پرتوي از سيره و سيماي امام محمد باقر

مشخصات كتاب

مؤلف: محمد تيجاني سماوي

زندگينامه

حضرت امام محمّد باقر(عليه السلام) اوّل ماه رجب، يا سوم صفر سال 57 هجري قمري در مدينه متولّد گرديد. پدر بزرگوارش، حضرت علي بن الحسين، زين العابدين(عليه السلام)، و مادر مكرّمه اش، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبي مي باشد. از اين رو، آن حضرت از ناحيه ي پدر و مادر به بني هاشم منسوب است. شهادت امام باقر(عليه السلام) در روز دوشنبه 7 ذيحجّه سال 114 هجري قمري در 57 سالگي، به دستور هشام بن عبدالملك خليفه اموي، به وسيله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شريفش در مدينه در قبرستان بقيع مي باشد. آن حضرت يكي از اطفال اسير فاجعه ي كربلا مي باشد كه در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مباركش گذشته بود. حضرت باقر(عليه السلام) به علم و دانش و فضيلت و تقوا معروف بود و پيوسته مرجع حلّ مشكلات علمي مسلمانان به شمار مي رفت. وجود امام محمّد باقر(عليه السلام) مقدّمه اي بود براي اقدام به وظايف دگرگون سازي امّت. زيرا مردم، او را نشانه هاي فرزند كساني مي شناختند كه جان خود را فدا كردند تا موج انحراف _ كه نزديك بود نشانه هاي اسلام را از ميان ببرد _ متوقّف گردد. آنان از اين رو قرباني شدند تا مسلمانان بدانند كه حكّامي كه به نام اسلام حكومت مي كنند، از تطبيق اسلام با واقعيت آن به اندازه اي دوراند كه مفاهيم كتاب خدا و سنّت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در يك طرف قرار دارد و آن حاكمان منحرف در طرف ديگر.

امام باقر(عليه السلام) بر آن شد تا انحراف حاكمان و دوري آنان از حقايق اسلام را به مردم بفهماند و براي مسلمانان آشكار سازد كه چنان اموري تحقّق يافته است. هشام بن عبدالملك خليفه نابكار اموي وقتي به امام(عليه السلام) اشارت مي كند و مي پرسد كه اين شخص كيست؟ به او مي گويند او كسي است كه مردم كوفه شيفته و مفتون اويند. اين شخص، امام عراق است. در موسم حجّ، از عراق و خراسان و ديگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مي خواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مي پرسيدند. اين امر اندازه نفوذ وسيع او را در قلوب توده هاي مردم نشان مي داد. از سوي فقيهان بزرگ كه وابسته به حوزه هاي فكري و علمي بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مي شد و گفتگوهاي بسيار با امام به عمل مي آمد، از او پاسخ مي خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشي وادارند، ولي آن حضرت با پاسخ هاي قانع كننده و مستدلّ و محكم خود آنان را به اعجاب وامي داشت. حوزه علمي او براي صدها دانشمند و محدّث كه تربيت كرده بود پايگاهي مهّم به شمار مي آمد. جابر جعفي گويد: «ابوجعفر هفتاد هزار حديث براي من روايت كرد.» و محمّد بن مسلم گويد: «هر مسئله كه در نظرم دشوار مي نمود از ابوجعفر(عليه السلام) مي پرسيدم تا جايي كه سي هزار حديث از او سؤال كردم.»امام باقر(عليه السلام) شيعيان خود را چنين وصف مي كند:«همانا شيعه ما، شيعه علي، با دست و دل

گشاده و از سر گشاده دستي و بي ريايي از ما طرفداري مي كنند و براي زنده نگاه داشتن دين، متّحد و پشتيبان ما هستند. اگر خشمگين گردند، ستم نمي كنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمي گذرند. براي آن كس كه همسايه ي آنان باشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان مخالف باشد طريق مسالمت پيش مي گيرند. و شيعه ما اطاعت خدا مي كند.»

امام باقر و خلفاي جور

امام باقر(عليه السلام) با پنج خليفه از خلفاي بني اميّه معاصر بود كه عبارتند از:1_ وليد بن عبدالملك 2_ سليمان بن عبدالملك 3_ عمر بن عبدالعزيز 4_ يزيد بن عبدالملك 5_ هشام بن عبدالملك. و همه آنان جز عمر بن عبدالعزيز در ستمگري و استبداد و خودكامگي دست كمي از نياكان خود نداشتند و پيوسته براي امام باقر(عليه السلام)مشكلاتي فراهم مي نمودند. ولي در عين حال، او از طريق تعليم و تربيت، جنبشي علمي به وجود آورد و مقدّمات تأسيس يك مركز علمي اسلامي را در دوران امامت خود پي ريزي كرد كه در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق(عليه السلام) به نتيجه كامل رسيد. روش كار پيشوايان ما به ويژه امام سجّاد و امام باقر(عليهم السلام) كه در اوضاع فشار و خفقان به سر مي بردند به شيوه مخفي و زيرزميني بود، شيوه اي كه موجب مي شد كسي از كارهاي آنان مطّلع نشود. همين كارهاي پنهاني، گاهي كه آشكار مي شد، خلفا را سخت عصباني مي نمود در نتيجه، وسايل تبعيد و زنداني آنها فراهم مي شد. سرانجام، امام باقر(عليه السلام) كه پيوسته مورد خشم و غضب خليفه وقت، هشام بن عبدالملك

بود، به وسيله ي ايادي او مسموم شد و در سال 114 هجري به شهادت رسيد. جنازه آن بزرگوار، كنار قبر پدر بزرگوارش، در قبرستان بقيع، به خاك سپرده شد.

فضل و دانش امام باقر

امام محمّدباقر(عليه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دين به ويژه فقه و احكام اسلامي پرداخت و ضمن حلّ مشكلات علمي به تعليم و تربيت شاگرداني فاضل و آگاه مانند: محمّد بن مسلم، زرارة بن اعين، ابونصير، هشام بن سالم و جابر بن يزيد و حمران بن اعين و بُريد بن معاويه عجلي، همّت گماشت. آن حضرت در فضل و فضيلت، زهد و تقوا، اخلاق و معاشرت، سر آمد بزرگان بني هاشم در عصر خود بود. آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اكناف پيچيده بود كه ملقّب به باقرالعلوم; يعني شكافنده دانش ها گرديد. يكي از علماي بزرگ سنّي به نام ابن حجر هيتمي درباره ي او مي نويسد:«محمّد باقر به اندازه اي گنج هاي پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته، حقايق احكام و حكمت ها و لطايف دانشها را بيان نموده كه جز بر عناصر بي بصيرت يا بد سيرت پوشيده نيست و از همين جاست كه وي را شكافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند.»عبدالله بن عطا يكي از شخصيّت هاي علمي زمان امام، مي گويد:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هيچ محفل و مجمعي به اندازه محفل محمّد بن علي(عليه السلام) از نظر علمي حقير و كوچك نديدم.»امام باقر(عليه السلام) در سخنان خود، اغلب به آيات قرآن كريم استناد مي نموده و از كلام خدا شاهد مي آورده و

فرموده است: «هر مطلبي را گفتم، از من بپرسيد كه در كجاي قرآن است تا آيه ي مربوط به آن موضوع را معرّفي كنم.»

امام و مسابقه تيراندازي

هشام بن عبدالملك تصميم گرفت امام باقر را به مسابقه تيراندازي فرا خواند تا به واسطه ي شكست او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقير و كوچك جلوه دهد! به همين جهت پيش از ورود امام(عليه السلام) به قصر خلافت، عدّه اي از درباريان را واداشت نشانه اي نصب كرده مشغول تيراندازي گردند. امام باقر وارد مجلس شد و اندكي نشست. ناگهان هشام رو به امام كرد و گفت: آيا مايليد در مسابقه تيراندازي شركت نماييد؟ حضرت فرمود: من ديگر پير شده ام و وقت تيراندازي ام گذشته است، مرا معذور دار. هشام كه خيال مي كرد فرصت خوبي به دست آورده و امام باقر را با شكست مواجه ساخته است، اصرار و پافشاري كرد و وي را سوگند داد و همزمان به يكي از بزرگان بني اميّه اشاره كرد كه تير و كمان خود را به آن حضرت بدهد. امام(عليه السلام) دست برد و كمان را گرفت و تيري در چلّه كمان نهاد و نشانه گيري كرد و تير را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تير دوم را به كمان گذاشت و رها كرد و اين بار تير در چوبه تير قبلي نشست و آن را شكافت! تير سوم نيز به تير دوم اصابت كرد و به همين ترتيب نُه تير پرتاب نمود كه هر كدام به چوبه ي تيرِ قبلي خورد!اين عمل شگفت انگيز، حاضران را به شدّت تحت تأثير قرار داده، اعجاب و

تحسين همه را برانگيخت. هشام كه حساب هايش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثير قرار گرفت و بي اختيار گفت: آفرين بر تو اي اباجعفر! تو سر آمد تير اندازان عرب و عجم هستي، چگونه مي گفتي پير شده ام؟! آن گاه سر به زير افكند و لحظه اي به فكر فرو رفت. سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق(عليه السلام) را در جايگاه مخصوص كنار خود جاي داد و فوق العاده تجليل و احترام كرد و رو به امام كرد و گفت: قريش از پرتو وجود تو شايسته سروري بر عرب و عجم است. اين تيراندازي را چه كسي به تو ياد داده است و در چه مدّتي آن را فرا گرفته اي؟ حضرت فرمود: مي داني كه اهل مدينه به اين كار عادت دارند، من نيز در ايّام جواني مدّتي به اين كار سرگرم بودم ولي بعد آن را رها كردم، امروز چون تو اصرار كردي ناگزير پذيرفتم. هشام گفت: آيا جعفر نيز مانند تو در تيراندازي مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اكمال دين و اتمام نعمت را كه در آيه «أَلْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» آمده از يكديگر به ارث مي بريم و هرگز زمين از چنين افرادي خالي نمي ماند. اينك در ميان سخنان اخلاقي و تربيتي آن امام معصوم، چهل حديث برگزيده راكه هر كدام رهنمودي پربها در جهت تعالي اخلاق و نزديك شدن به خداست به جويندگانِ مكتبِ آن امامِ هُمام تقديم مي دارم.

چهل حديث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الْباقِرُ(عليه السلام):

نافرجام و خوش انجام

«فَلَرُبَّ حَريص عَلي أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْيا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ كانَ عَلَيْهِ وَبالاً وَشَقِيَ بِهِ وَلَرُبَّ كارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِ الاْخِرَةِ قَدْ نالَهُ فَسَعِدَ بِهِ.»: چه بسا حريصي بر امري از امور دنيا دست يافته و چون بدان رسيده باعث نافرجامي و بدبختي او گرديده است، و چه بسا كسي كه براي امري از امور آخرت كراهت داشته و بدان رسيده، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است.

بهترين فضيلت و برترين جهاد

«لا فَضيلَةَ كَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الْهَوي.»: فضيلتي چون جهاد نيست، و جهادي چون مبارزه با هواي نفس نيست.

استقامت بزرگ

«أُوصيكَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوكَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.»: تو را به پنج چيز سفارش مي كنم:1_ اگر مورد ستم واقع شدي ستم مكن،2_ اگر به تو خيانت كردند، خيانت مكن،3_ اگر تكذيبت كردند، خشمگين مشو،4_ اگر مدحت كنند، شاد مشو،5_ و اگر نكوهشت كنند بيتابي مكن.

پذيرش سخن پاك

«خُذُوا الْكَلِمَةَ الطَّيِّبَةَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ يَعْمَلْ بِها.»: سخن طيّب و پاكيزه را از هر كه گفت بگيريد، اگرچه او خود، بدان عمل نكند.

زيبايي حلم با علم

«ماشيبَ شَيْءٌ بِشَيْء أَحْسَنَ مِنْ حِلْم بِعِلْم.»: چيزي با چيزي نياميزد كه بهتر از حلم با علم باشد.

كمال جامع انساني

«أَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِي الدّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَي النّائِبَةِ وَ تَقْديرُ الْمَعيشَةِ.»: همه ي كمال در سه چيز است: 1_ فهم عميق در دين، 2_ صبر بر مصيبت و ناگواري، 3_ و اندازه گيري خرج زندگاني.

سه خصلت نيكو

«ثَلاثَةٌ مِنْ مَكارِمِ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَيْكَ.»: سه چيز از مكارم دنيا و آخرت است:1_ گذشت كني از كسي كه به تو ستم كرده است،2_ بپيوندي به كسي كه از تو بريده است،3_ و بردباري ورزي در وقتي كه با تو به ناداني برخورد شود.

اصرار در دعا

«إِنَّ اللّهَ كَرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلي بَعْض فِي الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذلِكَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ يُحِبُّ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ ما عِنْدَهُ.»: خدا را بد آيد كه مردم در خواهش از يكديگر اصرار ورزند، ولي اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد، همانا خداوند _ كه يادش بزرگ است _ دوست دارد كه از او سؤال شود و آنچه نزد اوست طلب گردد.

فضيلت عالم بر عابد

«عالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ أَلْفَ عابِد.»: دانشمندي كه از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

دو خصلت عالم

«لا يَكُونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّي لا يَكُونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.»: هيچ بنده اي عالم نباشد تا اين كه به بالا دست خود حسد نبرد و زير دست خود را خوار نشمارد.

سه پاداش

«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زيدَ في رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زيدَ في عُمْرِهِ.»: هر كه زبانش راست است كردارش پاك است،و هر كه خوش نيّت است روزي اش فزون است، و هر كه با اهلش نيكي مي كند به عمرش افزوده شود.

پرهيز از كسالت

«إِيّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ، مَنْ كَسِلَ لَمْ يُؤَدِّ حَقًّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ يَصْبِرْ عَلي حَقٍّ.»: از كسالت و تنگدلي بپرهيز كه اين دو كليد هر بدي باشند، هر كه كسالت ورزد حقّي را نپردازد، و هر كه تنگدل شود بر حقّ شكيبا نَبُوَد.

بدترين حسرت در روز قيامت

«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيمَةِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلي غَيْرِهِ.»: پر حسرت ترين مردم در روز قيامت، بنده اي است كه عدلي را وصف كند و خودش خلاف آن را عمل كند.

نتايج صله رحم

«صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَكِّي الاَْعْمالَ وَ تُنْمِي الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوي وَ تُيَسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِيءُ فِي الاَْجَلِ.»: صله ارحام، اعمال را پاكيزه گرداند و اموال را بيفزايد و بلا را بگرداند و حساب را آسان كند و اجل را به تأخير اندازد.

نيكو گفتاري با ديگران

«قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ يُقالَ لَكُمْ.» به مردم بگوييد بهتر از آن چيزي كه خواهيد به شما بگويند.

هديه الهي

«إِنَّ اللّهَ يَتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ كَما يَتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِيَّةِ وَ يَحْميهِ عَنِ الدُّنْيا كَما يَحْمِي الطَّبيبُ الْمَريضَ.»: همانا خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنان كه سفر كرده اي براي خانواده خود هديّه بفرستد، و او را از دنيا پرهيز دهد، چنان كه طبيب مريض را پرهيز دهد.

راستگويي و اداي امانت

«عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتَهادِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الاَْمانَةِ إِلي مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْها بَرًّا كانَ أَوْ فاجِرًا، فَلَوْ أَنَّ قاتِلَ عَلِيِّ بْنِ أَبي طالِب عَلَيْهِ السَّلامُ إِئْتَمَنَني عَلي أَمانَة لاََدَّيْتُها إِلَيْهِ.»: بر شما باد پارسايي و كوشش و راستگويي و پرداخت امانت به كسي كه شما را امين بر آن دانسته، نيك باشد يابد. و اگر قاتل علي بن ابيطالب(عليه السلام) به من امانتي سپرد، هر آينه آن را به او بر خواهم گرداند.

تعريف غيبت و بهتان

«مِنَ الْغيبَةِ أَنْ تَقُولَ في أَخيكَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَيْهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ في أَخيكَ ما لَيْسَ فيهِ.»: غيبت آن است كه درباره برادرت چيزي را بگويي كه خداوند بر او پوشيده و مستور داشته است. و بهتان آن است كه عيبي را كه در برادرت نيست به او ببندي.

دشنام گو، مبغوض خداست

«إِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.»: خداوند، دشنام گوي بي آبرو را دشمن دارد.

نشانه هاي تواضع

«أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلي مَنْ لَقيتَ وَ أَنْ تَتْرُكَ الْمِراءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقًّا.»: تواضع و فروتني آن است كه (آدمي) به نشستن در آنجا كه فروتر از شأن اوست راضي باشد، و اين كه به هر كس رسيدي سلام كني، و جدال را وانهي گرچه بر حقّ باشي.

پاكدامني، بهترين عبادت

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.»: بالاترين عبادت، عفّت شكم و شهوت است.

نشانه شيعه واقعي

«ما شيعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَي اللّهَ وَ أَطاعَهُ.»: شيعه ما نيست، مگر آن كه تقواي الهي داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.

ريشه گناه، نشناختن خداست

«ما عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَصاهُ.»: خدا را نشناخته آن كه نافرماني اش كند.

عقل، بهترين مخلوق الهي

«لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ. ثُمَّ قالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قالَ: وَ عِزَّتي وَ جَلالي ما خَلَقْتُ خَلْقًا هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لا أَكْمَلْتُكَ إِلاّ فيمَنْ أُحِبُّ، أَما إِنّي إِيّاكَ آمُرُ وَ إِيّاكَ أَنْهي وَ إِيّاكَ أُعاقِبُ وَ إِيّاكَ أُثيبُ.»: چون خداوند، عقل را آفريد از او بازپرسي كرد، به او گفت: پيش آي! پيش آمد. گفت: بازگرد. بازگشت. فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، مخلوقي را كه از تو به پيشم محبوبتر باشد نيافريدم. و تو را تنها به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل دادم. همانا امر و نهي و كيفر و پاداشم متوجّه توست.

بر اساس عقل

«إِنَّما يُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِي الْحِسابِ يَوْمَ الْقِيمَةِ عَلي قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيا.»: خداوند در روز قيامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلي كه در دنيا به آنها داده است، دقّت و باريك بيني مي كند.

مزد معلم و متعلم

«إِنَّ الَّذي يُعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْكُمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَيْهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوانَكُمْ كَما عَلَّمَكُمُوهُ الْعُلَماءُ.»: آن كه از شما به ديگري علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشجوست و از او هم بيشتر. از دانشمندان دانش فرا گيريد و آن را به برادران ديني خود بياموزيد، چنان كه دانشمندان به شما آموختند.

گناه فتوا دهنده بي دانش

«مَنْ أَفْتَي النّاسَ بِغَيْرِ عِلْم وَ لا هُدًي لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِكَةُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْياهُ.»: هر كه بدون علم و هدايت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت كنند و گناه آن كه به فتوايش عمل كند دامنگيرش شود.

عالمان دوزخي

«مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِيُباهِيَ بِهِ الْعُلَماءَ، أَوْ يُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ إِلَيْهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ إِنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصْلُحُ إِلاّ لاَِهْلِها.»: هر كه علم و دانش را جويد براي آن كه بر علما ببالد يا با سفها بستيزد يا مردم را متوجّه خود كند، بايد آتش دوزخ را جاي نشستن خود گيرد; همانا رياست جز براي اهلش شايسته نيست.

سرنگونان جهنمي

«في قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَكُبْكِبُوا فيها هُمْ وَ الْغاوُنَ» قالَ: هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خالَفُوهُ إِلي غَيْرِهِ.»: درباره ي آيه ي شريفه «فَكُبْكِبُوا فيها هُمْ وَ الْغاوُنَ»; يعني: «اينها و گمراهان در دوزخ سرنگون گردند.»، فرمود: ايشان گروهي باشند كه عدالت را به زبان بستايند، امّا در عمل با آن مخالفت ورزند!

غير خدا را تكيه گاه نگيريد

«لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَليجَةً فَلا تَكُونُوا مُؤْمِنينَ فَإِنَّ كُلَّ سَبَب وَنَسَب وَ قَرابَة وَ وَليجَة وَبِدْعَة وَشُبْهَة مُنْقَطِعٌ إِلاّ ما أَثْبَتَهُ الْقُرآنُ.»: غير خدا را براي خود تكيه گاه و محرم راز مگيريد كه در آن صورت مؤمن نيستيد، زيرا هر وسيله و پيوند و خويشي و محرم راز و هرگونه بدعت و شبهتي، نزد خدا، بريده و بي اثر است جز آنچه را كه قرآن، اثبات كرده است. [و آن ايمان و عمل صالح است.]

نشانه هاي فقيه پارسا

«إِنَّ الْفَقيهَ حَقَّ الْفقيهِ أَلزّاهِدُ فِي الدُّنْيا، أَلرّاغِبُ فِي الاْخِرَةِ أَلْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله وسلم).»: فقيه حقيقي، زاهد در دنيا، مايل به آخرت و چنگ زننده به سنّت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است.

شوخي بدون فحش

«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ الْمُلاعِبَ فِي الْجَماعَةِ بِلا رَفَث.»: خداي عزّوَجلّ آن كس را كه ميان جمعي شوخي و خوشمزگي كند دوست دارد، در صورتي كه فحشي در ميان نباشد.

عذاب زودرس سه خصلت

«ثَلاثُ خِصال لا يَمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّي يَري وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْيُ، وَ قَطيعَةُ الرَّحِمِ وَ الَْيمينُ الْكاذِبَةُ يُبارِزُ اللّهَ بِها.»: سه خصلت است كه مرتكبشان نميرد تا وبالشان را بيند: ستمكاري و از خويشان بريدن و قسم دروغ كه نبرد با خداست.

مطلوب خدا

«ما مِنْ شَيْء أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ مِمّا عِنْدَهُ.»: چيزي نزد خداوند عزَّوجَلّ بهتر از اين نيست كه از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود.

پافشاري در دعا

«وَ اللّهِ لا يُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ في حاجَتِهِ إِلاّ قَضاها لَهُ.»: به خدا سوگند هيچ بنده اي در دعا پافشاري و اصرار به درگاه خداي عزّوجلّ نكند، جز اين كه حاجتش را برآورد.

دعا كردن در سحر

«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ كُلَّ عَبْد دَعّاء فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ فِي السَّحَرِ إِلي طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنَّها ساعَةٌ تُفْتَحُ فيها أَبْوابُ السَّماءِ، وَ تُقْسَمُ فيهَا الاَْرْزاقُ، وَ تُقْضي فيهَا الْحَوائِجُ الْعِظامُ.»: همانا خداوند عزّوجلّ از ميان بندگان مؤمنش آن بنده اي را دوست دارد كه بسيار دعا كند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زيرا آن ساعتي است كه درهاي آسمان در آن هنگام بازگردد و روزي ها در آن تقسيم گردد و حاجت هاي بزرگ برآورده شود.

دعا براي ديگران

«أَوْ شَكُ دَعْوَةً وَ أَسْرَعُ إِجابَةً دُعاءُ الْمَرْءِ لاَِخيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ.»: دعايي كه بيشتر اميد اجابت آن مي رود و زودتر به اجابت مي رسد، دعا براي برادر ديني است در پشت سرِ او.

چشم هايي كه نمي گريند

«كُلُّ عَيْن باكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيمةِ غَيْرُ ثَلاث: عَيْن سَهِرَتْ في سَبيلِ اللّهِ وَ عَيْن فاضَتْ مِنْ خَشْيَهِ اللّهِ، وَ عَيْنِ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ.»: هر چشمي روز قيامت گريان است، جز سه چشم:1_ چشمي كه در راه خدا شب را بيدار باشد،2_ چشمي كه از ترس خدا گريان شود،3_ و چشمي كه از محرّمات الهي بسته شود.

حريص همچون كرم ابريشم

«مَثَلُ الْحَريصِ عَلَي الدُّنْيا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ، كُلَّما ازْدادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلي نَفْسِها لَفًّا كانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّي تَمُوتَ غَمًّا.»: شخص حريص به دنيا، مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر ابريشم بر خود مي پيچد راه بيرون شدنش دورتر و بسته تر مي گردد، تا اين كه از غم و اندوه بميرد.

دو رويي و دو زباني

«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذاوَجْهَيْنِ وَ ذالِسانَيْنِ، يُطْري أَخاهُ شاهِدًا وَ يَأْكُلُهُ غائِبًا، إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِابْتُلِيَ خَذَلَهُ.»: بد بنده اي است آن بنده اي كه دو رو و دو زبان باشد، در حضورِ برادرش او را ستايش كند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از ياري او بردارد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109