مقالات و گفتارها فارسي مسجد انگجي تبريز

مشخصات كتاب

‏عنوان و نام پديدآور : مجموعه مقالات و گفتارها پیرامون حضرت مهدی: به‌انضمام ۳۰ كلمه نورانی/ آثار استادی ... [و دیگران]
‏مشخصات نشر : تبریز: مسجد آیت‌الله انگجی تبریز، واحد برگزاری مراسم نیمه شعبان، ۱۴۱۳ق = ۱۳۷۲.
‏مشخصات ظاهری : ص ۳۱۲
‏شابك : ۲۳۰۰ریال
‏یادداشت : كتابنامه
‏موضوع : مهدویت -- مقاله‌ها و خطابه‌ها
‏موضوع : محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، ۲۵۵ق. - -- مقاله‌ها و خطابه‌ها
‏شناسه افزوده : استادی، رضا، ۱۳۱۶ - ، گردآورنده
‏رده بندی كنگره : ‏BP۲۲۴‏/م۳ ۱۳۷۲
‏رده بندی دیویی : ‏۲۹۷/۴۶۲
‏شماره كتابشناسی ملی : م‌۷۲-۸۲۱

گفتار ناشر

بسمه تعالي مقدمه ناشر موضوع حضرت مهدي (عليه آلاف التحية والثناء) و مهدويت يكي از مسائلي است كه همواره و از دير باز مورد توجه علماء خاصه و عامه حتي فرق ديگر و مذاهب غير اسلام بوده و هست و كتابهاي بيشماري پيرامون آن به نگارش در آمده است، علاوه بر آنكه قسمت بسياري از كتابهاي ديگر به اين موضوع اختصاص يافته است ولي جا دارد كه باز هم انديشمندان اسلامي در اين وادي قلم فرسائي نمايند تا تشنگان معرفت حجة الله حضرت مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را سيراب گردانند.
در اين راستا واحد برگزاري مراسم نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجي تبريز كه در جهت برگزاري جشنهاي شكوهمند ميلاد نور ديده زهراي اطهر (سلام الله عليها) فعاليت
(٧)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شعبان المعظم (1)، الحج (1)، الثناء (1)
مينمايد تصميم به چاپ مجموعه اي حاوي مقالات دانشمندان اسلامي در موضوع حضرت قائم (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) گرفت و با مراجعه به علماء بزرگوار در قم، تهران و تبريز طلب ياري كرده كه حاصل آن تلاش و اجابت و لطف بزرگان در صفحات آينده از نظر شريف شما خواهد گذشت.
در مطلع كتاب توجه به نكات زير ضروري است:
1 - از كليه انديشمندان اسلامي كه با وجود مشغله هاي علمي، لطف فرموده و نوشتاري تقديم نمودند و چه آنهائي كه به علل مختلف نوشته اي ارائه ننمودند و فقط مشوق كارمان شدند از صميم قلب در حد توان خويش تشكر مينمائيم.
2 - ترتيب مقالات كتاب به صورت الفبائي با عنايت به حرف نخست نام خانوادگي مؤلفان محترم تنظيم شده است.
3 صاحبان مقالات و گفتارها جملگي از مفاخر عالم اسلام ميباشند و نيازي به تعريف نيست و آوردن خلاصه زندگينامه‌ها در اول مقالات و گفتارها فقط اطلاع يافتن از سير زندگاني آن بزرگواران ميباشد كه با درخواست از محضر مباركشان در اختيار واحد قرار داده اند.
4 در پايان، تشكرات خود را از كليه عزيزان و برادراني كه به نحوي در انتشار اين مجموعه‌ها سهم داشته اند، اعلام داشته و از درگاه خداوند تبارك و تعالي، موفقيت تمامي خادمان ساحت با عظمت مولانا صاحب العصر والزمان (عليه السلام) را در ظل عنايات حضرتش خواستاريم.
با اميد باستمرار حكومت جمهوري اسلامي ايران تا انقلاب شكوهمند امام مهدي (عليه السلام).
والسلام علي ناموس الله الاكبر والامام
(٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، دولة ايران (1)، الإختيار، الخيار (1)، النوم (1)، العصر (بعد الظهر) (1)
الثاني عشر، ابي الوقت ومولي الزمان الذي هو للحق امين وللخلق امان مولانا وسيدنا صاحب الزمان ارواح العالمين له الفداء وجعلنا من شيعته وانصاره واعوانه.
شعبان المعظم 1413 برابر با بهمن ماه 1371 واحد برگزاري مراسم نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجي تبريز
(٩)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شعبان المعظم (2)

* سلام بر مهدي (عليه آلاف التحية والاكرام) آقاي قاسمپور

سلام بر مهدي (عليه آلاف تحية والاكرام) بسمه تعالي السلام عليك يابن الابرار الزاهرة والاغلام الباهرة اللهم كما جعلت قلبي بذكره معمورا فاجعل سلاحي بنصرته مشهورا خداوندا: همچنان كه دل مرا با ياد حجت خود مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آباد و زنده ساختي، سلاح مرا نيز در راه ياري او آخته ساز.
بعثت، سطع نور است بر عالم طبع و غدير استمرار آن در عرصة خاكي، عاشورا، شوري است براي تحكيم حكميت نور و مهدي (عليه السلام) انفجار نوري است سترگ در بطن ظلمت و متن تاريكي.
ره به سرچشمه خورشيد سپرده و به مطلع تابناك فروغ ازلي هدايت ديده دل دوخته و به قصد رسيده طليعه هاي ايام نوراني و پر فروغ خويشتن سرشار ميشويم.
زنگار تعين آئينه دل و غبار كثرت جان را با صيقل تولاي آن آفتاب
(١١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، زيارة عاشوراء (1)
عالمتاب زدوده و دست تمنا بر بيكرانه هستي گشوده و آن عزيز مصر وفا را شب و روز ميطلبيم، تشعشع فجر ظلمت شكاف را مشعل هدايت طريق پر پيچ و خم خويش ساخته و به مشرق انوار ازلي و تجليگاه پرتو قدسي با ديدگاني پر نم از زلال شوق و شبنم اشتياق خيره شده و بدين سان ره ميسپاريم تا پاي جان، در سلك وصل جويان نيك مشرب نهاده و گرد ره آنان را توتياي زجاج جان و كحل البصر ديده دل سازيم.
همچو نسيم سبكبال سحري با براق مناجات و رفرف طاعات از موج مواج اثير صبحگاهان عبور و آئينه دل را با لمعه لمعه پرتو آن مهر عالم فروز و عالم سوز منور ميداريم.
خمار آلودگان باده وصال و تشنگان جام تقرب در تشويشي جانفرسا، سر بر در خمخانه وحدت، منتظر كرشمه شراب ساقي السقايند تا دردشان به دردي دوا و دلشان به جرعه اي صفا يابد، آناني كه هست هستي خويش را در نيستي و بقاء خود در فناء في الله طالبند.
سلام، سلام بر حافظ اسرار رباني، سلام بر محرم رموز سبحاني و پرده نشين حريم روحاني.
سلام بر علم منصوب و درود به علم مصبوب سلام بر تو اي ميثاق مؤكد و اي ميعاد مسلم سلام بر تو اي آنكه جبهه هاي نور بر محور عشق تو ميچرخيد و نورانيت سيماي سينا پيمان محبوب از انوار جمال جميلت گلگون ميگشت.
سلام و درود بر تو، توئي كه مربي عقلي و معطي علم، توئي كه محيي روحي و حيات جان.
اي محرم راز شب زنده داران صغير و اي انيس عارفان كبير در دل شبهاي روحاني، آنان كه به شوق چشيدن شهد شيرين وصل، بيستون ناهمواريها و سختي‌ها را با تيشه همت و مردانگي شكافته و بي شك جمال جميل تو را كه جلوه اي از كانون معرفت است در آئينه سرخ فام شفق چه خوش به نظاره
(١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)
نشستند.
سلام بر تو اي خلف ذاريات و عاديات، اي از تبار برگزيدگان مهذب و مطهر اي از سليل منتهاي مشهور و حقائق مأثور سلام بر تو، سلامي به صلابت يقين و درودي به زلالي تسنيم، سلامي به وسعت از كران تا بيكران.
اي زبده وجود تجلي و اي عزيز مصر هستي اي خونخواه شهيدان عشق، اي مونس باقيات السيوف، و اي امين سرباختگان سرافراز سلام بر تو، توئي كه فرزند صاحب معراجي و آورنده منهاج، توئي كه زاده آيات بيناتي و مولود حجج بالغات اي قبله اهل وفا و اي كعبه عقول اهل قبول، سلام بر تو سلامي به طراوت لاله و لطافت شبنم، توئي كه مشكوة قرب قدسي و مصباح بزم انس، توئي كه نور نخله طوري در عرصه ظهور اي عنصر لطيف در نشئه تجرد و اي روح ظريف در خلسه تعبد اي عنقاء بلند آشيان ستيغ از ليت و اي شاهين عرش پيماي ابديت اي دره بيضاي وحدت و اي حامل سر حقيقت اي مشرق انوار هدايت مصطفوي، و اي مطلع اسرار ولايت مرتضوي اي محور چرخ وجود و هستي، و اي نقطه پرگار شهود و حق پرستي تا به كي در طلب باده و تا چند خماري * شود آيا به من سوخته لطفي بنمائي؟
طال الليالي بعدكم وابيض عيني من بكا * يا حبذا ايا منافي وصلكم يا حبذا اي قطب اقطاب طريقت و اي مدار دايره معرفت اي ناظم عقد جمان و اي رشك جنات ثمان
صفحه(١٣)
اي عنوان نسخه غيب و اي سر كتاب لا ريب اي هادي عاشقان مفتون و اي مهدي شيفتگان دلخون اي همدم شهداي گمنام و اي محرم عرفاي بي نام اي صفا بخش خيمه هاي خلوت نشينان و اي قنديل پر فروغ بزم شهيدان تو در نشأت نوري و ما در وادي ديجور، بيا و شوريدگان عشق و محبت را درياب، پرده ز رخسار برگشا و شيفتگان مهجور را مسرور فرما، كشتي شكستگان لجه تحير، در دل امواج هايل، نشان ساحلي را جستجوگرند كه در افقش آفتاب رخسار يار متجلي است.
اي مهر فروزانگر سر منزل توحيد * وي آيتي از روي تو خلوتگه خورشيد صد بحر وفا از قدح عشق تو جوشيد * هر كس كه يكي جرعه از آن بحر بنوشيد بگسست ز هم سبحه سجاده و زنار تو عشق خدا، روح خدا، نور خدائي * خورشيد به رخ پرده كشد چون تو درآئي مستور شود ماه اگر رخ بگشائي * بي جلوه شود سرو تو گر جلوه نمائي از قامت رعناي تو شد سرو نگون سار تا به كي در طلب تو سرگردان و تا چند در جستجوي تو آواره كوه و دشت و بيابان، ما با ديدگاني لبالب از سيل سرشگ، منزل به منزل، كو به كو، نشان سر منزل تو را ميجوئيم و در حسرت يك نظره نگاه، هزاران شعله آه در شبستان وصالت بر ميافروزيم تا به كرشمه عنايت نظري به سوي دلسوختگان فراق نمائي.
اي جلوه حقيقة الحقايق و اي عصارة العصارات تابيدن گير
صفحه(١٤)
اي كانون شعشه قدس پرتو افشان اي سر عظيم بخوان و اي اسم اعظم بدم اي مسيح المسيحا و اي موعود موعودها، جمال خويش ز اهل نظر دريغ مدار اي راز بزرگ تجلي چهره بنما، اي كعبه عشاق نمايان شو و اي قبله جانها عيان گرد اي فجر صادق سر زن و اين شب يلدائي و ديجور فراق را سينه بشكاف اي ناجي مستغرقين برخيز و ما را از اين گرداب هايل و مخوف سكون به ساحل حركت رهنمون باش اي اميد رهايي بشتاب و بستگان قفس خاكدان تنگ را وا رهان اي تالي قرآن بيا و اي صاحب ذو الفقار برخيز اي خضر، گمگشتگان را درياب و از گردنه هاي مخوف و پرتگاه هولناك ماندن و پوسيدن و دهليزهاي يأس و كوير حرمان به مشكوة هدايت هادي باش، ما از تو نداريم به غير از تو تمنا.
سنة الهجر سنة وسنة الوصل سنة و انشاء الله روزي اين انتظار، كه واژه اي ژرف، فلسفه اي سترگ و عقيده اي بس عظيم در فرهنگ منتظران و مهدي طلبان تاريخ تشيع است با وزش نسيم جان بخش وصل و شميم جانفزاي تقرب، فصل وصل را نويد و ديدار يار غايب از نظر را در پي خواهد داشت.
امواج اين واقعه بزرگ در جام زرين خورشيد خواهد ريخت و رايحه عشق از كران تا بيكران آباديها و دشت و صحراها از دولت طلعت يار وزيدن خواهد گرفت، تسنيم شور و سلسبيل جذبه و كوثر صفا و معنويت از سرچشمه هاي عشق وعرفان جاري شده و زمزم زمزمه شور انگيز لا إله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله در جام بلورين جانهاي مشتاقان موج خواهد زد.
ترنم نو اي دلنشين بلال عشق در سحرگاهان روحاني و نيمروزها و
صفحه(١٥)
غروبها، از فراز مأذنه هاي مساجد اقصي نقاط عالم طنين انداز گشته و شيفتگان را شيفته تر و خفتگان را بيدار خواهد نمود.
آن روز جوهره عصمت جاودانگي و عينيت ايمان قوام و پايداري خواهد يافت.
آن روز قطرات نور از جام لحظه‌ها و جرعه هاي فيض رحماني از قدح عشق در قالب وجود متقيان خواهد ريخت.
آن روز همه چيز نور شده و روح نور، در همه چيز و همه جا حلول خواهد كرد.
آن روز نفس نور علي نور تبلور خواهد يافت.
اللهم ارنا الطلعة الرشيده والغرة الحميده اللهم انا نرغب اليك في دولة كريمة، تعزبها الاسلام واهله و..
تبريز، شعبان 1413 صمد قاسم پور
(١٦)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شعبان المعظم (1)، السجود (1)

* نگاهي به كتاب " شرعة التسمية " تأليف مير داماد (ره) پيرامون حكم ياد كردن اسم وكنيهء اصلي حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) حجة الاسلام والمسلمين استادي

نگاهي بكتاب شرعة التسميه تأليف: ميرداماد (ره) پيرامون حكم ياد كردن اسم و كنيه اصلي حضرت صاحب الزمان عليه السلام از حضرت حجة الاسلام والمسلمين استادي
(١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الحج (1)
شمه اي از زندگاني حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ رضا استادي (دامت افاضاته) حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ رضا استادي تهراني در سال 1316 هجري شمسي در تهران ديده به جهان گشودند و در همانجا تقريبا از سن هفده سالگي به تحصيل مقدمات علوم اسلامي پرداخته و حدود سه يا چهار سال بعد جهت ادامه تحصيلات عازم حوزه علميه قم ميشوند.
حجة الاسلام استادي پس از اتمام دوره سطح، دروس خارج فقه واصول را از محضر اساتيد و مراجع بزرگ استفاده نمودند.
استاد سالهاست كه در حوزه علميه قم به تدريس دروس فقه واصول و عقائد و غيره مشغول هستند.
از حضرتشان تأليفات و تحقيقات بسياري به رشته تحرير درآمده كه به صورت كتاب يا مقاله چاپ شده است. همچنين رساله‌ها و كتابهاي متعددي توسط معظم له تصحيح و به طبع رسيده است و در رشته كتاب شناسي و نسخه شناسي تاكنون 16 كتاب و كتابنامه و مقاله از ايشان منتشر شده است.
(١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الحج (1)
بسم الله الرحمن الرحيم مطلب اول 1 - حتما ميدانيد كه از زمان امامت و غيبت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تا امروز صد‌ها كتاب ورسالة، مستقل و غير مستقل، به زبانهاي عربي و فارسي و غيره پيرامون آن حضرت نگاشته شده كه بيش از سيصد و پنجاه تاي آنها در كتابي بنام " كتابنامه امام مهدي (عليه السلام) " معرفي شده و اين كتابنامه در سال 1398 هجري قمري چاپ گرديده است. اين كتابها ورسالة ها، برخي پيرامون شرح حال آن حضرت و برخي در مسائلي از قبيل طول عمر، فائده امام غايب، فلسفه غيبت، كساني كه خدمت آن حضرت رسيده اند، وظايف مردم نسبت به او در زمان غيبت و غيره ميباشد.
يكي از مسائل مربوط به آن حضرت كه در دهها روايت مطرح شده، مسأله حرمت يا كراهت يا جواز تصريح به اسم و كنيه اصلي آن بزرگوار در زمان غيبت است. (محمد - أبو القاسم)
(٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الفرج (1)، الجواز (1)
مطلب دوم 2 - در كتاب شريف " الذريعة إلي تصانيف الشيعه " تأليف مرحوم علامه حاج آقا بزرگ طهراني، چند كتاب ورسالة در اين موضوع ياد شده است مانند:
رسالة " حرمة التسمية " تأليف سيد محمد تقي قزويني (ذريعه ج 11) رسالة " تحريم تسمية صاحب الزمان (عليه السلام) " تأليف شيخ سليمان الماحوزي از دانشمندان سده يازده ودوازده (ذريعه ج 11) " رسالة في تحريم تسمية صاحب الزمان "، تأليف يكي از اساتيد علامه مجلسي، مرحوم ميرزا رفيع طباطبائي نائيني (ذريعه ج 11) " كشف التعمية في حكم التسمية " تأليف مرحوم شيخ حر عاملي صاحب " وسائل الشيعه ". اين كتاب در جواب رساله ميرداماد نوشته شده و مؤلف آن جواز تسميه را ثابت كرده است (ذريعه ج 18) رساله اي نيز در رد رساله مير داماد تأليف پدر سلطان العلماء (ذريعه ج 10) " فلك المشحون " تأليف سيد باقر بن احمد موسوي قزويني متوفاني 1244.
البته شايد اين رساله بتمامه درباره موضوع مذكور نباشد (نجم الثاقب حاجي نوري) رساله اي در جواز تسميه تأليف كمال الدين حسين بن حيدر كركي (ذريعه ج 11) " شرعة التسمية " تأليف ميرداماد (رحمة الله عليه) كه در سال 1020 تأليف شده است.
مطلب سوم 3 - كتاب " شرعة التسمية " همان است كه شيخ حر عاملي و پدر سلطان العلماء در پاسخ آن هر يك رساله اي نوشتند.
(٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، سلطان العلماء (2)، الجواز (1)
قطب الدين اشكوري صاحب كتاب ارزنده " محبوب القلوب " و شاگرد ميرداماد برخي از عبارات " شرعة التسمية " را در " محبوب القلوب " ياد كرده است.
سيد باقر قزويني هم در " فلك المشحون " خود از " شرعة التسمية " عبارتي را نقل كرده است.
مرحوم مير لوحي صاحب كتاب " كفاية المهتدي " و شاگرد مير داماد و شيخ بهائي، در كتاب " كفاية المهتدي " مينويسد: اين ضعيف نزد آن دو نحرير عديم النظير (ميرداماد و شيخ بهائي) عليهما الرحمة به تعلم و تلمذ تردد داشت، در ميان ايشان بر سر جواز تسميه و حرمت آن در زمان غيبت، مناظره و مباحث روي نمود و آن گفتگو مدتي در ميان بود ولهذا سيد مشار إليه (يعني ميرداماد) كتاب مذكور يعني " شرعة التسمية " را تا ليف نمود.
مرحوم محدث قمي و استادش مرحوم حاجي نوري (رضوان الله عليهما) فرموده اند:
اين مسأله در عصر شيخ بهائي، نظري شد و در ميان فضلاء محل تشاجر شد تا آنكه رسائل منفرده تأليف شد مانند " شرعة التسمية " محقق داماد ورسالة " تحريم التسيمة " شيخ سليمان ماحوزي و " كشف التعمية " شيخنا الحر العاملي (رضوان الله عليهم).
از كتاب " شرعة التسمية " چند نسخه خطي در كتابخانه هاي مركزي دانشگاه تهران، مجلس شورا، آيت الله مرعشي و آستان قدس رضوي موجود است و چند سال پيش از روي برخي از همين نسخه‌ها در قم در صد و شصت صفحه چاپ شده است.
مطلب چهارم 4 - در رساله " شرعة التسمية " بيست روايت كه به نظر مؤلف دلالت بر
(٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الشيخ الحر العاملي (1)، الشيخ البهائي (3)، الجواز (1)
حرمت داشته آمده است و نيز بحثهاي ديگري هم دارد و لازم است يادآوري شود كه اين رساله پر است از فوائد رجالي، ادبي و غيره، كه اين فوائد بر ارزش آن افزوده و از روز تأليف مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
مطلب پنجم 5 - مؤلف كتاب " شرعة التسمية " عالم جامع، محقق كامل، عارف الهي، معلم ثالث آية الحق، حضرت سيد محمد باقر بن عالم بزرگوار مير شمس الدين محمد حسيني استرآبادي مشهور به ميرداماد متولد حدود 960 - 970 و متوفاي 1041 است. شرح حال اين بزرگوار در بيشتر كتابهاي تراجم و نيز در مقدمه برخي از تأليفات چاپ شده ايشان آمده و نيازي به تكرار آن در اين مقاله نيست. ولي لازم ميدانيم چند مطلب را يادآوري كنيم:
الف: پدر بزرگوار مرحوم مير داماد، داماد محقق كركي صاحب " جامع المقاصد " بوده و به لقب داماد مشهور شده بود و پس از وفات ايشان اين شهرت و لقب به فرزندش منتقل شد. بنابراين گفتار برخي اشخاص بي اطلاع ميگويند او داماد شاه صفوي بوده و از اين راه به عقيده خود بر آن جناب و علماء شيعه خرده ميگيرند هيچ اساسي ندارد.
ب: شايد بهترين كتابي كه در شرح حال مير داماد نوشته شده كتابي باشد كه جناب آقاي سيد علي موسوي بهبهاني در اين زمينه بعنوان رساله دكتراي خود تأليف كرده و گزيده اي از آن با عنوان " ميرداماد و فلسفه و شرح حال و نقد آثار او " در مجله دانشكده الهيات تهران چاپ شده است.
ج: مرحوم ميرداماد شعر هم ميگفته و مجموعه اشعار او دوبار يا بيشتر چاپ شده است. نمونه اي از شعر او كه درباره امير مؤمنان است ميآوريم:
اي علم ملت و نفس رسول * حلقه كش علم تو گوش عقل اي به تو مختوم كتاب وجود * وي به تو مرجوع حساب وجود
صفحه(٢٤)
خازن سبحاني تنزيل وحي * عالم رباني تأويل وحي تا كه شده كينت تو بو تراب * نه فلك از جوي زمين خورده آب راه حق و هادي هر گمرهي * ما ظلماتيم و تو نور اللهي آنكه گذشت از تو و غير گزيد * نور بداد ابله وظلمت خريد تأليفات مرحوم ميرداماد بسيار فراوان است و هنوز فهرست جامعي براي آنها تهيه نشده است.
در مقدمه شرح صحيفه او كه چند است چاپ شده، نام هشتاد و يك تا ليف ياد شده است.
آقاي بهبهاني، نود تا ليف از ايشان ياد كرده اند (مجله دانشكده الهيات تهران) و بين اين دو فهرست عموم و خصوص من وجه است، يعني برخي از كتابها كه در فهرست مقدمه صحيفه است در فهرست آقاي بهبهاني نيست و بالعكس.
و ما نيز به برخي از تأليفات ايشان آگاه شديم كه در هيج كدام از آن دو فهرست نيست مانند " حق اليقين " كه در " شارع النجاة " از آن ياد شده است.
بنابراين براي اطلاع بيشتر وجامع تر، تتبع و بررسي جديد و گسترده تري لازم است. در اينجا بد نيست اشاره شود كه اين تأليفات فراوان در رشته هاي زير است:
فلسفه، كلام، عرفان، تفسير، حديث، درايه، فقه، اصول فقه، رياضيات، منطق و ادبيات.
از تأليفات آن مرحوم تا آنجا كه ما اطلاع داريم كتابها ورسالة هاي زير چاپ شده است:
1 - " قبسات " دوبار چاپ شده است. (فلسفه) 2 - " جذوات " (فلسفه) چاپ سنگي و افست آن.
3 - " الرواشح السماوية " (حديث و درايه) چاپ سنگي و افست آن 4 - " شارع النجاة " (فقه) در الاثني عشر رسالة چاپ شده، مقدمه آن نيز در
(٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حق اليقين للسيد الشبر (1)، النوم (1)
مجله نور علم چاپ شده است.
5 - " عيون المسائل " (فقه) در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
6 - " الاعضالات العوصيات في فنون العلوم والصناعات " با السبع الشداد چاپ شده.
7 - " الايقاضات في خلق الاعمال و افعال العباد " در حاشيه قبسات چاپ سنگي شده.
8 - " الايماضات والتشريفات في مسألة الحدوث والقدم " در حاشيه قبسات چاپ شده.
9 - " تعليقة علي الاستبصار " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
10 - " تعليقة علي اصول الكافي " در يك جلد اخيرا در قم چاپ شده.
11 - " تعليقة علي رجال الكشي " با خود رجال اخيرا در قم چاپ شده.
12 - " تعليقة علي الصحيفة السجادية " در يك جلد توسط مهديه مير داماد منتشر شده.
13 - " تعليقة علي القوائد العلامه " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
14 - " تعليقة علي مختلف الاحكام للعلامة " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
15 - " تعليقة علي نفلية الشهيد " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
16 - " تفسير سورة الاخلاص " در الاثني عشر رسالة چاپ شده و ترجمه فارسي آن كه توسط سيد محمود مير دامادي انجام شده، در قم به چاپ رسيده است.
17 - " خطب الصلاة الجمعة " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
18 - " خلسة الملكوت = صحيفة القدس " با قبسات چاپ جديد، چاپ شده.
19 - " رسالة في وجوب صلاة الجمعة " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
20 - " السبع الشداد " چاپ سنگي (اصول فقه). و نيز در الاثني عشر رسالة
(٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب رجال الكشي (1)، كتاب أصول الكافي للشيخ الكليني (1)، كتاب الصحيفة السجادية (1)، صلاة الجمعة (2)، سورة الإخلاص (1)، الشهادة (1)، الوجوب (1)
افست شده است.
21 - " ضوابط الرضاع " (فقه) به ضميمه چند رساله رضاعيه ديگر. چاپ سنگي 22 - " الكلمات القصار " در الاثني عشر رسالة چاپ شده.
23 - " الجمع والتوفيق بين راي الحكيمين في حدوث العالم " در حاشيه قبسات چاپ شده.
24 - " الخليعة = الرسالة الخلعية " در سال 1956 ميلادي به كوشش هنري كربن چاپ شده.
25 - " ميزان المقادير " در 1894 ميلادي در بمبئي چاپ شده (طبق گفته آقاي بهبهاني).
26 - " مشرق الانوار " مثنويي است به پيروي مخزن الاسرار نظامي با ديوان او چاپ شده.
27 - " ديوان اشعار " دوبار يا بيشتر چاپ شده. يك بار آن در اصفهان توسط انتشارات ميثم.
28 - همين كتاب " شرعة التسمية " مطلب ششم 6 - از كساني كه در اين اواخر، اين بحث، يعني (حكم تسمية صاحب الامر عليه السلام باسمه الاصلي) را خوب تحقيق كرده اند و نوشته آنان را ميتوان مكمل رساله " شرعة التمسية " دانست دو نفرند، يكي مرحوم حاج ميرزا حسين نوري صاحب " مستدرك "، در كتاب " نجم الثاقب "، و ديگري مرحوم حاج ميرزا محمد تقي موسوي در كتاب " مكيال المكارم ".
در اينجا كلام مرحوم محدث نوري را كه فارسي و مختصرتر است نقل ميكنيم و به خوانندگان عزيز توصيه مينماييم كه حتما اين بحث كتاب " مكيال
(٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)، الرضاع (1)
المكارم " را هم مطالعه فرمايند. مرحوم حاجي نوري، در " نجم الثاقب " چاپ علميه اسلاميه ص 48 تا 54 فرموده است:
مخفي نماند كه به مقتضاي اخبار كثيره معتبره قريب به متواتره به حسب معني، حرمت بردن اين اسم مبارك است (محمد) در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت، و اين حكم از خصايص آن حضرت و مسلم در نزد قدماي امامية از فقهاء و متكلمين و محدثين، حتي آنكه شيخ اقدم أبو محمد حسن بن موسي نوبختي از علماي غيبت صغري، در كتاب " فرق و مقالات " در ذكر فرقه دوازدهم شيعه بعد از وفات امام حسن عسكري (عليه السلام) فرموده: كه ايشان امامية اند، آنگاه مذهب و عقيده ايشان را نقل ميكند تا آنكه ميفرمايد: " ولا يجوز ذكر اسمه ولا السؤال عن مكانه حتي يؤمن بذلك " و از اين كلام در اين مقام معلوم ميشود كه اين حكم از خصايص مذهب امامية است.
و از احدي از ايشان خلافي نقل نشده تا عهد خواجه نصير الدين طوسي، كه آن مرحوم قائل به جواز شدند و خلاف ايشان مضر نيست، چه به جهت قلت زمان و كمي وقت براي مراجعه به كتب نقليه گاهي به مذاهب نادره بلكه منحصر به خود قائل ميشدند مثل انكار بداء و توفيقي بودن اسماء حسني و غير آن.
پس از ايشان از كسي نقل خلاف نشده جز از صاحب " كشف الغمه " علي بن عيسي كه علماء را اعتنائي نيست به ترجيح ورد و قبول او در امثال اين مقام با آنكه در اينجا اشتباه عجيبي كرده و آن اين است كه در آن كتاب گفته: " من العجب ان الشيخ الطبرسي والشيخ المفيد (ره تعالي) قالا لا يجوز ذكر اسمه و لا كنيته ثم يقولون اسمه اسم النبي (صلي الله عليه وآله) وكنية وهما يظنان انهما لم يذكرا اسمه ولا كنيته وهذا عجيب " يعني از آنكه شيخ طبرسي و شيخ مفيد گفتند كه جايز نيست ذكر اسم و كينه آن حضرت، ميگويند كه اسم او اسم پيغمبر (صلي الله عليه وآله) است و كنيه او كنيه آن حضرت وايشان گمان ميكنند كه ذكر اسم و كنيه آن جناب ننمودند. و از اين تعجب او بايد تعجب كرد كه فرق نكرده ميان تلفظ به اسم و كنيه كه حكم به حرمت فرمودند و
(٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب كشف الغمة للإربلي (1)، الشيخ المفيد (قدس سره) (1)، الجواز (3)
ميان اشاره به اسم و كنيه.
وبالجملة در عصر شيخ بهائي اين مسألة نظري شد و در ميان فضلاء محل تشاجر شد تا آنكه در آن رسائل منفرده تا ليف شد مانند " شرعة التسمية " محقق داماد.
مير لوحي در " كفاية المهتدي " (3) گفته: كه اين ضعيف در نزد آن دو نحرير عديم النظير يعني شيخ بهاء الدين محمد و مير محمد باقر داماد (عليهما الرحمة) به تعلم و تلمذ تردد داشت. در ميان ايشان بر سر جواز تسميه و حرمت آن در زمان غيبت مناظره و مباحثه روي نمود و آن گفتگو مدتي در ميان بود ولهذا سيد مشار إليه كتاب مذكور را تا ليف نمود، انتهي.
و رساله " تحريم التسمية " از عالم جليل شيخ سليمان ماحوزي، و " كشف التعميه " از شيخ حر، و " فلك المشحون " از جناب سيد باقر قزويني.
در " شرعة التسمية " دعواي اجماع نموده و ما عبارت او را به نحوي كه تلميذ رشيد فاضل او قطب الدين اشكوري در " محبوب القلوب " و جناب سيد باقر در " فلك المشحون " نقل كرده اند ذكر ميكنيم. قطب الدين فرموده:
قال السيد السند خاتم الحكماء والمجتهدين طاب ثراه في كتابه شرعة التسمية.. (4) و سيد نعمة الله جزايري در " شرح عيون الاخبار " (5) قول به حرمت را نسبت به اكثر علماء داده و قول به جواز را جز به آن سه و بعضي از معاصرين خود به كسي نسبت نداده.
و با اين حال متبع دليل است و آن اخبار معتبره كثيره است كه متفرقا در اين كتاب ذكر شده و به بعضي از آنها اشاره ميشود:
اول: حديث سيزدهم از باب پنجم از نصوص خاصه كه شيخ جليل فضل بن شاذان در كتاب غيبت خود روايت كرده از جابر انصاري كه جندل بن جناده كه از يهودان خيبر بود خدمت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رسيد و بعد از چند سؤال، از اسامي اوصياي آن جناب پرسيد، يك يك را اسم بردند تا به امام
(٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الشيخ البهائي (1)، خيبر (1)، الجواز (2)
حسن عسكري (عليه السلام)، آنگاه فرمود:
" بعد از آن غايب گردد از مردمان، امامي از ايشان " جندل گفت: يا رسول الله حسن از ايشان غايب گردد؟
فرمود: " نه و لكن پسر او حجت، غائب گردد غيبتي طولاني " جندل گفت: نام او چه باشد؟
رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود:
" نام برده نشود تا زمانيكه خداوند او را ظاهر سازد " دوم: حديث بيست و سيم، آنجا كه آن را صدوق و ديگران نيز به طرق معتبره از عبد العظيم حسني روايت كرده اند كه او عرض عقايد ومعالم دين خود را خدمت حضرت امام علي النقي (عليه السلام) كرد و امامان خود را شمرد تا آن جناب، پس حضرت فرمود:
" بعد از من امام و خليفه و ولي امر، فرزند من حسن است، پس مردمان را چگونه عقيدة است درباره خلف بعد از او؟ " گفت: بر چه وجه است آن، اي مولاي من؟
فرمود:
" از آن جهت كه نبينند شخص او را و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا آنكه خروج كند و پرگرداند زمين را از عدل و داد آنچنانكه پر شده باشد از جور وظلم " سيم: حديث بيست و هفتم، آنجا كه از ابراهيم بن فارس نيشابوري روايت كرده كه چون خدمت حضرت عسكري (عليه السلام) رسيد و حضرت حجت (عليه السلام) در پهلوي پدر بزرگوارش نشسته بود و از ضمير او خبر داد، پس از حال آن جناب پرسيد، حضرت فرمود:
" كه او فرزند من و خليفه من است بعد از من " تا آنكه گفت: پس از نام آن حضرت پرسيدم، فرمود:
" كه همنام و هم كنيه پيغمبر (صلي الله عليه وآله) است و حلال
(٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (2)، النوم (4)
نيست كسي را كه او را بنام يا به كنيت او ذكر كند تا زمانيكه ظاهر سازد خداوند دولت و سلطنت او را " چهارم: خبر صحيح مشهوري است كه آن را ثقة الاسلام در كافي و صدوق در عيون و كمال الدين و طبرسي در احتجاج از امام محمد تقي (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود در خبري طولاني كه حاصلش آنكه روزي امير المؤمنين (عليه السلام) در مسجد الحرام بود كه ناگاه مردي پيش آمد خوش هيئت و خوش لباس و سلام كرد و چند سؤال كرد و حضرت به امام حسن (عليه السلام) حواله فرمود، آن جناب جواب داد پس آن شخص گفت: اشهد ان لا إله الا الله و لم ازل اشهد بها و اشهد ان محمدا رسول الله و لم ازل اشهد بذلك.
آنگاه شهادت بر خلافت و وصايت آن جناب و يك يك از اوصياي آن حضرت داد تا آنكه گفت: شهادت ميدهم بر مردي از فرزندان حسن كه به كنيه نام برده نمي‌شود تا آنكه ظاهر شود امر او، پس پر كند زمين را از عدل را از عدل چنانچه پر شده از جور كه او قائم است به امر حسن بن علي والسلام عليك يا امير المؤمنين ورحمة الله وبركاته. آنگاه برخاست و رفت.
پس حضرت به امام حسن (عليه السلام) فرمود: " در پي او برو، ببين به كجا ميرود. " پس حضرت فرمود كه: " او خضر بود " و در اين خبر شريف چند فايده است:
اول: آنكه نبردن نام شريف او از صفات معروفه آن حضرت بود كه تداول داشت در زمان انبياء و اوصياي گذشته.
دوم: آنكه از جمله تكاليف و معتقد اهل حق بود در جميع عصرها.
سيم: آنكه حكم ثابت است تا زمان ظهور و اختصاصي به زمان غيبت صغري يا اوقات تقيه ندارد مطابق اخبار سابقه و آينده، و علامه مجلسي در بحار بعد از ذكر چند خبر كه تحديد فرمودند حرمت را تا زمان ظهور، فرموده:
كه اين تحديدات صريح است در نفي قول آنكه تخصيص داده اين را به زمان غيبت
(٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (2)، مسجد الحرام (1)، اللبس (1)، النوم (2)
صغري به جهت اتكال بر بعضي تعليلات مستنبطه و استبعادات و هميه.
چهارم: در كافي و كمال الدين به سند صحيح مروي است از جناب صادق (عليه السلام) كه فرمود:
" صاحب اين امر مردي است كه نام او را به اسم او نميبرد كسي مگر كافر " و فاضل صالح مازندراني در شرح اين خبر (6) گفته: كه مراد به كافر در اينجا تارك اوامر و فاعل نواهي است نه منكر پروردگار و مشرك به او (جل وجلاله) و در آن مبالغه اي است در تحريم تصريح به اسم آن جناب، و شايد آن مختص باشد به زمان تقيه به دليل آنچه ذكر نموديم در مواضع متفرقه و دلالت بعضي اخبار بر آن ظاهرا، و مؤيد اين كلام است باقي نبودن به تحريم در آن در جميع اوقات و ازمان اتفاقا، و هر گاه تخصيص ما به آن راه يافت جايز است حمل آن بر آنچه ذكر نموديم سپس دليل نميشود بر شمول تحريم مر تمام زمان غيبت را، انتهي.
و جهات ضعف اين كلام بر ناظر مخفي نيست، خصوص قرار دادن جواز در ايام ظهور را مخصص عمومات ادله حرمت با آنكه در همه آنها، آن زمان را غايت تحريم قرار دادند پس گاهي داخل نبود تا به اتفاق خارج شود و پيش از ظهور، قائلين به حرمت كه جمهور علمايند هيچ زماني را خارج نكردند، و بر فرض تسليم، خروج زماني سبب جواز تصرف در عام نميشود و حمل بر تقيه در بسياري از آنها راه ندارد بلكه در معدودي كه احتمال ميرود شبهه اي است كه خواهيم گفت.
پنجم: در كافي وعيون و كمال الدين و غيبت شيخ طوسي و غيره مروي است كه حضرت امام علي النقي (عليه السلام) به أبو هاشم داود بن قاسم جعفري فرمود:
" خلف بعد از من حسن پسر من است پس چگونه است حال شما با خلف بعد از خلف؟ " گفت: گفتم: چرا فداي تو شوم؟
فرمود:
(٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الجواز (1)، النوم (1)
" زيرا كه نميبينيد شخص او را و حلال نيست براي شما ذكر او بنام او " ششم: در كافي و كمال الدين از ريان بن صلت مروي است كه گفت: شنيدم حضرت رضا (عليه السلام) ميفرمايد:
" به جسمش ديده نميشود و به اسم نام برده نميشود " هفتم: " در كمال الدين مروي است كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود به صفوان بن مهران كه:
" مهدي از فرزندان من است، پنجم از فرزند هفتم، غايب ميشود از شما شخص او و حلال نيست براي شما نام بردن او " و همين خبر را در آنجا به سند ديگر از عبد الله بن يعقوب روايت كرده.
هشتم: نيز در آنجا روايت كرده از حضرت كاظم (عليه السلام) كه فرمود در ضمن ذكر قائم (عليه السلام) كه:
" مخفي ميشود بر مردم ولادت او، و حلال نيست براي ايشان نام بردن او تا آنكه ظاهر نمايد او را خداي عز وجل، پس پر كند به او زمين را از داد چنانچه پر شده باشد از جور وظلم " نهم: نيز در آنجا و خراز در " كفاية الاثر " روايت كردند از حضرت جواد (عليه السلام) كه فرمود:
" قائم ما آن كسي است كه مخفي ميشود بر مردم ولادت او و غايب ميشود از ايشان شخص او و حرام است بر ايشان نام بردن او و او همنام رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و هم كنيه اوست " دهم: و نيز در آنجا مروي است كه بيرون آمد در توقيعات صاحب الزمان (صلوات الله عليه) كه:
" ملعون است كسي كه مرا نام برد در محفل مردم " يازدهم: و نيز در آنجا از محمد بن عثمان عمري (قدس الله روحه) مروي است كه گفت: بيرون آمد توقيع به خط آن جناب كه آن را ميشناختم كه:
" هر كه نام مرا برد در مجمعي از مردم به اسم من پس بر او باد لعنت خداي
(٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، عبد الله بن يعقوب (1)، صفوان بن مهران (1)، محمد بن عثمان (1)، الصّلاة (1)، النوم (6)
تعالي " دوازدهم: و نيز در آنجا مروي است كه از حضرت باقر (عليه السلام) كه عمر پرسيد از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) از حال مهدي وگفت: اي پسر ابي طالب خبر ده مرا از مهدي كه اسم او چيست؟
فرمود:
" أما اسم، پس نميگويم زيرا كه حبيب من وخليل من وصيت كرد به من كه او را بنام خبر ندهم تا آنكه مبعوث فرمايد او را خداي عز وجل و آن اموري است كه خداي در علم خود آن را به رسول خود به وديعت سپرده " سيزدهم: شيخ حسن بن سليمان حلي در كتاب " مختصر " (7) نقل كرده از سيد حسن بن كيش كه در كتاب خود روايت كرده با اسناد خود از جناب صادق (عليه السلام) كه آن جناب اشاره فرمود به پسر خود موسي (عليه السلام) و فرمود:
" پنجم از فرزندان او، غائب ميشود شخص او و حلال نيست ذكر او به اسمش " و اين اخبار كثيره معتبره كه شرايط حجيت آنها تمام و مؤيد است به اجماع منقول و شهرت محققه وافي است در اثبات مدعي.
و با اين حال مؤيد است به چند چيز:
اول: آنكه در تمام اخبار معراج كه در آنجا خداي تعالي اسامي يك يك از امامان را براي پيغمبر خود نام برده، همه را بنام اسم برده جز حضرت مهدي (عليه السلام) كه به لقب ذكر فرموده و آن خبر بيايد در اين باب وباب آينده.
دوم: آنكه در جميع اخبار نبويه كه در آنجا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ذكر فرمودند نام هر يك از اوصياي خود را و جمله اي از آنها بيايد در باب پنجم، همه را بنام خود اسم بردند جز آن جناب را كه به لقب ياد كردند يا فرمودند " همنام من " و حال آنكه حضرت باقر و امام محمد تقي نيز همنام آن جناب بودند.
(٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، النوم (2)
سيم: كثرت القاب شايعه متداوله آن جناب كه پيش از ولادت و پس از آن در ميان امت شايع بود حتي آنكه در جميع امم سالفه كه بشارت ميدادند به ظهور آن جناب چنانچه بيايد از خطبه روز غدير رسول الله (صلي الله عليه وآله) در نزد همه به لقب معروف و در زيارت آن جناب است " السلام علي مهدي الامم " و اما حمل اين اخبار بر تقيه، پس از جهاتي جايز نيست:
اول: آنكه تمام محدثين خاصه و عامه، اين فقره را از رسول الله (صلي الله عليه وآله) نقل كرده اند كه فرموده اند " اسم مهدي، اسم من است " چنانچه با اسانيد و مآخذ آن در باب چهارم اشاره خواهد شد پس همه دانا بودند به اسم آن جناب پس كيست آنكه از او بايد پنهان داشت.
دوم: آنكه در بسياري از اين اخبار و غير آن نهي مذكور به نبردن اسم تصريح فرمودند كه او همنام رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است و با اين كلام راوي و سامع دانا شدند بنام اصلي پس اگر تقيه از آنها بود كه دانا شدند و اگر از غير است كه بايد ايشان در جاي ديگر ذكر نكنند پس عدم ذكر در آن مجلس راهي ندارد بلكه لازم بود تنبيه ايشان كه نكردند.
سيم: آنكه ذكر نكردن جناب خضر، اسم آن حضرت را در محضر شريف امير المؤمنين (عليه السلام) و اسم نبردن را از اجزاي شهادت و صفات آن حضرت قرار دادن و همچنين اسم نبردن رسول خدا (صلي الله عليه وآله) براي جند يهودي خيبري، قابل حمل بر تقيه نيست.
چهارم: آنچه گذشت كه غايت اين حرمت را ظهور قرار دادند و اين جمع شود با آنكه حرمت، دائر مدار خوف باشد.
پنجم: آنكه مجرد ذكر اين اسم منشأ خوف و فساد بود به ملاحظه آنكه جبارين در صدد قمع و قتل آن جناب بودند چون به ايشان رسيده بود كه زوال ملك جبارين و انقطاع دولت ظالمين بر دست آن حضرت است پس بهتر آن بود كه به هيچ اسم و لقب معروفي ذكر نشود خصوص لقب مهدي كه در همه آن وعدها و وعيدهاي نبوي آن جناب به اين لقب ذكر شده و معروف شده بود به آن تا آنكه
(٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، القتل (1)، الخوف (2)
پسر خطاب از امير المؤمنين (عليه السلام) از حال مهدي ميپرسد، وعبد الملك از زهري، و منصور از سيف چنانچه بيايد.
پس اين اختصاص به اين اسم راهي نباشد جز بودن آن از اسرار مكنونه و خصايص الهيه، مثل بودن امير المؤمنين از خصايص جد بزرگوارش.
بعضي احتمال دادند كه شايد سبب حرمت آن باشد كه عوام به شنيدن آن معتقد اهل كتاب شوند كه ميگويند، پيغمبر آخر الزمان بعد از اين ظاهر خواهد شد.
و اما آنچه دلالت بر جواز ميكند پس چند خبر است كه به حسب سند يا متن ضعفند.
مثل خبري كه در لقب سيد گذشت كه كنيز خيزراني گفت كه: نرجس خواتون در حيات امام حسن (عليه السلام) وفات كرد و بر سر قبر او لوحي بود كه در آن نوشته بود " هذا قبر ام محمد " اين قبر مادر م ح م د است.
و اين خبر علاوه، بر ضعف سند و مجهول بودن راوي، و معلوم نبودن نويسنده و دلالت نكردن نوشتن بر جواز گفتن، معارض است با چند خبر كه بعضي بيايد در باب ششم كه نرجس خواتون بعد از وفات آن حضرت حيات داشت و احتمال ميرود كه " ام محمد " كنيه نرجس خواتون باشد پس دلالتي بر مدعي نخواهد كرد، و در خبر همين كنيزك است كه اسم مادر آن حضرت صيقل بود، و در " كمال الدين " صدوق مروي است كه صيقل در وقت وفات حضرت عسكري حاضر بوده و او آب را با مصطكي جوش داد و خدمت آن جناب آورد و بعد از نماز صبح و نياشاميده وفات كرد.
و مثل خبر لوح، آن اگر چه در نهايت اعتبار است و لكن در متن آن، اختلاف بسيار است و در بسياري از آن به لقب و كنيه ذكر شده اگر كسي بخواهد به جلد نهم بحار مراجعه كند كه بيشتر آنها را ضبط كرده و علاوه، ذكر در آن لوح كه از اسرار مخزونه است وجز جابر كسي او را نديد، دلالت بر جواز گفتن نميكند، و به طريقي كه صدوق روايت كردند اسم مذكور است، و لكن
(٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، آخر الزمان (1)، القبر (3)، الجهل (1)، الجواز (2)
بعد از ذكر خبر فرموده: خبر چنين رسيده و آنچه من به او اعتقاد دارم نهي است از نام بردن آن جناب.
و مثل خبري كه از علي بن احمد نقل شده كه در مسجد كوفه سنگ ريزه اي را ديد كه در آن اين اسم مبارك نقش شده بود به حسب خلقت، و ضعف دلالت آن نيز واضح است.
و روايت ابي غانم كه حضرت را فرزندي شد و او را فلان اسم گذاشت و معلوم است كه در نام بردن او يا مثل او از رواة غير معروفين حجتي نباشد و خصوص آنكه نام نهادن غير او نام بردن است.
و بعضي أدعيه كه به اسم مذكور شده، و آن علاوه بر قلت، و معارضه با بيشتر آنها كه به لقب ذكر شده، و معلوم نبودن رسيدن به اين نحو، چه احتمال ميرود كه امام اول را اسم بردند و باقي را حواله به خواننده كردند، چنانچه در مواضع بسيار تصريح شده، پس برگشت آن به ناداني راوي باشد، دلالت بر جواز در غير آن موضع نكند.
و اضعف از همه استشهاد به كنيه امام حسن (عليه السلام) كه " أبو محمد " است چه كنيه براي آن جناب هر گاه اسم علم شد التفاتي در آن به ولد نيست مثل " أبو الحسن اول " و " أبو الحسن دوم " و اجزاء أعلام مركب دلالت بر جزء معني نكند مثل " عبد شمس " و " ابي به كر " و امثال آنها.
وبالجملة دست بر داشتن از آن اخبار صحيحه صريحه مؤيده به اجماع و شهرت ووجوه سابقه، به جهت اين رقم اخبار، خروج است از قانون استدلال و طريقه فقهاء، و در اين مقام، بعض مباحث علميه بود كه با كتاب فارسي مناسبت نداشت.
اين بود كلام محدث نوري، كه ميتوان آن را خلاصه فارسي رساله " شرعة التسمية " مرحوم مير داماد دانست. (رحمت الله عليهم)
(٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، مسجد، جامع الكوفة (1)، علي بن أحمد (1)، الشهادة (1)، النوم (4)
پاورقيها 1 - فرق الشيعه نوبختي، ص 117.
2 - كشف الغمه اربلي 3 / 438.
3 - معاصر علامه مجلسي بوده و اين كتاب هم چاپ نشده است.
4 - آنگاه عبارت صفحه سوم رساله " شرعة التسمية " را بتمامه نقل فرموده است.
5 - اين كتاب هم چاپ نشده.
6 - در شرح كافي كه چاپ شده است. 6 / 217.
7 - از كتابهاي سده هشتم است و چاپ شده است.
(٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب كشف الغمة للإربلي (1)

* ولي عصر، مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) حضرت آيت الله تجليل تبريزي

ولي عصر مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از حضرت آيت الله تجليل تبريزي)
(٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الفرج (1)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ أبو طالب تجليل تبريزي (دامت افاضاته) ولادت - تحصيلات:
حضرت آيت الله آقاي شيخ أبو طالب تجليل تبريزي به سال 1345 ه. ق برابر با 1305 ه. ش در تبريز ديده به جهان گشودند. والد معظم شان مرحوم جناب آقاي حاج ميرزا علي اكبر تجليل كه مردي تقوي پيشه و ديندار بود، ميباشد.
آيت الله تجليل مقدمات تحصيل علوم اسلامي را در زادگاه خويش در محاضر اساتيد وقت به پايان ميرسانند.
عزيمت به حوزه علميه قم:
به سال 1364 ه. ق برابر با 1324 ه. ش به حوزه علميه قم عزيمت مينمايند و به تكميل سطوح عاليه علوم اسلامي ميپردازند.
اساتيد استاد در قم به شرح زير ميباشد:
1 - استاد محقق، مدقق، علامه جليل القدر، آيت الله العظمي مرحوم آقاي حجت (قدس سره
صفحه(٤١)
الشريف)، حضور در دروس فقه واصول معظم كه از سال 1326 شمسي تا آخر حيات ايشان.
2 - نابغة الفقهاء و مفخر الفقهاء والمجتهدين آيت الله العظمي مرحوم آقاي بروجردي، (قدس سره الشريف) حضور در دروس فقه واصول معظم كه از سال 1326 شمسي تا آخر حيات ايشان.
3 - استاد عالي مقام مرحوم علامة طباطبائي (قدس سره الشريف)، استفاده از معظم له در حكمت و فلسفه كه چند سال آيت الله تجليل و چند نفر ديگر بالاختصاص استفاده مينمودند.
استاد سالهاست كه به تدريس سطوح عاليه علوم اسلامي (خارج فقه واصول) مشغول ميباشند كه تقريرات دروس فوق الذكر و دروس تحليلي خارج معظم له در عقائد و رجال كه توسط شاگردانشان نوشته شده و بالغ بر دهها جلد ميباشد، آماده چاپ است.
تأليفات:
1 - كتاب البيع (تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي حجة كوه كمري) مطبوع در سال 1372 و 1409 قمري 2 - تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي حجة كوه كمري في الصلاة.
3 - تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي حجة كوه كمري في الاصول.
4 - تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي بروجردي في الفقه.
5 - تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي بروجردي في الاصول.
6 - تعليقات تحقيقيه علي الكتاب البيع، مطبوع - مكرر.
7 - رسالة حجية الشهرة، مطبوع - مكرر.
8 - معجم الثقات و ترتيب الطبقات، مطبوع - مكرر 9 - من هو المهدي؟
10 - اسلام شناسي (شناخت اسلام) 11 - تكملة احاديث اثبات الهداة من كتب العامة 12 - دائرة المعارف المحاسن والمساوي في الاسلام (كه با تتبع كامل در كليه منابع حديثيه، جامع مدارك و مآخذ در هر يك از محسنات و مقبعات در شرع اسلام كه احتمالا بالغ به دو هزار موضوع است، به ترتيب حروف تهجي تنظيم، كه حرف الف آن كه آماده طبع است، 3 جلد ميباشد.
(٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الثقات لابن حبان (1)، الحج (3)، البيع (2)، الصّلاة (1)
13 - ارزشها و ضد ارزشهاي انساني در قرآن كريم 14 - راه هاي خداشناسي در طبيعت يا كتاب الله تكويني (كه توسط بعضي از طلاب خارجي به عربي و انگليسي ترجمه شده است) 15 - پاسخ هاي ما به اشكالات ديني در سرتاسر كشور (1) 16 - رسالة في عدم الامام 17 - تعليقات بر عروة الوثقي 18 - تعليقات بر وسيلة النجاة 19 - فوائد فقهيه و اصوليه و رجاليه و..
(1) استاد بنيان گذار " مجمع علمي پاسخگوئي به اشكالات ديني " در قم ميباشد كه به اشكالات وسئوالات ديني ارسالي از تمام كشور پاسخگو است.
صفحه(٤٣)
بسم الله الرحمن الرحيم ضرورت وجود حجة الله معصوم در عصر وزمان انسان داراي ويژگيهائي است كه در هيچيك از موجودات جهان وجود ندارد.
1 - او موجودي است داراي قدرت تفكر و نيروي عاقله كه با كاربرد آن ميتواند راه هاي خداشناسي را پيموده، و نفس خود را در ميدان مشتهيات زندگي مهار كرده و صراط مستقيم الهي را طي كند.
اين مزيتي است كه انسان در ميان انواع گوناگون جانداران به آن ممتاز است.
به دليل وجود همين مزيت است كه قرآن هدف از آفرينش انسان را چنين معرفي ميكند:
" و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون " (1) (من جن و انس را جز براي عبادت خود نيافريدم) 2 - انسان تنها موجودي است كه در عالم خلقت، تكليف و اوامر و نواهي الهي به سوي او متوجه است.
(٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الحج (1)
هيچكدام از موجودات اين جهان، مورد تكاليف الهيه نيستند و تنها انسان است كه پروردگار عالم در اين جهان او را مكلف ساخته است و به او اختيار طاعت و معصيت و موافقت و مخالفت اوامر الهي را داده است كه به اختيار خود ميتواند خدا را طاعت يا معصيت كند. اين ويژگي در فرشتگان نيز نيست، زيرا آنان يا چنين اختياري ندارند و يا انگيزه هاي گناه كه در انسان است يعني شهوات نفساني و اميال حيواني، در آنها وجود ندارد.
اين انسان است كه آميخته اي از شهوات حيواني كه انگيزه گناه است و عقل و نيروي خداشناسي كه عامل طاعت و بازدارنده از معصيت است، ميباشد.
انسان اگر در چنين شرايطي به اختيار خود خدا را طاعت كند بر فرشتگان برتري دارد و از آنها افضل است و اگر اوامر و نواهي الهي را مخالفت كرد از انواع حيوانات پست تر است، زيرا آنان تكليف ندارند تا گناه از آنها صادر شود.
قرآن ميگويد:
" إنا عرضنا الامانة علي السموات والارض والجبال فأبين أن يحملنها و اشفقن منها وحملها الانسان إنه كان ظلوما جهولا " (2) (ما امانت الهيه را بر آسمان و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن ابا كردند و به حمل آن جرئت نكردند، پس انسان حمل آن را به عهده گرفت، او ظلوم و جهول است) آري، انسان است كه اين امانت خطير و پر ارزش و بسيار خطرناك اختيار طاعت و معصيت در برابر پروردگار عالم را پذيرفته و ميتواند خدا را به اختيار خود طاعت يا معصيت كند.
او اگر با وجود قدرت بر معصيت از آن پرهيز و خدا را طاعت كند بر فراز قله آفرينش قرار ميگيرد پس هدف نهائي پروردگار متعال از خلقت نوع انسان، آفرينش موجودي است كه به اختيار خود با وجود قدرت بر معصيت، خدا را اطاعت كند و اگر در هر عصر و زماني در نبي نوع انسان فردي نباشد كه معصوم بوده و صرفا خدا را
(٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (3)
طاعت كند و از معصيت دوري و تجنب نموده و به هيچ وجه آلوده به گناه نشود هدف كامل پروردگار متعال از آفرينش انسان حاصل نشده است و اين محال است كه هدف نهائي پروردگار متعال حاصل نشود و آن حجة الله معصوم است كه در سرتاسر عمر سر سوزني گناه از او صادر نميشود و خدا را معصيت نميكند.
اين است كه در احاديث معتبره مستفيضه آمده است:
" إن الارض لا تخلوا من الحجة ولو لم يبق إلا اثنان لكان احدهما الحجة " (روي زمين از حجت خدا خالي نميماند، و اگر نماند جز دو نفر يكي از آنها حجت خدا است) باز در احاديث ديگري آمده است:
" لو لا الحجة لساخت الارض باهلها " (اگر حجت الله نباشد زمين اهلش را فرو ميبرد و حمل انسانهائي را كه بر پشت او معصيت خدا را ميكنند تحمل نميكند) چنانچه در دعاي معروف عديله آمده است:
" بيمنه رزق الوري وبوجوده ثبتت الارض والسماء " (به يمن وجود حجت الله است كه مردم از رزق الهي بهره مند ميشوند و به وجود اوست كه زمين و آسمان ثبات يافته است) اخبار حضرت مهدي (عليه السلام) متواتر است يكي از موضوعاتي كه بيشترين احاديث در مورد آن از نبي اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) در كتابهاي منابع حديث اعم از شيعه و سني وارد شده، حضرت مهدي (عليه السلام) است. همچنين ائمه معصومين (عليهم السلام) از حالات او خبر داده و درباره او فراوان سخن گفته اند.
اخبار و احاديث حضرت مهدي (عليه السلام) كه جهان را پر از عدل و داد
(٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (3)، الحج (1)
ميكند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، متواتر است.
متواتر يعني خبري كه خبر دهندگان مختلف از آن بقدري زياد باشند كه جاي ترديد باقي نماند و مستلزم قطع و يقين گردد مانند شهرهاي دور دست جهان در حال حاضر، يا برخي از وقايع تاريخي در زمان هاي گذشته، با اينكه ما آنها را به ديده خود نديده ايم از اخباري كه در مورد آنها به ما رسيده است قطع و يقين نسبت بوجود آنها براي ما حاصل شده است.
در مورد حضرت مهدي (عليه السلام)، اخبار رسيده از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بقدري زياد است كه بيشتر از حد تواتر است، حتي تنها احاديثي كه در مورد حضرت مهدي (عليه السلام) در كتابهاي اهل سنت نقل كرد اند به اندازه حد تواتر است، چنانچه بر برخي از كتابهاي اهل سنت به متواتر بودن آن تصريح كرده اند مانند كتابهاي زير:
" تهذيب التهذيب " ج 9 ص 144 ط حيدر آباد الدكن " الصواعق المحرقة " ص 165 ط مصر " نور الابصار " ص 171 ط مصر " اتحاف اهل الاسلام " مخطوط " الاشاعة لاشراط الساعة " ص 87 " اسعاف الراغبين " ص 140 كتابهاي مأخذ اهل سنت كه مشتمل بر اخبار حضرت مهدي (عليه السلام) است زياد است و ما نام 145 كتاب از آنها را در كتاب " من هو المهدي؟ " ذكر كرده ايم.
اقسام احاديث وارده در مورد حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده در مورد حضرت مهدي (عليه السلام) بطور كلي به چند دسته تقسيم ميشود:
(٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (5)، كتاب إسعاف الراغبين لابن الصبان الشافعي (1)، كتاب نور الأبصار للشبلنجي (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، النوم (1)
1 - احاديث وارده در اينكه يگانه عامل تصفيه جهان از ظلم و بيدادگري‌ها و حاكم ساختن عدل و داد در سرتاسر جهان، حضرت مهدي (عليه السلام) است.
2 - احاديث وارده در مورد معرفي نسب آن حضرت و بيان اسم پدر و يكايك اجدادش تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله و سلم).
3 - احاديث وارده در خصوصيات آن حضرت.
4 - احاديث وارده در مورد غيبت آن حضرت كه به دوران غيبت صغري (كوتاه مدت) و غيبت كبري (دراز مدت) تقسيم ميشود.
5 - احاديث وارده در علائم ظهور آن حضرت.
6 - احاديث و اخبار وارده در مورد كساني كه پيش از غيبت به حضور آن حضرت رسيده اند.
7 - سرگذشت كساني كه در طول زمان غيبت در هر عصر و زماني به خدمت آن حضرت رسيده اند، تعداد كساني كه به حضور آن حضرت در زمانهاي مختلف حتي در زمان ما به حضور آن حضرت رسيده اند بي شمار است كه برخي از آنها را در طي كتابها ضبط كرده اند.
كتابهاي زيادي در طول قرون گذشته در مورد آن حضرت و بالخصوص در مورد غيبت او و همچنين در مورد كساني كه در زمانهاي گذشته به حضور مباركش رسيده اند نوشته شده است، در زمان ما نيز كساني درك فيض حضور آن حضرت را كرده اند.
احاديث بيانگر نسب حضرت مهدي (عليه السلام) كتاب " من هو المهدي؟ " كه توفيق تأليف آن نصيب حقير گرديد تنها به منظور ضبط احاديث وارده در مورد نسب آن حضرت ميباشد كه عناوين برخي از فصول آن به قرار ذيل است:
(٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)
احاديث وارده از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام اول حضرت امير المؤمنين علي (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام دوم حضرت مجتبي امام حسن (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام سوم حضرت سيد الشهداء حسين بن علي (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام چهارم حضرت سجاد علي بن الحسين (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام پنجم حضرت باقر محمد بن علي (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام ششم حضرت صادق جعفر بن محمد (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام هفتم حضرت كاظم موسي بن جعفر (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام هشتم حضرت رضا علي بن موسي (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام نهم حضرت جواد محمد بن علي (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام دهم حضرت هادي علي بن محمد (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) احاديث وارده از امام يازدهم حضرت عسكري حسن بن علي (عليه السلام) در مورد معرفي نسب و يكايك پدران حضرت مهدي (عليه السلام) فهرست برخي از فصول ديگري كه در كتاب مذكور آمده است بدين قرار
(٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (12)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، الشهادة (1)
است:
مهدي (عليه السلام) فرزند يازدهم پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) است (131 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند دهم امير المؤمنين علي (عليه السلام) است (134 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند نهم حسين بن علي (عليه السلام) است (130 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند هشتم علي بن الحسين (عليه السلام) است (111 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند هفتم حضرت باقر (عليه السلام) است (111 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند ششم حضرت صادق (عليه السلام) است (110 حديث) مهدي (عليه السلام) پنجم حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) است (106 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند چهارم حضرت رضا (عليه السلام) است (98 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند سوم حضرت جواد (عليه السلام) است (97 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند دوم حضرت هادي (عليه السلام) است (96 حديث) مهدي (عليه السلام) فرزند بلا واسطه امام حسن عسكري (عليه السلام) است (96 حديث) در دو فصل جداگانه ولادت آن حضرت را از كتابهاي اهل سنت نقل كرده ايم كه بدين قرار است:
(٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (11)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)
" الاتحاف بحسب الاشراف " ص 68 " نور الابصار " ص 168 " الصواعق المحرقة " ص 124 " كفاية الطالب " ص 458 " صحاح الاخبار " ص 55 " الشذورات الذهبية " ص 117 " مطالب السؤول " ص 69 " وفيات الاعيان لابن خلكان " ج 1، ص 571 " تذكرة الخواص " ص 204 " سبائك الذهب " ص 78 " العبر للذهبي " ج 2، ص 31 " مواليد الأئمة علي ما في البحار " ج 15، ص 314 " الفصول المهمة " ص 274 " اخبار الاول و آثار الدول " ص 117 و 118 " اليواقيت والجواهر " ج 2، ص 143 " تاريخ الاسلام والرجال " ص 370 " مشارق الانوار " ص 153 " بغية المسترشدين " ص 296 " نور الابصار " ص 229 " الاتحاف بحب الاشراف " ص 68 " مرآة الاسرار " ص 31 " نزهة الجليس " ج 2، ص 128 " منال الطالب " مخطوط " ينابيع المودة " ج 3، ص 113 و 123 " جالية الكدر " ص 207
(٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الفصول المهمة لإبن صباغ المالكي (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب نور الأبصار للشبلنجي (2)، كتاب اليواقيت والجواهر لعبد الوهاب الشعراني (1)، كتاب الأشراف للشيخ المفيد (2)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، التاريخ الإسلامي (1)
" مفتاح النجا " ص 189 " شواهد النبوة " ص 21 " وسيلة النجاة " ص 417 " فصل الخطاب علي ما في الينابيع " ص 383 برخي ديگر از كتابهاي اهل سنت كه ولات حضرت مهدي (عليه السلام) را ثبت كرده اند و ما بالواسطة از آنها نقل ميكنيم بدين قرار است:
" احياء الميت " " ابطال نهج الحق " " سبائك الذهب " " روضة الصفا ج 3 " " تاريخ منصوري " " اربعين ابي الفوارس " " رساله عبد الحق دهلوي " " روضة الاحباب " " هداية السعداء علي ما في كشف الاستار " " المكاشفات للمرودي " " حالات المهدي وصفاته " " قصيدة ذات الانوار " " مودة القربي " " شرح الدائره " " تاريخ آل محمد " " معراج الوصول " " الهداية " " المكاتيب للشيخ احمد النقشبندي " " روضة الناظر " " شرح ديوان الميبدي " " مظهر الصفات شيخ فريد الدين العطار " " شعب الايمان " اين است نمونه اي از كتابهائي كه ولادت آن حضرت را ضبط كرده اند تشرف به حضور آن حضرت بطوريكه گفتيم كساني كه به حضور آن حضرت در زمان غيبت، درگذشته و حال رسيده اند بي شمارند البته چنانچه در روايات نيز آمده است، به مقتضاي حكمت غيبت كساني كه به حضور آن حضرت رسيده اند هنگام تشرف آن حضرت را نشناخته اند.
از جمله كساني كه در عصر ما به احتمال زياد فيض تشرف بدرك حضور آن حضرت را يافته بود مرحوم حاجي ملا اسماعيل راثي سرخابي، روضه خوان معروف تبريزي كه در عبادت و ارادت به خاندان اهل بيت عصمت (عليهم السلام) ممتاز بود، به اتفاق مرحوم پدرم حاج ميرزا علي اكبر تجليل كه
(٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، كتاب فصل الخطاب لسليمان أخ محمد بن عبد الوهاب (1)، المودة في القربي (1)، الموت (1)
عمري به اخلاص و زهد و عبادت آراسته بود، حكايتي دارند كه حقير از زبان هر دو شنيده ام.
مرحوم پدرم كه در جواني دكان توتون فروشي داشته نقل ميكرد كه روزي حاجي ملا اسماعيل در دكان من نشسته بود و كتاب دعا در دست داشت ناگهان آقائي در برابر دكان ظاهر شده و خطاب به او فرمود:
بي وضو كتاب دعا نخوانيد.
من عرض كردم شما چه ميدانيد كه ايشان وضو ندارند؟
به من جواب نداد و از جلو دكان رد شد. ناگهان حاجي ملا اسماعيل به حالت اضطراب افتاد كه او چه كسي بود و از كجا دانست كه من وضو ندارم سراسيمه بدنبال او حركت كرديم ولي ديگر او را نديديم.
مرحوم حاجي ملا اسماعيل ميگفت: من چهل روز بود كه براي تشرف به حضور امام زمان (عليه السلام) ختم گرفته بودم، آن روز روز آخر بود و من هميشه عادت داشتم كه هر روز با وضو از خانه بيرون ميآمدم آن روز تصادفا فراموش كرده بودم كه وضو بگيرم.
حكايت ديگر كه در كتاب " ده پاسخ و پرسش " نوشته عالم بزرگوار حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ لطف الله صافي مؤلف كتاب نفيس " منتخب الاثر في الامام الثاني عشر " ميباشد و آن مربوط به ساختمان مسجد امام حسن (عليه السلام) است كه در اول شهر قم نرسيده به ميدان امام واقع و گنبد و مأذنه هاي آن هنگام ورود به شهر قم از جاده تهران پيدا است.
من قبلا از آيت الله العظمي گلپايگاني " دام عمره " شنيده بودم كه اعتبار انتساب اين مسجد به امام زمان (عليه السلام) از مسجد جمكران بيشتر است.
صبيه محترم باني مسجد حاج يد الله رجبيان كه عالمه فاضله و داراي مقام والائي در علوم شرعيه بالخصوص فقه واصول ميباشد و مايه مباهات نسوان در عصر حاضر ميباشد داستان بناي مسجد را براي حقير نقل كرد و سپس كتاب مذكور را براي اطلاع من از شروح جريان آن فرستاد كه بطور خلاصه از آن
(٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر عليه السلام للصافي الكلبايكاني (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، إمام زمان (2)، الزهد (1)، السجود (5)
نقل ميكنم.
آقاي صافي نوشته اند كه من حكايت ذيل را از خود جناب آقاي عسكري كرمانشاهي كه از اخيار تهران است در تير ماه 1357 شنيدم كه ميگفت حدود 17 سال پيش (حدود سال 40 شمسي) روز پنجشنبه بود، به اتفاق چند نفر براي نماز و دعا در مسجد جمكران از تهران به قم حركت كرديم، نرسيده به قم در وسط بيابان ماشين خراب شد.
من براي قضاء حاجت به محلي كه فعلا مسجد امام حسن (عليه السلام) ساخته شده است رفتم. ناگهان سيدي بسيار زيبا و سفيد كه داراي ابروهاي كشيده و دندانهاي سفيد و خالي بر صورت داشت ديدم كه با عبا و نعلين كه عمامه سبز رنگ بر سر داشت و نيزه بلند در دست گرفته بود من كه در محلي براي قضاء حاجت نشستم مرا بنام صدا كرد آقاي عسكري: آنجا ننشين من آنجا را خط كشيده ام مسجد است.
من اطاعت كردم و بجاي ديگر رفتم و از دل من گذشت كه برگشته از او سه سؤال بكنم:
1 - اين جا بيابان است چه جاي مسجد ساختن است؟
2 - هنوز مسجد نشده چرا در آن قضاء حاجت نكنم؟
3 - اين مسجد براي ملائكه است يا اجنه؟ (اينكه جاي آدميزاد نيست.) چون برگشتم بدون اينكه سئوالاتم را به او بگويم از آنچه در دل من گذشته بود خبر داد فرمود:
اين مسجد در اينجا براي آدميان است اينجا آباد ميشود، اينجا يكي از عزيزان فاطمه زهرا (عليها السلام) شهيد شده است، اينجا كه ميبيني قطرات خون است مؤمنين ميايستند، همينطور كه ايستاده بود برگشت و مرا هم برگرداند و فرمود: اينجا ميشود حسينيه (و اشك از ديدگانش جاري شد منهم بي اختبار گريه كردم) و پشت اينجا ميشود كتابخانه، تو كتابهايش را ميدهي.
گفتم آخر نفرموديد اينجا را چه كسي ميسازد، فرمود: يد الله فوق
(٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، الشهادة (1)، السجود (7)
ايديهم، آنگاه فرمود: آخر كار ميبيني، وقتي ساخته شده به سازنده اش سلام مرا برسان.
سپس به طرف ماشين برگشتم رفقا گفتند با كي زير آفتاب حرف ميزدي؟
گفتم مگر سيد به اين بزرگي را با نيزه اي كه دستش بود نديديد، گفتند كدام سيد؟ خودم برگشتم ديدم سيد نيست، زمين مثل كف دست پستي و بلندي نداشت، كسي در آن نبود.
به مسجد جمكران كه رفتيم، راست و چپ من يك پير و يك جوان نشسته بودند ميخواستم كه براي سجده بعد از نماز مسجد بروم كه سيدي ظاهر شد كه بوي عطر ميداد و فرمود آقاي عسكري، سلام عليكم و پهلوي من نشست، تن صدايش همان تن صداي سيد صبحي بود. سر از سجده كه بلند كردم از پيرمرد پرسيدم اين آقا كه با من حرف ميزد كجا رفت گفت نديدم و از جوان هم پرسيدم گفت نديدم، يك دفعه مثل اينكه زمين لرزه شد تكان خوردم فهميدم كه حضرت امام زمان (عليه السلام) بود.
در مراجعت به طهران لدي الورود با آقاي حاج شيخ جواد خراساني ملاقات كردم و ما جرا را براي ايشان تعريف كردم خصوصيات او را از من پرسيد وگفت خود حضرت بوده اند، حالا صبر كن اگر آنجا مسجد شد درست است.
مدتي قبل كه پدر يكي از دوستان فوت شده بود به اتفاق رفقاي مسجد به قم رفتيم به همان محل كه رسيديم ديدم دو پايه رفته است. از باني مسجد پرسيدم گفتند: پسران حاج حسين سوهاني هستند. سراغ مغازه آنها رفتم پسر حاج حسين گفت: سازنده مسجد حاج يد الله رجبيان است، تا گفت يد الله، من خيس عرق شدم با خود گفتم يد الله فوق ايديهم.
پس از آن چهار صد جلد كتاب تهيه كرده در قم منزل حاج يد الله رفته تحويل دادم سپس به مسجد رفته و حسينيه را طبق نقشه اي كه كشيده بودند حاج يد الله به من نشان داد
(٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة طهران (1)، إمام زمان (1)، الجود (1)، الصبر (1)، السجود (6)، العرق، التعرق (1)
خداوند تبارك و تعالي درك فيض حضور آن حضرت را به ما و همه شيفتگان ديدارش نصيب فرمايد.
حوزه علميه قم أبو طالب التجليل 23 صفر المظفر 1412
صفحه(٥٧)
پاورقيها 1 - سوره الذاريات، آيه 56 2 - سوره الاحزاب، آيه 72.
(٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: سورة الذاريات (1)، سورة الأحزاب (1)

* پاسخ به يك سؤال پيرامون دعاي ندبه آيت الله علامه تستري " شوشتري "

پاسخ به يك سؤال پيرامون دعاي ندبه از حضرت علامه آيت الله تستري (شوستري
صفحه(٥٩)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ محمد تقي تستري " شوشتري " (دامت افاضاته) ولادت:
علامه محقق حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ محمد تقي تستري در سال 1320 هجري قمري در نجف اشرف پا به عرصه وجود نهادند. جد ايشان مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري عالم معروف و صاحب تأليفات عديده از آن جمله " خصائص الحسينيه " ميباشد.
دوران جواني خود را، آيت الله تستري با كوشش تمام به تحصيل مشغول بوده و هنوز به سي سالگي نرسيده بودند كه دست به كار تأليف كتابهايي بس ارزنده شدند و اين رشته را تا امروز كه متجاوز از نود سال سن دارند دنبال كرده و شايد هنوز هم مشغول نوشتن باشند.
تأليفات:
تأليفات استاد جز يكي دو رساله مختصر همه به زبان عربي است.
قسمت مهم تأليفات ايشان عبارت است از:
1 - شرح نهج البلاغة (در چهارده جلد چاپ شده است)
(٦١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
2 - قاموس الرجال (در چهارده جلد چاپ شده است) 3 - شرح لمعه (گفته ميشود دوازده جلد ميباشد كه جلد هشتم آن از چاپ خارج شده است) 4 - الاخبار الدخيله (در چهار جلد چاپ شده است) 5 - قضاوتهاي امير مؤمنان علي (عليه السلام) (اين كتاب بيش از ده بار چاپ شده و به زبانهاي فارسي و انگليسي هم ترجمه شده است) 6 - كتاب پيرامون خواب و رؤيا 7 - كتاب اوائل 8 - كتاب اربعين 9 - رساله اي پيرامون چهارده معصوم (كه ضميمه قاموس الرجال چاپ شده است) 10 - رساله ابي بصير (كه ضميمه قاموس الرجال چاپ شده است) معظم له در شهر شوشتر " دار المؤمنين " بلكه در استان خوزستان بسيار مورد احترام همگان و نيز به خاطر تأليفات پر ارجشان در تمام حوزه هاي علميه شيعه نامشان با عظمت ياد ميشود.
خداوند وجود مباركشان را باقي بدارد. (1)
(1) با تشكر از حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي استادي كه شرح حال و مقاله مربوط به علامه تستري " شوشتري " را با تواضع و بزرگواري در اختيارمان قرار دادند.
(٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو بصير (1)، الحج (1)
پاسخ به يك سؤال پيرامون دعاي ندبه بسم الله الرحمن الرحيم چند سال پيش يكي از نويسندگان در يكي از آثار خود اينطور نوشت:
" در دعاي ندبه، خواننده دعا ميپرسد نميدانم كدام سرزمين تو را در بر گرفته؟ قرارگاهت كجا است؟ در كوه رضوي يا ذي طوي (1) و من نميدانم اين دعا كه امروز آن را در بسياري از محافل مذهبي خطاب به امام زمان ما ميخوانند و در سالهاي اخير سخت رواج يافته وگروه هاي خاصي براي اين كار تشكيل شده، چرا سراغ حضرت مهدي را در ذي طوي و كوه رضوي ميگيرند كه جايگاه محمد حنفيه (امام زمان فرقه كيسانيه) است كه معتقدند در اين كوه از انظار مخفي شده و از آنجا ظهور خواهد نمود (2) و پيروانش با ندبه و زاري در پاي اين كوه و يا از دور رو به اين كوه دعا ميكردند كه خارج شود و قيام نمايد. (3) گذشته از اينكه سرگذشت حضرت مهدي نه در زندگي و نه در
(٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: إمام زمان (2)
غيبت صغري و نه در غيبت كبري و نه پس از ظهور، هيچ رابطه اي با اين كوه ندارد، اساسا غيبت او بدين صورت نيست كه در جاي مخصوصي پناه گرفته باشد بلكه همه جا حاضر وناظر است و اين ما هستيم كه او را تشخيص نميدهيم و بنابراين سؤال از اينكه تو در كدام جايگاه مخفي به سر ميبري ظاهرا با نوع غيبت حضرت مهدي موعود شيعه امامي سازگار نيست. مطالعه دقيق متن دعاي ندبه كه از ائمه ما به تصريح و ترتيب نام نميبرد و پس از حضرت امير كه به تفصيل از مناقب وفضائل وي سخن ميگويد، ناگهان و بيواسطه به امام غائب خطاب ميكند، باز اين سؤال را بيشتر در ذهن مطرح ميكند.
به هر حال اين مطلب را فقط بعنوان يك سؤال علمي مطرح ميكنم نه يك قضاوت قطعي، به اين اميد كه بجاي دشنام و اتهام پاسخ معقول منطقي بشنوم و اين ابهام از ذهنم مرتفع گردد و اگر كسي كه در اين مورد مطالعه دارد اين مسأله را روشن كند، منتي بر من نهاده است. " (4) در همان تاريخ چند نفر از فضلاء و علماء به اين سؤال، پاسخ معقول و منطقي دادند ومنتشر شد، يكي از كساني كه در همان سالها به اين سؤال پاسخ داد محقق عاليقدر حضرت آيت الله جناب آقاي شيخ محمد تقي تستري مؤلف " قاموس الرجال " بود.
پاسخ ايشان كه شامل هفت فراز ميباشد به شرح زير است:
1 - بلي در نصوص معتبره رسيده كه جايگاه حضرت هم در غيب صغري و هم در غيبت كبري، كوه رضوي است.
شيخ الطائفة، شيخ طوسي در كتاب غيبت خود بعد از نقل اخباري اولا از عامه و ثانيا از خاصه بر آنكه ائمه دوازده اند و آنكه مراد از آن دوازده، همان ائمه امامية است و نقل اخباري بر امامت، بخصوص امام دوازدهم، به فرمايشات ائمه ديگر و پيش از تولدش به آنكه غيبت ميكند - ميگويد:
واخبرنا ابن ابي جيد القمي عن محمد بن الحسن بن الوليد عن محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن عبد الله بن حمدويه بن البراء
(٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن الحسن بن الوليد (1)، ابن أبي جيد (1)، العباس بن معروف (1)، النوم (1)
عن ثابت عن اسماعيل عن عبد الاعلي مولي آل سام قال: خرجت مع ابي عبد الله (عليه السلام) فلما نزلنا الروحاء نظر إلي جبلها مطلا عليها فقال لي تري هذا الجبل؟ " هذا جبل يدعي " رضوي " من جبال فارس احبنا فنقله الله الينا اما ان فيه كل شجرة مطعم ونعم امان للخائف مرتين، اما ان لصاحب هذا الامر فيه غيبتين واحدة قصيرة والاخري طويلة " (5) و حموي در معجم البلدان در عنوان رضوي گويد:
قال أبو زيد: وقرب ينبع جبل رضوي وهو جبل منيف ذو شعاب واودية و رأيته من ينبع اخضروا اخبرني من طاف في شعابه ان به مياها كثيره واشجارا (6).
و اما اينكه كيسانيه " رضوي " را مقر محمد حنفيه ميدانند پس مبعدي براي بودن آن، مقر حضرت مهدي (عليه السلام) نخواهد بود بلكه شاهد و مؤيدي است، زيرا كيسانيه مانند ناووسيه و واقفيه و اسماعيليه (7) استناد كرده اند در مدعاي خود در مورد محمد حنفيه و حضرت صادق (عليه السلام) و حضرت كاظم (عليه السلام) و اسماعيل بن جعفر كه آنان مهدي موعودند و در حيات و غائب اند، به اخباري كه از پيغمبر (صلي الله عليه وآله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) به تواتر رسيده كه مهدي اهل بيت، غيبتي دارد و آن را بي جا تطبيق كرده اند به اشخاص فوق، ولابد كيسانيه در اخبار مهدي (عليه السلام) ديده اند كه در غيبتش محل او كوه رضوي است، آن را براي صاحب خود محمد حنفيه اضافه كرده اند. (و اصولا) منشأ هر شبهه، مطلب حقي است كه بي جا به كار ميبرند.
حتي آنكه عمر در وقت وفات پيغمبر (صلي الله عليه وآله) چون ابو بكر در محل بالاي مدينه بود و ميترسيد تا ابوبكر بيايد، مردم به طرف امير المؤمنين علي (عليه السلام) بروند و آن دو به مقصد خود نائل نشوند، شبهه زير پاي مردم انداخت كه پيغمبر نمرده و غائب شده و بر ميگردد و هر كس گفت مرده، من به او چكار ميكنم، سرچشمه اش همان خبرهاي پيغمبر (صلي الله عليه وآله) به غيبت مهدي موعود (عليه السلام) بوده و
(٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب معجم البلدان (1)، عبد الأعلي مولي آل سام (1)، إسماعيل بن جعفر (1)، الشهادة (1)، الطواف، الطوف، الطائفة (1)
شهرستاني در ملل و نحل خود با وجودي كه از اهل سنت است اين حرف عمر را از اول شبهه هاي اسلامي شمرده است (8).
2 - و اما ذوي طول پس نيز نعماني كه از اجله علماء و از شاگردان محمد بن يعقوب كليني بوده و كتاب در غيبت آن حضرت تصنيف كرده - كه شيخ مفيد در ارشاد (9) خود از آن ياد ميكند و ميگويد: نصوص بر امام دوازدهم بسيار و از جمله كساني كه آن نصوص را به تفصيل تدوين كرده، أبو عبد الله نعماني است در كتاب غيبت خود و در آن كتاب در باب " ما روي في غيبة الامام عليه السلام " ميگويد:
حدثنا احمد بن محمد بن سعيد قال حدثني محمد بن علي السلمي عن محمد بن اسماعيل بن بزيع وحدثني غير واحد عن منصور بن يونس بن بزرج عن اسماعيل بن جابر عن محمد بن علي، ابي جعفر (عليه السلام) انه قال: " يكون لصاحب هذا الامر غيبة في بعض هذه الشعاب - و او ما بيده إلي ناحية ذي طوي حتي إذا كان قبل خروجه أتي المولي الذي كان معه حتي يلقي بعض اصحابه فيقول كم انتم هاهنا فيقولون: نحو من اربعين رجلا فيقول كيف انتم لو رأيتم صاحبكم؟ فيقولون والله لو يأوي بنا الجبال لا ويناها معه (11).. " و نيز در باب " ما جاء في ذكر جيش الغضب " روايت كرده:
عن علي بن حمزه عن ابي بصير عن ابي جعفر الباقر (عليه السلام) قال: " ان القائم (عليه السلام) يهبط من ثنية ذي طوي في عدة اهل بدر - ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا - حتي يسند ظهره إلي الحجر الاسود ويهز الرأية الغالبة " قال علي بن ابي حمزة: قد ذكرت ذلك لابي الحسن موسي بن جعفر عليهما السلام فقال: كتاب منشور (12).
و در معجم البلدان است: ذو طوي بالضم موضع عند مكة (13) پس بعد از اين سه حديث، فقره دعاي ندبه " ابرضوي او غيرها ام ذي طوي " كاملا درست ميشود و جمع بين دو ميشود به آنكه مقرآن حضرت ابتدا
(٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، علي بن أبي حمزة البطائني (1)، أبو بصير (1)، كتاب معجم البلدان (1)، محمد بن إسماعيل بن بزيع (1)، أحمد بن محمد بن سعيد (1)، إسماعيل بن جابر (1)، أبو عبد الله (1)، منصور بن يونس (1)، موسي بن جعفر (1)، الحجر الأسود (1)، محمد بن علي (2)، الغضب (1)
در كوه رضوي و اخيرا، قرب ظهور، ذو طوي است.
3 - و اخباري كه دارد همه جا حضرتش حاضر ميشود مانند خبري كه نعماني در كتاب خود (14) از سدير صيرفي روايت ميكند كه حضرت صادق عليه السلام) فرمود:
" ان في صاحب هذا الامر لسنة من يوسف - إلي ان قال فما تنكر هذه الامة ان يكون الله يفعل بحجته ما فعل بيوسف وان يكون صاحبكم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر يتردد بينهم ويمشي في اسواقهم و يطأ فرشهم ولا يعرفونه حتي ياذن الله له ان يعرفهم نفسه كما اذن ليوسف (ع) حين قال له اخوته: إنك لانت يوسف قال انا يوسف " (15) با آن دو خبر منافاتي ندارد زيرا حضرت چون بشر است، هم مستقري دارد و هم سيري، هر كدام در وقتي و الا كسي كه هميشه در همه جا باشد و هيچ مكاني نداشته باشد، ذات حضرت احديت جل وعلا است.
و دعا، غير رضوي وذي طوي را اضافه كرده كه ممكن است حضرت در غير آن دو هم مستقر شده باشد.
و شيخ طوسي در كتاب غيبت در فصل " ذكر طرف من صفاته ومنازله و سيرته " نيز خبري از حضرت باقر (عليه السلام) نقل نموده كه فرموده:
" لصاحب هذا الامر بيت يقال له بيت الحمد فيه سراج يزهر فيه مند يوم ولد إلي ان يقوم بالسيف " (16 4 - و اما اينكه مرقوم داشته ايد: " دعاي ندبه كه از ائمه به تصريح نام نميبرد و پس از حضرت امير (عليه السلام) بيواسطه به امام غائب خطاب ميكند " نام بردن از ده امام ديگر به ترتيب، چون در مقام بيان عدد آنها نبوده و در مقام تعريف آنها نبوده و پيش شيعه عدد آنها واضح است و اسماء ايشان چون اسم پيغمبر (صلي الله عليه وآله) معلوم است كفايت ميكند كه امام اول و آخر در آن ذكر شده و بوده اند طوايفي از شيعه كه بعضي از ائمه را امام دانسته، بعضي ديگر را ندانسته حتي تا امام يازدهم و كسي نبود كه امام دوازدهم را قائل
(٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، النوم (1)
و يازده امام ديگر را قائل نباشد.
و از اين گذشته مهم در اين مقام آن دو بوده، امام اول كه امامت از آنجا شروع ميشود و آخري كه به آن ختم ميشود و اصلاحات بايد به دستش عملي شود.
ثالثا چگونه ميگوييد در دعا، دفعة از حضرت امير (عليه السلام) به امام زمان منتقل شده و حال آنكه در دعا ميفرمايد:
" ولما قضي نحبه وقتله اشقي الاخرين يتبع اشقي الاولين لم يمتثل امر رسول الله صلي الله عليه وآله في الهادين بعد الهادين - تا آنكه فرموده - اين الحسن اين الحسين اين ابناء الحسين صالح بعد صالح وصادق بعد صادق اين السبيل بعد السبيل اين الخيرة بعد الخيرة اين الشموس الطالعة اين الاقمار المنيرة اين الانجم الزاهره اين الاعلام الدين و قواعد العلم، آن وقت فرموده: اين بقية الله التي لا تخلوا من العترة الهاديه " كه ميبينيد دو امام از ده ميانه را به اسم و هشت را به وصف ذكر كرده است.
5 - و اما سند دعاي ندبه، پس بحار از مزار علي بن طاووس (17) نقل ميكند كه گفته:
" ذكر بعض اصحابنا قال محمد بن علي بن ابي قرة نقلت من كتاب محمد بن الحسين بن سفيان البزوفري رضي الله عنه و ذكر انه الدعا لصاحب الزمان عليه السلام ويستحب ان يدعي به في الاعياد الاربعة و هو الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد نبيه وآله و سلم تسليما اللهم لك الحمد علي ما جري به قضاؤك في اوليائك.. " و دعا را تا آخر نقل كرده است (18) و بعد (مؤلف) بحار ميگويد:
قال محمد بن المشهدي في المزار الكبير (19) قال محمد بن علي بن ابي قرة نقلت من كتاب ابي جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفري - إلي آخره مثل السيد (20) و ظاهر لفظ خبر " و ذكر انه الدعاء لصاحب الزمان عليه السلام " آن است كه
(٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي قرة (2)، الحسين بن سفيان (2)، محمد بن المشهدي (1)، إمام زمان (1)، القتل (1)، الإستحباب (1)
بزوفري آن را از امام زمان روايت كرده كه انشاء خود آن حضرت باشد مانند دعاي افتتاح. (21) و احتمال ميرود كه دعا، انشاء بزوفري (22) باشد به آن كه معني اين فقره اين باشد كه بايد اين دعا خوانده شود براي آن حضرت يعني براي فرجش و ظهورش.
و به هر حال، اصل سند همين است كه در بحار گفته.
و اما در زاد المعاد كه گفته: دعاي ندبه به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه اين دعا را در چهار عيد بخوانند يعني روز جمعه و عيد فطر و عيد قربان و عيد غدير (23) ظاهرا مراجعه به مدارك ننموده و از خارج نقل نموده و اشتباه كرده چه اگر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده بود در بحار كه موضوعش ذكر اسانيد و مستندات است، آن را نقل مينمود. (24) 6 - و اما اينكه مرقوم داشته ايد: " اين دعا در سالهاي اخير سخت رواج يافته و گروه هاي خاصي براي آن تشكيل يافته ".
پس اين مانند خيلي امور ديگر است كه سالهاي اخير شيوع پيدا كرده چون تعمير مساجد و فرش انداختن در آنها و رفتن اغلب مردم به زيارت حضرت رضا (عليه السلام) و كثرت حجاج وامور ديگري كه فعلا خيلي از سابق بيشتر شده و چه بهتر كه كارهاي خوب در اثر فراهم شدن وسائل، زياد شود و شايد رواج اين دعا بخصوص روي فشاري است كه به مردم وارد شده و ميگويند شايد در اثر اين توسل فرجي شود چه فرموده: " ادعوني استجب، لكم " (25) و وارده شده كه اگر حال دعا پيدا كرديد در وقت بلاء، آن بلاء عمري ندارد و الا آن بلا طولاني خواهد بود.. (26).
7 - و اما اينكه مرقوم فرموده ايد: " به اميد آنكه بجاي دشنام و اتهام پاسخ معقول و منطقي بشنوم " پس مشعر است به آنكه بين متصديان انتشارات ارزنده اين حسينيه (ارشاد) كه روي مذهب عقل و مشرب عصر استوار شده و هيئت روحانيت، شكاف و
(٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، عيد الفطر (1)، إمام زمان (1)، السجود (1)
فاصله عمل آمده و آن هيئت به اين انتشارات بدبين شده، و اين خيلي اسف آور است چرا بايد چنين باشد، اين همه دشمنان اسلام و تشيع از قديم و تزلزل عقائد جوانان شيعه امروز نسبت به اصل اسلام در اثر تربيت مدارس عصري وشبهات خارجي‌ها و ماده پرستي و شهوت پرستي كه اروپائيها در ميان بشر دنيا پديد آورده اند، ديگر چرا بايد ميان خود طرفداران دين و مدافعين از اسلام و محامين از تشيع شكاف و فاصله به عمل آيد شايد قدري به واسطه سادگي و اعتقاد به بعضي از مشهورات بي اصل، يك دسته كه مدعي منسلك بودن در هيئت روحانيت هستند، باشد و قدري بواسطة خارج شدن از نزاكت متصديان اين انتشارات باشد، مثلا اگر شما اين سؤال را در كتاب خود منتشر نميكرديد كه موجب مزيد تزلزل عقائد تحصيل كرده هاي علوم عصري نشود و به كسي كه گمان ميرفت جواب بدهد مكاتبه خصوصي ميكرديد البته بهتر بود مخصوصا اين تعبير: كه امروز در بسياري از محافل مذهبي اين دعا را ميخوانند - تا آخر - كه لحن، تنقيد از عمل آنها را دارد و حال آنكه دعا و توجه به درگاه حضرت كبرياء خيلي مهم و اصل عبادات است: " قل ما يعبؤا بكم ربي لولا دعاؤكم " (27) و اين دعا اگر از جانب خود آن جناب (امام زمان عليه السلام) است چنان كه ظاهر سند آن است و آنكه علماي شيعه كمتر چيزي از خود ميگويند ولو انشاء دعائي باشد (28) كه معلوم است خوبي خواندن آن.
و اگر انشاء محمد بن حسين بزوفري باشد، باز چون همه مضامينش عالي و توسلي است خواندن آن هم بجا است.. (29)
(٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: إمام زمان (1)
پاورقيها 1 - ليت شعري اين استقرت بك النوي بل أي ارض ثقلك أو ثري ابرضوي أو غيرها ام ذي طوي (فرازي از دعاي ندبه) 2 - كيسانيه گروهي از شيعه بودند كه پس از امام حسين (عليه السلام) فرزند ديگر امير المؤمنين علي (عليه السلام) محمد بن الحنفيه را امام ميدانستند و معتقد بودند كه او مهدي موعود و زنده است و در كوه رضوي غايب شده است (مقباس الهداية ممقاني ص 140) 3 - محدث قمي فرمايد: الحمد لله اهل اين مذهب منقرض شدند (منتهي الامال 1 / 136) 4 - انتظار مذهب اعتراض، ص 11 5 - غيب شيخ طوسي، چاپ نجف، ص 103 6 - معجم البلدان، 3 / 51 7 - ناووسيه گروهي از شيعه بودند كه اعتقاد به امامت امير مؤمنان علي (عليه السلام) تا امام ششم داشتند و ميگفتند امام صادق (عليه السلام) مهدي موعود و زنده است.
و واقفيه گروهي از شيعه بودند كه امام هفتم را نيز قبول داشتند و ميگفتند او مهدي موعود و زنده است و اسماعيليه گروهي از شيعه هستند كه پس از امام صادق (عليه السلام) فرزند او اسماعيل را امام ميدانند.
8 - ملل و نحل، 1 / 21 قال عمر: من قال ان محمدا قد مات قتلته بسيفي هذا..
9 - ارشاد شيخ مفيد، چاپ آخوندي، ص 329 10 - در نسخه چاپي چنين است: لو ناوي بنا الجبال لنا ويناها معه 11 - غيبت نعماني، چاپ قديم، ص 96 و چاپ جديد 181 - 182 12 - غيبت نعماني، چاپ قديم، ص 171 و چاپ جديد ص 315 13 - معجم البلدان، 4 / 45 14 - غيبت نعماني، چاپ قديم، ص 84 و چاپ جديد ص 163 15 - سوره يوسف، آيه 90 16 - غيبت شيخ طوسي، چاپ سنگي، ص 295.
17 - مقصود كتاب مصباح الزائر ابن طاووس است.
(٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب الإرشاد للشيخ المفيد (1)، كتاب مصباح الزائر للسيد إبن طاووس (1)، محمد بن الحنفية إبن الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (1)، كتاب منتهي الأمال للمحدث القمي (1)، كتاب معجم البلدان (2)، سورة يوسف (1)، القتل (1)، الموت (1)
18 - بحار الانوار، ج 99، ص 104.
19 - مقصود مزار محمد بن المشهدي از علماي قرن ششم است.
20 - بحار الانوار، 99 / 104.
21 - در زاد المعاد دعاي افتتاح از حضرت امام زمان (عليه السلام) نقل شده است.
22 - بزوفري از مشايخ مفيد بوده است.
23 - زاد المعاد علامه مجلسي، ص 394، چاپ تهران 1321.
24 - در ص 299 " اقبال " ابن طاووس عبارتي آمده كه برخي گفته اند از آن عبارت، انتساب دعاي ندبه به امام صادق (عليه السلام) استفاده ميشود ولي ظاهرا آن عبارت، مفيد اين مطلب نيست.
25 - سوره غافر، آيه 60 26 - در اينجا چند جمله مربوط به تقيه بود كه حذف شد 27 - سوره فرقان، آيه 77 28 - و غالبا هر جا انشاء علماء باشد، تذكر ميدهند.
29 - در اينجا نيز مطلبي در مورد كتاب " خلافت و ولايت " بود كه چون مربوط به سؤال دعاي ندبه نبود از ذكر آن خود داري شد.
(٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (2)، محمد بن المشهدي (1)، إمام زمان (1)، سورة غافر (1)

* حكومت واحد جهاني وقيام مهدي (عليه السلام) آيت الله سبحاني

حكومت واحد جهاني و قيام مهدي عليه السلام از حضرت آيت الله سبحاني
(٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ جعفر سبحاني (دامت افاضاته) ولادت - تحصيلات:
حضرت آيت الله حاج شيخ جعفر سبحاني بتاريخ بيستم فروردين 1308 ه. ش مطابق با 28 شوال المكرم 1347 ه. ق در محله خيابان تبريز ديده به جهان گشودند. والد معظمشان عالم جليل القدر حضرت حجة الاسلام حاج ميرزا محمد حسين سبحاني (رحمت الله عليه) ميباشد.
آيت الله سبحاني در خانواده اي علمي در ظل توجهات پدر روحانيشان به تحصيل علوم اسلامي ميپردازند، بگونه اي كه پس از تحصيلات ابتدائي روانه مدرسه طالبيه تبريز شده و در مدت قريب به 5 سال مشغول فراگيري دروس ادبيات عرب، معاني بيان، منطق، معالم، شرح لمعه، فرائد شيخ از محاضر اساتيد وقت ميشوند.
عزيمت به حوزه علميه قم:
معظم له بتاريخ 21 شهريور 1325 ه. ش با 17 شوال المكرم 1365 ه. ق جهت تكميل علوم اسلامي با توجه به اينكه در آن روزها فرقه دمكرات آذربايجان كه ساخته و پرداخته روسها بود در
(٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شوال المكرم (2)، آذربيجان (1)، الحج (1)
كار تحصيل اخلال ميكرد و رعب شديدي پديد آورده بود، رهسپار حوزه علميه قم ميشوند.
اساتيد آيت الله سبحاني در آن ديار مقدس به شرح زير ميباشد:
حضرت آيت الله مجاهدي (قدس سره) و حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (دام ظله العالي) در سطوح عاليه.
حضرات آيات عظام بروجردي و حجت كوه كمري (قدس سرهما الشريف) در دروس خارج فقه واصول (1) حضرت آيت الله العظمي امام خميني (قدس سره الشريف) در دروس خارج فقه واصول به مدت قريب چهارده سال.
حضرت آيت الله علامه طباطبائي (رضوان الله تعالي عليه) در فلسفه و كلام.
استاد روي علاقه اي كه به تدريس داشته و دارند از به دو ورود به حوزه علميه قم كه تاكنون قريب 47 سال از آن روزگار سپري ميشود مشغول به آن هستند و هم اكنون به تدريس سطوح عاليه دروس اسلامي مشغول ميباشند و موفق به تربيت گروههاي زيادي شده اند.
تأليفات:
آيت الله سبحاني داراي بيش از 80 جلد تأليف هستند و سرچشمه آن بدون عشق به قلم و مقاله نويسي و تحرير كتاب و تعليقه و تحشيه در خميره وجوديشان ميباشد تا جائي كه در روزگار تحصيل در تبريز و موقع فراگيري منطق و معاني بيان دو اثر كودكانه بنامهاي " معيار الفكر " در منطق و " مهذب البلاغه " به رشته تحرير درآورده بودند. در اينجا به پاره اي از تأليفات استاد اشاره اي داريم:
1 - الالهيات علي هدي الكتاب والسنة (2 جلد) 2 - الوهابية في الميزان 3 - البداء 4 - نظرية المعرفة 5 - المواهب في تقرير المكاسب 6 - الملل والنحل (5 جلد)
(1) بنابر نقل خود استاد، حضرتشان استخوان بندي فقهي خود را نزد آن دو بزرگوار استوار ساخته اند.
صفحه(٧٦)
7 - كليات في علم الرجال 8 - مفاهيم القرآن (تفسير موضوعي 7 جلد) 9 - تهذيب الاصول (تقريرات دروس امام 2 جلد) 10 - منشور جاويد (تفسير موضوعي قرآن مجيد 10 جلد) 11 - التوحيد والشرك في القرآن الكريم 12 - آيين وهابيت.
13 - توسل به ارواح مقدسه 14 - فرازهائي حساس از زندگي حضرت علي (عليه السلام) 15 - خداشناسي براي همه، سرچشمه هستي 16 - سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه 17 - شوري در قرآن ونهج البلاغه 18 - ماركسيسم و نيروي متحرك تاريخ 19 - علم غيب 20 - شخصيتهاي اسلامي شيعه 21 - تفسير صحيح آيات مشكله 22 - تاريخ اسلام 23 - فروغ ولايت 24 - فروغ ابديت و …
استاد از بنيانگذاران مجله مكتب اسلام بوده و دو مركز علمي، تحقيقاتي بنام مؤسسه امام صادق (عليه السلام) بنيان نهاده اند كه عده اي از محققين حوزه در اين مراكز مشغول فعاليت ميباشند.
(٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، القرآن الكريم (2)
حكومت واحد جهاني و قيام مهدي (عليه السلام) پيدايش انديشه حكومت واحد جهاني در قرن حاضر طرح طرفداران اين " تز " بشر مادي موفق به پياده كردن چنين طرحي نميشود مهدي پايه گذار حكومت واحد جهاني است - ويژگيهاي حكومت حضرت مهدي (عليه السلام) شرايط چهارگانه تحقيق چنين حكومت جهاني.
در حالي كه در اواخر قرن نوزدهم و بخشي از آغاز قرن بيستم، غرب در تب وتاب " ناسيوناليسم " و نژاد پرستي فرو رفته بود و " موسوليني " و " هيتلر " به بهانه برتري نژاد، جهان را به خاك و خون ميكشيدند، و سياستمداران بجاي نجات انسانها، به فكر توسعه سلطه " نژادي " و " قومي " بودند، ناگهان انديشه " انرناسيوناليسم " و لزوم تشكيل حكومت واحد جهاني، در نظر برخي از دانشمندان غرب قوت گرفت و طرحهائي در اين مورد ارائه گرديد.
صفحه(٧٩)
علت پيدايش اين فكر، و با عبارات روشن تر: علت تجديد اين انديشه كه در اقوام پيشين سابقه ديرينه دارد همان هيولاي مخوف جنگهاي جهاني اول و دوم بود كه به صورت وحشتناكي خود را نشان داد، و تنها در جنگ اول جهاني حدود 9 ميليون نفر كشته و 22 ميليون نفر معلول و ده ميليون نفر مفقود الاثر شدند، و تلفات جنگ دوم جهاني بسيار وحشتناك تر از جنگ نخست بود.
ابن نبردها عملا ثابت كرد كه وجود مرزهاي مصنوعي ميان ملتها عامل جنگ و نبرد و مايه خونريزي و بدبختي است، همچنان كه نژاد و قوميت و بطور كلي " ناسيوناليسم " و نژاد پرستي همين عواقب مشابه را نيز در بر دارد.
تأسيس " جامعه ملل " پس از جنگ جهاني اول كه در آن 26 كشور عضويت داشتند، و يا تأسيس يك جامعه جهاني بنام " سازمان ملل متحد " و اتحاديه هاي بين المللي وابسته به آن، پرتوي از فكر " تأسيس حكومت واحد جهاني " است، هنوز به صورت يك فكر و انديشه در ميان متفكران مطرح ميباشد، تا آنجا كه گروهي از متفكران پيش بيني ميكنند كه ممكن است " سازمان ملل متحد " كه به صورت يك پارلمان جهاني است، در آينده به صورت مركز يك حكومت واحد جهاني درآيد.
گروهي از متفكران از اين نظر گام فراتر نهاده و طرح يك حكومت واحد جهاني را پي ريزي كرده اند، و در اين مورد از يك " قوه مقننه " و يك " قوه مجريه " و يك " قوه قضائيه " گزارش ميدهند.
اين گروه در اعلاميه اي كه در كنگره " توكيو " در سال 1963 منتشر كرده اند ياد آور شده اند كه چون صلح دائمي هرگز بوسيله عهدنامه‌ها و پيمانها عملي نميشود و " سازمان ملل متحد " به خاطر اينكه فاقد قوه اجرائي است، مصوبات او از دائره پند و اندرز فراتر نميرود، از اين جهت براي صلح دائمي و حفظ شرف و خون و مال انسانها، چاره اي جز تشكيل يك حكومت واحد جهاني نيست.
اين گروه براي پياده كردن اين انديشه طرحي را پيشنهاد كرده و ميگويند:
براي تشكيل حكومت واحد جهاني، لازم است امور زير تحقق يابد:
(٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: صلح (يوم) الحديبية (2)
1 - پارلمان جهاني:
در اين نقطه همه كشورهاي جهان بايد در آن عضويت داشته باشند، و نماينده پر جمعيت ترين كشورها بيش از كشورهاي ديگر راي خواهد داشت.
2 - ارتش جهاني:
هدف از تشكيل آن، حفظ صلح جهان است و اين قدرت در اختيار، شوراي عالي اجرائي قرار خواهد گرفت.
3 - شوراي عالي اجرائي:
اين شورا قوه مجريه پارلمان جهاني خواهد بود.
4 - ديوان دادگستري بين المللي:
يك چنين گردهمائيها و طرحها و پيشنهادها همگي حاكي است كه متفكران در آستانه پذيرش امكان تحقق يك حكومت واحد جهاني هستند كه در گذشته به صورت يك " تز " ممتنع ومحال تلقي ميشد.
در حالي كه يك چنين انديشه‌ها و طرحها مايه خوشوقتي است ولي بطور مسلم، بشر امروز با اخلاق مادي كه دارد، موفق به تشكيل چنين حكومت واحد جهاني نخواهد شد، زيرا پيشنهاد دهندگان، و طراحان، و مجريان، و داوران همه و همه يك رشته مردمي هستند كه روح " خودخواهي "، " خود محوري " بر آنها حاكم بوده و هرگز در درون خود عشق به انسانها احساس نميكنند، اگر در آغاز كار هم حسن نيتي داشته باشند، در اثناء كار، خودخواهي و مقام خواهي و نژاد گرائي و دهها عوامل اخلاق مادي، آنان را منحرف كرده و سرانجام اين طرح به سرنوشت " جامعه ملل " و " سازمان ملل متحده " كنوني دچار ميشود، و سرانجام به صورت يك عروسك طلائي در دست ابر قدرتها در ميآيد.
و تا يك نوع معنويت، پاكي، تقوي، خدا ترسي، ايمان به خدا و سراي ديگر
(٨١)
صفحهمفاتيح البحث: صلح (يوم) الحديبية (1)، الإختيار، الخيار (1)
در طراحان و مؤسسان و مجريان حكومت واحد جهاني پديد نيايد، هيچگاه اين طرح هاي خوش خط و خال، نتيجه بخش نميباشد و سرانجام ابزاري ميشود در دست " ابر قدرتها " آن هم براي محو حقوق مستضعفان و ملتهاي ضعيف و ناتوان جهان.
ولي به حكم " باش تا صبح دولتش بدمد " اين انديشه نشانگر يك نوع يأس و نوميدي در متفكران و انديشمندان جهان نسبت به كليه سازمانهاي بشري و تشكيلات مادي است كه مدتها است متفكران ما چشم اميد به آنها دوخته اند و درمان دردهاي خود را از آن ميطلبند، در حالي كه اگر اين نوع سازمانها مايه درد و رنج نباشد، منبع خير و بركت نيست و همگي مصداق " مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان " ميباشد.
قيام مهدي عليه السلام و حكومت واحد جهاني:
در حالي كه ايجاد حكومت واحد جهاني بر بشر كنوني كه در اخلاق مادي فرو رفته و معنويات و احساسات پاك او نسبت به انسانها فروكش كرده است، به صورت يك آرزوي خام و رؤياي طلائي است، احاديث اسلامي، تشكيل حكومت واحد جهاني اسلام را از ويژگيهاي قيام مهدي موعود (عليه السلام) ميداند و ميرساند كه در پرتو عدل او، جهان تحت لواي يك حكومت، يك دولت، يك قانون، يك قدرت در ميآيد، و بساط تمام ابرقدرتها و فرعونها و قارونها و قارونكهاي زمان، از بزرگ و كوچك برچيده ميشود و پرچم عدل و داد، در سراسر جهان به اهتزاز در آمده و صفا و صميميت و عشق به انسان‌ها و بشرها جهان را فرا ميگيرد.
امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد:
" إذا قام القائم ذهب دولة الباطل " (1) (آنگاه كه امام قائم قيام كرد، حكومتهاي باطل نابود ميشود)
(٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الباطل، الإبطال (1)
باز در حديث ديگر ميفرمايد:
" يبلغ سلطانه المشرق والمغرب " (2).
(قدرت او شرق و غرب را فرا ميگيرد.) باز امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه:
" الذين إن مكناهم في الارض اقاموا الصلاة وآتوا الزكوة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور " (3) فرمود: اين آيه بيانگر حكومت مهدي است خدا او و ياران او بر شرق و غرب زمين مسلط ميگرداند ودين خدا را آشكار ميسازند، و بوسيله او و يارانش، بدعتها را ميميراند، همچنان كه بي خردان، حق را ميرانده بودند تا آنجا كه از ستم اثري ديده نميشود، آنان مردم را به نيكي‌ها امر كرده و از بديها باز ميدارند و براي خدا است سرانجام امور. (4) ويژگيهاي حكومت او:
در احاديث جمله هائي است كه هر يك به اصلي از اصول حكومت واحد جهاني امام و يا به يك ويژگي از ويژگيهاي حكومت او:
اشاره ميكند شايسته است به متن اين فرازها توجه شود.
1 - " يملكهم الله مشارق الارض ومغاربها ":
(خداوند سراسر جهان را از خاور و باختر در اختيار آنان قرار ميدهد)، يعني حكومت او، جهان شمول ميگردد نه منطقه اي 2 - " ويظهر الدين ويميت الله به وباصحابه البدع والباطل ":
(بوسيله او، دين خدا زنده و بدعتها و باطل ها، نابود ميشود)، يعني قوانين حكومت او را قوانين الهي كه آئين خاتم اسلام است تشكيل ميدهد و نيز ميفرمايد:
3 - " حتي لا يري اثر من الظلم ويأمرون بالمعروف ":
(٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: الامر بالمعروف (1)، الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الظلم (1)، الإختيار، الخيار (1)، الصّلاة (1)، الباطل، الإبطال (1)، الإبداع، البدعة (1)
(از ستم اثري ديده نميشود و به نيكيها امر ميكنند) يعني داراي قدرت اجرائي گسترده اي ميگردد، كه هر نوع ستم را در سراسر جهان ميزدايند و نيكيها را گسترش ميدهند.
يك چنين ويژگيها، فقط از آن حكومت جهاني اسلام است و بس، كه مهدي زمان (عليه السلام) تحقق بخش آن ميباشد.
4 - يكي از ويژگيهاي حكومت امام، گسترش عمران و آبادي در سراسر جهان و تسلط بشر بر معادن زير زميني است وبشر در پرتو عدل بر اين تكامل دست ميآبد، پيامبر گرامي در اين مورد ميفرمايد:
در زمان مهدي، آبها در جهان افزايش پيدا كرده، انهاري پديد ميآيد و گنجها از دل زمين بيرون ميآيند (5) ابن عباس كه در دامن پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) و مكتب امام امير مؤمنان (عليه السلام) پرورش يافته، دوران مهدي زمان (عليه السلام) را چنين توصيف ميكند، مهدي، روي زمين را از داد پر كرده همچنان كه پيش از او از ستم پر ميشود و زمين، پاره هاي جگر خود را بيرون ميريزد، آنگاه به عنوان نمونه گفت:: ستونهائي از طلا و نقره. (6) اين نوع از احاديث اسلامي كه به صورت متواتر " معنوي " در كتابهاي حديث وارد شده است از يك حكومت جهاني توأم با تمدن عميق و ريشه دار گزارش ميدهد كه در عصر طلائي امام زمان (عليه السلام) تحقق ميپذيرد.
زمينه هاي حكومت جهاني مهدي (عليه السلام):
با مراجعه به احاديث ميتوان شرائط تحقق يك چنين حكومت همراه با تمدن عظيم انساني را به شرح زير بيان كرد:
الف آمادگي جهانيان آمادگي جهانيان براي پذيرش چنين حكومت، نخستين شرط ظهور امام و
(٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، إمام زمان (1)
پي ريزي چنين حكومت، است، و گذشت زمان و به بن بست رسيدن بشر در بسياري از مشكلات ويأس و نوميدي انسان از سازمانها و تشكيلات مادي، جامعه انساني را بر پذيرش آن، آماده ميسازد و يكي از نشانه هاي يأس و نوميدي انسان، از چاره جوئي سازمانهاي مادي، همان است كه در روايات اسلامي بطور متواتر وارد شده كه پيش از ظهور امام، روي زمين را جور و ستم فرا ميگيرد (7) و فشار ظلم و تعدي آن چنان بر دوش بشرها سنگيني ميكند كه انسان را براي پذيرش انقلاب ديگر، انقلابي عميق و بنيادي آماده ميسازد.
عملا ميفهمد كه دوران چاره سازي برنامه هاي مادي به پايان رسيده و اين بن بست اجتماعي جز به يك نيروي غيبي شكسته نخواهد شد.
ب - تكامل خرد و انديشه انساني:
پي ريزي يك حكومت واحد جهاني و برقراري حكومت عدل و داد در كليه شئون، به زور سر نيزه و آتش توپ و تانك، امكان پذير نيست، هر چند هر نوع حكومتي، بي نياز از قوه و قدرت نميباشد، اما در عين حال، تنها قدرت و قوه اجرائي نيرومند، قادر بر قلع فساد و گسترش عدل و داد نيست، بلكه بايد جامعه انساني از نظر عقل و خرد ودانش و بينش، به پايه اي برسد كه طبعا خواهان برقراري حكومت حق و قانون و طرد و نابودي ظلم و طغيان گردد، و يك چنين حالت جز در پرتو تكامل فرهنگ انساني امكان پذير نميباشد و بسياري از مشكلات در عصر ظهور امام از اين طريق حل خواهد شد و ما نمونه اين نوع فرهنگ و تعقل را بگونه اي پيش از انقلاب اسلامي ايران و پس از آن تا مدتي مشاهده كريم و ديديم كه چگونه تمام طبقات براي برچيده شدن نظام ستم شاهي همكاري و همياري عجيبي از خود نشان دادند و خود حافظ نظم و برقرار كننده حكومت حقيقت بودند.
امام باقر (عليه السلام) بر اين عنصر از عناصر پديد آورنده حكومت جهاني امام در حديثي تصريح كرده و ميفرمايد:
(٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، دولة ايران (1)، الكرم، الكرامة (1)
" إذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به احلامهم " (8).
(آنگاه كه قائم ما قيام كرد، خداوند دست رحمت و قدرت او را بر سر بندگان ميگذارد، بوسيله او خرد و انديشه هاي انساني به تكامل ميرسد) ظلم و ستم، تعدي به حقوق الهي و مردمي زائيده جهل و ناداني و دور افتادگي انسان از فرهنگ اصيل انساني است و هم چنين جهل و ناداني مانع از ساختن زير دريائي و يا سفينه هائي فضائي، آنگاه پياده شدن بشر در قمر نيست، فرهنگ انساني، يك فرهنگ تمام عيار است كه بخشي از آن را صنعت و اختراع تشكيل ميدهد در حالي كه ابعاد ديگر آن مربوط به " شناخت خود " و " جامعه " و " شناخت موقعيت خود در جهان " ميباشد و يك چنين شناخت جز در پرتو تكامل عقول و انديشه ها، ميسر نميگردد و در اين موضع، انسان آنچنان وارسته از " خود خواهي " و " خود محوري " ميگردد، كه عشق بكمال و حقيقت را بالاترين كمال ميداند و تجاوز به حقوق انسانها را نشانه ذلت وعجز و پستي ميشمارد.
ج - تكامل صنايع:
حكومت واحد جهاني بدون تكامل صنعت، بالاخص وسيله ارتباط جمعي امكان پذير نيست، زيرا حكومتي كه ميخواهد نداي الهي را به اقصي ترين نقاط جهان برساند، همه مردم جهان را از پيام خود آگاه سازد، نميتواند جدا از تكامل صنايع و وسائل ارتباط جمعي انجام بگيرد، حاكم الهي كه بايد پيام خدا را در يك شب به سراسر جهان ابلاغ كند و وظيفه مردم را در برابر حوادث و رويدادها روشن نمايد، بايد از وسائل تندرو و دستگاه هاي گزارش گر قوي و نيرومندي، برخوردار باشد و اگر در دوره هاي گذشته رجال آسماني بر تشكيل چنين حكومتي توفيق نيافته اند مقداري از آن معلول فقدان
(٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الجهل (2)
وسائلي بود كه ابزار تحقق حكومت جهاني است.
امام صادق (عليه السلام) در حديثي به اين نوع از تكامل تصريح كرده است و ميفرمايد:
" إن قائمنا إذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم وابصارهم حتي لا يكون بينهم و بين القائم بريد، يكلمهم فيسمعون وينظرون إليه وهو في مكانه " (9) (آنگاه كه قائم ما قيام كند، خداوند بر قدرت شنوائي و بينائي شيعيان گسترش ميبخشد، فاصله ميان آنها و قائم را از ميان برميدارد، امام با آنان سخن ميگويد و آنان سخنان امام را ميشنوند و او را در جايگاه خود ميبينند) باز در حديث ديگر فرمود:
" ان المؤمن في زمان القائم وهو بالمشرق ليري اخاه الذي في المغرب، و كذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق " (10) (مؤمن در زمان قائم كه در مشرق زندگي ميكند برادر خود را كه در مغرب است ميبيند و همچنين كسي كه در مغرب زندگي ميكند برادر خود را كه در شرق است مشاهده ميكند).
اين تعبير در آن زمان كه گوش روزگار از تكامل صنعتي و وسائل ارتباط جمعي از تلفن و تلگراف، راديو و تلويزيون، چيزي نشنيده بود، جز يك رشته معجزات علمي چيز ديگري نميتواند باشد و مرور زمان اين حقائق را روشن تر ميسازد.
د ارتش انقلابي جهاني:
هيچ حكومتي هر چه الهي و آسماني باشد، بي نياز از يك قدرت اجرائي نميباشد، در حكومت مهدي (عليه السلام) كه به صورت واحد جهاني برقرار ميگردد، به نيروهاي فعال و سازنده و ارتش انقلابي جهاني نياز مبرمي است كه در راه هدف از همه چيز بگذرند و در نتيجه شجاع تر از شير و برنده تر از
(٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)
شمشير باشند. (11) و اگر در برخي از روايات شماره آنان " سيصد و سيزده " نفر و در برخي ديگر " دوازده هزار " نفر احيانا " پانزده هزار " نفر معين شده است، هدف اشاره به سران آن ارتش انقلابي است كه تحت فرمان امام انجام وظيفه ميكنند و رعب آنان قلوب دشمنان را پر ميكند و در مقام مقابله دشمن شكست ميخورد و شعار رزمندگان امام: بميران و در راه انجام وظيفه الهي از سرزنش هيچ سرزنشگري هراس ندارند. (12) به اميد روزي كه پرچم اسلام در سراسر گيتي و در پرتو حكومت واحد جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به اهتزاز درآيد و آدمي از بند ظلم و ستم آزاد گردد و در فراخناي عدل الهي، قرار گيرد.
قم مؤسسه امام صادق عليه السلام جعفر سبحاني.
(٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)
پاورقيها 1 - منتخب الاثر، ص 471، نقل از روضه كافي 2 - منتخب الاثر، ص 482.
3 - سوره حج، آيه 41 (آنان كه اگر در روي زمين به آنان قدرت دهيم، نماز را به پاي ميدارند، و زكات ميدهند، به نيكيها امر كرده، و از بديها نهي ميكنند، براي خدا است سرانجام امور) 4 - تفسير برهان، ج 3، ص 96 تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 506.
5 - منتخب الاثر، ص 473 " وتزيد المياه في دولته وتمد الانهار وتخرج الكنوز " 6 - منتخب الاثر، ص 472.
7 - " بعد ما ملئت جورا وظلما " 8 - كافي، ج 1، ص 25 طبع جديد 9 - منتخب الاثر، ص 483 نقل از روضه كافي 10 - منتخب الاثر، ص 483 نقل از حق اليقين 11 - ترجمه گفتار امام باقر (عليه السلام) است كه آنان را چنين توصيف ميكند: " اجري من ليت وامضي من سنان " 12 - منتخب الاثر، ص 486.
(٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، كتاب حق اليقين للسيد الشبر (1)، الحج (1)

* المهجة في شرح حال الحجة بقية الله الاعظم (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) آيت الله غروي علياري

المهجة في شرح حال الحجة بقية الله الاعظم ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه از حضرت آيت الله غروي علياري
صفحه(٩١)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ علي غروي علياري (دامت افاضاته) ولادت - تحصيلات:
حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ علي غروي علياري بتاريخ 12 شهر الله الاعظم رمضان المبارك 1319 ه. ق روز جمعه در تبريز ديده به جهان گشودند.
والد ماجدشان جناب مستطاب حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي ميرزا محسن آقا ابن آيت الله ميرزا حسن آقا جد محمد بن آيت الله الكبري جامع المعقول والمنقول في جميع العلوم والفنون والعلوم الغريبة بتعبير بعض الاعاظم (رحمة الله عليهم) در حق آن مرحوم شيخ بهائي ثاني در جامعيت در جميع علوم، صاحب " بهجة الامال في تنقيح احوال الرجال " (1) ميباشد.
آيت الله غروي علياري بعد از تكميل دروس سطح در زادگاه خويش به سال 1341 ه. ق عازم بلده طيبه نجف اشرف، جوار رحمت حضرت امير المؤمنين علي (عليه آلاف التحية والثناء) شدند.
اساتيد در نجف اشرف:
1 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد أبو الحسن اصفهاني (قدس سره الشريف) (طهارة تا
(١) كتاب " بهجة الآمال في تنقيح احوال الرجال، در ٧ جلد به زيور طبع آراسته شده است و از ساير تأليفات ايشان ميتوان از كتاب غير مطبوع " ايضاح الغوامض في تقسيم الفرائض " در ارث نام برد كه در موضوع ياد شده بي نظير است.
(٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، شهر رمضان المبارك (1)، الشيخ البهائي (1)، الحج (1)، الثناء (1)، الطهارة (1)، النوم (1)
آخر وصلوة واصول) 2 - حضرت آيت الله العظمي آقا سيد ابراهيم اصطهباناتي (قدس سره الشريف) (فقه، اصول) 3 - حضرت آيت الله العظمي آقا ميرزا محمد حسين غروي نائيني (قدس سره الشريف) (فقه، اصول) 4 - حضرت آيت الله العظمي آقا شيخ ضياء الدين غروي عراقي (قدس سره الشريف) 5 - حضرت آيت الله آقا شيخ اسد الله زنجاني (قدس سره الشريف) استاد در خلال و اثناء حضور در دروس اساتيد فوق الذكر به محاضر حضرات آيات عظام حجة كوهكمري، ميرزا علي آقا ايرواني، ميرزا أبو الحسن مشكيني و آقا سيد أبو تراب خوانساري در رجال و ميرزا احمد آشتياني (رحمت الله عليهم اجمعين) در معقول و فلسفه رسيده و كسب فيض مينمايند.
حضرت آيت الله غروي علياري بعد از سالهاي مديد اقامت در نجف و استفاده از حوزه علميه نجف اشرف اجبارا حسب الامر جد امجد خودشان به تبريز مراجعت (1) و از آن سال تا كنون در تبريز به تا ليف و تربيت شاگردان علوم اسلامي مشغول هستند واينك به علت كهولت سن، مردم از فيض اقامه نماز جماعت توسط ايشان محروم هستند.
تأليفات:
قسمتي از تأليفات استاد به قرار زير است. (لازم به تذكر است كه تأليفات آيه الله علياري متجاوز از 40 جلد ميباشد) 1 - تقريرات درس اصول آيت الله العظمي ضياء الدين غروي عراقي 2 - تقريرات درس اصول وفقه آيت الله العظمي نائيني.
3 - تقريرات درس فقه (صلوة - طهارة) آيت الله العظمي اصفهاني 4 - شرح مكاسب 5 - شرح رسائل
(1) آيت الله علياي در اين مورد ميفرمايند كه آن زمان بعد از رحلت پدرم، جد امجد دستور مراجعت به تبريز را دادند و من مايل به مراجعت نبودم وحتي حضرات آيات عظام اصفهاني، زنجاني، عراقي اجازه بقاء مرا در نجف صادر فرمودند ولي جد امجد قبول ننمودند و استاد مجبور به عزيمت به وطن شدند.
(٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الكسب (1)، الطهارة (1)
6 - شرح كفايه 7 - شرح وسيلة النجاة آيت الله العظمي اصفهاني 3 جلد 8 - تفسير قرآن مجيد (در طول 4 سال نگاشته شده است) 9 - شرح استدلالي عروة الوثقي 10 - منهاج الرشاد 11 - رساله عمليه 12 - رساله در رجعت و شرح ادعيه صباح، كميل، افتتاح، أبو حمزة ثمالي بطور جداگانه و..
صفحه(٩٥)
اخبار علماء عامه در باب حضرت مهدي (عليه السلام) (1) آنچه رسيده است از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و أمير المؤمنين [علي] (عليه السلام) و ائمه طاهرين (صلوات الله عليهم اجمعين) در اخباري كه علماء عامه و روات ايشان در صحاح و مؤلفات معتبره خودشان نقل كرده اند كه هر يك از آنها نص صريح است بر امامت و خلافت آن زبده آفاق و اخباري كه در اين باب نقل شده بعيد نيست كه در كثرت تظافر نظير اخبار وارده در غدير خم باشد كه در حق امير المؤمنين [علي] (عليه السلام) وارد شده پس مقصود جمع و ضبط آن اخبار است به قدر وسع وطاقت كه سبب احياء قلوب مؤمنين و اماته قلوب منافقين است.
فنقول مستعينا بالله و متمسكا بحبل وليه عجل الله تعالي فرجه:
حافظ أبو نعيم به سند خود از عبد الله عمر روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" خروج ميكند مهدي (عليه السلام) در حالتي كه در بالاي سر او ابري باشد كه از ميان آن ابر ندا ميكنند كه اين است خليفه خدا به او تابع شويد " و نيز حافظ أبو نعيم به سند خود از أبو سعيد خدري روايت كرده كه رسول خدا
(٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الحافظ أبو نعيم (2)، غدير خم (1)، الصّلاة (1)، الفرج (1)
(صلي الله عليه وآله) فرمود كه:
" خروج ميكند مردي از اهل بيت من كه عمل ميكند به سنت من و خدا بركت خود را به سبب او از آسمان نازل ميفرمايد و بركات زمين را به سبب او ظاهر مينمايد و زمين را پر از عدل مينمايد بعد از آنكه پر شده باشد از ظلم و جور " و نيز حافظ أبو نعيم به سند ديگر خود از أبو سعيد خدري روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" مهدي (عليه السلام) خليفه خدا ميآيد و زماني كه شنيديد آمدن او را، به نزد او رويد و با او بيعت نمائيد بدرستي كه او خليفه خداست " و نيز حافظ أبو نعيم به سند خود از قيس بن جابر و او از پدرش و او از جدش روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
" بعد از خلفاء، امراء و ملوك جابره ظاهر خواهند شد بعد از آن خروج ميكند مردي از اهل بيت من كه زمين را پر از عدل ميكند چنان كه پر شده است از ظلم و جور " نيز حافظ أبو نعيم به سند ديگر از أبو سعيد خدري روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود كه:
" از ماست كسي كه عيسي بن مريم (عليهما السلام) در پشت سر او نماز ميكند " و نيز حافظ أبو نعيم به سند ديگر از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" هرگز هلاك نميشود امتي كه من در اول اويم و عيسي بن مريم در آخر او و مهدي (عليه السلام) در وسط است " بالجمله همين حافظ أبو نعيم در كتاب " حلية الاولياء " دوازده حديث باسناد صحيحه معتبره از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در نص بر امامت و خلافت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) روايت كرده كه سيد انبياء
(٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (3)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، عبد الله بن عباس (1)، الحافظ أبو نعيم (5)
(صلي الله عليه وآله) به امت خود اخبار فرمود و من مؤلف به قليلي از روايت او اكتفا نمودم.
صاحب " جامع الاصول " از " صحيح مسلم " و او به سند خود از جابر روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود كه:
" طايفه اي از امت من بر حق و غالب خواهند بود تا روز قيامت، پس فرود آيد عيسي بن مريم، پس امير ايشان خواهد گفت بيا با تو نماز كنيم او خواهد گفت نه شما بر يكديگر اميريد زيرا كه خداي تعالي اين امت را گرامي داشته " و نيز صاحب " جامع الاصول " از " مسند ترمذي " وابي واقد از ابن مسعود روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود كه:
" اگر از دنيا نمانده باشد مگر يك روز هر آينه خداي تعالي آن روز را طولاني ميگرداند تا آنكه برانگيزاند در آن روز از امت من، از اهل بيت من مردي را كه نام او موافق با نام من باشد كه زمين را پر كند از عدل چنان كه پر شده بود از ظلم و جور " و نيز مؤلف كتاب " صحاح الستة " از " صحيح ابي داود سجستاني " و " صحيح ترمذي " از عبد الله بن مسعود روايت كرده از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مثله، و نيز مؤلف مذكور در كتاب خود از امير المؤمنين [علي] (عليه السلام) روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
" لم يبق من الدهر الا يوم ليبعث الله رجلا من اهل بيتي يملا الارض عدلا كما ملئت جورا " و نيز مؤلف كتاب مذكور در همين كتاب به سند از ام السلمه روايت كرده كه شنيدم از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) كه ميفرمود:
" مهدي (عليه السلام) از عترت من و از اولاد فاطمه (عليها السلام) است " و نيز مؤلف كتاب مذكور از " صحيح نسائي " از انس بن مالك روايت كرده كه شنيدم از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) كه ميفرمود:
(٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، كتاب صحيح الترمذي (1)، كتاب صحيح مسلم (1)، عبد الله بن مسعود (1)، أنس بن مالك (1)، النوم (1)
" مهدي (عليه السلام) از عترت من و از اولاد فاطمه (عليها السلام) است " و نيز مؤلف كتاب مذكور از " صحيح نسائي " از انس بن مالك روايت كرده كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم آن حضرت فرمود:
" لن يهلك امة انا اولها ومهديها وسطها والمسيح آخرها " و نيز صاحب " جامع الاصول از ابي داود و ترمذي به روايت ديگر نقل نمود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" منقضي نشود دنيا تا پادشاه عرب شود مردي از اهل بيت من كه نام او موافق نام من باشد " و نيز در " جامع الاصول " از " صحيح بخاري " و مسلم، ابي داود، ترمذي از ابو هريرة روايت كرده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود:
" به حق آن خدائي كه جانم در يد قدرت اوست كه نازل شود فرزند مريم و چليپاهاي (2) نصاري را بشكند و چگونه خواهيد بود در وقتي كه ظهور نمايد در ميان شما فرزندم و امام شما از شما باشد يعني مهدي (عليه السلام) " ومثله حميدي در " جمع بين الصحيحين " از " صحيح مسلم وبخاري " از زبان مولي رسول الله (صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود و نيز حميدي در كتاب مذكور از مسلم و بخاري همين حديث را از أبو هريرة روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود:
" كيف انتم إذا نزل ابن مريم فيكم وامامكم منكم " و مؤلف كتاب " صحاح الستة " أبو الحسن زرين ابن معاويه عبدي همين حديث را از مسلم وبخاري از أبو هريرة روايت كرده. و ابن قتيبه در كتاب " غريب الحديث " به سند خود از يحيي و غروه روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود كه:
" نيكان از امت من در اول امتند و در آخر امتند " و فرمود:
(١٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب غريب الحديث لابن قتيبة (1)، أبو هريرة العجلي (3)، كتاب صحيح مسلم (1)، أنس بن مالك (1)، الهلاك (1)، النوم (2)
" لا نبي بعدي ولا كتاب بعد كتابي ولا امة بعد امتي فالحلال ما احل الله علي لساني إلي يوم القيامة والحرام ما حرم الله علي لساني إلي يوم القيامة " و ابن قتيبه ميگويد: كه اين كلام رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) منافاتي ندارد با آنچه در حديث مذكور است كه مسيح فرود آيد و خوكها را بكشد و صليب‌ها را بشكند پس چون فرود آيد چيزي از دين رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) را نسخ نكند و تقدم نجويد بر امام امت او بلكه او را مقدم داشته و در پشت سر او نماز گذارد.
و ابن شيرويه ديلمي در كتاب " فردوس " از انس بن مالك روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود كه " ما اولاد عبد المطلب سادات اهل بهشتيم و آن منم وعلي (عليه السلام) و حمزه و جعفر وحسن و حسين و مهدي (عليهم السلام) " و نيز ابن شرويه در كتاب مذكور در باب هاء به سند خود از أبو سعيد خدري روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" از امت من بيرون ميآيد مهدي (عليه السلام) نامي، كه امت من در آن زمان متنعم شوند به نحوي كه مثل آن را نديده باشند و آسمان در وقت حاجت باران پي در پي بر ايشان ببارد و زمين نباتات خود را نگاه ندارد و اموال در آن وقت بي قدر باشند و هر كس كه به نزد آن حضرت آيد و از او سؤال كند چندان به او عطا فرمايد كه قوه و استطاعت حمل آن را نداشته باشد " و نيز ابن شرويه در كتاب مذكور به سند خود از عبد الله بن عمر بن خطاب روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" خروج ميكند مهدي (عليه السلام) در بالاي سر او ملكي است كه ندا ميكند اين است مهدي (عليه السلام) او را پيروي كنيد و اطاعت نمائيد " صاحب " معجم طبراني " به سند خود از جابر بن عبد الله انصاري روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود:
" ملتفت ميشود مهدي (عليه السلام) و نظر ميكند به عيسي (عليه السلام)
(١٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (5)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، يوم القيامة (2)، جابر بن عبد الله (1)، عبد الله بن عمر (1)، أنس بن مالك (1)
كه از آسمان نازل ميشود پس بايستد عيسي (عليه السلام) تا مهدي (عليه السلام) در جايگاه خود قرار گيرد و بنشيند پس عيسي (عليه السلام) با او بيعت كند " و ثعلبي در ذيل تفسير آيه " وانه لعلم للساعة " (3) روايت كرده است كه عيسي (عليه السلام) نازل شود و مردم مشغول نماز عصر باشند و در عقب سر امام (عليه السلام) و به امام اقتدا كرده باشند پس امام (عليه السلام) پس آيد و عيسي او را مقدم دارد و در عقب سر او نماز گزارد به شريعت محمدي (صلي الله عليه وآله و سلم) ابراهيم بن محمد حمويني كه از اعاظم علماي عامه است در كتاب " فرائد السمطين " از جابر بن عبد الله انصاري روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" هر كس انكار كند خروج مهدي ما را به تحقيق كه كافر شده است به خداي تعالي به آنچه بر محمد (صلي الله عليه وآله) نازل شده است " و نيز ابراهيم بن محمد حمويني به سند خود از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
" حلفاء من و حجتهاي خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند كه اول ايشان برادر من است و آخر ايشان فرزند من " عرض كردند كه: يا رسول الله (صلي الله عليه وآله) برادر تو كيست؟
[حضرت] فرمود: " علي ابن ابي طالب (عليه السلام) " عرض نمودند: فرزند تو كيست؟
فرمود:
" مهدي (عليه السلام) كه پر كند زمين را از عدل و داد چنان كه پر شده باشد از ظلم و جور، قسم به آن كسي كه مرا بشير و نذير به حق مبعوث گردانيده كه اگر باقي نماند از دنيا مگر يك روز خداي تعالي آن روز را چندان طولاني گرداند كه پسر من مهدي (عليه السلام) در آن روز خروج كند و عيسي بن
(١٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (3)، عبد الله بن عباس (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (2)، كتاب فرائد السمطين (1)، جابر بن عبد الله (1)، إبراهيم بن محمد (2)، الثعلبي (1)
مريم از آسمان فرود آيد و در عقب او نماز كند و زمين را به نور پروردگار خود روشن نمايد و سلطنت او مشرق تا مغرب را فرا گيرد " و نيز ابراهيم بن محمد حمويني به سند خود از أبو سعيد خدري روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه: " بشارت دهم شما را به مهدي (عليه السلام) كه مبعوث ميشود در امت من هنگامي كه مختلف شوند مردم و متزلزل و مضطرب گردند، پس پر ميكند زمين را از عدل و داد چنان كه پر شده باشد از ظلم و جور و راضي شوند از او ساكنان آسمان و ساكنان زمين و قسمت ميكند اموال را در ميان مردم، قسمت صحيح " عرض كردند: قسمت صحيح كدام است؟
فرمود: " قسمت بالسويه در ميان مردم " و نيز ابراهيم بن محمد حمويني به سند خود از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود:
" من سيد پيغمبرانم وعلي (عليه السلام) سيد اوصياست واوصياء من بعد از من دوازده نفرند، اول ايشان علي ابن ابي طالب (عليه السلام) و آخر ايشان مهدي است " و نيز ابراهيم بن محمد حمويني در كتاب مذكور به سند خود از ابو امامه باهلي روايت كرده كه گفت: شنيدم از رسول خدا (صلي الله عليه واله و سلم) فرمود كه:
" مهدي از اولاد من به حد مردم چهل ساله است و روي او مانند ستاره درخشنده و در گونه راست او خال سياه است و دو عباي قطواني پوشيده، چون او را بيني گوئي كه يكي از مردم بني اسرائيل است و بيرون ميآورد گنجي را و مفتوح مينمايد بلاد شرك را " و نيز ابراهيم بن محمد حمويني از عبد الله بن عمر بن خطاب روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود:
(١٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (4)، إبراهيم بن محمد (4)، عبد الله بن عمر (1)
" يخرج المهدي علي رأسه ملك ينادي ان هذا هو المهدي فاتبعوه " وبالجملة قريب به چهل حديث همين ابراهيم بن محمد حمويني در كتاب خود به اسانيد معتبره از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه همه آنها نصوصند بر امامت و خلافت حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) و آنكه از اولاد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از علي (عليه السلام) وفاطمة و حسين (عليهما السلام) است و امام و خليفه دوازدهم رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) است و غايب از انظار و منتظر فرج است و به امر الهي خروج خواهد فرمود در حالتي كه خليفة الله در ارض است.
ابو المظفر سمعاني وحافظ أبو نعيم در كتاب " اربعين " و محمد بن محمد شافعي در كتاب " كفاية الطالب " و دار قطني در كتاب " جرح و تعديل " از أبو سعيد خدري وعلي بن هلال روايت كرده اند كه چون مرض بر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شديد شد حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در نزد سر مبارك او نشسته، گريه ميكرد چون صداي گريه او بلند شد آن بزرگوار رو به جانب فاطمه [عليها السلام] نموده فرموده كه:
" اي حبيبه من فاطمه چه چيز باعث گريه تو شد؟ " عرض كرد كه: " ميترسم امت تو بعد از تو مرا ضايع گردانند و رعايت ننمايند حرمت مرا " فرمود:
" اي حبيبه من مگر نميداني كه حق تعالي مطلع گرديد بر زمين و پدر تو را اختيار كرده مبعوث گردانيد به رسالت، پس بار ديگر مطلع گرديد و برگزيد شوهر تو را و به من وحي فرمود كه تو را به او تزويج نمايم، اي فاطمه حق تعالي هفت خصلت بما عطا فرموده است كه به احدي پيش از ما عطا نكرده و بعد از ما به احدي عطا نخواهد كرد. منم سيد پيغمبران و گراميترين ايشان در نزد خدا و محبوب ترين خلق به سوي خدا و من پدر توام و وصي من بهترين اوصياء و محبوب ترين ايشان است به سوي خدا و آن شوهر
(١٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الحافظ أبو نعيم (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، إبراهيم بن محمد (1)، علي بن هلال (1)، محمد بن محمد (1)، المرض (1)، الفرج (1)، الزوج، الزواج (1)
توست و شهيد ما بهترين شهداست و آن حمزه عم پدر و عم شوهر توست و از ماست آنكه خدا دو بال به او داد و در بهشت با ملائكه پرواز ميكند هر جاي خواهد و او پسر عم پدر تو و برادر شوهر توست و از ماست دو سبط اين امت حسن و حسين (عليهما السلام) كه بهترين جوانان اهل بهشتند و آنها دو فرزند تواند. اي فاطمه به حق آن خدائي كه به حق و راستي مرا به پيغمبري فرستاده است كه از حسن و حسين به هم خواهد رسيد مهدي اين امت و ظاهر خواهد شد در وقتي كه دنيا پر از هرج و مرج شده باشد و فتنه‌ها ظاهر گرديده و راهها بسته شده باشد و غارت نمايند مردم يكديگر را، نه پيري رحم كند به كودكي و نه كودكي تعظيم كند پيري را، پس خدا برانگيزند از فرزندان من كسي را كه فتح كند قلعه هاي ضلالت را و دلهائي كه غافل از حق باشند و قيام نمايد به دين خدا در آخر الزمان چنان كه من قيام نمودم و پر كند زمين را از عدالت چنان كه پر شده باشد از جور " هفتاد حديث مجمل از اخبار منقوله از كتب و مؤلفات علماء عامه به طرق و روايات ايشان او تنصيص رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر امامت و خلافت حضرت حجت الله علي العالمين (عجل الله تعالي فرجه) كه ما اغلب از آنها را ذكر نموديم. علاوه بر اين نصوصات اخبار بسياري در كتب و مؤلفات خودشان از اوصاف حضرت مهدي صاحب الزمان (عليه السلام) نيز از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده اند كه بر سبيل اجمال اشاره به آن ميشود:
حافظ أبو نعيم در كتاب " حلية الاولياء " به سند خود از حذيفه روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
" مردي است از اولاد من، وجهه كالكوكب الدري " و نيز أبو نعيم در كتاب مذكور به سند خود از حذيفه روايت كرده است كه مهدي مردي است لون او عربي و بدن او اسرائيلي يعني عظيم الجثه است و در خد (4) راست او خالي است كه مانند ستاره درخشنده است و نيز در كتاب
(١٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، الحافظ أبو نعيم (2)، آخر الزمان (1)، الشهادة (1)، الفرج (1)، البول (1)
مذكور به سند خود از أبو سعيد خدري روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" مهدي (عليه السلام) از ماست و موي جبينش كم است وبيني او نازك است " وابو نعيم نيز در كتاب مذكور به سند خود از عبد الرحمن بن عوف روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
" هر آينه برانگيزاند خداي تعالي از عترت من مردي را كه بيخ دندانهاي ثناياي او گشاد است و موي جبينش كم است و زمين را پر از عدالت ميكند و اموال به مردم بسيار ميدهد. " ابراهيم بن محمد حمويني نيز به سند خود از أبو امامه باهلي روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود كه:
" مهدي (عليه السلام) از اولاد من به حد مرد چهل ساله و روي او مانند ستاره درخشنده است و دو عباي قطواني پوشيده و چون او را بيني گوئي كه از مردم بني اسرائيل است " بالجمله آنچه از اخباري كه مؤلفين و علماء عامه و روات ايشان در خصوص مهدي (عليه السلام) و اوصاف آن حضرت از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) نقل كرده اند زياده از دويست روايت است خصوصا به ملاحظه تعدد اسناد آنها كه هر يك از مؤلفين در صحاح و كتب معتبره خودشان به چهل روايت و بعضي باقل از آن دو روايت و سه روايت و زياده به اختلاف اسناد روايت كرده اند - و كتب مؤلفه معروفه ايشان در اين باب چنان كه بعضي از حاذقين اهل حديث عامه و خاصه چون محمد بن طلحه شافعي و غير ايشان ذكر كرده اند آنكه ابن اثر در " جامع الاصول " ده حديث در خصوص خروج مهدي (عليه السلام) و اوصاف او ذكر كرده است و شافعي گفته كه اخبار در خصوص مهدي (عليه السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به حد تواتر رسيده است.
(١٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (4)، الحافظ أبو نعيم (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، إبراهيم بن محمد (1)، محمد بن طلحة (1)
و ثعلبي اخبار در خصوص مهدي (عليه السلام) را به پنج سند روايت نقل كرده است.
حافظ أبو نعيم در كتاب " حلية الاولياء " دوازده حديث در احوال و اوصاف و خروج مهدي (عليه السلام) باسناد خود از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده و نيز أبو نعيم در كتاب " اربعين " و " موالي " و " فوائد " قريب به چهل روايت در باب خروج مهدي (عليه السلام) و اوصاف آن بزرگوار روايت كرده است.
و محمد بن طلحه شافعي در ضبط و جمع احاديث منقوله از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در باب خروج مهدي (عليه السلام) در آخر الزمان و بيان اوصاف وحالات آن بزرگوار قريب چهل روايت ضبط و جمع نموده است.
و ابن ماجد قزويني نيز در كتاب خود قريب به سي حديث از اخبار وارده در خصوص مهدي صاحب الزمان (عليه السلام) روايت كرده.
و شعبي دو حديث در اين باب نقل نموده.
ابراهيم بن محمد حمويني باسناد معتبره زياده از سي حديث در اين باب نقل كرده است.
صدر الأئمة اخطب خوارزمي به سند خود چهار حديث در اين باب ذكر كرده است. و حميدي در " جمع بين الصحيحين " دو حديث ذكر كرده.
بخاري در صحيح خود سه حديث و مسلم در صحيح خود پانزده حديث و ابن قتيبه چهار حديث و رزين بن عبد الله عبدي در كتاب " جامع بين صحاح - سته " يازده حديث و مؤلف كتاب " فضائل الصحابة " هفت حديث و ابن شرويه ديلمي شش حديث و دار قطني سه حديث و مؤلف كتاب " مصابيح " مسعود بن فراء پنج حديث و ذر بن معاويه در " جمع بين صحاح سته " يازده حديث نقل كرده اند.
و احمد بن جعفر المنادي در كتاب " ملاحم " زياده از سي حديث در خصوص خروج مهدي (عليه السلام) نقل كرده و از مالكي در كتاب " فصول المهمه " مثل آن نقل شده و ابو داود سجستاني در صحيح خود و ترمذي نيز در
(١٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (6)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، الحافظ أبو نعيم (2)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، إبراهيم بن محمد (1)، آخر الزمان (1)، أحمد بن جعفر (1)، محمد بن طلحة (1)، الخوارزمي (1)، الثعلبي (1)
صحيح به اسناد عديده زياده از پنج حديث نقل كرده اند.
اخبار وارده در خصوص مهدي صاحب الزمان (عليه السلام) را بغوي حسين بن مسعود در كتاب " مصابيح السنه " اخبار بسياري در اين باب استخراج كرده و ابن مغازلي شافعي در " مناقب " و ابن عبد البر در كتاب " استيعاب " و احمد بن حنبل در مسند خود و ابن بطريق در كتاب " مستدرك " و دورستي در مؤلف خود و طبراني در " معجم اكبر و اوسط " خود هر يك به اسناد عديده روايت كرده اند اخبار وارده از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را در خصوص ظهور مهدي (عليه السلام) و اوصاف او، و اين اجمالي از اخبار منقوله از علماء عامه بود.
اخبار علماء خاصه در باب حضرت قائم (عليه السلام) و اما اخبار علماء شيعه [كه] در باب حضرت قائم (عليه السلام) و اوصاف و حالات آن بزرگوار نقل كرده اند زياده از هزار حديث از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و ائمه هدي (سلام الله عليهم)، و مجلدات چندي از كتاب [ها] در اوصاف و حالات و فضائل و مدت غيبت و كيفيت ظهور و علامات ظهور آن حضرت تأليف نموده اند و اين احقر اقتصار نمودم باخبار منقوله از علماء عامه در آنچه روايت كرده اند از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) كه اول دليل واتم در مقام استدلال است بر مخالفين. پس واضح شد از اين اخبار منقوله از علماء عامه اصل امامت و خلافت حضرت حجة الله (عليه السلام) و ظهور او در آخر الزمان و آنكه او را از نسل رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و علي مرتضي (عليه السلام) وفاطمة زهرا عليها السلام) و حسين سيد الشهداء (عليه السلام) و فرزند حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) است و اين ضروري مذهب شيعه و متفق عليه بين خاصه و عامه است واحدي را شبه و انكاري در آن نخواهد بود و آنچه بعضي از مخالفين ابداع و اختراع نموده اند از
(١٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، آخر الزمان (1)، أحمد بن حنبل (1)، الحج (1)
بعضي از شبهات در خصوص آن حضرت شبهه در مقابل بداهت است و انكار و عدم اعتقاد متعصبين از اهل خلاف به آنچه نقل كرده اند مشايخ ايشان در مؤلفات و كتب معتبره و صحاح خودشان همه اخبار را كه اضعاف تواتر است بالاتر از انكار ايشان نخواهد بود از آن همه نصوص وارده از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در باب خلافت بلا فصل امير المؤمنين (عليه السلام) از اخبار غدير خم و حديث منزلة و حديث ثقلين و امثال آنكه در صحاح و مؤلفات خودشان نقل كرده اند. چه آنكه اقرار و اعتقاد به امثال آن با كمال بروز و ظهور آنها منافي با اصل مذهب ايشان خواهد بود و تعصب مانع شد ايشان را از قرار به حق:
" يريدون ليطفؤا نور الله " (5) و نقل ايشان اين همه اخبار معتبره را در كتب صحاح و مؤلفات خودشان از غرائب و عجائب معجزات باهرات ائمه طاهرين (سلام الله عليهم اجمعين) كه حق تعالي بر دست و زبان ايشان جاري كرد كه اكد در الزام و اقوي در اتمام حجت برايشان باشد و لكن:
" من لم يجعل الله له نورا فما له من نور " (6) جواب به شبهات مقاله ثانيه در ذكر بعضي از شبهات مخالفين واجوبه آنها:
شبهه اول:
آنكه ما از جهت اين اخبار متواتره انكار نمينمائيم ظهور مهدي (عجل الله تعالي فرجه) را و آنكه او از اولاد فاطمه (عليها السلام) است و لكن ميگوئيم كه مهدي از اولاد فاطمه (عليهما السلام) هنوز متولد نشده است. و بعد بوجود خواهد آمد و آنچه فرقه شيعه برآنند كه حضرت مهدي (عليه السلام) از اولاد فاطمه (عليها السلام) و از صلب امام حسن عسكري عليه السلام) بوجود آمده و
(١٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (3)، غدير خم (1)، الفرج (1)، الصّلب (1)
غايب از انظار است و منتظر قدوم او ميباشند و او را امام مفترض الطاعة ميدانند آن را انكار داريم، زيرا كه از اين اخبار زياده از آنچه ما ميگوئيم كه مهدي از اولاد فاطمه (عليهما السلام) ظاهر خواهد شد وترويج دين اسلام خواهد نمود، مستفاد نميشود.
جواب:
جواب از اين شبهه آنكه اگر تعصب تو را منع از اقرار به حق ننمايد و تصديق قول رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) بنمائي اگر چه اولين و آخرين ايشان هنوز تصديق قول رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ننموده اند طايفه شيعه دفع اين شبهه را از براي شما مينمايد به همان اخبار متواتره از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) از روايات ثابته در كتب و مؤلفات علماء عامه كه مجال انكار و شبهه از براي احدي نباشد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) تصريح به آن فرموده است و اسم و حسب و نسب او را بيان نموده و تعيين فرموده كه آن بزرگوار از كي متولد شده و (كي) غايب از انظار خواهد شد.
ابراهيم بن محمد حمويني كه از اعاظم علماء و مشايخ اهل خلاف است به سند خود از ابي نظره روايت كرده كه در زمان حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) جابر بن عبد الله انصاري به خدمت آن حضرت مشرف شد و خبر داد به آن حضرت از آن صحيفه كه مشاهده كرده بود در دست حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اسم مبارك رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و أمير المؤمنين [علي] (عليه السلام) و اسامي امامان از اولاد او در آن ثبت بود بدين نهج:
" أبو القاسم محمد المصطفي امه آمنه، أبو الحسن علي ابن ابي طالب امه فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف، أبو محمد الحسن بن علي، أبو عبد الله الحسين بن علي التقي امهما فاطمه بنت رسول الله، أبو محمد علي بن الحسين العدل امه شاه بانويه بنت يزدجرد بن شاهنشاه، أبو جعفر
(١١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، جابر بن عبد الله (1)، إبراهيم بن محمد (1)، الحسين بن علي (1)، الحسن بن علي (1)، المنع (1)
محمد بن علي الباقر امه ام عبد الله بنت محمد بن الحسن بن علي ابن ابي طالب، أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق امه ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابي بكر، أبو ابراهيم موسي بن جعفر الثقة امه جاريه مسماه بحميده، أبو الحسن علي بن موسي الرضا امه جاريه اسمها نجمه، ابو جعفر محمد بن علي الزكي امه جاريه اسمها خيزران، أبو الحسن علي بن محمد الامين امه جاريه اسمها سوسن، أبو محمد الحسن بن علي الرفيق امه جاريه اسمها سمانه، أبو القاسم محمد بن الحسن هو الحجة القائم امه جاريه اسمها نرجس " و نيز ابراهيم بن محمد حمويني به سند خود از ابن عباس روايت كرده است كه يكي از احبار يهود كه نعثل نام او بود مشرف شد خدمت سيد كائنات (صلي الله عليه وآله) و مشكلات مسائل خود را از آن حضرت سؤال نمود و جواب شنيد، از آن جمله سؤال نمود از اوصياء و خلفاء او بعد از او كه اسامي آنها كدام است؟ حضرت فرمود:
" وصي من بعد از علي ابن ابي طالب و بعد از او دو فرزندم حسن و حسين و بعد از ايشان نه نفر از اولاد حسين (عليهم السلام [اجمعين]) كه همه آنان امامان نيكو كردارند. " آن عالم يهودي عرض كرد كه: اسامي هر يك را از براي من بيان فرما، پس آن بزرگوار فرمود كه:
" چون حسين از دنيا بگذرد پسرش علي است و بعد از پسرش محمد امام است و بعد از او پسرش جعفر امام است و بعد از پسرش موسي امام است و بعد از او پسرش علي امام است و بعد از پسرش محمد امام است و بعد از پسرش علي امام است و بعد از پسرش حسن امام است و بعد از او پسرش حجة بن الحسن امام عصر است و اين دوازده نفر امامان بعد و نقباي بني اسرائيل اند " آن عالم يهودي گفت: آنچه فرمودي همه را در كتب انبياء سلف ديدم و در
(١١١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، عبد الله بن عباس (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، محمد بن الحسن بن علي (1)، إبراهيم بن محمد (1)، أبو إبراهيم (1)، أبو عبد الله (1)، محمد بن أبي بكر (1)، موسي بن جعفر (1)، محمد بن الحسن (1)، محمد بن علي (2)، جعفر بن محمد (1)، الصدق (1)، الحج (1)، النوم (1)
وصيتنامه موسي بن عمران خوانده ام.
صدر الائمه به سند خود از سلمان فارسي (رضي الله تعالي عنه) روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ميبوسيد دهان و چشم حسين را و ميفرمود كه:
" تو حجت، پسر حجت، و پدر حجتهاي خدائي، كه از صلب تو بيرون آيند و نهمي ايشان قائم ايشان است " و نيز صدر الائمه اخطب خوارزمي و ابراهيم بن محمد حمويني و فخر الفضلاء بغدادي وحافظ بن عقده و مؤلف كتاب " ثوابة الموصلي " و صاحب كتاب " مقتضب الاثر " از ابي ايوب انصاري وعبد الله بن عمر بن خطاب روايت كرده اند از سليمان راعي [و او از] رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) كه شنيدم از آن حضرت كه ميفرمود:
" در ليلة المعراج نظر كردم به جانب عرش ديدم علي وفاطمة وحسن و حسين وعلي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر وعلي بن موسي و محمد بن علي وعلي بن محمد وحسن بن علي و مهدي (عليهم السلام) را در ضهضاهي (7) از نور كه به نماز ايستاده بودند و مهدي (عليه السلام) در ميان ايشان مانند كوكب درخشنده بود و حق تعالي فرمود كه يا محمد (صلي الله عليه وآله) اينان حجتهاي منند و اين است مهدي (عليه السلام) كه خون خواه عترت تو است، به عزت وجلال خودم سوگند كه مهدي (عليه السلام) حجت واجبه من است در اولياء من وانتقام كشنده از اعداي من " و در روايت ديگر از روايات عامه كه جابر بن عبد الله انصاري سؤال كرد از رسول خدا صلي الله عليه وآله) از امامان از اولاد علي ابن ابي طالب [علي] (عليه السلام)، [حضرت] فرمود:
" حسن و حسين كه دو سيد جوانان اهل بهشتند و بعد از آن سيد عابدان زمان علي بن الحسين و بعد از او باقر محمد بن علي، اي جابر تو به خدمت
(١١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (4)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، جابر بن عبد الله (1)، إبراهيم بن محمد (1)، عبد الله بن عمر (1)، علي بن الحسين (2)، موسي بن عمران (1)، علي بن محمد (1)، محمد بن علي (3)، جعفر بن محمد (1)، الخوارزمي (1)، الصّلب (1)
او خواهي رسيد او را از من سلام برسان، و بعد از او صادق جعفر بن محمد و بعد از او كاظم موسي بن جعفر و بعد از او رضا علي بن موسي و بعد از او تقي محمد بن علي و بعد از او نقي علي بن محمد و بعد از او زكي حسن بن علي و بعد از او فرزندش قائم كه مهدي امت من است كه پر ميكند زمين را از عدل و داد چنان كه پر شده بود از ظلم و جور، اي جابر اينها خلفاي من و اوصياي من و اولاد من و عترت منند پس هر كه ايشان را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه معصيت ايشان كند مرا معصيت كرده و هر كه همه ايشان يا يكي از ايشان را انكار كند مرا انكار كرده و خداي تعالي آسمان را به ايشان نگهداشته كه بر زمين نيافتد و زمين را به ايشان نگاهداشته كه اهل خود را فرو نبرد. " قاضي أبو الفرج بغدادي از جماعتي از شيوخ خود از أبو هريرة روايت كرده كه من و جماعتي از اصحاب چون فضل بن عباس وزيد بن حارثه وابو بكر و عمر و ابن مسعود حاضر بوديم در محضر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) كه حسين بن علي (عليه السلام) داخل شد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله و سلم) او را در كنار خود نشانيد و بوسيد او را و فرمود:
" انت الامام ابن الامام أبو الأئمة تسعة من ولدك ائمة ابرار " عبد الله بن مسعود عرض كرد: كيانند آن اماماني كه از صلب حسين (عليه السلام) بيرون خواهند آمد؟
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمودند:
" يابن مسعود از امر عظيمي سؤال نمود ي و لكن تو را از آن خبر ميدهم، از صلب همين فرزندم حسين، خارج ميشود فرزندي كه هم اسم با جد خود علي (عليه السلام) است ونام او عابد ونور زاهدين است و خاضع و خاشع است و از صلب او خارج ميشود فرزندي كه اسم او اسم من است و شبيه ترين خلق است به من و او ميشكافد علم را شكافتني و از صلب او بيرون ميآورد حق تعالي كلمه حق ولسان صدق را كه اسم او جعفر صادق
(١١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو هريرة العجلي (1)، عبد الله بن مسعود (1)، زيد بن حارثة (1)، موسي بن جعفر (1)، علي بن محمد (1)، محمد بن علي (1)، جعفر بن محمد (1)، الفرج (1)، التصديق (1)، الصّلب (3)
است كه ناطق عن الله و صادق في الله است و از صلب جعفر مولود تقي نقي طاهري بيرون ميآورد خداي تعالي كه سمي موسي بن عمران است كه واثق بالله و حجت خداوند يكتاست و از صلب موسي بيرون ميآورد فرزندي كه خوانده ميشود به رضا ومعدن علم و موضع حلم است كه وفي ورضي است و بيرون ميآورد از صلب او فرزندش محمد را كه او محمود واطهر در خلق واطهر در خلقت است مرغب في الله تعالي است و از صلب او خارج ميشود ولد او علي كه طاهر الحسب و صادق المهجه است و ولي خداست و از او بيرون ميآورد حسن نقي طاهري را كه ناطق از جانب خداوند است و پدر حجت الله است كه مولي بالله و مرشد به سوي خداست و بيرون ميآورد از صلب او قائم (عليه السلام) ما اهل بيت را كه يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا كه از براي اوست هيبت موسي و بهاء عيسي و حكم داود " و بعد از آن تلاوت فرمود:
" ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم و از براي اوست غيبت طولاني كه اظهار ميفرمايد خدا به او دين اسلام را و فرو مينشاند به او كفر را " و در خبر ديگر به همين نحو جبرئيل خبر داد به حضرت رسول الله (صلي الله عليه وآله) و ابراهيم بن محمد حمويني به سند خود از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت كرده كه پدرم به جابر بن عبد الله انصاري امر فرمود كه اظهار دارد آن لوحي را كه در نزد فاطمه زهرا (سلام الله عليها) استكباب نمود. جابر آن لوح را بيرون آورد و در نزد پدرم نيز لوحي بود بيرون آورد. و آن دو لوح به قدر يك حرف اختلاف نداشتند و در آن لوح مندرج بود خطابات الهيه به حضرت سيد انبياء (صلي الله عليه وآله) از آن جمله آنكه حسين را مخزن وحي خود قرار دادم و او را گرامي داشتم به شهادت و به دوستي او و عترت و ذريه او مردم را ثواب بخشم كه اول ايشان سيد عابدان و زينت گذشتگان اولياء من است و بعد از او فرزند او محمد كه شكافنده علم ومعدن
(١١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، جابر بن عبد الله (1)، إبراهيم بن محمد (1)، موسي بن عمران (1)، الطهارة (1)، الصّلب (5)
حكمت من است و بعد از او جعفر كه هر كس شك در او كند هلاك گردد ورد او رد من است و بعد از او موسي تا آنكه ريسمان حكم و تكليف من از خلق بريده نشود و حجت من بر مردم مخفي نماند و بعد از او امام هشتمين علي، ولي وناصر دين من است و ديده او روشن كنم به فرزندش محمد كه خليفه و جانشين اوست و وارث علم ومعدن سر من و حجت من است بر بندگان من و بعد از او فرزندش علي كه ناصر دين من و امين وحي من است و بيرون ميآورم از صلب او كسي را كه به سوي من دعوت كند و او حسن خازن علم من است پس كامل گردانم او را به پسرش كه رحمت خداست بر اهل عالم و وي را است كمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب و دوستان او در نهان او خائف و مضطرب باشند و ايشانند دوستان من حقا.
ابن عبدوستي و ابن قتيبه هر دو به سند خود از ابي دلف و او از محمد بن علي التقي (عليهما السلام) روايت كرده [اند] كه فرمود:
" امام بعد از من پسرم علي است امرش امر من و اطاعتش اطاعت من و امام بعد از او پسرش حسن است امر او امر پدرش و قول او قول پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش و بعد از او پسرش قائم به حق است كه انتطار او كشيده ميشود " عرض كردم كه چرا او را قائم ميگويند؟
فرمود كه " او بعد از آنكه ذكر او كم شود در ميان مردم و مردم مرتد شوند قيام به امر مينمايد " عرض كردم چرا او را منتظر ميگويند؟
فرمود كه:
" او را غيبتي است ايامش بسيار و زمانش طولاني است و مخلصين او منتظر ظهور او ميباشند و ارباب شك منكر او ميشوند و منكرين به آن استهزاء مينمايند و كساني كه براي ظهورش تعيين وقت ميكنند دروغگو
(١١٥)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن علي (1)، الخوف (1)، الصبر (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
ميباشند و كساني كه به ظهورش تعجيل مينمايند هلاك ميشوند و كساني كه در مقام تسليم هستند نجات مييابند " و اين جمله از اخباري بود كه از علماء و روات عامه نقل شد و علماء و روات شيعه زياده از هزار خبر در اسم و نسب آن بزرگوار ذكر كرده اند علاوه از همه اينها كافي است روايت متواتره مسلمه بين فريقين از قول رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) را كه فرمود:
" من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية " و حمل آن امام بر سلاطين فسقه وفجره از اموية و عباسية و غير آنها از شاربين خمر و اهل فجور باطل است و هم چنين حديث مسلم فريقين:
" اللهم بلي لا تخلو ا الارض من حجة اما ظاهر مشهور او غائب مستور لئلا يبطل حجتك " و حاصل كلام در مقام آنكه شبهه مذكوره بوجوه عديده مندفع است كه هر كدام دليل و جواب شافي ميباشد در دفع آن فضلا از جميع آن.
اما اولا:
پس به جهت همين اخبار مذكوره كه همه آنها نصوصند بر آنكه حضرت مهدي پسر امام حسن عسكري (عليهما السلام) است كه از علماء و روات عامه و مخالفين نقل شده است علاوه از آنچه قبل از اين نقل شد از اين اخبار به آنكه مهدي از صلب حسين (عليهما السلام) است.
و ثانيا:
آنكه مفاد روايت متواتره " من مات و لم يعرف امام زمانه " و هم چنين حديث مسلم " اللهم لا تخلو ا الارض من حجة اما ظاهر مشهور او غائب مستور " دليلند بر اينكه مهدي موعود بايد متولد شده باشد و همان امام غايبي است كه امامية اعتقاد به امامت او دارند و الا لازم خواهد آمد خلو زمان از حجت و آنكه
(١١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، معرفة الإمام (2)، الستر (2)، الموت (4)، الحج (2)، الجهل (1)، الصّلب (1)
خلق مكلف باشند به معرفت امامي كه هنوز موجود نشده است و آن امام معدوم، امام زمان ايشان باشد و التزام به آن فظيع از قول و اعتقاد است.
و ثالثا:
آنكه مقتضي حديث متواتر كه " الأئمة من قريش وهم اثني عشر خليفه و لا يزال الاسلام عزيزا منيعا بهم " كه زياده از هفتاد حديث است كه همه آنها را علماء عامه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل كرده اند با قطع نظر از آنچه علماء شيعه آن حديث متواتر را نقل نموده اند دليل قطعي است كه بايد مهدي موعود (عليه السلام) متولد شده باشد از صلب امام حسن عسكري (عليه السلام) و فرزند او باشد زير را كه به غير او عدد اثني عشر متحقق نخواهد بود و استمرار وجود خليفه در ميان امت چنان كه صريح اين اخبار است تحقق نخواهد يافت. كما فصلنا هذه الاخبار وبينا وجه دلالتها علي المطلوب فراجعها و رابعا:
آنكه اين اخبار وارده در باب مهدي (عجل الله تعالي فرجه) محفوف است به قراين قطعيه كه اگر منضم شود به خبر واحد هر آينه دليل قطعي بر مدعا خواهد بود فضلا از انضمام آن باخبار متواتره چه آنكه اين اخبار و مضامين آنها كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و ائمه هدي (عليهم السلام) وارده شده است در حق آن بزرگوار از باب اخبار به مغيبات است قبل از وقوع آن و كثيري از امور كه ذكر نموده اند در صفحه خارجي واقع شده چون قول ايشان كه او را غيبتي است طولاني و آنكه مردم در زمان غيبت در شك و ريب خواهند بود از وجود و حيات او و آنكه او امام نهم از فرزندان حسين (عليه السلام) است و تعيين آباء طاهرين او واحدا بعد واحد و كثيري از علامات ظهور او كما سنذكرها ان شاء الله تعالي (8) كه تحقق و به وقوع رسيده و با اين قراين قطعيه
(١١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، إمام زمان (1)، الصّلب (1)
منضمه با همه اين اخبار متواتره ديگر چگونه شبهه واهيه تطرق خواهد يافت.
و خامسا:
آنكه حديث متواتر مسلم بين الفريقين من قوله (صلي الله عليه وآله):
" اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي وهما لا يفترقان حتي يردا علي الحوض " و دليل واضح بلكه به منزله نص است كه قرآن و عترت هر دو باقي و برقرار خواهند بود إلي يوم القيامة و ضرورت دين اسلام است بر بقاء قرآن إلي يوم القيامة پس بايد عترت هم در روي زمين هميشه باقي باشند كه مصدق قرآن باشند و قرآن هم مصدق [آنها] باشد و از يكديگر مفارقت نكنند تا روز قيامت.
وعلي هذا باطل و عاطل خواهد بود احتمال عدم تولد و عدم بقاء حضرت حجت الله پس با عدم ظهور آن بزرگوار در انظار بايد غايب و مخفي از انظار باشد.
وسادسا:
آنكه قبل از غيبت حجت الله [عليه السلام] از وكلاء آن بزرگوار و غير ايشان زياده از هفتاد نفر به خدمت آن حضرت مشرف شده اند و معجزات باهره از او مشاهده كرده اند و علماء رجال از عامه در كتب خودشان اسامي وكلاء آن بزرگوار را ضبط نموده اند ونصر بن علي جهضمي كه از معتبرين علماء رجال عامه است و از روايات جميع رجال چهار مذهب از حنفي و شافعي و مالكي و حنبلي نقل كرده است حال وكلاي مهدي (عليه السلام) را كه آنها عثمان بن سعيد عمروي و محمد بن عثمان سعيد عمروي و حسين بن روح نوبختي و علي بن محمد سمري (قدس الله اسرارهم) وكلاء آن حضرت بودند كه اسماء و اوطان والقاب ايشان را مفصلا ذكر كرده اند و طائفه شيعه در مشكلات احكام شرعيه به ايشان رجوع ميكردند و بواسطه ايشان مستفيض ميشدند در جواب
(١١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الحسين بن روح النوبختي (1)، حديث الثقلين (1)، يوم القيامة (2)، محمد بن عثمان (1)، علي بن محمد (1)، نصر بن علي (1)
مسائل خودشان كه از آن بزرگوار به ايشان ميرسيد و كثيري از شيعيان بواسطة ايشان در زمان غيبت صغري به خدمت آن سرور ميرسيدند و كشف مهمات خود را از آن نور الهي مينمودند. علاوه از همه اينها جماعت كثيري از فضلاء و محققين ايشان اعتراف نموده اند به اسم و نسب و تحقق ولادت آن حضرت چون محمد بن طلحه شافعي و جاحظ در رساله خود و محي الدين اعرابي در " اثني عشريه " خود تصرحي به ولادت آن بزرگوار نموده بقوله العلم والموجود الثابت في الوجود المحاذي للمراة المصطفويه والمتحقق باسرار المرتضويه.
و كثيري از موثقين و روات ايشان تصريح نموده اند به حسب و نسب آن حضرت كه او پسر امام حسن بن علي بن محمد (عليهم السلام) است و مادر او نرجس نام است و آنها چون محمد بن جديد طبري شافعي و ابراهيم بن - محمد حمويني وصدر الأئمة وغيرهم.
شبهه دوم:
آنكه مخالفين اعتراض نموده اند بر علماء شيعه كه شما وجوب نصب امام را قائليد از روي قاعده وجوب لطف كه بدون آن تكليف را قبيح ميدانند به معني آنكه شرط صحت تكليف عباد را مبتني بر قاعده لطف ميدانند كه تكليف بدون رئيس منصوب من الله تعالي كه مقرب به سوي طاعت و مبعد از معصيت باشد قبيح است پس لازم خواهد آمد با فقدان آن رئيس منصوب من الله و عدم تصرف او در امر عباد از امر و نهي و تقريب و تبعيد، سقوط تكليف از عباد چه آنكه شرط صحت تكليف وجود لطف به معني مذكور است فإذا فقد الشرط فقد المشروط و حال آنكه به ضرورت مذهب اسلام تكليف باقي است با آنكه در نزد امامية شرط تكليف مفقود است.
جواب:
جواب از اين شبهه را سيد مرتضي و شيخ طوسي (قدس سرهما)
(١١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، محمد بن طلحة (1)، النوم (1)، الوجوب (2)
فرموده اند به آنكه امام و رئيس منصوب من الله اصل وجود او لطف است و تصرف او وبسط يد او (عليه السلام) لطف ديگر است كه منع آن مستند به تقصير مكلفين است.
وقال السيد (قده): وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا.
و اگر مكلفين ازاله مانع نمايند منتفع ميشوند از آن رئيس منصوب من الله تعالي و چون او را از تصرف منع نمودند و تمكينش ندادند پس خودشان سبب انقطاع لطف از خود گرديدند.
و شيخ طوسي نيز جواب شبهه را به طريق سيد (قده) فرموده اند.
پس حق جواب از شبهه مخالفين آنكه لطف به معني مذكور از شرايط تكليف نخواهد بود بلكه تقريب إلي الطاعة و تبعيد عن المعاصي نظير امر به معروف و نهي از منكر مشروط به عدم مفسده است از اضرار به نفس و عرض از قتل نبي و وصي يا القاء مؤمنين در مهلكه نحو آن و از اين جهت بود كه انبياء (عليهم السلام) نيز در كثيري از اوقات ممنوع از ارشاد بودند بلكه ممنوع بودند از بيان معارف و دعوت خلايق به سوي معرفة الله از جهت حبس و تهديد وضرب و شتم ولهذا ساقط نخواهد شد از خلق وجوب تحصيل معرفة الله. اگر كسي سبب شود از براي حبس نبي و قتل او واجب است بر همه ايشان همه تكاليف اصولا و فروعا و حال آنكه امام (عليه السلام) بالاتر از حال رسول نخواهد بود.
شبهه سوم:
شبهه ثالثه مخالفين لزوم لغويت وجود امام (عليه السلام) است در حال غيبت العياذ بالله چه آنكه فوايد وجوديه او بالمره مسلوب است و ثمرات وجوديه او انتفاع خلق است از او از اوامر و نواهي و تقريب خلق به سوي طاعات و تبعيد آنها از معاصي و اغاثه مظلومين، و اجراء حدود و احقاق حقوق و بيان احكام و حفظ و ضبط آن و در حال غيبت او فرقي نخواهد بود بين وجود و
(١٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)، المنع (2)، الوجوب (1)
حيوة او غايبا و بين عدم وجود و موت او.
جواب:
جواب از اين شبهه وجوهي است:
وجه اول: آنكه اين شبهه منتقض است به كثيري از غيبت انبياء چون مخفي شدن موسي بن عمران از بني اسرائيل عشرة سنين و شباني نمودن در نزد حضرت شعيب و چون غيبت ابراهيم ودانيال و سليمان و عيسي (عليهم السلام) و غير ايشان كه خداي تعالي به آن خبر داده بلكه غيبت سيد انبياء (صلي الله عليه وآله و سلم) در مدت چهار سال يا كمتر در شعب ابي طالب و غيبت او از مسلمين در غار، پس هر چه مخالفين در غيبت انبياء جواب گويند بعينه همان جواب را شيعه در غيبت امام (عليه السلام) خواهد گفت چه آنكه در غيبت انبياء هم العياذ بالله لازم خواهد آمد لغويت وجود ايشان بزعم فاسد مخالفين و آنكه فوايد وجودي ايشان بالمره مسلوب باشد.
وجه دوم: آنكه عمده فايد وجوديه نبي يا وصي لازم بودن اتمام حجت است از جانب حق تعالي بر بندگان تا آنكه لسان معذرت ايشان منقطع گردد و بر تقدير عصيان و مخالفت به آنچه مكلف به آن شده اند صحيح باشد عقاب كردن ايشان و الا عقاب بر ايشان قبيح خواهد بود زيرا كه از براي عباد است كه متضرر شوند در صورت عدم اطاعت و انقياد كه: خداوند از جانب تو رسولي يا وصيي بر ما گماشته نشد كه بيان فرمايد از براي ما مرادات تو را تا ما در مقام اطاعت و انقياد او برائيم، و در قرآن نيز ارشاد به اين حكم عقلي قطعي فرموده من قوله تعالي:
" رسلا مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل " (9) و لزوم اقامه حجت بر عباد در همه اوقات و ازمان بر خدا لازم است تا آنكه قبيح نشود عقاب ايشان در صورت مخالفت و عصيان و نگويند كه تو نصب ولي يا بعث نبي نفرمودي تا ما به امر آنها اطاعت نمائيم تو را و در جميع آنات
(١٢١)
صفحهمفاتيح البحث: شعب أبي طالب (ع) (1)، موسي بن عمران (1)، الحج (1)
ممكن است عباد را كه اعتذار نمايند از عدم طاعت به عدم تماميت حجت، پس بايد عذر ايشان را رفع نمود ولسان معذرت ايشان را منقطع ساخت در همه اوقات به آنكه حق تعالي بفرمايد:
" من بعث رسول بر شما نمودم يا نصب ولي از براي شما كردم و لكن شما استماع به سخنان ايشان ننموديد و با ظلم و ستم ايشان را محبوس يا غايب نموديد از انظار و بر شما لازم بود كه تمكين نمائيد از ايشان و نصرت كنيد ايشان را بر اعادي ايشان و چون شما بر خود ظلم كرديد و به سخنان ايشان گوش ننموديد منتفع نشديد به بركات وجود ايشان لهذا مستحق عذاب و جزاء سوء شديد ولسان معذرت شما منقطع خواهد بود " اشاره به همين حكم عقلي است حديث مسلم بين الفريقين از قول امير المؤمنين [علي] (عليه السلام):
" اللهم لا تخلوا الارض من حجة اما ظاهر مشهور او غائب مستور مغمور لئلا يبطل حجتك " و حاصل كلام آنكه صحت تكليف و انقطاع لسان معذرت بندگان از عصيان و مخالفت مبتني بر وجود فعلي نبي و يا وصي نبي خواهد بود و اگر نه چنين باشد هر آئينه لازم خواهد آمد نقض غرض الهي در عمل تكاليف و ابقاء آن و لازم خواهد آمد عدم تماميت حجت بر عباد و قبح عقاب ايشان، واعظم فوايد وجوديه نبي يا وصي همان صحت تحقق غرض الهي است از براي تكاليف و ابقاء آن كه سبب و وسيله است از براي تقريب عباد به سوي خدا و فائز شدن ايشان به سعادات ابديه به اطاعت و انقياد از معرفت عباد الله تعالي و عبادت او كه غايت خلقت انسان است من قوله تعالي:
" و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون " (10) و در حصول اين غرض فرقي نخواهد بود بين حضور حجت و غياب او از انظار با تحقق وجود فعلي او در ميان خلق چون ساير انبياء و حجج الله تعالي كه گاهي با عدم مانع ظاهر و هويدا بودند در ميان مردم و مكلفين و گاهي
(١٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الستر (1)، الحج (1)، الباطل، الإبطال (1)
بواسطة خوف از اعداء غايب و مستور ميشدند و غرض الهي به اصل وجود فعلي ايشان تحقق مييافت و فائده عظماي صحت تكاليف به آن متحقق ميشد و اما تمكين عباد بر نبي و حجت را و اطاعت نمودن ايشان به آنچه متوجه به ايشان شد از تكاليف پس اختيار آن مفوض نموده عباد است و اكراه و التجاء ايشان به اطاعت و انقياد به نحوي كه مقهور در اطاعت باشند منافي با تكليف است كه مبتني بر نوعي از اختيار است بالجمله اگر تأمل نمائي خواهي يافت كه حال بعث نبي و نصب ولي و فوايد وجوديه ايشان مثل نصب دلايل معرفت الله و فوايد وجوديه آن دلايل است از براي شخص كافر جاحد بالله العظيم كه مسامحه مينمايد در نظر كردن به آن دلايل، در آن تأمل نمينمايد تا تحصيل معرفت الله نمايد، پس بايد گفته شود به مذاق خصم چه فائده دارد نصب دلايل از براي كافري كه ترك تحصيل معرفت الله مينمايد چه آنكه غرض از نصب وجعل آن دلايل آن است كه مكلفين تحصيل معرفت الله نمايند و بعد از آنكه نظر نمايند در آن دلايل و مسامحه كنند در آن هر آينه لازم خواهد آمد لغويت نصب آن دلايل و انتفاع فوايد وجوديه آن، چنان كه جواب از اين گفته ميشود كه اعظم فوايد متصوره در عالم امكان حصول معرفت الله است از براي عباد وتحقق آن مبتني بر جعل و نصب دلايل معرفت است در جميع آنات تا آنكه حجت بر بندگان تمام شود و صحيح باشد عقاب ايشان در صورت تسامح و تقاعد از تحصيل معرفت الله و منقطع شود لسان معذرت ايشان در همه آنات وجود ايشان و نگويند كه در فلان وقت عازم تحصيل معرفت الله شديم و لكن دلايل آن موجود نبوده و يا معدوم شده بود بعد از وجود آن و من قادر بر تحصيل نشدم، پس آنچه لازم است بر خدا همان جعل و نصب دلايل و قدرت دادن بر عبادات به ادراك آنها و عدم حصول در خاج به جهت تقصير عباد و مسامحه ايشان است.
همچنين در محل كلام جواب گفته ميشود كه اعظم فوايد متصوره در عالم امكان همان اطاعت و انقياد حق تعالي است در جميع تكاليف شرعيه از اصوليه اعتقاديه و فروعات شرعيه كه تحقق آنها منوط به وجود نبي يا وصي نبي است
(١٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الستر (1)، الإختيار، الخيار (2)، الخوف (1)
در جميع آنات وجود مكلفين تا آنكه حجت الهي تمام شود بر عباد و صحيح باشد عقاب ايشان بر فرض تسامح و تقاعد و منقطع شود لسان معذرت ايشان كه نگويند در فلان زمان معين تمام تمكين و اطاعت و انقياد ولي امر و حجت تو را مينموديم و موانع حضور و مشاهده جمال نوراني او را از بين برداشتيم و لكن او هيج به عرصه وجود نيامد و يا بعد از وجود قطع حيوة شده بود و ما قادر بر اطاعت و انقياد اوامر و نواهي تو نشديم به خلاف آنكه اگر حجت و ولي امر در حيوة باشد و مستور از انظار گردد و موانع وجوديه مكلفين مانع از ظهور او باشد در چنين وقتي اگر مكلفين صادق در نيت خود باشند و انابه كليه نمايند و موانع وجوديه خود را بالمره بر طرف نمايند در هر آني از آنات وجود خودشان هر آينه بر خدا لازم است كه منقطع نمايد لسان معذرت ايشان را به آنكه ظاهر نمايد ولي امر خود را تا اقامه نمايد به اوامر و نواهي او و تعطيل ننمايد حدود الهيه و نواميس شرعيه را و هر وقتي كه مكلفين به اين قسم در مقام اطاعت و انقياد برآمدند بر سبيل حق تعالي و ممتحن شدند به امتحانات الهيه در صدق دعواي خود و يا جمع كثيري كه بوجود ايشان منتظم ميشود نصرت ولي امر خدا البته خداوند نيز ولي و حجت خود را ظاهر خواهد نمود و آن حجت الهيه هم تقاعد نخواهد نمود و لكن چون در همه آنات وجود مكلفين ممكن است كه چنين معذرتي اظهار نمايند پس بر خدا هم لازم است كه باقي بدارد وجود حجت و ولي خود را در همه ازمنه مفروضه كه آنچه عقلا احتمال عذر در او تطرق مييابد راه او را مسدود و اتمام حجت علي سبيل الكليه والاطلاق بر بندگان خود بفرمايد.
وجه سيم آنكه فايده وجوديه امام (عليه السلام) در حال غيبت در مذاهب امامية بسيار است و آن باخبار صحيحه منقوله از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و اهل بيت طاهرين او وبقواعد عقليه و نقليه در نزد ايشان محقق است.
اولا آنكه مبرهن است در نزد امامية كه امام قطب عالم امكان و جميع نعم الهيه كه عايد به بندگان خدا ميشود به بركت وجود مطهر اوست و بقاء سموات
(١٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: الستر (1)
و ارضين منوط بوجود مقدس اوست ودفع بليات به سبب نور وجود اوست و حال او مانند حال رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) است چنان كه خداي تعالي ميفرمايد:
" و ما كان الله ليعذبهم وأنت فيهم " (11) و امام قائم مقام رسول خدا و نايب مناب اوست در جميع حالات و صفات و فوايد چنان كه وجود مقدس نبوي در حال حيوة ظاهريه دافع انواع عذاب الهي بود از بندگان خدا كه به جهت خبث حالات و شنايع افعال و قبايح اعمال خودشان مستحق آن بودند همچنين وجود مقدس امام (عليه السلام) كه قائم مقام آن حضرت نيز دافع عذاب و رافع انواع بلا خواهد بود از بندگان چنان كه جابر بن عبد الله انصاري ميگويد كه سؤال كردم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كه آيا مردم در زمان غيبت قائم (عجل الله تعالي فرجه) بوجود او منتفع ميشوند فرمود:
" بلي قسم به خدائي كه مرا به رسالت مبعوث گردانيده كه مردم بوجود امام در حال غيبت او منتفع ميشوند چنان كه از شمس منتفع ميشوند در حالتي كه در ابر پنهان باشد " و كليني در كافي از اسحق بن يعقوب روايت كرده كه عريضه نوشتم به خدمت قائم (عجل الله تعالي فرجه) و مسائلي براي من مشكل شده بود و در آن عريضه مندرج ساختم و سؤال كردم از وكيل آن حضرت، محمد بن عثمان بن - عمروي كه عريضه مرا خدمت آن حجت پروردگار برساند پس از ناحيه مقدسه بيرون آمد به خط مولانا صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه) از براي اسحق بن يعقوب و مشكلات مسايل او را بيان فرموده تا آنكه فرموده:
" اما وجه الانتفاع في غيبتي وكالانتفاع بالشمس إذا غيبها عن الابصار السحاب واني امان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء فاغلقوا ابواب السؤال عما لا يعينكم ولا تتكلفوا اعلم ما كفيتم واكثروا الدعا بتعجيل الفرج فان في ذلك فرجكم والسلام عليك يا
(١٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، جابر بن عبد الله (1)، محمد بن عثمان (1)، الفرج (3)
اسحق بن يعقوب وعلي من اتبع الهدي " و از جمله فوايد وجوديه امام (عليه السلام) در حال غيبت ثواب انتظار فرج از براي مؤمنين. صدوق (عليه الرحمة) در كتاب " عيون اخبار الرضا (عليه السلام) " باسناد عديده از حضرت علي بن موسي الرضا (عليهما السلام) روايت كرده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود كه:
" افضل اعمال امت من در زمان غيبت انتظار فرج است از جانب حق تعالي " قطب راوندي در كتاب " خرايج " به سند خود از حضرت علي بن الحسين [عليهما السلام] روايت كرده كه فرموده:
" غيبت ولي دوازدهم خدا كه وصي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و باقي ائمه هدي است به طول خواهد انجاميد و اهل زمان غيبت او كه قائل به امامت و منتظر ظهور او هستند از اهل همه زمانها افضلند زيرا كه حق تعالي از عقل و فهم و معرفت آنقدر به ايشان عطا فرموده كه زمان غيبت در نزد ايشان به منزله زمان حضور و مشاهده است وايشان در آن زمان به منزله كساني هستند كه در پيش رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با شمشير جهاد كرده اند و ايشانند مخلصان حق تعالي و شيعيان ما " و نيز صدوق به سند خود از عمرو بن ثابت روايت كرده كه حضرت علي بن الحسين [عليهما السلام] فرموده كه:
" هر كس در زمان غيبت قائم در ولايت ودوستي ما ثابت قدم باشد هر آينه خداي تعالي عطا ميفرمايد به او اجر هزار شهيد كه مانند شهداي بدر و احد باشند " و از جمله فوايد وجوديه امام (عليه السلام) دعا و استغفار آن نور الهي است از براي شيعيان و مواليان خود ودفع هموم و غموم و كشف كربات ايشان است در وقتي كه به نيت صادقه متوسل به آن بزرگوار شوند.
و از جمله فوايد وجوديه آن امام عالميان در حال غيبت مرتدع شدن شيعيان و دوستان اوست از معاصي زيرا كه بسا ميشود در مجمع ايشان حاضر
(١٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، علي بن الحسين (1)، عمرو بن ثابت (1)، الشهادة (1)
شود و نشناسند او را و به احتمال آنكه لعل آن بزرگوار ناظر به حال ايشان باشد ممنوع ميشوند از ارتكاب كثيري از قبايح اعمال و شنايع افعال و هم چنين در عصر هر روز ملائكه حفظ اعمال عباد كه صعود به عالم ملكوت مينمايند مأمورند كه ابتدا صحايف اعمال عباد را به امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) عرضه بدارند تا آنكه آن بزرگوار بعد از اطلاع به اعمال ايشان آنچه از اعمال ناشايستي كه قابل اصلاح است يا به استغفار يا به شفاعت در نزد پروردگار از براي شيعيان خود اصلاح نمايد و بعد از آنكه ملائكه با آن صحايف به آسمان عروج نمايند اگر چه بعد از آن هم به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و ائمه هدي نيز عرضه داشته ميشود چنان كه اخبار ديگر به اين معني وارد شده در تفسير قوله تعالي:
" و قل اعملوا فسيري الله عملكم ورسوله والمؤمنون " (12) به آنكه مراد به " مومنون " ائمه هدي (سلام الله عليهم) هستند پس تمام عالم امكان هر يك به قدر استعداد و قابليت خود از وجود مقدس امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) در زمان غيبت آن بزرگوار منتفع ميشوند و لكن ديده خصم اعور بلكه اعمي است:
" و من كان في هذه اعمي فهو في الاخرة اعمي وأضل سبيلا " (13) شبهه چهارم:
شبهه رابعه آنكه طول غيبت و دوام استمرار آن به قسمي كه سبب شود از براي انكار وجود او و نفي ولادت او عاري از حكمت است چرا او نيز مانند آباء طاهرين خود در ميان خلق ظاهر نشد كه داعي به سوي نفس خود نباشد تا آنكه ممكن نشود از براي احدي انكار وجود او.
جواب:
جواب از اين شبهه وجوهي است:
(١٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الفرج (2)
وجه اول: آنكه شبهه منتقض است به غيبت ساير انبياء و حجج الله تعالي مانند موسي بن عمران وخضر والياس و عيسي ودانيال (عليهم السلام) كه همين شبهه در حق ايشان بعينه جاريست و آنچه مخالفين در جواب شبهه مذكوه بالنسبه به غيبت انبياء ميگويند همين بعينه جواب طايفه امامية خواهد بود در غيبت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه).
وجه دوم: آنكه با برهان عقل و شرع ثابت كرديم ولادت و حيات و عصمت و امامت و خلافت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) را و مخفي بودن سر و حكمت غيبت او و غايب بودن او از انظار ما مضر به حال ما نخواهد بود چه آنكه غيبت آن بزرگوار به امر الهي است و حكمت الهيه اقتضاء آن نموده كه غايب از انظار باشد پس بر مخالف است كه اولا گفتگو نمايد در حكيم بودن خداي تعالي و ثانيا در عصمت و طهارت آن سيد ابرار و بعد از ثبوت وتحقق اين دو مطلب ديگر جاي سخن و گفتگو باقي نخواهد بود.
وجه سيم: آنكه سبب غيبت حضرت حجت (عليه السلام) خوف آن سرور بود بر نفس مقدس خود كه اعادي دين و دشمنان او از فسقه و سلاطين جبابره زمان او در مقام قتل نفس مقدسه او بودند وليلا ونهارا تفحص و تجسسي از حال او مينمودند زيرا كه بتواتر بر همه فرق معلوم شده بود باخبار رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و آباء طاهرين (عليهم السلام) او كه آن نور الهي ظاهر ميشود و پر ميكند زمين را از عدل و داد بعد از آنكه پر شده باشد از ظلم و جور و آنكه دولت حقه او مضمحل مينمايد همه دول را و باطل ميكند جميع مذاهب و ملل باطله را. لهذا همه دول و مذاهب و ملل داعي قاهره داشتند بر اهلاك نفس مقدسه و اطفاء نور وجود مبارك او و از اين جهت بود كه بعد از وفات حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) سلاطين جور زمان او در مدت بسياري در تفحص حال او بودند در خانه‌ها و سردابها و منازل خفيه گردش ميكردند و جاريه [اي] كه از حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) گمان حمل داشتند مدت دو سال در حبس خود نگاه داشتند تا استكشاف حال او
(١٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (2)، موسي بن عمران (1)، القتل (1)، الخوف (1)، الفرج (2)
نمايند و عشيره و منتسبين آن حضرت را گرفته حبس مينمودند تا دلالت نمايند ايشان را به آن نور الهي تا آنكه عم او جعفر به معاونت آن جبابره ارث آن بزرگوار را به تصرف درآورده بود و حال او شبيه است به حال رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) در زمان غيبت او در شعب ابي طالب و رفتن به جانب غار بلكه اين بزرگوار اشبه به حال موسي بن عمران بود كه كهنه اعلام نموده بودند به فرعون كه پيغمبري از بني اسرائيل مبعوث ميشود كه سبب زوال ملك و سلطنت تو خواهد شد و فرعونيان شب و روز در تفحص حال آن مولود بودند وبدين جهت اطفال صغار زياد از بني اسرائيل به قتل رساندند. هكذا جبابره كه در زمان ائمه طاهرين (عليهم السلام) بودند بواسطة علم ايشان بصدق قول پيغمبر صادق الوعد (صلي الله عليه وآله و سلم) و حضرت امير المؤمنين علي (عليه السلام) كه اخبار فرموده بودند كه مهدي موعود (عليه السلام) خليفه دوازدهم در صلب حسين (عليه السلام) ظهور خواهد كرد و دولت و سلطنت باطله ايشان را زايل خواهد نمود لهذا آباء طاهرين او را هميشه در حبس خود نگاه ميداشتند كه تا زمان ولادت آن نور الهي برسد و او را بقتل آورند و ايمن شوند از زوال سلطنت باطله خودشان و آنچه تدبير نمودند و در مقام اطفاء آن نور برآمدند ممكن نشد وخداوند حفظ نمود نور خود را و در ظل حمايت خود نگاهداشت چنان كه موسي را حفظ نمود تا آنكه به وجود مقدس او از ظالمين انتقام بكشد.
شبهه پنجم:
شبهه خامسه آنكه بنابر مذهب امامية حال ائمه مانند حال انبياء و رسل است چنان كه بر خدا لازم است كه دفع ظلم و اذيت از انبياء نمايد تا آنكه اقامه نمايند به تبليغ شريعت كه بواسطة آن حاصل شود آنچه درباره مكلفين لطف است هم چنين لازم و واجب علي الله است كه دفع ظلم و اذيت از امام (عليه السلام) نمايد تا آنكه او غايب نشود و قيام نمايد به امر امامت كه به سبب او
(١٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، شعب أبي طالب (ع) (1)، موسي بن عمران (1)، القتل (2)، الصّلب (1)
حاصل شود آنچه لطف است درباره مكلفين پس چرا خداي تعالي دفع ظلم و اذيت از او ننمود كه محتاج به غيبت شود؟
جواب:
جواب از اين شبهه نيز داراي وجوهي است:
وجه اول: آنكه فرق است در ميان نبي و وصي نبي چه آنكه نبي مبلغ و مشرع احكام است و ممكن است كه گفته شود كه لطف واجب درباره مكلفين منوط به تبليغ و تشريع تكاليف است و بدون آن حجت الهيه بر خلق تمام نخواهد شد پس ما دامي كه تبليغ شريعت ننموده باشد بر خدا لازم است دفع ظلم ظالمين و منع ايشان از قتل او به خلاف وصي نبي كه غرض از نصب او مجرد حفظ تكاليف الهيه است كه اگر عباد الله رجوع با و نمايند او حافظ ايشان شود پس از بيان و تبليغ نبي و تماميت حجت بر ايشان از جهت تشريح احكام حال وصي حال نبي خواهد بود. بعد از تشريح و تبليغ احكام كه اگر امت بخواهند تضييع آن احكام نمايند و گوش به سخنان او ندهند و طغيان و تمرد ورزند در نافرماني او و او را اذيت نمايند از ضرب و شتم و قتل در اين صورت لازم نخواهد بود حفظ آن نبي بالقهر والغلبة، بسا باشد كه تحمل مشاق و ضرر بر نفس از ضرب و شتم قتل موجب مضاعف شدن اجر و ثواب است و سبب تقريب اوست به سوي خدا و نيل ايشان است به سعادت شهادت و از اين جهت بود كه كثيري از انبياء به جهت ظلم ظالمين مانند ائمه فائز شدند به درجه رفيعه شهادت، پس واضح شد فرق بين نبي و وصي نبي قبل از تبليغ و تشريح احكام نه بعد از تبليغ و اگر فرض شود امر شريعت به قسمي از بين برداشته شود كه حال مردم در محو شدن آثار شريعت در ميان ايشان مانند حال ايشان قبل از تبليغ و قبل از بعثت نبي كه عهد جاهليت بتمامه عود نمايد ميگوئيم در اين صورت بر خدا لازم است دفع و منع نمايد ظلم ظالمين را از امام و خليفه و وجود مبارك او را ظاهر سازد و اعوان و انصار او را تقويت نمايد تا اقامه نمايد با عباء خلافت و امامت و حدود الهيه و
(١٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (2)، الضرب (2)، الضرر (1)
نواميس شرعيه و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه اعتقاد امامية در حق آن حضرت.
وجه دوم آنكه خداوند دفع و منع ظلم ظالمين از انبياء و حجج مينمايد به نحوي كه منافي با تكليف نباشد و چنين دفع و منع از براي نبي و وصي او علي السويه حاصل است چه آنكه حق تعالي نهي فرمود به خطاب تكليفي عامه مكلفين را از ظلم و اذيت بر انبياء و حجج الله و واجب كرد بر مكلفين نصرت و تقويت سلطنت حقه او را و اما منع ودفع ايشان بالقهر والغلبة و عدم قدرتهم علي المخالفة منافي با اصل تكليف است كه مبتني بر اختيار عباد است ودفع و منعي كه منافي با حكمت جعل تكاليف است از حكيم علي الاطلاق صادر نميشود نظير منع نمودن خلايق را به قهر و غلبه ساير قبايح اعمال و شنايع افعال و همه انبياء و حجج الله به قدر استعداد و تحمل خود شان مبتلا به ظلم ظالمين وجبارين زمان خود بودند آيا كدام نبي و يا وصي نبي بود كه در برهه [اي] از زمان مقهور و مغلوب اعادي دين نشده باشد، بلي ميشود كه در برهه [اي] از زمان به جهت مصالح واقعيه كه كائن في علم الله بود امر منعكس ميشد بالنسبه به بعضي از انبياء و حجج الله و لكن نه بر سبيل دوام و استمرار.
وجه سيم: آنكه اصل شبهه مذكوره مبتني بر وجوب لطف است علي سبيل الاطلاق والكلية فهذا ممنوع جدا، بلي اگر مؤدي به نقض غرض و يا ساير محاذير عقليه شود وجوب آن مسلم است و در اين صورت فرقي ميان نبي و وصي او نخواهد بود و اگر مؤدي به آن نشود بلكه مجرد تقريب إلي الطاعة و تبعيد از معصيت باشد پس اصل وجوب آن در حق نبي نيز ممنوع است و عليهذا اگر فرض شود كه نبي مأمور تبليغ احكام ممنوع شود به اينكه در حين شروع به تبليغ او را زجر يا حبس نمايند و سياست كنند وبالمره نگذارند كه تبليغ رسالت نمايد و يا سنواتي بر او بگذرد و نگذارند كه در امر رسالت خود تكلم نمايد هيچ قبحي بر خدا و رسول او لازم نخواهد آمد و هيچ لازم نبود بر
(١٣١)
صفحهمفاتيح البحث: المنع (4)، الإختيار، الخيار (1)، الوجوب (3)
خداي تعالي كه مقهور نمايد عباد را بر دفع ظلم ايشان از انبياء چنان كه در حق كثيري از انبياء واقع شد مثل موسي بن عمران كه هفت سال بر باب قصر فرعون بماند و حاجبان فرعون مانع بودند او را از داخل شدن در قصر و ديدن فرعون فضلا از آنكه اداء رسالت و اتيان به مأموريت نمايد چون رسل انطاكية، و مثل كفار قريش كه مردم را منع و زجر ميكردند كه گوش به سخنان رسول الله (صلي الله عليه وآله) ندهند بلكه در بعضي از اوقات گوشهاي خود را ميگرفتند كه كلام آن سرور را استماع ننمايند پس اگر لطف بر خدا واجب بود چرا خدا دفع آن اذيتها از ايشان ننمود تا آنچه را كه مأمور بودند تبليغ نمايند؟
بلي اگر منع ايشان مؤدي به نقض غرض يا لزوم عدم تماميت حجت و عقاب بلا بيان و حجت شود مثل آنكه در تمام زمان رسالت خود ممنوع از تبليغ به قدر كفايت شوند، البته در اين صورت چنان لطفي واجب است بر خدا و واجب است عقلا كه خداوند حفظ نبي خود نمايد كه آنچه مقصود از تبليغ است حاصل گردد و حجت الهي بر خلق تمام شود ولسان معذرت ايشان در طغيان و مخالفت منقطع گردد در اين صورت حال وصي نيز مثل حال نبي خواهد بود كه اگر بالمره متصدي اعباء خلافت و امامت نشود ومنجر به نقض غرض الهي شود در نصب او از براي خلافت، در چنين مقام ميگوئيم واجب است بر خدا لطف خود را درباره مكلفين منع نمايد و حفظ نمايد حجت خود را كه با او اقامه شرع مبين شود چنان كه اعتقاد امامية در حق ائمه دين است كه آنچه غرض الدر نصب ايشان بر خلافت و امامت حاصل شده و خواهد شد.
شبهه ششم:
شبهه سادسه آنكه سلمنا، حكمت غيبت مهدي موعود با عتقاد شما طايفه امامية به جهت خوف از اعداي دين است و به اين سبب غايب شده و لكن بالنسبه به اولياء و مؤمنين و تابعين خود كه از براي او خوف و وحشت و دهشتي نبوده و نخواهد بود پس چرا از براي ايشان ظاهر نميشود و افاضه فيوضات به ايشان
(١٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: موسي بن عمران (1)، المنع (3)، الخوف (2)
نمينمايد و چرا ايشان را علم و اطلاعي از احوالات او نيست؟
جواب:
جواب از اين شبهه اولا: آنكه عقلا قبحي لازم نميآيد در عدم ظهور حضرت حجت از براي مواليان خود بعد از آنكه اشقياء و ظالمين سبب از براي غيبت او شوند بلكه اعادي دين هم ظالم هستند در حق امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) كه سبب شدند از براي غيبت آن سرور از عامه خلق و هم ظالمند بر دوستان و مواليان او كه سبب شدند از براي تقويت منافع وجوديه امام (عليه السلام) بالنسبه به ايشان در حال ظهور.
ثانيا: آنكه سبب عدم ظهور او از براي اولياي خود همان شايع شدن امر امام است در ميان دوستان و دشمنان جميعا پس با خبر خواهند شد ظالمين وطغاة از حال او و معرفت به محل و مكان او بهم ميرسانند پس همان محذور خوف از قتل برميگردد به حال خود و آن سبب اصلي اعاده خواهد نمود چنان كه لازم عادي آنست كه چون جمع كثيري اطلاع حاصل نمايند به حال نبي يا وصي نبي كه ملاذ و ملجأ تمام خلق است به اندك زماني نيز منتشر در بلدان ميشود خصوصا بلادي كه مسكن دوستان و دشمنان اوست پس استتار او از شيعيان و مواليان نيز همان خوف اوست از دشمنان از ضرر بر نفس مقدسه او از قتل و ايضاء.
ثالثا: آنكه عدم ظهور و غيبت او از شيعيان و مواليان به جهت حفظ نفوس و اعراض و اموال دوستان اوست از دشمنان چه در تردد در نزد او ورجوع به اوامر و نواهي ولو آنكه آن حضرت مخفي از دشمنان هم باشد سبب است از براي اتهام دوستان و مواليان او در نزد ظلام و جبابره و اشتداد غضب ايشان بر آنها كه موجب اضرار كلي است از ايشان بالنسبه به مواليان و بر آن حضرت لازم است كه حفظ مواليان خود را از اين جهت نمايد از اعادي دين پس از اين باب مخفي از مواليان خود نيز خواهند بود.
(١٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)، الخوف (2)، الضرر (1)، الفرج (1)، الظلم (1)
رابعا: آنكه از كجا معلوم شد كه حضرت حجة الله الا عظم (عجل الله تعالي فرجه) مخفي و مستور از تمام شيعيان خود ميباشد بلكه شيعيان و مواليان بر طبقات و درجات متفاوته اند. طبقه [اي] از ايشان كساني هستند كه تكميل ايمان نموده اند به درجه عاليه از علم و عمل رسيده اند، اينها بر سبيل الجزم واليقين مشغول به خدمات آن بزرگوارند مانند ابدال كه از خدم و حشم او محسوب ميشوند و امتثال اوامر و نواهي او را و طبقه اي از ايشان كساني هستند كه يك درجه از طبقه اول انزل اند و بسا ميشود كه در تمامي عمر خودشان به كرات يا مرة واحدة بالتفاوت بشرف لقاي او مشرف شده باشند و طبقه ثالثه كساني هستند كه بسا ميشود مثل طبقه ثانيه خدمت آن جناب مشرف شده باشند و لكن در زمان مكالمه نشناخته باشند آن حضرت را و بعد از مفارقت فهميده باشند كه آنچه مشاهده كرده بودند منتهي آمال ايشان بوده و لكن نشناخته بودند و اين مطلب كثيرا از براي ربانيين از علماء شيعه حاصل شده باشد و طبقه ديگر كساني هستند كه بسا ميشود قابل حضور باهر النور حضرت ولي الله صاحب العصر والزمان (عجل الله تعالي فرجه) نيستند به اقسام مذكوره و لكن افاضه فيوضات به ايشان مينمايد در مقام الجاء و اضطرار و شدايد بعد از توسل و تضرع ايشان به آن حجت پروردگار و اين مطلب از براي دوستان بسيار واقع شده است از علماء و غير هم، بلي كثيري از مواليان واحبه بسا ميشود كه هيچكدام از اين فيوضات را ادراك نكرده باشند يا به جهت بعضي از مصالح يا به جهت قلت قابليت و استعداد لكن منافي با مقصود نخواهد بود وهذا وجيه جدا كما اعتمده سيد نا المرتضي و كثير من اعاظم الشيعه.
شبهه هفتم:
شبهه سابعه آنكه سلمنا، تولد مهدي موعود و حيات و بقاء او را و لكن طول غيبت او خالي از حكمت و عبث و لغو است چه آنكه كفر و نفاق شايع وظلم و
(١٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الستر (1)، الحج (1)، الفرج (1)، العصر (بعد الظهر) (1)
جور در اطراف عالم انتشار يافته است پس فائده اي از براي طول غيبت او مترتب نخواهد بود.
جواب:
جواب از اين شبهه اولا: آنكه بعد از تسليم تولد و حيات و بقاء و عصمت و طهارت و تنزيه افعال الله از قبايح و شرور پس اين شبهه بالمره لغو و باطل و عاطل خواهد بود زيرا كه آنچه مصلحت در اصل غيبت اوست همان بعينه بسا ميشود كه علت و حكمت در طول غيبت او باشد و اصل بناء شبهه مذكوره بر احتمال خلو از حكمت و مصلحت و عبثيت و لغويت است و برهاني اقامه ننموده است مورد بر تحقق آن و از واضحات آنكه احتمال معارض با حكم عقل قطعي نخواهد بود از تنزيه افعال الله از قبايح و منكرات و لزوم عصمت ولي، لازم اين دو حكم عقلي قطعي آن است كه البته بر سبيل جزم و قطع بايد مصلحت و حكمت اقتضاء نمايد بر طول غيبت او چنان كه در اصل غيبت او اقتضاء نمود.
ثانيا: آنكه شايد حكمت و مصلحت طول غيبت چنان كه ظاهر ميشود از آيات و اخبار بسيار آن باشد كه تزايل و تفارق نمايند مؤمنين از غير مؤمنين كه اصلاب مؤمنين جدا شود از اصلاب كفار و منافقين كه مؤمن ممحض شود از براي ايمان و كافر و منافق ممحض شود از براي كفر و نفاق و اختلاط بين فريقين برداشته شود تا مؤمن ممحض مستحق نعمت و رحمت الهيه شود و كافر ممحض مستحق عذاب و نقمت شود، پس آن حجت واجب الهيه بعد از ظهور و استقرار امر او نعمت است از براي مؤمنين و عذاب است از براي كفار و منافقين و حال او مانند حال نوح نبي الله است كه مأمور شد به ساختن كشتي از براي نجات مؤمنين و هلاك منافقين و كفار كه در مدت پانصد سال طول كشيد تا تفرقه حاصل شد بين مؤمنين و كفار و خلطه بر طرف شد كه در اصلاب ايشان بود و در طول اين مدت پاك شد اصلاب مؤمنين از كفار تا آنكه نوح نبي الله بدين مقام رسيد كه عرض كرد:
صفحه(١٣٥)
" انك ان تذرهم يضلوا عبادك ولا يلدوا الا فاجرا كفارا " (14) در آن وقت امر شد كه مؤمنين در كشتي نجات بنشينند و آن تعداد قليلي بودند و بعد از حصول تفرقه كلي غضب و نقمت الهي بر همه ايشان نازل شد و حق تعالي اهل مكه را عذاب نفرمود بعد از آنكه كافر شدند و منع نمودند رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و اصحاب او را از داخل شدن در مسجد الحرام تا آنكه حق تعالي اين آيه شريفه را نازل فرمود:
" هم الذين كفروا وصدوكم عن مسجد الحرام والهدي معكوفا ان يبلغ محله ولولا رجال مؤمنون ونساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصيبكم منهم معرة به غير علم ليدخل الله في رحمته من يشاء لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما " (15) وقال الله تعالي:
" ما كان الله ليذر المؤمنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب " (16) " وقال الله تعالي:
" ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ولما يأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم البأساء والضراء " (17) وقال امير المؤمنين (عليه السلام) " والذي بغته بالحق لتلبلن بلبلة، ولتغربلن غربلة ولتساطن سوط القدر، حتي يعود اسفلكم اعلاكم واعلاكم اسفلكم " وقال الصادق (عليه السلام) لابد للناس من ان يمحصوا او يميزوا او يغربلوا او يستخرج من الغربال خلق كثيرا " وقال الباقر (عليه السلام) " هيهات هيهات لا يكون فرجنا حتي تغربلوا حتي يذهب الكدر ويبقي الصفوة "
(١٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، مسجد الحرام (2)، المنع (1)
وقال الكاظم (عليه السلام) " نقينون كمانقين الذهب ويخلصون كما يخلص الذهب " و ابن قتيبه كه از اعاظم اهل خلاف است به سند خود از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
" آگاه باشيد به خدا سوگند ياد ميكنم كه هر آئينه چيزي كه شما چشم بر آن دوخته ايد واقع نخواهد شد تا وقتي كه از يكديگر تميز يافته و امتحان كرده شده باشيد پس باقي بماند به اعتقاد خود مگر جمع قليلي " بعد از آن، اين آيه را تلاوت فرمود:
" ام حسبتم ان تتركوا ولما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و لم يتخدوا من دون الله ولا رسوله ولا المؤمنين وليجة والله خبير بما تعلمون " (18) شبهه هشتم: شبهه ثامنه آنكه طول عمر حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) با باقي بودن او با كمال قوت و توانائي و وفور عقل چنان كه شما امامية ادعا مينمائيد امري است خارق عادت زيرا كه عمر شريف او از زمان تولد كه سنه دويست و پنجاه و پنج از هجرت است إلي اكنون كه هزار و سيصد و يك (19) است زياده از هزار سال خواهد بود و عادت بر اين جاري نشده كه احدي از بشر اين قدر از زمان باشد تا او باقي بماند چه برسد از بقاء او به وصف مذكور.
جواب:
جواب از اين شبهه اولا: آنكه اگر مراد به خرق عادت در كلام خصم دعوي امتناع و محاليت و عدم تعلق قدرت است به او به اينكه ميگويد كه طول عمر به وصف مذكور يا مطلقا امري است محال و ممتنع مانند بعضي از منجمين و اهل طبايع كه منكر صانع اند، پس بطلان كلام او در كمال وضوح است و خارج از همه ارباب ملل واديان است و سخن او منتهي ميشود به اينكه آيا عالم مصنوع
(١٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الباطل، الإبطال (1)
است و او را صانعي ميباشد كه حيوة و بقاء موجودات و كوتاهي عمرها و طول آن به يد قدرت اوست و يا آنكه از براي عالم صانعي نخواهد بود و آنچه هست بمقتضي دهر و طبيعت است و اين مطلب در محل خود مفروغ عنه است كه لابد از براي عالم صانعي خواهد بود و بعد از معلوميت اين مطلب گفته ميشود كه حقيقت عمر و طول زندگاني و قصر آن نيست مگر يك نوع از امتداد و استمرار " من شانه عدم الحيوة بحيث يكون نسبة الحيوة وعدمها إليه علي السويه " چه حيوة بالذات مخصوص به صانع عالم است و فرض شد مسلما كه عالم مصنوع است و از براي او صانعي است كه حيوة و بقاء او ذاتي است و ماسواي او آنچه هست همه مصنوع و مخلوق است كه يجوز له البقاء وعدمه پس حيوة و ما يحتاج إليه الحيوة از بنيه و ماده و صورت همه آنها مصنوع و مقدور و متعلق به قدرت پروردگارند كه نسبت بقاء و فنا و حيات و عدم حيوة بالنسبة بجميع علي حد السواء است فالجواز والامكان يتطرف إلي جميع المذكورات فبطل قول الخصم بالمحالية والامتناع، و اگر مقصود خصم مجرد استعباد است پس آن اظهر بطلانا خواهد بود چه آنكه بعد از اقامه ادله قطعيه بعدم جواز خلوا الارض عن الحجة ولزوم عصمته وشهد به القرآن وتواتر الاخبار من الذي انزل عليه القرآن وشهد بصحته وصدق البرهان پس معقول نخواهد بود كه استعباد محض سبب شود از براي انكار و يا معارضه نمايد به ادله و برهان با آنكه استعباد هم مجرد دعوي بلا بيان است چنان كه ظاهر خواهد شد.
ثانيا: آنكه منع مينمائيم كه طول عمر به وصف مذكور خارق عادت باشد بلكه جاري بر مقتضي عادت است، غاية الامر بر خلاف عادت اكثر باشد در بعضي از ازمنه نه در جميع ازمان چه آنكه عادت در زمان انبياء سلف بلكه قبل از بعثت تا زمان حضرت آدم بر طول عمرها بود بالنسبة بقا خلق كه هزار سال و دو هزار سال بلكه متجاوز عمر مينمودند از انبياء و غير انبياء از سلاطين و غيره و خدا هم در قرآن به كثيري از آن اخبار فرموده چنان كه ذكر خواهد شد از اهل تواريخ از عامه و خاصه بسياري از آن را متعرض شده اند في الجمله اشاره به
(١٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: القرآن الكريم (2)، الخصومة (1)، المنع (1)، الصدق (1)، الجواز (1)
بعضي از معمرين علي سبيل الاجمال ميشود بر توضيح مقصود تا معلوم شود كه استعباد مذكور و يا دعوي خرق عادت مجرد سخني است بي فائده كه مقصود خصم غير از تلبيس و اظهار شبهه بلكه اظهار عصبيت وعناد چيز ديگر نخواهد بود و آنچه ذكر ميشود از معمرين همه آنها در كتب تواريخ با ما روي الناس مضبوط است از آن جمله از معمرين:
جناب سلمان (رضي الله عنه) است كه مسلم بين خاصه و عامه است كه قريب به چهار صد سال عمر و زندگاني كرده و ضبط احوالات شريفه او و كيفيت مشرف شدن او به اسلام را طرفين در كتب معتبره خود ثبت و ضبط نموده اند من اراد فليراجع إليها.
از جمله معمرين نابغه جعدي است، كلبي كه از اعاظم مورخين علماء عامه است در تاريخ خود ذكر كرده كه او صد و چهل سال عمر كرد و ادراك كرد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را و به شرف اسلام داخل شد و ابن دريد كه از اكابر مورخين ايشان است گفته كه او دويست سال عمر كرده و در اشعار خود مدح رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) را نموده، گفته اند كه در مدت عمر هيچيك از دندانهاي او نيفتاده و بسيار مصفي بود دندانهايش.
از جمله معمرين أبو طحان قليني است، أبو حاتم سجستاني از مورخين علماء عامه گفته كه او دويست سال عمر كرده است و در كمال عقل وفطانت و بزرگي بود و قصايد بسيار از او نقل كرده اند.
از جمله معمرين ذو الاصبع است أبو حاتم گفته است كه او سيصد سال عمر كرد.
از جمله معمرين زهير بن جناد است كه او از طائفه حمير بود، أبو حاتم گفته كه او دويست و بيست سال عمر نمود و از شعراء معروف زمان خود بود و بسيار بلند مرتبه و كثير الفهم بود و با سلاطين زمان خود مراوده داشت به جهت وفور عقل وتدبير وحسن كلام.
از جمله از معمرين عمرو بن ربيعه است كه صاحبان تواريخ ذكر كرده اند
صفحه(١٣٩)
كه او سيصد و بيست سال عمر نمود وزمان اسلام را ادراك كرد.
از جمله معمرين حارث بن كعبه است، أبو حاتم سجستاني در تاريخ خود ذكر كرده است كه او صد و شصت سال عمر كرد.
از جمله معمرين صالح بن عبد الله يمني است، صاحب كتاب " غوالي اللئالي " و ابن جمهور و ابن فهد نقل كرده اند كه او در سنه هفتصد و سي و چهار از هجرت به كوفه آمده، جماعتي او را ديدند و پدرش عبد الله نيز از معمرين بود كه ادراك كرده بود زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را و از سلمان فارسي (رضي الله عنه) روايت ميكرد وصالح گفت كه از پدرم شنيدم كه از رسول الله (صلي الله عليه وآله) روايت كرد كه ميفرمود:
" محبت دنيا رأس همه خطاهاست و سر همه عبادات حسن ظن به پروردگار است " از جمله از معمرين كه اهل تاريخ نقل كرده اند يحيي منصور بود كه بكر بن احمد واسحق بن ابراهيم روايت كرده اند كه ما يحيي منصور را در خانه او ملاقات كرديم و از او شنيديم كه ميگفت من در شهر صوح سر پا يك پادشاه هند را ملاقات كردم و از او پرسيدم كه از عمر تو چه قدر گذشته است؟ گفت:
هفتصد و بيست و پنج سال و يافتم او را مسلمان و به من گفت كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پنج نفر از اصحاب خود را به نزد من فرستاد كه از جمله ايشان حذيفه بن اليمان و اسامة بن زيد و سفينه وابو موسي اشعري بودند، مرا به اسلام دعوت نمودند من قبول دعوت كرده اسلام آوردم و [به] كتاب پيغمبر (صلي الله عليه وآله) اقرار نمودم، آنگاه به او گفتم كه با اين ضعف و بي حالي چگونه نماز ميگذاري؟ گفت: به نحوي كه مقدور من است اداء تكليف خود مينمايم، گفتم: كه از كدام طعام ميخوري؟ گفت: آبگوشت وكندنا و از جمله معمرين حرث بن كعب مدحجي بود كه محمد بن سائب كلبي و غير او از مورخين اهل خلاف نقل كرده اند كه او صد و شصت سال عمر كرده بود.
از جمله معمرين قيس به ساعده بود كه محمد بن اسحق بن بشار و عوانة
(١٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، مدينة الكوفة (1)، حذيفة بن اليمان (1)، صالح بن عبد الله (1)، أسامة بن زيد (1)، الطعام (1)، الظنّ (1)
بن حكم و عيسي بن يزيد و محمد بن سائب كلبي از مورخين اهل خلاف نقل كرده اند كه او ششصد سال عمر كرده بود.
از جمله از معمرين أبو اكثم سيفي بن رياح تميمي است كه دويست و هفتاد سال عمر كرده بود وزمان اسلام را دريافت نمود و در اسلام او اختلاف كرده اند، بعضي گفته اند كه سوار شده آمد كه به خدمت رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) مشرف شود بعضي از پسران او در بين راه او را بقتل آوردند در حالت تشنگي و گفته اند كه اين آيه در شأن او نازل شد:
" و من يخرج من بيته مهاجرا إلي الله ورسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله " (20) و بعضي گفته اند كه به شرف لقاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) مشرف شد و در احوال او ذكر كرده اند كه در ميان عرب به حكمت ودانش او كسي نبود و چون خبر بعثت رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) را شنيد بعضي از پسرانش را به خدمت آن حضرت فرستاد و سفارش بسياري به او نمود كه با ادب و احترام خدمت آن حضرت مشرف شود و تعظيم نمايد او را كه از بهترين خانواده عرب است و عريضه به خدمت آن سيد كائنات عرضه داشت بدين مضمون كه:
پروردگارا اولا ابتدا به نام تو مينمايم، اين مكتوبي است از بنده به سوي بنده ديگر، و بعد از آن نوشت كه:
از جانب تو پاره اي خبرها در خصوص ادعاي نبوت و رسالت بما رسيده نميدانم اصل دارد يا نه؟ اگر به تو علمي رسيده است ما را نيز از خزينه علم خود شريك گردان والسلام. بعد از آن رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) در جواب او نوشت كه:
" من محمد رسول الله (صلي الله عليه وآله) إلي اكثم بن سيفي، احمد الله اليك ان الله امرني ان اقول لا إله الا الله اقولها وآمر الناس بها والخلق خلق الله والامر كله لله خلقهم واماتهم وهو ينشرهم واليه المصير او يتكلم باداب
(١٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، القتل (1)، الموت (1)، النوم (1)
المرسلين ولتسئلن عن النباء العظيم ولتعلمن نبأه بعد حين " چون تعليقه رفيعه آن حضرت به او رسيد پرسيد از پسرش كه:
چگونه او را ديدي؟
گفت: ديدم آن بزرگوار را كه خلايق را به اخلاق پسنديده امر ميكرد و از اوصاف رذايل ذميمه نهي مينمود.
آنگاه اكثم قبيله خود را جمع نمود و ايشان را موعظه كرد كه مشتمل بر مواعظ اهل دانش و بصيرت و آنچه از كتب انبياء و كلمات دانشمندان در نظرش بود از آثار وعلامات رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) از براي قوم خود بيان نمود و ترغيب و تحريص بسيار نمود ايشان را در اطاعت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و قبول كردن دعوت او را چون ديد كه موعظه او را قبول نكردند از ايشان اعراض نمود، سوار - شده به جانب رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) روانه شد.
از جمله از معمرين جعفر بن قبط بود كه سيصد سال عمر كرد وزمان اسلام را نيز ادراك نمود.
از جمله از معمرين ابن غسام زبيدي بود كه دويست و پنجاه سال عمر كرد و در خصوص طول عمر خود قصيده اي انشاء نمود.
از جمله از معمرين وليد بن ربيعه جعفري بود و او صد و چهل سال عمر نمود وزمان اسلام را دريافت نمود، به شرف اسلام داخل شد و مدت بسياري نيز در اسلام تعيش نمود.
از جمله معمرين جبيربن سعد قرشي بود كه صد و هشتاد سال عمر نمود وزمان اسلام را درك كرده و به موت فجائه وفات يافت.
از جمله از معمرين شرية بن عبد الله جعفي بود كه سيصد سال عمر نمود.
از جمله از معمرين مستوعي به ربيعه بود كه سيصد سال عمر كرد وزمان اسلام را ادراك كرد ولي اسلام را قبول ننمود.
از جمله از معمرين شريح بن هاني بود.
(١٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: شريح بن هاني (1)
از جمله از معمرين عوان بن منذر بن قيس بود كه عمر طولاني در زمان جاهليت كرد و در زمان اسلام نيز آنقدر زندگاني كرد تا آنكه عمر بن عبد العزيز را ادراك كرد چون به نزد او آوردند در نهايت ضعف و ناتواني بود و موي ابروهاي او ريخته شده بود، از او سؤال كردند: چه قدر زندگاني نموده وزمان بر تو گذشته است؟
گفت: اسكندر ذو القرنين را ادراك نموده ام و ليكن نميدانم كه تولدم پيش از اسكندر بوده يا نه.
از جمله از معمرين بات بن قنس بن حرمله بود كه صد و شصت سال عمر نمود.
از جمله رؤت بن كعب است كه سيصد سال عمر كرد.
از جمله ثعلبة بن كعب را نوشته و گفته اند كه او دويست سال عمر كرد.
از جمله نصر بن و همان است كه صد و نود سال عمر كرد.
از جمله أبو زبيد است كه صد و پنجاه سال عمر كرد.
از جمله اوس بن ربيعه است كه دويست و چهارده سال در دنيا زندگاني كرد.
از جمله از معمرين شق كاهن است كه اكثر از مورخين حال او را ضبط كرده اند و گفته اند كه او سيصد سال عمر نموده.
از جمله معمرين ربيح بن ضبيع فرازي است.
از جمله از معمرين عبد بن شريد جرهمي بود كه از معمرين معروف در عالم است و سيصد و پنجاه سال عمر كرد و تا زمان سلطنت معاويه زندگاني داشت و درك صحبت رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) نموده بود و به شرف اسلام فايض گرديد ومعاويه او را طلبيد به نزد خود كه از براي او بعضي از حكايات سلاطين سابقه را نقل نمود.
از جمله معمرين مرقع بن ضبع بود كه دويست و چهل سال عمر كرد و زمان اسلام را ادراك نمود ولي اسلام را اختيار نكرد.
(١٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عمر بن عبد العزيز (1)، الإختيار، الخيار (1)
از جمله معمرين علي بن عثمان بن خطاب معمر ابي الدنيا مغربي بود كه از معمرين معروف و مشهور عالم است و مستفاد از بعضي از تواريخ ميشود كه ابي الدنيا دو مرتبه آب حيوان را نوشيده است.
وبالجملة آنچه ذكر شد از معمرين همه آنها را مورخين عامه چون محمد بن سائب كلبي و محمد بن اسحق بن بشار و عوانة بن حكم و عيسي بن يزيد و ابن دريد وابو حاتم سجستاني در كتب تواريخ نقل نموده اند و اكثر مورخين خاصه و عامه زياده از هفتاد نفر از معمرين را ذكر نموده اند و احوالات ايشان را بيان كرده و اكثر آن معمرين اسلام را ادراك نموده اند و از جمله از معمرات جنابه و آبليه است كه قبل از بعثت رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) كتب انبياء سلف را خوانده بود و به شرف اسلام داخل گرديد و به خدمت هر يك از ائمه طاهرين كه رسيد عمر او طولاني شد تا زمان سلطنت مأمون عباسي، به خدمت حضرت رضا (عليه السلام) مشرف شد بعد وفات يافت.
و اما معمرين قبل از بعثت إلي زمان آدم (عليه السلام) پس اكثر خلق از معمرين بودند بلكه بعضي از ايشان د و هزار سال و سه هزار عمر ميكردند و از انبياء و حجج الله چون آدم (عليه السلام) كه هزار سال عمر كرد ونوح (عليه السلام) دو هزار وپانصد علي القول الاصح عمر كرد وادريس سيصد سال عمر كرد واسمعيل ذبيح الله (عليه السلام) يكصد و سي و هفت سال عمر كرد وخليل الرحمن (عليه السلام) صد و هفتاد و پنج سال عمر كرد واسحق (عليه السلام) صد و هشتاد سال عمر كرد والياس (عليه السلام) إلي يومنا هذا حي است. اليسع تلميذ الياس (عليه السلام) چهار صد و دو سال وأنوش (عليه السلام) ولد شيث (عليه السلام) نهصد و شصت پنج سال عمر كرد و قنيان بن انوش (عليه السلام) هفتصد و بيست سال عمر كرد و مهلائيل بن قنيان (عليه السلام) نهصد و شصت پنج سال عمر كرد و حام بن نوح (عليه السلام) پانصد سال عمر كرد و از محشد بن حام چهار صد و شصت و پنج سال عمر كرد و شامخ بن از محشد چهار صد و سي سال عمر كرد وهود
(١٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، النبي إلياس عليه السلام (1)، النبي آدم عليه السلام (2)، علي بن عثمان (1)
(عليه السلام) صد و پنجاه سال عمر كرد وصالح (عليه السلام) دويست و هشتاد سال عمر كرد ويعقوب (عليه السلام) صد و چهل سال عمر كرد وايوب (عليه السلام) دويست و هفتاد سال عمر كرد وشعيب (عليه السلام) صد و چهل سال عمر كرد وخضر (عليه السلام) حي موجود است إلي الآن به اتفاق خاصه و عامه و لقمان سه هزار وپانصد سال عمر كرد و عوج بن عناق سه هزار و هشتصد سال عمر كرد تا آنكه بود تا زمان موسي (عليه السلام) او را كشت وعمر بخت نصر در حين مسخ هزار پانصد سال و پنجاه روز وارميا (عليه السلام) سيصد سال عمر كرد و عزيز (عليه السلام) صد و چهل سال عمر كرد و ايشليم ملك هند صد و پنجاه سال عمر كرد و نسطرصاس كه اول ملوك صين است، مدت سلطنت او سيصد سال و غزوان پسر او دويست و پنجاه سال عمر كرد و از ملوك بني اسرائيل خيلي عمرها كردند و اصحاف كهف و از اعداء الله چون ابليس و بسياري از ذريات او و چون دجال عليه اللعنة كما تذكر حالاته في ما بعد ان شاء الله تعالي (21) كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) متولد شد و در چاهي محبوس است تا آخر الزمان كه خروج نمايد.
پس ظاهر شد از بيان احوالات اين معمرين كه طول عمر راز امور غريبه غير عادي بين بني نوع انسان نخواهد بود كه خرق عادت و موجب استعباد در انظار باشد و علماء در تواريخ آنچه از معمرين و احوالات ايشان را كه در كتب خود ضبط نموده اند مستبعد وخرق عادت نميدانند و چون به طول عمر حضرت حجت (عليه السلام) كه از عترت حضرت ختمي مرتب (صلي الله عليه وآله و سلم) است ميرسند آن را خرق عادت و مستعبد در عقول ميدانند يا محال و ممتنع ميشمارند ولعمري ان هذا لعجيب، بر فرض آنكه خرق عادت هم باشد چه ضرر دارد كه در حق انبياء و حجج الله تعالي من باب اعجاز قائل شويم چون خضر والياس ونوح و عيسي بن مريم و امثال ايشان كه به قدرت الله تعالي در طول سنين عمر نمايند و هيچ تنقيص و وهني در اعضاء و جوارح ايشان راه نيابد، بلكه در كمال قوه و جواني باقي بمانند و چه استعباد دارد كه حضرت
(١٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: النبي خضر عليه السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، آخر الزمان (1)، الضرر (1)
حجت الله (عليه السلام) به قدرت كامله الهيه با خدم و حشم در اطراف بلاد تعيش و زندگاني نمايند تا زمانيكه خداوند عالم مصلحت در ظهور او ميداند و اثر حوادث روزگار بر او جاري نشود از ضعف و وهن بلكه در كمال قوه و جواني باشد چنان كه اعتقاد امامية است و زندگاني نمايد و مشغول به طاعت پروردگار در كمال عبوديت باشد بلكه به اثر بقاء و وجود او عالم باقي باشد إلي ما شاء الله تعالي. عجيب از مخالفان است كه اعتقاد بوجود دجال وحي و موجود بودن او در دنيا و غايب از انظار و محبوس در چاه مقيدا مغلولا دارند و هم چنين به زندگاني خضر والياس و آنچه رسول الله (صلي الله عليه وآله) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) فرموده اند به وجود و بقاء و زندگاني و غيبت او آن را تصديق نمينمايند و در مقام انكار و مكابره بر ميآيند و محمد بن طلحه شافعي در كتاب " البيان في اخبار صاحب الزمان (عليه السلام) " گفته است كه مهدي (عليه السلام) زنده و باقي است از زمان غيبت او تا اين زمان و امتناعي نيست در بقاء او به دليل بقاء عيسي (عليه السلام) وخضر والياس (عليهما السلام) از اولياء و دجال و ابليس از اعدا الله و بقاء ايشان به كتاب و سنت ثابت است و متفق اند بر بقاي ايشان و منكرند بقاء مهدي (عليه السلام) را از دو وجه:
اول: از طول زمان دوم: از بودن او در سرداب مقدس بدون آنكه احدي بر طعام و شراب او قيام نمايد و اين ممتنع است و بعد از آن جواب گفته است از اين دو وجه:
اولا: آنكه، آنچه دليل بر بقاء عيسي (عليه السلام) است همان دليل بر بقاء مهدي است، چه آنكه دليل بر بقاء عيسي كتاب خداست من قوله تعالي:
" وان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته " (22) (نيست از اهل كتاب مگر آنكه بايد ايمان بياورند بعيسي قبل از وفات او.) و او از زمان نزول آيه إلي الان اين وعده الهي واقع نشده پس البته بايد اين واقعه در آخر الزمان واقع شود كه عيسي (عليه السلام) از آسمان نزول نمايد و اهل
(١٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (3)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، السّرداب المقدّس (1)، أهل الكتاب (1)، آخر الزمان (1)، محمد بن طلحة (1)، الموت (1)، الطعام (1)
كتاب قبل از موت به او ايمان آورند به شريعت اسلام و او از اعوان مهدي (عليه السلام) خواهد بود.
و هم چنين دليل بر بقاء او سنت رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) است من قوله (صلي الله عليه وآله و سلم) كه عيسي در آخر الزمان نزول نمايد از آسمان و در پشت سر مهدي نماز بخواند و دليل بر بقاء دجال و ابليس وخضر والياس نيز سنت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است بلكه در حق ابليس آيات نيز دليل است من قوله تعالي:
" قال انظرني إلي يوم يبعثون " (23) و دليل بر بقاء مهدي (عليه السلام) نيز كتاب و سنت رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) است. لقوله تعالي:
" ليظهره علي الدين كله ولو كره المشركون " (24) چه آنكه غلبه اسلام بر كفر به نحوي كه بالمره كفر از بين برداشته شود هنوز نشده است از بد و اسلام إلي الان پس لابد بايد در آخر الزمان واقع شود در دست مهدي (عليه السلام) و آنچه اخباري كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رسيده كه دلالت بر بقاء عيسي إلي آخر الزمان دارد همان نحو از اخبار نيز در بقاء مهدي (عليه السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) وارد شده و بعد از اين كلمات گفته است پس چه مانع است بر بقاء مهدي (عليه السلام) با آنكه بقاء او به اختيار الهي است و داخل در تحت قدرت پروردگار است و اين كرامت و معجزه اي است از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و بنابراين امام اولي به بقاء است از حضرت عيسي (ع) و دجال، و بقاء آن حضرت تا آخر الزمان موجب آن است كه زمين پر شود از عدل و داد.
ثانيا: آنكه انكار نمودن ايشان بقاء ان حضرت را در سرداب از اينكه كسي نيست كه قائم شود به طعام و شراب او و خدمات آن بزرگوار و آن منقض است به بقاء عيسي (عليه السلام) در آسمان و بدون آنكه كسي به طعام و شراب او با آنكه او هم مثل مهدي (عليه السلام) بشر است همچنان كه بقاء عيسي در آسمان
(١٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (5)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (2)، الشريعة الإسلامية (1)، آخر الزمان (4)، الإختيار، الخيار (1)، الطعام (2)
رواست همچنان بقاء مهدي (عليه السلام) در سرداب جايز است و اگر بگوئي كه حضرت رب الارباب از خزانه غيبي خود عيسي را غذا ميدهد ميگوئيم كه خزائن خدا فاني و تمام نخواهد شد هرگاه مهدي (عليه السلام) را نيز در سرداب از خزانه غيبي غذا ارزاني دارد و اگر بگوئي كه عيسي از طبيعت بشريه بيرون شده ميگوئيم اين دعوي باطل است زيرا كه خدا در كتاب مجيد خود به سيد انبياء (صلي الله عليه وآله و سلم) خبر داده:
" قل انما انا بشر مثلكم يوحي إلي " (25) و ثالثا: آنكه منتقض به بقاء دجال است در چاهي به سخت ترين وجهي مغلولا مقيدا، بعد از آنكه بقاء دجال بر وجه مذكور ممكن باشد پس بقاء مهدي (عليه السلام) را چه مانع دارد و حال آنكه نه در قيد است و نه در چاه بلكه در كمال تعظيم و تكريم وعز و جاه است.
پس ثابت شد كه اين امر شرعا وعادة ممكن و غير ممتنع است. حقير مؤلف كتاب ميگويد كه آنچه در آخر ذكر كرد كه حضرت حجت (عليه السلام) باقي در سرداب و غايب از انظار است و ممكن است بقاء او بدون آنكه كسي قائم به طعام و شراب و خدمات او شود كلامي است واهي و اماميه قائل به آن نيستند، بلكه مذهب امامية آن است كه محل غيبت آن سرور ابتداء در سرداب مقدس بود و لكن الان آن سيد عالميان در سعه ارض الهي با خدم و حشم و خيمه و خرگاه در سعه رحمت و نعمت الهيه و متصرف در همه عالم است به همان نحوي كه ارادة الله به آن تعلق گرفته است و اعوان وانصار او از ابدال و رجال الغيب به امر آن سرور در اطراف عالم گردش ميكنند و به آنچه امر فرمايد قيام مينمايند تا آن زمانيكه خداي تعالي به ظهور آن سرور اذن فرمايد كه زمين را پر از عدل و داد نمايد پس به ادله عقليه و نقليه ثابت است وجود و حيات و بقاء آن حضرت و عصمت وطهارة و امامت او و آنكه زود ظهور فرمايد و زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه پر شده از ظلم و جور و قلوب وابصار شيعيان به جمال با كمال آن نور الهي به ظهور او روشن خواهد شد.
(١٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، الطعام (1)
اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه واجعلنا من اعوانه وانصاره به حق محمد وآله غر الميامين آمين يا رب العالمين
(١٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الفرج (1)
پاورقيها 1 - مقاله حاضر قسمتي از كتاب با ارزش و مخطوط " منهج المسترشدين في عقائد الدين) به زبان فارسي تأليف حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ علي غروي علياري تبريزي ميباشد كه توسط خادمان ساحت با عظمت امام قائم (ارواحنا فداه) بازنويسي شده و به نظر استاد رسانده شده است و با اجازه معظم له با اندك تغييراتي در متن كه در صورت لزوم داخل [] آمده، من بعد از نظر شريف شما خواهد گذشت. به اميد آنكه در فرصتهاي مقتضي كل كتاب مذكور به زيور طبع آراسته گردد.
2 - چلييا = صليب نصاري باشد و آن داريست كه به اعتقاد ايشان عيسي (عليه السلام) را بر آن كشيده صليب كرده اند، نقل به مضمون از فرهنگ عميد انتشارات جاويدان ص 385 3 - سوره زخرف، آيه 61 4 - خد = گونه يا رخسار، فرهنگ جامع ج 1، ص 324 5 - كافران ميخواهند تا نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند. سوره صف، آيه 8 6 - و هر كه را خداي نور (علم و معرفت و ايمان) نبخشد هرگز (جان او) روشني نخواهد يافت (به كفر و شرك و حيرت خواهد مرد) سوره نور، آيه 40 7 - آب كم يا كم عمق 8 - به علت محدوديت كتاب مجموعه مقالات و طولاني بودن مبحث راجع به امام عصر (عليه السلام) در كتاب " منهج المسترشدين في عقائد الدين آية الله علياري فقط به دو قسمت اثبات وجود امام عصر (عليه السلام) ودفع شبهات در مورد آن موعود انبياء از كتاب مذكور بسنده كرده ايم و چاپ قسمتهاي قبلي و بعدي مقاله حاضر از كتاب فوق را از درگاه ايزد منان خواستاريم.
9 - و رسولان را فرستاد كه نيكان را (به رحمت ابدي خدا) مژده دهند و بدان را (از قهر وعذاب حق) بترسانند تا آنكه پس از فرستادن اين همه رسولان مردم را بر خدا حجتي نباشد.
سوره نساء، آيه 165 10 - و من جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا به يكتائي پرستش كنند.
سوره ذاريات، آيه 56
(١٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)
11 - ولي خدا تا تو را در ميان آنها هستي آنان را عذاب نخواهد كرد.
سوره انفال، آيه 33 12 - اي رسول به ما بگو به خلق كه هر عملي كنيد (نيك يا بد) خدا آن عمل را به شما بنمايد و هم رسول و مؤمنان بر آن آگاه ميشوند.
سوره توبه، آيه 105 13 - هر كس در اين جهان نابينا (پي كفر و ضلالت) است در عالم آخرت نيز (از مشاهده اهل بهشت و شهود جلال حق) نابينا و گمراه تر خواهد بود.
سوره بني اسرائيل، آيه 72 14 - اگر از آنها هر كه را باقي گذاري بندگان پاك و با ايمانت را گمراه ميكنند و فرزندي جز بدكار و كافر از آنها به هم نميرسد.
سوره نوح، آيه 27.
15 - هم آنان بودند كه به خدا كافر شدند و راه مسجد الحرام را بر شما بستند و قربانهاي شما را از رسيدن به محل خود (مكه) منع كردند و اگر مردان مؤمن وزمان مؤمنه كه شما اكنون نميشناسيد (در مكه) وجود نداشتند كه اگر حمله كنيد آنها را ندانسته پايمال و هلاك ميسازيد پس ديه و غرامت چون آن مؤمنان به گردن شما ميآيد (اگر اين قضيه نبود به شما اجازه حمله به مكه داده ميشد و ليكن اين اجازه به تأخير افتاد) خدا هر كه را بخواهد در رحمت خود داخل گرداند اگر از شما عناصر كفر و ايمان از يكديگر جدا ميگشتيد همانا كافران را عذاب دردناك معذب ميساختيم.
سوره الفتح، آيه 25 16 - خداوند هرگز مؤمنان را وانگذارد بدين حال كنوني (كه مؤمن و منافق به يكديگر مشتبهند) تا آنكه به آزمايش بد سرشت را از پاك گوهر جدا ميكند.
سوره آل عمران، آيه 179 17 - گمان كرديد به بهشت در آئيد بدون آزمايش هائي كه پيش از شما بر گذشتگان آمد كه بر آنان رنج و سختيها رسيد.
سوره بقره، آيه 214 18 - چنين ميپنداريد شما را بدون آزمايش به حال خود رها ميكنند در صورتي كه هنوز خدا (چنان كه معلوم و
(١٥١)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (3)، سورة آل عمران (1)، سورة الفتح (1)، مسجد الحرام (1)، سورة نوح (1)، المنع (1)
مشخص در حكم ازلي است) در مقام طاعت و مجاهده معلوم نگردانيده كه از شما (مدعيان ايمان) چه كسي به حقيقت مؤمن است كه جز خدا و رسول و مؤمنان را هرگز دوست خدا و همراز خويش نخواهد گزيد.
سوره توبه، آيه 16.
19 - تاريخ قيد شده توسط مؤلف به زمان تأليف كتاب برميگردد ولي اكنون كه سال 1413 هجري قمري ميباشد از ولادت قطب عالم امكان حضرت بقية الله الاعظم (ارواحنا فداه) يك هزار و يكصد و پنجاه و هشت سال ميگذرد.
20 - و هر گاه كسي از خانه خويش (شهر خود) براي هجرت به سوي خدا و رسول او و حفظ مقام ايمان بيرون آيد و در سفر مرگ وي فرا رسد اجر و ثواب چنين كسي بر خداست (يعني به يقين خدا بر او رحمت وتفضل خواهد كرد) سوره نساء، آيه 100 21 - چنانچه قبلا نيز اشاره كرده ايم به علت محدوديت كتاب " مجموعه مقالات " و طولاني بودن مبحث راجع به امام عصر (عليه السلام) در كتاب " منهج المسترشدين في عقائد الدين " آيت الله علياري توفيق چاپ قسمتهاي قبلي و بعدي مقاله حاضر از كتاب مذكور را از خداوند متعالي خواهانيم.
22 سوره نساء، آيه 159 23 - شيطان گفت پس مرا تا روزي كه خلايق (براي جزاي اعمالشان) برانگيخته شوند مهلت بده.
سوره الاعراف، آيه 14 24 - تا آن را هر چند كافران خوش ندارند بر همه اديان عالم غالب گرداند.
سوره صف آيه 9 25 - اي رسول به امت بگو كه من هم مانند شما بشري هستم جز آنكه مرا وحي ميرسد.
سوره فصلت، آيه 6
(١٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: سورة الأعراف (1)، سورة فصلت (1)

* البرهان علي وجود صاحب الزمان (عليه السلام) آيت الله كوچه باغي

البرهران علي وجود صاحب الزمان عليه السلام از حضرت آيت الله كوچه باغي
(١٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله حاج ميرزا محسن كوچه باغي (دامت افاضاته) ولادت - تحصيلات:
حضرت آيت الله آقاي حاج ميرزا كوچه باغي (طالب حقيقت) بتاريخ 22 ربيع الاول 1345 هجري قمري در محله كوچه باغ تبريز ديد به جهان گشودند. والد معظمشان حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج ميرزا عباس علي كوچه باغي كه از علماء متقي، عامل، با زهد بود، ميباشد.
آيت الله كوچه باغي در سن شش سالگي آموختن قرآن مجيد را در مكتب خانه هاي مرسوم آن زمان به پايان رسانده و فراگيري علوم جديد را تا كلاس نهم قديم ادامه داده و توأما به تحصيلات علوم اسلامي نيز اشتغال داشتند.
معظم له رسائل را در تبريز از محضر حضرت آيت الله شيخ حسن شنب غازاني و حضرت آيت الله حاج سيد حسن انگجي (قدس سرهما) تلمذ نموده اند.
دروس مكاسب، كفايه، خارج، را از محاضر حضرات آيات عظام حاج ميرزا فتاح شهيدي، حاج سيد مرتضي خسرو شاهي، آقاي ميرزا رضي زنوزي (قدس سرهم) استفاده نموده اند.
(١٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: شهر ربيع الأول (1)، الزهد (1)
تحصيلات در عتبات عاليات:
در طول اقامت متفرقه چند ساله در عتبات عاليات در محاضر آيات عظام آقاي سيد محسن حكيم، سيد عبد الهادي شيرازي، سيد محمود شاهرودي، شيخ حسن حلي (رحمة الله عليهم اجمعين) و سيد أبو القاسم خوئي (دام ظله الوارف) در نجف اشرف و حاج سيد محمد هادي ميلاني (قدس سره) در كربلاي معلي، حضور يافته و استفاده نموده اند.
ايشان به سال 1368 ه. ق در حرم مطهر حضرت سيد الشهداء، امام حسين (عليه السلام) با دستهاي مبارك حضرت آيت الله العظمي ميلاني (رحمة الله عليه) ملبس به لباس مقدس روحانيت ميشوند.
مشايخ اجازه:
1 - حضرت آيت الله العظمي حكيم 2 - حضرت آيت إله العظمي خوئي 3 - حضرت آيت الله العظمي شاهرودي 4 - حضرت آيت الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي 5 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد عبد الله شيرازي 6 - حضرت آيت الله العظمي شيخ عبد النبي اراكي 7 - حضرت آيت الله العظمي شيخ احمد اهري 8 - حضرت آيت الله العظمي حاج ميرزا فتاح شهيدي 9 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد مرتضي خسروشاهي 10 - حضرت آيت الله العظمي ميرزا رضي زنوزي 11 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد حسن انگجي 12 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد بغدادي 13 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد بادكوبه اي 14 - حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد رضا گلپايگاني 15 - حضرت آيت الله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي
(١٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، اللبس (1)، الشهادة (1)
16 - علامه حضرت آيت الله شيخ آغا بزرگ طهراني.
تأليفات - تصحيحات:
1 - شفيع المذنبين (در ادعيه ايام سال و زيارات معصومين عليهم السلام).
2 - آداب الحرمين (در ادعيه حج و زيارت حضرت رسول اكرم - صلي الله عليه وآله - و ائمه بقيع - عليهم السلام).
3 - انيس العابدين (در ادعيه نماز شب) 4 - تصحيح كتاب مكاسب شيخ انصاري (رحمة الله عليه) با حاشيه مرحوم آيت الله العظمي شهيدي.
5 - تصحيح واحياء كتاب بصائر الدرجات به انضمام كتاب سرد المقال في احوال الصفار آيت الله كوچه باغي اينك در تبريز علوم عاليه اسلامي و امامت جماعت مسجد آيت الله انگجي مشغول هستند.
(١٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: مقبرة بقيع الغرقد (1)، الحج (1)، السجود (1)
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله القائم الدائم الذي هو بكلشئ عليم وقدير والصلوة والسلام علي اشرف الريات محمد وآله خيرة الله من اهل السموات والارض.
اما بعد: اين مختصر لطيف و نمونه شريف در ذكر ادله اي است كه دلالت بر وجود حضرت مهدي (عليه السلام) دارد (كه از مادر در سال 255 هجري قمري متولد شده و در سال 260 هجري قمري بعد از رحلت امام حسن عسكري (عليه السلام) به مسند امامت نشسته وناظر بر اوضاع و احوال دنيا بوده و بنا به مصلحت و اقتضاي زمان در پس پرده غيبت مستور و منتظر امر و اراده پروردگار متعالي ميباشد) و آن را به " البرهان علي وجود صاحب الزمان (عليه السلام) " مسمي گردانيدم.
اولا به ذكر بعضي از آيات قرآن ميپردازيم كه تأويلا بر وجود آن حضرت دلالت دارد و دليل تأويل را از احاديث معتبره نقل مينمائيم و سپس به ترتيب، احاديثي از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله و سلم) و ائمه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين) كه از وجود آن حضرت و ظهور ايشان كه در آخر الزمان
(١٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، آخر الزمان (1)، الستر (1)
ميباشد حكايت ميكنند، نقل ميكنيم.
آيات 1) " يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منكم " (1) ابن بابويه في " كمال الدين " بسنده عن جابر بن يزيد الجعفي قال سمعت جابر بن عبد الله الانصاري يقول لما انزل الله علي نبيه محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) [الاية] قلت يا رسول الله عرفنا الله ورسوله فمن اولوا الامر الذين قرن الله طاعتهم بطاعتك؟
فقال (عليه الصلاة والسلام):
" هم خلفائي يا جابر وائمة المسلمين من بعدي اولهم علي بن ابي طالب ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي المعروف في التوراة بالباقر ستدركه يا جابر فإذا لقيته فاقرئه مني السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسي بن جعفر ثم علي بن موسي ثم محمد بن علي ثم علي بن محمد ثم الحسن بن علي ثم سميي وكنيي حجة الله في ارضه و بقيته في عباده ابن الحسن بن علي ذاك الذي يفتح الله تعالي ذكره به مشارق الارض ومغاربها علي يديه ذاك الذي يغيب عن شيعته واوليائه غيبة لا يثبت فيها علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان " قال جابر: فقلت له يا رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) فهل يقع لشيعته الانتفاع به في غيبته؟
فقال (عليه الصلاة والسلام):
" أي والذي بعثني بالنبوة انهم يستضيئون بنوره وينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس وان تجللها سحاب يا جابر هذا من مكنون سر الله ومخزون علمه فاكتمه الا من اهله ".
ترجمه:
شيخ صدوق (رحمة الله عليه) به سند خود از جابر انصاري نقل ميكند كه
(١٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، علي بن أبي طالب (1)، جابر بن عبد الله (1)، علي بن الحسين (1)، جابر بن يزيد (1)، الحسن بن علي (2)، موسي بن جعفر (1)، علي بن محمد (1)، محمد بن علي (2)، جعفر بن محمد (1)، الحج (1)، الصّلاة (2)
چون آيه " اطيعوا الله … " نازل شد عرض كردم يا رسول الله (صلي الله عليه وآله و و سلم) خدا وپيامبر را شناختيم، اولوا الامر چه كسي است كه خدا اطاعت آنها را به اطاعت خود و شما همراهي كرده؟
فرمودند:
" جانشينان من و ائمه مسلمين پس از من، اول آنها علي بن ابي طالب " و بعد شمردند يازده امام را و فرمودند:
" بعد از حسن عسكري هم نام و هم كنيه من حجت خدا در روي زمين و نگهداشته خدا، پسر حسن بن علي، اوست كه خدا با دست او شرقها و مغربهاي روي زمين را فتح ميكند، اوست كه از شيعيان و دوستانش غائب ميشود و در امامت او ثابت نميماند مگر كسي كه خداوند قلب او را با ايمان امتحان كرده باشد " جابر عرض كرد: آيا شيعيان آن بزرگوار در زمان غيبت از او استفاده ميكنند؟
فرمود:
" قسم به خدائي كه مرا به نبوت مبعوث كرده، از نور او استفاده ميكنند چنانچه مردم از خورشيدي كه زير ابرها مانده است استفاده ميكنند، اي جابر اين از اسرار الهي بوده و آن را كتمان كن مگر از اهلش ".
2) " هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله ولو كره المشركون " (2) في " كمال الدين " و " تفسير محمد بن العباس " بسنده عن ابي بصير قال: قال ابو عبد الله (عليه السلام):
" في قول الله عز وجل [الآية] والله ما نزل تأويلها بعد ولا ينزل تأويلها حتي يخرج القائم فإذا خرج القائم عليه السلام لم يبق كافر بالله العظيم ولا مشرك بالامامة الاكره خروجه حتي ان لو كان كافرا أو مشركا في بطن صخرة لقالت يا مؤمن في بطني كافر فاكسرني واقتله فيجيئه فيقتله ".
(١٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو بصير (1)، علي بن أبي طالب (1)، أبو عبد الله (1)، محمد بن العباس (1)، القتل (1)، النوم (1)
ترجمة:
در " كمال الدين " و " تفسير محمد بن العباس " از أبو بصير روايت كرده كه:
حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:
" در آيه " هو الذي.. "، قسم به خدا تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد تا اينكه حضرت قائم (عليه السلام) قيام كند و زماني كه قيام نمود، بر روي زمين كافر به خدا و مشرك بر امام نميماند مگر اينكه قيام او را خويش ندارد و لكن اگر كافري يا مشركي در ميان سنگ بوده باشد آن سنگ صدا ميكند مؤمنين را كه مرا بشكنيد و اين كافر را بكشيد و ميآيند و او را ميكشند ".
2) " قال موسي لقومه استعينوا بالله واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين " (3) في " الكافي " بسنده عن ابي خالد الكابلي عن ابي جعفر (عليه السلام) قال:
" وجدنا في كتاب علي (عليه السلام) " ان الارض " انا و اهل بيتي الذين اورثنا الله الارض ونحن المتقون والارض كلها لنا فمن احيي ارضا من المسلمين فليعمرها وليؤد خراجها إلي الامام من اهل بيتي وله ما اكل منها فان تركها واخربها واخذها رجل من المسلمين من بعده فعمرها و احياها فهو احق بها من الذي تركها يؤدي خراجها إلي الامام من اهل بيتي وله ما ياكل منها حتي يظهر القائم (عليه السلام) من اهل بيتي بالسيف فيحويها ويمنعها منهم ويخرجهم كما حواها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ومنعها الا ما كان في ايدي شيعتنا يقاطعهم علي ما في ايديهم ويترك الارض في ايديهم ".
ترجمه:
در " كافي " از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده كه:
" در كتاب علي (عليه السلام) در تفسير اين آيه است كه من و اولاد معصومين از نسل من، وارث آن هستيم. هر كس زميني را احياء كند او اولي است از ديگري و خراج آن را بر امام از اهل بيت من بپردازد و اگر
(١٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو بصير (1)، محمد بن العباس (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
منصرف شود و ديگري احياء كند او اولي است تا آن زمان كه قائم (عليه السلام) با شمشير ظهور نموده و آنها را جمع و منع كند همچنان كه پيغمبر خدا ميكرد و نميگذارد در دست كسي به غير از شيعيان ما باشد كه با آنها مقاطعه مينمايد ".
4) " وان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته " (4) في " تفسير القمي " بسنده عن ابي حمزه عن شهر بن حوشب قال لي الحجاج (لعنه الله) آية في كتاب الله قد اعيتني.
فقلت: ايها الامير اية آية هي؟
فقال: قوله: " وان من اهل الكتاب.. " والله اني لامر باليهودي والنصراني فيضرب عنقه ثم ارمقه بعيني فما اراه يحرك شفتيه حتي يخمد.
فقلت: اصلح الله الامير ليس علي ما تأولت.
قال: كيف هو؟
قلت: ان عيسي ينزل قبل يوم القيمة إلي الدنيا فلا يبقي اهل ملة يهودي ولا نصراني الا امن به قل موته ويصلي خلف المهدي.
قال: ويحك اني لك هذا و من اين جئت به؟
فقلت: حدثني به محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السلام).
فقال: جئت بها والله من عين صافيه.
ترجمه:
در " تفسير قمي " به سند معتبر روايت كرده كه شهر بن حوشب گويد:
حجاج (خداوند بر او لعنت كند) به من گفت: آيه اي در قرآن مرا مبهوت ساخته است.
گفتم: كدامين آيه؟
گفت: " وان من اهل الكتاب.. " قسم به خدا، يهودي و نصراني را پيش من گردن ميزنند و با دقت نگاه ميكنم بدون هيچ سخني كه از او بشنوم خاموش
(١٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن الحسين بن علي (1)، أهل الكتاب (3)، شهر بن حوشب (2)، المنع (1)، الموت (2)
ميشود.
گفتم: امير، تأويل آيه آنچنان نيست كه خيال ميكني بلكه حضرت عيسي قبل از قيام قائم آل محمد بر روي زمين ميآيد و همه اهل اديان به دو ايمان ميآورند و او در پشت سر قائم (عليه السلام) نماز ميخواند.
حجاج گفت: اين خبر را از كجا آورده اي؟
گفت: از حضرت باقر (عليه السلام) از پدرش از جدش امير المؤمنين (عليه السلام).
پس گفت: از چشمه صافي بدست آورده اي.
5) " ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون " (5) في " التفسير القمي " عن الصادق (عليه السلام) في معني الاية قال:
" الكتب كلها ذكر الله " قال (عليه السلام):
" القائم واصحابه " وفي " تفسير محمد بن العباس " و " تفسير الطبرسي " عن ابي جعفر (عليه السلام) قال:
" هم اصحاب المهدي (عليه السلام) في آخر الزمان ".
ترجمه:
در " تفسير قمي " از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه در معناي آيه " ان الارض.. " فرمودند:
" كتب آسماني همگي ذكر خداست و آن بندگان صالح، حضرت قائم (عليه السلام) و ياران اويند " وايضا محمد بن العباس و طبرسي در كتب تفسيرشان روايت كرده اند از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) كه فرمود:
" آنها اصحاب حضرت قائم (عليه السلام) هستند ".
(١٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: أصحاب الإمام المهدي عجل الله فرجه (1)، الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، محمد بن العباس (2)، آخر الزمان (1)
6) " الذين إن مكناهم في الارض اقاموا الصلاة واتوا الزكوة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور " (6) في " تفسير القمي " و " تفسير محمد بن العباس " بسنده عن ابي الجارود عن ابي جعفر (عليه السلام) في قوله " الذين ان مكناهم.. " قال:
" هذه الاية لال محمد، المهدي (عليه السلام) واصحابه، به يملكهم الله مشارق الارض ومغاربها ويظهر الدين ويميت الله عز وجل به وباصحابه البدع والباطل كما امات السفهة الحق حتي لا يري اثري من الظلم ويأمرون بالمعروف [الآية] ".
قمي و محمد بن العباس در تفسيرشان از حضرت امام باقر (عليه السلام) روايت كرده اند كه:
" اين آيه در حق آل پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم)، مهدي (عليه السلام) و اصحاب او ميباشد. خدا آنها را بر مشارق ومغارب زمين مسلط خواهد نمود ودين را احياء و بدعت و باطل را محو خواهد كرد همچنان كه سفيه‌ها آن را از بين برده بودند تا اينكه اثري از ظلم بر روي زمين باقي نماند و امر به معروف را اجراء ميكنند ".
7) " يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون " (7) " تفسير القمي " " يريدون.. " [الآية] قال بالقائم من آل محمد (عليه السلام) إذا خرج ليظهره علي الدين كله حتي لا يعبد غير الله وهو قوله و صلي الله عليه وآله و سلم):
" يملاء الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما " وفي " كمال الدين باسناده عن ابي عبد الله (عليه السلام) يقول:
" لم تخل الارض من حجة عالم يحيي فيها ما يميتون من الحق " ثم تلا هذه الآية.
قمي در تفسير آيه گفته: خداوند بواسطه قائم آل محمد (عليه السلام)
(١٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، محمد بن العباس (2)، الظلم (1)، الحج (1)، الصّلاة (1)، الباطل، الإبطال (1)
زمانيكه قيام كند، او را بر تمام اديان باطله غالب ميگرداند، تا به غير از خداوند بر كس ديگري عبادت نشود وآنست معناي فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كه:
" پر ميكند روي زمين را با عدالت همچنان كه با ظلم و جور پر شده باشد " و در " مال الدين " از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
" روي زمين خالي از حجت عالم نميباشد كه بتوسط او آنچه كه از حق از بين برده باشند زنده شود " سپس آيه را تلاوت فرمودند.
8) " و من قوم موسي امة يهدون بالحق و به يعدلون " (8) " دلائل الامامة " باسناده إلي المفضل قال، قال أبو عبد الله (عليه السلام):
" إذا ظهر القائم (عليه السلام) من ظهر هذا البيت بعث الله معه سبعة و عشرين رجلا منهم اربعة وعشر رجلا من قوم موسي وهم الذين قال الله تعالي " و من قوم موسي " [الاية] واصحاب الكهف والمقداد و جابر الانصاري ومؤمن آل فرعون ويوشع بن نون وصي موسي " وفي " روضة الواعظين " باضافة سلمان وابو دجانة الانصاري و مالك اشتر فيكونون بين يديه انصارا وحكاما.
ترجمه:
در كتاب " دلائل الامامة " از مفضل روايت كرده كه حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:
" زمانيكه قائم (عليه السلام) از پشت كعبه ظهور نمايد خداوند با او بيست و هفت نفر را مبعوث ميگرداند كه چهارده تن ايشان از امت موسي هماناني كه خداوند درباره شان فرمود " و من قوم موسي.. " و اصحاب كهف و مقداد و جابر انصاري و مؤمن آل فرعون و يشع بن نون وصي حضرت موسي ميباشند.
و در كتاب " روضة الواعظين " سلمان وابو دجانة انصاري و مالك اشتر را به
(١٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، يوشع بن نون عليه السلام (1)، كتاب روضة الواعظين (2)، أبو دجانة الأنصاري (1)، جابر بن عبد الله الأنصاري (1)، أبو عبد الله (1)، آل فرعون (2)
ايشان اضافه نموده است، پس همانا انصار و حكام آن حضرت ميباشند.
9) " فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس " (9) في " الكافي " باسناده عن ام هاني قالت لقيت ابا جعفر محمد بن علي (عليهما السلام) فسئلته عن هذه الاية " فلا اقسم.. " قال (عليه السلام):
" الخنس " امام يخنس في زمانه عند انقطاع من علمه عند الناس سنة ستين ومأتين ثم يبدو كالشهاب الثاقب في ظلمته الليل فان ادركت ذلك قرت عينك ".
ترجمه:
در " كافي " از ام هاني روايت ميكند كه به حضور امام باقر (عليه السلام) رسيدم و از اين آيه " فلا اقسم.. " سؤال نمودم، فرمودند:
" الخنس " عبارت است از امامي كه مستور ميشود و علم او از مردم قطع ميگردد در سنه دويست و شصت هجري (فوت امام حسن عسكري عليه السلام) سپس مانند ستاره ء درخشان در شب تار آشكار ميشود پس اگر آن زمان را درك نمودي چشمت روشن ميگردد ".
10) " وعد الله الذين امنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا " (10) " غيبة نعماني " باسناده عن ابي بصير عن ابي عبد الله (عليه السلام) في معني قوله [الاية] قال:
" نزلت في القائم واصحابه ".
و روي ايضا في " تفسير محمد بن العباس " عن عبد الله بن سنان عن ابي عبد الله (عليه السلام) مثله ومثله عن علي بن الحسين (عليه السلام).
ترجمه:
در كتاب " غيبت نعماني " از أبو بصير از حضرت امام صادق (عليه السلام) در معني آيه، روايت كرده كه:
(١٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، أبو بصير (2)، عبد الله بن سنان (1)، محمد بن العباس (1)، محمد بن علي (1)، الستر (1)
" اين آيه درباره حضرت قائم و اصحاب او نازل گشته است " و مثل آن در " تفسير محمد بن عباس " از عبد الله بن سنان از آن حضرت و حضرت علي بن الحسين (عليهما السلام) روايت كرده اند.
احاديث و اما احاديث مرويه از پيغمبر و ائمه اطهار (صلوات الله عليهم اجمعين) ما فوق تواتر است و لكن ما در اين مختصر به ذكر چهل حديث عملا به حديث شريف نبوي (صلي الله عليه وآله) " من حفظ من امتي اربعين حديثا بعثه الله فقيها عالما " اكتفا ميكنيم.
احاديث مرويه از حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله):
1) الف - " كمال الدين " باسناده عن ابن عباس قال، قال رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم):
" ان خلفائي واوصيائي و حجج الله علي الخلق بعدي اثنا عشر اولهم اخي و اخرهم ولدي " وقيل يا رسول الله (صلي الله عليه وآله) و من اخوك؟ قال:
" علي بن ابي طالب " قيل فمن ولدك؟ قال:
" المهدي، يملاءها قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما والذي بعثني بالحق نبيا لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لاطال الله ذلك اليوم حتي يخرج فيه ولدي المهدي فينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلفه وتشرق الارض بنور ربها ويبلغ سلطانه المشرق والمغرب ".
ترجمه:
ابن عباس از رسول الله (صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه حضرت فرمودند:
(١٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، عبد الله بن عباس (2)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الله بن سنان (1)، الصّلاة (1)
" جانشينان و اوصياي من و حجتهاي الهي بر خلق بعد از وفات من دوازده نفر. اولين آنها برادرم و آخرينشان پسرم ميباشد " پرسيدند: برادر شما كيست؟ فرمود:
" علي بن ابي طالب " پرسيدند: پسر شما كيست؟ فرمود:
" مهدي، زمين را با عدل و قسط پر ميكند همچنان كه با جور وظلم پر شده باشد، قسم به خدائي كه مرا به حق مبعوث گردانيده است اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن روز را طول خواهد داد تا مهدي ظاهر شود و عيسي از آسمان آمده و پشت سر او نماز گزارد و روي زمين با نور الهي منور گشته و سلطنت آن حضرت، مشرق و مغرب زمين را فرا گيرد ".
2) ب - " كمال الدين " باسناده عن ابي بصير عن الصادق (عليهم السلام) عن آبائه (عليهم السلام) قال:
" قال رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم): المهدي من ولدي، اسمه اسمي وكنيته كنيتي، اشبه الناس بي خلقا تكون له غيبة وحيرة حتي يضل الخلق عن اديانهم فعند ذلك يقبل كالشهاب الثاقب فيملاء‌ها عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا ".
ترجمه:
ابو بصير از حضرت امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) روايت ميكند كه حضرت فرمودند:
" مهدي از فرزندان من، نام او نام من و كنيه او كنيه من است، شبيه ترين مردم به من از لحاظ اخلاق و خلقت ميباشد و براي او غيبت طولاني خواهد بود تا اينكه مردم از اديان خود منحرف ميشوند و در آن هنگام مانند ستاره درخشان ظاهر گشته و زمين را با عدل و قسط پر ميكند همچنان كه از جور وظلم پر شده باشد ".
3) ج - " كمال الدين " باسناده عن ابن العباس قال: قال رسول الله (صلي الله
(١٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو بصير (2)، علي بن أبي طالب (1)، النوم (2)
عليه وآله و سلم):
" علي بن ابي طالب امام امتي وخليفتي عليهم بعدي و من ولده القائم المنتظر الذي يملاء الله (عز وجل) به الارض عدلا وقسطا كما ملئت جورا وظلما والذي بعثني بالحق بشيرا، ان الثابتين علي القول به في زمان غيبته لاعز من الكبريت الاحمر " فقام إليه جابر بن عبد الله الانصاري فقال: يا رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) وللقائم من ولدك غيبة؟ فقال:
" أي وربي وليمحص الله الذين امنوا ويمحق الكافرين. يا جابر ان هذا الامر من امر الله و سر من سر الله، مطوي عن عباده فاياك والشك في امر الله فهو كفر ".
ترجمه:
ابن عباس گويد كه حضرت رسول الله (صلي الله عليه وآله) فرمود:
" علي ابن ابي طالب پيشواي امت و خليفه من بعد از من ميباشد و از اولاد اوست قائم منتظر كه خداوند بواسطه او زمين را با عدالت پر ميكند همچنان كه پر شده باشد از ظلم و جور، قسم به خدائي كه مرا به حق براي بشارت مبعوث گردانيده، ثابت شدگان در زمان غيبت او كمياب تر از كبريت احمر خواهند بود " جابر عرض كرد: يا رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) آيا براي پسر شما غيبتي است؟ حضرت فرمود:
" بلي، قسم به خدا كه خداوند مؤمنين را خالص گردانيده و كفار را محو كند. اي جابر، اين امر امري از اوامر خدا وسري از اسرار الهي است كه از مردم پوشيده شده است، مبادا شك كني در امر خدا كه آن كفر است ".
4) د - " كمال الدين " باسناده عن هشام بن سالم عن الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام) عن ابيه عن جده قال:
قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): القائم، من ولدي اسمه اسمي و
(١٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (4)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، جابر بن عبد الله (1)، هشام بن سالم (1)، جعفر بن محمد (1)، الصدق (1)
كنيته كنيتي وشمائله شمائلي وسنته سنتي. يقيم الناس علي ملتي و شريعتي ويدعوهم إلي الكتاب الله، من اطاعه اطاعني و من عصاه عصاني و من انكره في غيبته فقد انكرني و من كذبه فقد كذبني و من صدقه فقد صدقني. إلي الله اشكوا المكذبين لي في امره والجاحدين لقولي في شأنه والمضلين لامتي عن طريقته، وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون ".
ترجمه:
هشام بن سالم از حضرت امام صادق (عليه السلام) وايشان از پدرش و جدش از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله و سلم) روايت ميكند كه:
" قائم، از فرزندان من اسمش اسم من و كنيه اش كنيه من و شمائل او شمائل من و طريقه اش طريقه من ميباشد. مردم را بر ملت و شريعت من استوار كرده وايشان را به سوي كتاب خدا دعوت مينمايد، هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و هر كس با او مخالفت نمايد مرا مخالفت كرده است و هر كس او را در غيبتش انكار نمايد بي گمان مرا انكار كرده است و هر كه او را تكذيب نمايد مرا تكذيب كرده است و هر كه او را تصديق نمايد مرا تصديق كرده است. به خدا شكايت خواهم برد از دست كساني كه سخن مرا در حق او تكذيب نموده و سخنان مرا در شأن او تكذيب نمايند و همچنين از دست گمراه كنندگان امت من از طريقه او، و به زودي ظالمين خواهند فهميد كه به كجا برگشت مينمايند ".
5) ه - " كمال الدين " باسناده عن غياث بن ابراهيم عن الصادق عن آبائه قال:
" قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): من انكر القائم من ولد في زمان غيبته مات ميتة جاهلية " ترجمه:
غياث بن ابراهيم از حضرت امام صادق (عليه السلام) و از پدران آن حضرت نقل ميكند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود:
" هر كس فرزند قائم مرا در ايام غيبتش انكار نمايد مرگش همچون مردن
(١٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، غياث بن إبراهيم (2)، هشام بن سالم (1)، الصدق (1)، الموت (2)، الجهل (1)
زمان جاهليت (كفر) است ".
6) و - " الغيبة " للطوسي باسناده عن ابي سعيد الخدري في حديث طويل قال رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) لفاطمة (سلام الله عليها):
" يا بنية، انا اعطينا اهل البيت سبعا لم يعطها احد من قبلنا، نبينا خير الانبياء وهو ابوك ووصينا خير الاوصياء وهو بعلك وشهيدنا خير الشهداء وهو عم ابيك حمزه ومنا من له جناحان خصيبان يطير بها في الجنة وهو ابن عمك جعفر ومنا سبطا هذه الامة وهما ابناك الحسن والحسن ومنا والله الذي لا إله الا هو مهدي هذه الامة الذي يصلي خلفه عيسي بن مريم " ثم ضرب بيده علي منكب الحسين (عليه السلام) فقال:
" من هذا " ثلاثا.
ترجمه:
در " غيبت " شيخ طوسي از أبو سعيد خدري از رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) روايت ميكند كه حضرت به فاطمه (عليها السلام) فرمودند:
" دخترم، خداوند هفت امتياز به اما اهل بيت عطا فرموده كه به احدي قبل از ما اعطا نفرموده است، پيغمبر ما اشرف پيغمبران و او پدر توست و وصي ما افضل اوصياء و او شوهر توست و شهيد ما افضل شهداء و او عموي پدر تو حمزه ميباشد و از ماست كسي كه دو بال دارد و در بهشت پرواز خواهد كرد و او پسر عموي تو جعفر است و از ماست دو سبط اين امت و ايشان فرزندان تو حسن و حسين هستند و قسم به خداوند تنها از ماست مهدي اين امت و او كسي است كه عيسي در پشت سر او نماز ميگذارد. " سپس حضرت بر دوش حضرت حسين (عليه السلام) زد و فرمود:
" از نسل اين پسر است " (سه بار تكرار فرمودند).
(١٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، أبو سعيد الخدري (1)، الشهادة (3)، الضرب (1)، البول (1)، الصّلاة (1)
احاديث مرويه از حضرت امير المؤمنين علي (عليه السلام):
7) الف - " كمال الدين " باسناده عن الرضا (عليه السلام) عن آبائه عن امير المؤمنين (عليه السلام) انه قال للحسين (عليه السلام):
" التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق، المظهر للدين الباسط للعدل " قال الحسين (عليه السلام) " يا امير المؤمنين وان ذلك لكائن؟ " فقال (عليه السلام):
" أي والذي بعث محمدا بالنبوة واصطفاه علي جميع البريه و لكن بعد غيبة وحيرة. لا تثبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين، الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا وكتب في قلوبهم الايمان وايديهم بروح منه ".
ترجمة:
از حضرت رضا (عليه السلام) از پدرانش از امير المؤمنين (عليه السلام) روايت شده كه حضرت علي (عليه السلام) به امام حسين (عليه السلام) فرمود:
" از فرزندان توست قائم به حق، ظاهر كننده دين و گسترش دهنده عدالت " امام حسين (عليه السلام) عرض كرد: " آيا اين امر حتمي است؟ " پس حضرت علي (عليه السلام) در جواب فرمودند:
" بلي، قسم به خدائي كه محمد (صلي الله عليه وآله) را به نبوت و رسالت عالميان انتخاب نموده است و لكن بعد از غيبتي طولاني و حيرت مردم. در دين خود ثابت نميمانند مگر مخلصين و همراهان روح يقين، آناني كه خداوند از ايشان پيمان به ولايت ما گرفته و در قلبهاي آنها ايمان را ثبت و با روح الهي مؤيد نموده است ".
8) ب - " المقتضب " لابن العياش باسناده عن الحارث عن عبد الله همداني والحارث بن شرب كل حدثنا انهم كانوا عند علي بن ابي طالب (عليه السلام) فكان إذ اقبل ابنه الحسن (عليه السلام) يقول:
(١٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (4)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)
" مرحبا يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) " واذ اقبل الحسين يقول:
" بابي انت يا ابا ابن خيرة الاماء " فقيل يا امير المؤمنين (عليه السلام) ما بالك؟ تقول:
" هذا للحسن وهذا للحسين و من ابن خيرة الاماء " فقال:
" ذاك الفقيد الطريد الشريد م ح م د بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين " و وضع يده علي رأس الحسين (عليه السلام):
ترجمه:
حارث بن عبد الله وحارث بن شرب هر دو گويند در خدمت حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) بوديم كه امام حسن (عليه السلام) تشريف آوردند حضرت بديشان فرمود:
" مرحبا به پسر پيغمبر " و آنگاه كه امام حسين (عليه السلام) تشريف آوردند حضرت علي (عليه السلام) فرمودند:
" پدرم فداي تو اي پدر پسر كنيز خوب " گفتند يا امير المؤمنين پسر كنيز خوب كيست؟
حضرت فرمودند:
" اوست مفقود از انظار و آواره وطن، م ح م د (پسر حسن پسر علي پسر محمد پسر علي پسر موسي پسر جعفر پسر محمد پسر علي پسر حسين " و دست بر سر امام حسين (عليه السلام) گذاردند.
9) ج - " طرايف ابن طاووس " في الجمع بين الصحاح السته عن ابي اسحق قال، قال علي (عليه السلام) ونظر إلي ابنه الحسين (عليه السلام):
" ان ابني هذا سيد كما سماه رسول الله (صلي الله عليه وآله) و
(١٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (4)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الحسن بن علي بن محمد بن علي (1)، محمد بن علي بن الحسين (1)، موسي بن جعفر (1)
سيخرج من صلبه رجل باسم نبيكم يشبهه في الخلق ولا يشبهه في الخلق يملاء الارض عدلا ".
ترجمه: ابو اسحق روايت ميكند كه حضرت علي (عليه السلام) نگاهي به امام حسين (عليه السلام) كرده و فرمود:
" به تحقيق اين پسر من آقاست همچنان كه پيغمبر فرموده است و به زودي از نسل او مردي ميآيد بنام پيغمبرتان كه در خلقت به او شبيه است ولي در رفتار با عالميان شباهتي به او ندارد و روي زمين را با عدل پر ميكند " (11).
10) د - " كمال الدين " باسناده عن ابن نباته قال اتيت امير المؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) فوجدته مفكرا ينكت في الارض فقلت يا امير المؤمنين ما لي اراك مفكرا تنكت الارض ارغبة فيها قال:
" لا والله ما رغبت فيها ولا في الدنيا يوما قط ولكني فكرت في مولود يكون من ظهري الحادي عشر من ولدي، هو المهدي يملاءها عدلا كما ملئت ظلما و جورا تكون له حيرة وغيبة يضل فيها اقوام ويهتدي فيها آخرون " فقلت يا امير المؤمنين: وان هذا لكائن، فقال: " نعم ".
ترجمه:
ابن نباته گويد: به خدمت حضرت امير المؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) رسيدم و ديدم به فكر فرو رفته و انگشت در زمين گذارده، عرض كردم: چه شده كه شما را متفكر ميبينم؟ آيا از باب توجه به دنياست؟ فرمود:
" قسم به خدا براي دنيا يك روز فكر نكرده ام ابدا و لكن فكر ميكنم در مولودي كه يازدهمين نسل من است، او مهدي (عليه السلام) است كه زمين را با عدالت پر ميكند همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد و براي او حيرت و غيبتي ميباشد كه عده اي گمراه و عده اي ديگر در راه حق ثابت ميمانند. " عرض كردم: آيا اين امر اتفاق خواهد بود؟ فرمود: " بلي ".
11) ه - " غيبة الطوسي " باسناده عن ابي وائل قال، نظر علي (عليه السلام)
(١٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، أبو طالب عليه السلام (1)، الضلال (1)
إلي ابنه الحسين فقال:
" ان ابني هذا سيد كما سماه رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) سيدا و سيخرج الله من صلبه رجلا باسم نبيكم فيشبهه في الخلق والخلق يخرج علي حسين غفلة من الناس واماتة من الحق و ظهار من الجورر، والله لو لم يخرج لضرب عنقه يفرح لخروجه اهل السماء وسكانها، يملاء الارض عدلا كما ملئت جورا وظلما ".
ترجمه:
ابو وائل گويد كه علي (عليه السلام) به پسرشان امام حسين (عليه السلام) نظر كرده و فرمودند:
" اين پسر من آقاست چنانچه رسول الله (صلي الله عليه وآله) ناميد و به زودي خداوند از نسل او مردي را بوجود ميآورد كه همنام پيغمبرتان ميباشد و در خلقت و اخلاق به او شباهت دارد و ظاهر ميشود در حالي كه مردم در غفلت به سر برده و حق را ميميرانند وظلم و جور را آشكار ميسازند، قسم به خدا اگر قيام نكند مردم گردن او را ميزنند و بر قيام او اهل آسمانها شاد ميشوند، زمين را با عدالت پر ميسازند همچنان كه با ظلم و جور پر شده باشد ".
12) و " نهج البلاغة " في خطبه له (عليه السلام):
" يعطف الهوي علي الهدي إذا عطفوا الهدي علي الهوي ويعطف الرأي علي القرآن إذا عطفوا القرآن علي الرأي ".
ترجمه:
حضرت علي (عليه السلام) ضمن خطبه اي درباره حوادث آخر الزمان ميفرمايد:
" (چون حضرت مهدي عليه السلام ظهور فرمايد) هواي نفس را به هدايت و رستگاري بر ميگرداند زمانيكه مردم هدايت را به هواي نفس تبديل كرده باشند و رأي را به قرآن بر ميگرداند زمانيكه مردم قرآن را به رأي و انديشه
(١٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، كتاب نهج البلاغة (1)، آخر الزمان (1)، القرآن الكريم (2)
(خود) مبدل كرده باشند ".
13) ز - في " ديوان المنسوب إلي علي (عليه السلام) ":
بني إذا ما جاشت الترك فانتظر * ولاية مهدي يقوم فيعدل فثم يقوم القائم الحق منكم * وبالحق ياتيكم وبالحق يعمل سمي نبي الله نفسي فداؤه * فلا تخذلوه يا بني وعجلوا ".
ترجمه:
در ديوان منسوب به حضرت علي (عليه السلام) آمده كه:
" اي فرزندان من زمانيكه ترك قيام كرد پس منتظر قيام مهدي (عليه السلام) باشيد كه قيام مينمايد و عدل را ميگستراند در آن زمان قائم بر حق از شما (بني هاشم) قيام ميكند و با حق به سوي شما ميآيد و بر حق عمل مينمايد اسم او اسم نبي است جانم فداي او باد پس اي پسران من، او را خوار نسا زيد و به نصرت او بشتابيد ".
احاديث مرويه از حسنين (عليهما السلام) 14) الف - " كمال الدين " باسناده عن الحسن بن علي (عليه السلام) في ضمن حديث قال:
" اما علمتم انه مامنا احد الا ويقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذي يصلي روح الله عيسي بن مريم خلفه، فان الله عزوجل ويخفي ولادته ويغيب شخصه لئلا يكون لاحد في عنقه بيعة إذا خرج ذاك التاسع من ولد اخي الحسين ابن سيدة الاماء، يطيل الله عمره في غيبة ثم يظهره بقدرته في صورة شاب ابن دون اربعين سنة ذلك ليعلم ان الله علي كل شي
(١٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، بنو هاشم (1)، الصّلاة (1)
قدير ".
ترجمه:
امام حسن (عليه السلام) در ضمن حديثي به مردم فرمود:
آيا نميدانيد كه شخصي از ما اهل بيت نيست مگر در گردن او بيعتي با طاغي زمانش ميباشد غير از قائم ما كه عيسي پشت سر او نماز ميگزارد، خداوند ولادت او را مخفي و شخص او را غائب ميسازد تا در گردن او بيعت كسي نباشد و او نهمين پسر برادرم حسين (عليه السلام) پسر خوبترين كنيزك ميباشد، پروردگار عمر او را در غيبتش دراز ساخته است سپس او را با قدرت خود به صورت جواني كمتر از چهل سال آشكار ميكند تا مردم بدانند خداوند بر هر چيزي قادر و توانا ميباشد ".
15) ب - " كمال الدين " باسناده عن علي بن الحسين (عليه السلام) قال:
" قال الحسين بن علي (عليه السلام): في التاسع من ولدي سنة من يوسف و سنة من موسي بن عمران وهو قائمنا اهل البيت يصلح الله تبارك و تعالي امره في ليلة واحدة ".
ترجمه:
" حضرت امام حسين (عليه السلام) فرمود:
در نهمين پسر من سنتي از حضرت يوسف (عليه السلام) و سنتي از حضرت موسي (عليه السلام) ميباشد و او قائم ما اهل بيت است كه خداوند امر او را در يك شب اصلاح ميكند ".
16) ج - " كمال الدين " باسناده عن عبد الله بن عمر قال سمعت الحسين بن علي (عليه السلام) يقول:
" لو لم يبق من عمر الدنيا الا يوم واحد، لطول الله عز وجل ذلك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي يملاء‌ها عدلا وقسطا كما ملئت جورا وظلما كذاك سمعت رسول الله (صلي الله عليه وآله) يقول ".
(١٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (3)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عبد الله بن عمر (1)، موسي بن عمران (1)
ترجمه:
عبد الله بن عمر گويد كه شنيدم حضرت امام حسين (عليه السلام) فرمود:
" اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را آنقدر طولاني گرداند تا مردي از ذريه من قيام كند كه روي زمين را با عدل پر ميكند همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد چنان كه از جدم رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) شنيدم ".
17) د - " كمال الدين " باسناده عن عبد الرحمن بن سليط قال: قال الحسين بن علي (عليه السلام):
" منا اثنا عشر مهدويا اولهم امير المؤمنين علي بن ابي طالب واخرهم التاسع من ولدي وهو الامام القائم بالحق، يحيي الله به الارض بعد موتها ويظهر به دين الحق علي الدين كله ولو كره المشركون. له غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت علي الدين فيها اخرون فيودون ويقال لهم متي هذا الوعد ان كنتم صادقين اما ان الصابر في غيبة علي الاذي والتكذيب بمنزلة المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله (صلي الله عليه وآله) ".
ترجمه:
حضرت امام حسين (عليه السلام) فرمود:
" از ماست دوازده نفر مهدي (هدايت كننده) كه اولين آنها امير المؤمنين و آخرينشان نهمين پسر من ميباشد كه اوست قائم بر حق، خداوند به دست او زمين را بعد از مردن زنده كرده و حق را بر تمامي اديان باطله غالب ميگرداند با اينكه مشركين كراهت دارند. براي او غيبتي است كه عده اي مرتد وعده اي ثابت قدم (در دين) ميمانند و به آنها گفته ميشود كه اين وعده كي جامه عمل خواهد پوشيد؟ آگاه باش هر كه در آن زمان بر اذيت و تكذيب دشمنان صبر كند مانند كسي باشد كه پيش روي رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) جهاد نموده باشد ".
احاديث مرويه از حضرت علي بن الحسين (عليه السلام) 18) الف - " كمال الدين " باسناده عن سعيد بن جبير عن علي بن الحسين
(١٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (3)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، سعيد بن جبير (1)، عبد الله بن عمر (1)، علي بن الحسين (1)، الصبر (1)
(عليه السلام) قال:
" القائم منا تخفي ولادته علي الناس حتي يقولون لم يولد بعد ليخرج حين يخرج وليس لاحد في عنقه بيعة ".
ترجمه:
حضرت علي بن الحسين (عليه السلام) فرمود:
" ولادت قائم ما بر مردم مخفي ميماند تا جائي كه ميگويند زاده نشده و موقعي كه ظاهر شود در گردن او بيعت كسي نباشد ".
19) ب - " مجالس صدوق " عن ابي خالد الكابلي قال: قال لي علي بن الحسين (عليه السلام):
" يا ابا خالد لتأتين فتن كقطع الليل المظلم لا ينجوا الا من اخذ الله ميثاقه، اولئك مصابيح الهدي وينابيع العلم. ينجيهم الله من كل فتنة مظلمة، كاني بصاحبكم قد علا فوق نجفكم بظهر كوفان في ثلاثمأة وبضعة عشر رجلا جبرئيل عن يمينه وميكائيل عن شمائله واسرافيل امامه، معه راية رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) قد نشرها لا يهوي بها إلي قوم الا اهلكهم الله عز وجل ".
ترجمه:
ابو خالد روايت ميكند كه حضرت زين العابدين (عليه السلام) به من فرمود كه:
" فتنه هاي ظلماني همچون شب تار بر شما ميآيد و نجات نمييابند مگر آنهائي كه خداوند پيمان ايشان را قبول نموده است، ايشانند چراغهاي هدايت چشمه هاي علم. خداوند آنها را از تمامي فتنه‌ها نجات ميبخشد، گويا ميبينم كه ولي امر شما در نجف كوفان (12) با سيصد و ده واندي مرد ايستاده و جبرئيل از طرف راست وميكائيل از طرف چپ و اسرافيل پيش رو با اوست، پرچم رسول خدا را افراشته و به هيچ قومي هجوم نميبرد مگر اينكه خداوند هلاكشان ميسازد ".
(١٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (2)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
احاديث مرويه از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) 20) الف - " كمال الدين " باسناده عن المخزومي قال، ذكر ابو جعفر الباقر (عليه السلام) سيرة الخلفاء الراشدين فلما بلغ آخرهم قال:
" الثاني عشر الذي يصلي عيسي بن مريم (عليه السلام) خلفه عليك بسنته والقرآن الكريم ".
ترجمه:
مخزومي روايت ميكند كه حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) سيره ائمه معصومين (عليهم السلام) را بيان فرمود و چون به انتها رسيد فرمود:
" دوازدهمي آن كسي است كه عيسي (عليه السلام) پشت سر او نماز ميگزارد، بر تو باد سنت او و قرآن كريم ".
21) ب - " غيبت النعماني " باسناده عن ابي حمزة الثمالي قال كنت عند ابي جعفر محمد بن علي الباقر (عليه السلام) ذات يوم فلما تفرق من كان عنده قال لي:
" يا ابا حمزة، من المحتوم الذي حتمه الله قيام قائمنا فمن شك فيما اقول لقي الله وهو به كافر " ثم قال:
" بابي وامي المسمي به اسمي والمكني بكنيتي، السابع من بعدي من يملاء الارض عدلا وقسطا كما ملئت ظلما و جورا. يا ابا حمزه من ادركه فيسلم له ما سلم لمحمد وعلي فقد وجبت له الجنة و من لم يسلم فقد حرم الله عليه الجنة وماواه النار وبئس مثوي الظالمين ".
ترجمه:
ابو حمزة ثمالي گويد: روزي در محضر امام محمد باقر (عليه السلام) بودم همين كه جماعت رفتند فرمود:
" اي ابا حمزه، از حتميات الهي قيام قائم ما اهل بيت است هر كس در آنچه ميگويم شك كند پروردگار را ملاقات كند در حالي كه به او كافر است "
(١٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (4)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (2)، القرآن الكريم (1)، الظلم (1)، الكرم، الكرامة (1)، الصّلاة (1)
سپس فرمود:
" پدر و مادرم فداي كسي باد كه اسم او اسم من و كنيه اش كنيه من است، امام هفتم بعد از من است كه زمين را از عدل و قسط پر ميسازد همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد. هر كس او را ملاقات و خودش را به او تسليم نمايد همچنان كه به محمد وعلي (عليهما الصلاة والسلام) تسليم كرده بود بهشت بر او واجب ميشود و اگر تسليم ننمايد خداوند بهشت را بر او حرام و مكان او جهنم است و چه بد است جايگاه ظالمين ".
احاديث مرويه از حضرت امام صادق (عليه السلام) 22) الف - " امالي صدوق " باسناده عن ابن ابي عمير عمن سمع ابا عبد الله (عليه السلام) يقول:
" لكل اناس دولة يرقبونها * ودولتنا في آخر الدهر تظهر ".
ترجمه:
اين شعر از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه ميفرمايد:
" براي هر دسته سلطنتي است كه انتظارش را ميكشند و سلطنت ما در پايان روزگار ظاهر ميشود ".
23) ب - " كمال الدين " باسناده عن صفوان بن مهران عن الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام) انه قال:
" من اقر بجميع الائمه وجحد المهدي كان كمن اقر بجميع الانبياء و جحد محمدا (صلي الله عليه وآله) نبوته " فقيل له: يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) ممن المهدي من ولدك قال:
" الخامس من ولد السابع يغيب عنكم شخصه ولا يحل لكم تسميته ".
ترجمه:
صفوان از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت ميكند كه فرمود:
(١٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (3)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، صفوان بن مهران (1)، ابن أبي عمير (1)، الصدق (1)
" هر كس به تمامي ائمه اقرار بنمايد ولي مهدي را انكار كند همچون كسي است كه به تمامي انبياء اقرار نموده است ولي نبوت حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) را انكار كرده باشد " عرض شد كه يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله) مهدي كدامين اولاد شماست؟ فرمود:
" پنجمين (امام) بعد از هفتمين (امام)، غايب ميشود از شما شخص او و حلال نميشود به شما كه او را با نام (م ح م د) صدا كنيد (ياد نمائيد) ".
24) ج - " كمال الدين " باسناده عن التميمي عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال:
" إذا توالت ثلاثة اسماء محمد وعلي والحسن كان رابعهم قائمهم ".
ترجمه:
تميمي از حضرت صادق (عليه السلام) روايت ميكند كه آن حضرت فرمود:
" زمانيكه سه نفر از ائمه بدنبال هم بنامهاي محمد وعلي وحسن بر شما آمدند پس چهارمين ايشان قائم آل محمد است ".
25) د - " كمال الدين " باسناده عن المفضل قال: قال الصادق (عليه السلام):
" ان الله تعالي خلق اربعة عشر نورا قبل خلق الخلق باربعة عشر الف عام فهي ارواحنا " فقيل له: يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله) و من الاربعة عشر؟ فقال:
" محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والائمة من ولد الحسين، آخرهم القائم الذي يقوم بعد غيبة، فيقتل الدجال ويطهر الارض من كل جور وظلم ".
ترجمه:
مفضل گويد كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
" خداوند چهارده نور را قبل از همه مخلوقات چهارده هزار سال قبل خلق
(١٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، النوم (1)
كرده " پرسيدند: آنها كيستند؟ فرمود:
" نور محمد، علي، فاطمه، حسن، حسين و ائمه از ذريه حسين (عليهم السلام)، آخرين آنها قائم آل محمد (عليه السلام) ميباشد كه بعد از غيبتي طولاني قيام كرده، دجال را ميكشد و روي زمين را از هر جور و ظلمي پاك ميسازد ".
26) د - " كمال الدين " باسناده عن ابي بصير قال سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) يقول:
" ان سنن الانبياء ما وقع عليهم من الغيبات جارية في القائم منا اهل البيت حذ والنعل بالنعل والقذة بالقذة " قال أبو بصير: فقلت له يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله) و من القائم منكم اهل البيت؟ فقال:
" يا ابا بصير هو الخامس من ولد ابني موسي ذلك ابن سيدة الاماء يغيب غيبة يرتاب فيها المبطلون ثم يظهره الله تعالي فيفتح علي يديه مشارق الارض ومغاربها وينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلفه و تشرق الارض بنور ربها ولا تبقي في الارض بقعة عبد فيها غير الله عزوجل الا عبد الله فيها ويكون الدين كله الله ولو كره المشركون ".
ترجمه:
ابو بصير گويد كه شنيدم حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:
" طريقه انبياء سلف از لحاظ غيبتي كه داشته اند در مورد قائم ما اهل بيت نيز قدم به قدم و مو به مو جاري ميشود " عرض كردم: قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود:
" او پنجمين از اولاد فرزندم موسي ميباشد كه پسر خوبترين كنيزان هست چنان غيبت ميكند كه اهل باطل درباره اش به شك ميافتند سپس خداوند او را ظاهر ساخته و به دست او مشارق ومغارب زمين را فتح ميكند و عيسي نازل
(١٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو بصير (4)
گشته پشت سر او نماز ميگزارد و زمين با نور خدا روشن ميگردد و نميماند جايي كه در آن غير خدا عبادت شده مگر اينكه معبد حق تعالي ميشود و دين تنها مخصوص خداوند ميگردد اگر چه مشركين را بد آيد ".
27) ه - " غيبت الطوسي " باسناده عن الرازي قال سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) يقول:
" ينتج الله في هذه الامة رجلا مني وانا منه، يسوق الله به بركات السموات والارض. فتنزل السماء قطرها ويخرج الارض بذرها وتأمن وحوشها و سباعها ويملاء الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما و جورا ويقتل حتي يقول الجاهل: لو كان هذا من ذرية محمد لرحم ".
ترجمه:
رازي گويد كه شنيدم حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:
" خداوند مردي را در اين امت بارور ميسازد كه او از من و من از اويم، خداوند بواسطه او بركات آسمانها و زمين را نازل ميسازد. پس آسمان بارانش را فرو ميفرستد و زمين دانه هايش را ميروياند و حيوانات و درندگان در امان زيست ميكنند و روي زمين را با عدل و قسط پر ميكند همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد وآنقدر از ظالمين را ميكشد كه فرد جاهل ميگويد: اگر اين شخص از نسل پيغمبر بود رحم ميكرد و اينقدر نميكشت ".
28) و - " كمال الدين " باسناده عن المفضل قال دخلت علي سيدي جعفر بن محمد فقلت يا سيدي، لو عهدت الينا في الخلف من بعدك، فقالي:
" يا مفضل، الامام من بعدي ابني موسي والخلف المأمول م ح م د ابن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي ".
ترجمه:
مفضل گويد كه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيده و عرض كردم:
اي آقاي من، كاش خلف پس از خودتان را به من معرفي نمايد، حضرت فرمود:
(١٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الحسن بن علي بن محمد بن علي (1)، الجهل (2)
" اي مفضل، امام بعد از من پسرم موسي و خلف مأمول م ح م د و پسر حسن پسر علي پسر محمد پسر علي پسر موسي ميباشد ".
احاديث مرويه از امام موسي كاظم (عليه السلام) 29) الف - " كمال الدين " باسناده عن محمد بن زياد الازدي قال: سئلت سيدي موسي بن جعفر (عليه السلام) عن قول الله " واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة " فقال:
" النعمة الظاهرة الامام الظاهر والباطنة الامام الغائب " فقلت له: ويكون في الائمه من يغيب؟ قال:
" نعم، يغيب عن ابصار الناس شخصه ولا يغيب عن قلوب المؤمنين ذكره وهو الثاني عشر منا يسهل له كل عسير ويدلل له كل صعب ويظهر له كنوز الارض ويقرب له كل بعيد ويبيد به كل جبار عنيد ويهلك علي يده كل شيطان مريد. ذاك ابن سيدة الاماء الذي يخفي علي الناس ولادته ولا يحل له تسميته حتي يظهره الله عز وجل فيملاء به الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما ".
ترجمه:
ازدي گويد: از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) درباره آيه " واسبغ عليكم نعمه ظاهرة وباطنة " پرسيدم فرمود:
" نعمت ظاهر امام ظاهر و نعمت باطن امام غائب است " عرض كردم: آيا از ائمه كسي خواهد بود كه غيبت كند؟ فرمود:
" بله، از انظار مردم غائب ميشود ولي ذكر او از قلوب مؤمنين غائب نميشود و او دوازدهمين از ماست كه خداوند هر سختيي را بر او آسان و هر مشكلي را بر او رام و خزائن زمين را بر او ظاهر و هر دوريي را برايش نزديك ميسازد و به دست او هر ظالم عنودي را نابود و هر شيطان رانده شده اي را هلاك ميگرداند. او پسر خانم كنيزان ميباشد كه ولادتش بر
(١٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (3)، محمد بن زياد الأزدي (1)، الظلم (1)
مردم مخفي مانده و بر زبان راندن اسم مخصوص او تا زمانيكه خداوند او را ظاهر سازد حلال نميباشد تا اينكه روي زمين را با عدل و قسط پر ميسازد همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد ".
30) ب - " كفاية الاثر " للخراز باسناده عن يونس بن عبد الرحمن قال دخلت علي موسي بن جعفر عليه السلام) فقلت له يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) انت القائم بالحق؟ فقال:
" انا القائم بالحق و لكن القائم الذي يطهر الارض من اعداء الله ويملاءها عدلا كما ملئت جورا هو الخامس من ولدي له غيبة يطول امدها خوفا علي نفسه حتي يرتد فيها اقوام ويثبت فيها آخرون " ثم قال (عليه السلام):
" طوبي لشيعتنا المتمسكين بحبلنا في غيبة قائمنا الثابتين علي موالاتنا والبراءة عن اعدائنا اولئك منا ونحن منهم قد رضوا بنا ائمة ورضينا بهم شيعة وطوبي لهم، هم والله معنا في درجتنا يوم القيمة ".
ترجمه:
يونس بن عبد الرحمان روايت ميكند كه به محضر امام موسي بن جعفر (عليه السلام) وارد شده عرض كردم: آيا قائم بر حق شما هستيد؟ فرمود:
" من قائم بر حق هستم ولي قائمي كه روي زمين را از دشمنان خدا پاك ساخته و با عدل پر ميكند همچنان كه از ظلم پر شده باشد، او پسر پنجم من است و او را از ترس جان غيبتي طولاني است تا اينكه عده اي مرتد شوند و عده اي ديگر ثابت قدم بمانند ".
سپس فرمود:
" خوشا بر حال شيعيان ما كه تمسك به طريقه ما در غيبت قائم ميكنند آنها در محبت به ما و برائت از دشمنان ما ثابت قدمند ايشان از ما و ما از ايشانيم آنها به امامت ما راضي و ما به شيعه بودن آنها خشنوديم و خوشا به حال ايشان كه در روز قيامت با ما در درجات بهشت خواهند بود ".
(١٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، يونس بن عبد الرحمان (1)، موسي بن جعفر (1)
احاديث مرويه از حضرت امام رضا (عليه السلام) 31) الف - " عيون اخبار الرضا " باسناده عن الهروي قال سمعت دعبل بن علي الخزاعي يقول: انشدت مولاي علي بن موسي الرضا قصيدتي فلما انتهيت إلي قولي:
خروج امام لا محالة خارج * يقوم علي اسم الله والبركات يميز فينا، كل حق و باطل * ويجزي علي النعماء والنقمات بكي الرضا (عليه السلام) بكاء شديدا ثم رفع رأسه إلي فقال لي:
" يا خزاعي، نطق روح القدس علي لسانك بهذين البيتين فهل تدري من هذا الامام ومتي يقوم؟ " فقلت: لا يا مولاي، اني سمعت به خروج امام منكم يطهر الارض من الفساد و يملاء‌ها عدلا كما ملئت جورا. فقال:
" يا دعبل، الامام بعدي محمد ابني و بعد محمد ابنه علي و بعد علي ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر في غيبته المطاع في ظهوره، لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيملاء‌ها عدلا كما ملئت جورا و اما متي فاخبار عن الوقت، ولقد حدثني ابي عن ابيه عن ابائه عن علي (عليه السلام): ان النبي (صلي الله عليه وآله و سلم) قيل له يا رسول الله متي يخرج القائم من ذريتك؟ فقال:
مثله مثل الساعة لايجليه لوقتها الا هو ثقلت في السموات والارض لا ياتيكم الا بغتة ".
ترجمه:
هروي گويد از دعبل شنيدم كه ميگفت: قصيده ام را در محضر امام رضا (عليه السلام) خواندم تا به اين دو بيت رسيدم كه:
[امامي خروج ميكند كه خروجش حتمي است به اسم خدا و بركات قيام ميكند
(١٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، البكاء (1)
بين ما، ميان حق باطل تميز ميدهد و بر نعمتها و بديها جزا ميدهد] پس حضرت رضا (عليه السلام) بشدت گريستند سپس سرشان را بلند كرده و فرمودند:
" اي خزاعي، روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جاري ساخت آيا ميداني آن امام كيست و كي ظاهر ميشود؟ " عرض كردم: نه، مگر اينكه شنيده ام امامي از شما خارج ميشود و روي زمين را پاك ساخته و با عدالت پر ميكند همچنان كه از ظلم پر شده باشد. پس فرمود:
" اي دعبل، بعد از من پسرم محمد و بعد از پسرش علي و بعد از علي پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت قائم كه در غيبت او انتظارش را ميكشند و هنگام ظهورش بايد اطاعت شود، اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن روز را آنقدر طولاني گرداند تا او خارج شده و زمين را با عدالت پر سازد همچنان كه از ظلم پر شده باشد و اما اينكه كي ظهور ميكند، پدرم از پدرش از اجدادش از علي (عليه السلام) روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: به رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) گفته شد كه كي قائم شما ظاهر ميشود؟ فرمودند: مثل او مانند زمان قيامت است كه بر كسي آشكار نيست مگر خداوند و خبر مشكلي است بر آسمانها و زمين و نميآيد مگر بطور ناگهاني ".
32) ب - " كمال الدين " باسناده عن ايوب بن نوح قال قلت للرضا (عليه السلام)، انا لنرجوان تكون صاحب هذا الامر وان يسديه الله عز وجل اليك من غير سيف فقد بويع لك وضربت الدراهم باسمك. فقال:
" ما منا احد اختلف إليه الكتب وسئل عن المسائل واشارت إليه الاصابع وحملت إليه الاموال الا اقتيل او مات علي فراشه حتي يبعث الله لهذا الامر رجلا خفي المولد والمنشاء غير خفي في نسبه ".
(١٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أيوب بن نوح (1)، الموت (1)، البعث، الإنبعاث (1)
ترجمه:
ايوب بن نوح گويد كه به حضرت رضا (عليه السلام) عرض كردم: اميدوارم صاحب اين امر تو باشي وخداوند آن را بدون شمشير به تو بدهد زيرا كه با تو بيعت شده و سكه به نامت زده شده است. فرمود:
" نيست از ما كسي كه به او نامه مردم آمده و مسائل متفرقه از او سؤال شده و با انگشت به او اشاره شده (مشهور شده) و اموال به او ارسال شده است مگر اينكه او را بكشند و يا خودش فوت كند تا خداوند بر اين امر مردي را مبعوث گرداند كه ولادت و زندگي او مخفي ولي نسبش آشكار باشد ".
احاديث مرويه از حضرت امام محمد تقي (عليه السلام) 33) الف - " كمال الدين " باسناده عن عبد العظيم الحسني قال دخلت علي سيدي محمد بن علي وانا اريد ان اسئله عن القائم اهو المهدي او غيره فابتدأني فقال:
" يا ابا القاسم ان القائم منا هو المهدي الذي يجب ان ينتظر في غيبته ويطاع في ظهوره وهو الثالث من ولدي، والذي بعث محمدا بالنبوة وخصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيملاء الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما وان الله تبارك و تعالي يصلح امره في ليلة كما يصلح امر كليمه موسي ليقتبس لاهله نارا فرجع وهو رسول نبي " ثم قال (عليه السلام):
" افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج ".
ترجمه:
حضرت عبد العظيم حسني گويد كه به محضر امام جواد (عليه السلام) وارد شدم تا از قائم (عليه السلام) بپرسم كه آيا اوست يا نه؟ پيش از سؤال من فرمود:
(١٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، انتظار الفرج (1)، أيوب بن نوح (1)، محمد بن علي (1)
" قائم ما مهدي (عليه السلام) است كه انتظار او در غيبت و اطاعتش در هنگام ظهور واجب است و او سومين از فرزندان من است، قسم به آن خدائي كه محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) را به نبوت مبعوث و ما را به امامت برگزيده است اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن روز را آنقدر طولاني گرداند تا اينكه مهدي خارج شده و زمين را با عدالت پر ميسازد. همچنان كه از ظلم پر شده باشد وخداوند امر او را در يك شب اصلاح ميكند همچنان كه امر موسي را در يك شب اصلاح نمود كه رفته بود براي اهلش آتش بياورد كه به نبوت انتخاب شد " سپس فرمود:
" برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است ".
34) ب - " كفاية الاثر " باسناده عن الصفر بن ابي دلف قال سمعت ابا جعفر محمد بن علي الرضا (عليه السلام) يقول:
" الامام بعدي ابني علي امره امري وقوله قولي وطاعته طاعتي والامام بعده ابنه الحسن امره امر ابيه وقوله قول ابيه وطاعته طاعة ابيه " ثم سكت فقلت له: يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله) فمن الامام بعد الحسن (عليه السلام)؟ فبكي بكاء شديدا ثم قال:
" ان من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر " فقلت: يابن رسول الله (صلي الله عليه وآله) لم سمي القائم؟ قال:
" لانه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد اكثر القائلين بامامته " فقلت له: و لم سمي المنتظر؟ قال:
" ان له غيبة يكثر ايامها ويطول امدها فينتظر خروجه المخلصون، وينكره المرتابون ويستهزئ به الجاحدون ويكذب فيها الوقاتون ويهلك فيها المستعجلون وينجوا فيها المسلمون ".
ترجمه:
ابو دلف گويد از حضرت جواد (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
(١٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، محمد بن علي (1)، البكاء (1)، السكوت (1)
" امام بعد از من پسرم علي ميباشد كه امر او امر من و سخن او سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است و امام بعد از او پسرش حسن ميباشد كه امر او امر پدرش و قول او قول پدرش و اطاعت از او اطاعت از پدرش ميباشد " سپس سكوت نموده سپس عرض كردم: امام بعد از حسن (عليه السلام) كيست؟ پس به شدت گريست سپس فرمود:
" پس از حسن پسر او قائم بر حق است منتظر ميباشد " گفتم بابن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) چرا او را قائم گويند؟
فرمود:
" چون ظاهر ميشود در حالي كه اسمش مرده است و اكثر معتقدين به امامت او از اعتقاد به او برگشته باشند " عرض كردم: چرا منتظر ميگويند؟ فرمود:
" براي او غيبتي طولاني است كه تنها مخلصين منتظر خروج او ميشوند، شك كنندگان او را انكار و منكرين او را استهزاء ميكنند و پيشگويان در باره ظهورش دروغ ميگويند و عجله كنندگان هلاك ميشوند و تنها آنهائي كه تسليمند نجات پيدا ميكنند ".
احاديث مرويه از حضرت امام علي النقي (عليه السلام) 35) الف - " عيون اخبار الرضا " (عليه السلام) باسناده عن ابي هاشم الجعفري قال سمعت ابا الحسن صاحب العسكري (عليه السلام) يقول:
" الخلف من بعدي ابني الحسن فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف " فقلت: و لم جعلني الله فداك؟ فقال:
" لانكم لا ترون شخصه ولا يحل لكم ذكره باسمه " قلت: فكيف تذكره؟ قال:
" قولوا الحجة من آل محمد (صلي الله عليه وآله) ".
(١٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الفدية، الفداء (1)
ترجمه:
ابو هاشم گويد از امام هادي (عليه السلام) شنيدم كه فرمود " جانشين بعد از من پسرم حسن ميباشد پس چگونه شود حال شما در باره جانشين بعد از جانشين من " عرض كردم: چطور؟ فرمود:
" چرا كه شما شخص او را نميبينيد و به زبان آوردن نام مخصوص او حلال نميباشد " عرض كردم: پس چطور بگوئيم؟ فرمود:
" بگوئيد حجت آل محمد (صلي الله عليه و و سلم آله) ".
36) ب - " كمال الدين " باسناده عن علي بن عبد الغفار قال لما مات ابو جعفر الثاني كتبت الشيعه إلي ابي الحسن (عليه السلام) يسئلونه عن الامر.
فكتب (عليه السلام) إليهم:
" الامر لي مادمت حيا فإذ انزلت بي مقادير الله تعالي، اتاكم الخلف مني و اني لكم بالخلف من بعد الخلف ".
ترجمه:
علي بن عبد الغفار گويد: چون حضرت جواد (عليه السلام) فوت كرد شيعيان به حضرت امام علي النقي (عليه السلام) نامه نوشته و از امر امامت سؤال كردند. در جواب ايشان حضرت نوشتند كه:
" هر قدر من زنده ام امر امامت با من است و بعد از وفات من، جانشينم به سوي شما ميآيد و چگونه خواهد بود حال شما زمانيكه جانشين پسر من بر شما آيد (صاحب الزمان عليه السلام) ".
احاديث مرويه از حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) 37) الف - " كمال الدين " باسناده عن موسي بن جعفر البغدادي قال سمعت ابا محمد الحسن بن علي (عليه السلام) يقول:
(١٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، موسي بن جعفر البغدادي (1)، علي بن عبد الغفار (2)، النوم (1)
" كاني بكم وقد اختلفتم بعدي في الخلف مني، اما ان المقربا بالائمة بعد رسول الله (صلي الله عليه وآله) المنكر لولدي كمن اقر بجميع الانبياء الله ورسله ثم انكر نبوة محمد رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) والمنكر رسول الله كمن انكر جميع الانبياء لان طاعة اخرنا كطاعة اولنا والمنكر الاخرنا كالمنكر لاولنا اما ان لولدي غيبة يرتاب فيها الناس الا من عصمه الله عز وجل ".
ترجمه:
موسي بن جعفر بغدادي روايت ميكند كه از حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
" گويا شما را ميبينم كه بعد از من در جانشينم اختلاف ميكنيد، آگاه باشيد كسي كه مقر به تمام ائمه بعد از پيغمبر باشد ولي پسرم را انكار كند مانند كسي است كه بجميع انبياء اقرار نموده ولي نبوت حضرت محمد (صلي الله عليه و و سلم آله) را انكار ميكند و حال آنكه منكر پيغمبر منكر جميع انبياء نيز هست زيرا اطاعت آخرين ما همچون اطاعت اولين ماست و هر كه منكر بر آخرين ما باشد مانند كسي است كه اولي را انكار كرده باشد و به تحقيق براي فرزندم غيبتي خواهد بود كه مردم به شك ميافتند مگر آناني كه خداوند نگهشان داشته باشد ".
38) ب - " كفاية الاثر " و " كمال الدين " باسنادهما قال سمعت محمد بن عثمان العمري يقول سمعت ابي يقول سئل أبو محمد الحسن بن علي (عليه السلام) وانا عنده عن الخبر الذي روي عن آبائه ان الارض لا تخلوا من حجة الله علي خلقه إلي يوم القيمة وان من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية فقال (عليه السلام):
" ان هذا حق كما ان النهار حق " فقيل له: يابن رسول الله فمن الحجة والامام بعدك؟ فقال:
" ابني محمد وهو الامام والحجة بعدي من مات و لم يعرف مات ميتة
(١٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، معرفة الإمام (1)، الحسن بن علي (1)، موسي بن جعفر (1)، الموت (5)
جاهلية اما ان له غيبة يحار فيها الجاهلون ويهلك فيها المبطلون و يكذب فيها الوقاتون ثم يخرج فكاني انظر إلي الاعلام البيض تخفق فوق رأسه بنجف الكوفة ".
ترجمه:
محمد بن عثمان العمري روايت ميكند از پدرم شنيدم كه ميگفت از حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) پرسيدند در حالي كه من آنجا بودم از حديثي كه از پدرانش روايت شده است مبني بر اينكه " روي زمين تا روز قيامت خالي از حجت خدا بر خلق نميماند " و از حديث كه " هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مردنش مانند مردن در جاهليت است " فرمود:
" اين حق است همچنان كه روز حق است " سپس گفتند: حجت و امام بعد از شما كيست؟ فرمود:
" پسرم محمد و او امام و حجت بعد از من ميباشد هر كه بميرد و او را نشناسد مردنش مانند مردن در جاهليت ميباشد ولي او را غيبتي طولاني است كه نادانان در آن حيران مانده و اهل باطل هلاك ميشوند و پيشگويان درباره آن دروغ گويند سپس ظاهر ميشود و گويا به چشمم ميبينم كه پرچمهاي سفيد در نجف كوفه بر بالاي سر او به حركت در ميآيند ".
39) ج - " كمال الدين " باسناده عن احمد بن اسحق قال سمعت ابا محمد الحسن بن علي العسكري (عليه السلام) يقول:
" الحمد لله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي اراني الخلف من بعدي اشبه الناس برسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) خلقا وخلقا يحفظها الله تبارك و تعالي في غيبته ثم يظهره فيملاء الارض عدلا كما ملئت جورا وظلما ".
ترجمه:
احمد بن اسحق گويد از حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) شنيدم
(١٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، محمد بن عثمان العمري (1)، مدينة الكوفة (2)، الجهل (1)
كه فرمود:
" شكر خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اينكه جانشين بعد از خودم را به من نشان داد كه شبيه ترين مردم به رسول الله (صلي الله عليه وآله) از لحاظ خلقت ظاهري و اوصاف و اخلاق ميباشد و خداوند او را در ايام غيبت محفوظ ميدارد سپس او را ظاهر ميگرداند پس زمين را با عدل و قسط پر ميسازد همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد ".
40) د - " كفاية الاثر " باسناده انه لما حملت جارية ابي محمد (عليه السلام) قال:
" ستحملين ذكرا واسمه م ح م د وهو القائم من بعد ي ".
ترجمه:
روايت شده زمانيكه كنيزك حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) [مادر بزرگوار امام زمان، حضرت نرجس خاتون] حامله شد امام به او فرمود:
" حامله ميشوي به پسري كه اسمش م ح م د و او قائم به امامت بعد از من ميباشد ".
به اتمام رسيد به فضل و عنايت الهي در روز دوشنبه 20 ربيع المولود 1412 قمري بيد احقر العباد الحاج ميرزا محسن بن عباس علي كوچه باغي، ختم الله له بالحسني.
(١٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، إمام زمان (1)، الحج (1)
پاورقيها 1 - سوره نساء، آيه 59 2 - سوره صف، آيه 9 3 - سوره اعراف، آيه 128.
4 - سوره نساء، آيه 159 5 - سوره انبياء، آيه 105 6 - سوره حج، آيه 41 7 - سوره صف، آيه 8 9 - سوره تكوير، آيات 15 و 16 10 - سوره نور، آيه 55 11 - در توضيح اين حديث بايد متذكر شويم كه اين اختلاف ظاهري بين فرمايش حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و أمير المؤمنين (عليه السلام) [فرمايش حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) را در حديث شماره 2 در نظر آوريد] از اينجا ناشي ميشود كه هر يك از اين دو بزرگوار به ابعادي از خلقيات امام دوازدهم نظر فرموده اند، از آن جائي كه امام مهدي (عليه السلام) تالي تلو پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) است، در رفتار با مستضعفين، كمك به محرومان، گسترش عدالت، هم خلق آن بزرگوار است اما از آنجائي كه حضرت مهدي (عليه السلام) بسط يد كامل داشته و به دست او تمام كاخهاي ستم فرو خواهد ريخت و كليه طاغيان و گردنكشان تسليم او خواهند شد و با اين كه نبي معظم اسلام (صلي الله عليه وآله و سلم) منافقين را عفو مينمودند و لو اسلام آنها ظاهري بود، اما شمشير عدالت حضرت قائم (عليه السلام) گردن منافقين را خواهد زد از اين رو شيوه كار حضرت مهدي (عليه السلام) با شيوه كار پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) متفاوت خواهد بود.
12 - توضيح اينكه چون نجف اشرف بعد از كوفه به شهر تبديل شده آن را به كوفه منسوب ميكنند
(١٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (3)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، مدينة الكوفة (2)، الحج (1)
منابع مقاله:
1 - " اصول كافي " ثقة الاسلام كليني 2 - " تفسير قمي " علي بن ابراهيم 3 - " تفسير محمد بن العباس الماهيار ".
4 - " دلائل الامامة " 5 - ديوان المنسوب به امير المؤمنين علي (عليه السلام) " 6 - " طرايف " سيد ابن طاووس 7 - " الغيبة " شيخ طوسي 8 - " الغيبة " نعماني 9 - " عيون الاخبار الرضا " شيخ صدوق 10 - " كفاية الاثر " خراز 11 - " كمال الدين و تمام النعمة " شيخ صدوق 12 - " مجالس " شيخ صدوق 13 - " مقتضب " ابن عياش 14 - " نهج البلاغه "
(١٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، السيد إبن طاووس (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، علي بن إبراهيم (1)، محمد بن العباس (1)

* گامي كوچك در معرفي يك اثر نفيس دربارهء امام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

گامي كوچك در معرفي يك اثر نفيس درباره امام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف
(١٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الفرج (1)
پيشگفتار بسم إله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام علي رسول الله وآله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين يكي از كارهاي ارزشمند و بي نظيري كه درباره حضرت مهدي (صلوات الله عليه) شده است و بي سابقه ترين كار در اين مورد است كه به سبك جديد و با استفاده از شيوه هاي دقيق تدوين، تا ليف شده است، تا ليف " معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام) " ميباشد.
براي آشنائي مختصر با اين معجم گرانقدر، به خدمت صاحب فكر اين مجموعه يعني دانشمند ارجمند و عالم محقق حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي كوراني (دام ظله العالي) از علماء شهير لبنان رسيديم و مصاحبه اي كوتاه با حضرت ايشان ترتيب داديم.
معظم له از علماء بزرگوار لبنان ميباشند و تحصيلاتشان را در حوزه علميه نجف اشرف، پيش اساتيد بزرگ از جمله شهيد سيد محمد باقر صدر
(٢٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، دولة لبنان (2)، الشهادة (1)، الصّلاة (1)
(رضوان الله تعالي عليه) گذرانده است، مدتي نماينده مراجع عظام در كويت و كشورهاي خليج بودند، سپس به ايران آمده اند.
ايشان از محبين امام راحل حضرت آيت الله العظمي امام خميني (قدس سره الشريف) و از حاميان انقلاب اسلامي ايران هستند و تأليفات متعددي دارند از جمله " عصر الظهور " و " الممهدون للمهدي (عليه السلام) " وطريقة حزب الله "، " فلسفة الصلاة " و كتابهائي در مورد صوم و حج و غيره كه بعضي از آنها به زبان فارسي هم ترجمه شده است.
معظم له اينك در حوزه علميه قم به كارهاي تحقيقاتي خويش ادامه ميدهند. از جمله به تحقيق و تدوين معجم فقهي در علم فقه بوسيله كامپيوتر، زير نظر حضرت آيت الله گلپايگاني (متع الله المسلمين به طول بقائه الشريف) مشغول هستند كه در نوع خود كاري بس بزرگ و ارزشمند ميباشد.
موفقيت معظم له و همه خدمتگزاران اسلام و انقلاب اسلامي را از خداوند متعال خواهانيم، هم اينك براي آشنائي با كتاب " معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام) " ترجمه مصاحبه با ايشان را مطالعه ميكنيم. (1)
(٢٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، دولة ايران (2)، حزب الله (1)، الحج (1)، الصّلاة (1)، الصيام، الصوم (1)
سؤال 1 - لطفا نحوه شكل گيري كتاب ارزشمند " معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام) " را بيان فرمائيد و از چه زماني به فكر تدوين اين اثر با ارزش بوديد؟
جواب: بسم الله الرحمن الرحيم. قبل از هر چيز لازم ميدانيم در مقابل اين فعاليت و اهتمامي كه براي بزرگداشت ميلاد مولي حضرت بقية الله الاعظم (ارواحنا له الفداء) داريد به شما تبريك بگويم، اين عمل با ارزش و زيبنده بر شما گوارا باد، و هم چنين از اهميتي كه به كتاب " معجم احاديث الامام المهدي " (عجل الله تعالي فرجه الشريف داده ايد تشكر ميكنم.
از مدتها پيش در اين فكر بودم كه كتابي جامع در مورد حضرت مهدي (صلوات الله عليه) تا ليف نمايم كه بعنوان مرجع ومنبع تحقيق در اين موضوع باشد تا اينكه شيوه اي كه دانشگاههاي غربي در برخورد با سند علمي بدست آورده اند را يافتم و آن بدين شكل است كه سند (سند اصلي) را با تمامي مسائل مربوط به آن در يك جا قرار دهيم و سپس هر مطلبي را بخواهيم به آن ارجاع دهيم. بعد از بررسي اين شيوه به اين نتيجه رسيدم كه بكارگيري اين سبك علمي (در جمع آوري روايات)، مشكل تجزيه و تقطيع روايات كه بحثهاي علمي ما در حديث وفقه و غير آن، دچار آن هستند نيز حل ميشود.
بر اين مبنا 7 سال پيش طرح " معجم احاديث الامام المهدي " (ارواحنا فداه) را تهيه كرده و آن را به مؤسسه معارف اسلامي پيشنهاد كردم و آنها هزينه آن را به عهده گرفتند. جزا هم الله خيرا.
كارمان را با استخراج فيشهاي احاديث، از بيش از 400 مرجع كه مجلدات آن به هزار جلد ميرسد آغاز كرديم.
در مرحله دوم به توحيد احاديث (يكي كردن احاديث) پرداختيم و آنها را بر حسب ترتيب معصومين (پيامبر اكرم و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين) و ترتيب موضوعات و همچنين ترتيب مصادر هر حديث، تنظيم نموديم.
(٢٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، الصّلاة (2)
مرحله سوم، دقت در تدوين احاديث و تطبيق آنها با كتب مرجع بود و در اين مرحله از شيوه دقيق و مختصر تدوين استفاده كرديم، و اگر نه حجم كتاب خيلي بيشتر از حجم فعلي ميشد.
مرحله چهارم، مرحله تهيه فهرستهاي علمي براي معجم بود كه مشكل ترين و سودمندترين آن، فهرست موضوعي است كه به عنايت خداي تعالي، آن را آماده كرديم و اين فهرست، يافتن هر موضوعي را درباره امام مهدي (صلوات الله عليه) براي محقق بسي آسان مينمايد.
سؤال 2 - آيا اين كار، يك كار گروهي بود؟ چه كساني در اين امر مهم شما را ياري كرده اند؟ و در چه مدت صورت گرفته است؟
جواب: چنان كه گفتم طرح معجم و همچنين ترتيب و تنظيم و شيوه تدوين كتاب از اولين حرف تا آخرين حرف از اين حقير بوده است.
اين كار 4 سال طول كشيده است و در مراحل مختلف آن عده اي از طلاب علوم ديني و چند نفر از محققين همكاري نموده اند، كه در استخراج فيش‌ها بيش از 40 نفر و در مراحل بعد ي چند نفر از محققين كار ميكردند و هزينه تمام كارها را مؤسسه معارف اسلامي پرداخت ميكرد جزا هم الله خيرا.
سؤال 3 - آيا اين كتاب، جامع تمامي احاديث درباره حضرت مهدي (عليه الصلاة والسلام) است و آيا كتابي در اين موضوع از طريق عامه و خاصه باقي مانده است كه به آن مراجعه نشده باشد؟
جواب: البته نميشود ادعا كرد كه اين معجم در برگيرنده همه احاديث در باره حضرت مهدي (عليه السلام) است بطوريكه هيچ حديثي از قلم نيفتاده باشد، و من بعد از چاپ آن احاديثي پيدا كرده ام كه از ما فوت شده است، و لكن ميتوانم بگويم جامع ترين كتابي است كه تا به حال در اين موضوع نوشته شده است، و فراموش نكنيد كه اين عمل يك كاردستي يعني بدون استفاده كردن از
(٢٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الصّلاة (2)
كامپيوتر ميباشد و انشاء الله تدقيق آن در آينده بوسيله كامپيوتر صورت ميگيرد، و در آن زمان ميتوان ادعا كرد كه اين معجم، جامع همه احاديث موجود در همه مصادر ي كه توسط كامپيوتر تدقيق شده است، ميباشد.
در مقدمه كتاب معجم ذكر كرده ام كه هر كاري در رابطه با احاديث شريفه، بدون كمك گيري از كامپيوتر در هر صورت نقصاني خواهد داشت و خدا را شكر ميگوئيم كه ما اينك مشغول به تدوين معجم فقهي بوسيله كامپيوتر هستيم و نتايج دقيق آن در آينده روشن خواهد شد. ان شاء الله.
سؤال 4 - آيا در نقل احاديث به اسناد آنها توجه شده است و آيا روايات ضعيفه و احيانا رواياتي كه مجعول بودن آنها روشن باشد، نيز جمع آوري شده است؟
جواب: كما اينكه در مقدمه كتاب معجم گفته ام در اين كتاب همه احاديث اعم از صحيحه و ضعيفه و مجعوله را آورده ايم و ما معترض بحث درباره سند و نقد آن نشده ايم مگر در بعضي از موارد كه به شكلي روشن با عقائد مذهب اهل بيت عصمت و طهارت (صلوات الله عليهم) تناقض داشته باشد، و لكن اسلوب و شيوه تدوين در معجم به صورتي است كه بحث درباره سند و دلالت هر حديث را براي هر محققي آسان ميكند زيرا كه همه مصادر آن و نوع سندها مشخص شده و همچنين سخنان علماء درباره هر حديثي اگر بوده است آن را نيز آورده ايم.
سؤال 5 - تاكنون چند جلد از اين معجم چاپ شده است و كلا چند جلد خواهد بود؟
جواب: تا به حال 5 جلد آن چاپ شده است و جلد ششم كه شامل فهرست هاي فني و موضوعي است ان شاء الله چاپ ميگردد.
(٢٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلاة (1)
سؤال 6 - به نظر حضرتعالي، آيا اين كتاب جايگاه خودش را در ميان جوامع علمي و اسلامي پيدا كرده و آيا به خارج از كشور هم راه يافته است؟
جواب: اميدوارم كه اين كتاب، جايگاه خود را در حوزه هاي علميه و مراكز فرهنگي و علمي و دانشگاهها به جهت اهميت موضوعش و شيوه تا ليفش بيابد، و از علماء بزرگ و از دانشمندان حوزه و خارج حوزه شنيده ايم كه اهتمام به اين معجم داشته اند و تقدير از آن نموده اند و بعضي از علماء اهل فلسطين آن را گرفته اند تا چاپ كرده و بين مسلمين انتشار دهند.
سؤال 7 - بعنوان حسن ختام مصاحبه، حضرتعالي در كتاب شريف " عصر الظهور " اثبات كرده ايد كه عصر ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) آغاز شده است و ما در عصر ظهور قرار گرفته ايم لطفا اندكي در اين باره صحبت كنيد و آيا شواهد ديگري در اين باره وجود دارد و هم چنين حادثه انقلاب اسلامي ايران را، در اين زمينه چگونه ارزيابي ميكنيد؟
جواب: ظاهرا ما در عصر ظهور سيدنا ومولانا بقية الله في ارضه (ارواحنا فداه) وارد شده ايم و در كتاب " عصر الظهور " روايات و اشاراتي كه اين مطلب را ثابت ميكند، آورده ام و معني اين سخن، بطور قطع و جزم نسبت دادن بر خداي تبارك و تعالي و هم چنين توقيت و تعيين وقت ظهور كه از طرف ائمه (صلوات الله عليهم) نهي شده نيست، بلكه يك استنباطي است كه از مجموع ادله شده است، وزمام امر بدست خداست قبل از آن و بعد از آن، " لله الامر من قبل و من بعد ويومئذ يفرح المؤمنون " (2) و از ضروريات ايمان، تسليم بر اراده خداوند سبحان است.
من مطئمنم كه علامات و نشانه هاي اصلي ظهور كه در روايات شريفه ذكر شده است همه آنها تحقق يافته است و بجز نشانه هاي سال ظهور، چيزي باقي نمانده است، و اين موضوعي است كه سزاوار بحث و دقت بيشتر است، و من هم محققين و تحليل گران را دعوت ميكنم كه بحثها و تحقيقات خودشان را
(٢٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (1)، الصّلاة (1)
متمركز كنند در پيرامون نشانه هاي سال ظهور و حوادثي كه در سال ظهور اتفاق ميافتد و روايات بر آن دلالت دارد، و از مهم ترين اين حوادث، آن چيزي است كه در عراق در نزديك كوفه و حيره و غير آن واقع ميشود، و در حجاز براي رسيدن به قدرت و حكومت بين قبائل و عشيره‌ها درگيري واقع ميشود، و دو شخصيت موعود (يماني و خراساني) كه بر يمن و ايران حكومت ميكنند و به حكومت رسيدن آنها با حوادث خروج سفياني در سوريه ارتباط دارد، و همچنين حادثه لشكركشي غرب و شرق به منطقه در سال ظهور حضرت (صلوات الله عليه)، همه اينها حوادث جهاني و منطقه اي هستند كه روايات بر وقوع آنها در سال ظهور دلالت دارند و بعضي از اخبار بالصراحة بيان ميكند كه بعضي از اين حوادث، يك قضاء حتمي و غير قابل تغيير پيش خداوند متعال است و همه سخن و اساس مطلب در حوادث سال ظهور است كه در آن فجر نور طلوع كند و همه زمين را پر از نور گرداند.
اما درباره انقلاب اسلامي در ايران به رهبري مرجع راحل امام خميني (قدس سره)، شكي نيست كه يكي از اعمال تمهيد و زمينه سازي براي ظهور سيد خراساني موعود و سپس براي ظهور بقية الله (ارواحنا فداه)، انقلاب اسلامي ايران ميباشد.
روايات شريفه بطور روشن بيان ميكنند كه نقش اساسي در نصرت و ياري امام زمان (ارواحنا فداه) از آن پرچمهاي اهل ايران و اهل يمن و گروه هايي از عراق (عصائب العراق) و نجيب هاي مصر (نجباء مصر) و مؤمنين ممتاز شام (ابدال شام) ميباشد.
خداوند همه ما و شما را از آنها قرار دهد و در فرج و گشايش جهان بدست منجي موعود تعجيل كند و همه ما را از ياران و اعوان و حاميان حكومت آن حضرت قرار دهد.
در خاتمه از اينكه وقت گرانقدر خود را در اختيار ما گذاشتيد و در اين مصاحبه شركت فرموديد نهايت تشكر و سپاس خود را اعلان ميداريم و
(٢٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (4)، دولة العراق (3)، مدينة الكوفة (1)، إمام زمان (1)، الصّلاة (1)، الإختيار، الخيار (1)
اميدواريم كه زحمات شبانه روزي وبيدريغ حضرتعالي در اين راه مقدس، مورد قبول حق تعالي و حضرت وليعصر (ارواحنا فداه) قرار بگيرد.
صفحه(٢٠٨)
پاورقي‌ها 1 - با تشكر صميمانه از حجة الاسلام آقاي سيد محمد رضا تاج الديني كه مراحل مصاحبه و ترجمه مصاحبه از عربي به فارسي را براي درج در اين مجموعه فراهم نمودند.
2 - سوره الروم، آيه 4
(٢٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: سورة الروم (1)، الحج (1)

* ويژگيهاي حكومت جهاني مهدي (عج) آيت الله مكارم شيرازي

ويژگيهاي حكومت جهاني مهدي (عج) از حضرت آيت الله مكارم شيرازي
(٢١١)
صفحهمفاتيح البحث: الكرم، الكرامة (1)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله آقاي ناصر مكارم شيرازي (دامت افاضاته) ولادت - تحصيلات:
حضرت آيت الله آقاي ناصر مكارم شيرازي در تاريخ 22 شعبان المعظم 1347 ه. ق مطابق بهمن ماه 1307 ه. ش در شيراز ديده به جهان گشودند. پس از طي تحصيلات دبستاني و دبيرستاني، در مدرسه آقا باباخان شيراز به فراگيري مقدمات علوم اسلامي پرداختند و در مدت كوتاهي (چهار سال) سطوح عاليه را در همانجا به پايان رسانيدند.
عزيمت به حوزه علميه قم:
در اواخر بهمن ماه 1324 شمسي از شيراز به قصد ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدند و حدود پنج سال در محضر اساتيد بزرگ حوزه مخصوصا حضرت آيت الله العظمي بروجردي (قدس سره) تلمذ نمودند.
سفر به نجف أشرف:
در ماه صفر 1369 ه. ق قم را به قصد ادامه تحصيل در حوزه علميه نجف أشرف ترك گفته و
(٢١٣)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شعبان المعظم (1)، الكرم، الكرامة (2)
در آنجا با نظريات و آراء فقهي و اصولي اساتيد بزرگي همچون حضرت آيات عظام مرحوم حاج سيد محسن حكيم (قدس سره) و حاج سيد أبو القاسم خوئي (دام ظله الوارف) و ساير بزرگان آشنا شده و بهره هاي علمي فراواني بردند.
هنوز بيست و چهار سال از عمر پر بارشان نگذشته بود كه قله رفيع اجتهاد را با شايستگي ويژه اي فتح نموده و از سوي دو نفر از مراجع بزرگ حوزه علميه نجف اشرف به اخذ اجازه اجتهاد مفتخر شدند.
به سال 1370 ه. ق به حوزه علميه قم مراجعت و از آن تاريخ به تأليف و ترتيب شاگردان علوم اسلامي مشغول ميباشند و چهار دوره كامل خارج اصول را تدريس و اكنون دوره پنجم آغاز شده است.
مؤسساتي همچون مدرسة الامام امير المؤمنين و مدرسه علميه امام مجتبي و مدرسه علميه امام حسين (عليهم السلام) از آثار ايشان ميباشد.
تأليفات:
تأليفات استاد متجاوز از يكصد جلد ميباشد و تفسير موضوعي " پيام قرآن " كه با يك روش كاملا ابتكاري با همكاري جمعي از فضلا حوزه علميه قم نگارش مييابد و دائرة المعارف بزرگ و جامعي پيرامون معارف قرآني است و همچنين جلد اول كتاب " انوار الفقاهه " كه يك كتاب استدلالي فقهي است و " تعليقات " و " رساله توضيح المسائل " كه مسائل آن با عباراتي روان نگارش يافته را ميتوان از جديدترين آثار مهم ايشان برشمرد.
مقالات بي شمار تحقيقي و علمي در روزنامه‌ها و مجلات مخصوصا مجله مكتب اسلام كه خود استاد از مؤسسين آن بوده اند از ديگر فعاليتهاي قلمي معظم له ميباشد.
(٢١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، كتاب توضيح المسائل للميرزا جواد التبريزي (1)
ويژگيهاي حكومت جهاني مهدي (عج) در مورد تاريخ حضرت مهدي (عليه السلام)، سه دوران مشخص وجود دارد كه بسيار با هم متفاوتند:
1 - دوران آمادگي و انتظار.
2 - دوران تحقق انقلاب.
3 - دوران حكومت حق و عدالت.
دوران اول و دوم از موضوع بحث ما خارج است. هدف، بيان دوران سوم ميباشد و عليرغم اهميتي كه اين موضوع دارد كمتر روي آن بحث شده است.
به هر حال تصور اينكه جهاني بوجود آيد خالي از تبعيضها و اختلافهاي طبقاتي، وصف بنديهاي مفسده آفرين، خالي از جدائيها و پراكندگيها، خالي از جنگ وخونريزي و تجاوز، و خالي از خنده هاي مستانه استعمارگران و ناله هاي محرومان به زنجير كشيده است، راستي چه دل انگيز و آرام بخش و نشاط آفرين است.
(٢١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)
ولي مسلما همان قدر كه ترسيم چنين جهاني در افق خيال آسان است، از نظر عمل فوق العاده مشكل وطاقت فرساست، ولي به هر صورت، بشريت ناگزير است چنين راهي را بپيمايد و به آن، واقعيت عيني دهد كه در غير اين صورت راهي جز تباهي و نابودي ندارد.
خطوط اصلي نظامات چنين جامعه اي در روايات اسلامي با اشاراتي كوتاه و پر معني ترسيم شده، و با اينكه عباراتي است كه از سيزده يا دوازده قرن پيش به دست ما رسيده، كاملا زنده و تازه است.
و در اينجا به چند قسمت حساس آن اشاره ميكنيم:
1 - پيشرفت فوق العاده علوم در عصر مهدي (عليه السلام) هيچ برنامه انقلابي بدون يك جهش فكري و فرهنگي، پايا و پويا نخواهد بود و رشد و تكامل لازم را نخواهد يافت لذا بدون شك، نخستين گام در تحقق بخشيدن به چنين هدفي، اقدام به يك انقلاب فرهنگي است كه افكار را از دو سو به حركت درآورد.
از طرفي در زمينه علوم و دانشهائي كه مورد نياز يك جامعه آباد و آزاد و سالم است (اين از نظر مادي و روبنائي) و از سوي ديگر در زمينه آگاهي به اصول يك زندگي صحيح انساني آميخته با ايمان در جهت معنوي و زير بنائي.
در حديثي از امام صادق (عليه السلام) چنين ميخوانيم:
" العلم سبعة وعشرون حرفا فجميع ما جائت به الرسل حرفان، فلم يعرف الناس حتي اليوم غير الحرفين، فإذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفا، فبثها في الناس وضم إليها الحرفين حتي يبثها سبعة و عشرين حرفا ".
(علم ودانش بيست و هفت حرف (بيست و هفت شعبه و شاخه) است، تمام آنچه پيامبران الهي براي مردم آوردند دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناخته اند اما هنگامي كه قائم ما قيام كند
(٢١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)
بيست و پنج حرف (بيست و پنج شاخه و شعبه) ديگر ا آشكار ميسازد، و در ميان مردم منتشر ميسازد و دو حرف ديگر را به آن ضميمه ميكند تا بيست و هفت حرف كامل ومنتشر گردد) (1) اين حديث به روشني، جهش فوق العاده علمي عصر انقلاب مهدي (عليه السلام) را مشخص ميسازد كه تحولي به ميزان بيش از 12 برابر نسبت به تمام علوم و دانشهائي كه در عصر همه پيامبران راستين به بشريت اعطاء شد، پيش ميآيد و درهاي همه رشته‌ها و همه شاخه هاي علوم مفيد و سازنده به روي انسانها گشوده ميشود و راهي را كه بشر طي هزاران سال پيموده و به ميزان 12 برابر در دوران كوتاهي ميپيمايد، چه جهشي از اين بالاتر و سريعتر؟
حديث ديگر كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده، معني حديث فوق را تكميل ميكند آنجا كه ميگويد:
" إذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم وكملت بها عقولهم وكملت بها احلامهم " (هنگامي كه قائم ما قيام كند خداوند دستش را بر سر بندگان ميگذارد و عقول آنها را با آن كامل و افكارشان را پرورش داده، تكميل ميكند) (2) و به اين گونه در پرتو ارشاد و هدايت مهدي (عليه السلام) و در زير دست عنايت او مغزها در مسير كمال به حركت در ميآيند و انديشه‌ها شكوفا ميگردند و تمام كوته بيني و تنگ نظريها و افكار پست و كوتاه كه سرچشمه بسياري از تضادها و تزاحمها و برخوردهاي خشونت آميز اجتماعي است بر طرف ميگردد.
مردمي بلند نظر، با افكاري باز و سينه هائي گشاده و همتي و الا و بينشي وسيع، پرورش مييابند كه بسياري از مشكلات اجتماعي را در روح خود حل ميكنند و جاني از صلح و صفا ميسازند.
و امروز نيز هر گونه اصلاح اجتماعي، در هر مقياسي، بستگي به اين دگرگوني فكري و انقلاب روحي دارد.
(٢١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، صلح (يوم) الحديبية (1)
راه پيروزي احاديثي كه ائمه هدي (عليه السلام) در زمينه تحولات عصر ظهور مهدي آمده است:
" 1) وقتي آن حضرت قيام كند زمين به نور پروردگار روشن ميشود و بندگان خدا از نور آفتاب بي نياز ميگردند. (3) 2) يا اينكه زماني كه كارها به صاحب اصلي مقام ولايت (حضرت مهدي عليه السلام) ميرسد خداوند نقاط پائين زمين را بلند و نقاط مرتفع را پائين ميبرد، آن چنان كه تمام دنيا نزد او به منزله كف دستش خواهد بود. (4) 3) يا اينكه خداوند مركبي در اختيار او ميگذارد كه همچون ابري است توأم با رعد و صاعقه و برق و او بوسيله آن ميتواند آسمانها و عالم بالا را سير كند " (5) نشان ميدهد كه دگرگوني عظيمي در صنايع انساني همزمان با قيام او رخ ميدهد كه آنچه در دنياي امروز است در مقابل آن كوچك ميباشد.
2 - ترقي برق آساي صنايع در آن عصر احاديث جالب و گويائي كه تحت شماره هاي 1 و 2 و 3 در اين بحث گذشته تحت عنوان " راه پيروزي " آورديم نشان ميدهد كه اين جهش علمي، صنايع و تكنولوژي را نيز در مقياس وسيعي شامل ميگردد.
وسائل اطلاعاتي آنقدر پيشرفته خواهد بود كه دنيا را همچون كف دست آشكار ميسازد و به حكومت مركزي تسلط كامل بر اوضاع جهان ميبخشد تا به موقع و بدون فوت وقت براي حل مشكلات جهاني بكوشد و هر گونه فسادي را (عمدي و غير عمد) در نطفه خفه سازد. (6) مسأله انرژي ونور آنچنان حل ميشود كه حتي نياز به انرژي خورشيدي كه بازگشت همه انرژي‌ها (جز انرژي اتمي) به آن است، نيست.
و اين شايد در پرتو يك سيستم تكامل يافته انرژي اتمي با تصفيه كامل از تشعشعات زيان بار كنوني كه در حال حاضر بزرگترين مشكل استفاده از اين
(٢١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (1)
انرژي را تشكيل ميدهد خواهد بود. (7) وسايل سريع السيري كه با وسايل كنوني قابل مقايسه نيست، نه فقط براي دور زدن كره زمين در يك زمان كوتاه، بلكه براي مسافرتهاي دور دست فضائي در اختيار آن حكومت قرار ميگيرد. (8) و اين نيز كمك به اهداف اصلاحي اين حكومت ميكند.
در حديث ديگري از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است:
" ان قائمنا إذا قام مد الله بشيعتنا في اسماعهم وابصارهم، حتي لا يكون بينهم و بين القائم بريد، يكلمهم فيسمعون وينظرون إليه وهو في مكانه " (هنگامي كه قائم ما قيام كند خداوند آنچنان گوش و چشم شيعيان ما را تقويت ميكند كه ميان آنها و قائم (رهبر و پيشوايشان) نامه رسان نخواهد بود، با آنها سخن ميگويد و سخنش را ميشنود و او را ميبينند در حالي كه او در مكان خويش است (و آنها در نقاط ديگر جهان) (1) يعني وسائل انتقال صدا و تصوير به طور همگاني و ساده و آسان در اختيار همه پيروان او قرار ميگيرد آنچنان كه چيزي به نام اداره پست در عصر حكومت او شيئي زائد محسوب ميگردد و مسائل جاري اين حكومت، بدون نياز به كاغذ بازي آنچنان كه راه ورسم دنياي امروز است و شايد نيمي از وقت و نيروي انساني را تلف كرده، گردش همه كارها را كند ميسازد و رسيدن حق را به حق داران به تأخير مياندازد، حل وفصل ميشود.
همه دستورها و برنامه‌ها با سيستم " شهود و حضور " ابلاغ واجرا ميگردد و چه عالي است چنين طرحي براي اداره جامعه هاي انساني و حذف برنامه هاي زائد و دست و پا گير وقت تلف كن.
حديث گوياي ديگري كه در اين زمينه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده اين موضوع را به نحو بارزي تكميل ميكند آنجا كه ميفرمايد:
" ان المؤمن في زمان قائم وهو بالمشرق ليري اخاه الذي في المغرب و كذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق "
(٢١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإختيار، الخيار (1)، الهدف (1)، النوم (1)
(مؤمن در زمان قائم در حالي كه در مشرق است برادر خود را در مغرب ميبيند و همچنين كسي كه در غرب است برادرش را در شرق ميبيند) (10) ارتباط مستقيم نه تنها در سطح حكومت بلكه در سطح عموم عملي ميشود، و پيوندهاي ظاهري و جسماني، پيوندهاي معنوي دلها را استحكام ميبخشد، آن گونه كه جهان به راستي به شكل يك خانه و مردمش همچون اهل يك خانواده خواهند بود.
و به اين ترتيب علم ودانش وصنعت در اختيار بهسازي وضع جهان و تحكيم پايه هاي اخوت و برادري و نه در راه ويرانگري قرار خواهد گرفت.
پيشرفت عظيم در امر اقتصادي و عدالت اجتماعي زميني كه در آن زندگي ميكنيم امكانات فراواني براي زندگي ما و نسلهاي آينده و جمعيتهائي بسيار زيادتر از جمعيت كنوني ما دارد، اما عدم آگاهي كافي به منابع موجود و منابع بالقوه زمين از يك سو و عدم وجود يك نظام صحيح براي تقسيم ثروت زمين از سوي ديگر، سبب احساس كمبود از جنبه هاي مختلف شده است، تا آنجا كه در عصر ما همه روزه گروهي از انسانهاي مفلوك از گرسنگي ميميرند.
نظام حاكم بر اقتصاد جهان امروز كه يك نظام استعماري است در كنار خود يك نظام جنگي ظالمانه را پرورش ميدهد كه قسمت مهمي از نيروهاي فكري و انساني را كه ميبايست به طور مداوم و پويا در جستجوي منابع جديد براي بهسازي زندگي انسانها به تلاش برخيزند، ميبلعد و نابود ميكند.
اما به هنگامي كه اين نظام و نظامي جنبي آن دگرگون شود، نيروها براي استخراج منابع بيشمار زمين به كار ميروند وعلم ودانش پيشرو در اختيار اين برنامه قرار ميگيرد و به سرعت، منابع تازه اي كشف ميگردد و شكوفائي خاصي به اقتصاد بشريت ميبخشد.
لذا در روايات مربوط به حكومت آن مصلح بزرگ اشارات پر معنائي به اين
(٢٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (2)
توسعه اقتصادي ديده ميشود كه از هر گونه توضيح بي نياز است.
از جمله در حديثي چنين ميخوانيم:
" انه يبلغ سلطانه المشرق والمغرب وتظهر له الكنوز ولا يبقي في الارض خراب الا يعمره " (حكومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجينه هاي زمين براي او ظاهر ميگردد و در سرتاسر جهان جاي ويراني باقي نخواهد ماند مگر اينكه آن را آباد خواهد ساخت (11) و به راستي بايد چنين شود زيرا ويرانيهاي زمين نه به خاطر كمبود نيروي انساني است و نه كمبود مالي، بلكه مولود ويرانگري انسانها و صرف بيهوده صنايع مالي و انساني و عدم احساس مسئوليت است وهنگامي كه اينها در پناه يك نظام صحيح اجتماعي بر طرف گردد اين آبادي حتمي است، به خصوص كه از پشتوانه منابع جديد فوق العاده اي نيز برخوردار خواهد بود.
در حديث جالب ديگري از امام صادق (عليه السلام) ميخوانيم:
" إذا قام القائم، حكم بالعدل وارتفع الجور في ايامه وآمنت به السبل واخرجت الارض بركاتها ورد كل حق إلي اهله و حكم بين الناس به حكم داود و حكم محمد (صلي الله عليه وآله) فحينئذ تظهر الارض كنوزها وتبدي بركاتها ولا يجد الرجل منكم يومئذ موضعا لصدقته ولالبره لشمول الغني جميع المؤمنين " (هنگامي كه قائم قيام كند حكومت را بر اساس عدالت قرار ميدهد وظلم و جور در دوران او برچيده ميشود
(٢٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الغني (1)
و جاده‌ها در پرتو وجودش امن و امان ميگردد زمين بركاتش را خارج سازد و هر حقي به صاحبش ميرسد در ميان مردم همانند داود و محمد (صلي الله عليه وآله) داوري كند در اين هنگام زمين گنجهاي خود را آشكار ميسازد و بركات خود را ظاهر ميكند و كسي موردي را براي انفاق و صدقه و كمك مالي نمييابد زيرا كه همه مؤمنان بي نياز و غني خواهند شد..) (12) تكيه روي ظاهر شدن بركات زمين و خارج شدن گنجها نشان ميدهد كه هم مسأله زراعت و كشاورزي به اوج ترقي خود ميرسد و هم تمام منابع زير زميني كشف و مورد استفاده قرار ميگيرد، و درآمد سرانه افراد آنقدر بالا ميرود كه در هيچ جامعه اي فقيري پيدا نميشود و همه به سر حد بي نيازي و خود كفائي ميرسند.
و بي شك اجراي اصول عدل و داد، و جذب نيروي انساني به مسيرهاي سازنده، چنين اثري را خواهد داشت زيرا همان گونه كه گفتم گرسنگي و فقر و نيازمندي بر اثر كمبودها نيست بلكه نتيجه مستقيم و غير مستقيم مظالم و تبعيضها و بيدادگريها و تلف شدن نيروها و هدر دادن سرمايه هاست.
درباره طرز حكومت او به روش داود وپيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله و سلم) در بحث بعد به خواست خدا سخن خواهيم گفت.
در حديث ديگري كه در منابع اهل تسنن آمده است از أبو سعيد خدري چنين نقل شده:
قال رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم): " ابشركم بالمهدي يملاء الارض قسطا كما ملئت جورا وظلما يرضي عنه سكان السماء والارض يقسم المال صحاحا فقال رجل ما معني صحاحا قال بالسويه بين الناس و يملاء قلوب امة محمد (صلي الله عليه وآله) غني، ويسعهم عدله،
(٢٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، الغني (2)
حتي يأمر مناديا ينادي يقول من له بالمال حاجة فليقم فما يقوم من الناس الارجل واحد (ثم يأمر له بالمال فيأخذ ثم يندم ويرده) " پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود:
(شما را به ظهور مهدي (عليه السلام) بشارت ميدهم، زمين را پر از عدالت ميكند همان گونه كه از جور و ستم پر شده است، ساكنان آسمانها و ساكنان زمين از او راضي ميشوند و اموال و ثروتها را به طور صحيح تقسيم ميكند) كسي پرسيد: معني تقسيم صحيح ثروت چيست؟
فرمود:
(به طور مساوي در ميان مردم) سپس فرمود:
(و دلهاي پيروان محمد (صلي الله عليه وآله) را پر از بي نيازي ميكند و عدالتش همه را فرا ميگيرد تا آنجا كه دستور ميدهد كسي با صداي بلند صدا زند هر كس نياز مالي دارد برخيزد هيچكس - جز يك نفر - بر نميخيزد.) سپس در ذيل حديث ميخوانيم كه امام دستور ميدهد مال قابل ملاحظة اي به او بدهند اما او به زودي باز ميگردد و پشيمان ميشود كه چرا آزمند و حريص بوده است (13) در تفسير اين حديث به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - منظور از رضايت ساكنان آسمان از حكومت او يا اشاره به فرشتگان آسمان و ملائكه مقرب پروردگار است و يا اشاره به گسترش حكومت او بر كرات ديگر مسكوني و گشوده شدن راه آسمانها و مسافرتهاي فضائي به نقاط دور دست جهان است.
2 - منظور از تقسيم عادلانه ثروت در شكل تقسيم مساوي - با توجه به اينكه ميدانيم در اسلام كه مهدي (عليه السلام) حافظ و مروج احكام آن است در برابر
(٢٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
كار بيشتر و تلاش و لياقت فزونتر سرمايه بيشتري پرداخته ميشود يا اشاره به اموال بيت المال و اموال عمومي بطور كلي است كه همگان در حكومت اسلامي در مقابل آن برابرند چنان كه از سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله) و علي (عليه السلام) نقل شده، به عكس چيزي كه درباره دوران بسياري از خلفا همانند عثمان خوانده ايم كه انواع تبعيضها را روا ميداشتند.
و يا اشاره به اين است كه در شرايط مساوي، امتيازات و پاداشها و اجرتها، مساوي به افراد داده ميشود به عكس آنچه در دنياي كنوني ديده ميشود كه يك كارگر در نقطه اي از جهان ممكن است ساعتي ده دلار مزد بگيرد اما كارگر ديگر با همان شرائط و كيفيت در مقابل كار ده ساعته خود حتي يك دلار هم نگيرد و اين نهايت ظلم است كه افراد در شرايط برابر، كاملا متفاوت باشند.
3 - نكته ديگر اينكه از ذيل حديث به خوبي استفاده ميشود كه در آن روز حتي يك نفر محتاج و نيازمند وجود ندارد، به دليل اينكه آن يك نفر هم كه بر ميخيزد غناي روحي نداشته و گفتار حرص و آز بوده و الا از نظر مادي بي نياز بوده است و مهم اين است كه او تحت رهبري صحيح خود دلها را مملو از غناي معنوي و رواني ميكند و اين خلق و خوي زشت " حرص " را از سرزمين دلها ريشه كن ميسازد، همان حرصي كه سرچشمه بسياري از تلاشهاي بيهوده ثروت اندوزان تهي مغز است كه با داشتن هزاران برابر سرمايه مورد نياز زندگي خود و فرزندان خويش، باز هم دست و پا بر جمع ثروت فزونتر ميكنند گوئي به بيماري استسقا گرفتارند كه هر چه مينوشند باز هم سيراب نميشوند.
يكي ديگر از عوامل يا صحيح تر از بهانه هاي جمع ثروت كه عدم اطمينان به وضع آينده است در پرتو عدالت اجتماعي او به كلي از بين ميرود و هيچكس نيازي در خود به ثروت اندوزي نميبيند زيرا هم امروز و هم آينده او تأمين شده است.
باز در حديث ديگري از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) ميخوانيم:
" حتي تملا الارض جورا فلا يقدر احد يقول: الله، ثم يبعث الله عز وجل
(٢٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: البعث، الإنبعاث (1)
رجلا مني و من عترتي فيملا الارض عدلا كما ملاها من كان قبله جورا و يخرج له الارض افلاذ كبدها ويحثوا المال حثوا ولا يعده عدا " (زماني فرا ميرسد كه زمين پر از ستم ميشود و كسي نميتواند (آشكارا) نام خدا را ببرد (و دم از حق و عدالت بزند) سپس خداوند عز وجل مردي را از من و از خاندان من، بر ميانگيزد كه زمين را پر از عدل ميكند آن گونه كه پيش از او، پر از ستم كرده اند و زمين قطعات كبد خود را براي او بيرون ميفرستد و ثروت را بدون شماره و محاسبه در ميان مردم پخش ميكند (هر كس به قدر نيازش از آن بر ميگيرد) (14) " افلاذ " جمع " فلذة " به معني قطعه و شعبه است و " افلاذ كبد " به اشياء گرانبها اطلاق ميشود و در اينجا اشاره به منابع گران قيمت و پر ارزش درون زمين است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق اشاره به اين باشد كه انسان دسترسي به هسته دروني گداخته زمين كه يك پارچه آتش و حرارت است و ممكن است از آن به عنوان يك منبع مهم انرژي استفاده كرد و نيز ممكن است منابع گرانبهائي از انواع فلزات از آن بتوان استخراج نمود و با توجه به اينكه پوسته جامد زمين پوسته نسبتا نازكي است و درون دل زمين جهاني از مواد گداخته و منابع گوناگون وجود دارد، پيدا كند دسترسي به چنين منبع عظيم و وسيعي ميتواند فكر انسان را از جهات فراواني راحت سازد.
رشد اخلاقي و تأمين نيازهاي آينده بطور اطمينان بخش و فراواني منابع درآمد و خلاصه جمع شدن غناي روحي و جسمي سبب ميشود كه حتي نياز به شمارش اموال پيدا نشود و هر نيازمندي نياز خود را از بيت المال حكومتش بدون تشريفات زياد بگيرد.
اينها همه از يك سو از سوي ديگر:
اشاراتي در اخبار ديده ميشود كه نشان ميدهد در عصر حكومت او
صفحه(٢٢٥)
شهرهاي بسيار وسيع و آباد، جاده هاي وسيع، مساجد بزرگ اما ساده و بدون زرق و برق و زينت ساخته خواهد شد و نظارت كاملي بر طرز ساختمان خانه ها، به گونه اي كه كمترين مزاحمتي براي مردم ديگر نداشته باشد، ميكند.
1 - در حديثي از امام صادق (عليه السلام) ميخوانيم:
" ويبني في ظهر الكوفه مسجدا الف باب ويتصل بيوت الكوفه بنهر كربلا وبالحيرة " (در پشت كوفه مسجدي بنا ميكند كه يك هزار در دارد و خانه هاي كوفه به نهر كربلا و حيره ميرسد) (15) و ميدانيم فاصله ميان اين دو شهر هم اكنون بيش از 70 كيلومتر است.
2 - از امام باقر (عليه السلام) ميخوانيم:
" إذا قام القائم..
يكون المساجد كلها جمالا شرف فيها كما كان علي عهد رسول الله (صلي الله عليه وآله) ويسوع الطريق الاعظم فيصير ستين ذراعا ويهدم كل مسجد علي الطريق ويسد كل كوه إلي الطريق وكل جناح وكنيف وميزاب إلي الطريق " (هنگامي كه قائم قيام كند مساجد در عصر او همگي داراي ديوارهاي كوتاه و بدون كنگره خواهد شد همان گونه كه در عصر رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم بود.
جاده هاي بزرگ و اصلي را توسعه ميدهد و به 60 ذراع ميرسد و تمام مساجدي را كه در مسير قرار دارند (و مزاحم مردم هستند به فرمان او) خراب ميشود.
و تمام دريچه‌ها و روزنه هائي كه به راهها گشوده ميشود (مزاحم عبور و مرور مردم است) ويران ميسازد.
(٢٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مدينة كربلاء المقدسة (2)، مدينة الكوفة (4)، السجود (4)
و بالكنهاي (مزاحم) و فاضلابها و ناودانهائي كه در راه (عبور مردم) باز ميشود ميبندد.) (16) 3 - و نيز در حديثي طولاني از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
" و ليصيرن الكوفه اربعه وخمسين ميلا وليجارون قصورها كربلا و ليصيرن الله كربلا معقلا و مقاما.. " (او كوفه را پنجاه و چهار ميل توسعه ميدهد كه تا آنجا كه عمارات آن به كربلا ميرسد و كربلا (كوي شهيدان و قهرمانان و جانبازان راه خدا) مركز و كانون بسياري از فعاليتها ميگردد) (17) 4 - روايات در زمينه پيشرفت كشاورزي و فزوني فرآورده هاي زراعي و فزوني آبها و دامها و عمران و آبادي در تمام زمينه‌ها فراوان است. (18) پيشرفت در مسائل قضائي براي مبارزه، با فساد و تجاوز و ستم، از يكسو تقويت پايه هاي ايمان و اخلاق لازم است و از سوي ديگر به وجود آمدن يك سيستم صحيح و نيرومند قضائي با هوشياري كامل و احاطه وسيع.
مسلما پيشرفت كامل صنايع، وسائلي را در اختيار بشر ميگذارد كه با آن به خوبي ميتوان در مورد لزوم حركات همه مردم را تحت كنترل قرار داد و هر حركت ناموزون و نابجائي را كه منتهي به فساد و تجاوز و ستمي ميشود زير نظر گرفت و با علائم و آثاري كه مجرمان در محل جرم باقي ميگذارند، از آنها عكسبرداري كرد، صداي آنها را ضبط نمود و آنها را به خوبي شناخت، قرار گرفتن چنين وسائلي در اختيار يك حكومت صالح عامل مؤثري براي پيشگيري از فساد و ستم، در صورت وقوع چنين موضوعي رساندن حق به صاحب حق است.
شك نيست كه در عصر آن مصلح بزرگ جهان، آموزشهاي اخلاقي با وسائل ارتباط جمعي فوق العاده پيشرفته، آنچنان وسعت ميگيرد كه اكثريت
(٢٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مدينة كربلاء المقدسة (4)، مدينة الكوفة (2)، الإختيار، الخيار (2)
قاطع مردم جهان را براي يك زندگي صحيح انساني و آميخته با پاكي و عدالت اجتماعي آماده ميسازد.
ولي از آنجا كه بالاخره انسان آزاد آفريده شده و در اعمال خويش از اصل جبر پيروي نميكند خواه ناخواه افرادي هر چند در اقليت باشند در هر اجتماع صالحي ممكن است پيدا شوند كه از آزادي خود سوء استفاده كنند و از آن براي وصول به مقاصد شومي بهره گيرند. لذا بايد يك دستگاه قضائي سالم و كاملا آگاه و مسلط باشد كه حقوق مردم را به آنها برساند و ستمگر را بر سر جاي خود بنشاند.
با مطالعه و دقت روي جرائم و جنايات و مفاسد اجتماعي و طرق پيشگيري از آنها روشن ميشود كه اولا با اجراي عدالت اجتماعي و تقسيم عادلانه ثروت، ريشه بسياري از مفاسد اجتماعي كه از تنازع و كشمكش بر سر اندوختن ثروتها و استثمار طبقات ضعيف و حيله و تزوير و انواع تقلبها، و دروغ و خيانت و جنايت به خاطر درآمد بيشتر از هر راه و با هر وسيله سرچشمه ميگيرد، برچيده ميشود و شايد رقم بزرگ فساد و ظلم در هر جامعه اي از همين رهگذر است.
با از ميان رفتن ريشه اصلي، شاخ و برگها خود به خود ميخشكد.
ثانيا:
آموزش و تربيت صحيح اثر عميقي در مبارزه با فساد و تجاوز و انحرافات اجتماعي و اخلاقي دارد و يكي از علل مهم توسعه فساد در جوامع امروز اين است كه نه تنها از وسائل ارتباط جمعي آن استفاده براي آموزش صحيح نميشود، بلكه همه آنها غالب در خدمت كثيف ترين و زشت ترين برنامه هاي استعماري فساد است و شب و روز به طور مداوم از طريق ارائه فيلمهاي بد آموز و داستانها و برنامه هاي گمراه كننده و حتي اخبار دروغ و نادرستي كه در خدمت مصالح استعمار جهاني است به ظلم و تبعيض و فساد خدمت ميكنند.
البته اينها نيز از جهتي ريشه اقتصادي دارد و در جهت تخدير مغزها و به
صفحه(٢٢٨)
ابتذال كشيدن مفاهيم سازنده و نابود كردن نيروهاي فعال و بيدار هر جامعه، براي بهره گيري بيشتر غولهاي استعمار اقتصادي حركت ميكنند بي آنكه با مانع مهمي روبرو شوند.
هر گاه اين وضع دگرگون گردد، در مدت كوتاهي به طور قطع قسمت مهمي از مفاسد اجتماعي فرو خواهد نشست و اين كار جز از يك حكومت صالح و سالم جهاني كه در مسير منافع توده هاي جهان - و نه استثمارگران - براي ساختن جهاني آباد و آزاد و مملو از صلح و عدالت و ايمان، ساخته نيست.
ثالثا:
وجود يك دستگاه قضائي بيدار و آگاه با وسيله مراقبت دقيق كه نه مجرمان از چنگ آن فرار ميكنند و نه از عدالت سرباز زنند، نيز عامل مهمي در كاهش از ميزان فساد و گناه و تخلف از قانون است. و اگر اين سه جنبه دست به دست هم بدهند ابعاد تأثير آن فوق العاده زياد خواهد بود.
از مجموع احاديث مربوط به دوران حكومت مهدي (عليه السلام) استفاده ميشود كه او از تمام اين سه عامل بازدارنده، در عصر انقلابش بهره ميگيرد آنچنان كه جمله معروفي كه حكم ضرب المثل را دارد جامه عمل به خود ميپوشد، همان جمله كه ميگويد: " زماني فرا ميرسد كه گرگ و ميش در كنار هم آب ميخورند ".
مسلما گرگان بيابان تغيير ماهيت نميدهند، لزومي هم ندارد كه چنين شود و نه ميشها از حالت كنوني درميآيند اين اشاره به برقراري عدالت در جهان و تغيير روش گرگ صفتان خونخوار كه با سازش با حكومت هاي جبار قرنها به خوردن خون قشرهاي مستضعف جامعه انساني ادامه ميدادند، ميباشد.
آنها در پناه نظام جديد يا به كلي تغيير روحيه ميدهند، چرا كه گرگ صفتي هرگز جزء سرشت بشر نبوده و نيست و از نهادهاي عرضي و قابل تغيير است و يا حداقل بر سر جاي خود مينشينند و به جاي خوردن منافع ديگران در
(٢٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، صلح (يوم) الحديبية (1)، الضرب (1)
كنار آنها از مواهب الهي به طور عادلانه بهره ميگيرند، همان گونه كه " گرگ " در كنار ميش و بر سر " چشمه ".
در غير اين دو صورت مشمول تصفيه شده و وجودشان از ميان برداشته خواهد شد.
از جمله اشارات قابل توجه در اين زمينه همان است كه در مورد تقسيم صحيح مال در حديثي از پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) نقل شده كه آنقدر مردم غناي جسمي و روحي پيدا ميكنند كه اموال اضافي ميماند و طالبي ندارد، يعني مردم در يك نظام صحيح حكومت آنچنان تربيت ميشوند كه اموال زائد بر نياز خود را درد سري براي خويش ميبينند و تمام شور و شرها و قيل و قال و غوغائي كه از اين رهگذر پيدا ميشود، فرو مينشيند.
زندگي همه تأمين و از آينده نيز هيچ گونه نگراني نخواهند داشت، تا به خاطر تأمين آن تن به آلودگي‌ها و مسابقه جمع ثروت بدهند.
و نيز در حديث ديگري خوانديم كه سطح افكار مردم در عصر حكومت او چنان بالا ميرود كه به هيچ وجه با امروز قابل قياس نيست و طبعا تضادها و كشمكشهائي كه مولود كوته نظري‌ها و تنگ چشميها و پائين بودن سطح افكار و خلاصه كردن شخصيت در ميزان مال و ثروت است، برچيده خواهد شد.
به خاطر مراقبت شديدي كه در عصر حكومت او طبق رواياتي كه گذشت اعمال ميگردد حتي مجرمان در محيط خانه خود در امان نيستند، چرا كه ممكن است با وسائل پيشرفته اي تحت كنترل باشند و حتي مثلا امواج صوتي آنها بر روي ديوار قابل كنترل گردد، اين خود اشاره ديگري به وسعت ابعاد مبارزه با فساد در عصر حكومت او است.
داوري كردن او بر طبق قانون دادرسي محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) و قانون دادرسي داود (عليه السلام) گويا اشاره به اين نكته لطيف است كه او هم به موازين ظاهري داد رسي اسلامي همچون اقرار و گواهي گواهان و مانند آن
(٢٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
استفاده ميكند و هم از طرق رواني و علمي براي كشف مجرمان اصلي، آنچنان كه پاره اي از نمونه هاي آن از عصر داود (عليه السلام) نقل شده است.
بعلاوه در عصر او به موازات پيشرفت علوم و دانشها و تكنيك و صنعت آنقدر وسائل كشف جرم تكامل مييابد كه كمتر مجرمي ميتواند رد پائي كه با آن شناخته شود از خود بجا نگذارد.
در يكي از مطبوعات خبري پيرامون شگفتيهاي مغز آدمي خواندم كه مغز انسان امواجي برابر با اعتقادات دروني بيرون ميفرستد كه با اندازه گيري آن ميتوان به راستگوئي و دروغگوئي افراد در اظهاراتشان پي برد.
مسلما اين وسائل تكامل مييابد وسائل ديگري نيز اختراع ميگردد و با استفاده از روشهاي پيشرفته رواني، مجرمان كاملا مهار ميشوند هر چند مجرم در چنين جامعه اي اصولا كم است ولي همان كم نيز كاملا مهم است.
براي چندمين بار تكرار ميكنيم:
اين اشتباه است اگر ما تصور كنيم در عصر حكومت او همه اين مسائل از طريق اعجاز حل ميشود چرا كه اعجاز حكم يك استثناء را دارد و براي موقع ضروري و مخصوصا اثبات حقانيت دعوت پيامبر (صلي الله عليه وآله) يا امام (عليه السلام) است نه براي تنظيم زندگي روزمره و جريان عادي زندگي كه هيچ پيامبري براي اين مقصد از معجزه استفاده نكرده است.
بنابراين مسير حكومت جهاني او از همان نمونه است كه اشاره كرديم نه از نمونه اعجاز:
به هر حال آنچنان امنيتي در سايه حكومت او جهان را فرا ميگيرد كه طبق روايتي يك زن تنها ميتواند از شرق جهان به غرب عالم برود بدون اينكه كسي مزاحم او شود.
اگر مسأله سادگي زندگي مهدي (عليه السلام) را - طبق آنچه در روايات آمده - به آن بيفزائي باز مسأله از اين هم روشنتر ميشود چرا كه عمل او سرمشق و الگوئي است براي مردمي كه تحت پوشش حكومت او قرار دارند، يعني براي
(٢٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)
همه مردم جهان.
و با در نظر گرفتن اين موضوع كه قسمت مهمي از جرائم و جنايات و مفاسد اجتماعي از تجمل پرستي و پر زرق و برق شدن زندگي و تشريفات بيهوده، پر خرج و كمر شكن سرچشمه ميگيرد يكي ديگر از دلائل بر چيده شدن مفاسد در دوران حكومت او روشن ميگردد.
در حديثي از امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) چنين آمده است.
" و ما لباس القائم (عليه السلام) الا الغليظ و ما طعامه الا الجشب " (لباس قائم (عليه السلام) چيزي جز پارچه خشن نيست و غذاي او نيز تنها غذاي ساده و كم اهميت است) (19) نظير همين موضوع از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است. (20) حكومت طولاني و دراز مدت گرچه درباره حكومت او احاديث مختلفي در منابع اسلامي ديده ميشود كه از پنج يا هفت سال تا 309 سال (مقدار توقف اصحاب كهف در آن غار تاريخي) ذكر شده كه در واقع ممكن است اشاره به مراحل و دورانهاي آن حكومت باشد.
آغاز شكل گرفتن يا پياده شدنش پنج يا هفت سال و دوران تكاملش چهل سال و دوران نهائي اش بيش از سيصد سال است.
ولي قطع نظر از روايات اسلامي مسلم است كه اين همه آوازه‌ها و مقدمات براي يك دوان كوتاه مدت نيست بلكه قطعا براي مدتي است طولاني كه ارزش اين همه تحمل زحمت و تلاش را داشته باشد.
(٢٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، اللبس (2)، الطعام (1)
پاورقي‌ها 1 - بحار، ج 13، چاپ قديم، ص 187.
2 - بحار، ج 13، چاپ قديم، ص 851.
3 - بحار، ج 13، چاپ قديم، ص 176 4 - همان مدرك، ص 185.
5 - همان مدرك، ص 184 6 - به حديث 2 فصل گذشته مراجعه شود.
7 - به حديث اول فصل گذشته مراجعه شود.
8 - به حديث سوم فصل گذشته مراجعه شود.
9 - روضه كافي (مطابق نقل منتخب الاثر ص 483) 10 - منتخب الاثر، ص 483.
11 - اسعاف الراغبين، باب دوم، ص 140 و 141 12 - بحار، ج 13، چاپ قديم.
13 - نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، ص 156 و 157، چاپ مصر.
14 - امالي شيخ (طبق نقل منتخب الاثر ص 168) 15 - بحار، ج 13، چاپ قديم.
16 - بحار، ج 13، طبع قديم، 186 (چاپ امين الضرب) 17 - بحار، ج 13، طبع قديم، ص 203 (چاپ امين الضرب).
18 - منتخب الاثر صفحات 472 و 473 و 474.
19 - منتخب الاثر، ص 307.
20 - منتخب الاثر، ص 308.
(٢٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب إسعاف الراغبين لابن الصبان الشافعي (1)، كتاب نور الأبصار للشبلنجي (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)

* مهدي (عليه السلام) نجات دهندهء بشر آيت الله مولانا

مهدي (عليه السلام) نجات دهنده بشر از حضرت آيت الله مولانا
(٢٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)
بسم الله وله الحمد والمجد برادران عزيز و ارجمند " هيئت برگزاري مراسم نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجي دامت تأييداتهم " بعد از سلام معروض اينكه نامه مبارك زيارت و اينكه روحي حسن ظني كه به اين بنده ضعيف داشتيد درخواست فرموده بوديد نوشته اي درباره حضرت مهدي عجل الله فرجه بنويسم چون چاره اي جز اجابت امر آن عزيزان نبود مختصري در اين موضوع به رشته تحرير درآوردم اميدوارم كه مقبول نظر برادران عزيز واقع شود والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته 16 / 9 / 1370 تبريز. سيد أبو الحسن - مولانا
(٢٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، شهر شعبان المعظم (1)، السجود (1)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله آقاي حاج سيد أبو الحسن مولانا (دامت افاضاته) ولادت - تحصيلات:
حضرت آيت الله آقاي حاج سيد أبو الحسن مولانا روز چهارشنبه 27 جمادي الاولي 1343 برابر با سوم دي 1303 در ارض مقدس نجف اشرف ديده به جهان گشودند.
در سن سه سالگي همراه والد معظمشان مرحوم حضرت آيت الله حاج سيد علي آقا مولانا (كه از علماء متقي و پارسا و داراي پايگاهي مردمي و محكم در تبريز بودند) به تبريز ميآيند، و بعد از طي دروس ابتدائي وارد حوزه علوم ديني ميشوند و مقدمات را در تبريز از محضر والد بزرگوارشان و مرحوم حاج شيخ علي اكبر نحوي و ساير فضلاء فرا ميگيرند.
عزيمت به حوزه علميه قم:
به سال 1362 هجري قمري عازم حوزه علميه قم ميشوند و تكميل دروس سطح را در محاضر شهيد آيت الله مدني (رحمة الله عليه) و آيت الله شيخ موسي زنجاني و آيت الله سلطاني و آيت الله العظمي مرعشي نجفي (قدس الله نفسه) و آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري (قدس سره) و آيت الله العظمي گلپايگاني (دام ظله العالي) و آيت الله آقاي شيخ عبد الكريم خوئيني به انجام ميرسانند.
(٢٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: شهر جمادي الأولي (1)، عبد الكريم (1)، الشهادة (1)
معظم له كشف المراد علامه را از مرحوم حضرت آيت الله سيد حسن قاضي طباطبائي تبريزي تلمذ نموده اند.
آيت الله مولانا يك دروه خارج اصول فقه را (كه تقريبا هفت سال طول كشيد) از آيت الله محقق داماد يزدي و نصف دوره از درس خارج اصول فقه را از حضرت آيت الله العظمي بروجردي و مقداري هم از آيت الله علامه طباطبائي تلمذ مينمايند.
حضرتشان قريب ده سال در درس خارج فقه حضرت آيت الله العظمي بروجردي در صلوة و درس خارج فقه حضرت آيت الله العظمي حجت كوهكمري در صلوة مسافر و بيع و درس علامه طباطبائي در اسفار و شرح منظومه حاضر ميشوند. مضافا بر اينكه در بعضي از درسهاي خصوصي علامه هم حاضر ميشدند.
مشايخ اجازه:
1 - حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي 2 - آيت الله شيخ محمد صالح علامه مازندراني 3 - آيت الله امام سيد عبد الحسين شرف الدين موسوي 4 آيت الله حاج شيخ آقا بزرگ طهراني (صاحب الذريعة) تأليفات:
1 - درر المطالب في شرح المكاسب 2 - النجم الزاهر في صلاة المسافر " تقريرات درس آيت الله العظمي حجت كوهكمري " 3 - داستانهاي راستين 2 جلد 4 - راهنماي دين در اصول دين 5 - پيامبر اسلام و كثرت همسر 6 - چهل حديث.
7 - ثلث مسائل " در حجيت شهرة فتوائيه و اجماع و خبر واحد، از تقريرات درس آيت الله العظمي بروجردي "
(٢٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: صلاة المسافر (1)، السيد عبد الحسين شرف الدين (1)، البيع (1)
8 - شرح نهج البلاغه " قسمت سوم " 9 - تعليقه بر وجيزه شيخ بهائي 10 - الحلية في حرمة حلق اللحيه 11 - مسألة ولاية الفقيه 12 - تحقيق و تعليق بر احسن الدلالات علامه مازندراني 13 - حاشيه بر منظومه سبزواري 14 - حاشيه بر رسائل شيخ انصاري 15 - حاشيه بر منهاج الصالحين.
استاد بعد از اقامت چهارده ساله در بلده طيبه قم به سال 1376 ق به تبريز مراجعت نموده و از آن زمان تاكنون به تدريس سطوح عاليه علوم اسلامي و اخلاق و تأليف و امامت جماعت مسجد استاد شاگرد " مشغول ميباشند.
(٢٤١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب منهاج الصالحين (1)، الشيخ البهائي (1)، السجود (1)
مهدي (عليه السلام) نجات دهنده بشر بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين، الصلاة والسلام علي سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما علي بقية الله في ارضه وحجته علي خلقه قال الله تعالي: " ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون " (1) موضوع مهدي بن الحسن العسكري عليهما السلام و وجود او و بقاء او از زمان وفات پدرش امام حسن عسكري (عليه السلام) و خروجش در آخر الزمان از جمله موضوعات مسلمه و از ضروريات مذهب اماميه است و احاديث وارده درباره آن حضرت به اندازه اي زياد است كه كمتر موضوعي در اسلام پيدا ميشود كه در آن اين اندازه حديث، وارد شده باشد.
بلكه غير از اماميه، مسلمانان ديگر نيز بر خروج مهدي (عليه السلام) در آخر الزمان و اينكه او از فرزندان علي و فاطمه (عليهما السلام) است و اسمش با
(٢٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (2)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، آخر الزمان (2)، الصّلاة (1)
اسم پيغمبر گرامي يكي است اتفاق كرده اند و دانشمنداني از بزرگان اهل سنت، به تواتر احاديث مهدي (عليه السلام) تصريح نموده اند، مانند حافظ عسقلاني در " تهذيب التهذيب " و علامه ابن حجر در " الصواعق المحرقة " و دانشمنداني از اهل سنت نيز در موضوع مهدي (عليه السلام) كتابهائي نوشته اند، مانند ابو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد گنجي شافعي كه كتابي دارد بنام " البيان في اخبار صاحب الزمان " و او كتاب ديگري هم دارد بنام " كفاية الطالب في مناقب علي بن ابي طالب " و در كتاب " البيان " گويد: من اين كتاب را جمع كردم و رواياتي كه از طريقه شيعه وارد شده است در اينجا نياوردم تا احتجاج به آن مؤكدتر باشد.
و ديگر از دانشمندان اهل سنت حافظ أبو نعيم احمد بن عبد الله اصفهاني صاحب كتاب " حلية الاولياء " است كه كتاب است مشهور و در آن چهل حديث درباره مهدي (عليه السلام) آورده است.
قاضي بهلول بهجت افندي در كتاب " تاريخ آل محمد " گويد: امام (عليه السلام) تا به حال زنده بوده، در وقتي كه خدا اذن دهد ظهور و روي زمين را از عدل مالامال خواهد نمود.
ظهور امام (عليه السلام) ما بين امت چون متفق عليه است بنابراين در اين كتاب به شرح دلائل محتاج نميباشيم (2) مرحوم آيت الله حاج سيد محمد آقا باد كوبي از علماي مبرز و ساكن تبريز بود. برايم نقل كرد كه من و قاضي بهجت افندي در روسيه با هم در زندان بالشويكها زنداني بوديم و قاضي در نماز دست بسته نماز ميخواند با اينكه براي تقيه هيچگونه جا نداشت. و مرحوم مرجع بزرگ آيت الله سيد شهاب الدين مرعشي نجفي از اساتيد و مشايخ اجازه اينجانب در مقدمه كتاب قاضي مينويسد كه قاضي اول حنفي مذهب بود و بعد به مذهب شافعي گرويد و در رشته طريقت به سلسله نقش بنديه پيوست.
آيت الله علامه شهيد قاضي طباطبائي در پاورقي كتاب " اللوامع الالهيه " نقل
(٢٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (3)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، الحافظ أبو نعيم (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، علي بن أبي طالب (1)، أحمد بن عبد الله (1)، أبو عبد الله (1)، محمد بن يوسف (1)، الشهادة (1)
ميكند كه شيخ بهائي قدس سره در جواب اين سؤال كه از ايشان شده كه آيا خروج مهدي منتظر از ضروريات و انكارش موجب ارتداد است يا نه؟
ميفرمايد: كه آن از ضروريات و انكارش موجب كفر است. (3) دانشمند معروف مصري معاصر شيخ محمود ابو رية متوفي (1970) م در چاپ دوم كتابش " الاضواء " از صفحه 191 تا صفحه 200 اخبار مربوط به امام زمان را آورده و گفتار مخالفان را در خصوص امام زمان رد كرده است (4).
فاضل ارجمند آقاي سيد مرتضي رضوي كشميري در كتاب " مع رجال الفكر في القاهره " ميگويد: من كتاب " منتخب الاثر في الامام الثاني عشر " تأليف علامه بزرگوار آقاي شيخ لطف الله صافي را به شيخ محمود ابو رية در مصر اهداء كردم و بعد از مدتي روي قراري كه با هم گذاشته بوديم به منزل ايشان رفتم و در موضوع احاديث مهدي (عليه السلام) و كتاب " منتخب الاثر " مذاكره كرديم و كتاب مزبور، خيلي مورد پسند و خوشايند ايشان شده بود. (5) يكي ديگر از دانشمندان بنام اهل سنت كه تصريح به وجود امام زمان (عليه السلام) نموده است محيي الدين بن عربي است. شهيد مطهري درباره او ميگويد: بعضي‌ها مانند ملا صدرا در مقابل احدي به اندازه محيي الدين خضوع ندارند، يعني بو علي سينا را در مقابل محيي الدين به هيچ ميشمارد، يا مثلا علامه طباطبائي معتقدند كه اصلا در اسلام هيچكس نتوانسته است يك سطر مانند محيي الدين بياورد (6).
مرحوم شيخ بهائي در كتاب اربعين در ضمن شرح حديث (36) ميگويد:
سخن شيخ عارف كامل محيي الدين عربي كه در كتاب " الفتوحات المكية " در اين مقام آورده است مرا بسيار نيكو مينمايد. او در باب (366) از كتاب مزبور مينويسد كه " خداوند را خليفه اي است از عترت پيامبر و از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) كه ظاهر ميشود، همنام پيامبر است و جدش حسين بن علي (عليهما السلام) است، بين ركن و مقام بيعتش ميكنند، در خلق (به قبح خا) شبيه پيامبر است ولي در خلق (بضم خا) پايين تر، خوشبخت ترين مردمان
(٢٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر عليه السلام للصافي الكلبايكاني (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، كتاب الفتوحات المكية لابن العربي (1)، الشيخ البهائي (2)، إمام زمان (2)، الشهادة (1)
بوسيله وي مردم كوفه اند، پس از ظهور و حكومتش پنج يا هفت و يا نه سال زندگي ميكند، جزيه را وضع كند، مردمان را با شمشيرش به طرف خدا فرا خواند، و مذاهب گوناگون را از روي زمين بر مياندازد، و در روي زمين باقي نماند مگر دين خالص، دشمنان او مقلدان اهل اجتهادند، وقتي كه ميبينند كه او بر خلاف آنچه كه پيشوايان آنها گفته اند حكم ميكند پس از وي بواسطه ترس از شمشيرش اطاعت ميكنند، عامه مسلمانان بيش از خواص آنها به وجود او شادمان شوند، عارفان اهل حقايق وي را از راه كشف و شهود و به تعريف الهي ميشناسند و بيعتش مينمايند، مردمان خداشناس دعوتش را ميپذيرند و به ياريش ميشتابند، و اگر شمشير به دستش نباشد فقهاء به قتلش فتوي دهند و لكن خدا او را با شمشير و كرم آشكار ميسازد از اين رو ايشان به طمع كرم و ترس از شمشيرش حكم او را قبول ميكنند در حالي كه به آن ايمان ندارند و خلافش را در دل پنهان ميدارند و چون ميبينند كه بر خلاف حكم پيشوايانشان حكم ميكند وي را گمراه ميپندارند زيرا آنان معتقدند كه اهل اجتهاد منقطع شده و زمان آن سپري گشته و در عالم ديگر مجتهدي باقي نمانده و خداوند پس از پيشوايان ايشان احدي را بوجود نميآورد كه وي را درجه اجتهاد باشد و اگر كسي ادعا كند كه خداوند وي را به احكام شرعي آشنا ساخته است نزد آنان ديوانه و فاسد الخيال باشد. " ديگر از كساني كه به وجود امام زمان (عليه السلام) تصريح كرده، عارف و شاعر بزرگ جلال الدين محمد مولوي رومي است.
آقاي مطهري ميگويد: " اينكه اصطلاحات محيي الدين در كلمات مولوي آمده است اين در واقع عرفان محيي الدين است. بدون شك عرفان نظري مولوي همان عرفان محيي الدين است. مثلا اصطلاح " ما عدم هائيم هستي‌ها نما، تو وجود مطلق و هستي ما " اين اصلا مال محيي الدين است، اينها از محي الدين به مولوي رسيده است " (7) باز ميگويد: مولوي ارتباطش با محيي الدين از طريق صدر الدين بوده
(٢٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، إمام زمان (1)، جلال الدين (1)
است، اينها معاصر يكديگر بوده اند و نيز با همديگر دوست و رفيق بوده اند و او ضمنا پيش نمازي ميكرد و مولوي ميرفته و در نماز جماعت او شركت ميكرده است. (8) و نيز ميگويد صدر الدين قونوي ربيب محيي الدين بوده است يعني محيي الدين شوهر مادرش بوده و او به منزله بچه محيي الدين بوده است. ولي عارف بسيار عجيبي است يعني مرد فوق العاده اي است كه افكار محيي الدين را در كتابهاي مختلف شرح و تفسير كرده، كتاب هم زياد دارد كه از جمله آنها كتاب " مفتاح الغيب " اوست. (9) مولوي در ديوان شمس تبريزي از رسول اكرم و امير المؤمنين علي ابن أبي طالب و يازده فرزندش يكايك (صلوات الله عليهم) اسم ميبرد و درباره مهدي (عليه السلام) ميگويد:
مهدي سوار آخرين بر خصم بگشايد كمين * خارج رود زير زمين الله مولانا علي تخم خوارج در جهان ناچيز و ناپيدا شود * آن شاه چون پيدا شود الله مولانا علي (10) مخفي نماند اينكه محيي الدين و يا مولوي از دوازده امام (عليهم السلام) اسم برده اند و مهدي (عليه السلام) را فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) دانسته اند هيچ وقت دليل تشيع آنها نميشود، بلكه آنها و شايد عطار و سنائي و ابن فارض و بزرگاني از عارفان، از شاعران و يا غير شاعران چون درباره دوازده امام (عليهم السلام) به مرتبه خلافت باطني قائل بوده اند از اينرو به فضايل و مناقب آنها پرداخته اند و آنها را به بزرگي و عظمت ياد كرده اند و دشمني آنها را موجب خسران و زيان دانسته اند.
ابن عربي درباره اهل بيت ميگويد:
فلا تعدل باهل البيت خلقا * فاهل البيت هم اهل السياده فبغضهم من الانسان خسر * حقيقي وحبهم عبادة (11)
(٢٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، ابن عربي (1)، الخوارج (1)، الصّلاة (1)، الخسران (1)
يعني " احدي را با اهل بيت برابر مدان كه آنان شايسته سيادت و بزرگي هستند. ".
" دشمني با ايشان موجب زيان و دوستيشان عبادت است. " و گرنه چگونه به تشيع ابن عربي قائل شويم در حالي كه او درباره اقطاب ميگويد: بعضي از آنها از نظر مقام، هم حايز خلافت ظاهري و هم حايز خلافت باطني بوده اند مانند ابو بكر و عمر و عثمان و علي و حسن و معاوية بن يزيد و عمر بن عبد العزيز و متوكل. ج 2 ص 6 فتوحات (12) و نيز همين محيي الدين و مولوي است كه ايمان حضرت ابو طالب پدر امير المؤمنين (عليه السلام) را انكار ميكنند و اين با اصول و عقايد شيعه ابدا سازگار نيست و اجماع اهل بيت (عليهم السلام) بر ايمان حضرت ابو طالب است.
شيخ طبرسي در " مجمع البيان " ج 2 ص 287 ميگويد:
" اجماع اهل بيت بر ايمان ابو طالب است و اجماع ايشان حجت است زيرا ايشان يكي از دو دستاويز گرانقدر هستند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) امر فرموده است كه به اين دو تمسك كنيد كه اگر به اين دو تمسك كرديد گمراه نخواهيد شد. " مولوي در انكار اسلام ابو طالب گويد:
آن رسول پاكباز مجتبي * از پي آن تا رهاند مرو را گفتش اي عم يك شهادت تو بگو * تا كنم از حق شفاعت به هر تو گفت ليكن فاش گردد از سماع * كل سر جاوز الاثنين شاع مي‌بمانم در زبان اين عرب * پيش ايشان خوار گردم زين سبب (13) و محيي الدين نيز چنانچه او از نقل شده است، او نيز در فص لوطي (منسوب به لوط پيغمبر) از كتاب فصوص، صريحا اسلام ابو طالب را نفي نموده است.
فيض كاشاني، او را رسواي خدا و سرگردان شياطين و حيران در زمينه علوم قلمدادش ميكند. سخنانش را متناقض با هم و متناقض با عقل و مخالف شرع و احيانا سست تر از خانه عنكبوت و بالاخره موجب خنده كودكان و
(٢٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إيمان أبي طالب عليه السلام (1)، كتاب مجمع البيان للطبرسي (1)، عمر بن عبد العزيز (1)، ابن عربي (1)
ريشخند زنان ميداند و تأكيد ميكند كه با اين همه ادعائي كه در توحيد داشته در گفته هايش با خداوند متعال شرط ادب را رعايت نكرده است و سخناني به زبان آورده است كه هيچ مسلماني آنها را نميپسندد و به زبان نميآورد (14) و چون عقايد و آراء او را در اينجا آوردن به درازا ميكشد از ذكر آنها در اين مختصر خودداري كرديم.
ديگر از دانشمندان بنام اهل سنت كه به وجود امام زمان (عليه السلام) تصريح كرده است نور الدين عبد الرحمن بن احمد بن قوام الدين دشتي جامي متولد سال (871) است كه وي مردي بود حنفي مذهب، عارف و شاعر و اديب و داراي تأليفات زياد، از تأليفات اوست " شرح كافيه ابن حاجب " در نحو، و از تأليفات اوست " شواهد النبوة " كه در آنجا پاره اي از غرائب ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) و بعضي از معجزات او را آورده است. (15).
ديگر از آنها قاضي فضل بن روزبهان صاحب كتاب " ابطال نهج الباطل " كه آن را در رد كتاب " كشف الحق ونهج الصدق والصواب " تأليف آيت الله علي الاطلاق علامه حلي نوشته است. بعدا شهيد قاضي نور الله حسيني مرعشي كتاب " احقاق الحق " را در رد كتاب ابن روزبهان نوشت. ابن روزبهان چون علامه به فضائل اهل بيت (عليهم السلام) اشاره ميكند ميگويد: كه فضائل فاطمه صلوات و سلام خدا بر پدرش و بر خودش و بر ساير آل محمد باد، چيزي نيست كه قابل انكار باشد و اگر نه اين به اين ماند كه بر دريا رحمتش را منكر شد و بر بيابان فراخيش و بر خورشيد نورش و بر انوار، ظهور انوار را و برابر جودش و بر ملك سجده اش را منكر گرديد، كه اين انكار نيفزايد بر منكر جز استهزاء را، و كيست كه بتواند انكار كند بر گروهي كه آنها اهل سداد و خزان معدن نبوت و حافظان آداب جوانمرديند، صلوات الله وسلامه عليهم و چه نيكو سروده ام درباره آنان اين منظوم را:
سلام علي المصطفي المجتبي * سلام علي السيد المرتضي سلام علي ستنا فاطمه * من اختارها الله خير النساء
(٢٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، إمام زمان (1)، الباطل، الإبطال (1)، الشهادة (1)، الصدق (1)، الصّلاة (1)
سلام من المسك انفاسه * علي الحسن الالمعي الرضا و يك يك از امامان (سلام الله عليهم) نام ميبرد تا ميرسد به حضرت مهدي (عليه السلام) و درباره او ميگويد:
سلام علي القائم المنتظر * ابي القاسم الغرم نور الهدي (16) و از آن جمله، علامه سبط ابن الجوزي است كه در " تذكرة الخواص " (ص 204 چاپ تهران) ميگويد:
محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب وكنيته أبو عبد الله وابو القاسم و هو الخلف الحجة صاحب الزمان القائم المنتظر والتالي وهو آخر الأئمة (17) و از آن جمله، علامه ابن حجر الهيثمي المكي الشافعي است چنانچه در اول بحث اشاره شد و او در كتاب " الصواعق " ص 124 ط مصر ميگويد: لم يخلف (يعني الامام الحسن العسكري) غير ولده ابي القاسم محمد الحجة و عمره عند وفاة ابيه خمس سنين لكن آتاه الله فيها الحكمة ويسمي القائم المنتظر " (18) و نيز از آن جمله، شيخ الاسلام ابو نصر احمد بن ابو الحسين نامقي جامي معروف به احمد جام و ژنده پيل متولد سال 441 و متوفي در سال 536 مدفون در شهر جام و به اين مناسبت اين شهر بنام تربت جام ناميده شده است و او را به نقل " ينابيع المودة " (19 و " مجالس المؤمنين " در مجلس ششم چنين ميگويد:
من ز مهر حيدرم هر لحظه اندر دل صفاست * از پي حيدر حسن ما را امام و رهنما است همچو كلب افتاده ام بر آستان بو الحسن * خاك نعلين حسين بر هر دو چشمم توتياست عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم * دين جعفر بر حق است و مذهب موسي رواست اي موالي وصف سلطان خراسان را شنو *
(٢٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، الحسن بن علي بن محمد بن علي (1)، علي بن الحسين بن علي (1)، إبن حجر الهيثمي (1)، السبط إبن الجوزي (1)، أبو عبد الله (1)، موسي بن جعفر (1)، خراسان (1)، النوم (1)
ذره اي از خاك قبرش دردمندان را دواست پيشواي مؤمنان است اي مسلمانان تقي * گر نقي را دوست داري بر همه ملت رواست عسكري نور دو چشم آدم است و عالم است * همچو يك مهدي سپهسالار در عالم كجاست شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند * احمد جامي غلام خاص شاه اوليا است از آن جمله شيخ فريد الدين محمد عطار نيشابوري را ميتوان نام برد و او به نقل " ينابيع المودة " (20) در كتاب " مظهر الصفات " چنين گفته است:
مصطفي ختم رسل شد در جهان * مرتضي ختم ولايت در عيان جمله فرزندان حيدر اولياء * جمله يك نورند حق كرد اين ندا و او بعد از اينكه از ائمه (عليهم السلام) اسم ميبرد ميگويد:
صد هزاران اولياء روي زمين * از خدا خواهند مهدي را يقين يا الهي مهديم از غيب آر * تا جهان عدل گردد آشكار مهدي هادي است تاج اتقيا * بهترين خلق برج اولياء اي تو ختم اولياي اين زمان * و از همه معني نهاني جان جان اي توهم پيدا و پنهان آمده * بنده عطارت ثنا خوان آمده
(٢٥١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب ينابيع المودة (1)، النوم (1)
استدلال بر مطلب با حديث " من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية. " و از جمله دلائل بر وجود صاحب الزمان (عليه السلام)، حديثي است كه متواتر است بين شيعه و اهل سنت و هيچكدام انكار آن نكرده است و آن حديث اين است كه پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) فرموده است:
" من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية ".
(هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناسد، مرده است مانند مردم اهل جاهليت) و اين حديث دلالت دارد كه بايد در هر زمان امامي باشد كه رهبر و هادي مردم بوده و مردم را واجب است كه او را بشناسند و از او پيروي كنند تا مثل اهل جاهليت گمراه نباشند.
و چون مخالفان ما نتوانسته اند اين حديث را انكار كنند خواسته اند آن را از دلالت بياندازند و از اينرو به سخنان واهي و سستي متمسك شده اند، مثل اينكه گفته اند مراد از امام زمان، زمامداران و پادشاهان كشورهاي اسلامي است در حالي كه هيچ عاقلي احتمال نميدهد كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله)
(٢٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، معرفة الإمام (2)، إمام زمان (2)، الموت (6)، الجهل (2)
بفرمايد كه هر كه بميرد و اين زمامداران ظالم و خونخوار فاسق يا كافر را كه بعنوان رئيس و پادشاه بر كشورهاي اسلامي مسلط شده اند، نشناسد و از آنها اطاعت و پيروي نكند، مرده اش مانند مرده اهل جاهليت است. پس حديث دلالت ميكند كه در هر زمان بايد امام و پيشوائي از جانب خدا باشد تا مردم را به دين پروردگار بخواند و اين جز با عقيده شيعه راست نيايد.
ميگويند زماني، محقق دواني درس حديث ميگفت: چون به حديث مزبور رسيد از شاگردش خود پرسيد: شما درباره اين حديث چه ميگوئيد؟ شيعه را گمان بر اين است، مراد از امام، در زمان ما حضرت مهدي (عليه السلام) است، آيا مراد اين است يا نه؟
شاگردان گفتند: نه، مراد پادشاه وقت است.
محقق گفت: پادشاه اين زمان، شاه اسماعيل صفوي است. بنابراين بر ما واجب است كه از او پيروي كنيم و به سخنانش گوش فرا دهيم و عمل نمائيم.
در اين صورت به مقتضاي اين حديث بايد از مذهب اهل سنت خارج شده و به مذهب شيعه داخل شويم.
شاگردان از جواب عاجز ماندند و نتوانستند چيزي بگويند.
گويا محقق دواني خواسته است با طرح اين سؤال به آنها بفهماند كه آنچه اهل سنت آن را ميگويند اشتباه است بلكه حق آن است كه شيعه بر آن رفته اند.
و او در اوائل امر بر مذهب اهل سنت بود، بعد به مذهب اماميه گرويد و كتابي را هم به اسم " نور الهداية " نوشت و در آن به تشيع خودش صريحا اقرار كرده است.
(٢٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الظلم (1)
استدلال بر مطلب با نص هر امامي بر امام بعد از خود و نص رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) بر امامت ائمه اثني عشر دليل ديگر اينكه رواياتي متواتر از طريق شيعه رسيده است كه در آنها هر يكي از امامان تصريح به امامت امام بعد از خودش نموده است. به اين معني كه امير المؤمنين (عليه السلام) تصريح به امامت امام حسن و امام حسن تصريح به امامت امام حسين (عليهما السلام) كرده تا رسيده به حضرت مهدي (عليه السلام) و همچنين روايات متواتري از طريق شيعه رسيده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در آن روايات، بر امامت دوازده امام تصريح و تنصيص فرموده است. از آن جمله درباره امام حسين (عليه السلام) فرموده:
" اين فرزند من است، فرزند امام و برادر امام و پدر نه امام كه نهمين، قائم (عليه السلام) است " و همچنين در كتاب اهل سنت ذكر دوازده امام آمده است. در صحاح آنان وارد شده است كه دين اسلام برپاست يا باقي است تا دوازده امام يا خليفه يا امير به اختلاف روايات. و بخاري و مسلم وقتي كه صحيح خودشان را مينوشتند از دوازده امام يا خليفه يا امير اسم برده اند و آن وقت هنوز بر شيعه كلمه
(٢٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الأئمة الأطهار (ع) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)
اثني عشريه اطلاق نشده بود و امام زمان (عليه السلام) هم متولد نشده بود. چون آنها در زمان امام علي النقي (عليه السلام) يا امام جواد (عليه السلام) يا امام حسن عسكري (عليه السلام) كتابهاي خودشان را مينوشتند.
صاحب " جامع الاصول " از صحيح بخاري و مسلم از جابر بن سمره، روايت كرده است كه گفت: شنيدم از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) كه گفت:
" بعد از من، دوازده امير خواهند بود. " پس كلمه اي گفت، نشنيدم آن را از پدرم پرسيدم كه چه گفت، گفت: فرمود:
" كه همه از قريشند " و به روايت ديگر فرمود:
" كه پيوسته امر مردم ماضي و جاري است، مادام كه دوازده امام والي ايشان باشند " و مسلم به سند ديگر روايت كرده است از جابر كه گفت: با پدرم رفتم به خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله و سلم) شنيدم كه ميگفت:
" كه پيوسته اين دين، عزيز و غالب و منيع و بلند مرتبه است تا دوازده خليفه و پدرم گفت كه فرمود:
" همه از قريشند " (21) و وجه دلالت اين احاديث بر خلافت ائمه اثني عشر آنست كه از جميع فرق اسلام هيچ فرقه اي قائل بوجود اين عدد از خلفا ودوازده امام خصوصا كه همه از قريش باشند و به وجوب استمار خلافت تا خلق باقي باشند نيستند مگر فرقه اثني عشريه از فرق شيعه. پس به همين احاديثي كه در جميع صحاح ايشان مكر وارد شده است مذهب ما ثابت شد و همه مذاهب ديگر باطل شد و از غرايب تعصبات مخالفان آن است كه بعضي از ايشان خواسته اند كه اين احاديث را موافق مذهب خود گردانيده و گفته اند: كه خلفاي اثني عشريه سه خليفه اول و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و هفت ديگر
(٢٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الأئمة الأطهار (ع) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، جابر بن سمرة (1)، إمام زمان (1)، الوجوب (1)
از بني اميه اند، و بعضي گفته اند: كه مراد صلحاء خلفايند وايشان بعد از آن، حسين بن عبد الله بن زبير وعمر بن عبد العزيز و پنج ديگر از بني عباسند و اين دو توجيه در نهايت سخافت است زيرا كه همه خلفاي بني اميه وبني عباس در شقاوت و ضلالت و جهالت شبيه به يكديگر بودند مگر عمر بن عبد العزيز كه بعضي از اطوار حسنه داشت. پس در ميان اينها، بعضي را انتخاب كردن و بعضي را رد كردن بي وجه است. وايضا ظاهر همه احاديث، اتصال و استمرار خلافت ايشان است و بعضي صريح است كه تا روز قيامت مستمر خواهند بود، و در بعضي مذكور است " فإذا مضوا ماجت الارض بأهلها " يعني چون امامان بروند زمين با اهلش به موج ميآيد و نظام عالم بر طرف ميشود و بعضي صريح است كه خلافت قريش تا روز قيامت باقي است. پس معلوم شد كه اين تأويلها فايده براي ايشان نميكند و اين احاديث در اثبات مدعاي ما وافي و كافي اند. (22) اجمالا رواياتي كه از طريق شيعه و اهل سنت در اين زمينه وارد شده است فوق حد تواتر است. بنابراين دلالت آنها بر مطلوب، جاي هيچگونه شبهه و ترديد نيست.
علامه سيد هاشم بحراني در اين باب، كتابي نوشته است بنام " الانصاف في النص علي الأئمة الاثني عشر من آل محمد (صلي الله عليه وآله) الاشراف " كه در مقدمه آن ميفرمايد:
" چنين گويد: بنده نيازمند به درگاه خداي بي نياز هاشم بن سليمان بن اسماعيل بن عبد الجواد حسيني بحراني كه من در اين كتاب بيش از سيصد حديث آوردم كه مشتمل است بر نص به امامت امامان اطهار دوازده گانه كه از رجال شيعه و سني با سند بجز نادري كه مرسل است از مشايخ معتبر نقل شده است. و آنان در كتابهاي خود روايت كرده اند و زياده از آنچه كه نقل كرده ام از اين احاديث در اين باره يافتم، لكن به جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري كردم و در همين مقدار كه آوردم براي عاقل رشيد، كفايت است " (23) و در اين كتاب، 326 حديث از كتب شيعه و 40 حديث نيز از طريق اهل
(٢٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، كتاب الأشراف للشيخ المفيد (1)، بنو عباس (1)، هاشم بن سليمان (1)، عمر بن عبد العزيز (2)، بنو أمية (2)، الجود (1)
سنت از كتابهايشان نقل مينمايند و در كتاب ديگرش " غاية المرام "، 58 حديث از طريق اهل سنت نقل ميكند.
و در كتاب " الانصاف " چون از ذكر احاديث اهل سنت فارغ ميشود، چنين ميفرمايد:
" شيخ طبرسي پس از نقل اين احاديث فرموده است: اين بود پاره اي از اخبار از طريق مخالفان و روايات آنها درباره نص بر عدد امامان دوازده گانه (عليهم السلام) و همين كه گروه مخالف ما آنها را مانند شيعه امامية نقل كرده اند و منكر مضمون آن نشده اند اين خود بهترين دليل است كه خداي تعالي ايشان را مسخر در نقل آنها كرده تا حجت خود را براي آنها اقامه كرده و إعلاء كلمه اش را فرموده باشد و اين نيست مگر كاري خارق العاده (معجزه) و بيرون از كارهاي عادي و قادر نشود بر وي جز خداي تعالي كه سختي را آسان كند وقلب را دگرگون سازد و هر مشكلي را آسان نمايد و او بر هر چيز قادر و تواناست (24)..
پايان كلام طبرسي " استاد بزرگوار ما، آيت الله العظمي شهاب الدين مرعشي نجفي (قدس سره) در تعليقات خود بر كتاب " احقاق الحق " تا ليف علامه متكلم شيعه، قاضي نور الله حسيني مرعشي شهيد در جلد سيزدهم كتاب از صفحه 1 تا صفحه 74 مدارك و مآخذ حديث متواتر بر تنصيص رسول اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) را بر اينكه بعد از او دوازده امام خواهد بود از كتب اهل سنت آورده است. كسي كه طالب باشد بكتاب مزبور مراجعه نمايد.
(٢٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)
پاسخ از اشكالات مهدي (عليه السلام) و طول عمر مخالفان ما شبهاتي را در پيرامون مسأله مهدي (عليه السلام) بيان كرده اند كه ما اجمالا قسمتي از آنها را كه تا اندازه اي قابل بحث بود، در اينجا آورده و از آنها جواب ميدهيم.
1 - مسأله طول عمر - ميگويند چگونه امكان دارد انساني بيش از يك هزار سال عمر كند و اين چيزي است مستبعد بلكه غير واقع.
جواب: اينكه اين شبهه، استبعادي بيش نيست و استبعاد هيچ وقت دليل شمرده نميشود، و وقتي كه دليل قطعي بر ولادت و غيبت حضرت اقامه گرديد ديگر جائي براي اين ايراد باقي نميماند. وانگهي استبعاد هم، در امكان طول عمر حضرت موضوع ندارد. مگر قرآن درباره حضرت نوح (عليه السلام) نميفرمايد كه:
" ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال الا پنجاه سال " براي تبليغ " درنگ كرد. پس سرانجام طوفان آنها را فرو گرفت در حالي كه ظالم بودند. " سوره عنكبوت آيه 14
(٢٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (2)، النبي نوح عليه السلام (1)
و نقل شده است كه او هزار و سيصد سال عمر كرد. و انس بن مالك از پيغمبر گرامي (صلي الله عليه وآله) روايت ميكند كه او هزار و چهار صد و پنجاه سال زندگي كرد.
و نيز قرآن كريم به زنده بودن عيسي (عليه السلام) و بردن او به آسمان تصريح ميكند و رواياتي از طريق شيعه و سني وارد شده است كه موقع ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، حضرت عيسي (عليه السلام) به زمين فرود آيد و پشت سر امام زمان (عليه السلام) نماز ميخواند. پس چگونه صحيح است كه زنده بودن مأموم را در زمان طولاني جايز دانسته اما زنده بودن امام را در زمان طولاني محال و غير ممكن بدانيم.
و درباره آدم (عليه السلام) هم گفته اند كه عمرش نهصد و سي سال بوده است چنان كه از تورات نقل شده است وشيث هم نهصد ودوازده سال عمر كرد و طبرسي در " اعلام الوري " ميگويد: شيعه و اصحاب حديث بلكه همه امت غير از معتزله و خوارج بر زنده بودن خضر اتفاق دارند و اكثر اهل كتاب هم بر همين عقيده اند.
و از زمخشري در " ربيع الابرار " و از غير او نيز نقل شده است كه مسلمانان در زنده بودن چهار نفر از پيامبران متفق القولند، " ادريس و عيسي " كه در آسمانند و " الياس وخضر " كه در زمينند.
و قرآن كريم بر زنده بودن اصحاب كهف تصريح ميكند و ميفرمايد:
" پنداري تو آنان را بيداران در حالي كه آنها خفتگانند " سوره كهف آيه 17 آيا كدام شگفت انگيزتر است از اين دو، زنده بودن انساني كه ميخورد و ميآشامد و راه ميرود و ميخوابد و بيدار ميشود و خودش را شستشو ميكند و به نظافت و پاكيزگي خود ميرسد، و يا چند نفر انساني كه در آنها از اينها كه گفته شد اصلا خبري نيست.
خلاصه: زنده ماندن انسان، ساليان سال هر چند هم طولاني باشد امري
(٢٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (2)، النبي آدم عليه السلام (1)، كتاب إعلام الوري بأعلام الهدي (1)، مدرسة المعتزلة (1)، الزمخشري (1)، أنس بن مالك (1)، إمام زمان (1)، الخوارج (1)، الكرم، الكرامة (2)
است ممكن و بررسيهاي دانشمندان هم نشان ميدهد كه عمر انسان يا نباتات را با تغيير شرايط زندگي ميتوان بالا برد و براي عمر انسان نبايد حد معيني قائل شد و بر اين اساس، يك فرد انساني امكان دارد هزاران سال زندگي كند و اعتقاد به طولاني بودن عمر امام زمان (عليه السلام) را هر چند به چندين هزار سال بيانجامد بايد امري ممكن و عملي تلقي كرد.
(٢٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: إمام زمان (1)
2 - فلسفه غيبت دومين شبهه اين است كه امامي كه از نظر ما پنهان است چه فايده ميتواند در بر داشته باشد. آيا بود و نبودش در اين حال مگر فرقي دارد؟
جواب: وقتي كه وجود و بقاء حضرت مهدي (عليه السلام) به موجب اخبار فراواني كه بما رسيده قطعي شد لازم نيست كه ما حتما فلسفه غيبت آن حضرت را بدانيم. چنانچه فلسفه خيلي از احكام بر ما نامعلوم و پوشيده است. ولي اجمالا ميدانيم كه در مورد بحث ما يك مصلحت نهاني موجود است اگر چه آن مصلحت بر ما مخفي و پوشيده است. چنان كه مصلحت در اينكه نماز مغرب سه ركعت و نماز خفتن چهار ركعت است سرش بر ما پوشيده است. آيا مصلحت در آفرينش حيوانات و حشرات موذي مانند ببر و پلنگ و گرگ و مار و عقرب و مگس و پشه چيست؟ بر ما معلوم است؟ نه ولي اجمالا ميشود گفت كه سبب غيبت آن حضرت ترس و خوف اوست از دشمنان. چنان كه پيامبر اسلام نيز از ترس مشركين در غار پنهان شد و بار ديگر هم از ترس در شعب مخفي گرديد. و در بعضي روايات هم به اين موضوع اشاره شده است و مادامي كه اين سبب موجود است غيبت هم موجود است و گناه تعطيل حدود و احكام نيز بر آنها است كه اين ترس را ايجاد كرده اند.
نگو كه اين ترس و خوف چيزي نيست كه مخصوص به زمان آن حضرت باشد و بس. بلكه در زمان پدران آن حضرت هم اين ترس و خوف بوده است ولي آنها در ميان مردم ظاهر شدند و احكام و دستورات دين را به شيعه بيان كردند و راه تقيه را با طاغوتيان و ستمكاران پيش گرفتند. پس چرا او راه آنها را نپيموده است؟
زيرا در جواب گوئيم: آن حضرت چنانچه سيد مرتضي علم الهدي فرموده است مأمور به تقيه نيست. بلكه آنچه بر او واجب و فرض است، جهاد و مقاتله با دشمنان و اقامه دين خداست چنانچه اخبار و روايات متواتر از امامية و غير امامية بر اين سخن گواه است بر خلاف پدرانش كه اكثر آنان مأمور به خروج و
(٢٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الخوف (3)
قيام و جهاد و قتال نبوده اند. چنانچه عيسي (عليه السلام) جنگ نكرد چون جهاد بر او واجب نبوده است. بر خلاف پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله و سلم) كه جنگ كرد و جهاد بر او واجب بوده است. و روشن است كه احكام شرع بر حسب مصالح تغيير پذير است. (25) و نيز سيد در رساله مختصري كه درباره غيبت نوشته است ميفرمايد:
" نحن نجوز ان يصل إليه كثير من اوليائه والقائلين بامامته فينتفعون به " (26) يعني: ما تجويز ميكنيم كه كثيري از اولياء او و آنهائي كه قائل به امامتش هستند به محضرش برسند و از آن حضرت منتفع شوند.
و استاد بزرگوار ما آيت الله علامه سيد محمد حسين طباطبائي در اين مقام چنين ميفرمايد:
" مخالفين شيعه اعتراض ميكنند كه شيعه، وجود امام را براي بيان احكام دين و حقايق آئين و راهنمائي مردم لازم ميدانند و غيبت امام، ناقض اين غرض است زيرا امامي كه بواسطة غيبتش، مردم هيچگونه دسترسي به وي ندارند، فايده بر وجودش مترتب نيست. و پاسخ ميدهد اينان به حقيقت معني امامت پي نبرده اند. زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمائي ظاهري مردم نيست و امام چنان كه وظيفه راهنمائي صورت مردم را به عهده دارد همچنان ولايت و رهبري باطني اعمال را به عهده دارد و او است كه حيات معنوي مردم را تنظيم ميكند و حقايق اعمال را به سوي خدا سوق ميدهد.
بديهي است كه حضور و غيبت جسماني امام در اين باب تأثيري ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگر چه از چشم جسماني ايشان مستور است و وجودش پيوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تاكنون نرسيده است " (27) و در روايت جابر جعفي آمده است كه به رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) عرض كردم " آيا در غيبت او (مهدي عليه السلام) دوستان آن حضرت از او منتفع ميشوند؟
(٢٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الستر (1)، القتل (1)
فرمود: " قسم به آنكه مرا به حق به پيغمبري مبعوث كرده است، در زمان غيبت او كسب روشني ميكنند و به سبب ولايت او از او منتفع شوند مانند انتفاع مردم از خورشيد وقتي كه او را ابر مستور سازد.. " (28)
(٢٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الستر (1)، الكسب (1)
شبهه سوم -. اين است كه ميگويند: در مقابل اين همه سلاحهاي نيرومند و مدرن، شمشير امام زمان (عليه السلام) چگونه ميتواند مقاومت كند؟
جواب: اين است كه اولا شمشير در روايات بعنوان سمبل ذكر شده است، نه اينكه خصوصيتي در آن بوده باشد.
ثانيا: اگر بنا باشد، خرق عادت در كار باشد آن وقت شمشير امام زمان (عليه السلام) با اراده پروردگار، كار خود را ميكند و تمام قدرتها را از سلاحهاي نيرومند سلب گردد و همانند آهن پاره هاي بي مصرف، به درد نميخورد و چون مهدي (عليه السلام) مؤيد به نصرت پروردگار است در پيروزي وي چيزي مانع نگردد و در روايت محمد بن مسلم آمده است كه گفت: شنيدم از حضرت باقر (عليه السلام) كه ميفرمود:
" قائم ما بوسيله ترس (كه در دل دشمنانش افتد) ياري شود و به نصرت خداوندي تأييد گردد. " (29) ثالثا: وقتي نظامي و غير نظامي همه ناراحت و از زندگي سير شدند، وقتي كه صداي يك رهبر الهي، يك رهبر آسماني دادگستر و نجات دهنده بشر، به گوششان رسيد، آن وقت همگان از نظامي و غير نظامي به سوي او ميشتابند و فرمانده و نظامي با اسلحه تسليم ميشوند چنان كه در جنگها ديده شده است كه گروهي بيشتر و مجهزتر در اثر نارضايتي و ناراحتي، تسليم گروه ضعيف و كمتري شده اند.
مورخ شهير، بلاذري متوفي سال 279 ه ق در كتاب " فتوح البلدان " ميگويد:
در زمان خلافت عمر بن الخطاب، هرقل امپراطور روم لشگريان خود را براي جنگ با مسلمانان جمع كرد. در آن موقع مسلمانان شهر حمص را از شهرهاي شام (سوريه) فتح كرده بودند و از مردم آنجا (بر طبق معمول) جزيه گرفته بودند. جزيه را به مردم برگرداندند و گفتند: ما از ياري و دفاع شما عاجزيم. مردم حمص گفتند كه حكومت و دادگري شما براي ما محبوبتر است
(٢٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، الخليفة عمر بن الخطاب (1)، إمام زمان (2)، محمد بن مسلم (1)
از آنچه بر ما گذشته است كه مردمي بوديم ستمديده و بينوا. ما با فرماندهي شما لشگر هرقل را از شهر دفع ميكنيم. يهوديان گفتند به تورات قسم كه نگذاريم فرمانده روميان وارد شهر حمص گردد، و در اين راه ميكوشيم و بر روميان پيروز ميشويم مگر اينكه توانائي را از دست داده و مغلوب آنها شويم.
يهوديان، دروازه هاي شهر را بستند و به حراست و نگهداري شهر همت گماشتند. هم چنين مردم ديگر شهرها نيز از يهوديان و نصاري كه با مسلمانان صلح كرده بودند گفتند: اگر روميان و پيروانشان بر مسلمانان غلبه كردند، چاره اي نيست جز اينكه ما به حال نخستين برگرديم و اگر نه تا آخرين نفر كه از مسلمانان باقي است ما در كنار مسلمانان خواهيم بود و با روميان خواهيم جنگيد.
هنگامي كه خداوند متعال، كفار روم را مغلوب و مسلمانان را پيروز كرد، شهرها را به روي مسلمانان باز كردند و با رقص و سرود و شادي به پيشواز مسلمانان رفتند. (30)
(٢٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: صلح (يوم) الحديبية (1)
شبهه چهارم اينكه ميگويند: اگر امام زمان (عليه السلام) موجود باشد، لازم آيد كه ظاهر شود و خروج نمايد. مگر دنيا را گناه و فساد وخونريزي و سستي عقايد ديني و تعطيل احكام و حدود وظلم و جور فرا نگرفته است؟
جواب: اينكه عقل ما در شناخت علل و اسباب كارهاي خداوند قاصر و كوتاه است. ما اجمالا ميدانيم كه غيبت آن حضرت به امر خداست و ظهور و خروجش نيز به امر خدا است و آگاهي ما به تمام علل و اسبابي كه دخالت در ظهور آن حضرت دارد، قاصر و عقل را به آن راهي نيست.
ما ميدانيم كه بين حضرت يوسف و پدرش حضرت يعقوب (عليهما السلام) مسافت زيادي نبود ويعقوب (عليه السلام) در فراق فرزندش، چندان به حزن و غم گرفتار آمد كه نور ديدگانش را از دست داد تا اينكه بشارت دهنده اي آمد و پيراهن يوسف را به صورتش انداخت، ناگهان بينا شد. در اين مدت، حضرت يوسف پدر را از جاي خود آگاه نساخت چون از جانب خدا فرماني نرسيده بود. هنگامي كه خدا برايش اذن داد پدر را آگاه ساخت و به مصرش دعوت كرد.
روايات هم ميگويد: حضرت ظهور نكند تا دنيا از ظلم و جور پر گردد.
اگر گوئي اكنون آن زمان است گوئيم نه. بلكه آن وقتي است كه دنيا چنان گرفتار ظلم و جور شود كه مزاج مردم براي يك انقلاب الهي آماده شود.
ابو بصير و محمد بن مسلم ميگويند: از امام صادق (عليه السلام) شنيديم كه ميفرمود:
" ظهور قائم (عليه السلام) واقع نشود تا دو ثلث مردم نابود شوند " گفتيم: اگر دو ثلث مردم نابود شدند پس كه ميماند؟
فرمود: آيا دوست نميداريد كه شما از آن ثلث باقي باشيد؟ (31) وقتي كه به مقتضاي روايت، دو ثلث بشر نابود شوند آن وقت خدا ميداند كه مردم چه حالي پيدا ميكنند. در اثر جنگ و به كار بردن سلاحهاي مدرن و گرسنگي و ترس شديد، مرگ سرخ يعني مرگ با شمشير، مرگ سفيد يعني
(٢٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، أبو بصير (1)، إمام زمان (1)، محمد بن مسلم (1)، الحزن (1)
مرگ با طاعون. چنان كه در روايات آمده است و مردم در چنان محيط صبح و شام نميكنند جز اينكه آرزوي مرگ كنند. در اين موقع است كه دلها به سوي خدا متوجه ميشود و از خدا ميخواهند كه آنها را از اين بدبختي نجات دهد و از اين همه بلا و ناراحتي برهاند. در چنين موقع است كه دنيا براي يك انقلاب الهي و تشكيل يك حكومت آسماني آماده ميشود. وقتي كه منادي ندا كند كه " اي مردم آگاه باشيد اين است مهدي آل محمد (صلوات الله عليهم)، با او بيعت كنيد تا هدايت يابيد و مخالفت با حكمش نكنيد تا گمراه نشويد "، مردم فوج فوج از او استقبال كنند و به سوي وي روي آرند و دست رحمت پروردگار نيز بر سر مردم نهاده شود و فهم و درك آنها بيشتر گردد و صلاح خودشان را در پيروي از حكومت امام زمان (عليه السلام) تشخيص ميدهند و حكومت بزرگ الهي كه بر پايه رشد عقل و تكامل فكر و انديشه استوار است فراهم ميگردد.
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه ميفرمايد:
" إذا قام قائمنا وضع الله يده علي رئوس العباد فجمع به عقولهم وكملت به احلامهم " (آنگاه كه قائم ما قيام كند، خداوند دست رحمت خود رابر سر بندگانش مينهد پس عقلهاي آنها متمركز و كامل گردد.) (32) و مؤيد اين روايت، روايتي است كه عاصم بن حميد روايت ميكند از امام علي بن الحسين (عليهما السلام) كه از حضرت درباره توحيد سؤال كردند.
امام در پاسخ فرمود:
" خداوند متعال ميدانست كه در آخر الزمان، مردمي از اهل تعمق و دقت باشند و سوره قل هو الله و آيات آغاز سوره حديد را تا " عليم بذات الصدور " نازل فرمود. پس هر كسي ما وراي آن را جويا شد هلاك گردد ". (33) تبريز سيد أبو الحسن مولانا 9 صفر 1412 مطابق 29 / 5 / 1370
(٢٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، عاصم بن حميد (1)، آخر الزمان (1)، إمام زمان (1)
پاورقي‌ها 1 - سوره 21، آيه 105، يعني (بدرستي كه نوشتيم ما در زبور بعد از ذكر " تورات " كه زمين را ميراث گيرند بندگان من كه شايسته اند. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه آنها اصحاب مهدي (عليه السلام) است در آخر الزمان.
2 - ط تبريز، ص 246.
3 - ص 289.
4 - ص 260، مناهج المعارف يا فرهنگ عقايد شيعه در پاورقي بنقل علامه آقاي مير سيد احمد روضاتي 5 - ص 293 و 294 چاپ مطبعه حسان - قاهره 6 - شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 238 و 239 7 - شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 237.
8 - شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 236 و 237 9 - شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 236 10 - ديوان شمس تبريزي، ص 1189، چاپ هشتم، به تصحيح بديع الزمان فروزانفر 11 - محيي الدين چهره برجسته عرفان اسلامي، ص 408 12 - مصدر مزبور ص 409 13 - كتاب مثنوي، دفتر ششم، ص 555، چاپ علمي و فردوسي 14 - محيي الدين چهره برجسته عرفان اسلامي، ص 390.
15 - ص 21، ط بغداد (بنقل احقاق الحق، ج 13، ص 95) 16 - منتخب الاثر، ص 327 و 328 17 - احقاق الحق، ج 13، ص 90 18 - مصدر مزبور، ج 13، ص 91 19 - ص 472 20 - ص 473 21 - حق اليقين مجلسي، ص 280، چاپ 1347 ه ش
(٢٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: أصحاب الإمام المهدي عجل الله فرجه (1)، الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، كتاب حق اليقين للسيد الشبر (1)، مدينة بغداد (1)، آخر الزمان (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
22 - حق اليقين مجلسي، ص 281 و 282 23 - ص 3 24 - ص 365 25 - اللوامع الالهيه، ص 288.
26 - اللوامع الالهيه، ص 289 (در پاورقي از آيت الله شهيد قاضي طباطبائي) 27 - شيعه در اسلام، ص 152 28 - احقاق الحق، ج 13، ص 259 29 - اثبات الهداة، ج 7، ص 57.
30 - ص 143، چاپ مصر 1959 م 31 - عن ابي بصير و محمد بن مسلم قالا: سمعنا ابا عبد الله (عليه السلام) يقول: لا يكون هذا الامر حتي يذهب ثلث الناس: فقلنا: فإذا ذهب ثلثا الناس فما يبقي؟ قال: أما ترضون ان تكونوا الثلث الباقي؟ اثبات الهداة، ج 7، ص 402 32 - اثبات الهداة، ج 6، ص 367 33 - تفسير الميزان، ج 19، ص 68
(٢٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)، أبو بصير (1)، كتاب حق اليقين للسيد الشبر (1)، محمد بن مسلم (1)، الشهادة (1)

* 30 كلمه نوراني آيت الله حسن زاده آملي

كلمه نوراني از حضرت آيت الله حسن زاده آملي
صفحه(٢٧١)
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين با سلام و دعاي خالصانه به حضور انور دوستان فاضل و گرانقدر " مديران محترم واحد برگزاري مراسم نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجي تبريز " دامت بركاتهم الوافرة معروض ميدارد:
از اين خوشه چين خرمت ولايت رساله اي يا مقاله اي در شخصيت والاي حضرت بقية الله و تتمة النبوة، خاتم الاولياء علي الاطلاق، قائم آل محمد صلي الله عليه وآله مهدي موعود صلوات الله عليه درخواست فرموده ايد.
داعي در موضوع مذكور آنچه را كه قرآن وعرفان و برهان حكم فرموده اند به صورتي رصين در يك رساله درسي متين به نام " نهج الولاية " به رشته نوشته درآورده است كه با ده رساله ديگر به نام " يازده رساله فارسي " به طبع رسيده است.
اينك در اجابت مسئول آن عزيزان سي كلمه از كلماتي كه به اميد " هزار و يك كلمه " نگاشته ايم ارسال داشته ايم كه اگر رأي ثاقب آن انصار ولي الله اعظم صواب نبيند و صلاح داند به جاي يك مقاله در عداد اثر مبارك و مفيد شما قرار گيرد و درج و طبع شود.
والسلام علي من اتبع الهدي.
قم حسن حسن زاده آملي 15 ج 1 1412 ه ق = 2 / 9 / 1370 ه ش
(٢٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، شهر شعبان المعظم (1)، الصّلاة (1)، السجود (1)، النوم (2)
شمه اي از زندگاني حضرت آيت الله استاد آقاي حسن حسن زاده آملي (دامت افاضاته) حضرت آيت الله آقاي حسن حسن زاده آملي به سال 1307 هجري شمسي ديده به جهان گشوده اند. بعد از طي دوران مكتب خانه مرسوم آن زمان و دروس ابتدائي در اثر بارقه الهي وارد تحصيلات در رشته علوم اسلامي ميشوند و در مدرسه جامع آمل مقدمات، نصاب الصبيان، سيوطي، حاشيه، مطول، شرح نظام در صرف و تبصره علامه، شرايع محقق در فقه و مقداري از قوانين، لمعه را در محاضر علماي آمل فرا ميگيرند و بعد از ملبس شدن به لباس مقدس روحانيت كه بدستور استادشان انجام ميگيرد به سال 1329 هجري شمسي به تهران جهت ادامه تحصيلات علوم اسلامي عزيمت مينمايند.
عزيمت به تهران جهت ادامه تحصيل:
آيت الله حسن زاده آملي در ابتداء ورود به تهران در مدرسه حاج ابو الفتح و بعدها در مدرسه مروي سكني ميگزينند.
حضرتشان در تهران ادامه دروس لمعه و قوانين را از محضر مرحوم آيت الله آقاي سيد احمد خوانساري (قدس سره) پي ميگيرند.
(٢٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، اللبس (1)
رسائل و مكاسب شيخ اعظم انصاري، كفاية الاصول و جواهر فقه (به صورت درس خارج)، اشارت شيخ الرئيس، يك دروه تفسير مجمع البيان، يك دروه درايه و يك دوره رجال اردبيلي و قسمتي از شفا و كتابهاي زيادي در علوم هيئت، نجوم و رياضيات را در محضر پر فيض مرحوم حضرت آيت الله ميرزا أبو الحسن شعراني (رحمة الله عليه) تلمذ مينمايند.
استاد، حكمت منظومه و قسمت الهيه اسفار و مقداري تفسير را در محضر مرحوم حضرت آيت الله ميرزا مهدي قمشه اي (رحمة الله عليه) و قسمتي از شفا را در نزد مرحوم حضرت آيت الله ميرزا احمد آشتياني (رحمة الله عليه) و باز مقداري از شفا و شرح فصوص را خدمت جناب آقاي فاضل توني و منطق منظومه را نزد جناب آقاي شيخ علي محمد جولستاني فرا ميگيرند.
معظم له از شاگردان دروس فقه واصول مرحوم حضرت آيت الله شيخ محمد تقي آملي (رحمة الله عليه) و مدت پنج سال از شاگردان دروس خارج و اسفار مرحوم حضرت آيت الله آقاي ميرزا أبو الحسن رفيعي قزويني (رحمة الله عليه) ميباشند.
مجموع مدت تلمذ آيت الله حسن زاده آملي در محاضر اساتيد فوق الذكر در تهران حدود 13 يا 14 سال ميباشد.
عزيمت به حوزه علميه قم استاد در سال 1342 هجري شمسي به حوزه علميه قم عزيمت نموده و ضمن شروع به تدريس از محاضر مرحوم حضرت آيت الله علامه طباطبائي و اخوي ايشان مرحوم جناب آقاي محمد حسن الهي (قدس سرهما) استفاده هاي وافري ميكنند.
سابقه تدريس آيت الله حسن زاده آملي در حوزه علميه قم تنها در رياضيات فزونتر از 17 سال بوده و هم اكنون حضرتشان مشغول تدريس علوم عاليه ميباشند.
استاد به زبان فرانسه هم تسلط دارند.
تأليفات:
حضرت آيت الله حسن زاده آملي داراي تصنيفات زياد در حدود 112 جلد اعم از كتب و رسائل در علوم مختلفه هستند كه بيش از 40 مجلد به طبع رسيده است. در اينجا اشاره اي گذرا
(٢٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب مجمع البيان للطبرسي (1)، كتاب كفاية الأصول للآخوند الخراساني (1)
داريم به فهرست عناوين قسمتي از تأليفات معظم له:
1 - تصحيح يكدوره نهج البلاغه (از روي نسخه خطي كه به يك واسطه از خط جناب سيد رضي استنساخ شده است) 2 - شرح نهج البلاغه 5 جلد 3 - اعراب گذاري جلدين اصول كافي مرحوم ثقة الاسلام كليني 4 تصحيح خلاصة المنهج ملا فتح الله 5 - تصحيح و حاشيه كامل بر كشف المراد في تجريد الاعتقاد 6 - تصحيح كليه و دمنه ابو المعالي نصر الله منشي و ترجمه 2 باب باقيمانده از آن به سبك انشاي نصر الله منشي 7 - تصحيح يكدوره شفا شيخ الرئيس (از اول طبيعيات تا آخر الهيات) 8 - تصحيح و تحشيه تمهيد القواعد صائن الدين 9 - شرح فصوص قيصري 10 - تصحيح و شرح فصوص الحكم فارابي 11 - تصحيح و تعليق بر اصول اقليدس 12 - هزار و يك نكته 13 - شرح عربي " تحفة الاجله في معرفة القبله " علامه حيدر قلي سردار كابلي بنام " دروس معرفة الوقت والقبله " 14 - حدود 9 سال استخراج تقويم 15 - ديوان شعر 16 - نهج الولاية (يكي از رسائل " يازده رساله فارسي " است) 17 - معرفت نفس 3 جلد 18 - مجموعه مقالات 19 - صد كلمه 20 - اتحاد عاقل به معقول (كتاب سال شناخته شده است) 21 - عيون مسائل معرفت نفس و شرح آن " سرح العيون في شرح العيون "
(٢٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
22 - نور علي نور، در ذكر و ذاكر و مذكور.
23 - تصحيح " آغاز و انجام " خواجه طوسي و تعليقات بر آن 24 - نثر الدراري علي نظم اللئالي 25 - تصحيح كامل دوره اسفار با تعليقات بر آن 26 - شرح كامل زيج بهادري 27 - تصحيح و شرح اكرمانا لاووس در مثلثات كروي 28 - خير الاثر در رد جبر وقدر 29 - هشت رساله عربي 30 - مقالات زيادي در مجلات و نشريات ديني و علمي
صفحه(٢٧٨)
1) كلمه العالم ظل الله تعالي شأنه، فتدبر في قوله سبحانه: " قل كل يعمل علي شاكلته "، وفي قوله صلي الله عليه وآله و سلم -: " ان الله خلق آدم علي صورته "، فلو كان فيه تعالي اضطرار لوجد في العالم، ولما كان هو تعالي صرف الاختيار فالعالم كله مختار حتي الجمادات الشاعرات به المسبحات له، فبطل قول من نفي الاختيار عن الانسان فتبصر.
2) كلمه در دعاي مجي يكصد و هفتاد و هشت اسم الهي آمده است و پنجاه و هفتمين آن اسم اعظم " يا موجود " است كه مقدسهاي خشك سخت از آن رم ميكنند چه اين ميگويند: " وجود و موجود را عارفان و حكيمان به دهان مردم انداختند " با اين كه دعاي مجير را مرحوم كفعمي در بلد امين و مصباح از حضرت خاتم انبياء - صلي الله عليه وآله و سلم - روايت كرده است كه وقتي در مقام ابراهيم عليه السلام به نماز بود، جبرئيل آ را براي آن جناب آورد. (مصباح كفعمي ط ارحلي ص 268) امام امير المؤمنين علي عليه السلام كه خود اسوه عارفان و قدوه حكيمان
(٢٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي إبراهيم (ع) (1)
است در خطبه نخستين نهج فرموده است: " كائن لاعن حدث، موجود لاعن عدم " و در خطبه چهل و نهم آن فرموده است: " فهو الذي تشهد له أعلام الوجود علي اقرار قلب ذي الجحود " و در خطبه 183 فرمود: " الدال علي قدمه بحدوث خلقه، وبحدوث خلقه علي وجوده " وقريب به اين عبارات در مواضع ديگر نهج. عزيز نسفي در كشف الحقائق آورده است كه از آن جناب سؤال كردند كه وجود چيست؟ گفت: به غير وجود چيست. (ص 31 ط 1 ايران).
و نيز آن حضرت فرمودند: " فهذا الوجود كله وجه الله " به تفصيلي كه در رسالة لقاء الله نقل كرده ايم. (هشت رساله عربي ط 1 ص 37).
و امام سيد الشهداء عليه السلام در دعاي شريف عرفه فرموده است: " كيف يستدل عليك بما هو في وجوه مفتقر اليك ".
و امام جعفر صادق عليه السلام فرموده است: " يا من هداني إليه ودلني حقيقة الوجود عليه، وساقني من الحيرة إلي معرفته.. " به تفصيلي كه سيد ابن طاووس در جمال الاسبوع آورده است. (فصل 33 ص 325 ط 1 چاپ سنگي).
در اواسط مجلد پنجم كشكول شيخ بهائي چنين آمده است: " الدعاء المسمي بدعاء الحزين: اناجيك يا موجود ابكل مكان لعلك تسمع ندائي.. " (ص 550 ط نجم الدولة).
3) كلمه علم و عمل دو گوهر انسان سازند، آن مشخص و سازنده روان است، و اين مشخص و سازنده بدن، و هر دو غذاي انسانند، و غذا با مغتذي مسانخ و مجانس است، و بدن در همه عوالم مرتبه نازله است و تفاوت بدنها به كمال ونقص است ذلك تقدير العزيز العليم.
علم و عمل به منزلت دو بال نفس ناطقه اند كه به اندازه نيروي اين دو بال در عوالم بي پايان پرواز ميكند پروازي كه در نشأت شهادت داخل در عالم غيب ميشود، و در عالم غيب ظاهر در نشأت شهادت ميگردد.
(٢٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، دولة ايران (1)، الشيخ البهائي (1)، يوم عرفة (1)، اللعن (1)، العزّة (1)، الشهادة (1)، البول (2)
پرواز برون ز حد و احصا * آني چو هزار سالت اي دوست از اين اشارت سر اين گونه آيت را درياب كه حق تعالي به پيامبر فرمود:
" واسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا.. " اي پيامبر از پيامبران پيشين بپرس.
آري صاحب نفس مكتفي با اين كه در عالم شهادت است وارد در عالم غيب ميشود از پيمبران پيشين ميپرسد. نيازي به تقدير مضاف نيست كه مثلا گفته شود اي واسئل أمم من ارسلنا من قبلك وعلمائهم. و نيز راز اين گونه روايت را فهم كن كه راوي از معصوم ميپرسد: آيا انسان كه از اين سرا رخت بر بسته است دوباره ميتواند كسان خود را در اين نشأت ديدار كند؟ در پاسخ فرمود آري. پرسيد تا چه اندازه؟ فرمود علي قدر منزلته، و در روايت ديگر علي قدر عمله، و در ديگري علي قدر فضائلهم.
از اين لقاء سبوحي به حقيقت و واقع رجحت هم رسيده اي تدبرتر شد ان شاء الله تعالي. رسول خاتم - صلي الله عليه وآله و سلم - فرمود: " العلم امام العمل والعمل تابعه " علم امام عمل است زيرا كه كاري بي راهنمايي و پيشوائي دانش صورت نميگيرد، و سعادت حقيقي انسان بدون نور علم وقوع نمييابد، و مدينه فاضله انساني جز با علم بايسته و عمل شايسته تشكيل نميشود، بقول حكيم سنائي غزنوي:
علم نر آمد و عمل مادة * دين و دنيا بدين دو آماده نور علم عين نفس ميگردد كه هم ذاتش را فسحت وجود ميدهد، و هم چشم بيناي او ميشود. مسأله اتحاد علم و عالم و معلوم، و عمل و عامل و معمول از مهمترين مسائل علم الهي است، و معرفت نفس كه خود اساس همه خيرات و سعادات است روح آن نيل بدين حقيقت اتحاد است، و دروس اتحاد عاقل به معقول راقم به بسط و تفصيل مكتفل اثبات آن است.
4) كلمه از جناب وصي، امير المؤمنين إمام علي عليه السلام مأثور است كه: " ظهرت
(٢٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علم المعصوم (2)
الموجودات عن بسم الله الرحمن الرحيم ". ظهور از آن حضرت وجود است كه به تعبير فارابي در مدينه فاضله مساوق حق است. نحويان ضمير را به ظاهر و بارز و مستتر تقسيم كرده اند، ظاهر آشكار است و بارز نيم آشكار و مستتر پوشيده.
بدين مثابت ظاهر وجود است كه هو الاول والاخر والظاهر والباطن، و بارز ممكن است كه برزو الله جميعا و برزوا الله الواحد القهار و مستتر در عرف عارف اعيان ثابته است و در اصطلاح حكيم ماهيات.
5) كلمه حروف جاره در حكم ظروف اند، يعني چنان كه ظروف متعلق اند و متعلق ميخواهند حروف جاره نيز در اين حكم با ظروف شريكند، لذا نحوي ظرف را بر جار و مجرور نيز اطلاق ميكند و ميگويد اين جار و مجرور ظرفي است لغو يا ظرفي است مستقر.
ظرف لغو در اصطلاح نحو مقابل ظرف مستقر است، و اصطلاح هر قوم را بايد حفظ كرد. ظرف مستقر ظرفي است كه ضمير در آن خفته و نهفته است و بجاي ضمير نشسته است، و ظرف لغو ظرفي است كه خالي از ضمير است و بجاي ضمير ننشسته است.
اگر متعلق ظرف مطلقا چه جار و مجرور و چه غير آن از ظروف ديگر افعال عموم مقدر باشد آن ظرف مستقر است و اگر نه ظرف لغو. افعال عموم در اين نظم فارسي آمده است: افعال عموم نزد ارباب عقول * كون است و وجود است و ثبوت است و حصول تفضيل ضابطه مذكور اين است كه در سه صورت ظرف لغو است و در يك صورت ظرف مستقر بدين بيان.
1 - اگر متعلق ظرف افعال عموم ومقدر باشد ظرف مستقر است، مثل زيد في الدار، چنان كه گوئي زيد عندك
صفحه(٢٨٢)
2 - اگر متعلق ظرف افعال عموم باشد ومقدر نباشد ظرف لغو است، مثل زيد كائن في الدار، زيد كائن عندك.
3 - اگر متعلق ظرف افعال خصوص ومقدر باشد باز ظرف لغو است، مثل بسم الله كه ابتدء يا استعين يا نحو آنها مقدر است.
4 - اگر متعلق ظرف افعال خصوص ظاهر باشد نيز ظرف لغو است مثل زيد دخل في الدار.
در قسم اول چون خبر محذوف است و ظرف بجاي آن نشسته است و در خبر ضمير است بدين لحاظ گويند ضمير در ظرف استقرار دارد و ظرف مستقر است. مثلا زيد في الدار تقدير و اصل آن زيد كائن في الدار است كه در كائن ضمير مستتر است و رابط خبر به مبتدا است، وفي الدار بجاي كائن نشسته است كه ناچار ضمير در ظرف قرار گرفته است، و اما آن سه وجه ديگر چنين نيستند كه خالي و عاري از ضميرند كه از اين عاري بودن از ضمير تعبير به لغو كرده اند.
6) كلمه كل الوجودات منطو في الوجود الصمدي، وتحت اسمائه الحسني كل الماهيات والاعيان الثابتات، فعلمه بالجميع حضوري سابق عليها، فعلي تفضيلي لحضور كل وجود وكل ماهية بوجود واحد بسيط، فعلمه بالكل علم اجمالي في عين الكشف التفصيلي. وليس مفاد قول الحكيم: " بسيط الحقيقة " كل الوجودات والاشياء إلا مضمون نحو قوله تعالي: " والله بكل شيي عليم " " ولا يغرب عنه مثقال ذرة " فانهم 7) كلمه عارفان بالله صادر نخستين را به اسامي گوناگون از قبيل هيولاي كليه و هيولاي اولي وهباء و وجود منبسط و نفس رحماني ورق منشور ونور مرشوش
صفحه(٢٨٣)
وغيرها نام ميبرند. در اين كلمه نظر ما به تسميه آن به هيولي است. جسم طبيعي در حكمت مشاء مؤلف از هيولاي مادي و صورت مادي است. اما صادر نخستين هيولائي است كه جميع كلمات وجودية از عقل اول تا هيولاي اولاي مادي طبيعي بر آن منقش اند و قائم بدانند. نفس و بدن و ملكات نفس وصور برزخي نفس در حكمت مشاء و حكمت متعاليه بعنوان هيولي و صورت اند كه اينك بيان ميكنيم: هيولا و صورت عالم طبيعت كه دو اصل جسم طبيعي اند و جسم مؤلف از آن دو است بدين نحو است كه هيولي متحقق به صورت جسميه است هر چند صورت جسميه بدون نوعيه در خارج بوقوع نميرسد، و صورت جسماني شريكة العلة است و علت اصل مفارق راست كه هيولي را در كنف صورت تحقق ميدهد و نگاه ميدارد به تفضيل و بياني كه در نمط اول اشارات شيخ و شرح خواجه بر آن آمده است، اما صادر نخستين جوهر مطلق و هيولاي كلي است كه محصل همه صور كلمات نوري وجودي ما سوي الله باذن الله است كه تحصل وتحقق صور وجوديه مطلقا اعم از مقارق و مقارن به اين هيولاي اعني وجود منبسط است به عكس هيولي و صورت ياد شده در حكمت مشاء كه هيولي به متحصل است. اما نفس و بدن: در اين نشأه نفس محصل بدن است و بدن بدان متحصل است يعني نفس صورت بدن است، و در نشأه وراي طبيعت نفس هيولاي صور ابدان برزخي خود است و اين ابدان صور ملكات نفس اند، و همه از منشئات نفس اند و بدو متحصل اند و بدو قائم اند، پس نسبت با بدن در نشأه طبيعت نسبت صورت با هيولاي به اصطلاح حكيمان مشاء است، و نسبت آن با ابدان برزخي كه صور مثالي قائم بدويند نسبت هيولي وصور باصطلاح عارفان بالله است.
شيخ رئيس در تفسير سوره فلق، قضا را بر صادر نخستين اطلاق كرده است، وقدر را بر كلمات وجوديه منتقش بر او، ونعم ما فعل، و عبارت شريفش چنين است: " اول الموجودات الصادر عنه هو قضاؤه وليس فيه شر اصلا إلا ما صار مخفيا تحت سطوح النور الاول، وهو الكدرة اللازمة لما هيته المنشأة
(٢٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
من هو يته ثم بعد ذالك تتأدي الاسباب بمصادماتها إلي شرور لازمة عنها بعد قضائه والسبب الاول من معلولاته فيها هو قدره وهو خلقه " 8) كلمه در ميان پنج قوه ظاهري فقط سمع و بصر بر باري تعالي اطلاق شده است.
در قرآن مجيد و كتب ادعيه وجوامع روائي، سميع وبصير بسيار آمده است. و در همه رواياتي كه از خاصه و عامه كه به طرق وصور گوناگون در احصاي نود و نه اسم الهي مأثور است كه: " إن لله تسعة وتسعين اسما من دعابها استجيب له، و من أحصاها دخل الجنة "، اين دو اسم شريف آمده است. و با اين كه در احصاي بعضي از اسماي الهي اختلاف دارند در اين دو اسم متفق اند. و لكن در هيچ آيت و روايتي و در هيچ دعاي مأثوري اسم لامس و ذائق و شام بر حق تعالي اطلاق نشده است.
سميع وبصير از ائمه سبعه اسماي حسناي الهي اند كه عبارت از حي و عالم و مريد و قادر وسميع وبصير و متكلم اند، وحي امام ائمه است، و اراده چون بالا برود علم است. و همچنين صفات آنها ائمه سبعه صفات اند كه عبارت از حيات وعلم و اراده و قدرت وسمع و بصر و كلام است.
قواي لامسه و ذائقه و شامه توغل در مادة دارند، علاوه اينكه آنچه در تدبير نظام و حفظ انتظام امور مردم براي سلطان حكيم مدبر لازم است تا آحاد اجتماع را در مسير كمال و خطه عدل وا دارد، و آنان را از هرج و مرج طغيان و عصيان و تجاوز باز بدارد اين است كه بدانند سلطان به اوضاع آنها بصير و به احوالشان ناظر و به گفته هايشان سميع است، پس بدانچه گفته ايم در اطلاق سميع وبصير بر حق سبحانه تدبر شود. تفصيل بحث را در باب هفتم رساله ما بنام " كلمه عليا در توقيفيت أسماء " طلب بايد كرد.
9) كلمه موجودات مفارق را واحد بالعدد دانستن خالي از دغدغه نيست، بلكه
صفحه(٢٨٥)
شيخ رئيس واحد بالعدد را بر واجب تعالي اطلاق كرده است، در فصل سوم از مقاله هشتم الهيات شفاء گفته است: " فقد بان من هذا ومما سلف لنا شرحه أن واجب الوجود واحد بالعدد.. " (ج 2 چاپ سنگي ص 223)، بلكه حضرت امام سيد الساجدين صلوات الله وسلامه عليه در صحيفه سجاديه فرموده است: " لك يا الهي وحدانية العدد " وحدانية منصوب است و مفعول مطلق بدين صورت: " لك يا الهي وحدانية وحدانية العدد " معني واحد بالعدد واحد به كم منفصل است كه گويي يك و دو و سه وهكذا، مثلا زمين يكي و آفتاب يكي و فلك يكي وملك يكي و خدا هم يكي، واحد بالعدد بدين معني محدود و معدود است وليس بذاك وبذلك در حق او صادق است كه با صمد بودن باريتعالي يعني با وجود صمدي سازگار نيست زيرا هر چه كه معدود است محدود است و بالعكس. و به بيان امير المؤمنين علي عليه الصلاة والسلام: " و من حده فقد عده "، و خود شيخ هم در اشارات و كتب ديگرش تصريح كرده است كه خداوند سبحان واحد بالعدد نيست فكيف التوفيق؟.
در جواب آن گوئيم: واحد بالعدد در فصل ياد شده شفاء به معني واحد بالتعين وبالتشخص و بالشخص است چنان كه در فصل 18 نمط چهارم اشارات گفته است: " واجب الوجود بالمتعين.. " يعني المتشخص. در بيان فرموده امام سجاد عليه السلام علاوه بر وجه مذكور وجوهي ديگر در رساله " لقاء الله " به تفصيل آورده ايم بدانجا رجوع شود.
10) كلمه فصول حقيقي اشياء، انحاء وجودات خاصه آنهايند، و فصول منطقي علامات و امارات و حكايات از آنهايند، لذا فصول حقيقي اشياء نه از مقوله جوهرند و نه از مقوله عرض بلكه فوق مقوله اند چه اگر فصول آنها عرض باشد لازم آيد تقوم جوهر به عرض، علاوه اينكه لازم آيد وجود يك حقيقت هم جوهر باشد و هم عرض، و اگر جوهر باشد جوهر خود جنس است و در تحصل
(٢٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الصّلاة (1)
خارجي خود نياز به فصل دارد و باز نقل كلام در اين فصل ميشود و هكذا. اين مطلب شريف را نخست جناب شيخ رئيس در فصل ششم از مقاله نخستين قاطيقورياس شفا عنوان فرموده است (منطق شفاء ج 1 ص 45 ط مصر) و صاحب اسفار از اين تحقيق و تنقيب شيخ انتقال يافته است كه فصول حقيقي اشياء وجودات خاصه آنهايند.
چنان كه در تعليقه اي بر شفاء گويد: " كلمة عرشية إن الذي هدانا الله بنوره وأفاض علي قلبنا بفضله هو أن الصور النوعية ليست بجواهر ولا بأعراض هي وجودات خاصة والوجود ليس بجوهر في ذاته ولا عرض.. " (ص 73 ط 1 رحلي چاپ سنگي). و در چند جاي اسفار متعرض بدين كلمه عرشيه شده است به خصوص در فصل سوم منهج سوم مرحله نخست آن، و در فصل هشتم مرحله چهارم آن (ج 1 ط 1 رحلي ص 70 و 119).
غرض اين كه علم به فصول اشياء كه در واقع معرفت به حقائق وجودي آنها است جز به طريق معفت شهودي ميسر نيست زيرا كه فصول منطقي حكايات فصول حقيقي وعلامات و امارات آنهايند، لاجرم معرفت شهودي به حقائق اشياء ارفع از معرفت نظري بدانها است، معني اين سخن نه اين است كه معرفت نظري باطل است وعلم منطق ناصواب. فافهم، والله سبحانه ملهم الصواب.
و بايد دانست كه علوم حقيقي هم از طريق نظر و استدلال حاصل آيد و هم از طريق تصفيه واستكمال. دست فكر نظري در معرفت برخي چيزها مانند وجود و بسائط مطلقا كوتاه است و لكن از طريق معرفت شهودي علم بدانها صورت پذير است، لذا در عبارت عارفان آمده است كه تحصيل علم بدين گونه چيزها از فكر نظري ميسور نيست، ديگران از ظاهر عبارت آنان پنداشته اند كه عارفان مطلقا حكمت نظري را مردود ميدانند و برهان منطق را منتج علم يقيني نميشناسند، و اين پنداري ناصواب درباره آنان است، و اگر متصوفي به اطلاق فكرت نظري را مذمت كند و نادرست داند به تعبير صاحب اسفار بايد او را از جهله صوفيه دانست. در اين كلمه عليا به تفصيل در رساله " قرآن وعرفان و
صفحه(٢٨٧)
برهان از هم جدائي ندارند " سخن گفته ايم.
و چون فصل حقيقي هر چيز نحو وجود خاص آنست و شيئيت شيئي به صورتش است پس دانسته شود كه هر چه صورت آكد و أشد باشد بدن وي اضعف و اخس باشد چنان كه به حسب انفعال نيز اشد خواهد بود. صاحب اسفار در آخر فصل هشتم مرحله چهارم آن در تحرير اين مطلب فرموده است:
" ذكر اجمالي: كلما كانت الصورة اشد فعلية و شرفا ونورية كانت المادة القابلة لها أشد انفعالا وخسة وظلمة " سپس آن را به عنوان ذكر تفصيلي در چند سطر بسط داده است. نگارند در تعليقه اي بر آن گفته است:
إنك بالتدبر في الحجر تجد جسميته أخس من جسمية المعدني كالعقيق مثلا، وجسمية العقيق أخس من جسمية النامي كالشجر مثلا، وجسمية هذا أخس من جسمية الحيوان، وجسمية هذا أخس من جسمية الانسان. و هذا الاصل الرصين يهديك إلي كون معاد الانسان روحانيا وجسمانيا معا فان البدن إما عنصري او برزخي او عقلي بمراتب كل واحد منها علي حسب مراتب النفس نقصا وكمالا - اعني أن النفس الضعيفة كان جسمها قويا في جسمية و بالعكس. والصورة الانسانية لا تخلو عن بدن قط، وتلك الابدان طولية والتفاوت بينها بالكمال والنقص. ويعبر عن البدن الغير العنصري الطبيعي بالبدن الدهري والجسم الدهري ايضا.
ثم إذا صارت النفس اشد فعلية وكانت المادة التابعة لها أشد انفعالا يرزق الانسان بطي الارض و ما شابهه من خوارق العادت.
11) كلمه اتفاق افتاد كه حكيم ملا علي نوري و شيخ أحمد احسائي با فتحعليشاه قاجار نشسته بودند، فتحعليشاه امارت اصفهان را به فرهاد ميرزا كه ملقب به معتمد الدولة بود واگذار كرد، فقال الاحسائي: بمقتضي معطي الشيي لا يكون فاقدا له لابد أن يكون
(٢٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة إصفهان (1)
هذا الملك اصبهان إذ فوض أمره إلي معتمد الدولة، وقال النوري في جوابه ما فوض بناء الاصبهان إليه بل فوض سلطنته إليه والملك واجد لها الان ايضا.
12) كلمه تغيرات اگر لبس فوق لبس است استكمالي است كه در سلسله طولي است لذا در لسان حكمت از آن تعبير به تغيرات طولي ميكنند، و اگر خلع ولبس است انقلابات كون و فسادي است كه در سلسله عرضي است لذا در لسان ياد شده تعبير به تغيرات عرضي ميكنند فافهم.
13) كلمه در صحف عارفان بالله هر يك از كلمات وجودي را به " حق مخلوق به " تعبير ميكنند، اين اصطلاح را از كريمه: " ما خلقنا السموات والارض و ما بينهما الا بالحق " (الاحقاف 4) اتخاذ كرده اند.
14) كلمه جميع محسوسات بالذات كه صور اشياء جزئيه وصور مدركه نفس اند معقولات كليه ميگردند، و جميع معقولات كه صور حقائق كليه وصور مدركه نفس اند تشخص خاص عقلاني مييابند با اين كه براي نفس جزئي حاصل اند.
تفصيل اين كلمه را در " سرح العيون في شرح العيون "، و به خصوص در " الحجج البالغة علي تجرد النفس الناطقه " در بيان برهان دوم نفس شفاء ذكر كرده ايم.
15) كلمه نفس را اطلاقاتي است كه در نكته 202 هزار و يك نكته آورده ايم، در اين كلمه غرض ما اين است كه حق سبحانه از زبان عيسي روح الله عليه السلام حكايت فرموده است كه گفت: " تعلم ما في نفسي ولا اعلم ما في نفسك " (المائدة
صفحه(٢٨٩)
117) و نيز در قرآن كريم آمده است: " يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة " (النساء 2) و " وهو الذي أنشأكم من نفس واحدة " (الانعام 99)، و " هو الذي خلقكم من نفس واحدة " (الاعراف 190)، و " خلقكم من نفس واحدة " (الزمر 7).
مؤيد الدين جندي در شرح فص شعيبي فصوص الحكم فرموده است:
" اعلم أن حقيقة النفوس كلها من النفس الواحدة التي هي نفس الحق، وأما صور النفوس فانها تجليات نورية في النفس الرحماني يتنفس الحق بها عن الصور الجسمانية الطبيعية، فإن كانت أعني النفس جزية فهي صورة من صور النفس الكلية الواحدة الرحمانية منفوخة في مادة نفسية نورية رحمانية، وان كانت نفسا كلية من النفوس للانسان الكامل فهي عين نفس الحق ظهرت في مرتبة حقيقة هذا العبد علي نحو من الصورة " الخ 16) كلمه اين كلمه عليا صورت واقعه اي است كه از قرائت سوره مباركه واقعه براي راقم روي آورده است، و آن را در شرح عين 63 " سرح العيون في شرح عيون مسائل النفس " به رشته نوشته درآورده ام و به همان صورت در اينجا نقل ميكنم:
كان هذا المفتاق إلي ربه الغني المغني في الليلة الثالثة من شهر شعبان المعظم من شهور سنة تسع واربعمائة بعد الالف من الهجرة يقرء في بيته في بلد قم سورة الواقعة من القرآن الكريم، فلما بلغ إلي قوله سبحانه: " وأما إن كان من المكذبين الضالين فنزل من حميم وتصلية جحيم " فإذا تمثلت له الجحيم وارتفعت زبانيتها ولهبها، فشاهد قوله سبحانه: " وبرزت الجحيم لمن يري " شهود عيان، من غير أن تمسه الجحيم وتؤذيه، مع أن التمثل متحقق في صقع ذات المدرك لانه نحو من الادراك، فالهمت بأمرين: أحدهما أنه يصح للانسان الطاهر من الريون والادناس والارجاس، الحافظ للمراقبة والعندية والاخلاص، والعامل لصالح الاعمال والافعال أن لا يمر بآية من الايات القرآنية إلا أن ما تخبر عنها من أية واقعة كانت تحققت في الخارج اولم تتحقق بعد تتمثل له علي ما
(٢٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: شهر شعبان المعظم (1)، القرآن الكريم (1)، سورة الواقعة (1)، الغني (1)، الكرم، الكرامة (1)
هي عليها، سيما إذا كان الانسان ذا توجه تام وهمة وجمعية في تمثلها و مشاهدتها فإن للهمة تأثيرا معجبا في ما يريده الانسان ويشتهيه.
وثانيهما أن تمثل الجحيم مثلا في صقع نفس وإن كانت برزت لمن يري و لكن التمثل العلمي الشهودي أمر، وبروزها لنفس ححيمة أمر آخر، والاول ربما لا يؤذي مدركه بل يوجب له العلم الابتهاجي والشهود الانبساطي بخلاف الثاني الموجب للعذاب الاليم فتبصر.
17) كلمه كلمه شجر و شجره، امروز در محاورات ما متبادر به درخت است نه گياه و بوته، و لكن در قرآن و حديث اطلاق بر بوته و گياه شده است. قوله سبحانه: " و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين " (بقره 36) كه مراد بوته گندم است.
قوله علت كلمته " وانبتنا عليه شجرة من يقطين " (صافات 147) كه صريحا به بوته كدو، شجره اطلاق شده است.
در آيت نخستين نفرمود " هذه البقلة "، و در دومين نفرمود " بقلة من يقطين " مثلا.
در جوامع روائي ما از امام علي بن موسي الرضا - عليهما السلام - روايت شده است كه در بيان شجره فرمود: " أشار لهما إلي شجرة الحنطة " اگر چه وجوه ديگر نيز در بيان آن روايت شده است، به تفسير مجمع ونور الثقلين و بحار طبع كمباني ج 5 ص 44 رجوع شود.
در باب نهي من أ كل ثوما او بصلا أو كراثا أو نحوها، از كتاب مساجد صحيح مسلم چند حديث در اطلاق شجره، بر بوته پياز و سير روايت شده است، از آن جمله [.. سئل أنس عن الثوم فقال قال رسول الله صلي الله عليه وآله: " من أكل من هذه الشجرة فلا يقر ربنا ولا يصلي معنا ". و از آن جمله ".. فقال صلي الله عليه وآله: من أكل من هذه الشجر الخبيثة شيئا فلا يقربنا في المسجد.. ولكنها شجرة اكره ريحها] (ص 79 و 80 ج 2 معرب ط مصر)
(٢٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب صحيح مسلم (1)، الظلم (1)، السجود (1)، الأكل (1)، الصّلاة (1)، القمح، الحنطة (1)
حديث اخير را شيخ اكبر درفص محمدي فصوص الحكم آورده است و گفته است: " فقال في خبث الثوم هي شجرة خبيثة اكره ريحها، و لم يقل اكرهها فالعين لا تكره، وانما يكره ما يظهر منها، والكراهة لذلك " (ص 486 ط 1 از شرح قيصري) و مانند كلمه شجر و شجره است، كلمه سمك و حوت كه امروز در محاورات ما متبادر به ما هي فلس دار حلال است، و لكن در لغت بر حيواني كه فقط در آب زنده ميماند و در بيرون آب ميميرد اطلاق سمك و حوت ميشود، به تحقيقي كه جناب استادم علامه ذو الفنون ابو الفضائل حاج ميرزا ابو الحسن شعراني شرف الله نفسه الزكيه در تعليقه اي بر وافي افاده فرموده است: ".. وقال في الصحاح: السمك خلق الماء، فيكون كل حيوان يعيش في الماء وحده سمكا.
وفي بعض كتب اللغة هو الحوت من خلق الماء، فيكون مرادفا للحوات و يكون الحوت أعم مما يتبادر إلي ذهننا. والظاهر ان كل حيوان بحري يموت إذا خرج من الماء فهو حوت وسمك. فان كان ذا فلس فهو حلال و الا فهو حرام، و كل حيوان يعيش في البر الماء معا كالسرطان والسلحفاة والضفارع فهو حرام " (م 11 ط 1 ص 58).
18) كلمه الامكان الاستعدادي يقع في السلسلة العرضية دون الطولية بخلاف الامكان الذاتي. ثم الامكان الاستعدادي له لسان صدق علي ناطق بأن كل حركة استكمالية فيها نظم خاص يرتقي الشيئ بذلك النظم إلي كماله اللائق له، وذلك النظم هو من سنة الله التي قال عز من قائل: " فلن تجد لسنة الله تبديلا ولن تجد لسنة الله تحويلا " (الفاطر 42 و 43) ولابد أن يكون ذلك النظم الارتفاعي تحت التدبير المتفرد بالجبروت. ولما كان ذلك الاستعداد يستكمل آنا فآنا فكلما زاد الشيئ استعدادا زاده الواهب تعالي شأنه كمالا فيعطي الاستعداد لكي يعطي الكمال " يا من لا تزيده كثرة العطاء إلا جودا وكرما ".
وبالجملة أن الامكان الاستعدادي يدلنا علي وحدة الصنع الدالة علي وحدة
(٢٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (1)، الكراهية، المكروه (2)، الموت (1)
الصانع المستجمع لجميع الكمالات الوجودية الصمدية.
ثم يستفاد من عطا الواهب آنا فآنا علي حسب استعداد المتهب كذلك أنه لابد من مناسبته وارتباط بين المفيض والمفاض عليه كما أن بين كل مقدمات و بين صورتها العلمية التي هي نتيجتها وغايتها مناسبة خاصة، ولا يفيض فيض الفياض علي شيئ مطلقا إلا بحسب مناسبة حاصلة بين المفيض والمستفيض، ثم اقرأ وارقه.
اين كلمه سامي را به عنوان لطيفه عرشيه در تعليقاتم بر غرر الفوائد به نام " درر القلائد " علي غر الفرائد "، و نيز در تعليقاتم بر اسفار به نام " مفاتيح الاسرار لسلاك الاسفار " به هيأت مذكور تحرير كرده ام و در اينجا نقل كرده ام.
19) كلمه يكي از دوائر عظام در علم هيأت دائره نصف النهار است. و آن عظيمه اي است كه به دو قطب افق كه يكي سمت الرأس و ديگري سمت القدم است، و نيز به دو قطب معدل النهار يعني به دو قطب دائره استواي سماوي كه دائره استواي ارضي در سطح آنست ميگذرد. وبدين دائره، عرض بلاد تحصيل ميگردد چه عرض بلد قوسي از اين دائره است كه ميان قطب ظاهر افق اعني سمت الرأس و دائره معدل النهار، و يا ميان قطب ظاهر معدل النهار و دائره افق از جانب اقرب واقع ميشود.
در روايت دائره نصف النهار تعبير به فلك شده است كه تو را رسد به جاي دائره نصف النهار گويي: " فلك نصف النهار ". ابراهيم بن محمد الثقفي في كتاب الغارات باسناده عن الاصبع بن نباتة قال: قال علي عليه السلام.. وقت صلوة الظهر إذا كان الغيظ يكون ظللك ومثلك وإذا كان الشتاء حين تزول الشمس من الفلك ذلك حين تكون علي حاجبك الايمن الحديث (مستدرك الوسائل ج 1 ط 1 رحلي - ص 187).
ابو ريحان بيروني در چندين جاي از قانون مسعودي كه مجسطي اسلامي است از دائره نصف النهار تعبير به فلك نصف النها كرده است. مثلا در باب
(٢٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد الثقفي (1)، إبراهيم بن محمد الثقفي (1)، النوم (1)
دهم از مقاله چهارم آن گويد: " الباب العاشر في معرفة الارتفاع في فلك نصف النهار " (ج 1 ط حيدر آباد دكن - ص 412). بلكه درباب سوم از مقاله نخستين آن گويد: " الدائرة والفلك اسمان يتعاقبان علي موضع واحد فيتبادلان " (ج 1 ص - 54).
ونيز در روايت از دائره نصف النهار تعبير به حلقه شده است كه هرگاه شمس در آن حلقه داخل شود هنگام زوال است، چه تعبير شيرين ودلنشين و شگفت وشريف " قال النبي صلي الله عليه وآله " إن الشمس عند الزوال لها حلقة تدخل فيها، فإذا دخلت فيها زالت الشمس.. " (مستدرك الوسائل ج 1 ط 1 رحلي ص - 188).
و نيز در روايات، رسيدن مركز قرص شمس به دائره نصف النهار تعبير به موافات، و به وصول آن به خط زوال، و به وسط قبه، و به وسط سماء، و به كبد سماء شده است به تفصيلي كه از درس 21 تا درس 27 كتاب " دروس هيأت و ديگر رشته هاي رياضي " تقرير كرده ايم.
20) كلمه قدر شب را بدان كه بزرگترين نزول، و شريفترين عروج در شب بوده است.
اما نزول " " إنا أنزلناه في ليلة القدر "، وأما عروج: " سبحان الذي أسري بعبده ليلا من المسجد الحرام إلي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله ". در روز مشغله و آمد وشد و اسباب انصراف انسان بسيار است، به خلاف شب كه هنگام آرامش است قوله سبحانه: " إنا سنلقي عليك قولا ثقيلا إن ناشئة الليل هي أشد وطئا وأقوم قيلا إن لك في النهار سبحا طويلا ". لذا أذكار و اوراد و خلوت را در شب تأثيري خاص است كه در روز نيست، به خصوص در ثلث آخر ليل كه هوا تصفيه شده و با روح بخاري مزاج انسان مسانخ است، و بدن هم از خستگي بدر آمده است كه انتقالات و تمثلات و مكاشفات زودتر و بهتر و قويتر روي ميآورند، " و من الليل فتهجد به نافلة لك عسي أن يبعثك ربك مقاما محمودا ".
مقام محمود انسان كه حامد آن دانشمندان و فرشتگان و بلكه خداي
(٢٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، المسجد الأقصي (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)، مسجد الحرام (1)
سبحان است، ادراك حقائق كلمات نوري موجودات كما هي از راه نظر و برهان است، و كمال آن بنحو شهود و عيان است. وإن شئت قلت إن المقام المحمود هو التشبه بالآله به قدر الطاقة البشرية، ومفاده أن من يكون علومه حقيقية وصنايعه محكمة وأعماله صالحة واخلاقه جميلة وآراؤه صحيحة وفيضه علي غيره متصلا يكون قربه إلي الله وتشبهه به اكثر لان الله سبحانه كذلك.
ابن فارض در تائيه نيكو گفته است:
إذا أسفرت في يوم عيد تزاحمت * علي حسنها أبصار كل قبيلة فارواحهم تصوب لمعني جمالها * وأحداقهم من حسنها في حديقة وعندي عيدي كل يوم أري بها * جمال محياها به عين قريرة وكل الليالي ليلة القدر إن دنت * كما كل أيام اللقا يوم جمعة و در ينبوع الحيات اين كمترين آمده است:
و ما ذقت في دهري من انواع لذة * فلا تعدل معشار أوقات خلوتي وفي لجة الليل الذكاء تلالات * وقد جرت الانهار من قلب صخرة وقد نور الروح أنين لياليا * وقد ظهر السردموع كريمتي وفي الذكر انسي ثم في الانس ذكره * تسلسل ذاك الدور يومي وليلتي فلا تترك الاسحار إن كنت ساهرا * ولا تهمل الاذكار في أي وقعة 21) كلمه قوله تعالي شأنه: " يوم يكون الناس كالفراش المبثوث " فراش پروانه است، و موضوع قضيه ناس است. يعني ارواح ناس قوي نيستند، كالفراش المبثوث اند.
آري انسان الهي است كه روح او عنقاي عرشي آشيان است.
فراش مبثوث را به انتشار و اضطراب ناس معني فرموده اند، و لكن ممكن است اضطراب را به عبارات ديگر تعبير كرد. سر كريمه همان است كه به القاء سبوحي تأديه كرده ايم. اگر چشم برزخي انسان در همين نشأه باز شود اكثر ناس را در اياب و ذهاب به كوي و برزن و سكه و سوق كالفراش المبثوث
صفحه(٢٩٥)
ميبيند. اين كمترين در برخي از منامات بلكه در حال يقظه بعضي ارواح را به صورت گنجشك ديده است، فافهم.
غالب آيات قرآني به نداي يا ايها الناس مكي است، و به خطاب يا ايها الذين آمنوا مدني است، فتبصر.
و به همين مثابت است قوله سبحانه: " يخرجون من الاجداث كأنهم جراد منتشر " (قمر 8) 22) كلمه قوله سبحانه: " يوم يفر المرء من أخيه وامه وابيه وصاحبته وبنيه " (عبس 34 - 36) به يك وجه معني آن اين است كه انسانها به اقتضاي ملكاتشان به صورتهاي گوناگون محشور ميشوند كه از اين امر تعبير به تمثل اعمال و تجسم اعمال ميشود چنان كه به تفصيل در " دروس اتحال عاقل بمعقول " و در عين 63 عيون مسائل نفس و شرح آن سرح العيون بيان كرده ايم كه ملكات نفس مواد صور برزخياند.
دگر باره به وفق عالم خاص * شود اعمال تو اجسام و اشخاص ملكات صالح به صورتهاي نيكو محشور ميشوند، و طالح به رويهاي زشت بلكه به صور حيوانات مفترس و موحش و موذي كه يفر المرء من اخيه الخ.
و اگر چشم برزخيت باز شود مردم را مطابق ملكاتشان به صور مختلف در همين نشأه نيز ميبيني. در ينبوع الحيوة گفته ام:
أناس كنسناس وحوش بهائم * أضل من الانعام دون البهيمة ولو كشف عنك الغطاء لتبصر * سباعا ذئابا أو ضباعا بغيضة صيرورة النفوس الآدمية علي صور انواع الحيوانات مناسبة لاعمالهم و افعالهم المؤدية إلي ملكاتهم. ان تكرر الافاعيل من الانسان يوجب حدوث ملكات و اخلاق في نفسه، وكل ملكة وصفة تغلب علي جوهر النفس يتصور النفس في القيامة بصورة تناسبها. (اسرار الآيات لصدر المتألين قده ط 1 رحلي ص 64 و 79)
صفحه(٢٩٦)
23) كلمه ماهيات اشياء صور علميه آنهايند. عارفان از ماهيات تعبير به اعيان ثابته ميكنند چنان كه شيخ اكبر در فص موسوي فصوص الحكم بيان كرده است و شارح قيصري در شرح آن گفته است: " الاعيان الثابتة هي الصور العلمية للعالم " (ص 448 ط 1 چاپ سنگي). و مراد آنان از اعيان ثابته صور علميه اشياء در مقام ذات احدي واجب تعالي است. و ماهيات در اذهان آدميان اظلال اعيانند. و وصف اعيان به ثابته فقط براي تمييز از اعيان خارجي است، يعني براي فرق بين علم و عين است نه اين كه ثابته واسطه ميان وجود و عدم باشد.
حالا بدان كه ماهيت هر موجود كه صورت علميه اوست در مراحل وجودي او محفوظ است ولي وجودات او متفاوت و داراي درجات اند. مثلا انسان طبيعي و ذهني و مثالي و عقلي و لاهوتي، صورت علميه او كه ماهيت اوست در همه يكي است و وجودات او متفاوت است، لذا رب نوع انسان يك فرد مجرد عقلاني است كه رب افراد طبيعي آن است، و آن مجرد و اين مادي هر دو از افراد نوع انسانند، و همچنين ارباب انواع ديگر كه از آنها تعبير به مثل الهيه ميشود، چنان كه در اين موضوع گفته ام:
والمثل لهذه الانواع * من كل نوع فرده الابداعي فالمثل من عالم الانوار * أرباب الانواع بإذن الباري جناب متأله سبزواري در غرر الفرائد در مراتب وجودات يك ماهيت فرمايد:
للشيئ غير الكون في الاعيان * كون بنفسه لدي الاذهان و مرادش از شيئ ماهيت است، نه اين كه موجود عيني بنفسه ذهني گردد زيرا كه اين معني تجافي است و تجافي در نظام وجودي مطلقا چه در سلسله نزولي و چه در سلسله صعودي نادرست است. و به عبارت ديگر مراتب وجود هر موجود توقيفي است و ماهيت آن در هر مرتبه اش يك صورت علميه محفوظ است اعني همين يك صورت علميه در همه مراتب آن محفوظ است، چنان كه افراد انسان طبيعي به حسب وجوداتشان بر اثر كسب علم و عمل متفاوت اند
(٢٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الكسب (1)
ولي همه افراد يك نوع اند. فتدبر.
24) كلمه در جامع بهادري در وجه ترتيب سيارات آمده است كه " اگر شمس بالاتر يا فروتر بودي به سبب افراط و تفريط حرارت در نشو نماي مواليد ثلاثه فتوري عظيم رو ميداد، فتبارك الله أحسن الخالقين ". راقم گويد: لذا هنگامي كه شمس شمالي است قمر جنوبي است و بالعكس چه اگر مدارات هر دو در هنگام جنوبي بودن شمس يكي ميبودند يعني نيرين هر دو جنوب ميبودند به سبب افراط سرما زمين معمور نميشد، و همچنين اگر مدارات هر دو در هنگام شمالي بودن شمس يكي ميبود يعني هر دو شمالي ميبودند به سبب افراط گرما زمين معمور نميشد، أما چون هر يك از نيرين متقابل يكديگر در جهت جنوب و شمال در مدار ديگري قرار ميگيرد سرما و گرما به اعتدال حفظ ميگردد، و مواليد را نشو و نماي موزون خواهد بود و زمين بدان معمور. و اين معني را از كريمه " وهو الذي جعل الليل والنهار خلفة لمن أراد أن يذكر أو أراد شكورا " (الفرقان 63) ميتوان استفاده كرد، بدين بيان كه روزهاي شمالي بودن شمس بجاي شبهاي جنوبي بودن آنست و بالعكس. فافهم.
چنان كه همين معني را از اختلاف ليل ونهار كريمه " إن في خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لايات لاولي الالباب " (آل عمران 191) و مانند آن از آيات ديگر نيز ميتوان استفاده كرد.
همين معني را أعني قرار گرفتن نيرين در مدارات يكديگر به بيان فوق را صاحب اسفار در فصل يازدهم موقف هشتم الهيات آن بدين عبارت آورده است: " ولما كان القمر نائبا للشمس خليفة لها في النضج والتحليل إذا كان قوي النور جعل مجراه يخالف مجراها في الصيف والشتاء شمالا وجنوبا، فالشمس تكون في الشتاء جنوبية والقمر شماليا لئلا ينعدم السببان، وفي الصيف به عكس ذلك لئلا يجتمع المسخنان " (ج 3 ط 1 رحلي ص 130)
صفحه(٢٩٨)
25) كلمه در كتب رياضي و فلسفي " مقدر " را در كم متصل به كار ميبرند، و " عاد " را در كم منفصل. مثلا ميگويند اين قوس مقدر آن زاويه است، و اين عدد عاد آن عدد است، چون عدد چهار كه عدد شانزده است. و عدد عاد را عدد مفني نيز گويند.
26) كلمه مركب را از راه تحصيل معرفت به اجزايش خواه مادة و صورت خارجي و خواه ذهني ميتوان شناخت، أما بسائط را به چه نحو بايد شناخت؟ وانگهي اگر بسائط را به لوازم آنها ميشود شناخت جواهر مفارقه كه عاري از لوازم اند به چه نحو شناخته ميشوند؟ و به خصوص اول تعالي چگونه شناخته ميشود؟ و آيا همه شناختها منحصر به طريق معرفت و حجت منطقي اند، و يا از طريق ديگر نيز مثلا شهود يعني مشاهده اشراقية ميشود حقائق را شناخت؟ و ديگر اين كه همان گونه كه تحصيل مجهول مطلق ندارد خطاب به مجهول مطلق نيز چنين است، و ما حق سبحانه را چگونه خطاب ميكنيم؟ علاوه اين كه علم ما به اعيان جواهر أعني به خود جوهر چگونه است؟ زيرا آنچه را كه در خارج ميبينيم و يا به قواي ديگر حواس ادراك ميكنيم همه اعراض اند، پس چگونه علم به جوهر تحصيل ميكنيم؟ در حل اين مسائل به اشارات ذيل بايد توجه داشت:
الف - وجود مساوق با حق و متن اعيان است بدان نحو كه در رساله " وحدت از ديدگاه عارف وحكيم " و در رساله " أنه الحق " بيان كرده ايم، لذا هر موجودي به اندازه حظ وجودي خود جدولي از بحر بيكران وجود است، و آنچه را كه مييابد از اين جدول مييابد. فافهم.
ب - در ذات انسان قوائي نهفته اند كه به منزلت روزنه‌ها و راهها به سوي واقع اند، وان شئت قلت: روابط انسان بحقائق خارجي اند كه بدانها به خارج
(٢٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الجهل (1)
دست مييابد. علامه قيصري در شرح فص عيسوي فصوص الحكم فرمايد: إن المدرك لا يدرك شيئا ما كان إلا بما منه فيه (ط 1 ايران ص 328) يعني مدرك چيزي را ادراك نميكند مگر بواسطة و سبب آن قوه ومنه اي كه در اوست، لاجرم بايد بين اين واسطه و رابطه با شيي خارجي كه مدرك اين مدرك است سنخيت و جنسيتي بوده باشد و اگر نه لازم آيد كه قانون اعداد و عليت لغو باشد و اين سخني سخت استوار است. و استوارتر و مهمتر از آن فرموده امام ثامن الحجج علي بن موسي الرضا عليهم آلاف التحية والثناء است كه در توحيد صدوق روايت شده است: " قد علم اولوا الالباب أن ما هنا لك لا يعلم الا بما هاهنا " ج - اصل في الحكمة وهو أن تعريف البسائط باللوازم القريبة في الكمال كتعريف المركبات بذكر مقوماتها فإن التعريف البالغ هو ما يحصل في النفس حاق الحقيقة فلو كان المطلوب بسيطا وعرف باللوازم القريبة حصل في النفس ذلك فيكون التعريف باللوازم القريبة موصلا للذهن إلي حاق الحقيقة ويصير في هذا الباب كتعريف المركبات بالمقومات. (تفسير سوره توحيد شيخ رئيس).
وبه همين مفاد در حكمت مشرقيه فرموده است: " إن الاشياء المركبة قد توجد لها حدود غير مركبة من الاجناس والفصول، وبعض البسائط توجد لها لوازم يوصل الذهن تصورها إلي حاق الملزومات، وتعريفها بها لا يقصر عن التعريف بالحدود " (فصل 24 نمط 4 شرح خواجه طوسي بر اشارات).
و نيز شيخ در تعليقات گويد: " الوقوف علي حقائق الاشياء ليس في قدرة البشر، ونحن لا نعرف من الاشياء إلا الخواص واللوازم والاعراض ولا نعرف الفصول المقومة لكل واحد منها الدالة علي حقيقته.. " (التعليقات ط مصر ص 34).
و نيز در تعليقات گويد: " الفصل المقوم للنوع لا يعرف ولا يدرك علمه و معرفته.. " (ص 137) و به همين مفاد علامه قيصري در شرح فص موسوي فصوص الحكم گويد:
" تعريف البسائط لا يكون إلا بلوازمه البينة (ط 1 ايران ص 461).
د - شيخ عارف محيي الدين عربي گويد:
(٣٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: دولة ايران (2)، الثناء (1)
ولست أدرك من شيئ حقيقته * وكيف أدرك شيئا انتموفيه ه - قال الشيخ ابن سينا: " حد الاشياء عسير "، وقال الشيخ ابو البركات:
" حد الاشياء يسير "، فوفقوا بينهم بأن مراد الاول الحقيقي، ومراد الثاني الاسمي.
و - صاحب اسفار فرموده است: " حقيقة الوجود هي عين الهوية الشخصية لا يمكن تصورها ولا يمكن العلم بها إلا بنحو الشهود الحضوري " (اسفار ط 1 رحلي ج 3 ص 17).
ز فيلسوف عرب يعقوب بن اسحاق كندي گويد: " إذ كانت العلة الاولي متصلة بنا لفيضه علينا وكنا غير متصلين به إلا من جهته فقد يمكن فينا ملاحظته علي قدر ما يمكن للمفاض عليه أن يلاحظ المفيض فيجب أن لانيسب قدر احاطته بنا إلي قدر ملاحظتنا له لانها أغرز وأوفر وأشد استغراقا " (الاسفار ط 1 ج 1 ص 26).
27) كلمه علم كلام بدين سبب علم كلام ناميده شده است كه مشهورترين مسأله اي كه ميان مسلمانان درباره آن بسيار جدل واقع شده است مسأله كلام الله تعالي يعني قرآن كريم است كه آيا قرآن قديم است يا حادث است. سپس اسم موضوع همين يك مسأله اعني كلام بر همه مسائل ومباحث اين فن اطلاق شده است و مجموع را علم كلام مينامند.
چنان كه كليله و دمنه را، با اين كه چندين باب است و يك باب كليله و دمنه است از باب تسميه كل به اسم جزء، كتاب كليله و دمنه ميگويند.
و يا كتاب حماسه ابو تمام (حبيب بن اوس طائي) ده باب است و هر باب آن در موضوعي خاص به اسم باب اول آن كه در حماسه است شهرت يافته است.
اين روش در نوشته‌ها بسيار به كار ميرود كه كتابي يا رساله و بابي به اسم يك جزء مهم و جالب توجه نام گذارده ميشود، بلكه سوره هاي قرآن كريم به موضوع بعضي از آيات آن سوره اسم گذاري شده است. و چند وجه ديگر در
(٣٠١)
صفحهمفاتيح البحث: يعقوب بن إسحاق (1)، حبيب بن أوس (1)، الكرم، الكرامة (2)، النوم (1)
تسميه علم ياد شده به كلام از شارح مقاصد گفته آيد.
بدان كه علماي اوائل بنا بر فرموده خداوند سبحان كه: " وكلم الله موسي تكليما " و مانند آن در قرآن، حق تعالي را متكلم و قرآن را كلام الله دانسته اند. پس از آن به عنوان اجلال و تعظيم قرآن گفته اند كه قرآن قديم است، و اشاعره از آنان پيروي كرده اند تا سخن به جائي رسيد كه فتوي داده اند اگر كسي قائل به خلق قرآن يعني به حدوث آن باشد بدعت در دين آورده است، نه بلكه كافر شده است.
و پس از آن كه اشاعره مواجه با اعتراضات علمي بسيار شده اند به كلام نفسي و كلام لفظي تمسك جسته اند كه كلام الله نفسي و لفظي است، و قرآن كلام الله قديم به معني اول است، و قرآن مكتوب كلام الله مخلوق و حادث به معني دوم است و دال بر كلام نفسي است. و كلام نفسي را قسيم علم ميدانند.
شارح مقاصد گويد: ابو حنيفة وابو يوسف شش ماه در ثبوت كلام نفسي و قرآن بودن آن مناظره كرده اند، و بالاخره رأيشان بر اين استقرار يافت كه هر كس قائل به خلق قرآن يعني حدوث آن بوده باشد كافر است.
وملا علي قوشچي در شرح تجريد گفته است كه حنابله چنان در قول به قدم قرآن مبالغه كرده اند كه حتي بعضي از آنان گفته است جلد و غلاف قرآن هم قديم است تا چه رسد به خود مصحف.
فخر رازي كه خود اشعري است در محصل اصرار دارد كه كلام الله تعالي قديم است، و در اثبات كلام نفسي به قول أخطل شاعر نصراني تمسك جسته است:
إن الكلام لفي الفؤاد وإنما * جعل اللسان علي الفؤاد دليلا خواجه طوسي در نقد المحصل در رد بر فخر گفته است: استدلال بدين بيت ركيك است، و اقتضاي آن اين است كه لال متكلم باشد زيرا كه بدين صفت است كه أخطل گفته است.
و نيز خواجه در نقد گفته است كه مسأله قدم كلام مبتني بر همين بيت
(٣٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: مدرسة الأشاعرة (2)، المذهب الحنبلي (1)
اخطل به جائي رسيده است كه دانشمندان برخاستند و نشستند يعني مجالس بسيار در بحث و گفتگوي آن روي آورده است و خلفاء براي آن بزرگان را تازيانه بلكه شمشير زدند، وشگفت تر اين كه كسي قائل بدين امر محال نميبود وي را تكفير ميكردند.
شهرستاني در ملل و نحل گويد: " قال أبو الحسن الاشعري: الباري تعالي متكلم به كلام وكلامه واحد، والعبارات والالفاظ المنزلة علي لسان الملائكه إلي الانبياء عليهم السلام دلالات علي الكلام الازلي، والدلالة مخلوقة محدثة والمدلول قديم ازلي.. " (ص 196 1 ج 1 ط مصر).
نگارنده در تبليقاتش بر " كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد " پس از نقل عبارت ياد شده شهرستاني گفته است: " ما يعني بقوله وكلامه واحد؟ فإن أراد علمه البسيط الاحدي القرآني الجمعي فلم جعل الكلام قسيم العلم؟ وبالجملة إن أراد وابا الكلام النفسي علمه الازلي الذاتي البسيط الاحدي القرآني الجمعي، و باللفظي الفرقان المخلوق الكتبي أو اللفظي فهو المراد، وإلا فلا فائدة في قيل و قال " (ط 1 ص 567).
تفتازاني را در اول شرح مقاصد بياني مفيد در موضوع اين كلمه است كه گفت: " الاحكام المنسوبة إلي الشرع منها ما يتعلق بالعمل وتسمي فرعية و علمية، ومنها ما يتعلق بالاعتقاد وتسمي اصلية واعتقادية. وكانت الاوائل من العلماء ببركة صحبة النبي (صلي الله عليه وآله) وقرب العهد بزمانه وسماع الاخبار منه و مشاهدة الاثار مع قلة الوقائع والاختلافات. وسهولة المراجعة إلي الثقات مستغينن عن تدوين الاحكام وترتيبها أبوابا وفصولا، وتكثير المسائل فروعا و اصولا، إلي أن ظهر اختلاف الاراء والميل إلي البدع والاهواء وكثرت الفتاوي والواقعات ومست الحاجة فيها إلي زيادة نظر والتفات فأخذ ارباب النظر والاستدلال في استنباطالاحكام وبذلوا جهدهم في تحقيق عقائد الاسلام، واقبلوا علي تمهيد اصولها وقوانينها وتلخيص حججها وبراهينها و تدوين المسائل بأدلتها والشبه بأجوبتها، وسموا العلم بها فقها، وخصوا
(٣٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: صحابة (أصحاب) رسول الله (ص) (1)، الأنبياء (ع) (1)، كتاب الثقات لابن حبان (1)، الإبداع، البدعة (1)، الحاجة، الإحتياج (1)
الاعتقاديات باسم الفقه الاكبر، والاكثرون خصوا العمليات باسم فقه، والاعتقادات بعلم التوحيد والصفات تسمية بأشهر أجزائه واشرفها، وبعلم الكلام لان مباحثه كانت مصدرة بقولهم الكلام في كذا وكذا، ولان اشهر الاختلافات فيه كانت مسألة كلام الله تعالي انه قديم أو حادث، ولانه يورث قدرة علي الكلام في تحقيق الشرعيات كالمنطق في الفلسفيات، ولانه كثر فيه من الكلام مع المخالفين والرد عليهم ما لم يكثر في غيره، ولانه لقوة أدلته صار كانه هو الكلام دون ما عداه كما يقال للاقوي من الكلامين هذا هو الكلام. واعتبروا في أدلتها اليقين لانه لا عبرة بالظن في الاعتقاديات بل في العمليات. فظهر انه العلم بالقواعد الشرعية الاعتقاية المكتسب من ادلتها اليقينية.. " (ص 196 ط 1 تركيه) نگارنده گويد: آن كه تفتازاني در آخر گفته است " لا عبرة بالظن في الاعتقاديات.. " حق است، ولي اكثر كتب كلامي واغلب مسائل آنها چنان است كه صاحب اسفار در آخر فصل هشتم مرحله دوم آن فرموده است: "..
فمن أراد أن يصل إلي معرفة الله وصفاته وافعاله، ومعرفة ارسال رسله وانزل كتبه، وكيفية النشأة الاخرة واحوال الانسان بعد الموت، وسائر اسرار المبدء والمعاد بعلم الكلام وطريق المناظرة فقد استمسن ذاورم " ج 1 ط 1 ص 89). بسياري از كتب كلامي حاكي اند كه مؤلفين آنها علماي عوام وعوام علمايند. وبه تعبير شيخ در فصل دوازدهم نمط پنجم اشارات: " فهولاء هولاء ".
28) كلمه رساله اي فقط در اعتقادات شخصي خودم نوشته ام، در آن رساله درباره قبله مدينه گفته ام: " اعتقاد من اين است كه قبله مدينه منوره بر جنوب افتاده است، و آن معجزه فعلي باقي رسول خاتم (صلي الله عليه وآله) است، چه اين كه با مكه مكرمه به تقريب كه تفاوت بين طولين ربع درجه و كمتر از آنست در سطح يك دائره نصف النهار واقع است، لذا قبله مدينه قبله قطع است و اجتهاد در آن جائز نيست. و آن كه عالم جليل شاذان بن جبرئيل در رساله
(٣٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، شاذان بن جبرئيل (1)، تركيا (1)، الموت (1)، السب (1)
" إزاحة العلة في معرفة الله القبله " قبله مدينه منوره را از جنوب به مشرق سي و هفت درجه و ده دقيقه (10 37) منحرف دانسته است و صاحب بحار و ديگران از وي پيروي كرده اند نادرست است، و كساني كه مثل علامه حلي در " تذكرة الفقهاء " عمل پيغمبر اكرم را در تعيين قبله مدينه اصل قرار داده اند و آن را قبله قطع دانسته اند و اجتهاد را در آن روا نداشته اند و اعتناي به جداول طول و عرض بلاد آن روز در اين موضوع به خصوص نكرده اند به حق سخن گفته اند و به صوب صواب رفته اند.
تفصيل اين مطلب را در درس 56 " دروس معرفة الوقت والقبله " (ص 376)، و در رساله " تعيين سمت قبله مدينه " كه يكي از رسائل يازده رساله مطبوع است، و در درس صد م " دروس هيأت و ديگر رشته هاي رياضي " بيان كرده ايم.
29 كلمه عارف رومي در دفتر دوم مثنوي فرموده است:
اين صدا در كوه دلها بانگ كيست * گه پر است از بانگ اين كه گه تهي است هر كجا هست او حكيم است اوستاد * بانگ او زين كوه دل خالي مباد هست كه او مثنا ميكند * هست كه آواز از صد تا ميكند ميزهاند كوه از آن آواز وقال * صد هزاران چشمه آب زلال متأله سبزواري در شرح آن فرموده است: " آوا " مخفف آواز. " مثنا " دوباره. و اين كوه عالم ظاهر است كه صورت را بر ميگرداند.
" هست كه كآواز صد تا ميكند " و اين كوه جبروت و ملكوت است كه در وجود انسان كامل است. و نداء لاهوت يكي است، و در آنها صداهاي صد گونه ميشود. و عدد صد سبب اسماء حسني صد گانه ميشود. يا گوئيم عقل بالفعل چون از صقع حق تعالي است و وجودات كلمات حق است كلمات عقليه همه نداء حق است با روح و سر و در مدارك جزئيه صد گانه نفسانيه
(٣٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تذكرة الفقهاء للعلامة الحلي (1)
برزخيه و اخرويه صد گونه صدا را ابداع ميكند چه در عالم مثال مدارك صد ميشود زيرا كه مدارك جزئيه در عالم طبيعت ده است پنج ظاهره و پنج باطنه، و عالم مثال چون عالم وسعت است پس عدد مدارك جزئيه در قالب مثالي ترفع مييابد و به نحو ضرب صد ميشود چه هر چه اينجا هست از فعليت و كمال آنجا هست بنحو اعلي.
و معني ضرب كه گفتيم آنست كه هر يك از ده مدارك عالم مثال كار ده مدرك از آن ميآيد كه بصر آن بصر است وسمع و شم و ذوق و لمس تا آخر، و سمع آن سمع است و بصر است تا آخر، وقس عليه. و همه اينها اظلال و حكايات اند از براي عالم عقل، اين است كه مأثور است كه موسي عليه السلام از همه در كوه طور صدا ميشنيد.
و نيز ميگوئيم كه صد يا هزار باعتبار مظهريت كليات اسماء حسني است و الا لا تعد ولا تحصي است، و مؤيد اين است آنچه در قصص است كه موسي در ميقات چون هفتاد كلمه بي واسطه شنيد طمع در رؤيت كرد، و تا چندين مرتبه هي ميگفت: " رب أرني انظر اليك " و هر بار ملائكه به شكلهاي مهيب فرود آمدندي و بر گرد طور گشتندي و سخنهاي سخت و تعريض گفتندي و موسي همچنان در سؤال مبالغه ميكرد تا آن كه چون بار ديگر " رب أرني انظر اليك " گفت هفتاد هزار موسي را ديد كه پشمينه‌ها بر سر بسته و عصاها در دست گرفته ديدار جويان " رب ارني انظر اليك " ميگفتند. و بايد بداني كه اينها صور مثاليه اند. و مقرب اين معني آنكه تو هم كه پيغمبر نيستي و نظر توحيد خاصي را نداري صور كثيره داري كه لا تعد ولا تحصي چه در الواح علويه و سفليه صور تو ثبت است در نفوس فلكيه و در نفوس ارضيه و در خيالات و در صيقليات كه شيئيت شيئ به صورت است پس چه باشد امرآنان كه انفسهم في النفوس وارواحهم في الارواح واشباحهم في الاشباح و جان عالم اند و جان جان را آيت كبري اند " ألم تر إلي بك كيف مد الظل " " ميزهاند " يعني ميشكافد به سبب آن آوازها كه قدرت حق اند، در آن كوه
(٣٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الضرب (2)
چشمه هاي علم و معرفت و اراضي قلوب مستفيدان از آنها سبز و خرم ميگردد به حيات حقيقي علوم و معارف (ص 130 شرح اسرار ط 1).
اين بود بيان حكيم سبزواري در شرح اسرار. و در بحث مثل حكمت منظومه يعني شرح غرر الفرائد نيز در ترفع قوي فرموده است: " القوي الظاهرة والباطنة في هذه النشأة عشر، وفي النشأة المثالية ايضا عشر لتطابق العوالم لكن لسعة عالم الفوق تضرب العشر في مثلها ففي سمعه ينطوي كل العشر، وفي بصره ايضا ينطوي كلها، وهكذا في كل واحدة من العشر، وفي النشأة العقلية ايضا توجد العشر وتضرب تلك المأة فيها تصير ألفا فمدرك واحد هو النفس في مرتبة ذاتها ببساطتها مشتمل علي كل القوي الالفية ومنتزع منه مفاهيمها و مسمي لاسمائها.
بدان كه طلب رؤيت حضرت كليم عليه السلام بعد از رياضت اربعين كليمي بوده است، چه اين كه وواعدنا موسي ثلاثين ليلة ماه ذي القعدة بوده است، واتممناها بعشر دهه نخستين ذي الحجة، و در علت اتمام بعشر آمده است كه لسواك استاك آخر الثلاثين قبل الافطار، و چون اربعين را به اتمام رسانيد بدان نعم الهي كه در سوره اعراف آمد تشرف يافت: وواعدنا موسي ثلثين ليلة وأتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليلة وقال موسي لاخيه هرون اخلفني في قومي واصلح ولا تتبع سبيل المفسدين ولما جاء موسي لميقاتنا و كلمه ربه قال رب ارني انظر اليك قال لن تريني ولكن انظر الجبل فان استقر مكانه فسوف تريني فلما تجلي ربه للجبل جعله دكا وخر موسي صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك وأنا اول المؤمنين قال يا موسي اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي وبكلامي فخذ ما اتيتك وكن من الشاكرين وكتبنا له في الالواح من كل شيئ موعظة وتفصيلا لكل شئ فخذها بقوة وأمر قومك ياخذ وا بأحسنها سأريكم دار الفاسقين " (الاعراف 143 146) در اربعين و ليله و ميقات و رؤيت وتجلي و رب مضاف به موسي و كلمه ربه و امر كليم به نظر به جبل ودك جبل و صعق موسي و نعمي بعد از اتمام
(٣٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: شهر ذي القعدة (1)، شهر ذي الحجة (1)
اربعين بدانها تشرف يافت و لطائف بسيار ديگري كه در آيات ياد شده آمده است بايد تأمل به سزا شود و همچنين در رواياتي كه از اهل بيت عصمت در اين باب مأثور است، و ما به برخي از آنها درشرح عين 28 و 47 كتاب " سرح العيون في شرح العيون " اشارتي نموده ايم.
30) كلمه در ابطال تسلسل چند برهان اقامه كرده اند. در فصل چهارم مرحله ششم اسفار ده برهان در اين موضوع نقل شده است (ج 1 ط 1 ص 145 و 151)، نخستين آنها برهان وسط و طرف است كه صاحب اسفار آن را اسد براهين وصف فرموده است.
برهان وسط و طرف را ارسطو در مقاله اولي ما بعد الطبيعة بنام الف صغري آورده است، و پس از وي فارابي آن را در آغاز رساله اثبات المفارقات نقل كرده است، و سپس شيخ رئيس آن را در تعليقات به عبارت موجز، و در فصل اول مقاله هشتم الهيات شفاء به تفصيل تقرير كرده است كه در اسفار عبارت شفا را در بيان برهان وسط و طرف حكايت كرده است. (ج 1 ط 1 ما بعد الطبيعة به تفسير ابن رشد ص 16.
و تعليقات ط 1 مصر ص 39. وشفاء ج 2 ط 1 رحلي ص 477) غرض عمده ما در اين كلمه اين است كه در ابطال تسلسل بايد دو اصل را در نظر داشت: يكي اين كه سلسله متسلسله موجودات بايد بالفعل كه ترتب علي و معلولي است ملحوظ شوند كه علت با معلول است، نه سلسله تعاقبي زماني كه موجودات امروزي متفرع بر ديروزيها هستند، و ديروزيها بر پريروزيها وهكذا كه در حقيقت اين نحو تسلسل تعاقبي زماني آن ترتب علي و معلولي نيست زيرا كه موجودات گذشته نسبت به موجودات بالفعل معداتند نه علل و اين قسم أعني تسلسل تعاقبي زماني از حريم بحث خارج است.
ارسطو - شرف الله نفسه در ابتداي برهان وسط و طرف بدين اصل اشاره فرموده است كه: " و من البين أن للاشياء ابتداء، و أن علل الاشياء الموجودة ليست
صفحه(٣٠٨)
بلا نهاية.. " " الاشياء التي فيها متقدم ومتأخر يجب ضرورة أن يكون المتقدم هو العلة لما بعده.. ".
و شيخ در تعليقات بعد از تقرير برهان وسط وطف بدين اصل تصريح فرموده است كه گفت: " إذا كان معلول أخير مطلقا أي لا يكون علة البتة وعلة لذلك المعلول، لكن لابد لها من علة أخري تكون هذه العلة في حكم الواسطة سواء كانت متناهية أو غير متناهية فلا يصح وجودها ما لم يفرض طرف غير معلول البتة. والعلة يجب أن توجد موجودة مع المعلول، فإن العلل التي لا توجد مع المعلول ليست عللا بالحقيقة بل هي معدات أو معينات وهي كالحركة " وهمچنين در شفاء پيش از ورود در تقرير برهان وسط وطرف گفته است:
" فنقول أما ان علة الوجود للشيئ تكون موجودة معه فقد سلف لك وتحقق، ثم نقول: إنا ذا فرضنا معلولا وفرضنا له علة.. ". كه به قول خود: " فقد سلف " ناظر به فصل دوم مقاله ششم الهيات شفاء است كه فرمود: " الفصل الثاني في حل ما يتشكك علي ما يذهب إليه اهل الحق من أن كل علة فهي مع معلولها.. " (ج 2 ط 1 ص 434)، وهمچنين در فصل اول مقاله چهارم آن در وجوب وجود المعلول مع العلة التامة بحث فرموده است (ص 376).
و نيز فارابي بدين اصل اصيل نخست در تقرير برهان اسد و اخصر اشاره فرموده است: " إذا كان ما من واحد من آحاد السلسلة الذاهبة بالترتب بالفعل لا إلي نهاية.. " (اسفار ج 1 ط 1 ص 150). أعني در ترتب بالفعل ناظر بدين اصل است، فتبصر.
اما اصل دوم اين كه منطق جناب استاد علامه ذو الفنون آية الله الكبري حاج ميرزا أبو الحسن شعراني روحي فداه در ابطال تسلسل اين بود كه هدف از ابطال تسلسل چيست و با چه كسي نزاع علمي داريم؟ الهي و طبيعي هر دو متفق اند كه اين موجودات منتهي به واجب بالذات ميشوند جز اين كه واجب بالذات در نظر مادي اصول ازليه به نام جواهر فرد واجزاء لا تتجزي و ذرات اتمي است كه از تصادم و تصادف و تراكم آنها اين مركبات پديد آمده اند بدان نحو
(٣٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)، الوجوب (1)
كه شيخ در اوائل طبيعيات شفاء از آنان حكايت ميكند، پس طبيعي هم قائل است كه اين موجودات منتهي به واجب بالذات ميشوند، و تسلسل را باطل ميداند، لذا بايد الهي بعد از ابطال تسلسل و منتهي نمودن موجودات به واجب بالذات در صدد اثبات اين كه واجب بالذات كه طرف سلسله موجودات ممكنه است مفارق است يعني حي و عالم و مريد و مدبر و مدير و ديگر اسماء حسني و صفات عليا است برآيد، چنان كه فارابي در آغاز رساله اثبات مفارقات بعد از آن كه برهان وسط و طرف را تقرير كرده است و سلسله موجودات ممكنه را به واجب بالذات منتهي كرده است در دنباله آن ميفرمايد: " البرهان علي أنه مفارق أنه لو كان جسما.. " فافهم.
تعبير اصول ازليه از برهان الموحدين امام امير المؤمنين علي عليه السلام است كه در خطبه 161 نهج البلاغه فرموده است: " لم يخلق الاشياء من أصول أزلية ولا من أوائل أبدية ".
(٣١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب نهج البلاغة (1)

* 73 لقب شعري از استاد چايچيان " حسان "

73 لقب از: استاد جناب آقاي حبيب چايچيان " حسان " جلوه اي از حسن امام زمان * ميشود از منقبت او عيان تابشي از مهر جهانتاب او * جلوه گر از كثرت القاب او زانهمه اسم و لقب بي حساب * اين سه و هفتاد بشد انتخاب * * * (مهدي) و (قائم)، (خلف) و (منتظر) * (نصر) و (ملك)، (حجت ثاني عشر) (فجر) و (ضحي)، (نجم)، و (بهاء) و (ضياء) * (عدل) و (امان)، (خاتمة الاوصياء) (عزت) و (قدرت)، (فرج المؤمنين) * (غوث) و (ابو صالح) و (ماء معين) (ناظر) و (عين إله) و (ميزان) و (حق) * (وتر) و (حجاب إله) و (صبح) و (شفق)
(٣١١)
صفحهمفاتيح البحث: إمام زمان (1)
(وارث) و (موتور) و (صراط) و (سبيل) * (محسن) و (احسان) و (خليل) و (دليل) (مهدي) و (حامد) و (حمد) و (تقي) * (مجتهد) و (عالم) و (هادي)، (نقي) (صاحب) و (منصور) و (امير) و (امام) * (ناطق) و (برهان) و (كمال) و (تمام) (طاهر) و (مرضي) و (رضي) و (زكي) * (صالح) و (عبد الله) و (صادق)، (ولي) (منتقم) و (مضطر) و (صابر)، (شكور) * (معتصم) و (غايب) و (مصباح) و (نور) (منعم) و (منان) و (يد الباسطه) * لطف خدا را بود او (واسطه) عاجزم از مدح امام زمان قطره ز دريا چه بگويد " حسان "
(٣١٢)
صفحهمفاتيح البحث: إمام زمان (1)، الطهارة (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».