اهانت عمر بن الخطاب به ساحت مقدس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

مشخصات كتاب

مقدمه

واقعه صفر سال هجري يكي از ايام سخت براي مسلمين به شمارمي آيد روزي كه روح بزرگ بهترين مخلوقات اشرف انبياءالهي مهربانترين و رئوفترين انسان روي زمين كوس سفر زد و داغ بزرگي بر دل مؤمنين گذاشت.اما اتفاقي كه اين مصيبت را سنگين تر مي كرد و داغ دل را شعله ورتر مي ساخت اهانت به رسول الله(ص) بود در حال وفات! بله اهانت به رسولي كه جز مهرباني و عطوفت كسي از او چيزي نديده بود پيامبري كه در روز فتح مكه به همه امان داد مسلمين را از تعرض به مشركين و معاندين بر حذر داشت حتي به ام المفاسد چرثومه شرارت و نكبت و سياهي ابوسفيان امان داد مشركيني كه تا چند صباح پيش به او دشنام مي دادند او را سنگ باران ميكردند خاك و مزبله بر سر مباركش مي ريختند و هزاران جنايت ديگر....از همه گذشت كرد و همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد. چرا كه به فرموده ايشان: اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق هتك حرمت به پيامبري كه طبق آيه شريفه: وما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي از روي هوي و لغو سخن نمي گويد بلكه هر آنچه مي گويد وحي است كه از جانب خداوند نازل گشته است پيغمبري كه خداوند امر فرموده به اطاعت از ايشان: وما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (حشر/7) آنچه رسول حق دستور داده انجام دهيد و از آنچه نهي كرده وا گذاريد

اما داستان چه بود؟

در آن روز سخت (صفرسال هــ) در زماني كه خورشيد و جود پيامبرعظيم الشأن اسلام (ص) در حال غروب بود جمعيتي از صحابه و اهل بيت ايشان كنار بستر رسول الله(ص) حلقه زده بودند.رسول الله (ص) سه مرتبه امر فرمود كه: ايتوني بدوات و بياض لاكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي ابدا دوات و سفيدي (كاغذ) براي من بياوريد تا براي شما مطلبي بنويسم كه بعد از من براي هميشه از گمراه شدن مانع شود. در هر دو مرتبه اول عمر بن الخطاب با وقاحت مجلس را به هم زد كه بعدا توضيحش مي آيد اما براي بار سوم كه رسول الله(ص) امر فرمودند كه دوات و كاغذ بياورند عمر بن الخطاب لب به سخن گشود كه اي كاش در آن روز او لال بود و اين جسارت را به رسول الله(ص) نمي كرد، فقال عمربن الخطاب دعوا الرجل فانه ليهجر! حسبنا كتاب الله عمر گفت: اين مرد! را واگذاريد او هذيان مي گويد!!!! طبق اخبار اهل سنت مانند امام محمد غزالي در مقاله چهارم سرالعالمين سبط ابن جوزي در صفحه تذكره بخاري در ص جلد دوم صحيح و مسلم در صحيح خود در آخر كتاب وصيت به انحاء مختلف اين اهانت را به عمربن الخطاب نسبت داده اند شخصي كه خواب پريشان خلافت را در سر مي پرورانيد و عاقبت به كمك يار باوفايش ابوبكر بن ابي قحافه به اين مسند رسيد! اصحاب حاظر در مجلس دو دسته شدند عده اي بيچاره به كمك عمربن الخطاب آمدند و عده اي هم به مخالفت با آن در محضر شخصي كه عين ادب و آرامش بود و احدي نديده بود ايشان با صداي بلند كسي را مورد خطاب قرار دهد.... زنان در پشت پرده گفتند: امر پيامبر را اجابت كنيد و قلم و كاغذ مهيا كنيد عمربن الخطاب با تندي گفت: ساكت شويد! شما مانند زناني هستيد كه اطراف يوسف را گرفته بودند و به او چشم طمع داشتند شماها اگر پيامبر مريض شود چشمان خود را مي فشاريد و اشك ميريزيد و اگر صحت يابد گريبانش را مي گيريد و خرجي مي خواهيد! پيامبر با شنيدن اين سخنان فرمود: زنان از شما بهترند (الطبقات الكبري) ابن عباس ميگويد: عمربن الخطاب با سر و صداي بسيار گفت: اين همه شهر باقي مانده و فتح نشده است اينها بايد فتح شود! نيازي به وصيت نيست كه حضرت رسول(ص) وقتي مشاهده كردند سه بار امر ايشان توسط عمربن الخطاب بر زمين مانده فرمودند: قوموا عني و لا ينبغي عندي التنازع برخيزيد از پيش من برويد سزاوار نيست نزد من جنگ و نزاع كنيد. زماني كه رسول الله(ص) جماعت را متفرق ساختند خبر رسيد كه ايشان رحلت كردند. نقل شده كه ابن عباس بعد از رحلت رسول الله(ص) در حالتي كه اشك مي ريخت باخود مي گفت: يوم الخميس و ما يوم الخميس----پنج شنبه و چه روزي بود پنچشنبه از او سؤال مي نمودند علت اين حالت چيست؟ مي گفت: در روز پنج شنبه زماني كه حضرت قلم و دوات طلبيد عمر با جسارت تمام گفت:اين مرد هذيان ميگويد! همه ميدانند كه تمام احكام الهي نازل شده بود هيچ چيزي باقي نمانده بود كه بيان شود چرا كه آيه اتمام نعمت نازل شده بود (ايه -مائده): اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا چه چيزي مي ماند كه رسول الله (ص) اينقدر اصرار بر آن دارند؟ به اذعان همه اين امر به جز ولايت بعد خود نبوده حضرت (ص) خواستند حجت را با نوشتن وصيت تمام كنند و آن فرمايشاتي كه از جانب حضرت حق در مورد ولايت علي بن ابيطالب(ع) مي فرمودند را مجدد تصديق و تاكيدكنند. واقعا جاي بسي تعجب است كه عمر بن الخطاب اين آيات را نشنيده باشد! اطيعوا الله و اطيعوا الرسول....... ويا ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا كه اين طور گستاخانه مي گويد اين مرد (هذا الرجل)مگر خداوند متعال نفرموده: ما كان محمدا ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين (احزاب) محمد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست و لكن رسول الله و خاتم انبياءاست كنايه است به اينكه هميشه بايد با احترام و ادب از ايشان ياد كرد نه اينكه به قول عمر گفت اين مرد! مگر نه اين است كه خداوند متعال در سوره حجرات آيه 2 مي فرمايد: لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي چرا عمر به خود اجازه داد در محضر ايشان صداي خود را بلند كند؟ چرا عمر بن الخطاب زنان اطراف پيامبر را به زنان اطراف يوسف نبي (ع)تشبيه كرد؟ مگر نه زنان اطراف يوسف به قصد هوي و هوس گرد او جمع شدند و قصد گناه داشتن؟ مگر نه زنان اطراف يوسف همه نا محرم بودند و به او طمع بسته بودند؟آنان براي زنا آمده بودند، و يوسف از آنان بيزار بود در حدي كه فرمود: زندان را محبوبتر از كنار شما بودن مي دانم! آن زنان همه از اشراف بودند كه بويي از تقوي نبرده بودند و حال اينكه اطراف رسول الله(ص) حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و زنان پيامبر بودند و حتي عايشه و حفصه! چرا عمر بن الخطاب در مرتبه دوم كه حضرت رسول الله(ص) طلب كاغذ و دوات كردند؛ ميگويد: بيماري بر پيامبر چيره شده و نمي داند چه مي گويد! يعني بيماري پيامبر را چنان شديد ديده كه به سبب آن نعوذابالله عقل و فهم نبوت و پيامبري حضرت را زايل كرده؟در حاليكه پيامبر تاكيد مي فرمايند: هرچه مي گويم چه در حال خشنودي و چه در حال غضب،چه در حال سلامتي و چه در حال مريضي؛جز حق و حقيقت و كلام وحي، سخني از دهان من خارج نمي شود. چرا عمربن الخطاب در مقابل نص صريح رسول الله(ص) كه امر به آوردن دوات و كاغذ اجتهاد كرده و آن سخنان سخيف را بر زبان راند و گفت: حسبنا كتاب الله...اگر امر پيامبر مولوي باشد ترك واجب كرده و به حرام كشيده شده و چون در محضر رسول الله (ص) بوده كافر شده بر فرض اينكه امر مولوي نبوده و ارشادي بوده باز هم مرتكب گناه شده استدلال آوردن در مقابل فرمان رسول الله(ص) مبني بر اينكه قرآن ما را كافي است به معناي مقابله و مخالفت صريح با رسول الله(ص) است.براي كسي كه در حال احتضار ومرگ است آماده كردن ابزار وصيت حداقل احترامي است كه براي او قائل مي شوند و لو اينكه آن شخص هم پيامبر الهي نباشد! عمر بن الخطاب به پيامبر خطاب كرد كه هذيان مي گويد! اين بزرگترين كفر و توهين و الحاد نسبت به پيامبر است و با اين سخن معلوم است كه حتي اين ظاهر نماي به اصطلاح صحابي سر سوزني ايمان به رسالت و نبوت و بعثت و پيامبري حضرت نداشته. چنانچه علماء منصف و متفكر خالي از تعصب اهل سنت نظير قاضي عياض شافعي در كتاب شفاء و كرماني در شرح صحيح بخاري و همچنين نووي در شرح صحيح مسلم نوشته اند: كه گوينده اين كلام هر كه بوده اصلا ايمان به رسول الله(ص) نداشته و از معرفت كامل بمقام و مرتبه آن حضرت عاجز بوده. چرا عمربن الخطاب با اين سرپيچي كلام حضرت(ص) را زير پا گذاشت كه فرمود(ص): ايتوني بدوات و بياض لاكتي لكم كتابا لن تظلوا ابدا---قلم و كاغذي بياوريد تا مطلبي بنويسم كه تا ابد منحرف نشويد. عمر بن الخطاب با تمرد از فرمان حضرت(ص) بزرگترين ضربه را به هدايت بشري وارد كرد. عمربن الخطاب فهم و عقل خود را از فهم و درك و شعور نبوت رسول خدا (ص) بالاتر دانسته و به گفته خود عمل كرده و از اجراي دستور پيامبر سرباز زد عمر بارها مي گفت:"لولا علي لهلك العمر----اگر علي(ع) نبود عمر هلاك ميشد" حال اين عمر علم خود را از علم علي بن ابيطالب(ع) كمتر مي داند درحاليكه طبق فرمايش رسول الله (ص):"انا مدينة العلم و علي بابها" چه شد كه در آن زمان علم خود را بيشتر از علم نبوي دانست؟ واقعا جاي تأسف است كه عمر بن الخطاب با يك استدلال بچه گانه و گفتن حسبنا كتاب الله--قرآن براي ما كافيست به گمان خود خدمت كرده! و حال اينكه اين سخن سخيف مانند اين است كه بگوييم چون كتاب هاي پزشكي و مهندسي موجود است ديگر نيازي به مهندس و دكتر نيست! واقعا استدلالي سخيف و غير قابل قبول براي هر عقل بي آلايش است. چرا عمربن الخطاب با هتاكي تمام مي گويد اين مرد(هذا الرجل) هذيان مي گويد! چرا نمي گويد پيامبر هذيان مي گويد؟ با اين سخن مغرضانه پيداست كه عمر بن الخطاب پيامبر(ص) را حتي در حد يك انسان معمولي و حتي كمتر از يك انسان معمولي و سالم مي پنداشته است! نسبت هذيان گويي دادن به يك فرد ذي عقل و شعور توهين محسوب مي شود حال اگر اين توهين به كسي باشد كه مبعوث پروردگار و اشرف مخلوقات در كل كائنات به حساب مي آيد! در روايت ديگري آمده بعد از اين سخنان سخيف عمر بن الخطاب اصحاب به رسول الله(ص) عرض كردند كاغذ و قلم بياوريم؟حضرت در جواب فرمودند: بعد از اين سخن ديگر نيازي نيست! حال قضاوت با شماست كه چه حكمي به عمر بن الخطاب مي كنيد... شراب خواري ابوبكر بن ابي قحافه و عمربن الخطاب به همراه عده اي ديگر! ابن حجر در صفحه جلد دهم كتاب فتح الباري خود مي نويسد كه: ابو طلحه زيد بن سهل در منزل خود مجلس عيش و نوشي راه انداخت و ده تن را به آن مجلس دعوت كرد كه همگي شراب نوشيدند و ابوبكر بن ابي قحافه اشعاري در مرثيه كفار مرشكين و كشته شدگان كفار در جنگ بدر سرود! آن ده نفر عبارتند از:ابوبكربن ابي قحافه عمربن الخطاب ابو عبيده جراح ابي بن كعب سهل بن بيضاء ابو ايوب انصاري ابو طلحه(صاحب خانه و دعوت كننده) ابو دجانه سماك بن فرشه ابوبكربن شغوب و انس ابن مالك انس بن مالك كه در آن زمان ساله بود و ساقي مجلس! كه بيهقي در صفحه جلد سنن خود از انس بن مالك نقل مي كند كه:من در آن روز از همه كوچكتر بودم و ساقي مجلس!!! و يا اينكه عمر بن خطاب در روز جنگ احد زماني كه شايعه شهادت رسول الله(ص) در بين جمعيت پراكنده شد گفت: محمد كشته شده به دين قبلي خود باز گرديد! زماني كه اميرالمؤمنين او را مذمت مي كند عمر مي گويد اين كلام را ابوبكرگفت!!!! منابعي كه از كتب اهل سنت راجع به شراب خواري دو خليفه خود آورده اند: -كتاب صحيح بخاري در تفسير آيه خمر در سوره مائده -صحيح مسلم در قسمت اشربه باب تحريم الخمر -مسند حنبل جلد سوم -ابن كثير در جلد دوم -جلال الدين سيوطي در جلد دوم درالمنثور ص -تفسير طبري

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».