غدير موهبتي براي جهانيان

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: غدير موهبتي براي جهانيان/صادق حسيني شيرازي

مشخصات نشر: قم: سلسله،1390ش=1432ق.

مشخصات ظاهري: 71ص.

يادداشت: چاپ سوم.

شماره كتابشناسي ملي: 2777693

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين

ولعنة الله علي أعدائهم أجمعين

محبوب خدا شدن

امام صادقعليه السلام در نامة معروف شان خطاب به اصحاب خود، فرمودند:

«ومن سَّره أن يَعلَم أن الله يُحِبُه فَليَعمَل بِطاعةِ الله ولْيَتبِعنا، اَلَم يَسمَعْ قَولَ الله عَزَّوجَلَّ لنبيّهصلي الله عليه السلام: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ … »؛ هر كه دوست دارد بداند (اطمينان داشته باشد) خدا به او محبت دارد، بايد فرمانبردار حضرتش و پيرو ما باشد. مگر نشنيده ايد كه خداي متعال به رسول خود فرمود: بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان تان را بر شما ببخشايد».

امام صادقعليه السلام در اين گفتار پربها دو راه را وسيلة محبوب خدا شدن دانسته اند:

نخست: فرمانبرداري از خدا

اين قسمت، از طريق عمل به فرمان هاي خداي عزوجل در عبادات، معاملات و ديگر مسائل ضروري و شناخت حلال و حرام مورد نظر و تصريح قرآن كه بايد اطلاع كافي از آنها داشت تحقق مي يابد.

دوم: پيروي از اهل بيتعليهم السلام

احكام قرآن زماني به وسيلة امامان معصومعليهم السلام بازگو و حدود آن بيان مي شود و گاهي كساني ديگر ادعاي تفسير و استخراج احكام را مي كنند كه اگر در پي رسيدن به مقام محبوب خدا بودن باشيم، بايد بر اساس فرمان «وليتبعنا» از اهل بيتعليهم السلام پيروي و تبعيت كنيم. حال اگر كسي موفق به انجام اين دو كار شود، يعني از خدا اطاعت و از اهل بيتعليهم

السلام پيروي كند، بي ترديد بر اساس فرمايش گهربار و استشهاد حضرت صادقعليه السلام به آية كريمه كه بهترين استشهاد و استناد است، مورد محبت خدا قرار خواهد گرفت.

در اين جا لازم است به يك بحث لغوي اشاره شود. در كلام عرب گاه لفظ «إستماع» (گوش دادن) به كار مي رود و گاه «سَماع» (به گوش رسيدن). به عنوان مثال، اگر كسي در حال خواندن قرآن است و شخص با توجه به آن گوش مي دهد، اين را استماع مي گويند، اما زماني كسي توجهش به جاي ديگر و به كار ديگري مشغول است و در عين حال صداي قرآن هم به گوشش مي رسد به اين حالت سماع مي گويند. البته حكم سماع و استماع در برخي موارد با هم متفاوت است. مثلاً اگر كسي آية سجده واجب را در حال استماع بشنود، بنابر اتفاق علما، سجده بر او واجب مي شود، ولي اگر سماع باشد، مسأله اختلافي است و برخي در اين صورت سجده را واجب نمي دانند. با توجه به اين نكته بايد دقت شود كه حضرت صادقعليه السلام در اين نامه «سماع» فرموده اند نه «استماع» و نگفته اند: «ألم يستمع؛ آيا نمي شنوند؟» بلكه فرموده اند: «الم يسمع؛ آيا به گوشش نخورده است؟». اين سخن بدان معناست كه لازم نيست انسان به آن سخن دل سپرده، كاملاً توجه كرده باشد، بلكه همين اندازه كه به گوشش رسيده باشد، كافي است.

بنابراين فرموده، هر كس اين آيه به گوشش برسد، بايد از معصوم پيروي نمايد تا خداي سبحان او را دوست بدارد و آنچه از اين كلام شريف استفاده مي كنيم اين است كه هر كس بخواهد بداند خداي متعال او

را دوست مي دارد يا نه، بايد دو نكته را در نظر بگيرد:

1 تا چه اندازه فرمانبردار خدا مي باشد؛

2 چه مقدار از اهل بيتعليهم السلام پيروي مي كند؛

پس از چنين سنجشي خواهد دريافت، چه اندازه نزد خدا محبوبيت يافته است.

آشنايي با غدير

در آستانه عيد بزرگ غدير قرار داريم. به جاست كه نگاهي كوتاه، اما همه جانبه به اين رخداد بزرگ تاريخي و جايگاه آن در بيان معصومانعليهم السلام بيندازيم.

بنا به فرموده معصومينعليهم السلام و نصوص روايي، عيد غدير «أعظم الأعياد؛ بزرگ ترين عيدها» خوانده شده است كه خوشبختانه امروز ميهمان اين عيد شكوهمند و باعظمت اسلامي هستيم.

به تعبيري ديگر، غدير هم قرآن است، هم سنت، هم تاريخ.

از آن رو غدير را قرآن مي خوانيم كه در هر تفسيري بنگريد گزارش رويداد شكوهمند غدير را در آن خواهيد يافت و از آن رو سنت است كه در تمام متون رواييِ واقعة غدير، قسمتي از گفتار، رفتار و كردار و تقرير رسول خداصلي الله عليه السلام دربارة واقعه غدير ديده مي شود. البته ظاهراً كتابي كه از عامه رويداد غدير را ذكر نكرده است تنها صحيح بخاري است، اما پنج صحيح ديگر آنها ماجراي غدير را نقل كرده اند.

غدير را نيز بايد جزئي از تاريخ دانست، زيرا در زندگي پيامبر اسلامصلي الله عليه السلام رويداد تاريخي بسيار مهمي به شمار مي رود و هر متن تاريخي كه زندگي پيامبر اسلام را بررسي كرده باشد، فصلي را به غدير خم اختصاص داده است. در سرزمين هاي اسلامي كم و بيش مردم با رويداد غدير آشنا هستند، ولي اكثر افراد جهان حتي نام غدير را نشنيده و از جريان و رخدادهاي آن بي اطلاع مي باشند.

به حكم وظيفه بايد آنان را در جريان اين روز بزرگ قرار دهيم و دربارة تمام ابعاد دنيايي و آخرتي و مادي و معنويِ آن بحث كنيم.

بزنطي يكي از ياران برجسته امامان معصوم است. در ميان هزاران صحابي اي كه معاصر امامان بوده اند، چهره هاي درخشاني چون بزنطي از بيست تن تجاوز نمي كند. منابع رجالي نام كامل او را «احمدبن محمدبن أبي نصر البزنطي» نقل كرده اند. وي از زبان امام رضاعليه السلام روايتي نقل نموده كه از بين روايات غدير بي ترديد كم نظيرتر است و اگر عمري را در بين كتاب ها و مجامع روايي سپري كنيم، كمتر روايتي همسنگ اين روايت مي يابيم و همين كم نظير بودن، ارزش و جايگاه ويژه اي به اين روايت مي دهد.

بزنطي مي گويد: حضرت رضاعليه السلام فرمودند:

«لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة في كل يوم عشر مرات؛ چنانچه مردم ارزش اين روز را آن گونه كه هست، بدانند ملايك خدا روزي ده بار با آنان مصافحه خواهند كرد».

در روايات و موضوعات ديگر چنين روايتي وجود ندارد كه در آن به مصافحة ملايك با بندگان خدا اشاره شده باشد، لذا اين تعبير در شأن و عظمت يوم الله غدير بي نظير است.

مصافحه (دست دادن) يك احترام، تقدير و تشكر و اظهار علاقه است. از ديگر سو فرشتگان مانند آدميان نيستند كه بي مبنا و اساس با هر كس رفتاري مهرآميز داشته باشند، چرا كه ملاك هايي خدايي دارند. از اين رو هرگز نافرماني خدا نمي كنند و قرآن كريم در توصيف شان مي فرمايد:

«لاَّ يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ؛ هرگز از فرمان خدا سرپيچي نمي كنند».

آنان مقام عصمت دارند، البته

عصمت آنان نه در مرتبة عصمت چهارده معصومعليهم السلام كه از آن فروتر است. تصور كنيد، در صورتي ملايك با ما مصافحه و ابراز محبت خواهند كرد كه به درجة بالاي شناخت دست يابيم. براي درك بيشتر از آنچه در اين روايت بيان شده، بايد توجه كنيم اگر اظهار علاقه و تجليل ملايك از آدمي ماهي يك بار و حتي سالي يك بار باشد، باز ارزش والايي است. بعضي از ما شايد سالي يك بار به ديدن دوستان و خويشاوندان برويم و در صورتي كه علاقه مندي مان بيشتر باشد ماهي يك بار و در مواردي كه علاقه فزون تر و نسبت نزديكتر باشد، هفته اي يك بار و گاهي با بعضي از آنان روزي يك بار ديدار و مصافحه مي كنيم، اما اگر كسي امين و رازدار ما باشد، ممكن است روزي ده بار به ديدار او رفته و نسبت به او ابراز محبت كنيم. حال ببينيم كه مصافحه ملايك خداي متعال با ما آدميان آن هم روزي ده بار چه معنايي دارد و امام رضاعليه السلام از گفتن اين مطالب در پي بيان چه مسأله مهمي هستند؟

در مورد اين كه شناختن غدير عمل محسوب مي شود يا خير، بايد دانست كه عمل در مرتبة دوم است، زيرا شناخت مقدمة عمل است و شناخت به تنهايي اين ارزش والا را دارد، خواه آنان كه غدير را شناخته اند به آنچه در مورد غدير دستور داده شده است عمل كنند يا خير. به عنوان مثال عموم مردم مرجع تقليد خود را گر چه هيچ گونه نيازي به او نداشته باشند احترام مي كنند، زيرا دانشمند است و دانش،

احترام ديگران را بر مي انگيزد و در واقع احترامي كه به او گذاشته مي شود به دليل دانش وخردمندي اوست. بنابراين احترامي كه ملايك به غديرشناسان مي گذارند، به دليل شناخت آنهاست. همان طور كه بيان شد اين تعبير از تعابير كم نظير است. البته در خصوص ارزش زيارت حضرت سيدالشهداعليه السلام روايتي نقل شده است كه ارواح انبيا با زائران حضرت سيدالشهداعليه السلام مصافحه مي كنند، اما اين روايت با روايت غدير تفاوت بسيار دارد و مصافحه ملايك آن هم هر روز ده بار، موردي است كاملاً استثنايي.

با توجه به اين سخن اميرالمؤمنينعليه السلام كه مي فرمايند: «إنّا لأُمراء الكلام؛ ما پادشاهان سخنيم» و اين كه آن حضرت خود پايه گذار دستور زبان عربي است و همة امامان معصومعليهم السلام با نكته سنجي و دقت كامل، كلمه ها و جمله ها را برمي گزينند، اين سخن امام رضاعليه السلام تأمل و دقت مي طلبد. لذا در اين جا حضرت رضاعليه السلام نفرمودند: «إن عرف الناس» يا «إذا عرف الناس»، بلكه فرموده اند: «لو عرف الناس» و همان طور كه از قواعد دستور عربي معلوم است «لو» حرف امتناع است و براي كارهاي نشدني به كار مي رود و متعلَقِ لو «بحقيقته» مي باشد، يعني آنچه شناختنش تقريباً نشدني است و در اين جا منظور شناخت ارزش غدير، آن چنان كه هست و در حقيقت امر وجود دارد مي باشد، نه شناخت به اندازة سِعه وجودي و درك و بينش افراد.

به تعبيري ديگر، نه آن گونه كه هر كسي به اندازة ظرف خود از دريا آب بردارد، بلكه به بزرگي خود دريا از آن بهره گيرد. لذا ارزش و منزلت غدير بسيار بالاتر از درك

محدود ماست و به تعبير واضح تر، فرضاً اگر كسي يوم الله غدير را آن گونه كه در واقع ارزش دارد، بشناسد، آن گاه است كه ملايك روزي ده بار با او مصافحه مي كنند. براي روشن شدن عظمت پاداش اين شناخت محاسبه كنيم: از باب مثال اگر كسي 83 سال عمر كند و فرضاً در بيست سالگي (قمري) به اين شناخت برسد، طي 63 سال كه اين شناخت را داشته، يعني حدود 955/22 روز، ملايك حدود 550/229 بار با او مصافحه مي كنند و اين نشانة بزرگي و والايي اين شناخت بوده كه البته منزلتي بس ارجمند است.

غدير پاينده

پس از گذشت چهارده قرن و اندي اينك دگربار جرعه نوش غدير علوي هستيم؛ روزي كه براي هميشة تاريخ، شاهد بر مظلوميت امامت و ولايت بوده و هست و خواهد بود. حاجيان در راه بازگشت از خانة خدا به فرمان حضرت ختمي مرتبت، محمد بن عبداللهصلي الله عليه السلام در غدير خم گرد آمدند. آن رسول هدايت از جانب پروردگار فرمان يافته بود تا آخرين رسالت خود را به انجام برساند و با معرفي جانشين خويش، خط رسالت را به رشتة امامت و ولايت پيوند زند تا وظيفة رسالت را به خوبي ادا كرده باشد.

آن گاه تمام حاجياني كه غدير را ترك كرده بودند، فرا خوانده شدند و چون ديگر حاجيان از راه رسيدند، به فرمان پيامبرصلي الله عليه السلام از جهاز اشتران منبري فراهم آمد و آن حضرت بر فراز آن قرار گرفتند … و دست اميرمؤمنان عليعليه السلام را بالا برده، فرمودند:

«من كنت مولاه فعلي مولاه. اللّهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره،

واخذل من خذله؛ هر كس من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست. بار الها، دوستان او را دوست بدار، دشمنان او را دشمن دار، ياري كنندگان او را ياري كن و آنان كه او را تنها واگذارند، تنهاي شان گذار».

سپس آية «اكمال دين» را براي حاضران تلاوت فرمودند و حاجيان راه شهر و خانة خود را در پيش گرفتند تا آخرين پيام آسماني و خبر جانشيني عليعليه السلام را به كسان خود برسانند.

جامعة بشري از آغاز پيدايش از وجود پيامبر و واسطة وحي الهي برخوردار بوده و مي بايست اين روند تا واپسين دم حيات اين خاكدان ادامه يابد و هيچ گاه نبايد زمين از حجت خدا تهي باشد. از همين رو بايد براي پيامبر اسلام جانشيني تعيين مي شد تا پس از خاتميت رسالت، امام و ولي، راه پيامبرصلي الله عليه السلام را ادامه داده و اهداف ناتمام ماندة او را به بهترين وجه محقق سازد. پرروشن است فردي مي تواند جانشين پيامبرصلي الله عليه السلام باشد كه از هر نظر با پيامبرصلي الله عليه السلام همراه و همفكر بوده و در عصمت و پاكدامني تجسم عيني آن حضرت باشد.

حال اين سؤال پيش مي آيد كه انتخاب جانشين شايسته در اختيار انسان هاست يا همان سان كه خدا پيامبران را به رسالت بر مي گزيند، جانشين آنان را نيز خود انتخاب مي كند؟ كه پاسخ صحيح، مورد دوّم است.

در طول عمر رسالت پيامبران، جانشيني مناسب و پاكدامن براي رسولان الهي معيّن شده است تا در نبود رسولان، جانشينان آنها به انجام وظيفه بپردازند. پيامبر اسلامصلي الله عليه السلام نيز از اين قاعده مستثنا نبودند و ناچار بايد با تعيين

و فرمان الهي جانشين خود را براي سامان دادن به جامعة نوپاي اسلامي و گستراندن عدل و ظلم ستيزي در جامعه آن روز معيّن كنند و چنين كردند.

جامعه جاهلي

دوران جاهليِ پيش از مبعوث شدن حضرت محمد مصطفيصلي الله عليه السلام به پيامبري، آكنده از جنگ، خونريزي، غارت و … بود. انسان ها بر اساس موقعيت اجتماعي، اقتصادي و روابط قبيله اي به تناسب، از احترام خاصي برخوردار بودند. زنان به صورت كالا در ميان آنان دست به دست مي گشتند و دختركان تنها به جرم دختر بودن، زنده به گور مي شدند. يك نزاع كوچك گاهي جنگي خردكنندة شصت ساله در پي مي آورد و جان هزاران انسان را مي گرفت. طبقة ضعيف جامعه، اسير بيگاري طبقة برتر بود و هيچ حقي نداشت. نژاد، شمار افراد، موقعيت قبيله و نيز ثروت، وسيلة تفاخر مردم دوران جاهلي بود و انسان هاي بي گناه به سبب ناداني و خودخواهي فرادستان، به پاي بت ها قرباني مي شدند تا خدايگان آنها خشنود شوند؛ خدايگاني كه از سنگ، چوب، خرما و گاهي نيز از طلا و نقره به دست همان جماعت جاهل ساخته مي شد.

پيامبر خاتم

از درون چنين تاريكخانه اي، انساني كامل به پيامبري مبعوث شد تا ديو پليد ستم، تجاوز به حقوق افراد، سفاكي و … را از جامعه براند و آن را با زيور اسلام، دين آسان گير و آسماني بيارايد. او كه در ميان مردمش به «امين» شهره بود و جز خوبي از او نديده بودند و او را هماره راه گشاي خويش مي دانستند، با آشكار كردن دعوت به يكتاپرستي، آماج آزار همان مردم قرار گرفت و ديوانه، جادوگر، دروغ پرداز و … خوانده شد. او را به سنگ كين مي زدند، خاكستر بر سر مباركش مي افشاندند و …، امّا با تمام اين احوال صبوري ورزيد، چرا كه خدايش او را «داراي خُلق

والا» خوانده بوده. آن بزرگوار طي 23 سال فعاليت، جامعه اي پديد آورد كه همان دشمنان ديروز اكنون چون برادر در كنار يكديگر با صفا مي زيستند و حكومتي تأسيس نمود كه مانندي نداشت، امّا بودند كساني كه همچنان بر رسوم جاهلي پايورزي مي كردند و هر زمان كه فرصتي دست مي داد گوهر ناپاك خود را بروز مي دادند. همين افراد براي از ميان برداشتن پيامبرصلي الله عليه السلام و نابودي دين نوپاي اسلام مذبوحانه تا كشتن پيامبرصلي الله عليه السلام پيش رفتند، ولي ارادة حضرت حق، بر آن تعلق نگرفته بود وسرانجام اسلام پابرجا شد و همه دنيا را با وجود خود نوراني و كام مردم حقيقت جو را شيرين كرد.

مصادره غدير

تنها هفتاد روز پس از ابلاغ منشور امامت و ولايت از سوي پيامبرصلي الله عليه السلام، آن حضرت دعوت حق را لبيك گفته، و به ديدار خدا شتافتند. اينك وقت آن رسيده بود تا آنچه دربارة اميرمؤمنان عليعليه السلام به مردم رسانده بودند عملي شود. آنان كه ديروز و در جمع غديريان با اميرالمؤمنين عليعليه السلام به عنوان امام و جانشين پيامبر بيعت كرده، اين منصب را به او تبريك گفته و ولايت او را پذيرفته بودند، تغيير ماهيت داده و با تفاصيلي كه در منابع تاريخيِ تمام فرقه هاي اسلامي آمده است، امام به حق را كناري زده، خود، خلافت پيامبرصلي الله عليه السلام را تصاحب كردند. آنان خوب مي دانستند كه اميرمؤمنان عليعليه السلام از تمام صحابه برتر و به پيامبرصلي الله عليه السلام نزديك تر و در حقيقت رازدار آن حضرت و ترجمان واقعي قرآن و سنت رسول خداست. بايد ديد كه اينان به

چه انگيزه اي اين تخريب بزرگ تاريخي را مرتكب شدند.

«عثمان بن سعيد» و «حسين بن روح» دو تن از ياران امام حسن عسكريعليه السلام و دو نايب خاص امام زمانK بودند. هر دو نقل كرده اند كه امام حسن عسكريعليه السلام فرمودند: «پدرم امام هاديعليه السلام از سوي حاكم وقت، متوكل عباسي از مدينه به سامرا احضار شد. آن حضرت در مسير خود به سامرا به نجف اشرف رسيد و به منظور زيارت جدّ گراميش كنار مرقد مطهر اميرالمؤمنينعليه السلام حضور يافت و زيارتي خواند كه به «زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام در روز غدير» مشهور است. در بخشي از اين زيارت آمده است:

« … وحال بينك و بين مواهب الله لك …؛ ميان شما و مواهبي كه خدا براي شما مقرّر فرموده است، حايل و مانع شد».

اين عبارت تنها در زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام آمده است و بي ترديد امام هاديعليه السلام در اين عبارت به كساني اشاره داشتند كه پس از شهادت پيامبرصلي الله عليه السلام از رسيدن موهبت الهي به دست حضرت اميرمؤمنان عليعليه السلام ممانعت كردند. بايد توجّه داشت كه خداي جلّ وعلا مواهب زيادي چون: علم بي كران، عصمت، مقام امامت و جايگاه و منزلت والا نزد خود به اميرالمؤمنين عليعليه السلام داد. حال اين پرسش پيش مي آيد كه چرا پيمان شكنان اين مواهب را از امامعليه السلام دريغ داشتند؟ يقيناً اين مواهب چيزي نبود كه بتوان آنها را از امامعليه السلام دريغ نمود يا حضرتش را از داشتن آنها بازداشت.

بنابراين آنچه مورد توجّه امام هاديعليه السلام بود و در زيارت اميرالمؤمنين عليعليه السلام بدان اشاره فرمودند، حق آن حضرت براي ادارة حكومت

بود؛ همان چيزي كه خداي عزّ وجل در روز غدير خم به وسيلة رسولش به همگان ابلاغ كرد و مردم نيز با بيعت خود آن را پذيرفتند، امّا حضرتعليه السلام به مدت 25 سال پس از پيامبرصلي الله عليه السلام با توطئه پيمان شكنان از ادارة حكومت دور ماندند. نتيجة اين اقدام، محروم نگاه داشتن مردم از امير و حاكمي لايق بود كه مي توانست حكومت پيامبرصلي الله عليه السلام را با تمام عدالت خواهي و مردم داري اش استمرار بخشيده و دامنة آن را آن سان كه مورد رضايت خداي عزّ وجل و آرامش خاطر همگان بود بگستراند. بنا به شواهد تاريخي، دورانِ تقريباً پنج سالة حكومت اميرالمؤمنينعليه السلام كه تبلور همه خوبي هاست عظمت اهداف غدير را آشكار كرده و به حق اين روز را عيدي بزرگ و باعظمت براي مسلمانان و حتي بشريت گردانده است، ولي غدير و صاحب شايستة غدير هر دو مورد جفاي تاريخ قرار گرفتند، در عين حال اين روز همچنان با عظمت و شكوه است.

پيامدهاي غصب خلافت

روايات مختلفي به موضوع غدير و دستاوردهاي آن در صورت تحقق آن پرداخته اند. از آن جمله، در روايتي طولاني آمده است:

« … لو أن أميرالمؤمنينعليه السلام ثبتت قدماه أقام كتاب الله كلّه والحق كلّه …؛ اگر اميرالمؤمنينعليه السلام در مصدر امور قرار مي گرفت كتاب خدا و حق را تماماً احيا مي كرد».

اگر حق در جامعه جاري و عملي مي شد، بي ترديد نماز، زكات، عدالت، بردباري و … نيز جايگاه واقعي خود را مي يافت و در ساية چنين حاكمي، به مسائل دنيوي مردم رسيدگي مي شد و مردم به شكلي كاملاً مطلوب از تمام نعمت ها بهره

مند مي شدند، زيرا خداي عزوجل همان گونه كه در قرآن مي فرمايد:

«هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الاَْرْضِ جَمِيعًا …؛ اوست آن كسي كه آنچه در زمين است، همه را براي شما آفريد».

تمام نعمت ها را براي بندگانش آفريده است. در روايتي از اميرالمؤمنينعليه السلام آمده است كه فرمودند:

« … لو أن الأمة منذ قبض رسول اللهصلي الله عليه السلام اتبعوني وأطاعوني، لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم …؛ اگر پس از شهادت رسول خداصلي الله عليه السلام امت از من پيروي و اطاعت مي كردند به يقين از بالاي سر و زير پاي خود از نعمت خداي متعال بهره مند مي شدند».

بي ترديد اگر اميرالمؤمنينعليه السلام كه حضرت رسولصلي الله عليه السلام به عنوان اولين شخصيت جهان، به حكم آية (يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … )؛ اي پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن» فرمان يافت تا آن حضرت را به جانشيني خود معرفي كند زمام امور را در دست مي گرفت مفهوم و هدف غدير براي همگان روشن مي شد و دنيا براي هميشه به بهشت نعمت ها و برادري ها مبدل مي گرديد، اما متأسفانه چنين شخصيتي را 25 سال خانه نشين كردند. شخصيتي كه در مورد روز غديرش آمده است: «لو عرف الناس … » بايد 25 سال مشغول كشاورزي شود و به جز از دست و پايش از ديگر نيروهاي او استفاده نشود و حداكثر بيل بزند و درخت بكارد. اين ظلم و ظلمت بزرگ تاريخ، نه تنها جهان آن روز اسلام را تاريك كرد، بلكه تاريكي آن، امروز و تا فرداهاي تاريخ ادامه خواهد داشت. اگر ديروز، امروز و در آينده بيچاره و درمانده

اي ديده شود، مستمندي گرسنه سر بر بالين نهد و مكر و حيله اي و زور و ستم و باطلي در جامعه وجود داشته باشد، تماماً از عوارض ناديده گرفتن غدير و مصادره آن سرچشمه گرفته است.

پس از 25 سال خانه نشيني، آن حضرت مدت كوتاهي كمتر از پنج سال به ظاهر اختياراتي را به دست گرفتند. با اين حال، در همان روزها نيز معاويه از پاي ننشست و از توطئه و جنگ افروزي دست برنداشت. حكومت اسلامي به ازاي زكاتي كه از مسلمانان مي گرفت و به ازاي تحت الحمايگي غير مسلمانان ساكن در قلمرو اسلام از آنان جزيه مي گرفت. در مقابل، معاويه كه خود را خليفة رسول خدا مي خواند، بر خلاف سنت پيامبرصلي الله عليه السلام و شرع مقدس اسلام به كفار جزيه مي داد تا بتواند براي جنگ با اميرالمؤمنينعليه السلام آماده شود.

مسلماً غدير از چنان گستردگي برخودار است كه اگر به تمام معنا تحقق مي يافت دنيا و آخرت مردم تأمين مي شد و بي ترديد بدون غدير نه دنيا براي مردم فراهم شده است و نه آخرتي. دنيايي كه امروز مي بينيم با صدها ميليون گرسنه، كشت و كشتار و ده ها ميليون زنداني، آيا با چنين وضعيتي انسان به كمال مي رسد؟ به يقين پاسخ منفي است. وانگهي اين نابساماني ها از همان روزي كه اسلام به انحراف كشيده شد نشأت گرفته است و زماني مي توان به درست شدن آن دل بست كه اسلام به مسير اهل بيتعليهم السلام باز گردد و هر چه نسبت اين تغيير بيشتر باشد، نسبت سامان گرفتن كار دنيا بيشتر خواهد بود.

اگر نكته ها و ويژگي هايي كه در قصه هاي اميرالمؤمنينعليه السلام

وجود دارد، جمع آوري شود، دنيا را تكان مي دهد. نكته هاي ظريفي در جاي جاي زندگي اميرمؤمنانعليه السلام به چشم مي خورد كه امروزه آزادانديش ترين و دموكرات ترين انسان ها كه شعار آزادي سر مي دهند، از آنها بي بهره اند.

كار دنياي شرق و غرب، شعار، فريب، خدعه و نيرنگ شده است و با حكومت حدود پنج سال اميرالمؤمنينعليه السلام كه در 1400 سال قبل به وجود آمد، قابل مقايسه نيست. داستان هايي كه در تاريخ به ثبت رسيده و تا به امروز در كتابخانه هاي ما يافت مي شود، تكه هايي از تاريخ و گزارش هايي است از آنچه حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در آن چهار سال و اندي با اندك اختياراتي كه داشتند، انجام داده اند.

درس هايي از حكومت اميرمؤمنان (عليه السلام)

يكي از آن نكته هايي كه در روايات آمده و تاريخ نيز آن را نقل كرده و به عنوان درسي از حكومت اميرمؤمنان عليعليه السلام مطرح مي باشد، اين است كه: «روزي يكي از خوارج نهروان در مقابل حضرت اميرمؤمنان عليعليه السلام ايستاد و خطاب به حضرت گفت: «اتق الله فأنك ميت؛ تو روزي خواهي مرد، از خدا بترس».

او چنان مي پنداشت گويي آن حضرت مرگ را نمي شناسد و آن را باور ندارد و بايد به او تذكر دهند و موعظه اش كنند.

در آن روز اميرالمؤمنينعليه السلام رهبر بزرگ ترين حكومت روي زمين بودند. در عين حال چنين فردي به خود جرأت مي داد تا با چنان شخصيتي اين گونه سخن بگويد. اميرمؤمنانعليه السلام با آن نادان به گونه اي برخورد كردند كه با روح «علي مع القرآن والقرآن مع علي؛ علي با قرآن است و قرآن با علي» و آية « … وَ

إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُواْ سَلامًا؛ و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مي دهند» سازگاري داشته باشد. در مقابل چنين رفتاري، در زمان بني اميه يكي از آنان اعلام كرد: «اي مردم، اگر كسي به من اتق الله بگويد، گردنش را مي زنم».

اين ها نه تنها با قرآن نبودند، بلكه درست بر خلاف قرآن رفتار مي كردند. امروزه حق آزادي چقدر است؟ آيا كسي مي تواند به يك مسئول جزء، اعتراض كند؟ متأسفانه در دنياي قانون گذاري امروزه، نمايندگان مجلس بحث و گفتوگو مي كنند، رأي مي گيرند، به كميسيون مي برند كه اگر به فلان مقام توهين شود، مجازاتش چنين و چنان است.

اگر غدير با غير غدير مقايسه شود، روشن خواهد شد كه تفاوت از كجا تا به كجاست؟ وقتي غدير باشد، يعني علي بن ابي طالبعليه الصلاة و السلام، و روش اميرمؤمنانعليه السلام كه هيچ تفاوتي با روش رسول خداصلي الله عليه السلام نداشت حاكم است. اين رفتارها را در تاريخ ملاحظه كنيد و بسنجيد و ببينيد چه كسي جاي اميرمؤمنانعليه السلام را غصب كرده و چه روشي جاي روش حكومتي آن حضرت را گرفته است؟

در تاريخ آمده است: «روزي عمربن خطاب به مسجد رفت و امامت جماعت را بر عهده گرفت و مردم به او اقتدا كردند. وقتي نماز تمام شد رو به نمازگزاران كرد و خيلي ساده گفت: مردم، من نماز خواندم، اما جنب بودم!».

فقط اميرمؤمنانعليه السلام است كه اگر او را كنار نمي زدند، قرآن با تمام برنامه هايش محقق مي شد و اصل «أقام كتاب الله كله» تحقق مي يافت. توجه داشته باشيم اين كلمه، مفهوم بلندي دارد و بايد به آن توجه شود، وگرنه

همه به قسمتي از قرآن عمل مي كنند. قرآن كريم يهوديان را به اين جهت كه مي گفتند: «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَنَكْفُرُ بِبَعْض؛ به بعضي ايمان داريم و بعضي را انكار مي كنيم» نكوهش كرده است.

پرواضح است، فردي مي تواند سخن بگويد، راه برود، مطالعه كند، غذا بخورد و بينديشد كه تمام اعضاي بدن او كامل و سالم باشد. حال اگر بعضي از اندام ها را داشته باشد و بعضي را نداشته باشد، چه وضعيتي خواهد داشت؟ بدون كبد، قلب يا مغز ادامه زندگي ممكن نيست. از ديگر سو ممكن است بعضي از اعضاي بدن فاسد شود، ولي زندگي انسان مختل نشود. عمل به كل قرآن و ايمان آوردن به تمام آن مهم است، وگرنه شما هر جاي دنيا برويد بسياري از كارهايي كه انجام مي دهند در واقع با بخشي از قرآن منطبق است. به عنوان مثال دادوستدهايي در سراسر دنيا صورت مي گيرد كه با قرآن كريم سازگاري دارد، زيرا مي فرمايد:

«أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ؛ خدا تجارت را حلال كرده است».

اجاره، ازدواج و طلاق كه در قرآن وجود دارد ديگران نيز انجام مي دهند، اما جاري كردن تمام احكام قرآن و تمام حق، مخصوص اميرالمؤمنينعليه السلام است و در آن صورت است كه نعمت آن چنان فراوان مي شود كه:

«لأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم؛ از فراز و فرود و پيش روي خود [نعمت هاي فراوان الهي] مي خورند».

اگر حضرت اميرعليه السلام از ابتدا فرصت مي يافتند تا بر مسند حكومت كه حق مسلم آن حضرت بود تكيه زنند، مردم از نعمت هاي آسمان و زمين به بهترين وجه، بهره مي جستند. تنها كارشكني معاويه در آن مدت حكومت چند سالة ظاهري نبود، بلكه علاوه بر جنگ صفين،

جنگ جمل، طلحه و زبيرها و نهرواني ها و خوارج نيز بودند كه بيشتر دورة چهار سال و چند ماهة حكومت اميرالمؤمنينعليه السلام با اين جنگ ها سپري شد. با اين همه مطالبي در تاريخ اميرمؤمنانعليه السلام يافت مي شود كه هنوز دنيا به آنها نرسيده است. آن حضرت نور و جانشين پيامبرصلي الله عليه السلام بودند و خود در اين باره فرموده اند:

«وأنا من رسول الله كالضوء من الضوء والذراع من العضد؛ نسبت من به رسول خدا همانند نسبت نور به نور و آرنج به بازو است».

آرنج و بازو با هم كار مي كنند و با هم از كار مي ايستند. يا كاري را با هم انجام مي دهند يا هيچ كدام كار نمي كنند. با اين همه نزديكي و يكي بودن، باز اميرمؤمنان از پيامبرصلي الله عليه السلام پيروي مي كردند. تك تك اينها مطالبي است درخور دقت كه امروزه دنيا از آنها غافل است. بايد باور كنيم بيشتر مردم جهان از حقيقت غدير و عظمت اميرالمؤمنينعليه السلام ناآگاه هستند و اين مطالب را نشنيده اند.

ساده زيستي

شايد اين مطلب را شنيده باشيد كه حضرت صديقه كبري فاطمه زهراعليها السلام چادري با دوازده وصله داشتند. اين مطلب را در يك خط مي توان نوشت، ولي يك دنيا معنا و محتوا در آن نهفته است. حضرت زهراعليها السلام زماني آن چادر را سر مي كردند كه پدرشان رئيس حكومت و اميرمؤمنان علي بن ابي طالبعليه الصلاة و السلام شوهرشان وزير آن حضرت بودند. آن بانوي بزرگ اسلام تا اين اندازه خداخواه و فرمانبردار بودند. شما فقرا را هم بنگريد، مشكل بتوان فقيري را يافت كه چادرش دوازده وصله داشته باشد، البته فقير مي خواهد چادر نو

و گران بها سر كند، ولي نمي تواند، اما حضرت زهراعليها السلام مي توانستند و نمي كردند. ايشان با اموال بيت المال اين گونه با احتياط برخورد مي كردند. نقطه مقابل، عملكرد عثمان و … بود. اميرمؤمنانعليه السلام فرمودند: من اموال را همانند رسول خدا تقسيم مي كنم. حضرت رسولصلي الله عليه السلام اموال را نگه نمي داشتند و بلافاصله آن را بين مردم تقسيم مي كردند، ولي عمر اموال را از سالي تا سال ديگر نگه مي داشت، سپس تقسيم مي كرد. اين مطلب در متون تاريخي آمده است كه: «وإن عمر كان يجمع الأموال من سنة إلي سنة ثم يقسّم».

وقتي حكومت در اختيار اميرمؤمنانعليه السلام قرار گرفت، حضرت فرمودند: «من چون عمر رفتار نخواهم كرد. اين اموال مال مردم است و اگر تهي دستي در جامعه وجود دارد، مال، مال اوست و اگر هم فقيري وجود ندارد، به بقيه مسلمانان مي رسد».

اين نكته اي است كه امروزه دنيا با اين همه پيشرفت هنوز به آن نرسيده است. اين قانون را شخص پيامبرصلي الله عليه السلام وضع و اجرا كرده بودند. اميرمؤمنانعليه السلام نيز طبق روش رسول خداصلي الله عليه السلام عمل مي كردند. در حكومت ايشان، پولي كه به بيت المال مسلمانان مي رسيد اولويت استفاده از آن با فقيران بود. كساني كه خانه، زن، زندگي، لباس، خوراك و … نداشتند، به جهت احتياج شان در اولويت بودند و آنچه زياده بر نياز فقيران بود به بقيه مي دادند. در مصرف بيت المال، چون مال، از آن خداست و همه بندگان خدا هستند لذا بيت المال الزاماً و حتماً مخصوص فقرا نيست، از اين رو لازم نيست مصرف كننده، فقير باشد و تنها صدقات و زكات

از آنِ فقيران است كه در قرآن بدان اشاره شده است، آن جا كه مي فرمايد:

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَاكِينِ …؛ صدقات تنها به فقيران و تهي دستان و … مي رسد».

اميرمؤمنانعليه السلام اموال را به طور مساوي تقسيم مي كردند. مثلاً اگر به هر نفر سه دينار مي رسيد خودشان با آن كه رئيس حكومت بودند، همين مقدار بر مي داشتند و به قنبر خادم خود نيز همين مقدار مي دادند. اين است معناي غدير، اين است جزئي از معناي بزرگِ «لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته».

شيوه حاكمان نامشروع

حال به شيوة حكومتي غاصبان نظري بيفكنيم. نوشته اند: وقتي خمس آفريقا را كه يك ميليون دينار بود براي عثمان آوردند او همه را به مروان داد و ساير مسلمانان از آن مبلغ محروم ماندند. ابوذر به اين كار اعتراض كرد و عثمان او را به همين دليل به بدترين مكان (ربذه) تبعيد كرد و سرانجام او در غربت و تنهايي از گرسنگي جان داد.

عماربن ياسر اعتراض كرد او را نيز آن قدر زدند كه در بستر بيماري افتاد.

اين، فرق بين غدير و غير غدير است. اسلام مانند چشمه زلال است كه پيامبرصلي الله عليه السلام آن را به جوشش درآورده، از آن آبي گوارا جاري ساختند. آن گاه كساني چشمه را مصادره و آن را به زهر نفاق آلوده كردند، اما زماني كه اميرمؤمنان علي بن ابي طالبعليه الصلاة و السلام حكومت ظاهري را به دست گرفتند، چشمه را از آلودگي ها پاك كردند تا جرعه نوشان از چشمه اسلام، جرعه هاي گوارا بنوشند.

روش برخورد اميرالمؤمنين (عليه السلام) با مخالفان

زماني كه اميرالؤمنينعليه السلام حكومت ظاهري را به دست گرفتند، بنا به طبيعت شان كه هيچ ناحقي را نمي پسنديدند و به آن تن نمي دادند، از سوي افرادي دنياطلب و مخالف مورد اعتراض قرار مي گرفتند. خوارج از گروه هاي مخالف آن حضرت بودند. يكي از اين افراد در حضور جمع، به اميرالمؤمنينعليه السلام جسارت كرد. حاضران در صدد برخورد با او برآمدند، ولي امامعليه السلام آنان را بازداشتند و فرمودند:

«سب بسب، أوعفو عن ذنب؛ [او را واگذاريد كه طرف سخنش من هستم، پاسخ] دشنام به دشنامي است يا بخشودن گناهي».

اين گفتة شخصيتي است كه پيامبرصلي الله عليه السلام درباره اش فرمودند:

« …

حبّه إيمان وبغضه كفر؛ دوستي او (عليعليه السلام) ايمان و دشمني با او كفر است».

چنين بزرگواري در مقابل رفتار جسارت بار دشمنِ خود حتي از حق خود كه قرآن كريم براي آحاد مسلمانان محفوظ داشته، مي فرمايد:

« … فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُم فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ …؛ پس هر كس بر شما تعدي كرد، همان گونه كه بر شما تعدي كرده، بر او تعدي كنيد» گذشتند.

اميرالمؤمنينعليه السلام اين حق را مي دانستند، اما آية ديگر را نيز لحاظ مي داشتند كه خداي عزوجل مي فرمايد:

« … وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي …؛ و اگر ببخشايد [اين كار شما] به تقوا نزديك تر است».

حضرت اميرعليه السلام دو راه پيش روي خود مي ديدند، مقابلة به مثل يا گذشت، اما ايشان راه دوم را برگزيدند و از او گذشتند تا بدين ترتيب، حق با تمام وجود، تجلي يابد و باطل خوار گردد. از همين روست كه حضرت، ميزان و محك سنجش اعمال است و به وسيلة او حق از باطل باز شناخته مي شود. با اشاره به همين وجهِ تمايز حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در زيارت آن حضرت آمده است:

«السّلام علي ميزان الأعمال؛ سلام بر [علي] ميزان [سنجش] اعمال».

از اين رو ما بايد در تمام رفتارهاي خود ميزاني داشته باشيم و اميرمؤمنان علي بن ابي طالبعليه الصلاة و السلام به عنوان تقسيم كنندة بهشت و دوزخ، مظهر اسلام حقيقتي و امام بر حق، تنها ميزانِ واقعيِ سنجش هستند.

تفاوت دو حكومت

متأسفانه پس از شهادت مظلومانه اميرالمؤمنينعليه السلام و ماجراهايي كه بر حكومت علوي رفت، حكومت به دست امويان و عباسيان نااهل افتاد، در حالي كه مي بايست امام حسن و ديگر امامان معصومعليهم السلام آن را ادامه

مي دادند. آنان با اندوختة بيت المال كه از آنِ تمام مسلمانان بود به عيش و نوش و تدارك زندگي مرفه پرداختند و در كنار چنين حيف و ميل هايي، مردم به طور عموم و خاندان رسالت به ويژه در شرايط سختي به سر مي بردند.

از بي شمار موارد دست اندازي خليفگان عباسي به بيت المال مسلمانان اين مطلب است كه كاخ هارون الرشيد سه فرسخ (5/16 كيلومتر مربع) مساحت داشت و در همان زمان دختران حضرت موسي بن جعفرعليه السلام كه پاك ترين و گرامي ترين انسانها بودند هر يك چادر مخصوص به خود نداشتند تا نماز را به وقت و با هم بخوانند. نقطه مقابل اين رفاه گرايي و ناديده گرفتن حقوق مسلمانان از بيت المال، روش حكومتي اميرالمؤمنينعليه السلام بود كه همسر والامقامش حضرت فاطمه زهراعليها السلام چادري با دوازده وصله بر سر مي كرد، اما به هيچ وجه دست به سوي بيت المال نبرد و اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان رئيس حكومتي گسترده، همان اندازه از بيت المال بر مي داشت كه به غلام خود قنبر مي داد.

در تاريخ آمده است: «مردي وارد كوفه شد و از يكي از مسلمانان سراغ خانة رئيس مسلمانان را گرفت. خانة حضرت اميرمؤمنان عليعليه السلام را به او نشان دادند. پس از رو به رو شدن با اميرالمؤمنينعليه السلام به حضرت گفت: اين خانه و اثاث خانه از آنِ شماست؟!

حضرت فرمودند: اثاثية ديگر را به خانه اي ديگر فرستادم. (منظور حضرت خانه آخرت بود).

آن مرد از نزد حضرت خارج شده، از مردم مي پرسيد: خانة ديگر اميرالمؤمنينعليه السلام كجاست؟

پاسخ مي دادند: او خانة ديگري ندارد.

او مي گفت: حضرت خود، فرموده است كه اثاثيه را

به خانه اي ديگر برده است.

او را متوجه اين مطلب كردند كه منظور امامعليه السلام از خانة ديگر، آخرت است».

«ابن شبّه» استاد طبري بود. او دوستدار اميرالمؤمنين نبود، در عين حال نقل كرده است: «وقتي ابوبكر مُرد سه خانه از خود بر جاي گذارد، اما مي بينيم كه اميرالمؤمنينعليه السلام بدهكار و شهيد از دنيا رفت.

بي ترديد مصادرة غدير كار را به جايي رساند كه حكومت هاي جُور جاي حكومت عدل علوي را بگيرند و دارايي مردم مسلمان را نثار هوس هاي نامعقول خود كنند و در همان حال صدها هزار از علويان و غير آنان در فقر مطلق به سر مي بردند.

دو نكتة شايان توجه

به جاست كه دو نكته را در زندگي مان سخت مورد توجه قرار دهيم:

نخست: زيارت غدير اميرالمؤمنينعليه السلام است. عالم محدث مرحوم حاج شيخ عباس قمي? در مفاتيح الجنان آورده است:

«مستحب است انسان هر روز و در هر جايي كه قرار دارد، اين زيارت را بخواند».

در واقع زيارت غديريه بايد با تأمل و دقت خوانده و به نكات آن توجه شود.

دوم: خواندن خطبة غدير است كه اين خطبه نيز داراي مفاهيم و آموزه هاي والاست. به يك سخن اين كه غدير در دو مورد فوق تبلور مي يابد.

هرگز دروغ نگفتم

جانشيني رسول خداصلي الله عليه السلام چنان منصب والايي است كه جز پاكان شايستگي رسيدن به آن را ندارند و چنين فردي بايد تمام صفات نيكو را داشته و از تمام خصلت هاي ناپسند دور باشد و البته چنين خصوصيتي تنها در وجود اميرالمؤمنينعليه السلام و فرزندان پاك و معصومش تبلور دارد. اميرالمؤمنينعليه السلام خود دربارة خويش فرموده اند:

« … والله ما كذبت ولا كذّبت؛ به خدا سوگند [در تمام عمرم يك] دروغ نگفته ام و كسي نتوانسته نسبت دروغ به من دهد».

همچنين مي فرمايد:

«والله ما كذبت كذبة؛ به خدا سوگند [حتي] يك دروغ نگفته ام».

روشن است كه همين راست گفتاري جز از غدير بر نمي آيد و روشن تر اين كه از چنين انسان راست گفتار و با عظمت، ستم و ستمكاري نشايد و اين دو خصلت، نمادي از غدير و حاكميت غدير است. البته دين به دنيا فروشان، در طول تاريخ پرچم دشمني با اميرالمؤمنينعليه السلام برافراشتند و نسبت هاي ناروا به ساحت پاكش زدند، اما تمام تلاش آنان، چونان خاكستري در معرض گردباد، بر باد شد.

قضاوت از منظر اميرمؤمنان علي (عليه السلام)

«قضاوت» در روايات سخت مورد توجه قرار گرفته است. از همين منظر، قضات به سه و گاهي به چهار دسته تقسيم شده اند كه تنها يك دسته از آنان به بهشت مي روند، اما تصور چنين شائبه اي در مورد اميرالمؤمنينعليه السلام كه بزرگ شدة خانه وحي و قرآن و دست پروردة حضرت رسول اكرمصلي الله عليه السلام است محال و محال مي باشد. او كه سوگند خورده حتي به ازاي به دست آوردن هفت اقليم و خورشيد و ماه هرگز پوست جُوي را از مورچه اي نگيرد، به يقين

تن به داوري به ناحق نمي دهد.

روزي حضرتش در زمان حكومت خود از جايي مي گذشتند. كودكان در حال بازگشت از مكتب خانه بودند، كه با ديدن حضرت، لوح هاي خود را (تخته هايي كه بر آن مي نوشتند) به اميرالمؤمنين نشان داده، از حضرت خواستند تا در مورد نوشته هاي آنان داوري كنند و زيباترين را بر گزينند … اميرالمؤمنينعليه السلام در پاسخ به درخواست چند كودك كه حضرتش را به داوري خواسته بودند [پاسخ دادند، آن گاه] فرمودند:

« … أما إنها حكومة، والجور فيها كالجور في الحكم …؛ اما اين مطلب نيز قضاوت است و ستم در اين مورد، همانند ستم در داوري است».

از نظر اميرالمؤمنينعليه السلام اين داوري با قضاوت ميان دو مدعي بر سر يك خانه، مِلك يا چيزي ديگر هيچ تفاوتي ندارد. اگر اين آموزة قرآن و منطق غدير در تمام سي سال پس از شهادت رسول خداصلي الله عليه السلام حاكم مي شد، بي ترديد جهان، تمام والايي ها و خوبي ها و فضايل انساني را به دست مي آورد.

مطلبي كه بايد بدان توجه داشت، روايتي است كه درك ما از فهم آن ناتوان است، اما از آن جا كه روايت صحيح است و به صحت آن علم داريم، آن را تعبداً مي پذيريم. البته مسائلي نيز وجود دارد كه در حد درك و فهم انسان است، از جمله اين كه امام رضاعليه السلام فرموده است: «لو عرف الناس … حقيقته»، در واقع همان گونه كه پيش تر بيان شد «لو» (اگر) و «حقيقت» دو جزء از غدير بوده و جدايي ناپذير هستند.

آثار نفي غدير

آثار نفي غدير

با نگاهي گذرا به دوران چهار سال و چند ماهه حكومت ظاهري اميرمؤمنان عليعليه

السلام به حجم زيان هايي كه در نتيجة نفي غدير بر مسلمانان و جامعه بشري وارد شد پي مي بريم. پس از 25 سال حكومت مدّعيان خلافت، روش حكومتي پيامبرصلي الله عليه السلام به فراموشي سپرده شد.

نفي غدير، آثار و پيامدهاي ناگوار و بي حسابي براي بشريّت به همراه داشته است، زيرا دگرگوني بسياري در كيفيت حيات بشري ايجاد نموده كه خسارت مطلق به شمار مي رود. در نتيجه، جامعه از نعمت هاي فراواني محروم شد، چرا كه خط مشي حكومتي اميرمؤمنان عليعليه السلام مشابه و در استمرار حكومت پيامبرصلي الله عليه السلام بود و همان سان كه حكومت پيامبرصلي الله عليه السلام براي جامعه سازنده بود، حكومت امام اميرمؤمنان عليعليه السلام انعكاسي از حكومت پيامبرصلي الله عليه السلام بود و حضرتش در مسير تعيين شدة خدا و پيامبر گام برمي داشتند كه ثمرة آن برپايي عدالت، آزادي، نفي هر گونه ستيزه جويي و ايجاد جامعه اي سالم و آكنده از فضايل اخلاقي بود. روشن است تمام اين امور از مواهب الهي است كه با وجود موهبت خداداده به اميرالمؤمنينعليه السلام در غدير، يعني امامت و ولايت آن حضرت محقق مي شد. نفي اين موهبت و مصادرة حكومت از حضرت اميرعليه السلام آثار سوئي در جامعه پديد آورد كه به برخي از آنها اشاره مي كنم:

1. سلب آزادي

اگر در دنياي امروز از آزادي سخن گفته مي شود و يا به همين مقداري كه آزادي وجود دارد بايد آن را مرهون مولي الموحدين اميرالمؤمنينعليه السلام دانست. البته سخن دربارة پس از واقعه غدير و در نبودِ پيامبرصلي الله عليه السلام است، زيرا پيامبرصلي الله عليه السلام در دوران حاكميت خود آزادي را

در جامعه گستراند و پس از شهادت آن حضرتصلي الله عليه السلام بود كه اين آزادي از جامعه سلب شد. اختناق موجود در دنياي فعلي به سبب نفي غدير است، چرا كه با جلوگيري از برپايي حكومت اميرمؤمنانعليه السلام مانع گسترش آزادي گرديدند. نزاع هاي فراواني در جامعه چهره نموده كه جاهليت را حيات مجدد بخشيده، جنگ هاي بسياري به راه انداخته شد كه نام آن را «حروب الردّة» گذاشتند و استمرار چنين جنگ هايي كه تا به امروز، جان ميليون ها انسان را گرفته و هماره ادامه دارد، نتيجة نفي غدير است.

2. تحريف شريعت

پس از پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام بسياري از مباني شريعت مبين اسلام دستخوش تحريف شد و قدرتمندان، دين را بر حسب سلايق و به مقتضاي رأي شخصي تغيير مي دادند. طي مدت 25 سالة حكومت غاصبان، چنان جوّ خفقان و اختناق بر جامعه حاكم شده بود كه هيچ كس حق نداشت از پيامبرصلي الله عليه السلام حتي يك روايت نقل كند. اميرالمؤمنينعليه السلام و ديگران گرفتار چنين جوّي بودند. زمينه هايي براي امكان تحريف ايجاد كرده بودند كه از جملة آنها سلب آزادي بود. در جامعه آن روز هيچ كس آزادي روايت يك حديث از پيامبرصلي الله عليه السلام را نداشت و حكام غاصب حتي اجازه جمع آوري قرآن را نمي دادند. پسر عمر مي گويد: «من در زمان پدرم نمي توانستم حتّي حديثي كه از رسول گرامي اسلام شنيده بودم نقل كنم». در صورتي كه شخصي حديثي از رسول اللهصلي الله عليه السلام نقل مي كرد به تحمل شلاق محكوم مي شد، ولي اميرالمؤمنينعليه السلام پس از به دست گرفتن حكومت كوتاه مدت، جوّ اختناق را

از بين بردند و آزادي را به جامعه بازگرداندند.

راستي مگر پيامبرصلي الله عليه السلام غير از بيان شريعت، بيان ديگري هم داشتند؟ مگر قرآن شريعت نبود؟ آيا سيرة پيامبرصلي الله عليه السلام غير از شريعت بود؟

در حقيقت، تحريف واقعيت دين با وجود آزادي ممكن نبود. از جمله تحريف هايي كه حاكمان غاصب پايه گذاري كردند، در مورد نماز نافلة شب هاي ماه مبارك رمضان بود كه پيامبرصلي الله عليه السلام تشريع فرمودند. پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام نماز نافلة ماه رمضان را در مسجد به جا مي آوردند. عده اي اين نماز را به جماعت خواندند، ولي پيامبرصلي الله عليه السلام فرمودند: «اين نماز به جماعت خوانده نمي شود، بلكه بايد فرادا به جاي آورده شود».

پس از شهادت پيامبرصلي الله عليه السلام عمر بن خطاب در مخالفت با بيان پيامبرصلي الله عليه السلام به رأي خود اقدام به برپايي نافله در ماه رمضان به جماعت نمود و نام آن را «نماز تراويح» نهاد. موارد بسياري از تحريف شريعت از سوي حاكمان وجود دارد كه در محل خود ذكر شده است و همه كم و بيش آن را مي دانيد.

3. جنگ افروزي عليه اميرالمؤمنينعليه السلام

پس از اين كه اميرالمؤمنينعليه السلام به خواست افراد جامعه، حكومت را پذيرفتند، عدالت و برابري را در جامعه گستراندند و هيچ ظلمي را بر جامعه روا نمي دانستند. افرادي نيز بودند كه انگيزه هاي ظالمانه داشتند و منافع خود را در همراهي با اميرالمؤمنينعليه السلام نمي ديدند. لذا در پي تضعيف پايه هاي حكومت اميرالمؤمنينعليه السلام برآمدند و از هر وسيله اي براي رسيدن به اين هدف بهره مي گرفتند. آنان به بهانه جويي مي پرداختند و جنگ و نزاع و

اختلاف به راه مي انداختند و بدين وسيله هم خود و هم بسياري از افراد جامعه را در مقابل حضرت اميرعليه السلام قرار دادند. اين فتنه انگيزان غالباً از وابستگان حاكمان پيشين بودند. جنگ جمل، صفين و خوارج نمونه هايي از جنگ افروزي آنان و تحميل نبرد بر اميرالمؤمنينعليه السلام بود كه بارزترين پيامدهاي نفي غدير به شمار مي رود. جنگ جمل به سركردگي عايشه و افرادي چون: طلحه، زبير و عبدالله بن زبير به راه افتاد. طلحه و زبير كه در آغاز حكومت حضرت اميرمؤمنانعليه السلام با ايشان بيعت كرده بودند، پيمان شكستند. آنان با بيعت خود خواهان مناصبي چون فرمانروايي بصره و كوفه بودند، ولي اميرالمؤمنينعليه السلام با واقع بيني خود آنان را ناكام گذاردند. سرانجام مخفيانه مدينه را به سوي مكّه ترك كردند و در آن جا با استفاده از بيت المالِ غارت شده از سوي امويان، خون خواهي عثمان را بهانه كردند و با تشكيل ارتشي رهسپار بصره شدند و آن را تصرف كردند كه در نهايت، اميرالمؤمنينعليه السلام آنان را شكست دادند.

جنگ صفين نيز يكي ديگر از آن جنگ هايي بود كه از سوي معاويه بر ضد اميرالمؤمنينعليه السلام به راه افتاد. دليل به وجود آمدن اين جنگ، حكومت معاويه بر شام بود كه از سوي عثمان و در راستاي انتصاب هاي قبيله گرايانه و بازگشت به عصر جاهليت صورت گرفته بود. حضرت اميرمؤمنان عليعليه السلام به ابقاي حكومت معاويه تن نمي دادند. معاويه كه منافع و حكومت خود را در خطر مي ديد، با فريفتن برخي اصحاب و ايجاد اختلاف در صفوف آنان، جوسازي عليه امامعليه السلام و تطميع و تهديد، توانست جنگي

را بر ضدّ اميرالمؤمنينعليه السلام راه اندازد. پس از ورود در جنگ و زماني كه خود را در يك قدمي شكست مفتضحانه مي ديد، با سر دادن شعارهاي فريبنده و نفوذ در صفوف ياران امامعليه السلام حضرت را وادار به پذيرش حكميت كرد. البته كيفيت اين حكميت از پيش مشخص شده بود. پس از آن كه امامعليه السلام به حكميت تن دادند و توطئة معاويه كارساز شد، همان كساني كه با اصرار خود، حضرت را وادار به پذيرش حكميت نمودند با عنوان خوارج نبردي ديگر را در نهروان بر حضرت تحميل كردند. تمام اين وقايع نتيجة نفي غدير بود، چرا كه در فاصله 25 ساله ميان حاكميت پيامبرصلي الله عليه السلام و اميرالمؤمنينعليه السلام حكومت در اختيار كساني بود كه غدير را به كناري گذاشته بودند و سنت هاي جاهلي به جامعه بازگردانده شده بود.

4. منافق پروري

جامعه اي كه پيامبرصلي الله عليه السلام ايجاد نمودند جامعه اي بود كه آثار جاهلي از آن زدوده شده بود و ادامة اين روند مستلزم برپايي غدير بود، ولي نفي غدير آثار سوئي را جايگزين چنين تحولي كرد، زيرا روحية نفاق و منافق پروري از همان روزهاي آغازينِ پس از شهادت پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام در جامعه جلوه كرد و اميرالمؤمنينعليه السلام حتّي پس از به دست گرفتن حكومت با منافقان مواجه بودند؛ جريان صفين و افرادي كه در ركاب اميرالمؤمنينعليه السلام بودند و با اصرار، حضرت را وادار به حكميت كردند تا جنگي كه بر حضرت تحميل شده بود و نزديك بود با پيروزي آن را تمام كنند كه در نهايت به حكميت انجاميد. همان هايي كه با

اصرار خود، موفقيت قريب الوقوع اميرالمؤمنينعليه السلام را به مسلخ حكميت كشاندند، پس از پايان جنگ به اميرالمؤمنينعليه السلام اعتراض كردند كه چرا حكميت را پذيرفتند و با شعارهايي چون «الحكم لله لا لك ولا لأصحابك يا علي» و شعار «لا حكم إلاّ لله» كه مغالطه اي آشكار بود، روحيه نفاق و دورويي خود را بروز دادند.

بسياري از اصحاب حضرت، طراحان چنين رفتار و شعارسازي هاي بر ضد اميرالمؤمنينعليه السلام را «منافقان» خواندند و يقيناً اينان منافق بودند، زيرا اگر در قاموسِ مفهومِ نفاق، مصداقي وجود داشته باشد، يقيناً همين دسته اند كه بر ضد اميرالمؤمنينعليه السلام شعار مي دادند، در حالي كه در ركاب حضرتش بودند و به چيزي اعتراض مي كردند كه خود بر حضرت تحميل كرده بودند. پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام در حديثي، در وصف منافق مي فرمايند:

« … لا يبغضك إلاّ منافق؛ تنها منافقان نسبت به تو (علي) دشمني و بغض مي ورزند».

آنچه بيان شده پاره اي از پيامدهاي سوء كنار زدن اميرمؤمنان عليعليه السلام و نفي غدير بود.

حال اين سؤال پيش مي آيد اگر اهداف غدير محقق مي شد، چه رهاوردي مي داشت؟

در اين باره مطالبي به شرح زير بايستة بيان است:

غدير و جامعه اي پاك و بي اختلاف

هنگامي كه رسول گرامي اسلام در روز غدير اميرمؤمنان عليعليه السلام را به مقام ولايت نصب و معرفي نمودند خطاب به امّت فرمودند:

« … هذا وليّكم؛ اين (علي) ولي شماست».

در منطوق آيات و روايات، كسي كه ادارة امور فرد يا جامعه را بر عهده دارد «ولي» خوانده مي شود. در متون اسلامي در خصوص اين كه اگر غدير برپا و حكومت به اهلش كه فرمان خدا و رسولش بر آن بود واگذار مي شد، هرگز

در جامعه اختلافي پيش نمي آمد. روايات فراواني در اين زمينه آمده است، از جمله:

« … ما اختلف عليكم سيفان؛ هرگز اختلافي كه به شمشير كشيده شود پيش نمي آمد».

در اين عبارت، واژة «إختلف» آمده كه به معناي رفت و آمد است و در اين جا برخورد و نزاعي كه سرانجام آن جنگ و كشتار باشد مدّ نظر است.

در نتيجه اينكه رخت بربستن نزاع و جنگ از يك جامعه به منزله داشتن جامعه اي پاك و سالم است كه هدف رسول گرامي اسلام دقيقاً رسيدن به آن بود.

اولين پيامدهاي نفي غدير در جامعه، شهادت حضرت صديقه طاهره فاطمه زهراعليها السلام و حضرت محسنعليه السلام بود كه از سوي حكّام به شكلي خشونت بار روي داد و از همين زمان كشتار و نزاع چهره نمود و حاكمان كه نمي توانستند حق را كه در اميرمؤمنان عليعليه السلام تجسّم يافته بود، تحمّل كنند، با آن حضرت سر ستيز برافراشتند.

برخي خرده مي گرفتند كه چرا اميرالمؤمنينعليه السلام پس از رسيدن به حكومت در جنگ هايي دامنه دار شركت كردند؟ بلي، اميرالمؤمنين درگير سه جنگ شدند، ولي در هر سه جنگ، حضرت آغازگر جنگ نبودند، بلكه جنگ افروزي از سوي مخالفان حضرت بود كه از بقايا و دست نشاندگان حاكمان پيشين بودند و عدل اميرالمؤمنينعليه السلام را برنمي تافتند. طبيعي است در چنين مواجهه اي (جنگي) يا بايد خود و اصحاب شان كشته شوند يا به دفاع از خود بپردازند و دفاع حضرت به همين منظور و ضروري بود.

به ديگر سخن، اين كه درگير شدن آن حضرت در سه جنگ اقدامي دفاعي بود.

غدير و حقيقت آزادي

براي درك بهتر آزادي و اين كه منشأ تمام آزادي

هايي كه در دنياي غرب امروز از آن سخن گفته مي شود اگر چه دستخوش نادرستي ها شده اميرالمؤمنينعليه السلام است. ذكر نمونه هايي از آزادي عملي آن حضرت در زمان حكومت شان لازم است.

اميرالمؤمنينعليه السلام در ماه هاي اوليه حكومت شان در مواجهه با كساني كه شريعت پيامبرصلي الله عليه السلام را تحريف كرده، نماز نافله در ماه مبارك رمضان را به جماعت به جا مي آوردند، در مقام حاكم اسلامي و كسي كه از سوي پيامبر «ولي» معرفي شد، انجامِ به جماعتِ نافلة شب هاي ماه مبارك رمضان را نهي و به فرادا گزاردن آن دستور دادند و با اين اقدام، موجي از اعتراض ها حضرت را در ميان گرفت. پرواضح است كه اين اقدام سرپيچي از فرمان امامعليه السلام و مقاومت در برابر حكمي واقعي بود كه از سوي پيامبر تشريع شد. اميرالمؤمنين عليعليه السلام براي گفتة خود به عمل رسول اللهصلي الله عليه السلام استدلال فرمودند، به اين معنا كه پيامبرصلي الله عليه السلام به عنوان پايه گذار نماز جماعت، هرگز خواندن نافله را به جماعت دستور ندادند و خود نيز چنين نكرده، بلكه از گزاردن نافله به جماعت منع فرمودند.

اين استدلال آن چنان محكم و متين بود كه معترضان و اشكال تراشان، نتواستند بر استدلال امامعليه السلام خدشه وارد كنند، در عين حال همان ها عليه اقدام اميرالمؤمنينعليه السلام مبني بر منع خواندن نافله به جماعت تظاهرات كردند. حضرت نه تنها مانع تظاهرات اعتراض كنندگان نشدند، بلكه به امام حسن مجتبيعليه السلام فرمودند: به آنان بگو كه هر چه مي خواهند بكنند.

منظور امام اين بود كه چنانچه اصرار دارند، نافله را به جماعت بخوانند. عملكرد حضرتعليه

السلام بيانگر وجود جامعه اي آزاد بود و حتي آنان كه در پي باطل بودند و باطل طلبي شان نيز آشكار بود، امامعليه السلام آنان را آزاد گذارد. مخالفان به همين مقدار بسنده نكردند، بلكه فضايل اخلاقي امامعليه السلام را العياذ بالله سبكسري خواندند و مي گفتند:

«فيه دعابة؛ او شوخ طبع است».

كساني اين مطلب را مطرح مي كردند كه مي دانستند اميرالمؤمنينعليه السلام عمل و سخني غير از حق ندارد و نيز حق محض است، زيرا از پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام شنيده بودند كه مي فرمودند:

«الحق مع علي وعلي مع الحق؛ حق با علي وعلي با حق است».

آنان فراموش نكرده بودند كه پيامبرصلي الله عليه السلام نافلة ماه مبارك رمضان را فرادا مي خواندند و از اقامة اين نماز به جماعت جلوگيري نمودند، امّا اينان بر اعتراض خود اصرار داشتند.

در ماجراي جنگ جمل، جنگ افروزان بر ضد اميرالمؤمنينعليه السلام شكست خوردند و سردمداران جنگ پس از شكست در كاروانسرايي در بصره مخفي شدند. يكي از اين فراريان عايشه بود. حضرت اميرمؤمنان عليعليه السلام سوار بر اسب و در حالي كه جمعي از اصحاب مسلح او را همراهي مي كردند وارد كاروانسرا شدند و در مقابل اتاقي كه عايشه در آن مخفي شده بود رفته، با خطابي عتاب آلود به عايشه فرمودند:

«آيا پيامبرصلي الله عليه السلام به تو فرمان داده تا چنين كني؟ سپس فرمودند: آماده باش تا تو را به مدينه بفرستم».

طبيعي است در جريان جنگ عده اي كشته مي شوند كه وابستگاني از قبيل: زن، فرزند، خواهر و … دارند. در جمل نيز وضع به همين منوال بود و بازماندگانِ كشتگان در كاروانسرا حضور داشتند. آنان با ديدن حضرت

در مقابل ايشان قرار گرفته، بر ضد امام شعار مي دادند:

«هذا قاتل الأحبة؛ اين، كُشندة عزيزان [ما] است».

حضرت مجدداً در مقابل اتاق عايشه قرار گرفتند. چون زنان تظاهركننده، واكنشي از حضرت نديدند جرأت بيشتري پيدا كرده، شعارهاي خود را بر ضد حضرت تكرار كردند. برخي اصحاب كه همراه حضرتعليه السلام بودند قصد داشتند زنان تظاهركننده را ساكت كنند، ولي حضرت مانع شدند و فرمودند: «به آنان كاري نداشته باشيد و حتي آنان را به سكوت وادار نكنيد».

اميرالمؤمنين عليعليه السلام هنگام خروج از كاروانسرا در مقابل تظاهركنندگان لحظه اي توقف كردند و جمله اي را فرمودند كه تاريخ هرگز نمونه آن را ثبت نكرده و نخواهد كرد. آزادترين كشورهايي كه مدعي آزادي اند نيز نمي توانند چنين ادعايي كنند. حضرت لحظه اي توقف فرمودند و به اتاق هايي كه جنگ افروزان در آنها پنهان شده بودند اشاره كرده، فرمودند: «اگر من قاتل الاحبة بودم، جنگ افروزاني را كه در اتاق ها پنهانند مي كشتم».

طبق قوانين جنگي در تمام دنيا پس از پايان جنگ، فرماندهان جنگ دستگير، گاهي به حبس و در مواردي به اعدام محكوم مي شوند، ولي حضرت اميرمؤمنان عليعليه السلام چنين نكردند. آيا كسي مي تواند ادّعا كند در حكومت اميرالمؤمنينعليه السلام آزادي نبود؟ به يقين اگر به ديدة انصاف به حكومت آن حضرت بنگريم خواهيم ديد كه حضرتش حكومتي كاملاً آزاد به وجود آوردند و همگان در ساية حكومت آن حضرت از آزادي كامل برخوردار بودند.

در جنگ صفين كه بر اميرالمؤمنينعليه السلام تحميل شد، شماري از اصحاب از حضرت خواستند به حكميت تن بدهند. مي بينيم كه امامعليه السلام به افراد آزادي بيان دادند و حكميت را پذيرفتند. كار به

همين جا خاتمه نيافت و آنان پس از ماجراي حكميت، با تظاهرات و شعارهايي چون «لا حكم إلا لله» كه مغالطه اي بيش نبود در مقابل حضرت قرار گرفتند. اين شعار در مسجد نيز سر داده شد، امّا اميرالمؤمنينعليه السلام كه بيشترين قدرت و بزرگ ترين حكومت دنيا را داشتند هرگز آنان را به جهت اعتراض شان محاكمه نكرده، حتي اجازه ندادند به اين دليل كيفر شوند.

غدير اميرالمؤمنين عليعليه السلام به عنوان نمادي شفاف از آزادي، علي رغم اين كه براي جامعه اسلامي آن روز تدارك ديده شد، ولي متأسفانه جوامع اسلامي هرگز از مفهوم آزادي به عنوان يكي از اهداف غدير بهره اي نبردند و تا به امروز اسير ديكتاتوري هستند. در مقابل، در غرب جوامعي وجود دارند كه عنوان آزادي را هر چند اين آزادي مبنا و مجراي صحيحي ندارد و گرفتار افراط و تفريط است بر خود نهاده اند. در آن جا اجازة برپايي تظاهرات و اعتراض داده مي شود، ولي در بيشتر موارد مشاهده مي شود اعتراض ها به خشونت كشيده شده، بسياري دستگير مي شوند و مورد ضرب و شتم قرار مي گيرند. چنانچه در صدد مقايسة حكومت هاي مدّعي آزادي با حكومت مولي الموحدين عليعليه السلام برآييم مي بينيم هيچ شباهتي ميان آزادي اينان و آزادي در حكومت آن حضرت وجود ندارد و ايشان تمام اعتراض ها را با بزرگواري تحمّل مي كردند و كمترين اثري از خشونت وجود نداشت و پس از جنگ نيز با جنگ افروزان برخوردي نكردند، بلكه آنها را آزاد گذاشتند.

پس بايد تمام آزادي هايي را كه در غرب از آن سخن گفته مي شود مرهون اميرالمؤمنينعليه السلام دانست، زيرا آموزه اي است از

ايشان كه در آن جوامع به كار گرفته مي شود.

آثار نفي غدير

حكمت اعطاي آزادي از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام)

با توجه به فرمودة پيامبر گرامي اسلام «الحق مع علي وعليّ مع الحق؛ حق با علي و علي با حق است» به يقين آن هايي كه در مقابل حضرت قرار مي گرفتند و اعتراض و تظاهرات مي كردند مخالف حق بودند، ولي هرگز حضرت با آنان برخورد نمي كردند و از طرد، نفي و سركوب آنان پرهيز داشتند و دادگاه و مجازاتي براي برخورد با آنان به راه نينداختند. حال اين سؤال پيش مي آيد كه چرا امامعليه السلام به جامعه آزادي دادند؟ پاسخ اين پرسش را بايد در سيرة اميرالمؤمنينعليه السلام و نگاه ايشان به حكومت و سياست يافت.

سياست اميرالمؤمنينعليه السلام در ادامة سياست رسول گرامي اسلامصلي الله عليه السلام و در راستاي وحي الهي بود. لذا وقتي با موج اعتراض ها مواجه مي شدند از ابزار قدرت استفاده نمي كردند، زيرا حكمتي در عمل ايشان وجود داشت و آن، اين كه مي خواستند درسي براي همة انسان ها باشد و در ادارة حكومت و سياست، اصل الهي «لا إِكراه في الدّين؛ اجباري در دين نيست» و مصلحت ادارة امور جامعه مهم تر از شخص است و همين ترجيح دادن مصالح جامعه بر مصالح شخصي، سبب گرديد تا اصحاب را از منافق خواندن منافقان واقعي بر حذر دارند.

آثار نفي غدير

غدير، تأمين كننده معاد و معاش بي دغدغه

در روايتي از اميرالمؤمنينعليه السلام نقل شده كه اگر اهداف غدير در جامعه محقق مي شد و ايشان پس از پيامبرصلي الله عليه السلام حكومت مي كردند، شرايط چنان تحولي مي يافت كه خود فرمودند:

« … ولو أن الامة منذ قبض الله نبيه اتبعوني وأطاعوني، لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم رغداً إلي يوم القيامة؛ اگر امت، پس از شهادت رسول خدا از من پيروي و

فرمانبرادري مي كردند تا روز قيامت از فراز و زير پاي خود نعمت هاي گوارا مي خوردند و زندگي توأم با رفاه داشتند».

واژة «رغد» به معني زندگي مرفه است و در چنين زندگي، دغدغة فقر و مشكلات معيشت و انگيزه اي براي جنگ وجود ندارد.

اگر اميرالمؤمنينعليه السلام از مقام حكومت نفي نمي شدند، غدير بر پا مي شد و ايشان مدت سي سال پس از پيامبرصلي الله عليه السلام حكومت مي كردند نه تنها شريعت دستخوش تحريف نمي شد و جنگ و نزاعي رخ نمي داد، بلكه راحت ترين زندگي مادي و معنوي در جامعه فراهم مي آمد و جهان براي هميشه در امنيّت و سلامت به سر مي برد، به گونه اي كه حتي يك فقير در جامعه ديده نمي شد و كار خانواده اي به نزاع و قطع رحم نمي انجاميد. تمام خوبي هاي بيان شده در صورتي تحقق مي يافت كه غدير برپا مي شد، امّا با كمال تأسف آنچه شايستة بشر نبود و نصيب بشر شد، نتيجة نفي غدير است. از اين رو حضرت بقية الله الاعظمK پس از ظهورشان همان خواهند كرد كه بر عهدة اميرالمؤمنينعليه السلام گذارده شده بود.

آثار نفي غدير

پيش بيني حضرت زهرا (عليها السلام) از پيامدهاي نفي غدير

پس از آن كه كودتاگران غدير را نفي كردند، حضرت صديقه كبري فاطمه زهراعليها السلام پيامدهاي سوء اين روند و تأثير منفي آن را بر جامعه بشري بيان و جامعه را متوجّه خطرات آن كرده، هم در خطبه و هم زماني كه زنان مدينه به ديدار ايشان مي رفتند، فرمودند:

« … ويحهم! أني زحزحوها عن رواسي الرسالة … ثم احتلبوا ملأ القعب دماً عبيطاً وزعافاً مبيداً …؛ واي بر شما! [منصب امامت را] از جايگاه و لنگرگاه رسالت، به كدامين سو بردند!

سپس پيمانه را از خون تازه پر كردند».

اين همه خون ريزي ها، جنگ و كشتارها و بمب گذاري ها ميان مسلمانان و كفّار كه در جاي جاي دنيا رخ مي دهد، تبلور فرمايش حضرت صديقه كبري فاطمه زهراعليها السلام است كه جاي تأمل فراوان دارد.

آثار نفي غدير

غدير بزرگ ترين عيد

در اسلام عيدهاي متعدّدي وجود دارد، مانند: عيد فطر، عيد اضحي (قربان)، جمعه و …، اما هيچ يك از اين عيدها ويژگي عيد غدير را ندارند، زيرا اين عيد صرفاً عبادي نيست كه عيد كرامت انسان هاست و اهداف والايي را دنبال مي كند و هر چند جنبة عبادي آن به تنهايي براي ساختن جامعه بسنده است، امّا حكومت عدل، مساوات و … از اهداف اصلي اين عيد به شمار مي رود. در صورتي كه غدير اميرالمؤمنين عليعليه السلام اجرا مي شد آثار نيك آن نصيب بشريت مي گرديد. البته تاريخ نمونه هايي از آن آثار را كه در مدت كوتاه حكومت اميرالمؤمنينعليه السلام تحقق يافت، ثبت كرده و هيچ كس منكر آن نشده و نخواهد شد. تمام مذاهب و اديان حتي يهودي و مسيحي نيز واقعيت آزاديِ به اجرا درآمده از سوي اميرالمؤمنينعليه السلام و پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام را پذيرفته اند. پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه السلام به خوبي از اهداف غدير آگاه بودند و تأثير آن را در صورت تحقق بر جامعه مي دانستند. در روايتي دربارة غدير مي فرمايند:

«أفضل أعياد أمتي؛ بزرگ ترين عيدهاي امّت من است».

اين روايت را مي توان اين گونه تفسير كرد كه: در صورت عملي شدن اهداف غدير، چنان شكوه و عظمتي به وجود مي آورد كه براي مسلمانانِ همة دوران ها سرافرازي مي آفريد. جان سخن اين كه عظمت

غدير بر هيچ كس پوشيده نيست و اگرچه در آن ايام نمودي نداشت، ولي همان مقدار خيراتي كه ظاهر شد، ثمرة بخشي از حكومت كوتاه مدت اميرمؤمنانعليه السلام بود.

آثار نفي غدير

غدير از منظر روايات

در روايات در باب نوروز مطالبي آمده است كه استحباب برخي از ادعيه و اذكار و اعمال را در اين روز اثبات مي كند. اگر اين تعبير درست باشد مي توان گفت: اين موارد صرفاً نوعي مراسم و مناسك مذهبي است و به هر روي تعبير «عيد» دربارة اين روز نيامده است، اما در خصوص عيد غدير، رواياتِ بسياري به كار رفته و به صيغة تفضيلي، از آن به «أفضل الأعياد» و «عيدالله الأكبر» تعبير شده است. در روايت آمده است كه امام صادقعليه السلام به (شخصي) فرمودند:

« … لعلك تري أن الله عزوجل خلق يوماً أعظم حرمة منه؟ لا والله، لا والله، لا والله …؛ شايد مي پنداري خدا روزي را آفريده كه حرمت آن از روز غدير عظيم تر باشد؟ نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند نه به خدا سوگند [چنين نيست]».

از اين جا روشن مي شود كه چنين روز عظيم و آسماني در رديف روزهايي چون نوروز، دحوالارض، نيمة رجب و جز آن نيست، بلكه فراتر از آنهاست.

مرحوم حاج شيخ عباس قمياعلي الله اعلي الله مقامه دربارة روز عرفه آورده است:

«از اعياد عظيمه است، اگر چه به اسم عيد ناميده نشده است».

بعيد است كه اين مطلب از اجتهادات ايشان باشد؛ زيرا شيوة ايشان جز اين است و احتمالاً چنين اجتهادهايي را از برخي بزرگان پيشين گرفته باشد، هر چند از گويندة آن ياد نكند. كافي است در روايتي عرفه عيد خوانده شود تا

از باب تسامح كه مشهور است چنين روزي را عيد بخوانيم (زيرا در چنين مواردي بنا بر مشهور، چندان به سند نياز نداريم)، اما اگر چنين روايتي در دست نباشد، ناميدن اين روز به عيد وجهي ندارد. و ملاك اسامي و حقايق شرعي، ادلة شرعي است. در صورتي روز خاصي عيد اسلامي به شمار مي رود كه مصدر اين نام گذاري قرآن و سنتِ اهل بيتعليهم السلام باشد. از اين رو هر چند عرفه روز شريفي است و اعمال و نيايش هاي ويژه اي دارد، ولي عيد خواندن آن، بدون داشتن دليل شرعي توجيهي روشن ندارد.

نوروز نيز چنين است و در روايات از اين روز به «عيد» تعبير نشده است. گفتني است كه در خصوص نوروز، روايات مؤيد و روايات معارض داريم. مرحوم علامه مجلسياعلي الله اعلي الله مقامه پس از تتبع در اين روايات و به پيروي از او، عالمان پس از او روايات مؤيد را ترجيح داده اند. در بحث مفصلي كه ايشان در بحارالانوار به آن پرداخته، اين پرسش اساسي را مطرح مي كند كه از كجا معلوم نوروزي كه روزه و غسل در آن مستحب است و نمازي براي آن روايت شده، همين روز معهود (يعني ابتداي بهار و هنگام تحويل خورشيد به برج حمل) باشد؟ شاهان آل بويه، حمدانيان و عده اي از پادشاهان شيعه كه نوروز را جشن مي گرفتند، در اين كه نوروز كدام روز سال است، هم داستان نبودند. حتي معتضد، يكي از خلفاي عباسي، صريحاً گفت: «من فلان روز را، به عنوان نوروز تعيين كردم» و از آن پس چنين روزي به نام نوروز معتضدي مشهور شد.

در اين كه

نوروز چه روزي از سال است شايد پنج يا شش قول وجود داشته باشد. هر چند در سده هاي اخير، نوروز در اولين روز بهار استقرار يافته، ولي در تعيين آن بارها و بارها تبديل و تحول صورت گرفته است. از اين رو بسياري از فقها مانند صاحب مستند به مناسبت احكامي چون روزة نوروز و نماز آن، در تعيين زمان آن پژوهش هايي انجام داده و بسياري نيز در اين باره توقف كرده اند. گفتني است هنگام شك در تحديد آن نمي توان «به اصالت عدم نقل» تمسك جست، اما در مورد عيد غدير مي توان به اين اصل تمسك جست و گفت: اكنون هيجدهم ذي حجه، عيد غدير است و اصل، عدم نقل اين مناسبت است. لذا مي گوييم از همان ابتدا هيجدهم ذي حجه، غدير بوده است، ولي در مورد نوروز تبديل و دگرگوني در سده هاي گذشته، قطعي است و جايي براي استصحاب عدم نقل نمي ماند.

در پژوهشي كه علامه مجلسياعلي الله اعلي الله مقامه در بحارالانوار انجام داده، اين احتمال مطرح مي شود كه شايد نوروز در هر سال منطبق با عيد غدير باشد كه در آن صورت روز عيد غدير دو عنوان دارد، يكي عيد غدير و ديگري نوروز، زيرا در روايت آمده است كه روز هيجدهمِ ذي حجة سالِ دهمِ هجرت (كه پيامبرصلي الله عليه السلام اميرمؤمنانعليه السلام را به عنوان خليفة خود تعيين فرمودند) مصادف با نوروز بود. اگر چنين باشد دليلي ندارد نوروز اسلامي را بر اساس ماه هاي شمسي بسنجيم.

هدف ما از اين بحث اين بود كه بدانيم در نصوص ديني از نوروز به عنوان عيد ياد نشده است، ولي

در خصوص غدير مطلب به گونه ديگري است و چنان كه گذشت اين روز در متون ديني بزرگ ترين عيد اسلامي شمرده شده است. در روايت آمده است كه امام سجادعليه السلام مي فرمودند:

«إن لله عزوجل في كل ليلة من شهر رمضان عند الإفطار سبعين ألف ألف عتيق من النار كلُّ قد استوجب النار، فإذا كان آخِرُ ليلة من شهر رمضان أعتق فيها مثل ما أعتق في جميعه؛ خداي متعال در ماه مبارك رمضان هر شب به هنگام افطار هفتاد هزارهزار (ميليون) تن از بندگان را از آتش دوزخ آزاد مي سازد. چون آخرين شب ماه مبارك فرا رسد به شمار تمام كساني كه در كل ماه مبارك از آتش دوزخ آزاد كرده، از آتش دوزخ آزاد مي كند».

همچنين در روايت ديگري آمده است كه امام رضاعليه السلام فرمودند:

« … ويُعتق [في يوم الغدير] من النار ضِعفَ ما أعتق في شهر رمضان و ليلة القدر و ليلة الفِطر …؛ خداي متعال در روز عيد غدير ضِعفِ (دو برابرِ) آنچه در ماه مبارك رمضان و شب قدر و شب فطر از آتش دوزخ آزاد كرده، از دوزخ آزاد مي كند».

اين مطلب نشان دهنده جايگاه والاي غدير و احترام مضاعفي است كه اين روز نزد خداي متعال دارد.

آثار نفي غدير

احسان و پاداش مضاعف

در كتاب تهذيب شيخ طوسي? آمده است كه امام رضاعليه السلام از پدرانش از اميرالمؤمنينعليه السلام نقل كرده كه فرمودند:

«الدرهمُ فيه بألف ألف درهم …؛ [انفاق] درهمي در اين روز هم سنگِ صدقه دادن هزار هزار (يك ميليون) درهم است».

به ديگر بيان، هر درهمي كه انسان در روز شانزدهم يا هفدهم ذي حجه صدقه بدهد هر مقدار نزد خدا پاداش داشته

باشد، اگر در روز هيجدهم ذي حجه تصدق شود پاداش آن يك صد هزار برابر افزايش مي يابد. تفاوت نمي كند كه اين درهم را شخص در راه خدا صدقه دهد، با آن اطعام كند، براي خشنودي خدا با آن درهم در مصارف خانواده اش گشايش ايجاد كند، يا چنان كه در مورد روز نهم ماه ربيع الاول آمده است به منظور گشايش در زندگي خود به مصرف رساند. اگر اين روايت و مانند آن را در كنار اين حديث شريف قرار دهيم كه در آن آمده:

«الدال علي الخير كفاعله؛ راهنماي به كار نيك [در پاداش] همانند كسي است كه آن را انجام داده است» به نتايج جالب توجهي مي رسيم. پس اگر انسان خود نتواند در روز غدير صدقه بدهد، اما ديگران را بدين كار فراخواند يا به نحوي سبب شود ديگران صدقه بدهند، در پاداشْ مانند كساني است كه در اين روز صدقه داده اند.

بديهي است كه دادن چنين ثواب گراني از كرم خداي متعال نمي كاهد، چرا كه:

«لا تزيده كثرة العطاء إلا جوداً وكرما؛ بخشش بسيار [نه] تنها [از داشته هاي او نمي كاهد، كه] جود و كرم حضرتش را افزايش مي دهد».

از اين رو اگر انسان درهمي در اين روز صدقه دهد، يك صد هزار برابر پاداش مي گيرد. ديگر آن كه اگر در اين روز انسان باعث شود، كسي صدقه بدهد هر دو به طور جداگانه بدين پاداش نايل مي شوند و سرانجام اگر كسي در اين روز به شخصي درهمي دهد تا براي خود يا موردي كه صلاح مي داند صرف كند، پاداش پيش گفته براي هر دو منظور مي گردد.

دست دادن فرشتگان

در صدر سخن، از امام صادقعليه السلام روايت

شده كه:

«لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة في كل يوم عشر مرات؛ اگر مردم به درستي از فضيلت اين روز آگاهي داشتند، هر آينه فرشتگان روزانه ده بار با آنان مصافحه مي كردند».

اين بيان بدان معناست كه فرشتگان دو برابر شمار نمازهاي روزانه، با كسي كه نسبت به فضيلت اين روز آگاه است، دست مي دهند. چنين كسي حتي اگر صد سال عمر كند در هر روز عمرش اين توفيق را دارد كه با فرشتگان الهي مصافحه كند و آثار و بركات معنوي اين مصافحه هر چه باشد عظيم است. گفتني است رواياتي كه تاكنون دربارة عيد غدير و ثواب هاي عظيم الهي در آن نقل كرديم همه به نوعي با به جاي آوردن «عمل» خاصي در اين روز مربوط بود، حال آن كه در اين روايت پاداش الهي نه به سبب يك «عمل» خاص، كه به پاس «معرفت» آنان نسبت به عظمت و فضيلت اين روز ارزاني آنان مي شود. فهم اين روايتِ ژرف كار آساني نيست و جا دارد كه فاضلان و عالمان در اين باب انديشة فراوان كنند و يافته هاي خود را در اختيار جويندگان معارف اهل بيتعليهم السلام قرار دهند.

چنان كه مي دانيم روزه گرفتن در عيد فطر و قربان حرام، در جمعه كه عيد سوم به شمار مي آيد مستحب و در ايامي چون عاشورا مكروه است، اما دربارة غدير تعبيري در روايت آمده كه ظاهراً در خصوص اعياد ديگر به كار نرفته است. در اين روايت مي خوانيم:

«وذلك يوم صيام وقيام وإطعام الطعام؛ و آن روز (غدير) روزِ روزه داشتن و نماز گزاردن و اطعام است».

ممكن است اين پرسش مطرح شود

كه احياي غدير نزد خداي متعال و در ملأ اعلي چگونه است؟ انصافاً در اين قبيل موضوعات كُميت عقل لنگ است و سرِ انديشه هاي ژرف كاو بر سنگ. بنابراين آنچه از ناحية اهل بيت عصمت و طهارتعليهم السلام دربارة اين امور به ما رسيده همان ما را بسنده است، زيرا انديشه، ناتوان تر از آن است كه اين مسائل را درك كند. در حقيقت، فهم همگان جز معصومين و اوليا در برابر فهم عظمتي كه غدير در آسمان ها دارد، نارساست، اما همين قدر به انديشة قاصر ما مي رسد كه احياي غدير احياي عدالت و طرد ستم و نابرابري و اجحاف است. يادكرد غدير، يادآوري سخاوت، عدالت، حُسن سياست، خوش تدبيري در معاش و بهسازي اقتصاد مردم است. وقتي اميرمؤمنان علي بن ابي طالبعليه الصلاة و السلام اسوه باشد، بدين معنا خواهد بود كه مردم در آسايش به سر برند، گرسنه اي يافت نشود، گمراهي و انحراف عقيده نباشد، فرودست ترين مردم، در امنيت و برابري قضايي با فرادستان و حتي حاكمان جاري باشد و هزار نيكي و خير ديگر كه تماماً قطره اي از درياي بيكران عدالت اميرالمؤمنين عليعليه السلام است. در حقيقت خط خدا و صراط مستقيم همين است كه اميرمؤمنان عليعليه السلام اسوه باشد و اين فضايل در جامعه منتشر شود.

در روايت است كه قلمرو حكومت ظاهري حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام بيش از نصف ساكنان زمين و قريب پنجاه كشور فعلي را فرا مي گرفت. در آن زمان يكي از خوارج نادان و كج نهاد به ايشان گفت:

«اتق الله فإنك ميت؛ از خدا بترس، زيرا روزي خواهي مرد».

حضرت بدون آن كه برآشوبد به او

فرمود:

آري مي ميرم. به خدا سوگند به ضرب شمشير كشته خواهم شد و محاسنم از خون سرم خضاب خواهد شد و اين قضاي حتمي و عهدي معهود است و هر كه دروغ بندد، نوميد مي گردد».

اما امروزه وضعيت به گونه اي ديگر است.

آثار نفي غدير

حكومت حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نمادي از غدير

در كتاب الدرع الواقية سيد ابن طاووس (قدس سره) آمده است: جامه بانوي بزرگ اسلام حضرت صديقه كبري فاطمه زهراعليها السلام مُرقّع (وصله دار) بود.

چنين چيزي در ميان زهاد تاريخ نيز ياد نشده است. چنانچه تاريخ را بكاويد حتي يك مورد نخواهيد يافت كه حاكم يا پادشاهي قسمتي از اين خاكدان را تحت فرمان داشته باشد و دخترش لباس وصله دار بر تن كند.

اميرالمؤمنينعليه السلام مي فرمودند:

«إن الله فرض علي أئمة العدل أن يقدروا أنفسهم بضعفة الناس؛ خداي متعال بر پيشوايان عدل فرض و لازم دانسته است كه خود را با ناتوان ترين مردمان همسنگ گردانند».

گرامي داشت غدير در واقع ارج نهادن به اين ارزش ها و فضيلت هاي متعالي و محور قرار دادن اين آموزه هاي ناب است.

روايت شده است:

اميرالمؤمنينعليه السلام وقتي شهيد شدند هشتصد هزار درهم مديون بودند و امام حسن مجتبيعليه السلام از جانب ايشان اين قرض را ادا كردند.

اين مطلب گواه روشني است بر اين كه حضرت اميرعليه السلام مالي بر جاي ننهادند. به شهادت تاريخ، ايشان هر چه زمين آباد مي كردند و هر چه چاه مي كندند بي درنگ وقف مي فرمودند. كج انديشي است كسي احتمال دهد اين قرض براي مصارف شخصي بوده است. وقتي خوراك حضرت در هنگام رياست ظاهري اش نان جوِ خشك سبوس دار كه به دست غير ايشان به زحمت شكسته مي شد و دوغي بود كه

حاضران ترشي آن را استشمام مي كردند، معلوم مي شود بدهي هاي ايشان براي تأمين زندگي فقرا بوده است. رئيس مسلمانان حتي اگر به قرض گرفتن باشد، بايد به مسلمانان خدمت كند و به هر دشواري كه شده اسباب آسايش يتيمان و بيوگان و تهي دستان را فراهم آرد. وانگهي اگر عدد هشتصدهزار، درهم باشد مبلغ بسيار سنگيني است، چه رسد دينار باشد كه در آن صورت ده برابر خواهد بود. در دنياي امروز كه در بعضي كشورها رئيس را پيش از رياست و پس از آن وزن مي كنند تا ببينند مبادا وزنش در دوران مديريت افزايش يابد! كجا مدير يا كارگزاري را مي توان يافت كه مقروض از دنيا برود؟

جان سخن اِحياي غدير اِحياي اين ارزش است كه والي و كارگزار به هر نحوِ شرعي بايد آسايش رعيت را فراهم كند و از خود و آبرو و اعتبار خود بر سر اين كار مايه بگذارد.

آثار نفي غدير

در انديشة بينوايان

حضرت مي فرمودند:

« … ويقودني جشعي إلي تخيّر الأطعمة، ولعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له في القرص ولا عهد له بالشَّبع؛ و چگونه حرصم مرا به گزينش خوراك هاي لذيذ بكشاند، در حالي كه شايد در حجاز يا يمامه بينوايي باشد كه به يافتن قرص ناني اميد ندارد و هرگز مزة سيري را نچشيده باشد».

واژة: «لعل»، در سخن امامعليه السلام به معني شايد است، يعني بسا چنين كسي يا كساني باشند. انصافاً همين آموزة بلند، جهان امروز و حكم گزاران دنيا را بس است تا در رفتار خود تجديد نظر كنند و اندكي به انبوه گرسنگان و بينوايان بينديشند و البته اين كمترين دستاورد محور قرار دادن غدير است.

بسيار

بودند دولت ها و افرادي كه مي كوشيدند از حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام بهانه اي به دست آورند، ولي ناكام و مأيوس شدند. هيچ كس تاكنون نتوانسته است بر ايشان نقص وارد كند و همين امر موجب وحشت بسياري از حكومت هاي بيدادگر است.

حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام حتي در برخورد با پيروان ديگر اديان مراتب دادگري را رعايت مي كردند. ايشان هنگامي كه رئيس بزرگ ترين حكومت زمين بودند، با مردي يهودي، بر سر زرهي اختلاف كردند و مرافعه نزد قاضي بردند. حضرت در دادگاهي كه قاضي آن از قِبل ايشان منصوب بود، محكوم شدند و قاضي به سود آن يهودي حكم كرد. بعد يهودي اقرار كرد كه حق با اميرالمؤمنين عليعليه السلام است و شهادتين را برزبان جاري كرد و مسلمان شد.

آيا كسي شنيده است كه حكمران قدرتمندي در دادگاهي كه در قلمرو كشور پهناورش باشد و در برابر شهروندي از اقليت هاي ديني، محكوم شود و تن به حكم قاضي دهد؟ بي ترديد پاسخ «نه» است.

غدير در حقيقت، روح تمام روزهاست. اگر غدير زنده نگاه داشته شود، عيد فطر و قربان و جمعه نيز زنده نگاه داشته مي شود. غدير به واقع تأسيس عدل، انصاف، انسانيت و همه ارزش هايي است كه خداي تبارك و تعالي براي آن، هستي و انسان را آفريد و پيامبران را فرستاد.

آثار نفي غدير

وظيفه شيعيان در برابر غدير

آنچه گفته شد تاريخ اهل بيتعليهم السلام است و بايد توجه داشت كه تاريخ اهل بيت عصمت و طهارتعليهم السلام جزئي از علوم آنان است، امّا با كمال تأسف مردم جهان جاي خود دارند كه بيشتر مسلمانان تاريخ اهل بيتعليهم السلام را به درستي فرا نگرفته و اهميت نعمت غدير

را درك نكرده اند. در حديثي صحيح از امام رضاعليه السلام آمده است كه فرمودند:

«يتعلم علومنا ويعلّمها الناس؛ علوم اهل بيتعليهم السلام را به درستي فرا گيرد و به مردم بياموزد».

آنچه مهم است، اين كه حضرت در حديث فوق نفرمودند به شيعه يا به مسلمين بياموزيد، بلكه فرمود به تمام مردم بياموزيد.

واژة «مردم» پيروان تمام اديان و مذاهب و نهايتاً كل بشريت را دربر مي گيرد. پس چه خوب است كه به جاي پرداختن به برخي شخصيت سازي هاي بي مورد، حقيقت و عظمت غدير به جهانيان شناسانده شود و اهداف آن به افكار عمومي معرفي شود.

ديگر اين كه اين مطالب، يك از هزاران موردي است كه در دوران حكومت اميرالمؤمنينعليه السلام رخ داد و در واقع شمه اي از غدير پربركت آن بزرگوار است. اگر اين جنبة حكومت داري از غدير تا به امروز از سوي تمام حاكمان لحاظ مي شد، به يقين در هيچ حكومتي كسي به جرم دشنام يا ايراد سخني به زندان فرستاده نمي شد. پر واضح است اگر اميرالمؤمنينعليه السلام در تمام سي سال پس از شهادت پيامبرصلي الله عليه السلام در مقام حاكم قرار مي گرفتند و از سوي مخالفان خانه نشين نمي شدند، مردم توسط آن حضرت [و با اين ملاك ها و معيارها] پرورش مي يافتند، دنيا از بركت غدير به شكوهي باور نكردني دست مي يافت و تمام انسان ها فارغ از جنجال هاي نژادي و قومي از تمام بركات و عدالت بهره مند مي شدند.

متأسفانه شخصي مانند صلاح الدين ايوبي را «رهبر اسلامي» مي خوانند، در حالي كه صلاح الدين به نوشته هم كيشان خود در جرياني، شهري را با ساكنان پنجاه هزار نفري اش به

آتش كشيد. چنين شخصيت سازي هايي از برخي با وجود غديرِ عظيم اميرالمؤمنين عليعليه السلام ماية تأسف است.

غدير اميرمؤمنان عليعليه السلام عظمتي دارد كه فقط مي توان دربارة آن سخن گفت، ولي حقيقت و ماهيت عظيم آن را نمي دانيم و تنها رسول اللهصلي الله عليه السلام كه واسطه رساندن اين پيام و اميرالمؤمنين و اهل بيتعليهم السلام كه مأمور تحقّق بخشيدن اهداف آن بودند از آن آگاهي دارند.

آنچه مسلم است، همگان نسبت به غدير دو مسئوليت عمده داريم، يكي معرفي غدير به دنياي بيگانه، زيرا چنين اقدامي، ارشاد بوده و ارشادِ انسان راه گم كرده واجب كفايي است. اگر كسي بدان پرداخت از ديگران ساقط مي شود. به انجام رساندن اين وظيفه، با بيان اهداف غدير، گردآوري نصوص غدير، سخنراني، نوشتن و از طريق وسايل ارتباط جمعي محقق مي شود. در سفر و در فاصله اي كه ميان دو شهر در حركت هستيم، در تجمع هاي دوستانه و خانوادگي بايد ديگران را با غدير و اهداف آن آشنا كنيم و مطمئن باشيم هنوز كساني هستند كه در همين نزديكي ها زندگي مي كنند، اما ناخواسته از غدير شناختي ندارند، ولي آن را به عنوان يك عبادت و تعبد قبول دارند و به همين اندازه مي دانند كه غدير پسنديده است و جايگاه والايي دارد. بايد آنان را متوجه اين مطلب كرد كه غدير به همين اندازه خلاصه نمي شود كه دامنه اي گسترده و به بزرگيِ حكومتي عادلانه و جهاني دارد.

در چنين مناسبت عظيمي بايد دگربار با اهل بيتعليهم السلام به ويژه صاحب غدير بيعت كنيم و بر فرمانبرداري از آنان پيمان ببنديم. همچنين بايد بكوشيم با گفتار و كردار، مردم را

با آموزه هاي نوراني غدير آشناتر كرده و جهان تهي از معنويت و تشنه كام امروز را از جاريِ با طراوت اين چشمة جوشان و اين غدير زاينده سيراب كنيم.

خداي متعال به همه توفيق عنايت كند در شمار كساني باشيم كه نسبت به حرمت و عظمت اين روزِ عظيم شناخت و معرفت داشته باشيم.

ديگر اين كه افراد سعي كنند خود را با اميرالمؤمنينعليه السلام وفق داده و او را ميزان سنجش اعمال خود قرار دهند.

اميدوارم به بركت اهل بيتعليهم السلام به ويژه عنايات امام صادقعليه السلام و حضرت رضاعليه السلام كه سخنان شان محور اين گفتگو بود، خداي متعال توفيق عملي كردن اين رهنمودهاي پرارزش را به ما عنايت فرمايد، ان شاء الله تعالي.

وصلّي الله علي محمد وآله الطاهرين

. آنچه پيش رو داريد، فراهم آمده از سه سخنراني مرجع عالي قدر حضرت آيت الله العظمي حاج سيد صادق حسيني شيرازي مدظله العالي در موضوع غدير است.

پي نوشتها

. آل عمران (3)، آيه 31.

. بحارالانوار، ج 75، ص 223، باب 23.

. شيخ صدوق، خصال، ص 394. نك: مستدرك سفينة البحار، ج 7، ص 473.

. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 24، حديث 9.

. تحريم (66)، آيه6.

. تحف العقول، ص 7 و بحارالانوار، ج 31، ص 245.

. وسائل الشيعه، ج20، ص202، حديث 509.

. مائده (5)، آيه3: « … اليوم أكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينا … »؛ امروز دين شما را براي تان كامل و نعمت خودم را بر شما تمام گرداندم و اسلام را براي شما برگزيدم.

. قلم (68)، آيه4: وانك لعلي خلق عظيم.

. نك: محمد بن المشهدي، المزار، ص269.

. بحارالانوار، ج 10، ص

265، باب 17.

. بقره (2)، آيه 29.

. بحارالانوار، ج 31، ص 424، باب احتجاج اميرالمؤمنين?.

. مائده (5)، آيه 67.

. مادري در هندوستان بر اثر گرسنگي فرزند خردسالش را به مبلغ نوزده تومان مي فروشد تا ناني تهيه كند و مدتي خود را از گرسنگي وارهاند (رسانه ها).

. ابراهيم بن محمد الثقفي، الغارات، ج 1، ص 67.

. اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 148.

. فرقان (25) آيه 63.

. مسائل علي بن جعفر?، ص 144.

. نساء (4)، آيه 150.

. بقره (2)، آيه 275.

. مائده (5)، آيه 66.

. شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 289.

. قريب به اين مطلب را نك: وسائل الشيعه، ج 15، ص 108، حديث 20084.

. توبه (9)، آيه 60.

. نهج البلاغه، ص 550.

. كنزالفوائد، ج 2، ص 13.

. بقره (2)، آيه 194.

. بقره (2)، آيه 237.

. بحارالانوار، ج 97، ص 287.

. شواهدالتنزيل، ج 1، ص 364، حديث 379.

. بحارالانوار، ج 29، ص 584.

. حضرت اميرالمؤمنين? در اين باره فرموده است: «والله لو أعطيت الأقاليم السبعة بما تحت أفلاكها علي أن أعصي الله في نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلت؛ به خدا سوگند، اگر هفت اقليم عالم و هر چه در زير آسمان است به من بدهند تا با ربودن پوست جُوي از دهان مورچه اي خدا را معصيت كنم، نخواهم پذيرفت» (نهج البلاغه، گفتار 215).

. جواهرالكلام، ج 41، ص 444.

. وسائل الشيعه، ج 14، ص 389.

. سه نبرد تحميلي بر اميرالمؤمنين علي? كه «ناكثين/جمل»، «قاسطين/صفين»، «مارقين/خوارج» نام دارد.

. وفيات الأئمة، ص56.

. مالك، المدونة الكبري، ج2، ص49.

. ابراهيم بن محمد الثقفي، الغارات، ج2، ص520.

. ابن سعد، الطبقات الكبري، ج5، ص320.

. بحار الانوار، ج28، ص159.

. فضل بن

شاذان، الايضاح، ص 164 و 237.

. قاضي نعمان مغربي، شرح الأخبار، ج2، ص525.

. قاضي نعمان مغربي، دعائم الاسلام، ج1،ص 394.

. برابر قواعدي كه در ارتش هاي جهان وجود داشته و دارد و در عرصه جنگ، سلسله مراتب هرگز اجازه نافرماني، پيشنهادهاي خارج از ردة سازماني كه جايگاه و مجراي ارائه پيشنهاد و برنامه است، وجود ندارد و در صورت بروز كوچك ترين نافرماني كه موجب تضعيف نبرد شود بدون رعايت اصول محاكمات عادي متمردان محكوم به مرگ هستند كه در تعبير قواعد نظامي «دادگاه صحرايي» خوانده مي شود و هيچ يك از كشورها اعم از كشورهاي آزاد و غير آزاد از اين قاعده مستثني نيستند. كشورهاي آزاد در زمان بروز حوادثي نظير جنگ اين آزادي را از نيروهاي مسلح سلب نموده و با عنوان «خطوط قرمز امنيت ملي» اجازة اعتراضي را نمي دهند، مگر ارائة پيشنهادي از مجاري قانوني كه قبل ازعمليات ها در طراحي عمليات و يا در حين شكست به عنوان پيشنهاد از سوي فرمانده باشد. با اين احوال، اعطاي آزادي ارائه شده از سوي اميرالمؤمنين? عرصة محدودي نداشت و وضعيت جنگي را نيز شامل مي شد.

. مشخص مي شود كه اميرالمؤمنين آزادي بيان را ضرورت يك جامعه مي دانستند، زيرا ايشان صريحاً در برابر آزارهاي مفرط خوارج مي فرمودند كه من علي رغم تمام مخالفت ها و كارشكني هايي كه مي كنيد، حق و حقوق تان را از بيت المال به شما مي دهم. فقط اگر دست به اسلحه برديد، من نيز در آن وقت دست به اسلحه خواهم برد، يعني ميزان شرعي امر را كه «امنيت عمومي» در جامعه است معين و بر وفق آن عمل كردند، ولي هر گونه اعتراضي

را در مقام بيان، ناقض امنيت عمومي ندانسته و مستوجب سلب حقوق اجتماعي نمي دانند.

. بقره(2)، آيه256.

. كتاب سليم بن قيس هلالي، ص211.

. احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص148.

. بحار الانوار، ج 37، حديث 2 و ج 94، ص0 11، حديث 2.

. بحارالانوار، ج 94، ص 110.

. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 143.

. وسائل الشيعه، كتاب الصلاة، ابواب بقية الصلوات المندوبه، باب 3، حديث 1.

. دحوالأرض، روزي است كه زمين از زير كعبه گسترده شد. تا پيش از آن تمام سطح زمين را آب فرا گرفته بود.

. مفاتيح الجنان، ذيل اعمال روز عرفه.

. يادآوري اين نكته خالي از لطف نيست كه «عيد» به معني «مايستعاد» و چيزي كه هر سال زنده نگاه داشته مي شود.

. وسائل الشيعه، ج10، ص317. حديث 13502.

. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 24، حديث 9.

. تهذيب الاحكام، ج 3، باب صلاة الغدير، حديث 1.

. بايد توجه داشت كه درهم يا دينار در اين گونه روايات خصوصيتي ندارد و اگر انسان به ريال، تومان يا هر واحد پولي ديگر صدقه بدهد، همان حكم را دارد و پاداش چنين كاري در روز غدير يكصد هزار برابر افزايش مي يابد.

. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 380.

. تهذيب الاحكام، ج3، ص 108.

. همان، ج 6، ص 24.

. بحارالانوار، ج 95، ص 323.

. بحارالانوار، ج 42، ص 195.

. كافي، ج 1، ص 410.

. بحارالانوار، ج 40، ص 339، حديث 23، و اين مبلغ آن زمان معادل قيمت بيش از 4/1 تن طلا، يا هشتادهزار گوسفند بوده است.

. نهج البلاغه (صبحي صالح)، نامه 45 (از نامه هاي حضرت به عثمان بن حنيف).

. بحارالانوار، ج 41، ص 57.

. شيخ

صدوق، عيون اخبار الرضا?، ج2، ص275.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109