ابنبشر مينويسد: «هنگامي كه شيخ محمد، «درعيه» را محل اقامت خود قرار داد، اهل آن شهر در نهايت ناداني بودند، در انجام وظائف و تكاليف ديني كوتاهي ميكردند شيخ در مرحلهي اول معني كلمهي «لا اله الا الله» را به آنان تفهيم كرد كه هم نفي است و هم اثبات كه جزو اول آن (لا اله) جميع معبودها را نفي ميكند و جزو دوم آن (الا الله) عبادت را براي خداي يگانه كه شريك ندارد، اثبات مينمايد. سپس آنها را به نشانههائي كه دلالت بر وجود خدا ميكنند، از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و شب و روز، دلالت نمود و همچنين از اركان اسلام و شناختن پيامبر اسلام و نام و نسب و كيفيت بعثت و هجرت آن حضرت و اين كه نخستين دعوت پيامبر كلمهي «لا اله الا الله» بود، و نيز موضوع بعثت و قيام را براي مردم بيان كرد و دربارهي منع استغاثه و توسل به مخلوق هر كه باشد، بسيار مبالغه نمود» [1] . باز ابنبشر مينويسد: «اما روش شيخ محمد در مورد غنائم جنگي، اين بود كه آن را هر طور مايل بود، به مصرف ميرسانيد و گاهي تمامي غنائمي را كه در جنگ به دست آورده بود، و مقدار آن هم خيلي زياد بود، تنها به دو يا سه نفر ميداد، غنائم هر چه بود، در اختيار شيخ قرار [ صفحه 63] داشت و امير نجد هم فقط با اجازهي او ميتوانست سهمي ببرد. علاوه بر اين، امير نجد هر سپاهي را كه تجهيز ميكرد و هر صلاحديد و نظري را ابراز ميداشت، با اجازه و دستور شيخ بود» [2] . جميل صدقي زهاوي علامه و شاعر بزرگ عراق در كتاب «الفجر الصادق» مينويسد: «محمد بن عبدالوهاب آن طوري كه برخي از نويسندگان بزرگ نوشتهاند، در ابتداي امر، حرص شديدي به مطالعهي اخبار مدعيان نبوت مانند: مسليمهي كذاب و سجاح و اسود عنسي و طليحهي اسدي و مانند آنها داشت وي به خيال دعوي پيامبري بود اما قدرت اظهار آن را نداشت. از ياران خود، آنان را كه از مردم شهر خود او بودند، انصار و آنها كه از خارج ميآمدند، مهاجرين ميناميد. به هر كس كه دعوت او را ميپذيرفت، اگر حج حجةالاسلام بجا آورده بود، دستور ميداد دوباره بجا آورد، زيرا حج اولي را در زماني بجا آوردهايد كه تو هنوز مشرك بوده و مسلمان نشده بوديد، و كسي ميخواست به آئين او داخل شود، ميگفت: شهادت بده كه تو و پدر و مادرت قبلا كافر بودهايد و نام جمعي از علماي بزرگ گذشته را ميشمرد، ميگفت: شهادت بده كه همهي آنها كافر بودهاند، اگر شهادت ميداد، پذيرفته ميشد و اگر شهادت نميداد، به قتل او فرمان ميداد. امت اسلام را از ششصد سال قبل (قبل از خود) همه را كافر ميشمرد، با تقواترين مردم اگر از وي پيروي نميكرد، او را كافر ميدانست و خون و مالش مباح بود و فاسقترين مردم اگر از او پيروي ميكرد، مؤمن به حساب ميآمد. پيوسته در پائين آوردن مقام پيامبر كوشا بود، كلمات و عبارات زننده و زشت دربارهي آن حضرت استعمال ميكرد و احيانا به بعضي از كارهاي او ايراد ميگرفت جرأت و جسارت پيروانش در اين باره بيش از خود او بود. مثلا بعضي از پيروان او در حضورش ميگفت: «ان عصاي هذه خير من محمد، لاني انتفع بها و محمد قد مات فلم يبق فيه نفع و هو يرضي بكلامه». «عصاي من از پيامبر صلي الله عليه و اله بهتر است، زيرا از آن استفاده ميكنم و محمد صلي الله عليه و اله از دنيا رفت و نفعي از او باقي نماند (نعوذ بالله). و او به اين [ صفحه 64] سخن راضي بود در حالي كه اين سخن در مذاهب اربعه كفر است». ديگر اين كه از فرستادن صلوات بر پيامبر خوشش نميآمد و در شبهاي جمعه از ذكر صلوات بر پيامبر در منارهها نهي مينمود و هركس به آن حضرت صلوات ميفرستاد به كيفر سخت ميرسيد. حتي يك مرد نابيناي دينداري كه مؤذن بود، به حرف او گوش نداده بود و بر پيامبر صلوات فرستاده بود، به قتل رساند و ميگفت: اينها همه براي حفظ توحيد است. بسياري از كتابهاي مربوط به صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و اله مانند كتاب «دلائل الخيرات» (تأليف محمد بن سليمان جزولي) را سوزانيد. همچنين تعداد زيادي از كتب فقه و تفسير و حديث را كه مخالف اباطيلش بود، به آتش كشيد، به هر يك از پيروانش اجازه ميداد قرآن را مطابق فهم خود تفسير كند. محمد بن عبدالوهاب طبق اظهار خودش [3] ، آدم تند و با حدتي بود و كارها را با خشونت و تندي پيش ميبرد و مردم همه از او در خوف و وحشت بودند. پسر عبدالوهاب در تكفير مردم به آياتي تمسك ميكند كه دربارهي مشركين نازل شده است و آنها را حمل بر موحدين مينمايد. بخاري در صحيح خود از عبدالله بن عمر در وصف خوارج روايت كرده است كه آنها آياتي را كه دربارهي كفار نازل شده، دربارهي مؤمنين قرار ميدهند و در روايت ديگر از ابنعمر از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نقل شده است كه فرمود: «اخوف ما اخاف علي امتي رجل متأول للقرآن يضعه في غير موضعه» «وحشتناكترين چيزي كه بر امتم ميترسم، مردي است كه قرآن را تأويل ميكند و آن را در غير موضع خود قرار ميدهد». جميل صدقي زهاوي ميگويد: «اين دو روايت دربارهي پسر عبدالوهاب و پيروان او صادق است. از اقوال و افعال او معلوم ميشود: ادعا ميكند آنچه او آورده، دين جديد است و لذا از دين پيامبر صلي الله عليه و اله تنها ظاهر قرآن را قبول ميكند تا اين كه مردم به حقيقت امر متوجه نشوند. به دليل اين كه او و پيروانش قرآن را طبق آراي خود تفسير ميكنند نه آن طوري كه پيامبر و اصحاب او سلف [ صفحه 65] صالح و ائمهي تفسير، تفسير كردهاند...» [4] . زهاوي سپس به رد عقائد وهابيها در انكار تمسك به عقل و قياس و اجماع و تكفير كسي كه از مجتهدي تقليد كند، و تكفير مسلمانان و نفي توسل و ديگر معتقدات ايشان پرداخته و جوابهاي محكم و مستدلي داده است. زيني دحلان ميگويد: «يكي از كارهاي شيخ محمد اين بود كه هركس از او متابعت ميكرد، ميبايست سرش را بتراشد كه اين كار را هيچ يك از طوائف خوارج و بدعتگزاران انجام نداده است. سيد عبدالرحمن اهدل مفتي زبيد ميگفت كه در رد وهابيها به تأليف كتاب احتياج نيست و همين گفتهي پيغمبر صلي الله عليه و اله كفايت ميكند كه «سيماهم التحليق» اتفاقا زني كه او را مجبور از متابعت كرده بودند، در برابر شيخ محمد اقامهي حجت كرد كه تو وقتي زنان را وادار به تراشيدن موي سرشان ميكني، بايد مردها را هم مجبور به تراشيدن موي ريششان بكني زيرا موي سر زن و ريش مرد، هر دو زينت است، شيخ جوابي نداشت كه به آن زن بدهد [5] . منعمي در هنگامي كه محمد بن عبدالوهاب، جمعي را كه سرشان را نتراشيده بودند، به قتل رسانيد، قصيدهاي در رد او انشا كرد كه مطلع آن اين است: افي حلق رأسي بالسكاكين و الحد++ حديث صحيح بالأسانيد عن جدي؟ [6] . «آيا دربارهي تراشيدن سر من با كارد، حديثي با سندهاي صحيح از جدم پيامبر صلي الله عليه و اله وارد شده است؟». باز زيني دحلان مفتي مكه در كتاب «الدرر السنية» در ضمن رد سخنان محمد بن عبدالوهاب قسمتي از مباحثاتي كه با او شده، نقل كرده است از جمله اين كه شيخ محمد در مسجد درعيه خطبه ميخواند و در هر خطبهاي كه ميخواند، ميگفت: هركس به [ صفحه 66] پيامبر توسل كند، كافر است. برادرش شيخ سليمان بن عبدالوهاب كه اهل علم بود، سخنان او را به شدت انكار ميكرد روزي شيخ سليمان از شيخ محمد پرسيد: «كم اركان الاسلام يا محمد بن عبدالوهاب؟ فقال خمسة. فقال: أنت جعلتها ستة، السادس من لم يتبعك فليس بمسلم هذا عندك ركن سادس للاسلام» [7] «اي محمد بن عبدالوهاب اركان اسلام چند تاست؟ گفت: پنج تاست. سليمان گفت: تو آن را شش تا كردهاي، ششمي اين است كه هركس از تو پيروي نكند، كافر است». چون اختلاف ميان شيخ سليمان و شيخ محمد شديد شد، شيخ سليمان از ترس جان خود، به مدينهي منوره نقل مكان كرد و رسالهاي در رد او نوشت و برايش فرستاد، بسياري از علماي حنبلي هم رسالههايي در رد او نوشتند و براي او فرستادند، اما هيچ يك از آنها براي او مؤثر واقع نشد [8] . زيني دحلان مينويسد: «شخص ديگري روزي به او گفت: در شب ماه رمضان چند نفر از آتش آزاد ميشوند؟ گفت: صد هزار نفر و در شب آخر، به تعداد همهي كساني كه در تمام ماه آزاد شدهاند. مرد گفت: شمارهي پيروان تو به عشر عشر اين تعداد نميرسد، و اين مسلمانان كه خداوند آنها را آزاد ميكند، چه كساني هستند؟ در حالي كه تو مسلمانان را به خود و پيروانت منحصر كردهاي؟!» [9] . همچنين مرد ديگري كه رئيس قبيلهاي بود و شيخ محمد قدرت آزار رساندن به او را نداشت، از او پرسيد كه دربارهي اين كه مردي راستگو و ديندار و امين كه تو به راستگوئي او اعتراف داري به تو خبر دهد كه در پشت فلان كوه گروه بسياري گرد آمده و قصد جان تو را دارند، تو هزار سوار براي دفع آنها بفرستي، سواران بروند و از آن جمع اثري نباشد، آيا تو سخن آن هزار سوار را باور ميكني يا آن يك راستگو را؟ پاسخ داد كه سخن آن هزار سوار را آن مرد گفت: همهي مسلمانان از علماي زنده و مرده در كتابهاي خود، سخنان تو را [ صفحه 67] تكذيب ميكنند پس بايد سخن آنان را تصديق كنيم [10] . باز ديگري از او پرسيد: اين دين كه تو آوردهاي، متصل است يا منفصل؟ گفت: مشايخ من و مشايخ ديگران از ششصد سال قبل تا امروز، همه مشرك بودهاند، آن شخص اظهار داشت كه در اين صورت، دين تو منفصل است نه متصل. بنابراين آن را از چه كسي گرفتهاي؟ گفت: به من وحي و الهام شده است مانند خضر. آن مرد گفت: در اين صورت اين وحي و الهام نبايد منحصر به تو باشد و هركس ديگر ممكن است چنين ادعائي بكند همين طوري كه تو ميكني؟ [11] . باز زيني دحلان ادامه ميدهد: «از جمله كارهاي زشت محمد بن عبدالوهاب اين بود كه چون مردم را از زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و اله منع كرد، عدهاي از مردم احسا عازم زيارت رسول خدا صلي الله عليه و اله شدند، شيخ محمد از اين امر باخبر شد و چون عبور آن مرد از درعيه (مقر محمد بن عبدالوهاب) بود و در آنجا جلو آنها را گفتند و به دستور وي ريش همهي آنها را تراشيدند و در فاصلهي درعيه تا احسا، آنها را وارونه سوار مركبهايشان كردند به شهرشان برگرداندند» [12] . ميگويد: بار ديگر شنيد كه گروهي از كساني كه از او پيروي نميكنند، از راههاي دور به زيارت و حج ميروند و گذرشان از درعيه است، هنگامي كه گذر آنها به درعيه افتاد، شنيده شد كه شيخ محمد به يكي از اتباع خود ميگفت: بگذاريد مشركين (يعني زائران قبر مطهر پيامبر صلي الله عليه و اله) به راه مدينه بروند و مسلمانان (وهابيان) با ما بمانند [13] . خلاصه هركس به كتب محمد بن عبدالوهاب مراجعه كند، ميبيند تمام مسلمانان را اعم از سني و شيعه، كافر و واجب القتل ميدانست. او صريحا گفته است: «يباح قتل المسلمين الذين يعتقدون عقيدة أهل السنة و اغتنام اموالهم» [14] «كشتن و غارت اموال مسلماناني كه به عقيدهي اهل سنت معتقدند، مباح است». پس همهي جنگهائي كه سعوديها در عصر او [ صفحه 68] و بعد از مرگ او به راه انداختند، همه به استناد فتواي وي بوده است.
نويسندهي وهابي معاصر، «حسين خلف الشيخ خزعل» در كتاب خود زير عنوان «دشمنان دعوت» نوشته است: «مبادي دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب مشايخ و بزرگان نجد را راضي نكرد و آنها از تأثير دعوت وي در ميان تودهي مردم به وحشت افتادند و اين يك امر طبيعي بود كه دعوت شيخ زعامت و رياست آنها را تهديد ميكرد و از نفوذ و سلطهي آنها ميكاست و اين بود كه مخالفت خود را علني ساختند و عدهاي از علماي قشري نيز از آنها جانبداري كردند و با دعوت وي به مقابله برخاستند و تبليغات وسيع بر ضد او راه انداختند و مردم را به جنگ وي تحريك نمودند. از مشهورترين رجال ديني كه علنا با شيخ و افكار وي به دشمني برخاستند و عقائد او را به باد انتقاد گفتند، عبارتند از: «ابناسماعيل، عبدالله مويسي قاضي حرمه، ابنعبيد، ابنيحيي، ابنسحيم، مربد بن احمد بن عمر التميمي، محمد بن فيروز و پسرش عبدالوهاب» و غير اينها و در رأس آنها برادرش شيخ سليمان قاضي حريملا قرار داشت. كه وي اعلاميهها و نامههاي زيادي بر ضد او انتشار ميداد و حتي افرادي را به شهرها و قبائل ميفرستاد و سران آنها را از پيروي برادرش برحذر ميداشت. در سال 1167، ياران شيخ محمد در عيينه مردي را دستگير كردند كه از طرف شيخ سليمان آمده بود و كتابي از وي به همراه داشت كه آن را در محافل و خانهها براي مردم ميخواند كه در آن از عقائد و افكار شيخ محمد به شدت انتقاد شده بود، ياران شيخ او را گرفتند و كشتند و كتابش را هم از بين بردند و اين خبر در درعيه به شيخ رسيد، رسالهي مفصلي در رد برادرش به عيينه فرستاد [15] .
[1] عنوان المجد، ج 1، ص 14.
[2] همان مدرك، ص 15.
[3] تاريخ الجزيرة العربية، ص 333.
[4] الفجر الصادق، ص 18 ، 19 و 17.
[5] فتنة الوهابية، ص 77 و 76 - ترجمه از وهابيان، ص 128 - 127.
[6] التوسل بالنبي و جهلة الوهابيين، ص 251.
[7] الدرر السنية، ص 39.
[8] همان مدرك، ص 40.
[9] همان كتاب، ص 39. [
[10] همان، ص 40.
[11] همان مدرك، ص 40.
[12] همان.
[13] همان.
[14] كشف الشبهات و الايمان و الاسلام، ص 44، طبع استانبول، سال 1986 م.
[15] تاريخ الجزيرة العربية، في عصر الشيخ محمد بن عبدالوهاب، ص 204 - 5.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».