انوار حسيني

مشخصات كتاب

سرشناسه: حسيني شيرازي ، سيدصادق ، 1320 -

عنوان و نام پديدآور: انوار حسيني/سخنراني صادق حسيني شيرازي.

مشخصات نشر: [قم]: رشيد ، 1384.

مشخصات ظاهري: 56ص.؛17x12س م.

شابك: 3500 ريال : 964993703x

يادداشت: چاپ دوم

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع: واقعه كربلا، 61ق -- تاثير

موضوع: اسلام و دولت

رده بندي كنگره: BP41/5 / ح47 الف8 1384

رده بندي ديويي: 297/9534

شماره كتابشناسي ملي: 1126215

انوار حسيني()

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي

محمد وآله الطاهرين ولعنةالله علي أعدائهم أجمعين

در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله آمده است:

إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَين عليه السلام حَرارَةً في قُلوبِ المؤْمِنينَ لا تَبْرُدُ أبَداً؛() شهادت امام حسين عليه السلام سوز وگدازي در دل هاي مؤمنان برجاي نهاده كه هيچ گاه به سردي نمي گرايد.

هر جسم گرمي منبع حرارتي دارد كه از آن گرما مي گيرد وبه محض دورشدن از آن، دماي جسم تدريجاً كاهش مي يابد. اگر به ظرفي كه روي آتش قرار دارد دست بزنيم، دست مان مي سوزد، ولي به محض خاموش شدن آتش، دماي ظرف رو به كاهش مي نهد تا جايي كه پس از گذشت اندك زماني به سادگي مي توانيم ظرف را در دست بگيريم، بدون آن كه آسيبي ببينيم. از دست دادن عزيزان ونزديكان براي همه جان سوز وبا رنج بسيار همراه است. كسي كه داغ عزيزي را مي بيند در روزهاي اول، ضربه بزرگي را تحمل مي كند وچه بسا از حالت طبيعي خارج شده، دچار اختلال شود، غذا نخورد وحتي نخوابد، اما با گذشت هفته ها وماه ها گَرد فراموشي بر اين مصيبت مي نشيند وكم كم التيام مي يابد. سوزناك ترين مصيبت ها وجان كاه ترين سوگ ها در لابه لاي پيچ وخم زندگي روزمره از ياد مي روند وبه خاطره تبديل مي گردند.

در اين ميان تنها يك سوگ است كه هيچ گاه در درازناي زمان

از يادها نمي رود وفروغ آن هرگز به خاموشي نمي گرايد. همه ساله چند روز مانده به ماه محرم، كوي وبرزن جامه سياه مي پوشد ومردمان در تكاپوي برپا كردن خيمه عزاي امام حسين عليه السلام مي افتند ودل هاي همگان حال وهواي ديگري پيدا مي كند وشور حسيني وسوز عاشورايي چون آتشي از زير خاكستر سر بر مي كشد وشعله مي گيرد.

از روايت گذشته برمي آيد كه اين سوز وحرارت از ويژگي هاي اهل ايمان است، زيرا در آن نيامده است: «در دل انسان ها» يا «در دل مردم». از اين روي شور وحال حسيني كه در دل هاي مؤمنان آشيانه دارد، به درجات ايمان وابسته است وبه نسبت آن كم وزياد مي شود وهر مؤمن ودوستدار اهل بيت عليهم السلام آن را در وجود خود مي يابد. اين مصيبت عظيم، در حدود 1400 سال پيش رخ داد، ولي حرارت آن هم چنان در جان هاي مؤمنان جاي دارد.

در روايت آمده حضرت زهرا عليها السلام در ماه محرم جامه اي را كه سيدالشهدا عليه السلام هنگام شهادت به تن داشتند، در فضا مي آويزد وبدين ترتيب سوگ واندوه را تجديد مي كند. اين مسلماً در شمار امور غيبي است كه چشم ما آن را نمي بيند، ولي فراموش نكنيم كه آثار امور ناديدني ونشنيدني به مراتب بيش از ديدني هاست. عقل انسان نيز ناديدني است، ولي آثار بسيار دارد كه بر آن دلالت مي كند. پيراهن آغشته به خونِ فرزند رسول خدا نيز هر چند قادر به ديدن آن نباشيم حقيقتي ثابت وقطعي است واندوهي كه در هستي مي پراكند ودر دل هاي مؤمنان ايجاد مي كند انكارناپذير است.

ويژگي هاي منحصربه فرد

در روايت آمده است كه خود حضرت سيدالشهدا عليه السلام به حضرت زينب كبري عليها السلام فرمودند:

أبي خيرٌ مِنّي وأُمّي خيرٌ

مِنّي وأخي خيرٌ مِنّي، ولي ولِكُلّ مُسلم بِرَسول الله أسوة؛() پدرم، مادرم وبرادرم از من بهترند ومن وهر مسلمان را در رسول خدا صلي الله عليه و اله اسوه والگويي است.

با اين حال، حضرت را ويژگي هايي منحصر به فرد است كه احدي جز ايشان دارا نيست وبرخي از بزرگان نيز درباره آنها تأليفاتي دارند() كه در آن به جمع آوري خصايص وويژگي هاي خاص امام حسين عليه السلام پرداخته اند، اما مطالب ناگفته بسياري نيز هست كه از تأمل در روايات اهل بيت عليهم السلام دريافت مي شود ودست كم يكي از اين ويژگي ها تعبيرهاي معروفي است كه در زيارت هاي گوناگون آن حضرت تكرار شده است.

رهايي بخشي مردم از جهالت

در زيارت مخصوص سيد الشهدا عليه السلام در روز اربعين كه امام صادق عليه السلام به خواندن آن سفارش فرموده آمده است:

وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ؛() خون دلش (جان خود) را در راه تو ارزاني داشت تا بندگانت را از ناداني وحيرت گمراهي برهاند.

در روايتي از امام حسن مجتبي عليه السلام آمده است:

ما مِنّا إلاّ مَسْموم أو مَقْتول؛() هر يك از ما به زهر يا به شمشير كشته مي شود.

از اين جا معلوم مي شود كه همه پيشوايان ما جان خود را در راه خدا وهدايت مردم قرباني كردند، اما تعبير فوق كه درباره سيدالشهدا عليه السلام فراوان به كار رفته، درباره ديگر پيشوايان دست كم اين همه مكرر نيامده است. همه پيشوايان ما نماز را به پا داشتند، زكات دادند، امر به معروف ونهي از منكر نمودند وجان خويش را بر سر اين كار نهادند، ولي چنين تعابيري با اين فراواني وتأكيد، تنها درباره سيدالشهدا عليه السلام آمده است:

أشْهَدُ

أَنَّكَ قَدْ أقَمْتَ الصّلوةَ وآتيتَ الزَّكاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعروفِ وَنَهيْتِ عَنِ الْمُنْكَر؛()گواهي مي دهم كه نماز را به پاداشتي وزكات دادي وامر به معروف ونهي از منكر نمودي.

نخستين كسي كه روح نماز را اقامه فرمود وجود مقدس رسول خدا صلي الله عليه و اله بود. پس از ايشان امير مؤمنان عليه السلام وحضرت زهراي مرضيه عليها السلام وحضرت مجتبي عليه السلام قرار دارند، اما چرا در زيارات سيد الشهدا عليه السلام به رغم چندگونگي وچندگانگي شان اقامه نماز بارها وبارها به ايشان نسبت داده شده وبه تكرار بر آن تاكيد رفته است؟

خداي متعال ائمه اطهار عليهم السلام را آفريد تاحجت بر همگان تمام شود:

لِئَلاّ يَكونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ؛() تا براي مردم در مقابل خدا]بهانه و[حجتي نباشد.

قُلْ فَللهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ؛() بگو برهان رَسا ويژه خداست.

حضرت سيدالشهدا عليه السلام زمينه پيدايش حجت بالغه خدا را فراهم كردند وبه اصطلاح علمي شهادت امام حسين عليه السلام براي هدايت مردم طريقيت داشت يعني وجود مقدس حضرت امام حسين عليه السلام با تمام عظمت شان خود را قرباني اسلام كردند تا مردمان را از تاريكي جهالت وگمراهي به درآيند. اكنون بر ما وامثال ماست كه از فداكاري وشهادت آن حضرت به عنوان حجت بالغه استفاده كنيم وبراي هدايت خود وديگران از آن بهره وافي وكافي ببريم.

در تاريخ آمده است كه در راه مكه يكي از كساني كه از دوستان حضرت به شمار مي رفت سر راه ايشان را گرفت وگفت: اي فرزند رسول خدا، كجا مي رويد؟ بني اميه شما را خواهند كشت.

حضرت پاسخ دادند:

فَبِما يُمْتَحَنُ هذَا الْخَلْق؛() پس اين مردم چگونه امتحان شوند؟

پس شهادت حضرت، آزموني براي مردم ومايه اتمام حجت ودر عين حال

مشعل هدايت ونجات از ناداني وحيرت وتاريكي است. آن حضرت زمينه هدايت مردم را فراهم كردند وبا اهداي سخاوتمندانه خون قلب شريف شان نجات وره يافتن ورستگاري مردم را خواستند واينك برماست كه از اين مشعل هدايت به قدري كه مي توانيم نور برگيريم ودر پرتو آن راه بپوييم واز ناداني وتاريكي به در آييم.

از آنچه گفته شد بر مي آيد كه شايد مهم ترين درسي كه مي توان از مكتب سيدالشهدا عليه السلام گرفت اين است كه بكوشيم خود وديگران را از ناداني وتاريكي گمراهي نجات بخشيم وهدايت كنيم، زيرا اين هدف به قدري بالا ووالاست كه وجود مقدس سيدالشهدا عليه السلام جان مبارك خود را بر سر آن نهاد. علاوه بر صدها بهره اي كه از بركات امام حسين عليه السلام مي بريم، بايد بكوشيم دو وظيفه مهم ديگر را نيز انجام دهيم:

يكي آن كه خود به آنچه مي دانيم ومي گوييم عمل كنيم وهر چه بيشتر براي نزديك شدن به آرمان وهدف سيدالشهدا عليه السلام بكوشيم.

ديگر آن كه ديگران را نيز از اين خوانِ بي دريغ نعمت بهره مند وآنان را با امام حسين عليه السلام وآرمان هاي او آشناتر سازيم().

شايسته است اوامر گران قدر حضرت سيدالشهدا عليه السلام را بياموزيم وبياموزانيم وبه آنها عمل كنيم وديگران را نيز به عمل كردن به آنها فراخوانيم.

بدين منظور بايد مجالس عزا به گونه اي باشد كه افزون بر روضه خواني وعزاداري، احكام شرعي، تاريخ اسلام ومعارف اهل بيت عليهم السلام وفلسفه قيام حضرت سيدالشهدا عليه السلام ودستاوردهاي آن نيز گفته شود وبدين وسيله عزاداران از نظر علم دين نيز تغذيه شوند. گفتن قصه هاي ساده از تاريخ اهل بيت عليهم السلام واخلاق وآداب براي كودكان،

گفتن احكام اختصاصي بانوان در مجالس زنانه ومسائل ويژه مردان در جلسات مردانه، چاپ جزوات علمي وگفتن چند مسأله شرعيِ مورد ابتلا در ابتداي هر جلسه، از جمله راه هاي افزايش بار علمي عزاداران امام حسين عليه السلام مي باشد.

برخي از مردم، اهل منبر وموعظه نيستند واز شركت در مجالس مذهبي به هر دليل بي بهره يا كم بهره اند. در اين ميان كساني كه در اين گونه مجالس شركت مي كنند واز واعظان وگويندگان احكام ومعارف را فرا مي گيرند به ديگران هدايت وارشاد را منتقل كنند ودانشِ هر چند مختصري را كه از شركت در مجالس امام حسين عليه السلام حاصل مي كنند، در اختيار ديگران قرار دهند.

كلمه «عبادك» در روايت امام صادق عليه السلام نشان مي دهد كه بايد در پي هدايت همه بندگان خدا باشيم، نه صرفاً مؤمنان. مسلماً هدايت مؤمنان ومسلمانان به مراتبِ بالاترِ اسلام وايمان نيز مورد نظر است، ولي علاوه بر آن، انسان بايد بكوشد هركدام از بندگان خدا را كه مي تواند به راهِ راست كه همانا راه اهل بيت عليهم السلام است هدايت كند وبا معارف ومعاني اسلام آشنايي دهد. ظالمان، متعصبان، گناه كاران، وكساني كه جاهلند همگي استعداد هدايت وبهترشدن را دارند وپيرو راستين حسين بن علي عليه السلام بايد بكوشد دست اين افراد را بگيرد واز تاريكي جهالت به نور هدايت برساند.

هيچ كس نبايد در اين زمينه توانايي هاي خود را اندك وناچيز بينگارد. هركس به تنهايي نيروي فراوان وتوانايي هاي ناشناخته اي دارد كه اگر به درستي انديشه كند ونيروهايش را بسيج نمايد مي تواند كارايي هاي بسياري را در وجود خود مشاهده كند. در شعر منسوب به حضرت امير المؤمنين عليه السلام آمده است:

وَتَحْسَبُ أَنَّكَ جُرْمٌ صَغيرٌ، وَفيكَ انْطُوي العالَمُ

الأكْبَرُ؛()گمان مي كني جرم ناچيز وكوچكي هستي حال آن كه جهان بزرگ تر در تو پيچيده شده است.

هدايت مردم ونجات دادن آنان از گمراهي وتاريكي وحيرت، وظيفه اي همگاني ودرسي است كه بايد از مكتب سيدالشهدا عليه السلام بياموزيم. اين كار شيوه هاي گوناگون دارد وهر كس بايد به نوبه خود به اين هدف والا كه سيد الشهدا عليه السلام خون قلب پاك شان را براي تحقق آن هديه كردند كمك كند ودر اين راه هيچ كوششي را فرو نگذارد.

اهميت زبان در دستگاه سيدالشهدا عليه السلام

مطلب ديگر اهميت زبان در راه برپا شدن عزاي سيدالشهدا عليه السلام است. به كمك زبان مي توان كارهاي بسياري انجام داد وخدمات فراواني به اقامه شعائر حسيني نمود. كافي است انسان مأيوس وخسته نشود وحوصله به خرج دهد ودر كمال خون سردي وخوش رويي، افراد را به مشاركت در عزا دعوت كند. نوع مشاركت افراد در عزاداري متفاوت است. برخي را بايد تشويق به حضور در مجلس وشنيدن نوحه وشركت در سينه زني كرد، از برخي افراد بايد خواست در زمينه هاي مالي مشاركت كنند وبه هر ميزان كه مي توانند به دستگاه امام حسين عليه السلام خدمت كنند ودر نهايت، از برخي كه توان كارهاي خدماتي دارند خواست تا به اندازه توان وفرصت خود، به فراهم كردن وسايل پذيرايي ومانند آن بپردازند.

اگر ده نفر در قبال پيشنهاد مشاركت مالي، عذر بياورند، نبايد از پيشنهاد كردن به نفر يازدهم نا اميد بود. اگر با خوش رويي كسي را چندين بار به حضور در مجلس عزاداري تشويق كنيم، ولي حاضر نشود، نبايد از تكرار خواسته خود البته بدون ايجاد ناراحتي مأيوس بشويم. اگر دعوت كننده به اندازه لازم در اين خصوص بكوشد،

ولي طرف مقابل از حضور در مجلس عزا خودداري كند، مسلماً دچار سلب توفيق شده است. مهم آن است كه هر كس در هر مقام بكوشد اندكي از وظيفه خود را به جاي آورد واز تشويق ديگران بدين مهم دريغ ننمايد وتحت تأثير وسوسه هاي شيطان مأيوس نشود.

چه بسيار كارها كه تنها به مدد نيروي زبان وبدون به كار بردن ديگر قواي جسمي شدني است. پيرمردي را مي شناسم كه تنها با سخن گفتن ودعوت اين وآن به شركت مالي در امور خير، تاكنون هشتاد مسجد ساخته است. اين مطلب را بايد در نظر داشته باشيم كه در گفتار وسخن مباشر مثل منبر ونيز نوشتار توانايي هايي وجود دارد كه در ديگر شيوه ها يافت نمي شود.

ديگر اين كه كمك هاي مالي هرچند اندك باشد، نبايد كم اهميت جلوه كند مثلاً انسان نبايد از دادن ده تومان، پنجاه تومان صدتومان به دليل اندك بودن آن شرمگين باشد، چراكه همين مبالغ اندك است كه جمع مي شود ومبالغ كلان را به وجود مي آورد. از طرفي چه بسا مبلغ اندك بركت وكارايي مبالغ كلان را داشته باشد، لذا هركس هرمقدار كه كمك مالي مي كند بايد مورد تشويق قرار گيرد واز مبلغ اهدايي او در راه اقامه عزا استفاده شود. از ديگر سو كساني كه اين كمك ها را هرچند اندك جمع آوري مي كنند نبايد آن را مايه شرمندگي خويش بدانند، چه اين كه اين عمل شرافت وافتخار فوق العاده اي دارد ودر واقع چنين كسي مجلس حضرت امام حسين عليه السلام را برپا داشته، به آن رونق مي بخشد واز همين رو خود وكساني كه پول وامكانات برگزاري اين مجالس را داده اند پاداشي بس بزرگ دارند. در مقابل اشخاص متمولي كه پيشنهاد كمك مالي

به اقامه عزا را رد مي كنند در حقيقت توفيق چنين كاري را ندارند وچه بسا اصرار كردن به اين افراد كار صحيحي نباشد، زيرا در راه امام حسين عليه السلام پول خرج كردن شرافت وافتخار بزرگي است وانسان خود بايد از دل وجان طالب اين افتخار باشد. ثروتمنداني كه حاضر نيستند قدمي در اين راه بردارند، خودشان را از اين خوان بخشنده وپرنعمت واين افتخار عظيم بي بهره خواسته اند.

در جاهايي كه مثلا حسينيه وجود ندارد، نبايد منتظر ديگران نشست. انسان بايد پاي در راه نهد وآن گاه خواهد ديد كه خود حضرت سيدالشهدا عليه السلام چگونه به بهترين نحو عنايت مي فرمايند. در جاهايي كه مجلس خاص بانوان وجود ندارد، خود خانم ها اقدام كنند وبكوشند مجلس تشكيل دهند، هر چند خود آقايان هم خوب است چنين مجالسي را براي آنان برپا كنند. مختصر اين كه همگان بايد به نوبه خود از نعمت زبان در برگزاري هر چه بهتر مجالس عزا بكوشند وهر چه مي توانند بر كميت وكيفيت بهتر اين مجالس بيفزايند.

تأثير كردار پيش از گفتار

يكي از توصيه ها به متوليان عزاداري امام حسين عليه السلام اين است كه اگر فرصتي براي شما فراهم شد جهت تبليغ واقامه شعائر، چند نفر را كه صلاحيت دارند انتخاب كنيد تا هميشه با شما معاشرت داشته باشند. اين افراد بيش از آن كه از گفتار شما چيزي بياموزند، از كردار شما كه به مراتب درس آموزتر ومؤثرتر است درس مي آموزند. خود ما نسبت به كساني كه به آنان اعتقاد داريم چنين هستيم وبيشتر از آن كه از گفتارشان معرفت بياموزيم، از كردارشان عبرت مي آموزيم. اين افراد كه از نزديك نماز خواندن، نشست وبرخاست، وضو گرفتن، نحوه

برخورد با مردم، نماز شب ودقايق افعال شما را در نظر دارند، بيش از ديگران از شما بهره خواهند برد وچه بسا بر اثر مطالعه احوال شما، آسان تر وزودتر سخن شما را قبول كنند.

مسئوليت همگاني

در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله آمده است:

كُلُّكُمْ راع وَكُلُّكُمْ مَسئولٌ عَنْ رَعيَّتِه؛()همگان سرپرستيد وهمگان در خصوص كساني كه سرپرستي آنان را بر عهده داريد مسئوليد.

بايد به خويش بباورانيم كه نسبت به همديگر مسئوليت داريم وفقط گليم خود را از آب كشيدن كافي نيست. فقهاي بزرگوار ما مي گويند: اگر مؤمن ومسلماني از دنيا رفت، مسلمانان بايد به عنوان واجب كفايي او را تجهيز كنند هر چند به غسل وكفن وحنوط جزئي باشد، بر او نماز بخوانند واو را به خاك بسپارند. اگر كسي اين امور را به عهده گرفت وانجام داد، اين واجب از ديگران ساقط مي شود، ولي اگر كسي پا پيش ننهد تجهيز او بر همگان واجب است واز دوش هيچ يك ساقط نمي شود. در اين صورت از فرزندان وبستگان نزديك ميت گرفته تا دشمنان وكساني كه با او اختلاف داشتند، همگان مشمول اين حكم مي باشند ودر برابر آن مسئولند. اگر بستگان آن شخص از مراسم كفن ودفن او سر باز زنند، حتي بيگانگاني كه چه بسا با او اختلاف ونزاع داشته اند شرعاً موظفند پا پيش نهند وامور مربوط به ميت را انجام دهند. اين بيگانگان در روز قيامت نمي توانند بگويند: بستگان ونزديكانِ اين ميت او را وانهادند، ما بايد او را تجهيز مي كرديم؟! چنين عذري نزد خدا پذيرفته نيست. پس اگر در مقابل اموات از مسلمانان اينگونه مسئول هستيم، به طريق أولي در مقابل زندگان آنان نيز

مسئوليم. همگي نسبت به هدايت افراد مسئوليم وحق نداريم از كنارِ كژي ها ونادرستي ها بي اعتنا رد شويم.

امر به معروف ونهي از منكر

حضرت سيدالشهدا عليه السلام فرمودند:

أريد أن آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر؛() برآنم كه به نيكي ها فرا خوانم واز بدي ها باز دارم.

حضرت هدف قيام خود را امر به معروف ونهي از منكر قرار دادند واين نشان از اهميت اين دو واجب دارد. انسان هنگام امر به معروف بايد در تحصيل مقدمات عقلي وشرعيِ آن كار خير نيز بكوشد وهمه نيروهاي خود را در اين مهم به كار گيرد.

درست است كه اگر جمعي از مؤمنان ومسلمانان نسبت به اجراي اين دو فريضه همت كنند تكليف از بقيه ساقط است، اما چه كسي مي تواند بگويد امروزه در تمام نقاط زمين عده اي وجود دارند كه نسبت به اجراي اين دو فريضه الهي اقدام مي كنند به طوري كه تكليف از ديگران ساقط شده است. گمان نمي رود در هيچ يك از بلاد اسلام يا كفر، اين مطلب حتي در يك شهر تحقق يافته باشد. كسي كه اقدام او كفايت تام كند وتكليف را از ديگران يكسره ساقط كند وجود ندارد. بسياري از مردم از معارف اسلام، واجبات ومحرمات آن ناآگاهند. واجبات دين منحصر در نماز، روزه، حج ومانند آن نيست. قرآن صريحاً مي گويد كه در روز قيامت پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله از مهجوريت قرآن نزد خدا شكايت خواهد برد:

وَقَالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا؛() پيامبر گويد: پروردگارا، قوم من قرآن را رها كردند.

بي شك رها نكردن قرآن فقط به اين نيست كه نماز خوانده شود وروزه گرفته شود وحج گزارده شود؛ بلكه رها نكردن قرآن واداي حق آن ورعايت حريم

والاي آن معنايي بس فراتر دارد. بسيارند مردماني كه همين احكام ظاهري را كه در كتاب هاي مختلف ومتعدد وجود دارد نمي دانند. بايد امر به معروف ونهي از منكر را البته با شروط آن به جاي آورد واحكام اسلامي را به مردم آموخت. اگر امام حسين عليه السلام خون دل شان را پاي اسلام واحكام آن دادند، ما بايد دست كم از صحبت كردن وياد دادن احكام اسلام ورنجاندنِ زبان مان در اين راه فروگذاري نكنيم ومسائل مورد نياز مردم را به آنان ياد دهيم.

چنان كه گفتيم شايد مهم ترين شيوه لبيك گويي به نداي ياري طلبي سيدالشهدا عليه السلام، هدايت مردمان از تاريكي وحيرت به سمت نور وهدايت است.

هدايت جهانيان به بركت امام حسين عليه السلام

ماجرايي مربوط به سي الي چهل سال پيش برايم نقل كرده اند كه شنيدني است. يكي از روحانيون كه براي سفر تبليغي به هند رفته بود، به روستايي مي رود كه پيش تر نام آن را شنيده بود ولي از وضعيت آن آگاهي دقيق نداشت. در آن روستا مجلس عزاداري سالار شهيدان در حسينيه اي كه آن را سياه پوش كرده بودند برپا بود. مردم روستا از اين كه آن مرد روحاني در ايام عزاي سيدالشهدا عليه السلام به روستاي آنان آمده تا براي شان سخنراني كند خشنود بودند. هنگام اذان كه شد، آن روحاني ديد در حسينيه اذان نگفتند. علت را كه جويا شد فهميد آنان نه با اذان آشنايي دارند ونه نماز مي خوانند واصلاً هنوز به دين اسلام در نيامده اند وبر عقايدِ كفرآميزِ گذشته خودند. آن مرد روحاني در اولين مجلس سخنراني به آنان گفت: «اي مردم، امام حسين عليه السلام به ده شما آمده است، اما همين امام

حسين عليه السلام جدّي بزرگوار وپدري ارجمند ومادري گرامي وپاك دارد كه فوق العاده مورد علاقه واحترام وارادت امام حسين عليه السلام هستند ولي هنوز به ده شما تشريف نياورده اند. خوب است حال كه امام حسين عليه السلام به ده شما تشريف آورده اند، ديگر عزيزان ايشان هم تشريف بياورند». آن مرد روحاني گفت: تمام اصول وفروع دين را از ابتدا به آنان گفتم وچنان كه نقل مي كرد همه يا برخي از آنان مسلمان شدند.

در حقيقت دل هاي اين افراد صفحات سفيدي بود كه در آن هيچ چيز نوشته نشده بود وپس از ملاقات با نور اسلام، بي درنگ پذيرفتند. باور كنيم دنيا ومردم دنيا با همه تيرگي ها وسياهي ها هنوز مانند صفحه هاي سفيد نانوشته اي است كه اگر در برابر پرتو تابناك سيدالشهدا عليه السلام قرار گيرد بي درنگ پذيراي آن است. اگر ما از زير بار مسئوليت همگاني هدايت بخشي وامر به معروف شانه خالي نكنيم ورسم وراه سيد الشهدا عليه السلام را چنان كه بايد وشايد به جهانيان معرفي كنيم همگي آن را مي پذيرند وبدان دل مي سپارند.

بايد ستم هاي بني عباس وبني اميه را براي مردم بازگوييم وكساني چون معاويه، يزيد، متوكل، مأمون وهارون را كه به صرف اتهامي واهي افراد را به كام مرگ مي سپردند به دنيا بشناسانيم واز سوي ديگر براي آنان بازگوييم كه امام حسين عليه السلام دشمني را كه به اشارتي مي تواند از پا درآورد، نمي كشد، بلكه او واسبانش را از آب گوارا سيراب مي كند. اگر بتوانيم وظيفه خود را در باب شناساندن اهل بيت عليهم السلام به جهانيان به خوبي انجام دهيم، بي شك آنان شيفته ودلباخته آن بزرگواران شده وهدايت خواهند شد.

پرهيز از ياري ستمگران

نكته اي كه بايد دائماً

بدان توجه داشت دوري از گناه است.

دوري از گناه هميشه ضرورت دارد امّا اين ضرورت در ماه محرم وبراي عزاداران امام حسين عليه السلام بيشتر است. بايد از هر گناه هر چند كوچك به نظر آيد دوري جست وصد البته لازم است پيش از آن، محرمات وگناه ها را شناخت، زيرا كسي كه مرز حلال وحرام را نمي شناسد وبه اندازه لازم در اين زمينه معرفت حاصل نكرده است نمي تواند خود را از افتادن در چاه معصيت نگاه دارد. بدين منظور لازم است انسان محرمات نامشهور را نيز بياموزد واز آن ها دوري كند. براي مثال كمك به ستمگران به هر شكل، از جمله حرام هايي است كه كم تر شناخته شده است.

صفوان جمّال، از اصحاب امام صادق عليه السلام وحضرت موسي بن جعفر عليه السلام بود واز آن رو كه شغل شترباني داشت، جمّال «شتربان» خوانده مي شد واز راه كرايه دادن شترهايش به مسافران، روزگار مي گذراند. حضرت موسي بن جعفر عليه السلام روزي به او فرمودند:

كُلُّ شَيْء مِنْكَ حَسَنٌ جَميلٌ إلاّ إكْراؤُكَ جِمالَكَ مِنْ هذا الرَّجُلِ؛() همه چيز تو خوب است جز آن كه شترهايت را به اين مرد (هارون) كرايه مي دهي.

اين تعبير حضرت كه فرمودند: «همه كار تو خوب است جز يك كار» كم تر درباره كسي از اصحاب ائمه عليهم السلام به كار رفته است ونشان از خوبي وولاي صفوان نسبت به اهل بيت عليهم السلام دارد.

وانگهي هارون كه قلمرو حكومتش از چين تا اروپا وافريقا گسترده بود كم ترين نيازي به شترهاي صفوان نداشت واز چنان موقعيتي برخوردار بود كه در روز جمعه بر فراز صدهاهزار منبر به نام او به عنوان خليفه وامام مسلمانان خطبه مي خواندند. در تاريخ

آمده است كه هارون روزي نگاهي به آسمان انداخت وخطاب به ابرها كه در حال حركت بودند گفت: هر كجا خواستيد بباريد چون حاصل بارش شما به دست من مي رسد! چنين كسي با چنان اقتداري به يقين نيازي به صفوان وشتران او نداشت، بلكه، به دنبال چيز ديگري بود. هارون كه از ارادت صفوان به حضرت موسي بن جعفر عليه السلام آگاه بود مي خواست تا شايد بدين وسيله، صفوان را به خود متمايل كند. شايد فكر مي كرد اين كار باعث مي شود صفوان يكي دوبار در سال نزد او رفت وآمد كند وهمين اندازه هم براي هارون مهم بود، اما حضرت باعث شدند همين مقدار ارتباط هم گسسته شود.

وقتي حضرت همين مقدار را هم نادرست دانستند، صفوان شترهايش را يك جا فروخت. بي ترديد حضرت مي دانست كه بدون شترهاي صفوان نيز كار هارون متوقف نمي ماند، ولي شايد قصدشان اين بود كه چنين گناهي نيز در نامه عمل اين مؤمن نباشد.

يكي از ياران امام صادق عليه السلام به حرفه بنّايي اشتغال داشت وبنا به شغلي كه داشت، ساختمان هاي گوناگوني مي ساخت، از جمله كاخ هاي باشكوه، خانه هاي مجلل ومسجد، كه البته كاخ ها را به دستور وبراي حاكمان عباسي بنا مي كرد. روزي به حضور امام صادق عليه السلام رسيد وبه حضرتش عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، از اين پس از ساختن كاخ وبناهاي باشكوه وسلطنتي براي عباسيان خودداري خواهم كرد وفقط براي آنان مسجد مي سازم.

امام صادق عليه السلام به او فرمودند:

لا تُعِنْهُمْ في بِناءِ مَسْجِد؛() ستمگران را در ساختن مسجد نيز ياري مكن.

با اين پاسخ امام عليه السلام به اهميت پرهيز از ياري ظالم حتي در ساختن مسجد پي مي بريم.

بنابراين دوست دار

وعزادار امام حسين عليه السلام بايد بكوشد كه دست به هيچ حرامي نزند واز اين قبيل معاصي كه كم تر شناخته شده نيز دوري نمايد. بايد كوشش شود در دستگاه امام حسين عليه السلام تنها اموري كه به امام حسين عليه السلام مربوط است انجام گيرد واز نزاع واختلاف وتصفيه حساب هاي فردي ودرگيري هاي لفظي اجتناب شود واقامه عزا را به نحو خالص به جاي آورد.

پادشاهان جائر

در روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه و اله از حكومت هايي كه بعدها خواهند آمد، مانند حكومت بني اميه وبني عباس به «ملك عضوض؛() پادشاهيِ ظلم» تعبير فرموده است، ولي علي رغم اين تعبير رسول خدا صلي الله عليه و اله در گفته ها ونوشته ها مشاهده مي شود كه از آنان به عنوان «خلفا» ياد مي كنند.

حاكمان عباسي، حاجبان ودربانان گوناگوني داشتند كه رفت وآمد افراد مخلتف را در كاخ سلطنتي زير نظر مي گرفتند واز ورود افراد ناخواسته نزد حاكمان عباسي جلوگيري مي كردند. معمولاً سبك دربار ملوك عباسي چنين بود كه سلطان در جاي مخصوصي كه از تجملات گوناگون لبريز بود مي نشست ونديمان او پيرامون او مي نشستند. آن محل درهايي داشت كه آن ها را مي بستند ويك يا چند دربان را مأمور مي كردند كه از ورود ديگران به آن اتاق يا تالار جلوگيري كنند. قبل از اين تالار، تالارهاي ديگري با موكلان ويژه وجود داشت وهمين طور پيش از آن هم تالارهاي ديگر … شمار اين تالارها گاهي به بيست تالار مي رسيد وافراد براي ملاقات با حاكم عباسي مجبور بودند از همه اين سالن ها كه گماشتگان ويژه اي داشت عبور كنند تا به محل حاكم عباسي برسند. كساني كه مسؤوليت نگهباني از فرضاً تالار

پنجم را داشتند حق نداشتند به سالن چهارم نزديك شوند وبه همين سان هيچ درباني حق تعدي از جايگاه خود را نداشت وبسا برخي از دربانان كه از سر حواس پرتي وبه خطا به اتاق بعدي مي رفت، به كام مرگ فرستاده مي شد. (انصافاً تاريخ آكنده از امور غريب است … ).

در تاريخ آمده است: يكي از ملوك بني عباس بر اثر بيماري استسقا، حالش وخيم شد ودر آستانه مرگ قرار گرفت. در ساعات آخر عمر مرتب به حالت اغما مي رفت ودوباره به هوش مي آمد. فرزندان، برادران وبستگان نزديك او كه مرگ خليفه را قطعي ديدند، گرد هم آمدند تا شخص ديگري را به جاي او تعيين كنند. اين در حالي بود كه پادشاه عباسي در اتاق خود در حال جان كندن بود. بستگان وي يك نفر را از ميان خود تعيين كردند كه حال او را زير نظر داشته باشد وهر وقت جان داد آن ها را آگاه كند واجازه ندهد كسي به اتاق پادشاه عباسي رفتوآمد كند. در آن لحظات حساس هيچ چيزي را نمي شد پيش بيني كرد. از اين رو آن مأمور، شمشيري برهنه با خود حمل مي كرد تا در صورت وقوع كوچك ترين حادثه اي كاملاً آماده باشد واگر كسي در اين لحظات حساس قصد سوئي داشت، او را آناً از پا درآورد. آن مأمور از كساني نبود كه در اتاق پادشاه جاي داشته باشد، ولي در اين فرصت حساس، بستگان ملك عباسي صلاح دانستند او را بر در اتاق او بگمارند.

آن مأمور بعدها مي گويد: «هر بار كه در را باز مي كردم تا ببينم خليفه زنده است يا نه، مي ديدم چشمانش بسته، اما هنوز نمرده

است. يك بار كه در را باز كردم ونگاهي انداختم ديدم چشمانش باز است. وقتي مرا ديد، نگاه تندي به من كرد وچنان خيره به من نگريست كه وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفت. فوراً در را بستم وبي اختيار عقب عقب رفتم تا اين كه به ديوار برخورد كردم ولبه شمشيرم كه به ديوار خورده بود، به سمت من برگشت، ونزديك بود مرا تلف كند. اندك زماني به همان منوال گذشت. با خود انديشيدم كه من مأمور اين در شده ام وكساني كه مرا اين جا گماشته اند منتظرند تا مردنِ ملك عباسي را به آن ها خبر دهم. تلاش كردم خونسردي خود را حفظ كنم، اما جرأت نمي كردم در را باز كنم، چه اين كه تصوير آن نگاه تند ورعب آور همچنان در ذهنم باقي مانده وجلو چشمم بود. ناگهان از درون اتاق صدايي به گوشم رسيد. با خود انديشيدم كه جز ملك عباسي كه در حال جان دادن است كسي در اتاق نيست. پس اين صداي چيست؟ با ترس ولرز در را باز كردم. پشت اتاق ملك باغ بزرگي بود.() ديدم يك موش صحرايي بزرگ از باغ مجاور وارد اتاق خليفه شده وروي صورت او نشسته ودر حال درآوردنِ چشم اوست. تا در را باز كردم، چشم او را درآورد وگريخت ومن با اين كه شتاب كردم نتوانستم جلوي كار او را بگيرم.

با خود گفتم عجبا! چشمي كه تا چند لحظه پيش از اين، از ترسِ يك نگاهش نزديك بود قالب تهي كنم، اكنون يك موش صحرايي در كمال آرامش آن را از حدقه درآورده وبرده است! … ».

عبرت آموزي از ستمگران

راستي مگر يك نگاه چقدر مي تواند ترسناك ورعب

آفرين باشد؟ واقعيت اين است كه نه فقط مردم عادي، بلكه مأموران ملوك اموي وعباسي نيز از آنان بسيار هراسناك بودند؛ زيرا آنان چه بسا با يك اشاره چشم باعث مي شدند كسي زير سخت ترين وطاقت فرساترين شكنجه ها قرار گيرد ونيازي به رنجاندن زبان وامر ونهي، نداشتند. اگر پادشاه عباسي بر كسي غضب مي كرد، دنياي او را تباه، تيره وتار مي كرد. آن مأمور كه از نگاه غضبناك حاكم عباسي چنان دگرگون ودست پاچه شده بود ونزديك بود خود را به كشتن بدهد(!)، جزء كارگزارانِ همين دستگاه بود، ولي ظالم اين چيزها را نمي فهمد وبه ميل خود هر حقي را ناديده مي گيرد.

وقتي مأموران وكارمندانِ چنين نظام هاي جائري اين گونه از حاكمِ خود وحشت داشته باشند، معلوم مي شود كه مردم عادي چه ميزان از آنان مرعوب وهراسناك بوده اند. وحشتي كه شاهان عباسي در دل مأموران خود نهاده بودند، چنان بود كه آن مأمور از ترس تا دقايقي نمي توانست وظيفه اي كه او را بر آن گماشته بودند انجام داده، در را باز كند واز حال حاكمي در حال مرگ خبر بگيرد. پيش از آن كه او به خود آيد وبا گشودن در، پي به مرگ او ببرد، آن حيوان پي برد كه پادشاه عباسي جان سپرده است.

نكته قابل توجه اين است كه موش نسبت به ديگر حيوانات بسيار ترسوست واصلاً شكارچي خوبي نيست. در اين ماجرا گربه يا سگ يا جانور درنده اي چشم خليفه را نبرده است، بلكه چشم ترسناك اين طاغوت را يك موش ناتوان در كمال آرامش از حدقه درآورده است. آن مأمور هوشيار وزبده را براي اين گماشته بودند تا بفهمد ملك عباسي كي مي ميرد، ولي

پيش از آن كه او متوجه مرگ خليفه شود، موشي ناتوان، پي به مرگ او مي برد.

اين قدرت نمايي خداست كه عاقبت شوم ستمگران را نشان مي دهد.

حاكم خون ريزي كه خدا مي داند چه قدر انسان بي گناه را شكنجه كرده يا به كام مرگ فرستاده وچه مقدار اموال مردم را به ناحق تصاحب كرده عاقبت او چنان است كه حتي اطرافيان او بي اندازه از او بيم دارند، چند لحظه پس از مرگ وچند لحظه پيش از آن كه دربان او از مرگش آگاه شود، خداي متعال چشم ترسناك او را روزيِ يك موش مي كند! والبته ظالمان سرنوشتي اينچنين دارند وخواندن اين گونه ماجراهاي تاريخي درس آموز وعبرت انگيز است. در قرآن كريم آمده است:

لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِم عِبرَةٌ لأوليِ الأَلْبابِ؛() به راستي در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرتي است.

كسي كه يك نگاه تند او يكي از اطرافيانش را تا اين حد مي ترساند، در نهايت او را با يك چشم دفن مي كنند(). به راستي كه انسان بايد از اين حكايات درس بياموزد وبداند كه خداي متعال مي خواهد فرجام آن ملك ظالم را به جهانيان نشان دهد تا براي آنان موجب عبرت شود.

توكل به خداي سبحان

حضرت سيد الشهدا عليه السلام در روز عاشورا فرمودند:

اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتي في كُلِّ كَرْب؛()خدايا، تنها تكيه گاه من در هر پريشاني تويي.

لفظ «ثقه» معناي عميقي دارد؛ مثلاً مي گوييم زرارة بن اعين ومحمدبن مسلم ثقه اند، يا مطالب علمي شيخ انصاري(رحمه الله) مورد وثوق علماست. شايد بتوان كلام حضرت را با توجه به معناي عميق «ثقه» اين گونه معنا كرد: «خدايا تنها تكيه گاه ومايه خاطرجمعي وايمان واطمينانِ من تويي». كرب نيز معناي ظريفي دارد واز ميان واژگانِ مترادفِ

بسياري كه معناي پريشاني واندوه مي دهد اين واژه انتخاب شده است. تقديم ضمير خداوند متعال در اين عبارت داراي بار معنايي ودلالت ويژه اي است وحصر واختصاص را مي رساند. شايد معناي حاصل شده چنين باشد: «خدايا، تنها تويي كه مرا در هر اندوهِ جان گداز وفروبستگيِ جان فرسا مايه آرامش واطميناني وباعث آسودگي خاطر پريشاني». انصافاً اين گونه چينش الفاظ وافاده اين معناي والا در كلام فصحاي عرب سابقه نداشته است.

اين، مطلبِ بسيار مهمي است كه انسان نسبت به خدا وثوق يابد. كسب اين فضيلت هر چند دشوار است با تصميم، تمرين وتعليم حاصل شدني است. اگر انسان به خدا اعتماد كرد، از نظر روحي تكامل مي يابد وسعه روحي پيدامي كند. بسياري از ما وقتي كار خوبي انجام مي دهيم، نفسِ ما دوست دارد ديگران اين كار نيك ما را ببينند. اگر هم زيركي به خرج دهيم وبراي آن كه ديگران از كوچكيِ نفس ما آگاه نشوند، شيفتگي خود را نشان ندهيم ووانمود كنيم كه اعتناي چنداني به اين كار نداريم، در اندرون خود دوست داريم ديگران از اين كار نيك ما باخبر شوند ومي گوييم كاش فلاني بود ومي ديد! اگر انسان يكسره اعتمادش به خدا باشد، بزرگ جان وبلند نظر مي شود واز اين قبيل پوچي ها رهائي مي يابد.

امام حسين عليه السلام زماني اين سخن را فرمودند كه از نظر ظاهري برادران، فرزندان، ياران، مال وهمه چيز خود را از دست داده بودند واين هنگامي بود كه مجروح وخاك آلود وتشنه روي خاكِ تفتيده كربلا افتاده واز بدن مباركشان خون بسيار رفته بود وچشمانشان سو نداشت وتاب وتوان از دست داده بود. در اين لحظه، برادران وفرزندان

وتمام ياران فداكارشان به خاك افتاده بودند وتنها اهل وعيال ايشان مانده بودند. در چنين هنگامه دشوار ووصف ناشدني است كه حضرت به خدا عرض مي كنند: «الّلهم أنت ثقتي في كلّ كرب». اگر اين نيروي عظيم روحي واين بزرگواري را به درياهاي بي كرانه وكوه هاي سر به فلك كشيده توصيف كنيم، حق مطلب را چنان كه بايد وشايد ادا نكرده ايم. اين معجزه بزرگ خداست كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام در چنين اوضاع واحوال جان فرسا وجان گداز با خدا اين گونه سخن بگويند.

چنان مي نمايد كه اين سخن از دهان كسي بيرون آمده كه سالها در ميان انواع نعمت ها متنعم بوده واز اصناف خيرات برخوردار. همين است كه برخي از راويان مستقيم حادثه كربلا درباره استواري قلب ايشان گفته اند:

فَوَاللهِ ما رَأَيْتُ مَكْثوراً قَطْ قَدْ قُتِلَ وُلْدَهُ وَأَهْلُ بَيتِهِ وَصَحْبِهِ أَرْبَطُ جَأشاً مِنْهُ؛()به خدا سوگند، هيچ كس را نديدم اين گونه دشمنان گرد او را گرفته، فرزندان وكسان ويارانش راكشته باشند، اما چنين دلير وجسور وجگرآور باشد.

سخن سيدالشهدا عليه السلام در چنان وضعيت دشواري حكايت از منتهاي توكل واوج وثوق ايشان به خداي سبحان دارد. حضرت در درجه بالاي توكل قرار داشتند واين مطلب از مهم ترين درس هايي است كه از مكتب سيدالشهدا عليه السلام مي توان آموخت وبه كار گرفت.

توكل وكوشش

برخي افراد مفاهيمي چون توكل را به درستي درك نمي كنند وبه خيال باطل خود، براي متجلي ساختن صفت توكل در خود، دست از تلاش هاي واجب ومتعارفِ روزمره برمي دارند وگمان مي كنند امور دنيوي وميعشتيِ متوكلان از طرق غير متعارف واسباب غيبي فراهم مي شود وخود تلاشي براي معاش وبه سازيِ زندگي خود نمي كنند. اما تعاليم اسلام اين انديشه را

مردود وچنين باوري را باطل مي شمارد. «اللهم أنت ثقتي في كلّ كرب» هرگز بدان معنا نيست كه آدمي قوانين دنيا را رعايت نكند ودست از كار وتلاش بردارد. در قرآن شريف آمده است:

وَأَنْ لَيْسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سَعي؛()براي انسان جز حاصل تلاش او نيست.

توكل آن است كه انسان در عين تلاش وتهيه اسباب متعارف دنيوي، يكسره به مقدرات الهي دل سپارد وبه خداي متعال وثوق كامل يابد وبه آنچه حضرت حق برايش مقدر مي دارد خشنود باشد.

خود سيدالشهدا عليه السلام هنگامي كه به سمت كربلا به راه افتادند به تمام وسائل وامكانات آن روز مجهز بودند. نقل است كه علاوه بر گاو وگوسفنداني براي تغذيه، 250 شتر همراه خود برده بودند. در برخي از متون تاريخي آمده است كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام با هزار وپانصد نفر وارد كربلا شدند. تهيه آب وغذا ومايحتاج هزار وپانصد انسان و250 شتر وآن مقدار گاو وگوسفند، كار آساني نيست. قبل از ملاقات با حر، حضرت به محلي رسيدند كه آب داشت ودستور فرمودند آب برداريد. ياران حر هزار نفر بودند كه خود واسبان شان تشنه بودند. در تاريخ آمده است:

فَقالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام لِفِتْيانِهِ إسْقُوا الْقَوْمَ وارْوُوهُم وَرَشِّفوُا الْخَيْلَ تَرشيفاً؛()سيدالشهدا عليه السلام به جوانان خود فرمودند: اين جماعت را آب دهيد وسيراب شان كنيد واسبان شان را نيز آب بنوشانيد.

صرف نظر از گرماي هوا، اسب وشتر چه بسا بايد به قدر ده انسان آب بنوشد تا سيراب شود. از اين جا معلوم مي شود كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام به قدري مشك همراه خود برده بودند كه توانستند 1500 سوار و250 شتر واحشامِ همراه وافزون بر آن هزار سرباز حر واسبان

شان را سيراب كنند. پس حضرت تمام تجهيزات وابزار لازم آن روز را از پيش تهيه كرده بودند وجانب احتياط را فرو نگذاشته بودند.

از آنچه گذشت روشن مي شود كه توكل به خداوند متعال هرگز بدين معنا نيست كه انسان دست از كوشش لازم بردارد. بلكه انسان بايد براي امور زندگي وتهيه لوازم آن كوشش كند وامور دنيوي را از طرق طبيعي ودنيوي حل كند، ولي در عين حال چشم اميدش به خدا باشد ويكسره دل بدو سپارد وفقط به او اطمينان وتوكل كند.

در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است: حضرت سيدالشهدا عليه السلام هنگامي كه به شهادت رسيدند مديون بودند وامام زين العابدين عليه السلام از جانب ايشان قرض شان را ادا فرمودند(). اين مسأله در مورد برخي ديگر از پيشوايان ما نيز آمده ونشان از اين مطلب دارد كه آن بزرگواران در راه برآوردن حاجت حاجتمندان از هيچ كوششي حتي قرض گرفتن فروگذاري نمي كردند. اين امر دست كم اين مطلب را تأييد مي كند كه گوينده «اللهم أنت ثقتي في كل كرب» مانند ديگران قرض مي گرفت وچنين نبود كه امور خود را از طرق غيبي حل كند.

در روايت آمده است: امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به كسي كه خبر دستگيري پسرش را شنيد، شيئي باارزش دادند تا براي آزاد كردن فرزندش هزينه كند().

اين جريان بيانگر اين مطلب است كه روز عاشورا اشياي فراواني نزد اهل بيت عليهم السلام موجود بوده به گونه اي كه وقتي دشمنان به خيمه هاي حضرت حمله كردند همه آنها را به غارت بردند. چنين نبود كه در خيمه ها صرفاً كوزه اي شكسته يا مشكي خشك واز اين قبيل اشياء موجود باشد.

در تاريخ آورده اند كه خانه اي در كوفه نبود مگر اين كه بعضي از اموال غارت شده از اهل بيت عليهم السلام در آن يافت شد. از اين همه روشن مي شود كه امام حسين عليه السلام چندان بدون وسائل ومقدمات به كربلا نيامده بودند.

توكل وكوشش هر كدام در جاي خود مي باشند واين دو نه تنها با هم ناسازگار نيستند كه در عين سازگاري قرار دارند.

مهرورزي با دشمن

از ديگر آموخته هاي عاشورا، مهرورزي با دشمن است. حضرت سيدالشهدا عليه السلام هنگام ملاقات با حر ولشكر خسته وتشنه او مي توانستند صرف كم ترين اشاره آنان را از پا درآوردند، به ويژه اين كه حضرت از لحاظ عِدّه وعُدّه وسازوبرگ آماده تر بودند ورعايت همه جوانب را كرده بودند وسپاه مقابل خسته وتشنه بود وتاب نبرد نداشت ودر صورت بروز درگيري بي شك به سادگي از پا در مي آمدند. وكافي بود حضرت اشاره كنند تا در زماني اندك وطيّ نبردي آسان همگي كشته يا اسير شوند، ولي حضرت نه تنها چنين نكردند، بلكه آنان را با تقديم آب گوارا زنده كردند وخود واسبان شان را سيراب نمودند.

حر راه را بر امام عليه السلام بست واجازه حركت نداد واظهار داشت مأمور است تا حضرت را متوقف كند ونگذارد به حركت ادامه دهند. هر چند حر پاك طينت بود وبرخورد تندي با حضرت نكرد، اما به هر حال دشمن بود. كافي بود حضرت به آنان آب ندهد تا همگي از تشنگي هلاك شوند. حضرت سيدالشهدا عليه السلام از خودشان دفاع مي كردند ولي منطق حضرت چنين نبود كه هر كس دشمن ماست بايد هلاك شود. منطق پيشوايان ما منطق هدايت افراد ونجات دادن انسان ها بود. در حقيقت

آنان حتي نسبت به دشمنان خود نيز در نهايت مهرورزي بودند وتمام كوشش آنان اين بود كه دست كم يك نفر از سپاه مقابل را به راه حق، هدايت كنند واز آتش دوزخ برهانند. اين ماجراهاي تكان دهنده وعبرت آموز حاوي درس هاي بسيار ژرف وانسان سازي است كه تأمل در آنها هشياري مي آفريند.

بايد بكوشيم اين منطق فوق العاده انساني را به گوش جهانيان برسانيم. وبه دنيا بفهمانيم كه اسلام پر از مهرورزي، مروت وانسانيت به تمام معنا ودر بالاترين حدود است. اگر موفق شويم اين تعاليم نوراني را به جهانيان برسانيم هدف حضرت سيدالشهدا عليه السلام كه: «رهانيدن از گمراهي» است، بيش از پيش تحقق پيدا مي كند. نه تنها غير مسلمانان، كه بسياري از مسلمانان هنوز از بسياري از اين مطالب به درستي آگاهي ندارند. در روايتي صحيحه، امام رضا عليه السلام به اباصلت() كه از ثقات است فرمودند:

رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحيا أَمْرَنا؛ خدا رحمت كند كسي كه ياد ما را زنده كند.

اباصلت مي پرسد: چگونه مي توان امر شما را احيا كرد؟ حضرت پاسخ دادند:

يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَيُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإنَّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحَاسِنَ كَلامِنَا لاَتَّبَعُونا()؛]به اينكه [علوم ما را ياد بگيرد وبه مردم بياموزد، چرا كه اگر مردم زيباييهاي كلام ما را بدانند]به يقين[از ما تبعيت خواهند كرد.

بر اساس سخني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله كه حضرت زهرا عليها السلام آن را نقل كرده اند، درجات علما در روز قيامت در محضر خداي عزوجل واهل بيت عليهم السلام به پُردانشي وجديت آنان در ارشاد بندگان خدا بستگي دارد:

… سَمِعْتُ أبي صلي الله عليه و اله يَقُولُ إنّ عُلَمَاءَ شيعَتِنا يُحشَرونَ فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَراَمَاتِ

عَلي كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَجِدِّهِمْ في إرشادِ عِبادِ اللهِ()؛ از پدرم رسول خدا صلي الله عليه و اله شنيدم كه مي فرمود: علماء از پيروان ما، در روز قيامت محشور مي شوند در حالي كه از خلعتهاي كرامات]خدا[بر آنها پوشانده شده است،]كه اين خلعتها[بر اساس كثرت علم ودانش آنها وجديّت وتلاششان در ارشاد وهدايت بندگان خدا است.

وقتي مي گوييم فلان كاسب جدي است يعني در سرما وگرما وهر شرايطي كسب وكار خود خود را انجام مي دهد وهيچ كاري را بر آن مقدم نمي دارد اگر كسي جداً بخواهد به خانه خدا مشرف شود، از هيچ كوششي دريغ نمي كند وبه اين در وآن در مي زند تا مقدمات كار را فراهم كند ودر نهايت م وفق به زيارت بيت الله شود. عالِم جدي هم چنين است واز هيچ كوشش كوچك وبزرگي در راه دستگيري از بندگان خدا وهدايت آنان فروگذاري نمي كند ودر نهايت به ياري خدا موفق مي شود. اگر اين گونه در راه هدايت ديگران ورساندن پيام اهل بيت عليهم السلام به جهانيان تلاش وجديت كنيم، مي توانيم بگوييم در كار خود كوتاهي نكرده ايم. حضرت سيدالشهدا عليه السلام به عنوان پيشواي به حق، امام دنيا وآخرت وجن وانس به مردم معرفي شده است وهمگان وظيفه داريم آن حضرت ورسم وراه ايشان را به جهانيان بشناسانيم وهدف بلند ايشان را كه همانا «رهانيدن از گمراهي» باشد تحقق بخشيم.

اميد است همگي ما، هدايت بخشي، امر به معروف، اعتماد به خدا، مهرورزي با دوست ودشمن وديگر درس هاي مكتب سيدالشهدا عليه السلام را به نيكي فرا گيريم وياد دادن اين آموزه ها را به مردم، مسئوليتي همگاني بشماريم.

وصلّي الله علي محمّد وآله الطّاهرين

پي نوشتها

. اين مجموعه تلفيقي

از دو سخنراني مي باشد.

. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 318، حديث 12084.

. بحارالانوار، ج 45، ص 3.

. از اين شمار است: الخصائص الحسينية، نوشته شيخ جعفر شوشتري.

. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 113، حديث 17.

. كفاية الاثر، ص 227.

. كافي، ج 4، ص 574.

. نساء (4)، آيه165.

. انعام(6)، آيه 149.

. اللهوف، ص 67.

. ميان اين دو كار كه هر دو از مسائلِ الزاميِ احكام است ترتب زماني وجود ندارد. چنين نيست كه تا مورد نخست را انجام نداده ايم، نبايد به واجب دوم بپردازيم. بلكه هر دو كار بايد انجام شود وهيچ كدام، ما را از ديگري بي نياز نمي كند.

. ديوان الامام علي عليه السلام، ص178.

. جامع الاخبار، ص 119.

. بحار الانوار، ج 44، ص 329.

. فرقان (25)، آيه 30.

. وسائل الشيعه، ج 16، ص 259، حديث 21508.

. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 338.

. تفسير امام حسن عسكري عليه السلام، ص86.

. امويان وعباسيان همچون ديگر ستمگران اموال مردم را به غارت مي بردند وبهترين باغ ها وخانه ها وديگر اموال بي چارگان را به زور تصاحب مي كردند.

. يوسف (12)، آيه 111.

. ابن داوود يا ابن ابي دؤاد از جمله كساني است كه نزد آن مأمور آمد وسراغ چشم خليفه را گرفت وآن مأمور ماوقع را برايش بازگو كرد.

. الارشاد، ج 2، ص 96.

. بحار الانوار، ج 45، ص 50.

. نجم (53)، آيه 39.

. بحار الانوار، ج 44، ص 376.

. وسائل الشيعه، ج 18، ص 322 و323، حديث 23769.

. اللهوف، ص 93 و94.

. عبدالسلام بن صالح هروي.

. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 307.

. بحار الانوار، ج 2، ص 3.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109