آثار اسلامى مكه و مدينه

مشخصات كتاب

سرشناسه : جعفريان، رسول، - 1343

عنوان و نام پديدآور : آثار اسلامي مكه و مدينه/ رسول جعفريان

وضعيت ويراست : [ويرايش ]2

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1379.

مشخصات ظاهري : 316 ص.مصور، نقشه

شابك : 964-6293-85-911000ريال ؛ 964-6293-85-911000ريال ؛ 964-6293-85-911000ريال ؛ 964-6293-85-911000ريال ؛ 964-6293-85-911000ريال ؛ 964-6293-85-911000ريال

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي

يادداشت : چاپ دوم: تابستان 11000 :1380 ريال

يادداشت : چاپ پنجم: 1381: بها 11000 ريال

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- عربستان سعودي -- مكه

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- عربستان سعودي -- مدينه

موضوع : مكه -- آثار تاريخي

موضوع : مدينه -- آثار تاريخي

رده بندي كنگره : DS211/ج 7آ2 1379

رده بندي ديويي : 953/8

شماره كتابشناسي ملي : م 79-15015

ص:1

ديباچه

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحيم

«مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مينمايد، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج بطور صحيح و شايسته مو به مو عمل شود».

حضرت امام خمينى (قدس سره)

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد از همه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بيمانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسؤوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد ميزدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق ميكنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزههاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بيشمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

ص: 3

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشههاى تابناك امام خمينى (قدس سره) حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّگزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة الله، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشههاى والا و ماندگار امام راحل (قدس سره)، احياگر حجّ ابراهيمى و بهرهگيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آيةالله خامنه اى- مدّظلّهالعالى- تلاش ميكند فصل جديدى فرا راه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اينرو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاشهايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بيگمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارساييها خواهد كاست، و در اين راه مركز تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى ميفشارد.

ومن الله التوفيق وعليه التكلان

مركز تحقيقات حج

ص: 4

مقدمه

مشتاقان حرم خدا و رسول (ص) با سفر به اين دو حرم شريف، افزون بر انجام مناسك حج، در جستجوى يادگارهايى هستند كه پيامبر خدا (ص) امير مؤمنان (ع) و ديگر چهرههاى برجسته و مخلص صدر اسلام از خود بر جاى گذاشتهاند. آنان علاقهمندند تا آثار متبرّك موجود در حرمين را بشناسند و با حضور در آنجا تعلّق خاطر خويش را به آن بزرگواران نشان دهند و با خواندن نماز و دعا، توشه اى براى آخرت خويش برگيرند.

بديهى است، هدف اصلى و اساسى در اين سفر، انجام اعمال حج است و زائرى كه به عشق زيارت خانه خدا و قبر پيامبر (ص) عازم حجاز ميشود، ميبايست پيش از سفر، آگاهيهايى از چگونگى اين سفر داشته باشد. ضرورى ترين كار در اين سفر، آموختنِ مناسك حج است كه اين، با حضور روحانى كاروان ميسور ميگردد.

آنچه كه به عنوان فضاسازى ذهنى براى انجام اعمال و زيارت اماكن متبرّكه مكه و مدينه اهميت دارد، آشنايى با تاريخ اين دو شهر و نيز مكانهاى قدسى آنها است كه بيشك همه زائران، علاقمند به دانستن آن هستند. در اين ميان، تنها اشكال آن است كه زئران عزيز، پيش از سفر، در اينباره مطالعه اى نميكنند و منتظر ميمانند

ص: 5

تا همه چيز را از زبان روحانى كاروان بشنوند، در حالى كه زائر بايد پيش از سفر، مطالعاتى اجمالى داشته باشد و در كنار آن اطلاعات، از دانش روحانى و راهنماييهاى او بيشتر و بهتر بهرهمند شود.

به علاوه، آنچه كه امروزه معمول است، اين اطلاعات در طول سفر به زائر داده ميشود، در حالى كه زائر از همان روز نخست، ميتواند با مطالعه برخى از كتابهايى كه در اين زمينه تأليف شده است، تصوّرى از وضعيت كلى اين دو شهر مقدس داشته باشد تا هر جا كه قدم مينهد، از موقعيت آن پيشاپيش آگاه گردد.

اين ضرورت سبب شده است تا از روزگاران كهن، كسانى در صدد نگارش آثارى در شناخت اين دو شهر بر آيند تا مورد استفاده حجاج قرار گيرد. طبيعى است كه آثار پيشين، با همه تفصيل و ارزشى كه دارند، نه زبانشان و نه كمّ و كيفشان، مناسب با وضعيت اطلاعات امروزين زائران نيست؛ به علاوه، تغييراتى كه در هر مكان يا بنا روى داده، ضرورتِ به روز كردن اطلاعاتِ اين قبيل آثار را- كه به هدف راهنمايى زائران نوشته ميشود- توجيه ميكند.

به همين دليل، طى سالهاى گذشته، بخش معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، تلاش قابل تقديرى را آغاز كرد تا بتواند دانش زائران را در اين زمينه و زمينههاى ديگرِ حج بيشتر كند.

در زمينه شناساندن آثار تاريخى مكه و مدينه، آثار مستقل چندى نگاشته شده ودر حجمهاى مختلف به چاپ رسيده است. همچنين، در نشريه وزين «ميقات حج» تحقيقاتى درباره اماكن مختلف صورت گرفته كه برخى تأليف و برخى ترجمه است و به هر روى، در روشن كردن ابعاد تاريخىِ اماكن متبركه، كمك شايان توجّهى به علاقمندان ميكند.

ص: 6

نگارنده، در سال 1370، با توصيه جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد على قاضى عسكر- زيد عزه- نوشتنِ كتابچه اى را در اين زمينه آغاز كرد كه در سال 71 به چاپ رسيد. به مرور زمان، در اين متن اصلاحات و اضافاتى صورت گرفت و به سال 1375 چاپ ديگرى از آن در حجمى نسبتاً مفصّلتر عرضه شد. در سال 1379 تحرير تازه اى از آن انتشار يافت كه داراى تصاوير، نقشهها و مطالب بيشترى بود. مرداد ماه سال 1381 همزمان با ارائه يادآوريها و تذكرات فراوان نسبت به اغلاط متن، اعم از مطبعى و محتوايى، وهمچنين مطالبى كه وجودش در كتاب لازم است، زمينه هرچه بهتر شدن كتاب را فراهم كردند. متنى كه پس از آن فراهم آمد حاصل تلاش اين بنده خدا و رعايت توصيههاى دوستان ارجمندى چون حضرات حجج اسلام: شيخ محمد حسين فلاح زاده، شيخ محمد مهدى معراجى، شيخ رضا مختارى- دامت بركاتهم بود.

امسال- 1389- بار ديگر مصمم شدم تا مرورى بر كتاب كرده، اصلاحاتى در آن انجام داده و آگاهيها را درباره تغييراتى كه در برخى اماكن روى داده، به روز كنم. متن را پيش از چاپ دوستم جناب حجت الاسلام والمسلمين معراجى به دقت مطالعه كرد و يادآوريهاى سودمندى داشت كه اكثريت قريب به اتفاق آنها را اعمال كردم. از بابت توجه ايشان و نكاتشان سپاسگزارم.

در پايان لازم است بگويم تمامى تاريخهايى كه در اين كتاب بدون پسوند شمسى يا قمرى آمده، در واقع تاريخهاى قمرى است. در غير اين صورت علامت اختصارى «ش» براى شمسى يا «م» براى ميلادى بكار رفته است.

وَآخر دعوانا ان الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِين

رسول جعفريان 15 آبانماه 1389

ص: 7

مباحث مقدماتى

(1) نگاهى به ادبيات حج

اشاره

پيش از ورود به بحث اصلى لازم است اشاره كنيم كه آنچه به عنوان حج در فرهنگ و ادبيات اسلامى شناخته ميشود، مجموعه اى از معارف عظيمى است كه در حوزههاى مختلف علوم دينى و تاريخى و اخلاقى از آن سخن به ميان ميآيد. دايره اين ادبيات به تمام معنا گسترده بوده و افزون بر آن كه در حوزه فقه و عرفان در اين باره گفته ميشود، در عرصه تاريخ و تمدن نيز، بخش قابل توجهى به اين امر اختصاص داده شده است. به طور كلى حوزه ادبيات حج را ميتوان در چند زمينه دانست:

1. قرآن و حديث كه شامل آيات و روايات و تفاسير و شروح آنها ميشود.

2. فقه كه شامل كتابهاى مناسك است و بايد اخلاقيات عمومى حج و سفر حج را نيز

ص: 8

در اين زمره دانست.

3. ادعيه و زيارات كه شامل آثارى در آداب حج از زاويه ادعيه و زيارات است.

4. عرفان و اخلاق حج كه خود دايره اى گسترده بوده و افزون بر آن چه در متون قديم در اين باره نوشته شده، آثار جديد قابل توجهى نيز به اين حوزه اختصاص داده شده است.

5. اجتماعى و سياسى، بخش قابل توجهى از حج به نقش آن از زاويه سياسى و اجتماعى اختصاص يافته و آثار فراوانى در اين حوزه نوشته شده است.

6. تاريخ و تمدن، در اينجا نيز مباحث بسيار زيادى وجود دارد كه ميتوان آن را در چند رشته جزئيتر مورد بحث قرار داد:

الف: تاريخ حرمين شريفين يا آثارى كه درباره تاريخ شهر مكه و مدينه نوشته شده و بسيار گسترده و عميق است.

ب: رشته آثار تاريخى، گرچه در سابق در كتابهاى تاريخ مكه و مدينه بوده، در سالهاى اخير به عنوان يك رشته علمى مستقل مطرح شده و آثار پژوهشى قابل ملاحظه اى در كشورهاى مختلف در اين باره نوشته شده است. كتاب حاضر را از اين زاويه بايد مورد ملاحظه قرار داد با اين تأكيد كه اثرى است همگانى كه بر پايه متون تخصصى و تحقيقات شخصى به نگارش درآمده است.

ج: راه حج يا آثارى كه درباره طرق حج نوشته شده است. نگارش در اين موضوع از قرن دوم و سوم آغاز شده و تا زمانى كه راه حج زمينى بوده، آثار فراوانى در ادبيات عربى، تركى و فارسى در اين زمينه به نگارش درآمده است.

ص: 9

د: سفرنامه نويسى، در اين زمينه آثار فراوانى از قرون پنجم و ششم به بعد در ادبيات عربى، فارسى و تركى نوشته شده و تاكنون نيز ادامه دارد. شايد عناوين آن بالغ بر هزار عنوان باشد.

گزيده آثارى در تاريخ حرمين شريفين

الف: مكه

تاريخنگاران و جغرافيدانان، درباره هيچ شهرى به اندازه مكه و مدينه، مطلب ننوشته اند، دليل آن روشن است؛ چرا كه همه ميدانيم اين دو شهر، نزد مسلمانان از قداست برخوردار بوده و ثبت اخبارِ وضعيّتِ شهر، تحوّل و چگونگى بناهاى تاريخى- دينى آن، براى مسلمانان اهميت بسيار دارد. گرچه برخى از اين آثار مكتوبِ كهن، به دلايل مختلف از ميان رفته و حتى نُسْخه اى از آنها به دست ما نرسيده است، ليكن، بسيارى از آنها به دست آمده و اخيراً شمارى ديگر در اين باره تأليف شده است. در اينجا مهمترين آنها را به اجمال ميشناسانيم:

اخبار مكّه و ما جاء فيها من الآثار؛ از ابوالوليد محمد بن عبدالله بن احمد ازْرَقى. اين كتاب در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجرى نگارش يافته و يكى از كهنترين آثارى است كه درباره تاريخ شهر مكه انتشار يافته است. اين اثرِ با ارزش و جاودانه، گردآمده اى است از اخبار و آگاهيهاى منحصر به فرد درباره مكه كه در دو جزء و يك مجلد به كوشش رشدى صالح ملحَّس تحقيق و چاپ شده است (بيروت، دارالاندلس، 1983).

اخبار مكه فى قديم الدهر و حديثه؛ از ابوعبدالله محمد بن اسحاق فاكهى. اين كتاب- در كنار كتاب اخبار مكه ازرقى- دومين اثر كهن درباره تاريخ شهر مكه، از قرن سوم هجرى است. بخشى از اين اثر از ميان رفته، و باقى مانده آن، در سه مجلد،

ص: 10

با تحقيق عبدالملك بن عبدالله بن دُهَيش در سال 1414 در شهر مكّه چاپ شده است.

العِقْد الثمين فى تاريخ البلد الامين؛ از امام تقى الدين محمد بن احمد الحسينى الفاسى (775- 832) كه شرح حال بزرگان اين شهر را بيان كرده است. كتاب ياد شده را مؤسسة الرساله به سال 1406 چاپ كرده است.

اتحاف الورى بأخبار ام القرى؛ از عمر بن فهد بن محمد (812- 885)، بحث خود را از سيره نبوى آغاز كرده و حوادث شهر مكه را به صورت سالشمار تا زمان خويش آورده است. (5 ج، مكه، جامعة ام القرى، 1410).

غاية المرام بأخبار سلطنة البلد الحرام؛ از عزّالدين عبدالعزيز بن عمر بن محمد بن فهد (850- 922). اين كتاب تاريخ مكه بر حسب سالشمار و در ادامه كتاب اتحاف الورى- كتاب پيشگفته- و تكميل آن نوشته شده است.

الإعلام بأعلام بيت الله الحرام؛ از محمد بن احمد بن محمد نهروالى (م 990)، در تاريخ مسجد الحرام واحكام فقهىِ مربوط به اين مسجد نگاشته شده و در مكه (سال 1416) به چاپ رسيده است. اين كتاب درباره تاريخ مكه و مسجد الحرام تا قرن دهم يكى از غنيترين آثار است.

تاريخ مكة المشرّفة و المسجد الحرام و المدينة الشريفه؛ از محمد بن محمد بن احمد مكى (م 885)، اين كتاب را عادل عبدالحميد العدوى تحقيق كرده و در مكه (المكتبة التجارية، 1416) چاپ شده است.

الأرج المسكى فى التاريخ المكّى؛ از على بن عبدالقادر طبرى (م 1070). در دو مجلد، به كوشش اشرف احمد الجمال در مكه (المكتبة التجارية 1416) چاپ شده است.

ص: 11

تهنئة اهل الاسلام بتجديد بيت الله الحرام؛ از ابراهيم بن محمد بن عيسى (م 1079). اين كتاب در سال 1418 در مكه چاپ شده است.

منائح الكرم فى اخبار مكة و البيت و ولاة الحرم؛ از على بن تاج الدين سنجارى. اين اثر در هفت مجلد تصحيح و چاپ شده است (مكه، جامعة ام القرى، 1419).

تاريخ امراء مكه (سال 8 تا 1344 هجرى)؛ از عارف عبدالغنى. اين كتاب از جمله آثارى است كه در شناخت تاريخ مكه، به ويژه حكام و اميران آن و نيز تحولات سياسى اين شهر، نگارش يافته و نويسنده آن تلاشى ستودنى انجام داده است. بر اساس آگاهيهاى اين كتاب، ميتوان تاريخ اين شهر را در دوره تسلط هر سلسله اى دنبال كرد. از نام كتاب و سالهاى ياد شده در ذيل آن، چنين به دست ميآيد كه در اين اثر، از اميران اين شهر در دوره سعودى يادى نشده است.

تاريخ مكّه، دراسات فى السياسة والعلم والاجتماع والعمران؛ از احمد السباعى. از معروفترين آثارى است كه در دهههاى اخير، در تاريخ سياسى، اجتماعى و علمى شهر مكه، از آغاز تا پايان قرن چهاردهم هجرى نوشته شده و بارها به چاپ رسيده است. چاپ هفتم اين كتاب در سال 1414 هجرى به انجام رسيده و ترجمه فارسى آن با عنوان تاريخ مكه توسط نويسنده همين سطور ارائه و نشر مشعر آن را به سال 1386 منتشر كرده است.

افادة الانام فى اخبار بلد الله الحرام، عبدالله الغازى، تصحيح عبدالملك بن دهيش، 1430 ق. اين كتاب كه در هفت مجلد چاپ شده، يك دوره مفصل تاريخ مكه است كه نويسنده آن را در نيمه اول قرن چهاردهم هجرى نوشته و خود به سال 1365 ق درگذشته است.

التاريخ القويم لمكّة و بيت الله الكريم؛ از محمد طاهر كردى مكى خطّاط

ص: 12

معروف و چاپ شده به كوشش عبدالملك بن دهيش. اين اثر يكى از مفصلترين آثار جديد است كه درباره تاريخ مسجد الحرام نوشته شده و دائرة المعارفى است در شش جلد رَحْلى كه طى چند دهه، يكى از مسؤولان حرم آن را نگاشته و افزون بر جمعآورى اطلاعات كهن از منابع و مصادر، نكات فراوانى از مشاهدات خود درباره حرم و تحوّلات آن را ثبت كرده است. جلدِ نخستِ اين كتاب براى اولين بار در سال 1385 قمرى و جلد ششم آن در سال 1412 به چاپ رسيده است.

ب: مدينه

براى شهر مدينه منوره نيز، از قديم و جديد، آثار و تواريخ فراوانى نوشته شده است كه در اينجا، چند متن مهم را ميشناسانيم:

تاريخ المدينة المنوّرة؛ از ابوزيد عمر بن شَبّه نميرى (173- 262) (افست قم، 1368 ش). اين اثر از كهنترين تواريخ محلى است كه مع الاسف به طور ناقص به دست ما رسيده است. بخشى از اين كتاب تاريخ و جغرافياى شهر مدينه و بخش عمده اى از آن تاريخ تحولات سياسى آن در دوره خلافت خلفاى نخست است. اين اثر را فهيم محمد شلتوت تحقيق و در چهار جزء نشر شده است.

الدرة الثمينة فى تاريخ المدينة؛ محب الدين ابن النجار (573- 640) (مدينه، مركز بحوث و دراسات، 1426) در تاريخ مدينه كه يكى از مهمترين متون تاريخى اين شهر به شمار ميآيد. اين اثر كه تحت عنوان اخبار مدينة الرسول (ص) نيز چاپ شده از منابع اصلى مدينهشناسى در قرن هفتم هجرى است.

تاريخ معالم المدينة المنورة قديما و حديثا؛ احمد ياسين الخيارى (1991) از جمله تحقيقات تازه اى است كه با استفاده از مآخذ كهن و جستجوهاى ميدانى همراه با تصاوير و نقشه ها در آن ارائه شده است.

ص: 13

التعريف بما آنست الهجرةمن معالم دارالهجره؛ جمال الدين مَطَرى (م 741) (مدينه، 1372 ق) اثرى كم حجم اما بسيار ارزشمند از تاريخ مدينه است كه در نيمه نخست قرن هشتم هجرى تأليف شده است.

المغانم المطابة فى معالم طابه؛ از مجدالدين ابوطاهر محمد بن يعقوب فيروزآبادى (729- 823). اين كتاب يكى از آثار بسيار ارجمند در تاريخ شهر مدينه است كه به صورت الفبايى اماكن آن شهر را شناسانده است. (تحقيق حمدجاسر، رياض، داراليمامة، 1389 ق.).

وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفى؛ كتابى است از نورالدين على بن احمد سمهودى (م 911) در چهار جزء كه در دو مجلد نشر يافته است. چاپ منقح تازهاى از آن به كوشش قاسم السامرائى توسط مؤسسه الفرقان عرضه شده، هرچند ارجاعات ما در اين كتاب به چاپ پيشين است. اين اثر دائرة المعارفى، سرشار از نقلهاى كهن و تحقيقات تازه و جالب درباره تاريخ اين شهر مقدس بوده و در نوع خود اثرى بيمانند است. سمهودى در اين اثر خود كه هر محقق و پژوهشگر در تاريخ مدينه به آن نيازمند است، از كتابهاى زيادى استفاده كرده كه امروزه در دسترس ما قرار ندارد. به علاوه خود قدم به قدم شهر را زير پا گذاشته و آثار تاريخى را مورد شناسايى قرار داده است. خلاصه اى از متن عربى اين كتاب، تحت عنوان «اخبار مدينه» بيش سيصد سال پيش به فارسى درآمده كه به سال 1376 ش نشر مشعر آن را چاپ كرده است.

بهجة النفوس و الأسرار فى تاريخ دار هجرة النبى المختار (ص)؛ از عبدالله بن محمدبن عبدالملك المرجانى (م 769). اين كتاب در سال 1418 در دو مجلد، در شهر مكه چاپ شده است.

ص: 14

تاريخ امراء المدينة المنوره؛ عارف عبدالغنى (افست قم، 1419 ق). اين كتاب اثرى بيمانند است كه درباره اميران مدينه از صدر اسلام تا سال 1417 آگاهيهاى بسيار جالبى را ارائه كرده است.

فصول من تاريخ المدينة المنوره؛ على حافظ (جده، مكتبة الثقافه). مؤلف يكى از پژوهشگران برجسته چند دهه اخير در تاريخ مدينه و آثار دينى- تاريخى آن شهر است كه حاصل تحقيقات خود را در اين كتاب فراهم آورده است.

مدينه شناسى؛ اين كتاب از مرحوم محمد باقر نجفى (1) پژوهشگر ايرانى است كه تاكنون دو مجلد آن نشر يافته و قرار است سه جلد ديگر چاپ شود. اثر ياد شده يكى از مفصلترين آثار پژوهشى و تحقيقى است كه به زبان فارسى درباره مدينه انتشار يافته است. مجلد نخست آن درباره مساجد و برخى از آثار تاريخى مدينه و مجلد دوم درباره جغرافياى جنگهاى زمان رسولخداست. اين كتاب در آلمان به چاپ رسيده و حاوى تصويرها و نقشههاى جالب فراوانى است.

معالم المدينة المنورة بين العمارة و التاريخ؛ عبدالعزيز كعكى (2) (مدينه، 1426)،


1- وى كه در اوائل تيرماه 1381 در آلمان درگذشت و در كنار مرقد حضرت عبدالعظيم حسنى 7 مدفون شد، آثار پژوهشى ارجمند ديگرى هم مانند آثار ايران در مصر، بهائيان و ... دارد. شرح حال وى در مصاحبه اى كه با ايشان در نشريه ميقات صورت گرفت، به تفصيل آمده است.
2- وى بنيانگزار يك موزه بسيار زيبا و ارزنده در مدينه منوره است كه تصاوير، نقشه ها، ماكت هاى متعدد از مدينه قديم و جديد و نيز ماكتهايى از صحنه هاى جنگهاى صدر اسلام در آن ارائه كرده است. اين موزه پشت مركز تجارى كعكى در اوائل شارع على بن ابيطالب 7 است و به زوار توصيه مى شود از آن ديدن كنند.

ص: 15

مهندس معمارى و شاغل در شهردارى شهر مدينه است كه ميتوان آن را جامعترين اثرى دانست كه در سالهاى اخير درباره تاريخ مدينه نوشته شده و هنوز به طور كامل متنشر نشده است. اين كتاب كه تاكنون دو جلد آن در سه مجلد نشر يافته، قرار است در ده جلد منتشر شود. جزء اول درباره وضعيت طبيعى مدينه و جزء دوم درباره وضعيت عمران و آبادى و تمدنى مدينه است. قرار است جزء چهارم كتاب درباره مساجد مدينه باشد. اين اثر، اثرى دائرة المعارفى و بيمانند درباره شهر مدينه است كه مؤلف با بهرهگيرى از بهترين نقشهها و تصويرها، و نيز ارائه چاپى عالى، اثرش را عرضه كرده است.

المساجد الاثرية فى المدينة المنوّرة؛ اثر محمد الياس عبدالغنى كتابى است كه اخيرا (1418 قمرى) درباره مساجد تاريخى مدينه منوّره نوشته شده و افزون بر دقت، حاوى گزارشى كوتاه از مساجد برجاى مانده از دورههاى مختلف تاريخى است.

افزون بر آنچه گذشت، دهها كتاب درباره مدينه و آثار تاريخى آن نوشته شده كه برخى هم به فارسى ترجمه شده است.

ص: 16

(2) راههاى حج در قديم

اشاره

تا پيش از آن كه هواپيما به عنوان وسيله اى براى اعزام زائران خانه خدا به جده به ميدان آيد، حجاج از راههاى زمينى يا دريايى به حج ميرفتند. اين گونه سفرها دو مقطع مهم دارد. روزگارى كه از كشتيهاى بادبانى و وسائلى چون شتر استفاده ميشد، و دوران نسبتا جديدتر كه از كشتيهاى بخار و ماشين به عنوان نقل و انتقال و از جمله رفتن به حج رايج گرديد. طبعا عصر شتر دورانى است بسيار طولانى كه دست كم تا اواخر قرن نوزدهم و حتى پس از آن در يكى دو دهه اول قرن بيستم براى برخى از مناطق ادامه داشت.

استفاده از راههاى زمينى در روزگاران كهن، سبب شد تا دانشى در حيطه جغرافيا به نام راه حج شكل بگيرد، دانشى كه بخش عمده آن اطلاعات جغرافيايى مربوط به راهها بود و عمدتا يا به صورت مستقل تحت عنوان طرق حج و منازل نامه و يا در قالب سفرنامه نوشته ميشد.

يك زائر ممكن بود از سه ماه يا يك سال در راه باشد، اما در حرمين، تنها يكى دو ماه بماند. بنابرين، وقتى مفهوم حج به كار ميرفت، تنها اقامت در حرمين نبود، بلكه وضعيتى بود كه يك زائر از آغاز سفر از شهر خود تا بازگشت با آن همراه بود.

در اينجا صرفا براى آن كه فضاى اين مسير روشن شود، و از اين زاويه كه «راه» همان طريق رسيدن به «حرمين شريفين» است، فهرستى از راههاى شناخته شده حج را در طول قرون اسلامى، آن هم به اختصار، بيان ميكنيم.

ص: 17

يك ويژگى مهم اين راهها آن بود كه همه آنها به يك نقطه يعنى حرمين شامل مكه و مدينه ختم ميشد. در واقع راه حج چنان نيست كه راهى از شرق به غرب باشد بلكه مجموعه راههايى است كه همه جهان اسلام را در نقطه اى به نام مكه با يكديگر پيوند ميدهد. بنابرين بايد در يك طرح كلى مكه را مركز حساب كرده و از تمامى سرزمينهاى اسلامى راهى به سوى مكه گشود.

راههاى مزبور به راههاى اصلى و فرعى تقسيم ميشود، بدين شرح كه گروههايى كه طالب حج از هر شهرى بودند مسيرهايى را ميپيمودند تا به نقطه اى ميرسيدند كه در آنجا كاروانهاى بزرگ شكل ميگرفت. پس از آن، به تدريج مسيرهاى مختلف در شهرهايى كه موقعيت نزديكى به حجاز داشتند به يكديگر متصل ميشدند. زان پس راههاى اصلى حج از آن شهرها آغاز شده و كاروانهاى بزرگ به راه ميافتاد.

در قرون ميانه اسلامى، چند شهر اصلى بودند كه حجاج بقيه مناطق به آن شهرها آمده و از آنجا در كنار ساير حجاج راهى حرمين ميشدند.

1. راه عراق از شهرهاى كوفه و بغداد و نجف

نخستين مسيرى كه از آن بايد به عنوان يك راه كليدى براى حج ياد كرد، راه عراق- حجاز است. عراق پس از شام، دومين منطقه اى بود كه به دست مسلمانان فتح شد. به دنبال آن شهرهاى بصره و كوفه پايه گذارى گرديد و شمار زيادى از اصحابپيامبر (ص) و ديگر اعراب مسلمان جزيره العرب براى استمرار فتوحات يا زندگى به عراق آمدند. اين افراد از همين مسير عراق- حجاز راهى سكونت گاه هاى اصلى خويش شده يا براى زيارت حرمين، به حجاز بر مى گشتند. احتمالا همين راه است كه پيش از اسلام نيز اعراب از آن مسير، به

ص: 18

دربار ايران مى آمدند. براى نزديك به دو قرن كوفه مركز ثقل اجتماع كاروان حج براى رفتن به حجاز بود. در اين مسير كه بعدها به نام راه زبيده يا راه جبل نيز شهرت يافت، نام منازلى چون زَرُود، ثَعْلبيه، عُذَيب و قادسيه را ملاحظه ميكنيم و جمعا 27 منزل اصلى در اين مسير وجود داشت.

در تمام اين مدت، مسلمانانى كه در شرق اسلامى بودند در عراق اجتماع كرده و از راه عراق به سمت حجاز ميرفتند.

به تدريج و پس از تأسيس بغداد از اهميت كوفه كاسته شد و اين شهر به عنوان مركز خلافت محل اجتماع سالانه كاروان حج بود كه با حمايت دولت عباسى و اميرالحاجى كه از طرف اين دولت منصوب ميشد، به حج ميرفت. اين راه خود مسؤول خاصى داشت كه ميبايست آن را آباد نگاه ميداشت.

در دورانى كه بغداد از مركزيت افتاد، شهر نجف به عنوان مركز اجتماع زائران ايرانى و عراقى خانه خدا بود. اين وضعيت به خصوص از قرن دهم تا اوائل قرن چهاردهم ادامه داشت. اين زمانى بود كه به خصوص دولت صفوى تشكيل شده و سايه اين دولت روى سر عراق گسترانده شد. زان پس حجاج ايرانى به خصوص در بخشهاى مركزى ايران از اين مسير استفاده ميكردند. آنان به خصوص سعى ميكردند در رفت يا برگشت يا هر دو از عتبات نيز بگذرند.

راهى كه به عنوان راه عراق- حجاز مورد استفاده قرار ميگرفت از قرن سوم به راه درب زبيده شناخته ميشد. اين راه به دليل آن كه زبيده (م 193) همسر هارون، چشمهها و آباديهاى فراوانى در آن ايجاد كرده بود، بدين نام ناميده ميشد. راه ياد شده از كوفه به سمت قادسيه و از آنجا از ميان صحراى نفود به سمت حجاز ميرفت. در نقطه اى به نام نقره دو بخش ميشد. بخشى به سمت

ص: 19

مدينه و بخشى به سمت مكه ميرفت.

راه عراق به سمت حجاز در سمت عراق هم دو بخش بود. بخشى به سمت بصره ميرفت و بخشى به سمت كوفه يا بغداد يا نجف. به عبارت ديگر يك مسير راه كوفه به حجاز بود و ديگرى راه بصره به حجاز كه يكبار در ذات عرق و بار ديگر در معدنالنقره به يكديگر متصل ميشدند. از همين معدن النقره يك راه هم به مدينه ميرفت.

اين راه در سه چهار قرن اخير به عنوان راه جبل شناخته ميشود.

ايرانيان از دير باز از همين راه استفاده ميكردند. اما زمانى كه اوضاع اين مسير ناامن مى شد، آنان ترجيح مى دادند تا از راه شمال عراق، به سمت حلب رفته از آنجا به سوريه بروند و سپس از شام راهى مدينه منوره و مكه معظمه شوند.

2. راه شام

راه مهم ديگرى كه از آن نيز بايد به عنوان يكى از قديميترين راههاى حج ياد كرد راه شام است. اعراب پيش از اسلام به خصوص قريش از اين راه استفاده فراوان تجارى ميكردند. اهالى يمن هم براى رسيدن به شام ابتدا به سوى مكه آمده و از آنجا از همين راه به شام ميرفتند. پس از اسلام و محكمتر شدن ارتباط ميان شام و حجاز، و به خصوص براى حج، رفت و آمد از اين راه بيشتر شده و آباد گرديد. در ميان اين راه منازل بيشمارى وجود داشت كه غالب آنها يا در آباديها و يا بر سر چاهها بود و عمده آنها 23 منزل اصلى است. طبيعى است كه در ادوار مختلف گاه مسيرها اندك تغييرى داشت. اين بستگى به آب و آبادى و يا عنايت خاص ملوك و سلاطين بود. شهرهاى علا، قلعه تبوك، آثار حجر مربوط به صالح پيامبر (ع) از جمله آن منازل است كه برخى به مرور به صورت يك شهر درآمد.

ص: 20

اين راهى بود كه مورد استفاده مسلمانان بيشمارى از منطقه اى وسيع كه به آن شامات گفته ميشود و امروزه شامل چندين كشور است، قرار ميگرفت. شام هميشه كاروان مستقل خود را داشت و «محمل» يعنى هودج بزرگ و تزيين شده و با شكوهى كه روى شترى گذاشته شده و به حج آورده ميشد عنوان علامت اين كاروان بود كه از آن با نام محمل شام شريف ياد ميشد.

3. راه مصريان

مصريان نيز براى آمدن به حج راه مخصوص خود را داشتند. روزگارى طولانى از زمان طولونيان و سپس فاطميان، و بعدها مماليك، حرمين زير سلطه مصر بود و اقتصاد حرمين از ناحيه كمكهاى مصريان تأمين ميگرديد. حجاج مصرى نيز راه مخصوص به خود را داشتند. آنان با شكوه تمام از فسطاط به سمت قاهره حركت كرده رو به جنوب ميآمدند. طى دو قرن بندرى بر ساحل غربى درياى سرخ با نام عَيْذاب بود كه حجاج مصرى از آن بندر سوار كشتى شده به اين سوى دريا آمده و از جده عازم مكه ميشدند. اما پس از رفع موانع به خصوص بازپس گرفتن ايله (عقبه) از صليبيان دوباره اين مسير مورد استفاده قرار گرفت و بندر عيذاب به تدريج نابود گرديد.

مسير حجاج مصرى از شماليترين نقطه درياى سرخ و از حاشيه غربى اين دريا با گذر از سيناء به سمت نخل بود. در واقع آنان اين مسير را به سمت جنوب و تا مكه ادامه ميدادند. براى اين مسير هم منازل فراوانى است كه در كتابهاى خاص به خصوص سفرنامهها فراوان از آنها ياد شده است. مصريان نيز محمل خاص خود را داشتند.

ص: 21

4. راه حجاج مغربى

حجاج مغربى و ديگر بلاد افريقيه از الجزاير و پيش از آن از اندلس راه طولانى را براى رسيدن به اسكندريه و قاهره طى كرده و سپس همراه كاروان مصريان يا اندكى پيش و پس از آنان، راهشان را از همان راه مصريان به سوى مكه ادامه ميدادند. مسيرى كه حجاج مغربى و افريقى انتخاب ميكردند يكبار مسير دريايى از سمت صُقليّه و سيسيل و رسيدن به اسكندريه و از آنجا از راه زمينى بود. و بار ديگر از راه خشكى مسيرى را در شمال قاره سياه طى كرده و عازم قاهره ميشدند. هر بار به دليل مشكلات سياسى ممكن بود راههاى طولانيترى را هم انتخاب كنند. مغربيها به رغم دورى راه نفوذى بس فراوان در مكه داشتند و شمار زيادى از آنان در مدينه ساكن شده بودند. در يك مقطع تاريخى بيشتر خواجگان حرم نبوى، از مغربيها بودند.

5. راه يمن

كه فراوان هم بودند، به عراق و شام منتقل شدند. اين منطقه هميشه علاقهمند به اسلام بوده و شمار فراوانى از آنان براى كار و عبادت به مكه آمده در آنجا ماندگار ميشدند. يمن در امر حج تأثير خاص خود را داشت و در ادوارى بر مكه تسلط هم داشت.

حجاج يمن دو راه براى رسيدن به مكه داشتند: يكى راه داخلى و ديگرى راه ساحلى درياى سرخ. راه ساحلى از صنعاء تا مكه شامل 21 منزل بود. اما راه داخلى از صنعاء به صعده ميآمد و با گذر از راههاى كوهستانى و گذر از عسير و جرش و بيشه و تباله و تربه به قرن المنازل مى رسيد.

آنان در مواردى از راه سومى كه راه دريايى بود نيز استفاده كرده از يمن نيز كه از

ص: 22

نخستين مناطقى بود كه مردمانش به اسلام گرويدند و قبايل ساكن در سواحل يمن سوار بر كشتى شده در جده يا ينبع پياده شده و به مكه يا مدينه ميآمدند.

6. راه لَحْسا يا عمان

سرزمينهاى سواحل جنوبى خليج فارس از دير زمان سرزمينهايى با ساكنانى از قبايل عرب ومهاجران ايرانى بوده و در بسيارى از ادوار تاريخى زير سلطه مستقيم ايران قرار داشته است. عمان، و بحرين به معناى كهن آن شامل بيشتر مناطق ساحلى تا نزديكى بصره، به طور معمول از راهى به نام لحسا عازم حج ميشدند. اين مسير از احساء به سمت بخش مركزى جزيرة العرب يعنى بريده و حائل رفته و از آنجا به سمت مكه ميرفت. اين راه طولانى و بسيار خطرناك است. در اين اواخر مسافران اين راه از رياض هم ميگذشتند. شمارى از مردم اين نواحى از سواحل اقيانوس هند به سمت حضرموت رفته از آنجا عازم يمن شده و با كاروان يمنيان از سواحل درياى سرخ عازم مكه ميشدند.

7. حجاج استانبول

با گشوده شدن استانبول در نيمه قرن نهم هجرى به روى اسلام و استقرار مركزيت دولت عثمانى در آنجا، از اين شهر نيز كاروان بزرگى به سمت حجاز حركت ميكرد. نيمه دوم اين راه همان راه شام بود، اما اين كاروان بزرگى بود كه جمعيت فراوان تركان و حمايت دولت عثمانى پشت سر آنان بود. كاروان مزبور حركت خود را به صورت منظم از استانبول آغاز كرده به سمت قونيه ميآمد. سپس از آنجا به سمت شهرهاى ساحلى درياى مديترانه آمده و در راه جنوب خود عازم شام ميشد. در آنجا جمعيت كثيرى از مردم شامات نيز اجتماع كرده و همگى

ص: 23

تحت عنوان محمل شام به حرمين ميآمدند. راه مزبور تا سال 1281 راه زمينى بود، اما از سال ياد شده، كاروان حج عثمانى از دريا (مسير استانبول به درياى مديترانه و از آنجا از طريق كانال سوئز به درياى سرخ و رفتن به بندر جدّه) حركت كرده و تا جده ميآمد. در اين دوره به تدريج راه خشكى كه از ميان آسياى صغير ميگذشت و به شام ميآمد متروك گرديد. دهها كتاب با عنوان منازلنامه درباره اين راه، شهرها و روستاهاى ميان راه كه حاوى اطلاعاتى درباره آنهاست نوشته شده.

8. راه دريايى ايرانيان

از دير باز حجاج ايرانى از راه دريايى نيز براى رفتن به حج استفاده ميكردند. اين مسير، از طريق بنادر خليج فارس از بصره تا بوشهر به سمت درياى عمان و از آنجا در اقيانوس هند به سمت سواحل عدن و با گذر از دماغه اميد نيك و رفتن به درياى سرخ و رسيدن به جده بود. اين راه به خصوص پس از به راه افتادن كشتيهاى بخار و آمدن كشتيهاى كمپانيهاى فرنگى به اين مناطق جديتر شد. به طور معمول حجاج مناطق جنوبى ايران يا به بندر بوشهر رفته از آنجا عازم ميشدند يا به عتبات رفته از آنجا به سمت جنوب عراق رفته از طريق بصره وارد خليج فارس شده و اين مسير طولانى را طى ميكردند. با رايج شدن استفاده از اين راه دريايى استفاده از راه جبل بسيار كم و كمتر شد.

راه دريايى مورد استفاده مسلمانان هندى هم بود. هنديان به خصوص ساكنان جنوب هند از بندر سورت از طريق اقيانوس هند عازم جده ميشدند.

9. راه حجاج شمالى ايران و حجاج ماوراءالنهر

حجاج ماوراءالنهر در دوره اى كه حكومت صفوى در ايران پديد آمد نتوانستند از

ص: 24

مسير ايران بگذرند به ناچار از راه دور زدن درياى مازندران به سمت درياى سياه آمده از آنجا به استانبول رفته و با كاروان استانبول عازم حرمين ميشدند. آنان بعدها در دوره روسها نيز همواره مشكل داشتند. در زمانى كه راه جبل يعنى راه عراق، راهى خطرناك تلقى ميشد و به خصوص كشتيهاى بخار نيز در درياها شروع به كار كردند، شمارى از ايرانيان به خصوص از تهران به سمت شمال و نيز از آذربايجان و خراسان ترجيح ميدادند تا به روسيه رفته از آنجا عازم حج شوند. خراسانيان به سواحل شرقى درياى مازندران آمده با طى آن به سمت غربى آن آمده با وسائل نقليه زمينى عازم سواحل درياى سياه ميشدند. اهالى تهران به انزلى آمده از آنجا همين مسير را طى ميكردند. آذربايجانيها نيز مسير زمينى قره باغ يا نواحى آن را انتخاب كرده به تفليس آمده از طريق بنادر درياى سياه عازم استانبول و از آنجا با گذر از درياى مديترانه و كانال سوئز وارد درياى سرخ شده و در جده پياده ميشدند. اين راه در نيمه دوم دولت قاجارى راهى بسيار معمول بود و بسيارى از سفرنامههايى كه ما از اين دوره در اختيار داريم توسط كسانى نوشته شده كه از اين مسير استفاده كردهاند. (1)


1- براى آگاهى بيشتر درباره راههاى حج به كتاب «راه حج» تهران، 1388 از

ص: 25

(3) جغرافياى جزيره العرب

اشاره

مرورى بر كتابهاى جغرافيايى مسلمانان، نشان ميدهد كه باور آنان اين بود كه مكه مركز زمين است. شايد الهام بخش آنان در اين باور، حديث دَحْوُ الارض است كه اشاره به گسترده شدن زمين از كعبه دارد. روز 25 ذى قعده به عنوان يوم دحو الارض، روزى مقدس كه روزه گرفتن آن هم سخت توصيه شده، شناخته شده است. (1) همين نكته سبب شده است تا آثار جغرافيايى قديم، روى اين نظريه، يعنى «مكه مركزى» تكيه كرده و زمانى كه قصد دارند از جغرافياى عالم سخن بگويند، از مكه شروع كنند.

جزيرةالعرب سرزمين خشكى است كه از سه سوى در حصار آب قرار گرفته است. از غرب، درياى سرخ كه حدّ فاصل جزيرةالعرب و قاره آفريقاست؛ جنوب آن اقيانوس هند و در شرق، درياى عمان و خليج فارس قرار گرفته است كه


1- مصباح المتهجد، ص 669

ص: 26

جزيرةالعرب را از ايران جدا ميسازد. تنها در قسمت شمالى با كويت و عراق و شامات پيوند زمينى دارد.

جزيرةالعرب از نظر جغرافيايى به چند بخش تقسيم ميشود:

1. حجاز؛ سواحل شرقى درياى سرخ و طبعاً شامل بخشى از ناحيه غربى جزيرةالعرب است. در اين باره بيشتر خواهيم نوشت.

2. تهامه؛ آن بخش از جزيرةالعرب است كه در جنوب حجاز قرار دارد.

در تعريفى ديگر، خود حجاز دو ناحيه غربى و شرقى دارد؛ ناحيه شرقى آن، كه منطقه اى كوهستانى است «حجاز» ناميده ميشود و قسمت غربى آن، كه دشتى سرازير به سوى درياى سرخ است، «تهامه» نام دارد.

3. نجد؛ قسمت ميانى جزيرةالعرب از شمال به جنوب است، كه در شرق حجاز قرار دارد.

4. عَروض؛ بخش وسيعى از جزيرةالعرب، در ناحيه شرقى آن، اصطلاحا عروض نامبردار است. مهمترين شهرهاى منطقه شرقيه، شهرهاى احساء و قطيف هستند كه مركز شيعيان عربستان ميباشند. در حاشيه شرقى و جنوب شرقى جزيره، كشورهاى قطر، بحرين و عمان قرار دارند.

5. يمن؛ شامل نواحى جنوبى جزيرةالعرب است كه به دو قسمت يمن جنوبى و يمن شمالى تقسيم ميشود كه در حال حاضر يك كشور به حساب ميآيند.

بدين ترتيب، جزيرةالعرب افزون بر آنكه از لحاظ جغرافيايى به مناطق مختلف تقسيم ميشود، به لحاظ سياسى، مشتمل بر چندين واحد مستقل سياسى است. امروزه گستردهترين و مهمترين بخش جزيرةالعرب را كشور عربستان سعودى تشكيل ميدهد.

ص: 27

كشور عربستان سعودى

به جز كشور عربستان كه بخش مهم سرزمينى جزيرة العرب را به خود اختصاص داده است، ساير كشورهاى موجود در شبه جزيره، عبارتند از: يمن، كويت، بحرين، امارات متحده عربى، قطر و عمان.

كشور سعودى كه در گذشته به نام «الجزيرة العربيه» شهرت داشت، پس از برپايى دولت سعودى به نام خاندان آل سعود شهرت يافته است؛ خاندانى كه فعاليت خود را از قرن دوازدهم هجرى در «نجد» آغاز كرد و به تدريج و پس از يك دوره نسبتا طولانى در دهه چهارم قرن چهاردهم هجرى بر اين كشور تسلط يافت. در اين باره در جاى ديگرى از همين كتاب سخن خواهيم گفت.

زمانى كه مَلِك عبدالعزيز بر اين كشور سلطه يافت، نام آن ديار را به «المملكة العربية السعوديه» تغيير داد. مساحت اين كشور 000/ 240/ 2 كيلومتر مربع است. در شمال با اردن و عراق و كويت، در جنوب با يمن و در شرق با امارات، بحرين، قطر و عمان همسايه است. نشان عمومى اين كشور يك نخل در بالا، با دو شمشير در پايين است كه يكديگر را قطع كردهاند. هر دوى اينها به نوعى فرهنگ عربى را در كشور عربستان سعودى نشان ميدهد.

كشور سعودى، داراى شش منطقه بزرگ است كه عبارتند از:

1. منطقه حجاز، كه مهمترين شهرهاى آن مكه، مدينه، طائف و جده است.

2. منطقه شمالى، كه شهرهاى مهم آن تبوك، حائل و عرعر در سمت مرزهاى عراق و سوريه است.

ص: 28

3. منطقه رُبْع الخالى، كه مهمترين شهرهاى آن عبيله و شواله است.

4. منطقه شرقى، كه مهمترين شهرهاى آن عبارت از دَمّام، ظَهْران و جُبَيل است.

5. منطقه عَسير، كه مهمترين شهرهاى آن نجران، ابها، خميس و جيزان است.

6. منطقه نَجد، كه مهمترين شهرهاى آن عبارت از رياض، الخرج، دِرْعيه، عُنَيْزه و بُرَيْده است.

منطقه حجاز

اشاره

كلمه حجاز از «حَجَز» به معناى «مَنَع» گرفته شده است. اين نام بدين دليل است كه رشته كوه «سَراة» كه از شمال تا جنوب در برابر درياى سرخ كشيده شده و طول آن 1760 كيلومتر است، دو قسمت را به صورت شرقى و غربى (غربى آن در حاشيه درياى سرخ) از يكديگر جدا كرده كه در يك سوى آن نجد و در سوى ديگر تهامه

ص: 29

قرار گرفته است. بدين ترتيب، اين كوهها مانعى در ميان اين دو ناحيه است و حجاز دقيقاً شامل بخش كوهستانى به سمت غرب؛ يعنى درياى سرخ است. در واقع، بخشى از حاشيه شرقى درياى سرخ را كه مكه و مدينه در آن است، حجاز مينامند.

حجاز چون ديگر نواحىِ جزيرةالعرب، بسيار خشك و كم آب است و تنها در برخى از واديها، آبهاى فصلى و يا چاه وجود دارد كه از قديم برخى از قبايل عرب را پيرامون خود گرد آورده است. آب مهمترين معضل قبايل عربى در طول هزاران سال بوده است. به همين دليل، در قديم و تا چند دهه اخير، يكجا نشينى شهرى و روستايى كمتر در حجاز وجود داشت. در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحيه به عنوان مراكز شهرى شناخته ميشد كه عبارت از مكه، طائف، يثرب و خيبر بود.

ص: 30

بخش اول: مكّه
اشاره

شهر مكه و موقعيت جغرافيايى آن

مكه و كعبه پيش از اسلام

تاريخ مكّه در دوره اسلامى

كعبه و مسجد الحرام در دوره اسلامى

تاريخچه بناى بخشهاى مسجدالحرام

مساجد مكّه

مشاعر مقدسه و مساجد آنها

آثار مذهبى و تاريخى مكّه مكرّمه

ص: 31

شهر مكه و موقعيّت جغرافيايى آن

مهمترين شهر و مقدّسترين نقطه حجاز، بلكه كره خاكى، شهرِ مكه است. اين شهر در فاصله هشتاد كيلومترى شرق درياى سرخ واقع است. شهر مكه در طول 40 درجه و 9 دقيقه و عرض 31 درجه و 28 دقيقه خط استوا قرار گرفته و 330 متر از سطح دريا بلندى دارد.

فلسفه پيدايش اين شهر كه به نام «امّ القرى» نيز شناخته ميشده، به دو جهت است: نخست مركزيت عبادى و دوم تجارى. اين شهر، در قرآن «بكّه» هم ناميده شده است. (1) در برخى از روايات، مكّه نام حرم و بكّه نام مكان كعبه دانسته شده است. (2) در برخى نقلها «بكه» به معناى بكاء مردم در آن (3) و در بعضى ديگر «يَبُكُّ النّاسُ بَعْضُهُم بَعْضاً» به معناى مزاحم شدن برخى بر برخى ديگر و در واقع ازدحام معنا شده است.

درباره نامگذارى آن به «مكه»، اقوال مختلفى نقل شده است؛ از آن جمله گفتهاند: مكه در اصل تركيبى از «مك» و «رب» بوده. مك به معناى «بيت» است و مكه يعنى بيت الرب يا بيت الله. در نقلى ديگر آمده است: بك به عنوان يك پسوند، به معناى واحه و وادى آمده، مثل «بعل بك» كه به معناى وادى بعل است. بدين ترتيب، براساس نامى كه بطلميوس براى مكه گفته است (يعنى «ماكارابا») بايد اين شهر را به


1- آل عمران: 96
2- تفسير العياشى، ج 1، ص 187
3- الكافى، ج 4، ص 211

ص: 32

نام وادى رب بشناسيم. برخى هم «مَكرابا» را از كلمه عربى مقرب گرفتهاند، اصطلاحى كه به احتمال، مربوط به كسانى است كه مدّعى نزديكى به خدا، يا خدايان بودهاند. جداى از آنچه گذشت، معانى فراوانى براى بكّه و مكّه گفته شده كه بسيارى از آنها حدسى است. (1) در اين نامگذاريها يكى از عناصر اصلى، «رب» و «خانه» رب است. اين مسأله، نشان دهنده شكل گيرى اين شهر بر گرد خانه خداوند است كه خود تقدس كهن اين شهر را آشكار ميكند.

نامهاى ديگر مكه «البلد الأمين» و «البلد الحرام» است كه به تناسب مركزيت عبادى آن بكار رفته و در قرآن بر اين بُعْد شهر تكيه شده است.

از مكه، در نوشتههاى تاريخى نسبتاً قديمى ياد شده و دليلش آن است كه مسير تجارت از شامات به سمت يمن، از اين ناحيه عبور ميكرده است. افزون بر آن، بايد تاريخ بناى اين شهر را از زمان بناى كعبه و يا دست كم تجديد بناى آن دانست. اين تجديد بناى ابراهيم حدود چهار سال قبل يعنى حوالى 1950 پيش از ميلاد است، زمانى كه طوفان همه آثار كعبه را از ميان برده بود و ابراهيم دوباره آن را به امر پروردگار، احيا كرد. نام وادى ابراهيم كه مهمترين وادى مكه است، ميبايست نامى كهن باشد.


1- در اين باره بنگريد به فصلنامه «ميقات حج»، ش 2، صص 219- 205 در آنجا فهرستى از نامهاى مكه آمده است. مقاله مفصلتر از محمدمهدى فقيهى با عنوان نامهاى مكه در فصلنامه پيشگفته ش 4، صص 151- 132 به چاپ رسيده است.

ص: 33

مكه در بُعد دينى خود، داراى فضايل بيشمارى است. مهمترين فضيلت آن، وجود خانه خدا و مسجد الحرام و به تعبير ابراهيم (ع) در سخن وى با خدا (بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ) است. خداوند شهر مكّه را در قرآن، در كنار كوه مقدس طور قرار داده و فرموده است: (وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الأَمِينِ). (1) خداوند همچنين دعاى ابراهيم (ع) را درباره اين شهر اجابت كرد؛ زمانى كه به پروردگار خود عرض كرد: (... رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ...) (2) وآن را حرم امن خود نمود. رسول خدا (ص) به هنگام خروج ازحرم فرمود:

«ماأطيبك مِن بلد وأحبّك الىّ! ولولا أنّ قوميأخْرَجُونى منك ما سَكَنْتُ غيرك».

«چه شهر پاكى هستى تو و چقدر دوست داشتنى براى من. اگر نبود كه قوم من، مرا از اين شهر بيرون كردند، جز در تو سكونت نميكردم.» (3) امام باقر (ع) درباره اين شهر فرمود: «النّائمُ بِمَكّة كَالمُتَهَجِّد فى الْبلدان»؛ «خوابيدن


1- التين: 3- 1
2- بقره: 126
3- سنن ترمذى، ج 5، ص 327، ش 3926

ص: 34

در مكّه مساوى شب زندهدارى در شهرهاى ديگر است.» (1) امام صادق (ع) نيز فرمود: «أَحَبُّ الْأَرْضِ إِلَى اللهِ تَعَالَى مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لَا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لَا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَجَرِهَا وَ لَا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ لَا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَائِهَا» (2) «دوست داشتنيترين زمين نزد خداوند، سرزمين مكه است. نزد خدا نه خاكى از خاك آن محبوبتر است، نه سنگى از سنگ آن، نه درختى از درخت آن، نه كوهى از كوههاى آن و نه آبى از آب آن.»

چاه هاى مكه

قرآن از زبان حضرت ابراهيم (ع) مكه را (بوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ) ناميده؛ يعنى جايگاه خشكى كه با كم آبى روبرو است و رويش گياهان در آن ناممكن است. در آغاز، چاه زمزم وسيله تأمين آب آنجا بود؛ اما به مرور چاههاى ديگرى نيز در اطراف آن به وجود آمد. در واقع، حضور شمار فراوانى از حجاج در هر سال، در اين شهر مقدس، ايجاب ميكرد تا براى تهيه آب، تلاش بيشترى صورت گيرد. به همين دليل، از پيش از اسلام، يكى از مناصب مهم در مكه، منصب سقايت بوده و خلفا، اميران و حاكمان


1- كتاب مَنْ لايَحْضره الفقيه، ج 2، ص 228
2- همان، ج 2، ص 243

ص: 35

مكه نيز هميشه در انديشه ايجاد چاههاى جديد براى تأمين آب آشاميدنى، غسل و حمام براى زائران و مردم بودهاند.

در مكه يك نوع «عين» يا چشمه وجود داشت كه به آب متحركى كه از چاهى به نقطه اى ديگر انتقال داده ميشد، اطلاق ميگرديد. نوع ديگر «بئر» يعنى چاه بود كه آب را از چاه درآورده استفاده ميكردند.

معاويه در دوران امارت خود، دستور داد تا چندين چشمه براى تهيه آب نقاط شهر مكه، ايجاد شود. (1) در مكه چاههاى فراونى نيز وجود داشت كه نخستين آنها زمزم بود، اما به سرعت بر شمار آنها افزوده شد. برخى از آنها مانند چاه ذى طوى، شهرت بيشترى داشتند و گاه دو يا سه چاه نزديك هم زده ميشد.

در پايان دوره اموى، براى نخستين بار استخر آب در عرفات ايجاد شد تا مردم براى استفاده از آن راحت باشند. پس از آن، هارون و سپس مأمون به تعمير چاههاى گذشته و ايجاد چاههاى جديد پرداختند.

يكى از معروفترين چشمهها يا آب متحرك در مكه، آبى است كه زُبَيده- دختر جعفر فرزند منصور- همسر هارون الرشيد براى شهر مكه فراهم كرد و به «عين زبيده» مشهور است. اين آب به زحمت از لابلاى كوه طاد، كه در خارج حرم است، فراهم گرديد و به حرم انتقال داده شد. همچنين به دستور وى، آب چشمه نعمان به عرفات انتقال يافت كه كار بزرگى بود. در واقع، دو چمشه «عين نعمان» و «عين عرفات» را عين زبيده خوانده و متعلق به او ميدانند. داستان جارى شدن اين آب و


1- تاريخ مكه ازرقى، ج 2، ص 227- 232

ص: 36

تعميراتى كه در طول قرنها روى آن صورت گرفته، خود موضوع كتابى مستقل است.

علاوه بر چشمه و چاه، گاه جايگاههاى خاص توزيع آب به عنوان «سبيل» هم توسط سلاطين و اميران ايجاد ميشد كه فهرستى از آنها نيز در دست است. (1) طبيعى است اين چشمهها كهتعداد آنها، در مكه واطرافش، به بيش از ده ميرسد، هميشه نياز به اصلاح داشتهاند و اين در گذر تاريخ همواره انجام ميشده است. در حال حاضر نيز عين زبيده همچنان فعال است و اداره اى ويژه براى تعمير و انتقال آب آن وجود دارد.

به هر روى، اهميت آب در اين سرزمين به قدرى است كه اسامى بسيارى از مناطق، به نام چشمههاى آن است و هر نقطه و منطقه اى، به طور عادى، با پيشوند «عين»، «بئر» و «آبار» همراه است.

كوههاى مهم مكه

مكه در ميان درّه واقع شده و اطراف آن را كوههايى چند در برگرفته است، به طورى كه تنها چند راه خروجى به سمت يمن، درياى سرخ و شام در آن وجود دارد. مهمترين كوههاى مكه عبارتند از:

1. ابوقُبيس، با ارتفاع 420 متر (از سطح دريا) كه در شرق مسجد الحرام واقع است. در حال حاضر قصر ملك بر بالاى آن بنا شده و بخشى از آن در فضاى باز جلوى مسعى افتاده و در واقع، بخشى از كوه از جاى برداشته شده است. اين كوه را


1- افادة الانام، ج 2، ص 365- 366

ص: 37

به دليل همسايگى با كعبه، از كوههاى مقدس دانستهاند. همچنين گفتهاند كه در جريان طوفان نوح امانت دار حجر الأسود بوده است. كوه صفا كه سرآغاز و مبدأ سعى است، در دامنه اين كوه واقع شده است.

2. قُعَيْقعان يا جبل هندى، با ارتفاع 430 متر در غرب مكه است. فاصله اين دو كوه، حد قديم مكه است. از دورانهاى دور، در اطراف و بر فراز اين كوه، بناهاى مسكونى ميساختهاند.

3. جبل النور يا حرا با ارتفاع 634 متر كه در شمال شرق مكه است و اوّلين آيات قرآنى در آنجا بر رسولخدا (ص) نازل شد. اين كوه به نام ثبير اعرج شناخته ميشد، بعدها جبل حراء ناميده شد و اهل مكه معمولا آن را جبل النور مينامند.

4. ثور، با ارتفاع 759 متر در جنوب بر سر پاست؛ جايى كه پيامبر (ص) به هنگام هجرت در آنجا مخفى شد.

5. خَنْدمه، كه در پشت كوه ابوقبيس است.

6. عُمَر، كه در غرب مكه واقع است.

7. ثبير، در شرق مكه است.

در ميان كوههاى مكه، وادى ابراهيم، وادى اى نسبتًا طولانى است كه مسجد الحرام در ميانه آن قرار گرفته و در واقع، مسير و مَسيلى است كه آب باران قسمت بالاى مكه يا مَعْلاة، و حتى فراتر از آن دامنه كوه حرا به سمت حَجون و از آنجا به سمت مسجد و سپس مَسْفله در اين سوى مسجد الحرام، به سمت اجْياد منتقل ميكرده است. اين مهمترين وادى مكه است كه از آن به عنوان وادى رئيسى ياد ميشود. بيشتر محلات قديمى مكه در اطراف همين وادى ساخته شده است.

در اصل، مكه قديم، عمدتاً در دو سوى مَعْلاة و مَسْفله بوده و در سمت معلاة

ص: 38

گستره آن تنها تا محل مسجد الرايه در انتهاى بازار جَوْدَريّه و نهايت تا مسجد الجن بوده است.

مكه و كعبه پيش از اسلام
بناى كعبه به دست ابراهيم (ع)

دسته اى از روايات بر اين نكته تأكيد دارند كه بناى كعبه به دست حضرت آدم (ع) بوده است. به گفته اين روايات، آغاز مراسم حج نيز به زمان حضرت آدم باز ميگردد. همچنان كه نامگذارى برخى از نواحى اطراف مكه و نيز مشاعر، در ارتباط با اخبارى كه مربوط به حضرت آدم و همسرش حوا است. اگر اين روايات را بپذيريم، بايد بگوييم كه مدت زمانى پس از آدم، خانه كعبه چندان محل توجه نبوده تا آن كه حضرت ابراهيم (ع) بار ديگر آن را تجديد بنا كرد. در اين صورت، در نگاهِ تاريخىِ قرآن، تاريخ مكه و كعبه با تاريخ قدمت انسان بر كره خاكى برابرى ميكند. آنچه قرآن مجيد بدان تصريح كرده، آن است كه كعبه به دست ابراهيم (ع) بازسازى شد. در عين حال، قرآن اين ديدگاه را نفى نميكند كه زمانى دراز پيش از آن، اين

ص: 39

خانه وجود داشته و سپس تخريب شده است.

(وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِى شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ) (1) «و آنگاه كه براى ابراهيم جاى خانه [كعبه] را تهيه ديديم كه چيزى را با من شريك مساز و خانه مرا براى طوافكنندگان و به نماز ايستادگان و ركوعكنندگان سجدهگر پاكيزه كن.»

(وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) (2) «و در ميان آدميان بانگ حج در ده تا پياده و بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى آمده باشد، سوى تو آيند.»

(وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (3) «و آن هنگام كه ابراهيم پايههاى آن خانه] كعبه [را با اسماعيل بالا ميبرد، گفتند: پروردگار ما، از ما بپذير، زيرا شنواى دانا تويى.»

در آيه 28 سوره حج و آيات 35 تا 37 سوره ابراهيم نيز از پيوند كعبه با


1- حج: 26
2- حج: 27
3- بقره: 127

ص: 40

ابراهيم (ع) سخن به ميان آمده است. ابراهيم (ع) پس از بناى كعبه از خداوند خواست تا اين مكان را حرم امن خود قرار دهد. خداوند هم دعاى وى را اجابت فرمود. همين امنيت و حرمت بود كه طى قرنها، مكه را از تجاوز قبايل بدوى حفظ كرد و آن را شهرى امن و به تعبير قرآن «البلد الامين» و «البلد الحرام» قرار داد.

در قرآن هفده مرتبه نام بيت الله آمده است: دو بار با عنوان «كعبه»؛ هفت بار با عنوان «البيت»، يك بار «بيت»، دو بار «البيت الحرام»، دو بار «البيت العتيق»، يك بار «بيتك المحرّم»، و دو بار «بيتى». در قرآن پانزده بار نيز عنوان «المسجد الحرام» آمده است. (1) اطلاق نام كعبه بر بيت الله، به دليل مربّع بودن آن دانسته شده است. در روايتى آمده است كه اين خانه، برابر بيت المعمور قرار دارد كه آن نيز مربع است. بيت المعمور نيز موازى عرش خداست كه عرش بر پايه چهار ركن قرار داده شده كه عبارت است از: سبحان الله، والحمدلله، و لاالهالاالله، و الله اكبر. (2) كعبه را بيت العتيق نيز ناميدهاند كه در يك معنا، به معناى خانه قديم است. در روايتى، عتيق به معناى حر و آزاد آمده است؛ يعنى برخلاف خانههاى ديگر كه متعلق به اشخاص است، اين خانه از هر نوع تملكى آزاد است. (3)


1- الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 75
2- كتاب مَنْ لايَحْضره الفقيه، ج 2، ص 190، ش 2110
3- الكافى، ج 4، ص 189، ش 5

ص: 41

چرا ابراهيم به مكه آمد؟ ابراهيم (ع) به دنبال مشكلى كه با همسرش ساره بر سر ازدواج با هاجر و تولد اسماعيل پيدا كرد، به دستور خداوند همراه هاجر و فرزندش، به مكه آمد و آن مادر و فرزند را در اين سرزمين تنها گذاشت و بازگشت. پس از آنكه با لطف خداوند چاه زمزم پديد آمد و اسماعيل (ع) و مادر وى هاجر اميد زندگى يافتند، همانجا، در كنار ساكنانى كه در اطراف بودند و با پديد آمدن آب به اين سوى آمدند، به زندگى خود ادامه دادند. در واقع، همه ماجرا، تقدير بود كه ميبايست به احياى دين ابراهيمى در اين سرزمين بينجامد. وقتى اسماعيل (ع) سى ساله شد، ابراهيم (ع) بار ديگر به مكه آمد. در اين زمان، آنها با كمك يكديگر خانه كعبه را تجديد بنا كردند.

به دنبال ساخته شدن خانه خدا، عربهاى قبيله جُرْهُم كه در آن نواحى زندگى ميكردند و اسماعيل از ميان آنان همسرى اختيار كرده بود، به توحيد و خدا پرستى گرويدند و پس از آن، مراسم حج هر ساله برگزار ميشد. به مرور اين فرهنگ ميان ساير اعراب جزيرة العرب نيز گسترش يافت.

با نگاهى به داستان آمدن هاجر و اسماعيل (ع) بدين ديار و آنچه كه درباره ابراهيم (ع) و پسرش و مسأله قربانى كردن او بيان شد و نيز مطالبى كه درباره هاجر در پيمودن مسير ميان صفا و مروه براى جستجوى آب نقل كردهاند، درمييابيم كه بيشتر سنّتهاى مربوط به حج، برگرفته از همين وقايع است؛ يعنى وقايع زندگى انسانهاى پاك و موحّد،- كه يادگار دينِ حنيف بودند- سرمشقى براى ديگر انسانهاى موحّد شده و به عنوان شعائر خداوند باقى مانده است.

حج، احياى شعائر الهى و پاسدارى از دين توحيدى است.

ص: 42

حج صورت مناسكى و نهادين يك خاندان برجسته موحّد است كه پدر اين خانواده ابراهيم (ع) است؛ شخصى كه در دوره شناخته شده تاريخ پدر اديان توحيدى است. دو فرزند وى اسماعيل و اسحاق (عليهم السلام)، سر منشأ اقوام موحّد در شاخه بنى اسرائيلى آن، شامل دين يهودى و مسيحى و شاخه عربى آن، شامل امّت اسلامى ميباشند. از اينروست كه خداوند، دين اسلام را «دين حنيف» ناميد و نام «مسلمان» را براى مسلمانان، از زبان حضرت ابراهيم (ع) برگزيد و خانه كعبه را نيز «كعبه»، «البيت الحرام»، «البيت العتيق» نام نهاد. برخى، «بيت المعمور» را نيز نام ديگرى براى كعبه دانستهاند.

ساختمان كعبه كه به دست ابراهيم (ع) بنا شد، بر اساس برخى نقلها، حدود 32/ 4 متر ارتفاع داشته و ديوار شرقى آن 24 متر، ديوار غربى 10/ 23 متر، ديوار شمالى 5/ 16 متر و ديوار جنوبى 15 متر بوده است. در آن زمان خانه كعبه سقفى نداشت و ديوارهاى آن از سنگ بنا شده بود.

مكه و كعبه در دست جانشينان اسماعيل (ع)

اسماعيل (ع) در ميان عربهاى نواحى مكه رشد يافت و از ميان آنان همسرى برگزيد. نسلى كه از وى پديد آمد، به عربهاى عدنانى نامور است. اين عدنان در نسب نامه قريش، نياى پيامبر خدا (ص) معرفى شده و عربهاى عدنانى، به اين اعتبار كه از نسل اسماعيلاند، در واقع عرب نيستند؛ چرا كه اسماعيل (ع) نه عرب، بلكه از نژاد مردمان بين النهرين بود. از اينروست كه به آنها «مستعربه» به معناى «عرب شده» ميگويند. در برابر عدنانيها، قحطانيها يا عربهاى جنوبى هستند كه به عرب اصيل يا عرب عاربه معروفند.

قبيله اى كه اسماعيل (ع) در ميان آنان بود، جُرْهم نام داشت كه بعدها از ميان رفت

ص: 43

و نشان آن در تاريخ گم شد. در دوره تسلّط جُرهم بر مكه بود كه مردم موحّد و خداپرست اين ناحيه، پس از سالها كه عقايد توحيدى داشتند، بت پرست شدند. آنان به پيروى يكى از بزرگان خود با نام عمرو بن لُحَىّ، بتى را كه وى از شام به مكه آورد و نامش هُبَل بود، پرستيدند. آنها در عين حال، به خانه كعبه و خداى كعبه (ربّ البيت) نيز معتقد بودند. به مرور، بر تعداد بتها افزوده شد تا آنجا كه در زمان ظهور اسلام، بنا به اظهار برخى از منابع، نزديك به 360 بت در اطراف و درون خانه كعبه قرار داشت. اين افزون بر بتهايى بود كه مردم در خانههاى خود نگه ميداشتند.

بعد از جرهم، قبيله «خُزاعه» بر مكه تسلّط يافت. پس از آن، به تدريج قريش توانست مكه را از دست آنها خارج سازد و خود بر آن مسلط شود. تاريخ احتمالى تسلط قريش بر مكه حدود دو قرن پيش از هجرت بوده است.

قريش در مكه

قُصَىّ بن كلاب، دامادِ رييس قبيله خُزاعه بود. او توانست پس از مرگ پدرِ همسرش، با استفاده از خاندانهاى متفرق قريش و با كمك آنها، كه در اطراف مكه زندگى ميكردند، بر مكه تسلط يابد. قُصَى در آبادى مكه كوشيد و دارالندوه را براى مشاوره رؤسا و برجستگان و چهل سالههاى قريشى پديد آورد و سر و سامانى به مكه داد. وى اداره امور مكه را به عنوانهاى: پرچمدارى، پردهدارى كعبه، سقايت حجاج، سفارت و ... تقسيم كرد و هر قسمت را به يكى از خانوادههاى قريش سپرد. نوشتهاند كه او در بازسازى كعبه نيز تلاشهايى داشته است. در روزگار پيش از قصى، اطراف كعبه تا فاصله زيادى از سكنه خالى بود؛ اما قصى آنها را در نزديكى كعبه آورد و تنها به اندازه طواف، محدوده اى را باقى گذاشت.

پس از قصى، فرزندان وى عبدمناف و عبدالدار و بعد از آن نيز هاشم فرزند

ص: 44

عبدمناف و عبد المطّلب فرزند هاشم در مكه نفوذ فراوانى داشتند. در زمان هاشم بود كه مكه به يك مركزيت تجارى مهم تبديل شد و قريش به كار تجارت در بلاد دوردست پرداخت. خداوند در سوره قريش به اين مسأله اشاره كرده، ميفرمايد: (لإِيلافِ قُرَيْشٍ إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ) (1) زمانى كه قُصَىّ بن كلاب قريش را در مكه گرد آورد، هر طايفه اى از قريش را در بخشى از مكه سكونت داد. او قسمت «وجه كعبه» يعنى مَعلاة يا بالاى مكه را، كه شامل شعب ابى طالب به سمت بالا است، به خود و فرزندانش اختصاص داد. به همين دليل همه فرزندان وى در اين بخش سكونت داشتند. او بخش اجياد (شامل اجياد كبير و صغير در پشت كوه ابوقبيس) را به بنى مخزوم و منطقه مَسْفله مكه را در اختيار بنى جُمح قرار داد. و بنى سهم در ثنيّه سُفلى كه امروزه به نام شُبَيْكه شناخته ميشود، سكونت گزيدند. بنى عدى (كه عمر از آن تيره است) در پايين ثنيه مزبور، جايى كه امروزه به جبل عمر معروف است، اسكان يافتند. (2)

ابرهه و مكه

1- سوره قريش آيه 1- 4
2- فاكهى، اخبار مكه، ج 3، ص 260

ص: 45

قبايل عرب طى قرنها با فرهنگ توحيدى ابراهيمى خو كرده و از گوشه و كنار جزيرةالعرب براى زيارت كعبه به اين شهر ميآمدند و در ضمن در آنجا به تجارت نيز ميپرداختند. برخى از اعراب، به دلايلى كه چندان مشخص نيست، به تدريج كعبههايى در ديار خود ساختند و رنج آمدن به كعبه را از خود برداشتند. شمار اين كعبهها را بالغ بر ده دانستهاند كه البته چندان مورد توجه نبوده است.

زمانى كه ابرهه حَبَشى از آن سوى درياى سرخ به اين سوى آمد و بر يمن تسلط يافت، تصميم گرفت آيين مسيح را بر اين مناطق مسلّط سازد. از اين رو كليسايى بنا كرد و مصمم شد تا مردم عرب را از زيارت كعبه باز دارد و وادار كند تا به كليساى او بروند. شايد بتوان گفت كه او در پى توسعه مسيحيت بوده است، اما وقتى با مقاومت عربها روبرو شده، تصميم گرفته است تا به مكه حمله كند و كعبه را ويران سازد. اين واقعه در سال تولد رسولخدا (ص)، كه به «عام الفيل» شهرت يافته، رخ داده است.

ابرهه در زمان تسلط معنوى عبدالمطلب بر مكه، به اين شهر حمله كرد، اما به قدرت الهى، گرفتار عذاب شد و خود و سپاهيانش كشته شدند. پس از اين ماجرا، كعبه و قريش اعتبار بيشترى يافتند و عربها احترام بيشترى به خانه خدا و ساكنان مكه ميگذاشتند.

در برخى نقلها محل انهدام سپاه ابرهه، همين مكانى است كه امروزه «وادى محسِّر»؛ «جاى حسرت اصحاب فيل» ناميده شده (1) و وادى كم عرضى است كه ميان


1- بنگريد: زاد المعاد، ابن قيم الجوزيه ج 1، ص 274، ج 3، ص 17. محسر به كسر سين به معناى كسى است كه: يحسّر سالِكَه و يتعبه. سالك خويش را به زحمت مياندازد.

ص: 46

سرزمين مشعر و منا قرار دارد؛ همان جايى كه حجاج بايد صبحگاه روز دهم ذى حجه، يعنى عيد قربان، پس از طلوع آفتاب، به سرعت آن وادى را طى كنند و وارد منا شوند؛ چرا كه به توصيه روايات بايد از سرزمينهاى عذاب ديده، به سرعت گذشت.

بناى كعبه به دست قريش

كعبه همواره مقدس بود و اعراب بر گرد آن طواف ميكردند و به پرستش بتهاى خود ميپرداختند. آنان بر اين باور بودند كه كعبه خانه خداست كه به دست ابراهيم و اسماعيل ساخته شده و اين در معتقدات دينى اعراب پيش از اسلام وجود داشت. سنّت دينى آنان بر محور ابراهيم و اسماعيل (عليهم السلام) و كعبه بود و نه براى مسيحيان و نه يهوديان ميدان نفوذى در ميان اعراب، به ويژه نواحى جزيرة العرب وجود نداشت.

كعبه گهگاه در سيلهايى كه در وادى مكه جارى ميشد، آسيب ميديد و دو باره توسط خاندانهايى كه در مكه حكومت ميكردند بازسازى ميشد. طبعا گاهى هم اين خرابيها در طول زمان رخ داده بود و ربطى به سيلهاى جارى نداشت.

يكى از آخرين بازسازى هاى كعبه كه پس از يك ويرانى اساسى و تخريب بخش عمده كعبه روى داد، پنج سال پيش از بعثت بود، زمانى كه محمد (ص) سى و پنج سال داشت.

در اين زمان كعبه سقف نداشت و از ديوارهاى آن هم به قدر قامت يك انسان بيش نمانده بود. قريش بر آن شدند تا كعبه را بسان روز نخست آن

ص: 47

بازسازى كنند، اما آنچه آنان را بر آن داشت كه در فكر بازسازى كعبه بيفتند آن بود كه در ميان خانه كعبه، خزينه اى در قالب چاه پرداخته بودند و اموال متعلق به كعبه را در آن مينهادند و آن جا را گنج خانه كعبه نام كرده بودند. اين زمان، چنين اتفاق افتاد كه شبى گروهى به چاه رفته و اموالى از كعبه را به سرقت بردند. قريش در اين باره به جستجو پرداخت و آن جماعت را گرفته، مجازات كردند. آنان تصميم گرفتند تا با بالا بردن ديوارهاى كعبه، هم خانه كعبه را بسان روز اول درآورند و هم مانع از رفتن كسى از ديوار در درون كعبه شوند. به علاوه تصميم گرفتند براى نخستين بار آن را مسقّف كنند.

قريش بر اين تصميم خود توافق كرده و به گردآورى پول پرداختند. قرار بر آن بود تا ديوار كهن كعبه را از اساس برداشته و عوض كنند. اولين سنگى كه از آن كندند، دوباره سرجاى خود قرار گرفت و همه را نگران كرد. يك نفر از قريشيان گفت: دليل اين امر آن است كه بناى كعبه بايد از پول حلال باشد، پولى كه كوچكترين شبهه اى در آن وجود نداشته باشد. آيا پولى كه تاكنون جمع شده، شبهه اى در آن نيست؟ قرار شد آن پول را كنار گذاشته و از نو دوباره به جمع آورى پول بپردازند، اما اين بار از پولى كه كاملا حلال باشد و اندك شبهه اى هم در آن نباشد.

با اين حال، حرمت خانه كعبه آنان را از خراب كردن ديوار كهن باز ميداشت و كسى حاضر به شروع به كار نبود. وليد بن مغيره، از سران قريش، گفت: اى قريش! من كار را آغاز ميكنم و پاره اى از ديوار كهن را برمى دارم، آنگاه شما در ادامه به يارى من بياييد.

وليد بن مغيره كلنگ گرفت و چند سنگ از خانه كعبه را برداشت. قريش نزديك نرفتند و گفتند: يك شب بگذرد ببينيم اگر بلايى بر سر وليد نيامده باشد، پس روشن

ص: 48

است كه خداوند در برداشتن ديوار از ما راضى است. اگر هم بلايى سر او آمد، خواهيم فهميد كه خداوند از اين كار خشنود نيست. يك شب برآمد و هيچ بلايى بر سر وليد نيامد. فرداى آن روز همه به يارى وليد بن مغيره رفتند و آن ديوارها كه مانده بود و خرابى در آنها بود، برداشتند. اين كار ادامه يافت تا آن كه به بن خانه رسيدند و در آنجا سنگ سبزى ديدند كه وقتى كلنگ بر آن زدند، لرزه بر مكه افتاد. آن را اساسى دانستند كه ابراهيم نهاده بود و نبايد به آن دست ميزدند.

اكنون ميبايست چهار ديوار كعبه را از بن ميساختند. قريش را به چهار گروه تقسيم كردند و هر گروهى از ايشان عمارت يك جانب از خانه كعبه را تقبل كردند. وقتى ديوارها را تا محاذات حجر الاسود رساندند، ميان قريش اختلاف افتاد و نزديك شد تا تيغ در يكديگر نهادندى و يكديگر را به قتل آوردندى. سپس پيران قوم در ميان آمدند و گفتند كه بنا نيست براى عمارت خانه كعبه، با هم منازعه كنيد و خون يكديگر بريزيد. اكنون قرار بگذاريد، نخستين كسى كه از بيرون مسجد اندر آيد، در اين باره حكم كند و حكم او را بپذيريد.

ساعتى منتظر شدند تا آن كه محمد (ص) از بيرون مسجد درآمد. همگى از ديدن آن حضرت شادمان گشتند و فرياد زدند: جاء الامين. در آن زمان، قريشيان، محمد (ص) را امين ميخواندند و اين براى آن بود كه امانت و صدق در او ميديدند. از محمد (ص) خواستند تا در اين باره حكم كند. آن حضرت از ايشان خواستند تا جامه اى بياورند كه آوردند. حضرت حجر الاسود برگرفت و در آن جامه نهاد. آنگاه به چهار گروه قريش فرمود تا هر يك، گوشه اى از آن را برگيرند. چون مقابل محل نصب حجر آوردند، آن حضرت خود به دست خويش سنگ را از جامه برداشت و به جاى خود

ص: 49

نهاد. اين حكم همگان را راضى ساخت و خصومت ميان ايشان را از بين برد. (1) ارتفاع كعبه در اين بنا تا 64/ 8 متر رسيد. سپس سقفى نيز براى آن قرار داده شد كه آب آن به وسيله ناودانى كه در ناحيه حِجر اسماعيل بود و اكنون نيز همانجاست، ميريخت. داخل كعبه با رنگ آميزى و تصاويرى از ابراهيم (ع) و مريم مقدس (س) در حالى كه عيسى (ع) را در بغل داشت! تزيين شد. پيش از آن هم گويا كتيبههايى در داخل كعبه بوده كه برخى از ابن اسحاق ياد كرده است. (2) اما اين حكايت از طرق ديگر با افزودههاى ديگرى هم نقل شده است. آمده است كه اين زمان، يك كشتى از روميان در ساحل جده گرفتار طوفان شد و درهم شكست. وليد بن مغيره با شمارى از قريش چوبهاى آن را خريدند. در كشتى، «باقوم» نام معمارى بود كه آنان وى را همراه خويش به مكه آوردند و درباره ساختن مجدد كعبه با او گفتگو كردند. قرار شد خانه كعبه را پاى بست بردارند و براى اين كار سنگهاى زيادى به مكه حمل ميكردند. محمد (ص) نيز در آن زمان، به همراه ديگران به حمل سنگها ميپرداخت.

در وقت خراب كردن، وليد بن مغيره به كندن سنگها ميپرداخت و ميگفت: پروردگارا بر ما خشم مگير كه ما تنها قصد خير داريم. ديگر قريش نيز همراه او چنين ميكردند.


1- سيرت رسول الله 1: 9/ 174- 176
2- همان: 1/ 177

ص: 50

در ميان قريش گفته شد كه تنها از اموال پاك و حلال خود براى اين كار كمك كنيد نه اموالى كه براى به دست آوردن آنها قطع صله رحم كرده و به كسى ستم كردهايد.

براى ساختن چهار ديوار كعبه ميان قريش، قرعه كشى شد. فاصله ميان حجر اسماعيل و حجر الاسود كه درِ كعبه هم در آن قسمت است، به خاندان عبدمناف و بنى زهره افتاد. فاصله ميان اين سوى تا آن سوى حجر اسماعيل از آن بنواسد بنعبدالعزى و بنوعبدالدار بن قصى شد. فاصله ميان حجر اسماعيل تا ركن يمانى بر عهده بنى تيم و بنى مخزوم قرار گرفت و فاصله ميان ركن يمانى تا حجر الاسود بر عهده بنى سهم، بنى جمح، بنى عدى و بنى عامر بن لؤى قرار گرفت.

زمانى كه براى نصب حجر الاسود ميان قريش اختلاف شد و نزديك بود كه كار به خونريزى بكشد، قرار را بر آن گذاشتند كه نخستين كسى كه از باب بنى شيبه وارد شود، آن را نصب كند. همگان اين مطلب را پذيرفتند و گفتند كه تسليم اين حكم هستند. در اين وقت، محمد (ص) نخستين كسى بود كه وارد شد. وقتى او را ديدند گفتند اين امين است و هرچه او حكم دهد بدان راضى هستيم. محمد (ص) رداى خود را بر زمين گسترد و حجر الاسود را در آن نهاد و فرمود چهار نفر از چهار خاندان بزرگ قريش بيايند. چهار نفر (عتبة بن ربيعه، ابوزمعه، ابوحذيفة بن مغيره، قيس بن عدى) آمدند. حضرت فرمود هر كدام گوشه اى از ردا را بگيرند و با هم آن را از زمين بلند كنند. وقتى نزديك محل نصب آوردند، آن حضرت خود سنگ را برداشت و در جاى خود كه هم اكنون نيز در همانجاست، نصب كرد.

سپس ديوارها را تا سقف بالا بردند و براى نگهداشتن سقف هم پانزده ستون در نظر گرفتند و آن را بر شش پايه قرار دادند و حجر اسماعيل را هم از كعبه جدا

ص: 51

كردند. اين در حالى است كه پيش از آن، حجر داخل در كعبه بود. در كعبه را هم در يك سو قرار داده و آن هم برابر زمين قرار نداده، بالاتر نصب كردند.

نوشتهاند كه قريش در جاهليت، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در كعبه را ميگشودند و پلكانى قرار ميدادند تا هر كس ميخواهد بالا رود. براى حرمت كعبه، كسى با كفش وارد نميشد. (1) نوشتهاند كه داخل كعبه با رنگ آميزى و تصاويرى از ابراهيم (ع) و مريم مقدس در حالى كه عيسى (ع) را در بغل داشت! تزيين شده بود.

محل ولادت امير مؤمنان على (ع)

حدود چهار يا پنج سال پيش از بازسازى كعبه، امير مؤمنان (ع) در كعبه متولد شد. در اين باره نقلهاى تاريخى و شواهد ادبى و شعرى فراوانى است كه جاى ترديد براى محققان باقى نميگذارد. (2) اين شرافتى بود براى امام على (ع) و مادرش فاطمه بنت اسد كه رسول خدا (ص) او را چونان مادرش دوست ميداشت؛ چرا كه به هر روى، رسولخدا (ص) بخشى از دوران طفوليت را در خانه ابوطالب سپرى كرد. مشهور چنان است كه محلى كه ديوار كعبه شكافته شده و فاطمه بنت اسد وارد كعبه شده، در


1- طبقات ابن سعد: 1/ 133
2- در اين باره، به كتاب «مولود كعبه» اثر علّامه اردوبادى، ترجمه عيسى اهرى قم، نشر رسالت، 1379 مراجعه فرماييد.

ص: 52

سمت ركن يمانى قرار دارد. از آنجايى كه چندين بار پس از آن كعبه بازسازى شده، طبعا نميتوان نشانى از چنان شكافى به دست آورد.

تاريخ مكّه در دوره اسلامى
مكه از ظهور اسلام تا هجرت

محمد، رسول الله (ص) در عام الفيل از مادر زاده شد و با تولد او، نور خداوندى بار ديگر بر كره خاكى تابيدن گرفت. طاق كسرى فرو ريخت، درياچه ساوه خشكيد و آتش آتشكده فارس به خاموشى گراييد. محمد پدر بزرگوارش را نديد، مدتى در باديه در دامان زندگى به نام حليمه سعديه باليد و پس از بازگشت، مادرش در ششمين سال ولادت فرزندش، زندگى را بدرود گفت. پس از آن، تا دو سال، جدّش عبدالمطّلب، شخصيت برجسته مكه، سرپرستى اش را بر عهده داشت و آنگاه كه او در گذشت، ابوطالب، عموى بزرگوارش، توفيق سرپرستياش را پذيرفت. قدرى به تجارت پرداخت و در بيست و پنج سالگى با خديجه ازدواج كرد. و پس از گذشت پانزده سال از اين پيوند، در چهل سالگى به پيامبرى برانگيخته شد.

ص: 53

او فردى مورد اعتماد، امين و صادق بود كه هر سال، يك ماه را به عبادت در غارحِرا ميپرداخت و هرگز كسى از وى خاطره اى بد در ذهن نداشت و از او دروغى نشنيده بود.

تا سه سال، دعوتِ آشكار و رسمى نداشت، به همين دليل توانست جمعى از مردمان پاك فطرت را به دين مبين اسلام در آورد. نخستين مسلمان، على (ع) و دومين آن حضرت خديجه كبرى (س) بود.

با آشكار شدن و رسميت يافتن دعوت، دشمنى قريش نيز با اسلام و مسلمانان آغاز شد. و كسانى مانند ابوجهل، عتبة بن ربيعه و ابوسفيان و حتى عمويش ابولهب، بدترين آزارها را به وى و پيروانش رساندند؛ اما آنان سرسختانه مقاومت كردند.

در سال پنجم بعثت، گروهى از مسلمانان به رهبرى جعفر فرزند ابوطالب، مخفيانه از مكه هجرت كردند و با عبور از درياى سرخ، به حبشه رفتند تا از فشار مشركان در امان باشند. سالهاى پس از آن، پيامبر (ص) با حمايت ابوطالب و ديگر افراد بنيهاشم (جز ابولهب) در مكه زندگى ميكرد. حمايت ابوطالب نقش بسيار مهمى در محافظت از رسولخدا (ص) داشت. زمانى كه قريش نتوانستند ابوطالب را به ترك حمايت از رسولخدا (ص) وادار كنند، پيمان اتحادى را بر ضدّ بنى هاشم امضا كردند. اين پيمان كه در سال هفتم بعثت امضا شد، بنيهاشم را محصور در شِعْب ابى طالب؛ يعنى محله بنى هاشم در مكه كرد و قريش از داشتن روابط اقتصادى و خانوادگى با آنان سرباز زد.

شكستن اين پيمان از ديد قريش، تنها زمانى ممكن بود كه بنيهاشم دست از حمايت رسولخدا (ص) بردارند و او را به قريش تحويل دهند. پس از سه سال سختى و مرارت، قريش با سرافكندگى، پيمان خود را لغو كرد و بنى هاشم با سرافرازى

ص: 54

زندگى جديد خود را آغاز كردند.

ديرى نپاييد كه دو يار ديرين رسولخدا (ص)، ابوطالب و خديجه، يكى پس از ديگرى دنيا را وداع گفتند. سال دهم بعثت، به مناسبت درگذشت اين دو يار، «عام الحزن»؛ يعنى سال اندوه نامگذارى شد.

در سال يازدهم بعثت، بارقه اميدى از سوى يثرب درخشيد و تنى چند از مردم آن سرزمين با اسلام آشنا شده، به آن گرويدند. سپس در سالهاى دوازدهم و سيزدهم بر شمار آنان افزوده شد. بدين ترتيب، اسلام كه در مكه و در كنار خانه خدا، در حصار مشركان بد طينت زندانى بود، در بيرون مكه و در شهر يثرب، خود را آزاد يافت.

مكه خاطره سيزده سالِ نخستِ بعثت را به همراه دارد كه در يك سو دشمنان مشرك رسولخدا (ص) قرار داشتند و در سوى ديگر، آن حضرت با يارانى انگشت شمار اما مقاوم كه در زير شكنجههاى سهمگين مشركان فرياد «احَدٌ، احَد» آنان فضاى شهر مكه را پر كرده بود، حيات اسلام را در بستر تاريخ تداوم ميبخشيد. آن زمان قبله مسلمانان بيت المقدس بود، اما مسجدالحرام و كعبه مقامى بس والا و ارجمند داشت.

رسولخدا (ص) در سال سيزدهم بعثت، به دعوت مردم يثرب به آن شهر رفت و مكه را براى مدتى كوتاه در اختيار مشركان قرار داد. هفت سال بعد توانست براى مدت سه روز به قصد انجام عمره به مكه آيد و سرانجام، در سال هشتم هجرت، اين شهر را كه مركز توحيد ابراهيمى بود از لوث وجود مشركان نجس و بتها پاك سازد.

در سال دوم هجرت، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير كرد و اين نشان داد كه مكه و كعبه پايگاه اصلى اسلام بوده و خواهد بود. اين اقدام، علاوه

ص: 55

بر پيروزى فرهنگى بر يهود، پيروزى بر قريش نيز بود كه كعبه را در انحصار خود و عقايد شرك آلودشان قرار داده بودند. در واقع با اين حركت، دين ابراهيم (ع) كه اساس آيينهاى توحيدى بود، به معناى واقعى خود احيا گرديد.

رسولخدا (ص) با پيروزى بر قريش، مكه را با همه عظمتى كه داشت، مركز دولت خويش قرار نداد. دليلش آن بود كه به انصار، اين ياران ديرين خود، قول داده بود تا در كنار آنها بماند و ماند.

رسولخدا (ص) در خانهاش در كنار مسجد النبى (ص) رحلت كرد و در همان نقطه كه درگذشت، مدفون شد؛ جايى كه قلب بيش از يك ميليارد مسلمان براى زيارت آن ميتپد.

پيش از آن كه درباره مسجد الحرام و تاريخچه آن سخن بگوييم، روا است شرحى كوتاه از تاريخ شهر مكه در دوره اسلامى بيان كنيم:

تاريخ مكه پس از اسلام

پس از استقرار دولت اسلامى در مدينةُ النّبى، مكه از جهت دينى، موقعيت ممتازى يافت و آن اين بود كه به سال دوم هجرت، كعبه قبله مسلمانان شد و هر مسلمانى مكلّف بود تا در هر نقطه اى از جهان زندگى ميكند، براى نماز به سوى مسجد الحرام بايستد. خداوند در قرآن فرمود:

(قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ...) (1)


1- بقره: 144

ص: 56

«ما به هر سو گردانيدن رويت در آسمان را نيك ميبينيم. پس تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن؛ و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن برگردانيد.»

اما از نظر سياسى، به دليل مركزيت مدينه، شهر مكه در درجه دوم از اهميت قرار گرفت. اين زمان، شخصيتهاى برجسته شهر مكه به مدينه رفتند تا در دولت جديد بهره و نصيبى داشته باشند. بسيارى از اين افراد، كسانى بودند كه در سال هشتم هجرت، به زور مسلمان شده بودند. براى نمونه، از آن پس، طايفه بنى اميه در مدينه ديده شدند نه درمكه.

در دوره پيامبر (ص) مدتى مُعاذ بن جَبَل و زمانى هم حارث بن نَوْفَل بن حارث بن عبدالمطّلب و زمانى عَتّاب بن اسيد بر مكه حكومت كردند. در زمان خلفا، برخى از مهمترين واليان مكه عبارت بودند از: نافع بن عبدالحارث، عبدالله بن ابزى، خالد بن عاص مخزومى و عبدالله بن خالد بن أسيد اموى. و در زمان امام على (ع)، نخستين حاكم مكه، ابوقتاده انصارى و دومين آنها قُثَم بن عباس و سپس معبد بن عباس بود. آخرين حاكم اين شهر از سوى امام على و امام حسن (عليهما السلام)، جارية بن قدامه بود.

با رفتن امام على (ع) از حجاز به عراق، در سال 36 هجرى، مركز خلافت از مدينه به عراق انتقال يافت و مدينه و مكه، در عين حفظ اهميت دينى خود، به عنوان «حرمَين»، از نظر سياسى اعتبار چندانى نداشتند؛ گر چه چهرههاى شاخص دينى و سياسى از صحابه و فرزندان آنان، هنوز در اين دو شهر فراوان بودند.

امام حسن (ع) بعد از صلح با معاويه به مدينه بازگشت. برادرش امام حسين (ع) نيز در اين شهر زندگى ميكرد. به علاوه، شمار زيادى از فرزندان صحابه مانند

ص: 57

عبداللهبنزبير، عبدالله بن عمر و بسيارى از فرزندان صحابه در اين شهر ميزيستند.

با استقرار حكومت معاويه در دمشق، نظارت بر مدينه بيشتر شد و برخى از مهمترين چهرههاى اموى، حكومت مدينه را به عهده گرفتند. عُتْبة بن ابى سفيان، عنبسة ابن ابى سفيان، مروان بن حَكَم، سعيد بن عاص اموى و فرزندش عمرو، از جمله حاكمان مكه در روزگار معاويه بودند. در دوران معاويه، مردم مدينه چندان اطاعت از امويان نداشتند و مخالفان فراوانى از فرزندان صحابه در مدينه زندگى ميكردند.

زمانى كه يزيد سركار آمد، در اوّلين قدم كوشيد تا مخالفان خود را در ميان فرزندان صحابه از ميان بردارد. امام حسين (ع) از مدينه به مكه و از آنجا به عراق رفت و در محرّم سال 61، در كربلا به شهادت رسيد. عبدالله بن زبير نيز همزمان با امام حسين (ع) از مدينه به مكه آمد، اما در همين شهر ماند. آن زمان حاكم مكه، وليد بن عتبة بن ابيسفيان بود.

پس از سركوبى نهضت امام حسين (ع) در محرم سال 61، مردم مدينه از نسل فرزندان صحابه در سال 62 شورش كردند. عامل پشت پرده اين شورش، عبدالله بن زبير بود كه در مكه به سر ميبرد و آن شهر را در تصرف خود گرفت. سپاه اعزامى شام ابتدا عازم مدينه شد و ضمن قتل عام مردم شهر در واقعه حرّه، به مكه حمله كرد. طى اين حمله ناموفق، مسجد الحرام و كعبه آسيب فراوان ديد.

با رسيدن خبر مرگ يزيد، سپاه شام برگشت و عبدالله بن زبير بر حجاز و سپس عراق تسلط يافت. وى تا سال 73 هجرى در اين شهر حكومت كرد. در اين سال، حَجّاج به فرمان عبدالملك بن مروان به مكه حمله كرد و ضمن آتش زدن كعبه و به دار آويختن عبدالله بن زبير، بار ديگر حجاز و جزيرة العرب را زير سلطه امويان

ص: 58

درآورد. در دولت هشت ساله زبيرى نيز، بنيهاشم تحت فشار خاندان زبيرى قرار داشتند. خاندان زبيرى، نماينده جناح ميانى قريش، برابر دو خط علوى و اموى بود. ابن زبير طى حكومت خود بر مكه، كعبه را از پايه برداشته مجدداً بنا كرد و بخشى از حِجْر اسماعيل را داخل كعبه كرد؛ به علاوه، درِ ديگرى هم روبروى در فعلى، در كنار ركن يمانى باز كرد. با آمدن حَجّاج، بار ديگر كعبه تخريب و به مانند همان كه پيش از زمان ابن زبير بود ساخته شد.

دولت اموى كه دولتى شاهى بود، اميرانى از خاندان خود و يا چهرههاى كاملا وابسته را به حكومت شهرهاى مهم ميگمارد. خالد بن عبدالله قسرى، عبدالله بن سفيان مخزومى و يحيى بن حكم بن ابى العاص، از جمله واليان امويان در مكه بودند. مدتى هم عمر بن عبدالعزيز و مَسْلمة بن عبدالملك در اين شهر حكومت كردند. يكى از كثيفترين حكام اموى در مكه، يوسف بن عمر ثقفى پسر برادر حجاج بود كه جنايات فراوانى را در اين شهر مرتكب گرديد. مكه در سال 129 و 130 هجرى به دست خوارج افتاد و پس از آن باز امويان بر آن مسلط شدند؛ گرچه اين بار، عُمْر دولتشان به پايان رسيده و در سال 132 هجرى براى هميشه در شرق اسلامى سقوط كردند.

مهمترين دليل سقوط آنان، اساس قرار دادن تعصب عربيگرى، مبارزه با اسلام اصيل محمدى و علوى، به شهادت رساندن امام حسين (ع) و اهلبيت و اصحابش و همچنين رسوخ اشرافيت و رفاهطلبى و اختلافات داخلى در خاندان اموى بود.

مكه در دوره عباسيان

پس از سقوط امويان، به طور طبيعى، بنى هاشم كه طى مدت نود سال زير فشار

ص: 59

امويان بودند و تنها جانشين قابل قبول امويان ميان مردم تلقى ميشدند، به قدرت رسيدند. بنى عباس به نام اهلبيت (عليهم السلام) قدرت را به دست گرفتند. ابتدا اظهار تشيع كردند؛ اما اندكى بعد، به دليل مقابله با علويان، و كسب وجهه ميان سنيان، مذهب تسنن را پذيرفته، آن را رسميت بخشيدند. مهمترين رقيب آنان، علويان بودند كه لحظه اى از قيام و شورش بر ضد عباسيان نميايستادند. شمار بسيارى از علويان، در دو شهر مكه و مدينه زندگى ميكردند و به رغم آوارگى و هجرت گروهى از آنان به دور دستترين نقاط دنياى اسلام، هيچ گاه اين دو شهر از حضور آنان خالى نگرديد.

نخستين والىِ عباسى مكه، داود بن على بن عبدالله بن عباس بود. پس از عزل وى، سفاح دايياش زياد بن عبدالله حارثى را به امارت مكه نصب كرد. پس از آن منصور نيز مكه را در اختيار برخى از امراى عباسى؛ از جمله سرى بن عبدالله بن حارث قرار داد.

در سال 145 شورش نفس زكيه در مدينه و شورش برادرش ابراهيم در بصره سركوب شد و دولت عباسى كه متزلزل شده بود، استقرارى مجدد يافت. منصور اين بار عبدالصمد بن عبدالله عموى خود را حاكم مكه كرد. اين شخص كسى است كه سُدَيف بن ميمون را، كه به نفع علويان شعر ميسرود، در مكه زنده به گور كرد.

حضور اميران عباسى در اين شهر، ميتوانست سدّى در برابر قيامهاى علويان باشد. منصور در دوران خلافتش چهار سفر به حج آمد و در سفر پنجم؛ يعنى در سال 158 در مكه مرد و در كنار قبرستان مَعْلاة مدفون شد.

مكه تا سال 169 كه حسين بن على شهيد فخ قيام كرد، در اختيار امراى عباسى بود. در اين سال، اين علوى دست به قيام زد و با توجه به محبوبيتى كه داشت و با

ص: 60

وجود شهادت سريعش، ضربه سختى بر دولت عباسى وارد كرد. منطقه اى كه وى به شهادت رسيد، تا به امروز «منطقة الشهدا» (و همانجا خيابانى به نام «شارع الشهداء») ناميده شده و مقبره اش- نه به صورت قبرى مشخص بلكه تكه اى قبرستان صاف شده با ديوارى در اطراف آن بدون در- همچنان باقى است.

ادريس بن عبدالله علوى كه از واقعه فخ گريخت، دولتى علوى با نام دولت ادريسيه در آفريقا تأسيس كرد. برادرش عبدالله نيز در شمال ايران قيامى برپا كرد كه خاموش شد.

در سال 199 بار ديگر يكى از علويان با نام حسين بن حسن معروف به افطس، به مكه آمد و تحت رهبرى سرى بن منصور شيبانى كه به نام علويان در عراق قيام كرده بود، مدتى مكه را در اختيار خود داشت. با شكست سرى بن منصور، وى كوشيد تا براى محمد بن جعفر الصادق (عليهما السلام) از مردم مكه بيعت بگيرد. وى كه از پيران علوى اين شهر بود و به ديباج شهرت داشت، كار را به دست فرزندش على و نيز حسين بن حسن افطس سپرد. مأمون در سال 200 هجرى قمرى، سپاهى را به مكه فرستاد و ديباج را به تسليم وا داشت. در سال 202 باز علوى ديگرى با نام ابراهيم بن موسى الكاظم (ع) بر مكه غلبه كرد كه عباسيان وى را از مكه بيرون راندند.

مأمون كه در ظاهر با علويان اظهار دوستى ميكرد، پس از سركوبى اين حركتها، در بيشتر دوران حكومتش، شهر مكه را در اختيار برخى از علويان گذاشت. اين برخورد، زمينه را براى تسلط بيشتر علويان بر حجاز فراهم كرد.

گفتنى است كه افزون بر حاكم مكه، از سوى دولت عباسى، شخصى به عنوان «اميرالحاج» هر ساله كار اداره حج را عهدهدار بود و ممكن بود كه اميرىِ حُجّاج به دست خود حاكم مكه سپرده شود؛ همان طور كه ممكن بود شخص برجسته ديگرى از خاندان عباسى يا جز آن، كار اميرىِ حاجيان را عهدهدار شود.

ص: 61

پس از مأمون، افرادى از خاندان عباسى و نيز برخى از اميران ترك، كه اكنون در دربار عباسى نفوذى نامحدود به دست آورده بودند، به امارت مكه رسيدند. قيامهاى علويان از سال 250 به بعد، سراسر دنياى اسلام را گرفت و از جمله، اسماعيل بن يوسف در سال 251 بر مكه چيره شده، اما سال بعد درگذشت. در سال 301 علوى ديگرى براى مدتى شهر مكه را تصرف كرد.

شهر مكه در سال 317 به تصرف «قرامطه» به رهبرى ابوطاهر قرمطى درآمد. اين گروه، فرقه اى منتسب به اسماعيليه بودند كه به تدريج كوس استقلال زدند ودر اين سال مكه را اشغال كردند و حجر الأسود را برداشته، به سرزمين اصلى خود هجْر در سواحل جنوب شرق خليج فارس- جايى كه امروز احساء و بحرين است- بردند. آنان پس از بيست و دوسال حجر الاسود را به جايش بازگرداندند بدون آن كه درخواستى از دولت عباسى يا اميران ديگر دنياى اسلام داشته باشند.

از نيمه قرن چهارم به اين سوى، نفوذ علويان در دنياى اسلام بيشتر شد و عباسيان نيز تا اندازه اى با آنان كنار آمدند. براى سالها پدر شريف مرتضى و شريف رضى؛ يعنى ابواحمد موسوى كه نقابت طالبيان را داشت، از طرف حكومت عباسى امير الحاج بود. (1)

دولت فاطمى و حكومت اشراف در مكه

درست در سالى كه فاطميان بر مصر چيره شدند؛ يعنى سال 358، يكى از شرفا و سادات مكه با نام جعفر بن محمد ... بن حسن بن حسن بن على (ع) مكه را در تصرّف


1- احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 175

ص: 62

خود گرفت. پيش از آن، معزّ فاطمى در كار اصلاح ميان آل جعفر و حَسَنيون در مكه دخالت كرده و آنان را صلح داده بود. اكنون نيز اشراف با دولت فاطمى، پيوند يافته و با قدرت يافتن آنان در مصر، عباسيان و فاطميان بر سر تسلط بر مكه كه مهمترين حرم دنياى اسلام بود، به رقابتى تنگاتنگ مشغول شدند. تسلط بر اين شهر، به نوعى رسميت و مشروعيت خلافتِ صاحبِ تسلط را در اذهان استوار ميكرد. (1)

فاطميان، از طريق يمن و دولت صُلَيحى كه در ميانه قرن پنجم در صنعا به قدرت رسيدند، بر مكه تسلط يافتند. دولت صليحى، از دولتهاى اسماعيلى بود كه قدرت زيادى به دست آورد و با تسلط بر مكه، زمينه را براى اعمال نفوذ فاطميان شيعه در اين شهر فراهم كرد.

مهمترين رقباى دولت فاطمى، دولت عباسى و پس از استقرار سلجوقيان در شرق، اين دولت بود. شرح رقابت ميان آنان بسيار مفصل بوده و تأثير منفى روى امر حج و به خصوص نقش آن به عنوان يك وسيله براى اتحاد مسلمانان بود.

از سوى ديگر هيچ چيز براى حاكمان علوى مكه، بهتر از استفاده از اين رقابت براى كشاندن اموال و ثروت بيشتر به اين شهر، مفيد و سودمند نبود. با اين حال، طبيعى بود كه اشراف مكه، به لحاظ تشيع فطرى، با دولت فاطمى سازش بيشترى داشتند و به نام آنان خطبه ميخواندند. جعفر تا سال 380 بر مكه حكومت كرد و پس از وى فرزندانش عيسى و سپس ابوالفتوح حكومت مكه را در اختيار گرفتند.

درست همان طور كه مدينه در اختيار نوادگان امام حسين (ع) بود، مكه در اختيار


1- همان، ص 194

ص: 63

حسنيها در آمد و درگيرى ميان اين دو خاندان آغاز و تا مدتها ادامه يافت. خاندان جعفر بن محمد ياد شده، تا سال 453 بر مكه حكومت كردند. اين دولت را، دولت نخست اشراف در مكه معرفى ميكنند. پس از آنها براى دو سال طايفه اشراف سليمانى بر مكه حكومت كردند و دوره سوم حكومت اشراف توسط ابوهاشم محمد بن جعفر كه او نيز از سادات حسنى بود تأسيس گرديد. وى به نام فاطميها خطبه ميخواند و پس از گرفتارى فاطميها در مصر و قطع كمك آنان، وى از سال 462 به نام عباسيان خطبه خواند؛ با اين حال، به دليل تشيع، جمله «حَىَّ عَلَى خَيْرِ العَمَل» همچنان در اذان مسجدالحرام گفته ميشد. فاطميها به رقابت خود ادامه دادند و خطبه خوانى به نام عباسيها و فاطميها، مرتب تغيير ميكرد. اين مسأله بسته به آن بود كه كدام يك بتوانند حاكم مكه را با هداياى خود قانع كنند. بى ترديد يكى از آثار نفوذ فاطميها در مكه، نفوذ مذهب تشيع در اين شهر بود (1) كه در سه شكل اسماعيلى، زيدى و امامى خود را نشان ميداد. جامع اين سه گرايش، همان شعار حىّ على خير العمل بود كه هيچ سنّى با آن موافق نبوده و برخاستن اين ندا از اذان مسجد الحرام، همه آنان را ناراحت ميكرد.

امارت مكه سپس به قاسم فرزند محمد بن جعفر و آنگاه به فرزند وى فُلَيته رسيد. پس از درگذشت وى در سال 527 ميان خاندان آنان اختلاف افتاد. با روى كار آمدن دولت زنگى- نورالدين زنگى- آنان در مكه نفوذ يافتند؛ اما كار همچنان در اختيار اشراف بود. با روى كار آمدن صلاح الدين ايوبى از سال 569 در مكه به نام


1- احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 216

ص: 64

وى خطبه خوانده ميشد. آخرين فرد از دولت سوم اشراف كه بر مكه حكومت كرد، داود بن عيسى بود كه تا سال 597 امارت مكه را در اختيار داشت.

دوره چهارم حكومت اشراف با سلطه شخصى به نام قتادة بن ادريس آغاز گرديد. اين شخص با قدرتى كه به دست آورد، به طور كامل بر مكه تسلط يافت و به گونه اى رفتار كرد كه به رغم دشمنيهايش با عباسيان، آنان مجبور به پذيرش وى شدند. در واقع، مكه در وضعيتى بود كه به دليل طمع اميران نواحى مختلف- عراق، مصر و يمن- در آن، لزوما ميبايست شخصى از همان محيط امارت را در دست داشته باشد. اين شخص، كسى جز از سادات مكه كه اشراف ناميده ميشدند، نبود. به همين دليل، در سختترين وضعيت باز هم دولت سنى گراى افراطى ايوبى يا عباسى، تن به حكومت يكى از اشراف علوى ميداد.

پس از قتاده فرزندش حسن و سپس راجح به قدرت رسيدند و البته اين دوره، يعنى چهار دهه نخست قرن هفتم هجرى، دوره آشوب و آشفتگى بود.

مكه در دوره مماليك و عثمانيها

از سال 652- چهار سال پيش از سقوط بغداد- يكى از نوادگان قتاده با نام ابونُمىّ قدرت را در مكه به دست گرفت. با سقوط عباسيان، دولت مماليك (1) در مصر تأسيس شد و بَيْبَرس، حاكم قدرتمند مملوكى در سال 667 به حج آمد و مورد


1- دولت غلامان ترك كه در اواسط قرن هفتم هجرى در مصر و شام پديد آمد و تا سال 922 كه حكومت مملوكى به دست سلطان سليم عثمانى بر افتاد، مهمترين دولت اسلامى به شمار ميآمد.

ص: 65

استقبال ابونُمى قرار گرفت. ابونمى پس از پنجاه سال حكومت بر مكه، به سال 701 درگذشت. وى در اين مدت، گاه تابع مماليك بود و گاه با دولت آل رسول در يمن، دوستى و رابطه داشت. فرزندان وى تاسال 737 با يكديگر درگير بودند تا آن كه در اين سال رُمَيثه فرزند ابونمى، به استقلال بر مكه حكومت كرد. در اين سالها، افزون بر مماليك و آل رسول، حكام مغولى ايران؛ از قبيل الجايتو معروف به خدابنده و فرزندش ابوسعيد نيز كه به اسلام گرويده بودند، در انديشه نفوذ در مكه بودند.

پس از درگذشت رميثه در سال 747 فرزندان و نوادگان وى تا زمان تسلط عثمانيها، بر اين شهر در سال 923 حكومت كردند. آخرين شريف حاكم بر مكه در زمان سلطان سليم شريف بركات بود كه از اعقاب ابونمىّ به شمار ميآمد.

سلطان سليم عثمانى در سال 922 و 923 با كشتن هزاران نفر موفق به نابودى كامل دولت مماليك شد و زمينه تسلط دولت عثمانى را بر حرمين فراهم كرد. با اين حال سران دولت عثمانى، به دليل شرايط خاص و پيشينه سياسى حجاز، قانع شدند كه ميبايست براى حفظ تسلط خود بر مكه، حاكميت اشراف حسنى بر اين شهر را بپذيرند. اكنون به جاى مَحْمل مصرى، كه رهبرى حُجاج را طى دو- سه قرن داشت، محمل رومى اعزامى از طرف سلطان سليم، مهمترين محمل موجود در ايام حج به شمار ميآمد. اين محمل از شام به سوى حجاز حركت ميكرد.

ابونمى دوم، فرزند بركات پس از درگذشت پدرش در سال 932 به جاى او نشست. وى يكى از قدرتمندترين اشرافى است كه در طول قرنها بر مكه حكمرانى كرد. از مهمترين اقدامات وى، اعلام بسيج عمومى و جنگ بر ضد قواى استعمارگر پرتغال بود كه به سال 948 به جدّه حمله كردند. وى تا سال 974 بر مكه حكومت كرد و سپس حكومت را به فرزندش حسن سپرد كه تا سال 1010 كه در نجد درگذشت، بر اين شهر فرمانروايى كرد. پس از وى، فرزندش ابوطالب براى دو سال و

ص: 66

سپس فرزند ديگرش ادريس تا سال 1021 حاكم مكه بودند.

همه اين افراد، ناگزير ميبايست از طرف دولت عثمانى به رسميت شناخته شوند. پس از ادريس، كسانى از اعقاب ابونمى به امارت مكه رسيدند و به تدريج خود به خاندانهاى مختلف تقسيم شدند و ميان عموزادگان درگيريهايى نيز پيش آمد.

سختگيرى بر حجاج ايرانى از سوى دولت عثمانى

يكى از دشواريهاى اين دوره، سخت گيريهايى بود كه به تحريك دولت عثمانى وعلماى متعصب سنى، بر ضدّ شيعيان و حُجّاج ايرانى و عالمان شيعه مقيم حرمين صورت ميگرفت. از مهمترين اين تحوّلات، دستگيرى و شهادت شهيد ثانى در هشتم شعبان سال 965 هجرى بود كه به نوشته برخى مورخان، مدتى پيش از آن وى را در مسجد الحرام دستگير كردند و به تاريخ ياد شده در استانبول كشتند. پيش از آن در سال 945 يك روحانى شيعى استرآبادى را كه در مكه گرفتار يك بحث مذهبى شده بود، كشتند. بعد از آن هم در سال 976 نيز معصوم بيك صفوى را كه از اركان دولت صفوى بود، همراه بسيارى از همراهانش در وادى فاطمه، در يك منزلىِ مكه كشتند و اين رخداد را به اعراب بدوى نسبت دادند. همچنين در سال 1042 به تمامى حجاج ايرانى حاضر در مكه اعلام شد كه سال آينده نه آنان و نه هموطنان ايرانى شان، حق آمدن به حج را ندارند. به نوشته سباعى دليل اين امر در منابع تاريخى روشن نشده است. (1)


1- احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 371

ص: 67

در سال 1040 هجرى نيز عالمى شيعى با نام ميرزا زين العابدين كاشانى را كه هميشه در مسجد الحرام مشغول عبادت بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند وكشتند. چنان كه در سال 1047 حجاج ايرانى را از حج منع كرده، به شديدترين صورت آنان را از مكه اخراج كردند و دستور دادند كه از سال بعد، اجازه اقامه حج را ندارند. (1) همچنين در سال 1088 به بهانه آن كه شيعيان پرده كعبه را نجس كردهاند، در اين شهر شيعه كشى به راه انداختند و عالمى با نام سيد محمد مؤمن رضوى را در حالى كه در پشت مقام ابراهيم مشغول خواندن قرآن بود، كشتند. نيز در سال 1101 يا 1105 عالم ديگرى با نام شيخ حسين تنكابنى را در حالى كه پرده كعبه را گرفته بود، آن قدر كتك زدند كه بيمار شد و در راه مدينه درگذشت و در ربذه كنار قبر ابوذر غفارى مدفون شد. (2) در همين دوره، و سالهاى قبل و بعد از آن، علماى مكه، رسالههاى فراوانى در تكفير شيعه نوشتند و برخى از فقهاى سنى فتواى جنگ سنى و شيعه صادر كردند كه منتهى به حمله افاغنه قندهارى به اصفهان در سال 1134- 1135 و سقوط دولت شيعى صفوى شد.


1- منائح الكرم، ج 4، صص 182- 181
2- بنگريد: صفويان در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج 2، ص 840 آنچه در راه مكه به مدينه به نام «ربذه» شهرت يافته، ربذه معروف نيست. آن ربذه كه ابوذر غفارى در آن درگذشت در مسير مدينه به عراق است.

ص: 68

در سال 1157، زمانى نيز كه نادرشاه با دولت عثمانى درگير بود، در حرمين اعلام شد كه تمامى خطيبان، به طور رسمى در منابر شيعيان را لعن كنند. (1) روابط عثمانى ها و قاجارها، نسبتا آرام و خوب بود، با اين حال، ميراث آن دشمنى ها به دوره بعد از عثمانى هم رسيد و بارها و بارها گزارشهايى از سختگيرى و كشتار شخصيات عجم به ويژه، در مدينه از سوى سفرنامه نويسان ونيز در اسناد عثمانيها منعكس شده است.

دوره سعودى نيز به زعم آرامش كلى نمونههايى دارد. چنان كه در سال 1322 ش يك زائر ايرانى كه بر اثر بيمارى، در حال طواف دچار استفراغ شده و با گرفتن حوله برابر دهان، مانع از ريختن آن روى زمين شد، با شهادت چند متعصب مصرى، گرفتار قاضى مكه شده و روز چهاردهم ذى حجه، كنار مروه در مرئى و منظر هزاران حاجى، گردن زده شد. اين رويداد سبب شد تا ايرانيان براى چهار سال به حج نرفته و روابط سياسى دو دولت نيز قطع شود. مجددا از سال 1327 ش ايرانيان به طور رسمى به حج رفتند.

در تمام دوره صفوى و اندكى هم پس از آن، شمار زيادى از عالمان شيعه در مكه سكونت داشتند. شرح حال نويسان، اسامى دهها نفر از عالمان شيعه مقيم مكه و مدينه را ثبت كردهاند.

مكه و روى كار آمدن سعودى ها

آغاز دعوت وهابيان در ديار نجد، سال 1157 هجرى قمرى است؛ زمانى كه


1- احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 428

ص: 69

محمد بن عبدالوهاب (1115- 1206) حركت تبليغى خويش را در مبارزه با آنچه كه آن را «شرك» ميناميد، آغاز كرد. وى براى توسعه دعوت خود، به دِرْعيه رفت و با دادن دستِ اتحاد با محمد بن سعود (م 1179)، حاكم اين شهر، راه را براى پيروزيهاى بعدى دعوت وهابى هموار كرد. حركت مزبور، ابتدا منطقه نجد را تحت پوشش قرار داد و سپس در پى نبردها و خونريزيهاى فراوان، سلطه خويش را تا سواحل خليج فارس از يك سو و بر تمامى منطقه حجاز شامل مكه و مدينه گستراند.

دعوت وهابى دو مرحله دارد؛ نخست يك دوره هفتاد و پنج ساله، تا سال 1235 كه خاندان سعود، از محمد بن سعود، عبدالعزيز بن محمد بن سعود، سعود بن محمد و عبدالله ابن سعود حكومت كردند و با قلع و قمع دولت نجد توسط ابراهيم پاشاى عثمانى- فرزند محمدعلى پاشا- و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول، خاندان ياد شده از قدرت ساقط شدند. پس از آن، براى مدتى قريب هشتاد سال، در عُزْلت و ذلّت روزگار را گذراندند.

در اين دوره، همچنان شرفا بر مكه حكومت ميكردند. اين زمان، دولت عثمانى درگير مجادلات سخت خود با دول اروپايى شد و افزون بر آن، جريانهاى ملى و لائيك در داخل، فعالانه در تلاش بودند تا از قدرت دولت عثمانى بكاهند. آخرين سلطان قدرتمند عثمانى، سلطان عبدالحميد (1293- 1327) براى مدتى توانست سقوط دولت عثمانى را به تأخير اندازد، اما در برابر توطئه دولتهاى اروپايى، مانند روسيه و انگليس و نيز مدعيان اصلاح در داخل تركيه، به ويژه ملى گراها، كارى از پيش نبرد.

از جريانهاى مهم در دولت عثمانى، نهضت استقلال طلبى اعراب بر ضدّ تركها بود كه با نام «الثورة العربية الكبرى» از آن ياد ميشود. اين حركت، ناشى از نفوذ ملى گرايى در سراسر دولت عثمانى بود كه در اصل رنگ ضدّ تركى داشت. شريف

ص: 70

حسين به انگيزه تأسيس يك دولت عربى بزرگ و با تحريك انگليسيها، رهبرى اين حركت عربى را در اختيار گرفت. اين اقدامات منجر به سلطه شريف حسين بر حجاز شد كه تا پيش از سقوط اين منطقه به دست وهابيان بر آن حكومت ميكرد همزمان دو پسرش يكى عبدالله بر اردن و ديگرى فيصل بر عراق حكومت كردند.

فيصل ابتدا در سوريه تشكيل حكومت داد؛ اما فرانسويها او را از آنجا بيرون كردند و پس از آن انگليسيها عراق را در اختيار وى گذاشتند. در اين دو ناحيه، يعنى عراق و اردن، شريف حسين را به عنوان خليفه جديد شناختند و او را اميرالمؤمنين و «ملك العرب» ناميدند.

اما قدرت شريف حسين، دوام نيافت؛ زيرا وهابيان نجد كه سالها با شرفا در جنگ و گريز بودند، با رهبرى جديدى توانستند نجد را تصرف كنند و به آرامى به سوى حجاز حركت نمايند.

مرحله دوم دعوت وهابيان با فعاليت عبدالعزيز بن عبدالرحمان (ملك عبدالعزيز بعدى) در سال 1319/ 1902 م آغاز شد. اين همان سالى است كه وى از كويت به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه قدرت خود، به تدريج به سوى حجاز و سرزمين حرمين حركت كرد. پشتوانه قبايلى عبدالعزيز و چرخش انگليس به سمت اين نيروى تازه نفس و دست كم عدم مبارزه با آن، زمينه را براى تسلط وهابيان فراهم ساخت.

نجديها چندين سال بود كه از سوى شُرَفاى مكه، اجازه انجام حج را نداشتند در سال 1340 ق براى نخستين بار حج گزاردند. مجددا پس از منع شدن از حج، نبردهاى خود را آغاز كردند. در سال 1343 طائف سقوط كرد. نبرد سپاه شريف حسين با وهابيان به شكست شريف منجر شد و با عقب نشينى او به جده، صحبت از بيعت با فرزندش على به عنوان شريف جديد حجاز به ميان آمد كه بالاخره شريف

ص: 71

حسين آن را پذيرفت. اين واقعه در ربيع الأول سال 1343 (1924 م) رخ داد. با خبر هجوم سپاه سعودى به مكه، شريف على از مكه خارج شد و زمينه براى تسلط وهابيان بر مكه فراهم گرديد. شريف حسين در سال 1349 در عَمان [اردن] درگذشت و در قدس به خاك سپرده شد.

سپاه سعودى تنها چند روز پس از بيعت با شريف على، وارد مكه شد و در نخستين گام، بناهاى موجود در قبرستان مَعلاة را خراب كرد. همين طور قُبه اى را كه روى كوه حرا و بر فراز غار حِرا بود، تخريب نمودند. (1) آنان در سال 1344 بر مدينه مسلط شدند و در آنجا نيز بقعههاى موجود در بقيع و احُد را تخريب كردند و سليقه مذهبى جديدى را با عنوان «مبارزه با بدعت!» در اين كشور بكار بستند. تاريخ تخريب بقاع ائمه در هشتم شوال سال 1344 ق است كه تا سالها بعد و تاكنون، در اين روز، گروهى از شيعيان به عزادارى ميپردازند.

با تسلط سعوديها بر حرمين و توسعه دولت آنان، به تدريج تشكيل كشور جديد عربستان سعودى اعلام گرديد. عبدالعزيز (متولد 1293 ق) تا سال 1373 ق بر اين كشور حكومت كرد و تا به امروز كه سال 1431 است، هنوز فرزندان وى- در حال حاضر ملك عبدالله- بر اين كشور حكم ميرانند.

زمانى كه خبر ويرانى بقيع و مشهد حمزه به مسلمانان، به ويژه شيعيان در نقاط مختلف عالم؛ از جمله ايران رسيد، همگى با نگرانى تمام، دست به دامان دولتها شدند و از آنان خواستند تا برابر سعوديها جبههگيرى كنند. وهابيان با استفاده از


1- التاريخ القويم، ص 307

ص: 72

وضعيت پيش آمده، يعنى انحلال دولت عثمانى، تفرقه اى كه در جهان عرب به وجود آمد و نيز تلاش انگليسيها و فرانسويها در تقسيم كشورهاى عربى، توانستند سلطه خويش را بر عربستان حفظ كنند و مانع از بازگشت قدرت شرفا شوند.

انعكاس اخبار تسلط وهابيها بر حرمين و تخريب بقاع ائمه (عليهم السلام) در اوايل شهريور سال 1304 شمسى به ايران سريع بود. به دنبال آن، علما به تشكيل مجالس مشورتى دست زدند و دولت نيز در اين باره اطلاعيه رسمى داد و روز شانزدهم صفر آن سال را تعطيل كرده و در مجلس شوراى ملّى نيز مذاكراتى صورت گرفت. (1)


1- متن اعلاميه دولت وقت چنين بود: متحد المآل، تلگرافى و فورى است. عموم حكام ايلات و ولايات و مأمورين دولتى. به موجب اخبار تلگرافى از طرف طايفه وهابيها، اسائه ادب به مدينه منوره شده ومسجد اعظم اسلامى را هدف تير توپ قرار دادهاند. دولت از استماع اين فاجعه عظيمه، بى نهايت مشوّش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثر ميباشد. عجالتًا با توافق نظر آقايان حجج اسلام مركز، تصميم گرفته شده است كه براى ابراز احساسات و عمل به سوگوارى و تعزيه دارى يك روز تمام تمام مملكت تعطيل عمومى شود. لهذا مقرر ميدارم عموم حكام و مأمورين دولتى در قلمرو مأموريت خود به اطلاع آقايان علماى اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتى و عموم مردم اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل و عزادارى اعلام نمايند. رياست عاليه قوا و رئيس الوزراء- رضا. روز ياد شده تعطيل شد و از نواحى مختلف تهران، دستجات سينهزنى و سوگوارى به راه افتاده، در مسجد سلطانى اجتماع كردند. عصر همان روز نيز يك اجتماع چند ده هزار نفرى در خارج از دروازه دولت تشكيل شد و سخنرانان، مطالب تندى عليه اقدام وهابيها ايراد كردند. تاريخ بيست ساله ايران، حسين مكى، تهران، علمى، 1374، ج 3، صص 395- 396 گويا براى مدتى اوضاع آرام بود تا آن كه خبر انهدام بقاع شريفه در بقيع انتشار يافت و بار ديگر در خردادماه 1305، جريان مزبور خبرساز شد. از نجف، دو تن از مراجع تقليد، مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهانى و محمد حسين نائينى تلگرافى به تهران ميزنند كه متن آن چنين است: قاضى وهابى به هدم قبه و ضرايح مقدسه ائمه بقيع: حكم داده؛ 8 شوال مشغول تخريب، معلوم نيست چه شده با حكومت مطلقه چنين زناندقه وحشى به حرمين. اگر از دولت عليه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود، على الاسلام السلام. به دنبال آن، مدرس در مجلس نطقى كرد و از شاه خواست تا افرادى از نمايندگان مجلس معين كند تا كميسيونى ترتيب داده و در اين باره مشورت كنند. نتيجه كميسيون آن شد كه در اين باره تحقيق بيشترى صورت گيرد و پروندههايى كه از قبل درباره ماجراى وهابيان است، مطالعه شده، ضمن تلگرافى خبر اين واقعه به همه ولايات اعلام شود. در همين جلسه، مستوفى الممالك با پيشنهاد مدرس، پست نخست وزيرى را پذيرفت. پس از آن نيز، مستوفى الممالك در مقام رياست وزرائى ايران، اعلاميه مشروحى درباره اين واقعه صادر كرده، ضمن اعلام انزجار از اين حركت فجيع و وحشيانه، از قاطبه مسلمانان خواست تا «به حكم وحدت عقيده اسلامى، متفقا به وسايل ممكنه از اين عمليات تجاوزكارانه جلوگيرى به عمل آوردند و از آنجا كه حرمين شريفين حقيقتا به تمام عالم اسلام تعلق دارد، و هيچ ملت مسلمان، دون ملت ديگر حق ندارد اين نقاط مقدسه را كه قبله جامعه مسلمانان و مركز روحانيت اسلام است به خود اختصاص داده تصرفات كيف مايشاء نمايد و اصول تعاليم خود را بر عقايد ديگران تحميل كند؛ بنابر اين، از تمام ملل اسلاميه تقاضا ميشود كه در يك مجمع عمومى ملل اسلامى مقدرات حرمين شريفين را حل و تسويه نمايند و قوانين و نظاماتى وضع گردد كه تمام مسلمانان بر طبق عقايد مختصه خود بتوانند آزادانه از بركات روحانى و فيوض آسمانى اماكن مقدسه مكه معظمه و مدينه طيبه برخوردار و متمتع شوند. تاريخ بيست ساله ايران، ج 4، صص 86- 87، 92- 93

ص: 73

ص: 74

اين زمان بود كه شرفا نقش سياسى خود را پس از نزديك به هزار سال از دست دادند و با سياستى كه وهابيها در پيش گرفتند، كاملا محدود شدند. امروزه هنوز شرفا در مكه ومدينه هستند؛ اما به هيچ روى، آن تشخّص گذشته را ندارند.

كعبه و مسجد الحرام در دوره اسلامى
تخريب و بناى كعبه، از آغاز اسلام تاكنون

در سال 64، عبدالله بن زبير شورش كرد و شهر مكه را به عنوان مركز حكومت خود برگزيد. سپاهيان شام كه در پى براندازى حكومت زبيريان بودند، براى تصرف آن، ابتدا به مدينه رفتند و سپس با سركوبى قيام آن شهر، به سوى مكه آمدند. آنها بر فراز كوههاى اطراف رفتند و شهر مكه را در حصار خود گرفتند و با نصب منجنيق، با آتش و سنگ به شهر حمله كردند. در اين درگيريها، پرده كعبه آتش گرفت و پس از آن كعبه نيز ويران شد. در همين حال، خبر مرگ يزيد به سپاهيان شام رسيد و آنان بازگشتند.

ص: 75

عبدالله بن زبير، به رغم مخالفت برخى از اصحاب، باقى مانده ديوار كعبه را از پايه و اساس برداشت و بار ديگر آن را بنا كرد. وى در بناى جديد كوشيد تا تغييرى را كهقريش در ساختمان كعبه داده و مقدار شش ذرع و يك وجب از مساحت آن را در سمت حِجْر اسماعيل كاسته بودند،- حدود سه متر- داخل كعبه كرده و آن را به همان شكل قبل از بناى قريش در آورد.

به علاوه، ابن زبير- به مانند آنچه پيش از بناى قريش بود- دو در براى كعبه گذاشت كه هر دو در، روى زمين قرار داشت- نه مانند وضع فعلى كه حدود 2 متر بالاتر از زمين است- يك در براى ورود و در ديگر براى خروج بود. اين درها، دقيقا به جاى همان محلى بود كه درهاى پيشين قرار داشت. درِ فعلى در سمت شرقى است و درِ ديگر در برابر آن در سمت غربى بود. ابن زبير قدرى نيز بر ارتفاع كعبه افزود و آن را تا بيست و هفت ذرع رسانيد. ديواره حجر اسماعيل را نيز مدور نكرده و ناودانى براى كعبه قرار داد تا آب باران داخل حجر بريزد.

از زمان ابن زبير اين رسم باب شد كه به هنگام ترميم كعبه، يك ديوار چوبى بزرگ در اطراف آن نصب ميكردند تا طواف گزاران، خارج از آن ديوار طواف كنند و ناظر تجديد بنا يا ترميم كعبه نباشند.

در سال 73 شهر مكه به دست حَجّاج بن يوسف ثقفى افتاد و عبدالله بن زبير به قتل رسيد. حَجّاج با نوشتن نامه اى به عبدالملك مروان، خليفه وقت، از وى خواست تا اجازه دهد كعبه را به شكل قبلى خود در آورد و افزوده ابن زبير را كم كند. عبدالملك اجازه داد تا كعبه به همان صورت گذشته، كه از پيش از بعثت ساخته شده بود، تنها داراى يك در باشد و آن مقدار از حجر اسماعيل كه داخل كعبه شده بود، دوباره بر حِجْر افزوده شود. نوشتهاند كه بعدها عبدالملك از اين دستور خود پشيمان شد؛ چرا كه گفته ميشد عبدالله بن زبير بر اساس روايتى از رسولخدا (ص) آن

ص: 76

تغييرات را ايجاد كرده بود. در اين تغيير، تمامى آنچه را كه ابن زبير عوض كرده بود، به حالت اوّل برگشت.

سالها بعد، منصور عباسى در انديشه بازسازى آن بر اساس بناى ابن زبير بود كه مالك ابن انس او را از آن نهى كرد و گفت: نبايد او با اين اقدام خود كارى كند كه كعبه ملعبه دست ملوك و اميران بعدى قرار گيرد؛ به طورى كه هر روز كسى از آن كم كند و يا بر آن بيفزايد و هيبت آن را از بين ببرد.

مصالح مورد استفاده در بناى كعبه، سنگهاى سياهى است كه از كوههاى اطراف ميآوردند. به همين دليل بناى آن بسيار مستحكم و استوار است.

بعدها بازسازى كعبه در حدّ ترميم و تعمير ادامه يافت. در سال 804 سلطان ابوالنصر قايتباى داخل كعبه را تعمير كرده و اين مطلب را در كتيبه اى كه در حرم بوده، نوشته است. (1) گاه به صورت مختصر ديوارهها و گاه سقف تعمير ميگرديد. براى مثال در سال 959 خللى در سقف كعبه پديد آمد كه تعمير گرديد. (2) چنان كه در سال 1020 بخشى از ديوارههاى كعبه تعمير شد. (3)


1- افادة الانام، ج 1، ص 419
2- افادة الانام، ج 1، ص 412- 414
3- همان، ص 414

ص: 77

تنها در زمان سلطان مراد چهارم، كعبه دقيقا مانند همانچه كه از زمان حجاج باقى مانده بود، بجز در قسمت حجر الأسود از اساس بازسازى گرديد. اين بازسازى نسبتا كامل در سال 1040 هجرى صورت گرفت.

دليل بازسازى پايه اى كعبه آن بود كه به سال 1039 سيل عظيمى در مكه آمد كه سبب خرابى بخش عمده ديوارههاى كعبه شد. شرح تفصيلى ماجراى بازسازى كعبه در اين سال كه پس از تقريبا هزار سال، اولين بازسازى از اساس بوده، در منابع تاريخى مكه نقل شده و عبدالله غازى تمامى آن گزارشها را در كتاب خود مرتب و

ص: 78

مدون كرده است. (1) همچنين گزارش اين سيل و همچنين گزارش تجديد بناى ديوارهاى افتاده كعبه را يكى از علماى برجسته شيعه وقت با نام ملا زين العابدين كاشانى كه خود در اين بازسازى كارگرى ميكرده است، در رساله كوچكى به نام «مُفَرّحَةُ الأنام فى تأسيس بيت الله الحرام» نوشته است. (2) او در آغاز رساله خود مينويسد:

«روز چهارشنبه، نوزدهم شعبان 1039، سيل عظيمى داخل مسجد الحرام شد و آب به درون كعبه شريفه درآمد، به قدر قامت فقير و يك شبر و دو انگشت ... و خرابى بسيار درمكه معظمه واقع شد وچهار صد وچهل و دو نفر در سيل هلاك شدند؛ از آن جمله معلمى با سى طفل در مسجدالحرام بوده وسيل ازابواب مسجد داخل ميشده، نتوانستند كه بيرون آيند و كسى نيز نتوانست به ايشان رسيد و آب از سر ايشان گذشت ...»

وى سپس شرحى مبسوط از چگونگى مسجد الحرام و تجديد بناى ديوار كعبه و نقش خود و شخصى به نام حسين ابرقوهى در آن بيان كرده است.

در واقع، قرار گرفتن كعبه در امتداد وادى ابراهيم، سبب ميشد تا سيل به آن آسيب رساند. در اصل، مسير سيل- يا به عبارتى مسيل- همان طريق (راه) مسجد الحرام است كه آب را به سمت حرم سوق ميدهد. پيش از اين، از زمان صدر


1- يكى از مفصلترين گزارشها را بنگريد در: افادة الانام، ص 318- 404
2- اين رساله به كوشش مؤلف اين سطور در فصلنامه «ميقات حج» سال دوم، شماره مسلسل پنجم چاپ شده است. متن عربى آن نيز به كوشش آقاى عمار نصار توسط نشر مشعر تهران، 1387 منتشر شده است.

ص: 79

اسلام، در محل «مسجد الرايه» كه آن را «مسجد الردم الأعلى» ميناميدهاند، سيل بند ساخته ميشد. اين سيل معمولا از باب بنى شيبه وارد مسجد ميشد و به همين دليل آن زمان به آن باب السيل هم گفته ميشد. (1) با اين حال، بيشتر اوقات سيل به سوى مسجد الحرام سرازير ميگشت و آن را پر از آب ميكرد. از قديم مردم مكه براى هر يك از اين سيلهاى هولناك نامى برميگزيدند و شمارش آنها را داشتند. (2) فهرست سيلهايى كه تا سال 1350 قمرى در مكه جارى شده و در كتابهاى تاريخ ثبت گرديده، به هشتاد و پنج ميرسد. (3) بعد از آن در سال 1384 ق سيل مهمى در مكه جارى شد كه عكسهاى آن باقى و موجود است.

به هر روى، كعبه پس از بناى آن در سال 1040 تاكنون، تنها اصلاحات جزئى، بر رويش انجام گرفته و تعمير شده است. غازى فهرستى از اين تعميرات را در كتاب


1- افادة الانام، ج 1، ص 557
2- فهرست سيلهاى مكه تا قرن سوم را، نك-: اخبار مكه، فاكهى، ج 3، صص 112- 104. نيز فهرست سيل بندها را هم در همانجا ص 112 ملاحظه فرماييد.
3- ازرقى، اخبار مكه، ملحقات، ج 2، ص 326؛ همچنين بنگريد مقاله «حوادث تاريخى مكه» از محمدهادى امينى، فصلنامه «ميقات حج» ش 1، صص 72- 68 كه درباره اين سيلها و سيل بندها به تفصيل سخن گفته است. و بنگريد: افادة الانام، ج 2، ص 394- 435

ص: 80

خود آورده است. (1) در كتيبه اى كه در حرم بوده، آمده است كه سلطان محمد عثمانى در سال 1070 تمامى سقف و آنچه را كه داخل حرم بوده، تعمير كرده است. (2) يكى از مهمترين اين ترميمها، اقدامى است كه در سال 1377 ق به دستور ملك سعود بن عبدالعزيز براى اصلاح سقف كعبه صورت گرفت. در اين اقدام، سقف پيشين به طور كلى برداشته شد و پس از ترميم ديوارها، مجدداً سقف تازه اى زده شد. در ادامه همين تعميرات، داخل كعبه و ناودان و پلههاى داخل براى رسيدن به سقف و ستونهاى نگاهدارنده سقف نيز ترميم شد.

ترميم كعبه در سالهاى 1415- 1417 هجرى قمرى

با گذشت بيش از 375 سال از بناى آخرينِ كعبه، كه به سال 1040 هجرى صورت گرفت، به تدريج ديوارههاى داخلى و خارجى كعبه، دستخوش برخى تغييرها و دگرگونيهايى شد كه ضرورت ترميم آن را ايجاب ميكرد؛ به طورى كه برخى از سنگهاى بيرونى ديوار، دچار خوردگيهايى شده بود كه بى توجهى به آن، كار درستى به نظر نميرسيد. به همين دليل، در سال 1414 هجرى بنا شد تا اصلاحاتى در مجموع بناى كعبه صورت گيرد. اين اصلاحات شامل پر كردن خلاء ميان سنگها و اصلاح شكستگى آنها با جنس خود آن سنگها بود كه از كوههاى مكه گرفته شده بود.


1- افادة الانام، ج 1، ص 415- 418
2- همان، ج 1، ص 418

ص: 81

بندهاى ميانى سنگها با ملاط مخصوص، به رنگ مايل به سفيد، به صورت خطوطى مستقيم كشيده شد و ظاهر كعبه به صورت يك بناى تازه درآمد؛ در حالى كه بنا، همان بناى كهن باقى ماند. در سال 1415 مرمت بيرونى ديوارهاى كعبه به پايان رسيد، در حالى كه زائران ميتوانستند كارهاى انجام شده را مشاهده كنند.

پس از آن انديشه بازسازى جدى كعبه مطرح شد تا هم خرابيهاى موجود رفع شود و هم زمينههاى خرابيهاى بعدى از ميان برود. فواصل موجود ميان الواح و كتيبههاى موجود در داخل كعبه با سنگهاى اصلى، زمينه رشد موريانه و انواع قارچها را فراهم كرده بود كه ميبايست از ميان ميرفت. اين اقدامات، فرصتى را ميطلبيد كه به ماه آغازين سال 1417 ق موكول و كار از دهم محرم آن سال آغاز گرديد.

مسؤوليت اصلاحات را مؤسسه بن لادن عهدهدار شد و با كشيده شدن يك ديوار بلند در اطراف كعبه، مهندسان و كارگران در دهم محرم به سرعت مشغول به كار شدند. تجربه كشيدن ديواره اى كه كعبه را از نظر مردم پنهان كرده و تعمير آن در پس پرده انجام گيرد، مربوط به تجربه اى بود كه در سال 1040 بكار گرفته شده بود. در آن سال بر اساس فتواى بسيارى از علماى وقت، براى حفظ حرمت كعبه، بازسازى آن، در پس پرده صورت گرفت. (1) در ديواره پرده اى كه در اطراف كعبه كشيده شد، البته حجرالاسود بيرون ماند تا مردم بتوانند آن را استلام كنند.

در بازسازى اخير، ابتدا تمام الواح يادگارى و تاريخدار از داخل كعبه برداشته شده در جاى ديگرى نگهدارى شد. سقف كعبه و نيز سه ستون چوبى به طور


1- بنگريد: افادة الانام، ص 333

ص: 82

كامل برداشته شده و از نو تجديد شدند. سطوح داخلى ديوارههاى كعبه نيز به همان شكل كه سطح خارجى آن ترميم شده بود، اصلاح گرديد. تمام سنگهايى كه براى اصلاح ملاطهاى آن برداشته ميشد، ابتدا به ترتيب شماره گذارى شده و دقيقا پس از اصلاح سرجايش گذاشته ميشد. طبعا ملاطها نيز عوض ميشدند تا حالت چسبندگى خود را حفظ كنند. اين اصلاحات به تدريج و بخش بخش انجام ميشد تا در حين كار استحكام بنا حفظ شود. بدين صورت كه اصلاح ديوارهها، از رجهاى بالايى آغاز شد تا به آخرين رج در ديوار كه همسطح كف كعبه بود، ختم گرديد. براى سقف كعبه نيز كه مهمترين ماده آن چوب است، پس از مشورتهاى فراوانى كه با مراكز مختلف صورت گرفت، چوبهايى بكار برده شد كه ضمن آن كه از مقاومت بالايى برخوردار بودند، ميزان انقباضى كمترى داشته و بتوانند در برابر موريانه و قارچ و نيز آب و هواى عربستان مقاومت كنند. قطعههاى چوب عمدتا از چوبهايى انتخاب شد كه داراى طول ده متر و عرض دست كم يك متر باشد. اين چوبها از جنگلهاى برمه انتخاب شده و پس از آماده سازى به جده و از آنجا به مكه انتقال داده شد. پس از اصلاح وضع داخل كعبه و سقف آن، حجر اسماعيل هم به طور كامل بازسازى گرديده سنگهاى بكار رفته در اصل ديوار و نماى خارجى آن، تعويض گرديد. (1)


1- در اين باره بنگريد: فصلنامه ميقات حج، ش 36، مقاله «آخرين توسعه ومرمت كعبه» از عبيدالله محمد امين كردى، صص 128- 144. گزارش مفصلى نيز در سايت «الرئاسة العامة لشؤون الحرمين» در اين باره درج و جزئيات مربوط به آن بيان شده است.

ص: 83

مسجد الحرام و دورههاى تاريخى توسعه آن

پيروزى اسلام در مكه، سبب شد تا خانه خدا و اطراف آن، از لوث وجود بتها پاك شود و فضاى مكه را اذان بلال، كه شعار توحيد بود، در بر گيرد. تا اين زمان، هيچ حصارى در اطراف مسجدالحرام نبود. تنها در اطراف كعبه، آن سوى محدوده اى كه براى طواف وجود داشت، خانههاى عربها بنا شده بود.

با گسترش اسلام و افزوده شدن به شمار مسلمانان، احساس شد كه بايد محدوده طواف وسيعتر شود. از اينرو، خليفه دوم دستور داد تا خانههاى اطراف را بخرند و خراب كنند و به محدوده مسجد بيفزايند؛ همچنين گفت تا ديوارى كمتر از قامت يك انسان در اطراف مسجد بكشند، درهايى نيز در آن بگشايند و مشعلهايى بر فراز ديوارها نصب كنند تا مسجد در شب روشن بماند. پردههاى كعبه را نيز عوض كنند. از آنجا كه كعبه و مسجد در معرض سيل بود، كوشش شد تا سيلبندهايى در اطراف آن احداث شود كه از هجوم آب و سرازير شدن آن به مسجد جلوگيرى كند.

بر اساس رسمى كهن، به مردمى كه در اطراف كعبه زندگى ميكردند دستور داده شد بناهاى خود را بلندتر از كعبه نسازند تا بناى كعبه و مسجد تحت الشعاع آنها قرار نگيرد. گفتنى است، پيش از ظهور اسلام، ساكنان مكه به احترام كعبه، خانههاى خود را به صورت مربع نميساختند.

پس از اقدامات خليفه دوم در سال هفدهم هجرى، خليفه سوم در سال بيست وشش هجرى، بار ديگر بر محدوده مسجد افزود. او دستور داد تا خانههاى ديگرى را خريده و ضميمه مسجد سازند. ميان او و برخى از صاحبان خانهها درگيرى پيش آمد كه سرانجام برخى از آنها راضى شدند و برخى نيز ناراضى باقى ماندند.

ص: 84

خليفه سوم، همزمان با توسعه مساحت مسجد، دستور داد، رواقهايى براى مسجد ساخته شود. تا آن زمان، محيط اطراف كعبه، به طور كامل بدون سقف بود و اين نخستين بارى بود كه بخشهايى از آن مسقف ميشد.

توسعه مسجدالحرام در خلافت وليد

وليد بن عبدالملك اموى (خلافت از 86- 96)، در دوره اى حكومت ميكرد كه خزانه بيت المال پر از غنايم و اموالى بود كه به عنوان خراج و جزيه و عُشْريه از اطراف و اكناف به شام ميرسيد. او خليفه اى اهل رفاه و علاقهمند به ساختن بناهاى با شكوه و پر عظمت بود. از اينرو، علاوه بر ساختن جامع اموى در دمشق و توسعه مسجدالنبى در مدينه و بناى بسيارى از اماكن مدينه، بر مساحت مسجدالحرام به مقدار 1725 متر افزود و مسجد را بازسازى كرد. او رواقهايى در اطراف مسجد ساخت و آنها را با ستونهايى عظيم سرپا نگاه داشت. اين ستونها به صورت زيبايى تزيين شد و در قسمتهايى از آنها طلا به كار رفت. وليد ناودان خانه خدا را نيز از طلا ساخت كه تا به امروز به همين نام شهرت دارد.

ساختمان مسجد در عهد عباسيان

منصور، دومين خليفه عباسى (خلافت از 136- 158)، در سفرى كه براى حجگزارى به مكه آمد، احساس كرد كه مسجد گنجايش مسلمانانى را كه براى حج آمدهاند، ندارد، مصمم شد تا با خريدن خانههاى اطراف و ضميمه كردن آنها به مسجد، به توسعه آن اقدام كند. مردمى كه صاحب خانههاى اطراف بودند، با چنين تصميمى مخالفت كردند، اما پس از آن به فروش خانههاى خود رضايت دادند.

در اين افزايشِ مساحت، وسعت مسجد دو برابر شد و نزديك به پنج هزار متر

ص: 85

مربع بر مساحت مسجد افزوده گرديد. اين افزايش در جهت شمال و غرب مسجد صورت گرفت. اين بار نيز رواقهايى براى مسجد در اطراف آن ساخته شد. علاوه بر آن، مناره اى نيز در ركن غربى مسجد احداث گرديد. گسترش تزيينات روى ديوارها و ستونها نيز بيشتر شد. بناى مسجد كه در سال 137 آغاز شده بود، در سال 140 هجرى خاتمه يافت.

مهدىِ عباسى فرزند منصور، (خلافت از 158- 169) در سال 161 تصميم به افزايش مجدد مساحت مسجد گرفت و خانههاى بيشترى را خريد و به مسجد ضميمه كرد. برخى از مردم از واگذار كردن خانههاى خود ابا داشتند. وقتى مهدى عباسى در اين باره از موسى بن جعفر (ع) سؤال كرد، حضرت به او نوشت: اگر كعبه پس از آمدن مردم به اينجا ساخته شده، يعنى ابتدا مردم در اينجا سكونت داشتهاند، مردم در واگذار نكردن خانههاى خود اولى هستند، اما اگر ابتدا كعبه بوده و مردم پس از آن آمدهاند، مسجد به زمينهاى اطراف خود اولويت دارد. مهدى عباسى با استناد به همين نكته، خانهها را گرفت. پس از آن، صاحبان خانهها نزد امام كاظم (ع) آمدند و از ايشان خواستند تا از مهدى بخواهد پول خانهشان را بدهد و امام چنين كرد. (1) مساحت افزوده شده به مسجد در روزگار مهدى عباسى 8380 متر مربع بود. در اين توسعه درهاى متعددى را در اطراف مسجد گشود و تا قرنها بعد، به همان صورت باقى ماند.


1- تفسير العياشى، ج 1، ص 185؛ الحج والعمرة فى الكتاب و السنة، ص 64- 63

ص: 86

مهدى عباسى در سال 164 از كاردانان خواست، طرحى تهيه كنند تا مسجد از ناحيه جنوبى نيز وسعت يابد، به طورى كه به صورت تقريبى، مسجد به شكل مربع در آيد به گونه اى كه كعبه در ميانه آن قرار گيرد. بدين ترتيب، مجدداً مساحت مسجد به مقدار 6560 متر مربع افزايش يافت و رواقهايى در اطراف آن ساخته شد و ستونهايى برافراشته گرديد. اين ستونها هنوز بر جاى مانده و كتيبه اى كه يادگار دوره مهدى عباسى است، بر آن باقى مانده است.

گفتنى است، به روزگار مهدى عباسى مسجد در سمت مسعى به اندازه اى توسعه يافت كه ميان مسجد و مسعى فاصله اى نماند؛ با اين حال، بعدها باز در اين محدوده به تدريج خانههايى ساخته شد. (1)


1- تاريخ مكه، احمد السباعى، ص 159

ص: 87

در زمان «معتضد» و «مقتدر عباسى»، قسمتهاى كوچكى به بخشهاى شمالى و غربى مسجد افزوده شد. از آن جمله محل «دارالندوه» بود كه از زمان قُصَىّ بن كلاب در جاهليت براى مشاوره قريش درباره كارهاى مهم، در كنار مسجد الحرام ساخته شده بود. قرار بر آن بود تا تنها قريشيانى كه چهل سال از عمرشان گذشته است، به اين مجلس مشورتى وارد شوند. اين محل تا اواخر قرن سوم هجرى برپا بود و زمانى كه خلفا به حج ميآمدند، در آنجا اقامت ميكردند.

در اين زمان، به بناى دارالندوه بيتوجهى شد و رو به تخريب بود. هرگاه باران ميآمد، گِل و لاى آن به مسجد الحرام سرازير ميشد. اين امر سبب شكايت امير مكه به معتضد عباسى (خلافت از 279- 289) شد و وى از خليفه خواست تا اجازه دهد آنجا را به مسجد بيفزايد يا به محلّى براى اقامت حجاج تبديل كند. متعضد اين طرح را پذيرفت و دستورش را صادر كرد. اين افزايش در سال 281 هجرى صورت گرفت.

مقتدر (خلافت از 295- 320) نيز در سمت باب ابراهيم، محدوده اى را به مسجد افزود. در دوران مستنصر بالله عباسى (623- 640) كوششهاى زيادى براى بازسازى و نوسازى برخى از بناها صورت گرفت. يادگار اين تجديد بناها، كتيبههاى متعددى است كه از اين خليفه در جايهاى چندى وجود دارد. از آن جمله براى تجديد بناى كف مطاف، كتيبه اى از اين خليفه در موزه حرم نگهدارى ميشود. همچنين براى بناى مسجد البيعه در نزديكى جمره عقبه، كتيبه اى از اين خليفه مانده است كه روى ديوار آنجا برقرار مانده است.

پس از آن، جز بازسازيهاى اصلاحى، هر از چندى، به وسيله خلفا و اميران در

ص: 88

مسجدالحرام انجام مييافت، كارى براى توسعه گسترده در مسجد الحرام صورت نگرفت. با اين حال روشن است كه در تمام دوره مملوكى و عثمانى، بناى رواقهاى اطراف مسجد، هر از چندى ترميم ودر مواردى از اساس بازسازى ميشد. اخبار بسيارى از اين بازسازيها را در كتابهاى تواريخ مكه، سفرنامههاى متعدد و كتابهايى كه در تاريخ خلفاى مملوكى و عثمانى نگاشته شده است، ميتوان دريافت. ننوشتن اين افزودهها در برخى از منابع، نخست بدان دليل است كه ضمن آنها توسعه جدى صورت نميگرفته و تنها به نوسازى توجه ميشده است. به علاوه، به قدرى اخبار آنها فراوان است كه در اين مختصر، امكان پرداختن به آنها نيست. كتيبههاى متعددى از اين بازسازيها به ويژه به روزگار قايتباى از سلاطين بزرگ مملوكى در قرن نهم هجرى باقى مانده است. در حال حاضر، با نگاهى به بناى رواقهاى اطراف مسجد ميتوان دريافت كه معمارى آن ميراث دوره مملوكى و بهويژه، روزگار عثمانى است.

در سال 802، يك آتش سوزى در مسجد الحرام رخ داد. اصل آتش از رباط رامشت بود كه يكى از رباطهاى معروف مكه و چسبيده به باب الحَزْروه در سمت غربى مسجد الحرام، بود. از آنجا آتش به سقف رواق بلند مسجد رسيد بطورى كه دور از دسترس بود و امكان خاموش كردن نداشت. سقف سمت غربى در آتش سوخت تا به شامى و شمالى يعنى باب العجله رسيد. (1) بازسازى بعد از اين آتش سوزى از سال 803 آغاز و ستونها از نوع زيرسازى و رواقهاى اطراف ساخته شد. در


1- افادة الانام، ج 1، ص 688

ص: 89

سال 825 يكى ديگر از سلاطين ممالكى با نام برسباى، بازسازى بخشهاى زيادى از اماكن حرم را كه رو به ويرانى بود، بر عهده گرفت.

نقشه مكه قديم از سال 1326 ق

بدين ترتيب بايد گفت مماليك مصر، در طول دو سه قرن نقش مهمى در بازسازى و تعمير حرم داشتند و خدمات آنان به حرمين شريفين، از حد فزون است.

در دوره عثمانيها، يعنى از دهه سوم قرن دهم هجرى كه عثمانيها حرمين را در اختيار گرفتند، نيز تعميرات و بازسازيها ادامه يافت. اين زمان و تا دورههاى طولانى بعد از آن، اطراف مسجد الحرام، مملو از رباطها، زاويه ها [خانقاه ها] و مدارس بود، چنانكه بيشتر سلاطين مملوكى و عثمانى علاقهمند بودند تا ساختمانى كه براى آموزشهاى دينى يا نگهدارى صوفيان يا مسافران است، بنا كنند. فهرست بلندى از رباطهاى مكه وجود دارد كه دو مجلد كتاب شده است. همين طور دهها مدرسه مهم در طول اين قرون در مكه ساخته شد.

يكى از گزارشهاى برجاى مانده از قرن يازدهم هجرى اثرى است با نام جواهر التاريخ المكى كه بر اساس كتاب الاعلام بأعلام بيت الله الحرام از نهروالى (م 990) نوشته شده و بر اساس آن ميتوان وصفى دقيق از حرم الهى به دست داد. در اين شرح، نقش عثمانيها تا آن زمان يعنى در طول يك قرن تسلّطشان بر حرمين آشكار شده و معمارى حاكم بر مسجد، به تدريج معمارى رومى شده است. عثمانيها افزون بر تعميرات گسترده، بناى چندين مناره، تسهيلاتى نيز براى زائران و ساكنان حرمين قائل شده و اموال زيادى براى آنان ارسال ميكردند كه اصطلاحا به آن صُرّه همايون [كيسه پول همايونى] گفته ميشد.

ص: 90

نكته جالب در اين كتاب سهم برخى از سلاطين مغولى هند نظير بابر و همايون و اكبر و جهانگير است آنان نيز مبالغ هنگفتى به مكه ميفرستادند. اموال ارسالى هند براى مردم و اماكن متبركه حرمين، تا اواخر قرن سيزده بلكه اوائل قرن چهاردهم هجرى نيز ادامه داشت.

مسجدالحرام در دوره سعودى ها

در سال 1368 قمرى، (1328 ش) عبدالعزيز سعودى دستور داد تا مسجد را از هر سو توسعه دهند. اين توسعه كه از سال 1375 قمرى/ 1335 ش آغاز شد، مساحت مسجد را تا 160861 متر رساند. اين مقدار مساحت، براى جمعيت نمازگزارى بالغ بر سيصد هزار تن در نظر گرفته شد. تعداد درهاى مسجد نيز در اين افزايش تا 64 رسيد.

ملك فهد كه به دنبال مرگ برادرش خالد، در سال 1402 ق/ 1361 ش به سلطنت رسيد، يكى از كارهاى اساسى خود را رسيدگى به امور حرمين شريفين قرار داد. وى به سال 1409 قمرى، تصميم گرفت، مسجد الحرام را به صورت بى سابقه اى افزايش دهد و به اصلاح و ترميم آن و اطرافش بپردازد. اين افزايش، تا اين تاريخ، بيشترين افزايشى بود كه در طول تاريخ مسجد الحرام در اين مسجد صورت گرفته بود.

افزوده دوم سعودى، به طور عمده در بخش غربى مسجد صورت گرفت و محدوده اى به وسعت 76000 هزار متر مربع را در اين قسمت، به صورت يك مربع، در ضلع غربى مسجد، بر آن افزود. دو مناره بزرگ كه هر يك به ارتفاع 89 متر بود، در آن قسمت بنا گرديد. به علاوه، سه قبه بزرگ در ميانه سطح افزوده شده ساخته شد كه هر كدام بر چهار ستون استوار، بنا گرديده است. گفتنى است، تعداد مأذنههاى

ص: 91

فعلى مسجد الحرام، نُه عدد است.

به علاوه، اقداماتى اساسى ديگرى مانند بناى زيرزمين، ايجاد يك طبقه روى طبقه همكف و نيز آماده سازى سطح بالاى طبقه نخست براى اقامه نماز، از كارهايى بود كه صورت گرفت. همچنين براى انتقال زائران به طبقه اول و بام آن، افزون بر سرويس پلههاى عادى، چندين بالابر برقى در قسمتهاى مختلف مسجد نصب گرديد.

جداى از رواقهاى افزوده شده، محوطههاى بزرگى در شرق و غرب و جنوب در خارج از مسجد، بدون سقف براى اقامه نماز آماده گرديده است. مساحت تقريبى اين ميادين در شرق- بيرون مسعى- 46000 متر مربع، در جهات ديگر 42000 متر مربع وجمعاً 88000 متر مربع است. (1) تلاشهايى نيز براى بهبود وضع تهويه هوا در مسجد الحرام صورت گرفت كه بخشى از آن، از طريق وارد كردن هواى خنك به مسجد، از ميان ستونهاست كه از مركزى در بخش اجياد با فاصله 450 مترى از مسجد، تهيه و آماده و ارسال ميشود. اما بيشتر كار خنك كردن مسجد از طريق پنكههاى سقفى است كه آنها را 1292 عدد ياد كردهاند.

توسعه اطراف حرم خدا

از حوالى سال 1386 تخريبهاى وسيعى در شمال و شمال شرقى مسجد الحرام


1- الكعبة المعظمه و الحرمان الشريفان، ص 209

ص: 92

جايى كه محلات قديمى زيادى مانند قراره وجود داشت آغاز شد. تخريب بازار جَوْدَريه وغَزّه، هتلها و بازارچههاى فراوان و صدها بلكه هزاران واحد مسكونى در اين ناحيه آغاز شده و اكنون (1389) كه سه سال از آن ميگذرد، منطقه وسيعى تسطيح شده است. اين تخريب به سمت سوق الليل ادامه يافته و گويا شامل شعب عامر هم خواهد شد.

بر اساس آنچه كه از سوى دولت سعودى انتشار يافته، هدف اجراى طرح جديدى براى بناى منطقه اى تازه با هتلها و بازارهاى مدرن است كه طى سالهاى آينده به اجرا در خواهد آمد. بدين ترتيب از اين پس نميتوان از محلات قديمى مكه، مانند شاميه، قراره، سوق الغزه و ... سراغى گرفت.

تاريخچه بناى بخشهاى مسجدالحرام
ساختمان كعبه

پيش از اين درباره تاريخچه بناى كعبه و مسجد الحرام سخن گفتيم. اكنون به شرح جزئياتى درباره هر كدام از اجزاء كعبه و مسجد الحرام ميپردازيم.

ص: 93

بناى سنگى كعبه كه از سنگهاى سياه همان حوالى بنا گرديده، مشخصات زير را دارد، اين در حالى است كه در برخى از سنجشها، اختلافاتى هرچند جزئى ديده ميشود:

طول ضلع درِ كعبه؛ يعنى از ركن اسود تا ركن عراقى 68/ 11 متر.

طول ركن عراقى تا شامى، طرفى كه حجر اسماعيل در آن قرار دارد: 90/ 9 متر.

طول ركن شامى تا ركن يمانى 04/ 12 متر.

طول ركن يمانى تا ركن اسود 18/ 10 متر. (1) گزارش ديگر حكايت از آن دارد كه: ارتفاع آن حدود پانزده متر (به طور دقيق 85/ 14)، طول جهتى كه حِجر (اسماعيل) در آن است و وجه برابرش ده متر و ده (به طور دقيق 22/ 10) سانتيمتر است و طول دو ضلع ديگر دوازده (به طور دقيق 58/ 11) متر است. (2) زاويه هاى كعبه نيز تقريباً به سمت جهات اربعه؛ شمال، جنوب، شرق و غرب است. حجرالأسود در ارتفاع 10/ 1 از زمين قرار گرفته و درِ كعبه نيز حدود دو مترى از زمين مطاف ارتفاع دارد و با نردبان بايد بالا رفت. كعبه از دريا حدود 300 متر بالاتر است. محل كعبه تقريباً در وسط مسجدالحرام است و بيشتر به ضلع شرقى-


1- الكعبة المعظمة و الحَرَمان الشريفان، ص 104
2- پيش از اين به صورتى ديگر از منبع معتبرى، اندازهها را نقل كرديم. نمونه ديگر را بنگريد در: افادة الانام، ج 1، ص 420- 423 كه بر حسب ذراع است.

ص: 94

جنوبى مسجدالحرام نزديك است تا به دو ضلع ديگر.

در سايت «الرئاسة العامة لشؤون الحرمين الشريفين» با اشاره به تفاوت هايى كه در محاسبه اندازه ديوارهاى كعبه در ميان مورخان وجود دارد آنها را ناشى از تفاوتى دانسته است كه در اندازه ذراع دست و آهن وجود دارد. ذراع دست بين 46 تا 50 سانت و ذراع آهن 5/ 56 سانت است. اين در حالى است كه برخى ذراع دست را 48 سانت مى دانند. اما اندازه ها بر اساس متر در مفهوم جديد آن: مساحت كعبه در پايين ديوار كعبه، كه در زمان توسعه نخست سعودى در مسجد الحرام اندازهگيرى شد 145 متر بود.

اما اندازه هاى مركز ابحاث حج در دانشگاه ام القرى چنين است: از ركن حجر الاسود تا ركن شامى 68/ 11 (كه در كعبه در آنجا قرار دارد)، از ركن يمانى تا ركن غربى 04/ 12؛ و از ركن حجر الاسود تا ركن يمانى 18/ 10؛ و از ركن شامى تا ركن غربى 90/ 9 متر است.

بر اساس گفته باسلامه، كه در سال 1352 ق خودش اندازه گرفته، در داخل كعبه، از وسط ديوار يمانى تا وسط ديوار شامى 15/ 10 و از ميانه ديوار شرقى تا ميان ديوار غربى 10/ 8 متر است.

بناى كعبه از سنگهاى سياه و سختى ساخته شده كه با كنار زدن پرده از روى آن، كاملا آشكار است. اين سنگها كه از زمان بناى كعبه از سال 1040 ق تا به امروز برجاى مانده، از كوههاى مكه به ويژه جبل الكعبه كه در محله شُبَيكه مكه بوده، گرفته شده است. سنگها اندازههاى مختلف دارد، به طورى كه بزرگترين آنها با طول و عرض و ارتفاع 190، 50 و 28 سانتيمتر و كوچكترين آنها با طول و عرض 50 و 40 سانتيمتر است.

ص: 95

پايههاى آن از سرب مذاب ريخته شده و بدين ترتيب بنايى است مستحكم و استوار. پيش از بناى قريش، كعبه دو در داشت: يكى در ناحيه شرقى- محل درِ فعلى- و ديگرى درِ ناحيه غربى، كه از يكى وارد و از ديگرى خارج ميشدند، اما قريش تنها در ناحيه شرقى آن درى نصب كرد.

همان گونه كه گذشت، بعدها ابن زبير درِ ديگر را گشود كه به وسيله حجّاج بسته شد و اكنون همان يك در باقى مانده است. اين در تا به حال چندين بار عوض شده است و آخرين بار در سال 1398 قمرى به دستور خالد بن عبدالعزيز درِ جديدى ساخته و نصب گرديد. چنان كه گذشت ساختمان كعبه نيز از سال 1040 تا قرن اخير تعمير نشده بود، ولى در سال 1377 قمرى به دستور سعود بن عبدالعزيز تعميراتى شد،

ص: 96

اما در سال 1417 و پس از آن به دستور فهد بن عبدالعزيز ديوارههاى كعبه، تعمير اساسى شد.

سقف كعبه به صورت دو سقفى (با فاصله 120 سانت ميان دو سقف) است كه با سه پايه چوبى كه در ميانه آن در يك رديف قرار گرفته، نگهدارى ميشود. اطراف آن سنگهاى مرمر نصب شده و در كنار آن پلكانى قرار دارد كه براى رسيدن به سقف بالايى تعبيه شده است. درى كه از بالا به روى بام كعبه گشوده مى شود به نام باب التوبه شهرت دارد.

شاذروان

در چهار طرف ديواره هاى كعبه، يك برآمدگى قرار دارد كه به نظر مى رسد براى حفاظت از ديوارها قرار داده شده و به آن شاذروان گفته مى شود. اطلاعات مربوط به شاذروان دست كم از قرن دوم وجود داشته زيرا در روايات و برخى از احكام فقهى مربوط به طواف، از آنها سخن گفته شده است. در قرن سوم، شاذروان از قطعه سنگهاى زيادى تشكيل شده بود كه ازرقى، مورخ مكه و نويسنده كتاب اخبار مكه شمار آنها را به دست داده است.

رفعت پاشا با اشاره به اين كه شاذروان از سنگ رخام در اطراف ديوار كعبه قرار گرفته است، ارتفاع ديواره شاذروان را از سمت شمالى 50 سانت در عرض 39، در سمت غربى ارتفاع 27 در عرض 80، از جهت جنوبى ارتفاع 24 در عرض 87 و از سمت شرقى ارتفاع 22 در عرض 66 سانت دانسته است. آخرين بار شاذروان در بازسازى سال 1417 با تركيبى از سنگهاى مرمر قديمى آن با مرمر جديد بازسازى شد.

پرده كعبه

ص: 97

زمانى كه ما در جهت شرقى از طرف باب السلام يا باب النبى وارد مسجدالحرام شويم و به كعبه نگاه كنيم، ميبينيم اين خانه، از پارچه اى سياه كه آياتى از قرآن را بر آن بافتهاند، پوشيده شده وبا جلال و جبروت جلوه ميكند. اين آيات قرآنى با رشته نقره اى طلافام بر آن بافته شده و اطراف آن را گرفته است. درِ كعبه نيز پوشيده از نقره اى است كه طلاى خالص روى آن گرفته و آياتى با طلا بر روى آن برجسته شده است.

گفته شده است كه براى نخستين بار حضرت اسماعيل (ع) پرده اى بر روى كعبه كشيد. بعدها قريش اين سنت را ادامه داد و پردهدارى كعبه براى آنان به صورت منصبى ويژه درآمد. رسولخدا (ص) پس از فتح مكه (20 ماه رمضان سال هشتم هجرت) پرده آن را عوض كرد. بعد از آن هميشه يكى از كارهاى خلفا و اميران توجه به همين پرده و تعويض سالانه آن بوده است. گفتنى است كه پوشاندن پرده بر كعبه كه بيشتر به هدف حفظ ديوارههاى آن از آسيبهاى بيرونى و نيز حرمت نهادن به آن بود، به مرور، از نظر سياسى، بسيار با اهميت و براى بافنده آن مايه افتخار گرديد. بيترديد بايد از لحاظ تخصص در بافندگى، مصر را پيشگام دانست؛ به همين دليل حتى زمان عباسيان، در بسيارى از سالها، كار بافتن پرده به دست مصريان انجام ميشد.

در ميان دولتهاى اسلامى، زمانى كه در هر گوشه اى از دنياى اسلام دولتى حاكم بود، آنهايى موفق به داشتن اين افتخار ميشدند كه از قدرت سياسى بالاترى برخودار بودند. پس از امويان، عباسيان، فاطميان، حاكمان يمن، و زمانى نيز برخى از قدرتهاى پرنفوذ محلى كار تهيه پرده را بر عهده داشتند. آنان نام خويش را نيز بر

ص: 98

پرده مينوشتند و تا مدتى كه پرده برقرار بود، نام آنان نيز در منظر ديد طواف كنندگان قرار داشت؛ مثلا زمانى كه در آستانه قرن چهارم هجرى ابوالسرايا به نام علويان در عراق قيام كرد و مدتى اوضاع را در اختيار داشت، حسين بن افطس نماينده وى در مكه، پرده اى براى كعبه فرستاد كه روى آن چنين نوشته شده بود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَصلّى اللهُ عَلى مُحَمّد وَ عَلى أَهْلِ بَيْتهِ الطّاهِرِينَ الأخْيار، أمر ابوالسرايا الأصفر، بن الأصفر داعية آل محمّد بِعَمَلِ هذِهِ الْكِسْوَة لِبَيتِ اللهِ الْحَرام. (1) گفتنى است داشتن هنرِ بافندگى پرده به صورت عالى نيز در اين كار دخيل بوده است. بسيارى از اوقات، اعيان و اشراف نيز در هزينه پرده سهيم ميشدند؛ از جمله در مصر، برخى از اعيان، روستاهاى زيادى را وقف بافتن پرده كعبه كردند. (2) اخبار پرده كعبه از سوى خلفا، در منابع تاريخى آمده و «كُرْدى» تمامى آنها را يك به يك در جلد چهارم كتاب التاريخ القويم ياد كرده است. يكى از اين پردهها ساخته شخصى با نام ابوالنصر استرآبادى است كه در سال 446 به حج فرستاده است. (3) فردى ايرانى نيز با نام رامشت فارسى، در سال 532 پرده اى براى كعبه تهيه كرد. در


1- ازرقى، اخبار مكه، ج 2، صص 263 و 264
2- محمد طاهر كردى، التاريخ القويم، ج 4، ص 228
3- التاريخ القويم، ج 4، ص 198

ص: 99

اين سال، به دليل اختلافات ملوك، پرده اى براى كعبه ارسال نشده بود. (1) در دوره تيمورى در ايران، براى چند سال شاهرخ فرزند تيمور پرده براى كعبه فرستاد. در اين دوره و تا روى كار آمدن عثمانيها، اين مماليك و عثمانيها بودند كه خدمت حرمين شريفين را داشته و استثنائا به ديگران اجازه ميدادند كه پرده براى كعبه ارسال كنند. شايد نقل اين مورد مناسب باشد كه در سال 865 الملك الناصر مملوكى معروف به ابوسعيد خوش قدم كه در مصر به سلطنت رسيد، پرده اى براى كعبه ارسال كرد. (2) به طور معمول، هر سال، در وقت نصب پرده، مبلغى به عنوان هديه براى خدام حرم و مردم حرمين فرستاده ميشد. اين نيز معمول بود كه نام شخصى كه پرده را اهدا ميكرد، روى پرده نوشته ميشد و همين در طول سال، نشان عظمت و بزرگى آن حاكم يا امير به حساب ميآمد.

پرده كعبه را هر سال با محمل مصرى يا محمل شامى به مكه ميفرستادند. اعتبار محمل مصرى از زمان دولت مماليك بود. پس از انحلال اين دولت، نخستين بار سلطان سليم محمل رومى راه انداخت و پرده كعبه را در سال 923 با آن فرستاد. (3) اما


1- همان، ج 4، ص 198
2- همان، ج 4، ص 202
3- منائح الكرم، ج 3، صص 227 و 228

ص: 100

بعدها كار محمل رومى نگرفت و همچنان محمل شامى و مصرى اعتبارشان محفوظ ماند. در دهههاى پايانى دولت عثمانى، اميرالحاج منصوب از طرف دولت عثمانى، رئيس محمل شامى بود كه حجاج آن خطه را به حج ميآورد.

طى چند قرنى كه پرده كعبه از مصر ميرسيد، حاكمان اين كشور، موقوفاتى براى تهيه پرده كعبه معين كردند كه از درآمد آنها پرده كعبه تهيه و بافته ميشد. فهرست بلندى از روستاهاى وقفى در منابع معرفى شده است. (1) عمده هزينه، مقدار طلاى بالايى است كه در پرده براى نوشتهها استفاده ميشود.

پرده كعبه به دليل قرار گرفتن در معرض آفتاب و باران و باد، هر سال نياز به تجديد و تعويض داشت. در برخى از سالها دو بار عوض ميشد. در آخرين روزهاى پيش از تعويض پرده، به وضوح ميتوان لزوم نصب پرده جديد را دريافت. ازرقى از سال 200 هجرى تا سال 244 تعداد پردههاى تعويض شده كعبه را شمرده و شمار آنها را 170 جامه دانسته است. (2) پرده كعبه در قرون اخير به رنگ مشكى بوده كه نوشتههاى آن به صورت طلايى بافته ميشد اما در برخى موارد از رنگهاى ديگرى هم استفاده شده است. براى


1- افادة الانام، ج 1، ص 457
2- تاريخ مكه، ازرقى، ج 1، ص 264. چنين امرى بعيد به نظر ميآيد؛ مگر آن كه تصور شود كه پارچههاى بكار برده شده، بسيار معمولى بوده و لازم بوده است كه هر سال چندين بار تعويض شود.

ص: 101

نمونه زمان ملكشاه سلجوقى، پرده اى كه از زمان سلطان محمود غزنوى براى كعبه آماده شد و به رنگ زرد بود، براى كعبه ارسال گرديد. (1) در زمان الناصر عباسى، ابتدا پرده اى به رنگ سبز براى كعبه آماده شد و پس از آن، از اواخر خلافت وى، به رنگ مشكى تهيه گرديد كه گويا از آن پس همين رنگ حفظ شده است. (2) نصب پرده به طور معمول در روز عرفه و يا روز عيد قربان صورت ميگرفته است.

گفتنى است كعبه، پرده اى نيز در داخل دارد كه هر چند سال يك بار تعويض ميشود؛ دليلش نيز آن است كه اين پرده به دليل اينكه در برابر آفتاب نيست و فرسايش ناشى از دست ماليدن را هم ندارد، به زودى دچار فرسودگى نميشود.

زمانى كه دولت سعودى قوام يافت، كوشيد تا اين اقدام را خودش انجام دهد و به اين وسيله نفوذ ساير دولتها را در زمينه امور دينى حج قطع كند.

وضعيت پرده در دوران سعودى

زمانى كه عبدالعزيز در سال 1343 ق. 1924 م. زمام امور حجاز را به دست گرفت، در سال نخست؛ يعنى سال 1344 ق. پرده اى از مصر همراه با محمل مصرى براى كعبه فرستاده شد كه روى كعبه نصب گرديد. روشن بود كه سعوديها نميتوانستند


1- النجوم الزاهره، ج 5، ص 95
2- العقد الثمين، ج 1، ص 58

ص: 102

اين وضع را تحمل كنند.

عبدالعزيز در سال 1346 ق. 1927 م. فرمان داد كارگاه بافت ويژه اى براى تهيه و بافت جامه كعبه مشرفه احداث گردد و بيدرنگ كار احداث آن در ماه محرم همان سال آغاز و در ماه رجب پايان يافت. در اين كارگاه جامه كعبه تهيه گرديد. اين جامه كه از ابريشم طبيعى و خالص بود، به وسيله سعوديها و هنديها بافته شد.

كارگاه مزبور به همين منوال همه ساله پوششى را براى كعبه مشرفه تهيه ميكرد تا اين كه سال 1352/ 1932 فرا رسيد. در اين سال نخستين جامه كعبه، به وسيله خود عربستان سعودى تهيه شد.

در سال 1958 م. بار ديگر مصر به تهيه جامه كعبه رغبت نشان داد و پس از اصرار مصر، ملك عبدالعزيز موافقت كرد تا مصر به تهيه جامه كعبه بپردازد. اما در سال 1381/ 1961، مصر روى علل سياسى خاصى از آماده كردن پرده امتناع ورزيد و آنگاه ملك عبدالعزيز تصميم گرفت تا كارگاه بافندگى جامه كعبه را بار ديگر راهاندازى كند. كارگاه مزبور از سال 1384 ق. كار خود را آغاز كرد كه تا امروز ادامه دارد.

عربستان سعودى در سال 1357/ 1938 كارگاه توليد و آماده سازى پرده كعبه مشرفه را در مساحت 1500 متر احداث كرد. ابتدا كليه سامان و ابزار آن دستى و معمولى بود، اما در سال 1392/ 1972 دستور داده شد تا كارگاه جديد در مساحت صد هزار متر مربع احداث گردد، ملك فهد كه در آن وقت پست معاون دوم رييس شوراى وزيران و وزارت كشور را عهدهدار بود، سنگ بناى آن را گذاشت و در سال 1395/ 1975 هنگامى كه وليعهد كشور بود، آن كارگاه را افتتاح كرد. محل اين كارگاه در جاده قديم جده واقع است كه در نزديكى آن موزه حرم نيز قرار گرفته و

ص: 103

نويسنده دوبار توفيق ديدار از اين دو مركز را در سالهاى 80 و 81 داشته است.

كارگاه جديد شامل دو بخش است: در بخش نخستِ آن، پوشش داخلى كعبه و پرده و كمربند آن بافته ميشود و روى آن به رشتههاى نقره اى طلافام، تزيين ميگردد؛ و در بخش دوم كه به ابزارهاى مدرن مجهز است، جامه خارجى كعبه مشرفه را ميبافند.

بخشهاى ديگر اين كارگاه عبارتند از:

1. بخش بافندگى خودكار كه در آن قاليها و فرشهاى مساجد توليد ميگردد؛

2. بخش رنگ آميزى كه در آن ابريشم مورد استفاده جامه كعبه رنگ آميزى ميشود؛

3. بخش اصلاح و مرمتكارى كه عهدهدار اصلاح ماشينهاى بافت و ابزار مدرن در اين كارگاه است.

ويژگيهاى جامه كعبه

جامه كعبه از 54 قطعه تركيب يافته است؛ طول هر قطعه 14 متر و پهناى آن 95 سانتى متر و مساحت كلّى آن به 2650 متر مربع بالغ ميگردد. كمربند پرده از 16 قطعه تركيب يافته و محيط آن 45 متر و پهنايش 95 سانتى متر است.

براى تهيه جامه كعبه به 670 كيلو گرم ابريشم سفيد خالص نياز است تا با 720 كيلو گرم مواد رنگ آميزى به انجام برسد، اما كمربند و پرده دروازه كعبه رشتههاى نقره اى و طلا فام نياز دارد كه وزن مجموع آن به 120 كيلوگرم ميرسد.

همان گونه كه گذشت، پوشش ظاهرى كعبه سياه و پوشش داخلى آن به رنگى ديگر است. دقيقا روشن نيست به چه دليل رنگ سياه انتخاب شده است؛ اما هرچه هست، بسان يك خال سياه در تارك سطح سفيد مسجد الحرام خودنمايى ميكند و

ص: 104

ظرافت و زيبايى خاصى را به معرض نمايش ميگذارد. در گذر زمان، هر كسى از سياهى پرده كعبه برداشتى داشته است. شاعرى ابيوردى به مناسبت كشته شدن شمارى از حاجيان، توسط راهزنان در راه چنين سروده است: (1)

كعبه بهر قتل جمعى بيگناه جامه خود ميكند دايم سياه

از شهيدان عجم زان اهل دين شد فرو زمزم ز خجلت در زمين

پرده درِ كعبه، كه «برقع» نام دارد، از پارچه ابريشمى سياه بافته شده و در روى آن آيات قرآن كريم نقش بسته و با رسم الخط در بالاى آن نوشته شده است: اين پرده در مكه مكرمه ساخته شده و به كعبه مشرفه اهدا گرديده است. در پايين آن اين جمله نقش شده است: «خادم الحرمين الشريفين الملك فهد بن عبدالعزيز آل سعود تقبل الله منه». طبيعى است كه پس از جايگزينى ملك عبدالله، نام وى روى پرده آمده است.

هزينه تهيه جامه كعبه مشرفه به بيش از 17 ميليون ريال سعودى ميرسد.

آيات قرآنى نوشته شده جامه كعبه

كلمه «لاإله الّا الله» و «محمد رسول الله» در ميان مربعها، با رشتههاى ابريشمى بافته شده و در دو كناره راست و چپ آن، در ميان مربع بزرگ، لفظ «جلّ جلاله» به


1- سفرنامه منظوم حج، ضمائم ص 91

ص: 105

شكل شماره 8 و در خاليگاه آن لفظ «يا الله» نقش شده است.

روى كمربند كعبه و قسمت شرقى آن، با رشتههاى نقره اى طلا فام، آيات مباركه: (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا (مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) (1) با خط زيبا نقش شده است.

در قسمت جنوبى كمربند؛ يعنى در ميان ركن حجرالأسود و ركن يمانى، اين آيات مباركه نقش است: (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ صَدَقَ اللهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمِينَ قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللهِ وَ اللهُ شَهِيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ). (2) در قسمت غربى كمربند؛ يعنى ميان ركن يمانى و حجر اسماعيل، اين آيات مباركه نقش شده است: (وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِى شَيْئاً وَ طَهِّرْ


1- بقره: 125- 128
2- آل عمران: 95- 98

ص: 106

بَيْتِىَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ). (1) اما در قسمت شمالى كمربند، اين عبارت درج است: «هذِهِ الْكِسْوَة صُنِعَتْ فى مَكّة الْمُكَرّمة بِأَمْر خادم الْحرمين الشريفين».

در روى پرده دروازه كعبه، آياتى از قرآن كريم مثل: (... رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً) (2) به اشكال گِرد و مربّع نقش گرديده است، و در پايينترِ آن، آيه مباركه: (وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) (3) و پس از آن آية الكرسى نقش يافته است.

همه اين نوشتهها با رشتههاى نقره اى طلا فام با خط زيبا نقش گرديده است.

در روايات اهل بيت (عليهم السلام)، گرفتن پرده كعبه و تضرّع و دعا در آن هنگام، تأكيد شده و نيز آمده است كه حضرت على بن الحسين (عليهما السلام) فراوان چنين ميكرد.

تا چند سال پيش، بنى شيبه كه از جاهليت سِدانت كعبه در دستشان بود، پرده تعويض شده را ميان خود تقسيم ميكردند و ميفروختند. آنها اين كار را با نظارت


1- حج: 26- 27
2- اسراء: 80
3- آل عمران: 139

ص: 107

دولت انجام ميدادند. اكنون گويا به دلايل خاصى، كه شايد مهمترين آنها جلوگيرى از امر تبّرك به پرده كعبه باشد، برخى از علماى وهابى پيشنهاد حفظ پرده و عدم تقطيع و تقسيم سالانه آن را دادهاند. به دنبال آن قرار شد تا پرده حفظ شود و در برابر، دولت ساليانه پولى به آل شيبه بپردازد. در واقع، از قديم نيز خريد و فروش پرده كعبه محل بحث بوده ولى به طور معمول ترديدى در آن وجود نداشته است. (1) خريد و فروش پرده كعبه در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نيز مطرح و اجازه داده شده است. (2) بيمناسبت نيست اشاره كنيم كه گاه وسائلى به رسم هديه به كعبه از سوى اميران بلاد مختلف اهدا ميگرديد كه از آن جمله قنديلهاى طلا بود. در بسيارى از مواقع، مسؤلان مسجد و كعبه كه از آنان با نام سَدَنة البيت ياد ميشود، آن را فروخته و صرف مصارف خود يا بيت الله الحرام ميكردند. مشكل اين قبيل هدايا آن بود كه آويزان كردن قنديل در داخل كعبه، ثمر و فايده اى نداشت.

اركان كعبه

چهار زاويه كعبه به چهار «ركن» نامور است. هرگاه واژه ركن بدون پسوند به كار رود، مقصود از آن ركنى است كه حجرالاسود در آن است.

مسير طواف، از ركن حجرالاسود آغاز ميشود، سپس به ركن عراقى ميرسد،


1- افادة الانام، ج 1، ص 479
2- اصول كافى، ج 2 ص 148

ص: 108

پس از آن به ركن شامى و سپس به ركن يمانى و آنگاه باز به ركن حجرالأسود ميرسد و همين جا يك شوط پايان مييابد.

اركان كعبه

از ميان اين چهار ركن، فضيلت ركن يمانى و ركن اسود از دو ركن ديگر بيشتر است؛ چنانكه روايات زيادى از شيعه و سنّى درباره فضيلت و اهميت اين دو ركن نقل شده است. در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود: «كانَ رسولُالله (ص) لايستلم الّا الركن الأسود و اليمانىّ، ثم يُقبّلهما و يَضع خدّه عليهما.» (1) رسولخدا (ص) دو ركن يمانى و اسود را استلام ميكرد و آنها را ميبوسيد و صورتش را بر آنها مينهاد. ابومريم نقل كرده است كه همراه امام باقر (ع) طواف ميكردم. در هر دورى


1- الكافى، ج 4، ص 408، ش 8؛ و بنگريد: حلية الاولياء، ج 8، ص 203

ص: 109

كه ميزد، ركن يمانى را استلام ميكرد و ميفرمود: «اللّهمّ تُبْ علىّ حتى أتوب، و اعْصِمْنى حتّى لا أعود.» (1) در روايتى ديگر از امام صادق (ع) آمده است كه «الركن اليمانى باب من أبواب الجنة لم يُغْلقه اللّه منذ فتحه» (2) ركن يمانى درى از درهاى بهشت است و از روزى كه گشوده شده، بسته نشده است.

همچنين ركن يمانى از اماكنى است كه دعا در آنجا به اجابت ميرسد. به نقل از رسولخدا (ص) آمده است كه فرمود: «مَسْحُ الحَجَر و الرُكْن اليمانى يَحُطُّ الخَطايا حَطّا»؛ «مسح حجرالاسود و ركن يمانى، گناهان انسان را پاك ميكند.» (3) بنا به مشهور، محلى كه براى فاطمه بنت اسد (س) شكافته شد تا به درون كعبه رود و فرزندش على بن ابى طالب (ع) را به دنيا آورد، در كنار ركن يمانى بوده است.

به دليل بازسازيهايى كه در ديوار كعبه صورت گرفته، هيچ اثرى از محل ورود اين بانوى بزرگوار بر كعبه ديده نميشود و هر نوع جستجو براى يافتن آن ناممكن است.


1- الكافى، ج 4، ص 409، ش 14
2- همان، ج 4، ص 409
3- مسند احمد، 2، ص 3

ص: 110

حجرالأسود

حجرالاسود يا سنگ سياه، از اجزاى بسيار مقدس مسجدالحرام بوده و در ركن اسودِ كعبه در ارتفاع 5/ 1 مترى قرار گرفته است. اين سنگ مقدس، پيش از اسلام و پس از آن، همواره مورد اعتنا و توجه كامل بوده و در حقيقت در شمار عناصر اصلى كعبه بوده است. به لحاظ همين تقدّس، رسولخدا (ص) آن را نگاه داشت و ديگر سنگهايى را كه به شكل بت ساخته شده بود، به دور ريخت.

حجرالأسود در حادثه تخريب كعبه، كه پنج سال پيش از بعثت صورت گرفت، در فاصله اى دور از مسجد واقع شد. در زمان نصب آن به جاى خود، همان گونه كه پيشتر گذشت، قريش به نزاع پرداختند، اما با درايت رسولخدا (ص)، و انتقال آن توسط عباى مبارك به طورى كه همه سران طوايف گوشه اى از آن را گرفته بودند، همه قريش در فضيلت آن سهيم شدند و عاقبت به دست خود آن حضرت نصب گرديد. به مرور زمان و در اثر تحوّلات و تغييرات، از حجمِ نخستينِ اين سنگ كاسته شد و حتى به چند پاره تقسيم گرديد كه آخرين بار قسمتهاى مختلف آن را به يكديگر متصل كردند و آن را در محفظه اى نقره اى قرار دادند. در حال حاضر تنها به آن اندازه كه براى بوسيدن و استلام لازم است، جاى گذاشتهاند.

در بسيارى از روايات آمده است كه حجرالأسود از سنگهاى بهشتى است و همراه آدم (ع) به زمين فرود آمد. (1)

در نقلى از ابن عباس آمده است كه اگر كسى با رسول خدا (ص) بيعت نكرد و


1- الكافى، ج 4، ص 184

ص: 111

سپس حجرالاسود را استلام نمود، با خدا و رسول (ص) بيعت كرده است.

همچنين در روايات آمده است كه اين سنگ در آغاز سفيد بود، اما گناهانى كه فرزندان آدم انجام دادند، سبب سياه شدن آن گرديد. (1) از رسولخدا (ص) نقل شده است كه فرمود:

«فالله تعالى يُحْييه يَوْم القيامة، له عَينان يُبْصر بهما، و لسانٌ يَنطق فيَشهد على مَنِ اسْتَلَمه.» (2)

«خداوند در روز قيامت، حجر الاسود را زنده ميكند، در حالى كه دو چشم بينا و زبانى گويا دارد و شهادت ميدهد كه چه كسى آن را استلام كرده است.»

همچنين از رسولخدا (ص) نقل شده است كه فرمود: «الحجر يمين الله فى أرضه، فمن مسحه، مسح يدالله.» (3) «حجرالاسود، دست خداوند در روى زمين است، كسى كه آن را مسح كند، دست خدا را مسح كرده است.»

امام صادق (ع) فرمود: در صورتى كه كسى در اطراف حجر نبود و به راحتى امكان


1- همان، ج 4، ص 190
2- عوالى اللئالى، ج 1، ص 185
3- الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، ص 102

ص: 112

استلام و بوسيدن بود، آن را ببوسيد و در وقت ازدحام، از دور بر او تكبير بگوييد. (1) اين رسم در حال حاضر توسط غالب مسلمانان بكار گرفته ميشود.

همچنين حضرتش فرمود: از جمله چيزهايى كه از زنان برداشته شده است، يكى هم استلام حجر الاسود است. (2) روزى عمر خليفه دوم، در حالى كه حَجَر را ميبوسيد، ميگفت: «تو را تنها به خاطر آن كه رسول خدا (ص) مى بوسيد، ميبوسم، وگرنه ميدانم كه تو سنگى بيش نيستى و نفع و ضررى ندارى!» اميرمؤمنان على (ع) فرمود: حجر، هم سود دارد و هم زيان، «فهذا يشهد للمؤمن بالوفاء و يشهد على الكافر بالجُحود.»؛ (3) «اين سنگ وفاى مؤمن را نشان ميدهد و انكار كافر را.»

در سال 317 قمرى يكى از فرقههاى منسوب به اسماعيليان كه به قرامطه شهرت داشت، حجرالأسود را از كنار كعبه برداشت و به احساء برد. اين گروه به مدت 22 سال چهار روز كم- تا سال 339 هجرى سنگ را در آنجا نگاه داشت و سپس در


1- بنگريد: الكافى، ج 4، ص 404؛ التهذيب، ج 5، ص 103
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 326
3- بنگريد: شرح الأخبار قاضى نعمان، ج 2، ص 317

ص: 113

عيد قربان همين سال، آن را به جاى نخست باز گرداند. (1) پس از آن، طى سالهاى پياپى، حجر الاسود به طور عمد يا غير عمد از جاى خود كنده شد و هر بار اجزايى از آن خرد و جدا گرديد. يكبار در سال 363 يك رومى (به احتمال زياد مسيحى) به مكه آمده و در وقت خلوتى مسجد، ضربه اى به آن زد. در محرم سال 1351 ق نيز يك افغانى قطعه اى از حَجر، پرده كعبه و نقره پلكان كعبه را برداشت كه او را دستگير و اعدام كردند. (2) در مواردى كه به هر دليل شكستگى پيش آمده است، بار ديگر اين اجزا به هم چسبانده شد و همان گونه كه گذشت، اكنون مجموعه آن در هاله اى از نقره قرار داده شده است.

حجرالأسود بر ديوار كعبه در ارتفاع 5/ 1 مترى زمين است. استلام و بوسيدن آن سفارش شده و در نقلها آمده است كه رسول الله (ص) مقيّد به استلام و بوسيدن آن بوده است.

گفتنى است حجرالأسود آغاز و پايان طواف بوده و تا سه چهار سال پيش، برابر آن سنگ سياهى روى زمين (تا انتهاى مسجد) كشيده شده بود كه به هدف جلوگيرى از ازدحام برداشته شد. به علاوه، چراغى سبز رنگ بر ديوار مسجد برابر حجرالأسود


1- شرح اين واقعه با عنوان «فتنه قرامطه در مكه» در فصلنامه «ميقات حج» شماره پنجم به قلم استاد يعقوب جعفرى چاپ شده است.
2- افادة الانام، ج 1، ص 544

ص: 114

نصب شده تا راهنماى طواف كنندگان باشد. (1)

مُلْتَزَم

قسمتى از ديوار كعبه را، كه در يك سوى آن حجرالأسود و در سوى ديگرش باب كعبه قرار دارد، «ملتزم» مينامند. اين محل را از آن روى ملتزم مينامند كه مردم در آن قسمت ميايستند و به ديوار ملتزم شده، ميچسبند و دعا ميخوانند.

در روايتى آمده است كه رسولخدا (ص) صورت و دستهاى خود را روى اين قسمت از ديوار مينهاد. همچنين، از رسولخدا (ص) نقل شده است كه فرمود: ملتزم، محلى است كه دعا در آنجا پذيرفته ميشود و بنده اى نيست كه در آنجا خدا را بخواند وخداوند دعايش را اجابت نكند. (2) يكى از كارهايى كه در اينجا انجام


1- از رخدادهاى شگفت زمان ما، يكى آن بود كه اول محرم سال 1400 شخصى در كنار كعبه و زير حجر الاسود اعلام كرد كه مهدى موعود است. آن شب و روز بعد، عده اى كه از قبل همراهش بوده و مسلح در مسجد آمده بودند؛ با او بيعت كردند و پس از يك درگيرى مفصل، دولت سعودى آنان را از ميان برد. گزارش آيت الله فيض گيلانى را كه آن شب را در مسجد الحرام بوده است، بنگريد: كيهان سال 1364 ش، بخش خاطرات، ص 20. پس از آن تعداد زيادى كتاب در كشور سعودى درباره چگونگى اعتقاد اهل سنت به ظهور مهدى نوشته شد. هتل شهداء در مكه، در سمت اجياد، به ياد شهداى سعودى كشته شده در اين ماجرا ساخته و وقف شده است. اسامى كشتگان دولتى نيز در تابلويى در داخل هتل ديده مى شود.
2- الفردوس، ج 4، ص 94؛ الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 109

ص: 115

ميشود، آن است كه بنده دست را بر ديوار اين بخش گذاشته، و به گناهان خود اعتراف كند. امام صادق فرمودند: «فإنّ هذا مكانٌ لم يقرّ عبدٌ لربّه بذنوبه ثمّ اسْتغفرالله الّا غَفَر الله له». (1) هيچ بنده اى در اينجا اعتراف به گناهانش نميكند، و طلب استغفار نمينمايد، جز آن كه خداوند او را ميبخشد.

مستجار

مقابل ملتزم، در سوى ديگرِ كعبه، ديوار كنار ركن يمانى را «مستجار» مينامند. «جار» به معناى همسايه و «مستجار»، به معناى پناه بردن به همجوار و به صورت كليتر «پناه بردن» است.

روزگارى خانه كعبه دو در داشت، درِ ديگر آن در اين بخش ديوار بود كه مسدود شد. اينجا نيز از مكانهاى استجابت دعا است و محلى است كه مردم به آنجا پناهنده ميشوند به همين دليل بدانجا مستجار گفته ميشود. محل ورود فاطمه بنت اسد به كعبه، براى تولد امام على (ع) همين بخش از ديوار كعبه است.

حطيم

از مكانهاى محترم در مسجدالحرام، در كنار كعبه، حطيم است و مردم در اين قسمت براى دعا جمع ميشوند و به يكديگر فشار ميآورند. (2) اين كه آيا حطيم


1- الكافى، ج 4، ص 410، ش 4
2- علل الشرايع، ص 400

ص: 116

تنها همان محدوده كنار حجر الأسود و باب كعبه را شامل ميشود يا وسعت بيشترى دارد، اختلاف است. در روايتى از امام صادق (ع)، تنها همين موضع را حطيم مينامند. (1)چنانكه شيخ صدوق نيز آورده است كه حطيم فاصله ميان درِ كعبه و حجر الاسود را گويند، جايى كه خداوند توبه آدم را پذيرفت. (2) تعريف ديگر، حطيم قسمتى از سطح مسجد الحرام است كه از حجر الاسود آغاز ميشود و به سمت اصل چاه زمزم در فاصله نزديك كعبه- نه مدخل ورودى بعدى آن كه دور از اصل چاه بود و آن هم بسته شد- و از آنجا تا مقام ابراهيم و پس از آن تا حجر اسماعيل ادامه مييابد. اين محدوده را تا ديوار كعبه «حطيم» مينامند. (3) در تعريف ديگر كه از آنِ حنفيها دانسته شده، حطيم محدوده داخلى حِجْر اسماعيل است. (4) حطيم از آغاز مورد توجه مسلمانان بوده و مردم براى استغاثه و دعا در آنجا


1- علل الشرايع، ص 400؛ الكافى، ج 4، ص 194، ش 5، ص 527
2- كتاب من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 209
3- التاريخ القويم، ج 4، ص 156، به نقل از ازرقى.
4- الزهور المقتطفة، ص 73

ص: 117

جمع ميشوند. خواندن نماز در اين قسمت فضيلت بسيار دارد و مورد سفارش قرار گرفته است.

در ميانه ضلعى كه درِ كعبه در آن است، روى زمين و كنار ديوار كعبه، حفره اى وجود داشت كه گفتهاند محل قبلى مقام ابراهيم (ع) بوده است. همچنين درباره اين محل، گفتهاند كه رسولخدا (ص) در آنجا به نماز ايستاده است. در سال 1377 اين حفره را به دليل ازدحام جمعيت براى اقامه نماز پر كرده و با سنگ، محل آن را مشخص ساختند، اين حفره را مَعْجن مينامند، جايى كه ملاط براى بناى كعبه درست ميكردهاند.

حِجْر اسماعيل

در فاصله ميان ركن عراقى و شامى، ديوارى است با ارتفاع 30/ 1 متر كه قوسى شكل بوده و حجر اسماعيل ناميده ميشود. حجر اسماعيل يادگار زمان ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) و مدّت زمانى پس از بناى كعبه است. بنابراين، قدمت و پيشينه آن به زمان بناى كعبه به دست ابراهيم (ع) ميرسد.

نقلهاى تاريخى حكايت از آن دارد كه اسماعيل (ع) در همين قسمت زندگى ميكرد و خيمهگاه او در اين سوى بوده است. مادرش هاجر نيز با وى در همين جا ميزيست و پس از رحلت، در حجر دفن شد. از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «الحِجْرُ بَيْتُ إسماعيل، وَ فِيهِ قَبْرُ هاجَر و قَبْرُ إسْماعِيل.» (1) «حجر، خانه اسماعيل و محل دفن هاجر و اسماعيل است.»


1- الكافى، ج 4، ص 210، ش 14

ص: 118

حجر در بناى معروف به بناى ابراهيم، داخل كعبه بود، اما در بازسازى قريش آن را بيرون از كعبه گذاشتند. ياقوت حموى انتخاب نام حِجر را هم براى آن از همين روى مى داند كه در بناى قريش آن را بيرون گذاشته اما حدود آن را مشخص كردند. به همين دليل است كه حجر مى بايد در داخل محدوده طواف باشد و نمى بايست كسى آن را از طواف خارج كند.

در برخى از روايات آمده است كه پيامبران زيادى در اينجا مدفون شدهاند.

تا پيش از دوره منصور ديوار حجر، با سنگهاى معمولىِ روى هم چيده شده بنا شده بود، اما نخستين بار منصور عباسى، حجر اسماعيل را با سنگهاى سفيد پوشانيد. پس از آن در دوره مهدى و نيز هارون عباسى اين سنگها تعويض و نو شدند و اين كار در دورههاى مختلف ادامه يافت. آخرين بار در سال 1417 ق در جريان بازسازى اساسى كعبه، سنگهاى آن و نيز فانوس هايى كه روى آن قرار دارد تعويض شدند.

فاصله ميان ديوار كعبه، از زير ميزاب، تا نقطه نهايى ديوار حِجر، 5/ 45/ 8 متر است.

ميزاب يا ناودان كعبه

ناودان طلا كه روى بام كعبه به سمت درون حجر اسماعيل نصب شده مورد علاقه خاص مردم است. اين علاقه بويژه در وقت آمدن نزولات آسمانى و در حالى كه باران از آنجا به داخل حج مى ريزد، آشكار مى شود، به طورى كه اگر مأموران مراقبت نكنند، ممكن است كسانى زير دست و پا له شده از بين بروند. به نوشته ازرقى نخستين بار وليد بن عبدالملك آن را با طلا پوشاند. در سال 537 رامشت بن حسين ايرانى ناودان تازه اى ساخت و در سال 539 آن را نصب كرد. مقتفى عباسى دو

ص: 119

سال بعد، آن را كند! و ميزاب ديگرى گذاشت. در سالهاى 781 و 959 بار ديگر ميزاب ها عوض شدند و جاى خود را به ناودانهاى نوتر دادند. يكبار ديگر در سال 1012 ميزاب به دستور سلطان احمد عثمانى عوض شد و آخرين بار سلطان عبدالمجيد خان آن را تعوض كرد كه در سال 1377 ق آن را اصلاح كردند. بدنه اصلى با نقره و روى آن طلا داده شده است. در سال 1417 كه در كعبه تعميرات اساسى و گسترده صورت گرفت، ميزاب عوض شد. طول ناودان عبدالمجيد خان 285 سانتى متر بوده است.

مقام ابراهيم (ع)

از ديگر نقاط مقدس مسجدالحرام، مقام ابراهيم است. اين مقام، يكى از شعائر الهى خوانده ميشود و خداوند درباره آن فرموده است: (وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبْراهيمَ مُصَلّىً). (1) اين مكان مربوط به زمانى است كه ابراهيم (ع) ديوارهاى كعبه را بالا ميبرد؛ آنگاه كه ديوار بالا رفت، به حدى كه دست بدان نميرسيد، سنگى آوردند و ابراهيم (ع) بر روى آن ايستاد و سنگها را از دست اسماعيل (ع) گرفت و ديوار كعبه را بالا برد. در روايات ديگرى آمده است كه ابراهيم (ع) بر روى اين سنگ ايستاد و مردم را به حج فرا خواند. بر روى اين سنگ، اثر پاى ابراهيم (ع) مشخص است اما اثرى از انگشتان آن حضرت نيست.


1- بقره: 125

ص: 120

اين سنگ به شكل تقريبىِ مربع با طول و عرض 40 سانتى متر و ارتفاع تقريبى 50 سانتى متر است. گفته ميشود رنگ آن، رنگى ميانه زرد و قرمز است. از زمان مهديعباسى بدين سو، اين سنگ با طلا پوشانده شد و در محفظه اى قرار گرفت تا صدمه اى نبيند.

در گذشته، بر روى اين محل، بنايى بزرگ از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود كه اطراف آن را با آيات قرآن مزيّن كرده بودند. از آنجا كه اين قبّه قسمتى از مسجد را به خود اختصاص داده و از فضاى مطاف كاسته بود، به تدريج از انتقال آن به محلى ديگر در مسجد الحرام سخن به ميان آمد.

گفتنى است بنا به برخى از اقوال، مقام ابراهيم تا فتح مكه داخل كعبه بوده و پس از فتح، رسول خدا (ص) آن را درآورد و كنار كعبه، نزديك در نصب كرد. زمانى كه آيه (وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً) نازل شد، آن حضرت دستور داد تا مقام را جايى كه اكنون قرار گرفته انتقال دهند. (1) نقلهاى ديگر حاكى است كه تا زمان خليفه دوم به كعبه چسبيده بوده و وى آن را به اين محل منتقل كرده است. اين نقلهاى متفاوت، زمينه نظريه تغيير محل مقام را فراهم كرد.

درباره انتقال مقام به نقطه ديگر مسجد، در حوالى سالهاى 1377 تا 1380 قمرى، بحثهاى زيادى ميان علماى اهل سنت صورت گرفت. ابتدا قرار بود كه مقام به مقصوره اى كه در نزديكى باب بنى شيبه ساخته شد، منتقل شود؛ اما به دليل مخالفت عمومى علماى اسلامى در ساير نقاط با اين اقدام و تأكيد بر ابقاى آن در


1- التاريخ القويم، ج 4، ص 43

ص: 121

محل قبلى- والبته در مقصوره فلزى موجود- دولت سعودى به اجبار پذيرفت تا آن را در بناى كوچكترى كه امروزه موجود است، قرار دهد. (1) مقصوره جديد در 18 رجب سال 1387 هجرى قمرى نصب شد و گويا اندكى بعد مقصوره اى به همان صورت، با طراحى نوينى ساخته و نصب شد. مقصوره قبلى در موزه حرم در مكه مكرمه نگاهدارى ميشود. اين هم افزودنى است كه ايرانيان برابر مقام ابراهيم به سوى كعبه نماز ميخوانند؛ يعنى جهت جغرافيايى ايران به سمت قبله، در زاويه ميان حجر الاسود و ركن عراقى است.

در كعبه

چنانكه مكرر گفته شد، كعبه پيش از اسلام، دو در داشت كه يكى در همين محل فعلى و ديگرى، مقابل آن بود. در بازسازى كعبه، در سال پنجم پيش از بعثت، براى صرفه جويى يك در براى آن گذاشته شد. ابن زبير در بازسازى خود دو در گذاشت و حجاج آن را به حالت اول يعنى بناى قريش برگرداند. با اين حال، براى اين كه رفتن داخل كعبه در دسترس هر كسى نباشد، اين در جايى ساخته شد كه رفتن به داخل كعبه نياز به نردبان داشت و دارد. هر بار اميران و پادشاهان مختلف، نردبانيهايى ساخته و به رسم هديه تقديم مديريت حرم ميكردهاند كه شرحى از آنها در منابع بر جاى مانده است. عبدالله غازى (م 1365 ق) ميگويد پلهكانى كه امروزه هست از چوب ساج با يازده پله است كه از هند اهدا شده است. همان زمان


1- همان، ج 4، ص 52

ص: 122

پلهكانهاى ديگرى هم بوده است. (1) اما مهمتر از آن در كعبه است كه رقابت بيشترى براى بناى آن بوده است، زيرا به هر حال، روى اين در كتيبه اى نوشته شده و يادگارى از امير و سلطانى كه آن را اهداء ميكرد وجود داشت. فهرستى از درهاى ساخته شده در دوره مماليك و عثمانى تا زمان سعوديها در دست است. در فعلى كعبه، به دستور خالد بن عبدالعزيز سعودى ساخته شد. وى در وقت ورود، احساس كرد كه روى در پيشين كه از روزگار پدرش عبدالعزيز و از سال 1365 ق نصب شده بود، خرده گى هايى پديد آمده است، بنابرين دستور داد تا اين در ساخته و نصب شود. اين اتفاق در سال 1399 ق روى داد. براى اين در، يعنى باب الكعبه، و درى كه از كعبه به روى بام آن باز شده و به باب التوبه معروف است، مجموعا 299 كيلو گرم طلاى با عيار بسيار بالا بكار رفته است.

زَمْزَم

چاه زمزم، از ديگر آثار مسجدالحرام است كه با نامهاى چاه اسماعيل، حَفيرة عبد المطّلب، شَفاء سُقْم، عافيه، مَيْمونه، طُعْم، بَركة، بَرّة و ... شناخته ميشود. اين چاه در قسمت شرقى مسجدالحرام است و همانند ديگر مشاهد حج، از آثار ابراهيم، اسماعيل و هاجر است. در روايات اسلامى آمده است: پس از آنكه ابراهيم (ع)، همسر و فرزندش را ترك كرد، تشنگى بر آنها چيره شد و خداوند به وسيله جبرئيل، چاه زمزم را براى حفظ جان اسماعيل (ع) و هاجر پديد آورد. بدين صورت، چاه زمزم آيتى از آيات الهى


1- افادة الانام، ج 1، ص 428- 429

ص: 123

است.

اين چاه در آغاز، منبع تأمين آب مكه بود و پس از آن چاههاى ديگرى در مكه و اطراف آن ايجاد شد. عربها براى اين چاه تقدّس بسيار قائل بودند و حتى ميگويند كه ساسان بن بابكان جدّ سلسله ساسانى نيز از اين چاه آب نوشيده است! اين را نشانى از آن دانستهاند كه ايرانيان هم براى زمزم حرمتى قائل بودهاند.

وجود اين چاه و اهميت آن براى مردم مكه سبب شده بود تا در قريش منصب «سقايت» به وجود آيد. اين منصب در اوان ظهور اسلام، در دست عباس عموى پيامبر (ص) بود. گفته شده كه در جاهليت مدت زمانى اين چاه پر شده بود و عبدالمطّلب آن را از نو گشود. از آن زمان تا به امروز اين چاه مورد استفاده قرار ميگيرد، گر چه آب آن، كم و زياد ميشود.

در روايات اهل بيت (عليهم السلام)، نوشيدن از آب زمزم سفارش شده و همه مسلمانان به متبرك بودن آن باور دارند. امام على (ع) فرمود: «ماءُ زَمْزَمْ خَيْرُ ماء عَلى وَجْهِ الأرْض»؛ «آب زمزم، بهترين آب روى زمين است.» (1) روايات موجود نشان ميدهد كه پيامبر (ص) و امامان (عليهم السلام) به طور معمول بعد از طواف، از آب زمزم استفاده ميكردند.

اكنون برخى از شركتهاى عمرانى يا خدماتى در كشور سعودى، ظرفهايى از آب زمزم را به عنوان هديه در اختيار حجاج قرار ميدهند.

هنگامى كه بنى عباس سقايت را حق خانوادگى خويش ميدانستند، قبّه اى بر روى زمزم ساخته بودند كه قرنها برپا بود و پيوسته بازسازى ميشد. در طرح


1- المحاسن، ج 2، ص 399، ش 2394

ص: 124

توسعه اى كه در عهد سعوديها به اجرا در آمد، به هنگام تخريب قبّه مقام ابراهيم، ساختمان چاه زمزم هم خراب شد و تنها پلكانى براى رفتن به زيرزمين و استفاده از آب ساخته شد. و همچنين آب زمزم به وسيله لولهكشى به خارج از مسجدالحرام انتقال داده شد. (1) در حال حاضر، مركز تجمع اين آب، تصفيه و تلفيق آن با آبهاى ديگر در يك مجتمع بزرگى در منطقه كُدَى انجام ميشود و از آنجا با ماشين يا لوله كشى به نقاط ديگر انتقال داده ميشود. على الرسم، مسلمانان پس از انجام حج يا عمره، قدرى از آب زمزم را به بلاد خود ميبرند. در اينباره، به خصوص حجاج تركيه و مصر گوى سبقت را از ديگران ربودهاند.

درهاى مسجد

مسجد الحرام در گذر تاريخ و در توسعههايى كه صورت گرفت، داراى درهاى بسيارى شد كه برخى از آنها، در هر دوره، نامى ويژه به خود گرفت. در حال حاضر، مسجد شمار فراوانى در خرد و بزرگ دارد. درهاى خرد اغلب در طرف مسعى است كه نامهاى آنها عبارت است از:

«باب بنى شيبه»، «باب السلام»، «باب على»، «باب النبى»، «باب العباس» و در دو سوى اين درها، باب مروه در برابر مروه و باب صفا در برابر صفا است. در توسعه جديد، بسيارى از اين درها مسدود و تابلوهاى آنها از ميان رفته است.


1- درباره زمزم بنگريد: مقاله «زمزمه زمزم» از سيدعلى قاضى عسكر، فصلنامه «ميقات حج» ش 10، صص 105- 84 و مقاله «چاه زمزم» در همين فصلنامه، ش 5، صص 148- 137

ص: 125

گفتنى است كه باب بنى شيبه از اعتبار خاصى برخوردار بوده است؛ زيرا پس از سقوط هُبَل از بام كعبه، آن را در كنار اين در دفن كردند و بنابراين، رفت و آمد موحّدان در اينجا، به معناى كوبيدن بيشتر شرك و بت پرستى است. استحباب ورود از اين در به مسجد به همين دليل است. (1)

به طور معمول گفته ميشود كه باب بنى شيبه فعلى روبروى باب السلام پيشين است و استحباب ورود از اين باب، به همين دليل است. آنچه در تصاوير قديمى از داخل مسجد الحرام به صورت يك دروازه كوچك در نزديك كعبه نمايان است، همان باب السلام قديمى است كه تبركاً نگهدارى شده بود و در توسعه دوره سعودى برداشته شد.

در سمت شمالى مسجد، افزون بر درهاى متعدد، مهمترين درى كه در امتداد كوه مروه قرار دارد «باب الفتح» است كه ورودى آن بسيار بزرگ است. اين همان است كه رسولخدا (ص) در فتح مكه (20 ماه رمضان سال هشتم هجرت) از آن وارد گرديد.

در سمت غرب، مهمترين در، «باب فهد» است؛ زيرا افزايش جديد مسجد در اين قسمت، افزايشى است كه در دوره فهد صورت گرفته است.

در سمت جنوب مسجد، دو در وجود دارد. باب عبدالعزيز كه بسيار بزرگ است و باب اجياد كه كوچكتر از آن و محل رفت و آمد زائران اين سمت است.

مَسْعى

1- كتاب من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 238، ش 2292

ص: 126

مسعى، ميان كوه صفا و مروه است كه حاجيان بايد در آنجا سعى كنند. سعى از اعمال اصلى عمره و حج است و خداوند در قرآن كريم از صفا و مروه به عنوان شعائرالله ياد ميكند. خداوند در قرآن كريم از صفا و مروه اين گونه ياد كرده است: (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ) (1) صفا و مروه از شعائر الهى است، چون كسى كه حج يا عمره بگزارد بر او گناهى نيست كه بين آن دو را بپيمايد و هر كس به دلخواه كار خيرى بجا آورد همانا خداوند قدردان و داناست.

امام صادق (ع) فرمودند: «ما مِنْ بُقْعة أَحَبّ الَى اللهِ مِنَ المَسْعى، لأَنَّهُ يُذلّ فِيها كُلّ جَبّار»؛ «هيچ بقعه اى در روى زمين دوست داشتنيتر از مسعى نيست، چرا كه هر زورگويى در آنجا تحقير ميشود.» (2) صفا و مروه دو كوه كوچكى بوده است كه اولى در دامن كوه ابوقُبَيس و دومى در دامن كوه قُعَيْقعان قرار داشته است. اين نقطه پايين وادى بوده و چنان معلوم مى شد كه شخص در طى مسير ميان صفا و مروه، از بالاى مروه به پايين رفته و دوباره در طرف مروه بالا ميآمده است. اين فاصله به مرور ايام به احتمال، در جراين توسعه زمان مهدى عباسى، هموار شده و آثار وادى از بين رفته است.


1- بقره: 158
2- الكافى، ج 4، ص 434، ش 3

ص: 127

و به مرور زمان با وضعيت جديد، تغيير منظر داده است. كوه صفا در قسمت جنوب شرقى مسجدالحرام و كوه مروه در ناحيه شمال شرقى آن است.

پيش از توسعه جديد در مسجد الحرام، ميان مسعى و مسجد الحرام فاصله اى وجود داشته و حتى بازارى بر پا بوده است. اما در توسعه مسجد، محدوده مسجد تا مسعى امتداد يافت و در روزگار ما، حد غربى مسعى به سمت مسجد آخرين حدّ مسجد الحرام به حساب ميآيد. طبعا ديوار كوتاه و پهن ميان مسجد الحرام و مسعى، مانند خود مسعى، جزو مسجد نيست.

سعى ميان صفا و مروه، همانند ديگر مشاهد حج، يادگار اسماعيل (ع) و هاجر (س) است. در روايات آمده است، زمانى كه هاجر در جستجوى آب بود، هفت بار ميان كوه صفا و مروه رفت و برگشت. اين يك سنت ابراهيمى بود كه حتى در جاهليت نيز سعى بين صفا و مروه جزو مراسم حج به شمار ميآمد؛ جز آنكه بتى در اين سو و بتى در سوى ديگر قرار داشت و وقتى سعى كنندگان به بتها ميرسيدند، آنها را استلام ميكردند. تصور مردمان جاهليت بر اين بود كه اين دو بت با نامهاى اساف و نائله، زن و مرد زناكارى بودهاند كه تبديل به سنگ شدهاند! اسلام يادگار هاجر را نگاه داشت و آنچه را مشركان بر آن افزوده بودند، به دور ريخت.

مسعى در اين زمان به دو قسمت رفت و برگشت تقسيم شده و نخستين بار در سال 1345 ش سنگفرش شد تا غبار آن سعى كنندگان و صاحبان مغازههاى اطراف را آزار ندهد. پس از آن، در زمان ملك سعود ديوارهاى آن را سيمان كردند و به مرور با تعميراتى كه در سالهاى نخست قرن پانزدهم هجرى در آن صورت گرفت، به شكل فعلى درآمد. الحاق فضاى بيرون مسعى و سنگفرش آن براى اقامه نماز، از اقداماتى است كه در دوره فهد انجام شد. بخشى از اين فضا، محل كوه ابوقبيس است

ص: 128

كه از جاى برداشته شد و بخش مهمتر آن، فضاى شعب ابى طالب است كه به مرور محل مسكونى گرديد و در اين اواخر به خيابان و مغازه تبديل شد و اخيراً به صورت يك ميدان باز با سنگفرش سفيد براى نمازگزاران درآمده است.

درباره اندازه هاى موجود در مسعى، تا پيش از تغييرات جديد بايد گفت: طول مسعى 5/ 394 و عرض آن 20 متر بوده است. (1) ارتفاع طبقه اول 12 و ارتفاع طبقه فوقانى آن 9 متر است. شيعيان، همانگونه كه در طبقه دوم و سوم مسجدالحرام طواف نميكنند، در طبقه دوم مسعى نيز سعى نميكنند. البته ديدگاههايى هم در جواز وجود دارد كه بايد به رسالهها مراجعه كرد.

در تغييرات جديد مسعى چند طبقه شده و طبقه اى نيز به عنوان زير زمين ساخته شده است. به علاوه عرض آن دو برابر شده و بخش بيشترى از ميدان بيرونى مسعى، داخل محدوده مسعى قرار گرفته است.

مسعى مجموعاً هيجده در دارد كه بيرون مسعى را به داخل مسعى و از آنجا به داخل حرم متصل ميكند. برخى از اين درها، با پل از روى مسعى به داخل مسجد منتهى ميشود كه به اصطلاح عربى به آنها عبّاره گفته ميشود. مجارى زير زمينى نسبتا بزرگى در كناره مسعى تعبيه شده تا به هنگام سيل، آب را به جهات ديگر هدايت كند تا مسعى آسيب نبيند. در حال حاضر با تغييرات جديد از بيشتر اين درها


1- در گذشته بر حسب ذراع كه نزديك به نيم متر يعنى 46- 48 سانت است، آن را محاسبه كرده و ازرقى نوشته است كه ميان صفا و مروه 766 ذراع و نيم است. برخى آن را 780 ذراع نوشتهاند. فاصله دو چراغ سبز را نيز كه محل هروله است 125 ذراع نوشته اند.

ص: 129

خبرى نيست يا آن كه مسير ورودى آنها از زير زمين تغيير داده شده است. تابلوهايى كه قبلا اسامى ابواب روى آنها نوشته شده بود، برداشته شده اند.

بخشى از كوه صفا همچنان باقى مانده است و سعى كنندگان هنگام رسيدن به كوه، پاى خود را به آن ميزنند گرچه چنين كارى لازم نيست؛ زيرا كه بخشى از سنگفرش، روى كوه است و همان گونه كه گذشت، نيازى نيست كه پاى سعى كننده به سنگ كوه برسد.

تا سال 1374 شمسى (1416 ق.) بخشى از كوه مروه برجاى مانده بود؛ اما در اين سال، به هدف گسترش محدوده دور زدن سعى كنندگان و براى راحتى آنان، قسمت باقى مانده را برداشتند و در انتهاى آن، درى به بيرون گشودند. اما بخش عمده اى از كوه صفا همچنان برقرار مانده و زائران براى قرائت قرآن بر آن مينشينند. در حال حاضر اين قسمت نيز مسدود شده و امكان رفتن روى بخش باقى مانده صفا هم نيست. طبعا بخشى از آن هم سنگفرش شده و براى سعى، نياز به بالارفتن بر بخشى از كوه كه آشكار است، نيست. (1) در سال 1386 براى توسعه عرضى مسعى فعاليتهايى صورت گرفت. اين اقدام اين توهم را ايجاد ميكرد كه بخش توسعه يافته، به لحاظ شرعى، ميان صفا و مروه نيست. در اين باره مجادلات علمى متعددى ميان عالمان سعودى درگرفت. اين مسأله در جامعه تشيع نيز مورد بحث واقع شد و آيت الله شيخ جعفر سبحانى رساله


1- درباره كوه صفا و مروه، بنگريد: مقاله «صفا و مروه» از سيدعلى قاضى عسكر در «فصلنامه ميقات حج»، ش 9، صص 106- 88

ص: 130

كوچكى درباره توسعه مسعى با نظر موافق نوشت. بر اساس گزارشهايى كه در طول تاريخ از مسعى به دست داده شده، تغيير محل آن به تدريج از بخش غربى به شرقى قابل استنتاج است به طورى كه گفته شده است زمان مهدى عباسى، با خريدارى خانههاى فراوان، محل مسعى تغيير كرده است. (1) اين تغيير از آن روى است كه مسعى در زمان پيامبر (ص) و بعد از آن در يك وادى وسيع بوده كه بعدها به يك راهروى كوچك تغيير يافته و اكنون بزرگ كردن آن به نظر بى اشكال بلكه نوعى بازگشت به وضع اوليه به شمار ميآيد.

به رغم مخالفتهاى چندى، دولت عربستان دست به توسعه مسعى زده و آن را دو برابر كرد. به طورى كه مسير رفت و برگشت تا پيش از توسعه، امروزه تنها مسير برگشت از مروه به صفا و مسير از صفا تا مروه، بخشى است كه افزوده شده و در سال 1387 ش به بهره بردارى رسيد. اين افزون بر انجام اقدامات ديگرى است كه براى زيباسازى صورت گرفته است. در حال حاضر مسعى در مقايسه با قبل دو برابر شده و بسته شدن راههايى كه پيش از اين بيرون مسجد به داخل مسعى و از آنجا به درون مسجد بود، سرعت پيمايش در مسعى بيشتر شده است. اين راهها به زير زمين انتقال داده شده و افرادى كه از اين مسير وارد مسجد ميشوند، از زير مسعى عبور كرده داخل مسجد ميشوند.

مقامات چهارگانه در مسجد الحرام

1- در اين باره بنگريد: افادة الانام، ج 2، ص 120- 122

ص: 131

اخبار تاريخى و تصويرهاى قديمى مسجد الحرام نشان ميدهد كه در داخل مسجد، در چهار نقطه، مقصورههاى كوچكى وجود داشته كه امام جماعت زير آنها ميايستاده و نماز ميخوانده است. در واقع از قرن پنجم هجرى يا بعد از آن، زمانى كه پيروان اهل سنت هر كدام پشت سر امام خود نماز ميخواندند، در مسجد الحرام، چهار مكان براى چهار امام حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى ايجاد شد كه نماز جماعت را در آنجا ميخواندند و مقلدين امام هر مذهب، پشت سر امام جماعت مذهب خود نماز ميگزاردند. در نماز مغرب، همه همزمان نماز را شروع ميكردند؛ اما در برخى وقتهاى ديگر، به ترتيب شافعى، مالكى، حنبلى و سپس حنفى نماز را اقامه ميكردند. (1) در دورههايى از تاريخ كه شيعيان زيدى بر امور مسجد الحرام مسلط بودند، امام زيديه نيز نماز را به جماعت ميخوانده است؛ گفتنى است كه در برخى از دورانها، مذهب حنبلى، امامى در مسجد نداشته است.

مقام حنفى، كه به احتمال از حوالى قرن پنجم احداث شده و براى اولين بار در سفرنامه ابن جبير (قرن ششم) از آن ياد شده (2) به دليل رسميت مذهب حنفى براى دولت عثمانى، از مهمترين مقامها بوده و در برابر ناودان طلا قرار داشته است. مقام شافعى ابتدا در پشت مقام ابراهيم بوده و سپس به بالاى بنايى كه بر فراز زمزم قرار


1- التاريخ القويم، ج 5، ص 328؛ افادة الانام، ج 1، ص 750- 758
2- رحلة ابن جبير، ص 84- 85؛ رحلة ابن بطوطه، ص 179

ص: 132

داشت، انتقال يافته است.

در دوره سعودى، اين چهار مقام به مرور تخريب شد و همه سنيان ناگزير پشت سر يك امام، كه از طرف دولت سعودى معين ميشود، نماز ميخوانند. كردى نوشته است كه اين اقدام از زمان روى كار آمدن عبدالعزيز رواج يافت. (1) اما تخريب مقامها، از سال 1377 آغاز شد.

كتابخانه حرم مكى

حرم مكى يكى از مراكز علمى و حديثى اين شهر مقدس بوده و طى قرون متوالى، محدثان و مفسران و فقيهان در اين مركز به تدريس و موعظه ميپرداختند. علاوه بر آن، خواندن قرآن در اين شهر، ضرروت حفظ و نگهدارى نسخههاى قرآن و آثار مهم حديثى را در اين مسجد فراهم آورده است. بنابرين بايد توجه داشت كه مسجد الحرام، از قديم الايام مخزن كتاب يا به اصطلاح كتابخانه داشته است.

بر اساس اطلاعى كه داريم نخستين بار كه نام كتابخانه در اين مسجد به ميان آمده است مربوط به سال 887 است كه در محلى به نام «قبة العباس» ايجاد شده است. اين كتابخانه بعدها در سال 1259 شكل مدرنترى به خود گرفت و سلطان عبدالمجيد دستور ايجاد آن را دارد. وى كتابهاى فراوانى هم از استانبول براى آن فرستاد تا عالمان و طلاب از آنها استفاده كنند. از آن زمان اين كتابخانه رئيس و كارمند داشته است. (2)


1- التاريخ القويم، ج 5، ص 328
2- افادة الانام، ج 1، ص 630

ص: 133

اين كتابخانه تا سال 1406 كه ساختمان مستقلى بيرون از مسجد الحرام براى كتابخانه ساخته شد، در خود مسجد الحرام بود.

به تازگى (1430 ق) بناى جديدى در خيابان عبدالله خياط غربى، براى كتابخانه حرم مكى ساخته شده است. گفتنى است اين جز كتابخانه اى است كه به جاى مولدالنبى (ص) ساخته شده و تاكنون (1431 ق) برجاى مانده است. نويسنده در همين سال موفق به ديدار آن شد.

مساجد مكّه
مقدمه در باب مساجد و اماكن متبرك

پيش از آن كه به شرح مساجد متبرك و تاريخى مكه بپردازيم، نكته اى درباره «مسجد» و «تبرّك» بيان ميكنيم:

زمانى كه رسولخدا (ص) نخستين بار در قبا مسجدى بنا كرد و پس از آن در مركز

ص: 134

مدينه مسجدالنبى (ص) را ساخت، مسلمانان به دليل آن كه رسولخدا (ص) در اين مساجد نماز گزاردهاند، به جايگاه نماز آن حضرت توجه و اعتناى كامل داشتند. پس از آن، هر قبيله اى وقتى اراده ساختن مسجدى را داشت، از آن حضرت دعوت ميكرد تا در محلى از محدوده قبيله آنان نماز بخواند. پس از آن، قبيله مزبور همان نقطه را به عنوان مكانى متبرّك مسجد ميكردند. حتى خانههايى كه به دليلى رسولخدا (ص) در آنها نمازگزارده بودند براى مسلمانان به عنوان محلّى متبرك شناخته شد و مورّخان و محدثان، كوشيدند تا فهرست كاملى از مكانهايى كه رسولخدا (ص) نماز خوانده، به دست آورند. اين كار دشوارى نبود؛ زيرا از ابتدا، تقريباً تمامى اين مكانها به صورت مسجد در آمده بود. برخى به نادرستى معتقدند كه حضرت تنها دو مسجد قبا و مسجد نبوى را تأسيس كردهاند در حالى كه منابع تاريخى، بر خلاف اين ادعا را نشان ميدهد.

در سالهاى پس از رحلت آن حضرت، كسانى به خلاف اين اعتقاد، به بهانه آن كه اين قبيل امور منتهى به شرك ميشود! از تبرّك به مكانهايى كه رسولخدا (ص) در آنجاها نماز خوانده بود، جلوگيرى كردند. در آن سالها كسى به اعتراض اين افراد معدود وقعى ننهاد و همچنان اين امكنه موقعيت خود را حفظ كرد.

در قرن هشتم هجرى، يكى از علماى اهل سنت با ايجاد انشعابى جديد در مذهب مرسوم اهل سنت، عقايد تازه اى را مطرح كرد. اين شخص كه ابن تيميه نام داشت، سخت به مسأله تبرّك تاخت! و نماز خواندن در مولد النبى (ص)، مسجدالبيعه در منا، غار حِرا و ... را مورد حمله قرار داد. (1) او كه اين قبيل كارها


1- اقتضاء صراط المستقيم، ص 424

ص: 135

را شرك آميز ميدانست، در همان زمان و پس از آن، مورد اعتراض بسيارى از علماى اهلسنت واقع شد.

در اواخر قرن دوازدهم هجرى، بار ديگر اين انديشه توسط محمد بن عبدالوهاب در سرزمين نجد احيا شد و آنچه وى ارائه كرد، اكنون به مذهب «وهابيت» شهرت دارد و حاكمان عربستان پيرو و مروّج آن هستند.

تنها نكته اى كه در اين مختصر، در برابر اين انديشه و در ارتباط با اين اماكن مطرح ميكنيم، اين است كه مهمترين دليل بر نادرستى آن، باقى ماندن مكانهايى است كه رسول خدا (ص) در آنها نماز خوانده است. اين باقى ماندن به خاطر تلاشى است كه سلف صالح، از صحابه به بعد، در حفظ اين مكانها داشتهاند. نگاهى به تواريخ موجود مكه و مدينه نشان ميدهد كه در اعصار گذشته، توجه ويژه اى به تعمير و آبادى اين مساجد ميشده و كمترين ترديدى در درستى محلّ آنها وجود ندارد.

اگر كسى همچون پيروان مذهب وهابيت بر اين باور است كه بايد پيرو سلف صالح باشد، چگونه ميتواند اين اقدام آنها را در حفظ اين اماكن ناديده بگيرد؟ از قضا شايد بيش از همه در دنبال كردن آثار رسول الله (ص) عبدالله فرزند خليفه دوم بود كه نقلهاى فراوانى از وى در اين باره در منابع اهل سنت آمده است.

وقتى خانه عتبان بن مالك، كه گويا فقط يك بار رسولخدا (ص) در آنجا نماز خواند، براى بيش از دوازده قرن باقى ميماند، بايد از اين اظهار نظر مخالفان كه در سلف صالح باور و عقيده اى به متبرّك بودن محل نماز رسول خدا (ص) نداشتهاند ابراز

ص: 136

تأسف كنيم.

جالب است كه در صدر اسلام، كسانى از زائران، در پيش چشمان همين تابعين و سلف، در زيارت از مسجد قبا، درست همان كوچهها و راههايى را طى ميكردند كه رسولخدا (ص) پيموده بود. (1) و نيز جالب است بدانيم كه صحابه و تابعين، كوشيدند تا فهرست محلهايى را كه رسولخدا (ص) قدم در آنجا گذاشته بود ثبت كنند. فاكهى در قرن سوم، با اتكا به دانشى كه از صحابه و تابعين به يادگار مانده بوده، فهرستى از اين اماكن را با عنوان «المواضع التى دخلها رسول الله (ص)» در كتاب خود آورده است. (2) نكته ديگر آن است كه دولت سعودى، بزرگراه جديدى ميان مكه و مدينه ايجاد و آن را «طريق الهجره» نامگذارى كرده است. اين نامگذارى به نحوى مسأله تبرّك را مطرح ميكند. شايد به همين دليل است كه در گذشته برخى از متعصبان، احياى اين نام را براى اين راه نوعى شرك دانستهاند. (3) طبيعى است كه افراط و زيادهروى در هر امرى مذموم و ناپسند است و نبايد


1- تاريخ المدينةالمنوّره، ج 1، ص 57
2- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 91
3- مجموع فتاوى و مقالات بن باز، ج 3، ص 334

ص: 137

مسائل كم اهميت بيش از مسائل اساسى مذهب مورد توجه قرار گيرد، اما اين اصل نبايد بدان معنا تلقى شود كه ما شيوه اى را كه مورد پسند صحابه و تابعين سلف و علماى اهل بيت و ائمه معصومين (ع) بوده، به عنوان شرك كنار بگذاريم و باور خود را بر ميليونها مسلمان معتقد به تبرّك، آن هم از هر مذهب و مرام كه در حوزه اسلام قرار دارد، تحميل كنيم.

اكنون به شرح مساجد متبرك و تاريخى مكه ميپردازيم و در بخش بعد، مساجد متبرّك مدينه را ميشناسانيم:

مسجدالجنّ

مسجد جنّ از مساجد كهن و شناخته شده مكه است. اين مسجد در پايين كوه حَجون، به سمت حرم، حدود صد و پنجاه متر پس از حجون و در حاشيه قبرستان حجون واقع است. خيابان كوچكى در كنار و غرب اين مسجد با نام «شارع مسجد الجن» وجود دارد كه هنوز تابلوى قديمى آن بر ديوار نصب است. شرق آن نيز خيابان مسجدالحرام است و مسجد جن تقريباً در محلّ تلاقى اين دو خيابان واقع شده است.

از نامهاى ديگر اين مسجد، «مسجد الحَرَس» است. اين نام به نقل از ازرقى است و از آن بابت است كه صاحب الحَرَس كه در مكه گشت شبانه داشته، به اين نقطه ميآمده و در آنجا با عُرفا- چهرههاى شناخته شده و برگزيده قبايل- و حُرّاس ديگر از شِعْب عامر و ثَنيّة المَدَنييّن ديدار ميكرده است.

نامگذارى آن به مسجد جن، بنا به نقل برخى از روايات، به سوره جن مربوط ميشود. خداوند در اين سوره فرموده است كه جنّها آيات الهى را شنيدند و به آن

ص: 138

ايمان آوردند. (1) گويا اين آيات در محلى كه به نام مسجد جن شهرت دارد، نازل شده است. برخى ناميده شدن آن را به «مسجدالبيعه» به دليل بيعت جن با آن حضرت دانستهاند.

برخى روايات تاريخى به اين نكته اشاره دارد كه رسولخدا (ص) محل مسجد را براى عبدالله بن مسعود مشخص و معين كرد.

از تاريخ بناى اوليه اين مسجد اطلاعى در دست نيست، اما ميدانيم كه مسجد در قرن دوم و پس از آن سرِ پا بوده، به همين نام شناخته ميشده و مورّخان در طول قرون مختلف از آن ياد كردهاند. اين مسجد كه به آن مسجد الحرس نيز گفته ميشده در سال 1112 در حالى كه به دليل سيلهاى مكرر از ميان رفته بود، بازسازى و ساخته شد. در اين بازسازى محراب مسجد قديم را از زير خاك بيرون آوردند. (2) مسجد قبّه اى هم داشته كه به نوشته غازى در سال 1343 ق منهدم شده است.

محل فعلى مسجد، در محلّ قبلى آن است و در بازسازى جديد مساحت آن به 600 متر مربع رسيده است. بناى مسجد محكم است و مناره اى در ركن شمال شرقى دارد. گفتنى است كه مسجد ياد شده، از سال 1420 بار ديگر تخريب و در حال بازسازى است. بناى آن در شعبان سال 1421 رو به اتمام مشاهده شد. در تيرماه


1- جن: 1 و 2
2- اتحاف فضلاء الزمن، ج 2، ص 223- 224

ص: 139

1381 (ربيع الثانى 1423) كه براى عمره مشرف بوديم، مسجد تمام شده و گويا چندين ماه است كه مورد استفاده واقع ميشود.

مسجد الاجابه

اين مسجد پايينتر از ميدان معابده، در ابتداى شارع ابطح، در طريق مسجدالحرام و در ابتداى خيابان فرعى با نام «شارع الاجابه» است. ادامه مسير فعلى از سر شارع الاجابه، به ثنيه اذاخر ميرسد كه محل ورود رسولخدا (ص) به مكه به هنگام فتح مكه در ماه رمضان سال هشتم هجرت است. اين ثنيّه، مُشْرف بر باغ خرمان بوده كه اكنون شهردارى مكه در آن است.

فاكهى در قرن دوم از اين مسجد ياد كرده و ميگويد آن مسجد در آغازِ شعبى واقع شده كه در تاريخ به نام شعب آل قفنذ شناخته ميشود. اين شعب در درون كوه العَيْر است.

درباره پيشينه تاريخى- دينى اين مسجد چند نكته در منابع آمده است: يكى همان اشاره ابن بطوطه بود كه حضرت در بازگشت از عمره در اينجا استراحت كرده است. ديگر آن كه حضرت روزها در غار حِرا بوده و شب را در اينجا با خديجه (س) بسر ميبرده است. ابن فهد هم به نقل از راويان مينويسد: گفتهاند كه جنّيان در اينجا به محضر رسولخدا (ص) آمد و با آن حضرت ديدار كردند.

جميل كتبى نويسنده معاصر شهر مكه مينويسد: اين مسجد را «مسجد الاستراحه» گفتهاند؛ زيرا مكانى است كه وقتى رسولخدا (ص) در روز سيزدهم از منا و

ص: 140

از حجّةالوداع بازميگشت در اينجا استراحت كرد. (1) همچنين مينويسد: گفتهاند كه حضرت در كودكى در اينجا گوسفندان را به چرا ميآورده است. (2) مسجد الاجابه بايد در شمار چند مسجد كهن مكه شناخته شود، مسجدى كه در طول تاريخ با نام هايى چون مسجد قنفذ يا آل قنفذ، مسجد الإجابه و مسجدالإستراحه شهرت داشته است.

فاكهى مينويسد: در اين شعب، خانه آل خَلَف بن عبداللهبن سائب بوده كه به آنها «آل عبدربة بن السائب» ميگويند و در مقابل قصر محمد بن سليمان واقع است. نام ديگر آن «شعب اللئام» است و اين شعب در دست چپ كسى است كه بالاى باغ خرمان بايستد و در اين زمان [زمان فاكهى، قرن سوم] خانه خَلَفيين از بنى مخزوم است. حَضارمه (مردمان منسوب به حَضْرموت) هم در اين شعب سكونت دارند. شعب مزبور به «شعب الخلفيين» نامور است. در آنجا مسجدى است كه گفته ميشود رسولخدا (ص) در آن نمازگزارد.

از زهير بن قنفذ نقل شده است كه رسول خدا (ص)، روز را در غار حِرا به سر ميبرد و شب از حِرا پايين آمده، به [محل] مسجد ميرفت كه پشت خانه ابوعبيده بود و به شعب الخلفيين شهرت داشت. در اين وقت خديجه هم از مكه ميآمد و


1- مكة فى وجدانى، ص 102
2- اتحاف الورى، ج 4، ص 20

ص: 141

آنها در نزديكى اين شعب با يكديگر بودند تا جدا شوند. (1)

اما چند نكته گفتنى درباره مسجد الإجابه:

اوّل: در جاى باغ خرمان، كه در برابر مسجد الإجابه بوده است، اكنون دقيقاً شهردارى مكه- امانة العاصمة المقدسه- قرار گرفته است. اندكى از خيابان به سمت «ريع اذاخر» را نيز بايد داخل در باغ خرمان دانست.

دوم: مسجد الاجابه دست كم تا قرن سوم به اين نام شناخته نميشده است. فاكهى در قرن سوم از آن با مسجد آلقنفذ ياد كرده است.

سوم: كتيبه اى در مسجد الاجابه موجود است كه اشاره به بازسازى آن در قرن دهم هجرى دارد. به علاوه، دو بيت شعر هم درباره بازسازى اين مسجد بر كتيبه اى ديگر در اين سوى محراب در بناى قبلى وجود دارد. متن كتيبه اى كه در كنار محراب روى ديوار نصب شده حكايت از آن دارد كه بناى مسجد توسط عبدالله جمالى ناظر حسبه شريفه آن را در روز يك شنبه يازدهم ماه صفر سال 898 بنا كرده است. همچنين روى كتيبه ديگرى كه آن نيز در كنار محراب نصب شده آمده است كه اين مسجد را سلطان احمد در سال 1124 بازسازى كرده است. (2)


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، صص 180 و 181. و بنگريد: اخبار مكه، ازرقى، ج 2، صص 286 و 287
2- الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 186

ص: 142

در قرن هشتم، ابن بطوطه در سفرنامهاش از مسجد الاجابه ياد كرده، و مينويسد: آنجا مسجدى است كه رسولخدا (ص) پس از انجام عمره در مسير بازگشت، در آنجا استراحت كرد و اكنون مردم آن را از روى تبرّك ميبوسند. (1) ابن فهد در حوادث سال 720 نوشته است: در اين سال مسجد الاجابه تعمير شد. اين مسجد سمت چپ كسى است كه به سوى منا ميرود و در نزديكى ثنيّة اذاخر است و گفته شده كه رسولخدا (ص) در آن نماز خوانده است. (2) همو در حوادث سال 831 آورده: امير سيف الدين شاهين عثمانى در اين سال مسجد الاجابه را كه در شعبى نزديك ثنية اذاخر است، تعمير كرد. (3) مسجد ياد شده در سال 1134 توسط شيخ بصرى نامى كه در ابطح زندگى ميكرد بازسازى شد. (4) در سال 1394 قمرى ساختمان قديمى مسجد خراب گرديد و در همان محل پيشين مسجد جديدى بنا نهاده شد. بناى فعلى آن مربع شكل و داراى مساحتى حدود


1- الرحلة الحجازيه، ص 164
2- اتحاف الورى، ج 3، ص 172
3- همان، ج 4، ص 20
4- افادة الانام، ج 2، ص 38

ص: 143

400 متر مربع است. مناره اى نيز در محل اتصال ديوارهاى جنوب و غربى آن قرار دارد. اين مسجد از مساجد داير مكه به شمار ميآيد كه مؤلف مكرر توفيق نماز خواندن در آن را يافته است. مسجد ياد شده بار ديگر در سالهاى 2- 1421 به صورت زيبايى بازسازى شده و حتى به آن مناسبت، گاه محله نيز محله الاجابه ناميده ميشود. (1) به علاوه تابلوى بزرگ مسجد الاجابه روى آن نصب شده است. چنين اقدامى براى برخى از مساجد مشابه نيز صورت گرفته وشروع حركتى در جهت زنده كردن اماكن متبرك به حساب ميآيد.

مسجد المتّكا

اين مسجد در شهر مقدس مكه، در اجياد صغير، درون شعبى كوچك است كه به پشت كوه ابوقبيس چسبيده است.

ازرقى ذيل مدخل اجياد صغير مينويسد: اين شعب، شعبى است كوچك كه به كوه ابوقبيس چسبيده شده و اجياد كبير در برابر آن- در ابتداى خانه هشام بن ابى العاص و خانه زهيربن ابى اميه است تا برسد به مسجد المتكا- قرار دارد. (2)


1- درباره اين مسجد و كتيبه هاى موجود در آن، مقاله اى با عنوان «مسجد الاجابة بمكة المكرمة، دراسة تاريخية وثائقية» در مجله المنهل مجلد 55، ش 513 سال 1414 صص 4- 15 به چاپ رسيده است.
2- اخبار مكه، ازرقى، ج 2، ص 290

ص: 144

همو در جاى ديگر درباره مساجدى كه حضرت در آنها نماز خوانده، مينويسد: «ومسجد بأجياد و موضع يقال له المتّكا». پس از آن چند نقل آورده كه نشان ميدهد نماز خواندن پيامبر (ص) در اجياد قطعى نيست. با اين حال وى معتقد است كه رسولخدا (ص) به يقين در اجياد نماز خوانده است. (1) عبدالملك بن دُهَيش از محققان معاصر تاريخ و آثار مكه مينويسد: مسجد المتكا در شعبى است كه چاه عكرمه در آن است و آن در اجياد صغير در دامنه كوه خَنْدمه واقع است. (2) زهير كُتْبى از معاصرين نوشته است: مسجد متكاء اخيرا تخريب شد و به جاى آن هتل قاهره را ساختند. اين هتل نيز پس از مدتى خراب شد و هتل كعكى را جاى آن بنا كردند. (3) در حال حاضر روبروى باب اجياد، خيابانى است كه در ابتداى آن، دستِ چپِ كسى كه از حرم داخل آن خيابان ميآيد، مستشفى العام است و بعد از آن پلى است و پس از حدود يك صد متر، در دست راست، هتل كعكى است و روبروى آن هتل ايلاف واقع است كه درِ ورودى آن هتل تا خيابان فاصله دارد. به نظر ميرسد فاصله هتل كعكى تا مسجد الحرام 400 تا 500 متر باشد.


1- اخبار مكه، ازرقى، ج 2، ص 202
2- همان، ج 4، ص 9 پاورقى.
3- مكة فى وجدانى، ص 99

ص: 145

مسجد شجره

جداى از مسجد شجره معروف، كه ميقات است، مسجد ديگرى با همين نام در شهر مكه و در شمار كهنترين مساجد اين شهر و برابر مسجد الجن است.

فاكهى خبرى نقل كرده و مينويسد: گفتهاند كه رسولخدا (ص) در مسجد شجره نماز خوانده است. اين مسجد پايينتر از محله يأجج است. فاكهى خبر ديگرى آورده كه در آن آمده است: هر زمان عبدالله بن عمر به مكه ميرفت، ابتدا در مسجدى فرود ميآمد كه درختى نزديك آن بود. وقتى آن را خلوت مييافت، نماز ميخواند و اگر خلوت نبود به جاى ديگر ميرفت. فاكهى سپس ضمن شعرى آورده است كه: يأجج در بطحا بوده است. (1)

بطحا محوطه اى ميان ميدان معابده فعلى تا حوالى مسجدالجن است. (2) گفتنى است عبدالله بن عمر مقيد بود كه هر كجا رسولخدا (ص) توقف كرده يا نماز خوانده، نماز بخواند.


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، صص 34 و 35
2- فاكهى ميگويد: بطحا منطقه ميان مسجد حرس جن تا باغ خرمان يا خرمانيه شهردارى فعلى مكه، پايينتر از ميدان معابده است. اينجا را ابطح ميگويند. اخبار مكه، ج 3، ص 79. پيش از آن دهيش، در تعيين محل بطحا بر اساس نص ديگرى از فاكهى نوشته است كه محلى ميان باب ابراهيم و باب حَزْوره و باب وداع در مسجد الحرام تا شعب عامر را بطحا ميگويند. همان، ص 75- 76

ص: 146

فاكهى در جاى ديگر آورده است: از جمله مساجدى كه نماز خواندن در آنها مستحب است و آثار رسولخدا (ص) به شمار ميآيد، مسجدى است كه آن را «مسجد شجره» مينامند. اين مسجد در قسمت بالاى مكه، در پشت دار منارة البيضاء، در كنار كوه و در برابر حجون، مقابل مسجدالحَرَس (مسجدالجن) است. در آنجا درختى بوده كه رسولخدا (ص) آن را صدا كرده و درخت از جاى خود حركت كرده، نزد آن حضرت آمده است. وى سپس پنج روايت درباره اين معجزه پيامبر (ص) در محل مسجد مزبور نقل كرده است. (1) در يكى از اين روايات آمده است كه پيامبر رُكانة بن عبديزيد بن هاشم را به اسلام دعوت كرد. او گفت: ايمان نخواهم آورد تا درخت را صدا كنى و آن نزد تو آيد! حضرت رو به درخت كرده، فرمودند: به اذن خداوند نزد من آى، و درخت نزد آن حضرت آمد!

ازرقى هم از مسجد شجره ياد كرده و نوشته است كه آن مسجد در برابر مسجدالجن است. آنگاه اشارتى به معجزه حضرت رسول (ص) در آنجا كرده است. (2) عبدالله غازى نوشته است: اين همان مسجد الحوطه است كه پشت مسجد الجن در سمت معابده قرار دارد. (3)


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، صص 30- 27
2- اخبار مكه، ازرقى، ج 2، ص 201
3- افادة الانام، ج 2، ص 40

ص: 147

زهير كتبى درباره وضعيت فعلى مسجد شجره مينويسد: اين مسجد در همسايگى مسجد جن (در مسير شخص عازم حرم) و در نزديكى ميدان سليمانيه (و اكنون پل سليمانيه) قرار دارد. نام فعلى آن مسجد، مسجد جَنْدَراوى (منسوب به ابراهيم جَندراوى) است. (1) مسجد پيشگفته، چند ده متر پايينتر از مسجد الجن و در امتداد شارع الجن، طريق مسجدالحرام، درست پيش از پل سليمانيه است. طول و عرض تقريبى آن دوازده در بيست (20* 12) متر است و در حال حاضر تابلوى: «مسجد رقم 43» روى آن به چشم ميخورد. در شعبان سال 1421 بناى جديد اين مسجد مشابه مسجد جن در حال اتمام ديده شد.

گفتنى است روبروى مسجد شجره، (پيش از پل سليمانيه دست راست كسى كه به طرف مسجد جن ميآيد) مسجد كوچك ديگرى است كه به نظر برخى ساكنان مسجد الرايه اصلى است. در اين صورت، مسجد اول بازار جودريه نبايد مسجد الرايه باشد.

مسجد رَدْمُ الأعلى يا مسجدالرايه

فاكهى در كتاب اخبار مكهاش، از مسجدى با اين نام ياد كرده است. ردْم به


1- مكة فى وجدانى، ص 101. در كتاب مكة فى القرن الرابع عشر از آن با نام مسجد الدندراوى ياد شده كه بايد خطا باشد.

ص: 148

معناى سد است. اعلى هم قسمت عالى و بالاى مكه (المَعْلاة) يعنى همين طريق مسجدالحرام (مسير منا) است. در برابر آن، مَسْفله است كه از اجياد به آن سو؛ يعنى بخش پايين مكه است. به هر روى، مسجد رَدْم، مسجدى است كه در آغاز بازار جَودريه است؛ جايى كه در اواخر عنوان شارع ابى سفيان (يا به قول ايرانيها بازار ابوسفيان) خوانده شد، (1) واكنون تمامى آن در تخريب اخير از ميان رفته است.

فاكهى مينويسد: اين مسجد در قسمت بالاى مكه، در كنار الردم الأعلى و در نزديكى چاه جُبَير بن مطعم بن عدى بن نوفل قرار داشته است. نام اين چاه را «بئر العليا» هم گفتهاند. او ميافزايد: گفته شده كه رسولخدا (ص) در اينجا نماز خوانده است.

از يكى از صحابه نقل شده كه گفت: رسولخدا (ص) را ديدم كه نماز ظهر و عصر خويش را در نزديكى بئر عليا ميخواند. عبدالله بن عباس بن محمد در اين محل مسجدى بنا كرد و در كنارش حوضى ساخت كه در آن آب ريخته ميشد. برخى از فقهاى مكه ميگفتند: خانههاى مكه در قديم تا اينجا بوده و همه خانهها در حدّ فاصل مسجدالحرام تا بئر عليا بوده است. (2)


1- معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 185. تمامى مشاعر مقدسه در قسمت معلاة قرار دارد و به همين دليل آن بخش بر بخش مسفله برترى و فضيلت دارد. نك-: اخبار مكه، فاكهى، ج 3، ص 99
2- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 19

ص: 149

درباره ورود پيامبر (ص) به مكه در جريان فتح مكه آمده است: حضرت از ثنيّة اذاخر در نزديكى معابده وارد مكه شدند و دستور دادند تا پرچم ايشان را در محل مسجد الرايه فعلى، در آغاز سوق جَوْدريه بر پا كنند. (1) بئر جبير بن مطعم نيز كه تا اين اواخر بوده، طبق اظهار نظر محقق كتاب ازرقى، در نزديكى مسجدالحرام قرار داشته است. در اينجا سيلبندى بوده كه در مسير وادى ابراهيم قرار داشته است. مسير اين مَسيل، درست در راه مسجدالحرام بوده و از كنار كعبه ميگذشته و به سمت اجياد ميرفته است. ايجاد اين سدّ، براى حفاظت از خانههاى مردم و خانه خدا بوده است. فاسى در ذيل حوادث سال 601 نوشته است: در اين سال مسجد الرايه تعمير شد. (2) و ابن فهد در ذيل حوادث سال 801 مينويسد: در اين سال مسجد الرايه مرمّت گرديد. (3) در سال 852 نيز طى مراسمى، محل مسجد الرايه را تا مسعى شمع روشن كردند. (4)


1- التاريخ القويم، ج 2، ص 67
2- شفاء الغرام، ج 1، ص 261؛ العقد الثمين، ج 5، ص 290
3- اتحاف الورى، ج 3، ص 416؛ العقد الثمين، ج 7، ص 76
4- اتحاف الورى، ج 4، ص 278

ص: 150

بر پايه نظر عبدالملك بن دهيش، محقق كتاب فاكهى، اين مسجد همان است كه اكنون در آغاز بازار جَودريه قرار دارد. يك سمت آن به سوى بازار و سمت ديگرش در همان طريق مسجدالحرام است. اين مسجد بسيار بزرگ است و اكنون به نام مسجد الرايه شناخته ميشود كه نامى نسبتا جديد است.

مسجد الرايه در سال 1361 ق بازسازى شد و آخرين بار در سال 1394 قمرى به دليل مشكلات طرحهاى توسعه، محل آن اندكى تغيير يافته، به ناحيه شمالى محل سابق انتقال يافت! مساحت فعلى آن 232 متر مربع است.

برخى از افراد محلى، مسجد الرايه را نه مسجدى كه در آغاز سوق الجَوْدريه است بلكه مسجدى ميدانند كه پيش از پل سليمانيه، دست راست كسى است كه از حرم عازم مسجد جن است. اين مسجد در سالهاى اخير بازسازى شده است. روى تابلويى كه در آنجا نصب شده است، مسجد مزبور به عنوان مسجد الرايه معرفى شده است نه مسجدى كه در آغاز بازار جودريه قرار دارد.

مسجد الغَنَم

فاكهى از محلى در قرن مسقله- كه مصقله هم نوشتهاند- ياد كرده و گفته است: مسقله محلى است كه رسولخدا (ص) پس از فتح مكه در آنجا نشست و مسلمان شدههاى شهر مكه با آن حضرت بيعت كردند. (1) ازرقى آنجا را مسجدى ميداند كه پيامبرخدا (ص) پس از فتح مكه در آنجا با مردم


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 137

ص: 151

بيعت كردند. اين مسجد در محله قرن مسقله بوده است. وى ميافزايد: اين مسجد در قسمت بالاى مكه، نزديك سوق الغنم، در قرن مسقله بوده است. (1) محقق كتاب اخبار مكه از ابن ظهيره نقل كرده است كه گفت: «و هذا المسجد لايعرف الآن». (2) اما همو در مورد ديگرى، در پاورقى نوشته است: سوق الغنم در قديم، داخل وادى اى در شرق كوه الرقمتين بود و اكنون سوق الجودريه- يا بازار ابوسفيان!- نام دارد. در آنجا مسجد كوچكى وجود دارد با نام مسجدالغنم كه بعيد نمينمايد، همان مسجدى باشد كه ازرقى از آن ياد كرد و گفت در محله قرن مصقله است. (3) گفتنى است كه در تخريبهاى اخير (1387- 1388) تمامى بازار جودريه با مناطق اطراف آن به سمت مسعى و ساختمانها و هتلهاى روبروى باب الفتح تا حوالى باب فهد تسطيح شده است تا با نقشه جديدى به جاى آن فضاى باز و هتل ساخته شود.

گفتنى است در ابتداى بازار مزبور، تا پيش از خراب شدن آن در سال 1387 از سمت حرم به سمت بالا و دست چپ، زاويه كوچكى حدود دوازده متر وجود داشت كه مصلّى بود، و همان هم حوالى سالهاى 1374 يا 1375 تخريب و در جايش


1- اخبار مكه، ازرقى، ج 2، ص 201
2- همان، ج 2، ص 201.
3- همان، ج 2، ص 271

ص: 152

مغازه اى با نام «السريحى للخردوات و الهدايا» ساخته شد. در جستجوى بنده، مسجد ديگرى در اين منطقه شناخته نشد. شخصى از مغازدهداران آن حدود ميگفت: نام اين زاويه «زاوية الامام الطبرى» بوده است.

از اين مسجد با عنوان «مسجد البيعه» هم ياد شده كه عبدالملك بن دهيش معتقد است اين مسجد از ميان رفته است. عاتق بن غيث بلادى (1352- 1431 ق) متخصص تاريخ مكه كه آثار فراوانى در تاريخ مكه، و قبايل حجاز دارد و نويسنده اين سطور مكرر در خانه شان در مكه خدمتشان رسيده بودم، اظهار داشت: مسجدالبيعه يا مسجد الغَنَم همان است كه روبروى اداره تلفنخانه، پايينتر از پل حَجُون است. او ميگفت قرن مصقله دقيقاً همانجاست. بدين ترتيب به طور دقيق نميتوان درباره محل اين مسجد نظر قطعى داد.

مسجد مُخْتفى

تا چند ده سال پيش، مسجدى در پشت خانه رسول الله (ص) در شعب ابوطالب بود كه آن را «مسجد مختفى» ميناميدند. به نقل از فاكهى، خانه ابولهب در كنار خانه خديجه و پيامبر (ص) بوده (1) و ابولهب همراه همسرش به آن حضرت آزار ميرساندند. فاكهى مينويسد: در خانه خديجه سنگى خارج از خانه بوده كه بنا به نقل سليم بن مسلم يا فردى ديگر از مردم مكه، رسولخدا (ص) در وقتى كه مخالفان از خانه عدى بن حمراء و خانه ابولهب سنگ بر خانه آن حضرت ميريختند، در پشت


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 3، ص 270

ص: 153

آن سنگ مخفى ميشد. اندازه اين سنگ يك ذراع و يك وجب بوده است. (1) اين محل به عنوان مسجد مختفى شهرت داشته و تا قبل از خراب شدنش در زمان روى كار آمدن ملك عبدالعزيز سعودى، بناى كوچكى داشته است.

فاسى از آن با عنوان «مسجد المختبى» ياد كرده و نوشته است: مسجدى در سوق الليل، در نزديكى مولد النبى (ص) هست كه آن را مسجد مختبى گويند و مردم در ايام سالگرد تولد آن حضرت به آنجا ميروند. (2) اين هم گفتنى است كه در زمان فاكهى؛ يعنى قرن سوم هجرى، در شعب على بن ابى طالب كه همان شعب ابى طالب است، مسجدى بوده است كه آثارى از رسولخدا (ص) در آن وجود داشته است. فاكهى پس از نقل اين خبر مينويسد: معراج از شعب ابى طالب بوده است. (3) اكنون، در تابلويهاى نصب شده، اين شعب به نام «شعب على» نامگذارى شده كه مقصود امام على بن ابى طالب (ع) است.

مسجد حمزه (ع)

1- همان، ج 4، ص 7
2- العقد الثمين، ج 1، ص 65؛ الزهور المقتطفه، ص 99
3- اخبار مكه، فاكهى، ج 5، ص 33، گفتنى است كه بر اساس ظاهر قرآن، معراج از مسجد الحرام بوده است.

ص: 154

اين مسجد منسوب به حمزة بن عبدالمطلب و در منطقه مسفله، نزديكى تلاقى خيابان ابراهيم وخيابان حمزة بن عبدالمطلب واقع است. مسجد ياد شده، مسجد كوچكى بود و در بازسازى آن، كه به سال 1375 قمرى صورت گرفت، مساحت آن به 160 متر مربع رسيد. حمزة بن عبدالمطّلب، عموى رسولخدا (ص) و از سرداران بنام سپاه اسلام است. او در مكه به رسولخدا (ص) ايمان آورد وسبب تقويت اسلام در مكه شد. بعد از هجرت، در جنگ بدر شجاعانه جنگيد و در نبرد احُد به شهادت رسيد. رسول الله (ص) او را «سيدالشهدا» ناميدند.

مسجد بلال

مسجدى منسوب به بلال و بر فراز كوه ابوقبيس بوده كه مساحتى حدود يكصد متر مربع داشته است. اين مسجد، در طرحهاى جديد توسعه و بناى كاخهايى كه براى ميهمانان دولت سعودى بر فراز كوه ابوقبيس ساخته شده تخريب گرديد و اكنون اثرى از آن برجاى نمانده و البته تصوير آن موجود است.

بلال بن رَباح، از نخستين گروندگان به اسلام بود. او شكنجههاى سخت از سوى مشركان ديد؛ اما مقاومت كرد و با فرياد «احَدٌ، احَد» خود آنها را آزار داد. وى پس از فتح مكه، بر بام كعبه ايستاد و بانگ اذان برداشت. برخى هم گفتهاند كه روى كوه ابوقبيس اذان گفته و محل اذان وى مسجد شده است. چنين به نظر ميرسد كه بعدها كسى به ياد و نام بلال اين مسجد را بر فراز ابوقبيس ساخته است.

فاكهى در قرن سوم از مسجد ابراهيم كه بر فراز كوه ابوقبيس بوده است، ياد كرده است؛ جايى كه ابراهيم در آن نقطه ايستاد و نداى حج سر داد. (1)


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 16. وى ميافزايد: برخى هم گفتهاند كه اين مسجد، به نام ابراهيم قبيسى بوده است كه بعدها به خطا، به حضرت ابراهيم 7 نسبت داده شده است! همان، ص 17

ص: 155

خانه امّ هانى

ام هانى خواهر اميرمؤمنان (ع) و از زنان معروف قريش است كه زمانى رسولخدا (ص) خواست تا وى را به زنى بگيرد، اما او به دلايلى عذر آورد و رسولخدا (ص) نيز عذر او را پذيرفت. خانه وى در نزديكى كوه صفا بوده و نوشتهاند كه رسولخدا (ص) پس از نماز عشا، در خانه امّهانى استراحت ميكرد و از همانجا به «معراج» رفت. اشاره كرديم كه براساس ظاهر قرآن، معراج از مسجدالحرام بوده است. (مگر آن كه مقصود شهر مكه باشد).

خانه امّ هانى در بخش حزوره، در نزديكى باب الوداع بوده است. (1) به نوشته ازرقى، خانه امّ هانى در توسعه مسجدالحرام در زمان مهدى عباسى به داخل مسجد افتاد. ازرقى نوشته است: بنيهاشم صاحب خانه امّ هانى بودند كه در نزديكى مناره واقع شده و در توسعه مسجد، در زمان مهدى عباسى در سال 167 داخل مسجد قرار گرفت. (2) درى از درهاى مسجد الحرام نيز كه در برابر اين خانه بوده، به نام «باب


1- التاريخ القويم، ص 208
2- اخبار مكه، ازرقى، ج 2، ص 234

ص: 156

امّهانى» بنت ابى طالب ناميده ميشده است. (1) كردى نويسنده كتاب ارجمند التاريخ القويم، تحقيق مستقلى در كتابش درباره خانه امّ هانى كرده و محلّ آن را در زمان خودش، دقيقا زير مناره باب الوداع، برابر اجياد دانسته و نوشته است: فاصله ميان ركن يمانى تا مناره باب الوداع 120 متر است. (2) اين تك مناره اى است كه در سمت جنوبى مسجد- باب اجياد- ديده ميشود.

پيامبر (ص) پس از فتح مكه، به اوّلين خانه اى كه وارد شد، خانه امّهانى بود. بعدها عبدالله بن مسعود هم كه به مكه ميآمد، به خانه امّهانى ميرفت. اين نشان ميدهد كه خانه او، خانه اى بزرگ و اعيانى و محل استقبال از بزرگان بوده است. شايد هم عبدالله براى تبرّك به آنجا رفته باشد.

با اين حال، در اواخر قرن نهم از مسجدى با نام مسجد «امّهانى» در نزديكى حرم ياد شده (3) كه ممكن است در اصل جايى نزديك به خانه اصلى امّهانى بوده باشد.

مسجدى در راه ذى طُوى

1- همان، ج 2، ص 91
2- التاريخ القويم، ج 1، صص 220- 218
3- غاية المرام بأخبار سلطنة البلد الحرام، ج 2، ص 558

ص: 157

فاكهى مينويسد: در شمار مساجدى كه آثارى از رسولخدا (ص) در آنها هست، مسجدى است در ذى طوى، سرِ دو راهى تنعيم و جدّه. مصحّح در پاورقى نوشته است كه اين مسجد دست راست كسى قرار داشت كه به سمت ذى طوى ميرفت؛ درست سر دو راهى تنعيم- جدّه. اما در توسعه خيابان از بين رفت! (1) عبدالله بن عمر كه به آثار برجاى مانده از پيامبر (ص) سخت اعتقاد تبرّك آميز داشته، هميشه در وقت ورود به مكه از اين مسير وارد ميشده، غسل ميكرده و به حرم ميآمده است. (2)

مسجد جعفر طيار

مسجدى با نام مسجد جعفر طيار كه بعدها به عنوان دار دقوقى شناخته ميشد، در نزديكى دارالعجله از ابواب مسجد الحرام در سمت شمالى مسجد الحرام بوده است. كتيبه اى از بناى اين مسجد در نمايشگاه حرمين شريفين برجاى مانده كه عمارت آن را در سال 945 نشان ميدهد. بانى اين مسجد بر اساس كتيبه مزبور، عبدالعزيز آصف خان بوده است. (3)


1- اخبار مكه، فاكهى، ص 27
2- رحلة ابن بطوطه، ص 143
3- الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 189

ص: 158

مسجد ابوبكر

يكى ديگر از مساجد قديمى مكه، «مسجد ابوبكر» است. گفتهاند كه رسول الله (ص) همراه ابوبكر در شبى كه به سمت غار ثور هجرت كرد، از آنجا حركت خود را آغاز نمودند. اين مسجد در منطقه مسفله، در نزديكى مسجد حمزه قرار دارد. مسجد مزبور از قرن سوم به اين سو، در مصادر تاريخى ياد شده است. مسجد فعلى در محل قبلى مسجد بنا شده و فاصله آن تا مسجدالحرام چند صد متر و مساحت آن در حدود 160 متر مربّع است. در سمت غرب حرم، در ابتداى خيابان خالد بن وليد، مسجدى به نام وى وجود دارد. گفته ميشود كه خالد بن وليد از اين سمت وارد مكه گرديد و به همين دليل، اين مسجد، به نام وى، نامگذارى شده است.

فهرستى از مساجد ديگرى كه متبرّك شناخته ميشده و امروز اثرى از آنها برجاى نمانده را عبدالله غازى به دست داده است. (1)


1- افادة الانام، ج 2، ص 42- 45

ص: 159

مشاعر مقدسه و مساجد آنها
عرفات

عرفات، نام منطقه وسيعى است با مساحت حدود 18 كيلومتر مربع، در شرق مكه، اندكى متمايل به جنوب، در ميان راه طائف و مكه. اين منطقه به وسيله كوههايى كه به شكل نيم دايره در اطرافش قرار دارد، مشخص شده است.

حجّاج بيت الله الحرام در روز عرفه؛ يعنى نهم ذى حجه، از ظهر تا مغرب شرعى در اين منطقه حضور مييابند و در اصطلاح فقهى، اين حضور «وقوف» ناميده ميشود. اهميت حضور در عرفات تا آنجاست كه گفتهاند: «الحجُّ عرفة» يا «الحَجُّ عرفات». (1) اين وقوف يكى از اركان حج تمتّع است و در صورت تحقق نيافتن آن، حج محقق نميشود. اين تأكيد قدرى هم به خاطر تحريض قريش بر وقوف در عرفات بود؛ زيرا آنان كه خود را طايفه برگزيده ميدانستند و به اصطلاح اهل حُمْس يا تشدّد در ديندارى و اهل حرم معرفى ميكردند، خود را بى نياز از وقوف در عرفات ميديدند. اين در حالى بود كه رسول خدا (ص) اين برخورد آنان را نادرست دانست و خود در حجّة الوداع، در عرفات وقوف كرد. اساس اين دستور نيز اين آيت كريمه قرآنى بود كه فرمود: (ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ...) (2) آيه ياد شده در رد


1- سنن ترمذى، ج 5، ص 214، ش 2975، عوالى اللئالى، ج 2، ص 93
2- بقره: 199

ص: 160

پندار كسانى نازل گرديد كه با خود برتر بينى و به بهانههاى واهى از وقوف در عرفات استنكاف ميورزيدند.

عرفات در خارج از محدوده حرم است و وقوف در آن؛ يعنى بيرون رفتن حاجى از محدوده حرم و بازگشت به درون حرم تفسير شده است. در ادوار مختلف تاريخى و تا به امروز اطراف عرفات را با علائم و تابلو به طور دقيق مشخص كردهاند. درباره نامگذارى اين منطقه به عرفات، چهار نكته گفتهاند:

1. وقتى جبرئيل امين مراسم حج را به آدم (ع) يا به ابراهيم خليل (ع) آموخت، در پايان به او گفت: عَرَفْت؟ آيا شناختى؟ (1) 2. آدم و حوّا، در اين منطقه يكديگر را شناختند (/ تَعارَفا) و باز يافتند.

3. عرفات از آن رو به اين نام شناخته شد كه مردم در آنجا به گناهان خود اعتراف ميكنند. در روايتى از امام صادق (ع) نقل شده است كه درباره نامگذارى عرفات فرمودند: جبرئيل در ظهر عرفه از ابراهيم (ع) پرسيد: اى ابراهيم! به گناهان خود اعتراف كن و مناسك را بشناس. عرفات را به خاطر اين سخن جبرئيل كه گفت: «اعْترف»؛ عرفات ناميدند. (2) 4. برخى هم عرفه را به معناى كوه گرفتهاند.


1- بنگريد: علل الشرايع، ج 2، ص 436
2- همان، ص 436

ص: 161

در شمال شرقى عرفات، «جبل الرحمه» قرار دارد. اين كوه مستقل از كوههايى است كه منطقه را در حصار خود گرفتهاند. در قرن ششم هجرى، جمال الدين اصفهانى وزير موصل و شام، از پايين تا بالاى كوه را پله ساخت تا صعود به آن آسان شود. گفتنى است در فقه شيعه، در زمان وقوف- در روز نهم ذى حجه از ظهر شرعى تا مغرب شرعى است- صعود به كوه عرفه كراهت دارد.

روايت شده است كه رسولخدا (ص) خطبه حجّةالوداع را بر فراز اين كوه ايراد كرد. (1) در گذشته مسجد كوچكى با نام «مسجد الصَّخَرات» در پايين كوه بوده كه گفتهاند آنجا محل سخنرانى رسولخدا (ص) بوده است. (2) اين خطبه از اهميت بسيارى برخوردار بوده و حاوى چندين نكته مهم است؛ از جمله:

1. لزوم رعايت حرمت مال و جان يكديگر.

2. رعايت حرمت ماههاى حرام و از بين بردن تغييراتى كه در ماههاى سال براى جابجايى ماههاى حرام انجام ميدادند.


1- درباره عرفات بنگريد: فصلنامه «ميقات حج»، ش 12، صص 162- 142
2- التاريخ القويم، ج 6، ص 41، 54 و 55. تصوير مسجد در اين صفحات آمده است.

ص: 162

3. بازگرداندن امانت مردم در نزد هر كسى كه هست.

4. لغو ربا و طلبهاى رَبَوى.

5. لغو حقوق مربوط به خونهايى كه در جاهليت ريخته شده است.

6. رعايت حقوق متقابل همسران به ويژه رعايت حقوق زنان از سوى مردان. (1) در روايات، تأكيد زيادى بر بخشش گناهانِ افراد حاضر در عرفات در روز عرفه شده است. امام على (ع) ميگويد: به رسولخدا (ص) گفته شد: كدام گروه از اهل عرفات، جرمشان بزرگتر است؟ حضرت فرمود: الَّذى يَنْصَرِفُ مِن عَرَفات و هُوَ يَظُنُّ أنَّه لم يُغْفَر له. كسى كه از عرفات بر ميگردد و گمان ميبرد كه بخشيده نشده است. امام صادق (ع) در شرح اين سخن فرمودند: مقصود كسى است كه از رحمت خداوند


1- بنگريد: فصلنامه «ميقات حج»، ش 28، صص 96 و 97

ص: 163

عزّوجل مأيوس است. (1)

مسجدِ نَمِره يا مسجد حضرت ابراهيم

در غرب عرفات، مسجدى است بزرگ با نام «مسجد نمره». از اين مسجد با نامهاى مسجد حضرت ابراهيم (ع)، مسجد عرفه و مسجد عُرَنَه- وادى حاشيه عرفات- هم ياد كردهاند. مسجد نَمِره در قرن دوم هجرى و در دوره منصور عباسى بنا شده و پس از آن همواره مورد توجه مورّخان و سفرنامه نويسان بوده است. محتمل است كه مسجد از قرن نخست برپا بوده و به روزگار منصور بازسازى شده باشد. بخشى از اين مسجد در محدوده شرعى عرفات نيست و به اعتقاد علماى شيعه و سنى، در زمان وقوف، كسى حق توقف در آن را ندارد.

مساحت مسجد در عهد مهدى عباسى، حدود هشت هزار متر مربع بوده و اين نشانه اهميتى است كه اين مسجد در قرن دوم هجرى براى مسلمانان داشته است. مسجد نمره در سال 559 قمرى به دست جمال الدين اصفهانى وزير بازسازى شد و مساحت آن تا حدود 14400 متر افزايش يافت. گويا اين مسجد در آن زمان، بدون سقف و رواق بوده است؛ سپس در روزگار عثمانيها رواقهايى براى آن ساخته شد.

بناى فعلى مسجد در عهد سعوديها ساخته شده و مساحت آن تا پيش از توسعه فهد به حدود هجده هزار متر مربع ميرسد. اكنون اين مسجد داراى رواقهاى


1- الجعفريات، ص 64؛ الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 220

ص: 164

متعدد و نيز چهار مناره است كه در شرق و غربِ آن بر سرپا است.

مشعرالحرام يا مُزْدَلفه

حُجاج در راه بازگشت از عرفات به سوى مكه، از وادى مأزَمَيْن ميگذرند كه ميان دو كوه است. «مأزم» به معناى راه تنگ و به عبارت ديگر، تنگه است، اين اشاره به دو راه رفت و برگشتِ تنگِ اين ناحيه دارد. حاجى با عبور از اين وادى، به مزدلفه يا سرزمينِ مشعرالحرام ميرسد و در سوىِ ديگر مشعرالحرام؛ يعنى سمت منا، وادى محسِّر قرار دارد (1) كه با گذر از آن وادىِ كوچك، وارد منا ميشود. محدوده مزدلفه با تابلوهاى بسيار بزرگى معين شده و با جمله «بداية مزدلفه» يا «نهاية مزدلفه» ميتوان حدود آن را شناخت.

نامگذارى اين نقطه مزدلفه، يعنى محل ازدحام مردم، به دليل اجتماع تمامى حجاج در شب دهم ذى حجه در آنجاست. خداوند در قرآن از اين سرزمين ياد كرده است:

(لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (2)


1- درباره حدود وادى محسِّر بنگريد به فصلنامه «ميقات حج»، ش 3، صص 173- 182
2- بقره: 198

ص: 165

در فاصله شش كيلومترى مسجد نَمِره و پنج كيلومتر و نيمى مسجد خَيْف در منا، مسجد مزدلفه واقع است. اين مسجد در آغاز عهد عباسى، مساحتى حدود چهار هزار متر مربع داشته وتنها حصارى در اطراف آن بوده و سقف نداشته است. مسجد پيشگفته بارها بازسازى شده و سلاطين ترك عثمانى نيز در سال 1072 قمرى، آن را بازسازى كردند. در سال 1399 قمرى بناى جديد آن پايان يافت. اكنون مساحت مستطيل شكل آن حدود شش هزار متر مربع است.

سرزمين منا

سرزمين منا، (1) كه پس از گذشتن از وادى محسِّر آغاز ميشود، فاصله اى به طول حدود 5/ 3 كيلومتر و عرض تقريبى پانصد متر، ميان دو كوه ممتد قرار دارد و انتهاى آن به مكه ختم ميشود. حدود منا نيز با تابلوهايى مشخص شده و در مسير


1- براى «منى» چندين معنا به دست دادهاند. نخست آنكه آن كه را منى گفتهاند زيرا «يمنى فيها من الدماء، اى يراق» در آنجا خون ريخته ميشود. برخى با استناد به روايتى گفته جبرئيل را به آدم ياد كردهاند كه در منى به او گفت: أتمنّ الجنّة، آرزوى بهشت دارى. معناى ديگر كه از ابن عباس نقل شده آن است كه منى به معناى محلى است كه مردم اجتماع ميكنند، زيرا «ان العرب يسمى كل مجتمع للناس منى»، عرب هرجايى كه مجتمعى باشد آن را منى ميخواند. معناى ديگر آن است كه خداوند منت بر ابراهيم 7 نهاد و فديه اى به جاى فرزنش اسماعيل براى ذبح عطا كرد. شايد هم منت نهادن بر بندگانش باشد كه در آنجا گناهشان را ميبخشايد. افادة الانام، ج 2، ص 103.

ص: 166

مكه، جمره عقبه، حد منا به حساب ميآيد.

منا جايى است كه حجّاج از روز دهم تا دوازدهم- و برخى تا روز سيزدهم- در آن ميمانند. قسمت پايانى منا؛ يعنى عَقَبه، جايى است كه نخستين بار مسلمانان يثرب در آنجا با رسولخدا (ص) بيعت كردند و بيعت آنها با نام «بيعة العقبه» شهرت يافت. در اينباره، ذيل مدخل مسجد البيعه سخن خواهيم گفت. دورترين قسمت آن به مكه، وادى محسِّر است كه ميان مزدلفه و منا قرار دارد و محلى است كه گفته ميشود سپاه ابرهه در آنجا گرفتار عذاب الهى شدند.

گفتهاند كلمه «منا» بر گرفته از اين سخن جبرئيل به حضرت آدم است كه: «أتَمَنَّى الجَنّة؟»؛ «آيا آرزوى بهشت دارى؟» همچنين از امام رضا (ع) نقل شده است كه فرمود: منا را از آن جهت «منا» خوانند كه جبرئيل به ابراهيم (ع) گفت: «تَمَنّ عَلى رَبِّكَ ما شِئْتَ»؛ «هرچه ازخداوند ميخواهى، آرزو كن.» ابراهيم (ع) از خداوند خواست به جاى ذبح فرزندش، قوچى را بفرستد تا به عنوان فديه اسماعيل (ع)، آن را ذبح كند و خداوند آرزوى او را برآورده كرد. (1) كار اصلى حُجّاج در منا، چنان است كه در روز دهم، ابتدا جمره عقبه را رمى ميكنند. پس از رمى، «قربانى» و سپس «حَلْق» يا «تقصير» انجام ميشود و بدين ترتيب از حالت احرام بيرون ميآيند. آنان موظفند در روز يازدهم و دوازدهم هر سه جمره- اولى، ثانيه و عقبه- را رمى كنند و به علاوه شبها را- به تفصيلى كه در مناسك آمده است- در منا بيتوته كنند. اينها اعمالى است كه از پيش از اسلام در حج


1- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 91؛ علل الشرائع، ص 435

ص: 167

وجود داشته و آغازگر آن ابراهيم بوده است.

در حديثى از امام صادق (ع) آمده است: علت رمى جمرات آن است كه شيطان در محل جمره بر ابراهيم (ع) ظاهر شد. جبرئيل از ابراهيم خواست تا هفت سنگ به او بزند و با زدن هر سنگ تكبير بگويد. ابراهيم (ع) چنين كرد و اين سنّت شد. (1) محل استقرار حجاج در منى در دوره عثمانى

از همان صدر اسلام، دو جمره اولى و وسطى، از تمامى اطراف باز و قابل رمى بوده است؛ اما جمره عقبه، سينه كوه بوده و رسولخدا (ص) به گونه اى رمى مى كرده است كه سمت چپ ايشان، در پشت سر، مكه و سمت راستشان منا قرار داشته است. (2) بنابر روايات شيعه، مستحب آن است كه فرد رمى كننده، اين چنين كه


1- علل الشرائع، ص 437
2- التاريخ القويم، ج 6، ص 15

ص: 168

رسولخدا (ص) رمى مى كرده، رمى كند.

در سال 1376 ق عبدالله بن دهيش، رييس محاكم شرعى مكه، فتوا به تخريب اين كوه داد، مشروط بر آن كه از آن سوى رمى صورت نگيرد؛ اما اكنون از هر طرف به جمره عقبه رمى ميشود.

در گذشته و تا زمان دولت عثمانى، از شب عيد قربان و دو روز بعد، جشن و سرور در منا برپا و همه جا چراغان بوده است. يك زن شاعره اصفهانى كه در نيمه نخست قرن دوازدهم هجرى به حج مشرف شده و سفرنامه منظومى از سفر خويش فراهم آورده، وقتى منى را در جشن و سرور ديده، آن را اينگونه وصف كرده است: (1)

كنون بشنو تو از وصف چراغان كه كردندى فروزان آل عثمان

چنان جشنى دو شب اندر منا شد كه زهره بهر رقاصى به پا شد

دو فرسخ شد چراغان كوه و صحرا كه نتوان وصف او را كرد انشا

به هر سو تا كه كردى چشم كس كار فروزان بُد چراغان چون گل نار


1- سفرنامه منظوم حج، ص 79

ص: 169

غلط گفتم غلط، نورى نمايان منا چون لالهزارى از چراغان

فروزان شد ز هر سو صد اشاره قناديلش فزونتر از ستاره

ز بس سوى هوا موشك روان شد چراغانِ دگر در آسمان شد

گل غران چو بر غريدن آمد ز دهشت چرخ برگرديدن آمد

به گردش آمدى چون چرخك نار ز گردش اوفتادى چرخ دوّار

بس آتش بازى از انواع و اقسام كه كردندى فروزان مردم شام

يكى از مسائل فقهى مورد بحث در منا، آن بوده است كه آيا ساختمان در آنجا رواست يا خير. در اينباره، اختلاف نظريههاى فراوانى وجود داشته است. پيش از دوره وهابيها ساختمانهاى متعددى در منا بوده است؛ اما پس از آن، براى مدتى آن بناها تخريب شد و تا اين اواخر شيخ عبدالله بن باز با ساختن بناى دائمى در آنجا مخالف بود. از سال 1418 به اين سو، بناهاى جديدى ساخته شده است. اين بناها نه با مصالح معمول ساختمانى بلكه با پردههاى ضخيم است و تقريباً دائمى است. برخلاف گذشته كه چادرها پس از انجام مناسك برچيده ميشد، چادرهاى جديد در طول سال ثابت ميماند. همچنين راههاى اصلى و فرعى، همه سنگفرش يا آسفالت شده و به اين ترتيب منا در ايام حج، دلپذير شده است.

گفتنى است چادرهاى ايرانى در نخستين بخش منا، پس از عبور از وادى محسّر قرار دارد. اين بخش در عين حال كه از جمرات دور است، اما از نظافت و خلوتى

ص: 170

بيشترى از نظر رفت و آمد ساير حجاج برخوردار است.

در بخش ورودى به منا از سمت وادى محسِّر، قربانگاه قرار داشت (و دارد) كه گويا چيزى از آن در منا واقع نشده بود. از سال 1420 هجرى، قربانگاه اصلى به محل ديگرى در فاصله 500 مترى منا به نام مُعَيْصم انتقال يافته و به صورت مجهز و با تقسيم بخشهاى آن براى حجاج كشورهاى مختلف، به فعاليت مشغول است.

اين نيز گفتنى است كه روزهاى دهم تا دوازدهم 11- 13 ذى حجه را «ايام تشريق» مينامند. تشريق به معناى خشك كردن گوشتهاى قربانى است كه از اين طريق براى حفظ آنها از فاسد شدن استفاده ميشده و ماههاى بعد مورد استفاده قرار ميگرفته است.

در گذشته و از قرون نخست اسلامى، چندين مسجد در منى وجود داشته كه برخى از ميان رفته و برخى موجود است. درباره هر يك شرح مختصرى ميآوريم:

مسجد خَيْف

مسجد خَيف، مهمترين مسجد در منطقه منا است. درباره فلسفه پيدايش آن مسجد، روايت جالب توجهى وجود دارد. ميدانيم كه در سال پنجم هجرت، مشركان مكه به تحريك يهوديان، پيمان اتحادى را با برخى از قبايل عرب امضا كردند تا به مدينه حمله كنند و ريشه اسلام را از اساس بركنند. محلى كه آنان براى امضاى اين پيمان انتخاب كردند، جايى بود كه بعدها مسجد خيف در آنجا بنا گرديد. اين بدان معنى است كه در محل پيمان مشركان بر ضدّ اسلام، مسجدى بنا شد تا شكست اتحاد قريش با قبايل عرب را يادگار باشد.

خَيْف به محلى گويند كه از شدت كوهستانى بودن آن كاسته شده؛ اما هنوز به

ص: 171

صورت دشت در نيامده است. چنين منطقه اى در دامنه كوه صفايح قرار گرفته و مسجد خَيف در همين جا ساخته شده است.

بر اساس برخى روايات، مسجد خَيف شاهد خطبه مهم رسولخدا (ص) در حَجّةالوداع بوده است كه متن آن خطبه در روايات نقل شده است. (1) همچنين در روايات پيشوايان معصوم (عليهم السلام) توصيه شده است كه: كسى كه در منا است، بكوشد تا نمازهايش را در مسجد خيف بخواند، چرا كه در آن هفتاد پيامبر نماز خواندهاند. (2) در نقلى هم آمده كه مسجد خيف مدفن آدم (ع) بوده است، چنان كه قبر حوا در جده است. (3) در دعاى سمات نيز به اين مسجد اشاره شده است.

امام صادق (ع) فرمود: در مسجد خيف كه مسجدى در منا است، نماز بگزاريد. مسجد (محل نماز) رسولخدا (ص) در زمان حياتشان نزديك مناره مسجد به سمت قبله و چپ و راست آن تا سى ذراع بوده است ... اگر توانستيد در آنجا نماز بخوانيد، چنين كنيد كه هزار پيامبر (ص) در آنجا نماز خواندهاند. (4)


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 270
2- اخبار مكه، ازرقى، ج 1، ص 69
3- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 268
4- كافى، ج 4، ص 519

ص: 172

به هر روى، مسجد خيف از دير زمان بنا شده و از قرن سوّم، نخستين گزارشهاى تاريخى آن را، در دست داريم. مورّخان نوشتهاند كه در سال 240 قمرى سيل آن را تخريب كرد، سپس بر جاى آن مسجدى بنا گرديد و سيلبندى ساخته شد تا حفاظ مسجد باشد. مساحت مسجد در آن زمان 1500 متر مربع بوده است.

در اطراف مسجد خيف، رواقهاى كوچكى نيز بوده است. اين مسجد در سال 556 قمرى به دست جمال الدين اصفهانى وزير موصل و شام بازسازى شد. (1) مسجد خيف در قرن نهم هجرى بناى با شكوهى داشته است.

مسجد خيف در سال 874- توسط سلطان قايتباى از سلاطين مملوكى مصر- پس از آن كه خرابيهاى فراوانى بر آن وارد آمده بود، بازسازى شده ديوارهاى آن از سنگ و گچ ساخته شد. همچنين روى محراب آن قبه بزرگ مرتفعى ساخته شد، چنانكه در ميانه مسجد نيز قبه اى ساخته شد. (2)


1- وى از كسانى است كه خدمات فراوانى در حرمين كرده و هزينههاى زيادى را صرف بازسازى اماكن مختلفى در مكه و مدينه كرد. وى به سال 559 درگذشت و در شهرهاى بغداد و حله و كوفه و مكه نماز بر وى خوانده شده و بر كعبه طواف داده شد و در رباطى در شرق مسجد نبوى در فاصله پانزده مترى حرم پيامبر 9 دفن گرديد. بنگريد: افادة الانام، ج 2، ص 57- 58
2- وصف طولانى اين بازسازى را بنگريد در: اتحاف الورى، ج 4، ص 509- 513

ص: 173

بناى كهنه و عظيم مسجد تا عصر اخير بود، اما از رنگ و آب افتاده و تنها يك چهار ديوارى بود كه وسط آن بقعه اى بوده است كه مناره هم داشته و مشهور به مقام ابراهيم بوده است. مرحوم شيخ عباس قمى در مفاتيح نوشته است: كنار مناره، نماز مستحبى (6 ركعت) خوانده شود. در آن زمان كف مسجد، شنى بوده است. برخى هم آن را محلى ميدانند كه رسولخدا (ص) در آنجا نماز گزارده است.

بازسازى اخير مسجد در سال 1392 قمرى به دست دولت سعودى با بنايى بزرگ و رواقهاى متعدد و مساحتى حدود 23660 متر مربع انجام گرفته است. طول اين مسجد 182 و عرض آن 130 متر است.

درِ اين مسجد تنها در ايام بيتوته در منا باز است و در طول سال تقريبا مسدود است. متأسفانه در آن ايام هم، محل استراحت افراد بى سرپناه بوده و هيچ جاى عبادت در آن نيست. تنها در وقت نماز امكان خواندن نماز در آن هست.

مسجد البيعه

زمانى كه مردم يثرب با اسلام آشنا شدند، در ايام حج، و در جمره عقبه، براى نخستين بار با رسولخدا (ص) بيعت كردند و پس از آن بود كه اسلام در مدينه گسترش يافت. اين رويداد مهمى بود كه مسلمانان عظمت و بزرگى آن را درك كرده و به همين دليل، در محل اين بيعت، مسجدى ساختند كه به نام «مسجد البيعه» شهرت يافت.

تاريخى كه از بناى اين مسجد داريم دست كم به قرن دوم هجرى باز ميگردد. به نقل از ابن فهد، مسجد البيعه در سال 144 هجرى ساخته شده است. اين مطلب بر اساس كتيبه اى بوده كه در مسجد البيعه وجود داشته است. وى ذيل حوادث آن سال

ص: 174

مينويسد: در اين سال مسجدى بنا شد كه آن را مسجد البيعه مينامند؛ اين مسجد در نزديكى عقبه قرار دارد، جايى كه حدّ نهايى منا از طرف مكه است. مسجد ياد شده، در شِعبى است كه دست چپ كسى است كه از منا به سوى مكه ميرود. فاصله مسجد البيعه تا جمره عقبه يك غَلْوَه (1) يا اندكى بيشتر است. (2) همو ذيل حوادث سال 620 مينويسد: خليفه عباسى مستنصر بالله، در اين سال مسجد البيعه را كه در نزديكى منا است، تعمير كرد. (3) اخبارى درباره بازسازى آن در دوره عثمانى به دست سلاطين ترك نقل شده است. همچنين آمده است كه دو كتيبه در اين مسجد هست؛ يكى به ساخته شدن آن به دست ابوجعفر منصور در سال 144 هجرى و ديگرى به ساخته شدن آن در دوران مستنصر عباسى در سال 629 اشاره دارد. (4) در كتيبه اى كه از سال 144 برجاى مانده و روى ديوار غربى مسجد در خارج از مسجد نصب شده، آمده است: امر عبدالله اميرالمؤمنين ادامه الله ببنيان هذا المسجد


1- فاصله اى كه يك تير پرتاب ميشود.
2- اتحاف الورى، ج 2، ص 180
3- همان، ج 3، ص 38
4- التاريخ القويم، ج 6، ص 28

ص: 175

مسجد البيعة التى كانت اول بيعة بويع بها رسول اللّه صلى الله عليه و سلم. (1) و در كتيبه ديگر آمده است: هذا امر عبدالله امير المؤمنين أكرمه اللّه ببنيان مسجد البيعة لحاج بيت الله و ابن السبيل على يدى السرى بن عبدالله فى سنة أربع و أربعين و مائة، أعظم الله أجر أمير المؤمنين فيما أذن له به من عمل صالح أحسن عليه. (2) كتيبه ديگر از زمان مستنصر عباسى و مربوط به سال 625 است. اين كتيبه نيز به ديوار جنوبى مسجد البيعه چسبانده شده است.

بنابرين مسجدالبيعه از مساجد مورد توجه حجاج طى قرون متمادى بوده و زيارت ميشده است. ابن تيميه كه سنت زشت دورى از اماكن متبرّك را پايه گذارى كرده، به صراحت از اين مسجد و اين كه محلى متبرّك باشد، بدگويى كرده است. (3) اين نشان ميدهد كه در عصر وى مسلمانان به شدّت به اين مسجد علاقهمند بوده و در آن رفت و آمد داشتهاند.

مساحت مسجد در آخرين بازسازى 375 متر مربع و بدون سقف بوده است.

قطب الدين نهروالى نوشته است كه دو سنگ نبشته در اين مسجد است كه يكى بناى منصور عباسى و ديگرى مستنصر عباسى را در سال 629 نشان ميدهد. سنگهاى


1- الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 217
2- همان، ص 218
3- اقتضاء صراط المستقيم، ص 426

ص: 176

مزبور به ديوار مسجد چسبانده شده است كه ممكن است از بين رفته و آثار اين مسجد از بين برود. مرحوم ابراهيم دفتردار مصر امين، چشمه عين عرفات را تجديد بنا كرده و برخى از ديوارها و طاقهاى آن را ساخت، اما پيش از اتمام درگذشت. (1) محمد باقر شريف اصفهانى در قرن يازدهم نوشته است: مسجد البيعه؛ و آن مسجد در طرف چپ راه است، هرگاه از مكه به منى روند و ميان آن و حد منى اندك فاصله است و الحال منهدم است. در اينجا پيغمبر (ص) با هفتاد نفر از انصار بيعت نمودهاند. (2) در منبع ديگرى آمده است كه اين مسجد در سال يك هزار و دويست و پنجاه واندى در سلطنت عبدالحميدخان تعمير شد، در حالى كه يك رواق در قبله با محرابى داشت. مقابل آن، صحن بزرگى است با ديوارهاى بلند كه در حال حاضر آباد است. طول مسجد از محراب تا آخر صحن آن 38 ذراع و يك ششم است. (3) در شعبان 1422 همراه دوست ارجمند جناب آقاى فلاح زاده از آن ديدارى كرديم. مسجد به همان صورت باقى بود و در آن كنده شده بود. همين وضعيت در سال 1423 نيز كه دوباره مسجد را زيارت كرديم ادامه داشت.


1- الاعلام بأعلام البلد الحرام، ص 48
2- جواهر التاريخ المكى چاپ شده در مقالات تاريخى، دفتر شانزدهم، ص 263
3- افادة الانام، ج 2، ص 49

ص: 177

آخرين ديدار بنده از مسجد 1430 بود. در اين زمان منطقه منى بسيار توسعه يافته و بخشهايى از دو كوه در دو طرف جمرات برداشته شده و پلهاى چند طبقه تازه اى در اطراف آن ساخته شده است. در اين سفر، مسجد كه زمانى درون شعبى بر فراز تپه اى كه اطرافش كوه بود، قرار داشت، اكنون با صاف كردن آن كوهها، حتى تا دهها متر آن سوتر، اطراف مسجد خالى از كوه و تپه و در عوض خيابان كشى و پل سازى شده است. همين كه اين بنا با اين توسعه شگفت برجاى مانده بايد شكر كرد. در اين بازديد روشن شد كه هيچ تغييرى در مسجد داده نشده و كارگران اطراف در آن نماز ميخوانند.

سزاوار است حجاج، چند روزى را كه در منا هستند، به اين مسجد آمده و با اقامه نماز در آنجا، اين مسجد متبرك را از مظلوميت بيرون آورند؛ زيرا همان طور كه گفته شد، از محل اين مسجد است كه اسلام از حصار تنگ مكه بيرون آمد و به محيط مدينه نفوذ كرد و راه پيروزى را به سرعت پيمود. فاكهى در كتاب اخبار مكه به طور مفصل داستان بيعت عقبه را ذيل عنوان مسجد البيعه نوشته و اسامى كسانى از انصار را كه در آن شبِ ترسناك در عقبه با رسولخدا (ص) بيعت كردند، آورده است. در همين شب بود كه امام على (ع) در كنار محل ورودى شعب مراقب بود تا دشمنان به اينجا نفوذ نكنند. (1)


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، صص 245- 231

ص: 178

مسجدالنحر

مسجد ديگرى كه در مِنا ميان جمره اولى و وسطى بوده، مسجد النحر نام داشته است. روايت شده است رسولخدا (ص) در اين مسجد نماز ظهر را بجاى آورد و 63 قربانى خود را در آنجا ذبح كرد و به امام على (ع) فرمود كه شمار را تا صد برساند. بنا به نوشته فاسى اين مسجد هشت ذراع در هفت ذراع بوده است. عبدالله غازى (م 1365 ق) مينويسد: در حال حاضر اين مسجد آباد است و دو سنگ نوشته در ديواره آن در سمت محراب هست. مسجد در يك زقاق بسيار تنگى است. (1) بايد گفت دهها سال است كه به دليل توسعههاى جديدى كه در منى داده شده، اثرى از اين مسجد نيست. (2)

مسجد كَبْش

محل مسجد كبش «گوسفند» در دامنه كوه ثبير سمت چپ كسى است كه به سمت عرفه ميرود. وجه نامگذارى آن چنين است كه خداوند در اين مكان به جاى اسماعيل (ع) ذبيحى براى ابراهيم (ع) فرستاد. برخى آن را همان مسجد النحر دانسته و فى ما بين جمره اولى و وسطى گفتهاند. (3)


1- افادة الانام، ج 2، ص 50
2- التاريخ القويم، ج 6، ص 28
3- بنگريد: افادة الانام، ج 2، ص 50

ص: 179

مسجد كوثر

مسجد كوثر يكى ديگر از مساجد منا بوده و گفتهاند كه سوره كوثر در اين مسجد بر رسولخدا (ص) نازل شد. اين مسجد با ساختمان پُلْهايى كه در اطراف منا برپا شده، از ميان رفته است.

مسجد صفائح

در جنوب مسجد خِيف و در دامنه كوه صفائح، مسجد ديگرى به نام «مسجد صفائح» يا «مسجد مرسلات» بوده است. در اين مسجد، غارى بوده است كه آن را به «غار مرسلات» ميشناختهاند. به روايت بخارى، عبدالله بن مسعود گويد: با رسولخدا (ص) در غارى در منى بوديم كه سوره مرسلات نازل گرديد. (1) همچنين گفته شده است كه رسولخدا (ص) در آنجا به استراحت پرداخته و بر روى سنگى كه سرش را روى آن نهاده، اثرى برجاى مانده است. البته بيش از هفتاد سال است كه اثرى از اين مسجد نيست. (2)

مسجد تنعيم (عائشه)

در مدخل ورودى مكه، از راه مدينه، منطقه اى است به نام نعمان كه ميان دو كوه ناعم و نعيم قرار گرفته است. اين منطقه حدود ده كيلومتر با مسجد الحرام فاصله


1- بخارى، ج 2، ص 650، افادة الانام، ج 2، ص 64
2- بنگريد: التاريخ القويم، ج 6، ص 27

ص: 180

دارد. تنعيم نام درختى است كه در باديه شناخته شده است.

مسجد تنعيم از مكانهايى است كه به عنوان ميقات عمره مفرده معين شده است. زمانى اين مسجد به نام مسجد عايشه هم شهرت يافت؛ زيرا رسولخدا (ص) به او دستور داده بود تا از اين محل مُحْرِم شود.

كتيبه اى برجاى مانده است كه بازسازى اين مسجد را در سال 310 توسط مقتدر عباسى نشان ميدهد. در اين كتيبه نام مسجد، مسجد عائشه آمده است. (1) چنان كه كتيبه سنگى ديگر برجاى مانده تجديد بناى آن را توسط ابوالمظفر صلاح الدين يوسف در سال 619 نشان ميدهد. (2) به هر روى مسجد تنعيم در قرون متوالى مورد توجه مورّخان و سفرنامهنويسان بوده و بارها بازسازى شده است. در دوره عثمانى اين مسجد بازسازى شده، ولى فاقد سقف بوده است. در سال 1398 قمرى، اين مسجد بار ديگر به صورت زيبايى بازسازى شد و مساحت آن به حدود 1200 متر رسيد. مسجد ياد شده دقيقا در مرز حرم قرار داشته و در برابر آن، در وسط و كنار خيابان، ستونهايى كه علامت ورود به منطقه حرم است، ديده ميشود.

مسجد امام على (ع) در تنعيم

از اين مسجد جز يك يادداشت مختصر چيزى در دست نيست و آن همان است كه ابن فهد درباره ابن زبير و محل محرم شدن او آورده است: عبدالله بن زبير از محلى در برابر مسجد عايشه كه به مقدار يك تير از آنجا فاصله داشته محرم شد. اين محل نزديك مسجدى بود كه منسوب به على (ع) بوده است. (3) گفتنى است كه وى اين مطلب را در ذيل حوادث سال 64 هجرى آورده است.

در فاصله 200 مترى مسجد تنعيم، يعنى دويست متر مانده به خط ورودى حرم، نزديك كوه، محلى است كه يكى از اصحاب پيامبر (ص) با نام خُبيب بن عدى به شهادت رسيد. بنا به نوشته سيره نويسان، وى از اسيران واقعه رَجيع بود كه طى آن رويداد در سال چهارم هجرت، به دست قريش افتاد و وى را در اين نقطه كشتند. گويا بعدها در جاى شهادت وى مناره اى ساخته شده است كه به نوشته كُردى تا سال 1377 ق برپا بوده است. (4)

مسجد جِعْرانه

يكى ديگر از ميقاتهاى عمره مفرده، منطقه جِعْرانه (يا جِعرّانه) است. روايت شده است كه رسولخدا (ص) پس از بازگشت از جنگ حُنَين، نزديك به پانزده روز در


1- متن كتيبه را بنگريد در: الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 228
2- همان، ص 229
3- اتحاف الورى، ج 2، ص 76
4- التاريخ القويم، ج 5، ص 154

ص: 181

جعرانه توقف نمود و غنايم جنگ با هوازن را ميان مردم تقسيم كرد. در جعرانه مسجدى به نام «مسجد الرسول» معروف است. در اينكه آيا رسولخدا (ص) در محل فعلى اين مسجد نماز گزارده است يا نه، روايت تاريخى خاصى در دست نيست، جز آنكه آن حضرت چندين روز در اين منطقه بوده است.

مسجد الرسول (ص) در سمت چپ وادى جعرانه واقع است. اين مسجد در سال 1263 قمرى توسط همسر يكى از شاهان حيدرآباد هند بازسازى شد كه از وى كتيبه اى نيز در مسجد به يادگار مانده است. مسجد جعرانه بار ديگر در سال 1370 و سپس در سال 1384 قمرى، توسط وزارت اوقاف سعودى در مساحت بيشترى بازسازى شد. مساحت فعلى مسجد 1600 متر مربع و معمارى آن شبيه مسجد تنعيم است.

در حال حاضر مسجد مزبور در شهركى به همين نام جعرانه واقع است كه در فاصله 24 كيلومترى شمال شرق مكه بوده و دو مسير، يكى از طريق وادى سَرِف، از راه دُوَيْده و ديگرى از راه شرائع است.

شايد بى مناسبت نباشد اشاره اى هم به وادى سرف داشته باشيم كه در مسير وادى جعرانه و 12 كيلومترى شمال غرب مكه ميان وادى تنعيم و وادى فاطمه است. وادى سَرِف محلى است كه رسولخدا (ص) در سال هفتم هجرى، زمانى كه براى انجام عمره مفرده به مكه مشرف شدند، در آنجا با ميمونه ازدواج كردند. شگفت آن كه ميمونه بعدها در همين وادى درگذشت و همانجا مدفون شد.

در وادى سرف، مسجدى در كنار مزار ميمونه، تا همين اواخر بوده اما به تدريج از ميان رفته است. تصويرى از مسجد ياد شده در سفرنامه سنوك موجود بوده و بر اساس آن توان گفت كه معمارى آن شبيه مسجد تنعيم در بناى قديمى آن بوده

ص: 182

است. (1)

مسجد شجره در حديبيه

سه مسجد با اين نام شهرت دارد. نخست مسجد شجره در مدينه كه ميقات است. دوم مسجد شجره در داخل مكه نزديك پل سليمانيه؛ سوم مسجدى با همين نام كه در منطقه حُدَيبيه در نزديكى مكه بوده است. نام اين منطقه برگرفته از درخت حدباء است، همان درختى كه عمر دستور قطع آن را داد. اين منطقه در 24 كيلومترى غرب مسجد الحرام است و در حال حاضر به آن شُمَيْسى گفته ميشود.

رسولخدا (ص) در سال ششم هجرت براى انجام عمره به مكه آمد، اما مشركان مانع شدند و آن حضرت براى اينكه با آنها درگير نشود، به طرف غرب تغيير مسير داد و در حديبيه كه در مسير قديمى جدّه واقع است، توقف نمود و سپس نماينده اى به مكه فرستاد و پس از آنكه اين نماينده از مكه برنگشت! آن حضرت زير درختى با اصحاب خود بيعت كرد تا در برابر دشمن بايستند. اين بيعت با نام «بيعت رضوان» و «بيعت شجره» شناخته ميشود. با بازگشت نماينده رسولخدا (ص) از مكه، جنگ منتفى شد و سپس با گفتگوهايى كه با قريش صورت گرفت، صلح حديبيه ميان آنان منعقد شد.

در جاى اين درخت، مسجدى با نام مسجد شجره بنا شده بود كه دولت سعودى آن را خراب كرد. خليفه دوم نيز در زمان حكومت خود، اين درخت را از ريشه


1- الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 237

ص: 183

كَند! (1) فاكهى از مسجدى در حديبيه ياد كرده كه نامش مسجد آل كُرْز بوده و مردم بر اين باور بودهاند كه رسولخدا (ص) در آنجا نماز خوانده است. (2) در معجزات رسولخدا (ص) آمده است كه چاهى در حديبيه بود كه در ايام اقامت سپاه آن حضرت، آب را كشيدند و قطره اى در آن نماند. حضرت بر لب چاه آمد، آبى خواست، در دهان مبارك كرد و آن را در چاه ريخت و پس از آن بود كه چاه سرشار از آب شد. (3) آنچه كه در منطقه حديبيه به عنوان محل مُحْرم شدن وجود دارد، مسجدى است با نام مسجد شُمَيسى به اسم چاهى كه در اين نقطه وجود داشته «بئر شميس» ناميده شده است. اين مسجد بنايى تازه دارد و كسانى كه از مسير جده قديم به شهر مكه وارد ميشوند، در فاصله حدودا 20 كيلومترى شهر مكه، در اين مسجد محرم ميشوند.

در حال حاضر، شهركى به نام حديبيه هست كه مركز تفتيش ماشينهاى عبورى به


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 5، صص 77 و 78
2- همان، ج 5، ص 82
3- البداية و النهاية، ج 6، ص 94

ص: 184

سمت جده يا مكه در آنجاست، با دو مسجد خراب شده، شمارى چاه، و باغاتى چند. چندين مؤسسه دولتى هم در آنجا هست، با يك بقالى، يك چاه قديمى، و يك سبيل (اهداى آب) كه از زمان عثمانيها مانده و زمان عبدالعزيز به سال 1362 ق تجديد بنا شده است. (1)

مسجد غدير خم

درست در نقطه اى كه رسولخدا (ص) امام على (ع) را به جانشينى خود برگزيد از سوى محبان و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام) مسجدى بنا شد و از همان زمان به بعد، اهلبيت (عليهم السلام)، شيعيان خود را تحريض به رفتن به اين مسجد ميكردند.

در اينباره روايات فراوانى در مصادر روايى شيعه نقل شده است.

در يك روايت آمده است: حسّان جمّال گويد: امام صادق (ع) را از مدينه به مكه نقل ميكردم. وقتى به مسجد غدير رسيدند، نگاهى به سمت چپ مسجد كرده فرمودند: اينجا قدمگاه رسول الله است؛ جايى كه فرمود: من كنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه. (2) امام صادق (ع) فرمودند: نمازگزاردن در مسجد غدير مستحب است. آنجا جايى


1- الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 69
2- كافى، ج 4، ص 566

ص: 185

است كه رسولخدا (ص) على را منصوب كرد و خداوند در آنجا حق را آشكار نمود. (1) اين روايات سبب شده است تا شيعيانى كه عازم حج ميشدند هر زمان كه امكانات و وسائل زيارت مسجد غدير فراهم بود، به آنجا رفته نماز ميگذاردند.

شهيد اوّل در كتاب «ذكرى» نوشتهاند كه تا زمان ما مسجد غدير در نزديك جحفه باقى مانده و ديوارهايش همچنان سرپاست و راه حج غالبا از كنار آن ميگذرد. (2) در بسيارى از سفرنامههاى حج از مسجد غدير ياد شده است.

درباره محل دقيق مسجد غدير به ويژه پس از ساليانى دراز كه مسير كاروانها عوض شده است، اكنون دو نظريه وجود دارد:

1. نخست توضيح استاد عبدالهادى الفضلى از علماى برجسته شيعه قطيفى است:

منطقه غدير در نقطه اى واقع شده است كه در حال حاضر به آنجا «الغربه» گفته ميشود. كسى كه از مدينه به سمت جده ميرود به مفرق جُحفه در نزديكى شهر رابغ ميرسد. ميان مِفْرق و مسجد ميقات حدوداً 10 كيلومتر راه است. ميبايد از مسجد ميقات به طرف قصر عُلياء رفت. اين مسير كاملا رملى است. قصر علياء در نزديكى قريه جحفه در مسيرى است كه به مكه ميرود. ميان مسجد ميقات و قصر علياء 5 كيلومتر است. از اين راه ميتوان به الغربه هم رفت. يافتن مسير به دليل رملى بودن دشوار است. منطقه غدير نزديك حدود حرّه است. جايى كه زمين آن


1- همان.
2- بحار الانوار، ج 97، ص 225

ص: 186

سنگهاى سياه دارد و قابل زراعت نيست. در انتهاى حَرّه، وادى وسيعى ديده ميشود؛ همان جايى كه چشمه غدير هم هست. در اينجا بود كه رسولخدا (ص) توقف كرد تا ابلاغ الهى را به مردم برساند. اين وادى ميان دو كوه است كه وادى مزبور را از سمت شمال و جنوب در برگرفته و آب غدير از نزديك دامنه جنوبى آن كه بسيار بالاتر از كوه شمالى است، سرچشمه ميگيرد. براى كسى كه ميخواهد به غدير برود دو راه وجود دارد:

اول راهى كه از مفرق جحفه در كنار فرودگاه رابغ آغاز شده و مسير 9 كيلومترى را تا قريه جحفه بايد بپيمايد. سپس از قريه جُحْفه به سمت راست رفته دو كيلومتر در راهى كه رملى و سنگى است برود. با پايان يافتن آن به وادى غدير ميرسد.

دوم آن كه از محل جدا شدن راه مكه- مدينه به سمت رابغ حركت كرده بعد از 10 كيلومتر به راهى فرعى ميرسد كه به سمت غدير ميرود. از رابغ تا غدير 26 كيلومتر است.

به طور كلى منطقه غدير خم در شرق مسجد ميقات در جحفه به مسافت 8 كيلومتر است. جنوب آن 26 كيلومتر با شهر رابغ فاصله دارد. در آنجا آثار قديمى از مسجدى كه بنا شده بود يافت ميشود.

براساس آنچه در منابع جغرافى و حديثى آمده است جحفه قديم، حداكثر فاصله اى كه با مسجد غدير داشته سه ميل يعنى بين سه تا پنج كيلومتر بوده و مطلبى جز اين پذيرفته نيست.

2. توضيح استاد مرحوم محمد باقر نجفى:

ايشان معتقد بودند كه غدير كه در مآخذ به آن اشاره شده و همه گفتهاند كه در فاصله نزديكى با جحفه بوده ربطى به الغربه ندارد و بر اساس آنچه در كتابهاى

ص: 187

جغرافى قديم آمده، در جايى به نام الخرار است. وى معتقد است كه غدير در 3 ميلى مسجد ميقات فعلى است. در واقع دو نقطه حساس در جُحْفه بوده است، يكى مسجد ميقات و ديگرى مسجد غدير كه با فاصله اى اندك از آن بوده است. حربى در قرن سوم نوشته است، در جحفه دو مسجد هست، يكى مسجد النبى (ص) كه به آن عزور گفته ميشود؛ و در انتهاى آن نزديك دو علم، باز مسجدى براى پيامبر (ص) هست كه به آن مسجد الائمه گفته ميشود. در اين نظريه، مسجد غدير دقيقا در جايى بوده است كه در قرن سوم تا ششم به نام جُحفه، بازار و مسجد بوده و ياقوت در اوائل قرن هفتم نوشته است كه اكنون خراب است. جحفه كه قريه اى آباد بوده، در دوره ايوبيان و به موازات رشد بندر جده، خرابى به آن راه يافته است.

به نظر ايشان مسجد غدير در شمال شرقى مسجد ميقات فعلى، جايى كه يك بناى تاريخى كهن با نام قصر علياء مانده، ميباشد. موقعيت جغرافياى اين حصن يا به گفته مردم آن حوالى، قصرعلياء درعرض جغرافيايى 44./ 22 و طول 07/ 39 دقيقاً 16 كيلومترى شهر رابغ، در كنار بحر احمر و 9 كيلومترى شرق جاده ساحلى مدينه، جده و مكه است. (1)

به هر روى در روايات اهل بيت (عليهم السلام) از اين مسجد ياد شده و نماز خواندن در آن توصيه شده است. (2) گزارش اين مسجد در قرنهاى مختلف در كتابهاى تاريخى ثبت


1- گزارش آقاى نجفى را در مجله ميقات، ش 42 به طور كامل ملاحظه فرماييد.
2- الكافى، ج 4، ص 566؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 335؛ مصباح المتهجد، ص 709

ص: 188

شده است. به خاطر وجود همين روايات است كه فقهاى شيعه در آثار خود استحباب نماز خواندن زائران را در اين مسجد يادآور شدهاند. (1)

مسجد فتح

مسجد فتح در منطقه جموم در وادى فاطمه در نزديكى چشمه آبى قرار دارد، جايى كه سپاه اسلام در آنجا مجتمع شد تا بتواند به طور متحد و متمركز وارد مكه شود. در همين نقطه بود كه ابوسفيان به ديدار پيامبر (ص) شتافت و اسلام آورد. اين مسجد در سال 1397 ق توسط شيخ حسن بكر محمد قطب بازسازى شد. (2) در نقطه ديگرى در منطقه روضه در وادى فاطمه مسجدى با نام مسجد الروضه است كه در اواخر دوره عثمانى بنا شده است.


1- فهرستى از اين اقوال فقها را ملاحظه فرماييد در مقاله «مسجد غدير» از محمد جعفر طبسى، فصلنامه «ميقات حج»، ش 12، صص 140- 138
2- الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، ص 234

ص: 189

ساير آثار مذهبى و تاريخى مكّه مكرّمه
شِعْب ابى طالب

منطقه كوهستانى پيرامون مكه، سبب به وجود آمدن شِعْبهاى بسيارى در مكه و اطراف آن شده است. شِعْب به محدوده قرار گرفته ميان دو كوهِ نزديك به هم گويند و ممكن است وسعت آن به اندازههاى مختلف باشد. گفتنى است فاصله دو كوه، كه مرز خروجى شهر است، «ثنيّه» ناميده ميشود.

وجود شعبهاى زياد در مكه، سبب پيدايش اين ضرب المثل شده است كه: «اهل مكة اعلم بشعابها»؛ «مردم مكه شعبهاى خود را بهتر از ديگران ميشناسند.»

پيشتر آورديم كه وقتى قُصَىّ بن كلاب بر مكه حاكم شد، هر خاندانى از قريش را در جايى از مكه سكونت داد. او وَجْه كعبه را، كه شامل شعب ابى طالب به سمت مَعْلات مكه بود، براى خاندان خود و فرزندانش عبدمناف و عبدالدار برگزيد. اين شعب، به لحاظ نزديكى به كعبه، بهترين نقطه مكه بوده و در اصل حد فاصل كوه ابوقبيس و كوه خَنْدمه است.

شِعْب مزبور در اختيار خاندان بنيهاشم بوده و در دورههاى مختلف به نامهاى متفاوتى چون «شعب بنيهاشم»، «شعب ابى طالب»، «شعب على بن ابى طالب» و «شعب ابى يوسف» ناميده ميشده است. چهرههاى برجسته اين خاندان در اين شعب به دنيا آمده و در آنجا زندگى كردهاند.

محل شعب شامل فضاى وسيعى است كه اكنون سنگفرش شده و محل خواندن

ص: 190

نماز و استراحت حجاج در ايام حج است. زمانى كه زائر از مسجدالحرام خارج ميشود و از باب العباس، باب على يا باب السلام بيرون ميآيد و از مسعى هم عبور ميكند، به فضاى بازى ميرسد كه در پايين كوه ابوقبيس سنگفرش شده است. ادامه اين مسير تا محل دستشوييها در دست چپ و بعد از اندكى به سمت خيابان، بخش مهمى از شعب ابى طالب است.

اين شعب، كه محل سكونت بنيهاشم بود، همان محلى است كه رسولخدا (ص) همراه خاندان خود، به مدّت سه سال در محاصره ساير خاندانهاى قريش قرار گرفت و با مشقت و رنج آن دوران را سپرى كرد. ابوطالب به عنوان بزرگ بنيهاشم، همراه فرزندانش جعفر و على (ع) مهمترين نقش را در دفاع از رسولخدا (ص) بر عهده داشت.

شعب ياد شده، محل تولد رسولخدا (ص) بوده و خانه خديجه كه محلّ زندگى حضرت با وى بوده و فاطمه زهرا (س) نيز در آن متولّد شده، همين جا بوده است.

در حال حاضر، تنها بخشى از محلّه شعب ابى طالب باقى مانده كه نام آن سوقالليل و بر فراز كوه است. محله سوق الليل شامل خانههايى است كه در روى كوه، مقابل مسعى ساختهاند. خانهها و اماكن تاريخى موجود در شعب، در توسعههاى مختلف مسجد، جزو مسجد شده است. گفتنى است كه بخشى از شعب در اين سوى مسعى، يعنى در فاصله مسجد تا مسعى بوده كه اكنون جزو مسجد شده است. طبعا خانه امّهانى، دختر ابوطالب كه در توسعه مسجد در زمان مهدى عباسى جزو مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در اين صورت، بايد شعب ابى طالب را محله اى بزرگ تصور كرد كه اطراف آن را به طور عمده كوه خندمه، كوه ابوقبيس و مسجدالحرام در محاصره داشته است. در كنار شعب ابى طالب، شعب عامر بوده كه هنوز نيز به همين نام از آن ياد ميشود، در حال حاضر شعب ابى طالب به نام

ص: 191

شعب على (ع) شهرت دارد. (1)

مولِدُ النبى (ص)

خانه اى را كه رسولخدا (ص) در آن متولد شد و در محل شعب ابى طالب يا به عبارت دقيقتر سوق الليل قرار داشت، «مولد النبى (ص)» يا محل ولادت پيامبر مينامند. در قرن دوم هجرى، خيزران، مادر هارون، آن محل را خريد و به مسجد تبديل كرد. ازرقى در قرن سوم از آن با عنوان «البيتُ الّذى وُلِد فيه رسولُ الله» ياد كرده و نوشته است كه آنجا خانه محمد بن يوسف، برادر حجاج بود تا آنكه خيزران- مادر هارون الرشيد- آن را خريد و مسجد كرد. ازرقى تأكيد ميكند كه درباره اين خانه و اين كه مولد النبى (ص) است، كمترين ترديدى وجود ندارد. (2) در قرنهاى بعد، مسلمانان اين محل را بسيار گرامى و محترم ميداشتند و به ويژه در 12 ربيع الاول شب تولد رسولخدا (ص) مراسمى در آنجا برگزار ميكردند. فاسى وصف دقيقى از آن به دست داده است. (3) چنان كه در دوره مماليك بارها


1- درباره شعب ابى طالب بنگريد به مقاله آقاى سيدعلى قاضى عسكر در فصلنامه «ميقات حج»، ش 3، صص 171- 140
2- تاريخ مكه، ازرقى، ج 2، ص 198
3- شفاء الغرام، ج 1، ص 510

ص: 192

بازسازى شد. (1) الملك المظفر غسانى حاكم يمن و پيش از او فرج بن بَرَقوق از سلاطين مملوكى، و پيش از وى اشرف شعبان حاكم مصر و قبل از او، براى نخستين بار الناصر عباسى، در آنجا بناهايى ساخته بودند. (2) مولد النبى (ص) در سال 1009 مناره اى هم داشته است. (3)

سلاطين عثمانى به اين محل توجه زيادى داشتند. از جمله سلطان سليمان فرزند سليم، در سال 935 دستور بازسازى مولد النّبى (ص) را داد. همچنين سلطان محمدبن مراد عثمانى (م 1012)، به يكى از آغايان دربار خود با نام غضنفرآغا دستور داد تا آنجا را بازسازى كند. او نيز با صرف پول فراوان، بنا و مناره بزرگى براى آن ساخت وموقوفاتى جهت آن در مملكت عثمانى معين كرد و براى آنجا، مؤذن و خادم و امام جماعت گمارد. مدرسى را نيز معين كردند تا هفته اى دو روز در آنجا تدريس كند. (4) محمد على پاشا حاكم مصر نيز به دستور سلطان محمود خان عثمانى در سال 1230


1- افادة الانام، ج 2، ص 70
2- منائح الكرم، ج 3، ص 264 و 265
3- الارج المسكى، ص 180
4- منائح الكرم، ج 3، ص 506

ص: 193

به بعد، آن را تعمير كرد. آخرين تعمير گويا زمان عبدالمجيد خان بوده است. (1) يك زائر كه در سال 1315 قمرى به زيارت اين خانه توفيق يافته، مينويسد:

«روز جمعه، چهاردهم، به زيارت حضرت رسول (ص) در موضعى كه مشهور به مولدالنبى (ص) است، رفتيم و آن موضع واقع است در سوق الليل. از در داخل شديم و تخميناً چهارده پله پايين رفتيم. وارد اتاقى شديم كه مسمّى به مسجد است. بعد از آن، به اتاق ديگر رفتيم. در اين اتاق ضريحى است. درِ ضريح را خادم باز كرد. داخل در اين ضريح گودالى واقع است. در وسط آن سنگ سبزى بود كه محل تولد حضرت ختمى مرتبت بود. آن موضع مطهّر را تقبيل نموده و صورت را بر آن ماليده و به خاك پاك و غبار نور آثار آن مكان رفيع البنيان، كه رشك كحل الجواهر است، ديده را منوّر نموده، پس از آن در مسجد آمده هر يك دو ركعت نماز تحيّت بجا آورديم و از آن مكان بيرون آمديم.» (2) در پى روى كار آمدن دولت سعودى، همزمان با خراب كردن بقاع متبرّكه، محل مولد النبى (ص) هم تخريب شد. تنها با اصرار شيخ عباس قطان (م 1370) شهردار وقت مكه (1347- 1364 ق) و درخواست وى از ملك عبدالعزيز، قرار بر آن شد تا در آنجا كتابخانه اى بنا كنند كه به آن «مكتبة مكّة المكرّمه» نام نهادند و تاكنون برقرار


1- افادة الانام، ج 2، ص 71
2- سفرنامه ملا ابراهيم كازرونى، ميراث اسلامى ايران، دفتر پنجم، ص 366. وى در ادامه از زيارت خانه خديجه 3 نيز سخن گفته است.

ص: 194

است. (1) اكنون بسيارى از مسلمانان، به ويژه زائران تركيه كه بيش از ديگر كشورها، از سابقه آن آگاهند، پشت درِ آن اجتماع ميكنند و نماز ميخوانند. اخيراً كه آمد و شد اين قبيل افراد زياد شده است، دولت، ضمن نصب تابلويى در آنجا توصيه كرده است كه اين محل به هيچ روى متبرك نيست و نماز خواندن در آنجا جايز نميباشد!

با اجراى طرح تخريب بخش وسيعى از نواحى شرقى- شمالى مسجد الحرام و در حالى كه دهها هتل و هزاران مغازه از بين رفته است، بناى مولد النبى همچنان پابرجا مانده و امسال (1388) نيز زيارت شد. اميد كه محل اين بناى تاريخى دست كم در قالب همين كتابخانه باقى بماند.

خانه حضرت خديجه كبرى (س)

خانه منسوب به حضرت خديجه (س)، محلّ زندگى مشترك پيامبر (ص) و همسرش خديجه و محلّ تولد فاطمه زهرا (س) بوده است. اين خانه مورد عنايت و توجّه مسلمانان بوده و يكى از بهترين مكانهاى مكه شناخته مى شده است. در نقشه اى كه از اين خانه هست مصلّاى رسولخدا (ص) و مولد فاطمه (س) مشخّص گرديده است. بر اساس نقلهاى تاريخى، محل تولد حضرت زهرا (س) در خانه مادرش خديجه بوده كه خانه ياد شده نيز در شعب ابى طالب بوده است.

پس از هجرت پيامبر (ص)، عقيل اين خانه را تصرف كرد؛ گويا نزديكتر از او به


1- فى رحاب بيت الله الحرام، ص 263؛ التاريخ القويم، صص 173- 171

ص: 195

رسول خدا (ص) كسى نبوده تا در آن حيص و بيص فشار قريش، خانه را تصرف كند. بعدها معاويه، خانه ياد شده را از عقيل خريد و آن را تبديل به مسجد كرد. در نزديكى همين خانه، ابوسفيان نيز خانه اى داشته است. اين همان خانه اى است كه رسولخدا (ص) در فتح مكه فرمود: «مَنْ دَخَلَ دارَ أبى سُفْيان فَهُوَ آمِن». (1) به نوشته محمد طاهر كُردى، روى اين محل، در گذر تاريخ، بناهاى فراوانى ساخته شده و آخرين آنها بنايى است كه به عنوان «محل ولادت حضرت زهرا (س)» ساختهاند. بانى اين بنا نيز شيخ عباس قطان شهردار مكه بوده كه به سال 1368 قمرى، در آنجا محلى براى حفظ و قرائت قرآن بنا كرد. ابن بنا تا زمان تأليف كتاب كردى، به عنوان مدرسه حفظ قرآن برقرار بوده است. (2) پيش از اين، در دوره عثمانى، در محل خانه خديجه، تكيه اى ساخته شده بود كه به نام «تكية السيدة فاطمه» شهرت داشت. (3) در بازسازيهاى اخير، محل خانه خديجه و مدرسه ياد شده، از ميان رفته است.

نكاتى درباره چند محل تولد

پيشتر گفتيم كه در مولد النبى (ص) كه در سوق الليل بوده، اكنون «مكتبة المكة المكرّمه» قرار دارد. اين بنا تنها بنايى است كه در فضاى باز پشت مسعى و روبروى كوه ابوقبيس برجاى مانده است. در فاصله اندكى از آن، محل خانه خديجه بوده كه در آنجا «مولد السيدة فاطمة الزهراء (س)» بوده است.

فاسى مينويسد: سه نقطه در اين خانه هست كه زيارت ميشود؛ نخست «مولد فاطمه (س)»، دوم جايى كه آن را «قبّة الوحى» مينامند و سوم «المختبأ». وى سپس ميافزايد: در آن، جاهاى ديگرى است كه صورت مسجد دارد. بنا به نقل محب الدين طبرى، اين خانه بهترينِ مكانها، پس از مسجد الحرام در مكه است. (4) نقطه اى ديگر از شعب ابى طالب، به عنوان «مولد على (ع)» شناخته شده كه البته در تعارض با اخبارى است كه محلّ تولد آن حضرت را در درون كعبه ذكر كرده است. (5) جاى ديگرى از مكه به «مولد حمزه» مشهور است. محل آن بنا به نقل فاسى، در پايين مكه (مسفله) نزديك باب اليمن بوده است.

محل ديگرى به عنوان «مولد جعفر» در نزديكى دار ابى سعيد، نزديك دارالعجله


1- بحار الانوار، ج 21، ص 103
2- التاريخ القويم، ص 174
3- همان.
4- العقد الثمين، ج 1، ص 98
5- در اين باره بنگريد به كتاب: مولود كعبه، علامه محمدعلى اردوبادى، ترجمه عيسى اهرى، قم، رسالت، 1379

ص: 196

بوده است. فاسى گويد: برخى آن را مولد جعفر بن ابى طالب ميدانند؛ اما بر بالاى آن كتيبه اى است كه بر رويش نوشته شده: «مولد جعفر الصادق و دخله النبى (ص)». فاسى ميافزايد: منافاتى ندارد كه هم رسولخدا (ص) به آن داخل شده باشد و هم مولد جعفرالصادق باشد.

خانه ارقم بن ابى ارقم

ارقم، هفتمين شخصى بود كه اسلام را پذيرفت. خانه او در كنار كوه صفا بود و محل امنى براى مسلمانان محسوب ميشد. در نقلى آمده است كه زمانى چهل مرد و بيش از ده زن در آنجا مخفى شده بودند. (1) به هر روى رسولخدا (ص) در سال چهارم بعثت همراه يارانش در آنجا بسر ميبرد و كسانى كه قصد مسلمان شدن داشتند، به آنجا، نزد آن حضرت هدايت ميشدند. اين خانه در تاريخ اسلام بگونه اى اهميت داشته كه به صورت يك مقطع تاريخى درآمده است و حوادث دوران مكه در كتابهاى سيره با ذكر اينكه قبل از خانه ارقم رخ داده يا بعد از آن، مشخص ميشود.

اين خانه را خيزران، همسر مهدى عباسى و مادر هارون، كه در سال 171 به حج آمده بود، خريد و در تاريخ به نام او؛ يعنى «دار خيرزان» شهرت يافت. مسلمانان با آگاهى نسبت به ارزش اين خانه، آن را مسجد كردند؛ شايد هم خود خيزران آن را به صورت مسجد درآورده است. محل ياد شده كه مركزى براى حفظ قرآن بچهها بوده، در فاصله 48 مترى ابتداى سعى از كوه صفا قرار داشته و در سال 1375 هجرى


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 14

ص: 197

قمرى در توسعه اى كه زمان سعود بن عبدالعزيز صورت گرفت، داخل مسجد گرديد. (1) اكنون به ياد آن، اولين درى كه از آن سمت به مسجد باز ميشود، به عنوان باب ارقم نامگذارى شده و احتمال داده شده است كه محل آن در جاى پله برقى باشد كه در اين قسمت ساخته شده است.

در نقلهاى تاريخى آمده است كه خانه ارقم بر روى صفا بوده است؛ «أَسْلَمَ الأرقم سابع سبعة و كانت دارُهُ عَلَى الصَّفا». مقصود از اين سخن، آن است كه خانه ارقم كه در دامنه صفا بوده، امروزه داخل مسجد شده و تنها بخشى از خود كوه صفا در ابتداى مسعى، برجاى مانده است.

در كتيبه اى كه از سال 555 روى اين خانه وجود داشته، آمده بوده است: اينجا محلّ اختفاى رسولخدا (ص) و معروف به دار خيزران است كه بنده نيازمند درگاه خداى، جمال الدين شرف الإسلام ابوجعفر محمد بن على بن ابى منصور اصفهانى، وزير شام و موصل آن را به سال 555 بنا كرد. (2) طبعا بعد از آن، بارها تعميراتى در آنجا صورت گرفته است.

كوه و غار حِرا

كوه حرا به نام «جبل النور»، «جبل القرآن» و «جبل الاسلام» نيز شناخته ميشود.


1- التاريخ القويم، ج 2، ص 88
2- همان، ج 2، ص 90

ص: 198

اين كوه كه يكى از مكانهاى مقدس مكه و از آثار مذهبى باقى مانده از عصر رسالت به شمار ميرود، در شمال شرق مكه واقع شده و دويست متر از سطح دريا ارتفاع دارد. بر روى اين كوه، گياه يا آبى ديده نميشود. گفتنى است كه در امتداد اين كوه، كوههاى اطراف عرفات قرار داشته و همچنين با كوههاى طائف نيز پيوند دارد.

حدود پنجاه متر مانده به قله كوه، غار حِرا قرار دارد كه تنها فضايى به گنجايش نشستن پنج نفر داشته و در جايى از آن، تنها يك نفر ميتواند بايستد.

غار حِرا كه گويند در جاهليت مورد استفاده افراد زاهد و عابد قرار ميگرفت، محل عبادت رسولخدا (ص) بوده و آن حضرت چندى از ايام سال، به ويژه ماه مبارك رمضان را در آن بسر ميبرده است. در همين غار بود كه نخستين بار بر رسولخدا (ص) وحى نازل شد و پنج آيه آغازين سوره علق براى آن حضرت فرود آمد: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأَكْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ) بنابراين، اين غار از بهترين و متبرّكترين نقاط مكه محسوب ميشود؛ جايى كه مسلمانان آگاه و توانمند براى زيارت بدانجا ميروند و در آنجا نماز ميگزارند.

كوه ثَبير كه در برابر كوه حِرا در سوى ديگر جاده است از مكانهاى مقدس به شمار ميرود. گفتهاند كه خداوند از اين كوه، گوسفندى را براى ذبح نزد اسماعيل (ع) فرستاده است.

كوه حرا از قديم مورد توجه زائران مكه بوده و داستانهايى نيز درباره آن بر سرزبانها بوده است. از جمله اين كه بالاى آن محل شق صدر رسولخدا (ص) است، (1)


1- افادة الانام، ج 2، ص 14

ص: 199

داستانى كه به فرض درستى در باديه رخ داده نه در كوه حرا.

بر فراز اين كوه، قبه اى توسط سلطان عبدالعزيزخان عثمانى ساخته شده و مربوط به سال 1278 ق است. اين بنا سابقه داشت و پيش از آن در سال 916 و 1019 نيز قبه مزبور ساخته و تعمير شده است. (1) دولت سعودى به دليل داشتن باورهاى مذهبى ويژه خود، كمترين اعتنايى به متبرك بودن اين كوه نداشته و در بهبود شرايط رفت و آمد به آنجا اقدامى نميكند، همين دليل، مسير عبور زائران براى بالا رفتن به سمت غار، بسيار كثيف و مملو از گدايان خارجى است كه وضعيت بسيار مشمئز كننده اى دارد. در برخى از سالها، ميمونهاى فراوانى هم در آن مسير ديده مى شود كه مزيد بر علت است و انسان از ديدنها آنها و اين كه چه كسى آنها را آورده شگفت زده مى شود. لااقل در نوبتى كه مؤلف موفق به رفتن به حِرا شد، وضعيت چنين بود. گفتههاى دوستان هم مؤيد آن بود كه اين وضعيت همچنان ادامه دارد. با اين حال اخبار تازه اى (از سال 1431 ق) حكايت از آن دارد كه مسير به صورت پلكانى آماده و تمييز شده است. اگر چنين باشد معلوم ميشود كه ديدگاههاى قدرتمند ديگرى هم در مكه وجود دارد كه چندان با رويه اى كه پيش از اين حاكم بود، سازگارى ندارد.

كوه و غار ثور

1- همان، ج 1، ص 17

ص: 200

كوه ثور، كوهى است بزرگتر از كوه حِرا كه در جنوب شرقى مسجدالحرام در راه طائف و در فاصله اى دورتر نسبت به مكه واقع شده است. ميگويند اين كوه به نام «ثور بن منات» خوانده شده است.

سه كوه متصل به يكديگر را به نام كوه ثور ميشناسند و غار ثور در سوّمين آنها است. زمانى كه مشركان مكه به قصد كشتن رسولخدا (ص) بسيج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالى كه به طور اتفاقى ابوبكر را ديد، همراه وى به سمت جنوب مكه به راه افتاد. طبعا آن حضرت براى رفتن به يثرب ميبايست به شمال مكه ميرفت اما براى گمراه كردن مشركان، راه جنوب را برگزيد و به كوه ثور رسيد. آن حضرت، به همراه ابوبكر وارد غار ثور شد و مدت سه روز در آن مخفى بود. مشركان تا نزديكى غار ثور آمدند، اما به اعجاز الهى، عنكبوتان تارهايى را بر درِ غار تنيدند تا مشركان را از رفتن به درون آن منصرف كنند؛ چرا كه آنان با ديدن تارهاى عنكبوت تصور كردند كسى وارد غار نشده است! خداوند در قرآن از اين غار ياد كرده است:

(إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِى الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها ...) (1) «اگر او [پيامبر] را يارى ندهيد، [بدانيد كه] خداوند او را هنگامى كه كافران آوارهاش ساختند، يارى داد، آنگاه كه يكى از آن دو به هنگامى كه در غار بودند، به همراهش [ابوبكر] گفت: نگران مباش كه خدا با ماست. آنگاه خداوند آرامش خودش را بر او نازل كرد و به سپاهيانى كه نميديديد شما، يارى داد.»


1- توبه: 40

ص: 201

كوه ثور در ميان چند خيابان، با نامهاى خيابان ثور، جاده طائف و جاده كدّى قرار گرفته و در پايين مكه قرار دارد. بيشتر مسير كوه به سمت غار، به صورت نوعى پلهكان براى مشتاقان صعود آماده شده است كه به طور طبيعى زمانى حدود 5/ 1 ساعت را براى رسيدن به غار طلب ميكند. خود غار نيز دو مسير ورودى و خروجى دارد كه به احتمال مسير اصلى آن سمت قبله بوده و مسير پشتى آن كه از آنجا وارد غار ميشوند، بعدها درست شده است. محدوده داخلى آن هم چند نفر ميتوانند بنشينند و دست كم دو تا سه نفر ميتوانند نماز نشسته به جاى آورند. در نزديكى غار ثور، غار كوچكترى نيز وجود دارد كه زير سنگى است كه به مانند نوعى كاسه وارونه قرار گرفته است. فاكهى در قرن سوم هجرى، از محل غار به عنوان مسجد غار ثور ياد كرده است. (1)

قبرستان مَعْلاه

قبرستان مَعْلاة- محله بالا و مقابل مَسْفله- يا مُعَلّى يا حَجون كه در ميان ايرانيان به قبرستان ابوطالب شهرت يافته- و دليلش هم گويا همان اشتباه گذشته براى تطبيق آن با شعب ابى طالب است يا به خاطر آن كه گفتهاند قبر ابوطالب در آنجا واقع شده- قبرستانى كهن است كه به دليل درآغوش گرفتن بسيارى از چهرههاى برجسته و ممتاز از اجداد و اصحاب رسولخدا (ص) و علما و تابعين، پس از قبرستان بقيع، قبرستانى مورد توجه و اعتناى مسلمانان بوده و از زيارتگاههاى عمومى زائرانِ خانه


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 5، ص 35

ص: 202

خدا به شمار ميآيد. از رسولخدا (ص) نقل شده است كه درباره اين مقبره فرمودند: نِعْمَ الشّعب و نِعم المَقبرة. (1) قبرستان ياد شده وسيع بوده و طى تاريخ نيز به اين سوى و آن سوى انتقال يافته است.

بخشى از قبرستان شعب ابى دُب است كه گفتهاند مقبره آمنه مادر رسولخدا (ص) در آنجا بوده و حضرت براى زيارت قبر مادر به آنجا رفته است. (2) اين مقبره در حجون، نيز از طرف عباس پاشا والى مصر مورد توجه قرار گرفته و پارچه اى روى صندوق آن انداخته شده و زمان اسماعيل پاشا باز هم پارچههاى ديگرى كه مطرز به نقره بوده روى آن قرار داده شده است. (3) البته يك نظر ديگر آن است كه مرقد حضرت آمنه، در ابواء (از نواحى فرع، منطقه اى ميان مكه و مدينه با فاصله 23 ميل از مدينه) است.

ازرقى گفته است كه مردم مكه، مردگان خويش را در چپ و راست وادى ابراهيم دفن ميكردند و اين در جاهليت و صدر اسلام بود. اما اشاره پيامبر (ص) به شعب و اين كه مقبره خوبى است، سبب شد تا به تدريج محل دفن مردگان مكه در بخش


1- شفاء الغرام، ج 1، ص 533، 536؛ افادة الانام، ج 2، ص 147
2- افادة الانام، ج 2، ص 148.
3- همان، ج 2، ص 170

ص: 203

چپ وادى منحصر شود. (1) در قرون اخير، شعبى كه گفته ميشود قبر حضرت خديجه در آن است- و اين به دنبال خوابى بود كه شخصى ديد كه قبر حضرت خديجه نزديك قبر فضيل بن عياض است و بعد از آن مرقدى براى وى ساخته شد، (2) و البته منقول است كه حضرت در حجون دفن شده است (3)- به عنوان برترين شعبهاى آن قبرستان شناخته ميشده است. اين نكته نيز افزودنى است كه قبر هيچ يك از صحابه، از زن و مرد، در آنجا به طور معين و مشخص شناخته شده نبوده است.

اين مكان را در قرون اخير به نام «مقبره بنيهاشم» نيز ميشناسند. سنگى كه در مدخل ورودى قبرستان نصب شده نشان ميدهد كه قبرستان ياد شده در سال 1383 ق تجديد بنا شده است. در حال حاضر، با كندن كوه حجون تلاش ميشود تا محدوده قبرستان در آن سمت نيز گسترش يابد.

در سال 1388 ش كه به درون مقبره رفتيم و زيارت كرديم، بخشى از كوه برداشته شده و رنگ و مسيرهاى داخلى قبرستان و ديوارههايى كه ميان بخشهاى مختلف آن كشيده شده، بسيار زيبا و آباد شده است. در گذشته ورود به قبرستان ممنوع بود،


1- تاريخ مكه ازرقى، ج 2، ص 211
2- افادة الانام، ج 2، ص 149
3- تاريخ الخميس، ج 1، ص 301

ص: 204

اما در حال حاضر امكان ورود به قبرستان تا پشت پنجرههاى قسمت مربوط به بخش كهن قبرستان، براى مردان وجود دارد.

در اين قبرستان كه در جاهليت و اسلام، مردگان مكه، به ويژه مردگان از ساكنان وادى ابراهيم در آن دفن ميشدند، شمارى از بزرگان مدفون هستند.

عبدالمطّلب، گفته ميشود يكى از چهرههاى مهم بنيهاشم كه در قبرستان حجون دفن شده، عبدالمطّلب، جدّ پيامبر (ص) است. او از افراد بسيار با شخصيت شهر مكه بود كه ميان عربها نفوذى فراوان داشت. عبدالمطّلب دو سال سرپرستى رسول خدا (ص) را عهدهدار بود. برخى از اعمال او كه به احتمال قريب به يقين، برگرفته از سنّت ابراهيمى و از مكتب حُنَفا بود، همچون سنّتى در ميان عربها پيروى ميگرديد و حتى اسلام نيز شمارى از آنها را تأييد كرد. عبدالمطّلب را بايد يكى از احياگران آيين ابراهيمى دانست.

ابوطالب، چهره شاخص ديگر، ابوطالب فرزند عبدالمطّلب و عموى پيامبر (ص) است. وى در پرده تقيّه توانست حمايتى قابل ستايش از رسولخدا (ص) در برابر فشار مشركان از خود نشان دهد. او در برابر تهديدهاى قريش، حاضر نشد رسولخدا (ص) را به آنان تسليم كند و حمايت آشكار خود را از آن حضرت در همه مراحل اعلام كرد. اشعار زيادى از ابوطالب بر جاى مانده كه، علاوه بر ايمان عميق او، نشان دهنده چهره ادبى اين بزرگمرد هاشمى است. اين اشعار، ضمن ديوان وى كه در قرن سوم فراهم آمده، موجود و به چاپ رسيده است. بر اساس اسناد دقيق تاريخى، وى بزرگترين حامى پيامبر (ص) در سالهاى خفقان در مكه بود. ابوطالب در همان آغاز بعثت، فرزندانش على و جعفر را به خدمت رسولخدا (ص) فرستاد و خود نيز تا سال دهم بعثت كه زنده بود، هرگز در دفاع از آن حضرت كوتاهى نكرد.

ص: 205

خديجه (س)، چهره ديگر مدفون در قبرستان ابوطالب، حضرت خديجه (س) است. او زنى فداكار و ايثارگر و نخستين زن مؤمن به رسولخدا (ص) بود. وى تمامى اموال خود را وقف پيشبرد اسلام كرد و در برابر فشارى كه قريش بر رسولخدا (ص) وارد ميكردند، بهترين يار صميمى او در خانه محسوب ميشد. رسولخدا (ص) هميشه از او به نيكى ياد ميكرد تا جايى كه حسادت برخى از همسران وى برانگيخته ميشد، اما آن حضرت از تحسين خديجه (س) خوددارى نميكرد.

گويا نخستين بار در سال 950 محمد بن سليمان دفتردار مصر قبه اى از سنگ شميسى ساخت و روى قبر نيز صندوقى با پارچه اى فاخر گذاشت و خادمى براى آن معين كرد و حقوقى براى او تعيين كرد. (1) اين بقعه در سال 1242 ق بار ديگر تجديد شد كه تا زمان تأليف كتاب «افادة الانام» در ميانه قرن سيزدهم باقى بوده است. عبدالله غازى، نويسنده كتاب مزبور مينويسد كه پارچه سبز رنگى روى قبر حضرت خديجه (س) است و اين پارچه را مادر عباس پاشا در سال هزار و دويست و شصت و اندى فرستاد. (2) به هر روى، تا اين اواخر، قبر منسوب به حضرت خديجه (س) بقعه اى بوده است كه وهابيها آن را خراب كردند. همين طور بقعههاى ديگرى روى برخى از مزارهاى ديگر


1- الاعلام، نهروالى، ص 443، افادة الانام، ج 2، ص 150
2- افادة الانام، ج 2، ص 151

ص: 206

وجود داشته كه پس از تسلّط وهابيها تخريب شده است. (1) در كنار قبر حضرت خديجه (س)، قبر عبدالمطلب بن غالب، شريف معروف مكه و متوفاى 1300 بوده است. (2) روى قبور منسوب به اجداد پيامبر (ص) بقعههايى بوده است كه به لحاظ تاريخى ترديدهايى در درستى موقعيت آنها وجود دارد- هرچند غالب آنان در حجون دفن شدهاند- زيرا تا پيش از قرن دهم، مورخان مكه از محل قبر اين بزرگواران در قبرستان ياد شده، سخن نگفتهاند. (3) اما از آن روى كه آگاهيم همگى در حجون دفن


1- درباره خراب كردن آن و آثار بجاى مانده، ملاحظه فرماييد گزارش فارسى كتاب «فى منزل الوحى» از هيكل را در مجله ميقات، ش 9، ص 222. درباره قبرستان ابوطالب بنگريد به مقاله «جنةالمعلاة» از سيدعلى قاضى عسكر در فصلنامه «ميقات حج»، ش 4، صص 174- 165
2- افادة الانام، ج 2، ص 151
3- در سال 1010 حسن بن ابى نُمَىّ از شُرَفاى مكه در گذشت و پسرش ابوطالب كه شريف مكه بود، بر روى قبر پدرش- كه در نزديكى قبر منسوب به حضرت خديجه دفن شده بود- بقعه اى ساخت. در همان سال، عبدالمطلب و در سال 1012 ابوطالب شريف مكه كه هر دو از فرزندان حسن بن ابى نُمَى بودند درگذشتند و كنار پدر دفن شدند. بنگريد: منائحالكرم، ج 3، صص 523- 507. برخى احتمال دادهاند، صورت قبرهايى كه در اواخر به نام عبدالمطلب و ابوطالب، جد و عموى رسولخدا 9 در قبرستان حجون بوده، از آن اين دو نفر باشد. در هر حال، ترديدى نيست كه ابوطالب و عبدالمطلب در اين مزار دفن شده اند.

ص: 207

شدهاند، زيارت آنان در آنجا امرى طبيعى است.

عالمان شيعه، بسيارى از عالمان شيعه نيز كه در مكه درگذشته يا به شهادت رسيدهاند در اين قبرستان مدفونند. يكى از آنها سيد زين العابدين كاشانى است كه از بانيان تجديد بناى كعبه در سال 1039 هجرى است. در آن سال كعبه در سيل خراب شد و اين روحانى سيد، با كمك شمارى ديگر آن را بازسازى كرد. (1) مشاهير شيعه و سنّى، به هر روى قبرستان مَعْلاة از زيارتگاههاى مورد علاقه مسلمانان سنى و شيعه است. فيروزآبادى، لغوى معروف، رساله اى با نام «اثارة الحُجون لزيارة الحَجون» درباره تاريخچه قبرستان معلات و مدفونين آن نوشته است. محيى لارى در قصيده بلند خود با نام «فُتُوح الحَرَمَيْن»، از برخى از چهرههاى زاهد و صوفى ياد كرده كه در اين قبرستان دفن شدهاند. از آن جمله شيخ على كرمانى، خواجه فُضَيل عياض و شيخ اسماعيل شيروانى است. لارى به قبر عبدالله بن زبير هم اشاره كرده است. حجاج، عبدالله بن زبير را در سال 73 در كنار همين قبرستان به دار آويخت. قبر عبدالله بن عمر نيز به گفته لارى در «فتوح الحرمين» در همين حوالى بوده است. به نقل فاكهى، مورخ شهير مكه، فرزند عمر در باغ خرمانيه- جايى كه اكنون شهردارى مكه قرار دارد- دفن شده كه در حال حاضر، محل قبر وى بر كسى


1- پيش از اين درباره اين شخص توضيحاتى داده شد.

ص: 208

دانسته نيست. (1) منصور عباسى هم كه در مكه درگذشت، در همين قبرستان مدفون شده است. عبدالله غازى نام شمارى از تابعان مدفون در مقبره مَعْلات را آورده است. (2) گاهى به غلط- و البته تنها ميان ايرانيان- از اين قبرستان به عنوان شِعْب ابى طالب نام برده ميشود. همان گونه كه گفته شد، محل واقعى شعب ابى طالب جايى است كه اكنون با نام شعب على شناخته ميشود و از فضاى باز خارج مسعى تا انتهاى سوقالليل- خانههاى روبروى مسعى در بلنداى كوه- امتداد مييابد؛ به عبارت ديگر، حدّ فاصل ميان كوه ابوقبيس، تونل كنار آن، كوهى كه در كنار تونل واقع شده تا «مكتبة المكّة المكرمه»، تا بناى دورات مياه، با مركزيت تقريبى ايستگاه بزرگ اتوبوس، شعب ابى طالب نام دارد. در كنار آن سوق الغزّه و شعب عامر است كه در كنار كوه خندمه واقع شده است.

دومين قبرستان مكه، قبرستان شبيكه است كه در پايين مكه بوده است و طوايفى از قريش (كه به آنها احلاف گفته ميشد) چون بنوعبدالدار، بنومخزوم، بنوسهم، و بنوجمح مردگان خود را در آن دفن ميكردند، اين در حالى بود كه طوايف ديگر قريش (كه به آنان مطيبين گفته ميشد) بنوعبدمناف، بنو اسد بن عبدالعزى، بنوزهره و بنو تيم، مردگان خود را در همان مَعلات به خاك ميسپردند.


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 3، صص 89 و 90
2- افادة الانام، ج 2، ص 163- 170

ص: 209

مقبره شهداى فخّ

حسين بن على بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، در سال 169 هجرى، قيامى را بر ضد هادى عباسى (خلافت از 169- 170) در منطقه فخ از شهر مكه ترتيب داد. وى قيامش را در مدينه آغاز كرد و پس از تسلط بر اين شهر، از آنجا كه زمان حج نزديك بود، همراه سيصد تن از شيعيان و نزديكانش به سوى مكه حركت كرد. وى در منطقه فخ با سپاه عباسيان مواجه شد و در نبردى كه صورت گرفت به شهادت رسيد. همراه وى شمار ديگرى از سادات حسنى نيز به شهادت رسيدند.

شهيد فخ، در شمار علويان حَسَنى، شهيدى است كه امامان شيعه (عليهم السلام) وى را تأييد كردهاند. به علاوه ضمن رواياتى كه نقل شده، خبر شهادت او از زبان پيامبر (ص) نيز نقل شده است. از جمله آنكه:

ابوالفرج اصفهانى روايتى از امام باقر (ع) نقل كرده كه حضرت فرمود: رسولخدا (ص) زمانى كه از فخ ميگذشت، ايستاد، ركعتى نماز گزارد و وقتى ركعت دوم را خواند، گريه كرد. اصحاب نيز گريه كردند، وقتى دليلش را پرسيدند، حضرت فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه: «يا محمد انّ رجلا مِنْ وُلْدك يُقْتَل فى هذا المكان و أجر الشهيد مَعَهُ، اجر الشهيدين». (1) «اى محمد! مردى از فرزندان تو در اين جا كشته ميشود كه اجر شهيد همراه او، اجر دو شهيد است.»

همو روايت ديگرى نقل كرده است كه وقتى حضرت به موضع فخ رسيد، با


1- مقاتل الطالبيين، ص 367

ص: 210

اصحابش نماز ميّت خواند و سپس فرمود: «يُقْتَلُ هاهُنا رَجُلٌ مِنْ أهل بَيْتى فى عصابة مِنَ المؤمنين، ينزل لهم بأكفان و حنوط من الجنة، تسبق أرواحهم أجسادهم الَى الجَنّة». (1) در اينجا شخصى از اهل بيت من با جمعى از يارانش به شهات ميرسند كه كفن و كافور آنان از بهشت ميرسد و ارواحشان زودتر از اجسادشان به سوى بهشت ميشتابد. همچنين نقل شده است كه در سفرى كه امام صادق (ع) به مكه داشتند، به يكى از اصحاب فرمودند: وقتى به فخ رسيديم، مرا آگاه گردان. وقتى به آنجا رسيدند، حضرت پياده شده، وضو گرفتند و نمازى خواندند و سپس سوار شدند. آن صحابى علت اين كار را پرسيد. حضرت روايت سابق الذكر را از پيامبر (ص) براى او نقل كردند. (2) زمانى كه سرهاى شهدا را نزد هادى آوردند، موسى بن جعفر (ع) و شمارى از علويان حاضر بودند. حضرت درباره شهيد فخ فرمود: «مَضى والله مُسْلِماً صالحاً صوّاماً قوّاماً آمِراً بالمعروف، ناهِياً عَنِ المُنْكر». (3) در حال حاضر اين مقبره در خيابان شهدا واقع است و تمامى آن منطقه را به نام منطقه شهدا ميشناسند و اين نام هم دقيقا به خاطر شهادت شهيد فخ در آنجاست.


1- همان، ص 366
2- همان
3- مقاتل الطالبيين، ص 380

ص: 211

يك خيابان فرعى از خيابان شهدا به فاصله نزديكى از تقاطع شهدا- تنعيم به سمت مقبره ميرود. مقبره مزبور در پايين كوهى قرار گرفته كه اكنون يك سمت آن مقبره و سمت ديگر آن ميدان فوتبال است. اين مقبره به عبارتى در پشت مسجد البوقرى واقع است.

مقبره مزبور به خاطر راه سه پاره شده و يك مثلثى كوچك آن در حال از بين رفتن است، بخشى از آن با يكى دو متر ارتفاع از سطح خيابان قرار دارد. اين بخش، در خرداد و تير سال 1381 با ايجاد يك چهار ديوارى در اطراف آن و با تابلوى مقبرة عبدالله بن عمر رقم (2) از طرف شهردارى ساخته شده است. (سال 1388 هم همين تابلو بود.) بنابر آنچه فاكهى نوشته است، مقبره عبدالله بن عمر در منطقه محصّب (بلديه فعلى مكه) بوده است كه شرح آن خواهد آمد، روشن نيست وجه نامگذارى آن به اسم اين شخص، با چه هدفى صورت گرفته است. اما آنچه هست، شهرت اينجا به مقبره عبدالله بن عمر از ديرباز است به طورى كه سليم خان در حج نامه خود كه در سال 1310 نوشته گفته است كه در پايين كوه فخ، مقبره عبدالله بن عمر را زيارت كرده است.

با اين همه، در قرن ششم، گزارشى آمده است كه عبدالله بن زبير را در فخ دفن كردند. (1) مدفن عبدالله بن زبير را جاهاى ديگر هم گفتهاند و در جمع، هيچ كدام قطعى نيست. (2)


1- مجمل التواريخ و القصص، ص 347
2- افادة الانام، ج 2، ص 150- 151

ص: 212

بخش اصلى برجاى مانده از قبرستان شهداى فخ در يك چهار ديوارى قديمى، در جنب كوه واقع شده و درى مسدود دارد. در ميانه اين چهار ديوارى، مقبره نيمه مخروبه اى نيز هست كه از بالاى كوه تا اندازه اى قابل رؤيت است. قاعدتاً همانجا بايد مقبره حسين بن على، شهيد فخ باشد كه حاكمان آن ديار به دلايل مذهبى، آن را بستهاند.

محصَّب

منطقه محصّب در راه حرم به منا (طريق مسجدالحرام)، از پل حُجون تا جايى كه اكنون شهردارى مكه واقع شده- يعنى امانة العاصمةالمقدسه- قرار دارد؛ به عبارتى از ميدان معابده تا پل حجون، رسولخدا (ص) در بازگشت از منا به همراه مسلمانان در اين منطقه توقف كرده است. درباره حدود اين منطقه اقوال مختلفى وجود دارد، (1) با اين حال تعريف فوق نسبتاً دقيق است.

دليل انتخاب محصّب براى نزول رسولخدا (ص) آن بود كه اين منطقه جايى بود كه زمانى قريشيان قراردادى بر ضد آن حضرت در آنجا امضا كردند. رسولخدا (ص) فرمود ما، مخصوصاً پس از ورود به مكه، در آنجا كه خيف بنى كنانه است، فرود خواهيم آمد: «اذا قَدمنا مَكّة انْ شاءَاللهُ تَعالى نَزَلْنا بِالْخَيف الَّذى تَحالفُوا عَلَينا فِيه». (2)


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، صص 72 و 73
2- اخبار مكه، ازرقى، ج 2، ص 162

ص: 213

در اين محل مسجد الاجابه قرار دارد كه در جاى ديگر به آن پرداختهايم. مسجد ديگرى هم وجود دارد كه هيچ اشاره اى به نماز خواندن رسولخدا (ص) در آنجا نشده و اكنون كتيبه اى بر در آن است كه بازسازى آن را در عهد ملك عبدالعزيز در سال 1362 نشان ميدهد. اين مسجد روبروى رَيْع ذاخِر در اين سوى خيابان و در كنار قصر السقاف است. گويا اين همان مسجدى است كه در آن بر ابوجعفر منصور خليفه عباسى بعد از مردنش در مكه نماز خوانده شده است. (1) منصور در قبرستان مَعْلات يا حجون دفن شده و قبر او هنوز هم مشخص است. در انتهاى حىّ جُمَّيْزه، محله پشت قبرستان معلى، همان محلّه اى كه اكنون مدخل ورودى قبرستان در ابتداى آن باز ميشود، محله جعفريه است كه به نام ابوجعفر منصور است. يكى از زائران پر سابقه اظهار ميكرد قبل از سى سال، در اين محل خانه اى بود به نام خانه امام جعفر صادق (ع) كه خود آن زائر همراه برخى از مطوفيها به آنجا رفته بود. روزى همراه ايشان به آنجا رفتيم امّا يافتن و شناسايى آن محل برايش ممكن نبود. درباره حدود مَعْلات و مَسفله، فاكهى و ازرقى توضيحاتى را آوردهاند. در حدود معلاة از دار جعفر ابن محمد بدون هيچگونه توضيحى ياد شدهاست. (2) محتمل است كه اين خانه، خانه جعفر بن محمد بن سليمان امير مكه باشد نه خانه امام صادق (ع) (آن گونه كه


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 75
2- اخبار مكه، فاكهى، ج 4، ص 130؛ اخبار مكه، ازرقى، ج 2، صص 93، 266

ص: 214

برخى تصور كردهاند) و يا حتى منسوب به ابوجعفر منصور.

جايى كه اكنون امانة العاصمه است تا حدود ابتداى ريع ذاخر، حائط يا باغ خرمان است كه بخشى از آن قبرستان بوده و به اعتقاد فاكهى عبدالله بن عمر در آنجا دفن شده است. (1) بنابر اين، اين عقيده كه وى در مقبره شهداى فخ يا قبرستان ابوطالب مدفون است، درست به نظر نميرسد. اين در حالى است كه اخيرا تابلوى مقبره عبدالله بن عمر دركنار مقبره شهداى فخ نصب شده است.

قبر ابولهب

ابولهب عموى پيامبر (ص) و در عين حال يكى از تندخوترين دشمنان آن حضرت بود كه وجود ايشان را در طايفه بنى هاشم اسباب ضعف اين طايفه و عاملى براى دشمنى طوايف ديگر با بنى هاشم ميدانست. به همين دليل ميكوشيد تا با مبارزه با رسولخدا (ص) آن حضرت را از فعاليت باز دارد. همين دشمنيها بود كه خداوند، از ميان دشمنان آن حضرت، تنها نام ابولهب را در قرآن ياد كرد و در سوره اى كه نازل شد وى و همسرش را سخت توبيخ نمود. زمانى كه سپاه قريش براى نبرد بدر از مكه خارج شده بود، وى در اين شهر درگذشت و جنازهاش را در گودالى دفن كردند. نكته در اين است كه گويا محل گود كردن وى، در بخش پايين مكه در گذرگاه (ثنيه) كداء كه به آن «الثنية البضياء» هم گفته ميشده، بوده است. اين محل را ابن بطوطه در قرن هشتم ديده و گزارش كرده است كه در آنجا تلى از سنگ وجود دارد كه هر


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 3، صص 89 و 90

ص: 215

كسى از آنجا عبور ميكند، سنگى بر آن مياندازد. (1) به نوشته وى شهرت داشته است كه آن محل، جاى دفن ابولهب بوده و طبعا مردم براى اين كه با اين دشمن پيامبر، اظهار دشمنى كرده باشند، دست به اين كار ميزدهاند.

محل زندگى پيامبر (ص) در قبيله بنى سعد

يكى از نقاطى كه كمتر به آن توجه شده محل استقرار قبيله حليمه سعديه، جايى است كه پيامبر (ص) دوران كودكى خود را در آن سپرى كرده است. دوستانم آقايان مجيد مجيدى و حيدريان كه براى بررسى براى ساخت فيلم مربوط به حضرت محمد (ص) به طائف سفر كرده بودند، به ديدن اين منطقه رفته و تصاويرى از آن گرفته بودند. ايشان گفتند: براى ما يافتن محل قبيله بنى سعد كه پيامبر سالهاى كودكى را در آن سپرى كرده جالب بود. اطلاعاتى از طريق شخصى به نام آقاى مرتضى باقرى به دست آوريم و با كمك برخى از دوستان به سمت طائف رفتيم. راه ما، راه جديد مكه به سمت طائف بود، مسيرى كه نزديكتر از مسير پيشين بوده و حدودا هفتاد كيلومتر است. طائف شهرى خنك داراى باغهاى بسيار زياد و سرسبز است. بعد از رسيدن به طائف از طريق جاده اى آسفالته با گذشت سى كيلومتر از طائف به منطقه بنى سعد رسيديم. در آنجا يك شهر و چند شهرك وجود داشت. از آنجا گذشته به سمت كوه هاى سمت چپ جاده رفته و روستاهاى كوچكى را ملاحظه كرديم. راه ها بسيار ناهموار و دشوار بود. در نهايت با پرس و جوى فراوان به منطقه مورد نظر رسيديم. محلى در سينه كش تپه اى بلند و مشرف به دره پهنى كه محل زراعت و باغدارى بوده


1- رحلة ابن بطوطه، ص 143

ص: 216

و هست. بقاياى منازل قبيله كه دست نخورده باقى مانده است. هواى آنجا بسيار خنك و حتى زير آفتاب مطلوب بود. گفتند كه همچنان طايفه بنى سعد در اينجا زندگى مى كنند. آنان افرادى بسيار خوش خلق و ميهمان نواز بودند و ساعاتى را ميان آنان گذرانديم. روى سنگى هم نوشته شده بود: بيت حليمة السعدية.

ص: 217

بخش دوم: مدينه منوّره
اشاره

يثرب و اسلام

مسجد النبى (ص)

قسمت هاى داخلى مسجدالنبى (ص)

مساجد و اماكن متبرك جنوب مدينه (قُبا)

مساجد و اماكن متبركه شرق مدينه

مساجد و اماكن غرب مدينه

بقيع و آثار تاريخى آن

موقعيت غزوه احد و آثار تاريخى آن

ص: 218

يثرب و اسلام
مقدمه در باب شناخت يثرب

يثرب، نام محلى معين در اين ناحيه بود كه به تدريج بر تمام آن ناحيه اطلاق گرديده و به عنوان ام القراى آن منطقه شناخته شد. اين شهر پس از ورود

ص: 219

رسولخدا (ص) «مدينة النّبى» و به اختصار «مدينه» خوانده شد. (1) در حال حاضر بر اساس طريق الهجره، مدينه در حدود 450 كيلومترى شمال مكه واقع است و در مدار 39 درجه و 36 دقيقه شرقى و يك ثانيه در خط طولى و 24 درجه و 28 دقيقه و 5 ثانيه در خط عرضى قرار دارد. ارتفاع اين شهر از سطح دريا بين 597 تا 639 متر است (2) و جمعيت آن در سال 1415 هجرى حدود 661 هزار نفر بوده است. در حال حاضر، بر اساس آنچه در مدخل «مدينه منوره» در «ويكيپديا» آمده، جمعيت مدينه منوره 1300000 نفر است.

محدوده يثرب يا مدينه قديم در شمال وادى قنات و جُرْف و در جنوب قُبا بود. سمت شرق و غربى يثرب دو ناحيه سنگلاخى يا به اصطلاح حرّه (3) بود شرقى را


1- براء بن عازب در روايتى از رسولخدا 9 نقل كرده است كه حضرت فرمود: «مَنْ سَمّى الْمَدِينَةَ يَثْرِب، فَلْيَسْتَغفرالله عَزَّوَجَلّ، هِىَ طابة هى طابة»؛ «كسى كه مدينه را يثرب بخواند بايد از خداوند طلب مغفرت كند. مدينه، طابه است طابه.» بنگريد: فضائل المدينة المنورة، خليل ابراهيم ملاخاطر، ج 1، صص 162- 164 گفتنى است كه طابه نام ديگرِ اين شهر است و همينطور طَيْبه. و در روايتى ديگر كه ابن نجار در الدرة الثمينه: 65 آورده آمده است كه رسول فرمود: انّ الله تعالى سَمّى المدينة طابة.
2- الكعبة المعظمه، ص 232
3- منطقه سنگلاخى كه سنگهايى شبيه به سنگهاى آتشفشان و داغ شده دارد.

ص: 220

«حرّه واقم» و غربى را «حرّه وبره» ميناميدند.

در جنوب يثرب، حرّه جنوبى است كه به آن «حره شَوْران» نيز ميگويند. اين حره نيز بخش جنوب را از حره شرقى تا غربى پوشانده و آنها را به يكديگر متصل كرده است. حره به طور معمول به سنگهاى سياهى اطلاق ميشود كه به صورتى خشن سطح زمين را پوشانده و پستى و بلندى تپه اى دارد و به صورت كوه نيست. در فاصلههاى دورترى از مدينه حرههاى ديگرى نيز هست.

در قسمت شمالى شهر، حد فاصل كوه احد در شمال غرب و كوه سلع در غرب مدينه، فضاى نسبتاً بازى هست كه به طور عمده زمينهاى كشت و نخلستان بوده و هست.

در پشت كوه احد، كوه كوچك دايرهوار قرمزى هست كه آن را «كوه ثور»- طبعا بجز كوه ثور مكه- مينامند. اين كوه، حد حرمِ مدينه در شمال است، درست مانند اين سوىِ قبا كه كوه «عير» سر برافراشته و حدّ جنوبى حرم است. در حديث آمده است كه مرز حرم بودن مدينه در جنوب و شمال حد فاصل عير و ثور است. هر كدام از اين دو كوه، تا مسجد النبى (ص) هشت كيلومتر است. حدّ حرم در شرق و غرب، همان حره شرقى و غربى است.

ساكنان مدينه پيش از اسلام

پيش از اسلام، دو گروه عرب و يهودى در يثرب و به عبارتى در حدّ فاصل حره شرقى، حرّه غربى، قبا و احُد زندگى ميكردند. قبايل يهودى عبارت بودند از: بنى قَيْنُقاع، بنى نَضير و بنى قُرَيْظه كه عمدتا در جنوب و جنوب شرقى، در منطقه عوالى- كه امروزه به شارع عوالى يا شارع علىّ بن ابى طالب (ع) نامور است- زندگى

ص: 221

ميكردند. (1) ابن نجّار از منطقه اى به نام زهره در يثرب پيش از اسلام ياد كرده است كه سيصد يهودى صنعتگر در آن كار ميكردند. (2) در امتداد خط حرّه شرقى، داخل محدوده مدينه، دو گروه از يهود و سه گروه از اوس ساكن بودند؛ از جنوب به شمال، ابتدا بنى نضير، سپس بنى قريظه؛ بعد از آن بنى ظفر و بنى عبداشهل و بنى زعور از اوسيان به ترتيب تا ابتداى مسير احد زندگى ميكردند. (3) پيش از اسلام بخش اصلىِ منطقه حدّ فاصل حرّه شرقى تا قبا، در اختيار يهوديان بنى قريظه بوده است. مسجدى كه در حال حاضر به مسجد فضيخ شهرت دارد [دست كم شش سال است كه به عمد تخريب و مسطح شده] و در اصل نامش مسجد بنى قريظه است، گوياى محل سكونت آنها در حد فاصل قبا تا حرّه شرقى است. جمعيت بنى قريظه و منطقه آنان وسيع بوده به طورى كه گاه حرّه واقم يا شرقى را به نام حرّه بنى قريظه ميناميدهاند. (4) البته چنين نبود كه يهوديان در


1- عاليه يا عوالى بخش جنوبى مدينه را شامل ميشود كه تا قبا ادامه دارد. در تواريخ آمده است كه وقتى حضرت 9 به مدينه وارد شد «نزل من عُلْو المدينة» در عاليه مدينه ساكن شد كه مقصود همان قباست. بنگريد: المعالم الاثيره، ص 201
2- الدرة الثمينه، ص 67
3- آثار المدينة المنوره، عبدالقدوس الانصارى، ص 210
4- معالم المدينة المنوره، ج 1، مج 2، ص 459

ص: 222

نقاط ديگر مدينه نباشند. از جمله منازل آنان جايى به نام حُسيكه بود كه در ميان ذُباب و فتح در غرب مدينه قرار داشت. (1) ابن نجار مينويسد كه بنى قريظه و بنى هدل كه اخوان آنان بودند، در عاليه مدينه، در كنار وادى مُذينب [يا مذينيب] و مَهزور سكونت كردند، بنى نضير نيز در كنار مذينب بودند. آنان در آنجا چاه كنده و درخت كاشته و منازل مسكونى و قلعههاى كوچك يا به اصطلاح اطُم درست كردند. يهوديان مدينه، جمعا 59 اطم داشتند. (2) اطم در مدينه نقش يك قلعه را بر عهده داشت و اهل يثرب، از آن به عنوان يك وسيله دفاعى استفاده ميكرد.

اوس و خزرج هر دو از قبايل جنوبى جزيرةالعرب بودند كه حدود يكصد و پنجاه سال قبل از اسلام به يثرب آمده بودند. به همين دليل، برخلاف قريش كه عدنانى هستند، اوس و خزرج را بايد قحطانى به حساب آورد. يهوديان پيش از آنان به مدينه آمده و مناطق خوب را در عاليه مدينه تصرف كرده بودند. اين گروه عرب جنوب، پس از سيل عرم در يمن، راهى شمال شده و در اين ناحيه سكونت گزيدند. آنان كه جمعيت بيشترى داشتند، به تدريج بر يهوديان مسلط شدند.

طايفه خزرج كه جمعيت شان سه برابر اوس بود، در نواحى مركزى و پيش از آن، در حوالى حرّه غربى ميزيستند. مركز منطقه مسكونى آنان، به تقريب، شارع


1- معجم البلدان، ج 2، ص 261
2- الدرة الثمينه، ص 77- 78

ص: 223

سلطانه- عثمان فعلى- تا مسجد قبلتَين و منطقه مساجد سبعه بود. منطقه ياد شده در سمت جنوب، تا نزديكى قباى غربى و در اصل منطقه بطحان امتداد مييافت؛ به عبارت ديگر حرّه غربى از شمال به جنوب، از مسجد قبلتَيْن آغاز شده و تا وادى رانوناء در نزديكى قبا و جايى كه مسجد جمعه واقع است، امتداد دارد.

منطقه شمال حره غربى، منطقه اى كشاورزى است كه باغهاى فراوانى در آن بوده و تا دامنه احد ميرسد. آب اين بخش از وادى عقيق تأمين ميشود كه شهرت فراوان دارد. برخى از ساكنان ثروتمند مدينه در همين ناحيه قصرهايى ساختند كه بناى آن تا قرنها سرپا بوده و سفرنامهنويسان دوره قاجارى، آنها را مشاهده و وصف كردهاند.

حرّه جنوبى، جز بخشى از آن، كه به نوعى امتداد حرّه غربى است و نامش حرّه مَعْصَمُ العليا، شامل حرّههاى كوچكى است كه هر كدام نامى محلى دارد و نواحى خاصى از منطقه قبا را پوشش ميدهد. حد فاصل اين حرهها، به ويژه سمت شمال قبا، باغها و نخلستانهاى بسيار زيبايى است كه قبا را به صورت منطقه اى حاصلخيز نشان ميدهد.

گفتنى است جمعيت عربِ يثرب، بسيار بيش از يهوديان بوده است. با اين حال، ميان دو قبيله عرب، نزاعهاى زيادى جريان داشت و اين نزاعها به ميان قبايل يهود نيز سرايت كرده بود.

نكته ديگر آنكه يثرب تنها به يكى از واحههاى ميان دو حرّه شرقى و غربى اطلاق ميشده، اما به تدريج اين نام به تمامى اين نواحى اختصاص يافته است.

واديهاى مدينه

اگر دو موقعيت جغرافيايى را در مدينه مهمترين ويژگى طبيعى اين شهر بدانيم،

ص: 224

يكى وجود سه حرّه در جنوب، غرب و شرق اين شهر است و ديگر وجود چندين وادى كه آبهاى پراكنده و اندك را به مسيرهاى مشخصى سوق ميدهد و جهت استفاده مردم و قبايلى كه در هر نقطه به اميد آب و كشت زندگى ميكنند، ميرساند.

آب و هواى مدينه در مقايسه با مكه بسيار بهتر است؛ چرا كه زمينهاى حاصلخيز و آب نسبتاً مكفى دارد، با اين حال بايد گفت مدينه هم سرزمينى كم آب به حساب ميآيد.

آب اين شهر در چندين وادى معروف جارى است كه البته نه دائمى بلكه موقتى است و با اين حال، آن اندازه هست كه بتوان به اميد آن به كشت و زرع پرداخت.

بهترين منطقه مدينه بخش جنوبى آن در امتداد ميان شرق و غرب شهر است كه به نامهاى عوالى، قبا وعُصْبه شهرت دارد و از پر جمعيتترين مناطق منطقه به شمار ميرود. در اين بخش آب به مقدار فراوان يافت شده و مزارع متعددى در آن تا به امروز ديده ميشود. در اين بخش، شبكه اى از بهترين واديها براى كنترل آبها مانند «وادى مَهْزور» از شرق، وادى «مُذَينب» از جنوب شرقى، وادى «رانوناء» از جنوب وبخشى از وادى «بطحان» هست كه مورد اخير در مسيرش به شمال غرب به اين واديها ميپيوندد. از اين رو، ترديدى نيست كه اين واديها و چاهها در سمت عوالى، قبا وعصبه، از مهمترين عوامل در تمركز جمعيت در آن نواحى وپرداختن آنان به كشاورزى در شكل گسترده بوده است.

اثر ديگر اين واديها آن است كه آبهاى زيرزمينى را در سطحى وسيع تقويت ميكند و با كندن چاه ميتوان از آن آب به خوبى استفاده كرد. آب و وادى و چاه و چشمه، از مهمترين مفاهيم زندگى در ميان عرب مدينه و اصولا جزيرة العرب بوده و مناطق مختلف را اغلب با همين عناوين، نامگذارى ميكردهاند.

ص: 225

معروفترين وادى مدينه، «وادى عقيق» است كه گاه آب آن در برخى از فصول، بسيار فراوان بوده و مزارع غرب مدينه به سمت جنوب را تأمين ميكند. اين وادى را «وادى مبارك» نيز مينامند؛ چرا كه رسولخدا (ص) نسبت به آن، عنايت ويژه داشته است. نقل شده است كه حضرتش فرمود: شبى از خداوند براى من پيام آمد كه در اين وادى مبارك نماز بگذار و بگوى: عمره اى در حج است. (1) همان گونه كه گذشت، در كنار اين وادى، قصرهاى زيادى ساخته شده كه بقاياى برخى از آنها؛ از جمله قصر سعيد بن عاص و قلعه عروة بن زبير تا اين اواخر وجود داشته است. (2) بدين ترتيب مهمترين واديها عبارتند از: «وادى قنات» در شمال مدينه و به عبارتى در جنوب كوه احد، «وادى رانوناء» در جنوب غرب مدينه، «وادى بطحان» در بخش جنوبى، «وادى مذينب» در جنوب شرقى، «وادى مهزور» در شرق مدينه و «وادى عقيق» كه در غرب مدينه، از شمال تا به جنوب كشيده شده است.

ورود اسلام به يثرب

مردم يثرب به كعبه احترام ميگذاشتند و همه ساله براى طواف آن و عبادت بتها، به مكه ميآمدند. به علاوه، بازارهاى مكه نيز انگيزه اى بود تا آنان به مكه


1- المعالم الاثيرة، ص 195. عربهاى صدر اسلام و پس از آن، اشعار زيادى در ستايش از اين وادى كه مسير آن غرب مدينه از شمال تا جنوب است، سرودهاند كه در منبع ياد شده تا ص 199 به تفصيل آمده است.
2- معالم المدينة المنوره، ج 1 مجلد 2، صص 547 و 548، 586 و 587

ص: 226

بيايند و روابطى با قريش داشته باشند. به طور كلى، دين و ايمان مردم يثرب، تفاوت چندانى با قريش نداشت و اين نشان ميدهد كه آشنايى آنان با يكديگر بسيار طولانيتر آنچه معمولا گفته ميشود، بوده است.

از زمانى كه پيامبر (ص) دعوت خويش را آشكار كرد و آيات قرآنى در ميان مردم انتشار يافت، اهل يثرب به دليل همين رفت و آمد به مكه، كم و بيش با آن آشنا شده بودند، اما حرمتى كه براى قريش قائل بودند، مانع از آن شده بود كه خود را به رسولخدا (ص) نزديك كنند. گفتهاند كه پيامبر در عقبه به سراغ آنان رفت در حالى كه آنان با عنوان «موالى يهود» شناخته ميشدند. حضرت از ايشان خواست تا سخنان او را بشنوند. گفتهاند كه آنان بر اساس شنيدهها از يهوديان در ظهور پيامبر (ص) جديد، توجه خاصى به حضرت كرده و همين زمينه اسلام آنان گرديد. (1) نخستين بار دو نفر و در سال يازدهم شش نفر از مردم يثرب اسلام آوردند. آنها اين پيام جديد را به ديگران رساندند و در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از مردم يثرب كه مسلمان شده بودند، در ايام حج به ديدار رسولخدا (ص) شتافتند. پس از آن بود كه پيامبر (ص) يكى از بهترين اصحاب خود يعنى مصعب بن عُمَير را براى تبليغ اسلام به يثرب فرستاد و در سال سيزدهم بعثت قريب هفتاد تن از مردم يثرب براى بيعت با رسولخدا (ص) به مكه آمدند. آنان ضمن بيعت با رسولخدا (ص) از آن حضرت خواستند تا به يثرب بيايد؛ و تعهد كردند كه از آن حضرت دفاع خواهند كرد، همان گونه كه از زن و فرزند خويش دفاع ميكنند.


1- الدرة الثمينه، ص 93

ص: 227

اين دعوت سرآغاز هجرت پيامبر (ص) و اصحاب آن حضرت بود. چنان كه در بخش نخست اين كتاب گذشت، محل بيعت آنها با رسولخدا (ص) اندكى پايينتر از جمره عَقَبه، در راه آمدن به مكه، سمت راست، در داخل يك شعب بوده كه اكنون در محل آن مسجدالبيعه قرار دارد. پيش از اين درباره اين مسجد سخن گفته شد.

ورود پيامبر (ص) به يثرب و انتخاب نقطه استراتژيك

پيامبر در ربيع الأوّل سال 622 ميلادى به يثرب آمد و با آمدن آن حضرت بود كه نام اين شهر به مدينةالنبى (ص) تبديل و سپس مشهور شد.

پيش از هجرت پيامبر به مدينه، تنى چند از اصحاب به يثرب رفته و در قبا سكونت كردند. در آستانه ربيع الاول بود كه مسلمانان يثرب، بى صبرانه انتظار ورود آن حضرت را داشتند. ورود آن حضرت از قبا بود و مسلمانان در آنجا از حضرت استقبال كردند.

انتخاب محل اقامت در نقطه اى كه اكنون مسجد النبى (ص) قرار دارد، خود حكمتى دارد كه تأمل در آن جالب توجه خواهد بود.

نگاهى به جغرافياى مدينه و اين كه سه طرف شهر با زمينهاى سنگلاخى محاصره شده و تنها بخش شمال آن آزاد است، ميتواند در يافتن علت و حكمت اقامت آن حضرت در اين نقطه معين به ما كمك كند. در اين باره، به طور معمول، داستان زانو زدن شتر پيامبر (ص) را در كنار خانه ابوايوب انصارى يادآور ميشوند. اين را هم ميدانيم كه حضرت مسير پنج كيلومترى از قبا تا اين نقطه را به آرامى طى كرد و در هر نقطه اى كه قبيله اى اقامت داشت، از آن حضرت ميخواستند ميان آنان اقامت كند. اما حضرت حركت كرد تا به اين نقطه رسيد و اينجا بود كه توقف نمود. در منابع آمده است:

ص: 228

زمانى كه رسولخدا (ص) خواست داخل مدينه شود، كسى را به سراغ بنى النجار كه داييهاى وى بودند- زيرا مادر عبدالمطلب از اين جماعت بود- فرستاد. آنان در حالى كه شمشير حمايل داشتند به ايشان و اصحابش گفتند: ارْكَبُوا آمِنين مُطاعين، سوار شويد در حالى كه ايمن بوده و مورد حمايت هستيد. آن روز، روز جمعه بود. وقتى روز برآمد رسولخدا راحله خويش را خواست. مسلمانان اجتماع كرده سلاح در بر كردند. حضرت بر شترش به نام قصوا سوار شد و مردم هم در اطراف وى پياده و سوار ايستاده بودند. در اين وقت، عَمرو بن عَوْف- طايفه اى كه در قبا سكونت داشت- نزد حضرت آمده و گفتند: آيا رفتن شما از قبا از روى ملالت است يا خانه اى بهتر از خانه ما يافته اى؟ حضرت فرمود: إنّى امِرْتُ بِقرية تأكُلُ القُرى، فخلّوها، من به جايى فرمان داده شدهام كه ساير قريهها را در بر ميگيرد، سر راهش نايستيد. (1) به رغم معانى متفاوتى كه براى تعبير «تأكل القرى» گفتهاند، آنچه به ذهن ميآيد همين است كه حضرت نقطه اى را انتخاب كردند كه مسلط به ساير قريهها باشد. نقشههاى جغرافيايى از مدينه زمان آن حضرت، اين نكته را كه مسجد النبى (ص) درست در ميانه يثرب است نشان ميدهد. رسول الله (ص) در همان آغاز، مدينه را چون مكه «حرم» دانست. بر اين اساس، مكه حرم خدا و مدينه حرم رسول الله (ص) است. اين بهترين شرافتى بود كه مدينه ميتوانست به آن دست يابد.

گذشت كه محدوده شمال و جنوب حرم، كوه عير و ثور و محدوده شرقى و غربى آن، حرّه شرقى و حرّه غربى است. در روايتى از رسولخدا (ص) نقل شده است


1- مسند احمد، ج 2، ص 237، 247، 384، سبل الهدى و الرشاد، ج 3، ص 271

ص: 229

كه فرمود:

«اللّهُمَّ انَّ ابْراهيم حَرَّم مَكَّةَ فَجَعَلَها حَرَماً وَ إنّى حرّمت المدينة ما بَيْن مأْزمَيْها، أن لايهراق فيها دم و لايحمل فيها سلاح لقتال» (1) «خداوندا! ابراهيم مكه را حرم قرار داد و من مدينه را كه حد فاصل دو كوه- عير و ثور- آن گونه كه خونى در آن ريخته نشود و سلاح براى جنگ در آن حمل نگردد.»

پيامبر خدا (ص) براى زندگى، مدينه را برگزيد؛ طبيعى است آن حضرت پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرت، ميتوانست به شهر خود بازگردد، اما ترجيح داد در مدينه زندگى كند و در همان شهر دفن گردد. آن حضرت در سخنان بيشمارى مدينه را تمجيد كرده و مردم آن را بسيار ستوده است. زمانى كه رسولخدا (ص) از مكه بيرون آمد، فرمود:

«اللّهمّ كَما أخْرَجْتَنى مِنْ أَحَبّ البِقاع إلىّ فاسْكِنّى فى أحَبّ البقاع الَيْكَ» (2) «خدايا! همان گونه كه مرا از سرزمينى كه بيش از همه جا دوستش داشتم، خارج كردى، مرا در سرزمينى كه بيش از همه جا دوستش دارى، وارد كن.»

و نيز فرمود:

«مَنِ اسْتَطاعَ مِنْكم أَنْ يَموت بِالمَدِينة فَلْيَمُتْ بِها فإنّى شَفيعٌ لِمَن يمُوت بِها» (3)


1- كتاب مسلم، كتاب الحج، حديث ش 475؛ معالم المدينة المنوره، ج 1، مج 2، صص 448 و 449
2- مستدرك وسائل الشيعة، ج 10، ص 206
3- فضائل المدينة المنورة، ج 1، ص 298- 299

ص: 230

«اگر كسى بتواند به گونه اى زندگى كند كه مرگش در مدينه باشد، چنين كند؛ من براى كسى كه در آنجا بميرد، شفيع خواهم بود.»

همين تعريف و تمجيدها سبب شد تا اين شهر كوچك، بهترين و زيباترين نامها را، كه نزديك به يك صد نام ميشود، به خود اختصاص دهد: المؤمنه، المحبوبه، المقدسة، الباره، دارالأبرار، ارضُ الله، طابَه، طَيْبه، سيّدة البلدان، دارالسلام، المحرّمه، المباركه، المحروسه، المرحومه، الجبّاره، المختاره، القاصمه، حرم رسول الله، الموفّيه، قلب الايمان، قبّةالاسلام، المعصومه، بيت رسول الله و نامهاى ديگر. (1) رسولخدا (ص) مدينه را اين گونه وصف كردند: المدينة مهاجرى، و منها مبعثى و بها قبرى، و أهلها جيرانى، (2) مدينه محل هجرت من، محل برانگيخته شدن من و جاى قبر من و اهالى آن همسايگان من هستند.

جاى جاى مدينه، نشان از آثار رسولخدا (ص) دارد و حق آن است كه مسلمان معتقد، ذرّه ذرّه خاك آن را ببويد و ببوسد. اگر نميتواند چنين كند، حداقل جايگاههاى مشخصى را كه رسولخدا (ص) در آنجا خاطره اى از خود گذاشته، نبردى


1- براى توضيحات بيشتر درباره نامهاى مدينه و معانى آنها بنگريد: مقاله «نامهاى مدينه»، احمد زمانى، فصلنامه «ميقات حج»، ش 7، صص 178- 158
2- سبل الهدى و الرشاد، ج 3، ص 313

ص: 231

كرده، نمازى خوانده و سخنى گفته، بشناسد و قدر نعمت بزرگى را كه در پرتو نور نبوّت نصيب او شده است، بداند.

نخستين اقدامات پيامبر خدا (ص) در مدينه

در اينجا خلاصه اى از حوادث اين ده سال را ميآوريم:

نخستين اقدام پيامبر (ص) در مدينه، ساختن مسجد بود؛ جايگاهى كه افزون بر مركزيت عبادى، مركزيت فرهنگى، سياسى و ادارى نيز داشت؛ و يكى از تكيهگاههاى اصلى اسلام در ميان مسلمانان بود.

دومين اقدام آن حضرت، ايجاد يك پيمان عمومى ميان مسلمانان مدينه بود. در اين معاهده كه همه مسلمانان براى اجراى آن متعهد شدند و با رسولخدا (ص) بيعت كردند، حاكميت براى خدا و رسولش شناخته شد و بخشى از قوانين حقوقى و جزايى اسلام به عنوان قانون تثبيت گرديد.

سومين اقدام رسولخدا (ص)، ايجاد پيمان برادرى ميان مسلمانان بود. آن حضرت مسلمانان را با يكديگر برادر كرد تا نسبت به هم ارتباط و پيوند نزديكترى داشته باشند. و از ميان مسلمانان، على بن ابى طالب (ع) را به عنوان برادر خود برگزيد.

استقرار در مدينه، نگاه به مكه

آمدن به مدينه به معناى چشم پوشى از مكه نبود. اين به رغم آن بود كه حضرت در يكى از نخستين دعاهاى خود فرمود: اللهم حَبّب الينا المدينة كَحُبّنا مَكّة او أشدّ. (1)


1- الدرة الثمينه، ص 109

ص: 232

روشن بود كه مكه به دلايل متعددى همچنان اصل بود. نخست از آن روى كه مكه حرم خداوند، پايگاه توحيد ابراهيمى و محل برگزارى حج به عنوان يك سنت اصيل توحيدى- ابراهيمى بود. اسلام حج را پذيرفته بود و اهميت مكه نه تنها براى اين، بلكه از سال دوم كه به عنوان قبله انتخاب شد، آشكار شد كه حضرت محمد (ص) براى مكه اعتبار زيادى قائل بوده و دست از آن برنخواهد داشت.

قريش كه اهميت اين نكته را ميدانستند مصمم بودند تا به هر قيمت شده است حتى جنگ در ماه حرام مانع از دستيابى مسلمانان به مسجد الحرام شوند مگر اين كه آنان از دين خود باز گردند. آيه ذيل را در سوره بقره كه پيش از بدر نازل شده است ميخوانيم:

(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ...)

در اين آيه از حكم جنگ در ماه حرام، سد از راه خدا و مسجد الحرام و اخراج اهالى مكه از اين شهر و در جمع فتنه كه از قتل هم مهمتر است، و آن بازگرداندن مسلمانان از دينشان ميباشد، سخن گفته شده است. گفتنى است كه آيه (وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للِهِ ...) نيز در سوره بقره آيه 196 است و اگر همه سوره بقره پيش از بدر نازل شده باشد، اهميت حج را در اين دوره ميرساند، گر چه كسى از مسلمانان به خاطر تسلط قريش بر مكه، جرأت رفتن به حج را نداشته است. در سوره انفال نيز كه شرح پيروزى مسلمانان بر قريش است خداوند اين پرسش را مطرح ميكند كه چرا خداوند آنان را عذاب نكند در حالى كه آنان سد از راه مسجد الحرام ميكردند؟ (وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...) اين آيه ميتواند اين نكته را نشان دهد كه اساسا جنگ بدر بر سر همين مسأله بوده است. در سوره فتح آيه 25

ص: 233

و حج 25 نيز از صدّ از مسجد الحرام ياد شده است. در اين اواخر حيات پيامبر (ص) نيز همچنان روى بحث «صدّ از مسجد الحرام» تكيه ميشده است، چنان كه در آيه 2 سوره مائده آمده است كه: (... وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...) اشاره آيه به عدم سختگيرى به قريش به تلافى روزگارى است كه آنان راه مسلمانان را به مسجد الحرام سد كرده بودند.

با توجه به آنچه گذشت، روشن بود كه يكى از مسائل مهم پس از هجرت، درگيرى مدينه با مكه و نبرد با اهالى آن خواهد بود؛ زيرا نه پيامبرخدا (ص) حاضر بود از مكه چشم پوشى كند و نه اشراف مكه تحمّل اسلام و تسلّط آن بر شهرهايى مانند مدينه را داشتند، به ويژه كه در سال دوم هجرت، قبله اسلام از بيت المقدس به سوى مكه تغيير كرد و نشان داد كه مسلمانان اين شهر را از دست نخواهند داد. اهميت انجام حج و عمره براى مسلمانان به حدى بود كه پيامبر (ص) در صلح حديبيه تن به شرايط سنگينى داد و تنها امتياز مهمى كه گرفت اين بود كه سه روز بتواند- آن هم از سال بعد- خود و همراهانش براى عمره وارد مكه شود. اكنون اندكى به عقب برگرديم.

سرانجام، مسلمانان حمله به كاروانهاى قريش را- كه از مكه به راه ميافتاد و از نزديكى مدينه ميگذشت و به سمت شمال يعنى شامات ميرفت- آغاز كردند. آنان بدينوسيله جبران مصادره اموالشان را، كه در مكه گذاشته بودند، كردند. مهمترين حمله، حمله اى بود كه بهجنگ بدر منتهى شد. در ماه رمضان سال دوم هجرت، مسلمانان به قصد حمله به كاروان قريش حركت كردند. قريش كه متوجه حمله شده بودند، سپاهى را از مكه به سوى مسلمانان اعزام كردند. دو سپاه در نزديكى چاههاى بدر با يكديگر درگير شدند و در نتيجه، بسيارى از سران شرك به قتل رسيدند. از

ص: 234

ميان رؤساى قريش، تنها ابوسفيان به سلامت ماند و آن هم به اين دليل بود كه در بدر حضور نداشت.

در سال سوم، مشركان به تلافى غزوه بدر به مدينه حمله كردند. آنها شهر را دور زدند و از سمت شمال در دامنه كوه احد مستقر شدند. رسولخدا (ص) نيز همراه يارانش كه كمتر از يك سوم دشمن بودند، به منطقه احد وارد شدند. در جنگى كه صورت گرفت، ابتدا مسلمانان غلبه كردند، اما غفلت آنان- كه چگونگى آن در قسمت احد خواهد آمد- سبب شد تا ضربه اى كارى از مشركان بخورند؛ گرچه مشركان نتوانستند اسلام را از ميان ببرند.

در سال پنجم، مشركان پيمان اتحادى بر ضدّ رسولخدا (ص) امضا كردند وسپاه احزاب را تشكيل دادند و به مدينه يورش بردند. پيش از حمله آنان، مسلمانان خندقى در قسمت شمالى شهر، جايى كه امكان ورود دشمن از آن ناحيه وجود داشت، كندند. دشمن در پشت خندق زمين گير شد و پس از گذشت بيست روز، در حالى كه برخى از پهلوانان آنها كه از خندق عبور كرده بودند، كشته شدند، با سرشكستگى مدينه را ترك كردند. در واقع، اين آخرين زورآزمايى مشركان در برابر مسلمانان بود كه به شكست انجاميد.

در سال ششم هجرت، رسولخدا (ص) به قصد انجام عمره و به همراه بيش از يك هزار و پانصد تن از اصحاب راهى مكه شد. مشركان اعلام كردند كه مانع از ورود رسول خدا (ص) به مكه خواهند شد. آن حضرت راه خود را تغيير داد و در حديبيه- كه در مسير جدّه است- متوقف شد. آنگاه نماينده اى به داخل شهر فرستاد، اما با دير شدن بازگشت او، رسولخدا (ص) با اصحاب بيعت كرد تا در برابر مشركان مقاومت كنند. اين بيعت را «بيعت رضوان» ناميدند. نماينده رسولخدا (ص) بازگشت و

ص: 235

پس از آمدن نماينده مشركان، صلح حديبيه به امضا رسيد. بر اساس اين معاهده، جنگ به مدت ده سال متوقف شد و مقرر گرديد كه از سال بعد از آن، رسولخدا (ص) و اصحابش بتوانند براى انجام عمره سه روز را در مكه بسر برند. در سالهاى ششم و هفتم، رسولخدا (ص) به شاهان و رؤساى قبايل بزرگ نامه نوشت و آنان را به اسلام دعوت كرد. مجموعه اى از اين نامهها را مرحوم استاد احمدى ميانجى در كتاب «مكاتيب الرسول (ص)» گردآورى كرده است.

همچنين، در سال هفتم براى نخستين بار پس از هجرت، با اصحاب راهى مكه شد و سه روز را براى انجام عمره در شهر به سر برد. اين براى پيامبر (ص) موفقيت بزرگى بود كه توانسته بود حج و عمره را از انحصار قريش درآورد و آنچه را كه سالها در حمله به قريش به عنوان «صدّ رسيدن به مسجد الحرام» ياد كرده بود (... يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...) (1)، بشكند.

در سال هشتم، مشركان پيمان را شكستند و برخلاف معاهده حُدَيْبيه رفتار كردند و پيامبر (ص) كه در پى فرصتى براى فتح مكه بود، سپاه عظيمى را روانه اين شهر كرد و خود فرماندهى آن را برعهده گرفت. شهر با مقاومت بسيار محدودى كه از سوى برخى جوانان خودسر مكه به عمل آمد، فتح شد. رسولخدا (ص) به مسجدالحرام درآمد، بتها را شكست و آنگاه به داخل كعبه رفت و آثار شرك را از آنجا زدود. امام على (ع) سهم مهمى در شكستن بتهاى نصب شده بر روى كعبه داشت.

بدين ترتيب، بيست و يك سال بعد از بعثت و هشت سال پس از هجرت، مكه


1- انفال: 34

ص: 236

در تصرف كامل مسلمانان قرار گرفت و بلال بر بام كعبه نداى اذان سر داد. پس از آن، شورش قبيله هوازن در حُنَين نيز خاموش شد.

در سال نهم، حج با حضور اكثريت مسلمان و اقليّت مشرك كه ديگر قدرتى نداشتند، برگزار شد. رسولخدا (ص) از على (ع) خواست تا آيات اول سوره برائت را كه در اعلام برائت از شرك بود در روز حج اكبر- روز عرفه- بر مردم بخواند. در اين پيام، خدا و رسول از شرك و مشركان اعلام بيزارى كرده و از آنها خواسته بودند تا در يك فرصت چهارماهه، تصميم نهايى خود را براى پذيرش اسلام يا مقاومت در برابر آن بگيرند. بدين سان، شرك تا چندى پس از آن به طور كامل از ميان رفت. همچنين، در سال نهم، رسولخدا (ص) سپاهى به تبوك فرستاد كه توانست قبايل حدود شامات را آرام سازد.

در سال دهم، رسولخدا (ص) نخستين حج خود را به همراه بيش از يكصد هزار تن از پيروان خويش انجام داد. در اين مراسم بود كه آيين حج از سوى رسولخدا (ص) به طور كامل تشريع و تشريح شد. آن حضرت ضمن خطبه اى كه به خطبه حَجّةالوداع (حج آخرين) معروف است، نصايح فراوانى به مردم كرد.

آن حضرت در بازگشت از سفر حج، در روز هجدهم ذى حجّه، در غدير خم، على (ع) را به جانشينى خود برگزيد و همه مسلمانان نيز به اين عنوان با آن حضرت پيمان بستند و البته گروهى چه زود اين عهد و پيمان الهى را شكستند!

رسولخدا (ص) هفتاد روز پس از غدير، در حالى كه چند روز دچار بيمارى و تب شديد بود، در 28 صفر سال يازدهم هجرت به لقاى پروردگارش شتافت؛ و اين در حالى بود كه از وضعيت داخلى جامعه اسلامى بيمناك و از رفتار آن حضرت آشكار بود كه از آينده امت در نگرانى بسر ميبرد. با اين حال، آن حضرت، طى بيست و

ص: 237

سه سال تلاش در مكه و مدينه، بنيانگذار يكى از مهمترين اديان توحيدى و آخرين آنها براى بشر بود كه امروزه ميليونها نفر بدان ايمان دارند و به رسولخدا (ص) و جاى جاى قدمهاى او در مكه و مدينه عشق ميورزند و هر ساله به عشق زيارت مرقد پاكش به سوى مدينه ميشتابند.

مدينه در آغاز دوره اسلامى

پس از رحلت رسولخدا (ص)، شهر مدينه به صورت مركز خلافت درآمد. اين مركزيت تا سال نخست خلافت امام على (ع) يعنى سال 36 هجرى ادامه داشت. پس از آن كه امام از مدينه عازم كوفه شد، مدينه، از مركزيت خارج گرديد و اداره آن در عهده اميرانى درآمد كه از سوى عراق و سپس شام و نقاط ديگر بر دنياى اسلام حكومت ميكردند. اين زمان، افزون بر انصار، شمار زيادى از مهاجران مسلمان و ديگر مسلمانان مكه به ويژه تعداد زيادى از طايفه قريش در مدينه سكونت داشتند و اين شهر توسعه بسيار يافت.

نخستين اميران مدينه در دوره خلافت امام على (ع)، ابوالحسن مازنى انصارى، سهل بن حُنَيف و تمّام بن عباس بن عبدالمطلب و ابو ايوب انصارى و قُثَم بن عباس بودند. پس از آن در روزگار معاويه، مدتى مروان بن حكم و سپس سعيد بن عاص، عمرو بن سعيد بن عاص و وليد بن عُتْبةبن ابى سفيان امارت بر اين شهر را عهدهدار شدند. اين زمان مردم مدينه، نه جانبدار علويان و نه امويان، بلكه در انديشه حمايت از خط ميانى قريش؛ يعنى تفكر بوبكرى و عمرى بودند و به كسانى مانند عبدالله بن زبير تمايل داشتند.

در رجب سال شصت هجرى آنگاه كه معاويه درگذشت و امام حسين (ع) از مدينه خارج شد، مردم چندان حساسيتى از خود نشان ندادند. اندكى بعد، همانان بر يزيد

ص: 238

شوريدند و يزيد هم در سال 62 سپاهى را براى سركوبى مردم مدينه به اين شهر فرستاد كه از خندق عبور كردند و بسيارى از فرزندان صحابه را كشتند. در اين واقعه كه به واقعه حرّه شهرت يافت، تمامى نوادگانِ حنظله غسيل الملائكه- كه در احد به شهادت رسيده بود- كشته شدند. محل دفن شمارى از شهداى حرّه، تا به امروز در قبرستان بقيع مشخص است.

در دوران قطع سلطه امويان بر حجاز و آغاز سلطه خاندان زبير كه پس از مرگ يزيد در سال 64 بود، ابتدا عبيدالله بن زبير و سپس جعفر بن زبير و آنگاه عبيدة بن زبير و سرانجام مُصْعب بن زبير حكومت اين شهر را عهدهدار بودند. به جز اينها، كسان ديگرى نيز مدتهاى كوتاهى از طرف عبدالله بن زبير بر اين شهر حكومت كردند. آخرين آنها طلحة بن عبدالله بن عوف بود كه تا سال 72، كه در آن سال حجاز به تصرف بنى اميه درآمد، بر اين شهر حكومت كرد.

در دوره مروانيان، ابتدا شخصى با نام طارق بن عمرو از موالى عثمان و سپس حَجّاج بر مدينه و مكه حكومت كرد. با رفتن وى به عراق، مدينه در اختيار افرادى از خاندان اموى از جمله ابان بن عثمان بن عَفّان، هشام بن اسماعيل بن وليد بن مغيره و عمر بن عبدالعزيز در آمد كه اين آخرى از سال 87 تا 93 بر اين شهر حكومت كرد. در همين دوره بود كه مسجدالنّبى (ص) و بسيارى از مساجد كوچك ديگر اين شهر به دستور وليد بازسازى شد.

شهر مدينه تا سال 130 در اختيار امويان بود. در اين سال كه خوارج قدرت يافتند، شهر مدينه در اختيار چند تن از خوارج مانند ابوحمزه خارجى اباضى و مفضل اباضى خارجى قرار گرفت. امويان در سال 131 بر مدينه چيره شدند، اما سلسله آنان در سال 132 هجرى ساقط شد.

ص: 239

مدينه در دوره عباسيان

عباسيان در شهر كوفه قدرت را به دست گرفتند و در دوره منصور، بغداد را ساختند و خلافت را به آنجا انتقال دادند. نخستين امير آنان در مدينه، از خاندان عباسى يحيى بن جعفر بن تمام بن عباس بود كه از سوى سفّاح منصوب شد. پس از وى، داود بن على بن عبدالله و سپس موسى بن داود بن على به همين ترتيب اين شهر مهم، همانند ساير شهرهاى بزرگ در اختيار عباس زادگان بود، گرچه به ندرت افراد غير عباسى، براى مدتى كوتاه به امارت اين شهر ميرسيدند.

شهر مدينه در سال 145 با يك شورش علوى بسيار پرنفوذ مواجه شد. محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على (ع) با لقب نفس زكيّه و به عنوان مهدى در اين شهر سر به شورش برداشت و آن را تصرف كرد. وى اندكى بيش از دو ماه و نيم بر شهر مسلط بود تا آن كه سپاه عباسى از راه رسيد و فرماندهى سپاه را عيسى بن موسى عباسى عهدهدار بود. اين سپاه توانست شورش را به شدت سركوب كند. قبر نفس زكيه در غرب مدينه تا قرنها مشخص بود و در دوره وهابيها آثار آن كه در ابتداى شارع سلطانه بود، از ميان رفت. به رغم اين شهرت، بر اساس آنچه در تاريخ طبرى و پس از آن در مآخذ ديگرى مانند تاريخ ابن العماد حنبلى آمده، قبر نفس زكيه در بقيع بوده است. (1) پس از آن حكومت اين شهر به جعفر بن سليمان عباسى رسيد كه تا سال 149 دوام داشت. شگفت آن كه پس از وى حسن بن زيد بن حسن بن على (ع) از طرف


1- شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ذيل حوادث سال 144

ص: 240

منصور بر اين شهر حكمران شد. وى از معدود علويانى است كه جانبدار عباسيان بود و سالها بر مدينه و نقاط ديگر از سوى عباسيان حكومت كرد. اين شهر گاه در اختيار برخى از نوادگان خليفه دوم نيز قرار ميگرفت.

در سال 169 حسين بن على بن حسن بن حسن بن على (ع) در اين شهر قيام كرد و پس از آن به مكه رفت كه در منطقه فخ به شهادت رسيد. آنگاه باز شمارى از اميران عباسى و نيز دوتن از خاندان زبيرى و برخى از خاندانهاى ديگر قريشى بر اين شهر فرمانروايى كردند.

در هنگام جنگ امين و مأمون، مردم مدينه جانب مأمون را گرفته و با جعفر بن حسن بن حسن بن على به عنوان امير شهر بيعت كردند. از ديگر علويانى كه سالهاى كوتاهى بر اين شهر حكومت كردند، ميتوان به محمد بن سليمان بن داود بن حسن و محمد بن جعفر الصادق و عبيدالله بن حسن- از فرزندان عباس بن على (ع)- اشاره كرد كه در دوره خلافت مأمون، مدت بسيار كوتاهى بر اين شهر فرمانروايى كردند.

در تمام اين مدت، علويان بهعنوان بخشى از ساكنان اين شهر كه شمارشان رو به فزونى بود، نفوذ زيادى داشتند. اكنون و به تدريج آنان بهدو خاندان حسنى وحسينى تقسيم ميشدند.

از دوران واثق عباسى به بعد، به تدريج با قدرت يافتن اميران ترك، شهر مدينه به آرامى از دست عباسيان درآمد و اميران ترك آن را اداره ميكردند. بُغاى كبير در سال 230 و اندكى بعد، صالح عباسى تركى اداره اين شهر را عهدهدار بودند. در عين حال، هنوز به صورت سنتى، شهر به قريشيها و ترجيحا به عباسيان واگذار ميشد. در سال 251 و 252 يكى از علويان در مكه و سپس مدينه شورش كرد كه كارهاى زشت او اسباب شرمندگى علويان شد. وى در سال 252 در طاعون درگذشت. در سال 255

ص: 241

دو علوى ديگر در اين شهر قيام كردند كه به سرعت توسط عوامل عباسى كشته شدند. قاتل آنها ابوالسّاج ديوداد بن ديودَست بود كه بعدها از نسل او سلسله اى در آذربايجان پديد آمد. از ديگر علويان ناراضى، يكى هم محمد بن حسن حسنى بود كه در سال 271 بر مدينه چيره شد و منابع، از لاابالى گرى او سخن گفتهاند.

اين شورش ها و قيام ها، فراوان رخ داد، برخى به آرامى و برخى با قتل و زندانى شدن رهبر علوى، خاتمه مييافت. روشن بود كه علويان دست بردار نبودند؛ از جمله حسن از نوادگان امام موسى كاظم (ع) در سال 271 مدتى بر شهر مدينه غلبه كرد. اين سال، سال شورشهاى متوالى علويان در مدينه و تسلط آنها بر شهر بود. به طورى كه نام بيش از پنج نفر آنها در كتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى آمده است. شگفت آن كه ابى الساج برخى از علويان را به نيابت از خود بر امارت شهر مدينه گمارد.

گفتنى است كه فرزندان امام مجتبى (ع) كه سادات حسنى بودند و به طور عمده از نسل حسن مثنى، موقوفات اميرمؤمنان (ع) را در مدينه و اطراف آن در اختيار داشتند. بخشى از اين موقوفات در ينبع و نواحى خارج از مدينه بود. در حال حاضر، مقبره اى در حدود هفتاد كيلومترى مدينه منوره، پيش از بندر ينبع، وجود دارد كه شمار زيادى قبور سادات حسنى با سنگ قبر- به احتمال از قرن سوم هجرى- در آنجا ديده ميشود. دوست ما، شريف سيد انس كتبى حسنى (در تيرماه 1381) با اشاره به اين كه گفته ميشود در آنجا نزاعى ميان علويان و دشمنان آنان صورت گرفته، به مقبره، مسجد و مزارى كه در آن نزديكى هست و مردم به عنوان قبور اهل بيت (عليهم السلام) به آن تبرك ميكنند، منطقه مزبور را در نزديكى الفريش و روستاى ياد شده را فرع الردادّه معرفى كردند. در روستاى ديگرى كه با نام المزار ناميده ميشود و حدود يكصد كيلومتر از مدينه فاصله دارد، قبر سه نفر از سادات هست كه پدر و فرزند و نواده

ص: 242

هستند و گويا با يكديگر شهيد شدهاند. در آنجا نيز سنگ سفيدى بالاى سر آنها قرار دارد كه از آنان به عنوان شهيد ياد كرده است. كلمات عربى حك شده در سنگها، بى نقطه هستند و احتمال ميرود كه متعلق به قرن سوم باشند. در كنار آنجا نيز مسجدى هست كه مردم در آنجا رفت و آمد دارند.

دولت استوار علويان مدينه از قرن چهارم تا ششم

از سال 300 هجرى به بعد، شمار علويانى كه به طور عادى به امارت مدينه و مكه ميرسيدند، رو به فزونى گذاشت. سليمان بن محمد، جعفر بن محمد، قاسم بن محمد، محمد بن عبيدالله بن طاهر، مسلم بن احمد، قاسم بن عبيدالله، از علوى و جعفرى- از نسل عبدالله بن جعفر و احيانا عقيل- پشت سر هم بر مدينه حكومت كردند. در ادامه، باز هم از برخى امراى ترك به عنوان حاكم مدينه ياد شده اما يكى در ميان و يا حتى بيشتر، اين علويان بودند كه بر اين شهر حكمرانى ميكردند.

از اخبارى كه درباره امراى اين دوره مدينه و پس از آن در اختيار داريم، ميتوانيم دريابيم كه تقريباً دولت علويان مدينه، از اوايل قرن چهارم آغاز شده و همچنان استمرار يافته است؛ به طورى كه از سال 381 به بعد، از هيچ غير علوى به عنوان حاكم مدينه ياد نميشود. گفتنى است كه به احتمال زياد، به دليل روابط حسنه ميان علويان مدينه و دولت شيعى آل بويه، عضدالدوله براى نخستين بار ديوارى در اطراف شهر مدينه كشيده است كه البته بعدها تخريب شد و اميران ديگر آن را بازسازى كردند. (1) از فرد ديگرى كه در كشيدن ديوار مدينه ياد شده، جمال الدين


1- بنگريد: نزهةالناظرين، ص 198

ص: 243

ابومنصور اصفهانى است كه كارهاى خير او در حرمين شريفين، در تمامى آثار تاريخى قرن ششم به بعد، منعكس شده است.

در اين دوره، كه قدرت فاطميان در مصر رو به فزونى بود، علويان مستقل مدينه، گاه خود را به عباسيان و گاه به فاطميان منسوب ميكردند و در اين ميان، ميكوشيدند تا قدرت مستقل خويش را در حجاز استوار كنند. بسيارى از علويان، بر حرمين و در مواردى بر مدينه يا مكه حكومت ميكردند. قدرت و نفوذ علويان به صورتى كاملا استوار تا پايان دولت فاطميان ادامه داشت. در اين اواخر، به تدريج امارت مدينه در اختيار خاندان خاصى قرار گرفت كه نسل آنان به امام حسين (ع) منتهى ميشد و امارت حسنيها در مدينه پايان يافت.

از زمانى كه صلاح الدين ايوبى (546- 589) فاطميان را برانداخت و موضع ضد علوى و شيعى گرفت، قدرت علويان مدينه و طبعا نفوذ تشيع در اين شهر رو به انحلال رفت. با اين حال روشن بود كه به اين سادگى امكان قطع سلطه علويان در مدينه نبود. به ويژه كه علويان به سرعت توانستند با صلاح الدين ارتباط برقرار كنند. با اين حال، گاه عباسيان يا ايوبيان، به اجبار اميرانى را بر حرمين تحميل ميكردند.

تحوّل مهمى كه در اين دوره رخ داد، آن بود كه صلاح الدين، نسلى از خواجگان را، كه از كودكى آنان را از مردى ميانداختند، و بعدها «آغاوات» نام گرفتند، براى اداره حرم نبوى به وجود آورد. اين افراد لزوما حَبَشى، رومى و يا هندى بودند و كارشان نگاهبانى از حرم و اداره امور آن بود.

دشوارى ديگر آن بود كه به تدريج ميان علويان حاكم مدينه كه از آل مُهَنا بودند، با اميران علوى مكه درگيرى پيش آمد و براى دهها سال اين نزاع ادامه داشت به طورى كه در بسيارى از موارد، حقوق زائران پايمال درگيرى و جنگ آنان ميشد.

ص: 244

اين نيز گفتنى است كه علويان از لحاظ موضع مذهبى، به گونه اى حركت ميكردند كه با موضع سياسى آنان در ارتباط با حكومتهاى مهم اطراف منافات نداشته باشد. در مدينه، بيشتر رنگ و روى كار مذهبى آنان به روال آيين تشيع بود، در عين حال، به دليل تسلط دولت ايوبى و سپس مملوكى، الزاما در ظاهر بر مذهب تسنن بودند. در قرن ششم و به ويژه هفتم هجرى، تسلط شيعيان بر مدينه رو به گسترش نهاد و حتى براى مدتى اداره مسجد النبى (ص) نيز در اختيار آنان قرار گرفت. از زمانى كه مماليك در ميانه قرن هفتم، در مصر به قدرت رسيدند و در اين سوى، دولت عباسى نيز به دست مغولان از ميان رفت، حرمين به نوعى تحت سيطره آنان قرار گرفت، به طورى كه ملك بَيْبرس در سال 667 به حج آمد. با اين حال، باز حكومت شهر به صورت موروثى در دست يك خاندان علوى باقى ماند. در ميانه قرن هفتم مدينه در اختيار شيعيان دوازده امامى بود. (1) در كنار علويان، شخصيت برجسته اى از وابستگان به مماليك نيز به عنوان «شيخ الحرم» در مدينه قدرت داشت كه تا پايان دوره عثمانى اين منصب همچنان ادامه داشت.

دولت عثمانى در حرمين

مدينه روزگار را تحت سيطره يك دولت علوى و يك شيخ الحرم كه از سوى مماليك نصب ميشد، تا پايان دولت مماليك، در سال 923 سپرى كرد.

با سقوط دولت مماليك، حجاز سلطه سلطان سليم عثمانى را به رسميت شناخت.


1- بنگريد: تحفة الازهار، ج 2، ص 357

ص: 245

سلطان سليم نخستين كسى بود كه لقب «خادم الحرمين الشريفين» را براى خود باب كرد كه تا به امروز نيز ادامه يافته است.

اين زمان، شريف مكه (1) شخصى به نام بركات بن محمد بود كه فرزندش را با كليد كعبه به ديدار سلطان فرستاد. از اين زمان، كم كم مدينه نيز زير سلطه شريف مكه درآمد و او به تدريج بر تمامى حجاز حكومت ميكرد. در مقام به رسميت شناختن سلطه عثمانى بر حرمين، سلاطين عثمانى، همه ساله مبالغ زيادى پول ميان علويان و ديگر مردمان اين دو شهر توزيع ميكردند. به علاوه، تلاشهاى زيادى در اصلاح و بهبود وضعيت عمرانى دو شهر به ويژه اماكن مقدسه آنها انجام دادند.

گفتنى است شرفاى مكه از نسل امام حسن (ع) بودند، در كنار شرفا و امرا، شيخ حرم نيز يك مقام رسمى بود كه به طور مستقيم از سوى استانبول به اين مقام منصوب ميشد. به تدريج از اواسط قرن يازدهم هجرى، سلاطين عثمانى تلاش كردند تا امارت مدينه را نيز از علويان بگيرند و به دست شيخ حرم بسپارند. با اين حال، طى اين مدت، هنوز علويانِ حسنى در مدينه قدرت داشتند و بخشى از اداره سياسى اين شهر در اختيار آنها بود. در كنار آن، شهر مكه، همچنان در اختيار شرفا، يعنى سادات حسينى بود كه بر تمامى حجاز حكمرانى داشتند و البته وابسته به دولت عثمانى بودند.

آنچه قابل يادآورى است اين است كه علويان حاكم در اين دو شهر، گاه بر تسنن و گاه بر تشيع خود تأكيد داشتند. اين نيز ممكن بود كه برخى از خاندانهاى علوى


1- اصطلاح «شريف» مربوط به علويان حاكم در اين شهر است.

ص: 246

به تشيع و برخى به تسنن گرايش داشته باشند. به هر روى، به دليل وابستگى به دولت عثمانى، و وجود اكثريت سنى شهر و نيز حُجّاج ساير كشورها، حتى كسانى كه شيعه بودند، در بسيارى از موارد مجبور به تقيّه بودند. در تمام دوره صفوى، شمار زيادى از علماى شيعه عرب و ايرانى در مدينه و مكه زندگى ميكردند.

در چنين دورانى، بايد اشاره به وضعيت حجاج ايرانى در حرمين و به طور خاص در مدينه كرد كه هميشه با سختى و مشقت همراه بوده و از سوى سنيان مدينه تحقير و آزار ميشدند و براى انجام اعمال خود، مشكل داشتهاند. يك ايرانى زائر كه در سال 1296 به مدينه سفر كرده در اين باره مينويسد:

«آنچه خانه زاد در خاك حجاز ديد، اين است كه مردم «عجم»، نميدانم از چه بابت در انظار مردم آنجا، مغضوب و حقير و خفيفاند ... خاصه در مدينه كه خون و مال عجم را حلال و مباح ميدانند و به هر قسم بتوانند در صدمه حجاج كوتاهى نميكنند.» (1) وى ادامه ميدهد:

«و اهل ايران با آن كه اغلب به لباس منقّح بودند، روزها را اختيار نداشتند كه چندان در مسجد براى زيارت توقف كنند و تنها جرأت نميكردند به مسجد روند و شبها را به كلى ممنوع بودند از دخول مسجد ... در قبرستان بقيع، بقعه ائمه طاهرين، بوّابى دارد كريه المنظر، چماق به دست، غضب آلود. هر نفر ايرانى كه خواهد به زيارت داخل شود، با كمال تشدد يك صاحبقران از او ميگيرد و اگر بخواهد آن شخص روزى پنج مرتبه مثلا وارد شود، بايد پنج قران بدهد و همين كه قليلى آنجا ماند، زيارت نخوانده گويد بيرون


1- «ميقات حج»، ش 19، ص 181

ص: 247

شو.» (1) گفتنى است كه بخشى از قبايل ساكن در مدينه و به ويژه اطراف آن، شيعه امامى بودند؛ از آن جمله طايفه حَرْب است كه تاكنون نيز برخى از طوايف آن در روستاهاى اطراف مدينه، بر همين مذهب هستند. همچنين طوايف مختلفى كه در جنوب مدينه تحت عنوان نُخاوله زندگى ميكنند، تا به امروز بر مذهب تشيع امامى باقى مانده و مساجد و تكايا و حسينيّههاى خود را آباد نگاه داشتهاند. (2) يكى از فعالترين مراكز آنها، باغ آيت الله شيخ عَمْرى است كه هر شب نماز مغرب و عشا در آن به جماعت خوانده ميشود و در ايام حج و حتى عمره، شمار زيادى ايرانى در نماز جماعت آنان شركت ميكنند. در تمام اين چهار قرن، شيعيان مدينه، با گرمى از زائران شيعه عراقى، جبل عاملى و ايرانى استقبال كردهاند و شيعيان نيز متقابلا نسبت به آنان اظهار مهربانى و محبت داشتهاند، به طورى كه يكى از سنّتيترين كارهاى شيعيان ايرانى در مدينه، رسيدگى و كمك به شيعيان نخاوله و سادات آن ناحيه است.

در برابر، سنيان مدينه هميشه نسبت به نخاوله موضع منفى داشته و آنان را تحقير ميكردهاند. همان ايرانى پيشگفته درباره آنها مينويسد:


1- همان، ص 182
2- درباره اين گروه از شيعيان امامى مدينه منوره بنگريد به: جامعه شيعه نخاوله در مدينه منوره، نوشته ورنر انده، ترجمه رسول جعفريان، قم، دليل ما، 1379 ش.

ص: 248

«اين طايفه- نخاوله- در خارج شهر قديم، خانههاى بسيار پستِ خرابه دارند و به كمال سختى زندگانى ميكنند و اهل مدينه آنها را به حرم مطهر و به مسجد النبى راه نميدهند و گاه گاه اتفاق نموده ميريزند در خانههاى ايشان، ميزنند و ميكشند وغارت ميكنند! اعتقاد بنده آن است كه اگر احدى، يك فلوس در مشرق زمين نذر داشته باشد، با وجود آنها و در صورت امكان رسانيدن به آنها به توسط حُجّاج، حرام است كه به ديگرى بدهد. زندگانى نه آن قدر بر آن بيچارگان تلخ و صعب است كه بتوان شرح داد.» (1) به هر روى با شروع شورش وهابيون دوره نخست، از سال 1220 هجرى مدينه در اختيار آنان قرار گرفت. سعود بن عبدالعزيز ميانه سالهاى 1220 تا 1226 بر مدينه حكومت كرد. به گزارش جعفر بن اسماعيل مدنى، زمانى كه سعوديان به سال 1221 بر مدينه مسلط شدند، به مسجد النبى (ص) تجاوز كرده و هرآنچه از قناديل طلا و نقره و جز آن در حجره شريفه بود، و طى قرنها شاهان و اميران مختلف به حجره شريفه اهدا كرده بودند، غارت كردند. (2) ابن سعود، شبكههاى مطلايى نيز كه در برابر قبر پيامبر (ص) بود، غارت كرد. (3) مدنى ميافزايد كه در همين حمله، تمام قبههاى موجود در بقيع نيز تخريب گرديد. آنان بر آن بودند تا قبة الخضراء را نيز تخريب كنند


1- فصلنامه «ميقات حج»، ش 19، ص 180
2- نزهة الناظرين، ص 155- 156
3- همان، ص 186

ص: 249

كه نتوانستند. (1) از سال 1227 قمرى، با حمله گسترده سپاه مصر كه آن زمان خديو آن مملكت محمدعلى پاشا (1769- 1849) بود، اين شهر مقدس باز به زير سلطه عثمانيها درآمد. در اين جريان، نه تنها سعوديها در حجاز شكست خوردند، سپاه عثمانى به دِرْعيه مركز آنها رفته و پس از محاصره آن شهر، عبدالله بن سعود را به اسارت درآورده به استانبول فرستاد كه در آنجا كشته شد.

از اين پس، با وجود شريف مكه، بسيارى از امراى ديگر شهر از ميان امراى ترك انتخاب ميشدند. به همين دليل آثار تركى و كتيبههاى تركى در حرم نبوى و بقيع و جز آن در اين شهر بسيار گسترده بوده است. عثمانيها از لحاظ آبادى و عمران در اين شهر نيز فعاليتهاى زيادى داشتند. از جمله يكى از مهمترين آثار آنان، تأسيس راه آهن دمشق- مدينه است كه توسط سلطان عبدالحميد عثمانى (ح 1293- 1327) داير شد. در كنار آن مسجد عنبريه ساخته شده كه نماى تركى دارد و تا به امروز، زائران تركيه، در سفر زيارتى به مدينه، به ديدار اين مسجد ميآيند و ضمن خواندن قرآن، با گرامى داشت اين مسجدِ عثمانى، از سلطه ديرين خود بر اين شهر با حسرت ياد ميكنند.

يكى از آخرين اميران علوى مدينه، عبدالله بن حسين بود كه در دوره سلطه شريف حسين بر حجاز، به سال 1334 قمرى امير مدينه بود و پس از آن پادشاه اردن شد.


1- همان، صص 156- 157

ص: 250

مدينه، در دوره سعودى

آخرين شريف قدرتمند حجاز، شريف حسين است كه پس از وى، دولت سعودى دوم به رهبرى ملك عبدالعزيز به سال 1344 بر اين شهر تسلط يافت. نخستين امير سعودى اين شهر ناصر بن سعود فرهان بود كه بلافاصله پس از تسلط بر اين شهر، اماكن موجود در بقيع و سسپس احد را تخريب كرده و به صورت ويرانه اى رهاساخت.

از آن زمان به بعد، اميران مختلفى از خاندان سعودى بر اين شهر مقدس حكمرانى كرده و طى اين مدت، با اعمال سليقههاى مذهبى خود، به اداره مسجد النبى (ص) و ساير اماكن مقدسه اين شهر پرداختهاند. در تمام اين مدت، به جز سالهاى اخير، سخت گيرى زيادى نسبت به ساكنان شيعه اين شهر داشته و اميد آن داشتند كه بتوانند ريشه تشيع را در اين شهر بخشكانند. اكنون چند سالى است كه با درايت بيشترى با مسأله برخورد كرده و بر دامنه آزاديهاى مذهبى نسبت به شهروندان شيعه خود در مدينه و منطقه شرقى يعنى احساء و قطيف افزودهاند.

شهر مدينه در دوره سعودى، به ويژه زمان فهد، توسعه زيادى يافته و از توجه خاص مسؤولان سعودى برخوردار بوده است. مشكل عمده اين توسعه، نابودى شكل تاريخى- طبيعى شهر است كه نه تنها بسيارى از اماكن متبرك در توسعه از ميان رفته، بلكه برخى از اماكن تاريخى و نيز كوههاى مهم از بيخ و بن محو شده است. از جمله ميتوان به محل سقيفه بنى ساعده اشاره كرد كه اثرى از آن برجاى نمانده است. همچنان كه كوهك ثنية الوداع، به طور كامل محو شده است. در كنار آن، مقبره نفس زكيه نيز از ميان رفته است. در واقع، بسيارى از آثار تاريخى شهر، فداى توسعه جديد شهر مدينه شده است.

ص: 251

مسجد النبى (ص)
مسجد در اسلام

گفتيم كه نخستين اقدام رسول الله (ص) در مدينه ساختن مسجد بود. پيش از آن، در قبا نيز مسجدى به دست پيامبر (ص) و اصحاب آن حضرت ساخته شد. چنين اقدامى نشانه اهميت نقش مسجد در اسلام است. پيش از آنكه از مسجدالنبى (ص) بگوييم، مناسب است نگاهى به معناى مسجد و اهميت آن داشته باشيم:

1. مسجد، به معناى محل سجده، برگرفته از سجود به معناى به خاك افتادن و خضوع و كرنش كردن است و در اصطلاح، به محلى اطلاق ميشود كه جايگاه عبادت و خضوع در برابر حق تعالى است. كاربرد واژه مسجد يكى در مورد، چهارديوارى خاصى است كه براى عبادت ساخته ميشود و ديگر اينكه بر اساس روايت رسولخدا (ص) مسجد بر سراسر زمين اطلاق ميگردد؛ چرا كه همه سطح كره خاكى ميتواند سجدگاه انسان مسلمان باشد. اين دومين كاربرد كه اطلاق عام مسجد است كه از اختصاصات امّت اسلامى است. ساير اديان، تنها در اماكن خاصى در برابر

ص: 252

خداوند سجده ميكنند و نماز ميخوانند؛ اما در اسلام همه «زمين» پاك بوده و سجدگاه و مسجد است. رسولخدا (ص) پس از بيان فضيلت مسجد الحرام و مسجد الاقصى براى ابوذر، به وى فرمودند: «حَيْثُما أَدْركتك الصّلاة فصلِّ وَالأرض لَكَ مَسْجد». هر كجا وقت نمازت رسيد، همانجا نماز بخوان كه زمين براى تو مسجد است. (1) واژه «مسجد» در بيست و هشت جاى قرآن بكار رفته و در بيشتر موارد، اشاره به مسجدالحرام است. مسجدالحرام، زمين اطراف خانه كعبه است كه سجدگاه بوده.

2. مهمترين نقش مسجد، مركزيت بخشى به عبادت مسلمانان در زمينى پاك و مطهّر و تعريف شده براى خداوند است؛ محيطى كه انسان ناپاك نبايد وارد آن شود و فضا و زمينش بايستى از هرگونه پليدى مصون باشد. مسجد، علاوه بر مركزيت عبادى، مركز جماعت نيز هست. اين جماعت، هم براى عبادت است و هم براى يكپارچگى امّت و تمسّك جمعى آنان به حبل الله.

به طور كلى چهار نوع مسجد براى يك مسلمان قابل تصور است:

الف: مسجد محله.

ب: مسجد مركزى در شهر براى نمازگزاران شهر با عنوان مسجد جامع.

ج: مصلّايى براى مراسم نماز عيد براى تمامى مردم يك منطقه.

د: مسجدالحرام براى حضور همه مسلمانان.

مسجد در عصر آغازين اسلام، افزون بر عبادت، مركزى براى اداره حكومت نيز


1- الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، ص 61

ص: 253

بود. سپس به عنوان مدرسه نيز از آن استفاده شد. بعدها وقتى دارالحكومه و مدرسه ساختند، مسجد به عبادت اختصاص داده شد؛ گرچه گهگاه از آن به عنوان مدرسه نيز استفاده ميشده است. در واقع، مسجد تكيهگاه تمامى مسلمانان در اتكال به خداى واحد قهّار و سمبل قداست، پاكى، تقوا و وحدت جامعه اسلامى است.

3. نخستين خانه اى كه براى مردم ساخته شد تا در آن به عبادت خدا بپردازند، بيت الله الحرام است. بنابر اين، بايد مسجدالحرام و كعبه را قديميترين محل عبادت دانست. قرآن علاوه بر مسجدالحرام از مسجدالأقصى نيز ياد كرده است. اينها مساجدى است كه پيش از اسلام نيز وجود داشت. بعلاوه، اهل كتاب نيز مراكز عبادت خاص خود را داشتهاند. مسجدالنبى (ص) را هم كه شرحش خواهد آمد بايد به دو مسجد پيشگفته ضميمه كرد.

در واقع، نخستين مسجدى كه در اسلام بر پايه تقوا ساخته شد، مسجد قبا بود كه در سال نخست هجرى، بلافاصله پس از هجرت رسولخدا (ص) به يثرب و وارد شدن ايشان به محله قبا ساخته شد. و گفتنى است نخستين كسى كه مسجد ساخت، عمار ياسر بود كه در تأسيس مسجد قبا نقش اول را داشت. پس از آن، مسجدالنبى (ص) در يثرب يا مدينةالنبى (ص) ساخته شد. به دنبال آن، هريك از طوايف عرب در ناحيه خود مسجدى ساختند. آنان از رسول خدا (ص) ميخواستند تا در نقطه اى كه براى مسجد انتخاب كرده بودند، نماز بگزارد. سپس محل نماز رسولخدا (ص) را به عنوان مسجد محله خود بنا ميكردند. حتى اگر در آغاز قصد ساختن مسجد نداشتند، محل نماز رسولخدا (ص) را به عنوان مسجد و نمازخانه انتخاب ميكردند. ابن شَبّه فهرستى از

ص: 254

مساجدى كه رسولخدا (ص) در آنها نماز خوانده به دست داده است. (1) پيش از اين هم گفتيم كه حفظ مكان اين مساجد، نشانگر اعتقاد عميق اصحاب آن حضرت و تابعين به امر تبرّك است.

و ما در اين مختصر، ابتدا از مسجدالنبى (ص)، سپس از مسجد قبا و ديگر مساجد مدينه سخن خواهيم گفت و آنگاه به سراغ آثار ديگر مدينه خواهيم رفت.

مسجدالنبى (ص)

شريفترين و والاترين مسجد، پس از مسجدالحرام، مسجد پيامبرخدا (ص) در مدينه منوّره است. پيامبر درباره نماز خواندن در اين مسجد فرمود:

«صَلاةٌ فى مسجدى هذا خيرٌ مِن أَلْفِ صَلاة فيما سواه مِنَ الْمَساجد الّا المسجد الحرام». (2) «يك نماز در مسجد من [ثوابش] بهتر از هزار نماز در ديگر مساجد است، مگر مسجدالحرام».

زمانى كه رسولخدا (ص) وارد يثرب شد، همه طوايف و افراد سرشناس اين شهر مايل بودند تا حضرت به منزل ايشان وارد شود و هريك از آنان دوست داشتند ميزبان حضرتش باشند؛ اما آن حضرت فرمود: درجايى توقف خواهد كرد كه شترش زانو بزند. شتر در زمينى كه اكنون مسجد است، زانو زد. نزديكترين خانه به محل زانوزدن شتر، خانه


1- تاريخ المدينةالمنوره، ج 1، صص 79- 57
2- الكافى، ج 4، ص 556؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 228

ص: 255

ابوايّوب انصارى بود كه دو اتاق يكى بر بالاى ديگرى داشت و حضرت در آنجا اقامت گزيد.

رسولالله (ص) ابتدا در طبقه همكف و ابوايوب و همسرش در اتاق بالا بودند؛ اما پس از مدتى، ابوايوب با اظهار كراهت از اين كه بالاى سر پيامبر (ص) باشد، از آن حضرت خواست تا جايشان را عوض كنند؛ اما رسولخدا (ص) ابراز كرد كه زندگى در اتاق پايين براى او كه ميهمان دارد، راحتتر است.

محله اى كه پيامبر (ص) در آن اقامت گزيد، در قياس با طول و عرض منطقه- ميان حره شرقى و غربى و احد و قبا- نقطه ميانى به حساب ميآمد و اين يكى از دلايل اصلى انتخاب اين نقطه براى مسجد بوده است. در جاى ديگرى گفتيم كه حضرت براى انتخاب اين نقطه همين استدلال را مطرح كردند كه انى امرت بقرية تأكل القرى، من امر به اقامت در قريه اى شدهام كه بر قراى ديگر تسلط داشته باشد.

زمينى كه در همان نزديكى جهت مسجد در نظر گرفته شد، بخشى از آن، داراى درختهاى غَرْقد و نخل بود، بخشى هم قبرستان بود كه هنوز آثار قبور در آن وجود داشت و قسمتى هم از آنِ دو كودك يتيم به نامهاى سهل و سهيل بود كه حضرت از ولىّ آنان خريد. پس از آن درختها را كنده، قبور را صاف كردند و زمين را براى بناى مسجد آماده ساختند.

چندى پس از ورود رسولخدا (ص)، سنگ بناى مسجد نهاده شد و همه اصحاب از زن و مرد با اشتياق شروع به ساختن مسجد كردند. خود رسولخدا (ص) نيز با تمام توان در ساختن مسجد شركت كرد.

به طور كلى بايد عرض كنيم كه اين مسجد، دومين مسجدى بود كه رسولخدا (ص) بنا ميكرد. مسجد اول مسجد قبا و اكنون مسجد مركزى يا جامع

ص: 256

مدينه تأسيس ميشد. اما رسولخدا (ص) به اين دو مسجد بسنده نكرد و هر از چندى به ميان طايفه اى رفته، جايى نماز خوانده و آن مكان را به عنوان مسجد آنان تعيين ميفرمود. علاوه بر آن كسى را هم به عنوان امام جماعت تعيين كرده يا به طور كلى ميفرمود كسى كه بهترين قرائت را دارد، نماز بخواند. اين نظر كه رسولخدا (ص) تنها همين دو مسجد را تأسيس كرده، با نقلهاى فراوان تاريخى كه در متون كهن آمده، آشكارا مخالفت دارد.

به هر روى، مسجدى كه رسولخدا (ص) بنا كرد، از جهات زيادى با آنچه امروز در جاى آن ساخته شده، تفاوت دارد؛ زيرا در زمينى محدودتر و با بنايى سادهتر و خلوص بيشتر بنا شده بود. طول مسجد هفتاد ذراع، عرض شصت ذراع- هر ذراع حدود نيم متر- و ارتفاع آن 75/ 1 متر بود، به طورى كه سر برخى افراد به سقف ميرسيد. نخستين بناى آن از شاخ و برگ و تنه درخت نخل و پس از سال چهارم هجرى از خشت و گِل بود. (1) اين مسجد در گذر زمان، بارها توسعه يافته تا اينكه به شكل كنونى درآمده است.

ساختن مسجد سبب شد تا جمعيت زيادى از مهاجران و حتى ساكنان محلات ديگر، در اطراف مسجد خانههايى بنا كنند. به دنبال اين امر بود كه شهر در اطراف مسجد شكل گرفت.

مسجد رسول خدا (ص) در نخستين بناى خود، مساحتى شامل هفتاد ذراع [35 متر] در شصت ذراع [30 متر] بوده كه در حدود 1050 متر مربع ميشود. مسجد نخست،


1- وفاء الوفا، ج 1، ص 327

ص: 257

با ديوارهاى خشتى و گِلى و پايههايى از تنه درختان خرما بنا گرديد. سقف مسجد هم با شاخههاى درخت خرما پوشانده شد؛ به طورى كه در هنگام باران، آب بر سر و صورت نمازگزاران ميريخت و زمين در زير پيشانى رسولخدا (ص) و اصحاب، گِلى بود. (1) در آغاز، قبله مسجد به سمت شمال و جهت بيت المقدس بود. پس از تغيير قبله، بخش مسقّف مسجد به جهت جنوبى منتقل شده و صفّه به شمال مسجد انتقال يافت.

مسجد با همين بنا براى هفت سال محل برگزارى نماز جماعت، نماز جمعه وخطبههاى رسولخدا (ص) بود. گرچه برخى نوشتهاند كه در سال چهارم هجرى، ديوارههاى آن از خشت و گِل بنا شد. در سال هفتم هجرت، با گسترش اسلام و افزايش شمار مسلمانان، ضرورت توسعه مساحت مسجد مطرح شد. رسولخدا (ص) بر طول و عرض مسجد افزود و مساحت آن به 2475 متر مربع رسيد. در اين توسعه، شكل مسجد به صورت مربع درآمد. قبله مسجد نيز از سال دوم هجرى از شمال به سمت جنوب تغيير كرد و از آن پس، نه به سوى بيت المقدس، كه قبله يهود بود، بلكه به سوى مكه نماز خوانده ميشد.

در حال حاضر نردههاى فلزى طلايى رنگ كه در جنوب مسجد- سمت قبله- قرار دارد و از شرق تا غرب مسجد است، حد جنوبى مسجد زمان رسولخدا (ص) است؛ چنان كه ستونهاى نصب شده توسط سلطان عبدالمجيد عثمانى در انتهاى رواق نخست مسجد كه مشرف بر حياط اول است، حد شمالى مسجد النّبى (ص) است.


1- همان، ص 240

ص: 258

اين ستونها، در برابر باب النّساء قرار دارد.

حدّ شرقى مسجد در سمت مدفن پيامبر (ص) پنجمين ستون در سمت چپ منبر و به قدر چهار ذراع، داخل در محلى است كه شبكههاى فلزى دور آن كشيده شده و مدفن پيامبر (ص) است. در واقع، بخش كوچكى از زمين مسجدِ اصلى، در سمت شرق، داخل در محدوده حجره شريفه قرار گرفته است.

اما حدّ غربى مسجد، پنجمين ستون راست منبر در سمت غرب است كه در حال حاضر، روى ستونهاى آن قسمت نوشته شده است: «حدّ مسجد النّبى (ص)». در شمال نيز حد آن ابتداى حيات نخست مسجد است. در مجموع مقدار ده ستون در ده ستون حد مسجد النبى (ص) است. ستونهاى مزبور سه رنگ است. در قسمت اصلى رنگ ستونها، محدوده روضه را از ديدگاه اهل سنت نشان ميدهد. نوعى ديگر از ستونها كه متفاوت با دسته نخست است، حد مسجد را تا سال هفتم معين ميكند. و تا ده ستون حد مسجد تا سال دهم هجرت را مشخص ميسازد.

يكى از بناهايى كه همزمان با ساختن مسجد احداث شد، دو حجره- يا به تعبير امروزين خانه- در ديواره شرقى مسجد بود. اين دو حجره براى سكونت رسولخدا (ص) و همسرانش سوده و عايشه ساخته شده بود. بعدها بر تعداد اين حجرات افزودند. اصحاب ديگر نيز هركدام كه توانايى داشتند، حجره اى در كنار مسجد ساختند. آنها درهايى به مسجد داشتند و در وقت نماز از همان در وارد ميشدند. اما در سال سوم دستور داده شد تا اين درها بسته شود، مگر درِ خانه امام على (ع). در جاى ديگر درباره حجرهها سخن خواهيم گفت.

توسعه مسجد در سال هفدهم هجرى

ص: 259

با گسترش فتوحات، جمعيت مسلمان افزايش مييافت و در اين ميان، مدينه به عنوان مركز خلافت، جمعيت بيشترى را به خود جذب ميكرد. خليفه دوم (خلافت از 13 تا 23 ه-.) تصميم گرفت تا خانههاى اطراف را بخرد و آنها را ضميمه مسجد سازد.

مسجد اندكى در سمت قبله، يعنى جنوب و نيز از جهت غرب و شمال گسترش يافت. در اين ميان، قرار بود خانه عباس عموى پيامبر (ص) نيز خراب شود، كه كار به منازعه لفظى كشيده شد. خليفه تن به حكميّت يكى از اصحاب رسولخدا (ص) داد و حَكَم حُكْم كرد كه خليفه نبايد براى مسجد، به زور، زمينى را از صاحبش بگيرد. پس از خاتمه نزاع، عباس خود خانهاش را نه در عوض پول، بلكه به عنوان هديه تقديم كرد. در افزايش جديد، در سمت قبله، حدود 5 متر، در سمت غرب 10 متر و در سمت شمال 15 متر به مسجد افزوده شد.

مجموع مساحت افزوده شده 1100 متر مربع بود و مجموع مساحت آن به 3575 متر مربع ميرسيد. با افزايش اين مساحت، درهاى جديدى نيز براى مسجد گشوده شد.

در اين افزايشِ مساحت، جاى ستونهاى قبلى را ستونهاى جديدى از نخل گرفت و بناى مسجد نيز نسبت به بناى سابق استحكام بيشترى يافت و البته مصالح بكار رفته، همان خشت و برگ نخل بود. كف مسجد را نيز با ريگهاى وادى عقيق فرش كردند. (1)


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 656

ص: 260

توسعه مسجد در سال 29 هجرى

عثمان وسعت مسجد را نسبت به زمان خليفه دوم زيادتر كرد، بهطورى كه به 4071 متر مربع رسيد. اين افزايش نيز در پى درخواست مردم بود كه مجبور بودند براى نماز جمعه خارج از مسجد بنشينند. در برابر، شمارى از مردم كه خانههايشان در اين افزايش تخريب ميشد، با توسعه مسجد مخالف بودند. دليل ديگر مخالفت مردم آن بود كه احساس ميكردند عثمان با روحيه اى كه دارد، مسجد را از حالت سادگى نخست درميآورد و از سنگهاى تراشيده در بناى آن استفاده ميكند.

بنا بر آنچه نقل شده، عثمان وضعيت عمومى مسجد را تغيير داد، 496 متر به مسجد افزود، در بناى جديد از سنگهاى حجّارى شده و منقّش استفاده كرد، سقف را با چوب ساج ترميم كرد. به علاوه در قسمت جلوى مسجد، يعنى محل ايستادن امام، مقصوره يا غرفه كوچكى ساخت كه امام در آنجا ميايستاد. هدف وى آن بود تا مانند عمر بن خطاب به او حمله نشود، بلكه در جايى محفوظ به نماز بايستد.

از اين مطالب چنين برميآيد كه خليفه سوم براى نخستين بار مسجد را از سادگى نخستين آن به در آورد و آن را با سنگهاى حجّارى شده و منقّش زينت داد. افزايش مساحت مسجد در زمان خليفه دوم و خليفه سوم تنها اندكى در سمت جنوب و بيشتر در سمت شمال و غربِ مسجد بود. در قسمت شرقى، حجرههاى رسولخدا (ص) بود و لذا در آن قسمت افزايشى صورت نگرفت.

توسعه مسجد در عهد وليد بن عبدالملك

مسجد نبوى تا سال 88 هجرى تغييرى نيافت. در زمان خلافت وليد بن عبدالملك و آنگاه كه عمر بن عبدالعزيز از طرف وى حكومت مدينه را داشت، توسعه نسبتاً زيادى در مساحت مسجد و بناى آن داده شد. اين توسعه به دستور وليد

ص: 261

شامل شرق مسجد نيز شد كه حجرههاى رسولخدا (ص) در آنجا قرار داشت. بر اساس دستور وى، قرار شد تا گرد مرقد پيامبر ديوارى بكشند و از آن ناحيه نيز بر مسجد افزوده شود. مردم مدينه كه اين حجرات را خاطره حضور رسولخدا (ص) و زندگى ساده آن حضرت ميان خود ميديدند، از شنيدن خبر تخريب، شروع به شيون و زارى كردند.

خانه حضرت فاطمه زهرا (س) در اختيار فاطمه صغرى دختر امام حسين (ع) و همسر حسن بن حسن بن على بود. بنا به برخى روايات، هدف اصلى وليد در توسعه مسجد، به ويژه در سمت شرق، گرفتن اين خانه از دست حسن بن حسن و دور كردن او از مسجد و در واقع كارى سياسى بوده است. (1) فاطمه صغرى با تصرف خانه خود مخالفت كرد، اما وليد به زور آن را تصرف نمود. به همين دليل تا سالها مردم از نماز خواندن در آن حدود پرهيز ميكردند و آن را غصبى ميدانستند.

توسعه جديد در سمت شرق، غرب و شمال صورت گرفت. در سمت شمال 100 متر، در قسمت شمال غرب به سمت شرق 5/ 67 متر و در ناحيه جنوب غرب به شرق 75/ 83 متر افزوده شد و بدين ترتيب، مساحت مسجد به بيش از 6400 متر مربع رسيد. برخى مساحت مسجد را پس از افزايش اين دوره، تا 7500 متر مربع نوشتهاند. مسجد داراى يك صحن ميانى در وسط و رواقهايى در اطراف بود كه با ستونهاى زيادى سرِ پا نگاه داشته ميشد.

از آنجا كه وليد علاقه بسيارى به بناى ساختمانهاى زيبا داشت، دستور داد تا


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 514؛ المسجد النبوى عبر التاريخ، صص 113 و 114

ص: 262

افزون بر بناى مستحكم مسجد، تزيينات فراوانى در آن صورت گيرد. به گزارش طبرى، (1) وى براى بناى مسجد از قيصر روم استمداد كرد و او نيز افزون بر كمك مالى فراوان، شامل صد هزار مثقال طلا [!]، يك صد كارگر ماهر براى وليد فرستاد. با كمك اين افراد بود كه وليد مسجد را به شكل زيبايى ساخت.

در بناى جديد، افزون بر مستحكم ساختن ديوارها، سقف را نيز تا 12 متر بالا بردند و دو سقف با فاصله بنا كردند تا در صورت آمدن باران و نفوذ آن از سقف اول، سقف دوم مانع از رسيدن آب به مسجد باشد. همچنين چهار مأذنه براى مسجد ساخته شد كه يكى از آنها به دليل مُشْرف بودن بر خانه مروان حكم، اندكى بعد تخريب گرديد.

در اين زمان، تزيين مسجد به اين صورت انجام گرفت؛ ستونهاى سنگى تراش خورده با روكشهاى فلزى، ديوارهاى بلند و مزيّن به نقوش گچ كارى، كاشى كارى ديوارها، برپايى مقصورهها، نقاشى سقف و تزيين آن با چوب ساج، جايگزينى بنايى مستحكم و سنگى به جاى خانههاى گِلى رسولخدا (ص) و ... خلاصه اينكه اين مسجد تبديل به ساختمانى شد كه تا آن زمان در جزيرةالعرب نظير نداشت. از جمله تزييناتى كه براى نخستين بار صورت ميگرفت، نقش آيات قرآنى بر روى كاشيها و ديوار مسجد بود كه براى اين كار آيات سوره والشمس انتخاب شده بود.

طرح تازه اى كه در بناى جديد اعمال گرديد، يكى ساختن محراب در محلى بود


1- تاريخ طبرى، ج 6، ص 436؛ به نقل از: المسجد النبوى عبر التاريخ، محمد السيد الوكيل، ص 119

ص: 263

كه رسولخدا (ص) در آنجا به نماز ميايستاد. ديگرى مناره اى بود كه بر چهار زاويه مسجد ساخته شد. كار ساختمان مسجد از سال 88 هجرى آغاز و در سال 91 هجرى پايان يافت.

گفتنى است كه وليد نه تنها مسجدالنبى (ص) را بازسازى كرد، بلكه دستور داد تمامى نقاطى كه پيامبر (ص) در آنها نماز خوانده بود و آن را مسجد ساخته بودند، بازسازى شود. اخبار اين بازسازيها در تاريخ مساجدِ تاريخىِ مدينه نوشته شده است.

توسعه مسجد در زمان مهدى عباسى

بنى عباس در سال 132 بر مسند خلافت نشستند. گفته شده كه سفّاح ومنصور، اولين و دومين خليفه عباسى، قصد توسعه مسجد را داشتند، اما فرصت اين كار را نيافتند. به ويژه منصور، از مردم مدينه كه به رهبرى نفس زكيّه از نوادگان امام حسن (ع) در شورشى سخت بر ضدّ او شركت كرده بودند، دل خوشى نداشت.

مهدى فرزند منصور، در مسجدالحرام و مسجدالنبى (ص)، بناهاى جديدى ساخت كه پيش از اين درباره مسجدالحرام از آن سخن گفتيم. وى در سال 158 سفرى به مدينه كرد و تصميم گرفت تا مسجد رسولخدا (ص) را بازسازى كند و بر مساحت آن بيفزايد. اقدام عملى او در اين باره، از سال 161 يا 162 آغاز گرديد.

مجموعه مساحتى كه مهدى به مسجد افزود، شامل 2450 متر ميشد. همچنين، او بر شمار ستونهاى مسجد را بيشتر كرده و تعداد درهاى آن را افزود. در اين زمان مسجد بيست در داشت: چهار درِ شمالى، هشت درِ غربى و هشت درِ شرقى. در اين بازسازى شمار زيادى از خانههاى اطراف مسجد كه هر كدام به نام صحابه ساكن در آنها شهرت داشت، تخريب و به مسجد افزوده شد؛ از جمله آنها خانة عبدالله بن

ص: 264

مسعود، شُرَحْبيل بن حَسنه و مِسْور بن مَخْرمه بود.

در برخى منابع اشاره شده است كه مأمون نيز در سال 202 تغييراتى در مسجد ايجاد كرد. اشارتى به اين مطلب در «مُجمل التواريخ» شده و در آن آمده است:

«و اندر كتاب المعارف چنان خواندهام كه مأمون بسيار زيادت و عمارتها فرمود كردن و تكلّفها اندر مسجد رسول (ص) به مدينه». سپس متن كتيبه اى را نيز كه به دستور مأمون نوشته شده آورده است. (1) پس از اين توسعهها، تا قرن هفتم گزارشى از توسعه فضاى مسجدالنبى (ص) در دست نداريم و به احتمال اقدام مهمى در توسعه مسجد صورت نگرفته است. با اين حال، در سالهاى مختلف، تعميراتى در مسجد انجام شد كه طبعا بدون آنها امكان سرپا بودن مسجد وجود نداشت.

در سال 654 هجرى؛ يعنى سه سال پيش از سقوط عباسيان، مسجدالنبى (ص) آتش گرفت و صدمات زيادى بر آن وارد شد. خليفه عباسى نتوانست آن را بازسازى كند؛ زيرا به دست مغولان ساقط شد؛ اما مماليك مصر معمارانى را براى بازسازى آن فرستادند. پس از آن، محمد بن قلاوون از مماليك، سقفهايى در قسمتهاى غربى و شرقى مسجد زد و در سالهاى 705 و 706، رواقهاى ديگرى نيز براى مسجد ساخته شد. با اصلاحات ديگرى كه صورت گرفت، مسجد صورت نخست خود را بازيافت.

در سال 886 هجرى مجدداً بر اثر صاعقه اى مسجد آتش گرفت. اين بار نيز


1- مُجمل التواريخ و القصص، ص 275

ص: 265

مماليك مصر كار بازسازى را عهدهدار شدند و علاوه بر مسجد، رباط، مدرسه و آشپزخانه اى نيز براى آن بنا كردند. مساحت مسجد در اين تجديد بنا تا 9010 متر مربع رسيد. گزارش اين آتش سوزى و بازسازىِ آن به دست مماليك را، يك نويسنده ايرانى كه خود پس از آتش سوزى به مدينه آمده و اخبار آن را از شاهدان شنيده، نگاشته است. (1)

تلاش عثمانيها

مرحله بعدى بازسازىِ مسجد، در روزگار عثمانيها و در قرن دهم هجرى صورت گرفت. سلطان سليمان عثمانى در سال 938 در بازسازى مسجدالنبى (ص) كوششهايى كرد اما اقدام اساسى در سال 1265 قمرى به دست سلطان عبدالحميد اول (1277 م) آغاز گرديد و در طى سيزده سال مسجد به شكلى استوار و در عين حال زيبا بازسازى شد. اين بازسازى، قويترين و محكمترين ساختمانى بود كه مسجد به خود ديد. پس از آن در روزگار سلاطين بعد از وى نيز، مرتب كار مرمت و اصلاح در مسجد ادامه داشته است كه گزارش آن را مورخان هر دوره نوشتهاند.

توسعه مسجد در سلطنت عبدالعزيز سعودى

تا سال 1370 قمرى كه از سوى ملك عبدالعزيز تلاش جديدى براى بازسازى مسجد آغاز شد، اقدامى براى تعميرات اساسى در مسجد نشده بود. در اين سال، عبدالعزيز سعودى كار را آغاز كرد و زيرنظر عده اى از مهندسان طرحهايى را براى توسعه مسجد آماده ساخت. در سال 1373 قمرى كار به طور رسمى شروع شد.


1- اين گزارش جالب در فصلنامه «ميقات حج» ش 10، صص 116- 106 چاپ شده است.

ص: 266

مجموع مساحت مسجد پس از اين بازسازى به 16327 متر مربع رسيد.

اين افزايش در قسمتهاى شمالى، غربى و شرقى صورت گرفت. علاوه بر 6025 مترى كه ضميمه مسجد شد، حدود 16931 متر نيز به عنوان ميدانها و خيابانهاى اطراف مسجد، از خانههاى اطراف تخريب گرديد. ناظرى مسجد را پس از اين بازسازى چنين وصف كرده است:

«در اين بناى باشكوه و ظريف كه به صورت سه شبستان شمالى، شرقى و غربى احداث گرديد، 222 ستون زيبا با سرستونهاى فلزى توأم با سنگهاى حجّارى شده و منقّش به آن افزودند. براى استوارى چنين بنايى 74 ستون مربع شكل در امتداد ديوارهاى شرقى و غربى، هر يك به طول 128 متر و ديوار شمالى به طول 91 متر احداث گرديد كه به وسيله 44 پنجره بزرگ و مزيّن به سنگهاى تراشيده شده و سرستونهاى هلالى، شبستانهاى مذكور را شكوه خاصى بخشيد. تا پيش از توسعه نهايى مسجد در زمان فهد، افزون بر بنا، سايبانهاى مفصلى در اطراف مسجد نصب گرديد كه حافظ نمازگزاران از آفتاب باشد. اين سايبانها در تصاوير موجود از مسجد تا پيش از توسعه جديد، مشخص است.»

توسعه مسجد در سلطنت فهد بن عبدالعزيز

آخرين مرحله توسعه مسجد را ملك فهد آغاز كرد. وى از سال 1402 هجرى قمرى سلطنت خود را آغاز كرد و تلاش زيادى را براى چاپ قرآن و توسعه مسجدالحرام و مسجدالنبى (ص) و نيز برخى از مساجد متبرك مانند قبا، قبلتين، ميقات و جمعه به كار برد. اين حركت براى بازسازى مساجد هنوز ادامه دارد؛ به طورى كه در سالهاى اخير، مسجد مباهله نيز بازسازى شده و در مكه مسجد الاجابه، مسجد الجن، مسجد شجره و مسجد الرايه در حال تجديد بناست يا تجديد شده است.

ص: 267

سنگ بناى توسعه مسجدالنبى (ص) پس از دو- سه سال نقشهبردارى و نقشهكشى، از روز نهم ماه صفر سال 1405 هجرى (نوامبر 1984) آغاز گرديد. مجرى طرح مؤسسه بِنْ لادن، بزرگترين مؤسسه عمرانى سعودى بود. كار عمران به طور رسمى از محرم سال 1406 آغاز شد. كارهاى زيرسازى آن در سال 1410 پايان پذيرفت و پس از آن براى معمارى خود مسجد دست به كار شدند.

محدوده اى كه قرار بود بناهاى جديد در آن افزوده شود، شامل شرق، غرب و شمال مسجد بود، اما از طرف جنوب جز ميدانى سنگفرش شده تا امتداد بازارچه اى كه به صورت خطى زيبا مقابل ديوار جنوبى مسجد بنا شده، ساختمانى نيفزودند.

بنابراين بود مسجد جديد تا آن اندازه وسعت يابد كه 167000 نمازگزار بتوانند در آن اقامه نماز كنند. تا پيش از آن توسعه مساحت مسجد 16327 متر بود و در توسعه جديد بنا شد 82000 متر مربع كه جاى 137000 نمازگزار را داشت، بر مساحت پيشين افزوده شود. از اين آمار ميفهميم كه مساحت افزوده، چند برابر مساحت پيشين مسجد است. افزون بر مساحت كف مسجد، پشت بام نيز براى نماز آماده گرديد، به طورى كه در آن جا نيز 90000 نفر ميتوانستند اقامه نماز كنند و به اين ترتيب تعداد گنجايش نمازگزار در مسجد در طبقه پايين و بالا به 257000 نفر رسيد. افزون بر پلههاى سنگى، چندين مورد پله برقى ساخته شد كه ميتوان به راحتى توسط آنها به پشت بام مسجد رفت.

زمينهايى نيز كه قرار بود در اطراف مسجد آزاد باشد، به 235000 متر مربع رسيد. اين زمين گنجايش 250000 نمازگزار را دارد.

در همين فضاى اطراف، مكانهاى متعددى براى وضو ساخته شده و نورافكنهاى فراوانى براى تأمين روشنايى آن بر فراز ستونهاى سنگى نصب

ص: 268

گرديده است. به علاوه، در دو صحن پيشين مسجد نيز، چترهاى خودكارى گذاشته شده كه براى جلوگيرى از آفتاب، باز و بسته ميشود.

جالب است بدانيم كه در اطراف مسجد در مقياس گسترده اى همين چترها وجود دارد كه طى سالهاى گذشته توسعه بيشترى يافته است. اين چترها، در روز باز شده و مانع از آزار آفتاب ميشوند. در سال 1388 ش در سمت باب جبرئيل تا بقيع، و از آنجا تا اسواق حرم، چترها باز بود و به راحتى ممكن بود كه در طول روز آنجا نشست يا قدم زد. اهميت اين مكان، موقعيت نشستن خانوادهها را براى زيارت فراهم كرده است.

افزون بر منارههاى پيشين، در توسعه جديد، شش مناره بر مسجد افزوده شد كه ارتفاع هر يك از آنها تا 104 متر ميرسد. بدين ترتيب مسجد در حال حاضر ده مناره دارد كه درباره آنها در جاى ديگرى سخن گفتهايم.

در تمامى بناى جديد، كوشش شده است تا افزون بر ابتكارهاى جديد معمارى، مسجد به گونه اى باشد كه با معمارى پيشين كه ميراث دوره مملوكى و عثمانى است، هماهنگ باشد. در اين بنا، نام «الله» و «محمد»، در همه جا تكرار شده و برخلاف دوره عثمانى كه از نام خلفا هم براى تزيين استفاده ميشد، در معمارى جديد استفاده نشده است.

در بناى جديد، تمام مساحتى كه در سه طرف افزوده شده، مسقف بوده و براى دو حياط پيشين نيز دوازده سقف متحرك يا به عبارتى چادرهايى قرار داده شده است تا از نور خورشيد و يا باران جلوگيرى كند. بر ستون اين چادرها، نورافكنهايى نصب شده كه براى روشن كردن مسجد از آنها استفاده ميشود.

ارتفاع تمامى سقفها 14 متر است. اين سقفها روى شمار زيادى ستون قرار

ص: 269

گرفته كه در داخل آنها، وسائل تهويه بوده و از سطح پايين آنها، هواى خنك به داخل مسجد تزريق ميشود.

تهويه مسجد از دو راه صورت ميگيرد؛ يكى تجهيزاتى كه در زيرزمين مسجد با عمق 5/ 4 متر و به مساحت 79000 متر مربع است. دوم ايجاد منطقه اى در هفت كيلومترى مسجدالنبى (ص) با نام محطة التبريد كه به صورت كانال زيرزمينى، آب خنك و برق را به مسجد انتقال ميدهد.

به علاوه، هتلهاى بسيار بزرگ كه بتواند حجم زيادى از زائر را در خود جاى دهد و نيز بازارها و بازارچههاى فراوان در زير هتلها و نيز به صورت مستقل، مانند آنچه كه سمت قبله مسجد در فاصله ديوار بقيع با مسجد غمامه است، به جهت رفاه حال زائران ساخته شده است.

قسمت هاى داخلى مسجدالنبى (ص)

مسجد رسول خدا (ص) در آغاز، عبارت از زمينى بود كه حصارى گِلين در اطراف آن كشيده بودند. برفراز بخشى از آن نيز سقفى از شاخههاى خرما بود كه مانع تابش آفتاب بر نمازگزاران ميشد. با اين حال، به تناسب مسجد بودن و نيز به تناسب آنكه

ص: 270

ساختمانى براى عبادت بود، قسمتهاى مختلفى داشت. يادگارهاى رسول خدا (ص) در گوشه و كنار آن، در ايجاد آثار خاص مذهبى مؤثر بود؛ آثارى كه هر يك نشانه اى از معنويت اصيل اين مسجد است. قسمتهايى نيز بعدها ضميمه شد كه در اينجا به توضيح مختصرى درباره هر قسمت ميپردازيم:

روضه شريف

قسمتى از مسجدالنّبى (ص) كه در ناحيه جنوبِ شرقى (رو به سوى قبله) مسجد قرار دارد، و حدّ فاصل ميان منبر و قبر پيامبر (ص) است، به نام «روضه مطهّره» و «روضه شريفه» شناخته ميشود. اين قسمت فضيلت زيادى دارد؛ چرا كه در حديث رسولخدا (ص) به عنوان روضه اى بهشتى معرفى شده است:

«مابَيْنَ بَيْتى [قَبْرى] وَمِنْبَرى رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّة وَ مِنْبَرى عَلى حَوْضى».

همچنين از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

«مِنْبَرى عَلى تُرْعَة مِنْ تُرَعِ الْجَنَّة». (1) «منبر من دركنار درى (2) از درهاى بهشت است.»

اين حديث مورد اتفاق شيعه و سنى است، هر چند در تعريف محدوده روضه،


1- براى هر دو حديث بالا بنگريد: الكافى، ج 4، صص 553- 554
2- ترعه به معناى باغ هم آمده است.

ص: 271

اختلافاتى ميان علما و محققان وجود دارد:

برخى، ديوار شرقى مسجد را كه كنار قبر پيامبر (ص) است، حدّ شرقىِ روضه دانستهاند، اما در حدّ غربى، تنها نقطه منبر را حدّ آن ميدانند و به اين ترتيب، حدود روضه را به يك مثلثى، محدود ميسازند كه يك زاويه آن منبر و دو زاويه ديگر آن ديواره شرقى مسجد است. اين در حالى است كه برخى ديگر، تمامىِ مسجدِ زمان پيامبر (ص) را روضه ميدانند.

نظريه ديگر آن است كه برابرِ ديوار شرقىِ مسجد، در كنار قبر پيامبر، در غرب نيز به همان عرض، از منبر به پايين- به سمت شمال- محدوده روضه است كه بر آن اساس، روضه شامل يك مستطيل ميشود. اين تعريف، مشهورترين نظريه در ميان اهل سنت است. ستونهاى اين بخش بر اساس همين نظريه، متفاوت از ساير ستونهاست، به طورى كه يك رديف از ستونها از قبر تا منبر كاملا با رنگ ويژه اى رنگ آميزى شده است.

علماى شيعه درباره تعريف روضه بر اين باورند كه، روضه از ديوار محراب در جنوب- كه امروزه با نردههاى فلزى مشخص است- آغاز و در شمال، به چهارمين ستون منتهى ميگردد؛ يعنى يك ستون علاوه بر آنچه اهل سنت ميگويند و حد دوم آن در شرق داخل بيت پيامبر (ص) و بيت فاطمه زهرا (س) است و در سمت غرب برابر منبر شريف است. (1)


1- بنگريد: الكافى، ج 4، ص 554 در اين روايت حضرت صادق 7 فاصله چهار ستون را از منبر به سمت حياط مسجد محدوده روضه دانستند و فرمودند چيزى از صحن داخل در روضه نيست. و نيز بنگريد: فصلنامه «ميقات حج»، ش 26، صص 100 و 101

ص: 272

در محدوده روضه مطهّر، سه مكان مقدس وجود دارد: «مرقد مطهّر» رسولخدا (ص)، «منبر» و «محراب» كه به ترتيب درباره آنها سخن خواهيم گفت.

حجره و مرقد مطهّر رسولخدا (ص)

يكى از بهترين نقاط مسجد، مدفن رسولخدا (ص) است؛ پيامبرى كه محبوب خدا وخلق بوده و ميراث گرانبهاى اسلام، حاصل تلاش بيست و سه ساله اوست.

به هنگام تأسيس مسجد، در كناره شرقىِ مسجد، حجرههايى براى زندگى پيامبر (ص) و همسران او ساخته شد كه تا حدود نود سال پس از رحلت آن حضرت نيز سرِ پا بود. ابتدا حجره اى براى سوده، پس از آن عايشه و در امتداد آن، حجره اى براى حضرت فاطمه (س) بنا گرديد. مورّخان نوشتهاند كه رسولخدا (ص) در همان حجره اى كه وفات يافت، مدفون شد. براساس آنچه كه اهل سنّت روايت كردهاند، اين حجره، همان حجره عايشه بوده كه حضرت در آن وفات يافت. احتمال ديگر نيز آن است كه رحلت و دفن پيامبر (ص) در حجره اى در ميان حجره عايشه و حجره حضرت فاطمه (س) بوده كه آن حضرت براى استراحت در آنجا بسر ميبرده و اختصاص به هيچ يك از همسرانش نداشته است.

به هر روى، زمانى كه پيامبر (ص) دفن شد و سپس ابوبكر و عمر را در كنار آن حضرت دفن كردند، به تدريج ميان بخش متعلق به عايشه و اين قسمت، پرده (و سپس در روزگار عمر ديوار كوتاهى) كشيده شد. اين وضعيت تا زمان توسعه مسجد در عهد وليد، به همان شكل باقى بود. در آن زمان كه قسمت شرقى مسجد توسعه يافت، مرقد مطهر در حالى كه گرد آن يك پنج ضلعى كشيده شد، داخل در مسجد گرديد. گفتهاند انتخاب پنج ضلعى از آن روى بود كه شبيه كعبه به صورت مربع نباشد. به علاوه كسانى كه در پشت آن به سوى قبله نماز ميخواندهاند، چون سمت

ص: 273

مثلثى آن برابرشان بود، در واقع، عملا رو به قبر بودن، براى آنان صدق نميكرد.

گفتنى است نخستين بار يكى از امراى اسماعيلىِ مصر با نام ابن ابى الهيجاء، پرده اى را كه سوره ي-- س روى آن كتابت شده بود، روى مرقد مطهّر پيامبر (ص) كشيد (1) و از آن زمان به بعد، پرده اى كه روى آن آيات قرآن نوشته شده بود، روى مرقد مطهّر كشيده ميشد.

سال 557 در اطراف مرقد مطهّر، در زير زمين به دليل احتمال نفوذ صليبيها- كه بناى حمله و نفوذ از طريق درياى سرخ را داشتند- سُرب ريخته شد تا مانع از دسترسى آنان به قبر پيامبر (ص) شود. (2) پس از آن در سال 668 و 694 به فرمان برخى از سلاطين مملوكى مقصورههاى چوبى براى حجره شريفه ساخته شد.

تا اين زمان، زائرانِ قبر پيامبر (ص) در فاصله يك و نيم مترى قبر آن حضرت، در اطراف ديواره پنج ضلعى، كه عمر بن عبدالعزيز در اطراف قبر كشيده بود، ميايستادند وزيارت ميخواندند. جمال الدين اصفهانى، در اطراف حجره شريفه ضريح چوبى تا سقف كشيد كه در آتش سوزى سال 654 سوخت. در همين آتش سوزى بود كه سقف حجره شريفه نيز سقوط كرد. مستعصم، آخرين خليفه عباسى گروهى را براى تعمير فرستاد و آنان بى آنكه وارد حجره شريفه شوند، سقف را دوباره زدند.


1- نزهة الناظرين، ص 182
2- همان، ص 194

ص: 274

در سال 668 بَيْبَرْس، ديواره مُشبّكى به صورت ضريح در اطراف اين پنج ضلعى، به صورت مستطيل شكل كشيد و خانه حضرت زهرا (س) نيز داخل آن قرار گرفت و محدوده اى تا محراب تهجّد را داخل اين مقصوره كرد. از اين زمان به بعد، دسترسى مردم به قبر دورتر شد، خانه حضرت زهرا (س) از مسجد به داخل اين مقصوره افتاد و ستون مربعة القبر نيز از دسترس مردم خارج شد. علت نامگذارى آن به مربعة القبر، واقع شدن آن در زاويه شمال غربى ضريح قبر پيامبر (ص) است.

محدوده حجره طاهره، كه مرقد منسوب به فاطمه زهرا (س) و خانه ايشان در داخل آن قرار دارد، 240 متر (16 متر طول و 15 متر عرض) مساحت دارد كه ضريحى مطلّا در اطراف آن كشيده شده است.

براى ضريح، چهار در ساخته شد، يكى در سمت جنوب، يعنى قبله كه نامش «باب التوبه» بوده، ديگرى در سمت غرب آن كه «باب الوفود» بوده و در نزديكى اسطوانةالسرير قرار داشته، ديگرى «باب فاطمه» در ديواره شرقى حجره قرار داشته و چهارم «باب تهجّد» كه در سمت شمال است.

پس از آن، در روزگار سعودى، هيچ تغييرى جز تعميرات موقت در حجره شريفه انجام نشد و همچنان به همان صورت نخست باقى مانده است. دليل عمده آن، اين بوده است كه آبادى قبور در مرام سعوديها ممنوع بوده و افزون بر آن كه در اين بخش كارى نكردهاند، با رنگ آميزى غليظ بر روى كتيبهها، كوشيدهاند تا مانع خواندن آنها توسط مردم شوند. به علاوه، با گذاشتن قفسههاى قرآن، حتّى از ديدن درون حجره از لاى پنجرهها، مانع ايجاد كردهاند. و حتّى به مردم اجازه نزديك شدن به حجره شريفه را نيز نميدهند.

افزون بر مرقد مطهّر پيامبر (ص) در بخش شمالى آن، محلّى به عنوان قبر فاطمه

ص: 275

زهرا (س) وجود دارد. اين محل بنا به نقلهايى است كه معتقد است حضرت در خانه خودش مدفون است.

رواياتى نيز دفن آن حضرت را در بقيع ميدانند كه اهل سنت بيشتر به پذيرش اين روايات تمايل دارند.

همان گونه كه گذشت، مجموعاً چهار درِ بيرونى، براى حجره شريفه تعبيه شده است؛ نخست درِ جنوبى كه تاريخ سال آن 1026 هجرى است. در شمالى كه بابالتهجّد نام دارد و روبروى محراب تهجّد است. در شرقى كه به باب فاطمه (س) نامبردار است و روى آن اشعارى نوشتهاند. در غربى كه به باب النبى (ص) مشهور است.

اكنون كسى كه در حال خروج از مسجدالنبى (ص)، از سمت باب البقيع- جنوبيترين درِ ديوار شرقى مسجد- است، در سمتِ چپِ خود حجره شريفه را ميبيند. در اين قسمت، سه قوس يا به عبارتى طاق نما هست كه به ترتيب در برابر قبر پيغمبر (ص) ابوبكر و عمر ديده ميشود و بالاى آن اين آيه شريفه نوشته شده است:

(إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ). (1) روى يكى از اين ستونها، كه دست راست شخصى است كه روبروى قبر پيامبر (ص) ايستاده، اين شعر ديده ميشود:


1- حجرات، 3

ص: 276

يا خَيْر مَنْ دُفِنَت بالقاعِ أعْظمُه فطاب من طيبهنّ القاعُ و الأكَم

اى بهترين كسى كه استخوانهايش در زمين هموار دفن گشته و از بوى خوش آن دشت و دامن خوشبو شده است.

نيز روى ستون سمت چپ شخصى كه روبروى قبر پيامبر (ص) ايستاده، اين بيت شعر نوشته شده است: (1)

نَفْسى الفِداء لِقَبْر أَنْتَ ساكِنُهُ فِيهِ الْعِفافُ وَ فِيهِ الجُودُ و الكَرَم

جانم فداى قبرى كه تو در آن آرميده اى، كه عفاف و جود و كرم در آن است.

منبر

يكى از مكانهاى مقدسِ مسجد، محل منبر رسولخدا (ص) است. در روايات زيادى نقل شده كه پيامبر خدا (ص)، در آغاز با تكيه بر درخت خرمايى به ايراد خطبه ميپرداخت تا اينكه يكى از اصحاب پيشنهاد ساختن منبرى را داد تا رسولخدا (ص) بر روى آن بنشيند، به طورى كه هم مردم ايشان را ببينند و هم آن حضرت از ايستادن خسته نشود.


1- بنگريد: فصلنامه «ميقات حج»، ش 26، ص 145

ص: 277

در برخى ديگر از نقلها آمده است كه پيش از آن، سكّويى از گِل ساخته بودند كه آن حضرت بر روى آن مينشست و تنها در سال هفتم هجرت بود كه منبرى چوبين ساختند.

اين منبرِ سه پله اى تا زمان حكومت معاويه مورد استفاده بود. معاويه براى كسب وجهه و حق جلوه دادن خود، خواست تا منبر رسولخدا (ص) را از مدينه به شام ببرد، اما مردم مدينه دست به اعتراض زدند و از اين كار ممانعت كردند. بعدها نجّارى، شش پلّه بر همان منبر ساخت كه مجموعاً نُه پلّه شد. اين منبر بر اثر گذشت زمان از ميان رفت و قسمتى از آن در قرن ششم به عنوان تبرّك مورد استفاده قرار ميگرفت.

در سال 654 مسجد نبوى آتش گرفت و منبر سوخت. نوشتهاند كه سوخته منبر را در محلى كه اكنون منبر فعلى قرار دارد، دفن كردند. در سال 664 منبر جديدى توسط حاكم مملوكى مصر، بَيْبَرس، براى مسجد نبوى فرستاده شد. پس از آن در سال 797 منبرى ديگر و سپس در سال 820 باز هم منبر ديگرى نصب شد كه در آتش سوزى سال 886 از ميان رفت. قايتباى در سال 889 منبرى فرستاد كه آن نيز در سال 998 با منبرى كه سلطان مراد عثمانى فرستاد و تا به امروز باقى مانده، عوض شد. اين منبر يكى از آثار ارزشمند هنرى به شمار ميآيد.

محراب

محراب در محلى ساخته شده كه رسولخدا (ص) در آنجا نماز ميگزارد و پيشانى خويش را به عنوان سجده در برابر حق تعالى بر خاك آن مينهاد. با توجه به منابع لغت بايد گفت: «محراب» به معناى صدر و بالاى مجلس است [محراب المسجد صدره و اشْرَفُ موضعٍ فيه] و از نظر سابقه دينى، مربوط به محرابهايى است كه در

ص: 278

كليساها و كنيسهها بوده است، چنان كه در قرآن درباره زكريا و مريم هم بكار رفته است. (1) محل نماز رسولخدا (ص) كاملا مشخص است و در اينكه محل آن، همين محراب فعلى است، ترديدى نيست. البته در زمان پيامبر (ص) و تا چند دهه بعد، چيزى به نام محراب وجود نداشت و مسلمانان تنها با نام آن كه در قرآن آمده و مربوط به حضرت مريم است، آشنا بودند. زمانى كه وليد دستور توسعه مسجد را داد و عمر بن عبدالعزيز آن را اجرا ميكرد، در جايگاه نماز رسولخدا (ص) محرابى ساخته شد. چنين اقدامى به تقليد آنچه كه در كليساهاى نصارا در شام بوده، صورت گرفت. اين محراب در طول زمان، دگرگونيهايى را تحمل كرده و بناى فعلى آن از دوره سلطان اشرف قايتباى كه از سلاطين مملوكى مصر بوده، باقى مانده است. در دوره عثمانى تزييناتى با آيات قرآن در آن صورت گرفت.

افزون بر محراب اصلى، دو محراب ديگر در سمت قبله مسجد وجود دارد؛ يكى محراب عثمانى- منسوب به سلاطين عثمانى- كه در ديوار جنوبى مسجد است و در حال حاضر امام جماعت در آنجا ميايستد، دوم محراب سليمانى- متعلق به سلطان سليمان عثمانى- يا محراب حنفى كه در سمت مغرب محراب رسولخدا (ص) قرار دارد. اين محراب پس از سال 860 ق ساخته شد.

به علاوه در انتهاى ديوار شمالىِ ضريح پيامبر (ص) محراب تهجّد قرار دارد كه رسول خدا (ص) در برخى از شبها نماز شب را در آنجا اقامه ميكردند. روزگارى


1- آل عمران، 37

ص: 279

محرابى هم در پشت «دكّة الآغاوات»- كه امروزه به خطا «صُفّه» ناميده ميشود و نام آن سكّوى خواجه هاست- وجود داشته است.

ستونهاى مسجد
اشاره

سقف مسجد بر ستونهايى قرار داشت كه، علاوه بر نگهدارى از سقف، مورد استفاده رسولخدا (ص) و اصحاب نيز بود. از هر ستونى خاطره ويژه اى باقى مانده كه سبب شده است تا جنبه تبرّك و تقدّس به خود گيرد و با گرفتن نامهاى خاص، در تاريخ جاودان بماند. هربار كه مسجد بازسازى ميشد، محل اين ستونها تغييرى نميكرد، جز اينكه ستونهاى قديمى جاى خود را به ستونهاى جديد ميداد. طبعاً با توسعه مسجد، ستونهاى جديدى نيز اضافه ميشد؛ به طورى كه اكنون مسجد نزديك به 2104 ستون دارد.

ستونهايى كه در محل قديمى مسجد، در قسمت جنوبى آن قرار داشته، اكنون با رنگ متفاوت از بقيه ستونها متمايز ميشود. همان گونه كه اشاره شد، هر يك از اين ستونها يادگار خاطره ويژه اى است كه درباره برخى از آنها توضيحاتى ميآوريم:

1. استوانه حَرَس

يكى از ستونهاى متبرّك مسجد، ستون حرس يا محرّس است. نام گذارى آن به حرس، از آن روست كه امام على (ع) در كنار اين ستون مينشستند و از پيامبر (ص) نگاهبانى ميكردند. نوشتهاند كه پس از نزول آيه (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ ...) (1)


1- مائده: 67

ص: 280

ديگر امام به نگاهبانى از رسول خدا (ص) نپرداخت؛ چرا كه خداوند خود حفاظت از جان رسولخدا (ص) را عهدهدار شد.

موسى بن سلمه ميگويد: از جعفر بن عبدالله بن حسين پرسيدم كه فضيلت استوانه على بن ابى طالب (ع) چيست؟ او گفت: «انَّ هذا الْمُحرّس كانَ عَلىّ بن أبى طالب يَجْلِسُ فى صَفْحَتها الَّتى تَلِى الْقَبْر مِمّا يَلى باب رَسُول الله (ص) يَحْرُسُ النَّبى». (1) اينجا ستون محرس است كه على بن ابى طالب در كنار آن در سمتى كه فعلا به طرف قبر است، مينشست و از آن حضرت حراست ميكرد.

همچنين نوشتهاند كه اين ستون، محل اقامه نماز امام على (ع) بوده است.

2. استوانه توبه

به روايت ابن اسحاق و ديگر منابع كهن، (2) ستون توبه يادآور خاطره اى است درباره يكى از اصحاب رسولخدا (ص) به نام بشير بن عبدالمنذر انصارى مشهور به ابولبابه. زمانى كه در سال پنجم هجرت، احزاب مشرك به مدينه يورش آوردند و در شمال مدينه با خندق روبرو شدند، به فكر اتحاد با يهوديان بنى قريظه افتادند كه در قسمت جنوبى مدينه ساكن بودند و ميتوانستند با گشودن دروازههايشان، احزاب را به مدينه راه دهند. يهود بنى قريظه با رسولخدا (ص) پيمان داشتند و به رغم اين پيمان،


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 448
2- السيرة النبويه، ابن هشام، ج 1، ص 432، 544

ص: 281

با مشركان همراهى كردند. پس از خاتمه حمله احزاب، رسولخدا (ص) به سراغ بنى قريظه رفت و آنان را در حصار گرفت.

ابولبابه از طرف رسولخدا (ص) نزد بنى قريظه رفت تا با آنان سخن بگويد. وى از روى بى توجهى به اشاره، به آنان گفت: چون نقض عهد كردهاند، مرگ در انتظار آنهاست. اين سخن ميتوانست بنى قريظه را به دفاعى سخت در برابر مسلمانان وادار كند. ابولبابه كه خود متوجه خطاى خويش شده بود، از قلعه بنى قريظه خارج شد و مستقيم به سوى مسجد رفت و خود را به يكى از ستونها بست و شروع به گريه و زارى كرد و نماز خواند.

در كتابهاى سيره آمده است كه آيه 27 سوره انفال كه خداوند به مسلمانان دستور ميدهد خيانت به خدا و رسول نكنند، درباره ابولبابه است. گر چه در اين باره ترديد جدى وجود دارد؛ زيرا سوره انفال مربوط به سال دوم هجرى و جنگ بدر است. به هر روى، خبر رسيد كه خداوند توبه ابولبابه را پذيرفته است. اين ستون به خاطر همين نقل، به نام «ستون توبه» معروف است.

در يك نقل ديگر داستان توبه ابولبابه به تخلف او از تبوك مربوط شده است. (1) اين نقل با روايت ابن اسحاق كه در بالا نقل كرديم، متعارض و از شهرت كمترى برخوردار است.

در روايت آمده است كه رسولخدا (ص) نوافل خويش را كنار اسطوانه توبه مى خوانده است. آن حضرت، پس از نماز صبح كه نافله مى خواند كنار اسطوانه توبه


1- دلائل النبوه بيهقى، ج 7، ص 272

ص: 282

رفته آنجا اقامه مى كرد. (1) عبدالله بن عمر كه مقيد به تبرك بود و تلاش ميكرد هرجاى پيامبر (ص) نماز گزارده، نماز بخواند، فرش نماز خود را در پشت اسطوانه توبه پهن مى كرد. (2)

3. استوانه وفود

يكى از كارهاى جارى رسولخدا (ص)، ملاقات با سران قبايل براى آشنا ساختن آنان با اسلام و يا مذاكرات سياسى بود. آن حضرت محلى را در مسجد به اين امر اختصاص داده بود و هميشه در همان مكان، هيأتها را به حضور ميپذيرفت. محل اين ملاقاتها در كنار ستونى از ستونهاى مسجد بود كه بعدها به نام «اسطوانةالوفود» معروف شد و اكنون نيز همين نام را دارد. «وفد» به معناى هيأت نمايندگى و «وفود» جمع آن است. بنا به گفته منابع، به اين ستون «مجلس القلاده» نيز مى گفتند، زيرا بزرگان صحابه در كنار آن نشسته و به گفتگو ميپرداختند، و اين بخاطر شرافت كسانى بود كه در آنجا حاضر مى شدند. (3)


1- المغانم المطابه، ص 156، تحقيق النصره، ص 59 هر دو از ابن زباله.
2- تحقيق النصره، ص 59، السنن الكبرى بيهقى، ج 5، ص 247
3- تحقيق النصره، ص 60، التعريف، 61

ص: 283

4. استوانه سرير

يكى ديگر از ستونهاى مسجد، محلى بود كه رسولخدا (ص) ايام اعتكاف را در آنجا بسر ميبرد. اصحاب در آنجا برگهايى از درخت خرما پهن ميكردند تا رسولخدا (ص) روى آن استراحت كند. اين محل در كنار اسطوانةالسرير قرار داشته، به عنوان جايى كه تختخواب رسولخدا (ص) بوده، شناخته شده است. «سرير» به معناى تخت است.

5. استوانه قرعه، عايشه، مهاجرين

براى اين ستون، سه نام ياد كردهاند. نام «قرعه» از آن روست كه عايشه نقل كرد كه پيامبر (ص) فرمود، در كنار اين ستون، زمينى است كه اگر مردم اهميت آن را ميشناختند براى نماز خواندن ميان خود قرعه ميانداختند. همچنين نام گذارى آن به «عايشه» از آن روست كه وى اين حديث را روايت كرده وفضيلت آن را گوشزد كرد. پس از آن به دليل اجتماع مهاجران در كنار آن، آن را استوانه «مهاجرين» ناميدند. بيشتر اين نقلها را سمهودى در وفاء الوفاء آورده است.

6. استوانه حنانه

پيشتر گفتيم كه رسولخدا (ص) در آغاز و زمانى كه هنوز منبر ساخته نشده بود، بر تنه درخت خرمايى تكيه ميكرد و خطبه ميخواند. نوشتهاند، زمانى كه براى آن حضرت منبر ساخته شد و براى ايراد سخن روى منبر قرار گرفت، از اين درخت ناله اى شبيه ناله شتر ماده اى كه از بچّه خود جدا شود، برخاست كه به همين دليل به ستونى كه در محل آن بنا شد، حنانه ميگويند. پيامبر (ص) دستور داد تا آن درخت را در همانجا دفن كردند. محل اين ستون در غرب محراب است.

ص: 284

7. استوانه مُربّعهالقبر يا مقام جبرئيل

اين محل بدان جهت به عنوان «مقام جبرئيل» شناخته شده كه ملك مقرّب از آنجا بررسولخدا (ص) وارد ميشد و خدمت آن حضرت ميرسيد. اينجا درِ ورودى خانه حضرت فاطمه زهرا (س) نيز بوده است. (1) اسطوانة مربعة القبر اكنون در داخل حجره شريفه واقع است و قرنهاست كه قابل دسترسى نيست. اين نقطه، محل تلاقى ديوار غربى حجره به سمت ديوار شمالى حجره است. هنگامى كه دسترسى بدين محل امكان داشت، به عنوان يكى از نقاط بسيار متبرّك، محل عبادت بوده و كسانى كه در جستجوى اماكن متبركه بودند، سخت به اينجا عشق مى ورزيدند. براساس برخى روايات، قبر حضرت فاطمه (س) در اين قسمت است.

در فضيلت اين استوانه كه در ضمن، باب خانه حضرت فاطمه (س) نيز بوده، آمده است كه رسولخدا (ص) چهل روز صبحگاهان در كنار اين در ميرفت و خطاب به اهل خانه كه امام على (ع)، حضرت فاطمه (س) و حَسَنَيْن (عليهما السلام) بودهاند، ميفرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهْلَ الْبَيت». واين آيه را ميخواند: (... إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). (2) اين روايت در منابع مختلف اهل سنت نقل


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 450؛ المسجد النبوى عبر التاريخ، ص 55
2- احزاب: 33

ص: 285

شده است. (1)

8. اسطوانهالتهجد

گذشت كه انتهاى ديوار غربى ضريح رسولخدا (ص)، در نقطه اى كه به ديوار شمالى ميرسد، باب خانه فاطمه زهرا (س) و ستون مربعةالقبر يا مقام جبرئيل است. در ادامه ديوار شمالى به سمت شرق، و در انتهاى ديوار شمالى خانه فاطمه زهرا (س)، محراب تهجد قرار دارد. كسى كه در اين محراب بايستد، سمت چپ او باب جبرئيل و سمت راست او مقام جبرييل است.

اين نقطه، در زمان پيامبر، خارج از مسجد بوده و به اين ترتيب روشن ميشود كه حضرت رسول (ص) نماز شب را در اينجا مى خوانده و به همين دليل به محراب تهجّد شهرت يافته است. حضرت فرمودند: إن أفضل صلاة المرء فى بيته إلا المكتوبة؛ بهترين نماز شخص آن است كه در خانه خوانده شود جز نماز واجب. (2) بر اساس برخى نقلها، رسولخدا (ص) هر شب، وقتى همه مردم به خواب


1- در اين باره بنگريد: آية التطهير فى احاديث الفريقين، سيد على موحد ابطحى، قم، مطبعة سيد الشهداء، 1405 ق دو جلد؛ آية التطهير فى مصادر الفريقين، سيد مرتضى عسكرى، المجمع العلمى الاسلامى، چاپ اول، تهران، 1377 ش.
2- طبقات الكبرى، ج 1، ص 362

ص: 286

ميرفتند، در پشت خانه على (ع) حصيرى ميانداخت و نماز شب ميخواند. (1) سعيد بن عبدالله بن فضيل ميگويد: من در حالى كه در اينجا مشغول اقامه نماز بودم، محمدبن حنفيه را ديدم. از من پرسيد: آيا براى اين نقطه فضيلتى ميشناسى؟ گفتم: خير. فرمود: «فالْزِمْها، فإنّها كانَتْ مُصَلّى رَسُول الله (ص) مِنَ الَّليل»؛ (2) «در آنجا بنشين، آنجا محلّ نماز شب رسول خدا است.»

مسلمانان در گذر زمان سخت به استوانه اى كه در محل اين محراب بوده و البته نبايد آن را از استوانههاى خود مسجد به حساب آورد، علاقمند بودهاند و تا كنون نيز براى نماز خواندن در پشت محراب تهجّد، اجتماع ميكنند.

9. استوانه مُخَلَّقه

استوانه اى است نزديك مصلاى رسولخدا كه بعدها به دليل آن كه مصحف در كنار آن بوده است، به آن «اسطوانه نزديك مصحف» هم گفته مى شد. اما اين كه چرا مخلقه ناميده شد، از آن روست كه خَلوق به معناى عطر است و مُخَلّقه به معناى معطّر، و بعدها به دليل آن كه روى اين ستون عود مينهادند و بوى آن فضاى مسجد را معطّر ميكرد، به آن مخلقه گفتند. گفته اند، اين رسم (و طبعا نام هم) از زمان مهدى عباسى و توسط همسر او خيزران باب شد و از آن پس ادامه يافت و در حال حاضر، نامش روى اين ستون نوشته شده است. به روايت بخارى سلمةبن اكوع،


1- التعريف، ص 33
2- وفاء الوفا، ج 2، ص 451

ص: 287

صحابى پيامبر (ص) به دليل اعتقادش به تبرّك، هميشه در كنار اين ستون نماز ميگزارد؛ و ميگفت: پيامبر (ص) را در كنار اين ستون، در حال نماز ديده است. مالك بن انس نيز ميگفت: بهترين جاى خواندن نماز نافله اينجاست؛ و البته نماز واجب، بهترين جايش صف اول است. اين روايات در منابع اصلى اهل سنت، باور نسل نخست صحابه را به تبرّك نشان مى دهد.

نوشتهاند كه وقتى قبله تغيير كرد، اين ستون تا چندين روز، در مقابل پيامبر خدا (ص) قرار داشت و در واقع، عَلَم قبله به حساب ميآمد. گويا قسمتى از اين ستون كه در نزديكى محراب قرار دارد، در داخل محراب واقع شده است.

در كنار اين ستون، صندوقى بوده كه يك مصحف در آن نگهدارى ميشده است.

حديقه الزهراء

در گذشته، در زاويه شرقى حياتِ اول مسجد، چندين درخت نخل بوده است. ابن جبير در قرن ششم هجرى از پانزده عدد نخل در صحن مسجد ياد كرده است. بعدها يك درخت سدر و نيز درختى به نام حمره در كنار نخلها كاشته شده است. گويا بعدها به دليل نزديكى آن به محراب تهجّد و خانه حضرت زهرا (س) آن را «حديقةالزهراء» ميناميدهاند. تصوير اين درختان در عكسهاى قديمى برجاى مانده است.

نام مبارك دوازده امام، همراه نام عشرة مبشّره (به گمان اهلسنت) و اسامى چهار امام مذهب اهل سنت بر اطراف ديوار حيات اول و دوم به خطى زيبا نوشته شده است. در ميان آنها نام امام زمان (عج) به صورت محمد المهدى آمده و به گونه اى نوشته شده كه از دور «حىّ»؛ يعنى زنده خوانده ميشود. گفته اند كه اخيرا در تركيب آن دست برده شده است تا «حى» خوانده نشود. اين كتيبه ها از روزگار عثمانى است

ص: 288

و در سفرنامههاى دوره قاجارى ياد شده است. (1) در گذشته، در كشور عثمانى و بسيارى از نقاط ديگر دنياى اسلام، اهل سنت، دوازده امام را در كنار خلفاى نخست و ائمه مذاهب چهارگانه دوست ميداشتهاند و به همين دليل نامشان را در اين بزرگترين مسجد دنياى اسلام آوردهاند.

صُفّه

زمانى كه مسلمانان مكه و نواحى اطراف به دستور رسولخدا (ص) به مدينه هجرت كردند، آشكار بود كه شهر امكان پذيرايى از تمامى آنان را ندارد. انصار با ايثار و گذشت، گروه بسيارى از آنان را به خانههاى خود بردند و برخى، دارايى خود را با آنان تقسيم كردند، اما برخى از مهاجران، همچنان بدون سرپناه باقى ماندند. چندى طول كشيد تا مسكن و مأوايى بيابند و كارى را پيشه خود سازند و درآمدى به دست آورند.

طلحه انصارى ميگويد: هر مهاجرى كه وارد مدينه ميشد، اگر رفيقى داشت، بر او وارد ميشد و اگر كسى را نداشت، در صفّه منزل ميگزيد. من خود در صفّه اقامت كردم وپيامبر (ص) روزانه براى ما قدرى خرما ميفرستاد. (2)


1- سفرنامه حسام السلطنه، صص 147 و 148؛ سفرنامه فرهادميرزا، ص 181؛ نك-: فصلنامه «ميقات حج» ش 19، ص 179؛ سفرنامه فراهانى، ص 226؛ سفرنامه نايب الصدر، ص 220 و 221؛ سفرنامه نجم الملك، ص 179؛ سفرنامه ميرزا داود وزير وظائف، ص 165
2- تاريخ المدينة المنوره، ج 2، ص 486

ص: 289

به هر روى، اين دسته از مهاجران فقير در قسمتى از مسجد كه براى آنان در نظر گرفته شده بود، اسكان داده شدند. اين محل، سقفى داشت تا آنان از تابش خورشيد در امان باشند و بتوانند در سايه آن بياسايند. برخى از آنان شام را ميهمان انصار بودند، اما براى خواب به محل صفّه ميآمدند. در بيشتر موارد، ميبايست به اندك خوراكى كه رسولخدا (ص) براى آنان ميفرستاد و بيش از آن در اختيار آن حضرت نبود، قناعت ميكردند. يك بار، يكى از آنان گفت كه از بس خرما به ما داده شد، شكممان آتش گرفت!

تعداد صُفهنشينان درگذر زمان متغيّر بود و كم و زياد ميشد و آنچه به طور پراكنده در كتابهاى سيره آمده و اسامى آنان را به دست داده، شمارشان را تا هفتاد نفر نشان ميدهد. ابوهريره كه خود پس از سال هفتم به مدينه آمده، ميگويد: من هفتاد تن ايشان را ديدم كه هيچ كدام عبايى نداشتند و بعضى شلوار يا جامه اى حوله مانند كه بر گردنها گره زده ميشد، به پا كرده بودند و گاهى به نصف ساقها نيز نميرسيد و شخص با دست خويش جامه را نگه ميداشت تا عورتش هويدا نشود و گاهى جامه بلند بود و تا استخوانهاى روى پا ميرسيد. (1) برخى شمار آنان را تا هفتصد نفر ياد كردهاند. (2)


1- بخارى، ج 1، ص 120 بيروت، داراحياءالتراث.
2- بنگريد: فصلنامه «ميقات حج»، ش 21، ص 73

ص: 290

برخى از چهرههاى معروف از صفّه نشينان عبارتند از: ابوذر غفارى، سلمان فارسى، عبدالله بن مسعود، مقداد بن اسود، حذيفة بن يمان، صُهَيب رومى و بلال.

اين افراد جز شركت در جماعت، عبادت و نيز حضور در غزوات و سرايا، كارى نداشتند و چون روحيه عابدانه و زاهدانه اى داشتند، در طول تاريخ اسلام سرمشقى براى انسانهاى عارف بودند. بسيارى از اين افراد كه تازه به مدينه آمده بودند، در همان صفّه، به آموزشهاى دينى ميپرداختند، و گفته شده كه عبادة بن صامت، به صُفّه نشينان قرآن ميآموخت. برخى از مفسّران آيه 273 سوره بقره را درباره صفّهنشينان دانستهاند:

(لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِى سَبِيلِ اللهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً ...)

«براى بينوايانى كه در راه خدا گرفتار شده، نميتوانند سفر كنند؛ ناآگاهان، ايشان را دارا و ثروتمند ميپندارند از بس كه آنان عفيف و پاك نظرند. شما از صورتشان آنان را ميشناسيد. با اصرار و سماجت از مردم چيزى نميخواهند.»

در روايتى از امام صادق (ع) نقل شده است كه به نقل از پدرانش روايت كرده، فرمود:

«رسولخدا (ص) به اصحاب صفه سر ميزد؛ چرا كه آنان ميهمانان رسولخدا (ص) بودند و خانواده و مال و دارايى خود را ترك كرده، به مدينه هجرت كرده بودند و رسول اكرم (ص) آنان را درصفّه اسكان داده بود. آنان چهارصدتن بودند كهرسول خدا هر صبح و شام بر آنان سلام ميكرد و حالشان را ميپرسيد. روزى به آنان سر ميزد، كه ديد يكى از آنان كفش خود را پينه ميزند و دوّمى را ديد كه جامهاش را وصله ميكند وسوّمى را ديد موهاى سرش را ميشويد. پيامبرخدا (ص) هر روز براى هر يك از ايشان يك مدّ خرما تقسيم ميكرد. مردى از ايشان برخاست و گفت: اى

ص: 291

رسولخدا، اين خرماهايى كه شما به ما ميخورانيد شكمهاى ما را ميسوزاند! رسولخدا (ص) فرمود: به خدا سوگند اگر ميتوانستم، دنيا را در اختيار شما ميگذاشتم؛ اما شما پس از من ميمانيد و هر صبح و شام غذاهاى رنگارنگ و ظرفهاى فراوان پرطعام خواهيد داشت. برخى از شما صبح سفره اى چهارگوش و پهن بگشايد و شب سفره اى ديگر. شما خانههاى بزرگ ميسازيد و همانند كعبه آن را بلند و آراسته بالا ميبريد. يكى از اصحاب صفه برخاست و گفت: اى رسولخدا، من به آن زمان راغبتر و علاقمندترم. آن زمان كى فرا خواهد رسيد؟ حضرت فرمود: شما در اين زمان، بهتر از آن زمان هستيد. اگر (اكنون) شكم خود را از حلال پر كرده باشيد، بيم آن هست كه (فردا) از حرام هم پر كنيد.» (1) زمينى كه به اهل صفه اختصاص داده شده بود، مساحتى 96 مترىِ مسقّف بود كه در منتهياليه شرقى مسجد و به عبارتى در انتهاى مسجد، كناره ديواره شمالى آن قرار داشت. بنابراين، جايى كه امروزه به عنوان صفه نشان ميدهند و در اصل «دَكَّةالأغاوات»- دكه آغايان يا خواجگان حرم- نام دارد، نبايد محل اصلى صفّه باشد، بلكه صفه در غرب آن داخل مسجد زمان پيامبر (ص) قرار داشته است. مكان موجود كه به خطا صفّه ناميده ميشود، در عصر پيامبر (ص) و تا زمان توسعه مسجد به دست وليدبن عبدالملك به سال 88- 91 خارج از مسجد بوده و محل حجرات برخى از زنان رسولخدا (ص) بوده است.


1- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 22، ص 310؛ ج 70، ص 128 و ج 72، ص 38 و نيز نك-: فصلنامه «ميقات حج»، ش 21، صص 77 و 78

ص: 292

گنبد سبز

در سال 678 سلطان قلاوون مملوكى، گنبدى روى مرقد مطهّر بنا كرد، در حالى كه تا پيش از آن، تنها، ديوار اين قسمت، قدرى از ديوار بخشهاى مسجد بالاتر بود. قبّه قلاوون، در پايين روى ستونهاى مربّعى قرار گرفته اما بخش فوقانى آن به صورت هشت ضلعى درآمده است.

كارهاى ساختمانىِ چندى در سال 853 و 878 و 881 براى سنگفرش كردن كف حجره، بناى مجدّد آن و نيز تعمير گنبد صورت گرفت كه در آتش سوزى سال 886 آسيب زيادى به مقصوره و گنبد رسيد، اما حجره شريفه، يعنى محدوده مرقد آسيبى نديد. به دنبال آن در سال 887 سلطان قايْتباى گنبد را كه در اثر آتش سوزى در مسجد آسيب ديده بود، از نو بنا كرد. چند سال بعد باز گنبد تجديد شد.

در سال 1233 در روزگار سلطان محمود عثمانى، نيز گنبد بازسازى شد و تا آن زمان رنگ آن كبود بود. در روزگار سلطان عبدالحميد عثمانى گنبد روى مرقد را به رنگ سبز كردند و از اين زمان به بعد، به «قُبّة الخضراء» شهرت يافت. (1) طبق رسم، هر چند سال رنگى روى رنگ پيشين ميكشيدند. جالب آن كه در پايين گنبد، سوراخى باز كردهاند كه ميان قبر و آسمان حائلى مانند سقف نباشد. داستان اين محفظه از اين قرار است كه وقتى در مدينه باران نيامد، مردم در اين باره از عايشه استمداد كردند. او گفت كه متوجه قبر پيامبر شويد؛ همسر پيامبر (ص)، به خلاف كسانى كه به تبرّك و توسّل اعتقادى ندارند و براى قبر ارزشى قائل نيستند، مردم را به قبر آن حضرت هدايت كرد. از زمانى كه گنبد روى مرقد كشيده شد، اين محفظه را در ادامه


1- تعمير و توسعه مسجد شريف نبوى، صص 69- 70

ص: 293

آن سنت باقى گذاشتند تا در وقت كم بارانى، آن را بگشايند و از خداوند طلب باران كنند. (1)

درهاى مسجد

در بناى آغازين و زمان پيامبر (ص)، سه در براى مسجد ساخته شد. در بخش شرقى، باب جبرئيل بود، كه زمانى «باب آل عثمان» و «باب النبى (ص)» نيز ناميده ميشد. محل اصلى اين باب، در ديوار شرقى مسجد، حدود دو متر بالاتر از نقطه تلاقى ضلع غربى حجره شريف با ديوار شمالى بوده است. در واقع، باب جبرئيل فعلى، با دقت در برابر درِ اصلى قرار ندارد و قدرى شماليتر از محل اصلى آن است.

باب غربىِ مسجد، «باب عاتكه» است كه به «باب الرحمه» مشهور شد. اين درى است كه رسولخدا (ص) از آن وارد مسجد مى شده و با تغيير قبله، البته محل آن تغيير نكرد.

در سوّم هم تا پيش از تغيير قبله، در ديواره جنوبى مسجد در ميان محراب حضرت و حجره شريف بود كه بعدها با تغيير قبله، به ديوار شمالى منتقل گرديد.

گفتنى است از زمانى كه حجراتى در كنار ديوارههاى شرقى، غربى و شمالى مسجد، ساخته شد، از هر يك از حجرات، درى نيز به مسجد گشوده شد كه صاحب آن خانه، از اين در كوچك، كه آن را «خوخه» نيز ميناميدند، به مسجد وارد ميگرديد. در سال سوّم هجرت، اندكى پيش از غزوه احد، فرمانى از سوى


1- بنگريد: نزهة الناظرين، ص 193

ص: 294

رسولخدا (ص)- و در واقع از سوى خداوند- صادر شد كه همه درها بسته شود مگر درِ خانه على (ع) «سُدّوا الأبواب الّا باب علىّ». اين حديث در منابع معتبر اهل سنّت آمده است. (1) در عصر نخست اسلامى، در منابع حديثى اهل مدينه كه به طور معمول هوادار شيخين بودند، روايتى درباره خوخه ابوبكر نقل شده است كه بر اساس آن، حضرت (ص) فرموده بودند: همه پنجره ها به مسجد بسته شود مگر خوخه ابوبكر. گفته اند، خوخه ابوبكر در ديوار غربى مسجد، در نزديكى باب السلام، جايى كه ابوبكر خانه داشته، بوده است. يعنى پنجره اى بين خانه و مسجد بوده كه ابوبكر از آن وارد مى شده است. خانه مزبور در توسعه، در مسجد افتاده اما تابلويى روى ديوار غربى مسجد نصب شده كه محل خوخه وى را نشان ميدهد. گفتنى است كه مسجد در آن سمت، چند ده متر توسعه يافته است. درباره حديث سُدّوا الابواب و خوخه توضيحات و توجيهات شگفتى در منابع حديثى آمده كه بخشى از آنها را سمهودى در كتاب وفاء الوفاء آورده است.

گفتنى است كه باب السلام و باب النساء در ابتداى بخش افزوده مسجد، در عصر خليفه دوّم بوده و در اين دوره تأسيس شده است.

در بناى جديد، درهاى تازه اى ساخته شده كه جمعاً شامل هفت در بزرگ است. مجموع درها كه با رقم و عدد مشخص شده به 41 عدد رسيده است. باب رقم 1 باب


1- زيد بن ارقم: «كانَ لِنَفَر مِن أصْحاب رَسُول الله 9 ابواب شارعة فى المسجد؛ فقال رسول الله يوماً: سُدُّوا الأبواب الّا باب عَلىّ. سيوطى رساله اى با عنوان «شدّ الأثواب فى سدّ الأبواب» نگاشته كه در كتاب الحاوى للفتاوى ج 2، ص 120 چاپ شده است. درباره طرق اين حديث بنگريد: اهل البيت فى المكتبة العربيه، صص 235- 223

ص: 295

السلام و باب رقم 41 باب البقيع است.

كتابخانه حرم نبوى

كتابخانه حرم نبوى تا سال پايان سال 1428 ق در ميان مسجد، در يك بناى چند طبقه قرار داشت. اما در اين سال، ساختمان كتابخانه در سمت غربى مسجد در كنار باب العتيق، در طبقه بالاى مسجد ساخته شده و تمامى كتابهاى چاپى در آن قرار گرفته است.

قرينه آن در سمت شرق مسجد، محلى به عنوان كتابخانه براى زنان ساخته شده كه گفته ميشود كوچكتر است. رفتن به كتابخانه، با طى پلكان برقى مفصلى است كه ساخته شده و كتابخانه با داشتن يك راهروى اصلى و چند راهروى فرعى و شمارى غرفه، به صورت قفسه باز به روى مشتاقان باز است.

گفتنى است كه در حال حاضر، نسخ خطى و كتابهاى كمياب سنگى در همان بناى پيشين در ميان مسجد نگهدارى ميشود، اما كتابخانه جديد كه حاوى بيش از 120 هزار مجلد است، در محل جديد قرار دارد.

منارههاى مسجد

بناى نخستينِ مسجد و توسعههاى بعدى آن، تا زمان وليد بن عبدالملك، هيچ گونه مناره اى را در مسجد نشان نميدهد. در آن زمان مؤذّن تنها بر بام مرتفعى قرار ميگرفت ونداى اذان سر ميداد. به دستور وليد، چهار مناره بر چهار گوشه مسجدالنبى (ص) ساخته شد. اين منارهها در گذر زمان جاى خود را به منارههاى بزرگتر و مستحكمترى داد. منارههاى جديدى به دست سلطان قايتباى ساخته شد كه در توسعه جديد برخى از آنها از ميان رفت و برخى باقى ماند. بعدها منارههاى جديدى

ص: 296

براى مسجد ساخته شد.

چهار مناره اصلى مسجد عبارتند از: «مناره سليمانيه» و «مناره مجيديه» كه در دو سوى ضلع شمالى قرار گرفته و هر دوى اين منارهها در دوره سعودى از بين رفته و بجاى آن، منارههاى جديدى ساخته شده است. سوّمين مناره در ضلع جنوب شرقى، در كنار قبه خضراء است كه به مناره رئيسيه شهرت دارد. اين مناره در سال 886، 888، و 892 سه بار به دست قايتباى تعمير شده كه تا كنون نيز به همان صورت باقى مانده و ارتفاع آن شصت متر است.

مناره ديگر در ضلع غربى مسجد است كه به «مناره باب السلام» شهرت دارد؛ چرا كه در كنار باب السلام است. اين مناره را احمد بن قلاوون، از سلاطين مملوكى مصر، در سال 706 هجرى بنا كرد و تا به امروز به همان صورت مانده است. مناره اى نيز در كنار باب الرحمه از بناهاى قايتباى مملوكى بوده كه در دوره سعودى از ميان رفته است. در افزودههاى جديد مسجد، كه در دوره فَهَد انجام شد، شش مناره ديگر نيز به منارههاى مسجد افزودند. مجموع منارههاى مسجد در اين زمان، به ده عدد ميرسد.

موقعيت حجرات رسولخدا (ص) و حجره فاطمه 3

زمانى كه رسولخدا (ص) زمين مسجد را گرفت، زمينهاى اطراف آن به وسيله صاحبانش براى اقامت آن حضرت و ساير مهاجران واگذار گرديد. زمينى كه در سمت شرقى مسجد بود، براى اقامت آن حضرت و همسران و دخترشان حضرت فاطمه زهرا (س) اختصاص داده شد. برخى از مهاجران در قسمتهاى ديگر اطراف مسجد سكونت گزيدند و بدين ترتيب در اطراف مسجد خانههايى ساخته شد كه اين خانهها يك حجره داشت. طول و عرض حجره 5 و 4 و از در خانه تا در اتاق

ص: 297

نيز 5/ 3 متر بود.

در بخشى كه اختصاص به رسولخدا (ص) داشت، در سال پايانى زندگى آن حضرت، نُه خانه وجود داشت كه تنها سقفى روى آنها كشيده شده و ديوارها از شاخههاى نخل بنا شده و كمترين تزيينى در آنها ديده نميشد. وقتى امّ سلمه ديوارهاى خانهاش را از خشت بنا كرد، كاملا متفاوت با ديگر حجرههاى همسران بود. در همان زمان، خانههاى بزرگ سنگى و مزيّن زيادى كه قلعهگونه بود و اطُم نام داشت، در مدينه ديده ميشد؛ قصرهايى مانند قصر كعب بن اشرف كه عمارت سنگى آنها تا اين اواخر برجاى مانده است.

موقعيت خانه هاى اطراف مسجد

به دليل تغيير قبله در سال دوم هجرت، وضعيت خانهها به صورت ديگرى درآمد. دليلش آن بود كه پيش از آن قبله به سمت بيت المقدس بود و مسلمانان مدينه به سمت شمال نماز ميخواندند. طبعا در سمت ديوار جنوبى خانه ساخته شده بود. اما وقتى قبله به سمت مكه شد و مسلمانان به سوى جنوب نماز خواندند، اين خانهها به سمتهاى ديگر منتقل شد. بايد گفت كه مسجد النبى (ص) از آن زمان تا به امروز، در بخش جنوبى، به جز چند متر، توسعه نيافته است.

در سمت شرقى مسجد، كه اكنون محلّ دفن پيامبر (ص) است، در جنوبيترين نقطه آن و حتى بالاتر از نقطه برابر با محراب، خانه حفصه بوده است. اين نقطه در حال حاضر بايد راهرويى باشد كه منتهى به شرقيترين در مسجد در برابر مضجع پيامبر (ص) قرار دارد و مردم از آن درِ مسجد خارج ميشوند.

در ادامه حجره حفصه، حجره عايشه قرار داشت كه طبق نظر مشهور، مدفن

ص: 298

پيامبر (ص) همانجاست. بعدها ابوبكر و عمر هم در همانجا دفن شدند. البته تمامى آنچه كه در حال حاضر، به دور آن ضريح كشيده شده، حجره عايشه نيست؛ بلكه نيمه دوم آن به سمت شمال، خانه حضرت فاطمه زهرا (س) است كه همراه شوهرش على بن ابى طالب (ع) در آنجا زندگى ميكردند. ديواره شمالى خانه فاطمه زهرا (س) به محراب تهجّد ختم ميشود كه اكنون همان ضلع شمالى ضريح پيامبر (ص) است و قفسههاى پر از قرآن در آنجا نصب شده و نمازگزاران تا پشت آن ديواره كه قدرى نيز از زمين مسجد بلندتر است، نماز و دعا و زيارت ميخوانند.

شمارى از مورخان بر اين باورند كه، بخشى كه اكنون پيامبر (ص) در آنجا دفن شده و عايشه در آن زمان- به دليل همراهى حكومت با وى- مدعى ملكيت آن بوده است، در حقيقت شامل دو بخش است: قسمتى اختصاصى عايشه بوده و قسمتى اختصاصى پيامبر (ص) كه پس از رحلت در آنجا دفن شدند.

ترتيب حجرات ديگر همسران پيامبر، كه حجرههايشان پس از محراب تهجّد بوده، به اين شرح است: در امتداد شمالى محراب تهجّد، در جايى كه اكنون به نام صُفّه شناخته ميشود- و همان گونه كه گذشت صفه در اينجا نبوده- خانه زينب بنت جحش همسر ديگر پيامبر (ص) است. پس از آن خانه جُوَيْريه، خانه رَمْله و خانه مَيْمونه در امتدادِ هم به سوى شمال قرار داشته است. همه اين خانهها به ديواره شرقى مسجد متصل بوده است. مساحت اين خانهها واقعاً كوچك بوده و در برخى نقلها آمده است كه خانههاى ياد شده تا باب النساء خاتمه مييافته است.

دو خانه ديگر يكى متعلق به سوده و ديگرى از آنِ امّ سلمه در سمت شرقى در پشت خانه عايشه و خانه فاطمه زهرا (س) قرار داشته است؛ بهطورى كه اين دو خانه به ديوارههاى شرقى خانه عايشه و خانه فاطمه زهرا (س) متصل بوده است. منزلى كه

ص: 299

امّ سلمه در آن سكونت گزيد، تا سال چهارم هجرى، از آن زينب بنت خزيمه بود كه وقتى درگذشت، امّ سلمه در آن اسكان يافت. طبعا خانه حضرت فاطمه (س)، ميبايست راهى هم به كوچه سمت شرقى مسجد ميداشته كه از كنار خانه ام سلمه ميگذشته است. گزارش شده است كه در سالهاى بعد از پيامبر، مردم در وقت نماز جمعه، در اين خانهها نيز ايستاده و نماز ميخواندند. (1) سر جمع نه خانه كوچك بوده است كه تنها چهار تاى آنها با شاخههاى خرما، از درون، حجرهبندى داشته و پنج مورد آن هيچ گونه حجره اى نداشته است. (2) همان گونه كه گذشت، برخى ديگر از صحابه در كنار مسجد خانه داشتند. ممكن است برخى از اين خانهها مورد استفاده موقّت صاحبانش بوده و براى مثال در فاصله ميان دو نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا در آنجا استراحت ميكردند. اين خانهها، اغلب درى نيز به مسجد داشت كه تا سال دوم هجرى از همان در به مسجد رفت و آمد داشتند. پس از آن كه پيامبر (ص) فرمود: «سُدُّوا الأبْواب الّا باب عَلِىّ»؛ «همه درها به مسجد بسته شود، مگر در خانه على»، درهاى پيشگفته بسته شد. وقتى اصحاب در اين باره به پيامبر (ص) اعتراض كردند، حضرت فرمود به فرمان خدا چنين كرده است. اين روايت را شمار فراوانى از صحابه مانند ابن عباس، زيد بن ارقم، براء بن عازب انصارى، سعدبن ابيوقاص، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله انصارى، امّ سلمه و


1- الدرة الثمينه، ص 248
2- الدرة الثمينه، ص 248

ص: 300

شمارى ديگر نقل كردهاند كه ابن عساكر روايات آنان را در شرح حال امام على (ع)، در تاريخ دمشق آورده است. (1) در قرآن از اين خانهها، يك بار با عنوان «حُجُرات» ياد شده: (إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ). (2) و بار ديگر با عنوان بيوت (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ ...) (3) تا سال 91 هجرى، خانهها به همان سبك و سياق اوّل باقى ماند؛ اما زمانى كه وليد بن عبدالملك كارهاى عمارتى گسترده اى را در مدينه دنبال كرد و به فكر توسعه مسجدالنبى (ص) و تجديد بناى تمامى مساجد مدينه افتاد، به عمربن عبدالعزيز، حاكم خود در مدينه دستور داد خانههاى پيامبر را تخريب كند. مردم مدينه از اين اقدام سخت ناراحت بودند و در حالى كه گريه ميكردند، نظارهگر تخريب خانهها بودند. علت ناراحتى آنان اين بود كه ميخواستند آثار پيامبر (ص) در ميان آنان محفوظ بماند، تا نسلهاى آينده بدانند آن حضرت تا چه اندازه زندگى ساده و بى آلايش داشته


1- ترجمة الامام على بن ابى طالب، ابن عساكر، تصحيح محمدباقر محمودى، صص 305- 275
2- حجرات: 4
3- احزاب: 53

ص: 301

است. سعيدبن مسيب ميگفت: اى كاش اين خانهها را به همان صورت باقى گذاشته بودند تا وقتى كسى از اطراف به مدينه ميآمد، ميديد كه پيامبر (ص) در زندگى خود به چه چيزى اكتفا كرده و مردم را در تفاخر و تكاثر تعديل كرده، به زهدگرايى سوق ميداد. (1) به هر روى، رسولخدا (ص) در حجره خود دفن شد و خليفه اوّل و دوّم نيز با اجازه عايشه كه ادعاى ملكيت آن را داشت، در همانجا دفن شدند. به تدريج ديوارى دور آن كشيده شد. عايشه، خانه خود را با قيمت گزافى به معاويه فروخت و شرط كرد كه تا وقتى عايشه زنده است، همانجا زندگى كند. زمانى كه سوده در سال 55 درگذشت، چون خانهاش كنار خانه عايشه بود، وصيت كرد تا در اختيار او قرار گيرد.

در زمان تخريب، فاطمه صغرى دختر امام حسين (ع) با شوهرش حسن بن حسن بن على (ع) در خانه حضرت فاطمه زهرا (س) زندگى ميكردند. وى حاضر به واگذارى خانهاش براى توسعه مسجد نشد. زمانى كه خبر به وليد رسيد، دستور داد تا به زور آن را تخريب و داخل مسجد كردند و پول آن را از بيت المال دادند. به همين دليل، تا قرنها مردم از خواندن نماز در آن قسمت پرهيز ميكردند و آن را غصبى ميدانستند. پس از آن بود كه فاطمه صغرى، به اجبار اين خانه را ترك كرد و به محلّى در نزديكى حرّه رفت. نوشتهاند كه در آنجا، در نقطه اى دو ركعت نماز خواند، دعا كرد و سپس خانه اى بنا كرد و چاه آبى را كند كه تا قرن سيزدهم به نام


1- الدرة الثمينه، ص 251؛ وفاء الوفا، ج 2، ص 461

ص: 302

«بئر السيدة فاطمه بنت الحسين» شهرت داشته و برقرار بوده است. (1) محل آن در مناخه در نزديكى مسجد غمامه و مسجد امام على (ع) بوده كه در توسعه جديد از ميان رفته است.

گفتنى است خانه حضرت زهرا (س) كه در كنار آن، ستون مربعةالقبر يا مقام جبرئيل بوده، تا قرنها داخل مسجد بوده است؛ اما از زمانى كه سلطان بَيْبَرس در سال 668 ديوارى از شبكههاى چوبى اطراف حجره شريفه كشيد، محدوده خانه حضرت زهرا (س) نيز داخل اين مشبّك شد. اين مشبّك در اطراف ديواره پنج ضلعى ساخت عمربن عبدالعزيز و محدوده خانه حضرت زهرا (س) بوده و هست. بعدها كه اين مشبّكها در آتش سوخت، آنها را به فلزى تبديل كردند. به احتمال زياد، داخل كردن خانه حضرت زهرا (س)، بدان دليل بوده است كه بسيارى از مسلمانان، نماز خواندن در اين محل را به دليل تصاحب اجبارى آن به دست عمربن عبدالعزيز، درست نميدانستهاند. داخل كردن اين قسمت در ديواره مشبك، صورت مسأله را پاك ميكرده است.

در روايتى از امام صادق (ع) آمده است كه از حضرت سؤال شد: «الصّلاة فى بَيتِ فاطِمَة مثل الصَّلاة فى الرَّوضة؟ قال: وَ أَفْضَل»؛ «آيا نماز خواندن در خانه فاطمه مانند نماز خواندن در روضه است؟ حضرت فرمود: بلكه افضل است.» (2)


1- نزهة الناظرين، ص 287
2- كافى، ج 4، ص 556

ص: 303

گفتنى است كه در پيشانى خانه حضرت زهرا (س)، يعنى سمت جنوبى و قبله آن، محرابى است كه در كنار ستونى ساخته شده است. بر اساس گزارشى كه حدود دويست سال پيش نوشته شده، زمينِ محراب، گودال مانندى بوده كه از سنگ، فرش شده بوده است. (1) اين محل را بر اساس اين نظر كه قبر حضرت در خانهاش بوده، محل قبر آن بزرگوار ميدانند. اكنون كه بيت آن حضرت در داخل ضريح مشبك قرار گرفته، دسترسى به اين محراب براى عموم ناممكن است.

مساجد و اماكن متبرك جنوب مدينه (قُبا)

جنوب مدينه از نقاط پرآب و حاصلخيز مدينه است. با اين حال، در اين منطقه نيز حرّه كوچكى وجود دارد و از زمينهاى سنگلاخ بيبهره نيست. نخلستانهاى زيادى هم دارد. اين منطقه به طور عمده شامل عُصْبه در جنوب غربى، قبا در جنوب


1- نزهة الناظرين، ص 170

ص: 304

و قربان وعوالى در جنوب شرقى است. در اينجا مساجد و اماكن متبرك اين بخش را با شرحى از مسجد قبا آغاز ميكنيم:

مسجد قُبا

منطقه قبا در فاصله شش كيلومترى جنوب مسجدالنّبى (ص) واقع است و از نقاط خوش آب و هوا و از مناطق زراعى و پر آب اطراف مدينه به شمار ميآيد. به همين دليل نخلستانهاى زيادى در قبا وجود داشته و دارد. مردم اين منطقه، كه به نام طايفه بنوعَمْروبن عوف شناخته ميشدند، به دليل واقع شدن قبا در جنوب شهر مدينه و در واقع سر راه مكه به مدينه، نخستين استقبال كنندگان از مهاجرين و نيز شخص رسولخدا (ص) در وقت هجرت بودند.

پيش از آمدن رسولخدا (ص)، شمارى از مهاجران كه از مكه به مدينه آمدند، به طور موقت در قبا سكونت گزيدند.

رسولخدا (ص) در وقت ظهر روز دوشنبه 12 ربيع الاول وارد قبا شد و در ميان طايفه بنى عمرو بن عوف، در خانه كلثوم بن هِدْم كه مجرّد بود، سكونت گزيد. حضرت روزهاى دوشنبه تا پنج شنبه را نزد آنان بود و در اين فاصله زمينى را كه متعلق به كلثوم بود به عنوان مسجد برگزيده، آن را تأسيس كرد.

در فاصله روزهايى كه حضرت در مدينه بود، نماز جماعت برقرار بود تا آن كه امام على بن ابى طالب (ع) همراه شمارى از اعضاى خانواده پيامبر (ص) به ايشان پيوستند. پس از آن بود كه راهىِ مركز يثرب، جايى كه امروزه مسجدالنبى (ص) قرار دارد، شدند.

در چند روزى كه پيامبر (ص) در قبا بود، مسجدى در اين ناحيه بنا كرد كه طى آن، تنها ديوارى از سنگهاى حرّه بر گرد آن كشيده شد. البته تا زمان توسعه وليدبن

ص: 305

عبدالملك مسجد سقف نداشت و اگر هم داشت، از همان شاخههاى خرما بود.

بنا به روايات فراوان، مسجد قبا مصداق آيه (... لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ ...) (1) است. اين آيه اشاره به اين نكته دارد كه اين مسجد از روز نخست بر پايه تقوا ساخته شد و لذا سزاوار است تا رسولخدا (ص) در اين مسجد نماز بگزارد. به سبب نزول اين آيه در شأن مسجد قبا، در آن زمان، مسجد ياد شده را به نام «مسجد التقوى» ميشناختند. (2) اين آيه در برابر مسجد ضرار نازل شد كه برخلاف مسجد قبا كه بر پايه «تقوا» ساخته شده بود، مسجد ضرار بر پايه «نفاق و اختلاف» بنا گرديد. تعبير «مِنْ اوَّلِ يَوْم» به معناى همان روز تأسيس مسجد است كه با نيت خالص بنا نهاده شد.

مسجد ضرار برابر مسجد قبا

روايت شده است كه آيه (... فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ) (3) در شأن نمازگزاران مسجد قبا نازل شده است. اين آيه در كنار آياتى كه اشاره به اقدام منافقان در ساختن مسجد ضرار دارد، در سوره توبه آمده و مربوط به سال نُهم


1- توبه: 108
2- تاريخ المدينةالمنوره، ج 1، ص 55
3- توبه: 108

ص: 306

هجرى، اندكى پيش از جنگ تبوك است.

درباره مسجد ضرار گفته شده است كه شمارى- ده نفر (1)- از سازندگان آن مانند معتب بن قشير، ثعلبة بن حاطب و ... در وقت عزيمت رسولخدا (ص) به تبوك نزد حضرت آمده، طبق رسم، از آن حضرت خواستند، اكنون كه مسجد آنان ساخته شده، حضرت در آن نماز بگذارد. حضرت نماز خواندن را به بعد از آمدن موكول فرمود. در اين سفر بود كه آيات مربوط به نفاق اين جماعت فرود آمد و حضرت كسانى را فرستاد تا مسجد را آتش زدند. مالك بن دخشم گويد كه من از خانهام شاخه خرمايى را آتش زده آوردم و در حالى كه ميانه مغرب و عشاء بود و مجمع بن جاريه امام جماعتشان بود، آن را آتش زدم. همه بيرون رفتند مگر زيد بن جاريه كه ماند و ما پس از آن كه آتش زديم، آن را ويران كرديم و آنان متفرق گشتند. پس از آمدن پيامبر (ص)، آن حضرت زمين آن را به عاصم بن عدى داد تا براى خود خانه اى بسازد. او نپذيرفت و حضرت آن را به ثابت بن اقرم داد. شگفت آن است كه ابولبابه كه به انجام كارهاى شگفت معروف بود، پس از خرابى مسجد ضرار، چوبهاى باقى مانده از آن را برداشت و در زمين مجاور خانه اى با آنها بنا كرد. گويند: هيچگاه در آن خانه نوزادى به دنيا نيامد و هرگز كبوترى در آن لانه نساخت و هرگز مرغى در آن جوجه نياورد و بر روى تخم ننشست. (2)


1- فهرست اسامى آنها را بنگريد در: الدرة الثمينه، ص 355- 356
2- مغازى واقدى، ترجمه فارسى، ص 796- 797

ص: 307

ياقوت حِمَوى در اوايل قرن هفتم هجرى نوشته است كه مسجد ضرار در برابر مسجد قبا ساخته شد و تا به امروز ويرانه آن باقى است. زائرانى كه براى زيارت مسجد قبا به اين ناحيه ميآيند، به مسجد ضرار هم سرى زده و با زدن لگدى به آن، از آنجا ميگذرند. (1) همان زمان ابن نجار نوشته است: اين مسجد در نزديكى مسجد قباست، بزرگ است و ديوارهاى آن بلند است. مردم سنگهاى آن را ميگيرند و بناى آن زيباست. (2) به هر روى، مسجد قبا نخستين مسجدى است كه رسول الله (ص) آن را بنا كرد. آن حضرت درباره نماز خواندن در مسجد قبا فرمود:

«مَنْ تَطَهَّرَ فى بَيْتِهِ ثُمَّ أتى مَسْجِدَ قُباء فَصلّى فِيهِ رَكْعَتَيْن كانَ كأجْرِ عُمْرة». (3) «كسى كه خود را در خانهاش تطهير كند، آنگاه به مسجد قبا درآيد و دو ركعت نماز بگزارد، ثواب يك عمره را برده است.»

در حديث ديگرى هم آمده است:

«كانَ النَّبِىُّ (ص) يَأتِى مَسْجِدَ قُباء راكباً وَ ماشِياً فَيُصَلّى فِيهِ رَكْعَتَيْن». (4)


1- معجم البلدان، ج 4، ص 342 ذيل مدخل «قبا»
2- الدرة الثمينه، ص 358
3- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 41
4- كتاب مسلم، باب فضل مسجد قبا، ح 1399

ص: 308

«رسولخدا، گاه پياده و گاه سواره به مسجد قبا ميآمد و دو ركعت نماز در آن ميخواند.»

گذشت كه رسولخدا (ص) در وقت ورود به قبا ميهمان كلثوم بن هِدْم بود و در منزل سعدبن خَيْثمه با مردم نماز را اقامه ميكرد. سعد در جنگ بدر و پدرش در جنگ احد به شهادت رسيدند. خانه سعدبن خَيْثمه و كلثوم بن هِدْم در سمت قبله مسجد- جنوب غربى- بوده و هر دوى آنها در حال حاضر، در مسجد قرار گرفته است. تا پيش از توسعه سال 1406 قمرى، خانه سعدبن خَيْثمه به صورت مستقل وجود داشت و طى چهارده قرن، زائران قبا، به آن خانه نيز وارد شده و در آن نماز ميخواندند. در حال حاضر، محل اين دو مسجد، در سمت قبله مسجد قبا، سمت راست محراب واقع است.

رسولخدا (ص) بعدها نيز كه در مركز مدينه ساكن شد، هر هفته، گاه روزهاى شنبه وگاه دوشنبه به قبا ميآمد و در اين مسجد نماز ميگزارد. ابن شَبّه نوشته است: «إنَّ النَّبى (ص) كانَ يَأتِى قُباء يَوْمَ الإثْنَين». (1) به طور معمول شهرت داشت كه حضرت يكى از اين دو روز و نه جز آن به قبا ميآمدند. يكبار كه براى قصاص حارث بن سويد به قبا آمدند، روزى جز اين دو روز بود و آشكار بود كه براى كار خاصى آمدهاند. اين حارث بن سويد روز احد، در گرماگرم نبرد، مُجذَر نامى را كه قاتل پدرش بود،


1- التاريخ القويم لمكّة و بيت اللهالكريم، ج 1، ص 264

ص: 309

به رغم آن كه هر دو مسلمان بودند كشت. (1) عبدالله بن عمر كه مقيد بود عين اعمال رسولالله (ص) را در هر كجا كه نماز خوانده عمل كند، تأكيد دارد كه حضرت روزهاى شنبه به قبا ميآمد و خود عبدالله بن عمر نيز چنين ميكرد.

اين كه رسولالله (ص) هر شنبه يا دوشنبه ميآمد، بر اين اساس بود كه حضرت برنامه خاصى در زندگى داشت و نظم كار خويش را تا آخر حفظ ميكرد. گفتنى است برخى از ساكنان قبا، از چهرههاى بسيار خوب اصحاب آن حضرت بودند.

عمر بن عبدالعزيز در آخرين دهه قرن اول هجرى، به دستور وليد بناى اوليه مسجد قبا را خراب كرد و از نو بنايى استوار برپا ساخت و براى آن رواقهايى نيز افزود.

مسجد قبا بعدها به دست جمال الدين ابومنصور اصفهانى، يكى از وزراى حكّام موصل، در سال 555 قمرى بازسازى شد. آثار اين وزير در تمامى مكه و مدينه ديده ميشود و ما در اين كتاب، از چندين موردِ آن ياد كردهايم.

مسجد قبا هميشه مورد توجه مسلمانان بوده و بارها تعميرات اساسى در آن انجام شده است. در سال 1388 قمرى ملك فيصل رواقهاى آن را در جهت شرقى مسجد توسعه داد.

بناى جديد آن، كه در 26 صفر سال 1406 قمرى به پايان رسيد، در شكل معمارى جديد خود، يكى از مهمترين و زيباترين مساجد مدينه منوّره است. در بناى


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 48- 49

ص: 310

فعلى چهار مناره براى اين مسجد در نظر گرفته شده كه هر كدام 47 متر ارتفاع دارد. مساحت تقريبى آن و بناهاى جانبى مربوط به آن، در محدوده اى به مساحت 13500 متر مربع است كه بر ادعاى معماران آن، جاى بيست هزار نمازگزار را دارد.

بايد اين نكته را نيز افزود كه دست كم نيمى از ساكنان اصلى منطقه قبا از شيعيان بودهاند كه هنوز نيز مراكز متعدد كوچكى براى اقامه نماز دارند. طبيعى است در سالهاى اخير، مهاجران فراوانى به اين منطقه آمده و تركيب جمعيتى آن را دگرگون كردهاند.

چاه اريس

به گفته ياقوت حموى، اريس در لغتِ اهلِ شام به معناى فلاح است و البته احتمالات ديگرى هم در معناى آن آمده است. چاه مزبور را «بئراريس»، «بئرخاتم» و «بئرالنبى» هم خوانده اند. اين چاه تا جايى كه به آب برسد، پله داشته است. از اين چاه دهها بار در مصادر تاريخى و حديثى ياد شده است. عمدهترين آنها افتادن خاتم رسولخدا (ص) در اين چاه است. گفته شده است كه انگشترى رسول الله كه از نقره بود، در اختيار عثمان بود. روزى وى بر لب چاه نشسته بود و با آن بازى مى كرد، از دستش در چاه افتاد. مسلمانان تلاش زيادى براى يافتن آن كردند، اما نيافتند. محلّ چاره اريس در غرب مسجد قبا بوده و ابن نجّار (م 643) مشخصات دقيق آن را در زمان خود به دست داده است. (1) در حال حاضر، حوض و آبشارى در كنار مسجد قبا، در ضلع غربىِ آن وجود


1- الدرة الثمينه، ص 169

ص: 311

دارد و براساس گفته يكى از شاهدان كه پيش از خرابى آن را ديده بود، به احتمال بسيار قوى در همان محل چاه بنا شده است. در امتداد آن خيابان، و باز در آن سوى خيابان نخلستان است. آگاهيهاى داده شده نشان ميدهد كه چاه مزبور فاصله بسيار اندكى از مسجد قبا داشته است. پيش از خرابى، قبه بسيار كوچكى نيز بر روى چاه بوده است.

مسجد جمعه

يكى از مساجد متبرّك و تاريخى مدينه، مسجد جمعه است و به مناسبت اينكه در محله بنوسالم قرار داشته، به نام مسجد بنوسالم نيز شناخته ميشود. اين محله در كنار وادى رانوناء، يكى از واديهاى مهم مدينه قرار داشت و به همين مناسبت، روزگارى اين مسجد را «مسجد الوادى» ميناميدند. به علاوه، نام ديگر آن مسجد عاتكه است؛ نامى كه در قرن سوم رواج يافت و ابن شبّه نيز با يادآورى خبر نماز پيامبر (ص) در آن، آن را مسجد عاتكه ناميده است. (1) نامگذارى به «مسجدالجمعه» به اين مناسبت است كه حضرت رسول (ص) پس از اقامت چند روزه در قبا، زمانى كه عازم بخش اصلى يثرب شدند، در اينجا نماز جمعه اقامه كردند. اين نخستين نماز جمعه اى است كه به امامت رسولخدا (ص) برگزار شد. ابن اسحاق به صورت كلّى، بدون اشاره به مسجد، نوشته است كه حضرت نماز جمعه را در وادى رانوناء خواندند. در برخى نقلها آمده است كه مُصْعَب بن عُمَير يا


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 68

ص: 312

اسعدبن زراره، پيش از ورود رسولخدا (ص) به مدينه، با مسلمانان نماز جمعه خوانده است.

مسجد ياد شده، در شمال مسجد قبا، با فاصله اى حدود ششصد تا هشتصد متر قرار دارد و برخلاف مسجد قبا، تنها در اوقات نماز باز است.

اين مسجد به مانند مسجدالنبى (ص) از خشت و گِل ساخته شده بود و سقفى كوچك داشت. بعدها بازسازى شد و از سنگ بنا كردند و ديوار آن كوتاه؛ يعنى تا نصف قامت انسان بوده است. مساحت مسجد تا قرن هشتم بسيار كم بوده و در قرن نهم هجرى، بازسازى شده است. طول آن از شمال به جنوب 10 متر و عرض آن از شرق به غرب 25/ 8 متر بوده و شبستان مسقّفى هم براى آن ساخته شده است. در نقلى ديگر آمده است كه مسجد تا قبل از بناى نخست سعودى، مسجد كوچك با طول و عرض هشت در شش بوده است.

نخست بار سيد حسن شربتلى- از اشراف مدينه- كه اين مسجد در ميان باغات وى قرار داشت، آن را بازسازى كرد. اهميت اين مسجد سبب شد تا در سال 1412 ق مورد توجه جدى دولت سعودى قرار گيرد و به شكل بسيار زيبايى در مساحت 1630 متر بازسازى شود.

خانه كلثوم بن هِدْم و سعد بن خَيْثمه

در منطقه قبا مكانهاى مختلفى وجود داشت كه پيوسته مورد توجه زائران بود. بسيارى از اين مساجد به مرور زمان از ميان رفته است.

پيش از بازسازى جديد مسجد قبا، دو مسجد كوچك در سمت قبله آن بوده است؛ نخست خانه كلثوم بن هِدْم و دوّم خانه سعد بن خيثمه كه هر دو در بازسازى جديد تخريب و جزو مسجد شده است. اين دو خانه محل فرود آمدن رسول خدا (ص)

ص: 313

پس از هجرت و محل زندگى شمارى از مهاجرانِ نخست به مدينه بوده است.

سخاوى در قرن نهم نوشته است: در صحن مسجد، محل فرود آمدن ناقه رسولخدا (ص) در سمت قبله آن، خانه سعد بن خيثمه و كلثوم بن هدم و چاه اريس در برابر آن قرار دارد. (1)

مسجد بنات بنى النجار

در شمال مسجد جمعه، در فاصله تقريبىِ صد مترى، مسجد كوچكى با مساحت تقريبىِ دوازده متر مربع بدون سقف تا سال 1373 شمسى وجود داشت. اين مسجد از مساجد قديمى مدينه بوده و چنين شايع بود كه دختران خردسال بنى نجار در اينجا ايستاده و وقتى رسولخدا (ص) وارد قبا شدند، سرود «طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَينا» را خواندند. (2) بر اساس مشاهدات شخصىِ مؤلف، مسجد مزبور- كه به نوشته استاد كعكى مسجد عتبان بن مالك است (3)- در ميان زمين روبروى در ورودى مسجد جمعه در


1- التحفة اللطيفه، ص 70
2- آيا اين اشعار در وقت ورود رسولخدا 9 براى نخستين بار به مدينه، در منطقه قبا خوانده شده يا آن كه در سمت شمالى ثنية الوداع و در جريان بازگشت از يكى از جنگها، اختلاف نظر وجود دارد. بنگريد: مقالات تاريخى دفتر پانزدهم رسول جعفريان ص 170- 163
3- المجموعة المصورة، ج 1، ص 150 شرح آن در ادامه آمده است

ص: 314

فاصله بيست مترى در اين سوى خيابان قرار داشت و چند سال پيش به تحريك عوامل وهابى تخريب شد. در اين باره به آنچه ذيل مسجد عتبان آمده است، مراجعه فرماييد. گفتنى است كه سليم خان تكابى كه در سال 1310 از مدينه ديدار كرده از مسجد بنى النجار در اين شهر ياد كرده است.

مسجد بنى وائل

اين مسجد از مساجدى است كه رسولخدا (ص) در آن نماز گزارد. بنيوائل طايفه اى از اوس بوده و در قبا سكونت داشتهاند. مَطَرى (م 741) گويد: محل آن در شرق مسجد الشمس، يعنى همان مسجد فضيخ بوده است. (1) امروزه اثرى از اين مسجد نيست. بايد توجه داشت كه مسجد فضيخِ فعلى، ربطى به مسجد مورد اشاره كه در قبا بوده، ندارد. در اين باره، به توضيحاتى كه ذيل مسجد فضيخ و مسجد بنوقريظه آمده است، مراجعه شود.

مسجد العمره

مسجدى با نام «مسجد العرفات» يا «مسجدالعمره» در طرف قبله مسجد قبا بوده ونامگذارى آن به مسجد عرفات را از آن روى دانستهاند كه زمانى در روز عرفه رسول خدا (ص) در اينجا ايستاده بود و زمين آنچنان صاف شد كه حضرت از آنجا


1- عمدة الاخبار، ص 205

ص: 315

مردمانى را كه در عرفات وقوف كرده بودند، ديد.

ابن جُبَير در سفرنامهاش از آن مسجد ياد كرده و گفته است: در انتهاى قريه قبا تلّى است كه مشرف به عرفات است. او افزوده است: از همانجا وارد دار الصفه ميشوند؛ جايى كه وقتى عمار و دوستانش وارد مدينه شدند، در آنجا بودند.

خيّارى نوشته است: در حال حاضر مسجد مزبور در پشت مدرسه قبا السعوديه است، اما مصحح در پاورقى نوشته است كه اين محل داخل ميدانى شده و در سمت قبله مسجد قبااست. (1)

مسجد عتبان بن مالك

در قبا مسجدى بوده با نام «مسجد عُتْبان بن مالك» كه در يكى دو قرن گذشته از ميان رفته است. عتبان كه از نُقَباى انصار بود، از رسولخدا (ص) خواست تا به منزل وى بيايد ونمازى در آنجا بخواند تا محل نماز آن حضرت را مصلّاى خود قرار دهد؛ چرا كه گاه سيل ميآيد و ميان او و مسجد فاصله مياندازد. حضرت به خانه او رفتند و مصلّايى برايش معين كردند و در آنجا نماز گزاردند. به همين دليل، منزل عتبان به صورت مسجد درآمد.

محل منزل عتبان در شمال مسجد جمعه بوده و بر اساس گفته عباسى، اين مسجد در سال 1036 ق بازسازى شده است، اما اكنون اثرى از آن به چشم نميخورد. (2)


1- تاريخ المعالم المدينة المنوره، ص 125 و 126
2- همان، ص 155

ص: 316

محمد الياس عبدالغنى مى نويسد: به نظر ميرسد مسجدى كه برابر مسجد جمعه در اين سوى قرار داشته و آن نيز در سال 1417 قمرى از ميان رفته، همان مسجد عتبان بوده است. (1) مقصود وى مسجدى است كه پيش از اين با عنوان «مسجد بنات بنى النجار» از آن ياد كرديم.

حفظ منزل عتبان به عنوان محلى متبرك، در طول- دست كم- دوازده قرن، يكى از بهترين دلايل در اعتقاد تمامى نسلهاى مسلمان از آغاز تا زمان ياد شده، به متبرّك بودن مكانهايى است كه رسولخدا (ص) در آنها نماز گزارده است.

مسجد بنى بياضه

از ديگر مساجد قبا «مسجد بنى بياضه» است. ابن شَبّه گويد: رسولخدا (ص) در آنجا نماز خواند. عباسى در قرن يازدهم مسجد را يافته و در بناى مجدّد آن، تا حد امكان كوشش كرده است. بنا به نوشته او، محل آن در غرب مسجد قبا، ميان «مسجد التوبه» و «مسجد بنى سالم»- مسجد جمعه- بوده است. (2)

مسجد فاطمه

مسجد فاطمه نيز در منطقه قبا بوده است. عباسى از آن مسجد ياد كرده و نوشته


1- المساجد الأثريه، ص 122- 119
2- عمدة الأخبار، ص 206

ص: 317

است: ما آن را به همان صورتى كه گفته بودند، يافتيم. سيد زين الدين يمانى آن را تجديد بنا كرد. خداوند او را بهترين پاداش دهاد! (1) در حال حاضر از اين مسجد نشانى نيافتيم.

مسجد بنو انيف يا مُصْبح

بنو انيف يكى از طوايف ساكن در مدينه و از هم پيمانان اوس بودند. مسجد اين طايفه در جنوبِ غربى قبا- و در سمت قبله آن به سمت غرب، در كنار چاه عذق- بوده وبه نقل عباسى، در نزديكى باغى قرار داشته كه در زمان وى به «القائم» شهرت داشته است. (2) بقاياى اين مسجد تا سال 1418 ق در مسير مكه به مدينه در نزديكى قبا وجود داشته و ديوار سنگىِ آن به ارتفاع دو متر با نشانى از محراب، قابل رؤيت بوده است. (3) روايت شده است كه رسولخدا (ص) براى ديدن طلحة بن براء كه مريض بود، به محله بنى انيف آمد و پس از درگذشت وى، براى تعزيت به خاندان او، باز به اين محل آمدند. در همين رفت و آمد، جايى كه آن حضرت نماز خواندند، مسجدى


1- همان، صص 200 و 201
2- همان، ص 203
3- المساجد الأثريه، ص 41

ص: 318

ساخته شد كه همين مسجد بنى انيف است. (1) اين مسجد در طول تاريخ، هميشه مورد توجه و عنايت مورّخان بوده و گاه به «مسجد مصبح» نيز شهرت يافته است. در منبعى ديگر، در وصف آن آمده است: اين مسجد بر فراز تلّى است در قبا، در پشت مخازن آب چاه زرقاء، همانجا گفته شده كه اين مسجد هنوز باقى است. ساختمانى است بدون سقف، در كنار مستودعات غسّان در قبا، در جنوب غربى مسجد قبا. در حاشيه غربى آن هم بناى مصبح و ثنية الوداع است كه رسولخدا (ص) در آنجا مورد استقبال قرار گرفت. (2) اين جز ثنيّة الوداعى است كه در غرب مسجد النبى (ص) و در مسير شمال غرب مدينه قرار داشته است.

برخى ديگر، مسجدى را كه در حال حاضر به نام «مسجد الصبح» ناميده ميشود و در قبا قرار دارد، همان مسجد مصبح ميدانند كه به اين صورت تغيير نام داده است. اين مسجد در جنوب مسجد قبا، در فاصله يك كيلومترى آن، در پشت «خزانات مصلحة المياه و الصرف الصحى» قرار دارد.

فرصتى دست داد تا در روز دوشنبه 24 تيرماه 1381 همراه با شريف انس كتبى از اين مسجد ديدار كنيم و تصويرى از آن تهيه نماييم. ديوارهاى مسجد يك مترى، بدون سقف و در مجموعه در حدود بيست متر مربع است كه فرشهايى نيز در آن پهن شده و محلى هم به عنوان محراب در آن مشخص شده است.


1- سنن ابى داود، كتاب الجنائز، باب التعجيل بالجنازه. به نقل از: المساجد الاثريه، ص 42
2- تاريخ المعالم المدينة المنوره، ص 125

ص: 319

مسجد التوبه

منطقه عُصْبه در غرب مسجد قبا و از آبادترين مناطق اين ناحيه است. زمانى كه مهاجران نخست به مدينه آمدند، شمارى از آنان در اين محل استقرار يافتند كه سالم مولى- خدمتكار- حذيفه براى آنان نماز ميخواند. عباسى نوشته كه او جاى مسجد را در نزديك بئر هُجَيم يافته است. (1) خيّارى نوشته است كه مسجد مزبور داخل باغ شيخ ابراهيم تركى مهندس مكانيك است كه در اداره عين الزرقاء مشغول كار است. در كتاب خيّارى، تصويرى از بناى مخروبه مسجد التوبه چاپ شده است. (2) محمد الياس عبدالغنى هم نوشته است كه محل مسجد، در غرب مسجد قبا، دست راست كسى است كه از مكه، از طريق الهجره وارد مدينه ميشود. اين مسجد داخل مزرعه اى است كه پيش از مزارع الشيخ عبدالحميد عباس قرار دارد. وى ميافزايد: من در سال 1418 ق اين مسجد را زيارت كردم، در حالى كه طول و عرض آن يازده در يازده بود. (3) نويسنده اين سطور نيز در 25 تيرماه 1381 ش موفق شد تا در همان محل


1- عمدة الأخبار، ص 202
2- تاريخ المعالم المدينة المنوره، ص 150
3- المساجد الأثريه، ص 123 و 124

ص: 320

ياد شده اين مسجد را ملاحظه و از آن تصويرى تهيه كند. مسجد با ديوارهاى كوتاه و تخريب شده در وسط مزرعه و نخلستان قرار گرفته و كارگر مزرعه خرماهاى خود را در آنجا پهن كرده بود. مزرعه متعلق به شخصى با نام باقدو است كه در جده زندگى ميكند.

از اين مسجد با نام «مسجدالعصبه» و «مسجدالنور» هم ياد شده و نقل شده است كه: «أنّ رَسُول الله (ص) صَلّى فى مَسْجِدِ التَّوبَة بِالعُصْبَة». (1)

خانه امام سجاد (ع)

خانه حضرت سجاد (ع) در امتداد شارع العوالى واقع است كه اكنون به شارع على بن ابى طالب (ع) شناخته ميشود و ما در اين زمان وقتى به سمت قبا ميرويم، در محله قربان، ساختمانى را ميبينيم با نام «معهد دارالهجره» و در كنار آن (سمت راست ساختمان)، زمين فراخ و وسيعى وجود دارد و ميان اين زمين و معهد، ساختمانى است كوچك، بدون درِ ورودى كه اطراف آن را با ديوار كاملا مسدود كردهاند. بنا به نقل برخى، در گذشته چنين شهرت داشته كه اينجا خانه امام سجاد (ع) بوده است. جلوى آن زمين باز وزمين فوتبال است و مقابل آن زمين و معهد، خيابان است. پشت خانه ياد شده نيز نخلستان است. در منابع مكتوب، در اين باره چيزى گفته نشده است.

مسجد و مَشْربه امّ ابراهيم

1- التعريف بما آنست الهجره، ص 77

ص: 321

مشربه، يعنى بستان يا زمين نرمى كه گياه به راحتى در آن ميرويد. به زمينى هم كه در ميان آن تپه بلندى واقع شود، يا غرفه و بنايى در آن باشد، اطلاق ميشود. مشربه باغى بوده كه در ميان آن صُفّه يا غرفه اى بوده و در اين محل «ماريه قبطيه»، ابراهيم فرزند رسولخدا (ص) را به دنيا آورده است. (1) اين مشربه در شمال منطقه بنى قريظه، در حرّه شرقى واقع است؛ جايى كه به آن دشت نيز ميگويند.

باغستانِ مورد نظر، در زمان ورود اسلام به مدينه، متعلق به مُخَيريق يهودى بود. زمانى كه جنگ احد رخ داد، وى به يهوديان گفت: بر اساس معاهده ما با محمّد (ص)، بايد به كمك او بشتابيم. آنان گفتند: امروز روز شنبه است. مُخَيريق سخن آنان را نپذيرفت، شمشير برداشت و به پيامبر (ص) پيوست. وى به هنگام حركت گفت: اگر من كشته شدم، هرچه دارم از آنِ محمد (ص) است. او در احد كشته شد و رسولخدا (ص) دربارهاش فرمود: «مُخَيْرِيق خَير يَهُود». (2) بدين ترتيب اموال و زمينهاى او در اختيار پيامبر (ص) قرار گرفت.

ماريه قبطيه، زنى شايسته بود كه مُقَوْقس حاكم مصر، همراه پاسخ نامه رسول خدا (ص) براى دعوت او به اسلام، خدمت آن حضرت فرستاد. همراه وى، خواهر او با نام سيرين نيز فرستاده شد كه حضرت او را به همسرى حسّان بن ثابت درآورد. رسولخدا (ص) اين زن را كه زنى زيبا و متديّن بود، ابتدا در يكى از خانه هاى


1- وفاء الوفا، ج 3، ص 825
2- الروض الأُنُف در شرح سيرة ابن هشام، ج 5، ص 12

ص: 322

حارثةبن نعمان كه در نزديكى مسجد بود، جاى داد. پس از چندى، حفصه همسر ديگر حضرت، از روى حسادت، به آزار وى پرداخت و همين سبب شد تا آن حضرت، ماريه را در مشربه، كه در منطقه عاليه يا عوالى مدينه قرار داشت، سكونت دهد؛ جايى كه به نام ماريه، كه مادر ابراهيم بود، به «مشربه امّ ابراهيم» معروف گرديد. پس از آن، هر از چندى حضرت به ديدار او ميرفت. ابن سعد، صاحب كتاب «طبقات» از حسادت عايشه نسبت به ماريه نيز سخن گفته است. (1) گفتنى است به نقل محدثان و مورّخان، آيات نخست سوره تحريم (يا أَيُّهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللهُ لَكَ تَبْتَغِى مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (2) درباره همين برخورد حفصه با ماريه، بر رسولخدا (ص) نازل گرديد. (3) حتى در برخى نقلها آمده است كه آيات افْك نيز كه در سوره نور است، و عايشه مدعى است درباره او نازل شده، در اصل مربوط به ماريه است كه مورد اتهامات بيمورد برخى قرار گرفته بود. (4)


1- طبقات الكبرى، ج 8، ص 212 داربيروت
2- تحريم: 1
3- طبقات الكبرى، ج 8، ص 215
4- در اين باره بنگريد: كتاب حديث الإفك از استاد دانشمند ما علّامه سيد جعفر مرتضى. بيروت، دارالتعارف، 1400.

ص: 323

زمانى كه ميان حضرت و برخى از زنانش منازعه مورد نظر پيش آمد، حضرت يك ماه از آنان كناره گرفت و به مشربه نزد ماريه آمد. در همين جا بود كه ابراهيم فرزند پيامبر در ذى حجه سال هشتم هجرى متولد شد. ابراهيم يك سال و اندى بعد، (بنا به گفته واقدى) در روز سه شنبه دهم ربيع الاول سال دهم هجرت درگذشت و پيامبر (ص) را سخت اندوهگين ساخت.

به نوشته ابن سعد، ماريه در محرم سال شانزدهم هجرى درگذشت و در بقيع، در جايى كه مقبره همسران رسولخداست، دفن شد. (1) ابن شَبّه در قرن سوم از اين مسجد به عنوان محلّى كه رسولخدا (ص) در آن نماز خوانده، ياد كرده است. (2) فيروزآبادى درباره مشربه مينويسد: اين مشربه مسجدى است در شمال منطقه متعلق به بنى قريظه، نزديك حرّه شرقى، كه به آن دشت نيز گفته ميشود. محل ياد شده ميان نخلستانهايى است كه متعلق به سادات قاسمى، از بنى قاسم بن ادريس بن جعفر برادر امام حسن عسكرى (ع) است.

خيّارى كه از معاصرين است مينويسد: اين مسجد و مشربه اكنون با يك ديوار سيمانى محاصره شده و اطراف آن قبرستان اهالى آنجاست. او ميافزايد: محل آن


1- طبقات الكبرى، ج 8، ص 216
2- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 69

ص: 324

سمت چپ كسى است كه از بيمارستان الزهراء عازم بيمارستان وطنى در نيمه راه است. در آنجا يك جاده فرعى است كه به اندازه بيست متر با خيابان فاصله دارد و مشربه در آنجا واقع شده است. (1) مشربه امّ ابراهيم از جاهايى است كه در روايت امام صادق (ع) نماز خواندن در آنجا، به عقبة بن خالد توصيه شده و حضرت درباره آن فرمود: «وَ هِىَ مَسْكَنُ رَسُولُاللهِ وَ مُصَلّاهُ». (2) در حال حاضر، آثار بناى مشربه از ميان رفته و به صورت يك قبرستان باقى مانده است. خيّارى تصويرى از بناى مشربه را در كتاب خود آورده و تصوير ديگرى از آن، در كتاب «المدينة بين الماضى و الحاضر» (3) چاپ شده است.

اين مكان متبرّك تا سالهاى اخير همچنان برقرار بوده است. شنقيطى نوشته است كه در سال 1405 ق به آنجا رفته و آن را زيارت كرده است. وى افزوده است كه اخيراً بهخاطر كارهاى بدعت آميز شيعيان ايرانى، آنجا بسته شده است! قاعدتاً ميبايد بناى ميانى اين قبرستان بين سالهاى 1366 ش تا سال 1369 ش تخريب شده باشد؛ يعنى سالهايى كه ايرانيها پس از فاجعه خونين مكه به حج نميرفتند.


1- تاريخ المعالم المدينة المنوره، ص 122- 121
2- الكافى، ج 4، ص 560
3- المدينة بين الماضى و الحاضر، ص 426

ص: 325

گويا در اطراف بناى مشربه و در قبرستان، سه صورت قبر بوده است كه يكى را متعلق به نجمه مادر امام رضا (ع) و ديگرى را متعلق به حميده بربريه همسر امام صادق (ع) و مادر امام كاظم (ع) دانسته اند.

گفتنى است كه در منابع شيعه، زيارت مشربه ام ابراهيم و نماز خواندن در آنجا تأكيد شده است. (1) به همين دليل، اين مسجد، همواره مورد توجه شيعيان قرار داشته و هر سال شمار زيادى از زائران، در پشت در بسته آن ميروند و به سخنان روحانيون خود درباره اهميت اين مسجد گوش فرا ميدهند. مأموران امر به معروف و نهى از منكر! نيز به امر به منكر و نهى از معروف مشغولند و مردم را از آنجا دور ميكنند. برخلاف آنچه كه محمد الياس عبدالغنى نوشته كه به دليل آن كه مردم محل، مردههاى خود را در اين مكان دفن ميكردهاند، حكومت آنجا را مسدود ساخت. (2) دليل مسدود كردن آن- از سال 1419 به بعد- سختگيرى اداره امر به معروف سعودى ياد شده است. عبدالغنى با بحث مفصلى كه درباره اين محل كرده، نيك آگاه است كه اين منطقه تا چه اندازه اهميت دارد و تا چه اندازه مورد بى مهرى حاكمان فعلى قرار گرفته است. ان شاءالله كه خداوند عنايت كند و اسباب بازسازى نيكوى اين مقام با ارزش را فراهم سازد.

مسجد فضيخ (رد شمس/ مسجد بنونضير)

مسجدى كه در نزديكى مشربه ام ابراهيم در شارع عوالى يا علىّ بن ابى طالب است، به خطا مسجد فضيخ ناميده شده. اين مسجد، در اصل، مسجد بنوقريظه است كه پس از اين درباره آن سخن خواهيم گفت.

مسجد فضيخ يا ردّ شمس، بنا به نوشته مورخان و سفرنامه نويسان كهن، در فاصله يك كيلومترى تا هفتصد مترى جنوبِ شرق مسجد قبا، در كنار وادى قرار داشته است. اين منطقه كه بخشى از محله قربان است، پيش از آنكه به تصرّف مسلمانان درآيد، در اختيار طايفه بنى النضير بود. بنا به آنچه در كتب سيره آمده است، در غزوه بنى نضير، كه پس از جنگ بدر رخ داد، رسولخدا (ص) براى محاصره دشمن در آنجا مستقر گرديد و در محلى كه بعدها مسجد فضيخ بنا شد، خيمه اى براى آن حضرت برپا شد. طبق روايتى از امام صادق (ع) نامگذارى اين مسجد به جهت وجود درختانى دانسته شده كه يا نام آنها فضيخ بوده و يا فضيخ يعنى نوعى شيره خرما- يا نبيذ خرما- از آن به عمل مى آمده است.

بر اساس نقلهاى موجود، رسول خدا (ص) در اين مسجد نماز فراوان خوانده و در برخى از رواياتِ امامانِ معصوم نيز توصيه به خواندن نماز در آنجا شده است. (3) امام صادق (ع) خطاب به زائران شيعه در مدينه فرمودند:

«هَلْ أَتَيتُمْ مَسْجِدَ قُبا أَو مَسْجِدَ الْفَضِيخ أَو مَشْرَبَة امّ ابْراهِيم؟»


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 235
2- المساجد الأثريه، ص 220
3- بحار الأنوار، ج 63، ص 487، ج 81، ص 82، ج 96، ص 335، ج 97، ص 213، 214، 216، 224

ص: 326

«آيا به مسجد قبا، مسجد فضيخ و مشربه امّ ابراهيم رفتيد؟»

گفتند: آرى.

حضرت فرمود: «امّا انَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنْ آثارِ رَسُولِ الله (ص) شَى ءٌ الّا وَ قَدْ غُيّر غير هذا».

«از آثار رسولخدا (ص) چيزى باقى نمانده مگر آن كه دگرگون شده، مگر اين چند مورد.» (1)

در روايت ديگرى، امام صادق (ع) فرمودند: از رفتن به اين مشاهد خوددارى نكنيد: مسجد قبا، مشربه امّ ابراهيم، مسجد فضيخ، قبور شهدا و مسجد احزاب كه همان مسجد فتح است. (2) عمار بن موسى گويد: من و امام صادق (ع) به مسجد فضيخ رفتيم كه واقعه رد شمس در آنجا رخ داد و همان مسجد فضيخ است. (3) با توجه به آنچه كه در تواريخ مدينه آمده، اين مسجد يكى از پر زائرترين مساجد مدينه در گذر تاريخ بوده و بيشتر مورّخان و جغرافيدانان اين شهر، در قرون مختلف، از آن ياد كردهاند. (4)


1- الكافى، ج 4، ص 561
2- همان، ص 560
3- وسائل الشيعه ج 14، ص 355
4- بنگريد: المساجد الأثريه، صص 168- 164

ص: 327

بر اساس تواريخ موجود، نام ديگر اين مسجد، مسجد رد شمس است. درباره نامگذارى آن به ردّ شمس يا شمس گفتهاند كه در محاصره قلعه بنى نضير، رسول خدا (ص) هنگام عصر، در حالى كه سرش روى زانوى اميرمؤمنان، على (ع) بود، به خواب رفت، نزديك غروب خورشيد بيدار شد و وقتى متوجه گرديد كه على (ع) هنوز نماز عصر را نخوانده، از خداوند خواست خورشيد را بازگرداند تا او نماز بگزارد. اين روايت را به نام حديث ردّ شمس ميشناسند و جمعى از راويان اهل سنّت نيز آن را نقل كردهاند. برخى از منابع، به عمد يا غفلت، نوشتهاند كه وجه نامگذارى آن به شمس به اين خاطر است كه بر بلندى بوده و پيش از نقاط ديگر، ابتدا نور خورشيد بر آن ميتابيده است! (1) به هر روى، در زمان سخاوى (م 902) اين مسجد، به مسجد شمس شهرت داشته است. (2) نام ديگر اين مسجد، مسجد بنى نضير است كه به مناسبت نزديكى آن به محل استقرار يهوديان بنى نضير، بعدها اين نام هم بر آن اطلاق شده است.

روايتى هم كه در كتاب كافى نقل شده (3) نشان ميدهد كه محل رد شمس همان


1- همان، صص 162 و 163
2- التحفة اللطيفه، ج 1، ص 70
3- الكافى ج 4، ص 562

ص: 328

مسجد فضيخ است. جايى كه اكنون در كنار وادى به نام مسجد شمس شهرت دارد و آثار مسجد بودن آن محو گشته و يك چهار ديوارى بدون درِ ورودى است؛ جايى كه به نظر محمد الياس عبدالغنى، مسجد فضيخ يا شمس است و در عوض، مسجد فضيخ فعلى، مسجد بنيقريظه است. (1) در سفرى كه در تيرماه 80 به اين بخش داشتم، تصاويرى از آن گرفتم كه در همين جا چاپ شده است.

خيّارى نويسنده «كتاب معالم المدينة المنوره» نيز مسجد شمس را در جاى ديگرى- جز جايى كه فعلا مسجد فضيخ خوانده ميشود- دانسته و از اهالى قربان كه همه شيعه هستند، اين مطلب را نقل كرده كه مسجد شمس در قربان است. او ميافزايد: اين مسجد در شرق مسجد قبا بر تلّ مرتفعى بر كناره وادى است و به همين جهت مسجد شمس ناميده ميشود؛ زيرا كه خورشيد در وقت طلوع بر آن طلوع ميكند؛ اما اكنون خراب شده است. وى ميافزايد: با پرس و جو از اهل محل، بر من ثابت شد كه مسجد شمس جداى از مسجد فضيخ است؛ چون مسجد شمس در قربان است و فاصله آن تا عوالى كه مسجد فضيخ در آن واقع و در كنار حرّه شرقى است، زياد است. (2) در پاورقى همانجا آمده است كه اكنون اين مسجد از بين رفته و فقط يك چهار ديوارى بر آن باقى مانده است.

در واقع، اگر سخن عبدالغنى درست باشد، بخشى از سخن خيّارى كه مسجد


1- المساجد الأثريه، ص 179
2- تاريخ المعالم المدينة المنوره، ص 125

ص: 329

شمس را همانى دانسته است كه شيعيان در شرق مسجد قبا به او نشان دادهاند، درست است؛ اما بايد افزود كه مسجد شمس ياد شده، همان مسجد فضيخ است و بنابراين، آنچه اكنون به نام مسجد فضيخ شهرت دارد، جايى جز مسجد بنى قريظه نيست. تنها يك مشكل ميماند و آن اينكه محله اقامت بنى نضير آيا در نزديكى مسجد شمس بوده است يا خير. نقشههاى موجود اين را نشان نميدهد، هرچند اعتبارى به آنها نيست.

مسجد بنى قريظه

يكى ديگر از اماكن متبركه منطقه عوالى مسجد بنى قريظه است كه طبق معمول، در روزگار امارت عمر بن عبدالعزيز بر مدينه، به دستور خليفه وقت اموى، تجديد بنا شد.

سخاوى نوشته است: مسجد بنى قريظه در شرق مسجد شمس است و فاصله نسبتاً طولانى با آن داشته و نزديك حرّه شرقى است. (1)

مقصود وى از مسجد شمس، همان مسجد فضيخ است.

خيّارى نوشته است: اين مسجد نزديك باغى است كه معروف به «حاجزه» بوده ووقف فقرا است. مسجد مزبور در ميان منازل خراب واقع شده و بناى جالبى دارد. گفتهاند عمر بن عبدالعزيز به هنگام تجديد بناى مسجد قبا، آن را نيز تجديد كرد.

ابن شبّه مينويسد كه على بن رافع گفت:


1- التحفةاللطيفه، ج 1، ص 70

ص: 330

إنَّ النَّبِىّ (ص) صَلّى فى بَيتِ امْرَأة مِنَ الْحَضَر، فَأَدْخَلَ ذلِكَ الْبَيتَ فِى مَسْجِدِ بَنِى قُرَيظة فَذلِكَ الْمَكانُ الَّذِى صَلّى فِيهِ النَّبِىّ (ص) شَرْقَى مَسْجِدِ بَنِى قُرَيظَةَ عِنْدَ مَوْضِعِ الْمنارَة الَّتى هُدّمَتْ». (1) رسولخدا (ص) در خانه زنى از ساكنان آنجا نماز گزارد. پس از آن اين خانه را در مسجد بنى قريظه داخل كردند. مكانى كه رسولخدا نماز خوانده در شرق مسجد بنى قريظه در محلى است كه مناره بود و منهدم شد.

اكنون پرسش اساسى آن است كه اين مسجد چه سرنوشتى پيدا كرده و در كجاست؟ برخى مانند شنقيطى بر اين باورند كه اين مسجد در مركز الحسبه در حرّه شرقى است. (2) همچنين خيّارى معتقد است كه اين مسجد تا مدتى قبل بوده و تصويرى از آن را نيز در كتابش آورده است. (3) اما محمد الياس عبدالغنى به حق، بر اين باور است كه مسجد بنى قريظه همان مسجدى است كه اكنون تابلوى مسجد فضيخ را دارد و در ميان بيمارستان الزهراء و بيمارستان وطنى، در راهى است كه از شارع على بن ابى طالب جدا شده و به شارع امير عبدالمجيد (شارع حزام سابق) منتهى ميشود. در داخل اين خيابان، پس از


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 70
2- الدر الثمين فى معالم دار الرسول الأمين، ص 148
3- تاريخ المعالم المدينة المنوره، ص 147

ص: 331

گذشت 1450 متر به مسجد بنى قريظه ميرسيم. اين مسجد 22 متر در 22 متر و مساحت آن 484 متر است. (1) عبدالغنى درباره اثبات اين نكته كه مسجد فضيخ فعلى، در اصل مسجد بنى قريظه است، به تفصيل سخن گفته (2)؛ مطالبى كه در اين مختصر نميتوان به آنها پرداخت، اما با توجه به ادلّه اى كه وى اقامه كرده، ميتوان اطمينان يافت كه آنچه امروز به نام مسجد فضيخ شهرت دارد، چيزى جز مسجد بنى قريظه نيست. دست كم بايد گفت كه در زمان ابن النجار (م 634) مسجد فضيخ در جاى ديگرى دانسته ميشده كه به تعبير وى در نزديكى قبا بوده و به مسجد شمس شهرت داشته است؛ در حالى كه مسجد بنى قريظه در جايى نزديك مشربه امّ ابراهيم قرار داشته است. (3) اين سخن ابن النجار، به خوبى دلالت بر آن دارد كه مسجد فضيخ فعلى، جز مسجد بنى فريظه نيست.

محل اين مسجد در خيابان عوالى، پيش از مستشفى الوطنى (دست راست كسى كه به سمت عوالى ميرود) قرار دارد. از ابتداى خيابان، از ابتداى فرعى تا محل مسجد، سيصد متر است. اكنون مسجد بدون امام جماعت است و زائران فراوانى از


1- المساجد الأثريه، صص 178- 174
2- همان، صص 183- 179
3- اخبار مدينة الرسول، صص 115 و 116

ص: 332

همه كشورها دارد.

اداره امر به معروف و نهى از منكر مسجد ياد شده را در چهارم شعبان 1422 ق (15 مرداد 1380) تخريب كرد و تا ربيع الثانى سال 1423 كه دوباره زيارت شد، همچنان به صورت مخروبه باقى بود. تصاويرى از خرابههاى اين مسجد را در اينجا ارائه ميكنيم و اميدواريم كه هرچه زودتر بناى بهترى به جاى آن ساخته شود و جايگاه متبرك رسولخدا (ص) در اين منطقه همچنان محفوظ بماند.

اكنون (تابستان سال 1388/ شعبان 1430) كه هشت سال از آن تاريخ ميگذرد، در مدينه منوره، به سوى مسجد بنوقريظه رفتم. خرابههايى كه آن سال ديدم و تصوير آن را در چاپ آثار اسلامى آوردم جمع آورى شده و زمينى مسطح با يك تير برق در مجاورت ديوار باغ باقى مانده است.

باغ سلمان يا مسجد فُقَيْر

فُقَير نام محلى كوچك در بخش عاليه مدينه، يعنى همين عوالى بوده است. (1) بر اساس آنچه نقل شده است، رسولخدا (ص) بخشى از زمينِ زراعى اين محله را به عنوان اقْطاع، به امام على (ع) واگذار كرده است. (2) بنابراين، بايد اين محل نشانى از


1- المعالم الاثيرة فى السنة و السيره، ص 217
2- همان، ص 217

ص: 333

آن حضرت براى شيعيان، در طول تاريخ داشته باشد. در اين محله به مانند محلات ديگر، مسجدى وجود داشته است كه امروز بناى مخروبه اى از آن برجاى مانده است. اين بناى مخروبه با عنوان باغ سلمان در غرب مسجد بنى قريظه- با فاصله تقريبى سيصد تا چهارصد متر قرار دارد كه آن را در سال 1375 در خدمت دوست عزيز جناب آقاى فلاح زاده مشاهده كرديم. آنچه اكنون ديده ميشود زمينى است كه به نظر ميرسد نخلستان بوده و در ميان آن، بنايى حدود بيست متر مربع به صورت مخروبه هست كه از ظواهر امر چنان بر ميآيد كه مسجد است. محرابى در گوشه اى از آن به چشم ميخورد و قرآنهايى نيز در كنار آن چيده شده است. در كف اين بنا موكتى پهن شده و چند حصير نيز ديده ميشود. ديوار شرقى و غربى آن سالم اما بقيه قسمتها ويران شده است. در سمت جنوب آن با فاصله پنج مترى، استخرى بود كه آبى در آن وجود نداشت. چاهى نيز ديده ميشد كه درِ آن مسدود بود، اما لوله اى داخل آن رفته بود؛ در حالى كه هيچ موتور آبى به چشم نميآمد. اوضاع نشان ميداد كه چند سالى است مورد بيتوجهى قرار گرفته و صاحب مشخصى ندارد.

دور تا دور اين بنا، حصارى با نردههاى آهنى زده بودند. تابلويى هم كه نشان ميداد قرار است آنجا مدرسه ابتدايى حسين بن على (ع) شود، به چشم ميخورد. محل اين باغ كه گفته شد نامش باغ سلمان است، در خيابان عوالى است. پس از رسيدن به مستشفى الزهراء، اگر راه را به سمت قبا ادامه دهيم، حدود پانصد متر جلوتر، پمپ بنزينى در سمت چپ قرار دارد. درست قبل از پمپ بنزين كوچه اى است كه مستقيم به باغ سلمان ميخورد.

افزودنى است كه در تاريخ 25 تير 1381 همراه شريف سيد انَس حَسنى كُتبى، بار ديگر از اين محل ديدار كرديم. همچنان اطراف آن نرده كشيده شده و با تابلوى «منطقة الاثار» كه نشان ميدهد اداره آثار باستانى بر آن نظارت دارد، معرفى شده

ص: 334

است. مدرسه امام حسين نيز در كنار آن ساخته شده و ربطى به زمين آن ندارد.

گفته شده كه رسولخدا (ص) از سلمان خواست در اينجا محلى را حفر كند تا آن حضرت نخلى در آنجا بكارد. از آنجا كه رسول خدا به سلمان فرمودند: «اذْهَبْ يا سَلْمان فَفقِّر لَها، فَاذا فَرَغْتَ فَاتِنى أَكُن أَنَا أَضَعُها بِيَدى»، اين محل به «مسجد الفقير» شهرت يافت.

گويند نخلى كه گفته شده، رسولخدا (ص) و سلمان آن را كاشتند، چندين سال پيش، در آتش سوخته است.

مسجد بنو واقف

اين مسجد از مساجد عوالى است كه رسولخدا (ص) در آن نماز خوانده است. عباسى نوشته است كه آن مسجدى است بزرگ در طرف قبله مسجد فضيخ به سمت غرب. (1) گفته شده كه موقعيت كنونى آن- كه البته از مسجد خبرى نيست- در شمال منطقه اى است كه قصر امير سلطان قرار دارد. (2)

مسجد شجره (ذوالحُلَيْفه)

در راه خروجى مدينه به سمت مكه، در فاصله هشت كيلومترى مسجد النبى (ص)


1- عمدة الأخبار، ص 201
2- تاريخ المعالم المدينة المنوره، صص 153 و 154

ص: 335

در جنوب مدينه؛ سه كيلومتر پس از مسجد قبا، منطقه ذوالحُليفه است كه مسجد شجره يا ميقات يا ذوالحليفه در آنجا است.

اين مسجد، ميقات كسانى است كه از مدينه عازم حج يا عمره ميشوند.

مسجد شجره در محلى واقع شده كه رسولخدا (ص) در وقت رفتن به مكه، در زير درخت سمره نماز خوانده و به همين مناسبت، آن را مسجد شجره مينامند. افزون بر آن، رسولخدا (ص) در جريان سفر سال ششم هجرت كه منتهى به امضاى معاهده حديبيه شد، در همين جا مُحْرم گرديد. در سال هفتم جهت عمرةالقضاء و همچنين در سال دهم هجرى براى انجام حَجّةالوداع در آنجا مُحرم شدند. طبيعى است اهميت اين مكان از لحاظ دينى مسلّم بوده و به دليل استفاده دائم مردم از آن، همواره مورد توجه بوده است.

در قرون گذشته اين منطقه به نام «بئر على» يا «آبارعلى» خوانده ميشد. بنا به روايتى از حضرت صادق (ع)، اين ناحيه به اقطاع، به امام على (ع) واگذار گرديد. به همين جهت، چاههاى آن نيز كه متعلق به آن حضرت بود، به نام آبار على شناخته شده است.

مسجد شجره در قرن هشتم دچار خرابى شد، اما همچنان مورد استفاده بود. گويا در بناى اوليه، شبستان و صحن داشته، اما در قرون هشتم و نهم تنها ديوارى گرد آن بوده است. اين مسجد در دوره عثمانى در سال 1058 قمرى، به دست يكى از هنديان مسلمان بازسازى گرديد و مناره اى براى آن ساختند.

آخرين بازسازى مسجد در روزگار فهد صورت گرفت، منطقه بسيار وسيعى به مسجد و امكانات جانبى مانند پاركينگ اختصاص يافته است، به طورى كه جمعاً مساحت آن نود هزار متر مربع ميشود. مساحت خود مسجد حدود 26000 متر مربع

ص: 336

است. مسجد شجره، يكى از زيباترين معماريها را در ميان مساجد بازسازى شده مدينه منوره دارد.

مسجد مُعرَّس

مسجد معرّس در نزديكى مسجد شجره قرار داشت. تعريس به خواب آخرِ شبِ مسافر در استراحتگاه گويند. از آنجا كه رسولخدا (ص) در اين مسجد استراحت كرده ونماز صبح را خوانده است، آن را به نام مسجد معرّس ميشناسند. در روايات اهلبيت (عليهم السلام) بيتوته در اين مسجد سفارش شده و حتى برخى از فقهاى شيعه لزوم توقف در اين مسجد را براى كسى كه از آنجا عبور ميكند، فتوا دادهاند. در مصباح المتهجّد در شمار آداب زائر مدينه آمده است كه وقت رسيدن به معرّس پيامبر (ص) شب باشد يا روز، دو ركعت نماز بگزارد. (1) بنا به برخى نقلها، حضرت وقت خروج از مدينه از كنار شجره ميگذشت و در وقت ورود، از راه مُعَرّس وارد ميشد. (2) به نظر ميرسد كه دو راه كنار هم بوده كه در كنار يكى شجره و در كنار ديگرى معرس بوده است.

ويرانه اين مسجد تا سال 1354 ش مشهود بوده است كه از آن عكس گرفته شده


1- مصباح المتهجّد، ص 709
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 918، ش 1275؛ مسند احمد ج 2، ص 263، الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 59

ص: 337

و در «مدينه شناسى» مرحوم آقاى محمدباقر نجفى چاپ شده است. با اين حال اكنون بايد يقين داشت كه در توسعه جديد، يا در خود مسجد بزرگ شجره است يا ميادين اطراف آن.

اطُم كعب بن اشرف

بناهايى بين قلعه و قصر را كه ديوارهاى بلند دارد، اطم گويند. به جز آثار مذهبى، يكى از معدود آثار برجاى مانده در مدينه از پيش از اسلام، قصر كعب بن اشرف از ثروتمندان يهودى است كه به دليل تحريكاتش بر ضد اسلام، به دستور رسول خدا (ص) پس از واقعه احد و در پى بيرون راندن بنى النضير از مدينه، كشته شد. اين قصر كه حالت قلعه گونه دارد، در نزديكى سد بطحان در شارع السدّ در منطقه قبا قرار دارد و بقاياى آن تا به امروز برجاى مانده است. از اين كه آيا منطقه باستان شناسى شده است يا نه، آگاهى نيافتم، اما با تابلوى «منطقة الاثار» روشن ميشود كه آن را به عنوان يك اثر باستانى ميشناسند. ديوارهاى قطور يك مترى و بناى به احتمال چند طبقه كه بخشى از آن زير خاك مدفون شده و از سطح بلند آن نسبت به زمينهاى زراعى اطراف آن روشن ميشود، ميتواند آگاهيهاى جالبى را درباره نوع قلعه سازى پيش از اسلام در اين منطقه يهودى نشين، نشان دهد.

جبل مفرّح

در روزگارى كه حاجيان از اعمال حج فارغ شده و با طى كردن طريق سخت و پررنج ميانه مكه و مدينه، و طى ده تا دوازده روز راه، به مدينه منوره ميرسيدند، كوهى در نزديكى مدينه بود كه آمدن بر فراز آن سبب ديدن گنبد سبز نبوى ميشد.

ص: 338

اين كوه را جبل مفرح ميناميدند و به همين سبب به آن عشق ميورزيدند.

يوسف نابى (1124 م) در اينباره نوشته است: در نصف ساعت به مدينه منوره راه مانده بود، جبل مفرح نام گوهر آسمان قدرى ظاهر گرديده بود. به مجرد صعود و ارتقا بر ذروه آن كوه اعلى، مرآت عالمتاب، حصار مدينه منوره مشرفه، صورت نماى جلوه ظهور گشته، در ميان آن گلستان مطهر مقدس، گنبد خضراى نبوى كه احاطه آغوش چهار مناره است، نوربخشاى چشم گرديده، العظمة لله، يك باره قافله حجاج آه و فرياد آورده، گلشن گردون را، پر گل، از اشك لاله گون كردند. (1) مع الاسف دقيقا نمى دانيم مسير ورودى از كدام طرف بوده و اين كوه كداميك از كوه هاى آن مسير است.

مساجد و اماكن متبرك شرق مدينه

1- سفرنامه تحفة الحرمين، يوسف نابى، مقالات تاريخى، دفتر سيزدهم، ص 174

ص: 339

در امتداد حرّه شرقى، پس از گذشتن از بخش جنوبى آن، كه منازل بنى قريظه وبنينضير بوده، به منطقه اى تقريباً برابر مسجد النبى (ص) با فاصله پانصد مترى آن ميرسيم. در گذشته كنار حرّه طوايفى زندگى ميكردند و آن به صورت يك نيم دايره، بخش شرقى شهر را دور زده، جنوب را به شمال وصل ميكند. در اين قسمت دو مسجد و يك مقبره وجود دارد كه اينك به معرفى آن ميپردازيم:

مسجد الإجابه

يكى از طوايف قبيله اوس، بنو معاوية بن مالك بود كه پس از پذيرفتن اسلام، به مانند ساير طوايف و محلّات، در ميان خانههاى خود مسجدى بنا كردند كه به نام «مسجد بنومعاويه» (1)- تيره اى از انصار- و «مسجد الاجابه» شهرت يافت. در منابع شيعه، از «مسجد مباهله» ياد شده كه بر اساس آنچه شهرت دارد، همين مسجد الاجابه است. اين مسجد در فاصله چهارصدمترى شمال شرقىِ بقيع و پانصد و پنجاه مترى مسجد النبى (ص) در كنار شارع ستين- شارع ملك فيصل- قرار دارد.

مورّخان درباره نامگذارى آن به الإجابه نوشتهاند كه روزى رسولخدا (ص) به مسجد اين طايفه درآمد، دو ركعت نماز گزارد و پس از نماز سه چيز از خداوند خواست:

«... سألْتُ رَبّى أنْ لايُهْلِكَ أُمَّتى بِالسَّنَةِ فأعْطانِيها، وَ سَأَلْتُهُ أنْ لايُهْلِكَ أُمَّتى بِالْغَرْق.


1- وفاء الوفا، ج 3، ص 828

ص: 340

وَ سَأَلْتُهُ أنْ لايَجْعَلَ بَأْسَهُم بَيْنَهُم فَمَنَعَنيها ...». (1) «... يكى آنكه امّت اسلام را به قحطى هلاك نكند، كه پذيرفت. دوّم آنكه: خداوند مسلمانان را با غرق شدن نميراند. آن را هم پذيرفت. سوّم آنكه: مسلمانان به جان يكديگر نيفتند، امّا اين خواسته اجابت نشد.»

و پذيرفتن آن دو خواسته سبب شد تا آن مسجد را «مسجد الاجابه» بنامند.

عبدالله بن عمر كه ميكوشيد در مكانهايى كه رسولخدا (ص) نماز خوانده، نماز بگزارد، به ميان طايفه بنو معاويه آمد و از آنان خواست تا محلّ دقيق نماز آن حضرت را به او نشان دهند تا در آنجا نماز بگزارد. (2) سعد وقاص ميگويد: زمانى پيامبر (ص) از آنجا عبور ميكرد، وارد مسجد بنو معاويه شده، دو ركعت نماز خواند؛ سپس با خداى خود مناجات كرده از مسجد بيرون آمد. (3) اين مسجد از همان آغاز شهرت داشته و مورد احترام مسلمانان زائر مدينه بوده است. مَطَرى در قرن هشتم مينويسد: مسجد ياد شده ميان محله بنو معاويه كه امروزه ويران شده، موجود است. (4) اين مسجد در قرن نهم سقف نداشته و از شرق


1- كتاب مسلم، كتاب الفتن، ش 2890
2- موطأ، مالك بن انس، باب ما جاء فى الدعاء، به نقل از المساجد الأثريه، ص 35
3- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 75
4- التعريف، ص 47

ص: 341

به غرب 12 متر و از شمال به جنوب (قبله) حدود 10 متر بوده است. نويسنده اى در قرن دوازدهم هجرى نوشته است كه هر گاه مردم مدينه بناى خواندن نماز باران دارند، به مسجد الاجابه رفته، نماز باران ميخوانند كه به سرعت هم اجابت ميشود. (1) مسجد ياد شده در دوره عثمانى از نو بنا گرديد. دو شبستان و يك صحن و مناره اى در ركن شمال غربى آن ساخته شد. آخرين بازسازى مسجد در سال 1418 ق صورت گرفت و توسعه زيادى يافت.

در منابع شيعه، از مسجد مباهله در مدينه ياد شده (2) كه گفته ميشود همين مسجد الاجابه است. در منابع اهل سنت، يادى از نام مسجد مباهله نشده است. داستان مباهله كه در قرآن به آن اشاره شده (3) و شرح آن در كتابهاى سيره آمده است، مربوط به مباهله حضرت رسول (ص) با علماى نصاراى نجران است كه طى آن،


1- ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 134
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 225
3- در آيه 60 سوره آل عمران آمده است: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِين

ص: 342

علماى مسيحى، با ديدن پيامبر وهمراهانش- على، فاطمه و حسنين (عليهم السلام)- بودند، از مباهله منصرف شدند و پذيرفتند كه جزيه بپردازند. گفته ميشود كه محلّ مباهله در همين جاى مسجد الاجابه بوده است.

مسجد بنو ظَفَر

از ديگر مساجد متبرّك و معروف مدينه، مسجد بنوظفر، از طوايف اوس است. اين نام برگرفته از نام طايفه اى است كه مسجد متعلق به آنان بوده است. نام ديگر مسجد، «مسجد البغله» است.

اين مسجد كه روزگارى جمعيت زيادى را به خود جذب ميكرد، در حال حاضر تخريب شده و به جاى آن ساختمان «امر به معروف و نهى از منكر» در ابتداى خيابان ملك عبدالعزيز، پس از گذشتن از ديوار شرقى بقيع و وارد شدن به خيابان ياد شده- حدود دويست متر بعد از فندق الدخيل- ساخته شده است.

ابن شَبّه نوشته است: «إنّ النَّبِىّ صَلّى فِى مَسْجِدِ بَنِى حارِثَة وَ مَسْجِدِ بَنِى ظَفَر». (1) محمد بن فضاله ظفرى كه از اصحاب پيامبر (ص) است، مينويسد: روزى حضرت همراه برخى از يارانش؛ مانند عبدالله بن مسعود و معاذ بن جبل به اين مسجد آمدند و از عبدالله بن مسعود خواست تا براى آنان قرآن بخواند. زمانى كه به آيه (فَكَيْفَ إِذا


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 66

ص: 343

جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً) رسيد، گريه كرد. (1) اين مسجد در تاريخ كاملا شناخته شده است؛ گر چه بسيار كوچك و در دورههاى طولانى بدون سقف بوده است. سمهودى (911 م) در آنجا كتيبه اى ديده كه نام خليفه عباسى «المستنصر بالله» با تاريخ 630 بر روى آن بوده و حكايت از بازسازى مسجد در آن زمان داشته است.

بر اساس نقل پيشگفته، در اين مسجد صخره اى بوده كه پيامبر روى آن مينشسته است. همين امر سبب آمدن مردم به اين مسجد و تبرك به اين صخره بوده است. حتى گفته شده است در آنجا سنگى ديگر هست كه آثار انگشتان حضرت هم بر آن بوده است. (2) مسؤولان امر به معروف و نهى از منكر! سعودى دستور از بين بردن مسجد و بناى ساختمان امر به معروف را به جاى آن دادهاند. (3) در منابع شيعه، به مسجد بنو ظفر عنايت و توجه ويژه اى شده و توصيه گرديده است كه زائران در آن نماز بخوانند. (4)


1- كتاب بخارى، كتاب التفسير، ش 4582
2- ترغيب اهل المودة و الوفاء فى سكنى دارالحبيب المصطفى 9، ص 133
3- بنگريد: المساجد الأثريه، ص 62
4- بحار الأنوار، ج 82، ص 81

ص: 344

مسجد و مقبره على بن جعفر در عُرَيْض

عُرَيض محلّه اى در غرب مدينه، در راه فرودگاه است. در اين محل بنايى وجود داشت كه در اصل بر روى مرقد على فرزند امام جعفر صادق (ع) ساخته شده بود. اين بناى بزرگ از هر سو بسته و جاى چند در در آن ديده ميشد كه با آجر مسدود شده بود. يك چهار ديوارى ملحق به بقيه ساختمان با درِ مستقل نيز بود كه درِ آن را هم آجر گرفته بودند. بناى ياد شده تا حوالى سال 1380 يا 1381 پا برجا بود اما پس از آن به طور كامل تخريب شده و در حال حاضر هيچ اثرى از وجود چنين بنايى در آنجا ديده نميشود.

على بن جعفر عُرَيْضى- جدّ سادات عريضى ايران- از اصحاب خاص برادرش امام كاظم (ع) بوده كه بعد از آن حضرت، در شمار اصحاب امام رضا و امام جواد (عليهما السلام) درآمده است. او از راويان اخبار ائمه (عليهم السلام) بوده و از وى نزديك به 862 حديث نقل شده است كه با عنوان «مسائل على بن جعفر» به چاپ رسيده است.

درباره محل دفن على بن جعفر اختلاف نظر وجود دارد. برخى از جمله مرحوم محمدتقى مجلسى گفتهاند كه او در قم مدفون است؛ جايى كه هم اكنون به نام على بن جعفر شهرت دارد، امّا علامه مجلسى ميگويد: اين مطلب در كتابهاى معتبر نيامده است، گرچه اثر قبرى با نام على بن جعفر در قم وجود دارد. (1) در سمنان نيز


1- اعيان الشيعه، ج 8، ص 177؛ روضة المتقين، ج 14، ص 191؛ بنگريد: مقدمه مسائل على بن جعفر، ص 33؛ در كتاب تربت پاكان، ج 1، ص 51- 42؛ شرح كاملى از بناى على بن جعفر قم آمده است؛ و نيز بنگريد: مستدرك الوسائل، ج 8، ص 177

ص: 345

امام زاده اى بهنام على بن جعفر موجوداست. اما آنچه درست است اين است كه محل اصلى دفن على بن جعفر همان منطقه عُرَيض در مدينه منوّره است.

نوادگان على بن جعفر با لقب سادات عُرَيْضى مشهورند و شمارى از آنان تا به امروز با همين نام خانوادگى در شهرهاى يزد، نائين و اصفهان و نقاط ديگر زندگى ميكنند.

اصل بنايى كه روى مقبره على بن جعفر ساخته شده بود، قديمى و به نظر ميرسيد از دوره عثمانى باقى مانده است. بر اساس اظهارات برخى از افراد محلى، بناى مذكور در اين اواخر مكتب خانه بوده و چنان كه از ظاهر آن به دست ميآمد، امكانات جديد مانند لوله كشى داشت كه نشان ميداد مورد استفاده بوده است. به نظر ميرسد دليل تخريب كامل آن، رفت و آمد برخى از زائران به آنجا بوده است.

محل مقبره على بن جعفر در شارع مطار، پيش از ميدانى كه حكم يك چهارراه بزرگ را در ميانه راه مطار به سمت فرودگاه دارد، دست راست خيابان، در يك خيابان فرعى در درون نخلستانها بود. در كنار آن سنگ هاى حرّه و نيز كوهكى قرار داشت كه از بالاى آن شهر مدينه ديده ميشد. برخى آن را بقاياى يك قلعه كوچك يا به اصطلاح اطُم ميدانستند كه از پيش از اسلام يا اوائل آن برجاى مانده است. بناى مقبره و مسجد على بن جعفر كه ديوارههايى در حدود 8 تا ده متر داشت و به صورت يك مستطيل بزرگ و با مساحت تقريبى 52 متر در 24 متر بود، يك بناى دست كم دو طبقه بود كه دو در، در قسمت شمالى و يك در هم در ديوار غربى آن تعبيه شده بود كه در وقتى كه نويسنده آن را ديده همه آنها با آجر مسدود شده بود. بخشى از مقبره از بيرون آشكار بود، اما مشخص بود كه سقف آن فرو ريخته است.

ص: 346

ويران كردن اين بنا نيز يكى ديگر از كارهاى ناشايست افراطى هايى است كه به گمانهاى مذهبى خود، قريب به اتفاق آثار مذهبى حرمين را از ميان بردند.

مساجد و اماكن غرب مدينه
مسجد غمامه

زمانى كه نمازگزار در مسجدالنبى (ص) به سمت قبله ميايستد و روى به جنوب دارد، سمت راست او غرب و سمت چپش (سمتِ مدفن پيامبر (ص)) شرق است. در امتداد جنوب غربِ مسجد النبى (ص)، در فاصله حدود سيصد مترى، چندين مسجد وجود دارد كه مهمترين آنها مسجد غَمامه است. مساجد ديگر عبارتند از: «مسجدعلى بن ابى طالب (ع)»، «مسجد ابوبكر»، «مسجد عمربن خطاب» و «مسجد عثمان بن عفّان». در اين كه مورد اخير در مناخه باشد، ترديد وجود دارد.

براى شرح موقعيت اين منطقه، مسجد غمامه و ديگر مساجد آن، چنان كه پيشتر نيز اشاره شد، بايد به اين نكته اشاره كنيم كه در شهرهاى اسلامى سه نوع مسجد

ص: 347

وجود داشته و دارد:

1. مسجد محل، كه براى نمازهاى روزانه مورد استفاده قرار ميگيرد.

2. مسجد جامع، كه براى نماز جمعه است.

3. مسجد عيدگاه يا مصلّا.

سوّمين مسجد، براى برگزارى نماز عيد و باران ساخته ميشود و به دليل آن كه جمعيت شركت كننده در آن زياد است، در خارج از محدوده شهر، در يك فضاى باز بنا ميشود. عيدگاه بهطور معمول، محيطى وسيع- حتى بدون ديوار- بوده و محلى براى محراب- گاه به صورت موقت- در آن مشخص ميشده است.

ميدان وسيعى كه مسجد غمامه و چند مسجد ديگر به نام خلفاى نخست در آن قرار گرفته، «مناخه» نام داشته يا بعدها به اين نام تبديل شده است. مناخه محلّ فرود شتران بود كه مسافرانِ زائر، از آنجا به عنوان بارانداز استفاده ميكردند. اين ميدان وسيع در كنار شهر، از زمان رسولخدا (ص) محل اقامه نماز عيد بوده و هر سال، آن حضرت و سپس خلفا، در جايى از آن، به نماز ميايستادند؛ از جمله محلى كه حضرت در سالهاى پايانى عمر خويش در آنجا اقامه نماز عيد و نماز باران كرد؛ جايى است كه امروزه به نام مسجد مُصَلّا يا مسجد غمامه شناخته ميشود.

روايات چندى حكايت از اقامه نماز عيد فطر و قربان در اين مصلّا دارد؛ از جمله ابوسعيد خُدْرى روايت كرده است كه رسولخدا (ص) روز عيد فطر و قربان به مصلّا ميآمد. ابتدا نماز ميخواند، پس از آن در برابر صفوف نمازگزاران ميايستاد و به وعظ آنان ميپرداخت. در همانجا بود كه اگر قصد اعزام سپاهى را داشت، آنان را ميفرستاد يا اگر دستور ديگرى داشت اعلام ميكرد و سپس به خانه باز

ص: 348

ميگشت. (1) افزون بر نماز عيد، نماز باران (صلاة الإستسقاء) نيز به طور معمول در مصلّاى عيد خوانده ميشد.

اقامه نماز باران در اين مُصلّا، سبب شد تا پس از استجابت دعاى پيامبر (ص) و مسلمانان، مسجد موجود به نام «مسجد غمامه» يا «مسجد ابر» نامگذارى شود. عبدالغنى نوشته است كه وى اين وجه نام گذارى را در كتابهاى كهن نيافته است. (2) همچنين در روايتى آمده است كه وقتى خبر مرگ نجاشى حاكم حبشه، كه از مهاجرين استقبال كرده بود، به رسولخدا (ص) رسيد، آن حضرت در محل مُصلّا و از دور، بر جنازه نجاشى نماز ميّت خواندند. (3) روايت ديگرى از ابوهريره، حكايت از آن دارد كه هر گاه رسولخدا (ص) از سفر بازميگشت و به مصلّا ميرسيد، در آنجا به سمت قبله ميايستاد و دعا


1- كتاب بخارى، كتاب العيدين؛ و از آنجا در: المساجد الأثريه، ص 225
2- المساجد الأثريه، ص 232
3- كتاب مسلم، كتاب الجنائز، ح 1245

ص: 349

ميكرد. (1) بناى نخست آن، در زمان عمر بن عبدالعزيز و در همان نقطه اى بوده است كه رسول خدا (ص) نماز عيد را برگزار كرد. (2) سپس در گذر زمان، اين مسجد بارها بازسازى شد واز آن رو كه مورد استفاده عامّه مسلمانان بود، عنايت بيشترى نسبت به آن صورت گرفت. بناى فعلى آن عثمانى و از روزگار عبدالمجيد اول عثمانى (حكومت از 1255 تا 1277) است كه پس از آن در زمان سلطان عبدالحميد عثمانى (1293- 1327) بازسازى شد. در دوره سعودى نيز باز بر همان مبنا، ترميم شد كه كتيبه موجود تاريخ آن را سال 1411 يعنى به عهد سلطنت فهد نشان ميدهد.

طول مسجد 26 متر، عرض آن حدود 13 متر و مساحت كلّ آن 338 متر بوده است. در سالهاى اخير مسجد ياد شده با حفظ معمارى، به صورتى نو تزيين شده است.

مسجد امام علىّ بن ابى طالب (ع)

در محلِّ مناخه؛ يعنى مصلّاى بزرگ عيد، كه شرح آن گذشت و در فاصله حدود سيصد مترى مسجدالنبى (ص) و 122 مترى مسجد غمامه، مسجدى است با نام «مسجد


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 138
2- وفاء الوفا، ج 3، ص 785

ص: 350

على بن ابى طالب (ع)». به طورى كه در برخى از منابع آمده، امام على (ع) در آنجا نماز عيد اقامه كرده است؛ آن هم زمانى كه عثمان در محاصره مخالفانش بود.

سمهودى مينويسد: بعيد مينمايد كه على بن ابى طالب (ع) با توجه به اين كه پيامبر در محل مشخصى نماز عيد اقامه كرده، محلّ ديگرى را براى اين كار تعيين كرده باشد. (1) ترديدى نيست كه در زمان محاصره عثمان، امام على (ع) نماز عيد را اقامه كرد. (2) اما به احتمال، امام در همان نقطه اى كه پيامبر نماز خوانده، نماز را اقامه كرده است؛ چرا كه امام در اين جهات، به شدّت از رسولخدا (ص) پيروى ميكرد. به هر روى، از آنجا كه محراب مشخصى براى پيامبر (ص) در مصلّا نيست، به احتمال، حضرت در چند نقطه مناخه نماز را اقامه كرده است. (3) بناى نخست اين مسجد را، طبق معمول، از زمان امارت عمر بن عبدالعزيز ميدانند. طبيعى است در قرون بعد از آن، اين بنا مكرّر تعمير شده است، از جمله زين الدين ضيغم در سال 881 آن را بازسازى كرده است. در اين اواخر، بناى كهن اين مسجد تخريب و در سال 1411 از نو تجديد بنا گرديد و مساحت فعلى آن 882 متر مربع است.


1- خلاصة الوفاء، ص 362
2- المعارف، ابن قتيبه، ص 196
3- وفاء الوفا، ج 3، ص 784

ص: 351

مسجد ابوبكر

مسجد كهن ديگرى كه در منطقه مناخه و در فاصله 335 مترى جنوب غربى مسجدالنبى (ص) وجود دارد، «مسجد ابوبكر» است. مَطَرى (م 741) مينويسد: محل اين مسجد نيز بايد از جاهايى باشد كه پيامبر (ص) در آن اقامه نماز كرده و سپس ابوبكر در آنجا نماز خوانده است. (1) بناى فعلى مسجد توسط سلطان محمود عثمانى در سال 1254 ساخته شد و در سال 1411 به روزگار فهد باز تزيين گرديد. مساحت اين مسجد 293 متر مربع است.

مسجد عمر

يكى ديگر از مساجد موجود در مناخه، «مسجد عمر» است. بر اساس آنچه كه سمهودى (م 911) نوشته، يادى از نامگذارى آن به مسجد عمر نكرده است. اين مسجد را پس از سال 850 شيخ شمس الدين محمد سلاوى ساخت و به مرور به نام مسجد عمر شهرت يافت. ممكن است سلاوى، اثرى كهن از وجود مسجدى در اين ناحيه ميشناخته و بر همان اساس اين مسجد را بنا كرده است؛ اما تاكنون شاهدى در اين باره به دست نيامده است.

بناى فعلى اين مسجد نيز به روزگار سلطان عبدالمجيد اول و به سال 1266 بوده و مساحت آن 335 متر مربع است. اين مسجد، همانند مساجد نزديك آن، به سال


1- التعريف، ص 49

ص: 352

1411 ترميم شد.

مسجد عثمان

در فاصله اى دورتر از مناخه و البته در امتداد مساجد ياد شده، به سمت مسجد كنونى بلال، مسجدى است به نام «مسجد عثمان» كه بر اساس گفته مورّخانِ جديدِ تاريخ مدينه، بناى آن به چند دهه گذشته باز ميگردد. بر اساس نوشته محمد الياس عبدالغنى، اين مسجد را در دهه نخست قرن پانزدهم، شيخ صدقه حسن خاشقجى ساخت و به اداره اوقاف واگذار گرديد. بنابر اين، وجود آن در محدوده مُصلّى، نبايد اين تصور را به وجود آورد كه مسجد مزبور، از مساجد تاريخى است. (1) نكته شايسته يادآورى آن است كه مسجد بلال كنونى را نيز، كه در ابتداى شارع قربان (شارع امير عبدالمحسن) است، شيخ محمد حسين ابوالعلاء در دهه نخست قرن پانزدهم هجرى بنا كرد و آن نيز از مساجد كهن نيست. با اين حال، گفتنى است كه بدون ترديد، مسجدى با نام مسجد بلال در منطقه مُصلى در نزديكى مسجد عمر فعلى بوده است كه براى توسعه راه، تخريب شده و موقعيت تقريبى آن، در سمت شمال ساختمانِ تلفن و تلگراف، در نزديكى عنبريه است. (2) جنگ احزاب عليه اسلام، يكى از نبردهاى كليدى اسلام با كافران متحد است كه


1- المساجد الأثريه، ص 261
2- همان، ص 264

ص: 353

منجر به شكست هميشگى آنان در حجاز شد. اين به رغم آن بود كه كفار آغازگر آن بودند. قريش با متحدان غطفانى خود با برنامه ريزى قبلى لشكرى ده هزار نفرى را تدارك ديده و عازم مدينه شدند.

تنها راه ورودى شهر مدينه كه از سه سمت جنوب و شرق و غرب در حصار مناطق سنگلاخى بود، راه شمالى در حاشيه احد از يك سو و كوه سلع از سوى ديگر بود. مسلمانان به اجبار ميبايستى در اين نقطه متمركز شده و راه ورود به شهر را سد كنند. مشهور و درست اين است كه سلمان فارسى پيشنهاد كندن خندقى را داد و مسلمانان با تقسيم كار ميان خود كوشيدند تا خندق را حفر كنند و چنين كردند. زمانى كه كفار سر رسيدند، نيروهاى قريش سمت سلع جايى كه مجمع السيول بود مستقر شده و نيروهاى غطفانى در دامنه احد به سمت جنوب در پشت خندق مستقر شدند. برابر آنان، سپاه اسلام، شامل سه هزار نفر در اين سوى استقرار يافتند.

مركز فرماندهى مسلمانان در پشت كوه سلع، جايى بود كه اكنون مسجد فتح قرار دارد. رسولخدا (ص) در آنجا استقرار داشت و اخبار از هر نقطه از خندق به ايشان ميرسيد. زنان و بچههاى مسلمان با افراد ضعيف از خانهها در آمده و در اطُمها مستقر شدند تا در محافظت بيشترى باشند. در ميان دو طرف تيراندازيهاى مكرّرى صورت گرفت كه شمارى از جمله شش انصارى به شهادت رسيدند كه يكى از آنان سعد بن معاذ بود كه مجروح شده و پس از چند روز به شهادت رسيد. نقاطى هم وجود داشت كه دست كم دوبار شمارى از مشركان توانستند مستقيم برابر نيروهاى مسلمان قرار گيرند. يكبار خالد بن وليد با صد نفر با شمارى از مسلمانان درگير شد اما با مقاومت مواجه شده و گريخت. گاهى نيز مشركان در يك نقطه متمركز شده قصد عبور داشتند كه با سنگ پرانى و تيراندازى مسلمانان روبرو ميشدند. يكى از اين صحنهها را با دقت تمام، ام سلمه همسر رسولخدا (ص) كه خود شاهد بوده،

ص: 354

گزارش كرده است. (1) اين محاصره و نبرد پس از نزديك به بيست روز با خستگى، ناكامى و شكست كفار پايان يافت و آنان بدون آن كه به چيزى رسيده باشند، مدينه را رها كرده رفتند. اين بار رفتند و هيچ گاه نتوانستند بار ديگر لشكرى براى حمله به مدينه بسيج كنند.

ابن نجار در قرن هفتم گويد: اين خندق تا زمان ما باقى مانده و در آن قناتى هست كه آبش از چشمه اى از قبا ميآيد و از آنجا تا نخلستانى در پايين مدينه (يعنى شمال غرب) در منطقه سيح در حوالى مسجد فتح ميرسد. در خود خندق نيز نخل هست. بخش عمده اى از خندق از ميان رفته و ديوارههايش فرو ريخته است. (2)

مساجد فتح يا مساجد خندق
اشاره

در شمال غربى مدينه، در دامنه غربى كوه سلع، تعدادى مسجد است كه آنها را «مساجد فتح» مينامند. اين كوه، در سمت شمال شرق، يعنى عكس جايى كه اكنون مساجد هست، مُشْرف بر خندقى ميان حره غربى و شرقى بوده است كه مسلمانان در جنگ احزاب حفر كردند. خندق از نقطه اى در كنار سلع يا اندكى غربيتر، آغاز ميشده و به صورت يك نيم دايره كوچك، حرّه غربى را به حرّه شرقى پيوند ميداده است، بهطورى كه يك مانع طبيعى (حرهها) به همراه يك مانع مصنوعى


1- مغازى واقدى، ص 348 ترجمه فارسى.
2- الدرة الثمينه، ص 225- 226

ص: 355

(خندق)، مانع از نفوذ دشمن به درون شهر ميشده است.

ابن شَبّه در كتاب خود- كهنترين كتاب موجود در تاريخ مدينه- تنها به وجود مساجدى در آن نقطه، بدون تبيين و تعيين دقيق محلّ آنها، اشاره كرده است.

در منابع كهن بعدى، تنها نام چهار مسجد با نامهاى مسجد فتح، مسجد سلمان، مسجد على بن ابى طالب و مسجد ابوبكر آمده است. (1) سمهودى (م 911)، مورّخ نامى مدينه هم مى نويسد: تنها چهار مسجد در اين منطقه بوده است. (2) حتى تا قرن دوازدهم هجرى هم تنها همين چهار مسجد بوده است. (3) بدين ترتيب، به نظر ميرسد افزايش دو مسجد ديگر به نامهاى مسجد عمر و مسجد فاطمه زهرا (س) كه سنيان احيانا، آن را مسجد سعدبن معاذ مينامند، (4) مربوط به هفتادهشتاد سال گذشته باشد.

همچنين بنابر آنچه كه محقّقان مختلف نوشتهاند، يكى از دگرگونيهايى كه در


1- اخبار مدينة الرسول از ابن نجّار م 643 ص 114
2- وفاء الوفا، ج 3، صص 837- 830
3- ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 135
4- المساجد الأثريه، ص 132

ص: 356

سالهاى اخير رخ داد، اين است كه نام مسجد ابوبكر به مسجد على بن ابى طالب (ع) و نام مسجد على بن ابى طالب (ع) به مسجد ابوبكر تغيير يافت! (1) شگفت آن كه مسجد ابوبكر كه در اصل مسجد على بن ابى طالب (ع) بوده، در حال حاضر در خيابان افتاده و مسجدى كه برجاى مانده و در اصل منسوب به ابوبكر بوده، به نام مسجد امام على (ع) باقى مانده است.

مساجد موجود در دامنه سلع كه همه در كنار يكديگر هستند، شش باب است. به نظر محققان، هفتمين مسجدِ اين مجموعه، مسجد قبلتين است كه جداى از اين مجموعه بوده، و شرح آن خواهد آمد. برخى ديگر بر اين باورند كه هفتمين مسجد اين مجموعه، مسجد بنى حرام است كه در گوشه اى ديگر از دامنه كوه سلع است.

در تيرماه 1381 كه جهت عمره و زيارت قبر پيامبر (ص) مشرف شديم، مسجد تازه بزرگى در دامنه كوه در حال ساخت بود. در سال 1387 مسجد مزبور ساخته شده و آماده بهره بردارى بود كه توفيق اقامه نماز تحيت در آن نصيب شد.

اما مساجد موجود:

1. مسجد فتح

اين مهمترين مسجد اين ناحيه و شناخته شدهترين آنهاست. ابن ابى ذئب گويد: پيامبر بر روى كوهى كه مسجد در آن قرار داشت، بپا خاستند و در حالى كه ازار پوشيده بودند دستهاى خود را به آسمان برافراشته و دعا كردند. يكبار ديگر هم آمدند


1- المدينة المنوره تطورّها العمرانى، صص 192 و 193؛ المساجد الأثريه، ص 135

ص: 357

و در آن مسجد نماز خواندند و دعا كردند. از عبدالله بن عمر نيز نقل شده است كه گفت: پيامبر در همه مساجدى كه در اطراف مسجد روى كوه قرار دارند نماز خوانده است. (1) تصور اين كه اين نقطه، پيش از نبرد احزاب هم مسجد بوده، دشوار است، حتى اين كه از همان زمان مسجد شده باشد نيز نادرست مينمايد، اما مسلمانان به اعتبار آن كه آن نقطه محل نماز و دعاى آن حضرت بوده، به سرعت، آن را تبديل به مسجد كردهاند.

مهمترين مسجد از مساجد فتح، مسجدى است به نام «مسجد فتح» يا «مسجد الاعلى» و به «مسجد احزاب» نيز مشهور است. اين مسجد بر بالاى كوه واقع شده و زائران با طىّ پلههايى چند، براى اقامه نماز به درون آن ميروند. مسجد فتح بر روى كوهى قرار گرفته، كه پشت آن كوه مسير حفر خندق در جنگ احزاب بوده است. اين كوه، به دليل موقعيت خوبى كه براى نظارت بر خندق و دشمن پشت خندق داشته، به عنوان محل استقرار رسول خدا (ص) در جريان جنگ احزاب مورد استفاده قرار گرفته است. حضرت طى روزهاى متوالى نمازهاى خود را در آنجا اقامه كرد و به همين دليل، بعدها اين محل تبديل به مسجد شد.

در منابع آمده است كه: «انَّ رَسُول الله صَلّى فى مَسْجِدِ الْفَتْح فِى الْجَبَل وَ فى الْمَساجِدِ الَّتِى حَوْلَه». (2)


1- مغازى واقدى، ص 368 ترجمه فارسى.
2- اخبار مدينة الرسول 9، ص 114

ص: 358

نكته مهم آن است كه حضرت در اين مكان براى پيروزى سپاه دعا كردند و اين دعا مستجاب شد. روايت شده است كه حضرت در روز دوشنبه دعا كرد و شب چهارشنبه بود كه دعايش مستجاب شد و احزاب شكست خوردند و مدينه را ترك كردند. (1) اين مسجد، از مساجد مورد اعتناى مسلمانان صدر اوّل اسلام به شمار ميرود ودر روايات اهل بيت (عليهم السلام) و منابع شيعه، نماز خواندن در آن، تأكيد شده است. (2) از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «أَنَّ النَّبىّ دَخَلَ مَسْجِدَ الْفَتْح فَخَطا خُطْوَةً ثُمَّ الْخُطْوَةَ الثّانِية- ثمّ قال-: وَ رَفَعَ يَدَيهِ الَى اللهِ حَتّى دَعا، وَ دَعا كَثِيراً ثُمَّ انْصَرَفَ». (3) همچنين روايت شده در شبهاى پايانى غزوه خندق، حضرت رسول (ص) وقتى حذيفه را براى خبر گرفتن به سوى دشمن فرستادند، در محل اين مسجد نشسته بودند. (4) امام صادق (ع) ضمن توصيه به زيارت مسجد قبا، مشربه ام ابراهيم، مسجد فضيخ،


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 60
2- بحار الأنوار، ج 20، ص 230
3- تاريخ المدينة المنوره ابن شبّه، ج 1، ص 142؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 831
4- وفاء الوفا، ج 3، ص 835

ص: 359

قبور شهداى احد و مسجد احزاب كه همان مسجد فتح است فرمودند: زمانى كه رسولخدا (ص) به زيارت قبور شهدا ميآمد چنين ميخواند: السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار، اما وقتى به مسجد فتح ميآمد ميفرمود: يا صريخ المكروبين و يا مجيب دعوة المضطرّين، و يا مغيث المهمومين اكْشف همّى و كَرْبى و غمّى و كربى، فقد تَرى حالى و حال أصحابى. (1) مسجد فتح يا مسجد الأعلى، از همان آغاز مورد عنايت مسلمانان بود. بنا به نقل ابن شَبّه، در زمان وى- قرن سوّم هجرى- دقيقاً همان نقطه اى كه رسول خدا (ص) در آنجا دعا كردند، به صورت استوانه اى در صحن مسجد مشخص بوده است.

در روايت ديگرى آمده است كه سوره فتح در اين مسجد بر رسولخدا (ص) نازل شد. از آنجا كه مسجد فتح را با نام مسجد احزاب و مسجد خندق نيز ميشناسند، طبعاً بايد با جنگ احزاب ارتباط داشته باشد، نه با سوره فتح كه در حديبيه نازل شده است. نام مسجد الأعلى بسا به آن دليل باشد كه آن مسجد بر دامنه كوه است. اين مسجد در قسمت جنوبى (قبله) داراى شبستان و در قسمت شمالى داراى صحن است.

بناى فعلى مسجد فتح كه از زمان عبدالمجيد اول و مربوط به سال 1270 هجرى است، حدود 24 متر مربع و ارتفاع آن حدود 5/ 4 متر است. دولت سعودى اين مسجد را به سال 1411 تعمير كرد.

2. مسجد سلمان فارسى

يكى ديگر از مساجد سبعه با به طور دقيقتر مساجد خندق، مسجد سلمان فارسى است كه پس از پايين آمدن از مسجد فتح، نخستين مسجد سمت راست است. بنا به برخى از روايات تاريخى، سلمان با پيشنهاد كندن خندق، نقش مهمى در جنگ احزاب داشته است. اين مسجد درگذر زمان آباد شده و زائران حرم نبوى به آن عنايت داشتهاند. مورّخان و سفرنامهنويسان نيز به وجود آن اشاره كردهاند. اين مسجد داراى شبستان و صحن است و 50/ 8 متر طول و 7 متر عرض دارد. در منابع شيعى آمده است كه در مسجد سلمان فارسى نماز خوانده شود. (2)

3. مسجد امام على بن ابى طالب (ع)

پايينتر از مسجد سلمان و در سمت جنوبِ غربى آن، مسجد امام على بن ابى طالب (ع) بوده است كه امروزه به اشتباه مسجد ابوبكر خوانده ميشود. طبيعى است اين خطا بايد اصلاح شود. گذشت كه اين مسجد يكى از چهار مسجد اصلى منطقه فتح است كه در كهنترين مصادر از آنها ياد شده است.

با تأسف بايد گفت، اين مسجد در سال 1414 هجرى قمرى، با توسعه خيابان، از ميان رفت! (3) در حال حاضر مسجد ديگرى كه پيش از اين به نام ابوبكر بوده يا


1- الكافى، ج 4، ص 560
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 225
3- المساجد الأثريه، ص 146

ص: 360

اساساً نامى نداشته، ميان شيعيان، به نام امام على بن ابى طالب (ع) شهرت دارد.

آگاهيم كه امير مؤمنان (ع) نقش بسيار اساسى و مهم در غزوه احزاب داشته و طبعاً به نام او و سلمان، مسجدى از قديم در اين ديار باقى مانده است. (1) به نوشته سمهودى، پس از آن كه اين مسجد ويران شد، امير زين الدين ضيغم منصورى، امير مدينه منوّره، به سال 876 آن را تجديد بنا كرد.

سمهودى تا اينجا فقط سه مسجد را معرفى كرده و اثرى از مسجد چهارم كه به نام مسجد ابوبكر بوده، نيافته است. البته وى به سخن مورخ پيش از خود؛ مطرى (م 741) توجه داشته است كه او چهار مسجد را در اينجا معرفى كرده و ميگويد: به احتمال، مسجد چهارم به نام ابوبكر بوده كه اثرى از آن برجاى نمانده است. (2) بنابراين، سمهودى با همه تحقيقات خود، اثرى از مسجد ابوبكر در اين ناحيه نيافته و ميتوان حدس زد كه مساجد سه گانه بعدى، مربوط به پس از اين زمان است.

بانى اين سه مسجد؛ يعنى فتح، سلمان و على (ع) در سال 575 و 577 يكى از امراى دولت فاطمى با نام اميرسيف الدين حسين بن هيجا بوده است.

4. مسجد ابوبكر

1- در بحار الأنوار ج 20، ص 230 از مسجد اميرالمؤمنين 7 ياد شده است.
2- وفاء الوفا، ج 3، ص 836

ص: 361

درست در برابر مسجد فتح، در آن سوى منطقه مساجد ياد شده، در جنوبيترين قسمت آن، بر بلندى كوه، مسجد ديگرى است كه در حال حاضر به نام «مسجد امام على بن ابى طالب (ع)» شناخته ميشود. بناى اين مسجد نيز مانند ديگر مساجد اين منطقه، از زمان عثمانيهاست كه در دوره سعودى ترميم شده است. احتمال ميرود اين همان مسجد چهارم باشد كه مطرى از آن ياد كرد؛ همچنان كه اين احتمال وجود دارد مسجد ياد شده نيز مانند دو مسجد ديگر، كه از آنها سخن خواهيم گفت، متأخر باشد. آنچه مسلم است اين كه سمهودى از آن ياد نكرده و تنها مينويسد: برخى مردم مسجد سلمان را مسجد ابوبكر مينامند!

5. مسجد فاطمهالزهراء 3

پنجمين مسجد از مساجد هفتگانه، مسجد فاطمه زهرا (س) يا به نوشته برخى از محقّقان سنّى، مسجد سعد بن معاذ است. هيچ يك از اين دو نام، در منابع كهن نيامده است. اين مسجد كه در سالهاى اخير به نام «مسجد فاطمة الزهراء» شهرت يافته، حدود پانزده متر مربع مساحت دارد. به دليل- يا به بهانه- ازدحام زياد جمعيتِ زن و مرد نمازگزار در آن، در سال 1419 درِ مسجد با بلوكهاى سيمانى مسدود شده و در حال حاضر، مردم در بيرون آن نماز ميخوانند. اين مسجد در جنوب غربى محوطه مساجد فتح است.

6. مسجد عمر

مسجد عمر، يكى ديگر از مساجد هفتگانه، پايينتر از مسجد سلمان واقع است. به نوشته برخى از محقّقان، تا قرن نهم هجرى و حتى پس از آن، تا يك صد واندى سال پيش، نشانى از اين مسجد در منابع ديده نشده است. همو احتمال قريب به يقين

ص: 362

داده كه مسجد اندكى قبل از سال 1303 قمرى ساخته شده باشد. (1) مساحت مسجد عمر 123 متر مربع است.

مسجد جديد خندق

از حوالى سال 1424 قمرى منطقه فتح دچار تغييراتى شد. سعوديها مصمم شدند تا مسجد بزرگى در دامنه كوه بر فراز چند مسجد موجود بسازند. اين مسجد در طول چهار سال در سه طبقه و در حالى كه گنجايش 4500 نمازگزار را دارد، ساخته شد و در سال 1429 افتتاح شد به طورى كه نخستين نماز جمعه در اين مسجد در تاريخ 28/ 8/ 1429 اقامه گرديد. مسجد خندق مسجدى است بسيار بزرگ، داراى شبستان و صحن، همراه با تزئينات زيبا، و بيشتر مدل مساجد ايرانى و شامى. مسجد ياد شده كاملا به روز بوده و از تمامى تجهيزات در آن بهره برده شده است.

ابتدا ابراز ميشد كه با ساختن آن مسجد قرار است مساجد كوچك اطراف كه اكنون فقط چهار مورد از شش مورد قبلى باقى مانده، و شامل مسجد فتح، مسجد سلمان، مسجد عمر و مسجد على (ع) ميشود، از بين رفته يا مسدود خواهد شد. اين مطلبى است كه در روزنامه عكاظ 19/ 7/ 2009 از قول شهردار مدينه عبدالعزيز بن عبدالرحمن آمده است. شگفت آن كه در آن گزارش از تمامى شش مسجد آن منطقه از جمله مسجد فاطمه زهرا (س) نيز سخن به ميان آمده است. به هر حال تا اين تاريخ (تابستان 1388) اين اتفاق نيفتاده و اين چهار مسجد به ترتيبى كه ذكر شد از شمال به


1- المدينة المنورّة تطوّرها العمرانى، ص 197

ص: 363

جنوب باقى مانده و باز است است. آنچه هست اختلاف نظرى است كه ميان خود سعوديها، جناحهاى افراطى ومعتدل وجود دارد و انعكاس آن را در گزارش ديگرى در جريده المدينه (28/ 8/ 2009) ميتوان ملاحظه كرد.

7. مسجد قبلتَيْن

مسجد قبلتين- متعلق به طايفه بنوسلمه- از مساجد بسيار قديمى در غرب مدينه و در نزديكى چاه معروف اين شهر، «بئر رومه» است كه به دليل ارتباط آن با تغيير قبله، بايد زمان بناى آن، در دو سال نخست هجرى باشد. اين مسجد بدانجهت كه در ميان طايفه بنوسلمه بوده، به نام «مسجد بنى سلمه» نيز مشهور است.

مسأله تغيير قبله در 15 شعبان سال دوم هجرت (يا بنا به قول ديگر 15 رجب آن سال) روى داد. تا پيش از آن، مسلمانان به سوى بيت المقدس نماز ميخواندند. آنچه سبب تغيير قبله شد، طعنه يهوديان بر مسلمانان بود كه شما قبله نداريد و به قبله ما نماز ميگزاريد! اين طعنه، سبب آزردگى رسولخدا (ص) و مسلمانان گرديد.

نكته ديگر آن بود كه تاريخ بناى كعبه، بسيار پيش از بيت المقدس بوده و آيه (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبارَكاً ...) (1) كه حكايت اين قدمت را داشت، نشان ميداد كه كعبه بيش از بيت المقدس سزاوار قبله بودن است.

به هر روى، پس از درخواست و دعاى رسولخدا (ص)، تغيير قبله اعلام گرديد تا مسلمانان از لحاظ روحى آسوده خاطر شوند. خداوند مسأله تغيير قبله را در آيات


1- آل عمران: 96

ص: 364

142- 150 سوره بقره، بيان فرموده است. در يكى از اين آيات خطاب به رسول آمده است:

(قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ) (1) نگريستنت را به اطراف آسمان ميبينيم. تو را به سوى قبله اى كه ميپسندى ميگردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب ميدانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه ميكنيد غافل نيست.

يك نقل تاريخى حكايت از آن دارد كه حكم تغيير قبله در وسط نماز ابلاغ شد و نمازگزاران دو ركعت از نماز ظهر را به سوى بيت المقدس و دو ركعت بعدى را به سوى كعبه خواندند. تصور گردش در ميانه نماز قدرى دشوار به نظر ميرسد؛ گرچه ممكن است تصور كرد كه هم گردش نود درجه اى بوده و هم انتقال از موضعى به موضع ديگر. در روايتى كه ابن نجّار نقل كرده، آمده است كه رسول خدا (ص) به زيارت زنى از بنى سلمه با نام امّ بِشْر- دختر براء بن معرور- رفت. (اين زمان به تازگى فرزند او بشر درگذشته بود). امّ بشر طعامى براى آن حضرت فراهم كرد. وقتى ظهر شد، حضرت با اصحاب خود در محل اين مسجد نماز خواند. پس از سپرى شدن دو ركعت نماز، به رسولخدا (ص) امر شد تا به سمت كعبه بايستد. رسولخدا (ص) به


1- بقره: 144

ص: 365

سمت كعبه برگشت و به همين دليل آن مسجد را مسجد قبلتين گفتند. (1) در نقلى آمده كه مردها به جاى زنان و زنان به جاى مردان نقل مكان كردند. (2) خبر ديگرى حكايت از آن دارد كه حكم تغيير قبله ميان نماز ظهر و عصر بود؛ بهطورى كه نمازگزاران نماز ظهر را به سوى بيت المقدس و نماز عصر را به سمت كعبه خواندند.

در اين باره نيز كه در وقت تغيير قبله، رسولخدا (ص) در مسجد قبلتين نماز ميخوانده يا مسجدالنبى (ص)، دو روايت مختلف وارد شده است. يك روايت- كه متن آن گذشت- اين است كه رسول خدا (ص) در مسجد قبلتين نماز ميخواند و از اين جهت آن را قبلتين ناميدهاند. در روايت ديگرى آمده است كه رسولخدا (ص) در مسجد خود- مسجد النبى (ص)- نماز ميخواند و عده اى نيز در مسجد قبلتين به نماز مشغول بودند. پس از تغيير قبله، در ميان نماز، خبر تغيير قبله به آنان رسيد و آنها به سوى كعبه برگشتند؛ بهطور معمول، مورّخان اين نظريه كه تغيير قبله زمانى بود كه حضرت در مسجد قبلتين نماز ميگزارد را پذيرفتهاند.

اين مسجد به احتمال، در روزگار امارت عمر بن عبدالعزيز در شهر مدينه بازسازى شده است؛ زيرا او به دستور وليد بن عبدالملك، تصميم گرفت تمامى مساجدى را كه رسول خدا (ص) در آنها نماز خوانده بود، بازسازى كند.


1- اخبار مدينة الرسول 9، ص 115
2- مجمع الزوائد، ج 2، ص 14

ص: 366

مسجد قبلتين در دوره سلطان سليمان قانونى در سال 950 قمرى از نو تجديد بنا شد. براساس برخى گزارشها، اين مسجد در اوايل قرن چهاردهم قمرى، رو به ويرانى بوده است. مسجد ياد شده از جمله مساجد بازسازى شده در دوره سلطنت فهد است كه به صورت بسيار زيبايى بازسازى شد. افزون بر محرابى كه به سوى كعبه است، محلّى هم براى نشان دادن محراب پيشين در برابر آن، روى ديوار مشخص شده است. كتيبه موجود نشان از آن دارد كه تجديد بناى آن در سال 30/ 3/ 1408 قمرى، در مساحتِ 3920 متر مربع به انجام رسيده است. گفتنى است كه نوشتههاى روى ديوار قبله پيشين، در حوالى سال 1420 ق محو شد و در حال حاضر نوشته اى روى ديوار به چشم نميخورد.

مسجد قبلتين در شمال غربى مدينه در فاصله 5/ 3 كيلومترى مسجدالنبى (ص) است و در طول روز، مانند مسجد قبا، در همه ساعات روز باز است؛ زيرا زائران مدينه، از سنى و شيعه، ضمن سفر به اين شهر، از اين مسجد نيز ديدن ميكنند و در آن نماز ميگزارند.

مسجد ذُباب يا مسجد الرايه

ذُباب نام كوه كوچكى است كه ميان كوه احد و كوه سَلْع واقع شده و اين منطقه از مراكز استقرار نيروهاى مسلمان در جنگ احزاب بوده است؛ چنانكه در بالاى كوه ذباب، چادرى براى رسولخدا (ص) نصب شده بود كه از آنجا عمليات مقدماتى مسلمانان را در كندن خندق و تعيين محل آن نظارت ميكرد.

در محل اين چادر كه نمازگاه رسولخدا (ص) در آن ايام نيز بود، عمر بن عبدالعزيز مسجدى بنا كرد كه به مرور به نام همان كوه شهرت يافت. سيره حسنه

ص: 367

مسلمانانِ سلف بر آن بود كه هر جا رسولخدا (ص) نماز ميخواند، همانجا مسجدى بنا ميكردند؛ مسأله اى كه اعتقاد عميق صحابه، تابعين و نسلهاى مسلمان را به مسأله تبرّك نشان ميدهد. به هر روى، ترديدى نيست كه پيغمبر (ص) در اين مسجد نماز خوانده است.

نام ديگر آن، «مسجد قرين» و «مسجد الرايه» است. گويا سببِ نام دوم آن است كه پرچم اسلام بر بالاى كوه برافراشته ميشد يا آنكه پرچم شورشيان واقعه حرّه در آنجا نصب شده است.

مسجد ذباب بسيار كوچك و طول و عرض آن از چهار متر تجاوز نميكند. شنقيطى اين مسجد را در سال 1406 ق زيارت كرده و نوشته است: مسجد ياد شده، روى كوه كوچكى است كه در حال حاضر به «جبل الرايه» شهرت دارد؛ بناى آن مخروبه بوده و به زحمت آثار محراب در آن ديده ميشود. (1) گزارش تفصيلى ديگر از استاد كعكى است كه موقعيت كوهِ رايه و مسجد آن را- كه بر فراز كوه بوده- ارائه كرده و تصاوير زيبايى از آن به دست داده است. (2)

مسجد ثَنيَّهالوداع

1- الدر الثمين، ص 171
2- معالم المدينة المنوره، ج 1، ص 274

ص: 368

ثنيّةالوداع به مدخل و تنگه ورودى شهر گفته ميشود؛ جايى كه مسافران بدرقه و استقبال ميشوند. مدينه داراى دو ثنيّه يا تنگه ورودى به شهر بوده است، يكى به سمت مكّه و ديگرى به سوى شام. آنچه اكنون باقى مانده و جاى آن مشخص است، مدخل شام است كه در ميان جاده احد و طريق ابوبكر قرار دارد. در اين مسير، در قسمت غرب آن، كوههاى سَلْع و ذُباب و در سمت راست آن مسجد ثنيةالوداع قرار دارد. بنا به نوشته برخى از مورّخان، جوانان شهر در مراسم استقبال از سپاه اسلام در بازگشت از تبوك اين شعر را ميخواندند:

طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَيْنا مِنْ ثَنِيّاتِ الْوِداع

وَجَبَ الشُّكْرُ عَلَينا ما دَعى للهِ داع

أَيُّهَا الْمَبْعُوثُ فِينا جِئْتَ بِالْامْرِ اْلمُطاع

جِئْتَ شَرَّفْتَ الْمَدِينَة مَرْحَباً يا خَيْرَ داع

«ماهِ تمام، از سر كوهك ثنية الوداع بر ما طلوع كرد.»

«تا آنگاه كه دعوتگرى به خدا ميخواند، شكر بر ما واجب شده است.»

«اى كسى كه در ميان ما برانگيخته شدى، با فرمان مطاع آمده اى.»

«آمدى و مدينه را قرين شرف نمودى، خوش آمدى، اى بهترين دعوت كننده.»

در روايتى ديگر آمده است كه اين شعر در ابتداى ورود رسولخدا (ص) به محله بنى النجّار، در آغاز هجرت، سروده شد.

ص: 369

از آن جا كه ثنيّة الوداع محل استقبال و بدرقه بوده، اخبار چندى از آن در منابع تاريخى مانده است؛ از جمله آن كه رسولخدا (ص) در كنار همين كوه، سپاه خود را براى حركت به سوى تبوك تجهيز كرد. يكى از يادگارهاى نزديك آن، مقبره نفس زكيه محمد بن عبدالله است كه در سال 145 در مدينه بر ضدّ عباسيان قيام كرد و كشته شد. در حال حاضر، آثار قبر وى از ميان رفته است. محل ثنيّة الوداع را ميان كوه ذباب و مدفن نفس زكيه دانستهاند. (1) استاد كعكى نوشته است كه كوه ثنيّة الوداع، در سال 1406 ق به طور كامل از ميان رفت ومحل آن زاويه شارع عثمان- طريق عيون قبلى- و شارع ابوبكر (شارع سلطانه) است. جنوب آن مشرف بر شارع مناخه و در شمال، بناهاى مسكونى است. (2)

مسجد بنو حرام

بنى حرام يكى از طوايف انصار است كه در مدينه سكونت داشتند و مسجد آنان كه در ميان منازل مسكونيشان بوده، تا به امروز برجاى مانده است. در اين باره كه آيا اين مسجد محلى است كه رسولخدا (ص) در آن نماز خوانده يا نه، اختلاف است. دليلش اين است كه درباره زمان انتقال آنان به اين محل، كه شِعبى در كنار


1- تاريخ المعالم المدينة المنوره، احمد الخيّارى، ص 217
2- معالم المدينة المنوره، ج 1، ص 284

ص: 370

كوه سلع است، اختلاف شده كه در زمان حيات رسولخدا (ص) به آن محل آمدهاند يا بعد از آن.

در يك نقل تاريخى آمده است كه شمارى از طايفه بنيحرام و بنيسلمه از محل سكونت خود نزد پيامبر (ص) شكايت كردند. حضرت آنان را به سكونت در بخش غربى كوه سلع راهنمايى كرد و آنان نيز چنين كردند. (1) پس از انتقال اين بخش، بنيحرام اين مسجد را ساختند، مسجدى كه بعدها عمر بن عبدالعزيز آن را بازسازى كرد. به طور معمول، اين بازسازيها نسبت به مساجدى انجام ميشد كه پيامبر (ص) در آنها نماز خوانده بود. گفته ميشود كه معجزه زياد شدن طعام در جنگ خندق، در محل اين مسجد، اتفاق افتاده است. (2) مسجد بنيحرام كه برخى آن را جزو مساجد هفتگانه شمردهاند، در سمت غرب كوه سلع، دست راست كسى است كه از خيابان سيح به سمت مساجد فتح ميرود. اين مسجد كه در حال حاضر توسعه يافته، داخل شعب، در كنار كوه سلع و در يك خيابان فرعى، در پشت مدرسه ثانويه الثامنه- دخترانه- است. مسجد ياد شده، چندى پيش از سال 1388 قمرى، مخروبه شد و كسى آن را نميشناخت. در اين سال، يكى از محققان و نويسندگان شهر مدينه، با تطبيق آثار مكتوب درباره آن، آن را يافته و سبب بازسازى آن شده است. گفتنى است كه شعب بنيحرام در حال حاضر به


1- تاريخ مدينه ابن شبّه، ج 1، ص 87
2- الدر الثمين، ص 233

ص: 371

«العمارى» شهرت دارد. (1) در همين منطقه و در نزديكى مسجد، بر بالاى كوه، غارى با نام «كهف بنيحرام» هست كه گفته ميشود حضرت در برخى شبهاى جنگ خندق، به آن وارد ميشد. در روايتى آمده است كه زمانى حضرت به داخل كهف رفته و مشغول نماز بوده است. (2)

مسجد سُقْيا

اين مسجد در حرّه سقيا قرار داشته و بر اساس روايتى، رسولخدا (ص) در آنجا، از آب چاه سقيا وضو گرفته و براى مردم مدينه دعا كرده است. در روايتى آمده است كه حضرت وارد حرّه سقيا شدند و در محلى كه متعلق به سعد وقاص بود، فرود آمدند. در آنجا آب خواستند، سپس وضو گرفته، رو به سوى قبله كردند و فرمودند: خدايا! ابراهيم بنده و خليل تو، براى اهل مكه دعاى به بركت كرد. من هم بنده و رسول تو، براى بركت اهل مدينه دعا ميكنم. (3)


1- المساجد الأثريه، ص 49
2- مجمع الزوائد، ج 2، ص 288
3- الفتح الربانى، ج 23، ص 255؛ به نقل از المساجد الأثريه، ص 99

ص: 372

نيز گفته شده كه رسولخدا (ص) در مسير حركت به سوى بدر، در اينجا توقف كرد و پس از ديدن سان از سپاهيانش، افراد كم سن و سال را بازگرداند.

منطقه سقيا كه در آن چاههاى آب چندى بوده، اكنون در حوالى ايستگاه قطار قديم مدينه در عنبريه است. در حال حاضر در داخل محوطه بزرگ ايستگاه عنبريه ودر گوشه اى از آن، جنب خيابان، مسجدى بسيار كهنه و كثيف ديده ميشود. اين مسجد در آثار تاريخى، با نام «مسجد سُقْيا» شناخته شده است. در يكى از نوشتههاى تاريخى متأخر، درباره محل آن آمده است: مسجد سقيا در داخل محوطه ايستگاه قطار در عنبريه، در قسمت جنوب شرقى آن است. (1) با اين حال، در اين باره كه آيا مسجد سقيا باقى مانده يا از ميان رفته، دو نظريه مطرح است؛ برخى بر اين باورند كه امروزه اثرى از مسجد سقيا باقى نيست و برخى ديگر آن را همين مسجدى ميدانند كه در حال حاضر در داخل محوطه ايستگاه باقى مانده است.

محمد الياس عبدالغنى شواهد فراوانى آورده تا نشان دهد كه مسجد موجود در محوطه ايستگاه، همان مسجد سقياى زمان رسولخدا (ص) است. (2) آثار اين مسجد، مدتها پيش از سمهودى (م 911) از ميان رفته و با تلاش وى، آثار قديمى آن پيدا شده وسپس بازسازى گرديده است.

نويسنده در سال 1375 ش موفق به زيارت اين مسجد شد. در آن زمان مسجد


1- المعالم الأثيرة فى السنّة و السيره، ص 254
2- بنگريد: المساجد الأثرية، ص 103

ص: 373

عبارت از سه اتاق در عرض هم بود كه محرابى در اتاق وسط به چشم ميخورد. طول مسجد با ديوار 12 متر و عرض ديوار 4 متر. متأسفانه به دليل بى توجهى، محيط آن بسيار كثيف ودور از شأن يك مسجد بود.

در سفرى كه در سال 1380 به آن سمت داشتم، دريافتم كه اداره آثار باستانى، مصمم شده است تا ايستگاه راه آهن را تجديد كند. مسجد سقيا كه در درون محوطه ايستگاه قرار داشته نيز بازسازى شده و در سال 81 به صورت يك مسجد زيبا درآمده بود.

مسجد عروه

اين مسجد در وادى عقيق، مهمترين وادى در غرب مدينه، واقع است. به نقل برخى از مورّخان، رسولخدا (ص) در اين مسجد نيز نماز گزارده است. گويا بعدها مسجد بزرگى بر جايگاه قديمى آن بنا كردهاند.

مسجد مالك بن سنان

اين مسجد كه در غرب مسجد النبى (ص) قرار داشته، در توسعه مسجد، از ميان رفته است. روايت شده كه رسولخدا (ص) در كنار اين مسجد دعا ميخواند.

مسجد فاطمه صغرى، دختر امام حسين (ع)

اين بانو پس از آنكه از منزل حضرت فاطمه (س) به دليل تخريب آن براى مسجدالنبى (ص)، بيرون رانده شد، به خانه ديگرى درآمد كه بعدها به نام «مسجد فاطمه» معروف شد و در توسعه غربى مسجد از ميان رفت.

ص: 374

مسجد منارتَين

اين مسجد در راه عقيق قرار گرفته و رسولخدا (ص) در آن محل نماز گزارده است. اين مسجد بر اساس گفته خيّارى، دست راست راه آسفالته قديم جدّه، پيش از پمپ بنزين قرار دارد.

محمد الياس عبدالغنى گويد: در سال 1418 موفق به ديدار اين مسجد شده وفاصله آن با پمپ بنزين حدود يكصد متر است. بناى فعلى آن با طول 9 متر و عرض 8 متر وارتفاع آن حدود 2 متر برجاى مانده است. در منابع آمده است كه اين مسجد در نزديكى چاه فاطمه بنت الحسين بوده كه چاه ياد شده همچنان باقى است. (1)

مسجد فيفاء الخيّار

در غزوه العشيره رسولخدا (ص) در محل «فيفاء الخيّار» نماز گزارد و با اصحاب در آنجا غذا خورد. آثار اين مسجد در توسعه دانشگاه اسلامى مدينه، كه در غرب شهر است، از ميان رفت.

مسجد بلال بن ابى رباح

اين مسجد تا پيش از تخريب، در محلّ دارالحكومه بوده و رسولخدا (ص) در محلّ آن نماز عيد برگزار كرد و بلال نيز در آنجا نافله ميخواند.


1- المساجد الأثريه، ص 254

ص: 375

مسجد مُغَيسله

مغيسله يا مَغْسله نام محلى بوده در مدينه كه در اصل قبرستان و غسّالخانه بوده و با تبديل شدن آن به نخلستان، آثار قبرستان از ميان رفته است. مسجد اين ناحيه به نام «مغيسله»، «مغسله» و «بنيدينار» شناخته ميشود و همه اين اسامى براى يك مسجد است. اين مسجد در پشت مقرّ قديمى جوازات، در منطقه عنبريه بوده و از داخل كوچهها به آن راه داشته است.

محمد الياس عبدالغنى نوشته است: در حال حاضر دو مسجد در منطقه مغيسله هست؛ مسجد نخست، مسجدى است بزرگ كه روى مكان بلندى قرار گرفته و حدود 27 پله با سطح زمين فاصله دارد. اين مسجد دو درِ غربى و شمالى دارد و در كنار در شمالى آن مسجدى با نام مسجد المالحه وجود دارد. در قبله اين مسجد، مسجد كوچك ديگرى هست كه در تابلوى وزارت اوقاف، نام آن مسجد المغيسله آمده است. وى ميافزايد كه مسجد بنى دينار بايد همين مسجد كوچك باشد. (1) ابن شبّه به نقل از عبدالله بن عتبه آورده است كه: «انَّ النَّبىّ (ص) كانَ كَثِيراً مّا يُصلِّى فِى مَسْجِدِ بَنِى دِينار الَّذِى عِنْدَ الْغَسّالِين». (2)

سقيفه بنى ساعده

سقيفه به بناى مسقفى گفته ميشود كه ايوان هم دارد. به نظر ميرسد كه برخى از طوايف يا همه آنها، سقيفه اى داشته اند كه براى كارهاى عمومى و جلسات، از آن استفاده مى كرده اند. اين ميتواند شبيه دارالندوه اى باشد كه قُصَىّ بن كِلاب براى قريش در مكه درست كرد.

اما سقيفه بنى ساعده، متعلق به طايفه بنوساعدةبن كعب بن خزرج بود و در نزديكى مسجدالنبى (ص) قرار داشت. او از شهرت تاريخى برخوردار بود.

ابن شبّه نوشته است: حضرت رسول (ص) به اين سقيفه آمده و در آنجا نماز خوانده و آب نوشيده است. (3) به همين دليل از مسجد بنى ساعده نيز سخن به ميان آمده است.

گفتنى است شهرت اصلياش، به دليل وقوع رخداد تاريخى بيعت ابوبكر در آن است. انصار، پس از رحلت رسولخدا (ص) در اين محل جمع شدند تا سعد بن عباده را از ميان خود براى خلافت انتخاب كنند. سه تن از مهاجران، ابوبكر، عمر و ابوعبيده از راه رسيدند و با استفاده از نفاق و اختلاف ميان اوس و خزرج، كار را به نفع خود تمام كردند. اين نخستين خشت كجى بود كه در اسلام نهادند و فرمان خدا و رسول در غدير را به كنارى گذاشتند.

سقيفه در سمت غرب مسجد نبوى، در كنار چاه بضاعه بود. سعد بن عباده كه كانديداى انصار براى خلافت بود، در نزديكى آن زندگى ميكرد.


1- المساجد الأثريه، ص 53
2- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 64
3- بنگريد: وفاءالوفا، ج 3، صص 858 و 859

ص: 376

از آنچه تا پيش از سال 1030 ق بر سر اين مكان از بازسازى و غيره رفته، خبرى در تواريخ موجود نيست. در سال ياد شده، شخصى با نام على پاشا، به هدف حفظ موقعيت سقيفه، بنايى بر روى آن ساخت. تصوير اين بنا در كتاب «آثار المدينة المنوره» از عبدالقدوس انصارى چاپ شده است.

در سال 1383 قمرى قرار شد به جاى آن، همراه زمينهاى اطراف، ساختمانى براى كتابخانه ساخته شود و سالنى هم براى جلسات عمومى به نام «سقيفه بنى ساعده» درست كنند؛ اما پس از تخريب، اين اقدام- مانند به خلافت رسيدن سعد بن عباده- به جايى نرسيد. زمين ياد شده- كه سقيفه در آن قرار داشت- تا پيش از توسعه جديد، عبارت از يك باغ به مساحت 2740 متر و جايگاه برق به مساحت 1905 متر بوده است. اين زمين در يك مثلثى ميان شارع سلطانه، شارع مناخه و شارع السحيمى قرار داشته است.

ص: 377

بقيع و آثار تاريخى آن
تاريخچه بقيع

يكى از پرخاطرهترين مكانهاى مدينه، قبرستان بقيع است؛ جايى كه آن را پيش از آمدن پيامبر (ص) «بقيع الغرقد» ميناميدند. «غرقد» نوعى درخت است كه در گذشته، داخل اين قبرستان و يا در كنار آن وجود داشته و به تدريج با گسترش قبرستان، آن درختها از ميان رفته است.

بقيع به عنوان زمينى در حاشيه بخش مركزى يثربِ پيش از اسلام، گورستان مردم اين شهر بود و پس از اسلام نيز به عنوان مهمترين گورستان مدينه شناخته شد. اين گورستان با وسعت نسبتاً زياد خود- به مانند نوع قبرستانهاى كهن كه در محيطى باز و پراكنده بوده- در طول قرون مختلف اسلامى، مَدْفن صحابه، تابعين ومهمتر از همه، چهار تن از امامان (عليهم السلام) بوده و از اين رو محل زيارت تمامى زائران مدينه منوّره است.

بقيع در ناحيه شرقى مسجدالنبى (ص) و تقريباً در فاصله يك صد مترى آن واقع شده وبارها حدود آن تغيير كرده است. اين قبرستان تا يكصد سال پيش، خارج از حصار قرار داشته، اما اكنون در ميان شهر مدينه واقع شده، از چند سوى در محاصره خيابانهاى ستين، عبدالعزيز و ابوذر و باب العوالى قرار گرفته است.

بقيع در آغاز دولت اسلامىِ مدينه، مانند پيش از اسلام، به عنوان قبرستان، مورد استفاده قرار گرفت. يكى از نخستين مهاجران كه در بقيع مدفون شد، عثمان بن مظعون بود. وى در مكه به پيامبر (ص) گرويد، سپس به حبشه هجرت كرد و پس از مهاجرت به مدينه در جنگ بدر حضور يافت و آنگاه درگذشت.

به نقل از ابن حجر، وقتى عثمان بن مظعون درگذشت، رسولخدا (ص) در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود، او را بوسيد. زمانى هم كه ابراهيم فرزند پيامبر (ص)

ص: 378

درگذشت، حضرت فرمود: او به سَلَف صالح ما عثمان بن مظعون پيوست. (1) رسولخدا (ص) وقتى عثمان بن مظعون دفن شد، نشانى بر گور او قرار داد و فرمود: اين نشانه گور اوست تا كسانى كه بعد ميميرند كنار گور او دفن شوند. (2) پراكندگى قبرستان، از همان زمان مطرح بوده و به همين دليل است كه اكنون برخى از قبور صحابه، در فاصله اى بسيار دورتر از بخش اوليه آن- در زمان ما- قرار گرفته است. براى نمونه ميتوان به فاصله قبر سعد بن معاذ با قبور ائمه اطهار (عليهم السلام) اشاره كرد. از ديگر چهرههاى معروف صحابه كه در دوره حيات پيامبر (ص) درگذشت و در بقيع آرميد، همين سعدبن معاذ است كه در نبرد خندق مجروح شد و چندى بعد به شهادت رسيد.

گفتنى است كه محدوده حد فاصل ميان بقيع و حرم پيغمبر (ص) تا چند سال پيش مجموعه از خانهها و كوچه و بازار و كتابخانه عارف حكمت را تشكيل ميداد كه بخشهاى مختلف آن به مرور از ميان رفت و در حال حاضر به صورت يك فضاى سنگفرش باز به عنوان حياط باز مسجد مورد استفاده است. در اين محله كه ميان شيعيان به محله بنى هاشم شهرت دارد، خانه اى وجود داشت كه به عنوان خانه امام جعفر صادق (ع) شهرت داشت و كوچه تنگ مزبور را نيز به عنوان «زقاق جعفر» ميشناختند. از اين خانه و كوچه كه در حوالى سالهاى 60 تا 63 تخريب شد،


1- الاصابه، ج 4، ص 462 تحقيق البجاوى.
2- طبقات ابن سعد ترجمه فارسى، ج 3، ص 345

ص: 379

تصاويرى برجاى مانده است.

عنايت رسولخدا (ص) به دفن شدگان بقيع

رسولخدا (ص) به بقيع عنايتى ويژه داشت، برخى شبها به آنجا ميرفت و براى اهل بقيع آمرزش ميطلبيد. آن حضرت هر زمان كه به زيارت بقيع ميرفت، خطاب به مدفونين بقيع ميفرمود:

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ دارَ قَوْم مُؤْمِنِين، وَ إنّا انْ شاءَ الله بِكُمْ لاحِقُون، اللّهُمَّ اغْفِرْ لِاهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَد. الّلهُمَّ لاتحرمنا أَجْرَهُم وَ لاتفتنّا بعدهم. اللّهُمَّ اغْفِرْ لَنا و لَهُمْ».

درود بر شما، [مدفون در] خانه گروهى مؤمن، ما نيز به شما خواهيم پيوست. خدايا! اهالى بقيع غرقد را ببخش. خدايا! ما را هم در پاداش آنان سهيم گردان و پس از ايشان گرفتار فتنه نساز. خدايا از ما و آنان درگذر.

عايشه در نقلى گفته است: برخى شبها شاهد بود كه رسولخدا (ص) به آرامى از بستر بر ميخاست و بيرون ميرفت. يك بار كه او را دنبال كرد، ديد كه حضرت به بقيع رفت و براى دفن شدگان آن طلب استغفار كرد. از همو نقل شده است كه پيامبر وقتى در آخر شب به بقيع ميرفت، ميفرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ دارَ قَوْم مُؤْمِنِين وَ أتاكُمْ ما تُوعَدُون غَداً مُؤَجِّلُون وَ إِنّا انْ شاءَالله بِكُمْ لاحِقُون. الّلهُمَّ اغْفِرْ لِاهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَد». (1) درود بر شما، [مدفون در] خانه گروهى مؤمن، خداوند آنچه را براى فرداى شما وعده داده به شما خواهد داد و ما نيز به شما خواهيم پيوست. خدايا! اهل بقيع غرقد را بيامرز.


1- التعريف، ص 41

ص: 380

همچنين نقل شده است كه حضرت در برابر بقيع ميايستادند و ميفرمودند: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ الْقُبُور مِنَ الْمُؤْمِنِين وَ الْمُسْلِمِين». (1) درود بر شما اى صاحبان مؤمن و مسلمان اين قبور.

به نقل برزنجى، تا قرن سيزدهم هجرى، در نزديكى قُبّه ائمه اربعه، در بيرون در ورودى آن، سنگى نصب بود كه گفته ميشد محل ايستادن حضرت رسول (ص) بوده و مردم آنجا را محل استجابت دعا ميشناختند. (2) به نقل از ابن نجّار (م 643) عوسجه نامى ميگويد: در شبى، در نزديكى دار عقيل مشغول دعا بودم كه جعفربن محمد (عليهما السلام) به من رسيد و پرسيد: آيا درباره اين محل خبر يا حديثى وارد شده كه اينجا ايستاده اى؟ گفتم: نه. فرمود: «هذا مَوْقِفُ نَبِىِّ اللهِ (ص) بِالَّليلِ، اذا جاءَ، يَسْتَغْفِرُ لِاهْلِ الْبَقِيع». ابن نجار ميافزايد: خانه عقيل همانجاست كه او در آنجا دفن شده است. (3)

بقيع و بقعههاى آن

پس از رحلت پيامبر (ص) تا به امروز، اين قبرستان، همچنان آباد و برقرار بوده و


1- بنگريد: كافى، فروع، ج 4، ص 559
2- نزهة الناظرين، ص 279
3- اخبار مدينة الرسول 9، ص 157

ص: 381

بسيارى از صحابه و تابعين و علما را در طول تاريخ در آغوش خود جاى داده است. مالك بن انس گويد: حدود ده هزار نفر از صحابه در بقيع دفن شدهاند. (1) از كيفيت برخى از قبور چنين بر ميآيد كه مكانهاى خاصى از بقيع، اختصاص به افراد خاصى داشته و يا به هر حال، وضعيت چنان بوده كه امكان دفن افراد وابسته به يك خانواده وجود داشته و آنان ميتوانستهاند در كنار هم دفن شوند. براى مثال، كنار هم قرار داشتن قبور چهار امام، با اين كه در فواصل مختلف زمانى رحلت كردهاند، شاهدى براى اين امر است. همچنين دفن شدن چندين تن از همسران پيامبر يا دختران آن حضرت و ... در كنار يكديگر، همين مسأله را تأييد ميكند. يك احتمال آن است كه زمينهايى كه به تدريج در جزو بقيع درآمده خانه افرادى بوده است كه اجازه دفن برخى از نزديكان را ميدادهاند. اين خانهها به تدريج ضميمه بقيع شده است. براى نمونه گفتهاند كه عمر بن عبدالعزيز خانه اى را به 1500 دينار خريد و آن را ضميمه بقيع كرد. (2) خانه عقيل يكى از مشهورترين بخشهاى قبرستان بقيع است كه شمارى از اكابر در آن دفن شدهاند. اين خانه درست در بقيع واقع شده و زمان پيامبر و شايد مدتى بعد از آن در ابتداى بقيع بوده است. گفته شده است كه پيامبر در جايى نزديك به آن ميايستاده و به اهل قبور سلام ميداده و كسانى بعدها به پيروى


1- نزهة الناظرين، ص 275
2- الدرة. الثمينه، ص 465

ص: 382

از آن حضرت، همانجا ميايستادند. (1) باقى ماندن محل اين قبور، نشان از آن دارد كه قبرهاى مذكور از همان آغاز مورد توجه و زيارت مردم بوده است. اين امر اختصاص به شيعه نداشته و اهل سنت نيز نسبت به قبور همسران پيامبر و يا عثمان و نيز برخى از علماى خود؛ مانند مالك بن انس و استاد و شيخ او نافع، قارىِ قرآن كه در كنار هم مدفون هستند، احترام گذاشته و به زيارت آنها ميرفتهاند. اين مسأله سبب شد تا به مرور، براى حفظ اين قبور، بناها و بقعههايى كه در آغاز كوچك بوده، روى آنها ساخته شود. بيفزاييم كه در قرون اخير، اطراف قبور امامان به شيعيان اختصاص يافته و تاكنون نيز هر كسى كه از شيعيان از دنيا مى رود- از جمله آيت الله عَمرى، رئيس شيعيان مدينه كه در بهمن ماه 1389 رحلت كردند- در اطراف قبور امامان دفن مى شوند. اين محدوده، از نظر خود مديران بقيع، اختصاص به شيعيان دارد.

عباسيان، براى حفظ قبر عباس بن عبدالمطلب، بنايى روى آن ساختند. از آنجا كه قبر عباس در كنار قبر چهار امام و قبر منسوب به حضرت زهرا (س) يا فاطمه بنت اسد بود، بقعه ياد شده، بر روى همه آنها يكجا بنا شد. پيش يا پس از آن، بقعههايى نيز براى همسران پيامبر، عمهها و نيز امام مالك و غيره ساخته بودند و از قرن ششم به بعد، كسانى از بزرگان نيز كه علاقمند به برخى از مدفونين در اين مكان بودند، بقعههايى براى آنان ساختند. قبرهايى كه ابن نجار در نيمه اول قرن هفتم نشان داده، تقريبا همانهايى است كه امروزه ميشناسيم، گرچه برخى از آن افزوده شده


1- همان، ص 465

ص: 383

است. (1) به نوشته مَطَرى (م 741) افزون بر قبّه اى كه روى مزار عباس و چهار امام بود، در كنار آن، قبه اى روى قبر عقيل و عبدالله بن جعفر نيز وجود داشت. پس از آن قبّه اى بر مرقد ابراهيم فرزند پيامبر (ص) بود كه در سمت قبله آن، ضريح مشبّك قرار داشت و در كنار وى عثمان بن مظعون دفن شده بود. (2) اين سخن پيامبر در وقت دفن ابراهيم كه به سلف صالح ما عثمان بن مظعون ملحق شد، همان طور كه مطرى نقل كرده، ثابت ميكند كه قبر عثمان بن مظعون بايد در كنار قبر ابراهيم باشد.

وى ميافزايد: پيش از آنكه عبدالرحمان بن عوف درگذرد، عايشه از او خواست كه در خانهاش كنار شيخين دفن شود، اما او گفت كه با ابن مظعون عهدى دارد و ميخواهد كنار او دفن شود. به نوشته مطرى، اين زمان، در داخل قبه عقيل، يك حظيره سنگى بود كه قبور زنان پيامبر در آن قرار داشت و بدين ترتيب روشن ميشود كه بعدها قبه اى مستقل براى همسران پيامبر (ص) ساخته شده است.

نايب الصدر كه در محرم سال 1306 ق از بقيع ديدن كرده، از واقع شدن بقيع درخارج ديوار اصلى شهر مدينه ياد كرده و نوشته است: دور بقيع حصارى بود كه دو در داشت؛ يكى از اين دو در، در برابر بقعه ائمه (عليهم السلام) بود و ديگرى در برابر درِ اصلى


1- مقايسه كنيد: الدرة الثمينه، ص 454- 464
2- التعريف، ص 43

ص: 384

ورودى به شهر مدينه. درآنجا سنگ نبشته اى وجود داشت كه اشعار تركى بر آن حك شده بود و نشان ميداد كه تاريخ بناى حصار بقيع، سال 1223 ق بوده و به دست سلطان محمود عثمانى نوشته شده است. (1) به نوشته برخى از منابع، در سال 1234 ق، محمدعلى پاشا، حاكم مصر، بقعه ائمهبقيع (عليهم السلام) را به دستور سلطان عثمانى بازسازى كرد. (2) سيد جعفر مدنى برزنجى (م 1317 ق) كه خاندانش از سوى دولت عثمانى، متوليان رسمى بقيع بودند، نوشته است: بقعه اى كه عباس و ائمه چهارگانه در آن قرار داشتند، قبه اى بزرگ و عالى بوده كه وهابى- يعنى عبدالله بن سعود- آن را منهدم كرد. اين بقعه، به مانند ديگر قبّههاى منهدم شده، بعدها در دوره سلطان محمودخان عثمانى ساخته شد كه به گفته مدنى، بوّابى آن با فرامين سلطانى، از سوى عثمانيها، در خاندان آنها بوده است. (3) ابن بوّاب، به رغم آن كه از سادات بودند، نسبت به شيعيان، به ويژه شيعيان عجم سخت گيرى زيادى داشتند و براى هر زائر شيعه كه


1- سفرنامه نايب الصدر شيرازى، ص 227
2- به سوى ام القرى، ص 316
3- نزهة الناظرين، ص 276

ص: 385

وارد حرم ائمه ميشد، مبلغى ميگرفتند. (1) در نزديكى قبّه عباس و ائمه، بقعه كوچكى روى قبر ابن ابى الهيجاء بوده است. اين شخص كه از امراى دولت فاطمى بود، كارهاى عمرانى زيادى در آثار متبركه حرمين به انجام رسانيد. در همان نزديكى، مقبره اى هم براى اميرچوپان- از سلسله چوپانيان عراق عجم- بوده است. (2) وهابيان افزون بر تخريب بقاع بقيع، در نخستين دوره غلبه خود بر مدينه، در دوره دوم پيروزيشان بر مدينه در سال 1344 بقعههايى را كه دوباره ساخته شده بود، تخريب كردند كه وضعيت بقيع تا به امروز همچنان باقى مانده است. به طور معمول قبورى كه دو سنگ- يعنى يكى در بالا و ديگرى در پايين- دارد، صاحب آن زن و قبورى كه تنها يك سنگ دارد، نشان از مرد بودن صاحب آن است.

طى دو دهه گذشته، دو بار ديوار بقيع تخريب و بازسازى شده است. بازسازى جديد كه در روزگار فهد بن عبدالعزيز صورت گرفت، بقيع را به مقدار زيادى از حالت ويرانه اى كه پيش از آن داشت، درآورد. در اين طرح كه هماهنگى وضعيت بقيع با مجموعه طرح حرم نبوى مورد توجه بود، ابتدا ديوارههاى بقيع به شكل زيبايى ساخته شد؛ سپس در داخل بقيع طى سالهاى 1418- 1419 ق مسيرهاى رفت و آمد سنگفرش گرديد و مانع از برخاستن خاك به هنگام ازدحام جمعيت شد. اين در حالى


1- فصلنامه «ميقات حج»، ش 19، ص 181
2- نزهة الناظرين، ص 281

ص: 386

است كه اميد ميرود قبور ائمه بقيع، دست كم سنگفرش شده و از اين وضعيت بدر آيد.

گفتنى است روزگارى نيز كه اين بقعهها وجود داشت، به دليل تسلّط دولت عثمانى، آنچنان كه بايد و شايد اجازه آبادانى بقعه ائمه داده نميشد. شايد هم در آن روزگار، سلاطين شيعه ايران به اين امر توجهى نداشتند. يك زائر زن كه اواخر دوره صفوى به زيارت قبر پيامبر (ص)، فاطمه زهرا (س) و سپس بقيع رفته، در وصف قبور امامان چنين سروده است: (1)

چو گرديدم بدان دولت ميسّر شدى چشمم از آن مرقد منوّر

پس آنگه رو سوى زهرا نمودم به درگاهش جبين خويش سودم

ز خاك مرقد آن مهر تابان كشيدم بر دو ديده توتيا سان

مشرف چون شدم زان خلد رضوان روان گشتم به پابوس امامان

چو بر آن آستان عرش بنيان كه ميشد تازه از وى دين و ايمان


1- سفرنامه منظوم حج، بانوى اصفهانى، ص 71- 72

ص: 387

رسيدم ديده را روشن نمودم جبين خويش را بر خاك سودم

نديدم اندر آن ارض مطهّر بجز نور فروزان زيب ديگر

ميان يك ضريحى چهار مولاى گرفته هر يكى در گوشه اى جاى

زمينى كو بُدى بالاتر از عرش به كهنه بوريايى گشته بد فرش

مكانى را كه بد توأم به جنّت ندادندش از قنديل زينت

نسيما سوى اصفاهان گذر كن در آن سلطان ايران را خبر كن

بگو كى شاه عادل در كجايى؟ از اين جنّت سرا غافل چرايى؟

بيا بنگر بر اولاد پيمبر بدان رخشنده كوكبهاى انور

كه مسكن كردهاند در يك سرايى ضريح از چوب و فرش از بوريايى

روان كن اى غلام آل حيدر فروش لايق آن چار سرور

ز بهر زينت آن خلد رضوان قناديل طلا چون مهر رخشان

كه از كورى چشمِ آن رقيبان ز زيور گردد آن چون خلد رضوان

ص: 388

چو گرديدم شرفياب زيارت نمودم خانه دين را عمارت

وداع از تربت آن شهرياران نمودم سينه سوزان ديده گريان

اكنون قبور موجود در بقيع به صورت فضاى باز و ساده و بدون بقعه درآمده و قبرها جز نشانى ساده، به صورت سنگى كه بالاى سر آنها گذاشته شده، چيزى ندارد. با اين حال، تعلق خاطر مسلمانان به مدفون شدگان بقيع سبب گرديد كه همچنان قبر عده اى از بزرگانِ مدفون، مشخص باقى بماند؛ گرچه به مرور زمان، قبور صدها بلكه هزاران تن از صحابه و تابعين به دست فراموشى سپرده شد و قبر آنان نامشخص ماند.

سفرنامهها و كتابهاى تاريخى كه در قرون مختلف به نگارش درآمده است، حكايت از اعتناى كامل زائرانِ حرم نبوى به اين قبرستان ميكند. مسلمانان از هر فرقه ومسلك، پس از زيارت خيرالبشر به زيارت دفن شدگان در بقيع آمده و خاطره پرشكوه عصر نخستين اسلامى و مظلوميت امامان را زنده نگاه داشتهاند. متأسفانه اين قبور به دليل عقايد خاص حاكمان جديد عربستان، تخريب گرديد و سبب دلخورى جمعيتهاى ميليونى مسلمانان زائر و غير زائر دنياى اسلام شد.

در اينجا به معرفى برخى از شخصيتهاى مدفون در بقيع ميپردازيم:

قبور ائمه شيعه

گذشت كه بزرگترين بقعه موجود در بقيع، بقعه عباس بن عبدالمطلب، عموى پيامبر (ص) و چهار امام (عليهم السلام) بود كه در كنار آن، قبر فاطمه زهرا (س) يا فاطمه بنت اسد (س)

ص: 389

نيز قرار دارد. اين قبور از همان آغاز مورد توجه بود، اما روشن نيست كه از چه زمانى براى آنها بقعه ساختند.

مسعودى، مورخ معروف، در كتابش (مُرُوج الذهب) نوشته است كه وى سنگى را روى قبور آنان ديده است كه اين عبارت روى آن حك شده بود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم، الحَمْدُ للهِ مُبِيد الأُمَم وَ مُحْيِى الرُّمَم، هذا قَبْرُ فاطِمة بِنْت رَسُولِاللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ سيِّدة نِساءِ الْعالَمِين وَ قَبْر الْحسن بن عَلِىّ بْن أبِى طالِب وَ عَلِىّ بن الْحُسَينُ بْنُ عَلِىّ وَ محمَّد بْنُ عَلِىّ وَ جَعفر بن محمَّد رَضِى اللهُ عنهم أَجمعين». (1) در اين نقل اشاره به وجود بقعه نشده است، اما به هر روى، نشان ميدهد كه اين محل در قرن چهارم، كاملا آشكار بوده و مورد توجه زيارت كنندگانى مانند مسعودى كه بنا به نقلى، فردى شيعه مذهب بود، قرار گرفته است.

ابن نجّار (م 643) از «قبّه عاليه» كه روى مزار ائمه بوده، ياد ميكند و مينويسد: اين قبّه دو در دارد كه يكى از آنها هر روز براى زيارت باز ميشود. (2) به نوشته محمدبن احمد مَطَرى (م 741) قبّه اى كه در زمان وى بر روى مزار ائمه بوده و از آن با تعبير «قبّةٌ عاليه» كه توسط ناصر عباسى (خلافت از 575 تا 622) بنا


1- مروج الذهب، ج 4، صص 132 و 133، ش 2377، تصحيح شارل پلا، بيروت، 1973
2- الدرة الثمينه، ص 455

ص: 390

شده، ياد گرديده است. (1) پيش از اين، شرحى از چگونگى بناى قبه امامان در دوره عثمانى و تخريب آن به دست وهابيها گذشت. شمارى از زائران ايرانى در دوره قاجار به وصف اجمالى حرم مطهر ائمه بقيع (عليهم السلام) پرداختهاند. از جمله ميرزا عبدالحسين خان افشار كه در سال 1299 ق به حج رفته مينويسد: وارد بقيع شديم. قدرى راه رفته به روضه مباركه ائمهبقيع (عليهم السلام) رسيديم ... بقعه يك گنبدى است در وسطش يك صندوق بسيار بزرگ چوبى است. در ميان صندوق مبارك امام حسن مجتبى (ع)، على بن الحسين (ع)، امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) و عباس، اين پنج بزرگوار در ميان يك صندوقاند. در مقابل در، شاه نشين مانندى است كه در آنجا صندوق مطهره خاتون قيامت فاطمه زهرا (س) است. زيارت خوانده آستان بوسى به عمل آورديم. هر كس كه وارد آن بقعه شود از كوچكى بقعه و صندوق مبارك بياختيار گريه زياد ميكند ... از بقعه مباركه بيرون آمده، در پشت بقعه مباركه، خانه است كه بيت الاحزان حضرت خاتون قيامت است كه بعد از پدر بزرگوارش در آنجا مشغول گريه و زارى بودهاند. (2) در اينجا، شرح حال مختصرى از زندگى چهار امام بقيع را ميآوريم:


1- التعريف، ص 43
2- سفرنامه مكه ميرزا عبدالحسين خان افشار، ص 168- 169

ص: 391

امام مجتبى (ع)

ريحانه رسولخدا (ص)، حسن بن على (عليهما السلام) در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد. وى و برادرش امام حسين (ع) مورد علاقه شديد رسولخدا (ص) بودند و به عنوان فرزند آن حضرت شناخته ميشدند. امام مجتبى (ع)، بعد از رسولخدا (ص)، در كنار پدرش امير مؤمنان (ع)، در جنگهاى جمل، صفين و نهروان شركت كرد. پس از شهادت اميرمؤمنان (ع)، با نصب پدرش، مردم عراق با او بيعت كردند، اما به دلايل متعددى وى را همچون پدرش در جنگ با معاويه تنها گذاشتند. او نيز به اجبار حكومت را رها كرد و عازم مدينه شد. اين رخداد در سال 41 هجرى اتفاق افتاد. پس از آن، امام مجتبى (ع) به مدت ده سال در مدينه با شيعيان خود در ارتباط بود.

امام حسن (ع) اسوه كاملى براى اخلاق اسلامى بود و بارها اموال خويش را نصف كرد و نيمى از آن را در راه خدا بخشيد. عاقبت به توطئه معاويه و به دست همسر نابكارش جَعْده دختر اشعث بن قيس، مسموم شد و به شهادت رسيد. مردم مدينه در سوگ آن امام به ماتم نشستند.

امام حسن (ع) علاقهمند بود تا در كنار جدّش رسولخدا (ص) به خاك سپرده شود؛ اما مروانيان با همكارى شخصى كه ادعاى مالكيت زمينى را داشت كه رسولخدا (ص) در آنجا مدفون شده بود، مانع اين كار شدند. امام حسين (ع) به خاطر توصيه برادر به عدم ايجاد درگيرى، برادرش را در بقيع به خاك سپرد.

امام سجّاد (ع)

امام سجّاد (ع) چهارمين امام شيعه، در سال 38 قمرى متولد شد و دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبى (ع) و پدر خود حسين بن على (عليهما السلام) سپرى كرد. آن حضرت در كربلا حضور داشت، اما به دليل بيمارى در جنگ شركت نكرد. پس از آن

ص: 392

نزديك به سى و چهار سال؛ يعنى تا سال 94 قمرى، رهبرى شيعه را بر عهده داشت. اين دوره، دوره اى سخت بود و شيعيان به شدت تحت فشار امويان قرار داشتند. آن حضرت از راههاى گوناگونى توانست شيعيان خالص را در اطراف خويش گرد آورد و راه را براى فرزندش امام باقر (ع) باز كند. از مهمترين يادگارهاى امام سجاد (ع) دعاهاى آن حضرت است كه سرشار از مفاهيم عالى اخلاقى و عبادى و سياسى است و پس از قرآن و نهج البلاغه، يكى از مهمترين متون دينى ما به شمار ميآيد.

بنا به آنچه در برخى از منابع تاريخى آمده است، امام سجاد (ع) در سال 94 قمرى به تحريك وليد بن عبدالملك مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبى (ع) در بقيع مدفون شد.

امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) پنجمين امام شيعه، در سال 58 قمرى به دنيا آمد و تا سال 94 قمرى در كنار پدرش در مدينه زندگى ميكرد. پس از رحلت پدر، رهبرى شيعه را در دست گرفت. آن امام مشغول حفظ عقايد دينى از تحريف شده و كوشيد تا با تربيت شاگردان فراوان، معارف اصيل اسلام را از تحريف امويان حفظ كند. امام باقر (ع) را به دليل علم و دانش فراوانش، باقرالعلوم؛ يعنى شكافنده علوم لقب دادند. جابر انصارى، از آخرين صحابه برجاى مانده، سلام رسولخدا (ص) را به او رساند و امام را بوسيد. امام در اوج نزاعهايى كه ميان عالمان مدينه بر سر مسائل اعتقادى و احكام فقهى درگرفته بود، خطوط روشنى را در فقه و تفسير و سيره نبوى تبيين كرد كه تكيهگاه شيعيان در مذهب اصيل شيعه است.

امام باقر (ع) در سال 114 يا 117 قمرى به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدرش حضرت سجاد (ع) در بقيع مدفون شد.

ص: 393

امام صادق (ع)

امام صادق (ع) كه ششمين امام معصوم است و مذهب شيعه با نام او به عنوان مذهب جعفرى شناخته ميشود، در سال 80 يا 83 قمرى در مدينه به دنيا آمد و پس از رحلت پدر، رهبرى فكرى و سياسى شيعيان اصيل پيرو مذهب اماميه را برعهده گرفت. آن حضرت تا سال 148 قمرى در قيد حيات بود. در اين مدت نزديك به چهارهزار نفر شاگرد در محفل درسش حاضر شدند و از دانش آن حضرت بهره بردند. امام صادق (ع) مورد ستايش تمامى عالمان عصر خويش بود.

در متون دينى شيعه، چندين هزار روايت از آن حضرت در تفسير، اخلاق و به ويژه فقه، رسيده كه باعث عظمت حديث شيعه و موجب تقويت بنيه علمى آن است. امام صادق (ع) كوشيد تا شيعيان را در برابر ديگران مسلّح به دانش حديث و فقه كند وبا انحرافاتى كه ممكن بود در ميان شيعه به وجود آيد، به مبارزه برخيزد. در دوره اين امام نيز جز در چند سال نخست دولت عباسى، فشارى سخت بر شيعيان وجود داشت. منصور، دوّمين خليفه عباسى، نسبت به امام صادق (ع) سخت كينه داشت و عاقبت نيز به نوشته مورّخان در 25 شوال سال 148 هجرى، آن حضرت، به تحريك وى مسموم شد وبه شهادت رسيد. امام صادق (ع) در كنار جد و پدرش در بقيع به خاك سپرده شد.

در گذشته، قبور اين چهار امام، با قبّه اى كه برفراز آن ساخته شده بود، به عنوان يكى از زيارتگاههاى مسلمانان، به ويژه شيعيان، شناخته ميشد؛ يكى از مشهورترين اين بناها، از آن «مجدالملك قمى براوستانى» وزير بركيارق سلجوقى است كه در قرن پنجم بر فراز قبور امامان ساخته شده بود. اما اين آثار در سالهاى اخير از ميان رفت

ص: 394

و در حال حاضر، قبور ائمه در شكل بسيار ساده در بقيع برجاى مانده است. (1)

قبر منسوب به حضرت فاطمه (س)

درباره محل دقيق قبر آن حضرت و اينكه آيا در خانه خود مدفون شد يا در بقيع، نميتوان با قاطعيت اظهار نظر كرد. شواهدى وجود دارد كه نشان ميدهد، آن حضرت در بقيع مدفون گرديد، همان گونه كه شواهدى حكايت از آن ميكند كه در خانه خود كه اكنون در حجره شريفه است، دفن شد. (2) در حالى كه سنيان، از قديم الأيام محل دفن حضرت را در بقيع دانستهاند و تنها احتمال وجود دفن حضرت را در خانهاش مطرح نمودهاند، در احاديث امامان شيعه بيشتر محل دفن، خانه خود حضرت معرفى شده است. (3) در محفلى كه امام جعفر صادق (ع) و نيز عيسى بن موسى عباسى حضور داشت،


1- درباره تاريخ حرم ائمه بقيع نك-: مقالات مفصل آقاى محمدصادق نجمى در فصلنامه «ميقات حج» ش 4، صص 191- 175، ش 5، صص 70- 59، ش 6، صص 129- 111، ش 7، صص 113- 92
2- كهنترين اقوال را در اين زمينه بنگريد در تاريخ المدينةالمنوره، ابن شبّه، ج 1، صص 110- 104
3- به عنوان نمونه ابن شبه از امام صادق 7 نقل كرده كه آن حضرت فرمود: قُبِرَت فاطمة 3 فى بيتها الَّذى أدخله عمر بن عبدالعزيز فى المسجد. تاريخ المدينةالمنوره، ج 1، ص 107

ص: 395

شخصى پرسيد كه حضرت فاطمه (س) در كجا دفن شده است. عيسى گفت: در بقيع. آن شخص از امام سؤال كرد. حضرت فرمود: عيسى پاسخ تو را داد. آن شخص گفت: از شما ميپرسم و ميخواهم عقيده پدرانتان را بدانم. حضرت فرمود: «دُفِنَتْ فى بَيْتِها». (1) ابونصر بَزَنطى از امام رضا (ع) نقل كرده است كه از آن حضرت درباره محل دفن فاطمه زهرا (س) سؤال شد. حضرت فرمود: «دُفِنَتْ فى بَيتِها، فَلَمّا زادَتْ بَنُو امَيَّةَ فى الْمَسْجِدِ صارَتْ فى الْمَسْجِد». (2) حضرت در خانهاش دفن شد و زمانى كه امويان مسجد را توسعه دادند، محل دفن در مسجد قرار گرفت.

وجود همين روايات سبب شد تا علماى برجسته شيعه نظير شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسى، ابن طاووس و علامه مجلسى مدفن حضرت را خانه خودش بدانند؛ جايى كه اكنون در مسجد يا در حاشيه مسجد قرار گرفته است. (3) شيخ صدوق مينويسد: روايات درباره مدفن فاطمه زهرا (س) مختلف است. برخى از آنها مدفن را بقيع و برخى ديگر بين قبر و منبر ميدانند. برخى هم مدفن را خانه آن حضرت ميدانند كه وقتى امويان مسجد را بزرگ كردند، قبر آن حضرت، داخل


1- قرب الاسناد، ص 293
2- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 311
3- فصلنامه «ميقات حج»، ش 7، صص 96 و 97؛ و ش 26، ص 104

ص: 396

مسجد شد. اين قول نزد من صحيح است. (1) تعبيرى از امام على (ع) كه در نهج البلاغه آمده و به عنوان سخن ايشان در وقت دفن حضرت فاطمه (س) نقل شده، ميتواند مؤيد نظر شيخ صدوق و ديگر علماى شيعه باشد. حضرت خطاب به رسول الله (ص) ميفرمايد: السلام عليك يا رسول الله، عنى و عن ابنتك النازلة فى جوارك و السريعة اللحاق بك؛ درود بر تو اى فرستاده خدا از من و دخترت كه در كنارت آرميده و زودتر از ديگران به تو رسيده. (2) محلى كه به عنوان قبر آن حضرت در بقيع مشخص شده، پايينتر از قبور ائمه چهارگانه، در قسمت راست (شمال غرب) آنها قرار گرفته است و احتمال دارد كه اينجا محل قبر فاطمه بنت اسد باشد.

حضرت فاطمه (س) يكى از زنان برگزيده عالم و مورد علاقه شديد رسولخدا (ص) بود. درباره آن گرامى، فرزندان و شويش امام على (ع)، فضايل بيشمارى از رسولخدا (ص) نقل شده است. يكى از آنها همان روايت مشهور است كه پيامبر (ص) او را پاره تن خود خواند و آزار به او را آزار خود شمرد. حضرت فاطمه (س)، پس از ماجراى سقيفه، به مخالفت با حاكميت وقت پرداخت و در باقى عمر خويش، حاضر به حرف زدن با آنان نشد. آن حضرت وصيت كرد تا دور از چشم آنان و شب هنگام دفن شود واين كار را به عنوان اظهار مخالفت و نشان دادن مظلوميت


1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 572
2- نهج البلاغه، خطبه 202

ص: 397

خود در برابر خلفا انجام داد.

بقعه ابراهيم

تنها فرزندى كه در مدينه نصيب رسولخدا (ص) شد، ابراهيم بود كه در ذى حجه سال هشتم هجرت از مادرى با نام ماريه قبطيه به دنيا آمد. ماريه را حاكم مصر به رسم هديه براى رسولخدا (ص) فرستاد. با تولد ابراهيم موجى از شادى و سرور مدينه را فراگرفت. محل تولّد وى «مشربه ام ابراهيم» بود كه جاى آن هنوز در مدينه مشخص است و تا اين اواخر، بنايى نيز در آنجا سرپا بود.

ابراهيم در سنّ شانزده يا هيجده ماهگى درگذشت و رسولخدا (ص) را در غم فقدان خود سخت اندوهگين كرد. ابراهيم به توصيه پيامبر (ص) در كنار عثمان بن مظعون، كه يارى فداكار و مورد علاقه رسول خدا (ص) بود، دفن شد.

قبر ابراهيم به دليل محل زيارتى بودن آن، مورد توجه اصحاب و تابعين بود و بعدها كه براى برخى از قبور، بقعه ساخته شد، براى ابراهيم نيز بقعه اى بنا گرديد.

سيد جعفر مدنى (م 1317) نوشته است كه قبر سه خواهر وى، زينب، رقيه و ام كلثوم نيز در كنار او داخل يك بقعه بوده است. (1) اين در حالى است كه اكنون، محل ديگرى به عنوان مقبره بنات النبى (ص) مشخص شده است. (2) البته مؤلف ياد شده، خود نيز درباره آن سخنش اظهار ترديد كرده و اشاره دارد كه در زمان او قبة


1- نزهة الناظرين، ص 277
2- بنگريد: به نقشه بقيع.

ص: 398

بنات النبىّ جدا از قبّه ابراهيم است. همو افزوده است كه قبر عثمان بن مظعون نيز بايد در همانجا؛ يعنى كنار قبر ابراهيم زيارت شود. همچنين گفته شده كه قبر عبدالله بن مسعود، خنيس بن حذافه و اسعد بن زراره نيز در همان حوالى است. (1)

قبّه بنات الرسول

از جمله دفن شدگان در بقيع، سه دختر رسولخدا (ص) هستند كه پيش از اين، قبّه اى بر بالاى قبورشان بود و به قبّه بنات الرسول شهرت داشت. اين سه خواهر عبارتند از:

رقيه؛ كه همسر عثمان بن عفان بود و با او در مدينه زندگى ميكرد. وقتى جنگ بدر رخ داد، او به سختى مريض شد و تا قبل از رسيدن رسولخدا (ص) به مدينه، درگذشت. رسول خدا (ص) او را در بقيع دفن كرد.

امّ كلثوم؛ كه پس از رقيه، او نيز به همسرى عثمان بن عفان درآمد. و در سال نهم هجرت درگذشت و در بقيع دفن شد.

زينب؛ پيش از بعثت، همسر ابوالعاص بن ربيع بود. پس از هجرت رسولخدا (ص) به مدينه، او در مكه نزد همسرش نگه داشته شد. ابوالعاص در جنگ بدر در كنار مشركان شركت كرد و اسير شد. همسرش زينب گلوبند خود را به عنوان فديه وى فرستاد. رسول خدا (ص) فرمود تا گلوبند را پس فرستادند و ابوالعاص را نيز به شرطى آزاد كرد كه همسرش را طلاق دهد و راهى مدينه كند و بدين ترتيب زينب به


1- بنگريد: ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 95

ص: 399

رسولخدا (ص) ملحق شد. چند سال بعد، ابوالعاص ايمان آورد و به مدينه آمد و مجدداً با زينب ازدواج كرد. زينب در سال هشتم هجرت درگذشت.

اين سه خواهر در كنار يكديگر دفن شدهاند و همان گونه كه گذشت، بر روى قبور آنان قبّه اى وجود داشته و به عنوان يكى از زيارتگاههاى مدينه در بقيع بوده است.

همسران رسولخدا (ص)

بيشتر همسران آن حضرت، در بقيع و در كنار يكديگر دفن شدهاند. اينان عبارتند از: زينب فرزند خزيمه (متوفاى سال 4 هجرى قمرى)، ريحانه فرزند زبير (متوفاى سال 8)، ماريه قبطيه (متوفاى سال 16)، زينب بنت جحش (متوفاى سال 20)، امّ حبيبه دختر ابوسفيان (متوفاى سال 42 يا 44)، حفصه دختر عمر (متوفاى سال 45)، سوده (متوفاى سال 50 يا 54)، صفيّه دختر حُيَىّ بن اخطب يهودى (متوفاى سال 50)، جويريه فرزند حارث (متوفاى سال 50 يا 56)، عايشه دختر ابوبكر (متوفاى سال 57 يا 58).

عايشه علاقهمند بود تا در كنار قبر رسولخدا (ص) دفن شود، اما خودش گفت، به خاطر آنچه پس از رسولخدا (ص) انجام داده، از دفن شدن پيش آن حضرت شرم دارد! و لذا در بقيع دفن شد.

امّ سلمه (م 61) از بهترين همسران رسولخدا (ص) پس از خديجه بود و در سالهاى بحران، از حاميان ولايت امير مؤمنان (ع) بوده است. (1)


1- درباره قبه و حرم همسران و دختران رسولخدا 9 بنگريد: به مقاله آقاى محمدصادق نجمى در فصلنامه «ميقات حج»، ش 11، صص 177- 164

ص: 400

فاطمه بنت اسد

اين مادر، از زنان بسيار محبوب نزد رسولخدا (ص) بود. وى آن اندازه عظمت داشت كه بنا بر نقلهاى تاريخى، به اندرون خانه كعبه رفت و امير مؤمنان (ع) را به دنيا آورد. فاطمه بنت اسد به عنوان همسر ابوطالب در سرپرستى رسولخدا (ص) شريك بود و پيامبر فاطمه بنت اسد را چون مادر خويش ميدانست. وى از نخستين زنان مسلمان در مكه بود و پس از هجرت، همراه فرزندش على (ع) در مدينه زندگى ميكرد. به نقل از ابن سعد، صاحب «طبقات» رسولخدا (ص) از او ديدار ميكرد و در خانهاش ميماند. (1) زمانى كه فاطمه بنت اسد در سال سوم هجرى رحلت كرد، رسولخدا (ص) به شدّت متأثّر و ناراحت شد. به نقل از منابع، آن حضرت فاطمه بنت اسد را در پيراهنى از خود كفن كرد، پيش از دفن، خود در قبر او داخل شد. وقتى از حضرت پرسيدند كه شما اين كار را با هيچ كس نكرديد، فرمود: «انَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ بَعْدَ أَبِى طالِب أَبَرّ بى مِنْها، انَّما أَلْبَسْتُها قَمِيصى لِتُكْتَسى مِن حُلَلِ الْجَنَّة وَ اضْطجعت مَعَها لِيُهَوّن عَلَيها». (2)


1- الاصابه، ج 8، ص 60
2- التبرك، احمدى ميانجى ص 194 به نقل از: الاصابه، ج 8، ص 60؛ الاستيعاب، ج 4، ص 382؛ كنزالعمال، ج 6، ص 228، ش 4049؛ وفاء الوفا، ج 3، صص 897 و 898

ص: 401

پس از ابوطالب، هيچ كس به اندازه او به من نيكى نكرد. لباس خود را بر او پوشاندم تا از حله هاى بهشتى بر تن او پوشانده شود. جاى او خوابيدم تا خوابيدن او در آنجا برايش آسان تر شود.

سپس آن حضرت بر وى نماز گزارد و در حالى كه ميگريست، او را در قبر نهاد. آن حضرت خطاب به فاطمه بنت اسد ميفرمود: رَحِمَك اللّه يا امّى بعد امّى. (1) به احتمال، مرقد وى، همان قبرى است كه در نزديكى قبور ائمه (عليهم السلام) است. در روايتهاى ديگر، محل دفن وى در نزديكى قبر سعد بن معاذ و ابوسعيد خُدْرى در انتهاى بقيع دانسته شده است. در قرن هفتم، زمانى كه ابن النجار (م 643) كتاب خويش را نگاشت، مردم قبر فاطمه بنت اسد را در نزديكى قبر سعد بن معاذ و عثمان زيارت ميكردند، (2) اما سمهودى به درستى در وفاءالوفا (3) آن سخن را نادرست دانسته و قبر وى را در نزديكى بقعه ابراهيم فرزند رسولخدا (ص) دانسته است. (4)


1- ترغيب اهل المودة والوفاء، ص 94
2- الدرة الثمينه، ص 462
3- خلاصة وفاء الوفاء، ص 420
4- نزهة الناظرين، ص 280؛ ترغيب اهل المودة والوفاء، ص 94

ص: 402

مَطَرى (م 741) نيز قبر او را در شمال قبر عثمان، يعنى كنار سعد بن معاذ دانسته و گفته است كه قُبّه اى روى آن است. (1) آن زمان، آنجا انتهاى بقيع بوده و اين نكته اى است كه ابن نجار تصريح كرده است.

عباس بن عبدالمطّلب

عباس عموى پيامبر (ص) بوده و در حوادثى كه در مكه بر آن حضرت گذشت، در جمع بنيهاشم، از مدافعان رسولخدا (ص) به شمار ميرفت. وى از اشراف مكه تلقّى ميشد و روحيه اشرافى نيز داشت. در عين حال، پس از آنكه اسلام آورد و به دليل كمكى كه در جمع بنيهاشم به رسولخدا (ص) كرده بود و نيز به عنوان عموى آن حضرت، سخت مورد علاقه رسولخدا (ص) بود. وى بعد از رحلت رسولخدا (ص) به امير مؤمنان (ع) وفادار بود و در رجب سال 32 هجرى در روزگار عثمان بدرود حيات گفت.

زمانى كه عباسيان به قدرت رسيدند، عنايت خاصى به مقبره جدشان در بقيع داشتند و همچنان كه گذشت، زمان ناصر عباسى (575- 622) كه گرايش زيادى به مذهب تشيع داشت، بقعه اى روى مقبره عباس و چهار امام ساختند.

عقيل بن ابى طالب

وى فرزند ابوطالب و بيست سال بزرگتر از امير مؤمنان (ع) بود و از نسبشناسان


1- التعريف، ص 43

ص: 403

معروف زمان خويش شمرده ميشد. وى خانه اى در نزديكى بقيع داشت كه در همان خانه مدفون شد و حتى بر اساس نقل مورّخان، نام شمار ديگرى نيز به عنوان كسانى كه در دار عقيل دفن شدهاند، آمده است؛ از جمله آنان، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب بود كه در سال 20 هجرى پس از بازگشت از سفر حج در مدينه درگذشت و در دارعقيل مدفون شد. برخى هم اساساً در اين كه عقيل در مدينه درگذشته باشد، اظهار ترديد كرده و نوشتهاند كه او در شام درگذشته است. (1) نيز گفته شده كه قبر كسانى چون عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابيوقاص هم در نزديكى محلى است كه گفته ميشود عقيل و عبدالله بن جعفر در آنجا مدفون هستند. گذشت كه ابن عوف در نزديكى قبر عثمان بن مظعون و در واقع، در نزديكى قبر ابراهيم فرزند رسولخدا (ص) مدفون است.

عبدالله بن جعفر

جعفربن ابى طالب يكى از نخستين مسلمانان در شهر مكه بود كه در هنگام هجرتِ مسلمان به حبشه، از طرف پيامبر (ص) به سرپرستى مهاجران برگزيده شد. وى در سال هفتم هجرت به مدينه بازگشت و در غزوه موته به عنوان فرمانده اول مسلمانان شركت كرد و در همان جنگ به شهادت رسيد. در اين وقت بود كه رسولخدا (ص) فرزند او عبدالله را در آغوش گرفت و درباره جعفر فرمود: خداوند عوض دستان او- كه قطع شد- دو بال به وى خواهد داد كه در بهشت همراه فرشتگان پرواز كند. به همين دليل آن حضرت را جعفر طيّار ناميدند.


1- نزهة الناظرين، ص 278

ص: 404

در حال حاضر، قبر وى، از مزارهاى مهم در موته- واقع در كشور اردن- به شمار ميآيد كه در سالهاى اخير بازسازى شده و ضريح تازه اى- گويا توسط بُهرههاى هند- بر مزار وى نصب گرديده است. فرزند وى عبدالله آن زمان كودكى خردسال بود كه پيامبر (ص) در حق وى بسيار محبّت كرد. پس از پيامبر (ص) عبدالله همچنان شخص محترمى بود و همسر زينب، دختر على بن ابى طالب (ع) و نور ديده فاطمه زهرا (س) شد.

عبدالله پس از كربلا، به عنوان يكى از شخصيتهاى برجسته مطرح بود و به دليل بخششهاى فراوانش به صفت «جواد» شهرت يافت. زمانى كه وى درگذشت، او را در كنار عمويش عقيل دفن كردند. خانه عقيل كه خود نيز در آن دفن شده بود، به تدريج جزو بقيع شد و اكنون قبر اين دو بزرگوار كنار يكديگر، مشخص است.

بقعه اسماعيل بن جعفرالصادق (ع)

اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق (ع) بود كه ده سال پيش از پدر درگذشت. قبل از درگذشت وى، تصور عمومى شيعيان آن بود كه وى جانشين امام صادق (ع) خواهد بود و حتى پس از مرگش برخى از شيعيان به رغم تأكيد امام صادق (ع) بر رحلت فرزندش، مرگ وى را باور نكردند و امامت را در ميان فرزندان او دانستند! اين فرقه بعدها به «فرقه اسماعيليه» شهرت يافتند كه در مصر دولت فاطمى را تأسيس كردند.

مقبره اسماعيل تا چند ده سال پيش، يكى از مقابر معروف بقيع بود كه از جمع ديگر قبور فاصله داشت و به همين دليل، خارج از بقيع قرار گرفته بود. اين قبر، بر اساس نوشته مطرى (م 741) در قرن هشتم «مشهد كبير»، يعنى مزار بزرگ بود كه در غربِ قبه عباس و چهار امام قرار داشت. قبر اسماعيل از سوى محبّان اهل بيت (عليهم السلام) از

ص: 405

شيعيان، به ويژه اسماعيليه زيارت ميشد و بر اساس گزارش عياشى در قرن يازدهم هجرى، بسيار پر رونق بود. (1) همان گونه كه مطرى يادآور شده، بقعه اسماعيل در زمان فاطميان مصر بنا گرديده است. (2) در قرن دوازدهم كه اطراف بخش اصلى شهر مدينه حصار بوده، مقبره اسماعيل داخل اين حصار و در واقع خارج از بقيع بوده، و محل آن برابر مقبره عباس و ائمه بقيع قرار داشته است. (3) در توسعه جديد، اين مقبره از ميان رفته، و بنا به اظهار برخى از ناظران، محل قبر وآنچه در آن بوده به داخل بقيع انتقال داده شده است. حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد حسين اشعرى به بنده فرمودند كه دو سه سالى پيش از انقلاب من مدينه مُشرّف بودم و ساختمان ما مُشْرف به بقيع بود. يك مرتبه در نيمه شب ديدم سر و صدا بلند شد. از پنجره بيرون را نگريستم ديدم اطراف بقعه اسماعيل شلوغ است. پايين آمده و پرسيدم چه خبر است؟ گفتند: بزرگان اسماعيليه را دعوت كردهاند تا در حضور آنها قبر را به داخل بقيع منتقل كنند. پس از آن، آن را برداشته و در حوالى آنچه اكنون به قبر امّ البنين شناخته ميشود، دفن كردند.


1- المدينة المنوره فى رحلة العياشى، ص 175
2- التعريف، صص 43 و 44
3- ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 96

ص: 406

مرقد عاتكه و صفيّه

عاتكه دختر عبدالمطّلب و عمه رسولخدا (ص) بود. وى همان كسى است كه در مكه و پيش از جنگ بدر خوابى به اين مضمون ديد كه «قريش جگر گوشههايش را از دست ميدهد». وقتى خبر اين خواب در آستانه رفتن سپاه قريش به بدر مطرح شد، ابوجهل آن را به تمسخر گرفت. از قضا در نبرد بدر، قريش سروران خود و از جمله همين ابوجهل را از دست داد.

صفيّه دختر ديگر عبدالمطّلب و عمّه رسولخدا (ص) بود. وى از زنان با شهامت صدر اسلام بود و در جريان جنگ احزاب، در داخل شهر، يك يهودى را كه براى يهوديان بنى قريظه جاسوسى ميكرد، به قتل رساند.

اين دو خواهر در كنار يكديگر دفن شدهاند و در گذشته بقعه اى داشتهاند كه به نام «بقيع العمّات» شناخته ميشد و اكنون اثرى از آن بر جاى نمانده است. اكنون قبرهاى اين دو زن در كنار ديوار غربى بقيع قرار گرفته است. (1) مَطَرى (م 741) با وصف قبر صفيه- بدون اشاره به اين كه عاتكه نيز در آنجا مدفون است- مينويسد: روى قبر با چيدن سنگهايى در اطراف آن مشخص شده، اما چون نزديك ديوار شهر مدينه و در خروجى بقيع بوده، توافقى براى ساختن قبه بر آن نشده است. (2) به نظر ميرسد كه در قرون بعد، براى صفيه نيز بقعه اى ساخته شده


1- برخى از محققان در اين كه عاتكه در اينجا دفن شده باشد، اظهار ترديد كردهاند.
2- التعريف، ص 43

ص: 407

است. به هر روى، نقل مطرى نشان ميدهد كه ديوار بقيع در سمت قبر صفيه، درست در جايى بوده كه اكنون قرار دارد و قبرستان بقيع اين سوتر نبوده است.

در كنار آن صورت قبر سوّمى وجود دارد كه به عنوان قبر حضرت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل العباس (ع) شناخته و زيارت ميشود.

مسجد فاطمه (س) يا بيت الأحزان

پيش از اين در داخل بقيع و در نزديكى قبور چهار امام (عليهم السلام) مسجد كوچكى بوده كه به «بيت الاحزان» شهرت داشته و در متون تاريخى قرون آغازين اسلامى تا اين اواخر، از آن ياد شده است. براساس آنچه در برخى از منابع آمده، اينجا محلّ گريه حضرت فاطمه زهرا (س) در سوگ پدرش بوده است. اين مكان در آغاز، خانه محقّرى متعلق به حضرت بوده كه پس از آن به «بيت الأحزان» يا «قبّة الحزن» شهرت يافته و زمانهاى متأخر به عنوان مسجد فاطمه (س) از آن ياد شده است. اين محل در شمال قبر عباس بن عبدالمطّلب و قبور چهار امام (عليهم السلام) قرار داشته و بعدها ضميمه بقيع شده است. در مدينه جاى ديگرى به عنوان بيت الأحزان مطرح نبوده است.

از غزالى نويسنده معروف نقل شده كه گفت: مستحب است زائر مدينه هر روز پس از سلام بر رسولخدا (ص) به بقيع برود ... و در مسجد فاطمه (س) نماز بگزارد. (1)


1- احياءالعلوم غزالى، ج 1، ص 260؛ براى آگاهيهاى تفصيلى درباره اين مكان، بنگريد: مقاله «بيت الأحزان» از محمد صادق نجمى، فصلنامه «ميقات حج»، ش 2، صص 130- 121

ص: 408

مسجد ابَىّ بن كعب در بقيع

بنا به نوشته مورّخان، در نزديكى مشهد عقيل و بقعه همسران پيامبر (ص)، مسجدى با نام «مسجد ابىّ بن كعب» بوده است. بنا به نوشته مورّخان، رسولخدا (ص) در اين مسجد نماز گزارده و حتى در نقلى آمده است كه حضرت فرمود: «لَو لا يَمِيلُ النّاسُ الَيهِ لَاكْثَرْتُ الصَّلاةَ فِيهِ». (1) «اگر مردم در آمدن به آنجا متمايل نميشدند، فراوان در آن نماز ميخواندم». محل اين مسجد ميتواند برابر قبر عقيل و قبر همسران پيامبر (ص)، در اين سوى مسير سنگفرش شده باشد.

قبر عثمان

عثمان بن عفّان، در ذى حجّه سال 35 هجرى، در شورشى كه در مدينه بر ضدّ وى برپا شد و شمار زيادى از مسلمانان بصره، عراق و مصر نيز به عنوان اعتراض به آنجا آمده بودند، كشته شد. از آنجا كه مردم از روى خشم وى را كشته بودند، اجازه دفن در بقيع را هم ندادند. به همين دليل، عثمان را در باغى كه معروف به «حُشِّ [حُشّ] كوكب» بود و در خارج از بقيع يا به عبارتى پشت بقيع قرار داشت، دفن كردند. (2) پس از روى كار آمدن معاويه، به دستور او، اين بيشه را ضميمه بقيع


1- نزهة الناظرين، صص 280 و 281
2- معجم معالم الحجاز، ج 3، ص 16

ص: 409

كردند (1) و به احتمال زياد، قبر عثمان را به صورتى مشخص نگهداشتند. بعدها كه به مرور براى قبور مشهور در بقيع بقعه ساخته شد، براى عثمان نيز بقعه اى ساختند كه آن نيز در عهد وهّابيان تخريب شد.

سيد جعفر مدنى در قرن سيزدهم نوشته است: قبر بانىِ بقعه عثمان نيز در داخل مقبره او مشخص است. (2) در زمان مطرى (741) هنوز بخشى از بقيع، كه قبر عثمان در آن بود، به نام حشّ كوكب شهرت داشت. (3) وى ميافزايد: قبّه بزرگى از طرف يكى از امراى ايوبى در سال 601 بر آن ساخته شد.

بر اين سخن، كه گفتهاند ممكن است اين محل قبر عثمان بن مظعون باشد، شاهدى نيست. به نوشته مَطَرى، ابراهيم در كنار قبر عثمان بن مظعون دفن شده است. (4) همچنين به نوشته برزنجى، براى زيارت عثمان بن مظعون، بايد محل مقبره


1- الدرة الثمينه، ص 463
2- نزهة الناظرين، ص 274
3- «و قبر عثمان شرقى البقيع فى موضع يعرف بحش كوكب»، التعريف، ص 43
4- التعريف، ص 43

ص: 410

ابراهيم پسر پيامبر (ص) را زيارت كرد. (1)

خانه امام سجاد و امام صادق:

در محله بنيهاشم كه از سال 1363 به بعد تخريب شد، دو منزل وجود داشت كه به «دار على بن الحسين» و «دار جعفربن محمد» (عليهما السلام) مشهور بود. اين مكان كه اكنون تخريب شده، در همان فضايى قرار داشت كه اكنون سنگفرش شده و ميان درِ اصلى بقيع تا حرم رسولخدا (ص) است. در منابع شيعه توصيه به خواندن نماز در اين دو خانه شده است. (2) اين نشانگر قدمت اين دو خانه است. سمهودى در كتابش از خانه ابوايوب انصارى و خانه امام جعفر صادق (ع) در اين محوطه ياد كرده است. (3) مطرى (741) در قرن هشتم، پس از شرحى درباره مزار اسماعيل فرزند امام صادق (ع)- كه در حال حاضر قبرش را به داخل بقيع انتقال دادهاند- مينويسد:

گفته ميشود زمينى كه اسماعيل در آن دفن شده و نيز اطراف آن در سمت شمال، خانه زين العابدين على بن الحسين- رضوان الله عليهم اجمعين- بوده، و ميان خانه اول و در مزار اسماعيل، چاهى منسوب به امام زين العابدين (ع) بوده است.


1- نزهة. الناظرين، ص 277
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 225
3- وفاء الوفا، ج 1، ص 732- 733

ص: 411

همين طور در سمت غربى مشهد اسماعيل، مسجد كوچك فراموش شده اى (مهجور) بوده كه به آن مسجد زين العابدين گفته مى شده است. (1) اين شرح مربوط به عرصه اى است كه در حال حاضر سنگفرش شده وديوارى سنگى كه روى آن نردههاى آهنى گذاشتهاند، آن را به عنوان بخش حاشيه اى مسجد، در ميان بقيع و مسجد النبى (ص) درآورده است.

خانه امام جعفر صادق (ع) نيز كه تا اين اواخر بر سرِپا بود، يكى از آثار متبرّك اين قسمت شمرده ميشد. بر اساس نوشته مطرى، خانه عثمان در مقابل باب جبرئيل بوده كه روزگارى هم به نام «باب عثمان» شهرت داشته است. خانه ابو ايّوب انصارى كه پيامبر (ص) مدت هفت ماه نخست هجرت را در آن زندگى ميكرد، در سمت قبله آن بوده است. خانه امام جعفر صادق (ع) نيز در همين سمت بوده كه به نوشته مطرى (م 741) تا زمان وى، آثار محراب آن مشخّص بوده است. (2)

دار النابغه

شمارى قبر از جمله قبر عبدالله، پدر پيامبر (ص) در محل دار النابغه بود كه اكنون در توسعه غربىِ مسجد، داخل مسجد شده است. از نظر تاريخى بدون ترديد، عبدالله پدر پيامبر (ص) در مدينه درگذشت و آنگونه كه شهرت يافته، قبر آن بزرگوار در محلّى كه


1- التعريف، ص 44
2- بنگريد: بهجة النفوس و الأسرار، ج 1، ص 174

ص: 412

بعدها به دار النابغه شهرت يافته، قرار داشته است. از اين محل، عكسهايى برجاى مانده و در حال حاضر، محل ياد شده در مسجدالنبى (ص) است. نايب الصدر شيرازى در سال 1305 از اين محل ديدن كرده و اشعار تركى كه در آنجا نوشته شده بوده، در كتابش آورده است. بر اساس اين اشعار، (1) اين بقعه در سال 1245 هجرى روى قبر پدر پيامبر (ص) ساخته شده است.

قبرِ پاكِ والدِ شاه رُسُلدُر بو مقام فضلِ حق، سلطان محمودك بو خير برترى

وصف اعمارنده پرتو جوهرى تاريخدُر قبر پاكيزه مقام والد پيغمبرى

ترجمه:

اين مقام قبر والد شاه رسل است، به فضل حق، اين كارى است متعلق به سلطان محمود.

درباره زمان ساخت اين بنا اين پرتو طلايى را مى شود گفت، اينجا «قبر مقام پاكيزه والد پيامبر» است.

مصرع اخير ماده تاريخ بناست كه سال 1245 را نشان ميدهد.


1- سفرنامه نايب الصدر، ص 232

ص: 413

موقعيت غزوه احد و آثار تاريخى آن
چگونگى مواضع مسلمانان و مشركان در جنگ احد

غزوه احد يكى از غزوات مهم صدر اسلام است كه در سال سوّم از هجرت رخ داد. اهميت اين جنگ در روند نزاعهاى متقابل ميان مسلمانان و مشركان، براى همه مسلمانان در گذر تاريخ شناخته شده است. خداوند در سوره آل عمران، آياتى را بدان اختصاص داده و از چند زوايه و بيشتر به دليل شكست مسلمانان آن را بررسى كرده است.

اين غزوه از چند ناحيه بايد بررسى شود:

1. مقدمات درگيرى.

2. اصل درگيرى.

3. آثار و تبعات درگيرى.

در بخش مقدمات درگيرى نيز چند بحث قابل طرح است، از جمله:

1. اقدام مشركان براى تلافى حادثه بدر.

2. آمادگى مسلمانان و مشاوره براى چگونگى جنگ با مشركان.

ص: 414

3. مسير حركت رسولخدا (ص) به سوى احد.

4. محل استقرار مشركان و مسلمانان.

آنچه به تناسب موضوع كتاب، افزون بر موضوعات بالا، در صدد بيانش هستيم، ارائه تصويرى جغرافيايى از محل استقرار دو سپاه با تكيه بر يادداشتهاى تاريخى و تحقيقات ميدانى است.

نكته قابل يادآورى آن است كه، دو مسأله سبب شده است تا با تفصيل بيشترى در اين باره سخن به ميان آيد:

نخست آن كه: منطقه احد، از مناطقى است كه زائران با عشق خاصى به زيارت آن ميروند و به دليل آن كه در اين منطقه يكى از نبردهاى سرنوشت ساز عصر پيامبر (ص) رخ داده، توجه ويژه اى به آن دارند.

دوم آن كه: در برخى از منابع، تصويرى به خطا از كيفيت درگيرى ارائه شده و لازم است بر اساس آنچه كه در منابع اصيل آمده، بازنگرى شود.

كوه و منطقه احد

پيش از ورود در بحث، لازم است اشاره كنيم كه كوه احد كه از شرق به غرب كشيده شده و البته مستقيم نيست، در فاصله پنج و نيم كيلومترى مسجد نبوى واقع است. در شمال اين كوه، جاده اى بزرگ ساختهاند كه به «طريق غيرالمسلمين» معروف شده و ميان آن جاده و كوه احد، كوهكهاى كوچكى مانند «جبل ثور» است كه در روايتى از پيامبر (ص)، آنجا حدّ شمالى حرم مدينه معين شده است. در سمت جنوب كوه احد، جاده دورشهر مدينه است؛ به طورى كه ميان اين جاده و كوه، مقبره حمزه، كوه رمات، مسجد سيدالشهدا، چشمه شهدا و وادى قنات و ميدانى وسيع است و در حال حاضر، توقفگاه اتومبيلها و محل دفاع مدنى است. در همين محدوده،

ص: 415

خانه هاى زيادى نيز ساخته اند.

در جنوب غربى كوه احد، باغهاى نخل و زمينهاى زراعى فراوانى است كه در نهايت به وادى عقيق منتهى ميشود.

نامگذارى اين كوه به «احد»، از آن روست كه منفرد است و به سلسله جبال اطراف پيوند ندارد. برخى نيز آن را با يگانگى خداوند قرين دانسته و نامگذاريش را به احد از اين روى توجيه كردهاند. نوشتهاند كه در جاهليت نام اين كوه «عنقد» بوده است. (1) رسولخدا (ص) كوه احد را سخت دوست ميداشت و درباره آن فرموده: «احُد جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ»؛ «احد كوهى است كه ما را دوست ميدارد و ما هم او را دوست ميداريم.»

اين روايت در مصادر حديثىِ مهم آمده و ترديدى در آن نيست.

كوه رمات يا جبل عينين

بدون ترديد كوه رمات همين كوه كوچكى است كه در جنوب احد واقع شده و قبر حضرت حمزه و ديگر شهداى احد، ميان آن و كوه احد فاصله انداخته است. طول كوه ياد شده، از شرق به غرب، حدود يك صد و پنجاه متر و عرض آن چهل متر است. عبور قنات از سمت شرقىِ آن، به ديواره آن بخش آسيب رسانده است به طورى كه آثار آن قابل مشاهده است. اين كوه، در دوره عثمانى، به عنوان محلى براى


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 85

ص: 416

نگاهبانى و ديدهبانى مورد استفاده بوده كه تا اين اواخر آثار آن ديده مى شد. در سالهاى اخير، همه آن بناها تخريب شد تا كوه شكل طبيعىِ خود را حفظ كند. (1) نامگذارى اين كوه به «عَيْنَين»؛ «دو چشمه»، از آن روست كه در كنار آن، وادى قنات و «عين الشهدا» قرار داشته است. (2)

چرا مشركان از شمال وارد مدينه شدند؟

ميدانيم كه مدينه در شمال مكه واقع است و طبيعى است اگر مسافرى بخواهد از شهر مكه به مدينه بيايد، ميبايست از جنوب شهر مدينه وارد شود. نقطه جنوبى مدينه منطقه قبا است؛ جايى كه رسولخدا (ص) در هنگام هجرت از مكه به مدينه، ابتدا به آن ناحيه وارد شد. بنابراين، جاى اين پرسش هست كه چرا مشركان مكه، در جنگ احد، از شمال وارد اين شهر شدند نه از جنوب؛ يعنى قبا؟

اين نكته را هم بايد يادآورى كرد كه در كنار كوه «سَلْع»، دو تپه يا كوهك بوده كه آن را «ثنيّةالوداع» ميناميدند. اين محل، براى بدرقه و وداع مسافرانى بود كه به شام عزيمت ميكردند يا از آنجا باز ميگشتند. روشن است كه تبوك و در امتداد آن شام، در شمال مدينه است، پس طبيعى است كه اين مسير، محل ورود و خروج مسافران شامىِ مدينه باشد. اكنون پرسش اين است كه چرا سپاهيان مشرك كه در جنگ احد و


1- معالم المدينة المنوره، مجلد اول، ج 1، ص 195
2- آثار المدينة المنوره، عبدالقدوس الأنصارى، ص 201

ص: 417

احزاب از مكه به مدينه ميآمدند، به جاى اينكه از قبا وارد شوند، اين شهر را دور ميزدند و از شمال به محدوده مدينه نفوذ ميكردند؟

پاسخ اين پرسش اين است كه شهر مدينه در حصارى نعل گونه يا به شكل

U

قرار داشت و كوه و سنگلاخ- منطقه حَرّه اى- و خانه آن را احاطه كرده بود. تنها يك راه نفوذ، آنهم در قسمت شمالى شهر يعنى قسمت بالاى نعل وجود داشت و حدّ فاصل ميان احد و سلع بود. و بايد گفت كه در اين بخش، هيچ گونه مانع طبيعى موجود نبود.

استثناها و به عبارت ديگر، راههاى نفوذ جزئىِ ديگرى هم در بخشهاى جنوبى جنوب شرقى- مدينه بود و مهمترين آن، ناحيه اى بود كه بنى قريظه سكونت داشتند. البته در ناحيه ديگرِ جنوب نيز، با وجود حرّه قبا كه اشاره به همان مناطق سنگلاخى است، راه سخت ديگرى نيز براى عبور و مرور انفرادى مسافران يافت ميشد و آن همان راهى است كه رسول خدا (ص) و مهاجران مكه، در هنگام هجرت، به تدريج از آنجا به شهر مدينه وارد شدند و ابتدا به محله قبا آمدند.

نكته مهم آن است كه مدخل ورودى شهر در ناحيه قبا، توان عبور دادن يك لشكر مجهّز سه هزار نفرى مشركان را نداشت. به همين دليل، آنان بايد از راهى ميآمدند كه چنين منطقه سنگلاخى در برابر آنان نباشد. به علاوه، آنان نياز به يك منطقه باز براى جنگ با مسلمانان را داشتند كه تنها در شمال مدينه يافت ميشد. از اين رو، بايد شهر را از جنوب به سمت شمال دور ميزدند و از آنجا وارد ميشدند. در سمت بنى قريظه، يعنى جنوب شرقى نيز امكان ورود نبود؛ زيرا در آن ناحيه، بنى قريظه سكونت داشتند و آنان به دليل قرارداد و پيمانى كه با مسلمانان بسته بودند، اجازه عبور دادن سپاه مشركان به مدينه را نداشتند.

ص: 418

بنابراين، راه نفوذ سپاهيان مشرك به مدينه، منحصر به قسمت شرقى كوه احد بود كه آغازِ يك منطقه باز و زراعى بود. درست به همين دليل است كه در جنگ خندق نيز مشركان مكه، نه از جنوب، بلكه از همين قسمتهاى شمالى يا به عبارتى، شرق كوه احد وارد مكه شدند. آنان وقتى به دليل وجود خندق، راه نفوذشان بسته شد، در انديشه راه نفوذ از منازل بنى قريظه افتادند.

مسير رسولخدا (ص) از مدينه تا احُد

مسيرى كه اكنون به نام «طريق سيدالشهدا» شهرت دارد، به طور تقريبى، همان مسيرى است كه رسولخدا (ص) و يارانش براى نبرد با دشمنان مشرك، از مدينه تا احد طى كردند. فاصله ميان مسجد نبوى با كوه، به تقريب، پنج كيلومتر و نيم است. در اين مسير، در سمت راستِ لشكرِ اسلام؛ يعنى شرق مدينه، حرّه شرقى قرار داشت و در سمت غرب، كوه سلع. پس از كوه سلع، تا كوه احد، زمين نخلستانى و زراعى بود كه تا دامنه احد، در شمال، امتداد داشت.

دو طايفه مهم در بخشى از مسير مدينه تا احد زندگى ميكردند. نخست طايفه بنى عبداشهل كه رسولخدا (ص) توقفى در محله آنان داشتند. مسجد اين طايفه همان مسجدى است كه به نام «مسجد البُحير» يا «مسجد الأسواف» يا «مسجد السجده» شهرت داشته و اكنون به نام «مسجد ابوذر» معروف است. (1) پس از آن، يك بناى كوچك معروف به شيخين، متعلق به يك پيرزن و پيرمردى


1- درباره اين مسجد بنگريد: المدينة بين الماضى و الحاضر، صص 329- 326؛ التحفة اللطيفه، ج 1، ص 67

ص: 419

بود كه رسولخدا (ص) در آنجا هم توقف كوتاهى داشت و «مسجد الدرع» كه اكنون موجود است، يادگار رسولخدا (ص) در آن اقامت كوتاه است. گفته اند كه حضرت نماز مغرب و عشا را در آنجا گزاردند و تا صبح روز بعد همانجا ماندند. اين مسجد بعدها به نامهايى چون «مسجد الدرع»، «مسجد البدائع» و «مسجد الشيخين» خوانده ميشد. (1) عنوان «درع» بدان دليل است كه رسولخدا (ص) در آنجا درع و زره پوشيد. هر چند اين مسأله در كتابهاى تاريخى نقل شده (2) اما برخى آن را نپذيرفته و گفته اند كه رسولخدا (ص) در مدينه زره پوشيد. (3) در نقلهاى تاريخ آمده است كه زمان حضور رسولخدا (ص) در محل شيخين، مشركان از دور، سپاه اسلام را ميديدند و هر دو سپاه نيروهايى را جهت حفاظت از خود آماده كردند. بنابراين، البدائع، در نزديكى احد، با فاصله تقريبى يك ونيم كيلومتر بود و مشركان در شمال كوه سَلْع و غربِ كوه احد، در همان دشت زراعى كه بخشى از آن «جُرف» ناميده مى شد، مستقر بودند.

در امتداد اين مسير؛ يعنى طريق سيد الشهدا، طايفه بنو حارثه زندگى ميكردند. دو طايفه بنى عبداشهل و بنوحارثه، زمينهاى حد فاصل دو حرّه و دامنه جنوبى احد


1- تاريخ المعالم المدينة قديماً و حديثاً، ص 133
2- المغازى، ج 1، ص 219
3- المدينة بين الماضى و الحاضر، ص 374

ص: 420

را داشتند و كشت ميكردند. مسجد طايفه بنو حارثه را اكنون «مسجد المستراح» مينامند واين از بابت استراحت حضرت در آنجا- در سفر جنگى به سمت احد يا موضع ديگر- دانسته شده است.

واقدى در روايتى، مسير را از مدينه به بدائع، از آنجا به زقاق الحِسْى و پس از آن تا شيخين، تا ابتداى ثنيّه دانسته كه نشان از تفاوت محل بدائع با شيخين است. با اين حال، حتى قبل از قرن دهم، مسجد بدائع با مسجد شيخين يكى دانسته شده است. (1) عبارت او چنين است:

«... حَتّى سَلَكَ عَلَى الْبَدائِع، ثُمَّ زُقاق الْحِسْى، حَتّى أَتى الشَّيخَين حَتّى انتهى الى رأس الثنيّة (2) ... فَباتَ رَسُولُ اللهِ بِالشَّيخَين». (3) زمانى كه نماز مغرب و عشا در محل مسجد الدرع خوانده شد، مشركين كه ناظر سپاه مسلمانان بودند، تا مرز و كناره حرّه جلو آمدند؛ «وَتَدْنوا طَلائِعَهُم حَتّى تَلْصِق بِالْحَرَّة فَلا تَصَعَّد فِيها حَتّى تَرْجع خَيْلُهُم وَيهابون موضع الحرّة و محمدبن مسلمة» (4)


1- عمدة الاخبار فى المدينة المختار، ص 204
2- المغازى، ج 1، ص 215
3- همان، ج 1، ص 216
4- همان، ج 1، ص 217

ص: 421

طليعه سپاه آنان تا نزديكى حره آمد اما وارد آنجا نشد؛ چرا كه از زمين حرّه وجود محمد بن مسلمه در آنجا ترس داشتند.

اين حرّه بايد حرّه شرقى باشد؛ يعنى مشركانِ مسلّط بر اين منطقه تا اين سوى مدينه به سمت حرّه شرقى و البته تا ابتداى آن آمدند.

به هر روى، سحرگاه، رسولخدا (ص) برخاست و دستور داد تا راهنمايان، آنها را به محلّى هدايت كنند كه داراى موقعيتى مناسب باشد: «... يُخْرِجَنا عَلَى الْقَومِ عَلى كَثَب» (1) «كثب» به معناى تجمع و قرب آمده است؛ يعنى ما را به نقطه اى ببرند كه در نزديكى به دشمن باشيم. در اين مسير منازل بنو حارثه بوده كه ممكن است در طى مسير در چند نقطه متمركز بودهاند «... فَسَلَكَ بِهِ فى بَنُو حارِثَة ثُمَّ أَخَذَ فى الأمْوال»؛ «حضرت را از ميان بنى حارثه و از باغات آنها عبور دادند.»

در اينجا، سپاه اسلام از ميان بستان يكى از طايفه بنو حارثه با نام «مربع بن قيظى» گذشت. اين شخص منافق بود و اعتراض او منجر به درگيرى لفظى ميان بنيعبداشهل و بنو حارثه شد. اين طايفه، زمينهايى در اين نواحى داشتند. عبداشهل بيشتر در جنوب اين منطقه نزديك به مدينه و بنو حارثه در قسمت شماليتر زندگى ميكردند. وقتى رسولخدا (ص) در مسير شمال به سمت احد


1- همان، ج 1، ص 218. عبارت ابن اسحاق از قول رسولخدا 9 چنين است: «مَنْ رجل يخْرج بِنا عَلَى الْقَومِ مِنْ كَثَب؛ اى مِنْ قُرْب، مِنْ طَرِيق لايَمُرُّ بِنا عَلَيهِم». السيرة النبويه، ج 3، ص 69 تصحيح مصطفى السقاء و ....

ص: 422

حركت كرد، دشمن سپاه خود را آماده كرد. (1) اكنون ميتوان گفت كه مسلمانان در شمال شرق و مشركان در شمال غرب، با فاصله نزديكى- شايد 500 تا هفتصد متر- بودهاند. رسولخدا (ص) راه را به سمت احد ادامه داد و بالاتر رفت. واقدى ميگويد: «... حَتّى انْتَهى الى ارْضِ ابْنِ عامِرْ الْيَوم». از آنجا تا احد رفتند، جايى كه (به قول واقدى) امروز پل قرار دارد: «فَلَمّا انْتَهى رَسُولُ اللهِ الى احُد- الى مَوْضِعِ قَنْطَرَةِ الْيَومِ- جاءَ وَ قَدْ حانَتْ وَقْتُ الصَّلاة»؛ «سرانجام رسولخدا (ص) به جايى رسيد كه امروزه پل قرار دارد و زمان نماز فرا رسيده بود.» اين نماز، نماز صبح بوده است. قنطره نيز يا روى قناتى بوده كه آب آن از شرق به غرب، در دامنه جنوبىِ كوه احد جارى بوده و يا از شمال به جنوب؛ يعنى از درون شعب كوه احد- برابر مقبره حمزه، بر وادى بوده است كه اكنون نيز اين دو قنات به هم متصل هستند و روى نقطه اتصال، پلى قرار دارد. شايد در آن زمان، كمى بالاتر از نقطه فعلى، به سمت شرق بوده است.

محل استقرار سپاه اسلام و سپاه قريش

سپاه اسلام، صبح روز شنبه هفتم شوّال سال سوم هجرت، وارد منطقه احد شد. حركت آنان از كنار حرّه شرقى، از جنوب به شمال بوده است. عبارت ابن اسحاق در بيان محل استقرار سپاه اسلام چنين است: «وَمَضى رَسُولُ اللهِ (ص) حَتّى نَزَلَ الشِّعْبُ مِنْ


1- المغازى، ج 1، ص 219

ص: 423

احُد فى عَدْوَة الْوادى الَى الْجَبَلِ فَجَعَلَ ظَهْرَهُ وَ عَسْكَرَهُ الى أُحُد». (1) رسولخدا (ص) رفت تا به شعب رسيددهانه موجود در ابتداى احد، كه تا عمق نزديك به يك كيلومترى ادامه دارد- در آنجا، در ابتداى وادى ايستاد و احد را پشت سرگذاشت و قرارگاهش را همانجا مستقرّ كرد.

شِعب احُد محلّى شناخته شده است كه در حال حاضر، در قسمت غرب كوه احد، برابر مقبرة الشهدا و كوه رمات واقع است. شعب مزبور تا عمق نهصد تا هفتصد مترىِ داخل كوه احد ادامه مييابد و وادى موجود در ميان اين شعب، آبهاى حاصل از باران باريده شده در درون احد را به بيرون و به سمت فضاى باز جنوب احد؛ يعنى منطقه جُرْف هدايت ميكند. منتهاى آن در درون احد مسدود است.

طبق نقل ابن اسحاق، حضرت قرارگاه را در مدخل اين شعب قرار داده است. اين همان عدوة الوادى است كه در عبارت ابن اسحاق آمده است. طبعاً قرارگاه در مدخل شعب بوده و سپاه قدرى جلوتر مستقر شده است، آن گونه كه پشت سپاه اسلام كوه احد بوده و سمت چپ آنها كوه رمات يا عينين. در اين وقت، سپاه مشركين در جنوب كوه احد وغرب كوه رمات و طبعاً با فاصله اى قابل قبول از احد و محل استقرار سپاه اسلام مستقر شده است.

عبارت واقدى درباره محل استقرار سپاه اسلام چنين است: «فَجَعَلَ (رَسُولُ الله) احُداً خَلْفَ ظَهْرِهِ وَ اسْتَقْبَلَ الْمَدِينَةَ وَ جَعَلَ عَيْنَين عَنْ يَسارِهِ» (2)؛ «رسولخدا (ص) احد را


1- السيرة النبويه، ج 3، ص 69
2- المغازى، ج 1، ص 220، طبقات الكبرى، ج 1، ص 39

ص: 424

پشت سر، مدينه را روبرو و كوه عينين را در چپ خود قرار داد.»

نظريه ديگرى كه واقدى نقل كرده، آن است كه: حضرت پايينتر آمد، به طورى كه كوه رمات در پشت سر حضرت قرار گرفت. آنگاه پشت به خورشيد كرد، در حالى كه دشمن در برابر او بود. در اين حال مشركان در دشتِ واقع در جنوب غرب احد موضع گرفته بودند؛ در حالى كه پشت آنان به مدينه و رويشان به سوى احد بود.

واقدى مينويسد: «وَ أَقْبَلَ الْمُشْرِكُون، فَاسْتَدْبَرُوا الْمَدِينةَ فِى الوادِى وَ اسْتَقْبَلُوا احُداً» (1)؛ «مشركان پشت به مدينه در ميان وادى و روبروى احد بودند.»

بنابراين سپاه اسلام در پشت سر، احد را داشتند كه پناه بسيار مناسبى بود. سمت چپ آنان يعنى شرق، كوه رمات بود. تنها دشوارى، فاصله ميانِ رمات و احد بود كه ميبايست به طريقى مراقبت ميشد. اين كارى بود كه با استقرار تيراندازان روى رمات، جبران شد.

در اين وقت، دشمن هم در جنوب و جنوب غربى آنها در وادى مستقر بود. اين وادى ادامه وادىِ خارج شده از شعب احد بود. درگيرى در همين ناحيه ميان آنها رخ داد؛ جايى كه منطقه اى باز و وسيع و گسترده بود و ميدانى براى تاخت وتاز.

چرا رسولخدا (ص) پنجاه سرباز بر كوه رمات قرار داد؟

يك اشتباه عمومى در ميان شمارى از راهنمايان زائران و احياناً برخى از


1- المغازى، ج 1، ص 220

ص: 425

نويسندگان شايع است و آن اين است كه: محلّ عبور سپاه خالد در هجوم غافلگيرانه به مسلمانان را از پشت سر و از شعب موجود در ميانه احد؛ يعنى وادى بيرون آمده از دل كوه احد در برابر مقبرة الشهدا ميدانند. براى نمونه، ميرزا محمد مهندس، در جزوه مختصرى كه با عنوان «الوجيرة فى تعريف المدينه» نوشته، پس از اشاره به شعب چنين آورده است:

«اين همان درّه اى است كه در روز جنگ احُد حضرت رسول الله (ص) به كمان داران سپرد تا آن را محافظت نمايند، ليكن آنها به طمع غنيمت از اين محل رفتند و مخالفان به اين درّه رفته و شكست بر لشكر اسلام وارد كردند.» (1) همين نظريه را استاد محمدباقر نجفى در جلد دوم كتاب «مدينهشناسى» ارائه كرده و نقشه اى نيز بر همان مبنا كشيده است. (2) با توجه به آنچه در منابع تاريخى آمده، بدون ترديد، اين نظريه خطا و اشتباه است. (3) محلّى كه مسلمانان انتخاب كرده بودند، از قسمت پشت سر (شمال) امنيت


1- به سوى ام القرى، ص 319
2- مدينه شناسى، ج 2، ص 269
3- اين خطا در كتاب «اطلس تاريخ اسلام» از صادق آئينهوند نيز وجود دارد، چنان كه در صفحه 41 به شكاف كوه احد براى عبور حمله كنندگان اشاره كرده و در نقشه شماره 6 نيز كه اختصاص به غزوه احد دارد، باز به همان صورت نشان داده است.

ص: 426

داشت و اين به دليل كوهِ برافراشته احد بود كه منفذى به آن سوى نداشت. تنها سمت چپ آنها (قسمت شرق) حدّ فاصل كوه رمات و احد مشكل داشت. رسولخدا (ص) در اين انديشه بود كه اين ناحيه را نيز امنيت بخشد. اين تأمين دو دليل داشت:

1- جلوگيرى از حمله دشمن از پشت سر به سپاه اسلام، مسأله اى كه اتفاق افتاد.

2- ممانعت دشمن از دستبرد به قرارگاه مسلمانان، كه در مدخل شِعب بود.

بنابراين، رسولخدا (ص) تصميم گرفت با مستقر كردن پنجاه نفره تيرانداز بر بالاى رمات، مسلمانان كنترل حدّ فاصل ميان احد و رمات را، كه منتهى به قرارگاه مسلمانان ميشد، در دست بگيرند.

اكنون پرسش اين است كه نيروهاى تيرانداز مستقر بر بالاى كوه رمات، بايد كدام منطقه را حفاظت ميكردند و با تيراندازى خود مانع از نفوذ دشمن از كدام ناحيه ميشدند؟

آنچه منطقى به نظر ميرسد اين است: كسى كه بر روى جبل رمات ايستاده، بايد مراقب جنوب به سمت شرق باشد و مانع دور زدن رمات به وسيله دشمن شود. چون سمت شمال به وسيله كوه احد مسدود است و تنها راه نفوذ دشمن، جنوب رمات است كه ميتواند از سمت غرب (محل استقرار سپاه مشركين) به شرق حركت كند و كوه رمات را دور بزند و از شرق به غرب، از حدّ فاصل احد و رمات بگذرد و از پشت به قرارگاه و حتى به سپاه مسلمانان حمله كند. (به نقشه بنگريد) اين محدوده ديد تيراندازان روى كوه رمات است. در اين صورت قابل تصور نيست كه تيراندازانِ روى جبل رمات، مراقب حمله از ناحيه ديگرى باشند.

زمانى كه خالد با سپاهش بر سر مسلمانان تاخت، مسلمانان آمادگى دفاع نداشتند. نظمشان در هم ريخته بود؛ بسيارى سلاح را بر زمين گذاشته و به جمع آورى غنيمت

ص: 427

مشغول بودند.

با حمله دشمن، آنان سراسيمه بدين سوى و آن سوى گريختند و بر روى هم شمشير كشيدند! روشن بود كه مسلمانان شكست خوردهاند. بسيارى به سوى شعب موجود در كوه احد و حتى روى كوه گريختند؛ برخى نيز به هر سوى كه توانستند فرار كردند. رسولخدا (ص) همراه چند تن از يارانش، پس از درگيرى سختى، خود را به آرامى به سمت شِعْب احد كشاندند. آنان اندكى به درون شعب رفتند و آنگاه بر بالاى كوه احد (سمت راست شعب) پناه گرفتند و در سايه غارى كوچك نشستند.

هدف ما در اين مقال، بيان شواهدى است كه ميدان جنگ در سمت غربىِ كوه رمات بوده و پس از آغاز شدن فاجعه، به سمت شعبِ احد كشيده شده است و حضرت با رفتن به داخل شعب و بالا رفتن از كوه، از شرّ مشركان امان يافته است.

شواهد تاريخى دور زدن كوه رمات به دست خالد

رسولخدا (ص) تيراندازان را به فرماندهى عبدالله بن جُبَير بن نعمان بر جبل رمات گماردند؛ چرا كه از پشتِ سرِ سپاه اسلام كاملا در هراس بودند. اين هراس جز از راهى كه سرانجام خالد حمله كرد، معنا نداشت. پيامبر (ص) خطاب به تيراندازان فرمود: «پشت سر ما را حمايت كنيد، ما ترس آن را داريم كه از آن سوى بر ما حمله كنند.» (1) واقدى مينويسد: تيراندازان پشت لشكر اسلام را حفاظت ميكردند. آنها با تيراندازىِ خود مشركان را وادار به فرار كردند؛ «وَالرُّماة يَحْمون ظُهُورَهُم يَرشُقُون خَيل


1- المغازى، ج 1، ص 224

ص: 428

الْمُشركِين بالنبل فَتَوَلّى هَوارب»؛ تيراندازان پشت سپاه اسلام را حمايت كرده تير به سوى اسبان مشركان ميانداختند و آنان را فرارى ميدادند.» يكى از تيراندازان كه سالها بعد زنده مانده بود، ميگفت: هر تيرى كه در آن روز انداختيم يا به اسبى خورد يا به انسانى. (1) اين دو نقل حكايت از آن دارد كه تيراندازان مسير حمله سپاه خالد را زير ديد داشتهاند و چند بار كه خالد همراه عكرمه تلاش كردند از آن مضيق و تنگه؛ يعنى حد فاصل احد و رمات عبور كنند، با تيراندازى شديد سربازان مستقر در جبل رمات مواجه شدند و با دادن تلفاتى ناگزير بازگشتند. اما درست زمانى كه كوه از تيرانداز خالى شد، آنها به راحتى عبور كردند. در اين صورت، منطقه مورد استفاده سپاه خالد در تيررس ديد و تير مسلمانان بود، در حالى كه اگر قرار بود آنها احد را دور بزنند از اصل در تيررس ديد سربازان مستقر در رمات قرار نميگرفتند.

نسطاس غلام صفوان بن اميّه، آن لحظه در جمع مشركانى بود كه در احد حاضر شدند، اما به دليل آن كه غلام بود در قرارگاه ماند تا از اموال صفوان بن اميه مراقبت كند. او ميگويد: لشكر ما شكست خورد و سپاه محمد (ص) وارد قرارگاه ما گرديد، من هم به اسارت در آمدم ... درست زمانى كه من در بند بودم، نگاهم به كوه (رمات) افتاد. سپاه (قريش) را ديدم كه بدان سوى روى آوردند و داخل در قرارگاه (مسلمانان) شدند، در حالى كه هيچ مانعى سر راهشان نبود؛ زيرا سنگرى كه تيراندازان مراقبش بودند، از بين رفته بود و آنان (يعنى تيراندازان مسلمان) براى غارت


1- همان، ج 1، ص 225

ص: 429

به سوى ما آمده بودند ... زمانى كه لشكر ما بر سر آنان ريخت، بر سر كسانى فرود آمد كه با آرامش به غارت مشغول بودند، بنابر اين به راحتى شمشير را در ميان آنان نهاد و كشتار سختى كرد. در اين لحظه، مسلمانان از هر سوى ميگريختند و آنچه از غنايم فراهم آورده بودند، رها ميكردند و از قرارگاه ما بيرون ميرفتند. (1) اين نقل نشان ميدهد كه نسطاس شاهد همه ماجرا بوده است. وى تيراندازان را ديده است كه به قصد تصاحب غنايم مشركان از كوه رمات پايين آمدند. همچنين سپاهيان مشرك، به رهبرى خالد را ديده است كه از كوه رمات- كه اينك تيراندازى بر آن نبوده و يا اگر بوده به سرعت از بين رفته بودند- گذشتند و بر لشكرگاه مسلمان فرود آمدند. اين خبر نشانگر آن است كه نسطاس از ميان دشت مقابل احد، سمت شمال و شمال شرق خود را در اطراف رمات و دامنه احد تماشا ميكرده و شاهد همه آنچه در صحنه رخ داده، بوده است. زمان اين تحوّل و دگرگونى در سرنوشت جنگ به قدرى كوتاه بوده كه، وقتى مسلمانان مشغول جمع آورى غنايم بودند و هنوز اشيايى در دستشان بوده، يكباره مواجه با هجوم سپاه خالد ميشوند و به سرعت اوضاع تغيير مييابد. روشن است اين فرض كه سپاه قريش، طول 6 كيلومترى احد را- كه رفت و برگشت آن 12 كيلومتر ميشود- دور زده باشد، نادرست است.

ابونمر كنانى ميگويد: روز احد ما (مشركان) فرار كرديم و اصحاب محمد (ص) به غارت قرارگاه و لشكر ما پرداختند. من به حدّى از صحنه دور شدم كه پايم به كوه


1- المغازى، ج 1، صص 230 و 231

ص: 430

جماد (در قسمت غربى ميدان جنگ) رسيد. در آن لحظه بود كه لشكر ما بر مسلمانان حمله كرد. (1) رافع بن خديج ميگويد: وقتى تير اندازان پايين آمدند و شمارى اندك باقى ماندند، خالد بن وليد به كوه (رمات) نگاه كرد و ديد كسان اندكى بر آنند. پس به سرعت با لشكر حمله برد و عكرمة بن ابى جهل هم به دنبال او رفت. آنها بر چند تنِ باقى مانده يورش بردند. افراد تيراندازِ باقى مانده تيراندازى كردند تا همه كشته شدند. (2) اين نقل نيز حكايت از آن دارد كه خالد كوه رمات را مشاهده ميكرده و مراقب بوده تا فرصتى به دست آورد. در لحظه اى كه در حدود چهل نفر از تيراندازان از رمات پايين آمدند، او فرصت غنيمت شمرده تا حمله كند. همه اين كارها برق آسا انجام شده است.

ابن عباس هم ميگويد: «فلمّا أخلّ الرُماة تلك الخلّة الَّتى كانُوا فيها، دخلت الخيل مِن ذلك المَوضِع على اصحاب النّبى (ص)» (3)؛ «زمانى كه تيراندازان اين فاصله را ترك كردند، اسبان دشمن از اين موضع بر اصحاب پيامبر (ص) يورش بردند.»


1- المغازى، ج 1، ص 261
2- المغازى، ج 1، ص 232؛ طبقات الكبرى، ج 1، ص 41
3- مسند احمد، ج 4، ص 209

ص: 431

واقدى در خبر ديگر آورده است كه خالد چند بار كوشيد تا از قسمت چپ پيامبر (ص)- كه همان سمت جبل رمات بود- عبور كند يا از دامنه كوه (احد) حملهور شود؛ اما تيراندازان مانع او ميشدند. اين كار چند بار تكرار شد؛ ليكن مسلمانان جلوگيرى كردند. (1) اين عبارت به خوبى اشاره دارد كه خالد از قسمت چپ سپاه اسلام قصد حمله داشته است؛ «وَكُلَّما اتى خالِد مِن قِبَلِ مَيْسرة النّبىّ (ص) ليَحوز حتّى يَأتِىَ مِن قِبَلِ السَّفح فَيَردّه الرُّمات حَتّى فَعَلوا ذلك مراراً»؛ «چندين بار خالد كوشيد از سمت چپ پيامبر عبور كند تا از دامنه كوه، بر مسلمانان بتازد، ليكن تيراندازان مانع شدند.»

به گمان قوى، خالد از آغاز جنگ، در جنوب رمات، به فاصله اى قابل توجه در كمين بوده تا به سمت شرق رفته، كوه رمات را دور بزند و از سَفْح جبل؛ يعنى درست از پايين كوه احد، يا به عبارتى دامنه احد به مسلمانان حمله كند. به هر روى جاى ترديد نيست كه خالد قصد دور زدن كوه رمات از پايين به بالا را داشته تا در دامنه احد از پشت بر مسلمانان يورش برد و چنين كرد.

آثار فعلى احد

ايستادن روى كوه رمات و نگريستن به دامنه احد، هر فردى را متأسف و ناراحت ميكند و به ياد خاطره اى تلخ مياندازد؛ ماجرايى كه سبب شهادت بسيارى از اصحاب پاك رسولخدا (ص) به ويژه سيد الشهدا، حمزه شد. بيگمان اين منطقه عبرت آموزترين نقطه اى است كه انسان در مدينه فعلى ميتواند آن را بنگرد.

مسير رسولخدا (ص) پس از خاتمه جنگ

نتيجه يورش سپاه شرك، تفرقه و پراكندگى و فرار مسلمانان بود. در اين ميان، رسول خدا (ص) از اهداف اصلىِ مشركان بود، اما به دليل پوشيده بودنِ صورتِ آن حضرت، كسى ايشان را نشناخت. شمارى از مسلمانانِ آگاه؛ از جمله امام على (ع) و ابودجانه در كنار رسولخدا (ص) بودند و پس از متفرّق كردن سپاهيانى كه آنان را در


1- المغازى، ج 1، ص 229

ص: 432

تنگنا قرار داده بودند، همراه آن حضرت به درون شعب آمدند. مشركان سرمست از پيروزى، در آن لحظه به داخل شعب نيامدند و تنها در همان فضاى دشت گونه منطقه جرف به تعقيب مسلمانان فرارى، مُثله كردنِ شهدا و احياناً جمع آورى وسايل موجود پرداختند. در اين باره كه رسولخدا (ص) داخل شعب شدند كمترين ترديدى نيست. اين همان شعبى است كه برخى مبلغان كاروانها، در سر مزار حمزه، از دور به عنوان شكاف كوه يا تنگه اى كه دشمن از آن عبور كرده نشان ميدهند!

زمانى كه يكى از مشركان با به شهادت رساندن مصعب، گمان كرد پيامبر (ص) را كشته و خبر آن را اعلام كرد، ابوسفيان از خالد در اين باره پرسيد. خالد كه متوجه ورود رسول خدا (ص) به شعب شده بود، به ابوسفيان گفت: «رَأَيتُهُ أَقْبَل فى نَفَر مِن اصْحابِهِ مُصعدين فى الْجَبَل»؛ «او را همراه شمارى از اصحابش ديدم كه از كوه بالا ميرفت.» (1) كعب بن مالك ميگويد: وقتى مردم متفرق شدند، من نخستين كسى بودم كه رسول خدا (ص) را شناختم و به مؤمنان بشارت زنده بودنِ او را دادم. او ميافزايد: من در آن لحظه در شِعب بودم و رسولخدا (ص) اشاره كرد كه ساكت شوم (2) تا سبب شناخته شدن پيامبر (ص) نشود. طبعاً در آن لحظه هنوز خطر كاملا دفع نشده بود.

نملة بن ابى نمله نيز ميگويد: وقتى مسلمانان شكست خوردند، رسولخدا (ص) را


1- المغازى، ج 1، ص 237
2- همان، ج 1، ص 236

ص: 433

با شمارى از اصحابش، از مهاجر و انصار ديدم كه بر گردش حلقه زده و همراه او به شعب رفتند. در آن هنگام، مسلمانان نه پرچمى داشتند و نه دسته اى منظم. اين در حالى بود كه مشركان در وادى به راحتى رفت و آمد ميكردند و هيچكس مانع آنان نبود. «1» تا زمانى كه دشمن در وادى و آن نواحى بود، پيامبر (ص) در شعب ماند، اما پس از رفتن آنان، از شعب پايين آمدند و به جمع آورى شهدا پرداختند. افرادى كه فرار كرده بودند، به تدريج بازگشتند؛ از شهر نيز زنان به آن سوى آمدند و همه به دفن شهدا، كه بسيارى مثله شده بودند، مشغول شدند.

مسجد فُسْح

زمانى كه رسولخدا (ص) به شِعبِ درون كوه احد رفتند، در فاصله تقريبى پانصد تا هفتصد متر، در سمت راست شعب، در پايين كوه، در شِعبى كه نامش شعب جِرار بوده، در محلى نماز ظهر و عصر را خواندند. اين محل بعدها مسجد شد و به نام مسجد فُسح يا فسيح شهرت يافت كه البته تطبيق اين نام- به معناى مسجد گشاد و فراخ- بر مسجدى به اين كوچكى دشوار مينمايد.

__________________________________________________

(1). همان، ج 1، ص 238

ص: 434

در برخى از منابع آمده است كه آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللهُ لَكُمْ ...) در اين باره نازل شده است. (1) همان طور كه سمهودى گفته، نقلِ قابلِ اعتمادى در اين باره وجود ندارد. احتمال ضعيف ديگر آن است كه نام اصلى آن، مسجد سَفْح- به معناى مسجد پايين كوه- بوده كه به خطا فَسْح خوانده شده است. اين نيز گرچه از لحاظ واقعى قابل قبول است، اما احتمالى بيش نيست.

در نقلى ديگر آمده است: «أَنَّ النَّبىّ (ص) صَلّى فى الْمَسْجِدِ الصَّغِير الَّذى بِأُحُد فى شِعْب الجَرار عَلى يَمِينِك، لازِقاً بِالْجَبَل». (2) مسجد ياد شده از كهنترين مساجد منطقه احد بوده و در روايات ائمه (عليهم السلام) نيز توصيه اكيد به خواندن نماز در آن شده است. اين روايت در ادامه خواهد آمد.

بناى فعلى اين مسجد، يك چهار ديوارى مخروبه است كه ديوار دو طرف آن ويران شده و اطراف آن را نرده آهنى كشيدهاند. اين نرده هم زمانى كه در سال 1375 رؤيت شد، رو به ويرانى بود. در ميان مسجد كه مساحت تقريبى آن بين پانزده تا بيست متر مربع است، مصالح ناشى از ويرانى مسجد، در داخل و بيرون آن ريخته شده است. بديهى است كه در تخريب آن، عمد در كار بوده تا مورد تبرك مسلمانان قرار نگيرد؛ در عين حال، كسانى بودهاند كه به رغم اين تعمد، با كشيدن اين نرده


1- وفاء الوفا، ج 3، ص 348
2- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 57

ص: 435

قصد حفاظت از اين اثر دينى- تاريخى را داشتهاند. اميد ميرود كه در فضاى جديد سعودى، اين مسجد به زودى بازسازى شود.

پنجاه متر بالاتر از مسجد، در ارتفاع بيست مترى، غارى كوچك است كه گفته اند آن حضرت ابتدا در آن غار مخفى شدند. اين مطلب، گرچه مشهور است، اما مستند تاريخى ندارد. (1)

مسجد الثنايا

مسجد ثنايا كه به نام مبارك دندانهاى شكسته پيامبر (ص) در غزوه احد است، مسجد ديگرى است كه در دامنه كوه احد و پيش از شِعب واقع شده و در فاصله پانصد قدمى مقبرة الشهدا بوده است. حسام السلطنه ميگويد: مسجد الثنايا ... داراى صحن كوچك وگنبدى است، به درون آن رفته، در محرابش دو ركعت نماز خوانديم و اين مسجد بالاتر از بقعه حمزه، در شمالى آن واقع است. (2) اين مسجد در محلى ساخته شده كه عتبةبن ابى وقّاص دندان مبارك رسولخدا (ص) را شكست. اكنون مسجدى بالاتر از مقبره حمزه، در ابتداى محله احد- كه امتداد محله در داخل شعب است- وجود دارد. به نظر ميرسد همان مسجد ثنايا باشد. با اين حال، پس از


1- ابن شبه روايتى نقل كرده كه ضمن آن تصريح شده كه حضرت داخل اين غار در كوه احد نشدند. تاريخ المدينةالمنوره، ج 1، ص 76
2- سفرنامه مكه، حسام السلطنه، ص 154

ص: 436

تخريب اين مسجد توسط وهابيها، بعيد است كه كسى جرأت بازسازى آن را يافته باشد. بنابر اين، بايد گفت مسجد ياد شده از ميان رفته است.

ميرزا محمد مهندس در سال 1294 نوشته است: به فاصله سه ربع ساعت از مدينه، مرقد حضرت حمزه سيد الشهدا (ع) است و در شمالش به بُعد پانصد قدم، تقريباً محل صدمه خوردن دندان مبارك حضرت رسول الله (ص) و در هشتصد و شانزده قدمى مقبره حضرت حمزه، در انتهاى درّه مسجدى است كه حضرت رسول الله در روز احد در حالت جراحت و به تنهايى در اين مكانى كه مسجد است نماز خواندهاند و حضرت صادق (ع) به عقبةبن خالد فرمودند كه در اين مسجد نماز بخوان. (1) سخن امام صادق (ع) چنين است:

«... فاذا قضيتَ هذا الجانب أتيتَ جانب احد فَبَدأتَ بِالْمَسجد الَّذى دون الحرّة فَصَلَّيتَ فِيه، ثُمَّ مَرَرْتَ بِقَبر حَمْزَةبن عبدالمطّلب فَسَلَّمتَ عَلَيه، ثُمَّ مَرَرْتَ بِقُبُور الشهداء فَقُمْتَ عِنْدَهُم فَقُلْتَ: «السَّلامُ عَلَيكُمْ يا أَهْلَ الدِّيار، أَنْتُم لَنا فَرَط وَ انّا بِكُمْ لاحِقُون»، ثُمَّ تَأتى الْمَسْجِد الَّذى كانَ فى الْمَكان الواسِع الى جَنْب اْلجَبَل عَنْ يَمِينِكَ حِينَ تَدْخُلُ أُحداً فَتُصَلِّى فِيهِ فَعِنْدَهُ خَرَجَ النَّبى (ص) الى احُد حِينَ لَقى الْمُشْرِكِين فَلَمْ يَبْرَحُوا حَتّى حَضَرت الصَّلاة فَصَلّى فِيهِ، ثُمَّ مُرْ ايضاً حَتّى تَرْجِع فَتصلّى عِنْدَ قُبُور الشهداء ما كَتَبَ اللهُ لَكَ». (2)


1- به سوى ام القرى، «الوجيز فى تعريف المدينه» ص 319
2- الكافى، ج 4، صص 651- 560

ص: 437

مسجد نخست كه «دون الحرّه» از آن ياد شده، بايد يكى از دو مسجدى باشد كه در راه احد است؛ «مسجد الدرع» يا «مسجد المستراح». اما مسجد ديگرى كه در كنار كوه دست راست به عنوان محلّ نماز خواندن رسولخدا (ص) از آن ياد شده، جايى جز مسجد فسح، كه شرح آن گذشت، نيست. مردم به اين مسجد رفت و آمد داشتهاند.

در جستجويى كه مؤلف در روز شنبه 25 ذى قعده 1416 (5 فروردين ماه 75) از منطقه احد داشت، روشن شد كه در حال حاضر مسجدى با نام «مسجد الثنايا» وجود ندارد يا به هر حال ما آن را نيافتيم. اين در حالى است كه تصوير مخروبه آن در برخى از كتابها موجود است. در قسمت شمالى مقبرة الشهداء، در حارّه يا محلّه احد، چند مسجد هست؛ يكى از آنها كه تقريباً در شمال شرقى مزار حمزه با زاويه بسيار كم قرار دارد و در پانصد قدمى مقبرة الشهداء ميشود، مسجد السطحى است. اميد داشتيم كه اين مسجد همان مسجد ثنايا باشد، اما كسى از محليها نتوانست كمك كند. مسجد الرداده با فاصله بيشتر و مسجدى نيز كه تابلوى آن شكسته بود و گويا نامش «مسجدالموت» بود، در بخش شمال شرقى مقبره وجود داشت. در اين زمان، دولت سعودى از رفتن به داخل شعب، براى تحقيق بيشتر جلوگيرى كرده و ماشين امر به معروف و نهى از منكر، زائرانى را كه قصد رفتن به داخل شعب، به سمت غار داشتند باز ميگرداند. به هر روى، مسجد فسح يا سفح نيز رو به تخريب كامل بوده و آنان به تعمّد از بازسازى آن خوددارى ميكنند.

مِهْراس

در بالاى كوه احد محلى است با نام «مهراس»، جايى كه در دل كوه آب باران در

ص: 438

آن جمع شده و حوضى طبيعى به شمار ميآيد. رسولخدا (ص) با شمارى از ياران و از جمله اميرمؤمنان (ع) پس از بالا رفتن از كوه احد، كنار مهراس نشستند. در اين وقت، امام على (ع) ظرف آبى را از مهراس براى شست و شوى دهان رسولخدا (ص) كه به دليل شكسته شدن دندانشان خونى شده بود، آوردند. اين آب به دليل آن كه بوى بدى داشت، رسول خدا (ص) كه بسيار هم تشنه بودند، از آن استفاده نكردند. (1) در بالاى كوه احد، محلى به نام «قبّه هارون» وجود دارد. در برخى نقلهاى منسوب به پيامبر (ص) آمده است كه هارون در سفر حج به اينجا آمده و در اينجا مدفون شده است. (2) اين قبه با بنايى مخروبه و ديوارى حدود يك متر و نيم باقى مانده است. قبه مزبور در بالاترين نقطه كوه احد است.

الصاعدى از محققان محلى مدينه، نوشته است كه در آنجا برخى خطوط كوفى هم ديده كه تنها لفظ «الله» آن قابل خواندن بوده است. همچنين كتيبه اى با تاريخ 993 و با نام «محمدعلى جَرَسخانى» بر صخره اى در آنجا وجود دارد. وى افزوده است كه همين نام و تاريخ در مقبره شهداى بدر هم موجود بوده است. (3) حجت الاسلام مقدادى كه در سال 1378 از آنجا ديدن كرده در يادداشتى براى

__________________________________________________

(1).

(2).

(3).


1- المغازى، ج 1، ص 249
2- الدرة الثمينه، ص 185
3- احد، ص 24 و 25

ص: 439

ما مينويسد: در ميان قلعه نيمه مخروبه، قبر منسوب به هارون قرار داشت و مورّخانى مانند عبدالرحمان بن خويلد در كتابهاى خود از آن مكان ياد كردهاند. در طى پنج ماه، هر ماه يكبار به آنجا ميرفتم كه در بار دوم، با كمال تعجب ديدم قلعه را بازسازى ميكنند. از كسانى كه آنجا بودند راجع به قبر هارون پرسيدم، آنها پاسخ دادند كه اصلا آن را نميشناسند. مرتبه سوّم كه رفتم، متأسفانه قبر را تخريب كرده و به جاى آن منبع آب براى دستشويى گذاشته بودند. در سال 1375 سنگ نبشته قديمى در آنجا ديدم كه در بازسازى اخير آن را خرد كرده و از ميان بردهاند.

بايد افزود: شايد قبر ياد شده، منسوب به هارونى بوده كه زمانى درگذشته و بعدها به خطا به هارون برادر موسى تطبيق داده شده است! اين خطايى است كه موارد مشابه فراوان درباره انبياى بنى اسرائيل و امامزادگان و سادات از نسل رسول الله (ص) دارد.

قبرستانى در سر راه احد وجود داشته است كه موقعيت آن تقريباً در محل درگيرى مسلمانان با مشركان بوده است. زائر احد پيش از رسيدن به مقبرة الشهداء، اين قبرستان را در سمت چپ خود ميديد. گفتهاند كه شمارى از شهداى احد در آن مدفون بودهاند. (1) از آنجا كه رسول خدا (ص) فرمود: هر كسى را در هر كجا شهيد شده است دفن كنيد، احتمال ميرود كه شمارى از شهداى احد در آنجا دفن شده باشند. اما شاهد مورد نظر گفته سنگ قبرى در آنجا وجود نداشته است.

مسجد حمزه

مسجدى با نام «مسجد حمزه» در شرق مقبرة الشهدا بر سرِ پا است كه دست كم ميتوان گفت كه آن، مسجد ثنايا نيست؛ زيرا طبق اشاره حسام السلطنه، مسجد ثنايا در شمال مقبرة الشهدا، به پانصد قدم بوده است. احتمالا مسجد حمزه جايى ساخته شده كه زمانى گنبدى داشته و به عنوان مشهد حمزه معروف بوده است. حسام السلطنه آن را ديده، اما زيارت نكرده است. گفتنى است اگر مشهد حمزه همان باشد كه اكنون مسجد حمزه است، بايد به يقين گفت كه مشهد حمزه در آنجا نبوده است؛ زيرا نبرد در محل مقبره به سمت غرب و در واقع در غرب جبل رمات رخ داده است.

على حافظ ميگويد: استاد محمد احمد باشميل، در كتاب غزوه احدش چنين تصور كرده است كه معركه احد در شرق كوه رمات بوده. همينطور محمد شيث خطاب در «الرسول القائد» و محمد حسنين هيكل درگيرى را در شرق كوه رمات دانستهاند. اما استاد عبدالقدوس انصارى با هيكل به مناقشه برخاست و هيكل در كتاب «فى منزل الوحى» از آن عقيده خود برگشت و نوشت كه جنگ در غرب كوه رمات بوده است. (2) بنابراين به نظر ميرسد منشأ خطاى اين افراد همين بوده است كه محل قبلى مسجد حمزه را كه به نام مشهد حمزه شهرت داشته، محل شهادت حمزه و در واقع محل نبرد او دانستهاند.


1- سفرنامه مكه، حسام السلطنه، ص 154 سال 1297 ق.
2- فصول من تاريخ المدينة المنوره، صص 196 و 197

ص: 440

مقبره حمزهبن عبدالمطّلب

سيد الشهداى ميدان احد، حمزه، فرزند عبدالمطّلب، عموى رسولخدا (ص) بود. او زمانى به پيامبر (ص) ايمان آورد كه حضرت تحت فشار مشركان و اهانت و تمسخر آنان در مكه قرار داشت. حمزه پس از گرويدن به اسلام، با شهامت در برابر مشركان ايستاد واهانت به رسولخدا (ص) را اهانت به خود تلقّى كرد و مانع از آزار و اذيت مشركان به آن حضرت شد.

پس از هجرت، حمزه به مدينه آمد و فرماندهى نخستين نيروهاى مهاجم به مشركان را برعهده گرفت. وى در جنگ بدر، شمار فراوانى از مشركان را به هلاكت رساند؛ بهگونه اى كه هند، همسر ابوسفيان، كينه وى را به دل گرفت و وحشى را واداشت تا در احد به كمين حمزه بنشيند و در موقع مناسب، با نيزه وى را به شهادت برساند و او نيز چنين كرد. آنگاه هند بر سر جنازه حمزه آمد، شكم او را پاره كرد و خواست از جگر حمزه بخورد كه در دهانش سنگ شد.

رسولخدا (ص) در شهادت حمزه كه از چهرههاى شاخص اصحاب بود، بسيار غمگين شد و به او لقب سيدالشهدا داد و از زنان مدينه خواست تا براى او مجلس عزا برپا كنند.

پس از آن، بنا به روايت امام صادق (ع)، فاطمه زهرا (س)، هر هفته دو تا سه بار به زيارت قبر حمزه و ساير شهداى احد ميرفت، آنجا نماز ميخواند و گريه ميكرد تا زمانى كه رحلت كرد. (1) از اصبغ بن نباته روايت شده است كه گفت: فاطمه زهرا


1- الدرة الثمينه، ص 211

ص: 441

بر سر مزار حمزه ميرفت در حالى كه عَلَمى روى قبر او قرار داده شده بود. (1) رسولخدا (ص) نيز درباره شهداى احد فرمود: «هؤلاء شهداء، فَأَتوهُم وَ سَلِّمُوا عَلَيهِم وَ لَنْ يُسلم عَلَيهِمْ احد ما قامَت السّماوات و الأرض الّا ردّوا عَلَيه»؛ (2) «اينان شهيدان هستند. نزد آنان برويد و بر آنان درود بفرستيد. تا زمانى كه آسمان و زمين برپاست، هيچ كس بر آنان سلام ندهد، جز آن كه پاسخش را بدهند.»

مراغى در قرن هشتم مينويسد: از قبور شهدا، تنها محل قبر حمزه و عبدالله بن جَحْش (و بنا به نوشته برخى قبر مصعب بن عمير) (3) شناخته شده است. بر روى اين قبر، قبّه بزرگى با بناى مستحكم به همّت مادر الناصرلدين الله در سال 570 ساخته شده است. بعدها سلطان قايتباى در سال 893 بر بناى اين مقبره افزود. مقبره ياد شده در دوره سعودى تخريب شد تا آن كه شيخ شربتلى اجازه يافت ديوارى در اطراف آن بكشد. ديوار ياد شده پس از وى باز ترميم و تعمير شده است. (4)


1- مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 574
2- بهجةالنفوس و الأسرار، ج 1، ص 147
3- ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 103
4- معالم المدينة المنوره، مجلد اوّل، ج 1، صص 187 و 188

ص: 442

قبر سُنْقر تركى كه متولّى عمارت مشهد حمزه بوده، در پايين پاى قبر حمزه است. در صحن مشهد حمزه هم يكى از اشراف مدينه دفن شده كه نبايد از شهداى احد تلقى شود.

حسام السلطنه در سال 1297 هجرى قمرى نوشته است: اول وارد بقعه حمزه سيد الشهدا شديم. دهليزى داشت از آنجا داخل صحن شديم. بقعه مباركه در سمت يسار (چپ) درِ صحن واقع است و شبيه به دو تالار تو در تو است كه يك شاه نشين در وسط داشته باشد. ضريح مبارك در بقعه اول است و از دو طرف شاه نشين راهى به طرف بقعه دوّم است. (1) زمانى كه اين بقعه نيز مانند بقعههاى ديگر در سال 1344 قمرى تخريب شد، مزار حمزه براى سالها رها شده بود. بعدها، با تلاش شهردار مدينه، ديوارى در اطراف مقبره حمزه ساخته شد و پنجرههاى مشبكى در ديوارهاى جنوبى آن نصب گرديد.

مرحوم استاد محمد باقر نجفى نوشته است كه در سال 1395 قمرى از سيد مصطفى عطّار كه سالهاى ميانه 1361 تا 1368 قمرى شهردار مدينه بوده، درباره ضريحهاى فولادى كه بر ديوار مقبره حمزه است سؤال كرده و پرسيده است كه اين مشبّكها چه بوده و چطور در اينجا نصب شده است. وى گفته است: پس از تخريب بناى عظيم مشهد حمزه و صحابه مدفون در احد، زمين اطراف مقابر حصارى نداشت و مكرّر ديده شد كه سگهاى ولگرد آن وادى، از روى قبور رفت و آمد ميكردند. عده اى از عالمان مدينه، موضوع را با امير وقت مدينه در ميان گذاردند و


1- همان، ص 154

ص: 443

امير، امر به احداث ديوار و حصار بندى آن نمود. من پيشنهاد دادم كه از ضريح آهنى كه قبل از اين به حول مقابر اهل بيت (عليهم السلام) در بقيع بود و علاقمندان اهل بيت (عليهم السلام) آن را به محلى امن انتقال داده و از آن مراقبت ميكردند، براى حصار مشهد صحابه پيامبر در احد جاسازى شود و اين كار صورت گرفت. وى در پاسخ اين پرسش كه اين ضريح را چه كسانى به حول مقابر اهل بيت گذاردهاند، گفت: اين ضريح طىّ تشريفاتى از طرف ايرانيان و حمايت شاه قاجار با همكارى و موافقت سلطان عثمانى به مدينه حمل گرديد و در محل معروف به قبّه اهل بيت (عليهم السلام) نصب گرديد. (1) گفتنى است، به نوشته مخبرالسلطنه كه در سال 1321 قمرى به حج مشرف شد، امين السلطنه، داماد امين السلطان، ضريحى از فولاد در اطراف قبور ائمه بقيع نصب كرد. (2) از رسوم مردم حجاز اين بوده و گويا تا اين اواخر و شايد اكنون هم هست كه در دوازدهم رجب هر سال به مدينه آمده، شب را به منطقه احد، بر مزار حمزه سيدالشهدا ميرفتند و تا صبح در فضاى بازى كه در اطراف كوه رمات بوده ميماندند. (3)


1- مدينه شناسى، ج 2، ص 261 و 262
2- سفرنامه مخبرالسلطنه، ص 270
3- ذكريات العهود الثلاثه، محمد حسين زيدان، ص 219

ص: 444

مسجد اميرمؤمنان (ع) و برخى اماكن ديگر در احد

در برخى از منابع حديثى شيعه، از مسجدى با نام «مسجد اميرمؤمنان (ع)» در احد ياد شده است. اين مسجد، كه در روايات توصيه به نماز خواندن در آن شده، برابر مقبره حمزه سيدالشهدا معرفى گرديده است. (1) اكنون از چنين مسجدى خبرى نيست.

در سمت قبله مسجد فسح كه شرح آن گذشت، جايى به بلندى يك انسان، بلكه بيشتر، در درون كوه وجود دارد كه گفته ميشود رسولخدا (ص) روى صخره زير آن نشسته است. همين طور در شمال مسجد، غارى در كوه ديده ميشود كه مشهور است آن حضرت در آنجا داخل شده اما نقل درستى بر صحّت آن وجود ندارد.

در احد چشمه اى نيز بوده كه امير ودىّ بن جماز، صاحب مدينه آن را تجديد كرده وآب را در نزديكى آن به جريان انداخته است.

تا چند سال پيش، مسجدى روى جبل رمات وجود داشته است. نويسنده كتاب «احد» كه خود از اهالى آنجاست، به وجود اين مسجد اشاره دارد. گفتنى است بقاياى ساختمانى كه تا چندى قبل روى رمات ديده ميشد، به معناى آن نيست كه همانجا مسجد بوده است؛ زيرا تا حوالى سال 1354 خانههاى فراوانى روى رمات ساخته بودند كه استاد نجفى براى گرفتن تصوير از منطقه احد، مجبور شده تا از صاحبان آن خانهها اجازه بگيرد.


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 225

ص: 445

در كنار مسجد ثنايا، سنگى بوده كه آن را «حَجَر متّكا» ميگفتهاند و مشهور است كه رسول خدا (ص) زمانى بر آن سنگ تكيه زد. در اين باره نيز متن مكتوب كهن وجود ندارد.

همچنين يك شاهد عينى ميگفت كه در حوالى سال 1340 شمسى، در منطقه احد دو خانه بود كه به عنوان خانه امام سجاد و امام صادق (عليهما السلام) شناخته ميشد.

ساير شهداى احد

افزون بر سيدالشهداى احد، حمزه، نزديك به هفتاد نفر از مهاجر و انصار و بيشتر آنان از انصار، در احد به شهادت رسيدند. در ميان آنان، چهرههاى برجسته اى بودند، مانند:

مُصْعَب بن عمير، وى با وجود آنكه از اشراف زادههاى مكه بود، در همان آغاز بعثت، اسلام را پذيرفت و با وجود همه فشارها وآزارهاى خانوادهاش، از رسولخدا (ص) و اسلام دست برنداشت.

زمانى كه نخستين مسلمانان يثرب، در سال دوازدهم بعثت با رسولخدا (ص) بيعت كردند، آن حضرت مصعب را به عنوان مبلّغ اسلام، همراه آنان به يثرب فرستاد. او در اقامت يكساله خود توانست جمع كثيرى از مردم يثرب را به اسلام درآورد. مهمترين ابزار وى قرآن بود و از همين جاست كه گفتهاند: «فُتِحَتِ المدينةُ بالقُرآن»؛ (1) «مدينه با قرآن فتح شد.»

قد و قامت مصعب بسيار شبيه به رسولخدا (ص) بود و زمانى كه مصعب به شهادت رسيد، قاتل وى گمان كرد كه رسولخدا (ص) را كشته است. لذا فرياد زد كه


1- فتوح البلدان، ص 21، بنگريد: ربيع الابرار، ج 1، ص 302

ص: 446

محمد (ص) را كشته است. همين امر سبب شد تا برخى از مسلمانان از صحنه جنگ بگريزند؛ چرا كه گمان ميكردند كار اسلام تمام شد! خداوند در اين باره فرمود:

(وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ ...) (1) «محمد رسولى همچون رسولان پيشين است؛ آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به جاهليت باز ميگرديد؟»

حنظله غسيل الملائكه، رادمردى كه شبِ نبرد به حِجله گام نهاد، شب را كنار همسرش ماند و فرداى آن روز، با دلى لبريز از عشق به اسلام به آوردگاه نبرد رفت و شَهْدِ شَهادت نوشيد.

عبدالله بن جَحْش بن رباب اسَدى، از ديگر شهداى مهاجر است كه در كنار حمزه مدفون شد و از جمع شهداى احد، تنها قبر حمزه و عبدالله مشخص است.

همان گونه كه اشاره شد، در اين جنگ حدود هفتاد تن از مهاجر و انصار به شهادت رسيدند؛ كسانى كه در روزهاى سخت به يارى اسلام شتافتند و از آن دفاع كردند. چندين خانواده بودند كه چند تن از عزيزان خود را در اين غزوه از دست دادند. در حال حاضر و به رغم برخوردهاى ناهنجار مأموران امر به معروف و نهى از منكر! مقبرةالشهداى احد از مكانهاى بسيار مقدس و زيارتگاههاى عمومى شهر مدينه است كه تقريباً همه زائران مدينه، به زيارت آنجا نيز ميآيند.

برخى ديگر از شهداى احد عبارت بودند از:


1- آل عمران، 144

ص: 447

شمّاس بن عثمان قرشى كه مجروح به مدينه آمد و يك شبانه روز بعد درگذشت و حضرت او را براى دفن به احد بازگرداند.

انس بن نضر كه هشتاد و چند جاى ضربه و زخم بر بدنش بود. وى همان كسى است كه وقتى شنيد كسى فرياد زد: «محمد كشته شد بايد برويم و ما هم كشته شويم!» گفت: «يا قَوم! انْ كانَ مُحَمَّد قَدْ قُتِلَ، فَانَّ رَبّ مُحَمَّد لَمْ يُقْتَل»؛ «اگر محمد كشته شده، خداى محمد كه كشته نشده و زنده است.»

سعد بن ربيع از نقباى مردم مدينه.

خارجة بن زيد، كه او را همراه سعد بن ربيع در يك قبر نهادند.

عمرو بن جموح كه لنگ بود و چهار فرزندش مانع از رفتن او به جبهه جنگ بودند. پيامبر (ص) فرمود: شما او را منع نكنيد، چه بسا خداوند شهادت را نصيب او كند. به روايت مالك بن انس، عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو انصارى را در يك قبر دفن كردند، و از آنجا كه قبر آنان در محل سيل بود آنها را درآوردند تا جاى ديگرى دفن كنند. زخم يكى از آنان چندان تازه بود كه گويى ديروز به شهادت رسيدهاند. اين واقعه 46 سال پس از احد رخ داد. (1) مالك بن سنان، پدر ابوسعيد خُدْرى.

عبدالله بن عمرو بن حِزام نخستين شهيد احد كه پيامبر (ص) به فرزندش جابر فرمود: بر او گريه نكن. ملائكه همچنان او را زير بال خود داشتند تا به آسمانش


1- المؤطاء، كتاب الجهاد، ح 49، ص 343، الدرة الثمينه، ص 212

ص: 448

بردند. (1) ابن نجار (م 643) گويد: امروزه تنها قبرى كه شناخته شده است، قبر حمزه است كه [زمرد خاتون] مادر ناصرلدين الله عباسى بر آن بناى بزرگى از خشت و ساج منقوش ساخته و اطراف آن را حصنى برپا كرده و درى از آهن بر آن نهاده كه هر پنج شنبه باز ميشود. روى قبور باقى شهدا، سنگهايى پراكنده است و گويند اينها قبور آنان است. (2)

مساجد تاريخى موجود در راه سيد الشهدا
1. مسجد البُحَير يا مسجد اباذر

مسيرى كه در حال حاضر به «طريق سيدالشهدا» مشهور است، به طور تقريبى مسيرى است كه سپاه اسلام به فرماندهى پيامبر (ص) از مدينه تا احد طى كرد.

دو طايفه مهم در مسير مدينه تا احد زندگى ميكردند؛ ابتدا طايفه بنى عبد اشْهل، كه رسولخدا (ص) توقفى در محله آنان داشتند و مسجدشان همان مسجدى است كه امروزه به نام «مسجدابوذر»، صحابى راستگوى رسولخدا (ص)، شهرت دارد. بنى عبداشهل در جنگ احد شهداى زيادى دادند؛ به طورى كه شاعر مشركين، يعنى ابن زِبَعْرى در شعر معروف خود كه مسأله انتقام از مسلمانان را مطرح كرده، به آن


1- بهجة النفوس و الأسرار، ج 1، ص 144
2- الدرة الثمينه، ص 213

ص: 449

اشاره كرده است:

حِينَ حَكّت بِقُباء بَرْكها واستحرّ القَتْل فى عَبْد اشهل

«هنگاميكه شترِ جنگ سينه خود را در قبا گستراند وقتل در ميان بنيعبداشهل فراگير شد.»

اين مسجد در خيابان ابوذر، در فاصله پانصد مترى مسجد النبى (ص) و در اصل در تقاطع شارع ابوذر با شارع مطار واقع شده است. نامهاى اين مسجد در گذر تاريخ، «مسجد بُحَير»، «مسجد اسْواف» و «مسجد السجده» بوده است. (1) نام سجده از روايتى گرفته شده كه از نماز خواندن رسولخدا (ص) در اين مكان حكايت دارد. در اين نقل آمده است كه حضرت سجده طولانى در اين مسجد داشته است. (2) به نظر ميرسد اين مسجد، از آنِ بنى عبد اشهل بوده و رسولخدا (ص) زمانى با نماز خواندن در آنجا، مسجد اين طايفه را متبرّك كردهاند. روشن نيست در دورههاى بعد به چه دليل اين مسجد به نام ابوذر معروف شد. مطرى در قرن هشتم


1- درباره اين مسجد بنگريد: المدينة بين الماضى و الحاضر، صص 329- 326؛ التحفة اللطيفه، ج 1، ص 67
2- مسند احمد، ج 3، ص 130

ص: 450

از آن با نام مسجد ابوذر ياد كرده است.

بناى اين مسجد تا سال 1420 از دوره نخست سعودى بوده و در سال ياد شده، به هدف بازسازى، تخريب و در زمان بازنويسى اين اثر، بناى جديد آن پايان يافته است.

2. مسجد الدرع يا الشيخين

همچنين از مساجدى كه جزو يادگارهاى غزوه احد دانسته شده، «مسجد الدرع» است؛ مسجدى كه در سر راه رسولخدا (ص) به سمت احد واقع شده. در نقلهاى مربوط به مسير رسولخدا (ص) در جنگ احد، اشاره به بناى كوچكى معروف به شيخين شده است كه در اصل متعلق به پيرزن و پيرمردى يهودى بوده است.

در تاريخ آمده است كه رسولخدا (ص) در آنجا توقف كوتاهى داشتند و براى نماز، دِرْع- زره- خود را درآوردند. برخى هم گفتهاند عنوان «درع» بدان دليل است كه رسولخدا (ص) در آنجا درع خود را پوشيدند. (1) چنين نقلى نبايد درست باشد؛ زيرا در اخبار تاريخى آمده است كه وقتى آن حضرت مصمّم به بيرون رفتن از مدينه شد، زرهاش را در مدينه پوشيد. (2)


1- المغازى، ج 1، ص 219
2- المدينة بين الماضى و الحاضر، ص 374

ص: 451

مسجد الدرع كه اكنون در مسير حركت سپاه اسلام به احد واقع شده، يادگار رسول خدا (ص) در اقامت در آنجاست. گفتهاند كه حضرت نماز مغرب و عشا را در آنجا خواند و تا صبح روز بعد در آنجا ماند. به علاوه گفته شده كه حضرت در اينجا، نيروهاى خود را بازبينى نمود و افراد كم سن و سال را بازگرداند؛ از جمله كسانى كه بازگردانده شدند، زيدبن ثابت و اسامة بن زيد بودند.

اين مسجد بعدها به نامهايى چون «مسجد الدرع»، «مسجد البدائع» و «مسجدالشيخين» خوانده ميشد. (1) به هر روى، بر اساس نقلهاى كهن، رسولخدا (ص) در اين مسجد نماز گزاردند و شب را تا به صبح در آنجا سپرى كردند: «أن النَّبى صَلّى فى الْمَسْجِدِ الَّذى عِنْدَ الْبَدائع عِنْدَ الشَّيخَين وَ باتَ فِيهِ حَتّى أَصْبَحَ». (2) اين مسجد زمانى، كوچك و غير مسقّف بوده، اما در سالهاى اخير يكى از افراد نيكوكار مدينه، بانى بازسازى و تجهيز آن شده و مساحت آن يك صد متر است.

مسجدالشيخين يا الدرع به طور تقريب سيصد متر مانده به مسجد الاستراحه در داخل يك فرعى است و سمت چپ كسى واقع شده كه به سمت احد در حال حركت است. برابر كوچه اى كه مسجد الدرع در آن واقع شده، يك پمپ بنزين با سرپوش كلاهكى احداث شده است.


1- تاريخ المعالم المدينة قديماً و حديثاً، ص 133
2- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 72

ص: 452

3. مسجد بنو حارثه يا المستراح

در امتداد مسير رسولخدا (ص) به سمت احد، محله اى بوده كه طايفه بنوحارثه در آن زندگى ميكردند و در آنجا به كشت و زرع ميپرداختند. اين طايفه نيز براى خود مسجدى داشتند كه طبعاً رسولخدا (ص) در آنجا نماز گزاردند و در شب حركت به سمت احد نيز در آنجا توقف و استراحتى داشتند. اين مسجد را از آن جهت كه در منطقه بنو حارثه واقع بود به نام آن طايفه؛ «مسجد بنى حارثه» خواندند و نيز بدان علت كه پيامبر (ص) در آنجا به استراحت پرداخت، «مسجد المستراح» ناميدند. در روايتى آمده است كه مردم اين مسجد نيز، با شنيدن خبر تغيير قبله، در حالى كه نماز ظهر را به سمت بيت المقدس خوانده بودند، نماز عصر را به سوى كعبه اقامه كردند. (1) بناى جديد اين مسجد كه در حاشيه خيابان سيد الشهدا- در فاصله هشتصد مترى شمال مسجد شيخين- است، بنايى عالى و زيباست. بناى بخشى از يك قلعه كه از زمان عثمانيها در كنار اين مسجد بر سرپا بود، به سال 1416 ويران شد.

منطقه بنوحارثه، در فاصله ميان احد تا مدينه، منطقه مهمّى بود. زمانى نيز كه خندق كنده شد، مسير خندق از كنار محله اينان، بين شرق و غرب مدينه عبور كرد. گذشت كه در فاصله ميان بنو حارثه و مدينه، طايفه بنى عبداشهل بودند كه مسجد ابوذر فعلى متعلق به آنان بوده است.


1- كتاب بخارى، كتاب الصلاة، ج 8، ص 399؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 14

ص: 453

بنوحارثه، هم در جنگ احد و هم احزاب، با پيامبر (ص) دشوارى داشتند؛ از جمله آن كه به نقل از جابر بن عبدالله انصارى آيه 122 سوره آل عمران (إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) در واقعه احد، درباره بنو حارثه و بنو سلمه نازل شد. (1) همچنين در خبر ديگرى آمده است كه آيه 13 سوره احزاب (... وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِىَّ ...) مربوط به بنوحارثه است. (2) از قضا نوشتهاند كه در وقايع حرّه در سال 62 هجرى، زمانى كه سپاه شام به مدينه حمله كرد و انقلابيون خندقى در اين ناحيه كندند، همين بنوحارثه راه را براى ورود سپاه شام به مدينه هموار كردند؛ (3) ورودى كه همراه با يك فاجعه خونين در اين شهر مقدس از سوى امويان ستمگر و حرمَت شِكَن بود.

مقبره مادر پيامبر (ص) در ابواء

مناسب است در اينجا از مقبره مادر رسولخدا (ص) هم ياد كنيم كه از اماكن متبرّك ميان راه مكه و مدينه و در منطقه ابواء است.


1- كتاب بخارى، كتاب التفسير، حديث ش 4558
2- الجامع لأحكام القرآن قرطبى، ج 14، ص 148
3- وفاء الوفا، ج 1، صص 130 و 131

ص: 454

زمانى كه رسولخدا (ص) تنها شش سال داشت، همراه مادرش براى زيارت داييهاى خود به مدينه رفت و قبر پدرش را كه در دار النابغه بود- و اكنون در مسجدالنبى (ص) قرار گرفته- زيارت كرد. در اين سفر، ابوطالب و امّ ايمن كنيز حبشىِ آمنه نيز همراه آنان بود. در بازگشت از اين سفر، در منطقه ابواء، آمنه درگذشت و همانجا مدفون شد. نظريه ديگر آن است كه وى در مقبره حَجون يا مَعْلاة در مكه مدفون شد. به هر روى، از زمان دولت عثمانى، بقعه اى روى قبر وى در ابواء و نيز در قبرستان حجون بوده است كه هر دوى آنها، پس از سلطه وهابيها بر حجاز تخريب شده است. (1) منطقه ابواء در ميانه راه مكه و مدينه، قريه اى است آباد و زراعى، در نزديكى وادى ودان كه ميان آن وادى و شهر ابواء، ده كيلومتر راه است.

محمد طاهر كردى كه خود در سال 1383 قمرى قبر آمنه را زيارت كرده، تصويرى از مقبره آن بزرگوار را در كتاب خود آورده است. (2)

به نوشته سمهودى، مسجدى هم در (شهركِ) ابواء به نام پيامبر (ص) بوده كه در دوره اخير، اثرى از آن برجاى نمانده است.

منطقه بدر

1- التاريخ القويم، ج 1، ص 74
2- همان، ج 1، ص 80

ص: 455

در هفدهم ماه رمضان سال دوم هجرت، سپاه اسلام كه اندكى بيش از سيصد نفر بود، با سپاه يك هزار نفر قريش به فرماندهى ابوجهل در منطقه بدر به مصاف يكديگر رفتند. در اين نبرد، پيروزى نصيب مسلمانان گشت و بيش از هفتاد نفر از سران شرك كشته شدند. پيامبر (ص) اجساد كشتگان را در چاه ريخت و خطاب به آنان فرمود: من وعده حق تعالى را محقق يافتم، آيا آنچه به شما وعده داده شده بود، بر شما محقق گشت؟ داستان اين نبرد، در سوره انفال گزارش شده و خداوند اين پيروزى را به عنوان يك پيروزى مهم كه خداوند آن را براى سپاه اسلام مقرر كرده بود تا ريشه ظلم و ظالم كنده شود، وصف كرده است. منطقه بدر در حوالى يكصد و پنجاه كيلومترى مدينه منوّره است و در حال حاضر شهرى آباد است. تا پيش از آن كه بزرگراه هجرت ساخته شود، راه عبور مكه به مدينه و بالعكس از بدر ميگذشت، اما در حال حاضر مسافران از آنجا عبور نميكنند. قبرستان شهداى بدر در اين منطقه است و علاقمندان آن را زيارت ميكنند. در كنار قبور شهدا، يك قبرستان عمومى نيز هست. يكبار در سال 1386 در جمع دوستان آقايان معراجى، مهريزى، و مهدوى راد موفق به زيارت منطقه بدر شديم كه به دليل سخت گيريها نتوانستيم وارد محدوده شويم و از كنار ديوار زيارت خوانديم.

خيبر و فدك

در سالهاى ظهور اسلام، به جز يهوديان مدينه، شمارى يهودى در منطقه خيبر در فاصله 165 كيلومترى شمال مدينه، در تعدادى قلعه يا اطُم زندگى ميكردند و براى زراعت به بيرون از قلعهها ميآمدند.

ص: 456

منطقه خَيبر به لحاظ زراعى منطقه اى حاصلخيز، با آبى و آبادانى فراوان، از بهترين مناطق حجاز ميآمده است. با اين حال منطقه اى كوهستانى- سنگلاخى است كه صدها چشمه از اين گوشه و آن گوشه آن جوشان بوده است. بيشترين محصول آن خرما بوده و وفور اين محصول تا اندازه اى بود كه بردن خرما به خيبر- مثل زيره به كرمان- مورد طعنه بوده است. (1)

در حال حاضر، شهر خيبر، مركز استانى با همين نام است كه در شمال با تبوك، در شرق با حائل، و در غرب با العُلا و در جنوب با مدينه همجوار است. مساحت اين استان كه جزو «امارت مدينه منوره» است، بيست هزار كيلومتر با حدود شصت هزار نفر جمعيت است. موقعيت فعلى آن 170 كيلومترى شمال شرق مدينه در حاشيه راه مدينه- تبوك- ايران است.

در اين منطقه از پيش از اسلام، قلعههاى بزرگ و استوارى بوده است كه مردم در درون آنها زندگى كرده و براى كشت و زرع به خارج آنها ميآمدند. برخى از بقاياى اين قلعهها تا به امروز برجاى مانده است. (2) اما آنچه در صدر اسلام در ارتباط با ساكنان يهودى خيبر رخ داد اين بود كه يهوديان ياد شده پس از ماجراى بنى نضير و بنى قريظه، به شمارى از سران يهودى مانند سلّام بن ابى الحقيق و حُيَى بن اخطب پناه داده بودند، و به توطئه بر ضد


1- مثل بردن زيره به كرمان.
2- تصاوير و گزارشى از اين قلعهها را بنگريد در كتاب: خيبر، حسين كرمى، تهران، 1388.

ص: 457

پيامبر (ص) ميپرداختند. به همين دليل، در محرم سال هفتم هجرى، سپاه اسلام بر آنان هجوم برد، و در پى آن قلعههاى يهودى مانند قلعه ناعم، قموص و ... يكى پس از ديگرى سقوط كرده و به دست مسلمانان افتاد. در يكى از همين قلعهها، مَرحب يهودى به دست امام على (ع) به قتل رسيد. يكى از قلعهها در حصار ماند و از رسولخدا (ص) خواستند كه اگر مال و جانشان محفوظ باشد، هر شرطى را ميپذيرند. مردم فدك نيز كه در فاصله چند كيلومترى در شرق خيبر و در واقع نزديكتر به مدينه بودند، همين آمادگى را اعلام كردند. بدين ترتيب فدك بدون جنگ به پيامبر (ص) واگذار شد. اين قبيل اموال به لحاظ فقهى، اختيار كاملش در دست پيامبر بود كه آن حضرت آن را به فاطمه زهرا (س) بخشيد؛ اما همان گونه كه معروف است پس از رحلت پيامبر، فدك به تصرف حكومت وقت درآمد.

در حال حاضر به جاى فدك شهرى آباد و پر رونق با نام الحائط جلب توجه ميكند و چشم هر بيننده اى را به خود معطوف ميدارد. (1)


1- در اين باره بنگريد به: مدينهشناسى، ج 2، بخش مربوط به نبرد خيبر؛ و نيز مقاله فدك نماد مظلوميت اهل بيت از محمدتقى رهبر، در مجله ميقات، ش 34، زمستان 79، ص 158- 183

ص: 458

منابع و مآخذ

1. الاثار الاسلامية فى مكة المكرمه، الحارثى، 1430

2. آثار المدينة المنورة، عبدالقدوس الانصارى، مدينه، المكتبة العلمية التجارية، 1985

3. اتحاف الورى بأخبار ام القرى، عمر بن فهد، مكه، دانشگاهام القرى، 1983

4. احُد: الاثار، المعركة، التحقيقات، يوسف بن مطر محمدى، سعود بن عبدالمحيى الصاعدى، جده، دارالمجتمع، 1992

5. اخبار مدينة الرسول، محمد بن محمد النجار، مكه، مكتبة الثقافة، 1981

6. اخبار مكة، ابوعبدالله محمد بن اسحاق الفاكهى، تصحيح عبدالملك بن دهيش، 1994

7. الارج المسكى.

8. افادة الانام باخبار بلدالله الحرام

9. اطلس تاريخ اسلام، صادق آئينه وند، تهران، مدرسه، 1378 ش.

10. بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء

11. بهجة النفوس و الاسرار، عبدالله بن محمد المرجانى، مكه، مكتبة نزار مصطفى الباز، 1998

12. به سوى ام القرى، رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1373

13. التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم، محمد طاهر كردى، ج 5 مكه، مكتبة النهضة الحديثة، 1412 ق.

14. تاريخ المدينة المنورة، ابوزيد عمر بن شبه، قم، دارالفكر، 1368 ش.

15. تاريخ المعالم المدينة المنورة قديما و حديثا، الخيارى، تصحيح محمد امين كردى، مدينه، دارالعلم، 1410

16. تاريخ بيست ساله ايران، حسين مكى، تهران، امير كبير، 1356

ص: 459

17. تاريخ مكه، احمد السباعى، مكه، نادى الثقافى، 1994 م.

18. تاريخ مكة، ابوالوليد محمد بن عبدالله الازرقى، قم، مكتبة الشريف الرضى،

19. التبرك، حسين على الاحمدى الميانجى، تهران، مشعر، 1380

20. تحفة الازهار فى نسب ابناء ائمة الاطهار، ابن شدقم، تهران، ميراث مكتوب، 1379 ش.

21. التحفة اللطيفة فى تاريخ المدينة المشرفة، شمس الدين السخاوى، قاهره، 1979 م.

22. ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق، ابن عساكر، تحقيق: محمدباقر المحمودى، بيروت، مؤسسة المحمودى، 1398 ق.

23. ترغيب اهل المودة و الوفاء فى سكنى دارالحبيب المصطفى (ص)، اسماعيل بن عبدالله الاسكدارى (م 1182) تحقيق عادل ابوالمنعم ابوالعباس، مدينه منوره، مكتبة الثقافة، (بيتا)

24. التعريف بما آنست دار الهجرة من معالم دارالهجرة، محمد بن احمد المطرى، مدينه، المكتبة العلمية، 1372 ق.

25. جامعه شيعه نخاوله در مدينه منوره، ورنر انده، ترجمه رسول جعفريان، قم، دليل، 1379

26. الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه جواد محدثى، قم، دارالحديث، 1380

27. الدر الثمين فى معالم دار الرسول الامين، غالى محمدامين الشنقيطى، جده، دارالقبلة، 1992

28. ربيع الابرار، جارالله زمخشرى، افست قم، منشورات الرضى، 1369 ش

29. رحلة ابن بطوطه، بيروت، دار صادر، 1985 م.

30. الرحلة الحجازية، محمد لبيب البتنونى، قاهره، الثقافة الدينية

31. الروض الانف، عبدالرحمن السهيلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1412 ق

32. زاد المعاد فى هدى خير العباد، ابن قيم الجوزيه، بيروت، مؤسسة الرساله، 1412 ق.

33. الزهور المقتطفة من تاريخ مكة المشرفة، تقى الدين ابوالطيب محمد بن احمد بن على الحسنى الفاسى (775- 832)، مكة المكرمة، مكتبة نزار مصطفى الباز، 1997

34. سفرنامه مخبرالسلطنه، مهدى قلى خان هدايت (1321)، به كوشش سيد محمد دبير سياقى، تهران، تيراژه، 1368

ص: 460

35. سفرنامه مكه، حسام السلطنة، به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر مشعر، 1374

36. سفرنامه ملا ابراهيم كازرونى، ميراث اسلامى ايران، دفتر پنجم، 1376 ش

37. سفرنامه منظوم حج، بانوى اصفهانى، به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر مشعر، 1374

38. سفرنامه مكه معظمه، ميرزا عبدالحسين خان افشار (1299 ق) به كوشش رسول جعفريان، تهران، علم، 1386

39. سفرنامه نايب الصدر شيرازى، (تحفة الحرمين)، (1305) ميرزا معصوم نايب الصدر شيرازى، تهران، بابك، 1362

40. السيرة النبوية، ابن هشام، تصحيح مصطفى السقاء، ابراهيم الابيارى، بيروت، دارالمعرفة.

41. شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ابن العماد الحنبلى، دمشق، دارابن كثير، 1406 ق.

42. شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، تقى الدين احمد الفاسى، مكه، داراحياء الكتب العربية، 1956

43. طبقات الكبرى، بيروت، دار بيروت، 1405 ق.

44. العقد الثمين فى اخبار البلد الامين، محمد بن احمد الفاسى، قاهره، وزارة الثقافة، 1398 ق

45. علل الشرائع، شيخ صدوق، نجف، مطبعة الحيدرية، 1385 ق.

46. عمدة الاخبار فى المدينة المختار، العباسى

47. عيون اخبار الرضا (ع)، محمد بن على بن الحسين ابن بابويه الشيخ الصدوق، تهران، اعلمى

48. غاية المرام بأخبار سلطنة بلد الحرام، عبدالعزيز بن عمر بن محمد بن فهد، مكه، دانشگاه امالقرى، 1988

49. فتوح البلدان، بلاذرى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1987 م

50. فصل من تاريخ المدينة المنورة، على الحافظ، جده، مكتبة الثقافة

51. فضائل المدينة المنورة، خليل ابراهيم ملاخاطر، جده، دار القبلة، 1993

52. فى رحاب بيت الله الحرام

53. الكافى، ثقةالاسلام كلينى، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

ص: 461

54. كتاب من لايحضره الفقيه، ابن بابويه الصدوق، تحقيق السيد حسن خرسان، بيروت، دارالاضواء، 1405

55. كتاب البخارى

56. كتاب مسلم

57. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نور الدين على بن ابى بكر الهيثمى، بيروت، دارالكتاب 1967 م.

58. مجمل التواريخ و القصص، مؤلف؟، تصحيح سيف الدين نجم آبادى- زيگفريد، برلين، 2000 م.

59. المجموعة المصورة لاشهر المعالم المدينة المنورة، عبدالعزيز الكعكى، مدينه، 1999 م.

60. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، تصحيح محدث ارموى، تهران، 1370 ق.

61. مدينهشناسى، جلد 1 و 2، محمد باقر نجفى، چاپ آلمان.

62. المدينة المنورة تطورها العمرانى، صالح لمعى مصطفى، بيروت، دارالنهضة الحديثة، 1981

63. المدينة المنورة فى رحلة العياشى، محمد أمحزون، كويت، دارالارقم

64. مروج الذهب، على بن الحسين المسعودى، تصحيح شارل پلا، بيروت، 1973

65. المساجد الاثرية فى المدينة المنورة، محمد الياس عبدالغنى، مدينه، 1998

66. مستدرك وسائل الشيعة، ميرزا حسين النورى، تحقيق: مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، قم

67. المسجد النبوى عبر التاريخ، محمد السيد الوكيل، جده، دارالمجتمع، 1988

68. مسند احمد، چاپ شش جلدى.

69. مصباح المتهجد، الشيخ الطوسى، مؤسسة فقه الشيعة.

70. المعارف، ابن قتيبه الدينورى، قم، مكتبة الشريف الرضى، 1373 ش

71. معالم الاثيرة فى السنة و السيرة، محمد محمد حسن شراب، دمشق، دارالقلم، 1991

72. معجم البلدان، ياقوت حموى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1990

73. معجم المعالم الجغرافية فى السيرة النبوية، عاتق بن غيث البلادى، مكه، دار مكه، 1982

74. معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث البلادى، مكه، دار مكه، 1978

ص: 462

75. المغازى، محمد بن عمر الواقدى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1989

76. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج الاصفهانى، تصحيح احمد صقر، قم، مكتبة الشريف الرضى، 1373 ش.

77. منائح الكرم، على بن تاج الدين السنجارى، مكه، دانشگاه ام القرى، 1998

78. النجوم الزاهرة فى اخبار مصر و القاهرة، ابن

79. نزهة الناظرين، جعفر بن اسماعيل البرزنجى، قاهره، 1998

80. وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى، نورالدين على السمهودى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1995

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109