرايط اين ازدواج آن است كه كنيزاني انتخاب شوند كه مــرتكــب عمـــل منــافي عفــت ، نگردند خواه به صورت آشكار بوده باشد «غَيْرَ مُسافِحاتٍ» و يـا بـه صـورت انتخـاب دوست پنهاني (وَ لا مُتَّخِذاتِ اَخْــدانٍ) .
(42) ازدواج
در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه با نهي از زنا ، نيازي به نهي از گرفتن دوست پنهاني نبوده است ؟ ولي با توجه به اينكه جمعي در جاهليت عقيده داشتند كه تنها زناي آشكار ناپسند است اما انتخاب دوست پنهاني مانعي ندارد ! روشــن ميشــود كــه چــرا قـرآن مجيــد به هردو قسمت تصريح كرده است .
خداوند در پايان اين آيه ميفرمايد : «اين ازدواج با كنيزان براي كساني است كه از نظر غريزه جنسي شديدا در فشار قرار گرفتهاند و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند» بنابراين براي غير آنها مجاز نيست و خودداري كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجـا كه توانايـي داشتـه باشنـد كه دامانشـان آلـوده گناه نشود را به نفع دانسته است .
ولي بايـد توجـه داشـت كـه آنچـه در مـورد كنيزان در غير مورد ضـرورت ممنوع است ازدواج بــا آنهــا اســت نــه آميـــزش جنســــي از راه مالكيــــت .
ازدواج (43)
چنانچه در آيه 32 سوره نور ميخوانيم :
قابل توجه است كه در آيه موردبحث به هنگامي كه سخن ازدواج مردان و زنان بيهمسر به ميان ميآيد ، به طور كلي دستور ميدهد براي ازدواج آنان اقدام كنيد اما هنگامي كه نوبت به بردگان ميرسد ، آن را مقيد به «صالح بودن» ميكنند .
جمعي از مفسران (مانند نويسنده «تفسير الميزان» و همچنين «تفسيرمافي») آن را بهمعني صلاحيت براي ازدواج تفسير كردهاند، در حالي كه اگر چنين باشد ، اين قيد درمورد مردان و زنانآزاد نيز لازماست. بعضي ديگر گفتهاند كه منظوراز صالح بودن، از نظر اخلاق و اعتقاد است چراكه صالحان از اهميت ويژهاي در اين امر برخوردار هستند ولي باز جاي اين سؤال باقي است كه چرا در غيــر بـردگـان ايـن قيـــد نيــامــده اســت ؟
(44) ازدواج
احتمال ميدهيم منظور چيز ديگري باشد و آن اينكه در شرايط زندگي آن روز بسياري از بردگان در سطوح پائيني از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند، به طوري كه هيچگونه مسئوليتي در زندگي مشترك احساس نميكردند اگر بااينحال اقدام به تزويج آنها ميشد، همسر خود را به آساني رها ميكردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقي دارند ، اقدام به ازدواج كنيد و مفهومش اين است كه نخستين كوشش براي صلاحيت اخلاقي آنها شود تاآمادهزندگي زناشويي شوند، سپساقدام بهازدواجشانگردد.
« وَالْمُحْصَناتُ مِنَ النِّسآءِ اِلاّ ما مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ اُحِلَّ لَكُمْ ما وَرآءَ ذلِكُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِكُمْ ...: و زنان شوهردار (برشما حرام است) مگر آنها را كه مالك شدهايد ، اينها احكامي است كه خداوند بر شما مقرّر داشته و زنـان
ازدواج (45)
ديگر غير از اينها براي شما حلال است كه با اموال خود آنها را اختياركنيد ...» .(1)
خــداونــد در ايــن آيـه ميفرمايد كه «ازدواج و آميزش جنسي با زنان شــوهــردار نيز حــرام است» .
مقصود از «مُحْصَنات» جمع «مُحْصَنَة» از ماده «حَصَن» به معني قلعه است و به همين مناسبت به زنان شوهردار و همچنين زنان عفيف و پاكدامن كه از آميزش جنسي با ديگران خود را حفظ ميكنند و يا در تحت حمايت و سرپرستي مردان قرار دارند گفته ميشود .
اين حكم اختصاص به زنان مسلمان ندارد بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملّتي همين حكم را دارند يعني ازدواج با آنها ممنوع است تنها استثنايي كه اين
1- 24 / نساء .
(46) ازدواج
حكم خورده است در مورد زنان غيرمسلماني است كه به اسارت مسلمانان در جنگها درميآيند و مسلمانان مالك آنها ميشوند ، اسلام اسارت آنها را به منزله طلاق از شوهران سابق تلقي كرده و اجازه ميدهد بعد از تمام شدن عده آنها (يك بار قاعده شدن و يا اگر باردار باشند وضع حمل نمودن است) با آنان ازدواج كننــد .
ولياين استثنا بهاصطلاح «استثنايمنقطع» است يعنيچنين زنان شوهرداري كه دراسارت مسلمانان قرارميگيرند رابطه آنها به مجرّد اسارت با شوهرانشان قطع ميشود، درست همانند زن غيرمسلمانكه با اسلامآوردن رابطه او با شوهر سابقش (در صورت ادامه كفر) قطع ميشود و در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهند گرفت .
از اينجا روشن ميشود كه اسلام به هيچ وجه اجازه نداده است كه مسلمانان
ازدواج (47)
با زنان شوهردار حتّي از ملل و مذاهب ديگر ازدواج كنند و به همين جهت «عدّه» بر آنهـا مقـرّر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشويي با آنها جلوگيري نموده است .
« وَ لا تَنْكِحُـوا مـا نَكَحَ ابآؤكُمْ مِنَ النِّسآءِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَـةً وَ مَقْتـا وَ سآءَ سَبيلاً : و ازدواج نكنيـد با زنانـي كـه پــدران شمــا با آنهـا ازدواج كردهاند ، مگر آنها كه در گذشته انجام شده است زيرا اين كار عمل زشت و تنفــرآوري است و روش نادرستي ميباشد» .(1)
در زمان جاهليت معمول بود كه هرگاه كسي از دنيا ميرفت و همسر و
1- 22 / نساء .
(48) ازدواج
فرزندان از خود به يادگار ميگذاشت در صورتي كه آن همسر ، نامادري فرزندان او بود ، فرزندانش نامادري را همانند اموال او به ارث ميبردند و با او ازدواج ميكردند ، پس از اسلام ، حادثهاي براي يكي از مسلمانان پيش آمد و آن اينكه : يكي از انصار بنام «ابوقيص» از دنيا رفت فرزندش به نامادري خود پيشنهاد ازدواج نمود ، آن زن گفت: من تو را فرزند خود ميدانم و چنين كاري را شايسته نميبينم ولي با اين حال از پيامبـر كسـب تكليـف ميكنـم ، سپـس موضـوع را خدمـت پيامبر صلياللهعليهوآله عرض كـرد و كسـب تكليـف نمـود ، آيـه فـوق نـازل شـد و از ايـن كـار بـه شدت نهي كرد .
در حقيقت اين آيه خط بطلان به يكي از اعمال ناپسند دوران جاهليّت ميكشد و ميگويد : «با زناني كه پدران شما با آنها ازدواج كردهاند ، ازدواج نكنيد» و امّا از آنجا كه هيچ قانوني معمولاً شامل گذشته نميشود ، اضافه ميفرمايد : «مگر
ازدواج (49)
ازدواجهــايـي كــه پيــش از ايــن انجـــــام شـــده اســت» .
سپس براي تأكيد مطلب ، سه تعبير شديد درباره اين نوع ازدواج بيان ميفرمايد :
نخست اينكه ميگويد : اين عمل ، كار بسيار زشتي است و بعد اضافه ميفرمايد : عملي است كه موجب تنفّر در افكار عموم مردم است يعني طبع بشر آن را نميپسندد و در پايان ميفرمايد : روش نادرستي است .
روشـن اسـت كـه ايـن حكـم به خاطـر مصالـح و فلسفههـاي مختلفـي مقــرّر شــده ، زيـرا ازدواج بـا نامـادري از يـك سـو هماننـد ازدواج بـا مـادر اســت چــون نامـادري در حكـم مـادر دوم محسـوب ميشـود و از سـوي ديگـر تجــاوز بــه حريــم پــدر و هتــك احتــرام او اســت .
و از همـه گذشتـه ايـن عمل ، تخـم نفاق را در ميان فرزندان يك شخص
(50) ازدواج
ميپاشد زيرا ممكن است بر سر تصاحـب نامادري ميان آنها اختلاف واقعشود .
حكـم ازدواج با دو خـواهـر در يك زمان و علّت تحريم آن
« ... وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الاُْخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورا رَحيما : ... و نيز حرام است بر شما اينكه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شــــده اســـت خــداونــد آمــــرزنـده و مهــربــان است» .(1)
در اين قسمت آيه بيان شده كه ازدواج با دو خواهر در يك زمان واحد مجاز نيست و جمع در ميان دو خواهر ممنوع است بنابراين اگر با دو خواهر يا بيشتر در زمـانهـاي مختلف و بعد از جدايي از خواهر قبلي انجام گيرد مانعـي نــدارد ،
و از آنجا كه در زمان جاهليّت جمع ميان دو خواهر رايج بود و افرادي مرتكب چنين ازدواجهايي شده بودند قرآن بعد از جمله فوق ميگويد : «اين حكم عطف به گذشته نميشود و كساني كه قبل از نزول اين قانون چنين ازدواجي انجام دادهاند كيفر و مجـازاتي نـدارنـد ، اگرچه اكنون بايد يكي از آن دو را انتخاب كنند و ديگـري را رها كنند» .
1- 23 / نساء .
ازدواج (51)
رمز اينكه اسلام از چنين ازدواجي جلوگيري كرده شايد اين باشد كه دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعي نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ولي به هنگامي كه رقيب هم شوند طبعا نميتوانند آن علاقه سابق را حفظ كنند و به اين ترتيب يك نوع تضادّ عاطفي در وجود آنها پيدا ميشود ، كه براي زندگي آنها زيان بار است ، زيرا دائما انگيزه «محبت» و انگيزه «رقابت» دروجود آنها در حال كشمكش و مبارزهاند.
(52) ازدواج
« حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ اُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الاَْخِ وَ بَناتُ الاُْخْتِ وَ اُمَّهاتُكُمُ اللاّتيآ اَرْضَعْنَكُمْ و اَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ اُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبآئِبُكُمُ اللاّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ اللاّتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ اَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ اَصْلابِكُمْ وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الاُْخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورا رَحيما : حرام شده است بر شما مادرانتان و دختران و خواهران و عمهها و خالهها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادر اينكه شما را شير دادهاند و خواهران رضاعي شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافتهاند از همسر اينكه با آنها آميزش جنسي داشتهايد و چنانچه آميزش جنسي با آنها نداشتهايد (دختران آنها) براي شما مانعي ندارد و همسرهاي پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه
ازدواج (53)
پسرخواندهها) و نيز حرام است بر شما اينكه جمع ميان دو خواهـر كنيـد مگـر آنچـه در گذشتـه واقـع شده خداوند آمرزنده و مهربان است» .(1)
در اين آيه به محارم يعنـي زنانـي كـه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است و براســاس آن محرميّت از سه راه ممكن است پيــدا شـود :
1 - ولادت كـه از آن تعبيـــر به «ارتبــاط نسبـي» ميشـــود .
2 ـ از طـريــق ازدواج كه بـه آن «ارتباط سببــي» ميگــوينــد .
3 ـ از طريق شيـرخـوارگـي كه بـــه آن «ارتبــاط رضـاعــي» مـيگـوينـــد .
نخست اشاره به محارم نسبي كه هفت دسته هستند كرده و ميگويد : «مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمهها و خالههايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شدهاند ،
1- 23 / نساء .
(54) ازدواج
بايد توجهداشت كه منظوراز مادر فقط آن زني كه انسان بلاواسطه از او تولّد شده، نيستبلكه جدّومادر جدّه و مادر پدر و مانندآنهارا شاملميشود، همانطور كه منظور از دختر ، تنها دختر بلاواسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنهارا نيزدربرميگيردوهمچنيناست درمورد پنج دسته ديگر .
نـاگفتـه پيـداست كـه همـه افـراد طبعـا از اينگونـه ازدواجهـا تنفّـر دارنـد و بـه همين دليـل همــه اقــوام و ملــل ازدواج بـــا محــارم را ممنــوع ميداننــد .
از اين گذشته امروز اين حقيقت ثابت شده كه ازدواج افراد همخون با يكديگـر خطــرات فــراواني دارد يعنـي بيماري نهفته و ارثي را آشكار و تشديد ميكند .
به علاوه در ميان محارم جاذبه و كشش جنسي معمولاً وجود ندارد زيرا محارم غالبا با هم بـزرگ ميشونـد و بـراي يكديگر يك موجود عادي و معمولي هستند .
ازدواج (55)
پس به محارم رضاعي اشاره كرده ميفرمايد : «و مادراني كه شما را شير ميدهند و خواهران رضاعي شما بر شما حرامند» .
گرچه قرآن در اين قسمت از آيه تنها به دو دسته يعني خواهران و مادران رضاعي اشاره كرده ولي طبق روايات فراواني كه در دست است محارم رضاعي منحصر به اينها نيستند بلكه طبق حديث معروف كه از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نقل شــده : «تمام كسانيكه ازنظر ارتباطنسبيحرامند از نظر شيرخوارگي نيز حرام ميشـونـد» البتّـه ميـزان شيـرخـوارگـي كه تأثير در محرميّت كند و همچنين شــرايــط و كيفيــت آن در زيـر بيــان شده است .
اول : بچه شير زن زنده را بخورد . دوم : شير آن زن از حرام نباشد . سوم : بچه شير را از پستان بمكد . چهارم : شير ، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد .
(56) ازدواج
پنجم : شير از يك شوهر باشد . ششم : بچه به واسطه مرض شير را قي نكند و اگر قي كند ، بنابر احتياط واجب كساني كه به واسطه شيرخوردن به آن بچه محرم ميشوند ، بايد با او ازدواج نكنند . هفتم : پانزده مرتبه ، يا يك شبانه روز شير سير بخورد يا مقداري شير به او بدهند كه بگوئيد از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئيده است . هشتم : دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال ، او را شير بدهنـــد به كسي محرم نميشود .(1)
فلسفه تحريم محارم رضاعي اين است كه با پرورش گوشت و استخوان آنها با شير شخص معيني شباهت به فرزندان او پيدا ميكند ، مثلاً زني كه كودكي را به اندازهاي شير ميدهد كه بدن او با آن شير نموّ مخصوصي ميكند يك نوع شباهت در ميان آن كودك و ساير فرزندان آن زن پيدا ميشود و در حقيقت هركدام جزئياز بدن آن مادر محسوبميگردند و همانند دو برادر نسبي هستند .
1- توضيح المسائل ، آيتاللّه صانعي .
ازدواج (57)
و در آخرينمرحله اشارهبه دسته سوم از محارم كرده و آنهارا تحت چند عنــوان بيان ميكند .
1 ـ « وَ اُمَّهاتُ نِسائِكُمْ : و مادران همسرانتان» يعني به مجرّد اينكه زني به ازدواج مردي درآمد و صيغه عقد جاري گشت مادر او و مادر مادر او و ... بر او حرام ابدي ميشوند .
2 ـ « وَ رَبآئِبُكُمُ اللاّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ اللاّتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ : و دختران همسرانتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اينكه با آن همسر آميزش جنسي پيدا كرده باشيد» يعني تنها با عقـد شرعـي يـك زن «دختـران او» كـه از شوهـر ديگـري بودهانــد بـر شوهر حرام نميشونـد ، بلكـه مشـروط بـر ايــن اسـت كـه عـلاوه بـر عقــد شرعــي بــا آن زن همبستر هـــم شـــده باشـــد .
(58) ازدواج
3 ـ وَ حَـلائِلُ اَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ اَصْـلابِكُمْ : و همسـران فـرزنـدانتان كه از نســل شمــا هستند» .
در حقيقت تعبير «حَلائِلْ» از ماده «حَلْ» به معني زني است كه بر انسان حلال است و با مردي در يك محل زندگي و آميزش جنسي دارد و تعبير «مِنْ اَصْلابِكُمْ» براي ايناست كه روي يكي از رسوم غلط دوران جاهليّت خط بطلان كشيده شود ، زيرا در آن زمان معمول بود افرادي را به عنوان فرزند خود انتخاب ميكردند يعني كسي كه فرزند شخص ديگري بود به نام فرزند خود ميخواندند و فرزند خوانده مشمول تمام احكام فرزند حقيقي بود و به همين دليل با همسران فرزندخوانده خود ازدواج نميكردنـد ، فرزنـدخواندگـي و احكـام آن در اسـلام به كلّي بياساس است .
ازدواج (59)
4 ـ « وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْـنَ الاُْخْتَيْـنِ : و بـراي شمـا جمـع در ميـان دو خـواهـر ممنـــوع اســـت» يعنـي ازدواج بـا دو خـواهـر در زمـان واحـد مجــاز نيســت .
« وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ اَزْواجا يَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْرا فَاِذا بَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما فَعَلْنَ في اَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ : و كساني از شما كه ميميرند و همسراني باقي ميگذارند ، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند ( و عدّه نگه دارند ) و هنگاميكه بهآخر مدّتشان رسيدند ، گناهي بر شما نيست كه هرچه ميخواهند ، درباره خودشان به طور شايسته انجـام دهنـد ( و با مـرد دلخواه خود ازدواج كنند ) و خدا به آنچه عمل ميكنيد ، آگـاه است» . (1)
(60) ازدواج
يكي از مسائل و مشكلات اساسي زنان ، ازدواج بعد از مرگ شوهر است . از آنجا كه ازدواج فوري زن با همسر ديگر بعد از مرگ شوهر با محبّت و دوستي و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين خالي بودن رحم از نطفه همسر پيشين ، سازگار نيست و به علاوه موجب جريحهدار ساختن عواطف بستگان متوفّي است آيه فوق ازدواج مجدّد زنان را مشروط به نگه داشتن عدّه به مدّت چهارماه و ده روز ذكــر كــرده اســــت .
1- 234 / بقره .
ازدواج (61)
رعايت حريم زندگاني زناشويي حتي بعد از مرگ همسر موضوعي است فطري و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگوني براي اين منظور بوده است به عنوان نمونه بعضي از قبايل پس از مرگ شوهر ، زن را آتش زده و يا بعضي او را با مرده دفن ميكردند و پارهاي از قبايل زنها موظّف بودند مدّتي كنار قبر شوهر زير خيمه سياه با لباسهاي مندرس و كثيف ، دور از هرگونه آرايش و زيور ، شب و روز خود را بگذرانند .(1)
آيه فوق بر تمام اين خرافات و جنايات خطّ بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه ميدهد بعد از نگهداري عدّه و حفظ حريم زوجيّت گذشته ، اقدام به ازدواج كنند ولي به زنان يادآوري ميكند كـه آنهــا از آزادي خــود ســوءاستفــاده نكننـد و بـه طـور شــايستـه (بِالْمَعْـرُوف) بـراي انتخـاب شــوهـر جديـد اقــدام نمايند .
طبق رواياتي كه از پيشوايان اسلام رسيده است ، زنان موظّفند در اين مدت شكل سوگواري خود را حفظ كنند، يعني مطلقا آرايش نكنند، ساده باشند و البتّه فلسفه نگهداري اين چنيــن عدّهاي نيـز هميــن را ايجـاب ميكند .
1- اســلام و عقــايد و آراء بشـــــري ، صفحـــه 617 .
(62) ازدواج
همچنين آغاز عدّه ، مرگ شوهر نيست بلكه موقعي است كه خبر مرگ شوهر به زن ميرسد ، هر چند بعد از ماهها باشد و اين خود ميرساند كه تشريع اين حكم قبل از هرچيز به خاطر حفظ احترام و حريم زوجيّت است . اگرچه مسأله بارداري احتمالي زن در اين قانون مسلما مورد توجّه بوده است .
چنانچــه در آيـــــه بعــدي ميفرمايــــد :
« وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِالنِّساءِ اَوْ اَكْنَنْتُمْ في اَنْفُسِكُمْ عَلِمَاللّهُ اَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلـكِنْ لاتُواعِدُوهُنَّ سِرّاً اِلاّ اَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً و لاتَعْزِمُوا عُقْدَةَالنِّكاحِ حَتّي يَبْلُغَالْكِتابُ اَجَلَهُ وَاعْلَمُوا اَنَاللّهَ يَعْلَمُ ما في اَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا اَنَاللّهَ غَفُورٌ حَليمٌ : و بر شما گناهي نيست كه (در عدّه وفات،)
ازدواج (63)
بطور سربسته (و محترمانه) از اين زنان خواستگاري كنيد، يا (اين خواست قلبي را) در درونتان پوشيده داريد. خدا ميداند كه شما (به پيوند با آنان ميانديشيد و) از آنان ياد خواهيد كرد؛ (بر اين تمايل و ياد كرد، گناهي نيست.) امّا (هرگز) با آنان قول و قرار نهاني نگذاريد، مگر آنكه سخني پسنديـده گوييـد؛ و آهنـگ پيونـد زناشويـي نكنيـد، تـا آن مـدّت مقـرّر بسـر آيـد. و بدانيـد كــه خــدا آنچــه را در درون شمــا (نهفتــه) اسـت، ميدانـد؛ از ايـن رو، از (نافرماني) او بترسيـد و بدانيـد كـه خـدا بسيـار آمرزنــده و بـردبــار اســـت» (1).
«عَرَّضْتُمْ» : از باب «تعريض» است كه به گفتار توأم با اشاره و كنايه گفته ميشود . درست در برابر گفتار صحيح و ريشه آن «عرض» به معناي «جانب» است .
1- 235 / بقره .
(64) ازدواج
«خِطْبَة» : خــوانــدن و دعــوت كردن براي عقــــد .
«اَكْنَنْتُمْ» : پــوشيــــــــــــــده داشتيـــــــــــــد .
«سـرّا» : بـه طـور نهـاني و محـرمانه و پشت پرده .
قــرآن كريــــم پس از ترسيــم عــدّه وفــات و وظايــف زنـــان در ايــن مــورد ، مقــرّرات و وظــايـــف مـربـــوط بـــه مــــردان را بــرمــيشمـارد .
دراينآيهشريفه، خواستگاريعلني در دوران عدّه وفات به روشني نهي شده ، امّا خواستگاري با كنايـه و اشاره و سربسته روا است .
«لا تَعْزِمُوا» از ماده «عَزْم» به معني قصد است و هنگامي كه ميفرمايد : « وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ » در واقع نهي از انجام عقد ازدواج به صورت مؤكّد است ، يعنــي حتّــي نيّـت چنيـن كـاري را در زمان عدّه نكنيد .
ازدواج (65)
اين دستور در واقع براي آن است كه هم حريم ازدواج سابق حفظ شده باشد و هم زنان بيوه از حقّ تعيين سرنوشت آينده خود محروم نگردند ، دستوري كه هم عادلانه است و هم توأم با حفظ احترام طرفين .
درحقيقت اين يك امرطبيعياستكه بافوت شوهر، زن بهسرنوشت آينده خود فكرميكند و مرداني نيز ممكن است ـ بهخاطر شرايط سهلتركه زنانبيوه دارند ـ درفكر ازدواج باآنان باشند، ازطرفي بايدحريمزوجيّت سابق نيزحفظ شود ، آنچه دربالاآمد، دستورحسابشدهاي است كه همه اين مسائل در آن رعايت شدهاست.
جمله « وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرّا » ميفهماند كه علاوه بر لزوم خودداري از خواستگاري آشكار ، نبايد در خفا و پنهاني با چنين زناني در مدّت عدّه ملاقات كرد و با صراحت خواستگاري نمود ، مگر اينكه صحبت به گونهاي باشد كه با آداب اجتماعي و موضوع مرگ شوهر سازش داشته باشد ، يعني در پرده و با كنايه صورت گيرد .
(66) ازدواج
در روايات اسلامي در تفسير اين آيه براي خواستگاري كردن به طور سربسته و به اصطلاح قرآن «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» مثالهايي ذكر شده ، به عنوان نمونه در حديثي از امام صادق ميخوانيم كه فرمود : «قول معروف اين است كه مثلاً مرد به زن موردنظرش بگويد : اِنّي فيكَ لَراغِبٌ وَ اِنّي لِلنِّساءِ لَمُكْرِمٌ فَلا تَسْبِقيني بِنَفْسِكَ : من به تو علاقـه دارم ، زنـان را گرامـي مـيدارم ، در مـورد كـار خود از من پيشي مگير» .(1)
نكته قابل توجه اينكه گرچه آيه فوق بعد از آيه وفات قرار گرفته ، ولي فقهاء تصــريــح كــردهانــد كه حكــم بــالا ، مخصــوص عدّه وفات نيست ، بلكه شــامل غيــر آن نيز ميشود .
1- نورالثقلين ، جلد 1 ، صفحه 232 ، حديث 905 .
ازدواج (67)
مرحوم صاحب «حدائق» فقيه معروف ميگويد : اصحاب ما تصريح كردهاند كه تعريض و كنايه نسبت به خواستگاري در مورد زني كه در عدّه رجعي است ، حرام ميباشد . اما نسبت به زن مطلقه غير رجعيه هم از سوي شوهرش و هم از سوي ديگران جايز است ، ولي تصريح بـه آن ، بـراي هيـچكـدام جايــز نيســت .
امّـا در عـدّه بائـن ، تعريـض از ناحيه شوهر و ديگران جايز است ولي تصريح تنهـا از سـوي شوهـر جايـز اسـت نــه ديگــري ، شـرح بيشتـر ايـن موضوع در كتب فقهي مخصوصا در ادامه كلام صاحب «حدائق» آمده اســت .(1)
سپس در ادامه آيه ميفرمايد : «ولي در هر حال عقد نكاح را نبنديد تا عدّه آنها به سـر آيد» .
1- «حدائق» ، جلد 24 ، صفحه 90 .
(68) ازدواج
و به طور مسلّم اگر كسي در عدّه ، عقد ازدواج را ببندد ، باطل است ، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد ، سبب ميشود آن زن براي هميشه نسبت به او حـرام گردد .
و بـه دنبـال آن ميفرمايـد : «بدانيـد كـه خداونـد آنچـه در دل داريـد ، را ميداند ، از مخالفت او بپرهيزيـد و بدانيـد كه خداونـد آمرزنده داراي حِلم است» .
سپس درادامهآيهميفرمايد: «اين دستورياستكه تنهاافرادياز شماكه ايمان بهخدا و روز قيامت دارند و ميتوانندتمايلات خودراكنترلكنندازآنپند ميگيرند.
و باز براي تأكيدبيشتر ميگويد: كه اين برايپاكي و نموّ خانوادههاي شما مؤثرتر و براي شستن آلودگيها مفيدتر است و اين را خدا ميداند و شما نميدانيد و قابل توجه اينكه عمل به اين دستورها موجب تزكيه و هم موجب طهارت معرفي شده است .
ازدواج (69)
« يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا جـاءَكُمُ الْمُؤْمِنـاتُ مُهـاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ / اَللّهُ اَعْلَمُ بِايمانِهِنَّ / فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنـاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ اِلَي الْكُفّارِ / لا هُنَّ حِـلٌّ لَهُمْ وَ لاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ / وَ اتُوهُمْ مـا اَنْفَقُوا / وَ لا جُنـاحَ عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْكِحُوهُـنَّ اِذا اتَيْتُمُوهُنَّ اُجـُورَهُنَّ / وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَـمِ الْكَوافِـرِ / وَ اسْئَلُوا مـا اَنْفَقْتُـمْ وَلْيَسْئَلُوا مـا اَنْفَقُوا / ذلِكُمْ حُكْمُ اللّهِ / يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ / وَ اللّهُ عَليـمٌ حَكيـمٌ : اي كساني كه ايمان آوردهايد ! هنگامي كه زنان باايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند ، آنها را آزمايش كنيد ـ خداوند از ايمان آنها آگاهتر است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد ، آنها را بهسوي كفار بازنگردانيد، نه آنها براي كفار حلالند و نه كفار براي آنها حلال و آنچه را همسران آنها ( براي ازدواج با اين زنان )
(70) ازدواج
پرداختهاند ، به آنها بپردازيد و گناهي بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد ، هرگاه مهرشان رابه آنها بدهيد و هرگز همسران كافر را در همسري خود نگه نداريد ( و اگر كسي از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد ) حق داريد مهري را كه پرداختهايد ، مطالبه كنيد ، همانگونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شدهاند ، از شما مطالبه كنند ، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكــم ميكند و خداوند دانا و حكيم است» .(1)
1 ـ اولين دستور درباره آزمايش «زنان مهاجرات» است ، دستور به امتحان ، با اينكه آنها را مؤمنان ناميده به خاطر آن است كه آنها ظاهرا شهادتين را بر زبان جاري ميكردند و در سلك اهل ايمان بودند اما امتحان براي اين بود كه اطمينان حاصل شود كه اين ظاهر با باطن هماهنگ است اما نحوه اين امتحان به اين ترتيب بوده كه آنها را سوگند به خدا ميدادند كه مهاجرتشان جز براي قبول اسلام نبوده و آنها بايد سوگند ياد كنند كه به خاطر دشمني با همسر و يا علاقه به مرد ديگري يا علاقه به ســرزميـن مــدينـه و مـانند آن ، هجـرت ننمودهاند .
1- 10 / ممتحنه .
ازدواج (71)
2 ـ در دستور بعد ميفرمايد : « فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ ...
با وجود اينكه يكي از مواد تحميلي پيمان حديبيه اين بود كه افرادي را كه به عنوان مسلمان از مكه به مدينه هجرت ميكردند ، به مكّه بازگردانند ، اما اين ماده شاملزماننميشد، لذا پيامبر صلياللهعليهوآله هرگز آنهارا بهكفار بازنگرداند. كاري كه اگر انجام ميشد باتوجه به ضعف فوقالعادهزنان در آن جامعه سخت خطرناك بود .
3 ـ درسومينمرحلهكه درحقيقت دليلياست براي حكم قبل، ميگويد: «لا هُنَّ ... لَهُنَّ» بايد همچنين باشد چراكه ايمان و كفر در يك جا جمع نميشود و پيمان
(72) ازدواج
مقدس ازدواج نميتواند ميان مؤمن و كافر رابطهاي برقرار سازد چراكه اينها در دو خط مستقيـم قرار دارند در حالي كه پيمـان ازدواج بايـد نوعـي وحـدت در ميان دو زوج برقرار سازد و اين دو با هم سازگار نيست .
4 ـ از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلاً ميپرداختند : در چهـــارميـن دستـور ميافـزايد : « وَ اتُوهُــمْ ... اَنْفِقُــوا » .
درســت اسـت كـه شوهرشـان كافـر اسـت امـا چـون اقـدام بر جدايـي بـه وسيلـه ايمـان از طـرف زن شـروع شده ، عدالت اسلامي ايجاب ميكند كه خسارات همسرش خصوصا مهريـه وي پرداختـه شـود .
امــا چــه كســـي بــايــد ايــن مهــر را بپــــردازد ؟
ظاهر اين است كه اين كار برعهده حكومت اسلامي و بيتالمال است ؟ چراكه تمام امــوري كه مسئــول خاصــي در جامعــه اسلامي ندارد ، برعهده حكومت
ازدواج (73)
است و «خصـــاب» جمــع در آيه فـــوق گــواه ايــــن است .
5 ـ در حكــــم ديگـــــري ميفـرمـايـد : «وَ لاجُنــــاح...» .
مبادا تصور كنيد كه چون قبلاً مهري از شوهر سابق گرفتهاند و معادل آن از بيتالمال به شوهرشان پرداخته شده ، اكنون كه با آنها ازدواج ميكنيد ديگر مهري در كار نيست و براي شما مجّاني تمام ميشود ، نه ، حرمت زن ايجاب ميكنــد كــه در ازدواج جــديــد نيــز مهـر مناسبي براي او در نظر گرفته شود .
همچنيــن بايــد توجــه داشــت كــه در اينجــا زن بــدون طــلاق از شوهـر كـــافــــر جــــدا ميشــود ، ولــي بايــد عــدّه نگــــه دارد .
6 ـ اما قضيه هرگاه برعكس باشد ، يعني شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقي بماند ، در اينجا نيز رابطه زوجيت به هم ميخورد و نكاح فسخ ميشود چنانچه در ادامه همين آيـه ميفرمايد : « وَ لا ............ الكَوافِرِ » .
(74) ازدواج
«عِصَـمْ» جمـع «عصمـت» در اصـل بـه معنـي «منـع» و در اينجا به معني «نكاح زوجيت» است و البتـه بعضـي تصريح كردهاند كه منظور نكاح دائم اسـت .
«كَوافِرْ» جمع «كافِرة» به معني «زنان كافر» است .
در اينكـه آيـا ايـن حكـم مخصـوص زنـان مشـرك اسـت و يـا اهـل كتـاب ماننــد زنــان مسيحـي «يهـودي» ، ... را شامـل ميشـود در ميـان فقهـا محـل بحث است ولي ظاهر آيه مطلـق اسـت و همـه زنـان كافـر را شامــل ميشــود .
7 ـ در آخرين حكم كه در آيه ذكر شده ، سخن از مهر زناني است كه از اسلام جدا ميشوند و به اهل كفر ميپيوندند ، ميفرمايد : « وَاسْئَلُوا ..... ما اَنْفَقُوا » و اين مقتضــاي عــدالـت و احتـرام به حقوق متقابل است .
و در پايان آيه به عنوان تأكيد ميفرمايد : « ذلِكُمْ ...
اينها همه احكامي است كه همه از علم الهي سرچشمه گرفته و آميخته با
ازدواج (75)
حكمت است و حقـوق همـه افـراد در آن منظـور شـده اسـت و توجـه بـه ايـن حقيقت كه همه از سـوي خـدا اسـت بزرگترين ضمانت اجرايي براي اين احكام محســوب ميشـــود .
« وَ اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ اَنْ يَنْكِحْنَ اَزْواجَهُنَّ اِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَيُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِذلِكُمْ اَزْكي لَكُمْ وَ اَطْهَرُ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ : و هنگامي كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رسانيدند ، مانع آنها نشويد كه با همسران ( سابق ) خويش ازدواج كنند ، اگر در ميان آنان به طرز پسنديدهاي تراضي برقرارگردد، اين دستوري است كه تنها افرادي از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن پند ميگيرند ( و به آن عمل ميكنند )، اين (دستور) براي رشد
(76) ازدواج
(خانوادههاي) شما مؤثّرتر و براي شستن آلودگيها مفيدتراست و خدا ميداند و شما نميدانيـد» . (1)
در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و بيآنكه به اراده و تمايل آنان توجه شود مجبور بودند زندگي خود را طبق تمايلات مردان خودكامهتنظيمكنند.
از جمله در مورد انتخاب همسر ، به خواسته و ميل زن هيچگونه اهميتي داده نميشد ، حتي اگر زن با اجازه ولي ازدواج ميكرد ، پس از همسرش جدا ميشد ، باز پيوستن ثانوي او به همسر اول بستگي به اراده مردان فاميل داشت و بسيار ميشد با اينكه زن و شوهر بعد از جدايي علاقه به بازگشت داشتند مردان خويشاوند روي پندارها و موهوماتي مانع ميشدند ، قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده ميگويد : «هنگامي كه زنان را طلاق داديد ، عدّه خود را به پايان رسـانيـدنـد ، مـانـع آنهـا نشـويـد كـه بـا همسـران (سـابـق) خـويش ازدواج كننـد اگـر در ميـان آنهـا رضـايـت به طــرز پسنــديــدهاي حــاصــل شــود» .
1- 232 / بقــــــــره .
ازدواج (77)
اين در صورتي است كه مخاطب در اين آيه اولياء و مردان خويشاوند باشد ولي اين احتمال نيز داده شده است كه مخاطب در آن ، همسر اوّل باشد ، يعني هنگامي كه زني را طلاق داديد ، مزاحم ازدواج مجدّد او با شوهران ديگر نشويد ، زيرا بعضي از افراد لجوج هم در گذشته و هم در امروز بعد از طلاق دادن زن ، نسبت به ازدواج با همسـر ديگـري حساسيـت به خرج ميدهند كه چيزي جز يك انديشه جاهلي نيست .
ضمنا بلوغ اجل در آيه مورد بحث به قرينه ازدواج مجدد منظور پايان كامل عـــدّه است .
(78) ازدواج
بنـابـرايـن از آيــه استفــاده ميشـود كـه زنـان «ثَيِّبَــة» (آنـان كـه حـداقـل يـك بـار ازدواج كردهانــد) ، در ازدواج مجــدّد خــود هيچگونــه نيــازي بــه جلب موافقت اوليــاء ندارنـــد ، حتّـــي مخالفـــت آنهــا نيــز بياثــر اســـت .
« يُريدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ : خداوند ميخواهد (با اين دستورها راههاي خوشبختي و سعادت) براي شما آشكار سازد و به سنتهاي صحيح پيشينيان رهبري كند و شما را از گنـاه پـاك سازد و خداوند دانا و حكيم است» .(1)
1- 26 / نساء .
ازدواج (79)
« وَ اللّـهُ يُريـدُ اَنْ يَتُـوبَ عَلَيْكُـمْ وَ يُريـدُ الَّذيـنَ يَتَّبِعُـونَ الشَّهَــواتِ اَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيما : و خدا ميخواهد شما را ببخشد و از آلودگي پاك نمايد ، امّا آنهــا كــه پيــرو شهــواتنـد ميخــواهنــد شمــا بــه كلّـي منحرف شويد» .(1)
« يُريدُ اللّهُ اَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الاِْنْسانُ ضَعيفا : خدا ميخواهد كار را بر شما سبك كند و انسان ، ضعيف آفريده شده» .(2)
به دنبال احكام مختلف گذشته در زمينه ازدواج و قيود و شروط كه در آيات بيــان شــده ايـن ســؤال در ذهـن منعكـس ميشــود ، كه منظور از اين همه محــدوديتهــا و قيـد و بنـدهاي قانوني چيست ؟
1- 27 / نساء .
2- 28 / نساء .
(80) ازدواج
آيات فوق در حقيقت پاسخ به اين سؤالات ميدهد و ميگويد : «خداوند ميخواهد به وسيله اين مقرّرات حقايق را براي شما آشكار سازد و به راههايي كه مصالح و منافع شما در آن است ، شما را رهبري كند وانگهي شما در اين برنامه تنها نيستيد ، اقوام پاك گذشته نيز اينگونه سنّتها داشتهاند ، به علاوه خدا ميخواهد شما را ببخشد و نعمتهاي خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بارديگر به شما بازگرداند» . و مجددا تأكيد ميكند كه «خدا به وسيله اين احكام ميخواهد نعمتها و بركاتي كه بر اثر آلودگي به شهوات از شما قطع شده ، به شما بازگردد ، ولي شهوتپرستانـي كـه در امـواج گناهـان غرق هستند ، ميخواهند شما از طريق سعـادت به كلـي منحـرف شويـد» و هماننـد آنها از فرق تا قدم آلوده گناهان گرديد .
اكنــون شمــا فكــر كنيــد ، آيــا آن محــدوديّت آميخته با سعادت و افتخار براي شما بهتر است يا اين آزادي و بيبند و باري تــوأم با آلــودگــي و نكبــت ؟!
ازدواج (81)
اين آيات در حقيقت به افرادي كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبي مخصوصا در زمينه مسائل جنسي ايراد ميكنند ، پاسخ ميگويد ، كه اين آزاديهاي بي قيد و شرط سرابي بيش نيست و نتيجه آن انحراف عظيم از مسير خوشبختي و تكامل انساني و گرفتار شدن در بيراههها و پرتگاهها است كه نمونههاي زيادي از آن را با چشم خودمان به شكل متلاشي شدن خانوادهها ، انواع جنايات جنسي ، فرزندان نامشـروع ، انواع بيماريهـاي آميزشـي ، ناراحتيهـاي روانـي ، مشاهـده ميكنيــم .
همچنين در آيه بعدي اشاره به اين نكته ميكند كه «حكم سابق درباره آزادي ازدواج با كنيزان تحت شرايطي معين در حقيقت يك نوع تخفيف و توسعه محسوب ميشود زيرا انسان اصولاً موجود ضعيفي است و در برابر طوفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حملهور ميشود بايد طرق مشروعي براي ارضايغرايز بهاو ارائهشود تابتواند خود را از انحراف حفظكند .
(82) ازدواج
يكي از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفري اين است كه ازدواج به دو نحوميتواند صورتبگيرد: دائم، موقت، كه درپارهايازآثارمشابهند و در قسمتي اختلاف دارند كه براي فهم علت وضع اين قانون در اسلام ، اشاره به اين شبــاهــتهـــا و اختلافهــا در قسمــت ذيـــل شـــده اسـت :
اختلافها : در ازدواج موقت زن و مرد تصميم ميگيرند ازدواج آنها تا مدت معيني ادامه داشته باشد و پس از آن اگر مايل بودند ، تمديد كنند وگرنه از هم جدا ميشوند . تفاوت اصلي دو نوع ازدواج در آزادي بيشتر ازدواج موقت است : مثلاً در ازدواج دائم مرد بايد متحمّل خرج زن شود ؛ زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد و دستوراتش را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند اما در ازدواج موقت اين موارد بستگي به پيماني دارد كه مرد و زن با هم ميبندند . در ازدواج دائم ، زن و شوهر از هم ارث ميبرند ، امّا در موقّت چنين نيست . در دائم هيچيك بدون جلب رضايت ديگري حق جلوگيري از بچهدار شـدن را ندارد ، اما در موقّت جلب رضايت طرف ديگر براي ايـن كار ضروري نيست .
ازدواج (83)
شباهتها : فرزند ناشي از ازدواج موقت فرقي با فرزند ناشي از ازدواج دائم ندارد . مَهر در هر دو لازم است با اين تفاوت كه عدم آن در موقت موجب بطلان عقد ميشود ، اما در دائم بدون باطل كردن عقد مَهرالمثل تعيين ميشود ، در هر دو ، مادر و دختر زوجه بر زوج و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم ميگردند و نيز جمع بين دو خواهر در هر دو مورد جايز نيست ، خواستگاري هم از زوجه دائم و هم از زوجه غيردائم بر ديگران حرام است و زناي با هريك موجب حرمت ابدي ميشود . در هر دو مورد ، زن بايد عِدّه نگه دارد با اين تفاوت كه عدّه زن دائم سهنوبت عادت ماهانهاست و عدّه زن موقت دونوبت يا چهلوپنجروز .(1)
(84) ازدواج
« ... فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ اِنَّ اللّهَ كانَ عَليما حَكيما : ... و زناني را كه متعه ميكنيد مهر آنها را ، واجب است بپردازيد و گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كردهايد بعد از تعييـن مهــر ، خداونــد دانــا و حكيـم است» .(2)
اين قسمت از آيه فوق ، اشاره به مسأله ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» است و ميگويد : «زناني را كه متعه ميكنيد مهر آنها را به عنوان يك واجب بايد بپردازيد» و از آن استفاده ميشود كه اصل تشريع ازدواج موقت ، قبل از نزول اين آيه براي مسلمانـان مسلـم بـوده كـه در ايـن آيـه نسبـت بـه پرداخت مهر آنها توصيه ميكند .
1- استاد شهيد مطهري .
2- 23 / نساء .
ازدواج (85)
و از آنجا كه اين بحث يكي از مباحث مهم تفسيري و فقهي و اجتماعي است لازم اسـت از چنـد جهت مورد بررسي قرار گيرد .
1 ـ قـــرائنــي كـــه در آيـــه فــوق وجــود دارد دلالــت آن را بر ازدواج موقت تـأكيد ميكند .
2 ـ ازدواج موقت در عصر پيامبر صلياللهعليهوآله بــوده و بعــدا نســخ شـده اســت .
3 ـ ضــرورت اجتمــاعــي ايــن نـوع ازدواج .
4 ـ پــاســـخ بـــه پـــــارهاي از اشكــــالات .
درباره قسمت اول بايد توجه داشت كه : اولاً كلمه «مُتْعَه» كه «اِسْتَمْتَعْتُمْ» از آن گرفته شده است در اسلام به معني ازدواج موقت است و به اصطلاح در اين باره حقيقت شرعيه ميباشد ، گواه آن اين است كه ايــن كلمــه (متعــه) بـا هميـن معني در روايات پيامبر صلياللهعليهوآله و كلمات صحابه مكرّر به كار برده شــده اســت .
(86) ازدواج
ثانيا: اگر اينكلمه بهمعني مزبور نباشد بايد به معني لغوي آن يعني «بهرهگيري» تفسير شود در نتيجه معني آيه چنين خواهد شد: «اگر از زنان دائم بهره گرفتيد مهر آنهارابپردازيد» در حالي كه ميدانيم پرداختن مهر مشروط به بهــرهگيــري از زنــان نيسـت بلكــه تمــام مهــر بنــا به مشهور يا حداقل نيمــي از مهــر بــه مجــرد عقــد ازدواج دائم ، واجب ميشود .
ثالثـا : بزرگـان «اصحـاب» و «تابعيــن» (1) ماننــد ابنعبــاس دانشمند و مفســر معــروف اســلام و گروه زيــادي از مفســران اهــل تسنــن و تمــام مفســران اهــل بيــت عليهمالسلام همگـي از آيه فوق ، حكم ازدواج موقت را فهميدهاند .
1- كساني كه بعد از «صحابه» روي كار آمدند و زمان پيامبر را درك نكردند .
ازدواج (87)
رابعا : ائمه اهل بيت كه به اسرار وحي از همه آگاهتر بودند ، متفقا آيه را به همين معنـي تفسيـر نمودهانـد و روايـات فراوانـي در ايـن زمينـه نقـل شـده است از جمله :
از امــام صــادق عليهالسلام نقــل شــده كــه فــرمـود : «حكــم متعــه در قرآن نــازل شــده و سنّــت پيغمبــر صلياللهعليهوآله بــر طبــق آن جــاري گـرديـده است» .(1)
و از امام محمد باقر عليهالسلام نقل شده است كه فرمود: «قرآن مجيد در اين باره (متعه) سخن گفته آنجاكه ميفرمايد: فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِهِمِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَــريضَةً» .(2)
و از امام باقر عليهالسلام نيز نقل شده است كه در پاسخ شخصي بنام عبداللّه بن
1- نورالثقلين ، جلد 1 ، صفحه 467 .
2- نورالثقلين ، جلد 1 ، صفحه 467 .
(88) ازدواج
عمير ليثي در مورد متعه فرمود : «خداوند آن را در قرآن و بر زبان پيامبرش حلال كرده است و آن تا روز قيامت حلال ميباشد» .(1)
اتفاق عموم علماي اسلام بلكه ضرورت دين بر اين است كه ازدواج موقت در آغاز اسلام مشروع بوده و حتي مسلمانان در آغاز اسلام به آن عمل كردهاند و جمله معروفي كه از عمر نقل شده «دو متعه در زمان پيامبر صلياللهعليهوآله بود كه من آنها را حرام كـردم و بر آنهـا مجـازات ميكنـم ، متعـه زنـان و حـج تمتع» (2) دليل روشني بر وجود اين حكم در عصر پيامبر صلياللهعليهوآله است منتها مخالفان اين حكم ، مــدّعـي هستنـد كه بعدا نسخ و تحريـــم شــده است .
1- تفسير برهان ، صفحه 360 ، جلد 1 .
2- كنزالعرفان ، جلد 2 ، صفحه 158 .
ازدواج (89)
امــا جــالب تــوجــه اينكــه روايــاتــي كه دربــاره نسخ حكم مزبور ادّعا ميكننــد كــاملاً مختلف و پريشان است .
قدر مسلّم اين است كه اصل مشروع بودن اين حكم و اين نوع ازدواج در زمان پيامبر صلياللهعليهوآله قطعي است و هيچگونه دليل قابل اعتمادي درباره نسخ شدن آن دردست نيسـت بنابرايـن طبـق قانـون مسلمـي كه در علـم اصـول به ثبوت رسيده بايد حكم به بقــاء اين قانـون كرد .
جمله مشهوري كه از عمـر نقل شده نيــز گــواه روشنــي اســت در ايـــن حقيقـــت كــه ايـــن حكـــم در زمــان پيــامبـر صلياللهعليهوآله هرگـز نسخ شـده اسـت .
بديهي است هيچكس جز پيامبر صلياللهعليهوآله حق نسخ احكام را ندارد و تنها او است كه ميتواند به فرمان خدا پارهاي از احكام را نسخ كند و بعد از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله باب نسخ به كلي مسدود ميشود وگرنه هركسي ميتواند به اجتهاد خود قسمتي
(90) ازدواج
از احكام الهي را نسخ كند و ديگر چيزي بنام شريعت ابدي باقي نخواهد ماند و اصولاً اجتهاد در برابر سخنان پيامبر صلياللهعليهوآله اجتهاد در مقابل نص است كه فاقد هــرگــونه اعتبــار ميبــاشـد .
جالب اينكه در صحيح ترمذي كه از كتب صحاح معروف اهل تسنن است ميخوانيم : كسي از اهل شام از عبداللّه بن عمر درباره متعه سؤال كرد او در جواب صريحا گفت : اين كار حلال و خوب اسـت . مـرد شامـي گفـت : پـدر تـو از اين عمل نهي كرده است، عبداللّه بن عمر برآشفت و گفت: اگر پدرم از چنيـن كاري نهي كرد و پيامبر صلياللهعليهوآله آن را اجازه دهـد آيـا سنـت مقـدس پيامبــر صلياللهعليهوآله را رها كنــم و از گفتــه پــدرم پيــروي كنــم ؟ بـرخيـز و از نــزد مــن دور شــو !» .(1)
1- شرح لعمه ، جلد 2 ، كتاب النكاح .
ازدواج (91)
اين يك قانون كلّي و عمومي است كه اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ گفته نشود براي اشباع آنها متوجه طرق انحرافي خواهد شد زيرا اين حقيقت قابل انكار نيست كه غرايز طبيعي را نميتوان از بين برد و فرضا هم بتــوانيـم از بيــن ببـريـم ، چنيــن اقــدامي عـاقلانه نيست زيــرا اين كار يك نوع مبـــــارزه با قــانــون آفــرينـش اســـت .
بنابـرايـن راه صحيــح آن اسـت كــه آنهـــا را از طريـق معمولـي اشبـاع و از آنهــا در مسيـر سازندگـي بهرهبـرداري كنيـم و ايــن موضـوع را نيـــز نميتــوان انكـار كرد كه غريزه جنسي يكي از نيرومندترين غرايز انساني است .
اكنون اين سؤال پيش ميآيد كه در بسياري از شرايط و محيطها ، افراد فراواني در سنين خاصّي قادر به ازدواج دائم نيستند ، يا افراد متأهل در مســافــرتهاي طــولاني و يا مأموريتها با مشكل عدم ارضاي غريزه جنسي رو بـه رو ميشوند .
(92) ازدواج
اين موضوع مخصوصا در عصر ما كه سن ازدواج بر اثر طولاني شدن دوره تحصيل و مسائل پيچيده اجتماعي بالا رفته و كمتر جواني ميتواند در سنين پايين يعني در داغترين دوران غريزه جنسي اقدام به ازدواج كند ، شكل حادتري به خود گرفته است .
با اين وضع چه بايد كرد ؟ آيا بايد مردم را به سركوب كردن اين غريزه تشويق نمود همانند رهبانها ؟ و يا اينكه آنها را در برابر بيبند و باري جنسي آزاد گذاشت و همان صحنههاي زننده و ننگين را مجاز دانست كه همان پذيرفتن كمونيسم جنسي است كه به يك پسر اجازه داده شود از صدها دختر كام برگيرد و به يك دختر اجازه داده شود با دهها پسر ارتباط نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط جنين كند ، در آن صـورت آيـا چنيـن پسـران و دخترانـي بـا چنيـن روابطـي پـس از ازدواج دائــم ، مــرد زندگـي و زن خانــواده خواهنــد بــود ؟ البتــــه كــه جــواب منفــي اســــت .
ازدواج (93)
و يا اينكه راه سومي را در پيش گيريم كه نه مشكلات ازدواج دائم را به بار آورد و نه آن بيبند و باري جنسي را ؟
خلاصه اينكه : «ازدواج دائم» نه در گذشته و نه در امروز به تنهايي جوابگوي نيازمنديهاي جنسي همه طبقات مردم نبوده و نيست و ما بـر سـر دو راهـي قـرار داريـم يا بايـد «فحشـاء» را مجـاز بدانيم و يا حكم ازدواج موقت را بپذيريم .
طــرح ازدواج مـوقـت نـه شــرايط سنگين ازدواج دائم را دارد كه با عدم تمكن مالي يا اشتغــالات تحصيلي و مــانند آن نســازد و نــه زيــانهــاي فجــايع جنســـــي و فحشـــاء را دربــردارد .
(94) ازدواج
1 ـ گاهي گفته ميشود چه تفاوتي ميان «ازدواج موقت» و «فحشاء» وجود دارد؟ هر دو «خودفروشي» در برابر پرداختن مبلغي محسوب ميشود و در حقيقت اين نوع ازدواج نقابي است بر چهره فحشاء و آلودگيهاي جنسي ! تنها تفاوت آن دو در ذكر دو جمله ساده يعنياجراي صيغهاست .
ـ آنچه از مفهوم ازدواج موقت به دست ميآيد اين است كه ازدواج موقت تنها با گفتن دو جمله تمام نميشود بلكه مقرراتي همانند ازدواج دائم دارد ، يعني چنان زني در تمام مدت ازدواج موقت ، منحصرا در اختيار اين مرد بايد باشد و به هنگامي كه مدت پايان يافت بايد عدّه نگاه دارد ، يعني حداقل چهل و پنج روز بايد از اقدام به هرگونه ازدواج با شخص ديگري خودداري كند . تا اگر از مرد اول باردار شده وضع او روشن گردد ، حتي اگر با وسايل جلوگيري اقدام به جلوگيري از انعقاد نطفه كرده بازهم رعايت اين مدت واجب است و اگر از او صاحب فرزندي شد بايد همانند فرزند ازدواج دائم مورد حمايت او قرار گيرد و تمام احكام فرزند بر او جاري خواهد شد ، در حالي كه در فحشاء هيچيك از ايـن شرايط و قيود وجود ندارد .
ازدواج (95)
2 ـ ازدواج موقت سبب ميشود كه افراد بيسرپرست همچون فرزندان نامشروع تحويل جامعه داده شود و باعث شود فرزندان از حمايت پدري و مــادري محــروم بمـانند ؟
- ازدواج موقت اين تفاوت را با ازدواج دائم دارد كه در دائم هيچيك بيرضايت ديگري نميتواند از زير بار تناسل شانه خالي كند ، اما در موقت هر دو طرف آزادانه ميتوانند از بچهدار شدن جلوگيري كنند و همچنين تفاوتي بين فرزند در اين دو ازدواج نيست و فرزندان ازدواج موقت كمترين و كوچكترين تفاوتي با فرزنـدان ازدواج دائـم حتّـي در ميراث و ساير حقوق اجتماعي ندارند و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كننـد قانـون آنهـا را مكلّـف و مجبـور ميكنـد .
(96) ازدواج
3 ـ «ازدواج موقت» سبب ميشود كه بعضي از افراد هوسباز از اين قانون سوء استفاده كرده و هرگونه فحشاء را در پشت پرده انجام دهند تا آنجا كه افراد محترم هرگز تن به ازدواج موقت نميدهند و زنان با شخصيت از آن ابا دارنـد ؟
ـ اگر فرضا عدهاي از زيارت خانه خدا سوء استفاده كردند و در اين سفر اقدام به فروش موادّ مخدر كردند آيا بايد جلو مردم را از شركت در اين كنگره عظيم اسلامي بگيريم يا جلو سوء استفادهكنندگان را !
و اگر ملاحظه ميكنيم كه امروز افراد محترم از اين قانون اسلامي كراهت دارند ، عيب قانون نيست ، بلكه عيب عملكنندگان به قانون و يا صحيحتر ، سوءاستفادهكنندگان از آن است ، اگر در جامعه امروز هم ازدواج موقت به صورت سالـم درآيـد و حكومـت اسلامـي تحت ضوابط و مقررات خاص ، اين موضوع را به طور صحيح پياده كند هم جلو سوءاستفادهها گرفته خواهد شد و هم افراد محترم به هنگام ضرورتهاي اجتماعـي از آن كراهت نخواهند داشـت .
ازدواج (97)
4 ـ مجاز شمردن ازدواج موقت مساوي با تجويز تشكيل حرمسرا ، بلكه تجويز هوسراني است كه به هر شكل و صورتي منافي اخلاق و عامل سقوط و تباهي ميباشد .
ـ اين مسأله را بايد از دو جنبه بررسي كرد يكي اينكه عامل تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعي چه بوده و ديگر اينكه آيا منظور از تشريع قانـون ازدواج موقت ، فراهم كردن وسيله هوسراني و حرمسرا سازي براي عدهاي از مردان است .
الف : علل اجتماعي حرمسراسازي : دو عامل در اينجا دخالت دارد ، يكي تقوا و عفاف زن است ؛ يعني شرايط اخلاقي و اجتماعي محيط بايد طوري باشد كه به زنان اجازه ارتباط جنسي با چند مرد ندهد . در اين شرايط مرد هوسراني متمكن چــاره خــود را منحصــر در گــردآوري گــروهـي از زنـــان نــزد خــود و تشكيــل حــرمســرا ميدانـد .
(98) ازدواج
عامل ديگر نبودن عدالت اجتماعي است كه عدهاي از مردان قادر به تشكيل عائله و داشتن همسر نيستند لذا عدد زنان مجرّد افزايش يافته ، زمينه حرمسراسازي فراهم ميگردد. لذا اگر عدالت اجتماعي و وسيله تشكيل عائله براي همه فراهم شود، قهرا هر زني به يك مرد تعلّق ميگيرد و زمينه عياشي و حرمسراسازي منتفي ميشود .
ب : آياتشريع ازدواجموقت، براي تأمين هوسراني است ؟ بلاشك اديان آسماني عموما برضد هوسراني و هواپرستي قيام كردهاند تا آنجاكه اينامر در غالب اديان به صورت تحمل رياضتهاي شاق درآمده است اسلام نيز هواپرستي را در رديف بتپرستي قرارداده و آدم ذوّاقرا يعني كسي كه هدفش كامجويي از زنان گوناگون باشد ، ملعون معرفي كرده است . از نظر اسلام تمام غرايز انسان بايد در حدوداقتضاي طبيعت اشباعگردد. دنيايامروز ظاهرا رسم حرمسراسازي رانسخكرده، اما براي اين كار عامل عفاف و تقواي زن را از بين برده ، نه عامل ناهمواريهاي اجتماعي را ، يعني زنان را هرجايي نموده و بــزرگتــريـن خــدمـت را از ايـن راه بـه مــردان هـوسـران انجـام داده است .
ازدواج (99)
برتراند راسل دانشمند معروف انگليسي در كتاب زناشويي و اخلاق پس از طرح يكي از قضات محاكم جوانان بنام «بن بي ليندسي» در مورد «زناشويي دوستانه» چنين مينويسد : «كه طبق طرح "ليندسي" جوانان بايد قادر باشند در يك نوع زناشويي جديد وارد شوند كه با زناشوييهاي معمولي (دائم) از سه جهت تفاوت دارد : نخست اينكه طرفين قصد بچهدار شدن نداشته باشند : از اين رو بايد بهترين طــرق پيشگيــري از بــارداري را بــه آنهـا بياموزنـد . ديگـر اينكـه جدائـي آنهـا بـه آساني صورت پذيرد، سوّم اينكه پساز طلاق، زن هيچگونه حق نفقه نداشته باشد» .
(100) ازدواج
«راسل» بعد از ذكر پيشنهاد «ليندسي» كه خلاصه آن در بالا بيان شده چنين ميگويد : «من تصوّر ميكنم كه اگر چنين امري به تصويب قانوني برسد گروه كثيري از جوانان از جمله دانشجويان دانشگاهها تن به ازدواج موقت بدهند و در يك زندگي مشترك موقتي پاي بگذارند ، زندگي كه متضمن آزادي است و رها از بسيــاري از نـابـسامانيها و روابط جنسـي پـرهـرج و مـرج فعلي ميباشد» .(1)
1- كتــاب زنــــاشـــويـي و اخـــلاق .
ازدواج (101)
همانطور كه ملاحظه ميشود طرح فوق درباره ازدواج موقت از جهات زيادي همانند طرح اسلام است منتها شرايط و خصوصياتي كه اسلام براي ازدواج موقت آورده از جهات زيادي روشنتر و كاملتر است . در ازدواج موقت اسلامي هم جلوگيرياز فرزندكاملاً بيمانعاستوهمجداشدنآسانوهمنفقهواجبنيست .
در اينجا تذكر نكته مهمي خوب است و آن اينكه ازدواج موقت را ساير فرق اسلامي مجاز نميشمارند . البته همه اتفاق نظر دارند كه در صدر اسلام اين امر مجاز بوده و خليفه دوم «عمر» در زمان خود آن را تحريم كرده است ، مسلما اين علت ، امري موقتي بيش نبود ، ولي بعدها در اثر جرياناتي ، سيره خلفاي پيشين به عنوان يك برنامه ثابت تلقي شد ، اينجا بود كه ائمه اطهار به خاطر جلوگيري از ترك و فراموشي اين سنّت اسلامي به آن ترغيب و تشويق ميكردند به نظر ميرسد آنجا كه ائمه اطهار عليهمالسلام مردانِ زن دار را از ازدواج موقت منع كردهاند ، به اعتبار حكمت و هدف اولي آن است كه به مردم بگويند اين قانون براي مرداني كه احتياجي به آن ندارند وضع نشده است و آنجا كه عموم افراد را ترغيب كردهاند به خاطر آن حكمت ثانوي يعني براي احياي اين سنت متروكه بوده است . به هر حال آنچه مسلم است اينكه هرگز منظور اسلام از تشريع و منظور ائمّه از ترغيب به ازدواج موقت ، اين نبـوده كه وسيلـه هوسرانـي و حرمسراسـازي براي حيـوان صفتان ، يا وسيله بيچـارگي بـراي عـدهاي از زنـان اغفـال شده و فرزندان بيسرپرست فراهم كنند .(1)
بـه گـونـهاي كـه از امـام علـي عليهالسلام نقـل شـده اسـت كه فرمود : «اگر عمر متعه را حرام نكرده بود جز افـراد خبيـث كسـي مـرتكـب زنــا نمـيشـد» .(1)
(102) ازدواج
1- نظـام حقـوق زن در اسلام ، صفحه 54 .
ازدواج (103)
تشويق به متعه گرفتن زياد و در واقع زنبارگي و تنوعطلبي با فرهنگ اهل بيت و ائمه اطهار عليهمالسلام مطابقت ندارد و بنابراين چگونه ميتواند معقول باشد كه امام صادق عليهالسلام در پاسخ سؤال مربوط به محدوديت متعه به چهار زن بگويد : ميتواني هزار زن متعه بگيري زيرا آنها زن كرايهاي هستند . در حالي كه در برخي از روايات شديدا از كساني كه زن دارند و در عين حال دنبال متعه ميروند سرزنش شده و تصريح شده كه حكمت تشريع متعه براي استفاده كساني است كه از داشتن زن محرومند كه بدين وسيله هم نياز جنسي آنها مرتفع ميشود و هم دچار بيعفّتي و بيبند و باري نميگردند . براي روشنتر شدن مطلب بد نيست سه روايت گويا را در اين زمينه نقل كنيم :
1- شرح لعمه ، جلد 5 ، صفحه 283 .
(104) ازدواج
1 ـ عليبن يقطين ميگويد : از امام موسيبن جعفر عليهالسلام در مورد متعه سؤال كــردم حضــرت فــرمــود : تـو را بـا متعـه چكـار ؟ در حـالـي كـه با داشتــن زن خـداونـد تـو را از متعه بينيـاز كـرده است .
2 ـ فتحبن يزيد ميگويد : از موسيبن جعفر عليهالسلام در مورد متعه سؤال كردم حضرت فرمود : حلال و مباح است براي كسي كه با داشتن زن از آن بينياز نيست ، اگر زن داشت در صورتي برايش مباح است كــه از زنــش دور باشــد .
3 ـ امام موسيبن جعفر عليهالسلام به بعضي از دوستانش نوشت : امروز اصرار بر متعه نداشته باشيد آنچه بر شما واجب است به پاداشتن سنّت است بنابراين با روي آوردن زياد به متعه از خانوادهتان غافل نشويد كه ممكن است كفر بورزند و بيزاري بجويند و بركسي كه به اين سنّت امر كرده نفرين كنند و ما را مورد لعن قـرار دهند .(1)
ازدواج (105)
تك همسري ، طبيعيترين شكل زناشويي است كه در آن هريك از زن و شوهر ، احساسات و عواطف و منافع جنسي ديگري را فقط از آنِ خود ميدانند نقطه مقابل تك همسري ، چند همسري است كه اسلام تعدد زوجات يا چند زني را برخلاف چند شوهري و كمونيسم جنسي كاملاً نسخ و لغو نكرد ، بلكه آن را مقيد ساخت ، يعني از طرفي نامحدودي آن را از بين برد و براي آن حداكثري قائل شد و از طرف ديگر شرايطي برايش گذاشت كه به هـركـس اجــازه انتخاب همسران متعــدد نـداد .
1- روايات از وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 450 ، باب 5 .
(106) ازدواج
خداوند در آيه ذيل ميفرمايند :
« وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ ذلِكَ اَدْني اَلاّتَعُولُوا: و اگر ميترسيد كه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) رعايت عدالت درباره آنها نكنيد ، با زنان پاكدامن ازدواج كنيد ، دو يا سه يا چهار همسر و اگر ميترسيد عدالت را رعايت نكنيد تنها به يك همسر قناعت نمائيد و يا از زناني كه مالك آنها هستيــد استفـاده كنيـد ، ايـن كـار بهتـر از ظلـم و ستـم جلـوگيـري ميكند» .(1)
«مثني» در لغت به معني «دوتا دوتا» و «ثلاث» به معني «سهتا سهتا» و «رباع» به معني (چهارتا چهارتا) ميباشد و از آنجا كه روي سخن در آيه به همه
1- 3 / نساء .
ازدواج (107)
مسلمانان است معني آيه چنين ميشود كه شما براي دوري از ستم كردن در حقّ دختران يتيم ميتوانيد از ازدواج آنها خودداري كنيد و با زناني ازدواج كنيد كه موقعيت اجتماعي و فاميلي آنها به شما اجازه ستم كردن را نميدهد و ميتوانيد از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسري خود انتخاب كنيد منتها چون مخاطب ، همه مسلمانان بوده است تعبير به دو تا دو تا و مانند آن شده است وگرنه جاي ترديد نيست كه حداكثر تعدّد زوجـات بيـش از چـهار نفـر نيسـت آن هـــم بـا فراهـــم شـــدن شرايـط خاصــش .
به هر حال آيه فوق دليل صريحي است بر مسأله جواز تعدد زوجات منتها با شرايط چون بلافاصله ميگويد : اين در صورت حفظ عدالت كامل است اما اگر نميتوانيد عدالت را رعايت كنيد به همان يك همسر اكتفا نمائيد تا از ظلم و ستم بر ديگران بركنار باشيد و يا به جاي انتخاب همسر دوم از كنيزي كه مال شما است استفــاده كنيــد زيرا شرايط آنها سبكتر است .
(108) ازدواج
آيه فوق مسأله تعدد زوجات را با شرايط سنگيني و در حدود معيّني مجاز شمرده است و در اينجا با ايرادها و حملات مخالفان آن روبهرو ميشويم كه با مطالعات زودگذر و تحت احساسات حساب نشده به مخالفت با اين قانون اسلامي برخاستهاند و ايراد ميگيرند كه اسلام به مردان اجازه داده براي خود حـرمسـرا بسـازند و به طور نامحدود همسر بگيرند .
در حالي كه نه اسلام اجازه تشكيل حرمسرا به آن معني كه آنهـا ميپندارنـد داده و نـه تعـدد زوجــات را بــدون قيــد و شـرط و نامحــدود قـرار داده است .
توضيح اينكه : با مطالعه وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه ميرسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود امري عادي بوده و حتّي بعضي از مواقع بتپرستان به هنگام مسلمان شدن بيش از ده زن و يا كمتر داشتهاند بنابراين تعدد زوجـات از پيشنهادهـا و ابتكـارات اسـلام نيسـت بلكـه اسـلام آن را در چهـارچـوب ضــرورتهاي زنـدگـي انساني محدود ساخته و براي آن قيــــود و شــرايـط سنگيــن قائـل شـده است .
ازدواج (109)
قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشر دور ميزند نه تبليغات ظاهري و احساسات رهبري شده مسأله تعدّد زوجات نيز از همين زاويه در اسلام مورد بررسي قرار گرفته ، زيرا هيچكس نميتواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي بيش از زنان در خطر نابودي قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر قربانيان اصلي را آنهــا تشكيل ميدهند .
و نيز نميتوان انكار كرد كه عمر زندگي جنسي مردان ، از زنان طولانيتر است زيــرا زنــان در سنيـن معيّني آمـادگــي جنسـي خـود را از دسـت مـيدهنــــد در حــالـي كــه در مــردان چنيــن نيســت .
(110) ازدواج
و نيـز زنـان بـه هنگـام عـادت ماهانـه و قسمتـي از دوران حمــل ، عملاً ممنوعيّت جنسي دارند در حالي كه در مردان اين ممنـوعيّتهــا وجــود ندارد .
ازهمهگذشتهزنانيهستندكه همسرانخودرابهعللگوناگونيازدست ميدهند و معمولاً نميتوانند به عنوان همسر اول ، مورد توجه مردان قرار گيرند و اگر مسأله تعدّد زوجات در كار نباشد آنها بايدبراي هميشه بدون همسر باقي بمانند.
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اينگونه موارد كه تعادل ميان مرد و زن به عللي بهم ميخورد ناچاريم يكي از سه راه را انتخاب كنيم .
1 ـ مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان اضافي تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني خود را سركوب كنند.
ازدواج (111)
2 ـ مردان فقط داراي يك همسر قانونيباشند ولي روابط آزاد و نامشروع جنسـي را بـا زنـان كه بـيشـوهـر مـانـدهانـد بـه شكل معشوقه برقرار سازند .
3 ـ كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر «جسمي» و «مالي» و «اخلاقي» مشكلي براي آنها ايجاد نميشود و قدرت بر اجراء عدالت كامل در ميان همسران و فرزندان خود دارند به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسـر بـراي خـود انتخاب كنند . مسلما غير از اين سه راه ، راه ديگري وجود ندارد .
ـ اگـر بخــواهيـم راه اوّل را انتخــاب كنيـم بايـد با فطـرت و غرايـز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم و عواطف و احساسات اينگونه زنان را ناديده بگيريم، اين مبـارزهاي است كه پيـروزي در آن نيســت .
به تعبير ديگر مسأله تعدّد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه
(112) ازدواج
چشم همسر اول ، مورد بررسي قرار داد ، بلكه از دريچه چشم همسر دوم نيز بايد مورد مطالعه قرار گيرد و آنها كه مشكلات همسر اوّل را در صورت تعدّد زوجات عنوان ميكنند كساني هستند كه يك مسأله سه زاويهاي را تنها از ديد يك زاويه نگاه ميكنند زيرا مسأله تعدّد همسر ، هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اوّل و هـم از زاويـه ديـد همسـر دوّم بايد مطالعه شود و با توجه به مصلحت مجموع ، در اين بـاره قضاوت كنيم .
ـ و اگر راه دوم را انتخاب كنيم بايد فحشاء را به رسميّت بشناسيم و تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهرهبرداري جنسي قرار ميگيرند نه تأميني دارند و نه آيندهاي و شخصيت آنها در حقيقت لگدمال شده است و اينها اموري نيست كه هـر انسـان عاقلي آن را تجويز كند .
ـ بنابراين تنها راه سوّم باقي ميماند كه هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت ميدهد و هم از عواقب شوم فحشاء و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار است و جامعه را از گـــرداب گنــاه بيــرون ميبــرد .
ازدواج (113)
البته بايد توجّه داشت كه جواز تعدّد زوجات با اينكه در بعضي از موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلّم اسلام محسوب ميشود امّا تحصيل شرايط آن در امروز با گذشته تفاوت بسيار پيدا كرده است ، زيرا زندگي در سابق يك شكل ساده و بسيط داشت و لذا رعايت كامل مساوات بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برميآمد ولي در عصر و زمان ما بايد كساني كه ميخواهند از اين قانون استفاده كنند مراقب عدالت همهجانبه باشند و اگر قدرت بر اين كار دارند چنين اقـدامـي بنماينـد و اساسـا اقـدام بـه ايـن كـار نبايـد از روي هـوي و هـوس باشــد .
از همه اينها گذشته تمايل پارهاي از مردان را به تعدّد همسر نميتوان انكار كرد ، اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد قابل ملاحظه نيست امّا گاه ميشود كه بر اثر عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند ، اين تمايل را منطقي ميكند و يا گاهي بر اثر تمايلات جنسي و عدم توانايي همسر اوّل براي انجام اين خواسته غريزي ، مرد ، خود را ناچار به ازدواج دوّم ميبيند ، حتّي اگر از طريق مشروع انجام نشود از طريق نامشروع اقدام ميكند . در اين گونه موارد نيز نميتوان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد .
(114) ازدواج
البته نميتوان انكار كرد كه تعدد زوجات در اين عصر مترادف تراكم مصيبتها ، تشديد بليّات ، درد بيدرمان جامعه است ، در صورتي كه تعدّد زوجات از نظر اسلام براي زوال مصيبتها ، تقليل فاحشات ، انسجام و نظام خانواده و تكثير نسل جامعه مقرّر تشريع گرديده است ، آري شهوتپرستي و زنبارگي شوهران ، حسادت و خودخواهي زنان اول و مكّاري زنان دوّم ، در اين
ازدواج (115)
عصر سبب شده است كه دستور مقـدس اسـلام و صريـح آيـه حكيمانـه قـرآن ، از نظـر مسلمانـان غيـر قابـل عمــل و حكمـي ارتجاعــي وانمــود شــود ، در حالـي كــه ايــن عيــب از قانـون نيســت و اعمال افراد را نبايد به حساب دستورهـاي اسـلام گذاشـت ، در اينجـا بايـد گفـت :
آبادي ميخانه ز ويراني ماست جمعيّت كفر از پريشاني ماست
اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر عيب كه هست در مسلماني ماست
در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه ممكن است شرايط و كيفياتي كه در بالا گفتــه شــد بــراي زن يــا زنــاني پيــدا شــود آيــا در اين صورت ميتوان به او اجـازه داد كـه دو شوهر بـراي خود انتخاب كند ؟
پاسخ : اولاً : ميل جنسي در مردان به مراتب بيش از زنان است و از جمله ناراحتيهايي كه در كتب علمي مربوط به مسائل جنسي درباره غالب زنان ذكر
(116) ازدواج
ميكنند مسأله «سردمزاجي» است درحالي كه در مردان ، موضوع برعكس است .
ثانيا : تعدّد همسر در مورد مردان هيچگونه مشكل اجتماعي و حقوقي ايجاد نميكند در حالي كه درباره زنان اگر فرضا دو همسر انتخاب كند ، مشكلات فراواني به وجود خواهد آمد كه سادهترين آنها مسأله مجهول بودن نسب فرزند است كه معلوم نيست مربوط به كدام يك از دو همسر باشد و مسلما چنين فرزندي موردحمايت هيچيك از مردان قرار نخواهد گرفت و فرزندي كه پدر او مجهول باشد كمتر مورد علاقه مادر قرار خواهد گرفت و با اين ترتيب چنين فرزنداني از نظر عاطفي در محروميّت مطلق قرار ميگيرند و شايد نياز به تذكّر نداشته باشد كه توسّل به وسائل پيشگيــري از انعقــاد نطفــه ، هيچگــاه اطمينــانبخش نيسـت .
ثالثا : بيشاز يك شوهرداشتن ، هم با طبيعت زن منافي است و هم با منافعش ،
ازدواج (117)
روي اين جهات، تعدّد همسر براي زنان نميتواند منطقي بوده باشد ، درحالي كه درموردمردانباتوجهبهشرايط آن، هم منطقياستوهمعملي.
آيا اين عدالت مربوط به امور زندگي از قبيل همخوابگي و وسايل زندگي و رفاه و آسـايش اسـت يـا منظـور عدالـت در حريـم قلـب و عواطـف انسانــي نيـز هست ؟
شك نيست كه «عدالت» در محبتهاي قلبي خارج از قدرت انسان است چه كسي ميتواند محبّت خود را كه عواملي در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد ؟ به همين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آيه 129 سوره نساء ميفرمايد : «شما هر قدر كوشش كنيد نميتـوانيــد در ميان همسران خـود از نظــر تمايــلات قلبـي عدالـت و مسـاوات برقرار سازيد» .
(118) ازدواج
بنابراين محبتهاي دروني مادامي كه موجب ترجيح بعضي از همسران بر بعضي ديگر از جنبههاي عملي نشود ممنوع نيست، آنچه مرد موظّف به آن است رعايتعدالت درجنبههاي عمليوخارجياست.
« وَ لَنْ تَسْتَطيعُوآا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسآءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ اِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورا رَحيما : هرگز نميتوانيد بين زنان برابري كامل برقرار سازيد هرچند بر اين كار حرض داشته باشيد ، پس ميل را به يكطرف نكنيد كه زن ديگر را سرگردان كنيد ، اگر اصلاح كنيــد و تقــوي پيشــه كنيــد خــداونــد آمــرزنــده و مهــربــان اسـت» . (1)
1- 129 / نساء .
ازدواج (119)
اين آيه حكم عدالت بين زنان را تشريع ميكند و ميفرمايد شما نميتوانيد عدالت را بين زنانتان مراعات كنيد در تمام امور و از جميع جهات به خصوص از جهت دلبستگي و محبت قلبي كه در اختيار انسانها نيست و نبايد تمام محبت را نسبت به يكي نمود و ديگري حيران بماند ، نه شوهر داشته باشد و نه بيوه تا شوهر كنـد و تعـدد زوجـات زمانـي جايـز اسـت كـه مساوات و عدالت بين آنها استوار گردد و اگر نتواند به يكزن قناعت كند .
در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كـه مراعـات عدالـت حتـي در مورد محبت و علاقــه قلبـي امكانپذيـر نيسـت بنابراين درباره همسر متعدّد چـه بايـد كــرد ؟
آيه موردبحـث به ايـن سـؤال پاسـخ ميدهـد كـه «عدالت از نظر محبت» در ميان همسران امكانپذير نيست ، هرچنــد در ايــــن زمينــه كوشــش شــود .
(120) ازدواج
از جمله «وَ لَوْ حَرَصْتُم» استفاده ميشود كه در ميان مسلمانان ، افرادي بودند كه در اين زمينه سخت كوشش ميكردند و شايد علّت كوشش آنها دستور مطلق به عدالت در اين آيه بوده است آنجاكه ميفرمايد :
« فَــاِنْ خِفْتُــــمْ اَلاّ تَعْـدِلُـوا فَـــواحِـدَةً » .(1)
از آنجا كه محبتهاي قلبي ، عوامل مختلفي دارد كه بعضا از اختيار انسان بيرون است ، دستور به رعايت عدالت در مورد آن داده نشده است ، ولي نسبت به اعمال و رفتار و رعايت حقوق در ميان همسران كه براي انسان امكانپذير است روي عدالت تأكيد شده است .
در عيــن حــال بــراي اينكــه مــردان از ايـن حكـم ، سـوء استفــاده نكنند به دنبال اين جمله ميفرمايد :
1- 3 / نساء .
ازدواج (121)
«اكنونكه نميتوانيد مساواتكامل را از نظر محبّت ، ميان همسران خود ، رعايت كنيدحداقل تمام تمايل قلبي خود را متوجه يكي از آنان نسازيد كه ديگري بهصــورت بـلاتكليـف درآيــد».
در روايات اسلامي مطالبي درباره عدالت در ميان همسران نقل شده كه عظمت اينقانون را مشخصميسازد ازجمله اينكه: در حديثي ميخوانيم حضرت علي عليهالسلام در آن روزي كه متعلـق به يكي از دو همسرش بود ، حتي وضـوي خود را در خانه ديگري نميگرفت .(1)
و درباره پيامبر صلياللهعليهوآله ميخوانيم كه حتي به هنگام بيماري در خانه يكي از همسران خود توقف نميكرد .(2)
1- تفسير تبيان ، جلد 3 ، صفحه 350 .
2- تفسير تبيان ، جلد 3 ، صفحه 350 .
(122) ازدواج
و دربـاره «معـاذبـن جمـل» نقــل شـده كـه دو همسـر داشـت و هـر دو در بيماري طاعون با هـم از دنيـا رفتنــد ، او حتّــي بــراي مقــدم داشتـن دفـن يكي بر ديگـري از قـرعه استفـاده كرد تا كاري برخـلاف عدالت انجام نداده باشد .(1)
بعضيها ميگويند كه تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممكن نيست ، بنابراين تعدّد زوجات در اسلام ممنوع است ؟
اتفاقا از روايات اسلامي برميآيد كه نخستين كسي كه اين ايراد را مطرح كرده «ابنابي العوجاء» از مادّيين معاصر امام صادق عليهالسلام بود كه اين ايراد را به
1- تفسير تبيان ، جلد 3 ، صفحه 350 .
ازدواج (123)
هشـامبنحكـم دانشمنـد در ميـان گذاشـت و او به خدمـت امـام صـادق عليهالسلام رسيــد و عرض كـرد چنيـن سؤالي پيـش آمده است .
امام در پاسخ فرمود : منظور از عدالت در آيه 3 سوره نساء عدالت در نفقه و رعايت حقوق همسري و طرز رفتار و كردار است و امّا منظور از عدالت كه در آيه 129 سوره نساء آمده و امري محال شمرده شده عدالت در تمايلات قلبي است بنـابـرايـن تعـدّد زوجات با حفظ شرايط اسلامي نه ممنـوع اسـت و نه محـال .(1)
بنابراين خداوند در اين آيه صريحا ميفرمايد : تمام تمايل قلبي خود را متوجه يك همسر نكنيد و به اين ترتيب انتخاب دو همسر را مجاز شمرده است منتهــا به شــرط اينكــه عملاً درباره يكي از آن دو ظلم نشود اگرچه از نظر تمــايـل قلبي نسبت به آنها تفــاوت داشتـه بــاشــد .
1- تفسير برهان ، جلد 1 ، صفحه 420 .
(124) ازدواج
نكتــــــــــــــــه :
نكتـهاي كـه بايـد در اينجـا ذكـر شود اين است كه اسلام نه چند همسري را اختـراع كــرد و نـه آن را نسـخ نمـود آنچـه اسـلام انجـام داد ايـن بـود كـه بـراي ايــن رســم اصلاحاتي پديد آورد از جمله :
اولين اصلاحي كه اسلام در اين زمينه به عمل آورد اين بود كه آن را محدود كرد ، قبل از اسلام تعدّد زوجات نامحدود بود و يك نفر به تنهايي ميتوانست چندين زن داشته باشد و حرمسراهايي بهوجود آورد ، ولي اسلام داشتن بيش از چهار زن را اجازه نداد .
اصلاح ديگر اسلام در زمينه عدالت بود كه اجازه نداد به هيچوجه تبعيضي ميان زنان يا فرزندان زنان مختلف صورت گيرد .
و گذشته از شرط عدالت ، شرايط و تكاليف ديگري نيز متوجه مرد است ، مثلاً
ازدواج (125)
مردي حق تعدد زوجات دارد كه امكانات مالي او به وي اجازه اين كار را بدهد . همچنين امكانات جسمي و غريزي نيز به نوبه خود شرط است و در حديث است كه اگر كسـي گروهـي از زنان را به نزد خود گرد آورد كه نتواند آنها را از لحاظ جنسي اشباع كند و آنها به زنا و فحشاء بيفتند ، گناه اين فحشاء به گردن اوست .
و همچنيــن معلــوم شــد كه اســلام بــا تجـويــز تعــدد زوجات قصد تحقير زن را نداشت ، بلكه ميخواست حقوق او را حفظ كند و از ملعبه شدن وي بــه دسـت مــردان جلوگيري كنــــد .(1)
« يا اَيُّهَاالنَّبِيُّ اِنّا اَحْلَلْنا لَكَ اَزْواجَكَ اللاّتي اتَيْتَ اُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ
1- استـــــاد شهيــــد مــــرتضــي مطهّــري .
(126) ازدواج
مِمّا اَفاءَ اللّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاّتي هاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَاَةًمُؤْمِنَةً اِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ اِنْ اَرادَ النَّبِيُّ اَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ في اَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكانَ اللّهُ غَفُورا رَحيما : اي پيامبر ! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداختهاي براي تو حلال كرديم و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خداوند به تو بخشيده است مالك شدهاي و دختران عموي تو و دختران عمهها و دختران دايي تو و دختران خالهها كه با تو مهاجرت كردند . هرگاه زنانباايماني خود را به پيامبر ببخشد چنانچه پيامبر بخواهد ميتواند با اوازدواجكند، اما چنين ازدواجي تنها براي تو مجاز است نه ساير مؤمنان ، ما ميدانيم براي آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرّر داشتهايم ، اين به خاطر آن است كه مشكلي در اداي رسالت بر تو نبوده باشد و خداوند آمــرزنــده و مهــربـان است» .(1)
ازدواج (127)
خداوند در اين آيه ميفرمايد : «اين به خاطر آن است كه مشكل و حرجي در اداي رسالــت بر تو نبـوده باشد» .
جمله اخير در آيه فوق در واقع اشاره به فلسفه اين احكـام مخصـوص پيامبر گرامــي اســلام صلياللهعليهوآله اســت ، اين جملــه ميگويد : پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله شرايطي دارد كه ديگران ندارند و همينتفاوت سبب تفاوت دراحكامشدهاست .
به تعبير روشنتر ميگويد : هدف اين بــوده كــه قسمتــي از محدوديتهـا و مشكــلات از دوش پيـامبر صلياللهعليهوآله از طـريق اين احكام برداشته شود .
و اين تعبير لطيفي است كه نشان ميدهد ازدواج پيامبر صلياللهعليهوآله با زنان متعدد و مختلف برايحل يك سلسله مشكلاتاجتماعي و سياسي در زندگي او بودهاست .
1- 50 / احزاب .
(128) ازدواج
زيرا ميدانيم هنگامي كه پيامبر صلياللهعليهوآله نداي اسلام را بلند كرد تك و تنها بود و تا مدّتها جز عده محدود و كمي به او ايمان نياوردند ، او بر ضد تنها معتقدات خرافي عصر خود قيام كرد و به همه اعلام جنگ داد ، طبيعي است كه همه اقوام و قبايل آن محيط بر ضد او بسيج شوند .
بنابراين پيامبر بايد از تمام وسايل براي شكستن اتّحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه يكي از آنها ايجاد رابطه خويشاوندي از طريق ازدواج با قبايل مختلف بود ، زيرامحكمترين رابطهدرميان عربجاهلي رابطه خويشاوندي محسوب ميشد و داماد قبيله را همواره از خود ميدانستند و دفاع از او را لازم و تنهـا گـذاشتـن او را گنـاه ميشمـردند.
قرائن زيادي در دست است كه نشان ميدهد ازدواجهاي پيامبر لااقل در بسياري از موارد جنبـه سياســي داشته است .
ازدواج (129)
و بعضي ازدواجهاي پيامبر صلياللهعليهوآله مانند ازدواج با «زينب» براي شكستن سنت جاهلي بوده كه در آيه 37 سوره احزاب در اين باره بيان شده است كه در زمينه خودداري از ازدواج با همسـران مطلقـه پسرخواندههـا بوده است و اين خود اشـارهاي بـه يـك مسألــه كلــي ازدواجهـاي پيامبـر صلياللهعليهوآله امـر سـادهاي نبـود بلكـه هدفهايي را تعقيب ميكرد كــه در سـرنـوشـــت مكتـب او اثـر داشـت .
و بعضي ديگر براي كاستن از عدوات ، يا طرح دوستي و جلب محبّت اشخاص و يــا اقــوام متعصّب و لجــوج بـــوده اســت .
روشن است كسي كه در سن 25 سالگي كه عنفوان جواني او بوده با زني بيوه چهلسالهاي ازواج ميكند و تا 53 سالگي تنها به همين يك زن بيوه قناعت مينمايد و به اين ترتيب دوران جواني خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت ميرسد و بعد به ازدواجهاي متعدّدي دست ميزند حتما دليل و فلسفهاي دارد و با هيچ حسابي آن را نميتوان به انگيزههاي علاقه جنسي پيوند داد ، زيرا با اينكه مسأله ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز بسيار ساده و عادي بوده و هيچگونه محدوديتي براي گرفتن همسري قائل نبودند براي پيامبر صلياللهعليهوآله ازدواجهاي متعدد در سنين جواني نه مانع اجتماعـي داشـت و نه شرايـط سنگيـــن مالــي و نــه كمتــريــن نقصـــي محســـوب مــيشـــد .
(130) ازدواج
جالب اينكه در تواريخ آمده است كه پيامبر صلياللهعليهوآله تنها با يك زن «باكره» ازدواج كرد و او «عايشه» بود بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند كه طبعا نميتوانستند از جنبههاي جسمي چندان تمايل كسي را برانگيزاند .(1)
1- بحارالانوار ، جلد 22 ، صفحه 191 .
ازدواج (131)
حتي در بعضي از تواريخ ميخوانيم كه پيامبر با زنان متعددي ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد و هرگز آميزش با آنها نكرد ، حتي در مواردي تنها به خــواستگـاري بعضـي از زنـــان قبـايـل قنـاعـت كــرد .(1)
از سوي ديگر با اينكه پيامبر صلياللهعليهوآله مسلما مرد عقيمي نبود ولي فرزندان كمي از او به يادگار ماند ، درحالي كه اگر ازدواجها به خاطر جذبه جنسي اين زنان انجام ميشد بايد فرزندان بسياري از او به يادگار مانده بود .
و نيز قابل توجه است كه بعضي از اين زنان مانند عايشه هنگامي كه به همسري پيامبر صلياللهعليهوآله درآمد بسيار كم سن و سال بود و سالها گذشت تا
1- بحارالانوار ، جلد 22 ، صفحه 192 .
(132) ازدواج
توانست يك همسر واقعي براي او باشد . اين نشان ميدهد كه ازدواج با چنين دختري انگيزههاي ديگري داشته و هدف اصلي همانها بوده است كه در بالا اشاره شد .
گرچه دشمنان اسلام خواستهاند ازدواجهاي متعدد پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله را دستاويز شديدترين حملات مغرضانه قرار دهند و از آن افسانههاي دروغين بسازند ، ولي سن بالاي پيامبر به هنگام اين ازدواجهاي متعدد از يك سو و شرايط خاص سنّي و قبيلهاي اين زنان از سوي ديگر و قرائن مختلفي كه در بالا ذكر شد از سوي ديگر حقيقت را آفتابي ميكند و توطئههاي مغرضان را فاش ميسـازد .
« تُرْجي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُئْوِي اِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ...: هريك از همسرانت را بخواهي ميتواني به تأخير اندازي و
ازدواج (133)
هـركدام را بخواهي نزد خود جاي دهي، گناهي بر تو نيست...».(1)
با توجه به اينكه ازدواجهاي متعدد پيامبر غالبا جنبههاي سياسي و اجتماعي و عاطفي داشته و در حقيقت جزئي از برنامه انجام رسالت الهي او بوده ، ولي در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاي زنانه متداول آنها ، طوفاني در درونخانهاو برميانگيخته و فكراورا بهخود مشغولساختهاست.
ايــنجــا اســت كــه خــداونــد يكي ديگر از ويژگيها را براي پيامبرش قائل شده و فرمـوده : «ميتـواني هريـك از ايـن زنـان را بخواهـي بـه تأخير بيــاندازي و هــركـــدام را بخـــواهـي نـزد خـود جـاي دهـي» .
1- 51 / احزاب .
(134) ازدواج
ميدانيم كه يكي از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند كه اين موضوع را در كتب فقه اسلامي بـه عنوان «حقّ قَسْم» تعبير ميكنند .
يكي از خصايص پيامبر صلياللهعليهوآله اين بود كه به خاطر شرايط خاص زندگي بحرانيش مخصوصا در زماني كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل ميشد و در همين زمان همسران متعدد داشت ، رعايت حقّ قَسم به حكم آيه فوق از او ساقط بـود و ميتوانسـت هرگونـه اوقـات خود را تقسيم كند ولــي در عيــن حــال پيــامبـر اسـلام صلياللهعليهوآله حتـيالامكــان تســاوي را در تقسيـــم اوقـــات خــــود رعـايــت ميكــــرد .
ولي وجود همين حكم الهي آرامشي به همسران پيامبر صلياللهعليهوآله و محيط زندگي داخلــي او داد زيــرا اولاً ايــن يــك حكــم عمــومي دربــاره آنهـاست و تفاوتي در كار نيست و ثانيا حكمي است كه از ناحيه خدا كه براي مصالح مهمّي تشـريع شده بنابراين آنها بايد با رفتـار و رغبــت به آن تــن دهنــد و خشنــود گــردند .
ازدواج (135)
همچنين بايد در نظر گرفت كه اين حكم استثنايي دارد و پيامبر در اين حكم مستثنــي بـوده و تقسيم اوقات به طور مساوي بر عموم مسلمانـان واجب است .
« يا اَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيرا وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي تَسآئَلُونَ بِهِ وَ الاَْرْحامَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبا : اي مردم ! از ( مخالفت ) پروردگارتان بپرهيزيد ، همان كسي كه همهشما را از يك انسانآفريد و همسر او را ( نيز ) از جنس او خلق كرد و از آن دو ، مردان و زنان فراواني ( در روي زمين ) منتشر ساخت و از خدايي بپرهيزيد كه ( همگي به عظمت او معترفيد ) و هنگامي كه چيزي از يكديگر ميخواهيـد ، نـام او را ميبــريـد ( و نيــز ) از ( قطــع رابطــه ) بــا خــويشــاوندان خود ، پرهيـز كنيـد
(136) ازدواج
زيـــرا خـــداونـــد مــراقـب شمـــــاسـت » .(1)
در آيه فوق ميخوانيم : « وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيرا وَ نِساءً : خداوند از آدم و همسرش مردان و زنان فراواني به وجود آورد» .
لازمه اين سخن آن است كه فرزندان آدم (برادر و خواهر) با هم ازدواج كردهاندزيرا اگر آنها بانژاد ديگري ازدواجكرده باشند «مِنْهُما» (ازآندو) صادق نخواهد بود .
اين موضوع در احاديث متعددي نيز وارد شده است و زياد هم جاي تعجّب نيست چه اينكه طبق استدلالي كه در بعضي از احاديث از ائمه اهل بيت عليهمالسلام نقل شده اين ازدواجها مباح بوده زيرا هنوز حكم تحريم ازدواج خواهر و برادر نازل
1- 1 / نســاء .
ازدواج (137)
نشده بود بديهي است ممنوعيت يك كار ، بسته به اين است كه از طرف خداوند تحريم شده باشد چه مانعي دارد كه ضرورتها و مصالح ايجاب كند كه در پارهاي از زمانها مطلبــي جايز باشــد و بعـــدا تحريــم گـــردد .
ولي در احاديث ديگري تصريح شده كه فرزندان آدم هرگز با هم ازدواج نكردهاند و شديدا به كساني كه معتقد به ازدواج آنها با يكديگرند حمله شدهاست .
و اگـر بنـا باشـد كـه در احاديـث متعـارض آن چـه موافق ظاهر قرآن است ترجيـح دهيم بايد احـاديث دسته اول را انتخـاب نمود زيرا موافق آيه فوق اسـت .
همچنين در اينجا احتمال ديگري نيز هست كه گفته شود : فرزندان آدم با بازماندگان انسانهاي پيشين ازدواج كردهاند زيرا طبق رواياتي آدم اولين انسان روي زمين نبوده ، مطالعات علمي امروز نيز نشان ميدهد كه نوع انسان احتمالاً از چند ميليون سال قبل در كره زمين زندگي ميكرده ، در حالي كه از تاريخ پيدايش آدم تاكنـون زمـان زيـادي نميگـذرد ، بنابرايـن بايد قبـول كنيـم كه قبل از آدم انسانهـاي ديگـري در زميـن ميزيستـهاند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقـراض بودهاند ، چه مانعي دارد كه فرزنـدان آدم با باقيمانده يكي از نسلهاي پيشين ازدواج كرده باشد ولي همانطور كه گفته شد اين احتمال با ظــاهــر آيــه فــوق چنــدان سازگار نيست .
(138) ازدواج
نكـاح : سوره بقره ؛ آيات 187،221،223،228،230،235
ســــوره نسـاء : آيــات 3،4،6،19،25،127
سوره مائـــده : آيه 5 سوره روم : آيه 21
سورهمؤمنون : آيه 6 سورهنحل : آيه 72
سوره ممتحنه : آيه 10 سوره نـــــور : آيات 26،32،33
سوره احزاب : آيات 37،49،50
ازدواج (139)
نكـــاح ارثـــــي : ســـــوره نســاء ، آيه 19
نكاحُ الاِْماء : سورهنساء آيات 3،24،25وسورهنور آيه32وسورهاحزابآيه 50
نكـــاح اهـــــل كتــاب : ســوره مـائده آيه 5
نكـــاح الاَْيــامــي : ســــوره نـــور آيــه 32
نكــــاح المتعــــه : ســوره نساء آيـــــه 24
نكاح الزاني : سوره نـور آيات 3،26
نكــاح المشركــات : ســوره بقــره آيــه 221 و ســوره نــــور آيـــــــه 3
نكـــاح المهاجــرات : سوره احــزاب آيه 50 و سوره ممتحنــه آيـه 10 و 11
نكاح المؤمنات : سورهبقره آيه 221
نكاحاليتامي: سوره نساءآيات6،127
نكــاح المحرم : سوره نساء آيات 19،22،24،23،25 و سوره مائده آيه 5 و ســوره نور آيه3 و سورهاحزاب آيه 6 .
(140) ازدواج
در زبان عربي ميگويند كلمه «عشق» در اصل از مادّه «عَشَقَة» است . و عَشَقَة نام گياهياست كه در فارسي به آن پيچك ميگويند كه به هر چيز برسد دور آن ميپيچد ، مثلاً وقتي به يك گياه ديگر ميرسد دور آن چنان ميپيچد كه آن را تقريبا محدود و محصور ميكند و در اختيار خودش قرار ميدهد . يك چنين حالتي [در انسان پيدا ميشود و اثرش اين است كه ـ بر خلاف محبّت عادي ـ انسان را از حال عادي خارج ميكند ، خواب و خوراك را از او ميگيرد ، توجّه را منحصر به همان معشوق ميكند ، يعني يك نوع توحّد و تأحّد و يگانگي در او به وجود ميآورد ، يعني او را از همه چيز ميبُرد و تنها به يك چيز متوجه ميكند بهطوري كه همه چيزش او ميشود .(1)
1 ـ مجموعه آثار شهيد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، انتشارات صدرا.
ازدواج (141)
علاقه به شخصي يا شيئي وقتي كه به اوج شدت برسد به طوري كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد «عشق» ناميده ميشود . عشق اوج علاقه و احساسات است . ولي نبايد پنداشت كه آنچه به اين نام (عشق) خوانده ميشود ، يك نوع است . دو نوع كاملاً مختلف است . آنچه از آثار نيك گفته شد مربوط بهيك نوعآناست و امّانوعديگرآن كاملاًمخرّب و مخالفدارد. (1) (2)
1 ـ جاذبه و دافعه امام علي عليهالسلام ، صفحه 51 ، انتشارات صدرا.
2 ـ مــراد استــاد ايــن اســت كــه در كتــاب جاذبه و دافعه ، صفحه 49 توضيحي دادند كه عشق را تقسيم ميكنــد و مـيفـرمـايـد : «عشـق و محبـت بـا قطـع نظـر از اينكـه چـه نـوعـي باشد (حيواني جنسي باشد يا حيواني نسلي يا انساني باشد...)» .
(142) ازدواج
به يك حالتيكه زمام فكر و اراده انسان را ميگيرد ، بر عقل و بر اراده تسلط پيدا ميكند و لهذا حالتي ميشود شبه جنون ، يعني عقل را ديگر در آنجا حكمي نيست . يك چنين حالتي را عشق مينامند . عيب اساسي اين حالت اين است كه از اختيار انسان خارج است . اين قابل توصيه نيست . اين مسأله كه به نام عشق ناميده ميشود نيز چنين است كه اگر پيشآمد ممكن است يك كسي را خراب كند . [مراد عشق منفي است ممكن است هم كسي را آباد كند . [مراد عشق حقيقي اســت ولــي بــه هــر حال يـك امر قابل توصيه نيست . (1)
انسان هميشه يك غريزه كلّي نسبت به همسر دارد . مردي كه در جستجوي
1 ـ مجموعه آثار شهيد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، انتشارات صدرا.
ازدواج (143)
زن است ، «عاشق» كلي است و همين طور زني كه در جستجوي شوهر است . ما خودمان [مراد استاد شهيد است هميشه در باب عشق به اين حرف ميخنديم كه بگويند كسيعاشق كلّي طبيعي است. زيرا آدم نميتواند عاشق كلّي طبيعي باشد . انسان ميتواند طالب كلي طبيعي مال باشد ، طالب كلّي اتومبيل باشـد ، ولـي نميتوانـد عاشق كلّي طبيعي زن باشـد . داستـان آن غلامـي كه اربابـش ديـد خيلـي ناراحـت است و مدتي است كه روز به روز لاغر و لاغرتر و رنگش زردتر ميشود . به او گفتند : آقــا به درد اين غــلام برس . گفـت : چـي شــده ؟ گفتنـد : غلام تو عاشق شده . ارباب غلام را خواست . گفت : «قضيه چيست؟» . غلام شروع كرد به گريه كردن . [ارباب گفت : دردت را بگو . غلام هي گريه ميكرد . آخرش گفت عاشق شدهام . ارباب گفت : «عاشق كي؟» غلام گفت : «هركه را شما مصلحت
(144) ازدواج
بـدانيــد» . انسـان نميتـوانـد عـاشـق كسـي باشد كه ديگري مصلحت بداند . (1)
نظــــريـــات مختلـف دربـاره مـاهيّـت عشــق
نظريّات مختلفي در اين باره داده شده است . بعضي خودشان را با اين كلمه خلاص كردهاند كه اين يك بيماري است ، يك ناخوشي است ، يك مرض است . اين نظريّه ، ميتوان گفت فعلاً تابع و پيرو ندارد كه عشق را صرفا يك بيماري بدانيم . نه تنها بيماري نيست بلكه ميگويند يك موهبت است ، آنگاه مسأله اساسي در اينجا اين است كه آيا عشق به طور كلّي يك نوع بيشتر نيست يا دو نوع است ؟
1 ـ مجموعهآثارشهيدمطهري، جلد3، كتابفطرت، انتشاراتصدرا.
ازدواج (145)
بعضي نظريّات اين است كه عشق يك نوع بيشتر نيست و آن همان عشق جنسي است ، يعني ريشه عضوي و فيزيولوژيك دارد و يك نوع هم بيشتر نيست . تمام عشقهايي كه در عالم وجود داشته و دارد با همه آثار و خواصّش ـ عشقهاي به اصطلاح رمانتيك كه ادبيّاتدنيا را اين داستانهاي عشقي پر كرده است ، مثل داستان مجنون عامري وليلا، تمام اينها ـ عشقهاي جنسي است و جز اين چيز ديگري نيست .(1)
گروهي عشق را ـ همين عشق انسان به انسان را كه بحث درباره آن است ـ دو نوع ميدانند . مثلاً بوعلي سينا ، خواجه نصيرالدين طوسي و ملاصدرا عشق را دو نوع ميدانند ، كه اين بحث ذيل فصل عشق از نظر عرفا خواهد آمد .(2)
قدر مسلّم اين است كه بشر عشق را ستايش ميكند . يعني يك امر قابل ستايش ميداند ، در صورتي كه آنچه از مقوله شهوت است قابل ستايش نيست .
1 ـ مجموعه آثار شهيد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 91 ، انتشارات صدرا.
2 ـ مجموعه آثار شهيد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 91 ، انتشارات صدرا.
(146) ازدواج
مثلاً انسان شهوتِ خوردن يا ميل به غذا ـ كه يك ميل طبيعي است ـ دارد . آيا اين ميل از آن جهت كه يك ميل طبيعي است هيچ قابليت تقديس پيدا كرده ؟ تا به حال شما ديدهايد حتي يك نفر در دنيا بيايد ميلش را به فلان غذا را ستايش كند ؟ عشق هم تا آنجا كه به شهوت [جنسي مربوط باشد . مثل شهوت خوردن است و قابل تقديسنيست. ولي بههرحال اينحقيقت تقديس شدهاستوقسمتبزرگياز ادبيّات دنيا را تقديس عشق تشكيل ميدهد .(1)
عشق دو نوع است، يك نوعش اساسا شهوت است ، آن را «جسماني» مينامند و ميگويند رهايش كنيد. يك نوع ديگرش هست كه ميگويند آن شهوت نيست و امر روحي است . تازه آن هم كه امر روحي است خودش في حدّذاته يك كمالي
1 ـ مجموعه آثار شهيد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 95 ، انتشارات صدرا.
ازدواج (147)
براي انسان نيست. ميگويند وقتي كه انسان اين حالت روحي را پيدا كرد و يك حالت شبه جنون در او پيدا شد خاصيتش اين است كه انسان را از غير معشوق از همـهچيـز ميبُـرد و جـدا ميكنــد و انسان تازه آمادگي پيدا ميكند براي اينكه يــك دفعـــه از خلــق يك جـا ببُــرد و در معشــوق تمـركـز پيدا كند.(1)
احساسات انسان انواع و مراتب دارد . برخي از آنها از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت جنسياست و از وجوه مشترك انسان و ساير حيوانات است ، با اين تفاوت كه در انسان به علت خاصي اوج و غليان زايدالوصفي ميگيرد و بدين جهت نام «عشق» به آن ميدهند و در حيوان هرگز به اين صورت درنميآيد. ولي به هر حال از لحاظ حقيقت و ماهيت جز طغيان و فوران و طوفان شهوت چيزي نيست. از مبادي جنسيسرچشمهميگيرد و بههمانجا خاتمهمييابد.
1 ـ مجموعه آثار شهيد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 198 ، انتشارات صدرا.
(148) ازدواج
افزايش و كاهشش بستگي زيادي دارد به فعاليتهاي فيزيولوژيكي دستگاه تناسلي و قهرا به سنين جواني با پاگذاشتن بهسن ازيك طرف و اشباع و اِفراز از طرف ديگر كاهش مييابد و منتفي ميگردد.(1)
در متن اسلام ، به عبادت ، به آنچه كه واقعا روح نيايش و پرستش است ، يعني
1 ـ جاذبه و دافعه ، صفحه 51 انتشارات صدرا . لازم به ذكر كه استاد شهيد ذيل اين بحث توضيحيدارند و آن ايناستكه ميگويد: جوانيكه از ديدن رويي زيبا و مويي مُجَعَّد [موي پيچيده[ بهخودميلرزد و ازلمس دستي ظريف بهخودميپيچد بايدبداندجزجريانماديحيوانيدركارنيست. اينگونه عشقها بهسرعت ميآيد و به سرعت ميرود. قابلاعتماد و توصيه نيست ، خطرناك است ، فضيلت كُش است ، تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمي سود ميبرد .
ازدواج (149)
رابطــه انســان و خــدا ، محبــتورزي به خــدا ، انقطــاع بــه ذات پروردگار ـ كه كـامـلتـريـن عبـادتهـاست ـ تـوجـه زيـادي شـده است .
جملــه معــروف اميــرالمــؤمنيــن را همـــه شنيدهايم :
«الهي ما عَبَدْتُكَ خَوْفا مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعا في جَنَّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعبادَةِ فَعَبَدْتُكَ : خدايا ! تو را پرستش نكردم به طمع بهشت و نه از ترس جهنّمت ، بلكه تو را چون شايسته نيايش و پرستش ديدم ، پرستش كردم» .
[اين نوع عبـادت چيـزي جز عشـق به درگاه الهي نيست.
يكي از دعاهايي كه از مضامين عالي برخوردار است ، دعاي مناجات شعبانيّه است . و در روايتي كه آن را نقل كرده ، آمده است كه اميرالمؤمنين و امامانِ از اولاد او اين دعا را ميخواندهاند ، دعايي است در سطح ائمه . يعني خيلي سطحِ بالاست ، انسان وقتي اين دعا را ميخواند ، ميفهمد كه اصلاً روح نيايش در اسلام يعني چه . در آنجا جز عرفان و محبّت و عشق به خدا ، جز انقطاع از غير
(150) ازدواج
خــدا ، خــلاصــه جــز ســراســر معنويّت ، چيز ديگري نيست و حتي تعبيراتي است كــه بــراي مــا تصــورش هم خيلــي مشكــل است .(1)
در آيه قرآن ، آنجا كه پيوند زوجيّت را يكي از نشانههاي وجود خداوند حكيم عليم ذكر ميكند با كلمه «مودّت» و «رحمت» ياد ميكند (چنانكه ميدانيم «مودّت» و «رحمت» بــا شهــوت و ميــل طبيعـي فرق دارد) ميفرمايد :
«وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنـْفُسِكُمْ اَزْواجا ... وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً : يكي از نشانههاي خداوند اين است كه از جنس خود شما براي شما جفت آفريده
1 ـ تعليــــــم و تــــــربيــت ، صفحــــــه 334 ، انتشــارات صـــــدرا.
ازدواج (151)
است ... و ميـان شمـا و آن مهر و رأفت قرار داده است» . (1)
اين عشق است كه در آيات بسياري از قرآن با واژه محبت و احيانا «وُدّ» يا «مودّت» از آن ياد شده است . اين آيات در چند قسمت قرار گرفته است :
1 ـ آياتي كه در وصف مؤمنان است و از دوستي و محبت عميق [عشق آنان نسبت به حضرت حق يا نسبت به مؤمنان سخن گفته است :
«وَالَّذينَ امَنُوا اَشَدُّحُبّالِلّهِ: آنان كه ايمان آوردهاند در دوستي خدا سختترند». (2)
1 ـ 21 / روم .
(152) ازدواج
«وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الاْيمـانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَـرَ اِلَيْهِمْ وَ لا يَجِـدوُنَ في صُدوُرِهِمْ حاجَـةً مِمّا اُوتُوا وَ يُؤْثِروُنَ عَلي اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ : و آنان كه پيش از مهاجران در خانه (دارالهجرة ، خانه مسلمانان) و دارالايمان (خانه روحي و معنوي مسلمانان) جايگزين شده ، مهاجراني را كه به سوي ايشان ميآيند دوست دارند و در دل خودشان از آنچه به آنها داده شده است احساس ناراحتي نميكنند و آنها را بر خويش مقدم ميدارند . هرچند خود نيازمند بوده باشند» .(1)
2 ـ آيــاتــي كـه از دوستـي حضـرت حـق نسبـت به مؤمنان سخن ميگويد :
«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ : خــدا دوست دارد تـوبـهكنندگان و پــاكيــزگـــان را» .(2)
1 ـ 165 / بقره .
2 ـ 9 / حشــــــــــــــر .
3 ـ 222 / بقـره .
ازدواج (153)
«وَ اللّـهُ يُحِــــبُّ الْمُحْسِنيـنَ : خـــدا دوســت دارد نيكـــوكــــاران را» .(1)
«اِنَّ اللّهَ يُحِــبُّ الْمُتَّقيــنَ : خدا دوسـت دارد خود نگهداران را» .(2)
«وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّريـــنَ : خدا دوســـت دارد پاكيزگـــان را» .(3)
«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطيـنَ : خدا دوست دارد عدالتكنندگان را» .(4)
3 ـ آياتي كه متضمن دوستيهاي دوطرفي و محبتهاي متبادل است : دوستي حضرت حق نسبت به مؤمنين و دوستي مؤمنان نسبت به حضرت حق و دوستي مــؤمنيــن يكــديگـــر را :
1 ـ 148 / آل عمران .
2 ـ 4 و 7 / تـــــــــوبـــــــه .
3 ـ 108 / توبــــــه .
4 ـ 9 / حجرات و 8 / ممتحنه .
(154) ازدواج
«قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنـُوبَكُمْ : بگو اگر خــدا را دوســت داريــد ، از مــن پيــروي كنيــد تا خدا دوستتان بدارد و گنـاهـانتـان را بـرايتان ببخشايد» .(1)
«فَسَوْفَ يَأْتِياللّهُ بِقَوْمٍيُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ : خدا بياورد قومي را كه دوستشان دارد و آنها هم او را دوست دارند» .(2)
«اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا : آنان كه ايمان آوردهانــد و اعمــال شــايستــه انجــام دادهانــد خــداونــد بخشــايشگــر بــرايشـان دوستي قـرار ميدهد» .(3)
1 ـ 31 / آل عمران .
2 ـ 54 / مائده .
3 ـ 96 / مـــريــم .
ازدواج (155)
«وَ جَعَـلَ بَيْنَكُـمْ مَـوَدَّةً وَ رَحْمَـةً : و ميـان شما با همسرانتان دوستي قرار داد و مهـــــر افكنـــــد» .(1)
و هميـن عـلاقه و محبـت اسـت كـه حضـرت ابـراهيـم عليهالسلام براي ذرّيّهاش خواست (2) و پيغمبر خاتم نيز به دستور خداوند براي خويشانش طلب كرد» .(3)
و آنچنان كه از روايات برميآيد ، روح و جوهر دين غير از محبت چيزي نيست . بُرَيْد عِجلي ميگويد :
در محضر امام باقر عليهالسلام بودم . مسافري از خراسان كه راه دور را پياده طي
1 ـ 21 / روم .
2 ـ 37 / ابراهيم .
3 ـ 23 / شوري .
(156) ازدواج
كرده بود به حضور امام شرفياب شد . پاهايش را كه از كفش درآورد شكافته شده و ترك برداشته بود . گفت : به خدا سوگند من را نياورد از آنجا كه آمدم مگر دوستي شما اهلالبيت.امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگي ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور كند و قرين [ما گرداند وَ هَلِ الدّينُ اِلاّ الْحُبُّ : آيا دين چيزي غير از دوستي است .(1) مردي به امام صادق عليهالسلام گفت : ما فرزندانمان را به نــام شمــا و پــدرانتـان اسـم ميگـذاريم . آيـا ايـن كـار ، ما را سودي دارد ؟
حضرت فرمود : آري ، به خدا قسم «وَ هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ» مگر دين چيزي غير از دوستياست؟ سپس بهآيهشريفه : «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ»(2) استشهاد فرمود. (3) اساسا علاقه و محبت است كه اطاعت آور است .
1- « سفينة البحار » جلد 1 ، صفحه 201 ماده حب .
2- 31 / آلعمران .
3- « سفينة البحار » جلد 1 ، صفحه 626 ماده سماء .
ازدواج (157)
عاشق را يارا نباشد كه از خواست معشوق سر بپيچد . ما اين را خود با چشم ميبينيم كه جوانك عاشق در مقابل معشوقه و دلباختهاش از همه چيز ميگذرد و همه چيز را فداي او ميسازد .... اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقي است كه انسان به حضرت حق دارد . همچنانكه امام صادق عليهالسلام فرمود :
تَعْصَي الاِْلهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هذا لَعَمْرِي فِي الْفِعالِ بَديعُ لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقا لاََطَعْتَهُ
اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطيعُ
خدا را نافرماني كني و اظهار دوستي او كني ؟ به جان خودم اين رفتاري
(158) ازدواج
شگفت است . اگر دوستيات راستين بود اطاعتش ميكردي ، زيرا كه دوستدار ، مطيع كسياست كه اورادوستدارد .(1)
«اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ وَ عانَقَها وَ باشَرَها بِجَسَدِه وَ تَفَرَّغَ لَها : بهترين مردم آن كسي است به پرستش و نيايش عشق بورزد» .
كلمه «عشق» در تعبيرات اسلامي خيلي كم آمده كه بعضيها اساسا روي همين جهت گفتهاند كه اصلاً اين كلمه را نبايد استعمال كرد و با استعمال زياد شُعَرا هم مخالفت ميكنند و ميگويند كلمه حبُّ و دوستي را بايد به كار برد نه
1- جاذبه و دافعه ، صفحه 59 ، انتشارات صدرا . [تذكر : كل اين بحث از صفحه 59 شروع ميشــود و شمــاره آيــات و روايــات ذيـــل صفحـــه نــوشتــه شــده .
ازدواج (159)
كلمه عشق ، ولي ديگران جواب دادهاند كه كلمه عشق در اصطلاحات ديني كم به كــار رفتــه نــه اينكــه هيـچ بــه كـار نــرفتــه .
از جمله مواردي كه به كار رفته همين جاست ، كه عرض كردم . يكي ديگر آن جملهاي معروفي است كه نوشتهاند اميرالمؤمنين در وقتي كه از صفّين برميگشتند يا به صفّين ميرفتند (ترديد از من است) [مراد استاد شهيد است به سرزمين كربلا كه رسيدند ، مشتي از خاك را برداشتند و بو كردند و بعد فرمودند :
«واها لَكِ اَيَّتُها التُّرْبَةُ : خوشا به تو اي خاك» .
«ههُنا مُناخُ رُكّابٍ وَ مَصارِعُ عُشّــاقٍ :اينجا جــايـي است كه بــارهــايي فــرود خــواهــد آمــد . سوارهايي به اينجا كه ميرسند بارشان را فرود ميآورنــد و اينجــا خوابگاه عـاشقـانـي اسـت» .
(160) ازدواج
بعد جملههايي فرمود كه آن جملهها كاملاً ميرساند كه حضرت نظر به حادثه كربلا داشتهاند .(1)
همچنيــن پيــامبـر اكــرم صلياللهعليهوآله فــرمــودنـد :
«طوبي لِمَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ : خوشا به حال كسي كه به عبادت عشق بورزد» .
با عبــــادت بـه صــورت معشــوق دربيــايد .
«وَ اَحَبَّها بِقَلْبِه : و از صميــم قلب عبادت را دوست داشته باشد» .
«و باشَرَها بِجَسَدِه : و با بدنش به آن بچسبد» .
مقصود اين است كه عبادت فقط يك ذكر قلب به تنهايي نيست . (2)
1- تعليم و تربيت ، پاورقي صفحه 331 ، انتشارات صدرا .
2- تعليــم و تـربيـت ، صفحـــه 331 ، انتشــارات صدرا .
ازدواج (161)
«مَنْ عَشِقَ شَيْئا اَعْشي (اَعْمي) بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَيْرِ سَميعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ وَ وَ لِهَتْ عَلَيْها نَفْسُهُ ، فَهُوَ عَبْدٌ لَها : هركس به چيزي عشق ناروا ورزد ، آن عشق نابينايش ميكند و قلبش را بيمار كرده ، با چشمي بيمار مينگرد و با گوشي بيمار ميشنود، خواهشهاي نفس پرده عقلش را دريده ، دوستي دنيا دلش را ميراندهاست، شيفتهبياختياردنياو بردهآناست» .
«وَ لِمَنْ في يَدَيْهِ شِيْءٌ مِنْها حَيْثُما زالَتْ زالَ اِلَيْها وَ حَيْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَيْها لا يَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزاجِرٍ وَ لا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظٍ : و برده كساني است كه چيزي از دنيا در دست دارند ، دنيا به هر طرف برگردد او نيز برميگردد و هرچه هشدارش دهند از خدا نميترسد ، از هيچ پند دهندهاي شنوايي ندارد» .(1)
(162) ازدواج
روايتــي ديگــر در ايـن زمينـه وجـود دارد كه ميفرمايد :
«مَنْ عِشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ ، ماتَ شهيدا : هركس عاشق گردد و كتمان كند و عفــاف بــورزد و در همان حال بميرد شهيد مرده است» .(2)
آيه قرآن سوره يوسف ، آيه 30 ، در مورد عشق زليخا به يوسف عليهالسلام اشاره ميكند :
«وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدينَةِ امْرَأَتُ الْعَزيزِ تُراوِدُ فَتيها عَنْ نَفْسِه قَدْ شَغَفَها حُبّا
1- نهجالبلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 108 .
2- رســول اكــرم ، كنــزالاعمال ، خ 7000 .
ازدواج (163)
اِنّا لَنَريها في ضَللٍ مُبينٍ : گروهي از زنان شهر گفتند همسر عزيز ، غلامش را به سوي خود دعوت ميكند . عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرد . ما او را در گمراهي آشكار ميبينيم» .
تعبير قرآن به جاي عشق چنين است : قَدْ شَغَفَها حُبَّا يعني اين كه مجامع قلبــش را گــرفتــه بــود.
اصلاً قلبش را مثلمشت در اختيار گرفته بود. اين حالت در اين زن پيدا ميشود. بعدها اين زن كه قبلاً دين شوهرش را داشته است (شرك بوده يا چيز ديگر) موحِّد ميشود و يك موحِّد خداپرستكامل ميشود.
در قصــص و حكــايــات آمــده كه حضــرت يــوســف عليهالسلام آن اواخــر ميرود سراغ زليخـا . زليخــا ديگــر بـه او اعتنا نميكنـد .
ميگويد من يوسفام. من هماني هستمكه تو چنين ميكردي . هرچه ميگويد ، زليخا به او اعتنا نميكند .
(164) ازدواج
ميگويد چرا ؟ ميگويد اكنون من كسي را پيدا كردهام كه ديگر به تو اعتنا ندارم . همان حالت قبلي ، يعني اگر همان عشق مجازي [به يوسف ، او را يكدفعه از همه چيز نبريده بود و به يكچنين حالت روحي وارد نكرده بود ، در مرحله بعد به يك مرحله از عشق الهي نميرسيد ، كه به همان يوسف هم ديگر اعتنا نداشته باشد .(1)
1 ـ «اَلـْهِجْرانُ عُقُوبَةُ الْعِشْقِ» . (2) علي عليهالسلام فرمود: دور ماندن و نرسيدن به معشوق، سزاي عشقهاي كاذب است.
1 ـ مجمــوعه آثــار شهيــد مطهري ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 198 ، انتشارات صدرا.
2- بحــارالانـوار ، جلــد 78 ، صفحــه 11 .
ازدواج (165)
2 ـ عَنِ الْمُفَضّل ، قالَ : سألتُ اَبا عَبْدِاللّه عليهالسلام عَنِ الْعِشْقِ ؟ قالَ : «قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ فَأَذاقَهَا اللّهُ حُبُّ غَيْرَهُ» .(1) مفضّل ميگويد از امام علي عليهالسلام دربــاره ماهيّت عشق پرسيدم، فرمود: خداوند قلبهايي را كه از ياد او خالي شوند، به عشق غيرخودش مبتلا ميكند .
3 ـ «مَنْ عَشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَبَرَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ اَدْخَلَهُ الْجَنّة» .(2) رسول اكــرم فــرمــود: كسـي كه عـاشـق شــود ولي عشق (غيرخدايي) خود را پنهان كنــد و پــاكــدامنـي پيشــه ســازد و صبــر و خــويشتنداري نمايد خدا او را آمــرزيده و در بهشــت وارد ميسازد .
4 ـ حديث قدسي: يَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ : «اِذا كانَ الْغالِبُ عَلي الْعَبْدِ الاِْشْتِغالُ بي
1- بحارالانوار ، جلد 73 ، صفحه 158 .
2- كنزالاعمال ، خ 7002 .
(166) ازدواج
جَعَلْتُ بُغْيَتَهُ وَ لَذَّتَهُ في ذِكْري . فَاِذا جَعَلْتُ بُغْيَتَهُ وَلَذَّتُهُ في ذِكْري عَشِقَني وَ عَشِقْتُهُ فَاِذا عَشِقَني وَ عَشِقْتُهُ ، رَفَعْتُ الْحِجابَ فيما بَيْنِي وَ بَيْنَهُ و صَيَّرْتُ ذلِكَ تَغالُبا عَلَيْهِ ، لا يَسْهُو اِذا سَهَا النّاسُ» .(1) (2)
پيامبرخدا ميفرمايد: خداي عزّ و جل ميفرمايد: هرگاه اشتغالِ به من بر جان بنده غالب آيد، خواهش و لذّت او را در ياد خودم قرار دهم و چون خواهش و لذّتش را در ياد خودم قرار دهم عاشق من گردد و من نيز عاشق او. و چون عاشق يكديگر شديم پرده ميان خود و او را بالا زنم و آن (مشاهده جلال و جمال خود) را بر جان او مسلّط گردانم، به طوري كه وقتي مردم دچار سهو و اشتباه ميشوند، او دستخوش سهو نميشود.
1- كنزالعمّال ، خ 1872 .
2- ميزان الحكمة ، جلد 8، از مجموعه 15 جلدي، صفحه 3790 .
ازدواج (167)
در زبــان شعــر و ادب ، در بــاب اثر عشق بيشتر به يك اثر برميخوريم و آن الهــامبخشــي و فيــاضيّت عشــق است .
بلبــل از فيــض گل آموخت سخن ورنه نبود اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش (1)
فيض گل گرچه به حسب ظاهر لفظ ، يك امر خارج از وجود بلبل است ولي در حقيقت چيـزي جز نيروي خود عشق نيست .
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد از سمك تا به سماكش كشش ليلي بود (2)
1- لسان الغيب ، حافظ .
2- علامه طباطبايي .
(168) ازدواج
از محبّت تلخها شيرين شود از محبّت مسها زرّين شود .(1)
عشق در اشعار مولوي
گفتيم كه عشق و محبّت منحصر به عشق حيواني جنسي و حيواني نسلي نيست ، بلكه نوعديگرياز عشق و جاذبههستكه در جوّي بالاترقراردارد و اساسا از محدوده ماده و مادّيات بيرون است و از غريزهاي ماوراي بقاي سرچشمه ميگيرد و در حقيقتفصل مميّز جهان انسان و جهان حيوان است و آن عشق معنوي و انسانياست، عشق ورزيدن به فضايل و خوبيها و شيفتگي سجــايـاي انســاني و جمال حقيقت .
1- مثنوي معنوي .
ازدواج (169)
عشقهايي كز پي رنگي بود عشق نَبْوَد عاقبت ننگي بود
زانكه عشق مردگان پاينده نيست چونكه مرده سوي ما آينده نيست
عشق زنده در روان و در بصر هر دو ميباشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزين كو باقي است و ز شراب جانفزايت ساقي است
عشق آن بگزين كه جمله انبياء يافتند از عشق او كار و كيا (1) (2)
ازبراي عشق معايبي نيز هست . از جمله معايب آن اينكه عاشق در اثر استغراق (3) در حُسن معشوق ، از عيب او غفلت ميكند آنچنان كه سعدي در گلستان ميگويد :
1- مثنوي معنوي .
2- جاذبه و دافعه ، صفحه 58 ، انتشارات صدرا.
3- غـرق شــدن .
(170) ازدواج
«هركسيرا عقل خودبهكمال نمايدوفرزندخود بهجمال».
اين اثر سوء با آنچه در متن خوانديم ـ كه اثر عشق حساسيت هوش و ادراك است ـ منافات ندارد . حساسيت هوش از اين نظر است كه انسان را از كودني خارج كرده و قوّه را به فعليت ميرساند و اما اثر سوء عشق اين نيست كه آدمي را كودن ميكند، بلكه آدمي را غافل ميكند . مسأله كودني غير از مسأله غفلت است . بسياري از اوقات اشخاص كمهوش در اثر حفظ تعادل احساسات ، كمتر در غفلت ميبـــاشنـــد .
عشــق فهـــم را تيــزتــر ميكنــد امــا تــوجــه را يك جهت و متوحّد ميسازد و لهــذا در متن گفتــه شد كه خــاصيت عشق تـوحّد است و در اثر همين توحّد و تمركز است كه عيب پيدا ميشود و از توجه به امور ديگر ميكاهد .
ازدواج (171)
بالاتر از آن ، نه تنها عشق عيب را ميپوشاند بلكه عيب را حُسن جلوه ميدهد ، زيرا يكي از آثار عشق اين است كه هر جا پرتو افكند آنجا را زيبا ميكند ، يك ذره حُسن را خورشيد ، بلكه سياهي را سفيدي و ظلمت را نور جلوه ميدهد و به قول وحشــي :
اگر در كاسه چشمم نشيني به جز از خوبي ليلي نبيني
و ظاهرا به اين علت است كه عشق مثل علم نيست كه صددرصد تابع معلوم باشد. عشق جنبه داخلي و نفسانياش بيش از جنبه خارجي و عيني ميباشد ، يعني ميزان عشق تابع ميزان حُسن نيست بلكه بيشترتابع ميزاناستعداد و مايه عاشق است . در حقيقت عاشق داراي مايه و ماده و آتش زير خاكستري است كه دنبال بهانه و موضوع ميگردد ، همينكه به موضوعي احيانا برخورد كرد و توافقي دست داد ـ كه هنوز رمز اين توافق به دست نيامده و لهذا گفته ميشود
(172) ازدواج
عشق بيدليل است ـ قوه داخلي تجلّي ميكند و به اندازه توانايي خودش حُسن ميسازد نه به آن اندازه كه در محبوب وجود دارد . لذا در متن ميخوانيم كه عاشق عيب معشوق را هنر ميبيند و خارش را گل و ياسمن .(1)
مسأله عشق با مسأله شهوت متفاوت است و فرق آن دو اينجاست كه كسي عاشق ديگري است و مسأله ، مسأله شهوت است ، هدف تصاحب و از وصال او بهرهمند شدناست ، ولي در «عشق» اصلاً مسأله وصال و تصاحب مطرح نيست ، مســـــألــه فنـــــاي عــاشــق در معشــوق مطــرح اســت .
مولوي با بيان لطيف خويش، ميان شهوت و مودّت تفكيك ميكند ، آن را
1- جــاذبــه و دافعـــه ، صفحــه 68 ، پــاورقي ، انتشــــارات صـــدرا .
ازدواج (173)
حيواني و اين را انساني ميخواند . ميگويد :
خشم و شهوت وصف حيواني بُوَد مهر و رقَّت وصف انساني بُوَد
اينچنين خاصيتي در آدمي است مهر ، حيوان را كم است آن از كمي است
فيلسوفان مادي نيز نتوانستهاند اين حالت معنوي را ـ كه از جهاتي جنبه غيرمادي دارد و با مادي بودن انسان و مافوق انسان سازگار نيست ـ در بشر انكــــار كننـد .(1)
ميان آنچه عشق ناميده ميشود و به قول ابنسينا «عشق عفيف» و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملك درميآيد ـ با اينكه هر دو روحي و پايانناپذير است ـ تفاوت بسيار است . عشق عميق و متمركزكننده نيروها و يگــانهپــرست است و اما هوس ، سطحي و پخشكننده نيرو و متمايل به تنوع و هـــــرزهصفــت اســــــت .
1- جــاذبه و دافعــه ، صفحه 53 ، انتشارات صدرا .
(174) ازدواج
حاجتهاي طبيعي بر دو قسم است ؛ يك نوع حاجتهاي محدود و سطحي ، مثل خوردن ، خوابيدن . در اين نوع حاجتها طبيعي بر دو قسم است ؛ يك نوع حاجتهاي محدود و سطحي ، مثل خوردن ، خوابيدن . در اين نوع حاجتها همين كه ظرفيت غريزه اشباع و حاجت جسماني مرتفع گردد ، رغبت انسان هم از بين ميرود و حتــي ممكــن اســت به تنفــر و انــزجــار تبديل گردد ، ولي يك نوع ديگر از نيازهاي طبيعي عميق و دريــاصفت و هيجــانپذير است ، مانند پــولپـرستي و جــاهطلبـي .
غريزه جنسي داراي دو جنبه است ، از نظر حرارت جسمي از نوع اول است
ازدواج (175)
ولي از نظر تمايل روحي دو جنس به يكديگر چنين نيست . براي روشن شدن مقايسهاي به عمل ميآوريم :
هرجامعهاي كه لحاظ خوراك يك مقدار معين تقاضا دارد ، يعني اگر كشوري مثلاً بيست نفر جمعيت داشته باشد ، مصرف خوراكي آنها معين است كه كمتر از آن نبايد باشد و زيادتر هم اگر باشد نميتوانند مصرف كنند ، فرضا اگر گندم زياد داشته باشند به دريا ميريزند . درباره اين جامعه اگر بپرسيم مصرف خوراك آن در سال چقدر است ؟ جواب ، مقدار مشخصي خواهد بود ، ولي اگر درباره يك جامعه بپرسيمكه نظرعلاقه افراد بهپول چقدر احتياج به ثروت هست ؟ يعني چقدر پول لازم دارد تا حس پولپرستي همه افراد آن را اشباع كند ، به طوري كه اگر باز هم بخواهيم به آنها پول بدهيم بگويند ديگر سير شدهايم ، ميل نداريم و نميتوانيم بگيريم ؟ جواب اين است كه اين خواست حدي نخواهد داشت .
(176) ازدواج
علــم دوستــي هــم هميــن حــالــت را دارد .
در حديثي از پيغمبر اكرم عليهالسلام آمده است :
«مَنْهُومانِ لا يَشْبَعانِ ، طالِبُ عِلْمٍ وَ طالِبُ مالٍ : يعني دو گرسنه هرگز سير نميشوند : يكي جوينده علم و ديگري طالب ثروت . هرچه بيشتر به آنها داده شود اشتهـــاشــان تيــــزتــــر مـيگــــــــردد» .
جاهطلبي بشر هم از همين قبيل است . ظرفيت بشر از نظر جاهطلبي پايانناپذير است . هر فردي هر مقام اجتماعي و هر پست عالي را كه به دست آورد باز هم طالب مقام بالاتر است و اساسا هرجا كه پاي حس تملك به ميان بيـــايد از پــايــان پــذيري خبــــري نيست .
غريزه جنسي دو جنبه دارد : جنبه جسماني و جنبه روحي . از جنبه جسمي محدود است . از اين نظر يك زن و دو زن براي اشباع مرد كافي است ، ولي از نظر تنــوعطلبــي عطــش روحــياي كــه در اين نــاحيــه ممكــن اســت بــه وجــود آيد شكــل ديگــري دارد .
ازدواج (177)
قبلاً اشاره كرديم كه حالت روحي مربوط به اين موضوع دو نوع است : يكي آن است كه به اصطلاح «عشق» ناميده ميشود و همان چيزي است كه در ميان فلاسفه و مخصوصا فلاسفه الهي مطرح است كه آيا ريشه و هدف عشق واقعي ، جسمي و جنسي است و يا ريشه و هدف ديگري دارد كه صد در صد روحي است و يا شــقّ ســومي در كــار است و آن اينكه از لحاظ ريشه جنسي است ولي بعد حــالت معنوي پيدا ميكند و متــوجــه هــدفهــاي غيــرجنســي ميگــردد .
نوع ديگر عطش روحي آن است كه به صورت حرص و آز درميآيد كه از شؤون حس تملك است و يا آميختهاي است از دو غريزه پايانناپذير : شهوت جنسي و حس تملك . آن همان است كه در صاحبان حرمسراهاي قديم و در اغلب پــولــداران و غيـر پـــولــداران عصــر مــا وجــود دارد .
(178) ازدواج
اين نوع از عطش تمايل به تنوع دارد ، از يكي سير ميشود و متوجه ديگري ميگردد . در عين اينكه دهها نفر در اختيار دارد و دربند دهها نفر ديگر است و همين نوع از عطش است كه در زمينه بيبند و باريها و معاشرتهاي به اصطلاح آزاد به وجود ميآيد . اين نوع از عطش است كه هوس ناميده ميشود . همان طور كه در گذشته گفتيم : عشق ، عميق و متمركزكننده نيروها و تقويت كننده نيروي تخيل و يگانه پرست است و اما هوس ، سطحي و پخشكننده نيروها و متمايل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است . اين نوع از عطش كه هوس ناميده ميشود ارضاء شدني نيست . اگر مردي در اين مجرا بيفتد ، فرضا حرمسرائي نظير حرمسراي هارونالرشيد و خسروپرويز داشته باشد پُر از زيبارويان كه سالي يكبار به هر يك نوبت نرسد ، باز اگر بشود كه در اقصي نقاط جهان يك زيباروئي ديگر هست ، طالب آن خواهد شد ؛ نميگويد بس است ديگر سير شدهام ؛ حالت جهنم را دارد كه هرچه به آن داده شود بازهم بهدنبال زيادتراست. خدا در قرآن ميفرمايد : «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاَءْتِ وَ تَقُولُهَلْمِنْمَزيدِ:(1) به جهنم ميگـوئيم پـرشـدي؟ سيـر شـدي؟ ميگـويد آيا باز هم هست».
ازدواج (179)
چشم هرگز از ديدن زيبارويان سير نميشود و دل هم به دنبال چشم ميرود .
در اينگـونـه حـالات سيـر كـردن و ارضـاء از راه فراوانـي ، امكـان ندارد و اگر كسي بخواهد از ايـن راه وارد شود درسـت مثل آن است كه بخواهد آتـش را با هيزم سير كند . بطور كلي در طبيعت انساني از نظر خواستههاي روحي ، محدوديت در كار نيست . انسان روحا طالــب بينهايـت آفريـده شــده است .(2)
1- 30 / ق .
2- مسأله حجاب ، صفحه 114 .
(180) ازدواج
معمولاً گفته ميشود كه مذهب دشمن عشق است . باز طبق معمول ، اين دشمني اين طور تفسير ميشود كه چون مذهب ، عشق را با شهوت جنسي يكي ميداند و شهوت را ذيلاً پليد ميشمارد ، عشق را خبيث ميشمارد ، ولي چنانكه ميدانيم اين اتهام درباره اسلام صادق نيست ، درباره مسيحيت صادق است . اسلام شهوت جنسي را پليد و خبيث نميشمارد تا چه رسد به عشق كه يگانگي و دوگانگي آن با شهوت جنسي مورد بحث و گفتگو است . اسلام محبت عميق صميمي زوجين را به يكديگر محترم شمرده و به آن توصيه كرده است و تـدابيـري به كار بـرده كـه اين يگانگي و وحدت هرچه بيشتر و محكمتر باشد .(1)
1- اخــــــلاق جنســــــي ، صفحـــه 56 ، انتشـــارات صـــــدرا .
ازدواج (181)
پيغمبر خدا شبها زياد به عبادت برميخاست و به نصّ قرآن مجيد گاهي دو ثلث شب ، گاهي نصف شب و گاهي ثلث شب را عبادت ميكرد . عايشه كه ميديد پيغمبر اينهمه از وقت شبرا بهعبادت ميايستند ـ كه در يكوقت آنقدرپيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله روي پاي مباركشان به عبادت ايستاده بودند كه پاهايشان ورم كرده بود ـ روزيگفت آخرتوديگرچرااينقدر عبادتميكني؟ توكه خدا دربارهات گفته:
«لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنـْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ : تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاي را كه به تو نسبت ميدادند ببخشد» .
خــدا كــه به تـو تــأمين داده ، فـرمـود :
«اَفَلا اَكُونُ عَبْدا شكــورا ؟ : آيــا مـن بنـــده سپـاسگــزار نباشم» ؟
(182) ازدواج
آيا همه عبادتها فقط براي ترس از جهنّم و براي بهشت بايد باشد ؟
مطلب عمدهاي كه در اينجا هست رابطه عشق و عفت است . آيا عشق به مفهوم عالي و مفيد خود در محيطهاي به اصطلاح آزاد بهتر رشد مييابد و يا عشق عالي توأم با عفت اجتماعي است ، محيطهايي كه در آنجا زن به حال ابتذال درآمدهاست كُشنده عشقعالياست؟ اينمطلبياستكه در قسمتآينده كه آخرين قسمتاين بحثاست مطرحخواهدشد.(1)
ويــــل دورانــــت مــيگــــويــد :
در سرتاسر زندگي انسان به اجماع همه عشق از هرچيز جالب توجّهتر است و تعجب اينجاست كه فقط عده كمي درباره ريشه و گسترش آن بحث كردهاند .
1- اخلاق جنسي ، صفحه 57 ، انتشارات صدرا .
ازدواج (183)
در هر زباني دريايي از كتب و مقالات تقريبا از قلم هر نويسندهاي درباره عشق پيدا شده است و چه حماسهها و درامها و چه اشعار شورانگيز كه درباره آن بـوجــود آمــده اســت ، با اين همــه چــه ناچيــز است تحقيقات علمي محض درباره اين امر عجيب [عشق [و اصل طبيعي آن و علل تكــامل و گستــرش شگفـتانگيـز آن ، از آميــزش ســاده پـروتــوزوئا تا فــداكاري دانْته و خَلْساتِ پتـرارك و وفـاداري هلوئيز به آبلارد .(1)
همانطوري كه ابتداي بحث گفته شد مطلب عمده در اينجا رابطه عشق و عفت است . بايد ببينيم اين استعداد عالي و طبيعي در چه زمينه و شرايطي بهتر شكوفا ميگردد ؟ آيا آنجا كه يك سلسله مقررات اخلاقي به نام عفت و تقوا بر روح مرد و
1- اخلاق جنسي ، صفحه 56 ، انتشارات صدرا .
(184) ازدواج
زن حكومت ميكند و زن به عنوان چيزي گرانبها دور از دسترس مرد است اين استعداد بهتر به فعليت ميرسد يا آنجا كه احساس منعي به نام عفت و تقوا در روح آنها حكومت نميكند و اساسا چنين مقرراتي وجود ندارد و زن در نهايت ابتذال در اختيار مرد است ؟ اتفاقا مسألهاي كه غيرقابل انكار است اين است كه محيطهايي به اصطلاح آزاد مانع پيدايش عشقهاي سوزان و عميق است . در اينگونه محيطها كه زن به حال ابتذال درآمده است ، فقط زمينه براي پيدايش هوسهاي آني و موقتي و هرجايي و هرزه شدن قلبها فراهم است .
اينچنين محيطها ، محيط شهوت و هوس است نه محيط عشق به مفهومي كه فيلسوفان و جامعهشناسان آن را محترم ميشناسند يعني آن چيزي كه با فداكاري و از خودگذشتگي و سوز و گداز توأم است هشياركننده است . قـواي نفساني را در يك نقطه متمركز ميكند ، قوه خيال را پر و بال ميدهد و معشوق را آنچنانكه ميخواهد درذهن خود رسمميكند نهآنچنانكههست ، خلاّق و آفريننده نبوغها و هنرها و ابتكارها و افكار عالي است . (1)
ازدواج (185)
نيروي محبت از نظر اجتماعي نيروي عظيم و مؤثري است . بهترين اجتماعها آن است كه با نيروي (عشق) و محبّت اداره شود ، محبّت زعيم و زمامدار به مردم و محبــت و ارادت مــردم به زعيــم و زمامدار .
علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگي است براي ثبات و ادامه حيات حكومت و تا عامل محبت (و عشق) نباشد رهبر نميتواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعي را رهبـري كنـد و مـردم را افـرادي منضبـط و قانونـي تربيـت كنـد
1- اخــلاق جنســي ، صفحــه 59 ، انتشــارات صــدرا .
(186) ازدواج
ولـو اينكـه عدالـت و مسـاوات را در آن اجتمـاع بـرقـرار كنــد . مـردم آنگـاه قانونـي خواهنـد بـود كـه از زمامـدارشـان علاقـه ببيننـد و آن علاقـههـاسـت كـه مـردم را بـــه پيـروي و اطاعـت ميكشـــد .
قرآن خطاب به پيغمبر ميكند كه اي پيغمبر ! نيروي بزرگي را براي نفوذ در مــــردم و اداره اجتمـــــاع در دســـــت داري :
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَانْفَضُّوا مِنْحَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُـمْ وَاسْتَغْفِـرْلَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِي الاَْمْرِ :
به موجب لطف و رحمت الهي ، تو بر ايشان نرم دل شدي كه اگر تندخوي سخت دل بودي از پيرامونت پراكنده ميگشتند ، پس از آنان درگذر و برايشان
ازدواج (187)
آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن» .(1)
در اينجا علت گرايش مردم به نبياكرم صلياللهعليهوآله را علاقه و مهري دانسته كه نبي اكرم صلياللهعليهوآله نسبت به آنان مبذول ميداشت، باز دستور ميدهد كه ببخششان و برايشان استغفار كن و با آنان مشورت نما . اينها همه از آثار محبت و دوستي است ، همچنــانكـه رفـق و حلـم و تحمـل ، همـه از شــؤون محبت و احساناند .
او به تيغ حلم چندين خلق را واخريد از تيغ ، چندين حلق را
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر بل ز صد لشكر ظفرانگيزتر (2)
1- 159 / آلعمران .
2- مثنوي معنوي مولوي .
(188) ازدواج
قلبزمامداربايستيكانونمهرو(عشق) باشدنسبت بهملت. قدرت و زورگويي كافي نيست ، با قدرت و زور ميتوان مردم را گوسفندوار راند ولي نميتوان نيروهاي نهفته آنها را بيدار كرد و به كار انداخت ، نه تنها قدرت و زور كافي نيست ، عدالت هم اگر خشك اجرا شود كافي نيست بلكه زمامدار همچون پدري مهربان بايد قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم بايد داراي شخصيتي جاذبه دار و ارادت آفرين باشد تا بتواند اراده آنان و همّت آنان و نيروهاي عظيم انساني آنان را درپيشبرد هدفمقدّس خود به خدمت بگيرد . (1)
ازبزرگترين امتيازات شيعه بر سايرمذاهب ايناستكه پايه و زيربناياصلي آنمحبت است. از زمان شخصنبياكرم صلياللهعليهوآله كه اين مذهب پايه گذاري شده است زمزمه محبّت و دوستي بوده است .
1- جاذبه و دافعه ، صفحه 65 ، انتشارات صدرا .
ازدواج (189)
آنجا كه در سخن رسول اكرم صلياللهعليهوآله جمله «عَلِيٌّ وَ شيعَتُهُ هُمُ الْفائِزُونَ» (1) را ميشنــويــم ، گــروهي را در گِــرد علـــي عليهالسلام ميبينيــم كه شيفتــــه او و مجــذوب او ميباشند .
از اين رو تشيع مذهب عشق و شيفتگي است . عنصر محبّت در تشيع دخالت
1- جلال الدين سيوطي در الدّرالمنثور در ذيل آيه 7 سوره بيّنه از ابنعساكر از جابربن عبداللّه انصاري نقل ميكند كه گفت روزي در محضر پيغمبر بوديم كه علي نيز به محضرش ميآمد . حضرت فرمود : «وَالَّذي نَفْسي بِيَدِهِ اِنَّ هذا وَ شيعَتُهُ هُمُ الْفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ : سوگند به آن كسي كه جانم در دست اوست اين مرد و شيعيان او در روز قيامت رستگارانند و مناوي در كنوزالحقايق به دو روايت نقل ميكند و هيثَمي در مجمع الزوائد و ابنحجر در الصواعق المعحرقة همين مضمون را با كيفيتي ديگر نقل ميكنند .
(190) ازدواج
تام دارد . تاريخ تشيع با نام يك سلسله از شيفتگان و شيدايان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است .
علي همان كسي است كه در عين اينكه بر افرادي حد الهي جاري ميساخت و آنها را تازيانه ميزد و احيانا طبق مقررات شرعي دست يكي از آنها را ميبريد ، بــازهــم از او رو بـرنمـيتـافتنـد و از محبتشــان چيــزي كــاسته نميشد او خـــود ميفــرمــايـد :
«لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشَوْمَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هذا عَلي اَنْ يُبْغِضَنِي ما اَبْغَضَني ، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيا بِجَمّاتِها عَلَي الْمُنافِقِ عَلي اَنْ يُحِبَّني ما اَحَبَّنِي ، وَ ذلِكَ اَنـَّهُ قُضِيَ فَانْقَضي عَلي لِسانِ النَّبِيِّ الاُْمِّيِّ اَنـَّهُ قالَ : يا عَليُّ لا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ : اگر با اين شمشير بيني مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا
ازدواج (191)
دوست نخواهد داشت ، زيرا كه اين گذشته و بر زبان پيغمبر امّي جاري گشته كه گفــت : اي علــي ! مــؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نميدارد» .(1)
علي عليهالسلام مقياسوميزانياستبرايسنجشفطرتهاو سرشتها،آنكه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نميرنجد [يعني هميشه عاشق علي عليهالسلام است[ ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد . و آن كه فطرتي آلوده دارد به او علاقمند نگرددولواينكهاحسانش كند ، چون علي عليهالسلام جز تجسم حقيقت چيزي نيست .(2)
از جمله آثار عشق نيرو و قدرت است . محبت نيروآفرين است . جَبان [ترسو[ را شجاع ميكند . يك مرغ خانگي تا زماني كه تنهاست بالهايش را روي پشت خود
1- نهج البلاغه ، حكمت 42 .
2- جاذبه و دافعه ، انتشارات صدرا .
(192) ازدواج
جمع ميكند ، آرام ميخرامد ، هي گردن ميكشد كرمكي پيدا كند تا از آن استفاده نمايد ، از مختصر صدايي فرار ميكند ، در مقابل كودكي ضعيف از خود مقاومت نشان نميدهد . اما همين مرغ وقتي جوجهدار شد ، عشق و محبت در كانون هستياش خانه كرد ، وضعش دگرگون ميگردد ، بالهاي بر پشت جمع شده را به علامت آمادگي براي دفاع پايين مياندازد ، حالت جنگي به خود ميگيرد ، حتي آهنگ فريادش قويتر و شجاعانهتر ميگردد . قبلاً به احتمال خطري فرار ميكرد اما اكنون به احتمال خطري حمله ميكند ، دليرانه يورش ميبرد . اين محبت و عشــق اسـت كــه مــرغ تـرسـو را به صــورت حيـواني دلير جلوهگر ميسازد .
عشـق و محبـت ، سنگيـن و تنبـل را چـالاك و زرنـگ ميكند و حتي از كُودن ، تيزهوش ميسازد .
پسر و دختري كه هيچكدام از آنها در زمان تجردشان در هيچ چيزي
ازدواج (193)
نميانديشيدند مگر در آنچه مستقيما به شخص خودشان ارتباط داشت ، همينكه به هم دل بستند و كانون خانوادگي تشكيل دادند براي اولين بار خود را به سرنوشت موجودي ديگر علاقمند ميبينند ، شعاع خواستههايشان وسيعتر ميشود و چون صاحب فرزند شدند به كلي روحشان عوض ميشود . آن پسرك تنبـل و سنگين اكنــون چــالاك و پُــرتحــرك شــده است و آن دختــركــي كه بــه زور هم از رختخــواب برنميخــاست اكنــون تا صــداي كــودك گهوارهنشيناش را ميشنود ، همچون برق ميجَهَد . كدام نيروست كه لَختي و رخوت را برد و جوان را اينچنين حساس ساخت ؟ آن جز عشق و محبّت نيست .
عشق است كه از بخيل ، بخشنده و از كمطاقت و ناشكيبا متحمل و شكيبا ميسازد .
اثر عشق است كه مرغ خودخواه را كه فقط به فكر خود بود [كه [دانهاي جمع
(194) ازدواج
كند و خود را محافظت كند ، به صورت موجودي سخي درآورد كه چون دانهاي پيدا كرد جوجهها را آواز دهد يا يك مادر را كه تا ديروز دختري لوس و بخور و بخواب و زودرنج و كمطاقت بود با قدرت شگرفي در مقابل گرسنگي و بيخوابي و ژوليدگي اندام ، صبور و متحمل ميسازد ، تاب تحمل زحمات مادري به او ميدهد ، توليد رقّت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت ديگر تلطيف عواطف و همچنين توحّد و تأحّد و تمركز و از بين بردن تشتّت و تفرّق نيروها و در نتيجــه قــدرت حــاصــل از تجمــع ، همــه از آثــار عشـق و محبــت است .
در زبان شعر و ادب در باب عشق بيشتر به يك اثر برميخوريم و آن الهامبخشي و فياضت عشق است .
عشق ، قواي خفته را بيدار و نيروهاي بسته و مهارشده را آزاد ميكند نظير شكافتن اتمها و آزاد شدن نيروهاي اتمي . الهام بخش است و قهرمان ساز . چه بسيار شاعران و فيلسوفان و هنرمندان كه مخلوق يك عشق و محبت نيرومندند .
ازدواج (195)
عشق ، نفس را تكميل و استعدادات حيرتانگيز باطني و ظاهر ميسازد . از نظر قواي ادراكي ، الهامبخش و از نظر قواي احساسي، اراده و همت را تقــويت ميكنــد و آنگــاه كــه در جهت عِلــوي متصــاعد شــود كرامت و خــارق عــادت بـــه وجــــود مــيآورد .
روح را از مزيجها و خلطها پاك ميكند و به عبارت ديگر عشق تصفيه گر است . صفات رذيله ناشي از خودخواهي و يا سردي و بيحرارتي را از قبيل بُخل ، امساك ، جبن ، تنبلي ، تكبر و عُجب ، از ميان ميبرد . حقدها و كينهها را زايل ميكند و از بين برميدارد گو اينكه محروميت و ناكامي در عشق ممكن است به نوبه خود توليد عقده و كينهها كند .
از محبت تلخها شيرين شود از محبت مسها زرين شود
(196) ازدواج
اثر عشق از لحاظ روحي در جهت عمران و آبادي روح است و از لحاظ بدني در جهت گداختن و خرابي . اثر عشق در بدن درست عكس روح است . عشق در بدن باعث ويراني و موجب زردي چهره و لاغري اندام و سقم و اختلال هاضمه و اعصاب است . شايد تمام آثاري كه در بدن دارد آثار تخريبي باشد ولي نسبت به روح چنين نيست ؛ تا موضوع عشق چه موضوعي و تا نحوه استفاده شخص چگونه باشد . بگذريم از آثار اجتماعياش ، از نظر روحي و فردي غالبا تكميلي است زيرا توليد قوّت و رقّت و صفا و توحّد و همّت ميكند . ضعف و زبوني و كدورت و تفرّق و كودني را از بين ميبرد ؛ خلطها ـ كه به تعبير قرآن «دَسّ» نــاميــده ميشــود ـ از بيــن بــرده و غشهـا را زايــل و عيار را خالص ميكند .
شاه جان مر جسمرا ويرانكند بعد ويرانيش آبادانكند
اي خنك جاني كه بهر عشق و حال بذل كرد او خان و مان و ملك و مال
ازدواج (197)
كرد ويران خانه بهر گنج زر وز همان گنجش كند معمورتر
آب را ببريد و جو را پاك كرد بعدازآن در جو روانكردآبخورد
پوست را بشكافت پيكانراكشيد پوست تازه بعداز آنش بردميد
كاملان كز سرّ تحقيق آگهند بيخود و حيران و مست و الهاند
نهچنين حيـران كه پُشتش سوي اوست
بل چنان حيران كه غرق و مست دوست (1)
در تاريخ اسلام از علاقه شديد و شيدايي مسلمين نسبت بهشخص رسول اكرم صلياللهعليهوآله نمونههايي برجسته و بيسابقه ميبينيم . اساسا يك فرق بين مكتب
1- جاذبه و دافعه صفحه 44 ، 47 ، انتشارات صدرا .
(198) ازدواج
انبياء و مكتب فلاسفه همين است ، كه شاگردان فلاسفه فقط متعلمند و فلاسفه نفوذي بالاتر از نفوذ يك معلم ندارند .
امــا انبيــاء نفــوذشــان از قبيــل نفــوذ يــك محبــوب است . محبــوبي كه تــا اعمــاق روح محــبّ راهيــافتـــه و پنجــهافكنــده است و تمام رشتههاي حياتي او را در دسـت گــرفتــه است .
از جمله افراد دلباخته به رسول اكرم صلياللهعليهوآله ابوذر غفاري است. پيغمبر براي حركت به تبوك (در صد فرسخي شمال مدينه ، مجاور مرزهاي سوريه) فرمان داد ، عدّهاي تعلّل ورزيدند . منافقين كارشكني ميكردند ، بالاخره لشكري نيرومند حركت كرد. ازتجهيزات نظامي بيبهرهاند و از نظر آذوقه نيز در تنگي و قحطي قرار گرفتهاند كه گاهي چند نفر با خرمايي ميگذرانند . امّا همه بانشاط و ســرزنــدهانــد ، عشــق نيــرومندشان ساخته و جذبه رسول اكرم صلياللهعليهوآله
ازدواج (199)
قــــــدرتشــــــــان بخشيــــــــــده اســــــــت .
ابوذر نيز در اين لشكر به سوي تبوك حركت كرده است . در بين راه سه نفر يكيپساز ديگري عقب كشيدند. هركدامكه عقب ميكشيدند، به پيغمبراكرم صلياللهعليهوآله اطلاع داده ميشد و هر نوبت پيغمبر ميفرمود : «اگر در وي خيري است خداوند او را برميگرداند و اگر خيري نيست ، بهتر كه رفت» .
شتر لاغر و ضعيف ابوذر از رفتن باز ماند . ديدند ابوذر نيز عقب كشيد . يا رسولاللّه ! ابوذر نيز رفت . حضرت باز جمله را تكرار كرد : «اگر خيري در او هست خـداونـد او را بـه مـا بـاز ميگرداند و اگـر خيـري نيسـت ، بهتر كه رفت» .
لشكر همچنان به مسير خويش ادامه ميدهد و ابوذر عقب مانده است ، اما تخلّف نيست ، حيوانش از رفتن مانده . هرچه كرد حركت نكرد . چند ميلي را عقب مانده است . شتر را رها كرد و بارش را به دوش گرفت و در هواي گرم بر روي
(200) ازدواج
ريگهاي گدازنده به راه افتاد . تشنگي داشت هلاكش ميكرد . به صخرهاي در سايه كوهي برخورد كرد . در ميانش آب باران جمع شده بود . چشيد ، آن را بسيار سرد و خوشگوار يافت . گفت هرگز نميآشامم تا دوستم رسول اللّه بياشامد . مشكش را پر كرد . آن را نيز به دوش گرفت و به سوي مسلمين شتافت . از دور شبحي ديدند . يا رسول اللّه شبحي را ميبينيم به سوي ما ميآيد . فرمود : بايد ابوذر باشد . نزديكتر آمد . آري ابوذر است اما خستگي و تشنگي سخت او را از پا درآورده است . تا رسيد افتاد . پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود : زود به او آب برسانيد . با صدايي ضعيف گفت ، آب همراه دارم. پيغمبرگفت آب داشتي و از تشنگي نزديك به هلاكتي. آري يا رسولاللّه ، وقتي آب را چشيـدم ، دريغـم آمـد كه قبـل از دوستـم رســول اللّه از آن بنوشم .
راستـي در كـدام مكتـب از مكتبهـاي جهـان ، اينچنيـن شيفتگيهـا و بيقراريهـا و از خودگذشتگيهــا ميبينيم ؟(1)
ازدواج (201)
چنانكه ميدانيم ماجراي اُحُد به صورت غمانگيزي براي مسلمين پايان يافت . هفتادنفر از مسلمين و از آن جمله جناب حمزه ، عموي پيغمبر صلياللهعليهوآله شهيد شدند . مسلمين در ابتدا پيروز شدند و بعد در اثر بيانضباطي گروهي كه از طرف رسول خدا بر روي يك تل گماشته شدند ، مورد شبيخون دشمن واقع شدند . گروهي كشته و گروهي پراكنده شدند و گروه كمي دور رسول اكرم باقي ماندند . آخر كار همان گروه اندك بار ديگر نيروها را جمع كردند و مانع پيشروي بيشتر دشمن شدند . مخصوصا شايعه اينكه رسول اكرم صلياللهعليهوآله كشته شده بيشتر سبب پراكنده شدن مسلمين گشت ، اما همينكه فهميدند پيامبر زنده است ، نيروي روحي خويش را بازيافتند . عدهاي مجروح روي زمين افتاده بودند و از ســرنــوشـت نهـــــايــي به كلــي بـيخبــر بــودنــد .
1- جـاذبــه و دافعــه ، صفحـه 76 ، انتشـارات صــدرا .
(202) ازدواج
يكـي از مجروحيـن سعدبـن ربيـع بـود . دوازده زخـمكاري برداشته بود . در اين بين يكي از مسلمانان فراري به سعد ـ در حالي كه روي زمين افتاده بود ـ رسيـــد و بــه او گفـــت : شنيـــدهام پيغمبـر كشتـــه شـده اسـت . سعد گفت :
اگر محمّد كشته شده باشد خداي محمّد كه كشته نشده است دين محمّد هم باقي است . تو چرا معطّلي و از دين خودت دفاع نميكني ؟
از آن طرف ، رسول اكرم صلياللهعليهوآله پس از آنكه اصحاب خويش را جمع و جور كرد يك يك اصحاب خود را ياد كرد ببيند كي زنده است و كي مرده. سعدبن ربيع را نيافت . پرسيد : كيست برود از سعدبن ربيع اطلاع صحيحي براي من بياورد ؟
ازدواج (203)
يكي از انصار گفت : من حاضرم . مرد انصاري وقتي رسيد كه رمق مختصري از حيات سعد باقي بود ، گفت : اي سعد ، پيغمبر مرا فرستاده كه برايش خبر ببرم كه مردهاي يا زنده . سعد گفت : سلام مرا به پيامبر برسان و بگو سعد از مردگان اســت ، زيرا چند لحظه ديگر بيشتر از عمرش باقي نمانده است . بگو به پيغمبر كــه سعـــد گفـــت :
خداوند به تو بهترين پاداشها كه سزاوار يك پيغمبر است بدهد . آنگاه خطاب كرد به مرد انصاري و گفت : يك پيامي هم از طرف من به برادران انصار و ساير ياران پيغمبر ابلاغ كن ، بگو سعد ميگويد : عذري نزد خدا نخواهيد داشت اگر به پيغمبــر شمــا آسيبــي بــرســد و شمــا جــان در بــدن داشتــه بـاشيــد .(1)
1- شرح ابن ابيالحديد .
(204) ازدواج
صفحات تاريخ صدر اسلام پُر است از اين شگفتيها و دلدادگيها و از اين زيباييها ، در همه تاريخ بشر نتوان كسي را يافت كه به اندازه رسول اكرم صلياللهعليهوآله محبوب و مراد ياران و معاشران و زنان و فرزندانش بوده است و تا اين حدّ از عمق وجدان او را دوست ميداشتهاند .
پرّ و بال ما كمند عشق اوست مو كشانش ميكشد تا كوي دوست
من چگونه نور دارم پيش و پس چون نباشد نور يارم پيش و پس
نور او در يمن و يسر و تحت و فوق بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق
غالب ياران رسول خدا صلياللهعليهوآله به آن حضرت سخت عشق ميورزيدند و با مركب عشــق بـود كــه ايـنهمــه راه را در زمـانـي كـوتــاه پيمـودنـد و در
ازدواج (205)
اندك مدتي جامعه خويـش را دگرگون سـاختنــد . (1)
علي از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است . شايد در تمام قرون و اعصار جاذبه و دافعهاي به نيرومندي جاذبه و دافعه علي عليهالسلام پيدا نكنيم : دوستاني دارد عجيب ، تاريخي ، فداكار ، باگذشت ، از عشق او همچون شعلههايي از خرمني آتش ، سوزان و پرفروغاند . ما در تاريخ ميخوانيم كه سالها بلكه قرنها پس از مرگ امام علي عليهالسلام افرادي با نثارجانشان درمقابل دشمنان او ميايستند. دشمنانش استقبال ميكنند . از جمله مجذوبين و شيفتگان علي عليهالسلام ميثم تمّار را ميبينيم ، كه بيست سال پس از شهادت مولي بر سر چوبه دار از علي و فضائل و سجاياي انساني او سخن ميگويد . در آن ايامي كه سرتاسر مملكت اسلامي در خفقان فرو رفته ، تمام آزاديها كشته شده و نفسها در سينه زنداني شده و سكوتي مرگبار همچون غبار مرگ بر چهرهها نشسته است ، او از بالاي دار فرياد برميآورد كه بياييد از علي عليهالسلام برايتان بگويم . مردم از اطراف براي شنيدن سخنان ميثم تمار هجوم آوردند . حكومت قدّارهبند اموي كه منافع خود را در خطر ميبيند ، دستور ميدهد كه بر دهانش لجام زدند و پساز چندروزي هم به حياتش خاتمه دادند . (1)
1- جــــاذبــه و دافعـــه صفحــــه 83 ، انتشــارات صــــدرا .
(206) ازدواج
1- راستي ما چطور كه ادعاي ولايتي بودن را داريم ، كه خود را تابع او ميدانيم ، آيا ما هم همينطور از ولايت دفاع ميكنيم . يك نوع كردن هم ، زندگي خود را شبيه زندگي او كنيم . آيا زندگيهاي ما به سادگي زندگي رهبر انقلاب هست يا نه ... .
ازدواج (207)
تاريخ از اين قبيل شيفتگان و عاشقان واقعي براي علي عليهالسلام بسيار سراغ دارد .(1)
مردي است به نام ابن سِكّيت ، از علما و بزرگان ادب عربي است و هنوز هم در رديف صاحبنظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده ميشود . اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسي ميزيسته (در حدود دويست سال بعد از شهادت امام علي عليهالسلام ) در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است ، امّا چون بسيار فاضل و برجسته بود ، متوكل او را به عنوان معلّم فرزندانش انتخاب كرد . يك روز كه بچههاي متوكل حضورش آمدند و ابن سِكّيت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز امتحاني هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند ،
1- جـــاذبــه و دافعــه صفحــه 30 و 31 ، انتشــارات صـــدرا .
(208) ازدواج
متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكّيت و شايد (به خاطر) سابقه ذهني كه از او داشت ـ كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد ـ از ابن سكّيت پرسيد : اين دو تا (دو فــرزنــدش) پيـش تـو محبوبترند يا حسن و حسين عليهمالسلام فرزندان علي عليهالسلام ؟
ابن سِكّيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت ، خونش به جوش آمد .
با خــود گفــت كــار ايــن مــرد مغــرور به جــايـي رسيــده اســت كه فــرزنــدان خــود را با حسن و حسيـن : مقــايسه ميكند ، اين تقصير من است كــه تعليــم آنهــا را بــر عهــده گـرفتــهام .
در جواب متوكل عباسي گفت: به خدا قسم قنبر غلام علي عليهالسلام به مراتب از اين دو تا و از پدرشان نزد من محبوبتر است. متوكل فيالمجلس دستور داد زبان ابن سِكيت را از پشت گردنش درآوردند .
تاريـخ ، افراد سر از پا نشناخته زيادي را ميشناسد كه بياختيار جان خود را
ازدواج (209)
در راه مهر علي عليهالسلام فدا كردهاند . ايـن جاذبـه را در كجـا ميتوان يافت ؟ گمان نميرود در جهان نظيري داشته باشد . علي به همين شدت دشمنان سرسخت دارد ، دشمناني كه از نـام او به خود ميپيچيدند . علي از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب موجود است و به همين جهت گروهي را به سوي خود ميكشد و گروهي را از خود طرد مينمايد .(1)
مردي به امام صادق عليهالسلام گفت : ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم ميگذاريم . آيا اين كار ، ما را سودي دارد ؟ حضرت فرمودند : آري به خدا قسم .
«وَ هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ : مگر دين چيزي غير از دوستي است؟» .سپس به آيه
1- جـــاذبــه و دافعــه صفحــه 31 ، انتشــارات صــــدرا .
(210) ازدواج
«اِنْ كُنْتُــمْ تُحِبّــون اللّــهَ فَــاتَّبِعــونــي يُحْبِبْكُـمُ اللّــهُ» (1)استشهاد فرمود .
اساسا علاقه و محبت است كه اطاعتآور است . عاشق را آن يارا نباشد كه از خواست معشوق سربپيچد . ما اين را خود با چشم ميبينيم كه جوانك عاشق در مقابل معشوقه و دلباختهاش از همهچيز ميگذرد و همه چيز را فداي او ميسازد . اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقي است كه انسان به حضرت حق دارد .(2)
1- 31 / آل عمـــــــران .
2- جاذبه و دافعه صفحه 62 ، انتشارات صدرا .
ازدواج (211)
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد2.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد17.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد3.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد4.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلــد5.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد13.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد14.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد16.
تفسيرجوان، محمدبيستوني، انتشاراتدارالكتبالاسلاميه، چاپاول، جلد24.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلــــد3.
(212)
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلــــد8.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلـــد7.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلـــد2.
تفسيرنمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد 27.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 2.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 3 .
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 4.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 7.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 8.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 9.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 14.
(213)
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 18.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 22.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 28.
تفسير بيان، محمدبيستوني، اوّل،تهران، انتشارات فراهاني، ج 29.
زن و عدالت اجتماعي، رفسنجاني، انتشارات صفير صبح، 1380، چاپ اول.
مســائل ازدواج و حقــوق خـانــواده در اســلام، بابازاده، اكبر .
ازدواج مـــــــوقــت در اســـلام
مباحثي از حقوق زن
بهشت خــانـــــواده
زن از ديدگاه اسلام، استاد مطهري
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».