زيارت در نگاه شريعت

مشخصات كتاب

سرشناسه : زارعي سبزواري، عباسعلي، 1348 -

عنوان و نام پديدآور : زيارت در نگاه شريعت/ عباسعلي زارعي سبزواري.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1389.

مشخصات ظاهري : 167ص.؛ 5/11 × 20 س م.

شابك : 11000 ريال:978-964-540-102-1

وضعيت فهرست نويسي : فاپا( چاپ دوم )

يادداشت : چاپ اول : 1387 ( فيپا ).

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : كتابنامه: ص. [153] - 167؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : وهابيه -- عقايد

موضوع : زيارت -- نظر وهابيه

رده بندي كنگره : BP207/6/ز2ز9 1389

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 1218213

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

مقدمه

ص: 7

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

و الصلاة و السلام على سيّد الأنبياء أبي القاسم محمد صلى الله عليه و آله و آله الطاهرين.

بى شكّ، شريعت جاودانه اسلام كاملترين شريعت الهى از سوى خداوند متعال است كه توسّط آخرين پيامبر الهى، حضرت محمّد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله براى هدايت بشر و معرفى سعادت ابدى و كمال سرمدى به انسان ها ابلاغ گرديده است.

ولى متأسّفانه اين شريعت انسان ساز، توسّط بعضى از نابخردان متعصّب، تحريف شده و با ايجاد شبهات مغرضانه، سعى در تبليغ افكار افراطى و بى اساس به عنوان احكام اسلام نموده و برخى از مسلمانان را از شريعت ناب محمّدى دور كرده و باعث شكاف ميان امت اسلامى مى شوند.

ابن تيميّه يكى از افرادى است كه با ترويج افكارى پوچ، به تربيت شاگردانى مانند «ابن قيّم» پرداخت و راه را براى پايه گذارى مسلك وهابيّت، توسّط محمّد بن عبدالوهاب

ص: 8

فراهم نمود. آنان در راستاى تبليغ عقايد خويش، پيروان اهل بيت عليهم السلام را به جرم اعتقاد به عقايدى برگرفته از شريعت ناب محمّدى، متهم به شرك و كفر كردند.

طبيعى است كه عدّه اى فريب آنها را خورده و اكنون در دفاع از عقايد بى اساس وهابيّت، با طرح شبهاتى درباره عقايد شيعه، قصد تخريب چهره پيروان اهل بيت را دارند.

يكى از موضوعاتى كه همواره محور شبهه افكنى و تبليغات آنان بوده موضوع زيارت است. كتابى كه در پيش روى داريد قسمتى از كتاب «در پرتو شريعت» است كه در پاسخ به شبهات وهابيّت نوشته ام. نظر به اهمّيت مباحث مربوط به زيارت، شبهات و پاسخ هاى مربوط به آن توسّط «معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى» منتشر شده كه در اختيار جويندگان حقيقت قرار مى گيرد.

قم- حوزه علميه

عباسعلى زارعى سبزوارى

27/ 11/ 86

ص: 9

زيارت قبور

شبهه

زيارت قبور يكى از مسائلى است كه همواره مورد اختلاف شيعه و سنّى بوده كه نيازمند بررسى و تحقيق بيشترى است؛ اگر چه اهل سنت در مسأله زيارت قبور ديدگاهى نزديك به ديدگاه شيعيان دارند، ولى وهّابيون همواره در تبليغات خود نسبت به دو موضوع حسّاسيت داشته، شيعيان را تخطئه مى كنند:

1. مى گويند: شما شيعيان به زيارت قبرهاى مردگان مى رويد و گريه مى كنيد و اين زيارت را براى مردان و زنان مستحب مى دانيد؛ در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از رفتن زنان به كنار قبرها نهى نموده و فرموده است:

«لَعَن اللَّه زوّارات القبور. (1)»

«خداوند زنانى را كه به زيارت قبرها مى روند، نفرين كرده است.»


1- كنز العمّال، ج 16، ص 388؛ إرواء الغليل، ج 3، ص 232؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص 311؛ مسند أبي يعلى، ج 10، ص 314.

ص: 10

و در روايتى ديگر نقل شده است:

«لعن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله زوّارات القبور. (1)»

«رسول خدا صلى الله عليه و آله زنهايى را كه به زيارت قبرها مى روند نفرين كرده است.»

2. مى گويند: شما مسافرت نمودن به قصد زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان و امامزادگان را مستحب مى دانيد؛ در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله شدّ رحال (بار بستن) براى زيارت خود و ديگران را اجازه نداده و فرموده است:

«لاتشدّ الرِحال إلّاإلى ثلاثة مساجد، إلى المسجد الحرام، ومسجد الأقصى، و مسجدي.»

«باربندى و مسافرت نكنيد مگر به سه مسجد:

مسجدالحرام، مسجد الأقصى و مسجد من. (2)»

و نيز مى فرمايد:

«ولاتجعلوا قبري عيداً، وصلّوا عليَّ، فإنّ صلاتكم


1- مسند أحمد، ج 2، ص 337؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 502؛ سنن الترمذي، ج 2، ص 259؛ المستدرك، ج 1، ص 374؛ السنن الكبرى للبيهقي، ج 4، ص 78؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص 357؛ المعجم الكبير، ج 4، ص 42؛ تفسير القرطبي، ج 20، ص 170.
2- صحيح مسلم، ج 4، ص 102 و 126؛ صحيح البخاري، ج 2، ص 58 و 250؛ مسند أحمد، ج 3، ص 7 و ج 6، ص 7؛ سنن الدارمي، ج 1، ص 330؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 452؛ سنن الترمذي، ج 1، ص 205؛ سنن النسائي، ج 2، ص 37؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 10، ص 82.

ص: 11

يبلغني حيثما كنتم. (1)»

«قبر مرا مكان جشن و سرور قرار ندهيد، بلكه بر من صلوات بفرستيد؛ زيرا صلوات شما هر كجا باشيد به من مى رسد.»

پاسخ شبهه

حكم زيارت اهل قبور براى مردان

زيارت اهل قبور نزد فقها و اكثر مذاهب اهل سنّت مستحب است و غرض از زيارت اهل قبور، عبرت گرفتن، توجّه به آخرت، دل نبستن به اين دنيا، دعا براى اموات و قرائت قرآن در كنار قبور است.

براى استحباب زيارت قبور چند دليل وجود دارد:

1. روايات

از پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله با سندها و عبارات گوناگون روايت شده است كه آن حضرت ابتدا از زيارت قبور نهى مى فرمودند، ولى بعدها مسلمانان را به زيارت قبور امر كردند.

رواياتى كه در كتب حديثى اهل سنّت در خصوص اين مطلب از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است، سه دسته اند:


1- مسند أحمد، ج 2، ص 367؛ سنن أبي داود السجستاني، ج 1، ص 453؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 3.

ص: 12

الف: رواياتى كه تنها بيانگر اين مطلب است كه پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت قبرها را اجازه داده است. در اين روايات اين گونه نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها. (1)»

«من شما را در گذشته از زيارت قبرها نهى مى كردم و اكنون [مى گويم كه] قبرها را زيارت كنيد.»

ب: دسته دوم رواياتى است كه علاوه بر دستور به زيارت قبرها، فوايد و عواقب زيارت را نيز بيان كرده اند. در اين روايات در ادامه فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله آمده: «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» يكى از عبارات ذيل آمده است:

1. «فانّها تزهد في الدنيا وتذكّر الآخرة (2)؛ زيرا زيارت قبور موجب زهد در دنيا و يادآورى آخرت مى گردد.»

2. «فانّ فيها تذكرة (3)؛ زيرا در زيارت قبور يادآورى هست.»


1- صحيح مسلم، ج 6، ص 82، سنن النسائي، ج 4، ص 89 و ج 8، ص 311؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 654 و ج 3، ص 225؛ المعجم الأوسط، ج 3، ص 133؛ نصب الراية، ج 6، ص 239؛ كنز العمّال، ج 12، ص 443؛ المصنّف ابن أبي شيبة، ج 3، ص 223.
2- سنن ابن ماجة، ج 1، ص 501؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 375؛ صحيح ابن حبّان، ج 3، ص 261؛ سنن الدارقطني، ج 4، ص 173؛ موارد الظمآن، ص 201؛ مسند الشاميّين، ج 3، ص 347؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 297؛ كنز العمّال، ج 15، ص 646.
3- سنن أبي داود السجستاني، ج 2، ص 87؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 9، ص 292؛ كنز العمّال، ج 15، ص 648.

ص: 13

3. «فانّها تذكّركم الموت (1)؛ زيرا زيارت قبور يادآورى مرگ را به همرا دارد.»

4. «فإنّها تذكّركم الآخرة (2)؛ زيرا زيارت قبور شما را به ياد آخرت مى اندازد.»

5. «فانّ فيها عبرة (3)؛ زيرا در زيارت قبور پندآموزى وجود دارد.»

6. «انّها ترّق القلب وتدمع العين وتذكّر الآخرة فزوروها (4)؛ زيرا زيارت قبور موجب دلسوزى و اشكبار شدن چشم و يادآورى آخرت مى گردد، پس قبرها را زيارت كنيد.»

و از اين رو قرطبى ذيل تفسير فرمايش خداوند متعال:

«أَلْهَل- كُمُ التَّكَاثُرُ* حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» مى گويد:

«لم يأت في التنزيل ذكر المقابر إلّافي هذه السورة. وزيارتها من أعظم الدواء للقلب القاسي،


1- مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 375؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 677؛ كنزالعمّال، ج 5، ص 647.
2- مسند أحمد، ج 1، ص 145؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 58؛ المصنّف ابن أبي شيبة، ج 3، ص 223؛ مسند أبي يعلى، ج 1، ص 240؛ كنز العمّال، ج 15، ص 652.
3- مسند أحمد، ج 3، ص 38؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 375؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 58؛ المعجم الكبير، ج 23، ص 278.
4- مسند أحمد، ج 3، ص 237؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 376؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 4، ص 77؛ مسند أبي يعلى، ج 6، ص 373- 374؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 297؛ كنز العمّال، ج 15، ص 646.

ص: 14

لأ نّها تذكّر الموت والآخرة وذلك يحمل على قصر الأمل والزهد في الدنيا وترك الرغبة فيها. (1)»

در قرآن كريم فقط در اين سوره ازمقبره ها ياد شده است. و زيارت مقبره ها بهترين دارو براى دل هاى سخت است.

زيرا زيارت آنها يادآور مرگ و آخرت است و يادآورى مرگ و آخرت، موجب كوتاه شدن آرزوها و زهد در دنيا و ترك اشتياق به ماندن در آن مى گردد.»

قرطبى در ادامه مى گويد:

«قال العلماء: ينبغي لمن أراد علاج قلبه وانقياده بسلاسل القهر إلى طاعة ربّه أن يكثر من ذكر هادم اللذات ومفرّق الجماعات وموتم البنين والبنات ويواظب على مشاهدة المحتضرين وزياره قبور أموات المسلمين. فهذه ثلاثة امور ينبغي لمن قسا قلبه ولزم ذنبه أن يستعين بها على دواء دائه ويستصرخ بها على فتن الشيطان وأعوانه، فإن انتفع بالإكثار من ذكر الموت وانجلت به قساوة قلبه فذاك، وإن عظم عليه ران قلبه واستحكمت فيه دواعى الذنب، فإنّ مشاهدة المحتضرين وزيارة قبور أموات المسلمين تبلغ في دفع ذلك ما لا يبلغه الأوّل، لأنّ ذكر الموت إخبار للقلب مما


1- تفسير القرطبي، ج 20، ص 170.

ص: 15

إليه المصير وقائم له مقام التخويف والتحذير. وفي مشاهدة من احتضر وزيارة قبور من مات من المسلمين معاينة ومشاهدة، فلذلك كان أبلغ من الأوّل، قال صلى الله عليه و آله: (الخبر كالمعاينة) رواه ابن عبّاس.

فأمّا الاعتبار بحال المحتضرين فغير ممكن في كلّ الأوقات، وقد لا يتّفق لمن أراد علاج قلبه في ساعة من الساعات.

وأمّا زيارة القبور فوجودها أسرع والانتفاع بها أليق وأجدر، فينبغى لمن عزم على الزيارة أن يتأدّب بآدابها ويحضر قلبه في اتيانها ولا يكون حظّه منها التطواف على الأجداث فقط، فإنّ هذه حالة تشاركه فيها بهيمة ونعوذ باللَّه من ذلك، بل يقصد بزيارته وجه اللَّه واصلاح فساد قلبه أوتقع الميّت بما يتلوا عنده من القرآن والدعاء، ويتجنّب المشي على المقابر والجلوس عليها، ويُسَلّم عليه أيضاً وأتاه من تلقاء وجهه، لأنّه في زيارته كمخاطبته حيّاً، ولو خاطبه حيّاً لكان الأدب استقباله بوجهه فكذلك هنا أيضاً» (1)

تمام سخن قرطبى در اين قسمت در چند نكته خلاصه مى شود:


1- تفسير القرطبى، ج 20، ص 171.

ص: 16

الف: راه علاج سنگدلى و تسليم در برابر اوامر خداوند، عبارت است از: 1. يادآورى مرگ. 2. مشاهده افراد در حال مرگ. 3. زيارت قبور اموات.

ب: از اين سه امر، زيارت قبور، بهترين راه براى علاج سنگدلى و دفع فتنه هاى شيطان است؛ زيرا يادآورى مرگ موجب توجّه نفس به عاقبت خويش است، ولى به اندازه مشاهده افراد در حال مرگ مؤثّر نخواهد بود. و مشاهده افراد در حال مرگ نيز براى همه افراد در هر ساعتى ممكن نيست. پس زيارت قبرها بهترين راه است؛ چون هم قابل ديدن است و هم در دسترس!

ج: بايد هدف از رفتن به مقبره ها اصلاح قلب و توجّه به خدا و قيامت باشد و يا به قصد تلاوت قرآن و قرائت فاتحه و دعا براى اموات.

وهمه مى دانند كه تمام شيعيان در رفتن به مقبره ها هدفى جز اصلاح قلب و توجّه به خدا و قيامت و تلاوت قرآن و قرائت فاتحه و دعا براى اموات ندارند.

2. سيره پيامبر صلى الله عليه و آله

بى شكّ زيارت قبور سيره پيامبر صلى الله عليه و آله است. در كتب حديثى اهل سنّت نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت قبر مادرش، آمنه مى رفت و در آنجا مى گريست.

از ابوهريره چنين نقل شده است:

ص: 17

«زار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قبر امّه، فبكى وأبكى من حوله، وقال: استأذنت ربّي أن استغفر لها فلم يأذن لي، واستأذنته أن أزور قبرها فأذِنَ لي، فزوروا القبور، فإنّها تذكّركم الموت (1)

«رسول خدا صلى الله عليه و آله قبر مادرش را زيارت كرده و در آنجا گريست و ديگران را نيز گريانيد و فرمود: از خداوند خواستم به من اجازه دهد براى مادرم طلب آمرزش كنم، ولى خداوند به من اجازه نداد؛ و از او خواستم قبر او را زيارت كنم و اجازه داد. پس قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت قبور يادآور مرگ است.»

روايات زيادى درباره زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت مكرّر از بقيع نقل شده است.

عايشه گفته است:

«فقدتُ رسول اللَّهَ صلى الله عليه و آله فاتّبعتُه، فأتى البقيع، فقال:

السلام عليكم دار قوم مؤمنين. (2)»

رسول خدا صلى الله عليه و آله از خانه بيرون رفت، من او را دنبال كردم تا به بقيع رسيد و فرمود: السلام عليكم دار قوم مؤمنين.»


1- مسند أحمد، ج 2، ص 441؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 65؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 501؛ سنن أبي داود السجستاني، ج 9، ص 87؛ سنن النسائي، ج 4، ص 9؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 275، السنن الكبرى، ج 4، ص 70 و 74.
2- مسند أبي يعلى؛ ج 8، ص 69.

ص: 18

و نيز از عايشه نقل شده است:

«كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كلّما كانت ليلتها من رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يخرج من آخر الليل إلى البقيع، فيقول: السلام عليكم دار قوم مؤمنين، أتاكم ما توعدون غداً مؤجّلون، وإنّا إن شاء اللَّه بكم لاحقون، اللّهمّ اغفر لأهل بقيع الغرقد (1)

هر شب كه پيامبر صلى الله عليه و آله نزد او مى آمد، آخر شب به بقيع مى رفت و مى فرمود: السلام عليكم دار قوم ....»

ج: دسته سوم رواياتى است كه در ادامه فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها»، يكى از دو عبارت ذيل وجود دارد:

1. «ولاتقولوا هجراً (2)؛ و زبان به فحش و ناسزا نگشاييد.»

2. «واجعلوا زيارتكم لها صلاةً عليهم واستغفاراً لهم (3)؛ و زيارت خويش را همراه با نماز بر آنان و طلب آمرزش آنها قرار دهيد.»


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 63؛ السنن الكبرى البيهقى، ج 4، ص 79 و ج 5، ص 249؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 656؛ مسند أبي يعلى، ج 8، ص 199؛ صحيح ابن حبّان، ج 7، ص 444؛ رياض الصالحين، ص 308؛ ارواء الغليل، ج 3، ص 213.
2- كنز العمّال، ج 5، ص 859؛ مسند أحمد، ج 3، ص 237؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 376.
3- كنز العمّال، ج 15، ص 652- 653؛ المعجم الكبير، ج 2، ص 94.

ص: 19

از مجموع اين روايات استفاده مى شود كه اگرچه پيامبر صلى الله عليه و آله ابتدا مسلمانان را از زيارت قبور نهى كرده است، ولى اين نهى، مصلحتى و به هدف اظهار مخالفت با مشركانى بوده كه به كنار قبرها مى رفتند و قبرها را معبود خويش قرار داده، بر آنان سجده مى نمودند. پس از ارتقاى فرهنگ دينى مردم و آشنايى آنان با معارف الهى، زيارت قبرها را اجازه دادند و يادآور فوايد مهمّ اين عمل شدند. با صرف نظر از اين مطلب مى گوييم: حكم اوّلى زيارت قبور در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله حرمت آن بوده است، سپس اين حكم را پيامبر صلى الله عليه و آله نسخ كرده و جواز آن و بلكه استحباب آن را صادر فرموده است. در حقيقت اين مورد يكى از موارد نسخ سنّت به سنّت است و بسيارى از انديشمندان اصولى اهل سنّت نيز اين مورد را از مصاديق نسخ سنّت به سنّت دانسته اند. (1)

در دلالت اين روايات بر استحباب زيارت براى مردان، ميان تمام فقهاى اسلام اتّفاق نظر وجود دارد و بعضى ادّعاى اجماع كرده اند. (2) و امّا در دلالت آنها بر استحباب يا جواز زيارت براى زنان اختلاف دارند و تفصيل آن خواهد آمد.


1- الفصول في الاصول الجصّاص، ج 2، ص 34؛ الإحكام ابن حزم، ج 4، ص 459؛ الإحكام الآمدي، ج 3، ص 146؛ اصول السرخسي، ج 2، ص 77؛ المستصفى، ج 1، ص 103؛ المحصول، ج 3، ص 331؛ إرشاد الفحول، ج 1، ص 293؛ المعتمد، ج 1، ص 390؛ روضة الناظر، ص 88.
2- المجموع نووي، ج 5، ص 310؛ الإقناع، ج 1، ص 192؛ مغني المحتاج، ج 1، ص 365؛ الشرح الكبير، ج 2، ص 427.

ص: 20

بشير بن خصاصه مى گويد:

«أتيت النبى صلى الله عليه و آله فلحقتُه بالبقيع، فسمعته يقول:

السلام على أهل الديار من المؤمنين. (1)»

«به دنبال پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و در بقيع به او رسيدم، شنيدم كه مى فرمود: السلام على اهل الديار من المؤمنين.»

در روايت ديگرى نقل شده كه:

«انّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله خرج في جوف الليل يدعوا بالبقيع- ومعه أبورافع- فدعا بما شاءاللَّه .... (2)»

«رسول خدا صلى الله عليه و آله در نيمه شب به بقيع رفت و در بقيع دعا كرد.»

ابومويهبه، غلام پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نقل مى كند: به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله به بقيع رفتم، او براى آمرزش اهل قبور دعا كرد. (3)

ابن ابى الحديد مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله در هر سال به زيارت شهداى احد مى رفت وبا صداى بلند مى فرمود:

«السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار» (4).

همه اين روايات بيانگر اين است كه زيارت قبور و دعا براى اموات، سنّت و سيره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بوده است.


1- المعجم الكبير، ج 22، ص 347.
2- همان، ج 1، ص 322.
3- همان، ج 22، ص 346.
4- شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج 15، ص 40.

ص: 21

3. سيره متشرّعه

بى شكّ امّت پيامبر صلى الله عليه و آله همواره به زيارت قبرها مى رفتند و براى اموات دعا مى كردند و كسى آنها را از اين عمل نهى نمى كرد.

ابوبكر كاشانى در كتاب «بدائع الصنائع» براى اثبات جواز زيارت قبور به اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» استدلال نموده و سپس مى گويد:

«ولعمل الأمّة من لدن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله إلى يومنا هذا. (1)»

«و نيز به دليل اينكه امّت پيامبر صلى الله عليه و آله از زمان آن حضرت تاكنون به زيارت قبور مى رفته اند.»

حكم زيارت قبرها توسّط زنان

درباره حكم زيارت قبرها توسّط زنان چهار نظريه وجود دارد:

نظريه اوّل: حرمت زيارت قبرها

اشاره

ابن تيميّه نخستين كسى است كه زيارت قبرها را براى زنان به طور مطلق حرام مى داند. دليل ايشان بر حرمت، فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه مى فرمايد: «لعن اللَّه


1- بدائع الصنائع، ج 1، ص 320.

ص: 22

زوّارات القبور.» خلاصه استدلال ايشان در كتاب «مجموع الفتاوى» و «الفتاوى الكبرى» از اين قرار است: «دو روايت در كتابهاى حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه در ظاهر با همديگر تعارض دارند:

1. «لعن اللَّه زوّارات القبور.»

2. «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فإنّها تذكّر الآخرة.»

بعضى گفته اند: روايت اوّل توسّط روايت دوم نسخ شده است؛ بنابراين روايت دوم دلالت بر جواز زيارت براى عموم مردان و زنان دارد.

ولى اين گفتار غلط است، زيرا:

اوّلًا: روايت دوم بطور كلّى شامل زنان نمى شود تا بتواند روايت اوّل را نسخ كند؛ زيرا در اين روايت كلمه «نهيتكم» و «فزوروها» جمع مذكّر آورده شده است و شامل زنان نمى شود.

ثانياً: بر فرض بپذيريم كه روايت دوم عموميّت دارد و شامل زنان نيز مى شود، در اين صورت با يك روايت عامّ «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» كه شامل زنان نيز مى شود و زيارت قبور را براى آنان جايز مى داند و يك روايت خاصّ كه فقط شامل زنان شده و زيارت قبور را براى آنان حرام مى داند «لعن اللَّه زوّرات القبور.» و در چنين صورتى از سه حالت خارج نيست:

الف: مى دانيم روايت خاصّ پس از روايت عامّ صادر شده

ص: 23

است. در اين صورت روايت خاصّ روايت عامّ را تخصيص مى زند. نتيجه اين كه در اينجا روايت اوّل، روايت دوم را تخصيص مى زند و حرمت زيارت براى زنان ثابت مى گردد.

ب: مى دانيم روايت عامّ پس از روايت خاصّ صادر شده است. در اين صورت اصوليون عامّ را ناسخِ خاصّ نمى دانند.

و در نتيجه حرمت زيارت قبور براى زنان ثابت است.

ج: نمى دانيم روايت عامّ بعد از روايت خاصّ صادر شده است. در اين صورت عموم اهل علم از اصوليون، خاصّ را مقدّم بر عامّ مى كنند. در نتيجه، اينجا دلالت روايت اوّل بر حرمت زيارت قبور براى زنان پابرجاست.» (1)

پاسخ استدلال ابن تيميّه

پاسخ اوّل

ادّعاى اختصاص روايت دوّم «نهيتكم، فزوروها» به مردان به دليل مذكّر بودن اين دو لفظ ادعاى بى اساس و ناآگاهانه است، زيرا:

اوّلًا: بسيارى از خطابات قرآنى و روايى با لفظ جمع مذكّر وارد شده است. اگر مجرّد مذكّر بودن كلمه اى دليل بر اختصاص آن به مردان باشد، لازم است كه اكثر خطابات قرآنى و روايى شامل زنان نشود، مانند: «يأَيُّهَا الَّذِينَ


1- مجموع الفتاوى، ج 24، ص 360؛ الفتاوى الكبرى، ج 3، ص 42.

ص: 24

ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصّيَامُ» (1) و «وَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ» و «الْيَوْم احِلَّ لَكُمْ الطَّيِّبات». بدون شكّ اين آيات اختصاص به مردان ندارد.

ثانياً: در روايت دوم سه جمله وارد شده است:

1. «نهيتكم عن زيارةالقبور، فزوروها، لأنّها تذكّر الآخرة؛ من شما را از زيارت قبرها نهى كرده بودم، اكنون به زيارت قبرها برويد، زيرا زيارت قبور موجب يادآورى آخرت است.»

2. «ونهيتكم عن لحوم الأضاحى فوق ثلاث، فكلوا وامسكوا ماشئتم؛ من شما را از خوردن بيشتر از سه گوشتِ قربانى نهى كرده بودم، اكنون هر مقدار كه مى خواهيد بخوريد.»

3. «ونهيتكم عن الأشربة في الأوعية، فاشربوا في أيّ وعاء شئتم، ولاتشربوا مسكراً؛ شما را از آشاميدن در هر ظرفى نهى كرده بودم، اكنون در هر ظرفى كه خواستيد بياشاميد، فقط مشروبات مست كننده را نياشاميد.»

ابن تيميّه ادّعا مى كند كه در جمله اوّل كلمه «نهيتكم» خطابِ مذكّر است و اختصاص به مردان دارد. و كلمه «فزوروها» نيز جمع مذكّر است و اختصاص به مردان دارد.

در نتيجه اگر چه ابتدا پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت قبور را براى عموم حرام كرد، ولى با اين روايت، نهى از زيارت قبور براى خصوص مردان را نسخ كرده است، لذا حكم به حرمت زيارت


1- البقرة/ 183. 2- البقرة/ 343- المائدة/ 5.

ص: 25

براى زنان باقى است.

ايشان بايد در جمله دوم نيز همين استدلال را پياده كند، يعنى بگويد: كلمه «نهيتكم» و «فكلوا وامسكوا» لفظ مذكّر است و اختصاص به مردان دارد. لذا پيامبر صلى الله عليه و آله خوردن بيش از سه قربانى را براى مردان جايز نموده و حكم گذشته را در خصوص مردان نسخ كرده است، بنابراين خوردن بيش از سه قربانى در حال حاضر براى زنان حرام است.

و نيز در جمله سوم با همين استدلال بايد خوردن مشروبات مباح را براى زنان در هر ظرفى حرام بداند و در ظرف مخصوص پوست دبّاغى شده جايز بداند.

هيچ فقيهى از فقهاى اسلامى چنين احكامى را صادر نكرده است.

ثالثاً: در آخر روايت دوم اين جمله وجود دارد: «لأنّها تذكّركم الآخرة؛ زيرا زيارت قبرها يادآور آخرت است.» در حقيقت پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت قبرها را براى هر كسى كه متذكّر آخرت شود، جايز دانسته است و فرقى ندارد؛ چه مرد باشد چه زن. و به تعبير اصوليون علّت عام است و شامل زنان نيز مى شود.

بنابراين نتيجه مى گيريم: روايت دوم (نهيتكم عن زيارة القبور، فزوروها) عامّ است و شامل زنان نيز مى شود.

پاسخ دوم

با توجّه به پاسخ پيشين مى توانيم از دو روايت گذشته سه حكم را استنباط كنيم:

ص: 26

1. نهى از زيارت قبور براى مردان و زنان در صدر اسلام.

اين حكم از جمله «نهيتكم عن زيارة القبور» استفاده مى شود.

2. نهى از زيارت قبور براى زنان. اين حكم از روايت «لعن اللَّه زوّارات القبور» استفاده مى شود.

3. امر به زيارت قبور براى مردان و زنان پس از نهى سابق.

و اين حكم از جمله «فزوروها» استفاده مى شود.

در اينجا دو احتمال وجود دارد:

احتمال اوّل: روايت نخست (لعن اللَّه زوّارات القبور) قبل از روايت دوم «فزوروها» صادر شده باشد. در اين صورت اين روايت در حقيقت نهى از زيارت قبور را- كه در صدر اسلام نسبت به عموم صادر شده- تأكيد مى كند، در واقع رسول خدا صلى الله عليه و آله در صدر اسلام فرموده است: «تمام مردم، بخصوص زنان را از زيارت قبرها نهى مى كنم.» در نتيجه ما در صدر اسلام يك حكم عامّ مبنى بر نهى از زيارت قبور داشته ايم و اين حكم عامّ درباره زنان مورد تأكيد قرار گرفته است. و يك حكم عامّ مبنى بر جواز زيارت قبور براى مردان و زنان داريم كه بعداً صادر شده است. در اين صورت به اتّفاق همه علماى اصولى حكم دوم ناسخ حكم اوّل است.

و همين احتمال را بسيارى از انديشمندان اهل سنّت تأييد كرده اند. ترمذى مى گويد:

«وقد رأى بعض أهل العلم أنّ هذا كان قبل أن يرخّص النبى صلى الله عليه و آله في زيارة القبور، فلمّا رخّص

ص: 27

دخل فى رخصته الرجال والنساء. (1)»

«بعضى از دانشمندان معتقدند حديث «زوّارات القبور» قبل از صدور اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به زيارت قبور، صادر شده است و هنگامى كه زيارت قبور را اجازه داد، مردان و زنان داخل در اين اجازه شدند.»

و محمدبن اسماعيل كحلانى و مباركفورى، سخن ترمذى را با دو نكته تأييد كرده اند: 1. اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله به عايشه چگونه زيارت كردن را آموخت. 2. اينكه فاطمه عليها السلام بارها به زيارت قبر حمزه عليه السلام مى رفت. (2)

درباره اين دو نكته بعداً سخن خواهيم گفت.

احتمال دوم: روايت اوّل (لعن اللَّه زوّارات القبور) پس از روايت دوم (فزوروها) صادر شده باشد. در اين صورت لازم مى آيد حكم اوّل (نهى عمومى از زيارت قبور) يك مرتبه توسّط حكم سوم (امر به زيارت عمومى) نسخ شود و مرتبه دوم با حكم دوم (نهى خصوص زنان از زيارت قبور) نسخ گردد. و صدور چنين امرى شايسته مولا و شارع حكيم نيست.

پاسخ سوم

بر فرض بپذيريم كه روايت اوّل و دوم متعارض هستند، بايد ميان آنها جمع نمود؛ چنانكه قرطبى و قارى و شوكانى


1- سنن الترمذي، ج 2، ص 259.
2- سبل السلام، ج 2، ص 114؛ تحفة الأحوذي، ج 4، ص 137.

ص: 28

و ديگران انجام داده اند.

شوكانى در كتاب «نيل الأوطار»، ابتدا كلامى را از قرطبى نقل كرده و مى گويد:

«قال القرطبى: اللعن المذكور في الحديث إنّما هو للمكثّرات من الزيارة، لما تقتضيه الصيغة من المبالغة. ولعلّ السبب ما يفضى إليه ذلك من تضييع حقّ الزوج والتبرّج وما ينشأ من الصياح ونحو ذلك، وقد يقال: إذا أمن جميع ذلك فلا مانع من الإذن لهنّ، لأنّ تذكّر الموت يحتاج إليه الرجال والنساء. (1)»

«قرطبى گفته است: نفرينى كه در اين حديث آمده، اختصاص به زنانى دارد كه زياد به زيارت قبور مى روند، صيغه مبالغه (زوّارات) به اين معنا دلالت دارد. و شايد سبب نهى چنين زنانى از زيارت قبور عواقب آن باشد؛ مانند از بين رفتن حقّ همسر، زينت و خودنمايى، فرياد زدن و امثال آن. لذا گفته مى شود: چنانچه از تحقّق نيافتن اين عواقب مطمئن باشيم، مانعى ندارد كه زنان به زيارت قبور روند. زيرا يادآورى آخرت چيزى است كه هم مردان و هم زنان نيازمند به آن هستند.»

و سپس مى گويد:


1- نيل الأوطار، ج 4، ص 166.

ص: 29

«وهذا الكلام هو الّذي ينبغي اعتماده في الجمع بين أحاديث الباب المتعارضة في الظاهر. (1)»

«سخن قرطبى شايسته اعتماد در جمع بين احاديثى است كه به ظاهر متعارض مى باشند.»

مباركفورى نيز در كتاب «تحفة الأحوذى» پس از نقل سخن قرطبى مى گويد:

«آنچه قرطبى مى گويد چيزى است كه ظاهر حديث بر آن دلالت دارد.» (2)

پاسخ چهارم

حديث «لعن اللَّه زوّارات القبور» يا «لعن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله زوّارات القبور» از سه طريق روايت شده است:

1. أبو عوانة عن عمر بن أبي سلمة عن أبيه عن أبي هريرة.(3)

2. سفيان عن عبداللَّه بن عثمان بن خثيم عن عبدالرحمن بن بهمان عن عبدالرحمن بن حسان بن ثابت عن أبيه. (4)


1- نيل الأوطار، ج 4، ص 166.
2- تحفة الأحوذي، ج 4؛ ص 137.
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 337؛ سنن الترمذي، ج 2، ص 259؛ السنن الكبرى، ج 4، ص 78؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 502.
4- مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 374؛ مسند أحمد، ج 3، ص 442- 443؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 502؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 4، ص 78؛ المعجم الكبير، ج 4، ص 42.

ص: 30

3. عبدالوارث بن سعيد عن محمد بن جحادة عن أبي صالح عن ابن عبّاس. (1)

در سند اوّل عمر بن ابى سلمه وجود دارد كه توسّط علماى رجالى تضعيف شده است.

ابن حجر عسقلانى در كتاب «تهذيب التهذيب» در شرح حال عمر بن ابى سلمه مى نويسد:

«قال ابن سعد: كان كثير الحديث، و ليس يحتجّ بحديثه.

وقال ابن المديني عن يحيى بن سعيد: كان شعبة يضعِّف عمرَ بن أبي سلمة.

وقال ابوقدامة: قلت لابن مهدي: إنّ شعبة أدركه ولم يحمل عنه؟ قال: أحاديثه واهية.

وقال ابن أبي خيثمة: سألت أبي عنه، فقال: صالحٌ ان شاءاللَّه، وكان يحيى بن سعيد يختار محمدَ بن عمروعليه.

وقال أحمد: لم يسمع شعبة منه شيئاً.

وقال ابن معين: ليس به بأس. وفي رواية: ضعيف الحديث.

وقال أبوحاتم: هو عندي صالح صدوق في الأصل،


1- سنن ابن ماجة، ج 1، ص 502.

ص: 31

ليس بذلك القوي، يكتب حديثه ولايحتجّ به.

وقال العجلي: لابأس به.

وقال الجوزجاني: ليس بقويّ في الحديث.

وقال النسائي: ليس بالقوي.

وقال ابن خزيمة: لايحتجّ بحديثه.» (1)

ملاحظه مى كنيد كه از عمر بن ابى سلمه با اين عناوين ياد شده است: «كسى كه نمى شود به حديثش استدلال نمود»، «شعبه او را تضعيف كرده است»، «احاديث او پوچ است»، «ضعيف الحديث است»، «قوى نيست، حديثش نوشته نمى شود و قابل استدلال نيست» و «او در حديث قوى نيست.» با وجود چنين شخصى در سند حديث، اين حديث از اعتبار ساقط مى شود.

و در سند دوم عبدالرحمن بن بهمان وجود دارد و از على بن مدينى درباره شخصيّت او پرسيدند، او گفت:

«شناخته شده نيست.» (2)

در سند سوم ابوصالح قرار دارد، نام او باذان يا باذام است.

اين شخص را فقط عجلى توثيق كرده است (3) و سايرين يا او را تضعيف كرده اند و يا نسبت به او بى تفاوت اند.


1- تهذيب التهذيب، ج 7، ص 401. و نيز ر. ك: به كتاب هاى الجرح والتعديل، ج 1، ص 146؛ العلل أحمد بن حنبل، ج 1، ص 419 و ج 3، ص 187؛ معرفة الثقات العجلي، ج 2، ص 168.
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 1، ص 289.
3- معرفةالثقات، ج 2، ص 408.

ص: 32

احمد بن حنبل مى گويد: «عبدالرحمن بن مهدى به حديث ابوصالح عمل نمى كرد.» (1)

ابن عدى مى گويد: «آنچه ابوصالح روايت مى كند، تفسير است نه روايت و در تفسيرش نيز اهل تفسير از او متابعت نكرده اند. و هيچ كس از گذشتگان را نديدم از او راضى باشد (2)

زكريّا بن ابى زائده گفته است: «روزى شعبى از كنار ابوصالح مى گذشت، گوش او را كشيد و گفت: واى بر تو! قرآن را تفسير مى كنى در حالى كه آن را حفظ نيستى.» (3)

ابوحاتم گفته است: «حديث اونوشته مى شود، ولى به آن استدلال نمى شود.» (4)

نسائى گفته است: «ضعيف است.» (5)

عقيلى گفته است: «مغيره گفته كه: ابوصالح فقط كودكان را تعليم مى داد، و تفسيرش ضعيف است.» (6)

جوزقانى گفته است: «ابوصالح متروك است.» (7)

ابن جوزى از ازدى نقل كرده است كه او گفت: «ابوصالح


1- العلل ج 2، ص 502.
2- الكامل ابن عدي، ج 2، ص 71.
3- تهذيب التهذيب، ج 1، ص 364؛ ضعفاء العقيلي، ج 1، ص 165.
4- تهذيب التهذيب، ج 1، ص 365.
5- كتاب الضعفاء والمتروكين، ص 158.
6- ضعفاء العقيلي، ج 1، ص 166.
7- تهذيب التهذيب، ج 1، ص 365.

ص: 33

بسيار دروغگو است.» (1)

ابن حبّان گفته است: «ابوصالح از ابن عبّاس روايت كرده است، ولى رواياتش نشنيده گرفته مى شود.» (2)

بنابر اين، بر فرض دلالت اين حديث كامل باشد، سند آن بسيار مخدوش است.

علاوه بر ابن تيميّه، بن باز نيز زيارت قبرها توسط زنان را حرام و گناه كبيره دانسته است، ايشان گفته است:

«امّا زيارة المرأة للقبور فهي محرّمة، بل من كبائر الذنوب، لأنّ النبيّ صلى الله عليه و آله لعن زائرات القبور والمتّخذين عليها المساجد والسرج.» (3)

«زيارت زنان از قبرها حرام و از گناهان كبيره است، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله زنانِ زيارت كننده قبرها و كسانى را كه بر روى قبرها مسجد مى سازند و چراغ روشن مى كنند، نفرين كرده است.»

با پاسخى كه از كلام ابن تيميّه داديم، بى اساسى كلام بن باز روشن مى شود، و نيازى به تكرار نيست؛ به خصوص اينكه در سند روايتى كه بن باز به آن استدلال كرده نيز ابوصالح وجود دارد، و روايات او همانطور كه گذشت، قابل استدلال نيست.


1- الموضوعات، ج 1، ص 373؛ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 365. 2. 3.
2- كتاب المجروحين، ج 1، ص 185.
3- فتاوى مهمّة، ج 1، ص 72 و 149- 150.

ص: 34

نظريه دوم: كراهت زيارت قبرها

اشاره

بسيارى از فقهاى اهل سنّت زيارت قبور براى زنان را مكروه دانسته اند. (1) و در مقام استدلال، به يكى از دو دليل ذيل تمسّك كرده اند:

1. روايت «لعن اللَّه زوّارات القبور» دلالت بر كراهت دارد، زيرا در اين روايت چند احتمال وجود دارد و در حقيقت مفاد آن دائر مدار حرمت يا جواز است كه در اين صورت روايت را حمل بر كراهت مى كنيم.

2. زنان در مصيبت ها كم صبر و بى طاقتى مى كنند. به همين دليل رفتن آنان به زيارت قبرها مكروه است.

ردّ نظريه دوم

اين نظريه از آن جهت مردود است كه دليل هاى آنها بى اساس و مردود مى باشد.

امّا دليل اوّل، پاسخ آن در ردّ نظريه اوّل ذكر شد.

و دليل دوم نيز بى اساس است؛ زيرا اين دليل اخصّ از مدّعاست، مدّعاى آنان اين است كه زيارت قبرها به طور كلّى، در هر زمان و هر مكانى، مكروه است. و دليل آنان نيز اين است كه زنان كم صبرى و ناشكيبايى مى كنند. اين دليل


1- فتح العزيز، ج 5، ص 248؛ الاقناع، ج 1، ص 192؛ مغني المحتاج، ج 1، ص 365؛ المغني، ج 2، ص 430؛ كشف القناع، ج 2، ص 174؛ الكافي في فقه ابن حنبل، ج 1، ص 275.

ص: 35

- بر فرض بپذيريم كه بى صبرى زياد در مصائب مكروه است- تنها در صورتى دلالت بر كراهت مى كند كه زنان كم صبرى زياد نموده، بى اندازه شيون نمايند.

نظريه سوم: جواز زيارت قبرها

براى اثبات اين نظريّه به چند دليل استدلال شده است:

1. هيچ دليلى بر حرمت يا كراهت زيارت براى زنان وجود ندارد، بلكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها.» اين روايت دلالت دارد بر اينكه آن حضرت ابتدا همه مسلمانان- زن و مرد- را از زيارت قبرها نهى فرموده و سپس براى همه آنان- چه زن و چه مرد- جايز كرده اند.

و روايت ديگرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است: «لعن اللَّه زوّارات القبور» (1) قبل از روايتِ «فزوروها» صادر شده است.

ترمذى مى گويد:

«قد رأى بعض أهل العلم أنّ هذا كان قبل أن يرخّص النبيّ في زيارة القبور، فلمّا رخّص دَخَلَ في رخصته الرجال والنساء. (2)»

«بعضى ازدانشمندان معتقدند روايت (لعن اللَّه زوّارات القبور) قبل از اين بوده كه پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت قبور را اجازه


1- مدرك اين حديث نيز قبلًا ذكر شد.
2- سنن الترمذي، ج 2، ص 259.

ص: 36

دهند و هنگامى كه زيارت قبرها را اجازه دادند، تمام مردان و زنان در اين اجازه داخل شدند.»

علاوه بر آن، حديث «لعن اللَّه زوّارات القبور» هم از نظر سند و هم از نظر دلالت بسيار ضعيف است.

2. پيامبر صلى الله عليه و آله چگونه زيارت كردن را به همسرش عايشه تعليم داد.

در روايتى عايشه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت به من فرمود:

«انّ ربَّك يأمرك أن تأتي أهل البقيع، فتستغفر لهم.

قلت: كيف أقول لهم يا رسول اللَّه؟ قال: قُولي السلام على أهل الديار من المؤمنين والمسلمين، يرحم اللَّه المستقدمين منّا والمستأخرين، وانّا إن شاءاللَّه بكم لاحقون. (1)»

«پروردگارت به تو أمر مى كند كه به قبرستان بقيع آمده و براى آنان طلب آمرزش كنى. عرض كردم: در كنار قبرها چه چيزى بگويم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بگو: السلام على اهل الديار ....»

اين روايت دلالت بر جواز زيارت قبرهاى براى زنان دارد.


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 64؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 221؛ سنن النسائي، ج 4، ص 93؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 4، ص 79؛ المصنف الصنعاني، ج 3، ص 576؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 656؛ صحيح ابن حبّان، ج 16، ص 46.

ص: 37

3. عايشه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمن بن ابى بكر مى رفت.

عبداللَّه بن ابى مليكه مى گويد:

«إنّ عائشة أقبلت ذات يوم من المقابر. فقلت لها: يا أمّ المؤمنين من أين أقبلت؟ قالت: من قبر أخي عبدالرحمن بن أبي بكر. فقلت لها: أليس كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نهى عن زيارة القبور؟! قالت: نعم كان نهى، ثمّ أمر بزيارتها (1)

روزى عايشه از قبرستان برمى گشت، به او گفتم: از كجا مى آيى؟ گفت: از كنار قبر برادرم عبدالرحمن بن ابى بكر.

گفتم: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله از زيارت قبور نهى نكرده بود؟! گفت: آرى، ابتدا نهى كرده بود و سپس دستور به زيارت قبور داد.»

سيّد سابق در كتاب «فقه السنّة» مى گويد:

«رخّص مالك وبعض الأحناف وروايةٌ عن أحمد وأكثر العلماء فى زيارة النساء للقبور، لحديث عائشة: كيف أقول .... (2)»

«مالك بن انس و بعضى از حنفى ها و به نقلى احمد بن حنبل و بيشتر علما زيارت زنان از قبرها را جايز دانسته اند؛ به دليل


1- مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 376؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 4، ص 78؛ أحكام الجنائز، ص 181، مسند أبي يعلى، ج 8، ص 284.
2- فقه السنّة، ج 1، ص 566.

ص: 38

حديث عايشه كه گفته است: در زيارت قبور چه بگويم؟! ....»

در كتاب «التمهيد» نقل كرده است كه احمدبن حنبل به دليل زيارت عايشه از قبر برادرش، زيارت قبور را براى زنان جايز دانسته است. (1)

محمدبن اسماعيل كحلانى نيز روايت عبداللَّه بن ابى مليكه را دليل بر جواز زيارت قبور دانسته است. (2)

4. حضرت زهرا عليها السلام هر جمعه به زيارت قبر حمزه و شهداى احُد مى رفت.

در روايتى امام سجّاد از امام حسين عليه السلام روايت كرده است:

«انّ فاطمة بنت النبيّ صلى الله عليه و آله كانت تزور قبر عمّها حمزة كلّ جمعة، فنصلّى وتبكى عنده. (3)»

«فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت و در آنجا نماز مى خواند و در كنار قبر گريه مى كرد.»

طحطاوى در «حاشية مراقي الفلاح» براى اثبات جواز زيارت قبور براى زنان به اين روايت استدلال كرده است. (4)

بعضى- مانند محمّدبن اسماعيل كحلانى- در مقام


1- التمهيد ابن عبدالبرّ، ج 3، ص 234.
2- سبل السلام، ج 2، ص 115.
3- مستدرك الصحيحين 1: 377 و 3: 28، السنن الكبرى البيهقي 4: 78، أحكام الجنائز البانى: 183.
4- حاشية مراقي الفلاح، ج 2، ص 619.

ص: 39

تضعيف اين روايت گفته اند:

«وهو حديث مرسل، فإنّ عليّ بن الحسين لم يدرك فاطمة بنت محمّد صلى الله عليه و آله (1)

اين حديث مرسل است. زيرا على بن حسين، زمانِ فاطمه را درك نكرده است.»

جاى بسيار تعجّب است كه چنين سخنى از مثل چنين شخصى صادر شود؛ زيرا در كتاب «مستدرك الصحيحين» و «السنن الكبرى» سند روايت «على بن الحسين عن أبيه» است. در واقع اين روايت از امام حسين عليه السلام نقل شده است و مرسل دانستن اين حديث ناشى از بى دقّتى است.

5. پيامبرمكرّم اسلام صلى الله عليه و آله زنى را كه دركنار قبرى گريه مى كرد، فقط توصيه به صبر كرد و او را از اين عمل نهى نفرمود. و اين دلالت بر جواز زيارت قبرها توسّط زنان دارد.

انس بن مالك گفته است:

«مرّ النبيّ صلى الله عليه و آله بامرأة عند قبر وهي تبكي، فقال:

اتّقي اللَّه واصبري. قالت: إليك عنّى، فانّك لم تصب بمصيبتى ولم تعرفه. فقيل لها: إنّه النّبيّ صلى الله عليه و آله. فأتت باب النبى صلى الله عليه و آله، فلم تجد عنده بوّابين، فقالت: لم اعرفك. فقال: إنّما الصبر عندالصدمة الاولى (2)


1- سبل السلام، ج 2؛ ص 115.
2- صحيح البخاري، ج 2، ص 79؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 4، ص 78؛ السنن الكبرى النسائي، ج 6، ص 264؛ مسند أبي يعلى، ج 6، ص 176 و ج 10، ص 453.

ص: 40

«روزى پيامبر صلى الله عليه و آله زنى را در كنار قبرى ديد كه گريه مى كند.

به او فرمود: تقواى الهى پيشه كن و صبر نما. آن زن گفت:

دور شو، تو كه مبتلا به مصيبت من نشده اى تا بدانى گرفتار چه مصيبتى شده ام. شخصى به آن زن گفت: او پيامبر صلى الله عليه و آله بود. آن زن به درِ خانه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، هيچ نگهبانى نبود، به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: من شما را نشناختم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: صبر حقيقى صبر در مصيبت اوّل است.»

عينى در كتاب «عمدةالقارى» مى گويد: «اين حديث دلالت بر جواز زيارت قبرها دارد؛ فرقى ميان زن و مرد نيست.» (1)

البانى نيز اين حديث را دليلى بر جواز زيارت قبور براى تمام مردان و زنان دانسته است. (2)

نظريه چهارم: استحباب زيارت قبرها

تحقيق در روايات بيانگر اين مطلب است كه زيارت قبرها نه تنها براى زنان جايز است، بلكه استحباب نيز دارد؛ زيرا:

اوّلًا: در روايت «نهيتكم عن زيارةالقبور فزوروها» كلمه «فزوروها» امر است. و از آنجا كه قرينه هاى گوناگون و اجماع فقها قائم است بر عدم وجوب زيارت قبور، (3) اين كلمه حمل


1- عمدةالقارى، ج 8، ص 68.
2- أحكام الجنائز، ص 184.
3- تنها شخصى كه زيارت قبرها را يك بار واجب دانسته، ابن حزم دركتاب «المحلّى، ج 5، ص 160» است.

ص: 41

بر استحباب مى شود. لذا اين روايت دلالت بر استحباب زيارت قبرها براى همه مسلمانان دارد.

ثانياً: در همين روايت علّت امر به زيارت قبور، «يادآورى آخرت»، «يادآورى مرگ»، «پند آموزى» و «زهد در دنيا» معرّفى شده و همه اين فوايد قرينه است بر ظهور امر بعد از نهى در استحباب زيارت قبور.

ثالثاً: در روايت عايشه نيز اين عبارت نقل شده است: «انّ ربَّك يأمرك أن تأتي أهل البقيع ....» در اينجا نيز سخن از امر خداوند به زيارت قبور بقيع مطرح شده است. و بايد حمل بر استحباب شود.

رابعاً: از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است:

- «من زار قبر والديه أو أحدهما في كلّ جمعة غفر [اللَّه] له وكان بارّاً لوالديه (1)

«هر كسى كه قبر پدر و مادرش يا يكى از آنها را در روز جمعه زيارت كند، خداوند گناهانش را آمرزيده، او را از نيكى كنندگان به پدر و مادر خواهد شمرد.»

- «من زار قبر والديه أو أحدهما في كلّ جمعة فقرأ عنده يس غفراللَّه له بعدد كل كلّ حرف منها (2)


1- الجامع الصغير، ج 2، ص 605؛ مجمع الزوائد الهيثمي، ج 3، ص 59؛ المعجم الصغير، ج 2، ص 69؛ كنز العمّال، ج 6، ص 468؛ الدرّ المنثور، ج 4، ص 174.
2- كنز العمّال، ج 16، ص 479؛ الدر المنثور، ج 5، ص 257.

ص: 42

«هر كسى كه قبر پدر و مادرش يا يكى از آنان را روز جمعه زيارت كند و سوره يس را در كنار قبر آنها قرائت نمايد، خداوند به عدد هر حرفى از اين سوره گناهانش را مى آمرزد.»

- «من زار قبر والديه أو أحدهما احتساباً كان كعِدْل حجّةٍ مبرورة، ومن كان زوّاراً لهما زارت الملائكة قبرَه (1)

«هر كسى كه قبر پدر و مادرش يا يكى از آنها را زيارت كند، ثواب حجّ را كسب كرده است. و هر كسى كه زياد به زيارت آنها رود، ملائكه نيز در آينده قبر او را زيارت مى كنند.»

اين روايات، اگر چه توسّط بعضى از نظر سند مخدوش دانسته شده، ولى قاعده «تسامح در ادلّه سنن» به ما كمك مى كند كه با استناد به اين احاديث، زيارت قبور براى همه مسلمانان- چه مردان و چه زنان- را مستحب بدانيم.

بنابر اين نتيجه مى گيريم كه زيارت قبور براى زنان نه تنها حرام نيست، بلكه كراهت ندارد و مستحب هم است.

شرنبلانى و البانى از كسانى هستند كه صراحتاً تفاوتى ميان مرد و زن در استحباب زيارت قبرها نگذاشته اند. (2)


1- كنز العمّال، ج 16، ص 479.
2- مراقي الفلاح، ج 1، ص 233؛ أحكام الجنائز، ج 1، ص 180.

ص: 43

زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله

شايسته است پيش از بررسى ادلّه جواز و استحباب زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله نظريه ابن تيميّه و دليل هاى او را برشمريم:

نظريّه ابن تيميّه: حرمت زيارت قبر پيامبران

بعضى تلاش مى كنند ابن تيميّه را در فتوا به حرمت زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله تبرئه كنند. از اين رو لازم است كلمات ابن تيميّه و اظهارات بعضى از انديشمندان اهل سنّت در باب اعتقادات او در زيارت پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله و ساير پيامبران گفته شود تا باورهاى فاسد او بر همگان روشن شود.

ايشان در كتاب «مجموع الفتاوى» در پاسخ به سئوال از زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد:

«وأمّا الزيارة البدعيّة فمن جنس زيارة اليهود والنصارى وأهل البدع الّذين يتّخذون قبور الأنبياء والصالحين مساجد ... فالزيارة البدعيّة مثل قصد قبر بعض الأنبياء والصالحين للصلاة عنده والدعاء عنده أوبه أوطلب الحوائج منه أومن اللَّه تعالى عند قبره أو الاستغاثة به أو الإقسام على اللَّه تعالى به ونحو ذلك هو من البدع الّتي لم يفعلها أحد من الصحابة ولاالتابعين، ولاسنّ ذلك رسول اللَّه، ولا

ص: 44

أحد من خلفائه الراشدين، بل قد نهى عن ذلك أئمّة المسلمين الكبار (1)

«زيارتى كه بدعت است مانند زيارت يهوديان و مسيحيان و بدعت گذارانى كه بر روى قبرهاى پيامبران و صلحا مسجد مى سازند ... زيارتى كه بدعت است، مانند اينكه شخصى قصد كند كنار قبر بعضى از پيامبران و افراد صالح برود تا در كنار قبر آنها نماز بخواند، يا دعا كند، يا به آنها متوسّل شود و نيازهايش را از آنها يا از خدا در كنار قبر آنها بخواهد يا از آنها مدد جسته، يا خداوند را به آنها سوگند دهد. اين كارها بدعت هايى است كه هيچ يك از صحابه و تابعين انجام نداده اند و رسول خدا صلى الله عليه و آله يا يكى از خلفاى راشدين دستور به آن نداده اند، بلكه پيشوايان بزرگ مسلمانان از انجام اين كارها نهى كرده اند.»

در اين عبارت ابن تيميّه تصريح مى كند زيارت كسى كه به قصد زيارت پيامبران و افراد صالح مسافرت مى كند بدعت است و بدعت حرام است؛ لذا زيارت او حرام خواهد بود.

و در جاى ديگر مى گويد:

«فمَن قَصَد قبورَ الأنبياء والصالحين لأجل الصلاة والدعاء عندها فقد قَصَد نفسَ المحرّم الّذي سدّ اللَّه ورسوله ذريعته. (2)»


1- مجموع الفتاوى، ج 24، ص 334.
2- همان، ج 1، ص 237.

ص: 45

«هر كسى كه به قصد نماز و دعا به كنار قبرهاى پيامبران و صلحا برود، در واقع حرامى را قصد كرده كه خدا و رسولش مانع از واسطه قرار دادن آن شده اند.»

و نيز گفته است:

«الأحاديث المرويّة فى زيارة قبره كلّها ضعيفة، بل كذب. (1)»

«تمام احاديثى كه درباره زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده ضعيف و دروغ است.»

همچنين گفته است:

«نفس السفر لزيارة قبرٍ من القبور- قبر نبيٍّ أو غيره- منهي عنه عند جمهور العلماء، حتّى أ نّهم لا يجوّزون قصر الصلاة فيه بناءً على أ نّه سفر معصية، لقوله الثابت في الصحيحين: (لاتشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد: المسجد الحرام، والمسجد الأقصى، ومسجدي هذا) ....(2)»

«به نظر علما از مسافرت نمودن به قصد زيارت قبرى- چه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و چه ساير قبرها- نهى شده است، طورى كه جايز نمى دانند كسى در اين سفر نماز را شكسته بخواند؛ چون مسافرتش مسافرت معصيت است! به دليل اينكه


1- مجموع الفتاوى، ج 1، ص 355.
2- همان، ج 4، ص 520.

ص: 46

پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: باربندى و مسافرت نمى شود مگر به سه مسجد: مسجدالحرام، مسجد الأقصى ومسجد من.»

و نيز گفته است:

«وأمّا الحديث المذكور فى زيارة قبر النبيّ صلى الله عليه و آله فهو ضعيف، وليس في زيارة قبر النبيّ صلى الله عليه و آله حديث حسن ولاصحيح، ولاروى أهل السنن المعروفة كسنن أبي داود والنسائي وابن ماجة والترمذي، ولا أهل المسانيد المعروفة كمسند أحمد ونحوه، ولاأهل المصنّفات كموطأ مالك وغيره في ذلك شيئاً، بل عامّة ما يروى في ذلك أحاديث مكذوبة موضوعة، كما يروى عنه صلى الله عليه و آله أنّه قال: (من زارني وزار أبي ابراهيم في عام واحد ضمن له على اللَّه الجنّة)، وهذا حديثٌ موضوعٌ كذبٌ باتّفاق أهل العلم. وكذلك ما يروى أنّه قال: (من زارني بعد مماتي فكأ نّما زارني في حياتي) و (من زارني بعد مماتي ضمنتُ له على اللَّه الجنّة) ليس لشى ء من ذلك أصل. وإن كان قد روى بعض ذلك الدارقطني والبزار في مسنده، فمدار ذلك على عبداللَّه بن عمر العمري أومن هو أضعف منه ممّن لا يجوز أن يثبت بروايته حكم شرعيٌ. وانّما اعتمد الأئمّة في ذلك على ما رواه أبوداود في السنن عن أبي

ص: 47

هريرة عن النبيّ صلى الله عليه و آله أ نّه قال: (ما من رجل يسلّم علىّ إلّاردّ اللَّه عليّ روحي حتّى أرد عليه السلام) وكما في سنن النسائي عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنّه قال: (إنّ اللَّه وكّل بقبري ملائكة تبلغني عن امّتي السلام)، فالصلاة والسلام عليه ممّا أمر اللَّه به ورسوله، فلهذا استحبّ ذلك العلماء (1)

امّا حديثى كه درباره زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شده است ضعيف مى باشد. درباره زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ حديثِ نيكو و صحيح وجود ندارد. و اهل سنن- مانند ابوداود و نسائى و ابن ماجه- و مسانيد- مانند مسند احمد و ديگران- و مصنّفات- مانند موطأ مالك و غير او- روايتى درباره زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر نكرده اند. بلكه تمام رواياتى كه در خصوص زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده دروغ و جعلى است. مثلًا از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «هر كسى كه من و پدرم ابراهيم را در يك سال زيارت كند، تعهّد مى كنم خداوند او را به بهشت ببرد.» اين حديث به اتّفاق همه علما ساختگى و دروغ است. و نيز روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كسى كه پس از مُردن، مرا زيارت كند به مانند اين است كه مرا در حال زنده بودن زيارت كرده است»، اين حديث نيز اصل واساسى ندارد. البتّه بعضى از اين احاديث را دارقطنى و بزار در مسندشان روايت كرده اند، ولى در سند


1- مجموع الفتاوى، ج 24، ص 356 و 357.

ص: 48

آن احاديث، عبداللَّه بن عمر عمرى يا كسانى ضعيف تر از او وجود دارد كه نمى شود با روايت آنها حكم شرعى را ثابت نمود.

آرى! پيشوايان دين در باب زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله فقط به روايتى كه ابوداود در سنن ابى داود از ابوهريره نقل مى كند اعتماد كرده اند. ابوهريره از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «هيچ مردى نيست كه به من سلام كند، مگر اينكه خداوند روح من را به جسدم برمى گرداند تا من جواب سلام او را بدهم.» و نيز در سنن نسائى از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «خداوند در كنار قبر من فرشتگانى را گمارده تا سلام امّت مرا به من ابلاغ كنند.» لذا درود و سلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى است كه خداوند و رسولش به آن امر كرده اند و به همين دليل علما سلام دادن به پيامبر صلى الله عليه و آله را مستحب دانسته اند.»

از مجموع كلمات ابن تيميّه استفاده مى شود كه ايشان در باب زيارت پيامبران مدّعى چند نكته است:

1. زيارت قبر پيامبران در صورتى كه شخصى به قصد زيارت آنان برود، عملى ساختگى و بدعت است.

اين سخن در حرمت زيارت قبر پيامبران براى هر كسى كه قصد زيارت كند كاملًا صراحت دارد؛ زيرا به اعتقاد ابن تيميّه اين زيارت بدعت است و بدعت حرام مى باشد.

2. كسى كه به قصد زيارت قبر پيامبران و افراد صالح و

ص: 49

براى انجام نماز و دعا به آنجا مسافرت كند، قصد انجام فعل حرام را كرده است.

اين كلام نيز صراحت دارد كه «زيارت قبر پيامبران و افراد صالح» حرام است.

3. كسى كه براى زيارت قبر پيامبران و افراد صالح مسافرت كند، سفر معصيت انجام داده و بايد نمازش را تمام بخواند.

مسافرت زمانى سفرِ معصيت مى شود كه در آن مسافرت فعل حرام انجام گيرد، مثلًا به قصد فروش شراب مسافرت انجام گيرد، يا به قصد غارت اموال مردم مسافرت انجام شود؛ از اين رو اين قسمت از سخن ابن تيميّه صراحت دارد كه زيارت قبر پيامبران و اوليا از ديدگاه ابن تيميّه حرام است.

4. تمام احاديثى كه درباره زيارت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده، ساختگى و دروغ است، و هيچ يك از اهل علم متعرّض آن نشده اند.

5. دليل بر حرام بودن سفر براى زيارت قبر پيامبران و أئمّه عليهم السلام فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه مى فرمايد: «لاتشدّ الرحال ....»

گفتنى است كه اين اظهارات نه تنها باطل و بى اساس است، بلكه بسيار زشت و بى ادبانه است. ابن حجر عسقلانى در كتاب «فتح البارى» مى گويد:

ص: 50

«وهي من أبشع المسائل المنقولة عن بن تيميّة (1)

«سخن ابن تيميّه در منع زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از زشت ترين مسائلى است كه تاكنون از او نقل شده است.»

و تعجّب است از كسانى كه سعى مى كنند ابن تيميّه را تبرئه نموده، انتساب مطالب مذكور را به ايشان تهمت مى دانند و مى گويند: «ابن تيميّه تنها مسافرت نمودن به قصد زيارت را حرام دانسته است، نه زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را، بلكه ايشان زيارت قبر پيامبران را مستحب مى داند.» (2) چگونه ابن تيميّه مدعّى استحباب زيارت قبر پيامبران است، ولى قصد زيارت آنان را حرام مى داند و مسافرت براى زيارت آنان را سفر معصيت مى داند؟! آيا اين تناقض گويى نيست؟! آيا تضعيف روايات زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله توسط ابن تيميّه بهترين گواه بر عدم اعتقاد ايشان به استحباب زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله نيست؟ بسيارى از انديشمندان اهل سنّت از فتواى ابن تيميّه به معصيت بودن زيارت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ساير پيامبران پرده برداشته اند. (3)

پاسخ به ابن تيميّه

بى اساس بودن سخنان ابن تيميّه زمانى روشن مى شودكه


1- فتح الباري، ج 3، ص 54.
2- شرح قصيدة ابن القيّم، ج 2، ص 363 و 364.
3- رفع المنارة، ص 71؛ دفع شبه من شبّه و تمرّد، ص 47؛ التوفيق الربانى، ص 21.

ص: 51

دومطلب بررسى گردد:

1. حديث «لاتشدّ الرحال» و دليل ابن تيميّه بر گفتارش.

2. دليل بر مستحب بودن زيارت قبور پيامبران- به خصوص قبر پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله- و ساير اولياء اللَّه و سفر براى اين زيارت.

مطلب اوّل: حديث «لاتشدّ الرحال ...»

اشاره

اين حديث در «صحيح البخاري» و «صحيح مسلم» با دو سند از ابوسعيد خدرى و ابوهريره نقل شده است:

1. سفيان عن الزهري عن سعيد عن أبي هريره عن النبيّ صلى الله عليه و آله، قال: لا تشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد:

المسجدالحرام، و مسجدالرسول و مسجدالأقصى (1)

«پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: باربندى نمى شود مگر به قصد سه مسجد: مسجدالحرام، مسجدالرسول و مسجدالأقصى.»

2. شعبة عن عبدالملك عن قزعة عن أبي سعيد الخدري عن النبيّ صلى الله عليه و آله قال: ولاتشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد:

مسجدالحرام و مسجدالأقصى ومسجدي.» (2)

اين حديث در ساير كتاب هاى حديثى اهل سنّت نيز با


1- صحيح البخاري، ج 2، ص 56 و 58؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 102.
2- صحيح البخاري، ج 2، ص 56؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 126.

ص: 52

سندهاى ديگرى روايت شده است، (1) و در صدور آن اتفاق نظر دارند.

ابن تيميّه- همانطور كه گذشت- بر حرمت سفر براى زيارت قبور پيامبران و أئمّه عليهم السلام به اين حديث استدلال مى كند، با اين توضيح كه در حديث نبوى از هر گونه باربندى و سفر منع شده است، جز مسافرت به مساجد سه گانه. پس اگر كسى براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله باربندى و مسافرت كند، با نهى پيامبر صلى الله عليه و آله مخالفت كرده و سفر معصيت انجام داده است. متن كلام ايشان در «مجموع الفتاوى» اين است:

«وربما كان مقصوده بالحج من زيارة قبره أكثر من مقصوده بالحج، وربما سوّى بين القصدين، وكلّ هذا ضلال عن الدين باتّفاق المسلمين، بل نفس السفر لزيارة قبرٍ من القبور- قبر نبيٍّ أو غيره- منهي عنه عند جمهور العلماء، حتّى أ نّهم لايجوّزون قصر الصلاة فيه بناءً على أنّه سفر معصية، لقوله الثابت في الصحيحين: لا تشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد: المسجد الحرام


1- سنن ابن ماجة، ج 1، ص 452؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 7 و 34 و 45؛ سنن الدارمي، ج 1، ص 330؛ سنن أبي داود السجستاني، ج 1، ص 451؛ سنن الترمذي، ج 1، ص 205؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص 192؛ مسند الحميدي، ج 2، ص 330؛ المصنّف ابن أبي شيبة، ج 2، ص 268 و ج 4، ص 518- 519؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 258؛ مسند أبي يعلى، ج 2، ص 288؛ صحيح ابن حبّان، ج 4، ص 496.

ص: 53

والمسجد الأقصى ومسجدي هذا (1)

بعضى در سفر حج مقصود اصلى را زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله قرار مى دهند، يا هر دو [يعنى زيارت خانه خدا و زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله] را قصد مى كنند، و تمام اين كارها به اتّفاق تمام مسلمانان خروج از دين است. بلكه خود سفر براى زيارت قبرى- چه قبر پيامبرى از پيامبران و چه قبر سايرين- در نظر جمهور علما نهى شده است، طورى كه شكسته خواندن نماز در اين سفر را اجازه نداده اند، زيرا اين سفر، سفر معصيت است، به دليل فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرموده است: باربندى و سفر نمى شود مگر به قصد سه مسجد: مسجد الحرام، مسجد الأقصى و مسجد من، اينجا.»

جواب از حديث «لاتشدّ الرحال»

اشاره

اين حديث هيچ ارتباطى به مسأله زيارت قبر پيامبران و اوليا ندارد؛ زيرا:

اوّلًا: استثنا در اين حديث استثناى مفرّغ است و نيازمند تقدير در مستثنى منه مى باشد و در اينجا سه احتمال متصوّر است:

1. احتمال اوّل اين است كه در مستثنى منه، يك كلمه عامّ و فراگيرى در تقدير گرفته شود، مثلًا كلمه «شى ء» در تقدير باشد. در اين صورت معناى حديث اين است:


1- مجموع الفتاوى، ج 4، ص 520.

ص: 54

«مسافرت و باربندى به قصد هر چيزى انجام نمى شود مگر به قصد مساجد سه گانه.»

طبق اين احتمال، حديث مذكور دلالت بر حرمت سفر براى زيارت قبر پيامبران و امامان دارد. ولى به طور قطع، اين احتمال مردود است و هيچ يك از علماى اسلام اين احتمال را مطرح نكرده اند؛ زيرا طبق اين احتمال، حديث «لاتشدّ الرحال» دلالت دارد بر حرمت هر مسافرتى به جز مسافرت به مساجد سه گانه. در نتيجه بايد گفت: مسافرت به قصد تجارت، تحصيل علم، صله رحم، تفريح و ... جايز نباشد، و يا بايد همه اين موارد حديث «لاتشدّ الرحال» را تخصيص بزنند. و معلوم است كه مسافرت به قصد تجارت و تحصيل علم و صله رحم و ... جايز و گاهى واجب و يا مستحب است؛ و تخصيص اين امور نيز تخصيص اكثر است و تخصيص اكثر در نزد علما و فقها مستهجن و مرجوح است. بنابر اين، چنين احتمالى از اساس مردود است.

2. احتمال دوم اين است كه كلمه «مكان» در تقدير باشد؛ يعنى در واقع رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «لاتشدّ الرحال إلى مكان إلّا ....» در اين صورت حديث مذكور دلالت دارد بر اينكه باربندى و مسافرت به قصد هر مكانى جايز نيست، مگر به قصد مكان هاى سه گانه مسجدالحرام و مسجدالنبى و مسجدالأقصى.

ابن تيميّه نيز همين احتمال را پذيرفته است و مى گويد:

«إنّ قوله: (لاتشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد)

ص: 55

يتناول المنع من السفر إلى كل بقعة مقصودة.

بخلاف السفر للتجارة وطلب العلم ونحو ذلك (1)

«سخن پيامبر صلى الله عليه و آله: (لاتشدّ الرحال) شامل سفر به هر بقعه اى مى شود كه به قصد آن بقعه مسافرت شود. ولى شامل سفر براى تجارت و تحصيل علم و امثال آن نمى گردد.»

اين احتمال نيز مردود است؛ زيرا اگر چه گفته اند: «در مستثناى مفرّغ لازم است عمومى ترين مفهوم در مقايسه با مستثنا در تقدير گرفته شود»، ولى هم نوع و هم صنف بودن مقدَّر با مستثنا لازم و ضرورى است.

و بر فرض بپذيريم كه كلمه مقدَّر «مكان» است، در اين صورت حديث دلالت دارد بر اينكه براى زيارت بقعه يا مكانى جز مساجد سه گانه باربندى و مسافرت نشود. امّا اگر كسى به قصد زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله و اولياى الهى و سلام دادن به آن حضرات مسافرت كند، نه به قصد زيارت ضريح و مكانى كه آن حضرات در آنجا مدفون اند، اين حديث شامل آن نمى شود. شكّى نيست كه مسلمانان از دورترين شهرهاى اسلامى با اعتقاد به زنده بودن رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و به قصد عرض ارادت و اخلاص و سلام، به مدينه و شهرهاى ديگر مى روند، نه براى زيارت ضريح و يا مكانى كه آنان در آنجا دفن شده اند.


1- مجموع الفتاوى، ج 27، ص 21.

ص: 56

3. احتمال سوم اين است كه كلمه «مسجد» در تقدير باشد.

در اين صورت معناى حديث اين است: «باربندى و مسافرت به قصد مسجدى نكنيد، مگر به قصد مساجد سه گانه.»

طبق اين احتمال حديث مذكور هيچ ارتباطى به زيارت قبور و اوليا ندارد. بدون شكّ اين احتمال به واقع نزديكتر است؛ زيرا هيچ يك از محذورات دو احتمال گذشته را ندارد، علاوه بر اينكه دو قرينه بر تأييد اين احتمال وجود دارد:

الف: پيامبر صلى الله عليه و آله در اين حديث در مقام معرّفى اهمّيت و برترى مساجد سه گانه نسبت به مساجد ديگر است و در حقيقت مى خواهد بفرمايد كه اين مساجد سه گانه به حدّى فضيلت دارند كه شايسته است انسان ها كار و زندگى را رها كرده، براى درك فضيلت آنها بار بسته، مسافرت كنند، همچنان كه درك فضيلت حج و عمره چنين است و امّا مساجد ديگر اين اهمّيت را ندارند و شايسته نيست كه افراد زندگى را رها كرده، به قصد آنها مسافرت كنند.

و گواه بر اين مطلب اين است كه در تمام كتاب هاى اهل سنّت- جز در يك مورد- اين حديث به صورت نفى «لاتشدّ» وارد شده و اين قرينه است بر نفى فضيلت شدّ رحال به قصد مساجد ديگر. علاوه بر اينكه در بعضى از نقل ها اين روايت با كلمه «لاينبغى الرحال» (مسافرت شايسته نيست) آمده است.

البتّه در خصوص اين دو موضوع در پاسخ بعدى بطور مفصّل سخن خواهيم گفت.

ب: مستثنا در اين روايت، «مساجد ثلاثه» است و تقدير

ص: 57

كلمه «مسجد» در مستثنا منه از جنس خودِ مستثنا بوده و مناسب مى باشد.

ابن حجر عسقلانى در كتاب «فتح البارى» مى گويد:

«ومنها: أنّ المراد حكم المساجد فقط، وأنّه لاتشدّ الرحال إلى مسجدٍ من المساجد الولاء فيه غير هذه الثلاثة. وأمّا قصد غير المساجد لزيارة صالح أو قريب أو صاحب أو طلب علم أوتجارة أونزهة فلا يدخل في النهي. ويؤيّده ما روى أحمد من طريق شهر بن حوشب، قال: سمعت أباسعيد وذكرت عنده الصلاة في الطور، فقال: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: (لا ينبغي للمصلّي أن يشدّ رحاله إلى مسجد تبتغي فيه الصلاة غير المسجد الحرام والمسجد الأقصى ومسجدي). وشهر حسن الحديث وإن كان فيه بعض الضعف (1)

«و يكى از پاسخ هاى حديث «لاتشدّ الرحال» اين است كه مراد از اين حديث فقط بيان حكم مساجد سه گانه است. و معناى حديث اين است كه باربندى و مسافرت نمى شود به مسجدى از مساجدى كه دوست داريد، مگر به اين مساجد سه گانه. و امّا اگر كسى قصد سفر به غير از اين مساجد را كند تا شخص صالح يا قريب يا دوستى را زيارت كند و يا مقصودش تحصيل علم يا تجارت و يا گردش تفريحى


1- فتح البارى، ج 3، ص 53.

ص: 58

باشد، داخل در اين حديث نمى شود. و مؤيّد آن، روايتى است كه احمد بن حنبل از طريق شهر بن حوشب نقل كرده است. شهر بن حوشب گفته است: از ابوسعيد خواستم نظرش را درباره نماز در كوه طور بگويد. از او شنيدم كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «شايسته نيست كه نمازگزار قصد رفتن به مسجدى و آرزوى نماز در آن مسافرت كند، مگر به قصد رفتن به مسجدالحرام و مسجدالاقصى و مسجد من.» شهربن حوشب حسن الحديث است، اگر چه مقدارى ضَعف هم دارد.»

در ادامه مى گويد:

«قال بعض المحقّقين: في قوله: (إلّا إلى ثلاثة مساجد) المستثنى منه محذوف. فإمّا أن يقدّر عامّاً فيصير: (لاتشدّ الرحال إلى مكان في أيّ أمر كان إلّا إلى الثلاثة)، أو أخصّ من ذلك. لا سبيل إلى الأوّل، لإفضائه إلى سدّ باب السفر للتجارة وصلة الرحم وطلب العلم وغيرها. فتعيّن الثاني. والأولى أن يقدّر ما هو أكثر مناسبةً، وهو (لا تشدّ الرحال إلى مسجد الولاء فيه إلّاإلى الثلاثة) فيبطل بذلك قول من منع شدّ الرحال إلى زيارة القبرالشريف وغيره من قبور الصالحين (1)


1- فتح البارى، ج 3، ص 54.

ص: 59

«بعضى از محقّقين گفته اند: در فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله (إلّا إلى ثلاثة مساجد) مستثنى منه محذوف است. لذا يا يك مفهوم عامّى در تقدير گرفته مى شود و معناى حديث اين است: «باربندى و مسافرت نمى شود به مكانى به قصد هر امرى مگر به مساجد سه گانه»، و يا يك مفهومى اخّص از آن در تقدير گرفته مى شود. احتمال اوّل ممكن نيست، زيرا موجب مى شود باب سفر براى تجارت، صله رحم، تحصيل علم و ساير موارد بسته شود. پس احتمال دوم درست است. و بهتر اين است كه لفظى در تقدير گرفته شود كه با مستثنا مناسبت بيشترى داشته باشد و آن لفظ اين است كه «باربندى و مسافرت نمى شود به مسجدى مگر مساجد سه گانه.» در اين صورت نظر كسانى كه مسافرت به قصد زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و صلحا را ممنوع مى دانند، باطل مى شود.»

ثانياً: حديث «لاتشدّ الرحال» در صحيح بخارى از ابوهريره و ابوسعيد خدرى به صورت نفى «لاتشدّ» وارد شده است. (1)و در صحيح مسلم از ابوسعيد به صورت نهى «لاتشدّوا» و از ابوهريره به صورت نفى «لاتشدّ» روايت شده است. (2)

و به احتمال بسيار زياد روايت مسلم از ابوسعيد به صورت


1- صحيح البخاري، ج 2، ص 56 و 58 و 220 و 250.
2- صحيح مسلم، ج 4، ص 102 و 126.

ص: 60

نهى غلط است و امكان دارد نسخه نويسان اشتباه كرده باشند.

دليل بر اين مطلب اين است كه در تمام كتاب هاى حديثى، تفسيرى، فقهى و رجالى اهل سنّت اين حديث از ابوسعيد و ابوهريره به صورت نفى نقل شده است. (1)

تنها ابن ابى شيبه اين حديث را به چند طريق با كلمه «لاتشدّوا» به صورت نهى ذكر كرده است. ولى او نيز همين حديث را در جاى ديگر به همان سندهاى پيشين به صورت نفى ذكر كرده است. (2)

نووى نيز در «شرح صحيح مسلم» روايت ابوسعيد را از صحيح مسلم به صورت نهى ذكر كرده است. و در همين كتاب دوباره اين حديث را به صورت نفى ذكر كرده است. (3)

و كلمه نفى ظهور در تحريم ندارد، بلكه براى اثبات استعمال نفى در مقام نهى نيازمند به قرينه مى باشيم. و در حديث «لاتشدّ الرحال» هيچ قرينه اى بر استعمال نفى در مقام نهى وجود ندارد. بلكه وجود كلمه «لا تنبغي» در روايت شهر بن حوشب قرينه است بر اينكه كلمه «لاتشدّ» در اين روايت جهتِ توصيه اى دارد و فضيلت سفر به مكان ديگر را


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 7 و 34 و 45 و 78 و ج 6، ص 7 و 398؛ سنن الدارمي، ج 1، ص 330؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 452؛ سنن أبي داود السجستاني، ج 1، ص 451؛ سنن الترمذي، ج 1، ص 205؛ سنن النسائي، ج 2، ص 37؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 10، ص 82؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 3- 4؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص 192؛ مسند الحميدي، ج 2، ص 330 و 421؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 258.
2- المصنّف ابن أبي شيبة، ج 2، ص 268 و ج 4، ص 518.
3- شرح صحيح مسلم نووي، ج 9، ص 105 و ج 9، ص 167.

ص: 61

نفى مى نمايد و هيچ دلالتى بر حرمت سفر براى زيارت قبور ندارد.

ملّا على قارى مى گويد:

«و (لاتشدّ الرحال) أي لاينبغى أن يسافر أحدٌ للتبرّك إلى المشاهد (1)

«معناى لاتشدّ الرحال اين است كه شايسته نيست كسى براى تبرّك جستن به مشاهد مشرّفه مسافرت كند.»

ابن قدامه نيز مى گويد:

«فإن سافر لزيارة القبور والمشاهد، فقال ابن عقيل لايباح له الترخيص، لأنّه منهي عن السفر اليها، قال النبى صلى الله عليه و آله: (لاتشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد) متّفق عليه. والصحيح اباحته وجواز القصر فيه، لأنّ النبيّ صلى الله عليه و آله كان يأتي قباء راكباً وماشياً، وكان يزور القبور وقال: (زوروها تذكّركم الآخرة). وأمّا قوله صلى الله عليه و آله (لاتشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد) فيحمل على نفي التفضيل، لا على التحريم (2)

اگر كسى به قصد زيارت قبرها و مشاهد مسافرت كند، ابن عقيل آن را مباح نمى داند، به دليل اينكه از مسافرت به قصد زيارت قبور و مشاهد نهى شده است، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله


1- شرح مسند أبي حنيفة، ص 250.
2- المغني، ج 2، ص 103 و 104.

ص: 62

فرموده است: «باربندى نمى شود مگر به سه مسجد»، و اين حديث مورد اتّفاق است. ولى نظريّه صحيح اين است كه مسافرت به قصد زيارت قبرها و مشاهد مباح و در اين مسافرت نماز شكسته است؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله گاهى سواره و گاهى پياده به مسجد قبا مى رفت و قبرها را زيارت مى كرد و مى فرمود: «قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت قبرها يادآور آخرت است.» و امّا سخن ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله كه مى فرمايد: «لاتشدّ الرحال ...» حمل بر نفى فضيلت مى شود نه حرمت.»

بهوتى در كتاب «كشف القناع» مى گويد:

«و اگر كسى به قصد مشهدى از مشاهد مشرّفه يا مسجدى غير از مساجد سه گانه يا زيارت قبر پيامبرى يا زيارت قبر يكى از اوليا مسافرت كند، اشكالى ندارد. و حديث «لاتشدّ الرحال ...» معنايش اين است كه مسافرت به جايى غير از مساجد سه گانه مانند مسافرت به مساجد سه گانه مطلوب نيست؛ از اين رو اين حديث از باربندى و مسافرت به غير مساجد سه گانه نهى نمى كند- به خلاف بعضى كه چنين پنداشته اند- زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله گاه سواره و گاه پياده به مسجد قبا مسافرت مى كرد و نيز قبرها را زيارت مى كرد و مى فرمود: قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت قبرها شما را به ياد آخرت مى اندازد»(1)


1- كشف القناع، ج 1، ص 618.

ص: 63

نووى در «شرح صحيح مسلم» درباره حكم سفر به قصد زيارت قبر پيامبران و أئمّه عليهم السلام مى گويد: «نظريه صحيح نزد اصحاب ما كه امام الحرمين و محقّقين نيز آن را برگزيده اند، اين است كه مسافرت به قصد زيارت قبور افراد صالح و مكان هاى بافضيلت حرام و مكروه نيست. آنان گفته اند: مراد از حديث «لا تشدّ الرحال» اين است كه فضيلت تامّ فقط در سفر به مساجد سه گانه است» (1)

كلام نووى صراحت دارد كه نظر محقّقين اهل سنّت اين است كه در سفر به مساجد سه گانه فضيلت تامّ و كامل وجود دارد. و امّا در سفر به غير مساجد سه گانه يعنى قبور انبيا و مشاهد مشرّفه فضيلت هست، ولى فضيلت تامّ نيست.

دو روايت ديگر وجود دارد كه سخن نووى را تأييد مى كند.

روايت اوّل روايتى است كه جابر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است:

«إنّ خير ما ركبتْ إليه الرواحل مسجدي هذا والبيت العتيق (2)

«بهترين مكانى كه مسافران به قصد آنجا سوار بر وسائل نقليه مى شوند، مسجد من و بيت عتيق (خانه كعبه) است.»

سند اين روايت از اين قرار است: «الليث بن سعد عن


1- شرح صحيح مسلم نووي، ج 9، ص 105.
2- مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 35؛ السنن الكبرى النسائي، ج 6، ص 411؛ مسند أبي يعلى، ج 4، ص 183.

ص: 64

أبي الزبير عن جابر بن عبداللَّه عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله.» تمام افرادى كه در سند هستند ثقه مى باشند. هيثمى در مجمع الزوائد مى گويد: «رجاله رجال صحيح (1)؛ سند اين حديث صحيح است.» و البانى نيز اين حديث را در كتاب «السلسلة الصحيحة (2)» و «صحيح الترغيب والترهيب (3)» از روايات صحيحه ذكر كرده است. ابن حبّان نيز آن را در كتاب «صحيح ابن حبّان (4)» ذكر مى كند.

اين روايت گوياى اين واقعيّت است كه مسجدالنبى و مسجدالحرام بهترين مقصد مسافرت اند، نه تنها مقصد مسافرتى. پس مسافرت به قصد زيارت اماكن و مشاهد مشرّفه اگر چه بهترين مسافرت نيست، ولى مسافرتِ خوبى است.

روايت دوم روايتى است كه عايشه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است:

«قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: أنا خاتم الأنبياء ومسجدي خاتم مساجد الأنبياء. أحقّ المساجد أن يُزار وتشدّ إليه الرواحل المسجد الحرام ومسجدي. صلاة في مسجدي أفضل من ألف صلاة فيما سواه من


1- مجمع الزوائد، ج 4، ص 4.
2- السلسلة الصحيحة، ج 4، ص 204.
3- صحيح الترغيب و الترهيب، ج 2، ص 28.
4- صحيح ابن حبّان، ج 4، ص 495.

ص: 65

المساجد إلّاالمسجدالحرام (1)

«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من خاتم پيامبران و مسجد من، خاتَم مسجدهاى پيامبران است. شايسته ترين مسجد براى زيارت و مسافرت مسجدالحرام و مسجد من است. نماز در مسجد من برتر از هزار ركعت نماز در مساجد ديگر، جز مسجدالحرام است.»

اين روايت نيز مسجدالحرام و مسجدالنبى را شايسته ترين مكان براى باربندى و سفر به قصد زيارت معرّفى كرده و شايستگى ساير اماكن و مشاهد مشرّفه- مانند قبر پيامبران به خصوص بارگاه رسول مكرّم اسلام- كه (أفضل بقاء الأرض) معرّفى شده- يا بارگاه امامان معصوم و اولياء را نفى نكرده است، بلكه اشاره به شايستگى اين اماكن براى مسافرت و زيارت دارد.

اينجا است كه مى بينيم كسانى مانند ابن تيميّه براى اثبات نظريات خويش از بسيارى روايات صحيحه چشم پوشى نموده، به دروغ پردازى و فريبكارى رويگردان مى شوند. ابن قدامه (م. 620) نظريّه حرمت سفر به قصد زيارت قبور پيامبران را تنها به ابن عقيل نسبت مى دهد. و نووى (م. 676) كه مورد توجّه تمام انديشمندان اهل سنّت است مى گويد: «نظريّه محقّقين اهل سنّت اين است كه سفر به قصد زيارت اماكن و مشاهد مشرّفه حرام يا مكروه نيست،


1- مجمع الزوائد، ج 4، ص 4؛ كنز العمّال، ج 12، ص 270؛ الدر المنثور، ج 2، ص 54؛ تهذيب الكمال، ج 8، ص 451.

ص: 66

بلكه تنها فضيلت سفر به قصد مساجد سه گانه را ندارد.» و ابن تيميّه (م. 728) كه توسّط بسيارى از علماى اهل سنّت فاسق و كافر و بدعت گذار معرّفى شده، مى گويد: «محقّقين اهل سنّت سفر به قصد زيارت قبر پيامبران و ديگران را سفر معصيت و حرام مى دانند»!.

مطلب دوم:

استحباب سفر براى زيارت قبر پيامبران و اوليا

1. استحباب سفر به قصد زيارت قبر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

در استحباب سفر به قصد زيارت پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله دليل هاى گوناگونى وجود دارد:

دليل اوّل: قرآن كريم

خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

«وَلَو أنَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُم جاؤكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّه وَاسْتَغْفَر لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّه تَوّاباً رَحيماً» (1)

«و اگر آنان هنگامى كه به خود ستم كردند به نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر براى آنان آمرزش مى خواست، خداوند را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»


1- النساء/ 64.

ص: 67

اين آيه دلالت بر ترغيب مردم به آمدن نزد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و استغفار نزد آن حضرت و استغفار رسول خدا صلى الله عليه و آله براى آنان دارد. و در اين جهت تفاوتى ميان زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان مردم بود و زمانى كه در ظاهر از دنيا رفته، وجود ندارد. زيرا در حديث است كه «الأنبياء أحياءٌ في قبورهم (1)؛ پيامبران در قبرها [يشان] زنده هستند.»

علاوه بر آن در جمله «إذ ظلموا» فعل در سياق شرط واقع شده است و به اعتراف علماى علم اصول، يكى از صيغه هاى عموم عبارت است از صيغه اى كه در سياق شرط واقع شود، (2) بنابر اين آيه شريفه عامّ است و شامل حالت زنده بودن پامبر صلى الله عليه و آله و حالت رحلت او مى شود.

و مفسّران نيز از آيه شريفه عموم را فهميده اند، و بسيارى از آنان در تفسير اين آيه، داستان اعرابى را نقل كرده اند. و آن داستان اين است كه على عليه السلام- و به نقلى عتبى- مى گويد:

«السلام عليك يا رسول اللَّه! سمعت اللَّه يقول:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»

وقد جئتك مستغفراً لذنبي مستشفعاً بك


1- مجمع الزوائد، ج 8، ص 211؛ مسند أبي يعلى، ج 6، ص 147؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 477؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 13، ص 326.
2- الإبهاج، ج 2، ص 106؛ الاعتصام، ج 1، ص 467؛ البرهان فى اصول الفقه، ج 1، ص 232؛ التمهيد الأسنوي، ج 1، ص 324.

ص: 68

إلى ربّي .... (1)»

«سلام بر تو اى رسول خدا! از خداوند متعال شنيدم كه مى فرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ» و من آمدم در حاليكه آمرزش گناهانم را مى طلبم و تو را شفيع خود در نزد پروردگارم قرار مى دهم.»

دليل دوم: روايات

روايات گوناگونى درباره زيارت پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده است. در اينجا ترجمه بعضى از آنها را مى آوريم:

1. «ابن عبّاس گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى كه مرا پس از مردنم زيارت كند، مانند كسى است كه در حال زنده بودنم زيارتم نمايد. و هر كسى كه به زيارت من آيد و به كنار قبر من برسد در روز قيامت براى او گواهى مى دهم.» (2)

2. عبداللَّه بن عمر از قول پيامبر گفته: «هر كسى كه به حجّ آيد و سپس قبر مرا پس از وفات من زيارت كند، گويا مرا در زندگى زيارت كرده است.» (3)

3. «انس بن مالك گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر


1- تفسير القرطبي، ج 5، ص 265- 266؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 532، الدرّالمنثور، ج 1، ص 238؛ تفسير الثعالبي، ج 2، ص 257.
2- الضعفاء العقيلي، ج 3، ص 457؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 348.
3- شعب الإيمان، ج 3، ص 486؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 5، ص 246؛ الكامل ابن عدي، ج 2، ص 382؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 559؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 237؛ المعجم الأوسط، ج 3، ص 351؛ المعجم الكبير، ج 12، ص 310؛ كنز العمّال، ج 5، ص 135.

ص: 69

كسى كه با توجّه و قصد زيارت به مدينه آمده، مرا زيارت كند، در قيامت شفيع او خواهم بود و به نفع او گواهى خواهم داد.» (1)

4. «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: هر كسى كه پس از مردنِ من به زيارتم آيد، گويا در حال حيات من به زيارتم آمده است. و هر كسى كه در يكى از دو حرم (مسجدالحرام، مسجدالنبى) بميرد، در روز قيامت با آسوده خاطرها برانگيخته مى شود.» (2)

5. «عمر گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: هر كسى كه قبر مرا زيارت كند- يا گفت: هر كسى كه مرا زيارت كند- شفيع او- يا گواه بر او- خواهم بود.» (3)

6. «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى كه با قصد [نه به صورت اتّفاقى و گذرا] به زيارت من آيد، در قيامت همسايه من خواهد بود.» (4)

7. «ابن عمر گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى كه


1- شعب الإيمان، ج 3، ص 489؛ تاريخ جرجان، ص 220؛ الشفاء، ص 82؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 605؛ الدرّ المنثور، ج 1، ص 237؛ كنز العمّال، ج 12، ص 272؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 53.
2- شعب الإيمان، ج 3، ص 488؛ كنز العمّال، ج 5، ص 135؛ الدرّ المنثور، ج 1، ص 237؛ لسان الميزان، ج 6، ص 18؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 285.
3- السنن الكبرى البيهقي، ج 5، ص 245؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص 13؛ شعب الإيمان، ج 3، ص 488؛ الدرّ المنثور، ج 1، ص 237.
4- شعب الإيمان، ج 3، ص 488؛ كنزالعمّال، ج 5، ص 136؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 285؛ لسان الميزان، ج 6، ص 180.

ص: 70

به حج آيد و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است.» (1)

8. «ابن عمر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: هر كسى كه قبر مرا زيارت كند، شفاعتِ من براى او واجب مى شود.» (2)

اين احاديث از دو زاويه قابل بررسى و دقّت است:

الف) بدون شكّ، اين روايات دلالت براستحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله دارد؛ زيرا در آنهابراى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله فوايد و بركات معنوى زيادى ذكر شده، و هيچ اثرى از وجود تفاوت ميان ساكنان مدينه و ساير شهرها در اين روايات مشاهده نمى شود، بلكه بعضى از آنها به زيارت ساكنان ساير شهرهاى دور اشاره دارند.

ب) اگر چه بسيارى از اين روايات از نظر سند مورد نكوهش قرار گرفته اند، ولى به چند دليل قابل اعتماد و استدلال اند:

1. اين احاديث اگر چه به صورت جداگانه قابل اعتماد 9 نيستند، ولى بعضى از آنها سندهاى مناسبى دارند و موجب تقويت بعضى ديگر مى شوند.

درباره حديث اوّل، عقيلى مى گويد: «اين حديث با سند ديگرى از طريقى كه كمترين ضعف را دارد نقل شده است.» (3)

و نيز ذهبى مى گويد: «اين حديث با سندى بهتر از اين


1- الدرّ المنثور، ج 1، ص 237.
2- مجمع الزوائد، ج 4، ص 2؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 605.
3- الضعفاء العقيلي، ج 3، ص 457.

ص: 71

سند نقل شده است.» (1)

ابن حجر عسقلانى مى گويد: «تمام سندهاى اين احاديث ضعيف است، ولى اين حديث را ابوعلى بن سكن به اسناد ابن عمر صحيح دانسته و آن را در كتاب «السنن الصحاح» نقل كرده است. عبدالحقّ نيز در كتاب «الأحكام» آن را صحيح دانسته است، به دليل اين كه آن را نقل مى كند و درباره ضعف سندى آن سخن نمى گويد. و شيخ تقى الدين سبكى نيز به اعتبار مجموعه سندها آن را صحيح دانسته است.» (2)

عبدالحى لكنوى از انديشمندان قرن دوازدهم نيز در كتاب «شرح موطأ مالك» مى گويد: «اگر چه بيشتر سندهاى اين احاديث ضعيف است، ولى بعضى از سندهاى آن از چنان ضعفى برخوردار نيست كه به اعتبار حديث ضرر برساند، بلكه با در نظر گرفتن مجموع سندها برخوردار از قوّت مى شود، همانطور كه ابن حجر در كتاب «تلخيص الحبير» و تقى الدين سبكى در كتاب «شفاء السقام فى زيارة خير الأنام» چنين گفته اند. و بعضى از معاصرين سبكى- يعنى ابن تيميّه- كه گمان كرده است تمام اين احاديث ضعيف يا ساختگى مى باشد سخت در اشتباه است.» (3)


1- ميزان الاعتدال، ج 3، ص 449.
2- تلخيص الحبير، ج 7، ص 417.
3- شرح موطأ مالك الكنوي، ج 3، ص 448.

ص: 72

2. بسيارى از فقهاى اهل سنّت به اين احاديث براى اثبات استحباب سفر به قصد زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله استدلال كرده اند.

رافعى در كتاب «فتح العزيز» مى گويد:

«ويستحبّ أن يشرب من ماء زمزم وأن يزور بعد الفراغ من الحجّ قبرَ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله. وقد روي عنه أنّه قال: من زارني بعد موتي فكأ نّما زارني في حياتي و ... من زار قبري فله الجنّة .... (1)»

«مستحب است كسى كه به حج مى رود، از آب زمزم بياشامد، و پس از انجام مناسك حجّ، قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را زيارت كند؛ زيرا از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: هر كسى كه پس از مرگ من، به زيارت من آيد، مثل اين است كه در زندگى به زيارت من آمده است و ...

هر كسى كه قبر مرا زيارت كند، پاداشش بهشت است ....»

ابن قدامه مى گويد: «و زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مستحب است، به دليل روايتى كه دار قطنى از ابن عمر نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى پس از مرگ من، قبر مرا زيارت كند، مانند اين است كه مرا در زندگى زيارت كرده است. و در روايتى وارد شده است (هر كسى كه قبر مرا زيارت كند شفاعت من براى او لازم مى شود) ....» (2)

بهوتى نيز در «كشف القناع» مى گويد: «هر گاه حاجى


1- فتح العزيز، ج 7، ص 417.
2- المغنى، ج 3، ص 588.

ص: 73

مناسك حج را تمام كرد، مستحب است به زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و دو همراه او ابوبكر و عمر- برود، به دليل حديث دار قطنى از ابن عمر كه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى حج انجام دهد و پس از آن قبر مرا- پس از مرگ من زيارت- كند، مانند آن است كه مرا در زندگى زيارت كرده است. و در روايتى ديگر فرموده است: هر كسى كه قبر مرا زيارت كند شفاعت من براى او لازم مى شود ....» (1)

ايشان در ادامه مى گويد: «ابن نصراللَّه گفته است: لازمه استحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله استحباب باربندى و مسافرت به قصد زيارت آن حضرت است؛ زيرا براى حاجى پس از حج زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله بدون باربندى و مسافرت به مدينه ممكن نيست.» (2)

و در جايى ديگر زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را براى زنان و مردان مستحب مى داند به دليل عموم روايت ابن عمر. (3)

ملّا على قارى در «مراقى الفلاح» مى گويد: «از آنجا كه زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از برترين راه هاى نزديك شدن به خدا و از نيكوترين اعمال مستحبى است و بلكه مرتبه اى نزديك به واجبات دارد، پيامبر صلى الله عليه و آله امّت خويش را به زيارت قبرش واداشت و در استحباب آن تأكيد ورزيد و فرمود: هر كسى كه بتواند و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است، و نيز فرمود:


1- كشف القناع، ج 2، ص 598.
2- همان.
3- همان، ج 5، ص 37.

ص: 74

كسى كه قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او لازم مى شود، و فرمود: هر كسى كه مرا پس از مرگم زيارت كند، مانند آن است كه در حياتم مرا زيارت كرده است و ...» (1)

محمّد بن شربينى نيز مى گويد: «زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مستحب است، به دليل فرمايش آن حضرت كه مى فرمايد:

هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من براى او واجب مى شود. ابن خزيمه اين روايت را در صحيح خودش از ابن عمر نقل كرده است.» (2)

بسيارى ديگر از فقهاى اهل سنّت نيز به اين روايت استدلال كرده اند. و اين دليل بر آن است كه ضعف سندى اين روايات، در حدّى نيست كه بتواند آنان را از اعتبار ساقط كند.

3. بر فرض بپذيريم كه سند اين احاديث ضعيف است، قاعده «تسامح در ادلّه سنن» حكم مى كند كه براى اثبات استحباب سفر به قصد زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله به اين روايات استدلال شود.

نووى در مقام بيان مستحبات مسجدالحرام به چند روايت ضعيف السند استدلال مى كند و مى گويد:

«وقد سبق مرّات أنّ العلماء متّفقون على التسامح في الأحاديث الضعيفة في فضائل الأعمال


1- مراقي الفلاح، ج 1، ص 298.
2- مغني المحتاج، ج 1، ص 512.

ص: 75

ونحوها (1)

«و به صورت مكرّر در گذشته عرض كرديم كه علما بر تسامح در احاديث ضعيفى كه درباره فضيلت اعمال و مانند آن وارد شده، اتّفاق نظر دارند.»

دليل سوم: عمل اصحاب و تابعين

مسافرت نمودن به قصد زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى است كه صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و تابعين در طول تاريخ به آن عمل مى كرده اند.

از كسانى كه به قصد زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از شام به مدينه مسافرت نمود، بلال بن رياح (معروف به بلال حبشى) مؤذّن رسول خدا صلى الله عليه و آله است.

ابن عساكر مى گويد:

«بلال، پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه به او مى فرمايد: اين چه جفايى است كه تو مى كنى؟! آيا وقت آن نرسيده كه مرا زيارت كنى؟ بلال از خواب برخاست در حالى كه غمگين بود و بر خود مى ترسيد. سپس سوار بر مركب شد و به قصد مدينه حركت كرد و نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. در كنار قبر گريه مى كرد و صورت خود را به قبر مى ماليد كه ناگهان حسن و حسين عليهما السلام آمدند و بلال آنها را در آغوش گرفت و بوسيد.

حسن و حسين عليهما السلام به او فرمودند:


1- المجموع، ج 8، ص 261.

ص: 76

«علاقه داريم أذانى را كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله- در سحر- مى گفتى از تو بشنويم ....» (1)

شوكانى در «نيل الأوطار» به داستان مسافرت بلال براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به نقل از ابن عساكر اشاره مى كند و مى گويد: «سند داستانى كه ابن عساكر نقل مى كند سند خوبى است.» (2)

بكرى دمياطى در كتاب «إعانة الطالبين» (3) و ابن اثير در «اسدالغابة» (4) و ذهبى در «سير أعلام النبلاء» (5) نيز اين داستان را آورده اند.

معروف است كه عمر بن عبدالعزيز، همواره از شام قاصدى به مدينه مى فرستاد تا به مدينه برود و بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كند و برگردد. (6)

و نيز مشهور است كه عمر بن خطاب به كعب الأحبار- كه تازه مسلمان شده بود- گفت:

«آيا دوست دارى با من به مدينه آمده، قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت كنى و از زيارت او بهره مند شوى؟.»

او گفت: «آرى! اين كار را انجام مى دهم» وبه همراه عمر به


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 137.
2- نيل الأوطار، ج 5، ص 180.
3- إعانة الطالبين، ج 1، ص 267.
4- أسدالغابة، ج 1، ص 208.
5- سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 358.
6- البداية والنهاية، ج 9، ص 214.

ص: 77

مدينه مسافرت كرد. (1)

اينها نمونه هايى از مسافرت اصحاب و تابعين به قصد زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در تاريخ ثبت شده است.

2. استحباب سفر براى زيارت قبر امامان و اوليا عليهم السلام

اگر چه در كتاب هاى حديثى اهل سنّت روايتى درباره زيارت قبر امامان معصوم عليهم السلام و ساير اوليا به طور صريح ذكر نشده، ولى- پس از چشم پوشى از روايات گوناگون و معتبرى كه از طريق شيعه در خصوص زيارت قبور امامان عليهم السلام وارد شده است، و نيز چشم پوشى از آثار و بركاتى كه بسيارى از مسلمانان شيعه و سنّى در مسافرت به اين مشاهد مشرّفه ديده اند-، سفر براى زيارت اولياءاللَّه- بخصوص امامان معصوم عليهم السلام- به چند دليل استحباب دارد:

الف: در روايت «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» فلسفه و علّت تأكيد پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت قبرها، پندآموزى، يادآورى آخرت و مرگ، زهد در دنيا، دلسوزى و اشك آلود شدن چشم معرّفى شده بود. و شكّى نيست كه اين آثار در زيارت قبر امامان معصوم عليهم السلام و اوليا بيشتر احساس مى شود؛ زيرا زيارت آنها يادآور مبارزات شهادت طلبانه و زهد و پارسايى آنان مى شود و نيز يادآور مظلوميت آنان و موجب دلسوزى و اشك آلود شدن چشم ها مى شود.


1- دفع الشبه عن الرسول، ص 130.

ص: 78

بنابر اين روايت «فزوروها» به طريق اولى و به طور مؤكّد، دلالت بر استحباب زيارت اين بزرگواران دارد.

و لازمه استحباب زيارت آنان، استحباب سفر به قصد زيارت آن بزرگواران است.

ب: بى شكّ اهتمام به زيارت اولياى خداوند- بخصوص امامان معصوم عليهم السلام- و مسافرت نمودن براى زيارت قبور آنان، بزرگداشت نام و سيره آن بزرگواران است و بزرگداشت آنها يكى از مصاديق قطعى بزرگداشت شعائر خداوند متعال است؛ زيرا بزرگداشت على بن ابيطالب عليه السلام يعنى بزرگداشت عدالت، تقوا، پارسايى، شهامت، كمك به تهيدستان؛ و بزرگداشت امام حسن و امام حسين عليهما السلام يعنى بزرگداشت مبارزه با ظلم، احياى امر به معروف و نهى از منكر، فرهنگ شهادت و نپذيرفتن ذلّت؛ و بزرگداشت امام سجّاد عليه السلام يعنى بزرگداشت تقوى، زهد، پارسايى، عبادت خالصانه خداوند، سجده در برابر خداوند؛ و بزرگداشت امام باقر و امام صادق و ساير ائمّه عليهم السلام يعنى بزرگداشت علوم اسلامى و مبارزه با هجمه هاى فرهنگى دشمنان. و همه اين اوصاف از شعائر خداوند متعال است و خداوند فرموده است: «وَمَن يُعَظّم شَعائرَ اللَّه فإنَّها مِنْ تَقْوى القلوب» (1)؛ و هر كسى كه شعائر خداوند را بزرگ شمارد، اين بزرگداشت از پرهيزكارى دل هاست.»


1- حج/ 32.

ص: 79

ج: زيارت قبور اوليا و بخصوص امامان معصوم عليهم السلام همواره به عنوان سيره عملى مسلمانان بوده است.

ابن حجر عسقلانى در كتاب «تهذيب التهذيب» به نقل از حاكم نيشابورى مى گويد:

«قال: وسمعت أبابكر محمّد بن المؤمّل بن الحسن بن عيسى يقول: خرجنا مع إمام أهل الحديث أبي بكر بن خزيمة وعديله أبي عليّ الثقفي مع جماعة من مشايخنا، وهم إذ ذاك متوافرون إلى زيارة قبر عليّ بن موسى الرضا بطوس قال: فرأيت من تعظيمه- يعني ابن خزيمة- لتلك البقعة وتواضعه لها وتضرّعه عندها ما تحيّرنا (1)»

«ابوبكر محمدبن مؤمّل بن حسن بن عيسى مى گويد: به همراه پيشوايان اهل حديث؛ ابوبكر بن خزيمه و ابو على ثقفى و گروه زيادى از بزرگان به زيارت قبر على بن موسى الرضا در طوس حركت كرديم. وقتى به كنار قبر آن حضرت رسيديم، ابن خزيمه را ديدم كه طورى در برابر بارگاه او تعظيم و تواضع و تضرّع مى كرد كه همه ما تعجّب كرديم.»


1- تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.

ص: 80

ايجاد گنبد و بارگاه روى قبرها

شبهه

اشاره

يكى از موضوعاتى كه همواره در قالب يك شبهه توسّط وهّابى ها مطرح شده، مسأله ساختن بنا و گنبد بر روى قبور پيامبران و اوليا و علما و سايرين است. آنان در تبليغات خويش- بخصوص در موسم حج و عمره- اين مسأله را از ابداعات شيعه دانسته بر حرمت آن تأكيد كرده و تخريب مزار بزرگوارانى مانند: ابن عبّاس در طائف، عبدالمطلب و ابوطالب و خديجه در مكّه و ائمّه شيعه در بقيع و ساير اصحاب در مدينه را مطابق با احكام اسلام و از واجبات مى دانند. آنان براى اثبات مدّعاى خويش به چند دليل استدلال مى كنند:

دليل اوّل: اجماع

در سال 1344 ق. از علماى مدينه درباره ساختن بنا بر قبور چنين سئوال شد:

«ما قول علماء المدينة (زادهم اللَّه فهماً وعلماً) في

ص: 81

البناء على القبور واتّخاذها مساجد، هل هو جائز أم لا؟ ...»

«نظر علماى مدينه درباره بناى بر قبور و مسجد قرار دادن آنها چيست؟ آيا جايز است يا نه؟.»

پانزده نفر از علماى مدينه در پاسخ به اين سئوال نوشتند:

«أمّا البناء على القبور فهو ممنوع إجماعاً ... (1)

«امّا بناى بر قبور، به اجماع علما ممنوع است.»

دليل دوم: روايت ابى الهيّاج

در كتاب «صحيح مسلم» روايت ابى الهيّاج را چنين نقل كرده است: «از أبى الهيّاج أسدى نقل شده است: على بن ابيطالب عليه السلام به من فرمود:

«آيا تو را برنينگيزم به كارى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا بدان برانگيخت؟ و آن اينكه از هيچ تمثالى نگذرى، مگر اينكه آن را نابود سازى و از هيچ قبرِ برآمده اى عبور نكنى، مگر اين كه آن را مساوى و مسطّح گردانى.» (2)

اين روايت در بسيارى از كتاب هاى حديثى اهل سنّت با اندكى اختلاف در عبارات نقل شده است. (3) و دلالت دارد بر


1- به نقل از كتاب كشف الإرتياب، ص 287.
2- صحيح مسلم، ج 3، ص 61.
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 96 و 129؛ سنن النسائي، ج 4، ص 88؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 369؛ السنن الكبرى للنسائي، ج 1، ص 653.

ص: 82

اينكه جايز نيست هيچ بنا و ساختمانى بر روى قبرها ساخته شود.

دليل سوم: روايات ديگر

روايات ديگرى نيز وجود دارد كه به حرام بودن بنا بر روى قبور و واجب بودن تخريب آنها دلالت دارد.

در كتاب «صحيح مسلم» نوشته است: «ابوبكر بن ابى شيبه از حفص بن غياث از ابن جريج و او نيز از ابى الزبير از جابر روايت كرده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله از گچ كارى قبر و نشستن بر روى قبر و ايجاد ساختمان بر روى آن نهى فرموده است.» (1)

اين روايت در بسيارى از كتاب هاى اهل سنّت نقل شده است. (2)

احمد بن حنبل نيز از امّ سلمه نظير اين حديث را روايت كرده است. متن حديث در كتاب «مسند احمد» چنين است:

«حدّثنا عبداللَّه حدّثني أبي حدّثنا حسن حدّثنا ابن لهيعة حدّثنا يزيد بن أبي حبيب عن ناعم مولى امّ سلمة عن امّ سلمة، قالت: نهى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أن


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 62.
2- نيل الأوطار، ج 2، ص 138 و ج 4، ص 133؛ فقه السنّة، ج 1، ص 554؛ المصنَّف ابن أبي شيبة ج 3، ص 218؛ إرواء الغليل، ج 3، ص 207؛ سنن النسائي، ج 4، ص 86؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 314؛ تفسير القرطبي، ج 10، ص 380.

ص: 83

يبنى على القبر أو يجصّص (1)

«عبداللَّه از پدرم، از حسن، از ابن لهيعه، از يزيد بن ابى حبيب، از ناعم از امّ سلمه روايت كرده است كه امّ سلمه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله از ساختن بنا بر قبر و يا گچ كارى آن نهى كرده است.»

و ابن ماجه نيز از ابوسعيد نقل كرده كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله از ساختن بنا بر روى قبر نهى كرده است.» (2)

اين روايات دلالت دارد بر اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله از ايجاد بنا و ساختمان بر روى قبر نهى كرده است، و اين نهى ظهور در حرمت دارد.

دليل چهارم: ايجاد بنا بر قبور شرك است

بعضى ايجاد بنا و گنبد بر روى قبور را مانند ساختن لات و عُزّا (دو بت معروف زمان جاهليت) دانسته، آن را موجب شرك مى دانند.

ابن تيميّه (3)و ابن قيّم (4) و شوكانى (5) و ابن حجر (6) كسانى هستند كه نابود كردن مشاهد و گنبدها را واجب دانسته اند؛


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 299.
2- سنن ابن ماجة، ج 1، ص 498.
3- منهاج السنّة، ج 2، ص 39.
4- چنانكه در كتاب كشف القناع، ج 2، ص 162 نقل شده است.
5- نيل الأوطار، ج 4، ص 131.
6- همانطور كه در كتاب فقه السنّة، ج 1، ص 549 نقل شده است.

ص: 84

به اين دليل كه چنين بناهايى مانند لات و عُزّا بود، موجب شركى عظيم مى باشند.

پاسخ شبهه

اشاره

همانطور كه گذشت، وهّابيون براى اثبات حرمت ايجاد بنا بر قبور و توجيه تخريب مزار بزرگان دين، به چهار دليل استدلال كردند. اما تمام اين استدلال ها بى اساس و پوچ است.

الف: بررسى ادّعاى اجماع در تخريب قبور

يقيناً منظور مدّعيان اجماع اين است كه همه فقهاى مذاهب چهارگانه شافعيّه، مالكيّه، حنفيّه و حنابله، فتوا به حرمت ساختن بنا و گنبد بر روى قبور داده اند و تخريب هر گنبد و مزارى را واجب مى دانند. با مراجعه به كتب فقهى و روايى، بى اساسى اين ادّعا وگزاف بودن آن روشن مى شود.

در كتاب «رسالة ابن أبي زيد» مى نويسد: «ساختن بنا بر قبرها و گچكارى آنها مكروه است.» (1)

و در شرح اين رساله نوشته شده است: «در صورتى بنا بر روى قبرها مكروه است كه در زمين موات يا مملوك باشد و مقصود از ساختن بنا، تعظيم صاحب قبر يا تشخيص قبر او نباشد. امّا در صورتى كه مقصود فقط تشخيص قبر باشد ساختن بنا بر روى آن جايز است و در صورتى كه مقصود


1- رسالة ابن أبى زيد، ص 275.

ص: 85

تعظيم صاحب قبر باشد، حرام است.» (1)

در كتاب «الفقه على المذاهب الأربعة» آمده: «مكروه است كه بر قبر، اتاق يا گنبد يا مدرسه يا مسجد يا ديوارى ساخته شود كه آن را احاطه كند.» (2)

مناوى در كتاب «فيض القدير» مى نويسد:

«نهي أن يقعد على القبر وأن يجصّص وأن يُبنى عليه قُبَّةٌ أو غيرها، فيكره كلّ من الثلاثة تنزيهاً، فإن كان في مسبَّلة أوموقوفة حرم بناؤه والبناء عليه (3)

«از نشستن روى قبر و گچ كارى آن و ساختن گنبد يا چيز ديگرى بر روى آن نهى شده است. لذا هر يك از اين سه امر مكروه است. و اگر قبر در زمين وقفى باشد، ساختن بنا بر روى آن حرام است.»

نوَوى در «شرح صحيح مسلم» مى نويسد:

«وأمّاالبناء عليه فإن كان في ملك الباني فمكروه، وإن كان في مقبرة مسبّلة فحرام، نصّ عليه الشافعي والأصحاب. (4)»


1- الثمر الداني شرح رسالة ابن أبى زيد، ص 275.
2- الفقه على المذاهب الأربعة، ج 1، ص 536.
3- فيض القدير، ج 6، ص 402.
4- شرح صحيح مسلم، ج 7، ص 27.

ص: 86

«اگر كسى در ملك خودش بر روى قبر ساختمانى بسازد، مكروه است و اگر در گورستانى وقفى بسازد، حرام است.

شافعى و اصحاب به اين مطلب تصريح كرده اند.»

در كتاب «مواهب الجليل» نام بسيارى از علماى اهل سنّت كه ساختن بر روى قبر را به قصد تشخيص قبر جايز دانسته اند، ذكر مى كند. (1)

بنابر اين بسيارى از فقهاى اهل سنّت ساختن بنا بر روى قبر را فقط در دو مورد حرام مى دانند:

1. در صورتى كه قبر در گورستان وقفى باشد. و شايد دليل آن اين باشد كه در اين صورت گورستان فقط براى دفن كردن افراد وقف شده و ساختن بنا بر روى قبر، خارج از موقوف له مى باشد، و الوقوف على حسب ما يوقف اهلها؛ يعنى: اموال وقفى در همان مواردى كه وقف شده، قابل تصرّف مى باشند.

2. در صورتى كه ساختن بنا به منظور تعظيم در برابر قبر و مباهات كردن به آن باشد.

و در غير اين دوصورت يا حكم به كراهت كرده اند و يا حكم به جواز نموده اند.

سؤال ما از مدّعيان اجماع اين است كه با وجود مخالفت بسيارى از فقهاى اسلام، چگونه ادّعا مى كنيد كه همه فقهاى اسلام ساختن بنا بر روى قبور را حرام مى دانند و تخريب آنها را نيز واجب مى دانند؟!


1- مواهب الجليل، ج 3، ص 60- 61.

ص: 87

ب: بررسى استدلال به روايت ابى الهيّاج

استدلال به اين روايت از دو جهت مخدوش است:

1. سند روايت

در سند اين روايت نام پنج راوى وجود دارد كه در كتاب هاى حديثى و رجالى اهل سنّت مورد مذمّت قرار گرفته اند.

الف: وكيع: اگرچه در كتاب هاى رجال اهل سنّت از حافظه وكيع بن جرّاح تمجيد شده، ولى عبداللَّه بن احمد بن حنبل مى گويد:

«سمعت أبي يقول: أخطأ وكيع بن الجرّاح في خمسمائة حديث (1)

«از پدرم احمد بن حنبل شنيدم كه مى گويد: وكيع بن جرّاح در پانصد مورد نقل حديث اشتباه كرده است.»

و از محمّد بن نصر مروزى نيز نقل شده كه: «وكيع بن جرّاح حديث را تا آخر از حفظ مى خواند و الفاظ حديث را تغيير مى داد؛ گويا نقل به معنا مى كرد و از اهل زبان عربى نبود.» (2)


1- تاريخ بغداد، ج 2، ص 348؛ تهذيب التهذيب، ج 11، ص 110؛ سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 154؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 63، ص 98؛ تهذيب الكمال، ج 23، ص 208 و ج 30، ص 471.
2- تهذيب التهذيب، ج 11، ص 114.

ص: 88

ب: سفيان: درباره سفيان ثورى نقل شده است كه او در احاديث تدليس مى كرد. (1)

ج: حبيب بن ابى ثابت: در مورد او نيز گفته شده است: در احاديث تدليس مى كرد. (2)

د: ابووائل: شقيق بن سلمه ابووائل اسدى در بسيارى از كتاب هاى رجالى اهل سنّت توثيق شده است، (3) ولى در بعضى از كتاب ها به عنوان يكى از منحرفين از على عليه السلام مطرح شده است. (4)

ه: ابوالهيّاج: حيّان بن حصين ابوالهيّاج اسدى نيز توثيق شده است و از اصحاب اميرالمؤمنين على عليه السلام معرّفى گشته است. (5) ولى اگر در تمام كتاب هاى حديثى جست وجو كنيم، تنها اين حديث از او نقل شده است. سيوطى نيز در «شرح سنن النسائي» مى گويد: «در تمام كتاب هاى حديث تنها همين حديث از او نقل شده است.» (6)


1- تهذيب التهذيب، ج 4، ص 102 و ج 11، ص 192.
2- التبيين لأسماء المدلّسين، ص 19؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 157.
3- الجرح و التعديل، ج 4، ص 371؛ الثقات ابن حبّان، ج 4، ص 354؛ معرفة الثقات، ج 1، ص 459؛ تهذيب الكمال، ج 12، ص 547- 554؛ سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 161- 164؛ تهذيب التهذيب، ج 4، ص 317.
4- شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج 4، ص 99.
5- معرفة الثقات العجلي، ج 2، ص 435؛ الثقات ابن حبّان، ج 4، ص 170.
6- شرح سنن النسائي، ج 4، ص 89؛ حاشية السندي على النسائي، ج 4، ص 88.

ص: 89

با توجّه به آنچه بيان شد، يك فقيه و محقّق در مقام استناد نمى تواند به حديثى كه راويان آن در كتاب هاى رجال مورد جُرح و قدح واقع شده اند، اعتماد كند.

2. دلالت روايت

اين روايت از نظر دلالت نيز مخدوش است و مدّعاى وهّابى ها را اثبات نمى كند. آنان مدّعى هستند ساختن بنا بر روى قبر حرام است و تخريب قبور و گنبدها وبناها واجب! ولى اين روايت هيچ دلالتى برمدّعاى آنان ندارد؛ زيرا:

اوّلًا: در اين روايت هيچ اشاره اى به تخريب قبور و بناهاى ساخته شده بر روى آنها نشده است، بلكه مى فرمايد: «ولا قبراً مشرفاً إلّاسويّتَه.» توضيح مفهوم اين روايت، نيازمند بررسى معناى «مُشرف» و «تسويه» است.

كلمه «مشرف» از «الشَّرَف» اشتقاق يافته است. و كلمه «الشَّرَف» به معناى بلندى و مكان بلند است. (1) و بعضى گفته اند:

«الشَّرَفُ كلُّ نشرٍ من الأرض قد أشرف على ما حوله (2)

«هر برآمدگى از زمين كه نسبت به اطرافش بلندتر باشد، شَرَف است.»


1- الصحاح، ج 4، ص 1379،؛ النهاية ابن أثير، ج 2، ص 462؛ القاموس المحيط، ج 3، ص 157.
2- لسان العرب، ج 9، ص 170.

ص: 90

و كلمه «تسويه» به معناى برابر قرار دادن، مساوى و متعادل ساختن است. (1)

با توجّه به معناى اين دو كلمه، روشن مى شود منظور از قبر مُشرِف، قبرى است كه ارتفاع زيادى داشته و قسمت هايى از آن بلندتر از قسمت هاى ديگر آن باشد، مثل كوهان شتر. و منظور از تسويه قبر مشرِف اين است كه سطح اين قبر منظم و متعادل و برابر شود و از حالت كوهانى شكل خارج گردد؛ بنابر اين، روايت ابى الهيّاج دلالت بر مسطّح نمودن برآمدگى قبر دارد و هرگز از اين روايت تخريب قبرها و يا لزوم انهدام بناهاى ساخته شده بر روى آنها استفاده نمى شود. از اين رو همه فقهاى مسلمين در استحباب مرتفع ساختن قبور به مقدار چهار انگشت يا يك وجب اتّفاق نظر دارند. شيعه (2) و شافعيّه (3) فتوا به استحباب مسطّح كردن روى قبر داده اند و حنابله و حنفيّه ومالكيّه (4) فتوا به استحباب تسنيم قبر (كوهانى شكل قرار دادن قبر) داده اند.

و مستند فقها در استحباب اصل مرتفع ساختن قبر علاوه بر روايت ابى الهيّاج، روايت ابوداود از قاسم بن محمّد بن ابى بكر است.


1- القاموس المحيط، ج 4، ص 345.
2- تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 97؛ رياض المسائل، ج 2، ص 223.
3- الأمّ، ج 1، ص 317.
4- الفقه على المذاهب الأربعة، ج 1، ص 535.

ص: 91

قسطلانى در كتاب «ارشاد السارى» (1)، ابن حجر عسقلانى در «تلخيص الحبير» (2)، نووى در كتاب «المجموع» (3) و ابن قدامه در «المغنى» (4) به اين روايت استناد كرده اند. متن روايت چنين است:

«روى أبوداود بإسنادٍ صحيحٍ أنّ القاسم بن محمّد ابن أبي بكر قال: دخلتُ على عائشة، فقلت لها:

اكشفي لي عن قبر النبيّ صلى الله عليه و آله وصاحبَيْه فكشفتْ عن ثلاثة قبور، لامشرِفةً ولا لاطئةً مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء.»

«ابوداود به سند صحيح روايت كرده است كه قاسم بن محمّد بن ابى بكر گفت: به نزد عائشه رفتم و به او گفتم:

پرده را از روى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و دو قبر ديگر بردار. او چنين كرد و ديدم آن سه قبر نه مشرف (با ارتفاع زياد) و نه آنچنان صاف بود كه با زمين يكسان باشد.»

شيعه معتقد است مسطّح كردن روى قبر و خارج كردن آن از حالت كوهانى شكل سنّت بوده و كوهانى شكل كردن آن- چنانكه اهل سنّت انجام مى دهند- بدعت است. و محيى الدين نووى، از فقهاى بزرگ اهل سنّت، به اين مطلب


1- إرشاد الساري، ج 2، ص 477.
2- تلخيص الحبير، ج 5، ص 225.
3- المجموع، ج 5، ص 295.
4- المغني ابن قدامة، ج 2، ص 384.

ص: 92

اعتراف كرده و مى گويد:

«الثالثة: تسطيح القبر وتسنيمه، وأيّهما أفضل؟

وجهان: الصحيح التسطيح أفضل، وهو نصّ الشافعي في الامّ ومختصر المزني، وبه قطع جمهور أصحابنا المتقدّمين وجماعات من المتأخّرين، منهم الماوردي والفوراني والبغوي وخلائق. وصحّحه جمهور الباقين، كما صحّحه المصنّف، وصرّحوا بتضعيف التسنيم كما صرّح به المصنّف ... وادّعى القاضي حسين اتّفاق الأصحاب [على أفضليّة التسنيم]، وليس كما قال. و ردّ الجمهور على ابن أبي هريرة في دعوة أنّ التسنيم أفضل، لكون التسطيح شعار الرافضة. فلا يضرّ موافقة الرافضي لنا في ذلك (1)

«امر سوم: مسطّح نمودن قبر و كوهانى شكل كردن آن است، و اينكه كدام افضل است، دو نظريه وجود دارد:

نظريه صحيح اين است كه مسطّح كردن افضل است و به اين مطلب شافعى در كتاب الامّ و در مختصر مزنى تصريح كرده است. و جمهور اصحاب ما از متقدّمين و گروه هايى از متأخّرين يقين به افضل بودن تسطيح دارند، مانند: ماوردى و فورانى و بغوى و ديگران- مانند مصنّف اين كتاب- نيز اين مطلب را پذيرفته و استحباب كوهانى


1- المجموع، ج 5، ص 297.

ص: 93

شكل قرار دادن قبر را تضعيف كرده اند. و قاضى حسين، مدّعى استحباب كوهانى شكل قرار دادن قبر به اتّفاق اصحاب است، ولى اين ادّعا درست نيست. و جمهور فقها در برابر ابن ابى هريره- كه مدّعى افضل بودن تسنيم بود و دليلش اين بود كه مسطّح كردن، شعار رافضى هاست- مقاومت كرده اند. از اين رو موافقت با رافضى در اين حكم ضررى به ما نمى رساند.»

و در جاى ديگر مى گويد: «سنّت اين است كه قبر بسيار بلندتر از سطح زمين و مانند كوهان شتر ساخته نشود، بلكه آن را يك وجب از زمين بالاتر و به طور مسطّح بسازند.» (1)

از تمام مطالبى كه تاكنون درباره سند و دلالت روايت ابى الهيّاج گفته شد، روشن مى شود كه اين روايت هيچ ارتباطى به ادعاى وهابيّون و حرمت ساختن بنا بر قبور و وجوب انهدام آنها ندارد.

ثانياً: بر فرض بپذيريم كه تسويه قبر، به معناى انهدام و ويران كردن قبور باشد، اين احتمال وجود دارد كه مراد خصوص قبرهاى مشركان باشد، به قرينه عطف جمله: «ولا تمثالًا إلّاطمسته»؛ زيرا مشركان بر روى قبرها بت مى گذاشتند و آنها را مورد پرستش قرار مى دادند. پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله مى خواست با دستور خراب كردن آنها، آثار شرك و بت پرستى را محو كند. ماردينى در كتاب «الجوهر


1- شرح صحيح مسلم، ج 7، ص 36.

ص: 94

النقي» (1) همين احتمال را مطرح كرده و پذيرفته است.

ج: بررسى روايات نهى از بناى بر قبر

اين روايات نيز از دو جهت قابل بررسى است:

1. سند روايات

امّا روايت جابر به لحاظ وجود «ابن جريج» و «ابى الزبير» از نظر سند ضعيف است.

در مورد ابن جريج (عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج) سخنان متضاد و گوناگونى وجود دارد. بعضى- مانند عجلى و ابن حبّان و ابن معين- او را ثقه و مورد اطمينان دانسته اند و بسيارى ديگر- مانند يحيى بن سعيد، احمدبن حنبل، مالك بن انس و دارقطنى- او را ضعيف ومدلِّس و بى دقّت مى دانند. (2)

و در مورد ابى الزبير از احمد بن حنبل نقل شده است كه گفت: «از پدرم پرسيدم آيا ايّوب، ابوالزبير را در نقل حديث ضعيف مى دانست؟ اوگفت: آرى.» (3)

اگر چه ابوالزبير نيز توسّط بعضى توثيق گشته، ولى تضعيف او توسّط بعضى ديگر اعتماد به روايت او را متزلزل مى سازد.


1- الجوهر النقي، ج 4، ص 2.
2- تهذيب التهذيب، ج 6، ص 357- 360.
3- همان، ج 9، ص 391.

ص: 95

وامّا روايت احمد بن حنبل به لحاظ وجود «ابن لهيعه» ازنظر سند ضعيف است.

در كتاب «تاريخ ابن معين» آمده است:

«قلت: كيف رواية ابن لهيعة عن أبي الزبير عن جابر؟ فقال: ابن لهيعة ضعيف السند (1)

«گفتم: روايت ابن لهيعه از ابى الزبير از جابر چگونه است؟

گفت: ابن لهيعه ضعيف السند است.»

از يحيى بن سعيد درباره تضعيف ابن لهيعه اين عبارات نقل شده است: 1. ضعيف الحديث. 2. ضعيف. 3. لايتحجّ بحديثه. 4. لايراه شيئاً. 5. ضعيف قبل ان يحترق كتبه و بعد ما احترقت. (2)

ابن حبّان مى گويد:

«كان شيخاً صالحاً، ولكنّه يدلّس عن الضعفاء قبل احتراق كتبه (3)

«ابن لهيعه شيخ صالحى بود، ولى در نقل روايت از افراد ضعيف تدليس مى كرد.» (4)


1- تاريخ ابن معين، ص 153.
2- الكامل ابن عدي، ج 4، ص 144- 146؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 327- 331.
3- كتاب المجروحين ابن حبّان، ج 2، ص 11.
4- منظور از تدليس اين است كه او خبرى را كه با واسطه شنيده بود و افراد ضعيفى در سند آن روايت وجود داشت، بدون ذكر واسطه هاى ضعيف نقل مى كرد.

ص: 96

و امّا روايت ابن ماجه از آن جهت كه در سند آن شخصى بنام «وهب» ذكر شده و اين نام ميان هفده نفر- كه بعضى كذّاب و وضّاع هستند- مشترك مى باشد، اين روايت از نظر سندى مورد اعتماد نيست.

2. دلالت روايات

اينگونه روايات با متنهاى متفاوتى كه دارند، دلالت بر مدّعاى وهّابيون- مبنى بر حرمت ساختن بنا بر روى قبور يا وجوب انهدام آنها- ندارد؛ زيرا:

اوّلًا: در اين روايات چند چيز نهى شده است: 1. ساختن بنا بر روى قبرها. 2. گچ كارى قبرها. 3. راه رفتن بر روى آنها.

4. نشستن روى آنها.

بى شكّ انجام هر يك از اين امور در نظر مردم بى احترامى به صاحب قبر است و نهى شارع مقدّس، بيانگر اين است كه اسلام همانطور كه احترام به اشخاص را در زندگى لازم مى داند، احترام به جسد بى روح آنان را نيز لازم مى داند. از اين رو براى حفظ احترام ميّت دستور به غسل دادن، كفن كردن، تشييع، نماز خواندن و دفن نمودن آن مى دهد. و از همين رو، از راه رفتن بر روى قبر و نشستن بر روى آن كه موجب تخريب و نابودى قبر مى گردد، منع كرده است. بعيد نيست منظور از ساختن بنا بر روى قبر، ساختن خانه و

ص: 97

ساختمان شخصى باشد؛ زيرا اين امر مستلزم راه رفتن بر روى قبر و نشستن بر روى آن و نابودى تدريجى آن و در نهايت، باعث بى احترامى به قبر و صاحب آن خواهد شد. و امّا اگر ايجاد ساختمان براى حفظ حرمت قبر و يا راحتى زائران قبر و يا به عنوان علامت قبر انجام گيرد، مشمول اين روايات نخواهد بود.

و مؤيّد آن اين است كه قبل و بعد از اسلام قبور پيامبرانى- مانند: ابراهيم، اسحاق، يعقوب و يوسف در بيت المقدّس و بعضى از پيامبران در عراق، و حضرت حوّا در جدّه- داراى بنا بوده است و هيچ اشاره اى در متون اسلامى به لزوم تخريب آنها نشده است.

و مؤيّد ديگر آنكه در طول هزار و سيصد سال پس از اسلام، مسلمانان بر روى قبور انبيا و اوليا و ائمّه و علما، گنبد و بارگاه مى ساختند و ياد و خاطره آنها را زنده نگه مى داشتند و تا زمان عبدالوهّاب هيچ كس از علماى اسلام به ساختن گنبد و بارگاه اعتراض نكرد.

و مؤيّد سوم اينكه جسد مبارك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ابوبكر و عمر، در داخل خانه عايشه دفن شد و اكنون پس از گذشت چهارده قرن، آن مكان بدون هيچ گونه تغييرى، بلكه پس از تعمير و آبادانى پابرجاست. از طرفى هيچ يك از علما و فقهاى اسلام لزوم تخريب آن را از روايات استنباط نكرده اند.

ص: 98

و مؤيّد چهارم اين است كه در حديث ديگرى ابوهريره از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «لاتجعلوا بيوتكم مقابر (1)؛ خانه هاى خود را مكانى براى قبرها قرار ندهيد.» و اين قرينه است بر اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله از احداث خانه هاى شخصى بر روى قبر و مقبره قرار دادن آنها- كه موجب بى احترامى به قبر مى گردد- نهى نموده است، نه از احداث هر بنا و ساختمانى.

ثانياً: بر فرض بپذيريم كه اين روايات از پيامبر صلى الله عليه و آله صادر شده و بپذيريم كه جمله «يُبنى عليه» انصراف به ساختمان مسكونى ندارد، بلكه هر گونه بنا و ساختمانى را شامل مى شود، يقيناً نهى در اين روايات حمل بر كراهت مى شود، زيرا متفاهم از اين جمله، كراهت بنا بر روى قبر است و بسيارى از فقهاى مذاهب اربعه اهل سنّت ايجاد بنا بر روى قبر را مكروه دانسته اند. و در گذشته ثابت كرديم كه نه تنها اجماعى بر حرمت ساختمان بنا بر روى قبور وجود ندارد، بلكه اكثر فقهاى اهل سنّت فتوا به كراهت داده اند.

بنابر اين معلوم مى شود اين روايات- پس از چشم پوشى از سند آنها و بعضى اشكال هاى ديگر- تنها ممكن است دلالت بر كراهت ايجاد بنا بر روى قبور داشته باشد. و هرگز دلالت بر حرام بودن آن و وجوب تخريب آنها ندارد.


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 284؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 188؛ سنن الترمذي، ج 4، ص 232؛ فتح الباري، ج 1، ص 441؛ السنن الكبرى النسائي، ج 6، ص 240؛ كنز العمّال، ج 15، ص 391.

ص: 99

د: بررسى دليل چهارم

شرك بودنِ بنا بر روى قبور اوليا

وهّابى ها مى گويند: شيعيان بر روى قبور پيامبران و امامان و امامزادگان و علما ساختمان هاى مجلّل و گنبدهاى بزرگ و بارگاه هاى عظيم مى سازند و با حضور در اين مكان ها در و ضريح را مى بوسند و در مقابل قبور آنان تعظيم مى كنند و به تضّرع و گريه مى پردازند، همه اين كارها شرك به خداوند و بزرگتر از پرستش «لات و عُزّا» است.

در پاسخ اين تهمت بزرگ مى گوييم: بى شك در دين اسلام جنازه افراد پس از مردن مورد احترام ويژه اى است و در شرع مقدّس اسلام دستور داده شده كه:

1. مرده را غسل بدهيد و حنوط كنيد.

2. او را با پارچه اى تميز كفن كنيد.

3. بر جنازه او نماز بخوانيد.

4. جنازه او را تشييع كنيد.

5. براى ميّت عزادارى كنيد.

6. روى قبر را به اندازه يك وجب يا چهار انگشت مرتفع قرار دهيد. (1)


1- أحكام الجنائز الألباني، ص 47- 162.

ص: 100

آيا همه اين امور حكايت از لزوم حفاظت از ميّت و رعايت احترام و تكريم آن نيست؟

بى شكّ رعايت احترام جنازه اوليا و امامزادگان از اهميّت بيشترى برخوردار است. بنابراين چه اشكالى دارد كه از باب احترام و تكريم از قبور آنها حفاظت شده، بر روى آنها بارگاه بسازند؟!

اكنون از آنان مى پرسيم: منظور شما از تعظيم شيعيان در برابر قبور و شرك بودن آن چيست؟

اگر منظور شما اين است كه شيعيان به اين اماكن پناه مى برند و به جاى پرستش خداوند يكتا، اين قبور را پرستش مى كنند و از خداوند متعال غافل مى شوند، يقيناً چنين چيزى اگر وجود خارجى داشت، شرك است و همه مسلمانان موظّف به مقابله با آن هستند، ولى به طور قطع چنين چيزى وجود خارجى ندارد، بلكه فقط تبليغات دروغينى است كه ابن تيميّه و ابن قيّم و بعضى ديگر از متعصّبين اهل سنّت، كوركورانه به آن دامن زده اند.

ما وقتى به حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان و امامزادگان ومقابر اولياى خدا مراجعه مى كنيم، چيزى جز عبادت خداوند يكتا در اين اماكن مشاهده نمى كنيم. مردم با حضور در اين اماكن نه تنها از عبادت خداوند غافل نمى شوند، بلكه با يادآورى حالات روحى و معنوى و مجاهدت هاى آنان در راه

ص: 101

خدا مشغول دعا و پرسش خداوند مى شوند.

در زيارتنامه خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام مى گويند:

«اشهد أنّك قد أقمت الصلاة وآتيت الزكاة وأمرت بالمعروف ونهيت عن المنكر، شهادت مى دهم كه تو نماز را به پا داشتى و زكات دادى و امر به معروف و نهى از منكر نمودى.»

چگونه شما اين بندگان خدا را متّهم به شرك مى كنيد، در حالى كه همه آنان در اين اماكن به سمت يك قبله (كعبه) نماز مى گذارند؟! و چگونه ساختن اين اماكن را شرك مى دانيد، در حالى كه بر در و ديوار آنها آيات قرآن و نام خداوند متعال نوشته شده است؟!

و اگر منظور شما اين است كه ايجاد ساختمان بر روى قبور و ساختن گنبد و بارگاه موجب تعظيم و تكريم آنها و پاس داشتن مقام آنان و بزرگداشت نام آنان مى شود، اين نه تنها قابل مذمّت نيست، بلكه امرى پسنديده و لازم است؛ زيرا تعظيم و تكريم قبور پيامبران و امامان و اولياءاللَّه- كه يادآور جهاد در راه خدا و ترسيم كننده بندگى خالص خداوند مى باشد- در واقع تعظيم شعائر اللَّه است و خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

«وَمَن يُعَظّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» (1)


1- حج/ 32.

ص: 102

«و كسى كه نشانه هاى خداوند را بزرگ دارد، اين بزرگداشت از پرهيزگارى دل هاست.»

و نيز از آنان مى پرسيم: چرا در حرم پيامبر صلى الله عليه و آله نام رسول اللَّه و خلفاى چهارگانه و صحابه و تابعين پس از نام مبارك «اللَّه» بر روى ديوارها نوشته شده است؟ و چرا در بيت اللَّه الحرام نام پيامبر صلى الله عليه و آله و خلفاى اربعه نوشته شده است؟ و چرا نام بسيارى از خيابان هاى مكّه و مدينه و ساير شهرهاى اسلامى به نام اصحاب و تابعين نام گذارى شده است؟ آيا همه اينها جز به خاطر ابراز علاقه به آنان و تكريم و تعظيم نام آنان و پاس داشتن مقام آنان است؟! ساختن بنا و گنبد و بارگاه بر روى قبور آنان نيز تكريم و تعظيم مقام آنان و نوعى ابراز علاقه به مرام و راه آنان است.

آيا شايسته است شيعيان به خاطر تعظيم و تكريم پيامبران و امامان و اولياءاللَّه، كه در حقيقت تكريم و تعظيم خداوند و سبب خوشنودى پروردگار مى شود، متهّم به شرك شوند؟!

و نيز از آنان مى پرسيم: اگر ساختن بنا و گنبد بر روى قبور اولياءاللَّه حرام است، چرا در طول هزار و سيصد سال و تا زمان عبدالوهّاب، مسلمانان بر روى قبور انبيا، امامان و علما گنبد و بارگاه مى ساختند و هيچ شخصيّت علمى و مذهبى از آن جلوگيرى نمى كرد؟ مگر قبر ابوحنيفه در بغداد بارگاه

ص: 103

ندارد؟ مگر قبر مالك در بقيع گنبد نداشت؟ (1) مگر قبر شافعى در مصر بارگاه ندارد؟ مگر قبور أئمه بقيع- امام حسن، امام سجّاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام- سال ها گنبد و بارگاه نداشت؟ مگر قبر عبدالمطلب، ابوطالب و خديجه عليهم السلام در قبرستان ابوطالب (معلاة) داراى ساختمان نبود؟ مگر قبر امثال احمد بن محمد بن غالب و ابن الباجى گنبد نداشت؟ (2)

ساختن گنبد و بارگاه بر روى قبور بزرگان دين سيره عملى مسلمانان بوده است. چطور ممكن است ساختن همه اين گنبدها شرك و حرام بوده باشد و علماى اسلام در كشورهاى اسلامى نسبت به آن سكوت كرده باشند؟!

نقد استدلال به روايات ارتفاع قبر

در پايان شايسته است به نقد و بررسى استدلال ديگرى بپردازيم كه نابخردانه و مغرضانه در جهت تقويت افكار وهّابيون و اثبات حرمت ايجاد گنبد و بارگاه برروى قبور پيامبران و امامان عليهم السلام در كتابى به نام «المزار عند أئمّة


1- مواهب الجليل، ج 1، ص 39.
2- تاريخ بغداد، ج 5، ص 285؛ لسان الميزان، ج 1، ص 273؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 142؛ سير أعلام النبلاء، ج 23، ص 29.

ص: 104

الأطهار عليهم السلام» نوشته شده است. اين كتاب در سال هاى اخير ترجمه شده و باعنوان «زيارت از ديدگاه ائمه عليهم السلام» به طور گسترده اى منتشر و ميان زائران بيت اللَّه الحرام توزيع مى گردد.

در قسمتى از اين كتاب رواياتى كه دلالت دارند بر مستحب بودن بلند ساختن قبر به اندازه چهار انگشت يا يك وجب، در مسير استدلال بر جايز نبودن ايجاد گنبد وبارگاه بر روى قبور پيامبران و امامان عليهم السلام مطرح شده است.

با كمى دقّت دراين نوشتار، روشن مى شود نويسنده و مترجم آن نسبت به فهم متون روايى و اجتهاد در آنها كاملًا بيگانه بوده و هدف آنها فقط فريب افكار عمومى با تحريف لفظى و معنوى در روايات موجود در كتاب هاى شيعه است.

از اين رو شايسته است متن اين نوشتار را ذكر كرده و سپس به نقد و بررسى آن بپردازيم.

متن استدلال

نويسنده در قسمتى از اين كتاب نوشته است:

«از خلال روايات وارده دركتب تشيع آنچه بر مى آيد اين است كه قبر فقط از چهار انگشت تا يك وجب بلند ميشود، كه از چهار انگشت كمتر، و از يك وجب بيشتر جايز نيست.

روشن است كه اگر بلند ساختن قبر طورى كه در بعضى جوامع رايج است درست بود، نيازى نبود كه امامان از بلند كردن آن منع كنند، يا براى آن مقدارى مشخّص كنند، ما

ص: 105

در اينجا چند روايت بر مى گزينيم.

روايت اول: از امام باقر عليه السلام روايت است كه گفت: رسول گرامى صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام فرمودند:

«يا على، ادفني في هذا المكان وارفع قبري من الأرض أربع أصابع، ورشّ عليه الماء». (1)

«اى على مرا در اينجا دفن كن، و قبرم را چهار انگشت از زمين بلند كن، آنگاه بر آن آب بپاش».

روايت دوم: از امام جعفر صادق عليه السلام روايت است كه ايشان از پدرش امام باقر عليه السلام نقل مى كند:

«أنّ قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله رفع شبراً من الأرض، و أنَّ النبي صلى الله عليه و آله أمر برشّ القبور». (2)

«قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يك وجب از زمين بلند شد، و پيامبر صلى الله عليه و آله دستور دادند كه پس از دفن مُرده بر قبر آب پاشيده شود».

روايت سوم: از امام صادق و ايشان از پدرش و پدرش از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت مى كند كه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله يك وجب و چهار انگشت از زمين بلند شد و برآن آب پاشيده شد، و فرمود:

«و السنّة أن يرشّ على القبر الماء». (3)


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 856
2- همان، ج 2، ص 857
3- وسائل الشيعة، ج 2، ص 858

ص: 106

«سنت اين است كه بر قبر آب پاشيده شود».

روايت چهارم: از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود:

«إنَّ أبي قال لي ذات يوم في مرضه: أذا أنا متّ فغسّلني وكفّني وارفع قبري أربع أصابع ورشّه بالماء». (1)

«هنگامى كه پدرم مريض بود روزى به من فرمود: هرگاه مُردم مرا بشوييد و كفن كنيد و قبرم را چهار انگشت از زمين بلند كن و آنگاه بر آن آب بپاش».

روايت پنجم: امام صادق عليه السلام فرمود:

«إنَّ أبي أمرني أن أرفع القبر عن الأرض أربع أصابع مفرّجات، و ذكر أنَّ رشّ القبر بالماء حسن». (2)

«پدرم به من دستور داده است كه قبرش را چهارانگشت جدا از يكديگر از زمين بلند كنم، و فرمود كه آب پاشيدن بر قبر خوب است».

روايت ششم: همچنين از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود:

«إنَّ أبى أمرنى أن أرفع القبر عن الأرض أربع


1- همان، ج 2، ص 857
2- همان.

ص: 107

أصابع مفرّجات، و ذكر أنَّ رشّ القبر بالماء حسن، قال: توضّأ إذا أدخلت الميّت القبر». (1)

«پدرم به من دستور داد كه ارتفاع قبر ايشان را از زمين چهار انگشت باز قرار دهم. و فرمودند: كه پاشيدن آب بر قبر خوب است. و فرمود: پس از اينكه جنازه را داخل قبر گذاشتى وضو بگير».

روايت هفتم: از محمّد بن مسلم روايت است كه گفت: از يكى از دو امام (باقر وصادق) درباره ميت پرسيدم، فرمود:

«تسلم من قبل الرجلين و تلزق القبر بالأرض إلًا قدر أربع أصابع مفرّجات، تربّع وترفع قبره». (2)

«ازطرف پاها بگير و آنرا داخل قبر بگذار، و جز مقدار چهار انگشت باز، قبر را با زمين هموار كن».

روايت هشتم: از طريق محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت است كه گفت:

«يُدعى للميّت حين يدخل حفرته و يرفع القبر فوق الأرض أربع أصابع». (3)

«براى ميت دعا شود و قبر به اندازه چهار انگشت از زمين بلند شود».


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 857
2- الكافى، ج 3، ص 195
3- الكافى، ج 3، ص 201

ص: 108

روايت نهم: از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود:

«يستحب أن يدخل معه فى قبره جريدة رطبة، و يرفع قبره من الأرض قدر أربع أصابع مضمومة، و ينضح عليه الماء و يخلى عنه» (1)

«مستحب است كه با او شاخه ترى در قبر گذاشته شود و قبرش به اندازه چهار انگشت بسته، از زمين بلند شود، آنگاه بر او آب پاشيده شود، سپس به حال خودش رها شود».

محمد آخوندى شارح كافى در شرح جمله «يخلى عنه» مى نويسد:

«أي لايعمل عليه شى ء آخر من جصّ و آجر و بناء و لايتوقف عنده بل ينصرف عنه».

«هيچ چيز ديگرى بر او گذاشته و ساخته نشود، نه گچ، نه آجر، و نه ديوار، و كنار قبر نايستند بلكه بلافاصله برگردند».

سپس اضافه مى كند روايات ديگرى وجود دارد كه هر كدام از اين امور را تأييد مى كند.

روايت دهم: در روايت طولانى كه درآن وفات موسى بن جعفر عليه السلام ذكر شده، آمده است:

«فإذا حملت إلى المقبرة المعروفة بمقابر قريش


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 856

ص: 109

فألحدوني بها و لاترفعوا قبري فوق أربع أصابع مفرّجات» (1)

«هنگامى كه جنازه مرا بر دوش گرفتيد و به قبرستان معروف قريش برديد در قبرى دفنم كنيد كه لحد داشته باشد و قبرم را چهار انگشتِ باز، بيشتر از زمين بلند نكنيد».

روايت يازدهم: محمد بن جمال الدين عاملى معروف به شهيد اول مى نويسد:

«ورفع القبر عن وجه الأرض بمقدار أربع أصابع مفرجات إلى شبر، لا أزيد، ليعرف فيزار فيحترم». (2)

«قبر فقط بايد به اندازه چهار انگشتِ باز تا يك وجب بلند شود از ترس اينكه مبادا شناخته شود و مورد رفت و آمد و احترام (خلاف شرع) قرار گيرد».

روايت دوازدهم: شيخ طائفه أبو جعفر طوسى مى نويسد:

«فإذا أراد الخروج من القبر فليخرج من قبل رجليه ثمّ يطم القبر و يرفع من الأرض مقدار أربع أصابع و لا يطرح فيه من غير ترابه». (3)

«كسى كه جنازه را در قبر مى گذارد هنگامى كه مى خواهد


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 858
2- شرح اللمعة، ج 1، ص 440
3- النهاية، ص 39

ص: 110

از قبر بيرون بيايد از طرف پا بيرون بيايد، سپس قبر پر شود و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند شود، وغير از خاك خود قبر چيز ديگرى برآن ريخته يا گذاشته نشود». (1)

و در چند صفحه بعدى مى نويسد:

«از بعضى ها كه از گنبد و بارگاه هاى مدرن امروز دفاع مى كنند و به دلائل نامعلومى! آنرا وسيله نزديكى بسوى اللَّه مى دانند، روايات ذكر شده اى را كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام نقل كرديم تأويل هاى جور واجور مى كنند، از جمله اينكه:

قبور ائمه و انبياء عليهم السلام از روايات مذكور مستثنى هستند.

پاسخ اين است كه درروايات مذكور بارها ذكر شده كه پيامبران و امامان عليهم السلام صراحتاً از بلند كردن قبور شان منع كردند، و حد آن را چهار انگشت تا يك وجب تعيين نمودند، پس با توجه به اين صراحت، چگونه مى توان ادعا كرد كه قبور پيامبران و امامان مستثنى است، بلكه قبور اين بزرگواران بيش از قبور ديگران مورد نهى قرار گرفته است» (2).

نقد استدلال

اين نوشتار ازچند زاويه قابل نقد است:

1- اين روايات از نظر موضوع هيچ ارتباطى به ايجاد گنبد


1- زيارت از ديدگاه ائمّه، ص 12- 26
2- همان: 42

ص: 111

و بارگاه بر روى قبرهاى پيامبران و امامان و اوليا ندارد، زيرا موضوع تمام اين روايات بلند ساختن قبر- يعنى مكان دفن جسد- به مقدار چهار انگشت و يا يك وجب است. در حقيقت اين روايات بيانگر تشويق مردم به مرتفع ساختن قبر از سطح زمين و اجتناب از همسان سازى قبر با زمين به هدف امكان تشخيص قبر در هنگام زيارت است.

نويسنده به هدف فريب افكار عمومى، موضوع بلند ساختن قبر را به آن مقدار خاص با موضوع ايجاد گنبد و بارگاه بر بالاى قبر يكى دانسته و تعيين آن مقدار خاصّ را دليل بر حرام بودن ايجاد گنبد و بارگاه بر بالاى قبور پيامبران و امامان عليهم السلام معرّفى كرده، و اين نوعى مغالطه است.

2- اگر از نقد پيشين چشم پوشى نموده و بپذيريم كه جمله «رفْع القبر: بلند ساختن قبر» شامل ايجاد گنبد و بارگاه بر بالاى قبرها نيز مى شود، اين رواياتى كه نويسنده نقل مى كند هيچ دلالتى بر ممنوعيت بلند ساختن قبر، بيش از چهار انگشت يا يك وجب، و ايجاد گنبد و بارگاه ندارد، زيرا آنچه ايشان در اين نوشتار به عنوان دليل بر ممنوع و حرام بودن ايجاد گنبد و بارگاه ذكر مى كند به سه گروه تقسيم مى شود:

گروه اوّل: رواياتى كه در مجموع دلالت بر استحباب بلند ساختن قبر به مقدار چهار انگشت يا يك وجب دارند.

ص: 112

گروه دوم: رواياتى كه نهى كرده است از بلند ساختن قبر بيش از مقدارى كه ذكر شد.

گروه سوم: بعضى از كلمات فقها كه به عنوان روايت ذكر شده است.

هر كسى كه آشنايى مختصرى با مبانى اجتهادى داشته باشد پى به بى اساسى استدلال به اين سه گروه برده و ازبيگانه بودن نويسنده نسبت به فهم متون روايى و تحريف لفظى و معنوى روايات توسّط او و مترجم پرده بر مى دارد.

ازاين رو شايسته است به نقد استدلال به هر يك از گروه هاى سه گانه بپردازيم.

گروه اوّل:

اين گروه از روايات به پنج دسته تقسيم مى شوند:

1. روايت اوّل: دراين روايت، پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين على عليه السلام دستور مى دهد قبر آن حضرت را به مقدارچهار انگشت از سطح زمين بلند كند.

2. روايت دوم و سوم: در روايت دوم خبر داده شده است از بلند بودن قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به مقدار يك وجب. و در روايت سوم خبر داده شده است از ارتفاع قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به مقدار يك وجب و چهار انگشت.

3. روايت چهارم، پنجم و ششم: در اين روايات امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام امر مى كند قبر آن حضرت را به مقدار چهار انگشت از سطح زمين بلند بسازد.

4. روايت هشتم: دراين روايت توصيه شده است به بلند

ص: 113

كردن قبر به مقدار چهار انگشت، همانطور كه توصيه شده است به دعا براى ميّت در هنگام دفن.

5. روايت نهم: دراين روايت صراحتاً حكم به استحباب بلند كردن قبر به مقدار چهار انگشت شده است.

روايت هشتم و نهم حكايت دارد از اينكه دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام و دستور امام باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام دستور وجوبى نبوده، بلكه دستور استحبابى بوده است.

بنابراين از مجموع اين گروه از روايات استفاده مى شود كه بلند ساختن قبر به مقدار چهار انگشت مستحب است. و امّا نسبت به بلند ساختن قبر بيش از چهار انگشت، اين روايات ساكت بوده و هيچ دلالتى بر جايز نبودن آن ندارند، چنانكه هيچ دلالتى بر مستحب نبودن آن ندارند، زيرا در صورتى اين روايات دلالت بر مستحب نبودن بلند ساختن قبر بيش از چهار انگشت و ايجاد گنبد و بارگاه بر روى آن خواهد داشت كه معتقد به ثبوت مفهوم براى عدد و حجّيّت مفهوم عدد باشيم. درحالى كه بسيارى از انديشمندان شيعه و اهل سنّت مفهوم عدد را حجّت نمى دانند.

ماردينى در «الجوهر النقى» (1)، ابن نجيم مصرى در «البحر الرائق»، (2) نووى در «شرح صحيح مسلم» (3)، بيهقى


1- الجوهر النقى، ج 3، ص 180.
2- البحرالرائق، ج 1، ص 200.
3- شرح صحيح مسلم، ج 11، ص 120 و ج 13، ص 88.

ص: 114

در «السنن الكبرى» (1)، مباركفورى در «تحفة الأحوذى» (2)، مناوى در «فيض القدير» (3)، حجّت نبودن مفهوم عدد را نظريّه جمهور انديشمندان علم اصول دانسته اند.

ابن حجر، (4) كرمانى، (5) امام رازى، (6) جلال الدين سيوطى، (7) مناوى (8) و بسيارى ديگر از انديشمندان اهل سنت مفهوم عدد را حّجت ندانسته و گفته اند: ذكر يك عدد (مانند چهارانگشت) دليل بر نفى بيش از آن نيست.

شيخ حّر عاملى (9)، علّامه مجلسى (10)، محقّق قمى، (11)و بسيارى ديگر از دانشمندان اصولى شيعه نيز مفهوم عدد را حجّت نمى دانند.

علاوه بر آن، در روايت دوم، ارتفاع قبر پيامبر صلى الله عليه و آله يك


1- السنن الكبرى، ج 3، ص 180.
2- تحفة الأحوذى، ج 7، ص 147.
3- فيض القدير، ج 1، ص 259 و 497.
4- فتح البارى، ج 3، ص 97.
5- همان، ج 11، ص 237.
6- روح المعانى، ج 1، ص 217.
7- الديباج على مسلم، ج 5، ص 255.
8- فيض القدير، ج 1، ص 198.
9- وسائل الشيعة، ج 8، ص 88.
10- بحارالأنوار، ج 61، ص 263.
11- قوانين الاصول، ج 1، ص 161.

ص: 115

وجب، و درروايت سوم يك وجب و چهار انگشت معّرفى شده است، و اين دلالت دارد بر اينكه استحباب بلند ساختن قبر اختصاص به چهار انگشت ندارند.

و بر فرض بپذيريم كه عدد، مفهوم دارد، تنها چيزى كه از اين روايت استفاده مى شود عبارت است از مستحب نبودن ارتفاع قبر بيش از مقدار چهار انگشت يا يك وجب، نه حرام بودن ارتفاع بيش از آن مقدار.

با اين وجود، نويسنده در نوشتار خود با كمال بى شرمى نوشته است:

«از خلال روايات وارده در كتُب تشيع بر مى آيد كه قبر فقط از چهار انگشت تا يك وجب بلند مى شود كه از چهار انگشت كمتر و از يك وجب بيشتر جايز نيست».

گروه دوم:

در گروه دوّم دو روايت در اثبات حرام بودن ايجاد گنبد و بارگاه بر روى قبرها ذكر شده است. ولى استدلال به هر دو روايت (روايت هفتم و روايت دهم) مخدوش است.

در روايت هفتم نويسنده در لفظ روايت و مترجم درمعناى آن تحريف كرده اند. آن دو مى نويسند:

«از محمد بن مسلم روايت است كه گفت از يكى از دو امام (باقر يا صادق) درباره ميّت پرسيد، فرمود: «تسلّم من قبل الرجلين و تلزق القبر بالارض إلّا قدر أربع أصابع مفّرجات تربّع و ترفع قبره؛ ازطرف پاها بگير و آن را داخل قبر بگذار، و جز مقدار چهار انگشت باز، قبر را بازمين هموار كن».

ص: 116

مترجم و نويسنده، اين روايت را از كتاب «الكافي» و «وسائل الشيعة» آدرس مى دهند. در حالى كه متن اين روايت در كتاب «الكافى» و نسخه اى از «وسائل الشيعة» چنين است: «تسلّه من قبل الرجلين و تلزق القبر بالأرض إلى قدر أربع أصابع مفرّجات و تربّع قبره؛ ميّت را از طرف پاها آهسته داخل قبر بگذار، و قبر را تا مقدار چهارانگشتِ باز به زمين بچسبان، وقبر را چهار گوش كن».

ملاحظه مى كنيد نويسنده، كلمه «تسلّم» را جايگزين كلمه «تسلّه» يا «يسلّ» كرده، و كلمه «إلّا» را كه دلالت بر حصر دارد جايگزين كلمه «إلى» نموده، و كلمه «ترفع» را اضافه كرده است.

البتّه در بعضى از نسخه ها كلمه «إلّا» وارد شده است، چنانكه در بعضى نسخه ها به جاى كلمه «تربّع» كلمه «ترفع» وارد شده است، ولى در هيچ روايتى كلمه «تربّع» و «ترفع» در كنار همديگر وارد نشده است.

و مترجم نيز درمعناى روايت تحريف كرده است.

علاوه برآن، بر فرض كلمه «إلّا» درست باشد، اين روايت دلالت دارد بر حصر استحباب بلند ساختن قبر در اندازه چهار انگشت، و نسبت به بيش از آن اندازه ساكت است و هيچ دلالتى بر حرام بودن آن ندارد.

علاوه برآن، سند اين روايت ضعيف است، چون درسند اين روايت سهل بن زياد وجود دارد و او ضعيف است.

و روايت دهم «لاترفعوا قبري فوق أربع أصابع

ص: 117

مفرّجات» اگر چه در ظاهر دلالت دارد بر اينكه قبر امام عليه السلام نبايد بيشتر از چهار انگشت ارتفاع يابد، و نهى دلالت برحرمت دارد، ولى اين روايت از نظر سند بسيار ضعيف بوده و شايسته استدلال نيست، زيرا عمر بن واقد كه در سند اين روايت بوده مجهول است و در كتاب هاى رجالى درباره او سخن گفته نشده است.

گروه سوم:

در گروه سوم نويسنده و مترجم كلمات بعضى ازفقها را ذكر كرده و از آنها به عنوان روايت يازدهم و دوازدهم ياد مى كنند. آنها مى نويسند:

«روايت يازدهم: محمد بن جمال الدين عاملى معروف به شهيد اول مى نويسد: «رفع القبر عن وجه الأرض بمقدار أربع أصابع مفرّجات إلى شبر، لاأزيد، ليعرف فيزار فيحترم؛ قبر فقط بايد به اندازه چهار انگشت باز تا يك وجب بلند شود از ترس اينكه مبادا شناخته شود و مورد رفت وآمد و احترام (خلاف شرع) قرار گيرد».

توجّه شما را به چند نكته درمورد اين سخن جلب مى كنم:

1. آنچه نويسنده و مترجم نوشته اند روايت نيست، بلكه سخن يك دانشمند شيعه است. از اين رو طرح آن به عنوان روايت، غلط و دروغ است.

2. اين فرمايش، سخن شهيد اوّل نيست. سخن شهيد اول

ص: 118

در مقام بيان مستحبات اين است: «و رفع القبر أربع أصابع». آنچه نويسنده ذكر مى كند سخن شهيد ثانى (زين الدين جبل عاملى) است. از اين رو نسبتِ اين سخن به شهيد اوّل دروغ ديگرى است.

3. شيهد ثانى مى فرمايد: مستحب است قبر به مقدار چهار انگشتِ باز و تا يك وجب بلند ساخته شود، و زيادتر از آن مستحب نيست، نه آنكه زيادتر از آن خلاف شرع است.

4- مترجم نفهميده است كه جمله «ليعرف فيزار فيحترم» متعلّق به «رفع القبر ... إلى شبر» است، و متعلّق به «لا أزيد» نيست. معناى سخن ايشان اين است: «بلند ساختن قبر از روى زمين به مقدار چهار انگشتِ باز تا يك وجب مستحب است تا قبر شناخته شده و بتوان آن را زيارت نموده و احترام كرد».

در ادامه، سخن شيخ الطائفه نيز به دروغ و به هدف فريب افكار به عنوان روايت دوازدهم معّرفى شده است.

از آنچه تا كنون ذكر شده، چند مطلب روشن مى شود:

1. كسانى كه اين نوشتار را تهيه كرده اند نسبت به فهم متون روايى كاملًا بيگانه و نا آشنا هستند.

2. آنان با توسّل به تحريف لفظى و معنوى روايات معصومين عليهم السلام قصد فريب افكار عمومى را دارند.

3- آنچه در اين نوشتار آمده هيچ دلالتى بر حرمت ايجاد گنبد و بارگاه بر روى قبور پيامبران و امامان و اوليا ندارد.

ص: 119

احداث مسجد بر روى قبرها

شبهه

اشاره

يكى ديگر از مسائلى كه توسّط اهل سنّت مطرح مى شود و وهّابى ها در تبليغات خويش، به خصوص در موسم حج و عمره، به عنوان يك شبهه و به قصد تشويش ذهن مسلمانان مطرح مى نمايند، ساختن مسجد بر روى قبرها و احداث عبادتگاه بر روى قبور پيامبران، امامزادگان و اوليا است.

آنان مى گويند: ساختن مسجد بر روى قبور و يا دفن كردن ميّت در مساجد و روشن نگه داشتن چراغ در جايى كه قبر وجود دارد، مخالف با شريعت اسلام و سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله است. چرا شما شيعيان بر روى قبرها مسجد مى سازيد و تا پاسى از شب بر بالاى آنها چراغ روشن مى كنيد و در آن اماكن نماز مى گذاريد؟! مسجدى كه بر روى قبرها بنا شده، بايد تخريب شود، همان طور كه اگر مرده اى در مسجد دفن گردد بايد نبش قبر شده، خارج گردد. در دين اسلام مسجد و قبر با يكديگر جمع نمى شود، بلكه هر كدام بعد از ديگرى احداث شده باشد، از آن منع شده و تخريب مى گردد و هر كدام كه زودتر بنا شده، باقى مى ماند. و نماز در مسجدى كه

ص: 120

بر روى قبر احداث شود باطل است. (1)

دليل بر اين گفتار روايات گوناگونى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده است.

يكى از آن روايات اين است:

«عن عطاء بن يسار، أنّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قال: اللّهم! لاتجعل قبري وَثَناً يُعبد. اشتدّ غضب اللَّه على قوم اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد (2)

«از عطاء بن يسار روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پروردگارا! قبر مرا بُتى قرار نده كه عبادت شود.

غضب خداوند نسبت به قومى كه قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار دادند، بسيار شديد است.»

و در روايت ديگر، ابوعبيدة بن جرّاح مى گويد:

«آخر ماتكلّم به النبى صلى الله عليه و آله: اخرجوا يهود أهل الحجاز وأهل نجران من جزيرة العرب، واعلموا أنّ شرار الناس الّذين اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد (3)

«آخرين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود: يهوديان حجاز و نجران را از جزيرةالعرب بيرون كنيد و بدانيد كه بدترين مردم در


1- زاد المعاد، ج 1، ص 506؛ الفتاوى الكبرى، ج 3، ص 32.
2- الموطأ، ج 1، ص 172؛ مسند أحمد، ج 2، ص 246؛ المصنَّف الصنعاني، ج 1، ص 406.
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 195؛ كنز العمّال، ج 4، ص 382.

ص: 121

نزد خداوند كسانى هستند كه قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار داده اند.»

و ابوهريره مى گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد:

«قاتل اللَّه اليهود- والنصارى- اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد (1)

«خداوند يهوديان را بكشد، آنان قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار داده اند.»

و نيز از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

«لعن اللَّه اليهود- والنصارى- اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد (2)


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 67؛ صحيح البخاري، ج 1، ص 113؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 284 و 285 و 396؛ سنن أبي داود السجستاني، ج 2، ص 85؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 4، ص 80؛ السنن الكبرى النسائي، ج 4، ص 257؛ المصنَّف الصنعاني، ج 1، ص 406؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 396؛ كنزالعمّال، ج 7، ص 147.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 67؛ صحيح البخارى، ج 1، ص 110 و 112 و ج 2، ص 91 و ج 5، ص 139؛ مسند أحمد، ج 1، ص 285 و ج 5، ص 204؛ سنن النسائي، ج 2، ص 41؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 2، ص 435؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 27- 28؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص 88؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 260؛ كنز العمّال، ج 7، ص 236؛ المصنّف ابن أبي شيبة، ج 2، ص 269.

ص: 122

«نفرين خداوند بر يهود و نصارى باد؛ زيرا آنان قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار داده اند.»

و ابن عبّاس گفته است: «رسول خدا لعنت كرده زنانى را كه قبرها را زيارت كنند و كسانى را كه بر قبرها مساجد مى سازند و در كنار آنها چراغ هايى مى افروزند.» (1)

در اين روايات، سازندگان مسجد بر روى قبرها به عنوان «مغضوب: مورد خشم» و «ملعون: نفرين شده» و «شرار الناس: بدترين مردم» در نزد خداوند و رسولش معرّفى شده اند و اين دلالت دارد بر اينكه ساختن مسجد بر روى قبور حرام است.

پاسخ شبهه

پاسخ اوّل

در اينجا بايد جمله «اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد» از نظر مفهومى مورد بررسى قرار گيرد.

اين جمله به دو صورت ممكن است معنا شود:

1. يهوديان و نصارى بر روى قبور يا در كنار قبور پيامبرانشان مسجد مى ساختند و در آنجا به سمت قبله اصلى و در برابر خداوند يكتا سجده مى نمودند؛ بنابر اين


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 229؛ سنن أبي داود ابن الأشعث، ج 2، ص 87؛ سنن الترمذي، ج 1، ص 201؛ سنن النسائي، ج 4، ص 95؛ مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 374؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 657؛ صحيح ابن حبّان، ج 7، ص 452- 453.

ص: 123

روايات دلالت دارد بر اينكه نبايد در روى قبر و يا كنار قبر مسجد ساخت.

2. يهوديان و نصارى قبر پيامبرانشان را قبله قرار مى دادند و در برابر آنها سجده مى كردند؛ مانند بت پرستان كه در برابر بت هاى چوبى و سنگى سجده مى نمودند. از اين رو روايات، سجده شرك آميز و پرستش قبور انبيا و اوليا را مورد نكوهش قرار مى دهد، نه ساختن مسجد بر روى قبور و يا در كنار قبور را.

بى شكّ مراد از جمله مذكور، معناى دوم است. و شواهد و قرائن گوناگونى در تأييد اين مطلب وجود دارد:

اوّلًا: اگر معناى كلمه «اتّخاذ» و «مسجد» از نظر لغوى و اصطلاحى بررسى گردد، روشن مى شود كه مراد از جمله مذكور، معناى دوم است.

كلمه «اتّخاذ» هم در لغت و هم در اصطلاح قرآن و احاديث، به معناى «قرار دادن» و «گردانيدن» است.

در كتاب «المنجد» مى نويسد: «اتَّخَذَه وتَخِذَه تَخْذاً:

صيَّره. نقول: اتّخذه صديقاً: جعله صديقاً له (1)؛ اتّخذه و تَخِذَه، يعنى: گردانيد او را. مى گوييم: اتّخذه صديقاً، يعنى: او را دوست خودش قرار داد.»

قرآن كريم نيز مى فرمايد:

- «أفَرَأيْتَ مَنْ اتَّخَذَ الهَهُ هَواه» (2)


1- المنجد فى اللغة، ص 4.
2- الجاثية/ 23.

ص: 124

«آيا ديدى كسى را كه خداى خود را هواى نفس خود قرارداد؟.»

«وَقالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» (1)

«و گفتند: خداوند براى خويش فرزند قرار داده است.»

و نيز گفته مى شود:

«الحمد للَّه الّذي اتّخذ محمّداً نبيّاً.»

«سپاس خداوندى را كه محمد را پيامبر قرار داد.»

و كلمه «مسجد» در اصل به جايى گفته مى شود كه در آن سجده مى شود. (2) و در عُرف به محلّى گفته مى شود كه در آن دعا و ساير عبادات انجام مى گيرد.

با توجّه به معناى اين دو كلمه، نتيجه مى گيريم كه در معناى جمله «اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد» دو احتمال است:

الف: آنها بر قبور پيامبرانشان مسجد بنا كردند.

ب: آنها قبور پيامبرانشان را سجده گاه قرار مى دادند و در برابر آنان خضوع مى كردند.

سياق روايت، همين معناى دوم را مى فهماند. و اگر مراد معناى اوّل باشد، شايسته بود بگويد: «اتّخذوا على قبور أنبيائهم مساجد»، يعنى: «آنان بر قبور پيامبرانشان


1- البقرة/ 116.
2- تاج العروس، ج 2، ص 371؛ لسان العرب، ج 3، ص 304.

ص: 125

مسجدهايى ساختند.» همانطور كه در قرآن كريم درباره داستان اصحاب كهف مى فرمايد:

«قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى أمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَسْجِداً» (1)

«كسانى كه بر امر آنها غلبه يافتند، گفتند: بر روى آنها مسجدى قرار مى دهيم.»

بديهى است كه معناى سازگار با لعن و نفرين معناى دوم است، نه معناى اوّل. يهود و نصارى از آن جهت مورد لعن خدا و رسولش هستند كه قبرهاى پيامبرانشان را قبله خويش قرار مى دادند و در برابر آنان سجده مى نمودند؛ مانند سجده بت پرستان در برابر بت ها.

بسيارى از انديشمندان اهل سنّت نيز از رواياتى كه ذكر شد همين معناى دوم را استنباط كرده اند.

از بيضاوى نقل شده است: «چون يهود و نصارى به منظور بزرگداشت مقام پيامبران بر قبور آنان سجده مى كردند و قبرها را قبله قرار داده، در نماز به سوى آنها مى ايستادند و آنها را بُت قرار مى دادند، پيامبر اسلام مسلمان ها را از اين كار منع كرد. امّا اگر كسى مسجدى در كنار قبر شخص صالحى بسازد و قصدش تبرّك و نزديك شدن به آن شخص باشد، نه تعظيم در برابر قبر و قبله قرار دادن آن، اين كس مشمول وعده عذاب نيست.» (2)


1- كهف/ 21.
2- فتح الباري، ج 1، ص 438؛ شرح سنن النسائي، ج 2، ص 42.

ص: 126

و سندى بن عبدالهادى در حاشيه بر سنن نسائى مى نويسد: «منظور پيامبر صلى الله عليه و آله اين است كه امّتش را از آنچه يهود و نصارى با قبرهاى پيامبرانشان انجام دادند بر حذر دارد، زيرا آنان قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار دادند، يا به سمت آن قبرها به قصد تعظيم سجده مى كردند، و يا آنها را قبله قرار مى دادند و در نماز به سمت آنها مى ايستادند.» (1)

و بكرى در كتاب «اعانة الطالبين» درباره معناى اين روايت مى نويسد: «آنچه از آن نهى شده است قبله قرار دادن اين قبرها به قصد تبرّك و مانند آن است.» (2)

و در جاى ديگر مى نويسد: «آنان قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار مى دهند، يعنى؛ با نماز خواندنشان به سمت آن قبرها. (3)»

قرطبى در تفسير آنچه ابومَرثد غنوى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند (لا تصلّوا إلى القبور ولاتجلسوا عليها) مى گويد: «اين قبرها را قبله قرار نده و بر آنها يا به سوى آنها نماز نخوانيد چنانكه يهود و نصارى انجام داده اند.» (4)

ابن عبدالبر در كتاب «التمهيد» مى گويد: «و احتمال مى رود معناى حديث اين باشد: قبرهاى پيامبران را قبله اى كه به


1- حاشية السندي على سنن النسائي، ج 2، ص 41.
2- إعانة الطالبين، ج 1، ص 227.
3- همان، ج 2، ص 151.
4- تفسير القرطبي، ج 10، ص 380.

ص: 127

سمت آن نماز خوانده مى شود قرار نده.» (1)

ثانياً: در روايت عطاء بن يسار، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابتدا مى فرمايد: «اللّهم! لاتجعل قبري وَثَناً يُعبد؛ پروردگارا! قبر من را بُت قرار نده ....» و اين قرينه است بر اينكه مرادش از «قوم اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد» اين است كه چون قوم يهود و نصارى قبرهاى پيامبرانشان را بُت قرار مى دادند، خداوند بر آنها غضب كرده است.

ثالثاً: وقتى پيشينه اعتقادى و عملى يهود و نصارى را بررسى مى كنيم به اين نتيجه مى رسيم كه آنان درباره پيامبران خويش غلوّ مى كردند و به قصد تعظيم آنان، سخن هاى شرك آميز مى گفتند، و به همين جهت همواره مورد نكوهش خداوند قرار مى گرفتند؛ از اين رو در قرآن كريم مى فرمايد:

«قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصرَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَا لِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَا هِهِمْ يُضهُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قتَلَهُمُ اللَّهُ أَ نَّى يُؤْفَكُونَ» (2)

«قوم يهود: گفتند: عُزير پسر خداوند است. و قوم نصارا گفتند: مسيح پسر خداوند است. اين چيزى كه بر زبان مى آوردند، همانند سخن كسانى است كه بيش از اين كافر


1- التمهيد، ج 6، ص 383.
2- التوبة/ 30.

ص: 128

شده بودند. خداوند آنها را بُكشد. به كدام بيراهه رانده مى شوند؟!.»

توجّه داريد كه جمله «قاتلهم اللَّه» در نكوهش يهود و نصارى صادر شده است، به خاطر اينكه آنان درباره پيامبرانشان غلوّ كرده، سخنان شرك آميز مى گفتند. و همين جمله نيز در حديث ابوهريره درباره يهود نقل شده است و دليل آن را «اتّخذوا قبور أنبياهم مساجد» قرار داده است و اين قرينه است بر اينكه منظور از «مساجد» ساختن مسجد بر روى قبر نيست، بلكه منظور اين است كه آنان به قصد تعظيم پيامبرانشان در كنار قبور آنان كارهاى شرك آميز انجام مى دادند، اين قبرها را مسجود قرار مى دادند و براى آنها سجده مى كردند.

پاسخ دوم

بر فرض بپذيريم كه مراد از اتّخاذ مسجد اين است كه يهود و نصارى بر روى قبرهاى پيامبرانشان مسجد مى ساختند و به همين جهت لعن شده اند. ولى بايد توجّه داشت كه لعن در همه موارد دلالت بر حرمت ندارد؛ زيرا معناى لعن خداوند دور شدن شخص از رحمت خداوند است، بلكه در بسيارى از موارد كلمه «لعن» براى بيان كراهت استعمال شده است، مانند اين روايت: «لعن اللَّه كلّ مذواق

ص: 129

مطلاق (1)؛ خداوند هر كسى را كه زياد طلاق مى دهد، نفرين مى كند.» بى شكّ طلاق همواره جايز است، اگر چه زياد طلاق دادن كراهت دارد.

بنابراين، روايات مذكور دلالت بر كراهت ساختن مساجد بر روى قبور و خواندن نماز در آنجا دارد. و كراهت در اين گونه موارد به معناى اقلّ ثواباً (ثواب كمتر) است.

پاسخ سوم

چگونه ممكن است بگوييم: «قبر و مسجد قابل جمع نمى باشند»، در حالى كه قبر اسماعيل عليه السلام در مسجدالحرام داخل حجر اسماعيل است و قبر هفتاد پيامبر در مسجدالحرام بين حجرالأسود و چاه زمزم واقع شده است.

طحطاوى در حاشيه بر شرح مراقى الفلاح، در دفاع از كراهت نداشتن نماز در مقبره پيامبران مى گويد:

«لأ نّهم أحياء في قبورهم، ألا ترى أنّ مرقد اسماعيل عليه السلام في الحجر تحت الميزاب وأنّ بين الحجرالأسود وزمزم قبر سبعين نبيّاً (2)

«زيرا پيامبران در داخل قبرها نيز زنده اند. آيا نمى بينى كه


1- البحر الرائق، ج 3، ص 412.
2- حاشية الطحطاوي، ج 2، ص 315.

ص: 130

مرقد اسماعيل عليه السلام در حِجر زير ناودان طلا و قبر هفتاد پيامبر در فاصله ميان حجرالأسود و چاه زمزم مى باشد؟.»

پاسخ چهارم

مسجدالنبى به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در مكانى ساخته شد كه گورستان مشركان بود. واين مطلبى است كه تمام انديشمندان اهل سنّت پذيرفته اند. (1) در روايتى انس بن مالك گفته است: «پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمد و در بالاى مدينه در منطقه اى به نام بنو عمرو بن عوف فرود آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله در آن منطقه چهارده شب اقامت كرد. سپس شخصى را به نزد قبيله بنى النجّار فرستاد و آنها را فراخواند. بنى النجّار شمشيرها را به كمر بسته، به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند. ناگهان ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كرد، ابوبكر پشت سر او بود و بزرگان بنى النجّار در اطراف آن حضرت حركت مى كردند، تا رسيدند به حياط خانه ابوايّوب. پيامبر صلى الله عليه و آله دوست داشت هرگاه هنگام نماز مى شود نماز بخواند و [اگر هنگام نماز مى شد] در آغل گوسفندان هم نماز مى خواند. از اين رو پيامبر صلى الله عليه و آله به ياران خويش دستور احداث مسجدى را دادند. شخصى را به نزد بنى النجّار فرستاد و به آنان فرمود: اى قبيله بنى النجّار! قيمت اين مكان را كه ديوارچينى كرده ايد ارزيابى كنيد.

بنى النجّار گفتند: به خدا سوگند قيمت آن را جز از خداوند نمى خواهيم.- أنس مى گويد: در داخل آن محوطه، قبرهاى


1- ابن قدامه مى گويد: «در مسجد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قبرهاى مشركان وجودداشت و اين مطلب اتّفاقى است.» المغني، ج 1، ص 718.

ص: 131

مشركان و خانه هاى خراب و درختان خرما وجود داشت- پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد قبرهاى مشركان ويران گردد و خرابه ها همسان شود و درختان خرما قطع گردد. اصحاب درختان خرما را در قبله مسجد به طور منظّم و در يك رديف گذاشتند و در دو طرف نخل ها سنگ ريزه هايى را جاسازى كردند (تا غلتيدن آنها آسان شود) و سنگ هاى بزرگ را بر روى آنها به مكان ديگرى منتقل ساختند، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در كنار آنها بود و مى فرمود:

پروردگارا! خير و نيكى جز نيكى آخرت نيست، پس انصار و مهاجرين را بيامرز.» (1)

اين روايت را بسيارى از محدّثين و فقهاى اهل سنت ذكر كرده اند (2) و گواه بر اين است كه ساختن مسجد بر روى قبور اشكالى ندارد.

بنابر اين هيچ دليل معتبرى بر حرام بودن احداث مسجد در روى قبور يا كنار قبور وجود ندارد، بلكه احداث مسجد بر


1- صحيح البخاري، ج 1، ص 111.
2- مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 212 و 244؛ نيل الأوطار، ج 2، ص 152؛ صحيح البخاري، ج 4، ص 266؛ سنن أبي داود السجستاني، ج 1، ص 111؛ سنن النسائي، ج 2، ص 40؛ السنن الكبرى البيقهي، ج 2، ص 438؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 259؛ مسند أبي يعلى، ج 7، ص 194؛ صحيح ابن خزيمة، ج 2، ص 6؛ صحيح ابن حبّان، ج 6، ص 97؛ الطبقات الكبرى، ج 1، ص 240؛ البداية و النهاية ابن كثير ج 3، ص 261؛ السيرة النبويّة ابن كثير، ج 2، ص 303.

ص: 132

روى قبرهاى انبيا و امامان و اوليا امرى پسنديده و از مصاديق تعظيم شعائر خداوند است.

آرى، احداث مسجد در گورستانى كه فقط براى گورستان وقف شده است، يا احداث قبر در مسجدى كه فقط براى مسجد وقف شده جايز نيست؛ زيرا در موقوفات، آنگونه كه وقف شده اند تصرّف جايز است.

ص: 133

دعا و نماز در كنار قبرها و مشاهد مشرّفه

شبهه

اشاره

يكى از ديگر شبهاتى كه توسّط مبلّغان اهل سنّت مطرح مى شود، خواندن دعا و نماز در كنار مرقد پيامبران، امامان، علما و قبور ساير مسلمانان است. همواره در بقيع و مزار شهداى احد و ساير اماكن از خواندن نماز و دعا جلوگيرى كرده، خواندن قرآن يا فاتحه براى اموات را كارى بيهوده و بلكه بدعت و حرام مى دانند. البتّه اينگونه تبليغات برگرفته از آموزه هاى ابن تيميّه و ابن قيّم است.

ابن تيميّه مى گويد:

«نماز در كنار قبور مشروع نيست.» (1)

و نيز مى گويد: «نماز در مقبره و يا به سوى مقبره صحيح نيست.» (2)

و ابن قيّم مى گويد:


1- مجموع الفتاوى، ج 3، ص 398.
2- الفتاوى الكبرى، ج 5، ص 326؛ الاختيارات العلمية، ص 25 به نقل از أحكام الجنائز البانى، ص 214.

ص: 134

«از فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله نيست كه براى عزادارى اجتماع شود و براى ميّت قرآن خوانده شود، نه در كنار قبرش و نه در جاى ديگر. همه اين كارها بدعت هاى جديدى است كه اسلام نمى پسندد.» (1)

آنان در مقام استدلال به چند روايت از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله استدلال كرده اند:

روايت اوّل: «ابوسعيد خدرى گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همه زمين مسجد است، جز مقبره و حمّام.» (2)

روايت دوم: «پيامبر صلى الله عليه و آله از نماز در ميان قبرها نهى فرموده است.» (3)

روايت سوم: «ابن عمر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند: در خانه هاى خود جايى را براى خواندن نماز اختصاص دهيد و آنها را قبر قرار ندهيد.» (4)

روايت چهارم: «ابوهريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده


1- زاد المعاد، ج 1، ص 508.
2- نيل الأوطار، ج 2، ص 135؛ مسند أحمد، ج 3، ص 83؛ سنن الدارمي، ج 1، ص 323؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 246؛ سنن أبي داود ابن الأشعث، ج 1، ص 119؛ سنن الترمذي، ج 1، ص 199؛ مستدرك الحاكم، ج 1، ص 251، السنن الكبرى البيهقي، ج 2، ص 435؛ كنز العمّال، ج 7، ص 343.
3- صحيح ابن حبّان، ج 6، ص 90؛ كنز العمّال، ج 8، ص 195؛ مسند أبي يعلى، ج 5، ص 175؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 27.
4- صحيح البخاري، ج 1، ص 112 و ج 2، ص 56، سنن أبي داود ابن الأشعث، ج 1، ص 235.

ص: 135

است: خانه هاى خود را گورستان قرار ندهيد.» (1)

روايت پنجم: «زيد بن جبيره از داود بن حصين از ابن عمر روايت كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله از اقامه نماز در هفت مكان نهى فرموده است: جاى زباله، كشتارگاه، مقبره، وسط راه، حمام، آغل هاى شتران و پشت بام كعبه.» (2)

از مجموع اين روايات استفاده مى شود كه نماز خواندن در كنار قبرها حرام است؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله از خواندن نماز در كنار قبرها نهى كرده است، و نهى پيامبر صلى الله عليه و آله ظهور در حرمت دارد. در اين جهت تفاوتى ميان قبرهاى افراد معمولى و قبرهاى پيامبران و امامان و شهدا نيست، زيرا روايات مطلق است و شامل همه اين موارد مى شود.

پاسخ شبهه

الف: نماز در كنار قبرها و مشاهد مشرّفه

1. اصل اوّلى اين است كه اقامه نماز اختصاص به مكان خاصّى ندارد؛ پس هر مسلمانى مى تواند در هر مكانى نمازهاى واجب و مستحب خود را بخواند، مگر اينكه شارع مقدّس در مورد مكانى خاصّ از اقامه نماز نهى كرده باشد.

مراجعه به قرآن كريم و احاديث، بيانگر وجود يك قاعده كلّى


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 284؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 188؛ سنن الترمذي، ج 4، ص 232.
2- نصب الراية، ج 2، ص 377؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 246؛ سنن الترمذي، ج 1، ص 216؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 2، ص 329.

ص: 136

و اصل اوّلى در اسلام است به نام «صحّة الصلاة في كلّ مكان إلّاما خرج بالدليل»؛ «نماز در هر مكانى صحيح است مگر اينكه دليل خاصّى درباره بطلان نماز در يك مكان خاصّ وجود داشته باشد.»

خداوند متعال مى فرمايد:

«أقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرءانِ الْفَجْرِ» (1)

«نماز را در وقت زوال خورشيد تا ابتداى تاريكى شب و هنگام طلوع فجر به پا داريد.»

«وَحَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَه» (2)

«و هر كجا بوديد صورتتان را هنگام نماز به سوى قبله برگردانيد.»

در آيه اوّل براى اقامه نماز، وقت خاصّى را معيّن كرده است، ولى از مكان خاصّ هيچ سخنى به ميان نياورده، پس آيه نسبت به مكان ها اطلاق دارد.

و در آيه دوم خداوند متعال تصريح كرده است كه در هر مكانى كه بوديد، نماز را به سمت قبله اقامه كنيد.

و همچنين- علاوه بر روايات موجود در كتاب هاى ما شيعيان- روايتى را اباذر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است و بخارى و مسلم آن را در صحاح خود ذكر كرده اند كه دلالت


1- الإسراء/ 78.
2- البقرة/ 144.

ص: 137

آن بر وجود اين قاعده كلّى بسيار واضح و روشن است.

اباذر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

«حيثما أدركتْك الصلاة فصلّ والأرض لك مسجد (1)

«هر كجا كه هنگام نماز شد، نماز را اقامه كن؛ زيرا همه زمين براى تو مسجد است.»

اين روايت با تعبيرهاى گوناگون در كتاب هاى حديثى اهل سنّت نقل شده است، در بعضى عبارتى را كه ذكر كرديم، و در بعضى ديگر: «أينما ادركتْك الصلاة فصلّ، فهو مسجد» يا «قال: جعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً، فحيثما أدركتْك الصلاة فصلِّ» يا «حيثما أدركتك الصلاة فصلّ، فإنّه مسجد» وجود دارد. (2)

مضمون همه اين عبارات يك مطلب است و آن مطلب عبارتست از صحيح بودن نماز در هر مكانى، مگر اينكه يك دليل گويا و صريح درباره مكان خاصّى وارد شده باشد كه اداى نماز در آن مكان حرام باشد.


1- صحيح البخاري، ج 4، ص 36.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 63؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 156 و 160؛ نيل الأوطار، ج 2، ص 135؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 248؛ شرح صحيح مسلم نووى، ج 5، ص 2؛ السنن الكبرى النسائي، ج 1، ص 256؛ صحيح ابن خزيمة، ج 2، ص 5؛ صحيح ابن حبّان، ج 4، ص 475؛ كنز العمّال، ج 14، ص 98.

ص: 138

فقهاى اهل سنّت نيز روايت ابوذر را يك قانون كلّى و اصل اوّلى معرّفى كرده و براى اثبات صحّت نماز در بسيارى از مكان ها به اين روايت استناد كرده اند.

ابن حزم در كتاب «المحلّى» مى نويسد:

«الصلاة فى البيعة والكنيسة وبين النار والمجزرة ... وفى كلّ موضع جائزةٌ ما لم يأت نصٌّ أو إجماع متيقّن في تحريم الصلاة في مكان مّا، فيوقف عند النهي في ذلك، ... عن أبي ذرّ، قال قلت:

يارسول اللَّه! أيّ مسجدٍ وضع في الأرض أوّل؟ قال:

المسجدالحرام. قلت: ثمّ أيّ؟ قال: المسجد الأقصى. قلت: كم بينهما؟ قال: أربعون سنة، ثمّ حيثما ادركتْك الصلاة فصلِّ، فهو مسجد (1)

«نماز در معبدِ يهوديان و كليساى مسيحيان و ميان آتش و كشتارگاه و ... در هر مكانى جايز است، تا زمانى كه روايت يا اجماع مستحكمى بر حرام بودن نماز در مكان خاصّى وارد نشده باشد، در غير اين صورت بايد از خواندن نماز در آن مكان خوددارى كرد. ابوذر مى گويد:

به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم: يا رسول اللَّه! نخستين مسجدى كه در روى زمين تأسيس شد كدام مسجد است؟

فرمود: مسجدالحرام. عرض كردم: پس از آن چه مسجدى تأسيس شد؟ فرمود: مسجدالأقصى، و شما بايد هر كجا


1- المحلّى، ج 4، ص 81- 82.

ص: 139

هنگام نماز شد، نماز را اقامه كنى؛ زيرا همانجا مسجد است.»

و نيز مى گويد: «نماز جايز است در معابد و كليساها و آتشكده ها و محلّ نگهدارى بت ها و خانقاه ها، در صورتى كه آنچه اجتناب از آن در هنگام نماز واجب است- مانند خون يا شراب يا ...- در آنجا نباشد؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: زمين براى من مسجد و پاك قرار داده شده است، پس هنگام نماز هر كجا بودى نماز بخوان.» (1)

و نيز مى گويد: «اين مطلب درست است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: زمين براى من مسجد و پاك قرار داده شده، پس هر كجا وقتِ نماز رسيد نماز بخوان. لذا جايز نيست كسى را از خواندن نماز در مكانى منع كرد، مگر مكانى كه روايتى درباره منع نماز در آنجا وارد شده باشد.» (2)

سيّد سابق در كتاب «فقه السنّة» مى نويسد: «از نعمت هاى ويژه اى كه خداوند به امّت اسلام داد، اين است كه زمين را براى آنان پاك و مسجد قرار داد. بنابراين هر كسى از مسلمانان در هر كجا كه وقت نماز شد، در همانجا بايد نماز بخواند، ابوذر گفته است ....» (3)

نووى در «شرح صحيح مسلم» مى نويسد: «فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله (أينما ادركتك ...) دلالت بر جواز نماز در تمام مكان ها


1- المحلّى، ج 4، ص 185- 186.
2- همان، ج 5، ص 76.
3- فقه السنّة، ج 1، ص 246.

ص: 140

دارد، مگر مكان هايى كه شرع استثنا كرده است.» (1)

قرطبى نيز در «تفسير القرطبى» درباره روايت ابوذر از پيامبر صلى الله عليه و آله مطالبى خواندنى و بدون تعصّب دارد. ايشان ابتدا اشاره اى به گفتار بعضى از علما دارد كه از اقامه نماز در بعضى مكان ها منع كرده اند. سپس روايت ترمذى از ابن عمر را نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از اقامه نماز در هفت مكان نهى فرموده است: جاى زباله، كشتارگاه، گورستان، وسط راه، حمّام، آغل هاى شتران و بر بام خانه خدا. و در ادامه اشاره مى كند به اقوال علما درباره نماز خواندن در اين مكان ها.

آنگاه مى گويد:

«الصحيح- إن شاء اللَّه- الّذي يدلّ عليه النظر والخبر أنّ الصلاة بكلّ موضعٍ طاهرٍ صحيحةٌ.

وما روي- من قوله صلى الله عليه و آله: (إنّ هذا وادٍ به شيطان)، وقد رواه معمّر عن الزهري، فقال: (واخرجوا عن المواضع الّذي أصابتكم فيه الغفلة)، وقول على:

(نهانى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أن اصلّي بأرض بابل فإنّها ملعونة)، وقوله عليه السلام حين مرّ بالحجر من ثمود: (لا تدخلوا هؤلاء المعذّبين إلّاأن تكونوا باكين)، ونهيه عن الصلاة في معاطن الإبل، إلى غير ذلك ممّا في الباب- فإنّه مردود إلى الاصول المجتمع عليها والدلائل الصحيح مجيئها. قال الإمام الحافظ


1- شرح صحيح مسلم النووي، ج 5، ص 2.

ص: 141

أبوعمر: المختار عندنا في هذا الباب أنّ ذلك الوادي وغيره من بقاع الأرض جائز أن يصلّى فيها كلّها ما لم تكن نجاسة متيقّنة تمنع عن ذلك.

ولا معنى لاعتلال من اعتلّ بأنّ موضع النوم عن الصلاة موضع شيطان، وموضع ملعون لايجب أن تقام فيه الصلاة.

وكلّ ما روي في هذا الباب من النهي عن الصلاة في المقبرة وبأرض بابل وأعطان الأبل وغير ذلك ممّا في هذا المعنى، كلّ ذلك عندنا منسوخ ومدفوع لعموم قوله صلى الله عليه و آله: (جعلت لي الأرض كلّها مسجداً وطهوراً).

وبقوله صلى الله عليه و آله: (جعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً) أجزنا الصلاة في المقبرة والحمام وفي كلّ موضع من الأرض إذا كان طاهراً من الأنجاس. وقال صلى الله عليه و آله لأبي ذرّ: (حيثما ادركتْك الصلاة فصلّ، فإنّ الأرض كلّها مسجد)، ذكره البخاري ولم يخص موضعاً من مواضع.

وأمّا من احتجّ بحديث ابن وهب- قال: أخبرني يحيى بن ايّوب عن زيد بن جبيرة عن داود بن حصين عن نافع عن أبي عمر- حديث الترمذي الّذي ذكرناه، فهو حديث انفرد به زيد بن جبيرة وأنكروه عليه، ولايعرف هذا الحديث مسنداً إلّا

ص: 142

برواية يحيى بن ايّوب عن زيد بن جبيرة. وقد كتب الليث بن سعد إلى عبداللَّه بن نافع مولى ابن عمر يسأله عن هذا الحديث، وكتب إليه عبداللَّه بن نافع: لا أعلم من حدَّث بهذا عن نافع إلّاقد قال عليه الباطل (1)

«نظريه صحيح و مستدل اين است كه نماز در هر مكانى كه پاك باشد صحيح و جايز است.

و امّا اينكه مى بينيد روايت شده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: در اين مكان شيطان وجود دارد، و يا معمّر از زهرى روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از مكان هايى كه موجب غفلت مى شود خارج شويد، و يا از على عليه السلام روايت شده كه: پيامبر صلى الله عليه و آله مرا از خواندن نماز در سرزمين بابل نهى فرمود، زيرا اين سرزمين نفرين شده است، و يا فرمايش آن حضرت در هنگام برخورد با فردى از قوم ثمود در كنار حجرالأسود: بر اين عذاب شده گان وارد نشويد، مگر اينكه گريان باشيد، و يا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله از نماز در آغل هاى شتران نهى كرده است، و يا احاديث ديگرى كه در اين باب وارد شده است، همه اينها به احكام اصولى اسلام كه مورد اتّفاق مى باشد و نيز به دليل هاى درستى كه در آينده مى آيد برگشت داده مى شود. امام حافظ ابوعمر (2) گفته است: نظر ما در اين باب اين است كه


1- تفسير القرطبى، ج 10، ص 48- 50.
2- منظورش ابن عبدالبر در كتاب «التمهيد» است. ر. ك: كتاب التمهيدج 5، ص 203.

ص: 143

نماز در آن وادى- درّه اى كه قوم ثمود در آنجا مى زيستند- و ساير مكان هاى روى زمين جايز است، در صورتى كه يقين به نجاست آن مكان نباشد.

و معنا ندارد كه كسى عذر آورد كه مكان خواب جاى شيطان و نفرين شده است.

و هر آنچه در اين باب روايت شده- مانند نهى از نماز در مقبره يا سرزمين بابل يا آغل هاى شتران و ...- به نظر ما منسوخ و بى اساس است؛ زيرا عموم فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله: (جعلت لي الأرض كلّها مسجداً وطهوراً) شامل همه آن موارد مى شود.

و به دليل فرمايش آن حضرت: (جعلت لي الأرض ...) نماز در مقبره و حمّام و هر مكان ديگرى كه آلوده به نجاست نباشد را جايز مى دانيم.

و پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود: حيثما ادركتْك الصلاة فصلّ، فإنّ الأرض كلّها مسجد. اين روايت را بخارى نقل كرده و اختصاص به مكان خاصّى نداده است.

در پاسخ از كسانى كه براى اثبات عدم جواز، به حديث ابن وهب- كه گفته است: يحيى بن ايّوب، از زيد بن جبيره، از داود بن حصين، از نافع از ابن عمر براى من روايت كرد- حديثى كه ترمذى ذكر كرده است، استدلال مى كنند، مى گوييم: اين حديث را تنها زيد بن جبيره نقل كرده است و از او نپذيرفته اند. (1)


1- در خصوص ضعف زيد بن جبيره به طور مفصّل سخن خواهيم گفت.

ص: 144

و نيز اين حديث فقط به روايت يحيى بن ايّوب از زيد بن جبيره مسند است. ليث بن سعد به عبداللَّه بن نافع نامه اى مى نويسد و از اين حديث مى پرسد. عبداللَّه بن نافع در جواب مى نويسد: من كسى را كه اين حديث را از نافع نقل كرده است، بهتان زننده به او مى دانم.»

در مجموع قرطبى معتقد به استوارى قاعده كلّى (صحّت نماز در هر مكان) است و عموم فرمايش رسول اللَّه صلى الله عليه و آله «جعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً، فحيثما ادركتك الصلاة فصلّ» را پايدار مى داند و روايات معارض را حمل بر كراهت مى كند.

بنابر اين از آيات قرآن كريم و روايت پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى شود كه اصل اوّلى درباره اقامه نماز در مقبره و مشاهد مشرّفه و نيز هر مكان ديگرى جواز آن است. مگر اينكه روايت معتبر و دليل مستحكمى در خصوص موردى عدم جواز را ثابت كند؛ مانند رواياتى كه اقامه نماز در مكان غصبى يا نجس را ثابت مى كند.

و امّا روايات پنجگانه اى كه درباره نهى اقامه نماز در كنار قبور ذكر شده- همانطور كه خواهد آمد- از استحكام لازم برخوردار نبوده، قدرت تخصيص عمومات را نداشته و دلالت بر حرمت ندارند.

2. در خصوص روايت اوّل (روايت ابو سعيد خدرى) بايد گفت كه اين روايت با سندهاى نامتوازن و مضطرب از ابو سعيد نقل شده است. ترمذى مى گويد: «حديث أبوسعيد از

ص: 145

عبدالعزيز بن محمّد به دو روايت نقل شده است. بعضى ابوسعيد را در سند روايت ذكر كرده اند، و بعضى ذكر نكرده اند و اين حديث اضطراب دارد.» (1)

البتّه اين حديث در منابع حديثى شيعه با سند معتبر نقل شده است. عبيد بن زرارة مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: تمام زمين مسجد است، مگر چاه مدفوع يا مقبره يا حمّام.» (2)

بنابر اين بايد از ضعف سندى اين روايت چشم پوشى كنيم. ولكن دلالت آن بر مشروع نبودن نماز در كنار قبور و مشاهده مشرّفه پذيرفتنى نيست، زيرا:

اوّلًا: كلمه (مسجد) در اصل به معناى مكانى است كه بر روى آن در برابر خداوند سجده مى شود، لذا معناى (الأرض كلّها مسجد) اين است كه تمام نقاط روى زمين شايسته سجده كردن در برابر خداوند متعال است. از اين رو معناى جمله (إلّا المقبرة أو الحمّام) اين است كه بر روى قبر يا در حمام كه در معرض نجاست مى باشند، سجده نشود. امّا درباره سجده كردن در برابر خداوند در كنار قبور و مشاهد مشرّفه، اين روايت ساكت است.

ثانياً: در روايت زراره جمله «بئر غائط» اضافه شده است و جمله «مقبرة أو حمام» بر آن عطف شده است. و در روايت ابن عمر كلمه «مقبره» عطف بر «مزبلة و مجزرة» شده است.


1- سنن الترمذي، ج 1، ص 199.
2- وسائل الشيعة، الباب 1 من أبواب مكان المصلّي، ح 4.

ص: 146

اينها قرينه است بر اينكه مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله از نهى در اين موارد اشاره به در امان ماندن از نجاست در هنگام نماز مى باشد، پس اين روايت اقامه نماز در اين اماكن را، در صورتى كه به همراه نجاست باشد، حرام و باطل مى داند و در غير اين صورت حمل بر كراهت مى شود.

ابن قدامه نيز مى گويد: «علّت نهى از نماز در اين مكان ها اين است كه احتمال نجس شدن لباس يا بدن نمازگزار بسيار زياد است، لذا شارع مقدّس حكم به بطلان نماز را مشروط به نجس شدن كرده است، نه وجود نمازگزار در آن مكان ها.» (1)

ثالثاً: در اين حديث كلمه «مقبره» ذكر شده است. و مقبره به معناى گورستان است. اين روايت تنها دلالت بر كراهت اقامه نماز در گورستان دارد و شامل مشاهد مشرّفه- مانند مشهد امام على عليه السلام و مشهد امام حسين عليه السلام و ...- نمى شود؛ زيرا گورستان بر آنها صدق نمى كند.

3. روايت دوم (روايت أنس) نيز نمى تواند حرمت نماز خواندن در كنار قبرها را ثابت كند؛ زيرا اين روايت اگر چه موافق با مضمون بعضى روايات در كتاب هاى حديثى ماست- مانند روايت عمّار ساباطى از امام صادق عليه السلام كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه ميان قبرها نماز مى خواند پرسيدم؟ آن حضرت فرمود: «جايز نيست مگر اينكه از چهار


1- المغني، ج 1، ص 718.

ص: 147

طرف ده ذراع با قبر فاصله داشته باشد.» (1)- ولى روايات ديگرى نيز وجود دارد كه نماز ميان قبرها را جايز دانسته است، مانند روايت معمّربن خلّاد (2) يا روايت على بن يقطين (3)از امام رضا عليه السلام. اين روايات متعارض هستند، و راه علاج تعارض آنها حمل روايت أنس و عمّار بر كراهت است.

البتّه كلمه «بين القبور» اشاره به گورستانى دارد كه در آنجا قبرهاى فراوانى وجود دارد. پس شامل نماز در كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان و قبرهاى انفرادى نمى شود.

4. روايت سوم (روايت ابن عمر) و روايت چهارم (روايت ابوهريره) نيز ربطى به مدّعاى شما ندارد؛ زيرا مضمون اين دو روايت اين است كه در خانه هاى خويش نماز بخوانيد و مشغول ذكر شويد، اين خانه ها را مانند قبرها و گورستان هايى كه اموات را در درون خود جاى داده و اثرى از عبادت و ذكر خداوند در آنها نيست، قرار ندهيد.

و روايات ديگرى كه در همين باب وارد شده است همين معنا را تأييد مى كند.

متقى در «كنز العمّال» روايت كرده است:

«اجعلوا في بيوتكم من صلاتكم واعمروها بالقرآن، فإنّ أفقر البيوت بيتٌ لا يقرأ فيه كتاب اللَّه (4)


1- الكافي، ج 3، ص 390، ح 13.
2- التهذيب، ج 2، ص 228، ح 897.
3- همان، ص 374، ح 1555.
4- كنز العمّال، ج 15، ص 393.

ص: 148

«در خانه ها نماز بخوانيد و آنها را با قرائت قرآن آباد كنيد؛ زيرا فقيرترين خانه ها، خانه اى است كه در آن كتاب خدا قرائت نشود.»

و بعضى از محقّقين اهل سنّت نيز روايت ابن عمر و ابوهريره را آنگونه كه ذكر شد معنا كرده اند. (1)

5. روايت پنجم به لحاظ وجود زيد بن جبيره در سند آن، ضعيف است. درباره زيد بن جبيره اين عبارات از فقها و محدّثين نقل شده است: «منكر الحديث»، «اتفّقت الناس على ضعفه»، «ليس بثقة»، «ضعيف الحديث»، «عامّة ما يرويه لايتابعه عليه أحد»، «متروك»، «منكر الحديث جدّاً، لا يكتب حديثه.» (2)

6. در صحيح بخارى مى گويد:

«رأى عمرُ أنسَ بن مالك يصلّي عند قبر، فقال:

القبر القبر! ولم يأمره بالإعادة (3)


1- تنوير الحوالك سيوطي، ص 185؛ تحفة الأحوذي، ج 2، ص 436.
2- نيل الأوطار، ج 2، ص 142؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 159 و ج 10، ص 53؛ التأريخ الكبير، ج 3، ص 390؛ التأريخ الصغير، ج 2، ص 60؛ ضعفاء العقيلي، ج 2، ص 71؛ كتاب المجروحين ابن حبّان، ج 1، ص 309؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 327؛ تحفة الأحوذي، ج 2، ص 271؛ نصب الراية، ج 2، ص 377؛ الجرح و التعديل، ج 3، ص 559؛ الكامل ابن عدي، ج 3، ص 202؛ تهذيب الكمال، ج 10، ص 34- 35؛ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 99؛ تهذيب التهذيب، ج 3، ص 346.
3- صحيح البخارى، ج 1، ص 110.

ص: 149

«عمر ديد كه انس بن مالك در كنار قبرى نماز مى خواند.

به او گفت: قبر قبر!. ولى دستور نداد نماز را اعاده كند.»

اين حديث نيز گوياى اين حقيقت است كه اقامه نماز در كنار قبر در گورستان موجب بطلان نمى شود.

7. و نيز روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز عيد قربان به بقيع آمد و دو ركعت نماز خواند. (1) واين دلالت بر جواز اقامه نماز درگورستان است.

ب: دعا در كنار قبرها و مشاهد مشرّفه

دعا در كنار قبرها چند صورت دارد:

1. اينكه كسى به گورستان برود و در كنار قبرها براى آمرزش گناهان خود ومردگان طلب مغفرت نمايد و براى شادى ارواح آنان قرآن بخواند.

بدون شكّ دعا و طلب آمرزش براى خود و سايرين در هر مكانى كه باشد، ستودنى و جايز است؛ زيرا خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

«ادْعُوني أسْتَجِب لَكُمْ» (2)

«شما مرا بخوانيد تا اجابت كنم.»

در اين آيه شريفه براى انجام دعا، مكان خاصّى را معيّن


1- مسند ابن الجعد، ص 398؛ أحكام القرآن الجصّاص، ج 3، ص 644؛ السنن الكبرى البيهقي، ج 3، ص 311.
2- الغافر/ 60.

ص: 150

نفرموده است. و در هيچ روايتى از دعا و قرائت قرآن در كنار قبور نهى نشده، بلكه در بسيارى از روايات دعا و قرآن در كنار قبور موجب تخفيف عذاب براى صاحب قبر و ثواب براى دعاكننده دانسته شده است.

از پيامبر مكرّم اسلام نقل شده است:

«مَن دَخَل المقابر فقال: اللّهمّ ربّ الأجساد البالية والعظام النخرة الّتي خرجت من الدنيا وهي بك مؤمنة، ادخل عليها رَوْحاً من عندك وسلاماً منّي استغفر له كلّ مؤمن مذ خلق اللَّه (1)

«هر كسى كه داخل گورستان ها بگويد: اى پروردگار، جسدها و استخوان هاى پوسيده اى كه از دنيا خارج شدند، در حالى كه به تو ايمان داشتند! بر آنان آسودگى را از طرف خود و سلام را از طرف من عنايت كن براى اين شخص، هر مؤمنى كه تا آن زمان خلق شده استغفار مى كند.»

و در روايت ديگرى انس بن مالك مى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى وارد گورستان ها شود و سوره «يس» را بخواند، خداوند در آن روز عذاب را از صاحبان قبر برمى دارد و براى خودش به تعداد قبرها نيكويى و حسنه نوشته مى شود. (2)»


1- إعانة الطالبين، ج 2، ص 163؛ المصنّف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 188؛ التمهيد، ج 20، ص 241؛ مراقي الفلاح، ج 1، ص 233؛ المستطرف، ج 2، ص 533.
2- مراقي الفلاح، ج 1، ص 233؛ المغني، ج 2، ص 425؛ كشف القناع، ج 2، ص 171؛ عمدة القاري، ج 3، ص 118.

ص: 151

و در روايت ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نقل شده است:

«هر كسى به گورستان رود و سوره هاى: (فاتحة الكتاب)، (قل هو اللَّه أحد) و (الهيكم التكاثر) را بخواند و بگويد: پروردگارا! ثواب آياتى را كه قرائت كردم به اهل اين قبرها- مؤمنين و مؤمنات- هديه مى كنم آنان در نزد خداوند براى او وساطت مى كنند.» (1)

و نيز روايات ديگرى در كتاب هاى اهل سنّت نقل شده است (2) كه حاكى از استحباب دعا در كنار قبور دارد.

2. كسى به گورستان رود و با اعتقاد به اجابت دعا در گورستان، اموات را واسطه قرار داده، دعا نمايد.

يقيناً شيعيان معتقد به اين موضوع نيستند، بلكه تنها زيارت قبور و دعا براى اموات را مستحب مى دانند.

3. كسى به مشاهد مشرّفه- مانند حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان و اوليا- برود و حضور در اين اماكن را مبارك دانسته، و پيامبران و امامان و اوليا را- كه به اعتقاد همه مسلمانان زنده هستند- شاهدِ خود بداند و از آنان به اعتبار مقامى كه در نزد خداوند دارند، تمنّاى دعا براى آمرزش گناهانش داشته باشد. يقيناً اين عمل يك عمل عقلايى و پسنديده است. ذهبى در كتاب «سير أعلام النبلاء» مى نويسد:


1- تحفة الأحوذي، ج 3، ص 275.
2- التمهيد، ج 20، ص 241.

ص: 152

«الدعاء مستجاب عند قبور الأنبياء والأولياء وفي ساير البقاع، لكن سبب الاجابة حضور الداعي وخشوعه وابتهاله. وبلا ريب فى البقعة المباركة وفي المسجد وفي السحر ونحو ذلك، يتحصّل ذلك الداعي كثيراً، وكلّ مضطر فدعاؤه مجاب (1)

«دعا در كنار قبور پيامبران و اوليا و ساير بارگاه ها مستجاب است. ولى سبب اجابت، حضور و خشوع و تضرّع دعاكننده است و بدون شكّ در بقعه مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله و در مسجد و در وقت سحر، دعا مستجاب است. و دعاى هر مضطرّى اجابت مى شود.»

بنابراين نتيجه مى گيريم كه نماز در كنار قبور در گورستان ها جايز و مكروه است و در مشاهد مشرّفه جايز است و كراهت ندارد، بلكه رواياتى در كتب حديثى شيعه وجود دارد كه دلالت بر استحباب نماز در اين مشاهد مشرّفه دارد. و دعا در كنار قبور و مشاهد مشرّفه جايز و پسنديده است.


1- سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 77.

ص: 153

فهرست منابع

1- قرآن كريم.

«الف»

2- «الابهاج فى شرح المنهاج»، على بن عبدالكافى السبكى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1404.

3- «الإحكام فى اصول الأحكام»، على بن محمد الآمدى، المكتب الاسلامى، دمشق، 1402.

4- «الإحكام فى اصول الأحكام»، ابو محمد على بن احمدبن حزم الاندلسى، دارالحديث، قاهره، 1404.

5- «احكام الجنائز»، محمد ناصرالدين الالبانى، المكتب الاسلامى، بيروت، 1406.

6- «احكام القرآن»، ابوبكر احمدبن على الرازى الجصّاص، دارالكتب العلمية، بيروت، 1415.

7- «الارشاد السارى على صحيح البخارى»، ابوالعباس احمد القسطلانى، داراحياءالتراث العربى، بيروت.

8- «ارشاد الفحول»، محمدبن على بن محمد الشوكانى،

ص: 154

دارالمعرفة، بيروت، 1399.

9- «ارواءالغليل فى تخريج احاديث منارالسبيل»، محمد ناصرالدين الألبانى، المكتب الاسلامى، بيروت، 1405.

10- «اسدالغابة فى معرفة الصحابة»، ابن الاثير، ابوالحسن على بن أبى الكرم محمد بن محمدبن عبدالكريم بن عبدالواحد الشيبانى، انتشارات اسماعيليان، تهران.

11- «اصول السرخسى»، محمدبن احمدبن ابى سهل السرخسى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1414 ه. ق.

12- «اعانة الطالبين»، السيد البكوى، ابن السيد محمد شطا الدمياطى، دارالفكر، بيروت، 1418 ه. ق.

13- «الاعتصام»، ابواسحاق الشاطبى، دارالمعرفة، بيروت.

14- «الإقناع فى حلّ ألفاظ أبى شجاع»، شمس الدين محمدبن احمد الشربينى الخطيب، دارالمعرفة، بيروت.

15- «الأمّ»، الإمام الشافعى، دارالفكر، بيروت، 1403 ه. ق.

«ب»

16- «بحارالأنوار»، المجلسى، محمد باقر المجلسى، موسسة الوفاء، بيروت، 1403 ه. ق.

17- «البحر الرائق»، ابن نجيم المصرى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1418 ه. ق.

18- «البداية والنهايه»، ابن كثير، اسماعيل بن كثير الدمشقى، دار إحياء التراث العربى، بيروت، 1408.

ص: 155

19- «بدائع الصنائع فى ترتيب الشرائع»، علاءالدين ابوبكربن مسعود الكاسانى الحنفى، مكتبة الحبيبية، پاكستان، 1409 ه. ق.

20- «البرهان فى اصول الفقه»، ابوالمعالى الجوينى، عبدالملك بن عبداللَّه بن يوسف الجوينى، موسسة الوفاء، مصر، 1418.

«ت»

21- «تاج العروس»، محمد مرتضى الزبيدى، مكتبة الحياة، بيروت.

22- «تاريخ ابن معين»، ابن معين، يحيى بن معين بن عون الغطفانى، دارالمأمون للتراث، دمشق.

23- «تاريخ بغداد»، ابوبكر احمدبن على الخطيب البغدادى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1417 ه. ق.

24- «تاريخ جرجان»، حمزةبن يوسف ابوالقاسم الجرجانى، عالم الكتب، بيروت، 1401 ه. ق.

25- «التاريخ الصغير»، البخارى، ابوعبداللَّه اسماعيل بن ابراهيم الجعفى البخارى، دارالمعرفة، بيروت، 1406 ه. ق.

26- «التاريخ الكبير»، البخارى، ابوعبداللَّه اسماعيل بن ابراهيم الجعفى البخارى، المكتبة الاسلامية، ديار بكر.

27- «تاريخ مدينة دمشق»، ابن عساكر، ابوالقاسم على بن الحسين بن هبةاللَّه بن عبداللَّه الشافعى، دارالفكر، بيروت، 1417.

28- «التبيين لأسماء المدلّسين»، سبطبن العجمى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1406 ه. ق.

29- «تحفة الأحوذى»، ابوالعلاء محمدبن عبدالرحمن بن

ص: 156

عبدالرحيم المباركفورى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1410 ه. ق.

30- «تذكرة الفقهاء»، العلامة الحلّى، حسن بن يوسف بن المطهر الحلّى، موسسة آل البيت، قم، 1414 ه. ق.

31- «تفسير ابن كثير»، ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل بن كثير القرشى، دارالمعرفة، بيروت، 1412 ه. ق.

32- «تفسير البيضاوى»، «أنوار التنزيل و أسرار التأويل»، البيضاوى، ابو سعيد عبداللَّه بن عمربن محمد الشيرازى البيضاوى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1408 ه. ق.

33- «تفسير الثعالبى»، «الجواهر الحسان فى تفسير القرآن»، عبدالرحمن بن محمدبن مخلوف أبو زيد الثعالبى، دار احياءالتراث العربى، بيروت، 1418 ه. ق.

34- «تفسير روح المعانى»، الآلوسى، أبوالفضل محمود الآلوسى، داراحياءالتراث العربى، بيروت.

35- «تفسير القرطبى»، «الجامع لاحكام القرآن»، ابوعبداللَّه محمدبن احمد الانصارى القرطبى، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1405 ه. ق.

36- «تقريب التهذيب»، ابن حجر العسقلانى، احمدبن على بن حجر العسقلانى، دارلكتب العلمية، بيروت، 1415 ه. ق.

37- «تلخيص الحبير»، احمدبن على بن حجر العسقلانى، دارالفكر، بيروت.

38- «التمهيد فى تخريج الفروع على الاصول»، عبدالرحيم بن الحسن الآسنوى، موسسة الرساله، بيروت، 1400 ه. ق.

ص: 157

39- «التمهيد لما فى الموطأ من المعانى و المسانيد»، ابن عبدالبرّ، ابوعمر يوسف بن عبداللَّه بن عبدالبرّ النمرى، وزارة عموم الاوقاف و الشئون الاسلامية، مغرب، 1387.

40- «تنوير الحوالك»، السيوطى، جلال الدين سيوطى، دارالكتب العلمية، بيروت.

41- «التهذيب»، «تهذيب الاحكام»، شيخ الطائفة، ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسى، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1365 ش.

42- «تهذيب التهذيب»، ابن حجر العسقلانى، احمدبن على بن حجر العسقلانى، دارالفكر للطباعة، بيروت، 1404 ه. ق.

43- «تهذيب الكمال»، جمال الدين ابوالحجاج يوسف المزى، موسسة الرساله، بيروت، 1413 ه. ق.

«ث»

44- «الثقات» ابن حبان، محمدبن حبان بن احمد ابوحاتم التميمى، مجلس دائرةالمعارف العثمانية، حيدر آباد، 1393 ه. ق.

45- «الثمر الدانى»، «شرح رسالة ابن أبى زيد»، صالح عبد السميع الآبى الأزهرى، المكتبة الثقافيّة، بيروت.

«ج»

46- «الجامع الصغير فى احاديث البشير النذير»، السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالفكر، بيروت، 1401 ه. ق.

ص: 158

47- «الجرح والتعديل»، ابو محمد عبدالرحمن بن ابى حاتم الرازى، داراحياءالتراث العربى، بيروت، 1371 ه. ق.

48- «الجوهر النقى»، الماردينى، علاءالدين بن على بن عثمان الماردينى (ابن التركمانى)، دارالفكر، بيروت.

«ح»

49- «حاشية السندى على النسائى»، نورالدين عبدالهادى، دارالكتب العربية، بيروت، 1406 ه. ق.

50- «حاشية الطحطاوى على مراقى الفلاح»، احمدبن محمدبن اسماعيل الطحطاوى.

«د»

51- «الدرّ المنثور فى التفسير المأثور»، جلال الدين السيوطى، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بيروت، 1365 ه. ق.

52- «دفع الشبه عن الرسول»، ابوبكربن محمد بن عبد المؤمن تقى الدين الحصنى، داراحياءالكتاب العربى، قاهره، 1418 ه. ق.

53- «الديباج على مسلم»، السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارابن عفان، رياض، 1416 ه. ق.

«ر»

54- «رسالة ابن أبى زيد»، ابن أبى زيد القيروانى، المكتبة الثقافية، بيروت.

ص: 159

55- «رفع المنارة لتخريج أحاديث التوسل و الزيارة»، محمود سعيد ممدوح، دارالامام النووى، عمان، 1416 ه. ق.

56- «روضة الناظر و جنّة المناظر»، ابن قدامة، عبداللَّه بن احمدبن قدامة المقدسى، جامعة محمدبن سعود، رياض، 1399 ه. ق.

57- «رياض الصالحين من حديث سيد المرسلين»، يحيى بن شرف النووى، دارالفكر المعاصر، بيروت، 1411 ه. ق.

58- «رياض المسائل»، السيد على الطباطبايى، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1412 ه. ق.

«ز»

59- «زادالمعاد»، ابن القيم الجوزيّة، موسسةالرساله، بيروت، 1407 ه. ق.

60- «زيارت از ديدگاه ائمّه»، عبدالهادى الحسينى، الرياض، 1426 ه. ق.

«س»

61- «سبُل السلام»، محمدبن اسماعيل الكحلانى، شركة مكتبة مصطفى البابى الحلبى و أولاده، مصر، 1379 ه. ق.

62- «سبُل الهدى والرشاد»، محمدبن يوسف الصالحى الشامى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1414 ه. ق.

63- «السلسلة الصحيحة»، محمد ناصرالدين الالبانى، مكتبة المعارف، رياض.

ص: 160

64- «سنن ابن ماجة»، ابن ماجة، محمدبن يزيد القزوينى، دارالفكر، بيروت.

65- «سنن أبى داود السجستانى»، ابوداود سليمان بن الاشعث السجستانى، دارالفكر، بيروت، 1410 ه. ق.

66- «سنن التِرمِذى»، الترمذى، ابو عيسى محمدبن عيسى سورة الترمذى، دارالفكر، بيروت، 1403 ه. ق.

67- «سنن الدارمى»، عبداللَّه بن الرحمن بن الفضل بن بهرام الدارمى، مطبعة الاعتدال، دمشق.

68- «السنن الكبرى»، احمدبن شعيب النسائى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1411 ه. ق.

69- «السنن الكبرى»، احمدبن الحسين بن على البيهقى، دارالفكر، بيروت.

70- «سنن النسائى»، احمدبن شعيب النسائى، دارالفكر، بيروت، 1348 ه. ق.

71- «سير أعلام النبلاء»، الذهبى، محمدبن احمدبن عثمان الذهبى، موسسة الرساله، بيروت، 1413 ه. ق.

«ش»

72- «شرح سنن النسائى»، جلال الدين السيوطى، داراحياءالتراث العربى، بيروت، 1406 ه. ق.

73- «شرح صحيح مسلم»، النووى، ابوزكريا محيى الدين بن شرف النووى، دارالكتاب العربى، بيروت، 1407 ه. ق.

ص: 161

74- «الشرح الكبير عل متن المقنع»، ابوالفرج عبدالرحمن بن أبى عمر محمدبن احمدبن قدامة المقدسى، دارالكتاب العربى، بيروت.

75- «شرح موطأ مالك»، اللكنوى، دارالقلم، دمشق، 1413 ه. ق.

76- «شرح مسند أبى حنيفة»، ملا على القارى، دارالكتب العلمية، بيروت.

77- «شرح نهج البلاغه»، ابن ابى الحديد، منشورات مكتبة آية اللَّه المرعشى، قم، 1404 ه. ق.

78- «شعب الايمان»، البيهقى، ابوبكر احمدبن الحسين البيهقى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1410 ه. ق.

«ص»

79- «الصحاح»، اسماعيل بن حماد الجوهرى، دارالعلم للملايين، بيروت، 1407 ه.

80- «صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان»، ابن حبان، علاءالدين على بن بلبان الفارسى، محمدبن محمدبن احمد، موسسة الرساله، بيروت، 1414 ه. ق.

81- «صحيح ابن خزيمة»، ابوبكر محمدبن اسحاق بن خزيمة السلمى، المكتب الاسلامى، بيروت، 1412 ه. ق.

82- «صحيح البخارى»، محمدبن اسماعيل البخارى، دارالفكر، بيروت، 1401 ه.

83- «صحيح الترغيب و الترهيب»، محمد ناصرالدين الالبانى،

ص: 162

مكتبة المعارف، رياض.

84- «صحيح مسلم»، مسلم بن الحجاج النيشابورى، دارالفكر، بيروت.

«ض»

85- «ضعفاء العقيلى»، محمدبن عمروبن موسى بن حماد العقيلى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1418 ه. ق.

«ط»

86- «الطبقات الكبرى»، ابن سعد، دار صادر، بيروت.

«ع»

87- «العلل»، الامام احمدبن حنبل، المكتب الاسلامى، بيروت.

88- «عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى»، بدرالدين العينى، دارالفكر، بيروت.

«ف»

89- «فتاوى مهمّة»، بن باز، عبدالعزيزبن عبداللَّه بن باز، دارالعاصمة، رياض، 1413 ه. ق.

90- «الفتاوى الكبرى»، ابن تيميّه، احمدبن عبدالحليم بن تيميّه الحرّانى، دارالمعرفة، بيروت، 1386 ه. ق.

91- «فتح البارى شرح صحيح البخارى»، شهاب الدين ابن حجر

ص: 163

العسقلانى، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بيروت.

92- «فتح العزيز فى شرح الوجيز»، عبدالرحيم بن محمد الرافعى، دارالفكر، بيروت.

93- «الفصول فى الاصول»، احمدبن على الرازى الجصاص، احياءالتراث الاسلامى، بيروت، 1405 ه. ق.

94- «فقه السنّة»، السيد سابق، دارالكتاب العربى، بيروت.

95- «الفقه على المذاهب الاربعة»، عبدالرحمن الجزيرى، دار احياء التراث العربى، بيروت.

96- «فيض القدير»، محمد عبدالرؤف المناوى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1415 ه. ق.

«ق»

97- «القاموس المحيط»، محمدبن يعقوب الفيروز آبادى.

«ك»

98- «الكافى»، الكلينى، ابوجعفر محمدبن يعقوب اسحاق الكلينى، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1388 ه. ق.

99- «الكافى فى فقه ابن حنبل»، عبداللَّه بن قدامة المقدسى، المكتب الاسلامى، بيروت، 1408 ه. ق.

100- «الكامل فى ضعفاء الرجال»، ابن عدى، ابواحمد عبداللَّه بن عدى، دارالفكر، بيروت، 1409 ه. ق.

101- «كتاب الضعفاء و المتروكين»، النسائى، احمدبن على بن

ص: 164

شعيب النسائى، دارالمعرفة، بيروت، 1406 ه. ق.

102- «كتاب المجروحين»، ابن حبّان، محمدبن حبّان بن احمد التميمى، تحقيق محمود ابراهيم زايد.

103- «كشف القناع عن متن الاقناع»، منصوربن يونس البهوتى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1418 ه. ق.

104- «كنز العمال فى سنن الاقوال والافعال»، علاءالدين المتقى الهندى، موسسة الرساله، بيروت، 1409 ه. ق.

«ل»

105- «لسان العرب»، ابن منظور، محمدبن مكرم بن منظور، نشر أدب الحوزة، قم، 1405 ه. ق.

106- «لسان الميزان»، ابن حجر، احمدبن على بن الحجر العسقلانى، موسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1390 ه. ق.

«م»

107- «مجمع الزوائد»، الهيثمى، نورالدين على بن ابى بكر الهيثمى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1408 ه. ق.

108- «المجموع»، محيى الدين بن شرف النووى، دارالفكر، بيروت.

109- «مجموع الفتاوى»، ابن تيميّه، محمدبن عبدالحليم بن تيميّه الحرّانى، رياض.

110- «المحصول فى علم اصول الفقه»، فخرالدين محمدبن عمربن الحسين الرازى، موسسة الرساله، بيروت، 1412 ه. ق.

ص: 165

111- «مراقى الفلاح يا مداد الفتاح»، حسن بن عماربن على الشرنبلانى الحنفى.

112- «المستدرك على الصحيحين»، ابوعبداللَّه الحاكم النيشابورى، دارالمعرفة، بيروت، 1406 ه. ق.

113- «المستصفى»، الغزالى، ابوحامد محمدبن محمدبن محمد الغزالى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1417 ه. ق.

114- «المستطرف»، شهاب الدين محمدبن احمد ابوالفتح الابشيهى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1986 م.

115- «مسند احمدبن حنبل»، الامام احمدبن حنبل، دار صادر، بيروت.

116- «مسند ابن الجعد»، على بن الجعدبن عبيد، دارالكتب العلمية، بيروت.

117- «مسند ابى داود الطيالسى»، ابوداودالطيالسى، سليمان بن داودبن الجارود، دارالحديث، بيروت.

118- «مسند ابى يعلى»، ابو يعلى الموصلى، احمدبن على بن المثنّى التميمى، دارالمأمون للتراث، بيروت، 1407 ه. ق.

119- «مسند الحميدى»، ابوبكر عبداللَّه بن الزبير الحميدى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1409 ه. ق.

120- «مسندالشاميين»، سليمان بن احمد الطبرانى، موسسة الرساله، بيروت، 1416 ه. ق.

121- «المصنّف»، ابن ابى شيبة، محمدبن أبى شيبة، دارالفكر، بيروت، 1409 ه. ق.

ص: 166

122- «المصنّف»، الصنعانى، ابوبكر عبدالرزاق بن هما الصنعانى، المجلس العلمى.

123- «المعتمد فى اصول الفقه»، ابوالحسين البصرى، محمدبن على بن الطيب البصرى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1403.

124- «المعجم الاوسط»، الطبرانى، ابوالقاسم سليمان بن احمد الطبرانى، دارالحرمين.

125- «المعجم الصغير»، الطبرانى، ابوالقاسم سليمان بن احمد الطبرانى، دارالكتب العلمية، بيروت.

126- «المعجم الكبير»، الطبرانى، ابوالقاسم سليمان بن احمد الطبرانى، مكتبة ابن تيميّه، قاهره.

127- «معرفة الثقات»، العجلى، احمدبن عبداللَّه العجلى، مكتب الدار، مدينه، 1405 ه. ق.

128- «المغنى»، ابن قدامة، ابو محمد عبداللَّه بن احمدبن قدامة، دارالكتاب العربى، بيروت.

129- «مغنى المحتاج الى معرفة معانى الفاظ المنهاج»، محمد الشربينى، داراحياءالتراث العربى، بيروت، 1377 ه. ق.

130- «منهاج السنّه»، ابن تيميّه، احمدبن عبدالحليم بن تيميّة الحرّانى، موسسة قرطبة، 1406 ه. ق.

131- «موارد الظمآن الى زوائد ابن حبان»، الهيثمى، على بن ابى بكر الهيثمى، دارالكتب العلمية، بيروت.

132- «مواهب الجليل لشرح مختصر خليل»، الحطاب الرعينى، ابوعبداللَّه محمدبن محمدبن عبدالرحمن المغربى، دارالكتب

ص: 167

العلمية، بيروت، 1416 ه. ق.

133- «الموضوعات»، ابن الجوزى، عبدالرحمن بن على بن الجوزى، المكتبة السلفيّة، مدينه، 1386 ه. ق.

134- «الموطأ»، الامام مالك بن انس، داراحياالتراث العربى، بيروت، 1406 ه. ق.

135- «ميزان الاعتدال فى نقد الرجال»، الذهبى، ابوعبداللَّه محمدبن احمدبن عثمان الذهبى، دارالمعرفة، بيروت.

«ن»

136- «نصب الراية لاحاديث الهدايه»، جمال الدين الزيعلى، دارالحديث، قاهره، 1415 ه. ق.

137- «نيل الأوطار من أحاديث سيد الاخيار»، محمدبن على بن محمد الشوكانى، دارالجيل، بيروت.

«و»

138- «وسائل الشيعه»، محمدبن الحسن الحرّ العاملى، مكتبة الاسلاميه، تهران.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109