مهر

مشخصات كتاب

اهداء آغاز سخن

اهداء آغاز سخن
اهداء
به بهار دلها و صفاي لحظه ها .< >..< > به قلب طپنده و طپش قلبها .< >..< > به نور ديدگان و طراوت روزگاران .< >..< > به آرزوي چشم انتظاران .< >..< > به امام مهدي صاحب العصروالزمان .< >..< > وتقديم به همه ديده براهان ومنتظرانش
اين قليل .< >..< >
الـحـمـدللّه رب العالمين وصلي
اللّه علي سيدنا محمد وآله الطاهرين .< > اللهم كن لوليك الحجة بن
الحسن المهدي صلواتك عليه وعلي
آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة وليا وحافظاوقائدا وناصرا
ودليلا وعينا حتي تسكنه ارضك طوعا وتمتعه فيها طويلا.< > الـلـهـم هب لنا رافته ورحمته
ودعائه وخيره ما ننال به سعة من رحمتك وفوزا عندك واقبل الينا
بوجهك الكريم برحمتك ياارحم الراحمين .< > آغاز سخن
چندي قبل بود كه با دل سوخته اي همراه
شدم و او زبان به حكايت گشود و از غربت شمع گفت , و از خـلـوتـش وتنهائيش ,
از قطرات اشك به دامن چكيده اش , و از سوز دل وشعله سينه اش , و از
پـروانـه هـاي گرداگرد
او سخنها گفت , و ازخاكستر عاشقاني كه در آرزويش سوخته اند قصه ها
خواند.< > از خـفاشان ناله ها داشت كه
به ستيز شمع مي روند و پروانگان عاشق را مي درند, و از زاغها شكوه ها
كـرد كه با گلستان چهامي كنند
و بر زيبا گل نرگس چه دشمنيها روا مي دارند و نواي بلبلان را
بـا فرياد زشتشان درهم
مي شكنند, و با سياهي قلبشان پرده بر رخ گل مي كشند, تا شايد قمريان
ترانه ها از ياد برند وبلبلان شور و نوا را و...< > بـا خـود گـفـتـم :
سر به صحراها مي گذارم و دشتها را مي پيمايم وحكايت غربت گل را به همه
مـي گويم و ناله مظلوميش
را به همه جا مي رسانم و ديوانگان عشقش را به نصرتش مي خوانم ,اما
صد افسوس كه پايم رنجور
و سينه ام تنگ و ناله ام لرزانست و اين دل شب گرگ صحرا فراوان و .< >..< > اگر به انتظار صبح
مي نشستم غربت گل آزارم مي داد و سوزسينه بلبلان جانم را مي سوخت , اين
بود كه متحير شدم چكنم و
چگونه عقده از دل بگشايم و پرده از رخ يار برگيرم و رقيبانش را رسوا
كنم
و دوستانش را برق اميد بخشم و شميمي ازدوست بر منتظران ارمغان آورم .< > در اين غوغا بودم كه
عزيزي شعله اي در تاريكي حيرتم افروخت و دلم را بر كلام نغزش دوخت و از
پـي آن دست برقلم بردم تا
آنچه از زيبا گل نرگس شنيده ام به تصوير كشم .< >..واينگونه سخن آغاز
گرديد كه :
بسياري شايد اين سخن
را شنيده اند و از ترس بر جان خودلرزيده اند كه دوازدهمين امام - ارواحنا
لـتـراب مـقدمه الفداء -
آن زمان كه ظهور مي كند بيشتر مردم دنيا را مي كشد و جوي خون به راه
مـي انـدازد و از كشته ها
پشته ها مي سازد و نفس را درسينه ها قطع مي كند و قيام او براي عذاب و
عقوبت مردم است و...< > هـزاران حـرف ديـگر
كه حجابي بر حجابهاي او مي افزايد وسدي افزون بر آنچه كه هست بر روي
مـردمـان مـي كشد تا
هرگزنور جمالش را نبينند و به فيض ظهورش نرسند و او بيش ازپيش در
غـربت خود بماند و از فراق
دوستان بنالد, و آنچه ازهمه بيشتر قلب محبانش را مي آزارد آنكه اين
سـخـنـان از كساني به
گوش مي رسد كه دعوي ارادت و محبت به او مي كنند و بااين همه دام بر
كـبـوتـرانش مي گسترند
و ريسمان به پاي آنان مي بندند تا هرگز گرد بام او نپرند و نامش را بر
زبان نبرند.< > بـديـن جـهـت به پيشنهاد
يكي از سروران تصميم گرفتم تا به جمع آوري بعضي روايات و اخبار
پـيـرامون رافت و عطوفت
آن مهربان امام بپردازم , شايد بتوانم قطره اي از آن چشمه سارمحبت را
پـيمانه كنم و موجي
از آن خروشان رافت را جاري سازم , بدان اميد كه تشنه گان معرفتش قدري
سيراب شوند وشيفتگان طلعتش واله و شيدا.< > و آنانكه ترسان از قهر اويند دل
به عفوش بندند و مهر لب بشكنند و زبان به نام دلكش او باز كنند تا
حـلاوت يـادش جانشان
را زنده كند و مرغ روحشان را پرواز دهد شايد بر بام خانه اش بنشينند و از
خوان قربش دانه ها برچينند.< > و سرانجام اين صفحات
جمع آوري گرديد و اكنون به محضردوستانش تقديم مي گردد, اميد كه
در نـظـر كـريـمـانه آن
ولي اعظم مقبول افتد كه اين بضاعت مزجاتي است كه به محضرآن عزيز
آورده ايـم و كـمـتر
از بال ملخيست كه به ساحت اقدسش عرضه مي داريم و آستان ملك پاسبانش
بوسيده و .< >..مي گوييم :
(يـا ايـهـا الـعزيز مسنا واهلنا
الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فاوف لناالكيل وتصدق علينا ان اللّه يجزي
المتصدقين ).< > اي سليمان موري آمد بر درت ----- رد مكن او را به جان مادرت
اي كه صدها چون سليمان مور تست ----- چون كليم اللّه بسي در طور تست
تربت پاك كريمه اهل البيت (ع ) قم ,
محمدحسن شاه آبادي

كوير غيبت

كوير غيبت
كوير غيبت
چنين بايد گفت كه روزگار غيبت , دوران ظلمت
ومحروميت است , بر تمام آنهائي كه امام (ع ) از آنان غائب است و يا آنكه بهتر بگوئيم اينان از او مهجورند.< > اگـر نـيكو بنگريم و تا
حدي بينديشيم و عظمت نعمت حضورامام (ع ) را تا حدي بيابيم , خواهيم
فهميد كه دوران
غيبت چه دوران رنجبار و طاقت فرسائيست و حضرت امام رضا(ع )از آن دوران و
مؤمنان در آن زمان چنين ياد مي فرمايند:
وكم من مؤمن متاسف حيران حزين عند فقد
الماءالمعين .
چه
بسيار مؤمن دل سوخته اي كه در فقدان آب گوارا در حيرت و حزن به سر مي برد.< > آن حضرت چه زيبا محروميت
زمان مستوري را به تصويرمي كشد كه مؤمنان چون تشنگاني كه از
جـرعه اي آب گوارا
منع مي شوند در پنجه حرمان بسر خواهند برد, آن آبي كه براي همگان است و
ضروريترين ماده حيات ,
و به راستي امام زمان ارواحنا فداه چنين است و دوران غيبت نيز چنان .< > پـس چـه خواهد كرد
پروانه در غيبت شمع و چه سازد آن پرسوخته در فراق شعله عشق , و چگونه
صـحـبت گل را به فراموشي
سپارد و بلبل چگونه شور سر دهد و آن گمشده تاريك سراي غيبت ,
راه از كه جويد و در كدامين منزل آرام گيرد.< > آنـانكه در محضر نور نشسته اند
حال و هواي تاريكي را مي دانندو آنها كه لذت حضور را چشيده اند
طعم تلخ هجران را درك مي كنند.< > كـوتـاه سـخن غيبت
امام زمان (ع ) دوري از تمام خوبيهاست , و در پرده بودن تمام روشنائيهاست ,
آري , شـب سـرد غيبت
هنگامه به چاه افتادنهاست , شب سرد غيبت گاه لرزيدنها و ترسيدنهاست ,
شـب سـرد غـيـبـت
بـحـبـوحـه گـريـستنها وناليدنهاست , و شب سرد غيبت وقت بي خوابي و
بـي آسايشي است ,
شب سرد غيبت زمان رنجوري پروانه هاست ,پروانه گاني كه در جستجوي نورند
نه چون خفاشان كور .< >..< > شـب سـرد غـيـبـت را نـمـي تـوان
مـعني كرد مگر در پگاه ظهور,آنگاه كه به تماشاي سپيده دم
مي نشينيم , خواهيم گفت كه ديشب چه بود و چگونه گذشت .< > عصر غيبت عصر محروميت
از چشمه گواراي ولايت است وروزگار غيبت دوران پرده نشيني يار
و مـحـجـوبـي جمال
و كمال اوست , و بايد گفت كه روزگار غيبت امام عصر(ع )هنگامه دوري از
چـشـمه سار معرفتش
و زلال هدايتش , دوران مستوري او با تمام صفات زيبايش , همان گونه كه
خود در پرده غيبت نشسته
است و مردمان محروم از ديدار اويند, صفات حسنايش نيز محجوبند, و
هـر آنچه از تشعشع
خلق و خوي اوديده مي شود از پس ابر سياهي است كه بر چهره آفتاب افتاده و
تابشي است از ميان روزنه هاي
پرده هجران و چه زيباست آن لحظه كه اين پرده برافتد و (واشرقت
الارض بنور
ربها) معني شود.< > حال كه گفتيم در عصر
غيبت همانگونه كه صورت زيباي امام (ع ) مستور است سيرت والاي او نيز
محجوب , مگرشعاعي از آن
مجلاي انوار الهي كه از روزنه اي مي تابد, اكنون به تماشاي قطره اي از
رافت بيكران امام عصر ارواحنا
فداه درعصر غيبت مي نشينيم شايد بتوان تصويري از ظهور مهرش
رابر پرده دل كشيد.< >

غمخوار شيعه

غمخوار شيعه
غمخوار شيعه
متاسفانه از آنجا كه امام زمان ارواحنا فداه از ديده ها
پنهانندو در نتيجه براي همه امكان دسترسي به آن حضرت ممكن نمي باشد
مگر دوستان خاص و خالص كه از فيض ملاقات بهره مند مي شوند و
از مصاحبت با او لذت مي برند ولي آنان نيز مصداق اين سخنند:
آنكه را اسرار حق آموختند ----- قفل كردند و دهانش دوختند
و اگـر آنـها نيز با حضرتش
بنشينند اظهار نمي كنند و اگر چيزي ازاو بشنوند فاش نمي سازند و
اگر جز اين بود به خوان قربش ضيافت نمي شدند...< > و آن گـونـه تـشـرفات
و آستان بوسيها كه به ما رسيده است براي اتمام حجت بر غافلان و تحكيم
رشته محبت در دل
دوستان اوست كه مايوس نشوند و دست از طلب نكشند و سرمشق جان كنند
اين غزل را:
دست
از طلب ندارم تا كام من برآيد ----- يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد
بگشاي تربتم را بعد از وفات و بنگر ----- كز آتش درونم دود از كفن برآيد
امـا بـه هـر حال آنچه
ديده شده است نيز شعاعي است از آفتاب جمالش و هر آنچه را نقل كرده اند
مصرعي است از ديوان فضائلش
و صد افسوس كه بسياري از اخبار و آثار ما نيز بدست دشمنان نابود
گرديده و يا از ترس نااهلان با سينه ها به خاك رفته است .< >..< > اكنون به جستجوي اخبار و آثار مي پردازيم تا چراغي بيابيم براي رهجويان .< > شـيـخ طوسي (ره ) در كتاب [الغيبة ]
نقل مي كند كه ابن ابي غانم قزويني با عده اي از شيعيان در
ايـن باره كه حضرت
امام عسكري (ع ) آيا فرزندي از خود باقي گذارده تا جانشين اوباشد مشاجره
كـردنـد و او مدعي
شد كه آن حضرت از دنيا رفت و فرزندي از خود به جاي نگذاشت , شيعيان نيز
عـريـضه اي به ملجا
و ماواي خود نوشتند و عرض حال با صاحب و آقاي خود نمودند و از آن ساحت
اقدس ارواحنا فداه نيز جواب چنين صادر گرديد:
انـه انـهـي الي ارتياب جماعة منكم
في الدين ومادخلهم من الشك والحيرة في ولاة امرهم فغمنا
ذلك لكم
لا لنا وساءنا فيكم لا فينا, لان اللّه معنا فلا فاقة بنا الي
غيره .
هـمـانـا رسيده است
بر ما اينكه عده اي از شما دردين خود به تزلزل افتاده و شك و حيرت نسبت
بـه اولـي الامـرشـان بـه آنـها
هجوم آورده اين مطلب ما رامغموم ساخته , البته براي شما نه براي
خـودونـاراحـت شـده ايـم
بـه خاطر شما نه به خاطر خود,چون خدا با ماست و احتياجي به غير او
نداريم .< > امـام زمـان (ع ) از تـزلزل
و تحير دوستانش غمناك مي شود ودرياي رافت او چون دوستانش را به
ورطـه بـلا مـي نگردمي خروشد,
و نه تنها حزن و اندوه خود را اظهار مي كند بلكه ازشدت محبت
خود به آنها اين چنين پرده برمي دارد كه :
غـم و انـدوه مـا بـه
خـاطر شماست و از اينكه عده اي در اولوالامرخود شك كرده اند و به ضلالت
كـشـيـده شـده اند محزونيم
نه ازبراي خود, چون خدا با ماست و حاجتي به غير او نداريم تا ازجدا
شدن جماعتي مغموم شويم .< >

پدر دلسوز

پدر دلسوز
پدر دلسوز اگـر به كلام آن حضرت باز گرديم مي بينيم كه آن امام رئوف از شك و تزلزل دوستانش كه همه ناشي از تحيري است كه از غيبت آن عزيز حاصل شده , رنج مي برد, چرا كه به فرموده حضرت علي بن موسي الرضا(ع ): الامـام , الانـيـس الـرفـيـق , والـوالد الشفيق , والاخ الشقيق , والام البرة بالولد الصغير, مفزع العباد في الداهية الناد. امـام انـيـسـي اسـت رفيق , و پدري است دلسوز, امام آن برادري است كه چون دو نيمه خرما بهم متصل باشند, و امام آن مادر مهرباني است كه به فرزندخردش محبت مي كند, و امام پناه مردم در واقعه هولناك است . در كلام آن حضرت بايد به نيكي تدبر نمود و آن جام لبريزاز زلال وحي را با آرامي نوش جان نمود كه كلام امام را فهمي ازامام بايد.
كـنون در محضر انوار رضوي زانوي ادب بزنيم و نظاره كنيم كه چه زيبا آن حضرت پرده از رافت امـام بـرمـي گـيـرد و آن برتر ازمعنا را به پيمانه الفاظ كيل مي كند و جانها را به تماشامي نشاند, نـخـسـت او را بـه صـاحـب انـسـي , رفيق مانند مي كند كه در انسش كوتاهي نمي ورزد و رفاقت بـي ريـايـش مـالامـال ازمحبت است , ديگر باره اين مقام را با تعبيري عميقتر به تصويرمي كشد و رافـتـش را بـه پـدري دلـسـوز تشبيه مي كند كه از هيچ هدايت و ارشاد دريغ نمي ورزد كه قطعا عطوفت و لطف پدر ازمحبت و انس رفاقت برتر است . امـا لـطف امام ارواحنا فداه فوق اينهاست , چون برادري است كه همراه انسان و توامان با او به دنيا آمـده است آنگونه كه يكي بوده اند مثل دانه خرما و سپس دو نيم گشته اند, گويي انسان راجزئي از خود مي داند و اينسان مهر مي ورزد, محبانش راجداي از خود نمي بيند و رعيتش را اجزاي خود مي انگارد.

خروش محبت

خروش محبت
خروش محبت
مـي توان وحدت و يگانگي حضرت بقية اللّه ارواحنا
فداه بادوستانش را, از ناله هاي سوزان سحرش به خوبي دريافت كه سيد اجل قدوة العارفين ابن طاووس (ره ) مي گويد:
سـحـرگـاهـي در
سـرداب مـقـدس آن حـضرت در سامره نواي آن عزيز را شنيدم كه مي ناليد و
مي فرمود:
اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوارنا,
وبقية طينتنا.
پروردگارا, شيعيان
ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما سرشته گرديدند. مي بينيد كه چگونه
رافتش مي خروشد و چشمه مهرش مي جوشد و دوستان خود را از خود مي داند
و به آن تصريح مي كند كه آنها
از انوار ما خلق شده اند و از اضافه گل ما آنهاسرشته گرديده اند و از
ايـنـجـاسـت كـه
هـر گـاه مصيبتي بردوستانش وارد مي شود قلب او متاثر مي گردد و از حزن
آنان محزون مي شود و به
درد آنها دردمند, كه اين مطلب را ابي ربيع شامي از امام صادق (ع ) چنين
نقل مي كند:
قـلـت لابـي عـبـداللّه (ع ):
بـلـغـنـي عـن عـمـرو بـن اسـحـاق حديث فقال : اعرضه , قال : دخل
علي اميرالمؤمنين (ع )
فراي صفرة في وجهه , قال : ماهذه الصفرة ؟ فذكر وجعا به . فـقـال لـه عـلـي (ع ): انـا
لـنـفـرح لـفـرحـكـم , ونـحزن لحزنكم , ونمرض لمرضكم , وندعو لكم ,
فتدعون فنؤمن . قال عمرو: قد عرفت ما قلت , ولكن كيف ندعوفتؤمن ؟
فقال : انا سواء علينا البادي والحاضر. فقال ابوعبداللّه (ع ): صدق
عمرو.
بـه امـام صـادق (ع )
عـرض كردم حديثي از عمرو بن اسحاق به من رسيده است , فرمود: بيان كن . گفتم :عمرو گويد:
وارد بـر امـيـر
مـؤمـنان (ع ) شدم و حضرت در صورت من زردي مشاهده كرد, فرمود: اين زردي
چيست ؟عرض كردم : به مرضي مبتلا بودم . فرمود: ما با شادي شما شاد
مي شويم , و از غم شمااندوهناكيم , و از مريضي شما مريض مي گرديم ,
وبراي شما دعا مي كنيم پس شما دعا مي كنيد و ماآمين مي گوييم . عمرو گويد:
گفتم : آنچه فرمودي فهميدم , اماچگونه بر دعاي ما آمين مي گوييد؟
فرمود: براي ما مسافت دور و نزديك فرقي ندارد. امام صادق (ع ) فرمودند: راست گفت عمرو. و از طـرف ديگر هم
وجود مقدس حضرت مهدي ارواحنافداه نيز هر گاه محزون مي شوند و قلب
مـبـاركـشـان بـه درد
مـي آيـد,گوئي شيعيانش را مصيبتي وارد شده و همه سر در زير بال غصه
مي برند, همان گونه كه امام
صادق (ع ) از پدران گراميش (ع ) از امير مؤمنان (ع ) نقل مي فرمايند:
. . . ان اللّه تـبـارك وتـعـالـي
اطـلـع الـي الارض فـاخـتـارنـاواخـتار لنا شيعة ينصروننا ويفرحون
لفرحنا,ويحزنون لحزننا, ويبذلون اموالهم
وانفسهم فينا....
خـداونـد تبارك و تعالي توجه
بر زمين فرمود ما رااختيار كرد و براي ما شيعياني برگزيد كه ما را
يـاري مـي كـنند و با
شادي ما شاد مي شوند و از حزن مامحزون مي گردند و در راه ما مال و جان
خود را بذل مي نمايند. اگـر بـر فرض توجه شيعيان
به آن عزيز ناشي از احتياج ونيازي است كه به او دارند پس اين همه
بذل عنايت بر دوستان و
شيعيان از طرف آن ناحيه مقدس به چه جهت و منظوري مي باشد و آيا آن
امـام كـه قـطب
عالم هستي و محور جهان آفرينش است احتياجي بر غير ذات حق دارد؟ كه خود
نيزفرمودند:
لان اللّه معنا فلا حاجة بنا الي
غيره .
بدرستيكه خداوند با ماست پس حاجتي بر غير اونداريم . پس اين ارتباط و دلبستگي
آن حضرت به شيعيانش ازكدامين چشمه سار نشات گرفته و نشان از
چيست ؟ جز آنكه جوشش
رافتي است كه سينه پر مهرش آن را انباشته كرده وخروش محبتي است
كه قلب از هستي برترش مالامال اوست .

سترگترين واژه

سترگترين واژه
سترگترين واژه
ولـي در نهايت , مهر مادري نيز با تمام عظمتش
حد ومرزي دارد و آيينه تشبيه را وسعت روي يار نيست , بلكه بهترآنكه
بي پرده سخن رود و او آنچنان كه هست ترسيم شود كه اگر رفيق را محبتي
اسـت از بيكران مهر
او چشيده و اگر پدران راشفقتي است از جوشان لطف او جرعه اي نوشيده و
مادران خود ذره نوش اقيانوس
رافت اويند اينان را به امام (ع ) چه شباهتي است و سوز رافت او را با
گرمي مهر اينان چه مقارنتي . هـمـان بـه كـه او
را بي نقاب نگريستن , تا هر كس به همت خودخوشه اي چيند و به قدر معرفتش
جـلـوه اي بيند, اينجاست
كه امام (ع ) از تشبيه و استعاره سر باز زده , شاني از شئون لطفش رابيان
مي كند و حرفي از الفباي عشقش را بر ملا مي سازد كه :
امـام پناه بندگان است
در آن واقعه بزرگ و ترس آوري كه همه در فكر خويش اند, آنجا كه ملاذ و
پناهي نيست , آنجا كه درياي ژرف
عطوفت مادر نيز به گل مي نشيند, آن واقعه اي كه خدا آن را از
هر داهيه اي هولناكتر و از هر تلخي تلختر مي نامد:
(يـوم تـرونـها تذهل
كل مرضعة عما اءرضعت وتضع كل ذات حمل حملها وتري الناس سكاري وما
هم بسكاري ولكن عذاب اللّه
شديد).
روزي
كـه مـادران شـيـرده فـرزنـدان شـيـرخـوار خـود رافـرامـوش مـي كـنـنـد و
زن آبـسـتـن حـمـل خـودرا(ازتـرس )سـاقـط مـي كـنـد و مـردم را مـسـت و بـي هـوش
مي بيني ولي آنهامست نيستندولي عذاب الهي شديداست . امـام ايـنجا پناه مردمان
است , اينجا كه گرمي تمام محبتهابه سردي مي گرايد و همه از يكديگر
فرار مي كنند. (يوم يفر المرء من اخيه وامه وابيه
وصاحبته وبنيه ).
روزي كه مرد از برادر و مادر و پدرش و از همسر وفرزندانش فرار مي كند. اين زمان , وقت آتشفشان
كوه عشق و محبت است و گاه جوشش چشمه سار صفا و رافت و هنگامه
دستگيري هر يك از امامان از امت خويش مي باشد, اين است معني :
[سترگترين واژه خلقت يعني امام (ع )].

معجزه بزرگ

معجزه بزرگ
معجزه بزرگ
در طـول دوران غـيـبـت امام عصر ارواحنا فداه
بعضي اين سخن باطل را مطرح كرده اند كه امام دوازدهـم هـرگـز به دنيانيامده
و يا آنكه از دنيا رفته است و مخصوصا هر چه غيبت كبري بيشتر
ادامـه مي يابد اين فكر
در ذهن سست عنصران قوت مي گيرد و افراد بيشتري به اين باطل معتقد
مـي شـوند تاجائي كه
از علامتهاي ظهور آن حضرت تزلزل اكثر شيعيان وارتداد آنها شمرده شده
است . لـكـن مـهـمترين دليل را
بر وجود مسعود آن امام نهان بايد بقاء واستمرار نهضت غدير دانست كه
چـگـونه در طول قرنها
با وجودغيبت ظاهري پرچمدار اين حركت ادامه يافته است و مشتي شيعه
بـي پـنـاه در ميان
انبوه دشمنان گرگ صفت سالهاي هجران را پشت سر مي نهد و قرون غيبت را
طي مـي كـنند
و لحظه به لحظه گسترده تر مي گردد در حاليكه هادي و راهبر خود را درظاهر
نمي بيند و امام و پناه خود را نمي يابد. آن بزرگوار نيز خود
به اين مهم اشاره نموده و در توقيعي به شيخ مفيد(ره ) مي فرمايند:
انا غير مهملين لمراعاتكم
ولا ناسين لذكركم , ولولاذلك لنزل بكم اللاوا واصطلمكم
الاعداء.
هـمـانـا سـرپـرسـتـي شـمـا
را به بوته اهمال نگذاشتم ويادتان را فراموش نكرده ام و اگر جز اين
بودگرفتاريها
و فشارها بر شما وارد مي شد و دشمنان ريشه هايتان را مي كندند. اگـر نـبـود سرپرستي آن
حضرت آنهم با تمام اهتمام ,چگونه شيعه در بدترين شرائط ياراي ادامه
حـيـات در ميان دشمناني
را داشت كه تمام امكانات اعم از اكثريت مردمي وزمامداري حكومت و
تـسلط بر بيت المال
در اختيارشان بوده است حاكماني شيعه ستيز كه بغض اهل بيت (ع ) را از شير
مادرمكيده اند و دلهائي
مالامال از عداوت و دشمني با شجره ولايت كه بوئي از رحم و مروت از آن
بـر نـمـي خـيزد, نفرت
از آل محمد(ع ) چون پرده خون چشمشان را گرفته است با كفار ويهود و
نصاري و مجوس مي آميزند
ولي به خون دوستان علي (ع ) سفره خود رنگين مي كنند و لذت طعام
خود را از به خون طپيدن كبوتران فاطمه (س ) مي طلبند. در ايـن دوران اسـت كه تشيع
نسل به نسل منتقل مي شود و قريه به قريه پيش مي رود و شهرها را
مـسـخـر دلها مي كند
و اين نيست مگر بذل عنايت آن مسند نشين پرده غيب و توجهات آن هماي
رحمت .

كهف امان

كهف امان
كهف امان
حضرت امام محمد باقر(ع ) از پدران گراميش (ع )
ازحضرت امير المؤمنين (ع ) در وصف فرزندش مهدي آل محمد(ع ) چنين نقل فرموده است كه :
اوسعكم كهفا, واكثركم علما, واوسعكم
رحما.
(حـضرت مهدي (ع )) از
همه شما بيشتر مردمان راپناه مي دهد و از همه شما علمش افزونتر است
ورحمت و لطفش از همه فراگيرتر. ايـن كلام كه به نقل علامه
حر عاملي چهار معصوم آن رانقل فرموده اند گوهري از خزائن معرفت
آن ولي اللّه الاعظم است
كه در نهايت ظرافت , عمق رافت او را بيان مي كند ووسعت رحمت او را بر
عـمـوم يـادآور مـي شـود و
از آنـجـا كـه مولي الموحدين حضرت امير المؤمنين (ع ) رافت او را به
كهفي تشبيه مي فرمايد, مي توان
نكته ها فهميد كه چگونه لطف عامش نه تنها شيعيان و محبان , كه
حـتي عموم مردمان را
فراگرفته است , همچون كهفي كه ملجا هر پناهجوئي است وآغوش امن و
امان بر بي پناهان گشوده است و هر كه به او روي آورد ايمن خواهد بود. بـا اسـتناد به اين روايت مي توان
گفت كه : هر كه به آن جناب پناهنده شود و از او تقاضاي لطف و
رحـمت كند نااميد
نخواهدگشت و آن حضرت او را امان خواهد داد و چون همگان رامي پذيرد به
همين خاطر كهف امانش
از همه وسيعتر است ورحمتش از همه واسعتر, همانگونه كه درباره بشير
يكي ازسپاهيان سفياني
در خسف بيداء و خود سفياني كه از مهمترين دشمنان امام زمان (ع ) است
خـواهـيـد خـوانـد, مـگـر
آنـكـه خـود ازسـايـه مـهـرش دوري كند و در برابر اين مواج لطف به
ستيزگي برخيزد كه قطعا به خاك هلاكت خواهد افتاد.

سفينه نجات

سفينه نجات
سفينه نجات
آنـچـه تـا بدينجا, بر آن گوش جان سپرديد شمه اي
بود ازرافت آن والا مقام آنهم در آن زمان كه خـلـق و خـوي زيـبـايـش هـمچون
جمال دلارايش مستور و محجوب است و اين همه نور و ضياء
پـرتوئيست از روزنه اي
و رايحه اي است كه از ميان هزاران حجاب به مشام جان مي رسد و ما سخن
را در اين فصل با نقل حكايتي
به پايان مي بريم , بدان اميد كه بي پرده به زيارت آفتاب نائل شويم . از مـرحـوم مـلا عـلـي
رشتي نقل كرده اند كه فرمود: از زيارت كربلاي معلي باز مي گشتم , سوار
قايقي شدم كه عده اي از اهل حله
نيز بر آن سوار بودند, آنها مشغول شوخي و خنده بوده وجواني را
اسـتـهـزاء مـي كردند و مذهبش
را مسخره مي گرفتند, اماجوان با سكينه و وقار, به آنان اعتنائي
نمي كرد, آنچه جاي تعجب بود
آنكه با اين همه , هنگام صرف غذا با آنان همراه شد و بر سفره ايشان
نشست , منتظر فرصتي بودم تا از حقيقت امر جويا شوم . قـايـق در بـيـن راه
بـه جـائي رسيد كه آب رودخانه كم شده بالاجبارهمه پياده شديم و در كنار
رودخـانـه بـه راه
افـتاديم , فرصت رامناسب ديدم خود را به جوان رسانده در صحبت را گشودم
وعلت مسخره كردن آنها را جويا شدم . جوان گفت : اينها همه
از اقوام من هستند كه از اهل سنت اند,پدرم نيز سني بود اما مادري داشتم
شـيعه و محب خاندان عصمت (ع )
و خود در حله سكونت دارم و شغلم روغن فروشي است و جريان
مـن از آنجا شروع مي شود
كه سالي براي خريد روغن به همراه قافله اي به اطراف مسافرت كرديم
بـعـد ازانـجـام كـار
در مـسير بازگشت قافله براي استراحت در بياباني موقتا توقف كرد تا قدري
خـسـتگي راه را بگيريم
و دوباره به راه ادامه دهيم , در اين حين خواب مرا ربود و چون بيدار شدم
نه قافله اي ديدم و نه نشاني از او. تـا چـشـم كـار مـي كرد
بيابان بود و سوز و گرما, راه را بلد نبودم ومنطقه را نمي شناختم , ترس
سراپاي مرا به
لرزه درآورد اماماندن را صلاح نديدم , شب در پيش بود و گرسنگي و عطش . .. روغـنـهـا را بـار زدم و بـه راه
افتادم , يكه و تنها بيابان را طي كردم اما گويا هر چه مي روم دورتر
مـي شـوم و هـر چـه
مي جويم بيشترگم مي كنم , سختي و گرما, تشنگي و ترس از مرگ از چهار
سونهيبم مي زدند, مضطر
شدم با خود گفتم به بزرگان دينم متوسل شوم و از آنها كمك بگيرم و
چـون سـنـي بـودم اولي
را صدا زدم والتماسش كردم اما خبري نشد, به دومي متوسل شدم از او
هم كاري ساخته نگشت و يكي يكي اما هيچ . .. ناگهان چيزي به يادم آمد,
آن قديمها مادرم مي گفت : ما يك امام داريم كه هر كس او را صدا كند
جـوابـش را مـي دهـد و هر
كه از او ياري بطلبد ياريش مي كند بي پناهان را پناه است وضعيفان را
دستگير و اوست هادي هر گمشده . .. امـا او را نـمي شناختم ولي
آنگونه كه مادرم او را مي ستود و ازرافتش مي گفت روزني از اميد در
دلـم گـشوده شد,
با خداي خود عهد كردم كه اگر مرا جواب داد شيعه خواهم شد, و برقدمهاي
كرمش گونه خواهم سود, و بر درگاه لطفش تا ابدخواهم بود. بي امان ناله زدم و نام
مقدسش را كه از مادر به يادگار داشتم برزبان راندم و آن صحراي مرده را
با نواي [يا ابا صالح
المهدي ادركني ] به وجد آوردم , چنان از نامش سرمست بودم كه سوزعطش از
يادم رفت و آنسان گرم
عشق بازي با يادش كه ندانستم از كدامين سوي آمد تا خانه اش را جويم و
يا نشاني ازكويش يابم و... در كـنـارم چون
سرو خرامان قدم بر مي داشت , طايري طوبي نشين همصحبت زاغي گشته بود,
گـرمـي محبتش را
به جان لمس مي كردم و كلامش را با قلم سوز بر صفحه دل مي نوشتم ومحو
طلعت چون قمرش بودم
.. . از گذشته ها نفرمود, و دري ازآينده به رويم گشود كه سعادت را در
آن يافتم . فرمود: شيعه شو . . . و هزاران
حرف كه از نگاهش خواندم وبسيار نكته ها كه از كلامش آموختم . .. چـون زمان جدائي رسيد
آتش فراق را ديدم كه شعله به دامن عطش مي انداخت و هجران را يافتم
كه خاكستر مرگ به بادمي داد,
گفتمش از عطش به تو روي آوردم و از مرگ به توپناهنده شدم و
چـون تـو مـي روي دامـن كـه
بگيرم و از فراقت به كه شكوه كنم ؟ چه زيبا آمدني بود و چه جانكاه
رفتني !
فرمود: اكنون هزاران دردمند
و بيچاره در اطراف عالمند كه مرامي خوانند و من نيز به سوي آنان
مي روم . اين كلام را شنيدم و كسي
را نديدم جز صحرا و سوز و تيغ راه . . . و از دور درختاني كه نشاني از آب
بود و
آبادي .
پـس اي عـزيـز, ديـدي
كـه چگونه آنكه را عمري از او جدابود, راهش داد و به لذت ديدار روحش
بـخـشـيـد و به فيض
لقاءمفتخرش ساخت , تو نيز به دامن مهرش چنگ بزن و حلقه كرمش بر در
بكوب , و آستان لطفش
به گونه بساب كه اگراقيانوس عفوش به خروش آيد بار سفينه هاي گناه
را غـرق خواهد كرد,
و بادبانهاي هوا و هوس را درهم خواهد شكست و تو را به ساحل انسش خواهد
رساند و....

پدر گمشده

پدر گمشده
پدر گمشده
در مـيـان گـنجينه هاي نور آل محمد(ع ) گوهراني
يافت مي شود كه هر چشمي را به خود خيره مـي كـند و نواي روح افزايش
گوش جان را مي نوازد و چنان معني اش بر دل مي نشيند كه گوئي
عـزيـزي است گمشده
كه دهرها به دنبال وي گشته و صحراها در پي اش دويده و يعقوب وار در
فراقش گريه ها كرده
و ديده ها به خون نشانده و از حسرتش با هر چه ديدني است وداع گفته . . . از
اين رو حضرت امام رضا(ع )مي فرمايند:
لو علموا محاسن كلامنا
لاتبعونا.
اگر زيبائيهاي كلام ما را دريابند تبعيت از ما خواهندكرد. و از اين گوهران , روايتي است كه در ذيل اين آيه شريفه وارد شده است :
(واذ اخـذنـا مـيـثـاق بـنـي
اسـرائيـل لاتـعـبـدون الا اللّه وبـالـوالـديـن احـسـانـا وذي الـقربي
واليتامي والمساكين و آن زمـان كـه از بـنـي اسرائيل
عهد گرفتيم كه غير خدارا نپرستند و به والدين نيكي كنند و به
خويشان ويتيمان و مساكين احسان نمايند. حضرت امام حسن عسكري (ع ) از پيامبر اكرم (ص ) نقل فرمودند:
حـث اللّه عـزوجل علي بر اليتامي
لانقطاعهم عن آبائهم فمن صانهم صانه اللّه , ومن اكرمهم اكرمه
اللّه ,ومـن مـسح يده براس
يتيم رفقا به جعل اللّه له في الجنة بكل شعرة مرت تحت يده قصرا اوسع
من الدنيا بما فيها وفيها ما تشتهي الانفس وتلذ الاعين وهم فيها
خالدون .
خـداونـد تشويق مي كند
بر نيكي و احسان به يتيمان ,براي آنكه از پدرانشان جدا افتاده اند, پس هر
كـه ازآنـهـا نـگـهـداري
كـند خدا او را نگاه خواهد داشت وهر كس آنها را اكرام كند خداوند او را
كرامت خواهد فرمود
و آنكه به نوازش دستي بر سر يتيمي بكشد خداوند براي او در بهشت به تعداد
موهاي آن يتيم كه
دست بر آن كشيده قصري عطا مي كند كه از دنيا و آنچه در آنست واسع تر است
و آنچه را دلهاميل كنند
و ديده ها لذت برند در آن يافت مي شود ودر آن تا ابد باقي خواهند ماند. تـا بـديـنـجاي كلام
امام (ع ) گرچه خود از اسرار تربيتي فرد واجتماع است و موجب تعالي روح و
ايـجـاد حـس انـسـاندوستي و
آشنائي انسان با دردمندان جامعه خواهد شد و روح شكر وسپاس از
خداوند را به خاطر نعمتهايش
به انسان مي بخشد, اماآن حضرت اين تاكيدات و توجهات به ايتام -
ايـن طبقه ضعيف و اثر پذير
- را مطرح مي فرمايد تا از اين مهم به اهم ديگري اشاره كند و مقدمات
رسـيـدن بـه نتيجه مطلوب
كامل گردد و درنهايت يتيم حقيقي معرفي شود و ضعفش يادآوري
گـردد,تـوانـمـنـدان بـه
ياري او بشتابند و از سوز پدري مهربان كه اكنون امكان ارتباط با فرزند
يتيمش نيست , پرده بردارد, بنابراين درادامه حديث چنين مي فرمايند:
واشـد مـن يـتـم هـذا الـيـتـيم ,
يتيم ينقطع عن امامه لايقدر الوصول اليه , ولايدري كيف حكمه
فيمايبتلي به من شرايع دينه . و از ايـن يـتيم , يتيمتر, آن
يتيمي است كه از امامش دور افتاده و قادر نيست او را بيابد و نمي داند
كه احكام دينش را چه سازد و از كجا تحصيل كند. ايـنـجاست كه امام (ع )
حال يتيمي را كه از امامش دورافتاده , بدتر مي داند و تحيرش را در دوران
دوري از امـامـش سـخـتتر
توصيف مي كند كه اگر آنكه پدر از دست داده از بعضي امكانات مادي
محروم است , يتيم حقيقي
مبتلا به تحيري است كه اگر همچنان ادامه يابد او را به هلاكت خواهد
كشيد. و از طرفي با توصيف اين
تحير نقش پدر حقيقي را گوشزدمي كند كه فقدان او چه لطمه ايست بر
انـسان , و اگر پدرش
رانيافت بيابانهاي جهل نفسش را خواهد بريد و گرگان صحراي ضلالت به
خاك و خونش خواهند كشيد. و در كـلامي صديقه كبري
حضرت فاطمه زهرا(س ) به آنچه راكه ما پدر حقيقي انسان نام نهاديم
تصريح
مي فرمايند, آنجا كه فضيلت كافلان ايتام آل محمد(ع ) را برمي شمرند:
. . . ثـم يـنـادي مـنـادي ربـنـا ايـهـا
الكافلون لايتام آل محمد, والناعشون لهم عند انقطاعهم عن
آبائهم الذين هم
ائمتهم .
در روز قـيـامـت منادي پروردگار
ما ندا مي دهد: الا اي يتيم نوازان آل محمد(ع ) آنها كه ايتام آل
مـحـمـد(ع )را تـكـفـل
كرديد و از هلاكت نجاتشان داديد در آن زماني كه از پدرانشان كه امامان
آنهايندمحروم بودند.. . . و بـاز اگر به رواياتي كه
فضيلت كافلان ايتام آل محمد(ع )را بيان كرده و ثواب اينان را در آخرت
شماره نموده , رجوع كنيم
مي توانيم شدت بدحالي اين يتيم را بيابيم , و غم و اندوه پدر دلسوزش را
دريـابـيـم كه چگونه در
نبود خود به اطفال خردو بي پناهش وصيت مي كند و چگونه سايه مهر و
عـطـوفـت ديـگـران را
مي طلبد تا بر يتيمانش رحم كنند و در نبود پدر ازآنان لطف خود را دريغ
نـنـمـايند, و باز مي توان
دريافت كه اگراين پدر از سفر باز آيد با اطفال بي پناهش چه خواهد كرد
وچـگـونـه دست مهر
و عطوفت بر سرهايشان خواهد كشيد؟ وحضرت امام جواد(ع ) پيرامون حال
يتيمان
آل محمد(ع ) دردوران غيبت و فضيلت سرپرستي آنها چنين مي فرمايند:

رافت بر تخت ظهور

رافت بر تخت ظهور
فصل دوم ظهور رافت رافت بر تخت ظهور اگر آنها كه درك كاملي از روايات ندارند نيز در اين اقيانوس شناور شوند و اخبار و احاديث دوران ظـهـور [نـور عـلـي نـور] را تـامـلـي نـمايند, خواهند ديد آنكه در پرده غيبت بود وپدر مهربانش مـي خـوانـدنـد و دسـتان پرمهرش به غل هجران بسته , طبيب دلسوزش مي ناميدند و به صحراي غربت حيران ,مادر عشقش مي گفتند, اكنون كه به تخت ظهور تكيه كرده چه بايد ناميدش ؟ و به چه خواندش و چگونه توصيفش نمود و به كه مانندش كرد؟...
فـقط آن زمانه را آنها كه مي بينند بايد به تعريف بنشينند كه از هرچه بگوئي برتر است و آن روزي اسـت كـه زمـيـن جـلوه گاه انوارپروردگارش مي شود و نور افشان مهر او مي گردد, آنسان كه هـم آغـوشـان حـور و مـسـنـدنـشينان قصور, زاهدانه دست رد به سينه بهشت مي زنند و حسرت بـازگـشـت بـه دنيا را مي خورند واينجاست كه زمين و زمينيان رشك حور و غلمان مي گردند وعـاشقان سر از گريبان خاك بيرون مي كنند و مست تاجگذاري رافت مي شوند و زندگان فرياد مـي كـنـنـد رفـتـه گـان را كه : برخيزيدو آرزو مي كنند كه اي كاش آنها زنده شوندو آن زمان مؤمنان به آرزوي ديرينه خويش مي رسند كه مي گفتند: متي ترانا ونراك وقد نشرت لواء النصر تري , اترانانحف بك وانت تام الملا. كـي مـي رسـد آن زمان كه تو را نظاره كنيم و تو ما رابنگري در حالي كه پرچم نصرتت برافراشته شـده ,آيـا مـي شود كه تو ما را بنگري در حالي كه بر گرد توحلقه زده , تو را در ميان خود گرفته باشيم و تو امام همه باشي .
حضرت پيامبر اكرم (ص ) نيز اين صحنه را چنين تصويرمي فرمايند: تاوي اليه امته كما تاوي النحل الي يعسوبها,يملاالارض عدلا كما ملئت جورا حتي يكون الناس علي مثل امرهم الاول , لايوقظ نائما, ولايهريق دما. مـردم مـانـنـد زنـبـوران كـه بـه پـادشـاه خود پناهنده مي شوند به سوي او (حضرت مهدي (ع )) پـناه مي برند و آن طور كه زمين از ظلم و جور پر شده آن را مملو از عدل مي كند تا جائي كه مردم مانند اول شوند, خوابيده را بيدار نمي كند و خوني رانمي ريزد. بـايـد ايـن شـتـاب مردم به سوي آن بزرگوار و آغوش گشودن آن حضرت به روي مردم را دليل وسـعـت رافـت آن وجـود نـازنـيـن گـرفـت , و حـاكـي از رويـدادي دانـسـت كـه نـظير آن از رسـول گـرامـي (ص ) در روز فتح مكه مكرمه ديده شد كه از جانب آن حضرت منادي فرياد كرد: امروز روز عفو و بخشش است . و اين گرايش شديد مردم نسبت به آن حضرت را تحليلي جزاين مطلب نمي توان نمود, زيرا توجه و اقـبـال مردم به آن حضرت در حالي است كه آنان همان اكثريتي هستند كه جامعه ظلم و جور را تشكيل داده و موجب فساد و تباهي زمين شده اند, و همه آنها به نوعي مستحق عقوبت يا قصاص و يـاحـدي از حـدودنـد, و در ايـن صورت است كه فقط خواص ازدوستانش باقي مي ماند و بقيه از شمشير قهرش خواهندگريخت . اما واقعيت مطلبي ديگر است , بلكه هر آن كس كه از ماء معين دور افتاده و مبتلا به گنداب جهلها و تزويرها شده و سوزعطش خود را به مردابهاي نفاق و ضلالت تسكين داده و دردگرسنگي را به مردارها آرام نموده , از ديو تنهائي به صحبت زاغ و زغن پناه آورده و آن قدر در قفس حرمان مانده كه رنگ و بوي گل از ياد برده و از همه اينها خسته شده است و... اوسـت كه قدر بهار را مي داند و چون بهار دلها آيد به استقبالش مي رود و طراوت روزگاران را به نـقـد جـان مي خرد, او دردهجران كشيده و سردي خزان ديده از يوغ طاغوتيان سوزهاداشته و از سـيـاهـي زاغـان خـون دلها خورده , به همين جهت به او پناهنده مي شود همچون زنبوري كه به سلطان خود پناه مي برد. اگـر بـه قـسمتي ديگر از اين روايت دقت شود واضح مي گردد كه حضرت عمدتا اين بشر دور از هـدايت را به راه مستقيم مي كشاند و كمر به تربيتش بسته به آنجائي باز مي گرداند كه ازآن جدا شـده و بـه آن فـطـرت زلالي رجوعش مي دهد كه از هرگونه آلايش پاك بوده و او را به تماشاي حقايق در آن آيينه صاف وا مي دارد.

عفو بيكران

عفو بيكران
عفو بيكران
و بـاز نـسـيـم جـانـبـخش رافت آن والي والا از اين
روايت استشمام مي شود و دليلي ديگر بر عفو بيكرانش در آن به چشم
مي خورد و پرده اي ديگر از مهر و محبتش در برابر ديده حق طلبان آويخته
مي گردد كه آن كلامي است از حضرت امام محمد باقر(ع ) كه مي فرمايند:
وتـجـمـع الـيـه امـوال الـدنـيـا
كلها من بطن الارض وظهرها فيقول الناس : تعالوا الي ما قطعتم
فيه الارحام , وسفكتم فيه الدماء
الحرام , وركبتم فيه ماحرم اللّه عزوجل فيعطي شيئا لم يعطه احد
كان قبله .
تـمـام ثـروت دنـيا
از آنچه در دل زمين يا بر روي آن است در نزد او (حضرت مهدي ارواحنا فداه )
جـمـع مي شود, پس ندا
مي كند مردم را كه : بيائيد به سوي آنچه براي آن قطع رحم كرديد و خون
نـاحـق ريـخـتـيدو
حرام خداوند را مرتكب شديد, پس بخششي مي كند كه احدي قبل از او چنين
نكرده باشد. مي بينيد كه امام (ع ) چگونه
خطاكاران را مورد خطاب قرارمي دهد و نه تنها از تقصيرشان اغماض
مـي فـرمـايـد بلكه از عطاءوافر
خود محرومشان نمي كند و آن گونه كه ديگران انجام نداده اند آن
بزرگوار ارواحنا فداه بخشش مي نمايد. پس مخاطبان اين كلام رحيمانه
همان اكثريتي هستند كه جوامع را تشكيل داده و از روي ناداني و
فـقـدان تـربـيت الهي آلوده
به گناهان شده اند و اكنون به دامن مهر امام زمان خودافتاده و عذر
مي طلبند و عفو بيكران او نيز شامل حالشان شده است . الـبته شايد آناني كه حقوق مردم
را تضييع كرده اند و يا خوني به ناحق ريخته اند و ولي دم را راضي
ننموده اند مشمول
اين خطاب نباشند و در محكمه عدل آن حضرت ملزم به اداء دين خود گردند. اما همانگونه كه گفته
شد زمان ظهور, عرصه بروز كامل رافت است بنابراين بعيد به نظر نمي رسد
كـه حـضـرت بـقية اللّه ارواحنافداه
از اينان نيز شفاعت كند و از گذشته آنان اغماض نمايد و اورا
مـشـمول رافت عامش قرار
دهد و حقوق مردم را خودبپردازد و ديه كشتگان را ادا نمايد و دلهاي
آنـهـا را بـه آنچه خشنود
مي شوند راضي كند تا از حق خود بگذرند و قاتل راحلال در دنيا و آخرت
نمايند, البته اين مطلب
اگر چه استبعادي در آن ديده نمي شود بلكه مي توان از بعضي روايات باب
شفاعت براي آن استدلال نمود. حضرت امام صادق (ع ) مي فرمايند:
اذا كـان يـوم الـقيامة وكلنا اللّه
بحساب شيعتنا, فما كان للّه سالنا اللّه ان يهبه لنا فهو لهم , وما كان
لـلادمـيـين سالنا اللّه ان يعوضهم بدله
فهو لهم , وما كان لنا فهولهم , ثم قرا: (ان الينا ايابهم ثم ان
عليناحسابهم )
زمـانـي كـه روز
قـيامت فرا رسد خداوند ما را ماموررسيدگي به حساب شيعيانمان مي كند پس
آن گـناهاني را كه
حق اللّه است ما از خداوند درخواست مي كنيم تا به ما ببخشد پس اين حقوق به
شـيعيان بخشيده مي شود,
اما حقوق مردم را از خدامي خواهيم تا به صاحبان حق عوض عطا كند,
آنـهـانـيـز بـخـشيده
خواهد شد و اما حقوق خود را نيز به آنها مي بخشيم . سپس اين آيه را تلاوت
فرمود:بدرستي كه بازگشت آنها به سوي ماست و برماست حساب آنان . و در بعضي اخبار از روز ظهور
حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه به روز قيامت صغري نيز تعبير
شده است . علاوه در مناجاتي
كه از آن ياد كرديم آن امام رئوف و آن پدرعطوف چنين فرموده اند:
الـلـهـم ان شـيـعـتـنـا خـلـقت من
شعاع انوارنا, وبقية طينتنا, وقد فعلوا ذنوبا كثيرة , اتكالا علي
حـبناوولايتنا, فان كانت ذنوبهم بينك
وبينهم فاصفح عنهم , فقد رضينا, وما كان منها فيما بينهم
فـاصـلح بينهم , وقاص بها
عن خمسنا, وادخلهم الجنة ,وزحزحهم عن النار, ولاتجمع بينهم وبين
اعدائنافي
سخطك .
پـروردگارا, شيعيان ما
از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما سرشته گرديدند و گناهان
زيادي را بااتكاء بر محبت ما
و ولايت ما انجام داده اند, پس اگرآن گناهاني كه بين تو و آنهاست از
آنـهـا چـشم پوشي فرما چون
ما راضي شديم , و آنچه در بين خودانجام داده اند نيز بين آنها اصلاح
فـرمـا و از خـمس ماجبران
نما و داخل بهشت , و دور از جهنمشان بدارو بين آنها و دشمنان ما در
عذاب و سخطت جمع مفرما. در اين مناجات حضرت
امام زمان ارواحنا فداه طلب عفو وآمرزش براي دوستانش مي كند و آنچه
از حق مردم بر
عهده دوستان است از خداوند مي خواهد تا از خمس اموال كه حق آن بزرگوار است
جبران نمايد و اين
روايت گرچه براي اثبات مدعي كافي است لكن حديثي را مي آوريم كه حكايت
از اين واقعه در زمان ظهور آن حضرت دارد. حضرت امام محمد باقر(ع ) مي فرمايند:
ثم يقبل الي الكوفة فيكون منزله
بها فلايترك عبدامسلما الا اشتراه واعتقه ولا غارما الا قضي دينه ,
ولامظلمة لاحد من الناس الا ردها.. . سـپـس (حـضـرت مـهـدي
ارواحنا فداه ) روي به كوفه مي آورد و آنجاست منزل او, پس هر غلام
مـسـلماني را خريده و آزاد
مي كند و مقروضي نيست مگرآنكه قرضش را ادا مي كند و مظلمه هاي
مردم را ردمي نمايد.

ارمغان صلح

ارمغان صلح
ارمغان صلح
آنچه را كه هزاران سال است بشر در آرزويش
نشسته ,هزاران هزار دل در انتظارش لحظه شماري كـرده , پـدران بـه فـرزنـدان
نويدش را داده اند, مادران قصه اش را بر كودكان خوانده اند, عروسان
حـجـلـه نشين به
حسرتش بودند و گلهاي گريبان دريده باغ در غيرتش , شمعها بسي اشكها در
فراقش ريختند و بلبلان
غزلها به وصفش سرودند, و پروانگان در آتش هجرانش به خاكستر نشستند
و عـاشـقـان آسـتـين
به خون ديده شستند هر نامه را كه مي گشودند سخن از او مي گفت , و هر
كـه مي رسيد سراغ از او
مي جست , پيام آوري نبود كه مژده وصلش را نمي داد, و در كنار راهش به
انتظارش نمي نشست ,آدم
به عشقش ترك جنان كرد و نوح از هجرش دل به طوفان سپرد, از سوز
جـدائيـش خـليل
تن به آتش داد و طره اي از زلفش هوش از سر موسي برد نفخه اي از دمش شور
عشق به قلب عيسي افكند و بي تاب ظهورش نمود. آري هـمـه جـا و هـمـيشه
سخن از او بوده , شيعه به انتظارش گريبان دريده و عيسوي چشم به
راهـش دوخـته , كليمي
نيز به آمدنش لحظه شمرده است , همه و همه مي گويند خواهد آمدآنكه
جـهـان را مـالامـال از
عدل مي كند و خواهد آمد آنكه صلح به ارمغان مي آورد, صلحي فراگير از
قـلـه هـا تـا قـعـر
دريـاهـا, كران تاكران را پر خواهد كرد, صحرا و دشت به عطرش رشك فردوس
مي شوند, و شور
در دل ابرها مي افكند, و زمين مستانه آنچه دارد بر طبق اخلاص مي ريزد. صـلـحـي كـه از گلها
به دلها نفوذ مي كند, صلحي كه دل سنگها رانرم كرده , سنگدلان را ذوب
مـي كـنـد, ايـنـهـا هـمـه
امـيـد و آمـال بشربوده و هست , اينها همه وعدهائي است كه پبامبران
گـذشـتـه داده انـد, و ايـنـهـا
نـويدهاي جانبخش اماماني است كه انسانها رابه آينده اي زيبا اميد
مي بخشند, بشنويد
از حضرت اميرالمؤمنين (ع ) كه از آن دوران چگونه ياد مي كنند:
لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها ولاخرجت الارض
نباتها.
آنـگـاه كـه قـائم مـا قـيام
مي كند آسمان قطره هايش رانازل مي كند و زمين گياهانش را بيرون
مي ريزد. ايـن سـخن اشاره به
آن دارد كه قبل از قيام آن بزرگوارآسمان از بارش قطراتش دريغ مي كند و
زمـيـن از بـيرون
ريختن بركاتش بخل مي ورزد و اگر چه نزول بركات از آسمان و زمين به خاطر
قـدوم مـسـعود آن ولي
اللّه الاعظم است الا اينكه مردم نيز دست از كردار سابق خود برمي دارند و
فرامين حضرت را به جان قبول
مي كنند, در نتيجه صلح و آرامش بر روي زمين سايه مي افكند, و او
نـيـز بـركـاتـش را از مردم
دريغ نمي كند و آسمان نيزرحمتش را نازل مي نمايد, و رواياتي بر اين
مضمون هست كه گناه و معصيت موجب حبس بركات مي گردد. حضرت امير المؤمنين (ع )
در دعاي كميل به اين مهم اشاره مي فرمايند و باب رحمت الهي را پيش
روي بندگان
گنهكارمي گشايند و راه و رسم توبه را اينگونه تعليم مي كنند:
الـلـهـم اغـفـر لـي الـذنوب التي تنزل
النقم , اللهم اغفرلي الذنوب التي تغير النعم , اللهم اغفر لي
الذنوب التي تحبس الدعاء, اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل
البلاء.
پروردگارا, ببخش بر
من گناهاني كه عذاب را نازل مي كند, پروردگارا, ببخش بر من گناهاني
كـه نـعـمـتـهـارا
تـغـيـير مي دهد, پروردگارا, ببخش بر من گناهاني كه دعا را حبس مي كند,
پروردگارا, ببخش بر من گناهاني كه بلا را نازل مي كند. پـس بعضي گناهان
موجب نزول بلا و عذاب , و بعضي موجب از بين رفتن نعمتهاي الهي و حبس
دعـاهـا مـي گردند, درنهايت
آن زماني كه تمام زمين از انواع گناه مالامال شده , هرگناهي اثر
خود را مي گذارد و
به همين جهت زمين از خارج نمودن بركت خود امتناع مي ورزد و آسمان نيز
از بـارش رحـمـتـش دريغ
مي كند, اما وقتي كه زمين از لوث گناهان پاك گرديد و گناهكاران
اصـلاح شـدنـد و آنـچه
مانع بركات بوده برداشته شد, زمين و آسمان رحمت خود را نازل مي كند
وگوئي دوران صلح زمين با زمينيان فرا مي رسد.

نفوذ در قلبها

نفوذ در قلبها
نفوذ
در قلبها
صـلـح و آرامـش از نـفوذ خود باز نمي ايستد
و تا قلب درندگان پيش مي رود و خوي درندگي را تـغـيير مي دهد يعني آن
توحش كه در ماهيتها رسوخ كرده است از بين مي رود ودرندگان چنان
تغيير مي كنند كه غريزه
خونريزي را از يادمي برند, گوئي در روزگاري كه صلح و دوستي از همه
چـيز وهمه كس
هويداست حيوانات نيز شرم از كار خود مي كنند, تاحدي كه ابن عباس (رض ) در
ذيل آيه شريفه (ليظهره
علي الدين كله ولو كره المشركون )
نقل مي كند:
. . . حتي يامن الشاة والذئب والبقرة
والاسد والانسان والحية وحتي لاتقرض فارة جرابا . . . وذلك يكون
عندقيام
القائم .
. . . تـا آنجا كه گوسفند و
گرگ , و گاو و شير, و انسان ومار در كنار هم آرامش مي يابند و تا حدي
كه موش كيسه ها را نمي جود . . . و آن در وقت قيام قائم است . و بـاز بـشـنويد اين حديث زيبا
را كه از صحف ادريس علي نبينا وآله وعليه السلام يكي از پيامبران
پيشين نقل شده است كه درباره آرامش و امنيت در آن زمان سخن مي گويد:
والقي في تلك الزمان الامانة
علي الارض فلايضرشي ء شيئا, ولايخاف شي ء عن شي ء, ثم تكون الهوام
والمواشي بين الناس فلايؤذي
بعضهم بعضا,وانزع حمة كل ذي حمة من الهوام وغيرها, واذهب سم
كـل ما يلدغ ولنزل بركات
من السماء والارض ,وتزهر الارض بحسن نباتها, وتخرج كل ثمارهاوانواع
طيبها, والقي الرافة والرحمة
بينهم .
در زمان ظهور آن
حضرت امنيت بر زمين نازل مي شود و ديگر هيچ چيز ديگري را ضررنمي رساند
و هيچ كس از چيزي نمي هراسد
تابدانجا كه درندگان و چهارپايان در بين مردمند و به هم آزاري
نمي رسانند و جسارت
از درندگان گرفته مي شود و زهر حيوانات گزنده از بين مي رود وبركات
از آسـمـان و زمـيـن
ظـاهـر مـي شـود و زمـيـن ازحسن گياهانش زيبا مي شود و همه گلها و
ميوه هاي معطر
را ظاهر مي گردد و رافت و رحمت در قلب مردم قرار مي گيرد. اينها همه از بركت
آن پيك صلح و امنيت است كه چون قدم به عرصه ظهور مي گذارد درندگان
از كـار خود خجل مي شوند
و گزندگان زهر كينه از ياد مي برند و چنين است كه كسي از ديگري
نـمـي تـرسـد و از لطف
آن كيمياي رافت دلهاي مالامال از كينه و بغض , لبريز از رحمت و شفقت
مي شود و تاآنجا مهر و عطوفت
به پيكار خشم و نفرت مي رود كه قفل سينه هاي كينه توز را شكسته
و عـفـريت عناد و دشمني
را ازتخت بر زمين كوفته و ملكه رافت تاج بر سر نهاده بر سرير دل تكيه
مي زند.

هدف نهائي

هدف نهائي
هدف نهائي
ايـن اسـت مـعـنـي كـلام حضرت امير المؤمنين (ع )
كه فرمودند: دشمنيها از دل بندگان رخت مـي بـنـدد و يـا
آنـكه رحمت و رافت بر قلب مردم وارد مي گردد و اساسا هدف آن حضرت از قيام
چـيـزي جـز ايـن مهم نيست
و انبياء عظام نيز براين بعد قيام آن حضرت بيشتر تاكيد نموده اند و
خداوند نيزآخرين ولي خود
را ذخيره فرموده است تا با دست تواناي اوبزرگترين آرزو و آمال اولياء
و اوصـيـاء, صـالـحـان و شـهـيـدان
ومؤمنين و متقين را جامه عمل بپوشد كه نمونه آن فراگير
شـدن رافـت در تـمـام
عالم چه عوالم ظاهري مثل برخوردهاي فردي واجتماعي بين مردم و چه
عوالم باطني مثل تحول در قلبها وانسانها و حيوانات و... و تـحـقـق آن را بايد علت
غائي و هدف نهائي از خلقت اين جهان دانست , زيرا خداوند وقتي اسماء
خمسه
طيبه (ع ) را به حضرت آدم (ع ) بر ساق عرش نشان داد, حضرت آدم (ع )سئوال كرد:
يا رب من هؤلاء؟ فقال عزوجل :
من ذريتك وهم خير منك ومن جميع خلقي , ولولاهم ما خلقتك ,
ولاخلقت الجنة والنار, ولا السماء
والارض .
اي خـدا, ايـنـهـا كـيستند؟ خداوند
عزوجل فرمود:اينها از فرزندان تو هستند و از تو نيز افضلند و
ازجـمـيـع خلق من نيز برتر و
اگر نبودند آنها, تو را خلق نمي كردم و نه بهشت و نه جهنم را و نه
آسمان و نه زمين را. و در روايتي ديگر خداوند انوار
بقيه اهل بيت (ع ) تا نورمقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را نشان
حـضرت آدم (ع )مي دهد,
آخرين نور از انوار ائمه هدي (ع ) نور مردي كهنسال است كه در ميان آن
انوار مثل ستاره صبح
مي درخشد كه آن نوروجود مقدس قائم بحق حضرت امام زمان ارواحنا فداه
مي باشد,پس خداوند مي فرمايد:
وبـعبدي هذا السعيد افك
عن عبادي الاغلال , واضع عنهم الاصار, واملا الارض حنانا ورافة وعدلا
كماملئت من قبله قسوة وشقوة
وجورا.
و بـه ايـن بـنـده بـاسـعـادتـم
زنـجـيـرهـا را از پـاي بندگانم بازمي كنم و بارهاي سنگين را از
گـرده هـايـشان برمي دارم
و زمين را از شفقت و رافت و عدل پرخواهم ساخت همان گونه كه از
سنگدلي و شقاوت و جور پر شده باشد. مي بينيد كه اولا نور
آن حضرت در ميان انوار ائمه اطهار(ع ) چون ستاره صبح مي درخشد و علاوه
كه نور آن حضرت كامل كننده
آن انوار الهي است و اما آنچه نظرها را به خود جلب مي كند اين كلام
خداوند عزوجل است كه
مي فرمايد:در آن هنگام كه همه جا را شقاوت و ظلم پر كرده است زمين
رااز ترحم و رافت به وسيله اين نور مقدس پر خواهم كرد. و براي اين مهم خداوند او
را برمي گزيند و تاج رافت بر سر اومي نهد تا او با بيكران رافت خود عالم
سراسر آلوده قساوت
وشقاوت را تطهير كند و رحمت و شفقت را در تمام موجودات جريان دهد, از
حيوانات درنده گرفته تا اژدرهاي گزنده و درآخر دلهاي سياه و تاريك . بـه هـر حال ريشه اين
تحول را در كجا مي توان يافت آنهم دگرگوني در ماهيت افرادي خونخوار
كـه نسل به نسل كينه ها
رابه ارث برده اند و انتقامجوئي اولين درس مكتب آنها بوده است و هرگز
رنگ و بوي عفو و بخشش
را نشناخته اند و در ازاي صدق و امانت , جفا و خيانت روا داشته اند, حال
اينچنين تغيير و تبديل را چگونه
توجيه مي توان كرد جز تربيت قلبها به دست آن امام همام و يا آنكه
عـكس العمل حركات
و سكنات امام (ع ) كه اساس كار را بر احسان و محبت گذارده و مردم نيزدر
پـيـروي از او راه او را مي پويند,
و اين سيره در روايات زمان ظهور به خوبي مشهود است همانگونه
كه طاووس يماني
به آن تصريح مي كند:
وودت انـي لا امـوت
حـتـي ادرك زمـان الـمـهـدي يـزداد الـمحسن في احسانه ويتاب فيه علي
المسي ء.
دوست دارم نميرم تا
آنكه دوران مهدي (ع ) را درك كنم , دوراني كه بر احسان محسن مي افزايد و
از گنهكار عفو مي نمايد. و هر گاه اين گونه روش و منش
را مردم از او ببينند قطعاخود نيز به آن عمل مي كنند و اسوه و
الـگـويـش قـرار مـي دهـند
واين سخن مشهور است كه : [الناس علي دين ملوكهم ] مردم به روش
حاكمان خود عمل مي كنند. با اين مقدمه حديثي را كه مي خوانيد به خوبي سرش سرش روشن مي شود. حضرت امام
حسن مجتبي (ع ) از پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين (ع ) نقل فرموده اند:
. . . يـديـن لـه عـرض الـبـلاد
وطـولـهـا حتي لايبقي كافر الاامن , ولا طالح الا صلح , ويصطلح في
ملكه السباع .
سـرتـاسـر كـشـورهـا بـه
حـكومت او گردن مي نهد وكافري نمي ماند مگر آنكه ايمان مي آورد و
فاسقي نمي ماند
مگر آنكه راه صلاح پي مي گيرد و درحكومت او درندگان صلح خواهند كرد. زيبائي كلام حضرت امير
المؤمنين (ع ) در تعبير ايشان است كه از سيطره حكومت حضرت بر تمام
دنيا اين گونه يادمي كنند
كه : [يدين له عرض البلاد وطولها], اگر چه اين كلام به همان معناست
لـكـن در آن اشـاره به ظرافتي
و كنايه از لطافتي است كه بر اهل دقت و فهم پوشيده نيست و آن
گسترش حكومت به نحوي
است كه خود مردم خواهان آن هستند و به آن گردن مي نهند و مانند
ديـن و آئيـني محبوب ,
آن رامي پذيرند, و در نتيجه اين پذيرش است كه كافران به ميل خودايمان
مـي آورنـد و بـدكـاران در زمره
نيكوكاران درمي آيند, نه آنكه او به اجبار كافران را به ايمان داخل
مي كند و فاسقان را برصلاح و درستي ملزم مي دارد. بـلـكه مردم دنيا به لحاظ
رافت و عطوفتي پدرانه كه از حضرت مهدي ارواحنا فداه مي بينند به او
مي گروند و اين سيره عملي اوست
كه انسانها را دگرگون نموده تا جائي كه كافر نمي تواندسر از
فـرمان فطرت بيدار شده
برتابد, و فاسق كه زيبائي درستي را مشاهده كرده بي اختيار راه نيكي را
طي مي كند وشايد اين
سخن كه از امام رضا(ع ) نقل كرديم اينجا بيشتر معني شود كه فرمود:
لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا. اگر حسن كلام ما را مردم بيابند تبعيت از ما مي كنند. پس هر گاه حسن كلام آن
عزيزان مردم را به راه و صلاح هدايت و به تبعيت ائمه هدي (ع ) بكشاند
رفتار و كردار
آن معلمان حقيقي به طور قطع اين نتيجه را چندين برابر خواهدداشت . پـس نـتـيجتا در حركت
جهاني امام عصر ارواحنا فداه مهمترين ابزارپيشرفت آن حضرت بر آبها و
خـاكـهـا و نـفـوذ او بـر
دلها و جانهاهمان صفات حسنايي است كه پرده از آن برگرفته و همگان
رامـجـذوب مـي كند نه
شمشير و آتش كه اينها ابزاريست براي مواردي خاص نه براي همه مردم ,
بـنـابراين او به مردم
مي آموزدچگونه خوب بودن و صالح شدن و صالح باقي ماندن را و اگركسي
هم
نپذيرفت براي آنكه جامعه سالم بماند اين انگل را ازبين خواهد برد.

نوش عشق

نوش عشق
نوش عشق ديـگـر كـلامـي كـه مهر تاييد بر اين گفتار مي نهد و آنچه را بيان شد تصديق مي كند و اثبات اين مـدعي است كه مردم دربرخورد با امام (ع ) شيفته سخنش و مجذوب عملش مي شوندو آنچه از او ظـاهـر مـي شـود مـردم را به ارادت به او وامي دارد,اين سخن است كه حضرت اميرالمؤمنين (ع ) مي فرمايند: اذا نادي مناد من السماء ان الحق في آل محمد فعندذلك يظهر المهدي علي افواه الناس ويشربون حبه فلايكون لهم ذكر غيره . آن زمـان كـه منادي از آسمان فرياد مي كند كه هماناحق در آل محمد است , در اين هنگام مهدي برزبانهاي مردم ظاهر مي شود و محبتش را بر جان نوش مي كنند, پس ديگر ياد و صحبتي از غير او برزبان ندارند.
حـضـرت امـيـر الـمؤمنين (ع ) ابتداء خبر از ظهور نام آن حضرت بر زبانها مي دهند و بعد از آن كه حضرتش اينگونه ظاهر مي گردد مردم محبتش را چون شراب بهشتي نوش جان مي كنند - كه اين حاكي از گرويدن مردم به آن جناب است - ومثل ابر رحمت بي امان به سايه اش پناه مي برند و در برابرآفتاب كرم و احسانش , جسم رنجور خود را گرما مي دهند و به همين خاطر مردم نام ديگري را بـر زبـان نـمـي آورنـد و هر چه هست صحبت از صدق و صفاي اوست , و نقل مجلسشان خاطره لطفش و رونق محفلشان شهد محبتش مي باشد. هـمـانـگونه كه از كلام حضرت اميرالمؤمنين (ع ) نيز برداشت مي شود كه نام آن امام غائب قبل از ظـهور متروك است , پس چه علتي را براي شايع شدن نام او و محبت و ياد او مي توان بيان كرد؟ آيا ايـن گـسترش ياد حضرت به خاطر قتل وخونريزيهاي است كه به او نسبت مي دهند و يا ناشي از آن سيماي خشم و نفرتي است كه از چنگيزان و سفاكان عالم نيزديده نشده است .

حاكمان هنگام ظهور

حاكمان هنگام ظهور
حاكمان هنگام ظهور عبداللّه بن عباس مي گويد: در آخرين حجي كه پيامبراكرم (ص ) انجام دادند با آن حضرت بوديم و حضرت دست برحلقه درب كعبه و رو به سوي ما كردند و چنين فرمودند: آيا خبر دهم شما را به علامتهاي ساعة ؟ در آن حال نزديكترين مردم به آن جناب سلمان بود عرض كرد: بلي يا رسول اللّه , پس فرمود: از نشانه هاي ساعة آنكه : .
. .
يا سلمان , ان عندها يليهم امراء جوره ووزراءفسقة وعرفاء ظلمة وامناء خونة .
فقال سلمان : ان هذا لكائن يا رسول اللّه ؟ قال (ص ): اي والذي نفسي بيده . اي سـلـمـان , قبل از قيام امام زمان (ع ) حاكمان ظلم وجور را پيشه خود مي كنند و وزيرانشان به فسق آلوده مي شوند و عرفا به ظلم دست يازند و امينان مردم به خيانت تن دهند. سلمان گفت : آيا چنين خواهد شد؟ فرمود: آري قسم به آنكه جانم در قبضه قدرت اوست . و باز فرمود: يـا سـلـمـان , فـعـنـدهـا يـلـيـهم اقوام ان تكلموا قتلوهم وان سكتوا استباحوهم ليستاثروا تفثهم ولـيـطـاواحرمتهم ولتسفكن دماؤهم , ولتملان قلوبهم رعبافلاتراهم الا وجلين خائفين مرعوبين مرهوبين . قال سلمان : ان هذا لكائن يا رسول اللّه . قال (ص ): اي والذي نفسي بيده يا سلمان . در آن هـنـگام اقوامي حكومت مي كنند كه چون مردم دم زنند كشته مي شوند و اگر ساكت مانند هـمـه چـيـزشـان را مـبـاح شـمارند, كندن موهاي مردم وكشيدن ناخنها را حق خود مي دانند و حرمتشان رالگدمال مي كنند و خونهايشان را مي ريزند و دلهاي مردم را از ترس و رعب پر مي كنند و نمي بيني مردم را مگر ترسان و لرزان . سلمان گفت : آيا چنين خواهد شد اي رسول خدا(ص ). فرمود: آري قسم به آنكه جانم در دست اوست . الـبـته به اين نكته تذكر مي دهيم كه منظور از ساعة , ظهورحضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه است كه اين معني در تفسيرقمي اين چنين روايت شده است : في قوله تعالي : (اقتربت الساعة وانشق القمر)قال (ع ): خروج القائم (ع ). درباره كلام خداوند كه فرمود: نزديك شد ساعة وماه شكافته شد. فرمود: آن هنگام خروج قائم (ع ) است . ابتدا پيامبر اكرم (ص ) هويت و حقيقت حاكمان مردم قبل از ظهور حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را بـيـان مـي فرمايند و سپس شيوه حكومت داري و سلطنت بر مردم را توسط آنها بيان مي فرمايد كه چـگـونـه اغـلب مردم جهان قبل از ظهور حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه در چنگال خون آشامان و بي حرمتان بدترين دوران تاريخ را پشت سر مي گذارند و چگونه احزاب شيطان در آخرين روزهاي عـمـر خـود بـه بزرگترين جنايات دست مي زنند, در اين برحه زماني است كه به فرموده حضرت امام محمد باقر(ع ) كار به حدي سخت مي شود تا آنجا كه : حتي يتمني المتمني الموت صباحا ومساءا من عظم ما يري من كلب الناس . تـا آنـكـه انـسـان صبح و شام آرزوي مرگ مي كند به خاطر جنايتهاي بزرگي كه از افرادي چون سگهاي درنده مي بيند. حاكمان بعد از ظهور حال اين سختي مردم و اسارت آنها را در چنگال ظلم باآنچه كه رسول خدا(ص ) مي فرمايد مقايسه كنيد: يرضي عنه ساكن السماء وساكن الارض . . . حتي تتمني الاحياء الاموات . سـاكـنـان آسـمـان و زمـيـن از او خـشنود مي شوند . . . تاآنجا كه زندگان آرزو مي كنند اي كاش مردگان زنده شوند. نـخست اين نكته قابل توجه است كه مي فرمايد: اهل آسمان و اهل زمين از او شادمان مي شوند در حـالـي كـه آن جناب حال مردم را در زير يوغ طاغوتيان شرح فرمود و فرزندبزرگوارشان حضرت امـام مـحـمد باقر(ع ) فرمود كه هر صبح وشام مردم آروزي مرگ مي كنند, اما حال چه شده است آنكه خود آرزوي مرگ خويش مي نمود اكنون درخواست زنده شدن آرميدگان را مي كند و آنان را از بساط ضيافت الهي به خوان كرامت بقية اللهي مي خواند, چرا كه عالم غرق سروراست چون همه چيز و همه كس را قسط و عدل فرا گرفته وجلوه هاي رافت بيداد مي كند, او را مي خواند تا سرور عالم رانظاره كند كه چگونه به فرموده رسول خدا(ص ): يفرح به اهل السماء واهل الارض والطير والوحوش والحيتان في البحر. اهـل آسـمـان و اهـل زمـيـن پـرنـدگـان و وحشيان وماهيان دريا از قدوم آن امام (ع ) مسرور و شادمان مي شوند. آري عـرشيان جلوه اي ديگر به كرسي مي زنند و فرشيان بزم شادي مي گسترند, خاكيان غبار غم به ميناي عشقش مي شويند و افلاكيان خطبه ها در ثنايش مي خوانند, طائران درهوايش مي پرند, و وحشيان جامه وحشي گري از تن مي درند,فرياد هلهله گوش افلاك را كر خواهد كرد و مردگان آرزوي لقايش خواهند نمود. حضرت امام صادق (ع ) مي فرمايند: كـانـي بـالـقـائم علي نجف الكوفة وقد لبس درع رسول اللّه (ص ) . . . ولايبقي مؤمن الا دخلت تلك الفرحة في قبره و ذلك حين يتزاورون في قبورهم ويتباشرون بقيام القائم . گـويـا مـي بـينم قائم را بر نجف كوفه در حالي كه زره رسول اللّه (ص ) را پوشيده . . . و در آن حال مؤمني نمي ماند مگر آنكه داخل مي شود شادي و سرورظهور در قبر او و اين در حاليست كه آنها در قبرها به ديدار هم مي شتابند و قيام آن حضرت را بشارت مي گويند.

تحقق آرزوها

تحقق آرزوها
تحقق آرزوها
بـعد از اين سخنان معلوم مي شود كه چرا مهمانان
خدادر ماه مبارك رمضان بعد از هر نماز واجب اين دعا را زمزمه مي كنند:
الـلـهـم ادخـل عـلي اهل القبور
السرور . اللهم اغن كل فقير . اللهم اشبع كل جائع . اللهم اكس كل
عريان . اللهم
اقض دين كل مدين . اللهم فرج عن كل مكروب . اللهم رد كل غريب . الـلـهـم فـك كل اسير . اللهم
اصلح كل فاسد من امورالمسلمين . اللهم اشف كل مريض . اللهم سد
فقرنابغناك . اللهم غير سوء حالنا
بحسن حالك . اللهم اقض عنا الدين , واغننا من الفقر, انك علي كل
شي ءقدير.
پـروردگـارا, سـرور را
بـر ساكنان قبرها وارد كن و همه را غني ساز, و گرسنه گان را سير نما و
بـرهـنـه گـان رابـپوشان ,
و قرض مقروضان را ادا فرما, و گره از كارهمه بگشاي , و غريبان را به
وطنهايشان برگردان . و اسيران را آزاد فرما, و نابسامانيها
از امورمسلمانان برطرف فرما, و مريضان را شفا بده , و فقرما را
بـه غـنـاي خـود بـرطـرف فرما,
و بد حالي ما را به خوشحالي مبدل نما, و ديون ما را ادا فرما, و از
فقرنجاتمان بخش كه تو بر هر كاري قادري . آري , اينان ظهور باهر النور
آن امام (ع ) را مي خواهند,زيرا اجابت تمام اين دعا تنها در دولت كريمه
آن بزرگوارخواهد
بود و در آن زمان است كه سرور و شادي بر تمام ممكنات جاري مي شود از اهل
عرش تا ساكنان فرش و ازپرندگان
قله نشين تا ماهيان پهلو گرفته در قعر درياها و از قلب سوزان
مظلومان بي پناه تا قبر منتظران چشم به راه . اكنون جاي اين سئوال باقي
است كه اين همه تغيير و تبدل چگونه ممكن است آنهم با اين وسعت ؟
كـجـا رفـت آن سوزها
ودردها؟ و چه شد آن غم ها و غصه ها؟ و كجاست آن ناله ها وآهها؟ و چه شد
طـعـم تـلخ بردگي
كه شهد زنبوران نيز كامها راشيرين نمي ساخت ؟ و كجاست غل و زنجيرهاي
اسارت واستبداد كه لذتهاي دنيا دردها را تسكين نمي داد. در واقع با كدامين برهان و منطق
و يا تحليل و توجيه مي توان اين شور و سرور را معنا كرد و چگونه
دلخستگان ظلم و
جور وپژمردگان نبود عدالت و انصاف و زجر كشيدگان تعدي وتجاوز, لبخند
شـادي بـه لـبـهاي
بي رنگشان مي نشيند و چگونه است كه كالبد سردشان گرمي مي گيرد و به
پايكوبي برمي خيزند؟
آيا جز اين است كه
خال سياهش نقطه عطف وجود است ودهانش چشمه حيات ؟ و آيا جز اين است
كـه آنـچـه از صـفا ومحبتش
مي بينند آنها را حياتي دوباره مي بخشد و تلخي را ازكامشان بيرون
مـي كشد و چنان محو
طلعتش مي شوند كه ديگرحاجتي به خورشيد خاور نيست و آنسان نقاب از
رخ مـي گـيـردكـه
خـفـاشان فريفته انوارش مي شوند و دشمناني چون سفياني طمع در رافتش
مي برند.

دشمنان و رافت مهدوي

دشمنان و رافت مهدوي
دشمنان
و رافت مهدوي
حـال به آنچه بيان شد رونقي ديگر مي دهيم و
به بررسي بعضي روايات مي پردازيم كه در آن نقاب از چـهـره رافـت مـولاي زمان
برداشته شده و باب توبه را به روي همه گشوده است ,باشد تا غبار
توهمات از آئينه دلها زدوده شود و نيكو جمالش را نظاره گر باشيم . مفضل كه يكي
از اصحاب خاص حضرت امام صادق (ع )است و به عنوان باب حضرت امام صادق (ع )
از او تعبيرمي شود و
حضرتش گنجينه هائي بس گران از احاديث را نزد اوبه وديعت نهاده و خود
نـيـز از مـنـتـظـرين ظهور
منجي عالم بوده ودر زمان ظهور آن جناب نيز از كساني است كه به
دنيابرمي گردند
و رجعت خواهند نمود و با عده اي به نصرت حضرتش خواهند شتافت . حضرت امام جعفر صادق (ع ) مي فرمايند:
يـا مـفضل انت و اربعة واربعون
رجلا تحشرون مع القائم , انت علي يمين القائم تامر وتنهي والناس
اذذاك اطوع لك منهم
اليوم .
اي مـفـضـل , تو و
چهل و چهار مرد ديگر در زمان امام زمان ((ع )) باز مي گرديد و تو طرف راست
قائم هستي و امر و نهي
مي كني و مردم مطيع تو هستندبيش از آنكه امروز اطاعت تو مي كنند. مـفـضـل روايـتي زيبا
كه خود منبع بسياري از اطلاعات محققان پيرامون ظهور حضرت بقية اللّه
ارواحـنا فداه و رجعت ائمه
هدي (ع ) مي باشد از امام صادق (ع ) نقل مي كندكه گوشه هائي از آن را
مناسب با موضوع سخن خواهيم آورد. حـضـرت امام
صادق (ع ) وقتي ظهور آن حضرت را در كنار خانه كعبه و جمع شدن اصحاب خاص
آن جناب را در يك لحظه
ازسرتاسر جهان بيان مي فرمايند و اينكه حضرت بقية اللّه ارواحنافداه در
صـبح آن روز اعلام قيام
و حركت جهاني مي نمايند وسپس متذكر هلاك سپاه سفياني و به زمين
فـرو رفـتـن سپاه دربيابان
مدينه مي گردند كه در اينجا مفضل سئوال مي كند: پس آن حضرت با
اهل مكه چه خواهد كرد؟
حضرت امام صادق (ع ) مي فرمايند:
يدعوهم بالحكمة والموعظة
الحسنة .
آنـان را بـا كـلامـي حـكـيـمـانـه
دعـوت مـي كـنـد و بـه زيـبـاترين و شيرينترين كلمات آنها را
موعظه مي فرمايد. سـپـس بـه اطاعت او گردن
مي نهند و امام (ع ) نيز مردي ازخاندان خود را در ميان آنها جانشين
قـرار مـي دهـد و از مكه خارج
شده به سوي مدينه روانه مي شود . . . و زماني كه از مكه دور شد اهل
مـكـه عـلـيه جانشين
حضرت شورش كرده و بر سراو ريخته او را شهيد مي كنند, پس امام (ع ) باز
مي گردد. فـيـاتـونـه مـهـطعين مقنعي
رؤوسهم يبكون ويتضرعون ويقولون : يا مهدي آل محمد(ع ), التوبة
التوبة ,فيعظهم وينذرهم ويحذرهم ويستخلف عليهم خليفة . پـس (اهـل مكه ) به نزد
آن امام مي آيند در حالي كه ازنگاهشان ذلت و خضوع هويداست و سرها را
درگـريـبان شرمندگي
خود برده و گريه مي كنند والتماس و زاري مي نمايند و مي گويند: اي
مـهدي آل محمد, توبه
كرديم توبه كرديم , سپس حضرت آنان را وعظ مي كند و انذار مي نمايد و از
اين كاربرحذرشان مي دارد و ديگري را جانشين قرارمي دهد. بنگريد كه چگونه
در ابتداي حركت آن حضرت , با آن جناب نيرنگ مي كنند و چنين ضربه اي را بر
او وارد ساخته يكي از
عزيزانش را مي كشند ولي آن حضرت تقاضاي عفو وبخشش آنها را مي پذيرد
در حـالـي كـه او مـي دانـد
ايـنـان از كـرده خـود پـشيمان نيستند و دوباره به آن دست خواهند
زدهمانگونه كه از روايت
نيز استفاده مي شد كه حضرت آنها را ازتكرار چنين عملي برحذر مي دارد
و آنان را انذار مي فرمايد. اما باز چون از مكه مكرمه
خارج مي شود مردم مكه عليه جانشين آن حضرت شورش كرده و او را به
شـهـادت مـي رساننددر
اين هنگام است كه سربازان خود از جن و نقباء از اصحابش را به سوي آنها
مـي فـرسـتـد و دسـتـور مـي دهد
كه از اهل مكه فردي را باقي نگذاريد مگر آنكه ايمان آورد و در
بـعـضـي روايـات ايـن
عـمل سه بار تكرار مي شود و در هر سه بار حضرت از آنها اغماض مي كند و
شخصي را به عنوان جانشين تعيين كرده باز او را شهيد مي كنند. ايـن واقـعه مكه خود سند
ارزشمندي است بر رافت بي پايان آن امام كه چگونه افرادي را كه ايمان
نداشته و نفاق مي ورزند عفومي فرمايد
و به آنها مهلت رجوع به سوي رحمت الهي رامي دهد و آنها
از پذيرش آن سرباز مي زنند.

رحمت بيكران

رحمت بيكران اما آنچه حضرت امام صادق (ع ) از اسرار شناخت
امام عصر ارواحنا فداه در اين حديث بيان مي كند, جـان مـشتاقانش راروح
تازه اي مي بخشد و چشم منتظرانش را نوري ديگرمي دهد مخصوصا اين
قسمت از كلام حضرت مهدي (ع )است كه خطاب به ياران خاص خود مي فرمايد:
ارجـعـوا فلاتبقوا منهم بشرا
الا من آمن فلولا رحمة ربكم وسعت كل شي ء وانا تلك الرحمة لرجعت
اليهم معكم فقد قطعوا الاعذار بينهم وبين
اللّه وبيني .
بـه سوي اهل مكه باز گرديد
و از آنها دياري را باقي نگذاريد مگر آنكس كه ايمان آورد و اگر نبود
كـه رحـمـت خـدايتان
همه چيز را فرا گرفته و من آن رحمت بيكران الهي هستم حتما با شما به
سوي آنها باز مي گشتم ,
زيرا عذري كه مابين آنها وخدايشان و من بود قطع نمودند. اينجا امام پرده از رازي
برمي دارد كه هر دلي را تحمل آن نيست و هر قلبي را گنجايش عظمتش ,
اينجا ذره اي از معناي بقية اللهي
بيان مي شود آن هم از زبان لسان اللّه الناطق كه مي فرمايد:
چون رحمت الهي همه چيز
را شامل است از حيوان و انسان واز كافر و مسلمان , شقي و سعيد و هر
چـيـز و هـر كس
كه باشدرحمت واسعه خداوند او را در برگرفته و من آن رحمت الهي هستم كه
خداوند بر تمام اشياء عالم گسترده است . بـديـن خاطر همراه شما به
سوي اهل مكه - اين مردم نيرنگ بازو منافق - برنمي گردم و شمشير
قهر بر صورتشان نمي كشم . و شايد معناي ديگري را
از اين كلام امام (ع ) بتوان دريافت كه :چون من رحمت واسعه الهي هستم
اگـر بـار ديگر نيز اهل مكه به
نزد من آمده تقاضاي عفو كنند آن رحمت الهي آنها را شامل خواهد
گـرديد و چون آنان
اصلاح نخواهند شد و دست ازاعمال زشت خويش برنمي دارند, بنابراين شما
خود به سوي آنها برويد و انتقام
شهيدان مظلوم را بگيريد, از اين رو چون اصحاب به سوي اهل مكه
بـاز مـي گـردنـد به فرموده
امام صادق (ع ) از هر هزار نفر يك نفر هم ايمان نمي آورد و همه كشته
مي شوند. مـي نـگريد كه اين آئينه صفات
الهي چگونه حركت خود را ازابتدا و در اولين روز با موعظه نيكو و
كـلامـي حـكـيـمـانه شروع نموده
و در اولين قدم درس عفو و اغماض به پيروانش مي آموزد و در
نـخستين كلاس به
ياران خود رحمت و شفقت تعليم مي دهد و خود را رحمت واسعه الهي معرفي
مي كند. و باز آن بزرگوار در توقيعي
كه براي ابو جعفر حميري (رض )مي فرستد و زيارت ندبه را كه زيارتي
بس زيبا و سراسر نكته هادر معرفة
الامام است تعليم او مي كند, اين چنين خود رامعرفي مي نمايد و
به او دستور مي دهد تا بدينسان ولي اعظم خدا را بخواند:
الـسـلام عـلـيـك ايـهـا الـعـلـم
الـمـنصوب والعلم المصبوب والغوث والرحمة الواسعة وعدا غير
مكذوب .
سـلام بـر تـو اي پـرچـم
بـرافـراشـته , و اي دانش لبريز, واي فريادرس , و اي رحمت واسعه , و اي
وعده اي كه هرگز تخلف نخواهد داشت . و هـمـيـن تعبير
در زيارت آن حضرت معروف به زيارت آل يس كه آن نيز از ناحيه مقدسه حضرت
بـقـيـة اللّه ارواحنا
فداه صادر شده , آمده است , و همان گونه كه جد بزرگوارش پيامبراكرم (ص )
رحمت
براي جهانيان است و از جانب خداوندمفتخر به اين مدال كرامت گرديده است :

صاحبان مصحف

صاحبان مصحف
حـال بـه تـمـاشـاي گوشه اي ديگر از اين ساحل
بنشينيم وبرخورد موجهاي محبت با دلهائي از صخره ها سخت تر رابنگريم
كه چگونه ضربات سهمگين اين خروشان رافت دل سنگها را مي شكافد
و به قلب سختشان نفوذ مي كند. حضرت امام صادق (ع )
خبر از قيام جوانمردي دلاور ازدودمان حضرت امام حسن مجتبي صلوات
اللّه وسـلامـه عليه مي دهد
كه مهمترين قيام قبل از حركت جهاني امام عصر ارواحنافداه است كه
زمينه حركت و قيام
آن حضرت را فراهم مي كند واز روايات چنين استفاده مي شود كه اين حركت
بـه امـر آن حـضـرت
شـروع شـده و او از خـواص اصحاب امام زمان ارواحنافداه مي باشد, و چنين
مي فرمايد:
ثـم يـخـرج الـحـسـني الفتي
الصبيح الذي نحو الديلم يصيح بصوت له فصيح : يا آل احمد, اجيبوا
الملهوف والمنادي من حول الضريح
فتجيبه كنوز اللّه بالطالقان كنوز واي كنوز ليست من فضة ولا
مـن ذهـب بـل هـي رجال كزبر
الحديد علي البرازين الشهب بايديهم حراب ولم يزل يقتل الظلمة
حتي يرد
الكوفة .
سـپـس قـيـام مـي كند
سيد حسني آن جوانمرد نوراني كه از حوالي ديلم است و با صدايي رسا از
كـنـارضـريـح فـرياد
مي كشد : اي خاندان احمد, اجابت كنيد مرد دلسوخته را, پس در اين هنگام
گـنـجهاي خداوند در طالقان
او را اجابت مي كنند و چه گنجهائي نه از طلا و نقره بلكه مرداني
مـثـل فـولادآب ديـده
بـر روي استران سياه و سفيد كه دردستهايشان سلاحهائي است و بي امان
ظالمان رامي كشد تا اينكه وارد كوفه مي شود. اهـميت حركت سيد حسني
و موقعيت او و اصحاب وي را از اين فقره روايت مي توان يافت كه سيد
حـسـنـي قيام خود رااز
كنار ضريح شروع مي كند و چون حركت او معروف به قيام پرچمهاي سياه
است كه از خراسان
شروع مي شود احتمالامنظور از ضريح , مرقد مطهر حضرت امام رضا(ع ) باشد
و بـعداز اعلان قيام و دعوت
به ياري , گنجهاي طالقان او را اجابت مي كنند و آنها در ديگر روايات
از اصـحـاب خـاص
حـضـرت بقية اللّه ارواحنا فداه و در شمار سيصد و سيزده تن ياران مخصوص
آن حـضـرت يـاد شـده انـد
كـه خـداونـد آنها را براي ولي خود ذخيره فرموده است و حضرت امام
صادق (ع ) از آنها به گنجهاي خداوند تعبير مي فرمايد. عـلاوه از اين روايت نيز اهميت
اين قيام در نزد امام زمان ارواحنافداه و اصحاب آن حضرت معلوم
مي شود
كه جابر جعفي ازحضرت امام باقر(ع ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند:
يـا جـابـر, الـزم الارض
ولاتـحرك يدا ولا رجلا حتي تري علامات اذكرها لك ان ادركتها . . . ويبعث
الـسـفـيـانـي جـيـشـا الـي الكوفة
وعدتهم سبعون الف رجل فيصيبون من اهل الكوفة قتلا وصلبا
وسـبيا,فبيناهم كذلك اذ
اقبلت رايات من ناحية خراسان تطوي المنازل طيا حثيثا ومعهم نفر من
اصحاب القائم .
اي جـابـر, از خـود حـركـتـي
نـشان مده تا آنكه نشانه هائي را كه براي تو بازگو مي كنم مشاهده
كـني ,البته اگر آنها را بيابي
.. . و سفياني لشكري را كه عده آنها هفتاد هزار نفر است به سوي كوفه
مـي فـرسـتـد وآنها اهل كوفه
را مي كشند و حلق آويز مي كنند وبرخي را اسير مي كنند, در همين
هـنگام پرچمهائي از خراسان
به سوي آنها روي مي آورند كه مسافتهارا بسيار سريع طي مي كنند و
در ميان آنها چند نفراز ياران قائم هستند. امـا سـخـني ديگر از پيامبر
اكرم (ص ) نه تنها تاييد اين قيام راتوسط حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه
مي رساند بلكه مي فرمايد:
اذا رايـتـم الـرايـات الـسـود
قـد اقـبـلت من خراسان فاتوها ولو حبوا علي الثلج , فان فيها خليفة
اللّه المهدي .
هر گاه پرچمهاي سياه
را كه از ناحيه خراسان مي آيدديديد خود را به آن برسانيد اگرچه بر روي
برفهاخود را بكشيد, زيرا خليفه خداوند حضرت مهدي (ع ) در ميان آنهاست . اين روايت نه تنها حاكي
از عنايت خاص حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه به قيام سيد حسني و وجوب
نـصـرت اوسـت , بلكه نشان
از آن دارد كه حضرت امام زمان (ع ) در ميان لشكر سيدحسني حضور
دارند و مي توان از مجموعه
روايات چنين نتيجه گرفت كه قيام سيد حسني اولين گام در ظهور
امام زمان ارواحنا فداه است كه تحت اين عنوان برداشته مي شود. در ادامه حديث حضرت امام
صادق (ع ) از قيام سيد حسني وپيشرويهاي او چنين ياد مي فرمايند:
او بـي امان ظالمان را
مي كشد تا وارد كوفه مي گردد در حالي كه برخي از كشورها را فتح كرده و
در كـنـتـرل گـرفـتـه
اسـت , سـپـس خـبر رسيدن امام زمان ارواحنا فداه در پشت كوفه به او و
يـارانش مي رسد, اصحابش
به او مي گويند: اي فرزند رسول خدا,كيست اين شخص كه بر ما نازل
شده است ؟
سـيد حسني نيز دستور مي
دهد تا به نزد او رفته و حقيقت رابراي ياران خود مشخص نمايد و اين
در حـالي است كه او
به خوبي امام را مي شناسد و به او معرفت دارد و منظورش فقطشناخت مردم
است تا حجت خدا را به خوبي بشناسند. در ايـن هنگام نزد امام
زمان ارواحنا فداه مي رود به او عرض مي كند: اگر تو مهدي آل محمد(ع )
هـسـتي پس كجاست چوبدست
و انگشتر و عباي رسول خدا و زره آن حضرت كه فاضل نام دارد و
عـمـامـه آن
بـزرگـوار كـه نامش سحاب است , واسبش يربوع و شترش غضباء و استرش دلدل و
حمارش يعفور؟ و كجاست براق و مصحف امير المؤمنين (ع )؟
در ايـن هـنـگـام امـام زمـان
ارواحنا فداه تمام آنها را ظاهر مي كند وسيد حسني عصاي پيامبر را
گرفته در ميان
سنگي سخت مي كوبد آن سنگ شكافته مي شود و در ميان آن جاي گرفته وسبز
مـي گـردد و بـرگ مـي دهـد,
و مـنظوري از اين كار ندارد جزآنكه يارانش بزرگواري و عظمت
حضرت مهدي ارواحنا فداه راببينند و با او بيعت كنند. در اين هنگام خود فرياد
به تكبير بلند مي كند و عرض مي كند:اي پسر رسول خدا, دستت را بده تا
با تو بيعت كنم . حـضـرت دسـت مبارك
خود را جلو آورده , سيد حسني ويارانش با آن حضرت بيعت مي كنند مگر
چـهـل هـزار نـفر ازلشكر
آن بزرگوار كه صاحبان قرآن هستند و معروف به زيديه مي باشند و آنها
بيعت نكرده مي گويند: اين كار سحري است بزرگ . در ايـن هـنـگام لشكر
درهم مي پيچد و حضرت امام زمان ارواحنافداه رو به جانب منحرفان كرده
آنـهـا را مـوعظه و نصيحت مي فرمايد
و تا سه روز با آنان به ارشاد و اندرز مي پردازد و به سوي حق
دعوتشان مي كند, اما نه تنها
فائده اي نمي بخشدبلكه كفر و طغيان آنها زيادتر مي شود و بعد از سه
روز دستورمي دهد تا تمام آنان را از بين ببرند و به اصحابش مي فرمايد:
مـصحفهاي قرآن
را برنداريد و براي خودشان واگذاريد تاموجب حسرت آنها باشد همان طور كه
آن را تبديل كردند
وتغيير دادند و تحريفش نمودند و به آنچه در آن بود عمل نكردند. حضرت مهدي ارواحنا فداه
بعد از آنكه آثار و ميراث پيامبراكرم (ص ) را نشان مي دهد و صدق آن را
سـيـد حـسني
با كوبيدن عصاي رسول خدا(ص ) در سنگ ظاهر مي كند و معجزه آن حضرت را به
چـشم مي بينند كه چگونه
چوب خشك حيات يافته شروع به برگ كردن مي نمايد, اما با اين وجود
عنادورزان دست از عداوت
و حق ستيزي برنمي دارند و پرچم انكاربرافراشته و تمام اين معجزات را
سـحـري بـزرگ مي نامند,
اما بااين وجود آن حضرت رافت و رحمت خود را از آنان دريغ ننموده با
بـيـانـي شـيـوا و كلامي زيبا
آنان را سه شبانه روز موعظه مي كند و براي آنان دليل و برهان اقامه
مـي كـنـد و سـخـنانشان
راجواب مي گويد و جوابشان را مي شنود و چون معلمي دلسوزو پدري
مـهـربـان ارشـادشان
مي كند اما آنكه را چشم حق بين كوراست اثري نخواهد داشت و بعد از آنكه
پـليدي درونشان به خوبي
ظاهر مي گردد و پرده از عناد و لجاجتشان برداشته مي شود زمين را از
لوث آنان پاك مي سازد.

باب توبه الهي

باب توبه الهي زياراتي كه با آن ائمه هدي (ع ) زيارت مي شوند و
از ناحيه حضرات معصومين (ع ) به ما رسيده منبع بسياري از اسرار ومعارف
است كه در قالب زيارت و گفتگو با امام (ع ) بيان گرديده و هدف اصلي
در آن شـنـاخـت
هـر چـه بـيـشـتـر حـجـت خـداونـد اسـت و شايد بيان اين معارف ژرف و اين
گوهران گرانسنگ
در لابلاي ادعيه و زيارات بدان جهت باشد كه يااصحاب ائمه هدي (ع ) از ابعاد
مـعـرفـت امـام جـويـا
نـمـي شـدنـد واگر هم سئوال مي كردند ظرفيت جواب آن را نداشتند و
معدودافرادي كه گنجينه
اسرار بودند يا كشته مي شدند و يا از خوف مهر سكوت بر لب مي زدند و
يـا آنـكه به اتهاماتي
كلامشان مطرود مي گشت , از اين رو بسياري از نكات در شناخت امام مخفي
مـي مـانـد و ديـگـران نيز
كه از فيض محضر آن انوار الهي بهره اي نداشتند از شناخت امام معصوم
مـحـروم مي گشتندبدين
جهت ائمه هدي (ع ) در قالب ادعيه و زيارات بسياري ازمعارف الهي را
بيان فرموده اند, شايد از خطر
دشمنان محفوظماند, ما نيز به سراغ يكي از اين گنجينه ها مي رويم
كه امام رااين چنين تعريف مي كند:
الـسـلام عـلـيك يا باب اللّه . . . السلام
عليك يا وجه اللّه الذي لايهلك ولايبلي الي يوم الدين , السلام
عليك ايها السبب المتصل بين الارض
والسماء.
سلام بر تو اي باب خدا . . .
سلام بر تو اي وجه خداوند كه نه هلاك مي شود و نه از بين مي رود تاروز
قيامت , سلام بر تو اي واسطه بين زمين وآسمان . امام باب واسع خداوند
است , و باب خداوند يعني هرآنچه از جانب خداوند به سوي خلق مي رسد از
طريق اومي گذرد و
هر چه احتياج به سوي خداوند عرضه مي شود ازطريق او بالا مي رود, با درك
اين مطلب حال مي توانيد
اين روايت را نيز شيره جان كنيد كه حضرت امام صادق (ع )مي فرمايند:
. . . ثم يقبل علي القائم (ع ) رجل وجهه
الي قفاه وقفاه الي صدره , ويقف بين يديه فيقول يا سيدي :انا
بشير امرني ملك
من الملائكة ان اءلحق بك وابشرك بهلاك جيش السفياني بالبيداء. فـيـقـول لـه الـقـائم (ع ):
بـيـن قصتك وقصة اخيك ,فيقول : . . فاذا نحن بملك قد ضرب وجوهنا
فصارت الي ورائنا كما تري . . .
وقال لي يا بشير, الحق بالمهدي بالمكة وبشره بهلاك الظالمين وتب
عـلـي يـده فـانـه يـقـبـل تـوبـتـك ,
فيمر القائم (ع ) يده علي وجهه , فيرده سويا كما كان ويبايعه
ويكون معه .
. . . سپس به سوي قائم (ع )
مردي مي آيد كه صورتش به پشت گرديده و پشت او جاي سينه اش قرار
گرفته و در محضر حضرت مي ايستد
ومي گويد: اي آقاي من , من بشيرم و ملكي از ملائكه مرا امر
كرد
تا به تو ملحق شوم و تو را به هلاك سپاه سفياني در بيداء بشارت دهم . پـس قـائم (ع ) بـه او
مي فرمايد: جريان خود و برادرت را بازگو كن . او (حكايت فرو رفتن سپاه در
بيابان مدينه را بيان مي كند
و) مي گويد: ناگهان ملكي راديديم كه بر صورتهاي ما زد و صورتمان
بـه پشت سر گشت همانگونه
كه مي بينيد . . . و فرمود: اي بشير, به مهدي در مكه ملحق شو و او را
به هلاكت ظالمان بشارت
ده و بر دستان او توبه كن , بدرستي كه او توبه تو را مي پذيرد . سپس امام
زمـان (ع ) دست بر صورت
او مي كشد و او به حال اول باز مي گردد وبا آن حضرت بيعت مي كند و
همراه او باقي مي ماند. آن مـلك چون امام
زمان خود را مي شناسد و شايد بارهاآن حضرت را با كلماتي كه نقل شد زيارت
كـرده است وخداوند معرفت
امام عصر ارواحنا فداه را روزي او نموده است ,او مي داند كه باب توبه
الـهـي هـمـيـشـه
باز است حتي براي سپاه سفياني و تنها به دست آن حضرت بايد توبه نمود و آن
بـزرگوارحتما توبه
را خواهد پذيرفت , چون مهدي است باب رحمت الهي و درب توبه نيز به روي
همه مفتوح است همانگونه كه خود خداوند در آيه شريفه مي فرمايد:
(قـل يـا عـبـادي الـذيـن اءسـرفـوا
عـلـي اءنـفـسـهم لاتقنطوامن رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب
جميعا).
بگو اي بندگان من كه
اسراف بر نفس كرده ايد ازرحمت الهي مايوس نشويد خداوند تمام گناهان
رامي آمرزد. به خاطر اينكه امام (ع ) باب اللّه
است توبه او را قبول مي كند و نه تنها عذرخواهي او را مي پذيرد بلكه
به كرم بي حسابش او را به
صورت اول برمي گرداند و باز به اينها نيزبسنده نمي كند بلكه دستي را
كـه بـه ملعونترين بيعتها
آلوده است مي فشارد و با يداللّه الباسطه آشنايش مي سازد و آنكه راروزي
قـعـر جـهـنـم مـنزل و ماوي
بوده بر شاخه طوبي مي نشاند وهمراه خود مي كند و او تا آخر با آن
حضرت باقي خواهد ماند.

پناهجويان

پناهجويان چـنـيـن اسـت كه برق اميد در دل گنهكاران پرتو
مي افكند وآرزوي عفو و بخشش بر قلبها سايه مـي افـكند و بدان حدحكايت
كرم و رافتش در آفاق منتشر مي شود تا آنكه به گوش چون سفياني
مي رسد و او نيز طمع در رحمت واسعه آن بزرگوار مي كند. امير عالم حضرت امير المؤمنين (ع )
از عاقبت سفياني , يكي ازبزرگترين سفاكان جهان كه نامش
چـون بـخـت الـنصرها
و شدادهادر روايات اهل بيت (ع ) آمده است و بسياري از جنگها را عليه آن
حضرت برپا مي كند و بسياري
از اولاد رسول خدا(ع ) وشيعيان ائمه هدي (ع ) را مي كشد و تشنه به
خون دوستان اهل بيت (ع ) است , چنين خبر مي دهد:
فـيـاخـذه رجـل مـن الـموالي
اسمه صباح فياتي به الي المهدي وهو يصلي العشاء الاخرة فيبشره
فـيـخفف في الصلوة ويخرج ويكون
السفياني قد جعلت عمامته في عنقه وسحب , فيوقفه بين يديه
فـيـقـول الـسـفـياني للمهدي :
يابن عمي من علي بالحياة اكون سيفا بين يديك واجاهد اعدائك ,
والمهدي جالس بين اصحابه
وهو احيي من عذراء, فيقول : خلوه ,فيقول اصحاب المهدي : يابن بنت
رسول اللّه , تمن عليه بالحياة وقد قتل اولاد رسول اللّه ما نصبر علي ذلك . فـيـقـول : شـانـكـم وايـاه , اصنعوا
به ما شئتم وقد كان خلاه , وافلته فيلحقه صباح في جماعة الي
عـنـدالـسـدرة . .. . ويـذبـحـه
ويـاخـذ راسـه ويـاتي به المهدي فينظر شيعته الي الراس فيكبرون
ويهللون ويحمدون اللّه تعالي علي ذلك ثم يامر
المهدي بدفنه .

فرجام كفر و نفاق

فرجام كفر و نفاق
از ابـتـداي خلقت و از زمان فرزندان حضرت آدم (ع )شيطان و حزب او در اكثريت و خط انبياء در اقليت بوده است ,بنابراين بديهي است كه جنايتكاران آنچه در توان داشته باشنددر كوبيدن و نابود سـاخـتن راه حق به كار زده و در طول تاريخ خونها ريخته و ظلمها نموده اند و هميشه صبر رويه مـؤمـنـان بـوده و هست و اين تنها تاكتيك آنها در حفظ اين خط سبز بوده كه توانسته اند در طول تـاريـخ از هـمـه جـريـانات با وجود تمام دشمنها و دشمنيها سرافراز بيرون آيند و به همين خاطر صبرانبياء و اولياء اسطوره تاريخ گرديده و بر تارك افتخارات انساني مي درخشد و همچون چراغي روشني بخش كوره راههاست .
از آنجا كه جزاي محسنان و نيكوكاران در آخرت تدارك گرديده و اين دنيا گنجايش ثواب آنها را نـدارد عـقـوبـت ظـالـمـان نـيـز چـنـيـن است , اما خداوند وعده فرموده كه در دنيا نيز قلبهاي شـكـسـته مؤمنان را شفا دهد و دلهاي سوزانشان را مرهم نهد و از اين روست كه اعتقاد به منجي جهاني و مصلح كل در تمام ملل واديان ديده مي شود و همگان بشارت ظهور مردي را مي دهندكه زمين را تطهير مي كند و دوران سياه و ننگبار ظالمان راخاتمه مي بخشد, و اين اميد است كه چون قـنـديـلـي در ميان سينه مؤمنان آويزان و خيره به نورش ظلمت شب را پشت سرمي گذارند و با حـرارتـش سـردي دسـتان ظلم و بيداد را تحمل مي كنند, و آن هنگام كه بزرگترين پيامبر الهي رسـول اكـرم (ص )بـر بـلـنداي منبر تبليغ قدم نهاد و بزرگترين رسالت رسولان راابلاغ فرمود و چشمان طمع خيز را به تير ياس هدف گرفت وسروش [فهذا علي مولاه ] سر داد, جانهاي سوخته انتظار را روح دميد و دلهاي مدهوش يار را بي قرار كرد و چشمان دوخته به راه را برق نگاه بخشيد و حقانيت راه خود را به حق جويان چنين اثبات نمود كه : الا ان خـاتـم الائمـة مـنـا الـقـائم الـمـهـدي (ع ), الا انـه ظـاهـر عـلي الدين كله , الا انه المنتقم من الظالمين . بدرستي كه آخرين امام از ما مهدي قائم است , آگاه باشيد او دين خدا را ظاهر مي كند و از ظالمان انتقام مي كشد. يعني اي منتظران طول تاريخ و اي چشم براهان مصلح ,آنكه را هزاران سال ديده به راهش داريد و آنـكـه كـلمه توحيد راظاهر مي كند و آنكه انتقام شما را مي ستاند و آنكه پيغمبران مژده آمدنش را داده انـد و شـمـا بـر راهش نشسته ايد او آخرين پرچمدار نهضتي است كه شما را به آن مي خوانم و آخرين امامي است كه علي (ع ) اولين آنهاست . آن حضرت با اين بشارت نه تنها حقانيت راه خويش را بيان مي كند بلكه منتظران جهان را به دامن اسـلام مـي كـشـد ودلـسوخته گان زمان را كه چشم به راه منتقم مي سوزند نويدنزديكي ظهور مي بخشد و فرا رسيدن روز انتقام را مژده مي دهد و چنين مي فرمايد: الا انه قاتل كل قبيلة من اهل الشرك , الا انه مدرك بكل ثار من اولياء اللّه . آگـاه بـاشـيـد كـه او تمام قبايل و گروه هاي شرك راخواهد كشت و انتقام خون دوستان خدا را خواهدگرفت . و الـبـته از اين سخنان مي توان دريافت كه آن حضرت شعله مرگ به جان كه مي افروزد و به شرار قهر كه را مي سوزدهمانگونه كه در دعاي ندبه نيز منتظرانش اين چنين او رامي خوانند: ايـن الـمـعـد لقطع دابر الظلمة .. . اين المرتجي لازالة الجور والعدوان , اين قاصم شوكة المعتدين , ايـن هـادم ابـنية الشرك والنفاق , اين مبيد اهل الفسوق والعصيان والطغيان , اين حاصد فروع الغي والـشـقـاق ,ايـن طـامس آثار الزيغ والاهواء, اين قاطع حبائل الكذب والافتراء, اين مبيد اهل العتاة والمردة , اين مستاصل اهل العناد والتضليل والالحاد. كجاست آنكه آماده شده براي شكستن پشت ظالمان . . . و كجاست آنكه اميد است كه جور ودشمني را براندازد, و كجاست شكننده شوكت سركشان , و كجاست ويرانگر كاخ شرك و دوروئي , و كـجـاسـت آنكه ريشه اهل فسق و گناه و سركشي رامي كند و شاخه هاي گمراهي و شقاوت را قطع مي كند و آثار كجيها را از بين مي برد و ريسمانهاي دروغ و بهتان را قطع مي كند و ريشه اهل طغيان وعناد و الحاد را از جاي مي كند. وجود مقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه با ظالمان وطاغيان سرسازش ندارند و اسباب گمراهي و ضـلالـت را نـيـز ازبين مي برند و بنيان دوروئي و نفاق را خراب مي سازند و هركس كه در برابر اقدامات مصلحانه اش بايستد هلاك مي كند تا بااز بين رفتن مفسدان جامعه بقيه مردم به صلاح و فلاح برسند. حضرت امام محمد باقر(ع ) مي فرمايند: اذا قـام الـمـهـدي سـار الـي الـكـوفـة فـيـخرج منها بضعة عشر الف نفس يدعون البترية , عليهم السلاح ,فيقولون له : ارجع من حيث جئت ما لنا في بني فاطمة من حاجة , فيضع السيف فيهم حتي ياتي علي آخرهم ثم يدخل الكوفة فيقتل فيها كل منافق مرتاب ويهدم قصورها ويقتل مقاتليها حتي يرضي اللّه عزوجل . آنـگـاه كـه قـائم مـا قيام مي كند به سوي كوفه حركت خواهد كرد پس از كوفه ده هزار نفر مسلح خارج مي شوند كه از فرقه بتريه هستند و به او مي گويند:از همان جا كه آمده اي باز گرد كه ما را بـه فـرزندان فاطمه حاجتي نيست , در اين هنگام شمشير بر آنهامي كشد تا آنكه تمام آنها را هلاك مـي سـازد سـپـس داخـل كـوفه مي گردد و هر منافق مرتابي را مي كشد وكاخهاي آنها را خراب مي سازد و هر كه با آن حضرت بجنگد هلاك خواهد فرمود تا آنكه خداوند عزوجل خشنود گردد. و از اين روايت و نظائر آن مخالفان حضرتش به خوبي شناسائي مي شوند كه عمدة منافقاني هستند كـه تـظـاهـر بـه اسلام كرده اما در باطن با حقيقت اسلام مخالفند و بلكه خودصاحب ادعا بوده و حاجتي نيز به آن حضرت نمي بينند.

انتقام خون شهيدان

انتقام خون شهيدان
انتقام
خون شهيدان
همان طور كه اشاره كرديم يكي ديگر از هدفهاي
آن حضرت گرفتن انتقام خون اولياء خداست كه در خطبه غدير ازپيامبر اكرم (ص ) نقل شد كه حضرت فرمودند:
الا انه مدرك بكل ثار من اولياء اللّه . آگاه باشيد
مهدي خون تمام دوستان خدا را كه انتقام گرفته نشده است تقاص مي كند. و باز در فقره اي از دعاي ندبه او را چنين ياد مي كنيم :
اين
الطالب بذحول الانبياء وابناء الانبياء, اين الطالب بدم المقتول
بكربلاء.
كـجاست آنكه خون انبياء
و فرزندان انبياء را انتقام مي گيرد, كجاست آنكه خون كشته در كربلا را
انتقام مي كشد. و روايـات زيـادي از
ائمـه هدي (ع ) به ما رسيده است مبني بر انتقام كشيدن آن حضرت از قاتلان
جـدش ابـا عـبـداللّه (ع )
و هرآنكه به عمل آنها راضي است و اينجا به قسمتي از زيارت عاشوراي ابا
عبداللّه الحسين (ع ) اشاره مي كنيم كه مي فرمايد:
فاسئل اللّه . . .
ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصورمن اهل بيت محمد صلي اللّه عليه
وآله
پس مي خواهم از خداوند . . .
اينكه روزي من گرداندخونخواهي تو را در حالي كه همراه امام ياري
شده از آل محمد(ص ) باشم . و حضرت امام صادق (ع ) در ذيل آيه شريفه
(ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانافلايسرف في
القتل ).
و هر كس كه كشته
شود ما براي ولي او سلطنت قرارداديم پس اسراف و زياده روي در قتل نيست . مي فرمايند:
ذلـك قـائم آل مـحـمـد(ص ),
يـخـرج فـيـقـتل بدم الحسين بن علي (ع ) فلو قتل اهل الارض لم
يكن مسرفا. ثم قال : يقتل واللّه ذراري قتلة الحسين (ع )
بفعال آبائها.
ايـن آيـه بـراي
قـائم آل مـحـمـد اسـت كـه چـون خـارج شود به خونخواهي حسين بن علي (ع )
برمي خيزدپس اگر تمام اهل زمين را بكشد زياده روي نكرده است . سپس فرمود: بخدا
سوگند, فرزندان قاتلان حسين (ع ) را خواهد كشت به خاطر عمل پدرهايشان . و در بعضي روايات راز
كشته شدن فرزندان به خاطرعملكرد پدران را رضايت آنان بر چنين جنايت
بزرگي عنوان فرموده اند. حضرت امام رضا عليه آلاف التحية والثناء مي فرمايند:
. . . ذراري قـتلة الحسين (ع ) يرضون
بفعال آبائهم ويفتخرون بها ومن رضي شيئا كان كمن اتاه , ولو
ان رجـلا قـتل بالمشرق
فرضي بقتله رجل في المغرب لكان الراضي عند اللّه عزوجل شريك القاتل
وانمايقتلهم القائم (ع ) اذا خرج لرضاهم
بفعال آبائهم .
. . . فرزندان قاتلين امام
حسين (ع ) از كرده پدران خود خشنودند و به آن افتخار مي كنند و هر كس
به چيزي راضي شود
مانند كسي است كه آن را انجام داده است و از اين جهت اگر مردي در مشرق
زمـيـن كـشـته
شود و در مغرب زمين ديگري بر آن قتل راضي باشد نزد خداوند شريك قاتل است
وحضرت قائم (ع ) فرزندان
آنها را هنگام ظهورش مي كشد به خاطر رضايتشان از عملكرد پدران . در آن زمان بسياري از افراد
به گناهاني عقوبت مي شوندكه هرگز آن را انجام نداده اند و صرفا به
خاطر رضايت بر آن عمل و يا افتخار به عامل آن جنايت , مؤاخذه خواهند شد.

دزدان خدا

دزدان خدا و نـيـز يـكـي ديـگر از حركتهاي زيباي امام عصر
ارواحنا فداه در قيام مصلحانه اش معرفي و رسوا نـمـودن خـائنـان به بيت المال
و اجراء حد بر آنهاست كه اين نيز نقطه عطفي در اين حركت الهي
است . آن حضرت افرادي را كه با
چهره تقدس اموال فقرا و مساكين وسائر شئون مردم را چپاول مي كنند
معرفي و رسوا نموده
و حدبر آنها جاري مي سازد, نمونه اي از اين برخورد را حضرت امام صادق (ع )
بيان مي فرمايند:
اما ان قائمنا(ع )
لو قد قام لاخذ بني شيبة وقطع ايديهم وطاف بهم وقال : هؤلاء سراق
اللّه .
آگـاه بـاشـيد هر گاه قائم
ما قيام كند بني شيبه رادستگير كرده و دستان آنها را قطع مي كند و
آنان رادر بين مردم گردانده و مي فرمايد: اينها دزدان خداهستند. ايـن حركت حضرت صرفا
براي اجراء حد بر يك دزدنيست و بلكه انگيزه ديگري نيز در آن به چشم
مي خورد و آن معرفي افرادي
است كه در طول تاريخ اسلام و بلكه قبل از آن به عنوان كليدداري و
خـدمـت بـه كـعـبـه و خانه
خدا هدايا ونذورات و موقوفات كعبه و بلكه اموال زائران خانه خدا را
باعناويني به ظاهر خوب
جمع نموده و صرف خواسته هاي خود مي كنند و از اين جهت امام (ع ) نيز
آنان را با عنوان دزدان خدا معرفي مي فرمايد.

سرانجام ناصبيان

سرانجام ناصبيان
و بـاز از مـهـمترين و قاطعانه ترين اقدامات
حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه برخورد شديد با دشمنان ولايـت اسـت بـلكه در
اين موارد مي توان سختترين عملكردها و شديدترين واكنشها را درحكومت
جـهـانـي آن حـضـرت مـشـاهده
نمود, آن امامي كه درتمام موارد رافتش بيشتر جلوه مي كرد و
رحمتش بر غضبش سبقت
مي جست گوئي اينان آن قدر بي ارزشند كه حتي درمعناي شي ء بودن
نـيـز نـمـي گنجند
تا [وسعت رحمته كل شي ء]آنان را دربرگيرد و چنان دست بر قبضه شمشير
مـي كـنـد كه گوئي قهر
الهي به جوش آمده و هيچ چيز را ياراي مقابله اش نيست واو در اين باب
هيچ عذري را نمي پذيرد و
هيچ بهانه اي را قبول نمي كند مگر آنكه از جرگه دشمنان خارج شوند و
به زمره دوستان درآيند. حضرت امام محمد باقر(ع ) مي فرمايند:
اذا قـام الـقـائم عـرض الايـمـان
عـلي كل ناصب , فان دخل فيه بحقيقة والا ضرب عنقه او يؤدي
الـجـزيـة كـمـا يـؤديـهـا الـيـوم
اهـل الذمة ويشد علي وسطه الهميان ويخرجهم من الامصار الي
السواد.
آنـگـاه كـه قـائم (ع ) قـيـام
مي نمايد ايمان را بر ناصبيان عرضه مي كند پس اگر حقيقتا ايمان در
قـلـبـهـايـشـان داخـل شد
- كه خوب - و الا گردن آنها را خواهدزد يا آنكه جريمه ساليانه بر آنها
مي بندد همانگونه كه الان
غير مسلمانها مي پردازند و بر كمرش هميان مي بندد و از شهرها او را به
سوي بيابانها اخراج مي نمايد. حـكومت امام زمان ارواحنا
فداه حكومت ولايت است و غير اهل ولاء در آن حكومت محل و منزلتي
نـدارد و از اين حديث نيزاين
نكته به خوبي روشن مي شود كه آن حضرت بر ناصبيان كه دشمني و
عـداوت بـا اهـل بـيـت و شـيعيانشان
را جزءضروري ترين احكام دين مي دانند و نعوذ باللّه به ائمه
هـدي (ع )اهـانت و جسارت
مي كنند, ايمان حقيقي را عرضه مي دارد كه منظور از ايمان در لسان
ائمـه مـعـصـومـيـن (ع )
هـمـان اسلام كامل است كه در غدير خم و بلكه از ابتداي رسالت پيامبر
اكرم (ص )آن را تبليغ فرمود
و بعد از جريان غديرخم و معرفي اميرمؤمنان و ائمه هدي (ع ) خداوند
اين آيه شريفه را نازل فرمود:
(اليوم
اءكملت لكم دينكم واءتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الا سلا م
دينا).
امروز (روز غدير خم ) دينتان
را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و از اسلام به عنوان دين
شماراضي شدم . امـا با اين وجود روايتي
از حضرت امام صادق (ع ) رسيده است كه به عرضه ولايت توسط امام زمان
ارواحنا فداه تصريح مي فرمايد و آن در ذيل اين آيه شريفه وارد شده است :
(وعباد الرحمن
الذين يمشون علي الا رض هونا -الي قوله تعالي - حسنت مستقرا
ومقاما).
عـبـاد الرحمان آن كساني
هستند كه بر روي زمين سرافكنده راه مي روند - تا آنجاي كلام الهي -
نيكوجايگاه و مقامي است آنجا. حضرت امام صادق فرمودند:
هـم الاوصـيـاء يـمـشـون عـلـي
الارض هـونـا فـاذا قام القائم (ع ) عرضوا كل ناصب عليه , فان اقر
بالاسلام وهي
الولاية والا ضربت عنقه او اقر بالجزية فاداهاكما يؤدي اهل
الذمة .

شادي مدينه

شادي مدينه
شـايـد بـتـوان گفت كه زيباترين و طرب انگيزترين
رويداد درعصر ظهور و بلكه در تمامي طول زمان براي دوستان
اهل بيت (ع ) و محبان آل محمد(ع ) آن روزي است كه حضرت بقية اللّه ارواحنا
فداه قدم در شهر پيامبر اكرم (ص ) مي گذارد و به كنارقبر آن حضرت مي آيد. حضرت امام صادق (ع ) آن روز مدينه را اين چنين توصيف مي فرمايند:
فاذا وردها كان له فيها مقام عجيب يظهر فيه سرورالمؤمنين وخزي
الكافرين .
آن زمـان كـه امـام عـصـر
ارواحـنـا فداه وارد شهر پيامبراكرم (ص ) مي شود براي او يك برنامه اي
عجيب است
كه شادي مؤمنان ظاهر مي گردد و ذلت وخواري كافران هويدا مي شود. مفضل سئوال مي كند كه آن واقعه چيست ؟
حضرت در جواب مي فرمايند:
او (حـضرت مهدي (ع ))
وارد مي شود بر قبر جدش ومي فرمايد: اي گروه خلايق , آيا اين قبر جدم
رسـول خدا است ؟عرضه
مي دارند: بلي اي مهدي آل محمد, پس مي فرمايد: وچه كسي در كنار او
دفـن شـده اسـت ؟
آنان جواب مي دهند...سپس بعد از آنكه سه بار از مردم اقرار مي گيرد دستور
مـي دهـدتـا آن دو نـفر
را از قبر خارج كنند و بر درختي خشكيده بالا برده و آويزان كنند و در اين
هـنـگـام (بـه
جـهـت امـتـحان مردم ) درخت سبز شده و شاخه هايش بلند مي شود تا حدي كه به
زمـيـن مي رسد, در
اين حين آنان كه در قلبشان ذره اي شك نسبت به حقانيت آن وجود مقدس و
كـفـر دشـمـنـان
اوسـت و ذره اي ازمحبت آنان در وجودشان هست مي گويند: به خدا سوگند,
ايـن يك شرافت است
و رستگار شديم به خاطر محبت اينان واينجاست كه محبان آنها پرده از كفر
خود برداشته و محبتشان
رانسبت به آن دو اظهار مي كنند كه ناگهان از جانب حضرت ولي عصر
ارواحنا فداه
ندائي بلند مي شود كه : هر كس اين دو نفر رادوست دارد به كناري رود. در ايـن هـنگام مردم دو
دسته مي شوند, عده اي دوستان آنها وگروهي هم كه متنفر از آنانند, در
ايـنجا حضرت بقية اللّه ارواحنافداه
به گروه منحرفان و دشمنان ولايت امر مي كند تا از آن دونفر
بيزاري و تبري بجويند. آنـها مي گويند: اي مهدي آل
محمد, ما آن زمان كه از اينها چنين كرامتي مشاهده نكرده بوديم و
نـمـي دانستيم كه آنها در
نزدخداوند چنين مقامي دارند از آنان تبري نمي كرديم و حال كه چنين
ديديم از آنها تبري نخواهيم
كرد . . . بلكه به خدا سوگند ازتو و هر كس كه به تو ايمان دارد و ايمان
به اين دو نفر نداشته
وآنها را از قبر خارج كرده و آويزانشان كرده است بيزار و متنفريم . و در ايـن زمـان حـضـرت بقية
اللّه ارواحنا فداه امر مي كند و بادي سياه بر آنها مي وزد و آنان مثل
درخـتان خشكيده
خرمامي گردند و بعد به دستور آن حضرت آن دو را از درخت پايين آورده و به
اذن الهي زنده مي سازد
و به امر حضرتش تمام مردم تجمع كرده و در برابر مردم آنها را به محاكمه
مـي كـشد و سپس هر آنچه
از جنايات كه مرتكب شده اند بر آنان يك يك بيان فرموده . . . و آن دو به
همه آنها اعتراف مي كنند
سپس دستورمي دهد تا هر آنچه كه انجام داده اند قصاص شوند و پس از
آن به امر آن جناب بار ديگر
به دار آويخته مي شوند و فرمان ملوكانه حضرت صادر شده آتشي از دل
زمـيـن زبـانـه مـي كـشد
وآن دو را به شرار قهر خود مي سوزاند و سپس به فرمان آن حضرت , باد
خاكسترشان را مي برد. و نـيـز يكي ديگر از
احكامي كه حضرت جاري مي فرماينداجراء حد بر يكي ديگر از دشمنان ولايت
اسـت كـه بـر امام زمان خود
حضرت امير مؤمنان (ع ) خروج نمود و دشمنان نيز درتوجيه عمل او
عـاجـزنـد و ايـن
در حالي است كه پيامبراكرم (ص ) او را از اين كار برحذر داشته و پيشاپيش خبر
ازارتـداد او داده
بـود كـه حـديث كلاب حواب مشهور ميان مسلمانهاست و علاوه اذيتها و
آزارهـاي او در حق رسول
خدا واهل بيت آن حضرت مخصوصا فاطمه زهرا و امير مؤمنان (ع )قلب
شـيـعـه را بسيار آزرده
است و در زمان حكومت عدل حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه او نيز
زنده خواهد شد و به عقوبت كار خويش خواهد رسيد. حضرت امام محمد باقر(ع ) مي فرمايند:
اما لو قام القائم
لقد ردت اليه الحميراء حتي يجلدهاالحد وينتقم لامه فاطمة منها. قلت : جعلت فداك , ولم يجلدها الحد؟
قال (ع ): لفريتها علي ام
ابراهيم .
هرگاه قائم قيام كند حميراء
براي او زنده مي شود تابر او حد جاري كند و انتقام مادرش فاطمه را
از اوبگيرد. گفتم : فدايت شوم , چرا او را شلاق مي زند؟
فرمود: به خاطر تهمتي كه بر ام ابراهيم - همسرپيامبر(ص ) - زده بود. آري او انـتـقام مادرش
حضرت صديقه كبري فاطمه زهراصلوات اللّه عليها را خواهد گرفت و در
نهايت گريه هاي حضرت زهرا(س ) پايان خواهد يافت . الـبته هدف آن حضرت
ريشه كني شجره خبيثه عناد با اهل بيت (ع ) است و عقوبت كامل دشمنان
خاندان پيامبر(ص )چيزي نيست كه در ظرف دنيا جاري شود. و بعد از آنكه پايه گذاران
ظلم به آل اللّه به دست آن حضرت عقوبت مي شوند و اساس و بنيان ظلم
و عـداوت با
اهل بيت (ع ) درهم شكسته مي گردد, به جستجوي شاخه هاي اين شجره خبيثه رفته
آنها را قطع مي كند
تا اثري از اين درخت شوم باقي نماند, همان طور كه در زيارت سرداب مقدس
چنين مي خوانيم :
الـسـلام عـلـيـك ايـهـا الامـام
الـمـبـيد لاهل الفسوق والطغيان , السلام عليك ايها الامام الهادم
لبنيان الشرك والنفاق
والحاصد فروع الغي والشقاق . ..وقاطع حبائل الكذب والفتن
والافتراء.
سلام بر تو اي امامي كه اهل
فسق و طغيان را نابودمي كني و سلام بر تو اي امامي كه بنيان شرك و
نفاق را ويران مي كني و شاخه هاي
گمراهي و جدائي راخواهي بريد . . . و ريسمانهاي دروغ و فتنه و
بهتان راقطع خواهي كرد.

جستجوي خانه به خانه

جستجوي خانه به خانه يـكـي ديـگر از ابعاد قيام حضرت بقية اللّه ارواحنا
فداه پاكسازي زمين به طور كامل است يعني آن حـضـرت ابـتـداريـشـه هـاي
ظـلـم و جور را از دل خاك بيرون مي كشند و درخت كفر و نفاق را
مي سوزانند و بنيان خباثت
و جنايت را درهم مي كوبند و كاخهاي الحاد و عصيان را ويران مي كنند
و بنياد رياو تزوير
را درهم مي شكنند و سپس به قطع شاخه هاي اين شجره خبيثه مي پردازند. كـه آن شـاخه ها كساني
هستند كه با از بين رفتن بزرگان خودحيثيت و شرف خود را بر باد رفته
مـي بينند و خود را بر
دره نابودي مي يابند و براي نجات خود دست به هر كاري عليه آن مصلح كل
مـي زنـنـد و بـه گـمان
باطل خود طمع در نجات مي برندكه شايد بتوان با برق شمشير به ستيز
صـاعـقه رفت و اينجا قهردوستان
امام عصر ارواحنا فداه برآشفته مي گردد و سوز سينه ها ازنوك
شمشيرها زبانه مي كشد و
از كشته ها پشته مي سازند واستخوانها به سم ستوران مي سايند, اما اينجا
نيز پايان كارنيست و ولي
زمان ارواحنا فداه بعد از چيرگي كامل حقيقت زلال را بر مردمان عرضه
مـي دارد تـا آنـكه
را سعادت است سيراب شود اهل شقاوت از زمين محو گردد و زمين نيز قدري
بياسايدو پرچم توحيد بر سرتاسر عالم سايه افكند. حضرت امام موسي كاظم (ع ) در جواب سئوال راوي درباره اين آيه شريفه :
(وله اءسلم من في السماوات والا رض
طوعاوكرها).
و
تسليم اوست هر آنكه در آسمانها و زمين است يابه اختيار و يا به اجبار. چنين فرمودند:
انـزلـت فـي الـقـائم (ع ) اذا خـرج
بـالـيهود والنصاري والصابئين والزنادقة واهل الردة والكافر في
شـرق الارض وغـربـهـا فـعـرض عـليهم
الاسلام فمن اسلم طوعا امره بالصلوة والزكوة وما يؤمر به
الـمـسـلـم ويجب اللّه ,
ومن لم يسلم ضرب عنقه حتي لايبقي في المشارق والمغارب احد الا وحد
اللّه .
ايـن آيـه دربـاره قـائم
آل مـحـمد نازل شده است , آن زمان كه خارج مي شود بر يهود و نصاري و
صـائبـيـن و مـلحدان
و مرتدان و كافران در مشرق زمين ومغرب آن , سپس بر آنها اسلام را عرضه
مي دارد هركه آن را به دلخواه
اختيار كرد او را مامور مي كند به نماز و زكوة و هر چه خداوند واجب
كـرده و آنـچـه برمسلمان
امر فرموده است , و هر كس اسلام نياوردگردن او را مي زند تا آنكه در
مشرق و مغرب كسي نماند مگر اينكه موحد گردد. مـي تـوان جـسـتـجوي دقيق
و خانه به خانه امام عصر ارواحنافداه را از برخي روايات دريافت كه
حضرت به دنبال بقاياي
ظلم و جور چگونه شهرها را پشت سر مي گذارد و آثار آن را محومي سازد
و تا آنجا مجال را بر
آنها تنگ مي كند كه در دل صحراها و كوهها هم جائي براي آنان نيست . حضرت امام محمد باقر(ع ) درباره اين آيه شريفه (سئل سائل بعذاب
واقع ) سئوال كرد سئوال كننده اي از عذاب محقق شدني . مي فرمايند:
نـار تـخـرج مـن المغرب
وملك يسوقها من خلفها حتي تاتي دار بني سعد بن همام عند مسجدهم
فـلاتـدع دارا لـبـنـي امـيـة
الا احـرقـتها واهلها ولاتدع دارا فيه وتر لال محمد الا احرقتها وذلك
المهدي .
آن آتشي است كه از مغرب
افروخته مي شود وپادشاهي از عقب آن را هدايت مي كند تا آنكه به محله
فرزندان سعد بن همام
در كنار مسجد آنهامي رسد در اين زمان است كه خانه اي از بني اميه نخواهد
ماند مگر اينكه آن را
با اهلش به آتش مي كشد و منزلي نيست كه خون آل محمد در آن ريخته باشد
مگر آنكه خواهدش سوخت و آن مهدي (ع ) است . در ايـن زمـان اسـت
كـه خانه ها تجسس مي شود و آنها كه پرچم دشمني با اهل بيت (ع ) را از ابتدا
بـرداشـتـه انـد نابودخواهند
شد و هر كه دستش به خون مظلومي از آل محمدآلوده است عقوبت
مـي شـود و هـر آنـكه فرصت فرار
از اين هنگامه را يافته و در كوهها و دشتها مامني اختيار كرده و
بـه خيال خام خود از پنجه
انتقام گريخته است همانكه او را پناه داده تسليم عدالتش مي كند تا به
سزاي اعمالش برسد. ابو بصير
مي گويد: از حضرت امام صادق (ع ) پيرامون اين آيه شريفه سئوال كردم :
(هو الذي
اءرسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله ولو كره
المشركون ).
اوسـت آنـكـه پـيـامـبرش
را بر هدايت و دين حق مبعوث كرد تا او را بر تمام دينها غالب كند اگر
چه مشركان كراهت ورزند. حضرت امام صادق (ع ) فرمودند:
هنوز تاويل اين آيه محقق نشده است . سئوال كردم :
جـعـلـت فـداك , متي ينزل تاويلها؟
قال (ع ): حتي يقوم القائم ان شاء اللّه تعالي , فاذا خرج القائم لم
يبق كافر و لا مشرك الا كره
خروجه حتي لو كان كافر اومشرك في بطن الصخرة لقالت الصخرة : يا
مؤمن , في بطني كافر او مشرك فاقتله . قال : فينحيه
فيقتله .
فدايت شوم , چه زمان تاويل آن فرا مي رسد؟
فـرمـود: آن هـنگام كه قائم
قيام كند ان شاء اللّه تعالي پس هرگاه خارج شود قائم , كافر و مشركي
نيست مگر آنكه
از خروجش ناراحت مي شود - و آن چنان دين خدا غالب مي گردد - كه حتي اگر
كـافـر ومشركي در دل
صخره اي پناه گرفته باشد آن صخره فرياد مي كند كه اي مؤمن , در ميان
مـن كـافـر يـامـشـركـي
پنهان شده است او را بكش , پس آن مؤمن او را بيرون مي كشد و به قتل
مي رساند. و بعد از اين اثري از كفر
و شرك نمي ماند و زمين و زمان ازهر زشتي پاك مي گردد, همچنان كه
در زيارت آن بزرگوارمي خوانيم :
السلام عليك يا طامس آثار الزيغ والاهواء وقاطع حبائل الكذب
والافتراء.
سـلام بر تو اي محو كننده
نشانه هاي كجروي وهواپرستي و قطع كننده ريسمانهاي كذب و فتنه
وبهتان .

آخرين مهلت

آخرين مهلت خـداونـد تـبارك و تعالي وقتي حضرت آدم ابوالبشر(ع )
راآفريد و تاج كرامت بر سر او نهاد و اسماء حـسـنـي تعليم او نموددستور
فرمود تمام سماواتيان تعظيمش كنند و در برابرعظمتش به خاك
افـتـنـد و خـضوع خود را اظهار
نمايند پس ملائكه نيز بر اين خليفه الهي سجده نمودند و همگان
به بارگاهش صورت نهادند
مگر شيطان كه در اثر نخوت وخودبيني بناي طغيان و سركشي نهاد و
مطرود درگاه الهي شد. و چون از درگاه
قرب حضرت حق بناي كوچ گذاشت جزاي آنچه انجام داده بود طلبيد و عمري
به طول عمر دنيا ازخداوند
درخواست نمود ولي خداوند در قرآن خواهش او راچنين اجابت نمود:
(فانك من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم ).
بدرستي كه تو مهلت داده مي شوي تا روز وقت معلوم . راوي
مي گويد: از امام (ع ) پيرامون وقت معلوم سئوال كردم , حضرت فرمودند:
الـوقـت الـمـعلوم يوم قيام
القائم , فاذا بعثه اللّه كان في مسجد الكوفة وجاء ابليس حتي يجثو علي
ركـبـتـيـه ,فـيـقـول : يـا ويـلاه ,
مـن هـذا الـيوم , فياخذ بناصيته فيضرب عنقه فذلك يوم الوقت
المعلوم
وقت معلوم روز قيام قائم
است كه خداوند وقتي اورا اذن قيام مي دهد در مسجد كوفه شيطان به
نزد اومي آيد تا آنكه در
مقابل آن حضرت زانو مي زند ومي گويد: واويلاه از اين روز, پس آن حضرت
موي پيشانيش
را مي گيرد و او را گردن مي زند و آن روزوقت معلوم است . در ايـن زمـان اسـت كـه
جـهـان از لوث كفر و نفاق پاك گشته ونشانه هاي زشتي و ناپاكي محو
گـرديـده و از
ديـگـر سـوي آنـكـه وسـوسـه هـايـش موجبات انحراف بسياري مي گشت نيز از
ميان برداشته شده است . در اين هنگام محيط پرورش
انسانها فراهم مي گردد و مردمان به رشد و كمال مادي و معنوي كه
خـداوند براي آنها قرار داده مي رسند
و تا آنجا تكامل مي يابند كه قدرت ارتباط با ديگرعوالم را پيدا
مـي كـنـند و آنچنان از
صفاي باطن بهرمند مي شوندو قلبهايشان تطهير مي گردد كه همنشين
ملائكة اللّه مي گردند. حـضـرت امـام صـادق (ع )
در جـواب مـفـضل كه سئوال كرد: اي آقاي من , آيا (هنگام ظهور امام
زمان (ع )) ملائكه و جنيان برمردم ظاهر مي شوند؟ فرمودند:
اي واللّه يا مفضل , ويخاطبونهم كما يكون الرجل مع حاشيته
باهله .
بـه خـدا سـوگـنـد اي مـفـضـل ,
مـردم با آنها به صحبت مي پردازند همانگونه كه انسان با افراد
خانواده اش صحبت مي كند. به اميد آن روز كه بر گرد
شمع وجودش حلقه زنيم و پر وبال به شعله عشقش بسوزانيم و محو و
مات جمال
دلربايش شويم و ديگر اشك حسرت نريزيم و آه يتيمانه نكشيم و... خوش آن روزي كه برخيزد زكعبه ----- طنين نغمه اللّه اكبر
خوش آنروزي كه ما بر عهد ديرين ----- نثار او كنيم اين جان شيرين

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».