الفهرست منتجب الدين

اشارة

‏سرشناسه : منتجب‌الدين، علي‌بن عبيدالله، قرن ق‌۶
‏عنوان و نام پديدآور : الفهرست / منتجب‌الدين علي‌بن بابويه الرازي؛ تحقيق و مقدمه از جلال‌الدين محدث ارموي؛ بكوشش محمد سمامي حائري؛ زيرنظر محمود مرعشي
‏مشخصات نشر : قم: كتابخانه عمومي حضرت آيت‌الله العظمي نجفي مرعشي، ۱۳۶۶.
‏مشخصات ظاهري : شانزده، ص ۵۷۰
‏وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي
‏يادداشت : كتابنامه به‌صورت زيرنويس
‏موضوع : محدثان شيعه -- سرگذشتنامه
‏موضوع : شيعه -- سرگذشتنامه و كتابشناسي
‏شناسه افزوده : محدث، جلال‌الدين، ۱۳۵۸ - ۱۲۸۴، مقدمه‌نويس
‏شناسه افزوده : سمامي حائري، محمد، مصحح
‏رده بندي كنگره : BP۱۱۵/م‌۸ف‌۹ ۱۳۶۶
‏رده بندي ديويي : ۲۹۷/۲۹۲
‏شماره كتابشناسي ملي : م‌۶۸-۲۷۹۰

پيش گفتار

بسم الله الرحمن الرحيم يكي از هدفهاي اصلي كتابخانه عمومي حضرت آية الله العظمي مرعشي نجفي مد ظله چاپ و نشر آثار تأليف شده علماء و دانشمندان متقدم شيعه رضوان الله اجمعين ميباشد، در اين رهگذر تا به امروز بيش از دهها اثر نفيس و ارزنده اي كه تاكنون منتشر نشده چاپ و در اختيار علاقمندان قرار داده شده است، با آنكه به علت كمبودهاي موجود و عدم بودجه كافي و وسائل ديگر مواجه با مشكلات فراواني بوده ايم، ليكن با اميد به پروردگار توانا و توجهات حضرت ولي عصر ارواحنا فداه اين كار را ادامه داده و هم اكنون اثر ديگري از بزرگان علماء شيعه را منتشر ميسازد.
فهرست اسامي علماء شيعه و مصنفين آنان اثر دانشمند بزرگ قرن ششم هجري شيخ منتجب الدين علي بن بابويه از جمله آثاري است كه از دير باز مورد توجه بزرگان بوده، و در كتب خود بدان استناد نموده اند.
تصحيح متن كتاب با نسخه هاي خطي و تعليقات بسيار سودمند و ارزنده و مقدمه فاضلانه آن به قلم مرحوم مغفور دانشمند متتبع دكتر سيد جلال الدين محدث ارموي از جمله امتيازات اين چاپ ميباشد، و همان گونه كه آن مرحوم در ديگر تحقيقات خود بر روي كتابهاي ديگر آثار مفيدي را در زمان حيات خود به جامعه علمي ما ارائه داده است در اين مجموعه نيز از عهده كار به خوبي بر آمده است
(المقدمة ٥)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن بابويه (1)، جلال الدين (1)، الإختيار، الخيار (1)
و متحمل مشقات فراواني شده است.
اميدوار است فرزندان برومند آن مرحوم سعي نمايند تا ديگر آثارش يكي پس از ديگري طبع و نشر شده در اختيار علاقمندان قرار گيرد.
در اينجا لازم ميداند از زحمات برادر محترم جناب حجة الاسلام آقاي شيخ محمد سمامي حائري كه در تصحيح اين نسخه و تطبيق آن با مصادر سعي فراوان نموده اند قدرداني شود.
والسلام سيد محمود مرعشي
(المقدمة ٦)
صفحهمفاتيح البحث: الحج (1)، الإختيار، الخيار (1)

شرح حال محقق

بسم الله الرحمن الرحيم اي مقصد همت بلندان * * * مقصود دل نيازمندان مؤلف اين كتاب " فهرست " شيخ منتجب الدين ابي الحسن علي بن عبيدالله ابن بابويه رازي است كه علامه فقيد محقق بزرگوار محدث ارموي در مقدمه شرح حال او را به تفصيل بيان نموده است.
بدان جهت نيازي به تكرار و توضيح نيست.
محقق و معلق اين كتاب علامه فقيد استاد سيد جلال الدين محدث فرزند مير قاسم ارموي است.
در سال 1323 قمري (1283 خورشيدي) در شهر اروميه پا به عرصه وجود نهاد.
تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود فرا گرفت و از همان سنين كودكي عشق و علاقه فراوان به تحصيل علم داشت، و در اين راه مجد و كوشا بود.
پدرش جزء خرده مالكين آن شهر و اهل علم نبود، ولي تشويق و ترغيب پدر بزرگش در تحصيل دانش بر او تأثير فراوان داشت.
پس از آنكه ادبيات فارسي و خواندن و نوشتن را نيكو ياد گرفت به تحصيل ادبيات عربي از قبيل صرف و نحو و معاني و بيان و عروض و منطق و علوم اسلامي فقه و اصول و فلسفه و حديث و رجال و غيره پرداخت. و سالياني در محضر اساتيد آن سامان شيخ علي ولدياني و ديگران تحصيل نمود.
(المقدمة ٧)
صفحهمفاتيح البحث: جلال الدين (1)
با آنكه ضعيف البنيه و گاهي دچار عوارض و بيماري ميشد و پزشكان او را از تحصيل منع ميكردند، در تحصيل كوشا و مجد بود، تا آنكه در ميان اقران مشهور و مشار اليه بالبنان گرديد. بدين جهت عالم بزرگوار آيت الله سيد حسين عرب باغي او را به محدث ملقب ساخت.
حدود 1310 خورشيدي جهت تكميل و طي مدارج عاليه عازم مشهد مقدس گرديد و در مدرسه ميرزا جعفر اقامت گزيد، و مدت چهار سال با جديت تمام از آن حوزه علميه بهره گيري تام نمود، در سال 1314 خ كه غائله مسجد گوهرشاد پيش آمد آن مرحوم دستگير شد و دو شب زنداني گرديد، سپس آزاد و به تهران رفت، او مصمم بود كه به نجف اشرف عزيمت نمايد ولي در تهران به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به تبريز عزيمت نمود و در دبيرستان نظام به تدريس پرداخت.
در سال 1320 خورشيدي با ورود روسها به تبريز به تهران بازگشت و در كتابخانه ملي تهران با سمت رئيس قسمت مخطوطات به خدمت ادامه داد.
در تهران با عده اي از دانشمندان و محققين آشنا و طرح دوستي ميان آنها برقرار گرديد كه از جمله آنها سيد نصر الله تقوي به واسطه شركت در مجلس روزهاي جمعه او، و علامه محمد قزويني، و عباس اقبال آشتياني، و سيد هادي سينا، وعبد الحميد بديع الزماني كردستاني، و جمال الدين اخوي، و جعفر سلطان القرائي ميباشند.
در اين هنگام تحقيقات خود را شروع و به نشر آنها اقدام نمود.
در سال 1322 ازدواج نمود و در سال 1335 به دعوت دانشكده معقول و منقول به آن دانشكده رفت و تا سال 1347 كه باز نشسته شد در آنجا به تدريس اشتغال داشت.
او كلاسهاي دبيرستان و دانشگاه را هم گذرانيد و در اكثر آنها رتبه اول را حائر بود و در سال 1342 در رشته علوم منقول از دانشكده
(المقدمة ٨)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)، عبد الحميد (1)، المنع (1)، السجود (1)
الهيات تهران دكتري دريافت كرد.
مرحوم ارموي بي شك يكي از محققين بزرگ قرن معاصر و از خدمتگذاران مذهب شيعه است زيرا تمام وجودش را صرف تحقيق و تصحيح آثار شيعه گذرانيد، و آنچه را كه تحقيق نمود از آثار مهم و با ارزش شيعه است.
آن مرحوم عاشق علم و دانش بود، و تمام اوقاتش را صرف اين كار نمود، و چه بسا ساعتها وقت خود را در چاپخانه جهت تصحيح كتاب ميگذرانيد، او هيچگاه مقاله اي در مجله و روزنامه ننوشت و كمتر وقت خود را به سفر گذرانيد، و سفرهاي او عبارتند از يك بار انجام فريضه حج و يك سفر به قزوين براي عكسبرداري خطي ايضاح فضل بن شاذان و هر دو سه سالي يك بار زيارت ثامن الحجج به مشهد مقدس بود.
در دوستي بسيار با وفا و با اخلاصي بود، و هر وقت كه نام دوستانش را به زبان جاري ميكرد از آنها به نيكي و احترام ياد مينمود.
داراي كتابخانه بسيار نفيس و با ارزشي بود، و در تحقيق بسيار عميق و كنجكاو بود نمونه بارز تحقيقش ميتوان كتاب النقض را ياد كرد كه اهميت اين كتاب از نامه علامه قزويني " كه در تحقيقات فهرست به چاپ رسيده " معلوم ميگردد.
آن مرحوم با آنكه در كسوت روحانيون نبود مع ذلك مورد احترام و تجليل علماء و مراجع بوده و اجازات زيادي از آنها كسب كرد اما متأسفانه اغلب اين اجازات به سرقت رفت، از جمله آنها اجازه علامه محقق آيت الله شيخ آغا بزرگ طهراني مؤلف كتاب الذريعة و طبقات اعلام الشيعه و آيت الله شيخ محمد علي مغري دزفولي است.
با آنكه در اواخر عمر دچار ضعف و كسالت مزاج بود با آن حال از تحقيق و تتبع دست بر نميداشت و تا آخرين لحظات عمر به اين كار اشتغال داشت سر انجام ساعت دو بامداد شنبه پنجم آبان 1358 ش مطابق پنجم ذيحجه 1399 ق در اثر سكته قلبي جهان را
(المقدمة ٩)
صفحهمفاتيح البحث: الحج (1)
بدرود گفت، پس از تشيع در جوار آرامگاه شيخ أبو الفتوح رازي به خاك سپرده شده.
نتيجه اين عمر با بركت تأليف و تحقيق و مقدمه و تعليق بسيار سودمند و پر محتوا و ترجمه هشتاد و پنج جلد كتاب و رساله است، كه از آنها هفتاد و سه جلد رساله و كتاب چاپ و منتشر گرديده و بقيه مخطوط ميباشد.
اينك فهرست كتابها و رسالة هاي چاپ و منتشر شده با ذكر سال انتشار از مقدمه تعليقات نقض به قلم فرزند برومندش آقاي علي محدث جهت مزيد اطلاع ملخصا درج ميگردد.
1324 خ تصحيح " ميزان الملل " تأليف علي بخش ميرزا قاجار 1327 خ تصحيح " الصوارم المهرقه في نقد الصواعق المحرقة " تأليق قاضي نور الله شوشتري 1327 خ تأليف " فيض الاله في ترجمه القاضي نور الله " 1327 خ تصحيح و مقدمه ترجمه " التنبيهات العليه علي وظائف الصلاة القلبية " ترجمه " اسرار الصلاة " شهيد ثاني، ترجمه محمد صالح بن محمد صادق واعظ 1328 خ تصحيح " ديوان الحاج ميرزا ابي الفضل الطهراني " و شرح حال او 1329 خ تصحيح " التفضيل " تأليف أبو الفتح محمد بن علي بن عثمان كراجكي 1329 خ تصحيح " التعريف بوجوب حق الوالدين " از همان مؤلف 1330 خ تصحيح " المحاسن " تأليف أبو جعفر احمد بن محمد بن خالد برقي 1331 خ تصحيح " النقض " (بعضي مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض) تصنيف عبد الجليل قزويني رازي 1331 خ تصحيح (زاد السالك) تأليف محمد بن مرتضي ملقب به
(المقدمة ١٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، كتاب الصوارم المهرقة للشهيد نور الله التستري (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، محمد بن مرتضي (1)، أحمد بن محمد (1)، صالح بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، الشهادة (1)، الصّلاة (1)، الحج (1)
فيض كاشاني 1333 خ استخراج فهرست كتاب " التدوين " تأليف عبد الكريم رافعي 1334 خ تصحيح " ديوان قوامي رازي " 1334 خ تصحيح " نجاتيه " تأليف شيخ أبو محمد بسطامي 1334 خ تصحيح " ديوان " سيد فضل الله راوندي كاشاني 1335 تأليف مقدمه " نقض " و تعليقات آن 1336 تأليف كليد " نقض " يا فهرست بعض مثالب النواصب 1337 تصحيح " آثار الوزراء " تأليف سيف الدين حاجي بن نظام عقيلي 1337 تا 1341 تصحيح " تفسير گازر " " جلاء الازهان وجلاء الاحزان " تأليف أبو المحاسن حسين بن حسن جرجاني در يازده جلد با فهرست و تكلمه 1338 تصحيح " نسائم الاسحار من لطائم الاخبار " در تاريخ وزراء تأليف ناصر الدين منشي كرماني 1338 تصحيح " مفتاح التحقيق " تأليف شيخ محمد علي دزفولي 1338 تصحيح " نقاوه الاصابة فيمن اجمعت عليه العصابه " تأليف حاج ميرزا أبو الفضل طهراني " شرح ارجوزه رجاليه بحر العلوم " 1339 تصحيح شش رساله فارسي: 1 - معالجه النفس 2 - مباحثة النفس 3 - ترجمه تنبيه الراقدين 4 - رساله در صلوة 5 - رساله در زكات 6 - تحفه عباسي تأليف مولي محمد طاهر قمي 1339 تا 1342 تصحيح و مقدمه " شرح فارسي غرر الحكم ودرر - الكلم " تأليف عبد الواحد بن محمد تميمي آمدي - شرح از جمال - الدين محمد خونساري در هفت جلد 1340 مقدمه و تصحيح " تفسير شريف لاهيجي " تأليف بهاء الدين محمد بن شيخ علي شريف لاهيجي در چهار جلد (جلدهاي سه و چهار به تصحيح مرحوم دكتر محمد ابراهيم آيتي است) 1342 تصحيح رساله طينت از جمال الدين محمد خونساري
(المقدمة ١١)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)، عبد الكريم (1)، الطهارة (1)
1342 تصحيح " شرح فارسي كلمات قصار پيغمبر خاتم (ص) " شرح شهاب الاخبار قاضي قضاعي 1342 اهتمام و طبع " رجال ابن داود " تأليف تقي الدين حسن بن علي بن داود حلي 1342 اهتمام و طبع " رجال برقي " تأليف احمد بن محمد بن خالد برقي 1342 - 1344 شرح فارسي " مصباح الشريعه ومفتاح الحقيقة " از عبد الرزاق گيلاني در دو جلد 1344 تصحيح " رساله نيت " تأليف جمال الدين محمد خونساري 1344 تصحيح " الرساله العلمية في الاحاديث النبويه " تأليف كمال - الدين حسين كاشفي بيهقي 1345 اهتمام و طبع " سه رساله در علم رجال " توضيح الاشتباه والاشكال. تأليف محمد علي ساروي، ورسالة في معرفه الصحابة تأليف شيخ حر عاملي، و رجال قاين تأليف محمد باقر آيتي بيرجندي 1346 اهتمام و طبع " الفصول الفخريه في اصول البريه " تأليف نسابه معروف جمال الدين احمد بن عنبه 1349 تصحيح " شرح المائه كلمه لامير المؤمنين علي بن ابي طالب " (عليه السلام) " تأليف كمال الدين ميثم بحراني 1349 تصحيح " شرح المائه كلمه لأمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام " تأليف عبد الوهاب 1349 تصحيح " مطلوب كل طالب من كلام امير المؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) " تأليف رشيد الدين و طواط 1349 تصحيح " الاصول الاصليه " تأليف مولي محمد محسن فيض كاشاني 1349 مقدمه و تصحيح " فردوس " در تاريخ شوشتر و برخي از مشاهير آن تأليف علاء الملك مرعشي شوشتري 1354 تصحيح " حكمت اسلام " تأليف محمد صالح بن محمد باقر
(المقدمة ١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، أبو طالب عليه السلام (1)، كتاب رجال ابن داود (1)، محمد صالح بن محمد باقر (1)، أحمد بن محمد بن خالد (1)، جمال الدين (2)

تعريف كتاب فهرست

قزويني 1354 تصحيح " الغارات " تأليف أبو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي 1354 تصحيح " الدلائل البرهانيه في تصحيح الحفره الفرديه " تأليف علامه حلي 1358 تصحيح " نقض " با مقابله و تعليقات مجدد - در دو جلد و اما آثاري كه مخطوط و چاپ نگرديده عبارتند از:
1 - كشف الكربه في شرح دعاء الندبة - اين كتاب نتيجه شصت سال كار و زحمت آن فقيد است.
2 - شرح بر " اصول الاصليه " فيض كاشاني 3 - برگ سبز جنگ نثر و نظم شروع به تأليف آن دهم مرداد 1329 خورشيدي بوده 4 - ايمان و رجعت در چهار جلد در اثبات رجعت 5 - تشريح الزلازل به احاديث الافاضل 6 - عشق و محبت 7 - ترجمه وسيله القربة في شرح الندبة 8 - تصحيح كتاب " الاربعين من الاربعين عن الاربعين في فضائل امير المؤمنين عليه السلام " تأليف شيخ منتجب الدين مؤلف اين فهرست 9 - تصحيح و مقدمه و تعليق كتاب حاضر " فهرست منتجب الدين " اميد است اين آثار مخطوط هم چاپ و مورد استفاده قرار گيرد.
فهرست منتجب الدين يكي از منابع مهم و با ارزش تراجم شيعه است كه از قرن ششم تاكنون مورد استفاده بزرگان ما بوده، محدث بزرگوار شيخ حر عاملي در نوشتن كتاب امل الامل از اين كتاب استفاده شايان نموده و تراجم آن را بطور كامل در كتابش ياد نموده.
علامه مجلسي به جهت كمبود نسخه هاي اين كتاب فهرست را بدون كم و كاست از باء بسم الله تا تاء تمت حرفا حرف در جلد اجازات درج نموده است.
(المقدمة ١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (2)، كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد الثقفي (1)، إبراهيم بن محمد (1)، الموت (1)
محقق خبير ميرزا عبد الله افندي در كتاب رياض العلماء، و علامه رجالي ميرزا محمد اردبيلي در جامع الرواة و عالم بزرگوار مؤلف روضات الجنات در روضات، و محدث نوري در خاتمه مستدرك، وثقة المحدثين شيخ عباس قمي در تأليفاتش و آية الله علامه مامقاني در تنقيح المقال، و محقق بزرگوار شيخ آغا بزرگ طهراني در طبقات والذريعه و عالم جليل سيد امين در اعيان الشيعه و شيخ بزرگوار ما علامه فقيد حاج شيخ محمد مهدوي لاهيجي در دانشمندان گيلان و سادات متقدمه و سادات متأخره، و ديگران در كتب تراجم از او استفاده شايان نمودند.
اين كتاب اولين بار ضمن بحار در جلد بيست و پنجم اجازات چاپ سنگي به چاپ رسيد كه در چاپ جديد حروفي در جلد يكصد و پنجم قرار گرفت.
در سال 1404 ق بطور مستقل با تحقيق دوست عزيزم دانشمند متتبع حجة الاسلام والمسلمين آقاي سيد عبد العزيز طباطبائي (حفظه الله) در قطع وزيري در چاپخانه خيام قم به چاپ رسيد، هر چند ايشان فرصت تكميل تحقيق اين كتاب را نيافت و تحقيق ناقص است، مع ذلك تحقيقات بسيار با ارزش و سودمندي نموده. و در مقدمه شرح حال مفصلي از شيخ منتجب الدين مرقوم داشته كه مشحون از فوائد و معلومات است البته اين تحقيق به عربي است (1).
مرحوم محدث ارموي در سال 1342 خورشيدي تحقيق اين
(1) قبل از 1380 ق حجة الاسلام والمسلمين شيخ محمد رشتي فرزند آيت الله شيخ عبد الحسين رشتي شروع به تحقيق و تصحيح فهرست نمود و مقداري از اين كتاب را تصحيح و تعليقات مفيدي بر آن نگاشت، لكن در اثر گرفتاري و اشتغال بر امورات طلاب حوزه علميه نجف فرصت اتمام اين كار را نيافت متأسفانه پس از مهاجرت به مشهد به سال 1391 دچار عارضه قلبي گرديد و در 29 رمضان 1393 وفات كرد و اين نسخه ناتمام اكنون در نزد ورثه اش ميباشد.
(المقدمة ١٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب أعيان الشيعة للأمين (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، عبد العزيز (1)، الحج (2)، شهر رمضان المبارك (1)
كتاب را بعنوان پايان نامه دكتري در علوم منقول تقديم دانشگاه تهران نمود كه پس از بررسي با درجه ممتاز مورد قبول واقع شد و به دريافت دكتري نائل گرديد.
نامبرده ابتدا نسخه فهرست را با امل الامل وجامع الرواة و نسخه مرحوم شيخ حر و نسخه اجازات بحار و با مراجعه به تنقيح المقال و روضات الجنات تصحيح نموده و سپس در آغاز مقدمه اي در شرح حال شيخ منتجب الدين بطور مبسوط درج و در خاتمه كتاب تحقيقات سودمند و پر محتوائي نگاشته كه با مطالعه عميقانه ميتوان زحمت و رنج او را در تصحيح و تعليق پي برد. با اين حال آنطوري كه فرزند برومندش آقاي علي محدث در مقدمه تعليقات نقض در ضمن شرح حال پدرش مرحوم محدث ارموي مينويسد معلوم ميگردد كه آن مرحوم نظر داشت مجددا اين تعليقات را بررسي نمايد ولي افسوس اين فرصت را نيافت و به همان منوال باقي ماند تا آنكه در زمستان گذشته (1365 خورشيدي) حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي دكتر سيد محمود مرعشي فرزند برومند عالم نسابه مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمي آقاي سيد شهاب الدين نجفي مرعشي متع الله المسلمين به طول بقائه الشريف كه در نشر آثار شيعه سعي بليغ دارند و تاكنون دهها كتاب علمي با ارزش شيعه به همت و مساعي ايشان به زيور چاپ آراسته گرديده پس از ملاحظه و بررسي تحقيقات مرحوم محدث مرا مأمور به تصحيح و مبادرت به چاپ نمودند و نسخه تايپ شده از فهرست با تحقيقات در اختيار نگارنده قرار دادند نسخه مزبور مشحون از اغلاط و افتادگي (ناشي از تايپ) بود، زيرا اولا نسخه پنجم پايان نامه دكتري بوده كه به زحمت خوانده ميشد، و در ثاني گويا آنكه نسخه را تايپ كرده بود به عربي وارد نبوده و مرحوم محدث فرصت تصحيح اين نسخه را نداشت و يا آنكه اين نسخه را بعنوان مسوده قرار داده و احتياج به تصحيح ندانست.
اين جانب حتي المقدور آن را تصحيح و به مراجع ياد شده آنچه در
(المقدمة ١٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب جامع الرواة (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، الحج (1)، الإختيار، الخيار (1)
دسترس بود تطبيق نمودم و چهار صفحه كه در ميان آنها افتاده بود بوسيله آقاي حسين درگاهي از نسخه اصلي كه در كتابخانه دانشكده ادبيات محفوظ است استنساخ گرديد و شماره هاي تراجم كه اشتباه بود با فهرست چاپي " تحقيق آقاي طباطبائي " مطابقت نموده و ترجمه شماره (261) كه از متن افتاده بود جهت تكميل در آن ثبت كردم و در پايان فهارس لازمه را قرار دادم.
با مبادرت به چاپ بمباران شهرها بوسيله هواپيماهاي دولت بعث عراق آغاز و شهر مقدس قم در چندين نوبت مورد تهاجم قرار گرفت كه در نتيجه در اين شهر مقدس و شهرهاي ديگر ايران هزاران زن و بچه و پير و جوان به خاك و خون كشيده شدند، و بالغ بر ده هزار نفر مجروح، و صدها خانه و مغازه ويران، و هزاران نفر دربدر و آواره شدند.
اميد است مورخين معاصر شرح اين جنايت هولناك را بطور مفصل جهت عبرت آيندگان در تاريخ ثبت نمايند.
البته از آقاي حسين درگاهي و راهنمائي حجة الاسلام والمسلمين آقاي سيد عبد العزيز طباطبائي سپاسگزارم، اميدوارم اين تحقيق كه نتيجه زحمات چندين ساله مرحوم محدث ارموي است مورد استفاده قرار گيرد.
بمنه و كرمه قم - محمد سمامي حائري
(المقدمة ١٦)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، دولة العراق (1)، عبد العزيز (1)، الحج (1)

مقدمة محقق

بسم الله الرحمن الرحيم فايده علم تاريخ چون تاريخ طومار حوادث زمان و مخزن اخبار گذشتگان است، از اين روي آئينه پند و عبرت براي آيندگان و گنجينه علم و حكمت براي باقيماندگان ميباشد، از اين نظر است كه وقايع نگاران و حوادث شماران كه از ايشان به مؤرخان تعبير ميتوان كرد هر يك در آغاز كتاب خود بابي براي فايده علم تاريخ منعقد كرده و به حسب اقتضاي كتاب خود به كلام مختصر يا مبسوطي نسبت به آن ايراد كرده، است.
نظر به اينكه اين مطلب در مطاوي كتب و بطون دفاتر عموما و در مقدمات كتب تاريخ - خصوصا بسيار مكرر شده است و نيز علاوه بر آن از قضايايي است كه " قياساتها معها "، زيرا از مستقلات عقليه است، يعني از اموري است كه هر عاقلي با اندك توجه و تدبري ميتواند اين نتيجه مطلوبه را از آن بگيرد، بدين جهت مستغني از شرح و بيان و بي نياز از اقامه دليل و برهان ميباشد، با وجود اين براي اينكه اين مختصر نيز از اشاره به اين موضوع خالي نماند به اجمالي قناعت ميكنيم.
چون به كتاب كريم آسماني نگاه ميكنيم ميبينيم حضرت حق جلت عظمته در موارد بسيار بعد از ذكر قصص انبياء و اقوام ايشان امر به تدبر فرموده، و در بسياري از موارد نيز موعظتي صريح نموده و تصريح كرده كه نبايد شما نيز مثل بد كرداران ايشان باشيد، بلكه يا
(١)
صفحهمفاتيح البحث: الكرم، الكرامة (1)
پيرو صالحان ايشان باشيد و تحصيل سعادت كنيد و از شقاوت وسوء عاقبت بپرهيزيد، و اين لطيفه قرآني " لقد كان في قصصهم عبرة لأولي الالباب (1) و همچنين اين نصيحت آسماني فاعتبروا يا اولي - الابصار " (2) در اشاره به اين موضوع كافي است.
و اين كه اعتبار را در اين دو آيه مباركه به صاحبدلان اختصاص داده است براي آنست كه منتفع از امثال وعبر و اختيار و قصص همانا بخردانند، و بيخردان از فوايد و عدائد آن محروم و بي بهره اند چنان كه سعدي گفته است:
نگويند از سر بازيچه حرفي * * * كز آن پندي نگيرد صاحب هوش وگر صد باب حكمت پيش نادان * * * بخوانند آيدش بازيچه در گوش و همچنين سنت نبوي پر از شواهد اين مطلب است، و كلمه " جامعه نبوي " " السعيد من وعظ بغيره " در اين مورد بس است، و بيانات ائمه معصومين عليهم السلام بالخصوص كلمات امير المؤمنين عليه السلام در اين خصوص بيشمار است، و در موارد بسيار از خطب و كتب و كلم قصار نهج البلاغه به اين مطلب تصريح شده است، آن حضرت در وصيت نامه خود كه به امام حسن مجتبي " ع " نوشته ميفرمايد:
أحي قلبك بالموعظة (تا آنكه) واعرض عليه اخبار الماضين وذكره بما اصاب من كان قبلك من الاولين و سر في ديارهم وآثارهم فانظر فيما فعلوا وعما انتقلوا و اين حلوا ونزلوا (تا آنكه) فاصلح مثواك ولا تبع اخرتك بدنياك " و نيز در آن - مكتوب است " أي بني اني وان لم لكن غمرت غمر من كان قبلي فقد نظرت في اعمالهم وفكرت في اخبارهم وسرت في آثارهم حتي عدت كأحدهم بي كاني بما انتهي إلي من أمورهم قد عمرت مع اولهم إلي آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره ونفعه من ضرره " و در خطبه قاصعه ميفرمايد: تدبروا احوال الماضين من المؤمنين قبلكم فاعتبروا به حال ولد اسماعيل و
(1) آخرين آيه سوره مباركه يوسف.
(2) آخر آيه دوم سوره مباركه حشر.
(٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب نهج البلاغة (1)، يوم عرفة (1)، الإختيار، الخيار (1)
بني اسحاق وبني اسرائيل عليهم السلام … (تا آخر) و نظير اين عبارات در كلمات آن حضرت و ساير ائمه عليه وعليهم السلام بيشمار است.
ورام بن ابي فراس كه از اعيان علماي اسلام است در كتاب " تنبيه - الخواطر ونزهة النواظر " كه معروف به مجموعه ورام است گفته است (1).
اعلم ان الوقوف علي اخبار الناس وسيرهم و ما خصوا وتحلوا به من المحاسن والقبائح يهذب اراء ذوي البصائر والقرائح و ما زال متقدموا الامم والقبائل و اهل المجد والفضائل يرغبون في سماع اخبار من قبلهم وينظرون في آثار من تقدمهم فما رأوا من حسن سيرة وجميل احدوثة تحلوا به فكان لهم مذكرا و ما شاهدوه من تغير حال تجنبوه فكان لهم منبها منذرا.
محصل معني آنكه: بدان كه اطلاع بر اخبار گذشتگان و آگاهي بر محاسن و قبايح و زشت و زيباي كردارهاي ايشان افكار اهل بصيرت بصيرت را روشن ميكند، و انظار و قرايح ايشان را از كدورت شبهات و آلودگيهاي وساوس پاك ميگرداند، و پيوسته سيره امم پيشين و قبايل گذشته و ديرين آنان كه اهل بزرگواري وفضيلت و دور از افعال بهيمي و رذيلت بوده اند بر اين جاري بوده كه اخبار گذشتگان را بشنوند و به ذوق و شوق و ميل و رغبت بدنبال اين امر ميرفتند، و در آثار پيشينيان مينگريستند، و محاسن و مساوئ ايشان را به ترازوي عقل و بينش ميسنجيدند، و هر عمل نيك و روش پسنديده را كه از ايشان سراغ ميگرفتند چون تاج زر براي خود وسيله آرايش قرار داده و به آن كار ميبستند، و آن را پندي براي خود ميدانستند، و هر كار بد را كه از ايشان مطلع ميشدند از آن دوري ميگزيدند و وسيله تنبه و هشياري براي خود قرار ميدادند، و مايه انذار و تهديد الهي در پيش خود فرض ميكردند.
(١) ص ٦٠٧ چاپ تهران اصل اين عبارات مأخوذ از مقدمه تكمله تاريخ طبري تأليف محمد بن عبد الملك همداني متوفي به سال 521 مأخوذ است ص 1 چاپ بيروت.
(٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ورام بن أبي فراس (1)، الشهادة (1)، مدينة بيروت (1)، محمد بن عبد (1)
اين رشته سر دراز دارد، همين قدر بس كه بزرگان اهل بصيرت هر گونه توجه به اثر گذشتگان را براي خود سر مشق زندگي قرار ميداده اند، از اينجاست كه علم الهدي در غرر الفوائد ودرر القلائد (1) وابو الفتوح در روض الجنان، وابو المحاسن در جلاء الاذهان، و غير ايشان نيز در غير آن كتب از بعض حكما و خطبا نقل كرده اند " سل الارض من شق انهارك وغرس اشجارك وجني ثمارك فان لم تجبك حوارا اجابتك اعتبارا " و نظير آنست اين عبارت بعضي از صاحبدلان (هذه قبورهم وهذه قصورهم) در اينجا شاعر عرب نيكو سروده است:
تلك المعاهد والاثار والطلل * * * مخبرات بان القوم قد رحلوا (2) أبو الحسن بيهقي در اول تاريخ بيهق فصلي براي ذكر فوائد علم تاريخ منعقد كرده و مطالب سودمند بسياري در آن درج فرموده از آن جمله گفته است:
(علم تواريخ علمي لذيذ است و مقبول و فايده هشاشت و بشاشت به ارزاني دارد و به ملامت و مسامت كمتر ادا كند، و خطوات خطرات از رسيدن به انتهاي آن عاجز نمانند، و بنان و زبان از تحصيل و تفصيل آن قاصر نگردد، و انقطاع به حكم مشاهده محسوسات بر مواد آن مستولي نشود، و از بساتين انس صدور و خطاير قدس قلوب نسيم عرف آن به خياشيم ميرسد، و آدمي مجبول است بر دوست داشتن احاطت علم او به احوال عالم كه بوده است و به چيزهاي وجودي دانستن و حال حاسه سمع در شنيدن اخبار و حكايات چون حال چشم از نگريستن در صورتهاي نيكو كمالي است سمع را در شنيدن تواريخ و اخبار كمالي است و از حواس ظاهر آدمي هيچ شريفتر از حاسه بصر و سمع نيست، وقيل في الامثال " لا تشبع عين من نظر وسمع من خبر و ارض من مطر " و در غريزت آدمي است اخبار و استخبار نبيني كه اگر كاري بزرگ
(١) ص ٣٠ ج 1 چاپ مصر به سال 1373.
(2) نظير آنست قصيده خاقاني كه:
(هان اي دل عبرت بين از ديده نظر كن * * * هان ايوان مدائن را آئينه عبرت دان، و آلاف الوف نظائر آن كه اشاره به آنها خارج از حوصله اين مختصر است.
(٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، القبر (1)، الصّلاة (1)
افتد مردم بيقرار شود، تا خبر آن بشنود و بشنواند - اگر چه او را بدان تعلقي نباشد - و معدودات انفاس و محدودات حواس در اين باب صرف كند و خواهد كه مختلفات انواع اخبار و مؤتلفات اجناس آثار را بسط كند، و اگر كسي او را از حالي خبر دهد روي دشوار آيد آن سر پنهان داشتن و از اين است كه سر پنهان داشتن عادتي و خلقي محمود است، و هر كسي طاقت تحمل آن ندارد، زيرا كه بر خلاف غريزت آدمي است، چه آدمي را حق تعالي محب اخبار و استخبار آفريده است كه روشني خزانه حفظ اسرار را مصون ندارد، و آفتاب ودايع اسرار دوستان را در كسوف سروف بنگارد، و به تمام انجلاء آن را تخصيص كند، و چون چنين بود معرفت تواريخ و اخبار عالم لازم اين محبت باشد، و اگر اين محبت اخبار و استخبار در غرايز آدميان مركب نمودي از گذشتگان هيچ شريعت و فضائل و اخبار و حكايات به متأخران نرسيدي، و خلل احوال عالميان به حدي رسيدي كه تدارك نپذيرفتن و طريق آسايش و سبكباري در اقتدا به گذشتگان مسدود گشتي، و قوام اشباح و نظام ارواخ به فكرت و حيرت متلاشي شدي، و بر شعار و دثار اخلاف آثار ثناي اسلاف هويدا نگشتي، و اسرار بدايع و صنايع به استار فجايع و فظايع پوشيده گشتي.
و خاتم المحدثين حاجي ميرزا حسين نوري در آغاز الفيض القدسي في ترجمة العلامة المجلسي (ص 1) گفته:
و بعد: فان في ذكر السلف الصالحين والعلماء الراسخين، الذين اهتدوا بنور ائمتهم، واقتفوا آثارهم واقتدوا بسيرتهم واناخوا رحلهم بفنائهم، و لم يشربوا من غير كأسهم وانائهم تذكرة وموعظة للخلف الباقين وانسأ وتسلية للاحقين واعانة لهم علي الصعود علي مدارج الكمال والعكوف علي صالح الاعمال، وفيه مع ذلك احياء لذكرهم الذي فيه ذكر ائمتهم وسادتهم، واتمام لنورهم الذي اكتسبوه من - ولايتهم، و عمل بما ورد من الحث علي مجالستهم، ومخالطتهم، والحض علي محادثتهم، فان المسرح طرفه في اكناف سيرة من غاب عنه و ما
(٥)
صفحهمفاتيح البحث: العلامة المجلسي (1)
هو عليه من العلم والعبادة، والفضل والزهادة، كالمجالس معه المستأنس به في الانتفاع باقواله وحركاته، واقتفاء سيرته وآدابه، و لذا استقرت طريقة المشايخ علي ضبط احوالهم وجمعها وتدوينها في صحف مكرمة وكتب شريفة واتعبوا انفسهم في ذلك حتي تحملوا اعباء السفر، وقطعوا الفيافي والقفار، وركبوا البراري والبحار، ورغبوا حافظيها ومصنفيها، ومدحوا جامعيها ومؤلفيها، وبالغوا في الثناء عليهم.
وكفي شاهدا للمقام ما كتبه آية الله بحر العلوم والمعالي العلامة الطباطبائي قدس الله سره علي ظهر نسخة الاصل من كتاب تتميم امل الامل وهو عندي موجود بخطه الشريف قال بعد الحمد والصلاة:
فقد وفقني الله وله الحمد للتشرف بما املاه الشيخ العالم الفاضل، والمحقق البدل الكامل، طود العلم الشامخ، وعماد الفضل الراسخ، اسوة العلماء الماضين، وقدوة الفضلاء الاتين، بقية نواميس السلف و شيخ مشايخ الخلف، قطب دائرة الكمال، وشمس سماء الفضل والافضال، الشيخ العلم العالم الزكي، والمولي الاولي المهذب التقي، عبد النبي القزويني اليزدي لا زال محروسا بحراسة الرب العلي، وحماية النبي والوالي، محفوظا من كيد كل جاهل غبي، وعنيد غوي، ويرحم من قال آمينا فاجلت فيما املاه نظري، ورددت فيما اسداء بصري، وجعلت اطيل فيه فكري، واديم به ذكري، فوجدته انضد من لبوس وازين من عروس، واعذب من الماء، وارق من الهواء، قد ملك ازمة القلوب، وسخا ببذل المطلوب.
لقد وافت فضائلك المعالي * * * تهز معاطف اللفظ الرشيق فضضت ختامهن فخلت اني * * * فضضت بهن عن مسك فتيق وجال الطرف منها في رياض * * * كسين محاسن الزهر الانيق شربت بها كؤوسا من معان * * * غنيت لشربهن عن الرحيق ولكني حملت بها حقوقا * * * اخاف لثقلهن من العقوق فشربا يا نعيم بي رويدا * * * فلست اطيق كفران الحقوق
(٦)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلاة (1)، الجهل (1)، الشهادة (1)
و حمل ما اطيق به نهوضا * * * فان الرفق أليق بالصديق ولعمري قد جاد واجاد، وبذل المطلوب كما اريد منه واراد، ولقد أحبي واشاد، بما رسم وافاد، رسوما قد اندرست وطلولا قد عفت، ومعاهد قد عطلت، وقبات مجد قوضت، واركان فضل قد هدت، وانهدمت وابنية سؤدد قد انقضت وانقضت، فلله دره فقد وجب علي العالمين شكره وبره فكم احيي بجميل ذكره ما قد مات ورد بحسن الثناء ما قد غير وفات، وكم له في ذلك عن النعم والايادي علي الحاضر والبادي، و من الفواضل البوادي علي المحفل والنادي، فقد نشر فضائل العلماء والفقهاء و ذكر محاسن الادباء والازكياء، و نوه بذكر سكان زوايا الخمول، وانار منار فضل من اشرف ضوؤه علي الافول، فكأني بمدارس العلم لذلك قد هزت وربت وطربت، وبمجالس الفضل له قد ازلفت وزفت، وبمحافل الادب قد اسست وآنست، وكأني بسكان الثري ورهائن القبور قد ارتقوا مدارج الطور، والبسوا ملابس البهاء والنور، وتباشروا بالتهنئة والسرور، وطفقوا بلسان الحال، ينشدون مادحهم هذا المقال. رباعي:
احييتنا بثنائك السلسال * * * فاذهب بنعماها رخي البال في النشأتين لك المهنا والهنا * * * نيل المني والفوز بالامال (انتهي)
(٧)
صفحهمفاتيح البحث: الموت (1)، القبر (1)

منتجب الدين وكتاب او

منتجب الدين و كتاب او منتجب الدين أبو الحسن علي بن عبيدالله از دانشمندان پر مايه و نويسندگان بلند پايه قرن ششم هجري است (1).
رافعي شافعي صاحب كتاب التدوين كه شاگرد منتجب الدين بوده در باره او چنين گفته است (2) (ص 414 نسخه عكسي اسكندريه).
" علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه أبو الحسن بن ابي القاسم بن ابي الحسين الرازي الحافظ شيخ ريان (3) من علم الحديث سماعا وضبطا وحفظا وجمعا، يكتب ما يجد وبسمع ممن يجد، ويقل من يدانيه في هذا الاعصار في كثرة الجمع والسماع والشيوخ، الذين سمع منهم واجازوا له، وذلك علي قلة رحلته وسفره اجاز له من ائمة بغداد " سپس به ذكر مشايخ منتجب الدين پرداخته است و ما در عنوان جداگانه آنها را ميآوريم " و لم يزل كان يترقب بالري، وسمع ممن دب و درج، و دخل و خرج، و جمع الجموع، وكان يسود تاريخا كبيرا للري فلم يقض له نقله إلي البياض (4) واظن ان
(١) ص ٤١٤ نسخه عكسي اسكندريه.
(2) راجع بتاريخ ولادت و وفات منتجب الدين و اشتباه مرحوم حاج شيخ عباس قمي تحقيقاتي در ضمن شرح حال عز الدين يحيي (صفحه 295) كرده ايم ملاحظه شود.
(3) اين كلمه در مستدرك و غالب كتب حاجي شيخ عباس مرحوم (ريان) نقل شده و بطور حتم غلط است زيرا كه اصل اين كلمه مجاز است از (روي من الماء فهو ريان) اساس البلاغة (4) و در شرح حال شيخ عبد الجليل رازي خواهد آمد كه منتجب الدين براي ري تاريخ نوشته است.
(٨)
صفحهمفاتيح البحث: الحسن بن الحسين (1)، مدينة بغداد (1)
مسودته قد ضاعت بموته، و من مجموعة كتاب الاربعين الذي بناه علي حديث سلمان الفارسي رضي الله عنه المترجم للاربعين حديثا، وقد قرأته عليه بالري، لسنة اربع وثمانين وخمسمائة، انبأنا أبو سعد عبد - الرحمن بن عبد الله الحصيري، انبأنا أبو زيد الواقد بن الخليل قدم علينا الري سنة ثمانين واربعمائة، انبأنا والدي، اخبرني احمد بن عبد الرحمن الحافظ، انبأنا أبو نصر محمد بن احمد بن يحيي المروزي بسمرقند، انبأنا ابورجا محمد بن حمدويه، حدثنا علي بن حماد البزاز، حدثنا سعد بن سعيد الجرجاني، عن سفيان الثوري، عن ليث، عن مجاهد، عن سلمان رضي الله عنه قال: سألت رسول الله صلي الله عليه وآله عن الاربعين حديثا التي قال من حفظها من امتي دخل الجنة، فقلت و ما هو يا رسول الله؟ قال: ان تؤمن بالله واليوم الاخر والملائكة، والنبيين والبعث بعد الموت والقدر خيره وشره من الله، وان تشهد ان لا إله الا الله وان محمدا رسول الله، وتقيم الصلاة بوضوء سابغ لوقتها، وتؤتي الزكاة وتصوم رمضان وتحج البيت ان كان لك مال، وتصلي اثنتي عشرة ركعة في كل يوم وليلة والوتر لا تتركها، في كل ليلة، ولا تشرك بالله شيئا ولاتعق والديك، ولا تاكل مال اليتيم ظلما، ولا نشرب الخمر، ولا تزن، ولا تحلف بالله كاذبا، ولا تشهد شهادة زور، ولا تعمل بالهوي، ولا تغتب اخاك، ولا تقذف المحصنة، ولا تغل اخاك المسلم، ولا تلعب، ولاتله مع اللاهين، ولا تقل للقصير قصير تريد بذلك عيبه، ولا تسخر باحد من الناس، ولا تمش بالنميمة بين الاخوان، واشكر الله علي نعمته، وتصبر عند البلا والمصيبه، ولا تأمن عقاب الله، ولا تقطع من اقربائك وصلهم، ولا تلعن احدا من خلق الله، واكثر من التسبيح والتكبير والتهليل، ولا تدع حضور الجمعة والعيدين، و اعلم ان ما اصابك لم يكن ليخطئك، و ما اخطأ لم يكن ليصيبك، ولا تدع قراته القرآن علي كل حال. قال سلمان رضي الله عنه: قلت يا رسول الله ما ثواب من حفظ هذه الاربعين قال: حشره الله مع الانبياء والعلماء يوم القيامة.
(٩)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، يوم القيامة (1)، شهر رمضان المبارك (1)، محمد بن أحمد بن يحيي (1)، سلمان المحمدي (الفارسي) رضوان الله عليه (1)، سفيان الثوري (1)، علي بن حماد (1)، سعد بن سعيد (1)، القرآن الكريم (1)، الزكاة (1)، الموت (1)، الشهادة (1)، الصّلاة (1)، اليتم (1)، الوضوء (1)
وانبأنا عاليا أبو ظاهر محمد بن ابراهيم الصوفي باصبهان، ان ابا القاسم عبد الرحمن بن محمد ابن اسحاق بن مندة الحافظ، اخبرهم، انبأنا أبو بكر محمد بن محمد بن الحسن المعداني، حدثنا ابي، حدثنا محمد بن عبد الله بن الموفق، حدثنا أبو عمر وهمام بن محمد بن النعمان، حدثنا أبو عبد الله محمد بن النعمان والدي، حدثني سعد بن سعيد، عن سفيان الثوري، عن ليث، بالاسناد والمتن، وقرأت عليه الاربعين بتمامه، وايضا الغيلانيات بروايته عن الحافظ محمد بن علي بن ياسر، عن ابن الحصين واجاز به، عن ابن الحصين، وفضائل الخلفاء الراشدين للحافظ علي بن شجاع المصقلي بروايته، عن عبد الكريم ابن سهلويه، اجازة عن القاضي ابي معمر الوزان، عن المصقلي، وبطرق اخر الاربعين المخرجة من مسموعات الرئيس ابي عبد الله الثقفي، بروايته عن محمد بن الهيثم، وابي المطهر الصيدلاني، وابي عمرو الخليلي البصير، بروايتهم عن الرئيس، وجز محمد بن سليمان المصيصي لوين بروايته، عن عبد المنعم ابن سعدويه وابي الوفا المميز، وبنيمان بن الحسن بن عيله، وام الشمس مباركة بنت ابي الفضل بن ماشاذة، وام الضيا لامعة بنت الحسن بن احمد الوراق بروايتهم، عن ابي بكر بن محمد بن احمد بن ملجة، عن ابي جعفر بن المرزبان عن الحروري عن لوين.
وكان ابن بابويه ينتسب إلي التشيع وقد كان ذلك في آبائه واصلهم من قم لكني وجدت الشيخ بعيدا منه، وكان يتتبع فضائل الصحابة، ويؤثر رواياتها، ويبالغ في تعظيم الخلفاء الراشدين، وقد قرأت عليه في شوال سنة خمس وثمانين وخمسمائة (در اينجا دو روايت در فضايل خلفا از پيغمبر اكرم نقل كرده است سپس گفته):
وسمع منه الحديث بالري اهلها، والطارئون عليها، ورايت الحافظ ابا موسي المديني يروي عنه حديثا، وكانت ولادته سنة اربع وخمسمائة، وتوفي بعد سنة خمس وثمانين وخمسمائة، ولان اطلت عند ذكره بعض الاطالة فقد كثر انتفاعي بمكتوباته وتعاليقه فقضيت بعض حقه باشاعة ذكره واحواله رحمه الله تعالي.
(١٠)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شوال المكرم (1)، محمد بن محمد بن الحسن (1)، محمد بن إبراهيم (1)، محمد بن عبد الله (1)، أبو عبد الله (1)، سفيان الثوري (1)، محمد بن النعمان (2)، الحسن بن أحمد (1)، محمد بن سليمان (1)، علي بن شجاع (1)، محمد بن أحمد (1)، سعد بن سعيد (1)، محمد بن علي (1)، عبد الكريم (1)
نگارنده گويد: اشاره به چهار مطلب در اينجا ضروري است.
1 - اينكه گفته است: وكان يسود تاريخا كبيرا للري فلم يقض له نقله إلي البياض، كلام صحيح است و اين تاريخ منحصر به ري بوده است پس تردد آقا رضي قزويني در ضيافة الاخوان در اين باب كه گفته: فيمكن ان يكون التاريخ المذكور كتابه الذي ذكر فيه احوال علماء الشيعة أو تصنيفا آخر مثله، درست نيست زيرا فهرست منتجب - الدين (كتاب حاضر) بسيار كوچك است و عادتا كتابي كه درباره تاريخ ري بوده است مشتمل بر وضعيت جغرافيائي ري وأبنيه آن، و بر تراجم علماء و امراء آن شهر، و تراجم واردين آنجا كائنا من كان من الاكابر و غير ذلك، از مباحث تاريخي باشد در حالتي كه در اين فهرست كوچك بتاريخ فوت معاريف علماي شيعه هم اشاره نشده تا چه رسد به امور ديگر، پس بطور حتم شق دوم احتمال آن مرحوم يعني " أو تصنيفا آخر مثله " درست است.
2 - اينكه گفته است " واظن ان مسودته قد ضاعت بموته " ظن خطا ميباشد به دليل نقل سبكي متوفي به سال 771 در طبقات الشافعية معروفه خود از اين تاريخ (ص 221):
سعد بن محمد بن محمود بن محمد بن احمد أبو الفاضل المشاط، فقيه متكلم، واعظ، مفسر، عارف بالمذهب والخلاف، ذكره علي ابن عبيدالله بن الحسين صاحب تاريخ الري في كتابه، و ذكر انه سمع القاضي ابا المحاسن الروياني، وابا جعفر محمد بن محمود المشاط، وابا الفرج محمد بن محمود بن الحسن القزويني الطبري، وغيرهم، قال: وتوفي ليلة الثلاثاء رابع عشر رمضان سنة ست واربعين وخمسمائة و روي عنه حديثا قرأه عليه.
و از جمله كساني كه از اين تاريخ استفاده كرده و بسيار نقل نموده اند عالم جليل القدر معروف ابن حجر عسقلاني صاحب لسان الميزان است و ما فهرست كامل موارد نقل او را تهيه كرده و به جهت كثرت فائده در اينجا درج ميكنيم تا ارباب فضل و كمال اگر بخواهند
(١١)
صفحهمفاتيح البحث: شهر رمضان المبارك (1)، محمود بن الحسن (1)، محمد بن أحمد (1)، سعد بن محمد (1)، الفرج (1)
به سهولت بتوانند مراجعه به آن موارد در آن كتاب نفيس بكنند.
فهرست موارد نقل ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان از تاريخ ري منتجب الدين: 1 - جلد 1 صفحه 55 ابراهيم بن الخليل افراهيدي شيعي (ذكره أبو الحسن بن بابويه القمي).
2 - جلد 1 صفحه 85 ابراهيم بن علي بن محمد الرازي أبو منصور (ذكره أبو الحسن بن بابويه في رجال الشيعة وقال كان فقيها بارعا).
3 - جلد 1 صفحه 85 ابراهيم بن عيسي الرازي ذكره ابن بابويه في تاريخ الري وقال شيخ من الشيعة إلي آخره.
4 - جلد 1 صفحه 2 ابراهيم بن القاسم بن علي بن الحسن بن ابي بكر بن هارون بن نفيع السكاكي (ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
5 - جلد 1 صفحه 106 ابراهيم بن محمد بن علي بن الحسن (إلي ان قال) (هكذا قرأت في تاريخ الري لابي الحسن بن بابويه إلي آخره).
6 - جلد 1 صفحه 136 احمد بن ادريس الفاضل أبو علي القمي الاشعري (إلي ان قال) (وذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري ونسبه إلي آخره).
7 - جلد 1 صفحه 138 احمد بن اسماعيل بن احمد بن محفوظ البستي أبو الحسن الواعظ ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري وقال إلي آخره.
8 - جلد 1 صفحه 164 احمد بن حمدان بن احمد الورسامي أبو حاتم الليثي (ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري وقال إلي آخره).
9 - جلد 1 صفحه 233 احمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم بن الجليل القمي أبو علي نزيل الري (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري و قال إلي آخره).
(١٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، أحمد بن علي بن إبراهيم بن هاشم (1)، إبراهيم بن علي بن محمد (1)، إبراهيم بن محمد بن علي (1)، إبراهيم بن الخليل (1)، إبراهيم بن عيسي (1)، أحمد بن إسماعيل (1)، أحمد بن إدريس (1)، القاسم بن علي (1)
10 - جلد 1 صفحه 234 احمد بن علي بن ابي الخضيب آلابادي أبو العباس (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري وقال كان إلي آخره).
11 - جلد 1 صفحه 234 احمد بن علي بن الحسين بن شاذان القمي أبو العباس (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري وقال سمع إلي آخره).
12 - جلد 1 صفحه 305 احمد بن محمد بن نصر الرازي السمسار (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري عن جعفر بن الحسن بن شهريار إلي آخره).
13 - جلد 1 صفحه 337 آدم بن يونس بن ابي المهاجر النسقي (ذكره أبو علي بن بابويه في رجال الشيعة الامامية إلي آخره) (أبو علي محرف أبو الحسن علي است).
14 - جلد 1 صفحه 387 اسفنديار بن الموفق بن محمد بن يحيي أبو الفضل الواعظ (إلي ان قال) (وذكره ابن بابويه فقال إلي آخره).
15 - جلد 1 صفحه 338 اسكندر بن دبيس بن عكبر الرشيدي الجرجاني النخعي من ذرية الاشتر (ذكره ابن بابويه وقال إلي آخره).
16 - جلد 1 صفحه 402 اسماعيل بن حيدرة بن حمزة العلوي - من شيوخ الشيعة (ذكره ابن بابويه وقال كان إلي آخره).
17 - جلد 1 صفحه 422 اسماعيل بن علي الحافظ أبو سعد السمان (إلي ان قال) (وقال ابن بابويه: ثقة وأي ثقة إلي آخره).
18 - جلد 1 صفحه 466 امير بن شرف شاه الشريف الحسيني القمي قال ابن بابويه: كان قاضي قم إلي آخره.
19 - جلد 2 صفحه 9 بركة بن محمد بن بركة الاسدي أبو الخير (ذكره ابن بابويه في رجال الشيعة وقال إلي آخره).
20 - جلد 2 صفحه 70 تاج بن محمد بن الحسين الحسيني (ذكره ابن بابويه في رجال الشيعة وقال إلي آخره).
21 - جلد 2 صفحه 70 تاج الرؤساء بن ابي سعد الصيزوري من شيوخ الامامية (ذكره ابن بابويه ووصفه بالفضل إلي آخره).
22 - جلد 2 صفحه 80 ثابت بن عبد الله بن ثابت اليشگري (ذكره
(١٣)
صفحهمفاتيح البحث: شيعة أهل البيت عليهم السلام (1)، محمد بن الحسين الحسيني (1)، ثابت بن عبد الله (1)، الحسين بن شاذان (1)، علي بن بابويه (1)، إسماعيل بن علي (1)، محمد بن يحيي (1)، آدم بن يونس (1)، أحمد بن علي (2)، جعفر بن الحسن (1)، أحمد بن محمد (1)، بركة بن محمد (1)
ابن بابويه في رجال الامامية من الشيعة إلي آخره).
23 - جلد 2 صفحه 120 جعفر بن علي بن علي بن عبد الله الجعفري نزيل رهستان (ذكره ابن بابويه في الامامية إلي آخره).
24 - جلد 2 صفحه 124 جعفر محمد بن المظفر (إلي ان قال) ذكره أبو جعفر (گويا أبو جعفر محرف أبو الحسن است) ابن بابويه في مصنفي الشيعة إلي آخره).
25 - جلد 2 صفحه 127 جعفر بن محمد الدوريستي (ذكره أبو جعفر بن بابويه في رجال الشيعة أبو جعفر مصحف أبو الحسن است).
26 - جلد 2 صفحه 192 الحسن بن ابراهيم بن بندار (ذكره ابن بابويه في الذيل وقال: كان اماميا إلي آخره).
27 - جلد 2 صفحه 279 الحسين بن علي بن الحسين بن بابويه القمي - (ذكره ابن بابويه في الذيل وقال إلي آخره).
28 - جلد 3 صفحه 17 سعد بن ابي طالب بن عبد الوهاب الرازي أبو المكارم النجيب قال ابن بابويه: كان، إلي آخره. 29 - جلد 3 صفحه 42 سعيد بن محمد بن الحسن بن حاتم النيسابوري أبو رشيد - (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
30 - جلد 3 صفحه 48 سعيد بن هبة الله بن الحسن بن عيسي الراوندي أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري وقال: قدم الري إلي آخره).
31 - جلد 3 صفحه 49 سعيد وجيه (إلي ان قال) (ذكره أبو - الحسن بن بابويه في تاريخ الري وقال: قدم الري إلي آخره).
32 - جلد 3 صفحه 65 سلم بن منصور المقري الغوراردي (إلي ان قال) (قال أبو الحسن ابن بابويه إلي آخره).
33 - جلد 4 صفحه 81 عبد الواحد بن علي بن الحسين علي بن عيسي (إلي ان قال) (ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
34 - جلد 4 صفحه 336 عمر بن محمد بن اسحاق العطار الرازي نزيل طبرستان (إلي ان قال) (قال أبو الحسن بن بابويه إلي آخره).
(١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن علي بن الحسين بن بابويه (1)، هبة الله بن الحسن (1)، الحسن بن إبراهيم (1)، سعد بن أبي طالب (1)، علي بن عبد الله (1)، إسحاق العطار (1)، علي بن الحسين (1)، أبو المكارم (1)، محمد بن المظفر (1)، محمد بن الحسن (1)، جعفر بن علي (1)، جعفر بن محمد (1)، عمر بن محمد (1)
35 - جلد 5 صفحه 44 محمد بن احمد بن علي الفارسي، أبو علي الفتال (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري وقال إلي آخره).
36 - جلد 5 صفحه 70 محمد بن اسحاق بن عاصم البراد الرازي أبو عاصم (إلي ان قال) (ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري إلي آخر). 37 - جلد 5 صفحه 82 محمد بن اسماعيل الرازي - (ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري وقال: روي، إلي آخره).
38 - جلد 5 صفحه 87 محمد بن ايوب بن هشام الرازي (إلي ان قال) (وذكره أبو الحسن ابن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
39 - جلد 5 صفحه 87 محمد بن بحر الاصبهاني أبو سلمة صاحب التفسير (وذكره أبو الحسين (كذا) بن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
40 - جلد 5 صفحه 93 محمد بن بشر الصوسنجردي أبو الحسين (ذكره أبو الحسين (كذا) بن بابويه في تاريخ الري وقال إلي آخره).
41 - جلد 5 صفحه 103، محمد بن جرير بن رستم أبو جعفر الطبري (إلي ان قال) (وقد ذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري إلي آخر).
42 - جلد 5 صفحه 105 محمد بن جعفر بن محمد القصار الرازي أبو جعفر (وذكره ابن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
43 - جلد 5 صفحه 106 محمد بن جعفر بن محمد بن احمد ابن بطر السلمي المؤدب، أبو جعفر (ذكره ابن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
44 - جلد 5 صفحه 388 محمد بن علي بن الحسن بن محمود الحمصي (إلي ان قال) وذكره ابن بابويه في الذيل واثني عليه إلي آخر).
45 - جلد 5 صفحه 388 محمد بن مقاتل الرازي لا المروزي (إلي ان قال) (و اما هذا فذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري
(١٥)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن إسماعيل الرازي (1)، محمد بن علي بن الحسن (1)، محمد بن أحمد بن علي (1)، محمد بن جرير بن رستم (1)، جعفر بن محمد بن أحمد (1)، محمد بن جعفر بن محمد (1)، محمد بن أيوب (1)، محمد بن إسحاق (1)، محمد بن بحر (1)، محمد بن بشر (1)، القتل (1)
إلي آخره).
46 - جلد 5 صفحه 393 - 394 محمد بن مندة الاصبهاني نزيل الري (إلي ان قال) (وذكره أبو الحسن بن بابويه في تاريخ الري إلي آخره).
47 - جلد 5 صفحه 396 محمد بن منصور بن علي بن محمد السراجي المتأخر أبو جعفر (ذكره أبو الحسن بن بابويه فقال إلي آخره).
پوشيده نماند كه در مورد سيزدهم (أبو علي) محرف (أبو الحسن علي) و در مورد 24 و 25 نيز (أبو جعفر) محرف (أبو الحسن) است، زيرا اگر أبو جعفر درست باشد مراد رئيس المحدثين أبو جعفر محمد بن علي بن بابويه صدوق خواهد بود، در صورتي كه زمان بعضي از اينها بعد از زمان صدوق است، و در جاهائي كه منطبق ميتواند باشد مانند (أبو جعفر بن بابويه) واقع در ترجمه جعفر بن الحسن الكوفي (1)، و نيز در ترجمه حسن بن عنيس (2) بطور قطع مراد صدوق است و حاجت به حمل بر اشتباه نداريم والله اعلم.
3 - اينكه گفته است:
(وكان ابن بابويه ينتسب إلي التشيع (إلي قوله) لكني وجدت الشيخ بعيدا منه) از اضغاف احلام و ادناس اوهام است و لايق جواب نيست زيرا كه تشيع اين بزرگوار روشن تر از آفتاب است بلي از اين كلام استفاده ميشود كه منتجب الدين پس از رافعي تقيه ميكرده است و قسمتي از آثار خود را كه دلالت بر ايمان و عقيده مذهبي او داشته از رافعي پنهان ميكرده است، چنان كه آقا رضي قزويني در اوائل ضيافة الاخوان بعد از نقل عبارت مذكور گفته است:
(ويظهر منه ان الشيخ كان يتقي منه و من امثاله ويخفي عنهم تصانيفه التي تدل علي عقيدته إلي آخره).
(1) 2 / 114.
(2) 2 / 242.
(١٦)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن بابويه (1)، جعفر بن الحسن (1)، محمد بن منصور (1)، علي بن محمد (1)
4 - اينكه گفته است:
(فقد كثر انتفاعي بمكتوباته وتعاليقه) كلام درستي است زيرا از ملاحظه همين تدوين صحت مطلب مذكور به خوبي برميآيد، اينك به موارد استفاده وي يعني رافعي از منتجب الدين در كتاب تدوين اشاره ميشود.
رافعي در تدوين در موارد ذيل از منتجب الدين روايت كرده يا نام برده است:
1 - صفحه 3 القسم الثاني من المقدمة (قرأت علي علي بن عبيد الله بن بابويه، اخبركم عبد الرحيم بن المظفر الحمدوئي اجازة إلي آخره).
2 - صفحه 16 سعيد بن العاص (قرأت علي الحافظ علي بن عبيدالله، انبأنا القاضي عبد الكريم بن اسحاق اذنا، إلي آخره).
3 - صفحه 19 سلمان الفارسي (انبأنا علي بن عبيدالله، انبأنا أبو زرعة عبد الكريم ابن اسحاق بن سهلويه، إلي آخره).
4 - صفحه 132 محمد بن عبيدالله الحنفي (ورواه عن ابي جعفر علي بن عبيدالله ابن بابويه الرازي الحافظ، إلي آخر).
5 - صفحه 145 محمد بن حربويه بن عيسي القزويني (انبأنا علي بن عبيدالله بن بابويه بقرأتي عليه سنة اربع وثمانين وخمسمائة، اخبرنا عبد الرحيم ابن المظفر الحمدوئي، إلي آخره).
6 - صفحه 150 محمد بن القاسم بن هبة الله الخليلي (وقرأت علي علي بن عبيدالله الرازي، انبأنا أبو البركات محمد بن ابراهيم الخليلي، إلي آخره).
7 - صفحه 153 محمد بن محمد بن محمد البلخي (انبأنا الحافظ علي بن عبيدالله اجازة ورأيت بخطه، اخبرني أبو عبد الله محمد ابن محمد بن محمد البلخي الصوفي، إلي آخره).
8 - صفحه 155 محمد بن محمود القزويني (علي بن عبيدالله بن بابويه وابو محمد المظفر بن المطرف قالا: إلي آخره).
(١٧)
صفحهمفاتيح البحث: سلمان المحمدي (الفارسي) رضوان الله عليه (1)، محمد بن إبراهيم (1)، محمد بن محمد بن محمد (1)، أبو عبد الله (1)، محمد بن القاسم (1)، عبد الكريم (2)، محمد بن محمد (1)
9 - صفحه 172 محمد بن فضيل (قرأت علي علي بن عبيدالله بن بابويه، اخبركم أبو الفوارس تورانشاه بن خسرو شاه الجيلي، إلي آخره).
10 - صفحه 192، أبو سليمان احمد الزبيري (كانت ولادته علي ما حكي الحافظ علي بن عبيدالله بن بابويه عنه، في المحرم سنة ثمانين واربعمائة).
11 - صفحه 233، اسماعيل بن عباد بن العباس، أبو القاسم الصاحب الجليل (وقد انبأنا علي بن عبيدالله بن بابويه انبأنا أبو الفتوح الحسين بن علي بن محمد الخزاعي، إلي آخره).
12 - صفحه 234، اسماعيل بن علي بن الحسين السمان أبو سعد الرازي (قرأت علي علي بن عبيدالله بن بابويه انبأنا أبو منصور عبد الرحيم بن المظفر الحمدوئي، إلي آخره).
13 - صفحه 301 الامير خمارتاش العمادي (قرأت علي الشيخ علي بن عبيدالله انبأنا الامير الزاهد أبو منصور خمار تاش بن عبد الله الرومي، إلي آخره).
14 - صفحه 324، الشافعي بن ابي سليمان القزويني (توفي سنة ثمان عشر وخمسمائة كذلك حكاه علي بن عبيدالله عن الاستاد ابي بكر المقري القزويني).
15 - صفحه 325، الشافعي بن محمد بن ادريس الرعوي (انبأنا علي بن عبيدالله، عن كتاب عبد الرحيم الشافعي، إلي آخره).
16 - صفحه 325، الشافعي بن محمد بن ادريس الرعوي (ورأيت به خط علي بن عبيدالله، سمعت عبد الرحيم الرعوي يقول توفي والدي أبو بكر الشافعي بن محمد سنة احدي وسبعين واربعمائة، إلي آخره).
17 - صفحه 333 طاهر بن احمد بن محمد المعروف بالنجار (ولد سنة ثلاث وتسعين واربعمائة، كذا حكاه عنه علي بن عبيدالله بن بابويه، إلي آخره).
18 - صفحه 337، عبد الباقي بن عبد الجبار بن عبد الملك أبو نصر
(١٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، الحسين بن علي بن محمد الخزاعي (1)، إسماعيل بن عباد (1)، إسماعيل بن علي (1)، أبو الفوارس (1)، طاهر بن أحمد (1)، محمد بن إدريس (2)
الجرجاني القزويني (وانبأنا علي بن عبيدالله بن بابويه، انبأنا أبو نصر الجرجاني، إلي آخره).
19 - صفحه 340، عبد الجبار بن عبد الباقي (واجاز لعلي بن عبيدالله بن بابويه مسموعاته واجازته).
20 - صفحه 355، عبد الرحيم بن الشافعي بن محمد بن ادريس بن شبابة أبو المحاسن الرعوي القزويني (قرأت علي علي بن عبيدالله انبأنا أبو المحاسن عبد الرحيم بن الشافعي، إلي آخره).
21 - صفحه 381، أبو احمد عبد الله بن هبة الله بن عبد الله ابن احمد الكموني (رأيت به خط علي بن عبيدالله بن بابويه، سألت الامام ابا احمد الكموني عن مولده، إلي آخره).
22 - صفحه 426، علي بن محمد بن شعيب بن عبد الرحيم بن نوح الشيباني القزويني، أبو يعلي الصرام انبأنا علي بن عبيدالله انبأنا أبو اسعد الحصيري، إلي آخره).
23 - صفحه 517، در حرف واو (الواقد بن الخليل انه سئل عن حاله وقت النزع؟ فقال ان تركناه عبدناه وان دعانا لبيناه ثم انشدني علي بن عبيدالله عنه، ستعرض عن ذكري، وتنسي مودتي، ويحدث بعدي للخليل خليل).
24 - صفحه 517، رأيت به خط الحافظ علي بن عبيدالله بن بابويه، سمعت الشيباني الزبيري يقول: توفي الخليل سنة وثمانين واربعمائة.
بنابر آنچه به نظرم رسيده است موارد استفاده رافعي از منتجب - الدين در كتاب تدوين همين موارد است، ليكن اين موارد آنهاست كه رافعي در آنجاها تصريح به استفاده خود از او كرده است، و ممكن است موارد ديگري نيز باشد كه در آن موارد به استفاده خود از او تصريح نكرده است والله اعلم.
و نيز مناسب است بعنوان توضيح اينكه گفته است " وكان ذلك في آبائه واصلهم من قم " يادآور شويم كه منتجب الدين از اولاد برادر شيخ صدوق عليه الرحمه است، و اين دو برادر به دعاي حضرت حجت
(١٩)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن إدريس (1)، محمد بن شعيب (1)
عليه السلام به دنيا آمده اند، نجاشي رجالي معروف در اين باره گفته است: (1) قدم العراق واجتمع من ابي القاسم الحسين بن روح وسأله مسائل ثم كاتبه بعد ذلك علي يد علي بن جعفر بن الاسود يسأله ان يوصل له رقعة إلي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه ويسأله فيها الولد فكتب إليه: قد دعونا الله لك بذلك وسترزق ولدين ذكرين خيرين. فولد له أبو جعفر وابو عبد الله من ام ولد (1).
وابو عبد الله جد منتجب الدين است بنابر اين تعجبي نخواهد داشت كه خاندان بابويه از كساني باشند كه حتي در ميان عامه معروف به تشيع شده باشند.
مشايخ منتجب الدين رافعي در كتاب تدوين جمع زيادي از مشايخ منتجب الدين را نام برده است به اين شرح:
1 - محمد بن ناصر بن محمد البغدادي.
2 - هبة الله بن محمد بن عبد الواحد الشيباني.
3 - احمد بن محمد بن عبد القاهر الطوسي.
4 - أبو عامر محمد بن سعدون بن موجي بن سعدون.
5 - محمد بن ابراهيم بن محمد بن سعدويه.
6 - أبو سهل 7 - محمد بن محمد بن حسين بن الغرا.
8 - محمد بن الحسن بن علي الماوردي.
9 - احمد بن عبد الله بن احمد بن رضوان.
10 - أبو عبد الله الحسين محمد النحوي البارع.
11 - محمد بن احمد بن يحيي الديباجي.
12 - محمد بن عبد الباقي بن محمد بن عبد الله.
13 - احمد بن علي بن محمد بن الحسين.
(1) در شرح حال ابن بابويه پدر صدوق.
(٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الحسين بن روح النوبختي (1)، دولة العراق (1)، أحمد بن عبد الله بن أحمد (1)، محمد بن إبراهيم بن محمد (1)، علي بن جعفر بن الأسود (1)، محمد بن أحمد بن يحيي (1)، علي بن محمد بن الحسين (1)، محمد بن الحسن بن علي (1)، هبة الله بن محمد (1)، عبد الباقي بن محمد (1)، أبو عبد الله (3)، عبد القاهر (1)، أحمد بن محمد (1)، محمد بن ناصر (1)، محمد بن محمد (1)
14 - هبة الله بن احمد بن عمر الجريري بن عبد الله السبكي.
15 - ثعلب بن جعفر بن احمد السراج.
16 - عبد الرحمن بن عبد الرحمن بن محمد بن عبد الواحد القزاز.
17 - أبو محمد عبد الله بن محمد بن نجا بن محمد بن علي المعروف بابن شاسل.
18 - علي بن عبيدالله بن الراعوني.
19 - احمد بن محمد بن عبد العزيز العباسي.
پس از ذكر اينها رافعي نوشته است: اجازوا لهم (له ظاهر) مسموعاتهم واجازاتهم في سنة اثنتين وثلاث وعشرين وخمسمائة.
سپس به ذكر مشايخي كه فقط مسموعات را به منتجب الدين اجازه داده اند به اين شرح پرداخته است.
20 - منصور بن محمد بن الحسن أبو المظفر الطالقاني.
21 - هبة الله بن عبد الله الواسطي.
22 - عبد الوهاب بن المبارك بن احمد بن الحسن الانماطي.
23 - أبو القاسم زاهر بن طاهر الشحامي.
24 - وجيه الدين بن طاهر.
25 - القاضي عبد الكريم بن اسحاق بن سهلويه.
26 - أبو جعفر محمد بن زيد بن محمد الهاروني.
27 - أبو نصر الفضل بن محمد النصري الحسني.
اينان كه برشمرديم تمام از مشايخ بغداد بودند و پس از ذكر اينها رافعي مشايخ طبرستان را كه مسموعات و اجازات خود را به منتجب - الدين اجازه دادند ذكر كرده و گفته است:
28 - اسماعيل بن ابي الفضل الناصحي.
29 - أبو القاسم محمد بن اميرك بن عبد الملك.
30 - أبو ثابت صالح بن الخليل الروياني.
31 - أبو الحسين بن ذكوان بن احمد الخطيب.
32 - أبو هاشم احمد بن ابي مسلم الانصاري.
(٢١)
صفحهمفاتيح البحث: هبة الله بن أحمد (1)، محمد بن عبد الواحد (1)، محمد بن عبد العزيز (1)، عبد الله بن محمد (1)، أحمد بن الحسن (1)، مدينة بغداد (1)، الفضل بن محمد (1)، محمد بن الحسن (1)، جعفر بن أحمد (1)، زيد بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، عبد الكريم (1)، الطهارة (2)
33 - ملكة بنت الامام ابي الفرج محمد القزويني.
34 - أبو بكر لاحق بن بندار الخياط.
35 - أبو العباس احمد بن ابراهيم الاخباري.
36 - علي بن ابي صادق السعدي.
37 - سعد بن الحسن بن محمد الخطيب.
سپس گفته است دو برابر اين اشخاص كه برشمرديم از مشايخ طبرستان به منتجب الدين اجازه داده اند و پس از آن به ذكر ساير مشايخ منتجب الدين پرداخته و گفته است: وكذلك.
38 - محمد بن علي بن محمد بن ياسر الخبابي.
39 - الحافظ أبو جعفر محمد بن ابي علي الحسن بن محمد بن الحسن الهمداني.
40 - عبد الخلاق بن عبد الواسع بن عبد الهادي الانصاري.
41 - عبد الغفار بن محمد بن عثمان القومساني.
42 - الحسن بن عبد الواحد بن احمد بن عبد الله بندار.
43 - محمد بن عبد الرحمن بن ابي بكر الخطيب الكشمبيني.
44 - عبد الله بن احمد بن محمد البزاز.
45 - محمد بن ابي نصر شجاع بن ابي بكر احمد اللفتواني الحافظ.
46 - ام ابراهيم فاطمة بنت عبد الله بن احمد الجوردانية.
47 - اسماعيل بن محمد بن فضل الحافظ.
48 - أبو نصر الحسن بن محمد بن ابراهيم.
49 - ابوالوفا احمد بن ابراهيم بن عبد الواحد بن ابي ذر الصالحاني 50 الحسن بن الفضل بن الحسن الادمي.
51 - اسماعيل الحمامي.
52 - محمد بن الهيثم.
53 - ابي عاصم قيس بن محمد المؤذن.
54 - أبو المحاسن عبد الرحيم بن الشافعي الرعوي.
(٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن عبد الرحمن بن أبي بكر (1)، الحسن بن محمد بن إبراهيم (1)، عبد الله بن أحمد بن محمد (1)، الحسن بن الفضل بن الحسن (1)، الحسن بن عبد الواحد (1)، أحمد بن إبراهيم (2)، أحمد بن عبد الله (1)، عبد الله بن أحمد (1)، إسماعيل بن محمد (1)، محمد بن أبي نصر (1)، محمد بن الهيثم (1)، الحسن بن محمد (2)، محمد بن عثمان (1)، علي بن محمد (1)، قيس بن محمد (1)، الفرج (1)، الوسعة (1)، الأذان (1)
55 - أبو الفضل الكرجي.
فهرست منتجب الدين منتجب الدين از ميان آثار مفيدي كه از خود به يادگار باقي نهاده بوسيله كتاب كوچك خود بنام " فهرست علماء شيعه " حق بزرگي بر گردن پيروان اين مذهب گذاشته، و به سبب آن نام نيك گروهي را از علماي اعلام و زعماي اسلام در صفحه روزگار زنده نگاهداشته است، ليكن نظر به اجمال و اختصار بسيار كه در جمع و تأليف آن به كار رفته است استفاده از آن در غالب موارد بدون مراجعه به گوشه و كنار براي خواص بسيار سخت و دشوار، بلكه گاهي ممتنع و محال است، تا چه رسد به غير اهل فضل كه طبقه عوام باشند، از اين روي به غايت درجه محتاج به شرح و بيان و توضيح و تبيان است، نظر به اهميت اين كتاب بزرگان شيعه پيوسته به استنساخ و نقل روايت و حفظ نسخه آن مبادرت كرده اند چنان كه مثلا شهيد اول رضوان الله عليه شخصا به استنساخ اين نسخه پرداخته است و در حقيقت نسب نسخ فعلي فهرست منتجب الدين به اين بزرگوار ميرسد و نيز بعد از وي تمام علماي تراجم خلفا عن سلف مطالب آن را در كتب خود نقل كرده اند و بيانات آن را به نظر احترام نگريسته و در اعلي درجه قبول قرار داده اند حتي در اين اواخر زعيم شيعه و عالم منحصر به فرد عصر خود آيت الله بروجردي قدس سره به ترتيب آن پرداخته، و در مقدمه كتاب " جامع الروات " به آن اشاره كرده اند و خود آن مرحوم شفاها در نخستين جلسه اي كه ضمن ملاقاتش را دريافتم بعد از اظهار مراحم كتابهائي براي من پيشنهاد كردند، و اظهار داشتند كه " بايد شما به طبع و تصحيح اينها بپردازيد " نگارنده نظر به آنكه به تصحيح تفسير " جلاء الاذهان " اشتغال داشتم، انجام امر را موكول به فراغت از تصحيح كتاب مذكور كردم، ايشان سپس چندين كتاب ديگر را نيز پيشنهاد فرمودند، و من ضمن اعتذار هيچيك را نپذيرفتم ولي چون اين امتناع من تا حدي خلاف
(٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (2)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، الشهادة (1)، النوم (1)
ادب و اخلاق به نظر ميرسيد عرض كردم كه شما چنان كه در مقدمه " جامع الروات " ياد فرموده ايد، به ترتيب فهرست منتجب الدين پرداخته ايد و چون چند سالي است نگارنده نيز نظر به علاقه اي كه به علم رجال دارم با اين كتاب مأنوس بوده ام و مخصوصا در تصحيح كتاب " النقض " بر حسب ضرورت از اول تا آخر و مكرر در مكرر با نهايت دقت و مراجعه به نسخ عتيقه آن را مورد ملاحظه و مطالعه قرار داده ام و به اهميت آن بيش از پيش پي برده مقام و ارزش آن را چنان كه شايد و بايد فهميده ام و نظر به كثرت فوايد و اهميت تصحيح آن با توجه به فوائدي كه در اين مدت مديد بدست آورده ام مايلم كه به طبع كتاب مذكور با ذكر آن فوائد بپردازم، و اگر حضرتعالي كتاب مرتب شده خود را لطف كنيد من حاضر هستم آن را ملاك قرار دهم، و فوائد را در آن ضمن بنگارم، زيرا نسخه مرتب شده حاجت به فهرست ديگر بار نخواهد داشت، ايشان از اين پيشنهاد نگارنده بسيار مبتهج گرديده و فرزند ارجمند خود اعني خلف صدق وي عمدة الفضلاء آقاي آقا سيد محمد حسن دام مجده وبقاءه را امر فرمودند كه آن نسخه را بياورند، ايشان نسخه را آوردند، و حضرت آيت الله شروع كردند به ذكر زحماتي كه در تنظيم و ترتيب آن متحمل شده بودند و فرمودند: مدت مد يدي نظر به اهميت اين فهرست براي اين كار صرف عمر كرده ام كه في الواقع بالغ بر چندين سال ميشود.
پس از اين مذاكرات قرار شد كه از نسخ عتيقه و نفيسه اي كه پيش نگارنده است ايشان نيز استفاده فرموده و نسخه ترتيب شده خود را مكمل تر و مجهزتر ساخته به نگارنده بدهند تا بطبع آن اقدام شود، ليكن نظر به گرفتاريهاي زيادي كه لازمه زعامت و رياست عامه است و مخصوصا براي مثل ايشان كه غالب اوقاتشان را فرا ميگرفت فرصت زيادي باقي نگذاشته بود، كه اين كار را به زودي به پايان رسانيده و نسخه خود را آماده چاپ نمايند، به اين جهت مهمترين نسخه از آن كتاب را نيز كه پيش نگارنده بود (به خط شيخ حر عاملي) از نظر گذرانده
(٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، التصديق (1)
و عودت دادند، و ايام به همين ترتيب گذشت تا بالاخره بدرود حيات گفته به رحمت ايزدي پيوستند.
غرض از اين بيانات روشن ساختن اهميت فهرست منتجب الدين بود كه في الجمله معلوم گرديد بيشتر از اين به اطاله اين مطلب نپرداخته و از ذكر اهميت كتاب تنها به نكات و اشارات فوق اكتفا ميورزيم.
" نظر مرحوم عباس اقبال آشتياني درباره منتجب الدين و كتاب او " در مقدمه كتاب " معالم العلماء " مرحوم عباس اقبال دانشمند فقيد چنين مينگارد " منتجب الدين علي بن ابي القاسم القمي كه كتاب او " اسماء مشايخ الشيعة ومصنفيهم " نام دارد و او اين كتاب را به امر عز الدين يحيي بن ابي الفضل محمد الشريف المرتضي نقيب قم و ري وآبه به رشته تأليف در آورده است، و چون اين عز الدين يحيي به شرحي كه در تواريخ معتبره مذكور افتاده در سال 592 بدست علاء الدين تكشي خوارزمشاه به قتل رسيده پس معلوم ميشود كه تاريخ تأليف فهرست منتجب الدين مقدم بر سال 592 است، و چون مؤلف آن قطب راوندي معروف را كه به سال 573 فوت كرده بصيغة " رحمة الله " دعا ميكند معلوم ميشود كه تأليف اين كتاب بين سنوات 573 - 592 اتفاق افتاده است، و قريب به يقين است كه منتجب الدين در موقع تأليف فهرست خود از معالم العلماي ابن شهر آشوب اطلاعي بدست نياورده بوده، چه صريحا مينويسد كه عز الدين يحيي به او ميگفته است كه بعد از شيوخ طوسي كتابي در اين موضوع تصنيف نشده است، و يا آنكه در موقع تأليف اين كتاب هنوز ابن شهر آشوب كتاب خود را به رشته نگارش نياورده بوده است.
شيخ حر عاملي در پشت نسخه فهرست منتجب الدين به خط خود چنين نوشته " به خط الشهيد كذا " ديباجة الاصل هكذا:
" كتاب فهرست اسماء علماء الشيعه ومصنفيهم جمع الشيخ الامام الحافظ السعيد منتجب الدين موفق الاسلام سيد الحافظ رئيس النقلة سيد الأئمة والمشايخ خادم حديث رسول الله صلي الله عليه وآله ابي
(٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (3)، كتاب معالم العلماء (1)، علي بن أبي القاسم (1)، ابن شهر آشوب (2)، الشريف المرتضي (1)، القتل (1)، الشهادة (1)، النوم (1)
الحسن علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه قدس الله روحه و روح اسلافه ".
به خط الحمداني:
" رواية العبد المفتقر إلي غفران ربه محمد بن محمد بن علي الحمداني القزويني عنه ".
و به خط غياث الدين ابن طاووس:
" رواية عبد الكريم بن احمد بن طاووس الحسيني، عن نصير الدين الوزير محمد بن محمد بن الحسن الطوسي، عن محمد بن محمد بن علي الحمداني، عن المصنف ".
و به خط سيد صفي الدين محمد بن معد رحمه الله:
" رواية ابي جعفر محمد بن معد بن علي بن راقع بن ابي الفضائل معد بن علي بن حمزة القاضي بن علي بن احمد بن موسي بن ابراهيم بن موسي الكاظم عليه السلام اجازة عن الشيخ محمد بن محمد الحمداني، عن المصنف ".
و به خط الشيخ سديد الدين يوسف بن المطهر رحمه الله:
" رواية يوسف بن مطهر عن احمد بن يوسف العريضي العلوي الحسيني، عن محمد بن محمد بن علي الحمداني، عن مصنف ".
و به خط الشهيد قدس سره:
" قال العبد المفتقر إلي كرم ربه محمد بن مكي اني ارويه عن شيخي الامامين عميد الدين عبد المطلب بن الاعرج الحسيني وفخر الدين محمد بن الامام جمال الدين الحسن بن المطهر، عن شيخهما جمال - الدين، عن والده حديد الدين، وعن ابن طاووس، عن بن معد، وعن خوجه نصير الدين، عن الحمداني، وارويه عن السيد النسابة العلامة تاج الدين ابي عبد الله محمد بن القاسم بن معيه الحسيني رضي الدين علي بن سيد غياث الدين عبد الكريم بن طاووس، عن والده، عن الحمداني، عن المصنف رحمهم الله اجمعين.
نقل هذا الكتاب مع هذه المخطوط الشريفه من خط السيد علي
(٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، علي بن أحمد بن موسي بن إبراهيم (1)، محمد بن محمد بن علي الحمداني (1)، محمد بن محمد بن الحسن الطوسي (1)، محمد بن القاسم بن معية (1)، عبد الكريم بن أحمد (1)، محمد بن محمد بن علي (2)، الحسن بن الحسين (1)، يوسف العريضي (1)، جمال الدين (1)، محمد بن مكي (1)، عبد الكريم (1)، محمد بن محمد (1)، محمد بن معد (2)، الشهادة (1)
بن ابي الحسين، وهو نقله عن خط الشهيد الثاني، وهو نقله عن خط الشهيد الاول، وهو عن خط الحمداني تلميذ المصنف، وهو نقله عن نسخة الاصل والله الموفق.
كاتبه نفسه محمد بن الحسن الحر.
" علامه مجلسي در جلد اجازات بحار بعد از آنكه فهرست منتجب الدين را تماما نقل كرده گفته است.
ثم فهرست اسماء علماء الشيعة ومصنفيهم قوبلت بنسخة منتسخة من نسخة شيخنا الشهيد الثاني قدس الله روحه و نسخة قوبلت من خط الشهيد فصحت الا ما زاغ عنه البصر والحمد لله رب العالمين.
كتاب فهرست اسماء علماء الشيعة ومصنفيهم جمع الشيخ الامام الحافظ السعيد منتجب الدين موفق الاسلام سيد حفاظ رئيس النقلة سيد الأئمة والمشايخ خادم حديث رسول الله صلي الله عليه وآله ابي الحسين علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه قدس الله روحه والسلام.
به خط السيد الامام غياث الدين ابن طاووس في هذا الموضع هكذا.
رواية عبد الكريم بن احمد بن طاووس الحسيني عن نصير الدين الوزير محمد بن محمد بن الحسن الطوسي عن محمد بن محمد بن علي الحمداني القزويني عن المصنف.
و به خط الشيخ الامام سديد الدين يوسف بن المطهر هكذا.
ونسخة هذه الخطوط به خط شيخنا الشهيد والحمد لله رب العالمين.
* * * اكنون به خواست خداوند متعال متن فهرست منتجب الدين را كه به قدر مقدور تصحيح شده است و رجال آن تخريج گرديده ميآوريم و سپس يادداشتهائي به آن اضافه ميكنيم و پيش از ذكر كتاب لازم ميدانم مقدمه جلد بيست و پنجم بحار الانوار كه مرحوم مجلسي فهرست منتجب الدين را در اول آن ذكر كرده بنگاريم (1).
(1) در چاپ جديد حروفي در جزء يكصد و پنج ميباشد. مصحح
(٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، محمد بن محمد بن الحسن الطوسي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، عبد الكريم بن أحمد (1)، محمد بن محمد بن علي (1)، الحسن بن الحسين (1)، محمد بن الحسن (1)، الشهادة (3)
علامه مجلسي جلد بيست و پنجم بحار را چنين آغاز كرده است:
ثم قد كان في عزمي ان نورد في هذا المجلد من كتب الرجال وكتب الفهارس ايضا، كتاب اختيار رجال الكشي: وكتاب رجال ابن الغضائري، وكتاب رجال ابن طاووس، وكتاب الرجال الشيخ الطوسي، وكتاب فهرسه، وكتاب رجال النجاشي، وكتاب رجال معالم العلماء لابن شهر آشوب، وكتاب فهرس الشيخ منتجب الدين إلي غير ذلك من كتب الرجال، و لكن لما رأينا ايراد تلك الكتب في هذا الكتاب مهملا لان تلك كتب مشهورة متداولة كثيرة الوجود بين طلبته، علي انه قد جمع السيد الفاضل ميرزا محمد الاستر آبادي قدس سره ايضا جميع تلك الكتب في رجاله الكبير، وكتابه شايع معروف، و لكن لما لم يذكر فيه من كتاب فهرس الشيخ منتجب الدين الا قليلا مع كونه انفع فيما قصدناه هنا فلذلك اعرضنا عن ايراد تلك الكتب في هذا الكتاب، فاقتصرنا من بينها علي ايراد كتاب فهرس الشيخ منتجب الدين المذكور لكونه اكثر فائدة واقل وجودا من الباقي.
(در تأييد كلام علامه مجلسي بايد تذكر دهيم كه قاضي نور الله شوشتري عليه الرحمه نيز با تمام احاطه اي كه بر كتب داشته اين كتاب را نديده و از فوائد آن بهره مند نشده است).
… فذكرنا في هذا الكتاب اولا كتاب الفهرس المشار إليه بتمامه ثم تبعناه بذكر اجازات اصحابنا علي ترتيب درجاتهم وترتب اعصارهم..
تا آنكه فرموده:
باب ايراد كتاب فهرس الشيخ منتجب الدين المذكور بتمامه من غير تصرف فيه به ترتيب ولا جرح ولا تعديل له قال قدس سره:
(٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب رجال النجاشي (1)، كتاب رجال الكشي (1)، كتاب معالم العلماء (1)، ابن شهر آشوب (1)، الشيخ الطوسي (1)، الإختيار، الخيار (1)

فهرست منتجب الدين

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله الذي تفرد بالقدرة والسناء (1) وتوحد بالعزة والبهاء وتطول بسبوغ النعماء وتفضل بجزيل العطاء حمدا نستوجب به رضوانه ونستحق به غفرانه، والصلاة علي سيد المنادين والحاضرين محمد وآله و اهل بيته الطيبين الطاهرين، ماذر شارق ولاح بارق.
و بعد:
فقد حضرت عالي مجلس سيدنا ومولينا الصدر الكبير الامير (2) الامام السيد الاجل الرئيس الانور الاطهر الاشرف المرتضي المعظم عز الدولة والدين، شرف الاسلام والمسلمين، رضي الملوك والسلاطين، ملك النقباء في العالمين، اختيار الايام، افتخار الانام، قطب الدولة، ركن الملة، عماد الامة، عمدة الملك، سلطان العترة الطاهرة، عمدة - الشريعة، (3) رئيس رؤساء الشيعة، وصدر علماء العراق، قدوة الاكابر معين الحق، حجة الله علي الخلق، ذي الشرفين، كريم الطرفين، نظام الحضرتين، جلال الاشراف، سيد امراء السادة، (4) شرقا وغربا، قوام آل رسول الله، ابي القاسم يحيي بن الصدر السعيد المرتضي الكبير،
(1) در نسخه اجازات: الثناء.
(2) كلمه " الامير " در نسخه شيخ حر عليه الرحمه نيست.
(3) نسخه شيخ حر: عمدة الشرائع.
(4) نسخة اجازات: السادات.
(٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، كتاب الأشراف للشيخ المفيد (1)، الحج (1)، الصّلاة (1)، الإختيار، الخيار (1)، الطهارة (1)، الكرم، الكرامة (1)
شرف الدولة والدين، عز الاسلام والمسلمين، ابي الفضل محمد بن الصدر السعيد المرتضي الكبير، عز الدولة والدين، شرف الاسلام والمسلمين، ابي الفضل محمد بن السيد الاجل الامام المرتضي الكبير، الاعلم، الا زهد، ذي الفخرين، نقيب النقباء، سيد السادات، ابي الحسن المطهرين، السيد الاجل الزكي، ذي الحسبين ابي القاسم علي ابن ابي الفضل محمد بن ابي القاسم علي بن ابي جعفر محمد بن حمزة احمد بن محمد بن اسماعيل اديباج، صاحب ابي الصرايا (1) بن محمد الاكبر المحدت العالم الملقب بالارقط بن عبد الله الباهرين بن الامام زين - العابدين ابي محمد ويقال: ابي القاسم ويقال: ابي الحسن، ويقال: ابي بكر علي بن الحسين السبط الشهيد سيد شهاب اهل الجنة ابي عبد الله بن مولانا امير المؤمنين و سيد الوصيين ابي الحسن، ويقال: ابي تراب علي المرتضي ابن ابي طالب صلوات الله عليهم اجمعين وادام معاليه واهلك اعاديه، الذي هو ملك السادة ومنبع السعادة، وكهف الامة وسراج الملة، وطود الحلم والرزانه (2) وقس القس (3) و الا بانة، وعلم الفضل والافضال، ومقتدي العترة وألال، وسلالة من نجل النبوة، وفرع من اصل الفتوة، وعضو من اعضاء الرسول، و جزء من اجزاء الوصي والبتول، واحدا لقوم الذين ولاؤهم برزخ بين النعيم والجحيم، متعه (4) الله بأيامه الناضرة، ودولته الزاهرة، ومحاسنه التي بها سار (5)، وملك الرشاد، (6).
فعرض علي كتاب الاربعين عن الاربعين في فضال امير المؤمنين عليه السلام، تصنيف شيخ الاصحاب ابي سعيد محمد بن احمد بن الحسين
(1) نسخه اجازات: صاحب السرايا.
(2) تصحيح احتمالي است و در نسخه‌ها " الدراية " است.
(3) در قاموس گفته القس مثلثه تتبع الشئ وطلبه. و در منتهي الارب گفته " قس مثلث " در پي چيزي شدن و جستن آن.
(4) نسخه شيخ حر: " متع " و ظاهرا " متعنا " صحيح باشد.
(5) نسخه اجازات: صار.
(6) نسخه شيخ حر: ملك الوراد.
(٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: أبو طالب عليه السلام (1)، محمد بن أحمد بن الحسين (1)، محمد بن أبي القاسم (1)، محمد بن إسماعيل (1)، علي بن الحسين (1)، محمد بن حمزة (1)، الزهد (1)، الشهادة (1)
النيسابوري قدس الله روحه ونور ضريحه، وكان يتعجب منه!
وقد جري ايضا في اثناء كلامه ان شيخنا الموفق السعيد ابا جعفر محمد بن الحسن بن علي الطوسي رفع الله منزلته، قد صنف كتابا في اسامي مشايخ الشيعة ومصنفيهم، و لم يصنف بعده شئ من ذلك.
فقلت: لو اخر الله تعالي اجلي وحقق املي اضفت إليه ما عندي من اسماء مشايخ الشيعة ومصنفيهم، الذين تأخر زمانهم عن زمان الشيخ ابي جعفر رحمه الله، و عاصروه.
واجمع ايضا في كتاب حديث الاربعين عن الاربعين في فضائل امير - المؤمنين عليه السلام ليكون المنفعة به عامة، واخدم بهما الحضرة العليا والسدة السعيا (1).
ولما انفضلت عن جنابه الاقدس شرعت في جمع ما عندي من - الاسامي (2) اولا، و جمع الاربعين ثانيا.
و من الله استمد المعونة والتوفيق في الاتمام، فانه القادر علي تيسير كل مرام، وبنيته علي حروف المعجم، اقتداء بالشيخ ابي جعفر، وليكون اسهل ماخذا و من الله التوفيق.
(1) نسخه شيخ حر: الشماء.
(2) نسخه شيخ: الاسماء.
(٣١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسن بن علي الطوسي (1)
باب الالف [1] الشيخ الثقة التقي (1) أبو بكر احمد بن الحسين بن احمد النيسابوري الخزاعي، نزيل الري والد الشيخ الحافظ عبد الرحمن.
عدل عين دين، قرء علي السيدين المرتضي والرضي والشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله، له " الامالي " في الاخبار اربع مجلدات و كتاب " عيون الاحاديث " و " الروضة " في الفقه و " السنن " و " المفتاح " في الاصول و " المناسك ".
اخبرنا بها الشيخ الامام السعيد ترجمان كلام الله تعالي جمال الدين أبو الفتوح الحسين بن علي بن محمد بن احمد الخزاعي الرازي النيسابوري عن والده عن جده عنه (2).
[2] الشيخ المفسر أبو سعيد اسماعيل بن علي بن الحسين السمان.
ثقة، واي ثقة، حافظ، له " البستان في تفسير القرآن " عشر مجلدات وكتاب " الرشاد " في الفقه و " المدخل " في النحو و
(١) كلمه " التقي " در نسخه شيخ حر نيست.
(٢) امل الامل ٤٥٨ منهج المقال ٣٤ منتهي المقال ٣٢ جامع الرواة ١ / 46 روضات الجنات 184 تنقيح المقال / 561.
(٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، كتاب تفسير القرآن لعبد الرزاق الصنعاني (1)، أحمد بن الحسين بن أحمد (1)، الحسين بن علي بن محمد (1)، إسماعيل بن علي (1)، جمال الدين (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
" الرياض " في الاحاديث و " سفينة النجاه " في الامامه و " كتاب الصلاة " و " كتاب الحج " و " المصباح " في العبادات و " النور " (1) في - الوعظ.
اخبرنا بها السيدان المرتضي والمجتبي ابنا الداعي الرازي الحسيني، عن الشيخ الحافظ المفيد ابي محمد عبد الرحمن بن احمد النيسابوري عنه (2).
[3 و 4] الشيخان الثقتان أبو ابراهيم اسماعيل (3) وابو طالب اسحاق (4) ابنا محمد بن الحسن بن الحسين بن بابويه.
قرأ علي الشيخ الموفق ابي جعفر قدس الله روحه جميع تصانيفه، ولهما روايات الاحاديث ومطولات ومختصرات في الاعتقاد عربية وفارسية.
اخبرنا بها الشيخ الوالد موفق الدين عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه عنهما.
[5] السيد أبو المعالي اسماعيل بن الحسن بن محمد الحسني (5) النقيب بنيسابور.
فاضل، ثقة، له كتاب " انساب الطالبية " وكتاب " شحون الاحاديث " و " زهرة الحكايات " (6).
اخبرنا بها الشيخ الامام جمال الدين أبو الفتوح الخزاعي عن جده عنه (7).
(١) نسخه شيخ حر: والنون.
(٢) امل الامل ٤٦٣، منتهي المقال ٥٧، جامع الرواة ١ / ٩٩، روضات ٣١، تنقيح المقال ١ / ٤٠.
(٣) روضات الجنات ٥٥٧.
(٤) امل الامل ٤٦٢، روضات الجنات ٥٥٧.
(٥) نسخه اجازات: الحسيني.
(٦) امل الامل، زهرة الرياض.
(٧) امل الامل ٤٦٢ جامع الرواة ١ / 95 منتهي المقال 50، تنقيح المقال 1 / 123.
(٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، كتاب سفينة النجاة للسرابي التنكابني (1)، محمد بن الحسن بن الحسين (1)، إسماعيل بن الحسن (1)، أبو إبراهيم (1)، جمال الدين (1)، الحج (1)، الصّلاة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[6] الشيخ الفقيه آدم بن يونس بن ابي المهاجر النسفي.
ثقة، عدل، قرء علي الشيخ ابي جعفر قدس الله روحه تصانيفه. (1) [7] القاضي احمد بن احمد بن محمد دعويدار (2) القمي.
صالح، ثقة، حافظ الاحاديث روي عنه المفيد عبد الرحمن النيسابوري (3).
[8] السيد الجليل الثقة اسماعيل بن حيدر بن حمزة العلوي العباسي.
صالح، محدث، روي عنه ايضا المفيد عبد الرحمن (4).
[9] الشيخ أبو الفتح احمد بن عيسي بن محمد الخشاب الحلبي فقيه، دين (5).
[10] الشيخ أبو محمد الياس بن محمد بن هشام (6).
ثقة، عين.
[11] الشيخ اردشير بن ابي الماجدين ابن ابي الفاخر الكابلي.
فقيه، ثقة، قرء علي الشيخ ابي علي الحسن بن ابي جعفر رحمهم الله (8).
(1) امل الامل 458، منهج المقال 15، منتهي المقال 17، جامع الرواة ج 81، تنقيح المقال 1 / 2.
(2) امل الامل المدعو بدل. نسخه شيخ حر: محمد بن دعويدار.
(3) امل الامل 458، جامع الرواة 1 / 47.
(4) امل الامل 462، جامع الرواة 1 / 958، تنقيح المقال 1 / 13.
(5) امل الامل 460، منتهي الا مقال 39، جامع الرواة 1 / 57، تنقيح المقال 1 / 76.
(6) امل الامل: همام.
(7) امل الامل 463، روضات الجنات 737، جامع الرواة 1 / 108 تنقيح المقال 1 / 153.
(8) امل الامل 462، جامع الرواة 1 / 78، تنقيح المقال 1 / 107.
(٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن عيسي بن محمد (1)، الحسن بن أبي جعفر (1)، إسماعيل بن حيدر (1)، إلياس بن محمد (1)، آدم بن يونس (1)، أحمد بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (6)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (5)
[12] الشيخ اسماعيل بن محمود بن اسماعيل الحلبي (1).
فقيه، اديب، قرأ ايضا ابي علي الشيخ علي (2).
[13] الشيخ اسعد بن سعد بن محمد الحمامي الرازي.
فقيه، صالح، قرء علي الشيخ الامام الجد (3) شمس الاسلام الحسن بن الحسين بن بابويه رحمهم الله (4).
[14] الشيخ الافضل احمد بن علي المهابادي.
فاضل، متبحر، له كتاب " شرح اللمع " وكتاب " البيان " في النحو وكتاب " التبيان " في التصريف و " المسائل النادرة " في الاعراب.
اخبرنا بها سبطه الامام العلامة افضل الدين الحسن بن علي الماهابادي عن والده عنه (5).
[15] الفقيه الثقة معين الدين اميركا بن ابي اللجيم بن اميره المصدري (6) العجلي.
مناظر، حاذق، وجه، استاد الشيخ الامام رشيد الدين عبد الجليل الرازي المحقق، وله تصانيف في الاصول منها " التعليق الكبير " و " التعليق الصغير " " الحد " و " رسائل شتي ". (7) اخبرنا بها الشيخ الامام رشيد الدين عبد الجليل الرازي المحقق عنه (8).
(١) نسخه شيخ حر " الجبلي ".
(٢) امل الامل ٤٦٣، جامع الرواة ١ / ١٠٢، تنقيح المقال ١٤٤.
(٣) لجد مؤلف است.
(٤) امل الامل ٤٦٢، منهج المقال ٥٤ جامع الرواة ١ / ٩٠، تنقيح المقال ١ / ١٢٤.
(٥) امل الامل ٤٦٠ جامع الرواة ١ / ٥٥، تنقيح المقال ١ / ٧٢.
(٦) امل الامل " الصدري ".
(٧) النقض ١٧٣ و ١٩١، امل الامل ٤٦٣ جامع الرواة ١ / 153، نسخه شيخ حر الحدود مسائل شتي.
(8) امل الامل: " صارم بن اسكندر ".
(٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب التبيان للشيخ الطوسي (1)، أحمد بن علي المهابادي (1)، إسماعيل بن محمود (1)، الحسن بن علي (1)، أسعد بن سعد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (4)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)
[16] الامير الزاهد صارم الدين اسكندر (1) بن دوربيس بن عكير (2) الورشيدي الخرقاني، من اولاد مالك بن الحارث الاشتر النخعي.
صالح، ورع، ثقة (3).
[17] السيد زين الدين اميرة بن شرف شاه الحسيني (4).
ثقة، قاضي قم (5).
[18] السيد الاشرف بن الحسين بن محمد الجعفري.
ثقة، فاضل. (6) [19] السيد مصباح الدين أبو ليلي احمد بن محمد بن احمد الحسيني (7).
عدل ثقة (8).
[20] الشيخ وجيه الدين أبو طاهر احمد بن (محمد بن احمد بن) (9) ابي المعالي.
فاضل، فقيه، ثقة (10).
[21] الشيخ الاديب احمد بن عبد القاهر بن احمد القمي.
(١) امل الامل: صارم بن اسكندر.
(٢) نسخة شيخ حر: دوربيس بن عسكر.
(٣) النقض ٣٣٣ امل الامل ٤٦٢، منتهي المقال ٥٢، جامع الرواة ١ / ٩٠، تنقيح المقال ١ / ١٣٢.
٤ - نسخه شيخ حر: الحسني.
(٥) النقض ١٦٤ و ٤٩٤، امل الامل ٤٦٣، جامع الرواة ١ / ١٠٩ تنقيح المقال ١ / ١٥٣.
(٦) امل الامل ٤٦٣، جامع الرواة ١ / ١٠٦، تنقيح المقال ١ / ١٤٩.
(٧) نسخه شيخ حر: الحسني.
(٨) جامع الرواة ١ / ٦٠، تنقيح المقال ١ / ٨٠.
(٩) بين دو پرانتز را نسخه اجازات ندارد.
(١٠) امل الامل ٤٦٠، جامع الرواة ١ / 40، تنقيح المقال 1 / 49.
(٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن محمد بن أحمد الحسيني (1)، أحمد بن عبد القاهر (1)، أحمد بن محمد بن أحمد (1)، الأشرف بن الحسين (1)، مالك بن الحارث (1)، الطهارة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (5)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (4)
فاضل، ثقة. (1).
[22 - 23] الشيخ أبو منصور ابراهيم بن علي بن محمد المقري الرازي.
وابنه اسعد فاضلان، صالحان، (2).
[24] الشيخ الامام فخر الدين أبو سعيد احمد بن محمد بن احمد الخزاعي، ابن اخي الشيخ الامام جمال الدين ابي الفتوح.
عالم، صالح ثقة (3).
[25] السيد تاج الدين ابراهيم بن احمد بن محمد الحسيني الموسوي الرومي، نزيل دار النقابة بالري (4).
فاضل، مقري (5).
[26] السيد ركن الدين ابراهيم بن محمد بن تاج الدين الحسيني الكيسكي.
عالم، زاهد (6).
[27] السيد شرف الدين أبو هاشم اسحاق بن اميركا بن كرامي الجعفري.
عالم، صالح (7).
[28] السيد صدر الدين احمد بن المرتضي بن المنتهي الحسيني
(١) امل الامل ٤٥٩، جامع الرواة ١ / ٥٢، تنقيح المقال ١ / ٦٤.
(٢) امل الامل ٤٥٨، جامع الرواة ١ / ٢٨، تنقيح المقال ١ / ٢٧.
(٣) امل الامل ٤٦٠، جامع الرواة ١ / ٦١، تنقيح المقال ١ / ٨٠.
(٤) كلمة " بالري " در امل الامل نيست.
(٥) امل الامل ٤٥٨، جامع الرواة ١ / ١٨، تنقيح المقال ١ / ١٣.
(٦) امل الامل ٤٥٨، جامع الرواة ١ / ٣١، تنقيح المقال ١ / ٣١.
(٧) امل الامل ٤٦٢، جامع الرواة ١ / 80، تنقيح المقال 1 / 112.
(٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، إبراهيم بن محمد بن تاج الدين (1)، أحمد بن محمد بن أحمد الخزاعي (1)، إبراهيم بن أحمد بن محمد (1)، إبراهيم بن علي بن محمد (1)، المرتضي بن المنتهي (1)، إسحاق بن أميركا (1)، جمال الدين (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (6)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (6)
المرعشي.
عالم، صالح، (1).
[29] الشيخ الامام جمال الدين احمد بن الحسين بن محمد بن حمدان الحمداني.
عالم، ورع، شهيد. (2) [30] الشيخ جمال الدين احمد بن علي بن اميركا القوسيني، (3).
فاضل، ورع، له كتاب " كشف النكات " (4) في علل النجاة، قرأته عليه (5).
[31] السيد علاء الدين أبو يعلي علي بن عبد الله (6) بن احمد (بن حمزة) (7) الجعفري قاضي الروم وارمينية.
عالم، صالح (8).
[32] الشيخ معين الدين أبو جعفر بن الفقيه اميركا بن ابي اللجيم المصدري.
المقيم بقرية جنبك (9) فقيهها، عالم، صالح (10).
(١) امل الامل ٤٢١، جامع الرواة ١ / ٧٢، تنقيح المقال ١ / ٩٦.
(٢) النقض ١٨١، امل الامل ٤٥٨، جامع الرواة ١ / ٤٨، تنقيح المقال ١ / ٥٨.
(٣) امل الامل: القويني.
(٤) نسخه اجازات وشيخ حر: كشف الزكاة.
(٥) امل الامل ٤٥٩، جامع الرواة ١ / ٥٥، تنقيح المقال ١ / ٧١.
(٦) شيخ حر فرموده است " لا يظهر لذكره هنا وجه بل ينبغي ذكره في حرف العين وله نظائر تأتي ".
(٧) بين دو پرانتز از امل الامل است.
(٨) امل الامل: عالم متعبد. امل الامل ٤٨٨، جامع الرواة ٢ / 426 تنقيح: 3 باب كني / 40.
(9) امل الامل: جنبده.
(10) امل الامل 514 در باب كني.
(٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن الحسين بن محمد بن حمدان (1)، أحمد بن علي بن أميركا (1)، أبو جعفر بن الفقيه (1)، علي بن عبد الله (1)، جمال الدين (2)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (4)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)، الزكاة (1)
[33] الشيخ رضي الدين أبو عنان احمد بن بندار.
فاضل، عين (1).
[34] السيد أبو العباس احمد بن ابراهيم بن احمد الحسيني (2).
فاضل، ثقة (3).
[35] الاجل خطير الدين أبو علي اسعد بن حمد (4) (حميد ظ) بن احمد بن اسعد القاساني.
فاضل، وجه (5).
[36] السيد عماد الدين أبو القاسم احمد بن علي (6) بن ابي المعالي الزكي (7) الحسيني.
عالم، ورع، فاضل (8).
[37] السيد كمال الدين أبو المحاسن احمد بن السيد الامام فضل الله بن علي الحسيني الراوندي.
عالم، فاضل، قاضي قاشان (9).
(١) امل الامل ٥١٥ در باب كني، جامع الرواة ٢ / ٤٠٨، تنقيح المقال ج ٣ قسمت كني والقاب ٢٩.
(٢) نسخه شيخ حر: الحسني.
(٣) امل الامل ٤٥٨ جامع الرواة ١ / ٣٩، تنقيح المقال ١ / ٤٦.
(٤) نسخه شيخ حر: محمد.
(٥) امل الامل ٤٦٢، تنقيح المقال ١ / ٥٤، جامع الرواة ١ / ٨٩ تنقيح المقال ١ / ١٢٣.
(٦) امل الامل: ابي علي.
(٧) نسخه شيخ حر: بن الزكي.
(٨) امل الامل ٤٥٨، جامع الرواة ١ / ٤٠، تنقيح المقال ١ / ٤٩.
(٩) امل الامل ٤٦٠، جامع الرواة ١ / 58 تنقيح المقال 1 / 76.
(٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن إبراهيم بن أحمد (1)، أحمد بن أسعد القاساني (1)، أحمد بن بندار (1)، أحمد بن علي (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (5)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (6)
[38] الشيخ مهذب الدين أبو ابراهيم احمد بن محمد الوهر گيني (1).
عالم، صالح، له كتاب " الموضع " في الاصول و " تعليق التذكرة " (2).
[39] الشيخ احمد بن علي بن احمد الزينو آبادي.
عالم، صالح، دين (3).
[40] السيد بهاء الدين أبو الفضل احمد بن المجتبي بن ابي سليمان الحسيني الموردي.
عالم، صالح مقري (4).
[41] السيد بهاء الدين أبو الشرف احمد بن الحسين بن علي الحسيني المرعشي، نزيل الجبل الكبير.
صالح (5).
[42] السيد جلال الدين أبو الفضائل احمد بن عبد الله الجعفري.
عالم، صالح (6).
[43] الشيخ سديد الدين أبو محمد بن الحسن بن فادار (7) القمي.
فاضل، قاض (8).
(١) امل الامل: الوهر گيسي.
(٢) امل الامل ٤٢١، جامع الرواة ١ / ٧١، تنقيح المقال ١ / ٩٥.
(٣) امل الامل ٤٥٩، جامع الرواة ١ / ٥٤، تنقيح المقال ١ / ٦٩.
(٤) امل الامل ٤٦٠ در اسماء جامع الرواة ١ / ٥٨، تنقيح المقال ١ / ٧٧.
(٦) امل الامل ٤٩٩، جامع الرواة ١ / ٥٢، تنقيح المقال ١ / ٦٥.
(٧) امل الامل داود، جامع الرواة مادر فاذار، تنقيح المقال ما وراء.
(٨) امل الامل ٥١٥، جامع الرواة ٢ / 414، تنقيح 3 قسمت كني والقاب: 33.
(٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن علي الحسيني (1)، أحمد بن علي بن أحمد (1)، أبو محمد بن الحسن (1)، أحمد بن عبد الله (1)، أحمد بن المجتبي (1)، أبو إبراهيم (1)، جلال الدين (1)، أحمد بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (6)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (5)
[44] الشيخ الصائن اسفنديار بن ابي الخير السيري (1).
فقيه، دين (2).
[45] السيد جلال الدين (3) أبو يعلي (10) بن حيدر بن مرعشي الحسيني المرعشي.
عالم، صالح (5).
[46] السيد جمال الدين أبو غالب بن ابي هاشم الحسيني المرعشي.
صالح (6).
[47] السيد منتجب الدين أبو محمد (7) بن المنتهي الحسيني المرعشي.
[48 - 49] ابناه السيدان منتجب الدين احمد و جمال الدين أبو القاسم (8).
علماء، و صلحاء.
[50] السيد تاج الدين أبو يعلي بن ابي الهجاء العلوي العمري.
دين، صالح (10).
(١) نسخه اجازات: يسري.
(٢) امل الامل ٤٦٢، جامع الرواة ١ / ٩٠، تنقيح المقال ١ / ١٢٤.
(٣) نسخه شيخ حر: جمال الدين.
(٤) نسخه اجازات: أبو علي.
(٥) امل الامل ٥١٥، جامع الرواة ٢ / 426، تنقيح: 3 قسمت كني والقاب: 40.
(6) امل الامل 515، جامع 2 / 409، تنقيح: قسمت كني والقاب: 30.
(7) امل الامل 515، جامع 2 / 415، تنقيح المقال: 3 قسمت كني والقاب: 34.
(8) امل الامل 458، جامع 2 / 415، تنقيح المقال: 3 قسمت كني والقاب: 34.
(9) امل الامل 51، جامع 2 / 426، تنقيح المقال: 3 قسمت كني والقاب 34.
(10) امل الامل 515، جامع 1 / 418 تنقيح المقال: 3 باب كني والقاب 04.
(٤١)
صفحهمفاتيح البحث: أبو غالب بن أبي هاشم (1)، إسفنديار بن أبي الخير (1)، جلال الدين (1)، جمال الدين (3)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (5)
[51] الشيخ شمس الدين أبو المفاخر بن محمد الرازي، مداح آل رسول الله صلي الله عليه وآله.
صالح، فاضل (1).
[52] الشيخ شمس الدين أبو محمد احمد بن محمد (2) بن حيدر الشعري.
عالم، صالح.
[53] الاديب نجيب الدين أبو القاسم بن ناصر بن ابي القاسم.
صالح (3).
حرف الباء [54] " الشيخ أبو الخير بركة بن محمد بن بركة الاسدي.
فقيه، دين، قرء علي شيخنا ابي جعفر الطوسي، وله كتاب " حقايق الايمان " في الاصول وكتاب " الحجج " في الامامة وكتاب " عمل - الاديان والابدان ".
اخبرنا بها السيد عماد الدين أبو الصمصام ذو الفقار بن معبد الحسني المروزي عنه (4).
[55] الشيخ بابويه (5) بن سعيد بن محمد بن الحسن بن بابويه.
فقيه، صالح، مقري، قرء علي شيخنا الجد شمس الاسلام الحسن بن الحسين بن بابويه وله كتاب حسن في الاصول والفروع سماه " الصراط
(١) امل الامل ٥١٥، جامع ١ / ٤١٨، تنقيح المقال قسمت كني والقاب ٣٥.
(٢) نسخه شيخ حر: أبو محمد بن محمد و به هر صورت يافت نشد.
(٣) جامع ٢ / ٤١١ تنقيح المقال: ٣ قسمت كني والقاب ٣١.
(٤) امل الامل ٤٦٣، جامع الرواة ١ / 116 تنقيح المقال 1 / 164.
(5) نسخه اجازات: بن بابويه.
(٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو القاسم بن ناصر بن أبي القاسم (1)، أبو المفاخر بن محمد (1)، ذو الفقار بن معبد (1)، محمد بن الحسن (1)، نجيب الدين (1)، أحمد بن محمد (1)، بركة بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)، محمد بن محمد (1)
المستقيم " قرأته عليه (1).
[56] السيد نجم الدين بدران بن الشريف بن ابي الفتح العلوي الحسيني الموسوي النسابة الاصبهاني.
فاضل، محدث، حافظ، له كتاب " المطالب في مناقب آل ابي طالب.
اخبرني به الاجل ثقة الدين (2) أبو المكارم هبة الله بن داود بن محمد الاصبهاني عنه (3).
[57] السيد بدل كيا (4) بن شرف شاه بن محمد الحسيني الرازي، فاضل، دين (5).
[58] الشيخ بدر بن سيف بن بدر العربي، (6) فقيه صالح، قرء علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله وقرأت عليه (7).
[59] السيد فخر الدين بابا بن محمد العلوي الحسيني الابي، صالح، دين (8).
" حرف تاء " [60] الشيخ التقي ابن نجم الحلبي.
(١) امل الامل ٤٦٣، منتهي المقال ٦٢، جامع الرواة ١ / 115، روضات الجنات 584، تنقيح المقال 1 / 160.
(2) نسخه شيخ حر: تقي الدين.
(3) امل 463، منتهي 62، جامع 1 / 115، تنقيح المقال 1 / 161.
(4) امل الامل: بدركيا.
(5) امل 463، جامع 1 / 116، تنقيح المقال 1 / 161.
(6) جامع الرواة: العرني.
(7) امل 463، جامع 1 / 115، تنقيح المقال 1 / 161.
(8) امل 463، جامع 1 / 115، تنقيح المقال 1 / 160.
(٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: بابا بن محمد العلوي (1)، هبة الله بن داود (1)، محمد الأصبهاني (1)، بدران بن الشريف (1)، شرف شاه بن محمد (1)، أبو المكارم (1)، بدر بن سيف (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (5)
فقيه، عين، ثقة قرأ علي الاجل المرتضي علم الهدي نضر الله وجهه وعلي الشيخ الموفق ابي جعفر، وله تصانيف منها " الكافي ".
اخبرنا به غير واحد من الثقات عن الشيخ المفيد عبد الرحمن بن احمد النيسابوري الخزاعي عنه (1).
[61] الشيخ التواب (2) بن الحسن بن ابي ربيعة الخشاب البصري.
فقيه، مقري، صالح قرء علي الشيخ التقي الحلبي وعلي الشيخ ابي علي رحمهم الله (3).
[62] السيد التقي بن طاهر (4) بن الهادي الحسني النقيب الرازي.
فاضل، ورع، قرء علي الاجل المرتضي ذي الفخرين المطهر اعلي الله درجته (5).
[63] السيد سراج الدين المسمي تاج الدين بن محمد بن الحسين الكيسكي.
صالح، محدث (6).
" حرف الثاء " [64] السيد الثائر بالله بن المهدي بن الثائر بالله الحسني (7) الجبلي.
كان زيديا وادعي امامة الزيدية وخرج بجيلان، ثم استبصر
(١) امل ٤٦٤، منهج المقال ٧٣، جامع ١ / ١٣٢، منتهي ٩٦، روضات الجنات ١٦٨، تنقيح المقال ١ / ١٨٥ الكني والالقاب ١ / ٩٧.
(٢) نسخه اجازات: التراب.
(٣) امل الامل ٤٦٤، جامع الرواة ١ / 133، تنقيح المقال 1 / 187.
(4) امل الامل: ابي طاهر.
(5) امل 464، جامع 1 / 132، تنقيح المقال 1 / 185.
(6) النقض 175، امل 464، جامع 1 / 132.
(7) امل: الحسيني.
(٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الثقات لابن حبان (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، تاج الدين بن محمد (1)، الثائر بالله (2)، الطهارة (2)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)
فصار اماميا، وله رواية الاحاديث وادعي انه شاهد صاحب الامر (ع) وكان يروي عنه اشياء (1).
[65] الشيخ الامام أبو الفضل ثابت بن عبد الله بن ثابت اليشكري، من اولاد ثابت البناني.
فاضل، عالم، ثقة، قرء علي الاجل المرتضي علم الهدي رفع الله درجته وله كتاب " الحجة " في الامامه وكتاب " منهاج الرشاد " في الاصول والفروع (2).
[66] الشيخ ثابت بن احمد بن عبد الوهاب الحلبي.
فقيه، صالح قرأ علي الشيخ التقي رحمهم الله تعالي (3).
" حرف الجيم " [67] الشيخ الجليل أبو عبد الله جعفر بن محمد الدوريستي، ثقة، عين، عدل، قرء علي شيخنا المفيد ابي عبد الله محمد بن محمد ابن نعمان الحارثي البغدادي المعروف بابن المعلم (4) وعلي الاجل المرتضي علم الهدي أبو القاسم علي قدس الله ارواحهم وله تصانيف منها كتاب " الكفاية " في العبادات وكتاب " عمل يوم وليلة " وكتاب " الاعتقاد ".
اخبرنا به الشيخ الامام أبو الفتوح الحسين بن علي الخزاعي، عن الشيخ المفيد عبد الجبار المقري الرازي عنه رحمهم الله (5).
[68] السيد أبو ابراهيم جعفر بن علي بن جعفر الحسيني.
(١) امل ٤٦٤، جامع ١ / ١٣٩، تنقيح المقال ١ / ١٨٨.
(٢) امل الامل ٤٦٤، جامع الرواة ١ / 132، تنقيح المقال 1 / 188.
(4) نسخه اجازات: بابن العلم.
(5) النقص 109 و 181، امل الامل 465، منهج المقال 85، منتهي المقال 79، روضات الجنات 144، جامع 1 / 158، تنقيح المقال 1 / 224 الكني والالقاب 2 / 211.
(٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، ثابت بن عبد الله (1)، جعفر بن علي بن جعفر (1)، أبو إبراهيم (1)، أبو عبد الله (1)، الحسين بن علي (1)، ثابت بن أحمد (1)، ابن المعلم (1)، جعفر بن محمد (1)، محمد بن محمد (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)
ثقة، محدث قرء علي شيخنا الموفق ابي جعفر رحمهما الله (1).
[69] السيد أبو ابراهيم جعفر بن محمد بن مظفر الحسيني (2).
الواعظ، ثقة، ورع (3).
[70] السيد عماد الدين أبو القاسم جعفر بن علي بن عبد الله بن احمد الجعفري الزينبي، نزيل دهستان.
فقيه، فاضل، وكان يتحنف (4) ويفتي علي مذهب ابي حنيفة نعمان بن ثابت الكوفي، فقيه، ثقة (5).
" حرف الحاء " [71] الشيخ الجليل أبو علي الحسن بن الشيخ الجليل الموفق ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي.
فقيه، ثقة، عين، قرء علي والده جميع تصانيفه، اخبرنا الوالد عنه رحمهم الله (6).
[72] الشيخ الامام الجد (7) شمس الاسلام الحسن بن الحسين بن بابويه القمي، نزيل الري المدعو حسكا.
فقيه (8)، ثقة، وجه، قرء علي شيخنا الموفق أبي جعفر قدس الله روحه جميع تصانيفه بالغري علي ساكنه السلام وقرء علي الشيخين
(1) امل 465، جامع 1 / 154، روضات 557، تنقيح المقال 1 / 219.
(2) امل: الحسني.
(3) امل 465، تنقيح المقال 1 / 226.
(4) نسخه اجازات: بتخفيف.
(5) امل 465، جامع 1 / 154، تنقيح 1 / 220.
(6) امل الامل 469، منتهي المقال 102، تنقيح المقال 1 / 036.
(7) نسخه اجازات: امجد.
(8) كلمه " فقيه " در امل نيست.
(٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: جعفر بن علي بن عبد الله (1)، محمد بن الحسن الطوسي (1)، أبو إبراهيم (1)، الحسن بن الحسين (1)، جعفر بن محمد (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)
سلار بن عبد العزيز وابن براج جميع تصانيفها، وله تصانيف في الفقه منها كتاب " العبادات " وكتاب " الاعمال الصالحة " وكتاب " سير - الانبياء والائمة (ع) " اخبرنا بها الوالد عنه رحمهم الله (1) [73] الشيخ الامام محيي الدين أبو عبد الله الحسين بن المظفر ابن علي الحمداني (2)، نزيل قزوين.
ثقة، وجه كبير، قرء علي شيخنا الموفق ابي جعفر الطوسي جميع تصانيفه مدة ثلاثين سنة بالغري " علي ساكنه السلام " وله تصانيف منها " هتك استار الباطنية " وكتاب " نصرة الحق " وكتاب " لولوة التفكر " (3) في المواعظ والزواجر.
اخبرنا بها السيد أبو البركات المشهدي عنه (4).
[74] الشيخ الموفق أبو محمد الحسن بن عبد العزيز بن الحسن (5) الجبهاني المعدل (6) بالقاهرة.
فقيه، ثقة، قرء علي الشيخ الموفق أبي جعفر الطوسي والشيخ ابن البراج (7) " رحمهم الله " (8).
[75 - 76 - 77] الشيخ أبو عبد الله الحسين بن علي بن الحسين (موسي) بن بابويه (القمي) (9).
(١) النقض ٥١ و موارد ديگر امل ٤٦٧، جامع ١ / ١٩٣، روضات الجنات ٥٥٧، تنقيح المقال ١ / ٢٧٣.
(٢) نسخه اجازات: الهمداني.
(٣) نسخه شيخ حر: المتفكر.
(٤) امل ٤٧٣، جامع ١ / ٢٥٥، تنقيح ١ / ٣٤٩.
(٥) نسخ شيخ حر: المحسن.
(٦) امل الامل: العدل.
(٧) نسخه اجازات: أبو البراج.
(٨) امل الامل ٤٦٧، جامع الرواة ١ / 206، روضات الجنات 557، تنقيح المقال 1 / 287.
(9) بين پرانتز از امل الامل است.
(٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن علي بن الحسين (1)، الشيخ أبو عبد الله (1)، الحسن بن عبد العزيز (1)، سلار بن عبد العزيز (1)، أبو عبد الله (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
وابنه الشيخ ثقة الدين الحسن.
وابنه الحسين.
فقهاء صلحاء (1).
[78] الشيخ الامام أبو الفتوح الحسين بن علي بن محمد الخزاعي الرازي.
عالم، واعظ، مفسر، دين، له تصانيف منها التفسير المسمي " بروض الجنان " (و روح الجنان) (2) في تفسير القرآن عشرين مجلدا و " روح الاحباب و روح الالباب " في شرخ الشهاب قراتهما عليه (3).
[79] الشيخ الامام موفق الدين الحسين بن الفتح الواعظ البكر آبادي الجرجاني.
فقيه، صالح، ثقة، قرء علي الشيخ ابي علي الطوسي وقرء الفقه عليه الشيخ الامام السديد الدين محمود الحمصي " رحمهم الله " (4).
[80] الشيخ أبو عبد الله الحسين بن احمد بن طحال المقدادي.
فقيه، صالح، قرء علي الشيخ ابي علي الطوسي (5).
[81] السيد أبو عبد الله الحسين بن الهادي بن الحسين الحسني (6) الشجري.
(1) امل 473، منهج المقال 115، منتهي المقال 112 جامع 1 / 248 روضات 813، تنقيح 1 / 141.
(2) بين پرانتز از نسخه شيخ حر.
(3) امل 473، منتهي 113، جامع 1 / 249 روضات 184، تنقيح 1 / 235 الكني والالقاب 1 / 137.
(4) النقض 189، امل 473، جامع 1 / 250، تنقيح 1 / 34.
(5) امل الامل: الطبرسي. امل 473، جامع 1 / 232، روضات 146، تنقيح 331.
(6) امل الامل: الحسيني.
(٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، كتاب تفسير القرآن لعبد الرزاق الصنعاني (1)، الحسين بن علي بن محمد الخزاعي (1)، الشيخ أبو عبد الله (1)، الحسين بن الهادي (1)، الحسين بن الفتح (1)، أبو عبد الله (1)، الحسين بن أحمد (1)
فاضل، واعظ، محدث (1).
[82] السيد حمزة بن علي بن محمد المحسن (2) العلوي الحسيني.
صالح، محدث (3).
[83] السيد نجيب الدين أبو محمد الحسن بن محمد بن الحسن بن محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن القاسم بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين سيد الشهداء بن علي بن ابي طالب امير المؤمنين " سلام الله عليهم ".
صالح، فقيه، دين، مقري، قرء علي السيد الاجل المرتضي ذي - الفخرين المطهر " رفع الله درجتهما " (4).
[84] الشيخ موفق الدين حمزة بن عبد الله الطوسي.
فقيه، ثقة (5).
[85] الشيخ أبو محمد الحسن بن احمد المعروف بالساكت، (6).
فقيه، دين (7).
[86] القاضي أبو محمد الحسن بن اسحاق بن عبيد (8) الرازي.
فقيه، ثقة، له كتاب في الفقه.
(١) امل الامل ٤٧٤، جامع الرواة ١ / ٢٥٨، تنقيح المقال ١ / ٣٤.
(٢) نسخه اجازات: بن الحسن.
(٣) امل ٤٧٤، جامع ١ / ٢٨٢، تنقيح ١ / ٣٧٦.
(٤) النقض ١٨٢ و ١٨٧، امل ٤٦٩، جامع الرواة ١ / 224، تنقيح 1 / 306.
(5) النقض 184، امل 474، جامع 1 / 282، تنقيح المقال 1 / 376.
(6) نسخه اجازات: المعروف بالساكب.
(7) امل 469، جامع 1 / 190، تنقيح 1 / 269.
(8) امل الامل: عبيدالله.
(٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الحسن بن علي بن محمد بن علي (1)، حمزة بن عبد الله الطوسي (1)، الحسن بن محمد بن الحسن (1)، علي بن أبي طالب (1)، القاسم بن موسي (1)، الحسن بن إسحاق (1)، الحسن بن أحمد (1)، حمزة بن علي (1)، نجيب الدين (1)، الصدق (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)
روي لنا عنه الوالد " رحمهما الله " (1).
[87] السيد الحسن كيا بن القسم بن محمد الحسني.
صالح، محدث، فقيه، قرء علي الشيخ الجد شمس الاسلام " رحمهم الله " (2).
[88] الشيخ ناصر الدين الحسين بن محمد بن حمدان الحمداني القزويني.
فقيه، ثقة (3).
[89] الشيخ الامام نصرة الدين (4) أبو محمد الحسن بن علي ابن زيرك القمي.
واعظ، صالح، فقيه (5).
[90] الشيخ الحسين بن علي بن الحاجي الشيعي (6) الطبري بهنوشيم، (7).
ثقة، صالح، فقيه (8).
[91] الشيخ أبو محمد الحسن بن علي بن الحسن السبزواري.
فقيه، صالح (9).
(١) امل ٤٦٦، جامع ١ / ١٩٠، تنقيح ١ / ٢٦٩.
(٢) النقض ٩٧، امل الامل ٤٦٩، جامع الرواة ١ / 220، تنقيح المقال 1 / 303.
(3) امل 473.
(4) نسخه شيخ حر: نصير الدين.
(5) النقض 191، جامع 1 / 212.
(6) امل الامل: السبعي، نسخه شيخ حر: الشبعي.
(7) نسخه شيخ حر: بهوشم.
(8) امل 472، جامع 1 / 248، تنقيح المقال 1 / 337.
(9) امل 466، جامع 1 / 232، تنقيح 1 / 268.
(٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن محمد بن حمدان (1)، الحسن بن علي بن الحسن (1)، الحسين بن علي (1)، الحسن بن علي (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)
[92] القاضي خطير الدين أبو منصور الحسين بن عبد الجبار الطوسي نزيل قاشان.
فقيه، ثقة، صالح (1).
[93] الشيخ الامام افضل الدين الحسن بن علي بن احمد الماهابادي.
علم (2) في الادب، فقيه، صالح، ثقة، متبحر، له تصانيف منها " شرح النهج " " شرح الشهاب " " شرح اللمع " كتاب في " رد التنجيم " كتاب في " الاعراب " " ديوان " نظمه و " ديوان " نثره.
اجازني بجميع تصانيفه ورواياته عنه (3).
[94] الشيخ الاديب افضل الدين الحسن بن فادار القمي، امام اللغة (4).
[95] القاضي سديد الدين أبو محمد الحسن (5) بن محمد القريب. فاضل عالم له " نظم و " نثر " رايق وكان قاضي راوند (6).
[96] الشيخ سديد الدين أبو محمد الحسن بن الحسين بن علي الدوريستي نزيل قاشان.
فقيه، صالح، (7).
(١) النقض ١٧٠، امل ٤٧٢، جامع ١ / ٢٤٤، تنقيح ١ / ٣٣١.
(٢) نسخه اجازات: عالم.
(٣) النقض ١٨٩، امل الامل ٤٦٧، جامع الرواة ١ / 209، روضات الجنات 171 تنقيح المقال 1 / 292.
(4) جامع 1 / 319، روضات 171، تنقيح 1 / 302.
(5) امل الامل: الحسين.
(6) امل 473، جامع 1 / 253، تنقيح 1 / 343.
(7) جامع 1 / 193.
(٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الحسن بن علي بن أحمد (1)، الحسين بن عبد الجبار (1)، الحسن بن الحسين (1)، الحسن بن فادار (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[97] الشيخ صفي الدين أبو محمد الحسن بن ابراهيم بن بندار الجيروي، (1).
فقيه، صالح (2).
[98] الشيخ جمال الدين الحسين بن هبة الله بن رطبة السوراوي.
فقيه، صالح، كان يروي عن الشيخ ابن علي الطوسي (3).
[99] السيد علاء الدين الحسين بن علي الحسيني بسبزوار.
صالح، دين، (4).
[100] الشيخ الامام الحسين بن علي بن عبد الصمد التميمي السبزواري، فقيه، ثقة (5).
[101] الشيخ الحسين بن احمد بن الحسين جد السيد الامام ضياء الدين فضل الله بن علي الحسيني الراوندي من قبل الام.
فقيه، صالح، محدث (6).
[102] الشيخ بدر الدين الحسن بن علي بن سلمان ابن ابي جعفر بن ابي الفضل بن الحسن بن ابي بكر بن سلمان (7) بن عباد بن عمار بن احمد بن ابي بكر بن علي بن سلمان (7) بن منبه بن محمد بن عمارة بن ابراهيم بن سلمان بن محمد بن سلمان الفارسي " رضي الله عنه " صاحب رسول الله
(١) امل الامل: الخبروي.
(٢) امل ٤٦٦، جامع ١ / ١٨٨، تنقيح ١ / ٢٦٥.
(٣) امل ٤٧٤، جامع ١ / ٢٥٨، تنقيح ١ / ٣٤٨.
(٤) امل ٤٧٣، جامع ١ / ٢٤٨، تنقيح ١ / ٣٣٨.
(٥) امل الامل ٤٧٣، جامع الرواة ١ / 349، تنقيح المقال 1 / 339.
(6) امل 471، جامع 1 / 234، روضات الجنات 492، تنقيح 1 / 318.
(7) امل الامل: سليمان.
(٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن عبد الصمد التميمي (1)، الحسين بن أحمد بن الحسين (1)، الحسين بن علي الحسيني (1)، الحسين بن هبة الله (1)، سلمان المحمدي (الفارسي) رضوان الله عليه (1)، الحسن بن علي بن سلمان (1)، الحسن بن إبراهيم (1)، فضل الله بن علي (1)، الفضل بن الحسن (1)، محمد بن عمارة (1)، جمال الدين (1)، بكر بن علي (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
" صلي الله عليه وآله " ورضي عنه، نزيل اشناباد (1) السد من الري، واعظ، فصيح، صالح (2).
[103] الشيخ موفق الدين الحسن بن محمد بن الحسن المدعو خواجه الابي الساكن بقرية " اشدة شنئت " (3) من الري، وبها توفي و دفن، فقيه، صالح، ثقة، قرء علي الفقيه المفيد اميركا بن ابي اللجيم (4).
[104] الشيخ الامام شرف الدين الحسن بن حيدر بن ابي الفتح الجرجاني متكلم، فقيه، صالح (5).
[105] الشيخ بهاء الدين الحسين بن علي بن اميركا القوسيني، متكلم، فقيه، دين (6).
[106] الفقيه سديد الدين الحسن بن انوشروان (7) القوسيني، صالح (8).
[107] الشيخ رشيد الدين الحسين بن ابي الفضل بن محمد الراوندي المقيم يقوهدة رأس الوادي (9) من اعمال الري.
(1) نسخه اجازات: اسناباد.
(2) امل 468، جامع 1 / 212، تنقيح 1 / 296.
(3) نسخه اجازات: راشده.
(4) امل 469، جامع 1 / 225، روضات 584، تنقيح 1 / 306.
(5) امل 467، تنقيح 1 / 275.
(6) امل 472، جامع 1 / 248، تنقيح 1 / 33.
(7) نسخه اجازات: بن شروان.
(8) امل الامل 467.
(9) نسخه اجازات: مغشوش است.
(٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن علي بن أميركا (1)، الحسين بن أبي الفضل (1)، الحسن بن محمد بن الحسن (1)، الحسن بن حيدر (1)، الدفن (1)
صالح، مقري (1).
[108] الشيخ رضي الدين الحسين بن ابي الرشيد النيسابوري، صالح، ورع (2).
[109] السيد النقيب صدر الدين الحسن بن ابي العزيز اميركا الحسني ميسرة الكليني.
عالم، صالح (3).
[110] السيد شمس الدين أبو محمد الحسن بن علي الحسيني المرعشي المعروف بالهمداني نزيل بلدة خوارزم، صالح، ورع، خير (4).
[111] الشيخ نصير الدين أبو عبد الله الحسين بن الشيخ الامام قطب الدين ابي الحسين الراوندي.
عالم، صالح، شهيد (5).
[112] الشيخ الامام اوحد الدين الحسين بن ابي الحسين بن ابي - الفضل (6) القزويني.
فقيه، صالح، ثقة، واعظ (7).
[113] السيد رضي الدين أبو عبد الله الحسين بن علي بن ابي الرضا
(١) امل ٤٧١، جامع الرواة ١ / 232، تنقيح المقال 1 / 318. (2) امل 471، جامع الرواة 131، تنقيح المقال 1 / 317.
(3) امل 466، جامع 1 / 189، تنقيح 1 / 268.
(4) امل 468، جامع 1 / 209، تنقيح 1 / 293.
(5) امل 471، جامع 1 / 244، تنقيح 1 / 316.
(6) تنقيح المقال: ابي المفضل.
(7) امل 471 جامع 1 / 230، تنقيح 1 / 316.
(٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن علي بن أبي الرضا (1)، الحسن بن علي الحسيني المرعشي (1)، الحسين بن أبي الحسين (1)، الحسن بن أبي العزيز (1)، أبو عبد الله (2)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)
الحسيني المرعشي.
صالح، دين.
[114 - 115] السيدان بدر الدين الحسن.
ورضي الدين الحسين ابنا السيد ابي الرضا عبد الله بن الحسين بن علي الحسيني المرعشي، صالحان، ورعان (1).
[116] السيد شمس الدين حيدر بن مرعش الحسيني.
عالم، زاهد (2).
[117] السيد عز الدين (3) الحسين بن المنتهي بن الحسين بن علي الحسيني المرعشي.
فقيه، صالح (4).
[118] السيد شمس الدين الحسن بن علي بن عبد الله الجعفري، صالح، (5).
[119] السيد أبو علي الحسن بن سيد عماد الدين ابي القاسم احمد بن علي الحسيني القمي.
صالح، فاضل (6).
(١) امل الامل ٤٧٣ وجامع الرواة ١ / 188 و 231، تنقيح المقال 1 / 317.
(2) امل 474، جامع 1 / 288، تنقيح 1 / 380.
(3) نسخه شيخ حر: السيد عماد.
(4) امل 473، جامع 1 / 255، تنقيح 1 / 341.
(5) جامع 1 / 212، تنقيح 1 / 296.
(6) امل 464، تنقيح 1 / 268.
(٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الحسن بن علي بن عبد الله الجعفري (1)، الحسين بن المنتهي (1)، عبد الله بن الحسين (1)، الحسين بن علي (1)، أحمد بن علي (1)، حيدر بن مرعش (1)، كتاب جامع الرواة (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[120 - 121] السيد ناصر الدين الحسن بن تاج الدين بن محمد الحسيني الكيسكي.
سيد، عالم.
وابنه تاج الدين الحسين بن الحسن، واعظ، عالم (1).
[122] الشيخ ضياء الدين الحسن بن علي بن الحسين بن علويه الوراميني.
عالم، واعظ، صالح (2).
[123] الشيخ اسد الدين الحسن بن ابي الحسن بن محمد (3) الوراميني، المعروف بقهرمان، مناظر، عالم (4).
[124] اديب رشيد الدين الحسين بن ابي الحسن بن مموسة (5) الوراميني.
فاضل (6).
[125] الشيخ بدر الدين الحسن بن علي بن الحسن الدستجردي، صالح (7).
(١) امل ٤٦٧، جامع ١ / ١٩١، تنقيح ١ / ٢٧٠.
(٢) امل ٤٦٨، جامع ١ / ٢١٠، تنقيح ١ / ٢٩٣.
(٣) نسخه اجازات: مجد، امل الامل: ابي محمد.
(٤) امل الامل ٤٦٦، جامع الرواة ١ / 188، روضات الجنات 178، تنقيح 1 / 265.
(5) نسخه اجازات: الحسين بن علي بن الحسين بن مهرسه، امل الامل: هموسه.
(6) امل 471، جامع 1 / 23، تنقيح 1 / 316.
(7) امل 468، جامع 1 / 209، تنقيح 1 / 292.
(٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الحسن بن أبي الحسن بن محمد (1)، الحسن بن علي بن الحسين (1)، الحسن بن تاج الدين (1)، الحسن بن علي بن الحسن (1)، الحسين بن الحسن (1)، محمد الحسيني (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، الحسين بن علي بن الحسين (1)
[126] الشيخ أبو سعد (1) الحسن بن عبد العزيز بن الحسين القمي، فقيه، صالح (2).
[127] الشيخ شمس الدين أبو يعلي حمزة بن ابي عبد الله الغفاري البغدادي.
فاضل له كتاب " النهاية المرتضويه " في التعبير (3).
[128] الفقيه الحسين بن محمد الريحاني (4) المجاور بالحرمين.
صالح (5).
[129] الشيخ موفق الدين حيدر بن بختيار بن الحسن الشنشني نزيل الري.
صالح، عالم، فقيه (6).
[130] الشيخ رشيد الدين الحسن بن عبد الملك بن عبد العزيز المسجدي المقيم بقرية رامزقها (7) من اعمال الري.
فقيه، صالح (8).
[131] الشيخ الحسين بن ابي موسي بن محمد مولي آل محمد،
(1) نسخه اجازات: أبو سعيد.
(2) امل 467، جامع 1 / 206، تنقيح 1 / 287.
(3) امل 467، جامع 1 / 206، تنقيح 1 / 287.
(4) نسخه اجازات: الزنجاني.
(5) امل 473، جامع 1 / 252، تنقيح 1 / 341.
(6) جامع 1 / 288.
(7) نسخه شيخ حر: رامرين.
(8) امل 467، جامع 1 / 207، تنقيح 1 / 288.
(٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: حمزة بن أبي عبد الله (1)، الحسين بن أبي موسي (1)، عبد الملك بن عبد العزيز (1)، الحسن بن عبد العزيز (1)، بختيار بن الحسن (1)، الحسين بن محمد (1)
فقيه صالح (1).
[132] الاديب اوحد الدين حيدر بن محمد الحاستي (2).
فاضل، صالح (3).
[133] السيد الحسين بن علي بن عبد الله الجعفري.
صالح، فقيه (4).
[134] السيد ناصر الدين الحسن بن مهدي الحسني المامطيري، فاضل، (5).
[135] السيد أبو طالب حمزة بن محمد بن عبد الله الجعفري.
فقيه، دين (6).
[136] الشيخ حيدر بن ابي نصر الحاجاتي (7) فقيه، مقري (8).
[137] الشيخ حيدر بن احمد بن الحسن المقري.
صالح (9).
(1) امل الامل 471، تنقيح المقال 1 / 318.
(2) النقض: جاسبي. جامع الرواة: الحماسي. نسخه اجازات: الجاسي.
(3) النقض 188، امل 474، جامع 1 / 288، تنقيح 384.
(4) امل 473، جامع 1 / 349، تنقيح 1 / 296.
(5) امل 469، جامع 1 / 329، تنقيح 1 / 312.
(6) امل 474، جامع 1 / 383، تنقيح 1 / 377.
(7) نسخه شيخ حر واجازات: الجرجاني.
(8) النقض 184، امل 474، جامع 1 / 288، تنقيح 1 / 384.
(9) امل 474 جامع 288، تنقيح 1 / 384.
(٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن علي بن عبد الله (1)، حمزة بن محمد بن عبد الله (1)، حيدر بن أبي نصر (1)، أحمد بن الحسن (1)، حيدر بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[138] الشيخ نجم الدين أبو خليفة الحسن بن الحسين بن محمد بن حمدان الحمداني. صالح (1).
[139] القاضي سديد الدين الحسين بن حيدر بن ابراهيم، فاضل (2).
[140] الشيخ عفيف الدين ابراهيم بن الخليل بن شدة القوهدي، فاضل، له نظم ونثر رائق نزيل بلدة خوارزم. [141] الشيخ ضياء الدين أبو غانم بن ابي غانم بن علي الخوانة (3)، صالح (4).
[142] صدر الحفاظ أبو العلاء الحسن بن احمد بن الحسن العطار الهمداني، العلامه في علم الحديث والقراءة.
كان من اصحابنا، وله تصانيف في الاخبار والقراءة منها كتاب " الهادي في معرفه المقاطع والمبادي " شاهدته وقرات عليه (5).
[143] السيد الحسين بن يحيي بن الحسين بن مانگديم الحسني (6).
صالح، محدث (7).
(١) امل ٤٦٧، جامع ١ / ١٩٥، تنقيح ١ / ٢٧٤ (٢) امل ٤٧٢، جامع ١ / ٢٣٨، تنقيح ١ / ٣٢٦.
(٣) امل الامل: الجوانه.
(٤) امل الامل: ٤٧٢.
(٥) امل الامل: ٤٧٢، جامع الرواة ١ / ١٨٩، تنقيح المقال: ١ / ٢٦٨.
(٦) امل الامل مانكديم الحسيني، جامع الرواة: مانكريم.
(٧) امل الامل: ٤٧٢، جامع الرواة: ١ / 258، تنقيح المقال: 1 / 348.
(٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: أبو غانم بن أبي غانم (1)، الحسن بن أحمد بن الحسن (1)، الحسين بن محمد بن حمدان (1)، إبراهيم بن الخليل (1)، الحسين بن يحيي (1)، الحسين بن حيدر (1)، أبو العلاء (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (3)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)
[144] الفقيه الحسين بن محمد الزينوآبادي (6)، صالح، واعظ (2).
[145] القاضي فخر الدين أبو علي الحسن بن محمد المسكوي (3).
فقيه، دين (4).
[146] الرئيس بهاء الدين الحسين بن محمد الورساهي (5).
صالح، خير (6).
[147] الشيخ الحسن بن محمد بن الفضل المسكني، باني الرباط والمساجد بها.
صالح، خير (7).
" حرف الخاء " [148] الشيخ الخليل بن ظفر بن خليل الاسدي.
ثقة، ورع، له تصانيف منها كتاب " الانتصاف " كتاب " الدلائل " كتاب " النور " كتاب " البهاء " " جوابات الزيدية " " جوابات - الاسماعيلية " " جوابات القرامطة ".
اخبرنا بها شيخنا الامام السعيد جمال الدين أبو الفتوح الحسين
(١) امل الامل: الزين آبادي.
(٢) امل الامل: ٤٧٢، جامع الرواة ١ / ٢٥٢، تنقيح المقال: ١ / ٣٤٢.
(٣) امل الامل: المسكوني.
(٤) امل الامل: ٤٧٢، جامع الرواة ١ / ٢٢٦.
(٥) امل الامل: الورشاهي، جامع الرواة: الورساستي.
(٦) امل الامل: ٤٧٢، جامع الرواة ١ / ٢٥٣، تنقيح المقال: ١ / ٣٤٣.
(٧) امل الامل: ٤٧٢، جامع الرواة ١ / 226، تنقيح المقال: 1 / 309.
(٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، الحسن بن محمد المسكوي (1)، الحسن بن محمد بن الفضل (1)، الحسين بن محمد (2)، جمال الدين (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (5)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (3)
بن علي بن محمد الخزاعي، عن والده، عن جده، عنه (1).
[149] الامير خسرو بن فيروز (2) بن شاهاور (3) الديلمي الطبري فاضل، عفيف، رواية (4).
[150] السيد صفي الدين خليفة بن الحسن بن خليفه الجعفري الشرف - شاهي.
عالم، صالح، واعظ (5).
[151] الشيخ خضر بن سعد بن محمد الخليلي.
عالم، ورع (6).
[152] الشيخ خليفة بن ابي اللجيم القزويني.
صالح، شهيد (7).
" حرف الدال " [153] السيد أبو الخير داعي بن الرضا بن محمد العلوي الحسيني (8)، فاضل، محدث، له كتاب " آثار الابرار " و " انوار الاخبار " في الاحاديث.
اخبرنا به السيد الامير (9) المرتضي بن المجتبي بن محمد
(١) امل الامل ٤٧٥، جامع الرواة ١ / 298، روضات الجنات 265، تنقيح المقال 1 / 403.
(2) جامع الرواة: خسرو فيروز (3) امل الامل: شاهور.
(4) امل 474، جامع 1 / 295، تنقيح 1 / 398.
(5) امل 474، جامع 1 / 298، تنقيح 1 / 402.
(6) امل 474، جامع 1 / 295، تنقيح 1 / 398.
(7) امل 474، جامع 1 / 299، تنقيح 1 / 402.
(8) نسخه شيخ حر: الحسني.
(9) نسخه شيخ حر: الاصيل.
(٦١)
صفحهمفاتيح البحث: خليفة بن أبي اللجيم (1)، داعي بن الرضا (1)، المجتبي بن محمد (1)، خليفة بن الحسن (1)، خسرو بن فيروز (1)، علي بن محمد (1)، سعد بن محمد (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
العلوي العمري، عنه " رحمهما الله " (1).
[154] الشيخ أبو العلاء الداعي بن ظفر بن علي الحمداني القزويني.
فاضل، فقيه، ثقة (2).
[155] الشيخ أبو سليمان (3) داود بن محمد بن داود الحاسي.
فقيه ورع قرء علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر رحمهم الله (4).
[156] السيد دولت شاه (5) بن امير علي بن شرفشاه الحسني الابهري.
فاضل، صالح، له نظم ونثر رائق وخطب بليغة (6).
" حرف الذال " [157] السيد عماد الدين أبو الصمصام ذو الفقار بن محمد بن معبد الحسني المروزي.
عالم دين يروي عن السيد الاجل المرتضي علم الهدي ابي القاسم علي بن الحسين الموسوي والشيخ الموفق ابي جعفر محمد بن الحسن " قدس الله روحهما "، وقد صادفته وكان ابن مأة سنة و خمس عشر سنة (7).
(١) امل الامل ٤٧٥، جامع الرواة ١ / ٣٠١، روضات الجنات ٥٧٤، تنقيح المقال ١ / ٤٠٦.
(٢) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣٠١، تنقيح ١ / ٤٠٦.
(٣) نسخه شيخ حر: أبو سلمان.
(٤) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣٠٩، تنقيح ١ / ٤١٦.
(٥) نسخه شيخ حر: دوانشاه.
(٦) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣١١، تنقيح ١ / ٤١٧.
(٧) امل الامل ٤٧٥، جامع الرواة ١ / 314، روضات الجنات 727، تنقيح فصل كني والقاب 63 الكني والالقاب 1 / 100.
(٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: داود بن محمد بن داود (1)، ذو الفقار بن محمد (1)، الداعي بن ظفر (1)، علي بن الحسين (1)، أبو العلاء (1)، محمد بن الحسن (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[158] السيد ذو المناقب بن طاهر بن ابي المناقب الحسيني (1) الرازي.
فاضل، صالح، له كتاب " التواريخ " وكتاب " المنهج " في الحكمة وكتاب " الرياض " وكتاب " السير " (2).
اخبرنا بها الوالد عنه " رحمهما الله " (3).
[159] السيد عز الدين ذو الفقار بن ابي طاهر بن خليفة الجعفري الشرف شاهي.
عالم، صالح، نقيب السادة بارم (4).
[160] السيد ذو الفقار بن ابي الشرف بن طالب كيا (5) الحسني، عالم، واعظ، صالح (6).
[161] السيد ذو الفقار بن كامروا الحسني.
فقيه (7).
حرف الراء [162] السيد الرضا بن اميركا الحسيني المرعشي.
عالم زاهد، قراء علي المفيد أمير كابن ابي اللجيم والمفيد عبد الجبار الرازي رحمهم الله (8).
(١) جامع الرواة: بن ذي المناقب، نسخه شيخ حر: الحسني.
(٢) نسخه شيخ حر: كتاب المسنن.
(٣) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣١٤، تنقيح فصل القاب ٦٤.
(٤) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣١٤، تنقيح فصل القاب ٦٤.
(٥) نسخه اجازات: طالب بن كيا.
(٦) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣١٤، تنقيح فصل القاب ٦٤.
(٧) امل ٤٧٥، جامع ١ / ٣١٤، تنقيح فصل القاب ٦٤.
(٨) امل الامل: ٤٧٥، جامع الرواة: ١ / 320، تنقيح المقال: 1 / 432.
(٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: ذو الفقار بن أبي طاهر (1)، ذو الفقار بن أبي الشرف (1)، ذو الفقار بن كامروا (1)، ذو المناقب بن طاهر (1)، الرضا بن أميركا (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[163] السيد أبو الفضائل الرضا بن ابي طاهر الحسني.
صالح، ورع، محدث (1).
[164] السيد الرضا بن الداعي بن احمد الحسيني العقيقي المشهدي.
عالم، صالح، قرأ علي شيخنا الجد الحسن بن الحسين ابن بابويه، رحمهم الله اجمعين (2).
[165] الشيخ الموفق راشد بن محمد بن عبد الملك، من اولاد انس بن مالك وفقيه، ورع (3).
[166] الشيخ ناصر الدين راشد بن [ابراهيم] (4) البحراني.
فقيه، دين قرأها هنا علي مشايخ العراق واقام مدة (5).
[167] السيد كمال الدين الرضا بن ابي زيد بن هبة الله الحسني الابهري نزل ورامين.
صالح، عالم، واعظ (6).
[168] السيد أبو الفضائل الرضا بن ابي طاهر بن الحسن بن مانكديم الحسني النقيب.
(١) جامع الرواة: ١ / ٣٢٠.
(٢) امل الامل: ٤٧٥، جامع الرواة ١ / ٣١٩، تنقيح المقال: ١ / ٤٣٢، در جامع وتنقيح السيد الرضا ابي الداعي ذكر شده.
(٣) امل الامل: ٤٧٥، جامع الرواة ١ / ٣١٥، تنقيح المقال ١ / ٤٢١.
(٤) امل الامل: ابراهيم بن اسحق.
(٥) امل الامل: ٤٧٥، جامع الرواة ١ / ٣١٥، تنقيح المقال: ١ / ٤٢١.
(٦) امل الامل: ٤٧٥، جامع الرواة ١ / 319، تنقيح المقال: 432.
(٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، الرضا بن أبي طاهر (2)، الرضا بن أبي زيد (1)، الرضا بن الداعي (1)، راشد بن إبراهيم (1)، الحسن بن الحسين (1)، راشد بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (5)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (4)
فاضل، متبحر، صاحب نظم ونثر، قرأ علي الشيخ عماد الدين ابي القاسم الطبري وأربي عليه. (1) [169] السيد جمال الدين الرضا بن احمد بن خليفه الجعفري الارمي.
عالم، متكلم، فقيه، قرء أيضا علي الشيخ عماد الدين الطبري (2).
[170] السيد عماد الدين الرضا بن المرتضي (3) بن المنتهي الحسيني المرعشي.
صالح (4).
[171] السيد الرضا (5) بن عبد الله بن علي الجعفري بقاشان، عالم، صالح (6).
[172] السيد رضي (7) بن احمد بن الرضي الحسيني، بنيسابور.
عالم، صالح (8).
" حرف الزاء " [173] السيد أبو محمد زيد بن علي بن الحسين الحسني (9).
عالم، فقيه، قرء علي الشيخ ابي جعفر الطوسي، وله كتاب " المذهب " وكتاب " الطالبية " وكتاب " علم الطب عن اهل البيت "
(١) امل الامل: ٤٧٥، جامع الرواة ١ / ٣٢٠، تنقيح المقال: ٤٣٢.
(٢) امل: ٤٧٦، جامع الرواة ١ / 320، روضات الجنات 564، تنقيح المقال 1 / 432.
(3) نسخه اجازات: الرضي. نسخه شيخ حر: بن الماضي.
(4) امل: 476، جامع 1 / 320، تنقيح 1 / 432.
(5) نسخه اجازات: الرضي (6) امل: 476، جامع 1 / 320، تنقيح 1 / 432.
(7) جامع الرواة: الرضا.
(8) امل: 476، جامع 1 / 320، روضات 564، تنقيح 1 / 432.
(9) روضات الجنات: الحسيني.
(٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: زيد بن علي بن الحسين الحسني (1)، عبد الله بن علي (1)، الرضا بن أحمد (1)، جمال الدين (1)، الطب، الطبابة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (3)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)
اخبرنا بها الوالد عنه رحمهما الله (1).
[174] السيد أبو القاسم زيد بن اسحاق الجعفري.
عالم، محدث، قرء علي الشيخ الامام الجد شمس الاسلام الحسن بن الحسين بن بابويه وله كتاب " الدعوات عن زين العابدين " وكتاب " المغازي والسير "، اخبرنا بها الوالد عنه رحمهما الله (2).
[175] السيد أبو الفضل زيد بن شروان شاه بن مانكديم العلوي العباسي.
عالم، صالح (3).
[176] الشيخ أبو الحسين زيد بن الحسن بن محمد البيهقي.
فقيه، صالح (4).
[177] السيد أبو الحسين زيد بن اسماعيل بن محمد الحسني.
عالم، فاضل (5).
[178] السيد زيد بن مانكديم بن ابي الفضل العلوي الحسني.
محدث، رواية (6).
[179] الشيخ شمس الدين زنگي بن الرشيد النيسابوري.
صالح، دين (7).
(١) جامع ١ / ٣٤٢، روضات ٥٥٧، تنقيح ١ / ٤٦٧.
(٢) امل: ٤٧٦، جامع ١ / ٣٤٠، تنقيح ١ / ٤٦١.
(٣) امل الامل ٤٧٦، جامع الرواة ١ / 342، تنقيح المقال 1 / 466.
(4) امل 476، جامع 1 / 341، تنقيح 1 / 462.
(5) امل 476، جامع 1 / 341، تنقيح 1 / 461.
(6) امل 476، جامع 1 / 343، تنقيح 1 / 471.
(7) امل 476، جامع 1 / 334، تنقيح 1 / 452.
(٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: زيد بن إسماعيل (1)، زيد بن مانكديم (1)، زيد بن إسحاق (1)، زيد بن الحسن (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[180] الشيخ زادان بن محمد بن زادان (1).
عالم، فقيه، قاضي، محدث (2).
[181] الفقيه زرين كمر (3) بن داود (4) بن منوچهر.
صالح، ورع (5).
[182] الشيخ نجيب الدين زيدان بن ابي دلف الكليني الساكن بخانقاه قوهدة العليا.
عالم، عارف (6).
" حرف السين " [183] الشيخ أبو يعلي سالار بن عبد العزيز الديلمي.
فقيه، ثقة عين (7) له كتاب " المراسم العلوية والاحكام النبوية " اخبرنا به الوالد عن ابيه عنه رحمهم الله (8).
[184] الشيخ الثقة أبو الحسن سليمان بن الحسن بن سلمان الصهرشتي.
فقيه، وجه، دين قرء علي شيخنا الموفق ابي جعفر الطوسي، وجلس في مجلس درس سيدنا المرتضي علم الهدي رحمهم الله، وله تصانيف منها كتاب " النفيس " كتاب " التنبيه " كتاب " النوادر " وكتاب
(1) امل الامل: زاذان.
(2) امل 476، جامع 1 / 324.
(3) تنقيح المقال: زرين بن كمر و ظاهرا زرين كمر درست باشد.
(4) جامع الرواة: بن ايزد.
(5) امل 476، جامع 1 / 330، تنقيح 1 / 446.
(6) امل 476، تنقيح 47271.
(7) امل الامل: ثقة دين.
(8) النقض 22، امل الامل 476، منهج المقال 166، منتهي المقال 149، جامع - الرواة 1 / 369، روضات الجنات 201، تنقيح المقال 2 / 42.
(٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب المراسم العلوية لسلار بن عبد العزيز (1)، زيدان بن أبي دلف (1)، سليمان بن الحسن (1)، نجيب الدين (1)، عبد العزيز (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)
" المتعة " اخبرنا بها الوالد عن والده عنه (1).
[185] الشيخ معين الدين أبو المكارم سعد بن ابي طالب بن عيسي المتكلم الرازي المعروف بالنجيب.
عالم، مناظر، له تصانيف منها " سفينة النجاة في تخطئة الثقاة (2) " كتاب " علوم العقل "، " مسألة الاحوال " " نقض مسألة الرؤية " لابي الفضائل المشاط " الموجز (3) ".
[186] الشيخ الامام قطب الدين أبو الحسين سعد (4) بن هبة الله بن الحسن الراوندي.
فقيه، عين، صالح، ثقة، له تصانيف منها " المغني في شرح النهاية " عشر مجلدات " خلاصة التفاسير " عشر مجلدات " منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة " مجلدتان " تفسير القرآن " مجلدان " الرايع في الشرايع " مجلدان " المستقصي (5) في شرح الذريعة " ثلاث مجلدات " ضياء الشهاب في شرح الشهاب " مجلدان " حل لعقد من الجمل والعقود ". " الايجاز في شرح الايجاز (6) " " النهاية " " غريب - النهاية " " احكام الاحكام " " بيان الانفرادات " " شرح ما يجوز و ما لا يجوز (7) " " التغريب في التعريب " " الاغراب في الاعراب " " زهرة المباحثة وثمر المنافثة ". " تهافت الفلاسفة " " جواهر الكلام في شرح مقدمة الكلام ". كتاب " النيات في جميع العبادات " " نفثة المصدور " وهي منظومه. " الخرائج والجرائح في المعجزات. " شرح الايات (8)
(١) امل ٤٧٧، منتهي المقال ١٥٣، جامع ١ / ٣٧١، روضات ٣٠٢، تنقيح ٢ / ٥٦ الكني والالقاب ٢ / ٤٠٠.
(٢) بيشتر مراجع النفاة.
(٣) النقض ٢٢، امل ٤٧٦، جامع ١ / ٣٥٢، تنقيح ٢ / ١١.
(٤) جامع الرواة: أبو الحسن سعيد.
(٥) جامع الرواة المستصغر.
(٦) نسخه اجازات: الانجاز في شرح الانجاز و ظاهرا " الانجاز في شرح الايجاز " (٧) جامع الرواة: و ما لا يجوز من النهاية.
(8) نسخه شيخ حر: شرح الابيات.
(٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الخرائج والجرائح للقطب الراوندي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب تفسير القرآن لعبد الرزاق الصنعاني (1)، كتاب سفينة النجاة للسرابي التنكابني (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)، كتاب الثقات لابن حبان (1)، هبة الله بن الحسن (1)، سعد بن أبي طالب (1)، أبو المكارم (1)، الجواز (2)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (3)
المشكلة في التنزيه " " شرح الكلمات المائة لامير المؤمنين (ع) " " شرح العوامل المائة " " شجار العصابة في غسل الجنابة " المسألة الكافية في الغسلة الثانية " " مسألة في العقيقة " " مسألة في صلاة الايات " " مسألة في الخمس " " مسألة اخري في الخمس " " مسألة في من حضره الارا وعليه القضاء " " فقه القرآن (1) ".
[187] الشيخ أبو المعالي سعد بن الحسن بن الحسين بن بابويه.
فقيه، صالح، ثقة (2).
[188] الحكيم جمال الدين أبو سعد (3) بن الفرخان نزيل قاشان.
فاضل، له كتاب منها " الشامل " وكتاب " القوافي " وكتاب " النحو " شاهدته ولي عنه رواية (4).
[189] السيد معين الدين سيف النبي بن المنتهي بن الحسين بن علي الحسيني المرعشي.
صالح (5).
[190] السيد تاج الدين سيف النبي بن طالب كيا الحسيني.
عالم، واعظ (6).
(١) النقض ٢٣ امل الامل ٤٧٦، منتهي المقال ١٤٨، جامع الرواة ١ / 364، روضات الجنات 300، تنقيح المقال 2 / 21، الكني والالقاب 3 / 62.
(2) امل 476، جامع 1 / 353، تنقيح 2 / 12.
(3) كلمه " أبو " از نسخه شيخ حر است ولي در جامع الرواة وتنقيح المقال " سعد " آمده است.
(4) جامع 1 / 356، تنقيح 1 / 20.
(5) امل 477، جامع 1 / 397، تنقيح 2 / 79.
(6) جامع 1 / 397، تنقيح 2 / 79.
(٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، غسل الجنابة (1)، كتاب فقه القرآن للقطب الراوندي (1)، كتاب الكافئة للشيخ المفيد (1)، المنتهي بن الحسين (1)، الحسن بن الحسين (1)، جمال الدين (1)، الشهادة (1)، الغسل (1)، الصّلاة (1)، الخمس (2)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)
حرف الشين " [191] السيد شمس الدين (1) الشرف بن ابي الشجاع بن عقيل الحسيني السيلقي.
عالم، واعظ، محدث (2).
[192] السيد فخر الدين شميلي (3) بن محمد بن ابي هاشم الحسيني امير مكي (4).
عالم، صالح، روي لنا كتاب " الشهاب " للقاضي ابي عبد الله محمد بن سلامة بن جعفر القضاعي عنه (5).
[193] السيد أبو علي شرفشاه بن عبد المطلب بن جعفر الحسيني الافطسي الاصبهاني.
عالم، فاضل، نسابة (6).
[194] السيد عز الدين شرفشاه بن محمد الحسيني الافطسي النيسابوري المعروف به زيارة المدفون بالغري علي ساكنه السلام.
عالم، فاضل، له نظم رائق ونثر لطيف (7).
[195] الشيخ شيرزاد (8) بن محمد بن بابويه.
(1) امل الامل: الشيخ شمس الشرف.
(2) امل: 478.
(3) امل الامل: شميله.
(4) امل الامل: امير مكه.
(5) امل 478، جامع 1 / 402، تنقيح المقال 2 / 88.
(6) امل 477، جامع 1 / 399، تنقيح 2 / 83.
(7) امل 477، جامع 1 / 399، تنقيح 2 / 83.
(8) نسخه اجازات: شيراز.
(٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن أبي هاشم (1)، محمد الحسيني (1)، الزيارة (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
فقيه، صالح (1).
[196] السيد جلال الدين شروانشاه (2) بن الحسن بن تاج الدين الحسني الكيسكي.
عالم، واعظ (3).
[197] الشيخ شهاب الدين شاهاور بن محمد.
عالم، صالح (4).
[198] الشيخ موفق الدين شروانشاه بن محمد الرازي الحافظ.
صالح، دين (5).
" حرف الصاد " [199] الشيخ صاعد بن ربيعة بن ابي غانم.
فقيه، ثقة، قرء علي شيخنا الموفق ابي جعفر الطوسي رحمهما الله (6).
[200] الشيخ أبو الصلت بن عبد القادر (8) بن محمد.
فقيه، صالح، قرء ايضا علي الشيخ ابي جعفر رحمهما الله (8).
[201] الشيخ أبو صابر بن احمد بن محمد.
(١) امل ٤٧٨، جامع ١ / ٤٠٣، تنقيح ٢ / ٩٠.
(٢) جامع الرواة: شرفشاه.
(٣) امل ٤٧٧، جامع ١ / ٣٩٩، تنقيح ٢ / ٨٠.
(٤) امل ٤٧٧، جامع ١ / ٣٩٨، تنقيح ٢ / ٨٠.
(٥) امل ٤٧٨، جامع ١ / ٣٩٩، تنقيح ٢ / ٨٣.
(٦) امل الامل ٤٧٨، جامع الرواة ١ / 404، تنقيح المقال 2 / 90.
(7) نسخه شيخ حر: عبد القاهر خ ل.
(8) امل 515 در قسمت كني، جامع 2 / 395، تنقيح قسمت كني، والقاب 3 / 21.
(٧١)
صفحهمفاتيح البحث: أبو الصلت بن عبد القادر (1)، الحسن بن تاج الدين (1)، أبو صابر بن أحمد (1)، جلال الدين (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، عبد القاهر (1)
فقيه صالح، قرء علي المفيد عبد الجبار رحمه الله (1).
[202] القاضي اشرف الدين صاعد بن محمد بن صاعد البريدي الابي.
فاضل، متبحر، له تصانيف منها " عين الحقايق " و " الاغراب في الاعراب " " الحدود والحقايق " " بيان الشرايع " " نهج الصواب " " معيار المعاني " كتاب في " الامامة " و " نقضه " و " نقض نقضه " (2).
[203] الشيخ مجد الدين صاعد بن علي الابي.
فقيه، فاضل، واعظ (3).
[204] القاضي صاعد بن منصور بن صاعد المازندراني.
فقيه، دين (4).
" حرف الضاد " [205] السيد أبو النجم الضياء بن ابراهيم بن الرضا العلوي الحسني الشجري.
فقيه، صالح، قرء علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله (5).
[206] الشيخ ضمرة بن يحيي بن ضمرة الشعيبي.
صالح، فقيه، محدث، عاصر الشيخ ابا جعفر رحمهما الله (6).
(١) امل ٥١٥، جامع ٢ / ٣٩٣، تنقيح قسمت كني والقاب ٣ / ٢٠.
(٢) امل ٤٧٨، جامع ١ / ٤٠٤، روضات الجنات ٣٣٠، تنقيح ٢ / ٩٠.
(٣) امل ٤٧٨، جامع ١ / ٤٠٤، تنقيح ٢ / ٩٠.
(٤) امل ٤٧٨، جامع ١ / ٤٠٤، تنقيح ٢ / ٩٠.
(٥) امل الامل ٤٧٨، جامع الرواة ١ / 419، تنقيح المقال 2 / 106.
(6) امل 478، جامع 1 / 419، تنقيح 2 / 106.
(٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الضياء بن إبراهيم (1)، ضمرة بن يحيي (1)، صاعد بن منصور (1)، صاعد بن علي (1)، صاعد بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
" حرف الطاء " [207] السيد طالب بن علي بن ابي طالب (1) العلوي الحسيني الابهري.
فقيه، صالح، واعظ، قرء علي الشيخ الجليل محيي الدين الحسين بن مظفر الحمداني رحمهم الله (2).
[208] السيد طيب بن هادي بن زيد الحسني الشجري.
فقيه، زاهد، قرء علي الشيخ المفيد عبد الجبار الرازي رحمهم الله (3).
[209] الشيخ أبو بكر طاهر بن الحسين بن علي.
زاهد، واعظ (4).
[210] الشيخ طاهر بن زيد بن احمد.
ثقة، عالم، فقيه، قرء علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله (5).
[211 - 212] السيد سراج الدين طالب كيا بن ابي طالب الحسيني.
وابنه السيد عز الدين أبو القاسم طالب.
عالمان، صالحان (6).
[213] الشيخ طالب بن محسن بن محمد.
(1) امل: علي بن طالب بن علي بن طالب.
(2) امل 478، جامع 1 / 420، روضات 235، تنقيح 2 / 107.
(3) امل 478، جامع 1 / 422، تنقيح 2 / 111.
(4) امل 478، جامع 1 / 420، تنقيح 2 / 108.
(5) امل 478، جامع 1 / 420، روضات 316، تنقيح 2 / 108.
(6) امل 478، جامع 1 / 420، روضات 335، تنقيح 2 / 107.
(٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: طالب كيا بن أبي طالب (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، علي بن أبي طالب (1)، طاهر بن الحسين (1)، طاهر بن زيد (1)، طالب بن محسن (1)، طالب بن علي (1)
فقيه، صالح (1).
" حرف الظاء " [214] السيد أبو الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي العمري الاستر آبادي.
فقيه، صالح، ثقة، قرء علي الشيخ ابي الفتح الكراجكي رحمهما الله (2).
[215] الشيخ أبو سليمان ظفر بن الداعي بن ظفر الحمداني القزويني.
فقيه، صالح، قرء علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر رحمهم الله وله نظم لطيف (3).
[216] الشيخ ظفر بن الهمام بن سعد اردستاني.
امام اللغة (4).
[217] السيد ظاهر بن ابي المفاخر بن ابي العثائر الحسيني الافطسي.
عالم، دين (5).
" حرف العين " [218] القاضي سعد الدين عز المؤمنين أبو القاسم عبد العزيز بن نحرير بن عبد العزيز بن البراج.
وجه الاصحاب وفقيههم، وكان قاضيا بطرابلس، وله مصنفات منها " المهذب " " المعتمد " " الروضة " " الجواهر " " المقرب "
(١) امل الامل ٤٧٨، جامع الرواة ١ / 420، تنقيح المقال 2 / 107.
(2) امل 478، جامع 2 / 424، روضات 337، تنقيح 2 / 112.
(3) امل 478، جامع 2 / 423، تنقيح 2 / 212.
(4) امل 478، جامع 2 / 424، روضات 337 تنقيح 2 / 112.
(5) امل 478، جامع 2 / 423، تنقيح 2 / 112.
(٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: ظاهر بن أبي المفاخر (1)، عبد العزيز بن نحرير (1)، الداعي بن ظفر (1)، ظفر بن الداعي (1)، ظفر بن الهمام (1)، عبد العزيز (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
" عماد المحتاج في مناسك الحاج " (وله " الكامل " في الفقه، و " الموجز " في الفقه وكتاب في " الكلام ") (1) اخبرنا بها الوالد عن والده عنه (2).
[219] الشيخ المفيد أبو محمد عبد الرحمن بن احمد بن الحسين النيسابوري الخزاعي.
شيخ الاصحاب بالري، حافظ بالري، واعظ، سافر في البلاد شرقا وغربا، وسمع الاحاديث عن المؤالف والمخالف، وله تصانيف منها " سفينة النجاة " في مناقب اهل البيت العلويات الرضويات " الامالي " " عيون الاخبار " " مختصرات " في المواعظ والزواجر، اخبرنا بها جماعة منهم، السيدان المرتضي، والمجتبي ابنا الداعي الحسيني، وابن اخيه الشيخ الامام جمال الدين أبو الفتوح الخزاعي عنه رحمهم الله، و هو قد قرأ (3) علي السيدين علم الهدي المرتضي، واخيه الرضي، والشيخ ابي جعفر الطوسي، والمشايخ سلار وابن البراج والكراجكي رحمهم الله جميعا (4).
[220] الشيخ المفيد عبد الجبار بن علي المقرئ (5) الرازي.
فقيه، الاصحاب بالري، قرء عليه في زمانه قاطبة المتعلمين من - السادة والعلماء، وهو قد قرأ علي الشيخ ابي جعفر الطوسي جميع تصانيفه، وقرأ علي الشيخين سلار وابن البراج، وله تصانيف بالعربية والفارسية في الفقه، اخبرنا بها الشيخ الامام جمال الدين أبو الفتوح الخزاعي رحمهم الله (6).
(١) اين قسمت در امل نيست.
(٢) امل ٤٨١، منتهي المقال ١٧٩، جامع ٢ / ٤٦٠، روضات ٣٥١، تنقيح ٢ / ١٥٦ (٣) امل الامل: وهو قرأ.
(٤) امل ٤٨٠، منتهي المقال ١٧٣، جامع الرواة ١ / 446، روضات 379، تنقيح المقال 2 / 240.
(5) نسخه شيخ حر: عبد الجبار بن عبد الله المقري.
(6) امل 479، جامع 1 / 438.
(٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (2)، كتاب سفينة النجاة للسرابي التنكابني (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (2)، عبد الجبار بن علي (1)، أحمد بن الحسين (1)، ابن البراج (2)، جمال الدين (2)، الحج (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، عبد الجبار بن عبد الله (1)
[221] ابنه الشيخ أبو الحسن علي بن عبد الجبار.
فقيه، صالح (1).
[222] الشيخ علي بن عبد الصمد التميمي السبزواري.
فقيه، دين، ثقة، قرأ علي الشيخ ابي جعفر رحمهم الله (2).
[223] ابنه الشيخ ركن الدين علي بن علي.
فقيه، قرأ علي والده وعلي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر رحمهم الله (3).
[224] الشيخ أبو الحسن علي بن هبة الله بن عثمان بن احمد بن ابراهيم بن الرائقة الموصلي.
كبير حافظ، ورع ثقة وله تصانيف منها، " المتمسك بحبل آل الرسول " " الانوار في تاريخ الأئمة الابرار " كتاب " اليقين في اصول الدين " اخبرنا بها السيد المرتضي ابن الداعي الحسيني (4) عن المفيد عبد الرحمن النيسابوري عنه رحمهم الله " 5 ".
[225] الشيخ أبو محمد عبد الباقي بن محمد بن عثمان الخطيب البصري.
شيخ من وجوه اصحابنا، ثقة ورد الري وقرأ عليه المفيد عبد الرحمن النيسابوري تصانيفه منها " الحجج والبراهين " في امامة امير المؤمنين (ع) و اولاده الاحد عشر ائمة الدين صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين و " المذهب في المذهب " و " رسائل البصرة " و كتاب
(١) امل ٤٨٨.
(٢) امل ٤٨٨، جامع ١ / ٥٨٣، روضات ٥٥٧، تنقيح ٢ / ٢٩٥.
(٣) امل ٤٨٩، جامع ١ / ٥٨٩، تنقيح ٢ / ٢٩٥.
(٤) امل الامل: الحسني.
(٥) امل ١٩١، جامع الرواة ١ / 608، روضات الجنات 379، تنقيح 2 / 314.
(٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن هبة الله بن عثمان (1)، علي بن عبد الصمد التميمي (1)، أحمد بن إبراهيم (1)، عبد الباقي بن محمد (1)، علي بن عبد الجبار (1)، مدينة البصرة (1)، الصّلاة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)
" الدلائل " (1).
[226] الشيخ المحقق رشيد الدين أبو سعيد عبد الجليل ابن ابي الفتح مسعود بن عيسي المتكلم الرازي.
استاد علماء العراق في الاصولين، مناظر ماهر حاذق، له تصانيف منها " نقض التصفيح " لابي الحسن البصري " الفصول " في الاصول علي مذهب آل الرسول " جوابات علي بن القاسم الاستر آبادي " المعروف بلتقمران (2) " جوابات شيخ مسعود الصوابي " " مسألة في المعجز (3) " " مسألة في الامامة " " مسألة في المعدوم " و " مسألة في الاعتقاد " " مسألة في نفي الروية " شاهدته وقرأت بعضها عليه (4).
[227] الشيخ العالم أبو سعيد عبد الجليل بن عيسي بن عبد الوهاب الرازي.
متكلم، فقيه متبحر، استاذ الأئمة في عصره، وله مقامات ومناظرات مع المخالفين مشهورة وله تصانيف أصوليه (5).
[228] الشيخ الوالد موفق الدين أبو القاسم عبيدالله بن الحسين (6) بن بابويه القمي نزيل الري.
فقيه، ثقة من اصحابنا، قرأ علي والده الشيخ الامام شمس الاسلام حسكا بن بابويه فقيه عصره جميع ما كان له من سماع وقرائة علي مشايخه الشيخ ابي جعفر الطوسي، والشيخ سلار والشيخ ابن البراج والسيد حمزة رحمهم الله (7).
(١) امل ٤٧٩، جامع ١ / ٤٣٧، تنقيح ٢ / ١٣٣.
(٢) نسخه شيخ حر: بيلقمران و صحيح آن " بلقمران " مخفف بوالقمران است.
(٣) امل الامل: في المعجز.
(٤) امل ٤٧٩، جامع ١ / ٤٣٨، روضات ٣٤٨، تنقيح ٢ / ١٣٤.
(٥) امل الامل ٤٨٤، جامع الرواة ١ / 439، روضات الجنات 348.
(6) امل الامل: الحسن.
(7) امل 484، منتهي 195، جامع 1 / 527، روضات 557، تنقيح 2 / 238.
(٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، عبد الجليل بن عيسي (1)، علي بن القاسم (1)، الحسن البصري (1)، ابن البراج (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)
[229] السيد العالم عبيدالله بن موسي بن احمد بن محمد بن احمد بن موسي محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي ابن ابي طالب (ع).
ثقة، ورع، فاضل، محدث، له كتاب " انساب آل الرسول و اولاد البتول " كتاب في " الحلال والحرام " كتاب " الاديان والملل (1) " اخبرنا بها جماعة من الثقات عن الشيخ المفيد عبد الرحمن بن احمد النيسابوري عنه (2).
[230] السيد الثقة أبو العباس عقيل بن الحسين بن محمد ابن علي بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن محمد بن علي ابن ابي طالب.
فقيه، محدث رواية، له كتاب " الصلاة " كتاب " مناسك الحج " " الامالي " وقرأ عليه المفيد عبد الرحمن النيسابوري (3).
[231] السيد عين السادة أبو الحسن علي بن محمد بن علي ابن القاسم العلوي الشعراني.
عالم، صالح، شاهد الامام صاحب الامر (ع) و روي عنه احاديث عليه وعلي آبائه السلام (4).
[232] السيد جمال السادة أبو الحسن علي بن محمد بن اسماعيل المحمدي.
ثقة، فاضل، دين، سفير الامام (5).
(١) نسخه اجازات: الملك.
(٢) امل ٤٨٤، منتهي ١٩٩، جامع ١ / ٥٣٠، روضات ١٣، تنقيح ٢ / ٢٤١. (٣) امل ٤٨٤، جامع ١ / ٥٤٠، تنقيح ٢ / ٢٥٥.
(٤) امل ٤٩١، جامع ١ / ٦٠٠، تنقيح ٢ / ٣٠٨.
(٥) امل ٤٨٩، منتهي المقال ٢٢٢، جامع الرواة ١ / 596، تنقيح المقال 2 / 303.
(٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، عبد الله بن جعفر الطيار بن أبي طالب عليه السلام (1)، كتاب الثقات لابن حبان (1)، علي بن موسي بن جعفر بن محمد (1)، علي بن محمد بن إسماعيل (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، أحمد بن محمد بن أحمد (1)، عقيل بن الحسين (1)، علي بن الحسين (1)، علي بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، الحج (1)، الشهادة (1)، الصّلاة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[233] الشيخ الصائن (1) أبو القاسم عبد العزيز بن محمد بن عبد العزيز الامامي النيسابوري.
شيخ الاصحاب وفقيههم في عصره، وله تصانيف في الاصولين.
اخبرنا بها الشيخ الامام جمال الدين أبو الفتوح الحسين بن علي الخزاعي عن والده عن جدة عنه رحمهم الله (2).
[234] الفقيه الدين أبو الحسن علي بن الحسين بن علي الحاستي.
صالح، حافظ ثقة، رأي الشيخ ابا علي بن الشيخ ابي جعفر والشيخ الجد شمس الاسلام حسكا ابن بابويه وقرأ عليهما تصانيف الشيخ جعفر رحمهم الله (3).
[235] الشيخ زين الدين أبو الحسن علي بن محمد الرازي المتكلم استاد علماء الطائفة في زمانه، وله نظم رائق في مدايح آل الرسول (ص) ومناظرات مشهورة مع المخالفين، وله مسائل في " المعدوم والاحوال " وكتاب " الواضح " و " دقايق الحقايق "، شاهدته وقرأت عليه (4).
[236] الشيخ زين الدين علي بن عبد الجليل البياضي المتكلم نزيل دار - النقابة بالري.
ورع، مناظر، له تصانيف في الاصول منها " الاعتصام في علم الكلام " و " الحدود " و " مسائل في المعدوم والاحوال " شاهدته و قرأت بعضها عليه (5).
(1) نسخه اجازات: الصابر.
(2) امل 481، جامع 1 / 459، تنقيح 2 / 155.
(3) امل 468، جامع 1 / 572، تنقيح 2 / 281.
(4) امل 489، جامع 1 / 597، روضات 516، تنقيح 2 / 204.
(5) امل 488، جامع 1 / 588، تنقيح 2 / 294.
(٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، عبد العزيز بن محمد بن عبد العزيز (1)، علي بن الحسين بن علي (1)، علي بن محمد الرازي (1)، علي بن عبد الجليل (1)، الحسين بن علي (1)، جمال الدين (1)، الشهادة (2)
[237] السيد الزاهد مجد السادة عبد الله بن احمد بن حمزة الجعفري الزينبي (1) القزويني.
شيخ الطالبية في زمانه، متورع، فاضل، قرأ الاصولين علي الشيخ الجليل ابي عبد الله الحسين بن مظفر الحمداني (2).
[238] ابنه السيد الزاهد تاج الدين علي بن عبد الله.
عالم، متعبد (3).
[239] ابنه السيد زين الدين عبد الله بن علي.
عالم، صالح. (4) [240] ابنه السيد العالم تاج الدين أبو ترابعلي بن عبد الله.
فاضل، متبحر، زاهد، له قدر عشرة الاف بيت في مدايح آل الرسول (ع) وفي فنون شتي، وقرأ سنين علي السيد الامام ضياء الدين بن ابي الرضا فضل الله بن علي الحسيني الراوندي رحمهم الله (5).
[241] اخوه السيد صدر الدين أبو القاسم عبد العظيم (6) بن عبد الله.
فاضل، فقيه (7).
[242] ابن عمه السيد تاج الدين علي بن جعفر بن علي بن عبد الله بن احمد
(١) نسخه اجازات: الرندي.
(٢) امل ٤٨٢، جامع ١ / ٤٧٠، تقيح ٢ / ١٦٧.
(٣) امل الامل ٤٨٨، جامع الرواة ١ / 470، تنقيح المقال 2 / 167.
(4) امل 483، جامع 1 / 470، تنقيح 2 / 167.
(5) امل 488، جامع 1 / 470، روضات الجنات 379، تنقيح 2 / 167.
(6) نسخه اجازات: عبد العزيز.
(7) امل 481، جامع 1 / 470، تنقيح 2 / 167.
(٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: جعفر بن علي بن عبد الله (1)، عبد الله بن أحمد (1)، عبد الله بن علي (1)، علي بن عبد الله (1)، فضل الله بن علي (1)، الحسين بن مظفر (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، عبد العزيز (1)
الجعفري بدهستان.
فاضل، قرأ علي علماء خوارزم انواع العلوم وقرأ ايضا طرفا من تصانيف الشيخ الامام فخر الدين محمد الرازي عليه، وفوض إليه منصب الفتوي بدهستان كما كان مفوضا إلي والده السيد عماد الدين جعفر ويتحنف تقية فيه (1).
[243 - 244] الشيخان الامامان وجيه الدين أبو طالب علي (2) وعز الدين عماد (3) ابنا الامام ناصر الدين محمد بن حمدان الحمداني.
فقيهان، ورعان.
[245] الشيخ الامام امام الدين (4) علي بن ناصر بن ابي طالب الهمداني.
فاضل، فقيه (5).
[246] السيد الزاهد عز الدين (6) بن العراقي الحسيني.
فاضل، فقيه، واعظ (7).
[247] الشيخ الواعظ أبو الحسن علي بن زيرك القمي (8).
فاضل، محدث، فقيه (9)، قرأ علي الفقيه اميركا بن ابي اللجيم به قزوين (10).
(١) امل ٤٨٥، جامع ١ / ٤٧٠، تنقيح ٢ / ١٦٧.
(٢) امل ٤٨٩، جامع ١ / ٦٠٦، تنقيح ٢ / ٣١٣.
(٣) امل ٤٩١، جامع ١ / ٦١١، تنقيح ١ / ٣١٧.
(٤) امل الامل: امين الدين.
(٥) امل ٤٩١، جامع ١ / ٦٠٦، تنقيح ٢ / ٣١٣.
(٦) امل الامل: عزيزي.
(٧) امل ٤٨٤، جامع الرواة ١ / 538، تنقيح المقال 2 / 252.
(8) نسخه شيخ حر: المقري.
(9) نسخه شيخ حر: رواية.
(10) امل 487، جامع 1 / 581، تنقيح 2 / 290.
(٨١)
صفحهمفاتيح البحث: ناصر بن أبي طالب (1)، علي بن زيرك (1)، محمد بن حمدان (1)، دولة العراق (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[248] السيد الزاهد أبو الرضا عبد الله بن الحسين بن علي المرعشي الحسني (1).
عالم، ورع (2).
[249] السيد الاجل أبو الفتح عبيدالله بن موسي بن علي بن الرضا.
فاضل، محدث (3).
[250] السيد أبو القاسم علي بن احمد بن عبد الله العلوي المحمدي (4) المازندراني.
فقيه، محدث (5).
[251] السيد الزاهد أبو الحسن علي بن القاسم بن الرضا الحسني المحدث.
فاضل، ثقة (6).
[252] الشيخ أبو الحسن عبد الجبار بن احمد بن ابي مطيع.
فاضل، فقيه، له كتاب " الورع " كتاب " الاجتهاد " كتاب " القبلة " كتاب " الاثار الدينية " (7)، اخبرنا بها الشيخ وجيه الدين عبد الملك بن احمد بن سعيد الداودي الزيدي عنه (8).
[353]
(1) نسخه شيخ حر: الحسيني.
(2) امل 482، جامع 1 / 482، تنقيح 2 / 179.
(3) امل 484، جامع 1 / 530، تنقيح 2 / 241.
(4) نسخه اجازات: الحمدي.
(5) امل 485، منتهي المقال 205، جامع 1 / 553، روضات 374، تنقيح 2 / 256.
(6) امل 489، جامع 1 / 595، تنقيح 2 / 302.
(7) نسخه اجازات: الاشاد.
(8) امل 479، جامع 1 / 437، تنقيح 2 / 133.
(٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أحمد بن عبد الله العلوي (1)، عبد الله بن الحسين (1)، عبد الجبار بن أحمد (1)، علي بن القاسم (1)، موسي بن علي (1)، أحمد بن سعيد (1)
الشيخ أبو طاهر علي بن ابي سعد بن علي القاشاني.
فاضل، فقيه (1).
[254] القاضي جمال الدين (2) علي بن عبد الجبار بن محمد الطوسي.
فقيه، وجيه، ثقة، نزيل قاشان (3).
[255] ابن اخيه القاضي زين الدين أبو علي عبد الجبار بن الحسين بن عبد الجبار الطوسي.
فاضل، فقيه، واعظ، ثقة (4).
[256] الشيخ أبو الحسن علي بن عبد الله بن ابي منصور الرازي.
فقيه، محدث، صالح (5).
[257] الفقيه الصالح أبو الحسن علي بن ابي سعد بن ابي الفرج الخياط (6).
عالم، ورع، واعظ، له كتاب " الجامع في الاخبار " اخبرنا به الوالد عنه رحمهما الله (7).
[258] الشيخ أبو الحسن علي بن عبد الله (8) بن علي الوكيل الهوشمي.
كان زيديا فاستبصر، فقيه، صالح، محدث (9).
(١) امل الامل ٤٨٤، جامع الرواة ١ / 551، تنقيح المقال 1 / 263.
(2) نسخه شيخ حر: جلال الدين.
(3) امل 448، جامع 1 / 588، تنقيح 2 / 294.
(4) امل 479، جامع 1 / 588، روضات 349، تنقيح 2 / 294.
(5) امل 488، جامع 1 / 590، تنقيح 2 / 295.
(6) در بعض مراجع: الحناط.
(7) امل 484، جامع 1 / 551، روضات 357، تنقيح 2 / 263.
(8) امل الامل: ابي عبد الله.
(9) امل 458، جامع 1 / 590، تنقيح 2 / 296.
(٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الجبار بن الحسين (1)، علي بن عبد الجبار (1)، علي بن عبد الله (2)، علي بن أبي سعد (2)، جمال الدين (1)، الطهارة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، جلال الدين (1)
[259] الشيخ أبو تراب علي بن احمد بن سعد الواعظ.
فقيه، صالح، محدث عين (1).
[260] الشيخ أبو محمد عبد الرحمن بن محمد بن شجاع.
فقيه، ثقة، واعظ (2).
[261] السيد عماد الدين احمد بن ابي علي الحسيني.
فاضل، صالح (3).
[262] السيد عماد الدين عبد العظيم بن الحسين بن علي أبو الشرف الحسيني نقيب السادات (4) بقزوين.
وادعي فيه اهل جيلان الامامة، وكان بها صاحب الجيش ففر منها، فاضل، فقيه، صالح (5).
[263] القاضي تاج الدين أبو الحسين (6) علي بن هبة الله بن دعويدار قاضي قم.
فقيه، وجه (7).
[264] السيد شرف الدين علي بن احمد بن محمد الصيداوي.
فقيه، عالم (8).
(١) امل ٤٧٨، جامع ١ / ٥٥٣، تنقيح ٢ / ٢٦٥.
(٢) امل ٤٨٠، جامع ١ / ٤٥٣.
(٣) اين شماره از نسخه مرحوم ارموي سقط گرديده، چون در نسخه چاپي و اجازات وامل الامل بود لذا نقل گرديد (مصحح).
(٤) نسخه شيخ حر: نقيب الساده.
(٥) امل ٤٨١، جامع ١ / ٤٦٠، تنقيح ٢ / ١٥٧.
(٦) نسخه شيخ حر: أبو الحسن.
(٧) امل الامل ٤٩١، جامع الرواة ١ / ٦٠٨، روضات الجنات ٣٧٩، تنقيح المقال ٢ / ٢١٤.
(٨) امل ٤٨٥، جامع الرواة ١ / 554، روضات 374، تنقيح 2 / 267.
(٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أحمد بن محمد الصيداوي (1)، أحمد بن أبي علي الحسيني (1)، عبد العظيم بن الحسين (1)، علي بن أحمد (1)، محمد بن شجاع (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[265] السيد أبو القاسم علي بن يوسف بن جعفر الكليني فقيه، صالح (1).
[266] الشيخ أبو الخير (2) عاصم بن الحسين بن محمد بن احمد بن ابي حجر (3) العجلي.
فاضل، ثقة، له نظم رائق في مدائح اهل البيت (ع) وكتاب " التمثيل " و " شجون الحكايات " اخبرنا بها الوالد عنه (4).
[267] الشيخ رشيد الدين العباس بن علي بن علويه الوراميني.
واعظ، صالح (5).
[268] الشيخ مجد الدين (6) علي بن الحسن بن علي الدستجردي.
فقيه، صالح (7).
[269] الشيخ صدر الدين علي بن الشيخ الامام جمال الدين ابي الفتوح الحسين (8) بن علي رحمهم الله.
فقيه، دين.
[270] السيد علاء الدين المرتضي بن محمد الحسني (9) المامطيري فقيه، فاضل (10).
(١) امل ٤٩١، جامع الرواة ١ / ٦٠١، تنقيح ٢ / ٣١٧.
(٢) نسخه شيخ حر: أبو الخير.
(٣) نسخه اجازات: ابي بحر.
(٤) امل ٤٧٨، جامع الرواة ١ / 425، تنقيح 2 / 112.
(5) امل 479، جامع 1 / 133، تنقيح 2 / 128.
(6) نسخه اجازات: عبد الدين.
(7) نسخه شيخ حر: فقيه فاضل، امل 485، جامع 1 / 569، تنقيح 2 / 278.
(8) نسخه شيخ حر: الحسن.
(9) نسخه شيخ حر: الحسيني.
(10) امل 51، جامع 1 / 541، روضات 637.
(٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، علي بن الحسن بن علي الدستجردي (1)، الحسين بن محمد بن أحمد (1)، علي بن يوسف بن جعفر (1)، المرتضي بن محمد (1)، جمال الدين (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)
[271] السيد بهاء الدين علي بن مهدي الحسيني المامطيري.
فقيه، وجه (1).
[272] الشيخ الامام نصير الدين أبو طالب عبد الله بن حمزة بن عبد الله الطوسي الشارجي المشهدي.
فقيه، ثقة، وجه (2).
[273] الشيخ أبو الفضل عبد المنعم بن غيره (3) الحلبي.
فقيه، ثقة (4).
[274] الشيخ أبو الحسن علي بن محمد الوهقي قريب (5) بن الوليد.
فقيه، ثقة، كتاب " الاصول الخمس " وكتاب " النيات (6) ".
[275] الشيخ الامام عماد الدين علي بن الشيخ الامام قطب الدين ابي الحسين سعيد بن هبة الله الراوندي.
فقيه، ثقة (7).
[276] الشيخ نجم الدين عبد الله بن جعفر (8) الدوريستي.
فقيه، صالح، له الرواية عن اسلافه مشايخ دوريست فقهاء الشيعة (9).
(١) نسخه شيخ حر: الحسني. امل ٤٩١، جامع ١ / ٦٠٤، تنقيح ٢ / ٣٢٠.
(٢) امل الامل ٤٨٢، جامع الرواة ١ / 527.
(3) امل و نسخه شيخ حر: عبد الملك بن القذة.
(4) امل 483، جامع 1 / 522، تنقيح 2 / 232.
(5) امل الامل: الدهقي قهب نسخه شيخ حر: الرهقي.
(6) امل 490، جامع 1 / 597، تنقيح 2 / 204.
(7) امل 487، جامع 1 / 527، روضات 301، تنقيح 2 / 293.
(8) امل الامل: جعفر بن محمد، نسخه شيخ حر: جعفر بن موسي.
(9) امل 482، منهج المقال 183، جامع 1 / 479، روضات 146، تنقيح 2 / 274.
(٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن جعفر الطيار بن أبي طالب عليه السلام (1)، حمزة بن عبد الله الطوسي (1)، سعيد بن هبة الله (1)، علي بن مهدي (1)، علي بن محمد (1)، الخمس (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، عبد الملك بن القذة (1)، جعفر بن موسي (1)، جعفر بن محمد (1)
[277] الشيخ الواعظ نصير الدين عبد الجليل بن ابي الحسين ابن ابي الفضل القزويني.
عالم، فصيح، دين، له كتاب " بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضايح الروافض " كتاب " البراهين في امامة امير المؤمنين " كتاب " السئوالات والجوابات " سبع مجلدات كتاب " مفتاح التذكير " كتاب " تنزيه عايشه " (1).
[278] السيد الامام عز الدين علي بن السيد الامام ضياء الدين ابي الرضا فضل الله بن علي الحسني الراوندي.
فقيه، فاضل، ثقة، له كتاب " حسيب النسيب للحسيب النسيب " كتاب " غنية المغتني ومنية المتمني " كتاب " مزيد الحزن " كتاب " غمام الغموم " كتاب " نثر اللئالي لفخر المعالي " كتاب " مجمع اللطائف ومنبع الظرائف " كتاب " طراز المذهب في ابراز المذهب "، " تفسير القرآن " لم يتمه (2).
[279] الاديب فخر الدين عبد القاهر بن احمد بن علي (3) القمي الطبيعي.
فاضل (4).
[280] الاديب موفق الدين علي بن ابي علي الحسن بن علي ابن زيادة (5) الاحنفي نزيل قاشان.
(١) امل ٤٧٩، روضات ٣٤٨، جامع ١ / ٤٣٨، تنقيح ٢ / ١٣٤.
(٢) جامع الرواة ١ / 586، تنقيح المقال 2 / 293.
(3) نسخه شيخ حر: ابي علي.
(4) امل الامل 482، جامع 1 / 462، تنقيح 2 / 159.
(5) امل الامل: علي بن عبد الله بن زيادة.
(٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تفسير القرآن لعبد الرزاق الصنعاني (1)، عبد القاهر بن أحمد (1)، علي بن أبي علي (1)، فضل الله بن علي (1)، الحسن بن علي (1)، الحزن (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، علي بن عبد الله (1)
فاضل، صالح (1).
[281] الشيخ نجم الدين أبو تراب علي بن ابراهيم بن ابي طالب الوراميني.
فاضل، فقيه واعظ (2).
[282] السيد علي بن ابي طالب الحسيني الاملي.
فقيه، صالح (3).
[283] السيد علي بن الناصر بن الرضا الحسيني.
فقيه، فاضل (4).
[284] السيد علي بن ابي المعالي بن حمزة العلوي الحسيني القمي.
فقيه، فاضل (5)..
[285] الشيخ علي بن ابي القاسم بن ربيعة المسكيني.
فاضل، ثقة (6).
[286] القاضي عبد الجبار بن منصور.
فاضل، فقيه (7).
[287 - 288] القاضي عبد الجبار بن فضل الله، ابنه علي بن عبد الجبار كلهم في مسكن
(1) امل 485، جامع 1 / 552، تنقيح 2 / 264.
(2) امل 484، جامع 1 / 545، تنقيح 2 / 259.
(3) امل 485، جامع 1 / 551، تنقيح 2 / 264.
(4) جامع 1 / 606، تنقيح 2 / 313.
(5) امل 485، جامع 1 / 552، تنقيح 2 / 264.
(6) امل 485، جامع 1 / 552، تنقيح 2 / 264.
(7) امل 479، روضات 349، جامع 1 / 438، تنقيح 2 / 134.
(٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي القاسم بن ربيعة (1)، عبد الجبار بن فضل الله (1)، علي بن أبي المعالي (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الجبار بن منصور (1)، علي بن إبراهيم (1)، علي بن عبد الجبار (1)، ناصر بن الرضا (1)
فقهاء، صلحاء (1).
[289] الشيخ الصالح أبو طالب علي بن احمد النيروزي (2) نزيل الري.
فقيه، ثقة (3).
[290] الشيخ الفضائل علي بن محمد الجوسقي القزويني.
ثقة (4).
[291] الشيخ رشيد الدين علي بن ابي طالب الخبازي الرازي. فقيه، فاضل، له نظم لطيف (5).
[292] الشيخ بهاء الدين أبو الحسن علي بن المحسن (6) الشريحي من اولاد شريح القاضي.
صالح (7).
[293] السيد شرف الدين أبو الحسين علي بن تاج الدين بن محمد الحسني الكيسكي.
ورع، دين (8).
[294] الفقيه سديد الدين عثمان بن محمد الهروي.
(١) امل الامل ٤٧٩، جامع الرواة ١ / 438، تنقيح المقال 2 / 134.
(2) امل الامل: و نسخه شيخ حر: البزوفري.
(3) امل 485، جامع 1 / 553، تنقيح 2 / 265.
(4) امل 489، جامع 1 / 597، تنقيح 2 / 304.
(5) امل 485، جامع 1 / 551، تنقيح 2 / 264.
(6) نسخه اجازات: الحسن.
(7) امل 489، جامع 1 / 568، تنقيح 2 / 278.
(8) امل 485، جامع 1 / 560، تنقيح 2 / 271.
(٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أحمد النيروزي (1)، عثمان بن محمد الهروي (1)، علي بن تاج الدين (1)، علي بن محمد الجوسقي (1)، علي بن أبي طالب (1)، شريح القاضي (1)، علي بن المحسن (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
صالح (1).
[295] الشيخ (2) رشيد الدين علي بن عبد المطلب القمي.
واعظ، فقيه (3).
[296] الشيخ عماد الدين علي بن محمد بن علي الطوسي.
فقيه، واعظ (4).
[297] القاضي تاج الدين علي بن زيد الحسيني الابي.
فقيه (5).
[298] القاضي ركن الدين عبد الجبار بن علي بن عبد الجبار الطوسي نزيل قاشان.
فقيه، وجه (6).
[299] الشيخ شهاب الدين علي بن ابي طالب الترتميني. فقيه (7).
[300] السيد عقيل بن محمد السمرقندي.
عالم، واعظ (8).
(1) امل 484، جامع 1 / 536.
(2) اين نام در نسخه شيخ حر نيست.
(3) امل 488، جامع 1 / 591، تنقيح 2 / 279.
(4) امل 490، جامع 1 / 600، تنقيح 2 / 207.
(5) امل 487، جامع 1 / 581، تنقيح 2 / 290.
(6) امل الامل 479، جامع 1 / 437، تنقيح المقال 2 / 123.
(7) امل 485، جامع 1 / 551، تنقيح 2 / 264.
(8) امل 484، جامع 1 / 540.
(٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن محمد بن علي الطوسي (1)، علي بن زيد الحسيني (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الجبار بن علي (1)، علي بن عبد المطلب (1)، عقيل بن محمد (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، النوم (1)
[301] السيد نور الدين علي بن محمد الحسيني الخجندي نزيل الري.
فقيه، واعظ، صالح (1).
[302] الشيخ نجم الدين أبو الحسن علي بن محمد بن الحسن بن الحسين بن بابويه القمي.
فقيه، فاضل (2).
[303] الشيخ معين الدين عبد لي (3) بن الحسن الاستر آبادي صالح، عفيف مجاور مدينة الرسول (4).
[304] الشيخ عربي بن المسافر.
فقيه، صالح، بحلة (5).
[305] الشيخ شمس الدين علي بن محمد الوشنوي نزيل قاشان.
عالم، فاضل، فقيه (6).
[306] الشيخ جمال الدين علي بن محمد المتطبب بقم.
فاضل، اديب، طبيب (7).
[307] الفقيه علي بن عبد العزيز بن محمد الامامي.
(1) امل 489، جامع 1 / 597، تنقيح 2 / 303.
(2) امل 489، جامع 1 / 597، تنقيح 2 / 303.
(3) تنقيح المقال: عبدك.
(4) امل 483، جامع 1 / 463، تنقيح 2 / 159.
(5) امل 484، روضات 464، جامع 1 / 537، تنقيح 2 / 250.
(6) امل 490، جامع 1 / 603، تنقيح 2 / 309 (7) امل 490، جامع 1 / 601، تنقيح 2 / 309.
(٩١)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن عبد العزيز بن محمد (1)، محمد بن الحسن بن الحسين (1)، علي بن محمد الوشنوي (1)، علي بن محمد المتطبب (1)، نور الدين علي (1)، محمد الحسيني (1)، جمال الدين (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
صالح، محدث (1).
[308] الشيخ علي بن علي بن ابي طالب.
فقيه، صالح (2).
[309] الشيخ نجم الدين أبو القاسم علي بن الحسين الحاستي.
فقيه، واعظ، صالح (3).
[310] الشيخ عبد الملك بن المعافا.
فاضل، ثقة (4).
[311] الشيخ رشيد الدين علي بن محمد الحاستي.
فقيه (5).
[312] القاضي أبو الحسن علي بن بندار بن محمد الهوشمي.
فاضل، ثقة (6).
[313] الشيخ عبد الملك بن محمد بن عبد الملك الوراميني.
خير، فقيه (7)، صالح (8).
[314] الشيخ رشيد الدين عبد الصمد بن محمد الرازي الدوعي.
(١) امل ٤٨٨.
(٢) امل ٤٨٨ جامع ١ / ٥٩٤، تنقيح ٢ / ٣٠٠.
(٣) امل ٤٨٦، جامع ١ / ٥٧٢، تنقيح ٢ / ٢٨١.
(٤) امل الامل ٤٨٣، جامع الرواة ١ / 522. (5) امل 489، جامع 1 / 597، تنقيح 2 / 303.
(6) امل 485، جامع 560، تنقيح 2 / 271.
(7) امل الامل: فاضل.
(8) امل 483، جامع 1 / 522.
(٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الصمد بن محمد الرازي (1)، علي بن محمد الحاستي (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الملك بن محمد (1)، علي بن الحسين (1)، علي بن بندار (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)
فقيه (1).
[315] الشيخ عبد السلام بن سرخاب (2).
فقيه، دين (3).
[316] الشيخ رشيد الدين عبد الجليل بن ابي المكارم بن ابي طالب.
واعظ (4).
[317] ابنه الشيخ نصير الدين عالم شاه.
عالم، صالح (5).
[318] الشيخ العدل زين الدين علي بن احمد بن محمد.
ثقة، فقيه، وهو خال الشيخ فخر الدين بن ابي سعيد الخزاعي (6) [319] الرئيس عبد الصمد بن فخراور الهشتجردي.
دين، فاضل (7).
[320] الرئيس بدر الدين علي بن زرينكم (8) الزينوآبادي.
صالح، دين (9).
(1) امل 480، جامع 1 / 458، تنقيح 2 / 154.
(2) امل الامل: شرخاب.
(3) امل 480، جامع 1 / 456.
(4) امل 479، جامع 1 / 439، تنقيح 2 / 134.
(5) امل 479، جامع 1 / 439، تنقيح 2 / 134.
(6) امل 485، روضات الجنات 463، جامع 1 / 54، تنقيح 2 / 267.
(7) امل 480، جامع 1 / 458، تنقيح 2 / 154.
(8) ظاهرا زرين كمر درست باشد.
(9) امل 487، جامع 1 / 581، تنقيح 2 / 289.
(٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الجليل بن أبي المكارم (1)، عبد السلام بن سرخاب (1)، علي بن أحمد بن محمد (1)، عبد الصمد بن فخرآور (1)، علي بن زرينكم (1)
[321] الامير الزاهد شرف الدين عمر (1) بن اسكندر.
فقيه، متعبد (2).
[322] الشيخ بهاء الرؤساء أبو الحسن علي بن عبد الصمد بن محمد الكردوجيني.
فقيه، صالح (3).
[323] السيد سراج الدين علي بن ابي الفضل بن مدينيج (4) الحسيني الديباجي.
فقيه، صالح (5).
[324] السيد كمال الدين عبد العظيم بن محمد بن عبد العظيم الحسني الابهري نزيل قوهدة العليا.
فقيه، صالح (6).
[325] الشيخ عز الدين علي بن ابي زيد (7) بن ابي يعلي.
ورع (8).
[326] الشيخ قوام الدين عبد الرحمن بن ابي الغنايم الماهداني (9)
(1) امل الامل: عمرو.
(2) امل 492، جامع 1 / 632، تنقيح المقال 2 / 341.
(3) امل 488، جامع 1 / 589.
(4) امل الامل: بدينج.
(5) امل 485، جامع 1 / 552، تنقيح 2 / 264.
(6) امل 481، جامع 1 / 561، تنقيح 2 / 158.
(7) نسخه شيخ حر: بن زيد.
(8) امل 484، جامع 1 / 551.
(9) امل الامل: الماهياني.
(٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن عبد الصمد بن محمد (1)، علي بن أبي الفضل (1)، علي بن أبي زيد (1)، عبد العظيم بن محمد (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
الاسدي.
فقيه، صالح (1).
[327] السيد قوام الدين علي بن سيف النبي بن المنتهي الحسيني المرعشي.
صالح، دين (2).
[328] السيد فخر الدين علي بن محمد بن عز الشرف الحسيني.
فقيه، صالح (3).
[329] الشيخ أبو الحسن علي بن عبد الرحمن.
العالم، الصانع، مصنف كتاب " فضائل اهل البيت " (4).
" حرف الغين " [330] الشيخ سديد الدين أبو غانم بن علي بن ابي غانم الجواني.
فقيه، صالح (5).
[331] الشيخ نجم الدين غنيمة بن هبة الله بن غنيمة الدعوي فقيه، دين (6).
[332] الامير الفاضل غازي بن احمد بن ابي منصور الساماني.
(١) امل ٤٤٨، جامع ١ / ٤٤٣.
(٢) امل ٤٨٨، جامع ١ / ٥٨٦، تنقيح ٢ / ٢٦٣.
(٣) امل ٤٩٠، جامع ١ / ٦٠٠، تنقيح ٢ / ٣٠٧.
(٤) امل ٤٨٨، جامع ١ / ٥٨٧، تنقيح ٢ / ٢٩٤.
(٥) امل الامل ٥١٥، جامع الرواة ١ / 409، تنقيح المقال 2 / 30 و ظاهرا اين نام در اوايل كتاب گذشت.
(6) امل 492، جامع 1 / 658، تنقيح 2 / 366.
(٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: غنيمة بن هبة الله (1)، علي بن سيف النبي (1)، أبو غانم بن علي (1)، غازي بن أحمد (1)، علي بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
زاهد، ورع، فقيه، له تصانيف منها كتاب " النور " كتاب " المفاتيح " كتاب " البيان (1) "، وقد قرأ علي شيخنا ابي جعفر ومات.
بالكوفة (2).
" حرف الفاء " [333] السيد فازشاه بن محمد العلوي الراوندي.
فقيه، فاضل (3).
[334] السيد الامام ضياء الدين أبو الرضا فضل الله بن علي بن عبيدالله الحسني الراوندي.
علامة زمانه، جمع مع علو النسب كمال الفضل والحسب، وكان استاد ائمة عصره، له تصانيف منها " ضوء الشهاب في شرح الشهاب " و " مقاربة الطية (4) إلي مقارنة النية " " الاربعين في الاحاديث نظم - العروض للقلب الممروض " " الحماسة ذات الحواشي " " الموجز الكافي في علم العروض والقوافي " " ترجمة العلوي للطب الرضوي " " التفسير "، شاهدته وقرأت بعضها عليه (5).
[335] السيد شمس السادة فخر اور بن محمد بن فخر آور القمي.
فاضل، فقيه، شاهدته بخبزة وله كتاب في " الكيميا " وكتاب في " المنطق " (6).
[336] الشيخ الامام امين الدين أبو علي الفضل بن الحسن بن الفضل
(1) نسخ شيخ حر: النيات.
(2) امل 492، روضات 557، جامع 1 / 657، تنقيح 2 / 365.
(3) امل 492.
(4) قال الحر: الطيه المنزل.
(5) امل 492، جامع 2 / 9، تنقيح 2 / 13.
(6) امل 492، جامع 1 / 2، تنقيح 2 / 3.
(٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، فضل الله بن علي (1)، الحسن بن الفضل (1)، الشهادة (2)
الطبرسي.
ثقة، فاضل، دين، عين، له تصانيف منها " مجمع البيان في تفسير القرآن " عشر مجلدات " الوسيط في التفسير " اربع مجلدات " الوجيز " مجلدة " اعلام الوري باعلام الهدي " مجلدتان " تاج المواليد " " الاداب الدينية للخزانة العينية " " غنيه العابد ومنيه الزاهد "، شاهدته وقرأت بعضها عليه (1).
[337] الشيخ الفتح بن محمد بن آزاد المسكني.
فاضل، فقيه (2).
[338] الشيخ ظهير الدين أبو زيد الفضل بن ابي يعلي الحسن القزويني.
فاضل (3).
[339] السيد ضياء الدين أبو الرضا فضل الله بن الحسين بن ابي الرضا عبيدالله بن الحسين بن علي الحسيني المرعشي.
عالم، واعظ، فقيه، صالح (4).
" حرف القاف " [340] الاجل أبو الحارث قسورة بن علي بن الحسين بن محمد بن احمد بن ابي حجر العجلي.
فاضل، له نظم رائق (5).
[341]
(1) امل الامل 492، روضات 489، جامع 2 / 4، تنقيح المقال 3 / 7.
(2) امل 492، جامع 2 / 1 تنقيح 3 / 2.
(3) جامع 2 / 4، تنقيح 2 / 7.
(4) امل 492، روضات 412، جامع 2 / 9، تنقيح 3 / 13.
(5) امل 493، جامع 2 / 24، تنقيح 3 / 29.
(٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب مجمع البيان للطبرسي (1)، كتاب إعلام الوري بأعلام الهدي (1)، الحسين بن أبي الرضا (1)، الحسين بن علي الحسيني (1)، الحسين بن محمد بن أحمد (1)، الفضل بن أبي يعلي (1)، أبو الحارث (1)، قسورة بن علي (1)، فتح بن محمد (1)، القرآن الكريم (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
كمال الدين أبو غالب قسورة بن علي بن قسورة.
صالح، دين (1).
[342] السيد عز الدين قاسم بن عباد الحسني النقيب.
فاضل، ثقة، له نظم ونثر (2).
[343] السيد شمس الدين قاسم بن محمد بن قاسم الحسني الشجري.
عالم، فقيه، صالح (3).
" حرف الكاف " [344] الشيخ كردي بن عكبر بن كردي الفارسي نزيل حلب.
فقيه، ثقة، صالح، قرأ علي شيخنا الموفق ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي وبينهما مكاتبات وسئوالات وجوابات (4).
[345] الامير الشهيد كيكاوس بن دشمن زيار بن كيكاوس الديلمي الطبري.
زاهد، فاضل، له كتاب في " النجوم " وكتاب في " اوقات الصلاة الخمس "، لي عنه اجازة رحمه الله وايانا (5).
[346] الشيخ كثير بن احمد بن عبد الله بن احمد العربي.
فقيه، صالح، دين، ثقة (6).
(١) جامع ٢ / ٢٤، تنقيح ٣ / ٢٩.
(٢) امل ٤٩٣.
(٣) امل ٤٩٣.
(٤) امل الامل ٤٩٣، جامع الرواة ٢ / 29، روضات الجنات 129، تنقيح المقال 3 / 38.
(5) امل 493، جامع 2 / 39، تنقيح 3 / 42.
(6) امل 493، جامع 2 / 27.
(٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن عبد الله بن أحمد (1)، قسورة بن علي بن قسورة (1)، محمد بن الحسن (1)، كردي بن عكبر (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[347] الشيخ نظام الدين كتائب بن فضل الله بن كتائب الحلبي.
فقيه، دين، ورع (1).
" حرف اللام " [348] الشيخ أبو المظفر ليث بن سعد بن ليث الاسدي نزيل زنجان.
فقيه، صالح، ناظم، ناثر، له تصانيف منها كتاب " الطهارة " كتاب " الايمان " " الامالي " في مناقب اهل البيت " روايات الاشج " اخبرنا بها الثقات الاثبات عن الشيخ المفيد عبد الرحمن بن احمد النيسابوري عنه رحمهم الله (2).
[349] السيد لطف الله بن عطاء الله بن احمد الحسني الشجري النيسابوري.
فاضل، متبحر، ديوانه قدر عشرة الاف بيت، شاهدته وقرأت عليه كتاب بنيسابور رحمه الله، وكان يروي عن الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله (3).
[350] الشيخ الامام منير الدين أبو اللطيف بن احمد (4) بن احمد بن ابي اللطيف بن زرقويه الاصفهاني نزيل خوارزم.
مناظر (5) فقيه، دين، شاهدته بخوارزم، وقرأت عليه، وكان يروي عن القاضي بن قدامة عن السيد الاجل المرتضي علم الهدي ابي القاسم علي بن الحسين الموسوي جميع مؤلفاته (6).
(١) امل ٤٩٣، جامع ٢ / ٢٧، تنقيح ٣ / ٣٥.
(٢) امل ٤٩٣، جامع ٢ / ٣٣. (٣) امل ٤٩٣، روضات ٤٩٧، جامع ٢ / ٣٣، تنقيح ٣ / ٤٣.
(٤) امل الامل: حمدان.
(٥) اين كلمه در نسخه شيخ حر نيست.
(٦) امل ٥١٥ جامع الرواة ٢ / 33، تنقيح المقال 3 قسمت كني والالقاب 36.
(٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب الثقات لابن حبان (1)، لطف الله بن عطاء الله (1)، أبو اللطيف بن أحمد (1)، كتائب بن فضل الله (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، علي بن الحسين (1)، الشهادة (2)، الطهارة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[351 - 352] الامير الزاهد لنجر بن موچهر بن كرشاسف الديلمي.
واخوه الامير لياكوش.
فقيهان، صالحان (1).
" حرف الميم " [353] السيد الاجل المرتضي ذو الفخر بن أبو الحسن المطهر بن ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد الحسيني الديباجي.
من كبار سادات العراق وصدور الاشراف، وانتهي منصب النقابة.
والرياسة في عصره إليه، وكان علما في فنون العلم، وله خطب ورسائل لطيفة، وقرأ علي الشيخ الموفق ابي جعفر الطوسي في سنن الحج (2)، روي لنا عنه السيد نجيب السادة أبو محمد الحسن الموسوي (3).
[354] السيد الاجل المرتضي نقيب النقباء شرف الدين أبو الفضل محمد بن علي بن محمد بن المطهر.
فاضل، ثقة، رواية، قرأت عليه كتبا جمة في الاحاديث (4).
[355] الشيخ العالم الثقة أبو الفتح محمد بن علي الكراجكي.
فقيه الاصحاب، قرأ علي السيد المرتضي علم الهدي والشيخ الموفق أبي جعفر الطوسي رحمهم الله وله تصانيف منها: كتاب " التعجب " كتاب " النوادر "، اخبرنا الوالد عن والده عنه (5).
[356] الشيخ أبو عبد الله محمد بن هبة إله بن جعفر الوراق الطرابلسي.
(1) امل 493، جامع 2 / 33، تنقيح 3 / 43.
(2) نسخه شيخ حر: في سفرة الحج.
(3) امل 510، جامع 2 / 234، تنقيح 2 / 220.
(4) امل 505، جامع 2 / 158 در اجازات و چاپي: سبطه السيد الاجل …
(5) امل 504، جامع 2 / 156، روضات 552، تنقيح 3 / 15.
(١٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، كتاب الأشراف للشيخ المفيد (1)، الشيخ أبو عبد الله (1)، محمد بن علي الكراجكي (1)، علي بن أبي الفضل (1)، محمد الحسيني (1)، جعفر الوراق (1)، علي بن محمد (1)، الحج (2)
فقيه، ثقة، قرأ علي الشيخ ابي جعفر الطوسي كتبه وتصانيفه وله تصانيف منها كتاب " الزهد " كتاب " النيات " كتاب " الفرج "، اخبرنا بها الفقيه احمد بن محمد بن احمد القمي الشاهد العدل عنه (1).
[357] الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن الحسن (2) الحلبي.
فقيه، صالح، ادرك الشيخ ابا جعفر الطوسي رحمه الله وقرأ عليه السيد الامام ضياء الدين أبو الرضا والشيخ الامام قطب الدين أبو الحسين الراونديان رحمهما الله (3).
[358] الشيخ الجليل محمد بن زيد بن علي الفارسي.
فقيه، ثقة، له كتاب " الوصايا " كتاب " الغيبة " قرأ عليه المفيد عبد الرحمن النيسابوري رحمه الله (4).
[359] الشيخ الثقة أبو الفرج المظفر بن علي بن الحسين الحمداني.
ثقة عين، وهو من سفراء الامام صاحب الزمان ادرك الشيخ المفيد ابا عبد الله محمد بن محمد بن النعمان الحارثي البغدادي رحمه الله وجلس مجلس درس السيد (5) المرتضي والشيخ الموفق ابي جعفر بن الطوسي وقرأ علي المفيد و لم يقرأ عليهما، اخبرنا الوالد عن والده عنه رحمهم الله مؤلفاته منها كتاب " الغيبة " كتاب " السنه " كتاب " الزاهر في الاخبار " كتاب " المنهاج " كتاب " الفرائض " (6).
[360] الشيخ العدل المحسن بن الحسين بن احمد النيسابوري الخزاعي
(١) جامع الرواة ٢ / 212، تنقيح المقال 3 / 198.
(2) نسخة شيخ حر: المحسن.
(3) امل 505.
(4) امل 502، جامع 2 / 115.
(5) نسخة شيخ حر: مجلس السيد.
(6) امل 510، جامع 2 / 334، تنقيح 3 / 220.
(١٠١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الغيبة للشيخ محمد رضا الجعفري (2)، محمد بن زيد بن علي الفارسي (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، محمد بن محمد بن النعمان (1)، أحمد بن محمد بن أحمد (1)، محمد بن علي بن الحسن (1)، المحسن بن الحسين (1)، علي بن الحسين (1)، الفرج (2)، الزهد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
عم الشيخ المفيد عبد الرحمن النيسابوري رحمهما الله.
ثقة، حافظ، واعظ، وكتبه " الامالي " في الاحاديث كتاب " السير " كتاب " اعجاز القرآن " كتاب " بيان من كنت مولاه ".
اخبرنا بها شيخنا الامام السعيد جمال الدين أبو الفتوح الخزاعي عن والده عن جده عنه رحمهم الله جميعا (1).
[361] الشيخ المفيد أبو سعيد محمد بن احمد بن الحسين النيسابوري ثقة، عين، حافظ، له تصانيف منها " الروضة الزهراء في تفسير فاطمة الزهراء " " الفرق بين المقامين وتشبيه علي بذي القرنين " كتاب " الاربعين عن الاربعين في فضائل أمير المؤمنين (ع) " كتاب " مني الطالب في ايمان ابي طالب " كتاب " المولي ".
اخبرنا بها شيخنا الامام جمال الدين أبو الفتوح الرازي الخزاعي سبطه عن والده عنه (2).
[362] السيد الامام رضي الدين مانكديم بن اسماعيل بن عقيل بن عبد الله بن الحسن (3) بن جعفر بن محمد بن عبد الله بن محمد بن الحسن بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع).
فاضل، ثقة، فقيه (4).
[363] الشيخ الامام قطب الدين أبو جعفر محمد بن علي بن الحسن (5).
المقري النيسابوري.
ثقة، عين، استاد السيد الامام ابي الرضا والشيخ الامام ابي الحسين رحمهما الله، له تصانيف منها " التعليق " و " الحدود " " الموجز " في
(١) امل الامل ٢٩٤، جامع الرواة ٢ / 42، تنقيح المقال 3 / 54.
(2) امل 496، منتهي 256، جامع 2 / 59، تنقيح 3 / 68.
(3) نسخة اجازات: الحسين.
(4) امل 494، جامع 2 / 38، تنقيح 3 / 51.
(5) نسخة اجازات: الحسين
(١٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إيمان أبي طالب عليه السلام (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (2)، محمد بن أحمد بن الحسين النيسابوري (1)، الحسين بن علي بن الحسين (1)، عبد الله بن محمد بن الحسن (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (2)، مانكديم بن إسماعيل (1)، محمد بن علي بن الحسن (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، جمال الدين (2)، جعفر بن محمد (1)، القرآن الكريم (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
النحو، اخبرنا، بها السيد الامام ابي الرضا فضل الله بن علي الحسني عنه (1).
[364] السيد مجد الدين أبو هاشم المجتبي بن حمزة بن زيد بن مهدي بن حمزة بن محمد بن عبد الله بن علي بن الحسين بن الحسن بن علي بن ابي طالب (ع).
فاضل، محدث، ثقة (2).
[365] السيد الرئيس تاج الدين محمد بن الحسين بن محمد الحسيني الكيسكي.
وجه السادة في الري، فاضل، فقيه، له نظم حسن وخطب لطيفة، اخبرنا بها الوالد عنه رحمهم الله (3).
[366] سبطه الامام شهاب الدين محمد بن تاج الدين بن محمد الحسيني الكيسكي.
عالم، ورع، واعظ (4).
[367 - 368] ولداه السيد عماد الدين المرتضي و كمال الدين المنتهي.
عالمان، واعظان (5).
[369] سبطه السيد صدر الدين مهدي بن المرتضي.
عالم، واعظ (6).
(١) امل ٥٠٣، جامع ٢ / ١٥٣، تنقيح ٣ / ١٥٤.
(٢) امل ٤٩٤.
(٣) امل الامل ٥٠١، جامع الرواة ٢ / 101، تنقيح المقال 3 / 108.
(4) امل 498، جامع 2 / 101، تنقيح 3 / 108.
(5) امل الامل: 498، جامع 2 / 11، تنقيح 3 / 108.
(6) امل 511.
(١٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: أبو طالب عليه السلام (1)، محمد بن عبد الله بن علي بن الحسين (1)، محمد بن الحسين بن محمد (1)، تاج الدين بن محمد (1)، مهدي بن المرتضي (1)، فضل الله بن علي (1)، المجتبي بن حمزة (1)، الحسن بن علي (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[370] السيد أبو شجاع محمد بن شمس الشرف بن ابي شجاع علي بن عبد الله الحسيني السيلقي.
عالم، زاهد، محدث (1).
[371] السيد الزاهد المنتهي بن الحسين بن علي الحسيني المرعشي.
عالم، ورع (2).
[372] ابنه السيد كمال الدين المرتضي.
عالم، مناظر، واعظ، وله " شرح كتاب الذريعة " " التعليق " شاهدته، ولي عنه روايه (3).
[373] سبطه السيد تاج الدين منتهي بن مرتضي.
فاضل مبرز، مناظر، وله " مسائل اصولية "، جرت بينه و بين الشيخ الامام سديد الدين محمود الحمصي رحمهما الله (4).
[374] سبطه السيد ناصر الدين محمد بن الحسين بن المنتهي الحسيني.
صالح، عالم، واعظ، قاضي قم (5).
[375] الفقيه أبو النجم محمد بن عبد الوهاب بن عيسي السمان.
ورع، فقيه، حافظ، له كتب في الفقه (6).
[376]
(١) امل ٥٠٢، جامع ٢ / ١٣١، تنقيح ٣ / ١٣١.
(٢) امل ٥١٠، جامع ٢ / ٢٦٣، تنقيح ٣ / ٢٤٧.
(٣) امل ٥١٠، جامع ٢ / ٢٦٣، روضات ٢٣٧، تنقيح ٣ / ٢٤٧.
(٤) امل ٥١٠، جامع ٢ / ٢٦٣، تنقيح ٢ / ٢٤٧.
(٥) امل ٥١٠، جامع ٢ / ٢٦٣، تنقيح ٢ / ٢٤٧.
(٦) امل الامل ٥٠٣، جامع الرواة ٢ / 146، تنقيح المقال 3 / 148.
(١٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن عبد الوهاب (1)، محمد بن الحسين بن المنتهي (1)، الحسين بن علي الحسيني (1)، علي بن عبد الله (1)، محمد بن شمس الشرف (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
الوزير السعيد ذو المعالي زين الكفاة أبو سعد منصور بن الحسين الابي.
فاضل، عالم، فقيه، وله نظم حسن قرأ علي شيخنا الموفق ابي جعفر الطوسي، و روي عنه الشيخ المفيد عبد الرحمن النيسابوري (1).
[377] الشيخ الامام ناصر الدين أبو اسماعيل محمد بن حمدان بن محمد الحمداني.
رئيس الاصحاب ومقدمهم بقزوين، عالم، واعظ، له كتاب " الفصول " في ذم الاعداء " و " مناظرات " جرت بينه و بين الملاحدة لعنهما الله (2) [378] الشيخ الامام برهان الدين أبو الحارت محمد بن ابي الخير علي بن ابي سليمان ظفر الحمداني.
عالم، مفسر، صالح، واعظ، له كتاب " مفتاح التفسير " " دلائل - القرآن " " عين الاصول " " شرح الشهاب " (3).
[379] ابنه محمد بن محمد بن علي الحمداني.
فقيه، فاضل (4).
[380] الشيخ الامام ناصر الدين محمد بن الحسين بن محمد أبو المعالي الحمداني (5).
عالم، ورع (6).
(1) جامع 2 / 267، روضات الجنات 557، تنقيح المقال 3 / 249.
(2) امل 502، جامع 2 / 104، تنقيح 3 / 110.
(3) امل 504، جامع 2 / 48، تنقيح 2 / 60.
(4) امل 504، جامع 2 / 48، تنقيح 3 / 60.
(5) نسخ در كنيه و نسبت مغشوش اند.
(6) امل 501، جامع 2 / 101، تنقيح 3 / 308.
(١٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن محمد بن علي الحمداني (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، محمد بن الحسين بن محمد (1)، محمد بن أبي الخير (1)، أبو إسماعيل (1)، منصور بن الحسين (1)، محمد بن حمدان (1)، القرآن الكريم (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[381] الشيخ الامام عز الدين أبو فراس (1) محمد بن عمار بن محمد الحمداني.
عالم، صالح (2).
[382] السيد المفضل بن الاشرف الجعفري النسابة.
فاضل، محدث (3).
[383] ابنه السيد محمد.
عالم، زاهد (4).
[384] السيد محمد بن الحسين بن محمد الجعفري المحدث.
فاضل، ورع (5).
[385 و 386] السيدان الاصيلان مقدم السادة أبو تراب المرتضي (5) وشيخ السادة أبو الحرب المجتبي (7) ابنا الداعي بن القاسم الحسني (8).
محدثان، عالمان، صالحان، شاهدتهما وقرأت عليهما ورويا لي جميع مرويات الشيخ المفيد عبد الرحمن النيسابوري.
[387] السيد أبو البركات محمد بن اسماعيل المشهدي.
فقيه، محدث، ثقة، قرأ علي الشيخ الامام محيي الدين الحسين بن
(١) نسخه اجازات: أبو خراس.
(٢) امل ٥٠٥، جامع ٢ / ١٦١، تنقيح ٣ / ١٦٣.
(٣) امل ٥١٠، جامع ٢ / ٢٥٥، تنقيح ٢ / ٢٣٧. (٤) امل الامل ٤٩٥، جامع الرواة ٢ / 255، تنقيح المقال 3 / 237.
(5) امل 501، جامع 2 / 101، تنقيح 3 / 108.
(6) امل 509، جامع 2 / 224، تنقيح 3 / 20.
(7) امل 494، جامع 2 / 224، تنقيح 3 / 208.
(8) نسخه شيخ حر: الحسيني.
(١٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسين بن محمد الجعفري (1)، محمد بن إسماعيل المشهدي (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، محمد بن عمار بن محمد (1)، المفضل بن الأشرف (1)، الحرب (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
المظفر الحمداني (1).
[388] الشيخ الامام عماد الدين (2) محمد بن ابي القاسم بن محمد بن علي الطبري الاملي الكجي.
فقيه، ثقة، قرأ علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله، وله تصانيف منها كتاب " الفرج في الاوقات " و " المخرج بالبينات " " شرح مسائل الذريعة " قرأ عليه الشيخ الامام قطب الدين أبو الحسين الراوندي و روي لنا عنه (3).
[389] الشيخ الامام سديد الدين محمود بن علي بن الحسن الحمصي الرازي.
علامة زمانة في الاصولين، ورع، ثقة، له تصانيف منها " التعليق الكبير " " التعليق الصغير " " المنقذر من التقليد والمرشد إلي التوحيد " المسمي بالتعليق العراقي " المصادر " في اصول الفقه " التبيين والتنقيح في التحسين والتقبيح " بداية الهداية " " نقض المؤجر " للنجيب ابن المكارم، حضرت مجلس درسه سنين وسمعت اكثر هذه الكتب بقرائة من قرأ عليه (4).
[390] الشيخ الامام عماد الدين أبو جعفر محمد بن علي بن حمزة الطوسي المشهدي.
فقيه، عالم، واعظ، له تصانيف منها " الوسيلة " " الواسطة " " الرايع " في الشرايع " " المعجزات " مسائل في الفقه. "
(١) امل ٤٩٧، جامع ٢ / ٧٧، تنقيح ٣ / ٨٣.
(٢) نسخه شيخ حر: جمال الدين.
(٣) امل ٤٩٥، جامع ٢ / ٥٧، تنقيح ٣ / ٦٥.
(٤) امل الامل ٥٠٩، جامع الرواة ٢ / 220، روضات الجنات 635، تنقيح المقال 3 / 203.
(١٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: أصول الفقه (1)، محمد بن علي بن حمزة الطوسي (1)، محمد بن أبي القاسم بن محمد (1)، محمود بن علي بن الحسن (1)، الفرج (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، جمال الدين (1)
[391] الشيخ العفيف أبو جعفر محمد بن الحسين الشوهاني نزيل مشهد الرضا عليه وعلي آبائه الطاهرين السلام.
فقيه، صالح، ثقة (1).
[392] الشيخ الفقيه محمد بن عبد العزيز بن ابي طالب القمي.
فقيه، ورع (2).
[393] الشيخ محمد مؤمن (3) الشيرازي.
ثقة، عين، مصنف كتاب " نزول القرآن في شأن أمير المؤمنين "، اخبرنا به السيد أبو البركات المشهدي رحمه الله عنه (4).
[394] الشيخ محمد بن الحسين المحتسب.
ثقة، عين، مصنف كتاب " رامش افزاي آل محمد " صلوات الله و سلامه عليه وعلي اولاده الطيبين الطاهرين. عشر مجلدات شاهدته و قرأت بعضها عليه (5).
[395] الشيخ محمد بن علي الفتال النيسابوري صاحب التفسير.
ثقة واي ثقه، اخبرنا جماعة عن الثقات عنه بتفسيره (6).
[396] الشيخ مسعود بن عمر (7).
(1) امل 501، جامع 2 / 100، تنقيح 3 / 107.
(2) امل 503، جامع 2 / 139، تنقيح 3 / 139.
(3) نسخه اجازات: محمد بن مؤمن.
(4) امل 506، جامع 2 / 186، تنقيح 3 / 178.
(5) امل 501، جامع 2 / 101، تنقيح 3 / 108.
(6) امل 504، منهج المقال 28، منتهي المقال 258، جامع 2 / 155، تنقيح 3 / 158.
(7) نسخه شيخ حر وامل الامل: مسعود بن محمد.
(١٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الثقات لابن حبان (1)، محمد بن عبد العزيز بن أبي طالب (1)، محمد بن الحسين الشوهاني (1)، محمد بن الحسين المحتسب (1)، محمد بن علي الفتال (1)، مسعود بن عمر (1)، القرآن الكريم (1)، الشهادة (1)، الصّلاة (1)، الطهارة (2)، مسعود بن محمد (1)، محمد بن مؤمن (1)
المتكلم، عالم، ورع (1).
[397] الشيخ مسعود بن احمد الضوابي متكلم، متبحر (2).
[398] الشيخ نصرة الدين محمود بن اميرك الرازي.
متكلم (3).
[399] الشيخ سديد الدين محمود بن ابي المحاسن بن اميرك.
عالم، فاضل (4).
[400] الشيخ الفاضل أبو جعفر محمد بن محمد النيسابوري المعروف ببوجعفرك (5).
اديب، عالم، ورع (6).
[401] السيد المرتضي بن ابي الحسن بن الحسين (7) بن زيد الحسيني (8).
عالم، محدث (9).
[402] السيد أبو جعفر محمد بن اسماعيل بن محمد الحسني المامطيري.
(١) امل ٥١٠، جامع ٢ / ٢٢٩، تنقيح ٣ / ٢١٣.
(٢) امل الامل ٥١٠، جامع الرواة ٢ / 228، تنقيح المقال 3 / 213.
(3) جامع 2 / 220، تنقيح 3 / 203.
(4) امل 509، جامع 2 / 220، تنقيح 3 / 203.
(5) امل الامل: بابن جعفرك.
(6) امل 507، جامع 2 / 189، تنقيح 3 / 181.
(7) نسخه اجازات: الحسن.
(8) نسخه شيخ حر: الحسني.
(9) امل 509، جامع 2 / 224، تنقيح 3 / 28.
(١٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن محمد النيسابوري (1)، محمد بن إسماعيل بن محمد (1)، محمود بن أبي المحاسن (1)، الحسن بن الحسين (1)، محمود بن أميرك (1)، مسعود بن أحمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
فقيه، فاضل، ثقة، حفظ النهاية (1).
[403] السيد محمد بن فخر آور بن خليفة.
صالح، محدث (2).
[404] السيد محسن بن محمد الديباجي.
فقيه، صالح (3).
[405] السيد عز الدين مجتبي بن محمد الحسيني (4) الكليني.
عالم، فاضل، له نظم رائق (5).
[406] ابنه السيد شمس الدين محمد.
فاضل (6).
[407] الاجل عماد الدين محمد بن محمد بن الحسين بن مرزبان القمي.
فاضل، ثقة (7).
[408] الاديب الفاضل مجمع بن محمد بن احمد المسكني.
فاضل، نحرير، له " شرح الالفاظ " " شرح الفصيح " " ديوان - النظم " " ديوان النثر "، اخبرنا بها الشيخ بهاء الدين أبو محمد طاهر بن احمد القزويني النحوي عن جماعة من الثقات عنه (8).
(١) امل ٤٩٧، جامع ٢ / ٧٧، تنقيح ٣ / ٨٣.
(٢) امل ٥٠٥، جامع ٢ / ١٧٢، تنقيح ٣ / ١٧٠.
(٣) امل ٤٩٤، جامع ٢ / ٤٢، تنقيح ٣ / ٥٤.
(٤) نسخه شيخ حر: الحسني.
(٥) امل ٤٩٤، جامع ٢ / ٤١، تنقيح ٣ / ٥٣.
(٦) امل ٤٩٥، جامع ٢ / ٤١، تنقيح ٣ / ٥٣.
(٧) امل الأمل ٥٠٦، جامع الرواة ٢ / 188، تنقيح المقال 3 / 179.
(8) امل 494، جامع 2 / 41، تنقيح 3 / 53.
(١١٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الثقات لابن حبان (1)، محمد بن محمد بن الحسين (1)، شمس الدين محمد (1)، محمد الحسيني (1)، محمد بن أحمد (1)، الطهارة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[409] الاديب المؤيد بن ابي علي العنزي المسكني.
فاضل، صالح (1).
[410] الاديب محمد بن الحسين الديناري (2) الابي.
فاضل، له كتاب " المنتخب " كتاب " ندبة الوالد علي المولود " شاهدته ولي عنه رواية (3).
[411] السيد الزاهد المرتضي بن الحسين بن احمد العلوي الحسيني الشجري.
فاضل، عدل (4).
[412] السيد الجليل محمد بن احمد بن محمد الحسيني صاحب كتاب الرضا.
فاضل، ثقة (5).
[413] الشيخ مظفر بن طاهر بن محمد الحلبي (6).
فقيه، صالح (7).
[414] السيد مجد الدين أبو الفضل محمد بن اسعد بن الحسين الحسيني.
فقيه، عالم (8)
(1) امل 494، جامع 2 / 38، تنقيح 3 / 51.
(2) امل الامل: الديباجي.
(3) امل 501، جامع 2 / 99، تنقيح 3 / 107.
(4) امل 509، جامع 2 / 224، روضات 637، تنقيح 3 / 208.
(5) امل 496، جامع 2 / 62، تنقيح 3 / 73.
(6) نسخه اجازات: العلوي.
(7) امل 520، جامع 2 / 234، تنقيح 3 / 220.
(8) امل 497، جامع 2 / 67، تنقيح 3 / 80.
(١١١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن أحمد بن محمد الحسيني (1)، محمد بن الحسين الديناري (1)، المؤيد بن أبي علي (1)، محمد بن أسعد بن الحسين (1)، المرتضي بن الحسين (1)، طاهر بن محمد (1)
[415] الشريف محمد بن الحسين بن محمد الجعفري.
فقيه، صالح (1).
[416] السيد أبو جعفر محمد بن علي بن محمد بن الرضا (ع).
ثقة، فاضل (2).
[417] الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن القاسم المركب.
فقيه، ثقة، له تصانيف منها كتاب " المعتمد في المعتقد " كتاب " العبادات الدينية " كتاب " السنة والبدعه "، اخبرنا بها السيد الصفي بن المرتضي الداعي الحسني عنه رحمهم الله (3).
[418] الشيخ الامام ظهير الدين أبو الفضل محمد بن الشيخ الامام قطب - الدين أبي الحسين سعيد بن هبة الله الراوندي.
فقيه، ثقة، عدل عين (4).
[419] الشيخ برهان الدين محمد بن علي بن ابي الحسين أبو الفضائل الراوندي سبط الامام قطب الدين رحمهم الله.
فاضل، عالم (5).
[420] الشيخ محمد بن احمد بن شهريار الخازن بمشهد الغري علي ساكنه السلام.
(١) امل ٥٠١، جامع ٢ / ١٠١، تنقيح ٣ / ٨٠.
(٢) امل الامل ٥٠٥، جامع الرواة ٢ / 158.
(3) امل 504، جامع 2 / 155، تنقيح 3 / 159.
(4) امل 502، جامع 2 / 118، روضات 301، تنقيح 3 / 121.
(5) امل 503، جامع 2 / 151، تنقيح 2 / 252.
(١١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، محمد بن الحسين بن محمد الجعفري (1)، محمد بن علي بن أبي الحسين (1)، محمد بن علي بن القاسم المركب (1)، محمد بن أحمد بن شهريار (1)، سعيد بن هبة الله (1)، علي بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)
فقيه، صالح (1).
[421] الشيخ محمد بن ادريس العجلي بحلة.
له تصانيف، منها كتاب " السرائر " شاهدته بحله وقال شيخنا سديد الدين محمود الحمصي رفع الله درجته هو مخلط لا يعتمد علي تصنيفه (2).
[422] الشيخ الامام ركن الدين محمد بن الحسين بن علي بن عبد الصمد التميمي.
فقيه، دين، ثقة بسبزوار (3).
[423] الشيخ الامام تاج الدين (4) محمد بن محمد الكازري.
فقيه، عالم بسبزوار (5).
[424] الشيخ الامام تاج الدين محمد بن الشيخ الامام جمال الدين ابي الفتوح الحسين بن علي الخزاعي.
فاضل، ورع (6).
[425] الشيخ بهاء الدين محمد بن احمد بن محمد الوزيري.
عدل، ثقة، صالح (7).
(١) امل ٤٩٦، منتهي المقال ٢٥٧، جامع ٢ / ٦١، تنقيح ٣ / ٧١.
(٢) امل ٤٩٧، منهج المقال ٢٨٢، منتهي ٢٦٠، جامع ٢ / ٦٥، روضات ٥٧٠ تنقيح ٣ / ٧٧.
(٣) امل ٥٠١، جامع ٢ / ١٠١، تنقيح ٣ / ١٠٨.
(٤) نسخه شيخ حر: قطب الدين.
(٥) امل ٥٠٧، جامع ٢ / ١٨٨، تنقيح ٣ / ١٧٩.
(٦) امل الامل ٥٠١، جامع الرواة ٢ / 101، تنقيح المقال 3 / 108.
(7) امل 497، جامع 2 / 63، تنقيح 3 / 74.
(١١٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، كتاب السرائر لابن إدريس الحلي (1)، محمد بن الحسين بن علي بن عبد الصمد (1)، محمد بن أحمد بن محمد الوزيري (1)، محمد بن إدريس العجلي (1)، الحسين بن علي (1)، جمال الدين (1)، محمد بن محمد (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[426] الشيخ محمد بن الحسن بن الحسين الرتميني.
فقيه، صالح (1) [427] الشيخ مجد الدين محمد بن ناصر بن محمد بن ناصر بن محمد الراوي (2).
فاضل (3).
[428] الشيخ محمد بن علي بن محمد النحوي.
ثقة، قرأ عليه المفيد عبد الرحمن النيسابوري رحمهما الله (4).
[429] الشيخ افضل الدين محمد بن ابي الحسن بن مموسة الوراميني.
فاضل، فقيه، واعظ (5).
[430] الشيخ مسعود بن محمد بن الفضل.
فقيه، صالح (6).
[431] القاضي تاج الدين محمد بن علي بن عبد الجبار الطوسي نزيل قاشان.
فقيه، صالح، ثقة (7).
[432] السيد الزاهد أبو طاهر مهدي بن علي بن اميركا الحسني.
(1) امل 499، جامع 2 / 91.
(2) امل الامل: الديواني.
(3) امل 508، جامع 2 / 207، تنقيح 2 / 195.
(4) امل 505، جامع 2 / 158.
(5) امل 495، جامع 2 / 46، تنقيح 3 / 58.
(6) امل 510، جامع 2 / 292، تنقيح 3 / 213.
(7) امل 504، جامع 2 / 155، تنقيح 3 / 158.
(١١٤)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي بن محمد النحوي (1)، محمد بن علي بن عبد الجبار (1)، محمد بن الحسن بن الحسين (1)، محمد بن أبي الحسن (1)، محمد بن الفضل (1)، محمد بن ناصر (2)، الطهارة (1)
القزويني.
صالح، محدث (1) [433] السيد أبو عقيل محمد بن علي بن محمد العلوي العباسي.
صالح، واعظ (2).
[434] الشيخ محمد بن الحسين بن احمد بن طحال.
فقيه، صالح (3).
[435] القاضي شرف الدين أبو الفضل محمد بن الحسين بن عبد الجبار الطوسي نزيل قاشان.
فقيه، صالح، ثقة (4).
[436] ابنه خطير الدين محمود بن محمد.
عالم، صالح (5).
[437] الشيخ القاضي جمال الدين محمد بن الحسين بن محمد الغري (6) قاضي قاشان.
فاضل، فقيه، كان يكتب نهج البلاغة من حفظه وله رسالة " العبقة " في شرح قول السيد الرضي في خطبة النهج " عليه مسحة من العلم الالهي وفيه عبقة من الكلام النبوي " (7).
(١) امل ٥١١، جامع ٢ / ٢٨٢، تنقيح ٢ / ٢٦١.
(٢) امل ٥٠٥، جامع ٢ / ١٥٨.
(٣) امل الامل ٥٠١، جامع الرواة ٢ / 99، تنقيح المقال 3 / 107.
(4) امل: 501، جامع: 2 / 101، تنقيح: 3 / 108.
(5) امل: 509، جامع 2 / 220، روضات 598، تنقيح 3 / 230.
(6) امل الامل: بن محمد بن الغريب، نسخه شيخ حر: جمال الدين محمد بن القريب.
(7) امل 501، جامع 2 / 101، تنقيح 3 / 108.
(١١٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب نهج البلاغة (1)، محمد بن الحسين بن عبد الجبار (1)، محمد بن علي بن محمد العلوي (1)، محمد بن الحسين بن أحمد (1)، محمد بن الحسين بن محمد (1)، جمال الدين (2)، محمود بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[438] الشيخ أبو جعفر محمد بن الحسن بن الحسين المركب.
فقيه، دين (1).
[439] الشيخ محمد بن الحسين المنير.
فقيه، ثقة، له كتاب " الادني ".
[440] الشريف مهدي بن الهادي بن احمد العلوي فقيه، دين.
[441] السيد شرف الدين المنتجب بن الحسين السروي.
فقيه، فاضل، قرأ علي الشيخ المحقق رشيد الدين عبد الجليل الرازي رحمهما الله (2).
[442] السيد مهدي بن الفضل (3) بن الاشرف الجعفري النسابة.
فاضل (4).
[443] السيد مجد الدين محمد بن محمد بن مانكديم الحسيني القمي.
النسابة.
فاضل، ثقة، له كتاب " الانساب " (5).
[444] الشيخ زين الدين أبو جعفر محمد بن علي بن ابراهيم.
(1) امل 499، جامع 2 / 91.
(2) امل 510.
(3) امل الامل: بن المفضل.
(4) امل 511، جامع 2 / 282، تنقيح 3 / 261.
(5) امل 507، جامع 2 / 188، تنقيح 3 / 179.
(١١٦)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسن بن الحسين المركب (1)، محمد بن علي بن إبراهيم (1)، محمد بن محمد بن مانكديم (1)، مهدي بن الهادي (1)، المنتجب بن الحسين (1)، مهدي بن الفضل (1)، محمد بن الحسين (1)
فقيه، صالح (1).
[445] السيد أبو الغيث محمد بن علي بن الحسين الحسيني (2).
فقيه، فاضل (3).
[446] السيد أبو طاهر مهدي بن علي بن اميركا الحسني.
فقيه (4).
[447] السيد محمد بن عبد المطلب بن ابي طالب الحسيني.
فقيه، عدل (5).
[448] الشيخ أبو عبد الله محمد بن احمد الاردستاني صاحب كتاب " صناعة الشعر ".
فاضل، متبحر (6).
[449] السيد محمد بن الرضا ابي طاهر الحسيني (7).
فاضل، ثقة (8).
[450] السيد جمال الدين محمد بن ايران شاه بن فخر العين (9) بن ناصر الحسيني الديباجي.
(١) امل الامل ٥٠٣، جامع الرواة ٢ / 150، تنقيح المقال 3 / 151.
(2) نسخه شيخ حر: الحسني.
(3) جامع 2 / 152، تنقيح 3 / 154.
(4) امل 511، جامع 2 / 282، تنقيح 3 / 261 و به شماره 432 گذشت.
(5) امل 503، جامع 2 / 146، تنقيح 3 / 148.
(6) امل 495، جامع 2 / 58، تنقيح 3 / 66.
(7) نسخه شيخ حر: الحسني.
(8) امل 502، جامع 2 / 113، تنقيح 2 / 116.
(9) نسخه اجازات: ايوان شاه بن فخر امير.
(١١٧)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، محمد بن أحمد الأردستاني (1)، الشيخ أبو عبد الله (1)، محمد بن علي بن الحسين (1)، محمد بن عبد المطلب (1)، محمد بن الرضا (1)، جمال الدين (1)، الطهارة (2)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
فقيه (1).
[451] الشيخ شرف الدين محمد بن علي بن الحسن بن علي الدستجردي [المقيم بقرية زين آباد] (2).
فقيه، فاضل (3).
[452] السيد فخر الدين أبو حرب محمد بن قاسم بن عباد النقيب الحسني.
فاضل (4).
[453] السيد تاج الدين أبو الفضل محمد بن السيد الامام ضياء الدين ابي الرضا فضل الله بن علي الحسني الراوندي.
فقيه، فاضل (5).
[454] السيد علاء الدين محمد بن علي الحسني الخجندي.
فاضل، واعظ، له نظم ونثر (6).
[455] السيد ناصر الدين محمد بن زين العرب الحسيني القمي.
فاضل، صالح (7).
[456] السيد بدر الدين المجتبي بن اميرة بن سيف النبي الجعفري.
الزينبي.
(١) امل ٤٩٧، جامع ٢ / ٧٨، تنقيح ٣ / ٨٥.
(٢) قسمت بين دو پرانتز را نسخه شيخ حر فاقد است.
(٣) امل ٥٠٣، جامع ٢ / ١٥٣، تنقيح ٢ / ١٥٤.
(٤) امل ٥٠٥.
(٥) امل الامل ٥٠٥، جامع الرواة ٢ / 174، تنقيح المقال 3 / 171.
(6) امل 503.
(7) امل 502، جامع 2 / 153، تنقيح 3 / 154.
(١١٨)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن الحسن بن علي الدستجردي (1)، المجتبي بن أميرة (1)، محمد بن علي الحسني (1)، فضل الله بن علي (1)، محمد بن زين العرب (1)، الحرب (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
فقيه، واعظ، شهيد (1).
[457] السيد نجم الدين محمد بن اميركا بن ابي الفضل (2) الجعفري القوسيني.
فاضل، له كتاب " مقتل الحسين " ونظم رائق (3).
[458] السيد جلال الدين محمد بن حيدر بن مرعش الحسيني المرعشي.
عالم، صالح (4).
[459] السيد جمال الدين أبو غالب محمد بن ابي هاشم الحسيني المرعشي.
صالح، دين (5).
[460] السيد مجد الدين محمد بن الحسن الحسيني المرعشي.
صالح، دين (6).
[461] السيد نظام الدين محمد بن سيف النبي بن المنتهي الحسيني المرعشي.
صالح، دين (7).
[462] السيد جمال الدين أبو الفتح محمد بن عبد الله الرضوي القمي.
(1) امل 994، جامع 2 / 41، تنقيح 3 / 53.
(2) كلمه " ابي " در نسخه شيخ حر نيست.
(3) امل 497، جامع 2 / 78.
(4) امل 502، جامع 2 / 107.
(5) امل 494، جامع 2 / 57، تنقيح 3 / 65.
(6) نسخه شيخ حر: الحسين الحسين المرعشي عالم صالح. امل 499، جامع 2 / 91.
(7) امل 502.
(١١٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي (1)، محمد بن عبد الله الرضوي (1)، محمد بن الحسن الحسيني (1)، محمد بن أبي هاشم (1)، محمد بن سيف النبي (1)، محمد بن حيدر بن مرعش (1)، محمد بن أميركا (1)، جلال الدين (1)، جمال الدين (2)، الشهادة (1)
فقيه صالح (1).
[463] الشيخ زين الدين محمد بن ابي نصر (2) القمي.
اديب، فاضل، طبيب (3).
[464] الاجل مجد الدين محمد بن سعيد بن محمد الاسدي.
فاضل، ورع (4).
[465] الاجل نصير الدين محمد بن علي الرازي نزيل ورامين.
فاضل (5).
[466] الاجل تاج الدين المهذب بن الصالح.
فاضل (6).
[467] اخوه رضي الدين المؤيد بن صالح.
فاضل (7).
[468] القاضي نجم الدين مكي بن علي بن ابي زيد الحماني.
ورع، عدل (8).
[469] الشيخ الصالح محمد بن حيدر الحداد.
(١) امل ٥٠٣، جامع ٢ / ٤١، تنقيح ٣ / ١٤٣.
(٢) امل الامل: أبو المضر.
(٣) امل ٤٩٥، جامع الرواة ٢ / 57، تنقيح المقال 3 / 65.
(4) امل 502، جامع 2 / 117، تنقيح 3 / 120.
(5) امل 504.
(6) امل 511، جامع 2 / 282، تنقيح 3 / 261.
(7) امل 494، جامع 2 / 283، تنقيح 3 / 261.
(8) امل 510، جامع 2 / 264، تنقيح 3 / 264.
(١٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي الرازي (1)، محمد بن حيدر الحداد (1)، علي بن أبي زيد (1)، المؤيد بن صالح (1)، محمد بن أبي نصر (1)، سعيد بن محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
دين.
[470] الشيخ تاج الدين محمود بن الحسن بن علوية الوراميني فقيه، صالح (1).
[471] القاضي أبو جعفر محمد بن علي الامامي بسارية.
ورع، فقيه (2).
[472] القاضي مجد الدين محمد بن علي بسارية.
فقيه، صالح، واعظ (3).
[473] السيد زين الدين محمد بن ماكاليجار الحسيني (4).
فقيه، متكلم (5).
[474] السيد زين الدين محمد بن ايرانشاه بن ابي زيد الحسيني.
فقيه، صالح (6).
[475] السيد بهاء الدين أبو المكرم (7) محمد بن حمزة الحسيني.
حافظ، صالح (8).
[476] الشيخ تاج الدين محمد بن محمد المدعو شوشو نزيل قاشان.
(١) امل ٥٠٣، جامع ٢ / ١٠٧.
(٢) امل ٥٠٣، جامع ٢ / ١٥٢، تنقيح ٣ / ١٥٣.
(٣) امل ٥٠٣، جامع ٢ / ١٥٣، تنقيح ٣ / ١٥٣.
(٤) نسخه شيخ حر: الحسني.
(٥) تنقيح ٢ / ١٧٨.
(٦) امل ٤٩٧، جامع ٢ / ٧٨، تنقيح ٣ / ٨٥.
(٧) نسخه شيخ حر: أبو الكرم.
(٨) امل الامل ٥٠٢، جامع الرواة ٢ / 106، تنقيح المقال 3 / 110.
(١٢١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن محمد المدعو شوشو (1)، محمد بن علي الامامي (1)، محمد بن حمزة الحسيني (1)، محمد بن علي بسارية (1)، محمد بن ايرانشاه (1)، الحسن بن علوية (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، الكرم، الكرامة (1)
فاضل، فقيه (1).
[477] القاضي علاء الدين محمد بن علي (2) بن هبة الله بن دعويدار.
وجيه، فاضل (3).
[478] القاضي ظهير الدين أبو المناقب علي بن هبة الله بن دعويدار.
فقيه، قاضي قم (4).
[479] القاضي ركن الدين محمد بن سعد بن هبة الله بن دعويدار.
فاضل، فقيه، دين، له نظم حسن (5).
[480] الشيخ الاديب محمد بن محمد ايوب المفيد القاشاني.
فاضل (6).
[481] السيد محمد بن علي بن عبد الله الجعفري.
صالح (7).
[482] ابن اخيه السيد كمال الدين المرتضي بن عبد الله بن علي الجعفري نزيل قاشان.
عالم، صالح (8).
(1) امل 507، جامع 2 / 189، تنقيح 2 / 179.
(2) نسخه شيخ حر: الشيخ علاء الدين اسعد بن علي.
(3) امل 491.
(4) امل 491، جامع 1 / 608، تنقيح 2 / 314 و اين نام بايد در حرف (ع) ذكر شود.
(5) امل 502، جامع 2 / 117، تنقيح 3 / 120.
(6) امل 506، جامع 2 / 187، تنقيح 3 / 179.
(7) امل 504، جامع 2 / 155، تنقيح 3 / 158. (8) امل 509، جامع 2 / 155، تنقيح 3 / 158.
(١٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي بن عبد الله الجعفري (1)، محمد بن سعد بن هبة الله (1)، المرتضي بن عبد الله (1)، علاء الدين محمد (1)، محمد بن محمد (1)، أسعد بن علي (1)، النوم (1)
[483] الشيخ محمد بن جعفر بن ربيع (1) المسكني.
امام اللغة (2).
[484] السيد جمال الدين المرتضي بن حمزه بن ابي صادق (3) الحسيني الموسوي.
عالم، واعظ (4).
[485] ابنه فخر الدين محمد.
واعظ (5).
[486] السيد عز الدين محمد شاه بن القاسم الحسيني الوراميني.
فاضل، له نظم ونثر (6).
[487] الشيخ جمال الدين (7) محمد بن عبد الكريم.
فقيه، واعظ (8).
[488] الشيخ زين الدين محمد بن ابي جعفر بن الفقيه اميركا المصدري بنرجه من ولاية قزوين.
فقيه، صالح، شهيد (9).
(١) امل الامل: ربيعه.
(٢) امل ٤٩٨، جامع ٢ / ٨٥، تنقيح ٣ / ٩٣.
(٣) نسخه اجازات: طارق.
(٤) امل ٥٠٩، جامع ٢ / ٢٢٥، تنقيح ٣ / ٢٠٨.
(٥) امل الامل ٥٠٩، جامع الرواة ٢ / 225، تنقيح المقال 3 / 208.
(6) امل 502، جامع 2 / 130، تنقيح 3 / 130 و در نسخه شيخ حر (الحسني).
(7) نسخه اجازات: جلال الدين.
(8) امل 503، جامع 2 / 139، تنقيح 3 / 139.
(9) امل 495، جامع 2 / 45، تنقيح 3 / 58.
(١٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: محمد شاه بن القاسم (1)، محمد بن جعفر بن ربيع (1)، المرتضي بن حمزة (1)، محمد بن عبد الكريم (1)، محمد بن أبي جعفر (1)، جمال الدين (2)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، جلال الدين (1)
[489 - 490 - 491] المشايخ قطب الدين محمد و جلال الدين محمود و جمال الدين مسعود، اولاد الشيخ الامام اوحد الدين الحسين بن ابي الحسين القزويني.
كلهم فقهاء، صلحاء (1).
[492 - 493 - 494] الامراء الزهاد تاج الدين محمود و بهاء الدين مسعود و شمس الدين محمد، اولاد الامير الزاهد صارم الدين اسكندر بن دريس (2).
فقهاء صلحاء (3).
[495] القاضي فخر الدين محمد بن علي بن محمد الاستر آبادي.
قاضي الري. فقيه (4).
[496] القاضي محمد بن عبد الكريم الوزيري.
عدل، فقيه (5).
[497] القاضي صفي الدين محمود بن ابي احمد بن محمد الاستر آبادي.
عدل (6).
(1) امل 501 و 510، جامع 2 / 96، تنقيح 3 / 107.
(2) در اين نام بين نسخ اختلاف زيادي است.
(3) امل 509.
(4) امل 505، منتهي المقال 281، جامع 2 / 158، تنقيح 3 / 153.
(5) نسخه اجازات: عدل وثقة، امل 502، جامع 2 / 140، تنقيح 3 / 139.
(6) امل 509، جامع 2 / 220، تنقيح 3 / 203.
(١٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن عبد الكريم الوزيري (1)، الحسين بن أبي الحسين (1)، محمود بن أبي أحمد (1)، شمس الدين محمد (1)، جلال الدين (1)، جمال الدين (1)، علي بن محمد (1)، النوم (1)
[498] القاضي صفي الدين المؤيد بن مسعود بن عبد الكريم.
عدل (1).
[499] القاضي بهاء الدين محمود بن محمد بن محمد الطالقاني.
عدل (2).
[500] الشيخ الصائن محمد بن مسعود التميمي.
اديب، صالح (3).
[501] الشيخ الفقيه المختار بن محمد بن مختار بن بابويه (4).
زاهد، واعظ (5).
[502] الشيخ محمد بن بهذير أبو الورشيدي (6).
فقيه، حافظ.
[503] السيد شمس الدين محمد بن شرفشاه (7) بن محمد بن زيادة الحسيني النيسابوري المقيم بالجبل الكبير.
من الفقهاء، عالم، صالح (8).
[504] الاجل شهاب الدين محمد بن الحسين بن اعرابي العجلي.
(١) جامع ٢ / ٣٨، تنقيح ٣ / ٥١.
(٢) امل الامل ٥٠٩، جامع الرواة ٢ / 220، تنقيح المقال 3 / 203.
(3) امل 507، جامع 2 / 192، تنقيح 3 / 183.
(4) نسخه اجازات: الفقيه المختار بن بابويه.
(5) امل 509، جامع 2 / 222.
(6) نسخه شيخ حر: بهذير الورشيدي.
(7) امل الامل: شهنشاه.
(8) امل 502، جامع 2 / 130، تنقيح 3 / 131.
(١٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسين بن أعرابي (1)، محمد بن مسعود التميمي (1)، مسعود بن عبد الكريم (1)، محمود بن محمد بن محمد (1)، المختار بن محمد (1)، شمس الدين محمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
فاضل، صالح (1).
[505] اخوه الاجل زين الدين المسافر بن الحسين.
فاضل، صالح (2).
[506] الاجل مختص الدين محمد بن الحسن الرازي.
فاضل، صالح (3).
[507] الشيخ مظفر بن هبة الله بن حمدان الحمداني (4).
فقيه، دين (5).
[508] ابنه الشيخ ناصح الدين أبو جعفر محمد بن المظفر.
فقيه، صالح (6).
[509] الشيخ الاديب سديد الدين محمود بن ابي منصور المسكني.
فقيه، صالح (7).
[510] الشيخ السعيد أبو الحسن محمد بن ابراهيم القائني (8).
مصنف كتاب " السابقين في اعتقاد اهل البيت " عليه السلام [511] الشيخ الشهيد محمد بن احمد الفارسي.
(١) امل: ٥٠١، جامع ٢ / ٩٩، تنقيح ٣ / ١٠٧.
(٢) امل: ٥٠١، جامع ٢ / ٩٩، تنقيح ٣ / ١٠٧.
(٣) امل: ٥٠٠، جامع ٢ / ٩١.
(٤) امل الامل: الحمدويه.
(٥) امل: ٥١٠، جامع ٢ / ٢٣٤، تنقيح ٣ / ٢٢٠.
(٦) امل: ٥٠٧.
(٧) امل الامل ٥٠٩، جامع الرواة ٢ / 220، تنقيح المقال 3 / 203.
(8) امل الامل: الفائني.
(١٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، محمد بن أحمد الفارسي (1)، محمد بن الحسن الرازي (1)، هبة الله بن حمدان (1)، محمود بن أبي منصور (1)، محمد بن إبراهيم (1)، مسافر بن الحسين (1)، محمد بن المظفر (1)، الشهادة (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
مصنف كتاب " روضة الواعظين " (1).
حرف النون [512] السيد أبو ابراهيم ناصر بن الرضا بن محمد بن عبد الله العلوي الحسيني.
ثقة، فقيه، صالح، محدث قرأ علي الشيخ الموفق ابي جعفر الطوسي وله كتاب في " مناقب آل الرسول " صلي الله عليه وآله وكتاب في " أدعيه زين العابدين علي بن الحسين " عليه السلام وكتاب في " ما جري بينه و بين احد الفضلاء، من المكاتبات والمطايبات.
اخبرني بها الاديب الصالح أبو الحسن بن سعدويه القمي عنه (2) [513] الشيخ الاديب نصر بن هبة الله بن نصر الزنجاني.
فاضل، متبحر، من تصانيفه " المقامات الطبية " " المقامات الحكمية " " الرسالة السعدية " كتاب " الجواهر " في النحو (3).
[514] الوزير شرف الدين نوشيروان (4) بن خالد.
فاضل (5).
[515] الاجل ضياء الدين ناصر بن الحسين بن اعرابي.
فاضل، فقيه، صالح (6).
[516] القاضي ناصر الدين ناصر بن ابي جعفر الامامي.
(1) امل: 496، منتهي المقال 258، جامع 2 / 66 تنقيح 3 / 73 و به شماره 395 گذشت.
(2) امل: 512، جامع 2 / 288، روضات 776، تنقيح 3 / 266.
(3) امل: 512، جامع 2 / 292، روضات 727، تنقيح 2 / 270.
(4) نسخه شيخ حر: انوشيروان.
(5) جامع 2 / 298، تنقيح 3 / 276.
(6) امل: 512، جامع 2 / 288، تنقيح 3 / 266.
(١٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، كتاب روضة الواعظين (1)، كتاب الرسالة السعدية للعلامة الحلي (1)، نصر بن هبة الله (1)، عبد الله العلوي (1)، ناصر بن أبي جعفر (1)، أبو إبراهيم (1)، ناصر بن الحسين (1)، ناصر بن الرضا (1)
فقيه، وجه (1).
[517] الشيخ الامام نظام الدين أبو المعالي ناصر بن ابي طالب علي بن محمد (2) بن حمدان الحمداني.
فقيه، ثقة (3).
[518] السيد زين السادة ناصر بن الداعي بن ناصر بن شرفشاه العلوي الحسني الشجري.
فقيه، صالح، واعظ (4).
[519] السيد نوح بن احمد بن الحسين العلوي الحسيني.
فاضل، دين (5).
[520] الشيخ رضي الدين أبو النعيم بن محمد بن محمد القاشاني.
فقيه، صالح، فاضل (6).
حرف الواو [521] السيد الواثق بالله بن احمد بن الحسين الحسيني جبلي.
فقيه، مناظر، صالح كان زيديا قرأ علي الشيخ المحقق رشيد الدين عبد الجليل الرازي فاستبصر (7).
[522] الامير الزاهد أبو الحسين ورام بن ابي فراس بحله، من اولاد مالك
(١) امل الامل: ٥١١، جامع الرواة ٢ / ٢٨٨، تنقيح المقال ٣ / ٢٦٦.
(٢) امل الامل: علي بن احمد.
(٣) امل: ٥١١، جامع ٢ / ٢٨٨.
(٤) امل الامل: ٥١١، جامع الرواة ٢ / 288، تنقيح المقال 3 / 266.
(5) امل: 512، جامع 2 / 296، تنقيح 3 / 275.
(6) امل: 515، جامع 2 / 420، تنقيح 3 قسمت كني والالقاب 36.
(7) امل: 512، جامع 2 / 299، تنقيح 3 / 277.
(١٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: ورام بن أبي فراس (1)، أبو النعيم بن محمد (1)، ناصر بن أبي طالب (1)، ناصر بن الداعي (1)، الحسين الحسيني (1)، الحسين العلوي (1)، الواثق بالله (1)، نوح بن أحمد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (2)، علي بن أحمد (1)
بن الحارث الاشتر النخعي صاحب امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام.
عالم، فقيه، صالح شاهدته بحله ووافق الخبر الخبر قرأ علي شيخنا الامام سديد الدين محمود الحمصي [رحمه الله] بحله وراعاه (1) [523] الامير الزاهد سيف الدولة و هسوذان بن دشمن زيا (2) بن مرد افكن الديلمي.
صالح، فاضل له كتاب " التواريخ " كتاب " النجوم " (3) كتاب " معرفة الجهات " (4).
[524] الشيخ افضل الدين وزير بن محمد بن مرداس المرداسي.
فقيه، صالح (5).
[525] الشيخ وشاب بن سعيد بن علي الحلبي.
فقيه، دين، اديب (6).
حرف الهاء [526] السيد أبو طالب هادي بن الحسين بن الهادي الحسني (7) الشجري.
صالح، فقيه، محدث (8).
(1) امل: 512، جامع 2 / 299، روضات 735، تنقيح 3 / 278.
(2) امل الامل: دشمن و نان نسخه شيخ حر: دشمن زياد.
(3) امل الامل: كتاب في " التواريخ " نسخه شيخ حر كتاب في " النجوم ".
(4) امل: 512، جامع 2 / 303، تنقيح 3 / 282.
(5) امل الامل: الرواسي، فقيه، فاضل. امل: 512، جامع 2 / 300، تنقيح 3 / 279.
(6) امل: 512، جامع 2 / 299.
(7) نسخه اجازات: الحسيني.
(8) امل: 512 - 513، جامع 2 / 304، تنقيح 3 / 283.
(١٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الحسين بن الهادي (1)، وزير بن محمد (1)، الشهادة (1)
[527] السيد ناصر الدين أبو طالب هادي بن الداعي الحسني السروي.
زاهد (1).
[528] الشيخ أبو المفاخر هبة الله بن الحسن بن الحسين بن بابويه.
فقيه، صالح (2).
[529] السيد هبة الله بن علي بن محمد بن هبة الله حمزة الحسني أبو السعادات.
فاضل، صالح، مصنف " الامالي " شاهدت غير واحد قرأها عليه (3).
[530] الشيخ هبة الله بن نافع الحلوي (4).
فقيه، دين (5).
[531] السيد أبو طاهر هادي (6) بن ابي سليمان بن زيد الحسيني الموردي.
عالم، زاهد (7).
[532] الشيخ فخر الدين هبة الله بن احمد بن هبة الله الاسدي الاصبهاني عالم، صالح (8).
(1) امل: 512 - 513، جامع 2 / 304، تنقيح 3 / 283.
(2) امل: 513، جامع 2 / 311، تنقيح 3 / 290.
(3) امل: 512، جامع 2 / 311، تنقيح 3 / 290.
(4) نسخه اجازات: الحلبي.
(5) امل: 513، جامع 2 / 311، تنقيح 2 / 291.
(6) نسخه شيخ حر: أبو طاهر بن هادي.
(7) امل الامل: 512، جامع 2 / 304، تنقيح المقال 3 / 283.
(8) امل الامل: 513، جامع 2 / 311، تنقيح 3 / 290.
(١٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أمالي الصدوق (1)، هبة الله بن الحسن (1)، هبة الله بن أحمد (1)، هبة الله بن نافع (1)، هادي بن الداعي (1)، هبة الله بن علي (1)، محمد بن هبة الله (1)، الطهارة (2)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)
[533] الشيخ هبة الله بن محمد بن هبة الله السوسي القزويني.
صالح.
[534] الشيخ هبة الله بن عثمان بن احمد بن الرائقه الموصلي.
فقيه، صالح.
[535] الشيخ (1) هبة الله بن حمدان بن محمد الحمداني القزويني.
فقيه، صالح (2).
[536] الشيخ هلال بن سعد بن ابي البدر.
فاضل، دين (3).
[537] السيد شجاع الدين هزار اسف (4) بن محمد بن عزيزي.
صالح (5) حرف الياء [538] السيد الاجل المرتضي عز الدين يحيي بن محمد بن علي بن المطهر أبو القاسم نقيب الطالبية بالعراق.
عالم، علم، فاضل، كبير، عليه تدور رحي الشيعة متع الله الاسلام والمسلمين به طول بقائه وحراسة حوبائه.
له رواية الاحاديث عن والده المرتضي السعيد (6) شرف الدين
(1) نسخه شيخ حر: الشيخ الامام أبو البركات ن (2) امل الامل: 513، جامع 2 / 311، تنقيح 3 / 290.
(3) امل: 513، جامع 2 / 318، تنقيح 2 / 304.
(4) امل الامل: هزار السيف.
(5) امل: 513، جامع 2 / 311، تنقيح 3 / 291.
(6) نسخه اجازات: السيد.
(١٣١)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، يحيي بن محمد بن علي (1)، هبة الله بن حمدان (1)، هبة الله بن عثمان (1)، محمد بن هبة الله (1)، هلال بن سعد (1)
محمد وعن مشايخه قدس الله ارواحهم (1).
[539] السيد أبو الحسن يحيي بن الحسين بن اسماعيل الحسني النسابة الحانط ثقة، له كتاب " انساب آل ابي طالب " (2).
[540] للشيخ نجيب الدين أبو طالب يحيي بن علي بن محمد المقري الاسترابادي.
عالم، متبحر، حافظ، له كتاب " الافادة " كتاب " القرائة " (3).
[541] السيد صدر الدين يوسف بن ابي الحسن الحسيني.
عالم، (4) واعظ (5).
[542] السيد (6) بهاء الدين يحيي بن محمد الحسيني القمي.
واعظ، فاضل (7).
[543] السيد أبو الحسين يحيي بن الحسين بن اسماعيل الحسني.
الحافظ، ثقة (8).
[544] الاجل نجم الدين يعقوب بن محمد بن محمد بن داود الهمداني.
فاضل، صالح (9).
(١) امل: ٥١٤، جامع ٢ / ٢٣٩، تنقيح ٣ / ٣٢١.
(٢) امل: ٥١٣، جامع ٢ / ٣٢٧، تنقيح ٣ / ٣١٤.
(٣) امل الامل: ٥١٤، جامع الرواة ٢ / 333، تنقيح المقال 3 / 319.
(4) امل الامل: الحسيني فاضل.
(5) امل 514، جامع 2 / 351، تنقيح 3 / 234.
(6) اين نام از نسخه شيخ حر افتاده است.
(7) امل: 514، جامع 2 / 339، تنقيح 3 / 231.
(8) امل: 513، جامع 2 / 327، تنقيح 3 / 314.
(9) امل: 514، جامع 2 / 249، تنقيح 2 / 332.
(١٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن داود الهمداني (1)، يحيي بن محمد الحسيني (1)، يحيي بن علي بن محمد (1)، يوسف بن أبي الحسن (1)، يحيي بن الحسين (2)، يعقوب بن محمد (1)، نجيب الدين (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، النوم (1)

تعليقات

التعليقات
صفحه(١٣٤)
بسم الله الرحمن الرحيم شماره 37 - كمال الدين أبو المحاسن خاندان راوندي عماد كاتب در كتاب خريده گفته است:
السيد ضياء الدين أبو الرضا فضل الله علي بن عبد الله الحسني الراوندي من اهل قاشان، وراوند قرية من قراها، الشريف النسب المنيف الادب، الكريم السلف، القديم الشرف، العالم، العامل، المفضل، الفاضل، قبلة القبول، وعقلة العقول، ذو الابهة والجمال، والبديهة والارتجال، الرائق اللفظ، الرائع الوعظ، متقن علوم الشرع في الاصل والفرع، الحسن الخط والحط (1)، السعيد الجد، السديد الجد، له تصانيف كثيرة في الفنون والعيون، واعظ قد رزق قبول الخلق، و فاضل اوتي سعة في الرزق، مقلي الكتابة (2)، صابي الاصبابة (3) عميدي الاعتماد (4) في الرسائل، صاحبي العصمة (5) لاهل الفضائل، حصلنا ابان (6) النكبة بقاشان، عند مقاساة الشدائد، ومعاندة الاقارب والاباعد، سنة ثلاث وثلاثين، وانا في حجر الصغر بعيد من الوطن
(1) كذا ولعله " الحظ ".
(2) أي كتابته كتابة ابن مقلة.
(3) أي اصباته كاصابه الصابي.
(4) أي اعتماده كاعتماد ابن العميد.
(5) أي عصمته كعصمة الصاحب بن عباد.
(6) ابان الشئ حينه واوانه.
(١٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن عبد الله (1)، الرزق (1)، الوسعة (1)، الكرم، الكرامة (1)، ابن العميد (1)
والوطر، واخي معي وهو اصغر مني، وقد سلمنا والدنا إلي صاحب له من اهل قاشان، واقضا سنة نتردد إلي المدرسة المجدية، إلي المكتب وكنت اري هذا السيد اعني ابا الرضا وهو يعظ في المدرسة، والناس يقصدونه ويردون إليه، ويستفيدون منه، ثم عدنا إلي اصفهان، و سافرنا إلي بغداد، و بعد عودي إلي اصفهان بسنتين اجتمعت بولدة السيد كمال الدين احمد وحصلت بيننا مودة وطيده وصداقه وكيده، وانسه بسبب افضل الجامع، ومجاورة لاجل الجواد الواقع، ورايت معه كتابا صنفه ابوه السيد أبو الرضا، وقد سماه (1)، يشتمل علي مجلدات كثيره، وفوائد عزيره، جميعها بخطه، ووجدن معه ديوانه بخطه، فنقلت منه هذه القصيده التي مدح بها عمي الصدر عزيز الدين احمد بن حامد (رضي الله عنه) وهي:
من لبرق علي البراق انارا * ملاء الخافقين نورا ونارا (فساق القصيده إلي آخرها، وهي اربعون بيتا، انظر الديوان:
24 - 27) فقال: وكان قد قصد اصبهان، في سنه اثنتين وعشرين وخمسمائة، في ايام عمي وانوشروان الوزير، ممدوح هذا الوزير (2)، و لم ينجح مدحه، و لم يجنح (3) لرفده قدحه، فوجدت بخطه مكتوبا في ديوانه، في انوشروان، فقلت فيه:
لما ايست من عائدة نفعه، بعد ان لازمت بابه ثمانيه اشهر، وخبطت الثلوج المتراكمة في اصفهان، وكانت سنة ثلجه وحله، و من اصعب عاشق علي في معاملة، ما كنت اول به امد عشق الرجاء بسكانه، من سالف حقوق مولاي شيخ الساده (4)، وقاه الله بنفسي الصروف عليه، فلم انصرف منه الا باليأس المتعب الغير المريح من الباس (5)، مالا
(1) هنا بياض يسير في الاصل.
(2) كذا.
(3) كذا ممن اراد ما مدح الناظم (ره) به انوشروان فليراجع الديوان: 19.
(4) في نسخه: السادات.
(5) كان فيه تلميحا إلي قولهم " اليأس احدي الراحتين ".
(١٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (3)، مدينة بغداد (1)، الجود (1)، اليأس (1)
مطاولة معه، وكان الصدر يعدني ويمنيني في آخرين اسوء حالا مني، كهبة الله الاسطر لابي (1) الذي هو بكر الدنيا، ونادرة الفلك (2)، والحكيم ابي اسحاق القاسم الاهوازي (3)، طريف العالم (4) وابي القاسم بن افلح الشاعر المندر (5)، وجماعه من اهل بغداد كانوا قد اكدوا عليه حقوقهم، فظنوا كما ظننا و بعض الظن كما علمت اثم، وكان هؤلاء الافاضل الظرفاء، قد لهجوا بهذه القطعة يسترجعونها ويتناشدونها، لانها وصف حال جميعهم وهي:
ابكلتا الراحتين * كلت احد الراحتين أي عجز فوق هذا * لا اقر الله عيني يا وزير المشرقين * وعميد المغربين لم انل منك منالا * غير ما ذل وشين ولقد بعت عليكم * ضلة نقدي يدين لم تزيدوني علي ان * حلتم بيني وبيني غير ان ألبستموني * آخرا خفي حنين ولما صرف انوشروان، واستوزر غيره قال فيه (6):
ان الوزارة اصبحت اوزارها * مربوطة منه بليت عرين زانته لا وحياته بل زانها * ولربما ابتليت به غير مزين قد عوقبت زمنا اشد عقوبة * باخس مصطحب وشر قرين واعاذها الجبار منه إلي ذري * حصن علي مر الزمان حصين
(١) المراد به أبو القاسم هبه الله بن الحسين بن يوسف المعروف بالبديع الاسطر لابي، المذكور ترجمة في وفيات الاعيان لابن خلكان، وفوات الوفيات لابن شاكر، و في غيرهما من كتب التراجم.
(2) يقال: هو نادره الزمان أي وحيد العصر.
(3) لم اعرفه.
(4) في نسخه " العلم ".
(5) في قولهم: اندر، أي اتي بنادر، والمراد به جمال الملك أبو القاسم علي بن افلح العبسي الشاعر المشهور، المذكور ترجمته في وفيات الاعيان لان خلكان.
(6) هذه الابيات في مدح قوام الدين ابي القاسم ناصر بن علي الدركزيني، راجع الديوان، 44.
(١٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة بغداد (1)، الظنّ (1)، الحسين بن يوسف (1)، العصر (بعد الظهر) (1)
رحم الاله ضياعها ولطالما * نزعت إليه بعبرة وحنين و جميع ما اثبته واكتبه من شعره، نقلته من خطه في ديوانه و يروي فمن ذلك قوله وقد نقشه علي دواة:
انا والدهر كلانا كاتب * وكلانا ليس يعني قلمه فسواد في بياض رقمي * وبياض في سواد رقصه وقوله ايضا (1):
ما علي مولاي لولا * داعيات الانقباض لو شفي علة قلبي * بسواد في بياض وقوله وقد وجدت (2) عينه:
يا ناظري اليكما * واستبقيا دمعيكما اما الشؤون فقد وهت * والشأن في شأنيكما اعزز علي بانني * بكما بكيت عليكما وقوله وقد عرب معني فارسية من قصيدة النحاس (3):
عبيدك اصبحوا يوم القتال * كخياطين في شبه المثال بذرعان القنا ذرعوا وقطوا بانصلهم وخاطوا بالنبال وقول في المعني:
عبيدك يوم الوفي خائلة * وحاشاهم آن هم غير عدل إذا ذرعوا بالقنا فصلوا * به حد السيوف وخاطوا بنبل وقوله في المعني ايضا:
ان علمانك خياطون في يوم الخصام لا بخيط و خياط بل برمح وحسام أو ليسوا ذرعوا بالسمر ابدان الاعادي ليقطوا بسيوف ويخيطوا بسهام
(1) انظر الديوان. 65.
(2) كذا والمراد " رمدت " فلعل " وجدت " مصحفة " رمدت " فتدبر.
(3) هما ترجمة هذين البيتين.
چاكران تو گه رزم چو خياطانند * گرچه خياط نيند اي ملك كشور گير با گز نيزه قد خصم تو ميپيمايند * تا ببرند به شمشير و بدوزند به تير
(١٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)
هذه في العربية اربعة ابيات ولكنه جعلها بيتين علي وزن الفارسية، وهذه المعاني مترددة، وقد وقع لي المعني من غير تكلف من قصيدة طائبة في بيت واحد:
وإذا حاولوا لبؤس لبوسا (1) فصلوا بالظبي وبالسمر خاطوا ورددت هذا المعني في قصيدة اخري طائية طويلة فقلت واستوفيت حق الصنعة في التجنيس والمقابلة والترصيع والتطبيق.
بما طبعته الهند للبؤس فصلوا لبوسا وخاطوه بما انبت الخط وقوله ايضا:
قد ادر المخدوم رسما علينا * ثم لم يجده خلال الرسوم فدرت قناعتي ترك ذاك * الرسم رسما علي للمخدوم وقوله وقد طلب من بعض الاكابر تبنا فتأخر وصوله.
لنا مولي اجل الناس قدرا * واطيب من مشي صيتا وذكرا يصيب الناس من يمناه يمنا * إذا شاوا و من يسراه يسرا ولكني طلبت بماء وجهي * إليه محقرا فابي مصرا هرزت نداه عن اوقارتبن * فصحفه فظن التبن تبرا وكنت اظنني لو رمت تبرا * لكان ينيلني وقرا فوقرا ولولا ان ذات يديه ضاقت * لما كنا لنقبل منه عذرا (2) وقوله ايضا:
اطلبوا بالدم أو فذروا * دم ارباب الهوي هدر يا لقومي قد أباح دمي * قمر ما مثله قمر كل امري معه عجب * وحديئي معه سمر ان يكن بر فمحتسب * أو يكن ذنب فمختفر ولا دهي ما بليت به * انه يجني واعتذر
(1) اللبس (بالكسر) ما يلبس جمعه لبوس.
(2) ديوان ص 137.
(١٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الهند (1)، اللبس (1)
وقوله في الالغاز باسم ابنه (1) احمد:
اقبل كالبدر في مدارعه * يشرق في السعد من مطالعه اوله ربع عشر ثالثه * وربع ثانيه جزر رابعه وقوله (2):
كنت في حال الصبي اعفجه * قلت يستشعر مني في الكبر فإذا ما ازداد الاقحة * والنيكيه فقصد صار هدر وقرأت من مجموعه بخطه:
رأيت فيما يري النائم اني اجتزت بباب دار صديق لي بقاشان ثم عرجت إليه وقلت في النوم.
اجتياز بباب دار الصديق * و اقتصار علي سلام الطريق من عقوق مبطن بجفاء * وجفاء مظهر بعقوق وقوله، وقد كتبه (3) إلي خطير الدين ابي المعالي الحسن بن احمد بن محمد الماهباذي، رئيس ماهاباذ قرية بين (4) اصبهان و كاشان، وباذاما قرية تحتها، وطرق قرية تحتها وقد كرم مالا يكرم:
يا صاحبي اليوم ماهاباذا * ان لا تملا بمهاباذا سلام خلي ودعا عنكما * نعاج طرق ومهاباذا فلما سمعها صديقي الفاضل فخر الدين أبو المعالي بن القسام باصبهان عمل:
بالله يا نفحات انفاس الصبا * عوجي علي اكناف ماهاباذا واستخلفي تلعات طرق والقطعي * نفسي فذاك إلي حماهاباذا ارض يناصي النيران رئيسها * عزا فيا عجبا اما هاباذا ماباذا المعطري لها لكن من * بالسوء يوما قدر ماهاباذا وقال المهذب محمد بن احمد الدهدار الاصبهاني صديقنا في
(1) في الاصل " باسمه " فيمكن كونه " بابنه " والبيتان في آخر الديوان (انظر ص 198.
(2) راجع الديوان ص 93.
(3) في نسخة كتبت.
(4) في الاصل " من ".
(١٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن محمد (1)، محمد بن أحمد (1)، الصدق (1)، النوم (1)
اسلوبه:
ريح الصبا رويت من راح الصبا روحي بروحي نحوة ماهاباذا وذكره السمعاني في ذيل تاريخ بغداد، ونقلت من خطه انشدني أبو الرضا العلوي بقاشان لنفسه.
خليلي ان القلب مني واجف وان دموع العين مني ذوارف مخافة دار لا عشية بعده تماط لنا للعرض فيه المواقف علي الله هل من حيلة نعلمانها تخلصنا منها فاني خائف سپس عماد كاتب بشرح حال صاحب شماره پرداخته، وگفته است:
ولده السيد أبو المحاسن احمد بن ابي الرضا الراوندي كان شابا يتوقد ذكاء، محبوب الشكل، عزيز المثل، غزير الفضل، طالما أنسنا بفوائد، واقتبسنا من فرائده، وتجاربنا في حلبة الادب، وتجاذبنا اعنة الارب، واجلنا قداح الاراء، وجلونا اقداح الالاء، وهو شريف الفطرة، كريم النشأة، لطيف العشرة، متقد الفطنة، حلو الفكاهة، خلو من السفاهة، وهو يتردد في كل سنة إلي اصبهان من قاشان مرة أو مرتين، ويتحفنا من رؤيته وروايته بكل مرة للقلب وقرة للعين، ومضي شيخنا عبد الرحيم بن الاخوة في بعض السنين إلي قاشان فكتب إليه أو إلي والده.
قد جئت مرات إلي جينا * فقاسنا يوما بقاسانكم وسافرت في آخر سنة تسع واربعين إلي بغداد، وهو والده بقاشان في بهرة القبول، وعرض الجاه والطول، وروض الاقبال المطلول، وربع الفكاهة المأهول، فسمعت بعد سنين (1) ان بدر الكمال
(1) يشبه ان يكون " بسنتين ".
(١٤١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، مدينة بغداد (1)
نقص ثم استسر، وان عيش والده من بعده مروان ذلك الغصن الرطيب ذوي، وان ذلك النجم المنير هوي، وفي الترب ثوي، فهدت قوة متن الشيخ، وعاد موت الفرع يضعف قوة الاصل والسنخ، وخرجت من بغداد سنة اثنتين وستين واشامت وما انست لبيانه ببارقة، ولا شمت انا بالشام الان، لا ادري أهو في الاحياء ام لحق بالسعداء، وقد ذهب عني ماء علقته من شعر ولده الكمال، وانما اذكر يوما وقد تناشدنا رباعية عجمية يتكلف كل منا الفكر في تعريبها، وسبكها علي ترتيبها، وستعرف معناها بما نلمحه من الابيات فمن عربها السيد كمال الدين احمد بن فضل الله بقوله يصف المشط وحجر الرجل مع الحبيب:
اني لا حسد فيه المشط والنشقة لذاك فاضت دموع العين مختلفه هذا يعلق في صدفيه انطه وذي تقبل رجليه بألف شفه ثم اعاد المعني في مرة اخري فقال:
كم احسد نشفة ومدري * فيه فمدا معي هو اذي فوق الصدغين كف هذا * تحت القدمين وجه هاذي وكان حبيب شمس الدين احمد شاد الغزنوي باصبهان فعمل:
اني اغار علي مشط يعالجه * ونشفة حطيت من قربها زمنا هذا يغازل صدغيه واحرمه * وذي تقبل رجليه وليت أنا وقال احمد شاد الغزنوي ايضا في المعني:
المشط والنشفة المحسود شأنهما كلاهما والهوي يا سعد ملحوظ فتلك باللثم من رجليه فائزة وذالك بالمسك من صدغيه محظوظ وعرب المعني ايضا فخر الدين أبو المعالي محمد بن مسعود القسام فقال:
(١٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن فضل الله (1)، مدينة بغداد (1)، محمد بن مسعود (1)، الشام (1)
أغار منه علي مشط ومنشغة حتي اغص بدمع منه منسجم فذا يمد يديه تحت طرته وذي يقبل فوها صفحة القدم وانما ذكروا الدمع (1) لان نظم الفارسية مرتب علي هذه القاعدة، فدخلت في زمرتهم، وانتهجت في محجتهم، وعربت البتين وقلت وشعري حينئذ لا ارضاه غير أني اوردنه فان الموضع اقتضاة:
مشط ومنشغة فيه حسدتهما دمعي لذاك هما فياض عارضة فتلك حاظية من مس اخمصه وذاك مستغرق في لمس عارضة وأنشدني كمال الدين احمد لوالده السيد أبي الرضا فضل الله في تعريب معني بهلوي:
ابيت اسلي القلب عن حبه * اقول قلب منه فرغنه حتي إذا واجهته مصبحا * عاد هباء كل ما قلته وقال: وقلت انا ايضا في المعني وأنشدني لنفسه:
احدث طول الليل نفسي أنني افرغ قلبي عن ودادك ساليا فأغد ووقد أبصرت وجهك ضاحكا فحينئذ يضحي هباء مقاليا وسمعاني در كتاب انساب: 295 گفته است:
الراوندي، بفتح الراء والواو، بينهما الالف وسكون النون، و في آخرها الدال، هذه النسبة إلي راوند، وهي قرية من قري قاشان بنواحي اصبهان، (إلي أن قال فيمن نسب إليها) وصاحبنا أبو الرضا فضل الله بن علي الحسني العلوي يعرف بابن الراوندي، لعل اصله كان
(1) كذا.
(١٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: فضل الله بن علي (1)
من هذه القرية، كتبت عنه بقاشان وذكرته في حرف القاف.
ودر حرف ق 433 از كتابش گفته است:
القاشاني، بفتح القاف والشين المعجمة، وفي آخرها نون، هذه النسبته إلي قاشان، هي بلده عند قم علي ثلاثين فرسخا من اصبهان، دخلتها فأقمت بها يومين، واهلها من الشيعة، وكان بها جماعة من اهل العلم والفضل، فأدركت منهم بها …
تا آنكه گفته است:
وادركت بها السيد الفاضل أبا الرضا فضل الله بن علي العلوي الحسني القاشاني، وكتبت عنه احاديث، واقطاعا عن شعره، ولما وصلت إلي باب داره قرعت الحلقة، وقعدت علي الدكة انتظر خروجه، فنظرت إلي الباب، فرأيت مكتوبا فوقه الجص " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا ".
أنشدني أبو الرضا العلوي القاشاني لنفسه بقاشان، وكتب لي بخطه رحمه الله:
هل لك يا مغرور من زاجر * فترعوي عن جهلك الغامر أمس تقضي وغد لم يجئ * واليوم يمضي لمحة الباصر فذلك المعر كذا ينقضي * ما اشبه الماضي بالغابر وشيخ عبد الجليل قزويني رازي در كتاب " بعض مثالث النواصب " 169 گفته است:
وكاشان بحمد الله ومنه منور ومشهور بوده هميشه وهست بزينت اسلام …
إلي ان قال:
و مدرسين چون امام ضياء الدين أبو الرضا فضل الله بن علي الحسني عديم النظير در بلاد عالم به علم زهد.
وبها الدين محمد بن الحسن بن اسفنديار در كتاب تاريخ طبرستان: 119 گفته است:
(١٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: فضل الله بن علي (2)، محمد بن الحسن (1)، الزهد (1)، الجهل (1)
و از كبار علما و سادات عراق كه ادرارات داشتند، سيد عز الدين يحيي و قضات ري و شيخ الاسلام ركن الدين لاهيجاني …
تا آنكه گفته است:
و خواجه امام فقيه آل محمد أبو الفضل الراوندي … تا آخر آنچه گفته است و علامه مجلسي اعلي الله مقامه در كتاب " اجازات البحار " از جد شيخ بهائي و او از شهيد ثاني نوشته است:
عبد الرحيم بن احمد بن محمد بن ابراهيم البغدادي الشيباني نزيل اصفهان، كتب إليه السيد العالم الاطهر ضياء الدين فضل الله الراوندي من قاشان إلي اصبهان:
شوقي إلي مولاي عبد الرحيم * عرض قلبي للعذاب الاليم واعجبا من جنة شوقها * يوقد في الاحشاء نار الجحيم فاجابه بقصيدة منها:
لكن ما كلفني من أسي * لبعد فضل الله ما ان يريم فان يغب افديه عن ناظري * فهو علي الناي بقلبي مقيم فكاهة زينت بفضل فلا * ينكل عنها الطبع بل لا يخيم كل حميد وجميل إذا * قيس به يوما ذميم دميم سل عنه راوند فان انكرت * فاسأل به البطحاء ثم الحطيم وهل أني فاسئل تجدنا طلقا * عن صئصئي المجد وبيت صميم ذلك فضل الله يؤتيه من * يشاء والفضل لديه عظيم وعماد كاتب در كتاب " خريدة " در ترجمه عبد الرحيم بن الاخوة تمام قصيده اي را كه در جواب راوندي نوشته است آورده باين شرح:
كم بين آرام اللوي فالصريم * من مخطف يرند (1) بالحاظر ريم ذي قامة ظلت لها في جوي * يقعدني طورا وطورا يقيم حمي لماء لوحمي مهجتبي * سوط عذاب من هواء أليم ونام لكني وحبيه لا * انام مذ صد كمالا انيم واعجبا من طرفه كيف لا * يرثي لما بي وكلانا سقيم
(1) في الاصل " يرنق ".
(١٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، مدينة إصفهان (1)، الشيخ البهائي (1)، عبد الرحيم بن أحمد (1)، محمد بن إبراهيم (1)، الشهادة (1)
لم انس إذا اضحكه موقفي * ابكي ويبكي للفراق الحميم فلاح من دمعي ومن ثغره * دران ذانشر وهذا نظيم ولائم مغري بلومي وهل * يلام يا للناس غير المعليم أتيح لكن لاخي لوعة * غرامة اضحي له كالغريم فسامه ما ليس في وسعه * وكيف يدري بالسليم السليم ابلغ لو ينجد من لامه * بطائف من سلوة أو عزيم لكن دون اللوم من سمعه * وقرا وشيطان هواه رجيم بل من لدهر عاد من جوره * الاغر من آمالنا كالبهيم ذي خرق في كل ما ساء بل * عن كل ما سر صدوف كضيم يرام حتي ان حلت درة * منه لحبر عاد منها فطيم هذا وكائن داف لي شربة * معقرة يملك منها الشكيم سوغنيها طول تردادها * وقد يسيغ الاعتياد الوخيم لكن ما كلفني من أسي * لبعد فضل الله ما ان يريم فقد دهاني نأيه بالذي * عادت له ام اصطباري عقيم فان يغب - افديه - عن ناظري * فهو علي النأي بقلبي مقيم اهمل سرح اللهو مني وقد * كان له مني مريح مسيم فكاهة زينت بفضل فلا * ينكل عنها الطبع بل لا يخيم وشاردات من معان غدت * بنات نفسي بعدها وهي هيم كل حميد وجميل إذا * قيس به فهو ذميم دميم سل عنه راوند فان انكرت * فأسال به البطحاء ثم الحطيم وهل اتي فأسال تجدنا طقا * عن صئصئي المجد وبيت صميم ذلك فضل الله يؤتيه من * يشاء والفضل لديه عظيم لم ينسه البعد ودادي كما * لم ينسني وهو قريب مقيم فجاد بالاحسان من نظمه * ومن نداء بالجزيل العميم لما انطوي قلبي علي وده * ارسل بالمطوي فعل المقيم فكان احلي موقعا اذاتي * من ثروة افضي إليها عديم كانما شيب باخلاقه * فلذ منه طعمه والشميم
صفحه(١٤٦)
ينطق قبل اخبر مرآه عن * مخبر صدق بنعيم زعيم وان يكن قلافما قدره * مقللا عندي ولا بالمذيم يابي الرضا يا بالرضا منك لي * الا اصطناع الالمعي الكريم ههذا واغضاؤك عن هفوة * تعن مني منك سوس وخيم فاقنع بما استيسر من مخلص * زئيره للهم اضحي نئيم عجالة من خاطر برقه * بدا ولكن خلبا حين شيم ولو لعمر الله اسطيعه * شددت مراتاحا اليك الحزيم معتذرا بل ناقعا غلة * بل راعيا عهد اخاء قديم فاعذر وقلدني بها منة * مقرونة منك بطول جسيم و علامه مجلسي پس از آنچه نقل كرديم فرموده است:
وامتدح جمال الدين عبد الرحيم بن الاخوة السيد ضياء الدين وكتب بها إلي قاشان، ضمن كتاب له فيه.
كتاب اطال الله بقاء المجلس الاسمي الاجلي السيدي الاميري الامامي الضيائي، وادام علوه في سعادة متواصلة الا آماد متلاحقة الامداد، وأنا ان صدفتني العوائق عن النهوض، بواجب خدمته (1) والاستقلال، بمفترضات سنته (2) وكفت كفي، ولساني عن ادمان المفارضات والاستمرار علي المألوف من امتراء المناسبات التي كنت احيانا امتريها، وبالمكاتبة اقتضيها، فانني منابر علي ادعية لتلك الحضرة العالية أو إليها (3)، واثنية لا ازال علي العلات اعيدها و ابديها، مدفوع مع ذلك إلي تردد حيرتي (4) وتلدد بلدتي، وذلك اني إذا استبنت التقصير خجلت، وإذا اعتراني الخجل قصرت، وتلك خطة لا يجد القلم معها تكالكا، ولا الخاطر عندها تماسكا، فأعدل إلي معاتبة المقدار، وأتجاوز في تعنيفه المقدار، واقف في التشوير
(1) عبارت خريده " بمواجب خدمه ".
(2) عبارت خريده " مننه ".
(3) عبارت خريده " اوليها ".
(4) عبارت بجار " جيرتي "
(١٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)، التصديق (1)، القصر، التقصير (1)
بين الباب والدار، هذا (1).
اما انا فكما علمت * فكيف انت وكيف حالك يضحي ادكارك مونسي * ويبيت في عيني خيالك بل لا كيف فان (2) النيا (3) بحمد الله ذائع، والخبر في - الاطراف شائع، بانتظام الامور لديه، والقاه المآرب مقاليدها ليديه (4).
عماد كاتب نيز همين نامه را در كتاب خريده آورده است و سپس گفته:
فالحمدلله الذي رجعه إلي مقر سيادته سالما، ويسر انقلابه إلي مركز سعادته غانما، وقد كنت احدث نفسي بالقاء اعباء التبرم بهذه الخطة عن قلبي، ورحض ماران بها علي لبي بالنهضة علي تلك الحضرة العالية، ولو لمعة، والتحرم بالخدمة، ولو جمعة، فتضا (5) عزيمتي عوارض تردني القهقري، وتقف بي عند حد العجز منحسرا، فيتواصل الاسي، ويتوالي مني قول لعل وعسي، وأنا بعد ذلك في التخيل أصام الدوافع، وأكافح، واكمن ليغتات (6) الصوادف، وأستتر بجناح المكر عن فلتات الصوادف، وقد كان اتفق في هذه الايام انخراط في سلك طائفة من فرسان القريض المجرين، في ميدانه الطويل العريض، وانتهت المجاراة بنا إلي اختيار، شأوا لارتجال، واستبراء القرائح في الاعجال، فنظمت قصيدة مضرسة، لم يد منها روية ولا سديسها (7) فكرة سوية (موسومة كما اقترح علي علاوة علي الوزن والروي، بمدح أب وابن، فاتفق طلوعها وغروبها، في مقدار طلوع
(1) عبارت خريده " هذا هدار شعر ".
(2) عبارت بجار " بان " (3) عبارت بحار وخريده " ثناء " وتصحيح نظر خودم است.
(4) عبارت بحار " إليه ".
(5) كذا.
(6) عبارت خريده " لبعتاب " در لغت گفت شده است " لا آمن من بغتات العدواي من فجآته ".
(7) كذا.
(١٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (1)
الهلال وغروبه، في ثالثة الاستهلال، ولم أجد لها كفوأ اضمنها مآثره، وأجعل ترصيفها) (1) مناقبه سوي المجلسين.
و نيز عماد كاتب در ضمن ترجمه ابن الاخوة گفته است:
ومن منشوراته، كتاب كتبه إلي الامير السيد بقاشان الامام ضياء الدين فضل الله الراوندي، الاشتياق اطال الله بقاء، مجلس سيدنا وأدام علوه، وكبت عدوه، وان استشرت (2) لو اذعه (3)، واستطار شرره، فانه مع قرب الدار أشق، وعند تداني المزار أشد، وسلطانه مع التصاقب أشد تسلطا، وشيطانه حيث التقارب أعظم تمردا، واني وان كان اشتياقي إلي حضرته معتدل الاطراف، مستمر الالمام، متساوي الاحوالي، لا يخونه قرب، ولا يثلمه بعد، ولا يحجز دونه عزم، فان الاتباع سنة، والموافقة شريطة، وقد قيل:
وابرح ما يكون الشوق يوما * إذا دنت الديار من الديار فلهذا سوغت لنفسي ان تدعي الزيادة في ارتباح هولها خلق وعادة، ولعمر مجلسه اني إليه أعلي فرقا من الناهل إلي المناهل، واغلي نزاعا من الواحد إلي الواحد (4)، وحاشي كرمه أن يعد ذلك مني تملقا، أو يقدره تخلفا، فلي من سويدائه شاهد لا يكذب، وحاكم لا يحيف، وما اقدر الله عز اسمه علي تيسير الاجتماع، فأبثه حرس الله ظله دقيق امري وجليله.
لقد طوفت في الافاق حتي * رضيت من الغنيمة بالاياب وان كنت فيما اسلفته من الخدم قد تعلقت من الشكاية بطرف، وطرحت من مقدمة القوم ببعض، " ولو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير ".
وما مسني السؤ منا ظنه، أيد الله رفعته، يقوم أكذب ما يكونون إذا
(1) كذا اقول ما بين القوسين مشوش جدا ولم أتمكن من تصحيحه.
(2) اصل اين كلمه از " شري " است.
(3) در خريده " لوازعه ".
(4) كذا وشايد " من الواجد إلي الواجد " درست باشد.
(١٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الكذب، التكذيب (1)، الشهادة (1)، الكرم، الكرامة (1)، الظنّ (1)، الهلال (1)
اكدوا الايمان، وحلفوا بطلاق النسوان، وظاهروا الحلف، وجاهروا بالقسم، وآلوا بأيمان البيعة وأغرقوا في المعاهدة، وأجود ما يدون إذا أجاعوا الطارق، وردوا السائل، وانتهروا الأمل، واستخفوا بحرمة المستميح (1)، وزبروا (2) الطالب، هذا إذا لم يزيداوا في الحرمان، ولم يشلوا (3) الكلب علي الضيف حالة الالمام، فكم جوعة منيت بها لديهم أنستني بالصيام، وكم أرق دفعت إليه بهم علمني كيف القيام، فيالي بعدها من صائم لو ساعدت النية، وقائم لو صحت الطوية، وبالها غنيمة جلبت دينا، وأفادت تجربة، ومنحت خبرة، وعرفت أثر العزلة، وأرت مقدار الانقباض، وعلمت كيفية الاعراض، وأذ اقت حلاوة القناعة، وزمت النفس عن التطلع. إلي الاماثل، وكفت الامال عن الاستشراف إلي كل نائل، وبلدت العزيمة عن التعلق بكل سبب، و كبحت (4) الهمة عن الجموح إلي كل مطلب، ففي بعض هذه الفوائد نعمة لمن عرفها، وفائدة لمن تأملها، وعندي بعد ذلك اضراب عن الكافة (5) يريح القلب، ويزيل الهم، ويفرغ البال، ويرم الحال، و انكفاف يقنع بالكفاف، ويمسك بالعفاف، ويري اللئام تيما لكرام، و عجرفة (6) ذوي الاباء، وخترواته (7) المتقدمين، وبزع (8) الصعاليك، وتكبر الاثنين ثم لهم بعد مني قوارض تنسيهم لسب العقارب، ومشاحنة الاقارب، ونكدا المعاند، ومراوغة الحاسد، وكيد الحاقد، وان كانوا منسلخين عن أهلية الذم، عارين عن مرتبة العتب، متقاصرين
(1) در خريده: المستبيح.
(2) زبر السائل: يعني او را از خود راند.
(3) أشلي الكلب علي الصيد: يعني او را وادار بحمله كرد.
(4) در اقرب الموارد گفته است كبح الدابة باللجام: جذبها إليه باللجام، وضرب فاها به لتقف ولا تجري.
(5) در اينكه كافه الف و لام ميپذيرد يا نه خلاف است براي تفصيل اين مطلب به كتب لغت موسوعه و كتب ادبي مراجعه شود.
(6) عجرفة: به تندي سخن گفتن و به ناروا عمل كردن.
(7) كذا و شايد " بخترة " يا " خسروانية " صحيح باشد.
(8) كذا و شايد " مرح " درست باشد.
(١٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: يوم عرفة (1)، الصيد (1)
عن منزلة الازرار، متضائلين عن سمة الهجاء، واقفين لكل رذيلة بالعراء، لا يستحيون من منقصة ولا ينكبون عن غضاضة، ولا يتبغضون لتقريع ولا يستنكفون من توبيخ، كأنما تواصوا بالوقاحة، وتراموا بالخساسة:
من تلق منهم ثقل لاقيت أرذلهم مثل التيوس التي يسري بها الساري (1) والكلام فيهم طويل الذيل.
ووصلت واصل الله سعادات ذلك المجلس إلي اصفهان، بجملة خطوط علي العامل بها لم يرج منها الا المدافعة، ولم يتحصل الا المماطلة، وهي ملقاة في عرض المنزل، مضمونه إلي ما عداها من - المسودات، لا يرجي لها نفاذ، ولا ينتظر عندها نجاح، ومن عجيب الامر استدعاء واختصاص، ومعرفة وتقريب، وابتهاج وترحيب، و طليقة تتجاوز الحدود، ومعزة (2) تربي علي الوصف، وتقريع في التأخر، وتوبيخ علي التثاقل، وخاطبة بهل يحسن الانقباض، واني اعتمدت هذا الاعراض، والدولة تفتقر إلي مثلك، وتحتاج إلي نظيرك، وهلا اهديت لنا الكتاب الفلاني، واختصصتنا من مكتوباتك بكذا فنناضي (3) بمواقع قلمك، ونرتاح بمطالعة منتسخك، ونعتقد فيما يصدر عنك، ونعتد بذلك منة لك، فإذا آل الامر إلي الحسني، ورققت الحال عن صبوح الانعام أعادوا اذنا صماء، وعينا عمياء، ومجمجوا القول، وغاض الكلام، وعلت الرحضاء، وذبلت الشفاه، ومات المرتجي، وخاب الرجاء، واضمحل الامل، ووقعت الملاحنة (4)، فاستعملت المراطنة (5)، فبقيت مدة بالوطن في خمار تلك المكافحة، وغمرة تلك المطاولة، طورا يداربي، وتارة يطار، اخاطب نفسي
(1) در بيت دست برده شده و اصل آن از عرندس شاعر است و ابي تمام در كتاب " حماسه " باب اضياف ومديح به اين صورت آورده است.
من تلق منهم تقل لاقيت سيدهم * مثل النجوم التي يسري بها الساري (2) كذا وشايد " مبرة " بوده.
(3) در خريدة " الملاحة ".
(4) كذا.
(١٥١)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)
بما رأت، واعاودها ما شاهدت، وأتفكر (1) كان ما عانتة وهل حقيقة ما عاينته، وهل أنا قطعت المراحل وطويت المنازل، وتحملت الشدائد، وشاهدت العجائب، وخاطبت مالك الزمان شفاها، ورأيت وزير العصر عيانا، وملات سمعي ترحيبا، واقتطعتن من الصدر مجلسا رحيبا، فعالي صفر العياب، مع تراخي الاياب، واني يتناسب تقريب وتجنيب!.
وامتد بي هذا الوسواس إلي حد قطعني يعلم الله عن المهمات، و صدني عن المفترضات، واجلها مكاتبة سيدنا حرس الله ظله، فاني توخيت لها درعا فسيحا، ورأيت الاقدام عليها مع تكدر القريحة قبيحا، ولما لم يصف الخاطر، ولم يساعد الافراق (2)، وأنكرت الاخلال بالخدمة، أصدرت هذه الجملة، وذلك المجلس، ولي تمهيد العذر فيما يعن من اختلال، ووصلت رقعته الكريمة، فجددت من مباره (3) ما لم تزل لدي سوالفه متأكدة، ولواحقه متناصرة، وقد كنت علي أن اخدم الاجل محمود، أو اصحبه مكاتبة إلي تلك الجهة المحروسة، فاقتطعني بعض العوائق، وكفني عن المبادرة ما كنت فيه، والمقترح من معاليه.
الاجراء علي المعهود من كرمه من تحسين الفلاني زاده الله رفعة، و انهاء الخدمة إلي فلان، وايصال رقعته إليه، فقد ضمنتها هذه الخدمة، ويعلم الله لقد توصلت بكل ما استطيعه إلي ان اكتب علي ظهرها، ماستقراه، وارجوان يبلغ المقصود، وما كلف الله نفسا فوق طاقتها، و هو أهل، لان يقبل عذري، والاجل فلان العجمي زاده الله سؤددا (4)، مخدوم بأوفر التحيات، وكذلك الصدور والاكابر، والسادة المتصلون بتلك الحضرة، ولولا التصديع لقد كان الخادم جعل قاسان قبلة عند العود من خراسان، ولكن قد تقدم من الابرام ما لا تحسن معه المعاودة، والله تعالي الموفق بالشكر بمنه وكرمه.
(1) در اينجا قسمتي افتاده است و شايد آن محذوف صحيح بوده است.
(2) كذا و شايد مصحف " الفراغ " است.
(3) در خريده " مبارة ".
(4) في الاصل " سوادا ".
(١٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: خراسان (1)، الكرم، الكرامة (2)
الخادم يقترح من المكارم انفاذ كتاب " المعجم الصغير " فعليه سماع جماعة، لولاه لما اقترح اعادته، ولا يشك ان الاستغناء عنه حصل، ويستدعي تشريفه بما يعني من خدمه، والله الحمد، وصلوته علي سيدنا محمد نبيه وآله وسلامه.
شيخ جليل محمد بن علي بن شهر آشوب مازندراني در اول كتاب مناقب خود گفته است:
فأما اسانيد كتب اصحابنا فأكثرها عن الشيخ ابي جعفر الطوسي حدثنا بذلك أبو الفضل الداعي بن علي الحسيني السروي، وابو الرضا فضل الله بن علي الحسني القاشاني، وعبد الجليل بن عيسي بن عبد الوهاب الرازي، وابو الفتوح الحسين بن علي بن محمد الرازي، ومحمد، وعلي ابنا علي بن عبد الصمد النيسابوري، ومحمد بن الحسن الشوهاني، وابو علي الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسي، وابو جعفر محمد بن علي بن الحسن الحلي، ومسعود بن علي الصوابي، والحسين بن احمد بن طحال المقدادي، وعلي ابن شهر آشوب السروي، والدي كلهم عن الشيخين المفيدين، ابي علي الحسن الطوسي، وابي الوفاء عبد الجبار بن علي المقري الرازي عنه.
و تعبير ميكند از فضل الله راوندي در ضمن كتاب مناقب به ابي الرضا الحسني الراوندي، و نيازي به ذكر تمام مواردي كه نام أو را در كتاب خود آورده است نميبينيم، فقط به چند موضع كه اشعار راوندي را ذكر كرده اشاره ميكنيم.
در عنوان " فصل في الاشعار فيهم " (چاپ ايران 1 / 231) گفته است:
وانشد أبو الرضا الحسني لنفسه:
يا رب مالي شفيع يوم منقلبي الا الذين إليهم ينتهي نسبي المصطفي وهو جدي ثم فاطمة امي وشيخي علي الخير وهو أبي
(١٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، دولة ايران (1)، علي بن عبد الصمد النيسابوري (1)، مسعود بن علي الصوابي (1)، الحسين بن علي بن محمد (1)، عبد الجليل بن عيسي (1)، محمد بن علي بن الحسن (1)، عبد الجبار بن علي (1)، فضل الله بن علي (1)، الداعي بن علي (1)، ابن شهر آشوب (1)، الحسين بن أحمد (1)، الحسن بن الفضل (1)، محمد بن الحسن (1)، محمد بن علي (1)، النوم (1)
والمجتبي الحسن اليميمون غرته ثم الحسين أخوه سيد العرب ثم ابنه سيد العباد قاطبة وباقر العلم مكشوف عن الحجب والصادق البر في شئ يفوه به والكاظم الغيظ في مستوقد الغضب ثم الرضا المرتضي في الحق سيرته ثم التقي نقيا غير ما كذب ثم النقي ابنه والعسكري وما لي في شفاعة غير القوم من ارب ثم الذي يملا الدنيا باجمعها عدلا وقسطا باذن الله عن كتب ويشرق الارض من لا لاء غرته كالبدر يطلع من داج من السحب وله رحمهم الله محمد خير مبعوث وافضل من مشي علي الارض من حاف ومنتعل من دينه نسخ الاديان اجمعها ودور ملته عفا علي الملل ثم الامامة مهداة مرتبة من بعده لامير المؤمنين علي من بعده ابناء وابنا بنت سيدنا محمد ثم زين العابدين يلي والباقر العلم عن اسرار حكمته والصادق البر لم يكذب ولم يحل
(١٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشفاعة (1)
والكاظم الغيظ لم ينقض مريرته (1) ثم الرضا سيد لم يؤت من زلل ثم التقي فتي عاف الاثام (2) معا قولا وفعلا فلم يفعل ولم يقل
(١) كذا صريحا وفي المناقب " مررته " وفي هامشه والظاهر انه " مروته ".
ففي القاموس والمريرة الحبل الشديد الفتل أو الطويل الدقيق وعزة النفس ولعزيمة كالمرير.
وفي الاساس ومن المجاز استمر مريوه واستمرت مريرته - استحكم ورجل ذو مرة للقوي وامر عمر ورجل وفرس عمر الخلق وفلان ذو نقض وامرار والدهر ذو نقض وامرار قال جرير:
لا يأمنن قوي نقض مرته * اني اري الدهر ذا نقض وامرار وفي الصحاح: والمرير والمريرة = العزيمة قال الشاعر ولا انثني من طيرة مريرة * إذا الا خطب الداعي علي الدوح صرصرا وفي اللسان: والمرير والمريرة العزيمة قال الشاعر: ولا انثني البيت، إلي ان قال وفي حديث علي في ذكر الحياة " ان الله جعل الموت قاطعا لمرائر اقرانها " المرائر الحبائل المفتولة علي اكثر من طاق واحدها مرير ومريرة وفي حديث ابن الزبير ثم استمرت مريرتي يقال استمرت مريرته علي كذا إذا استحكم امره عليه وقويت شكيمته فيه والفه واعتاده واصله من فتل الحبل وفي حديث معاوية " سحلت مريرته " أي جعل حبله المبرم سحيلا، يعني رخوا ضعيفا، فعلم ان المراد انه (ع) صاحب عزيمة راسخة لم ينقض قط عزيمته بشي.
(٢) كذا صريحا وفي المناقب " عاف الانام " وحيث ان المصحح لم يبتد إلي فهم المعني سبيلا قال: كذا اقول: المعني واضح ففي القاموس عاف الطعام والشراب، وقد يقال في غيرهما يعافه يعيفه عيفانا محركة، وعيافة وعيافا بكسر هما = كرهه قلم يشربه أو ككتاب مصدر وككتابه اسم وفي الصحاح عافا لرجل الطعام والشراب يعافه عيافا أي كرهه فلم يشربه فهو عائف قال انس بن مدرك الختمي:
اني وقتلي سليكا ثم اعتله * كالثور يضرب لما عافت البقر وذلك ان البقر إذا امتنعت من شروعها في الماء لا تضرب لانها ذات لبن وانما يضرب الثور لتفزع هي فتشرب فالبيت قريب المضمون من قول من قال:
غيري جني وانا المعاقب فيكم * فكأنني سبابة المتندم وايضا فيه " والاثام = جزاء الاثم قال الله تعالي يلق أثاما " وفي القاموس: والاتام كسحاب واد في جهنم والعقوبة وبكسر كالماثم وفي الاساس وتقول يفزعون من الانام اشد ما يفزعون من الاثام وهو وبال الاثم قال:
لقد فعلت هذي النوي بي فعلة * أصاب النوي قبل الممات أثامها وفي مجمع البحرين: قوله تعالي يلق اثاما أي عقوبة والاثام = جزاء الاثم.
(١٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الموت (2)، الطعام (2)، الضرب (1)
ثم النقي ابنه والعسكري ومن يطعر الارض من رجس ومن دخل (3) القائم الحق واحاكي بطلعته طلوع بدر الدجي في دامس طفل (4) (ديوان. 155 - 157) پاره اي از آنچه كه غير معاصرينش در حق او گفته اند:
احمد بن عنبة نسابه جليل در كتاب عمدة الطالب گفته است:
ومن ولد ابي الفضل عبيدالله بن الحسن بن علي بن محمد السيلق، السيد العالم الفاضل المحدث الاديب المصنف ضياء الدين أبو الرضا فضل الله بن علي بن عبيدالله بن محمد بن عبيدالله بن محمد بن ابي الفضل عبيدالله المذكور، وهو المشهور بفضل الله الراوندي.
و نيز در كتاب تحفه جلاليه گفته است:
و نسل محمد السيلق منتهي ميشود بعبيد الله بن الحسن بن علي بن محمد السيلق، ونسل بسيار دارد ومتفر قند در قزوين ومراغه وهمدان وراوند وكاشان، واز ايشان السيد العالم الفاضل ضياء الدين أبو الرضا فضل الله الراوندي بن علي بن عبيدالله بن محمد بن عبيدالله المذكور.
و مانند همين را در كتابش بنام الفصول الفخرية گفته است.
و جماعتي از نسل راوندي در كتاب عمده آورده شده اند، و از
(1) في الاساس وفيه دخل ودخل = عيب وفي القاموس والدخل = الداء والعيب والريبة ويحرك وفي الصحاح والدخل خلاف الخرج والدخل = العيب والريبة ومن كلامهم تري الفتيان كالنخل وما يدريك بالدخل وكذلك الدخل بالتحريك يقال هذا الامر فيه دخل ودغل بمعني وقوله تعالي " ولا تتخذوا ايمانكم دخلا بينكم " أي مكرا وخديعة وهم دخل في بني فلان إذا تنسبوا معهم وليسوا منهم وفي مجمع البحرين قوله تعالي " ولا تتخذوا ايمانكم دخلا بينكم " أي دغلا و خيانة مكرا وخديعة وفي التفسير الدخل ان يكون الباطن خلاف الظاهر فيكون داخل القلب علي الكفار والظاهر علي الوفاء.
(4) قال مصحح مناقب ابن شهر آشوب في هامش الكتاب " الطفل = الليل وليل دامس أي مظلم وهو صحيح ومصرح به في القواميس المعتبرة.
(١٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: عبيد الله بن الحسن (1)، الحسن بن علي بن محمد (1)، فضل الله بن علي (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
آنجا ميتوان يافت.
قاضي نور الله شوشتري در كتاب مجالس المؤمنين گفته است:
السيد القاشاني أبو الرضا فضل الله بن علي العلوي الحسيني القاشاني از سادات عالي درجات كاشانه كاشان و از زمره اكابر وفضلا ايشان است.
سمعاني در كتاب الانساب گفته: كه چون به كاشان رسيدم عازم زيارت أبو الرضاي مذكور گرديدم، چون لحظه بر در خانه او جهت انتظار خروج او آرميدم: بر كتابه در گاه او اين آيه را كه مبنئ از طهارت و تقواي او بود نوشته ديدم " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا " آنگاه به خدمت او رسيدم و او را زياده از آنچه شنيده بودم ديدم حديث از او شنيدم و چند قطعه شعر از او نوشتم، و از جمله اشعار خود كه به خط شريف جهت من نوشت اين چند بيت است.
هل لك يا مغرور من زاجر (تا آخر ابيات سه گانه) مؤلف گويد تفصيل اجمال اين قطعه لطافت آثار است، آنچه قطب محيي در مكتوب تخمين الاعمار در انزجار از اغترار به دنياي بي اعتبار و مشتهيات بي مدارا و گفته (تا آخر كلام او كه طويل الذيل است).
ناقد بصير سيد علي خان در كتاب الدرجات الرفيعة گفته است:
السيد أبو الرضا فضل الله بن علي بن عبيدالله بن محمد بن عبيدالله بن محمد بن ابي الفضل عبيدالله بن الحسن بن علي بن محمد بن محمد بن الحسن بن جعفر بن ابراهيم بن جعفر بن الحسن المثني بن الحسن بن علي بن ابي طالب صلوات الله عليهم الملقب " ضياء الدين " الامام الراوندي، علامة زمانه، وعميد اقرانه، جمع إلي علو النسب كمال افضل والحسب، وكان استاد ائمة عصره، و رئيس علماء دهره، له تصانيف تشهد بفضله وادبه و جمع بين موروث المجد ومكتسبه.
روي عن العلامة ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، وابي علي
(١٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الحسن بن علي بن محمد (1)، جعفر بن إبراهيم (1)، فضل الله بن علي (2)، الفضل بن الحسن (1)، جعفر بن الحسن (1)
الحداد، الشيخ ابي جعفر النيسابوري، وابي الفضل الاخشيد، و خلق آخرين من الشيعة والسنه. وروي عند اكثر اهل عصره من تصانيفه كتاب " الكافي في التفسير " و " ضوء الشهاب " و " مقاربة الطية إلي مقارنة النية " و " الاربعين في الاحاديث " و " الكافي في علم العروض والقوافي " و " نظم العروض " و " الطب الرضوي " وغير ذلك.
وله مدرسة عظيمة بكاشان ليس لها نظير علي وجه الارض يسكن بها من العلماء والفضلاء والزهاد والحجاج خلق كثير وفيها يقول ارتجالا.
ومدرسة ارضها كالسماء * تجلت (1) علينا بآفاقها كواكبها غر اصحابها * وابراجها غر (2) اطباقها وصاحبها الشمس ما بينهم * تضئ الظلام باشراقها فلو ان بلقيس مرت بها * لا هوت لتكشف عن ساقها وظنته صرح سليمان إذ * يمرد (3) بالجن حذاقها و صاحب ايجاز المقال گفته است:
الراوندي براء والف واو ونون ودال مهملة مكسورة، منسوب إلي راوند، موضع بنواحي اصبهان، منه السيد فضل الله الراوندي والشيخ الامام قطب الدين أبو الحسين سعيد بن هبة الله، الثقة.
و بعد از اينكه ترجمه او را از فهرست منتجب الدين نقل كرده است و اشاره بنام " تفسير " نموده، گفته است:
و روي العلامة التفسير عن والده يوسف، عن السيد صفي الدين محمد بن معد الموسوي، عنه رحمه الله، و اسم التفسير المذكور " الكافي " ذكره العلامة في اجازته لبني زهره، وله كتاب " النوادر " و كتاب " ادعية السر " و غير ذلك، يروي عن الشيخ ابي علي الطوسي.
(1) در اقرب الموارد آمده است: مرد البناء = ملسه وسواه. ديوان: 198.
(2) كذا بالغين المعجمة.
(3) در نسخه ديوان تحلت.
(١٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، سعيد بن هبة الله (1)، محمد بن معد (1)، الطب، الطبابة (1)
زبيدي در تاج العروس گفته است:
قلت ومنها (يعني از راوند) الامام المحدث ضياء الدين فضل الله علي بن عبيدالله الراوندي وولده الشريف العلامة علي بن فضل الله صاحب كتاب " نثر اللئالي " وله عقب.
محدث النوري اعلي الله درجته در " خاتمه المستدرك " بعد از اينكه قسمتي از ترجمه او را از فهرست منتجب الدين والسمعاني نقل كرده گفته است:
وبالجملة هو من المشايخ العظام التي تنتهي كثير من اسانيد الاجازات إليه، وهو تلميذ الشيخ ابي علي بن شيخ الطائفة، ويروي عن جماعة كثيرة من سدنة الدين، وحملة الاخبار، وله تصانيف تشهد بفضله وادبه، وجمعه بين موروث المجد ومكتسبه، ومنه انتشرت الادعية الجليلة المعروفة بادعية السر، وهو صاحب " ضوء الشهاب في شرح الشهاب " الذي اكثر عنه النقل في البحار، ويظهر منه كثرة تبحره في اللغة والادب، وعلو مقامه في فهم معاني الاخبار، وطول باعه في استخراج مآخذها، وشرح حاله وعد مؤلفاته وذكر مشايخه ورواته يطالب من " رياض العلماء " ويأتي ان شاء الله تعالي في ترجمته في الفائدة الاتية وغيره.
قال الفاضل السيد علي خان في " الدرجات الرفيعة ": وقد وقفت علي ديوان هذا السيد الشريف فرأيت فيه ما هو ابهي من زهرات الربيع، واشهي من نمرات (1) الخريف، فاخترت منه ما يروق سماعه لاولي الالباب، ويدخل إلي المحاسن من كل باب، فمن ذلك قوله في اول قصيدة …
پس از آن محدث نوري سخناني در باره كتاب نوادر ذكر كرده است و نيز در " خاتمه مستدرك " در ذكر مشايخ ابن شهر آشوب چنين فرموده است.
(1) در بعضي از نسخه‌ها ثمرات.
(١٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، علي بن فضل الله (1)، ابن شهر آشوب (1)
السابع والعشرون من مشايخ رشيد الدين ابن شهر آشوب الطود الاشم والبحر الخضم السيد الامام ضياء الدين أبو الرضا فضل الله بن علي بن عبد الله (2) إلي آخر النسب المنتهي إلي الامام السبط الزكي " عليه السلام " وقد ذكرنا في الفائدة السابقة في حال كتابه النوادر، وذكرنا بعض مقاماته العالية، فانه كان علامة زمانه وعميد اقرانه، و استاد ائمة عصره، ولي تصانيف منها " ضوء الشهاب في شرح الشهاب ".
قال في " البحار " وكتاب " ضوء الشهاب " كتاب شريف مشتمل علي فوائد جمة، خلت عنها كتب الخاصة والعامة، وهذا ظاهر لمن نظر فيما نقله عن في " البحار ".
و مانند آنچه را كه گفتيم محدث قمي در " كني والقاب " و " هدية الاحباب " و " فوائد الرضوية " آورده است.
صاحب " روضات الجنات " بعد از اينكه ترجمه مشايخ او را از " امل الامل " نقل كرده گفته است:
اقول هو من جملة اجلة السادات، واعاظم مشايخ الاجازات، وافاضل المتحملين للروايات، وله مشيخة عظيمة تزيد علي عشرين رجلا كابرا من الشيعة الامامية، غير الشيخ ابي علي بن شيخنا الطوسي.
منهم السيد ان الجليلان المتقدمان المرتضي والمجتبي ابنا الداعي الحسيني الاتي إلي ذكرهما الاشارة في باب المحامدة ان - شاء الله.
ومنهم السيد ذو الفقار المروزي.
والشيخ عبد الجبار الرازي والسيد أبو البركات الحسيني المشهدي.
والسيد علي بن ابي طالب السليقي والسيد أبو جعفر الحسيني النيسابوري والحسين بن المؤدب القمي
(1) كذا والصحيح " عبيدالله ".
(١٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: شيعة أهل البيت عليهم السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، علي بن عبد الله (1)، ابن شهر آشوب (1)
والشيخ هبة الله بن دعويدار الاخباري والامام أبو المحاسن الروياني والشيخ أبو السعادات الشجري والشيخ علي بن علي بن عبد الصمد النيسابوري واخوة الشيخ محمد بن علي والشيخ أبو القاسم الحسن بن محمد الحديقي، وغير اولئك من اتباع شيخ الطائفة رحمة الله عليهم اجمعين.
شاگردان او:
ويروي عنه ايضا جماعة اجلاء منهم الشيخ راشد بن ابراهيم البحراني ووالد الخواجة نصير الدين الطوسي وبرهان الدين محمد القزويني ومحمد بن شهر آشوب المازندراني والشيخ عبد الله بن جعفر الدوريستي.
محدث نوري در خاتمه مستدرك بر اين سخن صاحب روضات اعتراض كرده است:
وعد الفاضل المعاصر في الروضات من مشايخه الحسين بن مؤدب القمي، والشيخ هبة الله بن دعويدار، وابا السعادات الشجري، و لم اعثر علي مأخذ كلامه، وظني انه اشتبه عليه السيد الراوندي بالقطب الراوندي، فان هؤلاء المشايخ القطب الراوندي كما تقدم.
سيد جليل حسين بن رضا حسيني در نخبة المقال گفته است:
فضل الله الجليل راوندي * ذو الضوء حبر سيد حسني و در حاشيه چنين بيان نموده است:
هو السيد الجليل ضياء الدين فضل الله بن علي الحسني الراوندي القاساني، روي عنه الشيخ منتجب الدين وغيره، له شرح علي شهاب الثاقب سماه " بضوء الشهاب " روي عنه المجلسي في البحار كثيرا.
عالم اوحد شيخ محمد علي سهوري در جزء اول " عدة الخلف
(١٦١)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن جعفر الطيار بن أبي طالب عليه السلام (1)، العلامة المجلسي (1)، علي بن عبد الصمد النيسابوري (1)، راشد بن إبراهيم (1)، فضل الله بن علي (1)، القطب الراوندي (1)، الحسن بن محمد (1)، محمد بن علي (1)
في عدة السلف " گفته است:
الفضل التاسع في ذكر الاكابر الاقدمين الافاخم الاعلمين المحيين للآثار الطامسة، فقهاء الدين في الطبقة الخامسة.
من فقهاء الامة المقتصدة * الفرقة المهدية الموحدة السيد العلامة الامام * ذو الشرفين المقتدئ المقدام شيخ المحققين شمس الشرف * نجم العلي نجل علي الصفي البدرذو " ضوء الشهاب الثاقب " * كنز المعالي صاحب المناقب مفخر راوند الشريف السيلقي * مجد الكرام ذو المكارم التقي ضياء دين الله سامي الجاه * أبو الرضا المفضال فضل الله عز الاعالي علم الافاق * محيي الهدي في خامس الطباق ميگويم ابيات دلپذيري سروده است رحمهم الله ولي در اينكه او را احياء كننده مذهب در طبقه پنجم شمرده اشتباه كرده است زيرا راوندي از علماء قرن ششم است.
ثقة الاسلام شيخ آقا بزرگ طهراني در كتاب " ذريعة " 9: 352 گفته است:
ديوان الراوندي للسيد الامام ضياء الدين ابي الرضا فضل الله بن علي بن عبد الله " هبة الله " خ. ل الحسيني الراوندي القاساني المتوفي (قبل 547) ترجمه العماد الكاتب في " خريدة القصر " وذكرانه رآه في كاشان في سنة 533 وهو يعظ الناس في المدرسة المجديه ثم انه رجع إلي اصفهان في سنة 547 فراي ولده السيد كمال الدين ابا المحاسن احمد بن ابي الرضا فضل الله وراي عنده تصانيف والده منها ديوانه الذي كان بخطه ثم اورد العماد في الخريدة عن هذا الديوان تمام القصيدة التي انشاها أبو الرضا فضل الله في مدح عم المؤلف العماد وهو الصدر الشهيد عز الدين احمد، واورد السيد علي خان في الدرجات الرفيعة جملة من اشعار هذا الديوان بعد اطرائه له، وقد طبع هذا الديوان " السيد جلال الدين المحدث الارومي " بطهران في 1374 وللراوندي هذا ولد آخر اسمه أبو الحسن عز الدين علي مؤلف
(١٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)، مدينة طهران (1)، علي بن عبد الله (1)، جلال الدين (1)، الكرم، الكرامة (1)، الشهادة (1)
" التفسير " وقد ترجم في الامل وخاتمة المستدرك. 324 وغيره.
ميگويم: كسي كه كلام صاحب خريده را دقت كند بر اشتباهاتي كه در كلام اين شيخ بزرگوار است پي ميبرد.
وفات سيد فضل الله راوندي و مدفنش تاريخ وفات او را تا الان در جائي نيافتم، و آنچه كه سيد علي خان در درجات الرفيعة گفته كذا، و تا سال 548 زنده بوده است اشتباه عجيبي است، كه از عدم تدبر در كلام صاحب خريده ناشي شده است، و تفصيل اين مطلب را در مقدمه ديوان راوندي كه چاپ شده است نوشته ام.
اما مدفنش كاشان است عالم جليل مولي احمد نراقي در اجازه اي كه برادرش محمد مهدي داده است نوشته:
فالشيخ سديد الدين يروي، عن السيد احمد العريض، عن برهان الدين الحمداني القزويني، عن الشيخ منتجب الدين علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن علي بن بابويه، عن السيد ضياء الدين ابي الرضا فضل الله بن علي بن عبيد الله الراوندي الكاشاني اصلا ومدفنا، عن الشيخ ابي علي " تا آخر كلامش ".
و سپس در حاشيه گفته است:
دفن رحمه الله في المزار المعروف به " پنجه شاه " قرب المسجد الجامع القديم في سمت شماله، ومزاره معروف.
دوست گراميم حسين پرتو بيضائي در " تاريخ كاشان " بعد از ذكر سيد فضل الله راوندي گفته است:
مدفن مطهري در زاويه جنوبي قبرستان محله " پنجه شاه " كاشان است كه به مقبره سيد أبو الرضا و به زبان عوام به مقبره سلطان سدمي " كه البته غرض سلطان سيد امير است " معروف، و آن مقبره وصل به حوض خانه و متوضاي مسجد جمعه كاشان است، و بر قبر وي محجري چوبين
(١٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن عبيد الله (1)، علي بن بابويه (1)، الحسن بن الحسين (1)، القبر (1)، السجود (2)
نصب شده، و بر اطراف مقبره حصار و غرفي بنا نموده اند، اهالي آنجا به وي اراداتي تمام دارند، چنان كه در تمام ليالي چراغي بر بالاي قبرش روشن ميكنند. و در اين بقعه قبور ديگري نيز هست، سنگ قبرش سنگي است تمام قد كه در ماه محرم 1229 (هجري قمري) از طرف حاج محمد باقر نام كاشي تهيه و وقف شده، نام والقاب و نسب آن حضرت را بدين نهج بر آن سنگ نقر نموده اند:
هذا مرقد السيد الامام الاعظم الاعلم الافضل الاكمل، رئيس العلماء افضل السادات والشرفاء، زيدة السادات والهوي (1)، وحجة الحق علي خلق، ضياء الدين تاج الاسلام أبو الرضا فضل الله بن علي بن عبيدالله بن محمد بن عبد الدين بن حسين (2) بن علي بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام، وقف هذا الحجر حاج محمد باقر عمادي بن حاج محمد جعفر شهر محرم الحرام 1229.
در اينجا مناسب ميدانيم چند قطعه شعري را كه سيد فضل الله راوندي در باره فرزندش كمال الدين أبو المحاسن احمد " كه شرح حالش گذشت و صاحب اين شماره است " سروده است ذكر نموده و سپس به ترجمه بقيه خاندان راوندي بپردازيم.
1 - قصيده اي كه براي او به اصفهان نوشته است (ديوان: 183).
البين فرق بين جفني والكري والبين ابكاني نجيعا احمرا دمعي دم مذ صعدته حرقتي سلبته حمرته فسال مقطرا كالورد احمر ثم ان قطرته خلع الرداء وعاد ابيض ازهرا
(1) كذا و شايد در اصل " الهداة " بوده.
(2) كذا و صحيح " عبيدالله بن الحسن ".
(١٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، شهر محرم الحرام (1)، مدينة إصفهان (1)، فضل الله بن علي (1)، علي بن محمد (1)، محمد بن عبد (1)، القبر (1)، النوم (2)
قالوا تصبر قلت لا تستعجلوا أو تصبر الايام ان اتصبرا (1) هذا حديث والنزاع يكاد ان يقوي فينزع قلبي المتحسرا قسما لو اني كنت اعلم انني ابقي كذا متلد دا متحيرا لعلقت ذيل ابي المحاسن عنرة لما تهيا للفراق مشمرا حنت إلي جي (2) نوازع صدره فاطاعها ولئن اطاع لبالحرا (3) ارض توارتها السعود وجادها صوب السعادة وابلا مثنجرا سقيا لها ولمائها وهوائها وترابها المعدود مسكا أذ فرا ولز نرود (4) فانه الوادي الذي حصباؤه عندي تساوي الجوهرا
(1) أي لان اتصبرا فكلمة ان ناصبة.
(2) جي ناحية معروفة من اصبهان (منها سلمان الفارسي علي قول انظر مقدمة نفس الرحمن للمحدث النوري رضوان الله عليه).
(3) قال الاعشي ان من عضت الكلاب عصاه * ثم اشري لبا لحري ان يجودا واللام في " لبالحري " لام جواب القسم المحذوف، وعمل فيه بما هو معروف من قول النجاة " إذا توارد شرط وقسم فحذف جواب الشرط وابقاء جواب القسم اولي " (4) يريد به زند رود، قال ياقوت في " معجم البلدان ":
زند رود بفتح اوله وسكون ثانيه وفتح الدال المهملة وراء مهملة مضمومة واو ساكنة وآخره ذال معجمة نهر مشهور عند اصبهان عليه قري ومزارع وهو نهر عظيم اطيب مياه الارض واعذبها واغذاها ويطلق عليه ايضا زر نروذ وزرين روذ كما يطلق عليه زند رود وزنروذ (انظر كتاب محاسن اصفهان للما فروخي (ص 5 - 9 - 10 - 16 - 18 - 53 - 55 - 56).) وغير ذلك.
(١٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الصبر (2)، كتاب معجم البلدان (1)، مدينة إصفهان (1)، سلمان المحمدي (الفارسي) رضوان الله عليه (1)
رضعت رواضعها ال نعيم فاصبحت حا فاتها جنات عدن خضرا وسقي مغاني (1) لهو ناصوب الحيا وعهودنا فيهن نفعل ما نري جسر الحسين (2) فقصر خارجه (3) الذي أو في علي شط المدينة مصحرا فقصور ناحية المصلي (4) انها انوذج الجنات حط لينظرا سنيا لجامعها العتيق فقد غدا للصالحين وللمصلا لح معمرا للفقه (فيه) وللحديث معالم وقراءة القرآن ازهر انورا (5)
(١) در اصل معاني.
(٢) في الاصل " جير الحسين " و " جسر الحسين " من الاماكن المعروفة باصبهان (انظر ص ٥٦ من محاسن اصبهان للما فروخي) مما ذكره أبو سعيد الرستمي.
سقي قصر المغيرة كل دان * اجش الرعد منهمر العزالي إلي جسر الحسين فشعب تيم * فاكناف المصلي فألتلال وقال الما فروخي (ص ٦٣):
إلي جسر الحسين فباغ بكر * فقصر مغيرة فغناء خندق (إلي ان قال) فاكناف المصلي فالصحاري * بمارستان فالزهرا المغرق (٣) كذا صريحا ويمكن ان يكون " خارجة " ويكون المراد من كان موسوما و مشهورا " بابن خارجة " وهو احدتناء اصفهان الوارد ذكره في ثلاثة من محاسن اصفهان للما فروخي (انظر ص ٩٦).
(٤) المصلي - من الاماكن المعروفة باصبهان كما علم مما نقلناه من محاسن اصفهان عند ذكر " جسر الحسين ".
(٥) في القاموس " الانوار = الحسن ويقال للحسن المشرق اللون انور وهو افعل من النور إذا فاعلم ان " ازهرا نورا " حالا ن من القرآن وفيهما شذوذ من جهتين الاولي انهما حالان ثابتان والغالب كون الحال منتقلا قال ابن مالك:
وكونه منتقلا مشتقا * يغلب لكن ليس مستحقا والجهة الثانية كونهما حالان من المضاف إليه اعني القرآن ولا يجيي الحال منه الا إذا كان العامل فيه المضاف أو كان المضاف جزء المضاف إليه أو كالجزء منه قال ابن مالك.
ولا تجز حالا من المضاف له * الا إذا اقتضي المضاف عمله أو كان جزء ماله اضيفا * أو مثل جزئه فلا تحيفا
(١٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: القرآن الكريم (3)، مدينة إصفهان (3)
سقيا لها إذ نحن في عرصاتها نفري الفري (1) جري عليه ما جري فقهاء مدرسة وفتيتة ملعب (2) يتقارضون (3) العيش (4) عيشا اخضرا ابني (5) فاسكن اصفهان مكرما حلف المسرة ضاحكا مستبشرا واترك اباك يقاس (6) قاسان التي اضحت بايدي الجورتيها مقفرا قد اوحشت ساحاتها وعراصها فلو اطلعت رأيت امرا منكرا ورأيت فيها ضاحكا متعجبا من اهلها أو باكيا مستعبرا أو هاربا مترددا أو كامنا مترصدا أو خائفا مستشعرا والله جارك (7) حيث كنت من الاذي وبصير شأنك فادعه مستنصرا
(1) في " الاساس ": وفلان يفري الفري إذا اتي بالعجب.
وفي القاموس: هو يغري الفري كغني يأتي بالعجب في عمله.
وفي الصحاح: وفلان يفري الغري إذا كان يأتي بالعجب في عمله.
(2) مضمون المصراع مأخوذ عمن تقدم الناظم الا اني نسيت اسم القائل كما اني نسيت قوله.
(3) في " الاقرب " تقارضا " أي اقرض كل واحد منهما صاحبه خيرا أو شرا " يقال " الراء تقارض اللام تقارض القرنان النظر = نظر كل معهما صاحبه شزرا " والشاعران = قالا الشعر وتنا شداه تقارضا الثناء = اثني كل واحد علي الاخر.
(4) في الاصل " العيس ".
(5) التصغير يفيد الشفقة والتحنن والتعطف.
(6) مجزوم علي انه واقع في جواب الامر اعني قوله " اترك ".
(7) في القاموس "، و " الجار = المجير والمستجير " فعلي هذا " من الاذي " يتعلق به باعتبار معناه.
(١٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)
2 - و نيز خطاب باو گفته است: (ديوان ص 188).
اقرة عيني انني لك ناصح وان سبيل الرشد دونك واضح اقرة عيني لا تغرنك المني فماهن الاقامصات (1) جوامع وليس المني الا سرابا بقيعة يرقرقه راد النهار (2) الصحاصح (3) واياك والدنيا الدنية انها بوارح سوء ليس فيهن سانح (4) إذا ما استشفتها الحقيقة افصحت بان المناديا غاديات روائح وان ليس نفس المرء الامنيحة ولابد يوما ان ترد المنائح (5) كفي حزنا ان الذنوب كثيرة وماهن الا المخزياب الفواضح
(١) المقاصات من " قمص الفرس وغيره = استن " فمعنا قريب من معني الجوامع.
(٢) في " الاقرب ": " رائد الضحي وقت ارتفاع الشمس وانبساط الضوء في الخمس الاول وذلك شهاب النهار وراد الضحي مثل رائده، قال الطغرائي " والشمس راد الضحي كالشمس في الطفل ":
(3) تحته " الصحاصح المكان المستوي ".
ففي الاقرب " الصحاصح جمع الصحصح وهو ما استوي من الارض وجود ".
(4) في " الاقرب ": " البارح من الصيد ما جاء عن يمينك فولاك مياسره كالبروخ جمعه بوارح، والعرب تطير به لانه يمكنك ان ترميه حتي ينحرف " وفيه " الصانح = الذي يأتي من جانب اليمين وبقابله البارح وهو الذي يأتي من جانب اليسار والناطح ما استقبلك والقعيد ما استدبرك جمعه سوانح والعرب تتيمن بالسانح وتتشام بالبارح و منه المثل: من لي بالسانخ بعد البارح أي من يتعبب لي بالمبارك بعد الشوم وهو يضرب في توقع المحبوب بعد المكروه ".
(5) حام فيه حول قول من قال:
وما النفس والاهلون الا وديعة * ولابد يوما ان ترد الودائع
(١٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الحزن (1)، الكراهية، المكروه (1)، الصيد (1)
كفي حزنا انا نسبنا عديدها وفدعدها مستأمن لا يسامح ويا صدق ما قد قال قبلي شاعر يعبر عما اضمرته الجوانح كفي حزنا الا حياة شهية ولا عمل يرضي به الله صالح " (1) 3 - و در جواب نامه اي كه از أبو المحاسن دريافت داشته بود به او نوشت (ديوان ص 194):
وصل الكتاب وكان اكرم و اصل وقبلته في الحال افرح قابل وحمدت ربي إذ قرأت كتابه غررا حوالي لم تكن بعواطل وسألته التوفيق وهو موفق لمصالح الولد الاعز (2) الفاضل وقضاء ما قد كان (3) من تقصيره بالجد فيما بعد غير مماطل فليجتهد هيمان (4) في تحصيله لا شئ احسن من قضاء عاجل 4 - و شايد اين دو بيت را نيز در باره أبو المحاسن احمد گفته است:
(1) في " مفيد العلوم ومبيد الهموم " المنسوب إلي جمال الدين ابي بكر الخوارزمي في كتاب " نوادر العلماء " في الباب الرابع الذي في نوادر اقوال ابي حنيفة (صفحه 223 من النسخة المطبوعة بمصر سنة 1330 هجرية قمرية) ما نصز ولم يقل (أي أبو حنيفة) في مدة عمره شعرا سوي هذا البيت.
كفي حزنا ان لاحياة لذيذة * ولا عمل يرضي به الله صالح (2) في الاصل " الاعر " فيمكن قرائته " الاغر " ايضا.
(3) في الاصل " حان ".
(4) في " الاقرب " الهيمان = العطشان والمصاب بداء الهيام والهيام = الجنون من العشق واشد العطش ورجل هيمان = محب شديد الوجد والهيوم = المتحير.
(١٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (1)، الحزن (3)، جمال الدين (1)، الخوارزمي (1)
اقبل كالبدر في مدارعه * يشرق في السعد من مطالعه اوله ربع عشر ثالثه * وربع ثانيه جذر رابعه (5) عز الدين أبو الحسن علي الحسني الراوندي سيد علي خان در كتاب الدرجات الرفيعة بعد از ترجمه امام فضل الله راوندي گفته است:
ابنه السيد الامام أبو الحسن علي عز الدين بن السيد الامام ابي الرضا فضل الله ضياء الدين الحسني الراوندي، هو شبل ذلك الاسد و سالك نهجه الاسد، والعلم بن العلم، ومن يشابه ابه فما ظلم، كان سيدا عالما، فاضلا، فقيها، ثقة، اديبا، شاعرا، الف وصنف وقرط بفوائده الاسماع وشنف، ونظم ونثر، وحمد منه العين الاثر، فوائده في فنون العلم صنوف، وفرائده في آذان الدهر شنوف، ومن تصانيفه " تفسير كلام الله المجيد " لم يتمه و " الطراز المذهب في ابراز المذهب " و " مجمع اللطائف ومنبع الظرائف " وكتاب " غمام الغموم " وكتاب " مزن الحزن " وكتاب " نثر اللثالي لفخر المعالي " وكتاب " الحسيب النسيب للحسيب النسيب " وهو الف بيت في الغزل والتشبيب وكتاب " غنية المتغني ومنية المتمني ".
ومن نظمه الباهر المزري بعقود الجواهر قوله في الحسيب النسيب:
يقولون ان الركب بعد غدغاد فهل لفوادي ان غدا الركب من فاد يقولون لا قالوا ويحكون لا حكوا بان غدا يحد وبظعنهم الحادي
(1) وذلك لان اول " احمد " ربع عشر ثالثه يعني ان الالف ربع الاربعة ومن عشر الميم وهو ثالث احمد أي عشر الاربعين الذي هو الميم ربع ثانيه وهو الاثنان لان الثاني هو الپ اء وهي عبارة عن ثمانية فربعها الاثنان والرابع هو الدال وهو الاربعة فإذا ضربت الاثنين في نفسه يصير اربعا وهو المراد بالجذر.
(١٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الحزن (1)، الضرب (1)
فهذا ولما يخل منهم نديهم فكيف باحوالي إذا ما خلا النادي (خ) فيا نفس قيظي لات حين تبلد ويا عين فيضي ليس ذا وقت ابلاد فديتك هل بعد الفراق تواصل وهل يرتجي التبعيد من بعد ابعاد هداني اليك الحب ثم اضلني فكيف احتيالي والمضل هو الهادي دعاني الهوي سرا فلبيت جهرة وان كان اضلالي إليه وارشادي فقال الحجي مهلا فقلت له مه فاني في وادوانك في واد (1) الا ليت شعري هل اري قلة الحمي وهل يروين سكانها غلة الصادي (2) وهل تسهلن للعاشقين بذي الغضا موارد طلاب مطالب وراد وقوله رحمه الله تعالي ذكرتكم والشهب رزحي من السري وكف الثريا للغروب تشير وقد نشرت صدغ الظلام يد الدجي فلم يبن من صدع الكلام صفير فقلت لندماني قوما فعالجا فئوادا يسير الوجد حيث يسير
(1) من امثالهم " انا في واد وانت في واد ".
(2) هذا البيت وما بعده لم يذكرهما السيد في " انوار الربيع ".
صفحه(١٧١)
فقاما إلي صب له من جوي النوي قرين ومن فرط الفغرام عشير له رنه من بعدها الف رنه اليكم ومن بعد الزفير زفير فقالا معافي السر: ناد فوأده فان لم يعد لاعاد فهو أسير فهل من فؤاد سالم نستعيره فان فواد الهاشمي كسير وقوله رحمه الله تعالي:
سلا عذبات رامه بل رباها سلاها لاعد متكما سلاها أنازحه فراجعه سليمي اليك ام استقر بها نواها اما ومني وزمزم والمصلي واركان العقيق ومن بناها لقد الف الفوأد هوي سليمي ولم يخلص إليه هوي سواها وربة ليله زهراء بتنا نروي من جوانحنا صداها فلف الصبح ارديه الدياجي ورف علي مطارفنا نداها فقامت تعقد الازرار عجلي وقد حلت مدامعنا حباها فتبكي تاره وتنوح اخري اسي فلها بكاي ولي بكاها
صفحه(١٧٢)
وقوله ايضا رحمه الله تعالي:
وقالوا سقيم أي ورب محمد ورب علي انني لسقيم سقيم جفاء الاقربون فقلبه به من ندوب الحادثات كلوم وقالوا لها: هلا وانت كريمه وصلت الفتي العذري وهو كريم ومالك قد اصبحت لا ترحمينه وقلبك فيما يزعمون رحيم فقالت لهم حي سليم من الهوي بلي انني من حبه لسليم وقوله ايضا رحمه الله:
سري طيفها والشهب صاح ونشوان وجنح الدجي في عرصة الجوحيران وكف الثريا بالدعاء مليحة وصحن الثري من عكسكر الزنج ملان فارقني بالوجد والركب جنح واكثرهم من قهوة النوم سكران الا ايها الوجد الذي هو قاتلي ترفق قليلا انما أنا انسان فلو انه ما بي بشهلان بعضه لا صبح رجراج الثري من شهلان وشعره كله علي هذا الاسلوب الذي يملك السامع ويسترق القلوب.
(١٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
صاحب " عدة الخلف في عدة السلف " در ضمن ذكر علماء قرن ششم گفته است:
والسيلقي ذو الطراز الزاهي علي العز بن فضل الله محدث نوري در خاتمه مستدرك: (3 / 494) ضمن ترجمه فضل الله راوندي گفته است:
وله اولاد واحفاد واسباط، علماء اتقياء مذكورون في تراجم الاصحاب.
منهم السيد الامام أبو الحسن عز الدين علي بن السيد الامام ضياء الدين ابي الرضا فضل الله، قال السيد علي خان في " الدرجات الرفيعة ":
هو شبل ذلك الاسد وسالك نهجه الاسد … تا آخر كلامش أبو الفضل محمد بن ضياء الدين فضيل الله راوندي شيخ محمد علي سهوري در " عدة الخلف " از او به اين بيت نام برده است:
ونجل فضل الله ذو الفضل التقي محمد مجد الكرام السيلقي استدراك ابن فوطي در كتاب كاف از " تلخيص مجمع الاداب في معجم الالقاب " صفحه 128 چنين گفته است:
كمال الدين أبو المحاسن احمد بن ضياء الدين فضل الله بن علي بن عبيدالله الراوندي العلوي، السيد الاديب - ذكره عماد الدين الكاتب في كتاب " الخريدة " وقال: كان شابا يتوقد ذكاء محبوب الشكل عزيز المثل وهو شريف الفطرة كريم النشاة لطيف العشرة منقد الفكرة ومن شعره في تعريب فارسية يصف فيها المشط وحجر الرجل.
(١٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: فضل الله بن علي (1)، العزّة (1)، الكرم، الكرامة (2)
اني لاحسد فيه المشط والنشفة لذاك صارت دموع العين مختلفة هذا يعلق في صدغيه انمله وذا يقبل رجليه بالف شفة و سيد علي خان در كتاب " الدرجات الرفيعة " گفته است:
السيد أبو المحاسن احمد بن السيد الامام فضل الله بن علي الحسني الراوندي الملقب كمال الدين - تقدم ذكر ابيه واخيه، وكان عالما فاضلا، ولي القضاء بقاسان فحمدت سيرته، ذكره الشيخ أبو الحسن علي بن بابويه في " فهرس اسامي علماء الامامية " ووصفه بالعلم والفضل، ولابيه اشعار كثيرة يخاطبه بها فمن ذلك قوله يخاطبه.
اقرة عيني انني لك ناصح * وان سبيل الرشد دونك واضح تا آخر ابيات كه پيش از اين گذشت.
بطور خلاصه ميگوئيم از خاندان سيد فضل الله راوندي چهار نفر را منتجب الدين در فهرست نام برده است.
1 - سيد فضل الله راوندي شماره 334 2 - كمال الدين أبو المحاسن احمد به شماره 37.
3 - عز الدين علي به شماره 278.
4 - تاج الدين محمد به شماره 453.
(١٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: فضل الله بن علي (1)، النوم (1)
شماره 15 - خاندان عجلي رافعي در كتاب تدوين در باره امير كا چنين گفته:
امير كا بن ابي اللجيم بن اميرة القزويني أبو الحسن العجلي، روي " الاشجيات الموضوعات " عن الحسين بن المظفر الحمداني، عن ابي عبد الله القادسي، عن ابي بكر المفيد، عن الاشج توفي ابن ابي اللجيم سنة اربع عشر و خمس مائة.
و آقا رضي بعد از نقل خلاصه عبارت مذكور در كتاب " ضيافة الاخوان " در ترجمه اش گفته است.
والمراد بالاشجيات الاحاديث المروية عن ابي سعيد الاشج وهو شيخ بالكوفة قبل الثلاثمائة.
ميرزا عبد الله افندي در خاتمه رياض العلماء گفته:
امير كا عده الشيخ عبد الجليل القزويني المعاصر لولد الشيخ الطوسي في كتاب " مثالب النواصب " بالفارسية من جملة اكابر علماء الشيعة، ولعله مخفف " امير كيا ".
اقول: وهذا لقب له واسمه مذكور في مطاوي كتابنا هذا فليراجع ان شاء الله، وظني انه كان من مشايخ الراوندي وابن شهر آشوب، وقد ذكر عبد الجليل المذكور في ذلك الكتاب في طي تعداد علماء الشيعة في موضع آخر من ذلك اميركا القزويني فتأمل.
نگارنده گويد:
اين كلام مشتمل بر اشتباهاتي است، از آن جمله معاصر دانستن
(١٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، ابن شهر آشوب (1)
صاحب كلام است مصنف اين كتاب را با أبو علي طوسي پسر شيخ الطائفة، و از آن جمله ذكر نام ديگري براي امير كاي فوق الذكر است كه به ظن متاخم به علم اشتباه است، و اينجا گنجايش بيان اين مدعا را ندارد سيد محسن عاملي در " اعيان الشيعة " 131 / 41 در ترجمه سيد امير كياي گيلاني گفته:
وكانوا يلقبون الكبار " كيا " تعظيما وهي لفظه فارسية معناها العظيم. و شايد اصل اين عبارت نيز از صاحب رياض العلماء مأخوذ باشد.
خاندان عجلي خاندان عجلي يكي از خاندانهاي شيعه قزوين بشمار ميرفته است، و در ميان آنها معاريف بسياري بوده اند كه از جمله آنها امير كياي فوق الذكر است و ما به ذكر چند نفر ديگر از اين خاندان ميپردازيم.
1 - رافعي در كتاب " تدوين " صفحه 181 سطر 13 " گفته:
محمد بن سنان بن حليس بن حنظلة بن مالك العجلي صاحب رأي سديد، وعلم واناة، و حسن تدبير، وكان قد ولي امر قزوين فغزا الديلم واغار، وسبي وعزم علي المعاودة فاخبر ان ملك الديلم رغب في الاسلام، فتوقف وكتب بذلك إلي امير المؤمنين الرشيد فاسلم ملكهم، ولما قصد الرشيد خراسان استقبله محمد، وسأله النظر لاهل قزوين فرفع خراج السنة، واستدعي ان يدخلها ويشاهد حال اهلها في مجاهدة الديلم، فاجابه إليه، ومات محمد في ايام المأمون، وقد سبق ذكر سبطه محمد بن الفضل، ويأتي ذكر جماعة من اهل بيته.
2 - در " صفحه 148 سطر 13 " محمد بن فضل مذكور را چنين ترجمه كرده است:
محمد بن الفضل بن محمد بن سنان العجلي، من بني عجل بن لجيم بن صعب علي بن وائل، كان في بيتهم السيادة والرياسة والايالة
(١٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أعيان الشيعة للأمين (1)، محمد بن الفضل بن محمد (1)، محمد بن الفضل (1)، محمد بن سنان (1)، خراسان (1)، النوم (1)
بقزوين، وكانوا اصحاب جاه وثروة ومرؤة، و محمد بن الفضل كان واليا بقزوين، محمود الاثر في الرعية، وفي تسكين الديلم، ودفع غائلتهم، وغدر به حتي وقع في اسر كوتكين بن ساتكين التركي فصادره وعقد عليه العقود بجميع دوره وبساتينه وضياعه بقزوين و ابهر، وكانت كثيرة، واحضر القاضي والعدول والاشراف ليشهدهم عليها، فلما قربت عليه قال، اشهدكم ان كذا وكذا وقف علي اولادي واولاد اولادي ما تناسلوا، وكذا وكذا وقف علي مساكين قزوين، فغضب التركي من ذلك وحمله معه، وقتله في بعض نواحي ساوة.
3 - و نيز رافعي در " صفحه 170 سطر 18 " گفته است:
محمد بن الفضل بن معقل بن احمد بن محمد بن الفضل بن محمد بن سنان بن حليس أبو الحسن العجلي، من اولاد الدي سبق ذكره، يوصف الكرم والجود، لكنه كان يستهين بالرياسة، ويسرف في البذل، وتغيرت بالاخرة احوال ضياعه، وبقيت طعمة في ايدي غلمانه وحشمه حتي خربوها، ولد سنة اثنتين وثلاثين وثلاث مائة وتوفي سنة خمس وعشرين واربع مائة.
4 - و نيز رافعي در " صفحه 460 سطر 16 " گفته:
علي بن محمد بن الحسين بن محمد بن الحسين بن العباس بن محمد بن سنان العجلي أبو القاسم القزويني، من بيت الرياسة والسيادة وكان له معرفة بالعربية والشعر، وتبيع للخطب والرسائل، يخطها و يجمعها، ورأيت بخطه لبعضم.
وقالوا يعود الماء في النهر بعد ما عفت منه آثار وسدت مشارع فقلت إلي ان يرجع الماء عائدا ويعشب شطاه تموت الضفادع و نيز رافعي در " صفحه 219 سطر 30 " گفته:
احمد بن محمد بن الفضل بن محمد بن سنان العجلي نسيب كبير، صاحب جاه و ثروت، ولاه اسماعيل بن احمد الساماني قزوين و ابهر و
(١٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الكرم والجود للبرجلاني (1)، علي بن محمد بن الحسين (1)، محمد بن الفضل بن محمد (2)، الحسين بن العباس (1)، محمد بن الفضل (2)، محمد بن سنان (1)، القتل (1)، الموت (1)
زنجان سنة احدي وتسعين ومائتين، وهو والد معقل بن احمد الرئيس المشهور، وله يقول ابن المنادي القزويني:
إذا ما جئت احمد مستميحا * فلا يغررك منظره الانيق له عرف وليس لديه عرف * كبارقة تروق ولا تريق فلا يخشي العدو له وعيد كما بالوعد لا يثق الصديق والرجل مذكور بالسماح والمرؤة، ولكن للشعراء تارات، و توفي احمد سنة ثلاث وثلاث مائة.
نيز رافعي در بيان نواحي قزوين " صفحه 9 سطر 9 " گفته است:
وفي كتاب ابي عبد الله القاضي وغيره ان " دشتبي " كانت مقسومة بين همدان والري فقسم تدعي " دشتبي الهمداني " كان عامل همدان ينفذ خليفة له فيقيم في قرية " اسفقنان " حتي يجبي خراجه و ينقله إلي همدان وقسم تدعي " دشتبي الري " وقد حازه السلطان لنفسه مدة حين تغلب " كوتكين التركي " علي قزوين سنة ست وستين و مائتين، وقبض علي محمد بن الفضل بن محمد بن سنان العجلي رئيس " قزوين "، واستولي علي ضياعه:
6 - و نيز رافعي در " صفحه 504 " گفته است:
معقل بن احمد بن محمد بن الفضل بن محمد بن سنان بن حليس العجلي، أبو القاسم، قد سبق ذكر آبائه وشرف بيته وسلفه، وكان معقل رئيسا مطاعا وجيها عند الخلفاء والوزراء، اديبا جوادا كافيا، ويقال ان والده احمد بن محمد كان قد خلف ضياعا كثيرة، ومات عن عشرين الف اكار في نواحي زنجان وابهر وحدود الديلم إلي باب الري و اقتني معقل ضياعا كثيرة غيرها، وضمها إلي ما ورثة، ولما ولي المعتضد رافع ابن هرثمة اعمال الري وقزوين وامده بجيش كثيف حتي بلغه استيلاء محمد بن زيد العلوي علي الري ومدن طبرستان انضم إليه والد احمد بن محمد في عسكره وسام رافع احمد حين فرغا من امر محمد بن زيدان يبعث ابنه معقلا إلي " مدينة السلام " رهنا فاجابه إليه، واخرج معقلا معه في سنة ثمان وثمانين ومائتين، فبقي هناك
(١٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الفضل بن محمد (2)، أحمد بن محمد (2)، محمد بن زيد (1)، البعث، الإنبعاث (1)
مدة مكرما عند المعتضد يد نيه في المجالسة والمواكلة، واجتمع عنده من الحجاب من خواص الخليفة، فاضافهم وفرق فيهم من الثياب والهديا ما بلغ مائة الف درهم، فلما دخل علي المعتضد من الغد قال له:
يا ابا القاسم اسرفت في البر، فهناه الناس بان امير المؤمنين كناه، وكان يختلف بعد ما توفي والده إلي " مدينة السلام " فترأس ونال جاها عريضا ومات " بالري " سنة احدي وثلاثين وثلاث مائة وحمل إلي " قزوين " ويقال انه اصابه القولنج فكان ندماؤه يقولون: ريح تسكن، فقال: لا بل هي دعوة الضعفاء ما تذر من شئ اتته الا جعلته كالرميم، ومات من تلك العلة رحم الله المنصفين.
7 - و نيز در " صفحه 466 سطر 16 " گفته است:
الفضل بن معقل بن احمد بن محمد بن سنان أبو العباس العجلي، كان من الرؤساء والفضلاء وكانت له قبة علي رأس سكة الليث علي طريق المدينتين بقزوين كتب علي بابها.
أي الدنيا تجهم لانطلاق * مشمرة علي قدم وساق وما الدنيا بباقية لحي * ولا حي علي الدنيا بباق كان بني امية لم يكونوا * ملوكا للمدينة والعراق توفي علي ما ذكره القاضي محمد بن ابراهيم في التاريخ سنة اثنتين وخمسين.
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض صفحه 205 گفته است:
بعد از آن فضل بن معقل پادشاه بزرگ صاحب خدم و حشم بسيار كه نوبت وعلم داشته، و سكه و خطبه بنام او بوده است، تا در آثار هست كه به يك موقف بنام او هزار حاجي احرام بسته لبيك زدند و او شيعي و معتقد بوده وبلا شبهة.
نگارنده گويد: قضيه نيابت هزار حاجي از او در يك موقف درباره يكي ديگر از همين سلسله است كه موسوم به عباس بوده، چنان كه رافعي در كتاب تدوين " صفحه 392 سطر 33 " گفته:
العباس بن محمد بن سنان العجلي من بني عجل الذين تراسوا
(١٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، محمد بن إبراهيم (1)، بنو أمية (1)، العباس بن محمد (1)، أحمد بن محمد (1)
بقزوين وكان واليها وحمدت ايالته ورياسته ويقال انه اوصي بالحج عنه الف حجة في سنة واحدة ففعل، وما سبقه إليه احد في الاسلام، و ذكر أبو عبيدالله محمد بن عمران المرزباني في " معجم الشعراء " من تأليفه ان ابراهيم بن نصر الغنوي قدم ايام الرشيد (كذا وظاهرا: إليه ايام رياسته درست باشد) بار جوزة منها قوله:
قزوين وهي البلد المأمون بلاد من امثلها الحجون يحمي حماها الملك المأمون اكرم من كان ومن يكون الا النبي المصطفي الامين والمهتدي بهديه هارون عباس دينا جمة ودين والجود مملوك له يدين كلنا يديه في الندي يمين وفي الجيم بيته مكين بيت له اهل العلي قطين توفي سنة احدي وخمسين ومائتين.
ناظر در اين عبارات را شبهه نخواهد ماند كه نظر مصنف نقض به اين قضيه بوده است، منتهي اسم صاحب قضيه در نظرش نبوده و اشتباها آن را به اين شخص نسبت داده است، و سبب قوي اشتباه آن بوده كه فضل و عباس هر دو از يك خاندان بوده اند.
از قرائن جليه كه بر اين مدعي يعني تشيع اشخاص نامبرده دلالت ميكند، آن است كه در ترجمه چند نفر از افراد اين خاندان به اين مطلب تصريح كرده اند، از آن جمله عاصم ابن الحسين عجلي است، كه منتجب الدين در " فهرست " خود او را از علماي امامية شمرده و در ترجمه او چنان كه گذشت چنين گفته:
(١٨١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن عمران المرزباني (1)، إبراهيم بن نصر (1)، الحج (1)
الشيخ أبو الخير عاصم بن الحسين بن محمد بن احمد بن ابي حجرا لعجلي فاضل ثقة له نظم رائق في مدائح اهل البيت عليهم السلام …
تا آخر.
و اين عالم يكي از خاندان بني عجل است، كه مانند اشخاص سابق الذكر از رؤساي قزوين و بزرگان نامي خانواده خود در شمار بوده است، چنان كه رافعي در تدوين " صفحه 396 " گفته:
عاصم بن الحسين بن محمد بن احمد بن ابي حجر العجلي أبو الخير بن الاستاد، الكافي أبو القاسم من كبار بني العجل، الذين ترأسو بقزوين ثروة وسيادة، وشجاعة وفضلاوله يقول هبة الله بن الحسن الكاتب الوكيلي:
يا ابا الخير يأخذين المعالي يا كريم الاعمام والاخوال تا آنكه گفته:
وقد اجاز لعاصم هذا أبو الحسن عمران بن موسي بن الحسن بن الحسين المقري بمسموعاته واملاءاته ومصنفاته.
و از جمله اين خانواده است قسورة كه رافعي در تدوين درباره او گفته:
قسورة بن علي بن الحسين بن محمد بن ابي حجر أبو الحارث العجلي كان وزيرا لجمال الملك عمر بن نظام الملك، وكان له فضل، وفيه محبة لاهل الفضل، وكانت بينه و بين القاضي عبد الملك بن المعافا مكاتبات، ومدحه هبة الله بن الحسن الكاتب بمدائح منها قوله:
يهنيني بقسورة رجال * وان الامر منه كما اريد آقا رضي قزويني خلاصه ترجمه سه نفر از رجال اين خاندان يعني عاصم وعباس ومعقل را در كتاب " ضيافة الاخوان وهدية - الخلان " در ضمن ترجمه عبد العظيم بن عبد الله جعفري قزويني بعد از ذكر سلسله جعفرية بعنوان معرفي معاريف طائفة عجليه كه از ولاة
(١٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، عبد العظيم بن عبد الله (1)، الحسين بن محمد بن أحمد (2)، علي بن الحسين بن محمد (1)، هبة الله بن الحسن (2)، عمران بن موسي (1)، أبو الحارث (1)، الكرم، الكرامة (1)
قديم قزوين بوده اند از كتاب تدوين نقل كرده است.
بطور خلاصه منتجب الدين چهار نفر از خاندان عجلي را در فهرست به اين شرح نام برده:
1 - امير كا به شماره 15.
2 - أبو جعفر فرزندش به شماره 32.
3 - عاصم به شماره 366.
4 - قسوره به شماره 340.
(١٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
شماره 17 زين الدين اميره شيخ عبد الجليل رازي در صفحه 164 از كتاب ممتع خود " نقض " از مدرسه او نام برده است و در صفحه 496 از همان كتاب گفته:
اكنون بيست سال است كه سيد زين الدين امير شرف شاه حاكم و مفتي است.
ابن حجر در لسان الميزان: 1 / 466 گفته:
امير بن شرف شاه الشريف الحسيني القمي، قال ابن بابويه: كان قاضي قم وكان يناظر بمذهبه في المجالس ولا يتوقي وله تصانيف، و كرم وورع وصدقة في السر وحسن السمت.
(١٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، النوم (1)
شماره 29 خاندان حمداني شيخ عبد الجليل رازي در كتاب شريف " نقض " (صفحه 181 گفته است:
و احمد حمداني و سفير امام (ع) أبو الفرج مظفر حمداني، و ابنه الشيخ الحسين ابي الفرج الحمداني، كه عالم و زاهد بوده است.
رافعي در كتاب تدوين " صفحه 490 " گفته است:
المظفر بن علي بن حسين الحمداني، أبو الفرج القزويني، من شيوخ الامامية، سمع الشيخ المفيد ابا عبد الله محمد بن محمد بن النعمان وقرأ عليه كتاب " الايضاح في الامامة " وسمع الشيخ " الغيبة " من جمعه وأجاز له رواية مصنفاتة ورواياته سنة ثمان واربعمائة.
وسمع القاضي عبد الجبار بن احمد كثيرا من " اماليه " وفيما سمع حدثنا سهل بن عبد الله بن حفص الخياط التستري، حدثنا الحسين بن اسحاق الدقيقي، حدثنا محمد بن الصباح، حدثنا عمار بن محمد عن عبد الرحمن بن صهبان، عن عطية العوفي، عن ابي سعيد الخدري رضي الله عنه، قال: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم.
لا يدخل الجنة منان ولا مدمن الخمر ولا مؤمن يسحر ولا قتات.
آقا رضي در ضيافة الاخوان نيز به همين طور از رافعي ترجمه او را نقل كرده است:
و نيز رافعي در كتاب " تدوين " (صفحه 287 سطر 14) گفته است:
(١٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو سعيد الخدري (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، عبد الجبار بن أحمد (1)، عطية العوفي (1)، محمد بن الصباح (1)، المظفر بن علي (1)، محمد بن محمد (1)، الفرج (3)
الحسين بن مظفر بن علي بن حمدان الحمداني أبو عبد الله القزويني، قال تاج الاسلام أبو سعد.
كان اماما فاضلا سافر إلي العراق وسمع القاضي ابا الطيب وابا محمد الجوهري، وحدث عنهما في وطنه وتوفي سنة ثمان وتسعين واربعمائة فاكثروا فيه المراثي فقال هبة الله بن الحسين بن عبد الملك الكاتب.
فجعنا من الشيخ الحسين بعالم فلا تحسبوا انا فجعنا بعالم ولا تجعلوا يا معشر الدين رزئه كرزء مضي في عصرنا المتقادم ولا تعذلوا غير امرأة فيه صابر ولا تعذلوا غير امرء واجم الي ان قال:
اظن امير المؤمنين وخبرا بانبائه في بعض تلك الملاحم شعار الاماميين بعد وفاته شعار بني العباس ضربة لازم فصار بغيضا كل ابيض ناصح إليهم حبيبا كان اسود فاحم تساوي المنافي والموافق في الاسي عليه وللغربان نوح الحمائم و آقا رضي قزويني در " ضيافة الاخوان " بعد از نقل عبارت " تدوين " گفته:
وهبة الله بن عبد الملك هذا هو المعروف بابي المعالي القزويني الذي وصفه طاهر بن احمد الاتي ذكره في محله المعروف بابي محمد
(١٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، بنو عباس (1)، الحسين بن عبد الملك (1)، أبو عبد الله (1)، طاهر بن أحمد (1)، الحسين بن مظفر (1)
النجار القزويني، فقال: هو شاعر فاخر بديع الشعر صحيح الفكر بليغ العبارة كثير الاستعارة، إلي ان قال: و من قرأ ديوانه في معانيه علم انه محقق فيما يدعيه حيث يقول:
فحلان للشعر اني ثالث لهما الموسوي وتاج الفرس مهيار بطور خلاصه منتجب الدين در فهرست از اين خاندان چهار نفر را نام برده است:
1 - احمد بن حسين به شماره 29.
2 - پدرش حسين به شماره 90.
3 - مظفر به شماره 359.
4 - فرزندش حسين به شماره 73.
(١٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
شماره 7 خاندان دعويدار شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " (صفحه 191) گفته است:
و خاندان دعويدار به قم خلفا عن سلف همه زهاد و علماء و اهل فتوي و تقوي بوده اند.
منتجب الدين در فهرست چند نفر از اين خاندان را معرفي كرده است:
1 - قاضي احمد بن حسين بن احمد بن محمد بن دعويدار به شماره 7.
2 - قاضي ركن الدين محمد بن سعد بن هبة الله بن دعويدار به شماره 479.
3 - قاضي ظهير الدين أبو المناقب علي بن هبة الله بن دعويدار به شماره 478.
4 - قاضي علاء الدين محمد بن اسعد بن علي بن هبة الله بن دعويدار به شماره 477.
وگويا از اين خاندان است آنكه در باره آن گفته:
الشيخ نجم الدين غنيمة بن هبة الله بن غنيمة الدعوي فقيه دين.
بنابر آنكه ظاهر آن است كه كلمه دار از آخر دعوي افتاده است والف لام هم اشتباها بر سرش آورده اند.
5 - قاضي تاج الدين أبو الحسن علي بن هبة الله بن دعويدار شماره 263.
(١٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن سعد بن هبة الله (1)، غنيمة بن هبة الله (1)، محمد بن أسعد بن علي (1)، أحمد بن محمد (1)
شماره 67 خاندان دوريستي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض: 108 گفته است:
اما خواجه أبو تراب دوريستي رحمه الله پسر خواجه حسن بوده، و خواجه حسن پسر شيخ جعفر دوريستي معروف و مشهور در فنون علوم، مصنف كتب و راوي اخبار بسيار، و از بزرگان اين طائفه و علماي بزرگ بود، در هر هفته نظام الملك از شهر ري به دوري است رفتي، و از خواجه جعفر استماع كردي و بازگشتي، از غايت فضل و بزرگي او و آن خانداني است به علم و عفت وورع و امانت مذكور، خلفا عن سلف، و اين خواجه حسن كه پدر أبو تراب است با نظام الملك حق خدمت و صحبت و الفت داشته، و در حق او مدائح گفته، و شتامي و لعاني نكرده است، و به شتامي و لعاني چون مرسوم باشد، آن را كه قصيده‌ها باشد در فضائل صحابه كبار، و از آن يكي اين است كه تخلص كرده به مدح خواجه نظام الملك رحمة الله عليه.
من قال فيك ابا بكر خني فانا منه برئ والقاه من اللعنا صهر النبي و ثانيه وصاحبه والمستعان به في كل ما امتحنا تا آخر اشعارش قاضي شوشتري در كتاب مجالس المؤمنين در مجلس پنجم كه براي معرفي اعيان فقهاء و مجتهدين و متكلمين و مفسرين و محدثين
صفحه(١٨٩)
وضع كرده است " صفحه 198 " گفته:
الشيخ المعظم المدعو به خواجه جعفر بن محمد بن موسي بن جعفر، أبو محمد الدوريستي الرازي رحمهم الله، نسب شريفش به حذيفة بن اليمان كه از اكابر و اخبار صحابه حضرت رسول است منتهي ميشود.
شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب نقض الفضائح آورده، كه خواجه جعفر مذكور در فنون علوم مشهور بوده (تا آخر آنچه گذشت).
خونساري در روضات الجنات در ضمن ترجمه همين عالم يعني شيخ جعفر گفته:
وفي كتاب " مثالب النواصب " الذي كتبه الشيخ العالم العارف المتبحر الجليل عبد الجليل بن محمد القزويني في تنقيح مسألة الامامة ورد اباطيل العامة بالفارسية ينقل صاحب المجالس عنه انه قال في صفة: الشيخ ابي عبد الله المذكور انه كان مشهورا في جميع الفنون، آنگاه ترجمه عبارت قاضي را تا آخر نقل كرده است.
و نيز قاضي مذكور در مجالس گفته:
الخواجه حسن بن جعفر الدوريستي خلف صدق شيخ جعفر مذكور و در تحلي بفنون فضل و كمال مشهور است (تا آخر سخن او).
بايد دانست كه اين شيخ جعفر از مفاخر فرقه حقه شيعه، واعاظم علماي امامية اثني عشريه است، طالب ترجمه او و سائر معاريف اين خاندان به " روضات الجنات صفحه 144 " و " رياض العلماء " و سائر كتب تراجم مراجعه كند، زيرا كه اكابر ديگري نيز از اين خاندان به غايت درجه معروف بوده اند، بطوريكه غالب ارباب تراجم به ذكر ترجمه ايشان پرداخته اند، از آن جمله سر سلسله اين خاندان شيخ أبو عبد الله جعفر بن محمد بن احمد بن عباس بن فاخر عيسي دوريستي است، و از آن جمله عبد الله بن محمد بن جعفر دوريستي است، كه در " معجم البلدان " تحت عنوان دوريست وهكذا در " مجالس المؤمنين "
(١٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، عبد الله بن محمد بن جعفر (1)، جعفر بن محمد بن موسي (1)، جعفر بن محمد بن أحمد (1)، التصديق (1)
تحت همين عنوان و در غير اين دو كتاب نيز ترجمه او مذكور است هر كه خواهد به آن موارد مراجعه كند.
و نيز شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض صفحه 251 " گفته است:
خواجه حسن بن جعفر الدوريستي عالم و شاعر بوده، و او را در مناقب و مرائي قصائد بسيار است، كه به شرح همه نتوان رسيدن بهري بيان كرده شد.
اين قطعه لطيفه در حق امام رضا (ع) او را است:
يا معشر الزوار طاب مزاركم قبرا بطوس معالما ورسوما وإذا رأيتهم قبر مولاي الرضا صلوا عليه وسلموا تسليما و گمان ميكنم نيز اشاره به ترجمه حال اين عالم باشد آنچه باخزري در " دمية القصر " در باب چهارم كه در ذكر شعراي ري و جبال و اصفهان و فارس و كرمان است گفته به اين عبارت:
الحسن بن جعفر بن محمد الفارسي مدح الصاحب نظام الملك بقصيدة اخترت منها قوله فيها.
احبي البلاد بعدله واسامهم من ضله في الروح والريحان وبني القباب بارض فارس مغرما بحماية اللاجئ وفك العاني فالناس في امن بعز ظلاله والشاة في ورد مع السرحان ولحب دين الله يكرم اهله ويخصهم بالعدل والاحسان
(١٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، مدينة إصفهان (1)، الحسن بن جعفر بن محمد (1)، القبر (1)
شماره 72 حسكا:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض صفحه 108 " گفته است:
اما آنچه از اسامي علماي اين طائفه ياد كرده است كه خواجه نظام الملك ايشان را بي حرمتي كرده به خلاف راست است، كه هر يكي از اين جماعت از نظام الملك عطاياي بسيار وصلتهاي عظيم ستده اند، وعلم و امانت و زهد وورع شمس الاسلام حسكا بابويه همه طوائف اسلام را معلوم است.
ميرزا عبد الله افندي در خاتمه رياض العلماء گفته:
حسكه وحسكا مخفف حسن كيا است.
و نيز شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض صفحه 318 " گفته است:
آنكه گفته كه حسكا بابويه گفت كه من هيچ شب نخسبم تا معاذ جبل را صد بار لعنت نكنم، و معاذ رضي الله عنه امين و كاردار رسول بوده بر اعمال يمن. و تعليم شرعيات، و رسول خداي در حق او گفته:
اعلمكم بالحلال والحرام معاذ بن جبل.
نميشايد كه دانشمند رافضي يك شب بسر نبرد تا او را چند بار لعنت نكند، فكيف بر آنها كه خلافت و امامت كردند.
جواب اين كلمات همان است كه در مواضع گفته آمد كه دروغ
(١٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: معاذ بن جبل (1)، الزهد (1)
و بهتان است و وزر و بال آن به گردن آن كس باشد كه ميگويد و روا ميدارد، دروغ بر پير عالم زاهد مقدم نهادن كه سيرت و طريقت شمس الاسلام حسكا بابويه رحمة الله علماي فريقين را معلوم است كه چگونه بوده. از عفت و كوتاه زباني و پاك نفسي، نميدانم كه اين لفظ خود آن مصنف شنيده است يا از كسي نقل ميكند، اگر خود شنيده است بر آن معتمدي نيست، كه قول او در مثل اين دعوي مسموع نباشد، و مانند آن دروغ است كه بر خواجه بو الفتوح نهاده در تفسير آيه وإذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم و البته او را خبر نيست، و در تفسير او نه چنان است، و اگر حوالت به اصحاب جبر ميكند همه اعداي حسكاي بابويه باشند هم مسموع نباشد، و شيعه خود آن حوالت نكنند، و اگر ما نيز خواهيم كه دروغ به علماي او حوالت كنيم توانيم، اما آن كس را كه به قيامت و بعث و نشور ايمان درست باشد همانا روا ندارد كه دروغ به علماي مرده و زنده حوالت كند.
اما آنچه در آخر اين فصل گفته است كه رسول (صلي الله عليه وآله و سلم) گفت:
اعلمكم بالحلال والحرام معاذ بن جبل دانم كه اين خبر صحابه را گفته باشد، و حوالت كاف و ميم خطاب به ايشان باشد، پس معاذ جبل عالمتر باشد از قول رسول به لفظ خبر به حلال و حرام، هم از أبو بكر، و هم از عمر، كه سيد عالم (صلي الله عليه وآله و سلم) دروغ نگويد، و تقديم مفضول در عقل بر فاضلتر قبيح است، و به مذهب خواجه امام را بيان حلال و حرام بايد، پس معاذ اوليتر باشد. بقول رسول خداي به امامت از ابو بكر وعمر، و اجماع مهاجر وانصار با ثبوت اين خبر بر امامت أبو بكر نه بصيرت باشد، كه چون رسول (صلي الله عليه وآله) بالف مبالغه گويد به كاف و ميم جمع مخاطب معاذ اوليتر باشد، و ترك اولي در امامت روا نباشد،
(١٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، معاذ بن جبل (1)، البول (1)
و اگر نه پنداري كه اين خبر به مهاجر وانصار نرسيده باشد و به خواجه نوسني رسيده باشد تا لازم آيد، كه او عالمتر و عارف تر باشد از همه مهاجر وانصار، و چون به انصاف در اين فصل تأمل رود فائده حاصل آيد، و شبهه زائل شود.
صفحه(١٩٤)
شماره 78 أبو الفتوح رازي:
شيخ عبد الجليل رازي، از خاندان خزاعي، و بخصوص شيخ أبو الفتوح بسيار ياد كرده است، و ما به ذكر صفحات نقض كه در اين باره آمده نميپردازيم، و به كليد نقض و مقدمه آن حوالت ميدهيم.
شيخ منتجب الدين در فهرست عده اي از اين خاندان را نام برده از جمله:
احمد بن حسين به شماره 1 و احمد بن محمد به شماره 24.
(١٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (2)، أحمد بن محمد (1)، النوم (1)
شماره 84 حمزه طوسي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض " صفحه 184 از او بعنوان فقيه حمزة المشهدي نام برده.
(١٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
شماره 92 خاندان عبد الجبار طوسي:
يكي از ممدوحين سيد فضل الله راوندي امام سعيد زين الدين قاضي أبو علي عبد الجبار بن محمد بن الحسين طوسي است كه به قاضي عبد الجبار طوسي معروف است، و سيد شاگرد او بوده است، و چون در شوال سال پانصد و بيست و نه هجري قمري در شهر كاشان بدرود زندگاني گفته است، سيد فضل الله مرثيتي در حق او مشتمل بر 42 بيت سروده است كه در صفحه 43 - 47 ديوان به اين شرح آمده است:
أرأيت من حملوه للتدفين (1) ونحوه للتحنيط والتكفبن ارأيت أي سراج اسلام خبا دجت الدني (2) لخبوه في الحين ارأيت كيد الدهر يسلك عنوة شمس الهدي في عقدة التنين ارأيت ما فعل الزمان وريبه بوفاة هذا الماجد المدفون
(1) بيت اول و دوم قصيده از گفتار شريف رضي گفته شده اند:
اعلمت من حملوا علي الاعواد * ارأيت كيف خبا ضياء النادي واين قصيده اي است كه ابراهيم صابي كاتب را به آن مرثيه گفته است.
(2) الدني جمع دنيا.
(١٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شوال المكرم (1)، عبد الجبار بن محمد (1)
ارأيت زين الدين صار لمقصد نائي النوي قاضي المزار شطون ارأيت كيف تزعزعت لوفاته عصم العلاء واذعنت للهون ركب المنابر واعظا وملقنا طرق الديانة ايما تلقين ولطالما نثرت شوارد لفظه افراد در تستفاد ثمين ولطالما حلب العيون دموعها بمواعظ مل ء الفؤاد عيون حتي ارتقي من بعد ذلك منبرا برقيه قد كان غير قمين نعشا ولكن الرجال بناته تبعوه بالدعوات والتأمين هو منبر لكن قوائم اصله ايدي الوري عن شأمة ويمين وعظ الوري من فوقه بسكوته من غير ما فسر (1) ولا تبيين فجري من الاماق سيل خلته من متن منبعق اجش هتون والله لو اني عذرت (2) وجاز لي لغسلته غسلا بماء جفوني اولو اردت حفرت في قلبي له ملحود قبر بالوفاء ضمين
(1) ما زائدة والفسر والتفسير بمعني واحد.
(2) في الاصل " اردت " وفي الهامش " والله لولا ان عذرت ".
(١٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (1)
لكن خشيت عليه من لوعاته وكذا يكون فواد كل حزين قلبي حريق ليس من مثواه إذ فخر الائمة اهل عليين فلذاك لم احفر له فيه ولي بعد (1) ادكار مردف بحنين من مبلغ عني الامام تحية مشفوعة بزوافر ورنين بل كيف يبلغه السلام ودونه زوراء (2) من صلب القرار حصين لهفي علي اوراده في ليلة معمورة بتضرع وسكون (3) لهفي علي تسبيحه وقنوته جنح الظلام يشوبه بانين لهفي علي دعواته تلك التي روح الامين يمدها بامين (4) لهفي علي ذكري مجالس عطلت كانت بساط اللؤلؤ المكنون
(1) أي بعد ذلك فهو مبني علي الضم.
(2) في الاصل " زوراي " فهي صفة لمحذوف أي بقعة " زوراء " أي منحرفة و مضمون البيت يشبه مضمون الابيات المنسوبة إلي امير المؤمنين عليه السلام (في مرثية فاطمة الزهراء (ع) ما لي وقفت علي القبور مسلما * قبر الحبيب فلم يرد جوابي احبيب مالك لا ترد جوابنا * انسيت بعد خلة الاحباب قال الحبيب وكيف لي بجوابكم * وانا رهين جنادل وتراب إلي آخر الابيات.
(3) هو نظير ما في دعاء كميل من قول المعصوم " واسألك يا رب ان تجعل اوقاتي في الليل والنهار بذكرك معمورة وبخدمتك موصولة.
(4) أي بآمين.
(١٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلب (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، القبر (2)
لهفي علي كرسيه والوعط والمحراب والتجميع والتأذين (1) لهفي علي فتياه والدرس الذي قد كان يحفظه علي التبدين (2) فخر الائمة من لمستمعين قد خليتهم فوضي (3) سدي بصحون (4) ابكيتهم وعظا ولا مثل الذي تبكي بلا وعظ رهين منون اعجب بذاك وعظتهم أو لم تعظ تبكيهم درر السحاب الجون يا قبره رفقا به وبجسمه لا تبله وأراك غير امين يا قبره اني وسعت علومه اتخال ان قد حزتها بيقين (5) لابل فأن علومه مبثوثة من قيروان إلي حدود الصين (6)
(1) جمع المسلم = شهد الجمعة واذن بالصلاة = اعلم بها ودعا إليها.
(2) في هامش الديوان " بدن الرجل = إذا غلب سنه " وفي القاموس: بدن تبدينا = اسن وضعف يريدانه صار ذاسن وكبر في العمر.
(3) في القاموس: وقوم فوضي كسكري متساوون لا رئيس لهم أو متفرقون أو مختلط بعضهم ببعض وامرهم فوضي بينهم إذا كانوا مختلطين يتصرف كل منهم فيما للاخر.
(4) الصحون: جمع الصحن وصحن الدار = ساحتها ووسطها وما اسنوي من الارض.
(5) و (6) نظير البيتين قول الحسين بن مطيرين الاشيم الاسدي في رثائه معن بن زائدة (انظر شرح ديوان الحماسة للخطيب التبريزي: 3 / 3 من النسخة المطبوعة ببولاق سنة 1296) ويا قبر معن كيف واريت جوده * وقد كان منه البر والبحر مترعا بلي قد وسعت الجود والجود ميت * ولو كان حيا ضقت حتي تصدعا
(٢٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (3)، الجود (2)، الشهادة (1)، الغلّ (1)
فتري طلاع الارض (1) تذكرة له لافي سهول مرة وحزون اوطور علم غاض في كتم البلي أو بحر علم في قرارة طين في تسع عشرة مات تاج الدين (2) واما منافي التسع والعشرين بدراجي بدر الخسوف اليهما (3) ليثا شري (4) صرعا خلال عرين خربت بتاج الدين راوندوها قاسان تخرب بعد زين الدين فعليهما من ذي المعارج رحمة تغنيهما عن جودة التأمين واطال عمر بنيه انهم له في خير اصل فات خير (5) غصون ابقي شهاب الدين ثم جماله وخطيره في العز والتمكين (6) عاشوا معافي نعمة وسعاده وعلوجد للدوام قرين
(1) قال في تاج العروس ومن المجاز لوان لي طلاع الارض ذهبا لافتديت منه قاله عمر رضي الله عنه عند موته (طلاع الشئ ككتاب ملؤه) حتي يطلع ويسيل، قاله أبو عبيد، وقال الليث: طلاع الارض ما طلعت عليه الشمس زاد الراغب: والانسان، قال اوس بن حجر يصف فرسا كتوم طلاع الكف لادون ملئها * ولا عجسها عن موضع الكف افضلا (2) في هامش البيت تاج الدين هو السيد فادشاه براوند رضي الله عنه.
(3) بدر إلي الشي (كنصر) يدورا ويادر إليه = اسرع.
(4) في الاصل ثري.
(5) في الاصل فاسخير.
(6) شهاب الدين وجمال الدين وخطير الدين القاب ابنائه كما سيقرع سمعك ذكرها.
(٢٠١)
صفحهمفاتيح البحث: العزّة (1)، الموت (2)، جمال الدين (1)
زين الدين أبو علي قاضي عبد الجبار طوسي كه سر سلسله علماي خاندان خود بوده، و اين خاندان را بنام او معرفي ميكنند از اكابر علماي شيعه بشمار رفته است.
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض ضمن ذكر اعاظم علماي شيعه در صفحه 51 گفته:
و قاضي أبو علي طوسي نزيل كاشان.
و نيز در ضمن ذكر مفاخر كاشان صفحه 170 گفته:
و تربيت علماء سلف چون قاضي أبو علي طوسي و اولادش چون قاضي جمال أبو الفتح و قاضي خطير أبو منصور حرس الله ظلهما.
و نيز در صفحه 187 گفته:
والقاضي أبو علي الطوسي به كاشان عالم بزرگ و خاندان وي.
قاضي عبد الجبار مذكور در عنوان قصيده تصريح شده است در شوال 529 وفات يافته، و از متن قصيده نيز سال وفاتش از اين بيت بر ميآيد.
في تسع عشرة مات تاج الدين وامامنا في التسع والعشرين سيد تاج الدين پادشاه - مراد از تاج الدين بنابر آنچه در حاشيه ديوان نوشته شده سيد پادشاه راوندي است، كه او نيز از علماي شيعه بوده است، و منتجب الدين از او در " فهرست " نام برده، و فاضل اوحد شيخ محمد علي سهوري در " عدة الخلف في عدة السلف " ضمن ذكر علماي شيعه در قرن سادس او را چنين معرفي كرده است:
و سيد الراوند ذو المقام * أبو المعالي فاذشاه السامي و از اين بيت قصيده مذكور:
خربت بتاج الدين راوندوها قاسان تخرب بعد زين الدين بر ميآيد كه قاضي عبد الجبار در كاشان اقامت داشته، و سيد
(٢٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شوال المكرم (1)، الموت (1)، النوم (1)
پادشاه در راوند مقيم بوده است.
در ديوان ابيوردي " صفحه 318 - 319 " قصيده هست مشتمل بر سي و هفت بيت و معنون به اين عنوان وكتب إليه بعض رؤساء العلويين فرثاه بهذه رعاية لما كان بينهما في الاوصر (كذا) واز جمله ابياتش بيتهاي ذيل است:
ولقلتي اروند رنة ثاكل حران حين ثوي أبو الايتام فجعوا بتاج الدين حتي عضهم زمن الح بشرة وعرام لما نعته المكرمات إلي العلي ليس الحداد شريعة الاسلام فمضي وقد اصحبته ستارة كالروض يضحك من بكاء غمام غراء من كلمي إذا هي سطرت ظهرت به النخوات في الاقلام ليست لعارفة اجازيه بها لكنها بوشائج الارحام واحق مفتذ بها ذو سؤدر آباؤ من هاشم اعمامي ولو استطعت كففت عنه يد الردي بشباة رمح او جر از حسام چنان كه ملاحظه ميشود از مضامين اين ابيات ظن متأخم به علم حاصل ميشود كه قصيده براي مرثيت سيد تاج الدين پادشاه ساخته شده است و تدبر در باقي ابيات قصيده اين گمان را قويتر ميكند.
تحقيق نفيس مطلب قابل توجه آنكه اگر مراد از " تاج الدين " مذكور در
(٢٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: البكاء (1)، الظنّ (1)
ميميه مذكوره سيد پادشاه راوندي باشد چنان كه ما به گمان قوي حكم به آن كرديم نميتواند قائل قصيده ابيوردي باشد، زيرا او در سال پانصد و هفت در اصفهان مسموما بدرود زندگاني گفته است، در صورتي كه سيد پادشاه مذكور به سال پانصد و نوزده مرده است پس قويا محتمل است كه اين ميميه از أبو اسحاق ابراهيم بن يحيي بن عثمان بن محمد كلبي شاعر مشهور معروف به " غزي " باشد كه به سال پانصد و بيست و چهار مرده است و محقق است كه خلط و مزج در ميان اشعار اين دو شاعر در نتيجه اشتباه و عدم دقت بعضي نويسندگان اشعار اين دو شاعر پديد آمده است حال دو قصيده منسوب به ابيوردي در مدح مجد الدين كاشاني، يعني صحيح و قابل قبول آن است كه آن دو قصيده نيز از غزي است، نه از ابيوردي، زيرا مسلم است كه قبل از سال پانصد و هفت هجري مجد الدين مذكور متوفي در سال پانصد و سي و پنج آن معروفيت و شهرت را نداشته است كه مثل ابيوردي به مدح او بپردازد، علاوه بر اين اواخر زمان ابيوردي مصادف با زمان سلطان محمد بن ملكشاه متوفي به سال 511 ميباشد، كه در زمان او ترشك نصراني بر كاشان استيلا يافته، و آن شهر را از ناصح الملوك عزيز الحضرة صفي الدين أبو طاهر اسماعيل كاشي خالوي مجد الدين انتزاع كرده، و بالاخره او را نيز كشته است، چنان كه در اوائل ترجمه معين الدين در ص 222 ديوان راوندي ياد آور شده ايم، پس بايد عادتا مجد الدين مذكور نيز كه نائب او بوده است، منكوب و حامل الاسم زندگي كرده باشد، در صورتي كه مضمون قصيده بر خلاف اين دلالت ميكند.
پسران قاضي عبد الجبار طوسي قاضي عبد الجبار سه پسر عالم داشته است، شهاب الدين أبو الحسن محمد، و جمال الدين أبو الفتح علي، و خطير الدين أبو منصور حسين، كه هر سه نفر به سال 529 كه سال وفات پدرشان باشد زنده بوده اند،
(٢٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)، إبراهيم بن يحيي (1)، جمال الدين (1)، الطهارة (1)
چنان كه از سه بيت آخر مرثيه سيد فضل الله راوندي كه ذكر كرديم بر ميآيد.
1 - شهاب الدين أبو الحسن محمد بن القاضي عبد الجبار الطوسي.
سيد فضل الله راوندي به سال 520 هجري از ري به كاشان براي شهاب الدين مذكور قطعه اي مشتمل بر نه بيت فرستاده و او را به دو عنوان بزرگ القاضي الامام موصوف داشته است و از مضمون ابيات قطعه مذكوره بر ميآيد كه روابط الفت و محبت ميان اين دو نفر مستحكم بوده است و قطعه اين است ديوان صفحه 193.
اه للمكرمات والاداب * فمصابي بها اشد المصاب وتلهفت لهفتني علي العل * م واخري علي حضور الشهاب كدت والله ان يدار براسي * وبكي القوم اذر أوني لمابي قلت من لي بذي فقار شهاب * الدين ذاك (1) المهند القضاب ليت شعري ما ذا يريد بقاسا * ن ومن ذلك المحل الخراب لزم الست واستكن حليف * الدار مستحلسا بخلف الباب حاطه الله حيث كان وان كا * ن الذي قد أتاه غير الصواب وسلام عليه كل صباح * عدد القطر والحصي والتراب وسلام علي الامام أبيه * القرم فخر الائمة المنجاب (2) شهاب الدين نامبره، پسر ارشد قاضي عبد الجبار بوده، و قاضي عبد الجبار وي را وصي خود كرده، ليكن از قضاي آسماني، اين پسر نيز اندكي بعد از پدر در ريعان شباب و بحبوحه جواني بدرود زندگاني گفته، و از جهان فاني به سراي جاوداني رخت بربسته است، و سيد فضل الله راوندي قصيده غرائي در مرثيه او گفته وتأسف و تحسر زياد بر فوت او خورده است، از ملاحظه اين قصيده معلوم ميشود
(1) في الاصل " دال ". ولعل ما في المتن هو الصحيح.
(2) في الاقرب " المنجاب (بالكسر): الضعيف والسهم المبري بلا ريش ونصل والحديدة تحرك بهار النار ورجل وامراة منجاب أي ولد النجباء ج منا جبيب يقال نسوة منا جيب والمنجب: الذي ولد النجباء يقال رجل منجب وامراة منجبة جمعه منا جيب ".
صفحه(٢٠٥)
كه شهاب الدين مزبور مقامي شامخ و قدمي راسخ در علم و عمل و زهد و تقوي داشته، و صاحب مجلس و موعظه و مسجد و محراب بوده است و به تمام معني خلف صدق و جانشين بالاستحقاق پدرش بشمار مي‌آمده، براي ملاحظه دقائق ترجمه او تمام قصيده را ذكر مينمائيم:
رقدت ودهرك لايرقه وقد فأت من عمرك الارغد - وجلت مع الدهر هر طوع العنان يجول بربقتك المرود (1) عذريك من امل كاذب محال له الدهر مستعبد الم تران المني ضلة يعيش بها الخامل المرمد تنبه لشانك واجهد له فان الخلاص لمن يجهد تولي الشباب وجاء المشيب وهم لداتك ان ينهدوا (2) فان لم تصدق فهذا الشهاب أبو الحسن الماجد الاوحد ترحل منتحيا طية (3) يباعدها السفر الابعد
(1) كتب تحته " حديدة تدور في اللجام ".
(2) كتب تحته " أي ينهضوا ".
(3) في الاقرب: الطية الجهة التي إليها تطوي البلاد تقول له طيات شتي لقيته بطيات العراق أي في نواحيه وجهاته قال الخليل الطية تكون منزلا ومنتاي تقول منه مضي لطيته أي لنيته التي انتواها وبعدت عنا طيته وهو المنزل الذي انتواه وسمي المنزل طية لان الرجل يقصد ويطوي نفسه ليه.
(٢٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (1)، السجود (1)، دولة العراق (1)
وكان شهاب الدين الاله من العلم انواره ترصد فهبت له زعزع عاصف فاخمده عصفها الانكد فبالله (1) كيف خبانوره الم تكن الشهب لا تخصد ولكنه الدهر يردي الطريف ويثوي لمصرفه المتلد توحش مجلسه بعده ومحرابه الطهر والمسجد وعطل نظم تلاميذه ومنبره الا رفع الامجد الهفي علي لفظه انه هو الدر لكنه اجود (2) ولهفي علي وعظه انه علاج الفوأد الذي يفسد ولهفي علي علمه انه هو البحر تياره مزيد ولهفي علي حلمه انه هو الجبل الراسخ الاصيد (3) ولهفي علي غصن ريعانه فقد جف وهوند اغيد ولهفي علي نظر في العلوم له فيه من فوق الايدي يد
(1) كذا واظنه فتالله نظير قول مجنون العامري.
تالله يا ظبيات القاع قلن لنا * ليلاي منكن ام ليلي من البشر (2) كتب في الهامش خ (أي في نسخة) أو انه اجود.
(3) في الهامش الاصيد الذي رفع رأسه كبرا ومصدره الصيد بالتحريك.
(٢٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: الجود (2)، الصيد (1)
ولهفي علي طول تدريسه صباح مساء (1) له يحفد (2) ولهفي علي قرب ما بينه وبين ابيه وذا اكمد لسرعان ما زاره مسعدا أ أوحشه انه مفرد عدا الدهر اذعا مستلحقا لعمري ما " عوده احمد " (3) فطوباك يا زين دين الا له لقد زارك الوالد الارشد وانكما في نعيم الجنان ولكننا في لظي توقد تعارفتما وتجاريتما وكل بكل سيستسعد ايحسن ان تستريحا معا وخلفكما اكبد (4) وقد لئن كنتما لم تسوما اذي وذا لكما عادة سرمد
(1) صباح مساء ببناء الجزئين كخمسة عشر ووجه بنائه يطلب من كتب اللغة والنحو.
(2) تحته أي يسرع.
(3) فيه تلميح إلي المثل المعروف والعود احمد.
(4) الا كبد جمع الكبد ولم اجده فيما عندي من القواميس المغروفة لكن الميداني صرح به في الفصل الاول من " السامي في الاسامي " (نظر صفحه 6 من النسخة المطبوعة به ايران سنة 1310) ونص عبارته هكذا.
وإذا كان علي فعل فربما يقتصر علي جمع واحد نحو فخذ وافخاذ وفحث و افحاث وربما يكون له ثلاثة جموع نحو كبد واكبد واكباد واكثر ما يكون هذا البناء للصفة نحو عجل وفطن وحذر ويشاركه في هذا الوجه فعل نحو ندس وفطن وحدث واظن انه مصرح به ايضا في بعض كتب النحو.
(٢٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)
فقد سمتما كبدي لوعة صداها إلي الحشر لا يبرد سلام علي خط قبريكما فثم التقي الغض والسودد سلام علي طيب ذكرا كما إذا مانثا (1) ريحها المشهد وثويتما في جنان الخلو د منزلة عيشها يخلد وعاش الجمال وعاش الخطير (2) يحفهما الطائر الاسعد فتذكرتان (3) هما عنكما بعز هما يكبت الحسد 2 جمال الدين أبو الفتح علي ابن القاضي عبد الجبار طوسي.
شيخ عبد الجليل رازي ضمن ذكر مفاخر كاشان و علماي نامي آن نام او را برده و كنيه او را " أبو الفتح " معرفي كرده است و نص كلام او را در ترجمه قاضي عبد الجبار نقل كرده ايم، و منتجب الدين نيز او را ترجمه كرده است.
3 - خطير الدين أبو منصور حسين بن القاضي عبد الجبار الطوسي صاحب شماره 92.
شيخ عبد الجليل در كتاب نقض ضمن ذكر مفاخر كاشان نام او
(1) في اقرب الموارد: نثا الحديث (كنصر) ينثوه نثوا حدث به واشاعه والشئ فرقه واذاعه وقال بعيد ذلك نثي الخبر (كضرب) ينثيه نثيا خدث به واشاعه.
(2) جمال الدين وخطير الدين اخوا شهاب الدين المرعشي.
(3) في " القاموس " والتذكرة = ما يستذكر به الحاجة فالمراد هنا الخلف الذي يقوم مقام الشخص ويكون مذكرا له بافعاله واقواله وحركاته وسكناته.
(٢٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (2)، الطيران، الطير (1)، النوم (2)، الحاجة، الإحتياج (1)
را برده و او را از علماي شيعه شمرده است، چنان كه كلامش را سابقا ياد كرديم.
فائدة در آخر قصيده اي كه سيد فضل الله راوندي در مرثيه شهاب الدين أبو الحسن محمد ساخته جمال الدين و خطير الدين را چنين دعا كرده است:
وعاش الجمال وعاش الخطير يحفهما الطائر الاسعد تاريخ وفات اين دو نفر را بدست نياورده ام، ليكن از جمله دعائيه " حرس الله ظلهما " كه شيخ عبد الجليل در حق اين دو نفر بعد از ذكر نام ايشان در كلام سابق الذكر خود كرده است صريحا برميآيد كه در زمان تأليف كتاب " النقض " كه بعد از سال 556 هجري قمري بوده است اين دو نفر زنده بوده اند.
بقيه معاريف خاندان قاضي أبو علي طوسي منتجب الدين چند نفر از رجال اين خاندان را معرفي كرده است:
1 - ركن الدين عبد الجبار بن علي 2 - القاضي تاج الدين محمد بن علي.
3 - القاضي شرف الدين أبو الفضل محمد بن الحسين.
4 - فرزندش خطير الدين محمود بن محمد.
5 - القاضي زين الدين أبو علي ابن عبد الجبار.
نگارنده گويد: از عجائب امور اينكه منتجب الدين به ترجمه
(٢١٠)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الجبار بن علي (1)، محمد بن الحسين (1)، جمال الدين (1)، محمود بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، الطيران، الطير (1)، النوم (1)
حال زين الدين أبو علي قاضي عبد الجبار طوسي سر سلسله اين خاندان نپرداخته است، و ضعيفا محتمل است كه دو كلمه " ابن اخيه " قبل از ترجمه زين الدين أبو علي و همچنين كلمه " ابن " قبل از نام عبد الجبار از اضافات باشد پس ترجمه اخير منطبق با او تواند بود.
(٢١١)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
شماره 28 - خاندان مرعشي المرعشي نسبه إلي (مرعش) في " معجم البلدان " مدينه في الثغور بين الشام وبلاد الروم، لها سوران و خندق، وفي وسطها حصن عليه سور يعرف بالمرواني، بناه مروان بن محمد الشهير بمروان الحمار، ثم احدث الرشيد بعده سائر المدينة وبها ربض يعرف بالهارونية.
وآنكه گفته است:
وبلغني عنها في عصرنا هذا شئ استحسنته فأثبته، وذلك ان السلطان قلج الارسلان بن سلجوق الرومي كان له طباخ اسمه ابراهيم، وكان قد خدمه منذ صباه سنين كثيره، وكان حركا وله منزله عنده فرآه يوما واقفا بين يديه يرتب السماط، وعليه البسه حسنه، ووسطه مشدود، فقال له:
يا ابراهيم انت طباخ حتي تصل إلي القبر.
فقال له:
هذا بيدك ايها السلطان، فالتفت إلي وزيره وقال له:
وقع له بمرعش واحضر القاضي والشهود لاشهدهم علي نفسي بأني قد ملكته اياها ولعقبه بعده، ففعل ذلك وذهب فتسلمها وأقام بها مده، ثم مرض مرضا صعبا، فرحل إلي حلب ليتداوي فمات بها فصارت إلي ولده من بعده فهي في يدهم إلي يومنا هذا.
قد يقال المرعشي في النسبة إلي البلد المذكورة الشاميه، وقد يقال نسبه إلي السيد علي الملقب بالمرعش، حفيد الامام زين العابدين
(٢١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، كتاب معجم البلدان (1)، الشام (1)، المرض (1)، القبر (1)
عليه السلام وكل من انتسب بهذه النسبه علوي شريف وبها يعرف المترجم بالمرعشي، وقد يشتبه الحال، ولا يعلم ان النسبه إلي ايهما.
وابناء هذه الاسرة الكريمه المنتمية إلي علي المرعش اربع فرق:
1 - مرعشيه مازندران.
2 - مرعشيه تستر.
3 - مرعشيه اصبهان.
4 - مرعشيه قزوين.
ومنهم السيد شريف والد القاضي نور الله التستري، كان من اكابر علمائنا، له كتب وتأليف ينقل فيها من تأليفات والده القاضي المذكور.
والسيد أبو محمد الحسن بن حمزه بن علي المرعش، كان من اكابر علماء الامامية في القرن الرابع، توفي سنة 358، وله كتاب " الغيبة " …
والسيد الحبر الورع محمد بن حمزة الحسيني، يروي عن ابي عبد الله الحسين بن بابويه اخي شيخنا الامام الصدوق، ويروي عنه الشيخ الجليل ابراهيم بن ابي نصر الجرجاني …
والسيد العلامة الخليفة سلطان حسين بن محمد بن محمود الحسيني الاملي الاصبهاني الشهير بسلطان العلماء، توفي سنة 1064 في مازندران، وحمل إلي النجف، له تأليف كثيرة ممتعة …
والسيد بدر الدين الحسن بن ابي الرضا عبد الله بن الحسين بن علي …
والسيد الفقيه مير محمد حسين الشهرستاني الحائري …
والسيد رضي الدين أبو عبد الله الحسين بن ابي الرضا الحسيني، فقيه، صالح.
والسيد شمس الدين أبو محمد الحسن بن علي الحسيني المعروف بالهمداني نزيل " خوارزم " …
والسيد ضياء الدين أبو الرضا فضل بن الحسين بن ابي الرضا عبد الله بن الحسين، فقيه، واعظ، صالح …
(٢١٣)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة النجف الأشرف (1)، الحسين بن أبي الرضا (2)، الحسن بن أبي الرضا (1)، محمد بن حمزة الحسيني (1)، عبد الله بن الحسين (2)، الشيخ الصدوق (1)، أبو عبد الله (1)، سلطان العلماء (1)، الحسن بن حمزة (1)، الحسن بن علي (1)
والسيد العلامه منتهي بن الحسين بن علي الحسيني عالم، ورع …
والسيد عز الدين الحسين بن المنتهي المذكور بن الحسين فقيه، صالح …
والسيد كمال الدين المرتضي بن المنتهي المذكور، عالم، مناظر وخطيب مفوه، صاحب شرح كتاب " الذريعة " …
والسيد عماد الدين الرضي بن المرتضي المذكور بن المنتهي.
ومنهم السيد أبو الرضا عبد الله بن الحسين بن علي الحسيني، عالم، ورع، ذكره صاحب ايجاز المقال بالشهادة، ولم يذكره بها احد من المترجمين وغيره.
والسيد تاج الدين المنتهي بن المرتضي المذكور، من افاضل العلماء، له مناظرات اصولية جرت بينه وبين الامام سديد الدين الشيخ محمود الحمصي …
والسيد احمد بن ابي محمد بن المنتهي الحسيني، عالم، صالح …
والسيد رضا بن اميركا الحسيني، عالم، زاهد، تخرج علي الفقيه الشيخ اميركا بن اللجيم، والعلامة الشيخ عبد الجبار الرازي …
والسيد قوام الدين علي بن سيف النبي بن المنتهي، من العماء الصالحين …
والسيد نظام الدين محمد بن سيف النبي بن المنتهي، صالح، دين …
والسيد مجد الدين محمد بن الحسن الحسيني، عالم، صالح …
والسيد احمد بن الحسن الحسيني نزيل الجبل …
والسيد جلال الدين محمد بن حيدر بن مرعش الحسيني، عالم، بارع …
والسيد علاء الملك بن عبد القادر الحسيني، من علماء عهد السلطان الشاه طهماسب الصفوي.
تمام اينها كه بر شمرديم در فهرست منتجب الدين ترجمه آنها ذكر شده است. به باب هاي مربوطه مراجعه فرمائيد.
(٢١٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، الحسين بن علي الحسيني (2)، المرتضي بن المنتهي (1)، المنتهي بن المرتضي (1)، محمد بن الحسن الحسيني (1)، الحسين بن المنتهي (1)، الرضي بن المرتضي (1)، علي بن سيف النبي (1)، أحمد بن أبي محمد (1)، محمد بن سيف النبي (1)، محمد بن حيدر بن مرعش (1)، أحمد بن الحسن (1)، جلال الدين (1)، الشهادة (1)
شماره 94 - حسن بن فادار قمي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض صفحه 198 ضمن شمردن أئمه لغت گفته است:
واديب بو عبد الله افضل الدين الحسن فادار القمي عديم النظير.
صفحه(٢١٥)
شماره 95 - قاضي سديد الدين ابن قريب.
عماد كاتب در " خريده " ضمن ذكر محاسن فضلاء قاشان تحت عنوان " جماعة من علماء قاشان " ذكر هم لي في اصفهان السيد كمال الدين بن السيد ابي الرضا الراوندي وانشدني گفته است:
ومنهم القاضي أبو محمد الحسين بن محمد بن الحسين القريب انشدني له من قصيدة:
از ربت ناظرة بحور عين * وفضحت سائرة ظياييرين وله ايضا سري والليل مسود الاهاب * سنا برق كتلماع السحاب اين قاضي پسري داشته است محمد نام، منتجب الدين در فهرست او را چنين معرف كرده است.
القاضي جمال الدين محمد بن الحسين بن محمد بن القريب قاضي قاسان تا آخر …
و سيد فضل الله راوندي در صدر نامه اي كه به او نوشته دو بيت قرار داده است و در ديوان او " صفحه 128 " چنين آمده است:
احبة قلبي حن قلبي اليكم ويا عجبا من ذاك وهو لديكم فان يك ما ارجوه حقا فحبذا وان حان حين فالسلام عليكم
(٢١٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)، محمد بن الحسين بن محمد (1)، الحسين بن محمد (1)، جمال الدين (1)، النوم (1)
شماره 112 - اوحد الدين قزويني:
اين عالم برادر شيخ عبد الجليل رازي صاحب كتاب " نقض " است و در صفحه اول از آن كتاب گفته است:
اما بعد بدانند منصفاتي كه اين مجموعه بر خوانند، كه در ماه ربيع الاول پانصد و پنجاه و شش سال از هجرت صاحب شريعت عليه الصلاة والسلام بما نقل افتاد، كه كتابي به هم آورده اند، و آن را " بعض فضائح الروافض " نام نهاده اند، در محافل كبار و حضور صغار بر طريق تشنيع ميخوانند، و مردم غافل از استماع آن دعاوي بي بينت و معاني متحير ميمانند، مگر دوستي مخلص نسختي از آن با ميرسيد رئيس كبير جمال الدين علي بن شمس الدني الحسيني ادام الله علوه و سيادته كه رئيس شيعه است برده است، و او آن را مطالعه به استقصاء تمام كرده، و آن را به برادر محترم اوحد بن الحسين كه مفتي و پير طائفة است مد الله عمره وانفاسه فرستاده، او نيز از سر كمال و فضل مطالعه كرده، و از من پوشيده داشت از خوف آنكه مبادا من در جواب نقض تعجيلي بكنم، مدتي دراز در بند و طلب آن نسخت بودم و ميسر نميشد …
و در صفحه 185 گفته است:
… والامام اوحد الدين حسين القزويني همه علماء و فضلاء و متبحران …
و چنان كه از صفحه 529 در جواب فضيحت پنجم از فضائح مذكوره
(٢١٧)
صفحهمفاتيح البحث: شهر ربيع الأول (1)، جمال الدين (1)، الخوف (1)، النوم (1)
در خاتمه كتاب فهميده ميشود، شيخ روايت مصنف نيز بوده، و نص كلام او اين است:
حدثنا الاخ الامام اوحد الدين أبو عبد الله الحسين بن ابي الفضل القزويني سماعا وقرأة، قال: حدثنا الشيخ الفقيه أبو الحسن علي بن الحسين الجاسبي …
(٢١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن أبي الفضل (1)، أبو عبد الله (1)
شماره 128 - حيدر جاسبي در ضبط كلمه " جاسب " در نسخ اختلاف بسيار است و صحيح همان است كه صاحب " رياض العلماء " در خاتمه كتاب خود در قسم نسبت در باب جيم گفته:
الجاسبي، هو بفتح الجيم ثم الف ساكنة ثم سين مهملة ثم باء موحدة نسبة إلي جاسب، وهي قرية من قري بلدة قم، واليها تنسب جماعة من اصحابنا و غلط من صححه بالحاء المهملة.
و اين اسم به همين ضبط تاكنون باقي است. در اسامي دهات كشور كه وزارت كشور چاپ كرده در ضمن معرفي دهستانهاي قم (صفحه 104) گفته:
دهستان جاسب مشتمل بر هفت ديه بيجكان، زر گروگان، و اران، و سفونقان، و شتكان و هراز جان.
ما مغاني در تنقيح المقال در ترجمه حيدر بن محمد الجاسبي و علي بن محمد الجاسبي وابو الحسن علي الجاسبي در ضبط ابن نسبت اشتباهاتي را دچار شده است.
(٢١٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تنقيح المقال في علم الرجال (1)، حيدر بن محمد (1)، علي بن محمد (1)
شماره 142 - صدر حفاظ همداني:
اخطب خوارزم در ذكر فضائل امير المؤمنين عليه السلام گفته است:
… يدل لك علي صدق ما ذكرت ما أخبرني به السيد الامام الاجل المرتضي شرف الدين عز الاسلام علم الهدي نقيب نقباء الشرق والغرب أبو الفضل محمد بن علي بن محمد المطهر بن المرتضي الحسيني.
في كتابه إلي من مدينة الري جزاء الله عني خيرا …
تا آنكه گفته:
قال: انبأني الامام الحافظ صدر الحفاظ أبو العلاء الحسن بن احمد العطار الهمداني …
(٢٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو العلاء (1)، الحسن بن أحمد (1)، علي بن محمد (1)، التصديق (1)
شماره 157 - أبو الصمصام ذو الفقار المروزي:
اين عالم از مشايخ سيد فضل الله راوندي است (مقدمه ديوان راوندي صفحه 25).
صفحه(٢٢١)
شماره 162 - السيد رضا بن اميركا المرعشي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (ص 187) او را از مفاخر شيعه شمرده است.
صفحه(٢٢٢)
شماره 166 - الشيخ راشد البحراني:
اين عالم از شاگردان سيد فضل الله راوندي است (مقدمه ديوان راوندي صفحه 26 ملاحظه گردد).
صفحه(٢٢٣)
شماره 183 - سلار:
شيخ عبد الجليل رازي، اين عالم جليل را در كتاب نقض (صفحه 51) از مفاخر شيعه شمرده است، و در صفحه 180 ضمن شاگردان سيد مرتضي گفته:
… بعد از آن شيخ أبو جعفر طوسي فقيه و عالم و مفسر و مقري و متكلم كه زياده از دويست مجلد در فنون علوم تصنيف ساخته است، وابو يعلي الجعفري، وابو يعلي سلار مصنف كتب بسيار همه شاگردان مرتضي بزرگ رحمة الله عليهم.
و علامه حلي در خلاصه گفته است:
سلار بن عبد العزيز الديلمي، أبو يعلي قدس الله روحه، شيخنا المقدم في الفقه والادب وغيرهما.
كان ثقة وجها له " المقنع في المذهب " و " التقريب " في اصول الفقه و " المراسم " في الفقه و " الرد علي ابن الحسن البصري في نقض الشافعي " و " التذكرة " في حقيقة الجوهر قرأ علي المفيد وعلي السيد المرتضي.
(٢٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: سلار بن عبد العزيز (1)، الحسن البصري (1)
شماره 185 - سعد بن ابي طالب نجيب رازي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 189) ضمن ذكر علماء شيعه گفته است:
و نجيب أبو المكارم المتكلم الرازي، و در صفحه 487 گفته است:
… و به روزگار امير عباس غازي علوي از بلخ بري آمد، جلال - الدين نقيب كه عزم سفر حجاز داشت محترم و از اهل فضل روزي كه مرا به سراي سيد فخر الدين رحمه الله نوبت مجلس بود، امير حاجبي از آن امير عباس بيامد با جماعتي تركان، و رضي الدين بو سعيد وراميني و مكين الدين بلفخر قمي در مجلس بودند، سيد فخر الدين را گفتند امير ميفرمايد كه علماء و متكلمان مذهب خود را بياوريد كه سيد جلال الدين خراساني با امام اهل سنت بلفضائل مشاط در وجوب معرفت سخن خواهد گفت، ما مجلس به آخر آورديم، و علماء در خدمت سيد فخر الدين به سراي ايالت رفتند، و قاضي ظهير الدين و خواجه بونصر هسنجاني و نجيب الدين بلمكارم (1) را كه متبحر بودند در علم احمز اصولين (كذا) به ناظري اختيار كردند، و علوي سخن گفت تا به حدي كه امراء و همه تركان بدانستند كه حق اين است كه معرفت باري تعالي به عقل و نظر دانند نه به تعليم و خبر، دگر باره خطها تازه كردند، وامير بدر الدين قشقلق ايشان را به تيماري ميداشت از طريق حمايت، نه از طريق مذهب، چون مسأله به آخر رسيد برخاست
(١) مخفف أبو المكارم است و همچنين است بو الفضائل وابو الحسين.
(٢٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: سعد بن أبي طالب (1)، أبو المكارم (2)، جلال الدين (1)، نجيب الدين (1)، الإختيار، الخيار (1)
وگفت بر باطلي بيشتر از اين ياوري نتوان كرد، وبلحسن ونكي مقري حاضر بود در حال اين آيه بر خواند:
و قل جاء الحق وزهق الباطل …
(٢٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الباطل، الإبطال (1)
شماره 188 - جمال الدين أبو سعد علي بن مسعود بن محمد بن الفرخان:
از اينكه منتجب الدين به ذكر كنيه او اكتفا كرده ونام وي را در حرف سين آورده است معلوم ميشود كه نام اصلي وي را چنان كه صريحا از گفتار عماد كاتب و ديوان راوندي بر ميآيد نميدانسته است.
عماد كاتب در كتاب خريده ضمن شمردن فضلاء كاشان گفته است:
الحكيم جمال الدين أبو سعد علي بن مسعود بن محمد بن الفرخان وصفه لي باصبهان سنة تسع واربعين وخمسمائة السيد الشريف كمال الدين أبو المحاسن احمد بن السيد الامام ضياء الدين ابي الرضا الحسني الراوندي، وقال: هو شاب السن شيخ العلم وانشدني له قصيدة مهموزة مدح بها بهاء الدين ابن اخي المعين المختص بقاشان، وكان واليها وكتبت القصيدة علي تمامها لانها غريبة الروي وهي:
دنا الحبيب فياليت الرقيب ناي وقال واش فهل احسستم نبا واسعف اليوم بالمرجو في غده والدهر اصوب ما يقضي إذا خطا
(٢٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (2)، مسعود بن محمد (2)، النوم (1)
هذا المعذول راي وجدي ولم اره من الضلال لحاه الله كيف راي قلب جريح وعين جد باكية هيهات اصحب عينا دمعها رقا كيف السلو ولي في داركم رشا معشق الدل افدي ذلك الرضا سقي الصبا وجهه ريا وبي ظما إلي ثناياه برح ياله ظما مهفهف الخصر في اجفا نه سقم لم يذق الشوق ذوقا قط مذنشا سبي العقول ولا حرب بمقلته فالطرب اصبح سكرانا وما انتشا وقام كالغصن يستدني الخطامر حا فقالت الارض يا طوباي اذو طا كم راعني بصنوف الهجر مبتدئا وعاد يظلمني من بعد ما ابتدا وكم بليت يضر منه ايا سني وليس يطمعني في الوصل حين وا لا اعذل العين ان القلب أو قعني في الداء إذ علق الاحباب لابرا ولا اذم الليالي فهي قد جعلت شعري لنائل ذاك المرتجي كفوا اغر يسرع في الجلي إذا حدثت ولا يري ابدا في سيبه (1) بطوا جاري السحاب فلم يشا السحاب ولا فوق العذارو لو شاء الهمام شا
(1) في الاصل " سبيه ".
(٢٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الحرب (1)، الضلال (1)
ما جوع الله من اعدائه احدا الا لان يشبع الغربان والحدا ولا اتاه فقير يوم مسألة الا وقد اظهر الخب الذي خبا لو خالف السيف امرا كان يرسمه لما جلا صيقل من متنه صدا ولو عصاء رديني غداة وغي لعاد حسن شطاط زانه جنا 5 (1) ولواتي العصم ما لم يرض لا فتقدت وهن فوق الجبال الشم ملتجا يا ايها الماجد المرضي سيرته ومن إذا حك (2) قرحافي العدي نكا انت الجواد الذي بالجد جادلنا ومن عداك اري معروفه هزوا يفديك كل قليل الخير ذي صلف يروعه المعتفي كالموت اين فجا ضنك المعيشة لا ترجي فواضله كانه مطرقا في صدره وجا فيه شمائل من سلمي مؤنئة وان تري النقل (3) فيه خلته اجا وافاك بالسعد عيد النحر فاحظ به وانحصر اعاديك واستبق الذي برا واقعد حميدا إذا لم تخش نائبة وقم سعيدا إذا ما حادث طرا
(1) في الاصل " حنا ".
(2) في الاصل " جد " وفي نسخة " حل " وهو مأخذ من قولهم (وهو مثل) " إذا حككت قرحة دسيتها " أي إذا معت غاية تقصيتها وبلغتها.
(3) كذا.
(٢٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الجود (1)
وعش مدي الدهر في نعمي وعافية واسكن علي كنف العيوق مرتبا ما لاح برق علي وجه السحاب وما رعي النصي (1) علي ظهر الفلاة لا اخوه الخطير أبو الفضل بن الفرخان رأيته حين ورد اصبهان و مدح صدر الدين بن اخجندي وانشدني السيد كمال الدين له قصيدة اولها:
ايا عاذلي ان الملامة كالعذر لمن خصه الاحباب بالبين والهجر پايان كلام خريده و سيد فضل الله راوندي مكررا از او در ديوانش نام برده از جمله در صفحه 138 چنين آمده:
وكتب إليه الحكيم جمال الدين أبو سعد علي بن مسعود بن الفرخان في صحبة دواة بعثها إليه لتسود:
دعوتك سيدي لدواة صدق تعاورها الخطوب لدي قهرا وكان الليل يكمن في حشاها فاطلعت الليالي فيه فجرا غدت رومية تجلي وكانت تعدد في بنات الزنج دهرا فسود وجهها تبيض مني اماني يطفن عليك حسري وقد وافتك جائعة فعجل قراها واستفد حمدا وشكرا
(1) في الاقرب النصي = نبت سبط من افضل المراعي مادام رطبا فإذا ابيض فهو الطريفة فإذا ضخم ويبس فهو الحلي الواحدة نصيبه وفيه ايضا اللا محركة = الثور الوحشي أو البقرة مؤنثه لاه ج الاء كجبل واجبال.
(٢٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)، النوم (1)
وكان ابوك يقري الضيف حتي تسمي هاشما إذ كان عمرا (1) ابحتك قبل ذاك سواد قلبي فمرلي من سواد النقس قدرا ولا تقعد (2) عن الاشراق بدرا ولا تبخل علي الراجين بحرا وسيد فضل الله در جواب او گفته است:
فديتك يا اعز الناس قدرا واطيب من مشي خبرا وخبرا (3) سألت الحبر خادمك الموالي وما عجب سؤال الحبر حبرا (4) دواة الصدق داوينا خواها (5) وامجدنا قراها (6) المستدرا اتت شمطاء ناصلة فعادت تعد سنيها خمسا وعشرا وخضبنا (7) حواجبها بمسك سيملا نشره الثقلين عطرا
(1) فالمراد بالاب جده الاعلي أي هاشم بن عبد مناف واسمه عمرو ففي الصحاح الهشم = كسر الشئ اليابس يقال هشم الثريد ومنه سمي هاشم بن عبد مناف واسمه عمر وقال فيه الشاعر:
عمرو العلي هشم الثريد لقومه * ورجال مكة مسنتون عجاف (2) في الاصل " لا تعقد " فيحتمل ضعيفا كونه لا تبعد.
(3) استعمال الخبر معا كثير فمنه قول المتنبي واستكبر الاخبار قبل لقائه * فلما التقينا صغر الخبر الخبر (4) في الصحاح الحبر = الذي يكتب به.. والحبر = واحد احبار اليهود وبالكسر افصح لانه يجمع علي افعال دون فعول قال الغراء هو حبر بالسكر يقال ذلك للعالم وانما قيل كعب الحبر لمكان هذا الحبر الذي يكتب قال وذلك انه كان صاحب كتب.
(5) في الاقرب الخوي = خلو الجوف من الطعام.
(6) في الاقرب امجدنا فلان قري = اتي ما كفي وفضل.
(7) خضبه خضبا وخضبه تخصيبا بمعني.
(٢٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الصدق (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، الطعام (1)
إذا استملي جمال الدين منها وصور سحره سطرا فسطرا بشر يملا الابصار حسنا ونظم يملا الاسماع سحرا وقاه الله احداث الليالي وبقاه لاهل الدهر ذخرا و در صفحه 148 آمده است:
وكتب إليه الحكيم جمال الدين أبو سعد الفرخان من همدان في صدر كتاب:
سلم علي الميدان فالمسجد فالنهر فالظل به الابرد فالدوح قد احسن ترصيفها ماء يري اعلاء كالمبرد بجانب الدار التي ربها يحنو علي الاحمر والاسود حيث الندي سكب ووجه العلي طلق وغصن المجد غض ند وروضة الاداب قد ازهرت نورا يراه العقل بادي بدي (1) ما شئت من علم ومن مفخر سام ومن عز ومن محتد (2)
(1) في القاموس وفعله بادي بدي وبادي بد وبادي بدا اصلها الهمز.
وفي الصحاح، افعل ذلك بادي بد وبادي بدي أي اولا.
(2) في الصحاح والمحتد = الاصل يقال فلان من محتد صدق ومحفد صدق.
وفي القاموس والمحتد كمجلس = الاصل والطبع.
(٢٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (2)، التصديق (2)
وموقف يزري مقاماته بموقف الاعراب في المربد (1) يكفيك ذا الوصف فان لم يكن فكل ما قد قلت للسيد فاجابه ريح الصبا هل لك ان تسعدي فتي قليل العون والمسعد وان تهبي بجنوب الحمي في صبح ليل عطر مبرد وتفحصي في عذبات الربي عن كل ريحان لطيف ند حتي إذا الصبح ذكا نوره والتفت النسر إلي الفرقد مددت كف اللطف عمدا إلي ذوائب الجثجات والارثد (2)
(1) في الاصل المربد بلا نقطة ففي القاموس ومربد النعم كمنبر موضع قرب المدينة وفي الاساس وقيل مربد البصرة ومربد المدينة وهو متسع كانت الابل تربد فيه للبيع وهو مجتمع العرب ومتحدثهم.
وفي معجم البلدان ومربد النعم موضع علي ميلين من المدينة، ومربد البصرة من اشهر محالها، وكان يكون سوق الابل فيه قديما ثم صار محلة عظيمة سكنها الناس وبه كانت مفاخرات الشعراء.
(2) تحته فنجنكشت وفنجنكشت معرب ينجنگشت (وهو مخفف پنج انگشت).
قال ابن خلف التبريزي في البرهان القاطع ما نصه:
ارتد باثاق مثلثه بر وزن ابجد، نام بيخي است كه تخم آن را فلفل بري وحب الفقد خوانند، و نبات آن را پنج انگشت و ذو خمسة اوراق خوانند.
وفيه ايضا پنج انگشت معروف است ونام نباتي هم هست كه آن را دلاشوب خوانند و بوته و درخت آن در كنار رودخانه‌ها رويد، و برگ آن مانند برگ شاهدانه باشد، و آن را به عربي ذو خمسة اوراق و ذو خمسة اصابع خوانند، و تخم آن را حب الفقد گويند (تا آنكه گفته) و به حذف همزه هم به نظر آمده است كه (پنجنگشت) باشد و معرب آن فنجنگشت است.
وقال ابن البيطار في كتاب الجامع لمفردات الاودية:
فنجنكشت تأويله ذو الخمسة اصابع ويقال بنجنگشت ايضا وقد ذكرته في الباء.
وقال في الباء بنجنگشت تأويله بالفارسية ذو الخمسة اصابع و غلط من جعله بنطافان وقال في بنطافان ومعناه ذو الخمسة اوراق والجثجات من امرار الشجر.
(٢٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، مدينة البصرة (2)، النوم (1)
وكل نور عبق طيب في رأس نيق عسر المصعد لم يتعاوره اكف الوري ولم تنازعه يد عن يد تجشمي ذلك ثم احملي تعض تحياتي إلي سيدي اعني ابا سعد حليف الندي ذاك الذي من يلقه يسعد وكيف لا والسعد نجل له (1) يطيعه في الغيب والمشهد اهدي سلامي فائقا واثقا يقطر (2) منه الشوق ان يجهد وامجدي (3) من فيض اخلاصه حضرة ذاك السيد الامجد و در صفحه 150 آمده است:
وكتب الحكيم إليه كتبت ولو خليت والشوق ساعة لطرت إلي من وصله منية القلب
(1) يشير به إلي ان كنيته أبو سعد.
(2) في الاصل نظر.
(3) في الاصل وارمجدي.
صفحه(٢٣٤)
دنت بكم دار فلم يك سلوة وفارقتكم فازددت حبا إلي حب فاجابه فديتك هل طالعت اجنحة الصبا فتنفضها عما سلام فتي صب فان انت لم تفعل فخذها وهزها تساقط سلاما كالغريض من الحب ودر صفحه 160 آمده است:
كتب الحكيم إليه ويعتذر عن التخلف عن موعد واعده اياه.
بنفسي من ان يفد يوما بمهجتي فمن ماله يفدي وفي ماله سعة هو المشرب العذب الكثير زحامه ولكنه قد صير الفضل (1) مشرعة ولما رأيت العفو منه تبرعا تعمدت ذنبا كي انال تبرعه علي انه قد كان مما يعوقني صداع براسي خفت منه تصدعه تأخرت إذ قد قلت يا نفس لا تري مصدعة في حالة ولا مصدعة اليك ضياء الدين مولاي التجي من الدهر إذ قد ساءني خبري معه
(1) لعل التعبير تلميحا إلي اسم من كتب إليه الابيات اعني فضل الله.
(٢٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الخوف (1)
اري الشعراء خلتني اليوم منهم فمن ذاك ما اضحوا يعدون اربعة (1) فاجابه بقيت جمال الدين في الخفص والدعه ولا زلت من عذر العيادة في سعه ولا نابك الدهر الخؤون بعارض فيحوحبا يوما إلي ان نقرعه شكوت صداعا عاق عن ان تزورنا فياليتني ادري بذاك (2) فاردعه ولكنه عذر علي البحث واضح إذا اختار عمدا خير رأس وارفعه وما كان بالنفس العزيزة لو غدت مصدعة في حالة ومصدعه (3) الم ترها منصوبة بجلالها ومرفوعة في الخلق من غير ما ضعه (4) ووقيت بي سوء الصروف وحق ان اوقي مولاي الصروف وامنعه ودر صفحه 186 آمده است:
(1) في حاشية الكتاب يقولون الشعراء اربعة شاعر وشويعر وشعرور.
اقول قد سقط من العبارة متشاعر ففي القاموس: شعر كنصرو كرم شعرا وشعرا = قاله أو شعر (أي كنصر) = قال وشعر (ككرم) = اجاده وهو شاعر من شعراء والشاعر المفلق خنذيذ ومن دونه شاعر ثم شويعر ثم شعرور ثم متشاعر.
(2) في الاصل نداك.
(3) في هامش الكتاب في البيت لغز بالرفع والنصب (المحليين) المعني انه كان يجوز ان تكون في حالة واحدة مصدعة ومصدعة.
(4) ما زائدة وفي الاقرب الضعة (بفتح الضاد) والضعة (بالكسر) مصدران وفي حسبه ضعة أي انحطاط.
(٢٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)، الكرم، الكرامة (1)
وكتب الحكيم جمال الدين أبو سعد الفرخان في صدر كتاب من خرقان:
كتبت وفي قلبي من الشوق لاعج وفي الصدر مني لو قضين حوائج وبين التلاقي والتهاجر معول وبين التداني والتباعد ناشج اكابد بعد البين وجدا مبرحا فلله قلبي أي داء يعالج فسفتجت بالشوق الذي اورث الجوي إلي سيدي لو كان يغني السفاتج الا قاتل الله الغراب فانني بصرت به يوم النوي وهو شاحج ويا رحم الرحمن قمري دوحة غداها جني منه لدي النوح هائج لقيت من الترحال كل عظيمة يعالج … بعد الفراق معالج وها انا اضحت خرقان محلتي فياليت شعري ما الذي البين خالج سلام علي من حبه خامر الحشا وللحب من قلب الكريم موالح سلام علي من سن في الفضل سنة تبين منها للكرام المناهج سلام عي من قد سما نحو غاية من المجد لا ير في إليها المعارج سلام مريض القلب فارق الفه فضاقت عليه في الامور المخارج فاجابه
(٢٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)، الكرم، الكرامة (1)، القتل (1)
نوافج مسك فتقت ام نوافج (1) وادراج (2) عطر فتحت ام دوارج (3) سرت من نواحي خرقان فخرقت (4) ستور هوي (5) قد لوحتها اللواعج سرت فمرت دمعا من الدم ما شج له ومن الاعوال والنوح ناشج واهدت سلاما كالسلامة اهديت إلي نفس مكروب حماه المعالج ولله برق لاح من ايمن الحمي فهاج له من كا من الشوق هائج فقلت له يا برق هل انت موصل سلام فتي ضاقت عليه المناهج
(١) في الاصل توافح ففي القاموس: والنافجة = وعاء المسك والريح تبدا بشدة وفي الصحاح والنافجة اول كل شئ يبدا بشدة تقول نفجت الريح إذا جاءت الريح بقوة قال ذو الرمة يصف ظليما:
يرتد في ظل عراص ويطرده * حفيف نافجة عنتونها حصب وقد تسمي السحابة الكثيرة المطر بذلك كما يسمي الشئ باسم غيره لكونه منه بسبب (إلي ان قال) واما نوافج المسك فمعربة ويمكن ان يقرا " حوافج " الاول بالحاء المهملة.
ففي الاساس: نفح الطيب نفحا وله نفحة ونفحات طيبة ونافجة نافحة ونوافج نوافج.
وفي القاموس نفح الطيب كمنع فاح نفحا ونفاحا بالضم ونفحانا والريح = هبت.
(٢) ادراج جمع الدرج بالضم.
ففي القاموس: والدرج بالضم حفش النساء الواحدة بهاء ج كمنبة واتراس وفسره في تاج العروس بقوله: وهو سفط صغير تدخر فيه المراة طيبها واداتها ونظير الكلام في النهاية لابن الاثير فمن اراده فليرجع إليه.
(3) تحته الدوارج = الرياح السراع ففي القاموس درجت الريح بالحصي إلي جرت عليه جريا شديدا وفيه وفي الصحاح والدروج = الريح السريعة المر.
(4) في الاصل تخرفت.
(5) في الاصل هري.
(٢٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: إبن الأثير (1)، المنع (1)
إلي غرة الدنيا وان كان قد جني علي هموما مالها اليوم فارج حريجة (1) هجر ليس ينسي مصيصها لعمر ابيها يوم تنسي الحرائج (2) وسفتج بالاحزان نحوي إذ نوي بعادا وبالاحزان ايضا سفاتج
(1) في الاصل جريحة صريحا والمقام يقتضي كونها حريجة.
(2) كذا صريحا أي بالحاء المهملة في اول الكلمة والجيم في آخرها واظن ان الكلمة الثانية من الخرائج والجرائح (وهو اسم كتاب للقطب الراوندي اعلي الله درجته) ايضا كذلك أي بالحاء المهملة في اولها والجيم في آخرها وان كان ذلك مخالفا لما اشتهر من انها بالجيم في اولها والحاء المهملة في آخرها فتفطن.
(٢٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الخرائج والجرائح للقطب الراوندي (1)، القطب الراوندي (1)
شماره 218 - ابن البراج:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " (صفحه 50) از كتاب " مهذب " او نام برده و در صفحه 51 ضمن مفاخر شيعه او را ذكر كرده است.
(٢٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: ابن البراج (1)، النوم (1)
شماره 219 - مفيد عبد الرحمن خزاعي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 108) گفته است:
و خواجه علي عالم (1) رحمة الله عليه را پدراني معروف و اعمالي مشهور بوده اند در اين طائفة چون خواجه أبو سعيد كه مفسر و راوي اخبار بوده است و متدين و عالم، و خواجه مفيد عبد الرحمن نيشابوري كه بگفت و قلم و تصانيف او التفات بسيار است طوائف اسلام را.
و در صفحه 529 گفته است:
حدثنا الاخ الامام اوحد الدين أبو عبد الله الحسين بن ابي الفضل القزويني سماعا وقرأة، قال: حدثنا الشيخ الفقيه أبو الحسن علي بن الحسين الجاسبي نزيل الري قال: حدثنا الشيخ المفيد أبو محمد عبد الرحمن بن احمد بن الحسين النيسابوري رحمة الله عليه، املاء من لفظه بالري في مسجده سنة ست وسبعين واربع مائة قال: اخبرنا السيد أبو طاهر محمد بن احمد الجعفري بقرائتي عليه في داره بقزوين قال: حدثنا أبو طلحة القاسم بن محمد الخطيب قرأة عليه قال: حدثنا أبو الحسن علي بن ابراهيم القطان قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن مخلد السعيدي قال: حدثنا عمرو وهب الطائي قال: حدثنا عمرو بن عبد الله قال: حدثنا محمد بن جابر عن ابي اسحاق قال:
(1) ظاهر مراد از علي عالم والد شيخ أبو الفتوح رازي باشد.
(٢٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن أبي الفضل (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، علي بن إبراهيم (1)، أبو عبد الله (2)، أحمد بن الحسين (1)، القاسم بن محمد (1)، محمد بن أحمد (1)، محمد بن جابر (1)، السجود (1)، الطهارة (1)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)
غزا رجل من اهل الشام غزاة صفين مع علي بن ابي طالب، فلما انصرف قال له يا امير المؤمنين اخبرنا عن مسيرنا هذا إلي الشام اكان بقضاء من الله وبقدره؟
قال له نعم يا اخا اهل الشام، والذي فلق الحبة وبرا النسمة ما وطئنا موطئا ولا هبطنا واديا ولا علونا تلعة الا بقضاء من الله وقدره.
فقال الشامي اعند الله احتسب عنأي يا امير المؤمنين؟، وما اظن ان لي اجرا في سعيي إذ كان قضاء الله علي وقدره.
فقال علي (ع): بلي لقد عظم الله لكم الاجر في مسيركم، وانتم ذاهبون، وفي مقامكم وانتم مقيمون، وعلي منصرفكم وانتم منقلبون، ولم تكونوا في شئ من حالاتكم مكرهين، ولا إليها مضطرين، ولا عليها مجبرين.
فقال الرجل: وكيف لا نكون مضطرين والقضاء والقدر ساقانا وعنهما كان مسيرنا؟
فقال له امير المؤمنين (ع): يا اخا اهل الشام، لعلك ظننت قضاء الازما، وقدرا حتما، فلو كان ذلك كذلك لبطل الثواب والعقاب، و سقط الوعد والوعيد، والامر من الله والنهي عنه، وما كانت تأتي من الله لائمة لمذنب، ولا محمدة لمحسن، وما كان المحسن اولي بثواب الاحسان من المسي، ولا المسي اولي بعقوبة الذنب من المحسن، تلك مقالة عبدة الاوثان، وحزب الشيطان، وخصماء الرحمن، وشهداء الزور، وقدرية هذه الامة، ومجوسها، ان الله تعالي امر عباده تخييرا، ونهاهم تحذيرا، وكلف يسيرا، ولم يكلف عسيرا، ولم يطع مكرها، ولم يعص مغلوبا، ولم يرسل الانبياء لعبا، ولم ينزل الكتب إلي عباده عبثا، ولم يخلق السموات والارض وما بينهما باطلا، ذلك ظن الذين كفروا، فويل للذين كفروا من النار.
چون امير المؤمنين تقرير اين تحرير بكرد مرد شامي گفت:
فما القضاء والقدر اللذان كان مسيرنا بهما وعنهما؟
فقال: الامر من الله بذلك، والحكم فيه، ثم تلا وكان امر الله
(٢٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مسألة القضاء والقدر (2)، علي بن أبي طالب (1)، الشام (4)، الظنّ (1)
قدرا مقدورا قال: فقام الشامي فرحا مسرورا لما سمع مقالة امير المؤمنين، وقبل يديه، وقال: فرجت عني فرج الله عنك يا أمير المؤمنين وانشا يقول:
انت الامام الذي نرجو بطاعته يوم المآب من الرحمن رضوانا تا آخر ابيات
صفحه(٢٤٣)
شماره 220 - مفيد عبد الجبار رازي:
شيخ عبد الجليل رازي او را در صفحه 51 " نقض " جزء مفاخر شيعه شمرده است، و در صفحه 47 ضمن شمردن مدارس شيعه گفته است:
و مدرسه خواجه عبد الجبار مفيد كه چهار صد مرد فقيه و متعلم و متكلم از بلاد عالم در آن مدرسه درس شريعت آموختند، نه در عهد مبارك سلطان ملكشاهي و روزگار بر كيارقي رحمة الله عليهما كردند.
و اين ساعت معمور و مشهور است و جايگاه درس علوم و نماز به جماعت، و ختم قرآن و نزول اهل صلاح و فقهاء باشد، همه به بركات همت شرف الدين مرتضي است، كه مقدم سادات و شيعه است.
و در صفحه 182 ضمن ذكر علماء شيعه گفته است:
والمفيد عبد الجبار الرازي كه چهار صد شاگرد بزرگ داشت.
صفحه(٢٤٤)
شماره 226 - رشيد الدين عبد الجليل رازي المتكلم:
شيخ عبد الجليل رازي در صفحه 186 نقض ضمن علماي شيعه گفته است:
والامام الرشيد عبد الجليل بن مسعود المتكلم كه عديم النظير بود در عهد خويش، و شاگردان وي از سادات و علماء همه عالم و متبحر كه به ذكر همه كتاب بيفزايد.
و در صفحه 272 گفته است:
آنكه گفته است در جواب مسائل علي بوالقمران الاستر آبادي معتزلي، رشيد عبد الجليل رازي رافضي گفته است كه معتزله را با روافض خلاف است در اثبات امامت، معتزله را با ما موافقت باشد، و با رافضي خلاف وعلي بوالقمران خبري بياورده است باسناد، چنان كه رافضي آن را انكار نتواند كردن، كه جعفر صادق (ع) را پرسيدند، كه چه گوئي در حق بوبكر وعمر گفت:
كانا والله امامين سيدين كبيرين انار الله برهانهما وغيرهما گويند: اين قول جعفر صادق است، اما تأويلش اين است، كه از امامين آن امامان را خواست كه خداي تعالي در حق ايشان گفته:
قاتلوا ائمة الكفر وديگر جاي گفته:
وجعلناهم ائمة يدعون إلي النار
(٢٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مدرسة المعتزلة (2)
و از سيدين كبيرين آن جماعت را كه، انا اطعنا سادتنا وكبرائنا وانار الله برهانهما وقبرهما، از اين نور نار خواسته است.
جواب اين فصل بي اصل و سخن نادرست و بهتان بي برهان.
اولا آن است كه حكايتي خوش است، كه عجوزي روستائي را دخترك بناليد، او را گفتند آب دخترك را به طبيب شهر بايد برد، و حال باز نمود، عجوز از جهل و خرافت دبه از پوست خر برداشت و از غايط دختر پاره درو كرد و به شهر آمد و به جامع برد، و بر پير امام مقري عرض كرد، امام به فراست دريافت كه چه افتاده است: گفت:
خاله را چهار گونه سهو افتاده است.
اول آنكه به بيمارستان ميبايست رفت به جامع آمده است دوم آنكه به طبيب يهودي ميبايست نمود، به مقري شافعي نموده سوم آنكه بول عادت باشد نه غايط چهارم آنكه در شيشه كنند نه در دبه پس مصنف نوشتي را نيز چند سهو افتاده است در اين دعوي اول آنكه علي بوالقمران زيدي بود نه معتزلي، و از معتزلي تا زيدي مسافتي دور است.
دوم آنكه گفته است كه مجبره را با معتزله در امامت موافقت است، نيست كه مخالفتي تمام است، اگر چه به اول مقر باشند، اما به آخر مجبره خلاف كنند، و خلاف در آخر خلاف باشد در اول، خاصه در امامت، و همه شيوخ معتزله علي را بر بوبكر وعمر تفضيل نهند در علم، و سبقت به خلاف مذهب خواجه.
و ديگر آنكه خواجه امام سعيد رشيد قدس الله روحه در آن كتاب اين خبر رد ميكند بو علي بوالقمران در فصلي كه او تشنيع زده است، كه امامية بوبكر وعمر را دوست ندارند، و بد گويند، و خواجه امام رشيد رحمة الله عليه ميگويد زيديه ايشان را بد گويند بدان حجت كه در فلان كتاب بفلان اسناد زيديه روايت كرده اند، آن خبر از صادق (ع) بر اين وجه و اين تأويل كه بيان كرده است، و هر
(٢٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مدرسة المعتزلة (2)، الجهل (1)، الصّلاة (1)، السهو (2)، البول (1)
كس كه نقض علي بوالقمران بخواند بداند كه خواجه امام رشيد در آن نقل نه بادي است، و نه حاكي، و نه معتقد آن، بلكه رد كرده است بر شيخ علي بو القمران، و هر كس كه به انصاف بخواند نا منصفي اين مصنف بداند، كه هر چه گفته است همه دروغ و بهتان و كذب است، و الحمد لله رب العالمين.
و در صفحه 471 گفته است:
اما جواب آنچه گفته است كه شريعت را ظاهري و باطني هست، اين مذهب باطنيان و صباحيان است، نه مذهب مسلمانان، وايشان را از اين جا باطني گويند، و بيان اين مسألة و دگر مسائل كه رد است بر ملاحده، و بواطنه، و دهرية، و غلاة، و غير ايشان از اصناف مبطلان، خواجه امام سعيد رشيد رازي قدس الله روحه در كتاب " فصول " بيان كرده است، به وجهي روشن بر بايد گرفتن و بر خواندن، تا اين شبهت زائل شود، وبحمد الله مذهب شيعه از آن روشن تراست كه به چنين تهمت متهم شود.
(٢٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الكذب، التكذيب (1)
شماره 227 - عبد الجليل بن عيسي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض صفحه 51 او را جزء مفاخر شيعه شمرده است و در صفحه 186 گفته:
والفقيه عبد الجليل بن عيسي العالم.
وابن شهر آشوب در معالم:
شيخي الرشيد عبد الجليل بن عيسي بن عبد الوهاب الرازي، له كتاب " مراتب الافعال " نقض كتاب " التصفح " عن ابي الحسين و لم يتمه.
و در مقدمه مناقب ضمن مشايخ روايت خود نيز نام او را به همين عنوان برده است.
و شيخ حر عاملي كلامي در اتحاد اين عالم و رشيد عبد الجليل رازي (كه ذكر آن گذشت) دارد، طالب آن به ترجمه همين عالم در امل الامل يا روضات الجنات مراجعه كند.
(٢٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الجليل بن عيسي (3)، ابن شهر آشوب (1)، النوم (1)
شماره 232 - السيد علي بن محمد المحمدي:
شايد اين عالم همان است كه عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " (صفحه 231) در باره او گفته است:
و سيد علي محمدي با حرمت و رفعت بسيار و اعتقاد نيكو.
(٢٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن محمد (1)
شماره 234 - علي الجاسبي:
شيخ عبد الجليل رازي در صفحه 47 از كتاب " نقض " گفته است:
و مدرسه فقيه علي جاسبي به كوي اصفهانيان كه خواجه ميرك فرموده است كه بدان تكلف مدرسه در هيچ طائفه نيست، و سادات دارند، و در آنجا مجلس وعظ و ختم قرآن و نماز به جماعت باشد، نه در عهد سلطان سعيد ملك شاه فرمودند؟ در آن تاريخ كه سرهنگ ساوتكين جامع جديد ميكرد براي اصحاب حديث كه ايشان را در ري مسجد آدينه نبود.
و در صفحه 188 ضمن علماء شيعه گفته:
والفقيه المتدين أبو الحسن علي الجاسبي.
و پيش از اين ضبط كلمه جاسب گذشت.
و نيز در كتاب " نقض " نام اين عالم را در سند روايتي كه ضمن تعليقات درباره مفيد عبد الرحمن خزاعي (شماره 219) ذكر كرديم آورده است.
(٢٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: السجود (1)، النوم (1)
شماره 247 - علي بن زيرك القمي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " صفحه 51 او را جز و مفاخر شيعه شمرده و در صفحه 191 گفته است:
والفقيه الامام علي بن زيرك القمي.
و او پسري دارد كه منتجب الدين درباره او گفته:
الشيخ الامام نصرة الدين أبو محمد الحسن بن علي بن زيرك القمي واعظ، صالح، فقيه.
(٢٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الحسن بن علي بن زيرك (1)، علي بن زيرك (2)
شماره 262 - السيد عماد الدين عبد العظيم نقيب:
شيخ عبد الجليل رازي در صفحه 231 جزء متأخران رؤساء و سادات ري و قزوين گفته است.
و خاندان سيد كامل نقيب و برادرش سيد أبو العباس و درجه و مرتبه سيد كبير شمس الدين الحسيني خود پوشيده نماند از عقل و تواضح و رأي رزين، و قبول او پيش امراء و سلاطين، و پسرش امير سيد جمال الدين علي عديم النظير بافضل و فتوت و كمال و مروت، و سيد عماد الدين نقيب رئيس محترم و مقبول، و برادرانش عز الدين پادشاه، وامير علي، هر دو معروف و معتبر، و سيد عماد الدين عبد العظيم الحسني القزويني، امام جيلان و ديلمان، و نقيب حضرت سلطان، و جهاد او با ملحدان همه طوائف را معلوم است، و جاه و تمكين او پيش سلاطين و حمايت كردن علماء اهل سنت و جماعت در وقايع و حوادث كه به قزوين افتادند پوشيده نيست.
(٢٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: جمال الدين (1)
شماره 275 - عماد الدين علي بن قطب راوندي:
محدث نوري در خاتمه مستدرك ضمن شمردن مشايخ قطب راوندي گفته است:
… ويروي جميع كتب المرتضي ايضا عن والده عن الشيخ علي بن قطب راوندي …
صفحه(٢٥٣)
شماره 276 - عبد الله بن جعفر دوريستي:
اين عالم شاگرد سيد فضل الله راوندي است (مقدمه ديوان راوندي صفحه 26).
(٢٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن جعفر الطيار بن أبي طالب عليه السلام (1)
شماره 277 - نصير الدين عبد الجليل رازي [قزويني] و تفصيل ترجمه و شرح حال او:
رافعي متوفي سال 623 كه تلميذ منتجب الدين بوده تاريخ ولادت و وفات وي را در تدوين ضمن ترجمه حال وي چنين ضبط كرده است (صفحه 416).
وكانت ولادته سنة اربع وخمسمائة وتوفي بعد سنة خمس وثمانين و خمس مائة.
و چون شيخ عبد الجليل و منتجب الدين هر دو هم مذهب و هم شهري و عالم و صاحب تأليف و تصنيف بوده، و جهات جامعه ديگر نيز داشته اند، به ظن متأخم به علم (بلكه بطور قطع و يقين) با هم معاشر و مصاحب بوده، و آمد و رفت و نشست و برخاست داشته اند، و بلكه از ملاحظه مطالب " تدوين " رافعي و " فهرست " منتجب الدين برميآيد كه منتجب الدين از نوشتجات شيخ مذكور استفاده ميكرده، و از خصوصيات احوال و آثار او به خوبي اطلاع داشته است، از اين روي ميتوان گفت اين چند سطر كه منتجب الدين در ترجمه او نوشته آينه تمام نماي حال او و يگانه حاكي و معرف واقعي از مراتب علمي و تصانيف اوست، و از اينجا است كه معاريف علماي ما كه به ترجمه احوال علماء پرداخته اند، مانند علامه مجلسي در " بحار " و شيخ حر عاملي در " امل الامل " و محمد بن علي اردبيلي در " جامع الرواة " و شيخ فرج الله حويزي در " ايجاز المقال " و آقا رضي قزويني در " ضيافة
(٢٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)، محمد بن علي (1)، الظنّ (1)
الاخوان " ميرزا عبد الله افندي در " رياض العلماء " و سيد محمد باقر خوانساري در " روضات الجنات " (إلي غير هؤلاء) در ترجمه حال اين عالم آن را مستند خود قرار داده اند، و احيانا اگر مطلبي هم از خارج بدست آورده باشند آن را بعد از نقل اين ترجمه حال ذكر ميكنند، و چون اهميت اين ترجمه معلوم شد و زمينه شروع مطلب فراهم گرديد به چند امر مهم در اين مورد اشاره ميكنيم.
1 - اينكه منتجب الدين را به لفظ " الواعظ " موصوف داشته است براي آن است كه اين عالم از وعاظ بسيار معروف زمان خود بوده است و اين مطلب از ملاحظه دو مورد از كتاب " نقض " به خوبي ثابت ميشود در جائي گفته است (صفحه 102) مرا در شهور سنة خمسين وخمسمائة به روز آدينه بعد از نماز به مدرسه بزرگ خود نوبت مجلس بود، و در آن به مذهب اباحتيان طعن ميرفت.
و در جاي ديگر (صفحه 488) گفته:
روزي كه مرا به سراي سيد فخر الدين رحمه الله نوبت مجلس بود (تا آنكه گفته) ما مجلس به آخر آورديم.
از اين نقطه نظر است كه در پشت جلد بعضي نسخ كتاب " نقض " كه به تصريح افندي در " رياض العلماء " بسيار قديم بوده، بلكه بعد از تأمل در سبك عبارت پشت جلد مذكور به ظن قوي بر ميآيد كه آن نسخه در زمان حيات مؤلف كتابت شده بوده است، او را به وصف " ملك الوعاظ " وصف كرده اند (و كلام افندي عن قريب نقل خواهد شد) و در ترجمه حالي كه از رافعي نقل خواهد شد نيز تصريح به اين شده است كه اين عالم به صفت وعظ متصف بوده است.
ليكن ناگفته نماند كه وعظ و تذكير در آن زمان يكي از وظائف مهمه علماي بزرگ و دانشمندان نامي و معروف به علم و فضل و زهد و تقوي بوده است، چنان كه از ملاحظه تراجم علماي آن زمان به خوبي بدست ميآيد مثلا عالم معروف أبو الفتوح اسفرائيني، و مجد الدين
(٢٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، الزهد (1)، الظنّ (1)
محمد معروف به مذكر همداني، و برهان الدين علي غزنوي، و نظائر ايشان به منبر ميرفته اند و موعظه ميكرده اند، و اگر احيانا يك نفر از علماء نامي معروف به وعظ يك صفتي بر خلاف اوصاف لازمه معهوده در علماء ميداشت بايستي بطور حتم در ترجمه حال او بگويند كه اين واعظ فاقد فلان صفت لازمه است، و بزرگترين شاهد اين مطلب ترجمه امير عبادي معروف به وعظ ميباشد، كه سمعاني و ديگران در ترجمه حال او تصريح كرده اند، كما و فاقد بعضي از صفات مترقبه از عالم حقيقي بوده است، پس از شهرت مصنف به واعظ و موصوف بودن او به وصف " ملك الوعاظ " ميتوان استكشاف نمود كه او واجد سائر صفات معهوده در يك عالم بزرگ بوده است، و اگر نه ميبايستي بعد از تقييد نام او به وصف مذكور به اين معني نيز اشاره كنند، وعلو قدر و عظمت مقام اين عالم در مراتب علمي علاوه بر آنچه گفته شد از عبارت اول منقوله از همين كتاب معلوم ميشود، زيرا كلام وي صريح است كه او مدرسه داشته است، و تدريس ميكرده است، و بلكه بيشتر از يك مدرسه داشته است، چنان كه تقييد " مدرسه " به وصف " بزرگ " دال بر اين مطلب است، و بالاتر از همه اينها در دلالت بر اين مقصود كلمه " الشيخ " در صدر ترجمه است زيرا مطابق مثل " كل الصيد في جوف الفراء " اين لفظ كلمه جامعه اي است كه كشف از تضلع او در كمالات و علوم ميكند، و اين معني در نظر اهل فن روشن تر از آفتاب است.
2 - تقديم منتجب الدين كتاب " بعض مثالب النواصب " را بر سائر آثار مصنف در ذكر اشعار به اين دارد كه آن كتاب معروف ترين اثر او بوده است، و سائر تصانيف او به اين درجه شهرت نداشته است.
3 - چنان كه در مقدمه و تعليقات " نقض " بيان كرده ايم شيخ عبد الجليل كتاب خود را بنام " بعض مثالث النواصب " موسوم نداشته است و از طرفي هم ميبينيم كه منتجب الدين كه اوثق واضبط و ابصر اهل زمان خود به اين قبيل امور بوده است آن را به اين اسم معرفي ميكند، و از ضم اين دو مقدمه علمي به همديگر ميتوان نتيجه گرفت
(٢٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)، الصيد (1)، النوم (1)
كه اين اسم وضع تعييني نداشته است، پس به حسب وضع تعيني اين اسم براي آن كتاب پديد آمده است، و با تأمل در وضع مردم آن زمان و اهالي محيط مصنف اين مطلب مسلم ميشود.
بيان آن اينكه مردم آن زمان علاقه مفرطي به دين و مذهب خود داشتند، چنان كه وظيفه ديني و مذهبي هر فرد همان است، و نظر به رقايت سني و شيعي با همديگر اين علاقه بيشتر ظهور بلكه تظاهر پيدا ميكرده، پس چون كتاب " بعض فضائح الروافض " تأليف و منتشر شده است در واقع به مثابه يك نوع تعدي و تخطي فاحش به حريم ناموس مذهب شيعه تلقي شده است، و چون كتاب " نقض " تصنيف و منتشر شده است بطور حقيقت سوز دل شيعيان بر طرف شده، و با كمال ميل آن را ميخوانده و نشر ميكرده، و با شوق و شعف زياد نسخه آن را دست بدست ميگردانيده، و از محله به محله ديگر و از ديهي بديهي ديگر بلكه از شهري به شهر ديگر هديه و تحفه ميفرستاده اند، پس ظرفاء جماعت شيعه به منظور معارضه به مثل از عمل مؤلف " بعض فضائح الروافض " آن را " بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض " ناميده اند و اين اطلاق در زبانها دائر شده، و در ميان مردم معروف گرديده است، و در اين تسميه غايت مهارت را به كار برده اند، زيرا از آن سه مطلب زيرين مستفاد ميشود.
الف - اينكه در اين كتاب پاره اي از مطاعن ناصبيان مندرج است.
ب - اين كه اين كتاب در جواب كتابي نوشته شده است پس مصنف آن امر خلاف ادب و خارج از صواب را مرتكب نشده است، بلكه طبق مثل و حديث معروف " ردوا الحجر من حيث اتي " چنان كه به فارسي نيز گويند:
" كلوخ انداز را پاداش سنگ است " از حريم خود دفاع كرده است، لكن نگارنده اصل كه ابتدا به ذكر فضائح رافضيان به گمان خود كرده مطابق مثل معروف " والبادي اظلم " مرتكب عمل زشت گرديده است.
صفحه(٢٥٨)
ج - كلمه " نقض " را كه نام تعييني كتاب بر حسب وضع مصنف بوده است در ميان اسم اين دو كتاب آورده اند، تا هم دلالت بر اين كند.
كه كتاب اول اساس، كتاب دوم را ريشه كن و خراب و نابود و ويران ميكند، چنان كه معني لغوي " نقض " همان است و هم ايماء و اشاره بنام اصلي كتاب كه مصنف اختيار كرده بوده است باشد.
4 - اينكه كتاب " البراهين في امامة امير المؤمنين " اگر چه از نامش به نظر ميآيد كه بايد فقط مشتمل بر ذكر دلائل امامت آن حضرت باشد، لكن از اين عبارت كه مصنف در كتاب نقض (صفحه 459) گفته و مشتمل بر تاريخ تصنيف آن نيز ميباشد.
و ما اسامي و القاب همه خلفاء و عدد ايشان را در كتاب " البراهين في امامة امير المؤمنين " بيان كرده ايم بتاريخ سنه سبع وثلاثين و خمس مائة، بر ميآيد كه تا حدي اعم بوده است.
و نيز در اواخر كتاب " نقض " گفته است (صفحه 731) و چون كتاب (يعني كتاب نقض) نه در امامت است آنچه در مواضع برفت از اين معني كفايت است و در كتاب البراهين في امامة امير المؤمنين (ع) بيان آيه و وجه خبر و دلالت بر امامت مشبع گفته ايم.
از اين عبارت به خوبي معلوم ميشود كه كتاب " نقض " مربوط به همه شئون مذهبي شيعه اثني عشريه است، نه تنها به موضوع امامت پس آنچه كه صاحب " رياض العلماء " ضمن ترجمه مؤلف در معرفي آن كتاب گفته:
ثم ان كتابه المذكور كتاب لطيف في الامامة، مبني بر قلت تتبع بوده است.
و همچنين است آنچه صاحب " روضات الجنات " در ترجمه حال عالم بزرگ أبو عبد الله جعفر دوريستي گفته (ص 664 چاپ اول) وفي كتاب " مثالب النواصب " الذي كتبه الشيخ العالم العارف
(٢٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو عبد الله (1)، الإختيار، الخيار (1)، النوم (1)
المتبحر الجليل عبد الجليل بن محمد القزويني في تنقيح مسألة الامامة ورد اباطيل العامة بالفارسية ينقل صاحب المجالس عنه انه قال (إلي آخر كلامه).
و در اين كلام علاوه بر اشتباه مذكور دو اشتباه ديگر است:
اول - آنكه نام كتاب را " مثالب النواصب " گفته است و حال آنكه " بعض مثالب النواصب " است.
دوم آنكه نام پدر مصنف را محمد نوشته است در صورتي كه اين اسم براي او در هيچ مأخذي تاكنون ديده نشده است.
5 - اينكه مراد از " سئوالات والجوابات " چنان كه قديما وحديثا معهود است مجموعه سئوالاتي است كه از مصنف كتبا پرسشي كرده اند، و او آنها را جواب داده است، و اين نوع كتب را در قرون اخيره غالبا " اسئله واجوبه " گويند ذكر اين كتاب بعنوان هفت مجلد در ترجمه مصنف دليل روشني است كه او در زمان خود از معاريف و مشاهير علماء بوده است، و از مراجع حل مشكلات بشمار ميرفته است، اگر چه در نظر ندارم كه مصنف از اين اثر خود در كتاب " نقض " اسم برده باشد ليكن اينكه در موردي از آن گفته (صفحه 509).
و ما در مختصري كه پارسال در جواب ملاحده ورد شبه ايشان كرده ايم كه از " قزوين " بما فرستادند شرح اسامي و القاب و انساب اين مطعونان و مدعيان را داده ايم، چون بخوانند بدانند، قرينه مؤكده بر وجود چنين اثر از وي تواند بود.
6 - اينكه گويا مراد به كتاب " مفتاح التذكير " همان است كه مصنف خود از آن به كتاب " مفتاح الراحات في فنون الحكايات " تعبير كرده است، چنان كه در جائي از كتاب " نقض " گفته (صفحه 145).
و من در كتاب " مفتاح الراحات في فنون الحكايات " شرح ايمان عمر به نوعي لطيف بيان كرده ام، و بعضي از معروفان فريقين آن را نسخه كرده اند، و ديده و خوانده.
(٢٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (2)
و نيز در جاي ديگر گفته (صفحه 249) و اعتقاد شيعه در حق زهاد وعباد و مفسران چنين به غايت نيكو باشد، و چون مفصل خواهد بداند كتاب " مفتاح الراحات " كه ما جمع كرده ايم در فنون حكايات بر بايد گرفتن و مطالعه كردن.
و از عبارت اول برميآيد كه اين كتاب مورد توجه عده از معاريف شيعه و اهل سنت بوده است، و شايد سر اختلاف تعبير از نام كتاب همان باشد كه در باره كتاب " نقض " گفتيم، يعني چون كتاب مذكور نظر به تنوع موضوعش مطلوب فضلاي آن دوره بوده، و غالبا به درد مذكرات و واعظان ميخورده، و رفع حاجت شان مينموده است، بنابر اين در نتيجه كثرت اطلاق اين اسم يعني " مفتاح التذكير " بر آن كتاب نام اصلي آن يعني " مفتاح الراحات في فنون الحكايات " مهجور شده، ونام دوم كه به جهت اختصار مطلوبتر بوده، وضع تعيني پيدا كرده است والله اعلم.
7 - اينكه كتاب " تنزيه عائشة " چنان كه از نامش برميآيد در بيان نزاهت عائشة از نسبت ناشايست و در اثبات پاكدامني او است، و اين معني از اين عبارت مصنف نيز بر ميآيد كه در كتاب " نقض " گفته (صفحه 83).
و من در شهور سنه ثلاث وثلاثين و خمس مائة كتابي مفرد ساخته ام در " تنزيه عايشه " در دولت امير غازي عباس رحمة الله عليه، به اشاره رئيس و مقتداي سادات و شيعه سيد سعيد فخر الدين بن شمس - الدين الحسيني قدس الله ارواحهما، و قاضي القضاة سعيد عماد الدين حسن استر آبادي نور الله قبره به استقصاء بر خوانده اند، و بر پشت آن فصلي مشبع نوشته اند، و نسخه اصل به خزانه امير غازي عباس رحمه الله عليه بردند، و نسخه هاي ديگر دارند اگر خواهد طلب كند و بداند.
از اين عبارت بر ميآيد كه مثل عماد الدين حسن استر آبادي كه معروفترين قاضي معروف به علم و فضل در ميان شيعه و سني بوده است، و با آنكه حنفي بوده است جماعتي از علماء شيعه از او نقل روايت
(٢٦١)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (1)، النوم (1)
كرده اند، براي اين كتاب تقريظ نوشته است، و مثل امير عباس غازي ملحد كش معروف كه از سرهاي اباحتيان مناره‌ها ساخت در زمان حكومت خود در ري اين نسخه را طالب شده است، بنابر اين به خزانه او برده اند، و هر دو مطلب از معروفيت وعظمت مصنف كشف ميكند.
و نظير عبارت گذشته است ابن عبارت ديگر مصنف (صفحه 314) و هر كس از فريقين خواهد كه اعتقاد شيعه در حق عائشة و ام سلمه و ديگر زنان رسول الله (ص) بداند بايد كه كتاب في " تنزيه عائشة " كه ما در دولت امير غازي عباس و عهد قاضي القضاة سعيد حسن استر آبادي به اشارت امير سيد شمس الدين الحسيني رحمة الله عليهم ساخته ايم بر گيرد و بخواند، تا بداند كه چنين تهمت بر شيعه اصوليه راه نيابد.
8 - از اينكه مصنف در مقدمه كتاب نقض گفته:
اين كتاب بر وجهي مرتب شد كه خواص را دافع شبهات باشد، و عوام را مثمر دلالات به عبارتي سهل و آسان، نه بر قاعده ديگر مصنفات ما كه دقتي و رقتي دارد كه قبول چنين كتاب نه از رقت عبارت باشد، بلكه از شرف حوالت و دلالت باشد، تا هر خواننده و شنونده و نويسنده كه بخواند و بشنود و بنويسد از آن بهره تمام برگيرد، و فائده بسيار حاصل گرداند.
به خوبي واضح ميشود كه مصنف در اين كتاب همت گماشته كه تا بتواند آن را به قلم ساده و عبارت عوام فهم بنويسد، و مطالب عاليه و مضامين بلند و معاني لطيفه را ببيان سهل ادا كند، تا هر عامي و عارف اعم از مبتدي و متوسط ومنتهي هر يك از آن به فراخور فهم و طبق استعداد خود استفاده كند، و به عقيده نگارنده اين امر كه شرط عمده و غرض اصلي از تأليف اين قبيل كتب است در اين كتاب به درجه عاليه و مرتبه قصوي رعايت شده است، و چندان واضح و عيان است كه حاجت به هيچگونه شرح و بيان ندارد و واضحترين دليل و اجلي شاهد بر اين امر مقايسه تفسير أبو الفتوح رازي و كتاب نامبرده و " نقض "
(٢٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)
با همديگر است، زيرا اين دو اثر هر دو نمونه نثر فارسي يك قرن و تأليف دو عالم متعاصر است (به دليل اينكه شيخ أبو الفتوح نيز مانند مصنف از قاضي أبو محمد حسن استر آبادي نقل روايت ميكند، و تفصيل مطلب به كتب تراجم محول است) و تبصرة العوام نيز از آثار اين زمان است، و از مقايسه كتاب " نقض " با آن نيز همين نتيجه مذكوره بدست ميآيد، پس از عبارت مذكوره مصنف دو مطلب اساسي فهميده شد.
1 - اينكه مصنف تعمد داشته است كه اين كتاب (يعني نقض) ساده تر و روان تر باشد، و هيچگونه تقيد به آراستن عبارت نداشته است بلكه مقصود او اداي مطالب بوده است بطور وضوح.
2 - كتب ديگر مصنف چنين نبوده است، بلكه به لسان علمي و بيان خاص عالم فهم بوده است، به عبارت ديگر در آن تصانيف نظر به يك دسته خاص كه علماء و فضلاء باشند بوده است، به خلاف كتاب نقض كه هدف آن استفاده خواص و عوام بوده است، پس در عين حال كه مشتمل بر مطالب عاليه علمي است به لسان عوام فهم گفته شده، و به قلم ساده تأليف يافته است، و اين حسني است كه بالا دست ندارد، و شايد سبب اشتهار كتاب و بلكه بقاي آن تاكنون در نتيجه رعايت اين حسن بوده است، والله اعلم.
9 - اينكه منتجب الدين مصنف را به قزوين منسوب نموده، براي آن است كه اصلا قزويني بوده است، ليكن در ري توطن داشته است چنان كه از ملاحظه عبارات چند مورد از كتاب برميآيد، از آن جمله عبارت منقوله در سابق است كه دلالت داشت كه مصنف در ري مدرسه داشته است، وعن قريب از رافعي نيز تصريح به توطن مصنف در ري نقل خواهد شد.
10 - بايد دانست كه چون كتاب " نقض " به منظور نقل روايت با بيان ترجمه حال و ذكر طرق روايات وضع و تصنيف نشده است، تا مشايخ مصنف از آن فهميده شود، بنابر اين اساتيد و مشايخ او بر ما
(٢٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)
مجهول است، در صورتي كه قرائني به نظر ميرسد كه عده از آن علماء كه مصنف ادراك زمان ايشان كرده ونام ايشان را در آن كتاب برده است، و مخصوصا علماء شهر " ري " از مشايخ او بوده باشند، بلي آنچه صريحا از اين كتاب فهميده ميشود آن است كه برادر بزرگتر مصنف اوحد الدين شيخ روايت اوست، (چنان كه گذشت) زيرا در اواسط كتاب به روايت خود از وي تصريح كرده است، و نص عبارت او اين است (صفحه 529).
حدثنا الاخ الامام اوحد الدين أبو عبد الله الحسين بن ابي الفضل القزويني سماعا وقرأة …
و مصنف در اين كتاب در دو مورد ديگر نيز نام اين برادر و شيخ خود را با تجليل و احترام بسيار برده است فراجع ان شئت (صفحه 1 و 185) منتجب الدين در حق اين عالم چنين گفته است:
الشيخ الامام اوحد الدين الحسين بن ابي الحسين بن ابي الفضل القزويني، فقيه، صالح، ثقة، واعظ.
و در حق سه فرزند او چنين گفته:
المشايخ قطب الدين محمد، و جلال الدين محمود، و جمال الدين مسعود، اولاد الشيخ الامام اوحد الدين الحسين بن ابي الحسين بن ابي الفضل القزويني كلهم فقهاء، صلحاء.
اما آنچه مصنف گفته است:
اخبرنا الامير الامام أبو منصور المظفر العبادي، نقل قول است به همين عبارت از كتاب " مراسم الدين " امير عبادي و تعبير كننده شاگردان امير عبادي هستند، از قبيل، قال: محمد بن يعقوب الكليني در اول كافي چنان كه صدر عبارت مذكور دلالت بر آن دارد (رجوع شود به صفحه 561 نقض).
رافعي متوفي به سال 623 در كتاب " التدوين في ذكر اخبار قزوين " نظر به قزويني بودن اين عالم به ترجمه حال او پرداخته است
(٢٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن أبي الحسين (2)، الحسين بن أبي الفضل (1)، أبو عبد الله (1)، محمد بن يعقوب (1)، جلال الدين (1)، جمال الدين (1)، الجهل (1)، النوم (1)
به اين عبارت.
عبد الجليل بن ابي الحسين بن (ابي) الفضل أبو الرشيد القزويني يعرف بالنصير، واعظ اصولي له كلام عذب في الوعظ ومصنفات في الاصول توطن الري وكان من الشيعة.
ليكن از برادرش اوحد الدين حسين و فرزندان او قطب الدين محمد و جلال الدين محمود، و جمال الدين مسعود، نامي نبرده است، با آنكه ايشان نيز قزويني و از علماء بوده اند، و شايد سبب آن كثرت اشتهار مصنف بوده است، و اين احتمال را تأييد ميكند اينكه هيچ يكي از اين چهار نفر صاحب تصنيف و تأليف نبوده اند، و اگر هم تأليفي يا تأليفاتي داشته اند معروف نبوده است، و از اين روي بوده است كه منتجب الدين فقط به ترجمه حال شخصي ايشان پرداخته است هذا ما عندي والله هو العالم بحقيقة الحال.
تبصرة - چنان كه ملاحظه ميشود در هيچيك از اين دو ترجمه حال كه منتجب الدين، و رافعي براي اين عالم نوشته اند، هيچگونه تصريح و اشارتي بتاريخ وفات وي نشده است و از جاي ديگر نيز هيچگونه اطلاعي در اين باب بدست نياورده ايم، لعل الله يحدث بعد ذلك امرا.
بايد دانست كه اينها كه تا اينجا گفته شد پاره مطالب مهمه و نقاط حساس ترجمه حال مؤلف، و معرفي كتاب " نقض " بود كه ذكر آنها را در اينجا لازم دانستم، و چون هر چه از اين قبيل مطالب در اينجا بنويسيم بايد از خود آن كتاب يا كتب تراجم احوال بيرون آورم، و نظر به آنكه كتاب مذكور در دسترس قرار گرفته است استخراج مطالب مندرجه مربوط به اين موضوع را بر عهده خود دانشمندان و صاحب نظران ميگذارم، اما عبارات سائر مترجمين احوال را كه اهميت دارد مينگارم.
سيد سند و محقق مدقق معتمد قاضي نور الله شوشتري در
(٢٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن أبي الفضل (1)، جلال الدين (1)، جمال الدين (1)
" مجالس المؤمنين " در اواسط مجلس پنجم كه در ذكر بعضي از اكابر متكلمين وافاضل مفسرين، و محدثين، واعاظم و اشراف فقهاء، و مجتهدين، و اعيان قرأ، ونحاة، و لغويين، از تبع تابعين رضي الله عنهم اجمعين نسبت به اين عالم جليل و معرفي كتاب " نقض " چنين اطهار عقيده كرده است:
الشيخ الاجل عبد الجليل القزويني الرازي - از اذكياي علماي اعلام، و اتقياي مشايخ كرام بوده، و در زمان خود بعلو فطرت وجودت طبع از سائر اقران امتياز داشته است، تا آنكه چون بعضي معاصران او از غلاة سنيان شهر ري و ناصبيان وادي ضلالت وغي مجموعه در رد مذهب شيعه تأليف نمود، علماي شيعه كه در ري و آن نواحي بودند، به اتفاق قرار دادند كه شيخ عبد الجليل اولي و احق است به آنكه متصدي دفع و نقض آن شود، و آخر او تأليف كتابي شريف در نقض آن مجموعه ساخت و عنوان آن را بنام نامي و اسم سامي حضرت صاحب - الزمان محمد بن الحسن المهدي صاحب الامر مزين ساخت، و عبارت او در خطبه كتاب مذكور اين است.
اگر چه در مجموعه نام مصنف نبود، ليكن فقرات كلام او از نام و لقب و فعل و نسب او اعلام كند، كه كيست و غرضش از جمع كتاب چيست، آنگاه عبارت مصنف را تا قول او و صلي الله علي خاتم النبيين محمد وآله الطاهرين اجمعين (رجوع شود صفحه 3 - 4) با اندك تغييري در بعضي موارد (كه سبب آن عن قريب ذكر خواهد شد) نقل كرده، و در خاتمه كتاب گفته:
الحمدلله رب العالمين كه ما را توفيق وعمر و تمكين بخشيد، پس قول مصنف را تا عبارت (برحمتك يا ارحم الراحمين) كه آخرين تعبير مصنف است نقل كرده و گفته است.
و مخفي نماند كه لطائف فوائد و اخبار و نقائض فوائد و اسرار در كتاب مذكور بسيار است، و ما در مواضع متعدده از اين مجالس از لطائف كلمات او به استشهاد مذكور ساخته ايم، و آن را زينت كتاب
(٢٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسن (1)، الكرم، الكرامة (1)، الطهارة (1)، الشهادة (1)، النوم (1)
خود شناخته ايم، و چون وجود آن نسخه به غايت نادر است ومع هذا آنچه از نسخ آن به نظر اين قاصر رسيده به غايت سقيم است لاجرم ذكر شهري از لطائف او را كه بعد از تأمل و فكر بسيار تصحيح نموده، يا محصلي از آن فهميده مغتنم دانسته به آن اشتغال مينمايد:
آنگاه به ذكر لطائف مستخرجه كه اشاره كرده پرداخته است.
نگارنده گويد: اشاره به چند امر در اينجا ضرور است:
پر واضح است كه قاضي شوشتري يكي از اجله علماي اعلام و مشاهير عالم اسلام است، و مقام او در جامعيت به علوم اسلامي و احاطه به معارف حقه، و كمالات ديني از آفتاب معروفتر و دو اثر بزرگ او " احقاق الحق " و " مجالس المؤمنين " كه دو آيت و برهان مقام تحقيق و تتبع او هستند در معرفي قدر و مرتبه او كافي ميباشند، پس بدون شك او از مهره اين فن و از اهل خبره اين صناعت و از اصحاب بصيرت در اين امر است، از اين روي اظهار نظر او طبق مضمون " كلام صدر من اهله و وقع في محله " مورد اعتنا و مناط و اعتبار خواهد بود، و چون اين زمينه فراهم شد ميگوئيم.
1 - اينكه فرموده است " لطائف فوائد و اخبار و نقائض فوائد و اسرار در كتاب مذكور بسيار است " بيان واقع و عين حقيقت وصدق محض است، زيرا جامعيتي در اين كتاب نيست به مطالب مختلفه متنوعه ديده ميشود كه سائر كتب كه در اين زمينه نوشته شده است، آن جامعيت را فاقد است، و سر آن يك امر مهم قابل توجهي است كه بطور اجمال ذكر ميشود.
سبب جامعيت كتاب نسبت به مطالب ممتعه مهمه مختلفه موضوع بحث در كتاب " بعض فضائح الروافض " مانند موضوعات سائر كتب كلامي امر خاص محدود به حدود معينه و معهود به عناوين معلومه مشخصه نبوده است تا از يك رشته واحد بالخصوص بحث شود، بلكه موضوع آن يك أمر عام بي سر و ته و يك كلي منطبق بر موضوعات متفرقه مختلفه بوده است كه ميتوان از آنها به يك سلسله شعائر و شئون و
صفحه(٢٦٧)
قواعد و رسوم و مراكز و مواطن و مآثر و مفاخر محققه يا منسوبه به شيعه (اعم از معارف و عقائد و شرايع و احكام و آراء و افكار و آداب و اخلاق و اماكن و رجال و غير اينها، از مقومات مذهب يا مظاهر اجلي و مفاخر برجسته و نقاط حساس آن) تعبير نمود، و چون شيخ عبد الجليل نيز نظر به آنكه هدفش نقض اين كتاب (يعني بعض فضائح الروافض) بوده است ناچار ممشاي خود را در سراسر اين تأليف و تصنيف " نقض " معروف به " بعض مثالب النواصب " بر روي خط سير مؤلف كتاب " بعض فضائح الروافض " قرار داده، و قدم به قدم و جمله به جمله به نقض يا ابرام به رد يا قبول آن مطالب مختلفه پرداخته است، لاجرم در نتيجه اين رد و قبول و در اثر اين نقض و إبرام مطالب بسيار سودمند علمي و ادبي و تتبعي و تحقيقي مربوط به تفسير و كلام و حديث و رجال و تاريخ و جغرافيا و غير ذلك تنقيح شده است، در صورتي كه پاره از اين امور در هيچ كتابي مورد بحث قرار نگرفته است، تا چه رسد به تنقيح مبحث و سر جامعيت كتاب مذكور (يعني نقض) كه سبب مزيد نفاست و موجب كثرت عنايت به آن شده است اين امر بوده است و بس.
2 - اينكه فرموده است:
و ما در مواضع متعدده از اين مجالس از لطائف كلمات او به استشهاد مذكور ساخته ايم و آن را زينت كتاب خود شناخته ايم.
نگارنده اگر چه به پاره از آن موارد در ذيل صفحات كتاب اشاره كرده است، ليكن چون به همه آن موارد اشاره نكرده است اينك تتميما للفائده، وتعميما للعائده، فهرست مواردي را كه قاضي از اين كتاب در " مجالس المؤمنين " نقل كرده است در اينجا درج ميكند، تا اگر كسي بخواهد به موارد نقل قاضي رجوع كند بدون زحمت مطالعه سراسر آن كتاب بتواند اين امر را انجام بدهد.
(صفحات معرفي شده به مطابق نسخه مطبوعه به سال 1268 قمري هجري است كه چاپ اول ميباشد).
(٢٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)
فهرست موارد نقل و استفاده قاضي شوشتري در مجالس المؤمنين از كتاب نقض 1 - مجلس اول تحت عنوان اعراف صفحه 14.
بعضي از علماي ايشان در كتابي كه آن را " فضائح الروافض " نام كرده گفته - شيخ اجل عبد الجليل رازي در جواب گفته.
2 - مجلس اول تحت عنوان غدير خم صفحه 19.
يكي از غلاة اهل سنت و جماعت در بعضي از رسائل خود …
جواب آن را شيخ اجل عبد الجليل رازي رحمه الله.
3 - مجلس او تحت عنوان تبريز صفحه 35.
زبيده شيعه فدائيه بوده چنان كه شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " آورده.
4 - مجلس اول تحت عنوان بلده قم صفحه 36.
و شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " آورده كه اصفهاني از قمي پرسيد.
5 - مجلس اول تحت عنوان كاشان صفحه 37.
و شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " نوشته كه كاشان.
6 - مجلس اول تحت عنوان آبه صفحه 38.
و شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " گفته كه شهر آبه اگر چه.
7 - مجلس اول تحت عنوان ري صفحه 39 - 40.
والابر وجهي كه از كتاب " نقض " مستفاد ميشود و در كتاب " نقض " شرح شوكت شيعه ري و بيان مواضع و اماكن متعلقه به ايشان نموده و گفته … و در كتاب " فضائح الروافض " و " نقض " آن تصريح است - چه صاحب فضائح - گفته - و صاحب نقض در جواب گفته.
8 - مجلس اول تحت عنوان ورامين صفحه 41.
و شيخ اجل عبد الجليل رازي در مقام تعداد بعضي از بلاد شيعه گفته.
(٢٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: غدير خم (1)
9 - مجلس اول تحت عنوان ارم صفحه 42.
و در كتاب " نقض " شيخ عبد الجليل رازي شطري از مآثر تشيع اهالي ارم و ساري مذكور است، اگر خواهند به آنجا رجوع نمايند.
10 - مجلس دوم تحت عنوان بنو حنيف صفحه 54.
و چه خوب گفته شيخ اجل عبد الجليل رازي رحمه الله.
11 - مجلس سوم تحت عنوان أبو طالب صفحه 73 - 83.
صاحب كتاب " فضايح الشيعه " گفته - و شيخ اجل عبد الجليل رازي در " نقض " آن گفته (مفصل است).
12 - مجلس پنچم تحت عنوان معلي بن خنيس صفحه 152.
و بعضي از نواصب آن را مستبعد شمرده و شيخ اجل عبد الجليل رازي در جواب گفته.
13 - مجلس پنجم تحت عنوان خواجه جعفر بن دوريستي صفحه 198.
شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض الفضائح " آورده.
14 - مجلس پنجم تحت عنوان الشيخ الاجل عبد الجليل القزويني الرازي صفحه 198 - 201 (مفصل است).
15 - مجلس پنجم تحت عنوان أبو الفتوح الرازي صفحه 202.
و شيخ عبد الجليل رازي در بعضي از مصنفات خود ذكر شيخ أبو الفتوح نموده و گفته و در موضع ديگر گفته.
16 - مجلس پنجم تحت عنوان قاضي أبو تراب بن روبه قزويني صفحه 224.
شيخ عبد الجليل قزويني رازي در كتاب " نقض " آورده.
17 - مجلس پنجم تحت عنوان رئيس القراء عاصم كوفي صفحه 113.
و شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض الفضايح " گفته.
18 - مجلس ششم تحت عنوان طاوس يماني صفحه 253.
و شيخ اجل عبد الجليل رازي او را در سلك صوفيه شيعه نام برده.
(٢٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (2)، النوم (1)
19 - مجلس ششم تحت عنوان جلال الدين محمد بلخي رومي صفحه 287.
ومع هذا بعضي از غلاة اهل سنت انكار آن نموده و در يكي از تأليفات خود گفته - و شيخ اجل عبد الجليل رازي رحمه الله بر وجه لطيف ابطال آن نموده.
20 - مجلس هفتم تحت عنوان مختار بن ابي عبيده ثقفي صفحه 343.
و شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض الفضائح " فرموده.
21 - مجلس هفتم تحت عنوان مجد الدولة أبو طالب رستم بن فخر الدولة صفحه 376.
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب خود ذكر نموده.
22 - مجلس هفتم تحت عنوان شاه غازي رستم بن علي صفحه 398.
شيخ عبد الجليل رازي معاصر او بوده و در كتاب " نقض " تعبير از او به شاه شاهان نموده و گفته.
23 - مجلس دهم تحت عنوان أبو الحسن علي بن محمد بن الفرات صفحه 418.
و صاحب كتاب " فضائح الروافض " گفته - و شيخ عبد الجليل رازي در دفع آن فرموده.
24 - مجلس دهم تحت عنوان أبو العلاء بن بطة صفحه 425.
شيخ عبد الجليل رازي گفته كه او.
25 - مجلس دهم تحت عنوان سعد الملك رازي صفحه 426.
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " آورده - و از اين سخنان كه شيخ عبد الجليل مذكور ساخته ظاهر ميشود.
26 - مجلس دهم تحت عنوان مجد الملك أبو الفضل اسعد براوستاني صفحه 426 - 427.
شيخ عبد الجليل رازي آورده و از اينجا ظاهر شد فساد آنچه صاحب كتاب " فضائح الروافض " گفته.
(٢٧١)
صفحهمفاتيح البحث: المختار بن أبي عبيدة الثقفي (1)، نهر الفرات (1)، أبو العلاء (1)، جلال الدين (1)، علي بن محمد (1)
27 - مجلس دهم تحت عنوان استاد أبو منصور آوي صفحه 427.
شيخ عبد الجليل رازي گويد كه استاد أبو منصور.
28 - مجلس دهم تحت عنوان معين الدين أبو نصر احمد الكاشاني صفحه 428.
شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض الفضائح ".
29 - مجلس يازدهم تحت عنوان أبو الطيب احمد متنبي صفحه 351.
شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب " نقض الفضائح ".
30 - مجلس يازدهم تحت عنوان المطرق العبدي صفحه 453.
ومع هذا بعضي از غلاة اهل سنت در بعضي از مؤلفات خود آن را بدعت شمرده و شيخ عبد الجليل رازي در نقض آن فرموده.
31 - مجلس دوازدهم تحت عنوان بندار رازي صفحه 483.
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض الفضائح " آورده.
32 - مجلس دوازدهم تحت عنوان امير قوامي رازي صفحه 484.
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " مذكور ساخته.
علاوه بر اين 32 مورد كه تصريح بنام مصنف و كتاب " نقض " در آنها شده است موارد ديگري نيز هست كه از كتاب " نقض " استفاده شده است ليكن تصريح بنام كتاب و مصنف آن نشده است و آن موارد نيز بدين ترتيب:
1 - مجلس دوم تحت عنوان بنو حنيف صفحه 53.
همه نپذيري چون ز آل علي باشد مرد إلي آخر البيتين (صفحه 34).
2 - مجلس سوم تحت عنوان مقدمه ثانيه صفحه 65.
و اگر عجب دانند - و به بهشت روند (صفحه 26 - 29).
3 - مجلس سوم تحت عنوان مقدمه ثانيه صفحه 65 - 66.
پسر نوح اگر چه پيغمبر زاده باشد - در ذيل نباشد (سطر 34
صفحه(٢٧٢)
صفحه 65 - سطر 6 صفحه 66).
4 - مجلس سوم تحت عنوان تنبيه (در اوائل مقدمه ثالثه) صفحه 68.
و بيچاره سني كه هرگز برنخيزد (سطر 14 - 15).
5 - مجلس چهارم تحت عنوان محمد بن ابي بكر صفحه 112.
آنكه گويند كه شيعيان و اوشاب نائب باشد (سطر 7 - 9).
6 - مجلس ششم تحت عنوان حكيم سنائي غزنوي صفحه 282.
كه باري تعالي در قرآن ثم كفروا (سطر 2 - 3).
7 - مجلس هشتم تحت عنوان مأمون بن هارون الرشيد صفحه 256 - 25.
يكي از ناصبيان كج فهم در بعض از مؤلفات بي مغز خود ايراد نموده و بعضي از اهل فهم و اجله صائب سهم در ازاله آن و هم فرموده اند از عنوان ازاحة و هم و انارة فهم (كه در سطر 17 صفحه 357 است) تا عبارت والحمدلله رب العالمين (كه در سطر 25 صفحه 358 است).
8 - مجلس يازدهم تحت عنوان منصور بن سلمة بن الزبرقان النمري صفحه 459.
و مذهب شيعه امامية - قبول نكنند (سطر 31 - 34).
بيان اين اجمال آنكه دليل مورد اول ضمن اشاره به بعضي موارد استفاده قاضي از عبارت كتاب و ذكر آن در كتاب " احقاق الحق " خواهد آمد، و دليل مورد دوم نيز در صفحه 650 كتاب نقض ذكر شده است.
اما مورد سوم عبارت كتاب " نقض " همان است كه در صفحه 722 و صفحه 482 ملاحظه ميشود و عبارت قاضي نيز اين است.
پسر نوح اگر چه پيغمبر زاده باشد هالك است و مؤمن آل فرعون اگر چه پيغمبر را نديده باشد مسلك نجات را سالك است، ولهذا اهل سنت نيز ميگويند: كه بلال حبشي بهتر است از أبو طالب قرشي، با آنكه مصاحبت و قرابت أبو طالب بيشتر است و بر اين قياس بايد كه
(٢٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن أبي بكر (1)، هارون الرشيد (1)، آل فرعون (1)، الهلاك (1)
آيه " إذ يقول لصاحبه " دلالت بر ايمان يار غار نكند، همچنان كه آيه " يا صاحبي السجن " دلالت بر ايمان يار زندان نكند و گفتن " اخواننا بغوا علينا " دلالت بر نجات يا غيان نداشته باشد، همچنان كه خواندن كافر آن را برادر پيغمبران در " إلي عاد اخاهم هودا، والي ثمود اخاهم صالحا، واذكر اخا عاد - " و مانند آن دلالت بر سلامت عاديان ندارد، بلكه كافر به دوزخ رود، هر چند خدايش برادر هود وصالح (خواند)، و پيغمبرش صاحب و مصاحب گويد، و خارجي به دوزخ رود، اگر چه علي او را برادر خواند، و " ان الذين آمنوا " گاهي مشعر به تعظيم و اجلال باشد كه اهانت و اذلال " ثم كفروا " از دنبال نباشد، و " رضي الله عنهم " گاهي موجب رضاي ابدي بود كه " فمن نكث فانما ينكث " در عقبش مشعر به بدي نباشد، و قول " اخواننا " آنگاه دلالت بر محبت و ميل كند، كه هول " بغوا علينا " در ذيل نباشد، و قول " اخواننا " آنگاه دلالت بر محبت و ميل كند كه هول " بغوا علينا " در ذيل نباشد.
و عبارت قاضي در مورد چهارم در ذيل عبارت متن در صفحه 420 كتاب " نقض " ذكر شده است فراجع ان شئت.
و عبارت قاضي در مورد پنجم اين است.
تنبيه - اهل سنت و جماعت معاويه طاغي را به سبب ام المؤمنين خال المؤمنين خوانند، براي آنكه خصم امير المؤمنين علي است، و محمد بن أبو بكر را هر گز خال المؤمنين نخوانند، اگر چه برادر عايشه اما شاگرد با اخلاص امير المؤمنين است، و حضرت شيخ سنائي در اين باب فرمايد:
آنكه مرددها و تلبيس است آن نه خال و نه عم كه ابليس است هر كه را خال از اين شمار بود مرو را با علي چه كار بود گر همي خال بايدت ناچار پور بوبكر را به خال انگار
(٢٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: أمهات المؤمنين، ازواج النبي (ص) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
عايشه بهتر است خواهر او خال مايه بود برادر او چون فتادي به دخت بو سفيان كه از او گشت خاندان ويران و از قبيل اين قول عليل است، آنكه گويند كه شيعيان كافر و رافضي باشند كه انكار امامت أبو بكر وعمر كنند، اما معاويه مسلمان باشد، با آنكه انكار امامت امير المؤمنين علي (ع) كند، و تيغ در روي او كشد، و رافضيان كه أبو بكر وعمر را دوست ندارند توبه ايشان قبول نباشد، اما يزيد كه فرمايد: كه حسين بن علي را سر از تن جدا كنند، توبه اش مقبول باشد، و او شاب ثائب باشد شعر:
سنئي را كه مذهبش اين است نيست سني مخرب دين است (انتهي كلامه رفع مقامه) اين عبارت به غير از اشعار همان عبارت است كه مصنف در كتاب " نقض " گفته است، رجوع شود به صفحه 105 بلي اندك تغييري داده شده است، وحتي خود قاضي در ترجمه حال مجد الدولة ديلمي به عين عبارت مصنف و تصريح به اينكه عبارت از كتاب او است نقل كرده است (رجوع شود به صفحه 377).
در مورد ششم عبارت قاضي اين است:
تنبيه - مخفي نماند كه آنكه اهل سنت در مقام اصلاح حال اهل جمل و صفين از حضرت امير المؤمنين (ع) روايت ميكنند، كه فرمود كه " اخواننا بغوا علينا " بر تقدير تسليم صحت روايت دلالت بر نجات ايشان نميكند زيرا كه باري تعالي در قرآن بسياري از كافران را برادر پيغمبران خوانده است، آنجا كه گفته " والي عاد اخاهم هودا، والي ثمود اخاهم صالحا، واذكر اخا عاد " و مانند اين و ظاهر است كه كافر به دوزخ رود، اگر چه خدايش برادر خواند، و " ان الذين آمنوا " را چندان منزلتي باشد، كه " ثم كفروا " از دنبال
(٢٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)
نباشد و همچنين " اخواننا " نيز مشعر به تعظيم و اجلال بودي اگر " بغوا علينا " در دنبال نبودي، پس به منزله آن آمد كه خداي تعالي گفت " ان الذين آمنوا ثم كفروا ".
و اين همان عبارت است كه مصنف در كتاب نقض گفته است (رجوع شود به صفحه 482) چنان كه در مورد سوم نيز نظير اين تطبيق به عمل آمد.
در مورد هفتم قاضي تصريح كرده است به اينكه كلام از ديگري است اما تصريح به اسم قائل نكرده است، و با مراجعه به صفحات 358 و 363 كتاب " نقض " معين ميشود كه مراد از " ناصبي كج فهم " صاحب " بعض فضايح الروافض " و مراد از " بعضي از مؤلفات بيمغز خود " كتاب نامبرده اوست، و همچنين مراد از اين عبارت " و بعضي از اهل فهم و اجله صاحب سهم در ازاله آن و هم فرموده اند " شيخ عبد الجليل و كتاب نقض وي است، و چون عبارت بسيار مفصل است هر كه بخواهد به صفحات معرفي شده از هر دو كتاب مراجعه كند، تاصحت اين مطلب را دريابد و عبارت قاضي در مورد هشتم اين است.
و مذهب شيعه امامية آن است كه امامت و خلافت به علم و عصمت و نص است، دون نسب و ميراث، كه اگر شيعه در امامت به نسب قائل بودندي، پس در اولاد امام حسن كه پسر بزرگتر امير المؤمنين علي وفاطمة است عليهما السلام قائل به امامت شدندي، و ظاهر است كه هيچكس دعوي امامت در ايشان نكرده، و از فرزندان امام زين العابدين در غير امام محمد باقر دعوي امامت نكنند، و زيد پسر امام زين العابدين را به واسطه فقد نص و عصمت امامتش قبول نكنند.
اگر به صفحه 21 كتاب " نقض " مراجعه شود معلوم خواهد شد كه همين عبارت در آنجاست (با مختصر تفاوتي).
نگارنده گويد ميتواند بود كه موارد ديگري نيز از اين قبيل باشد، ليكن آنچه بر حسب مراجعه تا حدي دقيق من توانستم استخراج كنم همين چهل مورد است.
(٢٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
و در كتاب " احقاق الحق " هم آنچه فعلا در نظر دارم در دو مورد عبارت اين كتاب را نقل كرده است.
1 - همان مورد است كه در ذيل صفحه 569 كتاب " نقض " عبارت آن را نقل كرده و معرفي صفحه " احقاق الحق " را نيز كه صفحه 380 باشد نموده ايم.
2 - در مسألة خامسه كه در امامت و مشتمل بر چند مبحث است، در بحث رابع كه در تعيين امام است، ضمن ذكر آيات داله بر آن چنين گفته (صفحه 166 نسخه چاپي).
وقال المصنف رفع الله درجته: الثاني والخمسون قوله تعالي " واجعل لي لسان صدق في الاخرين " هو علي عرضت ولايته علي ابراهيم فقال " الهم اجعله من ذريتي " ففعل الله ذلك (انتهي).
و بعد از آنكه قول فاضل روزبهمان را نقل كرده و به رد آن پرداخته چنين گفته است:
لكن الناصب متي يسمع فضيلة من فضائل علي اختل من الغيظ عقله، واختال في دفعه بظفره وانيابه، وشنع علي الشيعه في روايتها ولو من كتب اصحابه ولنعم ما قيل:
إذا ذكرت الغر من هاشم * تنافرت عنك الكلاب الشارده فقل لمن لامك في حبه * خانتك في مولدك الوالده نظم هيچ نپذيري چون زال نبي باشد مرد زود بخروشي و گوئي نه صواب است و خطاست بيگمان گفتن تو باز نمايد كه تو را بدل اندر غضب دشمني آل عباست ولا يستبعد من قلب تمكن فيه بغض علي بن ابي طالب (ع) ان يصير محروما مهجورا عن توفيق الهداية والسعادة، و كمال البصيرة وضياء
(٢٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، التصديق (1)
الانصاف، حتي يكون تائر اقواله وافعاله خطاء ورياء " خسر الدنيا والاخرة ذلك هو الخسران المبين ".
اگر چه در اين عبارت تصريح نشده است كه در اين مورد از كتاب " نقض " استفاده شده است، ليكن از كلمه " نظم " به بعد همه از آن كتاب مستفاد و مأخوذ است، هر كه طالب باشد مراجعه كند (دو بيت در صفحه 285 نقض و عبارت فارسي نثر مذكور در بعد هم در صفحه 13 آن مندرج است).
حتي خود قاضي عين همين مضمون را در " مجالس " نيز آورده است، و نص عبارت " مجالس " (در اوائل مجلس دوم تحت عنوان بنو حنيف ضمن بيان حال مالك بن نويره و سوء معامله خالد با او صفحه 53 - 54) اين است:
و بر اهل انصاف پوشيده نيست كه باعث فضلاي اهل سنت در ارتكاب امثال اين تمحلات و كلمات چيست؟ … اين همه از آنست كه مالك دوستدار خاندان بود، و خالد دشمن علي است، چنان كه شاعر گفته شعر هيچ نپذيري … (إلي آخر البيتين) چه خوب گفته شيخ اجل عبد الجليل رازي رحمه الله كه در سينه اي كه بغض پسر أبو طالب قرار گرفت، طرفه نبايد داشتن، كه توفيق و هدايت و سعادت و اقبال و شريعت و كمال بصيرت و ضياي انصاف از آنجا مهجور گردد، تا هر چه گويد و كند همه خطا و ريا باشد " خسر الدنيا والاخرة ذلك هو الخسران المبين ".
و در ترجمه حال مجد الدولة ديلمي نيز اين عبارت نثر را با نسبت به شيخ عبد الجليل نقل كرده است (رجوع شود به مجلس هشتم جند هفتم صفحه 377).
پس به خوبي روشن شد كه در اين مورد نيز استفاده از " نقض " شده است و ترجمه عين عبارت بدون تصرف ديگري نقل گرديده است 3 - اينكه قاضي فرموده:
(٢٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الخسران (2)
چون بعضي از معاصران او از غلاة سنيان شهر ري و ناصبيان وادي ضلالت وغي مجموعه در رد مذهب شيعه تأليف نمود، علماي شيعه كه در ري و آن نواحي بودند، به اتفاق قرار دادند كه شيخ عبد الجليل اولي و احق به آنكه متصدي دفع و نقض آن شود.
مستنبط و مستخرج از اين عبارت صاحب كتاب " نقض " است كه گفته (صفحه 3):
و پيش از وصول اين كتاب بما مگر زمره از خواص علماء شيعه كه آن كتاب را مطالعه كرده بودند، در حضرت مقدس مرتضي شرف الدين ملك النقباء سلطان العترة الطاهرة أبو الفضل محمد بن علي المرتضي ضاعف الله جلاله گفته بودند، و بر لفظ گهربار سيد السادات رفته كه عبد الجليل قزويني ميبايد كه در جواب اين كتاب بر وجه حق شروعي كند، چنان كه كسي انكار نتواند كرد.
پس گويا تسامحي در بيان كلام به كار رفته، و يا اشتباهي روي داده است، فتفطن.
4 - اينكه فرموده است:
و چون وجود آن نسخه به غايت نادر است سخني بسيار درست و كلامي به تمام معني عين حقيقت و مطابق واقع است، مؤيد اين مدعا و مصدق اين بيان آنكه نگارنده با نهايت فحصي كه در اين باب كرده است به غير از پنج نفر از علماي اعلام مطلع نشده است، كه از اين كتاب نقلي كرده و نامي برده باشند، (البته اين پنچ نفر به استثناي علماي تراجم احوال است مانند، قاضي شوشتري و افندي، و صاحب " كشف الحجب والاستار " و صاحب " روضات " و امثال ايشان كه وظيفه ايشان ذكر نام مؤلف و آثار او در كتب خودشان است) و اين خود دليلي واضح بر مدعاي مذكور است، و اينك بنام آن پنج نفر ذيلا تصريح ميكنيم تا قضيه واضح شود.
1 - محقق اردبيلي اعلي الله درجته در كتاب " حديقة الشيعة " ضمن بحث از حديث غدير تحت عنوان آيه " يا ايها الرسول بلغ ما
(٢٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب كشف الحجب والأستار للسيد إعجاز حسين (1)، محمد بن علي (1)، النوم (1)
انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته " گفته (صفحه 41 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1328 و صفحه 50 نسخ مطبوعه در ايران به سال 1260 و صفحه 39 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1265).
و از جمله حكايات شنيدني آنكه يكي از معاندين در رساله بر حديث غدير اعتراض كرده، كه هرگاه حضرت رسالت (ص) بر خلافت علي (ع) نص ميكرد، چرا به طريق ديگر احكام در شهر در ميان مردم نميكرد، تا پوشيده نماند و كسي انكار نكند، و چرا در سفر بايستي كرد و بر پالان شتر، چنان كه كسي دزديده كاري كند، " مدينه " كجا بود و مسجد و منبر كجا، و چون اين كار نزد شيعيان با نبوت برابر است پنهان و بي قباله و گواه نبايست كرد، تا يكي گويد نشنيدم و يكي گويد حاضر نبودم، بايستي تصريح نمودن و توضيح فرمودن، تا بر كسي مخفي نماند، چنان كه گفته اند " انه محمد رسول الله " و " ما محمد الا رسول الله " و با داود " انا جعلناك خليفة " و يا هارون " اخلفني في قومي " و چون واقعه غدير كه در شأن علي روايت ميكنند بر اين وجه نيست ظاهر شد، كه قول شيعه باطل است و شيخ عبد الجليل رازي در جواب فرموده.
كه آن ناصبي بايستي، (آنگاه عبارت او را تا اين جزء اگر نام علي به تصريح نباشد نقصاني پيدا نميآيد: نقل كرده است).
و نيز محقق اردبيلي در " حديقة الشيعه " گفته:
(صفحه 71 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1328 هجري قمري) (صفحه 86 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1260 هجري قمري) (و صفحه 73 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1265 هجري قمري) يكي از معاندين اهل سنت انكار آمدن ذو الفقار از آسمان نموده، و گفته مقصود رافضيان آن است دروغي بر علي ببندند، تا فضيلت او را زيادت كنند، و يكي از شيعيان متوجه جواب شده و گفته آمدن ذو الفقار از آسمان در اخبار صحيحه واقع شده، و اين را عجب نبايد داشت كه از آسمان تيغ آيد، زيرا كه بهتر از تيغ از آسمان چيزها
(٢٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة ايران (6)، السجود (1)
آورده اند، مثل قرآن و مرغ بريان و ميوه بهشت و طعام جنت، تيغ را همان حكم است و تو ميداني كه حامل آن تيغ علي بود نه غير او، و شيخ عبد الجليل رازي در جواب گفته:
كه دروغ زن طائفه باشند (آنگاه عبارت او را تا اين مورد يا دست از آن ببايد داشت، يا انكار اين نبايد كرد، نقل كرده است).
2 - علامه مجلسي در " بحار الانوار " مجلد " السماء والعالم " در باب والممدوح من البلدان والمذموم منها (صفحه 243 چاپ امين الضرب) بعد از نقل چهار حديث از " مجالس المؤمنين " قاضي شوشتري گفته:
واقول روي الشيخ الاجل عبد الجليل رازي في كتاب النقض باسناده عن النبي (ص) قال:
لما عرج بي إلي السماء مررت بارض بيضاء كافورية، شممت بها رائحة طيبة، فقلت يا جبرئيل ما هذه البقعة؟ قال يقال لها آبة عرضت عليها رسالتك وولاية ذريتك فقبلت، وان الله يخلق منها رجالا يتولونك ويتولون ذريتك، فبارك الله فيها وعلي اهلها.
3 - تاج العلماء المتبحرين وفخر الفقهاء المتأخرين شيخ محمد حسن صاحب " جواهر الكلام " در جلد " صلاة " در اواخر بيانات خود تحت عنوان المستحب الخامس " التعقيب " گفته:
بل يشهد له في الجملة ما عن الشيخ عبد الجليل القزويني مرفوعا في كتاب " بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض " انه (ص) صلي الظهر يوما فرأي جبرئيل (ع)، فقال الله اكبر، فاخبره جبرئيل برجوع جعفر (ع) من ارض الحبشة فكبر ثانيا فجاءت البشارة بولادة الحسين (ع)، فكبر ثالثا.
4 - ملا حشري در روضه الاطهار در اوائل باب چهارم گفته:
صفحه 28 = ورق 14.
و محقق است كه زبيده خاتون شيعه فطريه فدائيه بود، چنان كه شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب نقض آورده، كه چون هارون
(٢٨١)
صفحهمفاتيح البحث: مولد الإمام الحسين (ع) (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الإستحباب (1)، الطعام (1)، الشهادة (1)، الصّلاة (1)
الرشيد غلو زبيده را در تشيع اهل بيت تحقيق نمود، سوگند خورد كه او را به دو كلمه طلاق دهد كه بيش از دو كلمه نباشد، پس بر كاغذي نوشت كه، كنت نبت يعني بودي و بريده شدي، و او را به زبيده فرستاد، و زبيده از مال صحبت مرتضي وفاطمة در پشت همان كاغذ نوشت، كه كنا فحمدنا و بنا و ما ندمنا، يعني بوديم و بدان حمد وشكر كرديم، و بريده شديم و در آن پشيماني نداريم.
5 - واعظ شهير نامي مرحوم حاجي ملا محمد باقر واعظ طهراني است كه در كتاب (جنة النعيم والعيش السليم في احوال مولانا عبد العظيم) از شيخ عبد الجليل و كتاب نقض او مكرر در مكرر نام برده، و مطالبي نيز نقل كرده است از آن جمله صفحه 448 كتاب نامبرده است و نگارنده در آينده به بعضي از اين مطالب اشاره خواهد كرد، ان شاء الله تعالي.
نا گفته نماند اگر چه ظاهر كلمات و عبارت اين پنج عالم سابق الذكر ميرساند كه ايشان بلا واسطه از كتاب " نقض " مطالب مذكوره را نقل و استخراج كرده اند، ليكن قرائن قويه و امارات جليله به نظر ارباب تدبر ميرسد كه اكثر ايشان خود كتاب " النقض " را نديده اند بلكه به نقل قول ديگري (يعني قاضي شوشتري) اكتفا كرده، و بواسطه نقل او مطالب را از " نقض " نقل نموده، و به شيخ عبد الجليل نسبت داده اند.
تبصره:
بعضي مطالب مهمه ديگر كه مربوط به سائر بيانات قاضي شوشتري رضوان الله عليه است ضمن توضيح عبارات افندي و قزويني رحمة الله عليهما خواهد آمد، ان شاء الله تعالي.
افندي در " رياض العلماء " في باب العين المهملة گفته:
الشيخ الواعظ نصير الدين عبد الجليل بن ابي الحسين بن الفضل القزويني، عالم، فصيح، دين، له كتاب:
صفحه(٢٨٢)
" بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض ".
كتاب " البراهين في امامة امير المؤمنين عليه السلام " كتاب " السؤالات والجوابات سبع مجلدات " كتاب " مفتاح التذكير ".
كتاب " تنزيه عائشة " قاله الشيخ منتخب الدين في " الفهرس " واقول: قد يظهر من بعض المواضع نسبه علي نحو آخر، فاني قد رأيت علي ظهر كتاب المثالب المشار إليه في وصفه هكذا: الفه الصدر الامام نصير الدين ركن الاسلام العلماء ملك الوعاظ الجليل بن الحسين بن ابي الفضل القزويني.
ثم قد كان هذا الشيخ واعظا ايضا كما يظهر من كتاب " نقض الفضائح " له ثم اعلم ان له رسالة مختصرة في " جواب الملاحدة " وشبههم قد الفها قبل تأليف كتاب المثالب بسنة كما يظهر من كتابه المثالب.
ولا يخفي ان مراده بتنزيه عائشة تنزيهها عن الزناء لا عن المعاصي لان عند الشيعة هي مبراة عن الزناء البتة، وكذلك جميع ازواجه عليه السلام وازواج سائر الانبياء ايضا، واخبارهم ناطقة بذلك، والعجب ان العامة المتعصبين لها القائلين بانها ام المؤمنين يعتقدون ان الخاصة ينسبون إليها الزناء، مع انهم بانفسهم قد نقلوا في بعض تفاسيرهم قصة زناءها، والخاصة قد انكروا ذلك غاية الانكار.
نعم هم ينسبونها بالفكر والنفاق وامثال ذلك، ولعل كتاب " بعض مثالب النواصب " هذا هو بعينه ما سيجي بعنوان كتاب " نقض " مجموعة من العامة من المعاصرين له في رد مذهب الشيعة وكان تاريخ بعض الحكايات في سنة خمسين وخمس مائة.
وأعلم ان مؤلف اصل كتاب " بعض فضائح الروافض " لم يظهر من مطاوي ذلك الكتاب بل اخفي اسمه وحاله، ومذهبه عمدا، ولكن قد علم من الخارج علي ما صرح به بعض علمائنا ان مؤلفه شهاب الدين التواريخي الرازي من بني مشاط وهم كانوا من علماء الشافعية ومشاط
(٢٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: أمهات المؤمنين، ازواج النبي (ص) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الحسين بن أبي الفضل (1)، الزوج، الزواج (1)، النفاق (1)
الملعون هذا أبو الفضائل مشاط الذي الف كتاب " زلة الانبياء " كما الف السيد المرتضي كتاب " تنزيه الانبياء " علي ما صرح بذلك الشيخ عبد الجليل المذكور هذا في اوائل كتاب " المثالب " المشار إليه.
ثم اعلم ان الشيخ عبد الجليل نفسه قد نسب في كتناب " المثالب " إلي نفسه كتاب " مفتاح الراحات في فنون الحكايات " وهو عمل في فنون الحكايات وهو عمل في هذا الكتاب بالتقية مما شاة مع العامة لوجوه ان صح.
وقال القاضي نور الله في مجالس المؤمنين ما معناه:
الشيخ الاجل عبد الجليل القزويني الرازي صاحب كتاب " نقض الفضائح " وقد كان بالفارسية وكان من اذكياء العلماء الاعلام ومن اتقياء المشايخ الكرام، وكان في عصره مشهورا بعلو الفطرة وجودة الطبع وممتازا من بين اقرانه، وقد الف بعض معاصريه من غلاة اهل السنة من بلدة الري ونواصب تلك الناحية مجموعة في رد مذهب الشيعة، وقد اذعن علماء الشيعة الذين كانوا بالري وتلك النواحي بالاتفاق علي ان الاولي والاحق بالتصدي لدفع ذلك ونقضه هو الشيخ عبد الجليل هذا، وقد وفقه الله لتأليف كتاب شريف في نقض تلك المجموعة، وجعل عنوانه باسم صاحب الزمان عليه السلام ثم ذكر قدس سره عبارة اول كتابه وخطبته فلاحظ، ثم اورد بعض الفوائد واللطائف من كتبه هذا في ترجمته وشطرا آخر منها اورد متفرقا في مطاوي كتاب مجالس المؤمنين المذكور، وقال: ان نسخة ذلك الكتاب درة عزيزة جدا وقال: النسخ التي وصلت إلي كانت ايضا سقيمة في الغاية، لكني قد صححتها بقدر الامكان والطاقة بعد التفكر والسعي والتأمل التام، حتي اوردت فيها بعضها بلفظه و بعضها بالمعني، ويظهر من بعض حكاياته في مجلس وعظه ان في شهور سنة خمسين وخمس مائة قد كان موجودا ايضا، وكان يعظ الناس يوم الجمعة في مدرسه الكبير، ونحن نقلنا تلك الفوائد في كتاب " وثيقة النجاة " في القسم الثالث في الاماميات.
(٢٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الكرم، الكرامة (1)
ثم ان كتابه المذكور كتاب لطيف في الامامة كثير الفوائد والان عندنا نسخة عتيقة منه ورأيت عدة نسخ، منها. نسخة اخري عتيقه عند المولي ذو الفقار.
ثم انه يظهر من اوائل هذا الكتاب انه الفه بعد سنة ست وخمسين وخمس مائة بامر النقيب شرف الدين ملك النقباء سلطان العترة الطاهرة ابن الفصل محمد بن علي المرتضي بقزوين.
و نيز افندي در " رياض العلماء " در باب العين المهملة گفته:
الشيخ المحقق رشيد الدين أبو سعيد عبد الجليل بن ابي الفتح بن مسعود بن عيسي المتكلم الرازي استاد علماء العراق في الاصولين.
مناظر ماهر حاذق، له تصانيف منها " نقض التصفح " لابي الحسين البصري " الفصول في الاصول علي مذهب آل الرسول " " جوابات علي بن ابي القاسم الاستر آبادي المعروف ببلقوران " " جوابات الشيخ مسعود الصوابي " " مسألة في المعجز " " مسألة في الامامة " " مسألة في المعدوم " " مسألة في الاعتقاد " " مسألة في نفي الرؤية " شاهدته وقرأت بعضها عليه، قاله الشيخ منتجب الدين.
واقول، قد مر في ترجمة الشيخ الفقيه الثقة معين الدين اميركا بن ابي اللجيم بن اميرة المصدري العجلي، انه استاد الشيخ الامام رشيد الدين عبد الجليل الرازي المحقق، والظاهر ان المراد به هو هذا الشيخ.
ثم انه سيجئ في ترجمة الشيخ العالم ابن سعيد عبد الجليل بن عيسي بن عبد الوهاب الرازي احتمال اتحاده مع هذا الشيخ، بل الظاهر عندي اتحاد هما مع الشيخ نصير الدين بن ابي الحسين بن الفضل
(٢٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، عبد الجليل بن أبي الفتح (1)، علي بن أبي القاسم (1)، محمد بن علي (1)
القزويني السابق ايضا كما لا يخفي فلاحظ.
و نيز گفته:
الشيخ رشيد الدين عبد الجليل بن ابي المكارم بن ابي طالب واعظ، قاله الشيخ منتجب الدين في الفهرس اقول فلا تظن اتحاده مع سابقه، وان كان سابقه ايضا واعظا فتأمل.
نعم لا يبعد ان يكون هذا بعينه هو عبد الجليل الذي كان صاحب كتاب " نقض الفضائح " الذي قد ذكره القاضي نور الله في المجالس.
آنگاه بعد از ذكر دو نفر ديگر بنام عبد الجليل از علماي معاصر و قريب به زمان خود گفته (و آن دو نفر به هيچ وجه مورد احتياج ما در اين رساله نيستند).
و نيز بعد از ذكر دو نفر بنام عبد الجليل از معاصرين خودشان گفته:
الشيخ العالم رشيد الدين أبو سعيد عبد الجليل بن عيسي بن عبد الوهاب الرازي، متكلم، فقيه، متبحر، استاد الأئمة في عصره، وله مقامات ومناظرات مع المخالفين مشهورة، وله تصانيف اصولية، قاله الشيخ منتجب الدين في " الفهرس ".
وقال الشيخ المعاصر في " امل الامل " بعد نقل الكلام المذكور.
وهذا الشيخ الجليل من مشايخ ابن شهر آشوب يروي عن ابي علي الطوسي، وقد ذكره في " معالم العلماء " فقال شيخي الرشيد عبد الجليل بن عيسي بن عبد الوهاب الرازي له مراتب الافعال " نقض كتاب التصفح " عن ابي الحسين و لم يتمه انتهي.
وقد آورده ابن شهر آشوب في باب الالقاب من " المعالم " بناء علي ان الرشيد من القابه المشهورة.
ثم قد تقدم " نقض كتاب التصفح " لابي الحسين في مؤلفات عبد الجليل بن ابي الفتح، ولا مناقاة في كون كل منهما صنف له نقضا، إذ لا يخفي علي مثل ابن شهر آشوب مؤلفات شيخه ولا علي مثل
(٢٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معالم العلماء (1)، عبد الجليل بن أبي المكارم (1)، عبد الجليل بن أبي الفتح (1)، عبد الجليل بن عيسي (1)، ابن شهر آشوب (3)
منتجب الدين ذلك، ويقرب اتحاد الرجلين بان (ظ ان) يكون نسب هنا إلي جده وهناك إلي ابيه، وحينئذ منتجب الدين له مرتين، لا وجه له مع عدم وجود فاصلة هناك اصلا، ويقرب ما قلناه اتحاد الكنيتين والنسبتين والكلتابين وغير ذلك انتهي ما في امل الامل.
اقول قد صرح اين شهر آشوب المذكور في كتاب " المناقب ايضا بانه من مشايخه، وقال انه يروي عن الشيخ ابي الوفاء عبد الجبار بن علي المقري الرازي ايضا.
ثم اقول والحق عندي ايضا اتحادهما، ومن العجب ان ابن شهر - آشوب اورد هذا الشيخ في باب الالقاب من " معالم العلماء " مع تصريحه فيه باسمه كما مر، ولقبه قدس سره هو الرشيد.
واعلم انه يروي عن هذا الشيخ ايضا كما سيجئ في باب الميم السيد الامام شهاب الدين محمد بن تاج الدين بن محمد بن الحسيني الكيسكي.
ثم اقول ان هذا الشيخ القزويني السابق بل مع الشيخ عبد الجليل القزويني الرازي الذي ينقل عن كتابه السيد القاضي نور الله التستري كثيرا في " مجالس المؤمنين " فلاحظ كما مر آنفا.
2 - علامه فقيد ميرزا محمد خان قزويني، در نامه جوابيه خود كه به شخص دانش پرور جناب آقاي علي اصغر حكمت فرستاده است در باره كتاب حاضر و مؤلف آن چنين اظهار عقيده كرده است.
پاريس 26 بهمن 1317 دوست عزيز معظم محترم مرقومه شريفه مورخه 26 آذر چندي قبل زيارت گرديد، از مژده سلامتي مزاج مبارك و مخصوصا از سكون خاطر و فراغت بال و آرامي احوال كه از و جنات رقيمه كريمه مستفاد ميشد فوق العاده خوش وقت شدم، و البته از شخص با هوش داناي حكيمي مانند حضرت مستطاب عالي جز همين رويه مرضيه چيز ديگري متوقع نبود، و از تجديد اشتغال به اتمام مقاله راجع بتاريخ و اصول عقايد شيعه كه در
(٢٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معالم العلماء (1)، تاج الدين بن محمد (1)، البول (1)
سوابق ايام در اوقات اقامت در پاريس شروع بدان فرموده بوديد حضرت مستطاب عالي را از صميم قلب تهنيت گفته، توفيق اتمام اين عمل خير را براي آن وجود محترم از خداوند متعال خواهانم.
پس از مژده سلامتي وجود مبارك چيزي كه در رقيمه كريمه اين جانب را از هر چيز بيشتر خوش وقت و سراپاي وجود مرا غرق فرح و شادي و شعف نمود خبر خيريت اثر وجود كتاب بسيار بسيار نفيس مهم مفيد ممتع دلكش ضاله منشوده چندين ساله اين حقير يعني كتاب مستطاب جليل القدر عظيم الشأن نادر الوجود اعز از كبريت احمر " بعض المثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض " تأليف شيخ جليل عبد الجليل بن ابي الحسين بن ابي الفضل قزويني، در شيراز در كتابخانه آقاي محمد حسين شعاع حفظ الله من شر كل همج رعاع و متعنا الله به طول بقاء وجوده النفاع، كه از قرار تقرير بعضي دوستان كتابخانه حضرت معظم له داراي بسياري از نفايس كتب نادره فارسي و عربي است، خداوند امثال اين اشخاص فاضل محب فضل و ادب و عشاق كتب و آثار قدماء را كه از بركات وجود آنان ثمره زحمات اسلاف به اعقاب و اخلاف منتقل ميگردد و از تلف شدن بالكلي نجات مييابد زياد كناد، وعمر و سعادت و مكنت اين گونه افراد خير نيك خواه نوع و حفاظ و خزان ثروت معنوي جامعه را به اقصي درجات ممكنه امتداد دهاد، بمنه وجوده.
كتاب مزبور يعني " بعضي مثالب النواصب في نقض بعضي فضائح الروافض " كه از اين ببعد حبا للاختصار در طي اين عريضه هميشه از آن كتاب " نقض الفضائح " تعبير خواهم نمود، از جمله كتب بسيار مهمه شيعه است كه اينجانب سالهاي دراز است از وجود آن در سوابق ايام إلي قرن يازدهم هجري بتوسط قاضي نور الله شوشتري صاحب " مجالس المؤمنين " و ميرزا عبد الله اصفهاني معروف به افندي صاحب " رياض العلماء " با خبر بودم صاحب " مجالس المؤمنين " فصول مطول در تصانيف كتاب خود به عين عبارت از كتاب " نقض الفضائح " نقل
(٢٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: الحسين بن أبي الفضل (1)
كرده است و تا آنجا كه اين جانب تتبع نموده ام 24 يا 25 مرتبه از آن مطالبي اقتباس نموده، گاه بسيار مطول قريب شش هفت صفحه بزرگ، و گاه يكي دو صفحه، و گاه يكي دو سه جمله، و شرح حال خود مؤلف آن را نيز در اواسط مجلس پنجم از كتاب خود مشروحا مفصلا با نقل مبلغ عظيمي از متن خود كتاب " نقض الفضائح " ذكر كرده است، و اينجانب از مطالعه اين فوائد بسيار مفيد تاريخي و جغرافيائي و ملل و نحلي يعني راجع به مناقضات بين شيعه و اهل سنت و جماعت كه هر دو فرقه از اهالي خاك پاك ايران و عموما از سكنه ري و قزوين و قم و كاشان و آوه و ساوه و طبرستان و آن صفحات بوده اند، يعني از همان نقاط و بلادي كه امروزه (اقلا از حيث دين و مذهب) همه با هم برادر و برابر ولي در آن اعصار به آن درجه با هم ضد و نقيض و به خون يكديگر تشنه بوده اند، كه اين همه كتب نفيسه از قبيل همين كتاب " نقض الفضائح " عبد الجليل قزويني " و نهج الحق " علامه حلي و " ابطال الباطل " فضل الله بن روزبهان خنجي شيرازي و " احقاق الحق " قاضي نور الله شوشتري و " مجالس المؤمنين " همان مؤلف و صدها كتب ديگر از همين جنس از تصادم افكار آنها و از ردود و ابطالات و معارضات و مناقضات آنها با يكديگر به عمل آمده است.
باري اين جانب از مطالعه اين همه فوائد لا تعد ولا تحصاي تاريخي و جغرافيائي و ملل و نحلي منقول از اين كتاب " نقض الفضائح " چنان كه عرض شده مدتهاي متمادي است كه از دل و جان از عشاق دل باخته شهداي مفتون اين كتاب از جان عزيز تر بودم، ولي در عرض اين مدت طويل از هر جا و هر كس كه ميپرسيدم و جويا ميشدم و در جميع فهارس كتابخانه هاي عمومي و خصوصي مشهوره كه تفحص ميكردم مطلقا و اصلا و به وجه من الوجوه اثري و نشاني و خبري از اين در يتيم بحر فضائل نمييافتم، و دائما با خود ميگفتم.
با هيچ كس نشاني زان دلستان نديدم يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد
(٢٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، الباطل، الإبطال (1)
و سپس در چند سال قبل كه به فرمان لازم الاذعان حضرت مستطاب عالي مشغول ترتيب مقدمه براي تفسير أبو الفتوح رازي شدم، چون ميدانستم كه مؤلف كتاب " نقض الفضائح " ما نحن فيه با أبو الفتوح رازي معاصر و به ظن قوي نيز با او معاشر و از دوستان او بوده است مجددا به احتمال بدست آوردن بعضي معلومات در خصوص احوال أبو الفتوح رازي تمام فصول و فقراتي را كه صاحب " مجالس المؤمنين " از " نقض الفضائح " نقل كرده از اول تا به آخر به دقت تمام مطالعه كردم، و بيشتر به مندرجات اين كتاب دلكش آشنا شدم، و يك بر هزار آتش شوق و حرص من بر اطلاع از وجود اين گوهر شب چراغ در كتابخانه از كتابخانه هاي دنيا افروخته تر ميشد، ولي باز كما في السابق هر چه بيشتر جستم كمتر يافتم، و در هيچ نقطه از دنيا اثري و نشاني از آن نيافتم، لكن مع ذلك كله به احتمال اينكه شايد در گوشه يكي از كتابخانه هاي ايران يا عتبات عاليات يا هندوستان و نحو ذلك نسخه از اين كتاب موجود باشد كه ما از وجود آن خبر نداشته باشيم، در صفحه 626 از خاتمه الطبع " تفسير " أبو الفتوح رازي حاشيه ذيل را نوشتم كه ذيلا محض استحضار خاطر مبارك به احتياط اينكه شايد فعلا در شيراز به تفسير مذكور دسترسي نداشته باشيد عينا تكرار ميكنم وهي هذا:
(3) ما بين علماي شيعه عده بوده اند موسوم به اين اسم و نسبت، يعني عبد الجليل رازي، ولي مقصود به ذكر در اينجا در كلام " صاحب مجالس المؤمنين " بدون شك نصير الدين عبد الجليل بن ابي الحسين بن ابي الفضل قزويني رازي صاحب كتاب " بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض " است كه صاحب " مجالس المؤمنين " بسيار مكرر در تصانيف كتاب خود از آن نقل كرده است و غالبا محض اختصار از آن به كتاب " النقض " تعبير مينمايد، و شرح احوال مؤلف آن را نيز بعنوان عبد الجليل قزويني رازي در مجلس پنجم از همان كتاب يعني " مجالس المؤمنين " مشروحا ذكر كرده است، و از آنجا
(٢٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (4)، دولة ايران (1)، الظنّ (1)
برميآيد كه عبد الجليل مذكور در سنه پانصد و پنجاه در حيات بوده، و بنابر اين به كلي معاصر با أبو الفتوح رازي بوده است، و شرح احوال اين عبد الجليل قزويني به علاوه مجالس المؤمنين در " فهرست " منتجب الدين مطبوع در اول جلد 25 " بحار الانوار " صفحه 9 و " امل الامل " شيخ حر عاملي مطبوع در آخر " منهج المقال " صفحه 379 و " روضات الجنات " صفحه 350 - 351 نيز مسطور است، و در كتاب " التدوين في ذكر اخبار قزوين " رافعي قزويني (نسخه اسكندريه صفحه 342) نيز شرح حال مختصري از او مذكور است، كه عين عبارت او اين است.
عبد الجليل بن ابي الحسين بن (ابي) الفضل أبو الرشيد القزويني يعرف بالنصير واعظ اصولي، له كلام عذب الوعظ ومصنفات في الاصول توطن الري وكان من الشيعة (انتهي).
و مخفي نماناد كه كتاب " نقض الفضائح " ما نحن فيه چنان كه صريح " روضات الجنات " است صفحه 144 به زبان فارسي بوده، و از فقراتي كه صاحب " مجالس المؤمنين " در مواضع عديده كتاب خود از آن كتاب نقل كرده معلوم ميشود كه به فارسي بسيار شيرين سليس دلكشي بوده است، و علاوه بر موضوع اصلي آن كه رد بر كتابي بوده موسوم به " بعض فضائح الروافض " تأليف يكي از علماء عامه حاوي اطلاعات بسيار نفيس مهمي راجع بتاريخ و جغرافياي ري و نواحي آن بوده است، و اين كتاب تا عهد صاحب " رياض العلماء " ميرزا عبد الله اصفهاني معروف به افندي يعني تا اوائل قرن دوازدهم هجري موجود بوده است (روضات الجنات صفحه 351) و هيچ بعيد نيست كه هنوز نيز در يكي از كتابخانه هاي ايران يا عتبات عاليات موجود باشد.
حضرت مستطاب عالي در رقيمه كريمه اشاره فرموده ايد كه اطلاع حضرت مستطاب عالي بطور اتفاق بر شرح احوال مؤلف اين كتاب در " روضات الجنات " يكي از تصادفات عجيب بوده و آن را از راه لطف
(٢٩١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، دولة ايران (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الحسين بن أبي الفضل (1)
حمل بر صفاي باطن اينجانب فرموده ايد، حالا پس از ملاحظه جمله اخيره اين حاشيه كه روي آنها با مركب سرخ خط كشيده ام اذعان خواهيد فرمود، كه في القواقع اين تصادفات عجيب قبل از همه چيز از كرامات و صفاي باطن خود حضرت مستطاب عالي بوده، زيرا كه مثل اين ميماند كه اين رقيمه كريمه حضرت مستطاب عالي جواب از سؤال مقدر اين جانب بوده است در خصوص تفتيش از وجود اين كتاب بدون اينكه از اين حاشيه مقدمه أبو الفتوح خبري داشته باشيد، و به عبارت اخري چون ترتيب اين مقدمه " تفسير " أبو الفتوح رازي به خواهش و تقاضاي حضرت مستطاب عالي بوده و من در آن مقدمه با وجود يأس ظاهري از وجود اين كتاب احتمال وجود آن را در يكي از كتابخانه هاي ايران يا عتبات داده ام خداوند به لطف و عنايت خود اولا حضرت مستطاب عالي را موفق به اكتشاف چنين كتابي محض بطور صدفه و اتفاق و بدون اينكه در صدد اكتشاف آن باشيد فرموده است.
و ثانيا حضرت مستطاب عالي را ملهم نموده است كه اين مسألة را به اينجانب مرقوم داريد، و مرا از وجود آن بدون اينكه بدانيد (من تشنه چندين ساله اين آب زلال روحاني بوده و هستم) مستحضر فرمائيد، آبا كرامت و صفاي باطن غير از اين چيز ديگري ميتواند باشد … ؟
بدون هيچ شك و شبهه اين تصادف فوق العاده عجيب يا في القوارع از كرامات يكي از ما دو نفر يا هر دو بوده است يا از آن تواردات بسيار غريب نادري است كه انسان را مدتها غرق درياي بهت و حيرت مينمايد.
در هر صورت اينجانب از صميم قلب حضرت مستطاب عالي را بر اكتشاف اين كتاب عزيز الوجود نفيس دلكش كه در كمال سكونت خاطر و آرامي حال در منزل امن و امان خود در شير از جنت طراز از اقتطاف ثمرات اين " جنات عدن تجري من تحتها الانهار " مستفيد و مستفيض ميگرديد تهنيت ميگويم، و اين بيت مجنون عامري را بر حسب حال خود عرض ميكنم.
(٢٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (2)، دولة ايران (1)
هنيئا لارباب النعيم نعيمهم وللعاشق المسكين ما يتجرع اين را هم عرض كنم، كه پس از طبع و انتشار خاتمة الطبع " تفسير " أبو الفتوح رازي ملتفت شدم كه اين كتاب " نقض الفضائح " تا اواخر قرن سيزدهم هجري در هند موجود بوده است، زيرا كه در كتاب " كشف الحجب والاستار عن اسماء الكتب والاسفار " كه " كشف الظنون " مانندي است از كتب شيعه فقط، و تأليف يكي از علماء شيعه هندوستان موسوم به سيد اعجاز حسين كنتوري متوفي در سنه 1286 و در سنه 1330 هجري قمري در كلكته چاپ شده است در باب نون گويد (صفحه 586).
" نقض الفضائح " للشيخ الجليل الواعظ نثر (ظ نصير) الدين عبد الجليل بن ابي الحسين بن ابي الفضل القزويني الرازي وقد سماه منتجب الدين " بمثالب النواصب في نقض فضائح الروافض " نقض فيه هفوات بعض شياطين الري باحسن نقض، ورد كلامه باتم رد، وعباراته انيقة شريفة، ومقالاته لطيفة نظيفة …
اوله، هر جواهر محامد كه غواصان درياي دين به صحت دليل از قعر بحر دل به ساحل زبان از لاثنائي (ظ آرند نثار) حضرت واجب الوجودي …
پس چنان كه ملاحظه ميفرمائيد، از اينكه عبارت اول اين كتاب را عينا مطابق است با آنچه حضرت مستطاب عالي براي اينجانب مرقوم داشته ايد بدست ميدهد واضح ميشود كه اين كتاب را خود او شخصا معاينه كرده بوده است، نه آنكه اسم آن كتاب را از متقدمين نقل كرده بوده، پس معلوم ميشود كه نسخه از اين كتاب إلي حدود سنه 1280 كما بيش در هندوستان وجود داشته، و شايد هم اصلا اين نسخه آقاي محمد حسين شعاع عين همان نسخه سيد اعجاز حسين بوده كه از هندوستان به ايران رسيده، وايشان يا خانواده ايشان ابتياع كرده بوده اند.
(٢٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (1)، دولة ايران (1)، كتاب كشف الحجب والأستار للسيد إعجاز حسين (1)، الحسين بن أبي الفضل (1)
حضرت مستطاب عالي در اواخر مرقومه شريفه اظهار تأسف فرموده بوديد، كه اين نسخه بسيار مغلوط و حذف و اسقاط بسيار دارد و عبارات و آيات و اشعار عربي تماما مغلوط و آميخته به سهو و اشتباه كاتب است.
و مرقوم داشته بوديد كه اگر نسخه ديگري از اين كتاب بدست آيد جا دارد كه با تحقيق و تصفح و مطالعه در اسامي رجال و اعلام و اماكن وبلاد و كتب كه در آن به حد وفور ذكر شده بطبع رسد.
حقير عرض ميكند كه در خصوص اين نوع نسخ نادره بلكه منحصر به فرد اگر كسي بخواهد منتظر پيدا كردن نسخه ديگري براي بطبع رسانيدن آن بشود ممكن است هيچ وقت اين خيال از حيز قوه به فعل نيايد، و صورت خارجي پيدا نكند، زيرا چنان كه عرض كردم در هيچ يك از كتابخانه هاي دنيا كه فهارس مطبوعه دارند اثري و نشاني از اين كتاب مطلقا و اصلا نيست، و اين نسخه آقاي محمد حسين شعاع يا به كلي منحصر به فرد است و همان نسخه سيد اعجاز حسين است كه هشتاد سال قبل در هندوستان بوده و بعدها به ايران آورده شده، يا دومين نسخه اي است كه از آن كتاب ظاهرا در تمام دنيا موجود است، پس خيال بدست آوردن نسخه ديگري را براي طبع اين كتاب بايد فعلا به كلي كنار گذارد، و فقط در صدد پيدا كردن باني براي تكفل مخارج طبع آن بايد برآمد، و اگر في الواقع وقتي باني براي طبع آن پيدا شد بايد فوري و بدون تأمل و ترديد از روي همين نسخه يگانه بدون تفويت وقت مشغول طبع آن شد، و تصحيح آن را به عهده بعضي از فضلاي ايران كه عربي هم خوب بدانند و از اخبار و احاديث و آراء و مقالات ارباب ملل و نحل هم به خوبي آگاه باشند واگذارد، و اين نوع البته در ايران كمياب نيستند، و الا بيم آن است كه خداي نخواسته اين نسخه در اثر بعضي حوادث زمانه و آفات ارضي و سماوي از غرق و حرق و برق و سرقت و تلف و ضياع به انحاء ديگر كه هميشه نسخ
(٢٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (3)، السهو (1)
منحصر به فرد معرض آنند به كلي از ميان برود، و در آن صورت تا قيامت حسرت و ندامت بر آن سودي نخواهد داشت، خواجه ميفرمايد:
كه آفتهاست در تأخير و طالب را زيان دارد زياده دوام سلامتي مزاج و هاج كثير الابتهاج آن دوست عزيز محترم معظم را از صميم قلب از خداوند متعال خواهان است.
مخالص حقيقي صميمي محمد قزويني
صفحه(٢٩٥)
مطالب مربوط به بيانات افندي 1 - اينكه فرموده:
ولا يخفي ان مراده بتنزيه عائشة تنزيهها عن الزناء لا عن المعاصي.
صحيح است، و خود مصنف نيز در كتاب " نقض " به اين مطلب تصريح كرده است (رجوع شود به صفحه 82 - 84 و 314) و در همين مقدمه نيز به اين مطلب في الجملة اشارتي شد 2 - اينكه فرموده:
ولعل كتاب " بعض مثالب النواصب " هذا هو بعينه ما سيجي بعنوان كتاب " نقض " مجموعة من العامة من المعاصرين له في رد مذهب الشيعة.
مراد از ما سيجئ تا آخر آن است كه در ترجمه كلام قاضي ذكر كرده است، و چون در سابق اين مطلب به دلائل روشن محقق شد كه مراد از " نقض " و " بعض مثالب النواصب " يك كتاب است (رجوع شود به همين مقدمه) پس اشاره به اين مطلب به طول تردد و احتمال كه مفهوم از " لعل " است بي مورد است.
3 - اينكه فرموده:
وكان تاريخ بعض الحكايات في سنة خمسين و خمس مائة و همچنين قول ديگر او ويظهر من بعض حكاياته في مجلس وعظ انه في شهور سنة خمسين
صفحه(٢٩٦)
و خمس مائة قد كان موجودا ايضا، وكان في مدرسه الكبير، وكان يعظ الناس يوم الجمعة اشاره به كلامي از مصنف است (رجوع شود به نقض صفحه 102 و همچنين همين مقدمه) و قاضي شوشتري نيز عبارت كتاب نقض را ضمن لطائف مستخرجه از آن در " مجالس المؤمنين " (مجلس پنجم) بعد از ترجمه حال مصنف چنين نقل كرده است.
و از جمله لطائف سخنان او در كتاب مذكور آن است كه گفته:
در شهور (سنه) خمسين خمسمائة مرا روز آدينه به مدرسه بزرگ خود مجلس وعظ بود.
4 - اينكه فرموده:
و مشاط هذا أبو الفضائل مشاط الذي الف كتاب " زلة الانبياء " كما الف السيد المرتضي كتاب " تنزيه الانبياء " علي ما صرح بذلك الشيخ عبد الجليل المذكور هذا في اوائل كتاب " المثالب " المشار إليه اشاره به آن است كه مصنف در اوائل كتاب نقض (صفحه 7) گفته:
و اگر در اين دعاوي تقيه و انكار كند از خوف شمشير سلطان بود، كه كتابي بزرگ كه آن را " زلة الانبياء " خوانند أبو الفضائل مشاط كرده است، رد بر كتاب " تنزيه الانبياء " كه سيد علم الهدي مرتضي رضي الله عنه كرده است.
5 - اينكه فرموده:
ثم آورده بعض الفوائد واللطائف من كتابه هذا في ترجمته، وشطرا آخر منها، آورده متفرقا في كتاب مجالس المؤمنين المذكور (إلي قوله، وبعضها بالمعني).
اشاره به مواردي است كه ضمن مطالب مربوط به بيانات قاضي شوشتري مفصلا شرح داده شد، ليكن تتميما للفائده در اينجا به بيان واضح تري مطلب را تقرير ميكنيم و آن اينكه:
" مجالس المؤمنين " بتبع و تقليد كتاب " نقض " تأليف شده است.
توضيح اين مطلب آنكه موضوع بحث در " مجالس المؤمنين آن
(٢٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الخوف (1)
است كه قاضي در مقدمه آن به عبارت ذيل از آن تعبير نموده است.
و به ذكر احوال بعضي از مشاهير شيعه عليه از صحابه مرضيه، و تابعان طريقه مرتضويه، از مجتهدان احكام، و راويان احاديث، سيد انام، و حكماي اسلام، و عظماي ائمه كلام، و سائر علماي اعلام، و صوفيه كرامت مقام، و سلاطين صاحب اقتدار، و وزراي كرامت مدار، و امراي عظام، و شعراي فصيح الكلام، اهتمام نمود.
پس چنان كه ملاحظه ميشود، موضوع بحث در كتاب " مجالس " مذكور تراجم احوال اشخاصي است كه مشمول يكي از عناوين كليه مندرجه در عبارت سابق الذكر هستند، و علاوه ميشود بر اين منظور مطالب مجلس اول كه در ذكر اماكن شيعه است، و مجلس دوم كه در ذكر طوائف شيعه است، و فاتحه كتاب كه در تعريف شيعه است، و چون همه اين امور كه گزارش يافت، قسمتي از موضوع بحث كتاب شريف " النقض " تأليف شيخ عبد الجليل قزويني رازي را تشكيل ميدهد، چنان كه در سابق بطور مبسوط ذكر شد (رجوع شود به صفحه 270 در همين مقدمه) و نسخي از كتاب مزبور نيز در دسترس قاضي شوشتري بوده، و مورد استفاده او قرار گرفته است، بنابر اين قاضي مزبور استفاده شاياني از اين كتاب نموده است، به عبارت واضحتر قاضي نور الله علاوه بر استفاده مطالب علمي و بيانات تحقيقي از كتاب " نقض " در روش تأليف، و اسلوب نظم، و ترتيب " مجالس المؤمنين " نيز تقليد و تبعيت به شيخ عبد الجليل و كتاب " نقض " او نموده است، و كسي كه در مطالب اين دو كتاب بلكه در بيانات مذكوره در اين مورد تدبر كند، شبهتي براي او در صدق مدعاي مزبور نميماند، حتي از كلمه ابتداي كتاب در " مجالس " با قطع نظر از تصريحات سابق الذكر بطور وضوح بر ميآيد كه در تأليف اين كتاب تقليد و تبعيت به تأليف كتاب " نقض " شده است.
توضيح اين اجمال آنكه نص عبارت قاضي در مفتتح " مجالس " نسبت به اهداي كتاب خود به ساخت مقدسه صاحب ناحيه كبري حضرت
(٢٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (1)
ولي عصر عجل الله تعالي فرجه اين است (صفحه 2 مجالس).
بعد از استخاره و استعداد و استفاضه از باطن فيض مواطن حضرت امير المؤمنين عليه السلام به ترتيب اين بزم عزم جزم كرد، و آن را " به مجالس المؤمنين " موسوم نمود، وجهت اعتلاي قدر و مزيد اعتناي ناظران منشرح الصدر صدر مجلس بزم را مزين ساخت بنام نامي حجت پروردگار و امام روزگار قطب عوالم هدايت خاتم مقيده ولايت خلفية الرحمن محمد بن الحسن المهدي صلي الله عليه وعلي آبائه المبشرين بخروجه وظهوره، وملا المشارق والمغارب من نور عدله وتجلي حضوره.
و نص عبارت شيخ عبد الجليل در نقض نسبت به اين مطلب اين است (صفحه 3).
ديباچه كتاب بايد كه به اسم امام روزگار خاتم الابرار مهدي بن الحسن العسكري عليه وعلي آبائه السلام باشد، كه وجود عالم را حوالت به بقاي اوست، و نقل و شرح منتظر حضور و لقاي او و آيه " وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات " وخبر " لو لم يبق من الدنيا " بر صحت عصمت و اثبات امامت او گواه، زين الله الدين و الاسلام بخروجه وظهوره وملا المشارق والمغارب من نوره.
بر متأمل در اين دو عبارت پوشيده نيست، كه كلام قاضي مأخوذ از كلام صاحب نقض است، علاوه بر تبعيت و تقليد در اصل مطلب از كلمات و الفاظ نيز استفاده و اقتباس شده است، و نظير اين امر در سائر تأليفات قاضي نيز از قبيل " احقاق الحق " و " مصائب النواصب " قليلا واقع شده است، فراجع ان شئت.
ليكن پوشيده نماناد كه قاضي رضوان الله عليه حق شيخ عبد الجليل را چنان كه شايد و بايد ادا كرده است، و به استفاده خود از اين كتاب وي صريحا اعتراف كرده، وبحق سبقت او و نفاست تحقيقات وي مكرر در مكرر تصريح نموده است، پس اگر در كتاب شريف و اثر تاريخي منيف خود مجالس المؤمنين كه آثار بسيار گرانبها، و تحقيقات
(٢٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، محمد بن الحسن (1)، الفرج (1)
و تراجم احوال و مطالب بسيار بسيار نفيس ديگر استطراداد در تضاعيف آن كتاب، پر قيمت و عظيم الشأن وديعه گذارده است، احيانا تبعيت و تقليدي به شيخ عظيم الشأن ديگري مثل شيخ عبد الجليل در روش تأليف كرده، و استفاده از كتاب " نقض " او نموده باشد دليل بر حط قدر او نخواهد بود، بلكه كاشف از حسن نيت و غايت انصاف و نهايت جلالت او خواهد بود، فجزاهما الله عن الاسلام واهله خيرا.
اين از جمله مطالب بود كه در اواخر مطالبي مربوط به بيانات قاضي به ذكر آن در آينده اشارت كرده بوديم (صفحه 282 همين مقدمه تحت عنوان تبصره).
6 - اينكه فرموده:
ونحن نقلنا تلك الفوائد في كتاب " وثيقة النجاه " في القسم الثالث في الاماميات.
صريح است در اينكه وي كتابي بنام " وثيقة النجاة " داشته و در قسم سوم آن كتاب ضمن مطالب مربوطه به مبحث امامت فوائدي از " نقض " نقل كرده است، ليكن نگارنده تاكنون آن كتاب را نديده است رزقنا الله زيارته.
7 - اينكه فرموده:
كتابه المذكور كتاب لطيف في الامامة كثير الفوائد.
اعتراف صريح است از آن فاقد بصير به نفاست اين اثر شريف، و در سابق به تسامحي كه در اين كلام است اشارت شده است (رجوع شود به صفحه 9).
8 - اينكه فرموده:
والان عندنا نسخة اخري عتيقة عند المولي ذو الفقار.
تصريح است به اينكه صاحب " رياض " نسخه هائي از اين كتاب ديده بوده است، كه از آن جمله نسخه كهنه قديمئي خودش داشته و نسخه كهنه ديگري را نيز پيش مولي ذو الفقار سراغ داشته است، و معلوم ميشود كه اين دو نسخه قديمي داراي اهميت قابل ذكر بوده است،
صفحه(٣٠٠)
پس اگر اين نسخه‌ها در دست ميبود مشكلات بسياري حل و اغلاط بسياري تصحيح ميشد، ليكن متأسفانه به غير از چند نسخه مغلوط ناقص و دست خورده بدست نگارنده نرسيده است، و تفصيل آنها در جاي ديگري ذكر ميشود ان شاء الله تعالي.
9 - اينكه فرموده:
ثم انه يظهر من اوائل هذا الكتاب انه الفه بعد سنة ست وخمسين و خمس مائة بامر النقيب شرف الدين ملك النقباء سلطان العترة الطاهرة ابي الفضل محمد بن علي المرتضي بقزوين.
كلام درستي است به خلاف كلمه " به قزوين " زيرا بطور حتم اين كتاب در " ري " نوشته شده است و مصنف و سيد شرف الدين رضوان الله عليهما هر دو مقيم ري بوده اند بلي سيد شرف الدين مذكور به سال 559 مسافرتي " به قزوين " نموده است چنان كه رافعي در " تدوين " تصريح كرده است به اين عبارت.
ورد قزوين سنة تسع وخمسين و خمس مائة.
وشواهد اين مقدمه براي كسي كه كتاب " نقض " را خوانده باشد يا اين مقدمه را ديده باشد، يا به ترجمه سيد شرف الدين مذكور اطلاع داشته باشد ظاهر است، و براي دفع اين توهم ملاحظه اين عبارت مصنف و ما در مختصري كه پارسال در جواب ملاحده ورد شبه ايشان كرده ايم كه از قزوين بما فرستادند، كافي است و طالب تمام عبارت به كتاب " نقض " رجوع كند (صفحه 509).
(٣٠١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي (1)
استدراك نگارنده در تعليقات ديوان قوامي ضمن ترجمه سيد شرف الدين أبو الفضل محمد بن علي حسيني نقيب رازي حديثي از " طرائف " سيد ابن طاوس نقلا عن المطرزي صاحب " شرح المقامات " نقل كرده است (صفحه 205) چون بعد از آن مطلع شدم كه امير حامد حسين هندي رضوان الله عليه همان حديث را بعينه از " ايضاح " مطرزي نقل كرده است اينك در اينجا به نقل عبارت او ميپردازم و نص عبارت او در مجلد حديث تشبيه كه مجلد ششم از مجلدات منهج ثاني كتاب " عبقات الانوار في امامة الأئمة الاطهار " (عليهم السلام) است اين است (صفحه 279 نسخه مطبوعه در لكهنو به سال 1301 هجري قمري) اما مدح و ثناء أبو الفتح ناصر بن عبد السيد مطرزي حنفي اخطب خوارزم را پس بر متتبع " ايضاح " شرح مقامات حريري تصنيف مطرزي مخفي نيست، كه گاهي او را به امام اجل علامه وصف مينمايد، و گاهي به مولاي الصدر السعيد الشهيد صدر الصدور، و گاهي به صدر الأئمة و اخطب خطباء خوارزم ملقب مينمايد، و گاهي مولاي الصدر العلامة، و گاهي مولاي الصدر الكبير در حق او اطلاق ميكند، و جابجا استناد و استدلال و احتجاج به روايات و امارات او مينمايد، در " ايضاح " گفته (آنگاه مطالبي نقل كرده تا آنكه گفته در صفحه (280 - 281).
و نيز در " ايضاح " گفته حدثنا صدر الأئمة اخطب خطباء خوارزم
(٣٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الأئمة الأثنا عشر عليهم السلام (1)، محمد بن علي (1)، الشهادة (1)
موفق بن احمد المكي ثم الخوارزمي، قال اخبرني السيد الامام المرتضي أبو الفضل الحسيني في كتابه إلي من مدينة الري جزاه الله عني خيرا، اخبرنا السيد أبو الحسن علي بن ابي طالب الحسيني الشيباني بقرائتي عليه، (آنگاه سند و حديث را تا آخر چنان كه در تعليقات ديوان قوامي ذكر شده نقل كرده است فراجع ان شئت).
10 - اينكه بعد از ذكر دو شيخ بزرگوار ديگر مسمي بعبد الجليل (عبد الجليل بن ابي الفتح وعبد الجليل بن عيسي) فرموده:
بل الظاهر عندي اتحادهما مع الشيخ نصير الدين عبد الجليل بن ابي الحسين بن الفضل القزويني السابق ايضا، كما لا يخفي فلاحظ.
از غرائب است زيرا آثار و امارات تغاير و تعدد بيشتر از آن است كه جاي احتمال اتحاد براي اهل نظر بگذارد، و اغرب از اين كلام كلام ديگر وي است كه در آخر بيانات خود گفته.
ثم اقول ان هذا الشيخ يحتمل اتحاده مع الشيخ الواعظ نصير الدين عبد الجليل بن ابي الحسين بن الفضل القزويني السابق، بل مع الشيخ عبد الجليل القزويني الرازي الذي ينقل عن كتابه السيد قاضي نور الله التستري كثيرا في مجالس المؤمنين، فلا حظ كما مر آنفا.
و وجه شدت استغراب آن است كه علاوه بر بطلان حكم به اتحاد دو نفر حكم به تعدد يك نفر نيز (نظر به اطلاق دو عنوان بر وي) نموده است، زيرا نصير الدين عبد الجليل واعظ همان است كه عبد الجليل قزويني رازي نيز بر او اطلاق ميشود، و قاضي شوشتري نيز از كتاب او بسيار نقل ميكند، در هر صورت معلوم ميشود كه مجلدات " رياض العلماء " چنان كه شايد و بايد تنقيح نشده است، گويا عبارت " فلاحظ " در آخر هر يك از دو كلام گذشته ناظر به اين مطلب است فتفطن.
(٣٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الجليل بن أبي الفتح (1)، عبد الجليل بن عيسي (1)، علي بن أبي طالب (1)، الخوارزمي (1)، الباطل، الإبطال (1)
مطالب مربوط به بيانات علامه قزويني 1 - اينكه فرموده:
صاحب مجالس المؤمنين فصول مطول در تصانيف كتاب خود به عين عبارت كتاب " نقض الفضائح " نقل كرده است، و تا آنجا كه اينجانب تتبع نموده ام 24 يا 25 مرتبه از آن مطالبي اقتباس نموده (تا آخر).
مبني بر احصاء غير دقيق است زيرا طبق بيانات نگارنده در سابق معلوم شد كه مورد استفاده قاضي در مجالس از كتاب " نقض " چهل مورد است (چنانچه قبلا ذكر شد).
2 - اينكه فرموده:
صاحب كتاب مجالس المؤمنين غالبا محض اختصار از آن به كتاب " النقض " تعبير مينمايد.
مبني بر توهم اين است كه اين اطلاق از طرف قاضي جبار للاختصار پديد آمده است، در صورتي كه در سابق روشن شد كه " نقض " نامي است كه مصنف خودش براي اين كتاب خود نهاده است (رجوع شود به مطالب قبل) 3 - اينكه فرموده:
نادر الوجود اعزاز كبريت احمر.
درست است و توضيح آن در سابق داده شد فراجع ان شئت (صفحه 300 - 301).
صفحه(٣٠٤)
4 - اينكه فرموده (نقلا از جناب آقاي حكمت) كه اين نسخه بسيار مغلوط و حذف و اسقاط بسيار دارد، و عبارات و آيات و اشعار عربي تماما مغلوط و آميخته به سهو و اشتباه كاتب است.
صحيح و درست است و نظير اين است آنچه قاضي شوشتري در بيانات خود گفت:
مع هذا آنچه از نسخ آن به نظر اين قاصر رسيده به غايت سقيم است (تا آخر آنچه گذشت).
5 - اينكه فرموده:
و اين جانب از مطالعه اين همه فوائد بسيار مفيد تاريخي و جغرافيائي و ملل و نحلي..
و همچنين اين قول او:
باري اين جانب از مطالعه اين همه فوائد لا تعدد ولا تحصاي تاريخي و جغرافيائي و ملل و نحلي، إلي آخر العبارة.
اشارت به جامعيت كتاب است كه در سابق مبسوطا ذكر شد.
6 - اينكه فرموده:
علاوه بر موضوع اصلي آن حاوي اطلاعات بسيار نفيس مهمي راجع بتاريخ و جغرافياي ري و نواحي آن بوده است.
چون اين نكته بسيار دقيق و كتاب از اين جهت اهميت بسزائي دارد لازم ميدانم اين مطلب را به طريق بسط در اينجا شرح دهم تا امر چنان كه شايد و بايد روشن شود.
(٣٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: السهو (1)
اهميت تاريخي كتاب نقض تحقيق اين مطلب مبتني بر تمهيد مقدمه اي است و آن اين است:
اهميت شهر ري در قديم الايام پر واضح است كه شهر ري قبل از ظهور اسلام و بعد از انتشار آن تا زمان حمله مغول اهميت بسزائي داشته، و از امهات بلاد عالم بشمار ميرفته است.
ياقوت در " معجم البلدان " در حق آن گفته:
وهي مدينة مشهورة من امهات البلاد و اعلان المدن و نيز گفته:
وقد حكي الاصطخري انها كانت اكبر من اصبهان لانه قال: و ليس بالجبال بعد الري اكبر من اصبهان، ثم قال: والري مدينة ليس بعد بغداد في المشرق اعمر منها، وان كانت نيسابور اكبر عرصة منها، و اما اشتباك البناء واليسار والخصب والعمارة فهي اعمر، وهي مدينة مقدارها فرسخ و نصف في مثله …
وللري قري كبار، كل واحدة اكبر من مدينة و نيز گفته:
حكي ابن القبه عن بعض العلماء، قال في التوراة مكتوب: الري باب من ابواب الارض، واليها متجر الخلق، وقال الاصمعي: الري
(٣٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، مدينة بغداد (1)
عروس الدنيا واليه متجر الناس وهو احد بلدان الارض.
زكريا بن محمد قزويني در " آثار البلاد " تحت عنوان (بلاد الاقليم الرابع): گفته:
الري مدينة مشهورة من امهات البلاد، و اعلام المدن، كثيرة الخيرات، وافرة الغلات والثمرات، قديم البناء، قال الكلبي بناها شيخ بعد كيومرث (إلي آخر ما قال).
حمد الله مستوفي در " نزهة القلوب " گفته (صفحه 52 چاپ لندن).
ري از اقليم چهارم است وام البلاد ايران و به جهت قدمت آن شيخ البلاد خوانند تا آنكه گفته:
شهر ري را شبث بن آدم پيغمبر (عليه السلام) ساخت هوشنگ پيشدادي عمارت آن افزود، و شهر ري بزرگ شد بعد از خرابي منوچهر بن ايرج بن فريدون تجديد عمارتش كرد، باز خراب يافت امير المؤمنين المهدي بالله محمد بن أبو دوانيق عباسي احياي عمارت آن كرد، و شهر عظيم شد، چنان كه گويند: سي هزار مسجد و دو هزار و هفت صد و پنجاه مناره در آن بود، دور با روش دوازده هزار گام است، طالع عمارتش برج عقرب، اهل شهر را بر سر سنگي با هم مخاصمت افتاد، زيادت از صد هزار آدمي به قتل آمدند، و خرابي تمام به حال اهل شهر راه يافت، و در فتنه مغول به كلي خراب شد، و در عهد غازان خان ملك فخر الدين رئي به حكم بر ليغ درو اندك عمارتي افزود، و جمعي را ساكن گردانيد.
امين احمد رازي در " هفت اقليم " ضمن بيانات خود تحت عنوان " ري " چنين گفته:
در زمان المهدي بالله عباسي عمارت شهر ري بدين منوال بود، مدارس و خوانق شش هزار و چهار صد، حمام سيصد و شصت، مساجد چهل و شش هزار و چهار صد، طاحونه هزار و دويست، كاروانسرا دوازده هزار و هفتصد، مناره پانزده هزار و سي و پنج، يخچال
(٣٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، زكريا بن محمد (1)، القتل (1)، السجود (1)
چهار صد و پنجاه، عصار خانه هزار و هفتصد، قنات جاريه هيجده هزار و نود و يك، رودخانه نيز بسيار بوده، و محلات نود و شش هزار، و هر محله شش كوچه دارد، هر كوچه چهل هزار خانه و هزار مسجد، و در هر مسجدي هزار چراغدان از طلا و نقره و غيره بود، كه هر شب روشن ميكرده اند، و مجموع خانه‌ها هشت بار هزار هزار و سيصد و نود و شش بوده، كه مردم مينشسته اند " لا يعلم الغيب الا هو ".
قزويني استر آبادي در آخر " بحيره " تحت عنوان خاتمه در اظهار معموري بلدان گفته (صفحه 626).
آباداني ري در زمان ملك الشعراء خواجه بندار رازي در آن مرتبه بوده كه مدارس و خوانق شش هزار و هفتصد و هشتاد عد، مساجد چهار هزار و هفتصد و شصت و شش، قنات خانه نهصد و بيست و هشت، يخ چاه هزار و هفتصد و بيست و پنج، محلات نود و شش محله، در هر محله چهل و شش كوچه، و در هر كوچه چهل هزار خانه، و هزار مسجد، و در هر مسجدي هزار چراغدان از طلا و نقره و غيره، " العهدة علي الراوي ".
نگارنده گويد: اگر بيانات اين دو نفر يعني امين احمد رازي و قزويني استر آبادي مبالغه آميز و افسانه مانند به نظر بيايد، خوانندگان محترم آنها را به حساب نيارند، زيرا ما بقي براي دلالت بر مدعاي مذكور كافي است.
طبري و ابن اثير در باره كثرت غنائم مسلمين هنگام فتح ري چنين گفته اند (رجوع شود به وقايع سال 22 هجري) وافاء الله علي المسلمين بالري نحوا من في " المدائن " و قصه اقدام ابن سعد به طمع ملك ري بر قتل حضرت سيد الشهداء حسين بن علي عليهما السلام و اشعار او كه از آن جمله اين مصراع است:
أاترك ملك الري والري منيتي …
خود معروف و مشهور و بي نياز از شرح و بيان است.
(٣٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، إبن الأثير (1)، القتل (1)، السجود (2)
نجم الدين رازي در مقدمه " مرصاد العباد " گفته:
در تاريخ شهور سبع عشر وستمائة لشكر مخذول كفار تتار " خذ لهم الله ودمرهم " استيلا يافت بر آن ديار، و آن فتنه و قتل و فساد و اسر و هدم و حرق كه از آن ملاعين ظاهر شد در هيچ عصر در بلاد كفر و اسلام كس نشان نداده است، و در هيچ تاريخ نيامده …
تا آنكه گفته:
قتل از اين بيشتر چگونه بود كه از در تركستان تا در شام و روم چندين شهر و ولايت قتل و خرابي كردند، تا از يك شهر ري كه مولد و منشأ اين ضعيف است قياس كرده اند، كه كما بيش هفتصد هزار آدمي به قتل آمده است و اسير گشته از شهر و ولايت.
و بنابر تصريح ياقوت در اين تاريخ (617) نظر به تعدي شافعيان محلات حنفيان و شيعيان خراب و خالي از سكنه بوده است، چنان كه كلام او عن قريب نقل خواهد شد، و با وجود اين عده مقتولين و اسراء را هفتصد هزار تخمين ميكنند، پس اگر اين حمله قبل از تفرق شيعيان و حنفيان ري واقع ميشد قطعا شماره كشته شدگان و اسيران بيشتر از اين ميشده است.
از تأمل در اين بيانات به خوبي ميتوان نتيجه گرفت كه شهر ري در اوائل اسلام وزمان حمله مغول و ما بين اين دو تاريخ داراي چه اهميت بوده است، و اگر خوف اطاله و اطناب نميبود به ذكر قرائن وشواهد بسيار كه همه دلالت بر اين مطلب دارد ميپرداختم، ليكن در اين جا اين مختصر كفايت است.
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
حالا كه اين مقدمه روشن شد ميگوئيم.
اين شهر بزرگ تاريخي سالهاي متمادي پايتخت ديالمه بوده، و قبل از ايشان أبو مسلم مروزي مركز قواي خود قرار داده بوده، و محل قضاياي مهم سياسي ديگري نيز كه در تاريخ اهميت زياد دارد بوده است، با وجود اين تاريخي براي اين شهر فعلا در دست نيست،
(٣٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (3)، الخوف (1)
در صورتي كه براي بلاد ديگر مانند " بغداد " و " نيشابور " و غير آنها تواريخ متعدده نوشته اند، كه غالب آنها موجود است و اين امر سري دارد كه از بيان آن ناگزيريم و آن اين است:
سر عدم بقاي تاريخ براي ري يكي از قضاياي مسلمه تاريخ اين است كه ري از اوائل اسلام كهف شيعه بوده، و مخصوصا از قرن سوم ببعد كاملا مهد تشيع بوده است، و پيوسته امراء و علماء شيعه در آنجا به تشييد بنيان مذهب ائمه معصومين و ترويج طريقه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ميپرداخته اند، و ذكر آن شواهد خود نيز رساله مستقلي را لازم دارد، و چون واضح و مسلم است از خوض در آن صرف نظر كرده (قسمتي از مطالب داله بر اين موضوع در مقدمه محاسن برقي كه به قلم نگارنده است ذكر شده است، هر كه طالب باشد به آنجا رجوع كند صفحه 41) فقط به نقل عبارتي در اينجا اكتفا ميكنيم و آن اينكه:
ياقوت در معجم البلدان تحت عنوان الري (2 / 901 چاپ ليبزيك) گفته:
وكان اهل الري اهل سنة وجماعة إلي ان تغلب احمد بن الحسين الماذراني عليها، فاظهر التشيع واكرم اهله، وقربهم فتقرب إليه الناس بتصنيف الكتب في ذلك، فصنف له عبد الرحمن بن ابي حاتم كتابا في فضائل اهل البيت وغيره، وكان ذلك في ايام المعتمد وتغلبه عليها في سنة 275 وكان قبل ذلك في خدمة كوتكين بن ساتكين التركي وتغلب علي الري و اظهر التشيع بها واستمر إلي الان وقاضي نور الله مرحوم ترجمه اين عبارت را در مجالس المؤمنين درج كرده است، وعن قريب نقل خواهد شد " ان شاء الله تعالي ".
بنابر اين غالب سكنه آن شيعه بوده اند از اين روي علماي عامه به فكر تأليف و تصنيف تاريخي براي " ري " نيفتاده اند، زيرا اقدام بتاريخ ري مستلزم ذكر قضاياي مهمه و امور برجسته تاريخ مربوط
(٣١٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، أحمد بن الحسين (1)، مدينة بغداد (1)، الجماعة (1)
به شيعه بوده است، و اين عمل مخالف مذاق نوع علماي عامه بشمار ميرفته است، بلكه هدف بعضي از ايشان در اثر تعصب بي مورد محو آثار علماي شيعه بوده است، چنان كه ابن شهر آشوب در مقدمه " مناقب " بعد از ذكر شمه از مظالم و حق پوشيهاي ايشان گفته:
ولعمري ان هذا الامر عظيم، وخطب في الاسلام جسيم، بل هو كما قال الله تعالي " ان هذا لهو البلاء المبين " فصارت الغوغاء يزعقون علي المحدثين والمذكرين في ذكر هم عليا عليه السلام حتي قال الشاعر:
إذا ما ذكرنا من علي فضيلة * رمينا بزنديق وبغض أبو بكر وقال الاخر وان قلت عينا من علي تغامز وا * علي وقالوا قد سببت معاوية افرأيت من اتخذ الهه هواه واضله الله علي علم وبقيت علماء الشيعة في امورهم تائهين وعلي انفسهم خائفين وفي الزوايا منحجزين بل حالهم كحال الانبياء والمرسلين كما حكي الله تعالي عن الكافرين.
" لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين. لنخرجنك يا شعيب والذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن في ملتنا. وقال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من ارضنا أو لتعودن في ملتنا.
إلي آخر ما قال.
بعضي از بي انصافان عامه عناد و تعصب بي مورد را به جائي رساندند كه با فناء علماء شيعه و از بين بردن خود ايشان قناعت نميكردند بلكه آثار علمي ايشان را نيز نابود ميكردند و از ميان ميبردند.
(٣١١)
صفحهمفاتيح البحث: ابن شهر آشوب (1)، الخوف (1)
ياقوت در معجم البلدان ضمن ترجمه حال صاحب عباد گفته (2 / 315 چاپ 2).
وكان صاحب خراسان الملك نوح بن منصور الساماني، قد ارسل إلي الصاحب في السر يستدعيه إلي حضرته ويرغبه في خدمته وبذل البذول السنية، فكان في جملة اعتذاره ان قال كيف يحسن لي مفارقة قوم بهم ارتفع قدري، وشاع بين الانام ذكري، ثم كيف لي يحمل اموالي مع كثيرة اثقالي، وعندي من كتب العلم خاصة ما يحمل علي اربعمائة جمل أو اكثر.
قال أبو الحسن البيهقي:
وانا اقول بيت الكتب الذي بالري علي ذلك دليل بعد ما احرقه السلطان محمود بن سبكتكين فاني طالعت هذا البيت فوجدت فهرست تلك الكتب عشر مجلدات، فان سلطان محمود لما ورد إلي الري قيل له ان هذه الكتب الروافض واهل البدع، فاستخرج منها كلما كان في علم الكلام وامر بحرقه.
اين همان كتابخانه است كه ياقوت در كتاب ديگر خود " معجم الادباء " تحت عنوان طالقان نيز از آن اسم ميبرد، و نص عبارت او اين است.
طالقان. بعد الالف لام مفتوحة و قاف وآخره نون بلدتان احداهما بخراسان …
(إلي ان قال) والاخري بلدة وكورة بين قزوين وابهر، وبها عدة قري يقع عليها هذا الاسم، واليها ينسب الصاحب بن عباد وابوه عباد بن العباس بن عباد أبو الحسن الطالقاني، سمع عباد ابا خليفة الفضل بن الحباب والبغداد بين في طبقته …
(٣١٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، خراسان (2)، الإبداع، البدعة (1)
قال أبو الفضل: ورأيت له في دار كتب ابنه ابي القاسم بن عباد بالري كتابا في " احكام القرآن " ينصر فيه مذهب الاعتزال استحسنه كل من رأه.
صاحب " مجمل التواريخ " بعد از بيان اوضاح واحوال اواخر دولت ديالمه (آل بويه) گفته (صفحه 403 - 404).
تا خداي تعالي سلطان محمود بن سبكتكين را رحمه الله بر ايشان گماشت، و برئ آمد با سپاه و روز دوشنبه تاسع جمادي الاولي سنه عشرين واربعمائة ايشان را جمله قبض كرد، و چندان خواسته از هر نوع بجاي آمد، كه آن را حد و كرانه نبود، و تفصيل آن در فتح نامه نوشته است، كه سلطان محمود به خليفة القادر بالله فرستاد، و بسيار دارها بفرمود زدن، و بزرگان ديلم را بر درخت كشيدند، وبهري را در پوست گاو دوخت و به غزنين فرستاد، و مقدار پنجاه خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه از سراهاي ايشان بيرون آورد، و زير درختها آويختگان بفرمود سوختن إلي آخر ما قال.
ابن اثير در " كامل " ضمن بيان حوادث سال چهار صد و بيست هجري تحت عنوان " ملك يمين الدولة (محمود بن سبكتكين) الري وبلد الجبل " در طي ذكر كارهائي كه سلطان محمود انجام داده گفته است:
وصلب من اصحابه الباطنية خلقا كثيرا، ونفي المعتزلة إلي خراسان، واحرق كتب الفلسفة و مذاهب الاعتزال والنجوم، واخذ من الكتب ما سوي ذلك مائة حمل.
خواند مير در روضة الصفا تحت عنوان ذكر حكومت مجد الدولة بن فخر الدولة ابن بويه بعد از ذكر وقايعي كه موقع ورود سلطان محمود بري روي داده است گفته (4 / 53 نسخه مطبوعه به سال 1266) گويند كه در كتب خانه مجد الدولة كتب بسيار بود آنچه مشتمل بود بر سخنان حكما و اهل اعتزال به موجب فرمان سوخته گشت، و باقي را بخراسان بردند.
(٣١٣)
صفحهمفاتيح البحث: شهر جمادي الأولي (1)، كتاب أحكام القرآن للجصاص (1)، مدرسة المعتزلة (1)، إبن الأثير (1)، القاسم بن عباد (1)، خراسان (2)
خواند مير در دستور الوزراء در اواخر ترجمه حال صاحب گفته (صفحه 121).
صاحب مدت هجده سال به امر خطير وزارت قيام نمود، و آن مقدار از نفايس كتب كه او جمع كرد هرگز هيچ وزير بلكه صاحب تاج و سرير جمع نكرده بود، چنان كه در سفري از اسفار چهار صد شتر بار بردار كتب او را ميكشيدند " والعهدة علي الراوي ".
وليس هذا اول قارورة كسرت في الاسلام، زيرا اين امر نظائر بسيار دارد، از آن جمله سوزاندن كتابخانه شيخ الطائفة أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي رضوان الله عليه است.
ابن كثير در " البداية والنهاية " ضمن ذكر حوادث سال چهار صد و شصت گفته (12 / 97).
وفيها توفي من الاعيان أبو جعفر محمد بن الحسن فقيه الشيعة و دفن في مشهد علي، وكان مجاورا به من حين احرقت داره بالكرخ وكتبه، سنة ثمان واربعين، إلي محرم هذه السنة فتوفي و دفن هناك.
و از عبارت سبكي صريحا بر ميآيد كه اين امر مكرر واقع شده، و در مرئي و منظر مردم صورت عمل به خود ميگرفته است، و نص عبارت او در ترجمه حال شيخ اين است (3 / 52).
وقد احرقت كتبه عدة نوب بمحضر من الناس.
و هر كه طالب تفصيل اين قصه باشد به تواريخ و تراجم احوال مفصله مراجعه كند، زيرا مناسب نميدانم كه بيشتر از اين به اين قضيه جگر سوز و دلخراش اشاره كنم، و اين هم به طريق استطراد ذكر شد " تلك شقشقة هدرت ثم قرت ".
مرا دردي است اندر دل اگر گويم زبان سوزد اگر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد برگرديم به اصل مقصود پس بايستي فقط از شيعيان به اين امر (تأليف تاريخ ري) بپردازد، زيرا چنان كه مشروحا معلوم شد " تاريخ ري " مستلزم ذكر
(٣١٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب البداية والنهاية (1)، محمد بن الحسن (1)، الشهادة (1)، الدفن (2)
مفاخر و مآثر شيعه است، و آن نيز مخالف مذاق و عقيده علماي اهل سنت و جماعت بوده است، و بنابر آنچه من تاكنون بعد از فحص و تتبع و استقضاي وسع اطلاع يافته ام دو تاريخ براي شهر ري به همت وسعي دو نفر عالم بزرگ شيعي نوشته شده است.
اول ايشان عالم جليل القدر عظيم الشأن أبو سعد منصور بن الحسين آبي رضوان الله عليه است، كه ذيلا به نقل عبارات علماء در حق او ميپردازيم.
ثعالبي در تتمة اليتيمة (در تتمة قسم ثالث كه در محاسن اهل ري و همدان و اصفهان و سائر بلاد جبل و مجاورات آن است از قبيل جرجان و طبرستان) گفته (صفحه 100 نسخه چاپي به طهران به سال 1353 به تصحيح دانشمند فقيد آقاي عباس اقبال آشتياني).
استاذ أبو سعد منصور بن الحسين الابي هو الذي يقول فيه الصاحب قال لابي سعد فتي الابي انت لانواع الخني آبي الناس من كانون اخلاقهم وخلقك المعسول من آب وتقلد الوزارة بالري، وكان يلقب بالوزير الكبير ذي المعالي زين الكفاه، وهو الان في ولاية فضله وسروه، وهناك من شرف النفس وكرم الطبع، وعلو الهمة، وعظيم الحشمة، ما الاخبار به سائرة، و الدلائل عليه ظاهرة، ثم هو من اجمع اهل زمانه لمحاسن الاداب، و اغوصهم علي خبايا العلوم، وله من المصنفات كتاب " التاريخ " الذي لم يسبق إلي تصنيف مثله، وكتاب " نثر الدر " وله بلاغة بالغة وشعر بارع كقوله علي طريقة اهل الحجاز (آنگاه بنقل قسمتي از اشعار او پرداخته است هر كه طالب باشد بكتاب مزبور مراجعه كند).
صاحب مجمل التواريخ تحت عنوان ذكر تواريخ آل بويه، بعضي اخبارشان (صفحه 388 و 454) بعد از ذكر ورود سلطان محمود
(٣١٥)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)، مدينة طهران (1)، منصور بن الحسين (2)
بري و انقراض دولت آل بويه گفته (صفحه 404 نسخه چاپي) و من اين تاريخ از مجموعه بوسعد آبي بيرون آوردم، كه شاهنشاه او را به آخر عهد وزارت داده بود، مردي عظيم فاضل و متبحر اندر علوم بوده است (و ديگر كتب و احوالها).
رافعي در تدوين ضمن ترجمه حال صاحب بن عباد گفته است (صفحه 233 نسخه اسكندريه) وذكره أبو سعد الابي في كتابه في اخبار الري فقال قد انقرض بموته (إلي آخر كلامه).
ياقوت در معجم البلدان تحت عنوان " آبه " گفته:
واليها فيما احسب ينسب الوزير أبو سعد منصور بن الحسين الابي ولي اعمالا جليلة، وصحب الصاحب بن عباد، ثم وزر لمجد الدولة رستم بن فخر الدولة بن ركن الدولة بن بويه، وكان اديبا شاعرا مصنفا وهو مؤلف كتاب " نثر الدر " و " تاريخ الري " وغير ذلك واخوه أبو منصور محمد كان من عظماء الكتاب وجلة الوزراء وزر لملك طبرستان.
و نيز تحت عنوان ارز (بالفتح ثم السكون وزاء) گفته:
قال أبو سعد منصور بن الحسين الابي في تاريخه.
الارز قلعة بطبرستان لا يوصف في الارض حصن يشبهها أو يقاربها حصانة وامتناعا وانفساحا واتساعا وبها بساتين وارحية دائرة وماء يزيد علي الحاجة ينصب الفضل منه إلي اودية.
و نيز تحت عنوان جناشك (بالفتح والالف والشين المعجمة) گفته:
قال الوزير أبو سعد الابي:
وهي مستغنية بشهرتها عن الوصف وهي من القلاع التي يقف الغمام دونها، وتمطر افنيتها، ولا تمطر ذروتها لفوتها شام الغمام، و علوها عن مرتقي السحاب.
و نيز تحت عنوان " الجوسق " گفته:
(٣١٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، منصور بن الحسين (2)، الحاجة، الإحتياج (1)
" والجوسق من قري الري، عن الابي أبي سعد منصور الوزير، والجوسق ايضا قلعة الفرخان بناحيه الري إلي آخر ما قال ".
و نيز تحت عنوان " روذ بار " گفته:
وقال أبو سعيد الابي في تاريخه " روذبار قصبة بلاد الديلم ".
و نيز تحت عنوان " المحمدية " گفته:
وقرأت في تاريخ ابي سعد الابي ان المهدي لما قدم الري، بني بها المسجد الجامع فذكر انه لما اخذ في حفر الاساس أي إلي اساس قديم …
و نيز ياقوت گفته (ليكن در معجم الادباء در ترجمه حال صاحب بن عباد بن العباس بن عباد الوزير 2 / 304).
" و ذكر الوزير أبو سعد منصور بن الحسين الابي في تاريخه، من جلالة قدر الصاحب، وعظم قدره في النفوس وحشمته ما لم يذكر بوزير قبله ولا بعده مثله، وأنا ذاكر ما ذكر علي ما نسعه. قال: توفيت ام كافي الكفاة باصبهان …
آنگاه ترجمه مبسوطي از آن كتاب نقل كرده است.
و نيز در معجم الادباء در ترجمه حال ابن العميد (ابي الفتح علي بن محمد 5 / 355 چاپ دوم) گفته:
وقرات في تاريخ ذي المعالي زين الكفاة الوزير ابي سعد منصور بن الحسين الابي، قال كان عضد الدولة ينقم علي ابي الفتح بن العميد اشياء …
آنگاه كلام مبسوطي ايراد كرده است.
نيز در معجم الادباء در ترجمه حال قابوس بن وشمگير گفته (جلد 6 صفحه 150 چاپ دوم).
قال أبو سعد الابي في تاريخه في شهر ربيع الاخر سنة 403 كانت الاخبار تواترت به موت قابوس بن وشمگير ثم ورد الخبر بانه لم يمت ولكنه نكب وازيل عن الملك وذلك إلي آخر كلامه (آنگاه به ذكر
(٣١٧)
صفحهمفاتيح البحث: شهر ربيع الثاني (1)، منصور بن الحسين (1)، ابن العميد (1)، السجود (1)
قضيه مبسوطا نقلا از آن كتاب پرداخته است).
كمال الدين عبد الرزاق بن احمد شيباني معروف بابن الفوطي در كتاب الكاف از " تلخيص الاداب في مجمع الالقاب " گفته (صفحه 19 نسخه مطبوعه به سال 1358).
الكافي أبو المعالي سعد بن احمد بن عبد العزيز الرازي الاديب ذكره الوزير أبو سعد الابي في " تاريخ الري " الذي صنفه وقال كان من بيت رياسة وانشد له:
وافي قريض ممجد * بادي العلي عين الانام فرتعت منه في محا * سن البست ثوب التصام وجلوته عذراء وا * ضعة القناع أو اللثام ودعوت لا لقما له * ديه بخير مستدام حافظ ابرو در اوائل جزء سوم از تاريخ موسوم " بمجمع التواريخ " خود گفته:
تحت عنوان ذكر ابي نصر احمد بن اسماعيل بن احمد بن اسد بن سامان، وهو الثاني من الملوك السامنية، ضمن بيان وقايع تاريخي در زمان او گفته:
وابو سعد آبي در " تاريخ ري " آورده است كه احمد بن اسماعيل در سنه ست وتسعين ومائتين بري آمده، و سه ماه و بيست و پنج روز در ري بود، و بعد از آن أبو عبد الله بن مسلم را خليفه خود ساخت و از آنجا برفت، ابن مسلم سه ماه حكومت كرد، بعد از آن محمد بن علي بن الحسين المرورودي از قبل احمد بن اسماعيل بري آمد، و او را صعلوك ميگفتند، و او حكومت ري كرد تا زماني كه احمد بن اسماعيل را بكشتند، و صعلوك از حكومت ري معزول شد، بعد از آن ديگر بار با حاجبان بيامد، واتباع بسيار برو جمع شده بود، عرضه - داشتي بخليفه المقتدر بالله كرد، و التماس نمود كه حكومت ري بوي دهد، و مالي سنگين قبول كرد، ونصر حاجب معاونت او ميكرد، اگر چه خليفه راضي نبود، القصه حكومت بستد و چون بري آمد آن
(٣١٨)
صفحهمفاتيح البحث: أحمد بن عبد العزيز (1)، أحمد بن إسماعيل (3)، أبو عبد الله (1)، محمد بن علي (1)
مال كه تقبل كرده بود حاصل نميشد، بنياد ظلم نهاد، و مصادره خلق ميكرد، تا مال چند حاصل كرد و بفرستاد، چون يوسف بن ابي الساج با برادر صعلوك بري آمد، صعلوك بخراسان رفت (و تمام اخبار صعلوك گفته شود ان شاء الله تعالي).
اما كتاب " نثر الدر " اين عالم بزرگ كه ثعالبي نام آن را نيز ضمن ترجمه وي از تصانيف او شمرده گويا نسخه كامل و تمام آن تا زمان حاجي خليفه مؤلف " كشف الظنون " موجود بوده است، زيرا نص عبارت او در باب النون از كتاب نامبرده اين است (2 / 1927 از نسخه مطبوعه به سال 1362).
" نتر الدر " في المحاضرات لابي سعد منصور بن الحسين الابي الوزير المتوفي سنة 422 في سبع مجلدات كلها بخطب بليغة علي عدة ابواب لم يجمع مثله اوله.
به حمد الله نستفتح اقوالنا واعمالنا …
اختصره من كتابه " نزهة الادب " ورتبه علي اربعة فصول.
الاول فيه خمسة ابواب.
الاول يشتمل علي آيات من كتاب الله تعالي متشابهة متشاكلة، يحتاج الكاتب إليها.
الثاني - يشتمل علي الفاظ رسول الله صلي الله عليه وسلم (وهي) موجزة فصيحة.
الثالث - يشتمل علي نكت من كلام علي كرم الله وجهه.
الرابع - يشتمل علي نكت من كلام اولاده رضي الله عنهم.
الخامس - يشتمل علي نكت من كلام سادة بني هاشم.
والفصل الثاني علي عشرة ابواب من الجد والهزل والثالث علي ثلاثة عشر بابا.
والرابع علي احد عشر بابا.
از اين عبارت به خوبي بر ميآيد كه كتاب در دسترس چلبي بوده است، وحتي تصريح وي در " كشف الظنون " بنام " نزهة الادب "
(٣١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب كشف الظنون لحاجي خليفة (2)، منصور بن الحسين (1)، بنو هاشم (1)، خراسان (1)، الوفاة (1)، النوم (1)
چنان كه اندكي بعد از اين گفته است (صفحه 3919).
" نزهة الادب " لابي سعيد منصور بن الحسين الابي الوزير المتوفي سنة الثنتين وعشرين واربعمائة (422).
مبتني بر مطالعه مقدمه كتاب نثر الدر بوده است زيرا در جاي ديگر از كتبي كه به نظر من رسيده است از موارد دسترس تصريحي بنام آن نه در ترجمه حال آبي، و نه در فهارس كتب نشده است " والله اعلم ".
اربلي در كشف الغمة ضمن ترجمه حال امام محمد باقر عليه السلام گفته (صفحه 220 نسخه چاپي).
وقال الابي رحمه الله في كتابه " نثر الدر ".
محمد بن علي الباقر عليه السلام قال يوما لا صحابه.
ايدخل احدكم يده في كم صاحبه فيأخذ حاجته من الدنانير؟
قال: فلستم إذا باخوان.
وقال لابنه جعفر عليه السلام ان الله خبا ثلاثة اشياء خبا رضاه في طاعته، فلا تحقرن من الطاعة شيئا فلعل رضاه فيه، وخبا سخطه في معصيته فلا تحقرن من المعصيته شيئا، فلعل سخطه فيه، وخبا اولياءه في خلفة فلا تحقرن احدا فلعله ذلك الولي (إلي آخر ما نقله).
ابن صباغ نيز در " الفصول المهمة " در ترجمه حضرت باقر (ع) گفته (صفحه 229 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1302).
و روي أبو سعد منصور بن الحسين الابي ان محمد بن علي الباقر عليه السلام قال لابنه جعفر الصادق:
يا بني ان الله خبا ثلاثة اشياء (آنگاه حديث مذكور را تا آخر مطابق آنچه از " كشف الغمة " نقل شده نقل كرده است).
علامه مجلسي در مقدمه " بحار " در فصل دوم كه در بيان وثوق بر كتبي است كه مآخذ " بحار " بوده است (1 / 16 - 17 چاپ كمپاني) گفته:
(٣٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (3)، كتاب الفصول المهمة لإبن صباغ المالكي (1)، دولة ايران (1)، كتاب كشف الغمة للإربلي (2)، منصور بن الحسين (2)، محمد بن علي (1)، الصدق (1)
والنرسي من اصحاب الاصول روي عن الصادق والكاظم عليهما السلام، و ذكر النجاشي سنده إلي ابن ابي عمير عنه.
الشيخ في التهذيب وغيره يروي من كتابه، و روي الكليني ايضا من كتابه في مواضع منها، في باب التقبيل عن علي بن ابراهيم عن ابن ابي عمير عنه ومنها في كتاب الصوم بسند آخر عن ابن ابي عمير عنه.
وكذا كتاب زيد الزراد اخذ عنه اولوا العلم والرشاد، وذكر النجاشي ايضا سنده إلي ابن ابي عمير عنه.
وقال الشيخ في الفهرست والرجال لهما اصلان، لم يروهما ابن بابويه وابن الوليد، وكان ابن الوليد يقول هما موضوعان، وقال ابن الغضائري غلط أبو جعفر في هذا القول فاني رأيت كتبهما مسموعة من محمد بن ابي عمير (انتهي).
واقول وان لم يوثقها ارباب الرجال لكن اخذ اكابر المحدثين من كتابيهما، واعتمادهم عليهما حتي الصدوق في " معاني الاخبار " و غيره، ورواية ابن ابي عمير عنهما وعد الشيخ كتابهما لعلها تكفي لجواز الاعتماد عليهما، مع انا اخذنا هما من نسخة قديمة مصححة بخط الشيخ منصور بن الحسين الابي، وهو نقله من خط الشيخ الجليل محمد بن الحسن القمي، وكان تاريخ كتابتها سنة اربعه وسبعين وثلاثمائة، وذكر انه اخذ هما وسائر الاصول المذكورة بعد ذلك من خط الشيخ الاجل هارون بن موسي التلعكبري رحمه الله (إلي آخر ما ذكره).
خاتم المحدثين ثقة الاسلام نوري در خاتمه مستدرك در فائده ثانيه كه در شرح كتبي است كه مآخذ " مستدرك " بوده است گفته (3 / 296).
وكتاب درست واخواته إلي جزء من نوادر علي بن اسباط وجدناها مجموعة منقولة كلها من نسخه عتيقة صحيحة بخط الشيخ منصور بن الحسن الابي، وهو نقلها من خط الشيخ الجليل محمد بن الحسن القمي، وكان تاريخ كتابتها سنة اربع وسبعين وثلاثمائة، وذكر انه اخذ
(٣٢١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسن القمي (1)، علي بن إبراهيم (1)، محمد بن أبي عمير (1)، الشيخ الصدوق (1)، هارون بن موسي (1)، ابن أبي عمير (4)، ابن الغضائري (1)، منصور بن الحسين (1)، علي بن أسباط (1)، الحسن القمي (1)، زيد الزراد (1)، الصدق (1)، الصيام، الصوم (1)
الاصول المذكورة من خط الشيخ الاجل هارون بن موسي التلعكبري، وهذه النسخة كانت عند العلامة المجلسي كما صرح به في اول " البحار " ومنها انتشرت النسخ وفي اول جملة منها وآخرها يذكر صورة النقل المذكور.
و اين مجموعه مشتمل بر چهارده اصل از اصول شيعه بوده، كه همه آنها به نص اين عبارت و عبارت مجلسي به خط ابي سعد منصور بن الحسين آبي بوده است، و طالب اسامي اصول مذكوره به نسخه مطبوعه آنها يا به " بحار " يا " مستدرك " رجوع شود.
و منتجب الدين نام اين بزرگوار را در حرف ميم چنين ياد كرده است:
الوزير السعيد ذو المعالي زين الكفاة أبو سعد منصور بن الحسين الابي، فاضل، عالم، فقيه، وله نظم حسن.
قرأ علي شيخنا الموفق ابي جعفر الطوسي و روي عنه الشيخ المفيد عبد الرحمن النيسابوري.
باحرزي در " دمية القصر " تحت عنوان القسم الرابع في شعراء الري والجبال و اصفهان و فارس و كرمان گفته (صفحه 95 نسخه چاپي).
الوزير أبو سعد الابي كان انواع الفضل كانت غائبة عن الدنيا، فأتت به إلي آبة، وناهيك به من ليث سكن تلك الغابة، وله في رسائله قلائد نثر جلاها الصيقلون. فاخلصوها خفافا كلها تبقي بأثر، وفي قصائده شعر تسير بارخاء السرحان، وتقريب التتفل، وكانها نسيم الصباء جلت بريا القرنفل، وهو في جاهه بدرجة يهم بالازراء علي من كان في عصره من الوزراء، انشدني الاديب سليمان له.
(آنگاه هفت بيت نقل كرده و ترجمه را به پايان رسانيده است).
نگارنده گويد: چنان كه ملاحظه ميشود، بطور وضوح از اين كلام بر ميآيد كه اين ترجمه حال در زمان حيات أبو سعد مزبور نوشته شده است. وبدين جهت تاريخ وفات در آن ذكر نشده است،
(٣٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)، العلامة المجلسي (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، هارون بن موسي (1)، منصور بن الحسين (1)، النوم (1)
چنان كه ترجمه مذكور در " تتمة اليتيمة " ثعالبي نيز در حال حيات صاحب ترجمه نوشته شده است و به همين جهت تاريخ وفات ندارد.
تنبيه بر سه امر در اينجا ضرور است و آن اين است.
1 - آنكه حاجي خليفه در " كشف الظنون " نسبت به أبو سعد آبي گفته المتوفي سنة اثنتين وعشرين واربعمائة.
البته درست نيست زيرا مفيد نيسابوري به سال چهار صد و سي و دو از أبو سعد مذكور نقل روايت كرده است اينك نص عبارتي را كه دال بر اين است نقل ميكنم.
محدث نوري در فائده سوم از خاتمة مستدرك ضمن ذكر مشايخ شيخ بزرگوار محمد بن احمد بن الحسين النيسابوري ملقب به مفيد گفته (صفحه 488 - 489).
منهم الوزير السعيد ذو المعالي زين الكفاة أبو سعد منصور بن الحسين الابي، فاضل، عالم، فقيه، وله نظم حسن.
قرأ علي شيخنا الموفق ابي جعفر الطوسي و روي عنه الشيخ المفيد عبد الرحمن النيسابوري كذا في المنتجب وفي الاربعين الثاني والعشرون - اخبرنا الوزير أبو سعد منصور بن الحسين الابي رحمه الله رحمة واسعة بقرأتي عليه في مسجدي في سنة اثنين و ثلاثين واربعمائة قال: حدثنا الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن بابويه رحمه الله املاء يوم الجمعة لتسع خلون من ربيع الاخر سنة ثمان و سبعين، قال: حدثنا ابي، الخ، وهذا السند مما يغتنم فيما بين الطرق من جهة العلو، وربما يستغرب في بادي النظر بان الذي كان يقرأ علي ابي جعفر الطوسي كيف يروي عن الصدوق المتقدم عليه بطبقتين؟ و يرفع بان بين التاريخين اربع وخمسون سنة، فلو كان عمر الوزير في تاريخ التحمل الذي هو قبل وفاة الصدوق بثلاث سنين، عشرون سنة مثلا، كان عمره في سنة السماع اربع وسبعين وهو عمر متعارف شايع.
چنان كه ملاحظه ميشود صريحا از عبارت حاضر برميآيد كه نقل روايت مشار إليها به سال چهار صد و سي و دو بوده است، پس قدر
(٣٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب كشف الظنون لحاجي خليفة (1)، محمد بن أحمد بن الحسين النيسابوري (1)، شهر ربيع الثاني (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، علي بن بابويه (1)، الشيخ الصدوق (2)، منصور بن الحسين (1)، الوسعة (1)، الوفاة (2)
مسلم اين است كه أبو سعد مذكور در تاريخ مزبور زنده بوده است، اما اينكه در چه تاريخ وفات نموده است نصي در اين باب در نظر ندارم.
بلي ثقة الاسلام شيخ آقا بزرگ تهراني مد ظله العالي در " الذريعة " تحت عنوان (تاريخ الري) تصريح كرده كه وفات او به سال 432 بوده است فراجع ان شئت.
2 - بايد دانست كه اين أبو سعد منصور بن الحسين آبي غير از زين الملك أبو سعد آبي، برادر سعد الملك است، كه هر دو برادر بدستور محمد شاه سلجوقي به سال پانصد هجري مصلوب شده اند، و ترجمه ايشان در كتاب " النقض " چنين است (صفحه 86 - 87).
اما سعد الملك رازي رحمة الله عليه شيعي امامي اصولي بود، چون خوابگاه دولت سلطان سعيد محمد نور الله مرقده بر او حسد بردند، بر وي بدر آمدند، و تعرضش كردند، وسلطان را بر وي متغير ساختند، تا وي را بر آويخت و همان روز بر آن پشيمان شد، و سه روز بار نداد و روز چهارم كه بر تخت نشست همه قاصدان سعد الملك خائف بودند، و شمس رازي شاعر در حضرت سلطان شد و به آواز بلند اين قطعه بر سلطان خواند:
تو را سعد و بوسعد بودند يار چو تاج از بر سر بر آويختي در آويخت بايست بد خواه شان تو آن هر دوان را بر آويختي از سعد، سعد الملك را خواسته، و از بو سعد زين الملك را، سلطان بگريست شاعر را سيم و خلعت داد و بفرمود تا سعد الملك را با حرمتي تمام دفن كردند.
و نيز شيخ عبد الجليل در كتاب " النقض " ضمن ذكر معاريف وزراء و ارباب قلم از گروه شيعه گفته (صفحه 218 - 220).
و استاد أبو منصور و برادرش أبو سعد وزيران محترم بودند از آبه، و جاه و تمكين و رفعت ايشان از آفتاب ظاهرتر است، و اعتقاد
(٣٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: حكم السلاجقة (1)، منصور بن الحسين (1)، الدفن (1)
اهل آبه معلوم است كه الاشيعي و معتقد نباشند، و گفته اند ساوي باشد كه شيعي نباشد، و آبي الا خود شيعي نباشد، و بندار رازي در مدح اين دو برادر وزير بيست و هفت قصيده غراء گفته، و اين ابيات مسمي او راست در حق ايشان:
جليل مملكت داراي گيتي أبو منصور آن درياي مفخر بفر دولت استاد أبو سعد بماناد اين چنين دولت معمر همايون دو برادر چونكه دو شير دو خورشيد كرم دو بحر اخضر (انتهي المقصود من كلامه).
توضيح مطلب آنكه به صراحت كلام شيخ عبد الجليل، أبو سعد زين الملك نيز با برادرش سعد الملك مصلوب شده است، و به شهادت همه كتب تواريخ صلب محمد شاه وزيرش سعد الملك را كه برادر همين أبو سعد زين الملك است به سال پانصد هجري (دو سه روز قبل از فتح قلعه طژ كوه معروف به شاه دژ) بوده است، پس روشن شد كه وزير أبو سعد آبي شيعي دو نفر بوده است، يكي صاحب نثر الدر و تاريخ ري است كه وزير مجد الدولة بوده، و در نيمه اول قرن پنجم هجري بحتف انف خود در گذشته است، و ديگري أبو سعد آبي مصلوب به سال پانصد هجري است، كه در كلام شيخ عبد الجليل ياد شده است.
ابن اثير در كامل ضمن ذكر قضاياي سال پانصد هجري تحت عنوان " ذكر قتل وزير السلطان " گفته:
في شوال من هذه السنة قبض السلطان محمد علي وزير سعد الملك أبي المحاسن، واخذ ماله وصلبه علي باب اصبهان، وصلب معه اربعة نفر من اعيان اصحابه والمنتمين إليه، اما الوزير فنسب إلي خيانة السلطان، واما الاربعة فنسبوا إلي اعتقاد الباطنية.
پس معلوم ميشود كه يكي از چهار نفر مذكور در اين كلام ابن
(٣٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شوال المكرم (1)، إبن الأثير (1)، القتل (1)، الصّلب (1)
اثير همين أبو سعد برادر سعد الملك بوده است، والسلام علي من اتبع الهدي.
3 - چنان كه از نص عبارتي كه از " اربعين " مفيد نيسابوري بر آمد كه أبو سعد آبي به سال سيصد و هفتاد و هشت نقل روايت از صدوق ميكند، يا از عبارت ثعالبي در " تتمة اليتيمة " بر آمد كه وي در دستگاه صاحب بن عباد متوفي به سال سيصد و هشتاد و پنج بوده، و صاحب او را با دو بيتي مدح كرده است، همچنين از تاريخ كتابت نسخه عتيقه از اصول چهارده گانه كه به خط همين وزير أبو سعد آبي بوده است بر ميآيد كه وي به سال 374 نسخه اصول مذكوره را صحيحا استنساخ نموده است، اگر چه اين مطلب از كلمات علامه مجلسي و محدث نوري كه نقل كرديم معلوم شد، ليكن نظر به فايده مهمي كه اشاره خواهيم كرد عبارت تاريخ كتابت نسخه اصول نامبرده را به عين تعبيري كه كاتب مذكور يعني أبو سعد آبي ضبط كرده است در اينجا نقل ميكنيم، و آن بنابر آنچه در نسخه چاپي اصول چهارده گانه مذكوره ذكر شده است اين است، (رجوع شود به آخر اصل أبو سعيد عباد عصفري صفحه 19 نسخه مطبوعه در تهران به سال 1371).
وكتبها منصور بن الحسن بن الحسين الابي في يوم الخميس لليلتين يقيتا من شهر ذي القعدة من سنة 374 اربع وسبعين وثلاثمائة يالموصل من اصل ابي الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمي.
وقريب به اين عبارت را نيز در آخر اصل زيد زراد نقل كرده است (رجوع شود به صفحه 13 نسخه مشار إليها).
و در آخر اصل جعفر بن محمد بن شريح الحضر ميگفته (صحفه 97 نسخه نامبرده).
وكتبه منصور بن الحسن بن الحسين الابي، في ذي الحجة سنة 374 اربع وسبعين وثلاثمائة من نسخة ابي الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمي بالموصل.
(٣٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: شهر ذي القعدة (1)، شهر ذي الحجة (1)، محمد بن الحسن بن الحسين (1)، الحسين بن أيوب (1)، جعفر بن محمد بن شريح (1)، الحسن بن الحسين (2)، محمد بن الحسن (1)
و در آخر اصل نسخه مشار إليها گفته (صفحه 14).
كمل كتاب عاصم بن حمد الحناط نسخه منصور بن الحسن الابي من اصل ابن الحسن محمد بن الحسن القمي ايده الله في ذي الحجة لليلتين مضتا منه سنة 374 اربع وسبعين وثلاثمائة يوم الاحد.
و در آخر اصل زيد نرسي (صحفه 58) ونوادر علي بن اسباط (صفحه 132) و اصل درست بن ابي منصور (صفحه 169) بنظائر عبارات گذشته تصريح كرده است.
پس معلوم شد كه نام پدر او حسن ونام جد او حسين بوده است بنابر اين گاهي به پدر و گاهي به جد نسبت داده شده است اگر چه غالبا منسوب به جد است فراجع ان شئت.
دومين نفري كه براي ري تاريخ نوشته است منتجب الدين است چنان كه به تفصيل در مقدمه كتاب ذكر كرديم.
(٣٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: شهر ذي الحجة (1)، درست بن أبي منصور (1)، محمد بن الحسن القمي (1)، علي بن أسباط (1)، النوم (1)
شماره 300 - عقيل بن محمد السمرقندي:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 233) گفته است:
و سيد امام صدر الدين سمرقندي عالم و مذكر و برادرش سيد امام بدر الدين عقيل عالم و بزرگ و كبار سادات در حدود پارس و كرمان …
(٣٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: عقيل بن محمد (1)
شماره 319 - عبد الصمد بن فخر آور:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 237) گفته است:
آنگه دهخدا فخر آور مشيوردي (هشت جردي صحيح است) و پسري او جمال الدين عبد الصمد غازي شهيد رحمه الله تعالي.
گويا " هشيجرد " يا هشت جرد " قريه از قراي قزوين باشد چه رافعي در " التدوين في اخبار قزوين " (صفحه 88) گفته:
محمد بن عبد السلام بن عبد الرحمن القاضي الهشجردي كان يقضي ويذكر بقريته وقري سواها …
و نيز در ترجمه پدر او گفته (صفحه 458):
عبد السلام بن عبد الرحمن بن عبد الغفار بن عبد الله بن علي شيخ فقيه، كان قاضبا " بهشجرد " وتلك الناحية ورد قزوين غير مره، و تفقه بآمل سنين، وادرك كبار فقهائها، وتوفي علي ما قيل عن خمس وتسعين سنة.
و ظاهر آن است كه مراد از كلمه بقريته قرينه منسوب إليه محمد مذكور است كه " هشجرد " باشد والله اعلم.
و محتمل است كه فخر آور همان باشد كه جد قضويان قزوين است.
(٣٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الغفار بن عبد الله (1)، محمد بن عبد السلام (1)، جمال الدين (1)، الشهادة (1)
حمد الله مستوفي در اواخر تاريخ گزيده (باب ششم فصل هفتم صفحه 847) گفته:
قضويان - جدشان فخر الدين فخر آور در ديوان قضاء وكالت كردي بدين سبب ايشان را قضوي خوانند.
صفحه(٣٣٠)
شماره 333 - السيد فاذشاه:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " (صفحه 192) ضمن علماي شيعه گفته است:
و سيد پادشاه الراوندي واقارب او …
و قسمتي راجع به او در خاندان عبد الجبار طوسي ذكر كرديم مراجعه شود.
صفحه(٣٣١)
شماره 336 - امين الاسلام طبرسي:
شيخ عبد الجليل رازي در صفحه 194 كتاب " نقض " گفته است:
والشيخ أبو علي الطبرسي صاحب التفسير بالعربية.
وابن شهر آشوب در آخر " معالم العلماء " در باب معروفين به كنيه (صفحه 123) گفته:
شيخي أبو علي الطبرسي له " مجمع البيان في معاني القرآن " حسن، " الكاف الشاف من كتاب الكشاف " " النور المبين " " الفائق " حسن " اعلام الوري باعلام الهدي " " الاداب الدينية للخزانة المعينية ".
و اين عالم از مشاهير عالم اسلام و مفاخر جامعه شيعه است و حاجت به ترجمه ندارد.
(٣٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب مجمع البيان للطبرسي (1)، كتاب إعلام الوري بأعلام الهدي (1)، كتاب معالم العلماء (1)، ابن شهر آشوب (1)، القرآن الكريم (1)
شمار 353 - ذو الفخرين:
شيخ عبد الجليل رازي در كتاب " نقض " صفحه 182 گفته است:
والسيد ذو الفخرين المرتضي القمي كه فضل او از كلام وخطب او معلوم شود، و در صفحه 229 گفته است:
خاندان سيد جمال الدين شرف شاه الحسيني " بآبه " و مرتبه او و سيد طباطبا الحسين " باصفهان " با درجه تمام و حرمت عظيم آنگه خاندان سيد زكي " بقم " و " ري " و " كاشان " و حرمت و تمكين و جاه و رفعت او در مال و نعمت و فضل و نسب و پسرش ذو الفخرين أبو الحسين علي بن مطهر بن علي رضي الله عنه كه بيرون از آنكه سلاطين آل سلجوق و نظام الملك به وصلت با وي تقرب و تبرك نمودند، چهار صد حصه مفرد در تركه او بيرون آمد، و فضل وعلم او از كتب وخطب او معلوم شود، و هنوز شرف و فضل نقابت در خاندان او در عراق باقي است به اقبال و تأييد ملك الامراء سادات عالم، شرقا وغربا، مرتضي كبير شرف الدين …
و تتمه آن در حالات مرتضي كبير ذكر خواهد شد.
و در صفحه 280 گفته است:
آنكه گفته است كه بزرگان اين نصيحت كرده اند، و گفته اند كه رافضي را صحبت نشايد، و بر وي اعتماد مكن، كه او دعوي دوستي علي كند و اين هم چنان باشد كه جهود در دعوي دوستي موسي.
جواب اين كلمات آن است كه عجب است، كه اين نصيحت و قول
(٣٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، مدينة إصفهان (1)، جمال الدين (1)، علي بن مطهر (1)
بزرگان دين كه به خواجه نوشتي رسيده است كه " با رافضيان صحبت نبايد داشتن و برايشان اعتماد نبايد كردن " پنداري اين سخن به هارون الرشيد و به مأمون خليفه نرسيده بود، تا به مشورت علي بن يقطين و فضل بن سهل ذو الرياستين چندان اعتماد كرده بودند، و به مسترشد خليفه هم نرسيده بود تا بر قول نوشيروان خالد شيعي كه وزير او بود اعتماد كرده بود، و اين خبر پنداري به سلطان ملكشاه نرسيده بود تا دختر خود خاتون سلقم با سپهبد علي شاعي ملك مازندران ميداد، و بر مجد الملك قمي اعتماد كرده بود، و به سلطان بركيارق نرسيده بود تا بر گفت و مشورت رئيس أبو اسحاق مشگوي اعتماد كرده بود، و اين خبر علماي سنت با سلطان سنجر نگفته بودند، و خيانت كرده بودند، تا او بر شرف الدين بوطاهر مهيسه وزير قمي و بر معين الدين بو نصر كاشي اعتماد كرده بود، و اين خبر پنداري بنظام الملك بوعلي الحسن بن علي بن اسحاق نرسيده است كه سر همه سنيان بود تا به شفاعت دختر خود را به سيد مرتضي قمي ميداد، و دختر امير شرف شاه جعفري براي پسرش امير عمر ميخواست، وسلطان محمود از اين سخن بيگانه بوده تا كه وقتي دختر ملك رئيس صدقه شاعي ميخواست، و وقتي دختر سلطان محمود به شاه رستم علي شهريار ميداد، ملك مازندران خلفاء و سلاطين و امراء وزراء عالم همه جاهل بوده اند بدين خبر، الا اين مصنف كه از رافضي به ناصبي گريخته و چنان مينمايد كه از همه سنيان عالمتر و فاضلتر و متعصب تر است، و هر كس كه اين جواب بخواند بي امانتي وي بداند، و قياس كردن شيعه را در محبت و مودت علي مرتضي (ع) با جهود آن پنداري مذهب بد خويش فراموش كرده است، كه به جهودان ماند كه متابعت سامري كردند، و هارون را رها كردند، و رو به گوساله آوردند، تا مجبر بقوم سامري مانندگي دارد، و در اين معني فصلي مفرد در آخر كتاب گفته آيد.
و در صفحه 437 گفته است:
در عهد مرتضاي قم كه بود، كه بر وي طلب تقدم يا رستي كردن
(٣٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: ذو الرياستين (1)، علي بن يقطين (1)، الحسن بن علي (1)، الجهل (1)
و معلوم است كه علماي فريقين هر آدينه به سلام مرتضي رفتندي، و از وي عطايا ستدندي، وسلطان در وقت انزواي او به سراي او رفت، و نظام الملك با آن عظمت هر سال اند بار به سراي او رفتي، دانم كه چنين سيد زبون نباشد.
صفحه(٣٣٥)
شماره 354 - پسرش مرتضاي كبير شرف الدين محمد بن علي شيخ عبد الجليل رازي كتاب " نقض " را بدستور او نوشته است و در صفحه 3 چنين گفته است:
و پيش از وصول اين كتاب بما مگر زمره از خواص علماء شيعه كه آن كتاب را مطالعه كرده بودند، در حضرت مقدس مرتضي (شرف الدين ملك النقباء سلطان العتره الطاهره أبو الفضل محمد بن علي المرتضي) ضاعف الله جلاله گفته بودند، و بر لفظ گهر بار سيد السادات رفته كه (عبد الجليل قزويني ميبايد كه در جواب اين كتاب بر وجه حق شروعي كند چنان كه كسي انكار آن نتواند كرد) چون نسخه اصل بما آوردند، و تأمل افتاد، عقل چنان اقتضاء كرد اگر چه تقرب به خداي بي عيب و عار و به احمد مختار و حيدر كرار باشد ديباچه، كتاب بايد كه به اسم امام روزگار خاتم الابرار مهدي بن الحسن العسكري - (عليه وعلي آبائه السلام) باشد كه وجود عالم را حوالت به بقاي اوست …
و در صفحه 48 ضمن ذكر مدرسه خواجه عبد الجبار مفيد (كه ذكر شد) گفته است:
همه به بركات همت شرف الدين مرتضي است كه مقدم سادات شيعه است و در صفحه 164 گفته:
و مدرسه مرتضي كبير شرف الدين با زينت و آلت و حرمت
(٣٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي (1)
و قبول و غير آن كه به ذكر همه كتاب مطول شود …
و در صفحه 229 گفته است (در دنباله آنچه در ذو الفخرين پدرش گذشت) … به اقبال و تأييد ملك الامير الامراء سادات عالم شرقا وغربا مرتضي كبير شرف الدين محمد بن علي كه در علم و زهد وارث شمع مكه و يثرب است، و در جاه و وقار سيد سادات مشرق و مغرب، واقول فيه ما قال الفرزدق في ابيه:
يكاد يمسكه عرفان راحته ركن الحطيم إذا ما جاء يستلم و قوامي رازي تخلص از قصيده توحيد و مناقب به دو نيكو كرد، كه گفت:
تا صاحب الزمان به رسيدن به كار دين اولي ترين كسي شرف الدين مرتضاست و برادران او تاج الدين وامير شمس الدين بافضل و درجه و بزرگي خاندان.
بيت قوامي رازي كه به آن اشاره كرده است از قصيده اي است در توحيد و منقبب و تخلص به مدح مرتضاي كبير شرف الدين محمد نقيب در 76 بيت و ما آن قسمت كه مربوط به شرف الدين است در اينجا ميآوريم (ديوان صفحه 75).
او ز آن نميرسد كه جهان بس مشوش است گل ز آن نميدمد كه چمن سخت بي نواست تا صاحب الزمان به رسيدن …
صدر جهان نقيب نقيبان شرق و غرب كو سيدي نبي صفت و پادشه لقاست دين پروري كه از بر كسي بر آسمان در خطبه ملائكه بر جان او ثناست در دور او ز دولت او دوري ابلهي است در خط او و خطه او نا شدن خطاست
(٣٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، المدينة المنورة (1)، الشاعر الفرزدق (1)، محمد بن علي (1)، الزهد (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
كردند قيمت هنرش صد هزار گنج نخاس عقل گفت كه اين برده كم بهاست بد خواه را ز دولت او روز محنت است يأجوج را ز سد سكندر به صد بلاست اي سيدي كه از درجات رفيع تو خاك درت تفاخر اعدا و اولياست همچون محمد وعلي وفاطمة شدست زيرا حليم طبع و سخي كف و پر حياست گر دست همت تو دو عالم بلقمه وين طرفه تر كه از دهنش بوي ناشتاست هر چيز را كه هست بود حد و انتها درياي فضل توست كه بي حد و انتهاست خورشيد عقل را شرف از برج فضل توست خاتون باغ را تتق از دولت صباست از گرد نعل اسب تو در چشم مملكت معلوم شد كه قيمت ديده ز توتياست گردون تو را رهي و زمانه تو را غلام شه را به تو مرا دو سپه را به تو هواست كي چون تو و كسان تو باشند حاسدان جفت گل و بنفشه نه گشنيز و گند ناست ادبير سوي خويش كشد حاسدت همي ادبير همچو كاه و حسودت چو كهرباست هر كس كه خواست بد به تو آن بد به دو رسيد شك نيست اندرين كه بدان را بدي جز است هر كس كه جست نيكي تو يافت نيكوئي گويند در مثل كه " سزا در خور سزاست "
صفحه(٣٣٨)
تا تو بقم شدي شده بود آبروي ري از چنگ غم ز آمدنت جانها رهاست از هر دلي ز رفتن تو آه هجر بود از هر لبي ز آمدنت بانگ مرحباست الا قوامي از شعرا نانبا كه بود نان چنين كه من پزم اندر جهان كراست بر دشت دل به كاشتن گندم سخن و همم ز گرد سينه چو دهقان برو ستاست انبان نان به دوش خرد بر نهاده ام كانديشه ام ز مغرد چو هند و به آسياست سوزنده استخوان من از آتش ضمير چون در تنور هيزم دو كان نانباست هر كس كه بر گذشت به بازار خاطرم داند كه نان مدح شما خون جان ماست تا آفتاب و ماه و سهيل و سها بود بادي تو كز تو درد وجهان زينت و بهاست و شيخ عبد الجليل رازي در صفحه 20 گفته است (چنان كه در ذو الفخرين گذشت) اين خبر پنداري بنظام الملك بو علي الحسن بن علي بن اسحاق نرسيده بود، كه سر همه سنيان بود تا به شفاعت دختر خود را به سيد مرتضي قمي ميداد.
بيان اين وصلت آنست كه مادر شرف الدين محمد مذكور عائشة خاتون دختر سلطان الب ارسلان محمد است، و مادر پدرش عز الدين أبو القاسم دختر نظام الملك وزير است چنان كه در ضمن ترجمه حال مفيد عز الدين يحيي نيز به آن اشاره خواهيم كرد.
و در صفحه 437 گفته است:
و سيد اجل كبير شرف الدين مرتضي از عهد بيست و دو سالگي
(٣٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن إسحاق (1)
كه از مكتب و مدرسه بدر آمد إلي يومنا هذا، كرا زهره بوده است در بلاد خراسان و عراق، و در دو حضرت از سادات و ائمه و علماء و قضاة و اصناف مهتران، كه به روي تقدم جويد، و طلب رفعت كند، با جواني و كودكي در محافل ملوك، واسطه قاضي حسن استرآبادي، و عماد محمد وزان بودي، و هميشه ايشان به دو تفاخر كردندي، و در همه عراق همين حساب بايد كردن تا معلوم شود، كه اين طائفه هميشه غالب و محترم و بزرگوار بوده اند، تا به حدي كه ناصر الدين أبو اسماعيل قزويني رحمه الله در حضرت خواجه قوام الدين وزير حاضر بود، خواجه امام أبو منصور ماشاده در آن حضرت رفت خدمت كرد، و بازگشت كه بر بالاي ناصر الدين نتوانست نشتين، پس نميدانم كه بوده است، كه زبون بوده است، و اين بزرگان با اين حرمت و جاه چگونه به جهودان مانندگي داشته اند، تا آن دعوي بدين حجت در نحر مجبرش بماند.
(٣٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (2)، خراسان (1)
تفصيل نسب خاندان نقباي ري و قم بايد پيش از شروع به مطلب تذكر بدهيم كه در بعضي از مآخذ بجاي ذو الفخرين " فخر الدين " نوشته اند، و اختلافات ديگري نيز در اين خاندان ديده ميشود، و بهتر آنست كه اقوال تمام علما را در اين باره نقل كرده، و آنچه به نطر ميرسد تذكر دهيم، و بقيه را به درك مطالعه كنندگان گرامي واگذاريم.
خاندان بزرگ نقباء ري از خاندانهاي قديم و شريف و بيوت نجيب و اصيل شيعه است، و با وجود اين تاكنون ترجمه اين خاندان در جائي اعم از كتب تواريخ و سير و رجال و تراجم احوال وغيرها به طول تفصيل ذكر نشده است، لازم ميدانم كه مطالب مربوط به اين خاندان را كه به طول كلي طبق مضمون " ان في الزوايا خبايا " در بطون كتب و متون دفاتر بطور تفرق و تشتت مذكور است، و تا اطلاع بر آنها براي نوع اهل علم و فضل به آساني ميسر نيست به قدر ميسور در اينجا درج كنم، تا بدين وسيله هم اندكي از حقوق كثيره اين خاندان را كه بر گردن هر يكي از افراد ما گروه شيعه دارند ادا كرده باشم، و هم خدمتي براي سلسله جليله اهل علم كه طالب اين قبيل مطالب هستند انجام داده باشم، ليكن چون غرض عمده و هدف اصلي در اين مورد ترجمه حال شرف الدين محمد و پسرش عز الدين يحيي است كه هر دو از رجال بسيار معروف و مشهور اين خاندان اند ترجمه " حال اين دو نفر را بطور تفصيل " و ترجمه سائر افراد اين خاندان را بطور اجمال
صفحه(٣٤١)
بيان ميكنم، با وجود اين طبق مضمون " تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل " از همان مختصر جلالت وعظمت سائر افراد اين خاندان به قدر لازم و اندازه كفايت فهميده ميشود " وهو المطلوب ".
اينك به ياري خدا شروع به مقصود ميكنم و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت واليه انيب.
فريد خراسان أبو الحسن بيهقي در كتاب شريف لباب الانساب گفته:
نقيب الري و قم - السيد الاجل أبو القاسم علي بن السيد الاجل شرف الدولة والدين ملك اكابر النقباء محمد بن السيد الاجل عز الدين ابي القاسم علي بن شرف الدين محمد بن المرتضي نقيب النقباء المطهرين علي بن محمد بن علي الرئيس النقيب بقم ابن محمد الرئيس النقيب بقم ابن احمد المعروف بالدخ ابن محمد الغريق بن اسماعيل بن محمد الارقط ابن عبد الله الباهر بن زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام.
بيان هذا النسب الشريف - عبد الله بن زين العابدين وهو أبو الارقط، وقد بينا سبب هذا اللقب.
والعقب من زين العابدين في محمد الباقر وعبد الله الباهر وعمر بن علي وزيد المصلوب والحسين الاصغر وعلي بن علي.
والعقب من عبد الله الباهر محمد الارقط.
والعقب عن محمد الارقط اسماعيل بن محمد والعقب من اسماعيل بن محمد الارقط في محمد بن اسماعيل والحسين بن اسماعيل.
والعقب من محمد بن اسماعيل في احمد بن محمد، واسماعيل بن
(٣٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن الحسين بن علي (1)، إسماعيل بن محمد (3)، محمد بن إسماعيل (2)، فريد خراسان (1)، أحمد بن محمد (1)، علي بن محمد (1)، الصّلب (1)
محمد، والحسين بن محمد.
والعقب من احمد بن محمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد الارقط، جعفر ومن جعفر الحسين، والحسين هو خداع بمصر وحمزة بن احمد وجميع ولد احمد بن محمد بمصر، الا ولد حمزة بن احمد فانهم بقم.
واما الحسين بن اسماعيل بن محمد الارقط، فمن ولده حمزه بن عبد الله بن الحسين بن اسماعيل بن محمد الارقط، له عدد به استرآباد والري نبو الاخرين، منهم، إلي‌ها هنا ذكره الشيخ الشريف في كتاب " نهايه الاعقاب " وفي المشجرات الصحيحه ام جعفر بن احمد، رقيه بنت جعفر بن محمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق (عليه السلام) و يقال له حمزه الاكبر، واخوه أبو عبد الله الحسين الكوكبي بن احمد.
والعقب من حمزه الاكبر بن احمد بن محمد بن اسماعيل علي بن حمزه، ومحمد بن حمزه.
والعقب من علي بن حمزه وهو أبو القاسم الحسن بن علي، امه هاشمية وابو علي احمد امه حسنيه، وابو عبد الله الحسين بن علي امه هاشميه، وحمزه بن علي امه حسينيه، وابو الفضل محمد بن علي امه حسينيه.
والعقب من محمد بن حمزه أبو محمد الحسن بن محمد، وابو - القاسم علي بن محمد بن حمزه بن محمد بن احمد بن محمد بن اسماعيل الاكبر بن محمد الارقط بن عبد الله الباهر، ام عبد الله الباهر بنت علي بن ابي طالب عليه السلام، وام محمد الارقط ام ولد.
ومن اولاد ابي عبد الله الحسين الكوكبي ابن احمد أبو عبد الله الحسين واحمد ابنا عبد الله بن حمزه بن الحسين.
ومن اولاد حمزه بن الحسين الكوكبي أبو الفضل محمد بن علي بن حمزه.
وللسيد الاجل عز الدين ابي القاسم علي بن شرف الدين محمد بن المرتضي اولاد فيهم البقية اكبرهم واشرفهم واعلمهم السيد الاجل
(٣٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، أحمد بن محمد بن إسماعيل (2)، جعفر بن محمد بن إسماعيل (1)، محمد بن إسماعيل بن محمد (1)، عبد الله بن الحسين (1)، أبو عبد الله (3)، إسماعيل بن محمد (2)، الحسين بن علي (1)، الحسين بن محمد (1)، الحسن بن علي (1)، حمزة بن أحمد (1)، حمزة بن علي (1)، الحسن بن محمد (1)، أحمد بن محمد (2)، جعفر بن أحمد (1)، حمزة بن محمد (1)، محمد بن حمزة (2)، علي بن محمد (1)، محمد بن علي (2)
المفيد العالم شرف الدين ملك النقباء الاكابر محمد بن علي وولادته كانت في شهور سنة اربع وخمسمائة، ام السيد الاجل عز الدين ابي - القاسم من بنات نظام الملك، وام السيد الاجل شرف الدين عائشة خاتون بنت السلطان الب ارسلان محمد بن جعفر بيگ الملك داود بن ميكائيل بن سلجوق بن بقاق ولي في السيد الاجل شرف الدين محمد مصنفات وقصائد منها.
يا من علاه لدين المصطفي شرف وروض سؤدده مستاسد انف آباو الصيد مدو اللهدي طنبا وانه خلف يحيي بن السلف هو الكريم الذي قدما تبشرنا بفضل ابائه الاجار والصحف محمد بن علي نلت منزلة شمل المعالي بها والمجد مؤتلف تعنول أقلامك الاقدار ساجدة والسيف والليل والخطبة الزعف يا سادة الناس اني قد اقول لكم انتم جواهر والدنيا لكم صدف لا يرتجي الغيث الا من اكفكم ومن سيوفكم للحاسد التلف يهتز في المهد للعلياء طفلكم وكهلكم برداء الفضل ملتحف ما جاد طبعي بوصف من مدائحكم الا وجدت علاكم فوق ما اصف
(٣٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي (2)، محمد بن جعفر (1)، الكرم، الكرامة (1)، الصيد (1)
واما جد والده فهو السيد الاجل المرتضي ذو الفخرين أبو الحسن المطهر بن علي، وقال فيه الشيخ علي بن الحسن بن ابي الطيب الباخرزي في كتاب " دمية القصر ":
هو من اعيان الاشراف والسادة اتفق اكتحالي بغرته الزهراء واستضائني بزهرته الغراء سنة اربع وثلاثين واربع مائة بالري، الا ان الالتقاء كانت خلسة، والاجتماع لحظة، وما زالت اخباره تترامي إلي الثنية الجميلة علي، فيزداد غرس ولائه في قلبي اثمارا، وهلال وفائه بين جوانحي اقمارا، ولم اظفر مما القاه بحر علمه علي لسان فضله الا بهذين البيتين جانب جناب الغي دهرك كله واسلك سبيل الرشد تسعد والزم من وسخته غدرة أو فجرة لم ينقه بالرخص ماء القلزم و نيز فريد خراسان أبو الحسن بيهقي رحمة الله عليه در " تاريخ بيهق " ضمن ترجمه حال خانواده نظام الملك تحت عنوان " خاندان سيد الوزراء نظام الملك " گفته (صفحه 74) و عقب از نظام الملك از پسران فخر الملك المظفر بود، و جمال الملك أبو جعفر محمد و قوام الدين احمد كه مقيم بود به بغداد، و عثمان بن نظام الملك والامير بهاء الملك أبو الفتح عبد الرحيم، وعز الملك الحسين، و مؤيد الملك أبو بكر عبيدالله، وعماد الملك أبو القاسم، و عقب وي به طوس است، وامير منصور و عقب وي بري است، و حرائر بودند يكي در حباله امير محمد فراتي، ديگر در حباله سيد اجل ري بود ديگر در حباله امير أبو الحسن پسر فقيه اجل، يكي در حباله پسر عزيز جويشن.
نگارنده گويد: چنان كه ملاحظه ميشود در اين عبارت از ثقه - الملك أبو مسلم سروشياري رئيس شهر ري كه در كتب ديگر او را نيز داماد خواجه نظام الملك معرفي كرده اند نام برده نشده است، و من سبب
(٣٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الأشراف للشيخ المفيد (1)، مدينة بغداد (1)، علي بن الحسن (1)، فريد خراسان (1)، النوم (1)
آن را نميدانم هر كه طالب باشد خودش به تحقيق وجه آن بپردازد.
و نظير آنست آنچه شيخ عبد الجليل در " النقض " (صفحه 280) گفته:
زو اين خبر پنداري بنظام الملك بو علي الحسن بن علي بن اسحاق نرسيده بود، كه سر همه سنيان بود، تا به شفاعت دختر خود را به پسر سيد مرتضي قمي ميداد.
و نيز تصريحي به اين مطلب در همين كتاب بار ديگر نقلا عن كتاب " النقض " شيخ عبد الجليل عن قريب ذكر خواهد شد ان شاء الله.
رافعي در " التدوين " في ذكر اخبار قزوين (صفحه 140 نسخه اسكندريه) گفته:
محمد بن علي بن المطهر المرتضي الحسيني، السيد أبو الفضل النقيب سمع صحيح مسلم بن الحجاج من محمد بن الفضل الفراوي وسمع منه غريب ابي سليمان الخطابي بروايته، عن ابي الحسن عبد - الغافرين اسماعيل عنه.
ورد قزوين سنه تسع وخمسين وخمسائة فسمع منه وسمع ابا الفضل الكرخي وابا سليمان الزبيري وتوفي بساوة سنه ست وستين وخمسمائة.
ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان (قسم صفحه 90 - 91) ضمن بياناتي كه تحت عنوان " آمدن سليمان شاه بهماني اصفهبد " ايراد كرده است گفته:
و پيش از اين ياد رفت در اول مجلد كتاب كه شاه غازي چون سلطان سليمان به دو پيوست در حق او چه كرد، و به همدان چگونه برد، و به سلطنت نشاند، و محمود گندم كوب سلطان به مازندران آمد اين جمله گفته ايم (قسم اول صفحه 133).
سلطان سليمان ري و حدود آن اصفهبد را داده بود، اصفهبد ري با تصرف گرفت، و خواجه حسن نجم الدين را به عميدي ولايت ري بفرستاد، و دهخداي نجم الدين محمد را كه پدر سعد الدين علي بود
(٣٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب صحيح مسلم (1)، محمد بن علي بن المطهر (1)، الحسن بن علي (1)، محمد بن الفضل (1)
به مشرفي ري و يك سال و هشت ماه ري و اعمال او تا مشكو به تصرف ديوان اصفهبد بود، وجملة معاريف و قضاة و سادات ري به مازندران در خدمت شاه غازي بودند، و همچنين خوارو و سمنان، و پدر سيد عز الدين يحيي كه مرتضي گفتند و از او بزرگوار و محترم تر سيدي در عالم نبود، با شاه غازي بر تخت نشستي، و حكم فرموده بود به خزانه و داريخانه و جامه خانه و ولايت خويش كه هر چه آن سيد به خط خويش بر نويسد كه مرا فلان چيز ميبايد همه بدهند، و خط او توقيع من شناسند و سيد با چنين تمكين مدتي در مازندران بماند.
نگارنده گويد گويا عبارات كساني كه عز الدين يحيي را نقيب آمل هم معرفي كرده اند به اين زمان ناظر است، و به عبارت واضحتر نقابت عز الدين يحيي براي آمل منحصر به زمان تملك اصفهبد به ري كه بيست ماه بوده است ميباشد، و اين مدعا با تدبر در عبارات مندرجه در اين ترجمه روشن ميشود.
سيد علي خان رحمه الله در كتاب " الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعه " گفته:
السيد الاجل أبو الحسن المطهر بن محمد (بن) ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد بن علي بن محمد بن حمزه بن احمد بن اسماعيل الديباج بن محمد بن عبد الله الباهر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب صلوات الله وسلامه عليهم الملقب بالمرتضي ذا الفخرين، ذكره الشيخ أبو الحسن بن بابويه في رجاله فقال: هو من كبار … الترجمة آنگاه عبارت منتجب الدين را چنان كه گذشت نقل كرده. پس گفته:
وذكره أبو الحسن الباخزري في " دميه القصر " فقال: هو من اعيان إلي آخر الترجمة.
آنگاه عبارت باخرزي را تا آخر چنان كه گذشت نقل كرده سپس گفته:
قال المؤلف عفي الله عنه وعن المؤمنين كان السيد المذكور
(٣٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن الحسين بن علي (1)، محمد بن أبي القاسم (1)، أحمد بن إسماعيل (1)، محمد بن عبد الله (1)، محمد بن حمزة (1)، محمد بن علي (1)، الصّلاة (1)
من اكابر السادة العظماء و مشاهير الفضلاء والعلماء، وكان نقيبا علي الري وقم وآمل، ذا ثروة ونعمة عظيمة، مع كمال الفضل وعلو النسب والحسب، له مدرسة عظيمة بقم، ولما توفي كان من جملة (تركته) اربعمائه من لولوء وناهيك بها ثروة وكانت ملوك آل - سلجوق يلتمسون مصاهرته ويفتخرون بذلك لعلو قدره وارتفاع شأنه وكان الخواجه نظام الملك صاهر ابنه السيد الاجل محمد بابنته التي هي واحدة بعد ان تشفع إليه، بمن يعز عليه ولم تزل النقابة والرياسة في ولده حتي تغلب خوارزمشاه تكش علي العراق، فقتل السيد يحيي بن محمد بن علي بن محمد بن المطهر المذكور، وهرب ابنه إلي بغداد، كما سيأتي في ترجمته ان شاء الله، فزالت ايامهم وانقضي زمانهم، وخلد في صدور الدفاتر محاسنهم، رحمهم الله تعالي.
استفاده نگارنده از اين كلام شريف نگارنده گويد: از بركت موفقيت به زيارت اين كلام شريف مباراتي كه در نسخ كتاب " نقض " شيخ عبد الجليل تصحيف شده بود درست شد، توضيح اين سخن آنكه در نسخ كتاب " النقض " كه تاكنون به نظر من رسيده است بجاي عبارت چهار صد من حصه مفرد كه در اين تعليقات ثبت شده عبارت چهار صد حصه مفرد درج شده است چنان كه در نسخه چاپي هم تبعا للنسخ همان طور چاپ كرده ايم حالا كه به مطالعه اين كلام شريف موفق شدم، معلوم شد كه حصه مفرد مصحف خوضه مفرد ميباشد بيان اين مطلب آنكه عبارت صاحب اربعمائة من لؤلؤ بطور قطع و يقين ترجمه عبارت چهار صد من خوضه مفرد است.
صاحب " قاموس " گفته: والخوضة اللؤلؤة و صاحب " تاج العروس " گفته الخوضة اللؤلؤة و در " منتهي الارب " گفته، خوضه بالفتح = دانه مرواريد و نيز فيروز آبادي در " قاموس " گفته و ذهب مفرد = مفصل
(٣٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، محمد بن علي بن محمد بن المطهر (1)، مدينة بغداد (1)، القتل (1)، العزّة (1)
بالفريد و در " تاج العروس " در شرح اين كلام گفته: و ذهب مفرد أي كمعظم = مفصل بالفريد و من مجمعات الاساس كم في يفصل بين اللؤلؤ والذهب ج فرائد، والجوهرة النفيسة كالفريدة، والدر إذا نظم، وفصل الفريد جمع الفريدة، وهي الشذر من فضة كاللؤلؤة و فرائد الدر = كبارها.
پس به خوبي روشن شد كه مفاد عبارت اربعمائة من لؤلؤ با مفاد عبارت چهار صد من خوضه مفرد تقريبا يكي است، پس گمان ميرود كه مرحوم سيد علي خان اين عبارت را يا از كتاب " نقض " برداشته و يا از كتابي كه او از كتاب " نقض " برداشته بوده است والله اعلم.
تنبيه بر چند اشتباه كه در كلام مرحوم سيد علي خان ديده ميشود 1 - چنان كه از ظاهر عبارت بر ميآيد، مراد از اين قول او " و كان السيد المذكور إلي آخره " ذو الفخرين أبو الحسن المطهر است، پس اينكه گفته: سيد مذكور نقيب آمل هم بوده است اشتباه است، زيرا بجز عز الدين يحيي و پدر او شرف الدين محمد احدي از اين خاندان نقيب آمل نبوده است، چنان كه عن قريب به توضيح اين مطلب خواهيم پرداخت.
2 - اينكه گفته سيد نامبرده مدرسه در قم داشته است، آن هم صحيح نيست، زيرا مدرسه بنام شرف الدين محمد بوده است، نه بنام أبو الحسن مطهر چنان كه صاحب " النقض " تصريح كرده است.
3 - دختر نظام الملك زن محمد بن مطهر نبوده است، چنان كه از عبارات أبو الحسن بيهقي و صاحب " نقض " صريحا برميآيد فراجع ان شئت.
4 - دختر نظام الملك منحصر به فرد نبوده است، چنان كه اين سيد ادعا كرده، زيرا بيهقي به تعدد دختران وي تصريح كرده است، چنان كه
صفحه(٣٤٩)
كلامش نقل شد.
عالم جليل شهير سيد حسن صدر قدس الله سره الشريف در كتاب " تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام " ضمن تعداد علماء طبقه خامسه گفته (صفحه 111).
ومنهم السيد الاجل ذو الفخرين المرتضي محمد أبو الحسن المطهر بن ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد النقيب الحسيني الديباجي، كان من كبار سادات العراق، وصدور الاشراف، انتهي منصب النقابة والرياسة في عصره إليه، وكان عالما في فنون كثيرة، خصوصا النحو، واللغة، والادب، والشعر، والسير، والتواريخ، له خطب ورسائل لطيفة، قرأ علي الشيخ ابن جعفر الطوسي في سفر الحج، وذكره الباخرزي في " دمية القصر " واثني عليه بما هو اهله، وحكي علاقاته له سنة اربع وثلاثين واربعمائة بالري، كذلك ذكره السيد علي بن صدر الدين في " الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة " قال:
كان من كبار السادات العظماء، ومشاهير الفضلاء، وكان نقيبا علي الري وقم وآمل، ذا ثروة ونعمة عظيمة، مع كمال الفضل، وعلوا النسب والحسب، عمر مدرسه عظيمة بقم.
اقول وهو أبو النقيب عز الدين يحيي الشهيد بعد ابيه، قتله ملك شاه التكش وصنف منتجب الدين ابن بابويه الفهرست باسمه.
نگارنده گويد از مراجعه به بياناتي كه در ذيل كلام سيد علي خان ذكر كرده ايم حال اين كلام معلوم ميشود، و علاوه بر اينكه سيد مطهر را كه در سال چهار صد و سي و چهار با ابو الحسن باخززي ملاقات كرده است پدر عز الدين يحيي كه در 591 كشته شده است دانسته است.
كتابخانه (شرف الدين محمد) نقيب النقباء ري فريد خراسان أبو الحسن بيهقي در " تتمه صوان الحكمه " در ترجمه حال أبو نصر فارابي (محمد بن محمد بن طوخان) گفته
(٣٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة للسيد علي خان المدني (1)، دولة العراق (1)، كتاب الأشراف للشيخ المفيد (1)، المطهر بن أبي القاسم (1)، علي بن أبي الفضل (1)، فريد خراسان (1)، محمد بن محمد (1)، الحج (1)، القتل (1)، الشهادة (1)
(صفحه 17 چاپ هند) وقد رايت في خزانة كتب نقيب النقباء بالري من تصانيفه ما لم يقرع سمعي اسمه، واكثر ما رايته كان بخطه وخط تلميذه ابي زكريا يحيي بن عدي.
در " دره الاخبار ولمعة الانوار " كه ترجمه " تتمة صوان الحكمه " است عبارت مزبور را چنين ترجمه كرده است (صفحه 18 چاپ ايران).
و خواجه ظهير الدين بيهقي آورده كه رسائل بسيار (از او) به خط او و خط تلميذش أبو زكريا يحيي در كتب خانه " نقيب النقباء " ري ديدم.
از جمله كساني كه از سيد شرف الدين روايت كرده اند اين اشخاص اند 1 - شيخ منتجب الدين صاحب فهرست است چنان كه از عبارت او كه در ترجمه اين سيد گفته است معلوم شد، و براي مزيد فايده عبارت ديگر او را كه كاشف از اين مدعاست در مرآ و منظر خوانندگان ميگذارم و آن اينكه شيخ مزبور در كتاب " اربعين " خود ضمن حكايات چهارده گانه كه در آخر آن آورده است حكايت سيزدهم را چنين نقل كرده.
الحكايه الثالثة عشر - اخبرنا السيد المرتضي السعيد شرف الدين أبو الفضل محمد بن علي بن محمد بن المطهر رفع الله درجته، اخبرنا الامام أبو الفضل محمد بن احمد الطبسي في كتابه، اخبرنا أبو محمد عبد الله بن يوسف بن احمد بن مامويه الاصفهاني، اخبرنا ابورجا محمد بن حامد المدني بمكة، اخبرنا الحسن بن عرفة، اخبرنا علي بن قدامة، عن ميسرة بن عبد ربه بن عبد الكريم الحريري، عن سعيد بن جبير رحمة الله عليه قال:
مر ابن عباس بنفر من قريش وقد كف بصره ومعه ابن له يقوده، فسمع صوتهم فوقف عليهم وسلم فقاموا وردوا السلام، ومضي
(٣٥١)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (1)، دولة ايران (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، يوم عرفة (1)، محمد بن علي بن محمد بن المطهر (1)، محمد بن أحمد (1)، عبد الكريم (1)
فقال له ابنه: يا ابه ما سمعت ما قالوا؟
قال لا وما قالوا؟
قال: سبوا عليا ونالوا منه فقال: ردني إليهم، فرده فقال: ايكم الساب الله تعالي؟
فقالوا: يا بن عباس من سب الله فقد كفر فقال: ايكم الساب رسول الله؟
فقالوا: يا بن عباس من سب رسول الله فقد اشرك فقال: ايكم الساب عليا؟
فقالوا: اما علي فقد نلناه منه فقال ابن عباس: اشهد بالله واشهد الله لقد سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله يقول: من سب عليا فقد سبني، ومن سبني فقد سب الله، ومن سب الله فقد كفر.
ثم التفت إلي ابنه فقال: قل فيهم - فداك ابي وامي فقال الغلام:
نظر واليك با عين محمره نظر التيوس إلي شفار الجازر.
قال: زدني يا غلام، فداك ابي وامي.
فقال: خزر الحواجب خاضعي اعناقهم نظر الذليل إلي العزيز القاهر قال: زدني يا غلام، فداك ابي وامي فقال: ما عندي غير ما سمعت فقال ابن عباس:
سبوا الاله وكذبوا بمحمد ووصيه الزاكي التقي الطاهر هم تسعة لعنوا جميعا كلهم والله يلحقهم غدا بالمعاشر
(٣٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (2)، العزّة (1)، الفدية، الفداء (3)، السب (4)
احيا وهم عار علي موتاهم والميتون فضيحة للغابر قال: وكانوا عشره فلما قال لابنه قل فيهم قام واحد فلذلك قال هم تسعة.
2 - عالم شهير موفق بن احمد خوارزمي معروف با خطب خطباء خوارزم است، چنانكه آغاز كتاب " مناقب " او به صراحت لهجه بر اين مدعا دلالت ميكند زيرا نص عبارت او در اول كتاب مذكور اين است (رجوع شود به صفحه 18 نسخه مطبوعه در ايران بسال 1313 هجري قمري).
قال الامام الاجل الصدر ضياء الدين، شمس الاسلام، ناصح الخلفاء، مفتي الامة، مقتدي الفريقين، صدر الائمه، اخطب الخطباء، أبو المويد موفق بن احمد المكي البكري الخوارزمي رضي الله عنه، ذكر فضائل امير المؤمنين ابي الحسن علي بن ابي طالب عليه السلام، بل ذكر شئ منها إذ ذكر جميعها يقصر عنه باع الاحصاء، بل ذكر اكثرها يضيق عنه نطاق طاقة الاستقصاء بذلك علي صدق ما ذكرت ما اخبرني به السيد الامام الاجل المرتضي، شرف الدين عز الاسلام، علم الهدي، نقيب نقباء الشرق والغرب، أبو الفضل محمد بن علي بن محمد بن المطهر بن المرتضي الحسيني في كتابه إلي من مدينه الري، جزاه الله عني خيرا، قال: اخبرني السيد أبو الحسن علي بن ابي طالب الحسيني، السيلقي بقرأتي عليه، قال: اخبرني الشيخ العالم أبو النجم محمد بن عبد الوهاب بن عيسي السمان الرازي، قال: اخبرني الشيخ العالم أبو سعيد محمد بن احمد بن الحسين النيسابوري الخزاعي، (قال): اخبرني محمد بن علي بن محمد بن جعفر الاديب بقرأتي عليه، (قال) انبأني الامام الحافظ صدر الحفاظ أبو العلاء الحسن بن احمد العطار الهمداني، و قاضي القضاة الامام الاجل نجم الدين أبو نصر محمد بن الحسين بن محمد البغدادي، قالا: انبأنا الشريف الامام الاجل نور الهدي أبو طالب الحسين بن محمد بن علي الزينبي رحمه الله، عن الامام محمد بن احمد
(٣٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة ايران (1)، محمد بن عبد الوهاب (1)، محمد بن علي بن محمد بن المطهر (1)، الحسين بن محمد بن علي (1)، علي بن أبي طالب (1)، محمد بن جعفر الأديب (1)، أحمد بن الحسين (1)، أبو العلاء (1)، الحسن بن أحمد (1)، محمد بن الحسين (1)، محمد بن أحمد (1)، الخوارزمي (2)، التصديق (1)
بن علي بن الحسن بن شاذان، قال: حدثني المعاني بن زكريا أبو الفرج، عن محمد بن احمد بن ابي الثلج، عن الحسن بن محمد بن بهرام، عن يوسف بن موسي القطان، عن جرير، عن ليث، عن مجاهد، عن ابن عباس رضي الله عنه، قال:
قال رسول الله صلي الله عليه وآله: لو ان الغياض اقلام، والبحر مداد، والجن حساب، والانس كتاب، ما احصوا فضائل علي بن ابي - طالب عليه السلام.
وبهذا الاسناد عن ابن شاذان، قال: حدثني أبو محمد الحسن بن احمد بن محمد المخلدي في كتابه، عن الحسين بن اسحاق، عن محمد بن زكريا، عن جعفر بن محمد بن عمار، عن ابيه، عن جعفر بن محمد، عن ابيه، عن علي بن الحسين، عن ابيه، عن امير المؤمنين عليه السلام، قال:
قال رسول الله صلي الله عليه وآله: ان الله جعل لاخي علي فضائل لا تحصي كثرة فمن ذكر فضيلة من فضائله، مقرا بها، غفر الله لما تقدم من ذنبه وما تأخر، ومن كتب فضيلة من فضائله، لم تزل الملائكة تستغفر له ما بقي لذلك الكاتب رسم، ومن استمع إلي فضيلة من فضائله، غفر الله له الذنوب التي اكتسبها بالاستماع، ومن نظر إلي كتاب من فضائله، غفر الله له الذنوب التي اكتسبها بالنظر ثم قال: النظر إلي علي بن ابي طالب عبادة، وذكره عبادة، ولا يقبل الله ايمان عبد الا بولايته، والبرائة من اعدائه.
حامل لواي حديث ورجال، عالم رباني سيد هاشم بحراني اعلي الله درجته، در كتاب شريف " غاية المرام " در فصلي كه بعنوان " فصل يشتمل علي ابواب في فضل امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام و فضل اهل البيت عليهم السلام، من طرق العامه والخاصه " معنون است، باب نوزدهم را چنين افتتاح كرده است (صفحه 493) الباب التاسع عشر في سبعة فضائل امير المومنين عليه السلام من طريق العامة، وفيه ستة احاديث
(٣٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، محمد بن أحمد بن أبي الثلج (1)، علي بن أبي طالب (1)، الحسين بن إسحاق (1)، علي بن الحسين (1)، علي بن الحسن (1)، الحسن بن محمد (1)، أحمد بن محمد (1)، محمد بن عمار (1)، جعفر بن محمد (1)، الفرج (1)، الصّلاة (1)
الاول - اقول في اول " كتاب موفق بن احمد " وهو من اعيان علماء العامة ما صورته، قال: الامام الاجل الصدر …
آنگاه عبارت را مطابق متن تا آخر نقل كرده است، هر كه طالب باشد به آن كتاب (صفحه 493) مراجعه كند.
عالم جليل آقا شيخ محمد تقي دزفولي رحمة الله عليه در " كفاية الخصام " بيانات مذكوره را چنين ترجمه كرده است (صفحه 598) باب سيصد و سي و چهارم در وسعت فضائل امير المؤمنين عليه - السلام از روايات عامه و در آن شش حديث است.
اول - در كتاب " مناقب " تأليف موفق بن احمد خطيب خوارزمي، كه از أجله و أعيان علماي عامه است چنين گفته است:
قال الامام الاجل الصدر ضياء الدين شمس الاسلام تاج الخلفاء مفتي الامة مقتدي الفريقين صدر الأئمة اخطب الخطباء - أبو المؤيد موفق بن احمد المكي الخوارزمي رضي الله عنه، كه ذكر فضائل امير المؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) بلكه ذكر اندكي از آنها زيرا كه از جميع آنها دست احصا قاصر و لنگ است، بلكه از ذكر اكثر آنها نطاق طاقت استقصاء باير و تنگ، و دليل بر صدق اين سخن حديثي است كه سيد امام اجل مرتضي شرف الدين عز الاسلام علم الهدي نقيب نقباء الشرق والغرب أبو الفضل محمد بن علي بن المطهر بن المرتضي الحسيني در مكتوبي از شهر ري به من نوشته بود، جزاء الله (عني) خيرا - و او به سند صحيح خود از ليث از مجاهد از ابن عباس روايت كرده است، كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
اگر همه بيشه‌ها قلم شوند و درياها مركب گردند، و جنيان محاسب و انسيان كاتب فضائل علي (عليه السلام) را احصا نتواند كرد و در اين باب سخت نيكو گفته اند.
كتاب فضل تو را آب بحر كافي نيست كه تر كني سر انگشت و صفحه بشماري
(٣٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، محمد بن علي (1)، الخوارزمي (2)، التصديق (1)
دوم - ايضا موفق بن احمد به سند صحيح از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
خداي تعالي از براي برادرم (علي) فضائلي قرار داده است كه از بسياري به شماره در نميآيند، بس كسي كه يك فضيلت از فضائل برادرم علي را ذكر كند و به آن اقرار داشته باشد، بيامرزد خداي تعالي گناهان گذشته و آينده او را، و كسي كه بنويسد فضيلتي را از فضائل برادرم علي پيوسته ملائكه از براي او استغفار كنند ما دامي كه از آن كتاب اثري باقي باشد، و كسي كه گوش دهد به فضيلتي از فضائل او بيامرزد خداي تعالي از براي او گناهاني را كه به شنيدن از او صادر شده، و كسي كه نظر كند به كتابي از فضائل او بيامرزد خداي تعالي براي او گناهاني را كه به ديدن از او صادر شده بعد از آن فرمود: نظر كردن به علي عبادت است، و ذكر او عبادت است، قبول نميكند خداي تعالي ايمان هيچ بنده را مگر به ولايت او و بيزاري جستن از دشمنان او شعر و بغض الذي عاداه شرط لحبه كما الطهر شرط في صلاة الفريضة (انتهي كلامه رفع مقامه) نظير عبارت گذشت است آنچه صاحب كرامات باهره، سيد اجل ابن طاووس اعلي الله درجته در كتاب شريف " طرائف " نقل كرده است، و نص عبارت وي اين است (صفحه 33 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1332 هجري قمري) و من ذلك ما ذكره موفق بن احمد الخوارزمي اخطب الخطباء، وهو من اعيان علماء الاربعة المذاهب في كتاب " الاربعين في مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام " فانه يتضمن نصوصا من نبيهم محمد صلي الله عليه وآله، علي علي عليه السلام، وفضائل عظيمة لا يسع الوقت تسمية الكتب في ذلك الفضائل، وبيان ذلك ما رواه المعروف
(٣٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، دولة ايران (1)، الخوارزمي (1)، الصّلاة (1)
بحجة الاسلام ناصر بن ابي المكارم المطرزي (1) الخوارزمي وهو من اعيان علماء الاربعة المذاهب صاحب كتاب " المعرب والمغرب " (2) " والايضاح " (3) في شرح المقامات في شرح كتاب المناقب، فقال في اول الكتاب ما هدا لفظه:
ذكر فضائل امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام، بل ذكر شئ منها، إذ ذكر جميعها يقصر عنه باع الاحصاء، بل ذكر اكثرها يضيق عنه نطاق طاقة الاستقصاء، يدل علي صدق ما ذكرته ما انبأني به صدر الحفاظ أبو العلي الحسن بن العطاء الهمداني (رفعه إلي ان) قال: حدثنا صدر الائمة اخطب خطباء خوارزم موفق بن احمد المكي، قال: اخبرني السيد الامام المرتضي (شرف الدين) أبو الفضل الحسيني في كتابه إلي من مدينة الري جزاه الله عني خيرا، اخبرنا السيد أبو الحسن علي بن ابي طالب الحسيني الشيباني بقرأتي عليه، اخبرنا الشيخ العالم أبو النجم محمد بن عبد الوهاب بن عيسي السمان الرازي، اخبرنا الشيخ العالم أبو سعيد محمد بن احمد بن الحسين النيسابوري، اخبرنا محمد بن علي بن جعفر الاديب بقرأتي عليه، حدثني معافا بن زكريا أبو الفرج، عن محمد بن احمد ابي الثلج، عن الحسن بن محمد ابن
(1) مطرزي بضم ميم و فتح طاء مهمله و كسر راء مهمله و زاء معجمه و باء نسبت در آخر نسبت است به مطرز در " قاموس " گفته: والطراز بالكسر = علم الثوب معرب وطرزه تطريزا اعلمه فتطرز و در " منتهي الارب " گفته: مطرز كمحدث = علم گرونگار ساز، وگويا معرب (به عين مهمله) به صيغه اسم فاعل از مصدر اعراب است، كه به معني آشكار كردن ما في الضمير و روشن ساختن سخن و غير آن است.
در " قاموس " گفته والاعراب = الابانة والافصاح عن الشئ، و مغرب نيز (بغين معجمه) بصيغة اسم فاعل از اغراب به معني سخن غريب آوردن است.
در " قاموس " گفته: والاغراب اتيان الغرب والاتيان بالغريب و در " اساس البلاغه " گفته: وتكلم فاغرب إذا جماء بغرائب الكلام ونوادرة تقول فلان يعرب كلامه ويغرب فيه.
(2) در چاپ جديد حروفي صفحه 138 كتاب الغرب والمغرب ياد گرديده - مصحح.
(3) كتاب دوم در ترتيب و تهذيب كتاب اول است.
(٣٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، محمد بن أحمد بن الحسين النيسابوري (1)، محمد بن عبد الوهاب (1)، علي بن أبي طالب (1)، محمد بن علي بن جعفر (1)، الحسن بن محمد (1)، محمد بن أحمد (1)، الخوارزمي (1)، الفرج (1)، التصديق (1)، الحج (1)
بهرام، عن يوسف بن موسي القطان، عن جرير، عن ليث، عن مجاهد، عن ابن عباس رضي الله عنه، قال:
قال رسول الله صلي الله عليه وآله: لوان الغياض اقلام والبحر مداد والجن حساب والانس كتاب ما احصوا فضائل علي بن ابي طالب عليه السلام.
علامه مجلسي اعلي الله مقامه در تاسع " بحار " در باب جوامع مناقبه (أي علي عليه السلام) (صفحه 444 چاپ امين الضرب) عبارت گذشته را از طرائف نقل كرده است فراجع ان شئت.
طالب ترجمه عبارت به ترجمه كتاب " طرائف " مراجعه كند (صفحه 59 نسخه مطبوعه در ايران به سال 1301 هجري قمري).
3 - أبو سعد عثمان بن اسعد بن محمد العاقلي است رافعي در " تدوين " گفته (صفحه 393 نسخه كتابخانه اسكندريه) عثمان بن اسعد بن محمد العاقلي أبو سعد تفقه به قزوين و به همدان واصبهان وكان له طبع قويم، وشعر بالفارسية جيد، وسمع ابا الحياة ومحمد بن عبد الله البلخي وابا القاسم عبد الله بن عمر الطريفي وسمع " الاربعين " المعروف " بالمحمدين " من محمد بن علي المرتضي النقيب بروايته عن الفراوي (الترجمة):
4 - أبو القاسم محمود بن محمد بن ابي طاهر القزويني الاشرسي است، رافعي در " تدوين " گفته (صفحه 483):
وسمع " الاربعين " المعروف " بالمحمدين " بن النقيب ابن الفضل محمد بن (علي) المرتضي بقزوين، بروايته عن الفراوي.
5 - مذكي قزويني است رافعي در " تدوين " گفته (ص 484):
مذكي بن محمد بن مذكي القزويني، سمع " الاربعين " للمحمدين من النقيب ابي الفضل محمد بن علي المرتضي سنه تسع وخمسين و خمسمائة بروايته عن الفراوي.
6 - پسرش سيد اجل مرتضي عز الدين يحيي است، منتجب الدين ضمن ترجمه او گفته:
(٣٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عبد الله بن عباس (1)، دولة ايران (1)، محمد بن أبي طاهر (1)، علي بن أبي طالب (1)، محمد بن عبد الله (1)، عبد الله بن عمر (1)، محمد بن علي (3)
له رواية الاحاديث عن والده المرتضي السيد شرف الدين وعن مشايخه قدس الله ارواحهم.
پوشيده نماناد - حال مشايخ اين سيد نيز تا حدي از عبارات گذشته بدست آمده، و بيشتر از آن اطلاع ندارم، تا عنوان ديگري قرار بدهم و ترجمه حال بعضي از ايشان نيز در " تدوين " رافعي هست، فراجع ان شئت.
از جمله كساني كه در حق شرف الدين محمد مديحه گفته اند.
نسابه ري أبو هاشم مجد الدين مجتبي رحمة الله عليه است.
أبو الحسن بيهقي در اواخر " لباب الانساب " ضمن آنچه تحت - عنوان:
فصل، في انساب النسابين من آل رسول الله صلي الله عليه وآله، ثبت كرده است گفته:
نسابه الري - السيد الامام مجد الدين أبو هاشم المجتبي بن حمزة بن زيد بن مهدي بن حمزة بن محمد بن عبد الله بن علي بن الحسن بن الحسين بن الحسن بن الافطس بن علي بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب - عليهم السلام، وقد رايته بالري، و حضرت مجلسه، وكان يدخل علي ويجري بيننا مذاكرة في علم الانساب في شهور سنة ست وعشرين وخمسمائة و من منظومة:
تحقق انا لانسر إذا سري خيال ولا نكو إذا الخل ادبرا ولكننا بالسيف نحمي حريمنا ونحذر مما كان ظلما ومنكرا ونبني رواق العز والمجد والعلي ونعقل للقتلي إذا الدم اهدرا وننظم بين الناس علما وحكمة ومن اكثر الاقوال لاشك اهجرا وهذه قصيدة طويلة، مدح بها السيد الاجل العالم شرف الدين
(٣٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، حمزة بن محمد بن عبد الله (1)، علي بن علي بن الحسين (1)، الحسن بن الحسين (1)، حمزة بن زيد (1)، العزّة (1)
محمد بن المرتضي.
آنگاه تحت عنوان " تقرير هذا النسب " به ذكر نسب او (يعني أبو هاشم مجد الدين قائل قصيده) پرداخته است.
ازاحة وهم وانارة فهم در ترجمه حال يكي از هم عصران و هم نامان شرف الدين رازي.
بايد دانست كه يكي از معاصرين نقيب النقباء ري شرف الدين مرتضي جهات مشتركه با وي دارد، كه ممكن است گاهي توهم اتحاد در ميان آن دو بشود، مخصوصا اگر بعضي از قرائن معينه هم ذكر نشود، مثلا هر دو در سيادت و در نام و لقب و در نقل صحيح بخاري از يك استاد (فراوي) و در ورود به قزوين و نقل روايت جماعتي از آن دو در آن شهر با دو سال فاصله و در اينكه مطهر نامي در سلف هر دو هست اشتراك دارند، بنابر اين لازم ميدانم كه اندك اشاره به اين مطلب بكنم تا جاي شبهه نماند.
خاقاني در اواخر " تحفة العراقين " (صفحه 222 - 223) گفته در ستايش امام شرف الدين محمد بن مطهر علوي اين قدر و صفا كه خاطرم راست از خدمت سيد اجل برخاست ذو الفضل محمد مطهر آن عرق محمد پيغمبر آن مردم ديده مصطفي را و آن وارث صدق مرتضي را دين را شرف است و شرع را فخر بل سيد شرع ودين ولا فكر فرزند محمد عرب اوست حسان عجم ورا دعا گوست من شيعي صلب در هوايش شيعي چه كه غالي ثنايش
(٣٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (1)، الصّلب (1)، النوم (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، العرق، التعرق (1)
و مراد در اين ابيات همان سيد است، كه رافعي در " تدوين " ترجمه حالش را چنين نوشته است (صفحه 158 نسخه كتابخانه اسكندريه).
محمد بن المطهر بن يعلي بن غوض بن محمد الفاطمي أبو الفتح العلوي الهروي، شريف، نبيل، عالم، ورد قزوين وسمع منه بها، يروي " الصحيحين " عن محمد الفراوي و " السنن الكبير " و " المدخل " وكتاب " مبسوط علم الشافعي " رضي الله عنه عن زاهر الشحامي عن مصنفها الحافظ ابي بكر البيهقي وسمع منه " عوالي " الفراوي بقزوين جماعة سنة سبع وخمسين وخمسمائة.
نگارنده گويد عده از اين جماعت معلومند، مانند محمد بن ابي بكر بن موسي المشاط الفقيه كه رافعي در ترجمه حال او گفته است (صفحه 76).
سمع السيد محمد بن المطهر العلوي " عوالي " الفراوي سنة سبع وخمسين وخمسمائة بسماعه منه.
و احمد بن محمد بن روشنائي بن ابي اليمن أبو عبد الرحمن المرادسي كه رافعي در ترجمه حالش گفته (صفحه 215) وسمع السيد محمد بن المطهر الهروي.
و همچنين بعض از رجال خاندان اين سيد، مانند برادرش أبو القاسم علي بن يعلي بن عوض علوي هروي، كه رافعي در " تدوين " تفصيلا به ترجمه حالش پرداخته است (رجوع شود به صفحه 445 - 446) ليكن چون ترجمه حال اين سيد و منسوبان و متعلقان وي در اينجا بالاصاله مقصود نيست، و براي ذكر تبعي نيز همين قدر كافي است از تعرض بيشتر از اين قدر در اين موضوع صرف نظر ميكنيم.
و شايد در همان ايام مسافرت به ايران و ورود به قزوين اين سيد شرف الدين هروي بوده، كه خاقاني اين مديحه سرائي را در حقش كرده است زيرا از جمله آن اشعار است اينكه گفته:
(٣٦١)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، أحمد بن محمد (1)
تا سايه آن هماي رخشان رفت از سر خطه خراسان جغد است ز انقلاب دهرش بر كنگرهاي حسار شهرش تا حضرتش از هري سفر كرد در باد هري سموم اثر كرد گر سوي هري عنان گرايد از خاك هري جنان برآيد زيور شود از پي هدي را هراي ركاب او هري را گر باز هري شود تن آسان عنقا بينند در خراسان باري خاقاني به اين سيد مكتوباتي نوشته كه پاره از آنها موجود است، (رجوع شود به نسخه 95 عكس موجود در كتابخانه ملي كه اصل آن در كتابخانه ملي پاريس به شماره 1816 موجود است) پس معلوم شد كه او هروي بوده، و نقيب نبوده، و اين يكي رازي بوده، و نقيب بوده است، و ساير جهات مايزه نيز از ملاحظه عبارت ترجمه حال ايشان به خوبي معلوم ميشود.
تنبيه بر نكته چرا رافعي لقب شرف الدين را در ترجمه حال اين دو نفر سيد بزرگوار ذكر نكرده است، در صورتي كه هر دو به اين لقب معروف بوده اند؟..
گمان ميكنم سر اين امر توهم آنست كه دين برتر از آنست كه اشخاص شرف يا زينت آن باشند، بلكه امر به عكس است، يعني اشخاص با نسبت بدين متشرف و متزين ميشوند نه دين با اشخاص، و گويا خود رافعي به اين مطلب در جائي از " تدوين " تصريح كرده است، ليكن
(٣٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: خراسان (2)
فعلا مورد آن را در نظر ندارم ولي مؤيد مطلوب است آنچه يافعي در " مرآة الجنان " بعد از ذكر تاريخ وفات نظام الملك وزير معروف (أبو علي حسن بن علي بن اسحاق طوسي و تلقيب او بقوام الدين گفته (3 / 35) قلت وهذا اول ما بلغناه من التلقيب بفلان الدين، ثم استمر ذلك إلي يومنا وانما كانوا يلقبون بفلان الدولة والملك من يعظم شأنه عندهم، ثم عموا التلقيب بالدين فيما بعد حتي في السوقية والفجره، لقبورهم بنور الدين وشمس الدين، وزين الدين، وكمال الدين، واشباه ذلك ممن هم ظلام الدين، وشين الدين، ونقص الدين، واشباه ذلك من اضداد الدين، والي ذلك اشرت بقولي في بعض القصائد:
يسمي فلان الدين من هو عكس ما يسمي به حاوي الصفات الدنية فنور ظلام والكمال نقيصة ومحي مميت ثم عكس القضية سوي السيد الحبر النواوي وشبهه امام الهدي محي الدين …
وما احسن ما قال الشيخ بركة الزمن وزين اليمين ذو المجد الاثيل. احمد بن موسي بن عجيل قال رضي الله عنه: تتبعت هذه الالقاب فلم اجد منها صادقا الا صارم الدين يعني قاطع الدين.
تنبيه برد و امر در اينجا لازم است 1 - از اين قول قوامي كه گفته (صفحه 40) بو القاسم اجل شرف الدين مرتضي) بر ميآيد كه كنيه شرف الدين محمد أبو القاسم بوده است در صورتي كه از تراجم مذكوره بر آمد كه كنيه او (أبو الفضل) بوده است و به نظر ميآيد كه قول دوم اقرب به صواب باشد، مخصوصا با توجه به اينكه جمع اسم و كنيه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) براي غير حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه
(٣٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، علي بن إسحاق (1)، أحمد بن موسي (1)
منهي عنه است.
محدث طيب الله مضجعه در " نجم الثاقب " ضمن ذكر جمله از خصائص حضرت ولي عصر عجل الله فرجه گفته پنجم - جمع ميان كنيه رسول خدا صلي الله عليه وآله و اسم مبارك آن حضرت و در مناقب مروي است كه فرمود: اسم مرا بگذاريد و كنيه مرا نگذاريد.
4 - از عبارت أبو الحسن بيهقي برآمد كه مادر شرف الدين محمد دختر الب ارسلان محمد يا دختر دختر او بوده است (بنابر نسخه بدلي كه در نسخه‌ها هست.) و چون آن دوره اعلي درجه زمان ترقي سلاطين سلجوقي بوده است و اين امر در ميان مردم يكي از افتخارات بزرگ بشمار ميرفته است، لذا قوامي در قصايد خود مكرر به اين مطلب تصريح كرده است بدين قرار:
صفحه 40 - 41 فخر زمانه تاج الاسلام صدر دهر خورشيد شرع ذو الحسبين اصل مهتري از گوهر مطهر سلجوقيان (و) وحي با چتر شرع و نوبت دين شاه لشكري صفحه 76 صدر صدر جهان نقيب نقيبان شرق و غرب كو سيدي نبي صفت و پادشه لقاست صفحه 123 نقيب آل محمد سلاله نبوي جمال گوهر سلجوق وفخر آل و تبار
(٣٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: حكم السلاجقة (2)، الفرج (1)
صفحه 124 تو از نژاد امامان و پادشاهاني كراست اين درج و رتبت از صغار و كبار بجز تو كيست ز سادات در همه دنيا كه او ائمه نژاد آمد وملوك تبار صفحه 145 ز سادات اسلام خرد و بزرگ ز شاهان گيتي صغار و كبار نباشد نظيري تو را ز آنكه تو پيمبر نژادي و خسرو تبار برخي از اطلاعات مربوط به سيد مطهر علوي از جمله كساني كه از سيد مطهر علوي روايت كرده اند 1 - سيد تقي نقيب رازي، منتجب الدين در " فهرست " گفته السيد التقي بن طاهر بن الهادي الحسني النقيب الرازي فاضل، ورع.
قرأ علي الاجل المرتضي ذي الفخرين المطهر اعلي الله درجته.
2 - سيد نجيب الدين أبو محمد حسن بن محمد موسوي است، منتجب الدين در " فهرست " ضمن ترجمه حال او گفته قرأ علي السيد الاجل المرتضي ذي الفخرين المطهر، رفع الله درجتهما و در ترجمه سيد مطهر نيز تصريح به اين مطلب كرده است چنان كه گذشت (رجوع شود به صفحه 197).
قصيده امير معزي در مدح ذو الفخرين مطهر علوي از جمله كساني كه به مدح سيد اجل أبو الحسن ذو الفخرين مطهر بن علي پرداخته اند، شاعر معروف امير معزي است كه قصيده غزالي
(٣٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: نجيب الدين (1)، الطهارة (1)
در مدح او (كه بنابر نسخه چاپي) مشتمل بر 47 بيت ميباشد سروده است.
(رجوع شود به صفحه 36 - 40 ديوان چاپي او) اينك آن را نظر به فوائدي كه از آن بدست ميآيد بتمامها در اينجا درج ميكنيم.
در مدح أبو طاهر مطهر بن علي علوي يافتي بر خوان اگر جوئي رضاي مرتضا " لافتي الا علي " برخواند هر دوم مصطفا ور همي خواهي كه گردي ايمن از هل من مزيد شرح " يوفون " " ويخافون " ياد كن از " هل اتي " آن كه داماد نبي بود و وصي بود و ولي در موالاتش وصيت نيست شرط اوليا گر علي بعد از سنين بنشت او را زآن چه نقص هيچ نقصان نامدش بعد از سنين اندر سنا مرتضي را چه زيان گر بود بعد الاختيار مصطفي را چه زيان گر بود بعد الانبياء حب ياران پيمبر فرض باشد بي خلاف ليكن از بهر قرابت هست حيدر مقتدا بود با زهرا و حيدر حجت پيغمبري لا جرم بنشاند پيغمبر سزائي با سزا آن كه چون آمد به دستش ذو الفقار جانشكار گشت معجز در كفش چون در كف موسي عصا آمد آواز منادي " لافتي الاعلي " وانگهي " لا سيف الا ذو الفقار " آمد ندا و آن دو فرزند عزيزش چون حسين و چون حسن هر دو اندر كعبه جود و كرم ركن و صفا
(٣٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الطهارة (1)، الجود (1)
آن يكي كشته به زهر و اهتزا در اهتزاز (1) آن يكي گشته بي دفع البلايا در بلا آن يكي را جان زتن گشته جدا اندر حجاز و آن دگر را سر جدا گشته زتن در كربلا آن كه دادي بوسه بر روي و قفاي او رسول گرد بر رويش نشست و شمر ملعون در قفا و آنكه حيدر گيسوان او نهادي بر دو چشم چشم او در آب غرق و گيسوان اندر دما روز محشر داد بستاند خدا از قاتلانش تو بده داد و مباش از حب مقتولان جدا خدمت آن كن كه فخر عترت پيغمبرست سيد سادات ذو الفخرين وتاج الاصفيا قبله اقبال بو طاهر مطهر بن علي الامام بن الامام المرتضي بن المرتضا هست هر كس در سياست مفتخر و او مفتخر هست هر كس در رياست مقتدي و او مقتدا طالعش را هر زمان اقبال گويد السلام طلعتش را هر زمان خورشيد گويد مرحبا نيست اندر سيرت و راي و رسوم او خلل نيست اندر خاطر و خط و خطاب او خطا زد همايون روزگار او رعايا ايمنند روز و شب از حادثات روزگار پر جفا پيش حلمش ذره صغري بود ميخ زمين پيش رويش عالم سفلي بود قطب سما فضل او بي غايت است و سر او بي غائله حال او بي منت است وجود او بي منتها
(1) كذا
(٣٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة كربلاء المقدسة (1)، الطهارة (1)
سائلان را بي تغافل زود فرمايد جواب شاعران را بي نسيئه نقد فرمايد عطا بخشش مال است كار سيد عالم همي كوشش خير است شغل مهتر فرمانروا مال او را نصرت دين است در دنيا بدل خير ورا جنت عدن است در عقبي جزا كردگار او را دهد فردا ثواب بي حساب تا كه امروز او همي بخشد عطاي بي ريا اي متابع گشته فرمان تو را حكم قدر اي موافق گشته تدبير تو را امر قضا مهتري چون گوهر است و رأي تو او را چو رنگ گوهري كانرا نباشد رنگ باشد بي بها كبرياي محض بي كبر و ريا دادت خداي هست مستغني ز كبر آن كس كه دارد كبريا اختيار خاندان دين توئي وقت هنر افتخار دوده آن دولتي وقت سخا پادشاه دل بهر تدبير اگر باشد خرد مر تو را زيبد اگر شاهي كني بر پادشاه اي هميشه الفت تو دفع آفت را اساس اي هميشه همت تو درد و محنت را دوا طالع ميمون بود پيش صلات تو صلات نعمت قارون بود نزد هبات تو هبا هر كه بر جاهت كمين سازد زتن سازد كمان هر كه در پيشت رهي باشد زغم باشد رها روز و شب خوان نكو خواه تو باشد خرمي حال و مه بر خون بد خواه تو گردد آسيا
صفحه(٣٦٨)
بر فلك كردست دولت صفه آن سرفراز بر زهل كردست گردون گردن اين گردنا درگه تو هست بنيان شرف را قاعده مجلس تو هست حملان كرم را كيميا خار باغ توست در دست حكيمان سرخ گل خاك پاي توست بر چشم كريمان توتيا مهترا گر عارضي بر عرض تو سايه فكند بدر را گه گه پديد آيد خسوف اندر ضيا عارض از عرض تو زايل گشت چون شد متصل از خداي ما اجابت وز مسلمانان دعا خدمت تو مخلصانه كرد برهاني بدل يافت از اقبال تو هم ملتجا هم مرتجا كرد خواهم خدمت تو مخلصانه چون پدر تا به اقبال تو گردم مقبل اندر مبتدا خاطر من چون هوا و مدح تو چون آتش است گر بود آتش مصمد سال و مه اندر هوا تا شود برگ درختان كهربا رنگ از خزان تا شود شاخ درختان مشتري سان از صبا طلعت مداح تو بادا بفر مشتري چهره بد خواه تو بادا به رنگ كهرباء در سراي دين و دولت دائمي بادت درنگ بر سرير سود و سؤدد سرمدي بادت بقاء تنبيه بر سه امر نر اينجا ضرور است 1 - چنان كه ملاحظه ميشود امير معزي در اين قصيده كنيه سيد مطهر را أبو طاهر معرفي كرده است، در صورتي كه منتجب الدين وباخرزي، أبو الحسن ضبط كرده اند، بايد حمل بر تعدد كنيه شود، چنان كه نظيرش
(٣٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الطهارة (1)
كثير الوقوع است.
2 - از اين قول امير معزي " خدمت تو مخلصانه كرد برهاني بدل " و همچنين از اين قول او " كرد خواهم خدمت تو مخلصانه چون پدر " معلوم ميشود كه پدر او برهاني نيز مانند خود او بمدح أبو طاهر مطهر بن علي علوي پرداخته است، و نظر به اين دو كلام دارد.
دانشمند شهير جناب آقاي عباس اقبال در مقدمه ديوان امير - معزي (نسبت بمدح برهاني سيد مطهر را) در اين عبارت كه گفته (صفحه ج مقدمه) از اشعار امير معزي چنين بر ميآيد كه پدر او برهاني يك عده از امراء و معاصرين الب ارسلان را كه پس از وفات آن شاعر عهد ملكشاه و دوره شاعري معزي را نيز درك كرده اند با شماري ستوده بوده، و معزي به همين علت به ستايش آن بزرگان پرداخته، و ياد آور خدمت گذاري پدرش نسبت به ايشان شده است، مثل امير ضياء الملك أبو يعقوب يوسف ابن باجر (تا آنكه گفته) وسيدا أبو طاهر مطهر بن علي علوي رئيس علويان ري (تا آخر آنچه گفته).
3 - از اينكه مولف مرزبان نامه اين بيت سيد مطهر را من دنسته غدرة او فجرة لم ينقه بالرخص ماء القلزم در كتاب خود آورده است، معلوم ميشود كه اين شعر در آن زمان جاري مجراي مثل بوده است، و ورود مضمون آن در اشعار فارسي نيز مؤيد اين مقصود است از قبيل اين بيت فخر الدين گرگاني در ويس ورامين.
اگر آلوده شد گوهر به يك ننگ نشويد آب صد دريا از او زنگ و اصل مضمون قول سيد مطهر مأخوذ از بيت سوال بن عادياء است در قصيده معروفه اش:
(٣٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الطهارة (1)
إذا المرء لم يدنس من اللؤم عرضه فكل رداء يرتديه جميل اگر چه سيد مطهر مضمون را از او گرفته، ليكن تصرف نيكوئي در آن به كار برده است، كه سبب مزيد حسن بيت گرديده است، چنان كه واضح است.
پوشيده نماناد - پاره مطالب مربوط به ترجمه سيد مطهر علوي ضمن ترجمه حال - عز الدين يحيي ذكر خواهد شد ان شاء الله تعالي.
صفحه(٣٧١)
ترجمه و شرح حال أبو القاسم عز الدين يحيي نقيب النقباء ري وقم وآمل چون عز الدين يحيي، رضوان الله عليه از مفاخر شيعه و اكابر عالم است، و با وجود اين تاكنون ترجمه او چنان كه شايد و بايد در جائي ذكر نشده است، در اينجا به قدر ميسور به ترجمه حال او ميپردازيم والله المستعان وعليه التكلان.
منتجب الدين " فهرست " خود را بعد از حمد و ثنا و سلام و دعا چنين افتتاح كرده و گفته است:
و بعد فقد حضرت عالي مجلس سيدنا ومولانا الصدر الكبير، الامير الامام، السيد الاجل الرئيس، الانور الاطهر الاشرف، المرتضي المعظم، عز الدولة والدين، شرف الاسلام والمسلمين، رضي الملوك والسلاطين، ملك النقباء في العالمين، اختيار الايام، افتخار الانام، قطب الدولة، ركن الملة، عماد الامة، عمدة الملك، سلطان العترة الطاهرة الشريعة، رئيس رؤساء الشيعة، وصدر علماء العراق، وقدوة الاكابر، معين الحق، حجة الله علي الخلق، ذي الشرفين، كريم - الطرفين، نظام الحضرتين، جلال الاشراف، سيد امراء السادات. شرقا وغربا، قوام آل رسول الله (صلي الله عليه وآله) ابي القاسم يحيي بن الصدر السعيد المرتضي الكبير، شرف الدولة والدين، عز الاسلام والمسلمين، ابي الفضل محمد بن السيد الامام المرتضي الكبير،
(٣٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، دولة العراق (1)، كتاب الأشراف للشيخ المفيد (1)، الحج (1)، الإختيار، الخيار (1)، الكرم، الكرامة (1)
عز الدولة والدين، شرف الاسلام والمسلمين ابي القاسم علي ابن الصدر السعيد المرتضي الكبير شرف الدولة والدين عز الاسلام والمسلمين ابي الفضل محمد ابن ابن السيد الاجل الامام المرتضي الكبير، الاعلم الازهد، ذي الفخرين، نقيب النقباء، سيد السادات، ابي الحسن المطهر بن السيد الاجل الزكي، ذي الحسبين، ابي القاسم علي بن أبي الفضل محمد بن أبي القاسم علي بن أبي جعفر محمد بن حمزة بن احمد بن محمد بن اسماعيل الديباج صاحب أبي السرايا بن محمد الاكبر المحدث العالم الملقب بالارقط بن عبد الله الباهر بن الامام زيد العابدين أبي محمد - ويقال: ابي القاسم، ويقال: ابي الحسن، ويقال أبي بكر علي بن الحسين السبط الشهيد سيد شباب اهل الجنة أبي عبد الله بن مولانا أمير المؤمنين وسيد الوصيين ابي الحسن ويقال: أبي تراب - علي المرتضي بن أبي طالب صلوات الله عليهم أجمعين وادام معاليه، واهلك اعاديه، الذي هو ملك السيادة، ومنبع السعادة وكهف الامة، وسراج الملة، وطود الحلم والرزانة، وقس اللسن والابانة، وعلم الفضل والافضال ومقتدي العترة والال، سلالة من نجل النبوة، وفرع من اصل الفتوه، وعضو من اعضاء الرسول، وجزء من اجزاء الوصي والبتول، وأحد القوم الذين ولائهم برزخ بين النعيم والجحيم، متعه الله بأيامه الناضرة، ودولته الزاهرة، ومحاسنه التي بها ساد وملك الرشاد والوساد.
فعرض علي كتاب " الاربعين عن الاربعين في فضائل امير المومنين " عليه السلام تصنيف شيخ الاصحاب، ابي سعيد محمد بن احمد بن الحسين النيسابوري قدس الله روحه ونور ضريحه، وكان يتعجب منه وقد جري ايضا في اثناء كلامه ان شيخنا الموفق السعيد ابا جعفر محمد بن الحسن بن علي الطوسي رفع الله منزلته قد صنف كتابا في اسامي مشايخ الشيعة ومصنفيهم ولي يصنف بعده شئ من ذلك.
فقلت: لو اخر الله اجلي وحقق املي اضفت إليه ما عندي من اسماء مشايخ الشيعة ومصنفيهم الذين تأخر زمانهم عن زمان الشيخ أبي
(٣٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: أبو طالب عليه السلام (1)، محمد بن الحسن بن علي الطوسي (1)، محمد بن أبي القاسم (1)، علي بن أبي الفضل (1)، محمد بن إسماعيل (1)، علي بن الحسين (1)، حمزة بن أحمد (1)، محمد بن أحمد (1)، الشهادة (1)
جعفر رحمه الله وعاصروه واجمع ايضا كتاب حديث " الاربعين عن الاربعين من الاربعين في فضائل امير المؤمنين " عليه السلام لتكون المنفعة به عامة، واخدم بهما الحضرة العليا والسدة الشماء.
ولما انفصلت عن جنابه الاقدس شرعت في جمع ما عندي من - الاسامي اولا وجمع الاربعين ثانيا.
ومن الله استمد المعونة والتوفيق في الاتمام فانه القادر علي تيسير كل مرام.
وبنيته علي حروف المعجم اقتداء بالشيخ ابي جعفر رحمه الله وليكون اسهل مأخذا ومن الله التوفيق.
ودر حرف ياء گفته:
السيد الاجل المرتضي عز الدين يحيي بن محمد بن علي بن المطهر أبو القاسم نقيب الطالبية بالعراق.
عالم، علم، فاضل كبير، عليه تدور رحي الشيعة متع الله الاسلام والمسلمين بطول بقائه وحراسة حومائة.
له رواية الاحاديث عن والده المرتضي شرف الدين محمد، وعن مشايخه قدس الله ارواحهم.
ابن الفوطي در " مجمع الاداب في تلخيص معجم الالقاب " گفته:
عز الدين أبو محمد يحيي بن محمد بن عز الدين علي بن مطهر بن علي بن محمد بن علي بن محمد بن حمزة العلوي القمي.
ذكره شيخنا جمال الدين أبو الفضل بن المهنا العبيد لي في المشيخة، وقال:
هو النقيب بقم ومازندران وعراق العجم، وكان كثير الجاه والمال والحشمه، ولا جله صنف علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه القمي كتاب فهرست علماء الشيعة.
ابن الطقطقي در " الفخري " تحت عنوان " وزراة السيد نصير - الدين ناصر بن مهدي العلوي الرازي للناصر " ضمن ترجمه حال وي
(٣٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (2)، علي بن محمد بن علي بن محمد (1)، يحيي بن محمد بن علي (1)، الحسن بن الحسين (1)، يحيي بن محمد (1)، جمال الدين (1)، علي بن مطهر (1)
گفته (صفحه 238 چاپ مصر به سال 1345 هجري قمري) كان في ابتداء امره ينوب عن النقيب عز الدين المرتضي القمي نقيب بلاد العجمي كلها، ومنه استفاد قوانين الرياسة وكان عز الدين النقيب من اماجد العالم وعظماء السادات.
فلما قتل النقيب عز الدين، قتله علاء الدين خوارزمشاه، هرب ولده النقيب شرف الدين محمد، و قصد مدينة السلام مستجيرا بالخليفة الناصر وصحبته نائبه نصير الدين بن المهدي.
راوندي در " راحة الصدور " گفته (صفحه 377 - 378) عراقيان با مؤيد الدين نيز نساختند، و بر وي عصيان كردند، و به شهر ري در حصار شدند و جنگ ميبود، روافضه عليهم اللعنة و عز الدين نقيب كه سر و سالار رافضيان بود محلهاي ايشان را دروازه‌ها بگشود، و لشگر بغداد در ري رفتند، و بيشتر لشگريان را بغارتيدند، و آن بي رخصي را در بلاد اسلام كس نكرده بود كه بر خون و مال مسلمانان هيچ ابقاء نكنند.
در " تجارب السلف " ضمن ترجمه حال سيد نصير الدين بن مهدي (صفحه 333) مذكور است.
و در عجم سيدي بزرگوار بود، و از قم با حشمتي ظاهر و رياستي زاهر او را عز الدين المرتضي گفتندي، و نقابت بلاد عجم داشت، و نصير الدين بن مهدي نيابت او ميكرد، و چون وزير ابن القصاب پيشتر عراق عجم را بگرفت، سلطان علاء الدين تكش عز الدين را به مواطئه و موافقت او متهم كرد، و چون به عراق آمد، وزير وفات يافته بود، سيد عز الدين را بگرفت و بفرمود بر صورت ذبحش (كذا بكشتند، و پسر او شرف الدين محمد به بغداد گريخت، و نصير الدين بن مهدي با او بود (تا آنكه گفته) ناصر (يعني ناصر خليفه) او را از مقربان خود گردانيد و عمل نخستين نقابب طالبيان فرمود.
نگارنده گويد اين واقعه تاريخي در سال پانصد و نود و دوم هجري بوده است چنان كه ابن الاثير در " كامل التواريخ " ضمن ذكر
(٣٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (2)، إبن الأثير (1)، مدينة بغداد (2)، القتل (2)
حوادث سال پانصد و نود و يك (591) گفته (11 / 73 چاپ اروپا).
فسار خوارزم شاه مجدا إلي همدان وكان الوزير مؤيد الدين ابن القصاب قد توفي في اوائل شعبان، فوقع بينه و بين عسكر الخليفة مصاف نصف شعبان سنة اثنتين وتسعين وخمسمائة، فقتل بينهم كثير من العسكرين، وانهزم عسكر الخليفة، وغنم الخوارزميون منهم شيئا كثيرا، وملك خوارزم شاه همدان، ونبش الوزير من قبره وقطع رأسه و سيره إلي خوارزم، واظهروا انه قتله في المعركة.
و در ضمن وقايع سال پانصد و نود و دو راجع به وزارت نصير الدين ناصر بن مهدي علوي رازي كه بعد از نقابتش بوده چنين اشاره كرده است (صفحه 81).
وفي شوال، منها اثبت نصير الدين ناصر بن مهدي العلوي الرازي في الوزارة به بغداد، وكان قد توجه إلي بغداد لما ملك ابن القصاب الري.
صاحب كتاب " رياض الانساب " ومجمع الاعقاب " معروف به " بحر الانساب " در جلد دوم كتاب مذكور در گلستان چهارم كه در ذكر حال امام زين العابدين عليه السلام و اولاد اوست در آخر خيابان دوم كه در بيان حال عبد الله باهر و اعقاب اوست گفته (صفحه 18) و از بني الدخ، حمزة بن احمد است، و او معروف است به قمي، و او را فرزندان بجاي ماند، از جمله ايشان أبو الحسن علي الزكي و او پسر محمد الشريف بن ابي القاسم علي نقيب قم پسر محمد بن علي مذكور است، و او را اعقاب باشد، از جمله عز الدين يحيي بن محمد بن علي بن محمد بن السعيد المطهر ذي الفخرين نقيب ري وقم، و او را خوارزم شاه بكشت و اولاد او به جانب بغداد منتقل شدند، و سيد ناصر بن مهدي با وي بود نقابت طالبين بغداد به سيد ناصر تفويض يافت.
نسابه شهير جمال الدين احمد بن علي بن الحسين بن علي بن مهنا (رضوان الله عليه) در كتاب شريف " الفصول الفخريه في اصول
(٣٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، النصف من شعبان (1)، شهر شعبان المعظم (1)، شهر شوال المكرم (1)، علي بن الحسين بن علي (1)، يحيي بن محمد (1)، مدينة بغداد (4)، حمزة بن أحمد (1)، جمال الدين (1)، علي بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، القتل (2)، القبر (1)
البرية " چنين گفته است (صفحه 150) سبط دوم از نسل ابي عبد الله الحسين الشهيد ابن علي بن ابي - طالب عليهم السلام نسل عبد الله الباهر بن زين العابدين است.
و او را " باهر " ميگفتند از بهر آنكه به غايت صاحب جمال بود، و مادر او مادر برادرش محمد الباقر عليه السلام و نسل او اندك اند، و از محمد الارقط تنهاست، و نسل محمد از اسماعيل تنها، و نسل اسماعيل از دو پسراند: حسين البنفسج، و محمد.
از نسل حسين البنفسج اسماعيل الدخ بن حسين، و نسل اسماعيل منتهي ميشود به عبد الله بن الحسين بن اسماعيل، و نسل عبد الله از دو پسراند: حمزه الاصم وعلي در دارا و بيشتر نسل او در ري و جرجان ميباشد.
و از نسل محمد بن اسماعيل بن الارقط، اسماعيل الناصب، و احمد الدخ فرزندان محمد، از فرزندان احمد الدخ عبد الله در ايام المستعين بالله العباسي خروج كرد و او را بگرفتند وبسر من راي بردند و نسل دارد، و بقيه ايشان در مصر ميباشند، از نسل احمد الدخ حمزة بن احمد نسل دارد از ايشان: أبو الحسن علي الزكي نقيب الري ابن ابي الفضل محمد بن ابي القاسم علي نقيب قم بن محمد بن حمزة مذكور نسل دارد، از ايشان نقباء الري وملوك آنجا، از ايشان، عز الدين يحيي بن ابي الفضل محمد بن علي بن محمد بن السيد المطهر ذي الفخرين بن علي الزكي مذكور نقيب ري وقم وآمل بود، و سلطان خوارزمشاه او را بكشت، و فرزند دارد، و از فرزندان محمد بن حمزة بن الدخ الحسن نسل دارد (إلي آخر ما قال).
و در كتاب " التحفة الجلالية في انساب الطالبية " كه آن نيز از تأليفات نفيسه اوست گفته:
سبط دوم از نسل الحسين الشهيد نسل عبد الله الباهر بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد
(٣٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، محمد بن أبي القاسم (1)، إسماعيل بن الأرقط (1)، عبد الله بن الحسين (1)، محمد بن حمزة (1)، علي بن محمد (1)، الشهادة (3)
و او را " باهر " ميگفتند از بهر آنكه به غايت صاحب جمال بود و متولي صدقات رسول الله (صلي الله عليه وآله) و صدقات امير المؤمنين (عليه السلام) بود (مادر او) مادر برادرش محمد الباقر و نسل او اندك است از محمد الارقط، تنها ميگويند كه ميان او و ميان جعفر الصادق حكايتي شده بود، و او آب دهن بر روي جعفر انداخت، پس جعفر بر او دعا كرده بود، و روي او ارقط شد و زشت.
و نسل محمد از اسماعيل تنها، و نسل اسماعيل از دو پسر حسين كه او را به نفسج ميخوانند، و محمد از نسل الحسين البنفسج اسماعيل الدخ بن الحسين. نسل اسماعيل منتهي ميشود به عبد الله بن الحسين بن اسماعيل مذكور.
و نسل عبد الله از دو پسر حمزة الاصم (كه) در ري بود و از آنجا بقم رفت، وعلي كه او را در دارا ميخوانند در ري، و بيشتر نسل او در آنجا ميباشد، و در جرجان و از نسل محمد بن اسماعيل بن الارقط اسماعيل الناصب، و احمد الدخ از فرزندان احمد الدخ عبد الله در ايام المستعين العباسي خروج كرده بود، و او را بگرفتند و به سامرا بردند، و او را نسل است از ايشان در مصر، أبو القاسم عبد الله، كه او را به ليله ميخوانند ابن المحسن بن عبد الله بن محمد طالوت بن عبد الله مذكور، و بقيه بني عبد الله در مصر ميباشند.
و از فرزندان احمد الدخ نيز حمزة بن احمد نسل دارد از ايشان، أبو الحسن علي الزكي (تا آخر آنچه از فصول الفخريه نقل شد حرفا به حرف).
نگارنده گويد از ملاحظه " عمدة الطالب "، بر ميآيد كه نام چند نفر از افراد اين سلسله از اين دو كتاب ساقط شده (و يا براي) اختصار حذف شده است، و چون آن كتاب سه مرتبه طبع شده، و بطور آساني و سهولت و كثرت و وفور در اختيار مطالعه هر فرد قرار ميتواند گرفت، ملاحظه تفصيل اين نسب را به آن كتاب محول ميداريم، كه
(٣٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عبد الله بن الحسين (1)، عبد الله بن محمد (1)، محمد بن إسماعيل (1)، حمزة بن أحمد (1)، الصدق (1)، الإختيار، الخيار (1)، النوم (1)
بعنوان " المقصد الثاني في ذكر عقب عبد الله الباهر بن زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام " در آنجا مذكور است پس هر كه طالب باشد به آنجا مراجعه كند (صفحه 242 - 245 چاپ نجف) اينك به ذكر جزئي از عبارت كه نقل آن ضرور است ميپردازيم و آن اين است.
و من بني احمد الدخ حمزة بن احمد ويعرف بالقمي، له عقب منهم أبو الحسن علي الزكي نقيب الري ابن ابي الفضل محمد الشريف الفاضل بن ابي القاسم علي نقيب قم ابن محمد بن حمزة المذكور، له اعقاب منهم نقباء الري وملوكها.
منهم عز الدين يحيي بن ابي الفضل محمد بن علي بن محمد بن السيد المطهر ذي الفخرين بن علي الزكي المذكور نقيب الري وقم وآمل، قتله خوارزمشاه وانتقل ولده محمد إلي بغداد ومعه السيد ناصر بن مهدي الحسني، ففوضت نقابة الطالبين به بغداد إلي السيد ناصر بن مهدي ثم فوضت إليه الوزارة فترك امر النقابة إلي محمد بن النقيب عز الدين بن يحيي.
ومنهم فخر الدين علي نقيب قم ابن المرتضي بن محمد بن مطهر ابن ابي الفضل المذكور.
ذكر سبب كشته شدن عز الدين يحيي و تعيين مدفن او ابن اسفنديار در " تاريخ طبرستان " (قسم سوم صفحه 159 - 161) گفته:
و مياجق چون به عراق متمكن شد، روزي باقتلغ اينانج بر نشت كه بفلان جاي خواهيم شد، از اسب فرود آمد وقتلغ اينانج را فرود آورد، و سر او برگرفت به خوارزم فرستاد، و همدان و جملگي ولايت با تصرف خويش گرفت، تا نقيب النقباء عز الدين يحيي ري التجابدار الخلافه كرد، وامير المؤمنين ناصر الدين الله سلطان الوزراء مؤيد -
(٣٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، المرتضي بن محمد (1)، علي بن الحسين (1)، مدينة بغداد (2)، حمزة بن أحمد (1)، محمد بن حمزة (1)، علي بن محمد (1)، القتل (1)
الدين بن القصاب را با لشگر عرب وپرجم و خوزستان و اربل به عراق فرستاد، تا بري بيامدند، و خوارزميان به كلي گريخته و كشته شدند، اصفهان به سنقر طويل دادند، و او به كشتن رئيس خجندي بدان ولايت مستقيم شد، و سراج الدين قايماز بنده اتابك محمد را بكشتند، و مؤيد الدين بري رسيد و شاه اردشير رسول فرستاد وامير كبير ناصر - الدين ممطير را كه در خدمت مؤيد الدين بود با عز الدين يحيي پيش فرستاد با اسبان تازي و جامه هاي بغدادي، و از امير المؤمنين بسياري شفقت و عاطفت در حق اردشير شاه فرا نمود.
چون ماهي چند برآمد بر اين سلطان اعظم صد هزار عنان به عراق آورد، مؤيد الدين برخاست با همدان شد، و رنجوري پديد آمده بود، سلطان به مزدغان فرود آمد و مياجيق را با سي هزار مرد به همدان فرستاد، لشكر خليفه پيش باز آمدند و فوجي را از حشم سلطان زده و هزيمت كرده و در آن روز از رنجوري مؤيد الدين فرمان يافته بود، و دفن نكرده.
چون مياجق بديد كه مقدمه او را شكستند پناه با كوه برد با جمعيت بسيار، و مهلت داد تا لشكر خليفه به غارت مشغول شدند، و اول پيش سلطان به مزدغان خبر رسيده بود كه لشگر ما را شكستند، فرموده بود تا جهازها راست كنند به پاي هزيمت تا در عقب قاصد مياجق رسيد، بر فتح لشكر وعلم و موكب به همدان كشيد و بفرستاد تا سر مؤيد الدين بردارند، و به خطا برند و طلب سيد عز الدين يحيي كه اين فتنه و آشوب انگيخته بود ميفرمود، متواري جائي بيافتند او را بسته پيش سلطان اعظم بردند.
گفت: سيدي چون ميبيني خويشتن را؟ و در دل سلطان نبود كه او را هلاك كند، او از سر تهور و گرم مزاجي كه در طبيعت او مركوز بود گفت خويشتن را چنان ميبينم كه حسين بن علي را.
سلطان از اين در طيره شد، و فرمود تا سرش برداشتند و برئ فرستاد، در مدرسه عماد وز آن كه دشمن سيدي بود فرو آويختند، اين
(٣٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (2)، مدينة إصفهان (1)، إربل (1)، الدفن (1)
ساعت تن و سر سيدي بقم به مشهد مطهر بنت الامام الكاظم موسي بن جعفر مدفون است وشيعت عراق بسياري مرثيه سيدي گفتند، امام افضل الدين علامه ماهبادي گفته شعر:
سلام الله ما طلع الثريا علي المظلوم عز الدين يحيي شهيد كالحسين به غير جرم قتيل مثل هابيل ويحيي سيد ناصر الدين ممطير، و مكين الدين قمي، كه اين ساعت وزير امير المؤمنين ناصر الدين الله است بر دراز گوش نشانده ايشان را به نهاوند بردند، و از آنجا به بغداد افتادند، و بعد مؤيد الدين وزارت بغداد امير المؤمنين به امير سيد الامام ناصر الدين داد، و لقب نصير الدين فرمود كرد، و حكم و تمكين و مرتبه او بدانجا رسيد كه در دولت آل عباس پيش از او برامكه را هم نبود، تا دشمنان مجال وقيعت يافتند، و تعصب آشكارا كرده، و بي هيچ جرمي كه آن سيد بزرگوار عالم را بود امير المؤمنين صلاح ملك آن ديد كه او را بنشاند، حق سبحانه و تعالي او را فرج و خلاص بخير و عافيت وامن و رفاهيت كرامت كناد بمحمد النبي وآله.
ناقد بصير سيد علي خان مدني طيب الله مضجعه در الدرجات الرفيعة گفته:
السيد الاجل أبو القاسم يحيي بن ابي الفضل (ابي المفضل ن خ) محمد بن علي بن محمد بن النقيب المطهر المذكور قبله ملقب عز الدين المرتضي علم الهدي ذا الشرفين قال الشيخ أبو الحسن علي بن عبيدالله بن بابويه في وصفه هو الصدر الكبير …
(آنگاه عبارات او را تا مقتدي العترة والال نقل كرده و گفته) كان رحمه الله خاتمة اهل بيته في الرياسة بالعراق، وعظيمهم الذي لا يزاحمه عظيم من دون اغراق، عظم في الرياسة قدره، واشرق
(٣٨١)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (2)، مدينة بغداد (2)، علي بن محمد (1)، الشهادة (1)، الظلم (1)، الدفن (1)
في سماء الايالة بدره، وفوضت إليه نقابة الطالبين بالري وقم وآمل.
وكان فاضلا، عالما، كبيرا، عليه تدور رحي الشيعه، واليه ترد احكام الشريعه، وخوطب به سلطان العلماء، ورئيس العظماء وكان رحمه الله راوية للاحاديث، يروي عن والده المرتضي السعيد شرف الدين محمد، وعن مشايخه الكرام (قدست ارواحهم) وكانت مدته قبلة الامال ومحط الرحال وباسمه الشريف ولاجله نظم السيد عز الدين علي بن السيد الامام ضياء الدين فضل الله الحسني، الرواندي، حسيب النسيب للحسيب النسيب ولم يزل راقيا لاؤج السعد والاقبال ممتطيا صهوة العز والجلال، حتي اصابته عين الكمال، وجري الدهر علي عادته في تبديل الاحوال، فختم له بالشهادة، ونال من خيري الدنيا والاخره الحسني وزيادة.
وكان سبب شهادته، ان الملك خوارزمشاه تكش لما استولي علي الري وتلك الاطراف وقتل من بها من الاعيان والاشراف كان الشريف المذكور ممن عرض علي السيف وجري عليه ذلك الظلم والحيف و ذلك في سنه تسع وثمانين وخمسمائة.
وانتقل ولده محمد إلي بغداد ومعه السيد ناصر بن مهدي الحسني (الحسيني ن خ) وكان وروده إليها في شعبان سنة اثنتين و تسعين وخمسمائة وتلقيا من قبل حضرة الخليفة الناصر لدين الله بالقبول، ففوضت نقابه الطالبيين ببغداد إلي السيد ناصر المذكور، ثم فوضت إليه الوزارة، فترك امر النقابة إلي (شرف الدين) محمد بن السيد عز الدين فصار نقيب الطالبيين علي رسم آبائه الطاهرين، ثم حج ورجع إلي بلده، رحمهم الله تعالي اجمعين.
عالم جليل معاصر شيخ عبد الحسين أميني صاحب كتاب " الغدير " مد ظله در كتاب " شهداء الفضيلة " در ترجمه عز الدين يحيي بعد از نقل عبارت " فهرست " منتجب الدين نسبت بوي واشاره به آنكه در " أمل الامل " نيز ترجمه حال او آمده است گفته (ص 48 - 50)
(٣٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، شهر شعبان المعظم (1)، سلطان العلماء (1)، مدينة بغداد (1)، العزّة (1)، الكرم، الكرامة (1)، الظلم (1)، الشهادة (3)، القتل (1)، الطهارة (1)
وقال صاحب " الحصون المنيعة " بعد اطرائه البالغ ان باسمه الشريف نظم السيد عز الدين علي بن السيد الامام ضياء الدين فضل الله الحسني الراوندي " الحسيب النسيب " ولم يزل راقيا …
آنگاه عين عبارت سيد علي خان را بدون نسبت باوتا " حج ورجع إلي بلده - رحمهم الله اجمعين " ذكر كرده است.
سپس فاضل مذكور بعد از اشاره به اينكه مرحوم سيد حسن صدر نيز در تأسيس الشيعه به شهادت او اشاره كرده گفته:
رأيت في بعض كتب الانساب، ان السيد شرف الدين والد المترجم كانت له عدة بنات و ما كان له ابن فلما حملت بيحيي عز الدين المترجم امه قال شرف الدين: رأيت رسول الله (صلي الله عليه وآله) في المنام فقلت يا رسول الله انه سيجيئ لك نافلة فما اسميه؟
فقال (صلي الله عليه وآله) سمه بيحيي، فلما انتبهت علمت ان الولد يكون ذكرا، وسميته بيحيي، مع انه ما كان في نسبهم من يسمي بيحيي.
قال: ولما قتله خوارزم شاه تنبهت ان النبي (صلي الله عليه وآله) انما سماء يحيي تنبيها علي انه يستشهد كما ان يحيي كان شهيدا.
محدث جليل و متتبع ماهر نبيل مرحوم حاج شيخ عباس قمي اعلي الله درجته در " الفوائد الرضوية " گفته:
يحيي بن محمد بن علي بن المطهر العلوي، عز الدين سيد اجل مرتضي نقيب طالبية عراق، عالم علم فاضل كبير، روايت ميكند احاديث را از والدش شرف الدين محمد، و اين سيد همان است كه شيخ منتجب الدين كتاب " فهرست " را به جهت خاطر او تأليف كرده، و در اول آن از اين سيد و پدر و جدش ثناء بليغ و مدح طويلي گفته.
و در " سفينة البحار " در ماده حيي (1 / 370) گفته.
السيد الاجل عز الدين أبو القاسم يحيي بن شرف الدين ابي الفضل محمد بن ابي القاسم علي بن عز الاسلام والمسلمين محمد بن السيد الاجل نقيب النقباء الاعلم الازهد ابي الحسن المطهر بن ذي الحسبين
(٣٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، دولة العراق (1)، يحيي بن محمد بن علي (1)، محمد بن أبي القاسم (1)، الشهادة (1)، القتل (1)، الحج (1)، السفينة (1)
علي الزكي بن ابي الفضل محمد المعروف بالسلطان محمد الشريف، الواقع قبره في بلدتنا قم المحمية في جادة معروفة باسمه الشريف …
آنگاه نسب را تا حضرت امام زين العابدين عليه السلام ذكر كرده، وترجمه حال او را نقلا از منتجب الدين گاهي عينا وگاهي تلخيصا نقل كرده وگفته:
ثم ذكر انه جمع له كتاب " الفهرست " في اسماء مشايخ الشيعة و مصنفيهم من عصر الشيخ إلي زمانه وجمع (له) ايضا كتاب " الاربعين عن الاربعين من الاربعين في فضائل امير المؤمنين عليه السلام ".
ودر حاشيه گفته.
قوله " الاربعين عن الاربعين من الاربعين " أي اربعين حديثا عن اربعين شيخا عن اربعين صحابيا ثم اعلم انا ذكرنا في منتهي الامال ان هذا السيد قتله خوارزمشاه وقبره في الري يزار.
و در " منتهي الامال " ضمن تعداد اولاد امام زين العابدين عليه السلام طي اعقاب أبو محمد عبد الله باهر به تفصيل گفته (2 / 37 چاپ علمي) نيز از جمله ايشان أبو الحسن علي الزكي نقيب ري است و او پسر أبو الفضل محمد شريف است كه اينك به او اشاره ميرود.
ذكر امام زاده جليل سلطان محمد شريف كه قبرش در قم است بدان كه اين بزرگوار سيدي است جليل القدر، و رفيع المنزلة، و فاضل مكني بأبو الفضل ابن سيد جليل أبو القاسم علي نقيب قم ابن أبي جعفر محمد بن حمزة القمي ابن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبد الله الباهر بن امام زين العابدين و اين سيد شريف در قم بقعه و مزاري دارد معروف در محله سلطان محمد شريف، كه بنام او مشهور گشته، و دانستي كه پدر و دو جدش علي و محمد و حمزه نيز در " قبرستان بابلان " كه حضرت معصومه سلام الله عليها در آنجا
(٣٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (3)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (2)، أحمد بن محمد بن إسماعيل (1)، محمد بن حمزة القمي (1)، محمد بن عبد الله (1)، القتل (1)، القبر (1)
مدفون است به خاك رفته اند و اين سيد جليل را اعقاب است كه نقبا وملوك ري بودند، از آن جمله سيد اجل عز الدين أبو القاسم يحيي بن شرف الدين أبو الفضل محمد بن أبو القاسم علي بن عز الاسلام والمسلمين محمد بن السيد الاجل نقيب النقباء اعلم ازهد أبو الحسن المطهر ابن ذي الحسبين علي الزكي ابن السلطان محمد شريف مذكور است كه نقيب قم و ري و جاي ديگر بوده و او را خوارزمشاه به قتل رسانيد، و اولاد او به جانب بغداد منتقل شدند، و اين سيد شريف بسيار جليل الشأن و بزرگ مرتبه بوده و كافي است در اين باب آنكه عالم جليل محدث نبيل، فقيه نبيه، وثقة ثبت معتمد حافظ صدوق شيخ منتجب الدين كه شيخ اصحاب و يگانه عصر خود بوده وفاتش در سنة 585 پانصد و هشتاد و پنج واقع شده، كتاب " فهرست " خود را با كتاب " اربعين عن الاربعين من - الاربعين في فضائل امير المؤمنين " صلوات الله عليه (براي او) تصنيف كرده، و در فهرست در باب ياء فرموده:
سيد اجل مرتضي عز الدين يحيي بن محمد بن علي بن المطهر أبو القاسم نقيب طالبيين است در عراق، عالم فاضل كبير است، ورحاي تشيع براي او دور ميزند، متع الله الاسلام والمسلمين به طول بقائه.
و روايت ميكند احاديث را از والد سعيدش شرف الدين محمد، و از مشايخش قدس الله ارواحهم.
و در اول فهرست مدح بسيار از آن جناب نموده، از جمله فرموده در حق او سلطان عترت طاهره، و رئيس روساء شيعه، صدر علماء عراق، قدوة الاكابر.
آنگاه عبارت را تا " جزء من اجزاء الوصي والبتول " نقل كرده و گفته " إلي غير ذلك " و نيز در منتهي الامال ضمن تعداد اولاد حضرت كاظم (عليه - السلام) گفته (2 / 198) و اما عبد الله، و عبيدالله پسران حضرت امام موسي عليه السلام،
(٣٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، دولة العراق (2)، كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (1)، يحيي بن محمد بن علي (1)، مدينة بغداد (1)، القتل (1)، الدفن (1)، الوصية (1)
پس هر دو صاحب اعقاب ميباشند، چنان كه از بعضي كتب انساب نقل شده، جماعتي از اولادهاي او در ري بودند، كه از جمله مجد الدولة والدين ذو الطرفين أبو الفتح محمد بن حسين بن محمد بن علي بن قاسم بن عبد الله بن الامام موسي الكاظم عليه السلام بوده، كه خواهرش ستي سكينه بنت حسين بن محمد مادر سيد اجل مرتضي ذو الفخرين أبو الحسن المطهر بن أبو القاسم علي بن أبو الفضل محمد است، كه شيخ منتجب الدين در وصف او فرموده از بزرگان سادات عراق، و صدور اشراف است، ومنتهي شده منصب نقابت و رياست در زمان او به سوي او، وعلم و نشانه بوده در فنون از علم و از براي اوست خطب و رسائلي قرائت كرده بر شيخ أبو جعفر طوسي در سفر حج.
روايت نموده از براي ما از او سيد نجيب أبو محمد حسن موسوي (انتهي).
و از بعضي از كتب انساب نقل است كه در حق او گفته:
كه سيد مطهر يگانه دنيا بوده، در فضل و بزرگواري و كرامت نفس كثير المحاسن و حسن الاخلاق بوده، و سفره اش پيوسته پهن و مبذول بوده، و متكلم و اهل نظر و متوسل و شاعر بوده، و نقابت طالبيين در ري با او بوده، و پدرش أبو الحسن (ظ أبو القاسم فليتحقق) علي الزكي نقيب ري پسر سلطان محمد الشريف است، كه در قم مدفون است، و بسيار جليل القدر است، و در ذكر اولادهاي عبد الله الباهر بن الامام زين العابدين عليه السلام به دو اشارت رفت.
وبالجملة سيد مطهر را دو پسر بوده، محمد وعلي اما محمد بن مطهر را پسري بوده، فخر الدين علي نقيب قم بوده.
و اما علي بن مطهر را كه عز الدولة والدين وشرف الاسلام والمسلمين باشد، پسري بوده، و محمد نام از اهل علم و فضل و شرف و جلالت و رياست، و او پدر عز الدين يحيي است، كه شيخ منتجب - الدين او را ثناء بليغ گفته، و در باب اولادهاي امام زين العابدين عليه السلام به او اشاره كرديم، او را خوارزمشاه شهيد كرد قبرش در
(٣٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (2)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، علي بن مطهر (1)، محمد بن علي (1)، الشهادة (1)، الحج (1)، النوم (1)
تهران ميباشد.
گويند والدش شرف الدين را چند دختر بوده، و اولاد ذكور نداشت، چون زوجه اش بيحيي حامله شد، شرف الدين حضرت رسول صلي لله عليه وآله را در خواب ديد، عرض كرد يا رسول الله اين بچه كه در شكم عيالم است چه نام گذارم؟
فرمود: يحيي.
چون آن پسر به دنيا آمد او را يحيي نام نهادند، آنگاه كه شهيد شد، فهميدند سر نام گذاشتن حضرت رسول او را به يحيي.
تنبيه برد و اشتباه در اينجا ضرور است 1 - اينكه گفته: قبر عز الدين يحيي در ري و تهران ميباشد، مبني بر غفلت و اشتباه است زيرا چنان كه در " تاريخ طبرستان " صريحا ذكر كرده است عز الدين يحيي در قم در مشهدستي فاطمه بنت موسي بن جعفر عليهما السلام مدفون است.
2 - اينكه گفته: منتجب الدين به سال پانصد و هشتاد و پنج هجري قمري در گذشته است اشتباه عجيب است (ما عن قريب ببيان اين اشتباه به تفصيل خواهيم پرداخت ان شاء الله تعالي) استاد دانشمند جناب آقاي عباس اقبال در مجله يادگار (سال اول شماره چهارم) تحت عنوان " خاتمه ترجمه " تاريخ بيهقي (صفحه 69) گفته:
عز الدين مرتضي يحيي بن أبي الفضل محمد الشريف المرتضي نقيب قم و ري وآبه كه 591 موقعي كه سپاهيان مؤيد الدين بن القصاب به ياري قتلغ ايناتج و امراي عراق به آبه وري آمده بودند، و بين اين وزير و امراي عراقي اختلاف شد دروازه هاي ري را بر روي سپاهيان وزير خليفه گشود، و لشگر بغداد در ري ريختند، وقلتغ ايناتج و امراي عراق منهزم گرديدند، و در نتيجه سراج الدين قيماز، ونور الدين قرا، كشته شدند، در سال 592 موقعي كه تكش خوارزمشاه
(٣٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، دولة العراق (2)، الشريف المرتضي (1)، مدينة بغداد (1)، القبر (1)، الدفن (1)، النوم (3)
به دفع مؤيد الدين وزير به عراق آمد، و سپاهيان او را مغلوب كرد، عز الدين يحيي را هم به جرم موافقت با او كشت (رجوع كنيد به تجارب السلف صفحه 333 و عمدة الطالب صحفه 244 و تاريخ طبرستان 1 / 115 و 119 و 2 / 155 - 161 و راحة الصدور صفحه 278).
تنبيه بر اشتباهي نگارنده گويد ذكر " آبه " در اينجا اشتباه است، و صحيح همانا آمل است، و دليل اين مدعا عن قريب به تفصيل ذكر خواهد شد ان شاء الله تعالي.
از جمله كساني كه بمدح عز الدين يحيي پرداخته اند، كمال الدين اسماعيل اصفهاني است، كه در ديوان خود گفته (صفحه 92 - 94) و عنوان قصيده در ديوان وي چنين است.
اين قصيده در مدح سيد اجل عز الدين يحيي در وقتي كه اقضي القضاة ركن الملة والدين أبو العلاء صاعد به خانه او نزول (كرده) گويد:
از اين بشارت خرم كه ناگهان آمد هزار جان غمين گشته شادمان آمد گمان بري كه همي سوي خستگان فراق نسيم باد سحر گه ز گلستان آمد خدايگان افاضل كه موكب او را ظفر جنييه كش و فتح همعنان آمد كه آفتاب شريعت بطالع مسعود به اوج برج سعادت ز ناگهان آمد ز سر غيب قضايا سپهر رمزي گفت زبان گلشن از آن رمز ترجمان آمد زد آفتاب فلك پشت دست بر ديوار ز پس كه عاجز از آن رأي غيب دان آمد
(٣٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، أبو العلاء (1)
ز اعتماد بر آن كلك ساق بسته اوست كه رزق را سر انگشت او ضمان آمد عدوش عاقبت كار سرنگون افتد ز جام دشمني او چو سر گران آمد بر سخاوت دستشن گهر چه سنگ آرد كه زير تيشه جودش هزار كان آمد سر خلافش برداشت خصم و سر بنهاد در اين معامله بنگر كرا زيان آمد بكفك ساق درستش چو برد مشتفهر به بالش از پي ارزاق در ضمان آمد ميان گردن و سر تيغ باشد آنكس را كه بر خلاف ويش تيغ در ميان آمد زبان ودل به وفايش هر آنكه داشت يكي چو پسته خندان از بخت كامران آمد ببرد دست به دندان ز رشك قدرش چرخ به روز شكل ثريا از آن نشان آمد شب ضلالت از آن رأي آشكارا كرد كه روز كي دو سه خورشيد دين نهان آمد اگر ز طلعت او ديده مانده بد محروم رواست كو ز لطافت همه روان آمد وگر نبود مكانش نشان پذير سزد چو جاي او ز شرف اوج لامكان آمد بسان عنقا يك چند شد نهان آخر همان و ار بدين دولت آشيان آمد چو كرد صدر جهان روي سوي اين حضرت درست گشت كه اين قبله جهان آمد
صفحه(٣٨٩)
به اهل بيت نبوت چو اعتقاد نمود ز موج لجه آفات بر كران آمد ز خاندان شريعت چو عزم حجرت كرد به خاندان شهنشاه خاندان آمد پناه دين ملك الساده مرتضي كبير كه در جهان فتوت خدايگان آمد ستبر مرتبت و فضل عز دين يحيي كه امر جزمش تفسير كن فكان آمد شجاع رتبت او ديده دوز اختر شد حريم در گه او كعبه امان آمد مكارمي كه ز اسلاف او خبر بوده است ز خلق و سيرت پاكش همه عيان آمد لگد اگر نه هندوي مالك رقاب شد تيغش چگونه حكمش بر گرد نان روان آمد زهي شگرف عطائي كه دست و ساعد تو به تيغ و كلك جهان بخش و جان ستان آمد ز حكم قاطع تو تيغ ضربه پيشي خواست ز نوك كلك تو صد طعنه درستان آمد به نزد خصم تو تيغت بريد عيان است كه در اداي پيامت همه زيان آمد چون ديد طلعت خصم ترش لقاي تو را نيام تيغ تو را آب در دهان آمد هماي قدر تو را از جوارح دشمن هزار ساله ذخيره ز استخوان آمد بجز عنان كه به دستت همي قرار گرفت دگر همه بدهي هر چه در بنان آمد
(٣٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الضرب (1)
همي به لرزد بر جان دشمنان تو تيغ ز رقت است كزين گونه مهربان آمد طبيب گر ز تو وقست اگر رود به سرش چنين كه دشمن جاه تو ناتوان آمد ز خضر تيغ تو كه آب حيات مشروب اوست بقا و نصرت و اقبال جاودان آمد به جان ز خاك درت شمه خريد فلك بجاي تو كه مرا سخت رايگان آمد زبان ز كام فرو كرد تيغ گوهردار بزينهار از آن دست در فشان آمد از آن زمانه كند توربر حسودت راست كه خم گرفته قدش راست چون كمان آمد به نعل خنگ تر ماند هلال از اين معني است كه ره نورد ترا ز جمله اختران آمد بمدح چون تو بستي كجا رسد سخنم كه هر چه گويم قدرت و رأي آن آمد هر آنكه نام تو بر دل نگاشت همچون نگين فراز حلقه تدوير آسمان آمد مسلم است تو را ميزباني عالم كه مثل صدر جهانت به ميهمان آمد لطيفه هاي هنر را ز لفظ او شرح است دقيقه هاي كرم را كفش بنان آمد بلند همت صدري كه چرخ با عظمت فتاده بر در او همچو آستان آمد بزرگوارا دلتنگ مي‌نبايد بود ز نكبتي كه بر اين دولت جوان آمد
(٣٩١)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)، الهلال (1)
عيار نقد كمال بزرگوار تو را ز حادثات جهان سنگ امتحان آمد اگر بكند عدو خاك درگهت چه شود كه كان فضل و كرم در جهان همان آمد چه نقص ذات تو را از خرابي مسكن خرابه هم وطن گنج شايگان آمد اگر خواب بود بقعه شگفت مدار كه جاي گنجي مثل تو شايگان آمد چو عرض تو ز حوادث مصون ومحروست همه سعادت و اقبال را نشان آمد دماغ بود حسود تو را جهانگيري گرفتن تو مگر زانش در كمان آمد به تو چگونه رسد دست هر ستمكاري خداي عز و جلت چو مستعان آمد چه بايدش ز ستم پيشگان هراسيدن كسي كه حفظ خدايش نگاهبان آمد خدائي است همه كار تو عدو پنداشت كه با خداي به تلبيس بر توان آمد شود حريص بر اطفاي روشنائي شمع چو نيم سوخته پروانه را زبان آمد چو نيك از آن حال مي‌برانديشم تبارك الله خصم تو همچنان آمد سپهر قدر ابي حضرت تو خادم را مپرس شرح كه احوال بر چه سان آمد ز غصه جان به لب آمد مرا و طرفه ترانك ز آه سرد لبم نيز به جان آمد
صفحه(٣٩٢)
نفس مراد بدوناله از دهان ميرفت سخن غرض به دو از لب همي فغان آمد هزار شكر و سپاس از خداي عز وجل كه باز چشمم بر صدر انس و جان آمد تو را سعادت بادا كه تا نه بس گويند كه فتح نامه خيلت ز اصفهان آمد چو مصطفي به مدينه ز مكه هجرت كرد بفتح مكه بشارت ز آسمان آمد بر آسمان جلالت زاوج برج شرف دو كوكب چو شما را چو اقتران آمد قرين جاه شما باد اقتران سعود چنان كه منشأ هر دولت اين قران آمد چنان كه ملاحظه ميشود 22 قصيده مذكوره در مدح عز الدين يحيي، و بقيه در مدح قاضي أبو العلاء صاعد است، كه خانه اش را خراب كرده بودند، وقاضي از آنجا فراري شده، و به سيد مذكور پناهنده و مهمان وارد شده بوده است،
(٣٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (2)، مدينة إصفهان (1)، أبو العلاء (1)
بيان اشتباه محدث قمي كه سابقا وعده شده است چون " فهرست " منتجب الدين يكي از مراجع مهمه تراجم احوال علماي ما گروه شيعه است، و اشتباه در سال وفات او باعث اشتباهات بسيار در تراجم احوال مذكور در آن كتاب ميباشد، كه پاره از آنها بسيار مهم، و گاهي موجب ترتب آثار غلط عجيب، و نتايج فاسد حيرت انگيزي بر آنها ميگردد، بنابر اين بطور تفصيل به اين مطلب ميپردازيم.
مرتكب اشتباه مذكور يعني حاج شيخ عباس قمي تغمده الله برحمته در " تتمه المنتهي " تحت عنوان وقايع المائه السادسة (2 / 554) گفته:
سنه 585 وفات أبو المكارم ابن زهره حمزة بن علي حسيني و شيخ منتجب الدين علي بن عبيدالله رازي.
و در فوائد رضوية گفته (1 / 310) بدان كه از كساني كه تلمذ كرده بر شيخ منتجب الدين از علماي عامه رافعي شافعي معروف است، و او را ذكر كرده در كتاب " تدوين " در تاريخ قزوين و مدح و ثناي او را بسيار گفته، و گفته كه اگر من طول دادم كلام را در ذكر او همانا بسيار شده انتفاع من به مكتوبات و تعليقات او، پس ادا كردم حق او را باتباعه ذكر او و احوال او، و گفته كه:
ولادت او در سنه 504 و وفاتش در سنه 585 بوده (انتهي).
(٣٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، أبو المكارم (1)، حمزة بن علي (1)
و در " هديه الاحباب " ضمن ترجمه حال او گفته (صفحه 149).
و از كساني كه بر او تلمذ كرده از علماء عامه رافعي شافعي است، و او را ذكر كرده در " تدوين " در تاريخ علماء قزوين و او را مدح و ثناي بسيار گفته، و گفته:
كه ولادتش سنه 504 = و وفاتش سنه 585، ثقه بوده.
از اين دو عبارت صريحا معلوم ميشود كه مأخذ نقل او حكايت قول رافعي است، وگويا در اين حكايت نقل هم نظر به كلام محدث نوري رضوان الله عليه دارد كه در خاتمه كتاب " مستدرك الوسائل " ضمن ترجمه منتجب الدين به اين عبارت تعبير كرده است (3 / 465) وفي " الرياض " عن كتاب " ضيافه الاخوان " للفاضل آغا رضي نقلا عن كتاب " التدوين " للرافعي الشافعي العامي عند ترجمه الشيخ المذكور شيخ ديان من علم الحديث سماعا، وضبطا، وحفظا، وجمعا يكتب ما يجد، ويسمع عمن يجد، ويقل من يدانيه في هذه الاعصار في كثرة الجمع والسماع، إلي ان ذكر ولادته في سنه اربع وخمسمائه، ووفاته بعد سنة خمس وثمانين وخمسمائة، وختم الكلام بقوله:
ولئن اطلت عند ذكره بعض الاطاله فقد كثر انتفاعي بمكتوباته و تعليقاته فقضيت بعض حقه باشاعه ذكره واحواله (انتهي) ونظير اين است آنچه صاحب " روضات " در ترجمه حال منتجب الدين گفته (باب العين صفحه 389 چاپ اول) ومن جمله من تلمذ عنده من علماء العامه هو الامام الرافعي الشافعي المعروف. وقد ذكره في كتابه المسمي " بالتدوين في تاريخ قزوين " علي ما حكاه الاغا رضي القزويني في كتاب " ضيافه الاخوان " بهذه الصورة شيخ ريان (إلي ان قال) ثم ذكر في آخر نقل احواله، ولادته في سنه اربع وخمسمائه ووفاته بعد سنه خمس وثمانين وخمسمائة (إلي آخر ما قال).
نگارنده گويد عبارت مرحوم آقا رضي در اوائل ضيافه الاخوان
(٣٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب مستدرك الوسائل (1)
در ترجمه أبو جعفر بن اميركا قزويني مذكور است، هر كه خواهد مراجعه كند و عبارت صاحب " رياض " نيز در ترجمه منتجب الدين نقلا عن الرافعي چنان است كه محدث نوري تصريح كرد، و نص عبارت رافعي در " تدوين " نيز همان است كه ذكر شد (رجوع شود به ترجمه منتجب الدين صفحه 416 نسخه اسكندريه).
و عجيب تر اين است كه خود حاجي شيخ عباس مرحوم در كتاب " الكني والالقاب " ضمن ترجمه منتجب الدين چنين گفته (3 / 174) وقال الرافعي الشافعي في محكي كتابه " التدوين " في علماء قزوين في حق الشيخ منتجب الدين شيخ ريان …
آنگاه نظير كلام محدث نوري را (مقيدا به قيد لفظ " بعد " تا آخر ذكر كرده است) فالحمد لله علي الوفاق نگارنده گويد با صرف نظر از اين تصريحات از ملاحظه بعضي موارد " فهرست " هم صريحا بر ميآيد، كه منتجب الدين بعد از پانصد و هشتاد و پنج زنده بوده است.
اينك براي نمونه يك مورد را نشان ميدهم، نص عبارت منتجب الدين در " فهرست " خود نسبت به ترجمه ابن ادريس اعلي الله درجته اين است.
الشيخ محمد بن ادريس الحلي بحله له تصانيف منها كتاب السرائر شاهدته بحله، وقال شيخنا سديد الدين محمود الحمصي رفع الله درجته:
هو مخلط لا يعتمد علي تصنيفه وجه دلالت اين كلام بر مطلوب آنكه تصنيف و تأليف سرائر در سال پانصد و هشتاد و پنج هنوز خاتمه نيافته و به پايان نرسيده بوده است، به دليل اينكه ابن ادريس بنابر آنچه فعلا در نظر دارم در سه مورد از آن كتاب به ذكر تاريخ تأليف آن پرداخته است.
1 - آنكه در " كتاب الحج " در باب دخول مكه والطواف بالبيت گفته: (صفحه 135 نسخه چاپي)
(٣٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب السرائر لابن إدريس الحلي (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، محمد بن إدريس (1)، الحج (1)، الشهادة (1)، الطواف، الطوف، الطائفة (1)
و موضع المقام حيث هو الساعة وهي سنة سبع وثمانين و خمسمائة.
2 - آنكه در " كتاب الصلح " (صفحه 170 نسخه چاپي) ضمن استدلال بر اختيار قولي گفته:
وهو الصحيح الذي يقوي في نفسي لان المسلمين من عهد الرسل (صلي الله عليه وآله) إلي يومنا هذا وهو سنة سبع وثمانين و خمسمائة لم يتناكروا فيما بينهم ذلك.
3 - آنكه در " كتاب الميراث " در فصل حبوة ضمن استدلال بر قولي كه آن را اختيار كرده است گفته: (صفحه 400 نسخه چاپي) والاول من الاقوال هو الظاهر المجمع عليه عند اصحابنا المعمول به وفتا ويهم في عصرنا هذا، وهو سنة ثمان وثمانين وخمسمائة عليه بلا خلاف بينهم.
و نيز مؤيد مطلوب است آنچه راجع بابو المكارم ابن زهره رضوان الله عليه در باب المزارعة بعد از تصريح به معرفي او و ذكر نام و نشان صريح او و بيان مورد اختلاف فيما بين خود و او گفته:
و مات رحمة الله وهو علي ما قاله تداركه الله بالغفران وحشره مع ابائه في الجنان.
(طالب تفصيل كلام به كتاب " السرائر " باب المزارعة صفحة 255 مراجعه كند) و همچنين به باب " المساقاة " در همان كتاب (صفحه 258 نسخه چاپي) مراجعه فرمايد، زيرا كه در آنجا نيز به اين مطلب چنين اشاره كرده است.
وقد كنا قلنا ان بعض اصحابنا المتأخرين ذكر في تصنيف له وقفناه عليه وعاودناه في مطالعته في حال حياة مصنفه ونبهناه علي صحته (إلي ان قال) وهذا منه رحمة الله تسامح عظيم.
و وجه تأييد آنكه وفات اين زهره بنا بر مشهور در سال پانصد و هشتاد و پنج اتفاق افتاده است، پس معلوم ميشود كه در اين تاريخ
(٣٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب السرائر لابن إدريس الحلي (1)، صلح (يوم) الحديبية (1)، أبو المكارم (1)، الموت (1)، الإختيار، الخيار (2)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
كه ابن زهره وفات كرده است هنوز تأليف سرائر تمام نشده بوده است.
اگر گويند ميتواند بود كه قسمتي از " سرائر " منتشر شده بوده، و قسمت ديگر تأليف نشده بوده است.
ميگوئيم: اين مطلب از اين عبارت در نميآيد و قرينه ديگري نيز از خارج بر آن دلالت نكرده است، كه مثلا كراريسي از " سرائر " قبل از تمام شدن منتشر شده و معروف گرديده، و مورد استفاده اهل علم آن زمان بوده است، پس تا قرينه بر اين مطلب قائم نشده است حكم اصالت عدم بر آن جاري است.
اما وفات ابن ادريس به سال 597 بوده است، چنان كه ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان تصريح كرده، و نص عبارت وي اين است (حرف ميم: 5 / 65 نسخه چاپي).
محمد بن ادريس العجلي الحلي فقيه الشيعة وعالمهم، له تصانيف في فقه الامامية و لم يكن للشيعة في وقته مثله، مات سنة سبع وتسعين وخمسمائة.
در اينجا ميتوان با امر ديگري نيز بر صحت مدعاي مزبور استدلال كرد، و آن اينكه دعاي " رفع الله درجته " كه بعد از ذكر نام سديد الدين حمصي در كلام مزبور به نظر ميرسد، دلالت ميكند كه منتجب الدين بعد از سال ششصد هجري زنده بوده، و تأليف " فهرست " هم در اين تاريخ به اتمام نبوده و يا اگر تمام هم بوده مصنف در آن تصرف و مداخله ميكرده است، زيرا وفات حمصي بعد از سال ششصد هجري اتفاق افتاده است چنان كه معلوم خواهد شد.
و صريح تر از اين كلام در اين باب كلام ديگر اوست، و آن اين است كه در حرف حاء گفته:
الشيخ الامام موفق الدين الحسين بن فتح الواعظ البكر آبادي الجرجاني فقيه، صالح، ثقة، قرأ علي الشيخ ابي علي الطوسي وقرأ الفقه عليه الشيخ الامام سديد الدين محمود الحمصي " رحمهم الله "
(٣٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، محمد بن إدريس العجلي (1)، الموت (1)
و امام موفق الدين حسين جرجاني به سال پانصد و سي و شش وفات كرده است (رجوع شود بتاريخ بيهق صفحه 249).
اگر چه به مثل اين امر در اين قبيل موارد گاهي استدلال شده است، از آن جمله استدلال استاد دانشمند شهير جناب آقاي عباس اقبال است در مقدمه " معالم العلماء " ابن شهر آشوب و نص عبارت او در آنجا (صفحه 4) اين است.
منتجب الدين علي بن ابي القاسم القمي، كه كتاب او اسماء " مشايخ الشيعة ومصنفيهم " نام دارد، و او اين كتاب را به امر عز الدين يحيي بن ابي الفضل محمد الشريف المرتضي نقيب قم و ري وآبه به رشته تأليف در آورده است، و چون اين عز الدين يحيي به شرحي كه در تواريخ معتبره مذكور افتاده در سال 592 بدست علاء الدين تكش خوارزمشاه به قتل رسيده (رجوع كنيد بتاريخ ابن الاثير وقايع سال 591 و تجارب السلف صفحه 333 طبع نگارنده و عمدة الطالب صفحه 244) پس معلوم ميشود كه تاريخ تأليف " فهرست " منتجب الدين مقدم بر سال 592 است و چون مؤلف آن قطب راوندي معروف را كه به سال 573 فوت كرده بصيغة (رحمة الله دعا ميكند) معلوم ميشود كه تأليف اين كتاب بين سنوات 573 - 592 اتفاق افتاده است.
ليكن چون اين استدلال مبنائي است، يعني مبتني بر آنست كه ثابت شود كه اين جمله دعائيه از مؤلف كتاب است نه از نساخ، و كتاب بعد از او با وجود اينكه در اين مورد منطبق با مدعاي مذكور هم ميشود قابل اعتماد نيست، زيرا ميبينيم كه اين ادريس در سرائر نام سديد الدين حمصي را دو مورد با طلب رحمت ياد كرده است، در صورتي كه وفات ابن ادريس به سال پانصد و نود و هفت واقع شده، و وفات سديد الدين حمصي بعد از سال ششصد هجري روي نموده است، پس بطور حتم اين ترحم از غير ابن ادريس است، اما اينكه گفتيم وفات حمصي بعد از ششصد است، دليل آن كلام ابن حجر است، كه از منتجب الدين وابن ابي طي، كه هر دو اساتيذ اين فن و علماي معروف
(٣٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، كتاب معالم العلماء (1)، إبن الأثير (1)، علي بن أبي القاسم (1)، ابن شهر آشوب (1)، الشريف المرتضي (1)، القتل (1)، النوم (1)
فرقه ما گروه اثني عشري هستند نقل كرده است، اينك نص كلام او را در اينجا بعينه درج ميكنم و آن اين است (رجوع شود به لسان الميزان جلد پنجم صفحه 317 نسخه چاپي).
محمد بن علي بن الحسن بن محمود الحمصي بتشديد الميم و بالمهملتين الرازي يلقب بالشيخ السديد اخذ عن … ومهر في مذهب الامامية، وناظر عليه، وله قصة في مناظرته مع بعض الاشعرية، ذكرها ابن ابي طي، وبالغ في تقريظه وقال:
له مصنفات كثير منها " التبيين والتنقيح في التحسين والتقبيح " قال:
وذكره ابن بابويه في الذيل واثني عليه، وذكر انه كان يتعاطي بيع الحمص المصلوق، فيما روي مع فقيه فاستطال عليه فترك حرفته و اشتغل بالعلم وله حينئذ خمسون سنة، فمهره حتي صار انظر اهل زمانه، واخذ عنه الامام فخر الدين الرازي وغيره، وعاش مائة سنة وهو صحيح السمع والبصر شديد الامل، ومات بعد الست مائة.
نگارنده گويد مراد از صاحب ترجمه همانا سديد الدين محمود حمصي است كه منتجب الدين در " فهرست " ترجمه حال او را چنين درج كرده است " شماره 389 " الشيخ الامام سديد الدين محمود بن علي بن الحسن الحمصي الرازي.
علامه زمانه في الاصولين، ورع، ثقة له تصانيف منها " التعليق الكبير " " التعليق الصغير " " المنقذ من التقليد والمرشد إلي التوحيد " المسمي بالتعليق العراقي " المصادر " في اصول الفقه " التبيين والتنقيح في التحسين والتقبيح " " بداية الهداية " " نقض الموجز " للنجيب ابي المكارم.
حضرت مجلس در سه سنين وسمعت اكثر هذه الكتب بقرأة من قرأ عليه.
چنان كه ملاحظه ميشود وجوه انطباق اين دو ترجمه به يك نفر و
(٤٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، أصول الفقه (1)، محمود بن علي بن الحسن (1)، محمد بن علي بن الحسن (1)
دلائل اتحاد صاحب عنوان اين دو عبارت چنان واضح است كه حاجت به هيچ گونه شرح و بيان ندارد، فقط چيزي كه ميتوان در منع از اين تطبيق اظهار داشت همانا اين است كه صاحب " لسان الميزان " اين شخص را تحت عنوان موسومين بمحمد ذكر كرده ونام او را محمد دانسته است، در صورتي كه منتجب الدين او را محمود نوشته است، و وجه آن واضح است، و آن اينكه نسخه موجوده در نزد ابن حجر مشوش بوده و نتوانست است تمام عبارت را صحيحا استخراج كند، بنابر ابن دچار اين اشتباه شده است، در هر صورت بعد از دلالت همه وجوه عبارت بر اتحاد اختلاف عنوان محمد، و محمود، نميتواند از آن منع كند، مخصوصا با شباهت تامه اين دو كلمه به يكديگر چنان كه معلوم است.
حالا كه اين مطلب به ثبوت رسيد ميگوئيم از اين كلام شريف فوائد بسياري بدست ميآيد كه از آن جمله تصحيح كلمه حمصي است، كه آيا آن به تخفيف ميم است يا بتشديد آن، و معني كلمه منسوب إليه چيست كه يكي از مطالب مشكله علماي رجال و اصحاب تراجم احوال است چنان كه از ملاحظه " روضات الجنات " (باب الميم صفحه 663 - 665 چاپ اول) و خاتمه " مستدرك الوسائل " (3 / 477 - 478) بر ميآيد، و ما اين مطلب را در ترجمه سديد الدين محمود حمصي در تعليقات نقض و يا در مقدمه فهرست منتجب الدين كه انشاء الله عن قريب طبع خواهد شد مبسوطا نقل كرده، و به رد و قبول و نقد و تحقيق آنها به قدر وسعت وقت و مجال وطاقت و توانائي خواهيم پرداخت ان شاء الله تعالي.
و اما اينكه گفتيم كه اين استدلال در اين مورد بالخصوص كاملا درست و قابل انطباق با مدعاست، براي اين است كه منتجب الدين طويل العمر بوده و در سال ششصد هجري اجازه عامه براي روايت حديث داده است، و دليل بر آن كلام زيرين است.
ابن الفوطي در " مجمع الاداب في تلخيص معجم الالقاب " در
(٤٠١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب فهرست منتجب الدين لمنتجب الدين بن بابويه (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)، المنع (2)
كتاب الميم گفته (صفحه 775) منتجب الدين أبو الحسن علي عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن الحسن بن الحسين بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه القمي الرازي، المحدث المقري، ذكره الشيخ الحافظ صائن الدين أبو رشيد محمد بن ابي القاسم بن الغزال الاصبهاني في كتاب " الجمع المبارك والنفع المشارك " من تصنيفه وقال:
اجاز عامه سنة ست مائة وله كتاب " الاربعين عن الاربعين " رواه عنه مجد الدين أبو المجد محمد بن الحسين القزويني انشد.
عسي المهم المخوف تكفي لطيفه من لطائف الله فلطف صنع الاله عندي وظيفة من وظائف الله بر گرديم به اصل موضوع بحث، كه ترجمه حال عز الدين يحيي بود.
عالم خبير و ناقد بصير ميرزا عبد الله تبريزي الاصل اصفهاني المسكن المعروف به افندي قدس الله تربته در كتاب شريف " رياض العلماء " گفته:
السيد الاجل المرتضي عز الدين أبو القاسم يحيي بن المرتضي السيد ابي الفضل محمد بن ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد بن ابي الحسن المطهر بن ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد، نقيب - الطالبية بالعراق.
عالم علم كبير آنگاه عبارت منتجب الدين را (اعم از ترجمه و مقدمه فهرست) ملفقا و ملخصا نقل كرده است.
مرحوم عباسقلي خان سپهر در " ناسخ التواريخ " ضمن ذكر اولاد محمد ارقط بن عبد الله الباهر بن علي بن الحسين عليهما السلام (جلد دوم حضرت سجاد صفحه 707) گفته و از بني احمد الدخ حمزة ابن احمد است، و او معروف است به
(٤٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، علي بن الحسين بن موسي بن بابويه (1)، المطهر بن أبي القاسم (1)، محمد بن أبي القاسم (2)، علي بن أبي الفضل (2)، الحسن بن الحسين (2)، محمد بن الحسين (1)
قمي، و او را فرزند بجاي ماند، از جمله ايشان أبو الحسن علي الزكي نقيب ري است، و او پسر أبو الفضل محمد الشريف الفاضل بن ابي القاسم علي نقيب قم پسر محمد بن حمزه مذكور است، و او را اعقاب باشد، و از آن جمله نقباء وملوك ري باشند، از آن جمله عز الدين يحيي بن ابي الفضل محمد بن علي محمد بن السيد المطهر ذي الفخرين علي الزكي مذكور است، كه نقيب ري وقم و جاي ديگر بود، و او را خوارزمشاه بكشت و اولاد او به جانب بغداد منتقل شدند، و سيد ناصر بن مهدي حسيني با وي بود و نقابت طالبيين به سيد ناصر بن مهدي تفويض يافت و تبديل شد، و از آن پس وزارت يافت و امر نقابت را با پسر نقيب عز الدين يحيي گذاشت.
از ملاحظه اين كلمات صريحا بر ميآيد كه مرحوم حاج شيخ عباس در " منتهي الامال " در بعض موارد به نقل عين عبارات صاحب " ناسخ " بدون مراجعه به اصل مأخذ و بدون نسبت به قائل آنها كه صاحب ناسخ باشد اكتفا كرده است، فراجع ان شئت.
- تنبيه بر چند امر در اينجا ضرور است - 1 - دو نسخه از يك كتاب انساب مشحره سادات در كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار به شماره 2690 و 2692 موجود است، كه شجره نسب اين خاندان در آنها مذكور است، ليكن چون كتابت آن دو نسخه بدست اشخاص بيسواد و كاتبان بي مايه انجام شده است، هيچ كدام از آنها نظر به كثرت تشويش آن براي نگارنده مورد استفاده قرار نگرفت، فقط به نقل يك فائده از آنها در اينجا اكتفا ميكنم، و آن اين است كه بعد از ذكر اسم عز الدين يحيي گفته است:
النقيب الكبير المعظم، ورد بغداد للحج سنة ثلاث وثلاثين و خمسمائة وعاد إليها صحبة السلطان محمد بن محمود بن محمد بن ملك شاه.
نگارنده گويد مراد از اين شخص (يعني كسي كه در 533 به عزم
(٤٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (1)، مدينة بغداد (2)، محمد بن حمزة (1)، محمود بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، الحج (1)
حج وارد بغداد شده است) شايد شرف الدين محمد است، و اشتباها زير اسم عز الدين يحيي نوشته شده است، به دليل آنكه شرف الدين محمد بتاريخ پانصد و چهار هجري قمري متولد شده است، چنان كه أبو الحسن بيهقي صريحا ذكر كرده، و اگر در اول بلوغ هم زن گرفته باشد عز الدين يحيي در سال 533 چهارده يا پانزده سال نخواهد داشت، و عادت مرسوم و معمول نيست كه جواني به چنين خردسالي مشرف به مكه معظمه بشود، پس مظنون به ظن متأخم به علم آنست، كه مقصود از اين عبارت شرف الدين محمد بوده است، نه عز الدين يحيي، و يا عبارت غير از اين بوده است كه نقل شد، در هر صورت ارباب كمال و دقت نظر خودشان در اين امر به نظر صائب و عميقانه خودشان تحقيق فرمايند، زيرا من فقط به اشاره پرداختم.
2 - چنان كه قبلا گفتم در كتب تراجم عز الدين يحيي را نقيب ري وقم وآمل معرفي كرده اند، و بعضي مانند ابن الفوطي بجاي آمل مازندران ذكر كرده است، و مراد از هر دو يكي است. زيرا آمل عاصمه و پايتخت مازندران بوده و بزرگترين شهر آن در آن زمان بشمار ميرفته است، بطوريكه مورخين نوعا به ذكر اين مطلب پرداخته اند، اينك براي اثبات مدعا به نقل يك عبارت در اينجا ميپردازيم.
فريد خراسان أبو الحسن بيهقي قدس الله تربته در اوائل " تاريخ بيهق " تحت عنوان ذكر امهات ولايات گفته (صفحه 32 نسخه چاپي) هر ولايتي را امي است يعني اصلي، ام القري در عرب مكه باشد.
قال الله تعالي: لتنذر بام القري و من حولها و در عراق در قديم ام القري بصره بوده است، اكنون بغداد است، كه آن را دار السلام خوانند، و در ما دون بغداد ام القري اصفهان است، و در كابل ام القري غزنه است، و در ما وراء النهر ام القري سمرقند است، و در خراسان ام القري مرو است، و در يمن ام القري صنعاست، و در مغرب ام القري سوس و قرطبه است، و در شام ام القري دمشق است،
(٤٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، مدينة مكة المكرمة (2)، مدينة إصفهان (1)، مدينة بغداد (3)، فريد خراسان (1)، خراسان (1)، دمشق (1)، الحج (1)، الظنّ (1)
و گفته اند بيت المقدس است، و در روم ام القري قسطنطنيه است، و در طبرستان ام القري آمل است، و در كرمان ام القري معتبر نيست والله اعلم.
پس اينكه استاد دانشمند جناب آقاي اقبال در دو مورد در مقام ترجمه حال عز الدين يحيي بجاي آمل لفظ آبه آورده اشتباه است، و گويا نظر شريف او در اختيار اين كلمه به عبارت عمده الطالب است كه در هنگام چاپ اشتباها آمد چاپ شده است، چنان كه قبلا به آن اشاره كرده ايم، و صحيح همانا آمل است چنان كه در تمام نسخ خطي چنين است) وحتي در هر دو نسخه مطبوعه در لكنهو و بمبئي كه بجاي آمل در متن آمد) يا " آمذ " نوشته اند، در حاشيه آمل ضبط كرده اند " فراجع ان شئت " و وجه نقابت او را براي آمل در سابق گفته ايم.
و نيز از بيانات گذشته معلوم شد، كه مراد صاحب " ناسخ " و همچنين صاحب " منتهي الامال " از جاي ديگر در اين كلام شان كه عز الدين نقيب قم و ري و جاي ديگر بود همانا آمل است، منتهي چون لفظ " آمذ " را كه مصحف " آمل " بوده است نتوانسته اند تصحيح كنند ناچار از آن موضع به عبارت جاي ديگر كه عنوان عام هر مكان است تعبير كرده اند.
3 - از مضامين قصيده كمال الدين اسماعيل اصفهاني كه در سابق نقل شد، صريحا بر ميآيد كه خانه قاضي أبو العلاء صاعد را خراب كرده بوده اند، و وي از وطن خود فراري شده به سيد عز الدين نقيب پناهنده گرديده است.
اگر چه خصوص قضيه مذكوره را به غير از قصيده مذكوره در جاي ديگر نديده ام، ليكن با تأمل در اطراف اين مطلب و تدبر در تراجم رجال خاندان صاعدي به نظر ميرسد كه اين قضيه در يكي از نزاعهائي بوده كه بين حنفيان و شافعيان اصفهان واقع شده است و رؤساي حنفيان آل صاعد و رؤساي شافعيان بنو خجند بوده اند، طالب تفصيل بايد خود به مظان ذكر اين قبيل قضايا در كتب تواريخ و سير
(٤٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (1)، مدينة إصفهان (1)، أبو العلاء (1)، الإختيار، الخيار (1)
و تراجم احوال مراجعه كند، ليكن بطور اجمال به ذكر شاهدي ميپردازيم.
استاد دانشمند جناب آقاي ميرزا عباس خان اقبال در تاريخ مفصل ايران كه نوشته است ضمن ترجمه كمال الدين اسماعيل چنين گفته است (صفحه 532 - 533) ولي بيش از همه به خاندان صاعدي كه مروج ادبيات فارسي و ممدوح شعراي بزرگ اصفهان مثل جمال الدين، و رفيع الدين لبناني و شرف الدين شفروه بودند اختصاص داشته، و ديوان او پر است از مدايح آل صاعد، مخصوصا ركن الدين أبو العلاء صاعد بن مسعود ملقب به صدر اصفهان، و پسرش ركن الدين مسعود بن صاعد صدر جهان را مكرر مدح گفته، و تا آخر عمر مداح اين خاندان كه رياست حنفيه را در اصفهان داشته اند بوده است، و گاهي نيز بعضي از افراد خاندان خجنديان يعني رؤساي شافعيه آن شهر را كه با آل صاعد به رقابت و خصومت ديني سر ميكردند مدح گفته است (تا آخر آنچه در آنجاست).
و پيش از اين نيز در آن كتاب در اين موضوع بحث كرده اند هر كه طالب باشد به آنجا رجوع كند (صفحه 112) تاريخ وفات و ترجمه حال اين أبو العلاء صاعد بن مسعود را فعلا در نظر ندارم، ليكن دوست ارجمند دانشمند شهير جناب آقاي مجتبي مينوي در يادداشتي كه درباره احوال كمال الدين اسماعيل ضمن فهرست نسخ فارسي كتابخانه چستر بيتي نگاشته است چنين گفته است:
تقريبا يك ثلث ديوان كمال الدين اسماعيل را قصايدي گرفته است كه در مدح آل صاعد گفته است، بالخصوص أبو العلاء صاعد بن مسعود متوفي در حدود سنة پانصد و نود و نه و پسر او مسعود بن صاعد كمال الدين، در يك مورد ميگويد كه چهل سال در درگاه اين خاندان خدمت كرده ام.
4 - يكي ديگر از معاريف قدماي اين خاندان سيد محمد شريف
(٤٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، مدينة إصفهان (3)، أبو العلاء (3)، جمال الدين (1)
است كه در قم مدفون است و قبرش از مزارات معروف آن شهر بشمار ميرود، علاوه بر اينكه ورود در ترجمه حال او خارج از موضوع اصلي اين كتاب است، چون ترجمه حالش به قدر كافي در تواريخ قم و " منتهي الامال " مرحوم حاج شيخ عباس و غير آنها مذكور است، بنابر اين از خوض در ترجمه حال او در اين مورد صرف نظر ميكنيم، ليكن صورت كتيبه قبر او را در اينجا مينويسم.
سيد فاضل جناب آقا سيد موسي زنجاني وفقه الله تعالي پسر عالم بارع جليل و سيد سند نبيل آقاي حاج سيد احمد آقا زنجاني نزيل قم ادام الله ظله ضمن مكتوبي كه از شهر قم به نگارنده اين اوراق فرستاده است چنين اظهار داشته است.
امروز به اتفاق آقاي حاج سيد مهدي روحاني كه از رفقاي فاضل و اهل آن محل است به زيارت آن قبر رفته، و كتيبه قبر را كه با كاشي نوشته شده، و بسيار در هم رفته است به زحمت زياد خوانديم، و از لحاظ ادبي غلطهائي هم دارد ليكن صورت آن را چنان كه هست مينويسم:
هذا المضجع المبارك للسيد المظلوم المعصوم الشهيد شريف بن شريف من اولاد الامام المعصوم زين العابدين ابن الامام الشهيد المعصوم أبو عبد الله الحسين بن الامام الهمام مولي جميع الانام علي بن ابي - طالب عليهم السلام.
5 - ابن الفوطي در " تلخيص مجمع الاداب في معجم الالقاب " در حرف عين گفته:
علاء الدين أبو الحسن المرتضي بن علي بن عز الدين يحيي العلوي الحسيني القمي نقيب قم ذكره شيخنا جمال الدين احمد بن المهنا العبيدلي في المشجر، وقال:
هو المرتضي بن علي بن عز الدين يحيي بن محمد بن عز الدين علي بن محمد بن المطهر بن علي بن محمد بن ابي القاسم بن ابي جعفر
(٤٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (1)، علي بن محمد بن أبي القاسم (1)، يحيي العلوي (1)، أبو عبد الله (1)، يحيي بن محمد (1)، جمال الدين (1)، علي بن محمد (1)، القبر (3)، الشهادة (2)، الظلم (1)، الدفن (1)
محمد رئيس قم بن ابي يعلي حمزه الطبري بن احمد الدخ بن محمد بن اسمعيل الديباج بن محمد الارقط بن عبد الله الباهر بن زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام.
از اين عبارت بر ميآيد كه اين شخص از اعقاب عز الدين يحيي بوده است.
(٤٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن الحسين (1)
ترجمه و شرح حال سيد فخر الدين أبو الحسن علي نقيب قم يكي ديگر از رجال نامي اين خاندان سيد فخر الدين أبو الحسن علي نقيب قم و حوالي آنست، و نظر به آنكه اين سيد از ممدوحين قوامي رازي است چنان كه در صفحه 111 - 116 ديوان قوامي قصيده اي در مدح او آمده است لازم است كه ترجمه حال او را نيز بنويسيم.
ابن الفوطي در " تلخيص مجمع الاداب في معجم الالقاب " گفته:
فخر الدين أبو الحسن علي بن المرتضي بن محمد العلوي الحسيني القمي النسابة النقيب بقم ذكره شيخنا جمال الدين أبو الفضل احمد بن المهنا العبيدلي في المشجر وقال هو علي بن المرتضي بن محمد بن المطهر، فقيه جليل بن عز الدين ابي القاسم علي بن محمد بن المطهر نقيب فاضل شاعر بن علي بن محمد بن ابي القاسم علي بن ابي جعفر محمد رئيس قم بن ابي يعلي حمزة الطبري بن احمد الدخ بن محمد بن اسماعيل الديباج بن الارقط بن عبد الله الباهر بن زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب النقيب قم وحواليها.
صاحب " عمدة الطالب " نيز از اين سيد (ضمن ذكر اولاد احمد الدخ كه از اعقاب عبد الله الباهر است) به اين عنوان اسم برده است.
ومنهم فخر الدين علي نقيب قم ابن المرتضي بن محمد بن مطهر بن ابي الفضل المذكور.
(٤٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن محمد بن أبي القاسم (1)، علي بن الحسين بن علي (1)، محمد بن إسماعيل (1)، المرتضي بن محمد (3)، جمال الدين (1)، علي بن محمد (1)
مرحوم ميرزا عباسقلي خان سپهر در " ناسخ التواريخ " ضمن ذكر عقب محمد ارقط بن عبد الله الباهر (جلد 2 سجاد صفحه 707) گفته:
و از جمله ايشان (يعني بني احمد الدخ) فخر الدين علي بن مرتضي بن محمد بن مطهر ابن ابي الفضل محمد مذكور است، و فخر الدين نقيب قم و … بود.
مرحوم حاج شيخ عباس نيز در " منتهي الامال " به ترجمه او اشاره كرده است چنان كه كلامش نقل شد فتفطن.
(٤١٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (1)
تنبيه بر دو امر لازم است 1 - اگر پسر شرف الدين مرتضي را منحصر به عز الدين يحيي بدانيم، چنان كه بعضي از علماي نسب تصريح كرده است كه او از جنس ذكور بجز وي فرزندي نداشته است، عز الدين يحيي نيز از ممدوحين قوامي خواهد بود به جهت اين بيت كه ضمن مدح شرف الدين محمد گفته است (صفحه 77 ديوان) تو آفتاب بادي و فرزند ماه شو كز طلعتش هزار سهيل از يكي سهاست 2 - از تصريح ابن اسفنديار در " تاريخ طبرستان " به اينكه أبو القاسم عز الدين يحيي نقيب النقباء قم و ري وآمل در قم مدفون است (صفحه 160 ديوان) معلوم ميشود كه بقعه كه در تهران به قبر امام زاده يحيي معروف و مزار مشهوري ميباشد ربطي بعز الدين يحيي فوق الذكر ندارد.
سه امر زيرين نيز سخن ابن اسفنديار را تأييد و پايه قول وي را تشديد ميكند.
1 - هيچگونه سند تاريخي و مأخذ قابل قبول بر اين امر دلالت نكرده است، كه عز الدين يحيي سابق الذكر در محل و بقعه امامزاده يحيي مدفون باشد، و اين بنابر فحصي است كه نگارنده از مظان آن نموده است " و اگر باور نداري در دفتر شاهان جهان جمله فرو خوان ".
(٤١١)
صفحهمفاتيح البحث: الدفن (1)
2 - عبارتي است كه بر بدنه صندوق امامزاده مذكور نقش و ثبت شده است به اين شرح ميباشد.
هذه التربة والمقبرة يحيي بن زيد بن الحسن بن امير المؤمنين علي عليه السلام.
3 - استدلال احتمالي يعني استظهار و استشعاري است كه يكي از علماي معاصر (حضرت حجة الاسلام آقاي شيخ زين العابدين سرخه دامت بركاته) به عبارت قاموس براي اين امر كرده است توضيح مطلب آنكه فيروز آبادي صاحب " قاموس " در مادة " س ور " مينويسد:
وسورين نهر بالري واهلها يتطيرون منه لان السيف الذي قتل به يحيي بن زيد بن علي بن الحسين رضي الله عنه غسل فيه.
و تقريب استدلال عالم معاصر به اين توجيه است كه صاحب " قاموس " در بيان اصل قضيه كه قتل يحيي باشد اصابه كرده، و درست گفته است، ليكن در ذكر نسب اشتباه كرده و خبط و خطا را دچار شده است، براي اينكه يحيي بن زيد در ري كشته نشده است تا شمشيري را بدان كشته شده است در نهر ري بشويند، بلكه او در جرجان كشته شده است، پس قتل يحيي بن زيد ربطي به نهر سورين ندارد، همانا اين قضيه مربوط به عز الدين يحيي است كه نقيب ري و مقيم در آن شهر بوده است.
نگارنده گويد: دلالت اين صورت استدلال بر مطلوب براي آنست كه عالم محترم مزبور چندين سال است كه در مقام فحص و بحث از اين مطلب هستند، و به دنبال سندي تاريخي براي تحقيق و اثبات اين امر ميگردند، و بالاخره دليل قابل استنادي كه بدست آورده اند همين عبارت " قاموس " ميباشد، و بر شخص معظم له و ساير فضلاء نيز پوشيده نيست كه اين استدلال براي اثبات اين مدعا كفايت نميكند، زيرا چنان كه قتل يحيي بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) در خارج از ري اتفاق افتاده است، همچنين
(٤١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، يحيي بن زيد بن علي (1)، يحيي بن زيد (4)، الحسين بن علي (1)، القتل (3)، الحج (1)، الغسل (1)
عز الدين يحيي نيز در خارج از ري در شهر همدان به قتل رسيده است، چنان كه كلام ابن اسفنديار صريحا بر آن دلالت دارد.
پس انتساب به شهر ري نميتواند قرينه بر اين باشد كه كلام صاحب " قاموس " را از يحيي بن زيد بر گرداند، و با عز الدين يحيي نامبرده منطبق كند، اما تحقيق اينكه مدفون در اين بقعه كيست و ترجمه حالش چيست خارج از موضوع بحث ما در اين كتاب است، هر كه بخواهد خودش فحص و بحث از مظان آن بكند.
عز الدين يحيي را فرزندي بنام شرف الدين محمد بوده است، كه پس از قتل پدر به همراه ناصر بن مهدي وزير ناصر الدين بالله عباسي به بغداد رفته و بالاخره نقابت طالبيه را به او وا گذاشته اند.
(٤١٣)
صفحهمفاتيح البحث: يحيي بن زيد (1)، مدينة بغداد (1)، القتل (2)، الدفن (1)
شماره 361 - أبو سعيد نيسابوري شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 183) او را از مفاخر علماي شيعه شمرده.
صفحه(٤١٤)
شماره 362 - رضي الدين مانكديم شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 51 و 184) او را جزو مفاخر شيعه شمرده است و در صفحه 441 گفته:
و اما آنچه در ري وقم و كاشان نام بوبكر وعمر و عثمان بر فرزندان كمتر نهند شبهتي نيست، و آن را سبب نزولي هست، و آن عجب است كه مصنف انتقالي را معلوم نيست، و اگر هست بعد اوت امير المؤمنين (عليه السلام) باز ميپوشد.
و آن چنان است كه در عهد ملكشاه و بر كيارق (رحمه الله عليها) آن مفتي محتشم كه هم مذهب خواجه بود فتوي كرد كه فاطمه (عليهما السلام) را علتي بود كه او را الا بعلي (عليه السلام) نشايست دادن " كبرت كلمه تخرج من افواههم ان يقولون الا كذبا " آن نه علت بود كه عصمت و طهارت بود كه معصومه را الا به معصوم نشايد دادن، آن پير دانشمند سني متعصب چنين فتوي كرد با تركان به تلبيس برايشان، كه اين رافضيان از غايت بغض صحابه ميشوند، و پسران خود را بوبكر وعمر و عثمان نام ننهند و فرزندان را به نيت ايشان كافر و ملحد و حرام زاده ميخوانند و نامشان ميبرند، و اشارت به فرزندان خود ميكنند، و غرضشان صحابه بزرگوارند، اين تشنيع بر شيعه ميزد، به طمع ناموس و بازارچه و دانگانه، تا جماعتي از شيعه كه فرزندان را به تبرك صحابه و اقتداء به امير المؤمنين علي (عليه السلام) أبو بكر وعمر و عثمان نام نهاده بودند، به دور شوت برند، و چون حال بدين انجاميد،
(٤١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، النوم (3)
شيعه اين ماجرا را رفع كردند بر خواجه علي عالم و فقيه، بلمعالي امامي، و شمس الاسلام حسكا بو طالب بابويه، و سيد رئيس محمد كيسكي، و سيد امام مانكديم رضي، ايشان گفتند چون در اين اختيار بر شما تشنيع ميزنند به ترك اين تبرك كنيد، و اين اسامي كه سنت است (محمد وعلي و حسن و حسين) بر فرزندان نهيد، تا كسي را بر شما سخني نباشد، تا به بركات گفت و فتوي آن پير دانشمند سني اين طريقه زائل شد و منقطع گشت، و وزر و و بال آن به گردن خواجه مفتي و مصنف انتقالي بماند، تا چون اين احوال داند، ديگر بر شيعه به ترك اختيار اين اسامي تشنيع نزند، و تهمت ننهد، تا مأخوذ و مأتوم نباشد والحمدلله رب العالمين.
(٤١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (1)، البول (1)
تحقيق درباره كلمه مانكديم:
سيد علي خان مدني در " الدرجات الرفيعة " گفته:
و ما نكديم لفظة فارسية، معناها خدا القمرا وقمري الخدوهي مركبة من مانك وديم فالمانك بفتح الميم وسكون النون بعد الالف، وكاف فارسيه هو القمر وقيل الشمس، والاول اصح، والديم بكسر الدال وسكون الياء المثناة من تحت، علي وزن جيم، هو الخد فاعلم فقلما عرف احد معني ذلك، ولقد سألت هذه اللفظة جماعة من الفرس فلم يعلموه حتي وقفت عليه في كتاب من كتب اللغة الفارسية والله اعلم.
علامه قزويني (مرحوم ميرزا محمد خان) در حاشيه همين مورد از نسخه خطي متعلق به دانشمند فقيد مرحوم عباس اقبال آشتياني نسبت ببيان لفظ منكديم گفته.
منكديم = مانك يعني ماه وديم يعني روي يعني ماهروي:
سيد سند بزرگوار جناب آقا سيد احمد زنجاني در كتاب " الكلام يجر الكلام " (جلد اول صفحه 45) گفته:
از جمله القاب در زمان سابقه مانكديم است يعني ماهرو، مانك به معني ماه، وديم به معني رو.
مصحح چاپ كتاب مذكور يحيي أبو طالبي اراكي در ذيل همين صفحه گفته:
اين دو كلمه ظاهرا از لغات فرس قديم است، و فعلا متروك شده
صفحه(٤١٧)
است، ولي كلمه " ديم " فعلا هم در شهر اراك و ساوه معمول و متعارف است مثلا ميگويند به اطفال برو دست وديمت را بشوي يعني دست و رويت را بشوي (1).
نگارنده گويد: در غالب كتب لغت فارسي از قبيل " برهان قاطع " و " فرهنگ انجمن آراي ناصري " و " آنندراج " و غيره به اين معني تصريح شده است، فراجع ان شئت و نص عبارت انجمن آرا اين است مانك بر وزن دانگ بنون موقوف و كاف فارسي به معني ماه، است عنصري گفته:
به گرمي بديشان يكي بانك زد كران بانك تب لرزه بر مانك زد مانكديم نام مردي بوده و معني تركيبي آن ماهرو ميباشد چرا كه ديم به معني رو است.
(1) اكنون در قسمتي از گيلان و مازندران مخصوصا تنكابن به صورت (رخ) ديم ميگويند و كلمه ديم از لغات قديم فارسي است (مصحح)
(٤١٨)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
شماره 363 - أبو جعفر نيسابوري شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 193) گفته است والامام أبو جعفر النيسابوري نزيل قم بافضل و درجه كامل.
(٤١٩)
صفحهمفاتيح البحث: أبو جعفر النيسابوري (1)
شماره 365 - تاج الدين محمد الكيسكي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 184) درباره او گفته است.
والسيد الرئيس محمد الكيسكي الرازي.
صفحه(٤٢٠)
شماره 366 - شهاب الدين كيسكي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 2) گفته است:
اتفاق را نسخه اصل بدست سيد امام شهاب الدين محمد بن تاج الدين كيسكي افتاد، كه معتبر شيعه است، و او آن را از سر صفاي دل و كمال فضل و اعتقاد نيكو مطالعه كرد، وبما فرستاد، و ما را در آن فصول و كلمات چند روز تأملي شافي به احتياطي كافي كرده شد …
و در صفحه 51 و 185 او را از مفاخر شيعه شمرده است.
صفحه(٤٢١)
شماره 375 - محمد بن عبد الوهاب السمان شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 186) ضمن علماء شيعه گفته است.
والفقيه أبو النجم محمد بن عبد الوهاب السمان.
و شيخ جليل عماد الدين أبو جعفر محمد بن ابي القاسم الطبري در " بشاره المصطفي " در دوازده مورد از اين بزرگوار نقل روايت كرده است (رجوع شود به صفحات 43 - 44 - 59 و 77 و 82 و 91 و 95 و 100 و 110 و 116 و 124 و 129 و 136) و نص عبارت او در مورد نهم (صفحه 116) اين است اخبرنا الشيخ الفقيه أبو نجم محمد بن عبد الوهاب بن عيسي الرازي بالري، في درب زامهران بالمشهد المعروف بالغري قراة عليه في صفر سنة عشرة وخمسمائة …
(٤٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن عبد الوهاب (3)، محمد بن أبي القاسم (1)
شماره 376 - أبو سعد وزير شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 218) گفته است و استاد أبو منصور و برادرش أبو سعد وزيران محترم بودند از آبه، و جاه و تمكين و رفعت ايشان از آفتاب ظاهرتر است، و اعتقاد اهل آبه معلوم است كه الاشيعي و معتقد نباشند و گفته اند ساوي باشد كه شيعي نباشد، و آبي الاخود شيعي نباشد، و بندار رازي در مدح اين دو برادر وزير بيست و هفت قصيده غرا گفته و اين ابيات مسمي او راست در حق ايشان:
جليل مملكت داراي گيتي أبو منصور آن درياي مفخر بفر دولت استاد أبو سعد بماناد اين چنين دولت معمر همايون دو برادر چونكه دو شير دو خورشيد كرم دو بحر اخضر (و تفصيل ترجمه او ضمن عبد الجليل رازي گذشت).
صفحه(٤٢٣)
شماره 379 - محمد الحمداني شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 184) گفته است والامام أبو اسماعيل الحمداني ملقب به ناصر الدين، خاذل الملحدين كه دژ كوه به حجت ستد در عهد سلطان محمد نور الله قبره
(٤٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: أبو إسماعيل (1)، القبر (1)
شماره هاي 385 و 386 مجتبي و مرتضي فرزندان داعي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 185) آنان را جزو مفاخر شيعه شمرده است
صفحه(٤٢٥)
شماره 387 - سيد أبو البركات مشهدي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 184) گفته است والسيد أبو البركات الحسيني بمشهد الرضا عليه وعلي آبائه السلام.
(٤٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مشهد المقدسة (1)
شماره 388 - محمد بن أبو القاسم طبري اين عالم از شاگردان سيد فضل الله راوندي است (ديوان راوندي صفحه 26 مقدمه)
صفحه(٤٢٧)
شماره 489 - سديد الدين الحمصي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 110) گفته است:
والسديد محمود الحمصي همه متبحران و علماء بزرگ.
در قرائت كلمه " حمصي " علماء اختلاف زيادي دارند كه ذيلا نقل ميكنيم.
محدث نوري در فائده ثالثه از فوائد " خاتمه مستدرك الوسائل " بعد از ذكر سديد الدين محمود بن علي بن الحسن الحمصي الرازي متكلم معروف سابق الذكر گفته (صفحه 477) و اعلم ان الموجود في كتب التراجم والاجازات، وكتب الشهيدين وغيرهم في مساله - ميراث ابن العم للابوين والعم للاب، إذا كان معه خال أو خالة و " السرائر " في مواضع ونسخ " معالم - الاصول " وغير ذلك من المواضع التي لها ذكر لهذا الشيخ، وجمله منها بخطوط العلماء (الحمصي) بالمهملتين، نسبة إلي الحمص، بكسر الحاء، البلد المعروف بالشامات، الواقع بين حلب ودمشق. قال المحقق الداماد في تلعيقاته علي قواعد الشهيد، كلما قال شيخنا الشهيد السعيد قدس الله لطيفته في كتبه الشامين إلي ان قال وكلما قال:
الشاميون، فانه يعني بهم اياهما والشيخ الفقيه المتكلم الفاضل سديد الدين محمود بن الحسن الحمصي، وكذا قال في " الرياض " في الالقاب وقال في موضع آخر، فلعل اصله كان من الري ثم صار حمصيا أو بالعكس، فلاحظ
(٤٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب السرائر لابن إدريس الحلي (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)، محمود بن علي بن الحسن (1)، محمود بن الحسن (1)، دمشق (1)، الشهادة (2)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
وعن خط البهائي انه قال وجدت بخط بعضهم سديد الدين الحمصي وخلاصته بعد حذف فضوله انه ليس با ححمصي بتشديد الميم المأخوذ الذي هو من مجتهدي اصحابنا منسوب إلي حمص، قريه بالري، وهي الان خراب.
واقول هذا هو الاظهر ولعل الحمصي بتشديد الميم ويحتمل تخفيفه وهو المشهور (انتهي) وفيه ما لا يخفي.
ثم ان للفاضل المعاصر في " الروضات " هنا كلاما طويلا غريبا من الحمص الحب المعروف، ولا بالحمصي المنسوب إلي حمص الشام، لانه غير مذكور في تواريخ العرب الاسلامية، بل هو حمضي بتشديد الميم والضاد، لانه قال في " القاموس " في مادة حمض.
ومحمود بن علي الحمضي بضمتين مشددة متكلم شيخ للفخر الرازي. قال وهذا من جمله فرائد فوائد كتابنا هذا فليلا حظ وليتحمظ وليتحفظ وليتقبل ولا يغفل انتهي.
قلت: لا حظنا فراينا في مواقع للنظر.
الاول - ان المراد من التواريخ ان كان تاريخ حمص لابي عيسي، وتاريخه لعبد الصمد بن سعيد، فلم يعثر عليهما وان كان غيره فلا ملازمة، تخطئة هولاء الاعلام كما صرح من غير مستند، خروج عن الاستقامة.
الثاني - ان تقديم كلام الفيروز آبادي علي كلام استاتيد الدين از راه بالعلماء الراشدين.
الثالث - ان مجرد الاشتراك في الاسم واسم الاب لا يوجب تطبيق ما ذكره في " القاموس " لشيخنا سديد الدين.
الرابع - ان شيخنا الحمصي، المتكلم المتعصب في مذهبه، كيف يصير شيخا لهذا المتعصب في التسنن، وقد قال هو كما تقدم في ترجمه القطب الرازي ولم نر احدا من اهل السنة من نهايه تعصبهم في امر المذهب يروي عن احد من علماء الشيعه ويدخلهم في جريدة مشايخه، وبذلك استدل علي تسنن القطب لانه يروي عنه الشريف الجرجاني
(٤٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: محمود بن علي (1)، الشام (1)
والبدر الحنفي.
الخامس - انا تفحصنا في ترجمه الرازي من كتب القوم، فلم نرا احدا ذكر هذا الحمصي من مشايخه، مع تعرضهم لمشايخه، حتي في كتاب " الروضات " مع شده اهتمامه في ضبط هذه الامور فينبغي عد هذا من اغلاط " القاموس ".
السادس - ان الرازي قال في تفسيره في آيه المباهلة.
المسأله الخامسه كان في الري رجل يقال له محمود بن الحسن الحمصي وكان معلم (1) الاثني عشريه وكان يزعم ان عليا (عليه - السلام) افضل من جميع الانبياء سوي محمد صلي الله عليه وآله، ثم ذكر كيفيه استدلاله بقوله تعالي " وانفسنا " واجاب عنه بالاجماع علي ان النبي افضل من غيره وان عليا عليه السلام لم يكن نبيا.
وانت خبير بان المراد بمن ذكره سديد الدين المعروف، فلو كان هو شيخه كيف يعبر عنه العباره الركيكه، ويذكره منكرا مجهولا؟ والموجود في التفسير ايضا بالصاد المهملة.
السابع - ان صاحب " القاموس " بنفسه متردد في ذلك ومع ذلك خطأه شركاء فنه.
اما الاول فانه قال في باب الضاد ما نقله الا انه قال في باب الصاد في مادة حمص، وحمص، كوره بالشام إلي ان قال وبالضم مشددا، محمود بن علي الحمصي متكلم اخذ عنه الامام فخر الدين الرازي أو هو بالضاد.
اما الثاني فقال أبو الفيض السيد محمد مرتضي الحسيني الواسطي الزبيدي في الجزء الرابع من كتابه " تاج العروس " في شرح القاموس بعد نقل تلك العباره وزياده الرازي بعد الحمصي وهكذا ضبطه الحافظ في " التبصير " وقال بعد قوله أو هو بالضاد والاول اصوب
(1) اين كلمه تصحيف شده و صحيح آن متكلم است چنان كه ذكر خواهد شد.
(٤٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، آية المباهلة (1)، محمود بن الحسن (1)، محمود بن علي (1)، الشام (1)
وقال ايضا في الجزء الخامس في باب الضاد بعد نقل كلام المصنف، وقد تقدم للمصنف في الصاد ايضا، وذكرنا هناك انه هو الصواب، وهكذا ضبطه الحافظ وغيره، فايراده ثانيا تطويل مخل لا يخفي " انتهي ".
ومراده بالتبصير كتاب " تبصير المنتبه في تحرير المشتبه " للحافظ ابن حجر العسقلاني النقاد الذي يلجا إليه اصحابهم في امثال المقام فظهر بهذه السبع الشداد ان ما حققه من افحش اغلاط كتابه.
نگارنده گويد اختلاف اين دو بزرگوار در وجه نسبت و تسميه عالم مذكور به حمصي، ناشي از عدم اطلاع بر حقيقت امر بوده است، توضيح آنكه ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ضمن ذكر اشخاص موسوم بمحمد گفته (رجوع شود به جلد پنجم صفحه 317) محمد بن علي بن الحسن بن محمود الحمصي، بتشديد الميم و بالمهملتين الرازي يلقب بالشيخ السديد.
اخذ عن … و مهر في مذهب الامامية وناظر عليه وله قصة في مناظرته مع بعض الاشعريه، ذكرها ابن ابي طي وبالغ في تقريضه، و قال لها مصنفات كثيره منها " التبيين والتنقيح في التحسين والتقبيح " قال:
وذكره ابن بابويه في الذيل واثني عليه وذكر انه كان يتعاطي بيع الحمص المصلوق فيما روي مع فقيه، فاستطال عليه فترك حرفته واشتغل بالعلم، وله حينئذ خمسون سنة فمهر حتي صار انظر اهل زمانه، واخذ عنه الامام فخر الدين الرازي وغيره، وعاش مائة سنة و هو صحيح السمع والبصر شديد الامل ومات بعد الستمائه.
چنان كه از ملاحظه اين عبارت بر ميآيد مراد همانا سديد الدين محمود است، منتهي چون نسخه ابن حجر مشوش بوده چنان كه وجود بياض در عبارت ترجمه بر آن دلالت دارد، نتوانست است محمود را درست بخواند، بنابر اين به كلمه محمد تبديل شده است، و اگر چه ابن حجر از تراجم علماي شيعه اطلاع صحيح نداشته است، ليكن چون اين
(٤٣١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، الحافظ ابن حجر العسقلاني (1)، محمد بن علي بن الحسن (1)
كلام را از ابن ابي طي و از منتجب الدين نقل كرده است، از جميع جهات قابل قبول و مورد تصديق است، پس بيانات محدث نوري و صاحب روضات بتمامها بي فايده و از قبيل اجتهاد در مقابل نص است.
و اين كه محدث نوري فرموده، (ضمن وجه پنجم): فلو كان هو شيخه كيف يعبر عنه بهذه العبارة الركيكه ويذكره منكرا مجهولا مبني بر توهم آنست كه فخر رازي از او معلم الاثني عشريه تعبير كرده است در صورتي كه فخر رازي از او متكلم الاثني عشريه تعبير كرده است (رجوع شود به نسخ خطي تفسير فخر رازي).
پس متكلم در نسخه چاپي به غلط معلم چاپ شده است بزرگترين دليل بر اين مسأله بيان نيشابوري است.
نيشابوري در غرائب القرآن در تفسير آيه مباهله كه آيه 61 سوره مباركه آل عمران است گفته (1 / 329).
وكان في الري رجل يقال له محمود بن الحسن الحمصي، وكان متكلم الاثنا عشريه، يزعم ان عليا افضل من سائر الانبياء سوي محمد، (صلي الله عليه وآله).
قال: وذلك انه ليس المراد بقوله " وانفسنا " نفس محمد لان الانسان لا يدعو نفسه فالمراد غيره، واجمعوا علي ان ذلك الغير كان علي بن ابي طالب، فإذا انفس علي هي نفس محمد، لكن الاجماع دل علي ان محمدا افضل من سائر الانبياء فكذا علي (عليه السلام) قال: ويوكده ما يرويه المخالف والموافق انه (صلي الله عليه وآله) قال: من اراد ان يري آدم في علمه، ونوحا في طاعته، و ابراهيم في خلته، وموسي في قربته، وعيسي في صفوته، فلينظر إلي علي بن ابي طالب (عليه السلام)، فدل الحديث علي انه اجتمع فيه (عليه السلام) ما كان متفرقا فيهم.
واجيب بانه كما انعقد الاجماع بين المسلمين علي ان محمدا افضل من سائر الانبياء، فكذا انعقد الاجماع بينهم قبل ظهور هذا
(٤٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، محمود بن الحسن (1)، القرآن الكريم (1)
الانسان علي ان النبي افضل ممن ليس بنبي، واجمعوا علي ان عليا (عليه السلا) ما كان نبيا، فعلم ان ظاهر الاية كما انه مخصوص في حق محمد (صلي الله عليه وآله) فكذا في حق سائر الانبياء (واما فضل اصحاب الكسا فلاشك في دلالة الآية علي ذلك ولهذا ضمهم إلي نفسه بل قدمهم في الذكر).
بديهي است كه نيشابوري عبارت مذكور را از فخر رازي گرفته است، و در آنجا اين كلمه صريحا متكلم ضبط شده است، و طالب نص عبارت فخر رازي در اين موضوع (اعم از نقل صورت استدلال و جواب آن) رجوع كند به تفسير آيه مباهله آن تفسير وي - 3 / 700) قال الفيروز آبادي والزبيدي في المجلد الرابع و " تاج العروس " صفحه 383 (وبالضم مشددا محمود بن علي الحمصي) الرازي (متكلم اخذ عنه الامام فخر الدين الرازي) وهكذا اضبطه الحافظ في التبصير (أو هو بالضاد) والاول الصواب.
و نيز فيروز آبادي در حمض (بضاد) گفته (5 / 3) و محمود بن علي الحمضي بضمتين مشدده، متكلم شيخ للفخر الرازي زبيدي در شرح آن گفته:
وقد تقدم للمصنف في الصاد ايضا، وذكرنا هناك انه هو الصواب، وهكذا ضبطه الحافظ وغيره فايراده هناك ثانيا تطويل مخل لا يخفي فتأمل.
مراد وي در كلام اول " تبصير المنتبه في تحرير المشتبه " است كه حاجي خليفه در كشف الظنون در باره اش چنين گفته:
تبصير المنتبه في تحرير المشتبه أي مشتبه الاسماء والنسب مجلد للحافظ شهاب الدين ابي الفضل احمد بن علي بن حجر العسقلاني المتوفي سنة اثنتين وخمسين وثمانمائة اوله …
(٤٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب كشف الظنون لحاجي خليفة (1)، أحمد بن علي (1)، محمود بن علي (2)
شماره 393 - محمد بن مؤمن شيرازي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 193) ضمن مفسرين شيعه گفته است.
و محمد بن مؤمن الشيرازي كه " نزول القرآن " تصنيف كرده في شأن امير المؤمنين.
وابن شهر آشوب در معالم العلماء (صفحه 105 نسخه چاپي) چنين گفته:
أبو بكر محمد بن مؤمن الشيرازي كرامي له " نزول القرآن في شأن امير المؤمنين عليه السلام "
(٤٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب معالم العلماء (1)، ابن شهر آشوب (1)، محمد بن مؤمن (3)، القرآن الكريم (2)
شماره 394 - محمد بن الحسين المحتسب شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 195) ضمن مفسرين شيعه گفته است:
و محمد بن الحسين المحتسب كه مصنف كتاب " رامش افزاي " است چند مجلد.
وابن شهر آشوب در كتاب مناقب دو مورد از او نقل كرده است.
اول در فصل تواريخ و احوال امام حسن مجتبي (عليه السلام) بعد از ذكر عدد زوجات آن حضرت گفته: (2 / 165 چاپ اول) أبو عبد الله المحدث في " رامش افزاي " ان هذه النساء كلهن خرجن في خلف جنازته حافيات …
و دوم در باب علم حضرت صادق عليه السلام گفته:
أبو عبد الله المحدث في " رامش افزاي " ان ابا حنيفة من تلامذته وان امه كانت في حباله الصادق (عليه السلام).
(٤٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، محمد بن الحسين المحتسب (2)، ابن شهر آشوب (1)، أبو عبد الله (2)، الزوج، الزواج (1)
شماره 395 - فتال نيسابوري شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 51) او را جزو مفاخر شيعه شمرده، و در صفحه 193 ضمن مفسرين شيعه گفته است.
بعد از آن محمد الفتال النيسابوري كه تصنيف مفيد ساخته.
و در صفحه 282 گفته است … و بر شيعه آن حجت باشد كه در تفسير محمد باقر عليه السلام و در تفسير حسن عسكري عليه السلام باشد، و در تفسير شيخ أبو جعفر طوسي و محمد فتال نيشابوري و بوعلي طبرسي و خواجه بو الفتوح رازي باشد، كه معروف و معتبر و معتمدند.
و در صفحه 304 گفته است و اگر شيعه امامية خواهند كه از مفسران خود لافي زنند از جماعتي نا معتبر و نا معروف ترند كه خواجه آورده است از تفسير محمد باقر (عليه السلام) لاف زنند، و از قول جعفر صادق (عليه - السلام) و از تفسير حسن عسكري (عليه السلام و بعد از آن از تفسير شيخ كبير بو جعفر طوسي و تفسير شيخ محمد فتال و تفسير خواجه بو علي طبرسي و تفسير شيخ جمال الدين بو الفتوح رازي رحمة الله عليهم وغيرهم كه همه خبير و عالم بوده اند، اوليان همه معصوم و آخريان همه عالم و امين و معتمد هيچكدام نه مجبرند و نه مشبهي، و نه غالي و نه اخباري، و نه حشوي، والحمد لله رب العالمين وابن شهر آشوب گفته:
(٤٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (2)، كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي (2)، ابن شهر آشوب (1)، جمال الدين (1)
محمد بن الحسن الفتال الفارسي النيسابوري له " التنوير في معاني التفسير " " روضه الواعظين " و " بصيره المتعظين " و در مقدمه مناقب در ضمن بيان طريق خود به كتب شيعه گفته (صفحه 9 چاپ اول سطر 22) وحدثني الفتال " بالتنوير في معاني التفسير " وبكتاب " روضه الواعظين وبصيرة المتعظين ".
از اين عبارت بر ميآيد كه ترجمه حال ديگر نيز كه منتجب الدين تحت اين عنوان الشيخ الشهيد محمد بن احمد الفارسي الفتال، ثقة، جليل مصنف كتاب روضه الواعظين، در آخر حرف ميم ذكر كرده است، راجع به اين عالم است.
محدث نوري در خاتمه " مستدرك " در ضمن تعداد مشايخ ابن شهر آشوب (صفحه 492) گفته:
الثالث والعشرون - الشيخ الشهيد السعيد العالم النبيل أبو علي محمد بن الحسن بن علي بن علي الحافظ الواعظ الفارسي النيسابوري، المدعو تازه بالفتال واخري بابن الفارسي، والمنسوب إلي ابيه الحسن مره، والي جده علي ثانيه، والي جده احمد ثالثه، والكل تعبير عن شخص واحد كما يظهر بالتأمل في عبارة ابن شهر آشوب في " المناقب "، وصرح به ايضا صاحب " البحار " وغيره من علماء النقاد الابرار وهو مؤلف كتاب " روضه الواعظين " المعروف وكتاب " التنوير في التفسير " وتقدم ذكر شهادته في ترجمه الشهيد الثاني (إلي آخر عبارته).
و در ترجمه شهيد ثاني گفته (صفحه 428):
وممن تقدم الشهيدين بالشهادة الشيخ الجليل أبو علي محمد بن الحسن بن علي بن احمد بن علي الفتال النيسابوري، الواعظ المعروف بابن الفارسي، صاحب كتاب " روضه الواعظين " وصفه الشيخ منتجب - الدين بالشهادة، قال:
الشيخ الشهيد محمد بن احمد … إلي آخره.
(٤٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب روضة الواعظين (5)، الحسن بن علي بن أحمد (1)، محمد بن أحمد الفارسي (1)، محمد بن الحسن الفتال (1)، محمد بن الحسن بن علي (1)، ابن شهر آشوب (1)، محمد بن أحمد (1)، الشهادة (8)
وقال ابن داود: قتله أبو المحاسن عبد الرزاق رئيس نيسابور الملقب بشهاب الاسلام (لعنة الله) و علامه مجلسي در فصل اول از مقدمه بحار (1 / 5) گفته:
كه از عبارات ابن شهر آشوب معلوم ميشود كه صاحب تفسير، و روضه، يك نفر است، و از عبارات منتجب الدين بر ميآيد كه دو نفر هستند، و عبارت ابن داود را در حق عالم فوق الذكر نقل كرده، و تنبيه بر اشتباهي كه در كلام وي برده است نموده، طالب عين عبارت به آنجا مراجعه كند.
صاحب " روضات " نيز در ترجمه صاحب عنوان مفصلا بحث و تحقيق كرده و حكم به اتحاد هر دو كتاب نموده است (باب ميم صفحه (591 - 594).
(٤٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: ابن شهر آشوب (1)، القتل (1)
شماره 397 - مسعود بن احمد صوابي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 191) گفته است:
والشيخ مسعود بن احمد صوابي به سبزوار.
محدث نوري ضمن تعداد مشايخ ابن شهر آشوب گفته (در خاتمه مستدرك صفحه 486) الحاد يعشر الشيخ الفاضل الجليل أبو المحاسن مسعود بن علي بن محمد الصواني.
و در صفحه 490 نيز او را به همين عنوان (صواني به نون) از مشايخ قطب راوندي شمرده است.
(٤٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: ابن شهر آشوب (1)، مسعود بن أحمد (2)، مسعود بن علي (1)
شماره 399 - سديد الدين محمود بن ابي المحاسن شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 190) او را جزو مفاخر شيعه شمرده است.
أبو الحسن بيهقي در تاريخ بيهق (صفحه 230) به مناسبتي از او به اين عنوان " و امام سديد الدين محمود بن اميرك الرازي المتكلم " اسم برده است.
(٤٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: محمود بن أبي المحاسن (1)، محمود بن أميرك (1)
شماره 402 - محمد بن اسماعيل المامطيري شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 191) ضمن مفاخر شيعه از او چنين ياد كرده است.
و سيد محمد الما مطيري الفقيه.
(٤٤١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن إسماعيل (1)
شماره 441 - شرف الدين ساروي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 187) او را جزو مفاخر شيعه شمرده است.
صفحه(٤٤٢)
شماره 471 - أبو جعفر امامي شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 192) گفته است.
وابو جعفر امامي بساري و خاندان ايشان.
و مظنون به ظن بسيار قوي آنست كه " امامي " نسبت به قريه از قراي ديلمستان است.
سيد ظهير الدين مرعشي در تاريخ طبرستان و رويان و مازندران در ضمن بيان اولاد سيد كمال الدين و تعيين مواضع دفن ايشان (صفحه 549) گفته:
سيد عبد الوهاب … و او را دو فرزند بود يكي سيد غياث الدين و قبر او در امام من قري ديلمان است.
و نيز او در ضمن كلام ديگري (صفحه 550) گفته است.
سيم سيد كمال الدين و قبرش در قريه امام من قري ديلمستان است و اين ده در زمان ما نيز به همين نام باقي است در فرهنگ جغرافيائي ايران (جلد 2 استان يكم صفحه 23) گفته:
امام قصبه مركز دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهيجان.
وگويا از اين خاندان است آنكه منتجب الدين در ترجمه حالش گفته:
القاضي مجد الدين محمد بن علي الامامي بساريه، فقيه، صالح.
و آنكه در ترجمه او گفته:
القاضي ناصر الدين ناصر ابي جعفر الامامي، فقيه، وجه.
(٤٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، محمد بن علي الامامي (1)، القبر (1)، الظنّ (1)، الدفن (1)، النوم (1)
شماره هاي (489 و 490 و 491) - المشايخ …
اين سه نفر فرزندان اوحد الدين حسين قزويني برادر صاحب نقض ميباشند.
صفحه(٤٤٤)
شماره 514 - نوشيروان وزير شيخ عبد الجليل رازي در كتاب نقض (صفحه 210) درباره وزراي شيعه گفته است:
و اگر شبهت در وزراء و اصحاب قلم است هم بوده اند بزرگان معتبر وزيران مشتهر، چون علي بن يقطين كه وزير هارون بود، و فضل بن سهل ذو الرياستين كه وزير مأمون بود، وابو الحسن فرات كه وزير مقتدر بود، و رئيس أبو اسحاق مشگوي كه مشير و مدبر ملك بود، و شرف الدين نوشيروان خالد كه وزير مسترشد بود، و عزيز الحضره علي بن عمران الكاشي كه وزير و مشير ملك سلاطين بود، و غير ايشان چون وزيران خلفاي بني عباس كه به ذكر همه كتاب بيفزايد.
و نيز از او در صفحه 222 نام برده به اين عنوان شرف الدين انوشيروان خالد كاشي وزير حضرت خلافت.
و در صفحه 279 گفته است آنكه گفته است، كه بزرگان اين نصيحت كرده اند، و گفته اند كه رافضي صحبت را نشايد، و بر وي اعتماد مكن، كه او دعوي دوستي علي كند، و اين هم چنان باشد كه جهود در دعوي دوستي موسي.
جواب اين كلمات آنست كه عجب است كه اين نصيحت و قول بزرگان دين كه به خواجه نوسني رسيده است، كه " با رافضيان صحبت نشايد داشتن، و بر ايشان اعتماد نبايد كردن " پنداري اين سخن
(٤٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: بنو عباس (1)، ذو الرياستين (1)، علي بن يقطين (1)، علي بن عمران (1)، النوم (1)
به هارون الرشيد و به مأمون خليفه نرسيده بود، تا به مشورت علي بن يقطين و فضل بن سهل ذو الرياستين چندان اعتماد كرده بودند، و به مسترشد خليفه هم نرسيده بود، تا بر قول نوشيروان خالد شيعي كه وزير او بود اعتماد كرده بود، و اين خبر پنداري به سلطان ملكشاه نرسيده بود، تا دختر خود خاتون سلقم با سپهبد علي شاعي ملك مازندران ميداد، و بر مجد الملك قمي اعتماد كرده بود، و به سلطان بر كيارق نرسيده بود تا بر گفت و مشورت رئيس أبو اسحاق مشگوي اعتماد كرده بود، و اين خبر علماي سنت با سلطان سنجر نگفته بودند، و خيانت كرده بودند، تا او بر شرف الدين بو طاهر مهيسه وزير قمي و بر معين الدين بو نصر كاشي اعتماد كرده بود و …
و در صفحه 473 گفته است:
هر رباطي و مدرسه كه رفيع تر و عاليتر و نيكوتر است همه خواجگان شيعي كرده اند، چون مجد الملك وزير، الملك كه مدرسه و زانيان كرده اند، و شرف الدين نوشروان خالد، و رباطهاي معين - الدين، و مدرسه صفي الدين و مجد الدين و غير آن، كه روشن تر است از آفتاب …
(٤٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: ذو الرياستين (1)، هارون الرشيد (1)، الطهارة (1)
شماره 538 - عز الدين يحيي.
و به تفصيل شرح حال او گذشت
صفحه(٤٤٧)

استدراك

استدراك
صفحه(٤٤٨)
(1) اينكه در ترجمه محمد بن ابي القاسم طبري صفحه 107 و شماره 388 ياد شده " الكجي " نسبت است " بكجه ".
ياقوت در معجم البلدان گفته:
كجة بالفتح، ثم التشديد، مدينة يقال لها كلار بطبرستان، وقيل ولاية رويان، وقد مر ذكرها في رويان.
و در " كلار " گفته:
كلار بالفتح والتخفيف، وآخره راء، مدينة في جبال الطبرستان، بينها و بين آمل ثلاث مراحل، وبينها و بين الري مرحلتان كانت في ثغورها.
شيخ حر عاملي بعد از نقل ترجمه اين عالم از فهرست منتجب - الدين گفته:
و اسم ابي القاسم علي، وهو ثقة جليل القدر، محدث، وله ايضا كتاب " بشارة المصطفي لشيعة المرتضي " سبعة عشر جزاء وله كتاب " الزهد والتقوي " و غير ذلك، وقال ابن شهر آشوب محمد بن ابي القاسم الطبري له " البشارات ".
نگارنده گويد: كتاب " بشارة المصطفي " علاوه بر آنكه كتاب حديث است فوائد تاريخي ديگري نيز از آن بدست ميآيد، كه بعضي از آنها را در تعليقات " نقض " به تفصيل ياد كرده ايم فراجع.
(٤٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، محمد بن أبي القاسم (1)، ابن شهر آشوب (1)، الزهد (1)
(2) اينكه در ترجمه قاضي أبو الحسن علي بن بندار بن محمد (صفحه 92 شماره 312) نسبت " الهوشمي " وارد شده، گويا شين تحريف باشد، و صحيح " الهوسمي " است منسوب به كلمه " هو سم ".
ياقوت در " معجم البلدان " گفته:
هو سم بالفتح ثم السكون والسين مهملة من نواحي بلاد الجبل خلف طبرستان والديلم.
و فيروز آبادي در " قاموس " گفته:
وهو سم بلد خلف طبرستان و زبيدي در " تاج العروس " آن را بر وزن جوهر معرفي و به ذكر عبارت ياقوت شرح كرده است.
(٤٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب معجم البلدان (1)، علي بن بندار (1)
(3) كلمه " مموسه " كه در صفحه 114 در ترجمه محمد بن ابي الحسن بن مموسه الوراميني به نظر ميرسد تاكنون به ضبط صريح آن در جائي بر نخورده ام، وگويا همان كلمه است كه در بعضي كتب به لفظ " هموسه " چنان كه در نسخه بدلهاي همين مورد، و گاهي به لفظ " مميسه " چنان كه در نسائم الاسحار ترجمه شرف الدين أبو طاهر به اين عنوان است.
شرف الدين أبو طاهر سعد بن علي بن مميسه القمي.
و در كتاب " نقض " شيخ عبد الجليل قزويني رازي ضمن ذكر وزراي شيعه (صفحه 222) گفته اوحد الدين أبو ثابت مميسه وزير فارس كه برادر ابو طاهر مميسه بوده است.
و درباره برادرش نيز قبل از آن (ص 221) گفته و خواجه شرف الدين أبو طاهر مميسه قمي كه وزير سلطان سنجر بوده است.
و راوندي در " راحة الصدور " ضمن ذكر وزراي سلطان سنجر (ص 167) گفته:
الوزير شرف الدين أبو طاهر ماميسا القمي.
مرحوم محمد اقبال لاهوري مصحح كتاب در ذيل صفحه گفته:
ساير كتب اين كلمه (ماميسا) را ندارد، و چون در غالب كتب
(٤٥١)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن أبي الحسن (1)، الطهارة (4)
نامبرده اين اسم به دو ميم ضبط شده است در اين مورد نيز ميتوان آن را به صورت " مموسه " خواند تا وقتي كه حقيقت امر در اين باب روشن شود.
نگارنده در تعليقات ديوان راوندي (صفحات 239 - 240) نسبت به اين كلمه شبيه به اين بيانات را ياد كرده است و همچنين در تعليقات " نقض ".
صفحه(٤٥٢)
(4) از جمله مواردي كه نسبت به فوائد فقهيه از كتاب " نقض " تصنيف شيخ عبد الجليل رازي شده است آنكه فاضل هندي (ره) در مجلد اول " كشف اللثام " ضمن بيان احكام التسليم كه در حاشيه بعنوان:
في استحباب التكبير بعد التسليم معنون است گفته:
و روي الشيخ عبد الجليل القزويني مرفوعا في كتاب " بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض " انه ص صلي الظهر يوما فرا جبرئيل (ع) فقال: الله اكبر.
فاحبره جبرئيل برجوع جعفر (ع) من ارض حبشة فكبر ثانية فجائت البشارة بولادة الحسين (ع) فكبر ثالثا.
عالم جليل ميرزا محمد هاشم موسوي خوانساري اصفهاني در رساله " احكام ايمان " در مهمات مسائل عبادات و غير آنها، كه كتاب استدلالي پر فايده اي است، ضمن بيان استحباب سه تكبير تحت عنوان تعقيب گفته:
و از آن جمله در كشف اللثام نقل كرده از كتاب " بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض " از مصنفات شيخ عبد الجليل قزويني كه روزي جبرئيل امين را ديدند و گفتند:
الله اكبر.
(تا آنكه گفته) پس بنابراين حديث اين تكبيرات از باب تأسي به آن حضرت برقرار شده، و به نظر حقير چنين ميگذرد كه شايد
(٤٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: مولد الإمام الحسين (ع) (1)، كتاب كشف اللثام للفاضل الهندي (2)، التكبير (1)
تكبير اول … (تا آخر آنچه گفته).
و چون ارباب تراجم در ترجمه حال صاحب " جواهر " نوشته اند، كه آن جناب را به كتاب " كشف اللثام " اعتقاد عظيمي بوده است، بطوريكه چيزي از جواهر نمينوشت هر گاه كه " كشف اللثام " نزد او حاضر نبود.
پس آنچه در " جواهر " از كتاب " نقض " نقل شده است شايد بوسيله كشف اللثام بوده والله العالم.
والحمد لله رب العالمين
(٤٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب كشف اللثام للفاضل الهندي (3)

تعريف مرکز القائمیة باصفهان للتحریات الکمبیوتریة

جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (التوبة/41).
قالَ الإمامُ علیّ ُبنُ موسَی الرِّضا – علـَیهِ السَّلامُ: رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أحْيَا أمْرَنَا... َ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ؛ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا... (بَــنـادِرُ البـِحـار – فی تلخیص بحـار الأنوار، للعلاّمة فیض الاسلام، ص 159؛ عُیونُ أخبارِ الرِّضا(ع)، الشـَّیخ الصَّدوق، الباب28، ج1/ ص307).
مؤسّس مُجتمَع "القائمیّة" الثـَّقافیّ بأصبَهانَ – إیرانَ: الشهید آیة الله "الشمس آباذی" – رَحِمَهُ اللهُ – کان أحداً من جَهابـِذة هذه المدینة، الذی قدِ اشتهَرَ بشَعَفِهِ بأهل بَیت النبیّ (صلواتُ اللهِ علـَیهـِم) و لاسیَّما بحضرة الإمام علیّ بن موسَی الرِّضا (علیه السّلام) و بـِساحة صاحِب الزّمان (عَجَّلَ اللهُ تعالی فرجَهُ الشَّریفَ)؛ و لهذا أسّس مع نظره و درایته، فی سَنـَةِ 1340 الهجریّة الشمسیّة (=1380 الهجریّة القمریّة)، مؤسَّسة ًو طریقة ًلم یـَنطـَفِئ مِصباحُها، بل تـُتـَّبَع بأقوَی و أحسَنِ مَوقِفٍ کلَّ یومٍ.
مرکز "القائمیّة" للتحرِّی الحاسوبیّ – بأصبَهانَ، إیرانَ – قد ابتدَأَ أنشِطتَهُ من سَنـَةِ 1385 الهجریّة الشمسیّة (=1427 الهجریّة القمریّة) تحتَ عنایة سماحة آیة الله الحاجّ السیّد حسن الإمامیّ – دامَ عِزّهُ – و مع مساعَدَةِ جمع ٍمن خِرّیجی الحوزات العلمیّة و طلاب الجوامع، باللیل و النهار، فی مجالاتٍ شتـَّی: دینیّة، ثقافیّة و علمیّة...
الأهداف: الدّفاع عن ساحة الشیعة و تبسیط ثـَقافة الثـَّقـَلـَین (کتاب الله و اهل البیت علیهـِمُ السَّلامُ) و معارفهما، تعزیز دوافع الشـَّباب و عموم الناس إلی التـَّحَرِّی الأدَقّ للمسائل الدّینیّة، تخلیف المطالب النـّافعة – مکانَ البَلاتیثِ المبتذلة أو الرّدیئة – فی المحامیل (=الهواتف المنقولة) و الحواسیب (=الأجهزة الکمبیوتریّة)، تمهید أرضیّةٍ واسعةٍ جامعةٍ ثـَقافیّةٍ علی أساس معارف القرآن و أهل البیت –علیهم السّلام – بباعث نشر المعارف، خدمات للمحققین و الطـّلاّب، توسعة ثقافة القراءة و إغناء أوقات فراغة هُواةِ برامِج العلوم الإسلامیّة، إنالة المنابع اللازمة لتسهیل رفع الإبهام و الشـّـُبُهات المنتشرة فی الجامعة، و...
- مِنها العَدالة الاجتماعیّة: التی یُمکِن نشرها و بثـّها بالأجهزة الحدیثة متصاعدة ً، علی أنـّه یُمکِن تسریعُ إبراز المَرافِق و التسهیلاتِ – فی آکناف البلد - و نشرِ الثـَّقافةِ الاسلامیّة و الإیرانیّة – فی أنحاء العالـَم - مِن جـِهةٍ اُخرَی.
- من الأنشطة الواسعة للمرکز:
الف) طبع و نشر عشراتِ عنوانِ کتبٍ، کتیبة، نشرة شهریّة، مع إقامة مسابقات القِراءة
ب) إنتاجُ مئات أجهزةٍ تحقیقیّة و مکتبیة، قابلة للتشغیل فی الحاسوب و المحمول
ج) إنتاج المَعارض ثـّـُلاثیّةِ الأبعاد، المنظر الشامل (= بانوراما)، الرّسوم المتحرّکة و... الأماکن الدینیّة، السیاحیّة و...
د) إبداع الموقع الانترنتی "القائمیّة" www.Ghaemiyeh.com و عدّة مَواقِعَ اُخـَرَ
ه) إنتاج المُنتـَجات العرضیّة، الخـَطابات و... للعرض فی القنوات القمریّة
و) الإطلاق و الدَّعم العلمیّ لنظام إجابة الأسئلة الشرعیّة، الاخلاقیّة و الاعتقادیّة (الهاتف: 00983112350524)
ز) ترسیم النظام التلقائیّ و الیدویّ للبلوتوث، ویب کشک، و الرّسائل القصیرة SMS
ح) التعاون الفخریّ مع عشراتِ مراکزَ طبیعیّة و اعتباریّة، منها بیوت الآیات العِظام، الحوزات العلمیّة، الجوامع، الأماکن الدینیّة کمسجد جَمکرانَ و...
ط) إقامة المؤتمَرات، و تنفیذ مشروع "ما قبلَ المدرسة" الخاصّ بالأطفال و الأحداث المُشارِکین فی الجلسة
ی) إقامة دورات تعلیمیّة عمومیّة و دورات تربیة المربّـِی (حضوراً و افتراضاً) طیلة السَّنـَة
المکتب الرّئیسیّ: إیران/أصبهان/ شارع"مسجد سیّد"/ ما بینَ شارع"پنج رَمَضان" ومُفترَق"وفائی"/بنایة"القائمیّة"
تاریخ التأسیس: 1385 الهجریّة الشمسیّة (=1427 الهجریة القمریّة)
رقم التسجیل: 2373
الهویّة الوطنیّة: 10860152026
الموقع: www.ghaemiyeh.com
البرید الالکترونی: Info@ghaemiyeh.com
المَتجَر الانترنتی: www.eslamshop.com
الهاتف: 25-2357023- (0098311)
الفاکس: 2357022 (0311)
مکتب طهرانَ 88318722 (021)
التـِّجاریّة و المَبیعات 09132000109
امور المستخدمین 2333045(0311)
ملاحَظة هامّة:
المیزانیّة الحالیّة لهذا المرکز، شـَعبیّة، تبرّعیّة، غیر حکومیّة، و غیر ربحیّة، اقتـُنِیَت باهتمام جمع من الخیّرین؛ لکنـَّها لا تـُوافِی الحجمَ المتزاید و المتـَّسِعَ للامور الدّینیّة و العلمیّة الحالیّة و مشاریع التوسعة الثـَّقافیّة؛ لهذا فقد ترجَّی هذا المرکزُ صاحِبَ هذا البیتِ (المُسمَّی بالقائمیّة) و مع ذلک، یرجو مِن جانب سماحة بقیّة الله الأعظم (عَجَّلَ اللهُ تعالی فرَجَهُ الشَّریفَ) أن یُوفـِّقَ الکلَّ توفیقاً متزائداً لِإعانتهم - فی حدّ التـّمکـّن لکلّ احدٍ منهم – إیّانا فی هذا الأمر العظیم؛ إن شاءَ اللهُ تعالی؛ و اللهُ ولیّ التوفیق.