گويش هزارگي

مشخصات كتاب

سرشناسه:كتابخانه مجازي افغانستان،1392

عنوان و نام پديدآور:گويش هزارگي/دكتر حفيظ الله شريعتي

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان ، 1392.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: فرهنگ - زبان

گويش هزارگي

گويش هزارگي

(تبيين نظريۀ بومي بودن هزاره ها)

هزاره ها 25٪ نفوس افغانستان را تشكيل مي دهند، و بيشتر باشندگان مناطق مركزي(هزارستان) افغانستان بوده و در زراعت، مالداري و صنايع دستي محلي مشغولند. اگر چند امروزه بيشترين جمعيت شهرهاي فارسي زبان در افغانستان را هزاره ها تشكيل مي دهندكه به تجارت، آموزش،كارهاي فرهنگي و دولت مداري مشغولند.

هزاره امروزه به صورت پراگنده در بيشتركشورهاي جهان به ويژه در افغانستان، پاكستان، ايران، اروپا، استراليا، هند كشورهاي آسياي ميانه و عراق زندگي مي كنند و زبان آنان فارسي دري به گويش هزارگي است. گويش هزارگي از گويش هاي كهن خراسان بزرگ است كه بنابر نشانه هاي باز مانده از پيشينيان، زماني يكي ازحوزه هاي پربار زباني دامنه هاي شمالي كوه بابا و هندوكش و بخش گسترده اي از مركز افغانستان- هزارستان بوده است كه هنوز شمار فراواني از تيره ها و گروه هاي هزارستاني(غرجستاني) بدان سخن مي رانند. گويش هزارگي از گويش هاي مهم و ديرينة فارسي و فارسي دري در افغانستان است . اين گويش به سبب مسايل سياسي و جغرافيايي از ديد زبان شناسان و پژوهشگران زبان فارسي بدور مانده است. با توجه به ويژگي دستوري و واژگاني اين گويش مي توان، زمينه اي جذاب و جالب براي تحليل و بررسي زبان شناسي و ادبي در آن يافت. اين گويش تاكنون دست نخورده باقي مانده، لذا نظام آوايي، زباني و دستوري فارسي ميانه(پهلوي) و فارسي باستان(اوستايي)را حفظ كرده است. گويش هزارگي از شاخة زبان پهلوي شمالي و به عبارتي جزو زبان هاي

كهن خراسان بزرگ است. و اينكه در نظام ساختاري ، ريشه هاي گويش هزارگي ، پهلوي شمالي و يا پهلوي اشكاني است؛ در ناحية مشرق (خراسان ) كه عمدتاً عناصر و ويژگي هاي غيرفارسي ايراني يا پهلوي اشكاني را جذب كرده است. در حقيقت گويش مذكور دنبالة لهجة پهلوي شمالي يا پهلوي اشكاني است .(تقي خاوري،1385:ص 244).

در اين گويش تعداد زياد واژه هاي اصيل و كهن فارسي دري وجود دارد. هسته اصلي واژه هاي گويش هزارگي را كلمات فارسي دري با گويش هزارگي تشكيل مي دهد. در كنار واژه هاي فارسي دري ده درصد واژه و اصطلاحات تركي، مُغولي و تركي چُغتايي تشكيل دهندۀ گويش هزارگي است. اين وام واژه ها نه تنها جاي واژه هاي بومي هزارگي را تنگ نكرده بلكه بر غناي آن افزوده است. در اين گويش واژه هاي فارسي باستان، اوستايي و پهلوي ديده مي شود كه بازماندۀ صرف زبان پهلوي هنوز هم به فراواني در آن يافت مي شود. اين موضوع اشاره به تكامل زبان از فارسي قديم به فارسي نو در اين گويش و حكايت از قدمت و ديرينگي هزارستان و گويش هزارگي دارد. مردم هزاره از روزگاران دور به فارسي- دري با گويش هزارگي گفت وگو مي كرده است. اين باور از راه پژوهش زبان شناختي علمي به راحتي امكان پذير است. انبوهي از واژه هاي كهن فارسي دري و حيات هزاران واژۀ ناب فارسي دري و ريخت هاي ديگرگون شده اي اويستايي و پهلوي گواه بر اين نگرش و ادعاست. شناسايي واژه هاي ثبت نشده گويش هزارگي و بازيافت واژه هاي فنا شدۀ فارسي از نيازهاي اصلي پژوهش در اين گويش است.

بسياري از واژه هاي گويش هزارگي كه در فرهنگ ها و متون كهن پارسي به كار رفته و ريشۀ بسيار از آن ها را در زبان هاي ايراني كهن مي توان جست كه از اصالت ترديد ناپذير اين گويش حكايت دارد. اين واژه ها ذخاير ارزنده اي است كه گردآوري، ضبط، تحقيق و نشر آن ها ضرورتي انكار ناپذير است. زيرا مطالعه اين گويش افزون بر اينكه گوشه هاي از تاريخ زبان پارسي دري را روشن مي كند، بسياري از حلقه هاي مفقودۀ ريشه شناختي واژه ها و افعال در اين زبان را نمايان مي سازد. چون با توجه به اين پژوهش مي توان ادعا كرد كه گويش هزارگي حاصل تحول زبان هاي فارسي باستان و ميانه است.

بنابراين گويش هزارگي شاخه از گويش زبانِ فارسي كهن است. اين گويش با وجود نزديكي ها و اشتراكاتِ نسبتاً قابل توجه با زبانِ فارسي، تفاوت هاي زيادي نيز با اين زبان دارد. اين تفاوت ها از نظر واژگاني، آوايي و ساختي است. تفاوت واژگاني افزون بر واژه هاي كهن و مخصوص هزارگي بيشتر مربوط به مخفف كردن فعل و به كار بردن فعل هاي قديمي است. يكي از اين ديگرگونگي ها تفاوت هاي دستوري در اين است كه حكايت از كهن بودگي اين گويش دارد و لذا با فارسي امروز كمي متفاوت مي نمايد. مانند تصريف فعل هاي مانند: خاد خوردم، خاد خوردي، خاد خورديم، كه در فارسي رسمي امروز چنين صرفي از فعل وجود ندارد. از ويژگي ديگر اين گويش مي توان به قيد حالت اشاره كرد كه با پسوند كي [ki] ساخته مي شود. مانند: راستكي(به راستي)

دروغكي (به دروغ) خپكي(آهسته و بي صدا) و قايمكي(پنهاني). زيرا هزاره ها به دليل شرايط جغرافيايي داراي گويش نسبتا همگني بوده و واژه هاي بيگانه را كمتر پذيرفته است. لذا واژه هاي كهن اين گويش مي تواند جايگزين مناسبي براي كلمات بيگانه بوده و در غناي زبان فارسي نقش موثري مي تواند داشته باشد. همين طور از نظر آوا شناختي و كاربرد جمله ها نيز با فارسي امروز تفاوت هاي دارد. البته اين ديگرگونگي با فارسي دري كهن نزديگ تر است، كه از ديرينگي و اصيل بودن اين گويش حكايت دارد. يكي ديگر از نمونه هاي اين ديگرگوني پسوندهاست. پسوندها ابزارهاي دستوري در اين گويش است، كه از"بيست" تا از پُركاربرد ترين هاي آن "پانزده" تا ناشناخته و يا غير فارسي هستند. اين پساوندها بايد مربوط به زبان هاي ايران باستان، خراسان بزرگ، تركي و يا مغولي باشند. مانند پسوند هاي چي(طاقچي) و غو(كالاغو) و پسوند كهن فارسي مانند: اوك[uk] كه براي نسبت دادن صفت به كار مي رود مانند: خلموك[xelemok] براي كسي كه آب بيني اش جاري است و همين طور پسوند اي[ay] كه مفهوم تحبيب و تخصيص را دارد: بابي(پدر مهربانم)عمي(عمۀمهربانم)آجي(مادر بزرگ مهربانم)كه بيشتر با اسم مي آيد. وندهاي گويش هزارگي به لحاظ كاربرد و ميزان زايايي بسيار زايا بوده و در ساخت واژه هاي جديد بسيار فعال بوده است. در كنار زايا بودن وندها گويش هزارگي در ساخت فعل ساده نيز زايا بوده و شايد بشود گفت زايا تر از فارسي امروز به نظر مي رسد. برخي از ويژگي هاي دستوري اين گويش در فعل ها، وندها، ضميرها، قيدها، تركيب هاي اضافي

و... نمود دارد. به طور نمونه درگويش هزارگي به كار بردن فعل مركب بيشتر از فعل هاي ساده است. به اين جهت بسياري از مصدر هاي ساده فارسي نخست به مصدر مركب بدل مي گردد و آنگاه به زمان هاي مختلف صرف مي شود. مثلا براي مصدرهاي مركب مذكور معادل هاي بسيط جهيدن، آموختن وجود دارد كه درگويش هزارگي استفاده نمي شود. هنگام صرف اين گونه افعال دگرگوني هاي صرفي فقط بر فعل كمكي عارض مي شود و جزء اول بدون تغيير باقي مي ماند. مثلا زمان حال اخباري بالا پريدن چنين صرف مي شود: بال مپروم، بال مپري، بال مپره، بال مپريم، بال مپرين، بال مپرن.

هزاره ها هاي غير ملفوظ / h/ را كه در آخر كلمه ها مي آيد به صورت ه با فتحه/a/ مي خواند نه با كسره و اين با توجه به متن هاي كهن كه دانه و راحله و قافله را هم وزن مي كند درست به نظر مي رسد.

همين طور درگويش هزارگي دو واكه وجود دارد كه عبارتند از: (واو مجهول / ō/و ياي مجهول/ ē/). واو مجهول از مصوّت كوتاه (اُ) كه ضمّه نام دارد بلندتر است .ياي مجهول از مصوّت كوتاه (اِ) كه به نام كسره ياد مي شود بلندتر است . مثل چوپ ُ (چوپان )، خوراك ، پيچه و بيري (عروس).از آنجايي كه نشانه اي براي اين دو واكه وجود ندارد، ناگزير از همان واو و ياي معلوم استفاده شده است . واو و ياي مجهول فقط در وسط كلمه قابل تلفظ است: مثل دير و سوز. در آخر كلمه با وجود ضمه و كسره ، ضرورتي به وجودشان احساس نمي شود (خاوري،1382: ص 12).

واژه هاي مانند:

شير(حيوان)شير(خوراكي) و شير آب در گويش هزارگي بر اساس(واو مجهول و ياي مجهول ) يكسان تلفظ نمي شوند. همين طور شور و كور با دور و نور تلفظ مشابه ندارند. شير درگويش هزارگي با واو مجهول و شور و كور با ياي مجهول خوانده مي شوند.

از ويژگي ديگرگويش هزارگي"واو" [ū] اشباعي است كه در گويش هزارگي زياد به كار مي رود. به طور نمونه در اسرارالتوحيد واژه دكان بيشتر با «واو» يعني به صورت «دوكان » ضبط شده است : »)اسرارالتوحيد ص 72(

در قصص الانبيأ «مرده » به صورت «مورده » نوشته شده است و «آجر» به صورت «آجور» (المعجم ص 228(

نان سياه و خوردي بي چربو

و آنگاه مه به مه بود اين هر دو (كسايي مروزي(

پول/ پل

توچوي بيكراني پيشت جهان چو پولي

حاشا كه با چنين جو برپل گذار ماند(كسايي مروزي ، غ857(

اين لغت در پهلوي هم به صورت «پول » است و در ويس و رامين نيز مكرر آمده است از جمله :

دو كردي شوي هر دو از تو پدرود

چه ايشان و چه پولي زان سوي رود

(ويس و رامين، محجوب،62،38،49،55،42،123) (تقي خاوري، 1385:25-47).

همين طور در گويش هزارگي واو(و) معدوله را هنوز تلفظ مي كنند. به طور نمونه در فارسي امروز خواستن، خواهر و خوارزم واو معدوله خوانده نمي شوند اما در گويش هزارگي خواهر را خوار مي گويند و به درستي واو را تلفظ مي كنند كه نشان از ديرينگي اين گويش دارد:

او خوار مه موشه(او خواهر من است). مالا امسال خوار شد(رمه امسال خارو زار شد). او انوز خوار اس(او هنوز خار و زار است).

بنابراين گويش هزارگي از اصيل ترين و كهن ترين خصيصههاي مربوط به زبان فارسي برخوردار است، به طوري كه

خصيصههاي معمول درگونههاي فارسي سدة چهارم و پنجم مانند فعل مركب به جاي فعل بسيط، حروف، قيدها، ادات تنبيه قديم، كاربرد فعلهاي پيشوندي قديم، تكرارهاي فعلي، ضميرهاي قديم و ابدالهاي قابل توجه در گويش هزارگي استفاده مي شود. همين طور بخش بزرگي از واژه هاي در اين گويش وجود دارند، كمتر در گويش هاي ديگر وجود دارند. اين واژه هاي كهن گنجينه اي است و بر غنامندي واژگاني گويش هزارگي صحه مي گذارند. هم چنين در گويش هزارگي برخي واژه هاي فراموش شده فارسي ديده مي شوند، كه كمتر در گويش هاي ديگر پارسي به كار مي روند. از آن گونه اند : اژغند يا اژغرند (بهم ريخته گي، بهم ريخته)، اِستور (ستبر، كلفت)، گيميز (ادرار)، آوور (ابر) كه او همان آب است. و همين طور: بِهِل( بگذار)، اِستَرَه( ستاره)، ميتين، چكشي كه براي ساختن سنگ آسياب به كار برده مي شود. چرمينه: ريسمان چرمي، آويست: آبستن. ديدگو(ديگدان)، آتشخانه، موزه، چارچو يا چارچوب: جاي نگهداري حيوانات. و... كه از ديرينگي و اصالت كهن اين گويش حكايت دارد.

همين طور در گويش هزارگي واژه هاي ناب دري و كلماتي كه چندين صده استفاده داشته وجود دارد كه براي پژوهشگران زبان پارسي گنجينه است بي پايان. براي نمونه مصدرهاي ستادن و هشتن كه معادل آن گرفتن و گذاشتن است را امروزه در هزارستان و در برخي مناطق فارسي زبان مي توان يافت. در هزارستان مردم بسيار اين واژه هاي نژاده و صدها كلمات ديگر را استفاده مي كنند. كاربردهاي اين واژه ها در برخي ديگر مناطق فارسي زبان براي مردم ناآشنا است. چنانچه در هزارستان اگر بگويند كه فلاني فلان

چيز را از من گرفت: مي گويند كه فلاني فلان چيز را از من ستاد يا استاد به لهجه جاغوري. (ستاد از مصدر ستاندن) و يا وقتي به كسي امر مي كنند كه فلان چيز را بگذار مي گويند كه فلان چيز را بل- بهل (بهل از مصدر هشتن كه در متني از ناصر خسرو بلخي آمده است: كه ... لب فروهشته و در كنجي نشسته ...(خاوري، تقي، 1385: 261). گويش هزارگي در نظام ساختاري، مميّزه ها، ويژگي هاي نثري به زبان نوشتاري چيزي شبيه نثر حدودالعالم و يا تاريخ گرديزي و بسيار هم نزديك به زبان و لحن تاريخ بيهقي است. يعني هنوز همان كهن بودگي و استواري را در خود دارد كه از لحاظ قديمي بودن و ساختارهاي كهن مي توان گفت: واژه هاي «خانه »، «پگه »(پگ، همه، تمام) «نمازدگر» «بروت » و افعال امر «شيتشن » و «گرفتن » به صورت نزديك به پهلوي است( تقي خاوري، 1385:ص 244). آنچه رجايي دربارة لهجة بخارايي آورده است در گويش هزارگي آشكار است مانند: «مفعول ساختن بعضي كلمات را با آوردن دو حرف اضافه بر اوّل و آخر آن در نظر گرفت و از نظر استواري ، «انگشت »، «درون »، «برون »، «جامه شويي »، «كفيدن »، «كفانيدن » و از جهت تمامي «روي »، «موي »، «پاي »، «اشكم » و «اشتر» را مي توان ذكر كرد(رجايي،1354: صص27-29).

بنابراين گويش هزارگي آميغي از 90 درصد فارسي دري 8 درصد تركي و 3درصد مغولي و ساير زبان ها است.

تا كنون اثري در باره گويش هزارگي به صورت علمي نوشته نشده است. تنها دولينگ (1973م). و شهرستاني (1981م). به اين گويش توجه و اشاره كرده اند. همين طور زبان شناس روسي و.ا. ايفيموف كه

در سال 1965 ميلادي در مسكو كتابي در باره گويش هزارگي نوشته و به چاپ رسانده است. اين كتاب توسط ماه گل سليمان عضو اكادمي علوم افغانستان با توجه به اهميت آن از زبان روسي به پارسي دري برگردان ولي با افسوس كه تا هنوز امكان چاپ نيافته است. بر همين منوال (لهجه هاي مروج مردم هزاره) كه محمد عوض نبي زاده "كارگر" آن را به چاپ سپرده است كه از نخستين تحقيق در حوزه واژه هاي اين گويش به حساب مي آيد.

بنابراين گويش هزارگي را از لحاظ جغرافيايي به سه بخش شمالي و جنوبي مي توان تقسيم كرد:

ديزنگي و ديكندي، شامل مناطق مركزي، غربي و شمالي

غزني چي، شامل مناطق جنوبي و جنوب غربي

بهسودي، دره تركمو و مناطق شرق هزارستان.

كه هر قسمت ويژگي خاص خود را دارد و تفاوت ها در آن اندك اند.

همين طور در بررسي و توصيف گويش هزارگي حفظ وجوه واژگاني و معنايي زبان مانند حوزه هاي در زماني و همزماني، سير تاريخي و مسايل زبر زنجيرۀ زبان، رابطۀ گويش هزارگي با زبان هاي كهن ايران باستان و خراسان بزرگ مانند پهلوي و اوستايي، بررسي گويش با متن هاي كهن زبان فارسي، تنوع و غنامندي گويش در حوزه هاي دستوري، آواشناسي و واژگاني و رابطه همزماني اين گويش با گويش ها و لهجه هاي ديگر زبان فارسي و زبان فارسي درسي بايد مورد نظر باشد. به ديگر سخن ثبت واژه ها و بررسي و توصيف دستوري گويش هزارگي از آن نظر مي تواند مهم باشد كه افزون بر مسايل بالا در نمود بيروني، روساختي و ژرف ساخت زبان گفتاري كه يك پديدۀ

متحول و متغير اجتماعي است، در يك دوره زماني و تاريخي با تمام ويژگي هاي گويشي اش بايد ثبت و ضبط شود تا منابعي باشد براي پژوهشگران و علاقه منداني كه پسين ها به سراغ اين گويش خواهد آمد.

ويژگي هاي گويش هزارگي

گويش هزارگي ادامه پهلوي اشكاني يا يكي از لهجه هاي اين زبان باستاني است. اشكانيان خود اهل خراسان بزرگ بودند و زبان خراسان يعني هرات، بلخ، هزارستان، بخارا و ثمرقند، نساء و ابيورد، توس و مرو و... را با خود به تيسفون بردند و فارسي دري صورت تحول يافته اين زبان است. دلايل ديگر نيز اين نكته را تأييد مي كند و آن اينكه در فارسي دري و همين طور گويش هزارگي واژه هايي هست كه خاص زبان پهلوي اشكاني است و در پهلوي ساساني به كار نمي رفته اند. مهمتر از همه در زبان دري و گويش هزارگي واج هاي ژ و غ هست كه در پهلوي اشكاني بوده و در پهلوي ساساني به كار نمي رفت (البته بعدها به صورت واجگونه به كار مي رفته نه واج). كتيبه سرخ كوتل بغلان كه در عصر اخلاف كنيشكا در سده دوم ميلادي (16٠ م) نوشته شده است واژه هايي كه در آن آمده شكل متحول زبان پارتي و نزديك به زبان پارسي دري و گويش هزارگي را مي نمايد. و از سوي ديگر ريشه واژه هاي آن به اوستا مي رسند كه در گويش هزارگي نيز نمونه هاي دارد؛ مثلاً مه = بزرگ، كه مه در گويش هزارگي همان من است كه بزرگي طرف را مي رساند. زيرا تا طرف خود را بزرگ نپندارد

مه – من نمي گويد. ليز = دژ، بگ لنگ = بغلان، شا = شاه، كه در گويش هزارگي هم شا مي گويند: مبارك شا به جاي مبارك شاه. نامه برگ = نامور، كه درگويش هزارگي هم نامه برگ (نام- ابر- ك) گفته مي شود. چنانچكه مردم لومان در جاغوري پسوند ناشناختۀ ك را بسيار به كار مي برند. چنانچه مي گويند: بردك، خوردك، كردك كه بايد يكي از پسوندهاي كهن هزارگي و زبان پارتي باشد. كرد = كردن، هزاره ها نيز به جاي كردن كرد به كار مي برند. ساختن كه در هزارگي نيز چنين است و ... همين طور كتيبه هاي جغتو، ارزگان و ناوور نيز به گويش هزارگي بسيار نزديك كتابت شده كه ريشه هاي بسياري از واژگان، دستگاه آوايي و دستوري آنان به گويش هزارگي نزديك اند.

از طرف ديگر گويش هزارگي در ميان گويش هاي زبان فارسي امروز فصيح ، شيرين و فاخر است و از جهاتي ، دست نخورده ، خالص و باستانگونه (آركائيك ) باقي مانده است ، به گونه اي كه مي تواند يادآور فارسي كهن و فارسي ميانه و فارسي باستان باشد. اين گويش در نظام آوايي خود، با فارسي ميانه و فارسي باستان قرابت بسياري دارد. با اين وصف ، مي توان گفت كه ما درگويش هزارگي امروز، به واقع فارسي دري كهن را مي بينيم ، كه مردمان بلخ، بخارا، هرات، نيشابور، غزني، باميان و... بدان سخن مي گفته اند. براي هزاره ها ماية مباهات است كه برخي واژگان كهن فارسي را حفظ كرده اند. امروزه بسياري از هزاره ها، به «اجاق »، (ديگدان- ديدگو) «آتشدان »(آتشخينه- آتش خانه) مي گويند؛ به «چكمه »، «موزه »؛ به «شلوار»، «ازار»؛ به «سفره »، «دسترخوان- دسترخو »

به نماز ظهر- پيشين و به نماز عصر –نماز ديگر و... مي گويند. و كسي كه با اين واژه ها آشنا باشد، لاجرم شاهنامة فردوسي و تاريخ عبدالحي گرديزي كه خود هزاره بوده، حدود العالم و تاريخ بيهقي و ديگر متون كهن فارسي را بهتر درك مي كند.

همين طور در ساختمان آوايي، دستوري و واژگاني گويش هزارگي، بازمانده هاي زبان هاي سغدي، خوارزمي، سكايي، باختري يا بلخي (ايراني ميانه ي شرقي)؛ و اشكاني يا پارتي، فارسي ميانه – اعم از ترفاني و زردشتي- ديده مي شود. گويش هزارگي، آواهاي مشخصي را از هر يك از زبان هاي مذكور پذيرفته (كه نمونه هاي كلمات با واج ژ و غ از اشكاني و با واج ج از سغدي) را درخود حفظ كرده است. چنانچه با دركنار هم قرار دادن عناصر دستوري زبان هاي مذكور و مقايسه ي آنان با موارد مشابه در گويش هزارگي، به اين حقيقت مي رسيم. در بخش دستور نيز اين گويش بسيار كهن و باستاني است. چنانچه بسياري از وندها و پسوندهاي هزارگي چنين نشانه هاي را با خود دارند. بالاخره اينكه از چندين هزار واژه ي كه در فرهنگ پهلوي(تأليف) آمده، از هر دو صد آن، پنجاه واژه در گويش هزارگي (با تغيير اندك يا زياد) هنوز كار برد دارد.

گويش هزارگي و ديوان كبير مولاناي بلخ

بلخ مركز و آغازگر زبان اوستايي و دين زردتشتي است. زردتشت خود اهل و متولد شهر بلخ است و بيشتر مستشرقين و تاريخ نگاران بومي زادگاه زردتشت را بلخ باختر (بخدي) مي دانند. مولاناي بزرگ اهل بلخ است و به اين زبان شعر سروده است. امروزه به درستي مي دانيم كه زبان فارسي دري

زبان علمي و ادبي و زبان سرايش شعر و نثر بوده است. آثار بزرگترين شاعران و نويسندگان فارسي دري به همين زبان نشر شده است. گويش هزارگي كه بسيار نزديك به اين زبان كهن و غني و پر بار است خود گويش است كه بسياري از واژه هاي كه سخنسرايان زبان فارسي در گذشته هاي دور در شعرهاي شان به كار برده اند هزاره ها آن ها را امروزه به صورت زبان گفتاري به كار مي برند. امروزه آنچه از مولانا مي خوانيم و بسياري از دانشجويان و دانش آموختگان زبان فارسي آن ها را ياد مي گيرند؛ هزاره ها از كودكي و از زبان مادر فرا مي گيرند و آن ها را هر روز استفاده مي كنند.

لذا با توجه به نظام آوايي گويش هزارگي، يعني شكل تلفظ كلمات ، كه اگر وقوفي كافي بر گويش هزارگي داشته باشيم ، بسياري از مشكلاتي كه در شعر كهن با آن ها روبه روييم ، از ميان بر مي خيزد. بررسي شعر مولانا، فردوسي و حتي حافظ، نشان داده است كه قرائت درست شعر آنان ، بيش از آن كه به لهجة رايج در ايران كنوني نزديك باشد، به گويش هزارگي و فارسي مردم افغانستان نزديك است . مثال ها و شواهد اين بحث ، بسيار است و من فقط به منابع مورد نظر ارجاع مي دهم .

به طور نمونه مولاناي بلخي ، در بيت هاي زيادي ، عبارت سلام عليك را آورده كه برخي گمان به عدم پايبندي به وزن و قافيه را به مولاناي بلخ نسبت داده اند اما اگر به گويش هزارگي خوانده شود مشكل از ميان مي رود.

تبديل عين عربي به مصوت آ /aa/ ā/

اين

بيت ها از ديوان كبير:

گفتي كه سلام عليك، بگرفت همه عالم

دل سجده درافتاده، جان بسته كمر جانا

سلام عليك اي دهقان ! در آن انبان چه ها داري ؟

چنين تنها چه مي گردي ؟ در اين صحرا چه مي كاري ؟...

سلام عليك هر ساعت ، بر آن قدّ و بر آن قامت

بر آن ديدار چون ماهت ، بر آن يغماي هشياري

وزن در كلمة «سلام عليك » مشوّش نيست بلكه مولانا، بنابر گويش آن روزگار بلخ ، و هزارستان كنوني آن را به صورت «سلاماليك » تلفظ مي كرده است و اين تلفظ، هم اكنون در هزارستان رايج است .

وزن عروضي اين بيت، چهار بار «مفعول ُ مفاعيل_ُن» است؛ در حالي كه سلام عليك به لهجۀ معيار با اين وزن برابر نمي آيد و در موسيقي هم نمي توان آن را موزون سرود و نواخت. سخن اينجاست كه مولانا سلام عليك را بر اساس تلفظ بلخ كه امروز تا كابل و غزني(هزارستان و گويش هزارگي) هم امتداد يافته و نيز در تاجيكستان «سلاماليك/salâmâlayk/» مي خوانده است و چون چنين بخوانيم، وزن درست مي شود.

گفتي كه سلاماليك = مفعول ُ مفاعيل_ُن(آصف فكرت، لهجهء بلخ و دريافت بهتر سخن مولانا)

سلاماليك

اي خواجه سلاماليك از زحمت ما چوني

اي معدن زيبايي وي كان وفا چوني

به همين گونه است:

از رنگ بلور تو شيرين شده جور تو

هرچند كه جور تو بس تند قدم دارد(غ 602)

اگر«بلور» بر وزن «حضور» تلفظ شود با «جور» بر وزن «قوم » درست به نظر نمي رسد اما اگر آن را به همان شكل رايجش در هزارستان امروز بخوانيم ، مشكل وزن بر طرف مي شود.(بلور بر وزن جور)

سخن پاياني

غنامندي و شناخت گويش هزارگي غنامندي زبان فارسي و فارسي دري است، زبان فارسى كه در تهران، كابل و مراكز

رسمى دو مملكت رايج است متأسفانه براى بسيارى از اصطلاحات و پديده هاى طبيعى و گياهان و حيوانات كلمه خاص ندارد در حالى كه در گويش هزارگي بسيارى اصطلاحات هست كه اگر ضبط شود هم به غناى زبان فارسى مى افزايد و هم احتياج نيست كه معادل آن اصطلاحات از زبان هاى خارجى اخذ شود.

همين طور به سبب ارتباط هزارستان با كشورهاي ترك زبان و مناطق تركتباران و نيز تسلط عرب ها در منطقه، پاره اي واژه هاي بيگانه در اين گويش ديده مي شود كه هنوز هم مورد استعمال است.

محقق، متخصص و مصحح متون كهن پارسي، نجيب مايل هروي مينويسد: « مهمترين و بارزترين گونههاي فارسي در افغانستان عبارتاند از: « هروي »، « كابلي »، « هزارهاي ». گونة هزارهاي از اصيل ترين و كهن ترين خصيصههاي مربوط به زبان فارسي برخوردار است، به طوري كه خصيصههاي معمول در گونههاي فارسي سدة چهارم و پنجم مانند فعل مركب به جاي فعل بسيط، حروف، قيود، ادات تنبيه قديم، كاربرد فعلهاي پيشوندي قديم، تكرارهاي فعلي، ضميرهاي قديم و ابدالهاي قابل توجه درگونة مزبور رواج تام دارد و بررسي اين گونة فارسي افغانستان پيش از آن كه مهجور و غريب شود به خاطر بررسيهاي تاريخي زبان فارسي و حل معظلات متون كهن و ديرينة فارسي از امور فوري و ضروري عصر ما است » (هروي، 1364: ص 3).

عقدنامه اى كه چند دهه قبل از باميان كشف شد، سند ديگرى است مبنى بر رواج زبان پارسى در زمان هاى قديم در باميان باستان. اين عقدنامه سال «سبعين و اربع مأته، چهارصد و هفتاد» (روشن ضمير، چ 1،

بى تا، ص15) بين «الياس بن شاه منصور» و خانم «شهرناز صعلوك بن ابو نصر» نوشته شده است. كابين «شهرناز» سه هزار درهم بوده و الياس بن شاه منصور متعهد شده در برابر آن زمين به شهرناز بدهد. اين عقدنامه به زبان پارسى است وقتى حدود زمين هايى كه الياس به شهرناز داده بيان مى كند شباهت زياد به قباله هاى امروزى هزاره ها دارد. اسم شاهدان سند همان اسم هايى است كه امروز بين هزاره ها رايج است مانند على حسن، على محمّد، حسن ميرك و...( همان).

مهدى روشن ضمير136: اين عقدنامه را در كتابش از صفحه 12 تا 15 آورده است.

در «دائرة المعارف الاسلامية و الشيعة» به سرپرستى «حسن امين لبنانى»، در مورد زبان پارسى در افغانستان مطالب جالب دارد. سه لهجه مهم زبان پارسى در دائرة المعارف ياد شده، بيان شده: لهجه ى كابلى، لهجه هروى و لهجه هزارگى. در مورد اهميت لهجه هزارگى و مادر بودن آن مى نويسد::

«و تعدالفارسيه الهزاريه اقدم هذا الهجات واثبتها لاصول و الخصائص اللغته الفارسيته بحيث انها كانت منتشرة فى الهجات اللغته الفارسيه للقرنين الرابع و الخامس، كالفعل المركب عوضاً عن البسيط، و الحروف و القيود و اداة التشبيه القديمه و الالستخدامات ملحقات الافعال القديمه و تكرار الافعال و الضمائر القديمه و ابدالهم المهم... و ان دراسة هذاه اللهجت الفارسة الافغانيه قبل ان تكون غريبةً و مهجورةً، لابد لنا من ان ندرك اندارسات التاريخية للغته الفارسيته و حل معضلات النصوص القديمه من الامور الضروريه و الفوريه لعصرنا الحاضر (هروى، 1423 ق، ص 300)

فارسى هزارگى قديمى ترين لهجه ها از سه لهجه كابلى، هروى و هزارگى به حساب

مى آيد. در اصول و ويژگي هاى زبان پارسى ثابت تر است، طورى كه همين زبان در قرن چهارم و پنجم به ساير لهجه ها و لغات فارسى منتشر شده است، مثل فعل مركب جاى فعل بسيط و حرف ها و قيود و ادات تشبيه قديمى و استخدام ملحقات افعال قديمى و تكرار افعال و ضماير قديمى و بدل هاى آن كه خيلى مهم است... البته يادگيرى اين لهجه (لهجه هزارگى) فارسى افغانى كه مهجور و غريب است براى ما ضرورى است و چه خوب است ما آن را درك كنيم، حل بسيارى از لغات فارسى كهنه و قديمى و تاريخى و متن هاى قديمى پارسى توقف به درك اين لهجه دارد و اين مسأله از ضروريات زمان حاضر ماست.

آريانپور(194: 1376) در اين مورد مى نويسد: «فرياد من اين است كه زبان درى = آريانى، زبانى ملى و مادرى قوم هزاره است. اين زبان هنگام تلاقى عرب ها با خراسانيان در برابر زبان عربى عرض اندام مى كرد، زبانى مستقل و غنى است كه قبل از فتح عرب ها سرزمين خراسان را، زبان كامل و خالص موجود بود.

آريانپور در جاى جاى مقاله اش متذكر مى شود كه «زبان درى زبان ملى و مادرى قوم هزاره است... به جز قوم هزاره هيچ يك از اقوام ديگر در آئينه درى ديده نمى شود» و مدعى است فقط در زبان هزارگى واژه هاى اصيل و قديمى يافت مى شود نه در لهجه هاى ديگر ( همان، ص 172). وى در مورد قدمت زبان پارسى در هزارستان مى نويسد: «اين زبان (درى) پيش از تسلط اسكندر مقدونى و روى

كار آمدن دولت يونانى باكترى (حدود 250 سال ق. م) به نام آريانى ياد مى شد و در اين دوره نام «درى» به خود گرفت.»(همان، ص 172) از آن چه ذكر شد اين نتيجه به دست آمد كه در هزارستان كنونى از قرن ها پيش زبان پارسى تكلم مى شده و نياكان هزاره ها زبان مادرى شان پارسى بوده است. بنا به نقل هروى گويش هزارگى مادر زبان درى به حساب مى آيد و فهم درست متن هاى پارسى قديم نياز به درك و فهم زبان هزارگى دارد (محمدي، 1385: 3).

اين درحالي است كه با توجه به ساختار گويش هزارگي اين زبان گفت و گويي گويش است نه زبان و از بستر تاريخي اويستايي، پهلوي و فارسي دري بر خاسته است. با وجود چند در صد وام واژۀ تركي و مغولي نمي توان حمل بر پيشينه اي تركي و مغولي آن كرد. اين وام واژه ها در بسياري از گويش ها و لهجه هاي فارسي دري وجود دارد.(رجوع شود به گويش هرات، بدخشان، غور و پروان كه از چاب بر آمده اند). برآگاهان پنهان نيست كه در حوزه زبان شناسي فارسي و همگاني شاخص در شناخت زبان، گويش و لهجه ساختار (دستور) زبان است نه چند در صد وام واژه بيگانه. و خود آشكار است كه گويش هزارگي ساختار فارسي و فارسي دري دارد و وجود كهن واژه ها و آواهاي بس كهن اويستايي، پهلوي و فارسي دري گواه بر آن است. به طور نمونه به اين جمله نگاه كنيد: جمه امشو ميمون از مويه(جمعه امشب مهمان ماست) برمي دانيم كه ساختار هر دو جمله

يكي است، فقط ويژگي گويشي باعث بريدگي و تراش خوردگي جملۀ هزارگي شده است. حالا كجايي اين جمله نشان دهنده ي پيشينه اي تركي و مغولي آن است. اگر وام واژه ها دليل بر تركي و يا مغولي بودن گويش هزارگي شود، اين موضوع بايد در مورد زبان اردو بيشتر صادق باشد. چون بالاي سي در صد از زبان اردو را واژه هاي فارسي تشكيل مي دهد و كسي آن را با پيشينه اي فارسي و يا فارسي دري نمي داند. زيرا ساختار زبان اردو سانسكريتي است. پشتو نيز چنين است. اين مقوله در مورد رابطۀ زبان فارسي و عربي نيز صادق است اما فارسي عربي نيست.

نتيجه گيري

در نتيجه مي توان گفت كه گويش هزارگي عناصر از فارسي دري و فارسي ميانه را كه به فارسي امروز نرسيده حفظ كرده است. لذا بسياري از ويژگي هاي فارسي ميانه كه در فارسي نو ديده نمي شود درگويش هزارگي وجود دارد. از اين رو مي توان ادعا كرد كه اين گويش دنباله مستقيم يكي از گويش هاي فارسي ميانه بوده و از فارسي نو منشعب نشده است. اين گويش در طول تاريخ گرفتار ديگرگوني هاي شده و امروزه به همين شكل كه بررسي و توصيف شد؛ بدست ما رسيده است. اما پيشينۀ اين گويش را با توجه به متن هاي كهن مثل تاريخ بيهقي، حدود العالم و تاريخ گرديزي مي توان شواهدي از آن يافت.

بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه گويش هزارگي از گويش هاي بسيار كهن خراسان بزرگ است و هزاره ها با توجه به اين گويش از اقوام بسيار كهن و بومي خراسان بزرگ و

افغانستان كنوني اند.

به هرروي، اين پژوهش مي تواند كمكي باشد براي بهتر فهميدن متن زيباي بيهقي و ادبيات كهن فارسي.

و آن چه مي توان به درستي در يافت اين است كه هزاره از بازماندگان چنگيزخان نبوده و از مردمان بس كهن و بومي اين ديارند. زيرا اگر از بازماندگان آن مرد بود اين كهن واژه ها در كهن گويش آنان نبودند. با توجه به اينكه متن بيهقي قبل از حمله مغول تهيه شده و هزاره ها همان غرجستان معروف بيهقي است. بر آشكار مي بينيم كه واژه ها و دستور زبان گفتاري گويش هزارگي بسيار طبيعي است و بسيار كهن مي نمايد. لذا كودكانه خواهد بود كه هزاره ها از اقوام مغل باشد و به اين زيبايي و كهن بودگي گويش استوار برساخته باشد. اين برخاستگي از نظر علم زبان شناسي خنده دار بنظر مي رسد. لذا به راحتي مي توان گفت كه گويش هزارگي هم زمان و در كنار فارسي دري رشد كرده و ادامه دهندۀ فارسي باستان و فارسي ميانه است و برادر زباني و گويشي فارسي به شمار مي آيد.

منابع و مآخذ

. انوري، حسن و گيوي، حسن احمدي ، دستور زبان فارسي 2، مؤسسهي فرهنگي فاطمي، ويرايش دوم، چاپ بيست و يكم، تهران: 1380.

2. اخلاقي، محمد اسحاق "هزاره ها در جريان تاريخ" جلد اول-دوم، انتشارات: شرايع، قم:1380

3. ابنخرداذبه،المسالكوالممالك،تحقيقدخويه،بريل،ليدن: 1889

4. ابن خرداذبه،ابي القاسمعبيدالله بن عبدالله،المسالك والممالك،مقدمهمحمدمخزوم،داراحياءالتراثالعربي،بيروت: 1408 ه_.ق.

5. اسكندربيگمنشي،عالم آرايعباسي،تصحيحدكتراسماعيلرضواني،دنياي كتاب،تهران: 1377

6. اصطخري، ابواسحاق ابراهيم بن محمد، مسالك وممالك، ترجمه فارسي قرن 5 يا6 ازمترجم ناشناس، به اهتمام ايرج افشار، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي،1368

7. الفنستن، مونت استوارت، افغانان،جاي،فرهنگ، نژاد، ترجمه محمدآصف فكرت، مشهد: بنياد پژوهش هاي آستانقدس رضوي، 1376

8. اخوان، صفا، (1380)، تاريخ شفاهي افغانستان، تهران، وزارت

امور خارجه. ص 7.

9. اخلاقي، محمد اسحق، (1380)، هزاره در جريان تاريخ و فرارهاي تاريخ سياسي – اجتماعي، افغانستان، شرايع صص 60-85.

10. احسنالتقاسيم، ترجمه منزوي، ج1 ص72 (نسخة عربي ص50 )

11. احسنالتقاسيم، ترجمه منزوي، ج2،ص:491

12. احسنالتقاسيم، ترجمه،ج2،ص:430

13.احسنالتقاسيم، ترجمه، ج2،ص:377

14. احسنالتقاسيم، ترجمه منزوي، ،ج2،ص:489-

15. احسنالتقاسيم، ترجمه،ج2،ص:490

16. احسنالتقاسيم، ترجمه،ج2،ص:491

17. احمد، ابومحبوب، ساخت زبان فارسي، نشر ميترا، تهران: 1375 ص 20.

18. اف_ش_ار يزدي، دكتر محمود، افغان نامه، ته_ران، 1361، جلد س_وم، ص 51 و 52

19. آهنگ محمد آصف، كابل قديم، پشاور 1384

20. انيس شماره 12 / 26 اسد 1385

21. اللهي وحيد، دكتر حسين فيض، خودآموز مكالمات روزمره تركي آذربايجاني، انتشارات تلاش، چاپ اول تبريز: 1375

22. استرآبادي، مهدي خان، قاموس تركي به فارسي سنگلاخ، نشرمركز، چاپ اول1374

23. افغاني نويس، عبدالله لغات عاميانهء فارسي افغانستان، انتشارات بلخ، چاپدوم، تهران: 1366

24. بي.بي.سي فارسي در مورد كتاب نويسنده اي ايراني محمد تقي خاوري"مردم هزاره و خراسان بزرگ"

25. بلخي، حنيف، مفاخر بلخ، پشاور: 1379

26. بهار، محمد تقي، سبك شناسي يا تاريخ تطور نثر فارسي، چاب دوم، تهران: 1337.

27. بارتولد، تاريخ الترك في آسيا الوسطي)عربي)

28. بارتولد،گزيده مقالات تحقيقي، ترجمه كشاورز

29. بياني، شيرين، ترجمه تاريخ سري مغولان

30. بصاري، دكتر طلعت دستور زبان فارسي، تهران: 1345 ه ش، ص 297 تا 299.

31. بهار، ملك الش_ع_را، س_بك ش_ناسي، چاپ پنجم، ج 1 ، تهران: ص 26

32. بداؤوني،عبدالقادر،منتخب التواريخ،تصحيحمولوياحمدعليصاحب،مقدمهواضافاتتوفيق 20. سبحاني،تهران: انجمنآثارومفاخرفرهنگي،1380

33. بناها الشار الفقيه الفاضل ابو نصر محمد بن أسد و بعض بناها من قبله. احسن التقاسيم (نسخه عربي) زيرنويس ص 309.

34. پولادي، حسن"تاريخ هزاره ها" عرفان،تهران: 1381

35. تاريخ مسعودي معروف بتاريخ بيهقي، از ابوالفضل، محمد بن حسين كاتب بيهقي، با مقابله و تصحيح و حواشي و تعليقات سعيدنفيسي،

تهران: 1319-1323.

36. تاريخ بيهقي، تصنيف خواجه ابوالفضل محمد بن حسين بيهقي دبير، به اهتمام دكترغني و دكترفياض، چاب مشهد: 1314.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109