عبادت در انديشه شيعه و وهابيت

مشخصات كتاب

عنوان: عبادت در انديشه شيعه و وهابيت

پديدآورنده: محمد جواد ذاكري

نشريه: شيعه شناسي

شماره نشريه: 15

سال: 1385

ماه: 7,8,9

تعداد صفحه: 85-113

زبان: فارسي

موضوع:

مقدمه

مهم ترين آموزه ديني پيامبران الهي، دعوت به يكتاپرستي است. در نوشتار حاضر، كوشش بر آن است كه معناي عبادت را با توجه به ديدگاه قرآن مورد بررسي قرار دهيم و به نتيجه اي شايسته دست يابيم. از سوي ديگر، مي كوشيم تا انديشه هاي «ابن تيميه» را نقد كنيم و خطاي وهابيّت را در اعتماد صرف به قول لغويان و عدم رجوع به آيات قرآن برملا سازيم؛ شيوه نادرستي كه به ستيزه جويي اين فرقه با ديگر مسلمانان انجاميده است. عبادت، اطاعت، توسل، زيارت، وهابيّت، ابن تيميه.

چكيده

مهم ترين آموزه ديني پيامبران الهي، دعوت به يكتاپرستي است. در نوشتار حاضر، كوشش بر آن است كه معناي عبادت را با توجه به ديدگاه قرآن مورد بررسي قرار دهيم و به نتيجه اي شايسته دست يابيم. از سوي ديگر، مي كوشيم تا انديشه هاي «ابن تيميه» را نقد كنيم و خطاي وهابيّت را در اعتماد صرف به قول لغويان و عدم رجوع به آيات قرآن برملا سازيم؛ شيوه نادرستي كه به ستيزه جويي اين فرقه با ديگر مسلمانان انجاميده است. كليدواژه ها: عبادت، اطاعت، توسل، زيارت، وهابيّت، ابن تيميه. [ صفحه 85]

مفهوم شناسي عبادت

اشاره

اولين مرحله در هر پژوهشي، روشن كردن معناي لغوي موضوع پژوهش است. از اين رو، ما نيز قبل از هر بحثي به معناي عبادت در لغت مي پردازيم.

معناي لغوي

راغب اصفهاني در مفردات مي نويسد: عبوديت، اعلام كوچكي است. عبادت، در اين معنا، از عبوديت رساتر است. (راغب اصفهاني، 1392 ق، ص 330) در صحاح اللغه آمده است: اصل عبوديت، خضوع و مسكنت است. عبادت همان طاعت است. تعبيد يعني كوچك شمردن؛ مثلاً گفته مي شود: راه مُعَبَّد و شتر معبّد؛ يعني قطران قير ماليده، نرم و هموار شده است. (جوهري،1399 ق، ج2، ص 503) فيروزآبادي در معناي عبادت مي نويسد: عبديت، عبوديت است و عبادت، فرمان برداري. (فيروزآبادي، 1412 ق، ج 1، ص 596) ابن منظور در معناي عبادت مي نويسد: اساس عبادت، خضوع و تذلل است. (ابن منظور، 1408 ق، ج 9، ص 10) در اقرب الموارد آمده است: عبوديت، اطاعت كردن و خاضع شدن و خدمت كردن است. (شرتوني، 1374، ج 3، ص 461) در مجموع، از سخنان زبان شناسان استفاده مي شود كه عبادت همان خضوع، فروتني و اطاعت است. [ صفحه 86] چنان كه گذشت، عبادت در لغت به معناي رام شدن و تسليم بودن است. پايبند بودن به معناي لغوي و توجه نكردن به «نقل» اين كلمه از معناي لغوي به اصطلاح شرعي، موجب گمراهي بعضي شده است؛ زيرا يقين داريم كه عبادت به معناي لغوي آن، يعني «خضوع» و «فروتني» و «تسليم بودن»، موجب شرك و كفر نمي شود، وگرنه همه مردم كافر و مشركند؛ زيرا هر فردي در مقابل فرد ديگر نوعي خضوع و فروتني دارد. براي مثال، زن مطيع شوهر و فرزند در برابر پدر تسليم است. رسولان الهي نيز

از پدران خود اطاعت مي كردند و در برابر آنان تسليم و خاضع بودند. خداوند در قرآن، اطاعت از پدر و مادر را لازم و واجب دانسته و دستور داده است فرزندان در برابر آنان خاضع و فروتن باشند. بنابراين، واژه «عبادت» در شريعت اسلام به معناي ويژه اي به كار رفته و به معاني لغوي اختصاص ندارد؛ مانند كلمه هاي صلوة، زكوة و صيام كه در اصطلاح شرع در معاني ويژه اي به كار رفته اند. خداوند به پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله دستور مي دهد كه نسبت به مؤمنان فروتن باشد و بال رحمت بر سر آنان بگسترد: «وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.» (شعراء: 215) بنابراين، واژه عبادت به سه معنا آمده است: 1. اطاعت و فرمان برداري؛ چنان كه در قرآن آمده است: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ.» (يس: 60) 2. خضوع و تذلل؛ مانند: «فَقالوا اَنُؤمِنُ لِبَشَرَينِ مِثلِنا و قَومُهُما لَنا ع_بِدون» (مؤمنون: 47) 3. پرستش؛ مانند: «قُل اِنَّما اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللّهَ و لا اُشرِكَ بِهِ.» (رعد: 36) كلمه عبادت اگر بدون قرينه ذكر شود، همين معنا را از آن مي فهمند. [ صفحه 87]

فرق عبادت و اطاعت

با بررسي معناي لغوي اين دو واژه، بهتر مي توانيم آن دو را از يكديگر بازشناسيم. واژه «اطاعت» در لغت به معناي «منقاد بودن» و «انجام دادن اوامر مطاع» آمده است. «طاع» يعني: نرم شد و پيروي كرد. «اطاع» و «انطاع» هم به همين معناست. (ابن منظور، 1408 ق، ج 8، ص 219) در فروق اللغة، تفاوت اين دو واژه چنين بيان شده است: عبادت، آخرين مرتبه كرنش است و كسي سزاوار چنين تعظيمي نيست،

مگر آنكه همه نعمت ها به او باز مي گردد. از اين رو، عبادتِ غير خدا جايز نيست و عبادت بايد همراه با شناخت معبود باشد. اطاعت، كاري است كه طبق اراده مطاع انجام گيرد و مي تواند براي خدا يا بندگان صورت بگيرد، ولي پرستش جز براي ذات خدا جايز نيست. مي توان كسي را مطيع ديگري ناميد، هر چند در اطاعت خود قصد اطاعت نكرده باشد؛ مانند كسي كه خواسته هاي شيطان را انجام مي دهد كه او را مطيع شيطان مي ناميم، هر چند قصد اطاعت شيطان نكند؛ اما پرستش حتما نيت مي خواهد. (عسكري، 1353، ص 182) در تفسير تبيان آمده است: طاعت، گاهي براي غير خدا واجب مي شود. بنابراين، عبادت دو نفر شرك است، ولي اطاعت دو نفر شرك نيست؛ همان گونه كه شكر بر نعمت براي دو نفر اگر به گونه عبادت واقع نشود، شرك نيست. (طوسي، بي تا، ج 4، ص 491) در تفسير المنير آمده است: عبادت، خضوع است و كسي كه گمان كرده عبادت همان اطاعت است، [ صفحه 88] اشتباه كرده؛ زيرا گروهي، ملائكه و مسيح و بت ها را كرنش و تعظيم مي كردند بدون آنكه از آنان اطاعتي نمايند. (زحيلي،1411ق،ج30،ص 346) به باور نگارنده، تفاوت اين دو واژه را اين گونه نيز مي توان بيان كرد: ممكن است اطاعت اصلي و تبعي داشته باشيم؛ به اين معنا كه اطاعت از خدا بالاصالة واجب باشد، ولي اطاعت از رسول صلي الله عليه و آله يا پدر و مادر بالتبع واجب باشد. در برخي آيات، اطاعت بي چون و چرا عبادت ناميده شده است؛ مانند: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (جاثيه:23)؛ آيا كسي را كه هواي نفس خود را معبود خودش قرار داد، ديدي؟ از آيه

بالا استفاده مي شود كه اگر كسي فرمان خدا را رها كند و به دنبال هواي نفس برود و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد، هواي نفس را پرستيده است؛ زيرا يكي از معاني معروف عبادت و پرستش، «اطاعت» است. (ر.ك: مكارم، 1364، ج 21، ص 262) در آيه اي ديگر آمده است: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهب_نَهُم اَرباب_ًا مِن دونِ اللّهِ»؛ (توبه:31)؛ آنان دانشمندان و راهبان را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند. از آنجا كه يقين داريم اهل كتاب براي راهبان خود سجده و عبادت نمي كردند، معلوم مي شود كه خداوند همان اطاعت بدون قيدوشرط آنان را عبادت ناميده است. اين از آن روست كه قانون گذاري براي اطاعت ديگران، تنها حق خداست و كار انسان ها كشف قوانين الهي و اطاعت از آنهاست. بنابراين، اگر كسي به قانون گذاري بر خلاف قوانين الهي اقدام كند و ديگري آن را به رسميت بشناسد و بدون چون و چرا بپذيرد، مقام خدا را براي غير خدا قايل شده است و اين شرك عملي و پرستش غير خداست. در پاسخ به اين پرسش كه اگر همه اطاعت ها از آنِ خداست، پس اطاعت [ صفحه 89] رسول صلي الله عليه و آله چيست، مي گوييم: خداوند، خود به اطاعت از رسولش صلي الله عليه و آله دستور داده است: «مَن يُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ» (نساء:80)؛ آنكه رسول صلي الله عليه و آله را پيروي كند، خدا را پيروي كرده است. پس اطاعت از رسول خدا صلي الله عليه و آله، اطاعت از خداست. نيز فرموده است: «و ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلاّ لِيُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ» (نساء:64)؛ هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اينكه مردم به فرمان خدا از او اطاعت كنند. دومين گروهي كه اطاعت آنان لازم گرديده، اولي الامرند:

«اَطيعُوا اللّهَ و اَطيعُوا الرَّسولَ و اُولِي الاَمرِ مِنكُم» (نساء:59)؛ خدا و رسول و صاحبان امر را فرمان ببريد. در پاسخ اين پرسش كه چرا بايد از جانشينان رسول خدا صلي الله عليه و آله پيروي كرد، مي گوييم: اگر كسي به حق داراي چنين منصبي است، يعني صاحب امر و نهي است، بي ترديد بايد از او اطاعت كرد؛ زيرا معنا ندارد خداوند فردي را «اولي الامر» معرفي كند و از سوي ديگر، بگويد اطاعت او لازم و واجب نيست! (سبحاني، 1368، ج 2، ص 342) سومين گروهي كه در قرآن مجيد، اطاعت از آنان لازم شمرده شده، پدران و مادرانند. فرمان برداري از آنان تا آنجا جايز است كه به شرك ربوبي و خروج از عبوديت نينجامد: «و اِن ج_هَداكَ عَلي اَن تُشرِكَ بي ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلاتُطِعهُما» (لقمان:15)؛ اگر بكوشند چيزي را كه به آن علم نداري شريك من قرار دهي، اطاعت از آنان مكن. چكيده سخن: دو واژه «عبادت» و «اطاعت»، از نظر معنا و در اصطلاح قرآن، متفاوتند. براي مثال، عبادت نيت مي خواهد، ولي اطاعت بدون نيت نيز محقق مي شود. تفاوت ديگر اين است كه عبادت جز براي خدا درست نيست، ولي اطاعت از غير خدا تحت شرايطي اشكال ندارد. نيز اطاعت را مي توان به اطاعت بالاصالة و تبعي تقسيم كرد، ولي عبادت چنين نيست. [ صفحه 90]

معناي عبادت از ديدگاه ابن تيميه

ابن تيميه مي نويسد: عبادت هاي شرعي چيزي است كه نزديك كننده به خدا باشد و آن عبادت هايي كه در بين متأخّران رواج يافته، مانند «جلسات خلوت نشيني»، بدعت و حرام است، گرچه آن را به اعتكاف شبيه بدانند و اگر بگوييد رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله پيش از بعثت به غار

حرا مي رفت، و خلوت نشيني به آن شبيه است، پاسخ اين است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از آغاز بعثت و شنيدن نداي جبرئيل به آنجا نرفت و خلفاي پس از او هم چنين نكردند. (ابن تيميه، 1983 م، ج 5، ص 247) بر پايه اين تعريف، وي ملاكي كلي براي عبادت بودن اعمال به دست نمي دهد و تنها جمود فهم خود را ميزان صحيح و شرعي بودن عبادت قرار مي دهد و غير از آن را بدعت مي داند. ابن تيميه مي گويد: گفتن اسم «اللّه» به تنهايي، چه اسم ظاهر (اللّه) و چه ضمير (هو هو)، بدعت در شرع است و خطاي در گفتار و لغت؛ زيرا اسم به تنهايي، كلام نيست؛ نه نشان دهنده ايمان است و نه نشان دهنده كفر. (همان، ص 249) اين سخن، نقطه آغاز اختلاف ابن تيميه با ديگر مسلمانان است؛ زيرا او نمي پذيرد كه ما مي توانيم با به دست آوردن ملاك كلي براي عبادي شدن اعمالمان از گفتار رسول اكرم صلي الله عليه و آله، حتي اعمال مباح را به نيت عبادت خداي متعال انجام دهيم. وي درباره مسجد و مشاعر مقدس مي گويد: [ صفحه 91] خداوند براي نماز، مكاني را جز مسجد قرار نداده، مگر مشاعر حج، مانند عرفه و مشعرالحرام، و آنها هم تنها براي ذكر و دعاست، نه نماز. تنها مساجدند كه هدف از بناي آنها نماز است و ديگر مكان ها مستحب نيست كه براي نماز و دعا و ذكر آماده شود، هر چند محل سكونت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله يا منزل يا گذرگاه عبور او باشد.(همان، ص 263) ممكن است اين جمله ها لحني آرام داشته و با ظاهري متين به طرفداري از مساجد پرداخته

باشد، ولي باطن و پيامدي خشن دارد. همين جمله ها سرآغازي شد تا مكان هايي كه مردم براي عبادت ساخته بودند و نام مسجد نداشت، به تلّي از خاك تبديل شود و به جرم اينكه بدعت است، تخريب شود. اگر اين مطلب روشن شود كه عبادت به مكاني خاص اختصاص ندارد، و مي توان بنايي را (غير از مسجد) براي عبادت خداوند ساخت، ديگر اينچنين آشوب هايي ايجاد نمي شود. اگر چنين بنايي ساخته شده باشد، با كدام دليل اثبات مي شود كه غير شرعي است. وي و همفكرانش نمي توانند دليلي شرعي ارائه كنند كه از اين كار نهي كرده باشد. ابن قيم، ناخودآگاه به اين حقيقت اعتراف كرده است: سرانجام، بردباري هاجر و فرزند او بر دوري و تنهايي و غربت، و آمادگي مادر براي ذبح فرزند، به اينجا منتهي شد كه اثر پاي مادر و فرزند، مركز عبادت مردان و زنان مؤمن قرار گرفت؛ اين سنت خداست درباره كسي كه بخواهد به او رفعت بخشد. (ابن قيم، 1420 ق، ص 10) [ صفحه 92]

حقيقت عبادت از نظر ابن تيميه

ابن تيميه درباره حقيقت عبادت مي نويسد: هر چيزي كه خدا آن را دوست بدارد و از آن خشنود گردد، از اقوال و اعمال باطني و ظاهري، عبادت است؛ مانند: نماز، زكات، نيكي به والدين و صله رحم. (ابن تيميه، 1401 ق، ص 4) آية اللّه سبحاني در اعتراض به اين تعريف مي گويد: اين نويسنده، ميان تعبّد و تقرّب فرق نگذاشته و تصور كرده كه هر چيزي كه مايه نزديكي به خداست، موجب پرستش اوست؛ در صورتي كه چنين نيست، بلكه اموري كه مورد رضايت و خشنودي اوست و داراي اجر و پاداش است، گاهي مايه

تقرّب است، بدون آنكه عبادت او به شمار رود؛ مانند نيكي به پدر و مادر يا دادن زكات و خمس و...؛ همه اين امور مايه تقرّب است، در حالي كه تعبّد و پرستش او نيست و به اصطلاح، اطاعت خدا است ولي هر اطاعت، پرستش نيست. (سبحاني، 1360، ج 1، ص 65) نقد و بررسي پاسخ: استاد سبحاني در پاسخ ابن تيميه مي فرمايد: «كارهايي مانند نيكي به پدر و مادر و صله رحم، اطاعت است؛ اما عبادت نيست.» اگر مقصود ايشان عبادت به معناي خاص است، يعني پرستش و خضوع به عنوان رب و اله، پاسخ صحيح است؛ ولي اگر منظور، عبادت به معناي اعم باشد كه شامل آنچه داراي ثواب است، پاسخ كامل نيست. پس اشكالي را كه مي توان بر اين تعريف ابن تيميه وارد دانست اين است كه وي تعريفي براي عبادت، به معناي خاص آن، ارائه نكرده، و كليد حلّ اختلاف، تفسير صحيح از لفظ «عبادت» است؛ زيرا آنچه باعث اختلاف شده، تفسير صحيح از لفظ عبادت است؛ در حالي كه او تنها به مصاديق شرك در عبادت از ديدگاه خود پرداخته است. [ صفحه 93]

ملاك توحيد و شرك

برخي به سبب برداشت هاي نادرست از آموزه هاي ديني، ميليون ها مسلمان را متهم به شرك ورزي كرده اند. از اين رو، تعيين مرزهاي توحيد و شرك اهميت فراواني دارد. بعضي در تعريف عبادت و تعيين مصاديق آن دچار چنان انحرافي شده اند كه به اماميه، به علت داشتن فرهنگ شفاعت و توسل، نسبت شرك مي دهند. شماري از فرقه هاي اسلامي در تشخيص مصاديق شرك، گرفتار افراط يا تفريط شده اند. از خوارج نقل شده است كه ارتكاب گناه كبيره، موجب كفر مي شود. در مقابل،

از مرجئه نقل شده است كه با داشتن عقيده صحيح توحيدي، هيچ عملي به ايمان لطمه نمي زند. در اصطلاح، شرك، همتا قرار دادن براي خداست. شرك ممكن است در صفات، افعال، يا ذات خدا باشد، ولي آنچه بيش از همه در قرآن طرح و نقد شده شرك در عبادت است؛ بدان دليل كه در عصر نزول قرآن بيشتر مردم گرفتار اين نوع شرك بودند و نوعا يگانگي ذات و وحدت خالق و تا حدي توحيد ربوبيت را قبول داشتند. در عصر كنوني نيز گرفتاري بسياري از مردم، شرك در پرستش است. شرك ذاتي بدين معناست كه كسي بپندارد در عالم هستي، دو واجب الوجود و غنيّ بالذات وجود دارد. شرك در صفات يعني كسي معتقد باشد صفات ذاتي خدا جداي از ذات و همچون خود ذات، قديم است. شرك در صفات فعلي نيز در مقابل توحيد افعالي است. شرك در عبادت بدين معناست كه برخي آشكارا بت و مجسمه مي پرستند و برخي در مقابل غير خدا به خاك مي افتند و برخي با ريا در عبادت، غير خدا را در نظر دارند و عبادت غير خدا از مصاديق روشن شرك عملي است. (جوادي آملي، 1384، ص 578 _ 595) [ صفحه 94]

نقد ديدگاه ابن تيميه

ادعاي بي دليل

از منظر قرآن، ملاك شرك، اعتقاد به دوگانه يا چندگانه پرستي است. اينكه تعمير قبور اولياي الهي يا زيارت قبور آنان براي رضاي خدا نيز شرك باشد، بي ترديد در آيات قرآن نيامده است.

تناقض آشكار

صنعاني، كه مقام اولياي الهي را باور ندارد و حتي براي آنان قدرتي به اذن الهي به اندازه پيراهن يوسف قايل نيست كه شفابخش چشم نابيناي يعقوب بود، درباره قدرت ساحران مي نويسد: سحر، امري واقعي است و تأثير بزرگي در كارها دارد. در هندوستان مردي بوده كه تمام اعضاي كودكي را مي بريده و هر يك را به سويي مي انداخته، سپس اعضا را جمع نموده و كودك را زنده مي كرده است. در عراق نيز مردي وجود داشته كه سر انسان را از بدنش جدا مي كرده و آن را دوباره به جسد برمي گردانده است.(صنعاني، بي تا، ص 52) وي در جاي ديگر در اين باره آورده است: سحر را اثري بس شگرف است و ساحران به واسطه آن ماهيت اشيا را عوض مي كنند. (همان، ص 48 و 51) او معتقد است ساحر مي تواند دست، سر و پا را از بدن جدا كند و بعد هم آنها را به بدن وصل نمايد و بالاتر، قدرت دارد ماهيت اشيا را عوض كند. آيا چنين اعتقادي شرك نيست؟ تبديل ماهيت اشيا، كاري خدايي است كه صنعاني براي ساحر قايل است. چگونه اين عقيده اشكال ندارد و با توحيد مخالف نيست، اما اين باور كه [ صفحه 95] اهل بيت رسول خدا عليهم السلام و شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله همان وسيله اي هستند كه در آيه قرآن بدان اشاره شده است: «وابْتغُوا اليه الوسيله»، با روح توحيد مخالف است؟! مگر نه اين است

كه بخاري نقل مي كند: هنگام خشكسالي، عمر به عباس، عموي رسول خدا صلي الله عليه و آله، توسل جست و گفت: «اللهم كُنّا نتوسَل اليك بنبيّنا فتُسْقينا و انا نتوسل اليك بعمّ نبينا فَاَسْقِنا. قالَ فَيُسْقَون.» (بخاري، 1993 م، ص 48) اگر بتوان به شخص زنده توسل كرد تا او از خدا بخواهد، مي توان از ارواح پاك اولياي الهي نيز خواست تا آنان از خدا بخواهند؛ زيرا ملاك شرك بودن چيز ديگري است نه حيات و ممات.

قشري گري و انحراف فكري ابن تيميه

ابن تيميه تا آنجا در تكفير مسلمانان افراط كرد كه آلوسي _ از علماي عامه _ بر او خرده گرفت و او را به ظاهربيني متهم كرد: او در بخشي از احكام، شدت عمل به خرج داد و درباره برخي اعمال مسلمانان با ديدي ظاهربينانه قضاوت كرد و آنان را به شرك متهم ساخت، در حالي كه اسلام آيين سهل و آسان است نه آيين سخت؛ آنچنان كه علماي نجد انديشيده اند و پيوسته بر مسلمانان منطقه يورش برده، اموال آنان را با نام جهاد في سبيل اللّه، غارت مي كنند. (جبل عاملي، 1952 م، ص 134) آيا اين ظاهربيني نيست كه «موت» و «حيات» را در معناي شرك دخالت مي دهند؟! مي گويند: اگر در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله از او حاجتي بخواهي، عين توحيد است؛ اما پس از رحلت او اين كار شرك است! [ صفحه 96]

ابهام در تعريف عبادت

كژانديشان مي دانند اگر معناي عبادت روشن شود، نمي توانند ديگر فرقه هاي مسلمانان را به شرك متهم كنند. از اين رو، آنان در كتاب هاي خود بابي در تعريف عبادت باز نكرده اند يا تنها به كلي گويي پرداخته و بي درنگ مصاديق خروج از عبوديت را نام برده اند. از ديدگاه قرآن، شرك آن است كه در كنار خدا به خداي ديگري نيز معتقد باشي يا آن را همسان خدا بداني. قرآن، علت گمراهي مشركان را همين امر دانسته است: «تَاللّهِ اِن كُنّا لَفي ضَللٍ مُبين اِذ نُسَوّيكُم بِرَبِّ العلَمين» (شعرا:97_98)؛ به خدا سوگند، ما در گمراهي آشكاري بوديم كه شما خدايان دروغين را با خدا يكسان قرار مي داديم. آيا بين مسلمانان كسي هست كه رسول خدا صلي الله عليه و آله يا اولياي الهي را همسان خداوند قرار

دهد؟! به ديگر سخن، مشركان عصر رسالت، براي خدايانشان در انجام اموري مانند مغفرت و شفاعت، نوعي استقلال قايل بودند؛ اما مسلمانان چنين باوري ندارند، بلكه معتقدند: «مَن ذَا الَّذي يَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ.» (بقره:255) چكيده بحث: ابن تيميه به ديدگاه قرآن در معناي عبادت توجه نكرده، وگرنه اساسا نزاعي رخ نمي داد. مصاديقي كه وي و پيروانش به عنوان شرك در عبادت برشمرده اند نه تنها شرك در عبادت نيست، بلكه عين بندگي خداست. آنان با اينكه محبت رسول خدا صلي الله عليه و آله را قبول دارند، چگونه زيارت را راهكاري براي ابراز محبت نمي دانند؟! ابن تيميه مي گويد: «حق رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ما اين است كه او را دوست بداريم.» (ابن تيميه، 1405 ق، ص 57) اين تناقض در گفتار و كردار است. وي در پاسخ اين پرسش كه آيا جايز است براي زيارت رسولان و صالحان، از جمله پيامبر اسلام، قصد سفر كرد، مي گويد: «قصد حركت براي زيارت قبور [ صفحه 97] رسولان و صالحان جايز نبوده و بدعت است.» (بن باز، 1419 ق، ص 330) وي مي گويد: پيامبر فرمود در مدح من تنها بگوييد: «او عبداللّه و رسول اللّه است»؛ اين كجا و توصيفي كه برخي از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي كنند كجا! (ابن تيميه، 1401 ق، ص 30) وي در ادامه، به خيال خود، توصيف نابجاي مسلمانان را با تأسف نقل مي كند كه چرا مسلمانان جبرئيل را خادم رسول مي دانند! (همان)

مصاديق شرك در عبادت از ديدگاه ابن تيميه

توسل به اولياي الهي

وهابي ها توسل به اولياي الهي را موجب خروج از عبوديت و رفتن به سوي شرك مي دانند. توسل به مرده، اگرچه پيامبر اسلام باشد، شرك است؛ زيرا او مرده و نابود شده است؛ چون قرآن مي فرمايد:

«اِنَّكَ مَيِّتٌ و اِنَّهُم مَيِّتون» (زمر:30)؛ تو [اي پيامبر] مي ميري و آنان هم خواهند مرد. استغاثه به اموات و گفتن كلمه هايي مانند: «يا سيدي»، «يا رسول اللّه اُنْصُرني»، «يا سيدي علي بن اَبي طالب اَغِثني» و مانند آنها، شرك است. (عبدالرحمن، 1391 ق، ص 172) توسل به چيزي، به عنوان علل مستقل در تأثير و تأثر است يا به عنوان واسطه در رساندن متوسلان به خداي سبحان؛ با اعتقاد به اين كه خود آنان مظهر و آيت حق اند، نه بيش از اين. موحّد هرگز به گونه نخست به كسي متوسل نمي شود و از خودِ واسطه حاجت نمي طلبد؛ چون هم شرك است و با توحيد منافات دارد و هم با معناي اصطلاحي توسل كه تقرّب جستن به خداست سازگار نيست. معتقدان به توسل نيز حاجت خواستن از غير خدا و مستقل پنداشتن واسطه [ صفحه 98] را شرك مي دانند، ولي اگر طلب حاجت فقط از خدا باشد، ليكن از راه واسطه هاي مقدسي كه مراتب معنوي والايي را كسب كرده اند و مي توانند به اذن خدا ما را به رحمت و مغفرت و توجه الهي نزديك كنند، هيچ منافاتي با توحيد ندارد و عقل و نقل به جواز آن حكم مي كنند. در فرهنگ اماميه، هيچ گاه براي واسطه هاي مقدس، استقلال در تأثير وساطت و شفاعت ادعا نشده است. شيعيان ضمن اقرار به بنده خاص الهي بودن پيشوايان معصوم و اولياي دين، به آنان متوسل مي شوند. قرآن كريم بر جواز توسل دلالت دارد و همگان را به رفتن به حضور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و طلب مغفرت از خداوند و مشمول استغفارِ پيامبر قرار گرفتن ترغيب مي كند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ

فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيًما»(نساء:64) نظير توسل به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره پيراهن حضرت يوسف عليه السلام آمده است كه امكان و اثر توسل به واسطه هاي مقدس را بيان مي كند. حضرت يوسف عليه السلام به برادران خود گفت: اين پيراهن را ببريد و بر روي پدرم افكنيد تا بينا شود: «اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَ_ذَا فَأَلْقُوهُ عَلَي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا...» (يوسف:93) و چون مژده رسان آمد و آن را بر روي پدر افكند، وي بينا شد: «فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا»(يوسف:96) (ر. ك: جوادي آملي، 1384، ص 596_600) تقاضا از مرده، خطاب به معدوم نيست؛ زيرا مرده، مانند زمان حياتش داراي درك و شعور و توجه است: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» (آل عمران:169)؛ هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپنداريد، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند. اگر مرگ، عدم را به دنبال داشته باشد، پس اين حيات چيست؟! [ صفحه 99] آياتي از قرآن، از سلام خدا بر رسولاني حكايت دارد كه سال ها از درگذشت آنان مي گذرد؛ مانند: «سَلَامٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ» (صافات:79)؛«سَلَامٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ»(صافات:109)؛ «سَلَامٌ عَلَي مُوسَي وَ هَارُونَ»(صافات:120)؛ «سَلَامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ»(صافات:181) اگر مرگ، نيستي است، سلام خداوند چه وجهي دارد؟ چگونه «توسل» شرك است، در حالي كه ما آنان را بندگان خدا مي دانيم و تنها بر اين باور هستيم كه آنان مصداق روشن «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّه»(انسان:30) هستند؟! حلبي نقل مي كند: ابوبكر پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله صورت او را بوسيد و گفت: «پدر و مادرم فداي تو

باد! در حال حيات و ممات، پاك و پاكيزه هستي و از ما نزد خداي خود ياد كن و ما را به خاطر داشته باش.» (حلبي، 1390 ق، ج 3، ص 354) امام علي عليه السلام نيز فرمود: «پدر و مادرم فداي تو باد! از ما نزد پروردگارت ياد كن.» (نهج البلاغه، خطبه 227) بنابراين، توسل به ارواح پاك اولياي الهي، سيره مستمره مسلمانان بوده است.

زيارت و تبرك جستن به قبور

ابن تيميه بر اين باور است كه زيارت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و وصيّ او موجب خروج از عبوديت و ورود در دايره شرك است. او در اين باره مي نويسد: شيطان، افراد بسياري را از راه توحيد منحرف كرده و به انواع شرك وادار ساخته است. آنان براي خشنودي غير خدا عازم زيارت قبري مي شوند و به سوي غير خدا مي روند؛ حتي از مسافت هاي طولاني به زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله يا صحابه يا مرد صالحي حركت مي كنند. (ابن تيميه، 1411 ق، ص 56) [ صفحه 100] اگر كسي براي خشنودي خدا به زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله برود و او را براي خدا دوست بدارد از توحيد خارج شده است؟! مگر معناي شرك دوگانه پرستي يا چند گانه پرستي نيست؟! مگر مشرك، كسي نيست كه كار خدا را به غير خدا نسبت دهد؟! وهابي ها براي موحّد شدن، گفتن شهادتين را كافي نمي دانند، بلكه با بدعت گذاري، موارد زير را لازمه مسلمان شدن مي شمارند: 1. مسلمان نبايد به انبيا و اوليا متوسل شود و بگويد: «خدايا! به آبروي حضرت محمد صلي الله عليه و آله به ما رحم كن!»؛ چون در رديف مشركان قرار مي گيرد. (ر.ك: صنعاني، 1385 ق، ص 36) 2. مسلمان نبايد قبر پيامبر صلي الله عليه و آله را زيارت كند

يا از آن تبرك بجويد. نيز نبايد در كنار قبر نماز بگزارد و دعا كند و روي قبرها، بارگاه و مسجد بسازد يا چيزي براي آنها نذر كند. (صنعاني، 1385 ق، ص 3 و 41/ عبدالرحمن، 1391 ق، ص 239/ ابن تيميه، 1411 ق، ص 677) ابن تيميه مي گويد: انسان در كنار قبرها، هر چند براي خدا نماز بخواند، باز مشرك مي شود. (ابن تيميه، 1411 ق، ص 256) 3. مسلمانان نبايد به نام پيامبر صلي الله عليه و آله سوگند ياد كنند يا عبارت «يا محمد صلي الله عليه و آله» را بر زبان رانند و او را «سروَر و آقاي من» بخوانند. سوگند به نام پيامبر صلي الله عليه و آله و غير او، شركي بزرگ و سبب جاودانگي در آتش است. ابن تيميه تبرك جستن به قبر رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله را خروج از عبوديت و ورود به دايره شرك مي داند: اگر مردي بخواهد در كنار قبر يكي از پيامبران يا برخي از صالحان [ صفحه 101] نماز بگزارد و قصد تبرك جستن از آن بقعه را داشته باشد، اين عمل دشمني با خدا و مخالفت امر او، بلكه ابداع ديني است كه خدا به آن اجازه نداده است. (همان، ص 297) در پاسخ وي مي گوييم: چرا بايد سنگي، به عنوان اينكه جاي پاي حضرت ابراهيم عليه السلام روي آن است و زماني مورد استفاده ايشان بوده، هميشه محفوظ بماند و نماز طواف نزد آن به جاي آورده شود؛ اما مكاني كه حضرت ابراهيم عليه السلام و رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در آن دفن شده اند از بركت وجود ايشان هيچ شرافتي پيدا نكند؟! قرآن براي پيراهن متبرّك حضرت يوسف عليه السلام اثر معجزه آسا بيان مي كند: «فَلَمَّا أَن جَاء

الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا»(يوسف:96)؛ وقتي مژده رسان آمد، آن پيراهن را بر صورت او انداخت و او بينا گشت. مسلمانان به آب وضوي پيامبر صلي الله عليه و آله تبرك مي جستند. در تاريخ آمده است كه عروة بن مسعود ثقفي _ نماينده قريش كه نزد مسلمانان آمد _ جريان تبرك جويي مسلمانان به آب وضوي پيامبر صلي الله عليه و آله را در صلح حديبيه براي مشركان مكه گزارش كرد. (ر. ك: متقي هندي، بي تا، ج 16، ص 249) از نظر وهابي ها، زيارت رفتن و شفاعت طلبيدن، موجب خروج از توحيد در عبادت و ورود به جرگه مشركان مي شود. آنگاه مال و اولادش مباح مي شود؛ اعم از اينكه به اشتباه آنها را انجام دهد يا دانسته و از روي علم. در هر صورت، اين اعمال به تكذيب رسالت مي انجامد. (زهاوي، 1979 م، ص 18) چگونه است كه ترك زيارت و طلب شفاعت را لازمه توحيد مي دانند؛ ولي آدم كشي، زنا و فحشا را ناسازگار با روح توحيد نمي شمارند؟! به باور وهابي ها، توحيد، گناهي را باقي نمي گذارد. موحّد تنها از خدا مي ترسد و به او اميد دارد. از اين رو، تمام گناهانش محو مي شود؛ چون گناهان مانند پليدي، ظاهري و عارضي [ صفحه 102] است و در برابر توحيد هيچ استقامتي ندارد. (ابن قيم، 1391 ق، ص 61_68) اينان مگر اين سخن خدا را نشنيده اند: «و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»؟! (زلزلت:8) ابن تيميه يكي از اصول اهل سنت و جماعت را اين مي داند كه شخص تابع، بايد ايمان بياورد كه اهل بدر كه سيصد و چند نفر بودند هر كاري كنند آمرزيده اند: «و يؤمنون باَنّ اللّه قال لأهل بدر اعملوا ما شئتُمْ فقد

غفرت لكم.» (ابن تيميه، بي تا، ص 102)

عبادت از ديدگاه قرآن

عبادت با اعتقاد به كمال معبود

قرآن در بعضي آيات، يادآوري مي كند كه معبود از نظر كمال بايد به حدي برسد كه از هر نقص و عيبي پيراسته باشد و در آن صورت، شايسته پرستش مي گردد، و آن كسي جز خدا نيست: «ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّ ما يَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ الب_طِ_لُ و اَنَّ اللّهَ هُوَ العَليُّ الكَبير» (حج:62)؛ خدا آن موجود پاك و ثابت است كه عدم و بطلان به او راه ندارد و آنچه را كه جز او مي خوانيد، باطل و او بزرگ است. در اين آيه، قرآن روي كلمه «حق و باطل» تكيه مي كند و مي فرمايد: بايد خدا را پرستيد كه در پرتو كمال نامتناهي ثابت و استوار است و جز او نبايد كسي را پرستش نمود؛ زيرا فاقد كمال و هستي است. از جمله هاي «بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ» و «و اَنَّ ما يَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ الب_طِ_لُ» كه حصر را مي رسانند، اين معنا استفاده مي شود كه خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خداياني كه مشركان براي خود گرفته اند، باطل محض است و هيچ حقي در آنها نيست و خدا بر تصرف در موجودات قادر است و مي تواند به نفع بعضي و بر ضرر بعضي، به آنچه مي خواهد حكم كند. [ صفحه 103]

عبادت با اعتقاد به خدايي معبود

از نگاه قرآن، عبادت، گفتار و رفتاري است كه از اعتقاد به «الوهيت» معبود سرچشمه بگيرد و تا چنين اعتقادي درباره موجودي نباشد، خضوع و كرنش در برابر او عبادت و پرستش نخواهد بود. آيه زير اين حقيقت را بيان مي كند: «يقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن اِلهٍ غَيرُهُ» (اعراف:59)؛ اي قوم من! خدا را بپرستيد! براي

شما خدايي جز او نيست. در اين آيه، حضرت نوح عليه السلام پس از امر به عبادت، دليل مي آورد كه خدايي جز او نيست. بنابراين، شرك در عبادت يعني در كنار خدا يا به جاي خدا كساني را به الوهيت گرفتن و از آنان اطاعت و براي آنان عبادت كردن؛ سررشته زندگي را به غير خدا سپردن؛ تسليم قطب و قدرت غير خدايي شدن؛ روي نياز به سوي غيرخدا داشتن.

عبادت با اعتقاد ربوبيت

از نگاه قرآن، عبادت، خضوعي است كه از اعتقاد به ربوبيت معبود سرچشمه مي گيرد. هرگاه فردي، موجودي را رب تكويني خود بداند و با اين انديشه در برابر او خضوع كند، او را عبادت كرده است. آيات فراواني از قرآن بيانگر اين معناست كه عبادت از شئون ربوبيت است كه به برخي از آنها اشاره مي شود: «و قالَ المَسيحُ ي_بَني اِسرءيلَ اعبُدوا اللّهَ رَبّي و رَبَّكُم»؛ (مائده:72) مسيح گفت: اي بني اسرائيل! پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد. اين آيه بيان مي كند كه خداوند، رب است؛ يعني ديگري رب و پرورش دهنده انسان نيست، و عبادت را بايد به اين اعتقاد كه فقط خداوند رب است، انجام داد. [ صفحه 104] خضوع بايد در مقابل كسي باشد كه به ربوبيت او باور داريم: «اِنَّ اللّهَ رَبّي و رَبُّكُم فاعبُدوهُ ه_ذا صِرطٌ مُستَقيم» (آل عمران:51)؛ بدانيد كه خدا، پروردگار من و شماست. پس او را بپرستيد كه اين صراط مستقيم است. آية اللّه خويي عبادت را چنين معنا مي كند: العبادة انما يتحقق بالخضوع لشي ء علي انه رب يعبد؛ عبادت در صورتي تحقق مي پذيرد كه در برابر فردي به عنوان اينكه رب است، خضوع شود. (خويي، 1401 ق، ص

503) اگر هر خضوعي شرك باشد، بايد گفت خداوند در قرآن از دوستي خود با مؤمناني ياد كرده كه عملي شرك آميز انجام داده اند: «فَسَوفَ يَأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم و يُحِبّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَي المُؤمِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَي الك_فِرينَ» (آل عمران:54)؛ خداوند جمعيّتي را مي آورد كه آنان را دوست دارد و آنان او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند. بنابراين، عبوديت، همراه با اعتقاد به ربوبيت است و ربّ بودن خدا يعني سرنوشت هستي ما، از حيات و ممات گرفته تا مغفرت و آمرزش، در دست خداست. اگر كسي معتقد باشد كه يكي از امور انسان ها به طور مستقل در دست ديگري است، او را ربّ خويش قرار داده و مشرك شده است. نيز اگر در برابر او خضوع و كرنش كند، او را عبادت و پرستش كرده؛ زيرا تعظيم او با اعتقاد به ربوبيت او همراه بوده است. حضرت موسي عليه السلام با مطرح ساختن اين شعار و سخن گفتن از «رب العالمين»، آشكارا به جنگ فرعون، معبود دروغين، رفت: «و قال موسي يا فرعون إنّي رسول من ربّ العالمين» (اعراف:104)؛ اي فرعون! من رسول پروردگار جهانيان هستم. فرعون و باند تبهكار او به خوبي مي دانستند كه آن خدايان، يعني همان [ صفحه 105] بت هاي بي جان، پوشش و توجيهي بيش نيستند. بت بي جان، بهانه خدايي كردن بت هاي جان دار است. از اين رو، فرعون به پيروان خود القا مي كرد كه در كنار ربّ جهانيان، ربّ كوچك تري هم هست و با اين اعتقاد در مقابل او خضوع كنيد. خداي متعال بر اعتقاد آنان خط بطلان كشيده، مي فرمايد: «اِنّ ربّكم اللّه الذي خلق السموات و

الارض في ستّة ايّام» (يونس:3)؛ پروردگار شما آن كسي است كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد.

عبادت با اعتقاد به خالقيت

در برخي آيات، عبادت از شئون خالقيت شمرده شده است؛ از جمله: «ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُم لا اِل_هَ اِلاّ هُوَ خ__لِقُ كُلِّ شَي ءٍ فَاعبُدوهُ» (انعام:102)؛ اين است پروردگار شما؛ جز او معبودي نيست؛ اوست آفريننده تمام اشيا؛ پس او را بپرستيد.... در آيه پيش از آن آمده است: «بديع السموات و الارض»؛ ابداع و ايجاد آسمان و زمين از اوست. قرآن پس از ذكر خالقيت نسبت به همه چيز و ايجاد آسمان ها و زمين، نتيجه مي گيرد: پروردگار شما چنين ذاتي است و چون هيچ كس چنين صفاتي را ندارد، هيچ كس جز او شايسته عبوديت نخواهد بود. پروردگار و آفريدگار تنها اوست. بنابراين، معبود هم تنها او مي تواند باشد. پس او را بپرستيد.

عبادت با اعتقاد به تفويض امور

اگر كسي معتقد باشد كه خداوند كارها را _ از قبيل زنده كردن، ميراندن، روزي دادن و بخشودن گناهان _ به موجوداتي ديگر واگذار كرده و آنان به طور تام، اختيار چنين كارهايي را دارند، و با اين اعتقاد براي آنها تعظيم كند، عبادتِ غير [ صفحه 106] خدا كرده و گرفتار شرك شده است: «و مِنَ النّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دونِ اللّهِ اَندادًا يُحِبُّونَهُم كَحُبِّ اللّهِ» (بقره:165)؛ برخي مردم براي خدا مثل و شريكي قرار داده اند و آنها را چون خدا دوست دارند. علامه طبرسي رحمه الله در تفسير «كَحُبّ اللّه» از قول ابوعلي و ابومسلم آورده است: تقدير اين است: «كَحُبّهم اللّه»؛ يعني مشركان كه بت پرست بودند و در عين حال خدا را نيز مي شناختند؛ بت هاي خود را مانند خدا دوست مي داشتند؛ به اين معنا كه محبت آنها نسبت به خدا و بت ها مساوي بود. (طبرسي، 1415 ق، ج 1، ص 462) از

اين آيه استفاده مي شود كه اگر كسي براي خدا «ندّ» و «مثل» قرار ندهد و دوستي و تعظيم او در برابر ديگران همانند تعظيم او در برابر خدا نباشد، مشرك نيست و آنچه مذمّت شده، حب و دوستيِ مستقل نسبت به غير خداست. علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: عموميت آيه، شامل هر مطاعي مي شود؛ چون اطاعت غير خدا و غير آنان كه خدا به اطاعت آنان امر كرده، شرك است. (طباطبايي، 1367، ج 1، ص 611) در نتيجه، آنچه موجب شرك مي شود، اين است كه كسي افعال الهي را از او جدا بداند و بگويد اين كارها به موجوداتي مانند فرشتگان و اولياي خدا واگذار شده و آنها بالذات داراي اثرند؛ اما اگر كسي با اين باور كه پيامبر و امام از خود چيزي ندارند و هر چه بخواهند از خدا مي خواهند، به آنان تعظيم كند و توسل جويد، اين عبادت غير خدا نيست. قرآن اين باور را چنين بيان كرده است: «قُل لا اَملِكُ لِنَفسي نَفع_ًا و لا ضَرًّا اِلاّ ما شاءَ اللّهُ» (اعراف:188)؛ بگو من مالك سود و زيان خود نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد. [ صفحه 107]

عبادت در نگاه مفسران اهل سنت

مراغي

چنان كه گذشت، معناي لغوي عبادت نمي تواند مورد نظر قرآن باشد و اشكال هاي فراواني دارد. بنابراين، مفسّران عبادت را به گونه اي ديگر معنا كرده اند. مراغي مي نويسد: عبادت خضوعي است كه منشأ آن ادراك قلبي عظمت معبود است؛ اعتقاد به اينكه او سلطاني است كه عقل نمي تواند به كُنه آن پي ببرد و بالاتر از آن است كه فكر و درك به آن برسد. (مراغي، 1985 م، ص 32)

رشيد رضا و محمد عبده

رشيد رضا و محمد عبده در تفسير آيه «اِيّاكَ نَعبُدُ و اِيّاكَ نَستَعين» مي نويسند: «ما هي العبادة؟ يقولون هي الطاعة مع غاية الخضوع.» آنان درباره معناي عبادت مي نويسند: اسلوب صحيح و استعمال لغت عربي، عبادت را خضوع شديد و فوق العاده اي مي داند كه از احساس عظمت معبود سرچشمه مي گيرد؛ عظمتي كه منشأ آن معلوم نيست، ولي معتقد است كه او داراي سلطه اي است كه كنه و حقيقت آن روشن نيست. پس اگر كسي در مقابل سلطاني نهايت ذلت را بكند، نمي گويند او را عبادت كرد، هرچند پاهاي او را ببوسد؛ زيرا سبب خضوع مشخص است، به جهت ترس از سلطان چنين مي كند يا به جهت توقعِ دريافت پاداش محدودي از او. (رشيد رضا، 1373 ق، ج 1، ص 57.) رشيد رضا و محمد عبده، «خضوع شديد و فوق العاده» را شاخص عبادت [ صفحه 108] دانسته اند، در حالي كه بسياري از عبادات مصداق خضوع شديد و فوق العاده نيستند؛ مانند وضو و غسل كه عبادت هستند ولي خضوعي كه فوق العاده باشد _ آن چنان كه در عمل عبادي سجده هست _ در آنها وجود ندارد. از سوي ديگر، گاهي «عبد» در مقابل «مولاي عرفي»، خضوعي شديد دارد؛ با آنكه نمي گويند مولايش

را عبادت كرد. آنان تعريف ديگري از عبادت كرده اند كه اشكال مزبور را برطرف كرده است: در هر ديني، براي پرستش، صورت هاي گوناگوني وجود دارد، و هدف از تشريع اين عبادت، توجه انسان به احساس و درك سلطه بزرگ الهي است كه روح و حقيقت عبادت محسوب مي شود. (همان) جمله «الشعور بالسلطان الالهي» در تعريف دوم، از اين حكايت دارد كه فرد عبادت كننده، به علّت آنكه به «الوهيت» معبود معتقد است، او را عبادت مي كند و تا اين اعتقاد نباشد، عمل او عبادت محسوب نمي شود. (همان)

عبادت در نگاه مفسران شيعه

علامه طبرسي

علامه طبرسي مي فرمايد: عبادت در لغت، ذلت و خواري است و راهي كه با رفتن هموار شده «طريق معبّد» و شتري كه رام شده «بعير معبّد» گويند و برده را به سبب ذلت و انقياد او «عبد» گفته اند. (طبرسي، 1415 ق، ص 61 _ 63) وي عبادت را چنين تعريف مي كند: عبادت، نوعي شكر و شكر نيز هدف عبادت است؛ زيرا عبادت، آخرين درجه خضوعِ همراه با عالي ترين مرتبه تعظيم است، و شايسته اين [ صفحه 109] پرستش نيست مگر كسي كه اصل همه نعمت هاست؛ همان كه هستي و ميل ها را آفريده است و چون غير خدا بر دادن اين نعمت ها قدرت ندارد، پس پرستش هم منحصر به او است. (همان)

علامه طباطبايي

علامه طباطبايي مي فرمايد: اينكه در صحاح اللغه، «عبوديت» در اصل به معناي خضوع دانسته شده، با واقع تطبيق نمي كند، بلكه عبوديت به معناي بندگي است و خضوع، از لوازم آن است. (طباطبايي، 1367، ج 1، ص 28) وي معناي عبادت را «مملوكيت» دانسته؛ زيرا عبوديت، متعديِ بدون واسطه است و از اينجا معلوم مي شود عبادت به معناي خضوع نيست و دليلش اين است كه فعل هاي «خَضَعَ» و «ذلّ» لازمند و بايد به وسيله حرف «جر»، متعدي شوند: «خضع للّه و ذلّ للّه»؛ اما كلمه «عَبَدَ»، متعدي است: «عَبَدَ اللّهَ». در جوهر عبادت، ويژگي اي وجود دارد كه اقتضا مي كند متعدي باشد و اين خصوصيتِ فعل معلوم است. از اين رو، چنين فعلي را متعدي مي گويند. اگر خودِ فعل بيانگر اين خصوصيت نباشد، فعلِ لازم است، كه به حرف جر نياز دارد. مفاهيم اضافي همچون خضوع و عبادت را، كه بايد نسبت و اضافه را در آنها

ملاحظه كرد، اگر در لفظ عبوديت به معناي «مملوكيت مطلقه» بگيريم، در تمامِ صورت ها براي غير خدا حرام است؛ اما اگر عبادت به معناي خضوع باشد، در همه صورت ها حرام نيست. احتمال بهتر براي معناي عرفي عبادت اين است كه بگوييم عبادت يعني خضوعِ همراه با تقديس كه آيه هم بر آن دلالت دارد: «و نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ و [ صفحه 110] نُقَدِّسُ لَكَ.»(بقره:30). عبادت با اين خصوصيت (تقديس) براي غير خدا حرام است. شايد نظر علامه طباطبايي هم همين باشد كه از عبادت به مملوكيت تعبير كرده است: «لانها تعبّر عن منتهي درجات الخضوع و التقديس بالالوهيه؛ از مملوكيت به نهايت خضوعِ با تقديس تعبير مي شود.»

نتيجه

يكي از نيازهاي ثابت و همگاني انسان، كه زمان هيچ گاه نمي تواند در آن تأثير داشته باشد، پرستش است. آنچه در اين مقاله به اختصار گذشت بررسي بخشي از آيات قرآن بود؛ با اين هدف كه به حقيقت عبادت دست يابيم. همچنين تلاش كرديم تا با بررسي واژه «عبادت» و ديدگاه مفسّران، به نقد ديدگاه ابن تيميه _ كه فرقه وهابيت افكار خود را از او وام گرفته است _ بپردازيم. در بخشي ديگر، به مصاديقي پرداخته شده كه وهابي ها آنها را شرك در عبادت مي دانستند. اين خطا در فهم معناي عبادت، انگيزه ستيزه جويي آنان با موحّدان پاك سرشت گرديده است. بيرون رفتن از بندگي خدا زماني تحقق مي يابد كه كسي افعال الهي را از او جدا بداند و بگويد اين كارها به موجوداتي مانند فرشتگان و اولياي خدا واگذار شده و آنها بالذات داراي اثرند؛ اما اگر كسي با اين باور كه پيامبر و امام از خود چيزي

ندارند و هر چه بخواهند از خدا مي خواهند، به آنان تعظيم كند و توسل جويد، اين عمل عبادت غير خدا نيست.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109