مولف:علامه طباطبايي
گويا ضمير در كلمه (به) به چيزي بر ميگردد كه از جمله"و احل لكم ماوراء ذلكم" استفاده ميشود، و آن عبارت است از رسيدن به كام شهوت، و يا هر تعبيري كه اين معنا را برساند، در نتيجه كلمه (ما) براي توقيف - و به معناي هر زماني كه - خواهد بود، و جار و مجرور (منهن) متعلق استبه جمله (استمتعتم)، و معناي جمله اين است كه هر زماني كه از زنان با گرفتن كام تمتع برديد فريضة و وجوبا بايد اجرت ايشان را به خود ايشان بدهيد. البته ممكن است كلمه (ما) را موصوله بگيريم، و جمله (استمتعتم) را صله آن و ضمير در (به) را راجع به موصول، و جار و مجرور (منهن) را بيانگر موصول بدانيم، كه در اين صورت معنا چنين ميشود (و از زنان با هر يك كه به وسيله هم خوابگي استمتاع كرديد بايد اجرتش را بدهيد). و اين جمله به دليل اينكه حرف (فا) بر سرش آمده تفريع و نتيجهگيري از سخنان قبل است. تفريع بعض بر كل، و يا بگو تفريع جزئي بر كلي، و در اين معنا هيچ شكي نيست، چون مطلب قبلي اين بود كه با اموال خود در جستجو و طلب همسر باشيد، به شرطي كه عفت را رعايت نموده سفاح و زنا نكنيد، و اين سخن همانطور كه بيانش گذشت هر دو نوع كامگيري را يعني نكاح دائم و تمتع از كنيز را شامل ميشود، پس تفريع جمله"فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن"بر آن جمله قطعا از باب تفريع جزء بر كل و يا تفريع بعضي از اقسام جزئي بر مقسم كلي خواهد بود. و اين قسم تفريع در كلام خداي تعالي بسيار آمده، مانند آيه شريفه"اياما معدودات فمن كان منكم مريضا او علي سفر" [1] كه در آن بعضي از افراد مسلمين كه حالت غير عادي دارند تفريع شده است بر كل مسلمين، و آيه شريفه: "فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الي الحج" [2] كه يك قسم از اقسام سهگانه حج را بر اصل مقسم متفرع كرده است، و آيه شريفه: "لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله" [3] كه يك طايفه از مردم مكلف به انتخاب يكي از دو راه رشد و غي را متفرع كرده بر كل آن مردم و از اين قبيل است آيات ديگر.
و بدون شك مراد از استمتاع مذكور در آيه نكاح متعه است، چون آيه شريفه در مدينه نازل شده، زيرا در سوره نساء واقع شده، كه در نيمه اول بعد از هجرت نازل شده و بيشتر آياتش بر آن شهادت ميدهد، و اين نكاح يعني نكاح متعه و يا بگو نكاح موقت، در آن برهه از زمان در بين مسلمانان معمول بوده، و در آن نيز هيچ شكي نيست - اخبار بر مسلم بودن آن توافق و اتفاق دارد -، حال چه اينكه اسلام آن را تشريع كرده باشد و چه از تاسيسات شارع اسلام نباشد، - بلكه قبل از اسلام هم معمول بوده باشد - پس اصل وجود چنين نكاحي در زمان رسول خدا (ص) و در پيش چشم و گوش آن جناب جاي ترديد نيست، و نيز جاي شك نيست كه در آن ايام نام اين نوع ازدواج همين نام بوده و از آن جز به عنوان متعه تعبير نميكردند، پس چارهاي جز اين نيست كه جمله: (فما استمتعتم به منهن) را حمل بر همين نوع نكاح نموده و از آن جمله اين قسم نكاح را بفهميم، همچنانكه ساير رسوم و سنت هائي كه در عهد نزول قرآن به اسماء خودش معروف و شناخته ميشده آيات قرآن بر آن معناي معهود حمل ميشده، مثلا اگر آيهاي درباره حكمي راجع به يكي از آن اسماء نازل ميشده آن عنوان را امضاء ميكرده و يا رد و تخطئه مينموده، يا درباره آن عنوان امر ميكرده و يا نهي مينموده، چارهاي جز اين نبوده كه آن اسماء و عناوين را بر همان معاني معروف آن روزش حمل كنند، و هرگز سابقه ندارد كه با وجود چنين زمينهاي اسم نامبرده را بر معناي لغويش - كه در آن روز متروك شده بوده - حمل كرده باشند. مانند كلمه (حج) و كلمه (بيع)، و (ربا)، و (ربح)، و (غنيمت)، و كلماتي ديگر از اين قبيل كه يك معناي لغوي دارند و يك معناي معروف در بين اهل زمان مثلا كلمه (حج) در اصل لغتبه معناي قصد كردن بوده ولي معناي معروفش در بين مردم عرب زيارت خانه كعبه بوده، و ممكن نيست كسي ادعا كند كه در قرآن كريم كلمه (حج) به معناي قصد است، و همچنين ساير عناوين قرآني، و نيز تعبيرات و عناويني كه در لسان رسول خدا (ص) براي موضوعات ميآمده نظير كلمه (صلات) و (زكات) و (حج تمتع) و امثال اينها كه در اصل لغت معنائي داشته ولي در لسان شارع، استعمالش در معنائي ديگر و يا مصداق معيني از آن معنا شايع شده، (مانند كلمه (صلات) كه در اصل لغت به معناي دعا بوده و شارع مقدس آن را در مصداق خاصي از دعا يعني در نماز استعمال كرد، و اين استعمال آنقدر شايع شد كه هر جا كلمه صلات شنيده ميشد معناي نماز به ذهن ميرسيد، نه معناي دعا، و با تحقق و جا افتادن چنين نامگذاري ديگر مجالي نيست، براي اينكه ما الفاظي را كه از صلات و زكات و غيره كه در قرآن آمده بر معاني لغويش حمل كنيم، با اينكه نسبت به معناي جديدش آنقدر شهرت يافته كه در واقع معناي حقيقي كلمه شده است، حال يا به دست شارع چنين وضعي را به خود گرفته كه در اين صورت حقيقتي شرعي خواهد بود، و يا اين كه شهرتش در آن معنا در آغاز آنقدر نبوده كه معناي لغوي به ذهن كسي نيايد، ولي در اثر اينكه متشرعه، يعني مسلمانان كلمه نامبرده را در معناي جديد بسيار استعمال كردهاند. به حد معناي حقيقي رسيده است، كه در اين صورت از آن تعبير ميكنيم به حقيقت متشرعه). پس متيقن و مسلم شد كه بايد استمتاع در جمله مورد بحث را، بر نكاح متعه حمل كنيم، چون در ايام نزول آيه، لفظ متعه به همين معنا بر سر زبانها دوران مييافته، حال چه اينكه (به اعتقاد شيعه بگوئيم نكاح متعه هم اكنون نيز به قوت و اعتبار خودش باقي است)، و چه اينكه (به گفته اهل سنت) بگوئيم حكم نكاح متعه به وسيله آيهاي ديگر و يا به وسيله سنت - كلام رسول خدا (ص) - نسخ شده، چون اين مطلبي ديگر است كه در جاي خودش بحث ميشود. و كوتاه سخن اينكه آنچه از آيه مورد بحث استفاده ميشود، حكم نكاح متعه است و بس و همين معنا از قدماي مفسرين يعني مفسرين از صحابه و تابعين چون ابن عباس، و ابن مسعود، و ابي بن كعب، و قتاده، و مجاهد، و سدي، و ابن جبير، و حسن، و ديگران نيز استفاده ميشود، و مذهب ائمه اهل بيت (عليهم السلام) هم در مساله متعه همين است. از همين جا روشن ميشود كه گفتار بعضي از مفسرين كه ذيلاً نقل ميشود تا چه پايه از بطلان و فساد است، او در تفسير اين آيه گفته: مراد از كلمه (استمتاع) همان نكاح است، زيرا ايجاد علقه نكاح هم نوعي طلب تمتع است، كسي كه زني را براي خود نكاح ميكند، ميخواهد از او تمتع ببرد. و چه بسا بعضي ديگر در تاييد اين گفتار گفته باشند كه دو حرف (سين - تاء) در استمتاع - براي تاكيد است - و معناي استمتاع همان تمتع است. وجه بطلان اين سخن اين است كه متداول بودن نكاح متعه - به اين اسم -، و معروفيت آن در بين مردم آن روز به هيچ وجه مجالي باقي نميگذارد براي اين كه شنونده آيه، از كلمه استمتاع معناي لغوي آن به ذهنش بيايد. علاوه بر اينكه به فرضي كه نظريه اين مفسرين درست باشد، و معناي طلب بر مورد نكاح دائمي منطبق گردد، و يا بر عكس كلمه (استمتعتم) معناي طلب نداشته اصولا معنائي كه اين مفسرين براي كلمه مذكور كردهاند، با جزائي كه در آيه براي شرط آورده شده يعني جمله (فاتوهن اجورهن) سازگار نيست، زيرا در نكاح دائم (اجرتي در كار نيست، و آنچه داده ميشود مهريه و صداق است) و از اين مهمتر آنكه در جمله مورد بحث، استمتاع شرط دادن اجرت قرار گرفته فرموده: اگر از زني استمتاع برديد واجب است اجرت وي را بدهيد، در حالي كه در عقد دائمي استمتاع شرط نيست، وقتي مردي زني دائمي را براي خود عقد ميكند به محض تمام شدن عقد مهريه او به ذمهاش ميآيد، چنانچه دخولي صورت بگيرد، بايد همه مهر را بدهد، و اگر صورت نگيرد نصف مهر را بايد بپردازد. پس در عقد دائمي دادن مهر واجب است، و مشروط بر اين نيست كه تمتعي واقع شده باشد، و يا مرد در طلب تمتع باشد، هر چند كه ما صرف مراسم خواستگاري و اجراي عقد و ملاعبه و مباشره را تمتع بدانيم، بلكه همانطور كه گفتيم نصف مهريه با خواندن عقد واجب ميشود، و نصف ديگرش با دخول. از اين هم كه بگذريم آياتي كه قبل از اين آيه نازل شده مساله وجوب دادن مهر در همه فرضهايش را به طور مستوفي و كامل بيان كرده بود، ديگر حاجتي نبود كه در آيهاي ديگر آن را تكرار كند، در آيات قبل فرموده بود: "و آتوا النساء صدقاتهن نحلة..." [4] و نيز فرموده بود: "و ان اردتم استبدال زوج مكان زوج و آتيتم احديهن قنطارا فلا تاخذوا منه شيئا" [5] تا آخر دو آيه، و نيز فرموده بود: "لا جناح عليكم ان طلقتم النساء مالم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة و متعوهن علي الموسع قدره و علي المقتر قدره متاعا تا آنجا كه فرمود - و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم" [6] . و اينكه بعضي از اين مفسرين احتمال دادهاند كه آيه مورد بحث يعني جمله "فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة" براي تاكيد باشد، اين اشكال بر آن وارد است كه لحن آياتي كه قبلا نازل شده بود، و ما در بالا آنها را نقل كرديم، و مخصوصا سياق ذيل آيه: "و ان اردتم استبدال زوج" (تا آخر دو آيه) براي تاكيد، شديدتر از جمله مورد بحث است، پس هيچ زمينهاي براي احتمال نامبرده نميماند.
و اما اينكه كسي بگويد: بله آيه مورد بحث در مورد متعه يعني نكاح مدت دار نازل شده بود، ولي به وسيله آيه: "و الذين هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغي وراء ذلك فاولئك هم العادون" [7] نسخ شده، چون فرموده (هر كس با غير همسر يا كنيزش نزديكي كند - تجاوزگر است) و اگر بگويد (كما اينكه گفتهاند) به وسيله آيه: "يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن" [8] (اي پيامبر چون زنان را طلاق ميدهيد با رعايت عده طلاق دهيد) به ضميمه آيه: " و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء" [9] (زنان طلاقي تا سه نوبتحيض ديدن و پاك شدن عده نگه بدارند)، نسخ شده، چون در اين دو آيه جدا شدن زن از شوهر منحصر شده در طلاق و عده، و در نكاح موقت نه طلاق هست نه عده سه حيض. و اگر گفته شود - كما اينكه گفتهاند - به وسيله آيه ارث نسخ شده، چون در آن آيه فرموده: "و لكم نصف ما ترك ازواجكم" [10] ، (شما نصف ما ترك همسرتان را ارث ميبريد)، چون در نكاح متعه ارث نيست (نه از طرف مرد و نه از طرف زن). و اگر گفته شود - كما اين كه گفتهاند - به وسيله تحريم كه فرموده: "حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم..." نسخ شده، چون اين آيه در باره نكاح است. و يا بگويد - كما اينكه گفتهاند - به وسيله آيه تعدد زوجات نسخ شده، چون در آن آمده: " فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع..." [11] (از زنان به عقد خود در آوريد دو به دو و سه به سه و چهار به چهار) و نفرموده متعه نيز ميتوانيد بكنيد و در متعه بيش از چهار زن نيز جايز است. و يا بگويد - همچنان كه گفتهاند - به وسيله سنت - يعني كلام رسول الله (ص) - نسخ شده، چون رسول خدا (ص) در سال جنگ خيبر و به گفته بعضي ديگر در سال فتح مكه و به گفته بعضي ديگر در حجة الوداع آن را نسخ كرد. و اگر گفته شود درست است كه متعه زنان مباح شد، ولي در دو نوبت و يا سه نوبت از آن نهي شد، كه آخرين نوبت كه در آن حكم متعه استقرار يافت نهي تحريمي شد. پاسخ اين گفتار را يك به يك از نظر خواننده ميگذرانيم. اما اينكه گفتند حكم متعه به وسيله آيه مؤمنون نسخ شده. جوابش اين است كه آيه نامبرده صلاحيت اين نسخ را ندارد، براي اينكه معنا ندارد آيه ناسخ قبل از آيه منسوخ نازل شود، و آيه مؤمنون در مكه نازل شده، در روزگاري كه متعه تشريع نشده بود، و آيه متعه در مدينه نازل شد، علاوه بر اينكه كلمه (ازواجهم) كه در آيه مؤمنون آمده شامل متعه نيز ميشود، و با آيه متعه هيچ تعارضي ندارد تا بگوئيد ناسخ آن است، مگر زن متعه همسر آدمي نيست؟ و مگر عقدي كه به اين منظور خوانده ميشود نكاح نيست؟ و چرا نباشد با اينكه در اخبار صادره از مقام نبوت، و در كلمات مسلمانان دست اول و دوم يعني صحابه و تابعين، متعه، نكاح ناميده شده، و آن را نكاح مدتدار خواندهاند، و اين اشكال كه اگر نكاح باشد بايد چنين زن و شوهري از يكديگر ارث ببرند، و اگر بخواهند از يكديگر جدا شوند به وسيله طلاق جدا شوند، با اينكه در متعه نه ارث هست و نه طلاق، جوابش به زودي خواهد آمد انشاء الله. و اما اينكه گفتند حكم متعه به وسيله آيات ارث و طلاق و آيه تعدد زوجات نسخ شده. جوابش اين است كه نسبت بين آن آيات و بين متعه، نسبت ناسخ و منسوخ نيست، تا آنها ناسخ اين باشند، بلكه نسبتشان نسبت عام و خاص، و يا مطلق و مقيد است، چون آيه ميراث مثلا حكم كلي و عمومي كرده به اينكه همه زنان چه دائمي و چه موقت از شوهر ارث ميبرند و شوهران از آنان ارث ميبرند و سنت يعني كلام رسول خدا (ص) اين عموم را تخصيص زده فرموده الا زن موقت كه از شوهر ارث نميبرد، و شوهر از او ارث نميبرد، و همه زنان وقتي بخواهند از شوهر جدا شوند به وسيله طلاق جدا ميشوند، به استثناي همسر موقت كه طلاق لازم ندارد، و مردان از زنان بيش از چهار نفر نميتوانند بگيرند، به جز نكاح متعه، كه بيش از چهار نيز جايز است، و شايد اين مفسرين به خاطر اين كه نتوانستهاند بين نسبت عام و خاص و نسبت ناسخ و منسوخ فرق بگذارند دچار چنين اشتباهي شدهاند، و پنداشتهاند بين آيات نامبرده و آيه متعه نسبت، ناسخ و منسوخ است. بله در مورد عام و خاص بعضي از اصوليين نظرشان اين است كه در بعضي صور عام ناسخ و خاص منسوخ ميشود، و آن در صورتي است كه اول دليل خاص از ناحيه شارع صادر شود، بعد دليل عام، كه در اين فرض دليل عام اگر در اثبات و نفي مخالف دليل خاص باشد ناسخ آن خواهد شد، ليكن هم اصل اين نظريه در جاي خود باطل است، و در فن اصول پنبهاش زده شده، و هم اينكه، مورد بحث ما را شامل نميشود، چون آيات طلاق كه عام است در سوره بقره قرار دارد، و اين سوره اولين سورهاي است كه در مدينه طيبه نازل شده، و آيه متعه كه خاص است، در سوره نساء قرار دارد، كه بعد از سوره بقره نازل شده، و همچنين آيه تعدد زوجات كه هر چند در سوره نساء قرار دارد - ليكن قبل از آيه متعه واقع شده، و نيز آيه ارث كه آن نيز در سوره نساء قبل از آيه متعه قرار دارد، و اتفاقا سياق و زمينه آيات در اين سوره متحد است، و پيدا است كه آياتش يكي پس از ديگري نازل شده" پس نميتوان احتمال داد كه آيه متعه قبل از آيه تعدد زوجات و قبل از آيه طلاق نازل شده باشد، ولي به حسب دستور بعد از آن آيات قرار گرفته باشد (مترجم) ". پس حاصل اين شد كه در بحث ما خاص كه همان آيه متعه است بعد از عام قرار دارد، نسبت به بعضي از عمومات در سورهاي قرار دارد كه بعد از سوره آن عام نازل شده، و نسبت به بعضي ديگر گو اينكه عام و خاص در يك سوره قرار دارند، اما خاص بعد از عام قرار گرفته. و اما اينكه گفتند آيه متعه به وسيله آيه عده سه حيض نسخ شده باشد، بطلانش از بطلان احتمالهاي گذشته روشنتر است، براي اينكه مگر كسي گفته: نكاح متعه عده ندارد تا بگوئي با آيه عده نسخ شده؟ البته در متعه نيز عده هست، هر چند كه مقدار زمان عده در عقد دائم و عقد موقت مختلف است، و برگشت اين اختلاف به تخصيص است، نه نسخ، در نتيجه مجموع دليل متعه و دليل عده چنين ميشود: هر زني كه از شوهر جدا ميشود، بايد سه حيض و يا سه طهر عده نگه دارد، بجز متعه كه او بايد فلان مقدار عده بگيرد. و اما اينكه گفتند حكم متعه به وسيله آيه تحريم كه چند صفحه قبل تفسير شد، و ميفرمود ازدواج شما با مادران و خواهران و غيره حرام است نسخ شده، از حرفهاي عجيبي است كه در اين مقام زده شده براي اينكه اولاً آيه متعه دنبال آيه تحريم، و هر دو در يك زمينه و يك سياق قرار دارند، و اجزاء هر دو بهم مربوط و ابعاضشان به يكديگر متصل است، و با اين حال چگونه تصور دارد كه آيه متعه قبل از آيه تحريم باشد، و چگونه ممكن است گويندهاي كه دارد در يك زمينه سخن ميگويد صدر كلامش ناسخ ذيل آن باشد؟. و ثانيا آيه تحريم كجايش از نكاح موقت نهي كرده؟ و حتي اشارهاي به اين معنا كرده است؟ (وجدانا ما هر چه فكر ميكنيم) نه صريح آن نهي از نكاح موقت است، و نه حتي ظهوري در اين باره دارد، تنها چيزي كه آيه شريفه در مقام بيان آن است اصنافي از زنانند كه ازدواجشان با مرداني حرام است، در آخر اين را بيان ميكند كه غير از اين اصناف ازدواجشان و اگر كنيزاند خريدنشان اشكال ندارد، و ازدواج موقت نيز به بياني كه گذشت ازدواج است، و ذيل آيه تحريم دلالت بر بي اشكالي آن دارد نه اينكه. از آن نهي كرده باشد، پس بين آيه تحريم و آيه متعه نسبت تبايني وجود ندارد، تا در مقام جمع بين آن دو گفته شود يكي ناسخ ديگري است. بله چه بسا گفته باشند كه جمله: "و احل لكم ماوراء ذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين" از آنجا كه حليت زنان را مقيد به مهر و به احصان بدون سفاح كرده شامل متعه نميشود، چون در متعه كه ازدواج موقت است احصان نيست، - زيرا احصان عبارت است از ازدواج رسمي و دائمي - و به همين جهت است كه اگر مردي با داشتن زن متعه، زنا كند سنگسار نميشود، چون زناي او زناي مرد داراي همسر نيست، پس همين دليل نميگذارد جمله "و احل لكم ماوراء ذلكم" شامل متعه شود. ليكن اين سخن نيز باطل است، دليل بطلانش همان معنائي است كه ما براي كلمه احصان كرده گفتيم هر چند در سه معنا استعمال ميشود، ليكن در آيه شريفه منظور از آن احصان عفت است، نه احصان تزوج، زيرا اين كلام همانطور كه شامل نكاح ميشود، شامل ملك يمين كنيز خريداري نيز ميشود، و به فرضي هم كه قبول كنيم مراد از احصان، احصان تزوج است، تازه ميگوئيم حكم عمومي سنگسار در مورد مرد داراي متعه تخصيص خورده، و مجموع دو دليل چنين معنا ميدهد، هر مردي كه داراي احصان تزوج است - كه اين كلي دو فرد دارد يكي دارنده زن دائمي، و ديگر دارنده متعه - اگر زنا كند بايد سنگسار شود، الا مردي كه زنش متعه باشد، نه دائمي كه به حسب سنت اعدام نميشود، و اما كتاب خدا اصلاً متعرض مساله نشده است. و اما اينكه گفتند حكم متعه به وسيله سنت نسخ شده، - علاوه بر اينكه چنين نسخي از اصل باطل است، به خاطر اينكه مخالف اخبار متواترهاي است كه دستور ميدهد براي تشخيص روايت صحيح از غير صحيح آن را عرضه بر كتاب كنيد، اگر مخالف كتاب بود به ديوارش بزنيد، و به كتاب مراجعه كنيد - اشكالي دارد كه در بحث روايتي انشاء الله ميآيد.
[1] روزه ايامي معين بر شما واجب شده پس كسي كه از شما مريض يا در سفر باشد...سوره بقره آيه 184.
[2] و چون از بيماري و دشمني ايمني يافتيد، آنهائي كه عمره تمتع آوردهاند و تا رسيدن احرام حج كامروائي كردهاند چنين و چنان كنند... سوره بقره آيه 196.
[3] در دين هيچ اكراهي نيست راه رشد و راه ضلالت روشن شد پس كسي كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد... سوره بقره آيه 256.
[4] سوره نساء آيه 4.
[5] سوره نساء آيه 20.
[6] و اگر طلاقشان داديد قبل از آنكه با ايشان هم خوابگي كنيد نصف آن مهريهاي كه معين كردهايد بايد بدهيد، تا آخر دو آيه، سوره بقره آيه 236 - 237.
[7] سوره مؤمنون آيه 5 - 6 - 7.
[8] سوره طلاق آيه 1.
[9] سوره بقره آيه 228. [
[10] سوره نساء آيه 12.
[11] سوره نساء آيه 3.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».