آثار باستاني افغانستان

مشخصات كتاب

سرشناسه:كتابخانه مجازي افغانستان ،1392

عنوان و نام پديدآور:آثار باستاني افغانستان/ مرتضي بهبودي.

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1392.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: آثار تاريخي - گردشگري - اماكن

آرامگاه ها

شاه دو شمشره

شاه دو شمشيره در افسانه لييث بن قيص بن عباس يكي از سرداران جنگ عرب عليه كابلستان بود. مي گويند او به اندازه انسان خشمناك بود كه پس از تخريب ديوار كابل توسط منجنيق بادو دست شمشير داشته سپاهيان كابل را مي كشد. اين سرلشكر پس از اينكه ديوار ديمزگ شكاف ميبردارد با دوشمشير بپيش آمده تا اينكه درمحل مسجد شاه دو شمشيره كشته مي شود. و در همان جا دفن مي گردد. در پهلو مدفن آن پس از اينكه مسلمانان كاملاً فاتح ميشود مسجد ساخته مي شود كه مردم آنرا بنام شاه دو شمشيره ياد مي كنند. مسجد شاه دوشمشير چندين بار ويران گرديده كه درسال 1306 هجري شمسي مادر شاه امان اله آنرا دوباره آباد مي نمايند. تاريخ نويسان افغانان نظريه هاي متحدد در باره مقبره شاه دوشمشيره دارند.استاد

كهزاد مي گويند اين مقبره از ليس بن قيس است. محمد حسين مستوفي الممالك، پدر استاد خليل الله خليلي، در متني در داخل زيارت نوشته است: افتخار دارم كه اميرحبيب اله اجازه اعمارجديد را دركنار مفبره داده است. درلوحه برنجي نوشته است ليث بن قيس بن حضرت عباس. حضرت عباس عموي پيغمبر اسلام مي باشد. ولي حضرت عباس پسري بنام قيس نداشته است.اعراب در بار اول در سال34-36در زمان حضرت عثمان به سرلشكري عبدالرحمن بن سموره ويك تعداد از رجال جنگجو چون عمر بن عبيدالله تميمي و عبدالله بن خازم سلمي و قطري بن فجاة و مهلب بن ابي صفره و عباد بن الحصين وغيره در راًس لشكرهاي

عربي بعزم جنگ با زنبيل عازم بُست و از انجا حمله بركابل را ترتيب دادند.درين زمان احتمال دارد يك سرباز كه خيلي خوب با دو شمشير ميكشد و كشته شده است و پس از سالهاي دور مردم انر ا زيارت قبول كردند.ولي به گفته اكادميسن اعظم سيستاني ليس بن قيس نيست.احتمال هم داردكه اين مقبره زنبيل شاه بوده باشدو مردم غرض مصئون نگهداشت وي به ان صبغه اسلامي زده باشند.زياده تاريخ دانان ميگويند زيارت شاه دوشمشيره يك عرب است .كه درسال 36 كشته شده.ودرانجا دفن گرديده بود.طبق مشاهدات كه در ماه سپتمبر سال2011 نمودم در مقبره دو آدم بدون سر دفن بود از مسولين سوال نمودم كه شخص دومي كي است گفتن شخصس دوم تن عبدرالرحمن بن اشعت است . پس ازين كه او در جنگ با حجاج شكست ميخورد دربست نزد عياض بن هشام پناه مي آورد وهشام خواست اورا به حجاج تسليم دهد درهمين وقت كابل شاه چون قضيه عبدالرحمن را تعقيب مي نمود بست را محاصره و عبدالرحمن را به كابل مي آورد.پس از آن كابل شاه تاب مقاومت را نداشته باج را قبول مي نمايد واعراب حملات خودرا قطع ميكند. درسال 703 عبدالرحمن به مرگ طبيعي ميميرد كابل شاه از اينكه خودرا نزديك با حجاج داند سر عبدالرحمن را به حجاج مي فرستدوتنه آنرا در پهلو قيس نام دفن مي نمايد. ولي الي حمله يعقوب ليث در آن جا زيارت و مسجد وجود نداشت.زيرا كابل شاه نميگذاشت مردم از سپاه دشمن او زيارت سازد وهم كي زيارت بسازد زيرا مردم همه بت پرست بودند .پس از زمان كوتاه كه معامله گري

تجارتي و سركاري اغاز شد مسلمانان درجنب مقبره يك مسلمان مسجد غرض اداي نماز اعمارنمودند. از اينكه ميگويند قبل از مسجد اين محل جايگاه بت اسمائي بوده امكان دارد.چون كابلشاه پايتخت را با شمول سرمايه وبتها بطرف هند انتقال دادند.مسلمانان عادت داشتندبت خانه را خراب و به عوض ان مسجد اباد كنند. امكان داردمسجد طورمجلل در زمان يعقوب ليث اباد شده باشد.

يحيي بن زيد

يحيي بن زيد بن علي بن حسين يكي از چهار پسر زيد بن علي است. بنا به نقل مشهور وي در سال 107 هجري قمري در محله ي بني هاشم شهر مكه به دنيا آمد. مادرش ريطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفيه است. يحيي بن زيد در سال 125 هجري قمري درگذشت. مقبرهٔ وي در شهر سرپل، افغانستان قرار دارد.

نصر بن سيار حاكم خراسان لشكري را به دفع او روانه جوزجان كرد كه جنگ درگرفت. يحيي سه روز و سه شب با ايشان جنگ كرد تا همه يارانش كشته شدند و در پايان كار تيري بر پيشاني او رسيد و كشته شد. سپاهيان نصر سر يحيي را جدا نموده و براي وليد فرستادند و بدن او را برهنه بر دروازه شهر سرپل آويختند و پيوسته بدن او بر دار بود تا حكومت اموي متزلزل و بني عباس قدرت يافتند.

بقعه متبركه سر يحيي بن زيد در جاده مشهد-سرخس به فاصله 55 كيلومتري از شهر مشهد بر فراز بلندي قرار گرفته و يك كيلومتر با روستاي ميامي فاصله دارد.

آرامگاه خواجه غلتان ولي

آرامگاه خواجه غلتان ولي يا به اختصار خواجه غلتان يكي از آرامگاه هاي تاريخي شهر هرات است.

در مورد پيشينه اين آرامگاه و خود خواجه غلتان روايت هاي متعددي در بين مردم وجود دارد. اما مشهورترين آنها اين است كه خواجه غلطان وقتي به سمت هرات مي آمد از جانب كوهي وارد شهر هرات شد درين حال گفت كه اين شهر شهر اوليا است و هر چند قدم آن آن اوليايي خفته است پس من نمي توانم روي آن گام بگذارم كه توهين به آنان خواهد شد. پس تصميم گرفت كه غلت زنان وارد شهر شود

تا به گفته خودش گام بر خاك اوليا نگذارد. و او در همين چرخش نيز جان به جان آفرين تسليم كرد.

در قسمت شرقي آرامگاه خواجه غلطان زميني چهار گوش به گودي يك و نيم متر و طول و عرض در حدود 8 متر وجود دارد.در بخشي از اين زمين سنگ تختي وجود دارد. بازديد كنندگان اين مزار معمولاً سر خود را رو يا سنگ ميگذارند و دو دست خود را جلوي چشمان خود مي گيرند و به توصيه مسئول اين مزار سوره حمد و فاتحه را ميخوانند و سپس با نيروي خود در همان حالي كه چشمان خود را بسته اند سه چرخ به دور خود مي چرخند پس از چرخ سوم بنا به نيرويي كه تاكنون ناشناخته مانده است اين چرخش ادامه پيدا مي كند و فرد را در سراسر زمين به گردش مي آورد بطوري كه بايد فرد ديگري بيايد و او را از حركت باز دارد.

آرامگاه سلطان محمود غزنوي

آرامگاه سلطان محمود غزنوي كه از ساختمانهاي دوره غزنوي است در شش كيلومتري شمال شرقي شهر غزني افغانستان قرار دارد. اين ساختمان در زمان خود سلطان محمود غزنوي به نام عمارت فروزي شهرت داشت و پس از مرگ و به خاكسپاري سلطان محمود در آن، به روضه مشهور شد.

آرامگاه مذكور در پي جنگ هاي چندين ساله و اوضاع جوي در حدود30% ويران شده است. اكنون اين آرامگاه در سال 1387 ترميم شده است. ناگفته نماند كه روضه كه آرامگاه سلطان محمود در آن مي باشد پر نفوس ترين قريه در ولسوالي مركز ولايت غزني مي باشد.

آرامگاه شريف خان

به طرف غرب مناره اي غزني نزديك به لول صاحب واقع بوده است مقبره مذكور بصورت گنبدي از خشت پخته داراي تزئينات گچ بري دوره غزنوي بوده در مرگاه ديوار دروني گنبد سوره شريف (انمافتحنا) به خط ثلث خوشخط نوشته كه بيشتر باتزئينات ريخته در حدود 40٪ تخريب شده.

آرامگاه شهزاده حسين

آرامگاه فردي از نوه هاي مسعود سوم بوده و ساختمان مقبره مذكور بصورت گنبدي از خشت پخته از جمله ساختمان هاي دوره غزنوي بوده كه بمرور زمان تقريباً 50 درصد تخريب شده قابل حفظ و ترميم است.

آرامگاه نادرشاه

نام آرامگاه محمدنادر شاه (پدرمحمدظاهرشاه) است كه در شهر كابل در كشور افغانستان واقع است. اين آرامگاه در فراز تپه مرنجان با شكل و اسلوب نوين بنا يافته و گنبد كبود آن از خشت پخته، كاشي و باقي از سنگ مرمر ساخته شده است. عمارت مذكور در دوره سلطنت محمد ظاهر شاه بعد از سال 1313 هجري قمري ساخته شده است.

آرامگاه ملك سبز علي

صاحب ساختماني تاريخي است در استان لوگر كشور افغانستان. اين ساختمان به صورت گنبدي از خشت پخته بنا شده و در حدود پنج كيلومتري شمال شرقي استان لوگر قرار دارد. حدود چهل درصد از اين بنا در اثر جنگهاي داخلي افغانستان ويران شده است.

آرامگاه و مسجد حاجي صاحب پايمنار

ساختمان گنبدي از جمله يادمان هاي تاريخي افغانستان بوده كه در شهرستان ده سبز در شمال شهر كابل قرار دارد. اين اثر تاريخي در اثر جنگ ها و اوضاع جوي آسيب ديده است.

آثار باستاني ولايات افغانستان

بناهاي تاريخي افغانستان

بيشتراقوام ساكن در افغانستان از مردماني هستند كه از 3 هزار سال پيش به تدريج به اين سرزمين آمده اند. افغانستان كنوني از آن هنگام تا سال 1126 هجري خورشيدي (1747 ميلادي) كه از امپراطوري ايران جدا، زير سلطهٔ حكومت هاي بسياري از جمله هخامنشيان، سلوكيان، اشكانيان، ساسانيان، امويان، عباسيان، صفاريان، سامانيان، غزنويان، غوريان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، ايلخانان مغول،تيموريان،گوركانيان،صفويه،وافشاريه بوده است. درسال 1126 احمدشاه دراني

كه از سرداران نادر شاه افشار بود، پس از مرگ او برناحيه شرقي فلات ايران (خراسان) مسلط شده خود را امير خراسان خواند .

به دليل همين تاريخ كهن و مورد توجه قرار گرفتن در گذشته افغاستان يك كشوري مملو از آثار باستاني هايي ميباشد كه از گذشتگاه به ارث رسيده كه در اين مقاله به بعضي آثار باستاني موجود در ولايات افغانستان اشاره ميكنيم.

ولايت بدخشان

از اماكن تاريخي بدخشان مي توان از ويرانه هاي بهارك ( كه در حاشيه شهر تاريخي بهارستان و لان شي آباد شده است)،اشكاشم و توپخانه زيباك و مقبره ناصر خسرو نام برد.

ولايت بادغيس

در ولايت بادغيس قلعه نو در سمت راستِ دره اي به پهناي هشتصد متر قرار گرفته كه قلعة بزرگي (در دهستان قلعه نو) محيط قلعه بين حدود 365 تا 457 متر، با دو دروازه در شمال و جنوب ، دارد و با خندقي محصور شده است . درون اين قلعه ، ارگ ، و در بيرون آن ، بازار كوچكي ديده مي شود كه در سابق سي دكان داشته ، و در حوالي قلعه هشتصدخانه پراكنده ديده مي شد. در اين قلعه ، بر بالاي تپة بزرگي به نام قلعة كوه نريمان ، زيارتگاهي است به نام امامزاده اصغر. همچنين زيارتگاههاي خواجه عبدال در كوهستان لامان و خواجه ابوالقاسم در ده خارستان قرار دارد.

ولايت فراه

نقاط ديدني ولايت فراه نيز به شرح زير است:

شهر كهنه فراه ، شهر اسفنديار ، كافرقلعه، بارندك ، قلعه پنج جفت گاو ، قلعه چارماس ، قلعه هفت سوراخ برنگك، قلعه مساو ، مزار سيد محمد ، مزار شاه مبارك ، مزار ابونصر فراهي ، مزار شهداي كنسك ، مزار سلطان امير

ولايت فارياب

از محل هاي شهر فارياب مي توان به چارسماور اشاره كرد. و از بزرگان آن مي توان ظهيرالدين فاريابي شاعر و غلام محمد ميمنگي نقاش را نام برد.

ولايت قندهار

در شهر قندهار مقبره هاي اشخاص برجسته و نامدار افغان مانند مقبره آحمد شاه ابدالي پادشاه نامدار افغانستان، ميرويس هوتكي و همچنان آرامگاه هاي رجال معروف كشور است. از مناطق ديدني قندهار مي توان به چهل زينه، جاده عيدگاه و فرودگاه قندهار، تپه منديگك، و آرامگاه بابا صاحب اشاره كرد.

چهل زينه قندهار در زمان همايون شاه آباد گرديده است و كتاره هاي آن در زمان امان الله خان ساخته شده و اكنون در وضع بدي قرار دارد.

ولايت غزني

از مكانهاي ديدني شهر غزنين مي توان به مكانهاي زير اشاره كرد.

ارگ غزنين، مناره هاي غزنين، قصر سلطان مسعود غزنوي، مقبرهٔ سبكتگين٬ بنيان گذار دودمان غزنوي، مقبرهٔ سلطان محمود غزنوي، مقبرهٔ سنايي غزنوي،تپه سردار

مكانهاي ديدني دورهٔ غزنوي:

باغ پيروزي: باغي كه محل نشاط و شراب و هم چنين انجام تشريفات رسمي زمان غزنويان، خصوصاً سلطان مسعود غزنوي بوده است. مقبرهٔ سلطان محمود نيز بر طبق وصيت خودش در آن باغ است.

باغ صدهزار يا باغ صدهزاره،

باغ محمودي: باغي كه در زمان سلاطين غزنوي محل نشاط و شراب آنان بوده است.

باغ هزاردرخت: باغي ساختهٔ سلطان محمود.

ولايت ننگرهار

از آثار مهم شهر جلال آباد در ولايت ننگرهار، سراج العمارت، نشستگاه امير حبيب الله و امان الله شاه، بود كه در سال 1929 ميلادي نابود شد. باغ هاي آن ولي هنوز برپا هستند و فضايي دلپذير دارند. آرامگاه هر دو فرمانرواي نامبرده در درون باغي در روبروي سراج العمارت قرار دارد.

ولايت سمنگان

از اماكن ديدني ولايت سمنگان به تخت رستم و قصر جهان نما و بازار سرپوشيده حلم مي توان اشاره كرد.

تخت رستم و غارهاي آن مربوط به دوره بودايي است و غارهاي آن امروزه تقريبا 15 درصد ويران شده است. خود تخت نيز نياز به بازسازي دارد.

قصر جهان نما از سازه هاي تاريخي ولايت سمنگان است. اين بنا كه در ولسوالي خلم قرار گرفته مربوط به دوره عبدالرحمن خان است.امروزه تقريبا 40 درصداز آن ويران شده است.

ولايت كابل

• آرامگاه تيمورشاه

• مسجد عيدگاه

• بوستان سراي، آرامگاه امير عبدالرحمن خان

• باغ بابر

• باغ لطيف

• زيارت شيخ سعدالدين احمد انصاري

• آرامگاه سيد جمال الدين اسدآبادي

• مسجد چوبفروشي

• آرامگاه نادرشاه شهيد

• مسجد شريف عليا

• مسجد ملا محمود

• مسجد گذري

• مسجد سه دكان چنداول

• ديوارهاي سركوه شيردروازه و آسمائي

• بالا حصار كابل

• قصر دارالامان

• كاخ كوتي باغچه و برج هاي درون ارگ

• آرامگاه و مسجد حاجي صاحب پايمنار

• قصر چهلستون

• منار علم و جهل

• منار عبدالوكيل خان

ولايت لوگر

آرامگاه ملك سبز علي صاحب ساختماني تاريخي است در ولايت لوگر. اين ساختمان به صورت گنبدي از خشت پخته بنا شده و در حدود پنج كيلومتري شمال شرق ولايت لوگر قرار دارد. حدود چهل درصد از اين بنا در اثر جنگهاي داخلي كشورمان ويران شده است.

گل دره لوگر:

چشم اندازي آراسته شده است كه بيشتر آنها صومعه هايي هستند كه در كنار استوپه هايي بنا شده اند. در استوپه مراسم مذهبي به جا آورده مي شود. صومعه معروف استوپه در گادره لوگر در جنوب شرقي كابل قرار دارد.

ولايت لغمان

از آثار تاريخي ولايت لغمان زيارت مهترلام بابا و قلعه سراج است.

قلعه سراج نام دژي تاريخي است در جنوب استان لغمان افغانستان مربوط به دوره امير حبيب الله. اين دژ امروزه تقريباً 40٪ تخريب گرديده.

اصل گنبد زيارت مهترلام بابا بسيار قديمي بوده اما در زمان حبيب الله خان يك بار ترميم گرديده ولي امروزه تقريبا ويران شده است.

ولايت پروان

استوپاهاي دوره بودايي توپ دره و قصر جبل السراج از آثار باستاني ولايت پروان مي باشند

مناركچري: اين منار طي دو هزار سال كاروانهايي را راهنمايي مي كرد كه از شمال و جنوب وادي كابل عبور مي كردند.

منار چكري در عصر كوشانيان ساخته شده و استوانه اي با 20 متر ارتفاع بود. در اين بنا از صنعت سنگ تراشي گلدار استفاده شده بود . منارچكري در اثر اصابت راكت در مارچ 1998 فرو ريخت.

ولايت جوزجان

زيارت بابا حاتم جوز جان: اين مرقد احتمالا مربوط به قرن دوازدهم است كه در غرب مزارشريف واقع شده است و در ساخت آن از سبك غزنوي و تزئينات گچبري استفاده شده است.

ولايت پكتيا

بالا حصار گرديز از آثار ولايت پكتيا است. اين اثر تاريخي در يك كيلومتري شرق ولايت در بالاي تپه موقعيت داشته و تقريبا 30 درصد آن تخريب شده است.

ديگر آثار باستاني افغانستان

استو پاهاي چشمه معاذالله

از آثار تاريخي شهرستان كوهستان واقع در استان كاپيساي كشور افغانستان اند. اين استو پاها مربوط به دوره بودايي است و امروزه 15٪ ويران شده است.

استوپاهاي دوره بودايي توپ دره

از آثار تاريخي استان پروان افغانستان است. اين استوپاها در پي جنگ هاي اخير افغانستان تقريباً 40٪ آسيب ديده اند.

بازارسر پوشيده حلم

از آثار تاريخي استان سمنگان افغانستان است. سازه مذكور تقريباً % 90 از بين رفته و فقط بنياد آن باقيمانده است.

باغ لطيف

در نزديكي بالا حصار شهر كابل ،پايتخت افغانستان، و در آغاز شهداي صالحين قرار داشت و از سوي سرهنگ عبدالطيف خان بنا شده بود. سرهنگ عبدالطيف از تيره مومند و اصلاً ساكن شاليزغز نه بود. وي در دوران جواني و در هنگامي كه امير محمد افضل خان هنوز به امارت نرسيده بود و ازطرف پدرش فرمان رواي كل صفحات تركستان بود، به درجه كپتاني رسيدكه نامبرده در توپخانه حضوربه عنوان فرمانده (قوماندان) ايفاي وظيفه مي كرد. چندي بعد به درجه (رتبه) سرهنگي (كرنيلي) رسيدكه تا زمان حكومت اميرعبدالرحمن خان در همين درجه باقي ماند.

با به قدرت رسيدن عبدالرحمن خان، عبدالطيف خان،برادر بزرگش عبدالقادر خان و پسر بزرگش عبدالسلام خان يكي پي ديگري بين سالهاي 1306 تا 1308 هجري قمري محبوس گرديدند تا اينكه در زندان جانباختند و در همين باغ دفن گرديدند كه اكنون گورگاه هاي ايشان مشخص نيست.

سرهنگ لطيف در شور بازار كابل سكونت داشت كه محل سكونت وي بنام گذر كرنيل لطيف ناميده مي شود. وي اين باغ را در زمان سرهنگي خود ساخته بود كه در آن زحمات فراواني كشيده بود. اين باغ باداشتن گلهاي رنگارنگ و درختان زيباي شاه توت،توت، سيب، آلبالو، زردالو و غيره در شهر كابل نمونه بود. در ميان باغ جوي آب روان قرار داشت و در كنار اين جوي مسجدي نيز بنا شده بود. اين باغ بزرگترين تفريگاه براي اهالي شهر كابل بود كه مردم شهر كابل از طرف عصر بدانجا سرازير مي شدند. به همين دليل، همه ساله براي

مدت پنج هفته جشن (ميله) نوروزي جشن دهقان در اينجا برپا مي شد. در اين روزها، دهقانان به نمايش فراروده هاي شان مي پرداختند. نمايشگاه ها، اسب ها ،قوچ جنگي، سگ جنگي،مرغ جنگي،كاغذ پران بازي،ميله (جشن) گل ارغوان و دهها سرگرمي هاي ديگر هزاران شهروند كابل و اطراف آن را به خود مي كشانيد.

در اوائل سال 1376 خورشيدي از اين باغ اثري بجانمانده بود. اين باغ در اثر بيتوجهي حكومت هاي پيشين و سپس در دوران جنگ هاي 23 سال اخير به ويرانه اي تبديل شد و مكاني براي كشتن چارپايان بدست قصابان بود. ولي با اين حال مسجد آن طور نسبي آباد بود.

بالاحصار گرديز

از آثار تاريخي استان پكتيا در افغانستان است. اين آبده تاريخي در يك كيلومتري شرق ولايت در بالاي تپه موقعيت داشته و تقريباً 30٪ تخريب شده است.

بوستان سراي

از جمله ساختمان هاي دوره اميرعبدالرحمن خان در افغانستان بوده كه درسال 1822 م به وسيله معماران قندهاري ساخته شده است. در اول چوپ پشوم قرپذيرايي مهمانان ويژه و شخصي امير صاحب بود. امير مهمانان را در همينجا بحضور پذيرفته و ديدار مي نمود. او به اين ساختمان علاقه ويژه داشته و از همين سبب وقتيكه امير عبدالرحمن خان فوت مي نمايد پسرش اميرحبيب الله پيكر پدرش را درين عمارت كه دلخواهش بود دفن نمود.

چاه بست

يكي از چاه هاي بزرگ دوره غزنوي كه در بين قصرحفر و از خشت پخته بصورت معماري خاص دوره غزنوي اعمارگرديده كه در اثر اوضاع جوي درحدود %40 تخريب شده.

تخت رستم

كوه مخرو طي شكلي از جنس آن دزيت و سنگهاي آتشفشاني است به ارتفاع 1318 متر كه بلندترين كوه در جنوب غربي شهرستان شهريار محسوب مي شود و در دامنه و نوك قله اين كوه آثار معماري به صورت تخت گاه وجود دارد كه با استفاده از مصالحي نظير سنگ و ملات گچ سنتي ساخته شده است. اثر باستاني تخت رستم كه يكي از آتشكده هاي مهم منطقه شهريار است ساخته ان در دوران ساساني بوده است؛ در دهستان جوقي نو در حدود 20 كيلومتري غرب شهريار؛ در كنار روستاي قجر تخت رستم واقع است. بنابر تحقيق آن و با نيني در اين آتشكده، آتش در حجره هاي وسط محوطه مدور سنگي روشن بوده است كه در شب از حدود صد و پنجاه كيلو متري در معرض ديد قرار داشته است. در قسمت پائين كوه يك سكو و يك بناي كوچك وجود دارد. اين بناي كوچك كه در 15 متري سكو قرار دارد و تقريباً سالم مانده است سقف كوتاهي دارد؛ فاصله راس گنبد آن تا سطح زمين 238 سانتيمتر بوده و داراي دو مدخل با طاقهايي به سبك معماريهاي پيشاز اسلام است. اين كوه محل بازي فيلم مردان آنجلس بوده است. اين اثر ارزشمند در دوره ساساني ساخته شده و در سال 1316 در فهرست آثار ملي قرار گرفته است.

خان قاه كلانده دادي

اين سازه تاريخي اسلامي درشهرستان (ولسوالي) ده دادي استان بلخ كشور افغانستان واقع بوده و به مرور زمان و اوضاع جوي د رحدود %40 آسيب ديده است.

ديوارهاي سركوه شيردروازه و آسمائي

اين ديوارها از ديوارهاي تاريخي شهركابل افغانستان هستند كه براي دفاع و پاسداري مانندحصاري ساخته شده بودند. در حوالي سالهاي 32 و 33 هجري سپاه اسلام از سه جبهه به سوي زابل و كابل پيشروي آغاز كردند و رتبيل شاهان به مقابله پرداخته جنگي در بيرون شهر صورت گرفته كابل شاهان پساز شكست خويش عقب ديوارهاي كوه هاي شيردروازه و آسمايي مقاومت نمودند. سرانجام عرب ها در آن رخنه نموده و كابل را فتح كردند و دين اسلام در اينجا گسترش يافت. اين اثر (50%) ويران شده است.

زيارت شيخ سعدالدين احمدانصاري

معروف بحاجي صاحب پاي منار در افغانستان واقع شده است. اين مزار در روستاي ده يحي يوتنگي جوي بار كه مشهور به قلعه ٔحاجي صاحب مدوح است در بين قلعهٔ اقامتگاه دورهٔ حياتش ان واقع است .

محيط دژ تخميناً در حدود دونيم جريب زمين است، از حصهٔ نصف محيط ساختمان زيارت و مربوط اتش آغاز شده، حياط به دو بخش تقسيم شده كه ما بين بصورت خيابان و دو طرف باغچه و خيابان بوده عقب آنها گورستاني و بعد آن تعمير مسجد و مزار و در وسط احاطه مسجد بزرگ جامع گنبد پوش و به طرف جنوب مسجد جامع، مسجد ديگر يست.

به طرف شمال مسجد جامع، رهرو احاطهٔ پيشروي مزار است كه از ينره رود اخل احاطهٔ مذكور شده و بعداً داخل گنبد مي شود، اطراف گنبد چند ينحجره هاي خورد منظم دارد، در بين گنبد كه بالاي پخته كاري آن تماماً تخته سنگ مرمر نصب بوده و حالا جز بعضي تخته هاي سنگ افتاده چيز ديگري از آن باقي نيست، اولاً مزار خود بزرگوار است كه اطراف مزار بصورت صندوقو داراي

كتاره سنگ مرمر است.

ساختمان سرا جالعمارت

يكي از آثار قديمي در شهر جلال آباد افغانستان است. اين ساختمان مربوط دوره امير حبيب الله خان است. تقريباً %30 آن در اثر جنگ هاي چندين سال اخير تخريب گرديده است.

طاق بست

يادماني تاريخي در افغانستان مربوط دوره غزنويان است. اصلاً دروازه قصر زمستاني شاهي آن دوره بوده كه قلعه مذكور بصورت خاما عمار و صرف دروازه كه فعلاً بروايت اهالي منطقه بصفت طاق بست موجود است بصورت پخته اعمار گرديده بود كه بمرور زمان در اثر اوضاع جوي (%40) تخريب گرديده.

غارهاي باميان

ازجمله يادمان هاي دوره كوشاني ها بوده و در اثر جنگ هاي چندين ساله و اوضاع جوي بيشتر تخريب شده قابل ترميم عاجل است. همچنان غارهاي قصر كنشكا واقع در هفولادي كه يك قسمت آن از بين رفته بقيه آن قابل حفظ و ترميم عاجل است.

قصر جبلاسراج

از آثار تاريخي استان پروان در كشور افغانستان است. قصر مذكور مربوط دوره اميرحبيب الله خان رح است و تقريباً ٪15 آن تخريب شده است و ترميم آن ضرورت دارد.

قصر جهان نما

از سازه هاي تاريخي استان سمنگان كشور افغانستان است. اين بنا كه در شهرستان (ولسوالي) خلم قرار گرفته مربوط به دوره امير عبدالرحمن خان است. امروزه تقريباً %40 از آن ويران شده است.

قلعه بالاحصار

اين دژ يا حصار در حدود سه قرن (از قرن دوم تا پنجم مسيحي) آبادي روي پشته بالا حصار به شكل اثر مذهبي ساخته شده كه نظربه شواهد نقاط مجاور مي توان آن را نيايشگاه بودائي خواند كه احتمالاً بعيد نيست كه شالوده اولين قلعه جنگي در همين زمان بدست يكي از شاهان هپتالي (هون) بوده باشد. تيمور شاه كه پايتخت افغانستان را از قندهار به كابل انتقال داد و در بالا حصار كابل جاگزين شدند. تا عصر سلطنت امير عبدالرحمن خان پايتخت در همان جا بود. بعد از كودتاي روسي 7 ثور 1357 و آغاز مبارزه مردم افغانستان علي هرژيم وابسته به روسيه، يكي از قيام هاي مهم از بالا حصار آغاز گرديد كه در تاريخ به نام «قيام بالاحصار» مشهور است. اين قيام به وسيله «گروه انقلابي خلق هاي افغانستان » (كه بعدها به نام سازمانرهايي افغانستان تغيير نام داد) و پنج حزب و سازمان ملي و اسلامي ديگر از جمله «حركت اسلامي افغانستان » به تاريخ 14 اسد 1358 به راه افتاد اما به سختي سركوب و بخون نشست. ده ها تن از افسران و سربازان قيام كننده كشته شدند و تعدادي نيز دستگي رو بعداً در پولي گون زندان پل چرخي اعدام گرديدند. از جمله رهبران اين قيام گل احمد بود كه جان باخت.

قلعه سراج

نام دژي تاريخي است در جنوب استان لغمان افغانستان مربوط به دوره امير حبيب الله. اين دژ امروزه تقريباً 40٪ تخريب گرديده.

كاخكوتي باغچه

از بناهاي تاريخي شهر كابل افغانستان است. كوتي باغچه كه از ساختمان هاي آراسته روزگار پادشاه يا ميرعبدالرحمن خان بوده داراي تزئينات گچ بري، مينياتوري و شبكه كاري چوب بوده از جمله ساختمانهاي بزرگ عصر است كه در اثر جنگ هاي اخير شهر كابل ويران شده است.

مسجد چوب فروشي

كابل درسال 1303 ه ق ساخته شده كه پيش تر بنام «مسجد نورال اسلام» مشهور بود. مسجد مذكور از سنگ، خشت پخته، گچ، آهن ،چونه و چوب ساخته شده و داراي كمانها، رواقها و گنبدها بوده و در پهلوي خود عمارت گنبدي عليحده دارد بنام مدرسه كه با مرور ايام دارالحفاظ، جمعيت العلم او منسوبين علوم ديني بود. در اثر جنگ هاي اخير افغانستان ويران شده است.

مسجد سه دكان

چند اول از جمله مساجد تاريخي شهر كابل و داراي تزئينات گجبري و كنده كاري چوب بوده كه در جنگ هاي اخير افغانستان ويران شده است.

مسجد شريف ملا محمود

كنار مسجد علي ادرشور بازار شهر كابل قرار دارد يكي از مساجد تاريخي اين شهر است كه در اثر جنگ هاي اخير افغانستان ويران شده است.

مسجدعيدگاه

ميان باغ علي مرد انوچمن حضوري در شهر كابل افغانستان قرار دارد. اين مسجد درسال 1311 ه.ق. بنانهاده شده و كار تعمير آن درسال 1315 ه.ق. پايان يافت. در ديوار مسجد كتيبه سنگي وجود دارد كه در آن تمام خصوصيات درج است. درين مسجد غير از اداي نماز اجتماعات و جرگه هاي رسمي نيز برگزار مي شد مثلاً جنگ با بريتانيا جهت استرداد استقلال افغانستان از منبر سنگي همين مسجد اعلان شد. و ديگر جرگه هاي قومي و فيصله هاي عمومي در همين مسجد صورت مي گرفت.

شرق باغ علي مرد انو شمال غرب چمن حضوري اين مسجد در چمن حضوري مقابل جوي مستان طرف جنوب پل محمودخان ساحه وسيع را اشغال نموده عمارت مسجد به صورت طولاني شمالاً جنوباً بداخل هفتاد و شش گنبد خورد و يك گنبد بزرگ و يك رشته رواق ها و كمانها ساخته شده و داراي منارها و محراب هاي منقش و يك محراب بزرگ مركز يود و محراب خورد پائيني بوده و ده مناره هاي خورد و بزرگ دارد. صرف سر گنبد بزرگ وسطي آهن پوش بوده بقيه تمام گنبدهاي مذكور كاه گل است و پيش روي مسجد به طول آن تراسره ياصوفه به فرش سنگ مرمر سفيد دارا است. مسجد مذكور تقريباً يك متر بلندتر از صحن حياط ساخته شده و قبلاً صحن مسجد مذكور با ديوار خشتي محدود شده بود. به سمت شرق سه دروازه در آمد بزرگ با كمان هاي گج بري شده و تزئين شده كه داراي اصالت تاريخي بود

وجود داشت. متاسفانه بعد از كودتاي ثور 1357 از بين رفت و گل و بته و درخت آن كشيده شد صحن حياط قير و بتن گرديده است .

مسجد نُه گنبد

يا مسجد حاجي پياده (در دوران باستان: آتشكده نو بهار يا معبد نوبهار ) بنائي است تاريخي در ولايت (استان) بلخ افغانستان ،در سه كيلومتري جنوب شهر بلخ. اين بنا در نيمۀ دوم سدۀ نهم ميلادي و در دورۀ سامانيان ساخته شده است.

در دور ان باستان و تا قبل از حملۀ اعراب به بلخ و دور ان برمكيان آتشكدۀ زرتشتي و نيايشگاه بودايي بوده و به آتشكده نوبهار يا معبد نوبهار معروف بوده است. پسازورود اسلام و در دوره حكومت اسلامي، معابد زردشتيان و بودائي انو ... از فعاليت بازماند و ياتبديل به مسجد شدند و عده زيادي هم تخريب شد. نوبهار يكي از معابدي بود كه در زمان فضل برمكي به صورت مسجد جامع در آمد و بعداً نام مسجد نُه گنبد را كسب كرد. يعقوبلي ثصفاري نيز در اينكار سهم گرفته و حتي بقاياي آثار نوبهار را كه دارائي اين سرزمين بود ،براي خليفۀ عباسي به عنوان تحفه فرستاد و سرانجام توسط چنگيز خان تمام آبادي هاي بلخ همراه اين بناي تاريخي كه در آن زمان مسجد جامع شهر بود، ويران شد. در حال حاضر به جز يكي از دروازه هاي شش گانه جنوبي شهر كه به نام دروازه نوبهار است،اثر ديگري از آن نمانده است.

منار علم وجهل

از آثار تاريخي شهر كابل در افغانستان است. اين منار به يادگار پيروزي بر شورش مشهور به ملا يلنگ بر ضد نهضت افغانستان ساخته شده است.

اين منار در فراز تپه كوچك در كنار پارك احمد شاهي كابل در مقابل نو آباد بريكوت به شكل مقبول و مرغوب از سنگ هاي رنگين و ظريف بنا يافته است و در اثر جنگ ها آسيب

ديده است.

بعد از استقلال افغانستان آثار و كتيبه هاي مهم تاريخي افغانستان به وسيلهٔ خطاط نامدار سدهٔ بيستم كشور، استاد سيد محمد داؤد الحسيني و برادر بزرگ او سيد محمدايشان حسيني خطاطي شده است كه از آن جمله منار علم وجهل و طاق ظفر پغمان است. فكري سلجوقي در كتاب «ذكر برخي از خوش نويسان و هنرمندان، تعليقات بردي با چهٔ دوست محمدهر وي،كابل 1347 خورشيدي »،درصفحهٔ 77 در مورد سيد محمد داؤد الحسيني چنين مي نويسد: « جناب سيدداؤد در خط نستعليق و شكسته از نواد رروزگار و از اساتيدگران مايهٔ اين فن شريف و هنر لطيف مي باشد. در ريز نويسي شهر تبه سزايي دارند. چنان كه بر يك دانه برنج باريك سوره هاي حمد شريف و اخلاص رامعهٔ تاريخ و امضاء نوشته اند كه عقل بيننده به حيرت مياندازد. علياي حال آقاي سيد محمد داؤد در خط نستعليق از اساتيد معاصر مي باشند كه به دست سحر بنان خويش چراغ عماد و رشيدو مير عبدالرحمن را روشن مي دارند.» سيد محمد داؤد الحسيني يكي از بي دل شناسان پر آوازهٔ كشور نيز بود كه در مورد زندگي ،آثار ،افكار و موجودي تمزار حضرت مير زاعبدالقادربي دل در محلهٔ ي كه ظريف واقع در خواجه رو اشكابل پژوهش هاي زيادي كرده است. يكي ديگر از آثار گرانبهاي خطاطي سناتور سيد محمد داؤد الحسيني لوحه سنگ مزار حضرت حكيم ابوالمجدمجدود بن آدم سنائي غزنوي مي باشد.

منارهاي مسعود و بهرام شاه

مناره هايي هستند كه در حدود يك كيلومتر به طرف شمال شرقي شهر غزني افغانستان واقع شده اند. اين گلدسته ها به صورت هشت ضلعي از خشت پخته ساخته شده و در حدود هشتاد يا نود پا ارتفاع

دارد. از ساختمانهاي دوره غزنوي بوده داراي تزئينات گچبري و نوشته كوفي است. از مناره اي كه به شهر نزديكتر است نام علاءال دوله ابوسعدمسعود بن ظهيرالدوله ابراهيم بخط كوفي و از منار ديگري كه دور تر است نام به رام شاه بن سلطان مسعود غزنوي خوانده مي شد و باقي مناره تزئين بوده وتقريباً 30٪ ويران شده.

موزه تپه سردار

نام موزه اي است در كشور افغانستان. اين موزه تقريباً در جنوب شرقي شهر غزني قرار دارد و از ساختمانهاي دوره كوشاني است. در آن آثار زيادي وجود داشته همچون مجسمه بزرگ خوابيده تا كه دور گه، يازده است و پاي بزرگ مركزي و چند است و پاي ديگر. امروزه بيش از 70٪ اين موزه ويران شده است.

نماز گاه هاي هرات

درسال 813 ه ق عصر تيموري ان هرات شاهرخ فرزند تيمور كه پايتخت خراسان را از سمرقند به هرات انتقال داد به منظور پيشبرد دانش و پيشه ها و هنرهاي ظريف بناهاي عمارات معروف به مصلي هاي هرات آغاز شد. مصلي هاي هرات متشكل است از گنبد گوهرشاد ،منار مدرسه گوهرشاد، منار مسجد جامع گوهرشاد، چهار منار مدرسه سلطان حسين، آرامگاه امير علي شيرن واييم وجود است كه در اثر جنگ هاي چندين ساله و اوضاع جوي آسيب ديده است.

آثار باستاني بلخ

آثار باستاني بلخ

در بلخ در حدود 58 اثر تاريخي موجود است كه متاسفانه اكثر آن در حال فروپاشي مي باشند. كه هر كدام در سطح بين المللي داراي شهرت خاصي مي باشند.

مسجدنه گنبد ( حج پياده )

مسجد نه گنبد يا حج پياده كه در قريه (( ده رازي )) مربوط ولسوالي بلخ موقيعت دارد در نخست معبد بودا يا نبودا و بعد از فتح اسلام از سوي فاتحين عرب اين معبد به مسجد مسلمانان مبدل گرديد.

وضعيت كنوني اين مسجد از لحاظ ايستادگي ستونها و سقف نهايت در خطر بوده و ممكن آفات طبيعي بتواند با گذشت محدود زمان كلاً اين مسجد را تخريب كند .

اين اولين مسجد اسلام در سطح منطقه ميباشد كه نخست مربوط خاندان برمكيها بود و بعد از اينكه اسلام در خراسان دين مردم قبول شد.

گنبدهاي اين مسجد كاملا از بين رفته و تنها ستونهاي ريخته و شكسته ان باقيمانده است .

آتشكدهءنوبهار بلخ

آتشكدهء نوبهار و نواسنگ ارامه دو ابده ازجمله پنجاه و هشت ابده در بلخ بشمار ميروند كه در400 متري ديوارهاي بلخ قرار داشته و فعلا تمام قسمتهاي اين دو ابده از بين رفته و به توده خاك تبديل شده اند .

دقيقا اين دو محل اتشكده هاي زردشتيان و محل عبادت بوداييها بود كه در زمان كنشها، پادشاه كوشانيها در قرن اول ميلادي بنا يافته بود.

نوبهار يا نوبهارا كه در شاه نامه فردوسي از آن زياد ياد گرديده نه تنها در سرزمين كنوني ما از شهرت خوب برخوردار است بلكه در كشورهاي چون ايران، چين، هند و نپال نيز مردم با نام اين آتشكده ها آشنا هستند.

آتشكده نوبهار بلخ هر روز در حالت خريب شدن است و از آن چيزي باقي نمانده، مردم قسمتهاي زياد آنرا به زمين زراعتي تبديل كرده اند و حتي خشتهاي آن را سرقت كردهاند.

بالاحصار بلخ

بالا حصار بلخ محل ديگري از داشته هاي تاريخي شمال بحساب ميرود كه درشمال شرقي بلخ موقيعت دارد .

درمورد ارزشمندي اين احصار گفته مي شود كه به يك روايت اسكندرمقدوني درقرن سوم پيش ازميلاد دربلخ اين حصار را بنا نهاد وگروهي ازمردم اين قلعه را قلعه هندوان ميناميدند .

بالا حصار بلخ محل بود كه يك زمان از فراز برج هاي بلند آن پرچم هاي ام البلاد در هوا اهتزاز داشت ، ولي حالا اين قلعه به يك تپه خاكي مبدل شده كه هيچ فكرنميكني يك وقت بالا حصار بوده است .

جالب اينجاست كه امروز مردم در اطراف بالاحصار بلخ دست به اعمار خود سرانه خانه زده و صدها نمره زمين به شكل نقشه ، اما بصورت غير

قانوني در اختيار آنها قرار داده شده است .

منارجنبان زاديان

منارجنبان زاديان قديمي ترين منار در افغانستان قلمدادميشود كه درچهل كيلومتري شرق بلخ موقيعت دارد .

اين مناردرزمان سلجوقي ها توسط محمد بن علي به خاطرحفاظت و راهنمايي كاروان ها ي كه از طرف شب به سوي درياي آمو در حركت بودند بنا شده بودو از طرف شب در بالاي اين منار مشعل يا آتش افروخته ميشد .

در حال حاضر قسمت هاي بالايي اين منار كلا تخريب شده و اگر توجه جدي روي قسمت هاي پاييني اين منارصورت نگيرد يقينا كه ساحات ديگر منار نيز بزودي و سادگي از بين خواهد رفت .

در آغاز فتوحات اسلام در بلخ مسلمانان از قسمت بالايي اين منار بخاطر بلند شدن صداي اذان محمدي استفاده ميكردند.

مسجد خواجه پارسا

مسجد خواجه پارسا در وسط شهربلخ قرارداشته و درسال 865 قمري بنا شده است .

فعلا پنجاه درصد از تزيينات روي كار اين مسجد تخريب شده و مردم بيشترين قسمت هاي كاشي كاري روي كار اين مسجد را سرقت نموده اند .

درصورتيكه ازسوي مقامات حكومت توجه فوري درحصه ترميم حصص باقي مانده اين مسجد صورت نگيرد بزودي نقاط ديگر اين مسجد نيز از ميان ميرود .

همين حالا داشته هاي محوطه مسجد همراه با سر دروازه مسجد كه شامل چندين حجره و طاقچه ميگردد بطور قابل ملاحظه تخريب شده است .

در تهداب اين مسجد زيرزميني هاي بزرگ وجود دارد كه عبور و مرور وسايط سنگين موتري براي آن لرزه ايجاد نموده و ساختمان مسجد را به خطرحتمي مواجه ساخته است؛ چرا كه از كنار اين مسجد سرك گذشته و روزانه ده ها موتر روي اين جاده رفت و آمد دارد.

مدرسه سبحان قلي خان

مدرسه سبحان قلي خان در نزديكي مسجد پارسا يعني در صدمتري آن قرار دارد.

اين ابده در قرن هجدهم زماني كه حاكم بلخ سبحان قل يخان بود اعمار گرديد. معماري كه در اين ابده بكار رفته مربوط دوره تيموري بوده و در اوايل داراي يكصد و پنجاه حجره بوده؛ درحالي كه امروز اندك از اين حجره ها ثابت باقي مانده است.

در شروع بناء مدرسه سبحان قلي خان سالانه حدود يك هزار طالب آموزش ديني ميديد و از شهرت بلند در منطقه برخوردار بود.

فعلا اين ابده جز مخروبه بيش نيست و كلا با خاك و گل يك جا است همين گونه تشخيص داده نميشود كه يك زمان اينجا اعمارت بوده باشد.

زيارت خواجه اكاشا

خواجه اكاشا زيارت يا ستكه در 2 كيلومتري شرق ولسوالي بلخ واقع شده و اطراف آن را درختان پر از برگ پوشش داده است .

معمولاً خانواده هاي كه در نزديكي اين زيارت قرار دارند روزهاي رخصتي تابستان را زير سايهاي اين درختان سپري ميكنند و امروز بيشتر اين زيارت به ميله جاي و محل خوشگذراني وساعتتيريخانوادههاتبديلشدهاست.

دركناراينزيارتمسجدازگذشتههابهميراثماندهبودكهنامرا (( مسجدامامباباجي )) ميخوانند.

زيارت اكاشا از اثر زلزله هاي كه درسال ١٣٥٢ در بلخ اتفاق افتاد زياد صدمه ديد و دو گنبد و بناي الحاقي آن از هم فرو ريخت.

امروز از آن داشته هاهيچ چيز يباقي نيست و نود درصد مردم بلخ حكومت را مقصر تخريب و ويراني اين آبدات خواندند.

بي توجهي در قسمت آبدات تاريخي بلخ كدام حرف نو نيست، البته دولتهاي پيشين در افغانستان نيز كمترين توجه را نسبت به اين آبدات نداشتند.

از جمع چهل آبده اي كه نزد حكومت ثبت و راجستر است فقط پنج آن را

در سال ١٣٨٥ قسما ً مورد ترميم قرار دهند كه روضهء حضرت علي كرم الله وجهه، زيارت خواجه كاشا،رواق نقارخانه،برج عيار انو مسجد تخته پل شامل اين ترميم كاري قرار داشت .

در حاليكه ترميم چهل ساختمان تاريخي در بلخ ايجاب مليونها دالر را ميكند؛ اما رياست اطلاعات و فرهنگ بلخ در ترميم پنج آبده فقط ششمليون افغاني به مصرف رسانيد كه اين پول قطعا ًنميتواند پاسخگوي نيازمندي اين اداره باشد .

هر گاه در بود جهان كشافي سالانه دولت تخصيص قابل ملاحظۀ براي ترميم آبدات تاريخي در نظر گرفته شود هيچگاه ساختمان هاي تاريخي اين چنين ويران نمي شوند .

با اين حالت از زماني كه در سياست فرهنگي دولت تغييرات وارد نشود و اين تغييرات متضمن كلي ترميم و حفظ آثار باستاني كشور نباشد ممكن نيست كه يك رياست فرهنگي محلي در نبود امكانات مالي بتواند مسووليت حفظ چهل آبده را در يك محل مشخص بگيرد.

اماكن تاريخي كابل

باغ بابرشاه

اين باغ را بابر شاه در پهلوي باغ هاي ديگر كابل در زمان حيات خود احداث نموده و نظربه علاقهاي كه بابربه اين باغ داشت وصيت نمود تا جسد وي را در همين باغ بدون اين كه بالاي مرقدش گنبد و عمارتي اعمار نمايند ،دفن كنند. اين باغ بعداً از طرف اولادهء بابر ترميم و مرمت گرديده و مخصوصاً شاه جهان پول زيادي را در ترميم آن به مصرف رسانيد و يك مسجد مرمرين ساخت . قصرملكه يادگار امير عبدالرحمن خان در آن ساحه است. در گوشه جنوب شرق باغ بابريك قصر بسيار عالي قسمد و منزله موقعيت دارد .ساختمان آن طوري ميباشد كه در طرف جنوب در منزل اولي

كه تعداد تحويل خانه و در منزل دوم اتاقهاي خواب، حمام، آشپزخانه، بطرف غرب آن صالونهاي نشيمن، اتاق نان و شاهنشينها بوده بطرف شمال آن نيز در منزل اول اتاقهايي براي بود و باش مستخدمين و تحويل خانه ها و در منزل دوم آن يك تعداد اتاقها اندروني و بيروني ميباشد ساخته شده و در پيش روي تمام اتاقهاي طرف ذكرشده داراي يك برنده سرپوشيده ميباشد . طرف شرق قصرمذكور با يك ديوار كوتاه مسدود بوده تا تمام منظره باغ ديده شود. دروازهء ورودي قصر كه در گوشهء شمال غرب قرار دارد، دروازه مذكور به يك ده ليز بزرگ ارتباط داشته و در نزدي كي دروازهء مذكور يك اتاق بزرگ محافظين ميباشند. بالاي دهليز مذكور نيز دو اتاقي بوده كه آن هم براي محافظين شايد بوده باشد . درطرف شرق باغ در حصهء و سطي آن يك حوض آب بازي بسيار بزرگ موقعيت دارد. در طرف جنوب حوض مذكور مقبرهء بابر شاه و مقبرهء رقيه بيگم قرار دارد . بطرف غرب مقبره، مسجدعالي سنگ مرمري سفيد بنانهاده شده است. همچنان بفاصلهء تقريباً بيست متري طرف غرب مسجد همان رستو رانت مي باشد. در سمت شمال رستورانت مذكور تقريباً بفاصلهء بيست متري آن يك حوض آب بازي ديگر كه جديداً ساخته شده ميباشد . درساختمان مسجد هنر سنگ تراشي بسيار عالي بكار رفته و در رستورانت هنر نقاشي و ساختمان قصر هنر معماري بسيار عالي بكار رفته است . مسجدمذكور كاملاً از سنگ مرمر سفيد،خشت پخته،سمنت،ريگ،چونه و آهن گادر ساخته شده. رستورانت از مواد خشت ،پخته ،ريگ، چونه ،سمنت، سنگ گزك، چوب و آهن اعمار گرديده

است . در قصر مواد خشت پخته، خشت خام،سنگ،ريگ،چونه،گل،چوب و آهن بكار برده شده است . درباغ ،مسجد و رستورانت بصورت عمومي فعلاً خوب است ولي ساختمان قصر به حالت بسيار خراب چون اكثرا اتاقهاي آن از بين رفته است اگر توجه نشود ممكن به زودي از بين برود.

بابر به تاريخ دوشنبه 5 ماه جمادي الاول سال 927 هجري قمري در چهار باغ زر افشان هند كتار جمنا ( رام باغ ) درگذشت و در همان جا مدفون گرديد . جسد بابر تا سال (947) ه_ ق كه همايون در هند پادشاه بود در همان باغ مدفون بود. چون در رجب همين سال همايون از شير شاه شكست خورد و به ايران پناهنده شد بي بي كبار كه يوسفزايي زن بابر ( بقولي گلبدن بيگم) بقاياي بدن او را به كابل انتقال داد و در قسمت علياي باغ كه بنام او شهرت دارد مدفون ساخت. كابل از عصر بابر تا اواخر سلطه شهنشاه هان مغول از حيث بداعت منظر و باغ هاي زيباء خود در بين مورخين اين دوره شهرت به سزايي دارد . اين مورخين باغ ها و منازل آنرا بارها ستوده اند. خود بابر در تزك خود نيز به وصف آن پرداخته است. شاهان مغولي ( گورگاني هند) در ايجاد ابدات و عمرانات قشنگ و زيبا در هند شهرت فراوان دارند دو شاه كارهاي زيادي را در هند از خود بيادگار مانده اند ولي در افغانستان چون خود شهرياران سكونت نداشتند و به اين صفحات گاهي سفر ميكردند بنابر آن در افغانستان آثار جزئي مثل مسجد باغ بابر و چهل زينه قندهار

چيزي از آنها به نظر نيايد و اگر آباديهاي ديگري هم موجود بوده كاملاً از بين رفته اند. گفته ميشود شاهان گورگاني هند به تقليد از باغهاي كابل باغ سازي در هند رواج داده اند چه قب ازآن مردم هند به باغ سازي آشنايي نداشتند .

بابر به مجرد ورود به كابل شيفته محيط طبيعي اين شهر ميشود. دشتي سر سبز محصور در بين تپه ها كه رودي پر آب در آن جاري است. آب و هواي خوش آن را مناسب ايجاد سلسله باغهايي ،نظير باغ هاي افسانه اي سمرقند مي يابد. شاخه عمده اي از اين رود به منظور آب ياري باغ سلطنتي و سلسله باغهاي وابسته اي كه فرمان به ساختن آنها در بخش شمالي كابل ميدهد برگرداند هميشود. وقايع نگاران و مسافراني كه تا اوايل قرن گذشته از كابل ديدار كرده اند از باغات ميوه اي بسيار گسترده تر از ساختمانها سخنرانده اند. تشخيص اين كه كدام يك اثر بابر بوده اند دشوار است. حد اقل پنج باغ هفتاد و هفت سال پس از مرگش مورد بازديد نوه او، جهانگير قرار مي گيرند. جهانگير، امپراطور مغول، يك بار در سال 1607 از كابل ديدار مي كند و در خاطرات خود از توقف اردوگاه سلطنتي در باغ شهر آرا ياد ميكند.

در كوشكي به همين نام كه يكي از خاله هايش در وسط باغ بنا كرده است بيتوته ميكند. در همان روز از چهارباغ ديگر ديدار ميكند. مهتاب باغ ، ساخته شده به امر مادر بزرگ پدري او (همسر بابر)،ارته باغ و باغ ديگري ساخته شده توسط مادر بزرگ خودش (دختر بابر) و سرانجام چهارباغ،

بزرگترين باغ كابل (باغ بابرشاه). چنان كه ميبينيم، نقش مهمي در ايجاد باغها ايفا كرده اند. هم باني آنها بوده و هم بر اجراي آنها نظارت دقيق داشته اند. نزد هيئت نخبگان عصر تيموري، كه براي اصل و نسب اهميت بسيار قايل بودند. شاهد خت هاي برخوردار از اصالت مضاعف، يعني متعلق به هر دو تبار چنگيز و تيمور ،نقش تعيين كننده اي در شكوفايي هنرها ايفا نموده اند. همسر بابر نيز يكي از اين شاهد خت هاي برخوردار از اصالت مضاعف است. او در طي سفرش به هرات با وي آشنا مي شود. مورخان شكوفايي هنرها ،آيينها ،ادب و معماري در سده پانزدهم هرات، بلخ، بخارا و خراسان را يك رنسانس مي دانند كه اتفاقاً هم زمان با رنسانس اروپاست.

دو باغ ديگر در بابر نامه ذكر شده اند كه بعداً بيرون كابل ساخته شدند. اولي كه در كتاب او بيشتر از آن سخن ميرود ، باغ وفاست كه مشرف به رود سرخ رود نزديك جلال آباد ساخته شده است.. اين باغ به زودي از ميان رفت و به هر حال در حد اطلاع نگارنده ذكري از آن، در آثار هيچ يك از وقايع نگاران يا سياحان غربي نشده است. در برابر نزديك استاليف، در نيملا يك باغ متروكه منسوب به بابر وجود دارد، كه رديف هاي چنارهاي كهن آن بقاياي يك باغ تشريفاتي نشان دارند.

بوستان سراي مقبره امير عبدالرحمن خان

بوستان سراي از جمله ساختمانهاي دوره امير عبدالرحمن خان بوده كه درسال 1822 م بواسطه معماران كندهاري اعمار گرديده است. در اول چوپ پوش و مقر پذيرايي مهمانان خاص و شخصي امير صاحب بود. امير مهمانان را در همينجا

بحضور پذيرفته و ملاقات مينمود. او به اين عمارت علاقه خاص داشته و از همين سبب وقتي كه امير عبدالرحمن خان فوت مينمايد پسرش اميرحبيب الله جسد پدرش را در اين عمارت كه دلخواهش بود دفن نمود.

اماكن تاريخي كابل

كابل شهري تاريخي و بسيار كهن است كه حوادث روزگار را بسيار ديده و چون بر چهار راه تجارتي شرق و شمال و جنوب و غرب واقع شده ،اهميت تجارتي آن خيلي زياد است. كابل از حيث قدمت با قديمي ترين شهرهاي بلخ و باميان هم سري داشته و در كتاب ريگ ودا ،نام «كيسب ها» براي كابل استعمال شده. تجارت و شهرت بازرگاني كابل در زمان هاي خيلي قديم معروف است ،چنان چه در اثناي حملات اسكندر نيز موقعيت مهم تجارتي خود را داشته و راه هاي تجارت يا زهر طرف به آن وصل است. درآثار مورخان عهد اسكندر و درجغرافياي بطلميوس از آن به نام «قابوره» و «اورتوسپاته»ياد شده.

مقبره تيمورشاه

اين مقبره بطرف غرب ليسهعاي شدراني،جنوبد رياي كابل موقعيت دارد. به روايت تاريخ و اهالي مقبره تيمورشاه پسر اول احمدشاه با بانو اده زمان خان ولد دولت خان از احفاد اسدالله خان مي باشد . اسدالله خان اولاد هزي ركباب اسر طايفه مشهور ابدالي سره بي نكنده اريست . زمان شاه مقبره تيمور شاه را از مقبره احمد شاه بابا بزرگتربن اكردو در مدت ده سال سلطنت وي تا همين اند از هم وجوده بسر رسيد. گر چه سند آغاز و انجام مراسم سر پرستي و معماري و مهندسي و وجه مصارف آن تا حال معلوم نگشته، اما كار تعمير سالها را دربر گرفته است .

ليسه عايشه دراني

در غرب ليسه عايشه دراني و جنوب درياي كابل گنبد رفيع و بزرگ مقبره تيمور شاه مي باشد كه دورا دور گنبد اطاقهاي خورد دو منزله وجود دارد. بناي تعمير گنبد از خشت پخته و چونه بر اساس بناه اي بخارايي ذريعه استادان قندهاري اكمال يافته، حصه اصل مرقد را در اول عميقتر از سطح زمين حفر و جسد شريف تيمور شاه كه بعد از تعمير گنبد در حصه تحتاني واقع شده است، گذاشتند و بعداً در صحن فوق انيان درون گنبد مانند آرامگاه احمدشاه بابا قبرنما ساختند و اين كه محوطه فعليه اطراف آرامگاه حصه نشيمنگاه روز بارعام تيمورشاه و از دو طرف شمال و غرب محدوده درياي كابل و موسوم به باغ شاه بود محقق است و آنچه اصل مرقد در قسمت عمق زمين مشاهده ميشود محضبه نسبت مناسبت گنبد است و خود عمارت خيلي بزرگ و با فقدان و سايل تعميراتي در آن وقت نهايت دشوار

بوده، اما از عمارات مشهور بزرگ عليه سلطنت اعلي حضرت زمان شاه در شهر كابل همين آرامگاه تيمورشاه بيادگار مانده كه فقط اين بنا را ميتوان سمبول طرز تعمير دو صد سال قبل در شهر زيباي تاريخي كابل قرارداد . ترميماتي كه صورت گرفته : درسال 1365 صرف يك ترميم مقدماتي و پاك كاري صورت گرفت .

مسجد شريف عيدگاه بين باغ علي مردان و چمن حضوري

مسجد عيد گاه در سال 1311 ه_ ق بنا نهاده شده و كار تعمير آن درسال 1315 ه_ ق ختم گرديد. در ديوار مسجد كتيبه سنگي وجود دارد كه در آن تمام خصوصيات درج است . در اين مسجد غير ازاد اين زمان اجتماعات و جرگه هاي رسمي نيز برگزار مي شد مثلاً جنگ با انگليس جهت استرداد استقلال افغانستان از منبر سنگي همين مسجد اعلان شد. و ديگر جرگه هاي قومي و فيصله هاي عمومي در همين مسجد صورت مي گرفت. شرق با غعلي مردان و شمال غرب چمن حضوري اين مسجد در چمن حضوري مقابل جوي مست ان طرف جنوب پل محمود خان ساحه وسيع را اشغال نموده عمارت مسجد بصورت طولاني شمال جنوب ان داخل هفتادو شش گنبد خورد و يك گنبد بزرگ و يك سلسله رواقها و كمانها ساخته شده و داراي منارها و محرابهاي منقش و يك محراب بزرگ مركز يود و محراب خورد پائيني بوده و ده مناره هاي خورد و بزرگ دارد. صرف سر گنبد بزرگ وسطي آهن پوش بوده متباقي تمام گنبدهاي مذكور كاه گل مي باشد و پيش روي مسجد به طول آن تراسره يا صوفه به فرش سنگ مرمر سفيد دارا مي باشد. مسجد مذكور تقريباً يك متر

بلند تر از صحن حويلي ساخته شده و قبلاً ساحه مسجد مذكور با ديوار خشتي محدود شده بود. به سمت شرق سه دروازه در آمد بزرگ با كمان هاي گجبري شده و تزئين شده كه داراي اصالت تاريخي بود وجود داشت. متاسفانه بعد از كودتاي ثور 1357 از بين رفت و گل و بته و درخت آن كشيده شد صحن حويلي قير و كانكريت گرديده است .

كتيبه هاي باستاني

كتيبه سرخ كوتل

حينيكه در سال 1957م سنگ نوشته ي معروف به « كتيبه ي سرخ كوتل» كشف گرديد، به دليل ناآشنا بودن زبان آن، دانشمندان با ضمير «زبان ديگر» از آن نام مي بردند. معناي اين اشاره آن بود كه اين زبان نيز در كنار زبان هاي ايراني شرقي، يك زبان ديگر از همان خانواده است. از همين روست كه موقعيت اين زبان را - هم از نظر جغرافيائي و هم از نظر زبان شناسي- در ميان زبان هاي پشتو و پاميري (چون يدغو و مونجاني) از يك طرف، و زبان هاي سغدي، پارتي و خوارزمي از سوي ديگر تعيين كردند.

در آن زمان هرگز تصور نمي كردند كه اين كتيبه نماينده ي زباني از هر لحاظ بزرگ خواهد بود؛ زيرا در آن سالها و تا سال هاي آخر قرن بيستم، باور غالب آن بود كه پيشينه ي زبان «فارسي دري» به زبان ايراني ميانه ي غربي بنام پهلوي ساساني يا فارسي ميانه (پارسيك) مي پيوندد. گوئي تا همين اكنون به سخنان ابن مقفع توجه جدي نشده است و إلا اولا ً نبايد زبان كتيبه ي سرخ كوتل را ناآشنا مي خواندند؛ ثانياً نمي بايست از ريشه ي دوم (در واقع ريشه ي

اصلي) زبان «فارسي دري» غافل مي ماندند.

پس از كتيبه ي سرخ كوتل، طي پنجاه سال اخير، اسناد زيادي به زبان نام نهاد باختري بدست آمده است، كه تعداد آنها را به يكصد و سي پارچه تخمين نموده اند، اما مهمترين آنان كتيبه هاي رباطك و يكاولنگ است. زيرا، اينان علاوه برارزش زبان شناسي حاوي نكات مهم تاريخي نيز هستند.

كتيبه رباطك

كتيبه ي رباطك در سال 1993م از موضعي بنام رباطك - واقع در غرب سرخ كوتل، در وسط راه پلخمري و ايبك- كشف گرديد. اين كتيبه بيانگر رويداد هاي نخستين سال پادشاهي كنيشكا (127م) است. در اين كتيبه بعد از توصيف هاي متعارف از كنيشكا مي نويسد: «كنيشكا اين فرمان را به زبان يوناني، سپس به زبان «آرياو» (آريني) صادر كرد.» اين جمله ضمن اينكه خبر از آغاز دوره ي جاگزيني زبان ملي بجاي زبان يوناني مي دهد، نام زبان ملي را نيز تذكر مي دهد: «آرياو يا آري». بعضي از دانشمندان زبان شناس اين تذكر را يك كلي گوئي به معناي ذكر نام خانواده ي زبان هاي هند و ايراني مي دانند؛ اما به نظر بنده اين تذكر علاوه برآن معنا خبر از نام زبان بكار رفته در همين كتيبه، كتبيه ها و اسناد بعدي دوره ي كوشاني نيز دارد: سپس نام شهر هائي كه مفاد اين كتيبه به آن جاها فرستاده شده است، تحرير گرديده؛ اين شهرها در قلمرو شمال و شمال غرب هند موقعيت دارند. با توجه به همين موقعيت، وسعت تداول زبان مذكور را درآن دوره مي توان تصور كرد، چنانكه مرحوم علامه عبدالحي حبيبي زبان بكار رفته در كتيبه ي اول الذكر (كتيبه ي سرخ كوتل) را «با

تمام معاني زبان يك ايزوگلاس (Isogloss) فرهنگي» (يا زبان بين الاقوامي) مي خواند.

نكته ي تاريخي مهم در كتيبه ي رباطك - براي اولين بار- كشف توالي نسبي شاهان كوشاني به ترتيب ذيل است: كجولا كدفيزس (جد كنيشكا)، و يما تكتو (پدركلانش)، و يما كدفيزس (پدرش) و كنيشكا.

هر چند در حال حاضر از روي كتيبه ها و ديگر اسناد بدست آمده در مورد وسعت قلمرو تداول زبان باختري كلياتي را در دست داريم، و در عين حال گفته مي توانيم كه زبان مسما به زبان باختري، سلف زبان هاي ايراني متداول در سرزمين هند، تركستان شرقي و آسياي ميانه نيز هست. بي گمان زمينه هاي تشكل زبان اردو - در بستر زبان هاي هندي با مايه گيري از زبان باختري- در پيش از اسلام فراچيده شده است.

كتيبه يكاولنگ

كتيبه ي يكاولنگ در سال 1996 ميلادي از «تنگ سفيدك» - واقع در سي كيلومتري غرب نَيك، مركز يكاولنگ- بدست آمده است. سال نگارش اين كتيبه را سيمزويليمز 492 كوشاني= 724 ميلادي، و غلام جيلاني داوري 629 ميلادي مي دانند.

كتيبه 13 سطر است و محتواي آن چنين است: در اين سال پادشاه گزن= غزن (گازان) الخيس پسر خراس، اين استوپه را همچون يك آبده ي مذهبي در دشت «زمگان» (راغ زمنگان) برپا داشت... درآن زمان پادشاهي ترك و پادشاهي عرب (تاجيك) بود، پيشكش هاي شايسته ي من مورد قبول افتاد.... نام اين استوپه «زينالاكا» است.

هيون تسنگ زاير معروف چيني كه در سال 630م وارد «فان- ين- نا» (باميان) شده، آنجا را داراي پادشاه مستقل يافته است. وي سلطنت باميان را داراي طول 600 ميل (شرقاً- غرباً) دانسته كه بي ترديد يكاولنگ

و محل اعمار استوپه ي زينالاكا را در بر مي گرفته است. هيون تسنگ پادشاه آن وقت باميان را بودائي و پيرو آئين صغير مي داند. كذا وي در آن سال، هزار راهب را متمكن در مغاره هاي باميان مي يابد؛ درينصورت اگر قول داوري مبني بر نقركتيبه در سال 629 ميلادي را صحيح بدانيم، يك سال بعد از اعمار معبد(630م)، يكاولنگ تابع غزني نبوده و كشور مستقل بوده است. پس الخيس شاه غزني نه، بلكه شاه محل ديگري بوده است.

شهرهاي تاريخي باميان

شهر غلغله

شهر غلغله شهري كه يك زمان شهرت بسزايي آن شرق و غرب را به خود متوجه گردانيده بود و در برابر نيرومند ترين و خشمگين ترين متهاجمين مقاومت و مجادلت همي كرد مخرو به هاي شهر غلغله در گردو نواحي بالا حصار در ميان مزارع و كشت زارها به طرف دهكده سيد آباد كم و بيش باقي مانده است .

شهر غلغله طوري كه تاريخ حكايت مي كند به گمان غالب بعد از به ميان آمدن سلطنت شنسبانيه غوري به دست سلطان علاءالدين جهان سوز و در زمان سلطنت نخستين امير شنسباني ملك فخر الدين برادر افخم جهان سوز به ميان آمده است .

باشندگان اين شهر در بين قرن شش و اوايل قرن هفت هجري در سموچ و آبادي هاي مستحكمي كه اباره ها برجهايي كه از خشت خام و پخته و سنگ اعمار شده بود زندگاني مي كردند بعد از اين كه علاءالدين محمد خوارزم شاه بين سال هاي 607و 611 هجري اردوي غوري وغزنوي را در هم شكست پسرش جلاالدين در شهر غلغله مركزيتي قايم كرد و براي مدتي با شهرت جلال تام

حكم روايي نمود شكوه وقدرت آن رقيبان اش را بران داشت تا بر شكست و كوبيدن او از هيچ گونه تدابير واقدامي دريغ نكنند زمان قدرت اين حكم رواي فاتح بود كه هجوم وحشت ناك چنگيز از صفحات شمال بر جنوب هندوكش سرايت كرد .

چنگيز از راه دره شكاري وارد اين سرزمين شده در شهر ضحاك كه آثار خرابه هاي آن را در هفده كيلومتري قبل از باميان در نقطه نقاط آب هاي باميان و كالود در نقاط مرتقع كوه سرخ قرار دارد. و جنگ ميان مهاجمين چنگيز و امپراتور شهر در گرفت درين زدو خورد موتي جن پسر جغته نواسه چنگيز به قتل رسيد از ديدن اين منظره خشم چنگيز به جوش آمده سوگند ياد كرد كه آن قدر قتل و قتال درين شهر بنمايد كه حتي براي انسان وحيوان امان زندگاني ندهد شهر غلغله بعد از مقاومت بسيار شديد در سال 618 ه ق مطابق 1322 مسيحي به خاك يكسان شده فاتح مغل آن طوري كه تصميم گرفته بود شهر را آتش زد و مردم در ميان شعله هاي آتش جان دادند وگروهي كه از شعله هاي بي رحم آتش نجات يافتند از دم تيغ خلاصي نيافتند و بالاخره حصار آزادگان و كانون علم و فضل پادشاهان علم دوتس ادب پرور شنسب هاي غوري خوارزمشاهي را شهر مغضوب لقب دادند .

به طرف جنوب شرق خرابه هاي بالا حصار شهر غلغله در داخل دهكده سيد آباد بدنه قلعه مستطيل شكل با ديوارهاي بلند موجود است كه در نزد اهالي به قلعه دختر معروف مي باشد داستانهاي محلي اين قلعه را مربوط به دختر جلاالدين

منكبرني پادشاه خوارزمشاهي مي دانند چنگيز حصار محكم شهر غلغله را گرفت نمي توانست و مدتي لشكر مغلي در اطراف حصار سر گردان ماندند وحيران بودند كه به چه ترتيب و وسيله حصار را بگشايند و به مجادله جهت اشغال بپردازند تا اين كه بالاخره اين دختر ناز پرور خيانت كرده و نامه براي مهاجمين نوشت و نامه را با پيكان تير در صف مهاجمين انداخت و به آن ها فهماند كه فتح اين قلعه مشكل است تازماني كه سر چشمه آبي را كه در داخل حصار مي آيد و مدافعين شهر از آن استفاده و رفع تشنگي مي كند بسته نشود فتح نصيب مهاجمين مغلي نخواهد بود لذا سر چشمه اي را كه در دره كالو است با نمد تخته سنگ هاي نمك مدود شود و سپاه مغل به اين دستور سر چشمه آب را بستند و بدين ترتيب راه فتح قلعه را يافتند وآن را گشودند و اما در مقابل دختر ناعاقبت انديش نيز فعل زود ثمره اين همكاري خود را با اردوي دشمن چشيد و توسط سپاه مغل به وضع فلاكت باري كشته شد.

شهر ضحاك

نام محليست كه به فاصله 17 كيلو متري شرق كه بين 67 درجه 58 دقيقه 13 ثانيه طول البلد شرقي و 34 درجه 29 دقيقه و 34 ثانيه عرض البلد شمالي واقع است در نقطه اتصال آب هاي باميان يا آب دره گالوروي پوزه هاي بلند و سرخ كوه برج ها ديوارها و بقايا قلعه به نظر مي خورد كه يكي از مستحكم ترين قلعه هاي جنگي بوده قسمتي از برج هايي كه رخ به طرف دره

گالوا است به نام شهر تريمان هم شهرت دارد .

در دوره شنسباني هاي غوري در اين جا حصار مستحكمي ساخته شده بود كه مقاوت آن در مقابل چنگيز خاطره فراموش ناشدني به يادگار مانده است چنان چه موتي جن نواسه چنگيز در سال 628 ه.ق – 1222 ميلاديهم در همين جا كشته شد .

شهر سر خشك

به فاصله 4 كيلو متر دورتر از دره شكاري در سواحل چپ آب هاي باميان بر فراز پوزه بسيار بلند كوه ديوارهاي يك حصار خرابه كه شكل قلعه را دارد قرار دارد واقع واز نظر استحكام و موقعيت سوق الجيشي اهميت بسزايي داشت اين حصار مانند شهر غلغله و ضحاك آبادي هاي به شكل سموچ و عماراتي از خشت خام نيز از خود به يادگار مانده است.

كه يك تيغه كوه را به هم وصل كرده است .

1- خرابه هاي اصل شهر كه مسجد و بعضي عمارات آن هنوز باقي مانده است .

2- ارگ يا بالاحصار كه بر فراز خصص سلني دره و اراضي هم جوار واقع است .

دورادور شهر و حصار ديوارهاي ضخيم و برج هاي مدور ديده مي شود كه همه از گل وسنگ ساخته شده اين حصار هم در اثر هجوم مغل در نيمه اول قرن هفت هجري ويران شده است .

ارگ هرات

قلعه اختيار الدين را ارگ بالاحصار هم ناميده ميشود كه در معني قلعه اي كوچك در ميان قلعه اي بزرگ است كه محل زندگي حاكم يا پادشاه ميباشد قلعه در قسمت شمالي شهر بين محل قطبيچاق و محله بردارانيها بر روي پشته اي بلند واقع شده .قلعه اختيار الدين حدود (5000) متر مربع مساحت دارد و بلند ترين نقطه آن 20 متر ميباشد . در حال حاضر داراي 13 برج ميباشد اين بنا از خشت خام ساخته شده است اين بنا در قرن هفتم توسط اختيار الدين مرمت شد وپس از خرابي هاي زمان مغولان مجدداً توسط ملك فخر الدين كرت تعمير شد قلعه اختيار الدين بدليل مركزيت حكومتي و نظامي

هميشه مورد تخريب و صدمات نيرو هاي مهاجم بوده است پس از حمله (783 ه_ .ق) و تصرف شهر هرات توسط وي صدماتي بر آن وارد شد و تا زمان حكومت شاهرخ در هرات به همان شكل باقي ماند و در سال (818 ه_ .ق) (1416 م ) توسط شاهرخ پسر تيمور مجدداً مرمت شد . برج هاي قلعه اختيار الدين در زمان تيموريان (شاهرخ ) داراي تزيئنات كاشيكاري شد و بقاياي حاضر كاشيكاري نشانگر آن است كه كتيبه اي عظيم به خط ثلث بر روي بدنه قلعه كار شده بوده وهمچنين روي دوبرج در حال حاضر اين تزئينات به چشم ميخورد در پايين برج كتيبه اي به خط كوفي سفيد كار شده ودر قسمت بالا در ميان گر ه هاي ترنجي شكل باخطوط كوفي بنائي روبرو هستيم بناً به نظر بعضي منابع در دوره تيموريه داخل قلعه اتاقي وجود داشته كه اتاق زرنگار ناميده ميشود وتمامي ديوار ها و سقف ها نقاشي و تزئين شده بودند كه متاسفانه امروزه وجود ندارد همچنين اَرگ هرات مشهور به قلعه اختيارالدين، بنايي تاريخي در شهر هرات بجاي مانده از روزگار اسكندر مقدوني. در سال (330 ه_ .ق )نيز خوانده مي شود. بنابر روايتي عاميانه اسكندر پس از تصرف شهر آرتاكوآنا ( هرات امروزي ) ، در آنجا اين دژ را براي نظاميان خود ساخت كه بقاياي آن هنوز باقي است. هدف از ساختن اين دژ، حفظ نظاميان از شورش احتمالي مردم شهر در برابر سلطهٔ مقدوني ها بود. قبل از اينكه اسكندر از هندوكش عبور كند، از بلخ به طرف هرات لشكر كشيده و مدت دو سال در اين

شهر و اطراف آن اقامت گزيد. هاردولد لمپ نويسنده آمريكايي مي گويد: هنگامي كه اسكندر به طرف جنوب مي رفت به منطقه اي رسيد كه شهري بنام هرات در آنجا و جود داشت و يكي از شهرهاي موسوم به اسكندريه را در اين منطقه بنا كرد و سربازان ناتوان و سوداگران را در آنجا ساكن كرد و ديواري اطراف اين شهر بنا كرد كه به صورت موقت وسيله دفاع شهر باشد. اين بناي عظيم هم اكنون در وسط شهر هرات موجود است. در اواخر دوره محمد ظاهرشاه و دوران سردار داودخان بودجه اي براي بازسازي ان اختصاص دادند كه در پايان دوره داودخان دوباره احيا و بازسازي شد. برج و باروهاي بزرگ اين قلعه از دوردست ها قابل ديدن است. اين قلعه در زمان داوود خان (1975ميلادي ) توسط يونسكو شروع به مرمت آن گرديد كه متاسفانه به دليل رويكار آمدن رژيم كمونيستي نيمه كار ماند . قلعه اختيار الدين در سالهاي اخير به عنوان محل موزه شهر هرات استفاده ميشده وبه تازگي با تخليه قلعه اختيار الدين از تجهيزات نظامي و تبديل آن به موزيم اقدام شده است.

بند امير باميان

عنوان « تنهاپارك ملّي افغانستان » بيانگر اهميّت و استراتژي جغرافيايي منطقه بند امير مي باشد.

بند امير در 75 كيلومتري شمال غرب ولايت باميان و در 34 كيلومتري ولسوالي يكاولنگ قرار دارد. ساحه پارك ملي بند امير 75000 هكتار زمين را شامل ميشود. ارتفاع ناحيه مذكور از سطح دريا 2909 متر است. كه در طول البلد 22-11-67 شرقي و عرضي البلد 19-49-34 شمالي و در ميان سلسله جبال هندوكش و بابا قرار دارد.

آب كوه هاي مرتفع و برف گير

اطراف به اين درياچه ها نفوذ ميكند، و با محلول آهك و كلسيم كاربونت مخلوط گشته از دهانه خروجي جريان آب به شكل شير آبي درمي آيد. جداره هاي اطراف كه اكثراً از سنگهاي رسوبي تشكيل يافته است بطور طبيعي ساختمان هاي بسيار زيبا و ديدني را به وجود آورده. كه شكل كنوني اين جداره ها جذابيت منظره مذكور را دو چندان كرده است.

در مركز پارك ملي بند امير شش سد كوچك و بزرگ وجود دارد به نامهاي: بند ذوالفقار بند پودينه، بند پنير، بند هيبت، بندقنبر، و بند غلامان كه به طور طبيعي در طول هم قرار دارد. آب هر يك از اين سدهاي طبيعي به پايين دره خود سرازير ميشود كه در نتيجه چندين آبشار بسيار زيبا به وجود آورده است.

در داخل محدوده پارك ملي بيش از بيست قريه وجود دارد. در قسمت مركزي پارك ملي و در منتهي اليه بندهيبت يك بناي تاريخي وجود دارد كه قدمت آن به حدود صد سال ميرسد معروف و مشهور به « مزار بند امير»مي باشد، در كنار بقعة مذكور آرامگاه چندتن از بزرگان و اجداد سادات بند امير قرار دارد، از آن جمله آرامگاه سيدعلي حسن حاجي و شاه سيدشاه كه هر دو از اجداد سادات قريه جاربكشان هستند، قرار دارد.

مردم بومي كه از اقصي نقاط كشور به منظور تفريح و زيارت به اينجا مي آيند، اين زيارت گاه را مقدس شمرده و بعنوان قدمگاه مولا علي(عليهالسلام) از خاك اطراف آن براي تبرك برداشته و از در ديوار آن طلب حاجت ميكنند، هر چند كه تابلوي حك شده سردر آن گوياي حقيقت ديگري است، در

تابلوي سر در اين بنا كه از جنس گچ پخته و به صورت برجسته مكتوب گرديده است، جملة «مسجد شريف امير »به خوبي پيداست. اما عوام الناسبه اين تابلوي توجه چنداني نداشته و احكام مسجد را كمتر در حق آن رعايت ميكنند. در سالهاي قبل از جنگ، توريست ( توريزم ) بعنوان يك منبع در آمد اقتصادي براي مردم منطقه محسوب مي شد. جهانگردان و سياحان كه ابتدا براي ديدن دو مجسمه بزرگ شهر باميان مي آمدند و سپس جهت گردش تفريح به بند امير مي آمدند.

با آغاز جهاد مردم مسلمان افغانستان عليه ارتش سرخ شوروي، بساط توريزم از اين ناحيه بطوركلي بر چيده شد و اين وضع در دوران جنگهاي داخلي احزاب و همچنين در دوران حكومت طالبان ادامه داشت.

پس از سقوط رژيم طالبان و روي كار آمدن دولت جمهوري اسلامي به رياست آقاي حامدكرزي، بند امير سال به سال جمعيت افزونتري به خود جذب نموده و رونق بيشتر پيداكرد.

به دليل استراتژي جغرافياي بند امير و اشتياق سرمايه داران خارج از منطقه به سرمايه گذاري در بندامير و پلانهاي متعدد يكه دولت در اين ساحه در نظر دارد، مردم بند امير در سال 1385 گردهم آمده و يك شوراي را تحت عنوان «شوراي هماهنگي بند امير » تأسيس و آن را در وزارت عدلي ها فغانستان ثبت و راجستر كردند.

افرادي كه به بند امير مراجعه ميكنند شامل سه دسته مردماند:

1. جهانگردان و سياحان كه بيشتر به منظور كارهاي تحقيقاتي در زمينه هاي آب، سنگ، ماهيها، پرندگان و . . . به اينجا مراجعه ميكنند.

2. افراد بومي كه اكثراً از شهرها و به منظور سپري

كردن ايام تعطيل و تفريح و تنزّه به اينجا مراجعه ميكنند.

3. افراد بومي كه اكثراً از قريه جاتبه اينجا مراجعه ميكنندكه هدفي جز زيارت قدمگاه مولا علي (عليهالسلام) و گرفتن حاجت ندارند.

طبق آمار به دست آمده بيشترين مراجعه كننده رادسته سوم تشكيل مي دهند. حضور پر تعداد دستة سوم باعث شده است تا در بند امير يك خلأ بزرگ فرهنگي و ديني احساس شود ،اين ضرورت توسط علما و طلاب ديني به خوبي احساس شده و براي پر كردن اين خلأ بود كه طرح مسجد جامع و مدرسة اميرالمومنين (عليهالسلام) ودر كنار آن يك كميسيون فرهنگي پي ريزي شد.

در بُعد مادي در بند امير بسياري از خدمات و لو در حدّ ابتدايي آن وجود دارد، كه در فصل گرما در راستاي رفاه حال مسافرين و توريست ها مشغول فعاليت اند.

اين خدمات شامل 11 باب هتل ابتدايي، 20 باب دكان(مغازه) بنجاره(خاربارفروشي)، 2 مركزخدمات عكاسي و فيلمبرداري، 2 مركز تعميرات انواع موتورها(ماشين) و ديگر عراده جات، 11 دستگاه انواع قايقهاي موتوري، پاروي و پايدلي، 12 باب مسافر خانة ابتدايي، حدود 100 باب خيمه كرايي در اندازه هاي مختلف ،22 باب سرويس تشناب (دستشويي) ابتدايي، زمين فوتبال، زمين واليبال، انواع تابلوهاي راهنمايي براي وسايل نقليّه و تابلوهاي اخطاري و راهنمايي براي مسافرين ؛ميوه جات از قبيل خربزه، تربوز(هندوانه)،سيب، انگور ،زردآلو ،بادرنگ (خيار)، توت، كِشته (برگه) دراختيار مسافرين قرار دارد.

اما با كمال تأسف در بُعدفرهنگي و ديني مردم هيچگونه كاري عملي تاكنون صورت نگرفته است. در اطراف بند ها تنها چيزي كه به عنوان شعائر ديني و اسلامي توجه انسان را به خود جلب ميكند وجود يك تابلوي سبز

رنگ بسيار كوچك كه اين جمله بر روي آن نوشته شده است : « مسجد و قدمگاه حضرت علي عليه السلام » و چند تابلوي سياه رنگ كه بر روي يكي از آنها «زيارت امين الله» نوشته شده، در داخل بناي مذكور بر روي ديوار نصب شده است،ميباشدكه 95/0 مردم سواد خواندن آن را نيز ندارند.

بتهاي باميان

بت بزرگ باميان كه بزرگ ترين تنديس در جهان ثبت گرديده بود 5٣ متر ارتفاع داشت و صلصال نام داشت. بت كوچك كه به نام شمشال ياد ميگرديد ٣5 متر ارتفاع داشت. بت هاي كوچكتر ديگري نيز در دل كوه در اطراف آنها تراشيده شده بودند كه همچنان از عهد كوشانيان بر جا مانده بودند.

افغانستان، بنابر موقعيت حساس و مهم ژئو پوليتيك و قرار داشتن در مسير راه معروف ابريشم، همواره شاهد لشكر كشي ها و تاخت و تاز ها بوده و در عين حال از فرهنگ هاي پر بار آريايي، يوناني، كوشاني و بودايي فيض گرفته است.

در عصر آشوكا، كه در ميانه سدهء سوم ترسايي در هند حكم مي راند، بوديسم وارد افغانستان شد. قرار روايات، در آن زمان بود كه يك مكتب هنري به نام گندهارا ايجاد گرديد. كانون گندهارا در اطراف جلال آباد امروزي قرار داشت.

سپس كانيشكا بود كه در سدهء دوم پس از ميلاد، پس از گرايش اش به سوي بوديسم، افغانستان را به محل آفرينش و گسترش فرهنگ بودايي تبديل ساخت. او، از گرونده گان و پشتيبانان نستوه بوديسم بود. در دوران حكمروايي كانيشكا (١٢٠ -١٦٠ م)، گندهارا يك مكتب هنري تنديس سازي و ادب بودايي بود.

سرزمين افغانستان از اولين

سرزمين هاي بود كه در آن بودا به حيث مظهر آرامش، زيبايي، مهرباني در فرم بشر اما كامل و بدون كوچك ترين عيب تراشيده شد. بوداييان بر حسب چهار حقيقت شريف بوديسم كه از اين قرار اند: عشق و محبت(متا)، ترحم و شفقت(كارونا)، خير خواهي(مديتا)، و شكيبايي(اپيكا) از بودا الهام ميگرفتند.

طالب ها، تنديس هاي بودا را مظهر بي ديني مي پنداشتند. آنها كوشيدند تا از عقب طرح نابودي بت ها، تشنج مذهبي و رويارويي با ديگر اديان را دامن زنند.

طالبان با درك نادرست از اين فكر تاريخي كه سلطان محمود غزنوي بت شكن بود، خواستند پيام غلط به مسلمين بدهند كه آنها نيز بت شكنان و مسلمانان با ديانت اند. بر همين پندار آنها تضعيقات را بر هموطنان هندو و سكه_ ما روا داشتند و آخرين يهودي را مجبور به ترك وطن كرده و درِ آخرين كنشت كابل بسته بستند.

سلطان محمود غزنوي بت شكني را، اول ، هم به غرض توسعهء دين اسلام و هم زراندوزي و چپاول گنج هاي هند به راه انداخت ،در همان حالي كه وي به فتوحاتش براي في سبيل الله ادامه ميداد، هيچگاه عزم بر اين نكرد تا بت هاي باميان را ويران سازد. سلطان محمود، كه در دربارش دوهزار شاعر و سخنور حضور داشتند، عاقلتر از آن بود تا به بت هاي باميان كه سده ها در جايگاه شان خاموشانه نظاره گر «كمدي هاي انساني» بوده اند، آسيب برساند. او ميدانست كه هم عظمت كوشانيان به صفحهء تاريخ پيوسته و هم زائران و مردم باورمند به دين بودا به دور جا ها كوچيده اند.

الگوي ديگر طالبان،

امير عبدالرحمن بود كه باري بت ها را به توپ بست، اما گلوله هاي وي ياراي فروريزي بت ها را از دل كوه نداشت. به همين خاطر براي « امر ثواب» به سركوب هزاره ها و و ادار سازي كافرستان به نورستان مبادرت ورزيد.

اما چرا تنديس هاي باميان را شكستند؟

طالبان تنديس هاي باميان را بخاطري شكستند، زيرا آنها فاقد هويت ملي بودند. طلبه ها بچه هاي دهاتي بودند كه در سالهاي جنگ در اردوگاه ها مهاجرين در حالتي بي وطني و بعد زير تأثير مدرسه هاي مذهبي «ديوبندي» و با هويت مذهبي پاكستاني پرورش يافتند. براي آنها نابودي سمبول هاي ملي هيچ مفهوم نداشت. آنها از فرماندهندگان شان عمدتا( آي.اس.آي) يك چيز را آموختند، كه بايد همه جا عليه بي دين ها به پا خاست و نشانه هاي را كه دين را سست مي سازد از بين برد. برين باور تنديس ها و تمام آثار بودايي موزيم كابل ضربه ديد و مجسمه هاي هرات كار استاد مشعل شكستانده شد. و غيره.

اليور رواي فرانسوي نظر دارد كه طالبان با بت هاي باميان دشمني داشتند. او نوشت كه يكي از وجوه مشترك طالبان و القاعده، كينه توزي و عداوت هردوعليه بت هاي باميان تا مرز نابودي آن بود.

البته اليور روا از اين بيان به موضوع ديگر نيز نظر دارد و آن تسلط وهابيت بر انديشهء طالبان است!

به هررو بت هاي باميان قرباني تعصب افراطي مذهبي طالبان شدند.

تنديس هاي باميان كي ها بودند؟

در آثار پژوهشي جغرافي و تاريخي متقدمين چه غربي و چه شرقي اين تنديس ها بنام ( سرخ بت ) و ( خنگ)

بت ياد گرديده است.

ما ميدانيم كه حضرت بودا، چنان كه نهرو در كتاب كشف هند مي نويسد: ( سيدهارتا) نام داشت . محمد تقي بها در كتاب "بهار ، و ادب فارسي" نام بودا را (سدهان نا) و لقب او ( سكياموني) به معني "علم نفس خويش" و لقب ديگرش را(بُدا) مي نامد. و صحيح اسم بودا را (بوذاسب) مي شمار. به نظر مي رسدكه آنچه كه نهرو مي نامد درستتر باشد ( سيدهارتا) نام وي بوده و درساير كتب نيز به همين نام ياد گرديده است. شادروان بهار شايد به خاطر كلمه{سيد} ، او ( سدهان نا) ساخته است. لقب سيدهارتا، يعني بودا چنانكه در لغت نامهء دهخدا آمده است به معني { بيدار، آگاه، زرنگ، خردمند} مي باشد دهخدا نيز نام بودا را "سيدارتمه گوتمه" ياد مي كند كه نام خانوادگي او ساكياموني بوده است.

بنابرآن، بودا كه لقب سيدهارتا بوده ، در تاريخ به اسم خاص او تبديل يافته است. چنانكه ميدانيم اسم خاص تغيير ناپذير است. نمي شود كه احمد را محمود گفت و محمود را احمد ناميد. بودا در تمام تواريخ بنام بودا ياد گرديده است.هيچ ممكن به نظر نمي ايد كه اگر تنديس ها بودا مي بود ، آن را ( خنگ بت ) و يا ( سرخ بت ) بنامند. در اين صورت خنگ بت و سرخ بت شخصيت جدا از بودا در باميان بوده است.

همچنان اين دو شخصيت را تمام لغت نامه ها و آثار جغرافيايي و تاريخي بنام خنگ بت و سرخ بت ياد مي دارند. ياقوت حموي در معجم البلدان وقتي باميان را معرفي

ميدارد مي نويسد:

« باميان شهر و خوره اي در كوهستان ميان بلخ و هرات و غزنه است. دژي استوار و شهري كوچك در سرزميني پهناور كه از بلخ ده مرحله و از غزنه هشت مرحله دور است. خانه اي بلند بر ستونهاي سر به آسمان كشيده و نقاشي شده در آنجا هست. كه در آن از هرگونه پرنده نمونه اي در آنجا براي بازديد بيكاران نهاده اند. دو بت بزرگ و بلند نيز در آنجا در تنهء كوه كنده شده، يكي از آنها را سرخ بُد و ديگري راخينگ بُد خوانند، گويند در همهء جهان بي همتا است.»

بسياري از شعرايي ديگر متقدم بر علاوهء عنصري ، از سرخ بت و خنگ بت در باميان نيز ياد نموده اند. خاقاني مي گويد :

محل كنوني بت باميان

گر صبح رخ گردون چون خنگ بتي سازد

تو سرخ بتي از مي بنگار ب____صبح ان_____در.

و يا در جاي ديگر:

در كف از جام خنگ بت بنگر

بر رخ از باده سرخ بت بنگار

و يا سوزني سمرقندي مي گويد:

كردي ميان سرخ بت بام______يان ست__ي__خ

باشي بر آن كه خنگ بتي را كني به چنگ

و يا سيف اسفرنگي مي گويد:

م__ردم نادان اگر حاك__م داناس_____تي

شحنهء يونان بودي خنگ بت باميان.

بهر روي با صراحت در تمام آثار و اشعار متقدمين اين دو تنديس بنام خنگ بت و سرخ بت ياد گرديده و به يقين كه اينها مجسمه هاي بودا نبوده اند.

دليل ديگري كه تنديس هاي باميان بودا نيستند اينست كه: بودا مرد بود( نرينه) در حاليكه سرخ بت زن بوده (مادينه) . و همسر بودا كه "ياشودا" ( yasodha

) نام داشت بودا نبود، بلكه پس از آنكه سيدهارتا به مقام بودايي ميرسد ترك خانه و خانواده مي كند. هيچگاهي همسر بودا در كنار وي ديده نشده است. در اين صورت سرخ بت جز سرخ بت كسي ديگر نمي تواند باشد.

جالب اين است شادروان احمد علي كهزاد در كتاب "آثار عتيقه باميان" كه داكتر فريار كهزاد فرزند ايشان آن را به نشر سپرده است. چنين وانمود مي دارد كه چون بت اول نامتناسب ساخته شده بود، پس در پي ساختن بت دومي شدند.

شايد نظر كهزاد در باره ء بي تناسبي بت اول و متناسب بودن بت دوم درست و بجا باشد. اما مسله اين است كه يكي از اين تنديس ها نرينه و ديگري مادينه ساخته شده اند . من فكر نمي كنم اشتباه بدين بزرگي را پيكر تراشان كه شايد صد ها سال روي آن كار كرده باشند، مرتكب گردند. كه يكجا بودا را مرد و بعد آن را زن و يا برعكس بسازند. اشتباه ميتواند در شكل به وجود آيد اما در ماهيت غير ممكن به نظر مي رسد.

چيزي ديگري كه كهزاد مرحوم تاكيد برآن دارد . بودايي بودن كوشانيان و ساختن اين بت ها در زمان كوشانيان مي باشد. در حاليكه چنانكه خود در كتاب تاريخ افغانستان مي نوسيد در زمان كوشاني ها اديان معين و مشخصي وجود داشته و تمام اديان قابل قبول و احترام بوده است.

با ملاحظه تاريخ اين واقعيت مسلم مي گردد كه كه بخش غربي خراسان كه بنام باختر ياد مي گرديد مردم باورمند، نخست به آيين ميترايي و پس از ظهور پيغام آورخدا

(پيغمبر) حضرت زرتشت به آيين زرتشتي گرائيدند. و قسمت شرق خراسان كه هر بخش از آن بنام هاي مختلف مانند كابلستان ، كاپيسا، باميكان و گندهارا و غيره ياد مي گرديده ، مردمان معتقد به آيين هاي دوره ودايي بودند و بيشتر آيين شيوايي داشتند كه همان آيين ميترايي مي باشد.

شادروان غلام محمد غبار درهمين مورد بسياربا وضاحت مي نويسد كه: « در دوره كوشاني هاي بزرگ از قرن اول تا سوم ميلادي، تعدد عقيده و مذهب مثل سابق محترم، و طريقه هاي زرتشتي، بودايي و برهمني، مساويانه تحت حمايت دولت قرار داشت. كانيشكا در مسكوكات خود تقريباً تمام ارباب انواع مشهور مملكت را نمايش ميداد.

اشارات تاريخي مبين آن است كه در روزگار كوشاني ها همهء مردم به آيين بودايي معتقد نشده بودند. تغيير دين ظرف دو سه قرن در جامعه نمي تواند صورت بگيرد. از سوي ديگر دين بودايي حتي در سرزمين هند نتوانست كه بيشتر از هشت نه قرني دوام بياورد. در حاليكه ساختمان پيكره هاي باميان حداقل چند صد سالي را مي بايست در بر گرفته باشد.

و نيز گفته مي شود كه باميان مركز دين بودايي بوده است، بازهم از لحاظ منطق تاريخ درست به نظر نمي آيد. زيراشاهان كوشاني از لحاظ مذهبي پيرو آيين خاصي نبودند از اينرو ديده مي شود كه آيين خاصي را نيز به صورت مذهب رسمي قلمرو خود ترويج نكرده اند و پيروان مذاهب و آيين هاي مختلف، آزادانه به فعاليت هاي مذهبي خود مشغول بودند چنانكه تصاوير سكه هاي بدست آمده از دوره كوشانيان نشان مي دهد، تنوع تصاوير « ايزدان بر روي سكه

هاي كوشاني بازتابي است از چندگونگي اعتقادات مذهبي در گستره وسيع قلمرو امپراطوري كوشان.

به هر حال، از مجموعه اي اسناد كه ارائه گرديد ثابت مي شود كه تنديس هاي باميان بودا نبوده است و در زمان كوشاني ها چنانكه خوانديم دين شيوايي بيشتر رواج داشته است و هم چنان آيين برهمني دين اكثريت از مردم شرق كشور ما را تشكيل ميداده است. بنا برآن بايد كه خنگ بت و سرخ بت را در آيين هاي ودايي و برهمني و ميترايي و زرتشتي بايد جستجو نمود

از سوي ديگر از اين واقعيت هم نمي توان انكار كرد كه مجسمه هاي بودا نيز در باميان بايد موجود باشد. و برخي از مجسمه هايي يافته شده بدون ترديد مجسمه بودا نيز است. ولي خنگ بت و سرخ بت ، اين عاشق و معشوق را نبايد بودا گفت . بلكه بهتر است به همان خنگ بت و سرخ بت ياد كرد. اين دو نام ، عاشق معشوق نماد از فرهنگ دوره هايي ميترايي ، ودايي و اهورايي سرزمين ما مي باشد.

يافت سرشت و سرنوشت اين دو پيكره را به نسل هاي آينده مي گذاريم تا با استفاده از انكشافات باستانشناسي ، خاك شناسي و سنگ شناسي به موفقيت هايي نايل آيند.

چل زينه

چل زينه يكي از اماكن ديدني شهر قندهار افغانستان است كه بر روي كوهي به همين نام قرار دارد . بناي چهل زينه در زمان همايون شاه در 928 هجري قمري ساخته شده و حصار و كتاره هاي آن در زمان امان الله خان ساخته شده .بناهاي آن اكنون در وضع بدي قرار دارد كه تقريباً 50 درصدتخريب شده.

چهل زينه در فارسي به معني چهل پله است.

به هنگام محاصره طولاني قندهار از سوي نادرشاه ايراني، يكي از دروازه هاي اين شهرب هنام چهل زينه در محل همين چهل زينهٔ امروزي، بارها توسط سربازان نادرشاه فتح مي شد و هر بار نگهباني براي دروازه مي گماشت اما صبح با جنازه آنان مواجه مي شد. اين كشتار مرموز شبانه ادامه داشت تا نوبت به نگهباني به جماعتي از سيستان رسيد. اينا نگوشه پيراهن هاي بلند شان را به هم گره زده و با خود عهد كردند تا پاي جان باهم مقاومت كنند و اين ايستادگي سببشد تا دروازه را از دست ندهند. اين پيروزي مورد توجه نادرشاه قرار گرفت و آن جماعت را «جهان تيغ» نام نهاد.

دره پنجشير

يكي از دره هاي بسيار زيبا و قشنگ هندوكش كه مدخل آن به فاصله 80 كيلومتري شمال شهر كابل افتاده است، همين دره سرسبز و خوش آب و هواي پنجشير است كه محاسن طبيعي آن سر زبانها است.

دره پنجشير در دامنه هاي جنوبي هندوكش از (دربند) تا (پريان) يا از (گلبهار) تا كوتل (انجمن) را فراگرفته و خط عمومي آن از شمال شرق به جنوب غرب ممتد است.

پنجشير از نقطه نظر مراودات يكي از مهمترين راه هاي كاروان رو قديم بين حصص شمالي،شرقي و جنوبي هندوكش بوده و هست و با وجود اينكه سرك شكاري بين كابل و باختر و تخارستان (بين كابل و مزار شريف و قطغن و بدخشان) موتررو شده است معذالك دره پنجشير از نقطه نظر رفت و آمد رمه هاي حيوانات و حمل و نقل نمك و ميوه جات و غله جات و تردد كاروان هاي كوچك مقام خود را

از دست نداده است و مسافرت ميان دره جرم بدخشان و كابل كمافي السابق از اين راه عملي ميشود زيرا با وجوديكه سرك از خان آباد تا مركز بدخشان و از آنجا تا بهارك (دهن دره واخان و جرم و زرديو) رفته بانهم تردد موتر در آن ناحيه زياد نيست و كثرت خرابي پلهاي رودخانه كوكچه عايق ديگري توليد كرده است.

همانطوريكه پنجشير در دامنه هاي جنوب هندوكش ممتد است، موازي با آن در شمال سلسله كوه مذكور دره سرسبز (اندراب) افتاده كه نسبت به پنجشير به مراتب فراختر است و يك سلسله دره هاي تنگ و فرعي كه در زيبائي هاي قدرتي و لطافت آب و هوا و بدايع مناظر طبيعي بيمانند ميباشد از دهن گلبهار تا كوتل خاواك حد به حد اين دو دره بزرگ را در دو پهلوي هندوكش بهم وصل كرده است. به عبارت ديگر از جمله 21 كوتل هندوكش كه بين كوتل (انجمن) و (دندان شكن) افتاده 8- 9 كوتل تنها از حصص عليا و وسطي و سفلي دره پنجشير راه دارد و به اين ترتيب چندين دروازه هندوكش به دره پنجشير كشاده ميباشد و منتهااليه پنجشير سفلي را كه بسيار بجا و به موقع (دربند) و (دالان سنگ) ميگويند، ميتوان دالان و مدخل مركزي هندوكش خواند. اين كوتل ها از بالا تا پايان دره قرار آتي است:

1- كوتل انجمن: از آخر دره پنجشير، از (پريان) به حصه علياي دره انجمن و از آنجا به دره جرم بدخشان راه رفته است.

2- خاواك: از حوالي قريب سرچشمه رودخانه پنجشير به طرف شمال دره ئي جدا شده كه منتهي به كوتل معروف

خاواك ميشود. آبيكه از اينجا به استقامت شمال غربي جاري ميشود بنام اندراب ياد شده و به اندراب ميرود.

3- تول يا طول: از دره فرعي ديگر، از مقام (سراب) به اندراب ميرود.

4- زريه: از دهكده (سفيد چهر) پايان تر دره فرعي است كه به دره طول منتهي ميگردد.

5- از پنجشير سفلي، از علاقه (امرز) كه ودد انگليسي آنرا (مرز) ياد كرده، از دره هاي فرعي به طرف اندراب راه رفته و كوتل هائي هم دارد كه عموماّ برف دارد ولي تنگ و دشوار گذار ميباشند.

6- شپتال: از مدخل دره، از حوالي گلبهار راهي به (كشن آباد) 21 ميلي خنجان منتهي ميشود.

7- بازارك: از دره و كوتل بازارك به خنجان و اندراب راه رفته است.

رودخانه پنجشير و آب هاي فرعي ديگر كه از دره هاي راست و چپ بدان ميريزد موضوعي است كه مطالعه آن از نقطه نظر جغرافيه و منابع آب اهميت زياد دارد. سرچشمه رودخانه پنجشير نقطه ايست در كوتل انجمن كه آنرا (ناوك) گويند و 19 معاون ديگر حد به حد به آن يكجا ميشود بدين ترتيب رود خانه پنجشير كه با معاونين آن از آب هاي 20 دره مختلف تشكيل شده در گلبهار با رودخانه (شتل) يكجا ميشود و آب هاي مشترك آنها با آب هاي سالنگ و غوربند در مقابل برج عبدالله بگرام بهم وصل ميشوند و همه در سروبي به رودخانه كابل ميريزند.

در سلسله جبال هندوكش و رشته ها و شاخه هاي فرعي ان يكعده درياچه ها و يا به اصطلاح عوام حوض هائي موجود است كه تعيين موقعيت آنها از نقطه نظر جغرافيه و طبقات الارضي و منابع آب

و نيروي آب و داستان هاي فلكلور محلي اهميت زياد دارد ولي اكثر آنها را جز اهالي محلي دامان دره ها كس ديگري نديده است. معروفترين آنها درياچه هاي سرقول پامير درياچه ويكتوريا و درياچه شيوا در شغنان است.

حوض (لالان) يا درياچه شاه دريابار حوض ديگري است كه فراز كوه در منتها اليه دره هزاره قرار دارد. آب آن طرف عبدالله خيل جانب پنجشير ميآيد. از طرف نجرو هم به اين درياچه راه است. در نقطه ئي موسوم به (سژاب) به 9 كيلومتري كوتل خاواك حوضي است كه آب گرم دارد ولي به حساب درياچه هاي كوهي آمده نميتواند. درياچه هاي فراز كوه ها در دوره هائي كه آئين بودائي در افغانستان رواج داشت در افسانه ها و داستانها دخالت زياد داشت و يكي از اين درياچه ها كه موقعيت آنرا زائر چيني هيوان تسنگ در زاويه شمال غربي بگرام بالاي كوه ها نوشته محلي بود كه شاه ماران آبي در آن زندگاني داشت و در اثر آبادي معبدي در پاي كوه ميان او و كنيشكا كوشاني مقابله هائي رخ داد. داستان مذكور در رساله بگرام و در جلد دوم تاريخ افغانستان گرفته شده است. از نقطه نظر نام ميان (درياچه شاه بار) و درياچه كه (شاه ماران آبي) در آن زندگاني داشت، قرابت نزديك است تنها سمت آنرا اگر از بگرام بگيريم عوض (شمال غرب) شمال شرق مي آيد.

دره پنجشير از دربند تا پريان از نقطه نظر تقسيمات اداري داراي حكومت درجه سوم است كه مركز آن (رخه) ميباشد و از خود دو علاقه داري دارد كه مركز يكي آن در دهكده (زني)

و مركز ديگري در (اره) ميباشد. آبادي هاي دره پنجشير بيك عده دهكده هائي تقسيم شده كه بيشتر در دامنه هاي دو طرف كوه و در اراضي مرتبه دار دو طرف سواحل رودخانه قرار دارند و عموماُ اطراف آنها را باغچه هاي توت و تاكستان هاي كوچك فراگرفته و جويبارهائي كه از دره هاي فرعي جدا شده از قرب و جوار خانه ها ميگذرد. بعضي از دهكده ها در كمرهاي كوه، فراز غندي ها و تپه ها متكي به نشيب اطراف دره آباد شده مانند دهكده (چاروا) كه از دهات امرز است و جزء مربوطات علاقه داري (زني) ميباشد و ديوارهاي بلند و درياچه هاي كوچك و سفيد آن در ميان لكه هاي سبز درختان جلوه خاصي دارد.

دره پنجشير از نقطه نظر تعداد دهكده ها و تمركز جمعيت يكي از بهترين جاهاي حكومت كلان شمالي است. اهالي پنجشير بيشتر سفيد چهره و موهاي خرمائي و چشمان آبي دارند. بزبان فارسي تكلم ميكنند و از نقطه نظر علايم فارقه چهره و بدن با باشندگان ساير دره هاي سمت شمالي فرق دارند.

خانه و منازل ايشان عموماُ از سنگ هاي پارچه و گل ساحته شده و در مواردي كه به خشت ضرورت ميافتد، خشت هاي بزرگ خام استعمال ميكنند. كلكين هاي اطاق هاي آنها عموماُ كوچك و چوكات دروازه ها اكثراُ منبت كاري ميباشد. اطراف چوكات كلكين ها را عموماُ سفيد ميكنند و در بسياري موارد به دو طرف دروازه هاي حويلي ها دو سكو يا صفه ديده ميشود.

پنجشير آب و هواي نهايت گوارا و دلخواه دارد. در تابستان سرد و در زمستان چون باد ندارد گرم است.

نظر به اختلاف ارتفاع پنجشير عليا سردتر است. اهالي جزء چند ماه زمستان بقيه ماه هاي سال را در هواي آزاد ، در زير درخت هاي باغچه هاي اطراف دهكده ها و يا بالاتر در قله هاي كوه ها در ييلاق هاي تابستاني خود ميگذرانند و مانند خوشه هاي انگور كه بيك تناسب معين سايه و آفتاب بكار دارد، همانطور در سايه و روشني تحت برگ هاي درختان زندگاني ميكنند.

پنجشيري ها مردمان با نشاط و بشاش اند. در آواز خواندن و ترنم و قرسك و اتن و رقص ميل وافر دارند. بهترين آله موسيقي آنها دايره است. شعرا در ميان ايشان زياد است و در ساختن غزل هاي عاميانه عشقي ماهر اند. تنها تنها و دسته جمعي ميخوانند و اشعاري در مدح زيبائي هاي طبيعي دره و حسن و جمال و فضايل اخلاقي خويش ساخته اند و ميخوانند و از دربند تا پريان يعني از اول تا آخر دره پنجشير همه و هر چيز را ميستايند.

پنجشيري ها در زمانه هاي قديم حتماُ از نقطه نظر لباس چيزهاي مميزه و مخصوص داشته اند كه در اثر رفت و آمد زياد بكابل و تماس با اهالي همجوار مخصوصاُ كوهستاني ها و كوهدامني ها از ميان رفته است. تنها لباس مخصوص آنها (برزو) است كه پارچه آن عموماُ از موي بز بدست بدست خود آنها بافته مبشود.

گازرگاه

تاريخ گازرگاه با نام شيخ اسماعيل كه كنيه آن شيخ عمو است شروع ميشود زيرا شيخ عمو بود كه گازر گاه را از محل افتاده در كنار راه بمركز پر جلال دنياي صوفيان و عارفان مبدل نمود با دفن

آن در روي تپه زنجير گاه در سال 441 هجري قمري اين منطقه شهرت زيادي به خود كسب نمود در زمان شيخ عمو يك تعداد پيشتازان عرفان و تصوف قد علم نمودند كه بسياري از آنها مانند خواجه عبدالله غوربنج. شيخ ابو نصر خباز. شيخ ابوالحسن سوهان در كنار قبر وي بعدها دفن گرديدند اين عرفان و متصوفين كساني بودند كه براي گازرگاه نامي كمائي نمود ند و از نزدشان خواجه عبدالله انصاري پير هرات بهره هاي فراواني برده است خواجه عبدالله انصاري احترام خاصي به شيخ عمو داشت واز محضر آن استفاده هاي زياد نموده است تا بتدريج شخصيت برجسته در شمال شرق خراسان گرديد از دوران خواجه عبدالله انصاري (رح) آثاري ازچند بنا باقيمانده است كه از جمله در حصه غربي سراشيبي زنجير گاه يك حضيره كوچك زير زميني ميباشد كه به يك نقب ميدان دار ميرسد كه نوع چله خانه ميتوان به آن گفت.

خواجه عبدالله انصاري در 22ذي الحجه سال 481 هجري قمري مطابق 8 مارچ 1089 وفات نمود است محل فعلي دفن خواجه عبدالله انصاري قبلاً جنگلي بوده كه خواجه عبدالله انصاري در فصل بهار در آنجا بسر ميبرده و از فضاي سبز آن استفاده مينمود در همين فصل بهار فوت نموده ودر آنجا دفن گرديده است. بايد گفت كه در زمان دفن خواجه عبدالله انصاري هيچگونه آثار و نشاني از قبور ديگر يا ساختماني در نزديك مدفن پير هرات وجود نداشته است .

گازرگاه در قرن 11 ميلادي بگونه يك شهر مقدس ظاهر گرديد ودر اواخرقرن 12 ميلادي وزير غوري ها ( عز الدين عمر مرغني )مدرسه اي را در گازرگاه

بنياد گذاشت كه از مدرسه موصوف اثري اكنون بچشم نميخورد ممكن است طاقچه تعبيه شده در روي ديوار شمالي متعلق به بخش از مدرسه غوري باشد. در سال 607 مطابق 1212 آخرين شاه غوري (سلطان محمد)كشته شد وبراي وي مدفني چون شهدا در گارزگاه بنا گرديد كه مقبره آن اكنون معلوم نيست از زمان ساختن مدرسه غوري ها تا زمان ظهور شاهرخ (807-850 ) هجري قمري اوايل قرن 13 ميلادي انكشاف قابل ملاحظه در بناي گازرگاه بمشاهده نمي رسد.

شاهرخ در ماه محرم سال 829 هجري قمري مطابق 145 ميلادي هدايت اعمار ساختماني صادر نموده كه بناي بود در جوار مدفن خواجه عبدالله انصاري (رح) در گازرگاه كه كار اين ساختمان يكسال بعد از هدايت آن تكميل گرديد.

طرح وديزاين اين بنا طوريست كه در پيشگاه جناح شرقي ايوان بلند ساخته شده كه پر شكوه ومنزلت آرامگاه افزوده است هم رديف اين ايوان سوفه هاي ديگر به نظر ميخورد كه بالاي آنها نيز خانه هاي وجود داشته كه اتاق هاي بلند و پائين آن ايوان را نمادار ميسازد. در بخش شمالي جنوبي نيز ايوان هاي رفيع در وسط ساخته شده و اتاق هاي ديده ميشود در قسمت غربي كه بنام (باب سعادت) مشهور است ومدخل ميباشد ايوان مرتفع وجود دارد كه بر منزلت آرامگاه مي افزايد. در وسط راهرو (كفش كن) به طرف شمال وجنوب آن دو سالون براي اداي نماز با ظرافت خاصي جلب توجه مينمايد و در بخش بيروني مزار ايواني رفيع ويك بالا خانه موقعيت دارد تمام ساختمان از سنگ وخشت آباد گرديده وكاشي هاي به رنگ طلايي وآبي در تزئينات آن به

كار رفته است وانواع بخطوط معقلي. كوفي.ثلث با مهارت و استادي تمام در آن جلو گيري مينمايد.

شاهرخ آرامگاه خواجه عبدالله انصاري (رح) را با استفاده از موقوفات آن آباد نمود و خودش هر پنجشنبه به زيارت خواجه انصاري (رح) ميرفت واين سبب شده بود كه زائرين زيادي به گازرگاه روي بياورند. بناي اعمار شده شاهرخ در گازرگاه در سال829 هجري مطابق 1425 ميلادي بكلي مطابق وضع حاضر آن است. كه كمتر تغييري در آن در طول زمان به وجود آمده است بناي آرامگاه خواجه عبدالله انصاري (رح) به گروپ از ابنيه شامل ميگردد كه معماران آن ابنيه ها را شيرازي گفته اند. در سال 845 مطابق 1414 ميلادي خوجه علي بن خواجه فخر الدين خانقاه به نزديك آرامگاه پير هرات آباد نمود كه در همان سال خودش نيز در آنجا دفن گرديد كه امروز اثري از آن باقي نميباشد ابوالقاسم بابر در سال 856 هجري قمري مطابق 1452 ميلادي لوحه زيباي را به مقبره خواجه عبدالله انصاري(رح) ساخته ونصب كرده است كه اين اثر به برجسته هنوز هم به خوبي حفظ شده است نكته برجسته اين لوحه عبارت از خطوطي عربي است كه نام لقب شيخ الاسلام حضرت خواجه عبدالله انصاري (رح)را معرفي نموده وتاريخ سنگ را مشخص ميسازد در سال 889 هجري قمري مطابق 1484 ميلادي خانه زرنگار به شكل گنبدي به جوار آرامگاه ساخته شد در سال 906 هجري قمري مطابق 1499 ميلادي وزير دانشمند سلطان حسين بايقرا امير علي شير نوائي به ترميم گازرگاه اقدام نمود وي در همين سال منبر خطابه اي را بنا نمود و نخستين خطيب موذن گازرگاه رامقرر

نمود وقف هاي زيادي به گازرگاه روا داشت ايجاد باغ هاي اطراف گارزگاه كار امير علي شير نوائي است امير شجاع الدين محمد سخاوتمندانه براي اعمار گازر گاه سعي نمود و خواجه افضل الدين محمد كرماني مدرسه اي را در جوار گازرگاه آباد كرد كه خودش نيز بعد از وفات در سال 910 هجري قمري مطابق به 1505 ميلادي در آنجا دفن گرديد

در نزديك مزار دارد ابهاماتي موجود است كه بنيانگذار اعمار خانه زرنگار چي كسي بوده است در سال هاي زمامداري تيموريان توجه خاصي به گازرگاه نموده اند كه در زمان ديگر چنان تقديري بعمل نيامده است شهزادگان تيموري مبالغ هنگفتي را براي اعمار ابنيه جداگانه بصورت الحاقيه در اطراف بناي اصلي به مصرف رسانيده اند . اعمار بناي آرامگاه پير هرات خواجه عبدالله انصاري (رح) توسط شاهرخ كسوت پير هرات را بيشتر مورد توجه قرار داد. مزار گازرگاه را ميتوان با قبرستان (شاه زند) در سمر قند مقايسه نمود كه جايگاه ويژه براي دفن اميران تيموري و زنان شان است.حوض آب گوشه شمال غربي آرامگاه را شاهرخ آباد نموده ويكي از زنان خانواده تيموري آن را پلاستر و ترميم كرده است زن موصوف بنام مهد عليا يعني ملكه وقت ميباشد كه اصل بناءمتعلق به شاهرخ است به روايتي مورخين گازرگاه مسير پر بار سياحت بين اسياي ميانه وباختر بوده و يكي از منزلگاه سياحين در گذشته بوده است.

امروز نيز از اين كه آرامگاه پير هرات خواجه عبدالله انصاري (رح ) در گازرگاه ميباشد نه تنها مردمان كشور افغانستان وكشور هاي اسلامي بلكه سياحين زيادي از اين مجموعه بناهاي تاريخي ديد وباز ديد

بعمل مياورند كه به گازرگاه شهرت جهاني بخشيده است.

قلعه تاريخي بُست

قلعه بست ولايت هلمند يكي از آثار تاريخي كشور بشمار ميرود و قدمت آن به دوره پيش از اسلام بر ميگردد.

بر اساس گفته نويسنده كتاب حدود العالم : " بست شهر يا ست بزرگ ،با بارهاي محكم، با ناحيتي بسيار وسيع و جاي بازرگانان است مردماني اند جنگي،دلاور. از او ميوه ها خيزد و به جاي ها برند و كرب اسو صابون خيزد."

مردم شهر بست مقارن ظهور اسلام اهل فرهنگ و ادب بوده اند. اين شهر در جوار لشگرگاه مركز ولايت هلمند و در محل تلاقيد و رود هيرمند و ارغنداب قرار گرفته است.

لشكرگاه و بست دو حصه ييك شهرند. يكي مقر نظامي و اداري و ديگري كانون تجاري و محل بود و با شاه الي بوده است. از شهرهاي زيبا و تاريخي افغانستان است. گاهي داراي پيشرفته ترين مركز اداري و از آبادترين و ثروتمندترين شهرها به شمار ميرفته است. در حمله يا عراب بر اثرجنگهاي پياپي ويران شد. اما در عصر غزنويان به اوج عظمت و اقتدار رسيد. در قهر و غضب علاءالدين جهانسوز سوخت. سپس مرمت كاري شد و باز سوخت و باز اشغال گرديد و بالاخره تيمور با تخريب بندها و نهرها زندگاني را در آن ديار خاموش گردانيد.

لهذا اين شهر داراي ارزش تاريخي بسياري براي كشور ما نمي باشد اما متاسفانه در اين اواخر اين قلعه باستاني بخاطر عدم توجه رو به ويراني نهاده است و زمين هاي اطراف ان نيز كه ملكيت دولت است،از سوي شماري از افراد غصب شده است.

به گفته يك بزرگ قومي يك جسد

موميايي شده يك زن در زمان طالبان از قلعه بست بيرون آورده شد و به پاكستان انتقال گرديد.

قلعه بست قبلازين سياحان زيادي را به خود جلب مي نمود اما در حال حاضر نسبت نبود امنيت، سياحان ازين محل باز ديدنمي كنند.

شماري از بزرگان و باشنده گان اين منطقه ميگويند،كه زمين هاي اطراف اين قلعه تاريخي از سوي زورمندان غصب شده است. به باور آن اندولت نيز تاكنون براي نوسازي و يا جلوگيري از تخري ببيشتر اين قلعه هيچ اقدامي انجام نداده است .

در ولايت هلمند قلعه هاي زيادي از قبيل ساروان قلعه،موسي قلعه، قلعه نو، قلعه فتح و قلعه ميوند وجود دارند، اما قلعه بست از اهميت و شهرت بيشتري برخوردار است قلعه بست در ده كيلومتري شهر لشكرگاه موقعيت دارد و در حال حاضر تنها بخشي از آن باقي مانده است و متباقي تمامي قلعه هاي اطراف آن ويران شده است.

قصر دارالامان

قصر دارالامان از بناهاي تاريخي افغانستان است. اين ساختمان بفاصله هشت كيلومتر به طرف جنوب غرب شهر كابل در حوزه چهارده يكه قبلاً افشار تپه نام داشت، در زمان امان الله خان ساخته شده است. در زمان ساخت اين قصر مناسبات حسنه سياسي بين دولت افغانستان و آلمان بر قرار بود و در امور شهر سازي و تعميرات 22 تن مهندس ان دولت آلمان حصه گرفته بودند كه از جمله ساخت قصر دارالامان در سال 1304 ه.ق تحت نظرمهندس والترهارتن آلماني آغاز و درسال 1306 تكميل گرديد و قصر مذكور بداخل تقريباً 150 اتاق كوچك و بزرگ اعمار شده كه تمام دستگاه دولتي دوره اماني از آن استفاده مي گردند.

قصر مذكور

در اثر جنگ هاي افغانستان آسيب ديده است.

مسجد جامع هرات

مسجد جامع هرات را سلطان غياث الدين غوري در سال 597 ق. طرح ريزي نمود اما موفق به تكميل آن نشد. جسد وي در سال 1202 ميلادي در زير گنبد در عقب ايوان شمالي مسجد مدفون گرديده است. اصل بناي آن قبل از اسلام و معروف است كه معبد بزرگ آريائي و خانه مزدا بوده و پس از فتح مسلمين و نفوذ اسلام اين معبد باستاني مركز مسلمانان شد و مسجد جامع معروف گرديد. تنها بخش كوچكي از مسجد عهد غوريان در درب ورودي جنوبي باقي مانده است. تزيينات دورهٔ غوري بعدها زير كار تزيين دورهٔ تيموريان كه مسجد را به ذوق و سليقهٔ خود تزيين نمودند مخفي ماند كه در سال در سال 1964 كارشناسان آن را بازيابي نمودند. اما در اثر مرور زمان بخش زيادي از كار پر مصرف تيموريان نيز از ميان رفت كه در نوسازي هايي كه در سال 1322 شمسي روي مسجد انجام گرفت بخشي از آن بازسازي شد. در عهد تيموريان پايتخت در هرات واقع گرديده بود. تيموريان با جلب هنرمندان، معماران، فيلسوفان و شعرا به دربار خود رهبري نهضت فرهنگي را بدست گرفتند كه از دوره هاي پردرخشش تاريخ هرات مي باشد. شاهرخ و همسرش گوهرشاد از پيشتازان دورهٔ اول عصر تيموري به شمار مي روند. حكومت سلطان حسين بايقرا از سال 1468 الي 1506 ميلادي اوج دورهٔ طلايي تيموريان به شمار مي رود.

مسجد كبود

مسجد كبود در شهر مزار شريف در افغانستان بارگاهي است كه برخي بر اين باوراند كه علي بن ابي طالب در آن جا مدفون است. البته به اعتقاد غالب مسلمانان، پيكر علي بن ابي طالب

(اميرالمومنين) در نجف و در كشور عراق قرار دارد.

تاريخچه جابه جايي پيكر علي بن ابي طالب از نجف به بلخ

چون ابومسلم مروزي خراساني در رمضان سال 129 برابر بهار سال 126 خورشيدي، به طرف داري خاندان نبوت از روستاي سفيد مرو، قيام نموده و با كار گزاران بنيي اميه جنگيد، مرتب پيش مي رفت و چون بني اميه داشتند مي شكستند، او به جعفر صادق پيشنهاد كرد كه اگر صادق به مسند خلافت راغب باشد، ابومسلم مي تواند شرايط آن را برايش مهيا كند.

جعفرصادق در پاسخ گفت: «كه از ما هر كس خروج كرده، به درجهٔ شهادت رسيده بنابر اين ما را به فرمان روايي و خلافت رغبتي نيست، و به پيك فرمودند به ابومسلم بگو اگر مي خواهد در اين خاندان خدمتش ايسته اي به جا آورَد ،كالبد مبارك جد بزرگوار مرا كه در صندوقي در نجف اشرف مدفون است، به بلخ برَد، تا پس از آن كه فتنهٔ بني اميه فرونشيند و دولت شان ور افتَد، به مدينهٔ برده شود، و مقصود حضرت اين بود كه اگر جنگبه درازا كشد و برخي شهرها دست به دست بگردد، پيكر مطهر از دست برد بني اميه محفوظ باشد و در جاي دور امني گذاشته شود».

چون اين دستور به ابومسلم رسيد،به عيار ان كار آزموده اش فرمود كه به اينكار بشتابند و ايشان آن صندوق را پنهاني از نجف برداشته با شتر به مروشاه جهان بردند و در محلي موسوم به كوه نور گذاشته و از آنجا به كلف آورده و بعداً وارد بلخ كردند،و در آبادي خواجه خيران –كه در خاور بلخ و سه فرسنگي اش واقع است- يواشكي به خاكسپردند، ولوحين يزرويش

نهادند.

بعد ها به واسطهٔ سرگرمي ابومسلم به جنگ،وقلع و قمع بني اميه و سرانجام دادن امور خلافتي در ابتداي دولت بني عباس و قتل نا به هنگامش موضوع انتقال جسد يا اظهار و اعلان جاي دفن در بلخ ممكن نشد، ومدفن پنهان بود. هويداشدن آرامگاه

مسجد كبود در مزار شريف هنگامي كه در زمان هارون الرشيد طبق گفتهٔ پير معمر كه به هارون اظهار داشت، معلوم شدكه جسد در نجف مدفون بوده،هارون بارگاهي در آن جا ساخت و مردم متوجه بدانجا گرديدند، از اين رو نام بلخ ظهوري نيافت، و آن روي داد فراموش شد.

در زمان سلطان سنجر فرزند ملك شاه سلجوقي كه از 496/67 تا 506/7 خورشيدي پادشاهي كرد،درسال 514/15 خورشيدي، در دفتر معاملات ابومسلم، مطالبي در اينباره يافت شد، از جمله موضوع در خواست نامه اي كه در اين باب براي جعفرصادق فرستاده شده و جواب صادق به دست آمد، و جابه جايي بدن و خاك سپاري در ده خواجه خير ان را فهميدند؛ از طرفي چهار صد نفر از سادات و بزرگان بلخ در يك شب حضرت را در نزديكي روستاي خيران خواب ديده،كه بالاي صفهاش ايستاده بود و مي فرمود سال ها است ما در اينجا مي باشيم و كسي آگاهي ندارد، بايد به شاه اطلاع دهيد كه گور ما را ظاهر سازد تا مردم به زيارت مان بيايند.

پساز پيدايش دفتر ابومسلم و كشف خواب بزرگان،سلطان سنجر از مرو پايتخت خود به امير قماج ،والي بلخ، دستور داد كه موضوع را بپژوهد َو كنجكاوَد ،او نيز با وجود مخالفت برخي دانايان بلخ و انكار وجود نسا در آن جا به قريهٔ خيران آمده و در روي پشته اي

كه به نام تلعلي معروف بود، شروع به كاوش كردند. پس از اندكي كند و كاو به گنبد كوچكي با در يچهٔ پولادي نو قفل نقره برخوردند و خيلي شادمان شدند، و با جمعيت علماگشودند شوت وي حجره رفتند، صندوقي پولادين ديدند كه رويش قرآني به خط كوفي بر پوست آهو همراه با شمشيري بزرگ و سنگي بود و بر سنگ نوشته بودند: «هذا قبر و ليالله علي اسدالله». سپس صند و قرا باز كردند، بدنعلي را ديدند تر و تازه،حتي ناخن ها و موي ها كاملاصحيح و آثار زخم نيز بر پيشاني نمايان بود. برخي كه مشاهده و زيارتش كردند از هوش رفتند.

مردم از اين قضيه مهم غريو و فرياد تكبير و شادي بلند نمودند و نذرها و نيازها تقديم كردند و چون خبر به سلطان سنجر رسيد او نيز براي عتبه بوسي حركت كرد و پنجاه هزار دينار زر سرخ پيش كش آن جا و خادمانش نمود. وي خواست صندوق را با خود به مرو برد و آن جا به خاك سپارد و بارگاهي بسازد، ولي دانايان و همهٔ مردم جدّا مانع شده و درخواستند در همان جا بماند. او هم از تصميمش منصرف شد و ساختمان كوچكي خشتي در آن جا نموده تصميم داشت بار گاه بسيار باشكوهي برايش بسازد،ولي به واسطهٔ گرفتاريبه جنگ و اسارت در دست غزان و كدورت بسيار نتوانست و درسال 535/36 خورشيدي درگذشت. ويران شدن بارگاه

درزمان چنگيز خان كه در همهٔ شهرهاي ايران كشتار و تاراج زيادي كردند و به اماكن مذهبي توهين ها وارد آوردند و حرمت ها شكستند، مردم بلخ را همكشتار جمعي نمودند. بعضي از اهالي آن جا براي

اين كه توهيني به محل دفن علي وارد نشود، ساختمان سنجر را ويران نموده و آثار و نشانه ها را از ميان بردند و آن مكان را به نام پيشينش، تل علي ياد مي كردند و به اين ترتيب باز نامش محوشد، و شهر بلخ هم بعداً روي آبادي نديد. باز آشكار شدن آرامگاه و بناي شهر مزارشريف

سال 859/60 ه. ش طبق آن چه در حبيب السي رو روضةالصفا نيز نوشته شده، هنگام پادشاهي سلطان حسين باي قراك هامير بايقرا برادرش حكومت بلخ را داشت، شمس الدين محمد از نوادگان باي زيدبسط امي از كتاب خانهٔ ملت انه ند تاريخي بدست آورد كه زمان سلطان سنجر نوشته شده و ماجراي مدفن علي را نيز شرح داده بود. شمس الدين محمد به ميرزا بايقرا ارايه اشداد و اومِه ان را گرد آورد. او باحضور شان آغاز به كاويدن كردند تا آن كه در همانتل آثار را ديدند و سپس سنگ قبر نمايان شد كه نوشته بود: «هذا قبر اسدالله الغالباخ رسول الله علي وليالله» وفرياد و غري و شادي مردم بلندشد.

ميرزا باي قرا خدمت سلطان حسين پيكي فرستاد. سلطان نيز وزير خود امير علي شير را براي پژوهيدن فرستاد و او پس از زيارت آن مكان و برگشت شبه هرات موضوع را تاييد نمود و سلطان حسين به زيارت آن جا حركت كرد و غلتان غلتان و با گريه و زاري براي زيارت آمد و اشعاري كه سروده بود،خواند كه تَه َشاين است: بردرت آمد گداي بينوا سلطان حسين رحم كن بر حال اين مشتاق اي شاه كرام و بيماري با دكُنجش برطرف شد،سپس خواست صندوق را به هرات برد

و لي استخاره موافقت نكرد و دانايان هم نقل آن را توهين و حرمت شكني دانسته، اجازه ندادند. در پي آن سلطان حسين آغازبه ساختن گنبد و بار گاهي در آن جا كرد، و ابتداي وضع ساختمان كنوني را او انجام داد. او براي آباداني آن جا ساختمان هايي بنا كرد و بازاري درست كرد و صدخانوار از ميان هرات را بدان جافرستاد، و جويي از رودخانهٔ بلخ جدا ساخته و بدان جا آورد كه «نهر شاهي» ناميده گرديد و آن را و قف بر روضهٔ فرخنده نمود و توليت و سرپرستي را به سيد تاج الدين اندخوئي واگذار كرد، و نهر خضر آباد مكه سلطان سنجر وقف كرده بود و پس از آن از بين رفته بود را باز كنده و آب آورد. مردم نيز از اطراف بدان جا روي آورده و ساختمان هاي زيادي ساختند و شهر بزرگي شد و به مزارشريف مشهو رگرديد. تعميرات پسين

سپس نيز شاه ان تعميرات و موقوف اتي كردند، از جمله عبدالمؤمن خان بن عبدالله خان از بكي از ده مين اميرشيباني،گنبديساخت. ولي محمدخان بنجاني خان دومين امير دو دمان جاني كه حدوداً از 1014 تا 1017 پادشاهي كردند، آرايش هايي در ساختمان ها و داخل روضه و نيز باغ هايي ساختند. در زمان محمد مقيم خان بن سبحان قلي خان –حاكم بلخ- زمين لرزه اي رخداد و گنبد و اپاشيد و او باز به حالت كنوني اش درست كرد. كاشي كاري اش نيز از سال 1287 در زمان حكومت امير علم خان به دست استاد سميع سمرقندي آغاز شد، و اميربه گونه اي كه آمده، مي نويسند، شيعه بوده و تاريخش را نيز نوشته و ماده

تاريخ در شعر آخر و اين است: علم غلام علي هستم بدأ تاريخ ولي بكش «دل» از اوز ان كه دل به جانان داد عبارت «علم غلام علي»در شما رابجد، 1321 مي باشد، و «دل»كه 34 است بايد از شكمش و دبرابر 1287 مي شود. چند ماده تاريخ ديگر نيز در اطراف نوشته شده است.

امير عبدالرحمن خان نيز تعميراتي در آن نمود و با خود نذر كرده بود كه اگر پادشاهي بشرسد، نشان پادشاهي و رسمي خود را شكل مسجد و روضهٔ خجسته بگزيند،و در پسنيز كه به زيارت رفت، زيارت نامهٔ مفصلي خواند و دستور داد همان را روي دو تخته مس تراشيدند و جلو درب ورودي نصب كردند -كهاكنوننيزدرآن جاهست.

محمد ظاهرشاه پادشاه اخير افغانستان نيز سال 1319 نو سازي ها و تزييناتي در ايوان ورودي و ديگر بخش ها انجام داد.

كلاً همهٔ شاه انو ميران افغان و همهٔ مردم افغان تاكنون نسبتبد ان مكان ابراز علاقه كاملي كرده اند، چنان كه حاج ملاعلي گنابادي پس از مسافرت و گردش هفت ساله اش –كه مدتي هم در آن جاب هسر برده بود- نقل كرده كه زنان تركمن از پيرامون بچه هاي بيمارشان را بر پشت گرفته و براي زيارت و طواف مي آمدند و مي گفتند: سخي شاه مردان او قليم شفا و رديي عنياي سخي شاه مردان! فرزندم شفاده ! و اتفاقاً شفا هم داده مي شد. مسجد كبود كنوني

برخي ديگر عقيده دارند مسجد كبود مزارشريف نيز هرچند به باور اصلي در ست نيست و پيكر علي قطعاً بدان جا جا به جا نشده، ولي از نظر آن كه به نام آن علي مي باشد و مورد توجه و گرامي داشت كسان فراواني از مردم ،و ابزارت

وسل آن ها به آن علي است، محترم مي باشد.

بارگاه آن جا از كاشي ساخته شده و در ميان صحن فراخي قرار دارد كه چهار در ببزرگ دارد و همهٔ شان از كاشي است. صحنه مدار اي چهار در با ستد رچهار سو وروبه روي هم، كه هر كدام رو به خياباني گشوده مي گردد. تو ي روضه نيز با ايوانش نقاشي خوبي دارد كه به فرمان محمدظاهرشاه انجام شده و در جلو درب ورودي رواق فراخ سقف پوشيده اي است كه براي مسجد بنا شده، و نماز جماعت آن جا گزارده مي گردد. ضريحه خيلي بزرگ و دراز است و زيارت كنندگان با نهايت فروتني و افتادگي براي زيارت بدان جا مي آيند.

در قسمت قبلهٔ ضريح قرآن هاي فراواني براي قاريان گذاشته شده است و هنجار روضه اين است كه سرم غربي، پساز گزاردن نماز مغرب درب ها را مي بندند و پگاه باز مي كنند، و كل شب بسته است. در بخشي از صحنه مشغول به ساختن مسجد بزرگي بودند كه گنجايش جمعيت زيادي را داشت. درستي يا نادرستي

ولي اين گفتار خيلي دور مي نمايد،زيرا جعفرصادق به باور شيعه هيچ گاه به نبش هيچ قبري – آن هم قبر جد شعلي – رضايت نمي دهد، افزون بر آن محل دفن علي در آن هنگام كلاً پنهان بود و جز امام و نزديكان و خواص خاندان عصمت، كسي ازش آگاهي كاملي نداشت. بودن آرامگاه در نجف اشرف

ظهور قبر بنا به قولي در زمان جعفرصادق شد ؛منصور دوانيقي به صادق گفت كه ابومسلم مروزي مي خواست از تو در بارهٔ مدفن علي بپرسد، و صادق در جواب منصور محل آن را نشانش داد.

به قولي در زمان موسي كاظم

آشكار شد،كه هارون روزي به شكار رفت و چند آهو راپي گيري نمودو آن ها در غري –كه نجف كنوني است- به تپه اي پناه بردند و بازها و سگ هاي شكاري هم نزديك شان نرفتند. هارون سبب را پرسيد، برخي گفتند از پدرانمان رسيده كه پيكر علي در اين حدود خاك است. هارون از موسي كاظم سؤال كرد،او هم تصديقكرد. حتي پاره اي مي نويسندكه چون هارون از اي شان شنيد،دستور داد كه روي تپه را كاو يدند و پيكر علي را زخم خورده ديد و پايش را بوسيد و در احترام آن جا كوشيد و ساختماني كرد و مرتب به زيارت مي رفت.

از قول اول هم معلوم مي شودكه ظهور قبر در زمان منصور بوده نه پيشاز بني عباس و در آن هنگام بني اميه و رافتاده بودند،و خطر نبش گور در ميان نبود؛ همچنين انتخاب بلخ كه از مدينه بسيار دور است، با قصد اين كه باز نسا را به مدينه برگردانند، بعيدبه نظر مي رسد. نظرات ديگر

گفته هاي ديگر يه مدر اين باره ياد شده، چنان كه در سلطنة الحسين آمده، بعضي گمان كردند كه در دارالاماره كوفه دفن شده و بعضي از عامه گفتند كه جنازه را در تابوتي با شتر به طرف مدينه حمل كردند كه در آن جا دفن كنند ولي شب يشتر در راه گم شد و كسي بر اودست نيافت و رافضيان گفتند كه در پس ابرها پنهان شد و بعضي ذكر كردند كه حضرت را در صندوقي نهاده و برشتر سوار كردند و شتر را رها نمودند و او به بلادطي رفت، مردم كه آن را ديدند گمان مالي به صندوق بردند و آن را دفن نمودند

كه اگر صاحبش پيدا شود به او مسترد دارند و شتر را نحر كردند و خوردند و اين قول رابني اميه معتقد بوده و آن را شهرت دادندكه وليد در اين باب گفته: فإنيك قدضلالبعيرب حمله فماكانم هدياً و لاكانهادياً و نيز ياد كنند كه در تازگي مزاري براي علي در چهار جوي بخارابعض عام همي ساختند و بيست سال استكه پيدا شده و چندسال قبل مشغول عمارت صحن بودند و در هند نيز مزار علي هست و بعضي هم مزار بابا نانكرا از آن علي دانند.

آورده اندكه امام عبدالله از فقهاي مسلم بلخ، در اين مسئله مخالفت كرده و گفته بود كه: «آوردن جسد حضرت شاه مردان با اين همه راه دور، از امكان بعيد بوده و چنان كه مشهور است قبرحضرت شاه در كوفه يا در آمليا دركرخ بغداد يا در نجف يادر عدن خواهد بود.».

در پاورقي آن مي نويسند: «غير ازاين مقامات در بعضي مواضع ديگر هم به نام حضرت شاه آثار و عمارات موجود است، و مسلمين از اعتقاد راسخي كه به جناب شاه ولايت دارند، آن مقامات را به اسم قدمگاه شاه مردان يا زيارت سخي و غيره احترام مي كنند. از آن جمله يك موضع در شمال مغرب شهر حاليهٔ كابل نيز موجود و موسوم به زيارت شاه مردان است»و بعداً مي نويسد: «ولياين مقامات در حقيقت مربوط به شاه مردان نيست بلكه خرقهٔ حضرت رسول (ص) را هنگام عبور از كابل در سال 1182 توسط شاه بابا در آن جاگذاشته بودند و بعداً شرح آن را در آن جا ذكر مي كند.» بر زمين يكه نشان كف پاي تو بود سال هاسجدهٔ صاحب نظر ان خواهد

بود

منار جام

كارشناسان عرصهء باستان شناسي در يونسكو منار جام را يكي از سازه هاي خارق العادهء معماري و كهنسال ترين برج آجري باقيمانده در جهان ميدانند.غير از اين گفته شده است كه منار جام سنت معماري كهن و سبك هنري قديم در منطقه را در آخرين حد كمال و زيبايي آن نمايندگي ميكند .

منار جام يكي از تماشايي ترين ابنيه هاي تاريخي افغانستان است و گفته مي شود كه پس از قطب منار در دهلي بلند ترين منارآجري جهان است .

باستان شناسان عقيده دارند كه قطب منار به الهام از منار جام در اوايل سدهء سيزده هم ساخته شده است كه درازاي آن هفتادوسه متر اندازه گيري شده است.

در ارتباط به درازاي منار جام چه در مطبوعات كشور و چه در اسناد مربوط به سازمان ملل متحدرقم يگانه يي ذكر نشده است . چنانكه درازاي آن را گاهي 63/3متر وگاهي هم 65 مترنوشته اند غير از اين در بعضي اسناد ديگر درازي آن 63 متر قيد شده است .قطر قاعدهء منار هشت متر اندازه شده است كه به بلنداي تقريباً دو متر از سطح زمين دروازهء كوچك ورودي به داخل منار ديده ميشود .

منار جام در ميان سلسله كوه هاي ولايت غور در خم دره يي در ساحل جنوب هريرود برپا شده است . اين منطقه از سطح بحر يكهزار و نهصد متر بلندي دارد.

بر اساس تخمين ها، دهكدهء جام در شصت و دو كيلو متري شمال شرق ولسوالي شهرك موقعيت دارد . در اسناد يونسكو گفته شده است كه اين منار به سال 1194 ميلادي در دوران سلطنت سلطان غياث الدين غوري 1163-1202

ساخته شده است و اما تا هنوز معلوم نيست كه تكميل منار چند سال را در بر گرفته است .

در شمارهء ششم كتيبهء نشريه انجمن حفظ ميراث هاي فرهنگي افغانستان –( سپك) آمده است كه سازندهء منار معماري بوده است به نام علي كه نام او در دو جاي در منار ديده مي شود و به همين گونه در پايمنار نيز نام شاه غياث الدين به چشم ميخورد.

در ميان بعضي از آموزش ديده گان ولايت غور يك چنين باور هاي وجود دارد كه سلطان غياث الدين ، علي را جهت ساختن چنين يادگاري از سمرقند فرا خوانده بود .

ساكنان محل باور دارند كه آجر هاي به كار رفته در منار در دهكدهء ((شيرجه))تهيه ميشده است . و باز هم به روايت مردم علي دست كم هفت سال مشتاقانه كار كرد تا يكچنين يادگار بزرگي را در آن دره يي كه امروز خاموش و آرام به نظر مي آيد بر افراشت.

در شمارهء ششم كتيبه همچنان در ارتباط به ساختمان دروني و نماي بيروني منار جام چنين تصويري ارايه شده است : از پاي تا سر منار، زينهء پيچا پيچي در دو كنارهء داخلي آن بالا رفته و به دالان بالايي مي رسد نماي بيروني منار با خشت هاي برجستهء فيروزه يي درخشان بر زمينهء گلابي و نوار نوشته سورهء نوزدهم قرآن مجيد آراسته شده است . در گزارش كتيبه آمده است كه پژوهشگران در اين ارتباط كه آ يا منار جام بخشي از كدام مسجد و يا نمادي از پيروزي غوري ها بوده است هنوز به تحقيقات خويش ادامه مي دهند . اين در حاليست

كه هنوز در اطراف منار نشانه يي از هيچ مسجد و مدرسهء مذهبي كشف نشده است. ظاهراً گمان ميرود كه ابنيه يي به اين شكوه و بزرگي ميبايستي در شهر بزرگي بنا ميشد نه در يك چنين درهء تنگي .

اين پرسشي است كه از سال ها بدين سو ذهن كارشناسان عرصهء باستان شناسي را به خود مشغول ساخته است . منارجام سده هاي درازي به گونهء يك زيبايي فراموش شده در خم دره يي خاموشانه ايستاده بود.

شايد بتوان گفت كه از كشف آن بيش از پنجاه سال نميگذرد. چنان كه باستان شناسان روز هجدهم 1957 ميلادي را به نام روز كشف منار جام تلقي مي كنند. در همين روز گروهي از باستان شناسان غربي به رهنمايي باستان شناس افغانستان احمد علي كهزاد به خم درهء در دهكدهء جام رسيدند كه ناگهان با آن تجسم زيبايي روبه رو شدند.

تماشاي منار، باستان شناس فرانسه يي را ((Andre MarieqMarieq )) چنان شگفت زده ساخت كه براي يك لحظه احساس ميكرد كه با برج جادويي رو به رو شده است .

باستان شناسان به اين باور اند كه اهميت منار جام تنها در زيبايي آن نيست ؛ بلكه اين منار ميتواند كليدي باشد در جهت گشودن راز هاي دورهء غوريان در افغانستان .

خطرهاي كه منار جام را تهديد مي كند ميتوان به دو دسته تقسيم بندي كرد .

نخست خطر هاي طبيعي دو ديگر خطر هاي كه در يكي دو دههء اخير ساكنان محل و گروه هاي تفنگدار به وجود آورده است .

با گذشت ساليان رودخانه هريرود تدريجاً ساحل جنوبي خود را تخريب كرده و بستر خود را به سوي منار

گسترش داده است .چنان كه همه ساله در فصل بارندگي با افزايش سيلابها و بلند رفتن سطح آب رودخانه خطرطبيعي چندين برابرمي شود .

بر اساس نخستين آزمايشهاي كه به سال 1971 ميلادي به وسيلهء كارشناسان صورت گرفته است منار جام به اندازه دو درجه به سمت شمال رو به سوي هريرود ميلان پيدا كرده است .

دو درجه ميلان براي يك چنين برج بلند و آن هم در وضعيتي كه تخريب هريرود كماكان ادامه دارد واقعاً ميتواند خطر بسيار بسيار جدي به شمار آيد.

اين در حاليست كه به گفتهء بعضي از ساكنان ولايت غور ظرف بيست و اند سال گذشته اين منار هر از گاهي آماج شليك گلوله هاي تفنگدارقرار داشته است .

رواياتي وجود دارد كه بعضاً گروه هاي تفنگدار به گونهء تفنن و نشانه زني قسمت هاي ازبرج را آماج گلوله هاي خود قرار مي داده اند.

موزه ملي افغانستان

موزيم ملي افغانستان يكي از غني ترين موزيم ها در سطح منطقه بشمار ميرفت كه اين كانون بزرگ فرهنگي توانست درطول ادوار مختلف هزاران اثر باستاني را حفظ وآنرا بصورت قسمي به نمايش بگذارد.

در سالهاي اوليه تاسيس اين موزيم كه در آن دوران "عجايب خانه" نام داشت، فقط بعضي از آثار تاريخي مثل قرآن هاي خطي، صنايع دستي، آثار برجاي مانده از جنگ هاي دوران استقلال و بعضي كتاب هاي كمياب در آن نگهداري مي شد. اما اين كانون با عظمت در سال 1919 م درتعمير باغ بالا گشايش يافت و آثاريكه جمع آوري شده بود مشتمل بود بر مجموعه هاي تاريخي – اسلحه باب – البسهء زر دوزي خامكدوزي – علم هاي جهاد – نسخ خطي وغيره

.

درسال 1925 – م اين مجموعه به قصركوتي باغچه ( ارگ) انتقال يافت ، قصر كوتي باغچه نسبت ضيقي جاي جوابگوي نيازمندي هاي موزيم نبوده بار ديگر اين مجموعه ها درسال 1931 م به تعمير موجوده واقع دارالامان منتقل گرديد .

در اولين قانون اساسي افغانستان كه در زمان امان الله خان به تصويب رسيد، يك ماده مفصل به حفريات و حفظ آثار تاريخي و تشكيل محلي براي نگهداري آثار تاريخي اين كشور اختصاص داده شد.

به موجب اين قانون، مقرر شد كه شعبه "حفريات و موزيم" زير نظر وزارت معارف (آموزش و پرورش) فعاليت كند. از مهم ترين كارهاي اين شعبه، كشف و حراست از آثار تاريخي و انتقال آنها به موزيم ملي بود.

از آنجايي كه دولت افغانستان امكانات و نيروي انساني لازم را براي كشف آثار باستاني در اختيار نداشت و ازآنجائيكه حفريات غير قانوني در ساحات باستاني كشور انجام ميگرفت قاچاقچيان دزدانه اثار گرانبهاي باستاني را بخارج كشور انتقال ميكردند كه اين پروسه تا سال 1919 م ( ختم جنگ جهاني اول ) ادامه داشت ، قرار دادي بين دولتين افغانستان و فرانسه عقد نمود كه به اين ترتيب براساس كاوشهاي قانوني مطابق به قرار داد در تعداد گنجينه هاي فرهنگي و تاريخي موزيم ملي افغانستان فزوني بعمل آمد. اين قرار داد به فرانسوي هاي حق مي داد كه از دو اثر كشف شده مشابه يكي از آنها را به فرانسه انتقال دهند. احمدعلي كهزاد مورخ و باستان شناس افغان يكي از كساني بود كه در كنار كاوشگران خارجي به جستجوي آثار تاريخي مي پرداخت كه كشف بسياري از آثار تاريخي افغانستان

با تلاش هاي او بوده است.

در اين دوران، بعضي از آثار تاريخي موزيم ملي در فهرست آثار تاريخي يونسكو به ثبت رسيد و پس از جنگ دوم جهاني چندين تيم باستانشناسي از ايتالياييها، بريتانيايها تا جاپانيها، هنديها و شورويها به كاوش پرداختند.

موزيم ملي از بدو تأسيس تاسال 1992 – م يكصد هزار قلم آثار باستاني كشور را حفظ وحراست مينمود كه اين مجموعه ها شامل بود به حوزه هاي مختلف و ادوار مختلف – كه از جمله ميتوان از حوزه هاي سرخ كوتل – اي خانم – بگرام – كاپيسا – هده – منديگك - طلا تپه شبرغان شورتوغي – فندقستان – باميان – حوزهء باختر – شترك – پايتاوه – دلبر جين تپه تپهء فلول – تپه خزانه – تپه مرنجان – هزار سم سمنگان و ده ها حوزهء ديگر را نام برد .كه اين مجموعه ها ادوار مختلف ، از قبل التاريخ آغاز و تاقرن بيستم رادربر ميگرفت .

برجسته كاري هاي مرمرين بودايي، عاج هاي هندي، آثار سنگي متعلق به ماقبل تاريخ، برنزهاي رومي، مسكوكات دوره هاي مختلف، مجسمه هاي قبل از ميلاد، بخشي از آثار موزيم ملي را تشكيل مي دادند.

آثار تاريخي از دوران صدر اسلام نيز بخش ديگري از موزيم را شكل مي داد كه از مهم ترين اين آثار مي توان به قرآن كوفي به خط عثمان بن عفان خليفه سوم اسلامي، آياتي از قرآن به خط امام حسن و نيز به قرآن خط كوفي كه در سال 1334 از "شهر غلغله" كشف شده بود اشاره كرد.

آثار خطي شاعران بزرگ زبان فارسي دري نيز در موزيم كابل

نگهداري مي شد؛ هفت اورنگ عبدالرحمان جامي، هفت پيكر نظامي گنجوي، هشت بهشت و ليلي و مجنون امير خسرو دهلوي، كه همه اين آثار در سال 899 هجري كتابت و تذهيب شده بودند بخشي از آثار ادبي موزه را شكل مي دادند.

بوستان سعدي به خط ميرعماد خطاط معروف عصر تيموري، ديوان ميرزا عبدالقادر بيدل كه از طرف امير بخارا به پادشاه افغانستان، امير حبيب الله اهدا شده بود، ديوان حافظ به خط مير محمد محسن كه براي سلطان حسن بايقرا نوشته شده بود و چند اثر مهم ديگر نيز از جمله آثار بخش ادبي و هنري موزيم بود.

از مهم ترين آثار هنري ديگر موزيم ملي افغانستان نيز مي توان به آثار مينياتوري از استاد كمال الدين بهزاد اشاره كرد.

با توجه به كثرت آثار كشف شده، علاوه بر كابل در شهرهاي هرات، ميمنه، غزني، بلخ و قندهار نيز چند موزيم بوجود آمد كه موزيم هرات با بيش از 4000 اثر تاريخي بيشترين آثار را در خود جاي داده بود.

با ورود نيروهاي مجاهدين به شهر كابل و با گسترش جنگ در داخل پايتخت، از ساختمان موزيم ملي نيز به عنوان سنگر نبرد استفاده شد. و طي سالهاي 1992- 1995 موزيم ملي تقريباً هفتاد فيصد آثار ناب و منحصر به فرد خويش را در طول اين مدت زمان از دست داد. موزيم ملي نه تنها آثار باستاني خويش را از دست داد بلكه تمامي آثاثيه ، تجهيزات ، مفروشات ، ويترين هاي نمايشي ، اسناد آرشيفي ، آلبوم ها ، كارت ها و تعداد زيادي كتب و بالاخره حريق منزل فوقاني موزيم ملي درماه مي

سال 1993 م به اثر اصابت راكت ها و خمپاره ها انجام پذيرفت .

دشمنان فرهنگ با آنهم به اين ويراني ها و غارتگري ها بسنده نبوده چنانچه دردورهء سياه طالبان به اين كانون فرهنگي ضربهء ديگري وارد آمد كه همانا شكستاندن تعداد بيش از دو هزار مجسمه ها پورتريت هاي دورهء اسلامي و قبل از اسلام وغيره بود كه به شكل بيرحمانه تخريب نمودند.

عمر خان مسعودي از مسئولان موزيم كابل تنها كسي بود كه با تلاش شخصي خود در دوران جنك هاي داخلي و زمان طالبان بيش از بيست هزار اثر موزيم را به مكان هاي امن منتقل كرد تا از بين نرود. وي در سال 1384 خورشيدي جايزه جهاني "شاهزاده كلاوس" هلند را به خاطر نجات آثار موزيم افغانستان دريافت كرد. وي نهمين دريافت كننده جايزه شاهزاده كلاوس در جهان است.

دارايي دست نخورده در زيرزميني ارگ، روز 25 اگست 2003، هنگامي كه كارمندان حاكميت افغانستان در پنهانگاه پشت دروازهء بزرگ پولادين آنجا به ساختمان كانكريتي برخوردند، آشكار گرديد. آنها در آغاز گمان برده بودند كه نهانخانهء هفت قفلي ارگ تنها در برگيرندهء خشتهاي طلا يا دارايي بانك ملي كشور است.

پرس و جو نشان داد كه از هفت تن كليدبان تنها يكي در شهر كابل مانده و ديگران يا آوارهء كشورهاي دوردست اند، يا زنده نيستند. ولي گزارش ديده شدن زرپاره هاي طلا تپه پس از آنكه كارشناسي از جرمني توانست قفلهاي بي كليد را بشكند، به رسانه ها داده شد. حامد كرزي و اشرف غني كه پس از سيزده سال آنسوي دروازه گام گذاشتند و با شگفتي دريافتند كه افزون بر

خشتهاي طلا هاي گنجينهء تماشايي طلا تپه نيز در كنار آن به چشم ميخورد، نخستين ديدار كنندگان اين گنجينه بودند.

در سالهاي اخير با حمايت يونسكو و با تلاش وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، تعداد زيادي از آثار غارت شده اين كشور، از كشورهاي اروپايي بازگردانده شده است و هنوز هم بسياري از اين آثار در موزيم هاي كشورهاي اروپايي نگهداري مي شود.

اخيراً نيز، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان اعلام كرد كه دور تازه اي از كاوش آثار تاريخي را در نقاط مختلف كشور آغاز كرده است.

طبق مدارك و اسناد رسمي افغانستان در سال 1350 ه. ش داراي 6 موزه معروف بوده كه عبارتند از :

1. موزيم كابل با 6033 قطعه آثار نمايشي

2. موزيم قندهار با 707 قطعه آثار نمايشي

3. موزيم مزار شريف با 735 قطعه آثار نمايشي

4. موزيم هرات با 442 قطعه آثار نمايشي

5. موزيم غزني با 4000 قطعه آثار نمايشي

6. موزيم ميمنه با 3000 قطعه آثار نمايشي به احتمال قوي بسياري از اين آثار گرانبها و ميراث فرهنگي و ملي كشور و مردم افغانستان در دوران جنگهاي بيست و سه ساله به غارت رفته يا نابود شده اند. چنانچه مجسمه هاي بودا در باميان به تاريخ 21 حوت 1379 توسط گروه طالبان با خاك يكسان شد. ملت افغانستان از ميراث بزرگ فرهنگي و باستاني خود محروم شد.

مصلي هرات

متجمع مصلاي هرات كه توسط ملكه گوهرشاد در اواخر قرن پانزدهم ميلادي طرح ريزي و تحت نظارت وي اعمار گرديد، زماني بزرگ ترين افتخار هرات به شمار مي رفت. در مجاورت مصلا مدرسه سلطان حسين بايقرا قرار داشت.

اين مصلي در سال 1885 ميلادي عمداً

توسط ارتش بريتانيا ويران گرديد تا فضاي بيشتري براي هنگ توپخانه كه براي نبرد با روسها آمادگي مي گرفتند ايجاد گردد! در دوره اشغال شوروي در افغانستان دوباره شديداً آسيب ديد و فقط پنج مناره آن باقي مانده است كه دوتاي آن بر اثر اصابت راكت آسيب ديده اند. پس از آن كه حفاظ درختها از برابر آن دوره شده، باد تزيينات كاشي كاري آن را نيز از بين مي برد. همچنان مقبره گوهرشاد با گنبد كاشيكاري شده آبي رنگ دندانه دار آن، شديداً آسيب ديده است اما بخش داخلي آن در حالت بهتري قرار دارد. مسجد گوهرشاد نام دو مسجد است:

مسجد گوهرشاد مشهد مسجدي در جنوب بارگاه امام رضا در شهر مشهد كه در سال 821 ه.ق به دستور ملكه گوهرشادبيگم همسر شاهرخ تيموري بنا شده است.

مسجد گوهرشاد هرات مسجدي در شهر هرات كه به دستور ملكه گوهرشادبيگم همسر شاهرخ تيموري بنا شده است و مدفن ملكه نيز مي باشد.

پل مالان

پل مالان يكي از بناهاي تاريخي هرات و از پلهاي زيبا و تاريخي افغانستان است كه بر روي رودخانه هريرود در منطقه مالان ساخته شده است.

اين پل در مسير جاده قديمي هرات - قندهار واقع شده و در گذشته هاي دور، كاروان هايي كه از هرات به مقصد سيستان، قندهار و هند سفر مي كردند، از اين پل عبور مي كردند.

پل مالان، در شكوفايي اقتصاد و درآمد مردم هرات نقش مهمي داشته و از همين رو در طول تاريخ، بارها بازسازي شده است.

اين پل در سال 505 هجري قمري (برابر با 1110 ميلادي) و در زمان سلطان سنجر سلجوقي به همين شكلي كه اكنون هست، با اندك تفاوت،

ساخته شد.

ولي از روي داستان هايي كه در مورد پل مالان حكايت مي كنند و بنا به اهميت تجارتي و موقعيت جغرافيايي هرات، گمان مي رود كه تاريخ ساخت اين پل خيلي نزديك به تاريخ ساخت شهر هرات باشد. در برخي از اين حكايت ها، تاريخ ساخت پلمالان تا پيش از ظهور اسلام نيز ذكر شده است.

برخي حكايت هايي كه در مورد ساخت پل تاريخي مالان وجود دارد، شنيدني است. بر اساس يكي از اين حكايات، پيش از ظهور اسلام، دو خواهر مومن زرتشتي مذهب، به نامهاي بي بي حور و بي بي نور كه مرغداري داشته اند، از تخم مرغ براي ساخت پل مالان استفاده كردند. اين روايت مي گويد آن دو، در زمان ساخت پل مالان، در ملات و مصالح ساختماني آن، تخم مرغ اضافه كردند تا زمانيكه پل مالان ساخته مي شد آنها با استفاده از تخم مرغ در ملات يا همان مواد ساختماني آن زمان، براي مقاوم ساختن پل در مقابل طغيان آب، مقاوم شود.

مالان روستاي كوچكي است كه در كنار هريرود قرار دارد. به گفته برخي مورخان، پيش از اسلام در اين روستا آتشكده اي بوده كه اهالي شهر هرات در اين آتشكده عبادت مي كردند. در زماني كه بر روي رودخانه هريرود پلي وجود نداشت، مردم به سختي از آب عبور مي كردند و خود را به آتشكده مي رساندند. اين روايت مي گويد يك موبد آتشكده مالان به نام برزو - كه فرزند نداشت و از بي فرزندي همواره رنج مي برد - روزي دست به دامان اهورامزدا شد و گفت اگر مرا فرزندي باشد،

به شكرانه آن، بر روي هريرود پلي خواهم ساخت كه مردم بتوانند به آساني از آب عبور كنند و به آتشكده بيايند، خداوند فرزندي به برزو ارزاني كرد و برزو نام او را فريدون گذاشت و سپس به وعده خود عمل كرد و اين پل را ساخت .

پل مالان در حال حاضر داراي 22 دهنه يا طاق است. اما الكساندر هميلتون جهانگرد انگليسي در اواخر قرن نوزدهم ميلادي زماني كه از هرات ديدن مي كرد در مورد پل مالان نوشته است كه اين پل، داراي 17 دهنه است. اين جهانگرد همچنين نوشته كه در آن زمان آب رودخانه هريرود تغيير مسير داده و از داخل پسته زار كنار پل مي گذشته و راه را مسدود كرده بود. گزارشي كه الكساندر هميلتون در مورد هرات نوشته، در سال 1904 ميلادي در بريتانيا به چاپ رسيده است

در سالهاي جنگ در افغانستان، پل تاريخي مالان قسماً از بين رفته بود ولي در سالهاي 1994 و 1995 توسط موسسه داكار مجدداً بازسازي شد.

تخت رستم

تخت رستم, كه در ايبك مركز ولايت سمنگان قرار دارد, يادگاري است قريب به 2500 سال پيش كه اينك تنهاي تنها در اسارت حوضچه هايي كه در آن زمان حفرشده بوده است در اطراف اين تخت زيبا, تا از نفوذ دشمنان در امان باشد, قرار دارد.

اينك حوضچه اطراف آن خشك, تخت آن مسكوت و جاده آن مخروبه باقي مانده است و همچنان شگفت زده از اين همه بي توجهي مسئولان دولتي و دولتمردان سر شرمندگي خود را در برابر جهانيان به زير انداخته و آرام با آفتاب سوزان منطقه همنشين است.

ايبك مركز يك

ولايت است, ولايتي كه مي تواند بسياري از نيازهاي زراعتي اين كشور را تامين كند, اما مردمان آن به گفته خود والي از آشاميدن آبي كه شايسته انسان باشند محروم هستند, از مركز شهر آن رودخانه اي مواج در حال عبور است, اما آب آن همواره با خود گل به همراه دارد و آلوده است, حتا اطرافيان همين رودخانه براي رسيدن به آب آشاميدني حد اقل بايد چهل تا پنجاه متر زمين را حفر كنند و با دوله از دل زمين جرعه جرعه آب بكشند و آن را بنوشند. زمينهاي شان خشك, زارعان در انتظار آب, اما رودخانه از ميان آنها نيشخند زده و عبور مي كند و توان بهره گيري از اين همه آب براي مردم نيست!

تخت رستم, با اينكه بر فراز كوهي قرار دارد كه همه آن كوه قابل كشت و درخت كاري مي باشد, اما بازهم تشنه ايستاده است تا قدمت و كهنگي خويش را اگر كسي به ديدارش آمد و احوالش را پرسيد بگويد كه اين زمين و اين مكان داراي پيشينه فرهنگي و مدنيتي كهن مي باشد كه يا از دواران بودائي ها باقي مانده است و يا اينكه از دوران زردشت, اما حقيقت هرچه كه باشد اين است كه او اينك حتا يك لوحه هم در اطراف خود ندارد كه 2500 سال پيش اينجا كي بوده است, و رستم پهلوان در آنجا چه مي كرده است و براستي احكام خود را از فراز همين تخت سنگي صادر مي كرده است؟ بر فراز اين تخت سنگي نشاني از يك تنديس هم باقيست, اما اين تنديس متعلق به چه كسي

بوده است؟ زردشت يا بودا؟ آن را كسي لا اقل دقيق نبود كه براي من بگويد.

تنگه خيبر

تنگه خيبر يا گردنه خيبر دره و گذرگاهي معروف در رشته كوه هندوكش است كه در مرز ميان افغانستان و پاكستان قرار دارد. اين گردنه كه قرنها راه داد و ستد و هجوم از آسياي مركزي بوده اينك حلقه عمدهٔ ارتباطى بين پيشاور پاكستان و كابل افغانستان مي باشد. اين گردنه ارتفاعش از 1070 متر تجاوز نمي كند.

گردنهٔ خيبر يكى از راه هاى عمدهٔ هجوم به هند بوده است. ظاهراً اسكندر مقدوني قسمتي از سپاهيان خود را كه تحت فرماندهى هفايستيون و پرديكاس بود از اين راه عبور داد و خود راه ساحل شمالي رود كابل را پيش گرفت. سلطان محمود غزنوي، تيمور لنگ و بابر در لشكركشى به هند و نادرشاه افشار در لشكركشى از اين راه گذشتند. گذشته از دشواريهاى طبيعى عبور از خيبر به سبب قبائل سرسخت اطراف نيز دشوار بود. از جمله اين قبائل قبيلهٔ اَفريدي است كه مردمى گردنكش و آشوب طلب بودند و در مقابل هرگونه نفوذ خارجى مقاومت مى كردند. انگليسها اول بار در 1839 م. در اولين جنگ افغانستان و بريتانيا از خيبر گذشتند و دشواريهاي بسيار ديدند در دومين جنگ افغانستان و بريتانيا بموجب پيمان گندمك 1879 م. خيبر تحت نظارت بريتانيا قرار داده شد. در 1897 م. افريديها گردنه را گرفتند و بريتانيائي ها را بيرون راندند و چندى آنرا در تصرف داشتند. سرانجام بريتانيا حفظ و حراست جاده را در مقابل اجرت به افريديها سپرد ولي خود ناچار مأمورين گشتي داشت.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109