علم و عقل در نگاه عبدالبها

مشخصات كتاب

برگرفته از:
سايت بهائي پژوهي

علم و عقل در نگاه عبدالبها

در بسياري از آثار جناب عباس عبدالبهاء بر مرتبه ي والاي علم و عقل تاكيد فراوان شده است. حضرت عبدالبهاء ضمن بياناتي كه عمدتاً در مجامع غربي ايراد نموده اند، بارها به تمجيد و ستايش از علم و عقل پرداخته اند. به فرموده ي ايشان علم و عقل "نور" (خطابات - ج1 - ص 225) و مايه ي "امتياز انسان بر حيوان" (خطابات - ج1 - ص 226) است، و هر آنچه با آنها در تعارض است "جهل" و "ظلمت" (خطابات - ج1 - ص 225 و 226) و "وهم محض" است (خطابات - ج2 - ص136). جناب عبدالبهاء نه تنها عقل را ابزار "ادراك حقيقت اشياء" و متعاقب آن "پرستش حقيقت" (خطابات - ج2 - ص 227) دانسته اند، بلكه تاكيد كرده اند كه حتي "عقائد دينيه" (خطابات - ج1 - ص 226) و تمامي "مسائل دين" (خطابات - ج2 - ص 136 و 227) نيز بايد با علم و عقل سازگاري داشته باشد، و اگر دين مخالف علم و عقل باشد "اوهام است" و اصلاً "آن را دين نمي گويند" (خطابات - ج2 - ص 227). بر اين اساس ايشان پيشنهاد مي كنند كه "جميع عقائدتان را تطبيق كنيد تا علم مطابق دين باشد" (خطابات - ج1 - ص157)، و از مستمعين خود مي خواهند كه "شما دراين فكر باشيد كه علم را تطبيق به دين كنيد و دين را تطبيق به علم" (خطابات - ج1 - ص 158). جناب عباس افندي در جايي اين گونه به جمع بندي سخنان خويش مي پردازند: "مقصد اين است كه بدانيد خدا علم و عقل را خلق كرده تا ميزان فهم باشد. نبايد اين چنين قوه ئي را كه موهبت الهي است معطل و معوق كنيم جميع امور را بايد بآن موازنه نمائيم. زيرا دين را عقل ادراك مي كند اگر انسان عقل نداشته باشد دين را چگونه مي فهمد. اين مشهود و واضح است كه عقل و علم لازم است" (خطابات - ج1 - ص 227). ايشان ضمناً به طور مكرر خاطر نشان شده اند مناقبي كه اين چنين براي علم و عقل ذكر مي گردد در واقع انعكاس دهنده ي تعاليمي است كه توسط حضرت بهاءالله براي انسان ها به همراه آورده شده است؛ "... تعليم چهارم حضرت بهاء الله آنكه دين بايد مطابق علم باشد..." (خطابات ج2 - ص 147). "... و از جمله تعاليمي كه حضرت بهاء الله اعلان كرد اين بود كه بايد دين مطابق عقل باشد مطابق با علم باشد علم تصديق دين نمايد و دين تصديق علم..." (خطابات - ج2- ص 136). "... پس اگر چنانچه دين مخالف عقل باشد اوهام است. و اين نيز يك مسئله ئي از مسائل و تعاليم بهاء الله است..." (خطابات - ج1 - ص 157). توصيه هاي حضرت بهاءالله در اين باب اما با نظرات فرزند بزرگوارشان قدري متفاوت است. اگر به فرموده ي عبدالبهاء خدا علم و عقل را خلق كرده تا "ميزان فهم" باشد، تا انسان ها "جميع امور" را به آن "موازنه" كرده و دين را نيز با آن "ادراك" نمايند، اگر به گفته ي عبدالبهاء بدون عقل نمي توان دين را فهميد و "اين مشهود و واضح است كه عقل و علم لازم است"، جناب ميرزا حسينعلي نوري در مسيري كه براي پيروان جهت اعتقاد پيدا كردن به دعاويشان ترسيم مي كنند، عقل و علم را حائز هيچ شأني نمي دانند. بلكه بر عكس، پيشنهاد ايشان براي شناخت "من يظهر الله" (يعني خودشان) - شناختي كه اساس ديانت بهائي بر آن استوار شده (كتاب اقدس - ص 1) - اين است كه افراد "عقول و ادراك و علم" خود را كنار گذاشته، و اصلاً با آنها كاري نداشته باشند. جناب ميرزا در بخش هاي پاياني كتاب ايقان به علماي بابي چنين توصيه مي كنند: "و از فقهاء و علماي بيان استدعا مي نمايم كه چنين مشي ننمايند و بر جوهر الهي و نور رباني و صرف ازلي و مبدأ و منتهاي مظاهر غيبي در زمن مستغاث وارد نياورند آنچه در اين كور وارد شد و به عقول و ادراك و علم متمسك نشوند و به آن مظهر علوم نامتناهي رباني مخاصمه ننمايند" (كتاب ايقان - ص 164). 2- جناب عبدالبهاء علاوه برآن كه علم و عقل را "ميزان فهم" مي دانند، يادآور مي شوند اساسي كه انبياء نهاده اند و حقيقت اديان الهي و جنبه هاي "روحانيه" اين اديان همگي با علم و عقل تطابق دارد، و هر چه اين ويژگي را ندارد از نوع "تقاليد" است و "اعتقاد عاميانه" است و "اوهام" است و جزء حقيقت اديان نيست؛ "جميع تقاليد اديان مخالف عقل و علم است نه حقيقت اديان و از اين تقاليد اين مفاسد حاصل شده است كه سبب بغض و عداوت بين بشر گشته" (خطابات - ج1 - ص158). "لهذا جميع اين تقاليد كه در دست امم است چون مخالف علم وعقل است سبب اختلاف و اوهام شده. پس ما بايد تحري حقيقت نمائيم به تطبيق مسائل روحانيه با علم و عقل به حقيقت هر امري پي بريم اگر چنين مجري شود جميع اديان دين واحد شود زيرا اساس كل حقيقت است و حقيقت يكي است" (خطابات - ج3- ص 99). "اگر مسئله ئي از مسائل دين به حقيقت مطابق عقل و علم نباشد آن وهم است زيرا ضد علم جهل است. اگر دين ضد علم باشد جهل است. اگر مسئله ئي از طور عقل كلي الهي خارج چگونه انسان قناعت كند. آن را اعتقاد عاميانه بايد گفت. اساسي كه جميع انبياء گذاشته اند حقيقت است و آن يكي است و همه مطابق علم است" (خطابات - ج1 - ص155). در مقابل، ادعايي كه حضرت بهاءالله داشته اند - علي رغم همه ي بيانات مذكور - اين است كه از زمان ظهور ايشان، آنچه به عقول آدمها "رسيده" يا در آينده مي تواند "برسد" - چه از نوع كم و چه از نوع زياد آن - ديگر "ميزان معرفت حق نبوده و نخواهد بود". حتي اگر هميشه چنين بوده از روزگار ايشان ديگر چنين نخواهد بود. اگر همواره اين گونه بود كه مي بايست "به تطبيق مسائل روحانيه با علم و عقل به حقيقت هر امري پي بريم"، اگر "اساسي كه جميع انبياء گذاشته اند حقيقت است" و تنها "تقاليد اديان مخالف عقل و علم" بوده است و "نه حقيقت اديان"، از روزگار ايشان همه چيز وارونه شده است و هيچ يك از احكام و خواصي كه تاكنون براي عقل مترتب بوده از اين پس برقرار نيست: "بدان اليوم آن چه به عقلت رسيده يا برسد يا به عقول فوق تو و دون تو ادراك شود، هيچ يك ميزان معرفت حق نبوده و نخواهد بود" (كتاب بديع، ص 286). و البته شايد به همين خاطر است كه جناب عبدالبهاء در وصف مشكلات "امروز" (معادل فارسي كلمه ي اليوم) رؤساي اديان چنين گفته اند: "رؤساي اديان امروز گمان مي كنند كه دين عبارت از تقليد آباء و اجداد است... زيرا همچنين گمان مي كنند كه دين مخالف علم است و عقائد دينيه را تفكر و تعمقي لازم نيست و تطبيق به عقل و علم جائز نه زيرا عقل و علم مخالف دين است" (خطابات - ج1 - ص 225) 3- جناب عباس عبدالبهاء توصيف منويات رؤساي اديان مذكور را اين گونه پي مي گيرند: "لهذا عقائد دينيه بايد مجرد عبارت از صرف تلقين رؤساي روحاني باشد و آنچه آنان بگويند بايد معتقد شد و لو مخالف علم و عقل است. و حال آنكه علم و عقل نور است دين بايد مطابق علم و عقل باشد " (خطابات - ج1 - ص 225). و البته حضرت بهاءالله نيز به عنوان صدرنشين رؤساي اين اديان، ضمن آن كه به مخاطبين خود گوشزد مي كنند "به عقول و ادراك و علم متمسك نشوند" و به عقل فوق و دون خود كاري نداشته باشند، سبب ضلالت مردم را در اين مي دانند كه ايشان چشم و گوش خود را - به عنوان مجاري اصلي فهم - مسدود نكرده اند و به آنچه ادراك مي كردند توجه نموده اند: "و اين معلوم است نزد هر ذي بصري كه اگر اين عباد در ظهور هر يك از مظاهر شمس حقيقت چشم و گوش و قلب را از آنچه ديده و شنيده و ادراك نموده پاك و مقدس مي نمودند البته از جمال الهي محروم نمي ماندند" (كتاب ايقان - ص 9). و بر همين اساس از مخاطبين خود مي خواهند تنها به آنچه از طرف ايشان تلقين مي شود توجه كنند: "مقصود آنكه اگر احباي الهي قلب و سمع را از آنچه از قبل شنيده‌اند طاهر نمايند و به تمام توجه به مطلع امر و ما ظهر من عنده ناظر شوند عند الله احب بوده" (اقتدارات، ص 231). و شيرين ترين لذت عالم را - به تبعيت از جناب ميرزا علي محمد شيرازي - در داشتن مريداني چشم و گوش بسته مي دانند كه در برابر حرف هاي ايشان چون و چرا نمي كنند و هر چه مي گويند دربست مي پذيرند، بدون آنكه بخواهند آن را با چيزهاي ديگر تطبيق دهند: "هيچ لذتي اعظم تر در امكان خلق نشده كه كسي استماع نمايد آيات آن را و بفهمد مراد آن را و لم (چرا) بم (براي چه) در حق كلمات آن نگويد و مقايسه با كلام غير او نكند" (كتاب بديع، ص 145). 4- واقعيت اين است كه آنچه از جناب عبدالبهاء نقل شد تمام حرف هاي ايشان در باب قيمت و اعتبار علم و عقل و ادراك نبود. ايشان آنجا كه چندان دغدغه ي تأمين خاطر مستمعين اروپايي و آمريكايي را نداشته اند، با فراغ بال به تبيين نظرات پدر بزرگوار خويش پرداخته اند، مقام عقل را از آن جايگاه رفيع تنزل داده اند، در حجيت و اعتبار عقل ترديد كرده اند، و ادراك را و تمامي راه هاي تحقق آن را ناقص و دچار اختلال قلمداد نموده اند: "موازين ادراك ميزان ادراك آنچه مسلم است منحصر در چهار موازين است يعني حقائق اشيا به اين چهار چيز ادراك مي شود. اول ميزان حس است يعني آنچه به چشم و گوش و ذائقه و شامه و لامسه احساس مي شود اين را محسوس مي گويند. امروز نزد جميع فلاسفه اروپا اين ميزان تام است مي گويند اعظم موازين حس است و اين ميزان را مقدس مي شمارند و حال آنكه ميزان حس ناقص است زيرا خطا دارد... لهذا نمي شود بر آن اعتماد كرد. ميزان ثاني ميزان عقل است و اين ميزان در نزد فلاسفه اولي، اساطين حكمت، ميزان ادراك بود به عقل استدلال مي كردند و بدلائل عقليه تشبث مي نمودند زيرا استدلالات ايشان جميعش عقلي است با وجود اين بسيار اختلاف كردند و آرائشان مختلف بود... پس معلوم شد كه ميزان عقلي تام نيست چه كه اختلاف فلاسفه اولي و عدم ثبات و تبديل فكر دليل بر اين است كه ميزان عقل تام نيست چه اگر ميزان عقل تام بود بايد جميع متفق الفكر و متحد الرأي باشند. ميزان ثالث ميزان نقل است و آن نصوص كتب مقدسه است كه گفته مي شود خدا در تورات چنان فرموده است و در انجيل چنين فرموده است اين ميزان هم تام نيست به جهت آنكه نقل را عقل ادراك كند بعد از اين كه نفس عقل محتمل الخطاست چگونه توان گفت كه در ادراك و استنباط معاني اقوال منقوله خطا ننموده بلكه عين صواب است زيرا ممكن است كه خطا كند و يقين حاصل نمي شود. اين ميزان رئيس هاي اديان است آنچه آنها از نصوص كتاب ادراك كنند اين ادراكات عقليه آنهاست كه از آن نصوص ادراك كنند نه حقيقت واقع زيرا عقل مثل ميزان است و معاني مدركه از نصوص مثل شيء موزون ميزان كه مختل باشد موزون چه نوع معلوم مي شود. پس بدان آنچه در دست ناس است و معتقد ناس محتمل الخطاست زيرا در اثبات و نفي شيء اگر دليل حسي آرد واضح شد كه آن ميزان تام نيست و اگر دليل عقلي گويد آن نيز تام نيست يا اگر دليل نقلي گويد آن نيز تام نيست پس واضح شد كه در دست خلق ميزاني نيست كه اعتماد نمائي بلكه فيض روح القدس ميزان صحيح است كه در آن ابداً شك و شبهه اي نيست و آن تأييدات روح القدس است كه به انسان مي رسد و در آن مقام يقين حاصل مي شود" (مفاوضات، ص 224). 5- شايد اين از ويژگي هاي جناب عبدالبهاء باشد كه چون در مجامع غربي حضور مي يابند، آنقدر شيفته ي پيشرفت هاي علمي آنها - پيشرفت هايي كه چه در ايده و چه در روش بر تجربه كردن و ارزيابي هاي تجربي استوار بوده است - مي گردند كه پيشنهاد مي دهند اصلاً اعتقادات ديني را نيز به ميزان علم بسنجيد و مدام در فكر اين باشيد كه "علم را تطبيق به دين كنيد و دين را تطبيق به علم"، وهر چه با علم منطبق نبود را جهل و ظلمت و وهم قلمداد كنيد. اما چون از حضور غربيان فارغ مي شوند و چشم آنها را دور مي بينند، به آرامي زير آب تمام كشفيات تجربي آنها را مي كشند، و خرمن نظريه هاي علمي آنها را يك باره بر باد مي دهند و تصريح مي كنند: "اول ميزان حس است... امروز نزد جميع فلاسفه اروپا اين ميزان تام است مي گويند اعظم موازين حس است و اين ميزان را مقدس مي شمارند و حال آنكه ميزان حس ناقص است زيرا خطا دارد... لهذا نمي شود بر آن اعتماد كرد". يك بار سبب ايجاد اختلافات ميان مردم را در عدم پيروي آنها از علم و عقل معرفي مي كنند؛ "جميع اين تقاليد كه در دست امم است چون مخالف علم و عقل است سبب اختلاف و اوهام شده"، اما بار ديگر اختلاف موجود ميان حكما و تعارضات موجود در آراي آنها را به عنوان شاهدي بر مخدوش بودن ميزان عقل عنوان مي نمايند. يك بار عقل را ميزان فهم، ابزار موازنه ي جميع امور و وسيله ي فهم و ادراك دين عنوان مي كنند؛ "خدا علم و عقل را خلق كرده تا ميزان فهم باشد... جميع امور را بايد به آن موازنه نمائيم. زيرا دين را عقل ادراك مي كند، اگر انسان عقل نداشته باشد دين را چگونه مي فهمد"، بار ديگر آنچه از مفاهيم ديني كه با معيار عقل سنجيده مي شود را دچار خلل مي دانند تنها به سبب آن كه ميزان بكار گرفته شده در اين سنجش - يا همان "عقل" - خود مختل بوده است؛ "عقل مثل ميزان است و معاني مدركه از نصوص مثل شيء موزون. ميزان كه مختل باشد موزون چه نوع معلوم مي شود". يك بار مشكل امروز رؤساي اديان را در اين مي بينند كه آنها تطبيق عقائد ديني را با عقل جائز نمي دانند؛ "رؤساي اديان امروز... گمان مي كنند كه دين مخالف علم است و عقائد دينيه را تفكر و تعمقي لازم نيست و تطبيق به عقل و علم جائز نه زيرا عقل و علم مخالف دين است"، اما جاي ديگر برعكس ايراد رئيس هاي اديان را در اين مي دانند كه به خاطر پيروي از "ادراكات عقليه" ي خود از دريافت "حقيقت واقع" بازمانده اند؛ "اين ميزان رئيس هاي اديان است آنچه آنها از نصوص كتاب ادراك كنند اين ادراكات عقليه آنهاست كه از آن نصوص ادراك كنند نه حقيقت واقع". يك بار تاكيد مي كنند كه راه تشخيص مطالب ساختگي از حقيقت دين و ايجاد وحدت ميان اديان بهره گيري از عقل است؛ "ما بايد تحري حقيقت نمائيم. به تطبيق مسائل روحانيه با علم و عقل به حقيقت هر امري پي بريم. اگر چنين مجري شود جميع اديان دين واحد شود زيرا اساس كل حقيقت است و حقيقت يكي است"، بار ديگر فهم آدم ها از متون ديني را ناقص مي خوانند تنها به خاطر آن كه در مسير اين فهم پاي "عقل" به ميان مي آيد؛ "به جهت آنكه نقل را عقل ادراك كند. بعد از اين كه نفس عقل محتمل الخطاست چگونه توان گفت كه در ادراك و استنباط معاني اقوال منقوله خطا ننموده بلكه عين صواب است زيرا ممكن است كه خطا كند و يقين حاصل نمي شود". و بدين سان اختلافاتي كه ممكن بود ميان تعداد قابل توجهي از فلاسفه و حكما يا اديان و ملل دربگيرد را حضرت عبدالبهاء يك جا و به تنهايي در ميان آراي خود و ذيل يك موضوع واحد گرد مي آورند. اگر در نزد حضرت عبدالبهاء وجود اختلاف در آرا سبب مختل شدن موازين ادراك است، اگر ميزان عقل ناقص است "چه كه اختلاف فلاسفه اولي و عدم ثبات و تبديل فكر دليل بر اين است كه ميزان عقل تام نيست چه اگر ميزان عقل تام بود بايد جميع متفق الفكر و متحد الرأي باشند"، براي ديگران نيز گريزي نيست جز اين كه يا در اعتبار ميزاني كه حضرت عبدالبهاء به عنوان "ميزان صحيح" ادراك برشمرده اند ترديد كنند، و يا مطمئن باشند كه لااقل براي ايشان از "فيض روح القدس" و تأييدات او نصيب و بهره اي در كار نبوده است.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».