مخالفت وهابيت با قرآن و سنت

مشخصات كتاب

نويسنده :عمرعبد السلام

ناشر : مركز نشر اعتقادات

وهابيهامشركند, زيرا مى گويند: خداوند داراى جسم است

در ه_م_ه ادي_ان ال_هى - خصوصا اسلام - توحيد مهمترين اصل است .

خداوند متعال ,پيامبران را ب_رانگيخت و سرلوحه دعوت آنان را تبليغ يكتاپرستى وتبيين توحيد قرارداد.

اين اصل , در قرآن و سنت پيامبر (ص ) به روشنى تبيين شده است و هر مسلمانى بايد, توحيد را از اين منابع زلال بگيرد تامل در اعتقادها و انديشه هاى وهابيون نشان مى دهد كه آنان در اين اصل اساسى به كلى از قرآن و سنت دور افتاده اند و خدا را با اوصافى كه محكمات قرآن و سنت معرفى مى كند ((1)) قبول ندارند.

ب_ه اع_ت_ق_اد آن_ان , خداوند در بالاى عرش و يا در آسمان ,محدود و محاط بوده و محتاج به مكان است ((2)) اب_ن ت_ي_م_ية , رهبر وهابيها, در كتابهايش به اين اعتقادات اعتراف نموده و به آيات متشابه قرآن و احاديثى مجعول متوسل گشته و از محكمات قرآن و احاديث قطعى نبوى چشم پوشى كرده است .

او در اثبات عقايدش به اين حديث متوسل شده است كه مى گويد: خ_دا ه_ر ش_ب و ي_ا آخ_ر ه_ر ش_ب از ع_رش ب_ه زم_ي_ن ف_رود م_ى آي_د و ص_ب_ح آن ش_ب , ب_ه عرش برمى گردد ((3)) در حالى كه شب در زمين دائمى است , يعنى هر لحظه , مكانى در حال شب شدن ومكانى در حال ص_بح شدن است و هميشه نصف كره زمين شب است و قسمتى از كره زمين , ثلث آخر شب است .

اگ_ر خدا محدود و محاط در عرش باشد و براى يك بار هم به زمين فرود بيايد ديگر براى هميشه در

زم_ين باقى مى ماند چون شب و ثلث آخرشب در زمين تا قيامت برقرار است .

و لحظه اى نيست كه شب يا ثلث آخر شب در كره زمين تمام شود و نباشد در نتيجه اين حديث , خودش را تكذيب مى كند, زيرا ممكن نيست خداوند هر شب به زمين بيايد و صبح آن شب به عرش برگردد و اگر مقصود اين است كه خداوند يكبار به زمين مى آيد و ديگر به ع_رش ب_رن_م_ى گ_ردد و ي_ا اي_نكه لااقل تا قيامت برنمى گردد, باز هم عرش از وجود خدا خالى مى گردد.

در حالى كه به اعتقاد وهابيها, خدا در عرش است ب_ه ه_ر ح_ال , اب_ن تيميه و پيروانش در كتاب خود به اين عقيده كه از آن يهوديان درخداشناسى اس_ت , اع_ت_راف و اف_تخار مى كند و اين شايد عجيب نباشد.

چون آنهايهوديان را موحد مى دانند و ذب_ي_حه (قربانى ) آنها را حلال مى دانند ((4)).

آنان به قدرى به انحراف عقيده دچار گشته اند كه حتى براى اثبات اعتقادشان به اعتقادات فرعون تمسك مى جويند (به اين صورت كه مى گويند: از آن_ج_ا ك_ه ف_رع_ون معتقد بود كه خداى موسى در آسمان است و لذا به وزيرش هامان دستور داد چيزى براى بسازد تا بتواندبه آسمان برود و خداى موسى را در آنجا ببيند.

پس خدا در عرش است اگ_ر ك_سى بگويد خدا همچون انسان است , يعنى محدود و محتاج به مكان است , به شهادت آيات م_ح_ك_م_ات قرآن , كافر است .

جريرى در كتاب خود به نام الفقه على المذاهب الاربعه اعتقاد به ج_س_م_ي_ت خ_داوند و آنچه را مستلزم اعتقاد به تجسم

باشدموجب كفر و معتقد به آن را كافر و مشرك مى داند ال_بته عجيب اين است كه ابن تيميه خودش مى گويد: اعتقاد به اينكه خداوند جسم دارد موجب ارتداد نمى شود, زيرا قرآن و سنت و ائمه مذاهب نگفته اند كه خداوندجسم نيست سرانجام همين نظرات ((5)) مشركانه وى درباره خدا و انكارش نسبت به مقام رسول اللّه باعث شد ك_ه به حكم قضات حنفى , مالكى و شافعى دستگير گرديد و در زندان محبوس گشت تا مرد, در حكمى كه درباره او از طرف سلطان مسلمين صادر شده آمده است : وك_ان الشقي ابن تيمية في هذه المدة قد بسط لسان قلمه , و مد عنان كلمه , ونص في كلامه على ام_ور وم_ن_ك_رات , وات_ى في ذلك بما انكره ائمة الاسلام , وانعقد على خلافه اجماع العلماء الاعلام , وخالف في ذلك علماء عصره وفقهاء شامه ومصره , وعلمنا انه استخف قومه فاطاعوه , حتى اتصل بنا انهم صرحوا في حق اللّه بالتجسيم ...

وهابيها فضائل انبياء و اولياء را كه قرآن مى گويد منكرند

وهابيها, علم و قدرت و فضايلى را كه خداوند به اولياء خاص خود داده , انكارمى كنند.

آنان به هيچ رو ن_م_ى پ_ذي_رن_د كه خداوند به كسى قدرتى بدهد كه به اذن خدامريض را شفا دهد, يا از داخل خ_ان_ه ه_اى م_ردم خ_ب_ر دهد و يا تخت پادشاهى را در يك چشم به هم زدن احضار كند و يا زبان م_ورچگان و پرندگان را بفهمند و با آنها صحبت كند و يا همچون حضرت مريم از آينده طفل كه در رحم دارد با خبر باشد, يا همچون پيامبر (ص ) و على از حوادث آينده خبر دهند و يا...

حال آنكه ق_رآن ب_راى ان_ب_ي_اء واولياء خدا, علم و توانائى خارق العاده و فضايل بسيارى را ذكر مى كند كه ما به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم : 1 - درب_اره ح_ضرت داود وسليمان ميفرمايد:ولقدآتيناداودمنافضلاياجبال اوبى معه والطير والنا له ال_ح_دي_د ان اع_مل سابغات وقدر في السرد واعملوا صالحا اني بماتعملون بصير ولسليمان الريح غ_دوه_ا ش_هر ورواحها شهر واسلنا له عين القطر ومن الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ومن يزغ م_ن_ه_م عن امرنا نذقه من عذاب السعير يعملون له ما يشاء من محاريب وتماثيل وجفان كالجواب وقدور راسيات اعملوا آل داود شكرا وقليل من عبادي الشكور) ((6)) و داود را از س_وى خ_ود ف_ض_يلتى داديم كه اى كوهها و اى پرندگان با او هم آواز شويد وآهن را برايش نرم كرديم , كه زرهاى بلند بساز و در بافتن زره اندازها را نگهدار وكارهاى شايسته كنيد كه م_ن ب_ه كارهايتان بصيرم و باد را مسخر سليمان كرديم ,بامدادان يك ماهه راه مى رفت و شبانگاه ي_ك م_اه_ه راه , و چشمه مس را برايش جارى ساختيم و گروهى از ديوها به فرمان پروردگارش ب_راي_ش ك_ار م_ى ك_ردن_د و ه_ر ك_ه از آن_ان سر از فرمان ما مى پيچيد به او عذاب آتش سوزان را م_ى چ_ش_انديم براى او هر چه كه مى خواست از بناهاى بلند و تنديسها و كاسه هايى چون حوض و دي_گ_ه_اى م_ه_م ب_رج_اى مى ساختند.

اى خاندان داود, براى سپاسگزارى كارى كنيد و اندكى از بندگان من سپاسگزارند 2 - در سوره ديگرى خداوند متعال درباره حضرت سليمان مى فرمايد: (وحشر لسيلمان جنوده من الجن والانس والطير فهم

يوزعون ). ((7)) سپاهيان سليمان از جن و آدمى و پرنده گرد آمدند و آنها به صف مى رفتند 3 - درباره حضرت عيسى مى فرمايد: (وي_علمه الكتاب والحكمة والتوراة والانجيل ورسولا الى بني اسرائيل اني قدجئتكم بية من ربكم ان_ي اخ_ل_ق ل_كم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن اللّه وابرى ء الاكمه والابرص واءحيي الموتى باذن اللّه واءنبئكم بما تاءكلون وما تدخرون في بيوتكم ان في ذلك لاية لكم ان كنتم مؤمنين ). ((8)) خ_داون_د ب_ه او ك_ت_اب و ح_ك_م_ت و تورات و انجيل مى آموزد.

و بر بنى اسرائيل وى را به رسالت م_ى فرستد كه : من با معجزه اى از پروردگارتان نزد شما آمده ام برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم .

به اذن خدا پرنده اى شود.

و كور مادرزاد وبرص گرفته را شفا مى دهم و ب_ه ف_رم_ان خدا مرده را زنده مى كنم و به شما مى گويم كه چه خورده ايد و در خانه هاى خود چه ذخيره كرده ايد اگر از مؤمنان باشيد اينها براى شمانشانه هاى حقانيت من است ت_وسل مردم به حضرت عيسى بدين خاطر بود كه عقيده داشتند خداوند به او قدرتى عطا فرموده كه مى تواند بيماران را شفا دهد ي_ع_ن_ى او را پيامبر و بنده خالص خدا مى دانستند و بخاطر همين عبوديت و بندگى است كه آن ح_ضرت به چنين علم و قدرتى از جانب خداوند دست يافت و البته كه اين شرك نيست , بلكه عين توحيد است .

شرك آن است كه اين قدرت را از خود آن حضرت بدانيم و نه

از خدا

علم انبياء و اولياء در قرآن و سنت

خ_داون_د م_ت_ع_ال ب_ه ب_رگ_زي_دگان و بندگان خالص درگاه خود, غير از قدرت به هر اندازه ك_ه ب_خ_واهد, علم و آگاهى هم عطا مى كند.

نمونه هايى از اين بندگان را كه علم لدنى داشتند, قرآن شريف ذكر كرده است كه به آنها و مواردى ديگر اشاره مى كنيم 1 - مستثنى در آيه : (يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ولا يحيطون بشي ء من علمه الابما شاء). ((9)) آنچه را كه پيش رو و آنچه را كه پشت سرشان است مى داند و به علم او جز آنچه خودخواهد احاطه نتوانند يافت 2 - مستثنى در آيه : (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول ). ((10)) او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچكس آشكار نمى سازد.

مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد 3 - (ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك وما كنت لديهم اذ اجمعوا امرهم وهم يمكرون ). ((11)) اينها خبرهاى غيب است كه به تو وحى كرديم و آن هنگام كه با يكديگر گرد آمده بودند و مشورت مى كردند و حيلت مى ساختند, تو در آنها نبودى 4 - ه_مسفرموسى از آينده آن كشتى و آن بچه ها خبر داشت : (فوجدا عبدا من عبادناآتيناه رحمة من عندنا وعلمناه من لدنا علما). ((12)) و در آن_جا بنده اى از بندگان ما را كه رحمت خويش را بر او ارزانى داشته بوديم و خودبدو دانش آموخته بوديم , يافتند 5 - داود و س_ل_ي_م_ان ع_ل_م ل_دن_ى داش_ت_ن_د.

از ج_مله , زبان پرندگان , مورچگان , جنيان و... رامى دانستند: (ولقد آتينا

داود و سليمان علما و قالا الحمد للّه الذي فضلنا على كثير من عباده المؤمنين و ورث س_ل_ي_م_ان داود وق_ال ي_ا اي_ه_ا الناس علمنا منطق الطير واوتينا من كل شي ء ان هذا لهو الفضل المبين ). ((13)) ما به داود و سليمان دانش داديم , گفتند: سپاس از آن خدايى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى داد.

و سليمان , وارث داود شد و گفت : اى مردم , به ما زبان مرغان آموختند و از هر نعمتى ارزانى داشتند و اين عنايتى است آشكار 6 - ح_ض_رت مريم به علم لدنى دانست بدون شوهر فرزنددار مى شود و دانست سرنوشت بچه اش چيست ؟! (اذ قالت الملائكة يا مريم ان اللّه يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها في الدنيا والاخ_رة ومن المقربين ويكلم الناس في المهد وكهلا ومن الصالحين قالت رب انى يكون لي ولد ولم يمسسني بشر قال كذلك اللّه يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ). ((14)) ف_رشتگان گفتند: اى مريم , خدا تو را به كلمه خود بشارت مى دهد, نام او مسيح , پسرمريم است , در دن_ي_ا و آخ_رت , آب_رومند و از مقربان است .

با مردم همچنان كه در بزرگى در گهواره سخن م_ى گويد و از شايستگان است .

مريم گفت : اى پروردگار من , چگونه مرا فرزندى باشد, در حالى ك_ه ب_ش_ر به من دست نزده است .

گفت : بدين سان كه خدا هرچه بخواهد مى آفريند.

چون اراده چيزى كند به او گويد موجود شود, پس موجودمى شود در رواي_ت آمده است كه

به فاطمه زهراء نيز اخبارى توسط ملائكه داده مى شد و رسول خدا و على ب_ن اب_ى طالب نيز علم لدنى داشتند.

وقتى على بن ابى طالب از حوادث آينده و آخرالزمان و حمله تركان مغول و تاتار بر بلاد اسلامى و چگونگى اين حمله خبرمى داد.

مردى كلبى از او سؤال كرد يا على آيا تو علم غيب مى دانى ؟ ع_ل_ى از س_خن آن مرد به خنده افتاد و گفت : اى مرد كلبى , اين علم غيب نيست , اين علم از راه تعليم و تعلم است ل_ي_س هو بعلم غيب وانما هو تعلم من ذي علم ... فعلم علمه اللّه نبيه فعلمنيه .

يعنى اين اخبار از آي_نده را كه من مى گويم از اخبارى است كه خداوند به پيغمبرش تعليم فرموده و پيغمبر خدا نيز آن_ه_ا را ب_ه من آموخته و من آن آموخته پيغمبر خدا را براى شما بيان مى كنم .

اخبار رسول خدا و على بن ابى طالب راجع به آينده و آخرالزمان در كتب معتبرو به اسناد صحيح به طور متواتر آمده اس_ت .

مثلا رسول خدا از حوادث بعد از خودش تا حوادث آخرالزمان و قيام مهدى خبر داده و على بن ابى طالب نيز از روى كار آمدن بنى اميه و بنى مروان و قتل عام آنها توسط بنى عباس و از حوادث پس از انقراض بنى عباس تا قيام مهدى آل محمد خبر داده است

توسل و تبرك در قرآن و سنت

ي_كى ديگر از عقايد مسلم اسلامى , كه وهابيان آن را انكار مى كنند, توسل است .

مطابق عقيده اين ف_رقه , توسل فرزندان يعقوب به آن حضرت براى استغفار در نزد خدا,توسل مسيحيان

به حضرت عيسى براى شفاى امراضشان , توسل بنى اسرائيل به موسى براى زنده شدن مقتول و معرفى قاتل و توسل هر شخصى يا امتى به پيغمبران واولياء شرك است ((15)) پس طبق عقائد آنها تمام انبياء و اولياء خدا به خاطر تقرير و تاييد چنين توسلاتى مشرك و كافرند در ح_اليكه در قرآن و روايات , موارد زيادى از توسلات انبياء و اولياء خدا آمده است كه برخى از آنها را مى آوريم :

توسل فرزندان يعقوب به آن حضرت

ف_رزن_دان يعقوب به آن حضرت متوسل شدند تا در پيشگاه خدا براى آنان استغفار كند(قالوا يا ابانا اس_ت_غ_فر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين ) ((16)) .

گفتند: اى پدر, براى گناهان ما آمرزش بخواه كه ما خطاكار بوده ايم آن_ان در واق_ع آمرزش خود را از خدا مى خواستند نه از حضرت يعقوب , و فقط در اين كار, حضرت ي_ع_ق_وب را واس_ط_ه ق_رار داده بودند.

زيرا يعقوب پيش خدا آبرومند بود وخداوند دعاى او را رد نمى كرد در پى آن توسل , حضرت يعقوب فرمود: (قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم ). گفت : از پروردگارم براى شما آمرزش خواهم خواست .

او آمرزنده و مهربان است

توسل امت موسى به آن حضرت

(واوح_ي_ن_ا ال_ى م_وسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتاعشرة عينا ...). ((17)) (واذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا). ((18)) و چ_ون ق_وم م_وس_ى از او آب خواستند به او وحى كرديم كه عصايت را بر سنگ بزن , ازآن سنگ , دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خويش را شناخت .

اف_زون بر آنچه گذشت , در خصوص استشفاء و توسل به پيامبر (ص ) روايات زيادى وجود دارد كه صحابه رسول خدا در مهمترين مشكلاتشان به پيغمبر خدا متوسل مى شدند, آب وضوى حضرت و نيز موى سر مباركش را براى استشفاء با خودمى بردند, و پيغمبر خدا هم اين رفتار را تقرير و امضاء مى فرمود.

و بلكه احيانا به شفابودن آنها تصريح مى نمود در اينجا برخى از اين روايات و گزارشهاى تاريخى را مى آوريم : 1 - ب_خ_ارى از ان_س

ب_ن م_ال_ك ن_قل كرده است كه : در عهد رسول خدا (ص ) مردم مدينه دچار خ_شكسالى شدند.

در روز جمعه هنگامى كه پيامبر خطبه مى خواند, مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا, كشتزارها و چارپايان ما در شرف هلاكتند از خدابخواه كه ما را سيراب گرداند, پيامبر (ص ) دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعافرمود: ان_س م_ى گ_وي_د: ب_ق_درى ب_اران باريد كه آب بر منازل ما هم جارى شد, جمعه ديگر همان مرد ب_رخ_اس_ت , و گ_ف_ت : ي_ا رسول اللّه خانه هاى ما در حال ويران شدن است , از خدابخواه كه باران بايستد.

پيامبر (ص ) نگاهى به آسمان كرد, باران قطع شد و بر اطراف مدينه باريد ((19)) يا رسول اللّه ان اللّه قد نصرك واعطاك واستجاب لك , وان قومك قد هلكوا, فادع اللّه ان يسقيهم .

ي_ا رس_ول اللّه , خ_داون_د تو را يارى كرده و دعايت را مستجاب مى كند.

همانا قوم تو درحال هلاك شدن هستند.

از خدا بخواه كه آنان را سيراب گرداند... 2 - در صحيح بخارى از ابن عباس و انس بن مالك نقل شده است : ان ع_م_ر ب_ن ال_خ_طاب كان اذا قحط اهل المدينه استسقى بالعباس ((20)).

هنگامى كه قحطى و خشكسالى پديد مى آمد, عمر به عباس عموى پيامبر(ص ) متوسل مى شد تا او دعاكند وباران بيايد و عباس دعا كرد و باران زيادى آمد.

3 - ص_ح_ي_ح ب_خارى ذيل باب كنية النبى (ص ) از جعيد بن عبد الرحمن روايت مى كندكه ديدم س_ائب بين يزيد را در سن 94 سالگى همچون جوانى معتدل پس او به من گفت اين

قدرت جوانى وقوت چشم وگوش را از دعاى رسول اكرم دارم , زيرا من در كودكى مريض شدم خاله ام مرا پيش پيغمبر خدا برد و از آن حضرت خواست براى من دعا كندودعا كرد.

4 - ص_ح_ي_ح م_سلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك روايت مى كند كه ام سليم وقتى رسول اللّه در خانه او استراحت مى كردند, عرق بدن آن حضرت را ج_م_ع م_ى كرد براى استشفاء و تبرك جستن براى شفاى كودكان ,حضرت رسول وقتى بيدار شد فرمود: كار صحيحى مى كنى .

(در مسند احمد از انس , ج 3, ص 226). 5 - در كتاب تاريخ مدينه آمده است : در ه_ن_گ_ام دف_ن م_ادر على (ع ), پيامبر (ص ) لحظه اى در قبر خوابيد و پيراهن خود را هم از تن درآورد و امر فرمود كه زير صورت او بگذاريد.

وقتى كه از ايشان علت اين كاررا پرسيدند, فرمودند كه پيراهنم را به اين خاطر گذاشتم كه - اگر خدا بخواهد - آتش به او نرسد.

اما خوابيدنم در قبر به اين منظور بود كه خداوند قبر او را وسيع گرداند.

6 - صحيح مسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك نقل مى كند كه كارگران مدينه هر صبح با جامهايى از آب مى آمدند تا رسول خدابا فروبردن دست در آنها آن آبها را تبرك كند و حضرت چنين مى كرد حتى درروزهاى بسيار سرد.

(در مسند احمد, ج 3, ص 137). 7 - ص_ح_ي_ح م_سلم در جلد هفتم در باب

قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك روايت مى كند كه ديدم سلمانى سر رسول خدا را مى تراشيد و هر موى آن حضرت در دست يكى از صحابه بود كه بدان تبرك مى جست .

(در مسند احمد, ج 3, ص 137). 8 - در صحيح بخارى در كتاب لباس در باب القبة الحمراء من ادم , روايت مى كند كه ابو جحيفه مى گويد رفتم پيش رسول خدا در قبه حمراء ادم و ديدم كه بلال آب وضوى پيغمبر را بيرون آورد و مردم براى گرفتن قطره هاى آن با هم مسابقه مى گذارند تا به آنها تبرك جويند.

ن_ك_ته ديگر اينكه : فضايل انبياء, همچون شفا دادن عيسى , كه در آيات صريح قرآن وسنت صحيح نبوى بيان شدن , غير قابل انكار است و اگر فرد وهابى از روى عمد وآگاهى آنها را انكار كند مرتد م_ى گردد و زن او خودبخود جدا شده و بايد عده وفات نگهدارد, مگر آنكه انكارش از روى جهل و نادانى باشد كه نوع عوام آنها چنين هستند.

تبرك به پيراهن يوسف

(اذهبوا بقميصي هذا فالقوه على وجه ابي يات بصيرا). اين جامه مرا ببريد و بر روى پدرم اندازيد تا بينا گردد.

و همه كسان خود را نزد من بياوريد.

چون كاروان به راه افتاد پدرشان گفت : اگر مرا ديوانه نخوانيد بوى يوسف مى شنوم گ_ف_ت_ند: به خدا سوگند كه تو در همان ضلالت ديرينه خويش هستى , چون مژده دهنده آمد و جامه بر روى او انداخت بينا گشت .

وهابيها همچون ماديون منكر روح

اب_ن تيميه و پيروانش , همچون ماديون , مردن را معدوم شدن مى دانند و به گفته قرآن وسنت به اي_نكه ارواح مردگان از زنده گان شنواترند و رسول خدا با ارواح مردگان حرف مى زند, و شهداء سلام زائرين را مى شنوند و جواب آنرا مى دهند, و... اعتقادى ندارند ال_ف - م_سلمانان طبق احاديث صحيح نبوى در آخر نماز از راه دور و نزديك خطاب به رسول اللّه س_لام م_ى ك_ن_ند و در هر كجاى جهان كه باشند مى گويند: السلام عليك ايهاالنبي ورحمة اللّه وبركاته .

و در احاديث نبوى است كه سلام شما به من مى رسد و من جواب شما را مى دهم ب - در اح_ادي_ث دي_گ_رى هم آمده است كه رسول خدا (ص ) اهل قبور بقيع را همچون زندگان مورد خطاب قرار مى داد و با آنان سخن مى گفت كه در اينجا به بعضى از آنهااشاره مى كنيم : 1 - حدثنا هودة بن خليفة قال : حدثنا عوف عن الحسن ان النبي (ص ) قام على اهل البقيع فقال : ال_س_لام عليكم يا اهل القبور من المؤمنين والمسلمين , لو تعلمون ما نجاكم اللّه منه مماهو كائن

بعدكم , ثم نظر الى اصحابه فقال هؤلاء خير منكم ((21)) .

هوده بن خليفه مى گويد كه عوف بن حسن گفت : پيامبر (ص ) به اهل بقيع خطاب كرد وفرمود: السلام عليكم يا اهل القبور من المؤمنين والمسلمين , اگر بدانيد كه خداوند شمارا از چيزى كه بعد از شما وجود دارد, نجات داده است .

سپس روى به اصحاب كردندو فرمودند: اينان (شهداء) از شما بهترند 2 - رس_ول خدا (ص ) مى فرمايد: به ميت خطاب كنيد و تلقين نمائيد كه وقتى از توسئوال كردند در قبر بگو لا اله الا اللّه لقنوا موتاكم لا اله الا اللّه ((22)) .

3 - و نيز رسول خدا (ص ) مى فرمايد: ان الميت يعرف من يحمله ومن يغسله ومن يدليه في قبره .

ميت مى شناسد كسى كه او را حمل مى كند, كسى كه او را غسل مى دهد و كسى كه او رادر قبرش مى گذارد ((23)) 4 - از ع_ب_داللّه ب_ن عمر است كه ارواح شهداء, سلام زائران را مى شنوند و جواب سلام را مى دهند.

تاريخ مدينه تاليف ابن شبه باب جنائز ح_دث_نا ابو غسان قال حدثنا عبد اللّه بن نافع عن اسامة بن زيد عن عبد اللّه بن ابي عروة , عن رجل حدثه عن عبد اللّه بن عمر قال : من مر على هؤلاء الشهداء فسلم عليهم لم يزالوا يردون عليه الى يوم القيامة .

اب_وغسان به اسناد خود از عبداللّه بن عمر نقل مى كند: هركس بر شهداء بگذرد و بر آنان سلام كند, سلام او را پاسخ مى دهند 5 - در ح_ديث آمده است كه پيامبر (ص )

شهداى احد را مخاطب قرار مى داد و برارواح آنان سلام مى كرد و مى گفت :(سلام عليكم بما صبرتم , فنعم عقبى الدار ... س_لام بر شما به خاطر آن همه شكيبائى كه ورزيديد, سراى آخرت , چه سراى نيكويى است .

و قرآن ن_يز شهدا را زنده ناميده در سوره بقره , آيه 154 (ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل اللّه اموات بل احياء ولكن لا تشعرون ). 6 - از رسول خدا (ص ) روايت شده است : العبد اذا وضع في قبره وتولى وذهب اصحابه حتى انه ليسمع قرع نعالهم ... ((24)) ه_ن_گ_ام_ى ك_ه فردى را در قبر مى گزارند و بستگانش مى روند, او حتى صداى به زمين خوردن كفشهايشان را مى شنود 7 - در ص_ح_يح بخارى آمده است كه پيغمبر خدا در پايان جنگ بدر كشته شدگان مشركان را با اي_ن آيه صدا مى زد: (ونادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ماوعدنا ربنا حقا ...). اصحاب گ_ف_ت_ند: يا رسول اللّه مردگان را صدا مى زنى ؟ پيغمبرفرمود: شما از آنها شنواتر نيستيد ولى نمى توانند جواب بدهند ((25)) 8 - در س_نن نسائى آمده است كه پيغمبر (ص ) فرمود: بر من , زياد درود بفرستيد كه درود شما بر من عرضه مى شود, گفتند: يا رسول اللّه چگونه درود بر شما عرضه مى شود در حالى كه بدن شما پ_س از م_رگ پ_وس_ي_ده خ_واه_د شد.

آن حضرت فرمودند:پيغمبر خدا زنده است و از خدا روزى مى گيرد بارى , وقتى مردگان صداى زندگان را مى شنوند و مى توان آنها را مخاطب قرار داد.

چرا نتوان به آن_ه_ا

گ_ف_ت ك_ه براى ما دعا كنند.

و يا اينكه از رسول خدا و شهداء كه ازشفاعت كنندگان روز ق_يامتند.

بخواهيم براى ما در روز قيامت در درگاه خدا شفاعت كنند.

آيا خداوند شفاعت آنها و يا دعاى آنها را رد مى كند؟ 9 - ع_ل_ى ب_ن اب_ي_ط_ال_ب بعد از وفات پيامبر (ص ) به آن حضرت متوسل مى شد و خطاب به آن بزرگوار مى گفت : بابي انت وامي اذكرنا عند ربك واجعلنا من بالك .

پدر و مادرم فدايت باد ما را در پيشگاه پروردگارت بياد آور و در خاطرت نگهدار يعنى براى ما در پيشگاه خدا دعا كن 10 - ع_ل_ى ب_ن اب_ي_طالب روايت مى كند كه پس از سه روز كه رسول خدا از دنيا رفته بود,مردى اع_راب_ى آم_د و خ_ود را ب_ر روى ق_ب_ر رس_ول خ_دا (ص ) انداخت و از خاك قبر بر سرمى ريخت و مى گفت : يا رسول اللّه قلت فسمعنا قولك , ووعيت عن اللّه سبحانه فوعينا عنك , وكان فيما اءنزل عليك : (ولو ان_ه_م اذ ظ_ل_م_وا ان_ف_س_ه_م ج_اؤوك ), وق_د ظلمت وجئتك تستغفر لي .

فنودي من القبر: قد غفرلك ((26)) .

11 - دارم_ى در كتاب صحيح خود باب ما اكرم اللّه نبيه بعد موته از ابوالجوزاء روايت كرده است كه اهل مدينه دچار قحطى شديدى شدند و به عايشه شكايت كردند.

عايشه گفت : نگاه به قبر پيغمبر كنيد و طورى آن را وسيله قرار دهيد كه ميان آن وآسمان سقفى نباشد, آنها چنين كردند و باران آمد و علف روييد در پايان اين بحث , بعضى از عبارات زيارت پيامبر (ص ) را به روايت فاكهى و

ديگران ذكر مى كنيم : 1 - وآته نهاية ما ينبغي ان يساله السائلون 2 - در زي_ارت م_ج_مع الازهر آمده است كه : واتوسل بك الى اللّه تعالى في ان اموت مسلما على ملتك وسنتك 3 - و در زي_ارت دي_گ_رى ك_ه ش_رن_بلالى حنفى در المراقى آورده , آمده است كه : وجئنامن بلاد ش_اس_ع_ة وامكنة بعيدة بقصد زيارتك لنفوز بشفاعتك ... فاشفع لنا الى ربك واساله ان يميتنا على سنتك ... الشفاعة الشفاعة يا رسول اللّه .

4 - اح_س_ن م_ا ي_ق_ول : نحن وفدك يا رسول اللّه , زوارك جئناك لقضاء حقك , وللتبرك بزيارتك , والاستشفاع بك مما اثقل ظهورنا واظلم قلوبنا.

5 - ق_س_ط_لان_ى در ال_م_واه_ب اللدنيه آورده است كه : وينبغي للزائر له (ص ) ان يكثر من الدعاء والتضرع والاستغاثه والتشفع والتوسل به (ص ), وجدير بمن استشفع له ان يشفعه اللّه فيه .

6 - زقانى در كتاب شرح المواهب مى گويد كه : وليتوسل به صلى اللّه عليه , ويسال اللّه تعالى بجاهه في التوسل به .

صحابه اولين بانيان حرم رسول خدا (ص )

وقتى رسول خدا (ص ) از دنيا رفت , صحابه طبق وصيت خود ايشان كه فرموده بود:هر پيغمبرى در ه_م_ان جايى كه از دنيا مى رود دفن مى شود پيغمبر خدا (ص ) را درزير سقف همان اتاق دفن كردند و به قبرستان بقيع , كه قبرستان عمومى مسلمانان بود,نبردند ص_ح_ابه رسول خدا (ص ) به روايت قاسم بن محمد بن ابى بكر و روايات ديگر به احترام قبر پيغمبر خ_دا (ص ), م_ي_ان ات_اق , دي_وارى ساختند تا آن نصف اتاق كه قبر پيغمبر خدادر آن است به چهار دي_وارى م_ح_ف_وظ

گ_ردد و حرمى مستقل براى مزار رسول اللّه (ص )شود و لذا مى توان گفت : صحابه رسول خدا اولين كسانى بودند كه اقدام به بناء براى حريم مزار قبر رسول خدا كردند س_پ_س ع_م_ر بن الخطاب براى آن خانه , ديوارى ايجاد كرد كه ساير صحابه آن ديوار رابزرگتر و بلندتر كردند و سپس بنى اميه و بنى عباس و... پ_س م_ى ت_وان گفت بانى ساختمان حريم قبر رسول خدا در مرحله اول , خود آن حضرت بود كه چنين وصيتى كرد كه در اتاق خودش دفن شود و بعد صحابه بودند كه به بناء آن افزودند ق_اس_م پ_س_ر محمد بن ابى بكر, يعنى برادرزاده عايشه , روايت مى كند كه من بر عايشه وارد شدم , گ_فتم : از شما مى خواهم پوششى را كه بر روى قبر رسول خدا و شيخين است , بردارى تا قبرها را ب_ب_ي_نم .

عايشه آن پوشش را برداشت و من سه قبر را ديدم كه در كنار هم قرار دارند.

نه از زمين ب_س_ي_ار بلندند كه مشرف باشند و نه با زمين يكنواخت هستند كه زير پا روند.

همچنين مشاهده كردم كه قبرها با سنگ و گل قرمززينت شده بودند ((27)) ال_بته اينكه قبر رسول اللّه مشرف نبوده به جهت دستورى است كه رسول خدا به على بن ابيطالب از م_شرف بودن قبر نهى فرموده بودند ((28)) و منظور از مشرف بودن قبر باملاحظه روايات قبر پ_يغمبر و معنى اشراف و روايات قاسم بن ابى بكر و بعض زوجات پيغمبر (ص ) بر اينكه قبر پيغمبر خ_دا م_ش_رف ن_بوده در نتيجه آن اتاق مسجد نگردد.

اين است كه روى قبر

را همچون ستونى بالا ن_ب_رند كه مشرف گردد, اما اينكه مقدار كمى اززمين بلندتر باشد كه پايمال نشود و نيز از اينكه قبر در اتاق باشد نهى نشده است در طبقات ابن سعد آمده است : در زمان رسول اللّه خانه آن حضرت ديوارى نداشت .

اولين كسى كه براى آن خانه , كه قبر آن حضرت در اتاقى از آن بود ديوار بنا كرد, عمربن خطاب بين سالهاى 13 - 23 بود عبيداللّه بن ابى زياد مى گويد: خانه پيامبر, ديوار كوتاهى داشت سپس عبداللّه بن زبير آن ديوار را بالاتر برد و بر آن افزود ((29)) بخارى مى گويد: هنگامى كه در زمان وليد بن عبدالملك (86 - 96) آن ديوار فروريخت , مجددا آن رابنا كردند وه_اب_ي_ون ك_ه با مشرك خواندن سازندگان حرم رسول خدا و صحابه و ذوى القربى مقصودشان اه_انت به خود رسول خدا و صحابه و تابعين است (كه چنين وصيت نموده و بناهائى را ساخته اند) خود مشرك و مرتدند, نه صحابه رسول خدا (ص ) ((30)) .

سقف و حرم سازى براى مزار ام حبيبه زوجه رسول خدا توسط صحابه

ه_ن_گ_امى كه عقيل بن ابى طالب در خانه اش چاهى حفر مى كرد به سنگى برخورد كه برروى آن ن_وش_ته بود: قبر ام حبيبه بنت صخر بن حرب پس عقيل آن چاله را پر كرد وبر روى آن اتاقى بنا كرد.

يزيد بن سائب مى گويد: من بر آن خانه داخل شدم و آن قبر را در آنجا ديدم ((31)) .

قبر فاطمه زهرا دختر رسول خدا (ص ) در اتاق خودش

عبدالعزيز بن عمران مى گويد: فاطمه , همچون رسول خدا, در منزل خودش , شبانه ودور از چشم اكثر مردم , دفن شد.

امام جعفر صادق (ع ) مى گويد: فاطمه زهرا شبانه در منزلش دفن شد.

اين منزل , دركنار مسجد بود و قبر او اينك در مسجد است ((32)) .

ابن جماعه مى گويد: در اينكه قبر فاطمه كجاست , دو نظر وجود دارد: يكى اينكه فاطمه در منزل خودش , دفن شده است و نظر دوم اينكه در بقيع و در همان مسجدى كه منسوب به ايشان است و در نزديكى قبه عباس عموى پيامبر, مدفون است ((33)) .

ن_ظ_ر درس_ت و صحيح همان روايت امام جعفر صادق (ع ) است كه فاطمه در خانه خودش كه در كنار مسجد النبى بوده دفن شده كه پس از توسعه مسجد داخل مسجدافتاده است و آن قبرى كه در بقيع در قبه عباس است قبر فاطمه بنت اسد مادر على بن ابى طالب است .

قبه ذوى القربى , معروف به قبة العباس يا خانه عقيل :

اب_ن ش_ب_ه م_ى گويد: عباس بن عبدالمطلب در كنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شد كه درابتداى مقبره هاى بنى هاشم و در منزل عقيل است ((34)) .

م_ح_ب ط_برى , محدث حجاز مى گويد: حسن بن على در كنار مادرش (مادر بزرگش )فاطمه , دفن شد و قبر اين دو در قبه عباس است ((35)) .

از م_ح_ب الدين ابن نجار روايت شده است : در كنار حسن بن على , فرزند برادرش , زين العابدين و محمد باقر و جعفر صادق (ع ) نيز دفن شده اند ((36)) .

غزالى نيز محل و قبه عباس و شكل آنها را همين گونه توصيف كرده است

.

- شيخين نيز در زير سقف دفن شدند.

و حسن بن على نيز وصيت كرد در كنار قبر رسول خدا (كه زير سقف بود) دفن شود.

- ه_ارون ال_رش_ي_د ن_يز در خانه اى كه مرد دفن شد يا آن خانه را مامون براى او ساخت كه اكنون معروف به مزار على بن موسى الرضا است .

قبه ذوى القربى در زمان بنى عباس بدست خلفاء و زير آنها تعمير شد.

وهابيها زائران قبر رسول خدا را كافر مى دانند

با آنكه رسول خدا به زيارت قبور مؤمنين امر كرده و سيره رسول خدا بر زيارت قبوربوده است چه رس_د ب_ه زي_ارت ق_ب_ر رسول خدا كه بالاترين مؤمن است و بهترين مصداق امر بزيارت قبور است چنانچه پيامبر خدا به زيارت قبور فرمود فزوروا القبور - وزوروها م_س_لم در باب اضاحى آنرا نقل مى كند و نير ترمذي ونسائي و ابن ماجة و ابن داود درابواب جنائز ودر سنن خود آنرا نقل مى كند واحمد در مسندش و نيز ديگران ... و لذا حجاج بيت اللّه الحرام پس از اداء حج مكه و مسجدالحرام را كه نماز درمسجدالحرام بالاترين ث_واب ن_م_از در م_س_اجد را دارد آن را براى زيارت قبر رسول خداترك مى كنند تا به ثواب زيارت ع_ظيم قبر رسول اللّه نايل شوند و اين سيره خلفاء وصالحين از سلف بوده تا حال ادامه دارد و تنها ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب ازمؤسسين وهابيت در كتابهايشان و اينك هم ابن باز در كتابش ب_ن_ام ال_ت_حقيق و الايضاح صفحه 69 با سفر به قصد زيارت رسول اللّه مخالفت كرده اند و زوار قبر رس_ول اللّه راج_هال و كفار مى دانند, كتاب الرد على الاخنانى لابن تيمية :

لا يقصد الى القبر (قبر النبي - ص -) الا جاهل او كافر.

عدم مشروعيت حكومت وهابيها

اح_ادي_ث بسيارى از پيامبر گرامى اسلام (ص ) وارد شده است كه حكومت از آن قريش است , اين اح_ادي_ث را م_نابع حديثى اهل سنت آورده اند.

همچنين مطالبى در اين زمينه از ابوبكر و ديگران وارد شده است كه ما برخى از آنها را در ذيل مى آوريم : 1 - از رسول خدا (ص ) روايت شده است : لا يزال هذا الامر في قريش ما بقي منهم اثنان ((37)) .

امر خلافت , از آن قريش است حتى اگر در ميان آنها دو نفر باقى بمانند.

2 - لا يزال هذا الامر في قريش ما بقي من الناس اثنان ((38)).

امر خلافت از آن قريش است ,حتى اگر از مردم دو نفر باقى بماند يعنى تا قيامت است .

3 - همچنين از ابوبكر نقل شده است كه در روز سقيفه مى گفت : نحن امراء وانتم الوزراء ((39)) .

ما (قريش ) اميريم و شما (انصار) وزير.

4 - و نيز از ابوبكر نقل شده است : لم يعرف العرب هذا الامر الا لهذا الحي من قريش ((40)) .

عرب حكومت را از آن قريش مى داند.

5 - از رسول خدا (ص ) روايت شده است : الائم_ة م_ن ق_ريش : ان لهم عليكم حقا, ولكم عليهم حق مثل ذلك , ما ان استرحموافرحموا, وان ع_اه_دوا وف_وا, وان ح_ك_م_وا ع_دل_وا.

ف_من لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين ((41)) .

پيشوايان از قريش هستند, همانا شما بر آنان حقى داريد و آنان نيز بر شما حقى دارندمادامى كه به پيمانهاى خود وفا كنند و به

عدالت حكم كنند و رحم داشته باشند, و اگرچنين نباشند (علاوه بر آنكه بر شما حقى ندارند) پس لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردم بر آنان باد.

و در مسند احمد بن حنبل از ابى برز: قال رسول اللّه (ص ): الامراء من قريش , الامراء من قريش , الامراء من قريش ....

6 - يكون بعدي اثنا عشر خليفة كلهم من قريش ((42)) .

7 - يكون بعدي اثنا عشر اميرا ... كلهم من قريش ((43)).

(اني جاعلك للناس اماما قال ومن ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين ), يعنى ستمگر حق رهبريت را ندارد.

بقره , آيه 124.

اح_اديثى را كه از پيامبر (ص ) به نقل از منابع معتبر آورديم و نيز استدلال شيخين درمقابل انصار همچنين فتواى ائمه همه مذاهب اسلامى و اجماع سلف , از زمان صحابه وتابعين , بر اين است كه : اول_والامر بايد قريشى باشد و خلافت غير قريشى نامشروع است و اطاعت امرش واجب نبوده بلكه حرام است .

پس تنها امراى عادل قريش واجب الاطاعه هستند بنابراين , حكومت وهابيها كه غير قريشى است , نامشروع است .

ب_الاخ_ص اي_ن ك_ه الان وس_ي_له سلطه كفر بر مسلمين شده اند.

سوره النساء, 141 (لن يجعل اللّه للكافرين على المؤمنين سبيلا).

تذكر

صحيح بخارى در كتاب الفتن از عبد اللّه بن عمر روايت مى كند كه پيغمبر خدا(ص ) دوبار فرمود: خدايا به ما در يمن ما بركت بده خدايا به ما در شام ما بركت بده اصحاب گفتند يا رسول اللّه بفرمائيد نجد ما هم بركت بده , پيغمبر خدا فرمود: نجد جاى زلزله ها و فتنه هاست وشاخ شيطان از آن جا بيرون مى

آيد.

ياد آور مى شود كه نجد مركز خروج وطغيان وهابيون عليه مسلمين بوده است كه به كشتن عباد و زه_اد ح_رم و ح_تى طفل شيرخوار و آتش زدن كشاورزى و تجزيه امپراطورى دولت مسلمين و ذلت جهان اسلام بدست صهيونيست و كفار محارب منتهى گشت .

پي نوشتها

1- از جمله در قرآن , درباره خداوند آمده است : (هو معكم اينما كنتم ) سوره حديد, آيه 4.

(كان اللّه بكل شى ء محيطا) سوره نساء, آيه 126). (اقرب اليه من حبل الوريد) سوره ق , آيه 16.

2- از ك_ت_ابهايى كه در آنها به اين عقايد تصريح شده عبارت است از رسالة العقيدة الحموية , رسالة العقيدة الواسطية , الفتاوى الكبرى و منهاج السنة تاليف ابن تيمية 3- ك_ت_اب م_جموعة الرسائل لابن تيمية _ در رساله الوصية الكبرى و كتاب الصواعق المرسلة ابن قيم 4- ر.

ك .

الفتاوى الكبرى از ابن تيميه , ج 2, ص 180, چاپ بيروت .

5- الدرر الكامنه لابن حجر عسقلانى عن القاضى المالكى قال فقد ثبت كفر ابن تيمية 6- سوره سبا, آيات 10 _ 13 7- سوره نمل , آيه 17 8- سوره آل عمران , آيات 48 _ 49 9- سوره بقره , آيه 255 10- سوره جن , آيات 26 _ 27 11- سوره يوسف , آيه 102 12- سوره كهف , آيه 65 13- سوره نمل , آيات 15 _ 16 14- سوره آل عمران , آيات 45 _ 47 15- ر.

ك .

ال_رد ع_ل_ى الاخ_ن_ان_ى و كتاب فتاوى الكبرى لابن تيمية , و كتاب كشف الشبهات فى التوحيد لمحمد بن عبدالوهاب , چاپ قاهره و تفسير فاتحة , چاپ رياض

16- سوره يوسف , آيات 97 _ 98 17- سوره اعراف , آيه 160 18- سوره بقره , آيه 60 درباره رسول اللّه هم قرآن مى فرمايد: وما كان اللّه ليعذبهم وانت فيهم وما كان اللّه معذبهم وهم يستغفرون (سوره انفال آيه33 ) تا آنگاه تو در ميانشان هستى خدا عذابشان نكند و تا آنگاه از خدا آمرزش مى طلبدنيز خدا عذابشان نخواهد كرد 19- صحيح بخارى در علامات النبوة , و در فصل نماز جمعه 20- ابن شبه در تاريخ مدينه و صحيح بخارى در باب استسقاء و خروج النبى (ص ) ودر باب مناقب قرابة النبى (ص ) 21- ابن شبه , تاريخ المدينة المنورة , وفاء الوفاء سمهودى , و در صحيح بخارى 22- صحيح مسلم در باب تلقين ميت از ابواب جنائز (ومسند احمد, ج 3, ص 3) 23- مسند احمد, ج 3, ص 3 24- صحيح بخارى , كتاب جنائز باب الميت يسمع خفق النعال و صحيح مسلم درجنة حديث 70 _ 71 و مسند احمد از انس , ج 2, ص 233 25- ص_ح_ي_ح ب_خارى , ج 5, ص 97, چاپ بيروت و صحيح مسلم در باب جنه حديث 77 و مسند اح_م_د از ع_ب_داللّه بن عمر, ج 2, ص 131, و مختصر سيرة الرسول لمحمد بن عبدالوهاب فى باب غزوة بدر 26- وفاء الوفاء سمهودى , ج 4, ص 1361 يافعى در كتاب مرآة الجنان در حوادث سنه 728 مى نويسد لابن تيمية مسائل غريبة انكر عليه فيها و حبس بسببها مباينة لمذهب اهل السنة و من اقبحها نهيه عن زيارة قبرالنبى (ص ) زش_ت ت_رين كار ابن

تيميه مخالفت با زيارت قبر رسول خداست و ابن باز مفتى وهابيهااكنون هم سفر براى زيارت قبر رسول خدا را حرام مى داند 27- تاريخ الاسلام ذهبى , وفاء الوفاء سمهودى 28- مسند احمد بن حنبل در فصل مسند على بن ابيطالب 29- طبقات ابن سعد 30- وهابيها براى بقيع كه مزار مؤمنين است ديوار كامل و بلندى ساخته اند.

31- ابن شبه در تاريخ مدينه , ص 173 _ 262.

32- همان مدرك .

33- وفاء الوفاء, ج 3, ص 907 _ 911.

34- تاريخ مدينه , لابن شبه , متولد قرن دوم هجرى .

35- ذخائر العقبى .

36- اخبار مدينه .

37- صحيح بخارى , كتاب احكام باب الامراء من قريش , و نيز همان مدرك , كتاب مناقب .

38- صحيح مسلم , باب امارة , و مسند احمد بن حنبل در مسند عبداللّه بن عمر (ج 2,ص 29, 93, ص 128). 39- صحيح بخارى , كتاب مناقب , باب مناقب قريش .

40- مسند احمد, حديث سقيفه , ج 1, ص 56.

41- مسند احمد, در مسند ابى سعيد الخدرى , ج 3, ص 129, و در مسند انس , ج 3,ص 183, و در مسند ابى برزه , ج 4, ص 421, ج 4, ص 424.

42- مسند احمد بن حنبل , ج 5, ص 87, 90, 93, 97, 98, 99, 100, 101, 106,107.

43- صحيح بخارى , آخر كتاب احكام , و صحيح مسلم , باب امارة , و مسند احمد بن حنبل , ج 5, ص 90, 92, 93, 98, 99, 101, 107, 108.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109