رقابت عباسيان و فاطميان در سيادت بر حرمين شريفين

مشخصات كتاب

سرشناسه : خرابشه، سليمان.

عنوان قراردادي : التنافس السلجوقي - الفاطمي علي بلاد الحجاز و امراه الحج. فارسي.

عنوان و نام پديدآور : رقابت عباسيان و فاطميان در سيادت بر حرمين شريفين (قرن پنجم و ششم هجري)/سليمان الخرابشه ؛ ترجمه رسول جعفريان.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1385.

مشخصات ظاهري : 144 ص:نقشه.

شابك : : 6000 ريال 964-540-020-1

يادداشت : فيپا

يادداشت : كتابنامه: ص. 127 - 137؛ همچنين به صورت زيرنويس.

يادداشت : نمايه.

موضوع : فاطميان -- تاريخ.

موضوع : عباسيان -- تاريخ.

موضوع : ايران -- تاريخ -- سلجوقيان، 429 - 590ق.

موضوع : حجاز -- تاريخ.

شناسه افزوده : جعفريان، رسول، 1343 - ، مترجم.

رده بندي كنگره : DSR809 /خ4ت9041 1385

رده بندي ديويي : 955/052

شماره كتابشناسي ملي : م85-29297

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

يادداشت مترجم

ص: 7

پژوهش حاضر در صدد بيان اين مطلب است كه دو دولت سلجوقى و فاطمى، اوّلى تحت پوشش خلفاى عباسى و دومى به طور مستقيم، چگونه تلاش مى كردند نفوذ و سيادت خود را در حرمين شريفين حفظ كرده و از مزاياى معنوى و سياسى آن بهره مند شوند.

دولت فاطمى كه در قاهره مستقر بود، هم به لحاظ نزديكى جغرافيايى و هم از آن رو كه مصر تأمين كننده بخش عمده مايحتاج عمومى مكه و مدينه به شمار مى آمد، فرصت بسيار مناسبى براى تسلط بر حرمين داشت؛ به همين دليل، براى سال هاى متمادى توانست نام خويش را بر فراز منبر بيت الحرام نگاه دارد.

در اين سوى، به دليل اين كه خلفاى عباسى مانند اكثريت مسلمانان، سنى بودند و به خصوص پس از تسلط سلجوقيان بر بغداد و قدرت نظامى شگفت آن در حمايت از عباسيان، فاطميان با رقيبى نيرومند روبه رو شدند. دشوارى هاى مالى در مصر مزيد بر علّت شد و دست فاطميان را از

ص: 8

تسلّط بر حرمين كوتاه كرد، هر چند، هر از گاهى باز آنان تلاشى را آغاز مى كردند و براى مدتى مسلط مى شدند.

اين پژوهش، هم به لحاظ موضوع آن، كه به مكه مكرمه مربوط مى شود و هم به لحاظ سبك و سياق كار، اثرى ارجمند است. به همين دليل، از سال ها پيش كه علاقه مند شده بودم تا هر از چندى، كارى در زمينه تاريخ مكه انجام دهم، آن را مناسب ترجمه يافتم.

عنوان اصلى كتاب كه در سال 1999 در شهر اربد در كشور اردن به چاپ رسيده «التنافس السلجوقى- الفاطمى على بلاد الحجاز و امرة الحج» نوشته كتاب دكتر سليمان الخرابشه، استاد تاريخ دانشگاه يرموك است.

از اولياى نشر مشعر، به خصوص دوست ارجمند و فاضلم جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاى قاضى عسكر سپاسگزارم كه امكان نشر آن را فراهم كردند.

رسول جعفريان/ 11 مهرماه 1385

ص: 9

مقدمه

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

رقابتِ سلجوقيان با فاطميان، در ادامه رقابتى بود كه سال ها پيش از آن، ميان خلافت سنّى عباسى و خلافت اسماعيلى مذهب فاطمى وجود داشت. اين رقابت از اواخر قرن سوم هجرى (نهم ميلادى) آغاز شد و ادامه يافت، تا آن كه سلاجقه سنى مذهب ظهور كرده و در سال 447/ 1055 وارد عراق شدند و در كنار خلافت عباسى و به حمايت از آن ايستادند. تسلط طغرل بر بغداد، توانست جنبش بساسيرى را از ميان برده و القائم خليفه وقت عباسى را از دست آنان نجات دهد.

بدين ترتيب فصل تازه اى از رقابت ميان سلجوقيان و فاطميان آغاز شد كه بخشى از آن در سرزمين حجاز در جريان بود. پيش از بيان مطالبى پيرامون رقابت ميان دو دولت سلجوقى سنى و فاطمى شيعى بر سر سيادت بر حجاز از نيمه دوم قرن پنجم هجرى/ يازدهم ميلادى، بايد قدرى در باره اهميت دينى و جغرافياى سرزمين حجاز، و وضعيت كنونى آن سخن بگوييم. در ادامه نيز وضعيت هر يك از دو رقيب؛ سلجوقيان و

ص: 10

خلافت عباسى از يك سو، و دولت فاطمى در سوى ديگر را در آغاز اين رقابت، شرح دهيم.

اهميت حجاز

سرزمين حجاز در نگاه عامّه مسلمانان اهميت ويژه اى داشت، چرا كه وحى در آن فرود آمده و رسالت اسلام در آنجا ظاهر گشته بود. (1) جايى كه محل برگزارى حج و گردآمدن هزاران مسلمان، صرف نظر از رنگ و نژاد و مذهب بود و آنان از دورترين نقاط براى اداى مناسك حج، كه از اركان اسلام بود، به آن سرزمين رهسپار مى شدند. به علاوه، حجاز مركز مقدّسات اسلامى بود و مسجد الحرام و كعبه، قبله مسلمانان و مسجد شريف نبوى در آنجا قرار داشت. علاوه بر اينها، مسلمانان خلافتى را مشروع مى دانستند كه حجاز را زير سيطره و سيادت خود داشته باشد، راه هاى حج را ايمن سازد، براى كعبه پرده فراهم آورد، مراعات مصالح آنجا و مصالح آن شهر و مسلمانان را فراهم كند؛ فراهم كردن اين خدمات، رضايت و حمايت بيشتر مسلمانان را به همراه داشت و باعث مى شد كه همگان به ديده احترام و تكريم به حكومت بنگرند. افزون بر اينها، حجاز به لحاظ جغرافيايى نيز حائز اهميت بود و حلقه پيوند ميان جنوب و شمال جزيرة العرب و بلاد شام و مصر به شمار مى آمد، به طورى كه قافله هاىِ مسيرِ خشكىِ تجارى كه از يمن حركت مى كردند، با عبور از اين سرزمين به شام مى رفتند، همچنين قافله هاى دريايى كه از چين و هند


1- قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 249.

ص: 11

مى آمدند، از سواحل درياى سرخ مى گذشتند و كالاهاى مختلفى را همراه خود مى بردند (1) و در نتيجه اين تبادلات، فوائد تجارى خاصى نصيب ساكنان حجاز مى شد. فوايد اقتصادى به دست آمده در ايّام حج را كه اهميت زيادى براى ساكنان حجاز داشت نيز بايد بر آن افزود؛ منافعى كه توقف آن مى توانست به نحو قابل ملاحظه اى بر شرايط سياسى و اقتصادى حجاز تأثير بگذارد. اهميت فكرى، اجتماعى و سياسى حج را هم در گذر روزگاران بايد مدّنظر داشت.

شايسته است اشاره كنيم كه سرزمين حجاز، از زمان به قدرت رسيدن عباسيان در سال 132 هجرى زير سلطه آنان بود و اين وضع تا نيمه قرن چهارم (دهم ميلادى) ادامه داشت. پس از آن بود كه اين منطقه، در عمل، شبه استقلالى به دست آورد كه نشانه هاى آن در خطبه امراى مكه و مدينه آشكار مى شد؛ تا نام كدام يك از رقبا را در آن بياورند. پس از چندى، سيادت عباسيان دچار ضعف شد، و علت اين امر، آغاز رقابت فاطميان با آنان بر سر سيادت بر حجاز بود. فاطميان در سال 358 بر مصر غلبه كرده و به تدريج دامنه نفوذ خود را به سوى حجاز گسترش دادند و از همان سال توانستند در مكه نيز نفوذى به دست آورند. (2) از همان تاريخ بود كه سه خاندان از سادات موسوى بر مكه حاكم شدند. (3)


1- 1. سيرافى، من اخبار الصين و الهند، چاپ شده در: من رحلات العرب، ص 77.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 8، ص 612؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 351، 532.
3- 3. موسوى منسوب به موسى الجون بن عبداللَّه بن الحسن بن على بن ابى طالب، بنگريد: جمهرة انساب العرب، ص 47؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 99؛ ابن ظهير، الجامع اللطيف، ص 306؛ رفعت، مراة الحرمين، ج 1، ص 354.

ص: 12

حسنيون (358- 453 968- 1061) هواشم (1) 455- 597/ 1063- 1200) و بنوقتادة بن ادريس (2) (597- 1343/ 1200- 1924).

اما در مدينه منوّره، تنها يك خاندان از نسل امام حسين بن على عليه السلام حكومت كرد. آنان از نوادگان طاهر بن مسلم حسينى (3) بودند كه آغاز حكومت اشراف حسينى را در سال 360/ 971 اعلام كرد. اين خاندان، بعدها به خاندان مُهنّا شهرت يافتند و امارت آنان تا نيمه قرن هفتم هجرى (سيزدهم ميلادى) ادامه يافت. (4) بدين ترتيب اشراف حَسَنى در مكه و اشراف حسينى در مدينه، اعلام استقلال كرده و سيادت بر حرمين شريفين را از آن خود نمودند. همان طور كه خواهيم ديد، اينان ضلع سوم مثلث رقابت ميان عباسيان و فاطميان بودند و از اين رقابت در حجاز سود مى بردند. (5)


1- 1. هواشم منسوب به ابوهاشم محمد بن حسن بن محمد بن موسى بن عبداللَّه بن جون بن عبداللَّه بن حسن بن حسن السبط بن على بن ابى طالب عليه السلام؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 47؛ قلقشندى، همان، ج 4، ص 275؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 108 ج 111، زامباور، معجم الاسر، ص 353.
2- 2. بنوقتادة بن ادريس بن مطاعن بن عبدالكريم بن عيسى بن الحسين؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 49؛ ابن عنبه، عمدة، 115 و 116، 119؛ رفعت، مراة الحرمين، ج 1، ص 354.
3- 3. محمد بن عبداللَّه بن طاهر بن يحيى بن حسن بن جعفر بن عبيداللَّه بن على بن حسن بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب، ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 55.
4- 4. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 100؛ مالكى، بلاد الحجاز، ص 51.
5- 5. متز، آدم، الحضارة الاسلاميه، ج 1، ص 24.

ص: 13

با توجه به اهميت دينى و معنوى حجاز براى مسلمانان، رقابت ميان دو دولت عباسى- فاطمى بالا گرفت و هدف هر كدام آن بود كه افتخار اداره مقدّسات اسلامى را از آن خود كنند، هرچند اين كار هزينه مالى گزافى در بر داشت و آنان ناگزير از تأمين آن بودند. هر كدام از دو دولت عباسى و فاطمى، تمايل بسيارى براى حاكميت بر حجاز داشتند و بر آن بودند كه نامشان در منابر مكه برده شود، چرا كه آمدن نامشان در خطبه، بيانگر سيادت دينى و سياسى وى به عنوان پيشواى امت اسلامى بود و اهميت دينى بسيار داشت. در آن زمان، چنين شهرت يافته بود كه امير المؤمنين حقيقى كسى است كه مالك حرمين شريفين در مكه مدينه بوده و نامش بر منابر آن دو شهر برده شود، (1) چرا كه آنجا قبله گاه و كانون توجه همه مسلمانان بود. به علاوه، حاكميت بر حجاز براى فاطميان از اين لحاظ اهميت داشت كه مدينه، محل مرقد فاطمه زهرا عليها السلام بود كه آنان نامشان را از ايشان گرفته بودند. (2) وظيفه اميرالمؤمنين آن بود كه مقدّسات اسلامى را اداره كرده و هزينه مالى گزاف آن را بپردازد. شاهد اين مدعا پول هاى هنگفتى بود كه سالانه همراه هدايا و بخشش ها و خلعت ها، از سوى حكومت مركزى براى حكّام و اهالى حجاز به آن منطقه فرستاده مى شد، به طورى كه وقتى ارسال اين پول قطع مى شد، سيادت آنان دچار مخاطره


1- 1. مسعودى، مروج، ج 1، ص 162؛ متز، همان، ج 1، ص 23 ج 24؛ ماجد عبدالمنعم، ظهور خلافة الفاطميين، ص 219؛ مناوى، الوزارة و الوزراء فى العهد العباسى، ص 210؛ در باره اهميت حجاز در نگاه فاطميان بنگريد: ماجد، السجلات المستنصريه، سجل شماره 3، 4، 7، 62، ص 34 ج 47 ج 50، 203- 202.
2- 2. ناصر خسرو، سفرنامه، ص 111.

ص: 14

جدى مى شد. (1)

رقابت بر سر سيادت بر حجاز از سال 358/ 968 ميان عباسيان و فاطميان آغاز شد. فاطميان موفق شدند نفوذ خود را به حجاز گسترش دهند و اين زمانى بود كه شريف وقت مكه، محمد بن جعفر بن حسن، نام معزّ فاطمى را در خطبه آورد و آشكارا تابعيت بلاد خود را از خلافت فاطمىِ مصر در همان سال اعلام كرد. (2) در سال 359 در مدينه هم به نام معز فاطمى خطبه خوانده شد و نام خليفه وقت عباسى، المطيع، از خطبه شهرهاى مكه و مدينه افتاد. (3) معزّ فاطمى در برابر اين كار، شريف مكه را به رياست حرم و اداره امور آن گماشت و بيست بار شتر پول نقد، همراه با هداياى فراوان براى او فرستاد. (4) خطبه خواندن به نام فاطميان براى مدت يك قرن ادامه يافت، و اين امر، تعهدّات مالى هنگفتى را در قبال امراى حجاز و امور مربوط به حرمين، براى فاطميان در پى داشت. (5)

به رغم ادامه رقابت عباسيان با فاطميان و تمايل بسيار آنان براى اعمال حاكميت در حجاز، آنان موفقيتى در اين راه به دست نياوردند. دليلش آن


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 102؛ ابن ظهيره، همان، ص 182؛ الجزيرى، الدرر الفرائد، ج 1، ص 532.
2- 2. ابن حماد، اخبار ملوك بنى عبيد، ص 41؛ مقريزى؛ اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 101.
3- 3. ابن اثير، كامل، ج 8، ص 612.
4- 4. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 225؛ سرور، محمد، النفوذ الفاطمى، ص 15.
5- 5. ناصر خسرو، همان، ص 110، 112؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 441؛ مقريزى، اتعاظ، ج 1، ص 225؛ المناوى، همان، ص 211- 210.

ص: 15

بود كه از نگاه عموم مسلمانان، حكومت مركزى آنان دچار ضعف شده بود و اين ضعف، نتيجه تسلط آل بويه بر عرصه سياست در عراق بود كه از سال 945/ 334 با ورود آنان به بغداد آغاز شد. سبب ديگر، گسترش جغرافياى سياسى فاطميان و پيروزى هاى سياسى، مذهبى و نظامى آنان در تسلط بر شمال افريقا به ويژه مصر و پس از آن شامات و ضميمه ساختن آن به منطقه تحت نفوذشان بود كه قلمرو نفوذ آنان را تا عراق، يعنى مركز خلافت عباسى گسترش داد.

در جريان حكومت شكر بن ابى الفتوح (1) 430- 453/ 1038- 1061) وى توانست بر رقباى خود- كه عموزادگانش از آل جعفر بن ابى طالب بودند- فائق آمده (2) و حكومت بر مكه و مدينه را به دست گيرد. اين امر، پس از نبردهاى طولانى ميان او و حاكمان حسينى مدينه محقق شد و او توانست مانند زمان پدرش، اين دو شهر را يكجا در تسلط خود داشته باشد و حجاز را تحت رهبرى خود متحد كند. (3) پس از بازگشت آرامش به


1- 1. وى تاج المعالى ابوعبداللَّه محمد بن حسن بن جعفر بن محمد بن الحسين بن محمد بن موسى بن عبداللَّه بن موسى الجون بن عبداللَّه بن المحصن بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب است كه امارت مكه را براى سه سال داشت و در همين مدت نشان داد كه لياقت و شايستگى كافى براى اين كار را دارد. در باره او بنگريد: ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 109 ج 111، ابن فهد، غاية المرام، ج 1، ص 496 ج 497؛ عبدالغنى، عارف، تاريخ امراء مكه، ص 423- 422.
2- 2. العمرى، مسالك، برگ 12 ب.
3- 3. العمرى، همان، برگ 12 ب؛ ناصر خسرو، همان، ص 120؛ ابن خلدون، همان، ج 4، ص 102؛ قلقشندى، م آثر الانافه، ج 1، ص 346؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 310، ابن ظهيره، همان، ص 306؛ سخاوى، التحفة اللطيفه، ج 2، ص 478.

ص: 16

حجاز، باز هم خطبه خوانى به نام مستنصر فاطمى ادامه يافت و حاكم حجاز در ازاى آن، مبلغى معادل سه هزار دينار به صورت ماهانه از حكومت مركزى فاطميان دريافت مى كرد و علاوه بر آن، دوبار در سال نيز اسب ها و خلعت هايى براى وى فرستاده مى شد. (1) او توانست قبايل سركش را سركوب و تأديب كند، مانع از حمله آنان به قافله حجاج شود، به گونه اى كه او را «ملك الحجاز» لقب دادند. (2) اين وضعيت تا زمان درگذشت وى در سال 453/ 1061 ادامه داشت. با مرگ وى كه وارثى نداشت تا امور اشراف را در مكه پس از وى در دست بگيرد (3) و مانع از نبرد داخلى- ميان بنى سليمان كه جنگ داخلى ميانشان بالا گرفته بود- بشود، يكى از زيردستان شكر، كه از وى با نام عبوله (4) ياد شده، امارت مكه را در سال 1061/ 453 به دست گرفت. (5) به باور من، رياست عبوله با وصيت خود شكر به حكومت رسيده باشد، به ويژه آنكه عبوله شخصيت برجسته و نيرومندى داشت كه توانست رهبرى را در دست بگيرد


1- 1. ناصر خسرو، همان، ص 110.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 310؛ ابن ظهيره، همان، ص 306؛ سباعى، تاريخ مكه، ص 181.
3- 3. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 47، العمرى، همان، ج 24، برگ 10؛ ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر، ج 2، ص 181؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 274؛ قلقشندى، مآثر الانافه، ج 1، ص 349؛ ابن ظهيره، همان، ص 306.
4- 4. رشيدى، حسن الصفا و الابتهاج، ص 133؛ فاسى، العقد الثمين، ج 5، ص 14؛ ابن فهد، غاية المرام، ج 1، ص 500، عبدالغنى، تاريخ امراء مكه، ص 425.
5- 5. ابن حزم، جمهرة، ص 47؛ ابن خلدون، همان، ص 102، فاسى، العقد، ج 5، ص 14؛ ابن فهد، اتحاف، ج 1، ص 497.

ص: 17

و اشراف هم به سهولت او را پذيرفتند. (1) با اين حال، وى براى هيچ يك از خلفاى عباسى يا فاطمى را بر منبر مكه و در خطبه جمعه دعا نكرد و هر يك از امراى كاروان حج عراق و مصر، براى خلفاى خود دعا مى كردند. (2) بدين ترتيب مكه از دست اشراف بيرون رفت، (3) چيزى كه سبب آزردگى آنان شد و خشم بنى ابى الطيب- كه شاخه اى از بنى سليمان بن عبداللَّه بن موسى بن جون بودند- را در پى داشت. (4) دسته اخير كسانى اند كه مورخان، آنان را سليمانى، منسوب به سليمان بن عبداللَّه ثانى (5) ناميده اند.

اين گروه به مكه حمله كرده و بر آن مسلّط شدند و عبوله را بر كنار كردند.

در اين وقت، از ميان سليمانى ها، حمزة بن وهاس بن داود كبير (ابوالطيب عبدالرحمن) (6) براى مدت كوتاهى حاكم مكه شد؛ اما چندى نگذشت كه نبردى ميان بنى موسى و بنى سليمان آغاز گرديد كه به غلبه


1- 1. عبدالغنى، همان، ص 425.
2- 2. مالكى، بلاد الحجاز، ص 35.
3- 3. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 111.
4- 4. ابن حزم، جمهرة، ص 47.
5- 5. سليمان بن عبداللَّه بن موسى بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب؛ ابن حزم، همان، ص 47؛ قلقشندى، نهاية الارب، ص 138- 137.
6- 6. حمزة بن وهاس بن داود الكبير ابوالطيب بن عبدالرحمن بن ابى الفاتك عبدالله بن داود بن سليمان بن عبدالله بن موسى ابن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب؛ ابن حزم، همان، ص 47؛ ابن عنبه، همان، ص 211 ج 212؛ عبدالغنى، همان، ص 426، گفته شده است، كسى كه اميرى مكه را به دست گرفت، محمد بن ابى الطيب بن عبدالرحمان بن قاسم بود. رفعت، همان، ص 354؛ زيعلى، مكه و علاقاتها الخارجيه، ص 63 به نقل از: غازى، افادة الانام.

ص: 18

محمد بن جعفر (1) رئيس خاندان هواشم- كه در عين حال داماد امير شكر بود- بر مكه و امارت آن و ابقاى امارت در اولاد وى منجر شد. (2) بدين ترتيب حاكميت سليمانى ها بر مكه خاتمه يافت و حكومت از سال 454 به هواشم رسيد. (3)

با روى كار آمدن محمد بن جعفر در سال 454، خطبه خوانى به نام مستنصر فاطمى ادامه يافت. (4) وى براى استوار كردن دولت خود، پس از نبردى كه با سليمانى ها داشت، آنان را از حجاز اخراج كرد و ايشان به يمن رفتند، (5) و اشياى موجود در كعبه شامل قنديل ها و پوشش هاى طلايى در كعبه را به همراه ناودان و قسمت هايى از پرده


1- 1. محمد بن جعفر بن محمد بن عبداللَّه بن ابى هاشم محمد بن حسن بن محمد بن موسى بن عبداللَّه بن ابى كرام بن موسى الجون بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام. فاسى، العقد، ج 1، ص 439؛ سخاوى، التحفة، ج 2، ص 466؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 12- 11؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 275.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 311؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 469؛ ابن عنبه، عمده، صص 111 ج 112، همذانى، الصليحيون و الحركة الفاطمية فى اليمن، ص 91؛ عبدالغنى، همان، ص 426.
3- 3. ابن اثير، همان، ج 10، ص 63؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص Makka, E. I. V. VI. p 148 74 Bosworte,
4- 4. عمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 10 ب، ابن خلدون، همان، ج 4، ص 103؛ قلقشندى، صبح، ج 4، ص 275؛ ابن عنبه، عمده، ص 112؛ ماجد، ظهور خلافة الفاطميين، ص 228.
5- 5. العمرى، همان، ج 24، برگ 10 الف، 13 الف؛ ابن خلدون، همان، ج 2، ص 103؛ ابن عنبه، عمده، ص 112.

ص: 19

كعبه، با خود بردند. (1) بدين ترتيب محمد بن جعفر، در مكه حاكميت يافت. به نظر مى رسد كه در اين وقت، آل مهنّا- از سادات حسينى مدينه- نيز توانستند دولت خود را در مدينه حفظ كرده و استقلال خويش را به دست آورند. (2)

محمد بن جعفر، كه حكومت خويش را با ذكر نام مستنصر فاطمى در خطبه آغاز كرده بود، پس از چندى روش خود را تغيير داد و به نام قائم عباسى خطبه خواند (454/ 1062) و به دشمنى تمام عيار با فاطميان روى آورد. امير مدينه هم به پيروى از او چنين كرد. (3) زمانى كه مستنصر فاطمى دريافت حجاز از دست رفته و بر منابر آنجا نام عباسيان ذكر مى شود، تلاش خود را در جهت باز گرداندن وضعيت قبل آغاز كرد و بر آن شد كه نفوذ عباسيان را در حجاز از ميان ببرد. وى براى اين كار، از حاكم يمن، على بن محمد صُليحى كه به طور كامل تابعيت دولت فاطمى را پذيرفته بود، استمداد كرد. (4) حاكم يمن كه آرزوى گسترش قلمرو خود به خارج از حدود


1- 1. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 310؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 468؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 268، 269؛ بامخرمه، تاريخ ثغر عدن، ص 161؛ ماجد، ظهور، ص 229.
2- 2. ماجد، ظهور، ص 228.
3- 3. عمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 10 ب؛ ابن خلدون، همان، ج 4، ص 103- 102.
4- 4. على بن محمد بن على بن يوسف بن عبدالجبار صليحى، پدرش يك قاضى سنى بود كه در شهر حراز مى زيست و فرزندش را به سليمان بن عبداللَّه رواحى سپرد تا او را تعليم دهد. وى فرزند او را اسماعيلى مذهب كرد و داعى آنان در يمن شد. وى توانست بر يمن مستولى شده آن را متحد ساخته و به نام مستنصر عباسى خطبه بخواند. منطقه تحت سلطه وى تا سواحل اقيانوس هند و عمان و مكه رسيد و خلفاى فاطمى روى اين دولت به عنوان داعى اصلى آنان در جزيره العرب و منبعى براى دولتشان تكيه مى كردند. بنگريد: ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 3، ص 411 ج 415؛ خزرجى، العسجد المسبوك، تصوير نسخه خطى موجود نزد مؤلف، ص 56 ج 60؛ همدانى، الصليحيون، ص 88 ج 92؛ عبدالغنى، همان، ص 428- 427.

ص: 20

بلاد يمن، به خصوص حجاز و سرزمين مقدس را در سر داشت در پى استقرار حكومت خود در حجاز و اداره حرمين بود، (1) آمال و آرزوهاى خود را با خواسته مستنصر فاطمى موافق ديد و از اين پيشنهاد استقبال كرد.

لازم به ذكر است كه صليحى در زمان شكر بن ابى الفتوح نيز، بارها او را تهديد كرده و از خروج از تابعيت مستنصر عباسى، بر حذر داشته بود. (2) زمانى كه شريف مكه نام خليفه عباسى را در خطبه آورد و نام خليفه فاطمى را حذف كرد، مستنصر فاطمى از صليحى خواست كه حجاز را بار ديگر تحت سيادت دولت فاطمى قرار دهد. واگذارى اين وظيفه مهم به حاكم يمن، ناشى از شرايط خاصى بود كه دولت فاطمى در مصر بدان دچار بود و مانع از آن مى شد كه خود رأسا در اين باره اقدام كند. (3) 1 ليحى، 2 صليحى، درخواست خليفه فاطمى را پذيرفت و با سپاه بزرگى به همراهى بزرگان يمن، حركت كرده در ششم ذى حجه 455/ 1062 وارد مكه شد بر اين شهر تسلط يافت. (4) وى شخصى از نسل ابوالطيب سليمانى


1- 1. همدانى، الصليحيون، ص 88.
2- 2. همدانى، همان، ص 89 ج 90 به نقل از عمادالدين ادريس، عيون الاخبار، ج 7.
3- 3. ادامه بحث را با عنوان» وضعت دولت فاطمى «ملاحظه كنيد.
4- 4. ابن جوزى، المنتظم، ج 8، ص 232؛ ابن اثير، همان، ج 10، ص 30، 55؛ ابوالفداء، المختصر، ج 2، ص 184؛ ابن خلدون، همان، ج 4، ص 215، ابن ظهيره، الجامع، ص 306، ابن تغرى، النجوم الزاهره، ج 5، ص 112.

ص: 21

را بر شهر حاكم كرد وديگربار به نام مستنصر فاطمى خطبه خواند (1) و حج به جاى آورد و كعبه را با پارچه اى از ابريشم سفيد- از آن روى كه رنگ سفيد شعار دولت فاطمى بود (2)- پوشاند. وى زينت هاى كعبه را كه بنى ابى الطيب سليمانى با خود به يمن برده بودند، از آنان خريد و به كعبه باز گرداند. (3) وى همچنين امنيت و آرامش را در مكه حاكم كرد و با گستردن عدالت و از ميان بردن ظلم، به انتقال ارزاق به مكه پرداخت، به حدى كه قيمت ها پايين آمد و دعاگويان فراوان گشتند، چرا كه رفتارش نيكو بود.

وى با پراكندن اموال فراوان ميان مردم، به جذب آنان پرداخته، حرمت كعبه و مناسك را به صورت فوق تصوّر رعايت كرده و چنان حج را به گونه اى تأمين كرد كه پيش از آن سابقه نداشت. وى با بهره گيرى از قدرت و هيبت و تدبير خاص خود، چنان كرد كه مردم شب و روز عمره به جاى مى آوردند و اموال و اثاثيه شان در امان بود. او همچنين قبايلى را كه حجاج را مورد حمله قرار مى دادند، سركوب كرد و بنى شيبه را از كارهاى


1- 1. ابن جوزى، المنتظم، ج 8، ص 233؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 30؛ فاسى، شفاءالغرام، ج 2، ص 31؛ فاسى، المقنع فى اخبار الملوك و الخلفاء و ولات مكة الشرفاء، ص 291؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 68، همدانى، الصليحيون، ص 90 Delhi .India ,7891 .p .202 O ,leary .A Short History of the Fatimids Khlifate ,Sceond Published ,
2- 2. فاكهى، المنتقى فى اخبار ام القرى، ج 2، ص 54؛ مقريزى، الذهب المسبوك، ص 66.
3- 3. ابن اثير، همان، ج 10، ص 55 ج 56؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 106، 306؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 468؛ بامخرمه، تاريخ ثغر عدن، ج 2، ص 161؛ عبدالغنى، همان، ص 427.

ص: 22

ناروا بر حذر داشت. (1) على بن محمد صليحى، از ذى حجه سال 455 تا ربيع الاول 456 بر مكه امارت كرد و سپس تصميم گرفت به يمن شد. يكى از علل اين تصميم وى، شورش حسنى ها بود كه از وى خواستند تا محمد بن جعفر را به امارت مكه باز گرداند و او احتمال مى داد تا در اين زمينه با خطراتى روبرو شود. دليل ديگر، ترس وى از بيمارى وبا بود كه ميان سپاهش گسترش يافته و حدود هفتصد نفر از آنان را كشته بود. علاوه بر اينها، در وضعيت يمن هم تغييراتى پديد آمده بود كه او را مجبور به بازگشت مى كرد. (2) وى پيش از بازگشت به يمن، خواسته اشراف حسنى را پذيرفت و محمد بن جعفر را به نيابت خود در مكه گماشت. (3)

چنين مى نمايد كه حضور على صليحى در حجاز، سبب گسترش دعوت فاطمى تا مدينه منوّره شد. (4) علاوه بر اين، خليفه فاطمى هم تلاش كرد تا با انجام اقداماتى، رابطه خود با شريف مكه را تقويت كند. از اين روى القابى مانند «الشريف الاجل، نسيب الدولة و عزّها، مجد المعالى، و


1- 1. السجلات المستنصريه، 3، ص 37؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 310؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 268 ج 269؛ الجزيرى، الدرر الفرايد، ج 1، ص 548؛ همدانى، الصليحيون و الحركة الفاطميه، ص 90، 91 Oriental Studies .Part ,ViL ,p .324 Al -Hamadani ,Hussain ,Letter of Al -Mustansir Billah .Bulletin ,School of
2- 2. ماجد، السجلات المستنصريه، سجل 4، ص 38 ج 42؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 311؛ العقد الثمين، ج 1، ص 440؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 469.
3- 3. الزيعلى، مكه و علاقاتها الخارجيه، ص 66.
4- 4. ماجد، ظهور خلافة الفاطميين، ص 229.

ص: 23

ذوالفخرين» به شريف مكه اعطا كرد. (1) زمانى كه على بن محمد صليحى مطمئن شد كه مكه به تابعيت فاطمى ها درآمده است، به يمن بازگشت و پى از ترك مكه، سپاهى را تحت امر شريف مكه قرار داد كه شامل يك نيروى نظامى با تجربه بود. به علاوه، يك صد و پنجاه اسب و سلاح در اختيار آن سپاه گذاشت و حقوقى براى آنان معين كرد و فرماندهى ايشان را به شريف سپرد و خود در سال 456/ 1064 به يمن بازگشت. (2) خليفه فاطمى نيز به خاطر اين اقدامات و اطاعت دستوراتش از وى قدردانى كرد. (3)

پس از بازگشت صليحى به يمن، اوضاع مكه چندان براى محمد بن جعفر مساعد نبود، زيرا زمانى نگذشت كه اشراف سليمانى به مخالفت با وى پرداختند و اين در حالى بود كه در زمان حضور صليحى، آنان با امارت وى بر مكه موافقت كرده بودند. (4) سليمانى ها عليه شريف شورش كرده، او را از مكه اخراج نمودند و به جاى او حمزة بن وهاس بن ابى الطيب را براى بار دوم به امارت برگزيدند. (5) در اين هنگام، محمد بن


1- 1. ماجد، السجلات المستنصريه، سجل 4، ص 139.
2- 2. فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 44، شفاء الغرام، ج 2، ص 311؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 307؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 269؛ دحلان، خلاصة الكلام فى مراء البيت الحرام، ص 31.
3- 3. ماجد، السجلات المستنصريه، سجل 7، ص 50- 47.
4- 4. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 311- 310؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 469.
5- 5. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 311؛ العقد الثمين، ج 1، ص 440؛ دحلان، خلاصةالكلام، ص 16، 20- 19؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 354؛

ص: 24

جعفر كه از مكه خارج شده و به منطقه ينبع رفته بود، توانست نيروهايش را ساماندهى كند و مكه را از سليمانى ها باز پس گيرد. وى بار ديگر امارت و حاكميت مكه را در اختيار گرفت و مردم را به اطاعت خويش درآورد.

زان پس خطبه خواندن به نام مستنصر فاطمى را از سر گرفت. (1)

محمدبن جعفر كه زمانى پيش از آمدن صليحى امارت مكه را به طور مستقل در اختيار داشت، اكنون كه دوباره با زور سلاح شهر را از دست سليمانى ها گرفته بود، عنوان نيابت از صليحى را براى امارت، مناسب خود نمى ديد؛ به همين جهت از يمن اعلام استقلال كرد و كوشيد تا دايره امارت خويش را توسعه دهد. وى به شهر حلى بن يعقوب كه از شهرهاى يمن در ساحل درياى سرخ بود، (2) حمله كرد و در سال 456 بر آن تسلط يافت و هر آنچه در آن شهر متعلق به على بن محمد صليحى بود، تصاحب كرد. (3) وى با اين كار مى خواست نشان دهد كه مستقل عمل كرده و براى تسلط بر همه سرزمينى كه در دوره اسلافش تابعيت مكه را داشت- از جمله شهر حلى كه در طول قرون مورد نزاع امراى مكه و يمن بود- اصرار دارد. هدف ديگر وى از حمله به اين شهر، خروج از سلطه و حاكميت يمن و شوراندن يمنى ها بر ضد على صليحى بود. (4) گواه اين مدّعا آن است كه صليحى، از توسعه طلبى شريف مكه به هراس افتاد و با نوشتن نامه اى


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ فاسى، العقد، ج 1، ص 440- 439، عصامى، سمط النجوم، ج 4، ص 199.
2- 2. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 297.
3- 3. همدانى، الصليحيون، ص 93.
4- 4. همدانى، همان، ص 93.

ص: 25

به مستنصر فاطمى، از وى خواست تا بار ديگر براى حمله به حجاز و نبرد با امير مكه به وى اجازه دهد. مستنصر با نوشتن نامه اى كوشيد تا نگرانى وى از ناحيه امير مكه را از بين ببرد، چرا كه از انتقام گيرى حاكم مكه هراسان بود و علاوه بر آن چنين حمله اى را موجب هتك حرمت اماكن مقدّسه مى دانست. (1)

زمانى كه محمد بن جعفر از اين وضعيت آگاه شد، بار ديگر تبعيت از مستنصر فاطمى را رها كرده و اطاعت از قائم عباسى را از سر گرفت. و اين واقعه با موسم حج سال 458 مقارن بود. (2) در اين هنگام، صليحى كوشيد تا از فرصت استفاده كرده، زمينه را براى تسلّط مجدّد خود بر مكه فراهم سازد و با كسب اجازه از خليفه فاطمى، مشروعيت كار خود را توجيه كند.

وى در صفر سال 458 (3) هيأتى متشكل از عمران بن فضل، نجيب بن عفير، يوسف بن محمد و عنتر بن عشم را نزد مستنصر فرستاد تا براى اداى مناسك حج توسط صليحى از خليفه اجازه بگيرند و صليحى ضمن انجام حج، به اصلاح اوضاع مكه بپردازد و «فسادى را كه در حرم خداى پديد آمده از ميان برده، عدل را برپاى دارد و راه هاى سفر را ايمن گرداند و آن را از مفسدان پاك گرداند». (4) مستنصر اين درخواست را پذيرفت و در


1- 1. ماجد، السجلات، سجل 4، ص 39 ج 43؛ سجل 7، ص 50- 47.
2- 2. ابن كثير، البداية و النهايه، ج 12، ص 92؛ قلقشندى، م آثر الانافه، ج 1، ص 346؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 471- 470؛ سخاوى، التحفة اللطيفه، ج 2، ص 466.
3- 3. همدانى، الصليحيون، ص 96 از عمادالدين ادريس، عيون الاخبار، ج 7، ص 78
4- 4. زيعلى، مكة و علاقاتها الخارجيه، ص 68؛ همدانى، الصليحيون، ص 306 ازعمادالدين ادريس، عيون الاخبار، ج 7، ص 86- 82

ص: 26

ربيع الاول سال 459 ضمن صدور فرمانى، با درخواست صليحى موافقت كرده واز وى خواسته بود تا با تدبير خويش به اصلاح اوضاع مكه بپردازد.

همچنين خليفه در فرمان خود، بر جلوگيرى از هتك حرمت اماكن مقدّسه و ريخته شدن خون و تا سر حد امكان جلوگيرى از فتنه تأكيد كرده بود. (1)

زمانى كه هيأت يمنى با اين فرمان بازگشت و صليحى از موافقت مستنصر آگاه شد، آهنگ مكه كرد تا ضمن اداى حج، آن را از سيطره خاندان هواشم بيرون آورد. وى در اواخر سال 459 پسرش احمد را به جاى خود گماشت، و از او خواست تا در غياب وى، امور يمن را اداره كند و خود به سوى مكه حركت كرد. (2) زمانى كه به شهر مهجم، يكى از شهرهاى شمال يمن (3) وارد شد، براى استراحت در مزرعه اى به نام «ام دهيم» و در كنار چاه ام معبد فرود آمد. در اين هنگام، سعيد بن احول بن نجاح به وى حمله كرده، او را كشت و سپاهش را شكست داد و بر همه چيز مسلط گرديد. (4) هم زمان با اين رويداد، محمد بن جعفر بار ديگر به نام مستنصر فاطمى خطبه خواند، چرا كه يارانش وى را به خاطر ذكر نام خليفه عباسى در خطبه سرزنش كرده بودند. (5) و در مورد حمله نظامى مجدد


1- 1. همدانى، الصليحيون، ص 305 ج 306؛ از عماد الدين ادريس، عيون الاخبارف ج 7، ص 96- 82.
2- 2. عمارة اليمنى، تاريخ اليمن، ج 1، ص 162- 161.
3- 3. همدانى، صفة جزيرة العرب، ص 75؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 5، ص 229.
4- 4. عمارة اليمنى، تاريخ اليمن، ص 55؛ ابن ظافر ازدى، اخبار الدول المنقطعه، ص 73؛ خزرجى، العسجد المسبوك، ص 66؛ بامخرمه، تاريخ ثغر عدن، ج 2، ص 163؛ همدانى، الصليحيون، ص 100- 99.
5- 5. قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 275.

ص: 27

حاكم يمن به او هشدار داده بودند.

زمانى كه شريف مكه از كشته شدن صليحى آگاه شد، نفس راحتى كشيد؛ زيرا خطرى كه مى توانست دولت او را تهديد كند، از ميان رفته بود.

وى آخرين رشته هاى ارتباط خود را با دولت فاطمى قطع كرده و اموالى را كه صليحى در سال 460 در مكه قرار داده بود تا براى حرم صرف شود، تصاحب كرد. وى خطبه خواندن به اسم عباسيان را از سر گرفت و اين پس از آن بود كه او را به خاطر قطع خطبه به نام آنان ملامت كرده بودند. (1) اين كار در سال 462/ 1069 به انجام رسيد تا آن كه ميان عباسيان و حاميان سلجوقى آنان از يك طرف و دولت فاطمى از طرف ديگر، رقابت تازه اى در زمينه سيادت بر حجاز آغاز شد.

وضعيت خلافت عباسى

وضعيت خلافت عباسى در نيمه نخست قرن پنجم هجرى كاملًا بحرانى بود و براى خليفه عباسى، از خلافت جز عنوانى نمانده بود. علت اين امر، تسلط آل بويه (334- 447/ 945- 1055) بر خلافت و اداره حكومت بدون خلفا و دور كردن آنان از عرصه هاى سياسى خلافت بود، زيرا آل بويه شيعه بودند و مشروعيت خلافت عباسى را قبول نداشتند و آن را نمى پذيرفتند (2) و در نتيجه، عملًا قدرتى براى خليفه عباسى باقى


1- 1. بنگريد: ماجد، السلجلات المستنصريه، سجل 4، ص 140- 137.
2- 2. بنگريد: ابن اثير، كامل، ج 8، ص 452؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23، ص 186؛ ابن طباطبا، الفخرى، ص 288؛ و نيز بنگريد: سرور، تاريخ الحضارة الاسلاميه فى المشرق، ص 60- 53؛ زهرانى، نفوذ السلاجقة السياسى، ص 62- 55.

ص: 28

نمانده بود. بهترين گواه اين مطلب، سخن بيرونى (م 440/ 1048) معاصر قادر عباسى و اوائل دوران قائم است كه مى گويد: «حكومت و خلافت در اواخر روزگار متقى و اوائل ايام مستكفى، به آل بويه منتقل شد و آنچه در اختيار عباسيان ماند، تنها يك امر دينى و اعتقادى بود، نه حكومت و سياست. قائم از فرزندان عباس، در روزگار ما، تنها رئيس الاسلام است، نه پادشاه». (1)

در پى انتشار دعوت فاطمى در منطقه عراق و تهديدى كه از ناحيه آنان پيش روى خلافت عباسى پديد آمد، و پيروزى هايى كه به حساب آنان گذاشته شد، (2) شورش امير تركى ابوالحارث ارسلان بساسيرى كه سيادت بر عراق را با كنار گذاشتن خليفه عباسى و امراى بويه در اختيار گرفته و امور را به دست گرفت از اطاعت خليفه بيرون رفت و عراق را در نيمه قرن پنجم هجرى (يازدهم ميلادى) به تابعيت دولت فاطمى مصر درآورد، همه از جمله مسائلى بود كه قائم، خليفه عباسى را بر آن داشت تا با سلجوقيان مكاتبه كند و آنان را براى يارى خود به عراق فرا خواند. (3)


1- 1. بيرونى، الاثار الباقيه، ص 132؛ يوزبكى، دراسات فى النظم الاسلاميه، ص 64.
2- 2. شيرازى، السيرة المؤيديه، ص 56- 43، 64، 69، 74، 76، 137- 136؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 7، ص 251- 248، ج 8، ص 91، 147، 154 ج 155؛ سرور، النفوذ الفاطمى، ص 123- 72.
3- 3. در باره شورش بساسيرى بنگريد، شيرازى، السيرة، ص 180- 122؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 8، ص 163- 160، 195- 194، 211- 210؛ ابن اثير، كامل، ج 9، ص 602- 601، 610- 608، 613، 626- 625، 630- 629، 645، ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 11- 8؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23، ص 234- 223، زهرانى، نفوذ السلاجقة، ص 87- 73.

ص: 29

وضعيت دولت سلجوقى

سلجوقيان يكى از قبايل ترك تبار بودند كه در دشت تركستان زندگى مى كردند، (1) رهبران آنان توانستند در نيمه اوّل قرن پنجم هجرى (يازدهم ميلادى) دولتى وسيع تشكيل دهند كه بلاد ماوراءالنهر، خراسان، فارس، اصفهان، رى، همدان، گرگان، طبرستان و جز اينها را تحت اختيار خود در آورد. (2) آنان با خليفه عباسى در ارتباط بودند و خليفه و نيز حكومت آنان را رسما تأييد مى كرد، چرا كه آنان، دولتى نيرومند بودند كه در صحنه سياسى شرق ظاهر شده و به تأييد خليفه نياز داشتند تا از نگاه مسلمانان، مشروعيت به دست آورند؛ (3) مسلمانانى كه شاهد قيام دولت سنى مذهب سلجوقى و وسعت گرفتن دامنه قدرت آنان و غلبه مذهب سنى در تمامى سرزمين هاى تحت سلطه آنان بر ساير مذاهب شيعى بودند. (4) همين مسأله رمز استحكام روابط آنان با خلافت عباسى بود؛ چرا كه آنان به عنوان پيروان مذهب تسنن، خليفه عباسى را رئيس شرعى و


1- 1. نام سلاجقه از جد آنان به نام سلجوق بن دقاق كه آنان را متحد كرد و پايه و اساسى را گذاشت كه بعدها طغرل بيك و ديگر سلاطين سلجوقى آن را گسترش دادند، گرفته شده است. بنگريد، راوندى، راحة الصدور، ص 214- 145، عبدالمنعم حسنين، سلاجقة ايران و العراق، ص 37- 24.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 99 و بعد از آن؛ بيهقى، تاريخ البيهقى، ص 593- 592، 604- 600؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 285- 284؛ راوندى، راحة الصدور، ص 153 و بعد از آن. زهرانى، نفوذ السلاجقه، ص 50- 41.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 166، 223؛ راوندى، راحة الصدور، ص 169- 166؛ ابن اثير، كامل، ج 9، ص 511، 522، 580؛ حسينى، زبدة التواريخ، ص 57- 56.
4- 4. باسيه، سلاجقه دايره المعارف الاسلاميه ج 12، ص 29.

ص: 30

رسمى اعلاى خود تلقى مى كردند. (1) چيزى نگذشت كه سلجوقيان دولت خود را در غرب گسترش دادند، تا آن كه در سال 447/ 1055 به شهر حلوان در مرز عراق رسيدند و بدين ترتيب با آنچه در عراق روى مى داد، از نزديك آشنا شدند و آمادگى لازم را براى ورود به عراق كسب كرده و شرايط را مناسب ديدند. بدين ترتيب، آنان يك نيروى سياسى- نظامى در جبهه شرقى پديد آورده بودند كه رسماً مورد تأييد خلافت عباسى قرار داشت، به طورى كه در همان سال، قائم خليفه عباسى، لقب «السلطان ركن الدوله ابوطالب طغرل بك محمد بن ميكائيل يمين امير المؤمنين» را به طغرل، سلطان سلجوقيان اعطا كرد. (2) شرايط دشوارى كه بر اثر نفوذ آل بويه در دستگاه خلافت پديد آمده بود، سبب شد تا خليفه عباسى، از سلطان سلجوقى درخواست كمك كند تا او را از اين دشوارى بيرون آورد، (3) بويژه آن كه طغرل پيرو مذهب تسنن، يعنى مذهب خلفاى عباسى بود و در برابر، آراى شيعه را در باب خلافت قبول نداشت. افزون بر اين، سلجوقيان سخت به خليفه عباسى احترام گذاشته او را امام اهل سنت به شمار آورده و بر خود واجب مى دانستند تا با شمشير از وى دفاع كرده، او را دوست بدارند و احترامش را داشته باشند. (4)


1- 1. سرور، النفوذ، ص 124.
2- 2. راوندى، راحة الصدور، ص 169.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 163؛ ابن اثير، كامل، ج 9، ص 610؛ فارقى، تاريخ الفارقى، ص 155.
4- 4. ابن كثير، البداية و النهايه، ج 12، ص 69؛ باسيه، سلاجقه، دايره المعارف الاسلاميه، ج 12، ص 29.

ص: 31

به رغم آن كه سلاجقه سنى، به حمايت از عباسيان و اهل سنت و دفاع از آنان در برابر دشمنشان، يعنى فاطميان شيعى مذهب تظاهر مى كردند، اما طغرل در گام بعدى، در سال 447 وارد بغداد شد و زمانى كه در همدان بود، در نامه اى خطاب به القائم، در باره دلايل ورودش به عراق چنين نوشت: من به سه هدف به اين سو آمده ام: اوّل براى بوسيدن عتبه مقدّسه نبويه و خدمت به آن، دوم براى بيت اللَّه و باز كردن راه حج براى اهل عراق، و سوم رفتن به مصر و گرفتن آن از دست حاكمان آن و خواندن خطبه براى عباسيان بر منابر آن. (1)

از اين نامه مى توان اهميت توجه به حجاز به عنوان مركز مقدّسات اسلامى در نگاه سلجوقيان را دريافت، به عقيده آنان، حكمرانى بر حجاز، رمز سيادت دينى مسلمانان بود و مى بايست نفوذشان را به آن سمت گسترش داده، راه حج را اصلاح كرده و مسيرهاى حج را جهت رفت و آمد حجاج امنيت بخشند. اين در حالى بود كه حج به مدت 30 سال تعطيل شده بود. (2) هدف ديگر آنان، رفتن به سمت شام و مصر و مغرب و از ميان بردن دولت فاطمى و باز گرداندن آن سرزمين به زير سلطه عباسيان بود.


1- 1. ابن عمرانى، الانباء، ص 189؛ و بنگريد، ابن جوزى، المنتظم، ج 8، ص 164؛ حسينى، العراضه، ص 39، ابن اثير، كامل، ج 9، ص 609؛ عباس اقبال، تاريخ ايران بعد الاسلام، ص 238.
2- 2. Busse ,Heribert ,Iran Under The Buyids In Cambarig History of Iran ,V .4 ,P .203 اربلى، خلاصة الذهب المسبوك، ص 268؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 361- 358؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 466- 455.

ص: 32

بدين ترتيب، طغرل در رأس يك سپاه بزرگ، تحت عنوان محافظت از استقلال قائم خليفه عباسى، وارد بغداد شد و مورد استقبال و تكريم وى قرار گرفت. (1) طغرل اولين سلطان سلجوقى بود كه وارد عراق شد (2) و قائم را از مشكلاتى كه با آن روبرو بود، نجات داد. مهم ترين اين مشكلات، تسلط امراى آل بويه و فتنه بساسيرى بود كه از اطاعت عباسيان خارج شده و عراق را براى مدت يكسال، تابع دولت فاطمى كرده بود. (3) بدين ترتيب خطر فاطميان از ميان رفت و دعوت آنان در عراق منقطع شد.

در اين هنگام، قائم عهدى براى طغرل نوشت و «سلطه» را به سلطان سلجوقى واگذار كرد تا قدرت سياسى سلطان سلجوقى را مشروعيت ببخشد. خليفه او را «شاهنشاه ملك الشرق و الغرب» ناميد. (4) اين امر سبب بالا رفتن موقعيت دينى و سياسى خلافت عباسى در نگاه مسلمانان و استوارى خلافت و بازگشت بخشى از قدرت و هيبت از دست رفته آن شد. نتيجه آن شد كه خلافت در دوران طغرل، آلب ارسلان و ملكشاه، توانست در برابر برخى از دشمنان سنتى خود و نيز دشمنان مذهبى شان، فاطمى ها- كه خلافت عباسى را در مركزيت آن مورد تهديد قرار داده و


1- 1. ابن اثير، كامل، ج 9، ص 610؛ رايس، السلاجقه، ص 28.
2- 2. اربلى، خلاصه، ص 265؛ ابن دقماق، الجوهر الثمين، ج 1، ص 193.
3- 3. خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 9، ص 402؛ قضاعى، عيون المعارف، نسخه خطى دارالكتب قاهره، ش 1779 تاريخ، برگ 137؛ ابن صيرفى، الاشاره الى من نال الوزاره، ص 45- 44؛ ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 194.
4- 4. ابن عمرانى، الانباء، ص 192؛ بنگريد: ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 233؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 72؛ باسيه، سلاجقه دايره المعارف الاسلاميه، ج 12، ص 27.

ص: 33

خطبه به نامشان خوانده مى شد- بايستد.

با ورود سلاجقه به عراق، دايره نفوذ آنان گسترش قافت و سوداى گسترش آن به سمت شام، مصر، مغرب وحجاز- كه مركزمقدّسات اسلامى بود (1)- به فكر آنان راه پيدا كرد. در اين دوره، آنان از نيرو و شوكت بسيار بهره مند بوده و پس از يكپارچه كردن عراق با ايران و خراسان، به سمت آسياى صغير و بلاد شام رفتند. به همين ترتيب، نفوذ خود را در حجاز گسترش دادند كه موضوع نوشته حاضر است. همچنين در يمن و عمان نيز به نام سلاطين سلجوقى خطبه خوانده مى شد. (2) اينها همه بخشى از طرحى بود كه براى يكپارچه كردن جزيرة العرب و ضميمه ساختن آن به محدوده نفوذ دولت سلجوقى- هرچند به صورت ظاهرى- انجام مى شد. از آنجا كه اقدامات آنان با منافع خلافت عباسى هماهنگ بود و سلجوقيان براى بازگرداندن سيادت خلفا بر سرزمين هايى همچون حجاز كه در گذشته زير سلطه آن بود، تلاش مى كردند، عباسيان نيز از اقدامات سلجوقيان حمايت كرده و آن را سبب عزّت اسلام و مسلمين مى دانستند.

وضعيت دولت فاطمى

مشكلات دولت فاطمى در ميانه قرن پنجم هجرى (يازدهم ميلادى)، در پى بحران هاى اقتصادى پياپى كه از سال 444 در سرزمين هاى تحت


1- 1. ابن اثير، كامل، ج 9، ص 609؛ ابن عمرانى، الانباء، ص 189؛ ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 164؛ سبكى، طبقات الشافعيه، ج 5، ص 249.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 70؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 285؛ قلقشندى، م آثر، ج 2، ص 3.

ص: 34

سلطه اش بر اثر قحطى و كم شدن آب نيل آغاز شده بود، به تدريج افزايش يافت، به طورى كه كشاورزى محدود شده، مواد غذايى كاهش يافت، قيمت ها رو به فزونى نهاد و گرسنگى و در نتيجه وبا شايع گرديد. (1) اين مشكلات براى هفت سال (446- 454/ 1054- 1062) ادامه يافت و ضمن آن ارزاق از ميان رفت و هزاران نفر از مردم جان باختند. (2) بازتاب منفى اين بحران اجتماعى، وضعيت سياسى و اقتصادى دولت فاطمى در مصر و خارج از آن به خصوص حجاز را تحت تأثير قرار داد. سلطه دولت مركزى در مصر رو به افول نهاد و با گسترش بحران، رقابت بر سر منصب وزارت و عزل و نصب ها شدت گرفت، به طورى كه در مدت 9 سال، 40 وزير سر كار آمدند و عزل شدند. (3) هنوز اوضاع مصر رو به بهبودى نرفته بود كه بار ديگر در سال 459/ 1067 قحطى در آن سرزمين آغاز شد و اوضاع وخيم تر گرديد. اين قحطى به مدت هفت سال ديگر، تا سال 466/ 1074 ادامه يافت كه آن را «الشدّة المستنصريه» مى نامند. (4) در همان روزگار فتنه ها، بحران ها و نبردهاى داخلى هم در جريان بود و تا سال 462/ 1072، به خصوص در ميان بردگان و تركها ادامه داشت. در اين نبردها به طور معمول كه به رهبرى ناصرالدوله حسين بن حمدان تغلبى، درخواست افزايش حقوق خود را داشتند، پيروز مى شدند. در سال


1- 1. مقريزى، اغاثة الامه، ص 26- 23؛ اتعاظ، ج 2، ص 226- 224.
2- 2. مقريزى، اغاثة، ص 24؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 84.
3- 3. ابن ظافر، اخبار الدول، ص 81- 78؛ مناوى، الوزاره و الوزراء، ص 310- 307.
4- 4. ابن ظافر، اخبار الدول، ص 74؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 230؛ آن را به مستنصر فاطمى منسوب ساخته كه اين بحران هاى مالى در زمان وى پديد آمد.

ص: 35

460/ 1068 مبلغ دستمزدها به 400 هزار دينار در هر ماه رسيد، در حالى كه پيش از آن 120 هزار دينار بود. (1) تركها به اين هم بسنده نكردند، بلكه خليفه فاطمى، المستنصر باللَّه را براى فروش ذخائر و گنجينه هايى كه در اختيار داشت، تحت فشار گذاشته، آنها را به ثمن بخس خريدارى كردند. (2) ناصرالدوله پا را از اين نيز فراتر نهاد و در سال 462/ 1070 با سلطان سلجوقى وقت، آلب ارسلان مكاتبه كرد و از او خواست تا وى را براى برپايى دعوت به نام خليفه وقت عباسى، القائم در مصر يارى كند تا مصر نيز تابع عباسيان شود. (3) سلطان سلجوقى درخواست وى را پذيرفت و در پى آن بر آمد كه با هجوم به مصر از طريق شام، دولت فاطمى شيعى را در خانه اش از ميان ببرد؛ اما جنگ ملاذگرد (4) با روميان در سال 463/ 1071 مانع از رفتن او به مصر شد. گفته اند كه ناصرالدوله در سال 464/ 1072 با خليفه عباسى مكاتبه كرده و از وى اموال و خلعت خواست تا در مصر به نام وى خطبه بخواند. (5) اما وقتى مستنصر از اين مطلب آگاه


1- 1 مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 273.
2- 2 ابن ظافر، اخبار الدول، ص 76- 74؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 17؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 276- 275، 303.
3- 3 ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 19؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 302.
4- 4 شهرى از توابع خلاط در جزيره فراتيه، ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 5، ص 202 كه نبردى ميان سلجوقيان وبيزنطيان در سال 1071/ 463 در آن رخ داد و سلجوقيان بر بيزنطيان پيروز شدند و منجر به استيلاى آنان بر آسياى صغير شد. در باره اين نبرد بنگريد: ابن اثير، كامل، ج 10، ص 67- 65؛ ابن عديم، بغية الطلب، ص 32- 25.
5- 5 ابن اثير، كامل، ج 10، ص 86؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 21؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 263؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 306.

ص: 36

شد، نيرويى براى نبرد با وى فرستاد. در ابتدا ناصرالدوله بر آن سپاه غلبه كرد و در اسكندريه، دمياط و ديگر مناطق ساحلى، به نام القائم عباسى خطبه خواند و مانع از رسيدن ارزاق به قاهره شد، (1) اما در حمله بعدى مستنصر بر وى پيروز شد و در سال 465/ 1073 توانست با كشتن ناصرالدوله اين توطئه خطرناك را از ميان ببرد. مدتى پيش از آن، خليفه، بدرالجمالى را از عكا فراخوانده و وزارت دولت فاطمى و تأمين امنيت و اداره مصر را به وى واگذار كرده بود. الجمالى نيز خليفه را از اين مشكلات نجات داد و در حل معضلات اقتصادى موفقيت هايى به دست آورد و ديگر بار، دولت فاطمى را احيا كرد و هيبت و قدرت از دست رفته را تا حدودى به آن باز گرداند. (2)

به هر روى، وضعيت سياسى- اقتصادى دولت فاطمى در پى اين بحرانها، بد شد و علاوه، شورش بساسيرى كه هزينه هاى مالى گزافى بالغ بر به دو ميليون و 300 هزار دينار در بر داشت، (3) سبب كاهش قدرت و نفوذ دولت فاطمى در حجاز و نقاط ديگر مى گرديد، زيرا موجب مى شد كه اين دولت نتواند به تعهدات خود در قبال اشراف حجاز- كه دايما درخواست حقوق و مزاياى بيشتر داشتند- عمل كند، زيرا دولت فاطمى


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 64؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 303- 302.
2- 2. ابن ظافر، اخبار الدول، ص 77- 76؛ ابن خلكان، وفيات، ج 2، ص 449؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 21؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 64؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 306؛ المقفى الكبير، ج 2، ص 398- 396.
3- 3. ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 11؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 232؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 112- 111.

ص: 37

از سال 358/ 968 اشراف حجاز را مورد حمايت مالى قرار داده بودند. (1) چرا كه به دليل كمبود منابع مالى در مكه و تعهد شريف مكه در قبال ساير اشراف، حكومت مكه سخت به حمايت فاطميان نياز داشت، زيرا جز اين كمكها و آنچه از بازار مكه در ايام حج به دست مى آوردند، منبع مالى ديگرى نداشتند و از سوى ديگر، با توقف حج، قيمت ها بالا مى رفت و مشكلات بيشتر مى شد. (2)

رقابت سلجوقى- فاطمى

سلجوقيان وعباسيان با بهره گيرى از شرايط اقتصادى و سياسى حاكم بر مصر تلاش كردند تا با نفوذ دولت فاطمى در حجاز به مقابله برخيزند. در مقابل، اشراف حجاز هم در مكه و مدينه، در صدد بهره گيرى از اختلاف ميان اين دو قدرت بودند. وضعيت ياد شده براى اشراف حجاز و حكمرانى آنان بر حرمين، فوايدى در برداشت. حاكمان حجاز از رقابت سلجوقيان و عباسيان با فاطميان، تأثير پذيرفتند و هرگونه تغييرى، بر وضعيت آنان تأثير مى گذاشت. توجه به وقايع آن دوره (447- 567/ 1055- 1171) به خوبى بيانگر آن است كه هريك از طرفين رقيب درصدد بود تا با رسيدگى به وضعيت حجاج توجه و رضايت آنان، وضعيت خود را بهبود بخشد. اداى شعائر حج، زمينه را براى اظهار اين رقابت خويش در قالب توجه به حجاج و حمايت از آنان و نتيجتا كسب اين رقابت در


1- 1. ناصرخسرو، سفرنامه، ص 110.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 311؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470.

ص: 38

موارد مختلفى خود را نشان مى داد. يكى از آن موارد، خطبه بود كه مى بايست نام يكى از آن دو، در منابر حجاز در موسم حج برده مى شد و ديگرى اين كه كدام يك از آن دو به عنوان رهبر دينى- سياسى، سرپرستى حجاج را در اختيار داشته و حج را براى آنان اقامه كند. همين طور در پرده كعبه و تلاش هر كدام براى اجراى شعائر خاص خودشان در باره كعبه نيز اين بحث جريان داشت. افزون بر اينها، انجام خيرات و حمايت از حجاج در مسيرهاى منتهى به مكه و گرفتن ماليات از حجاج و نيز فراهم كردن آب در طول مسير و در شهر مكه، عرصه هاى ديگر اين رقابت بود. از طرفى، كارهاى عمرانى در مكه مكرمه، از جمله اقداماتى بود كه مورد توجه حجاجى كه از نقاط مختلف دنياى اسلام به مكه مى آمدند، قرار مى گرفت و آنان با چشم مى ديدند و گواهى مى دادند كه تا چه اندازه آن دولت ها به حرمين رسيدگى كرده و به مقدّسات عنايت دارند.

چنان كه گفتيم، شرايط اقتصادى مصر در اوائل نيمه دوم قرن پنجم هجرى، در بدترين وضع ممكن بود و به همين جهت، مستنصر فاطمى، قادر به ارسال كمك به اشراف مكه نبود. حكومت فاطمى نگران بود كه مبادا اين مسأله، بر نفوذ فاطميان در حجاز تأثير منفى داشته باشد و موجب ضعف و سستى آنان شود؛ (1) زيرا وقتى پولى به اشراف حجاز پرداخت نمى شد، آنان در پى منابع مالى جديد بودند و جاى ديگرى به دنبال گمشده خود مى گشتند و طبعا با منبع جديد كه كسى جز سلاجقه و عباسيان


1- 1. ماجد، السجلات، سجل 62، ص 203.

ص: 39

نبود، رابطه برقرار كرده و خطبه به نام ايشان مى خواندند. مستنصر براى آن كه مانع از اين اقدام شود، كار مكه را به حاكم يمن يعنى احمد بن على بن محمد صُليحى واگذار كرد تا وى به نيابت از مستنصر، اموالِ مرسوم را براى حرمين بفرستد. مبلغ آن اموال ده هزار دينار بود كه مى بايست در حرمين ميان ارباب وظايف و مردم، بر اساس سهمى كه هريك داشتند، توزيع مى شد. (1) وى از حاكم يمن خواست تا به اشراف حجاز خبر دهد كه مستنصر فاطمى بر اساس سندى كه به همين هدف نوشته شده و با امير ابوالفضل طاهر بن على بن حباسه در سال 461/ 1069 فرستاده شده، دستور ارسال اين اموال را صادر كرده است. (2) اما احمد صليحى روابط خوبى با محمد بن جعفر هاشمى، شريف وقت مكه نداشت؛ زيرا وى حق پدر او، على بن محمد صليحى كه وى را به عنوان حاكم مكه منصوب كرد را به جاى نياورده بود، (3) و با اين حال پس از مرگ پدرش با يمنيانى كه به شورش بر ضد او برخاسته بودند، اقدام به جنگ كرده بود. (4) به همين جهت، احمد صليحى در ارسال اموال به مكه تعلّل كرده و اين سبب شد تا شريف مكه اقدام به كندن طلا و نقره هاى روى در كعبه و ناودان و حلقه در و غيره كرده، آنها را به دينار و درهم تبديل نمايد. وى در ادامه اموال مردم مكه را مصادره نموده و بر آنان سختگيرى كرد، به طورى كه بسيارى مكه را ترك نمودند. امير مدينه هم همين رفتار را در سال


1- 1. ماجد، همان.
2- 2. ماجد، همان.
3- 3. ماجد، همان، سجل 40، ص 139.
4- 4. عمارة اليمنى، تاريخ اليمن، ص 56؛ بنگريد، همدانى، الصليحيون، ص 134- 114.

ص: 40

462/ 1070 با قنديل ها و ديگر اشياء نقره اى موجود در حرم نبوى انجام داد. (1) سبب اين كارها، نياز مالى شديد آنان و محدود بودن منابع مالى حكومتى آنها بود. قطع كمكهاى مالى و صله هاى فاطميان از مصر به مكه، سبب شد تا اشراف حجاز موضع خود را تغيير داده، با سلجوقيان و عباسيان رابطه برقرار كنند. عباسيان و سلجوقيان در آن هنگام در عراق و خارج از آن، قدرتى كسب كرده و به فكر گسترش دايره نفوذ خود در حجاز افتاده بودند و وقتى فرصت را مناسب ديدند، براى تحقق اهداف خويش از آن بهره بردارى كردند. از سوى ديگر، زمان براى اشراف حجاز هم مناسب بود تا به سمت سلاجقه و عباسيان رفته، نام آنان را در خطبه بياورند. اين وضعيت در سال 462/ 1070 پديد آمده بود (2) و مى رفت تا آغازى بر رقابتى جديد ميان سلاجقه و عباسيان سنى از يك سو؛ و فاطميان از سمت و سوى ديگر براى سيادت بر حجاز باشد.

خطبه

خطبه خواندن به نام هر كدام از دولت عباسى و فاطمى در منابر حرمين شريفين، يكى از مهم ترين مظاهر سيادت دينى و سياسى آنان بر حجاز


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 256؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 99؛ فاسى، شفاءالغرام، ج 1، ص 194؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 113؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 20؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 471؛ سخاوى، التحفه، ج 2، ص 466، دحلان، امراء البيت الحرام، ص 31.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 98/ 61؛ عامرى، غربال الزمان، ص 369؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 441؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 84.

ص: 41

تلقى مى شد؛ در نيمه دوم قرن چهارم هجرى (دهم ميلادى) آغاز شد و يكسره ادامه يافت. سلجوقيان از زمانى كه حمايت از خلافت عباسى را آغاز كرده و آن را از تسلط آل بويه و جنبش بساسيرى نجات دادند و ضمن پايبندى به مذهب اهل سنت، از آن دفاع كردند، آشكارا در كنار عباسيان، بر سر خطبه خوانى در مكه، با فاطميان به رقابت پرداختند. در واقع، رقابت سلجوقى- فاطمى را مى توان ادامه همان رقابت عباسى- فاطمى دانست، با اين تفاوت كه اين بار، قدرت سلجوقيان در كنار عباسيان قرار گرفته بود.

محمد بن جعفر هاشمى، نخستين كسى بود كه پس از مدت ها، بار ديگر خطبه خواندن به نام عباسيان را در سال 454/ 1062 آغاز كرد، در حالى كه زمانى طولانى، نام عباسيان از خطبه مكه، كنار گذاشته شده بود. (1) يك سال بعد، حذف نام خليفه عباسى از خطبه مكه سبب شد تا توجه آلب ارسلان، سلطان وقت سلجوقى كه عنايت ويژه اى به حجاج و امنيت مسيرهاى حج داشت، به اين مسأله جلب شود. اين همان سياستى بود كه طغرل پس از ورود به بغداد در سال 447/ 1055 طرّاحى كرد، اما توجهش به حجاز معطوف نشد، چرا كه همچنان در پى تسويه حساب با بازماندگان تركها و ديلمى ها در پى شورش بساسيرى در عراق بود. (2) مرگ طغرل در سال 455/ 1063 ادامه كار را متوقف كرد، تا آن كه آلب ارسلان جانشين وى، در زمانى كه كاروان حج عراق در سال 456/ 1064 عازم حج بود،


1- 1. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 312؛ المقنع، ص 51؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 307، ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 473؛ عبدالغنى، تاريخ امراء مكه، ص 430.
2- 2. ابوالفداء، المختصر، ج 2، ص 179- 178.

ص: 42

براى تحقق اين هدف دست به كار شد. (1) اين نخستين كاروانى بود كه پس از سال ها تعطيلى حج عراق به خاطر شرايط نامساعد و بحران ها و قحطى ها، از عراق عازم حج مى شد. (2) در آن سال كاروان حج عراق با رياست نقيب طالبيان در بغداد، ابوالغنائم نورالهدى ابوطالب حسين بن محمد زينبى(3)

حركت كرده و در سال 457/ 1065 به مكه رسيد و يك سال در آنجا اقامت كرد. در اين مدت با شريف مكه، محمد بن جعفر، رابطه بر قرار كرده و او را به سمت خويش متمايل ساخت و قانع كرد تا از اطاعت فاطميان خارج شده و به نام قائم عباسى خطبه بخواند. در سال 457/ 1065 اين امر متحقق شد (4) و خطبه خواندن به نام عباسيان براى مدتى ادامه يافت.

اين مسأله سبب شد تا مستنصر فاطمى، دست به كار شده، راه ارسال ارزاق را به مكه ببندد. در اين مدت، شريف مكه، ارتباط خود را با فاطميان قطع


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103.
2- 2. ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470- 450؛ الجزيرى، الدرر، ج 1، ص 548- 547.
3- 3. نورالهدى ابوطالب حسين بن محمد بن على بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب زينبى در سال 1029/ 420 متولد شده قرآن و حديث را در بغداد فرا گرفت و صاحب مناصبى شد كه از آن جمله نظارت بر برخى از مدارس حنفيان بغداد بود. سپس از طرف قائم عباسى به سوى پادشاهان اطراف و اكناف از جمله شريف حجاز فرستاده شد. زمانى هم نقابت طالبيان وعباسيان را عهده دار شده درسال 1118/ 512 درگذشت. در باره او بنگريد: ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 201؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 91؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103، ابن عماد حنبلى، شذرات، ج 5، ص 34.
4- 4. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 236؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 91؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 362؛ العقد الثمين، ج 1، ص 441- 440، ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470؛ الجزيرى، الدرر، ج 1، ص 549- 548.

ص: 43

نكرد، زيرا خاندانش وى را به خاطر خطبه خواندن به نام عباسيان در سال 458/ 1066 سرزنش كردند، به طورى كه سبب شد وى در همان سال، با تغيير در رويكرد خود، بار ديگر به نام فاطميان خطبه بخواند. (1) روشن است كه توقف خطبه خوانى به نام فاطميان، به دليل نرسيدن صله ها و اموال از سوى آنان به مكه بود و علت آن هم قحطى و خشكسالى شديدى بود كه مصر براى بار دوم در سال 457/ 1065 بدان دچار شده بود. اين قحطى، تأثير بسيار بدى بر اقتصاد مصر داشت و موجب كمبود مواد غذايى و بالا رفتن قيمت ها در اين سرزمين شد. (2) كمكهاى دولت فاطمى به امراى مكه نيز كاهش يافت و سبب شد تا در سال 459/ 1067 خطبه به نام فاطميان قطع شده به نام قائم عباسى- كه اموالى براى مكه فرستاده و شريف را به خاطر قطع خطبه به نام عباسيان سرزنش كرده بود- آغاز شود؛ اما بعد از مدت كوتاهى بار ديگر خطبه به نام فاطميان خوانده شد (3) و اين امر تا سال 462/ 1070 ادامه يافت. در اين سال باز هم به دليل قحطى و شيوع وبا در اراضى مصر كه نزديك بود همه اهل آن ديار را از بين ببرد، كمك هاى مالى فاطميان به مكه قطع شد و خطبه خواندن به نام فاطميان متوقف گرديد. اين قحطى را به «الشدّة المستنصريه» تعبير كرده و


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ قلقشندى، م آثر، ج 1، ص 346؛ فاسى، العقدالثمين، ج 1، ص 441؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 61، 62؛ مقريزى، اغاثه، ص 66- 63، ابن فهد، غايةالمرام، ج 1، ص 510؛ ابن دقماق، الجوهر الثمين، ج 1، ص 255.
3- 3. ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 96؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ فاسى، شفاءالغرام، ج 2، ص 362؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 471.

ص: 44

گفته اند كه در گذشته مانند آن ديده نشده بود. (1)

اين وقايع سبب شد تا شريف وقت مكه، محمد بن جعفر، متوجه دولت عباسى شود و از آنان بخواهد كه او را از مشكلات مالى كه با آن دست و پنجه نرم مى كرد، نجات دهند، مشكلاتى كه سبب شده بود تا حاكم مكه، زر و زيور كعبه را بردارد و الواحى كه نام مستنصر روى آنها بود و در اطراف كعبه و حجر و قبه زمزم قرار داشت، بشكند و به بغداد بفرستد (2) وى در ادامه، ابتدا نام قائم عباسى و سپس در موسم حج سال 1070/ 462، اسم سلطان آلب ارسلان را نيز در خطبه آورد. (3) علاوه بر آن ذكر «حىّ على خير العمل» را كه شعار فاطميان و نماد سيادت دينى آنان بود، از اذان حذف نمود. (4) شريف مكه به اين مقدار بسنده نكرده، هيئتى را به سرپرستى شخصى كه نامش در تاريخ ذكر نشده و بسا امير جعفر بن يحيى بن عبداللَّه تميمى معروف به ابن حكاك (5) (485/ 1092) باشد، به


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 259- 257؛ ابن ظهير، الجامع، ص 113، مقريزى، الخطط، ج 2، ص 304- 303؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 336؛ عامرى، غربال الزمان، ص 469.
2- 2. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 112.
3- 3. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 61؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 99؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ قلقشندى، م آثر، ج 1، ص 347؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 84؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 473- 472؛ سيوطى، تاريخ الخلفاءف ص 336.
4- 4. ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 473.
5- 5. جعفر بن يحيى بن عبداللَّه بن عبدالرحمان تميمى در سال 1026/ 417 به دنيا آمد وبراى كسب علم به حجاز و شام و عراق و فارس و خوزستان رفت و عاقبت محدث در مكه شد. وى سفير شريف مكه محمد بن جعفر نزد خلفا و ملوك بود و صله هاى ويژه را دريافت مى كرد. بنگريد: ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 64؛ فاسى، العقد الثمين، ج 3، ص 443؛ ابن عماد، شذرات، ج 3، ص 373.

ص: 45

سوى عراق اعزام كرد. شريف مكه معمولًا او را به نمايندگى از خود نزد خلفا و اميران مى فرستاد و او مأمور گرفتن اموال از ايشان و حمل پرده كعبه بود. (1) يكى از فرزندان شريف هم او را همراهى مى كرد. شريف مكه نماينده خود را به رى فرستاد تا به حضور سلطان آلب ارسلان برسد و تصميمات شريف مكه، از جمله خواندن خطبه به نام خليفه عباسى و سلطان آلب ارسلان، حذف و نام خليفه فاطمى از خطبه و حذف «حىّ على خير العمل» از اذان را به اطلاع آلب ارسلان برساند. (2) به رغم قطع خطبه به نام فاطميان در مكه، شريف هاشمى مكه، به حكم قرابت، ارتباطش را با خليفه فاطمى به طور كامل قطع نكرد، بلكه نامه اى به مستنصر فاطمى نوشته و از ذكر نام خليفه عباسى و سلاجقه در خطبه عذرخواهى كرده و اظهار داشت كه شرايط ناگوار اقتصادى، او و دولتش را در تنگنا قرار داده بود. (3)

در مقابل اقدامات شريف مكه در جهت تأمين اهداف عباسى ها و سلجوقى ها براى گسترش دامنه نفوذ سياسى خود در حجاز، آنان رضايت


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 6، ص 64؛ فاسى، العقد الثمين، ج 3، ص 243.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 61؛ اصبهانى، تاريخ آل سلجوق، ص 37؛ نويرى، نهايةالارب، ج 23، ص 238؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 137؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 443- 440؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 473، غاية المرام، ج 1، ص 511.
3- 3. ابن كثير، البدايه، ج 2، ص 99؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 275؛ م آثر، ج 1، ص 347.

ص: 46

كامل خويش را اعلام كردند و سلطان سلجوقى دستور داد اموالى را كه در حدود سى هزار دينار به همراه خلعت هاى بسيار ارزشمند براى شريف مكه فرستاده شود. (1) اين اموال همراه نماينده خليفه، ابوالغنائم زينبى كه امير الحاج عراق بود، همراه سپاه بزرگى از تركان به حجاز فرستاده شد و هدف آن بود تا از شريف مكه برابر دشمنانش، حمايت كنند. (2) اين نماينده موظف بود تا با شريف مكه در باره روابط ميان عباسيان و سلجوقيان با اشراف حجاز گفتگو كند و چهارچوب روابط و تعهدات دو طرف را مشخص سازد و اصول و پايه هايى را كه بتواند حضور شعائر عباسى را در حرم استوار و تضمين كرده و سيادت آنان را بر آنجا نشان دهد، تعريف كنند. در آن زمان، چنين معروف بود كه تا وقتى كه نام خليفه در خطبه حرمين ذكر نشود، قدرت و نفوذ وى كامل نخواهد بود. دو طرف در اين باره يعنى ذكر نام خليفه و سلطان سلجوقى در خطبه، به توافق رسيدند و مقرر شد كه رنگ پرچم ها از سفيد به رنگ سياه كه شعار عباسيان بود، تبديل شود. (3) در مقابل، هر سال، ده هزار دينار به عنوان مساعده به شريف مكه پرداخت شود. در ادامه، نماينده سلطان و خليفه،


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 61، 98؛ ذهبى، العبر، ج 2، ص 312؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 362؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 84؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 473؛ عامرى، غربال الزمان، ص 369؛ عصامى، سمط النجوم، ج 4، ص 200؛ مناوى، الوزاره، ص 211.
2- 2. ابن كثير، البدايه، ج 2، ص 99؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103.
3- 3. العمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 24.

ص: 47

عازم مدينه شد تا امير آن شهر را هم به امضاى پيمانى مشابه ترغيب كنند.

نمايندگان دستگاه خلافت عباسى اعلام كردند كه اگر مهنا، امير مدينه خواسته آنان را بپذيرد، بيست هزار دينار به او خواهند داد و به علاوه، سالانه پنج هزار دينار به وى تعلق خواهد گرفت. (1)

شريف مكه متعهد شد تا به پيمانى كه با نماينده سلطان سلجوقى منعقد كرده بود، عمل كند. او در مراسم حج سال 463/ 1071 نام عباسيان و سلجوقيان را در خطبه آورد و گفت: ستايش مر خداى را كه ما را با عقيده اى درست به سوى اهل خانه اش هدايت كرد و لباس پيرى را از تن خانه اش با لباس جوانى عوض كرد و دل هاى ما را به اطاعت و پيروى از امام جماعت رهنمون ساخت. (2) سپس در باره مسائل مربوط به حج سخن گفت، (3) دو سال بعد از آن ذكر «حىّ على خير العمل» برداشته شد. (4) در آن مدت، به رغم آوردن نام عباسيان و سلجوقيان در خطبه، گفتن «حىّ على خير العمل» همچنان ادامه داشت و در سال 464/ 1072 اين تعبير باز حذف گرديد. خليفه براى قانع كردن شريف مكه، شريف ابوطالب حسين بن


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 61؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23، ص 238؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 99؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 441؛ ابن عنبه، عمده، ص 137؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 84؛ المناوى، الوزاره، ص 211.
2- 2. العمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 10 ب؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103.
3- 3. العمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 10- 9؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 440؛ ابن فهد، غاية المرام، ج 1، ص 511.
4- 4. سرور، النفوذ الفاطمى، ص 21.

ص: 48

محمد زينبى را با مال و خلعت هاى بسيار به مكه فرستاد و از شريف مكه خواست تا ذكر «حىّ على خير العمل» را بردارند. بعد از يك مناظره طولانى ميان آنان كه به قانع شدن شريف محمد بن جعفر منجر شد، اين عبارت حذف گرديد. در آن مناظره، محمد بن جعفر اظهار داشت: اين عبارت «حىّ على خير العمل» جزء اذان امير المؤمنين على (ع) بوده است.

برادر شريف ابوطالب گفت كه چنين چيزى ثابت نيست. اين عبارتى است كه عبداللَّه بن عمر در برخى از سفرهايش در اذان مى گفت. كار عبداللَّه بن عمر به تو چه ربطى دارد؟ (1) در اين وقت بود كه محمد بن جعفر، سخن ابوطالب را پذيرفت و ذكر «حىّ على خير العمل» را از اذان حذف كرد. (2)

با آغاز خطبه خواندن به نام سلاجقه در مكه به سال 462/ 1070 نفوذ آنان در حجاز گسترش يافت و اين هدفى بود كه آنان از زمان طغرل در ذهن داشتند. آنان راه هاى خراسان و عراق را براى انجام فريضه حج امن كردند و بدين ترتيب سيادت عباسيان بر اين سرزمين مهم و حياتى تثبيت شد. نفوذ سلجوقيان در حجاز، همزمان با گسترش نفوذ آنان در شامات بود، زيرا در همان سالى كه نام آلب ارسلان در خطبه مكه ذكر شد (462/ 1070)، در خطبه شهر حلب نيز از وى نام برده شد (3) و اشعارى هم به اين مناسبت سروده شده كه اين گفته را تأكيد مى كند. شاعر اين اشعار، ابوعبداللَّه بن عطيه بود كه قائم، خليفه عباسى را ستايش كرده و از گسترش


1- 1 ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 89.
2- 2 ابن تغرى بردى، همان؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 550.
3- 3 ابن اثير، كامل، ج 10، ص 63؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 337.

ص: 49

نفوذ آنان در حجاز و شامات سخن مى گويد:

كم طائع لك لم تجلب عليه و لم تعرف لطاعته غير التقى سببا

هذا البشير باذعان الحجاز و ذا داعى دمشق و ذالمبعوث من حلبا (1)

از آنجايى كه شريف مكه، محمد بن جعفر هاشمى در انديشه توسعه قلمرو حكمرانى خويش در حجاز بود و مى خواست چنان كه برخى از اسلاف وى چنين كرده بودند، مدينه را هم به حكومت خود ضميمه كند، شمارى از دشمنان فاطمى ها نيز او را در اين كار تشويق كردند، به طورى كه او از يك سو خطبه خواندن به نام فاطميان را متوقف كرد و از سوى ديگر، مستنصر فاطمى هم به خاطر توجه به حل مشكلات داخلى مصر كه در پى بحران اقتصادى شديد، موسم به «شدّت مستنصريه» پديد آمده بود، حجاز را به حال خود رها كرده بود. (2) به اين ترتيب، با توجه به قدرت گرفتن عباسيان و سلجوقيان، شريف مكه اعلان پيروى از آنان كرده و در مكه به نامشان خطبه خواند. شريف تلاش كرد تا از پيشنهاد سلطان الب ارسلان به امير مدينه مبنى بر اعطاى مبلغ بيست هزار دينار و پنج هزار دينار به صورت ساليانه، بهره بردارى كند. عدم قبول اين پيشنهاد توسط امير مدينه آن به معناى آن بود كه وى حاضر نيست رابطه اش را با فاطميان قطع كند و اين چيزى بود كه عباسيان و سلجوقيان حاضر به پذيرش آن نبودند. بنابرين به منظور تحقق هدف شريف مكه براى ضميمه كردن مدينه به قلرو خود، با كمك سلاجقه و عباسيان سپاهى تدارك شده و در


1- 1 ابن اثير، همان، ج 4، ص 63.
2- 2 ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103.

ص: 50

آغاز سال 463/ 1071 به مدينه يورش بردند. اين درست زمانى بود كه ابوالغنائم امير الحاج عراق، به همراه سپاهى مجهز به حجاز آمده بود. به نظر مى رسد آن سپاه را در اختيار شريف مكه گذاشتند تا از يك طرف به خطبه خواندن براى عباسيان و سلجوقيان ادامه دهد و از سوى ديگر با استفاده از آن سپاه بر مدينه تسلّط يابد و حجاز را تحت رياست خود متحد سازد و در سراسر اين سرزمين به نام عباسيان و سلجوقيان خطبه بخواند. بنابر نقل منابع تاريخى، شريف مكه، سپاهى گرد آورد و به مدينه تاخت و بنوالحسين را از آنجا بيرون راند و با تصرّف مدينه، حرمين را تحت حاكميت خود گرفت. (1) بدين ترتيب شريف مكه با تسلط بر مدينه در سال 465/ 1073 توانست به آرزوى خويش برسد. وى در آنجا به نام سلطان سلجوقى، ملكشاه و قائم عباسى خطبه خواند و امير الحرمين لقب گرفت. (2)

بدين ترتيب، با توجه به اهميت دينى حجاز و قداست آن در نگاه مسلمانان، عباسيان و سلاجقه توانستند نفوذ خود را به طور غير مستقيم و كمك امراى حجاز در آن سرزمين گسترش دهند و بر آن ديار اشراف پيدا كنند. اشراف كه حكومتى نيمه مستقل در آنجا تشكيل داده بودند، در ظاهر خود را تابع دولت سلجوقى و خلفاى عباسى معرفى مى كردند. اين تعبيت ظاهرى، در نام بردن از آنان در خطبه مكه به هنگام موسم حج و


1- 1 ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ قلقشندى، م آثر، ج 1، ص 347؛ صبح الاعشى، ج 4، ص 275؛ سخاوى، التحفه اللطيفه، ج 2، ص 466..
2- 2 العمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 10؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ ابن ظهيره، الجامع اللطيف، ص 307.

ص: 51

ديگر ايام سال، تجلّى مى يافت. بدين ترتيب سلجوقيان، با ذكر نامشان در خطبه حرمين، در كنار رهبر مذهبى شان- كه خليفه عباسى، رقيب مذهبى فاطميان بود- توانستند موقعيت بسيار خوبى به دست آورند.

خطبه خواندن به نام سلجوقيان و عباسيان در حجاز تا سال 467/ 1074 براى مدت چهار سال و پنج ماه ادامه يافت. (1) در اين مدت شريف مكه، رابطه استوارى با سلاجقه و عباسيان داشت و شاهدش آن كه وقتى در سال 466/ 1074 خليفه فاطمى مصر با فرستادن نماينده اى از شريف مكه خواست تا همچون گذشته با فاطميان رابطه برقرار كند، وى اين درخواست را رد كرد و حاضر نشد نام مستنصر را در خطبه ذكر كند.

نماينده خليفه فاطمى براى شريف مكه توضيح داد كه خطبه خواندن به نام سلطان سلجوقى و خليفه عباسى كه غاصب حق خلافت از علويان يعنى صاحبان شرعى خلافت هستند، نادرست و ناپسند است. به علاوه، مستنصر حاضر بود مبالغى هم پرداخت كند تا شريف مكه، خطبه خواندن به نام آنان را رها كند و بار ديگر نام خليفه فاطمى را در خطبه بياورد و سيادت او را بر حجاز باز گرداند. زمانى كه نمايندگان مصر در ملاقات با شريف، او را به خاطر خطبه خواندن به نام عباسيان و سلجوقيان سرزنش كرده و اموال را به او دادند تا براى دستيبانى به هدفشان او را راضى سازند، وى خواسته آنان را نپذيرفت، چرا كه از سوى سلجوقيان، اموال فراوانى به


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 61، 97، 98؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 174؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 24؛ نويرى، نهاية الارب، ج 6، ص 7؛ ذهبى، العبر، ج 2، ص 321؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 477؛ ماجد، ظهور خلافة الفاطميين، ص 231.

ص: 52

وى و ديگر اشراف مى رسيد. اين اموال را ملكشاه بر اساس توافق نامه موجود، به مكه مى فرستاد. همراه اين اموال، پرده كعبه كه از ابريشم زرد بود (1) با امير سلار، امير الحاج كاروان عراق به حجاز فرستاده مى شد.

دولت سلجوقى چندان مال و اموال به مكه فرستادند كه چشم و دل شريف را پر كرد. (2) ورود نمايندگان مصر به مكه، با آمدن امير الحاج عراقى كه در يك موكب بسيار پرتجمل باشكوه به مكه وارد شد، هم زمان بود. وى بر استرى با روانداز طلايى سوار بود و عمامه اى سياه بر سر داشت و طبالان و سرنا نوازان پيشاپيش او در حركت بودند و پرده كعبه را هم كه از ابريشم زرد بافته شده بود، به همراه داشت. (3) افزون بر اينها، سلار از حجاجى هم كه همراهش بودند دينارهاى فراوان گرفت و به شريف و بردگان حاضر تقديم كرد تا دل آنان را به دست آورد. اخذ آن مبالغ از اين افراد بدان سبب بود كه اميرالحاج، خود آنها را به حجاز آورده و مخارجشان را متقبل شده بود. (4)

در تبيين علل گرايش شريف مكه به سلجوقيان و عباسيان، بايد بدين


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 170، 171؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 95؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 283.
2- 2. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 170، 171؛ فاسى، العقد الثمين ج 1، ص 441، 442؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 475؛ سخاوى، التحفة اللطيفه، ج 2، ص 466؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 550.
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 170، ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 95، ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 476.
4- 4. سبط بن جوزى، همان، ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 441، 442؛ ابن فهد، غاية المرام، ج 1، ص 512؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 55.

ص: 53

نكته هم توجه داشت كه مسأله تنها به كمكهاى مالى سالانه آنان و تسهيلاتى كه تقديم حجاج مى كردند و فوايدى كه از بابت حجاج نصيب مى شد محدود نمى گردد، بلكه قدرت خلافت عباسى و برترى نظامى سلجوقيان در مقايسه با فاطميان- كه در نيمه قرن پنجم (يازدهم ميلادى) بسيار آشكار بود- نيز در اين زمينه مؤثر بود. سلجوقيان توانسته بودند شورش بساسيرى را در عراق سركوب كرده و خليفه عباسى را به بغداد باز گرداندند، چيزى كه نتيجه آن تضعيف دولت فاطمى و پايان نفوذ فاطميان در عراق بود. پيروزى سلجوقيان و برترى نظامى آنان در شام و تسلط بر اردن و فلسطين در سال (1) 465/ 1072 و قطع نفوذ فاطميان بر آن نواحى و حتى احتمال تسلط سلجوقيان بر مصر و از ميان بردن دولت فاطمى، همه به اين معنا بود كه اشراف حجاز در چنين وضعيتى، خطر سلجوقيان را در مرزهاى شمالى حجاز و در شام به خوبى احساس مى كردند. چنين شرايطى آنان را مجبور مى كرد تا حضور اين قدرت نيرومند را در مقايسه با ديگر قدرتها بپذيرند، به ويژه آن كه سلجوقيان، استقلال آنان را در حجاز پذيرفته بودند و ادامه حضور آنان در منصب امارت با پيروى از يكى از دو قدرت رقيب امكان پذير بود و در عين حال، آنان اجازه دخالت در امور داخلى حجاز را نداشتند. همين وضعيت سبب شده است تا شمارى از مورخان اظهار كنند كه اشراف حجاز، در برخورد با سلجوقيان و فاطميان از يك طرف و عباسيان از يك طرف ديگر، نفاق و


1- 1. ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشق، ص 166؛ ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 284؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 68، 99؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 152، 153، 157، 158، 173- 171، 175- 174، 178.

ص: 54

دورويى پيشه كرده بودند. (1) بايد توجه داشت كنيم كه نيروى نظامى سلجوقيان در زمان آلب ارسلان (455- 465/ 1063- 1072) و ملكشاه (465- 487/ 1072- 1092) درست همان چيزى بود كه از مركز خلافت عباسى برخروشيد و يك نيروى معنوى را براى رقابت با فاطميان در امر خطبه خواندن در حجاز پديد آورد. زمانى كه فاطمى ها تلاش مى كردند تا نامشان در خطبه در حجاز باقى مانده و حاكميتشان ادامه يابد، سلجوقيان براى تغيير اين وضعيت و جايگزين كردن نام عباسيان به عنوان زعماى مذهبى و معنوى و نيز ذكر نام سلجوقيان در خطبه حجاز نهايت تلاش خود را به كار گرفتند. سلجوقيان و عباسيان دريافتند كه بهترين وسيله براى دست يافتن به آن اهداف، ارسال كمك هاى مالى و صله به اشراف حجاز؛ و در صورت لزوم، استفاده از منطق زور و تهديد بود، روش دوم معمولا از طريق ارسال نيروى نظامى به همراه كاروان هاى حج اعمال مى شد كه تحت عنوان حمايت و حفاظت از آنها؛ و در حقيقت براى خاضع كردن اشراف به مكه فرستاده مى شد، به ويژه هنگامى كه احتمال داشت شريف نام آنان را از خطبه بيندازد و از تابعيت آنان بيرون برود.

استفاده از روش تهديد ضمنى، كارى بود كه مقتداى عباسى و ملكشاه سلجوقى انجام دادند. اين اقدام، به طور معمول زمانى صورت مى گرفت كه شريف قصد داشت از رقابت دو دولت، استفاده بيشترى ببرد و در عين حال، استقلال حجاز را در حد امكان حفظ كند، اما به طور كامل در اين كار موفق نمى شد، (2) زيرا به لحاظ نظامى، توان مقابله با هيچ يك از دو


1- 1. فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 140.
2- 2. مورتيل، ريشارد، الاحوال السياسيه و الاقتصاديه بمكة فى العصر المملوكى، ص 26.

ص: 55

رقيب را نداشت.

اما اينكه چرا در سال 467/ 1074 به رغم نيروى نظامى، نام سلجوقيان و عباسيان از خطبه افتاد، عاملش، قطع كمكهاى مالى بود كه در پى مرگ قائم عباسى (467/ 1074) و آلب ارسلان (465/ 1072) صورت گرفت. (1) اين مسأله فرصتى را در اختيار فاطميان قرار داد تا با بهره گيرى از آن، سيادت خود را بر حجاز باز گردانند. مستنصر عباسى به اين امر جامه عمل پوشاند و با تلاش فراوان، نام خود را به خطبه حجاز بازگرداند. وى نامه و هداياى فراوانى براى شريف مكه محمد بن جعفر هاشمى فرستاد و از او خواست تا نام وى را در خطبه حرمين بياورد. در اين نامه آمده بود: «قسم ها و پيمان هاى تو براى قائم عباسى و سلطان الب ارسلان بود كه اكنون هر دو مرده اند». (2) مستنصر به اين مقدار بسنده نكرد مسأله بازگرداندن حجاز به تابعيت مصر را بر عهده بدرالجمالى گذاشت. مستنصر او را در سال 466/ 1074 از شام به مصر آورده، وزارت را به او سپرد و وى را مكلف كرد تا امنيت و آرامش را در سرزمين مصر برقرار كرده و ضمن پايان دادن به منازعات داخلى، بحران موجود در ميان سپاهيان دولت فاطمى را نيز پايان دهد. همچنين اوضاع اقتصادى مصر را اصلاح كرده و قيمت ها را پايين


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن اثير، كامل، ج 10؛ ص 98؛ يافعى، مرآةالجنان، ج 3، ص 94؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ قلقشندى، م آثر، ج 2، ص 6؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 477.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 98؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 477.

ص: 56

آورد. (1) بدرالجمالى پس از تثبيت اوضاع داخلى مصر، متوجه حجاز شده و تلاش هاى خود را براى بازگرداندن سيادت فاطمى ها بر حجاز دنبال كرد. (2) اين اقدام او با بهره گيرى از شرايطى بود كه براى سلجوقيان و عباسيان پديد آمده بود و بدان اشاره كرديم، به طورى كه ارسال كمكهاى آنان به اشراف مكه به تأخير افتاد. چنين به نظر مى رسد كه شريف مكه در پذيرش درخواست مستنصر عباسى در آغاز قدرى ترديد داشت، اما بدرالجمالى ضمن تأكيد بر اين امر، با نوشتن نامه اى به محمد بن جعفر شريف مكه، از او خواست تا از فاطميان تبعيت كند و به نام امام آنان، مستنصر باللَّه خطبه بخواند. شريف ابتدا به اين درخواست توجهى نكرد، امرى كه سبب شد تا بدرالجمالى به عموزادگان او روى آورد. آنان نيز حاضر به قبول درخواست وى نبودند، اما وى براى بار دوم با عموزادگان شريف تماس گرفت و آنان را تحريك كرد تا بر ضد محمد بن جعفر هاشمى شورش كنند و امارت را از وى بگيرند. وى براى تحقق اين هدف، به آنان وعده كمك مالى هم داد. (3) با اين حال آنان نپذيرفتند. در ادامه، بدرالجمالى به روش هاى تندتر و زبان تهديد روى آورد و خطاب


1- 1. ماجد، السجلات المستنصريه، سجل 57، ص 189- 186؛ ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 258- 257، 294؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 174؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 312 P .051 -151 Lane -Pool ,Stanley ,A history of Egypt in the Middle ages London ,1091 ,
2- 2. ماجد، السجلات، سجل 58، ص 193- 192.
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة، ص 174، مناوى، الوزراه، ص 211.

ص: 57

به اشراف مكه نوشت: دليل و حجّت محمد بن جعفر براى خطبه خواندن به نام عباسيان، آلب ارسلان بود كه اكنون مرده است. همين طور خليفه بغداد نيز از دنيا رفته و ديگر او نسبت به كسى تعهد ندارد. اما دولت ما از آن شما و منتصب به شماست. شما كارى كرده ايد كه جز با بازگشت از روش پيشين، نمى توان آن را تطهير كرد. اگر نپذيريد، با عموزادگان شما (سليمانى ها) مكاتبه كرده شما را از مكه بيرون مى كنيم و كمكهاى مالى و نيروى انسانى در اختيار آنان قرار مى دهيم. (1) وى اموالى هم براى فريب آنان فرستاد. اين سياست البته نتيجه داد و اشراف مكه و در رأس آنان امير، خطر و تهديدى را كه پيش روى حاكميت اشراف مكه قرار داشت، حس كردند. اين احساس سبب شد تا اشراف در سياست خود در قبال دولت فاطمى تجديد نظر كرده، با حضور امير جلسه مشاوره اى تشكيل دهند. نظر آنان اين بود كه بهتر است خطبه خواندن به نام فاطميان از سر گرفته شود چرا كه در غير اين صورت، حاكميت از دست ما خارج خواهد شد. (2) همچنين به وى گفتند: ما بدان سبب به نام عباسيان خطبه خوانديم كه كمك مالى از مصر نرسيد، اما اكنون كه دوباره اين كمك مى رسد، كسى را با عموزادگان خود- يعنى فاطميان- عوض نمى كنيم. (3)

تهديدهاى بدرالجمالى در محروم كردن اشراف مكه از كمكها، آنان را در آستانه محروميت از حاكميت بر مكه قرار داد، چنان كه قطع


1- 1. سبط بن جوزى، همان.
2- 2. همان.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 477.

ص: 58

كمكهاى دولت فاطمى و تأثير آن در بالا بردن در مكه، محمد بن جعفر هاشمى را به تسليم و پذيرش درخواست بدرالجمالى وادار كرد. وى اموالى را كه امير الجيوش فاطمى فرستاده بود، ميان يارانش توزيع كرد و خطبه خواندن به نام فاطميان را از سر گرفت و نام سلجوقيان و عباسيان را در روز عيد قربان سال 467/ 1074 از خطبه انداخت و القاب خليفه عباسى، قائم و نام سلطان سلجوقى آلب ارسلان را از لوحه اى كه در كنار باب زمزم بود، در خطبه نياورد. وى همچنين به جاى پرده خراسانى كعبه، پرده سفيد فاطمى را كه نام مستنصر باللَّه فاطمى روى آن بود به كعبه پوشاند. (1) نوشته اند كه مستنصر فاطمى به صليحى حاكم يمن كه روابط بسيار خوبى با خليفه فاطمى داشت، دستور داد تا اموالى را براى شريف بفرستد و به او تأكيد كند كه مستنصر متعهد است تا مقررى سالانه و ماهانه آنان را پرداخت كند. (2)

بدين ترتيب شريف حجاز، از روى اكراه و نه اختيار، مجبور به قبول هدايا و اموال فاطميان و باز گرداندن خطبه به نام ايشان شد. و اين به دليل شرايط خاصى بود كه براى امارت وى وجود داشت؛ و البته به رغم مخالفت هرچند برخى از يارانش با اين كار مخالفت مى كردند و از


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 174؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 111؛ يافعى، مرآة الجنان، ج 3، ص 94؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 314؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 97؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 477؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 551، مناوى، الوزاره، ص 211.
2- 2. ماجد، السجلات، سجل 57، ص 188- 187.

ص: 59

پيامدهاى اين اقدام و تغيير موضع براى وى نگران بودند. (1)

خطبه خواندن به نام فاطميان براى يك سال ادامه يافت، (2) اما سلجوقيان و عباسيان هم در مقابل شرايطى كه بدرالجمالى براى شريف حجاز ايجاد كرده بود، دست روى دست نگذاشتند و با روى كار آمدن مقتداى عباسى تلاش كردند تا بار ديگر نفوذ خود را در حجاز گسترش دهند. در ذى حجه 468/ 1075 بار ديگر سيادت عباسيان و سلجوقيان در حجاز تثبيت گرديد و در مكه به نام مقتدى عباسى و ملكشاه خطبه خوانده شد. (3) چنين به نظر مى رسد سلجوقيان و عباسيان به اهداف خود رسيدند و اين زمانى بود كه به شريف مكه پيشنهاد كردند تا با خواهر ملكشاه سلجوقى ازدواج كند. آنان امير سلار را براى همين منظور به مكه فرستادند. شريف هم بنابر مصلحت، اين پيشنهاد را قبول كرد، زيرا در آن صورت مى توانست ضمن برقرار پيوندى محكم با سلطان، از حمايت وى برخوردار شود. بدين ترتيب سيادت سلجوقيان بر حجاز استوار مى شد و شريف هم مى توانست خود را از تابعيت فاطميان رهايى بخشد. (4) به همين


1- 1. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 98؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 24؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 477.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 294؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 98؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 179؛ ابن فهد، غاية المرام، ج 1، ص 512.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 298؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 98، 100؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 179؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 363؛ العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ مناوى، الوزاره، ص 211.
4- 4. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 298؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 179؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 478.

ص: 60

منظور وى عموزادگانش را جمع كرده به آنان گفت: خطبه خواندن ما براى فاطميان به خاطر اموال آنان است و يا بر اثر ترس از ايشان. اما اكنون ترسى وجود ندارد و دليلى ندارد كه ما از ترس جان از تابعيت ملكشاه درآييم. بهتر است فرستاده اى را به مصر اعزام كرده اوضاع را براى ايشان شرح دهيم. اگر امور به خوبى پيش رفت، همين وضعيت را ادامه مى دهيم، اما اگر به خلاف انتظار ما بود، ما هم اوضاع را زير و رو مى كنيم. (1) شريف به همين منظور دو نفر از افراد مورد اعتمادش را به مصر فرستاد تا از اوضاع و احوال مصر آگاهى يابند و اگر اوضاع خليفه فاطمى درست و به سامان بود، شريف خطبه خواندن به نام وى را ادامه دهد. (2) وى به اين دو نفر دستور داد تا وانمود كنند كه براى گرفتن صله و اموال مقرر سالانه و پرده كعبه از بدرالجمالى به مصر آمده اند. زمانى كه اين دو نماينده به مصر رسيدند، خواسته خويش را مطرح كرده و مدتى در آنجا اقامت نمودند و سپس به حجاز بازگشتند، در حالى كه نماينده اى از سوى حاكم مصر همراهشان بود كه ده هزار دينار با خود آورده بود. گفته اند كه او سه هزار مثقال طلا با خود به مكه آورده بود تا شريف سوگند ياد كند و خود را مقيد سازد كه به نام خليفه فاطمى خطبه خوانده و اين كار را همچون گذشته ادامه دهد. اين مقدار طلا، به همراه پرده كعبه و خلعت هايى براى امير و ديگر اعضاء خاندان بنى هاشم و اموال مقررى ساليانه به شريف مكه تحويل شد. (3) زمانى كه اين دو نماينده از مصر


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة، ص 179.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 298؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 478.
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 179.

ص: 61

رسيدند، شريف با نمايندگان خود خلوت كرده، از وضعيت مصر پرسيد.

آنان گفتند: در مصر چيزى برجا نمانده است كه ما بتوانيم براى تكيه كنيم.

اوضاع كشور تباه گشته، ثروت از ميان رفته، مردان كشته شده اند و بلاد از جمعيت خالى شده است. (1)

معناى اين سخن آن بود كه اوضاع مصر بحرانى است. حاكم مصر مقررى امراى حجاز را نيز كاهش داد، به طورى كه در سال 468/ 1075 فقط هزار دينار با دو نماينده به مكه فرستاد. (2) همچنين توان نظامى دولت فاطمى در داخل و خارج ضعيف شده بود. به ويژه پس از آن كه سلجوقيان موفق به تسلط بر بخش ميانى و جنوبى شام شده و دمشق را در سال 468/ 1075 تصرّف كردند. (3) يك سال بعد از آن، در سال 469/ 1076 فرمانده سپاه سلجوقى آتسز بن اوق تركمانى براى تصرف مصر رفت، اما شكست خورد و بازگشت. (4)

با توجه به اوضاع پيش گفته مصر، شريف، عموزداگان خود را جمع كرده و توانست آنان را قانع كند كه بايد عباسيان و سلجوقيان بسنده كنيم.


1- 1. سبط بن جوزى، همان؛ نيز بنگريد: فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 478.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 298؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 478.
3- 3. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، نسخه خطى ظاهريه دمشقف ش 3366، ج 2، ص 602؛ سبط بن جوزيف مرآة، ص 180؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 43- 42.
4- 4. بنگريد، ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشقف ص 177- 176، 181؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 104- 103؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 184- 182؛ ابن ميسر، اخبار مصر، ج 2، ص 44؛ مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 317 O ,Leary ,Op .Cit .,pp .207 -206

ص: 62

هدف وى آن بود كه بتواند خواسته هاى شخصى خود را محقق سازد و نشان دهد كه اين كار، براى تثبيت حاكميت آنان بهتر است. وى به منظور تحقق اين اهداف، واقعيت هاى موجود را براى آنان تشريح كرد و آنان را با خواسته هاى سلجوقيان آشنا نمود و خطرى را كه از جانب سلجوقيان حجاز را تهديد مى كرد، از يك سو؛ و منافع مادى تبعيت از آنان را از سوى ديگر به آنان يادآور شد، چرا كه سلاجقه و عباسيان اموال فراوانى براى وى ارسال كرده بودند. (1)

در اين ميان، بايد به نقشى كه برخى از شرفاى حسنى مكه و عموزادگان محمد بن جعفر در تثبيت حكومت وى داشتند، توجه داشته باشيم. شريف مكه در همه امور با آنان مشورت مى كرد و پس از موافقت آنان تصميم مى گرفت. شريف چاره اى جز اين نداشت، زيرا آنان يك عصبه و قوم بودند كه وى برابر رقباى سليمانى خود، چاره اى جز تكيه بر اين گروه نداشت. اين در حالى بود كه سلجوقيان و عباسيان براى بازگرداندن حاكميت خود بر حجاز از هر فرصتى استفاده مى كردند و همواره مسائل و تحولات داخلى حجاز را زير نظر داشتند.

با رسيدن امير سلار، امير الحاج عراقى ها و نماينده سلاجقه و عباسيان به مكه در سال 468/ 1075 شريف با عظمت و شكوه از وى استقبال كرد.

وى نامه اى از سلطان ملكشاه به همراه داشت كه از رسيدن هدايا و خلعت هايى به همراه بيست هزار دينار بابت دو سال گذشته خبر مى داد و حاكى از موافقت سلطان با ازدواج شريف با خواهرش بود و اين كه مهريه او ده هزار دينار از همين بيست هزار دينار خواهد بود. با رسيدن نامه،


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة، ص 180.

ص: 63

محمد بن جعفر از نماينده خليفه فاطمى عذرخواهى كرده ترس از آمدن سلطان سلجوقى به عراق و نيز تنگناهاى مالى قرار گرفتن مال و خلعت را مطرح كرد. نتيجه آن شد كه شريف مكه بار ديگر به اسم مقتداى عباسى و سلطان سلجوقى خطبه خواندن را آغاز كرد و نام خليفه فاطمى را از خطبه حذف نمود. (1)

با بازگشت خطبه خواندن به نام سلجوقيان و عباسيان در حجاز، كار ازدواج سياسى شريف با خواهر سلطان سر نگرفت. دليل آن عدم توافق دو طرف بود كه در واقع از هراس و نگرانى شريف نسبت به آثار و پيامدهاى آن ازدواج نشأت مى گرفت. چنين به نظر مى رسد كه شريف مكه دريافته بود كه موضوع ازدواج، نوعى فريب از سوى سلجوقيان براى رسيدن به اهداف سياسى خود بوده است كه در نهايت به خضوع و تبعيت كامل شريف مكه از سلطان سلجوقى منجر مى شد. اگر اين ازدواج سر مى گرفت، اين امكان وجودداشت كه آنان امارت مكه را از طريق دايى هاى خود در اختيار بگيرند و سيادت خود را بر حجاز به همان صورتى كه خود مى خواستند، برخلاف خواسته شريف، تضمين كنند و آزادانه در امور داخلى حجاز دخالت نمايند، چنان كه برخى از خلفاى عباسى را با همين روش پيوند خانوادگى و ازدواج، تحت سيطره خود درآورده بودند. (2)


1- 1. سبط بن جوزى، همان؛ بنگريد: ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 293، 298؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 478؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 552- 551.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 170، 224- 218، 250؛ ابن اثير، كامل، ج 9، ص 617؛ ج 10، ص 160، 471؛ زهرانى، نفوذ السلاجقه السياسى، ص 103- 100.

ص: 64

سلجوقيان و عباسيان تنها به ذكر نام خويش در خطبه مكه بسنده نكردند. در ذى قعده سال 469/ 1076 مقتداى عباسى، ابوطالب زينبى را به همراه امير ختلغ كه امير كوفه بود، همراه با خلعت ها و اموال فراوان به نزد شريف مكه فرستاد تا از او براى خليفه و سلطان ملكشاه بيعت بگيرد و اين كار صورت گرفت. (1) اما درست زمانى كه سلاجقه و عباسيان موفق شدند تا نفوذ خود را در مكه بگسترانند، نامشان در سال 469/ 1076 از خطبه مدينه افتاد، زيرا فاطميان توانستند بار ديگر نفوذ خويش را در آنجا استوار سازند و به رقابت با سلجوقيان و عباسيان بپردازند. اين امر، نتيجه رفتار ناشايست حسين بن مُهنا، حاكم مدينه بود، كه به نام سلاجقه و عباسيان خطبه مى خواند. وى با مردم مدينه بدرفتارى و سختگيرى مى كرد و از آنان كه ماليات هاى سنگين مى گرفت و هر كس نمى پرداخت بر او سخت مى گرفت. وى به تقليد از حاكم مكه ار اخذ ماليات از كاروان هاى تجارى، از كسانى كه براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه مى آمدند، مبالغى مى گرفت. اين مسأله سبب شد تا مردم مدينه از وى روى گردان شده، تلاش براى عزل وى را آغاز كنند. آنان براى اين كار، از يك امير علوى به نام محيط علوى كه رقيب وى بود، درخواست كمك نمودند. وى جمعى از قبايل عرب را گرد آورد تا وى را در حاكم غلبه بر مدينه يارى دهند. در صفر سال 469/ 1076 محيط علوى وارد مدينه شد و امير حسين بن مهنا به خراسان گريخت و نزد سلطان ملكشاه و وزيرش


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 307؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 191؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 116؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 479؛ الجزيرى، الدرر، ج 1، ص 552.

ص: 65

نظام الملك رفت. پس از خروج وى از مدينه، محيط علوى به نام خليفه وقت فاطمى، مستنصر، خطبه خواند. (1) رفتن حسين بن مُهنا به خراسان بدين معنا بود كه او براى بازگشت به قدرت، از سلاجقه يارى طلبيد و اين نكته، گستردگى دامنه نفوذ سلجوقيان تا مدينه منوّره را آشكار مى سازد.

در مكه نيز خطبه خواندن به نام سلجوقيان و عباسيان، مدت زيادى ادامه نيافت؛ زيرا چندى بعد در رمضان سال 470/ 1077 بار ديگر نام مستنصر در خطبه ذكر گرديد و نفوذ فاطميان برقرار شد. مدتى پيش از آن، هيأتى كه شريف به بغداد فرستاده بود، به مكه بازگشت و منبر بسيار زيبايى را كه از چوبى مرغوب و بسيار زيبا در بغداد ساخته و براى آن يك هزار دينار هزينه شده بود، به همراه خود آوردند تا در مسجد الحرام قرار دهند.

اين منبر را فخرالدوله بن جهير، وزير عباسيان، در منزل خويش ساخته و با طلاى خالص روى آن نوشته بود: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه، الامام المتقدى بامر اللَّه امير المؤمنين، مما أمر بعمله محمد بن محمد بن جهير».

اين منبر زمانى به مكه رسيد كه شريف مكه نام عباسيان را از خطبه انداخت و نام خليفه فاطمى را جايگزين كرده بود. منبر هم شكسته و به خاطر آن كه نام عباسيان روى آن بود، سوزانده شد. (2)

بدين ترتيب مى توان گفت كه امراى حجاز، رقابت ميان دولت


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 304؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 180؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 304؛ مناوى، الوزاره، ص 211.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 312- 311؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 193؛ ابن كثير، البدايه، ج 2، ص 118- 117؛ رفت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 253؛ مناوى، الوزاره، ص 212- 211.

ص: 66

سلجوقى- عباسى با فاطميان را درك كرده بودند و مى دانستند كه هر كدام از آنان بدان سبب در پى كسب توجه به حرمين و اهتمام به امور آن هستند كه خطبه به نامشان خوانده شود، و اين كه هر دو دولت حاضرند تا در حد توان خود، به صورت مادى و معنوى به حكومت مكه كمك كنند تا در ازاى آن، اين افتخار را براى خويش كسب نمايند. امراى حجاز نيز به خوبى از اين رقابت بهره مادى و معنوى مى گرفتند تا بتوانند شرافت حجاز را در اوج عزّتمندى نگاه دارند و بسا در پى استفاده از اين امر براى سامان دادن به وضع امارت خود بودند. به همين سبب بود كه گاه در خطبه خواندن به نام يكى از آن دو دولت درمانده مى شدند، چرا كه هر دوى آنان مال و خلعت فرستاده بودند. (1)

پيش از اين گفتيم كه در سال 457/ 1065 نام فاطميان در خطبه مى آمد، اما در همان سال شريف دستور داد تا آن را قطع كرده نام عباسيان را در خطبه بياورند. (2) در سال بعد، 458/ 1066 نام عباسيان حذف گرديد و خطبه به نام فاطميان خوانده شد. (3) اما در سال 459/ 1067 بار ديگر نام فاطميان از خطبه حذف گرديد و خطبه به نام عباسيان خوانده شد، زيرا ارسال كمك از سوى فاطميان به مكه قطع شده بود. (4) در اين وقت، خليفه فاطمى، اموالى را براى امير مكه فرستاد و او را به خاطر حذف نامش از خطبه،


1- 1. فاسى، شفاءالغرام، ج 2، ص 312؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 253.
2- 2. فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 440؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470؛ سخاوى، التحفة اللطيفه، ج 2، ص 466.
3- 3. قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 275؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470.
4- 4. فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 441.

ص: 67

سرزنش كرد. ديگر بار در سال 462/ 1070 خطبه به نام عباسيان و سلجوقيان خوانده شد، زيرا فاطميان از عمل به تعهدات مالى خود در برابر امراى مكه ناتوان بودند و در مقابل، عباسيان و سلجوقيان اموال فراوانى به مكه فرستادند. زمانى كه بار ديگر اوضاع دولت فاطمى بهبود، يافت مجددا در سال 467/ 1074 خطبه به نامشان خوانده شد، اما در سال بعد باز خطبه به اسم عباسيان بود. در ادامه، در سال 469/ 1076 ابتدا در مدينه و در سال 470/ 1077 در مكه نيز به نام فاطميان خطبه خوانده شد. اين وضعيت در سال 471/ 1078 هم ادامه يافت. چيزى نگذشت كه در سال 472/ 1079 خطبه به نام مقتداى عباسى و ملكشاه سلجوقى خوانده شد و نام خليفه مصر افتاد و اين در حالى بود كه او حقوق سالانه شرفاى مكه را طبق برنامه براى ايشان فرستاده بود. (1)

چنين وضعيت متغيرى در موضع امراى حجاز در قبال عباسيان و سلجوقيان و رقيب آنان يعنى دولت فاطمى، از يك سو به شرايط اقتصادى حجاز و دو دولت سلجوقى و فاطمى، و از سوى ديگر به منافع امراى مكه ارتباط داشت. همين امر سبب شده است تا شمارى از مورخان، موضع محمد بن جعفر در قبال دو دولت را موضعى منافقانه قلمداد كنند كه به حسب وضع سياسى و مالى تغيير مى كرد. گاهى به نام مقتداى عباسى و گاه به نام مستنصر فاطمى خطبه خوانده شده و هر كسى


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 323؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 199- 198، 205؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 361 ج 363؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 481- 472؛ سخاوى، التحفة اللطيفه، ج 2، ص 466.

ص: 68

كه بيشتر مى پرداخت، نامش مقدم داشته مى شد. (1) از سال 472/ 1079 تا سال 478/ 1085 خطبه يكسره به نام عباسيان بود. برخى از مورخان نوشته اند كه در سال 478/ 1085 خطبه خواندن براى فاطميان قطع شده و باز نام عباسيان مطرح شد (2) در حالى كه عده اى ديگر بر اين باورند كه بازگشت خطبه به نام عباسيان در مكه و مدينه در سال 479/ 1086 بود. (3) اين نشان مى دهد كه به رغم متلاشى شدن نفوذ دولت فاطمى در شام، آنان هنوز براى حفظ سيادت خود بر حجاز با عباسيان رقابت داشتند و در سال 478/ 1085 خطبه به نام آنان خوانده شده است. پس از آن در دوره، تا پايان امارت محمد بن جعفر بر مكه، يكسره به نام عباسيان و سلجوقيان خطبه خوانده شد و آنان تنها به آوردن نامشان در خطبه حجاز اكتفا نكردند، بلكه خليفه عباسى همراه با امير الحاج عراقى كه نجم الدوله خمارتكين حسنانى بود، ورقه هاى طلا و نقره كه شعار عباسيان و نام خيفه وقت عباسى مقتدر روى آنها بود فرستاد تا درِ كعبه را با آنها زينت دهند.

آنان نيز پس از كندن ورق طلايى كه نام مستنصر روى آن بود، آنچه را كه از عراق آورده بودند، بر در كعبه چسباندند. و اين كار با وجود مخالفت


1- 1. فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 312؛ بنگريد: ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 140؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 253.
2- 2. مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 422؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 483.
3- 3. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 158؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 239- 238؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 230؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 131؛ يافعى، مرآة الجنان، ج 3، ص 132؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 363؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 484؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 239.

ص: 69

شمارى از نزديكان شريف مكه به انجام رسيد. (1)

كار به همين جا خاتمه نيافت بلكه شريف مكه در سال 479/ 1076 هيئتى را به بغداد نزد خليفه عباسى فرستاد. زمانى كه اين هيئت به بغداد رسيد، با شكوه تمام مورد استقبال قرار گرفت و حاجبان ديوان براى استقبال از آنان بيرون آمده و در حالى كه قراء پيشاپيش آنان حركت مى كردند، وارد شهر شده و آستان خليفه را بوسيدند و سپس به دارالضيافه رفتند و مطابق معمول از آنان پذيرايى شد. (2)

ترديدى نيست كه نفوذ سلجوقيان و عباسيان در دهه هشتاد قرن پنجم هجرى (يازدهم ميلادى) يكسره رو به فزونى بود، زيرا آنان از طريق اعزام نيروهاى نظامى، در جهت استوار كردن سلطه خود در حجاز و يمن تلاش مى كردند و اين موجب شده كه در منابر حرمين خطبه به نام زعماى آنان خوانده شده و ترديد اشراف مكه در باره اعلان پيروى از آنان، يكسره از ميان برود. به علاوه، خطرى هم كه از ناحيه يمن متوجه نفوذ سلجوقيان و عباسيان در حجاز بود، به طور كامل محو گرديد و علاوه بر آن، جزيرة العرب زير سيطره آنان، متحد شد. براى رسيدن به اين هدف، سلطان سلجوقى، امير سعد الدوله گوهر آيين را مأمور تحقق اين هدف كرد. همان زمان، به امير جبق تركمانى دستور داده شده كه به همراه جمعى از امراى سلطان عازم حجاز و يمن شده و پس از تسلط بر آن نواحى


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة، ص 239- 238؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 131.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 27؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23؛ ص 249؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 131.

ص: 70

دعوت وى را گسترش دهند. (1) گوهر آيين، سپاهى را به فرماندهى امير ترشك حركت داده كه در سال 484/ 1091 به سمت حجاز رفته و بر مكه مسلط شدند. در اين وقت محمد بن جعفر به بغداد گريخت و از دست تركمانان به سلطان سلجوقى پناه برد. (2) بدين ترتيب مكه بدون حاكم ماند و اين احتمال وجود دارد كه امير ترشك- كه سعد الدوله گوهر آيين او را به عنوان نايب خود به فرماندهى سپاه سلجوقى گماشته و به حجاز فرستاده بود- پس از استيلا بر مكه در سال 484/ 1091 زمام امور آن را در دست گرفته باشد. (3) اين مطلب به صورت صريح در منابع تاريخى ذكر نشده است؛ زيرا به نظر مى رسد كه در چنين شرايطى، مى بايست سلطان سلجوقى شخصى معين و معروف را مشخصاً براى اين مسؤوليت مى گماشت. ابن اثير در بيان رويدادهاى سال 485/ 1092 مى نويسد: از جمله كسانى كه در بغداد نزد سلطان حاضر شد، امير جبق تركمانى بود كه حاكم قرميسين و پيرامون آن بود. سلطان به او و جمعى از امراء كه نامشان آمده، دستور داد تا به فرماندهى سعدالدين گوهر آيين به حجاز و يمن بروند و آن سرزمين را فتح كنند. سعد الدوله، اميرى به نام ترشك براى آنان معين كرد و رفتند تا به يمن رسيده و بر آن مستولى شدند و با مردم


1- 1. عماد اصفهانى، تاريخ دولة آل سلجوق، ص 71؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 200، 204- 203؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442، 443، ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 485.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 200؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 442؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 553 Chron ,Mekka ,E .I .V .LL ,p .254
3- 3. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 204- 203.

ص: 71

آنجا بناى بدرفتارى گذاشته و از هيچ كار زشتى فروگذار نكردند. اين بود تا ترشك بر اثر ابتلا به بيمارى در هفتمين روز رسيدنش به يمن، در حالى كه هفتاد سال داشت، جان سپرد. پس از آن يارانش به بغداد بازگشته، جنازه او را همراه خود آورده، در كنار ابوحنيفه دفن كردند. (1)

از اين متن تاريخى چنين به دست مى آيد كه امير ترشك بر مكه هم غلبه كرده و حتى مدتى در آنجا مانده است مدت حضور او در مكه احتمالًا تا زمانى بوده كه محمد بن جعفر، پس از سر و سامان دادن به كارهايش با سلطان سلجوقى و خليفه عباسى در سال 484/ 1091 به مكه بازگشته است. امير ترشك، در سال 485/ 1092 به يمن رفته، بر آنجا مستولى شد و به انتقام سخت گيرى هايى كه امراى آنجا از زمان صليحى و پسرش مكرم احمد نسبت به مكه داشتند، با آنان به خشونت رفتار كرد. اما هدف مهم تر، تلاش براى گسترش دامنه نفوذ سلجوقيان در نواحى يمن و قطع نفوذ فاطميان و ايجاد مانع در برابر هجوم احتمالى صليحى ها حجاز، يا كمك به حكام مكه براى بيرون رفتن از تبعيت سلجوقيان و عباسيان و تمايل به سمت فاطميان بوده است. سلجوقيان براى مدت هفت روز بر اكثر بلاد يمن مستولى شدند و در آنجا به نام سلطان خود ملكشاه سلجوقى خطبه خواندند، اما به نظر مى رسد كه پس از وفات ملكشاه در سال 485/ 1092 خطبه خواندن به نام او در آن نواحى قطع شده است. (2)


1- 1. ابن اثير، كامل، همان؛ نويرى، نهاية الارب، ج 26، ص 330.
2- 2. عماد اصفهانى، تاريخ دولة آل سلجوق، ص 71؛ ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 70؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 211؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 284؛ قلقنشدى، م آثر، ج 2، ص 3.

ص: 72

پس از مرگ ملكشاه در سال 485/ 1092 محمد بن جعفر شريف مكه، همچنان به خطبه خواندن به نام سلجوقيان و عباسيان ادامه داد، چنان كه در منابع تاريخى آمده است كه پس از ملكشاه، به نام محمود فرزند وى در حرمين و تمامى بلاد تابعه آنان خطبه خوانده مى شد. (1) اما به رغم ادامه خطبه خواندن به نام آنان در سال 485/ 1092 بدرفتارى با حجاجى كه در سالهاى 486/ 1093 و 487/ 1094 به دليل وجود مشكل از راه عراق، از راه شام به حج آمده بودند، ادامه يافت. اين مشكلات ناشى از فتنه ها و جنگهاى داخلى ميان امراى سلجوقى بود كه بر سر تصاحب تخت سلطنت پس از مرگ ملكشاه با يكديگر به نزاع برخاستند. (2) چنين به نظر مى آيد كه اقتصاد حجاز از اين وقايع متأثر شد، زيرا اهل عراق و خراسان در آن سال ها به حج نيامدند و علاوه بر آن، پرداخت مبالغى هم كه از سوى سلجوقيان و عباسيان به مكه مى رسيد، به تأخير افتاد. بازتاب منفى اين امر بر حجاج شام مشهود بود. اين زمان امير تاج الدوله تتش سلجوقى حاكم شام، كار ساماندهى و نظارت بر قافله حجاج را عهده دار بود. وى منصب امير الحاجى را به يكى از پيشكاران خود به نام امير خانى داد و او را همراه چهارصد سپاهى براى حفاظت از كاروان حج فرستاد و به او توصيه كرد تا در حراست و حفاظت از حجاج بكوشد. زمانى كه حجاج پس از اداى مناسك به سوى ديار خود به راه افتادند، امير مكه سپاهى را فرستاد كه در


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 62؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 139؛ فاسى، شفاءالغرام، ج 2، ص 364؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 486؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 554.
2- 2. بنگريد: ابن اثير، كامل، ج 10، ص 225؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 145؛ يافعى، مرآة الجنان، ج 3، ص 142؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 364.

ص: 73

نزديكى مكه با آنان برخورد كرد. سپاهيان، اموال و متاع فراوانى از آنان را غارت كرده و تعداد زيادى از جمله شخص امير خانى را كشتند. اين وضعيت آنان را به بازگشت به مكه و شكايت نزد شريف مكه واداشت كه در نتيجه بخشى از اموالشان به آنان باز گردانده شد و اين جماعت با وضعيتى نامناسب به بلاد خود بازگشتند. در ميانه راه، بار ديگر مورد هجوم غارتگران عرب قرار گرفتند كه آنان را مجبور به پرداخت ماليات كردند، در حالى كه آنان خود در مضيقه شديد مالى بودند. غارتگران جماعتى از ايشان را كشتند و بسيارى هم در ميانه راه مردند و گروهى كه سالم مانده بودند، به بلادشان رسيدند. (1)

به نظر مى رسد كه چنين رفتارى از سوى شريف مكه در مقابل قافله شامى سلجوقى، به سبب نفرت شريف مكه از تركمانان باشد. شريف مكه در صدد بود به خاطر وضعيتى كه تركمن ها براى او و دولتش در سال 484/ 1091 پديد آورده و او را مجبور به رفتن به عراق كرده بودند، از آنان انتقام بگيرد. علت ديگر اين رفتار، نقض تعهدات مالى سلجوقيان و عباسيان در قبال شريف مكه بود و او مى خواست با غارت حجاج آن را تلافى كند. با اين حال، شريف به خطبه خواندن به نام عباسيان و سلجوقيان تا زمان مرگش در سال 487/ 1094 ادامه داد. (2) اما به رغم


1- 1. ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشق، ص 205؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 225؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 145؛ يافعى، مرآة، ج 3، ص 142؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 487- 486؛ ابن تغرى بردى، ج 5، ص 138؛ سخاوى، التحفه، ج 2، ص 466.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 239، عمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 10؛ مورتيل، الاحوال السياسية و الاقتصاديه فى مكه، ص 27.

ص: 74

ادامه خطبه خواندن به نام سلجوقيان، برخورد وى با قافله حجاج سبب خشم سلجوقيان از وى شد و آنان به دنبال گرفتن انتقام از وى بودند.

اما پيش از آن، مرگ وى فرا رسيد و فرزندش قاسم كه به جاى او نشسته بود، در سال 487/ 1094 رو در روى امير الحاج اصفهبد بن ساوتكين قرار گرفت.

با بررسى تحولات مربوط به رقابت اين دو دولت براى حفظ سيادت بر حجاز، مى توان دريافت كه محمد بن جعفر هاشمى، شريف مكه، شخصيت نيرومندى داشته است. او توانست فتنه هاى اشراف و رقباى خود را فرو نشاند و حجاز را زير سلطه خود متحد سازد و دايره حكومتش را در شمال تا حوالى مدينه، و در جنوب تا شهر حلى بن يعقوب در مرز يمن توسعه دهد و هر دو دولت رقيب را به پذيرش امارت خود بر حجاز وادار كند. وى توانست تا اموال، صله ها، هدايا و خلعت هاى ارسالى هر دو طرف را به سوى مكه روانه كند و از آن در پيشبرد اهداف خود بهره گيرد. وى عملًا امير مستقل حجاز به شمار مى آمد و به هيچ نيروى خارجى اجازه دخالت در امور داخلى مكه و تغيير در اوضاع حجاز را نمى داد. و در تمامى كارها شخصاً تصميم مى گرفت، مشروط بر آن كه ضررى براى او و امارتش نداشته باشد و حجاز از خونريزى هاى احتمالى و ناشى از به كارگيرى نيروى نظامى توسط دو رقيب، دور بماند. پيروى او از هر يك از اين دو دولت رقيب در اين حد بود كه در خطبه در موسم حج از او نام برده شود. ذكر نام هريك از رقباء هزينه دربر داشت و در صورتى چنين مى كرد كه بهره مالى قابل توجهى براى او داشته باشد. هر كدام از دو دولت بيشتر مى پرداختند، نام او را ذكر مى كرد و اگر تأخيرى مى شد،

ص: 75

كمترين واكنش شريف، غضب او نسبت به امير الحاج بود. (1) البته در اواخر عمر او، حتى حجاج نيز بر جان خود ايمن نبودند و در صورتى كه خواست شريف محقق نمى شد، بسا مورد قتل و غارت هم قرار مى گرفتند. (2)

مى توان براى رفتار شريف مكه در قبال دو دولت عباسى- سلجوقى از يك طرف و دولت فاطمى از طرف ديگر- كه برخى از مورخان آن را متزورانه ارزيابى كرده اند- توجيهاتى را مطرح كرد. (3) با بررسى دقيق اوضاع حجاز در آن دوره، بايد گفت كه او به عنوان شريف مكه، با توجه به توان نظامى آن دولتها و ضعف هاى مالى حجاز، زمينه را چنان فراهم مى كرد كه بتواند كمكهاى مالى را از جانب هريك از رقبا دريافت كند تا بتواند امنيت مكه و رفاه اهالى آن را تأمين نمايد. (4)

زمانى كه امير قاسم بن محمد بن جعفر، پس از مرگ پدرش در سال 487/ 1094 امارت مكه را عهده دار شد، بر اساس رويه پدرش، خطبه خواندن به نام عباسيان و سلجوقيان را ادامه داد، در مقابل نيز كمكهاى مالى و هداياى آنان مانند گذشته به مكه مى رسيد تا همچنان خطبه به نامشان خوانده شود. (5) اما چيزى نگذشت كه اين وضعيت تغيير كرد و در


1- 1. ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشق، ص 205؛ زيعلى، مكه و علاقاتها الخارجيه، ص 76.
2- 2. ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشقف ص 205؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 225، 239؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 135.
3- 3. ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 140؛ رفعت، مرآة، ج 1، ص 253.
4- 4. همدانى، الصليحيون، ص 92.
5- 5. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 239؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 142 سرور، النفوذ الفاطمى، ص 23.

ص: 76

سال 487/ 1094 خطبه خواندن به نام عباسيان و سلجوقيان متوقف گرديد و به نام فاطميان خوانده شد. (1) اين اقدام سلجوقيان را بر آن داشت كه با ارسال نيرويى نظامى، بر مكه مسلّط شوند و حكومت اشراف را سرنگون كنند و به مشكلات موجود در برابر حجاج پايان دهند. بدين ترتيب نيرويى به فرماندهى امير اصبهبد بن تكين در همان سال عازم مكه شده به زور بر آن تسلط يافت به طورى كه امير قاسم مجبور به خروج از شهر و فرار به سمت عسفان شد (2) و تا ماه شوال در آنجا ماند. در اين مدت، امير سلجوقى، اداره شهر مكه را بر عهده داشت. (3) امير قاسم، با گردآورى نيروهايش به همراهى شمارى از همپيمانان عرب، توانست سپاهى فراهم كرده در شوال سال 487/ 1094 در منطقه عسفان در برابر نيروهاى سلجوقى بايستند كه نتيجه آن، شكست فرمانده سپاه سلجوقى و بازگشت وى به شام و از آنجا به بغداد بود. بدين ترتيب امير قاسم موفق شد تا امارت مكه را بازپس گيرد. (4) اندكى بعد، قاسم خطبه خواندن به نام فاطميان را آغاز كرد اما در سال 489/ 1096 باز خطبه به نام عباسيان شد. (5)


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 105- 104؛ سباعى، تاريخ مكه، ج 1، ص 206.
2- 2. عسفان، روستايى است در راه جحفه و مكه و مدينه كه دو مرحله با مكه فاصله دارد. در آنجا مسجد جامع و نخلستان و مزارع هست. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 122- 121.
3- 3. رفعت، مرآة، ج 1، ص 354.
4- 4. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 240- 239، 251، فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 439؛ ج 3، ص 7، 28؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 308- 307؛ ابن فهد، غاية المرام، ج 1، ص 519؛ عبدالغنى، تاريخ امراء مكه، ص 435، 437.
5- 5. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 105- 104.

ص: 77

پس از سال 489/ 1096 قاسم شريف مكه ارتباط خود را با سلجوقيان و عباسيان استمرار بخشيد و خطبه خواندن به نام آنان را در حرمين ادامه داد، به طورى كه در سال 497/ 1104 در مكه و مدينه، خطبه به نام سلطان بركيارق خوانده شده است. (1) در مقابل، هدايا و اموال و خلعت ها هم به همراه امير الحاج عراقى به مكه مى رسيد. (2) به رغم اين وضعيت، شريف مكه در سال 510/ 1116 خطبه را به نام فاطميان خواند. در همين سال بود كه مستظهر عباسى، امير يمن بن عبداللَّه مستظهرى را به امير الحاجى با يك نيروى نظامى به مكه فرستاد و اين سپاه همراه با پرچم عباسى و با طبل و ساز و شمشير و در حالى كه خود فرمانده نيز شمشيرش را از غلاف بركشيده بود، وارد مدينه شدند. هدف آنان، خوار شمردن امير مكه و سودانى هاى فاطمى مذهب و ايجاد دلهره و ترس در دل آنها بود. برخى از علماى مسلمين زبان به نكوهش اين سپاه گشودند و آنان را به خاطر شكستن حرمت اماكن مقدسه، ملامت مى كردند. (3) مؤيد ديدگاه ما مبنى بر خروج امير مكه از اطاعت عباسيان و سلجوقيان، مطلبى است كه سبط بن جوزى در توجيه ورود امير عباسى با ساز و برگ نظامى به مكه نقل كرده و مى نويسد: «دليلى براى اعتراض ابن عقيل وجود ندارد، زيرا نهى از دخول به مكه به صورت جنگى براى شكستن حرمت بيت اللَّه الحرام


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 138؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 370؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ج 8، ق 1، ص 1، 8؛ ذهبى، العبر، ص 372.
2- 2. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 104؛ سرور، سياسة الفاطميين الخارجيه، ص 31.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 185- 184؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ج 8، ق 1، ص 64- 63؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 211.

ص: 78

است اما اين حبشى، جز با تعظيم و احترام نسبت به بيت وارد نشد و در واقع امير مكه و سودانى ها بودند كه عليه عباسيان شوريده و امامت آنان را نمى پذيرفتند و براى ديگران خطبه مى خواندند. هدف امير عباسى، وادار كردن آنان به اطاعت و اعتراف به امامت آنان بود، نه خوار شمردن و شوريدن». (1) هدف وى از وارد شدن به مكه با اين وضع «ترساندن عام و خاص» بود. نتيجه ورود قافله حج به صورتى كه سبط بن جوزى و ديگران نوشته اند، تسليم شدن امير مكه و بازگشت وى به اطاعت از عباسيان و سلجوقيان و خطبه خواندن به نام ايشان و حذف نام فاطميان بود.

زمانى كه امير مكه احساس كرد كه خلفاى فاطمى به استوار كردن پايه هاى حكومت خود در مصر از يك سو؛ و مقابله با خطر فرنگى ها در بلاد شام از جهت ديگر مشغولند و امكان بازگرداندن حجاز به دايره نفوذ خود را ندارند، در صدد برآمدند از اين فرصت بهره بردارى كنند. به همين جهت در سال 512/ 1118 يك نيروى نظامى دريايى شامل چند كشتى پر از نيروى مسلح را به سمت بندر عيذاب فرستاده و راه تجار مصرى را قطع كردند. چنان كه مى دانيم، شهر عيذاب كه در ساحل غربى درياى احمر قرار دارد، يكى از مهم ترين بنادر براى كشتى هايى است كه از عدن و حبشه و هند به مصر مى آيند. اين شهر در مسير حجاج مصرى قرار دارد كه از شهر قوص (در صعيد مصر) به عيذاب و از آنجا به سمت جده مى آيند. (2) زمانى كه اين كشتى ها به عيذاب رسيدند، جنگجويان


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ج 8، ق 1، ص 64- 63؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 495؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 557.
2- 2. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 171؛ مورتيل، الاحوال السياسيه، ص 27.

ص: 79

حجاز به كشتى هاى تجارى فاطمى كه در بندر لنگر انداخته بودند، يورش برده، جماعتى را كشتند و اموال موجود در آنها را غارت كردند. افراد نجات يافته به مصر آمده و اين خبر را به وزير افضل بن بدر الجمالى رساندند ماجرايى را كه سربازان شريف مكه برپا كرده بودند، براى او شرح دادند. اين امر سبب خشم وزير شد و بر آن شد كه از شريف مكه انتقام بگيرد. بدين منظور، سلسله اقداماتى را آغاز كرد كه از آن جمله قطع كمكهاى مالى بود كه فاطميان به عنوان مساعده در اختيار اهل مكه مى گذاشتند. وى در ادامه از حضور حجاج مصرى در حج سال 514/ 1120 ممانعت به عمل آورد و دستور داد تا زمانى كه شريف تمامى اموالى را كه از عيذاب برده است، باز نگرداند، سفر تجار به حجاز نيز ممنوع گردد. علاوه بر اين ها ضمن نوشتن نامه اى به شريف وى را مورد ملامت قرار داده و تهديد كرد. همچنين افضل مصمم شد تا خودش در رأس يك ناوگان دريايى حركت كرده، از عيذاب تا جده برود. همو با نوشتن نامه اى، به والى قوص كه شهرى در منطقه صعيد مصر و مركز داد و ستد تجار عدن است (1) دستور داد كه خود يا نماينده اش را براى تجهيز ناوگان به عيذاب بفرستد و مردم را به نرد فراخواند. اين اقدامات وضعيت اقتصادى حجاز را درهم ريخت و سبب بالا رفتن قيمت ها شد. امير مكه هم از ترس از دست دادن حكومت، مجبور به پذيرش خواسته هاى فاطميان و عذرخواهى از افضل شد و تمامى آنچه را كه از اموال تجار گرفته بود، باز گرداند و ديه مقتولان را به خانواده هايشان پرداخت كرد.


1- 1. ياقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 413.

ص: 80

اين كار در سال 515/ 1121 توسط نماينده شريف مكه به انجام رسيد. (1)

هم عباسيان و سلجوقيان و هم دولت فاطمى به خوبى دريافته بودند كه امراى حجاز صرفا براساس منافع مالى خود و دفع خطر از حكومت و امارت خويش عمل كرده و هيچ صداقتى در تبعيت هيچ كدام از اين دولتها ندارند. به همين دليل زمانى كه يك علوى از فقهاى مدرسه نظاميه بغداد- كه نامش در منابع تاريخى ذكر نشده- تلاش كرد تا حركتى بر ضد امير قاسم شريف مكه و با هدف تغيير نظام حكومتى حجاز در سال 1121/ 515 انجام دهد، مى توان پذيرفت كه دولت عباسى از وى حمايت كرده است. آنان خواهان استقرار دولتى بودند كه تبعيت كامل دولت عباسى- سلجوقى را بپذيرد و عباسيان را از رقابت با فاطميان و از مواضع سياسى متزلزل امراى مكه كه با هدف كسب مال، به سرعت تغيير موضع مى دادند، رهايى بخشد. به همين جهت، شخصى را انتخاب كردند كه دو ويژگى بارز داشت: نخست آن كه علوى و از اهل بيت بود و مى توانست اكثريت علويان حجاز را راضى كند و ديگر آن كه او از فقهاى مدرسه نظاميه، مدرسه اى سنى در بغداد بود و بدين ترتيب مى توانست تأييد و حمايت عامه سنيان و متعصبين آنان را داشته باشد. اين امير مردم را به امر به معروف و نهى از منكر فرا خواند و توانست با جلب نظر اهل مكه، قدرتى فراچنگ آورد و بر سر امارت با شرف مكه امير قاسم به منازعه


1- 1. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 595؛ نويرى، نهاية الارب، ج 28، ص 279- 278؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 29؛ مقريرى، اتعاظ، ج 3، ص 59- 58؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 496؛ رشيدى، حسن الصفا و الابتهاج، ص 115؛ مناوى، الوزاره، ص 212؛ مورتيل، الاحوال السياسيه، ص 28- 27.

ص: 81

برخيزد. وى بر آن بود كه به نام خود خطبه بخواند، اما موفقيتى به دست نياورد و امير مكه توانست توطئه او را خنثى كرده، وى را به شكست بكشاند و از مكه به بحرين تبعيد نمايد. (1)

ابن فندق از تلاش ديگر سلجوقيان براى اسيتلا بر مكه توسط يكى از امراى ترك سخن گفته و تصريح مى كند كه اين واقعه در زمان امير قاسم رخ داده، اما تاريخ آن را معين نكرده است. اين حادثه ترجيحا بايد بعد از سال 515/ 1121 واقع شده، بدين ترتيب كه يك عراقى ترك تبار به نام سوله از عراق گريخت و به همراه چهار صد نفر سوار ترك، به سوى مكه رفت و بر آن استيلا يافته، به مدت چهار ماه در آنجا حكومت كرد. در اين فاصله امير قاسم از مكه گريخت و به طائف رفت، زيرا توانايى نظامى مقابله با وى را نداشت. چيزى نگذشت كه امير توانست نيروهايش را جمع آورى كرده و با كمك برخى از همپيمانان عرب، مكه را از دست دشمن ترك بازپس گيرد. وى در نزديكى جده نبردى با ترك ها داشت كه آنان را به شكست كشاند و به گريز از حجاز به سمت يمن وادار كرد. آنان در آن مناطق، پس از غارت برخى از شهرها و كشتن اهالى آن، خود نيز به قتل رسيدند. (2)

با همه خطراتى كه از سوى سلجوقيان و عباسيان فاطميان براى امارت حجاز وجود داشت، امير همان سياست پدر خود را در خطبه خواندن صورى به نام سلجوقيان و عباسيان ادامه داده، ابتدا براى سلطان بركيارق و


1- 1 ابن اثير، كامل، ج 10، ص 595؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23، ص 264؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 188؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 30- 29، ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 497.
2- 2. عبدالغنى، تاريخ امراء مكه، ص 439 از ابن فندق، لباب الانساب، ج 2، ص 530.

ص: 82

خليفه مستظهر عباسى وقت و سپس براى فرزندش مسترشد خطبه مى خواند. (1) با وجود آنكه خطبه حجاز به نام عباسيان بود، امير قاسم ارتباط خود را با فاطميان كه از بستگان او بودند، حفظ كرد. در سال 516/ 1122 نماينده اى از طرف وى براى تهنيت به سوى مأمون بطايحى، (2) وزير آمر باللَّه فاطمى فرستاده شد كه به گرمى مورد استقبال قرار گرفت. در مقابل، مأمون وزير هم هشت هزار و نهصد و چهل كيسه گندم به عنوان مساعده، به همراه هدايايى شامل لباس ها و تخت ها و زيورآلات براى اشراف مكه فرستاد. (3)

پس از درگذشت امير قاسم بن محمد، فرزندش فُليته امارت حرمين شريفين را عهده دار شد (518- 527/ 1124- 1133) (4). وى از آغاز زمامدارى، به نام مسترشد عباسى خطبه خواند و اين رويه را تا زمان مرگش در سال 527/ 1133 ادامه داد. (5) در تمام اين مدت، اموال مقرر و خلعت ها و هدايا از سوى عباسيان توسط امير الحاج عراقى به دست آنان


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 138؛ سبط بن جوزى، مرآة، ج 8، ق 1، ص 1، 8؛ ذهبى، العبر، ج 2، ص 373؛ سرور، سياسة الفاطميين، ص 31.
2- 2. ابوعبداللَّه محمد بن ابى شجاع آمرى بطائحى، يكى از وزراى دولت فاطمى است كه وزير خليفه آمر باللَّه شده از سال 515 تا 1125- 1121 519 م وزارت كرد. درباره او بنگريد: ابن صيرفى، الاشاره الى من نال الوزاره، ص 64- 62؛ نويرى، نهاية الارب، ج 28، ص 292- 288، مناوى، الوزاره، ص 275- 272.
3- 3. مقريزى، اتعاظ، ج 3، ص 802؛ مناوى، الوزاره، ص 213- 212.
4- 4. سخاوى، التحفه، ج 2، ص 374.
5- 5. ابن اثير، كامل، ج 1، ص 617؛ ابن خلدون، العبر، 4، ص 104؛ قلقشندى، م آثر، ج 2، ص 29؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 308.

ص: 83

مى رسيد. (1) دوران حكومت وى- كه به حسن سيره وى مشهور بود- از ديگر ادوار متمايز است، به طورى كه حجاز از رفاه و نعمت و امنيت برخوردار بود. وى مالياتى را كه پدرانش از حجاج مى گرفتند لغو كرد و اين امر سبب محبت مردم نسبت به او شد. (2) وى نيز با وجود آن كه به نام عباسيان خطبه مى خواند، روابط خوب خود را با فاطميان حفظ كرد. (3)

پس از درگذشت فليته، فرزندانش بر سر امارت مكه با يكديگر اختلاف پيدا كردند، تا آن كه حكومت در اختيار هاشم بن فليته قرار گرفت (527- 549/ 1133- 1155) و لقب امير الحجاز يافت. (4) وى امارت خود را با خطبه خواندن به نام حافظ لدين اللَّه فاطمى آغاز كرد و ضمن مخالفت با سياست پدرش نام عباسيان را از خطبه انداخت. اين امر مدتى ادامه يافت و منازعه وى با عباسيان اوج گرفت تا آن كه شريف مكه به كاروان حج عراقى كه در سال 539/ 1144 به حج آمده بودند و امير الحاج آنان نظر الخادم بود حمله برد و اموال آنان را غارت كرد. حجاج در حال طواف مورد حمله قرار گرفتند و اموالشان مصادره شد. (5) بعد از آن، هاشم


1- 1. ابن خلون، العبر، ج 4، ص 104؛ قلقشندى، صبح، ج 4، ص 276.
2- 2. العمرى، مسالك الابصار، ج 24، برگ 11- 10 ب؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 499؛ رشيدى، حسن الصفا و الابتهاج، ص 115.
3- 3. غسانى، العسجد المسبوك، ص 210؛ مالكى، بلاد الحجاز، ص 37.
4- 4. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 112، فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 32، 362؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 503؛ سخاوى، التحفه، ج 2، ص 374.
5- 5. ابن اثير، كامل، ج 11، ص 103؛ ذهبى، العبر، ج 2، ص 455؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 219؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 366؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 508؛ رشيدى، حسن الصفا، ص 116.

ص: 84

خطبه خواندن به نام فاطميان را متوقف كرد و به اسم مقتفى لامر اللَّه عباسى (1) و سلطان سنجر (2) خطبه خواند و اين رويه را تا زمان مرگش 549/ 1155 ادامه داد. بدين ترتيب او نيز به تبعيت از سياست پدرانش، پيروى از خلفاى عباسى يا فاطمى و ميزان رابطه اش با آنان را بر اساس منافع و اموالى كه از آنان دريافت مى كرد، تنظيم نمود. (3)

پس از مرگ هاشم، زمانى كه امارت حرمين در اختيار فرزندش قاسم بن هاشم بن فليته قرار گرفت (549- 557/ 1155- 1162) وى خطبه خواندن به نام مقتفى عباسى و سپس به نام فرزندش مستنجد را در پيش گرفت. (4) او نام خليفه عباسى را نيز بر در كعبه حك كرد و اين زمانى بود كه امير جمال الدين جواد موصلى، وزير حاكم موصل، درِ كعبه را در سال 1156/ 550 تجديد نمود، (5) و به «امين الحرمين» ملقّب شد. (6) در آن زمان امير مكه، نزديك شدن به فاطميان و استوار كردن رابطه با آنان را نيز در


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 104؛ قلقشندى، صبح ج 4، ص 276؛ مقريزى، اتعاظ، ج 3، ص 25.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 11، ص 148؛ عامرى، غربال الزمان، ص 413؛ راوندى، راحة الصدور، ص 260؛ الحسينين، زبدة التواريخ، ص 184؛ ابن خلكان، وفيات، ج 2، ص 427؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 511.
3- 3. غسانى، العسجد المسبوك، ص 214؛ مالكى، بلاد الحجاز، ص 38.
4- 4. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 104؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 276؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 32.
5- 5. عمارة اليمنى، النكت العصريه، ص 41؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 33؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 515.
6- 6. سخاوى، التحفه، ج 2، ص 379.

ص: 85

سر داشت و به همين منظور، شاعر معروف، عمارة اليمنى را به نمايندگى از خود در سال 550/ 1156 در دوران فائز فاطمى و وزيرش الملك الصالح طلائع بن رزيك به قاهره فرستاد. اين در حالى بود كه وى رابطه و ارادت خود را نسبت به عباسيان حفظ كرد. زمانى كه عماره به قاهره رسيد، مورد استقبال و تكريم فراوان قرار گرفت و قصيده خود را در ستايش از خليفه فاطمى و وزيرش قرائت كرد و اهداف خود را از اين سفر به مثابه يك سفير بيان كرد و پس از انجام وظيفه، در همان سال به مكه بازگشت. (1) در بخشى از قصيده او چنين آمده بود:

الحمد للعيش بعد العزم و الهمم حمدا يقوم بما اولت من النعم

قربن بعد مزار العز من نظرى حتى رأيت امام العصر من امم

و رُحن من كعبة البطحاء و الحرم وفدا الى كعبة المعروف و الكرم

حيث الخلافة مضروب سرادقها بين النقيضين من عفو و من نقم (2)

هنوز زمانى از بازگشت عماره به مكه نگذشته بود كه پس از حج سال 551/ 1157 بار ديگر شريف قاسم او را به قاهره فرستاد. وى نامه اى به همراه وى براى وزير طلائع بن رزيك وزير فاطمى نوشت از آنچه سپاه وى و اعراب بر سر حجاج مصرى و شامى آورده و اموالشان را غارت


1- 1. عمارة اليمنى، النكت العصريهف ص 32، ابوشامه، الروضتين، ج 1، ص 227- 225؛ ابن خلكان، وفيات، ج 2، ص 433- 432؛ فاسى، ج 4، ص 234؛ سرور، النفوذ الفاطمى، ص 25- 24.
2- 2. عمارة اليمنى، النكت العصريه، ص 34- 32؛ صفدى، الوافى بالوفيات، ج 22، ص 284؛ مقريزى، اتعاظ، ج 3، ص 225؛ سرور، النفوذ، ص 25.

ص: 86

كرده بودند، عذرخواهى كرد. به رغم اين اقدام، وزير فاطمى به حاكم قوص دستور داد تا عماره را در آن شهر نگاه داشته و اجازه آمدن وى به قاهره يا بازگشت او را به مكه ندهند تا امير مكه، اموال غارت شده از تجار را باز پس فرستد. (1) شريف چنين كرد و فاطمى ها به عماره يمنى اجازه وارد شدن به قاهره را دادند تا نامه را به وزير بدهد. اين بار عماره در مصر ماند و از شاعران مشهور دربار فاطمى در دوران دو خليفه، فائز و عاضد فاطمى گرديد. (2)

به رغم سستى روابط ميان شريف مكه و وزير فاطمى، وزير توجه خاص خود را به مسائل حرمين شريفين قطع نكرده، همراه با امير محمد بن شمس الخلافه، مبلغ 15 هزار دينار كه مطابق معمول براى اجازه دادن به حجاج براى اداى حج پرداخت مى شد، ارسال كرد. (3) علاوه بر آن، هر سال پرده كعبه و برخى از كالاهاى مورد نياز آنان، از جمله الواحى كه بچه ها روى آنها مشق مى نوشتند و قلم و مداد و وسائل زنانه هم به مكه فرستاده مى شد. (4)

فرستادن دو سفير از سوى مكه به مصر، بيانگر آن است كه وى علاقه


1- 1. عمارة اليمنى، النكت، ص 42- 41؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 34- 33؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 517؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 563.
2- 2. عمارة اليمنى، النكت، ص 42- 41؛ مقريزى، اتعاظ، ج 3، ص 228؛ مناوى، الوزاره، ص 213؛ سرور، النفوذ، ص 25.
3- 3. عمارة اليمنى، النكت، ص 53؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 34- 33؛ اتعاظ، ج 3، ص 253؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 517.
4- 4. مناوى، الوزاره، ص 213؛ موريتل، الاحوال السياسيه، ص 29.

ص: 87

زيادى به برقرارى رابطه و نزديك شدن به خلفاى فاطمى و كسب رضايت آنان را داشته است، هرچند خلفاى عباسى به منظور جذب وى به سوى خود و رها كردن فاطميان،- كه با شرفاى مكه پيوند خويشاوندى داشتند- بذل و بخشش هاى فراوان انجام مى دادند. البته گرايش حاكم مكه به فاطميان، به خطبه خواندن به نام آنان منجر نشد و در سال 555/ 1160 نيز همچنان خطبه به نام عباسيان بود. (1) به نظر مى رسد پس از حذف نام عباسيان كه على القاعده بايد در سال 556/ 1161 واقع شده باشد، مستنجد خليفه وقت عباسى (555- 566/ 1160- 1170) امير ارغش تركى را به عنوان امير الحاج در سال 556/ 1161 به مكه فرستاد تا شريف را مورد بازخواست قرار دهد و اين ترديد در اظهار تبعيت او از عباسيان و فاطميان را از ميان بردارد. زمانى كه امير الحاج نزديك مكه رسيد، شريف با مصادره اموال بسيار از مجاورين و اعيان مكه، از ترس آن كه مبادا از سوى امير ارغش مورد تعرض قرار گيرد، از مكه بيرون رفت، زيرا به خوبى مى دانست كه در حق عباسيان چه كرده است. امير الحاج پس از ورود به مكه، شريف قاسم را از امارت عزل كرده، عموى او عيسى بن قاسم بن فُليته را جانشين وى ساخت. وضعيت به همين شكل ادامه داشت تا آن كه در رمضان سال (2) 557/ 1162 امير قاسم با پرداخت پول، سپاهى


1- 1. قلقشندى، صبح، ج 4، ص 276.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 11، ص 279؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 242؛ ابن عنبه، عمدةالطالب، ص 113- 112، فاسى، العقد الثمين، ج 6، ص 466- 465؛ ج 7، ص 35؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 523؛ سخاوى، التحفه، ج 2، ص 379؛ الجزيرى، الدرر، ج 1، ص 565- 564.

ص: 88

بزرگى از عرب فراهم كرد تا او را براى بازپس گرفتن امارت يارى دهند.

وى توانست شهر مكه را در اختيار خود گرفته، چند روزى بر آن حكومت كند. وقتى اموال او تمام شد و نتوانست به تعهدات مالى خود برابر اعراب عمل كند، آنان از وى روى گردان شده و رهايش كردند. اين مسأله موجب شد كه قاسم، يكى از فرماندهان برجسته سپاهش را اعدام كند. اين اقدام، سبب برپا شدن شورشى بر ضد او شد، و شورشيان از عموى او، عيسى خواستند به مكه باز گردد. به دنبال آن، شريف قاسم كه نمى توانست در مقابل عمويش بايستد، گريخت به كوه ابوقبيس پناه برد؛ (1) اما در حين رفتن از اسب افتاد و ياران عيسى او را گرفته و كشتند و بدين ترتيب حكومت عيسى بن قاسم استوار شد. (2)

در سال 557/ 1162 شورشى در مكه برپا شد و علاقمندان به دولت فاطمى كاروان حج عراق به رياست امير ارغش حمله بردند. اين جماعت بر آن بودند تا از ورود حجاج عراقى به مكه جلوگيرى كنند كه اين امر منجر به درگيرى ميان آنان شد و تعدادى از طرفين كشته شدند و اموالى در حدود هزار شتر از حجاج تلف شد و امير الحاج عراقى بدون بجا آوردن حج، بازگشت. زمانى كه خادم وارد شد و پرده كعبه را آورد، اهالى مكه


1- 1. كوهى مشرف بر مكه كه نامش را از يكى از افراد قبيله مذحج كه كنيه اش ابوقبيس بوده گرفته كه زمانى امويان حاكم مكه بوده است. بنگريد: ياقوت، معجم البلدان، ج 1، ص 80.
2- 2. ابن اثير، كامل، ج 11، ص 279؛ ابوالفداء، المختصر، ج 3، ص 39؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 4، ص 276؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 303؛ ابن ظهيره، الجامع، ص 308؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 525- 524؛ سخاوى، التحفه، ج 2، ص 379.

ص: 89

تسليم فرمان امير الحاج شده و تبعيت خود را اعلام كردند و اين نشان مى دهد كه آنان از اطاعت عباسيان بيرون رفته و علاقه خويش را به فاطميان ابراز مى كردند. اهالى مكه پيشاپيش خادم، قربانى كرده و طبل نواختند، و اين بدان معنا بود كه از آنان اطاعت كرده اند.(1)

اين برخورد، نشان مى دهد كه اشراف مكه، در پى حفظ استقلال خود و رهايى از سخت گيرى امراى حج عباسيان بودند كه مشكلاتى براى آنان پديد آورده و امارت ايشان را تهديد مى كردند.

امير عيسى بن قاسم، به رغم درگيرى هايى كه با بردارش مالك داشت و تا سال 567/ 1171 ادامه يافت، (2) به امارت خود ادامه داد تا آن كه صلاح الدين، دولت فاطمى را در سال 567/ 1171 برانداخت و سپاهى را به فرماندهى برادرش توران شاه در سال 568/ 1172 براى فتح يمن اعزام كرد. اين سپاه در جريان عبور از مكه مورد استقبال شريف قرار گرفت و او نيز امارت وى را بر مكه و نواحى آن تأييد كرد. (3) با پايان يافتن عمر دولت فاطمى در مصر، موضوع رقابت دولت عباسى- سلجوقى با دولت فاطمى خاتمه يافت. در اين وقت، حاكميت حجاز به عباسيان و نورى ها و سپس


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 10، ص 202، 205؛ ابن اثير، كامل، ج 11، ص 287، 288؛ يافعى، مرآة الجنان، ج 2، ص 313؛ فاسى، العقد الثمين، ج 6، ص 469- 468؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 525.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 10، ص 237؛ فاسى، العقد الثمين، ج 6، ص 468- 466؛ سخاوى، التحفه، ج 2، ص 368، 379.
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ج 8، ص 301- 300؛ ابوالفداء، المختصر، ج 3، ص 54.

ص: 90

به ايوبى ها رسيد و همه آمال و آرزوهاى فاطميان از ميان رفت. در منابر حجاز، خطبه به نام مستضى عباسى و سلطان نورالدين محمود زنگى خوانده مى شد. (1)

بر اساس آنچه گذشت مى توان چنين نتيجه گرفت كه رقابت بر سر بلاد حجاز در شديدترين حالت خود ميان عباسيان و سلجوقيان از يك طرف و فاطميان از طرف ديگر در جريان بوده و اين سيادت، خطبه خواندن به نام آنان بود كه هر دو دولت، تمام تلاش خود را در اين راه به كار مى گرفتند كه مهم ترين آن، مساعدت هاى مالى و ارسال هدايا براى اشراف حجاز و نيز بهره گيرى از نيروى نظامى بود كه به همراه قافله هاى حج فرستاده مى شد؛ اقدامى كه تأثير آشكارى در ايجاد بحران و ناامنى و اضطراب در اوضاع سياسى و اقتصادى حجاز داشت. از طرفى، چنان كه ديديم موضع گيرى اشراف مكه براى تبعيت از يكى از اين دو دولت، به قدرت و نيروى نظامى آنان نيز بستگى داشت. قابل توجه آن كه امراى حجاز از آغاز دهه هشتاد قرن پنجم هجرى/ يازدهم ميلادى تا سقوط دولت فاطمى در سال 567/ 1171، غالبا تابع دولت عباسى- سلجوقى بود و اين به دليل، گرفتارى هاى داخلى دولت فاطمى، به خصوص نزاع بر سر وزارت و نيز جنگ با صليبى ها و نورى ها بود كه سبب بى توجهى آنان به حجاز مى شد. با اين حال، فاطميان همواره براى حفظ رابطه با امراى مكه در حد امكان تلاش مى كردند.


1- 1. ابوالفداء، المختصر، ج 3، ص 55؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 104؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 376- 366؛ العقد الثمين، ج 1، ص 188؛ مقريزى، الذهب المسبوك، ص 71؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 534.

ص: 91

اميرى حج

عباسيان و سلجوقيان، تمايل زيادى به استوار كردن سيادت و آقايى خود بر حجاز داشتند و بر ذكر نام خود در خطبه هاى منابر حرمين تأكيد داشتند. روش ديگر آنان، توجه به مسائل مربوط به حج و حجاج و منصب امير الحاج بود. «اميرالحاج» كسى بود كه سرپرستى كاروان حج عراقى به سوى حجاز به وى واگذار مى شد. وى اين مسؤوليت را از بغداد كه مركز خلافت عباسى بود بر عهده مى گرفت تا وظايف اميرى را به انجام برساند.

وظايف او، شامل حركت دادن حجاج در مسير، سرپرستى سياسى و نظارتى و ادارى و نيز اداره امور مربوط به انجام شعائر ويژه حج براى همه مسلمانان در مكه بود. از جمله شرايط امير الحاج آن بود كه فردى مطاع، عاقل، شجاع، با هيبت و هادى (1) باشد. به طور معمول، مهم ترين وظايف امير الحاج چنين بود:

1. ساماندهى حجاج در وقت حركت و فرود در هر منزل، به گونه اى كه پراكنده نشده و گرفتار راهزنان عرب نشوند.

2. نظم بخشيدن به حركت حجاج در طول مسير و نيز در وقت فرود در منزل به گونه اى كه هر طايفه اى در محلى معين جاى گيرند و هر گروه محل خويش را در طول حركت و زمان فرود در منزل بشناسد. اين وظيفه اى است كه جزيرى با عنوان «تقطير و تعقيب» به عنوان يك وظيفه بزرگ براى مراعات مصلحت حجاج و جلوگيرى از ازدحام و برخورد و


1- 1. ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص 137؛ ابن الفراء، الاحكام السلطانيه، ص 108؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 225، 227.

ص: 92

شرآفرينى و فتنه گرى افراد از آن ياد كرده است. (1)

3. مراعات حاج حجاج در طول مسير، به گونه اى كه ضعيف در راه نماند و جدا نشود. اين امر در پيروى از فرمان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بود كه فرمود:

«الضعيف امير الركب». (2) و معنايش اين كه همه قوم بايد حركت خود را با حركت كسى كه چهارپاى او ضعيف است، تنظيم كنند.

4. وظيفه ديگر وى آن بود كه مردم را از بهترين راه عبور دهد و از راه هاى خشك و كم آب نبرد. همين طور در حركت، سير اعتدالى داشته و زمانى كه هوا بسيار گرم است يا باد و طوفان مى وزد به آنان استراحت دهد.

5. در وقت كم آبى، برايشان آب فراهم آورد و در وقت، كمى علوفه، علوفه فراهم كند.

6. زمانى كه در جايى فرود مى آيند از آنان نگاهبانى كند و در وقت حركت نيز مراقب اطراف باشد كه مبادا، راهزنان و مفسدان بر آنان يورش برند.

7. در مقابل كسانى كه از حركت آنان ممانعت مى كنند، بايستد و با آنان كه مانع از انجام فريضه حج مى شوند، اگر مى تواند، بجنگد، يا اگر حجاج قبول كردند، مالى به آنان بپردازد. او حق ندارد هيچ كس را بر اين كار مجبور كند مگر آن كه به دلخواه بدهد. به دليل اين كه پرداخت چنين مالى


1- 1. جزيرى، الدرر، ج 1، ص 232.
2- 2. ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص 137؛ ابن الفراء، الاحكام السلطانيه، ص 108؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 227؛ حديث به اين صورت «المضعف امير الرفقه» آمده است.

ص: 93

كه در اصطلاح فقها «الخفاره» ناميده مى شود، واجب نيست مگر آن كه بسيار اندك باشد. (1)

8. امير الحاج بايد در هر منزلى، جاى مخصوصى بنشيند تا مردم بتوانند نزد او بيايند و اگر شكايتى دارند با او در ميان گذارند، يا چنان كه دو نفر با يكديگر درگيرى دارند، ميانشان صلح دهد. اگر نزاع شرعى است و او از اهل شرع است و قضاوت در آن امور به وى واگذار شده، در اين باره حكم دهد و در غير اين صورت، آن را به قاضى كاروان بسپارد. اگر در شهرى اين اتفاق بيفتد او يا حاكم شهر مى توانند در اين باره حكم كنند. اما اگر ميان يك نفر از حجاج و مردى از شهر درگيرى پيش آمد، حاكم شهر بايد در اين باره حكم دهد.

9. تأديب افرادى كه از حد خود تجاوز مى كنند، از وظايف امير الحاج بود و اين البته در حد تعزيز است نه حد شرعى، مگر آن كه در آن باره مأذون و مجاز بوده و اگر مجتهد است مى تواند در آن خصوص نيز اقدام كند. در غير اين صورت، وقتى وارد شهرى شد و در آن مجتهدى حضور دارد كه بتواند چنين حكم دهد، كار به او واگذار مى شود. اما اگر اصل جرم در شهرى صورت گرفته باشد، والى شهر، در اقامه حدود شرعى بر امير الحاج اولويت دارد.

10. امير الحاج بايد زمان لازم را در اختيار همه بگذارد تا مناسك را انجام دهند و عملى از آنان فوت نشود. و زمانى كه به ميقات رسيدند،


1- 1. [درباره آراى فقهاى شيعه و سنى در باره پرداخت اين مال، بنگريد: تذكرة الفقهاء، 7/ 19] «مترجم».

ص: 94

زمان لازم را براى محرم شدن در اختيارشان قرار دهد. آنان به موقع به مكه بياورد تا همراه اهالى آن به مواقف بروند و اگر فرصت كم است، براى آن كه حج از بين نرود، آنان را يكسره به مواقف ببرد. زمانى كه حجاج به مكه رسيدند، اگر كسى نخواست باز گردد، ولايت امير الحاج از او برداشته مى شود و حقى بر او ندارد. اما ديگران، همچنان زير ولايت او بوده و ملزم به رعايت اوامر وى مى باشند. (1)

اما اگر ولايت تنها در امر اقامه حج باشد، امير الحاج، صرفا به منزله امام در اقامه نماز جماعت است و در اين صورت، لازم است تا عالم به مناسك حج و آگاه به مواقيت و روزهاى اختصاصى اعمال باشد. مدت اين ولايت، تنها هفت روز است كه از نماز ظهر روز هفتم ذى حجه آغاز شده و آخرين آن، يوم الحلاق يا روز 13 ذى حجه است. اين امام، پيش و پس از اين روزها، مانند افراد عادى است و هيچ ولايتى ندارد. (2)

علاوه بر آنچه گذشت، امير الحاج مى بايست پس از اتمام حج، فرصتى را در اختيار حجاج بگذارد تا بتوانند كارهاى خود را انجام دهند.

وى نبايد با دستور خروج سريع از مكه، ضرر و زيانى را براى آنان موجب شود. پس از آن، به هنگام بازگشت، آنان را از مكه به مدينه منوّره ببرد تا قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را زيارت كنند و ميان حج بيت اللَّه و زيارت قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله جمع نمايند تا حرمت آن حضرت را رعايت كرده باشند.


1- 1. ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص 138- 137؛ ابن الفراء، الاحكام السلطانيه، ص 109- 108؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 229- 227.
2- 2. جزيرى، الدرر، ج 1، ص 229.

ص: 95

اين كار، گرچه واجب نيست، اما مستحب شرعى و از كارهاى نيك حجاج است، با استناد به اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: «من زار قبرى وجبت له شفاعتى». (1)

عادت بر اين بوده است كه امير الحاج، خطابه هاى چندى در ميان جمع حجاج در مكه و در اوقات مختلف داشته است. (2) به رغم آن كه اين خطبه ها، غالبا رنگ دينى و آموزشى در جهت تشريح حج و فضليت آن و آموختن احكام و مناسك به مردم بوده، اما اغلب رنگ بوى سياسى و تبليغاتى داشته و در آن از حاكمى كه حج زير نظر او انجام مى گرفته، ياد مى شده است. اين امر به خصوص در خطبه هاى روز عرفه و عيد جريان داشته و سلجوقيان و عباسيان از يك سو و فاطميان از سوى ديگر، به دنبال آن بوده اند كه در خلال اين خطبه ها چه در منابر مكه يا مدينه، سيادت خود را بر حجاز نشان دهند. كه در اين باره، پيش از اين سخن گفتيم.

اما در باره تعيين امير الحاج بايد گفت كه، عباسيان در ابتداى كار، بر آن بودند تا اين منصب را به كسى بسپارند كه از خاندان عباسى يا موالى آنان باشد. اين كار، حجاز را به آسانى تحت حاكميت آنان نگاه مى داشت. وضعيت تا نيمه هاى قرن چهارم هجرى/ دهم ميلادى چنين بود. (3) تا اين كه آل بويه بر خلافت عباسى در بغداد سيطره يافتند (334- 447/ 945- 1055) و خطر قبايل عرب- كه بر راه حج عراقى مسلط


1- 1. ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص 139؛ ابن الفراء، الاحكام السلطانيه، ص 111.
2- 2. بنگريد: ماوردى، همان، ص 143- 140؛ ابن الفراء، همان، ص 114- 112.
3- 3. بنگريد: فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 349- 341؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 389- 166.

ص: 96

بودند- رو به فزونى نهاد و طمع آنان در حمله به كاروان حج بيشتر شد. از طرفى، خطر قرامطه نيز افزايش يافته بود. آنان در احساء و بحرين حكومتى تشكيل داده بودند، چنان كه دولت فاطمى در مغرب برپا شد و تلاش كرد تا حجاز را نيز تحت سيطره نفوذ خود درآورد و پس از تسلط بر مصر و شام در نيمه دوم قرن چهارم هجرى/ دهم ميلادى، به ميدان منازعه و رقابت با دولت عباسى گام نهاد.

اين وضعيت تا نيمه قرن پنجم/ يازدهم ادامه يافت. از آن پس، عباسيان، اميران حج را از خاندان علوى معين كردند (1) تا به خاطر ارتباط و خويشاوندى با اشراف حجاز، ذكر نام عباسيان در خطبه حرمين را تضمين كنند. در ابتداى نيمه دوم قرن پنجم هجرى/ يازده ميلادى، همچنان عباسيان و سلجوقيان به سياست فرستادن علويان براى امارت حج ادامه دادند كه آخرين آنان امير نورالهدى ابوالغنائم حسن بن محمد بن على بن حسن زينبى بود و امارت حج را درسالهاى 457- 467/ 1067- 1075 بر عهده داشت، (2) چنان كه گفتيم وى توانست شريف مكه را قانع كند تا نام خليفه فاطمى را از خطبه حذف كند و به اسم قائم عباسى و سلطان وقت سلجوقى، آلب ارسلان و سپس ملكشاه، خطبه بخواند. پس از آن، دورانى آغاز شد كه خلافت عباسى با كمك سلجوقيان ابهتى به دست آورده و قدرتمند مى نمود، و توانست تجاوز قبايل عربى را كه در مسير


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 7، ص 52، 53، 57، 247، 276؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 360- 349؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 470- 399.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 236؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 91، 112؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 236؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 476- 470.

ص: 97

حجاج بودند قدرت نظامى خود، سركوب كند، در همان دوره، سلجوقيان بر قرامطه چيره شده و دولت آنان را در سال 469/ 1077 در احساء بر انداختند. اين كار با اعزام نيرويى به فرماندهى امير ارتق تركمانى و ابواكسك سلار انجام شد. وى توانست قرامطه را به شكست كشانده و منطقه را زير سلطه سلجوقيان و عباسيان درآورد و مذهب اهل سنت را بر مذهب شيعه غلبه دهد و قافله هاى حج را از هجوم آنان رهايى بخشد، (1) هم زمان با اين واقعه، عباسيان با كمكهاى مالى خود توانستند با شريف مكه روابط حسنه برقرار كنند. اين عوامل سبب شد تا امارت حج به برخى از اميران نيرومند ترك سپرده شود تا بتوانند سيادت آنان را بر حجاز تضمين كرده و هر نوع تخطى و تجاوز از سوى اشراف حجاز در برابر سيادت عباسيان و سلجوقيان را پايان دهند.

نخستين امير ترك تبار كه به مقام امارت حجاج رسيد، امير ابومنصور ختلغ بن كنتكين معروف به طويل بود (2) كه در سال 468/ 1076 امير الحاج شد. سلب اين منصب از علويان و سپرده شدن آن به تركان، سبب تحريك شمارى از ياران علويان در مكه شد به طورى كه در موسم حج همان سال، شورشى به رهبرى برخى از بردگان در مكه پديد آمد، اما امير


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 182- 181، 191، 193؛ محمد طه الولى، القرامطه اول حركة اشتراكيه فى الاسلام، ص 151- 150 Bosworth ,C .E .Malik -Shah ,EI .V .VI ,p .274
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 31؛ سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 191، 193؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 113، 116؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 363؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 478.

ص: 98

ترك توانست آن را سركوب كند. وى آنان را شكست داد و عده اى زيادى از آنان را كشت. (1)

آن چه اين واقعه را تأييد مى كند، نامه اى است كه امير الحاج پيشين، ابوالغنائم زينبى در اين باره به خليفه نوشت و معترضانه گفت: امور حج تحت فرمان من بود و پس از عزل من از اين منصب، امراى حج علوى بودند و وقتى از دست آنان رفت، نتوانستند كار حجاج را درست انجام دهند. (2) اين ماجرا دو حادثه ديگر هم در مكه در پى داشت: يكى در سال 470/ 1078 كه حاميان خلافت فاطمى شورشى بر ضد حجاج عراق برپا كرده منبرى را كه مقتدى عباسى در سال 470/ 1078 فرستاده بود، شكستند و آتش زدند. اين منبرى بود كه نام خليفه عباسى با القاب و آياتى در باره حج و مكه روى آن نوشته شده بود. (3) علاوه بر اين، ابن ابى هاشم شريف وقت مكه، نام عباسيان و سلجوقيان را از خطبه حذف كرد و به جاى آن، نام مستنصر را در خطبه آورد. (4) حادثه دوم در سال 472/ 1080 زمانى روى داد كه اهل سنت، در مكه قدرتى به دست آورده و شروع به آزار شيعيان كردند، علويان در اين باره نزد شريف مكه شكايت كردند و او هم امير هياج بن عبداللَّه حطينى را به اعتبار اين كه عامل بروز اين فتنه


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 31؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 113؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 123؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 551.
2- 2. زيعلى، مكه و علاقاتها الخارجيه، ص 89 نقل از سبط بن جوزى، مرآة، برگ 223- 222
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 193.
4- 4. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 311، 312؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 193؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 117، 118؛ قلقشندى، مآثر، ج 2، ص 6؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 479.

ص: 99

بوده است، دستگير كرده و چندان او را مضروب كرد كه در همان سال جان سپرد. (1) به نظر مى رسد اين حادثه پيش از آمدن امير ختلغ به مكه روى داده است؛ زيرا همزمان با آمدن وى، فتنه ديگرى رخ داد كه سبب آن، نزاع ميان يكى از غلامان امير ختلغ و برخى از سودانى ها بود. سبط بن جوزى تفصيل اين واقعه را چنين بيان كرده است: «در روز دوشنبه 16 ذى حجه فتنه اى برخاست كه سبب آن يك غلام ترك از غلامان ختلغ بود كه ميان او و يك سودانى از سپاه مكه در حمام مشاجره اى برخاست. در اين وقت سودانى ها دست به شورش زدند، در حالى كه امير ختلغ در حال خواندن نماز در كنار بيت اللَّه بود. آنان هشت نفر از ياران وى را كنار كعبه كشتند، اما ديگر يارانش سررسيده او را نجات دادند و بيست نفر سودانى را به قتل رساندند. هنگامى كه ختلغ به خانه محل اقامت خود بازگشت، سودانى ها به آنجا حمله كرده، ده نفر از ياران را كشتند. تركها هم جماعتى از سودانى ها را كشتند. زمانى كه ابن ابى هاشم شريف مكه رسيد، سودانى ها را آرام كرده و عذرخواهى نمود و با فرستادن اسب و لباس براى آنان، اوضاع را آرام كرد. (2) ظاهر اين ماجرا درگيرى سلجوقيان با اشراف حجاز است، اما در اصل، اعتراض مكيان را به حضور امير الحاج ترك در رأس كاروان عراق نشان مى دهد. به هر روى، امير ترك توانست امارت حج كاروان عراق را طى سالهاى 468- 479/ 1076- 1087 به بهترين وجه انجام برساند. وى همچنين توانست مشكلاتى كه در مسير


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 326؛ فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 380؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 109.
2- 2. سبط بن جوزى، مرآة، ص 205.

ص: 100

حج وجود داشت، به خصوص حملات قبايل باديه نشين را با شجاعت و بردبارى خود از سر راه بردارد، به گونه اى كه غارتگران به شدت از وى مى هراسيدند. (1) وى در زمينه رعايت مصالح حجاج و رعايت و محافظت از آنان با قدرت و صلابت عمل مى كرد، هرچند از برخى جهات متهم به سوء رفتار بود، زيرا به بهانه هاى مختلف حتى براى زيارت قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله از حجاج ماليات مى گرفت. (2) وى توانست بار ديگر سيادت عباسيان و سلجوقيان را در حجاز استوار كرده و نام رهبران آنها را در منابر مكه و مدينه بياورد. درگذشت وى در سال 479/ 1087 سخت روى سلجوقيان تأثير گذاشت، چنان كه خواجه نظام الملك وزير سلجوقى وقتى اين خبر را شنيد، گفت: هزار مَرد بمرد. (3) وجود ختلغ براى پرهيزگاران مكه هم سودمند بود، زيرا وى با با آنان برخورد خوبى داشت و خودش نيز شخصا متدين و پايبند نماز جماعت و تلاوت قرآن بود، به طورى كه گفته اند وى هر روز قرآن را ختم مى كرد و نسبت به علما و قاريان نظر خاص داشت. (4) افزون بر اينها، ختلغ به بازسازى مشاهد و مساجد و حوضچه هاى آب بين راهى مكه و مدينه نيز عنايت و توجه داشت و اين كارها تا زمان درگذشت وى در سال 1087/ 479 ادامه يافت.


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 31؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 198؛ 243؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 132؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 123.
2- 2. سبط بن جوزى، مرآة، ص 198، 199، 224، 238.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 31؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 199، 243.
4- 4. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 31؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 243؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 123.

ص: 101

وى دوازده سال منصب امارت حجاج را در اختيار داشت. (1)

پس از وى، امير ترك ديگرى با نام نجم الدين (الدوله) خمارتكين حسنانى امير الحاج شد و امارت وى تا سال 1104/ 498 ادامه يافت. (2) او نيز مانند امير سابق، توانست خطبه را به نام عباسيان و سلجوقيان حفظ كند.

وى با ارسال روكش طلا و نقره براى در كعبه در زمان مقتدى عباسى، و نام خليفه فاطمى را از روى در كعبه حذف كرد. اين اقدام مورد اعتراض برخى از اطرافيان ابن ابى هاشم شريف وقت مكه قرار گرفت. (3) اين رَويّه در طول امارت وى بر حج ادامه يافت. اما از آنجا كه او مانند امير سابق قدرتمند نبود، شمارى از قبايل عرب باديه نشين به كاروانهاى حج حمله برده و بر آن ها غلبه كردند. (4) به همين جهت اعزام كاروان حج در سال 486/ 1093 متوقف شد. اين توقف براى مدت سه سال، تا سال 489/ 1096 ادامه يافت، زيرا پس از مرگ ملكشاه در سال 485/ 1092 بر سر جانشينى او ميان سلجوقيان اختلاف نظر وجود داشت. (5) بدين ترتيب


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 31؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 238، 243؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 132؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 124؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 554- 553.
2- 2. سبط بن جوزى، مرآة، ص 238؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 163- 131؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 491- 483؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 556- 553.
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة، ص 239.
4- 4. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103.
5- 5. ابن اثير، كامل، ج 10، ص 225؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 145، 147؛ يافعى، مرآةالجنان، ج 3، ص 142؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 264؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 488- 486؛ رشيدى، حسن الصفا، ص 114.

ص: 102

نام عباسيان و سلجوقيان از خطبه حذف شد و اعزام كاروان حج از عراق متوقف گرديد. (1) با اين حال، خمارتكين در برخورد با حجاج، رفتار خوبى داشت. (2)

پس از خمارتكين شمارى از اميران، منصب امير الحاج را در اختيار گرفتند كه معروف ترين آنها نظر بن عبداللَّه جيوشى خادم بود كه براى مدتى بيش از بيست سال اين منصب را در اختيار داشت و شايستگى و قدرت خود را در برخورد با حجاج و رعايت حال آنان نشان داد. (3) پس از وى، قايماز ارجوانى (540- 554/ 1145- 1159) اين منصب را در اختيار گرفت. وى كسى بود كه در بدو ورودش به مكه، شريف او را بسيار كوچك و حقير پنداشت و به فكر تسلط بر كاروان عراق افتاد. قايماز نتوانست در حمايت از حجاجى كه با او بودند كارى از پيش ببرد و آنان به بدترين صورت بازگشتند. تفصيل اين ماجرا بر حسب آنچه مورخان نوشته اند، چنين است كه وقتى كاروان به اميرى قايماز به مكه رسيد، شريف او را كوچك شمرد و در حجاج طمع كرد. قايماز كه خود را عاجز در دفاع از حجاج ديد، به آنان پيشنهاد كرد كه به عرب ها مالى بپردازند تا دست از سر مردم بردارند. او معتقد بود كه مصلحت در اين است كه مالى به آنان بدهيم و از شر آنان در امان باشيم. حجاج از اين كار خوددارى كردند. قايماز به خاطر حفظ سلامت حجاج آنان را تهديد كرد كه اگر مالى نپردازيد، به زيارت قبر رسول صلى الله عليه و آله نخواهيم رفت تا عربها به ما تعرّض


1- 1. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 103.
2- 2. سبط بن جوزى، مرآة، ص 226، 237.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 10، ص 142- 141.

ص: 103

نكنند. حجاج با اين تصميم او موافقت نكرده، آن را ناشى از عجز و ناتوانى وى در برخورد با بحران پديد آمده پنداشتند و به او گفتند كه نزد سنجر از وى شكايت خواهند كرد. وى آنان را تا غرابى كه محلى تنگ در ميان دو كوه نزديك مدينه است، برد. در اينجا بود كه عربهاى بنى زغب پس از عصر روز شنبه 14 محرم سال 545/ 1150 بر سر آنان ريختند و با آنان به جنگ برخاستند. قايماز نتوانست از حجاج دفاع كند و براى خود درخواست امان كرد. عرب ها بر حجاج غلبه كرده و اموال و لباسهاى بيشمار و دينار فراوان از آنان گرفتند. برخى از تجّارى كه همراه كاروان حجاج بودند، در اين باره گفته اند: از فلان شخص 20 هزار، از ديگرى 30 هزار و از خاتون دختر سلطان مسعود اشيايى به قيمت 100 هزار دينار گرفتند. نتيجه آن شد كه حجاج در بيابان پراكنده شدند تا از دست متجاوزان رهايى يابند، اما در آنجا گرفتار گرسنگى و تشنگى و بى لباسى شدند و قايماز با افراد اندكى به مدينه رسيد. بسيارى هم به بدترين صورت به شهرهاى خود بازگشتند. (1)

مشابه اين حادثه در زمان اميرالحاجى ارغش ترك (555- 565/ 1160- 1169) در سال 557/ 1162 هنگام ورود وى به مكه پديد آمد، به طورى كه جماعتى از بردگان مكه، به حجاج مستقر در منا حمله كردند. در اين وقت، ياران امير به مقابله برخاستند و گروهى از آنان را كشتند. افراد


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 110، ص 138، 142؛ ابن اثير، كامل، ج 11، ص 149- 148؛ سبط بن جوزى، مرآة، ج 8، ق 1، ص 205؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 2، ص 265؛ يافعى، مرآة الجنان، ج 3، ص 284؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 512- 511.

ص: 104

باقى مانده به مكه برگشته، پس از ساماندهى نيروهاى خود، بار ديگر به شتران حجاج يورش برده و هزار شتر را ربودند. اين اقدام به آغاز نبردى ميان امير الحاج و سپاهش از يك سو و بردگان مكه از سوى ديگر منجر شد. امير نتوانست وارد مكه شود، زيرا بر جان و مال حجاج هراسان بود به همين دليل به عرفه رفته، مناسك را انجام داد و يك روز در زاهر ماند. در اين وقت خادم كه پرده كعبه همراهش بود، وارد مكه شد و زمانى كه كار نصب پرده به پايان رسيد، امير مكه كه از عاقبت كار هراسان شده بود، به دنبال امير الحاج فرستاد و از او دلجويى كرد تا برگردند و حج را تمام كنند، اما در اين كار تعلّل كرد، چندان كه اهالى مكه از عاقبت كار بيمناك شدند و از امير الحاج اطاعت كردند. آنان در اين باره عذرخواهى كرده و طبل ها را به صدا در آورند كه به معناى آن بود كه از امير الحاج اطاعت مى كنند (1) و واقعيت را پذيرا گشته اند.

با وجود همه مشكلاتى كه براى امراى حج عباسى پيش مى آمد، خطبه خواندن به نام عباسيان و سلجوقيان در حجاز ادامه داشت، هرچند در مورادى هم شرفاى مكه براى ايجاد اشكال و فاصله تلاش مى كردند. در واقع، تعيين امراى ترك را بايد مصداقى از رقابت ميان عباسيان و فاطميان دانست، به طورى كه هدف عباسيان، ترساندن اشراف حجاز و تثبيت سيادت خود بر حجاز بود. اين نكته را هم بايد يادآور شد كه اميران ترك تبار كه به منصب اميرالحاجى مى رسيدند، امارت كوفه را نيز به عنوان


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 10، ص 202، 205؛ ابن اثير، كامل، ج 11، ص 288- 287؛ يافعى، مرآة، ج 3، ص 312؛ فاسى، العقد الثمين، ج 6، ص 469- 468؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 525؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 565.

ص: 105

بزرگترين مركز اعزام حجاج پس از بغداد، در اختيار داشتند. نخستين اين اميران، ختلغ بود كه امير كوفه هم بود. (1)

راه هاى حج

در عصر سلجوقيان، مسيرى كه حجاج عراق و نواحى اطراف آن در شرق جهان اسلام براى رفتن به حج مى كردند، همان راه هايى است كه جغرافى دانان عرب به تفصيل در باره آنها سخن گفته و منازل و مسافات ميان آنها را با فرسخ و ميل و بريد مشخص كرده اند. (2) اين راه، بغداد و كوفه را به حجاز پيوند مى داد و گهگاه بر اساس شرايطى كه پيش مى آمد، تغييراتى در آن داده مى شد. كاروان هاى حج عراق و قافله سلطانى سلجوقى كه از خراسان مى آمد، (3) و نيز قافله رسمى كه خليفه عباسى آن را روانه مى كرد، از همين مسير عبور مى كردند. كاروان ها پس از گرد آمدن حجاج و كامل شدن تعداد، از بغداد به سمت كوفه رفته (4) و از آنجا به سوى حجاز حركت مى كردند و در بين راه نيز در كاروان سراهاى شناخته شده كه خلفاى عباسى، قصرها و بناهايى در آن ساخته بودند، توقف مى كردند. (5) نخستين منزل قادسيه بود كه از آنجا به عُذَيب مى رفت و اين


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة، ص 191، 224؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 123؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 523.
2- 2. ابن رسته، الاعلاق النفسيه، ص 182- 163.
3- 3. ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 444، 446، 460 و بعد از آن.
4- 4. جزيرى، الدرر، ج 1، ص 399، ج 2، ص 1275.
5- 5. يعقوبى، البلدان، ص 311.

ص: 106

نخستين منزل واحه اى بود كه از آنجا آب بر مى داشتند تا از صحرا عبور كنند. منزل بعدى، منارة القرون بود كه به دستور سلطان ملكشاه سلجوقى براى خدمت به حجاج و جلوگيرى از آوارگى آنان در بيابان ساخته شده بود. (1) منزل بعدى واقصه نام داشت كه از مراكز اصلى راه حج به شمار مى آمد و مواد غذايى از قبيل آرد و نان و خرما و ميوه به آنجا مى آمد. (2) منزلگاه بعدى، عقبه و قاع (3) است. كاروان ها پس از آن به محلى موسوم به زباله مى رسيدند كه قريه آبادى بود و به خاطر فراوانى چاه هاى آب، شهرت دارد. در آنجا بازارى بود كه ميان واقصه و ثعلبيه قرار داشت. (4) كاروان ها در مرحله بعد به شقوق مى رسيدند كه يك منزل پس از واقصه در راه مكه قرار داشت. از آنجا به بطان و سپس به شهر ثعلبيه مى رفتند (5) كه بارويى آن را احاطه كرده و قصر و مسجد جامع و تعدادى چاه كوچك و بزرگ در آن وجود دارد. (6) در آنجا حوضچه هاى هست كه آب در آنها جمع مى شود. اين شهر بازارى نيز دارد كه حجاج از آن شتر و گوسفند و علوفه خريدارى مى كنند. (7) منازل بعد، زرود و اجفر


1- 1. ابن جبيرف الرحلة، ص 186- 187.
2- 2. ابن جبير، الرحله، ص 186.
3- 3. يعقوبى، همان، ص 311؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1276- 1275، 1283.
4- 4. حربى، كتاب المناسك، ص 285- 284؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 3، ص 129؛ ابن جبير، الرحله، ص 185؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1282.
5- 5. ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 89- 78؛ ج 3، ص 356؛ ابن جبير، الرحله، ص 184؛ جزيرى، الدرر، ص 1282.
6- 6. يعقوبى، البلدان، ص 311؛ حربى، المناسك، ص 297؛ ابن جبير، الرحله، ص 284.
7- 7. جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1280.

ص: 107

نام دارد. (1) پس از آن، قرار دارد فيد كه روستايى آباد و درست در ميانه راه كوفه و مكه است و مسجد و بازار و بركه دارد. (2) اين روستا، حجاج قسمتى از توشه سنگين خود را نزد اهالى به امانت مى گذاشتند تا در بازگشت بازپس گيرند و در مقابل چيزى به آنان مى دادند. فيد مركز مهم اقتصادى براى حجاج است؛ زيرا اهالى علوفه اى را كه در سال تهيه كرده اند در اين ايام به حجاج مى فروشند. (3) كاروان حجاج از توز و مسيرا و حاجر و نقره كه از منازل معروف راه حج عراقى است و بركه هاى آب و چاه دارد نيز عبور مى كرد. (4) در نقره، مسير به دو راه فرعى تقسيم مى شد كه يكى به مدينه و ديگرى به مكه مى رفت. (5) عادت بر اين بود كه كاروان حج عراق، ابتدا براى انجام مناسك حج به مكه مى رفت و پس از آن حجاج را به مدينه مى بردند. (6) بنابراين كاروان عراق از نقره به مغيثه و از آنجا به ربذه و پس از گذشتن از برخى از منازل كوچك، به ذات عرق مى رسد. (7) اين


1- 1. ياقوت، معجم البلدان، ج 3، ص 189؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1280.
2- 2. ابن خردادبه، المسالك و الممالك، ص 127.
3- 3. الحربى، المناسك، ص 306؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 282؛ ابن جبير، الرحله، ص 283؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1280- 1279.
4- 4. يعقوبى، البلدان، ص 311؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 204؛ ج 3، ص 255؛ ج 5، ص 299- 298؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1278.
5- 5. يعقوبى، البلدان، ص 311؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 5، ص 299.
6- 6. ماورى، الاحكام السلطانيه، ص 109؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1277.
7- 7. يعقوبى، البلدان، ص 109؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1277.

ص: 108

منزل، ميقات اهل عراق است كه در آن محرم مى شوند. (1) منزل پسين، بستان ابن عامر است كه با عبور از آن، كاروانيان به مكه مى رسند. (2) با رسيدن به مكه، حجاج در منازلى كه براى اسكان حجاج مناطق مختلف، اعم از عراق و خراسان و ماوراءالنهر در نظر گرفته شده بود، اسكان مى يافتند. (3)

توجه سلجوقيان به راه حج و منازل بين راه

در بخش پيشين، نام منازلى را كه حجاج عراقى در دوره سلجوقى، (4) براى رسيدن به مكه از آن استفاده مى كردند، آورديم. چنين مى نمايد كه سلجوقيان و عباسيان، توجه ويژه اى به تأمين امنيت راه هاى حجاج به حرمين داشته اند و آن را براى جلب ثواب دنيا و آخرت و از مصاديق كارهاى خير مى شمردند. افزون بر آن، جلب نظر مردم و بهره بردارى سياسى- تبليغاتى به نفع دولت سلجوقى و عباسى، يكى از اهداف مهم آنان در رسيدگى و توجه خاص به راه ها به شمار آمد. خليفه براى تأمين امنيت راه حج و آماده سازى آن و برپايى حوضچه هاى آب و كندن چاه و جلوگيرى از اقدامات قبايلى كه در راه حجاج از عراق به حجاز مشكل ايجاد مى كردند، تلاش مى نمود. شايد به خاطر همين توجه بود كه در طول اين دوران، نظارت بر اين راه در طول قرن هاى پنجم و ششم هجرى/ يازده و دوازدهم ميلادى، از وظايف امير كوفه بود. (5) كسانى كه


1- 1. قدامه، الخراج و صناعة الكتابه، ص 186؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1276.
2- 2. براى تفصيل بيشتر در راه راه حج از كوفه به حجاز و به عكس بنگريد: الحربى، المناسك، ص 356- 281؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1283- 1275.
3- 3. ناصر خسرو، سفرنامه، ص 123؛ ابن جبير، الرحله، ص 163.
4- 4. بنگريد: ابن جبير، الرحله، ص 187- 181؛ جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1283- 1275.
5- 5. سبط بن جوزى، مرآة الزمان، ص 191، 199- 198، 224؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 123؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 523.

ص: 109

در برخى از مراكز و منازل مهم مستقر بودند، نيابت از امير كوفه را در ولايت بر راه هاى حج بر عهده داشتند. (1)

به نظر مى رسد، هدف از واگذارى راه حج به يك والى كه از سوى خلافت عباسى تعيين مى شد، آن بود كه وى نسبت به انجام اصلاحات ضرورى در اين مسير اقدام كند تا راحتى و امنيت حجاج بيت اللَّه الحرام تأمين شده و حجاج مورد حمايت و توجه قرار گيرند. زمانى كه سلجوقيان در نيمه قرن پنجم/ يازدهم به عراق رسيدند، وظيفه رسيدگى به حج و حجاج و اصلاح راه ها و آباد كردن آن را عهده دار شدند. سلجوقيان، به خوبى از عهده اين كار بر آمدند، راه ها را ايمن كردند و اصلاحات لازم را به عمل آوردند. نخستين نشانه اين اهتمام از سوى سلجوقيان، اقدام طغرل بك بود كه تمايل خود را براى اداى فريضه حج، اصلاح راه حج و به راه انداختن دوباره كاروان حج عراق- كه بيش از سى سال به دليل خطرات موجود در اين مسير تعطيل شده بود- نشان داد، اما حكومت دارى و مسائل ديگرى كه پيش از درگذشت وى وجود داشت، مانع عملى شدن آن تصميمات گرديد. (2) نظام الملك وزير دولت سلجوقى كه وزارت آلب ارسلان و ملكشاه را براى 29 سال بر عهده داشت، (3) اين روند را ادامه داد و در طول مدت وزارت خود، خواسته سلجوقيان را در اين باب محقق


1- 1. يعقوبى، البلدان، ص 312.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 164؛ اربلى، خلاصة الذهب المسبوك، ص 268؛ نيزبنگريد: ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 444، 446، 450 و بعد از آن. جزيرى، الدرر، ج 1، ص 539 و بعد از آن.
3- 3. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 68- 64.

ص: 110

كرد كه ازآن جمله، بازگشايى راه حج و بازسازى آن بود. بدين ترتيب امور مربوط به حجاج سامان يافت و بار ديگر قافله هاى حج از خراسان و عراق به سمت حجاز به راه افتاد. هم چنين وى به بازسازى بناى حرمين نيز اهتمام ورزيد. (1)

ملكشاه سلجوقى امنيت و آرامش را در مناطق مختلف تحت سيطره خود برقرار كرد و راه هاى موجود در سرزمين هاى مختلف را ايمن ساخت. در دوره حكومت وى امنيت كاروان ها تأمين شد، به طورى كه يك قافله از ماوراءالنهر تا دورترين نقطه در شام بدون محافظ حركت مى كرد. وى همچنين به راه هاى حج و منازل آن عنايت داشت و تسهيلات لازم را در مسيرهاى عبور كاروان ها فراهم آورد. (2) وى حوضچه هاى آب در مكه ايجاد كرد و براى اين كار هزينه زيادى صرف كرد. همين طور در سال 475/ 1083 مكوس و خفارات- پولهايى كه از حجاج در مكه يا طول مسير توسط قبايل گرفته مى شد- را در تمامى سرزمين هاى تابع خود لغو كرد و در سال 481/ 1088 بار ديگر بر اين اقدام خود تأكيد نمود. پيش از آن از هر حاجى، هفت دينار گرفته مى شد. وى دستور داد تا فرمانش بر دو لوحه نوشته شود و نام مقتداى عباسى و نام خودش روى آنها حك شده، يكى در باب الحلبه و ديگرى در باب جامع القصر بغداد نصب گردد و كسى كه آن را تغيير دهد، مورد لعن قرار گيرد. وى مبالغ فراوانى به اعراب باديه نشين اعطا كرد، راه ها را از تجاوز آنان ايمن ساخت و متعهد شد كه


1- 1. سبكى، طبقات الشافعيه، ج 3، ص 140.
2- 2. ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 285- 284.

ص: 111

هرمالى از حجاج گرفته شود، از خزانه خودش بپردازد. (1) وى همچنين اموال و اقطاعات فراوانى را به حرمين اختصاص داد و بخشش هاى فراوانى را به مجاورين كعبه بخشيد. (2)

سلطان ملكشاه شخصاً امور حجاج و نظارت بر حركت آنان از عراق به سمت حجاز را بر عهده گرفت، به طورى كه در سال 480/ 1087 خود براى توديع آنان در كوفه حاضر شد تا عذيب كه نخستين منزل حجاج پس از كوفه بود به همراه كاروان حركت كرد و تا نزديكى واقصه پيش رفت. در آنجا مناره اى از شاخ و سم حيوانات وحشى و آهوانى كه صيد مى كردند، برپا كرد تا راهنماى حجاج باشد. اين مناره را از همان زمان به عنوان منارة القرون ناميدند. (3)

سلاجقه همچنين نسبت به ترميم و بازسازى بخش هايى از حرم مكه كه از نيمه قرن پنجم/ يازدهم ميلادى رو به ويرانى نهاده بود، توجه خاصى نشان دادند. اين وضعيت ادامه داشت، تا زمانى كه ابوالنصر ابراهيم بن محمد بن على استرآبادى در سال 466/ 1074 به مكه آمده به ترميم مسجد الحرام پرداخت و سى هزار دينار در اين راه هزينه كرد و بيشتر آن


1- 1. اصفهانى، تاريخ دولة آل سلجوق، ص 70؛ ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 70، 72؛ راوندى، راحة الصدور، ص 205؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 168، 213؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 199- 198، 216، 224، 238؛ ابن خكان، وفيات، ج 5، ص 284؛ نويرى، نهاية الارب، ج 26، ص 334؛ ابوالفداء، المختصر، ج 2، ص 203؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 135.
2- 2. راوندى، راحة الصدور، ص 205.
3- 3. اصفهانى، تاريخ دولة آل سلجوق، ص 71- 70؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 5، ص 201؛ ابن اثير، كامل، ج 10، ص 213؛ ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 285.

ص: 112

را براى ترميم جاهاى منهدم شده صرف نمود. باقى مانده اين پول در اختيار شريف مكه، محمد بن جعفر بن ابى هاشم قرار گرفت. (1) معناى اين كار آن بود كه هر كسى قصد آن دارد تا در اماكن مقدسه، اصلاحاتى انجام دهد، ابتدا بايد رضايت شريف مكه را به دست آورد، مسأله اى كه رقابت ميان سلجوقيان و عباسيان با فاطميان را تشديد كرد. تا وقتى كه شريف مكه، امير حجاز بود، تنها او مى توانست اجازه اين كار را صادر كند. گاه تمامى مبلغى كه به شريف پرداخت مى شد، با هزينه مرمّت و تعمير حرمين برابر بود. (2) شاهد ديگر اين سخن آن كه محمد بن جعفر شريف وقت مكه، مبلغ هزار دينار از احمد بن سلامه گرفت تا به او اجازه دهد تا به برخى از كارهاى اصلاحى در مكه مكرمه و پيرامون آن بپردازد. (3) در اين دوره، اصلاحات مزبور بخش هاى ديگرى از امور مربوط به مسجد الحرام را نيز شامل مى شد كه از آن جمله ساخت منبرى براى خطابه در مسجد الحرام بود كه به دستور مقتدى عباسى و توسط وزيرش فخرالدوله ابونصر محمد بن جهير و تحت نظارت او ساخته شد و روى آن عبارت «لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه» حك شده بود. (4) همچنين نام خليفه و ابن جهير هم روى آن بود. منبر مذكور را با شمارى از اصحاب شريف كه به بغداد آمده بودند، به مكه فرستادند. زمان رسيدن منبر به مكه، در سال


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة، ص 170؛ فاسى، العقد الثمين، ج 1، ص 261؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 476؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 550.
2- 2. ناصر خسرو، سفرنامه، ص 136.
3- 3. ناصر خسرو، همان، ص 123، 136.
4- 4. قلقشندى، م آثر، ج 2، ص 6؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 479.

ص: 113

470/ 1078 بود كه مقرر شده بود نام مستنصر فاطمى در خطبه ذكر شود.

اين امر سبب مخالفت با ورود منبر به مكه شد، زيرا نصب آن در مسجد الحرام به معناى سيادت دولت عباسى بر حجاز بود. به همين جهت، همان طور كه پيش از اين گذشت، هواداران دولت فاطمى اقدام به شكستن منبر و آتش زدن آن كردند. (1)

سلجوقيان و عباسيان به اصلاحات عمومى ديگرى هم دست يازيدند كه به نوعى براى حجاج و نيز مجاورين مكه و مدينه و عموم مسلمانان سودمند بود و سبب مى شد تا به ديده احترام به آنان بنگرند. از آن جمله اقداماتى بود كه ابوالنصر استرآبادى هنگام ورود به مكه در سال 466/ 1074 انجام داد. يكى از اقدامات او تعمير مسجدى در تنعيم بود كه عايشه از آنجا محرم شده بود. اين مسجد به سبب درختى در آنجا بود، به مسجد هليلجيه معروف بود. استرآبادى براى اين كه يادگارى از اين خدمت بماند، نامش را روى سنگى در ديوار شرقى مسجد نوشت. متن اين نوشته چنين بود: امر كرد به عمارت مسجد عايشه ام المؤمنين، الرئيس الاجل فخر الرؤساء مغيث الحرمين ابوالنصر ابراهيم بن محمد بن على، تقبل اللَّه عملهما و بلغهما فى الدارين آمالهما و شكر سعيهما و لا قطع من الحرمين اثرهما. رجب سال (2) 466/ 1074


1- 1. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 312- 311؛ سبط بن جوزى، مرآة، ص 193؛ ابن كثير، البدايه، ج 12، ص 118- 117؛ قلقشندى، م آثر، ج 2، ص 6؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 479؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 253.
2- 2. فاسى، العقد الثمين، ج 3، ص 261؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 475؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 550.

ص: 114

از ديگر خدمات عام المنفعه وى انتقال آب از عرفات به مكه از طريق يك قنات قديمى بود كه احداث آن توسط زبيده همسر هارون عباسى بود. وى همچنين ناودان كعبه را از نقره ساخت و طى يك سال اقامت خود در حرمين، اموال زيادى را ميان فقراى مكه و مدينه تقسيم كرد. (1)

در سال 532/ 1137 امير ابوالقاسم ابراهيم بن حسين بن شيرويه بن حسين بن جعفر فارسى تاجر معروف به رامشت، به همراه پرده كعبه كه از پارچه بسيار فاخرى بافته شده بود، به مكه وارد شد. ارزش اين پرده هجده هزار دينار بود. همچنين ناودانى براى كعبه ساخته شده و توسط مقتفى عباسى ارسال شده بود كه قرار بود جايگزين ناودان پيشين شود. رامشت، رباطى هم ساخت كه به نام خودش، به رباط رامشت شهرت يافت. اين رباط در سال 537/ 1142 در نزديكى باب الحزوره مسجد الحرام ساخته شده و براى استفاده صوفيان عراق و علما و قراء و فقراى اهل شام و عراق وقف شد. (2)

در سال 549، جمال الدين محمد بن على بن منصور معروف به جواد (3) كه وزير حاكم وقت موصل بود، مردى را به نام حاجب به حرمين فرستاد.

وى پنج هزار درهم آورده بود تا براى انجام روكش طلا و نقره كارى


1- 1. فاسى، العقد الثمين، ج 3، ص 262- 261؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 476- 475.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 167؛ العقد الثمين، ج 4، ص 385؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 504؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 275.
3- 3. در باره او بنگريد: ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 147- 143، فاسى، العقد الثمين، ج 2، ص 212.

ص: 115

داخل كعبه و اركان آن هزينه كند. (1) وى در سال 550/ 1154 در كعبه را به درخواست خليفه وقت عباسى، مقتفى عوض كرد. او در كعبه را با طلا و نقره زينت داد و نام مقتفى عباسى را روى آن حك كرد. خليفه اين در را براى شريف وقت مكه قاسم بن فليته فرستاد و از او خواست آن را با در پيشين عوض كند و طلاهاى موجود روى در پيشين كه وزن آن پانزده هزار درهم مى شد، از آنِ امير الحرمين باشد. خليفه از شريف مكه خواسته بود تا چوب در پيشين را براى او بفرستد تا از آن تابوتى براى خود بسازد و پس از وفات در آن گذاشته شود. درِ جديد كه نشانگر استمرار سيادت عباسيان و نفوذشان در حجاز بود، در سال 551/ 1156 نصب شد.

وزير جواد همچنين سنگ هاى كعبه را تعمير نموده و همه درهاى حرم را تعويض كرد. (2) وى همچنين مناره العمره مسجد الحرام را نيز تعمير نمود. (3) علاوه بر اينها، او كارهاى ديگرى مانند انتقال آب به عرفات در ايام موسم از نقطه اى دوردست به انجام رساند. وى مجبور شد اموال فراوانى به اعراب بنى شعبه كه در اطراف مركز آن آب بودند بپردازد تا از سختگيرى نسبت به حجاج و قطع آب خوددارى كرده و در اين باره تعهد


1- 1. فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 188؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 514؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 562؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 278.
2- 2. ابن جبير، الرحله، ص 102؛ ابن اثير، كامل، ج 11، ص 228؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23، ص 293- 292؛ فاسى، العقد الثمين، ج 2، ص 213، ج 7، ص 33، ابن فهد، ج 2، ص 516- 515.
3- 3. فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 386؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 517؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 563.

ص: 116

بسپرند. (1) وى پلكانى هم روى كوه عرفات درست كرده و ديوارى نيز براى مدينه ساخت. او همچنين بخش هايى از مسجد را كه خراب شده بود، بازسازى كرد و علاوه بر اينها، مبالغ فراوان و البسه زيادى هم ميان فقرا تقسيم كرد كه معادل يك سال هزينه آنان مى شد. وى در اين باره ديوان مخصوصى را ايجاد كرد و آن را ديوان «ارباب الرسوم و القصاد» ناميد. (2)

توجه فاطميان به مسير عبور حجاج و منازل بين راهى حجاز

توجه فاطميان نيز هماند عباسيان، به امور حج و حجاج و رسيدگى به راهها واقامه شعائر حج توجه و عنايت ويژه داشتند، چرا كه حج از اركان خمسه اسلام و فريضه واجب براى همه مسلمانان به شمار مى آمد. پس از ذكر اقدامات عباسيان و سلجوقيان لازم است در باره اهتمام فاطميان در اين باره و رقابتى كه در اين زمينه ميان آنان و عباسيان و سلجوقيان پديد آمد، سخن بگوييم.

فاطميان از زمان تأسيس اين دولت در مغرب و استيلا آنان بر مصر در سال 358/ 968 به دست فرمانده خود به نام جوهر صقلى، اين مقوله را مورد توجه قرار دادند. اين فرمانده هنگام ورود به مصر، هدف خود را اجراى اصلاحات اعلام كرد و زمانى كه به فسطاط وارد شد، گفت: به مصر آمده ام تا راه ها را اصلاح كرده و امنيت حجاج را براى رسيدن به


1- 1. ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 14؛ فاسى، العقد الثمين، ج 2، ص 213؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 518؛ جزيرى، ج 1، ص 563.
2- 2. ابن خلكان، وفيات، ج 5، ص 144؛ رفعت، مرآة الحرمين، ج 1، ص 410.

ص: 117

سرزمين مقدس و انجام شعائر حج، فراهم سازم. (1) زمانى نيز كه معزّ فاطمى نيز در سال 362/ 972 پس از ورود به قاهره، هدف خود را حمايت از حجاج و جهاد با كفار برشمرد. (2) اندكى بعد در حجاز به نام آنان خطبه خوانده شده و نفوذشان از سال 358/ 968 در آنجا گسترش يافت. اين وضعيت تا روزگار مستنصر عباسى و خلفاى فاطمى پس از او ادامه يافت.

فاطميان، حج را به عنوان يكى از اركان مهم اسلام مورد توجه قرار دادند، از ديدگاه آنان، حج يكى از اركان شش گانه اسلام بود. به علاوه، حج، موضوع مهم رقابت آنان و عباسيان با سلجوقيان بود. فاطميان در موسم حج، شخصى را به عنوان امير الحاج انتخاب كرده، امور را رسماً به او واگذار مى كردند. اين كار از طرف مستنصر فاطمى صورت مى گرفت و در فرمانى كه از سوى وى به امير الحاج داده مى شد، تمامى وظايف وى درج شده بود. وظايف امير الحاج فاطمى، همان مواردى بود كه امير الحاج عباسى داشت و اختلاف تنها در برخى از امور جزئى بود. در يكى از اين فرمان ها آمده است: نخستين چيزى كه امير المؤمنين، بدان اهتمام مى ورزد و براى اقامه حق اللَّه مراعات آن را مد نظر دارد، مسأله مدارا با حجاج است كه به قصد بيت اللَّه الحرام و زيارت قبر رسولش- عليه افضل الصلاة والسلام- مى روند. آن چنان كه دين براى تو مى پسندد و معين مى كند، و بر اساس معيارى كه بزرگان مسلمين از روى علم برترى مى يابند و حلم دارند و بر مبناى بينشى تيز و رفتار و روشى نيكو و عادلانه رفتار


1- 1. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 105- 104.
2- 2. ابن خلكان، وفيات، ج 2، ص 134.

ص: 118

كن. بدين ترتيب امير المؤمنين بر آن شد تا تو را به كار اداره حجاجِ عازم حرمين، منصوب كرده و كار جنگ و امور مربوط به آن را با اعتماد به استقلال و غنا و تقوا و نظرات صائب تو، به تو واگذار نمايد. بنابراين كارهاى سپرده شده از سوى امير المؤمنين را با عزمى استوار و رأى صائب و همت بالا و روحى بلند در اختيار گير و .... با همت تمام در خدمت حجاج باش و نسبت به امور آنان بيدار، در طول راه مراقب آنان، و در مراعات حالشان صغير و كبير را يكسان بنگر، چرا كه همه آنان به سوى خداوند مى روند و بيت اللَّه را قاصدند و ميهمان رسول اللَّه اند. آنان از سرزمين دور، بهر ثواب و عفو و نجات از عقاب الهى آمده اند ... پس تو نيز با پذيرش اوامر الهى و اطاعت او و قبول حرمتش، با ورود به بيت اللَّه و پيرامون آن، به خداوند تقرّب بجوى. پس همراهى با حجاج واجب و مساعدتشان لازم است تا آن كه به مقصد برسند و جان و اموالشان سالم بماند و در همه حال، مركب ها و اعضاى كاروان ايمن باشند، چندان كه منفعت خويش را عيان ببينند (ليشهدوا منافع لهم) ومناسك را بر اساس احكام شرع، به جاى آرند. سپس آنان را در عبورشان از ازدحام باز گردان و نظم و ترتيب ده و در ورود به چشمه ها آنان را مراقب باش تا از شلوغى در ورود به آنها و ازدحام بيش از حد جلوگيرى شود و از آنجا دور نشوند، مگر آن كه سيراب گردند و اين كار به تساوى به انجام رسد. كسى را پيشاپيش آنان قرار ده تا از شلوغى و تندروى بپرهيزند و كسى را در انتهايشان گمار تا كسى وانماند و حركت آنان را مرتب گردان و از هيچ كوششى براى حفاظت از آنان كوتاهى نكن. در هر منزلى كه رسيدى اخبار آن را براى امير المؤمنين بفرست و او را از حقيقت امر آگاه گردان تا

ص: 119

بر كارها وقوف داشته باشد و به آنچه نياز است تو را مدد رساند. اين عهد امير المؤمنين به توست، در آن دقت كن و به آن عمل نماى در حالى كه با بصيرت به آن مى نگرى و آنچنان كه او براى تو مى پسندند عمل كن و آن چنان كه رضاى خداوند و ثواب الهى نصيب تو گردد، ان شاء اللَّه. (1)

در كنار امير الحاج، قاضى كاروان حضور داشت كه وظيفه اش حلّ و فصل مخاصماتى بود كه ميان حجاج قافله در مى گرفت و او بر اساس حكم شرع ميان آنان داورى مى كرد و فتاوى لازم را براى مسائل مربوط به حج براى آنان بيان مى نمود. (2)

بسان حجاج عراق كه از بغداد حركت مى كردند، حجاج فاطمى از قاهره به راه افتاده و از دو مسير به سمت حجاز مى رفتند: يكى راه دريايى و ديگرى راه خشكى. راه دريايى از قاهره آغاز مى شد و حجاج از آنجا به قوص و سپس عيذاب رفته و از آنجا سوار بر كشتى، به بندر جده و سپس مكه مكرمه مى آمدند. (3) اين راه كه به راه عيذاب شهرت داشت، در نيمه قرن پنجم/ يازدهم بعد از «شدّت مستنصريه» كه بلاد تحت سيطره مستنصر فاطمى را فرا گرفته بود، اهميت بسيار يافت. اين وضعيت تا دو قرن پس از آن هم اهميت خود را حفظ كرد؛ چنان كه پس از تأسيس دولت هاى محلى صليبى در سواحل شام در اواخر قرن پنجم/ يازدهم، بيش از پيش از آن مسير استفاده مى شد. يك راه دريايى ديگر هم بود كه


1- 1. قلقشندى، صبح الاعشى، ج 11، ص 436- 435.
2- 2. بنگريد: قلقشندى، همان.
3- 3. ابن جبير، الرحله، ص 58- 57.

ص: 120

به راه قلزم شهرت داشت. اين راه از بندر قلزم در درياى سرخ آغاز شده (1) و حجاج از طريق دريا به بندر جار (2) كه در حجاز و در ساحل غربى درياى سرخ واقع است، مى رفتند و از آنجا از راه خشكى عازم مدينه مى شدند كه چهار روز راه بود. سپس براى احرام بستن به جحفه رفته و از آنجا عازم مكه مكرمه مى شدند. (3)

راه دوم از مسير خشكى بود و از نظر اهميت، پس از راه دريايى عيذاب و قلزم قرار داشت. روش مستنصر فاطمى در اعزام حجاج از اين مسير چنان بود كه در نيمه هاى رجب فرامينى در اين باره صادر مى كرد و در رمضان اعلام مى شد: اى مسلمانان، موسم حج رسيده و كاروان سلطان مطابق معمول هر سال، حركت خواهد كرد و همراه آن سپاه و اسب و شتر و زاد و توشه خواهد بود. (4) كاروان در اول روز ماه ذى قعده حركت مى كرد و در بركه حجاج منزل مى نمود. (5) در آنجا براى مدت كوتاهى اقامت كرده سپس به سمت بُوَيب و عجرود مى رفت. (6) اين كاروان دريا را دور مى زد تا


1- 1. قلزم شهرى است در ساحل درياى سرخ كه تجارى كه كالايى از مصر به حجاز ويمن مى برند در آنجا اتراق مى كنند. در آنجا جايگاه هايى براى توقف كشتى هست. يعقوبى، البلدان، ص 340.
2- 2. جار شهرى در ساحل درياى سرخ كه بندرى براى مدينه منوره است كه كشتى هاى حامل كالاهاى تجارى از حبشه و مصر و عدل و چين و ديگر بلاد هند در آن رفت و آمد دارند. ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 93- 92.
3- 3. ناصر خسرو، سفرنامه، ص 111- 110.
4- 4. همان، ص 109.
5- 5. همان، ص 110.
6- 6. ابن خردادبه، المسالك، ص 149.

ص: 121

به حقل مى رسيد (1) و از آنجا منازل متعددى را طى مى كرد تا به الوجه مى رسد كه در آن آب اندك بود و از اين بابت مشكلات زيادى براى حجاج ايجاد مى شد. (2) آنگاه كاروان مراحل ديگرى را طى ميكرد تا آن كه به ينبع رسيده و سه روز در آنجا اقامت مى گزيد. در اين نقطه بود كه حجاج بخشى از بارهاى خود را به امانت مى سپردند و در بازگشت آنها را باز مى ستاندند. به علاوه، حجاج در اين نقطه برخى از كالاهاى مصرى را كه از طريق درياى قلزم آمده بود، خريدارى ميكردند. سپس كاروان، از منازل كوچكى مى گذشت تا آن كه به بدر و رابغ و غليص مى رسيد؛ سپس با عبور از بطن مر وارد مكه مكرمه مى شد. (3) كاروان فاطمى اين مسير را در مدت 25 روز با 10 روز اقامت طى مى كرد و مدت زمان بازگشت هم 25 روز بود. (4)

خلفاى فاطمى به كاروان حج عنايت ويژه داشتند و هر آنچه براى حراست و ماليات و نفقات براى قافله لازم بود، به كار مى گرفتند. آنان مبلغ 1000 دينار مغربى به صورت روزانه براى سپاه همراه كاروان و 20 دينار براى هر فرد حاضر در كاروان هزينه مى كردند، به طورى كه هزينه مسافران در سفر و اقامت جمعا 60 هزار دينار مى شد. اين افزون بر


1- 1. همان.
2- 2. جزيرى، الدرر، ج 2، ص 1250.
3- 3. ناصر خسرو، سفرنامه، ص 110.
4- 4. همان.

ص: 122

تعهدات مالى آن دولت در قبال حاكم مكه، صله ها و بخششها و نيز هزينه شتران بود كه در طول مسير هزينه مى شد. (1) هزينه هاى ديگرى را هم بايد به اينها اضافه كرد. بدين ترتيب دولت فاطمى پول زيادى براى كاروان حج كه به حجاز مى رفت، هزينه مى كرد. اين هزينه ها، مخارج اصلاح راهها، كندن چاه ها و امور ديگر را نيز شامل مى شود و مقريزى اينچنين به آن اشاره مى كند: «هزينه سالانه كاروان اعزامى به مكه در موسم حج، 120 هزار دينار مى شد. هزينه هيئت اعزامى 40 هزار دينار، هزينه كمكها و صدقات و اجاره شتران و حقوق سپاهيان و امير موسم و خدمه كاروان و فقرا و كندن چاه ها و عربهاى قبايل هم 60 هزار دينار. اين هزينه ها در دوره وزارت يازورى افزايش يافت و به مبلغ 200 هزار دينار در سال رسيد، مبلغى كه در هيچ دولتى از دول اسلامى تا اين زمان براى موسم حج هزينه نشده بود. (2)

از آنجايى كه دولت فاطمى و عباسى، رقابت شديدى در سيطره بر حجاز داشتند و اين رقابت غالبا در خطبه و پرده و امارت حج تجلى مى يافت، تيره شدن روابط هر كدام از آنان با شريف مكه، بر وضعيت حجاج تأثير منفى داشت. اين وضعيت مى توانست ناشى از حذف نام يكى از طرفين در خطبه و آوردن نام طرف ديگر باشد. در اين صورت صله ها و كمكها از طرفى كه نامش نيامده بود، قطع مى شد و اين امر به دليل قطع سلطه سيادت گونه آنان بر حجاز، بر حجاج تأثير منفى داشت و آنان بعضاً از سوى سپاهيان مورد تعرّض قرار مى گرفتند و احياناً ناچار بودند


1- 1. همان.
2- 2. مقريزى، اتعاظ، ج 2، ص 303.

ص: 123

ماليات و جريمه بپردازند تا اجازه انجام مناسك به آنان داده شود. (1)

پرده كعبه

پرده كعبه نيز از جمله موضوعات مورد توجه هر دو دولت فاطمى و عباسى بود؛ زيرا تهيه پرده كعبه براى هر كدام از دو طرف كه اهميت دينى و سياسى خاص خود را داشت، چرا كه نشانه اى از حاكميت دينى هر كدام از آنان بر حجاز بود. هم چنان كه خطبه نشانه سيادت بر حجاز بود، پرده كعبه نيز حامل شعار هر يك از اينها بود و مردم در ايام حج آن را به طور ثابت به چشم مى ديدند. از زمانى كه سلجوقيان و عباسيان براى اثبات سيادت خود بر حجاز به رقابت با فاطميان پرداختند، هر كدام تلاش مى كردند تا تهيه و ارسال پرده را كه در كنار خطبه بر منابر حرمين، شعار آنان را برخود داشت و بر سيادت آنان صحّه مى گذاشت، انجام دهند.

در دوران مستنصر فاطمى و خلفاى پس از وى، ارسال پرده كعبه و كمك به اهالى حرمين و صله ها و حقوق اشراف، همچنين اهداى اسب و خلعت ها كه هر سال دوبار انجام مى شد، از جمله كارهاى معمول فاطميان بود. (2) معروف چنان است كه رنگ سفيد، شعار فاطميان بود و ناصرخسرو هم در وصف پرده كعبه در اين دوره مى نويسد: جامه اى كه خانه بدان پوشيده بود سپيد بود و به دو موضع طراز داشت، هر طرازى را يك گز عرض و ميان هر دو طراز ده گز به تقريب و زير و بالا به همين قياس، چنان


1- 1. فاسى، العقد الثمين، ج 7، ص 34؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 517.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 198؛ مقريزى، الذهب المسبوك، ص 66، ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 421، 468.

ص: 124

كه به واسطه دو طراز علوّ خانه به سه قسمت بود. هر يك به قياس ده گز، و به چهار جانب جامه، محراب هاى رنگين بافته اند و نقش كرده به زر رشته و پرداخته بر هر ديوارى سه محراب: يكى بزرگ در ميان و دو كوچك بر دو طرف، چنان كه بر چهار ديوار دوازده محراب است بر آن خانه. (1) چنين مى نمايد كه از جانب فاطميان پرده كعبه، سالانه فرستاده مى شده و اين در سالهايى بود كه به نام آنان در منابر حرمين خطبه خوانده مى شده است.

فاطميان در اين باره اهتمام فوق العاده داشتند و هدف آنان، اثبات سيادت و برترى خود در حجاز بود. زمانى كه در نيمه دوم قرن پنجم هجرى (يازدهم ميلادى)، به دليل خشكسالى بزرگ مصر در روزگار مستنصر فاطمى، نفوذ آنان كاهش يافت و اين دولت نتوانست به تعهدات خود در قبال اشراف مكه و از جمله تهيه پرده كعبه عمل كند، اين مهم به حاكم وقت يمن على بن محمد صليحى كه تابعيت معنوى ازدولت فاطمى داشت، واگذارگرديد. وى در سال 455/ 1063 پرده كعبه را كه به تبعيت از فاطميان، از ابريشم سفيد بافته شده بود، به مكه فرستاد. (2) على القاعده فاطميان علاوه بر فرستادن اموال اختصاصى اشراف مكه و حرمين شريف در سالهايى كه به نام آنان در حجاز خطبه مى شد، پرده كعبه را نيز ارسال مى كرده اند. (3)

عباسيان و سلجوقيان از رنگ هاى متنوّعى استفاده مى كردند كه مهم ترين آنها رنگ سياه بود كه شعار عباسيان به شمار مى آمد. گاه از رنگ سفيد يا قرمز هم استفاده مى شد، چنان كه در موسم حج و وقت


1- 1. ناصر خسرو، سفرنامه، ص 132- 131.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 198؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 72.
3- 3. سبط بن جوزى، مرآة، ص 179.

ص: 125

محرم شدن مردم كعبه با ابريشم سفيد پوشانده شده و زمانى كه از مردم از احرام در مى آمدند، با ابريشم قرمز خراسانى، پوشش داده مى شد. (1) رنگ سبز (2) و رنگ سياه (3) كه شعار اصلى عباسيان بود و نيز رنگ زرد، (4) رنگهايى بود كه براى پرده كعبه مورد استفاده قرار مى گرفت. شواهد در اين باره فراوان است؛ چنان كه وقتى فخرالرؤساء ابوالنصر ابراهيم استرآبادى در سال 466/ 1074 به مكه آمد و مشاهده كرد كه از سالها پيش كعبه بدون پرده مانده است، آن را با پارچه اى سفيد كه بافت هند بود و براى همين هدف آورده شده بود، پوشاند. (5) در همان هنگام، ملكشاه سلجوقى پرده اى را كه از ابريشم زرد بافته شده بود، به همراه يك مرد عجمى به نام سالار به مكه فرستاد. زمانى كه سالار به مكه رسيد، طى يك مراسم باشكوه، در حالى كه بر استرى با زين طلا سوار بود و عمامه اى سياه بر سر داشت و پيشاپيش او طبل و دهل مى زدند، وارد مكه شد. (6) وى پرده اى را كه آورده بود، روى پرده اى كه ابوالنصر استرآبادى به كعبه پوشانده بود، قرار داد. گفته شده است كه پرده ارسالى ملكشاه، پرده اى متعلق به سلطان محمود غزنوى بوده كه نامش هم روى آن نوشته شده و در نيشابور، نزد


1- 1. ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 6، ص 257؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 198؛ رفعت، مرآة، ج 1، ص 283.
2- 2. فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 198.
3- 3. ابن جبير، الرحله، ص 257؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 199.
4- 4. سبط بن جوزى، مرآة، ص 170.
5- 5. سبط بن جوزى، همان؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 198؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 476؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 550؛ رفعت، مرآة، ج 1، ص 283.
6- 6. ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 95.

ص: 126

شخصى به نام ابوالقاسم دهقان بن ربيع از روزگار سلطان محمود به امانت بوده است. نظام الملك وزير ملكشاه، بر اين پرده دست يافت و آن را با امير سلار به مكه فرستاد. (1) پس از آن بود كه عباسيان و سلجوقيان به طور مرتب و سالانه، پرده كعبه را مى فرستادند. اين كار هنگامى صورت مى گرفت كه به نام آنان بر منابر حرمين خطبه خوانده مى شد و مساعدات مالى آنان به اشراف مكه مى رسيد. نمونه آن فرستادن پرده اى است كه با امير الحاج وقت يعنى نظر الخادم در سال 1121/ 515 به همراه قاضى ابوالفتح بن بيضاوى ارسال شد. (2) نيز پرده اى كه امير ابوالقاسم ابراهيم بن حسين بن شيرويه معروف به رامشت در سال ورودش به مكه 532/ 1137 آورد و پرده اى بسيار زيبا و گران قيمت بود كه ارزش آن برابر هيجده هزار مثقال طلاى مصرى يا چهارهزار مثقال بود. در روزگار راشد عباسى به دليل نزاع ميان او سلطان مسعود سلجوقى براى مدتى پرده كعبه فرستاده نشد. (3) بار ديگر پرده كعبه با امير الحاج عباسى- سلجوقى، امير برغش در سال 1161/ 557 براى كعبه فرستاده شد. (4) على القاعده بايد در سالهاى بعد هم به همين ترتيب پرده كعبه فرستاده شده باشد.


1- 1. سبط بن جوزى، مرآة، ص 170؛ فاسى، شفاء الغرام، ج 1، ص 199؛ ابن تغرى بردى، النجوم، ج 5، ص 95؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 476؛ رشيدى، حسن الصفا، ص 114؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 550.
2- 2. ابن جوزى، منتظم، ج 9، ص 232؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 498.
3- 3. ابن اثير، كامل، ج 9، ص 232؛ نويرى، نهاية الارب، ج 23، ص 284؛ فاسى، العقدالثمين، ج 4، ص 386؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 505؛ جزيرى، الدرر، ج 1، ص 559.
4- 4. ابن جوزى، منتظم، ج 8، ص 202، 205؛ فاسى، العقد الثمين، ج 6، ص 468، 469؛ ابن فهد، اتحاف، ج 2، ص 525.

ص: 127

منابع و مآخذ

منابع كهن

1. ابن اثير، عزالدين ابوالحسن (م 1232/ 630)، الكامل فى التاريخ، دار صادر، بيروت، 1979

2. ابن تغرى بردى، جمال الدين ابوالمحاسن يوسف (م 1469/ 874) النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، ج 5، دارالكتب المصرية، قاهره، 1935

3. ابن جبير، ابوالحسين محمد بن احمد (م 1217/ 614)، الرحلة، دار صادر، داربيروت، بيروت، 1959

4. ابن الجوزى، ابوالفرج عبدالرحمن بن على (م 1200/ 597)، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، 10 ج، مطبعة دايرة المعارف العثمانية، حيدرآباد الدكن، هند، 1361- 1359 ق

5. ابن حزم، ابومحمد على بن احمد بن سعيد (م 1064/ 456) جمهرة أنساب العرب، تحقيق عبدالسلام هارون، دارالمعارف، قاهره، 1982

ص: 128

6. ابن حماد، محمد بن على (م 1230/ 628) اخبار ملوك بنى عبيد و سيرتهم، نشر فاندر هايدين، مطبعة جول كريونل الجزائر، 1927

7. ابن خرداد به، ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله (م 912/ 300)، المسالك و الممالك، طبعة ليدن، 1889

8. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (م 1405/ 808)، العبر و ديوان المبتدأ و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاكبر، 8 ج، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1971

9. ابن خلكان، شمس الدين احمد بن محمد بن ابى بكر (م 1282/ 681)، وفيات الاعيان و أنباء أبناء الزمان، تحقيق احسان عباس، 7 ج، دارالثقاقة، بيروت، 1968

10. ابن دقماق، صارم الدين ابراهيم بن محمد (م 1406/ 809) الجوهر الثمين فى سيرة الملوك و السلاطين، تحقيق محمد كمال الدين على، 2، عالم الكتب، بيروت، 1980

11. ابن رسته، ابوعلى احمد بن عمر (م 903/ 290)، الاعلاق النفيسة، طبعة ليدن، 1891

12. ابن الصيرفى، على بن منجب (م 1147/ 542)، الاشارة الى من نال الوزارة، تحقيق عبدالله مخلص، مطبعة المعهد العلمى الفرنسى الخاص بالعاديات الشرقية، قاهره، 1924

13. ابن طباطبا، محمد بن على (م 1310/ 710)، الفخرى فى آداب السلطانية و الدول الاسلامية، دار صادر، بيروت، (بى تا)

14. ابن ظافر الازدى، جمال الدين ابوالحسن على (م 1226/ 623)، اخبار الدول المنقطعة، تحقيق اندريه فربه، مطعبة المعهد العلمى الفرنسى للاثار

ص: 129

الشرقية، قاهره، 1972

15. ابن ظهيرة، جمال الدين محمد بن على (قرن نهم/ پانزدهم) الجامع اللطيف فى فضل مكة و بناء البيت الشريف، مطبعة دار احياء الكتب العربية بمصر، 1921

16. ابن العديم، كمال الدين ابوالقاسم عمر بن احمد (م 1261/ 660) بغية الطلب فى تاريخ حلب (التراجم الخاصة بتاريخ السلاجقة)، نشر على سويلم، مطبعة الجمعية التاريخية التركية، آنكارا، 1976

17. ابن عساكر، ابوالقاسم على بن حسن بن هبة الله (م 1175/ 571)، تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضائلها و تسمية من حلها من الاوائل أو اجتاز بنواحيها من وارديها و أهلها، مخطوط المكتبة الظاهرية به شماره 3366

18. ابن العماد الحنبلى، ابى الفلاح عبدالحى (م 1678/ 1089) شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، المكتب التجارى، بيروت (بى تا)

19. ابن العمرانى، محمد بن على بن محمد (م 1184/ 580)، الأنباء فى تاريخ الخلفاء، تحقيق قاسم السامرائى، ليدن، 1973

20. ابن عنبه، احمد بن على (م 1424/ 828)، عمدة الطالب فى أنساب آل أبى طالب، منشورات وزارة الثقافة، عمان، 1996

21. ابن الفراء، ابويعلى محمد بن الحسين (م 1059/ 450)، الاحكام السلطانية، تحقيق محمد حامل الفقير، دارالكتب العلميه، بيروت، 1983

22. ابن فهد، محمد بن عمر (م 1480/ 885)، غاية المرام فى اخبار البلد الحرام، تحقيق فهيم شلتوت، مركز تحقيق التراث، جامعة ام القرى، مكة.

23.--------------، اتحاف الورى بأخبار ام القرى، تحقيق فهميم شلتوت، جامعة ام القرى، مكة، 1983

ص: 130

24. ابن القلانسى، حمزة بن اسد بن على بن محمد (م 1160/ 555)، ذيل تاريخ دمشق، تحقيق سهيل زكار، دار حسان للطباعة و النشر، دمشق، 1983

25. ابن كثير، عمادالدين اسماعيل بن عمر (م 1372/ 774)، البداية و النهاية، بيروت، 1970

26. ابن ميسر، محمد بن على بن يوسف بن جلب (م 1278/ 677)، اخبار مصر، ج 2، تحقيق هنرى ماسيه، المعهد العلمى الفرنسى الخاص بالعادات الشرقية، قاهره، 1919

27. ابوشامه، شهاب الدين ابومحمد عبدالرحمن (م 1266/ 665)، الروضتين فى أخبار الدولتين، دارالجيل، بيروت، (بى تا)

28. ابوالفداء، عمادالدين اسماعيل (م 1331/ 732)، المختصر فى أخبار البشر، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بيروت (بى تا)

29. اربلى، عبدالرحمن سنبط قنينو (م 131/ 717)، خلاصة الذهب المسبوك، تحقيق مكى السيد جاسم، مكتبة المثنى، بغداد (بى تا)

30. بامخرمه، عبداللطيف بن عبدالله بن احمد (م 1590/ 947)، تاريخ ثغر عدن، مطبعة بريل، ليدن، 1936

31. البيرونى، ابوالريحان محمد بن احمد (م 1048/ 440)، الاثار الباقية عن القرون الخالية، ليدن، 1923

32. بيهقى، ابوالفضل محمد بن حسين (م 1077/ 470)، تاريخ البيهقى، ترجمه يحيى الخشاب، و صادق نشأت، دارالنهضة العربية، بيروت، 1982

33. جزيرى، عبدالقادر بن محمد (م 1590/ 977) الدرر الفرائد المنظمه فى أخبار الحج و طرق مكة المعظمة، 3 ج، تحقيق حمد الجاسر، داراليمامه للبحث و الترجمة و النشر، رياض، 1983

ص: 131

34. الحربى، ابراهيم بن اسحاق (م 898/ 285)، كتاب المناسك و اماكن طرق الحج، تحقيق حمد الجاسر، داراليمامه، 1969

35. الحسينى، صدرالدين على بن نصر (م 1225/ 622)، زبدة التواريخ، اخبار الامراء و الملوك السلجوقية، تحقيق محمد نورالدين، دار اقرأ للنشر و التوزيع و الطباعه، بيروت، 1985

36.--------------- العراضة فى الحكاية السلجوقية، ترجمه عبدالنعيم حسنين و حسين امين، مطبعة جامعة بغداد، 1979

37. خزرجى، على بن حسن بن ابى بكر (م 1410/ 812)، العسجد المسبوك فى من ولى اليمن من الملوك، (مخطوط موجود در كتابخانه نويسنده)

38. خطيب بغدادى، ابوبكر احمد بن على (م 1071/ 463)، تاريخ بغداد، ج 9، قاهره، 1931

39. دحلان، احمد ذينى (1886/ 1304)، خلاصة الكلام فى امراء البيت الحرام، المطعبة الخيريه، مصر، 1305

40. راوندى، محمد بن على بن سليمان (م 1205/ 601)، راحة الصدور و آية السرور فى تاريخ الدولة السلجوقية، نقله الى العربية ابراهيم امين الشواربى و عبدالنعيم الحسنين و فؤاد عبدالمصطفى الصياد، راجعه ابراهيم امين الشواربى، قاهره، 1960

41. رشيدى، احمد بن عبدالرزاق (م 1685/ 1096)، حسن الصفا و الابتهاج بذكر من ولى امرة الحاج، تحقيق ليلى عبداللطيف احمد، مكتبة الخانجى، قاهره، 1980

42. سبط بن الجوزى، شمس الدين ابى المظفر يوسف بن قزااوغلى بن عبدالله (م 1256/ 654)، مرآة الزمان فى تاريخ الأعيان (حوادث 447- 345)،

ص: 132

تحقيق و دراسة جنان جليل الهموندى، الدار الوطنيه، بغداد 1990

43. سبكى، تاج الدين عبدالوهاب بن على (م 1370/ 771)، طبقات الشافعية الكبرى، ج 5، قاهره، 1968

44. سجستانى، ابويعقوب (م 964/ 353)، الافتخار، تحقيق مصطفى غالب، دارالاندلس، بيروت، 1980

45. السجلات المستنصريه، جمع و تحقيق عبدالمنعم ماجد، دارالفكر، قاهره،) بى تا (

46. سخاوى، شمس الدين محمد بن عبدالرحمن (م 1497/ 902)، التحفة اللطيفة فى تاريخ المدينة المشرفة، 2 ج، دارالكتب العلميه، بيروت، 1957

47. سيرافى، ابوزيد حسن (م قرن چهارم/ دهم) من اخبار الصين و الهند، نشر ضمن كتاب من رحلات العرب، مؤسسة ناصر للثقافه، بيروت، (بى تا)

48. سيوطى، جلال الدين (م 1505/ 911)، تاريخ الخلفاء، دارالكتب العلمية، بيروت، 1988

49. شيرازى، المؤيد فى الدين هبة الله (1078/ 470)، السيرة المؤيدية، تحقيق محمد كامل حسين، قاهره، 1949

50. صفدى، صلاح الدين خليل بن أيبك (م 1360/ 764) الوافى بالوفيات، ج 22، اعتناء و تحقيق منير رمزى بعلبكى، فرانز شتاينر، ويسبادن، بيروت، 1983

51. عامرى، يحيى بن ابى بكر بن محمد (م 1487/ 893)، غرباء الزمان فى وفيات الأعيان، مطعبة زيد بن ثابت، دمشق، 1985

52. عصامى، عبدالملك بن حسين (م 1699/ 1111)، سمط النجوم العوالى فى ابناء الاوائل و التوالى، المطبعة السلفية، قاهره، (بى تا)

ص: 133

53. العماد الاصفهانى، ابوعبدالله محمد بن محمد بن حامد (م 1200/ 597)، تاريخ دولة آل سلجوق، دارالافاق الجديده، بيروت، 1980

54. عمارة اليمنى، نجم الدين بن ابى الحسين (م 1174/ 569)، تاريخ اليمن، تحقيق حسن سليمان محمود، قاهره، 1957

55.------------------- النكت العصرية فى أخبار الوزارة المصريه، تصحيح هرتويگ درنبرنگ، مكتبة مدبولى، قاهره، چاپ دوم، 1991

56. العمرى، ابن فضل الله (م 1349/ 749)، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، ج 2، نسخه عكسى در مركز الوثائق و المخطوطات دانشگاه اردن، عمان، ش 11

57. فارقى، احمد بن يوسف بن على (م 1193/ 590)، تاريخ الفارقى (الدولة المروانية)، تحقيق بدوى عبداللطيف عوض، دارالكتاب اللبنانى، بيروت، 1974

58. فاسى، تقى الدين محمد بن احمد بن على (م 1429/ 832)، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، 2 ج، جامعة ام القرى، مكه، 1985

59.------------------- العقد الثمين فى تاريخ البلد الامين، تحقيق فؤاد السيد، وزاره الثقافه و الاعلام، قاهره، 1976

60.------------------- المقنع فى أخبار الملوك و الخلفاء و ولاة مكة المشرفة، تحقيق محمد التونجى، دارالاعلام للطباعه، حلب، 1982

61. فاكهى، ابوعبدالله محمد بن اسحاق (قرن سوم/ نهم)، المنتقى فى أخبار ام القرى، تحقيق وستنفلد، لايپزيك، 1859

62. قاضى نعمان، ابوحنيفه بن محمد بن منصور بن احمد بن حيون (م

ص: 134

973/ 363)، دعائم الاسلام، 3 ج، تحقيق آصف بن على اصغر فيضى، دارالمعارف، مصر، 1969

63. قدامه، قدامة بن جعفر (م 941/ 329)، الخراج و صناعة الكتابة، تحقيق محمد حسين الزبيدى، دارالرشيد للنشر، بغداد، 1981

64. قضاعى، ابوعبدالله محمد بن سلامى بن جعفر بن على (م 1062/ 454)، عيون المعارف و فنون اخبار الخلائف، مخطوط در بخش عكسى دارالكتب المصريه به شماره 1779

65. قلقشندى، تقى الدين احمد بن على، (م 1418/ 821)، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء، 14 ج، شرحه و علق عليه و قابل نصوصه: محمد حسين شمس الدين، دارالكتب العلميه، بيروت، 1987

66.------------------- مآثر الانافة فى معالم الخلافة، تحقيق عبدالستار احمد فراج، الكويت، 1964

67.------------------- نهاية الارب فى معرفة أنساب العرب، تحقيق ابراهيم الابيارى، دارالكتب المصريه، قاهره، دارالكتاب اللبنانى، بيروت، 1980

68. ماوردى، ابوالحسن على بن محمد (م 1058/ 450)، الاحكام السلطانية و الولايات الدينية، قاهره، 1973

69. مسعودى، ابوالحسين على بن الحسين (م 957/ 346)، مروج الذهب و معادن الجوهر، 4 ج، تحقيق محمد محيى الدين عبدالمحميد، المكتبة العصرية، بيروت، 1988

70. مقريزى، تقى الدين احمد بن على (م 1441/ 845)، اتعاظ الحنفاء بأخبار الائمة الفاطميين الخلفاء، 3 ج، تحقيق محمد حلمى محمد احمد، مطابع

ص: 135

الاهرام التجارية، قاهره، 1973

71------------------- اغاثة الامة بكشف الغمة، تحقيق محمد مصطفى زياده و جمال الدين الشبال، قاهره، 1940

72------------------- المقفى الكبير، تحقيق محمد اليعلاوى، دارالغرب الاسلامى، بيروت، 1991

73------------------- الذهب المسبوك فى ذكر مناهج من الخلفاء و الملوك، تحقيق جمال الدين الشبال، قاهره، 1955

74. ناصر خسرو، ابومعين (م 1088/ 481)، سفرنامه، ترجمه يحيى الخشاب، دارالكتاب الجديده، بيروت، 1983

75. نويرى، شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب (م 1332/ 732)، نهاية الارب فى فنون الادب، ج 23، تحقيق احمد كمال زكى و محمد مصطفى زياده، الهيئة العامه للكتاب، قاهره، 1980، ج 28 تحقيق محمد محمد امين و محمد حلمى محمد احمد، الهيئة العامة للكتاب، قاهره، 1992

76. همدانى، حسن بن احمد (م 946/ 334)، صفة جزيرة العرب، تحقيق محمد الاكوع، داراليمامه، 1974

77. يافعى، ابومحمد عبدالله بن أسعد، (م 1366/ 768)، مرآة الجنان و عبرة اليقظان، 4 ج، مطبعة المعارف العثمانية، حيدرآباد دكن، هند، 1920- 1918

78. ياقوت حموى، شهاب الدين ابوعبدالله (م 1229/ 626)، معجم البلدان، 5 ج، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1979

79. يعقوبى، احمد بن واضح (م 895/ 282)، البلدان، ليدن، 1891

ص: 136

منابع جديد

1. اقبال، عباس، تاريخ ايران بعد الاسلام من بداية الدولة الطاهرية حتى نهاية العصر القاجاريه، ترجمه محمد علاءالدين، مراجعه محمد السباعى، دارالثقافة للنشر و التوزيع، قاهره، 1989

2. باسيه، هنرى، سلاجقة، دايرة المعارف الاسلامية، مجلد 12

3. حسنين، عبدالنعيم، سلاجقة ايران و العراق، مكتبة النهضة المصريه، قاهره، 1970

4. رايس، تمارا، السلاجقة، تعريب لطفى الخولى و ديگران، بغداد، 1968

5. رفعت ابراهيم، مرآة الحرمين، ج 1، طبع اول، قاهره، 1925

6. زامباور، ادوارد فون، معجم الاسر و السلسلات الحاكمة فى التاريخ الاسلامى، ترجمه زكى محمد حسن و حسن احمد محمود، مطبعة جامعة فؤاد الاول، قاهره، 1951

7. زيعلى، احمد عمر، مكة و علاقاتها الخارجية، جامعة ملك سعود، رياض، 1981

8. زهرانى، محمد بن مسفر، نفوذ السلاجقة السياسى فى الدولة العباسية، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1982

9. سباعى، احمد، تاريخ مكة، 1370

10. محمد، جمال الدين سرور، النفوذ الفاطمى فى جزيرة العرب، دارالفكر العربى، قاهره، 1950

11------------------ تاريخ الحضارة الاسلامية فى المشرق من عهد نفوذ الاتراك الى منتصف القرون الخامس الهجرى، دارالفكر العربى،

ص: 137

قاهره، 1965

12.------------------ النفوذ الفاطمى فى بلاد الشام و العراق فى القرنين الرابع و الخامس بعد الهجرة، دارالفكر العربى، قاهره، 1957

13. عبدالغنى عارف، تاريخ امراء مكة من سنة 1344/ 8 ق، دارالبشائر للطباعة و النشر و التوزيع، دمشق، 1992

14. ماجد عبدالمنعم، خلافة الفاطميين و سقوطها، طبع سوم، مكتبة الحرية الحديثة، قاهره، 1989

15. مالكى، سليمان عبدالغنى، بلاد الحجاز منذ بداية عهد الاشراف حتى سقوط الخلافة العباسية فى بغداد، رياض، 1983

16. متز، آدام، الحضارة الاسلامية فى القرن الرابع الهجرى، 2 ج، نقله الى العربيه محمد عبدالهادى ابوريده، و رفعت البداروى، مكتبة الخانجى، قاهره، و دارالكتاب العربى، بيروت، 1967

17. مناوى، محمد حمدى، الوزارة و الوزراء فى العصر الفاطمى، دارالمعارف بمصر، 1970

18. مورتيك، ريشارد، الاحوال السياسية و الاقتصادية فى العصر المملوكى، جامعة ملك سعود، رياض، 1982

19. همذانى، حسين فيض الله، الصليبيون و الحركة الفاطمية بمكة فى اليمن، قاهره، 1955

20. الولى، محمد طه، القرامطة اول حركة اشتراكية فى الاسلام، دارالعلم للملايين، بيروت، 1981

21. يوزيكى، توفيق، دراسات فى النظم العربية، طبع دوم، دانشگاه موصل، 1988

ص: 138

ص: 139

فهرست راهنما

آتسز بن اوق تركمانى، 61

آسياى صغير، 33، 35

آلب ارسلان، 32، 35، 41، 44، 45، 48، 49، 54، 55، 57، 58، 96، 109

آل بويه، 15، 27، 28، 30، 32، 41، 95

ابن عقيل، 77

ابواكسك سلار، 97

ابوالطيب سليمانى، 20، 21

ابوالغنائم، ابوطالب زينبى 42، 46، 47، 50، 96، 98

ابوالفضل طاهر بن على بن حباسه، 39

ابوالقاسم ابراهيم بن حسين بن شيرويه معروف به رامشت، 114، 126

ابوالقاسم دهقان بن ربيع، 126

ابوالنصر ابراهيم بن محمد بن على استرآبادى، 111، 113، 125، 126

ابوحنيفه، 71

ابوعبداللَّه بن عطيه، 48

ابوقبيس (كوه)، 88

ابونصر محمد بن جهير، 112

ابوهاشم محمد بن حسن بن محمد ...

بن على بن ابى طالب، 12

ص: 140

اجفر، 106

احساء، 96، 97

احمد بن سلامه، 112

احمد بن على صليحى، 26، 39، 71

ارتق تركمانى، (امير) 97

ارغش تركى (امير)، 87، 103

اسكندريه، 36

اصفهان، 29

اصفهبد بن ساوتكين، 74

افضل بن بدر الجمالى، 79

الملك الصالح طلائع بن رزيك، 85

الوجه، 121

ام دهيم (مزرعه)، 26

باب الحزوره، 114

باب الحلبه بغداد، 110

باب جامع القصر بغداد، 110

بحرين، 81، 96

بدر الجمالى، 36، 55، 56، 57، 58، 59، 60

بدر (منطقه)، 121

برغش (امير)، 127

بركيارق (سلطان)، 77، 81

بساسيرى، ابوالحارث ارسلان، 9، 28، 32، 36، 41، 53

بطن مر، 121

بُوَيب، 120

بيرونى، ابوريحان، 28

تاج الدوله تتش سلجوقى، 72

ترشك، 70، 71

تركستان، 29

توران شاه، 89

توز، 107

ثعلبيه، 106

جحفه، 76، 120

جعفر بن محمد، 15

جعفر بن يحيى بن عبداللَّه تميمى معروف به ابن حكاك، 44

جمال الدين محمد بن على بن منصور معروف به جواد، 84، 114

جوهر صقلى، 116

چاه ام معبد، 26

حاجر، 107

حافظ لدين اللَّه فاطمى، 83

حبشه، 78، 120

حسين بن على (ع)، 12

ص: 141

حسين بن مُهنا، 64، 65

حلب، 48، 130

حلوان، 30

حلى بن يعقوب (شهر)، 24

حمزة بن وهاس، 17، 23

حمزة بن وهاس بن داود كبير (ابوالطيب عبدالرحمن)، 17

خاتون دختر سلطان مسعود، 103

ختلغ بن كنتكين، ابومنصور طويل، 64، 97، 99، 100، 105

خراسان، 29، 33، 48، 64، 65، 72، 105، 108، 110

خمارتكين حسنانى، نجم الدوله، 68، 101، 102

درياى سرخ، 11، 24، 120

درياى قلزم، 121

دمياط، 36

ذات عرق، 107

رابغ، 121

راشد عباسى، 126

راه قلزم، 120

رباط رامشت، 114

ربذه، 107

رسول الله (ص)، 92، 95

رى، 29

زاهر، 104

زرود، 106

سلار (امير الحاج)، 52، 59، 62، 125، 126

سليمان بن عبداللَّه بن موسى بن جون، 17

سليمان بن عبداللَّه ثانى، 17

شقوق، 106

شكر بن ابى الفتوح، 15، 16، 20

شمال افريقا، 15

صلاح الدين ايوبى، 89

صُليحى، على بن محمد، 19، 20، 22، 23، 24، 25، 26، 27، 39، 58، 71، 124

طاهر بن مسلم حسينى، 12

طبرستان، 29

طغرل بك محمد بن ميكائيل، 9، 29، 30، 31، 32، 41، 48، 109

عاضد فاطمى، 86

عباس بن عبدالمطلب، 28

عبداللَّه بن عمر، 48

ص: 142

عبوله، 16، 17

عجرود، 120

عدن، 19، 21، 26، 78، 79، 131

عُذَيب، 105، 111

عسفان، 76

عقبه، 106

عكا، 36

على بن ابى طالب (ع)، 48

عمارة اليمنى، 26، 39، 85، 86، 134

عمان، 19، 33، 130، 134

عمران بن فضل، 25

عنتر بن عشم، 25

عيذاب، 78، 79، 119، 120

عيسى بن قاسم بن فُليته، 87، 89

غليص، 121

فائز فاطمى، 85، 86

فارس، 29، 44

فاطمه زهرا (س)، 13

فخرالدوله محمد بن محمد بن جهير، 65

فُليته بن قاسم، 82

فيد، 107

قائم عباسى، 9، 19، 25، 28، 30- 32، 35، 36، 42، 43، 44، 48، 50، 55، 58، 96

قادر عباسى، 28

قادسيه، 105

قاسم بن محمد (شريف مكه)، 76، 77، 80، 81، 82

قاسم بن هاشم بن فليته، 84

قاع، 106

قاهره، 36، 85، 86، 117، 119

قايماز ارجوانى، 102، 103

قبر رسول (ص)، 100، 102، 117

قبه زمزم، 44

قتادة بن ادريس بن مطاعن بن عبدالكريم، 12

قرميسين، 70

قوص، 78، 79، 86، 119

كوفه، 104، 105، 108، 109

گرگان، 29

گوهر آيين، سعدالدوله، 70، 69

مالك بن قاسم بن فليته، 89

مأمون بطايحى، 82

ماوراءالنهر، 29، 108، 110

متقى عباسى، 28

ص: 143

محمد بن جعفر، 14، 18، 19، 22- 26، 39، 41، 42، 44، 48، 49، 55، 56، 57، 58، 62، 63، 67، 68، 70، 71، 72، 74، 75، 98، 99، 101، 112

محمد بن شمس الخلافه، 86

محمود بن ملكشاه، 72، 126

محمود غزنوى، 126

مدرسه نظاميه، 80

مسترشد، 82

مستضى، 90

مستظهر، 77، 82

مستكفى، 28

مستنجد، 84، 87

مستنصر فاطمى، 16- 21، 24، 25، 26، 34- 39، 42، 44، 45، 49، 51، 55، 56، 58، 65، 67، 68، 98، 113، 117، 119، 120، 123، 124

مسجد عايشه ام المؤمنين، 113

مسجد هليلجيه، 113

مسعود سلجوقى، 126

مسيرا، 107

مطيع عباسى، 14

معز فاطمى، 14، 117

مغرب، 33، 96

مغيثه، 107

مقتدى عباسى، 54، 59، 63، 64، 67، 98، 101، 110

مقتدى عباسى، 65، 112

مقتفى، 84، 114، 115

ملاذگرد، 35

ملكشاه سلجوقى، 32، 50، 52، 54، 59، 60، 62، 64، 67، 71، 72، 96، 101، 106، 109، 110، 111، 125، 126

منا، 103

مناره العمره، 115

منارة القرون، 106، 111

موصل، 114

مهجم (شهر)، 26

مهنا، 47

ناصرالدوله حسين بن حمدان تغلبى،، 34، 35

ناصرخسرو، 123

نجيب بن عفير، 25

ص: 144

نظام الملك وزير سلجوقى، 65، 100، 109

نظر بن عبداللَّه جيوشى خادم، 83، 88، 89، 102، 126

نقره، 107

نورالدين محمود زنگى، 90

نيشابور، 126

واقصه، 106، 111

هاشم بن فليته، 83

همدان، 29، 31

هند، 10، 19، 78، 120، 125

هياج بن عبداللَّه حطينى، 98

ينبع، 24، 121

يوسف بن محمد، 25

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109